آرشيو متني برنامه سمت خدا

مشخصات كتاب

سرشناسه:مركز تحقيقات رايانه اي قائميه اصفهان،1393

عنوان و نام پديدآور:آرشيو متني برنامه سمت خدا/ جمعي از نويسندگان.

مشخصات نشر ديجيتالي:اصفهان:مركز تحقيقات رايانه اي قائميه اصفهان، 1393.

مشخصات ظاهري:نرم افزار تلفن همراه و رايانه

موضوع: عمومي

حجت الاسلام والمسلمين عالي

1389

89-03-30- دينداري در آخرالزمان

وقتي تو نيستي نه هست هاي ما چونان که بايدند و نه نبايدها، مثل هميشه آخر حرفم و حرف آخرم را با بغض مي خورم، عمري است که لبخندهاي لاغر خود را در دل ذخيره کرده ام باشد براي روز مبادا، اما در صفحه هاي تقويم روزي به نام روز مبادا نيست، آن روز هر چه باشد روزي شبيه ديروز، روزي شبيه فردا، روزي درست مثل همين روزهاي ماست، اما کسي چه مي داند شايد امروز نيز روز مبادا باشد، وقتي تو نيستي نه هست هاي ما چونان که بايدند و نه نبايدها، هر روز بي تو روز مباداست.

سوال: هفته گذشته آخر برنامه يک سوالي را طرح کرديم که شايد پاسخ آن ناتمام ماند. شما به شرايط آخرالزمان اشاره کرديد و زمينه هايي که در اين دوره به تضعيف دينداري مي انجامد. در فرهنگ ديني و فرهنگ شفاهي ما مردي به نام دَجال اشاره شده است که مثلاً يک چشم دارد و عده اي را هوادار خود مي کند. آيا واقعاً چنين فردي با چنين اتفاقاتي رُخ خواهد داد و سارق دين مردم خواهد بود يا خير؟

پاسخ: در رابطه با دجال بحث بسيار زياد است که مقداري از آن را در جلسه قبل گفتم. اجازه مي خواهم خيلي به آن بحث فعلاً نپردازيم. بعضي از بزرگان ما مثل شهيد صدر در کتاب موسوه الامام المهدي

ص: 1

که بعضي از قسمتهاي آن ترجمه شده است به نام امام مهدي قبل از ظهور و پس از ظهور در دو جلو مجزا است، ايشان يک احتمال معقول و منطقي درباره دجال دادند که آن يک چشم بودن دجال گفته شده است چه بسا اشاره به جريان فرهنگي فاسد در آخرالزمان است که فقط به چشم مادي و دنيا بين دارد و چشم ملکوتي و خدابين ندارد. چون بحث ما علائم ظهور نيست بهتر است بيشتر از اين به آن نپردازيم. منتها آن تعبير سارقين دين که تعبير زيبايي است. البته من درباره اينکه دجال يا سفياني سارق دين هستند، روايتي نديدم، اما اين تعبير سارق دين در روايات به گونه اي ديگر آمده است. از پيغمبر اسلام نقل شده است که غارت زده و دزد زده آن کسي است که دينش را دزد برده است يعني آنقدر که آدم دقت مي کند نسبت به اموالش که مورد سرقت نگيرد، نسبت به دين دقت نمي کند و به تعبير پيغمبر غارت زده واقعي چنين کسي است که دستش خالي شده است. در رابطه با سارقان دين از مباحث مهم اين موضوع دينداري در آخرالزمان است. ابتدا من يک نکته اي را عرض کنم. همانطور که ما نسبت به يک بيماري خطرناک و جديد وارد کشور مي شود، براي خودمان و عزيزان احساس خطر مي کنيم و سعي مي کنيم آن بيماري را بشناسيم و علل بيماري و علائم ان را بشناسيم و راههاي پيشگيري و درمان آن چيه؟ همينطور حتي دقيقتر و حساستر نسبت به آن چيزهايي که دين ما را مورد خطر و تهديد

ص: 2

قرار مي دهد آن آسيبها و آفات هايي که دين ما را مورد خطر قرار مي دهد، باشيم. بايد اين را در نظر بگيريم به تعبير حضرت امير المومنين (ع) که فرمود: بزرگترين مصيبت، مصيبتي است که بر دين آدم وارد مي شود و زندگي ابدي را دچار خسران و تباهي مي کند. انصافاً بايد دنبال اين بحث باشيم با سوال و دنيال کردن بتوانيم اين بحث را کاملاً به سرانجام برسانيم و براي خودمان جا بندازيم و به آن عمل کنيم. مهمترين چيز براي اولياء دين و معصومين ما سلامتي دينشان بود. حتماً آن روايت معروف را شنيده ايد که پيغمبر در آخرين هفته در جمعه ماه شعبان که در آستانه ماه مبارک رمضان بود، خطبه اي براي مردم خواندند. از فضايل ماه رمضان و وظايفي که مومنين در رمضان بايد داشته باشند، گفتند. اميرالمومنين (ع) در بين جمعيت بود بلند شد و سوال کرد، يا رسول الله، بالاترين عمل در ماه رمضان چيست؟ پيغمبر (ص) فرمودند: اينکه از محرمات خدا دوري کنيد: الورع المحارم الله. بعد پيغمبر شروع به گريه کرد. همه تعجب کردند. حضرت امير (ع) سوال کردند: چرا گريه مي کنيد؟ پيغمبر (ص) فرمودند: يا علي از آن حادثه اي که در اين ماه براي تو رُخ خواهد داد و شقي ترين آدمها تو را در اين ماه تو را به شهادت مي رساند. وقتي اميرالمومنين (ع) خبر شهادت را شنيدند، اولين سوالي که کردند اين بود که دينم سالم است؟ وقتي پيامبر (ص) بشارت دادند که شما در موقع شهادت دينتان سالم خواهد بود. اميرالمومنين (ع) فرمود: جاي شکر دارد

ص: 3

که من با دين سالم از دنيا مي روم. ببينيد مهمترين چيز برايشان اين بوده است. يکي از اصحاب امام صادق (ع) که پيش حضرت رفت و آمد مي کرد يک چند روز نيامد. از رفقاي آن صحابي خدمت امام صادق (ع) آمد. امام (ع) پرسيد: فلاني چند روز است که نيامده، چکار مي کند؟ رفيق آن فرد چون آن دچار فقر مالي و ورشکستگي شده بود، براي اينکه امام ناراحت نشود، به ايشان نگفت. حضرت فرمود: دينش برقرار است؟ رفيق آن فرد گفت: دينش سالم است. حضرت فرمود: به خدا قسم او داراست. متاسفانه بعضي از ما و خانواده ها آنقدر که فکر معيشت عزيزان خودشان هستند، فکر فرايض و اخلاقيات آنها نيستند چون اهميت و ضرورت آن را حس نمي کنيم. پيغمبر اکرم (ص) يک جمله تکان دهنده اي دارند، فرمودند من تاسف بخورم از بچه هاي آخرالزمان به خاطر بزرگترهايشان. اصحاب گفتند: از پدر و مادر مشرکشان. فرمودند: از پدر و مادر مومن و باايمان، آنها وظايف خود را انجام نمي دهند و به يادگيري فرايض ديني و احکام و عمل به آنها اهميت نمي دهند. اين نشاندهنده اين است که پيغمبر نگران بودند که در آخرالزمان مومنين و مسلمين آن اهميت لازم را نسبت به آسيب هاي ديني ندهند. در رابطه با سارقين و راهزنان دين بخش کوچک آن مي تواند شخص باشد و ممکن است به صورت پنهاني وارد زندگي ما بشود و خودمان نمي فهميم و خطرش همين است که بايد حساس باشيم. درد اين بيماري و آفت مشخص و روشن نيست و زماني مي فهميم که خيلي چيزها

ص: 4

از دست ما رفته است. عواملي که باعث دين گريزي و تضعيف دين مي شود، دو دسته هستند: عوامل دروني که ريشه در درون ما دارند، مثل هوا و هوسهاي کنترل نشده که انسان را نهايتاً به گناه مي کشانند و اين منجر به بي ديني مي شود. دنيازدگي و تشريفات و لوکس دنيا شدن ريشه در درون ما دارد. عوامل بيروني که از بيرون به ما تحميل مي شود و دين و اعتقادات ما را مورد حمله قرار مي دهد. يراي مثال محيط آلوده و فاسد از جهت اخلاقي و فرهنگي مي تواند انسان را از بيرون مورد خطر قرار بدهد يا تبليغات و عملکرد دشمنان دين که اين را نبايد از نظر دور داشت. حملات در آخرالزمان از سمت دشمنان دين که در راس آن شيطان است، بسيار زياد خواهد شد. فقر مي تواند ناشي از عوامل بيروني و هم دروني باشد. اگر دروني باشد که ريشه اش در بي مسئوليتها و تنبلي و راحت طلبي و در بعضي افکار و خصلت هاي ناپسند درون خود من باشد و يا در بيرون من باشد مانند ضعف مديريت ها و سوء مديريت ها و ظلمهاي اجتماعي و بي توجهي ها و اصل آن آفت دين مي تواند باشدکه روايات ما بسيار تکيه شده است. يک نکته اينکه همه آفات را نمي توانيم در اينجا توضيح بدهيم، بلکه اهم آنها که بيشتر در زندگي ما مي تواند نقش داشته باشد، آنها را و مقابله با آنها را مي پردازيم. گناهان و هواهاي سرکش و فقر فقط آخرالزمان دين را تهديد نمي کنند، بلکه هميشه بوده

ص: 5

است، منتها اينها در آخرالزمان تشديد مي شود. يکي از سنگين ترين و خطرناکترين عوامل که خيلي هم رايج است، بحث هواها و هوسها و سرکشي هاي نفس است که انسان را دچار گناهان و در نهايت باعث تضعيف و سستي و بي ديني خواهد شد. در ابتدا که نفس انسان تربيت نشده است، سرکشي ها و چموشي هايي دارد مثل يک اسب سرکش مي ماند و نمي خواهد تحت برنامه اي در بيايد و اصلاً با هر برنامه اي مخالف است و آزادي مطلق مي خواهد. چشم مي خواهد هر چيزي را که دلش مي خواهد، ببيند و لذت ببرد و حلال و حرام براي او مهم نيست. زبان هرچه دلش مي خواهد بگويد و گوش هر چه مي خواهد بشنود و شکم هر چه دلش مي خواهد بخورد و لذت هاي او را تامين کند. امام سجاد در مناجات شاکين در خمسه عشر تعبيري دارد که من توصيه مي کنم که خمس عشر که 15 تا مناجات است را بخصوص در ماه رجب بخوانند، به خدا از نفس شکايت مي کند: خدايا من شکايت دارم از نفسي که خيلي امر به بدي مي کند و خيلي به سمت گناهان حرص دارد و مرا به آن سمت مي خواهد ببرد. واقعاً ريشه بسياري از بديها و مشکلات در نفس مهار نشده و تربيت نشده است و به تعبير مولوي مادر بتها، بت نفس شماست. بت اصلي اوست که در درون ماست و شکستن آن خيلي سخت است. مولوي يک تمثيل زيبايي دارد، کسي مادرش را کشت. از او سوال کردند که چرا مادرت را

ص: 6

کشتي؟ گفت: من اين را ديدم با يک مرد غريبه اي مي گشت و رگ غيرتم به جوش آمد و ديدم نصيحت فايده ندارد، زدم او را کشتم. به او گفتم: خوب آن مرد را مي کشتي، چرا مادرت را کشتي؟ گفت: من چند تا مرد را بکشم، من اين را مي بينم هر روز با کسي است من ام الفساد را قطع کردم. مولوي مي گويد اين ام الفساد نفس ماست که هر روز با يک شيطان دوستي مي کند و ما را بيچاره مي کند. مارگيري تمثيل بسيار زيبايي از سرکشي نفس است. مولوي مي گويد مارگيري ماري را بسيار عظيم الجثه در کوهستانهاي برفي ديد، آن مار يخ زده بود و خيال کرد مرده است. اين مار را در بند کرد و خيلي خوشحال که در شهر مي توانم با اين مار يک بساط راه بياندازم و پولي به جيب بزنم. با يک مکافاتي آن را به شهر بغداد آورد و افراد را دور خودش جمع کرد. مردم جمع شدند و آرام آرام آفتاب بالا آمد و خورشيد بر اين مار شروع به تابيدن کرد و يخ زدگي آن شروع به آب شدن کرد و اين از کرختي در آمد و حمله کرد و اولين کسي را که بلعيد مارگير بود که در حالت بهت بود و بعد يک عده ديگر را زخمي کرد. مولوي درس زيبايي مي دهد: اژدها را دار در برف فراق، هين مکش او را به خورشيد عراق، نفست اژدرهاست او کي مرده است، از غم و بي آلتي افسرده است. اين نفس را در برف فراق از

ص: 7

دنيا نگهدار و نگذار گرمي هاي شهوتها و لذتهاي دنيا اورا تحريک کند که اژدهايي مي شود که اولين کسي را که مي بلعد خود تو هستي. البته توصيه مولوي بر او نقدي است چون او مي گويد اژدها را دار در برف فراق، هميشه او را از دنيا دور بدار. آن چيزي که توصيه ديني است اين است که نفس را تربيت اش کن. به قول شهيد مطهري نمي شود هميشه تقواي گريز را توصيه کرد اين براي مبتدي ها و اوائل کار است که توصيه مي کنيم از دنيا دور باشيد، ولي توصيه اصلي اين است که تربيت اش کن و سرکشي را از بگير. از پيغمبر (ص) سوال کردند يا رسول الله شما هم شيطاني داريد؟ حضرت فرمود: بله ولي شيطان من به دست من رام شده است. اين نفس در درون زمينه را براي شيطان برون آماده مي کند. بنابراين اين هواها و سرکشي هاي نفساني که حد نمي شناسد، انسان را به سوي گناه مي کشاند و بدترين نتيجه گناه قطع رابطه با خداست. روايات زيادي داريم کسي که گناه مي کند، در هنگام گناه، ارتباطش با خدا قطع مي شود. پيغمبر در يک روايتي فرمود: شخص در حال زنا مومن نيست و قطع رابطه با خدا صورت مي گيرد در حال سرقت و گناه نيز همينطور است. لذا در آيه توبه تعبيري است که بعضي از مفسرين خيلي ظريف استفاده کردند تابه و آمنو و عملوالصالحات مگر کسي که توبه کند و ايمان بياورد که نشان مي دهد که گناه ارتباط را قطع کرده بود و احتياج به يک

ص: 8

ايمان دارد و توبه و برگشتن به خدا آن قطع ارتباط را ترميم و جبران مي کند.

سوال: مشخص شد هواهاي نفس از مهمترين منشاء گرفتاريهاي ماست، راه درمان آن پيست؟

پاسخ: اگر ما اين عامل را يک عامل ضربه زننده به اعتقادات و دين و سست کننده دين است و باعث قطع ارتباط با خدا مي کند. شخص در هنگام ارتکاب در ولايت شيطان است و ولايت خدا نيست و تحت سرپرستي خدا قرار نگرفته است. لذا امام باقر (ع) فرمود: آدمي که گناه مي کند يک نقطه سياهي در دلش حک مي شود، اين نقطه سياه شروع ولايت ابليس بر جان و روح ماست چون سرپرستي ابليس تاريکي و ظلمت مي آورد. يخرجونهم من النور الي ظلمات (سوره بقره-آيه 257). اگر چنين است و فرد آرام آرام ارتباطش با خدا کم مي شود و اگر اهل تکاليف و دين بوده، کم کم به آنها بي رغبت و بي ميل مي شود. وقتي ارتباط با خدا قطع مي شود عبادت براي او سنگين مي شود و اگر انجام هم بدهد با بي رغبتي است. اولين چيزي که فرد بايد بداند که بيمار شده، بي اشتهايي نسبت به مسائل ديني و معنوي است. ممکن است نماز بخواند ولي با بي ميلي و همين ها مي گويند که دينداري سخت است. اين گناه باعث مي شود که شيريني و لذت نبريد بخصوص که گناه تکرار شود و جزء عادت شود. اگر نماز مي خوانم و روزه مي گيريم، صرفاً براي رفع تکليف است و ديگر ميل ندارم و چه بسا سال تا سال مي

ص: 9

گذرد و من حال ندارم که يک مفاتيح باز کنم و دعا بخوانم، اشک و ناله ندارم. بر دهان و بر دلش قفل است و بند، تا ننالد با خدا وقت گزند. دلي که به گناهان عادت کرده ني يک صفا مي ماندش و ني لطف و فر، ني به سوي آسمان راه سفر. پس اولين علامت بي اشتهايي و بي ميلي است و اگر کسي خودش را مداوا نکرد دومين علامت سستي دين مي آيد، نسبت به بعضي از باورها و آموزهاي ديني دچار شک مي شود. آرام آرام بندهاي دين در اينجا قطع مي شود. علامت سوم سوء ظن است. نسبت به بعضي از مسائل ديني دچار سوء ظن مي شود. اي په بسا مي گويد بعضي از اين مسايل ديني معلوم و راست نيست، اينها را از خودشان در آوردند و به ما گفتند. علامت چهارم دلمردگي است که دل مي ميرد. در مجلس يزيد، وقتي يزيد شروع به گفتن اشعار کفرآميز کرد. حضرت زينب (س) به يزيد فرمود: آيه سوره روم-آيه 10 را خواند: ثم کان عاقبه الذين اساؤا السوآي ان کذبوا بايات الله وکانوا بهايستهزؤن: عاقبت گناه تکذيب آيات خدا و تمسخرآنها است. دلمردگي به جايي مي رسد که مُهر مي خورد: ختم الله علي قلوبهم و علي سمعهم و علي ابصارهم غشاوه و لهم عذاب عظيم (سوره بقره-آيه 7). راه درمان آن سه چيز است که از روايات براي مقابله با گناه گرفته شده است. انشاءالله در آينده عواملي که باعث تقويت دين و غفلت زدايي مي کند صحبت مي کنيم. اولين مطلب عزم جزم کند که گناه را

ص: 10

ترک کند و از گناه بدش بيايد و به گناه افتخار نکند. در روايت داريم که علامت مومن اين است که از گناه بدش مي آيد. آدم مومن ذاتش پاک است و با گناه سنخيت ندارد و لذا وقتي گناهي را انجام مي دهد احساس خوبي ندارد. از امام موسي بن جعفر (ع) پرسيدند که شيعه شما گناه هم مي کند؟ حضرت فرمود: بله. سوال کردند مي توانيم از آنها تبري بجويم؟ فرمودند: نه چون ذات او خوب و پاک است و از طينت ما اهل بيت است، ولي عمل اش بد است و از عمل او تبري بجوييد. سوال کردند: مي توانيم به آنها بگوييم فاسق. حضرت فرمود: فاسق العمل، ولي طيب الروح است مثل يک الماسي است که در لجن افتاده است. الماس ذاتش ارزشمند است، ولي ظاهرش آلوده است. او مي تواند خودش را پاک و رها کند. پس اين مرحله خيلي مهم است و به تعبير آقاي بهجت ذکر عملي اين است. ايشان يک تعبير زيبايي دارد. مي فرمايند بعضي مي آيند از ما ذکر مي خواهند و بالاترين ذکر، ذکر عملي است که شما تصميم بگيريد گناه را ترک کنيد. اگر اين را هر مومني در نظر بگيرد که اگر در حين گناه از دنيا برود، موقعي است که رابطه اش با خدا قطع است. اين را اگر آدم در نظر بگيرد، به صورت جدي تصميم مي گيرد که دنبال گناهان نرود. نکته دوم و مرحله اي که بايد شخص بعد از عزم و تصميم انجام بدهد، مراقبه کوتاه مدت است.

سوال: شما در اين برنامه از دينداري در

ص: 11

آخرالزمان و شرايط و سارقان آن مي گوييد، اما من مي خواهم به تکاليفم عمل کنم پيش خودم مي گويم امام زمان (ع) که 313 يار که بيشتر يار ندارد، با وجود اين همه آدم خوب کي نوبت ما خواهد رسيد که مورد توجه امام زمان (ع) قرار بگيريم.

پاسخ: اين سوال بسياري از افراد است و بايد گفت که به هيچ وجه اينطور نيست که ياران امام زمان (ع) منحصر به 313 شود. آن 313 نفر اولين ياران حضرت و هسته مرکزي ياران حضرت که در واقع حکوکت امام را در جهان اداره مي کنند و به تعبير امروز کابينه امام را تشکيل مي دهند. در روايت داريم که اينها حکام و کارگزاران خدا در زمين هستند. ما مي توانيم جزء آن 313 نفر باشيم، ولي ياران امام منحصر به آنها نيستند. اتفاقاً کسي که مي خواهد جزء منتظران حضرت باشد، همت اش را بلند کند و جزء بهترين ياران حضرت باشد و جزء کساني باشد که بار بيشتري از دوش امام برمي دارند. در روايتي از امام صادق (ع) است که از ايشان سوال کردند که کي حضرت خروج مي کند؟ امام فرمود: خروج نمي کند مگر آنوقت که عدد تکميل شود. سوال کردند آن عدد چقدر است براي شروع نهضت؟ امام فرمود: ده هزار نفر يعني ابتدايي که حضرت ظهور مي کند آن 313 نفر اطراف امام را مي گيرند و اولين کساني هستند که با امام بيعت مي کنند. در روايتي از امام محمد باقر (ع) است که اولين کسي که با امام زمان (ع) بيعت مي کند جبرئيل است

ص: 12

وبعد 313 نفر است، ولي شروع نهضت زماني است که ان ده هزار نفر جمع شوند. در روايت ديگر اين تعداد را 15 هزار نفر قيد کردند و در روايت ديگر توده هاي مردم ذکر کرده است و اينها هيچ با هم منافات ندارند، اينها سير تکاملي ياران حضرت هستند که پيوسته به حضرت (ع) براي ياري دادن مي پيوندند. پس يک مومن با تلاش و همت خودش مي تواند جزء 313 نفر شود.

سوال: در ماه رجب چکار کنيم که امام زمان (ع) از ما خشنود شوند؟

پاسخ: در ماه رجب هستيم و در سه ماه رجب، شعبان و رمضان انسان مي تواند خودش را در رديف ياران امام زمان (ع) و حتي ياران خاص حضرت قرار دهد. بايد در اين ماهها با امام زمان (ع) سنخيت پيدا کرد. خيلي ها بودند که امام علي (ع) و معصومين را مي ديدند، ولي در دل آنها جا نداشتند و يار نبودند، بلکه به تعبير امام علي (ع) در نهج البلاغه خاري جلوي پاي او بودند. از مرحوم بهلول کسي سوال کرد آيا مي شود امام زمان (ع) را ديد؟ بهلول گفت: بله، ولي مهمتر از اينکه حضرت را ببينيد و توي چشم حضرت جا داشته باشيد، اين است که در دل حضرت جا داشته باشيد. اين ماهها براي اينکار است که پاک شويم و هم سنخ امام زمان (ع) شويم. ماه رجب مقدمه اي است که شخص براي شعبان و رمضان و درک شبهاي قدر آماده شود. در دعاي روز اول ماه رجب در موقع ديدن هلال ماه مي گوييد: خدايا مرا موفق

ص: 13

به اعمال اين ماه بکن تا بتوانم به ماه رمضان برسم. در اين ماه چکار کنيم؟ مهمترين سوال اين است که چه نکنيم؟ ما در زندگي امان کارهاي خوب زياد مي کنيم. براي مثال يک نماز جماعت که از ده نفر بالاتر باشد، ثواب آن را جن و انس نمي توانند بنويسند و ما از اين جماعت ها زياد خوانديم. در روايت است که پيغمبر (ص) فرمود: در ماه رمضان خوابتان عبادت است و نفس هايتان ذکر و تسبيح است و يک خط قرآن خواندن به اندازه ختم قرآن است. ما از اين کارها زياد کرديم، ولي چرا بالا نمي رويم؟ چون کارهايي مي کنيم که نبايد انجام بدهيم. معصوميت درست گفتند اين ثوابها براي اين اعمال است، ولي به شرطي که آنها را حفظ کنيم و نسوزانيم. پيامبر (ص) فرمود: اگر سعي ما باشد که در ماه رجب و حتي شعبان و رمضان اين خرابکاريها را نداشته باشيم، بسيار ارزنده است. لذا از اعمال رجب استغفار و پاک کردن است و خرابات را شستشو مي کند. در روز 70 مرتبه و يا در بعضي روايات صد مرتبه استغفار کند. اگر اين ذکر را با توجه بگويد و عزم و تصميم به ترک گناه داشته باشد و از گناه بدش بيايد، اين خودش يک رشد است که در ماه رجب است. يکي ديگر از اعمال ماه رجب زيارت امام رضا (ع) از دور و نزديک است.

از خدا توفيق مي خواهيم که در اين ماه و ماههايي که در پيش داريم، به ما کمک کند براي دور شدن از گناهان و انجام دادن آن

ص: 14

ذکر عملي، تا اين مقدمه اي شود براي ياري امام زمان (ع) و اينکه جزء ياران امام زمان (ع) قرار بگيريم.

گفت قطعه گمشده از پر پرواز کم است، يازده بار شمرديم ولي باز کم است، اين همه آب نه از جاري اقيانوس است، عرق شرم زمين است که سرباز کم است.

89-04-06 - دينداري در اخرالزمان

بي قرار توام و در دل تنگم گله هاست آه بي تاب شدن عادت کم حوصله هاست، مثل عکس رخ مهتاب که افتاده در آب، در دلم هستي و بين من و تو فاصله هاست، بي تو هر لحظه مرا بيم فرو ريختن است مثل شهري که روي گسل زلزله هاست، باز مي پرسمت از مسئله دوري و عشق و سکوت تو جواب همه ي مسئله هاست.

سوال: هفته گذشته به عوامل تضعيف دين اشاره کرديد. گفتيد که هواي نفس از مهمترين عوامل تضعيف دين است و شما به چهار مرحله اشاره کرديد که اين چهار مرحله ناخودآگاه و خيلي آهسته در زندگي و وجودمان رخنه مي کنند و منجر به تضعيف دين شده و نهايتاً از دست رفتن دين مي شود که خيلي خطرناک است. خواهش مي کنم در مورد اين نکته توضيحي بدهيد.

پاسخ: اولين و مهمترين عوامل تضعيف دين که چه بسا باعث از دست رفتن و سرقت دين مي شود که هواها و هوسها و بي بندباريها و گناه است. روند و جرياني که دين انسان را تضعيف و سست مي کند که گاه پنهان و ناخودآگاه است. چهار مرحله را ما گفتيم مراحلي است که سستس ايمان رُخ مي دهد تا به از دست رفتن

ص: 15

ايمان منجر شود. مرحله اول بي ميلي و بي اشتهايي نسبت به مسائل ديني و معنوي بود. انسان در اثر گناه، ديگر نسبت به اعمال عبادي رغبت ندارد و سرد مي شود و اگر انجام بدهد با بي رغبتي است. ممکن است در زندگي يکبار و دوبار بي حال باشد، ولي دائم بي رغبت و سرد نسبت به دعا و نماز و روزه و به قرآن باشد، اين خطرناک است. در يک حديث قدسي، امام صادق (ع) فرمود: خداوند متعال فرمود که کمترين عقوبت از کسي که هواهاي نفساني را بر خواست و اراده من ترجيح مي دهد، اين است که لذت مناجات را از او مي گيرم يعني گناه ها اينکار را مي کند. بعد مرحله دوم که پيشرفت اين بيماري و آسيب در انسان است و اگر درمان نکند، دچار شک شک در اعتقادات و باورها مي شود و اي چه بسا از قيامت و قبر بشنود، پذيرش آن برايش سخت است و نمي تواند بپذيرد. القاء شيطان الزاماً در اين مراحل نيست، اين بحث شک چيزي فراتر از القاء شيطان است و در باورهاي ديني اش نمي تواند بپذيرد و دچار ترديد مي شود. اين مرحله دوم است که بجاي تسليم، شک مي آيد. بعد اگر پيشرفت بيشتري داشته باشد در مرحله سوم بدگماني و سوء ظن است و گمان مي کنند خيلي از اينها دروغ است. بدگمان به اين باورها مي شوند. مرحله چهارم دلمردگي به حدي است که انسان اصلاً تکذيب مي کند و در حد کفر است. ثم کان عاقبه الذين اساؤا السوآي ان کذبوا بايات الله وکانوا بهايستهزؤن

ص: 16

(سوره روم-آيه 10): عاقبت گناه بخصوص آنها که عادت بر گناه دارند، تکذيب آيات خدا و حق است. با توجه به روايات اين مراحل تضعيف دين است.

سوال: من تمام علائمي را که در برنامه قبل شما گفتيد در خودم ديدم، البته غير از علامت چهارم که کافر شدن است و مشکرم که مرا آگاه کرديد، ولي حرفهاي شما باعث شد که آبروي من جلوي خانواده ام برود چون آنها هم بيننده برنامه شما بودند و اين علائم نه قابل پنهان کردن است و نه قابل انکار کردن. حالا من چکار کنم؟

پاسخ: ما که بحث آسيب در دينداري را مي کنيم، براي اين است که متدين حساس شوند و متدين علائم را جدي بگيرند. اين علائمي که مي گويم حتماً در بعضي افراد بوده که بيان شده است و عواملي است که در آخرالزمان رُخ خواهد داد. اين جوان گفت قابل انکار نيست، ولي قابل درمان است بخصوص در اين سن. البته نمي خواهم اين را بگويم که هر کس من در مرحله دوم سقوط هستند. شک گاهي بطور موردي پيش مي آيد و به تعبير شهيد مطهري اگر يک شکي باشد که انسان را تحريک کند و برود دنبال کند و اين باور و اعتقادي که دچار شک شده سوال کند و از آن کارشناسي که مي تواند براي حل کند و يا با مطالعه اين شک اش را برطرف کند و به يک ايمان قوي تر تبديل کند، اين شک پيش برنده است، اما اگر در شک بماند آنهمه نه صورت يک مورد ديني، بلکه در تمام اعتقاداتش حس کند

ص: 17

اين شک سرايت کرده است و باورش به مسائل ديني سخت شده است. اين علامتي است که بايد پي گيري کند، البته خانواده ها در اين مواقع به جوانان خودشان کمک بدهند و اگر سوالي و مشکلي براي آنها ايجاد مي شود، دستگيري کنند. خداي ناکرده اينطور نباشد که با تيکه انداختن، درد او را مضاعف کنند. بنابر اين ما در اينجا چيزي که مي خواهيم بحث کنيم، اصلاً درمان اينها است. اين خيلي خوب است که اين برادر يا خواهر بزرگوار متوجه اين مسئله شدند و حساس شدند و اين درمان دارد.

سوال: راههاي درمان اين مراحل که باعث تضعيف دين مي شود، چيست؟

پاسخ: اين بحث، بحث توبه نيست چون بحث توبه زماني است که فرد مرتکب گناه شده و مي خواهد جبران کند. اين مراحل آثار گناهان است که در واقع بيماري بروز مي کند و علائمي است که آن گناه در ما بطور قهري بوجود خواهد آورد. کسي که عادت به گناه مي کند بخواهد و نخواهد بي ميلي، شک، سوءظن و تکذيب براي او ايجاد مي شود. ما مي خواهيم کاري کنيم که اصلاً از اول مرتکب نشويم. سه تا کار را براي درمان انجام بدهيم اولين کار عزم و تصميم جدي بر ترک گناه است. واقعاً نخواهيم گناه در زندگي امان باشد. اين نشانه خيلي خوبي است، اگر اين تصميم را بگيرد و همين يک مرحله است در روايتي از پيغمبر (ص) داريم که اين علامت مومن بودن است که از گناه بدش آمده است. در روايت زياد داريم که اين مسئله را گفته اند و نشانه

ص: 18

زنده بودن دل است. ما اگر بدانيم که گناهان چه بلايي به سر ما مي آورد و چه آثاري در دنيا و آخرت ما دارد و چگونه قلب و روح ما را ساقط کند. اميرالمومنين (ع) در يک روايتي فرمود: فاسدتر از فاسدکننده تر از گناه براي قلب چيزي نيست. چيزي بدتر از گناه قلب را فاسد نمي کند. طبق روايات اگر بدانيم گناه رابطه امان را با خدا قطع مي کند و شخص در هنگام گناه تحت سلطه و سيطره شيطان است يعني در ولايت ابليس قرار گرفته است. يک لحظه امکان دارد هوسراني داشته باشد، ولي عواقب سنگين بدنبال داشته باشد و چه بسا قرنها در قبر معطل شود. در روايتي از پيغمبر (ص) داريم که مرحوم فيض کاشاني در کتاب اعمال اليقين آورده است که بعضي از اشخاص در عالم آخرت قرنها اسم پيغمبر را فراموش مي کنند. آن کسي که بايد به او توسل کنند و آنها را کمک کند. در سفر برمي گشتم يک تصادف شده بود، اگر فرد تمام مسير بيدار و هوشيار بوده است، ولي يک لحظه خواب آلودگي باعث مي شود يک عمر پشيمان شود. يا در دعوا يک چاقو در چشم کسي زده شود، يک لحظه فقط چاقو خورده، ولي يک عمر او کور است. يک لحظه کسي يک سيلي به بچه مي زند، ولي آن بچه يک عمر در قلب اش رنجش باشد. پس عمل يک لحظه است، ولي اثر طولاني است. ما خيلي نمي دانيم که اين آثار گناه چقدر جلوي رشد ما را مي گيرد. مرحوم ميرزا جواد آقا ملکي تبريزي که استاد

ص: 19

اخلاق امام راحل بودند، ايشان در يک جلسه که يک شبهه غيبت شد، با اينکه وظيفه اش را انجام داد و از آن جلسه بيرون آمد فرمود: اين مجلس چهل روز مرا عقب انداخت. همين ها است که آخرت ما را تباه مي کند. بهشت و جهنم را از جاي ديگر براي ما نمي آورند، بلکه ما از اينجا با خودمان مي بريم. مار و عقرب در واقع خود اعمال ماست. به قول قرآن انما تجزون ما کنتم تعلمون (سوره تحريم-آيه 7). اگر بار خارست خود کشته اي، و گر پرنيانست خود رشته اي ( شاهنامه فردوسي). بنابر اين مرحله اول که از گناه بدش بيايد و تصميم جدي بر ترکش بگيرد. هر فکري از درون و يا بيرون ما را در اين تصميم سرد کرد، بداند از شيطان است. مثلاً من که غرق در اين گناه هستم و عادات و اعتياد پيدا کردم و ديگر نمي توانم ترک کنم، اين وسوسه شيطان است. يا از بيرون کسي متلک بياندازد، مثلاً کسي نماز اول وقت مي خواند، بگويند حالا چه بچه مثبت شده يا چقدر مقدس شده است و يا دختر خانمي مي خواهد حجاب کامل داشته باشد، با نامحرم رعايت حريمها را کند، ديگر بي خود بگو و بخند نداشته باشد، به او بگويند اين خشک مقدسي ها را بگذار کنار. اينها نبايد آدم را سرد کند. همه خوبان و انبياء و اولياء از اين متلک ها و دست انداختن ها زياد داشتند. اگر آدم بخواهد دينداريش را منوط به دلبخواه اين و آن بکند، اين دينداري نخواهد ماند. آدم فقط بايد خشنودي يک نفر را

ص: 20

جلب کند و آن رضايت پروردگار عالم است. در روايت داريم که خدا فرمود: دلها دست من است تو دنبال راضي کردن دلهايي ديگر نرو، اگر تو مرا خشنود کني، من کاري مي کنم که آن دلها به طرف تو متمايل شود و آبروي تو محفوظ بماند. بنابر اين چيزي ما را سرد نکند. شهيد بهشتي سنگين ترين متلک ها و آماج ها به سمت اش بود، هر چه به ايشان مي گفتند از خودت دفاع کن. ايشان يک آيه را مي خواند: ان الله يدافع عن الذين آمنوا (سوره حج-آيه 38): خدا از مومنين دفاع مي کند، وظيفه ما اين است که مومن باشيم، دفاع دست خداست. اين خيلي زيباست. يعني ما تکليف امان را انجام بدهيم، خدا خودش مي داند چکار کند. مرحله دوم مراقبت هاي کوچک از خودمان داشته باشيم. ما نبايد تواقع زيادي از خودمان داشته باشيم. ما آن امامزاده اي هستيم که معجزه اش کوچک است. کسي در روستايي بود الاغش که وسيله کارش بود، گم شده بود. به امامزاده محل رفت و شروع به توسل کرد که اين وسيله کار و درآمد ما بود و شروع به گريه کرد. خادم امامزاده گفت: اينجا چرا توسل مي کني؟ برو آن ده بالايي امامزاده اي که قبه اش بزرگ است. گفت: چه فرق مي کند هر دو امامزاده هستند. گفت: نه اين گنبدش کوچک است و چيزهاي کوچکي که گم مي شود مثل چاقو، قيچي و کليد را اينجا پيدا مي کند و چيزهاي بزرگ آن امامزاده پيدا مي کند. حالا ما آن امامزاده ي هستيم که گنبدمان کوچک است و

ص: 21

معجزه بزرگ از خودمان نداريم که تواقع بزرگ از خودمان داشته باشيم. يک وزنه بردار روز اول 200 کيلو وزنه را بالا نمي برد و با کم شروع مي کند. اين راهش است و گاهي شيطان مي آيد چيزهاي بزرگ را روي دوش آدم مي گذارد چون مي داند اين نمي تواند انجام بدهد، اما اگر از کم شروع کند مثلاً ما يک روز خودمان را نگه داريم نسبت به يک عضو که زياد از آن زمين مي خوريم. کسي که حس مي کند زبانش خيلي خرابکاري دارد و يا کسي که حس مي کند چشمش خيلي خرابکاري دارد و دست خودش نيست. يک روز با خودمان تصميم بگيريم، اين عضو را مراقب باشيم، حتي اگر زورمان به اين مقدار هم نمي رسد، مي توانيم يک نذر مجازات کوچک کنيم. شهيد رجايي با خودش نذر کرده بود که اگر يکبار اول وقت به جاي نماز، غذا بخورد، يک روز روزه بگيرد. آيت الله بروجردي نذر کرده بود که اگر يک جا بيجا عصباني شود، روزه را به خودش نذر کرده بود. اگر در اين روزه چشمم عمداً و يا زبانم گناه مرتکب شد، خودم را مجازات کنم. اين مراقبه کوچک را انجام بدهيد اعتماد به نفس پيدا مي کند. يک روز که انجام دادي، آن را به دو روز تبديل کن و بعد چهار روز و بعد يک هفته و اگر بتواني خودت را تا چهل روز برساني، در روايت است که زمان تکامل نفس چهل روزه است، ديگه زورت به اين عضو مي رسد. پس آدم از کم شروع کند از يک عضو، بعد

ص: 22

به سراغ عضو ديگر برود. سومين مرحله که بسيار مهم است، پيشگيري از گناه است. همه ما شنيديم که بهترين درمان پيشگيري است. سعي کنيم در فضاي گناه و تحريک و توفاني شدن غرايز و هواها قرار نگيريم. من نمي توانم بگويم من در فضاي غرايز قرار مي گيرم و خودم را کنترل مي کنم. در جلسه اي که غيبت در آن راحت صورت مي گيرد، کمتر کسي است که مي تواند خودش را کنترل کند. کمتر کسي است که در خلوت با نامحرم قرار مي گيرد و دست از پا خطا نمي کند. کمتر کسي است که در خانه اش ماهواره با شبکه هاي باز است بخصوص جوان و تحريک نشود. ما نبايد در فضاي گناه قرار بگيريم که تحريک بشويم. توجه کنيد من اگر لبه پرتگاه بروم، توقع نداشته باشم سقوط نکنم. سعي کنم کمتر لبه پرتگاه بروم و عواملي که باعث گناه ما مي شود را از خودمان دور کنيم و خودمان را در موقعيت گناه قرار ندهيم. بعضي محيط يا دوست روي آنها تاثير دارد و يا اگر با خودشان خلوت کنند، خطرناک است. بعضي موقعيت خلوت با نامحرم در دسترس اشان است. در بعضي از شغل ها دو تا نامحرم ساعتها در خلوت در کنار هم هستند، اينجا توجيه پذير نيست و تعارف بردار نيست که ما به خودمان مطمئن هستيم. در خلوت يوسف صديق با زليخا، خداوند مي فرمايد ولقد همت به و هم بها لولا أن رأى برهان ربه (سوره يوسف-آيه 24): يوسف ميل پيدا مي کرد اگر آن نشانه خدا را نمي ديد. اميرالمومنين (ع) مي فرمايد:

ص: 23

من به زنان و دختران جوان سلام نمي کنم مبادا صداي آنها روي من تاثير بگذارد. آيا ما از اميرالمومنين (ع) محکم تر هستيم و هيچ تاثيري روي ما نمي گذارد؟ از مرحوم مقدس اردبيلي که در رفاقت با حضرت ولي عصر (ع) معروف است و تقدس و زهد او زياد است. از ايشان سوال کردند که اگر خلوت با نامحرم قرار بگيريد چکار مي کنيد؟ گفت: به خدا پناه مي برم. جايي که برق عصيان بر آدم صفي زد، ما را چگونه زيبد دعوي بي گناهي (حافظ). بنابر اين هم در محيط هاي حقيقي گناه نبايد قرار بگيريم و هم بايد مراقب محيط هاي مجازي نيز بود. اگر کسي مي بيند وارد اينترنت مي شود، تحريک مي شود که به بعضي سايت هاي غير اخلاقي برود، اين صلاح نيست تا قوت روح پيدا نکرده، به اينترنت سر بزند و شيطان هم دائم وسوسه مي کند و اصلاً کارش همين است. بله آدمهايي که سالها با خودشان کار کردند و مراقبه داشتند و حالا آن نهال ضعيف که با هر بادي جابجا مي شود، تبديل به درخت تنومندي شده که در هر محيطي قرار بگيرد، ديگر نمي لغزد. اما ما براي شروع بايد اين سه کار را انجام بدهيم، عزم و تصميم بر ترک گناه، مراقبه هاي کوچک و پيشگيري از محيط و موقعيت گناه.

روايتي از امام صادق (ع): عبدالله بن سنان از ياران امام صادق (ع) نقل مي کند که روزي آن حضرت خطاب به ما فرمود بزودي به شبهه اي گرفتار خواهيد شد که نه نشانه اي براي پيدا کردن راه خواهيد

ص: 24

ديد و نه پيشوايي که هدايتتان کند. از آن شبهه تنها آن کساني رهايي مي يابد که دعاي غريق را بخواند. عرض کردم دعاي غريق چگونه است؟ فرمود: مي گوي يا الله يا رحمان يا رحيم يا مقلب القلوب ثبت قلبي علي دينک: خدايا، بخششگرا، مهربانا، اي دگرگون کننده دلها، دل مرا بر دينت استوار و پابرجا دار.

سوال: من صحبت هاي شما را در باره عوامل موثر بر تضعيف دينداري و راههاي تقويت آن شنيدم. من بعضي وقتي که مي خواهم براي ظهور امام زمان (ع) دعا کنم احساس مي کنم که دعايم از ته دل نيست. واقعيت اش اين است که من خيلي دوست ندارم در زمان ظهور باشم زيرا من در خيلي جاها خواندم که اگر امام زمان (ع) بيايد با ظالمان و گناهکاران مبارزه مي کند و حتي آنها را به قتل مي رساند. فکر مي کنم واقعاً با اين وضع من وضعيت خوبي در مواجه با امام زمان (ع) ندارم من چگونه براي ظهور ايشان دعا کنم و چکارکنم؟

پاسخ: اين سوال بسياري از افراد است چون من يک آماري ديده بودم که در مجله اي يک و دو سال قبل بود که از بعضي از جوانان به صورت تصادفي از قشرهاي مختلفي آمار گرفته بودند که چقدر ظهور را دوست داريد؟ يک تعدادي گفته بودند ما حضرت را دوست داريم، منتها از آمدن حضرت مي ترسيم و حس مي کنيم آماده نيستيم چون امام با بديها و ظلمها مبارزه مي کند و در ما هم بديهايي است و طبيعتاً يکي از آنها هم ما هستيم. گاهي هم

ص: 25

شوخي مي کنند که بيا پشت گردنت را ببوسم که جاي شمشير حضرت است. اينها باعث دامن زدن اين افکار مي شود. مشکل ما در اين مسئله اين است که اين کريمان و پاکان را مثل خودمان مقايسه مي کنيم. ما بدي را خيبي اوقات با بدي جواب مي دهيم يعني مقابله به مثل مي کنيم، اما اخلاق الهي اين نيست و بدي را با خوبي جواب مي دهند. خداوند در دعاي ابوحمزه ثمالي امام سجاد (ع) عرض مي کند خدايا تو نعمتهايت بر ما سرازير است اما ما جوابت را با گناه مي دهيم و خوبيت را با بدي جواب مي دهيم. خيرت به سمت ما سرريز است، ولي شر ما به سمت تو بالا مي آيد. با اين وجود تو دست بردار نيستي و خوبي مي کني، خدا اخلاقش اين است و بدي را با خوبي جواب مي دهد و اين اخلاق خود پروردگار عالم است. در يک روايت عجيبي در کتاب علل الشرايع مرحوم صدوق از امام رضا (ع) دارد که وقتي فرعون داشت غرق مي شد آن لحظه آخري که در آب بود از حضرت موسي کمک خواست و استغاثه کرد و حضرت موسي سرش را برگرداند و جواب نداد و او غرق شد. خطاب از خدا رسيد که اي موسي تو جواب فرعون را ندادي چون تو خالقش نبودي و اگر از من کمک مي خواست من کمکش مي کردم. فرعون مظهر بديها و سمبل فساد، ولي خدا فرمود اگر از من کمک مي خواست، ردش نمي کردم، اين اخلاق خداست. اولياء خدا هم همينطور هستند. در داستان حضرت يوسف،

ص: 26

وقتي برادران حضرت يوسف براي عذرخواهي آمدند و گفتند: ما خطاکاريم و اشتباه کرديم. يوسف اين ولي خدا گويا نمي خواهد شرمندگي برادرانش را ببيند، فوري برگشت و گفت: اصلاً ملامتي هم بر شما نيست، بريد از شما هم گذشتم. ببينيد کساني که باعث چهل سال فراق يوسف شدند و چشم پدرشان يعقوب کور شد، اينهمه سختي کشيد، يوسف در جواب آنها گفت: سرزنشتان هم نمي کنم، اين حق من، خدا هم انشاءالله مي بخشد. اين اولياي خدا هستند، بدي را با بدي جواب نمي دهند. پيغمبر اکرم (ص) دور از مدينه زير سايه درختي خوابيده بود و يکي از دشمنان پيغمبر از مشرکين ديد و گفت: اينجا جايش است که من ضربه را به پيغمبر بزنم و با شمشير کشيده بر بالين پيغمبر رفت. پيغمبر چشمهايش را باز کرد و اين را ديد و گفت: يا محمد چه کسي مي تواند تو را از دست من نجات بدهد؟ پيغمبر (ص) با آرامش رو به آسمان کرد و گفت خداي من. او با ناراحتي گفت خدا کيه؟ و شمشيرش را بلند کرد و يک سنگي از زير پايش لغزيد و زمين خورد و شمشيرش افتاد. پيامبر سريع بلند شد و شمشيرش را برداشت و بالاي سر او گفت: حالا چه کسي تو را از دست من نجات مي دهد؟ گفت: لطف و کرم تو. پيامبر (ص) فرمود: پاشو برو. بعداً اين فرد مسلمان شد. امام زمان (ع) عصاره و چکيده تمام خوبان گذشته و تمام انبياء است. به تعبير بزرگي شيشه عطري است که عصاره همه گلهاي قبلي در آن است. تعبير رحمت العالمين براي

ص: 27

دو نفر است يکي پيغمبر (ص) که در قرآن آمده است و يکي در حديث لوح فاطمه (س) راجع به امام زمان (ع). در روايت است که وقتي امام بزرگوار مي آيد، خدا مي فرمايد به واسطه او زمين را پر از مهرباني و رحمت و عدالت مي کنم بعد از اينکه از شقاوت، بدي و پستي و طلم و جور پر شده است. امام براي گسترش رحمت مي آيد. سيد بن طاووس در بحارالانوار نقل مي کند وارد سرداب مقدس امام زمان (ع) در سامرا شدم که خيلي ها مشرف شدند، وقتي به اين سرداب مقدس مي خواهيم وارد شويم، پله هايش پيچ مي خورد يعني اگر کسي روي پله هاي اول است آن انتها را نمي بيند. سيد بن طاووس مي گويد من روي پله اول و دوم بودم ديدم صداي مناجات از سرداب مي آيد. گوش کردم ديدم صداي امام زمان (ع) است. اين خيلي ارزشمند است که از صدا تشخيص بدهند که امام زمان (ع) است. مي گويد همانجا نشستم. ديدم حضرت دعا مي کند، خدايا شيعيان ما از ما هستند، خدايا گناهاني مرتکب شده اند. خدايا آنها را ببخش، اگر گناهشان حق الله ي بوده تو آنها را ببخش، اگر حق الناسي بوده، ازهم راضي اشان کن. ديدم براي ما دعا مي کندو براي گناهان ما اشک مي ريزد. شمشير امام زمان (ع) شمشير ظلم نيست، بلکه شمشير رحمت و عدالت است که علفهاي هرز بشريت را قطع مي کند يعني آن کساني که وقتي حضرت تشريف آوردند، با وجود اين همه استدلال، معجزه، رحمت و رأفت، دوباره لجوجانه و

ص: 28

عنادانه در مقابل حضرت بيايستند. اين افرادي که تخم گناه را در دنيا پاشندند و براي گناه زيرسازي و فرهنگ سازي کردند. نه تو عزيزي که در اثر چيزي که آن سران گناه در اين عالم آلوده کردند، مبتلا به ويروس گناه شدي. حضرت مي آيد دست عنايت روي اين عزيزان مي کشد و اينها پاک مي شوند. در متن روايت است که کساني که تاکنون دين را نمي شناختند و کافر بودند و لجاجتي هم نداشتند، اينها دين را قبول مي کنند و ايمان مي آورند و گناهکاري هم نيست، مگر اينکه صالح مي شود چون زمينه پاکي ها فراهم مي شود و دست تربيت امام زمان (ع) مربي خواهد بود. بنابر اين به هيچوجه کسي اين گمانش هم نيايد که ترسي از آمدن امام زمان (ع) داشته باشد. روايت زيبايي از امام زمان (ع) است. جواناني که رفيق مي خواهيد و رفقايتان به شما جفا کردند، امام رضا (ع) مي فرمايد: رفيق مي خواهيد، امام زمان (ع) مونس و رفيقتان است و پدر مهربان است و مثل برادر صميمي است و مثل مادر مهربان براي بچه کوچکش است. اين تعبير بسيار عجيب است بچه ايي که شيرخوار است، اگر يک چنگي تو صورت مادر بياندازد، مادر آن را طرد نمي کند و به سينه اش مي چسباند يعني چنگ اش را هم خريدار است. امام زمان (ع) مثل مادر مهربان براي طفل کوچکش است. بنابر اين تو مگو ما را بدان شه بار نيست، با کريمان کارها دشوار نيست (مولوي).

سوال: وقتي امام زمان (ع) ظهور مي کنند، دوران حکومتشان آنقدر است

ص: 29

که ما بتوانيم کاملاً درکشان کنيم. بعضي مي گويند امام زمان (ع) که ظهور کند چون آخرالزمان است، ديگر دنيا تمام مي شود و هيچ اتفاقي نمي افتد.

پاسخ: يک تعبير زيبايي مقام معظم رهبري داشتند. ايشان فرمودند که زماني که حضرت ظهور مي کند تازه شروع يک زندگي انساني است و يک دوره ديگر بشريت است که انسانيت انسان بخواهد بروز کند. واقعاً همينطور است تا قبل از حضرت ما مي بينيم فرهنگ و تمدن بشري تحت ولايت خدا و اولياي خدا شکل نگرفته است و متاسفانه بعضي جاهايش ظلم و جور حاکم بوده است و از اين جهت تربيت انساني صورت نگرفته است و آنموقع تازه شروع زندگي انساني است. آنموقع حيات طيبه انساني است که تازه براي انسان رُخ مي دهد و تمام استعدادهاي انسان بروز پيدا مي کند و بهشتي قبل از آن بهشت در اين دنيا، بهشت مهدوي خواهد بود. کرامات و بزرگي هايي که از اولياي خدا مي شنويم، آنموقع براي مردم معمولي خواهد بود چون مردم معمولي آنموقع، مردم رشد يافته هستند. اخلاق، عقول و علمشان وصل به کُر هستند و ديگر آلودگيها از ان رخت برمي بندد. از اين جهت يک دوره طولاني زندگي انساني و پاک و با عدالت است و يک دوران جديد شروع مي شود. آن اعتراضي که ملائک مي کردند که خدايا کساني را مي خواهي خلق کني که ظلم و خونريزي مي کنند. آنموقع جوابش داده مي شود که عالم را براي اينها خلق کردم که در راس آن معصوم و ولي خداست و بعد دست پرورده هاي اوست که گلهاي

ص: 30

اين گلستان و باغبان است و آنموقع است که ظهور مي کند.

سوال: خيلي ها دوست دارند با امام زمان (ع) دوست باشند، چگونه مي شود اين دوستي ها حاصل شود. خيلي اتفاق خوبي است که آدم آنقدر به امام زمان (ع) آنقدر نزديک شود که اين حاصل نمي شود مگر اينکه يک معرفت خاصي ما به امام زمان (ع) پيدا کنيم. چکار کنيم اين رفاقت حاصل شود.

پاسخ: در روايات داريم که امام زمان (ع) روزي صد مرتبه به مومنين دعاي خاص مي کند. بيايم يک کاري بکنيم در ازاي اين صد بار که حضرت بطور خاص عنايت مي کند، صد بار صلوات با عجل فرجهم روزانه به حضرت هديه کنيم. آقا تو که صد بار ما را در روز دعا مي کني و به ما نگاه خاص داري، وگرنه او به همه عالم نگاه دارد، ولي به مومنين نگاه خاص دارد که خودش فرمود: اگر دعاي من براي مومنين نبود بلاها آنها را در هم مي پيچيد. ما پشت صحنه را نمي بينيم که چه بلاهايي هست و در آن عالم نشان دادند که چه خبر بود، آنوقت شرمنده مي شويم که چرا آنروز غافل بوديم از کسي که اينقدر به ياد ما بوده است. من توصيه مي کنم اين صد صلوات را در روز تقسيم کنيد يعني هر دو ساعت 10 تا که دائم به ياد حضرت باشيم. کار ديگر که شايد مهمترين کار باشد، سعي در ترک گناه است. پاک کن ديده و پس ديده خاک انداز. وقتي خانه يکي از دوستان مي رويد و مي دانيد او از

ص: 31

شلغم بدش مي آيد، ولي براي او دو کيلو شلغم هديه مي بريد. دوستت مي گويد من از اين بدم مي آيد و تو اين را براي من آوردي. من وقتي آلودگي و گناه دارم، براي حضرت اين را هديه نبريد. وقتي گناه مي بريد حضرت گريه مي کند و او پيش خدا شرمنده مي شود. آخر سال پدر مي رود کارنامه بچه اش را بگيرد، اگر کارنامه تجديدي و يا مردودي را به دست بچه بدهند شايد خيلي غصه نخورد، اولين کسي که شرمنده مي شود پدر است. اگر ما پيش خدا، مدير عالم، گناهي بکنيم اولين کسي که شرمنده شود امام ماست که پدر اين امت است. نامه اعمالمان به خدمت ايشان مي رسد و ايشان اولين کس است که اشک مي ريزد. او انيس و رفيق است و مي گويد: رفيق، اين رسم رفاقت بود با همديگر. پس مهمترين کار اين است که آنچه که او دوست ندارد در زندگي ما نباشد.

گفتيد پلک زدن غافل از آن ماه نباشم شايد که نگاهي کند آگاه نباشم

يک نکته اي عرض کنم ما مراحل ترک گناه را گفتيم که زمينه تقويت دين و مقابله با آسيب ديني است. خدا در ترک آلودگي ها مشتاق تر از ما به ماست و امدادهاي خدا مي رسد. در روايت است که تو يک قدم بيا من دو قدم مي آيم يعني دو برابر. در کتاب المراقبه مرحوم ملکي تبريزي آمده که خدا مي فرمايد: اگر آنهايي که به من پشت کردند بدانند که من چقدر مشتاق آنها هستم. شب جمعه بود يک آلوده اي

ص: 32

از کنار مسجد جامع تهران رد مي شد، يک اهل نفسي روي منبر صحبت مي کرد و مي گفت: گناهکارها بگوييد الهي العفو، انگار يک برق او را گرفت بيرون مسجد بود، صدا به او رسيد. اين برق همان برقي است که حافظ مي گويد برق عشق آتش غم ز دل حافظ زد و سوخت، يار ديرينه ببينيد که با يار چه کرد. به مسجد امام در آن نزديکي رفت و زير گنبد دامنش را تکان داد و گفت: خدايا شتر ديدي نديدي، تمام شد.

دعا مي کنيم براي آمدنش، آمدن همان کسي که مژده باران سبز شالي هاست، خدا کند که بيايد، همين حوالي هاست.

89-04-13- دينداري در آخرالزمان

دلم امروز گواه است کسي مي آيد، حتم دارم خبري هست گمانم بايد، فال حافظ هم بار که مي گيرم باز مژده اي دل مسيحا نفسي مي آيد، بايد از جاده بپرسم که چرا مي رقصد مست موسيقي گامي شده باشد شايد، ماه در دست بدنبال که اينگونه زمين مست مي چرخد و يک لحظه نمي آسايد، گله کم نيست ولي لب به سخن خواهم بست اگر آن چهره به لبخند لبي بگشايد.

سوال: در طول تاريخ و در صدر اسلام و قبل آن پيروي از هوا و هوس هميشه بوده و هست، چرا شما آن را به عنوان مهمترين عوامل دروني که به دين آسيب مي رساند، مطرح کرديد و اين چه اختصاصي به آخرالزمان و دوره ما دارد؟

پاسخ: اين عامل و عواملي که بعداً خواهيم گفت اختصاص به آخرالزمان ندارندو هميشه آلودگيها و گناهان مانع دين و دينداري بوده است، منتها نکته اي

ص: 33

که است در آخرالزمان، زمينه و شرايط براي گناهان بسيار فراهم تر است يعني به گونه اي خواهد شد که گناه سهل مي شود و شرايط دينداري سخت تر مي شود يعني موانع دين و دينداري بيشتر مي شود. دليلش هم اين است که در آخرالزمان يک فرهنگ مادي سربلند مي کند و به يک اوجي مي رسد و قبلاً گفتيم شايد آن دجال فتنه گر که در آخرالزمان ظهور مي کند و فساد را گسترش مي دهد، همين فرهنگ يک چشمي باشد که فقط نگاهش به دنيا و ماديات است. در آخرالزمان اين فرهنگ و ابزارهاي قوي و جذابي که در اختيار دارد، آنچنان فساد را گسترش مي دهد که قپح و زشتي گناه و منکرات ريخته مي شود و حساسيت افراد نسبت به گناهان کم مي شود. همان چيزي که پيامبر اسلام (ص) فرمود در آخرالزمان جاي منکر با معروف عوض مي شود. اين فرهنگ دجال منش کاري مي کند که گناه در ذائقه ها تلخ نيايد، بلکه برعکس با تزئين و بزک کردن و تبليغات فراوان و جذابيت هايي که دارد، گناه را در ذائقه ها شيرين جلوه مي دهد و برعکس کارهاي خوب و معروف و ارزشهاي ديني و اخلاقي را منفور جلوه مي دهد. در يکي از کشورهاي اروپايي يکي پيش من آمد و گفت: حاج آقا خانواده من نجيب و متدين هستند، يک دفعه دختر من که در دبيرستان درس مي خواند معلم اش مرا خواست و گفت: دختر شما بيماريي دارد و مشکل و افسردگي دارد؟ گفتم چطور؟ گفت: چرا او با پسرها ارتباط ندارد، چرا همه دوست

ص: 34

پسر دارند و او ندارد. يعني آنجا طوري شده که دختري بخواهد نجيب و عفيف زندگي کند، اين را بيمار مي دانند. يعني همان چيزي که پيغمبر (ص) فرمود معروف، عفت و نجابت مثل اينکه يک منکري شده و اصل بر بي بند و باري است. يکي از اساتيدي که در فيلادلفيا يکي از ايلات آمريکا زندگي مي کند براي يکي از اساتيد برجسته کشور ما نقل مي کرد من نمي بخشم کسي را که من را آورد که اينجا زندگي کنم. سوال کرد مگر چه اتفاقي افتاده است؟ گفت چند روز پيش شب دير وقت بود خانه برگشته بودم، اتاق دخترم روشن بود، گمان کردم بيمار است. رفتم در زدم و در را باز کردم ديدم متاسفانه کنار يک مرد امريکايي است. من عذرخواهي کردم و در را بستم. دخترم با پرخاش آمد و هر چه از دهانش در آمد به من گفت و بعد گفت تو چه حقي داشتي که در را باز کردي. گفتم من نگرانت شدم، فکر کردم مريض هستي. گفت: اگر يکبار ديگر در را باز کني من به پليس زنگ مي زنم که پدرم مرا اذيت مي کند. يعني چه اتفاقي دارد رُخ مي دهد که او بجاي اينکه عذرخواهي کند، پدر را که نگرانش بوده، وادار به عذرخواهي مي يکند و تازه طلبکار هم هست. اين جابجا شدن همان ارزشهاست. هم جنس گرايي تا چند مدت پيش فحش محسوب مي شد، اما الان قپح اش ريخته و در بعضي ايالات قانوني شدن و نشاندهنده اُپن و روشنفکر بودن است و حتي با تظاهرات خيابانب حقوقشان را مطالبه مي

ص: 35

کنند. تازه کشوري مثل ايران را محکوم مي کند که چرا در آن ممنوع است و چرا خط قرمزهايي دارد که اين پديده در آن رواج ندارد و آزاد نيست. اين همان مسئله اي است که در آخرالزمان اين فرهنگ مادي آنچنان به ارزشهاي الهي و انساني حمله مي کند که عفت و حجاب و پاکدامني و احترام به والدين و پاي بند بودن به ارزشها و خانواده، همه زير سوال مي رود و از اين جهت است که زمينه براي گناهان فراهم تر از هر زماني است. دوباره تکرار مي کنم آن حديث پيامبر (ص) را که عجيب است، وقتي ارزشها وارونه شود و معروف و منکر جايش عوض شود، طبيعتاً ساده ترين زمان براي گناه کردن است و موانع دينداري از هر زماني بيشتر مي شود.

سوال: حالا که شرايط گناه کردن فراهم تر است و موانع دينداري سر راهمان قرار مي گيرد و دينداري سخت تر است مثلاً خيلي وقتها در دوره زمانه اي که ما در آن زندگي مي کنيم روابط نامحرم بسيار شايد عادي جلوه کند و برخي از گناهان که قبح اش ريخته شده است. يکسري هستند که در مقابل اين موانع مي ايستند و سعي مي کنند در دينشان ثابت قدم باشند و اين موانع را به سلامت پشت سر بگذارند و دينشان را از دست ندهند، اينها که شايد يک وقتهايي مورد تمسخر اطرافيان قرار بگيرند به خاطر جابجايي معروف و منکر، ولي به خاطر خدا و حفظ دينشان همه اينها را تحمل مي کنند. اينها چه جايگاهي پيش خداوند متعال دارند و خدا با اينها

ص: 36

چگونه برخورد مي کند؟

پاسخ: هنر دينداري در آخرالزمان خودش را نشان مي دهد و به تعبير روايات دين عاريه اي از دين پايدار و مستقر جدا مي شود. در روايات ما است که ايمان دو جور است بعضي از ايمانها عاريه اي است و ايمانهاي سستي است و مثل امانتي است که از اين دست مي گيريد و دوباره با همان دست برمي گردانيد و چه بسا ايمان فصلي و جوي است يعني در شدايد اين ايمان شايد از دست برود. ايمان سطحي است و عميق و پايدار نيست و اگر مورد طعنه و مسخره قرار گيرد، مقاومت نمي کند و اين را از دست مي دهد. در آخرالزمان کساني که ايمانهاي پايدار و مستقر دارند، آنها باقي مي مانند و بايد به همين سمت برويم. هنر دينداري در آخرالزمان است و هنر دينداري استقامت در دينداري است. إن الذين قالوا ربنا الله ثم استقاموا (سوره فصلت-آيه 30): کساني که گفتند الله و پاي آن ايستادند. هنر دينداري اين است. هنر اين است که آن زماني که من شرايط برايم فراهم است و در محيطي هستم که اگر گناه کنم کسي مرا نمي بيند و يا اگر ببيند تشويقم هم مي کند. در شرايطي هستم که اي چه بسا پاک بودن و پاک زيستن و پاک کاسبي کردن در داخل کشور يا در خارج کشور، در خانه، مدرسه يا محيط کار، باعث طعنه و مسخره شود، اينجا ايستادگي کردن هنر است. قرآن را ببينيد، يکي از داستانهاي طولاني قرآن داستان حضرت يوسف است. معمولاً قرآن داستانهايي که نقل مي کند کوتاه است، ولي

ص: 37

اين داستان را طولاني در يک سوره به همين نام آورده است و اين را به عنوان بهترين داستانها ياد کرده است، چرا؟ چون يکي از دلايل اش اين است که در اين داستان قرآن مي خواهد هنر انسانيت و اراده انسان را نشان بدهد و هنرمند بودن يک ديندار را نشان دهد که يک ديندار در جايي که کسي گناه او را نمي بيند و شرايط در خلوت از هر لحاظ با نامحرم براي او فراهم است، اما در عين حال اراده او مقاومت مي کند و فايق مي آيد. البته يکي شايد بيايد بگويد او پيغمبر بود. اين حرف درستي نيست، در عين اينکه پيغمبر بود ولي غرايز بشري داشت، ولي مقاومت کرد و ثانياً فقط مخصوص حضرت يوسف نيست در قرآن زن فرعون را هم به عنوان يک نمونه ذکر کرده است که در خانه فرعون يعني خانه ام الفساد، کاخ محيطي که آلودگيها در آن فراهم است و محيط اشرافي که معمولاً زمينه همه نوع گناهان فراهم است، اما در آنجا ايستادگي کرد. آسيه زن فرعون نه پيغمبر نه امام و نه امامزاده بود، ولي ايستادگي کرد و قرآن او را به عنوان ضرب المثل و الگو براي مومنين معرفي مي کند. ضرب الله مثلا للذين آمنوا امرأة فرعون (سوره تحريم-آيه 11). لطافت قرآن را هم ببينيد اسم هم نمي برد که آسيه، بلکه مي فرمايد زن فرعون که فرعون به چشم بيايد که من خدا کسي را الگوي پاکي معرفي مي کنم که در کنار سمبل ناپاکي خودش را توانست حفظ کند. هنر دينداري همين است. من در تاريکي ها

ص: 38

بدرخشم و از کوير آب در آورم هنر است و الا آن زماني که همه چيزم فراهم باشد و پايم را روي پا انداختم و زير باد کولر نشستم، آنجا دينداري خوب است، ولي هنر نيست. لذا خدا هم خريدار اين افراد است. خدا به اين بنده ها مباهات مي کند. اتفاقاً در روايات همين مضمون را داريم. اولاً در روايات است که افضل الاعمال احمزها: بهترين اعمال عملي است که سخت تر است و زحمت اش بيشتر است. همين باعث مي شود که پيغمبر اکرم (ص) مشتاق مي شود که آخرالزماني ها را ببيند و آه بکشد که من برادرانم کساني هستند که در آخرالزمان با شدايد و سختي ها دست و پنجه نرم مي کنند و دين خودشان را حفظ مي کنند. در يک روايتي که اين روايت خيلي فوق العاده است که در حکمت هاي نهج البلاغه است. اميرالمومنين (ع) مي فرمايد: اجر آن کسي که مجاهده کرده و در راه خدا به شهادت رسيده، بيشتر نيست از آن کسي که قدرت آلودگي و گناه دارد، اما عفيفانه خودش را حفظ مي کند و مقاومت مي کند و اجر شهيد هم از اين بالاتر نيست و يا اجر اين فرد کمتر از اجر يک شهيد نيست، چرا؟ چون هم مجاهدت دارد و جهاد با نفس دارد و همانطور که شهيد از خودش به خاطر خدا گذشت، اينهم پا روي هوسهاي خودش در سخت ترين شرايط مي گذارد، لذا اجرش کمتر از شهيد نيست. فرمود: اين شخص هم افق و هم شان ملائکه شده که پاک زندگي مي کند. مرحوم شيخ رجبعلي خياط

ص: 39

که از خوبان تهران بود و خدا به او خيلي چيزها داده بود و آن خروارها رحمتي که خدا در دامنش ريخته بود محصول هنرنمايي در اين سختي ها بود و مقاومت کرد و دينش را حفظ کرد يعني در يک امتحاني در 23 سالگي بحبوبه جواني شبيه امتحان حضرت يوسف در يک خانه تنهايي و از او تقاضاي عمل حرام هم شد، ايشان مي گويد همان موقع در دلم گفتم: فلاني خدا در زندگي تو را خيلي امتحان کرده و يکبار هم تو بيا خدا را امتحان کن و همانجا گفتم: خدايا من به خاطر تو از اين لذت حرام مي گذرم، تو هم مرا به خاطر خودت تربيتم کن و از آنجا فرار کردم. از آن به بعد بود که "نگار من که به مکتب نرفت و خط ننوشت، به غمزه مسئلت آموز صد مدرس شد" خدا در دامنش رحمتهايي در دامنش ريخت و چشمش را باز کرد. مقصود من اين است که اين کوره ها است که ناخالصي ها را دوب مي کند و اگر انسان بتواند بر دينداري خودش مقاومت کند، اين انسان را خدا به طور خاص خريدارش مي شود. عفت که اينجا عرض مي کنيم فقط عفت جنسي نيست، عفت مالي اينکه انسان در شغل خودش آن کسبي که در مي آورد و خودش و زن و بچه اش را ارتزاق مي کند و بتواند شکمها را پاک نگه دارد. بعضي شغلها حرام است و يا کنارش يک حرامي سر بزند و يک بي انصافي، احتکار و گرانفروشي باشد و کنارش خمس و زکات ندادن باشد و اختلاط گناه

ص: 40

آلود با نامحرم باشد. جواني به من گفت من در مغازه اي کار مي کنم دائم در گناهم. گفتم در قسمت ديگر فروشگاه برو، کار کن. گفت: نمي شود. گفتم: کارت را عوض کن. گفت: من شغلم را عوض کنم، چکار کنم؟ گفتم: عزيز من اينقدر به خدا اعتماد نداري، خداي که کافر را رزق مي دهد و مومني که مي خواهد قدمي براي دين خودش بردارد، خدا دست او را خالي مي گذارد، خودش در قرآن وعده داده است: و من يتق الله يجعل له مخرجا و يرزقه من حيث لايحتسب (سوره طلاق-آيه 2): نترس از آنجايي که گمان نمي کني برايت مي فرستد. گفت: نه. پس اگر ما چوبي در زندگي خورديم و دعايمان مستجاب نمي شود و يا حال دعا نداريم و بي برکتي در زندگي امان است، چون در مسائل مادي عفت نيست. در يک شب قدر در يکي از کشورهاي خارجي کسي آمد به من گفت من در سوپري کار مي کنم که جنس حلال و حرام با هم فروخته مي شود و يک دخل هم بيشتر ندارد و همانجا به من حقوق مي دهند، مي توانم آنجا بمانم؟ گفتم: مسئله شرعي اش اين است که صندوق حلال و حرام که قابل جدا شدن که نيست، پس نمي توانيد. گفت: پس من رفتم شغلم را عوض کنم. گفتم: خدا به تو جزاي خير بدهد. دينداري يعني همين. إن الذين قالوا ربنا الله ثم استقاموا (سوره فصلت-آيه 30) و هنر دينداري همين است.

داستانکي مي خواندم، مي گويند مجاهد في سبيل الله است کسي که عفت پيشه مي کند و

ص: 41

جهاد با نفس مي کند. بعد از پذيرش قطع نامه، با چهره گرفته خانه آمد، بالاخره هشت سال در جبهه بوده. بچه اش گفت خدا را شکر پدر جان جنگ تمام شد. گفت: نه دوباره جنگ شروع شده. بچه با کنجکاوي گفت کجا؟ اشاره به سينه اش کرد گفت: اينجا، جهاد با نفس.

روايتي از امام صادق (ع): عبدالله بن سنان از ياران امام صادق (ع) نقل مي کند که روزي آن حضرت خطاب به ما فرمود بزودي به شبهه اي گرفتار خواهيد شد که نه نشانه اي براي پيدا کردن راه خواهيد ديد و نه پيشوايي که هدايتتان کند. از آن شبهه تنها آن کساني رهايي مي يابد که دعاي غريق را بخواند. عرض کردم دعاي غريق چگونه است؟ فرمود: مي گوي يا الله يا رحمان يا رحيم يا مقلب القلوب، ثبت قلبي علي دينک.

يک روايت زيبا از امام علي (ع): چون بلايي براي جانتان فرا رسد مالهايتان را سپر جانهايتان کنيد و چون حادثه اي براي دينتان پيش آيد جانهايتان را فداي دينتان کنيد و بدانيد هلاک گشته کسي است که دينش هلاک شده باشد و غارت زده کسي است که دينش به غارت رفته باشد.

سوال: حرفهاي شما را در مورد دين زدگي و عوامل ايجاد آن و راههاي پيشگيري آن را شنيدم و خيلي به حرفهايتان فکر کردم، اما خواهش مي کنم شما هم به حرفهاي ما گوش کنيد. نمي خواهم بگويم آدم خيلي درست و بي گناهي هستم، اما فکر نمي کنم آنچه که شما فرموديد همه عوامل باشد. يک وقتهايي آدم مي بيند که خدا

ص: 42

اصلاً به حرفهايش گوش نمي دهد به وجودش شک مي کند. وقتي مي بيند خيلي از آدمها همينجور گناه مي کنند و دلشکسته ها را آزار مي دهند، ولي برعکس همه جوره موفقتر و زندگي اشان روبرا است و هيچ عقوبت و بدي نمي بيند به عدالت خدا شک مي کنم. وقتي مي بيني آدمهاي گناهکار همه چيز دارند و يکي مثل من همه حواسش که خدا از او ناراحت نباشد، ولي يکبار هم به صداي خدا خدا گفتنش جواب نمي دهد مي گويد حتماً خدايي وجود ندارد و بد بودن بهتر است چون هر کي هر کيه. وقتي که با تمام وجود به ائمه متوسل مي شوي، اما گره اي از کارت باز نمي شود، خوب آدم دلش مي گيرد. همين الان که دارم اين نامه را براي شما مي نويسم، بغض گلويم را گرفته، ياد همه وقتهايي که عاجزانه از خدا خواستم که نگاهم کند و گره از کار پيچ خورده ام باز کند، ولي جوابي نگرفتم، افتادم. شايد الان با خودتان مي گوييد اين آدم ديگر با اين حرفهايش جهنمي است و کارش ديگر تمام است، ولي اي کاش شما هم جاي من بوديد تا مي فهميديد چي مي گويم. همه سمت خداييها که دلشان محکم است خواهش مي کنم به حق اين روزهاي عزيز و اين شبهايي که مي گويند خيلي عزيز و با برکت است براي مني که کارش تمام است و حسابي نااميد است، دعا کنند. خواهش مي کنم دعا کنيد کارم بدجوري گير است و احوالم بدجوري بهم ريخته است. اميدوارم نامه ام را بخوانيد و منتظر جواب

ص: 43

شما هستم.

پاسخ: اينطور که خواهر يا برادر گرامي مي گويد که ما او را جهنمي مي دانيم، به هيچوجه اينجور نمي دانيم و از انتهاي سوالاشان که به حق اين شب و روز عزيز درخواست دعا کرده بودند، ما مي فهميم که به خاطر مشکلي که پيش آمده، يک دلخوري پيدا کرده است و ايشان از دين و خداوند و اهل بيت عصباني و دلگير شده استف ولي مطمئن هستيم که لايه هاي دروني ايشان جور ديگري فرياد مي کند. من مي خواهم به بهانه اين سوال چند نکته عرض کنم. نکته اول اينکه يکي از عواملي که مي تواند باعث تضعيف دين مي شود و از عوامل بيروني است که مي تواند دين را ضربه زند و آنها را در دينداري دلسرد کند، اطلاعات ناکافي و معارف ناقص از دين داشتن است، بد فهميدن دين و يا اطلاعات کم داشتن از دين باعث مي شود تواقعات آدم تعادل نداشته باشد و چه بسا در شدايد و ايجاد شبهات بدليل اطلاغات کم و بي حوصلگي براي تحقيق باعث شک و ترديد و سردي در خودشان مي شوند. ائمه اطهار و اولياي دين بسيار توصيه کردند که دينداري اتان را عميق کنيد و به تعبير روايات بسيار زياد ما تفقه در دين پيدا کنيم و دينداري اتان را عميق کنيد. اين به آن معني نيست که همه حوزه بروند و مجتهد شوند، بلکه در آن مسائل مورد نياز و اعتقاداتش تفقه پيدا کند. پيغمبر (ص) در يک روايت فرمود واي بر هر مسلماني که در هر هفته يک جلسه ندارد که تفقه در دين

ص: 44

پيدا کند. من يک توصيه مي کنم اين هيئت هاي خانگي و محلي که از قديم الايام در ما رواج داشته، يکي از بهترين راهکارها است. جمعي فاميلي يک هئيت خانگي هفتگي تشکيل دهند که مجموعاً 5/1-1 ساعت طول مي کشد، فردي که آشنا به معارف ديني است، دعوت کنند و درباره مسائل مورد ابتلا صحبت کند و سوالاتي مطرح شود. اين در صورتي است که دين را جدي بگيريم. در روايات داريم که اين استخاف به دين و کوچک شمردن دين است که انسان به همه کارهايش بپردازد و به دينش نه. به تعبيري در روايتي از اميرالمومنين (ع) که شما خوانديد غارت زده کسي است که دينش غارت شود، به جانش و مالش حمله شود، دفاع مي کند، اما به دينش حمله مي شود، دفاع نمي کند. چقدر خوب است که هر مسلماني با يک اسلام شناس در ارتباط باشد و هر مسئله اي که لازم است با او چک کند. دوستان ائمه اين رسم قشنگ را داشتند که هر چند مدت ايمان خود را به ائمه عرضه مي کردند. نکته دوم اينکه مشکل بسياري از ما اين است که ربوبيت و مديريت خدا را در اين عالم نفهميديم، لذا راضي نيستيم چون تقديرات الهي را خوب نگرفتيم و به مديريت خدا راضي نيستيم. کسي که مديريت خدا و تقديرات الهي را خوب فهميده، او اين اشکال را ندارد. به قول حافظ: پير ما گفت خطا بر قلم صنع نرفت، آفرين بر نظر پاک خطاپوشش باد. او خطا نمي بيند و همه چيز را زيبا مي بيند. حضرت زينب در دل بلاها و

ص: 45

سنگين ترين مصيبت ها زيباي مي ديد و مديريت خدا را نقص نمي ديد. البته وحشي گريها و ظلمهايشان را تقبيح مي کرد، اما اين مربوط به مديريت خدا نيست. ما نارسايي ها، ظلمها و کجي هاي ديگران را پاي خدا ننويسيم. کم کاريهاي خودمان را پاي خدا ننويسيم. اگر بخواهيم آن ربوبيت و تقديرات الهي و تدبير و مديريت خدا را راضي باشيم اولاً نعمت هاي خدا را ببينيم، وفور نعمت هايي که در آن غرق هستيم را گاهي به آن توجه نداريم مثل ماهي در آب. خود ديدن اين نعمتها پايه اولي است که مديريت خدا را ببيند و به آن راضي شود. ديدن نعمتها لطافت مي خواهد و متاسفانه ما نيمه خالي ليوان را زياد مي بينيم و گله و شکايت زياد داريم، ولي وفور نعمتها را نمي بينيم. من يک مرتبه خدمت مرحوم آيت الله اراکي رفتم باور مي کنيد که ايشان اشک مي ريخت و از نعمتهايي مي گفت و شکر مي گفت، ببين اين ابروهايت بالاي چشم توست، اگر زير چشمهايت بود چقدر زشت بود. ببين انگشتهايت مساوي نيست و اگر مساوي بود يک دکمه ات را نمي توانستي، ببندي. اين نعمتها اصلاً به چشم ما مي آيد. امام کاظم (ع) يک دعايي به نام دعاي جوشن صغير در مفاتيح دارد که معمولاً کمتر خوانده مي شود. در اين دعا راه شاکر شدن و ديدن نعمتها را ياد داده است. امام در آنجا فرموده: خدايا يک عده الان در بيماري هستند و ما به تعداد بيماريها سالم هستيم، خدايا خيلي ها در رنج و درد هستند که لذت طعام

ص: 46

را نمي برند، خدايا يکعده الان در غربت هستند و در وطن نيستند و چشم براه عزيزانشان هستند، ولي اطراف من زيادند، يک عده الان در درد و شکنجه اسيرند و من در عافيت و سلامتي ام. ببينيد نقص ها را مي بيند و به تعداد آن نقص ها، کمال را مي بيند، بيماريها را مي بيند و به تعداد بيماريها، راحتي است، گرفتاريها را مي بيند و به تعداد گرفتاريها، عافيت است، ناامني ها را مي بيند و به تعداد ناامني ها در امنيت است. اين باعث مي شود که ما خجل شويم و اين خدايي که اينهمه نعمت داده است و عجيب اينجاست که اين سرمايه را که داده براي خودش نيست، بلکه سرمايه را داده و گفته سودش هم براي خودت باشد. ما خيال مي کنيم خدا مانند يک کارفرمايي است که ما صبح تا شب پيش او کار مي کنيم و شب بايد طلبکار باشيم و اگر نداد گله کنيم. حالا با اين سرمايه ها چه کرديم، بيايم منصفانه ببينيم آيا به اندازه اين سرمايه ها از او تشکر کرديم. بسياري از اين سرمايه ها را ما سوزانديم و فرصت سوزي کرديم، اما با اين وجود منع نکرده است که در دعاي ماه رجب است: يا من يعطي من لم يسئله: اي کسي که از او چيزي نخواسته، دوباره به او داده است. ما نبوديم تقاضامان نبود، لطف حق ناگفته ما مي شنود (مولوي). باز به ما داده و منع نکرده است. ببينيد اين نکته دوم يعني سرمايه سوزي خودمان را ببينيم. نکته سوم اينکه عالم فرمول دارد و به صرف

ص: 47

اينکه من ادعا مي کنم مذهبي هستم، ولي اگر آن کارهايي که لازم است براي گرفتن بعضي از عطاهاي الهي و جواب گرفتن نکرده باشم، به من نمي دهند. يک کسي را که ما گناهکار مي دانيم، اگر آن فرمول را عمل کرده باشد و طبق يک برنامه تلاش کرده باشد و منظم جلو رفته است، به او مي دهند. البته دنيا اينطور است و حساب آخرت فرق مي کند. عالم دنيا يک فرمول دارد، اصلاً آن کافر نظم و تلاش و برنامه ريزي دارد و از کار کم نمي گذارد و به نتيجه مي رسد و يک کسي که ادعاي ايمان دارد، نطم ندارد و تلاشگر نيست و تنبلي مي کند و کارها را به خدا مي سپارد، جواب به او داده نمي شود. بايد از خودش گله کند. خداوند گاهي جواب خوبان را نداده است. در روايت داريم که حضرت موسي مريض شد، دنبال داروي گياهي نرفت و گفت خدايا توکل مي کنم به تو. مدتي گذشت شفا نيامد. گفت خدايا من درخواست شفا کردم، شفا نيامد. خطاب رسيد يا موسي تو مي خواهي با توکل خودت، حکمت ما را زير سوال ببري. ما حکيمانه آن گياه را خلق کرديم و خاصيت دارويي در آن گذاشتيم. عالم، عالم اسباب است و بايد به سراغش بروي و اگر نروي، طبق فرمول اين عالم عمل نکردي. تويي که موسي هستي جوابت داده نمي شود. خداوند ابا دارد که امور در آن مجراي خودش قرار نگيرد. آن بهشت است که تو هر چه بخواهي، در آن است. عالم دنيا فرمول خودش را دارد و بايد طبق

ص: 48

اسباب پيش برود. گاهي موقع ها داده نمي شود و يا با تاخير داده مي شود. موسي و هارون دعا کردند قرآن مي فرمايد دعايتان مستجاب شد ولي در روايت است که 50 سال طول کشيد تا مستجاب شد. نکته بعدي بحث دعا است که نمي رسيم بحث کنيم. من فقط بگويم ما بايد بندگي را بدانيم. بندگي آن است که او خدا باشد و تو بنده و بندگي آن است که عملاً بگوييم چشم و مطيع هستيم. اگر تا آنجا که به ميل ما همه چيز بخواهيم بيايد و او بگويد چشم و آنجا که به ميل ما نبود ما اعتراض کنيم. اين بندگي عملي اش کجاست؟ در واقع ما مي خواهيم خدايي کنيم و او را مطيع مي خواهيم.

سوال: يک نکته هم درباره توسل به اهل بيت در سوال قبل گفته بودند که به ائمه متوسل مي شوم، ولي باز هم جواب نمي گيرم. با روايتي که هفته پيش شما خوانيديد منافات دارد که امام مهربان و شفيق و رفيق است.

پاسخ: اين گله مندي که ايشان دارد، بدانيد که امامان ما پدران امت هستند. امام زمان (ع) روايتي که هفته قبل از امام رضا (ع) خواندم که امام زمان (ع) مونس و رفيقتان است و پدر مهربان است و مثل برادر صميمي است و مثل مادر مهربان براي بچه کوچکش است. يک همچنين کسي و رفيقي، شما مطمئن باشيد اگر عوامل از طرف شما کوتاهي نشده باشد و آن فرمول را عمل کرديد و دوباره به شما داده نشده است مطمئن باشيد بجاي او، بهتر از آن براي شما

ص: 49

قرار خواهد داد. شما عملاً نشان بدهيد: چشم و آنچه شما مي گوييد به مصلحت است.

به حق آن رفيق مي خواهم که رسم رفاقت را خدايا به ما ياد بده.

دعا مي کنيم براي آمدن آن روزي که آسمان در حسرت ستاره نباشد، روزي که آرزوي چنين روزي معتاج استعاره نباشد.

98-04-14- بهشت و جهنم

سوال – در ادامه ي ترجمه سوره واقعه در مورد بهشت و جهنم توضيحاتي بفرماييد.

پاسخ – قرآن مي فرمايد: اصحاب يمين افرادي هستند که در بين سايه هاي درخت سدري که خار ندارد زندگي مي کنند و از درخت موز که برگ هاي پهني دارد و ميوه هاي چيده شده اي روي آن مي خورند، درختان بلند و کوچک در بهشت موجود است، سايه هايي که گسترش دارد و آبشارهايي که جاري است، ميوه هاي زيادي که تمام نمي شود، هيچ کس آنرا منع نمي کند. طبيعي است که هواي بهشت معتدل ترين هواست. همسران ارزشمند و گرانقدر براي آنها موجود مي باشد، ما آفرينش ديگري به همسران بهشتي مي دهيم، هميشه با طراوت و جوان هستند و بکر و تازه هستند (همسر مخصوص فرد است و زندگي مومن دنبال زندگي دنيايي اوست. مومني که عفيف بوده است در آنجا هم عفيف است)، اين همسران شوهرشان را دوست دارند و با هم همسن هستند.

لذت هايي که در بهشت است براي کساني است که از لذت هاي حرام دنيا پشم پوشي کرده اند. از امام صادق (ع) سوال کردند که در بهشت موسيقي هم وجود دارد؟ امام مي فرمايد :بله، در بهشت درختي هست که وقتي نسيم الهي

ص: 50

به آن مي وزد از آن آهنگي بوجود مي آيد که تابحال به گوش کسي نخورده است و نغمه ي مست کننده دارد. اين نغمه ي بهشتي به گوش کسي مي خورد که از شنيدن موسيقي هاي حرام در دنيا پرهيز کرده باشد. پيامبر فرمود: کسي که شراب را در دنيا ترک کرده است در بهشت به او شراب بهشتي نوشانده مي شود. کسي که صبر مي کند شاخه نبات هم بدست مي آورد. اين خصوصيات بهشت اصحاب يمين است. بيشتر توصيفاتي که از بهشت شده است از لذت هاي جسماني است. بيشتر توصيفاتي هم که از جهنم شده است از عذاب هاي جسماني است و از عذاب هاي روحاني کمتر صحبت شده است. روايت داريم که اگر يک لباس بهشتي به دنيا بيايد اهل دنيا نمي توانند آنرا تحمل کنند. يکي از اهل معرفت مي گويد که من در سحر بلند شدم و بدون مناجات خوابيدم، در خواب صورتي از بهشتيان را به من نشان دادند و گفتند که ما اشک هاي سحر تو هستيم، اگر مي خواهي به ما برسي نبايد تنبلي کني، از شوق اين خواب بيدارشدم و تا مدتي خواب نداشتم. مرحوم آيت الله اراکي مي فرمودند که آيت الله حائري خيلي خوش مجلس بودند، ما فهميديم که امام حسين (ع) مشتي نقل به ايشان داده بود و اين شيريني کلام براي خوردن آن نُقل ها بود. شيخ جعفر شوشتري با اينکه مجتهد و مرجع تقليد بودند، دوست داشتند که روضه براي امام حسين (ع) بخوانند ولي نمي توانستند. ايشان شبي در خواب ديدند که در روز عاشورا در خيمه ي

ص: 51

امام حسين(ع) هستند و شنيدند که امام به حبيب فرمود که ما آبي نداريم که از شيخ پذيرايي کنيم، حلوايي درست کن و به او بده. ايشان آن حلوا را خوردند و بعد که از خواب بيدار شدند عاشورا را طوري ديگري مي فهميدند. ايشان اسراري از عاشورا را مي دانستند که ديگران چنين فهم هايي ندارند. در لذت هاي جسماني بهشت معرفت هايي وجود دارد. امام صادق (ع) مي فرمايد: نوشيدني که به بهشتي مي دهند علاوه براينکه از غير خدا کنده مي شود محبتش به خدا بيشتر مي شود. و همه ي آنها کمال است.

دسته ي ديگر اصحاب شمال مي باشند که اهل جهنم هستند. در سوره واقعه مي فرمايد: اصحاب شمال چه کساني هستند؟ در بين بادهاي بسيار داغ قرار گرفته اند و تشنگي شديد دارند و به آنها آب هاي داغ و گداخته مي دهند.(در روايت داريم: وقتي موهاي گوسفند را روي آتش مي سوزانند دندان هايشان بيرون مي آيد و جهنميان هم اين طور سوخته مي شوند.)از دور به سمت ابر مي روند و اين سايه دود غليظ است که نه خنکي دارد و نه منفعتي دارد. در سوره اعلي داريم : جهنميان نه مي مي ميرند که راحت بشوند و نه مي توانند زندگي کنند. در سوره مدثر داريم :آتش جهنم انسان را رها نمي کند. پيامبر دعاي مجير را براي رفع غم و شفاعت بيمار مي خواندند. در اين دعا 86 بار از آتش جهنم به خدا پناه مي بريم. در جهنم مرگ وجود ندارد. در سوره واقعه سه علت جهنمي شدن افراد را گفته است.

ص: 52

قرآن مي فرمايد: جهنميان در دنيا خوش گذران بودند، به حلال و حرام کاري نداشتند (حضرت عيسي با حواريون از محلي رد مي شدند که عذابي به آنها رسيده بود. حضرت عيسي يکي از آنها را زنده کرد و او گفت که ما افراد خوش گذراني بوديم و رعايت حق همديگر را نمي کرديم و حاکم ظالمي داشتيم که براي ما مهم نبود و از طاغوت تبعيت مي کرديم، بخاطر همين دچار عذاب شديم.)،اصرار بر گناهان بزرگ داشتند و آخرت را تکذيب مي کردند. اينها علت هايي است که عده اي جهنمي شده اند. در سوره واقعه علت جهنمي شدن را گفته است ولي علت بهشتي شدن را نگفته است، درست است که زمينه ساز بهشت اعمال ماست ولي بيشتر لطف خداست. اگر اعمال ما همراه با تفضل خدا باشد، بهشتي مي شويم. مثلا اگر نماز ما را پيش نماز امام علي(ع) بگذارند، ما بايد استغفار کنيم. روايت داريم که بعد از نمازهاي واجب سه بار استغفار کنيد و بگوييد: استغفرالله الذي لااله الاهوالحي القيوم ذوالجلال والاکرام واتوب اليه. احتمالا اين استغفار براي اين است که ما دچار عجب وغرور نشويم. روايت داريم که قسم به کسي که جانم در دست اوست، احدي به صرف عمل، وارد بهشت نمي شود مگر اينکه کرم خدا ضميمه آن بشود. اصحاب پرسيدند حتي شما؟ پيامبر فرمود: بله، حتي من. مگر اينکه رحمت و فضل خدا شامل من بشود. يکي از عابدين بني اسرائيل مقامي نزد خدا نداشت و فرشته ها از خدا پرسيدند که اين بنده با اينکه اين قدر عبادت مي کند چرا مقامي ندارد. خدا به

ص: 53

او پيام داد که من مي خواهم با فضل خودم با تو برخورد بکنم نه با عدل خودم. عابد گفت :من نيازي به فضل خدا ندارم، به خدا بگوييد که با عدلش با من برخورد بکند. سهم من در روز يک قرص نان و يک انار بود. خدا به ملائک گفت که يک قرص نان و انار را با او حساب کنيد. همه ي عبادت او به اندازه ي يک حبه انار شد. ما بايد عمل خودمان را انجام بدهيم تا فضل خدا هم شامل حال ما بشود. يکي از برادران امام رضا(ع) بنام زيدُالنارعده اي را در مسجد مرو جمع کرده بود و از خودش تعريف مي کرد. امام فرمود: زيد چه مي گويي؟ اگر خدا بي عمل براي تو اين همه حساب باز کرده است پس وضع تو از پدرت موسي بن جعفر بهتر است زيرا پدرت اين همه زنداني کشيد و خدا به او چيزي داد و تو بدون عمل اينها را بدست آورده اي؟ مردم را فريب نده. در دعاي ابوحمزه داريم :خدايا، در نجات از جهنم به اعمال مان تکيه نمي کنيم بلکه به فضل تو تکيه مي کنيم. اگر انسان در مقابل خدا شکسته بشود فضل خدا شامل حال او خواهد شد.

سوال – صفحه 115 قرآن را توضيح بفرماييد.

پاسخ – در آيه 45 مي فرمايد :اگر کسي جان کسي را بگيرد بايد قصاص بشود و جانش گرفته بشود و گوش در مقابل گوش و چشم در مقابل چشم و... گرفته مي شود. کسي که اين قصاص را صدقه (گذشتن از حق)بدهد، اين صدقه کفاره ي

ص: 54

گناهانش مي شود.

براي دست يابي به تفسير سوره واقعه مي توانيد به کتاب سراي ديگر نوشته شهيد آيت الله دستغيب مراجعه کنيد.

98-04-21- معراج پيامبر اکرم

فواره وار سر به هوايي و سر بزير چون تلخي شراب دل آزار و دلپذير، ماهي تويي و آب من و توييم و روزگار من در حصار تو مي گويم و تو در مشت من اسير، مرداب زندگي همه را غرق کرده است اي عشق همتي بکن و دست مرا بگير، شيريني فراق کم از شور وصل نيست گر عشق مقصد است خوشا لذت مسير، چشم انتظار حادثه ي ناگهان مباش با مرگ زندگي کن و با زندگي بمير.

سوال – حقيقت معراج چيست؟

پاسخ – از مسلمات اعتقادي ما اين است که الان بهشت و جهنم برزخ و قيامت وجود دارد ولي ما شرايط درک آنرا نداريم. اگر کسي در دنيا برود برزخ را درک مي کند و وقتي نفخ صور دميده شود، بهشت و جهنم قيامتي درک مي شود. بهشت و جهنم در کجاست؟ جاي بهشت و جهنم در عالم ظاهر و ملک دنيا نيست بلکه جاي بهشت و جهنم در ملکوت اين عالم دنيا است.يعني پشت پرده ي و باطن اين دنياست. وقتي شما خواب مي بينيد در عالم ظاهر هيچ اتفاقي نيفتاده است بلکه در عالم باطن خودتان اتفاقاتي افتاده است. پس ما براي ديدن بهشت و جهنم ملکوتي، ابزار مي خواهيم. بزرگترين مشاهده ي ملکوت عالم تا الان و تا قيامت، مشاهده ي معراج پيامبر اکرم است. پيامبر ملکوت عالم را مشاهده کرد است که براي احدي رخ نداده است. حضرت ابراهيم ملکوت را

ص: 55

ديد ولي پيامبر به فوق ملکوت رفت. پس معراج مشاهده از غيب عالم است. بخشي از مشاهده اي غيب، مشاهده ي بهشت و جهنم و بخشي مشاهده ي ملائک و بخشي مشاهده ي پيامبران بود. در سوره اسرا و نجم، بطور تصريح به معراج پيامبراشاره شده است. امام صادق (ع) مي فرمايد: اگر کسي سه چيز را انکار کند از شيعيان ما نيست، معراج، سوال و جواب در قبر و شفاعت. امام صادق(ع) مي فرمايد: براي پيامبر صد و بيست مرتبه معراج اتفاق افتاده است که يکي از معراج هاي پيامبر استثنائي است و در قرآن به اين معراج اشاره شده است.

خصوصيات معراج ايشان اين بود که علاوه بر اينکه روح پيامبر به معراج رفت بود جسم پيامبر هم همراه پيامبر بود. معراج هاي ديگر پيامبر روحي بوده است يعني جسم پيامبر در همين عالم بوده است و روح پيامبر به بالا مي رفته است، مثل خواب. ما با بدن مثالي مان خواب مي بينيم. اين معراج پيامبر در سال سوم نبوت اتفاق افتاده است. اين سير و سفر پيامبر( معراج) سه تا سفر بوده است: سفر زميني (پيامبر از مسجد الحرام تا مسجد الاقصي رفتند و در مسجد الاقصي نماز خواندند )،از مسجدالاقصي تا ملکوت(سير دوم از عالم دنيا خارج مي شود. پيامبر تا مرز عالم ملکوت رفتند که جبرئيل با او همسفر بود) و فوق ملکوت. ( در اين سفر احدي با پيامبر نبود و پيامبر با خدا تنها بود. حتي پيامبران هم تا قسمت دوم سفر را رفته اند. بخش سوم سفر پيامبر، عالم امکان بود و هيچ مخلوقي از

ص: 56

آنجا بالاتر نرفته بود. اين از افتخارات ماست. امام سجاد (ع)مي فرمايد: من فرزند کسي هستم که آنقدر بالا رفت که از عالم ملکوت هم گذشت و خيلي به خداي خودش نزديک شد. اين سفر سوم فقط براي پيامبر اتفاق افتاده است. وقتي پيامبر با جبرئيل به مرزعالم ملکوت رسيدند،جبرئيل گفت که پيامبر قبلي از اينجا جلوتر نمي رفتند ولي تو از اينجا رد مي شوي ولي من نمي توانم با تو بيايم. )

اين سفر معراج پيامبر غيرعادي است ولي چيزهاي غير عادي مثل معجزات اتفاق مي افتد. پس انسان مي تواند مسيري بالاتر از فرشته ها را طي کند. تنها عامل سير براي پيامبر بندگي پيامبر بود. خالصانه بندگي کردن و تسليم بودن پيامبر در برابر خدا باعث اين سفر عجيب شد. در سوره اسرا داريم: منزه است خدايي که عبدش را به مسجدالاقصي برد. اين سير با قدم عبوديت بوده است و اين درس بزرگي براي ما است. اين معراج در توان پيامبر است ولي در مرتبه پايين تر، اين معراج براي انسانها امکان پذير است. قرآن مي فرمايد: آيا به ملکوت آسمانها و زمين نمي نگرند؟ اين معراج فقط با قدم بندگي امکان پذير است.

روايت داريم: کسي که متواضع است، خدا او را بالا مي برد ولي فرد متکبر به بالا نمي رود زيرا سنگين است و سقوط مي کند.علامه طباطبايي را در مسجد سهله به عالم ملکوت بردند (البته اين سفر روحي بوده است) تا جايي که جسم خودش را مي ديد و حقيقت ص را به او نشان دادند. ص نهري در بهشت است. آيت الله

ص: 57

طباطبايي مي فرمودند که در تعقيبات نماز صبح ديدم که برادرم با حضرت ادريس آمدند يعني ايشان هم بهشت وهم بهشتي ها را مي ديد. حضرت ادريس معارفي را به من گفتند. آيت الله طباطبايي مي فرمودند که استادم مرحوم قاضي فرموده بودند که اگر در سحر چيزهايي را ديديد به آن توجه نکنيد. روزي من در سحر مشغول نماز بودم که حوريه بهشتي آمد و به من قدحي تعارف کرد ولي من توجهي نکردم. علامه طباطبايي فرد مهربان و با تقوايي بود و نسبت به اهل بيت محب بود، اهل عمل و فوق العاده متواضع بود. مرحوم ميرزا آقاي تهراني مرگ اختياري داشت. ايشان به اختيار خودشان روح را خارج مي کردند و بر مي گرداند. ايشان فوق العاده مراقب بود که به هيچ کس يا چيزي ظلم نکند. ايشان شبي دير به منزل رسيدند و تا صبح پشت در ايستادند ولي در نزدند که اهالي خانه را بيدار کنند. اين افراد بندگي خدا را کردند و به مقاماتي رسيدند.

پيامبر دراين معراج چيزهايي ديدند. خدا مي فرمايد: ما او را بالا برديم تا آيات الهي و اسرار را به او نشان بدهيم. در سوره نجم داريم:آيات بزرگ خدا را به پيامبر نشان داديم.

در روايت داريم که اين معراج يک سوم شب(سه ساعت) طول کشيده است. در سفر زميني پيامبر توسط جبرئيل با مرکب بهشتي به مسجدالاقصي رفتند. از مسجدالاقصي با مرکب ديگري رفت و از ملکوت به فوق ملکوت با امداد الهي پيش مي رفت. ما بسياري از جزئيات معراج را خبر نداريم. يکي از مشاهدات پيامبر در آسمانها، ديدن

ص: 58

انبياء بود. پيامبر در آسمان اول حضرت آدم، در آسمان دوم حضرت عيسي، در آسمان ششم حضرت موسي و آسمان هفتم حضرت ابراهيم را ديد. وقتي پيامبر به هر کدام از پيامبران مي رسيد آنها اظهار ارادت مي کردند و خوش آمد مي گفتند. معصومين در برزخ نيستند و جايگاه بهشتي آنها بالاتر از برزخ است. برزخ در احاطه ي آنها است. يکي از هديه هايي که به پيامبر داده شده نماز است. پيامبر در معراج کيفيت نماز را گرفتند يعني نماز خواندن و وضو گرفتن را در معراج ياد گرفتند، و پيامبر خيلي از اسرار نماز را دريافت کردند. روايت نماز معراج پيامبر در علل الشرايع شيخ صدوق آورده شده است. کتاب اسرار الصلاة مرحوم ملکي تبريزي هم از همين نماز معراج پيامبر گرفته شده است. روايت داريم که خدا فرمود: يا احمد، همانطور که من بر پيامبر و امت هاي گذشته پنجاه بار نماز را واجب کردم، به تو و امت تو پنجاه بار نماز را واجب مي کنم. حضرت موسي به پيامبر گفت که امت تو ضعيف است، پس از خدا بخواه که در نماز تو تخفيف دهد. پيامبر از خدا اين را خواست و خدا پنجاه نماز را به اندازه ي پنج نماز تخفيف داد. منت خدا بر پيامبر، کم شدن بعضي فريضه هاست. انسان بايد خيلي تنبل باشد که اين پنج نوبت نماز را نخواند يا آنرا سبک بشمارد. يکي ديگر از مشاهدات پيامبر انواع ملائک بود. پيامبر يکي از فرشتگان را ديد که داراي تعداد زيادي انگشت است و در حال محاسبه است. پيامبر از جبرئيل سوال کرد که

ص: 59

اين کيست؟ جبرئيل گفت: اين ملک، حساب تمام قطرات باراني که ريخته مي شود را دارد. پس يک قطره ي باران بي حساب نيست. پيامبر با آن ملک صحبت کرد و سوال کرد که شما حساب تمام قطرات باران را داريد؟ ملک گفت که من حساب تمام قطرات باراني که در روي درياها يا صحراها ريخته مي شود را هم دارم. ولي حساب يک چيز از دست من در رفته است و آن حساب کسي است که بر تو صلوات بفرستد. پيامبر ديد که يکي از ملائک حالت عبوس دارد و خيلي با ابهت بود. پيامبر پرسيد که او کيست که انسان از او مي ترسد؟ جبرئيل گفت: او مالک، نگهبان جهنم است. از وقتي خدا او را خلق کرده است و مالک جهنم کرده است اصلا يک لبخند هم نزده است. پيامبر به مالک نزديک شد و او بشارت بهشت را به پيامبر داد. اسم نگهبان جهنم مالک و اسم نگهبان بهشت رضوان است. بهشت مظهر رضايت خداست و بخاطر همين اسم نگهبان بهشت رضوان است. جهنم جاي افراد متکبر هستند و در آنجا خدا به آنها مي فهماند که مالک کيست و بخاطر همين اسم نگهبان جهنم مالک است. پيامبر مشاهدات ديگري هم داشتند.

سوال – صفحه 122 قرآن را توضيح بفرماييد.

پاسخ – آيه 87 سوره مائده مي فرمايد: چيزهايي که خدا بر شما حلال کرده است بر خودتان حرام نکنيد.به حدودي که خدا براي شما مقرر کرده است تجاز نکنيد. خدا اين افراد را دوست ندارد.

ما بايد از لذت هاي حلال استفاده کنيم تا بتوانيم جلوي لذت

ص: 60

هاي حرام را بگيريم. روايت داريم که خدا دوست دارد از رخصت هاي خدا استفاده کنيد. اگر کسي حال کار مستحبي را ندارد بگويد: خدايا چون تو اجازه دادي من اين مستحب را ترک مي کنم، براي اين فرد ثواب مي نويسند. محدث بهرامي در کتاب سير به سوي خدا دارد که اگر کسي مي خواهد مستحبي را ترک کند، به نيت اين که خدا به او اجازه داده است، خدا به او ثواب مي دهد زيرا فرد اين کار را در چارچوب بندگي انجام مي دهد. از رخصت هاي خدا و محدوده ي هاي باز خدا استفاده کنيد.

98-04-28- معراج پيامبر(ص)

تکرار نام تو شده آواز جبرئيل آگاهي از مقام تو اعجازجبرئيل، تا اوج عرش در شب معراج رفته اي بالاتر از نهايت پرواز جبرئيل، مثل حرير روشني از جنس نور پهن شد در مقدم بُراق پر باز جبرئيل، مداح آستان تو و دوستان توست بايد شنيد وصف شما را ز جبرئيل، سر مست نام توست بزرگ فرشتگان پير غلام توست بزرگ فرشتگان.

سوال – در مورد مشاهدات پيامبر در معراج توضيحاتي بفرماييد.

پاسخ – يکي ازمشاهدات پيامبر ديدن انبيا در آسمان هفتگانه بود، سوغاتي بزرگ معراج، نماز است و کيفيت نماز در معراج تثبيت شد. کيفيت وضو و اذکار و. . در معراج تثبيت شد. يکي ديگراز مشاهدات پيامبر ديدن ملائک و کارگزاران خدا بود. يکي از ملائکي که پيامبر در معراج ديدند حضرت عزرائيل بود. در جلد هجدهم بحارالانوار داريم که پيامبر فرمود: ديدم ملکي نشسته است و تمام دنيا بين دو زانوي و مقابل او است و در دستش صفحه اي از

ص: 61

نور و نوشته اي بود که آنها را نگاه مي کرد و مشغول کار خودش بود و به چپ و راست نگاه نمي کرد. و اين ملک چهره ي محزوني داشت. پيامبر پرسيد که او کيست؟ جبرئيل گفت که او عزرائيل است که دائما مشغول است و جان ها را قبض مي کند. پيامبر نزديکتر رفت و جبرئيل پيامبر را به عزرائيل معرفي کرد. حضرت عزرائيل خوش آمد گفت و خصوصيات امت او را گفت. جبرئيل گفت که پرکارترين ملک، عزرائيل است. پيامبر پرسيد: آيا تمام کساني که تا بحال مرده اند يا در آينده خواهند بوسيله ي عزرائيل قبض روح مي شوند؟ جبرئيل گفت: بله. پيامبر سوال کرد: آيا او در همه جا هست؟ جبرئيل گفت: بله او در همه جا هست. حضرت عزرائيل گفت: تمام دنيا در دست من، مثل سکه اي در دست شما انسانهاست و به همه جا احاطه دارم. هيچ خانه اي نيست مگر اينکه من هر روز پنج مرتبه به آنجا سرکشي نکنم. وقتي يکي فوت مي کند و ديگران براي او گريه مي کنند، به آنها مي گويم که گريه نکنيد نوبت شما هم مي رسد. من اين قدر مي آيم و شما را قبض روح مي کنم تا احدي از شما در اين عالم باقي نماند. شديدترين حادثه مرگ است. جبرئيل گفت: حادثه هاي بعد از مرگ شديدتر از خود مرگ است. يکي ديگر از هديه هايي که پيامبر در معراج دريافت کرد، خمير مايه حضرت زهرا (س)بود. هديه به اندازه ي شأن هديه دهنده است و خدا حضرت زهرا، ادامه دهنده ي نسل پيامبر را به

ص: 62

حضرت هديه داد. در زيارت داريم که سلام بر بتول( يکي از اسامي حضرت زهرا) هديه پيشکش الهي به پيامبر. پيامبر به درخت طوبي رسيد، سيبي از آن برداشت که بسيار معطر بود و سيب را به دو نيم کرد و نوري از آن ساطعه شد که پيامبر تعجب کرد و جبرئيل گفت که اين نور فاطمه در زمين است که در آسمان به آن منصوره مي گويند. پيامبر پرسيد که چرا او در آسمان به منصوره و در زمين به فاطمه معروف است؟ جبرئيل گفت: کساني که در دنيا پيرو فاطمه هستند در قيامت آنها را از آتش جهنم جدا مي کند. پس فاطمه يک لفظ يا اسم نيست بلکه اين حاکي از حقيقتي است. الفاظ آسماني که براي ائمه انتخاب شده است يک مقام و شأن است. مثلا باقر يعني کسي که کارش شکافنده ي علوم خواهد بود يا رضا يعني کسي درمقام رضا به نهايت رسيده است. مهدي يعني کسي که از طرف خدا هدايت خاصي شده است و ديگران را هم دستگيري مي کند. فاطمه يعني کسي که پيروانش را از جهنم قطع مي کنند. چون خدا فاطمه را براي شفاعت نصرت و ياري مي کند، در آسمان به ايشان منصوره مي گويند. در کتاب کامل الزيارات از شفاعت گسترده ي اباعبدالله و حضرت فاطمه (س)صحبت مي کند. در روايات داريم که حضرت زهرا بقدري شفاعت خواهند داشت که به جز يک عده کافر هرز،در جهنم باقي نمي مانند. هر کس نوري در وجودش داشته باشد مورد شفاعت آن حضرت قرار مي گيرد. در آن روز همه ي کافران آرزو مي

ص: 63

کنند که اي کاش ما فاطمي بوديم. پيامبر سيب بهشتي را خوردند و محصول اين سفر آسماني تولد حضرت زهرا بود. پيامبر مي فرمود: من هر وقت مشتاق بهشت مي شوم او را بو مي کنم. در زيارت نامه حضرت زهرا داريم که حضرت ميوه ي بهشتي است.

يکي ديگر از هديه هاي که پيامبر از خدا گرفتند احاديث معراج است که به آن احاديث قدسي مي گويند. قرآن کلام خداست و توسط جبرئيل بر پيامبر نازل شده است ولي در معراج، زماني که پيامبر در فوق ملکوت بود با خدا گفتگوهايي داشت و پيامبر آن گفتگوها را نقل مي کرد. بسياري از احاديث قدسي از پيامبر است. علامه ي مجلسي تعدادي از اين احاديث را جمع آوري کرده است. درجلد 77 بحاراالنوار داريم: اي احمد( خدا در معراج پيامبررا احمد ناميده است. در زمين نام پيامبر محمد يعني پسنديده است، رفتار و منش پيامبر آنقدر پسنديده بود که به او محمد مي گويند. وقتي باطن پيامبر در ملکوت ظهور پيدا مي کنيد، پيامبر علاوه بر محمد پسنديده ترين يا دلپذيرترين يعني احمد نام مي گيرد)آيا مي داني چه زماني بنده ي من به عبوديت مي رسد؟ پيامبر فرمود: پروردگارا، من نمي دانم. خدا فرمود: کسي که هفت صفت در او جمع بشود، عبد من است، يکي تقوا از گناهان. انسان بايد خودش را با گذشته مقايسه کند و ببيند که حساسيتش به گناه بيشتر شده است يا خير. تعظيم در مقابل خدا همان تقوا است. ما بايد در مقابل گناهان پيش خدا خاضع باشيم و اگر گناه هم بکنيم، نبايد افتخار کنيمو سريع

ص: 64

توبه مي کنيم. عالمي در مکاشفه ديد که فردي که مرد متين و متديني بود، دو سر دارد يکي سر حالت بالا و يکي سر حالت پايين. او سِّر اين کاشفه را نفهميد. هنگام مرگ اين فرد عده اي از علما دور او جمع بودند واو گفت که خدايا شاهدي که از وقتي که من خودم را شناختم گناهي نکردم. بعد اين عالم سِّرمکاشفه را فهميد که اين فرد در باطن پيش خدا سر فرود آورده است و او عبد خدا بود.ما بايد در مقابل خدا سر به زير باشيم و قلب مان تسليم خدا باشيم. عبد واقعي کسي است که باطنش خضوع کرده است و به سجده افتاده است. دوم داشتن سکوت و نزدن حرف هاي بيهوده. کساني که زياد صحبت مي کنند اشتباه هم زياد دارند. بعضي ها حرفهاي بيهوده مي زنند و نمي توانند جلوي خودشان را بگيرند. پس عبد کسي است که زبانش دست خودش باشد. سوم اينکه خدا ترسي داشته باشد که هر روز اشک و سوزش بيشتر باشد. ترس از خدا به چه معناست؟ در دعاي جوشن داريم: اي کسي که ترسي از او نيست مگر از عدالتش يعني بايد از عدالت خدا ترسيد. عدالت خدا اقتضا مي کند که اگر توجرمي وخطايي بکني، دامن تو را بگيرد. ما مي ترسيم که نکند مرتکب اشتباهي بشويم و عدالت خدا گردن ما را بگيرد. ترس ازخدا، به ترس از خودمان بر مي گردد. امام سجاد (ع) در دعاي ابوحمزه ثمالي مي فرمايد: وقتي گناهانم را مي بينم به ترس و اضطراب مي افتم. خوف از عدالت خدا يعني خوف از

ص: 65

اينکه من گناهي بکنم تا گير عدالت خدا بيفتم. کساني هم که گناه ندارند در مقابل عظمت خدا خشيت وخوف دارند و خودشان را نمي بينند. معصومين از اين سنخ خشيت ها و دلهره داشته اند. مرحوم آخوند کاشي از شدت خشيت خدا درنمازش آنچنان مي لرزيد که براي بعضي از شاگردانش اين سوال پيش آمده بود که نماز ايشان با اين لرزش ها درست است يا خي؟ آيت الله بهجت در نمازهاي شب جمعه وقتي به سوره اعلي مي رسيدند که مي فرمايد: انسانهايي که خشيت دارند حرف خدا را مي پذيرند و افراد شقي هستند حرف خدا را نمي پذيرند و به جهنم مي روند و جهنمي ها نه مرگ دارند که از عذاب خلاص بشود نه زندگي دارند و...، ديگر صداي ايشان شنيده نمي شد.

سوال – صفحه 129 قرآن کريم را توضيح بفرماييد.

پاسخ – آيه ده سوره انعام مي فرمايد: اي پيامبر، انبياء قبلي را ههم مسخره مي کردند نگران نباش. بدان که استهزاي افراد مسخره کننده به خودشان بر مي گردد و باعث عذاب و نکبت دردنيا و آخرت آنها مي شود. کساني که براي دين داري خودشان و ديگران تلاش مي کنند با شنيدن متلک يا مسخره کردن ديگران، کنار نکشند.

کتاب معراج پيامبر که توسط آقاي زکي زاده جمع آوري شده است کتاب جامع و خوبي است.

سوال – در مورد ادامه ي مشاهدات پيامبر در معراج توضيحاتي بفرماييد.

پاسخ – چهارمين خصوصيات عبد اين است که مهار شکمش را در دست داشته باشد و هر چيزي نخورد و به اندازه ي

ص: 66

ضرورت بخورد. کسي که زياد مي خورد و دير مي خوابد، نمي تواند براي نماز صبح بيدار بشود. حضرت يحيي شيطان را تمثلي ديد و سوال کرد که چه زماني از من خوشت مي آيد؟ شيطان گفت: زماني که غذاي سنگيني مي خوري و مي خواهي صبح بلند بشوي. حضرت يحيي عهد بست که ديگر غذاي سنگين نخورم و شيطان هم گفت که من عهد مي بندم ديگر مومني را نصيحت نکند. يکي ديگر از ويژگي هاي بنده اين است که از دنيا بدش بيايد چون خدا بدش مي آيد و از خوبان خوشش بيايد چون خدا خوشش مي آيد يعني حب و بغض بنده تابع خدا باشد. منظور از دنيا يعني کسي که ظواهر دنيا را هدف قرار بدهد و در اين دنيا گير کند و ِالا اگر انسان از لذت هاي حلال خدا براي بندگي استفاده کند اشکالي ندارد و نبايد دلبستگي و وابستگي به دنيا نداشته باشد. پنجمين ويژگي هاي بنده، داشتن حيا است.

89-05-03 -پاسخ به پرسش هاي بينندگان

سلام اي باران فراگير، سلام اي ابر سايه گستر، سلام اي خبري که قطعي است، سلام بر تو، سلام چون ايستاده اي هر جا و هر لحظه، سلام بر تو چون مي نشيني بر هر خاک و هر گونه، سلام آنگاه که قدم مي زني، سلام آنگاه که به نماز مي ايستي، سلام آنگاه که به رکوع مي روي، سلام آنگاه که سجده مي کني، سلام آنگاه که بزرگي خدا را فرياد مي کني، سلام آنگاه که گل واژه استغفار را به زبان مي آوري، سلام برتو سلامي دلي که جز به پنجره نگاه مهرآميزت دخيل نبسته است،

ص: 67

سلام چشمي که جزء آمدنت را اميد ندارد، سلام دلخسته ي اميدوار، سلام درمانده ي منتظر، سلام سلام کننده اي که خداحافظي نمي کند با تو که هميشه هستي و هيچگاه غايب نبوده اي، اي صاحب سلام، و سلام مخصوص و ويژه به مردم سرزميني که دعاي اللهم عجل لوليک الفرج روي زبانشان است.

سوال: خيلي خوب است که آدم بتواند آن محبوب پنهاني و آن معشوق آسماني را ببيند خيلي ها آرزوي ديدن امام زمان (ع) را دارند در خواب و يا در بيداري. خيلي ها دنبال يک دستور مي گردند آيا ذکر خاصي است و يا عمل خاصي است که ما بتوانيم امام زمانمان را ببينيم و چشممان به جمال او روشن شود. بعضي گفتند چهل شب شما به جمکران برويد و يا چهل شب به مسجد سهله برويد فلان ذکر و دعا و عمل خاص را انجام بدهيد، شما مي توانيد امام زمان (ع) را ببينيد، آيا واقعاً اينطور است يا خير؟

پاسخ: اين سوال رايجي است که متدينين و دوستداران امام زمان (ع) مي پرسند. ابتدا دو نکته را عرض کنم. نکته اول اينکه در عين حال اينکه ديدن امام زمان (ع) و هر کدام از معصومين و اولياء بزرگ الهي يک سعادت بزرگ است و يک آرزوي است که هر مومني دارد و به يقينش مي افزايد، اما در عين حال واقع مطلب اينکه نبايد اين را هدف تلقي کرد و جوري باشد که همه هم و غم ما رويت فيزيکي و ديدن آن بزرگوار باشد. اين را انصافاً در ابتدا بايد در نظر بگيريم. ببينيد در زمان معصومين

ص: 68

خيلي ها بودند که اينها را مي ديدند و در کنار آنها بودند ولي در دل آنها جا نداشتند و از آنطرف کساني هم بودند که دور بودند ولي در دل معصوم جاي داشتند. اويس قرني معروف بود، با اينکه پيغمبر اکرم (ص) را نديد، يکبار از مادرش اجازه گرفت که از يمن براي ديدن پيغمبر بيايد و بدليل مسافرت حضرت، نتوانست در مدت خاصي که به مادرش قول داده بود، ايشان را ببيند. وقتي پيامبر آمد فرمود: بوي خدا را از طرف يمن مي شنوم. ضربالمثل در يمني پيش مني از اينجاست که او در يمن است ولي در دل پيامبر است. مالک اشتر از اميرالمومنين (ع) دور مي شد به سمت مصر مي رفت براي اينه باري از دوش امام بردارد، او در دل اميرالمومنين (ع) جاي داشت. ولي کساني بودند کنار حضرت امير و نه تنها يار نبودند، بلکه خواري جلوي پاي او بودند. پس ديدن فيزيکي حضرت هدف نيست و در روز قيامت نمي پرسند که تو چرا نديدي؟ بازخواست نمي کنند چون ما مامور به اين امر نيستيم، انچه که بازخواست مي کنند کسب رضايت حضرت است، تحت ولايت و سرپرستي او زندگي کردن است و مطيع اوامر او و دين بودن است. اين امور را از او مي پرسند. خلاصه اين نکته را در يک جمله زيباي مرحوم آقاي بهلول که فرمودند بيش از آني که توي چشم حضرت خودت را جا بدهي، خودت را در دل او جا بده. نکته دوم اينکه آن دستورالعملهايي که نقل شده مثل بيتوته چهل هفته در مسجد جمکران يا سهله و يا

ص: 69

بعضي اذکار، بايد بدانيم اينها الزام آور نيست بر حضرت که الزاماً جوري شود که در چنگ ديدار ما بيايد. اصلاً در زمان غيبت کبري مصلحت غيبت اينچنين اقتضاء مي کند که ديدن حضرت به اختيار حضرت است و هر کس هم هر چقدر کارهايي را انجام دهد با اين وجود چه بسا ديدن و ملاقات صلاح نيست. در زمان حضور معصومين شخص خدمت معصوم براي ديدن و يا سوال کردن مي رود مثل الان که خدمت يک عالمي و بزرگي و يا متديني مي رويد، ولي در زمان غيبت اين الزام آور نيست و فرد آن کارها را انجام بدهد و به نتيجه نرسد، گله مند شود. مهمترين ذکري که مي تواند انسان را به ارتباط با حضرت و احياناً ارتباط ديداري مشرف کند، ذکر عملي است يعني واقعاً انسان عامل و متدين باشد و دستورات دين و محکماتي که به عنوان وظيفه بر دوش او است، او را انجام بدهد. دنبال ذکر عجيب و غريب نگرديد و به تعبيري از آيت الله بهجت، بعضي دنبال ذکري هستند که نه خدا، نه پيامبر و نه امام گفته، ولي اگر به او بگوييد که در قرآن آمده اين عمل را انجام بدهيد مي گويد اين را که مي دانستيم و اين را خيلي مهم تلقي نمي کند. اتفاقاً در اينها نکته ها است. بنابر اين مهمترين ذکر، ذکر عملي است. بايد عمل کند و در عمل نشان دهد که به ياد او هستم. پدر آيت الله سيستاني که الان در عراق هستند، پدرشان سيد محمد باقر سيستاني از خوبان مشهد بود. ايشان يک خاطره معروف

ص: 70

دارند. ايشان ختم زيارت عاشورا را در مشهد شروع کرده بود. يکي از چيزهايي که در برآوردن حاجات و از جمله حاجت تشرف موثر است، چله زيارت عاشورا است که يا چهل روز و يا چهل هفته مداومت داشته باشد. ايشان چهل هفته به نيت اين حاجت که به خدمت حضرت برسد، اين زيارت عاشورا را به صورت سيار در مساجد مشهد مي خواند. هفته چهلم بود که اميد داشت خبري شود. ايشان مي گويد من آخرهاي زيارت عاشورا که شد يک چيزي يکي از منازل اطراف حس کردم که نوري است. سريع زيارت عاشورا را تمام کردم و به سمت آن منزل دويدم. نزديک که شدم ديدم صداي شيون و گريه مي آيد متوجه شدم کسي از دنيا رفته، ولي من دنبال آن نور مي گردم. تسليت گفتم و وارد منزل شدم. به يک اتاقي وارد شدم که جنازه متوفي وسط آن اتاق بود و يک پارچه روي آن کشيده بودند و در بين چند نفر ديدم حضرت نشسته و ديگران او را نمي شناختند. من عرض ادبي کردم و نزديک که شدم، من فقط شنيدم که فرمودند فلاني چله گرفتن نمي خواهد مثل اين خانم مسلمان باشيد خودمان سراغتان مي آييم. اين خانم کسي بود که در کشف رضا خان که حجاب را از سر خانمها برداشته بودند، اين خانم هفت سال از منزل اشان بيرون نيامدند و آذوقه اشان را يک جوري تهيه مي کردند و رفت و آمد از داخل خانه از زيرزمينها به خانه هاي ديگر يک راهي باز کرده بودند، انجام مي شد. اين همان ذکر عملي است. اگر

ص: 71

بتواند در کسب و کار، بازار، تحصيل، خانه، خانواده و ارتباطات مسلمان بودن خودش را عملاً نشان بدهد اين مهمترين چيز براي جلب توجه و احياناً در صلاحيت هاي لازم پيدا شدن براي تشرف حضرت است. در مفاتيح اين آمده کس که بخواهد اولياي الهي را ببيند مي تواند فهرست را ببيند و چيزهاي ديگر که صلاحيت هاي لازم پيدا شدن براي تشرف حضرت است، ولي الزام آور براي حضرت نيست مثل چله زيارت عاشورا و مسجد جمکران رفتن و صلوات زياد هديه کردن به حضرت که از چيزهايي است که ذکر محبوب براي معصومين است. اينها اموري است که گفته شده ولي بهترين ذکر همان ذکر عملي است.

سوال: در روايت داريم از پيغمبر اسلام که فرمودند: من مات و لم يعرف امام زمانه مات ميتة جاهلية، هرکس بميرد و امام زمان خودش را نشناسد به مرگ جاهلي مرده است. معرفت يعني چي؟ ايا صرف اينکه ما نسب حضرت را مي دانيم و مي دانيم که امام دوازدهم است و ويژگيهاي حضرت را، معرفت صدق مي کند و يا معرفت يک چيزي وراي اين حرفها است که شايد ما کمتر به آن توجه مي کنيم.

پاسخ: ما يک علم داريم و يک معرفت. علم همان اطلاعات ذهني است که با مطالعه و شنيدن و خواندن تحصيل مي شود، اما معرفت علم قلب است يعني باور و يقين قلبي که انسان از صميم قلب و از ته دل چيزي را قبول داشته باشد. معرفت يک نوع نورانيت در دل است از جنس باور و عقيده است که طريقه بدست آوردن اين معرفت صرفاً مطالعه

ص: 72

کردن و کلاس رفتن نيست، آنها مي تواند مقدمه باشد، ولي عمده چيزي که باعث بدست آوردن اين معرفت مي شود. معرفت امام نه فقط بدانم او فرزند کي است و نه فقط فضايل او را بدانم، بلکه باور داشته باشم او کسي است که در روايتي از امام صادق (ع) است فرمود: پايين ترين معرفت آن است که تو باور داشته باشي که معرفت داشته باشي او مثل پيغمبر اطاعتش واجب است، تسليم او بودن اوحق ولايت و سرپرستي بر ما دارد چون از ما عالمتر به مصالح ماست و از ما مهربانتر است و از اين جهت ولايت را در آنها گذاشته و از اين جهت اولي هستند به خود ما نسبت به ما. آن چيزي که باعث بدست آمدن اين معرفت مي شود آن صرفاً عمل است. ما در روايت داريم و در قرآن هم است: واعبد ربک حتي يأتيک اليقين (سوره حجر-آيه 99) بندگي کن تا به يقين برسي. در روايتي از امام کاظم (ع) که فرمود معرفت از راهي بدست نمي آيد مگر با عمل. مقصود از عمل اين است که دستورات امام زمان (ع) جداي از دستورات معصومين و قرآن که نيست، بنابر اين آن کتابچه دستورات حضرت در دست ماست. قرآن، احکام و اخلاق دين چيزهايي است که در اختيار ماست و بسياري از آنها را ما مي دانيم. ما در يک فرهنگي بزرگ شديم که با ما عجين شده است و انطور نيست که نسبت به خواسته هاي حضرت بيگانه باشيم. اگر همان مقدار از محکمات و مسلمات که مي دانيم، عمل کنيم، آن معرفت را بدست

ص: 73

مي آوريم. ما پاک بودن و پاک زيستن و دستورات و واجبات را انجام دادن را نمي دانيم و از محرمات چشم پوشيدن، همين ها را عمل کنيد، مسلماً آن معرفت بدست خواهد آمد.

امام زمان (ع) فرمود: به راستي علم ما به اوضاع شما احاطه دارد و هيچ چيز از احوال شما بر ما پوشيده نيست و نسبت به لغزشهايي که از شما سر مي زند، شناخت داريم. بعضي از اعمال و رفتارها هستند که حضرت آزرده مي شوند و يک وقت که کار خوب انجام مي دهيم و به سمت عمل مي رويم و يک ديندار واقعي مي شويم حضرت خوشحال مي شوند.

سوال: ما مي دانيم که اعمال صالح باعث خوشنودي امام زمان (ع) مي شود. آيا بطور خاص در بيان آن حضرت از عمل خاصي نام برده شده يا خير؟

پاسخ: بطور عام آن اعمالي که در دين توصيف شده و باعث خوشنودي و رضايت خداوند متعال شده، طبيعتاً و بدون ترديد باعث خوشنودي امام زمان (ع) هم خواهد شد. در تشرف يک از بزرگان که خدمت حضرت رسيده بودف حضرت فرموده بود هر چه بنده تر باشيد ما شما را بيشتر دوست داريم، ما شما را براي خودمان نمي خواهم، بلکه شما را براي خدا مي خواهم. اميرالمومنين (ع) در نهج البلاغه دارند که من شما را براي خدا مي خواهم شما را مي خواهم که مشتري خدا شويد نه مشتري من و اگر هم مي گويم اطاعت من را کنيد چون من حرف از خدا مي زنم. پس هر چه بنده تر باشيد بيشتر حضرت راضي تر و

ص: 74

خشنود مي شود. در يک طوقه اي که وجود مبارک امام زمان (ع) به شيخ مفيد دارند يک تعبير گويايي دارد. امام فرمودند: اگر شيعيان ما يک دل و يک پارچه با همديگر وفا مي کردند به آن عهدي که با ما داشتند، ديدار ما با آنها عقب نمي افتاد، آنچه که ما را محبوس و پنهان کرده است که همان چيزهاي ناپسندي است که ما از شيعيان مي بينيم. اين عهد در زيارت سرداب امام ذکر شده است که آقا من تمام مالم، جانم و خانواده ام و آبرويم و تمام سرمايه هايم در اختيار خاص شما و آنچه که در دستور شماست يعني هيچ چيزي را بر شما و خواسته هاي شما مقدم نکنم و اگر دنبال کار خودم باشم در اولويت دوم است، اول دنبال کار شما باشم. اين عهدي که دارم اين است که امام من بر من مقدم باشد. ببينيد با اين تعبير حضرت بطور عامي آنچيزي که حضرت را خوشحال مي کند وفاي به عهد است. شما هفته قبل سوالي کرديد اهميت نماز را خيلي ها مي دانند اما چکار کنيم بچه هايمان نمازخوان بشوند؟ بطور مسلم اولين قدم براي والدين اين است که خودشان نماز را جدي بگيرند و فضاي خانه را آماده مي کنند مثل کم کردن صداي تلويزيون و يا آن را خاموش مي کنند و همه مي دانند اول وقت يک اتفاقي در خانه ما افتاده است و همه اين را مي فهمند. يا وقتي قطرات اشک را در چشم پدر و مادرش مي بيند در موقعي که دعا مي کند و يا قرآن مي

ص: 75

خواند، اين بزرگترين تربيت براي آن بچه است. بچه هاي ما آن چيزي نمي شوند که ما مي خواهيم، بلکه آن چيزي مي شوند که ما هستيم. بنابر اين اگر ما آموزه هاي دين را جدي بگيريم، همين باعث تربيت بچه ها مي شود و اين چيزي است که امام زمان (ع) را خشنود مي کرد. بطور خاص در روايات داريم آنچيزي که باعث مسرت معصومين مي شود اين است که شما دست يک افتاده اي را بگيريد. اين افتاده، فقط افتاده مالي نيست، بلکه افتاده فکري هم است. مومني که گاهي دچار شک و ترديد مي شود و يک جاهايي شايد در زندگي کم بياورد و تو مي تواني با يک کم وقت گذاشتن و صحبت کردن او را تقويت کني. روايتي است که شخص کشاورزي خدمت امام صادق (ع) رسيد و گفت من مشکل مالي دارم، حاکم اهواز از شيعيان شماست يک توصيه اي کنيد مرا رعايت کند و مالياتي که براي من داده اشتباه است و من اين مقدار را ندارم. امام يک کاغذي نوشت که برادر ديني ات را خوشحال کن، خدا تو را خوشحال مي کند. وقتي اين کشاورز پيش حاکم رفت، کار اين را راه انداخت و خيلي کمکش کرد. يکسال بعد اين کشاورز پيش امام برگشت و شروع به توصيف اينکه حاکم چه خدماتي داد، امام صادق (ع) فوق العاده خوشحال شد. اين کشاورز گفت مثل اينکه شما هم خيلي خوشحال شديد. حضرت فرمود: خدا و رسول را خوشحال کرد و قبل از اينکه تو خوشحال شوي ما خوشحال مي شويم. وقتي شما به يک بچه احترام کنيد

ص: 76

اول پدرش خوشحال مي شود. بنابر اين اگر دست مومنين و افتادگان را بگيريد، فوق العاده موجب مسرت امام زمان (ع) و دعاي امام در حق اين شخص مي شود. طوقه به معني همان نامه است منتها از نظر لغوي به معني پاورقي کتاب و پاي چيزي حاشيه زدن است. اما طوقه به معني خود نامه است و مقصود از طوقعات امام زمان (ع) که حدود 80 تا از نامه اي است که در زمان غيبت صغري و کبري امام به نواب خودشان و يا به بعضي از فقها و بزرگان و علما مثل شيخ مفيد نوشته اند و الان در دسترس است.

از حضرت نقل شده است که فرمود ما در رعايت حال شما کوتاهي نمي کنيم و شما را فراموش نمي کنيم، اگر جزء اين نبود گرفتاريها بر شما فرود مي آمد و شما را ريشه کن مي کرد، پس تقوي خداي بزرگ را پيشه سازيد.

دعا مي کنيم براي آمدنش، آمدن همان کسي که مژده باران سبز شالي هاست، خدا کند که بيايد، همين حوالي هاست.

سوال: خيلي ها اين سوال در ذهنشان مطرح است که حضرت در کجا سکونت دارند؟ صحبت از جزيره خضراء مي شود، آيا اين جزيره محل سکونت حضرت است؟ آيا محل سمونتي براي ايشان بيان شده است يا خير؟

پاسخ: فيض کاشاني مي گويد: گفتم که از که پرسم جانا نشان کويت، گفتا نشان چه پرسي آن کوي بي نشانست. حضرت آنجور نيست که جاي مشخصي داشته باشد. در دعاي ندبه است: ليت شعري اين استقرت بک النوي: اي کاش مي دانستم کجايي؟ واقعيت بحث جزيره

ص: 77

خضراء که بعضي مطرح کردند محل سکونت اولاد و ياران خاصي از حضرت و گاهي خود حضرت است، هيچ سند روايي ندارد و ما در هيچ روايتي اسمي از جزيره اي به نام خضراء که حضرت و اولادش در آن باشند، اصلاً وجود ندارد. جزيره خضراء داستاني است که مرحوم مجلسي هم اين را ذکر کرده است ولي در کتب معتبر نديدم و از قرن هفتم هجري يعني هفتصد سال بعد از معصومين اين داستان وارد کتب ما شده است و آن هم نه در کتب معتبر ما که شخصي به نام علي فاضل مازندراني مي گويد من چند روزي به جزيره رفتم که در اقيانوس اطلس بود و فرزندان حضرت را آنجا يافتم، که اين داستان داراي تناقضات و حتي تحريف قرآن است و بيشتر علماي ما هم آن را نپذيرفتند. فقط يک تعبير زيبا از آيت الله بهجت که خيلي شيرين است که فرمودند خضراء به معني سبز است و جزيره خضراء آن دلي است که به ياد حضرت سبز شود. اگر کسي دائم سعي کند به ياد حضرت فضاي روحي خودش را قرار دهد اين دل سبز و با نشاط مي شود.

سوال: نقش بانوان در شکل گيري حکومت مهدي چقدر موثر است و بانوان کجاي اين حکومت قرار دارند؟

پاسخ: چندين روايت داريم که به عنوان نمونه يکي از آنها را روايت مي کنم از امام محمد باقر (ع) که فرمود: از آن 313 نفر از نخبه هاي عالم 50 نفر از آنها زنان بزرگي هستند که کنار حضرت هستند. ما در صدر اسلام هم داشتيم زناني که کنار پيغمبر

ص: 78

و حتي در جنگهاي بزرگ مثل اُحد نصيبه يکي از زنان بسيار برجسته است و در بعضي روايات است که جزء کساني است که رجعت مي کنند و در زمان ظهور برمي گردند. ام ميموئه نيز جزء کساني است که برمي گردند. نصيبه در جنگ اُحد که بسياري فرار کرده بودند و حضرت امير از جان پيغمبر (ص) دفاع مي کرد، با اينکه براي مداواي مجروحين وارد جنگ شده بود، اما انجا شمشير را برداشت و جلوي پيغمبر از پيغمبر دفاع مي کرد. ما چنين زناني در صدر اسلام داشتيم و در انتها هم چنين زناني هم کمک کار خواهند بود هم جزء ياران خاص و هم جزء ياران عمومي که از زن و مرد متدين است.

سوال: از فضيلت شب نيمه شعبان بگوييد و که از اين شب نهايت استفاده را بکنيم؟

پاسخ: يکي از شبهاي ممتاز در طول سال شب نيمه شعبان است که در روايت از امام صادق (ع) است که شب نيمه شعبان براي ما اهل بيت نقش شب بيست و سوم ماه مبارک رمضان و شب قدر را براي پيغمبر دارد يعني همانطور که شب قدر براي پيغمبر شب نزول قرآن بوده و شب سرنوشت ساز است، شب نيمه شعبان براي ما اهل بيت هم همينجور است. اين خيلي روشن است چون همانطور که شب قدر قرآن بر پيغمبر نازل شده، اين شب هم قرآن ناطق و تجسم قرآن است، بدنيا مي آيد. در زيارت آل ياسين مي خوانيم: السلام عليك تالي كتاب الله و ترجمانه: سلام بر تو اي تلاوت کننده کتاب خدا و تفسير کننده آيات او. شريک

ص: 79

القرآن و حقيقت و تجسم قرآن مي آيد. همچنين که شب قدر شب تقدير و سرنوشت ها است، در شب نيمه شعبان کسي خواهد آمد که سرنوشت بشريت را رقم مي زند و لذا موقع ميلاد حضرت که در سحر شب جمعه سال 255 هجري بود که حکيمه خاتون عمه امام حسن عسگري (ع) در کنار مادر بزرگوار امام زمان (ع) که موقع حملشان بود، نشسته بودند. اضطرابي به ايشان دست داد. امام حسن عسگري (ع) که پشت پرده بودند فرمودند عمه جان سوره قدر را بخوان. بنابر اين شب نيمه شعبان واقعاً يکي از شب هاي است که مثل مرحوم ميرزا ملکي تبريزي که از عرفاي بزرگ ما بودند، يکي از محتملات قدر را آن شب دانسته و احياء بسيار توصيه شده است. در روايت از امام باقر (ع) است که خدا قسم خورده حاجتمندي را آنشب دست خالي برنگرداند و امام صادق (ع) فرمود به ميمنت و برکت اين شب هر کس در اين شب در هر جاي عالم بدنيا مي آيد به نوعي عاقبت به خير مي شود. در زيارت نيمه شعبان در مفاتيح آمده: زمان تولدش بسيار با جلالت است. وقتي زمان تولد آنقدر با جلالت است مولود ديگر چقدر با جلالت است.

سوال: چند تا کتاب معرفي کنيد؟

پاسخ: يک کتاب که بسيار ارزشمند است به نام زن منتظر و منتظر پروري که کتاب برگزيده همايش بين المللي دکترين مهدويت هم شده که خانم پريان معين الاسلام آن را نوشته که بخش زيادي از آن مشترک بين زن و مرد است و همه مي توانند استفاده کنند که وظايف يک

ص: 80

منتظر را مطلع بشوند، ولي يک بخش آن که بسيار جالب است تربيت نسل منتظر است که بخصوص از خواهران بزرگوار که نقش تربيتي اشان نقش ممتاز در خانه است، تقاضا مي کنم اين کتاب را تهيه کنند و استفاده کنند. کتاب دوم کتاب عصر زندگي است که آقاي محمد حکيمي نوشتند که عصر ظهور امام زمان (ع) و خصوصيات و ويژگيهاي آن عصر و اينکه ما چگونه خودمان را نزديک کنيم. وقتي اوصاف ظهور را شنيدم بايد در آن جهت گام برداريم و از اين جهت اين کتاب خيلي ارزشمند است. کتاب سوم کتاب معرفت امام زمان (ع) و تکاليف منتظران نوشته ابراهيم شفيع سروستاني است که هم در مورد معرفت که بحث امروز ما بود درباره حجت الهي و هم بايد و نبايدهاي انتظار را بيان کردند.

سوال: بالاخره وقت آمادن امام زمان (ع) کي است؟

پاسخ: همانطور که خود اهل بيت فرمودند تعيين وقت ظهور از اسرار الهي است که کتمان شده است. فقط چيزي که وظيفه داريم که ظهور را نزديک ببينيم. اين در روايات ما است که هر مومني بايد ظهور را نزديک ببيند که آمادگي خودش را روز افزون کند. شايد اين جمعه بيايد شايد. بلکه زودتر از اين مطلب، امام صادق (ع) فرمود: شب بگو فردا صبح حتي اگر جمعه هم نباشد امروز يکشنبه است، فردا صبح و صبح بگو شب، ظهور را اينجور نزديک ببينيد و واقعش يک مومن بايد به اينصورت ببيند، هم تحمل نداشته باشد تاخير را، هم آمادگي لازم را کسب کند و آنقدر صبر داشته باشد که اگر به مصلحت الهي عقب افتاد

ص: 81

مأيوس و افسرده نشود.

سوال: دعاي ما براي ظهور هم تاثير دارد؟

پاسخ: بدون ترديد. خود امام زمان (ع) مي فرمايد: دعاي را زياد براي تعجيل فرج کنيد. يکي از کارهايي که مومن اگر کند در بحث دينداري در آخرالزمان باعث تثبيت و تقويت دين اشان مي شود، دعا براي فرج امام زمان (ع) است.

اللهم عجل لوليک الفرج

خدايا من از آن زمان که شنيدم محبوبمان ناشناس در ميان ما مي گردد و در همين فضا تنفس مي کند و وقتي ظهور کند همگان مي گويند که ما پيش از اين او را ديده ايم، به همه سلام مي کنم، شايد لااقل که پاسخي هر چند به ناشناس از او بشنوم. خدايا تا کي ما ناشناسا بمانيم و او ناشناخته بماند، عجل لوليک الفرج.

اي که يک گوشه چشمت غم عالم ببرد حيف باشد که تو باشي مرا غم ببرد.

98-05-11- معراج پيامبر اکرم

سوال – در مورد احاديث قدسي يا معراجيه پيامبر توضيحاتي بفرماييد.

پاسخ – يکي از دستاوردهاي معراج پيامبر،احاديثي قدسي است. در يکي از احاديث قدسي خدا مي فرمايد که وقتي هفت ويژگي در بنده ي من جمع بشود او عبد مي شود: تقوا داشته باشد، سکوت نسبت به حرفهاي بيهوده داشته باشد، ترسي از خدا داشته باشد، به اندازه ي نياز بخورد، دنيا را هدف قرار ندهد زيرا من اين را دوست ندارم و از خوبان خوشش بيايد چون من از اين کار را خوشم مي آيد و در خلوتها از من حيا داشته باشد. خيلي ها در جلوي جمع گناه انجام نمي دهند و حيا مي کنند و اين حيا، حيا از

ص: 82

مردم است که البته خوب است ولي حيا الهي اين است که انسان در خلوت گناه نکند و خودش را حفظ کند. حاج شيخ کريم حائري مي فرمودند که اگر من در خواب هم نامحرمي را ببينم چشم فرومي بندم. در زمان هاي ما خلوتگاه هاي زيادي وجود دارد مثل خلوتگاه هاي مجازي اينترنت يا نگاه کردن ماهواره يا کنار هم بودن دوتا نامحرم در ساعت هاي طولاني. ابوبصير که يکي از ياران امام صادق(ع) بودند به خانمي قرآن ياد مي دادند و روزي ايشان با اين خانم شوخي کردند. وقتي ايشان خدمت امام رسيدند امام فرمود: هر کسي در خلوت مرتکب گناهي شود خداوند براي او ارزشي قائل نيست. ابوبصير خجالت کشيد و توبه کرد. پيامبر فرمود: در قيامت گروهي هستند که عذاب سختي دارند و خدا به آنها مي فرمايند شما در خلوت گناهان کبيره انجام مي داديد ولي وقتي با مردم بوديد متواضع بوديد. اين يک کار منافقانه است.اين نشانه ي ضعف ايمان و باور انسان است.معناي اينکار کوچک شمردن خداست. امام صادق (ع) مي فرمايد: اگر کسي خدا را حاضر و ناظر نداند، اين کفر است و اگر خدا را حاضر بداند و باز گناه کند، خدا را کوچک شمرده است.اگر کسي باور قوي داشته باشد دوربين خدا را در همه جا مي بيند. اميرالمومنين از بازار رد مي شدند که ديد فردي قسم مي خورد که قسم به خدايي که در حجاب و آسمانها است. حضرت پرسيد چه کسي در حجاب است ؟ او گفت: خدا. حضرت فرمود: بين خدا و بنده حجابي نيست.اين را بدان که تو هر جا

ص: 83

هستي خدا هم هست. يکي از اهل معرفت مي گفتند که در نيمه شبي بلند شدم و ديدم که دايي ام درحال عبادت است و به او غبطه خوردم.دايي ام به من گفت که تو تا سحر بگو يا حاضر يا ناظر. استادي به شاگردانش گفت که مرغي را در يک محل که کسي آنجا نيست سر ببريد و آنرا بياوريد. همه با خودشان يک مرغ کشته شده آوردند ولي يک نفر با خودش مرغي نياورد و گفت که من جايي را پيدا نکردم که خلوت باشد زيرا در همه جا خدا ناظر براعمال ماست.امام رضا(ع) مي فرمايد: پنج کار نکن و بعد هر کاري مي خواهي بکن، سرسفره ي خدا ننشين، از سلطنت خدا بيرون برو، جايي برو که خدا تو را نبيند و هرچه مي خواهي گناه کن، وقتي عزرائيل مي خواست جان تو را بگيرد او را بران و وقتي مالک نگهبان جهنم مي خواست تو را به جهنم ببرد به او بگو نمي آيم.

ما تا جايي که مي توانيم بايد خلوتگاه هاي مفسده انگيز نداشته باشيم و از خلوت گاه ها فرار کنيم.در ضمن اگر چنين خلوت هايي پيش آمد اهل بيت مي فرمايند که در اين زمان ذکر خدا را زياد بگوييد. پيامبر به يکي از اصحابش فرمود: وقتي در خلوت هستيد ذکر خدا را بکنيد. خوب است که انسان در زمان خلوت، ذکر يا حاضر يا ناظر، يا رقيب يا رفيق را زياد بگويد. وقتي يوسف با زليخا در خلوت بود، زليخا روي مجسمه اش را کشيده بود زيرا از او خجالت مي کشيد و يوسف گفت

ص: 84

که ما بايد از خدا خجالت بکشيم و ذکر خدا را گفت و فرار کرد. شيخ رجبعلي خياط در شبي براي او زمينه ي گناه در خلوتي فراهم شد ولي او با خدا معامله کرد. و به خدا گفت که من از اين لذت حرام مي گذرم، تو هم مرا تربيت کن و از آن موقع چشم و گوش او باز شد و ناديدني ها را مي ديد و ناشنيدني ها را مي شنيد. پس حيا يکي از صفات عبد شدن است.

يکي ديگر از دستاوردهاي بزرگ پيامبر در معراج سفارش به ولايت اميرالمومنين بود. امام صادق(ع) مي فرمايد: پيامبر صد و بيست بار به معراج رفتند وهيچ دفعه اي نبود مگر اينکه خدا سفارش ولايت را به پيامبر کرد. سفارشي که به ولايت اميرالمومنين و فرزندانش شد بيشتر از سفارش به واجبات بود. ابن عباس مي گويد: اولين کسي که علي را اميرالمومنين خطاب کرد يپامبر بود.روزي با پيامبر نشسته بوديم و علي وارد شد و سلام کرد و پيامبر گفت: سلام اميرالمومنين.من تعجب کردم و پيامبر قسم خورد که هيچ چيزي در مورد علي نمي گويم مگر اينکه آنرا ديده ام. پيامبر فرمود: در شب معراج ديدم که در همه ي درهاي بهشت نوشته شده بود که قبل از خلقت آدم، مشيت خدا اين بوده است که علي بن ابيطالب اميرالمومنين بشود. بخاطر احترام ائمه به حضرت علي (ع)، آنها اجازه نمي دادند که کسي آنها را اميرالمومنين خطاب کند. فردي از امام صادق (ع) پرسيد که ما مي توانيم امام آخري يعني مهدي را اميرالمومنين خطاب کنيم؟ امام فرمود: خير. اين

ص: 85

اسم مخصوص جدمان علي است و کسي اين اسم را بر خودش نمي گذارد مگر اينکه کافر باشد. امام فرمود، بگوييد: السلام عليک يا بقيةالله.از پيامبر سوال شد که خدا در معراج با چه زباني با شما صحبت کرد؟ پيامبر فرمود: با صداي علي.پيامبر وقتي اين صدا را شنيد، پرسيد که خدايا تو با من حرف مي زني يا علي؟ خدا خطاب کرد: من ديدم تمام زواياي قلب تو پر از محبت علي است. بنابراين با صداي آشنا با تو صحبت کردم که آرامش بگيري.پيامبر فرمود: من در هر طبقه ي آسمان که مي رفتم ملائک به من خوش آمد مي گفتند. جبرئيل گفت: اي محمد، اگر محبت علي در دل همه ي امت تو بود، خدا جهنم را خلق نمي کرد.خدا به پيامبر فرمود که من يکي از اسامي خودم را براي توانتخاب کردم، من محمود هستم و تو محمد وعلي را بعنوان جانشين تو انتخاب کردم و اسمي از خودم را بر او گذاشتم من اعلي هستم و او علي. خدا فرمود: تو، علي، فاطمه، حسن و حسين از نورالهي خلق شده ايد و اگر کسي به شما ايمان بياورد پيش من مومن است و اگر کسي به شما ايمان نياورد پيش من کافر است.اي احمد، مي خواهي جانشينان خودت را ببيني ؟ پيامبر فرمود: بله. خدا انوار پاک معصومين را نشان داد که بصورت حلقه ي وار دور خدا خضوع کرده بودند.(در زيارت جامعه داريم: اهل بيت وقتي شما درعالم نور بوديد در عرش الهي طواف مي کرديد.) يکي از آنها مثل ستاره مي درخشيد که او مهدي بود. و خدا فرمود

ص: 86

که او از ظلم ها انتقام مي گيرد.اين انتقام شخصي نيست و بخاطر ظلم هايي است که که به مقام ولايت و امامت شده است. پس پيامبر دستور جانشيني را در معراج گرفت و بعد در قرآن داريم که آنچه به تو رسيده است را به مردم بگو.پيامبر به جز روز غدير، در مکانهاي ديگري هم مسئله ي جانشيني را مطرح کرده بود.

يکي ديگر از مشاهدات پيامبر در معراج ديدن بهشت و جهنم و ديدن بهشتي ها بود. معراج در سال سوم بعثت پيامبر بود. پيامبر وجود نوري ائمه را مشاهده کرد ولي بهشت و جهنمي که در عالم ملکوت است را ديد.

سوال – صفحه 106 قرآن کريم را توضيح بفرماييد.

پاسخ – اولين آيه اين صفحه مي فرمايد: انسانهاي با تقوا که در مجلس گناه هستند بشرط اينکه به گناهکاران تذکر بدهند در آنجا بنشينند و با آنها همراه نباشند. دراين صورت مواخده گناهکاران پاي فرد با تقوا نوشته نمي شود.

سوال- در مورد ديدن بهشت و جهنم پيامبر در معراج توضيحاتي بفرماييد.

پاسخ – يکي از دستاوردهاي معراج اين بود که پيامبر بهشت و جهنم و خصوصيات آن را ببيند تا وقتي به مردم بشارت مي دهد يا آنها را مي ترساند، خودش به عين اليقين رسيده باشد. پيامبر فرمود: کساني که پيامبر آنها را در حال عذاب ديدند عبارتند از: رباخوراران، زنان بي مبالات، کساني که مال يتيم خورده اند و عالمان بي عمل.پيامبر عذاب آنها را ديده و توصيف کرده است.پيامبر بهشت و خصوصيات بهشت را هم ديد. پيامبر مي فرمود: بهشت را ديدم

ص: 87

که خالي بود و ملائک داشتند قصري مي ساختند با خشتي از طلا و خشتي از نقره، گاهي اوقات از کار دست مي کشيدند و کار نمي کردند. پيامبر سول کردند که چرا گاهي اوقات کار نمي کنيد؟ آنها گفتند که گاهي اوقات مصالح کار تمام مي شود. يک سبحان الله والحمدلله و... گفتن يا يک ذکر يک خشت است. با ذکر در آخرت به انسان قصر مي دهند ولي دردنيا با اين کلمات هيچ چيز به انسان نمي دهند. پيامبر فرمود: در بهشت قصر زيبايي را ديدم که با ياقوت سرخ درست شده بود و خيلي جذاب بود. از جبرئيل پرسيدم اين قصر براي کيست؟ جبرئيل گفت: براي کساني که کلامش درست باشد، روزه بگيرد، هميشه اطعام کند و هر شب از خواب بلند بشود در حاليکه ديگران خواب هستند.حضرت علي(ع) فرمود: مگر چنين فردي پيدا مي شود؟ پيامبر فرمود: پاکي سخن به اين است که فرد بگويد سبحان الله والحمدلله...و فردي که هميشه روزه است يعني ماه رمضان را روزه بگيرد و کسي که هميشه اطعام مي کند و به ديگران غذا مي دهد، اين همان کسي است که مخارج زن و بچه اش را تامين مي کند و کسي هر شب بلند مي شود و تحجر دارد يعني کسي که بين نماز مغرب و عشا نخوابد.

آقا شيخ عبدالله گلپايگاني را در خواب ديدند و از ايشان پرسند که بعد از مرگ چه اتفاقي براي شما افتاد؟ (روايت داريم وقتي کسي ازدنيا مي رود بازماندگان مي گويند که چه چيزي گذاشت و ملائک مي گويند که چه چيزي با خودش آورده

ص: 88

است؟)ايشان گفتند که از من سوال کردند که چه چيزي با خودت آورده اي و من گفتم که من مشغول درس و تدريس بوده ام، باز سوال کردند ديگر چه چيزي با خودت آورده اي؟ گفتم: اشک، توسل و زيارات و باز سوال کردند که چه چيزي آورده اي؟ ايشان گفت که دستم خالي است. ملائک گفتند که تو گوهر گرانبهايي پيش ما داري.وقتي عده اي از دوستان تو به نجف آمده بودند تو پول نداشتي که آنها را ميهمان کني و گفتي که خدايا چرا بايد وضع مالي ما اين طور باشد ولي بعد پشيمان شدي و الحمدلله گفتي. اين الحمدلله همان گوهري است که پيش ما داري.

خدايا کم ما را بپذير، گناه زياد ما را ببخش.

89-05-17- دينداري در آخرالزمان

اي مستي مدام من، اي سکر بي خمار، آرام من، قرار من، آرام بي قرار، از هر طرف گريزم در حلقه توام، از حلقه کمند تو لا يمکن الفرار، اني اَخاف منک ورجو برحمتک، اي دست تو نوازش و افرود ذلفقار، مي تابي از دريچه و من روز مي شوم، در من طلوع مي کني اينبار شمس وار.

سوال: شما عوامل تضعيف دين را به دو دسته دروني و بيروني تقسيم کرديد و در دسته عوامل دروني به بحث هوا و هوس، دنيازدگي و فهم سطحي از دين را اشاره کرديد و امروز به يکي ديگر از عوامل مي پردازيد.

پاسخ: ما عوامل را دو دسته کرديم عواملي که ريشه در درون ما دارند و خود ما عامل تضعيف دين خودمان مي شويم و بعضي از عوامل از بيرون به ما تحميل مي شوند و

ص: 89

دين را مورد آسيب قرار مي دهند. يکي از آن عواملي که هم دروني و هم بيروني است، فقر است. حقيقتاً يکي از خطرناکترين و جدي ترين آسيب هاي ديني که اگر مراقبت از آن نشود و با آن برخورد نشود، بسيار خطرناک براي فرد و جامعه مي تواند باشد. ما روايات بسياري داريم که اين عامل چنان مي تواند شخص را دچار لغزش کند که تا سرحد کفر بکشاند و اي چه بسا تجربياتي که در اين عمر کوتاه کرديم و به اين افراد برخورد کرده که دچار مشکلاتي بخاطر فقر و تنگدستي شدندف ديگر نيازي نباشد که ما رواياتي را بخوانيم. آن ضرب المثل معروف را همه دارند که شکم گرسنه ايمان را نمي شناسد و متعارف است که مي گويند فقر از يک در تو بيايد، ايمان از در ديگر بيرون مي رود. شخصي که دچار فقر است اي چه بسا در معرض نااميدي و ياس از رحمت خدا و سوء ظن تقدير الهي قرار مي گيرد، شخصي که در فقر است و ستون فقراتش شکسته، اين چه بسا خط قرمزها و حدود الهي را رعايت نکند و يک جاهايي براي امرار معاش اش خودش را مجبور ببيند مقاومت ديني اش بشکند و خداي ناکرده دچار لغزشها و مفاسدي شود. شخصي که دچار فقر است، آنقدر مشغول و آشفته است که براي پيدا کردن اوليات زندگي به وظايف اوليه خودش شايد نتواند بپردازد، چه برسد به نماز جمعه و جماعت و هئيت و مطالعه و امور مستحبي. لذا روايتي از پيغمبر داريم که فرمود: اگر نان نبود معلوم نبود ما فريضه ها

ص: 90

و واجبات و نماز و روزه امان را انجام بدهيم. اميرالمومنين (ع) به فرزندشان محمد حنفيه فرمود من از تو براي فقر مي ترسم، پس به خدا پناه ببر که فقر مي تواند باعث نقصان دين شود. از يک عالم سني پرسيدند که در گذشته يک عده مردم بودند که ادعاي خدايي و پيغمبري مي کردند، الان چرا ديگر اينجوري نيست؟ گفت: در اين روزگار آنقدر گرسنگي و گرفتاري زياد است که خدا و پيغمبر يادشان نمي آيد. عطار در مصيبت نامه اش آورده که از يک عارفي پرسيدندکه اسم اعظم خدا چيه؟ گفت من مي گويم ولي خيلي جاها نمي توانيد بگوييد. گفتند بگو. گفت: نان. با ناراحتي از او پرسيدند يعني چه؟ من در زمان قحطي از فلان شهر عبور مي کردم نه در مسجدي را باز ديدم و نه بانگ اذاني وقت ظهر شنيدم و تنها ناله اي که شنيدم ناله در خواست نان بود. البته اين مبالغه است چون افراد نيازمندي را داريم که در عين نيازمندي به تعبير قرآن آنقدر آبرومند و عزتمند هستند و اين بلا را با صبر تحمل مي کنند.

سوال: آيا فقر مي تواند يک حجتي براي بي ديني ما بشود. حالا که ما تنگدست هستيم و روايات هم که اين را تاييد کردند، پس ما از خدا فاصله بگيريم.

پاسخ: قطعاً نه. درست است که يک لغزشگاه است و همين يک وظايفي را بعهده ديگران مي آورد که بحث خواهيم کرد. يک لغزشگاه جدي هم است، اما اينجور نيست که الزاماً هر کسي مقاومت خود را در مقابل آن از دست بدهد و سقوط

ص: 91

کند. مثل هر بلا و مصيبتي و امتحان ديگري، شخص مي تواند به صورتي از پس آن بر آيد. انشاءالله ما راههاي کمک به اين افراد را که در روايات آمده است، عرض مي کنيم، ولي به هيچ وجه اين يک حجتي نيست که الزاماً اين فرد سقوط کند. کساني بودند که در عين فقر و تنگدستي شديد، اما توانستند خودشان را حفظ کنند و اين را براي خودشان يک سکوي پرتاب قرار دهند. اين افراد که در فقر تحمل مي کنند ثروتي دارند و آن درونشان است و آن عزتي است که دارند و ارتباطي که سعي کردند با خدا حفظ کنند و به جاي گفتن نان نان، يا رب يا رب اشان را ترک نمي کنند. مرحوم محدث قمي در سفينه النجاه يک نقل زيبا دارد که در زمان پيغمبر اکرم (ص) صفهاي جماعت تا صف اول پر نمي شد، صفهاي بعد نمي نشستند. پيغمبر (ص) نشسته بودند تا نماز شود و صف پر شود. شخص ثروتمندي آمد نشست، يک دفعه متوجه شد که کنار او فقيري با لباس مندرس نشسته است، خودش را جمع کرد. پيغمبر (ص) ديد و فرمود چرا خودت را جمع کردي، ترسيدي از فقر او به تو برسد و يا از ثروت تو به او برسد؟ گفت نه يا رسول الله شيطان مرا گول زد و حاضرم به خاطر اين بي احترامي که به اين فرد کردم، نيمي از ثروتم را به او بدهم. پيغمبر به آن فرد گفت تو حاضري اين پول را دريافت کني؟ گفت نه چون مي ترسم مثل او آنقدر مغرور بشوم که اعتنا

ص: 92

به مردم فقير نکنم. اينجور مردم عزتمند هم داريم. حضرت امام راحل به فرزندشان احمد آقا نقل مي کرد که در زمان رضا خان که عمامه ها را از سر روحانيون برمي داشت، در قم شيخي را ديدم که قرص ناني در دستش است که به من رسيد گفت فلاني گفتند عمامه ها را برداريد، برداشتم و به يک زني که يتيمي را بزرگ مي کرد، دادم تا با پارچه لباسي براي بچه ها درست کند. الان هم با اين نان سير شدم و تا شب هم خدا بزرگ است. امام گفت: احمد به جان تو قسم، روحيه آزادمنش و توکلي که از اين شخص فقير که به اين صورت مي خواستند او را بشکنند و روحيه استغنا و بلند طبعي و توکلي که از او ديدم هنوز در حسرت او هستم. ما اين چنين کساني را داريم که يک گنج دروني يافتند. به قول حافظ که مي گويد: من که ره بردم به گنج حسن بي پايان دوست صد گداي همچو خود را بعد از اين قارون کنم. امام علي (ع) مي فرمايد: چه يسيار فقرايي هستند که از هر ثروتمندي، ثروتمندترند. اينها در درونشان گنجي است. با اين وجود نمي شود واقعيت را نگرفت که از آنطرف کسان زيادي را داريم که به خاطر همين فقر زمين مي خورند و دچار لغزشها و سستي در دين و خداي ناکرده از دست دادن دينشان مي شوند. عامل فقر هم ريشه در درون و هم در بيرون دارد. گاه تقصير خود فرد است که به دينش ضربه مي زند و اين فقر را ايجاد کرده

ص: 93

است و فقر خودساخته است. مثلاً يکي از علل فقر که در روايات هم به آن اشاره شده است اين است که اگر فرد دچار تن پروري و سستي و دنبال کار نرود بخصوص کاري که مشقت دارد و يا کاري را براي خود عار بداند با اينکه کار و حلال و شريفي است. طبيعي است که شخص با چنين ديدگاهي اي چه بسا در اثر اين بيکاري که خودش ساخته است، دچار فقر شود. همين شخص که بعضي از شغل هاي حلال را عار مي داند، اي چه بسا اگر خارج از کشور برود به راحتي اين کار را بدون خجالت انجام مي دهد. حضرت امير (ع) با آن شان عظيم، گاهي براي کارگري مي رفت، بيل و کلنگ مي زد و گِل درست مي کرد و درآمدي در مي آورد. ارزش مرد به اين است که يک شغل شريف و حلال حتي اگر سخت باشد، داشته باشد. پيغمبر اکرم (ص) گاهي فردي را که توانمند بود مي پرسيدند فلاني کار دارد؟ مي گفتند: نه يا رسول الله، بيکار است. مي فرمود: از چشم من افتاد، ارزش يک چيزي است که او دنبالش نرفت. فردي نزد امام صادق (ع) آمد که معلول بود و از ناحيه دست فلج بود و گفت من کسب و تجارت نمي توانم بکنم، چکار کنم؟ شايد مي خواست يک مجوز تکدي گري از امام بگيرد و يا با دعا مي خواست کارش را حل کند. حضرت به او فرمود: برو کار کن و يک چيز را روي سرت حمل کن و دستت را جلوي کسي دراز نکن. البته زمانها

ص: 94

و مکانها فرق مي کند و من همان توصيه را نمي خواهم کنم، ولي وقتي فرد در اين حد تواني دارد، امام نمي گويد کارت را از راه دعا و نه دست دراز کردن پيش کسي حل کن. در اينجور مواقع ائمه دعا را به شدت جلوي آن را مي گيرند که فرد دعا را جاي تلاش و کار و زحمت بکند. کسي پيش امام صادق (ع) آمد گفت: آقا نان در آوردن اين روزها خيلي مشکل است، يک دعايي به ما بکنيد. حضرت فهميد اين مي خواهد از کار در برود، لذا فرمود: برو برگرد کار پيدا کن، من دعا نمي کنم. اصلاً ما در رواياتمان داريم که يک دسته از کساني که دعاي آنها مستجاب نمي شود، آن کساني است که خدا به آنها توان داده است و مي توانند بروند کاري کنند و نشستند و دعا مي کنند رزق به ما برسد. خدا مي فرمايد هرچه دعا کنيد من رزق ات را نمي فرستم چون راه برايش گذاشتم و سبب اش دست خودت است و آن اموري که اسبابش دست خودمان است و ما دنبال نمي کنيم و مي خواهيم دعا را بجاي تلاش جايگزين کنيم، دعا مستجاب نمي شود. به تعبير يکي از بزرگان که حرف قشنگي مي زد مي گفت اينها از امور دعوايي است نه دعايي و اينها مداوا مي خواهد. يکي ديگر از ريشه هاي دروني فقر، اسراف و خرج بي رويه است. سعدي در گلستان نصيحت قشنگي مي کند چو دخلت نيست خرج آهسته تر کن، که مي گويند ملاحان سرودي، اگر باران ب__ک__وه__س__ت__ان ن__ب__ارد، به سالي

ص: 95

دجله گردد خشک رودي. دجله با آن آب زياد اگر پشتيبان آن باران کوهستان را نداشته باشد خشک مي شود. اگر فرد حالا توانمند است، اما خرج زياد و بي رويه و فوق شان موجب فقرش مي شود. گاهي مخارجي انجام مي دهيم براي اينکه کم نياورند براي چشم و هم چشمي، براي اينکه باجناق و برادرش فلان مجلس و خانه و اثاث و ماشين را دارد و من براي اينکه کم نياورم، مخارج سنگيني را متحمل مي شوم و خدا نکند در همچنين وقتي از طرف خانواده هم بر آدم فشار بيايد که تو چرا اينجوري هستي و آنجوري نيستي؟ فشار بياورند و باعث شود آنقدر تلاشش را در زندگي زياد بکند که روزهاي هفته را گم مي کند و حتي ممکن است به حرام کشيده شود. در روايت داريم که پيغمبر اکرم (ص) فرمود هلاک امت من در آخرالزمان گاه بدست خانواده اشان است. پرسيدند: چگونه؟ فرمود: آنقدر سرکوفت فقر را به او مي زنند که تو چي کمتر از او داري، تو چرا اينطوري هستي که او را تحريک مي کنند يا تمام وقتش را بگذارد دنبال کار رفتن و از همه چيز ديگر و از جمله مسادل دينش بماند و يا خداي ناکرده مبتلا به حرام شود. امام علي (ع) فرمود قناعت يک ثروت بي پايان است. اگر کساني قناعت نکنند و با اسراف خودشان را گرفتار قسط کنند، جزء خودشان کسي را ملامت نکنند که حد کفاف را در زندگي اشان رعايت نکردند. ولي گاهي فقر از بيرون به آدم تحميل مي شود، مثلاً گاهي ضعف برنامه هاي اقتصادي در

ص: 96

يک نظام و يا ضعف مديريت مديران اقتصادي، آن کساني که وظيفه تامين معاش زندگي مردم را بعهده دارند و يا حتي سوء نيت ها، باعث مي شود که بعضي افراد دچار فقر و تنگدستي شوند و از اين ناحيه در معرض خطر ديني قرار گيرند. اينجاست که فرياد اميرالمومنين (ع) بر حاکمان و مسئولين و کارگزاران بلند مي شود که الله الله، به داد آن کساني که دستشان به جايي نمي رسد و افتاده هستند، برسيد. اين فرياد امام بر مالک اشتر به عنوان کارگزار حکومت ديني بود. آن مسئول و مدير مي تواند موفق باشد که طعم فقر را چشيده باشد و طعم سختي را کشيده باشد، اين که اميرالمومنين (ع) در کمتر از پنج سال حکومت با وجود جنگهاي زياد و مشکلاتي که بر امير تحميل کرده بودند، حضرت فرمود من کاري کردم که کسي ديگر در کوفه نيست مگر اينکه متنعم است. هيچکس در کوفه نيست که نان گندم نخورد و سرپناه نداشته باشد و از آب سالم براي شرب اش استفاده نکند يعني مشکل مسکن و نان مردم را من حل کردم. او چون خودش طعم گرسنگي را چشيده چه آن زماني که حکومت نداشت و چه آن زماني که حکومت داشت، فقيرانه زندگي مي کرد. فقر ائمه، فقر اختياري بود. ائمه ما مي توانستند ثروتمندگونه زندگي کنند چون توليد درآمدشان بسيار زياد بود. در ناحيه توليد اسلام نگفته اسراف کنيد، بلکه مي گويد تا مي توانيد توليد کنيد و در ناحيه مصرف است که با قناعت زندگي کنيد. در روايت دارد از امام صادق (ع) که اميرالمومنين (ع) هزار

ص: 97

برده را خريد و درآمد غلات امير از زمينهايش 60-40 هزار دينار در سال يعني ميليونهاي تومان به قيمت فعلي بوده، باغستانها و نخلستانها و چاه هاي بسيار زياد که الان هم که اطراف مدينه است که آنها را انفاق و يا وقف مي کرد و خودش فقيرانه زندگي مي کرد. امام صادق (ع) با اينکه در زماني بودند که رشد اقتصادي فراهم شده بود و حضرت در پوشش زندگي مثل بقيه مرفه تر زندگي مي کردند و يک موقع که قحطي در مدينه آمده بود حضرت فوراً به بعضي از کساني که در خانه اشان کار مي کردند فرمودند گندمهايي که در انبار ذخيره داريم، بفروشيد و روزانه گندم آن هم مخلوط با جو تهيه کنيد يعني اين فقر را خودشان انتخاب مي کردند و دوست داشتند در سطح مردم و يا نازلتر زندگي کنند. آنوقت چنين کسي است که طعم مشکلات را چشيده، سر ظهر در گرماي کوفه مي آمد بيرون دارالاماره مي نشست و آن نگهبان در مي گفت يا اميرالمومنين داخل برويد اگر ارباب رجوع که آمد من داخل مي فرستم. حضرت امير (ع) مي فرمود: حالا که بالا کسي نيست من آمدم که اگر نيازمندي کاري داشت به همين مقدار معطل نشود. خدا شهيد رجايي را رحمت کند. در زمان نخست وزيري کسي براي ايشان يک گلابي آوردف گفت اين گلابي را براي همه آوردي. گفت نه نوبرانه است براي شما آورديم. گفت مي دانيد شاه چگونه شاه شد؟ گفت: نه. گفت همينجوري، ابتدا يک امتيازي براي او قائل شدند او خوشش آمد بعد آرام آرام ادامه پيدا کرد تا

ص: 98

اينکه به اشرافگري عادت کرد و خوشش آمد. اگر شما مي خواهيد به من خدمت کنيد به من گوشزد کنيد تو همان دوره گردي بودي که کاسه و بشقاب و قوري مي فروختي و او را به ياد من بياوري که من فراموش نکنم و من همانکس هستم که در زندان نمناک با يک زيرپيراهن بودم و پتويي نداشتم که زيرانداز و رواندازم باشد، الان که به نخست وزيري رسيدم مي خواهم شب که مي خوابم به ياد محرومي بخوابم که طعم گرسنگي و سختي او را من چشيدم. اين که مي بينيد چنين مسئولين کار مي کنند و موفق مي توانند باشند چون خودشان طعمش را کشيدند. حاکمان و مسئولان و کارگزاران حکومت ديني به عنوان يک وظيفه بزرگ ديني که زمينه دينداري را فراهم مي کند وظيفه اشان محروم زدايي و فقرزدايي است، لذا شما در زمان امام زمان (ع) وقتي تشريف مي آورند از جمله اولين کاري که انجام مي دهد مسئله مبارزه با فقر و فقرزدايي است و پس از مدتي آنچنان رفاهي براي مردم مي آورد که ديگر کسي محتاج خمس و زکات نيست. اين همان است که در تعقيبات نماز در ماه مبارک رمضان مي گوييم: اللهم اغني کل فقير اللهم اشبع کل جائع اللهم اکس کل عريان اللهم اقض دين کل مدين: خدايا هر فقيري را غني کن و هر گرسنه اي را سير کن و هر برهنه اي را بپوشان و هر قرض داري را قرضش را ادا کن. اين چيزي است که در زمان مهدويت اتفاق مي افتد. لذا بعضي از بزرگان حرف زيبايي زدند اين

ص: 99

دعاي تعقيبات نماز در ماه مبارک رمضان، دعاي فرج است چون تحقق اين دعا براي آن زمان است يعني با زبان زيبايي داريم مي گوييم اللهم عجل لوليک فرج، آنوقت در همچنين زمينه اي است که امام زمان (ع) وقتي فراهم مي کند که رفاه نسبي و امنيت برقرار است، آنوقت قرآن مي فرمايد يعبدک لايشرک بک شيئا: عبوديت و بندگي تحقق پيدا مي کند که شرک همراهش نيست و در آن زمينه فقر از بين مي رود. عوامل ديگري مثل بحث گناه، خيانت در امانت، دم از نداري زدن و بي توجهي به نيازمندان فقر مي آورد.

سوال: حالا يک عده گرفتار اين فقر هستند و دنبال راهکار هستند که از اين فقر رهايي پيدا کنند و چکار کنند که رزقشان وسعت پيدا کند.

پاسخ: روايات متعددي به عوامل موثر بر توسعه رزق و زياد شدن برکت زندگي و نقطه مقابل عواملي که باعث بي برکتي و کاهش رزق مي شود، اشاره کردند. البته اين عوامل به معني علت تامه يعني به اين معنا که اگر کسي اين را انجام داد صددرصد ثروتمند مي شود، نيست، زمينه ساز است. يکي از چيزهايي که عامل برکت است، اظهار بي نيازي است يعني اگر کسي خدا در حد معمولي به او داده، دائم گله مند باشد و اظهار نياز کند، اين باعث فقرش مي شود. در روايتي پيغمبر (ص) فرمود: اگر کسي اظهار فقر کند او مبتلا مي شود چون کفران نعمت مي کند. در روايت داريم که خدا دوست دارد اثر نعمت را در تو ببيند و نه برعکس کفران بکني. کفران نعمت مبتلايت

ص: 100

مي کند و از آنطرف اظهار بي نيازي کردن و استغناء ورزيدن باعث مي شود که برکت در زندگي بيايد. يکي ديگر از چيزهايي که در روايات ما خيلي به آن اشاره شده است، دائم الوضو بودن است. کسي از پيغمبر اسلام (ص) از کمبود روزي شکايت کرد. پيغمبر (ص) فرمود: مداومت بر طهارت داشته باش، سعي کن دائم الوضو باشي، رزقت زياد مي شود. يکي ديگر از چيزها صدقه است. شخص فقير حتي صدقه کم بدهد. اينجا کميت صدقه مهم نيست اين نشاندهنده اين است که معامله با خدا را فراموش نکرده است بخصوص اگر صدقه اي براي سلامتي امام زمان بدهد و دعاي حضرت پشت آن بيايد. يکي ديگر اينکه در روايات به آن خيلي تاکيد شده است، سحرخيزي است و به تجربه آن کساني که سحرخيز بودند حتي ده دقيقه قبل از اذان صبح که بتواند دو رکعت نماز بخواند. يکي از آثار نماز شب خواندن وسعت رزق است. يکي ديگر از چيزها، قرائت قرآن بخصوص سوره واقعه است. در روايت دارند کسي که در خانه اش زياد قرآن مي خواند، برکت اش زياد مي شود و روايت داريم که کسي که سوره واقعه را بخواند دچار فقر نمي شود. يکي ديگر از عوامل گفتن ذکر لاحول و لا قوه الا بالله در روايات اشاره شده است. امام صادق (ع) فرمود: کسي که اين ذکر را صد مرتبه در روز بگويد باعث وسعت رزق است، البته اگر صد مرتبه هم نگفت فقط اين ذکر را هم مي تواند بگويد. يکي ديگر از عوامل وجود نام خوب در خانه است. خانه اي که

ص: 101

در آن نامهايي چون احمد، محمد، حسن و حسين، علي، فاطمه و عبدالله باشد مايه برکت است. موارد زياد است صله رحم و خوش خلقي و مدارا کردن با مردم از عوامل وسعت رزق و زياد کردن برکت است. يک نکته ذکر کنم که اين عواملي که ذکر شد به معني علت تامه يعني به اين معنا که اگر اين را انجام داديد صددرصد اين بدون هيچ شرطي براي آدم فراهم مي شود، نيست، بلکه اينها زمينه هايي را مي سازد که رزق در زندگي اش زياد شود و ثانياً رزق هميشه به معني پول نيست. علم رزق بزرگي است و يک موقع علم به او مي دهند. گاهي همان مقدار مالي که فرد دارد، با برکت مي شود يعني او به راحتي خودش را اداره مي کند، نه اينکه الزاماًيک کسي به او پول بندازد، بلکه هماني که دارد زندگيش را خوش مي کند. برکت يعني خير مستدام و خيري که دوام داشته باشد. گاهي هم احساس بي نيازي مي کند.

گفت فقيرم. فرمود: نيستي. گفت: فقيرم دستش را نشان داد که هيچ چيز ندارم. فرمود: نه اصلاً نيستي. گفت: به خدا قسم هيچي ندارم. حضرت فرمود حاضري من صد دينار به تو بدهم و همه جا بروي بگويي از ما متنفري؟ گفت: آقا به خدا قسم چنين کاري نمي کنم. فرمود: هزار دينار چطور؟ گفت: نه. فرمود: ده هزار چطور؟ گفت: اصلاً حرفش را نزنيد. امام صادق (ع) فرمود: تو چطور مي گويي فقيرم در حاليکه چيزي داري که حاضر نيستي به هيچ قيمتي بفروشي و چطور مي گوييد فقيرم در حاليکه

ص: 102

عشق به ما اهل بيت داريد.

سوال: استخاره چقدر حجيت دارد و چقدر ما مي توانيم براساس استخاره اي که مي کنيم عمل کنيم؟ دختري هستم که مدتي پيش با يک آقا پسري آشنا شدم. من به او خيلي وابسته شدم و او از من چند تا عکس خواست و به من گفت اگر عکسها به من ندهي رابطه امان را بهم مي زنم، من هم که نمي خواستم او را از دست بدهم با اينکه مي دانستم اين خلاف شرع است، استخاره کردم و خوب آمد. عکسها را به او دادم و بعدها فهميدم او متاهل است و با اين وجود با هم قرار ازدواج گذاشتيم و بعدها دچار مشکلات زيادي شدم. حالا من ماندم که چرا استخاره خوب آمد. من روي استخاره حساب کرده بودم. راهنمايي ام کنيد؟

پاسخ: اين مدل استخاره براي همه ما پيش مي آيد و وقتي از روي سوال متوجه مي شويم که اصلاً در قبل مورد نداشته و شخص يک استخاره اي کرده و خودش در آن مانده است. واقعاً اين استخاره ها باعث دلخون شدن آدم است. اين همان است که قبلاً بحث شد که يکي از عواملي که مي تواند به دينداري ضربه بزند، اطلاعات ناقص و نادرست از دين است. من وقتي ندانم استخاره به عنوان يک آموزه ديني جايگاهش کجاست و از آن استفاده کنم و نتيجه نگيرم، آنوقت به جاي اينکه به خودم برگردم و خودم را مورد انتقاد قرار بدهم که چرا جايش را نفهميدي، دين را مورد ضربه قرار مي دهم که چرا استخاره اينجوري شد؟ اين خواهر محترم مي

ص: 103

گويد در جايي که از من عکس خواست و من مي دانستم خلاف است، جايي که آدم مي داند خلاف شرع است، ديگر ترديدي برايش مي ماند که محل استخاره باشد. استخاره با قرآن يا تسبيح، در هنگامي است که انسان بر سر دو راهي است و در تحير و سرگرداني مانده است، اصلاً نمي داند چکار کند و هيچ راهي هم ندارد که از اين تحير خارج شود. بنابر اين اگر کسي با فکر و انديشه مي تواند خودش را از تحير درآورد، اصلاً جاي استخاره نيست. اگر کسي با عقل ديگران يعني مشورت با يک عاقلي مي تواند خودش را از تحير درآورد، اصلاً جاي استخاره نيست. اگر دين جايي توصيه و حکم دارد که فلان چيز واجب و فلان چيز حرام است، جاي استخاره نيست. اگر اين موارد امکانپذير نيست و من در کاري در تحير و سردر گمي ماندم و نمي دانم چکار بکنم، آنوقت اينجا به استخاره رجوع مي کند.

انشاءالله خدا ما را به معارف دينمان آشنا و به عمل به آن توفيق عطا کند.

98-05-18- معراج پيامبر اکرم

رسيدم تا اجل اما رسيدن شد فراموشم، دميدم در ني دنيا دميدن شد فراموشم. سرم با خنده ي گل گرم شد در فصل گل چيني، دلم چون سيب سرخ افتاد چيدن شد فراموشم. نداي ارجعي گل کرد برگشتم دمي تا خود، همين که پر در آوردم پريدن شد فراموشم. چنان از آخرت گفتم که دنيا گشت عقبايم، چنان گرم تماشايم که ديدن شد فراموشم. شب جانکدن آمد باز دل بستم به دل دادن، تب دل دادن آمد دل بريدن شد فراموشم. اگر گفتند نامت

ص: 104

چيست در غوغاي من ربک، بگو من هم ملک بودم پريدن شد فراموشم.

در خصوص مشاهدات حضرت رسول در شب معراج توضيح بفرماييد.

پاسخ – در روايات است که کلاً سفر با عظمت پيامبر اکرم از مسجدالحرام به مسجد الاقصي و سيري که در ملکوت و فوق آن داشتند حدوداً سه يا چهار ساعت طول کشيده است. در برخي جاها آمده که اين سفر به حدي کوتاه بود که زماني که پيامبر رفتند و بازگشتند هنوز بستر ايشان گرم بود. يا زماني که پيامبر به اين سفر مي رفتند بدن ايشان با کوبه ي در برخورد کرد. موقع بازگشت هنوز کوبه ي در درحال تکان خوردن بود. البته اين مسائل سند روايي ندارد. آن چيزي که سند دارد اين است که اين سفر حدوداً از مغرب تا اذان صبح طول کشيده است. سيري که پيامبر در زمين پيمودند با مرکب خاصي بود و به سرعت طي شد. و سيري که ايشان در ملکوت و فوق آن طي کردند خارج از قوانين و فوق زمان بوده است. اصولاً قوانين عالم خواب با بيداري تفاوت دارد. ممکن است ما در عالم خواب مسافت هاي بسيار طولاني را در يک لحظه طي کنيم. شايد براي پيمودن مسافت هايي که در عالم خواب طي مي شود در عالم بيداري ماه ها زمان نياز داشته باشد. مرحوم آيت الله علامه تهراني در کتاب معاد شناسي ذکر کرده اند که روزي يکي از دوستان خوب ايشان براي زيارت به مشهد مشرف شدند. ايشان داخل صحن ايستادند و گفتند که من معرفتي ندارم و همينجا مي ايستم تا زماني که

ص: 105

معرفتي پيدا کنم سپس وارد حرم مي شوم. اين فرد مي گويد همينطور که نشسته بودم خوابم برد. در خواب ديدم که امام رضا (ع) آمدند و با نوک انگشت پاي خود آهسته به من زدند و گفتند که بلند شو کاري انجام بده. تا متوجه شدم که ايشان امام رضا(ع) هستند خم شدم پاي ايشان را ببوسم. حضرت زير بغل من را گرفتند و گفتند چکار مي کني بلند شود. اين فرد مي گويد همان لحظه از خواب بيدار شدم. به صحن گوهرشاد رفتم و وضو گرفتم. چون شب جمعه بود در يکي از ايوان ها نشستم و شروع بخواندن دعاي کميل کردم. در اواسط دعا مجدداً خوابم گرفت. در خواب يک فردي با محاسن زيبا به نزد من آمد و گفت مي خواهي باهم گردش کنيم ؟ گفتم من در خدمت شما هستم. آن فرد من را به مدينه و سپس به کربلا، کاظمين و سامرا براي زيارت برد. بعد از آن در عالم ملکوت بالا رفتيم و ملائک را ديديم. در هنگام سفر آن فرد نکاتي را از جهت معرفتي به من گوشزد مي کرد. بعد از اينکه سفر تمام شد من را به مسجد گوهرشاد بازگرداند. سپس از من پرسيد مي داني اين سفر چقدر طول کشيد ؟ گفتم چقدر ؟ گفت: پنج دقيقه. اين زمان را هم براي اين گفتم که شما وحشت نکنيد، وگرنه در ملکوت زمان و ساعت وجود ندارد. از خواب بيدار شدم و زمان را نگاه کردم ديدم که همان پنج دقيقه گذشته است. مرحوم علامه تهراني مي گويد: اين دوست من سه روز و هر

ص: 106

روز به مدت چهار ساعت خواب خود را نقل مي کرد. ايشان مي فرمايد وقتي اين خواب را براي آيت الله انصاري همداني نقل کردم، فرمودند از خواب هاي بي نظير است و مشخص است که آن فرد بسيار قابل بوده است. البته سفري که براي پيامبر رخ داد که با اين خواب قابل مقايسه نيست. چرا که سفر پيامبر در بيداري رخ داده و با استعداد دريافت ايشان هماهنگ بوده است. پيامبر مطالب را به سرعت دريافت کرده و نيازي به زمان نبوده است. سفر پيامبر معجزه بوده ولي با معجزه هاي ديگر تفاوت داشته است. برخي معجزه ها به گونه اي است که ديگران هم آن را مي بينند. ولي امکان ديدن بعضي معجزه ها براي ديگران وجود ندارد. در روايات است که سفر پيامبر از نظر آسماني و زميني به اندازه ي يک سوم شب طول کشيده است. پيامبر اکرم مي فرمايند که من در اين سفر درهاي بهشت و جهنم را ديدم. در روايت است که پيامبر مي فرمايند: جبرائيل به من گفت که من مأمور هستم بهشت و جهنم را به شما نشان بدهم. وقتي درها را به من نشان داد ديدم که بهشت هشت در دارد و بر روي هرکدام چهار جمله نوشته شده است. سپس درهاي جهنم را به من نشان داد که هفت در بود. بر روي هرکدام از آنها سه جمله نوشته شده بود. همه ي اين جمله ها براي کسي که اهل عمل باشد از دنيا و آنچه که داخل آن است بهتر است. يکي از اصحاب بزرگ پيامبر اکرم فرزند پسري داشت که از

ص: 107

دنيا رفت. به قدري از اين مسئله غصه دار شد که در خانه ي خود محلي براي عبادت و مسجد قرار داد و تصميم گرفت که مدتي از مردم دور باشد. اين خبر به پيامبر رسيد. پيامبر نزد وي رفت و فرمود از طرف خداوند براي ما رهبانيت نوشته نشده است. رهبانيت امت من در جهاد في سبيل الله است. سپس پيامبر فرمودند که بهشت هشت در و جهنم هفت در دارد. تو خوشحال نمي شوي که وقتي وارد يکي از درهاي بهشت شدي پسر خود را آنجا ببيني، دست در دست تو بگذارد و شفاعت بخواهد؟ به اين دليل تعداد درهاي بهشت بيشتر است که راه هايي که انسان را به سمت بهشت مي برد بيشتر است. امام باقر (ع) درروايتي فرمود که نسبت به خدا حسن ظن داشته باشيد چون بهشت هشت در دارد. در برخي روايات نيز هفتاد و يک در براي بهشت ذکر شده است. روايتي در تفسير نورالثقلين آمده است که حضرت امير (ع) فرمودند: بهشت هفتاد و يک در دارد. از هفتاد در شيعيان و اهل بيت من وارد مي شود. يک در مربوط به ديگران است که اهل توحيد و لا اله الا الله بوده اند و با ما دشمني نداشته اند. مرحوم علامه طباطبايي در جلد چهارده بحار الانوار مي پرسند که آيا درهاي بهشت و جهنم مانند درهاي يک حياط است که همه به يک نقطه منتهي مي شود؟ يا اينکه منظور از درهاي بهشت و جهنم عوامل، اسباب و راه هاي ورود بوده و هرکدام انسان را به يک درجه و طبقه مي رساند؟ بنابراين

ص: 108

اينطور نيست که همه ي درها به يک نقطه منتهي شود بلکه هرکدام انسان را به يک طبقه و درجه انسان مي رساند. به تعبيري راه ها و عوامل اصلي ورود به بهشت هشت عدد است. عوامل و اسباب کلي ورود به جهنم نيز هفت عدد است. شايد منظور از هفت در، هفت عضوي باشد که انسان با آنها مرتکب گناه مي شود. زبان، چشم، گوش، دست، پا، شکم و شهوت. شايد هم هفت در جهنم اشاره به هفت ملکه، صفت و خصلتي است که هرکدام ريشه ي گناهان بسياري است. مثلاً شيطنت يک ورودي به يکي از طبقات جهنم است. تند خويي و عصبانيت ورودي ديگر به طبقه ي ديگري از جهنم است. شهوت راني ورودي ديگر به طبقه ي ديگري است. هرکدام از اين صفات ريشه ي گناهان زيادي است. مثلاً کسي که عصباني مزاج و تند خو است مرتکب ده ها گناه ديگر مي شود. بنابراين تعداد درها که در روايات مختلف گفته شده منافاتي با هم ندارد. مرحوم علامه طباطبايي مي فرمايند: درست است که قرآن تأکيدي به اين مسئله ندارد. تنها در يکي از آيات قرآن هفت در جهنم ذکر شده است. علامه طباطبايي مي فرمايند: در سوره ي زمر آيه ي هفتاد و دو يک نکته وجود دارد. در آن آيه مي فرمايد: کفار را دسته دسته به سمت جهنم مي آورند. زماني که کفار به جهنم رسيدند، درها را باز مي کنند. به کفار گفته مي شود که وارد درها شويد. علامه طباطبايي مي گويند که از اين سخن برمي آيد که منظور از درها، طبقه ها است.

ص: 109

اگر منظور درهاي معمولي باشد، نبايد گفت وارد درها شويد، بلکه بايد گفت از درها وارد شويد.در واقع منظور از هر در، سبب و اسبابي است که انسان را وارد يک طبقه و درجه مي کند. در بسياري از روايات به يک کار خير به عنوان يک در بهشت اشاره شده است. مثلاً در روايتي از پيامبر اکرم است که کارهاي خوب يک دري از بهشت است. اگر فردي روزه بگيرد، دستي به سر يتيم بکشد، کار فردي را راه بيندازد و غيره عاملي براي ورود به بهشت است. از پيامبر اکرم است که راست بگوييد که راست گويي، دري از بهشت است. در نهج البلاغه است که جهاد دري از درهاي بهشت است که خدا به روي اولياء و بندگان خود باز کرده است. در بهشت درها نام گذاري دارد. يک در باب الصبر است که براي صابرين است. يک در باب الشکر است براي کساني که شکر مي کنند. يک در باب البلاء است براي کساني که در دنيا بلا کشيده اند. در روايتي از امام رضا (ع) است که بهشت هشت در دارد يکي از آنها متعلق به اهل قم است. منظور از اهل قم صرفاً يک منطقه ي جغرافيايي وشهر نيست. اهل قم در روايات به عنوان يک جريان ناب اهل ولايت، اهل شريعت، اهل فقاهت، اهل دينداري، اهل عبادت و اهل علم است. در روايتي از امام صادق (ع) است که فرمودند: قم معدن شيعيان ما است. درروايتي از امام کاظم (ع) است که خوبان ولايت ما در آنجا جمع هستند. اولين منطقه اي که ولايت اهل بيت را پذيرفتند

ص: 110

قم و اطراف آن بوده است. قم به عنوان يک جريان است و هرکسي در هر کجاي که ايران زندگي کند و اين خصلت ها را داشته باشد قمي است. در روايت است که عده اي از اهل ري به خدمت امام صادق (ع) در مدينه رسيدند و گفتند که ما از اهل ري هستيم. امام فرمودند:مرحبا به برادران قمي ما خوش آمديد. آنها گفتند: ما اهل ري هستيم. امام باز فرمودند: خوش آمدند برادران قمي. براي بار سوم نيز امام همين سخنان را فرمودند. بنابراين معلوم مي شود افرادي که اين جريان و مکتب را پذيرفته اند قمي هستند. سپس حضرت فرمودند: خداي متعال حرمي در مکه دارد. پيامبرحرمي در مدينه دارد، علي ابن ابيطالب (ع) حرمي در کوفه دارد. حرم ما اهل بيت نيز در قم است. بنابراين هشت در اسباب کلي ورود به بهشت است. مثلاً کسي که صبور باشد ده ها خير از او سر مي زند. در روايت است که امام حسين (ع) دري از درهاي بهشت است. اين در بسياري از افراد رابا خدا آشنا کرده و عاملي بسيار بزرگ و با عظمت است. با توجه به اينکه محرم نزديک است، افراد مي توانند آن را به عنوان يک دوره ي اخلاق و سير و سلوک قرار بدهند. با شرکت در مراسم و عزاداري ها مي توان بسياري از آلودگي ها را سوزاند و پاک کرد.

سوال - آيا اندازه ي درهاي بهشت متفاوت است ؟

پاسخ - اصولاً اين درها معمولي نيست و يک راه است. آنگونه نيست که چون جمعيت زياد است درها را زياد

ص: 111

کرده اند. در روايت است که طول هرکدام از اين درها به اندازه ي چهارصد سال راه رفتن است. مقياس هاي عالم آخرت با مقياس هاي دنيا تفاوت دارد. بنابراين تعدد درها به دليل کثرت جمعيت نيست. اينها ورودي ها و اسبابي است که هرکدام از آنها فرد را به يک طبقه مي رساند. در برخي از روايات به اين مسئله تصريح شده که منظور از درهاي بهشت و جهنم، طبقات آن است. در روايتي از پيامبر اکرم است که بهشت هشت و جهنم هفت در دارد و برخي از اين درها بر ديگري برتر است. فردي از اميرالمومنين پرسيد که درهاي بهشت و جهنم مانند درهاي خانه است ؟ حضرت فرمودند نه. سپس هرکدام از دست هاي خود را بالاي ديگري قرار دادند. (يعني طبقه طبقه است ). مرحوم طبرسي در مجمع البيان نقل کرده است که حضرت علي (ع) در رابطه با درهاي جهنم فرمودند: درها، طبقه طبقه ها است، برخي از آنها بالاي ديگري است. بعد حضرت با دست هاي خود طبقه ها را نشان دادند. سپس فرمودند: بهشت را خدا مسطح قرار داده و درجات بهشت در عرض هم هستند. اما جهنم را طبقاتي قرار داده است. شايد به اين خاطر خدا جهنم را طبقه طبقه قرار داده که کسي بيش از حد خود عذاب نبيند. هرچقدر در جهنم پايين تر برويم عذاب شديد تر مي شود. اما در بهشت، آن فردي که در پايين ترين درجه است باز هم به تناسب خود نصيبي از درجات بالاتر دارد. سپس اميرالمومنين هرکدام از طبقات جهنم را اسم بردند. که در قرآن اسم

ص: 112

هاي آن آمده است. اولين طبقه ي جهنم که از قسمت هاي ديگر بهتر است هاويه است هرچقدر پايين تر برود سخت تر مي شود. حضرت مي فرمايند: در جهنم چاهي است که اگر سر آن برداشته شود همه ي دوزخ را شعله ور مي کند. شبي امام صادق (ع) بر سر سفره نشسته بودند و شام مي خوردند. فردي مي گويد که براي حضرت يک ظرف آبگوشت داغ آوردند. زماني که دست حضرت نزديک ظرف شد و داغي آن را حس کردند فرمودند: پناه بر خدا از آتش جهنم.A سپس حضرت فرمودند ما طاقت اين را نداريم تا چه برسد به جهنم.

سوال - در خصوص آيات 119 تا 124 سوره ي انعام توضيح بفرماييد.

پاسخ – در اين سوره خداوند مي فرمايد: از حيواني که موقع ذبح اسم خداوند بر آن برده نشده نخوريد. چرا که اين کار فسق است. شياطين به دوستان خود پيام مي فرستند تا با شما مومنين درگير شوند. اگر شما هم از شياطين اطاعت کنيد مشرک هستيد. از اين آيه برمي آيد که اگر کسي از چيزي که با خدا ارتباط ندارد بخورد، فسق بوده و فرد را آماده ي پذيرش وسوسه هاي شيطان مي کند. همانطور که خداوند متعال و ملائکه وحي و الهاماتي براي دوستان خود دارند. شياطين نيز براي دوستان خود پيغام مي فرستند. آن چيزي که فرد را آماده ي پذيرش پيام هاي شيطان مي کند، لقمه هايي است که رنگ و بوي الهي ندارد.

سوال – منظور از درهاي بهشت و جهنم چيست؟

پاسخ- مقصود از درهاي بهشت و

ص: 113

جهنم، ورودي هاي معمولي نيست بلکه اسباب ورود به بهشت و جهنم است. هرکدام از کارهايي که انسان را بهشتي و يا جهنمي مي کند، او را به يکي از درها و راه هاي بهشت و جهنم مرتبط مي کند. همه ي مباحث مربوط به بهشت و جهنم ما را براي رفتن به اين سفر ابدي آماده تر مي کند. امام سجاد(ع) در دعاي خود فرمودند: خدايا کاري کن که من به دنيا نچسبم، چشمي به عالم آخرت و سراي ابدي خود داشته باشم. جايي که زندگي اصلي ما خواهد بود. آماده ي مرگ شوم قبل از آمدن آن. مبادا در دنيايي که عوامل غفلت در آن خيلي زياد است، زمين گير شويم. آنقدر مشغول دنيا شويم که بدون آمادگي با ملک الموت مواجه شويم. افرادي که دوستان اهل بيت هستند بالاترين نور را دارند. ما بايد با پيروي از آنها نور خود را بدست بياوريم. امام صادق(ع) يک خادمي داشت که هميشه با ايشان به مسجد مي رفت و در بيرون مسجد اسب حضرت را نگه مي داشت. يک روز دم در مسجد ايستاده بود، چند نفر از اهالي خراسان آمدند. يکي از آنها به خادم گفت: حاضر هستي که من کار تو را بپذيرم؟ من تمام اموال خود را که خيلي هم زياد است به تو مي دهم. خادم گفت اجازه مي دهي که من از امام صادق بپرسم. آن فرد قبول کرد. آن غلام خدمت حضرت آمد و گفت اگر خيري خدا براي ما فراهم کرده باشد شما مانع از آن مي شويد؟ امام صادق (ع) فرمودند: خير من مانع اين کار

ص: 114

نمي شوم. غلام گفت: کسي آمده و به من گفته که تمام اموال خود را به من مي دهد تا جاي من را بگيرد. اگر اجازه بدهيد من اين کار را انجام دهم. امام صادق (ع) فرمودند: هرطور که دوست داري عمل کن. زماني که غلام شروع به رفتن کرد، امام فرمودند بازگرد، چون زياد نزد ما بوده اي مي خواهم يک نصيحتي به تو بکنم. روز قيامت زماني که لحظات سخت آن پيش مي آيد پيامبر اکرم به انوار الهي توسل مي جويد. امير المومنين به دامن پيامبر، ما اهل بيت به دامن اميرالمومنين و شيعيان ما نيز دست به دامن ما مي شوند و ما آنها را به بهشت مي بريم. حالا تو هرکاري که مي خواهي انجام بده. غلام از نزد امام بيرون آمد و به آن شخص خراساني گفت: اگر تمام دنيا را به من بدهي دست از غلامي امام صادق (ع) بر نمي دارم.

خدايا ما را براي سفر ابدي آماده کن قبل از اينکه فرا برسد.

89-05-24 -پاسخ به پرسش هاي بينندگان

دلم امروز گواه است کسي مي آيد، حتم دارم خبري هست گمانم بايد فال حافظ هم هر بار که مي گيرم باز، مژده اي دل که مسيحا نفسي مي آيد، بايد از جاده بپرسم که چرا مي رقصد، مست موسيقي گامي شده باشد شايد، ماه در دست بدنبال که اينگونه زمين مست مي چرخد و يک لحظه نمي آسايد، گله کم نيست ولي لب ز سخن خواهم بست اگر آن چهره به لبخند لبي بگشايد.

سوال: استخاره چقدر حجيت دارد و چقدر ما مي توانيم براساس استخاره اي که مي کنيم عمل

ص: 115

کنيم؟ هفته پيش دختري گفتند که آقا پسري به من ابراز علافه کردند و از من چند تا عکس بي حجاب خواست و من با اينکه مي دانستم اين خلاف شرع است، استخاره کردم و خوب آمد و بعدها دچار مشکلات زيادي شدم. حالا من ماندم که چرا استخاره خوب آمد. استخاره چقدر حجيت دارد؟ توضيحات تکميلي را بفرماييد.

پاسخ: جايگاه استخاره بخوبي روشن نشده است و در نتيجه براي افرادي مشکلاتي ايجاد مي شود و تقصير را به عهده استخاره مي گذارند. اولاً ما بطور کلي دو جور استخاره داريم يک استخاره اصلاً دعاست و استخاره به معني معروف استخاره با قرآن و تسبيح نيست و اصلاً طلب خيرکردن و خير خواستن از خداست که به اين معنا، اهل بيت زياد براي کارهايشان استخاره مي کردند و اصلاً بحث شک و ترديد و سردرگمي نيست که آدم سر دو راهي باشد و نداند که چکار بايد کند. مقدمات کاري را آماده کرديد از خدا طلب خير کنيد. در روايتي از امام محمد باقر (ع) فرمود: پدر بزرگوارم امام سجاد (ع) عمره اي مي خواست برود و يا معامله اي انجام بدهد، دو رکعت نماز مي خواند بعد طلب خير از خدا مي کرد: اَسْتَخيرُ اللَّهَ بِرَحْمَتِهِ خِيَرَةً فى عافِيَةٍ. از خداوند طلب خير را با عافيت و سلامتي مي خواست و اي چه بسا اين جمله دعا را دويست بار تکرار مي کرد. در روايت از امام صادق (ع) است که اگر مي خواهيد کار مهمي را انجام بدهيد با وجودي که همه مقدمات فراهم است، دو رکعت نماز بخوانيد و بعد صدمرتبه از

ص: 116

خدا طلب خير کنيد: استخيرالله، استخيرالله و بعد با بسم الله آن کار را شروع کنيد. در روايت از امام صادق (ع) است که فرمودند هر کاري مي خواهيد کنيد، استخاره کنيد و مطمئن باشيد خدا خير براي شما قرار مي دهد، حتي اگر شما از آن کراهت داشته باشيد. اين حديث درباره استخاره نوع اول است، وگرنه جاي استخاره نوع دوم هرجايي نيست و اصلاً کثرت و عادت کردن و افراط در آن مطلوب نيست. نوع دوم استخاره که غير از اين استخاره دعا است، به معني معروف استخاره با قرآن و تسبيح است و جايي که انسان در تحير و ترديد و ي ماند و واقعاً اسباب ظاهري که در اختيار دارد از جمله فکر و انديشه خودش و يا مشورت گرفتن از ديگران جواب نمي دهد و با اين وجود سر دو راهي مانده و دستوري از شرع هم که الزاماً حرام و يا واجب است، نيامده است، استخاره با قرآن و تسبيح کند که بعضي مراجع استخاره با تسبيح را از نظر سند روايي قوي تر مي دانند و بعضي فرق بين قرآن و تسبيح نمي دانند و اولويتي ندارد. البته با قرآن کسي مي تواند استخاره کند که بتواند بفهمد و خوب و بد بودن مطلب و عمل را در بياورد، وگرنه رجوع به کسي کند که فهم قرآن داشته باشد. استخاره کار هر کس نيست جايي که آيت الله شيخ عبدالکريم حائري يزدي موسس حوزه علميه قو مي فرمود من آيه يسبح لله ما في السموات و الارض را نمي دانم خوب است يا بد. به کساني که عالم

ص: 117

دينند و آشنا به مفاهيم و معارف قرآن هستند رجوع کنيد، وگرنه با تسبيح استخاره کنيد. سه بار صلوات بفرستد و دعاي استخيرالله را سه بار بگويد و بعد يک بخشي از تسبيح را بگيرد و بعد دوتا دوتا بشمارد، اگر آخر آن دوتا آمد بد است و اگر فرد آمد به فرديت خدا براي اينکه در ذهن بماند، خوب است. جاي استخاره بايد باشد و افراط نبايد کرد. بايد از عقل و مشورت استفاده کرد و بعد استخاره کرد و اگر اين موارد را رعايت نکرد و استخاره کرد، بد يا خوب هيچ اعتباري ندارد. خانمي که اين سوال را کرده است خودش مي داند اين کار او خلاف شرع است و اصلاً جاي استخاره نبوده است. مطلب ديگر اين است که استخاره الزام آور نيست يعني اينچنين نيست که اگر خوب آمد واجب باشد من انجام بدهم و جزء ادله شرعي مثل يک آيه قرآن و يک روايت نيست و اگر بد بيايد حرام باشد و ترک آن عمل گناه داشته باشد، منتها احترام به استخاره اين را اقتضا مي کند که از جهت اخلاقي به قرآن يا تسبيح پناه برديد، تسليم باشيد. اگر مجبور شد جايي بر خلاف استخاره عمل کند يک صدقه اي بدهد و مقدراتي عوض شود.

سوال: بعضي ها براي کاري چند بار استخاره مي کنند و آنقدر استخاره مي کنند تا خوب بيايد، اين چطور است؟

پاسخ: اين هم يکي از موارد اشتباه در بحث استخاره است، اصلاً تکرار در استخاره در جايي که هنوز موضوع عوض نشده است. من يک بار از قرآن الهي سوال کردم اين

ص: 118

خوب است يا بد؟ گفت خوب است، تا وقتي آن موضوع است مثلاً من براي يک معامله و يا سفر استخاره کردم و تا موضوع سفر عوض نشده است، حکم استخاره همان اولي است، لدا تکرارها هيچ اعتباري ندارند و بايد به آن اولي عمل کنند. با تکرار استخاره خودشان را بيشتر در تحير مي کند و قرار بود از حيرت در بيايند. قرآن که صفحه سفيد ندارد، خوب و يا بد مي آيد و حتي اگر شما در غير موردش استخاره بگيريد، يک چيزي مي آيد و اين به معناي اين نيست که جواب شماست و مال شماست و شما بي جا زديد و اگر مي خواهيد به آن اولي عمل کنيد.

سوال: من و همسرم هر دو براي ازدواج استخاره کرديم و اتفاقاً هر دو استخاره بد آمد، اما به علت علاقه اي که به هم داشتيم، با هم ازدواج کرديم، وليکن الان زندگي ما در کشمکش است و شوهرم مي گويد ما بايد به استخاره عمل مي کرديم و با هم وصلت نمي کرديم و الان بايد از هم جدا شويم. آيا براي ما راهي به جزء طلاق وجود ندارد؟

پاسخ: اگر واقعاً استخاره گرفتن براي اينها جا داشته يعني تحقيقاشان را در مورد همديگر براي شناخت هم انجام دادند و مشورتشان را کردند و دوباره در تحير بودند و استخاره کردند و اقتضاء مي کرد براي احترام به قرآن، مخالفت به آن نمي کردند و اگر مي خواستند انجام بدهند، صدقه مي دادند. به هر حال الان شرايط خودشان را دارند و بايد ببينند مي توانند با هم سازگار باشند، طبيعتاً

ص: 119

ادامه بدهند و به خاطر آن استخاره بر خودشان الزامي براي جدا شدن و طلاق نبينند. عرض کرديم که استخارره الزام آور که نيست که حالا بودن با همديگر حرام باشد. حالا که ازدواج کرديد به سمت سازش و ايجاد تفاهم حرکت کنيد و اگر آن تفاهم و سازش که لازمه زندگي است با هم نداريد، دوباره نه به خاطر استخاره، جدا شويد. محل استخاره گذشته و انجان نشده و نبايد براي استخاره، دوباره يک اشتباه ديگري کنيد، بلکه دنبال راهکار جديد باشند که توصيه به تفاهم مي شود و اگر نه طلاق.

گاهي استخاره هايي که از ما مي کنند براي پيشگويي و آينده خواني است و اينهم يکي از اشتباهات است. مثلاً فرد قصد دارد معامله و يا امتحاني را انجام بدهد و شک هم ندارد و يا انجام داده و مي خواهيد ببيند قبول مي شود يا نه؟ گاهي در روايت داريم که با قرآن فال نزنيد. گاهي بالاي قرآن خوب و بد نوشته شده است، اين براي مواقعي است که فرد به کسي دسترسي ندارد که او قرآن را بفهمد، مي تواند به همان اعتماد کند، وگرنه اگر فرد عالمي باشد ديگر لازم نيست به آن خوب و بد توجه شود. نکته آخر اينکه خوب و بدي که در استخاره مي آيدالزاماً به اين معني نيست که آن مقصودي که شما از عملتان داريد انجام مي شود يا نمي شود. مثلاً من مي خواهم مسافرت بروم و قصد ديدن يک اقوام را دارم، ولي شک دارم که بروم، استخاره مي کنم خوب مي آيد، معناي خوب اين نيست که تو مي

ص: 120

تواني به مقصودت مي رسي و يا بد آمد تو به مقصودت نمي رسي، بلکه به اين معني است که آن اتفاق مي افتد خير است و خير الزاماً آن مقصود تو نيست و اگر بد مي آيد يک شري به تو مي رسد ولي شر الزاماً اين نيست که تو به مقصودت نمي رسي. کسي خومت امام صادق (ع) رسيده بود گفت آقا يک استخاره اي براي من بکنيد. حضرت استخاره کردند فرمودند: بد است. يک مدت گذشت و آن فرد خدمت آقا آمد و گفت اين چطور بد بود آن سفري که رفتم خيلي هم خوب بود و معامله سودآوري هم بود و به مقصودم هم رسيدم. حضرت فرمود: در آن مسافرت يک نمازت قضا نشد؟ گفت: چرا. فرمود: بديش همين است، شما هر چي هم سود ببريد جاي آن نماز فوت شده را نمي گيرد.

سوال: در جلسه گذشته اشاره کرديد که فقر باعث تضعيف دين مي شود، البته اين مجوز اين نيست که اگر ما فقير شديم بي دين باشيم، اما نکته اينجاست که اگر کسي در معرض فقر قرار گرفته شده باشد و با وجود فقر و مشکلاتي که همه ما از آن مطلع هستيم دين خودش را حفظ کند و به هيچ قيمتي دين خودش را نفروشد آيا دين ما يک نگاه ويژه اي به اين شخص مي کند و يک امتياز ويژه به اين شخص قائل است و به عبارت ديگر اگر کسي در فقر و تنگدستي دين خودش را حفظ کند فرق مي کند با آدمي که در آسايش و نعمت قرار گرفته و دين خودش

ص: 121

را حفظ مي کند و يا نه هيچ فرقي نمي کنند؟

پاسخ: ما رواياتي داريم که اگر فقرايي که از اين امتحان سربلند بيرون بيايند و مقاومت ديني آنها درهم نشکند و بتوانند صبورانه اين بار بلا را تحمل کنند، ارزششان نسبت به کساني که در راحتي و عافيت بودند، البته آنها هم امتحان دارند، ولي به فرض اينکه آنها هم سربلند بيرون بيايند، ارزش آن فقرا از اغنياء فاصله بسيار زياد و باور نکردني است. چند تا روايت عرض کنم. يک روايت است که پيغمبر (ص) فرمود: فقر نزد مردم ممکن است عيب و عار باشد، اما در روز قيامت در نزد خدا زينتي است، البته آن فقري که صبورانه تحمل شده باشد و فرد را به لغزش نکشانده باشد و از پس اين امتحان بتواند بيرون بيايد. بعد پيغمبر (ص) فرمود: فقرا پادشاهان بهشتند و آنجا قدرت و دولتي دارند و شما از اينجا دستي از فقرا براي خودتان پيدا کنيد و از اينجا يک جا پا از فقرا براي خودتان دست و پا کنيد و ارتباط برقرار کنيد پون انها آنجا پادشاهي مي کنند و در روايت است که فقرا 500 سال جلوتر از اغنياء به بهشت مي روند چون فقرا براي محاسبه چيزي ندارند و خدا براي مال حلال اغنياء حساب مي کند. حضرت سليمان آخرين پيامبري است که وارد بهشت مي شود چون ثروت و مکنت او بسيار زياد بود. از امام صادق (ع) و پيغمبر (ص) رسيده که حضرت سليمان چهل سال ديرتر از انبياء ديگر به بهشت مي رود و فقرا اول از همه مي روند و

ص: 122

در روايتي از پيغمبر (ص) است که همه مشتاق بهشتند و بهشت مشتاق فقراست. در يک روايت از امام صادق (ع) است که فوق العاده است، فرمودند فقر مثل شهادت از گنجهايي است که در خزانه هاي خودش نگهداشته و به هر که بخواهد مي دهد. در روايتي از پيغمبر (ص) است که اين کيميا را به انبياء و يا به مومني که کرامتي پيش خدا دارد، مي دهد. در يک روايت فوق العاده که مايه تحير است و هم در اصول کافي و هم در بحارالانوار است که خداوند در روز قيامت از فقرا عذرخواهي مي کند. خداوند متعال در روز قيامت به مومنين فقير نگاه مي کند و گو اينکه مي خواهد عذرخواهي کند و خيال نکنيد که شما را در دنيا فقير کردم به خاطر اينکه شما را حقير مي دانستم به عزت و جلالم از اينکه از چشم افتاده بوديد فقير نکردم، بلکه به شما کيميا دادم که به منزله شهادت است، حالا امروز (قيامت) رفتار مرا با خود مي بيني. بعد خداوند متعال آنچنان به آنها لطف مي کند که فقرا مي گويند با اين عِوضي که خدا به ما داد، ديگر چه زيان که آنها را در دنيا از ما گرفته بود. فقرا چه کسي هستند؟ ما فکر مي کنيم که فقير کسي است که به حدي برسد که درخواست کند، در حاليکه فقير آن کسي است که خرج سال زندگي اش را در حدي که بتواند زيارت برود، پوشش مناسب داشته باشد و مرکب داشته باشد و حتي اگر خدمتکار براي کارش نياز داشته باشد و ضروري زندگي

ص: 123

اش باشد، نداشته باشد و کمتر از اين فقير است و لذا در روايات ما اشاره شده است که اگر شما مي خواهيد به فقرا برسيد، اينطور نباشد که از سر ترحم يک چيز کوچکي به او بدهيد، اين که فقرش را برطرف نمي کند و آنها را به حد غني نمي رساند، اين يک مسکن است و آنچيزي که در روايات توصيه شده است اين است که آنقدر به فقير بدهد که به غنا برسد و در بعضي روايات اين غنا را تعريف مي کنند که فرد پوشش داشته باشد، حج برود و عمره اي انجام بدهد يعني در حد کفاف يعني آن زندگي که در حد رفاه نسبي باشد، نه اينکه خاک نشين باشد و اگر پايين تر از اين باشد فقير است و ديگران بايد او را به اين حد برسانند. گاهي طرف يک ماشين و يک خانه نقلي دارد، منتها دخل و خرجش به هم نمي خواند و آنهايي که مي خواهند کمک کنند مي گويند خانه اش را بفروش، مستاجر شود. اين اشتباه است، ما در دين جايي نداريم که توصيه شده باشد کسي که خانه داشته باشد، غني است و بايد خانه اش را هم بفروشد و خرج اوليه زندگي اش را کند. البته فقير دو نوع است يک نوع فقير به حدي مي رسد که به حد سوال مي رسد که به آن سائل مي گويند و يک نوع فقر پنهان است و صورت خودش را با سيلي سرخ مي کند و اينها در اولويت هستند که به حد سوال نرسند. ما در نگاههاي ديني خودمان داريم آن

ص: 124

کساني که غني و ثروتمند هستند، اموال و حق فقرا در اموال اينها هست. اين خيلي نگاه عجيبي است. در قرآن و در نهج البلاغه اين مسئله ذکر شده است. در سوره زاريات و معارج داريم که در اموال اغنياء حقي معلوم براي فقرا و سائلين است. امام صادق (ع) فرمود: هيچکس گرسنه و برهنه نماند، مگر آنکه ثروتمندان آن وظيفه اشان را انجام ندادند و بايد از سر وظيفه و نه از سر ترحم و منت گذاري اموالشان را بدهند. نگاه دين، نگاه ترحم آميز به فقرا نيست و نگاهي است که بايد از سر وظيفه به او بدهند. اول طلبگي در قم ما با لبخند رد مي شديم، يکي بود که از مردم درخواست مي کرد و تکدي گري مي کرد و با پرخاش مي گفت حق مرا بدهيد. حالا ما مي بينيم واقعاً فقير حقي دارد. اگر خمس و زکات ندهد سرقت و غصب از مال فقرا است. حتي از بعضي روايات بر مي آيد که فقط خمس و زکات نيست و حتي تا آنچيزي است که فقرا را غني کند، حداقل آن فقرايي که مي شناسيم. اگر ما حق او را نمي دهيم و توانمنديم، اين به گونه اي است که غصب کرديم. تعبير روايت اين است که اغنياء توشه فقرا را سرقت کردند. اميرالمومنين (ع) در نهج البلاغه دارد که خدا واجب کرده است. ما اينها را توصيه اخلاقي مي دانيم، در حاليکه اگر کسي به اينها عمل نکند در مسلماني اش کم دارد. طلبه اي نزد آخوند کاشي آمد که از عرفاي اصفهان بود، گفت سلام عليکم. ايشان جواب

ص: 125

دادند: سلام عليکم اي فاسق. او گفت: آقا يعني چي؟ مرحوم کاشي گفت: در همسايگي تو ديشب کسي بود که گرسنه سر بر بالين گذاشت و تو بي خبر بودي. گفت: والله نمي دانستم. گفت: نمي دانستي گفتم يا فاسق، اشکال من اين است که چرا نمي دانستي و بايد مي رفتي و پيدا مي کردي و اگر مي دانستي و عمل نمي کردي، مي گفتم سلام عليکم يا کافر. پس کسي که مي داند و بخل مي ورزد و عمل نمي کند دچار کفر عملي نه کفر اعتقادي شده است.

سوال: شايد ما در زندگي خيلي مشکل نداشته باشيم و کساني را مي شناسند که به نان معتاجند. نکته اي که شما گفتيد که بايد آنقدر کمک کنيد تا آنها غني شوند، آيا اين شائبه پيش نمي آيد که حالا که من نمي توانم اينها را غني کنيم پس اصلاً کمک نکنم؟

پاسخ: بله هر کس در وسع خودش بايد کمک کند و اينچيزي که ما عرض کرديم که تا حدي کمک کند که غني کند، در حد آن توانمندان و اغنياء جامعه است که گاهي خرجهاي اضافه دارند. من شنيدم که در يکي از شهرها فردي که به ظاهر متدين هم بود، 500 ميليون هزينه جهيزيه و ازدواج دخترش شده است. اين شخص مي تواند 100 تا جوان را با جهيزيه و زندگي اشان راه بياندازد. اين چه اسلامي است. نه اقشار متوسط جامعه که خودشان هم اگر قناعت نکنند چه بسا جزء فقرا باشند.

روايتي از امام رضا (ع) است که فرمود هرکس با مسلمان فقير روبرو شود و به او سلامي

ص: 126

متفاوت با سلامي که به ثروتمند مي کند، داشته باشد، روز قيامت خداوند را در حاليکه خداوند خشمگين از او است، ملاقات مي کند.

سوال: چه وظايفي متدينين در قبال فقرا دارند؟ من نوعي با حد بضاعتي که دارم چقدر مي توانم در رفع فقر کساني که در اطراف ما هستند و مي شناسيم موثر باشيم.

پاسخ: ديدي که معارف ديني ما در قبال همه و بخصوص فقرا دارد، عجيب است. آن ديد معروف که همه مي دانيم که دنيا دار امتحان است و ما بايد به فقير به عنوان ماموري که براي امتحان الهي به سمت ما مي آيد، نگاه کنيم. اگر ما او را رد کنيم و يا منت بگذارم و يا تحقير کنم، در واقع خودم در امتحان رد شدم. اگر اخلاص در کار باشد اين مسائل هم پيش نمي آيد. وقتي مواجه با فقير را مواجه با خدا بدانيد، کاري به شخص او نداري و او دست خداست که بطرف شما مي آيد و از شما امتحان مي گيرد. لذا امامان ما وقتي به فقير چيزي مي دادند، دستشان را مي بوسيدند چون مي گفتند در دست خدا قرار گرفته است، حتي توصيه مي کنند که دست خود را بالاي دست فقر قرار ندهيد و زير دست فقير قرار دهيد که او بيايد بردارد. اما يک ديدفوق العاده اي که دين براي ما ايجاد مي کند، در جامعه مومنين ارتباطي که مومنين با همديگر دارند، با آن چيزي که آنها را به هم پيوند مي دهد، آن محبت و ولايت خداوند و اولياي خداست که شعبه اي از آن در

ص: 127

همه است. وقتي شما فقيري را مي بينيد، جلوه اي از امامت را در آن مي بيني مثل يک نخ تسبيح که در تمام دانه ها رفته و آن چيزي که ما را پيوند مي دهد، ولايت است. پس اگر فقيري به سمت تو مي آيد، اگر او را احترام کردي و راه انداختي، به ولايتي که در او است، احترام کردي و اگر به او بي احترامي کردي، در واقع به ولايتي که در اوست، بي احترامي کردي. در روايت ماست که کمک به کساني که در جامعه ايماني کمک بخواهند، اگر انجام دادي، ولايت تو به ما محکم است. امام صادق (ع) به محمد بن خونعيس فرمود: اگر برادر ديني ات آمد و حق او را رعايت نکردي، به همان مقدار که رعايت و احترام نکردي، ولايت خودت با خدا و حق را قطع کردي و اگر اعتنا کردي و اهميت دادي، ولايت خودت را با ما محکم کردي. چرا اهل بيت اين را به ما ياد دادند؟ چون به قضيه به صورت ولايي نگاه کنيد که فقرا جلوه اي از ولي خدا در اوست و احترام بگذاريد تا اخلاق ولي محوري در جامعه مومنين تمرين شود، تا براي آمدن ولي الله و ظهور آماده شود چون وقتي من به شما احترام مي گذارم به خاطر ولي خدا به شما نوعي کمک مي کنند، وقتي خود ولي خدا بيايد قطعاً به او احترام مي گذارند. اگر نگاهمان به هم سرد باشد و هر کس به فکر خودش باشد و نگاه فردگرايانه و بخيلانه داشته باشد اين جامعه خيلي فاصله دارد.

سوال: اغنياء خيلي

ص: 128

ها پولهاي کلاني خرج مي کنند که شايد خيلي ضروري نباشد و گفتمان با اينها متفاوت از کساني است که بضاعت نسبي دارند، شايد ما خيلي از سفرهايي مي رويم و چيزهايي مي خريم که ضروري نباشد. ما چقدر مي توانيم کمک کنيم و چه وظيفه اي به دوش ماست؟

پاسخ: اگر اين نگاه را داشته باشيم، او نيازمند به من نيست بلکه من نيازمند به او هستم، لذا هر مقداري که در توانم است، کمک کنم. گاهي ما خرجهاي اضافه داريم و اي چه بسا فرد پشت سر هم به زيارت مي رود. يک نفر است که اگر تو کمک کني مي تواند يک بار به زيارت برود و تقويت دينش مي شود. ما در حد وسع خودمان کمک کنيم. اگر همه را نمي توانيم يک بخشي که مي توانيم انجام دهيم و خودمان را در مسير آن کساني که ولايتشان را با اين کار تقويت مي کنند، قرار بدهيم.

سوال: يک بار ديگر ذکر استخاره را بگوييد؟

پاسخ: ساده آن استخيروالله است يعني خدايا از تو خير مي خواهم و ادامه آن که در کلام ائمه است اَسْتَخيرُ اللَّهَ بِرَحْمَتِهِ خِيَرَةً فى عافِيَةٍ يعني از رحمت و لطف خداوند خير همراه با عافيت و سلامتي مي خواهيم. که براي طلب خير کردن دو رکعت نماز بخواند و صد مرتبه اين ذکر را بگويد.

اللهم اغني کل فقير اللهم اشبع کل جائع اللهم اشف کل مريض

89-05-31- پاسخ به پرسش هاي بينندگان

بي تو اينجا همه در حبس ابد تبعيدند، سالها هجري و شمسي همه بي خورشيدند، سير تقويم جلالي به جمال تو خوش است فصل ها را همه

ص: 129

با فاصله ات سنجيدند، تو بيايي همه ساعت ها و ثانيه ها از همين روز همين لحظه همين دم عيدند.

سوال: عوامل تضعيف دين دو دسته دروني و بيروني هستند و در دسته عوامل دروني به بحث هوا و هوس، دنيازدگي و فهم سطحي از دين اشاره کرديد و يک عاملي که هم دروني و هم بيروني است، فقر است. يک وقت فقر انسان ناشي از اتفاقاتي است که در جامعه رُخ مي دهد و بخشي از آن به حکومت و جامعه برمي گردد و دست ما نيست مثل سيل و زلزله و حوادث غير مترقبه و يک بخش آن به خود ما برمي گردد که چگونه زندگي امان را مديريت کنيم و چه کار کنيم که زندگي امان برکت پيدا کند و يا کارهايي را مرتکب مي شويم که باعث بي برکتي زندگي مي شود. گاهي کارهايي را حتي به صورت ناخواسته مرتکب مي شويم که اين کارها منجر به بي برکتي زندگي ما مي شود و اين رزق و روزي ما را کاهش مي دهد. به اين عوامل اشاره کنيد؟

پاسخ: در روايات ما موارد متعددي داريم که اشاره شده بعضي امور باعث افزايش رزق وروزي مي شود و بعضي امور باعث کاهش و بي برکتي رزق و روزي آدم مي شود. اصلاً رزق يعني چه؟ چون ما تا کلمه رزق را مي شنويم ذهن ما سراغ ثروت و امور مادي زندگي مي رود، در حاليکه روايات را وقتي مي بينيم رزق معناي بسيار وسيعي دارد. همه نعمت ها و همه داشتهاي آدم چه اکتسابي و چه غيراکتسابي که خداوند متعال

ص: 130

مي دهد، رزق است. زيبايي و کمالات و استعدادهايي مثل ذهن و حافظه قوي که خدا به آدم مي دهد، همه رزق است. علم، عقل و ولايت رزق است. شايد فردي از نظر اين موارد پر رزق باشد، ولي از نظر مادي دستش خالي باشد و اين به چشم نمي آيد. يک کسي خدمت اميرالمومنين (ع) آمد سوال کرد چرا عقلها؟ به تجربه معمولاً اينها از فقرا هستند. عالمان و انديشمندان بزرگ در طول تاريخ نوعاً فقير متوسط بودند. فرمود چون خداوند بزرگ قبل از آن که به آنها رزق (ثروت) بدهد يک رزق بزرگتر به آنها داده است، عقل و علم. آن روايت زيبا که شما جلسات قبل خوانديد که کسي خدمت امام صادق (ع) رسيد و گفت من فقيرم. امام گفت فقير نيستي چند بار اين را گفت و اين جواب را شنيد. گفت فقيرم من نان شب ندارم براي زن و بچه ام ببرم. حضرت فرمود از شما يک سوال مي کنم حاضري تمام ثروت دنيا را به تو بدهند ولايت و محبت ما را از تو بگيرند. گفت: نه آقا. فرمود تو فقير نيستي ثروتي داري که با تمام ثروت عالم عوض نمي کني و قدرش را بدان و بالاترين نعمت است. در قرآن که نعيم اسم برده شده ثم لتسئلن يومئذ عن النعيم (سوره تکاثر-آيه 8). نعيم اين نعمت هستي همين محبت به ولايت خدا و اولياي خداست. بنابر اين رزق معني وسيع دارد و فقط او را در يک مصداق مادي نبينيم. وقتي مي گوييم عوامل برکت رزق، همه اين امور مي تواند وسعت پيدا کند و عوامل کاهش

ص: 131

رزق همه اين عوامل مي تواند کاهش پيدا بکند. اين خيلي مهم است که دنبال عوامل برکت و بي برکتي برويم. بعضي آنچنان بضاعت مالي نداشته باشند، ولي خداوند به آنها چشم و دل سير داده است و اين ماديات به چشمشان نمي آيد و انگار همه چيز دارند. خود اين استغناء، عزت و قناعت جزء سرمايه ها و رزقشان است که چه بسا از آن رزق مادي بالاتر است و باعث مي شود خوش و راحت زندگي کند و اي چه بسا ثروتمندي که ثروت مادي دارد ولي خوش و راحت نيست و گرفتار است و فکرش هميشه مشغول است و از زندگي لذت نمي برد. برکت يک معنايي است که خير و گشايش در زندگي بيايد و گره در کارها نيافتد. روال زندگي طوري باشد که در مسير رشد شما به موانعي برخورد نکنيد که پشت آن بمانيد. برکت رزق و افزايش رزق را به اينصورت ببينيم. انشاءالله خدا يک چشم بينا به ما بدهد که اين رزقها را ببينيم. البته خود اين لطافت روحي مي خواهد که انسان بتواند اين چيزهايي که خدا به او داده بتواند ببيند و اگر اين را نبيند و يک چيز کوچک نداشته باشد ناشکري مي کند و مي گويد خدايا ما را اصلاً نگاه نکردي و هيچ چيز به ما ندادي. اي چه بسا همين ناشکري باعث کاهش برکت شود. برعکس اگر آدم ببيند و شکرگذار باشد: لئن شکرتم لازيدنکم (سوره ابراهيم-آيه 7) اين باعث افزايش برکت و رزق و رشد فرد مي شود. يکي از عوامل کاهش رزق و بي برکتي اين است که توکل

ص: 132

به خدا را تبديل به اين کند که چشمش به دست اين و آن باشد و تماماً تکيه اش را به اين و آن قرار دهد. اين به من داد توانستم زندگي ام را اداره کنم و اگر اين به من نداد ديگر ساقط هستم. حافظ توصيه اي مي کند: بر در شاهي گدايي نکته اي در کار کرد، بر سر هر خان که بنشستم خدا رزاق بود. يک فقيري در خانه ثروتمندي رفت و يک نکته و درسي داد و گفت درست است که جلوي خانه ثروتمندي نشستم، ولي چشمم به دست او نيست و رزاق من کس ديگري است. اگر کسي به اين توصيه نگاه نکرد و رزاق را او ديد، طبيعي است که توجه به خداوند کم مي شود گره هاي در زندگي اش وارد مي شود و گشايش از زندگي او خواهد رفت. پروردگار عالم است که سنتها و فرمولهايي در عالم دارد که اصلي ترين و مهمترين آن اين است که تو با خدا باشي. و هو حسب. خدا مدير عالم و سوار بر کار است. اگر تکيه گاهت خدا باشد تو را به گشايش هاي زندگي مي رساند و در نمي مانيد. خدا در قرآن وعده اي داده است: و من يتق الله يجعل له مخرجا و يرزقه من حيث لايحتسب (سوره طلاق-آيات 2و3): از آنجا که گمانت نمي رسد من رزقت را به تو مي رسانم. گاهي بعضي آدمها مي ترسند. شاگردان علامه طباطبايي خدمت ايشان رفتند و گفتند ما مي خواهيم به حج مشرف شويم يک نصيحتي عنايت کنيد. علامه مي فرمايند خدا در قران مي فرمايد:

ص: 133

فاذکروني اذکرکم (سوره بقره-آيه 152): ياد من باشيد تا من ياد شما باشم، مي دانيد يعني چه؟ يعني اگر شما ياد من باشيد مني که غني مطلق و همه کاره عالم هستم و مني که مهربان هستم و هيچ بخلي و عجزي در من نيست، من پشت سر شما هستم، ديگر از چي مي ترسيد. اگر آدم اينجوري خدا را توکل کند. ابوذر را داشتند از مدينه تبعيد مي کردند و گفتند تنها بايد از شهر بيرون بروي. وقتي از مدينه بيرون مي رفت، اميرالمومنين (ع) و امام حسن و حسين (ع) به بدرقه اش آمدند و هر کدام يک جمله اي به او توصيه کردند. ابوذر هم گفت: يا اميرالمومنين اگر مرا جايي بفرستند که وقتي بالا سرم را نگاه مي کنم يک تکه ابر نيست که دلم خوش باشد که اسباب آبم فراهم است و زير پايم را وقتي نگاه مي کنم سرتاسر مس است که دلم خوش نيست گه گندمي برويد و نانم فراهم شود يعني مرا جايي بفرستند که اسباب آب و نان فراهم نيست، ذره اي نگران نيستم که رزقم از کجا مي آيد چون خدا کوير همان خداي چشمه هاست. همان خدايي سر چشمه به من آب مي دهد در کوير هم به من آب مي دهد. خدا در همه جا رزاق است. رزق کافر را مي دهد و رزق توي مسلمان را نمي دهد، بنابراين بايد به خدا تکيه کرد. پس نکته اول به نگاه ما برمي گردد و اينکه بلد نيستيم توکل کنيم و مهم اين است که نترسيم و با خدا معامله کند. گرت هواست که

ص: 134

معشوق نگسلد پيمان، نگه دار سر رشته تا نگه دارد (حافظ): تو سر رشته بندگي ات را نگه داشته باش و نترس، خدا سر رشته خدايش را بلد است و اگر يک جاهايي چالي در زندگي ايجاد شد، بالاخره عالم دنيا است و جاي امتحان بندگي است و اگر قرار باشد در اينجا فقط راحتي ها باشد که توقع بهشت داشتن از دنيا است.

سوال: بعضي از جوانان که در آستانه ازدواج هستند و يا کساني که ازدواجشان دير شده، وقتي به آنها مي گويند برو ازدواج کن. مي ترسند و واقعاً اين ترس در چهره آنها مشخص است و حتي به زبان مي آورند.

پاسخ: در مورد ازدواج خداوند متعال در قرآن به صورت خصوصي وعده فضل خودش را داده است: ان يکونوا فقراء يغنهم الله من فضله (سوره نور-آيه 32). بنابر اين نبايد ترسيد و بايد اعتماد و تکيه کرد. اگر کسي اينکار را بکند برکت در زندگي اش مي آيد و اگر چشمش به دست اين و آن باشد کم کم به صورت بي برکتي در زندگي اش وارد مي شود. يک شخصي نزد پيغمبر (ص) آمد و به توصيه زنش گفت: يا رسول الله من معتاجم. فرمود: اگر کسي چيزي از ما بخواهد به او مي دهيم، اما اگر از خدا بخواهد و اين طرف و آن طرف اظهار نکند، خدا او را بي نياز مي کند. اين شخص برگشت. زنش گفت: پيغمبر بشر است، نياز ما را نمي داند، دوباره برو بگو. براي بار دوم و سوم اين عمل تکرار شد و پيغمبر همان حرف را تکرار کرد.

ص: 135

اين فرد تکاني خورد و کلنکي از کسي عاريه گرفت و هيزمي کَند و فروخت و در آمدي بدست آورد. بتدريج اين درآمد زياد شد و کم کم لوازم کار را خودش تهيه کرد و صاحب آن زندگي مناسبي که زندگي اش بچرخد، شد. براي تشکر خدمت پيغمبر (ص) آمد ما گفتيم اگر کسي پيش ما بيايد کمکش مي کنيم، ولي اگر از خدا بخواهد بي نيازش مي کند. اين همان نکته اي است که باعث افزودن رزق و روزي مي شود. يک نکته ديگري که اهميت دارد که باعث بي برکتي در زندگي مي شود بحث استخفاف نماز است و اين را در روايات داريم که بسيار باعث بي برکتي مي شود. استخفاف نماز يعني نماز را کوچک شمردن. نه ترک نماز حتي اگر بي اعتنا به نماز باشد و از سر و ته نماز بزند و وقت نماز را خيلي رعايت نمي کند و وقتي نماز مي خواند به سرعت مي خواند و به تعبير بعضي روايات رکوع و سجود او مانند نوک زدن به زمين است. ما اين را بايد بپذيريم که نماز مهره کليدي دين ماست و کليدي است که با آن بسياري از قفلهاي زندگي ما، روحي و جسمي و مادي و معنوي و دنيايي و آخرتي باز مي شود. کسي خدمت پيغمبر (ص) آمد. گفت يا رسول الله فلان جواني است در يک روايت است که اهل خلاف و چشم چران است و در يک روايت ديگر است که جوان سارق است. پيغمبر (ص) فرمود: نماز هم مي خواند گفتند: بله نماز هم مي خواند. پيغمبر (ص) فرمود: اگر

ص: 136

نماز مي خواند همان نماز درستش مي کند. ان الصلاة تنهي عن الفحشاء والمنكر (سوره عنکبوت-آيه 45) يعني از رذايل دورش مي کند. اگر انسان به نماز جدي تر بپردازدف مهره کليدي دين است. حضرت زهرا (س) از پيغمبر (ص) سوال کرد: يا رسول الله اگر کسي نمازش را بي اهميت بشمارد در زندگي دنيايي و آخرت چه عواقب و آثاري دارد؟ پيغمبر (ص) حدود 16-15 آثار شمردند که يکي همين بود که خداوند برکت را از عمر و رزقش مي برد. آقايي با دوستش به مسجد رفت و تا نماز تمام شد بلند شد، دوستش گفتک چرا اينقدر سريع، بشين يک دعايي کن، حيف است که آدم نماز بخواند دعا و تعقيبات نداشته باشد، اصلاً خود تسبيحات حضرت زهرا (س) و تعقيبات بعد از نماز يکي از عوامل وسعت رزق است. آن شخص گفت: مثل اينکه دلت خيلي خوش است، گرفتاري تداري، مگر گرفتاري و چک و سفته مي گذارد ما اينکارها را بکنيم. اتفاقاً چون اينکارها را نکرده، گرفتاريش زياد شده است و چون از نماز کم گذاشته است، از زندگيش کم گذاشته مي شود. بارها گفتيم عالم فرمول دارد. فرمول عالم براي برکت مندشدن اين است که آدم در مقابل خدا و حق خضوع داشته باشد. کسي که خضوع ندارد به هر مقدار که خضوع نداشته باشد، زمين و زمان عليه او لگدپراني مي کنند. لذا شما حتماً شنيده ايد که در زمان امام زمان (ع) در زمان ظهور آسمان و زمين برکات خودش را بدون ضرر مي دهد يعني اگر باران مي فرستد تبديل به سيل نمي شود. پس در آن

ص: 137

زمان زمين و آسمان رام هستند چون بشر در آن زمان عبد و بنده و رام و تسليم خداوند است. همه عالم تسليم او هستند و برکات را در اختيارش مي گذارند. اما اگر لگدپراني کنيم بي برکتي ها را در عالم مي بينيم. در روايت امام رضا (ع) است که هر گناه جديدي براي شما بيماري جديدي مي آورد.، قفلها و گره ها بيشتر مي شود. اينکه شنيديد که خيانت، قطع رحم و دروغ گفتن باعث بي برکتي مي شود. همه اينها از باب تسيلم حق نبودن و آشتي نبودن با پروردگار عالم است. اگر ما تسليم خداوند باشيم زندگيما پربرکت و خير مي شود. اين وعده قرآن است: ولوان اهل القري امنوا و اتقوا لفتحنا عليهم برکات من السماء و الارض (سوره اعراف-آيه 96): اگر مردم مومن و متقي باشند برکات از زمين و آسمان براي آنها مي بارد.

سوال: کساني هستند که به نمازشان توجه نمي کنند و سبک مي شمرند و عادتشان شده است، ولي در ايام ماه مبارک رمضان نمازشان را جدي مي گيرند. اينها در بقيه سال تکليفشان چيست؟ چکار کنند که بتوانند ادامه دهند؟

پاسخ: البته جاي شکر دارد که همين ماه مبارک رمضان يک ماه ويژه الهي است، احترام مي کنند و به خاطر همين احترام نماز و روزه را بجا مي آورند. اما ما اگر بخواهيم آثار نماز و روزه را ببينيم، نبايد اينکار را انجام بدهيم. مقصود اين است که آن يازده ماه ديگر را اضافه کنيد و نماز بخوانيد. احترام به خداوند براي هميشه است و همه ماه ها ماه خداست و

ص: 138

همه عالم براي خداست. خضوع و تسليم در برابر خداوند در يک زمان و مقطع خاص ندارد و مهمترين نماد خضوع در مقابل خدا و تسليم و شکرگذاري نماز است که مهره کليدي دين است. ما که اين شکرگذاري را براي يک ماه شروع کرديم يازده ماه ديگر را هم ادامه دهيم. مطمئناً آثاري که در زندگي خواهيم ديد، مسلماً خودش را نشان خواهد داد، در صورتيکه آن را کامل بجا بياوريد. اين بستگي به معرفتي که شخص به خداوند دارد يعني معرفت او در اين حد است که خدا را سزاور شگرگذاري مي داند و اين ماه را ماه محترم مي داند. آيا خدا فقط شکرگذاري و احترام و تسليم را دراين ماه خواسته يا هميشه خواسته است؟ اگر شما همين مقدار را شکر گذاري قبول داريد، آن شکرگذاري در بقيه سال سر جاي خودش است. پس آن ناشکري و کفران نعمت و ناسپاسي سزاوار نيست. اگر آن معرفت افزون شود که با توجه به اعمال و مناسک اين ماه، آدم اميد دارد در اين ماه معرفتش افزون شود و اثر افزون شدن معرفت و نتيجه روزه گرفتن بايد اين باشد که آن يازده ماه ديگر آدم را شارژ کند، وگرنه من عملي انجام دادم و بعد آن را کنار گذاشتم نشان مي دهد که ماه رمضان آن خاصيتي که بايد براي من داشته باشد، نداشته است.

سوال: بعضي شايد نماز بخوانند و آن را در زندگي جدي بگيرند، ولي در زندگي ايشان گرفتاريهايي دارند، اينها چطور؟

پاسخ: ما نمي خواهيم بگوييم که ساير اعمال اثر ندارند، بالاخره دين يک مجموعه است.

ص: 139

در جلسات قبل گفتيم که سهولت و شيريني دين و آثار کامل از وعده هاي ديني مثل گشايش و راه افتادن زندگي و برکت در روزي، کسي خواهد ديد که به آن مجموعه عمل کند، حداقل در آن حد که در توانش است و سعي خودش را بکند، والا اگر من به صورت بخشي عمل کنم و هر مقدار که کم گذاشتم از من کم گذاشته مي شود يعني اين اثر قهري مسئله است. اگر شما دارويي را از متخصص روح که تجويز کرده، بخوريد ولي ناپرهيزي بکنيد. شما نماز مي خوانيد ولي بخش ديگر را انجام ندهيد طبيعي است که آثار نماز مترتب نمي شود. اين را من نبايد به پاي دين بگذارم و اين هنوز دين کامل نيست، بخشي از پازل را گذاشتيم و آن شکل قشنگ ديني هنوز ايجاد نشده است. بنابر اين اگر هنوز گرفتاريها برطرف نشده است، اين از جاي ديگر است. البته گاهي اين برمي گردد به نوع نگاه ما که مشکل دارد يعني افزايش رزق ايجاد شده ولي به چشم اين نمي آيد و آن لطافت روح لازم است تا تمام آن رزقي که خدا به او داده و آن سرمايه ها را ببيند. يک بخش ديگر همان بخش عملي است که به مجموعه و توصيه هاي دين، حداقل واجبات و محرمات دين عمل کند. ما به اين اصرار کرديم. درست است دين توصيه هاي زيادي دارد، ولي آن مقدار واجب و حرامش دست و پاگير زندگي نيست و اتفاقاً زندگي با او کاملتر و با نشاط تر مي شود و احياناً ما آن را يک جاهايي نافص

ص: 140

برخورد کرديم و آن آثار در زندگي نيست و گرفتاريهايي در زندگي ايجاد مي شود.

سوال: عوامل بي برکتي در زندگي بايد خيلي زياد باشد و شما به بحث عدم توکل و استخاف در نماز گرديد و قطع رحم را نيز اشاره کرديد. بعضي خانواده ها را من مي شناسم که مقيد به بسياري از آداب هستند، ولي اين اتفاق مي افتد که اينها صله رحم را بجا نمي آورند و با هم قهر هستند و اينها را جدي نمي گيرند و دواي دردشان را يک جا ديگر سراغ مي گيرند.

پاسخ: من تقاضا مي کنم آن نگاهي را که هفته گذشته ما به عنوان يک نگاه ولايي در جامعه مومنين، اهل بيت خواستند که در ما بوجود بيايد و روي اين خيلي تاکيد کردند. آن نگاه را مرور کنيم. اين ارتباطي که بايد بين مومنين باشد بر اساس اين باشد که جلوه خدا و ائمه و اولياي خدا توي همديگر ببينند چون شعبه اي از ولايت و محبت خدا در اين افراد است. احترامشان به همديگر و رعايت حقوق آنها و سر زدن به آنها به اين عنوان باشد. روايتي است خداوند به حضرت موسي فرمود: موسي من مريض بودم چرا به عيادتم نيامدي؟ حضرت موسي با تعجب پرسيد مگر شما مريض مي شويد؟ پروردگار عالم فرمود: آن مومن مريض بود. او چون جلوه اي از خدا در آن است، اينطور تعبير کرد. اگر نگاه صميمانه و گرم بين مومنين داشته باشند و حتي فراتر از رحم و خويشاوند، مومنيني که غريبه هستند، خداوند نمي پسندد که نگاه سرد و بي اعتنا

ص: 141

بهمديگر داشته باشند. اين چنين جامعه اصلاً آمادگي آمدن ولي خدا را ندارد. جامعه اي که ارتباطشان ارتباط صميمانه نيست. در جايي که پيامبر اکرم (ص) فرمود صلوا ارحامکم ولو بسلام، حتي از سلام هم دريغ کنند. البته صله رحم به حسب فاميل وخويشان مراتب دارد، ولي اگر جوري برخورد کند که گويي قهر است و ارتباطش قطع است و اين بي برکتي ها و مشکلات و گره ها را در زندگي ايجاد مي کند و با آن نگاه ولايي همچنين فردي و جامعه سرد هنوز آماده آمدن ولي خدا نيستند.

سوال: به غير از عوامل ذکر شده براي بي برکتي در زندگي، آيا عوامل ديگري هم است؟

پاسخ: عوامل بسيار زياد است. از جمله عوامل بي برکتي منع زکات و وجوهات مالي که بعهده يک مسلمان است. پرداخت صدقات مستحبه، خمس و زکات باعث افزون شدن رزق مي شود. در روايت داريم اگر کسي منع زکات کند زمين هم برکاتش را به او منع مي کند و برکتش کم مي شود. يکي ديگر از عواملي که باعث کاهش رزق و بي برکتي مي شود گناهان است که از عوامل جدي است. ظهر الفساد في البر والبحر بما كسبت أيدي الناس (سوره روم-آيه 41) که مشکلات را از زمين و آسمان براي آدم مي آورد و طبيعتاً يکي از مشکلات در رزق و روزي است که باعث تنگ شدن مي شود.

سوال: من کاري کرده ام که هميشه به خاطر آن خود را سرزنش مي کنم و از خدا خجالت مي کشم. شايد گناهم در نظر مردم بزرگ نباشد، ولي فکر مي

ص: 142

کنم پيش خدا خيلي بزرگ است. 18 سال سن دارم و به خاطر خجالت از خدا نمازم را ترک کردم و الان هم روزه نمي گيرم. کمکم کنيد از اين حالت فاصله بگيرم. چکار بايد بکنم؟

پاسخ: بدون ترديد آن مقدار که باعث سوزشي در دلش نسبت به يک گناهي که مرتکب شده، مي شود خوب است. پشيمان شدن و شکستن دل به خاطر کاري که کرده و گناه را کوچک نشمردن خوب است. درست است که گناه صغيره را در مقايسه با گناه کبيره مي گوييم، ولي هر گناهي تمردد خداست و بزرگ است. بنابر اين تا اين مقدار درست است که خجالت کشيدن، سوختن و پشيمان شدن است، ولي اثري که براين محقق شود نه اينکه يک خطاي بزرگتر مرتکب شود و از خدا فاصله بگيرد. اين بايد تازيانه باشد که آدم راه بيفتد. همان خدايي که در قرآن يا در ادله ديني ما بحث حرمت گناهان طرح مي کند خودش وعده مي دهد: ان الله يحب التوابين (سوره بقره-آيه 222): خدا کساني که خيلي توبه مي کنند خيلي دوست دارد. در روايت داريم خدا آن کسي را که زمين مي خورد ولي خيلي زود هم برمي گردد، دوست دارد. پس آن خجالتي که باعث شود نماز و روزه را ترک کند، آن از چاله به چاه افتادن است و يک گناه بزرگ مرتکب شدن است، لذا شما بيايد آن وعده هاي که خداوند داده جدي بگيريد. شيطان مي خواهد اين بلا را بر سر بعضي در بياورد، آب که از سر گذشت، چه يک وجب چه صد وجب. اين اشتباه است

ص: 143

شما هر موقعي که بر گرديد و اصلاً آن خجالت شما پشيماني و توبه است. اصل توبه همان سوزش و شکستن دل است و اينکه از گناه بدتان آمده است. اين نشان مي دهد که ذات شما خوب است. علامت شيعه بودن اين است که از گناه بدش بيايد. خود خدا گفته گناهتان هر چقدر است، بسوي من بيايد. ان الله يغفر الذنوب جميعا (سوره زمر-آيه 53): خدا تمام گناهان را مي بخشد يعني هيچ گناهي نيست که بخشيده نشود و اگر در قرآن همه را بجز شرک مي فرمايد، شرک در جايي است که شخص توبه نکند، وگرنه اگر در دنيا توبه کند آنهم بخشيده مي شود. خود نااميدي و در جا زدن خودش از چاله در آمدن و به چاه افتادن است.

سوال: من قبلاً گناهي مرتکب شدم که اگر فاش شود زندگي و آبرويم تباه مي شود. چهار ماه است که از خدا معذرت مي خواهم و مي خواهم مرا ببخشد و آبرويم را حفظ کند و بعضي اخلاقياتم را عوض کردم شايد خدا مرا ببخشد، اما ته دلم مي گويد خدا تو را نبخشيده است. ترس از خشم خدا و بي آبرويي زندگي ام را تلخ کرده است. من چکار کنم؟ راهنمايي ام کنيد.

پاسخ: بطور کلي يکي از چيزهايي که در دعاها از جمله براي بخشش و مغفرت، بشدت به ما توصيه کردند که حسن ظن داشته باشيد يعني اميدوارانه بخواهيد. روايت داريم که وقتي چيزي مي خواهيد اميد داشته باشيد همين جاست و حاجتتان داده مي شود. اگر با ترديد و سوء ظن باشيد از القائات شيطان

ص: 144

است که هميشه کام انسان تلخ باشد و فکر کند از رحمت خدا دور افتاده است يعني اگر مردانه پشيمان شدند و به سمت خدا برگشتند به اين القائات توجه نکنند. توجه کردن به اينها يعني کم ديدن رحمت خدا. هرچه شما بيشتر حسن ظن داشته باشيد خدا به همان صورت با تو رفتار مي کند. اگر حسن ظن داشته باشي: خدايا تو که ستار هستي آبروي مرا حفظ مي کني و مي پوشاني، خدايا من گناهي کردم تو جبران مي کني چون از آن پشيمان شدم. اگر واقعاً اميدوارانه دعا کند که بايد اينطور باشد، خدايي که اينطور به ما مشتاق است روايت است اگر بدانند آنهايي که به من پشت کردند، من چقدر مشتاق آنها هستم از شوق مي ميرند. شما که پشت نکرديد. پس شما مشتاقانه و اميدوارانه بخواهيد و مطمئن باشيد اگر صميمانه پشيمان شديد آن گناه بخشيده شده است.

سوال: من يک بنده گناهکار هستم که تا يک روز قبل از ماه رمضان هم به گناهم ادامه دادم، اما الان توبه کردم و روزه ام. اما به نظرم توبه ام از ته دل نبوده و بعضي وقتها وسوسه مي شوم به طرف آن گناه برگردم. به نظر شما عبادت من در درگاه خداوند قبول مي شود يا خير؟

پاسخ: مسلماً آن توبه قبول بوده و اين وسوسه است شما را به همان گناه برمي گرداند. هر چيزي که آثارش دور شدن از خدا باشد، از القائات شيطاني است. وقتي واقعاً آدم پشيمان شده است و آدم مي فهمد که پشيمان است و مي بيند که از آن کار

ص: 145

بدش آمده است همين توبه است. امام محمد باقر (ع) مي فرمايد: التَّائِبُ مِنَ الذَّنْبِ كَمَنْ لَا ذَنْبَ لَهُ : توبه کننده از گناه همانند کسي است که گناه ندارد. کسي که پشيمان مي شود نشان مي دهد که ذات پاکي دارد که گناه و آلودگي با او سنخيت ندارد و از گناه بدش مي آيد. اين را به فال نيک بگيريد که شما الماسي هستيد که داخل گِلي افتاديد و وقتي پشيمان شديد و با توبه شستشو داديد، ديگر آلودگي ها برطرف شده و ديگر برنگرديد. برگشت و شک کردن، سوء ظن است.

89-06-07- بهره گيري از فرصت شب قدر

سوال: مقدرات ما در شب قدر رقم مي خورد و حتي مقدرات آينده ما امشب به امضاء امام زمان (ع) مي رسد. ما در اين شب چکار کنيم بهتر است و چکارهايي بايد انجام بدهيم و خدا براي ما چي رقم مي زند و امام زمان (ع) با ما چه برخوردي خواهد داشت؟ رابطه امشب با امام زمان (ع) و اعمال ما در اين شب چيست؟

پاسخ: امشب يکي از شبهاي سرنوشت ساز براي طول سال است و همانطور که مي دانيد ماه رمضان ماه ضيافت خداست و اين شبهاي قدر ضيافتي در ضيافت است و ضيافت خاص الهي است که انصافاً اگر بدانيم در اين شب چه اتفاقي رُخ مي دهد ديگر ساکت نمي نشستيم و به خاطر همين بود که بعضي از بزرگان ما مثل مرحوم ميرزا ملکي تبريزي در کتاب المراقبات تعبيري دارند که کساني از اهل مراقبه بودند که يکسال شب و روزها را مراقبت مي کردند و آمادگي کسب مي کردند که شب قدر را درک

ص: 146

کنند چون مي دانستند چه شب حساس و سرنوشت سازي است. به يک معنا شب قدر، مزد است مزد کسي که آمادگيهايي در خودش ايجاد کرده باشد، البته اين معنايش اين نيست که کسي که در دم آخر رسيده باشد، راهش نمي دهند، اما با اين وجود فرق مي کند اين کس با آن فردي که از مدتها قبل سعي کرده حداقل از اول ماه مبارک رمضان مراقبت هايي براي خودش کسب کرده که بتواند اين شب را درک کند مثل شب قدر، مزد است، نماز با حضور قلب يک نوع مزدي است که اگر کسي روز خوبي و گذشته قبل از نماز خوبي داشته باشد، نماز خوبي دارد و زيارت يک مزد است. يکسري اين چيزها است که مجاني و ساده به کسي نمي دهند و به آن کسي مي دهند که آمادگي هايي در خودش کسب کرده باشد. اين شب با عظمتي است که وقتي قرآن مي خواهد از آن تعبير کند: وما ادراک ما ليله القدر: پيغمبر تو چه مي داني شب قدر چه شبي است؟ وقتي خدا اين تعبير را مي کند کنايه از عظمت اين شب است. تعبير قرآن اين است که ليله خير من الف شهر: اين شب بهتر از هزار ماه است يعني حدود 83 سال يعني يک عمر بندگي بدون معصيت اگر در يک کفه ترازو بگذارند اين شب قدر را در يک کفه ديگر ترازو بگذارند تعبير قرآن اين است که ليله خير من الف شهر، اين از يک عمر بندگي بالاتر است البته به شرط اينکه کسي آن را بتواند درک کند و درک شب

ص: 147

قدر شرط دارد که عرض مي کنم. بيدار بودن و احياء يکي از زمينه هاي درک است ولي هنوز آن شرط اصلي براي درک شب قدر چيز ديگر است. قرآن اين تعبير را دارد که شب قدر از يک عمر بندگي بهتر است که نشان مي دهد که يک زمينه و بستري در شب قدر آماده است که اعمال انسان مي تواند او را به اندازه يک عمر بندگي رشد بدهد. همينجور هم است در روايت از امام باقر (ع) دارد که وقتي درباره شب قدر پرسيدند، فرمود: عمل صالح و اعمالي که در اين شب موفق مي شود انجام بدهد نمازي مي خواند و صدقه اي مي دهد و وجوهات را مي پردازد و بعضي ها سال خمسي اش را يک روز قبل از قدر مي گذارند تا اينجا اموالشان را تطهير کنند. به هر حال هر کار خيري که در اين شب ها و حتي روز قدر که به منزله قدر است، انجام مي دهند، امام فرمود از يک عمر که شب قدر نيست بالاتر است چون از امدادها و تفضلات خاص خداست که بندگان بتوانند خرج و توشه ابدي را کسب کنند. ابديت و عوالمي که بعد از مرگ در پيش داريم چيزي نيست که بتوان با اعمال کم و ناقص و با اين عمرهاي کوتاه خرج آن طرف را در آورد. خدا يک بستري در شب قدر آماده کرده که شما بتوانيد به صورت جهشي يک شب را به اندازه يک عمر کار بکنيد. عمر ما خيلي کوتاه است، خرج آخرت با اين عمر کوتاه درست در نمي آيد. در واقع

ص: 148

يکجور تفضل، ارفاق و لطف خاص است. يک چيزي را توجه کنيد که اين شبهاي قدر اگر شما امسال شب قدر را درک کنيد و آن شرايط را در خودتان مهيا کنيد مي توانيد يک گام قرب به سمت خدا به اندازه يک عمر بندگي برداريد. اين شب قدر تکرار مي شود يعني شما به اندازه يک عمر بندگي را رشد کرديد و کلاس ات بالا رفت، در طول سال در آن کلاس با آن درک و معرفت هستي، تا سال بعد اگر شما بتوانيد شب قدر را درک بکنيد يک گام جهشي ديگر به اندازه يک عمر بندگي برمي داريد و کلاس بالاتر مي رود يعني اگر کسي در طول عمرش 40 شب قدر را بتواند درک کند گويي چهل عمر کرده است يعني چهل بار آمده يعني چهل تا 83 سال در اين عالم بندگي کرده است و رشد کرده است. مسير آخرت مسيري است که احتياج به توشه هاي بزرگ دارد. شما وقتي يک شب را به اندازه يک عمر درک کردي و يک کلاس بالا مي رود و به اندازه 83 سال بندگي رشد مي کني، اما اگر سال بعد را درک کردي، به اندازه دو عمر رشد مي کني. اين درک شبهاي قدر مختلف لازم است و به کم نبايد قانع شد. حتي حضرت سلمان هم نياز به رشد دارد و اينطور نيست که او به جايي رسيده است که ديگر بيشتر از اين نياز ندارد. هر چه شخص جلوتر برود و توشه هاي بيشتري براي خودش کسب کند هم براي دنياي خودش و هم براي سفر ابدي و بي

ص: 149

نهايت آخرتي خودش جا دارد. اين شبهاي قدر را براي ما گذاشته اند که اين رشدهاي جهشي و گامهاي بلند را برمي داريم. منتها سوال اينجاست که شرط درک شب قدر چيست که اين رشدهاي عجيب را به صورت جهشي انجام داد؟ به تعبير زيبايي که حافظ اين سوال را کرده: آن شب قدري که گويند اهل خلوت امشب است، يا رب اين تاثير دولت از کدامين کوکب است. اين شب قدر چرا شب قدر شده، اگر بفهميم شرط درکش را هم مي فهميم و مي فهميم که چه کسي مي تواند شب قدر را درک کند؟ شب قدر را چه کسي شب قدر کرده است؟ چه کسي اين بستر را فراهم کرده که انسان اينگونه در آن رشد مي کند. از روايات بر مي آيد که شب قدر شب ولي الله و معصوم (ع) است و شبي است که خداوند متعال با او يک فرار خصوصي دارد و يک مهماني ويژه دارد و سفره اي براي او پهن مي شود که به برکت او و آن مهماني که براي او ترتيب داده مي شود و مهمان اصلي خدا اوست و ديگراني که هم ارتباطي با ولي معصوم الهي (ع) دارند، چيزي نصيب اشان مي شود. در روايات داريم که سوره قدر را در نماز هاي خود زياد بخوانيد که سوره ما اهل بيت است و با اين سوره مي توان استدلال به وجود معصوم در عالم کرد. شما در اين سوره آيه 4 داريد که: تنزل الملائکه و الروح فيها باذن ربهم من کل امر تمام ملائکه و روح که در روايت امام صادق

ص: 150

(ع) است که مخلوقي اعظم از ملائکه است، رئيس ملائکه پايين مي آيند. ملائکه که از عالم ملکوت و بالا پايين مي آيند کجا فرود مي آيند؟ ملائک که موجودات مادي نيستند که روي زمين بيايند، فرودگاه ملک بايد سنخيت با خودش داشته باشد، موجود مجرد فرودگاهش هم مجرد است، آنها بر روح و قلب و دل وارد مي شوند: نزل به الروح الامين على قلبك (سوره شعراء-آيه 193). چه روحي تحمل اين همه ملائک را دارد که تعدادشان واقعاً بي نهايت است. مگر هر فاسقي امکان اين را دارد که اين همه ملائک از جمله ملائک مقرب و روح بر او وارد شوند اين نشاندهنده اين است که معصومي در عالم در کار است. زمانيکه خود پيغمبر اکرم (ص) بود بر او وارد مي شدند و مقدرات را يا آن طرح و برنامه اي که براي هر فردي از افراد دارد که اينها واسطه فيض هستند که شامل رزق، صحت و سلامتي، بيماري، حيات و مرگ و خصوصياتي که در طول سال براي فرد پيش مي آيد، اين مقدرات از خوب و بد را به تناسب لياقتها و اعمالي که افراد انجام داده اند، بر ولي خدا وارد مي شود. بعد از پيغمبر اکرم (ص) چه کسي است؟ در سوره قدر فعل تنزل آورده است که صيغه مضارع است يعني نزول ملائکه تا قيامت استمرار دارد، پس نشان مي دهد که يک ولي معصوم که جانشين پيغمبر است در عالم وجود دارد و در زمان ما وجود مقدس حجه بن الحسن (ع) که اين ملائکه بر او وارد مي شوند و امور تمام بندگان

ص: 151

را بر او ارائه مي دهند، البته آن مهماني که خدا با ولي معصوم دارد معلوم نيست که فقط اين باشد ما نمي دانيم آن چيست؟ يکي از اين برنامه هاي تنزل ملائکه ارائه کردن مقدرات بر اوست.

سوال: اگر من يکسال هر جور خواستم زندگي بکنم و بعد يک شب بيدار مي مانم کارهايي که گفتند انجام مي دهم مقدرات خوب را يکسال براي من رقم مي خورد. اين درست است؟

پاسخ: البته از تفضل الهي همين انتظار را بايد داشته باشيم که اگر کسي عقب مانده و نتوانستي در طول سال گذشته آن آمادگي هاي لازم را براي اينکه همه مقدرات اش را خوش رقم بخورد و نتوانسته در خودش ايجاد کند و فقط شب امتحان رسيده است و ما از تفضل الهي اين را بعيد نمي دانيم که اگر کسي همين يک شب را خالصانه تضرع کند و صادقانه در خانه خدا برود و از گذشته اش توبه کند، قلم عفو بر گذشته ها کشيده مي شود و مقدرات را خوب مي نويسد. درست است که اعمال گذشته و اعمال بد طول سالش باعث مي شود که مقدرات بدي براي او رقم بخورد مثلاً صله رحم نکرده و با فاميل قهر بوده و اي چه بسا عمر کوتاهي در انتظارش باشد، اما اين شب با دعا و استغفار مي تواند آنها را عوض کند و مقدرات را برگرداند و تبديل به مقدرات خوب کند. بنابر اين شما اين را در نظر بگيريد که شب قدر را ولي معصوم الهي در واقع درست مي کند يعني به اين معني که اين بستر

ص: 152

را آماده مي کند تا اين ملائکه که هيچ گناهي ندارند به عالم پايين وارد شوند و بر روح معصوم و با خودشان رحمت بي نهايتي را بياورند که کساني که آن شب بيدار هستند و در محيط و شعاع ولي معصوم هستند يعني معصومي که اين سفره را پهن کرده و اين ريزشي دارد اين ريزش به کساني که تمسک به معصوم دارند، خواهد رسيد و لذا از اعمال ما در شب قدر شب زنده داري و به سر گذاشتن قرآن است و بک يا الله و به ترتيب معصومين را مي گوييم يعني مي خواهيم بگوييم خدايا ما هم در پناه قرآن هستيم و هم در شعاع ولايت معصوم و متوسل به او هستيم. شرط اصلي درک شب قدر همين است. علاوه بر بيدار بودن، توسل به قرآن و ولي خدا که صاحب آن شب است و آن بستر رشد را آماده کرده است. دليل آن هم روشن است که قرب ما به خداوند متعال از هر راهي نيست و صراطي دارد که بيشتر از يکي نيست. پيغمبر اکرم (ص) در يک جمعي نشسته بودند و يک خطوط کج و ماوجي کشيدند و در بين اين خطوط کج يک خط راست کشيدند و فرمودند صراط يکي بيشتر نيست. اگر صراط يکي بيشتر نيست ما در آموزه هاي ديني امان داريم که هر کس که خدا را مي خواهد بايد از طريق شما انسانهاي کامل که باب الله هستيد، وارد شود. شيطان را گفتند در مقابل انسان کامل و ولي خدا خضوع کن. اينکار را نکرد و گفت خدايا من را از اين سجده

ص: 153

معاف کن تو را چنان عبادتي کنم که احدي تو را عبادت نکرده است. خدا فرمود من آن عبادت تو را نمي خواهم، من آن مسيري را مي خواهم که خودم تعيين کردم و از اين مسير بايد به من برسي و اين مسير، مسير خضوع و تسليم در برابر خداست. بنابر اين شرط درک شب قدر اين است که کسي در محيط ولايت معصوم باشد و او را قبول داشته باشد و معرفت آنها در دلش داشته باشد وآن شب توسل به آنها هم داشته باشد، علاوه بر اينکه در پناه قرآن است و بعد نشانه دارد که شب قدر را درک کرده است. اي چه بسا کسي پنجاه سال از عمرش برود حتي يک شب قدر را نتوانسته باشد درک کند و يا دو تا شب قدر را درک کرده است با اينکه هر سال هم بيدار بوده است. يک نشانه دارد که ما روز قدر که فرداي آن است تغييري در خودمان حس کنيم. چطور مي شود که من شب قدر را درک کردم به اندازه يک عمر بندگي رشد کردم، اما فرداي آن روز دوباره همان اخلاقيات و روحيات و کارها را دارم و هيچ تغييري در من پيدا نشده است. پس اين نشان مي دهد که من شب قدر را درک نکردم. اگر حس کرديم تحولي در ما ايجاد شده و به ولي معصوم يک گام نزديکتر شديم و نسبت به او غفلت ما کمتر شده و بيشتر به ياد او هستيم و دوستي ما با او بيشتر شده و طبيعتاً دوستي و قرب ما به خداوند متعال بيشتر شده

ص: 154

و سعي مي کنيم اعمال خود را عوض کنيم و براي آينده خود را تغيير بدهيم، اينها نشانه اين است که شب قدر را درک کرديم.

سوال: شايد بعضي با عذر و يا بدون عذر نتوانستند روزه بگيرند، آيا مي توانند شب قدر را درک کنند؟

پاسخ: کاملاً. اولاً آن کسي که براي روزه نگرفتن عذر دارد، در مسير بندگي است و اصلاً خود به او گفته روزه نگيريد. روزه گرفتن و يا نگرفتن موضوعيت ندارد، بلکه بندگي موضوعيت دارد اينکه تسليم باشيم. کسي که جايي نبايد روزه بگيرد و بگويد من روزه مي گيرم، اين خلاف بندگي است و خدا آن را از تو نخواسته است. اگر شب قدر پيش آمدف شرط شب قدر روزه نيست. حتي اگر کسي عمداً و از روي معصيت و بدون عذر روزه نگرفته، اما نبايد اين فکر را کند که نمي تواند خودش را به شب قدر برساند. ذلک فضل الله يوتيه من يشاء (سوره فجر-آيه 4 و سوره مائده –آيه 54) فضل الهي درست است که براي آنهايي که آمادگي پيدا کردند و يکسال درس خواندند و موقع امتحان بهتر مي توانند امتحان بدهند، اما ان کسي که شب آخر امتحان آمده، اي چه بسا بتواند موفق شود. اصلاً از رحمت و فضل الهي نبايد نااميد بود. بايد وسط بيايد. پس شرط درک شب قدر روزه نيست. چون شب قدر را در زمان ما امام زمان (ع) بسترش را فراهم مي کند و اوست که ملائکه را پايين مي کشد، اگر ما بتوانيم خودمان را به او نزديک کنيم يک گام بلند را در درک

ص: 155

شب قدر برداشتيم. لذا از اعمال شب قدر خواندن دعاي فرج است. اصلاً از اول ماه مبارک خواسته اند که ما را به امام زمان (ع) نزديک کنند. يک چهارم دعاي افتتاح راجع به امام زمان (ع) است. بخشي از دعاي حج است که خدايا شهادت در راهت را زير پرچم امام زمان (ع) به ما توفيق عنايت کن. دعاي تعقيبات نمازها به يک بياني دعاي فرج امام زمان (ع) است که خدايا همه فقيرها را سير کن و... و همه اين اتفاقات که در زمان ظهور رُخ مي دهد، برسان. با همه اينها خاستند به ما نشان بدهند که بايد خودتان را در اين ماه مبارک رمضان به ولي معصوم نزديک کنيد و اگر شب قدر ما بتوانيم اين قرب را به جايي برسانيم که امام زمان (ع) امضاء کند که ما او را در دستگاه خودمان براي سال آينده يک قدم نزديکتر پذيرفتيم و سربازي ما را قبول کند. قرب ما به خدا تابع قرب ما به ولي خداست چون او باب الهي است. بنابر اين اگر او اين را قبول کند که يک گام به او نزديکتر شويم، آن گام جهشي به اندازه هزار ماه بندگي را توانستيم طي کنيم.

سوال: من يکسال است که توبه کردم و ديگر گناهي نکردم، اما احساس مي کنم خدا مرا نپذيرفته است و دنبال يک اميد در زندگي ام هستم، اما نيست. خيلي خسته ام. به شبهاي قدر نزديک مي شويم من به چه چيزي دل ببندم؟

پاسخ: به اين خواهر يا برادر عرض مي کنم که در شما يک نشانه اي است

ص: 156

که آن بهترين نقطه اميد است و آن دستوري و تعارفي نيست و خودتان مي توانيد حس کنيد. چون شبيه اين سوال خيلي مي شود که فرد حس مي کند که بخشيده نمي شود و يا بخشيده نشده است و يک حالت نااميدي در او القاء مي شود، اين را عرض مي کنم و جزء محکمات دين خود قرار بدهيد که اين در قرآن و روايات است که اگر کسي پشيمان شده است و از گناه بدش آمده است و احساس دل گرفتگي از آن شده، اگر اين سوزش در فرد بوجود بيايد، ما در قرآن و از روايات بخصوص از دعاها اين برمي آيد که اين سوزش از طرف خدا در دل شما انداخته شده است يعني چون او شما را دوست دارد اين را در دلت انداخته است که توفيق توبه پيدا کنيد. تعبير قرآن اين است: ثم تاب عليهم ليتوبوا (سوره توبه-ايه 118) اول توبه از طرف خدا شروع مي شود، توبه يعني رجوع يعني خدا اول به صورت لطف و عنايت به عبدش رجوع مي کند تا بنده به خدا برگردد. اصلاً اگر خدا نمي خواست اين حالت در بنده ايجاد نمي شد و توفيق توبه پيدا نمي کرد. چون خدا خواهد که مان ياري کند، ميل او را جانب زاري کند (مولوي). اين زاري و سوزشي که در ما است و اين طلب ما که پاکي ها را دوست داريم و نمي خواهيم اينجوري باشيم و دوست داريم به سمت خدا برويم، اين طلب از طرف خدا آورده شده است.

سوال: اگر اين پشيماني يک ماه باشد و شيطان دوباره

ص: 157

گول بزند و رغبتي به آن گناه پيدا کند، آنوقت چي مي شود؟

پاسخ: آن گناهان گذشته با اين توبه تمام مي شود، اگر دوباره گناه کند، حرف تازه اي است و توبه جديد مي خواهد. در ما يک نشانه است که اين طلب و ميل و اين سوزش دل در ما بوجود آمده است که از آن آلودگي دور شويم . گاه ممکن است زور کسي به آن نرسد و اراده اش را ضعيف ببيند، ولي از آن عمل بدش مي آيد. اين نشانه خوب است و اين اصل توبه است. حقيقت توبه همين پشيماني است، ندم ذنب توبه. اين ضرب المثلي است که گاهي بين مردم وقتي به زيارت مي روند مي گويند آقا ما را طلبيده، حرف درستي است، طلب اول از آن طرف است. اول از عالم بالا مي طلبند، تا تو طالب مي شوي. اگر کسي طالب خدا نباشد، معلوم است که او را نطلبيدند. تو که طالب هستي و در دلت پشيمان شدي، معلوم است که طلبيده شدي و اين نشانه بسيار مناسبي است. در دعاي صباح معصوم همين را مي گويد: خدايا اگر تو شروع به رحمت نکني و توفيق به من ندهي، چه کسي مي تواند مرا راه بياندازد. مولوي در دفتر سوم مثنوي يک داستاني نقل کرده است که خيلي زيباست، مي گويد يک فردي عابدي بود و دعا مي کرد و دعاي او مستجاب نمي شد. اشک مي ريخت و زاري مي کرد. شيطان آمد او را وسوسه کرد که خدا به تو نظر ندارد، چيه دائم دعا مي کني، اگر نظر داشت دعاي تو

ص: 158

مستجاب مي شد. او دعا را آرام آرام ترک کرد. در خواب حضرت خضر را ديد. حضرت گفت چرا ديگر دعا نمي کني؟ او گفت: براي چي دعا کنم جوابي که داده نمي شود و خدا به من نظري ندارد. حضرت خضر گفت: اگر نظر نداشت آن زاري و اشک را به تو نمي داد و آن سوزش را نداشتي. گفت آن الله تو لبيک ماست و آن درد و سوزت پيک ماست، حيله ها و چاره جوييهاى تو جذب ما بود و گشاد اين پاى تو. همين نشانه خوب است که خدا خريدار ماست. اين را عرض کنم که خدا خيلي زود خريدار مي شود يا من يقبل اليسير (دعاي سحر) خدا آسان مي گيرد و گاهي با عمل کوچکي که به چشم ما نمي آيد، خدا مي بيند و خريدار مي شود. زنون مصري يکي از همسايه هاي يهوديش را ديد که در زمستان دانه روي برف مي پاشد. از او سوال کرد که براي چي الان داري دانه مي پاشي؟ گفت: در زمستان سخت غالباً براي پرندگان غذا گير آوردن سخت است، اين دانه براي آنهاست. با يک خنده و نگاه عاقل اندر سفيه گفت: براي کي اين کار را مي کني؟ گفت: انشاءالله براي خدا. گفت: خدا از تو قبول نمي کند، انما يتقبل الله من المتقين (سوره مائده-آيه 27). او گفت: خدا قبول کند يا نکند، پرندگان غذا گيرشان مي آيد. بعد از يک مدت زنون در حال طواف بود، يک دفعه در بين جمعيت آن يهودي را ديد که با چه اشکي به دور خانه خدا طواف مي کند.

ص: 159

خودش را به او رساند و گفت شما چرا اينجا آمديد؟ گفت: جناب زنون دانه اي که من پاشيده ام، خدا هم ديد و هم پسنديد. خدا آسان مي گيرد و زود توفيق مي دهد و نشانه اش در خود شماست. اين سوزش پيک دعوت الهي است، اين را رد نکن و حسن ظن داشته باش. اينکه شما سوال کرديد و بسيار افراد آن را سوال مي کنند که چطور مي شود که ما گناه را تکرار مي کنيم. از امام باقر (ع) سوال کردند اگر کسي گناه را تکرار کند، و دائم توبه مي کند. امام (ع) فرمود: هر موقعي يک مومني به سمت خدا برگردد، خدا او را مي پذيرد. بعد امام فرمود: تو باور مي کني کسي در خانه خدا برود و صادقانه از عمل اش پشيمان باشد، خدا قبولش نکند، امکان ندارد و مسلم است که خدا قبول مي کند و اگر گناه هم تکرار شود با تکرار توبه خدا قبول مي کند. در نهج البلاغه است که امام علي (ع) فرمود: اگر خدا بنا نبود توبه ات را بپذيرد، اصلاً اجازه توبه به تو نمي داد. در دعا و روايات و تعبير قرآن که خدا تواب است، تواب به تعبير علامه طباطبايي يک توبه ما در دو توبه خدا پيچيده شده است يعني اول خدا توبه مي کند و ما به سمت او مي رويم و سپس او مي پذيرد. اگر ما تائب هستيم او تواب است.

سوال: من از زماني که بالغ شدم تاکنون هيچ نمازي نخواندم، مي خواستم بدانم قضاي نمازهايي که چند ساله ام را چگونه

ص: 160

بجا بياورم، آيا با انجام دستورات صد رکعتي در شبهاي قدر نمازهاي نخواندم جبران مي شود؟ من خيلي نگران اعمال گذشته ام هستم و از اينکه بايد چند سال نماز قضا بخوانم، واهمه دارم. لطفاً مرا راهنمايي کنيد.

پاسخ: اين ترس مقدسي است که در اين خواهر يا برادر بزرگوار افتاده و گذشته خود را مي خواهد به گونه اي جبران کند. اتفاقاً توبه کامل همين است که انسان شروع کند و آن مقدار که از دستش برمي آيد، جبران کند. مهم شروع است، انتها و تمام کردن با خداست. وطيفه ما اين است که بي اهميت و بي توجه به گذشته هايمان نباشيم. تا وقتي انسان در دنيا است مي تواند اعمال گذشته اش را به هر مقدار که مي تواند جبران کند. اگر اين خواهر يا برادر بزرگوار، اين شبهاي قدر را نقطه شروع جبران بگذارد. اگر نمازي از گذشته او فوت شده است به هر مقدار که توان دارد، شروع به خواندن کند. يک شب بخواهد شب قدر را درک کند که اجر و رشد هزار ماه را دارد و جاي آن اعمال را بگيرد، اين متفاوت است و چيزي جاي اعمال فوت شده را نمي گيرد. گذشته اي که جبران نشده بايد پر شود و چيزي جاي او را نمي گيرد و بايد تکليف امان را انجام بدهيم. اگر ثواب هايي از بعضي اعمال به ما مي دهند و از جهتي رشد مي کند، هنوز از آن جهت اعمال فوت شده کمبود دارد. پس بياييم شروع کنيم و مهم اين سعي است ليس للانسان الا ما سعي (سوره نجم-آيه 39): خدا

ص: 161

تو را در سعي و تلاش ببيند و لازم نيست که همه کارهايش را کنار بگذارد. در رساله ها هم است که قضاي روزه و نماز فوري نيست که همه کارهايش را کنار بگذارد و به اينها بپردازد. مهم اين است که شما شروع کنيد، شما هر روز يک نماز صبح يا ظهر را بخوانيد، هر مقدار که مي توانيد در اين مسير قرار گيرند و خداوند به تفضل خودش کمک مي کند و به اين افراد عنايت مي کند و رحمت خاص خودش را براي اينها مي فرستد که سعي در جبران دارند. اتفاقاً اين افراد پيش خدا خيلي عزيز مي شود. ما در روايت داريم که اي داوود به گناهکاران بشارت بده و آن عابدان را بترسان. داوود گفت: چطور به گناهکاران بشارت بدهم؟ گفت بله چون گناهکاران دل شکسته دارند و اين ارزشمند است. در کوي ما شکسته دلي مي خرند و بس (حافظ).

ما در روايت داريم که رحمت خدا را وسيع بدانيد و همانجور که شما فرموديد براي همه مومنين و همه انسانها براي اينکه در مسير انسانيت و الهي قرار گيرند، دعا کنيد و خدا رحمتش را بيشتر از فردي که بخيلانه دعا نمي کند، مي فرستد.

89-06-14- پاسخ به پرسش هاي بينندگان

بي قرار توام و در دل تنگم گله هاست، آه بي تاب شدن عادت کم حوصله هاست، مثل عکس رخ مهتاب که افتاده در آب در دلم هستي و بين من و تو فاصله هاست، بي تو هر لحظه مرا بيم فروريختن است مثل شهري که به روي گسل زلزله هاست، باز مي پرسمت از مسئله ي دوري و عشق، و سکوت

ص: 162

تو جواب همه ي مسئله هاست.

سوال: من چند سال پيش ازدواج کردم. در آن موقع من حجاب درستي نداشتم، اما نمازم را سروقت و با اخلاص مي خواندم و به درخواست همسرم با حجاب شدم و با او ازدواج کردم، اما بعد از ازدواج فهميدم او از اسلام فقط حجاب و عزاداري امام حسين (ع) را مي داند. او نماز نمي خواند و فيلمهاي خلاف اخلاق نگاه مي کند و به راحتي دروغ مي گويد و هزار خلاف ديگر. حالا با اين رفتار شوهرم من خيلي عوض شدم و ديگر آن حال و روز و اخلاص سابق را به هنگام خواندن نماز ندارم و بعضي وقتها حتي نمازم هم قضا مي شود. احساس مي کنم زندگي ام بيهوده در حال سپري شدن است. لطفاً کمکم کنيد.

پاسخ: متاسفانه گاهي اوقات کساني که به گونه اي مدعي دينداري هستند، وقتي وارد زندگي آنها مي شويم، مي بينيم آنچنان به دين عمل نمي کنند و به واسطه اين عملکردشان ضربه زيادي به ديگراني که به نوعي آنها را الگو مي دانستند. اصلاً يکي از عوامل بيروني تضعيف دين که باعث سرد و سست شدن و از دست دادن دين شود، عملکرد ضعيف و نادرست بعضي از منسوبين و مدعيان به دين و الگوهاي ديني است. همانطور که عمل خوب بعضي از افراد، الگوي مثبتي مي تواند براي تدين مردم باشد. ما در صدر اسلام وجود مقدس پيغمبر اکرم (ص)، ائمه دين و اولياي الهي باعث شدند که دين به شدت در جزيره العرب و جهان پيشرفت کند. عمده اين نبوده که سخنراني و نصحيت کنند،

ص: 163

بلکه به واسطه عملش بود. خودشان مجسمه فضيلت و اخلاق و پاکي بودند. قبل از اينکه حرف بزنند، عمل مي کردند و اين باعث گسترش دين شد. به قول شهيد مطهري که تعبير زيبايي دارد مي گويد اينکه شما مي بينيد انبياء و معصوم الهي اين همه افراد را جذب کردند و فدايي براي دين درست کردند که از مال و جان خود بگذرند، ولي فلاسفه و حکما نتوانستند اينهمه طرفدار پيدا کنند چون فلاسفه و حکما نوعاً حرف مي زنند و تئوري مي دهند و کتاب مي نويسند و مکتب درست مي کنند و فرضيه دارند، ولي انبياء عمل مي کنند حتي نه اينکه اول حرف بزنند بعد عمل کنند، بلکه اول عمل مي کنند بعد حرف مي زنند. اميرالمومنين (ع) دارد که من هر چيزي که به شما توصيه کردم، خودم عمل کردم و هر چيزي که شما را از آن نهي کردم، خودم ترک کردم. خودشان اينطور بودند، لذا فدايي درست مي کردند. شهيد مطهري نقل کرده که يک بار بوعلي سينا که فيلسوف بزرگي بود کنار بهمنيار بزرگترين شاگردش نشسته بود. بهمينار به او گفت: جناب استاد شما آنقدر نبوغ داريد که اگر ادعاي پيغمبري کنيد ما قبولت مي کنيم. ابوعلي سينا گفت: اين چه حرفي است که مي زني. گذشت تا يک شب بسيار سردي در زمستان سفري رفته بودند و در اتاقي کنار هم زير لحاف خوابيده بودند. ابوعلي سينا موقع اذان صبح بيدار شد و موذن داشت اذان مي گفت و به بهمنيار گفت از آن کوزه که آنطرف است براي من آب بيار. براي بهمنيار که خيلي

ص: 164

سخت بود از زير لحاف گرم بيرون بيايد گفت جناب خود شما طبيب هستيد مي دانيد التهاب معده اي که الان است با آب سرد مشکل پيدا مي کند. گفت: من استاد هستم تو به من ياد مي دهي، برو آب بيار. بهمنيار دوباره شروع به بهانه کرد. حقيقت اش من آب نمي خواستم، فقط خواستم به تو بگويم تو که به من گفتي براي پيغمبري مدعي شو، ببين پيغمبر کسي بود که چنين نيروي درست کرد که الان روي مناره در اين سرما يک نفر رفته اذان مي گويد و تو که شاگرد من هستي از جايت تکان نمي خوري. انبياء و اولياي الهي با عمل و پاکي اشان اين فدايي ها را درست مي کردند. معروف است که يهودي که روي سر پيغمبر زباله مي ريخت وقتي از کوچه عبور مي کرد، مريض شد. يک روز پيغمبر رد شد و ديد زباله روي سرش نمي ريزند، سوال کرد اين رفيق ما کجاست؟ گفتند: مريض است و در بستر احتضار است. حضرت با تعدادي اصحاب به عيادت او رفتند. تا فهميد حضرت آمده، سرش را از شرم و خجالت زير پتو برد و بعد گفت يا رسول الله وقتي من اين پتو را کنار مي زنم که طريقه مسلمان شدن را به من آموخته باشيد. يعني او فکر نمي کرد پيغمبر با آن جفايي که او کرده، با او خوبي کند. همانطور که عمل خوب ديندار و متدين درست مي کند، از آنطرف الگوي منفي و عمل زشت از آن کساني که منسوب به دين و مدعيان دينداري و الگوهاي دين هستند و هر

ص: 165

چه بالاتر باشند و تدين آنها ضعيف تر باشد، ضربه او به دين مردم بيشتر است. عالم دين، مداح اهل بيت، قاري قرآن، خانم جلسه اي، مسجدي، مربي تربيتي، بسيجي و پاسدار که به گونه اي منسوبين به دين هستند و يا هر کسي که الگويي براي ديگري پيدا کرده يعني ظاهرش ديندار است مثل همين خانمي که مي گويد من از شوهرم براي حجاب تاثير پذيرفتم. اين نشان مي دهد که شوهر حالت الگويي داشته و آنوقت اگر آنها ضعيف از آب در بيايند به شدت مي توانند به دين مردم ضربه بزنند. نوع مردم بين دين و ديندار نمي توانند جدايي بياندازند و بگويند اين ديندار اشتباه و خطا کرده و ربطي به دين ندارد و همه را به پاي دين مي گذارند و مي گويند اگر دين، دين کاملي بود اين را درست مي کرد و خود اينکه ادعا مي کند، عمل مي کرد. در تاريخ مسيحيت يک دوره اي را به نام ارتداد نام مي برند که از رنسانس شروع شد و تا زمان ما ادامه دارد يعني حدود 6-5 قرن است. يکي از مهمترين عواملي که باعث شد مردم آن زمان در کشورهاي مسيحي از دين زده شوند، عملکرد بد روحانيون کليسا بود. عملکرد خشن و بي منطق که گاهي خودشان فسادهاي اخلاقي داشتند، اينها مردم را زده کرد. اينکه ما مي بينيم اهل بيت اين همه مي فرمايند که لغزش عالِم، لغزش عالَم است. افرادي که عنوان هاي ديني دارند مثل آنهايي که اسم بردم، فقط گناهشان به پاي شخص خودشان نيست، شخصي نيست، بلکه يک گناه اجتماعي هم

ص: 166

دارند چون به دين مردم ضربه مي زنند و نمي توانند بگويند به ما چه. نخير شما يک عنوان داريد. قرآن در سوره احزاب- آيه 32 به زنان پيغمبر (ص) خطاب مي کند: يا نساء النبي لستن كأحد من النساء ان اتقيتن: شما زنان پيغمبر هستيد، همانطور که کار خوب کنيد ثواب آن دو برابر است، اگر خطايي هم کنيد کيفرش دوبرابر است چون شما يک عنوان ديني هم داريد ضربه به دين مردم مي زنيد. در ضمن افرادي که منسوب به دين و الگوهاي ديني هستند، نه فقط بايد خودشان را مراقب باشند، وابستگان خودشان را هم مراقب باشند بخصوص خانواده درجه يک چون مي گويند اين خوب بود خانواده اش را درست مي کرد. در اين آيه به زنان پيغمبر گفته مي شود که پيغمبر به خانمهايت بگو اگر مي خواهيد با من باشيد، بايد رعايت خيلي چيزها را بکنيد، اما اگر مي خواهيد دنبال دنيا باشيد، از من جدا شويد و اين عنوان را نداشته باشيد. البته در بين اولياء و انبياء کساني بوده اند که وابستگان درجه يک مانند فرزند و همسرشان بد مي شدند، به هر حال استثناء هم دارد. انسان مالک انسان ديگري نيست، آنها تمام عوامل را رعايت مي کردند، ولي آن فرد ناصالح در مي آمد، اما آنجا که مي ديدند که ديگر نمي تواند روي اينها کاري کرد، حداقل اولين کسي بودند که مزمت مي کردند و به همه نشان مي دادند که حساب ما جداست و ما عمل اين را قبول نداريم. امام رضا (ع) برادري به نام زيد داشت که معروف به زيد نار

ص: 167

است که آدم خوبي نبود و خود امام رضا (ع) با او برخورد مي کرد و وقتي مي خواست افرادي را جمع کند، حضرت در مقابل او مي ايستاد. من توصيه ام به متدين بزرگوار اين است که اولاً سعي کنيد معيارهاي دين را خودتان بگيريد. وقتي مي بيند دين حقي است و به تعبير اميرالمومنين در يک مسيري که بطرف قله مي رود، اگر ديديد راهروان آن کم هستند ديگر نمي ترسد چون مي داند مسير حقي است. ثانياً اگر هم کسي را مي خواهيد الگو قرار دهيد الگوهايي که حجت ديني هستند انتخاب کنند مثل پيغمبر، ائمه دين و حجت هايي که ائمه قرار دادند مثل مراجع بزرگ يا ولي فقيه که ما به عنوان نائب امام زمان (ع) مي شناسيم که اگر خداوند متعال از ما سوال کردند که چرا فلان کار را کردي مي گوييم چون او گفت و اين مي تواند حجت و دليل خدا پسند باشد، اما براي افراد ديگر آنقدر حساب باز نکنيد و به اندازه ظرف او حساب باز کنند. به اين خواهر محترم توصيه مي کنم شما دردينداري خودتان کم نياوريد، شما ديديد دين حق و پاک است و با عقل و فطرت جور در مي آيد به آن تمسک کنيد و شما سعي کنيد جلوي ضعف و لغزشهاي همسرتان را بگيريد و اگر نمي توانيد، حداقل خودتان تاثير نپذيريد و از آن الگوهاي اصلي دين تاثير را بگيريد، آنها که ضعف نداشتند و ضعف در اين افراد است که عمل نکردند. پس عملکرد ضعيف دينداران مانند بحث فقر توجيهي براي عملکرد ضعيف خودمان نمي شود.

ص: 168

آنهايي که در مواجه با اين افراد هستند براي اينکه کمتر ضربه بخورند، سطح معرفت ديني اشان را بالا بياورند که اگر کساني حتي اسم و عنوان داشتند، در کنارشان دچار سقوط و لغزش شدند، اينها نلغزند و مسير حق را طي کنند و حق را بشناسند.

سوال: جوان 20 ساله هستم و از اول ماه رمضان تصميم گرفتم از کارهاي گذشته ام توبه کنم و توبه هم کرده ام، ولي هميشه دلهره دارم، اول اينکه اطرافيانم باور ندارند و هميشه سرکوفت مي زنند و دوم اينکه اعمال گذشته ام هر ثانيه در مقابل چشمهايم مي آيد و نااميد مي شود و با خودم مي گوييم ديگر توبه از گناهانم فايده ندارد. راهنماييم کنيد.

پاسخ: در جلسات قبل گفتيم براي اينکه اين نااميدي نيايد يک نشانه محکم در وجود خودتان هست. اگر از آن گناه گذشته بدتان آمده است، اين بد آمدن و تنفر و اينکه انسان پشيمان شده، اين نشانه خوبي است که خداوند متعال طالب تو شده که تو ميل به او داري.، پس خداي ناکرده دوباره دچار سوء ظن به رحمت خدا نشود آن در هم در سن 20 ساله، مسئله را اينجوري نبيند. در روايات داريم که حسن ظن به رحمت الهي داشته باشيد. در روايت داريم که بقدري رحمت خدا در قيامت جلوه مي کند که حتي شيطان طمع مي کند که شايد ما را هم ببخشند. پس با توجه به وسعت رحمت الهي چرا کسي حالتي پيدا کند که نااميدي براي او بيايد. خود نااميدي باعث مي شود که ديگر به سمت خدا نرود و اين خيلي خطرناک

ص: 169

است. بنابر اين به هيچ وجه اينطور نبينيد. البته اطرافيان هم جداً مراقب باشند اين سرکوفت زدن کار بسيار اشتباهي است. پيغمبر اسلام (ص) فرمود خوشا به حال آن کسي که عيب خودش او را نگهداشته از اينکه عيب ديگران را بپردازد. اين سرکوفت زدن هيچ توجيهي ندارد. فرازي ناب از امام علي (ع) است که فرمود: اي مالک، اگر ديدي کسي مرتکب گناهي شده، فردا به او به آن چشم نگاه نکن چون شايد شب توبه کرده باشد. وقتي ديگران اينطور برخورد مي کنند باعث مي شود دلهره بر اين جوان بيشتر سايه بياندازد، اما خودش بايد شروع کند و اعتماد را در ديگران ايجاد کند. اعتماد به خدا داشته باشيد و نشانه رحمت در خودتان است و اينکه از گناه بدتان آمده به فال نيک بگيريد و اعمالتان را به صحت و پاکي از نو شروع کنيد که هنوز جوانيد و راه خيلي طولاني است.

سوال: مادر دختر 20 ساله هستم و از دخترم از هر لحاظ راضي هستم، ولي او نماز نمي خواند، وقتي به او با مهرباني تذکر مي دهم مي گويد من با روش خودم با خدا ارتباط برقرار مي کنم. به نظر شما من چکار کنم و به او چي بگويم؟

پاسخ: ما از گذشته اين دختر خانم خبر نداريم که آيا والدين ايشان از کودکي مسائل ديني را براي او شروع کردند و يا تا 20 سالگي گذاشتند چون در توصيه هاي ديني داريم که تربيت ديني را از کودکي شروع مي کنند و چه بسا بعضي دير شروع مي کنند و متوجه مي شوند که شخصيت

ص: 170

شخص شکل گرفته است و کار سختتر مي شود. طبيعي است که در اين سن با دعوا هيچ کاري پيش نمي رود و با لجاجت همراه مي شود. اينجا چند تا کار مي توان کرد، اولاً با لحن مهرباني بگويد که دين و دستورات ديني يک دستورالعملي از طرف خداست که سازنده ماست. بنابر اين براي اينکه ببينيم که اين دستگاه چگونه به بهره برداري مي رسد بايد ببينيم آن سازنده اش چي گفته است. خود پروردگار عالم نماز و روزه و دستورات ديني را قرار داده است. شيطان با اصل عبادت خدا مخالف نبود وقتي فرمود که بر آدم سجده کن. شيطان گفت مرا از اين معاف کن، من تو را طوري عبادت مي کنم که احدي تو را آنطور عبادت نکرده است. خدا فرمود: من به عبادت تو احتياجي ندارم من از آن راهي که مي گويم مي خواهم تو مرا عبادت کني يعني روش عبادت را از من بگيريد. شيطان با روش عبادت مخالف بود و مي خواست خودش يک روش از خودش در بياورد و خدا لعنت اش کرد و از درگاه خودش راند. اين مورد را خيلي بايد مواظب باشيم. خداوند متعال که سازنده ماست مي داند که از چه راهي ما رشد مي کنيم. لذا والدين با مهرباني همين مثالي که زدم را براي او بيان کنند. مطلب ديگر اين است که اگر در خانه زمينه هاي معنوي را زياد کند. گاهي يک جلسه روضه و دعا در خانه بگيرند و يا ايام شهادت معصومين حداقل يک سياهي بزنند و يا براي جشن يک پرچمي براي علامت بزنند. اينها

ص: 171

فضاسازي است و خيلي موثر است. سوم خود شما مادر بزرگوار الگوي عملي باشيد که آثار عملي نماز را به اين دختر خانم نشان دهيد که نماز باعث مهرباني و اخلاق خوش و آرامش و راستگويي شماست. چهارم خالصانه براي او دعا کنيد. همه چيز دست ما والدين نيست تا يک جايي ما مي توانيم پيش برويم، حتي بعضي از فرزندان انبياء و اولياء بودند. پس آنچه از دست ما برمي آيد انجام دهيم و بقيه را خالصانه تضرع کنيم و از خدا بخواهيم که او را هدايت کند. انشاءالله دعاي مادر در حق فرزند مستجاب خواهد شد.

سوال: من خانمي هستم که اصلاً به دنيا و زرق و برق آن اهميت نمي دهم، ولي دوستدار اهل بيت هستم. گاهي دلم هواي زيارت مي کند و مي شکند و مي گويم اي کاش از مال دنيا چيزي داشتم. آيا اين دنيادوستي است؟

پاسخ: شخصي از امام صادق (ع) سوال و درد دل کرد و گفت من خيلي دنيا طلب شدم. حضرت فرمود: مال دنيا را براي چي مي خواهي؟ گفت: به زن و بچه ام برسم و صله رحم کنم و به حج بروم و به ديگران کمک کنم. امام فرمود: اين عين آخرت است، اين دنياطلبي نيست. آن چيزي که بد است اين است که خود اين دنيا را هدف قرار بدهد و در اين بماند، ولي اگر آن را ابزار براي کارهاي خير قرار دهد، اين ديگر دنيا نيست. شما آرزوي اين را داريد که مالي نصيب اتان شود که به زيارت برويد. البته من اينجا توصيه مي کنم به دينداراني

ص: 172

که دستش مي رسد و بارها به زيارت رفته اند، ولي يک نفري از آشنايان حسرت همان يک بار را دارد شما کمکي که به او مي کنيد پيش از آن زيارت به شما داده مي شود.

سوال: آيا دعاها و ذکرهايي که براي رزق و روزي توسط خانم خانه که نان آور نيست، خوانده مي شود، تاثيرگذار است و يا بايد مرد اين اذکار را بخواند، اگر زن اهل ايمان باشد و مرد سست ايمان باشد، چطور؟

پاسخ: در روايات ما است که خود وجود زن در خانه باعث برکت است. روايتي از پيغمبر اکرم (ص) است که فرمودند: ازدواج بکنيد چون خود خانمهايي که وارد خانه مي شوند سهمي از برکت را با خودشان مي آورند. بنابر اين اينطور نيست که اين دعا اختصاصي باشد و کارهايي که براي وسعت رزق انجام مي شود اختصاصي براي کاسب و نان آور خانه باشد. در روايت است در خانه اي که قرآن خوانده شود رزق وسعت پيدا مي کند. اصلاً وسعت رزق براي خانه است و تمام اهل خانه دخيل هستند. يک بار مي گوييم وسعت عمر کسي و يا برکت علم کسي، اين مربوط خود شخص است، ولي اين برکت خانه است. بنابراين تمام اهالي خانه براي اين وسعت رزق دخيل هستند.

سوال: در ماه رمضان درهاي جهنم بسته مي شود و شيطان در غل و زنجير است. پس ما نبايد مرتکب گناه بشويم و يک ماه را پاک پاک سپري کنيم، ولي گاهگاهي ديده مي شود گناهان کوچک و بزرگ را انجام مي دهيم. اين سوال پيش مي آيد شيطان که در غل

ص: 173

و زنجير بود، پس اين گناهان از کجا نشات مي گيرد و اين وحشتناک مي شود که شايد اين از طرف خودمان است. اين چگونه است؟

پاسخ: بزرگي مي گفت شياطين در غل و زنجير هستند به شرطي که ما نرويم آنها را باز کنيم. يکي از عوامل گناه شيطان است که عامل بيروني است، اما يکي از مهمترين عوامل گناه نفس خود ماست که اصلاً شيطان مي تواند روي ما تاثير بگذارد بخاطر اين است که اين نفس اماره او را راه مي دهد. اين عامل گناهي است که حتي در ماه رمضان مرتکب معصيت ها و خطاهايي بشويم. مهم اين است که يک جا جلوي آن را بگيرد و ماه رمضان ماه خوبي است که افسارگسيختگي نفس را بگيرد و آن را رام کند. اگرچه بيشتر ماه رمضان گذشته است، ولي 5-4 روز باقي مانده است و اگر کسي بخواهد تحولي در خودش ايجاد کند اين چند روز غنيمت است و مي تواند کاري کند.

سوال: بهترين کاري که در اين چند روز باقيمانده از ماه رمضان مي توانيم انجام دهيم، چيست؟

پاسخ: همانطور که از اول ماه رمضان اين را گفتيم از کلام پيغمبر اکرم (ص) که فرمود بهترين اعمال پرهيز از گناهان است. بهترين وقت براي اين تمرين در ماه رمضان است. در اين چند روز باقيمانده، اگر کسي بطور جدي اين مراقبه را از گناه داشته باشد، بخصوص آن اعضاء و جوارحي که حس مي کند از آن ناحيه مرتکب مي شود. مثلاً بعضي حس مي کنند چشمهايشان خطاي بيشتري دارد، سعي کنند صبح تا شب و شب تا صبح

ص: 174

نگاه آلوده اي به عمد نداشته باشند. اگر بخشي از ماه رمضان را در اين تمرين بگذرانيم، اين بهترين عمل است. در مرحله بعدي تصميم براي جبران خطاهايي که از ما سرزده و قابل جبران است، بگيريم و آنهايي که قابل جبران نيست، چاره اي جز استغفار نداريم و خداوند به کرمش مي بخشد. کسي که صادقانه از خدا بخواهد، ترديدي نيست که آن گناهاني که قابل جبران نيست مي بخشد. ولي آنهايي که قابل جبران است براي مثال من حق مالي يا حيثيتي و آبرويي کسي را ضايع کردم، بروم و حلاليت بطلبم. همين حلاليت را با يک تماس گرفتن و ارتباط برقرار کردن چقدر رحمت پروردگار را براي خودمان در اين ماه جذب مي کنيم. اگر نماز و روزه اي از ما قضا شده، شروع کنيم. اگر ما اين کارهاي خير را که هر کدام بند بسيار بزرگ زندگي ما از روح ما باز مي کند، اگر در اين ماه که زمينه اش فراهم تر است و در اين اواخر ماه رمضان حس مي کند که باورهاي ديني اش تقويت شده چون بيست و چند روز به خاطر خدا روزه گرفته و نمازهايش را بجا آورده است. ما همين را تصميم بگيريم در يازده ماه بعدي اين تمرين را ادامه بدهيم و واقعاً هم از خداوند متعال کمک بگيريم تا شب آخر ماه. ما روايت داريم که امام سجاد (ع) فرمود: شب آخر ماه رمضان يعني اصلاً شب عيد فطر کمتر از شب قدر نيست و خدا به قدري که در طول ماه از بندگانش گذشته و مغفرت شامل افراد شده تا آن

ص: 175

لحظه آخر هم اين مغفرت و رحمت شامل حال مي شود. بنابر اين بدون ذره اي خستگي و نااميدي براي دوري از گناه تمريني بکنيم و شروعي داشته باشيم که زندگي امان را حتي براي يک روز و براي مدت کوتاهي با بندگي همراه کنيم که در ماه رمضان بهترين جا براي شروع است چون اراده قوي است. اگر اين را انجام بدهيد و خالصانه از خدا بخواهيد در طول يازده ماه بعدي مي توانيد انشاءالله ادامه بدهيد و زندگي را با بندگي سپري کنيم.

سوال: بعضي از همين حالا مي ترسند و ترسشان هم جا داشته باشد چون يک ماه تمرين بندگي کردند و سحر خيز بودند و اين حس خوب سحر و دعاي مستجاب وقت افطار لحظات بسيار نوراني است که وقتي به لحظات آخر ماه مبارک مي رسيم واقعاً دلتنگ اين لحظات مي شويم، ولي بعضي ها بودند که حالات خوش آنها منحصر به يک ماه بود که پنج روز ديگر تمام مي شود. حالا خيلي مشتاقم که بدانم چکار مي شود کرد که اين حالات استمرار داشته باشد.

پاسخ: در قسمت اول سوال که گفتيد حسرت اين ماه است، کاملاً درست است. شما اگر دعاي 45 صحيفه سجاديه که وداع امام سجاد (ع) با ماه رمضان را بخوانيد که با چه عزيزي وداع مي کند و حضرت چه تعبيراتي دارد که در اين ماه، خدا براي ما چه کردي؟ چه پاکي هايي آوردي، چه زمينه هايي فراهم کردي، شب قدري بود که تو آمدي و دست عنايت خودت را روي سر ما کشيدي. يک خداحافظي مي کند که از عزيزترين کس

ص: 176

اش خداحافظي مي کند. اين حسرت و سوز خيلي ارزش دارد و اينها در نزد خدا جزء اعمال حساب مي شود. منتها در مورد بقيه ماه، اينها چيزي نيست که با دعا و ذکر حل شوند، اينها امور دوايي است نه دعايي يعني بايد خودش را مداوا کند. همين شيوه اي که در ماه پيش گرفت و به او نتيجه داد و حسي در خودش ايجاد کرد، حس تنفر از آلودگي ها و بديها، حس همراه شدن با پاکي ها و حس نزديک شدن بيشتر به خدا. اگر همين مسير را ادامه دهد اين نتايج براي او پررنگ مي شود راه همين است و مهم استقامت در اين مسير است که بستگي به اراده خودمان دارد. البته در جلسات آينده بحث عوامل تقويت دين را مطرح مي کنيم و سعي مي کنيم آن امور کمکي را بگوييم ولي مهمترين چيز اراده خود شخص براي ادامه مسير است.

سوال: فقط يک دعاي من مستجاب مي شود و آن اينکه در حال عصبانيت مي گويم هيچي از تو نمي خواهم. به نظر شما درخواست يک همسر مومن و صالح براي کسي که سن ازدواجش دارد مي گذرد، مصلحت نيست. مي خواهم يک جمله کفرآميز بگويم به نظر من خود خدا موجبات نااميدي را فراهم مي کند، وگرنه چرا به هر دري مي زنيم به خواسته امان نمي رسيم.

پاسخ: البته راههايي که گفتند براي کساني که مبتلا به اين مشکل هستند مثلاً اگر کسي آيه صخره که آيات 54 تا 56 سوره اعراف است، بخواند بخصوص 70 مرتبه، زمينه براي حاجت خيلي براي او فراهم مي

ص: 177

شود و يا توسل به امام جواد (ع) و آيت الکرسي براي اين حاجت گفته شده است، اما با همه اين وجود من تقاضايم اين است که جايي براي تسليم خدا در سختيها باز کنيد. ما بايد اين را بپذيريم که قرار نيست اگر همه چيز ما سر جاي خودش بود، ما بندگي کنيم و اگر يک چيزي داده نشد، زير بندگي بزنيم و با خدا کفرآميز حرف بزنيم. قرار نيست خدا تسليم ما باشد و هر چه ما بگوييم او بگويد چشم، بلکه قرار بود او خدا باشد و ما چشم بگوييم و بخصوص آن چشم گفتني ارزشمند است که در سختيها باشد. واقعاً اميدوارانه به اين شيوه خداوند متعال دري را باز کند. در قرآن مي فرمايد: و من يتق الله يجعل له مخرجا و يرزقه من حيث لايحتسب (سوره طلاق-آيه 3): از آنجايي که به گمان شخص نمي رسد براي او روزيش را بفرستد. فقط تکيه اش را از خدا قطع نکند.

سوال: چگونه مي توان جلوي افکار بد را گرفت. چند وقتي است که افکار زشت و ناپسندي در ذهنم مي آيد که پشت سر هم تکرار مي شود. برخي از اين افکار در وجود خدا و اهل بيت پيامبر است و فکر اينکه خدا به خاطر اين افکار از من نمي گذرد باعث تشديد اين افکار مي شود. مي خواستم بدانم من چکار مي توانم کن و آيا افکارم گناه است.

پاسخ: مهمترين چيز اين است که خيلي به اين افکار اعتنا نکنيد. اين افکار گاه به شکل يک وسوسه در مي آيد در رابطه با خدا و دين و

ص: 178

گاهي افکار منفي هم است يعني اينها مثل پارازيت هايي هستند که ناخوداگاه در ذهن آدم خطور مي کند، اينها اصلاً گناه نوشته نمي شود. در روايت از پيغمبر اکرم (ص) متعدد است که فرمود: از امتم نه چيز برداشته شده و آنها را خدا مواخذه نمي کند يکي از آنها اين وسوسه هايي است که در مورد خلقت و خدا به ذهن خطور مي کند، اينها گناه نوشته نمي شود. اينها گاهي دست آدم نيست و ناخوداگاه مي آيد و حتي براي بعضي اينطور القاء مي شود و دلهره بوجود مي آيد که اگر من در اين حالت از دنيا بروم، شايد بي ايمان از دنيا بروم، اصلاً اينطور نيست، اين دست خود اين فرد نيست. هر چه حساستر شود و اعتنا کند، چه بسا شيطان اين وسواس فکري را بيشتر کند. البته در روايات ما توصيه شده که اين افراد براي دفع وسواس فکري و عملي لااله الا الله زياد بگويند و به خدا پناه ببرند و عملاً خودشان را به خدا بسپارند. شيطان ضعيف تر از آن است که به قلعه الهي بتواند نفوذ کند، اگر کسي خودش را به خدا بسپارد به قلعه خدا وارد شده است. خود را به خدا بسپاريد، نه با لفظ و لق لق زبان، واقعاً با صميم قلب بگوييد اعوذ بالله من الشيطان الرجيم: خدايا من خودم را به تو سپردم. خيلي ها به اين افکار اعتنا نکنيد. خود اعتنا کردن باعث مي شود که شيطان فکر کند که اين نقطه ضعف اين فرد است و از همين جا وارد شود و اين افکار را زياد

ص: 179

کند و او را از نظر فکري و رواني بهم بريزد و دچار يک تشويش و دلهره کند که تعادل روحي اش را از دست بدهد. گاهي يک سوال و شبهه اي درباره خدا و دين است و آدم مي پرسد و يا مطالعه مي کند، اما گاهي اين خطورات ناخودآگاه است که براي اينها دلهره نداشته باشند و بي اعتنا باشند و کار خودشان را ادامه دهند، وقتي بي اعتنا شويد شيطان هم به سراغ شما نمي آيد. گاهي من عمداً خيالبافي ها را انجام مي دهم، اين دست خودم است. من نبايد اين رشته را دنبال کنم.

89-06-28- دينداري در آخرالزمان

از باغ مي برند چراغاني ات کنند تا کاج جشنهاي زمستاني ات کنند، پوشانده اند صبح تو را ابرهاي تار تنها به اين بهانه که باراني ات کنند، يوسف به اين رها شدن از چاه دل مبند اين بار مي برند که زنداني ات کنند، اي گل گمان مکن به شب جشن مي روي، شايد به خاک مرده اي ارزاني ات کنند، يک نقطه بيش فرق رحيم و رجيم نيست، از نقطه اي بترس که شيطاني ات کنند، آب طلب نکرده هميشه مراد نيست، گاهي بهانه ايست که قرباني ات کنند.

سوال: يک چکيده اي از مباحث هفته ها گذشته بگوييد.

پاسخ: در جلسات گذشته عمده بحثي را که دنبال کرديم در مورد عوامل تضعيف دين و اموري که به دينداري ما آسيب مي رساند، بحث شد. بعضي از اين عوامل دروني است مثل گناهان و هوا و هوسها و حب دنيا و دنيا زدگي و بعضي از عوامل بيروني است. البته بعضي از عوامل هم

ص: 180

دروني و هم بيروني است مثل فقر. امروز هم به يکي از آفات بيروني دين مي پردازيم که از مهمترين آفات و آسيب هاي ديني، بحث شيطان است که يکي از خطرناکترين راهزنان و سارقان دين که در قرآن و روايات ما به شدت ما را نسبت به او حساس کرده اند که توجه داشته باشيد به اين دشمن خطرناک قسم خورده اي که به تعبير امام کاظم (ع) اين دشمن دشمنان ديگر را هم عليه ما تحريک مي کند و باعث مي شود همه به سمت ديانت ما نشانه بروند.

سوال: آيا شيطان وجود و حقيقت خارجي دارد يعني آيا موجود است يا يک نماد و سمبل شر است؟

پاسخ: اين نکته مهمي براي شروع بحث است که واقعاً بدانيم که شيطان چه موجودي است؟ بعضي که متاسفانه با معارف ديني آنچنان آشنا نيستند، شيطان را صرفاً يک موجود تخيلي و يا موجود سمبل شرارت مي دانند ولي يک موجود واقعي بيروني نيست و يا سمبل هوا و هوس است.ولي وقتي با قرآن و معارف دين آشنا مي شويم به هيچوجه اينطور نيست و شيطان يک موجود واقعي است، تعبير قرآن در سوره کهف-آيه 50 اينطور است: كان من الجن ففسق عن امر ربه: شيطان موجودي است که از سنخ جن است و ذريه و فرزنداني دارد که در قرآن به آن اشاره شده است: افتتخذونه و ذريته اولياء من دونى (سوره کهف-آيه 50): آيا شيطان و فرزندان او را به عنوان سرپرست و مدير زندگي خودتان قرار مي دهيد. در سوره شعراء-آيه 95 جنود و لشگرياني براي او تصوير شده است: و

ص: 181

جنود ابليس اجمعون. نقشه و طرح و برنامه او در قرآن و روايات آمده و راههاي مقابله با او اشاره شده است. تمام اين حساسيت ها با اين طول و تفسير که قرآن و روايات به آن مي پردازند و با لحن هاي مختلف نشان مي دهند که يک موجود واقعي و جدي است که يک زماني از زندگي اش عبادت مي کرده و شيطنت نداشته و در برهه ديگري از زندگي به انحراف کشيده مي شود بر اثر آن آلودگي هاي دروني و ار عالم قدس رانده مي شود و رجيم مي شود و از آن به بعد قسم مي خورد که انسانها را از صراط مستقيم منحرف بکند و باعث دوري آنها از مسير بندگي بشود. اينها مجموعاً نشاندهنده اين است که يک موجود جدي و واقعي است که نقشه اي در اين عالم دارد و با کسي شوخي هم ندارد و خداوند متعال هم بشدت در قرآن تاکيد مي کند که إن الشيطان لكم عدو فاتخذوه عدوا (سوره فاطر-آيه 6): شيطان دشمن است او را دشمن بگيريد. ممکن است دشمني باشد که خيلي با ما کاري ندارد ولي اينکه قرآن با اين تاکيد مي گويد يعني در مقابل او حساس باشيد. به تعبيري که ملاصدرا يک بحث تفسيري اش فرموده تعبير زيبايي است. ايشان مي گويد: شيطان براي حضرت آدم و حوا قسم خورد که مي خواهد نصحيت اشان کند، فريب اشان داد، براي ما که قسم خورده که فريب امان بدهد، ديگر چکار مي کند. چون شيطان در عالم بالا بوده که در روايت امام صادق (ع) است که ملائکه گمان

ص: 182

مي کردند که او از خودشان است يعني بر اثر عبادتهاي ممتدي که انجام داده و حضرت اميرالمومنين (ع) در نهج البلاغه به آناشاره کرده است که سالهاي متمادي عبادت خدا را انجام داد، مقامي به او داده شد که در رديف بعضي از ملائکه بود که ملائکه فکر مي کردند از خودشان است. بخاطر آن انحراف که در او ايجاد شد، از بهشت رانده شد. عالم قدس را مي شناسد، ولو اينکه قدسي و مقدس نيست و راههاي انحراف آن را هم خوبمي شناسد. همه بي راهها و راه گمراه کردنها را بلد است و عمر طولاني هم در مقابل عبادتهاي زيادش به او داده شده است. پس موجودي با طرح و برنامه و نقشه جدي است. شيخ محمد زاهد از بزرگان تهران بودند و نمازهاي با حضور قلب و معنويت مي خواندند و زاهد برجسته بودند که حضرت امام راحل نير با ايشان ارتباط داشتند. ايشان با وجود آن حضور قلبي که داشتند، بعضي قسمتهايي که نماز را باطل نمي کند را فراموش مي کردند و بعد از نماز هم که سخنراني مي کردند افراد ديدند که بصورت پراکنده صحبت مي کند و نظم سابق را ندارد و حتي در موقع حرکت در خيابان يکي و دو جا نزديک بود ماشين او را بزند. يکي از دوستان پرسيد آقا دو سه روز است که حواستون سرجايش نيست. گفتند بله که پريشان هستم يک روايت دو سه روز پيش خواندم که آن روايت پريشانم کرده است چون اهل يقين و باور بود، روايات اهل بيت را هم باور داشت. اين روايت اين است که

ص: 183

پيغمبر اکرم (ص) به امام علي (ع) فرمودند: يا علي به تعدادي که تو از راههاي هدايت و خوبي بلدي، شيطان هم از راههاي ضلالت و بدي بلد است. حالا من با اين موجودي که به جان من افتاده و استاد گمراه کردن است، من چه کنم و نمي خواهي پريشان باشم. چنين موجودي در عالم فعاليت مي کند و خستگي ناپذير است. کلاً جن خوب و بد دارد و مثل انسان مکلف هستند و به جن هاي شرور شياطين مي گويند که بزرگترين آنها ابليس است که همان شيطان معروف است که آدم و حوا را در بهشت فريفت و باعث رانده شدن آنها شد و خودش هم رانده شد.

سوال: فلسفه وجودي شيطان چيست؟

پاسخ: نکته اي علامه طباطبايي در الميزان دارند که نظام عالم، نظام سلسله وار و زنجيره اي است که اگر يکي از حلقه ها کم شود، کل آن نظام بهم مي خورد و گويي لغو مي شود يعني اين نظام با تمام حلقه هايش معنا پيدا مي کند و ساخته مي شود و از جمله شيطان يعني شيطان که يکي از حلقه هاي اين نظام است، نباشد، اصلاً نظام خلقت لغو مي شود. وقتي اين را مي شنويم عجيب مي ايد. توضيح مطلبي که خود ايشان فرمودند اين است که خداوند متعال عالم را خلق کرد براي اينکه انسان که گل سرسبد عالم آفرينش است، بوجود بيايد و انسان براي اين خلق شد که تکامل و رشد پيدا کند و به اهدافي که خدا انتظار دارد، برسد. تکامل انسان وقتي است که از بين خير و شر و

ص: 184

از دو راهي خوب و بد، خوب را انتخاب کند و نه اجباراً در مسير خوبي برود. کارهاي غيراختياري براي انسان رشد نمي آورد. الان فرض کنيد ما تنفس انجام مي دهيم و ضربان قلبمان مي زند، اين باعث رشد ما نمي شود چون در اختيار ما نيست. بنابر اين ارزش کار انسان زماني است از بين خوب و بد، خوب را انتخاب کند. شيطان آن کسي است که شر را درست مي کند و از آنطرف انبياء خير را درست مي کنند، پس دو راه در اين عالم انداختند که اين دو راهي درست شود و انسان از اين دو راهي انتخاب کند. البته همه خير و خوبي را انتخاب نمي کنند. اما در عين حال براي نظام تکاملي انسان لازم است که اين دو راهي باشد. پس فلسفه خلقت شيطان همين است که امتحاني فراهم مي کند و يک دو راهي درست مي کند. اين تعبير قرآن است که ليجعل مايلقي الشيطان فتنه (سوره حج-آيه 53): خدا القائات شيطان را وسيله امتحان قرار داده است پس او مامور الهي است، اگرچه خودش دچار خسارت شده است، اما براي انسان اين زمينه را فراهم مي کند. نظام خلقت که براي تکامل انسان است با وجود شيطان معنا مي دهد که آن دو راهي درست شود. به تعبير مولوي: دو علم افراخت اسپيد و سياه، آن يکي آدم دگر ابليس راه. اين دو تا علم بايد باشدکه انسانها زير يکي از آنها بروند و اظهار وجود کنند و شيطان يکي از آن علمها را بلند کرده است. همين که فلسفه وجودش است، فلسفه بقايش هم

ص: 185

هست. اين مهلتي که خدا به او داد، بالاخره انسانها بايد تکامل پيدا کنند و در همه زمانها اين دو راهي بايد باشد. البته جهت ديگرش هم اين است که شيطان از اولش شيطان نبود، بلکه عابدي بود و خداوند او را موجودي خلق کرد که مي توانست خوب باشد يا بد و او بد را انتخاب کرد و رانده شد، ولي براي انسانها در کل نظام احسنت الهي چيزي است که مايه رشد و تکامل باشد.

سوال: راههاي نفوذ شيطان را توضيحاتي بفرماييد.

پاسخ: يکي از مباحث بسيار مهم بحث شيطان شناسي است و شايد گفت هيچ کتاب آسماني مثل قرآن به اينصورت راههاي نفوذ شيطان را بيان نکرده است. اصل کار شيطان وسوسه است و اصلي ترين کار شيطان دعوت به شر و انحراف است که انسان در صراط مستيقيم نرود. همانکه خودش گفت: قال فبما أغويتني لأقعدن لهم صراطك المستقيم: من بر صراط مستقيم مي نشينم و توري پهن مي کنم که آنها را بتوانم خارج کنم و در جاي ديگر قسم خورد که فبعزتك لأغوينهم أجمعين (سوره ص-آيه 82): پس به عزت تو سوگند كه همگى را فريب مي دهم. منتها فريب انسانها توسط شيطان از طريق وسوسه و دعوت است و به زور کسي را به بيراه نمي برد. بعضي افراد آنقدر هواي نفساني در آنها قوي است که شيطان خيلي نياز ندارد براي آن فرد هزينه کند، وگرنه شيطان براي همه تور پهن مي کند منتها براي همه نياز نيست که رئيس وارد عمل شود و اي چه بسا يک فرد ضعيفي را از شياطين را براي وسوسه او

ص: 186

مي فرستد. کار شيطان دعوت است و به تعبير ديگر شيطان از ديوار و پنجره وارد نمي شود بلکه در مي زند و آن کسي که در را به روي او باز کندف بر او وارد مي شود. به تعبير ديگر به زور خودش را وارد نمي کند و شيطان يک نقطه ضعف مي بيند و سنخيتي از نظر آلودگي ها مي بيند. مثل ميکروبي که وقتي وارد بدن مي شود که بدن ضعيف شده باشد. يک بدني که بنيه قوي داشته باشد و تمام راههاي ورود ميکروب را سد مي کنند و سالم مي مانند. شيطان که وسوسه و دعوت مي کند که در قرآن اين دو آمده است: الا ان دعوتكم فاستجبتم لي (سوره ابراهيم-آيه 22): من دعوتتان کردم خودتان اجابتم کرديد، چرا مرا ملامت مي کنيد. فلا تلوموني ولوموا انفسكم (سوره ابراهيم-آيه 22): خودتان را ملامت کنيد که من را به خانه اتان راه داديد. شيطان براي اينکه دعوتش مورد پذيرش قرار بگيرد راهها و ترفند دارد. يکي از راههاي ورود وسوسه به جان و دل ما اين است که او مي آيد گناهان و آلودگيها را زينت مي دهد. شيطان باطل را چهره حق مي دهد و زشت را زيبا نشان مي دهد که انسان سراغ آن زشتي برود چون شيطان اين را مي داند که انسانها فطرتاً از زشتي ها بدشان مي آيد، لذا چهره آن را زينت مي دهد و مي پوشاند تا انسان به سمتش برود. مثلاً در بين خودمان اين توجيهات هم نفسمان و هم شيطان القاء مي کند که براي آلودگيها کلاه شرعي مي گذارد. مثلاً

ص: 187

از کسي مي خواهد غيبت کند مي گويد غيبت اش نشود. با اين جمله مي خواهد گناهش را سبک کند که بتواند انجام بدهد. يا ابتدا مي خواهد غيبت و يا عيب کسي را بگويد، مي گويد آدم خوبي است من هم دوستش دارم، اما اين عيب را دارد، من به خودش هم گفته ام و يا جلوي خودش هم مي گويم. اينها همه کلاه شرعي است. توجيهات زينت دادن يک گناه و موجه کردن آن است که آدم قانع شود آن را عمل کند. فرض کنيد دختر و پسر نامحرمي هستند و مي خواهند ارتباط با هم داشته باشند، يک کلاه شرعي سر خودش مي گذارند که ما براي آشنايي است تا ببينيم که بدرد هم مي خوريم و ازدواج کنيم، در حاليکه به اينها بگوييد به بزرگترها بگوييد. مي گويندک نه لازم نيست آنها بدانند. اين يک موجه کردن گناه است که شيطان از بيرون و نفس از درون توجيه و تزئين مي کند. يکي ديگر را از راههايي که شيطان انجام مي دهد تحقير گناه است يعني بعضي از گناهان صغيره را مي گوييد اين که چيزي نيست. مثلاً يک فيلم و موسيقي حرام که چيزي است. يک نگاه يا يک دروغ کوچک به کجا برمي خورد. اين تحقير کردن گناه يکي از کارهاي شيطان است که اين پله اول اوست و قطعاً اگر اين پله را برود گناهان بزرگتر را جلوي راه آدم مي آورد. آن ضرب المثل تخم مرغ دزد عاقبت شتردزد مي شود. يکي ديگر از ترفندهاي شيطان که در قرآن اشاره شده است، سياست گام به گام و

ص: 188

تدريج و آهسته آهسته نفوذ کردن در دل و جان است. در چند جاي قرآن آمده لا تتبعوا خطوات الشيطان إنه لكم عدو مبين (سوره بقره-آيات 168و 208). خطوه آن گامهاي کوچک و پنهان و آهسته مثل دزد که شب جايي مي رود. در بحارالانوار مجلسي نقل شده است که يک عده اصحاب پيغمبر اکرم (ص) در مجلسي خدمت حضرت آمدند. گفتند يا رسول الله وقتي پيش شما هستيم حس مي کنيم خيلي حال خوش داريم، اصلاً گويي بهشت و جهنم را مي بينيم، ولي از خدمت شما بيرون رفتيم و وارد زندگي معمولي و کار و کاسبي شديم، حالمان دوباره سرجاي اولش برمي گردد و مي ترسيم اين نفاق باشد. پيغمبر (ص) فرمود: نه اين نفاق نيست اين از خطوات شيطان است. اين رد پاي شيطان است که آرام آرام مي آيد تا وقتي در کنار من هستيد در مجلس پيغمبر دست شيطان به آنها نمي رسد. مثل ماه رمضان که شياطين در قل و زنجير هستند، ولي آنها در بيرون مجلس پيغمبر و يا براي ما بيرون از ماه رمضان در کمين هستند. پيغمبر (ص) مي فرمايد: آرام آرام شياطين مي آيند از حالات خودتان پي ببريد و مواظب سقوط و صعودتان باشيد که شيطان دارد نفوذ مي کند. او ناشناخته وارد مي شود. قبلاً گفتم علائمي در ما است که تدريجاً ما عقب گرد مي کنيم. ابتداً شيطان که در او نفوذ پيدا مي کند، نسبت به معنويت مثل دعا و نماز بي اشتها مي شود و حال ندارد و به زور تکليف را انجام مي دهد. اگر خودش را مداوا نکرد

ص: 189

بي شک در بعضي از مسائل و معارف ديني دچار شک مي شود و اگر در اين مرحله خودش را مداوا نکرد دچار سوء ظن و بدگماني مي شود که نکند اينها دروغ باشد و اگر اين را هم مداوا نکرد مرحله آخر مرگ روح است يعني کفر و اين در بعضي دعاها است که خدايا ما را طوري کن که نه دچار شک و نه دچار ريب و بدگماني و سوء ظن و نه دچار کفر شويم. اين علائمي است که شيطان بتدريج در انسان درست مي کند و آن گام به گامش انسان را تا حد کفر و بي ديني مي برد.

سوال: چکار کنيم که راههاي نفوذ شيطان را سد کنيم. چگونه با او مقابله کنيم، آيا واقعاً توان مقابله با شيطان را داريم يا نداريم؟ آيا شيطان خيلي قوي است و ما ضعيف هستيم و يا در قرآن اشاره شده است که کيد شيطان ضعيف است و ما ضعيف هستيم که شيطان بر ما تسلط دارد. مي خواهيم راههاي سلط او را ببنديم.

پاسخ: هيچوقت خداوند متعال موجودي را خلق نمي کند که انسان را به شرارت بکشد و دستش آنقدر باز باشد و از آنطرف دست انبياء خودش که نقطه مقابل رو به خير دعوت مي کنند بسته باشد و در عين حال اينکه رحمت خدا بر غضب اش سبقت دارد. اولاً اين را بدانيد که در مصاف با شيطان ما تنها نيستيم و کمکي هاي زيادي داريم و مهمترين کمکي ها خود خداوند متعال است. ان الله يدافع عن الذين امنوا (سوره حج-آيه 38): خدا مدافع آن کساني

ص: 190

است که ايمان دارند و در مسير بندگي هستند، ولي شرط اينکه خداوند بزرگ کمک بدهد و شيطان را رد کند، اين است که انسان در مسير بندگي قرار گيرد. اين را به خود شيطان هم گفته شده است. در قرآن به شيطان ذکر شده است که تو سلطه اي بر بندگان من نداري: إن عبادي ليس لك عليهم سلطان إلا من اتبعك من الغاوين (سوره حجر-آيه 42): مگر آن گمراهاني که خودشان بدنبال تو افتادند. آن کساني که مسير و جهت درستي را ندارند و گمراه هستند، مثل کساني که در بيابان تاريکي هستند و نمي دانند کجا بروند و با هر صدايي به سمت اش مي روند. اما کسي که مسير را مي داند و خدا را مي شناسد و به سمت او مي خواهد گام بردارد، حتي اگر يک جاهايي ممکن است لغزش داشته باشد، دستش گرفته مي شود. به تعبير بعضي از روايات ما که در بحارالانوار جلد 60 آمده که وقتي شيطان گفت من از چهار طرف به سمت انسان مي روم و او را فريب مي دادم (سوره اعراب-آيه 16) يعني از پيشرو يعني آمال و آرزوها و از پشت سر يعني دنيا که بعد از مرگ او را پشت سر مي گذارد، از سمت راست يعني از سمت خوبيها و عبادات و از سمت چپ که از طريق گناهان است. ملائک به خداوند گفتند: شيطان از چهار طرف حمله مي کند، انسان چي؟ خداوند متعال فرمود: دو راه براي انسان باز است: بالا و پايين، دعا و کمک از آسمان خواستن و سجده. کسي که دستي بر آسمان

ص: 191

بلند کند و يا سري بر زمين در مقابل خداوند متعال فرود بياورد، اين تنها نمي ماند. اين را بايد در نظر بگيريم. بعضي از عرفا حرف قشنگي دارند مي گويند شيطان سگ آموزش ديده خداست. سگ نگهبان براي غريبه ها پارس مي کنند و براي آنها که آشناي خانه هستند پارس نمي کنند. اگر کسي آشناي ولايت خدا و خانه خدا و مسير بندگي باشد و پناه ببرد، قطعاً دست شيطان به ولايت خدا نمي رسد. شيطان به سمت کساني مي رود که گمراه هستند و از شيطان تبعيت مي کنند. لذا شما تمام راههايي که در روايات و قرآن به آن اشاره شده است به نوعي پناه بردن به خداست و رفتن به حريم الهي است. گفته شده که هر جا که شيطان مي خواهد وسوسه کند، أعوذ بالله من الشيطان الرجيم بگوييد استعاذه، اين استعاذه فقط يک لفظ نيست بلکه با گفتن اين پناه به او مي برد. يک ديگر از راههاي مقابله گفتن بسم الله الرحمن الرحيم در هرکاري است که شيطان شريک نشود. در روايت داريم که در موقع غذا خوردن فرشتگان اگر مي بينند که شخص با توجه به خدا ذکر را مي گويد به شيطان مي گويند دور شو، اين سفره، سفره با برکتي است و ذکر خدا در آن شده است. اگر اينکار را نکردند به او مي گويند خبيث، با او شريک شو. يعني آن نيروي که مي خواهد از اين غذا بگيرد در راه شيطان بکار گرفته مي شود. در قرآن به شيطان گفته شده است: و شارکهم في الاموال و الاولاد (سوره اسرا-آيه 64)

ص: 192

که شريک اموال و اولاد آنها شو. آن کساني که بي توجه به خداوند متعال هستند شيطان از اموال و اولاد و متعلقات آنها در مسير خودش بهره مي گيرد، ولي کساني که توجه به خدا دارند، اينطور نيست. يکي ديگر از چيزها نماز است که شيطان در مواقع نماز به نماز افراد را نگاه مي کند و آنکه مواظب مواقع نمازهايش است و حساسيت به نمازهايش دارد. شيطان مي بيند که او سنخيت با خودش ندارد چون خودش که بنده نيست. در روايتي از پيغمبر اکرم (ص) وارد شده که مجلسي در کتاب بحارالانوار جلد 82 دارد که فرمود: شيطان تا وقتي انساني بر نمازهاي پنجگانه اشان مراقبت دارد از او مي ترسد ولي همينکه نماز را ضايع کرد بر آن شخص جرات پيدا مي کند و او را به گناهان بزرگ مي اندازد. شخصي از امام صادق (ع) پرسيد: کي استخاره کنيم؟ امام فرمود: بهترين وقت استخاره وقتي است که در نماز به سمت خدا ايستاده ايد. دورترين وقت شيطان به انسان وقتي است که در نماز است.

يک نقطه بيش فرق رحيم و رجيم نيست، از نقطه اي بترس که شيطاني ات کنند

89-07-04 - حربه ها و سياست هاي شيطان براي نفوذ در انسان

سوال – در مورد حربه ها و سياست هاي شيطان براي نفوذ در انسان توضيحاتي بفرماييد .

پاسخ – يكي از خطرناك ترين راهزنان دين مخصوصا در آخر الزمان شيطان است . كه با تمام لشكريان و قواي خودش سعي مي كند انسان را به انحراف بكشاند . شيطان مي داند كه در آخر الزمان دارد به اجل خودش نزديك مي شود و به آخرين فرصت هاي خودش

ص: 193

مي رسد . در قرآن داريم كه وقتي شيطان از بهشت رانده شد ، از خدا خواست كه تا قيامت به او مهلت بدهد . خدا فرمود : من تا وقت معلومي به تو مهلت مي دهم . در بعضي از روايات وقت معلوم را زمان ظهور دانسته اند و آن زمان وقت شيطان تمام مي شود . موقع ظهور و رجعت ائمه كه دين گسترش پيدا مي كند ، موانع دين كه يكي شيطان است كم مي شود . بعد از شيطان هنوز هواي نفس است كه باعث تحريك انسان به گناه بشود. البته گناهاني كه بطور فراگيري ظلمي را بوجود نياورند . زيرا آن زمان ، زمان عدل است . شيطان بعنوان يك عامل بيروني كه براي انسان دو راهي خير و شر درست مي كرد ، وقتي خود انسانها خير و عبوديت را انتخاب كردند فلسفه ي وجودي شيطان از بين مي رود . شيطان در آخر الزمان تمام دست و پاهاي آخر خودش را خواهد زد و هر چه تير دارد رها مي كند . اصلي ترين كار شيطان وسوسه و دعوت به شر ، آلودگي ها ، انحراف از دين و ديانت است منتها براي اينكه اين دعوت شيطان مورد پذيرش قرار بگيرد و انسانها او را به خانه ي خودشان راه بدهند شيوه ها و ترفندهايي دارد .او مي داند كه انسانها براحتي شر را قبول نمي كنند بنابراين ترفندهايي دارد كه زشتي ها را بقبولاند و وارد زندگي مردم بكند . يكي از شيوه هاي شيطان تزيين است . يعني زشت را زيبا جلوه دادن ، بدي و

ص: 194

آلودگي را خوب نشان دادن تا انسانها آنرا قبول بكنند زيرا انسانها فطرتا از زشتي ها بدشان مي آيد . وقتي شيطان بدي را به شكل خوبي ها جلوه داد و منكر را به شكل معروف جلوه داد ، چه بسا با توجيحي كه براي انسان در مورد كار زشت صورت مي گيرد موجه مي شود و كار را انجام مي دهد . يكي ديگر از ترفندهاي شيطان تحقير كردن و كوچك شمردن گناه است . يعني شيطان وسوسه مي كند كه اين گناه چيزي نيست . يكي ديگر از ترفندهاي شيطان سياست گام به گام و تدريجي جلو آمدن است كه در قرآن به خطوات تعبير شده است . شيطان در به انحراف كشاندن انسان خيلي صبور است . اميرالمومنين فرمود : شيطان دين شما را گره گره باز مي كند. خيلي آرام و آهسته نفوذ پيدا مي كند . كساني كه در اعمال خودشان مواظبت ندارند ممكن است كه سرباز و اسير شيطان بشوند . شيطان كسي را نمي كشد بلكه اسير مي گيرد . شيطان مي خواهد يار درست كند . شيطان درابتداي كار كسي را دعوت به بت پرستي يا فحشا يا دزدي نمي كند . مخصوصا در انسانهاي متدين مي داند كه اين دعوت ها جا نمي افتد . او ابتدا يك زاويه انحراف كوچكي در زندگي درست مي كند . مثلا شيطان انسان را نسبت به امور شبه ناك بي اعتنا مي كند . مثلا اين غذاي شبه ناك چيزي نيست يا اين حرف نمي دانم غيبت است يا نه ولي چيزي نيست . احتياط نكردن و لبه ي

ص: 195

پرتگاه راه رفتن ، اگر كسي به بي قيدي به مشتبهات و لبه پرتگاه راه رفتن عادت بكند ، شيطان يك قدم جلو مي آيد . در قدم بعدي شيطان گناهان صغيره را كوچك مي كند . مثلا يك شب كه هزار شب نمي شود و اين كار به كسي ضرر نمي زند و بعد كم كم انسان بزرگترين گناهان را انحام مي دهد . ما در تاريخ مي بينيم كه بعضي انسانها، افراد بدي نبوده اند ولي از جنايت كارترين انسانها شده اند . مثلا عبدالملك مروان كه از خلفاي بني اميه بود زماني به كبوتر مسجد معروف بود. او وقتي به خلافت رسيد خيلي كشتار كرد . او مي گفت : زماني اگر من مورچه اي را مي كشتم وجدانم آسوده نبود ولي الان آدم مي كشم و اصلا ناراحت نيستم . او در عرض يك شب به اين مرحله نرسيده است . اين افراد درونشان كم كم پوك شد و شيطان در آن جاي گرفت . شمر زماني جزو سربازان اميرالمومنين بود . شمر در جنگ صفين زخمي شد . چه اتفاقي افتاد كه او آنقدر سقوط كرد كه جزو جلادهاي كربلا شد؟ اين اتفاق تدريج مي افتد . انسانها در اول خوب بدنيا مي آيند ولي بتدريج قاتل مي شوند . اميرالمومنين در خطبه ي 7 نهج البلاغه مي فرمايد: شيطان در بعضي افراد تخم گذاري مي كند . جوجه هايش را پروزش مي دهد و آرام آرام آنها را بزرگ مي كند . در حدي كه اين افراد بلند گو و ديده بان شيطان مي شوند. يعني شيطان در او

ص: 196

نفوذ كرده است . يكي ديگر از راههاي شيطان اين است كه به تناسب روحيات هر كس در او نفوذ مي كند . او روانشناس بسيار ماهري است . او از نقاط ضعف انسانها وارد مي شود و كار خودش را انجام مي دهد . سوره ي اعراف آيه 16 مي فرمايد : شيطان از چهار طرف مي آيد . اين چهار طرف ، جهت جغرافيايي نيست . شيطان وارد روح و جان انسان مي شود و روح انسان مجرد است . اين چهار جهت كنايه است . اينكه شيطان از جلو مي آيد يعني آخرت كه در جلوي ما است را كوچك نشان مي دهد . مثلا اگر فرد گناهي انجام داد مي گويد : بعدا توبه مي كني . يعني آخرت را نسيه مي بيند و فكر مي كند كه خيلي فرصت دارد . علامه طباطبايي در تفسير الميزان مي فرمايد شايد معناي از جلوي اين باشد كه شيطان در آرزوهاي انسان تصرف مي كند . يعني آرزوها را در انسان بزرگ مي كند و انسان براي رسيدن به اين آرزوها دست به هر كاري مي زند . شيطان براي بعضي ها از راه پشت سر مي آيد يعني از راه دنيا كه انسان بعد از مرگ آنها را پشت سر مي گذارد مثل مال دنيا و فرزند . اينكه شيطان از سمت راست و چپ مي آيد كنايه از خوبي ها و سعادت است و سمت چپ كنايه از بدي هاست . شيطان براي بعضي ها از راه عبادات و خوبي ها وارد مي شود. شيطان بعضي ها را وسوسه مي كند

ص: 197

كه در عبادات زياده روي كنند و وقي انسان فوق حد ظرفيت خودش كار كند زده مي شود. يا انسان دچار عُجب مي شود. گاهي شيطان از راه تدين وارد مي شود و فرد را دچار وسواس در طهارت و عبادات ديني مي كند . گاهي شيطان هواها را بصورت دين قالب مي كند . اينها شيوه هاي نفوذ شيطان است .

سوال – ما چكار كنيم كه نقطه ضعف هاي ما راه نفوذ شيطان نباشد ؟

پاسخ – كسي كه لجاجت ، حسادت ، تكبر ،سوء ظن و ... دارد ،اينها نقطه ضعف است . شيطان حس مي كند كه از طريق اين نقطه ضعف ها مي تواند وارد بشود . شيطان فردي كه در عالم قدس مسيري را گذرانده است و بر افراد احاطه دارد . البته شيطان روي انسان تسلط ندارد كه كسي را به زور به راهي ببرد . شيطان در مي زند و خودش را دعوت مي كند ولي ما در را به روي او باز مي كنيم . وقتي ما در را باز مي كنيم در واقع همان نقطه ضعف هاي ماست . انسان وقتي خشمگين مي شود عقلش كار نمي كند و هر كاري مي كند و شيطان از همين جا وارد مي شود . يكي از ياران خوب امام رضا (ع) به امام گفت : من مدتها از خدا حاجتي مي خواهم كه به تاخير افتاده است و در دلم از خدا گله مند هستم . امام : فرمود : مواظب باش كه شيطان از اين طريق وارد نشود و تو را از رحمت خدا مايوس نكند

ص: 198

. اين صفت جاپاي شيطان است . شيطان به حضرت نوح گفت كه من در سه جا به انسان خيلي نزديك مي شوم : وقتي كه انسان دچار خشم و غضب مي شود ، جايي كه انسان قضاوت مي كند و زماني كه با نامحرمي تنها قرار مي گيرد . اين نقطه ضعف هايي است كه ما مي توانيم در اختيار شيطان قرار بدهيم . ما بايد سعي كنيم كه اين نقطه ضعف ها را معالجه كنيم . اگر انسان خودش را زير ذره بين بگذارد بدي هاي خودش را مي فهمد . انسان ممكن است كه بيماري خودش را نداند ولي علائم آنرا مي بيند و مي فهمد كه تعادل جسمي ندارد . بيماري هاي روحي هم همين طور است . هفتاد صفت بعنوان جنود شيطان در انسان وجود دارد مثل حسد، كينه ،خشم و ... كتاب شرح حديث جنود عقل و جهل نوشته ي امام خميني است ( هشتاد صفحه ي اول را نخوانيد ) . كتاب قلب سليم نوشته ي شهيد دستغيب است . ما مي توانيم كتاب هاي اخلاقي را كم كم بخوانيم و به آن عمل كنيم تا اين خصوصيات در وجود ما جا بيفتد . ما بايد نقطه ضعف هاي مان را از بين ببريم تا شيطان از آن راه وارد نشود .

سوال – آيا درست است كه شيطان هنگام مرگ و احتضار مي خواهد دين انسان را از او بگيرد . راهنمايي بفرماييد .

پاسخ – آخريم مرحله اي كه شيطان مي داند انسان از دست او خارج مي شود هنگام مرگ است . بعد از

ص: 199

مرگ دست شيطان به آنجا نمي رسد . شيطان درآن لحظه ي حساس همه ي سعي خودش را مي كند . در هنگام مرگ براي انسان وحشتي بوجود مي آيد زيرا انسان مي خواهد به دنيايي قدم بگذارد كه به كارهاي او رسيدگي مي كنند و از طرفي در اين هنگام براي انسان حسرتي وجود دارد زيرا دارد تعلقات خودش را از دست مي دهد . از طرفي بخاطر ناشناخته بودن مسير يك سردرگمي براي او وجود دارد . اين اتفاقات براي كساني مي افتد كه از قبل خودشان را آماده نكرده بودند . قرآن لحظه ي آخر زندگي انسان را سكرات موت ( حالت مستي و گيجي )مي گويد . شيطان در اين حالت وارد مي شود و مي خواهد يك جوري كفر او را در بياورد و كفر را به زبان يا دل انسان جاري بكند . شيطان تعلقات انسان را جلوي چشمش جلوه مي دهد . شيطان مي خواهد كاري بكند كه شخص ناراضي بشود . در آميزه هاي ديني داريم كه كساني كه در اطراف فرد محتضر هستند عقايد را به او تلقين بكنند . امام صادق (ع) مي فرمايد : شيطان در هنگام مرگ انسان ياران خودش را مي آورد كه در دل فرد شك بيندازد و او رابه كفر بكشاند . وقتي شما در كنار محتضر قرار گرفتيد شهادتين را تلقين كنيد تا از دنيا برود . اين نشان دهنده ي اين است كه در آن هنگام حتي بديهيات دين هم مورد حمله ي شيطان قرار مي گيرد . كسي كه با خدا و دين نداشته و جاپا براي

ص: 200

شيطان گذاشته است،سعي شيطان در اين است كه ايمان آنها را بگيرد.همه ي انسانها مي خواهند به بهشت بروند ولي در لحظه ي آخر هست كه شيطان خوب و بد را از هم جدا مي كند و نشان مي دهد كه عقايد چه كسي واقعي است . كساني كه يك عمر در مسير بندگي بوده اند و حتي ممكن است كه اشتباهاتي را داشته اند ولي در لحظه ي آخر دست آنها گرفته مي شود . در وسائل الشيعه داريم كه حضرت عزرائيل مي گويد كه من پنج نوبت نماز آنها را مي بينم اگر آنها مواظب نمازهاي پنج گانه شان بوده اند من خودم براي آنها تلقين مي خوانم . امام صادق (ع) مي فرمايد : شيطان هنگام مرگ نزد دوستان ما مي آيد كساني كه در مسير بندگي بوده اند و مي خواهد آنها را فريب بدهد تا دين آنها را بگيرد . خدا جلوي او را مي گيرد . اين همان كلام خداست كه خدا با يك گفتار محكم در دنيا و آخرت او را نگه مي دارد . فرزند علامه ي حلي توصيه ي زيبايي دارد . فخر المحققين مي گويد كه يك با ر صادقانه اعتقادات خودتان را در نظر بياوريد و به خدا بسپاريد . خدايا من اعتقاد دارم كه تو يكي هستي و پيامبر توآخريم است و ... من اينها را امانت پيش تو مي گذارم ، اينها را در هنگام مرگ به من برگردان .اين دعاي عديله اي است كه در مفاتيح آمده است . سعي كنيد كه يك بار اين دعا را بخوانيد . در آخر

ص: 201

اين دعا اعتقادات را به خدا بسپاريد كه او هنگام مرگ به شما برگرداند . فردي نزد امام صادق (ع) آمد و گفت كه ياران شما مي گويند : ايمان دو جور است يكي ايمان ثابت و ايمان هاي ظاهري (ع) كه زايل مي شود . آن فرد سوال كرد كه من چكار كنم كه ايمان من ثابت بماند حتي لحظه ي مرگ .امام فرمود اين دعا را زياد بخوان : رضيت بالله ربا ... كه تعقيبات مشتركه ي نماز است . اميرالمومنين مي فرمايد : براي دفع شك و تثبيت ايمان و بدست آوردن اطمينان و يقين آيه 54 تا 56 سوره ي اعراف را هفتاد مرتبه بخوانيد . مرگ هر كسي همرنگ خودش است . اگر مرگ من زشت بودم خودم زشت هستم .

سوال – در مورد راههاي مقابله با شيطان توضيحاتي بفرماييد .

پاسخ – تنها راه مقابله با شيطان استعاذه ي عملي است يعني انسان به خدا پناه ببرد . اگر درنده اي در بيابان به شما حمله كند اگر شما بايستيد و هزار بار بگوييد كه به قلعه پناه مي برم فايده اي ندارد شما بايد عملي اين كار را انجام بدهيد . پناه بردن به خدا اين طور است كه اولا ما بايد از نقطه ضعف ها را كنار بگذاريم و خودمان را معالجه بكنيم و ثانيا به دين خدا پناه ببريم . اول نماز و عبادات اعوذ بالله بگوييم ، بسم الله الرحمن الرحيم و الله اكبر ذكر بزرگ خداست كه شيطان را طرد مي كند . كساني كه نماز را سبك مي شمارند شيطان بر آنها

ص: 202

چيره مي شود . مهمترين كار استعاذه ي عملي است و در كنار آن ذكرها و خواندن صلوات و دادن صدقه است .

89-07-11 - حربه هاي شيطان

سوال – براي مقابله با حربه هاي شيطان چكار بايد كرد ؟

پاسخ – ما بايد از شيطان و حربه هاي آن بترسيم . شيطان دشمني است كه با تمام قوا به ميدان آمده است و كسي است كه اطلاعاتي از درون ما دارد و مي تواند ما را خراب بكند . شيطان كسي است كه مدتي درعالم بالا بوده است و راههاي آنرا مي داند و مي تواند عوامل گمراهي را ايجاد بكند. او در آخرالزمان با تمام قوا مي آيد بنابراين بايد از شيطان ترسيد . از طرفي خدا كمكي هايي در دين تعبيه كرده است و در اختيار دين داران قرار داد است . ما وقتي اين كمكي ها را مي بينيم خيلي اميدوار مي شويم . ما در مقابله با شيطان كمكي هاي فراواني داريم : عقل و فطرت خداجوي و حق طلب از درون ، اولياء الهي و معصومين و شاگردان آنها از ، وحي و كتاب الهي از بيرون و از طرفي ملائك و الهامات خير آنها به انسان و خدا كه مدافع مومنين است . ما چون جزو امت رسول خدا هستيم ، يك خصلت هايي بطور ناخودآگاه و پنهان در ما وارد شده است و ما با اين خصلت ها رشد كرده ايم و انس گرفته ايم كه اينها در مقابله با شيطان خيلي موثر است . روزي پيامبر در مسجدالحرام شيطان را رنگ پريده و زار ديد . (گاهي شيطان بر پيامبران

ص: 203

ظاهر مي شده است مخصوصا در مورد حضرت يحيي اين طور بوده است . البته هيچ كدام از وسوسه هاي شيطان اثر روي آنها نمي كرده است ولي گفتگوهايي بين آنها صورت مي گرفته است . ) پيامبر پرسيد كه چرا اين قدر رنگ پريده و رنجور هستي ؟ شيطان گفت : چند خصلت در امت تو مرا به جان آورده است و نمي توانم اين خلق و خوي را از آنها بگيرم . يكي اينكه وقتي به يكديگر مي رسند سلام مي كنند و سلام يكي از نام هاي خداست و هر كس كه سلام كند از رنج دور مي ماند و كسي كه جواب سلام را مي دهد رحمت حق شامل او مي گردد . ديگر اينكه وقتي با هم ملاقات مي كنند با هم دست مي دهند و مصافحه مي كنند و داريم تا وقتي اين دو نفر دستشان را از هم رها نكرده اند رحمت خدا شامل آنها مي شود كه اين باعث تضعيف شيطان مي شود. ديگر اينكه وقت غذا خوردن و شروع كارها بسم الله الرحمن الرحيم مي گويند . در روايت داريم كسي كه بسم الله مي گويد خدا را در كار خودش شريك مي كند . مثلا اگر هنگام غذا خوردن بسم الله گفته بشود انرژي حاصل از اين غذا در خدمت اهداف شيطاني قرار نمي گيرد . ديگر اينكه وقتي سخن مي گويند انشاءالله مي گويند و به رضاي خدا راضي مي شوند.آنها زحمتهاي من را با همين ضايع مي كنند . ديگر اينكه من از صبح تا شب زحمت مي كشم تا آنها را به

ص: 204

گناه وادار كنم ولي بعد آنها توبه مي كنند . ديگر اينكه تا نام تو را مي شنوند صلوات مي فرستند و من چون ثواب صلوات را مي دانم فرار مي كنم زيرا طاقت آن درجات را ندارم . ديگراينكه وقتي اهل بيت تو را مي بينند به آنها محبت دارند . پيامبر به حاضرين گفت كه هركس اين خصلت ها را داشته باشد ، اهل بهشت است .

سوال – ما چكار كنيم كه دين دار واقعي باشيم و دين خودمان را حفظ كنيم ؟

پاسخ – ما بايد عوامل ديني را تقويت بكنيم تا بتوانيم در لغزش گاهها مقاومت كنيم . نقطه قوت هايي است كه دين و باورهاي ديني ما را شارژ مي كند .

براي كساني كه مي خواهند مسير بندگي را طي بكنند و اين بار را درست به مقصد برسانند و سعادت دنيا و آخرت را شامل حال خودشان بكنند اولين كار اين است كه آنها همت بلند داشته باشند . يعني انساني باشد كه خيلي زود خسته نشود . شيطان به افرادي كه منحرف هستند كاري ندارد ولي براي افرادي كه مي خواهند مسير الهي را بروند دام پهن مي كند و وسوسه هايش را به سمت آنها مي برد. در قرآن داريم كه شيطان مي گويد من بر صراط مستقيم مي نشينم و مانع مي شوم و فريب مي دهم . پس كساني كه از صراط خارج هستند ، شيطان كاري به آنها ندارد . چنين فردي بايد همت بلند داشته باشد و براي هر كاري نتيجه ي زود نخواهد . خدا و دين ما ، افرادي

ص: 205

را كه همت بلند دارند دوست دارد . امام حسين (ع) مي فرمايد : خدا آن همت هاي بلند را دوست دارد و از كساني كه دون همت هستند خوشش نمي آيد . در روضه كافي داريم فردي نزد پيامبر رفت و گفت كه من اهل طائف هستم . و زماني كه در جاهليت مردم شما را نمي خواستند من به شما پناه دادم . پيامبر به او گفت كه بخاطر زحماتي كه كشيدي از ما چيزي بخواه . فرد گفت : دويست تا گوسفند و يك چوپان . پيامبر اينها را براي او تهيه كردند . پيامبر گفت كه اين مرد چرا اينقدر كم همت بود؟ چرا هم آن پيرزن بني اسرائيل را نداشت ؟ پيامبر فرمود :در زمان حضرت موسي به موسي خطاب رسيد كه از مصر به فلسطين برو و با خودت جنازه ي يوسف را هم ببر . موسي گفت كه من نميدانم جنازه ي يوسف كجاست ؟ ندا آمد : پير زني هست كه مي داند . موسي پيرزن را پيدا كرد و سوال كرد . پيرزن گفت كه من مي دانم قبريوسف كجاست ولي يك شرطي دارد . ندا آمد كه قبول كن . پيرزن گفت : من مي خواهم در بهشت با توهمنشين باشم . موسي متوجه شد كه اين پيرزن خيلي با همت است. ما سعي كنيم در مسير الهي كم همت نباشيم . امام خميني كه پانزده سال در نجف بودند هر شب به حرم اميرالمومنين مي رفتند و زيارت جامعه كبيره را مي خواندند . يك شب هوا خوب نبود وپسر بزرگايشان گفتند كه امشب

ص: 206

از همين جا به امام سلام بده . امام فرمودند : اين روحيه را از من نگير ، من كه مي توان به حرم بروم چرا از اينجا سلام بدهم . چرا انسان به كم قانع باشد ؟ وقتي انسان مي تواند چيز بلندتري را بدست بياورد چرا بايد به كم قانع باشد ؟ پس نكته ي اول بلند همت بودن است . نكته ي بعدي اين است كه مشكل بسياري از ما ندانستن معارف ديني نيست . ما مي دانيم خدا همه جا هست ولي باز در مقابل خدا گناه مي كنيم . ما بعضي از گناهان را در مقابل بچه ي كوچك انجام نمي دهيم و حيا مي كنيم ولي در محضر خدا گناه مي كنيم . ما همه مي دانيم مرگي در راه است و آن طرف از ما حساب مي كشند ولي جوري زندگي مي كنيم مثل اينكه مرگي در كار نيست . مشكل ما اين است كه باورها و ايمان هاي ما ضعيف است . بقول آيت الله بهجت ماعلم داريم ولي علم ما اثر نمي گذارد. بين باور و عمل نسبت مستقيم است ولي انسان مي تواند علم داشته باشد ولي ايمان نداشته باشد .شيطان مي داند كه خدا خالق است . داريم كه شيطان مي گويد : تو من را از آتش خلق كردي و انسان را از خاك آفريدي . شيطان مي داند كه قيامتي هست و از خدا خواست كه تا قيامت او را مهلت بدهد و به عزت خدا قسم خورد .پس صفات خدا را هم مي دانست . اما شيطان ايمان ندارد . پس

ص: 207

ما بايد باورهاي مان را تقويت كنيم . بعضي ها با اينكه علم شان كم بود ولي باورهاي شان زياد بود و توانستند به سعادت برسند . اگر ما همان دانسته هاي ديني كم خود را باور بكنيم و به آن تسليم باشيم و بر آن عمل كنيم كافي است .اگر يك آيه ي قرآن بر جان انسانها بنشيند او را به رشدها مي رساند . فردي نزد پيامبر به مسجد آمد و گفت كه من مي خواهم قرآن ياد بگيرم . پيامبر به يكي از اصحاب گفت كه به او قرآن ياد بده . چند دقيقه بعد آن فرد از مسجد بيرون رفت و صحابي پيش پيامبر آمد . گفت : اين شاگرد خيلي كم حوصله بود . با خواندن چند آيه كوچك او بلند شد و رفت . من سوره ي زلزال را با او كار كردم . وقتي به آيه آخر رسيدم كه اگر كسي يك ذره كار خوب انجام بدهد آنرا خواهد ديد و اگر كسي به اندازه ي ذره اي كار بد انجام بدهد آنرا خواهد ديد . او بلند شد و رفت . پيامبر فرمود : او فقيه رفت . او به يك عمق رسيد .يك آيه در جان او شكوفا شد . پس ما بايد باورهاي مان را تقويت كنيم .

سوال – چه عواملي مي تواند باورهاي ما را تقويت بكند ؟

پاسخ – يكي ازعوامل مهم كه باعث تقويت باورهاي ديني ما مي شود نماز است . در روايات و قرآن هم به نماز تاكيد شده است . بيشترين تاكيد قرآن در اعمال عبادي بر نماز

ص: 208

است . داريم : نماز معراج مومن است ، نماز وسيله ي قرب به خداوند متعال است ، نماز جلوي فحشا و منكرات را مي گيرد . سيد بحرالعلوم مي فرمايد كه من اين اثر نماز را بالاتر از اثر عروج مي دانم . اينكه نماز جلوي فحشا و منكر را مي گيرد يعني انسان را به درجه ي عصمت است . نماز ستون دين است .اين آثاري است كه براي نماز گفته شده است . ما در اذان به نماز خير العمل ( بهترين عمل )مي گوييم . نماز انسان را به خضوع و خشوع مي رساند . همسر امام صادق (ع) مي فرمايد : زماني كه امام داشتند از دنيا مي رفتند ، حضرت فرمودند : شفاعت ما به كسي كه نماز را سبك بشمارد نمي رسد . سبك شمردن نماز يعني اينكه گاهي نماز را بخواند و گاهي نخواند يا عادت دارد كه در اول وقت به نماز بي توجهي كند .يك وقت انسان به خواندن نماز در اول وقت مقيد است و يكي دوبار عذر دارد . يك وقت انسان نسبت به نماز اول وقت خواندن بي توجه است . اين درجه اي از سبك شمردن نماز است كه قرآن آنرا سرزنش كرده است . اين افراد نماز مي خوانند ولي نسبت به نماز سهل انگار هستند، صلاتهم ساهون . نمازي كه قرآن مي گويد همان نمازي است كه آن آثار را دارد. يعني نمازي كه روح دارد ، حضور قلب دارد و اين يك نماز واقعي است و انسان را از فحشا و منكر باز مي دارد . چنين نمازي

ص: 209

سنگين است . پس نماز ظاهري سنگين نيست . ما يك صورت نماز داريم كه انسان را بالا نمي برد البته همين نماز با بي نمازي خيلي فرق مي كند . كسي كه نماز نمي خواند در قيامت عقاب مي شود و شفاعت اهل بيت به آنها نمي رسد . حتي ظاهر نماز هم ارزشمند است . اگر انسان بخواهد درجاتي بدست بيارود بايدهمت بلندتري داشته باشد و نمازش را با روحش انجام بدهد . متدينين از اين استاد پنج وقت يعني نماز استفاده كنند. ما همه دنبال استاد مي گرديم . استادي كه باعث رشد و تقرب شما مي شود همين نماز است . اما بشرط اينكه بتوانيم اين نماز را با حضور قلب انجام بدهيم .

سوال - براي حضور قلب در نماز بايد چكار كرد ؟

پاسخ – يكي از چيزهايي كه انسان را به حضور قلب مي كشاند خواندن نماز در اول وقت است . اين كار يعني اينكه من نماز را مهم مي دانم . مرحوم ملكي تبريزي در كتاب اسرارالصلاة دارد : اگر كسي نمازش را در اول وقت بخواند ملائك براي نماز صبح او را صدا مي كنند . ايشان قسم مي خورند كه عده اي صداي آن ملك را شنيده اند كه احتمالا ايشان خودشان بوده اند كه صداي ملك را شنيده اند . رعايت كردن آداب ظاهر نماز باعث حضور قلب مي شود مثل نماز خواندن در مسجد ، جماعت خواندن ، پاكيزگي و طهارت را رعايت كردن ، انگشتر دست كردن وعطر زدن .

89-07-18 -آثار نماز

سوال: نماز چه ويژگي دارد که باعث تقويت دين و

ص: 210

دينداري مي شود؟

پاسخ: ما از مهمترين عوامل تقويت دين و باورهاي ديني معرفت به خدا، معرفت به نبوت، و آخرت را گفتيم، اگر اين باورها بخواهد رشد بکند، پرورش پيدا بکند و تقويت بشود، از مهمترين عواملش نماز است. چرا؟ قرآن مي فرمايد: واعبد ربك حتى يأتيك اليقين (سوره حجر-آيه 99): اگر مي خواهيد داراي يقين بشويد يعني همان باور محکم و ثابت که در فتنه ها دچار سستي و کاستي نشويد، در مسير عبوديت عمل داشته باشيد. بايد بندگي داشته باشيد. مهمترين نماد بندگي و علامت بندگي که خضوع و خشوع در برابر حق در آن پيدا است، بي ترديد نماز است. در قرآن بيشترين تاکيد را در بين اعمال صالح بر نماز کرده است. در قرآن 114 بار از نماز ياد شده است. در کتب معتبر روايي ما در مورد نماز خصوصيات زيادي گقته شده است که قابل تأمل است. امام کاظم (ع) فرمودند: افضل اعمال بعد از معرفت خدا، نماز است. در روايت داريم بالاترين عمل بعد از پذيرفتن دين نماز است. ما مکرر از پيامبر و ائمه معصومين داريم که از اولين چيزي که در آخرت از آن سوال مي شود نماز است که اگر نماز پذيرفته شد بقيه اعمال هم پذيرفته مي شود. چرا؟ يک درختي که خشکيده و ريشه اي در زمين ندارد، شما هر مقداري که به آن آب و کود بدهيد و نور آفتاب را به آن برسانيد آن رشد نمي کند چون حيات ندارد. اما درختي که متصل به زمين است، ريشه هايش در زمين تنيده است، اگر به آن آب و کود و

ص: 211

نور برسانيد، پرورش پيدا مي کند. نماز مثل ريشه اي براي انسان است و او را به خدا و حقيقت هستي متصل مي کند. اگر نماز را از يک انسان بگيريد، اين انسان ديگر حيات معنوي ندارد و اعمال صالح ديگر براي او نفعي ندارد. اما اگر نماز را داشته باشد او متصل به حقيقت هستي است و ريشه دار است و آن وقت اعمال صالح براي او فايده دارد. اولين سوالي که در آخرت از انسان مي شود نماز است. اگر نماز پذيرفته شد، او حيات دارد و مي شود به بقيه اعمال نگاه کرد. اما اگر نماز پذيرفته نشد، او اصلاً حيات ندارد و بقيه اعمال نمي تواند او را رشد بدهد. روح معنوي و زنده بودن قلب ما با نماز است که اگر اين نبود نمي تواند ساير اعمال را پرورش بدهد. لذا شما مي توانيد از اين حديث اهميت نماز را دريافت کنيد. در اذان و اقامه ما مي گوييم: حي علي خير العمل يعني از بهترين اعمال. يکي از آشناسان علامه طباطبايي مي خواست به مشهد مشرف بشود و از ايشان پرسيد در بهترين مکان چه عملي در زيارت چيست؟ ايشان گفتند: بهترين عمل که نماز است. حاج آقا تهراني گفته بودند که اگر کسي بعد از مرگ خواست براي من هديه اي بعد از مرگم بفرست دو رکعت نماز برايم بخواند. اين بهترين تحفه است که مي تواند به من برسد. آيت الله بهجت از استادشان آقاي قاضي نقل مي کردند که اگر کسي نمازهاي پنج گانه واجبش را در اول وقت بخواند، به تمام مقامات معنوي مي رسد

ص: 212

و اگر نرسيد من را لعنت کند. اين از آيه قرآن مي آيد: أقِم الصّلاة انّ الصّلاة تنهى عن الفحشاء و المنکر (سوره عنکبوت-آيه 54): که نماز شما را از همه آلودگي ها را پاک مي کند. بحرالعلوم فرمودند که خواندن نماز عصمت را بدنبال دارد و ذکر خدا بالاتر از نماز است. مراتبي دارد که چه بسا در وهم ما نمي گنجد.

سوال: پدرها و مادرها از نماز نخواندن فرزندان گله دارند و فرزندان هم از والدين گله دارند که آنها به نماز اهميت نمي دادند که باعث شده اين ها نماز نمي خوانند. اين ها چکار بايد بکنند؟

پاسخ: يکي از عوامل سستي و کاهلي در نماز سبک شمردن نماز يا ترک نماز است و متاسفانه بايد گفت عدم توجه والدين يه اين امر خطير است. پايه ي هر تربيتي از خانواده است و اولين الگوها و مربيان تربيتي فرزندان، پدرها و مادرها هستند. فرزند وقتي چشم باز مي کند، آنها را مي بيند. الگو را اين ها قرار مي دهند و سعي مي کنند با والدين شان همانند سازي بکنند و اگر کسي در خانه تربيت لازم را نگيرد، در معرض خطر بسيار جدي نسبت به تمام ارزش هاي انساني است. در پروتکل هاي صهيون اين است که شما بچه ها را از خانه به خيابان ها بکشيد ما خودمان آنها را تربيت مي کنيم چون بچه اي که در خانواده تربيت نشود، بارکش غول بيابان شود و از جهت تربيتي در معرض خطر است. در بحث نماز هم همين جور است و در تحقيقات ميداني که از جوانان سوال

ص: 213

شده، مي گويند که ما در خانه چيزي نديديم، نماز را نديديم و احياناً اگر نماز را ديديدم، آثار نماز را نديديم. ممکن است بعضي از خانواده ها نمازي بخوانند ولي اخلاق خوشي ندارند. از طرفي زمينه ي رشد بچه ها را فراهم نمي کنند و حقوق آنها را رعايت نمي کنند. در خانه اي که پدر و مادر نماز نمي خواند يا زمينه هاي معصيت را در خانه فراهم مي کنند طوري که فرزند از سنين نوجواني خودش را با صحنه هاي محرک و فساد آلود را مواجه ديده است. بهر حال آثار نماز را نمي بينند. مي بينند که پدر و مادر به دنياي آنها اهميت مي دهند، مثلاً وسيله اي مي خواهند، فوري برايشان فراهم مي کنند، حاضرند پول بدهند اگر بيماري جسمي ببينند فوري اقدام مي کنند اما در مسائل معنوي و ديني شان اهميتي نمي دهند. اين همان حديث پيامبر است که فرمود: واي بر فرزنداني که در آخر الزمان بدنيا مي آيند از دست پدر و مادرشان. اصحاب فرمودند: از دست پدر و مادرهايي که مشرک هستند؟ فرمود: پدر و مادرهاي آنان مسلمان هستند، به امر دنياي بچه ها اهميت مي دهند ولي به آخرتشان اهميت نمي دهند. آيه 6 سوره ي تحريم مي فرمايد: يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا قُوا أَنفُسَكُمْ وَأَهْلِيكُمْ نَارًا وَقُودُهَا النَّاسُ وَالْحِجَارَةُ عَلَيْهَا: اي مومنين خودتان و خانواده تان را از آتش جهنم نگاه داريد. وقتي شما از پرتگاه ي عبور مي کنيد که خيلي خطرناک است، سعي مي کنيد که آن بچه را به خودتان بچسبانيد، مواظب هستيد که پرت نشود. بايد مواظب باشيد

ص: 214

در جهنم، در آن پرتگاه نلغزد. يکي از صحابه ي پيامبر وقتي اين آيه نازل شد نزد پيامبر آمد و گفت: اينکه ما خودمان را از آتش جهنم حفظ کنيم مي دانيم، اينکه انسان واجباتش را انجام بدهد، پرهيز از محرمات داشته باشد اما اينکه بچه ها و همسرمان را از آتش جهنم حفظ بکنيم يعني چه؟ پيامبر فرمود: چهار تا کار بکنيد. يکي اينکه خودتان اهل خير باشيد. خودتان در اعمال خير جدي باشيد. طبيعي است من که خودم نمازم را آخر وقت مي خوانم و به نماز اهميتي نمي دهم و يک نماز با دستپاچگي مي خوانم، با سرعت مي خوانم بدون تعقيبات با عجله، شتاب و معلوم نيست که دارم چکار مي کنم، انجام مي دهم، چه توقعي دارم که فرزندم نمازش را اول وقت بخواند و سالم بماند. مادري که به حجاب و عفت خودش آنچنان که بايد اهميت نمي دهد و با پوشش نامناسب بيرون مي آيد، چه توقعي دارد که دختري که او را الگوي خودش قرار داده، او با پوشش مناسب بيرون بيايد. نکته بعدي اينکه خوبي ها را به آنها بگوييد و بدي ها را از آنها نهي کرد. نمي شود به بچه در اين دنياي پر تلاطم بي توجهي کرد. اينکه با چه کسي مي گردد توجهي نکرد، چه وقت مي آيد و چه وقت مي رود، توجهي نکرد. البته منظور از امر به معروف و نهي از منکر روش خشونت نيست. به همان روش مناسب خودش بايد باشد. آقاي جواني مي گفت: دير وقت بود و جايي جلسه داشتيم و ديدم که مزاحم خانواده مي

ص: 215

شوم بنابر اين خانه نرفتم. به يک واسطه اي هم گفتم که به خانه ما زنگ بزند و خبر بدهد. واسطه خبر را نرساند و فردا وقتي به منزل رفتم پدرم گفت: فلاني اين رسم رفاقت نبود. ما ديشب خيلي ناراحت بوديم، خيلي اذيت شديم که تو نيامدي. اين پسر مي گفت که وقتي فهميدم که واسطه خبر را نرسانده است و پدرم اين جوري به من گفت، ديگر تکرار نکردم. ببينيد چه طرز برخورد قشنگي. آقايي مي گفت که من سيگاري شده بودم ولي از پدرم پنهان نگه مي داشتم. شبي سيگار را زير تشک پنهان کرده بودم و پاي او خورد و متوجه سيگار شد. پدرم نگاهي کرد و رو به قبله نشست و گفت: خدايا اگر اين سيگار اول انحراف بچه ي من هست، من بچه ام را نمي خواهم، من را از دنيا ببر. اين دعاي پدرم که از صميم قلب و سوز بود به قدري در من تاثير گذاشت که سيگار را کنار گذاشتم. اين نهي از منکرها خيلي قشنگ است. نکته بعدي اينکه فضاي ذکر براي آنها درست کنيد. نه اينکه بنشيند و هزار بار ذکر بگوييد بلکه وقتي مي خواهيد به مسجد برويد بچه ها را در سنين پايين با خودتان ببريد و در ايام محرم و ايام عزاداري پرچمي بزنيد و يا سياه پوش بکنيد. تا بچه حفظ شعائر اسلامي را ياد بگيرد. مي توانيد وقتي که سر سفره نشسته ايد بلند بسم الله بگوييد. مي توانيد نعمتهاي خدا را به ياد او بيندازيد. اينها مصاديق ذکر خداست. پس اول اين عمل ها را انجام بدهيم و

ص: 216

بعد توصيه و نصيحت بکنيد. حالا اگر پدر و مادرها اينکار را نکردند، تکليف از دوش جوان برداشته نخواهد شد. خود او يک تکليفي دارد. خدا به او حجت درون داده، عقل داده، از بيرون هم قرآن و انبياء و اولياء الهي هدايت هايي کرده است. پدر و مادري که به تربيت بچه توجهي ندارند کار بچه را سخت مي کنند. گاهي اوقات زمان تاثير پذيري بچه و آن فرصت را از دست مي دهند و زماني که بچه رشد کرد و الگوهاي ديگري در زندگي او شکل گرفت. جوامع الان جوامع باز هستند که محدود به پدر و مادر نمي شود و از بسياري از جاها اطلاعات مي گيرد و الگو پذيري خواهد داشت. ولي اگر ما آن فرصت را از دست بدهيم کار تربيت سخت مي شود. لذا اين فرصت هاي کودکي و نوجواني از دست ندهيم.

سوال: از آثار و برکات نماز بگوييد.

پاسخ: روايتي را مي گويم که هم آثار نماز را مي فهميم و هم آثار سبک شمردن نماز را مي فهميم. اين روايت را حضرت زهرا (س) از پدرشان نقل کرده اند و در وسايل الشيعه جلد سوم نقل شده است. حضرت فاطمه (س) سوال فرمودند که پدر جان سزاي آن مرد و زني که نماز خود را سبک شمرده است چيست؟ يکي از موارد سبک شمردن نماز اين است که نماز را بدون عذر به آخر وقت مي اندازيم. ترک کردن که تارک نماز است. مقصود عقب انداختن نماز و بي اعتنايي به نماز است. پيامبر فرمودند: هر مرد و زني که نماز را سبک بشمارد

ص: 217

و به آن بي اعتنا باشد، خدا او را به پانزده خصلت مبتلا مي کند که شش تا از آن کيفرها در دنيا، سه تاي آن هنگام مرگ، سه تا در قيامت و سه تا در قبر. اما شش خصلتي که در دنيا به آن مبتلا مي شوند، يکي اينکه برکت از عمرش مي رود. يک عمر در دنيا خواهد بود ولي اثر مثبتي نداشته است. بودن با نبودنش خيلي تفاوت نمي کند. يکي اينکه برکت از رزقش مي رود. يکي ديگر اينکه سيماي صالحين را از صورت او محو خواهد کرد. يکي ديگر اينکه هر عملي که انجام مي دهد اجر و پاداشي انجام نمي دهد. وقتي نماز، نماز نباشد و به انسان روح ندهد و انسان مرده اي باشد، اعمال ديگر بالا نمي رود و اجر چنداني گيرش نمي آيد. يکي ديگر اينکه دعايش به بالا نمي رود. کسي که خيلي مراعات خدا را نکرده، صدايش پيش ملکوتي ها خيلي ارزش ندارد. يکي ديگر اينکه وقتي صالحين دعا مي کنند او بهره اي ندارد. سه تا از آن خصلت هاي که هنگام مرگ پيش مي آيد، يکي اينکه با ذلت از دنيا خواهد رفت. يکي اينکه دچار تشنگي و گرسنگي مي شود. دنباله ي همان خواري است. هرکس نماز اول وقت بخواند من راحت از دنيا رفتن را براي او تضمين مي کنم. سه خصلت در عالم قبر، يکي اينکه در برزخ خدا او را ملکي مي گمارد که در قبر دچار اذيت مي شود. يکي ديگر اينکه عالم قبر و برزخ بر او تنگ مي شود. اين بازتاب دنياست. کسي که در

ص: 218

دنيا ياد خدا نمي کند، در دنيا زندگي تنگي دارد و در آخرت روح کوچک دارد، سعه ي روح و سعه صدر پيدا نکرده است. يکي ديگر اينکه در قبرش ظلمت خواهد بود. چون بايد آن نور را از نماز مي گرفت و او از نماز استفاده نکرد. آن سه چيزي که در قيامت است. يکي اينکه خداوند او را با خواري وارد صحنه ي قيامت مي کند و ديگري اينکه حساب سخت از آن مي کنند. يکي ديگر اينکه خدا به او نگاه نمي کند. بالاترين غربت در قيامت اين است که خدا به کسي نگاه نکند.

سوال: صفحه ي 14 سوره بقره آيات 93-89 را توضيح بدهيد؟

پاسخ: نکته اي در اولين آيه اين صفحه را مي گويم. در شأن نزول اين آيه از امام صادق (ع) اين جوري گفته شده است. يهودي ها چون مي دانست که پيامبري خواهد آمد و کتاب قبلي را تصديق مي کند، در منطقه ي حجاز سکونت کردند، در منطقه ي فدک، خيبر، اطراف مدينه و مکه. وقتي پيامبر آمد، آنها گمان شان اين بود که پيامبر از بني اسرائيل است و قوم آنها را به آقايي مي رساند يعني يک ديد نژادي داشتند و پيامبر را خود خواهانه مي ديدند. منتظر ولي الله بودند ولي ولي اللهي که با تخيلاتشان درست کرده بودند. وقتي پيامبر مبعوث شد و دعوت فراگيري کرد نه نژادي، آنها آن پيامبر را مي شناختند و مي دانستند که چه کسي است ولي انکار کردند و خداوند آنها را لعنت کرد. يعني کسي از انتظار فقط تخيلات خودش را و

ص: 219

خودخواهي هاي خودش را مورد انتظار قرار بدهد، منتظر فرج که هست، منتظر کار خودش است که خودش به نوايي برسد. اين انسان چه بسا در مقابل ولي خدا بايستد. اينکه شما مي بينيد عده اي از مسلمانان در زمان ظهور ولي عصر در مقابل او مي ايستند، همين پديده است که خود خواهانه منتظر ولي خدا بودند نه خدا خواهانه. ما وقتي ظهور فرج را مي خواهيم مي گوييم وعجل فرجهم نه فرجي. فرج خودم را نمي خواهم، فرج آنها را مي خواهم و در واقع گشايش در کار دين خداست. البته با فرج آنها گشايش در کار من هم درست مي شود ولي مهم اين است که نگاه من خودخواهانه نباشد که باعث مي شود يک انتظار واقعي باشد نه تخيلي و موهوم.

سوال: چکار کنيم که شيريني و لذت نماز براي ما بوجود بيايد و بماند؟

پاسخ: اينکه از نماز لذت نمي بريم خيلي فراگير است. از آيت الله بهجت پرسيدند که چه کنيم که در نمازمان حال داشته باشيم؟ ايشان گفت: من هم مثل تو هستم. البته ايشان نمازهايشان خاص و زبانزد بود. ما گفتيم که درک شب قدر مزد است. مزد تلاش و مراقبت هايي است که در ماه مبارک و قبل از آن انجام داده ايم. نماز با حال خواندن مزد است. مزد مراقبتي است که قبل از نماز انجام مي دهيم. زيارت با معرفت رفتن مزد است و نماز شب خواندن مزد است. بعضي از اينها مزد است که انسان بايد قبلش کاري را انجام بدهد. من وقتي قبل از نماز هر کاري دلم مي خواهد

ص: 220

کردم و دلم انس دارد با دلبرهاي ديگر، طبيعتاً وقتي به نماز وارد مي شوم، نمي توانم با نماز انس بگيرم و نمي توانم لذت ببرم. هر چقدر هم که بخواهم حواسم را نگه دارم، وسط نماز دنبال دلبرش مي رود. حالا اگر کسي از قبل از نماز مراقبت هاي خودش را داشته باشد، در مسير بندگي خدا قدم بگذارد، سعي بکند انس خود را با خدا حفظ بکند يعني در واقع احتياج به زير سازي دارد. در دعاي ابوحمزه امام سجاد (ع) دارد که اگر قبل از نماز خوبي داشته باشم نماز خوبي دارم و اگر قبل از نمازم را خراب کردم، نماز را هم خراب مي کنم. حساب تفضلات الهي چيز ديگري است. اگر مي خواهيم نماز خوبي داشته باشيم قبل از نماز حواسمان باشد. حفظ کردن آداب ظاهري نماز خيلي کمک مي کند در اينکه انسان لذت ببرد. يکي از همان چيزها، اول وقت بودن است. امام رضا (ع) در جلسه ي مأمون مناظره اي داشتند. عمران صابي که صابئي مذهب بود با امام بحث مي کرد و هنگام اذان، امام بلند شد. او گفت: ممکن است من مسلمان بشوم ولي ايشان گفتند: وقت نماز است و نماز خواندند. در آخر او هم مسلمان شد.

89-07-25- حضور قلب در عبادت

برگشتم امشب به خود از راه نيشابور، شيرين دلکم يک دو دهن شور بخوان شور، اي سوره اعراف من اي قبله هشتم، در ظلمت من پنجره اي باز کن از نور، اي طوس تو ميقات همه چله نشينان، آبي تري از نور درخشانتري از طور، از شهر سناباد برايم کفن آريد، اميد که با نام تو سر

ص: 221

برکنم از گور، در حادثه موسي اي بهوش آمده ماييم، سبحانک يا نورتر از نورتر از نور.

ميلاد مبارک امام رضا (ع) مبارک.

سوال: چکار کنيم که حال خوشي که از نماز و عبادت بدست مي آيد، استمرار پيدا کند؟

پاسخ: اين سوال براي خيلي از متدينين مطرح است يک آرزويي که حالات خوش استمرار پيدا کند و چرا بعضي مواقع کم رنگ مي شود و اين واقعيتي است. من در جلسه ي قبل اشاره کردم که نماز من و بسياري از عبادات ديگر من مثل زيارت ها و شب قدرها، بگونه اي بازتاب اعمال ما هستند. اينها مزدي هستند که از اعمال خوبمان مي گيريم يا کيفري هستند که از اعمال بدمان بدستمان خواهد آمد. اگر کسي روز خوبي داشته باشد، شب خوب و سحر خوبي هم دارد. اگر کسي قبل از نماز خوبي داشته باشد، نماز خوبي هم دارد. ما هر قدر به نماز و اعمال عبادي اهميت بدهيم، نماز و عبادات هم به ما اهميت مي دهد و آن آثار خودش را در زندگي ما جاري مي کند. بخصوص که الان که در بحث نماز هستيم عرض کردم که نماز حقيقتاً يک مهره کليدي و ويژه در دين است. يک سفره عظيم و پُربرکتي است که خدا در دين تعبيه کرده است. خدا يک استاد تمام وقت در اختيار ما گذاشته است. حالا پنج وقتش که واجب است ولي وقتهاي ديگري هم در اختيار ماست که مي توانيم انجام بدهيم. بزرگان دين مي گويند که نماز انسان را به عالي ترين مقام معنوي مي رساند، چرا ما از اين

ص: 222

استاد درست استفاده نمي کنيم و بهره نمي بريم؟ اين نکته خيلي قابل تامل هست که ما قبل از نماز است که اگر آنجا دلمان را درست بکنيم و دلبرمان را خدا قرار بدهيم، در نماز هم دلبرمان خداست و از او جدا نمي شويم. پيامبراکرم (ص) فرمودند: هر کس با محبوب و دلبرش همراه است. اگر ما در نماز دلبرمان خدا باشد، با او همراه هستيم. اگر جوري باشد که از قبل دلبرمان را کس ديگري گرفته باشيم، ما گاهي قبل از نماز صدها دلبر براي خودمان درست کرده ايم، خوب طبيعي است که در نماز هر چقدر زور مي زنيم دلمان پيش دلبرش مي رود. اين نماز ثمره اش رفع تکليف مي شود. درست است که همين نماز هم که در آن حضور قلب نيست بي ثمر نيست. ثمرش اين است که روز قيامت عقاب نمي شود. رشد و برکات را نمازي خواهد داشت که وارد جان انسان بشود. امام سجاد (ع) در فرازي از دعاي ابو حمزه تحليلي دارد که چرا انسان بعضي مواقع دچار بي حالي مي شود و عواملي را براي آن ذکر مي کند. حدوداً پنج صفحه است آن را بخوانيد و تامل کنيد. ايشان اين تعبير را دارند: خدايا من پيش خودم هر وقت مي گويم که براي مناجات آماده هستم و يک نماز آنچناني بخوانم، يک دفعه يک بي حالي بر من عارض مي شود که آن حال مناجات دعا را از من مي گيرد و بي حال مي شوم. بعد حضرت عوامل آن را ذکر مي کند. خدايا شايد ديدي که من حق تو را سبک

ص: 223

مي شمارم و از اين جهت من را دور کردي. شايد ديدي که وقتي من نوبت به کارهاي ديگر مي رسد اهميت مي دهم ولي وقتي نوبت به کار تو مي رسد انگيزه ندارم. بعضي ها هستند که شش روز هفته را صبح زود و در تاريکي از خواب بلند مي شوند تا به اداره برسند ولي روز جمعه که مي شود، نمازشان قضا مي شود يعني نوبت به خدا که مي رسد برايشان سنگين است. به تعبير قرآن به زمين چسبيده و کار برايش سنگين است. رجبعلي خياط تعبيري دارد که مي گويد که من دلم براي خدا خيلي مي سوزد چون مشتري او خيلي کم است ولي مشتري امام حسين (ع) خيلي زياد است. ماه محرم که مي رسد شلوغ است و گاهي تا نيمه شب روضه است ولي در مسجد خلوت است و اگر کسي به مسجد مي آيد نمازي مي خواند و فوري مي رود. وقتي من اهميت ندهم خدا من را دور مي کنم يعني در واقع من با کارم، خودم را دور مي کنم و گرنه خدا دوست دارد که همه نزديکش بشوند. خودم کاري مي کنم که آثار و برکات را نگيرم. پس يک دليل آن سبک شمردن و ضايع کردن حق خداست. خدايا شايد ديدي که من نه تنها حقت را سبک مي شمارم بلکه اصلاً به تو پشت مي کنم. يعني بدتر از سبک شمردن. پشت کردن به خدا چه وقت است؟ وقتي که گناه مي کنيم. وقتي ما گناه مي کنيم رو به خدا نداريم، آن موقع پشت به خدا و رو به شيطان داريم.

ص: 224

شخص وقتي گناه مي کند ارتباطش با خدا قطع است. يعني از تحت ولايت خدا بيرون مي آيد و تحت ولايت شيطان قرار مي گيرد. روايت از پيامبر (ص) است که در هنگام گناه و فحشا ايمان از انسان سلب مي شود که موقع خطرناکي است. در آن هنگام يک نَه به خدا و يک آري به شيطان مي گويد چون خدا مي گويد: معصيت نکن و من مي گويم: نه. شيطان که مي گويد: گناه بکن، من مي گويم: آري. اين پشت کردن به خدا است و تحت ولايت ابليس رفتن است. امام باقر (ع) در اصول کافي فرمود: شخص وقتي گناه مي کند در قلبش يک نقطه ي سياه حک مي شود که اگر با توبه پاک کرد که هيچ وگرنه گناه دوم نقطه دوم. اين نقطه ي سياه که امام مي گويد، توسعه ي ولايت ابليس در روح انسان است زيرا ولايت ابليس تاريکي است. يخرجونهم من النور الي الظلمات. پس اين پشت کردن، گناه است و بخصوص گناهاني که عادت شده است. اينها خيلي خطرناک است. مثلاً دروغ گو بودن، غيبت کردن، پشت سر ديگران حرف زدن، فحاشي کردن، بددهان بودن و چشم چران بودن که باطن انسان را بگونه اي ديگر رقم مي زند و چهره نگاري مي کند چهره هايي که چه بسا مناسب با چهره هاي انساني نيست. اولين اثر اين گناهان اين است که اشتها انسان نسبت به مسائل معنوي کم مي شود، حال عبادت را از ما سلب مي کند. حديث قدسي داريم که خدا مي فرمايد: آن کسي که نفس خودش را بر خواست و

ص: 225

اراده ي و فرمان من ترجيح مي دهد، اولين عقوبتي که او را مي دهم اين است که لذت مناجات را از او مي گيرم. حال براي مناجات و دعا ندارد مگر اينکه مجبور بشود مثل شب قدر ولي لذت چنداني نمي برد و کم کم باورش نمي شود که چنين لذت هايي هم در اين عبادات هست. يکي از علماي بزرگوار مي گفت که من باورم نمي شد که اويس قرني يک شب را در رکوع و يک شب را در سجده بود. مقداري برايم شُبهه بود. يکبار از خدا خواستم که اين لذت را به من بچشاند. ايشان مي گويد که رکوعي انجام دادم و ذکري گفتم، بقدري لذت بردم که اين لذت چيز ديگري بود. دومي را گفتم و ديدم لذتم بيشتر شد و ديگر نفهميدم چقدر طول کشيد ولي اين قدر تکرار کردم که فکر مي کردم ساعتي در رکوع ايستاده ام. اين لذت ها براي آن کساني است که پشت به خدا ندارند، مال کساني هست که دچار غضب الهي نشده اند. امام مي گويد که شايد من به تو پشت کردم و من را مورد غضب قرار داده اي. خدايا شايد من دارم دروغ مي گويم. مي گويم دوستت دارم، اهل بيت تو را دوست دارم و قرآن را دوست دارم اما کارهايم، کارهاي يک مُحب نيست. آثار آن خيلي در زندگي ام نيست. امام مي فرمايد: شايد دارم دروغ مي گويم و من را رها کردي. خدايا شايد ديدي که من شکر نعمت تو را نمي کنم و من را محروم کردي. متاسفانه بعضي از ما انسان ها

ص: 226

يا آنقدر پرتوقع شده ايم که داده هاي خدا را نمي بينيم، سرمايه هايي که به ما داده نمي بينيم مثل ماهي درون آب، آب را نمي بينيم، دائم نيمه ي خالي ليوان و نداده ها را مي بينيم و گله مند هستيم، زبان شکر کم است و يا اگر هم داده هاي خدا را مي بينيم عملاً شاکر نيستيم که در راه خودش خرج کنيم. در راه خودش مي ترسيم که خرج بکنيم که اين باعث قساوت هايي خواهد بود. در همين زمان هاي نزديک ما تاجر ثروتمندي حرم امام رضا (ع) مشرف شده بود. چند روزي زيارت رفته بود. دريغ از يک قطره اشک، انواع زيارت ها را مي خواند ولي مي ديد خبري نيست و حالي در آن نيست. ديد که فايده ندارد. بليط براي برگشت گرفت. چند ساعت به پرواز مانده بود و داشت در خيابان مي رفت. پيرمردي را ديد که گاري دستي در دستش است و بارش خيلي سنگين است و نمي تواند آن را ببرد. جلو رفت و به او کمک کرد و گفت: کمتر بار بزن که بتواني ببري. گفت: اي آقا من دختر دم بخت در خانه دارم و منتظر جهيزيه است و خانمم گفته تا پول جهيزيه را نياوردي به خانه برنگرد، مجبورم کار بکنم. در ذهن تاجر جرقه اي زد و گفت مي شود که من دنبالت بيايم. بار را خالي کردند و به خانه ي پيرمرد رفتند و ديد که او راست مي گويد و زير بار زندگي خم شده است. يک چک کشيد و پول جهيزيه ي آن دختر را داد و

ص: 227

مقداري هم به او داد تا سرمايه پيرمرد بشود. وقتي او از خانه بيرون مي آمد اشک هايي بود که بدرقه اش مي کرد. پيرمرد گفت: من چيزي ندارم که به تو بدهم، اميدوارم امام رضا (ع) به تو جزاي خير بدهد و عاقبتت بخير بشود. او رفت که آخرين زيارت وداع را بکند. وقتي به زيارت آمد چشمانش مثل چشمه جوشيد و طعم زيارت با معرفت را چشيد. وقتي سرمايه ها را در راه خدا خرج کردي و اين نتيجه را هم مي گيري که زيارت با معرفت هم نصيب تو مي شود. خدايا شايد من را شاکر نعمتهايت نديدي و از اين جهت بود که من را محروم کردي. خدايا شايد من را با علما نديدي که نشست و برخاست بکنم و از اين جهت من را محروم کردي. بحث نشست و برخاست با علما که اهل بيت براي آنها مشخصاتي گفته اند مهم است. علمايي که وقتي با آنها مي نشيني ياد خدا مي افتي، علمشان، علم ما را زياد مي کند و ما را به آخرت ترغيب مي کنند وقتي نيم ساعت با آنها مي نشيني حس مي کني شارژ شده اي، با اينها نشست و برخاست داشته باشيم. سعي کنيم که از مجالس شان استفاده کنيم. بعضي مواقع يک جمله از آنها مسير زندگي را عوض مي کند. امام عسگري (ع) در بحارالانوار مي فرمايد: در زمان غيبت که همان دوره ي فتنه هاست و دينداري سخت است، علما هستند که شيعياني که ضعيف هستند، استدلال ندارند و ابزار در مقابل شيطان ندارند را تجهيز مي کنند، کمک مي کنند

ص: 228

و آنها را از دام هاي شيطان مي رهانند. اينها برترين ها نزد خدا هستند. اگر انسان خودش را از چنين کساني محروم بکند، خودش محروم مي شود. سعي کنيم آدرس و تلفن يک عالم برجسته و بزرگواري را داشته باشيم نه براي اينکه استخاره بگيرم و يا برايمان خواب تعبير کند، براي اينکه مشکلات زندگي و مسائل را با او در ميان بگذاريم و با او معاشرت بکنيم. اخلاق خيلي گفتني نيست، ديدني است. من هرچقدر از آب شيرين بگويم ولي به شما آب شور بدهم، تشنگي شما برطرف نمي شود. خوش به حال کسي که در تمام عمرش بگردد يک نفر را پيدا کند که باور و يقيني در آن شکل گرفته و فضيلت ها در او تجسم پيدا کرده است. وقتي حضرت موسي را دنبال خضر فرستادند، در قرآن هست که گفت: يا او را پيدا مي کنم يا هشتاد سال دنبال او مي گردم يعني يک عمر شده دنبالش مي گردم. چون اگر او را پيدا کني، يک عمر رشد کرده اي. خدايا شايد من را ديدي که با انسانهايي که عمرشان را به بطالت مي گذرانند نشست و برخاست کرده ام. يعني افرادي که برنامه ي درستي در زندگي شان ندارند، از عمرشان استفاده نمي کنند و شيطان از اعضا و جوارح آنها استفاده مي کند يعني زحمت ها، تلاش ها و انرژي شان خرج خدا و دين نمي شود، خرج شيطان مي شود. اينها زندگي شان را به لغو و بيهودگي مي گذرانند. من اگر بخواهم با آنها نشست و برخاست بکنم طبيعي است که آن حال عبادت از

ص: 229

من سلب مي شود. بالاخره حالت سرايت مي کند همانطور که از علما هم حالي سرايت مي کند. خدايا شايد نخواستي که صداي من را بشنوي و من را دور کردي و ما از اين حالت به خدا پناه مي بريم. خدايا شايد حس کردي که صداي من بوي ريا، خود خواهي، تکبر و طمع مي دهد و از اين جهت من را دور کردي. يعني همين که از چشم خدا افتاده باشيم. اين عواملي که امام سجاد (ع) مي گويد براي درون نماز نيست، براي بيرون نماز است. قبل از عبادات اين حالت ها براي انسان رخ مي دهد اما خودش را در عبادات بصورت کسالت و بي حالي نشان مي دهد. در آخر هم امام مي گويد: خدايا آخرش هم بايد به سمت تو برگردم و بگويم العفو. امام سجاد (ع) بي حالي هايش را پيش خدا مي برد. از بي حالي هايمان نزد خدا پناه ببريم.

سوال:کتاب در مورد آداب نماز خواندن معرفي کنيد؟

پاسخ: کتاب هزار و يک نکته درباره ي نماز، نوشته ي آقاي ديلمي است و کتاب بسيار روان است و مستند جمع آوري شده است. اين کتاب براي کساني که مي خواهند شروع کنند، خيلي ارزنده است و کسانيکه اسرار نماز و مفاهيم عميق تر نماز را مي خواهند، کتاب اسرار صلاة مرحوم جواد ملکي تبريزي را بخوانند. اين فقط اسرار نماز نيست نکاتي درباره ي عبادات هست که اگر اين ها در زندگي عملي بشود انسان بعد از يک مدت حس مي کند که تغيير پيدا کرده است. اين را بصورت يک الگو قرار بدهند

ص: 230

و به آن عمل کند.

سوال: صفحه 21 سوره بقره آيات 135-141را توضيح بدهيد؟

پاسخ: آيه 138 مي فرمايد که رنگ خدايي به خودتان بگيرد که بهترين رنگ است. شأن نزول آن اين بوده است که مسحيان و يهوديان وقتي بچه اي بدنيا مي آيد آب زرد رنگي به بدن بچه مي زنند و غسل تعميد انجام مي دهند و مي دانند که بچه رنگ مسيحيت يا يهوديت به خود گرفته است، خدا مي فرمايد که رنگ خدايي بگيريد. رنگ خدا بي رنگي است. رنگ خدا خلوص و پاکي است. انسان وقتي کاري را انجام مي دهد براي خدا انجام بدهد و او خودش مهر خلوص را مي زند. خدا بايد اين جوري رنگ آميزي بکند. يکي از علما مي گفت که حرفهاي يک نفت فروش من را خيلي تکان داد. اوايل که در تهران گاز کشي شده بود ولي هنوز نفت هم بود، نفت فروش محله با گاري اش گالن هاي نفت را مي برد، به من سلامي کرد و من جوابش را دادم و داشتم توي خانه مي رفتم. گفت: حاجي آقا بيست روز است که سلام و عليک شما با ما عوض شده است. بيست روزي است که فرق کرده اي، بالاخره خانه گاز کشي شده و خانه ي شما هم گاز کشي شده، شما قبل از گازکشي ها، وقتي به من سلام مي کردي با لبخند همراه بود و احوال خانواده را هم از من مي پرسيدي ولي از وقتي گاز به خانه ات آمده، ما را تحويل نمي گيري. حاج آقا مي داني که سلام هايت بوي نفت

ص: 231

مي داد. شايد آن موقع هم که به قصابي و نانوايي مي رفتي، سلام هايت بوي نفت، نان و گوشت مي داد. بنده خدا گفت: تکاني خوردم و ياد اين آيه صبغة الله و من أحسن من الله صبغة و نحن له عابدون (سوره بقره-آيه 138) افتادم به خودم گفتم: واي اگر از پس امروز بود فردايي و در آخرت به من بگويند که عبادات و اعمالت بوي طمع مي داد، بوي خدا نمي داد، کارهايت رنگ خدايي نداشت و تاييد خدا روي آن نداشت چه چيزي بايد بگويم؟ و اين ارتباط مستقيم با نيت ما دارد و عمل مان طبق دستور بودن است.

سوال: با اطرافيان که به نماز بي توجهي مي کنند چکار کنيم تا حال خوش عبادت به آنها هم برگردد؟

پاسخ: ممکن است اطرافيان شما چنان که شما مسائل عبادي را جدي مي گيريد، جدي نگيرند، من از شما تقاضا مي کنم که شما الگوي عملي باشيد. در قرآن مي گوييم: واجعل المتقين لنا إمام (سوره فرقان-آيه 74): خدايا ما را الگو قرار بده. شما سعي بکنيد که الگوي آنها باشيد. شما آنها را گرم بکنيد نه اينکه آنها شما را سرد بکنند. همين راه هايي که از امام سجاد (ع) گفته شد سعي کنيد آنرا براي ديگران و اعضاي خانواده ي خود هم پياده کنيد. مثلاً در بحث نشست و برخاست با علما سعي کنيد که نشست و برخاست خانواده ي خود را هم با علما فراهم بکنيد. براي خانواده تان کاري بکنيد که با غافلين و بطالت کننده ها نشست و برخاست نکنند و يا رابطه ي

ص: 232

آنها کم بشود. اين عوامل را مي دانيد پس کاري بکنيد که ديگران را هم از اين بيحالي در بيايند. اگر شما جدي باشيد و سرد نشويد و اگر آثار و برکات نماز را در زندگي شما ببينند که جاري شده يعني مهربان و خوش برخورد و سخي شده ايد قطعاً بدانيد دير يا زود شما با اين کارتان آنها را راه مي اندازيد بالاخره مومنيني در اطراف شما هستند، دشمنان خدا که نيستند. ممکن است غفلتي بر آنها عارض شده باشد. اگر شما بتوانيد در اين مدت يک نفر را تحت تاثير قرار بدهيد خير دنيا و آخرت به تعبير پيامبر نصيب شما خواهد شد و از آنچه که خورشيد بر آن بتابد بيشتر بر شما خواهد رسيد. ببينيد خورشيد در روز چقدر مي تابد ؟ خيراتي که نصيب شما خواهد شد به اين وسعت است.

سوال: راه کاري براي حضور قلب در نماز بگوييد تا آثار نماز هم شامل حال ما بشود.

پاسخ: راه کار اصلي که شايد دراز مدت باشد بايد قبل از نماز باشد. حالا چند تا کار هست که در خود نماز بايد انجام بدهيم. يکي اينکه يک مرتبه وارد نماز نشويم. با مقدمه و با مؤخره. از هنگام وضو شروع به توجه بکنيد. بعضي ها وقتي وضو مي گيرند با ديگران حرف مي زنند. اولاً موقع وضو دعاهايي وارد شده است اگر آن دعاها را حفظ نيستيد صلوات بفرست. يعني موقع وضو با غفلت نباشي. ائمه ما از هنگام وضو حالشان عوض مي شد. امام حسن مجتبي (ع) از هنگام وضو منقلب مي شد. اين ها مهيا

ص: 233

شدن براي گفتگو با خداست. به ما اذان و اقامه سفارش شده است. روايت است که کسي که اذان و اقامه مي گويد، دو صف فرشته پشت سر او صف مي بندند که خيلي از بزرگان آنها را مي ديدند. هواپيما وقتي مي خواهد اوج بگيرد که يک مرتبه اوج نمي گيرد ابتدا مقداري روي زمين مي رود و آماده مي شود و بعد اوج مي گيرد. شما قبل از نماز که مي خواهيد اوج بگيريد و پرواز بکنيد يک مقدار قبل بايد آمادگي هايي درست بکنيد. بعد از نماز هم يک مرتبه نماز را ترک نکنيد. بعد از نماز احترام نماز اقتضا مي کند که دعايي بکنيم، تعقيباتي بخوانيم مخصوصاً تسبيحات اربعه و روايت داريم که شما بعد از نماز يک دعاي مستجاب داريد. حيف نيست که اين دعاي مستجاب را نکنيد و برويد. از امام صادق (ع) نقل است که قبل از ورود به نماز يک توسلي به يکي از ائمه بکنيم. يک لحظه امام حسين (ع) را در نظر بگير، طول نمي کشد. يا ابا عبدالله شما نماز را بپا داشتي، کاري کن که من هم بتوانم نمازم را خوب بخوانم. يکي ديگر اينکه در نماز هر جمله اي را که مي خواهيم بخوانيم معني اش را به ذهن بياوريم. از آيت الله بهجت به تواتر رسيده است که هر جا در نماز حواستان پرت شد اشکالي ندارد اين به درد شيطان نمي خورد، عمدي بيرون نرويد، سهوي بيرون رفتن از نماز به درد شيطان نمي خورد. آنجايي که حواستان هست و مي فهميد که داريد بيرون مي رويد، برگرديد. اگر سهواً

ص: 234

حواستان مي رود اشکالي ندارد. شيطان مي خواهد که کسي عمداً دنبالش راه بيفتد، راه افتادن سهويي به دردش نمي خورد .

89-08-16 - امام زمان

مي خواستم تو را خورشيد بنامم از روشنايي منتشرت ، ديدم خورشيد سكه ي صدقه اي است كه تو هر صبح از جلد شرقي ات در مي آوري دور سر عالم مي چرخاني و در صندوق مغرب مي اندازي و بدين سان استواري جهان را تضمين مي كني ، مي خواستم نام تو را ابر بگذارم از شدت كرامتت ، مي خواستم تو را آسمان بنامم از وسعت آبي نگاهت ديدم كه آسمان سجاده ي كوچكي است كه تو براي غلامت زير پا مي افكني ، مي خواستم تو را نسيم لقب دهم از لطافت و مهربانيت ، ديدم نسيم فقط بازدم توست كه در فضا قدسي فرشتگان تنفس ميكني ، به اينجا رسيدم زيباترين و زيبنده ترين همان است كه خدا براي تو برگزيده است ،اي كريم ترين بخشنده ي روي زمين ،اي جواد .

آقاي عالي 16/8/89

سوال – كساني كه آخر الزمان را درك مي كنند بايد چه دعايي را زياد بخوانند ؟

پاسخ – ما بعنوان توسل به همه ي معصومين (ع) كه يكي از راههاي تقويت دين داري است خصوصا با امام زمان (ع) بعنوان امام حي و زنده اي كه تمام فيض ها و رحمتها از كانال اين بزرگوار به ما مي رسد . به اين عنوان دعايي را مطرح كرديم كه امام صادق (ع) اين را به زُراره تعليم فرموده اند . وقتي امام درباره ي آخر الزمان و درباره ي سختيهاي آن زمان صحبت مي

ص: 235

كردند ، زراره از سختي هاي آن دوره ترسيد و پرسيد كه اگر من آن زمان را درك كردم چكار بكنم ؟ امام فرمودند : با اين دعا ملازم باش . اين دعا در جلد 52 بحارالانوار است و در مفاتيح كه دعاي غيبت امام زمان است با كمي تفاوت شيخ عباس قمي نقل كرده است . دعاي اما زمان است كه محدث قمي نقل كرده است . بعد از دعاي عاليه المضامين است . مومنين از اين دعا غفلت نكنند بخصوص بعد از زيارت معصومين مثلا بعد از زيارت امام رضا (ع) كه مشرف شدند دعاي عاليه المضامين خوانده ميشود ، بعد دعاي غيبت است كه فرموده اند كه در عصر جمعه اگر كار ضروري نداشتيد اين دعا را حتما بخوانيد. كه در اين دعا ما سه تا معرفت از خدا مي خواهيم . يكي معرفت به خودش ، يكي به پيامبر و يكي معرفت به امام كه اين سه معرفت را از خدا مي خواهيم . معرفت صنع خداست ما بايد زمينه هايش را در خودمان ايجاد بكنيم كه آن معرفت عطا بشود . امام فرموند كه اين دعا را ملازم باشد . دعا يعني يك درخواست واقعي يعني دنبال آن سه تا معرفت باش كه اگر اين سه معرفت را پيدا كني نوري در قلب تو پديد مي آيد كه اين نور الهي است و در فتنه هاي آخر الزمان تو را هدايت ميكند .

سوال – در حديثي مي فرمايد : هركس بميرد و امام زمان خودش را نشناسد به مرگ جاهليت مرده است . منظور از مرگ جاهليت چيست ؟

ص: 236

معرفت به امام زمان (عج) چگونه حاصل ميشود ؟

پاسخ – يكي از سوالهاي مهم در باب امامت و مهدويت همين سوال است . حديث بالا هم متواتر است . مرگ هر كسي زندگي و حيات اوست . مرگ هر كسي تابع زندگي اوست بنا به روايت هر جوري كه زندگي كرده اي همان جور هم مي ميري . اگر زندگي در هدايت بوده ،استعدادهاي انساني شكوفا شده ، نوري در وجودش شكل گرفته و در صراط مستقيم الهي حركت مي كرده ، مرگش هم يك مرگ طيب و طاهري است. يك مرگ با معرفتي است كه در انتقال از عالم دنيا به آخرت از او استقبال ميكنند ، يك مرگي است كه رشد ندارد يعني انتقال از يك كلاسي به كلاس خيلي بالاتر رفتن است و رشدي بدنبال دارد . مرگ جاهلي دنبال حيات جاهلي است . اگر كسي زندگي جاهلانه اي داشته باشد، در تاريكي قدم برمي داشته ، استعدادهاي انساني او رشد پيدا نكرده ، ضلالت و گمراهي از راه حق مثل كفر ، شرك و عناد با خدا داشته و يا زندگي حيواني داشته است در مقابل خدا نبوده است كه بقول قرآن پايين تر از از زندگي حيواني است. حيوانات استعداد رشد نداشتند ولي من داشتم و خرابش كردم. از اين جهت اين شخص از حيوان پايين تر است . طبيعتا در مرگ او هم رشدي نيست . مرگ جاهلي است ، مرگي است كه در آن سقوط است ، سقوط به قهر خداي متعال و در وادي غضب خدا وارد شدن است . اين مال كسي است كه به

ص: 237

هدايت امام ، نتوانسته صراط را پيدا كند . صراط يك راه بيشتر نيست و اين فقط توسط كسي ميتواند به صراط مستقيم برسد كه آن فرد را ه را رفته است . بنابر اين اگر كسي بدون امام باشد، بدون هدايت و نورانيت او باشد ، در كفر و گمراهي خواهد ماند . در همان دعا هست كه خدايا اگر حجتت را به من معرفي نكني من دينم را بدست نخواهم آورد و كسي كه گمراه از صراط بشود رشد نمي كند و با همان تاريكي از دنيا خواهد رفت ، اين معرفتي كه در اين روايت اشاره كرده است كه بايد به امام پيدا بكنيم . اين معرفت يك شناخت نَسَبي امام نيست . اين خوب است كه بدانيم پدرانشان چه كساني بودند و حتي فضايل آنها را هم بدانيم اما اينها آن معرفتي كه مانع از مرگ جاهليت بشود نيست . اينها را چه بسا دشمنان اهل بيت هم مي دانستند . آنها هم پدر و مادر اهل بيت را مي شناختند و مي دانستند كه چه فضايلي دارند . آن معرفتي كه انسان را از مرگ جاهلي نجات مي دهد اين است كه انسان يك باور قلبي داشته باشد نه فقط شناخت هاي ذهني و علمي كه دل هنوز باور نكرده است . معرفت يعني اينكه ولايت و سرپرستي او را بر خودم قبول داشته باشم و همچنين اولويت او را بر خودم قبول داشته باشم . همان كه پيامبر در غديرخم به مردم فرمود : مردم من نسبت به شما بر خودتان تقدم ندارم ؟ و صاحب اختيارتر از خودتان

ص: 238

نيستم ؟ همه تصديق كردند . معصوم ، پيغمبر و امام كسي است كه هم علم بي خطا دارد هم عمل بي خطا و هم عصمت دارد . امام عطوفت سرشار و بسياري دارد كه كاملا دلسوزتر به من از خود من است و آگاه تر از مسائل من به خود من است . من بايد خودم را در اختيار چنين كسي قرار بدهم . عقل اين را اقتضا مي كند . اين تقليد كوركورانه نيست ، كمال عقل است كه انسان خودش را به كسي كه از من به من مهربانتر و به مصالح من به خودم آگاه تر است بسپارد . اين همان صراطي است كه انسان را رشد مي دهد و استعدادها را شكوفا ميكند . من با امام همان صراط را طي ميكنم . اين همان نوري است كه غير از او هيچ نور ديگري نيست . امام باقر(ع) با قسم به شاگردش ابا خالد مي فرمايد : اهل بيت نور زمين و آسمان هستند . در جاي ديگر مي فرمايد : نور امام در قلب مومنين كه باعث هدايتشان مي شود از نور خورشيد روشن تر است . اين نور جوري آشكار است و انسان را جلو مي برد . ما به امام زمان (عج) اين جوري سلام مي دهيم : السلام عليك يا نورالله ....اي نور الهي كه هدايت ميكني . معرفت آن باور قلبي است . معرفت آن نوري است كه در قلب تابيده و روشن شده نه اينكه فقط ذهن روشن شده باشد . اين باطن شفاعتي است كه روز قيامت به آن محتاج هستيم . خلق

ص: 239

اولين و آخرين حتي انبياء محتاج شفاعت پيامبر اكرم و آل او هستند . چون شفاعت فقط بخشش از گناهان نيست . شفاعت فقط در اين نيست كه آنها واسطه ي شفاعت بشود كه گناهان بخشيده بشود . شفاعت براي اين است كه آنها باعث بشوند درجاتي بدست بيايد و هيچ درجه اي در قرب الهي طي نميشود مگر با وساطت اين ها . آن شفاعت عظيم از همين دنيا شروع ميشود ، از اينكه دست مان را به آنها بدهيم . اگر ما تابع آنها بشويم ،تبعيت بكنيم همين مسير منتهي ميشود به اينكه در آخرت اگر مشكلي در دنيا باعث مشكلاتي در آخرت ميشود آنها كمك مي دهند . شفاعت ياري دادن به كسي است كه خودش دستش را داده . اينكه ائمه فرموده اند كه شفاعت شان شامل بعضي ها نميشود مثل آنهايي كه كاري با نماز و اهل بيت نداشتند ، آنهايي كه ظلم هاي زيادي داشتند بگونه اي كه ارتباط شان با اهل بيت قطع شده است ، از آنها تبعيتي نداشتند وقتي در دنيا تبعيتي نداشتند و شباهتي نداشتند طبيعي است كه شفاعتي هم شامل حال اين ها نمي شود . بزرگواري مي فرمود كه امام زمان (عج) در جايي فرموده : ما بايد شما مومنين را ببريم ، با ايمان و تقواي خودتان به ما كمك بدهيد . اگر كسي اهل گناهي باشد كه او را از ولايت اهل بيت خارج نكرده باشد يعني در حالي كه شيعه ي اهل بيت است گناهاني را مرتكب بشود ، كار شفاعت را بر اهل بيت سخت مي كند . چه

ص: 240

بسا اهل بيت بايد از طرف خداوند به او بلايي بدهند كه پاك بشود . ممكن است بيست سال زمين گير بشود و در اين بلا اولين كساني كه غصه مي خورند خود ائمه هستند . مثل امير المومنين در نهج البلاغه فرمود : من كه دارم شما را مي برم به من كمك بدهيد و خودتان بياييد . معرفت با تسليم و تبعيت بدست مي آيد . حالا سوال اين است كه اگر ما قرآني را بخوانيم و ثواب آن را به امام زمان (عج) هديه كنيم آيا در قبال اين اهداء امام به ما تفضل مي كند ؟ بله - آن خيري كه توفيق پيدا شده كه ما به خود اهل بيت هديه كنيم اين توفيق را خداوند متعال به وساطت واسطه ي فيضش به ما داده است . چون هر توفيقي كه براي انسان حاصل ميشود به واسطه ي فيضي است كه خداوند به ما كرده است و به ما داده است . پس او عنايتش قبل از كاري است كه ما كرديم حالا چه برسد به بعدا وقتي كسي اين لطف را از خدا دريافت كند و آن را خرج امام زمان (ع) بكند . مثلا قرآن مي خواند و ثوابش را به حضرت مي داده كه در روايت دارد كه قرآني كه به معصومين هديه بشود ثوابش را نفس ها نمي تواند بشمارد . اين ثواب يك چيز بيرون از ما نيست كه بگوييم فلان كار را مي كنيم ثواب ميبريم . اين ثواب درجاتي پيدا مي كنيم . اين يك كيسه ي بيروني نيست كه ذخيره بشود. ثواب درجاتي

ص: 241

است كه در خود ما اتفاق مي افتد خود ما هستيم كه رشد ميكنيم . اگر كسي اين ثواب ها را به حضرت هديه بكند اين ثواب هاي عجيب را به او مي دهند يا به نيابت امام زمان (عج) زيارتي برود يا صدقه اي براي سلامتي حضرت بدهد يا كاري را انجام بدهند و به مادر بزرگوارشان هديه بكنند كه من توصيه مي كنم كه حتما اين كار را بكنند مثلا در نذرهايشان ثواب سوره اي از قرآن را به مادر حضرت هديه كنند و كسي كه به مادر ايشان عنايت كند ببينيد كه فرزند چه عنايتي خواهد كرد . در مقابل اين كار ، كارهايي كه حضرت براي ما مي كند فوق العاده است . حضرت خضر با اينكه پنهان و ناشناس است كاملا فعال است . او را نمي شناسند ولي در اجتماع حضور دارد از حوادثي كه رخ مي دهد آگاه هست و به مصالح افرادي كه در اطرافش است آگاه است . فعاليت هايي را به نفع مومنين و ضعفا انجام ميدهد . در عين حال هدايت هايي را براي كسي كه قابليت هدايت دارد تعليمات و تربيت هايي بر او انجام ميدهد . يك ولي خدا بصورت پنهان و ناشناخته كارهايي را بصورت كاملا فعالانه انجام مي دهد و تصرفات ولايي ميكند . وجود حضرت امام زمان (عج) ناشناس و ناشناخته در اين عالم كاملا فعال است . چنين نيست كه ما فكر كنيم كه زمان غيبت زنگ تفريحي است كه امام زمان (عج) كنار است . الان فقط حكومت ندارد . بقيه ي شئونات امامت مثل هدايتها ،

ص: 242

دستگيريها و الطاف برقرار است . اولا مثل پدري مهربان مراقب است . كسي كه ياد حضرت باشد يك جور ديگر به او نگاه مي كند . البته اين شان براي همه ي ائمه بوده است ولي در حال حاضر اين حجت الهي است. اين روايت در اصول كافي است كسي پيش امام رضا (ع) آمد و گفت كه براي خانواده ام دعا كنيد . اما گفت كه من اينكار را نمي كنم يك پدر دائم دعا گوي بچه اش است . اين بزرگواران اين چنين ناظر و حامي هستند كه اگر كسي از مومنين مريض بشود آنها هم مريض مي شوند ، اگر كسي از مومنين غمناك بشود آنها هم غمناك ميشوند ، اگر كسي از مومنين مسرور بشود آنها هم مسرور مي شوند چون با هم سنخيت دارند . اگر كسي دعا كند آنها برايش آمين ميگويند و اگر كسي سكوت كند باز هم برايش دعا ميكنند . يكي از ياران حضرت علي (ع) بنام رُمَيِه تب داشت و گفت : روز جمعه به نماز جمعه در مسجد كوفه رفتم . در اين ميان تب من زياد شد و تحمل كردم تا نماز تمام بشود و وقتي بيرون رفتم درد داشتم . امام فرمود : چه شده ؟ درد مي كشيدي و فرمود كه هيچ مومني نيست كه مريض بشود و ما مريض نشويم و هيچ مومني نيست كه محزون بشود و ما محزون نشويم و فرمود : هيچ مومني دعا نميكند مگر اينكه ما براي او آمين بگوييم . بعد رُميه گفت كه شما با همه اين جوري هستيد؟ ايشان فرمودند :

ص: 243

بله هر كس در مشرق و مغرب عالم باشد . پدر مهربان همه جا حامي و ناظر بچه هايش است . علامه مجلسي در جلد 53 بحار نقل كرده است كه سيد بن طاووس مي گويد : به سرداب امام زمان (عج) رفتم . روي پله هاي اول بودم و انتها را نمي ديدم . و شنيدم صداي مناجاتي از زير زمين سرداب مي آيد . دقت كردم ديدم صداي امام زمان (عج) است. ديدم حضرت بر شيعيانش دعا ميكند كه خدايا شيعيان ما با ما سنخيت دارند اگر گناه حق اللهي انجام داده اند تو از آنها بگذر و اگر حق الناسي بوده از حق ما اهل بيت به آنها بده تا از همديگر بگذرند تا از هم راضي بشوند . آنجا كه افتاده ايم دستگيري ميكند خيلي از دستگيري ها را ما متوجه نمي شويم . بزرگواري ميگفت كه حاجتي داشتم و به امام زمان (عج) گفتم كه شما متوجه ما نيستي و گفت كه در حالتي به من گفتند كه فلاني تو نبودي كه بچه بودي در خطر افتادي و ما نجاتت داديم و در دلت انداختيم كه عالم دين بشوي و گفت كه اين قدر شرمنده شدم كه ديدم آقا همه جا دستش بر سر من بوده و من متوجه نبوده ام . فرموده اند : ما شما را رها نكرده ايم اگر توجهات ما نبود بلاها شما را از بين برده بودند .

سوال – چطور ميشود در دل امام زمان (عج) جا بازكرد ؟

پاسخ – آن چيزي كه بطور خاص براي امام زمان (عج) مهم است اين است

ص: 244

كه بر عهدمان با ائمه كه همان عهد الهي است باقي بمانيم . عالمي در مشهد حدود 40 سال پيش فرمود كه راننده كاميوني اين را براي من نقل كرده است . من باري براي مقصد دوري در زمستان زده بود . مقداري كه از مشهد گذشتم ديدم كه جاده پر از برف است ماشين را كنار زدم ولي ماشين را روشن نگه داشتم كه در گرماي اتاقك ماشين باشم. چند لحظه ماشين خاموش شد و هر كاري كردم ماشين روشن نشد. خيلي ترسيدم كه نكند من دراين هوا يخ بزنم . داشت خوابم مي گرفت و فهميدم كه اگر بخوابم يخ مي زنم. يادم آمد كه بگويم يا امام زمان (عج) كمك كن. خجالت ميكشيدم كه با خدا حرف بزنم زيرا نمازهايم را درست نمي خواندم و معصيتي را مرتكب مي شدم . در اينجا با خدا عهد بستم كه اگر نجات پيد كنم نمازهايم را اول وقت بخوانم و آن معصيت را ترك كنم . فردي را ديدم كه آچاري دستش بود . فكر كردم اين هم راننده اي است كه ماشينش خراب شده است . كنار ماشين آمد . گفت چه شده و برايش توضيح دادم و گفت كه كاپوت را بالا بزن و هر وقت كه گفتم ماشين را روشن كن و خلاصه ماشين روشن شد و گفت : خدا تو را به مقصد مي رساند و به او گفتم كه حالا برويم ماشين شما را درست كنيم . گفت : نه من كمك نميخواهم . گفتم به شما پول بدهم گفت : من احتياج ندارم . گفتم : اين نامردي

ص: 245

است . گفت : مردي چيست ؟ گفتم : اينكه اگر كسي كمك كرد ما هم به او كمك كنيم . گفت كه اگر تو مرد هستي به عهدي كه بستي عمل كن . گفتم : كدام عهد ؟ گفت : همان عهدي كه با خدا بسته بودي كه نمازت را اول وقت بخواني و معصيتي را ترك بكني . پيش خودم گفتم كه من اين را به كسي نگفته بودم . فهميدم كه استغاثه ام قبول شده است . چيزي كه ما را به خدا نزديك مي كند همان عهدمان است . ما با خدا عهد داريم . با امام زمان (ع) عهد داريم . اي امام زمان (ع) عهد من اين است كه كار شما را بر كار خودم مقدم بدارم و به كار شما اهميت بدهم. هر مقداري كه مي توانم خودم و ديگران را به اين راه بياورم .

سوال – بازخورد برنامه ي سمت خدا را چطور ارزيابي مي كنيد؟

پاسخ – من اين برنامه را خيلي مناسب ديدم از روي سوالات و پيام هايي كه از متدينين براي ما فرستاده شده است فهميديم كه اين برنامه توانسته جايگاه خوبي پيدا كند . انشاءاله باز هم توفيق داشته باشيم خادم معارف اهل بيت باشيم . يادگاري از من به شما اين است كه وقتي پيامبر از معراج برگشت يك يادگاري براي ما گذاشت و آن نماز است . نماز عهد ما با خداست . نماز را محكم بگيرد .

89-08-09 - مسائل مادي و دنيوي

سوال – آيا اين درست است كه ما فقط براي مسائل مادي و دنيوي سراغ اهل بيت برويم ؟ ما معمولا

ص: 246

بيشتر براي گله كردن و بدست آوردن حاجات دنيوي در حرم ها ارتباط برقرار مي كنيم و غصه ها را پيش آنها مي بريم . حاج آقا دولابي مي فرمودند كه امام رضا (ع) حق دارد كه گله كند كه چرا هروقت پيش من مي آييد گريه هايتان را پيش من مي آوريد ؟ خنده هايتان را هم بياوريد. من مي خواهم خوشي ها و خنده هايتان را هم ببينم . اين واقعيتي است كه ما معمولا در گرفتاري هاي مان به اين بزرگواران متوسل مي شويم و حاجت مي خواهيم . اين اشكالي ندارد زيرا خودشان توصيه كرده اند زيرا ما در خانه ي غريبه نمي رويم در خانه ي خدا مي رويم . و حاجت را پيش كس ديگري نمي بريم. در روايات ديني داريم كه مي فرمايند : احتياحات تان را تا جايي كه مي شود بهمديگر نگوييد ، از مشكلات و گرفتاري نگوييد شايد يك جاهايي براي مومن ذلتي پيش بياورد .حالا يك جايي گرفتاري انسان طوري است كه مي تواند به او كمك فكري بشود آن حرف ديگري است . اگر پيش خدا يا واسطه هاي الهي كه همان اهل بيت هستند ببريم اشكالي ندارد چون خودشان گفته اند .در روايتي داريم كه خدا به موسي ميگويد كه نمك غذايت را هم از ما بخواه . يعني براي ريزترين مايحتاج زندگي ات هم در خانه ي ما بيا . تند تند در خانه ي خدا برويم بلكه گرفتار خودش بشويم . خود مراجعه باعث ميشود كه انسان خود خدا را بخواهد . خود معرفت اهل بيت را بخواهد . آنها

ص: 247

را براي چيز ديگري وسيله نكند ، خود آنها هدف هستند . خود معرفت خدا و اهل بيت كه همان معرفت خداست هدف است . به ما گفته اند كه بياييد و آشنا با درگاه خدا آشنا بشويد و كم كم شيريني هايي بچشيم كه در دام خودش بيفتيم . گفت : بهر نان شخصي سوي نانوا دويد ، داد جان چون حُسن نانوا را بديد . رفت موسي كآتشي آرد بدست ، آتشي او ديد كه از آتش برست . موسي در شب دنبال آتش رفت كه گرم بشود و نور نبوت را بدست آورد . گاهي انسان بخاطر حاجت هاي كوچك يك چيز بزرگتري گيرش مي آيد . اين ها خوب است ولي كلاس اين ها كلاس بالايي نيست . انسان بايد خودش را عادت بدهد كه كم كم همت خودش را بالا ببرد و كم كم خودش را عادت بدهد كه از آنها آخرت را بخواهد . خداوند كساني را دوست دارد كه همت بلند دارند .حالا كه به ما راه داده اند و زبان داريم كه دعا كنيم ممكن است لحظه اي پيش بيايد كه ديگر نتوانيم اين زبان را بچرخانيم . زماني ميشود كه محتاج يك ثانيه حرف زدن با خدا هستيم. پس حالا كه زبان در دهان است بلندترين چيزها را بخواهيم و به كم اكتفا نكنيم . حتي نه فقط آخرت را بخواهد بلكه خود اهل بيت را بخواهد . رندي براي زيارت امام رضا (ع) رفته بود و مي گفت كه شنيده ام كه مشهور است كه هر كس اولين زيارتش باشد حضرت سه چيز به اوميدهيد

ص: 248

مثل خانه ي خدا كه هركس اولين بار چشمش به آن بيفتد سه چيز نصيبش ميشود ، گفت كه من هم سه چيز مي خواهم اول خودت را مي خواهم و دوم هم خودت را مي خواهم و خواسته ي سوم هم خودت هستي . اين خيلي زرنگي است زيرا اگر او باشد همه چيز گير مي آيد . چون كه صد آيد نود هم پيش ماست . كتاب كاملُ الزيارات كه از كتب معتبر شيعه است و نكات بسيار ارزنده اي درباره ي زيات در آن هست و شيخ مفيد آنرا نوشته است را تهيه كنيد و بخوانيد . در اين كتاب روايتي نقل شده است كه در صحنه ي محشر روز قيامت كه خلق اولي و آخري جمع هستند ، يك عده دوره ي امام حسين (ع) جمع هستند و مثل پروانه دور شمع وجود او مي چرخند . خبر مي رسد كه بهشت آماده ي شماست ولي آنها توجهي ندارند و دور امام مي چرخند و فرشته ها گله مي كنند كه خدايا اين ها اصلا به ما توجهي ندارند . ببينيد آنها لذتي گير آورده اند از كسانيكه بهشت آفرين هستند كه ديگر بهشت ، سيب و گلابي پيش شان چيزي نيست و به چشمشان نمي آيد . اين ها همتهاي بلند هستند . انشاء الله بتوانيم كم كم اين حاجت هاي بلند را هم طالب بشويم . ممكن است كه سوال كنند كه آنها كه مشكلات ما را مي دانند ديگر چه نيازي به اظهار مشكلات هست ؟ اين سوال در مورد خود خدا هم مطرح است . خدا هم

ص: 249

كه از ضمير و باطن انسانها خبر دارد ولي با اين وجود خودش گفته كه من را بخوانيد . خواستن براي انسان يك ظرفيتي ايجاد ميكند با همين اظهار كردن براي انسان، يك ظرفيت و استحقاق جديد پيدا مي شود . خداوند هر كسي را كه نيازمند او باشد كه البته تمام مخلوقات محتاج خدا هستند ، خدا نيازهاي او را مي دهد اين همان رحمت عام خداست . كه چه او را بخوانند و چه نخوانند ، چه او را بشناسند و چه نشناسند همانطور كه دردعاي ماه رجب مي خوانيم كه آنكسي كه از تو چيزي خواسته و نه اصلا تو را مي شناسد از باب رحمت به او مي دهي ، اين رحمت عام خداست كه روي آن فقر ذاتي كه بندگان دارند به آنها ميدهد و اين رحمت عام است . خدا يك رحمت ويژه و خاص دارد و آن براي بندگاني است كه ظرف بزرگتري بياورند يعني ظرفيتي بزرگتري در نياز و فقر بياورند . آن كسي كه دعا ميكند و چيزي ميخواهد فقر يكپارچه خودش را اظهار مي كند . هم باطنش فقير است و هم ظاهرش مي گويد كه من فقير هستم ، يكپارچه نياز است بنابراين لياقت بيشتري پيدا ميكند تا آن كسي كه خودش باطنا ً فقر دارد ولي خودش اظهار نياز نمي كند . كسي كه يكپارچه فقر و نياز است مورد رحمت ويژه خداوند قرار مي گيرد . امام صادق (ع) مي فرمايد : خدا مي داند آنچه كه بنده اش مي خواهد ولي خدا دوست دارد حوائج را دانه دانه شرح بدهيد .

ص: 250

مثل يك مريض كه پيش طبيب رفته و مشكلات را دانه دانه ميگويد . وقتي ميخواهي دعا كني حاجاتت را بخواه . در دعا فقر در انسان بيشتر ميشود لذا گفته اند كه در هنگام دعا دستهايتان را بالا ببريد چون حالت تضرع را بيشتر مي رساند . هرچه ظرف انسان در فقر و نياز بيشتر بشود ، رحمت بيشتري را كسب مي كند البته رحمت بي نهايت هست . حالا مي گويند كه خدا آنچه به مصلحت ما نيست به ما نمي دهد پس چرا آنچه را كه به ما نداده بايد از او بخواهيم ؟ آيا ميشود چيزي به مصلحت ما نباشد و خدا به ما بدهد ؟ گاهي اصلا چيزي به مصلحت ما نيست . حتي بعضي از اولياء خدا هم چيزي از خدا خواسته اند و به مصلحتشان نبوده و خدا به آنهانداده است . فكر نكنيم تا خدا چيزي را به كسي نداد از چشم خدا افتاده است . انبيائي بوده اند كه از خدا چيزي مي خواستند و به مصلحت آنها نبوده و خدا به آنها نمي داده . در قرآن آمده است كه حضرت نوح براي فرزندش كه در آب افتاده بود دعا كرد تا خدا نجاتش بدهد و گفت كه او از اهل من است . خدا فرمود كه او از اهل تو نيست و غير صالح است ، از من چيزي نخواه كه به آن علم نداري . فكر نكنيد تا خدا چيزي را به شما نداد آدم بدي هستيد ، گاهي اوقات به مصلحت نيست و نمي دهد . همين جا هم كه به مصلحت

ص: 251

نيست عوضش را مي دهد . پس همين دعا كردن هم فايده دارد . خدا به انسان چيزي را بعوض اين دعا مي دهد كه وقتي انسان بعدا مي فهمد خدا را شكر مي كند و خدا چيزي بالاتر از آن را مي دهد . خود خواستن ثمره دارد حتي اگر به مصلحت شما نباشد . هيچ دستي كه بر در خانه ي خدا بلند ميشود ، خالي برنمي گردد . امام صادق (ع) مي فرمايد : هر دستي كه به طرف خدا بلند ميشود خدا حيا مي كند كه آن را خالي برگرداند . مي گويند كه وقتي دست تان را بالا برديد به صورتتان بكشيد چون خدا در اين دست شما چيز گذاشته است و دست شما خالي برنگشته است . گاهي موقع مصلحت است ولي زمانش الان نيست . حضرت موسي و هارون هلاكت فرعون را از خدا خواستند و خدا گفت كه دعايتان مستجاب شد و چهل سال بعد دعايشان مستجاب شد . خدا دعايشان را با تاخير مستجاب كرد . گاهي دعاي ما تاخيرش به صلاح ما نيست و الان بايد اجابت شود يعني في نفسه خوب است مثل اينكه مي گوييم خدايا اين نماز را از ما قبول كن . مثلا مي خواهي زيارت بروي و از خدايا زيارت با معرفت را طلب مي كني اين خوب است . خواسته چيز خوبي است ولي ممكن است كه من راهش را نرفته ام و ظرفيتش را ندارم . اگر من قبل از نماز تلاشي براي آن نكرده ام به همان ميزان مزد من است . من هر كاري دلم خواسته

ص: 252

بيرون از نماز كرده ام و حالا نمازي مي خواهم كه با حضور قلب باشد و درحد اولياءالهي باشد ، خدا مي فرمايد كه اين عدل است كه من به تو بدهم كه كاري نكردي و به كسي هم كه زحمت كشيده باز اين را بدهم . اينجا خواسته چيز خوبي است ولي من بايد ظرفيت آنرا از قبل از نمازم پيدا كنم ، بايد كارهايي كرده باشم و مراقبت هايي داشته باشم . خواسته خوب است ولي راهش اين نيست . تلاشي بايد صورت بگيرد . عالم براي رسيدن به مقاصدش فرمول دارد و اگر انسان از راه آن فرمول نرود و آن سعي كه وظيفه اش بوده انجام ندهد و بخواهد مجاني چيزي گيرش بيايد اين امكان ندارد . حضرت موسي مريض شد . گفتند كه فلان گياه اين بيماري را برطرف مي كند . موسي گفت كه من دعا مي كنم و شفا پيدا مي كنم . مدتي گذشت و شفا پيدا نكرد . خطاب رسيد كه اي موسي تو مي خواهي با توكل خودت حكمت ما را باطل كني . ما آن گياه را حكيمانه خلق كرده ايم . بايد از اين مسير شفا را پيدا بكني . بدون طي كردن مسير اين را از ما ميخواهي ، فرمول عالم را انجام نداده اي . شتر فردي مرض پوستي گرفته بود و به حضرت امير گفت دعا كن و حضرت گفت كه كنار دعا دارويي هم بزن . دلايلي هست كه دعاي بعضي ها مستجاب نميشود با اينكه آدمهاي خوبي هستند . مثلا كسي در خانه اش نشسته باشد و بگويد

ص: 253

كه خدايا رزق من را بده . كسي احيانا همسايه ي بدي دارد و دائم نفرين مي كند ، اين مستجاب نميشود . راه دارد و مي تواني كارهايي انجام بدهي و دست خودت است . يكي توسعه ي رزقش را مي خواهد در حالي كه اسراف كرده و آن چيزها را از دست داده است . آن فرمول را انجام نداده و آن وظيفه اي كه بايد انجام ميداد و تلاشي كه از او خواسته بودند نكرده و مي خواهد نتيجه گيرش بيايد . مثلا براي درمان شهوات اگر براي جوان باشد كه ما به دستور دين مان كه ازدواج است عمل نكرده ايم و كار را سخت كرديم . اگر بفرض اين درمان برايش فراهم نبود مُسَكن هايي براي آن هست كه مي تواند استفاده بكند . اگر شخصي از محيط هاي تحريك آلود دوري بكند و چشم را كه او را تحريك ميكند دائما حفظ بكند حتي كاري بكند كه جلوي تخيلاتش را هم بگيرد مثلا خودش را مشغول كاري بكند . گاهي افراد مراقب چشم خودشان هستند ولي تخيلاتشان دائم كار مي كند و آنها را تحريك ميكند . اينها مُسكن هايي است تا آن درمان كه ازدواج هستآقاي عالي 9/8/89

سوال – آيا اين درست است كه ما فقط براي مسائل مادي و دنيوي سراغ اهل بيت برويم ؟ ما معمولا بيشتر براي گله كردن و بدست آوردن حاجات دنيوي در حرم ها ارتباط برقرار مي كنيم و غصه ها را پيش آنها مي بريم . حاج آقا دولابي مي فرمودند كه امام رضا (ع) حق دارد كه گله كند

ص: 254

كه چرا هروقت پيش من مي آييد گريه هايتان را پيش من مي آوريد ؟ خنده هايتان را هم بياوريد. من مي خواهم خوشي ها و خنده هايتان را هم ببينم . اين واقعيتي است كه ما معمولا در گرفتاري هاي مان به اين بزرگواران متوسل مي شويم و حاجت مي خواهيم . اين اشكالي ندارد زيرا خودشان توصيه كرده اند زيرا ما در خانه ي غريبه نمي رويم در خانه ي خدا مي رويم . و حاجت را پيش كس ديگري نمي بريم. در روايات ديني داريم كه مي فرمايند : احتياحات تان را تا جايي كه مي شود بهمديگر نگوييد ، از مشكلات و گرفتاري نگوييد شايد يك جاهايي براي مومن ذلتي پيش بياورد .حالا يك جايي گرفتاري انسان طوري است كه مي تواند به او كمك فكري بشود آن حرف ديگري است . اگر پيش خدا يا واسطه هاي الهي كه همان اهل بيت هستند ببريم اشكالي ندارد چون خودشان گفته اند .در روايتي داريم كه خدا به موسي ميگويد كه نمك غذايت را هم از ما بخواه . يعني براي ريزترين مايحتاج زندگي ات هم در خانه ي ما بيا . تند تند در خانه ي خدا برويم بلكه گرفتار خودش بشويم . خود مراجعه باعث ميشود كه انسان خود خدا را بخواهد . خود معرفت اهل بيت را بخواهد . آنها را براي چيز ديگري وسيله نكند ، خود آنها هدف هستند . خود معرفت خدا و اهل بيت كه همان معرفت خداست هدف است . به ما گفته اند كه بياييد و آشنا با درگاه خدا آشنا بشويد و

ص: 255

كم كم شيريني هايي بچشيم كه در دام خودش بيفتيم . گفت : بهر نان شخصي سوي نانوا دويد ، داد جان چون حُسن نانوا را بديد . رفت موسي كآتشي آرد بدست ، آتشي او ديد كه از آتش برست . موسي در شب دنبال آتش رفت كه گرم بشود و نور نبوت را بدست آورد . گاهي انسان بخاطر حاجت هاي كوچك يك چيز بزرگتري گيرش مي آيد . اين ها خوب است ولي كلاس اين ها كلاس بالايي نيست . انسان بايد خودش را عادت بدهد كه كم كم همت خودش را بالا ببرد و كم كم خودش را عادت بدهد كه از آنها آخرت را بخواهد . خداوند كساني را دوست دارد كه همت بلند دارند .حالا كه به ما راه داده اند و زبان داريم كه دعا كنيم ممكن است لحظه اي پيش بيايد كه ديگر نتوانيم اين زبان را بچرخانيم . زماني ميشود كه محتاج يك ثانيه حرف زدن با خدا هستيم. پس حالا كه زبان در دهان است بلندترين چيزها را بخواهيم و به كم اكتفا نكنيم . حتي نه فقط آخرت را بخواهد بلكه خود اهل بيت را بخواهد . رندي براي زيارت امام رضا (ع) رفته بود و مي گفت كه شنيده ام كه مشهور است كه هر كس اولين زيارتش باشد حضرت سه چيز به اوميدهيد مثل خانه ي خدا كه هركس اولين بار چشمش به آن بيفتد سه چيز نصيبش ميشود ، گفت كه من هم سه چيز مي خواهم اول خودت را مي خواهم و دوم هم خودت را مي خواهم و خواسته

ص: 256

ي سوم هم خودت هستي . اين خيلي زرنگي است زيرا اگر او باشد همه چيز گير مي آيد . چون كه صد آيد نود هم پيش ماست . كتاب كاملُ الزيارات كه از كتب معتبر شيعه است و نكات بسيار ارزنده اي درباره ي زيات در آن هست و شيخ مفيد آنرا نوشته است را تهيه كنيد و بخوانيد . در اين كتاب روايتي نقل شده است كه در صحنه ي محشر روز قيامت كه خلق اولي و آخري جمع هستند ، يك عده دوره ي امام حسين (ع) جمع هستند و مثل پروانه دور شمع وجود او مي چرخند . خبر مي رسد كه بهشت آماده ي شماست ولي آنها توجهي ندارند و دور امام مي چرخند و فرشته ها گله مي كنند كه خدايا اين ها اصلا به ما توجهي ندارند . ببينيد آنها لذتي گير آورده اند از كسانيكه بهشت آفرين هستند كه ديگر بهشت ، سيب و گلابي پيش شان چيزي نيست و به چشمشان نمي آيد . اين ها همتهاي بلند هستند . انشاء الله بتوانيم كم كم اين حاجت هاي بلند را هم طالب بشويم . ممكن است كه سوال كنند كه آنها كه مشكلات ما را مي دانند ديگر چه نيازي به اظهار مشكلات هست ؟ اين سوال در مورد خود خدا هم مطرح است . خدا هم كه از ضمير و باطن انسانها خبر دارد ولي با اين وجود خودش گفته كه من را بخوانيد . خواستن براي انسان يك ظرفيتي ايجاد ميكند با همين اظهار كردن براي انسان، يك ظرفيت و استحقاق جديد پيدا مي

ص: 257

شود . خداوند هر كسي را كه نيازمند او باشد كه البته تمام مخلوقات محتاج خدا هستند ، خدا نيازهاي او را مي دهد اين همان رحمت عام خداست . كه چه او را بخوانند و چه نخوانند ، چه او را بشناسند و چه نشناسند همانطور كه دردعاي ماه رجب مي خوانيم كه آنكسي كه از تو چيزي خواسته و نه اصلا تو را مي شناسد از باب رحمت به او مي دهي ، اين رحمت عام خداست كه روي آن فقر ذاتي كه بندگان دارند به آنها ميدهد و اين رحمت عام است . خدا يك رحمت ويژه و خاص دارد و آن براي بندگاني است كه ظرف بزرگتري بياورند يعني ظرفيتي بزرگتري در نياز و فقر بياورند . آن كسي كه دعا ميكند و چيزي ميخواهد فقر يكپارچه خودش را اظهار مي كند . هم باطنش فقير است و هم ظاهرش مي گويد كه من فقير هستم ، يكپارچه نياز است بنابراين لياقت بيشتري پيدا ميكند تا آن كسي كه خودش باطنا ً فقر دارد ولي خودش اظهار نياز نمي كند . كسي كه يكپارچه فقر و نياز است مورد رحمت ويژه خداوند قرار مي گيرد . امام صادق (ع) مي فرمايد : خدا مي داند آنچه كه بنده اش مي خواهد ولي خدا دوست دارد حوائج را دانه دانه شرح بدهيد . مثل يك مريض كه پيش طبيب رفته و مشكلات را دانه دانه ميگويد . وقتي ميخواهي دعا كني حاجاتت را بخواه . در دعا فقر در انسان بيشتر ميشود لذا گفته اند كه در هنگام دعا دستهايتان را بالا

ص: 258

ببريد چون حالت تضرع را بيشتر مي رساند . هرچه ظرف انسان در فقر و نياز بيشتر بشود ، رحمت بيشتري را كسب مي كند البته رحمت بي نهايت هست . حالا مي گويند كه خدا آنچه به مصلحت ما نيست به ما نمي دهد پس چرا آنچه را كه به ما نداده بايد از او بخواهيم ؟ آيا ميشود چيزي به مصلحت ما نباشد و خدا به ما بدهد ؟ گاهي اصلا چيزي به مصلحت ما نيست . حتي بعضي از اولياء خدا هم چيزي از خدا خواسته اند و به مصلحتشان نبوده و خدا به آنهانداده است . فكر نكنيم تا خدا چيزي را به كسي نداد از چشم خدا افتاده است . انبيائي بوده اند كه از خدا چيزي مي خواستند و به مصلحت آنها نبوده و خدا به آنها نمي داده . در قرآن آمده است كه حضرت نوح براي فرزندش كه در آب افتاده بود دعا كرد تا خدا نجاتش بدهد و گفت كه او از اهل من است . خدا فرمود كه او از اهل تو نيست و غير صالح است ، از من چيزي نخواه كه به آن علم نداري . فكر نكنيد تا خدا چيزي را به شما نداد آدم بدي هستيد ، گاهي اوقات به مصلحت نيست و نمي دهد . همين جا هم كه به مصلحت نيست عوضش را مي دهد . پس همين دعا كردن هم فايده دارد . خدا به انسان چيزي را بعوض اين دعا مي دهد كه وقتي انسان بعدا مي فهمد خدا را شكر مي كند و خدا چيزي بالاتر

ص: 259

از آن را مي دهد . خود خواستن ثمره دارد حتي اگر به مصلحت شما نباشد . هيچ دستي كه بر در خانه ي خدا بلند ميشود ، خالي برنمي گردد . امام صادق (ع) مي فرمايد : هر دستي كه به طرف خدا بلند ميشود خدا حيا مي كند كه آن را خالي برگرداند . مي گويند كه وقتي دست تان را بالا برديد به صورتتان بكشيد چون خدا در اين دست شما چيز گذاشته است و دست شما خالي برنگشته است . گاهي موقع مصلحت است ولي زمانش الان نيست . حضرت موسي و هارون هلاكت فرعون را از خدا خواستند و خدا گفت كه دعايتان مستجاب شد و چهل سال بعد دعايشان مستجاب شد . خدا دعايشان را با تاخير مستجاب كرد . گاهي دعاي ما تاخيرش به صلاح ما نيست و الان بايد اجابت شود يعني في نفسه خوب است مثل اينكه مي گوييم خدايا اين نماز را از ما قبول كن . مثلا مي خواهي زيارت بروي و از خدايا زيارت با معرفت را طلب مي كني اين خوب است . خواسته چيز خوبي است ولي ممكن است كه من راهش را نرفته ام و ظرفيتش را ندارم . اگر من قبل از نماز تلاشي براي آن نكرده ام به همان ميزان مزد من است . من هر كاري دلم خواسته بيرون از نماز كرده ام و حالا نمازي مي خواهم كه با حضور قلب باشد و درحد اولياءالهي باشد ، خدا مي فرمايد كه اين عدل است كه من به تو بدهم كه كاري نكردي و به كسي هم

ص: 260

كه زحمت كشيده باز اين را بدهم . اينجا خواسته چيز خوبي است ولي من بايد ظرفيت آنرا از قبل از نمازم پيدا كنم ، بايد كارهايي كرده باشم و مراقبت هايي داشته باشم . خواسته خوب است ولي راهش اين نيست . تلاشي بايد صورت بگيرد . عالم براي رسيدن به مقاصدش فرمول دارد و اگر انسان از راه آن فرمول نرود و آن سعي كه وظيفه اش بوده انجام ندهد و بخواهد مجاني چيزي گيرش بيايد اين امكان ندارد . حضرت موسي مريض شد . گفتند كه فلان گياه اين بيماري را برطرف مي كند . موسي گفت كه من دعا مي كنم و شفا پيدا مي كنم . مدتي گذشت و شفا پيدا نكرد . خطاب رسيد كه اي موسي تو مي خواهي با توكل خودت حكمت ما را باطل كني . ما آن گياه را حكيمانه خلق كرده ايم . بايد از اين مسير شفا را پيدا بكني . بدون طي كردن مسير اين را از ما ميخواهي ، فرمول عالم را انجام نداده اي . شتر فردي مرض پوستي گرفته بود و به حضرت امير گفت دعا كن و حضرت گفت كه كنار دعا دارويي هم بزن . دلايلي هست كه دعاي بعضي ها مستجاب نميشود با اينكه آدمهاي خوبي هستند . مثلا كسي در خانه اش نشسته باشد و بگويد كه خدايا رزق من را بده . كسي احيانا همسايه ي بدي دارد و دائم نفرين مي كند ، اين مستجاب نميشود . راه دارد و مي تواني كارهايي انجام بدهي و دست خودت است . يكي توسعه ي

ص: 261

رزقش را مي خواهد در حالي كه اسراف كرده و آن چيزها را از دست داده است . آن فرمول را انجام نداده و آن وظيفه اي كه بايد انجام ميداد و تلاشي كه از او خواسته بودند نكرده و مي خواهد نتيجه گيرش بيايد . مثلا براي درمان شهوات اگر براي جوان باشد كه ما به دستور دين مان كه ازدواج است عمل نكرده ايم و كار را سخت كرديم . اگر بفرض اين درمان برايش فراهم نبود مُسَكن هايي براي آن هست كه مي تواند استفاده بكند . اگر شخصي از محيط هاي تحريك آلود دوري بكند و چشم را كه او را تحريك ميكند دائما حفظ بكند حتي كاري بكند كه جلوي تخيلاتش را هم بگيرد مثلا خودش را مشغول كاري بكند . گاهي افراد مراقب چشم خودشان هستند ولي تخيلاتشان دائم كار مي كند و آنها را تحريك ميكند . اينها مُسكن هايي است تا آن درمان كه ازدواج هست برايش فراهم بشود . حالا كسي كه اين مراقبت ها را انجام نمي دهد و روي خودش آتش مي ريزد و بعد از خدا گله ميكند كه چرا من از تو مي خواهم و نمي شود . حالا در دعا كردن ما بايد اصرار بكنيم يا نه ؟ در روايت داريم كه خدا كسي كه در دعا اصرار مي كند دوست دارد . اصرا در دعا داشتن به اين معناست كه انسان براي خواسته اش زياد در خانه ي خدا برود اما خواسته اي را بر خدا تحميل نكند . بزور براي خدا تعيين تكليف نكند مثلا خدايا حتما بايد به

ص: 262

من پسر بدهي . خدا خواستن را گفته نه خواسته را . مصداق را براي خدا تعيين تكليف نكنيم . اين خوب است كه انسان از خدا خيرش را بخواهد و اصرار كند يعني آنچه كه خير من هست در فرزند ، رزق ، ازدواج و شغل را بده ولي بگوييم حتما بايد فلان جا بايد استخدام بشوم . گاهي براي خدا خط نشان مي كشند و تعيين تكليف ميكنند . اگر خيرش در اين است او را شفا بده ، ما واقعا اين را مي خواهيم . وقتي خدا چيزي را به ما نداد گله مند نشويم و اين نشانه ي اين است كه ما براي خدا تعيين تكليف نكرده ايم . كارها را به خدا بسپاريم . در شان نزول آيه 75 سوره توبه آمده است كه شخصي نزد پيامبر آمد و گفت كه من مي خواهم پولدار بشوم و گوسفنداني داشته باشم . پيامبر فرمود كه اين فقر با شُكر براي تو بهتراست . اصرا كرد و پيامبر هم براي او دعا كرد . او پولدار شد و نمي توانست در تمام نمازهاي جماعت شركت كند و كم كم اصلا مسجد نيامد . زمان جمع آوري زكات فرا رسيد و پيامبر فردي را فرستاد تا از او زكات بگيرد و او مانع زكات شد . پيامبر گفت واي بر او . در طلب خير دعا بكنيم و اصرار بكنيم ولي تعيين تكليف براي خدا نكنيم .

سوال – آيات 224-220 سوره بقره را توضيح بدهيد . پاسخ – در شان نزول آخرين آيه اين سوره آمده است كه يكي از اصحاب پيامبر

ص: 263

عبدالله بن رواحه يك اختلافي بين داماد و دخترش اتفاق افتاده بود . قسم خورد كه وارد زندگي اين ها نشود و كاري نداشته باشد كه اين آيه نازل شد كه براي اصلاح خير بين مردم قسم به خدا را مانع قرار ندهيد . خدا را دست آويز نكنيد كه جلوي خيرات گرفته بشود . گاهي ما از راه مقدسات وارد كار خير نمي شويم . وقتي شما مي خواهيد يك كار خوب را ترك بكنيد اين رجحاني ندارد كه اين قسم نافذ باشد و انسان پايبند آن باشد .

سوال – دعاي اداي قرض را بگوييد .

پاسخ – شيخ بهايي در كتاب اربعين نقل كرده است و در كتاب بحار هم وجود دارد كه پيامبر فرمود : اگر كسي بدهي و قرضي داشته باشد ايندعا را بخواند : اللهم اَغنني بحلالك عن حرامك و بطاعتك عن معصيتك و بفضلك عن مَن سِواك .

سوال – توسل به امام زمان (عج) چه خصوصياتي دارد ؟

پاسخ – امام زمان (عج) الان امام حي ماست و تمام الطاف الهي و رحمتهاي الهي و فيض هايي كه از طرف خدا به ما مي رسد ، فيض هدايت علم شفا عنايت ، طبق آثار ديني ما از كانال حجت خدا و اما زمان (عج) به ما مي رسد حتي اگر ما به امامزاده اي متوسل مي شويم از كانال امام زمان (عج) به ما ميرسد بدون اينكه ما توجه داشته باشيم . يعني شما به امام حسين (ع) توسل كرده ايد اما از كانال امام زمان (عج) داده ميشود. يعني آنها از اين امام كه

ص: 264

واسطه ي فيض اين زمان هستند لذا حساب ويژه اي دارند و از اين جهت ما ميگوييم بايد نسبت به اين بزرگوار يك ارتباط خاص پيدا بكنند . سلام روزانه به امام زمان (عج) را فراموش نكنيم . اگر برايتان مقدور است دعاي عهد را بخوانيد و اگر مقدورنيست بعد از دعاي ندبه هم سلامي هست و اگراين هم نشد با زبان خودمان سلام كنيم و بگوييم به ما كمك كن كه در عهد مان با شما ثابت قدم باشيم . حالا چطور معرفت مان را بيشتر كنيم ؟ معرفت چيزي است كه بايد از طرف خدا داده بشود . دعايي از امام صادق است كه در زمان غيبت بخوانيد كه در دعاي غيبت آمده است و از خدا معرفت بخواهيد و ما بايد زمينه اش را فراهم كنيم و بر عهد خودمان پا برجا باشيم و اعمال مورد رضايت آن بزرگوار را انجام بدهيم .

سوال – آيا توسل به غير از معصومين اشكال دارد ؟

پاسخ – ما روايات زيادي داريم كه مي گويند كه به غير از معصومين بزرگاني هستند كه ميتوانند شفاعت بكنند . كسانيكه در دنيا سبب خير بوده اند چون تا كسي در اينجا سبب خير نباشد در آن دنيا نمي تواند شفاعت كند مثل علما ، شهدا ، پدر و مادرمومن ، اين ها كساني هستند كه ميتوانند شفيعان روز قيامت باشند . آقاي شيخ آملي مي فرمودند كه گاهي من مشهد مي روم حاجتم آنجا داده نميشود و به حضرت عبد العظيم حواله ميشود و اينجا استجابت ميشود . براي اينكه امام زاده ها احيا بشوند ،

ص: 265

اين بزرگواران گاهي اوقات شفا دادن را به زير دستانشان مي دهند كه از اين راه مردم نذرشان را بگيرند . برايش فراهم بشود . حالا كسي كه اين مراقبت ها را انجام نمي دهد و روي خودش آتش مي ريزد و بعد از خدا گله ميكند كه چرا من از تو مي خواهم و نمي شود . حالا در دعا كردن ما بايد اصرار بكنيم يا نه ؟ در روايت داريم كه خدا كسي كه در دعا اصرار مي كند دوست دارد . اصرا در دعا داشتن به اين معناست كه انسان براي خواسته اش زياد در خانه ي خدا برود اما خواسته اي را بر خدا تحميل نكند . بزور براي خدا تعيين تكليف نكند مثلا خدايا حتما بايد به من پسر بدهي . خدا خواستن را گفته نه خواسته را . مصداق را براي خدا تعيين تكليف نكنيم . اين خوب است كه انسان از خدا خيرش را بخواهد و اصرار كند يعني آنچه كه خير من هست در فرزند ، رزق ، ازدواج و شغل را بده ولي بگوييم حتما بايد فلان جا بايد استخدام بشوم . گاهي براي خدا خط نشان مي كشند و تعيين تكليف ميكنند . اگر خيرش در اين است او را شفا بده ، ما واقعا اين را مي خواهيم . وقتي خدا چيزي را به ما نداد گله مند نشويم و اين نشانه ي اين است كه ما براي خدا تعيين تكليف نكرده ايم . كارها را به خدا بسپاريم . در شان نزول آيه 75 سوره توبه آمده است كه شخصي نزد پيامبر آمد

ص: 266

و گفت كه من مي خواهم پولدار بشوم و گوسفنداني داشته باشم . پيامبر فرمود كه اين فقر با شُكر براي تو بهتراست . اصرا كرد و پيامبر هم براي او دعا كرد . او پولدار شد و نمي توانست در تمام نمازهاي جماعت شركت كند و كم كم اصلا مسجد نيامد . زمان جمع آوري زكات فرا رسيد و پيامبر فردي را فرستاد تا از او زكات بگيرد و او مانع زكات شد . پيامبر گفت واي بر او . در طلب خير دعا بكنيم و اصرار بكنيم ولي تعيين تكليف براي خدا نكنيم .

سوال – آيات 224-220 سوره بقره را توضيح بدهيد . پاسخ – در شان نزول آخرين آيه اين سوره آمده است كه يكي از اصحاب پيامبر عبدالله بن رواحه يك اختلافي بين داماد و دخترش اتفاق افتاده بود . قسم خورد كه وارد زندگي اين ها نشود و كاري نداشته باشد كه اين آيه نازل شد كه براي اصلاح خير بين مردم قسم به خدا را مانع قرار ندهيد . خدا را دست آويز نكنيد كه جلوي خيرات گرفته بشود . گاهي ما از راه مقدسات وارد كار خير نمي شويم . وقتي شما مي خواهيد يك كار خوب را ترك بكنيد اين رجحاني ندارد كه اين قسم نافذ باشد و انسان پايبند آن باشد .

سوال – دعاي اداي قرض را بگوييد .

پاسخ – شيخ بهايي در كتاب اربعين نقل كرده است و در كتاب بحار هم وجود دارد كه پيامبر فرمود : اگر كسي بدهي و قرضي داشته باشد ايندعا را بخواند : اللهم اَغنني بحلالك

ص: 267

عن حرامك و بطاعتك عن معصيتك و بفضلك عن مَن سِواك .

سوال – توسل به امام زمان (عج) چه خصوصياتي دارد ؟ پاسخ – امام زمان (عج) الان امام حي ماست و تمام الطاف الهي و رحمتهاي الهي و فيض هايي كه از طرف خدا به ما مي رسد ، فيض هدايت علم شفا عنايت ، طبق آثار ديني ما از كانال حجت خدا و اما زمان (عج) به ما مي رسد حتي اگر ما به امامزاده اي متوسل مي شويم از كانال امام زمان (عج) به ما ميرسد بدون اينكه ما توجه داشته باشيم . يعني شما به امام حسين (ع) توسل كرده ايد اما از كانال امام زمان (عج) داده ميشود. يعني آنها از اين امام كه واسطه ي فيض اين زمان هستند لذا حساب ويژه اي دارند و از اين جهت ما ميگوييم بايد نسبت به اين بزرگوار يك ارتباط خاص پيدا بكنند . سلام روزانه به امام زمان (عج) را فراموش نكنيم . اگر برايتان مقدور است دعاي عهد را بخوانيد و اگر مقدورنيست بعد از دعاي ندبه هم سلامي هست و اگراين هم نشد با زبان خودمان سلام كنيم و بگوييم به ما كمك كن كه در عهد مان با شما ثابت قدم باشيم . حالا چطور معرفت مان را بيشتر كنيم ؟ معرفت چيزي است كه بايد از طرف خدا داده بشود . دعايي از امام صادق است كه در زمان غيبت بخوانيد كه در دعاي غيبت آمده است و از خدا معرفت بخواهيد و ما بايد زمينه اش را فراهم كنيم و بر عهد خودمان پا برجا

ص: 268

باشيم و اعمال مورد رضايت آن بزرگوار را انجام بدهيم .

سوال – آيا توسل به غير از معصومين اشكال دارد ؟ پاسخ – ما روايات زيادي داريم كه مي گويند كه به غير از معصومين بزرگاني هستند كه ميتوانند شفاعت بكنند . كسانيكه در دنيا سبب خير بوده اند چون تا كسي در اينجا سبب خير نباشد در آن دنيا نمي تواند شفاعت كند مثل علما ، شهدا ، پدر و مادرمومن ، اين ها كساني هستند كه ميتوانند شفيعان روز قيامت باشند . آقاي شيخ آملي مي فرمودند كه گاهي من مشهد مي روم حاجتم آنجا داده نميشود و به حضرت عبد العظيم حواله ميشود و اينجا استجابت ميشود . براي اينكه امام زاده ها احيا بشوند ، اين بزرگواران گاهي اوقات شفا دادن را به زير دستانشان مي دهند كه از اين راه مردم نذرشان را بگيرند .

89-08-02 - دينداري

سوال – چه عواملي باعث تقويت دينداري در دوره ي آخرالزمان ميشود ؟

پاسخ – بحثمان عوامل تقويت ايمان و باورهاي ديني است بخصوص كه در آخر الزمان امواج فتنه ها باعث لغزش هاي مومنين ميشود . يكي از عوامل مهم دين داري و تقويت باورها ، توسل و تمسك به معصومين (ع) است بخصوص وجود امام زمان (ع) كه توصيه ي خاصي بر اين مورد شده در هر زمان و مخصوصا در آخرالزمان. اميرالمومنين در نهج البلاغه مي فرمايند : امواج سنگين فتنه ها را بشكنيد و جلو برويد با كشتي نجات . در صلوات شعبانيه كه در ماه شعبان بعد از نماز ظهر خوانده ميشود و مومنين بر آن مداومت مي

ص: 269

كننند ، در شان معصومين داريم : الفلك الجاريه ... اهل بيت كشتي هايي هستند كه جاري هستند و تحرك دارند . يك موقع كشتي در امواج رهاست و آب آنرا اين طرف و آن طرف مي برد اما يك وقت در عين حالي كه كشتي در امواج است آب را مي برد و جلو مي رود و به سمت ساحل مي برد . تعبير اين است كه كشتي كه جريان دارد و سرنشينان خود را به ساحل امن مي برد . اين يكي از وسائل مهم نجات است و پيامبر اكرم فرمودند : صراط مستقيم در بين هزاران راه هاي انحرافي يكي بيشتر نيست ، تشخيص آن يك راه و پيمودن آن با توجه به خطرات زياد در آخرالزمان كاري است كه بدون هدايت معصومان ، كساني كه خودشان اين راه را رفته اند و كاملا آشنا هستند امكان پذير نيست . در قرآن سوره هود دارد كه وقتي حضرت نوح در كشتي تعدادي مومنين را سواركرده بود و پسرش كنعان در آب دست و پا مي زد و حضرت نوح با مهرباني به او گفت : اي پسرم سوار شو و او بي نيازي از معصوم جست و گفت كه من خودم شنا بلد هستم و روي كوه بلند مي روم و نجات پيدا مي كنم در آن موقع موجي آمد و آنها را جدا كرد و پسر نوح از بين رفت . مولوي اين داستان را اين طور مي گويد :

همچو كنعان سر به كشتي وا مكش كه غرورش داد نفس زيركش

كه برآيم من بر سر كوه مشيد منت نوحم

ص: 270

چرا بايد كشيد ؟

كاش چون طفل ازحيَل جاهل بُدي چون طفلان چنگ برمادر زدي

يا زعلم نقل كم بُدي مَلي علم اهل دل ربودي از ولي

كاش در اينجا انسان به خودش تكيه نكند . در اين امواج خروشان دست به دامان ولي الهي بشود و با او حركت بكند . توسل و تمسك يكي از عوامل مهم دين داري در آخر الزمان است .

سوال - چه ضرورتي هست كه ما متوسل بشويم و آيا اين توسل مختص مذهب شيعه است ؟

پاسخ – خير مختص به شيعه نيست . آن چنان كه قرآن نقل كرده و اين كتابي است كه موارد مفيد و قابل استفاده ي گذشته ي تاريخ را بدون تحريف نقل ميكند ، مي بينيم كه بحث توسل در تمام گذشتگان و انبياء جاري بوده است . شما حضرت آدم را در نظر بگيريد ، اين روايت را شيعه و سني از پيامبر نقل كرده اند . در قرآن داريم كه وقتي آدم از بهشت رانده شد گريه كرد ، اظهار پشيماني كرد و خدا فرمود كه آدم كلماتي را از خدا گرفت و بواسطه ي اين كلمات توبه اش پذيرفته شد . پيامبر مي فرمايند كه آن كلماتي كه حضرت آدم از خدا گرفت و به آن توسل كرد ، اسماء پنج تن بوده است . يعني حضرت آدم خدا را به محمد و فاطمه و علي و حسن و حسين قسم داد و گفت كه توبه ي من را قبول كن . در سند اين حديث هيچ شكي نيست ، شيعه و سني آنرا نقل كرده اند .

ص: 271

قرآن در رابطه با فرزندان يعقوب كه آن خطاي بزرگ را كردند ، باعث شدند كه يوسف چهل سال از پدرش دور باشد و او را دچار فراق كردند ، دارد كه وقتي پشيمان شدند ، پيش پدرشان آمدند ، پدري كه چقدر سخت كشيده بود ، كمرش خميده شده بود و چشمش كور شده بود ، گفتند : اي پدر تو براي ما استغفار كن و ما گناهكار هستيم . به او كه ولي و پيغمبر بود يعني به پدرشان كه نبي زمان بود متوسل شدند . حضرت يعقوب فرمودند : من از خدا براي شما طلب مغفرت مي كنم . اين همان واسطه بردن در خانه ي خدا و توسل است . در خود قرآن دستور داده شده كه اي پيامبر ، اگر مردم پيش خدا زانو بزنند و از تو بخواهند براي آنها استغفار كني ، خدا را تواب و رحيم مي بينند و در قرآن داريم با وسيله در خانه ي خدا برويد ، با واسطه در خانه ي خدا برويد حتي چهارده معصومين هم توسل داشتند . روايتي از مرحوم مجلسي در بحار است كه مي فرمايد : امام باقر (ع) تب شديدي داشتند . كاسه ي آب سردي دركنارشان بود و دستشان را در آن فرو مي كردند و روي پيشاني شان مي گذاشتند و مي گفتند يا مادر فاطمه . و محتملا ايشان به مادرشان توسل مي كردند زيرا حضرت زهرا (س) حُجَجي بر حُجَت الهي بوده است . پس توسل از حضرت آدم تا فرزندان يعقوب مرسوم بوده است .

سوال - ما به چيزهايي مي توانيم

ص: 272

متوسل بشويم ؟

پاسخ – واسطه هايي كه مي توانند رحمت خدا را براي ما جلب بكنند ، اين ها مي توانند وسيله ي توسل ما باشند يعني توبه خودش يك وسيله است . قرآن مي فرمايد كه با واسطه اي به خدا برسيد و رحمت خدا را جلب بكنيد . اعمال صالح هم وسيله اي است كه باعث پوشانده شدن اعمال زشت ميشود . خود قرآن و تمسك به آن وسيله است . اما آن وسيله اي كه ذيل خود اين آيه است مي گويد كه اهل بيت همان وسيله اي هستند كه خدا آنرا فراهم كرده است و بزرگترين وسيله ي الهي وجود معصومين هستند . قرآن احتياج به تفسير دارد و هر كس مي تواند ادعا كند كه آن را بيان مي كند ولي معصوم خودش بيان است ، خودش راه و تفسير است ، از اين جهت مهمترين وسيله خود معصومين و اهل بيت هستند . حالا شايد اين سوال مطرح بشود كه ما براي درخواست از خدا چه نيازي به واسطه داريم ؟ بله خود خدا هم حرفهاي ما را مي بيند ، مي شنود و مي داند و هم قدرت دارد كه بدهد ، او احتياج به واسطه ندارد . از طرف خدا براي دادن مشكلي نيست ، مشكل براي گرفتن از طرف ماست . ما نمي توانيم بي واسطه رحمت خدا را بگيريم . در ما مانع وجود دارد . امام سجاد (ع) در دعاي سجاديه تعبيري دارد : خدايا تو محجور از خلق نيستي ، پنهان نيستي ، ما محجور هستيم و مانع داريم . به هرحال

ص: 273

آلودگي ها و گناهان و نوع وارد شدن باعث ميشود كه نتوانيم رحمت الهي را جذب كنيم . همان طوركه نمي توانيم پيام الهي را مستقيم دريافت كنيم و احتياج به پيامبراني هست كه آنها در جهت گيرندگي وحي واسطه بشوند ، بقيه فيوضات هم همين جور است . رحمت ، هدايت ، شفا ، علم و قدرت را بايد انسانهاي بي خطا كه معصومين هستند واسطه بشوند كه از طريق خدا جذب كنند و به ما بدهند . اين همان عقيده ي شيعه است . عقيده ي واسطه ي فيض كه ما قائل هستيم كه امامان ما واسطه ي فيض هستند لذا ميگوييم امام زمان (عج) الان زنده است چون اگر او در اين عالم نباشد ، عالم دنيا برچيده ميشود و به آن فيض نمي رسد. بعضا شما مي بينيد اديان و مذاهب ديگر مي گويند كه منجي و موعود آخرالزمان هنوز بدنيا نيامده است . مسيحيان و يهوديان قائل به موعود هستند اما ميگويند كه هنوز بدنيا نيامده است اما شيعه ميگويد كه بدنيا آمده و زنده است هر چقدر هم كه عمرش طول بكشد چون واسطه ي فيض است . بواسطه ي او فيض به اين عالم مي رسد . داستان شب قدر هم همين است . آن فيضي كه خدا مي خواهد در يكسال به بنده اش بدهد توسط ولي او مديريت مي شود . يعني اراده ي خدا و مشيت خدا از منازل شما اهل بيت صادر ميشود و در عالم پخش ميشود . بنابراين اينكه ما ميگوييم اهل بيت محل مشيت خدا هستند يعني از اينجا فيض پخش

ص: 274

ميشود . ما در دادن حاجات اهل بيت را مستقل نمي دانيم كه توسل به آنها بكنيم ، ديد ما به اهل بيت ديده واسطه ي فيضي است ولي اين چيزي است كه خدا قرآن به ما توصيه كرده است . يكي از بزرگان خدمت آيت الله خوانساري كه از مراجع بزرگ تهران بودند رسيدند و سوال كردند اگر بخواهيم به امام رضا(ع) متوسل بشويم چطور خطاب بكنيم ؟ خدا را مخاطب قرار بدهيم و بگوييم اي خدا بحق امام رضا (ع) به ما چيزي بدهد يا بگوييم كه اي امام رضا (ع) تو چيزي به ما بده . ايشان فرمودند : هر دوي آنها خوب است ولي دومي بهتر است . يعني از امام رضا (ع) بخواهيد كه از خدا بخواهد و واسطه ببريد . اينكه مي گوييم اي امام رضا (ع) به ما بده ، يعني واسطه است . ما كه ميدانيم امام رضا (ع) مستقلا و بي اذن خدا نمي دهد ، نگاه ما به او نگاه استقلالي نيست . اين همان دستگاه الهي است نه اينكه امام رضا (ع) كنار دستگاه خدا دستگاهي زده است . وقتي ديد ما به امام رضا (ع) يك ديد واسطه اي است آنجايي كه ميگوييم يا امام رضا (ع) به ما بده ، در واقع مي دانيم كه خدا به امام رضا (ع) مي دهد . منتها ما با واسطه پيش خدا مي روييم . ما در دعاهايمان تعبيراتي داريم كه به خود معصومين خطاب شده است. دعاي فرج معروف خطاب مستقيم به محمد و علي است ، شما من را كفايت كنيد ، شما

ص: 275

من را كمك بكنيد . حالا كسي نگويد كه اين شرك است زيرا شما از انساني كمك مي خواهيد ، ما مي گوييم اين ها واسطه هستند . مثلا ميگوييم دكتر به دادم برس منظورمان اين نيست كه خدا را قبول نداريم . معنايش همان واسطه ي شفاست بنابراين اين ديد است كه ما به معصومين و واسطه اي فيض الهي داريم و آنها را به اين صورت شفي قرار مي دهيم .

سوال - گاهي بعضي انسانها ارادت خاصي به امام رضا (ع) دارند و به ايشان توسل مي كنند يعني امام رضايي هستند ، بعضي ها امام حسيني هستد ، در اين ها چه اتفاقي مي افتد ؟

پاسخ – بعضي ها در خودشان درمي يابند همچنان كه به همه ي معصومين ارادت دارند و همه را قبول دارند ولي دست خودشان نيست و فكر مي كنند كه جذبه شان نسبت به يكي از معصومين يا امام زاده ها بيشتر است و نسبت به آنها كشش دارند . يكي نسبت به امير المومنين يك حساسيت و عشق خاصي دارد يكي نسبت به حضرت زهرا ، يكي نسبت به حضرت ابوالفضل يا امامزاده ها . ما سِر حقيقي مطلب را نمي دانيم . در بعضي از بزرگان ما هم بوده است ، اين طور نيست كه فقط در مردم معمولي باشد . مرحوم آيت الله تحللي از خوبان همدان بوده است . ايشان آنچنان عاشق اميرالمومنين بودند كه وقتي ميخواست اذان و اقامه را بگويد و وقتي به اشهد ان عليا ولي الله مي رسد بي اختيار مي گفت : جانم به قربان نامت

ص: 276

و اطرافيان ميگفتند چنان با سوز مي گفت كه دل ما مي ريخت و اشكش جاري مي شد . آيت الله كشميري از عاشقان امير المومنين و زيارت ايشان بود طوري كه مرحوم جعفر آقاي مجتهدي مي گفت كه هر وقت ايشان به خانه ي ما مي آيد گنبد و بارگاه امير المومنين را با خودش مي آورد . اين قدر عشق در دلش بود . آقاي حائري استاد امام خميني عاشق امام رضا (ع) بود و مي گفت كه ما چهارده معصوم را در امام رضا (ع) خلاصه كرده ايم و تا تعطيلي گيرش مي آمد به زيارت امام رضا (ع) مي رفت . اين اختلافاتي كه نسبت به معصومين در بندگان خدا هست ، شايد سِرش اختلاف تجليات اسماء الهي باشد . خدا اسم هايي دارد كه در دعاي جوش كبير كه همه ي متدينين با آن آشنا هستند . وقتي اسمهاي خدا را مي خوانيد به تناسب حالت ، به تناسب موقعيت ، مرتبه و معرفت شما به تناسب نيازت گاهي يك اسم شما را جذب ميكند مثلا كسي كه به فقر افتاده به مشكل افتاده ، وقتي به يا رزاق مي رسد يا به كنز الفقرا مي سد اينجا مثل اين است كه يك دفعه او را نگه ميدارد . مثلا كسي كه مريض است يا مريضي سختي دارد يا مريض سختي دارد ، وقتي به يا شافي يا طبيب مي رسد ، اينجا يك حال ديگري دارد . كسي كه بي كس است و نارفيقي ديده است ، وقتي به يا رفيق من لا رفيق له مي رسد حال ديگري

ص: 277

دارد . يكي از افرادي كه نارفيقي ديده بود گفت : خدايا تو هم رفيقي هم شفيق ، آيا مي گذاري كه اين رفيقت را شيطان ببرد ؟ شيطان دارد رفيقت را مي برد . ابن عربي گفته : وقتي اسماء خدا را مي خوانيد اسمي كه شما را جذب كرد ، زود از رويش رد نشويد . و آنرا تكرار بكنيد تا آثار و بركاتش را دريافت بكنيد . همين وضعيت در مورد اسماء ائمه هم هست . اسماء خارجي خدا ائمه اطهار هستند كه صفات الهي در آنها جمع است و به تناسب معرفت ما و رتبه ي ما گاهي يك معصوم براي ما جلوه ي خاصي دارد. مثلا چون امام رضا (ع) مظهر اسم رئوف خداست ، فردي كه احتياج دارد دستي روي سرش كشيده بشود چه بسا آن اسم خيلي برايش جلوه مي كند . در اينجا اختلاف معرفت است . همچنين افراد نيازها و حالاتشان مختلف است . هر كدام از ائمه كه مظهر اسم خدا هستند و بيشتر در آنها فعليت دارد و بر دل ما جلوه اي دارد و دل ما را مي كشاند . شبيه همان اسمائي كه در دعاي جوشن كبير است كه به تناسب حالات افراد يك جذبه هايي دارد ، چه بسا كشش معصومين هم از اين باب باشد . ما يك روايات معتبري به اين معنا كه از فلان معصوم فلان حاجت را بخواهيد و ديگري نمي تواند بدهد ، به اين شكل نداريم چون همه ي معصومين باب الحوائج هستند . همه ي آنها معدن اين هستند كه واسطه بشوند و رحمت

ص: 278

خدا را بگيرند و حاجات را بدهند منتها در كتاب بحار علامه ي مجلسي جلد نود و چهار روايتي نقل كرده است كه دعاي توسلي است كه غير از دعاي توسل معروف است شما مي توانيد بعد از دعاي توسل آن را در مفاتيح پيدا بكنيد بنام دعاي توسل ديگر . در آنجا حاجات تقسيم شده است كه مثلا اگر كسي عافيت و سلامتي ميخواهد متوسل به موسي بن جعفر (ع) و اگر كسي دفع ظلم مي خواهد متوسل به امير المومنين و اگر كسي سلامتي در سفرها مي خواهد به امام رضا (ع) و اگر كسي وسعت رزق مي خواهد به امام جواد (ع) متوسل شود . اگر كسي در اين دعا تمسك به معصومين در اين دعاهاي خاص كه ذكر شده بكند اين خيلي مناسب است ولي ديد مان اين نباشد كه معصوم ديگر نمي تواند . اين ديد خوبي نيست .

سوال – آيه 182- 186 سوره بقره را توضيح دهيد .

پاسخ – آيه 186 مي فرمايد : اي پيامبر اگر از من بپرسند ، بگو من نزديك هستم و من دعاي شما را اجابت مي كنم مردم هم بايد من را اجابت بكنند . با تقوا باشند و ايمان بياورند كه اين بنفع خودشان است و رشد پيدا ميكنند . يك نكته اين است كه خدا مي فرمايد من نزديك هستم . در دعا لازم نيست كه انسان داد و بيداد بكند بخاطر همين در ادب دعا داد و فرياد نيست . بلكه آهسته دعا بكنيد . بعد خدا مي گويد من دعاي آن كسي كه من را مي خواند

ص: 279

جواب مي دهم . دو تا شرط براي استجابت دعا در اين آيه ذكر شده است كه اگر اين دوشرط محقق بشود خدا گفته جواب مي دهد . شرط اول اين است كه انسان حقيقتا بخواهد ولي بعضي مواقع چيزي را مي خواهيم كه به مصلحت مان نيست . اشك هم مي ريزيم ولي نمي دانيم كه به صلاح مان نيست ما ضرر خودمان را نمي خواهيم پس ما در آنجا واقعا دعا كننده نيستيم پس خدا همان واقعي را لطف مي كند و به ما نمي دهد . البته بجاي آن يك چيز ديگر ميدهد كه در قيامت وقتي مردم مي بينند ميگويند كه كاشكي هيچ كدام از دعاهاي ما برآورده نميشود و عوضش را در آنجا مي دهد . پس شرط اول اينكه دعا حقيقي باشد به مصلحت و خير باشد . شرط دوم اخلاص در دعاست . يعني فقط از خدا بخواهد ، خدا را همه كاره ي عالم بداند و فقط از او بخواهد . پيامبر فرمودند : هر بدهكاري كه اين دعا را بخواند قرضش ادا ميشود . خدايا بواسطه ي حلالت من را از حرام بي نياز كن و بوسيله ي چيزهايي كه مورد طاعت توست من را از معصيت خودت بي نياز كن و من را از فضل خودت بي نيازم كن . شيخ بهايي گفت : ما اين كار را انجام داديم و شد . از جايي كه نمي دانستيم قرض هايمان ادا شد . ممكن است كسي اين كار را بكند و نتيجه نگيرد و آن بخاطر اخلاص است كه شرط دوم است . اين همان

ص: 280

مضطر شدن است ، اميدش از همه جا قطع بشود ، فقط از خداي متعال بخواهد و به او متصل بشود .

سوال – آيا توسل بايد هميشگي باشد ؟

پاسخ – اگر ما توسل را به اين معنا بگيريم كه دائم ميخواهيم از خدا فيض بگيريم پس ما هيچ موقع بي نياز از فيض خدا نيستيم ، بي نياز از رحمت و لطف خدا نيستيم . پس دائم احتياج به آن واسطه ها داريم . درست است كه لازم نيست دائم بنشينيم و دعاي توسل بخوانيم و حاجت بخواهيم اما توسل حقيقي توسل دائمي است . آن توسل حقيقي كه دائمي هم هست ، صرف اينكه بنشينيم ختمي بگيريم ، ذكر صلواتي بگيريم ، نذري بكنيم و روضه اي گوش بدهيم اين ها نيست البته اين ها خوب است آن توسل حقيقي كه انسان دائما تحت ولايت و سرپرستي و عنايت اهل بيت باشد و دائما به او لطف ببريد ، اين است كه انسان عملا هم از جهت رفتاري و هم از جهت اخلاقي متمسك به آنها باشد . آنها را الگو قرار بدهد ، آنها را در زندگي اش جاري بكند ، اخلاقيات ، افكار و گفتار آنها را در زندگي اش جاري بكند و من تحت ولايت آنها زندگي بكنم اگر اين باشد توسل دائمي است و اين حقيقي است . ائمه با كساني كه از دوستانشان بودند و اين كار را نمي كردند برخورد مي كردند . كساني از راه دور پيش امام رضا (ع) رفتند . امام رضا (ع) آنها را شصت روز راه نداد و بعد از شصت

ص: 281

روز امام آنها را راه دارد و گفت : شما حقوق همديگر را عايت نمي كنيد و حلال ها و حرام ها را رعايت نميكنيد و مي خواهيد من شما را راه بدهم . راه پيدا كردن به ساحت معصومين ادعايي نيست اين احتياج به يك توسل واقعي دارد يعني توسل عملي و همين زمينه ي شفاعت است اگر كسي اينكار را كرد ، دستش را به معصومين داده است و سوار كشتي شده است . درست است كه محبت معصومين گنجينه ي ارزشمندي است ولي ما علاوه بر محبت بايد دست ولايت را بگيريم . حبي ارزشمند است كه نورش در زندگي ما باشد و در زندگي ما ظهور پيدا كرده باشد و وقتي عملا دستم را به آنها دادم ، در آخرت هم شفاعت اهل بيت شامل حال من ميشود .

89-07-25 - حضور قلب در عبادت

سوال – چكار كنيم كه حال خوشي كه از نماز و عبادت بدست مي آيد ، استمرار پيدا كند ؟

اين سوال براي خيلي از متدينين مطرح است يك آرزويي كه حالات خوش استمرار پيدا كند و چرا بعضي مواقع كم رنگ ميشود و اين واقعيتي است . من در جلسه ي قبل اشاره كردم كه نماز من و بسياري از عبادات ديگر من مثل زيارت ها و شب قدرها ، بگونه اي بازتاب اعمال ما هستند . اينها مزدي هستند كه از اعمال خوبمان مي گيريم يا كيفري هستند كه از اعمال بدمان بدستمان خواهد آمد . اگر كسي روز خوبي داشته باشد ، شب خوب و سحر خوبي هم دارد . اگر كسي قبل از نماز خوبي داشته باشد

ص: 282

، نمار خوبي هم دارد . ما هر قدر به نماز و اعمال عبادي اهميت بدهيم ، نماز و عبادات هم به ما اهميت مي دهد و آن آثار خودش را در زندگي ما جاري ميكند . بخصوص كه الان كه در بحث نماز هستيم عرض كردم كه نماز حقيقتا يك مهره كليد و ويژه در دين است . يك سفره عظيم و پُربركتي است كه خدا در دين تعبيه كرده است . خدا يك استاد تمام وقت در اختيار ما گذاشته است . حالا پنج وقتش كه واجب است ولي وقتهاي ديگري هم در اختيار ماست كه ميتوانيم انجام بدهيم . بزرگان دين مي گويند كه نماز انسان را به عالي ترين مقام معنوي مي رساند ، چرا ما از اين استاد درست استفاده نمي كنيم و بهره نمي بريم ؟ اين نكته خيلي قابل تامل هست كه ما قبل از نماز است كه اگر آنجا دلمان را درست بكنيم و دلبرمان را خدا قرار بدهيم ، در نماز هم دلبرمان خداست و از او جدا نميشويم . پيامبر فرمودند : هر كس با محبوب و دلبرش همراه است . اگر ما در نماز دلبرمان خدا باشد ، با او همراه هستيم . اگر جوري باشد كه از قبل دلبرمان را كس ديگري گرفته باشيم ، ما گاهي قبل از نماز صدها دلبر براي خودمان درست كرده ايم ، خوب طبيعي است كه در نماز هر چقدر زور مي زنيم دلمان پيش دلبرش مي رود . اين نماز ثمره اش رفع تكليف ميشود . درست است كه همين نماز هم كه در آن حضور

ص: 283

قلب نيست بي ثمر نيست . ثمرش اين است كه روز قيامت عقاب نميشود . رشد و بركات را نمازي خواهد داشت كه وارد جان انسان بشود . امام سجاد (ع) در فرازي از دعاي ابو حمزه تحليلي دارد كه چرا انسان بعضي مواقع دچار بي حالي ميشود و عواملي را براي آن ذكر ميكند . حدوداً پنج صفحه است آن را بخوانيد و تامل كنيد . ايشان اين تعبير را دارند : خدايا من پيش خودم هر وقت ميگويم كه براي مناجات آماده هستم و يك نماز آنچناني بخوانم ، يك دفعه يك بي حالي بر من عارض ميشود كه آن حال مناجات دعا را از من ميگيرد و بي حال ميشوم . بعد حضرت عوامل آن را ذكر مي كند . خدايا شايد ديدي كه من حق تو را سبك مي شمارم و از اين جهت من را دور كردي . شايد ديدي كه وقتي من نوبت به كارهاي ديگر مي رسد اهميت مي دهم ولي وقتي نوبت به كار تو مي رسد انگيزه ندارم . بعضي ها هستند كه شش روز هفته را صبح زود و در تاريكي از خواب بلند ميشوند تا به اداره برسند ولي روز جمعه كه ميشود ، نمازشان قضا ميشود يعني نوبت به خدا كه مي رسد برايشان سنگين است . به تعبير قرآن به زمين چسبيده و كار برايش سنگين است . رجبعلي خياط تعبيري دارد كه مي گويد كه من دلم براي خدا خيلي مي سوزد چون مشتري او خيلي كم است ولي مشتري امام حسين (ع) خيلي زياد است . ماه محرم كه مي

ص: 284

رسد شلوغ است و گاهي تا نيمه شب روضه است ولي در مسجد خلوت است و اگر كسي به مسجد مي آيد نمازي مي خواند و فوري مي رود . وقتي من اهميت ندهم خدا من را دور مي كنم يعني در واقع من با كارم ، خودم را دور مي كنم و گرنه خدا دوست دارد كه همه نزديكش بشوند . خودم كاري مي كنم كه آثار و بركات را نگيرم . پس يك دليل آن سبك شمردن و ضايع كردن حق خداست . خدايا شايد ديدي كه من نه تنها حقت را سبك مي شمارم بلكه اصلا به تو پشت ميكنم . يعني بدتر از سبك شمردن . پشت كردن به خدا چه وقت است ؟ وقتي كه گناه ميكنيم . وقتي ما گناه ميكنيم رو به خدا نداريم ، آن موقع پشت به خدا و رو به شيطان داريم . شخص وقتي گناه ميكند ارتباطش با خدا قطع است . يعني از تحت ولايت خدا بيرون ميآيد و تحت ولايت شيطان قرار مي گيرد . روايت از پيامبر در هنگام گناه و فحشا ايمان از انسان سلب ميشود كه موقع خطرناكي است . در آن هنگام يك نَه به خدا و يك آري به شيطان مي گويد چون خدا مي گويد : معصيت نكن و من ميگويم : نه . شيطان كه مي گويد : گناه بكن ، من ميگويم : آري . اين پشت كردن به خدا است و تحت ولايت ابليس رفتن است . امام باقر (ع) در اصول كافي فرمود : شخص وقتي گناه مي كند در قلبش يك

ص: 285

نقطه ي سياه حك ميشود كه اگر با توبه پاك كرد كه هيچ و گرنه گناه دوم نقطه دوم . اين نقطه ي سياه كه امام ميگويد ، توسعه ي ولايت ابليس در روح انسان است زيرا ولايت ابليس تاريكي است . يخرجونهم من النور الي الظلمات . پس اين پشت كردن ، گناه است و بخصوص گناهاني كه عادت شده است . اين ها خيلي خطرناك است . مثلا دروغ گو بودن ، غيبت كردن ، پشت سر ديگران حرف زدن ، فحاشي كردن ، بددهان بودن و چشم چران بودن كه باطن انسان را بگونه اي ديگر رقم مي زند و چهره نگاري مي كند چهره هايي كه چه بسا مناسب با چهره هاي انساني نيست . اولين اثر اين گناهان اين است كه اشتها انسان نسبت به مسائل معنوي كم ميشود ، حال عبادت را از ما سلب ميكند . حديث قدسي داريم كه خدا مي فرمايد : آن كسي كه نفس خودش را بر خواست و اراده ي و فرمان من ترجيح مي دهد ، اولين عقوبتي كه او را ميدهم اين است كه لذت مناجات را از او ميگيرم . حال براي مناجات و دعا ندارد مگر اينكه مجبور بشود مثل شب قدر ولي لذت چنداني نمي برد و كم كم باورش نميشود كه چنين لذت هايي هم در اين عبادات هست . يكي از علماي بزرگوار مي گفت كه من باورم نميشد كه اويس قرني يك شب را در ركوع و يك شب را در سجده بود . مقداري برايم شُبهه بود . يكبار از خدا خواستم كه اين

ص: 286

لذت را به من بچشاند . ايشان مي گويد كه ركوعي انجام دادم و ذكري گفتم ، بقدري لذت بردم كه اين لذت چيز ديگري بود . دومي را گفتم و ديديم لذتم بيشتر شد . و ديگر نفهميدم چقدر طول كشيد ولي اين قدر تكرار كردم كه فكر مي كردم ساعتي در ركوع ايستاده ام . اين لذت ها براي آن كساني است كه پشت به خدا ندارند ، مال كساني هست كه دچار غضب الهي نشده اند . امام ميگويد كه شايد من به تو پشت كردم و من را مورد غضب قرار داده اي . خدايا شايد من دارم دروغ مي گويم . مي گويم دوستت دارم ، اهل بيت تو را دوست دارم و قرآن را دوست دارم اما كارهايم ، كارهاي يك مُحب نيست . آثار آن خيلي در زندگي ام نيست . امام مي فرمايد : شايد دارم دروغ مي گويم و من را رها كردي . خدايا شايد ديدي كه من شكر نعمت تو را نميكنم و من را محروم كردي . متاسفانه بعضي از ما انسان ها يا آنقدر پرتوقع شده ايم كه داده هاي خدا را نمي بينيم ، سرمايه هايي كه به ما داده نمي بينيم مثل ماهي درون آب ، آب را نمي بينيم ، دائم نيمه ي خالي ليوان و نداده ها را مي بينيم و گله مند هستيم ، زبان شكر كم است و يا اگر هم داده هاي خدا را مي بينيم عملا شاكر نيستيم كه در راه خودش خرج كنيم . در راه خودش مي ترسيم كه خرج بكنيم كه

ص: 287

اين باعث قساوت هايي خواهد بود . در همين زمان هاي نزديك ما تاجر ثروتمندي حرم امام رضا (ع) مشرف شده بود . چند روزي زيارت رفته بود . دريغ از يك قطره اشك ، انواع زيارت ها را مي خواند ولي مي ديد خبري نيست و حالي در آن نيست . ديد كه فايده ندارد . بليط براي برگشت گرفت . چند ساعت به پرواز مانده به بود و داشت در خيابان مي رفت . پيرمردي را ديد كه گاري دستي در دستش است و بارش خيلي سنگين است و نمي تواند آن را ببرد . جلو رفت و به او كمك كرد و گفت : كمتر بار بزن كه بتواني ببري . گفت : اي آقا من دختر دم بخت در خانه دارم و منتظر جهيزيه است و خانمم گفته تا پول جهيزيه را نياوردي به خانه برنگرد ، مجبورم كار بكنم . در ذهن تاجر جرقه اي زد و گفت ميشود كه من دنبالت بيايم . بار را خالي كردند و به خانه ي پيرمرد رفتند و ديد كه او راست مي گويد و زير بار زندگي خم شده است. يك چك كشيد و پول جهيزيه ي آن دختر را داد . و مقداري هم به او داد تا سرمايه پيرمرد بشود . وقتي او از خانه بيرون مي آمد اشك هايي بود كه بدرقه اش مي كرد . پيرمرد گفت : من چيزي ندارم كه به تو بدهم ، اميدوارم امام رضا (ع) به تو جزاي خير بدهد و عاقبتت بخير بشود . او رفت كه آخرين زيارت وداع را بكند

ص: 288

. وقتي به زارت آمد چشمانش مثل چشمه جوشيد . و طعم زيارت با معرفت را چشيد . وقتي سرمايه ها را در راه خدا خرج كردي و اين نتيجه را هم ميگيري كه زيارت با معرفت هم نصيب تو ميشود . خدايا شايد من را شاكر نعمتهايت نديدي و از اين جهت بود كه من را محروم كردي . خدايا شايد من را با علما نديدي كه نشست و برخاست بكنم و از اين جهت من را محروم كردي . بحث نشست و برخاست با علما كه اهل بيت براي آنها مشخصاتي گفته اند مهم است . علمايي كه وقتي با آنها مي نشيني ياد خدا ميافتي ، علمشان ، علم ما را زياد مي كند و ما را به آخرت ترغيب مي كنند وقتي نيم ساعت با آنها مي نشيني حس مي كني شارژ شده اي ، با اينها نشست و برخاست داشته باشيم . سعي كنيم كه از مجالس شان استفاده كنيم . بعضي مواقع يك جمله از آنها مسير زندگي را عوض مي كند . امام عسگري (ع) در بحارالانوار مي فرمايد : در زمان غيبت كه همان دوره ي فتنه هاست و دينداري سخت است ، علما هستند كه شيعياني كه ضعيف هستند ، استدلال ندارند و ابزار در مقابل شيطان ندارند را تجهيز مي كنند ، كمك ميكنند و آنها را از دام هاي شيطان مي رهانند . اينها برترين ها نزد خدا هستند . اگر انسان خودش را از چنين كساني محروم بكند ، خودش محروم ميشود . سعي كنيم آدرس و تلفن يك عالم برجسته و بزرگواري

ص: 289

را داشته باشيم نه براي اينكه استخاره بگيرم و يا برايمان خواب تعبير كند ، براي اينكه مشكلات زندگي و مسائل را با او در ميان بگذاريم و با او معاشرت بكنيم . اخلاق خيلي گفتني نيست ، ديدني است . من هرچقدر از آب شيرين بگويم ولي به شما آب شور بدهم ، تشنگي شما برطرف نميشود . خوش به حال كسي كه در تمام عمرش بگردد يك نفر را پيدا كند كه باور و يقيني در آن شكل گرفته و فضيلت ها در او تجسم پيدا كرده است . وقتي حضرت موسي را دنبال خضر فرستادند ، در قرآن هست كه گفت : يا او را پيدا مي كنم يا هشتاد سال دنبال او ميگردم يعني يك عمر شده دنبالش مي گردم . چون اگر او را پيدا كني ، يك عمر رشد كرده اي . خدايا شايد من را ديدي كه با انسانهايي كه عمرشان را به بطالت مي گذرانند نشست و برخاست كرده ام . يعني افرادي كه برنامه ي درستي در زندگي شان ندارند ، از عمرشان استفاده نمي كنند و شيطان از اعضا و جوارح آنها استفاده مي كند يعني زحمت ها تلاش ها انرژي شان خرج خدا و دين نميشود ، خرج شيطان ميشود . اينها زندگي شان را به لغو و بيهودگي مي گذرانند . من اگر بخواهم با آنها نشست و برخاست بكنم طبيعي است كه آن حال عبادت از من سلب مي شود . بالاخره حالت سرايت ميكند همانطور كه از علما هم حالي سرايت مي كند . خدايا شايد نخواستي كه صداي من را

ص: 290

بشنوي و من را دور كردي و ما از اين حالت به خدا پناه مي بريم . خدايا شايد حس كردي كه صداي من بوي ريا ، خود خواهي ، تكبر و طمع مي دهد و از اين جهت من را دور كردي . يعني همين كه از چشم خدا افتاده باشيم . اين عواملي كه امام سجاد (ع) مي گويد براي درون نماز نيست ، براي بيرون نماز است . قبل از عبادات اين حالت ها براي انسان رخ مي دهد اما خودش را در عبادات بصورت كسالت و بي حالي نشان مي دهد . در آخر هم امام ميگويد : خدايا آخرش هم بايد به سمت تو برگردم و بگويم العفو . امام سجاد (ع) بي حالي هايش را پيش خدا ميبرد . از بي حالي هايمان نزد خدا پناه ببريم . كتاب هزار و يك نكته درباره ي نماز ، نوشته ي آقاي ديلمي است و كتاب بسيار روان است و مستند جمع آوري شده است . اين كتاب براي كساني كه مي خواهند شروع كنند ، خيلي ارزنده است و كسانيكه اسرار نماز و مفاهيم عميق تر نماز را مي خواهند ، كتاب اسرارصلاة مرحوم جواد ملكي تبريزي را بخوانند . اين فقط اسرار نماز نيست نكاتي درباره ي عبادات هست كه اگر اين ها در زندگي عملي بشود انسان بعد از يك مدت حس ميكند كه تغيير پيدا كرده است . اين را بصورت يك الگو قرار بدهند و به آن عمل كند .

سوال – سوره بقره آيات 135-141را توضيح بدهيد .

آيه 138 مي فرمايد كه رنگ خدايي

ص: 291

به خودتان بگيرد كه بهترين رنگ است . شأن نزول آن اين بوده است كه مسحيان و يهوديان وقتي بچه اي بدنيا مي آيد آب زرد رنگي به بدن بچه مي زنند و غسل تعميد انجام مي دهند . و مي دانند كه بچه رنگ مسيحيت يا يهوديت به خود گرفته است ، خدا مي فرمايد كه رنگ خدايي بگيريد . رنگ خدا بي رنگي است . رنگ خدا خلوص و پاكي است . انسان وقتي كاري را انجام ميدهد براي خدا انجام بدهد و او خودش مهر خلوص را مي زند . خدا بايد اين جوري رنگ آميزي بكند . يكي از علما ميگفت كه حرفهاي يك نفت فروش من را خيلي تكان داد . اوايل كه در تهران گاز كشي شده بود ولي هنوز نفت هم بود ، نفت فروش محله با چرخش گالن هاي نفت را مي برد ، به من سلامي كرد و من جوابش را دادم و داشتم توي خانه مي رفتم . گفت : حاجي آقا بيست روز است كه سلام و عيلك شما با ما عوض شده است . بيست روزي است كه فرق كرده اي ، بالاخره خانه گاز كشي شده و خانه ي شما هم گاز كشي شده ، شما قبل از گازكشي ها ، وقتي به من سلام مي كردي با لبخند همراه بود و احوال خانواده را هم از من مي پرسيدي ولي از وقتي گاز به خانه ات آمده ، ما را تحويل نمي گيري . حاج آقا مي داني كه سلام هايت بوي نفت مي داد . شايد آن موقع هم كه

ص: 292

به قصابي و نانوايي مي رفتي ، سلام هايت بوي نفت ، نان و گوشت مي داد . بنده خدا گفت : تكاني خوردم و ياد اين آيه سبقت الله ... افتادم به خودم گفتم : واي اگر از پس امروز بود فردايي و در آخرت به من بگويند كه عبادات و اعمالت بوي طمع مي داد ، بوي خدا نمي داد ، كارهايت رنگ خدايي نداشت و تاييد خدا روي آن نداشت چه چيزي بايد بگويم ؟ و اين ارتباط مستقيم با نيت ما دارد و عمل مان طبق دستور بودن است .

سوال - با اطرافيان كه به نماز بي توجهي ميكنند چكار كنيم تا حال خوش عبادت به آنها هم برگردد ؟

پاسخ – ممكن است اطرافيان شما چنان كه شما مسائل عبادي را جدي مي گيريد ، جدي نگيرند ، من از شما تقاضا مي كنم كه شما الگوي عملي باشيد . در قرآن ميگوييم كه خدايا ما را الگو قرار بده . شما سعي بكنيد كه الگوي آنها باشيد . شما آنها را گرم بكنيد نه اينكه آنها شما را سرد بكنند . همين راه هايي كه از امام سجاد (ع) گفته شد را بروييد و آنرا براي اعضاي خانواده ي خود هم پياده كنيد . مثلا در بحث نشست و برخاست با علما سعي كنيد كه نشست و برخاست خانواده ي خود را هم باعلما فراهم بكنيد . براي خانواده تان كاري بكنيد كه با بطالت كننده ها نشست و برخاست نكنند و يا رابطه ي آنها كم بشود . اين عوامل را مي دانيد پس كاري بكنيد كه

ص: 293

ديگران را هم از اين بيحالي در بيايند . اگر شما جدي باشيد و سرد نشويد و اگر آثار و بركات نماز را در زندگي شما ببينند كه جاري شده يعني خوش برخورد و سخي شده ايد قطعا بدانيد دير يا زود شما با اين كارتان آنها را راه مي اندازيد بالاخره آنها مومنيني در اطراف شما هستند ، دشمنان خدا كه نيستند . ممكن است غفلتي بر آنها عارض شده باشد . اگر شما بتوانيد در اين مدت يك نفر را تحت تاثير قرار بدهيد خير دنيا و آخرت به تعبير پيامبر نصيب شما خواهد شد . و از آنچه كه خورشيد بر آن بتابد بيشتر بر شما خواهد رسيد . ببينيد خورشيد در روز چقدر مي تابد ؟ خيراتي كه نصيب شما خواهد شد به اين وسعت است .

سوال – راه كاري براي حضور قلب در نماز بگوييد تا آثار نماز هم شامل حال ما بشود .

پاسخ – راه كار اصلي كه شايد دراز مدت باشد بايد قبل از نماز باشد . حالا چند تا كار هست كه در خود نماز بايد انجام بدهيم . يكي اينكه يك مرتبه وارد نماز نشويم . با مقدمه و با مؤخره . از هنگام وضو شروع به توجه بكنيد . بعضي ها وقتي وضو مي گيرند با ديگران حرف مي زنند . اولا موقع وضو دعاهايي وارد شده است اگر آن دعاها را حفظ نيستيد صلوات بفرست . يعني موقع وضو با غفلت نباشي . ائمه ما از هنگام وضو حالشان عوض ميشد . امام حسن مجتبي (ع) از هنگام وضو منقلب مي شد

ص: 294

. اين ها مهيا شدن براي گفتگو با خداست . به ما اذان و اقامه سفارش شده است . روايت است كه كسي كه اذان و اقامه مي گويد ، دو صف فرشته پشت سر او صف مي بندند كه خيلي از بزرگان آنها را مي ديدند . هواپيما وقتي ميخواهد اوج بگيرد كه يك مرتبه اوج نمي گيرد ابتدا مقداري روي زمين مي رود و آماده ميشود و بعد اوج ميگيرد . شما قبل از نماز كه مي خواهيد اوج بگيريد و پرواز بكنيد يك مقدار قبل بايد آمادگي هايي درست بكنيد . بعد از نماز هم يك مرتبه نماز را ترك نكنيد . بعد از نماز احترام نماز اقتضا مي كند كه دعايي بكنيم ، تعقيباتي بخوانيم مخصوصا تسبيحات اربعه و روايت داريم كه شما بعد از نماز يك دعاي مستجاب داريد . حيف نيست كه اين دعاي مستجاب را نكنيد و برويد . از امام صادق (ع) نقل است كه قبل از ورود به نماز يك توسلي به يكي از ائمه بكنيم . يك لحظه امام حسين (ع) را در نظر بگير ، طول نميكشد . يا ابا عبدالله شما نماز را بپا داشتي ، كاري كن كه من هم بتوانم نمازم را خوب بخوانم . يكي ديگر اينكه در نماز هر جمله اي را كه مي خواهيم بخوانيم معني اش را به ذهن بياوريم . از آيت الله بهجت به تواتر رسيده است كه هر جا در نماز حواستان پرت شد اشكالي ندارد اين به درد شيطان نمي خورد ، عمدي بيرون نرويد ، سهوي بيرون رفتن از نماز به درد

ص: 295

شيطان نمي رخورد . آنجايي كه حواستان هست و مي فهميد كه داريد بيرون مي رويد ، برگرديد . اگر سهواً حواستان مي رود اشكالي ندارد . شيطان مي خواهد كه كسي عمداً دنبالش راه بيفتد ، راه افتادن سهويي به دردش نمي خورد .

89-07-18 - آثار نماز

سوال - نماز چه ويژگي دارد كه باعث تقويت دين و دينداري ميشود ؟

پاسخ - ما از مهمترين عوامل تقويت دين و باورهاي ديني معرفت به خدا ، معرفت به نبوت ، و آخرت گفتيم ، اگر اين باورها بخواهد رشد بكند ، پرورش پيدا بكند و تقويت بشود ، از مهمترين عواملش نماز است . چرا ؟ قرآن مي فرمايد : اگر مي خواهيد داراي يقين بشويد يعني همان باور محكم و ثابت كه در فتنه ها دچار سستي و كاستي نشويد ، در مسير عبوديت عمل داشته باشيد . بايد بندگي داشته باشيد . مهمترين نماد بندگي و علامت بندگي كه خضوع و خشوع در برابر حق در آن پيدا است ، بي ترديد نماز است . در قرآن بيشترين تاكيد را در بين اعمال صالح بر نماز كرده است . در قرآن 114 بار از نماز ياد شده است . در كتب معتبر روايي ما در مورد نماز خصوصيات زيادي گقته شده است كه قابل تأمل است . امام كاظم (ع) فرمودند : افضل اعمال بعد از معرفت خدا ، نماز است . بعد از پذيرفتن دين نماز است . ما مكرر از پيامبر و ائمه معصومين داريم كه از اولين چيزي كه در آخرت از آن سوال ميشود نماز است كه اگر نماز پذيرفته

ص: 296

شد بقيه اعمال هم پذيرفته ميشود . چرا ؟ يك درختي كه خشكيده و ريشه اي در زمين ندارد ، شما هر مقداري كه به آن آب و كود بدهيد و نور آفتاب را به آن برسانيد آن رشد نمي كند چون حيات ندارد . اما درختي كه متصل به زمين است ، ريشه هايش در زمين تنيده است ، اگر به آن آب و كود و نور برسانيد ، پرورش پيدا مي كند . نماز مثل ريشه اي براي انسان است و او را به خدا و حقيقت هستي متصل ميكند . اگر نماز را از يك انسان بگيريد ، اين انسان ديگر حيات معنوي ندارد و اعمال صالح ديگر براي او نفعي ندارد . اما اگر نماز را داشته باشد او متصل به حقيقت هستي است و ريشه دار است . و آن وقت اعمال صالح براي او فايده دارد . اولين سوالي كه در آخرت از انسان ميشود نماز است . اگر نماز پذيرفته شد ، او حيات دارد و ميشود به بقيه اعمال نگاه كرد . اما اگر نماز پذيرفته نشد ، اواصلا حيات ندارد و بقيه اعمال نمي تواند او را رشد بدهد . روح معنوي و زنده بودن قلب ما با نماز است كه اگر اين نبود نمي تواند ساير اعمال را پرورش بدهد . لذا شما مي توانيد از اين حديث اهميت نماز را دريافت كنيد . در اذان و اقامه ما مي گوييم : حي علي خير العمل يعني از بهترين اعمال . يكي از آشناسان علامه طباطبايي مي خواست به مشهد مشرف بشود و از ايشان

ص: 297

پرسيد بهترين مكان چه عملي در زيارت چيست ؟ ايشان گفتند : بهترين عمل . حاج آقا تهراني گفته بودند كه اگر كسي بعد از مرگ خواست براي من هديه اي بفرست دو ركعت نماز برايم بخواند . اين بهترين تحفه است كه ميتواندبه من برسد . آيت الله بهجت از استادشان آقاي قاضي نقل مي كردند كه اگر كسي نمازهاي پنج گانه واجبش را در اول وقت بخواند ، به تمام مقامات معنوي مي رسد . و اگر نرسيد من را لعنت كند . اين از آيه قرآن مي آيد كه نماز شما را از همه آلودگي ها را پاك مي كند . بحرالعلوم فرمودند كه خواندن نماز عصمت را بدنبال دارد . و ذكر خدا بالاتر از نماز است . مراتبي دارد كه چه بسا در وهم ما نمي گنجد .

سوال - پدرها و مادرها از نماز نخواندن فرزندان گله دارند و فرزندان هم از والدين گله دارند كه آنها به نماز اهميت نمي دادند كه باعث شده اين ها نماز نمي خوانند . اين ها چكار بايد بكنند ؟

پاسخ - يكي از عوامل سستي و كاهلي در نماز سبك شمردن نماز يا ترك نماز است و متاسفانه بايد گفت عدم توجه والدين يه اين امر خطير است . پايه ي هر تربيتي از خانواده است . و اولين الگوها و مربيان تربيتي فرزندان ، پدرها و مادرها هستند . فرزند وقتي چشم باز مي كند ، آنها را مي بيند . الگو را اين ها قرار مي دهند و سعي مي كنند با والدين شان همانند سازي بكنند . و

ص: 298

اگر كسي در خانه تربيت لازم را نگيرد ، در معرض خطر بسيار جدي است نسبت به تمام ارزش هاي انساني . در پروتكل هاي صهيون اين است كه شما بچه ها را از خانه به خيابان ها بكشيد ما خودمان آنها را تربيت مي كنيم چون بچه اي كه در خانواده تربيت نشود ، باركش غول بيابان شود و از جهت تربيتي در معرض خطر است . در بحث نماز هم همين جور است و در تحقيقات ميداني كه از جوانان سوال شده ، مي گويند كه ما در خانه چيزي نديديم ، نماز را نديديم و احيانا اگر نماز را ديديدم ، آثار نماز را نديديم. ممكن است بعضي از خانواده ها نمازي بخوانند ولي اخلاق خوشي ندارند . از طرفي زمينه ي رشد بچه ها را فراهم نمي كنند و حقوق آنها را رعايت نمي كنند . در خانه اي كه پدر و مادر نماز نمي خواند يا زمينه هاي معصيت را در خانه فراهم مي كنند طوري كه فرزند از سنين نوجواني خودش را با صحنه هاي محرك و فساد آلود خودش را مواجه ديده است . بهر حال آثار نماز را نمي بينند . مي بينند كه پدر و مادر به دنياي آنها اهميت مي دهند ، مثلا وسيله اي ميخواهند ، فوري برايشان فراهم مي كنند ، حاضرند پول بدهند اگر بيماري جسمي ببينند فوري اقدام ميكنند اما در مسائل معنوي و ديني شان اهميتي نمي دهند . اين همان حديث پيامبر است كه فرمود : واي بر فرزنداني كه در آخر الزمان بدنيا مي آيند از دست پدر

ص: 299

و مادرشان . اصحاب فرمودند : از دست پدر و مادرهايي كه مشرك هستند ؟ فرمود : پدر و مادرهاي آنان مسلمان هستند ، به امر دنياي بچه ها اهميت ميدهند ولي به آخرتشان اهميت نمي دهند . آيه 6 سوره ي تحريم مي فرمايد : اي مومنين خودتان و خانواده تان را از آتش جهنم نگاه داريد . وقتي شما از پرتگاه ي عبور مي كنيد كه خيلي خطرناك است ، سعي مي كنيد كه آن بچه را به خودتان بچسبانيد ، مواظب هستيد كه پرت نشود . بايد مواظب باشيد در جهنم ، در آن پرتگاه نلغزد . يكي از صحابه ي پيامبر وقتي اين آيه نازل شد نزد پيامبر آمد و گفت : اينكه ما خودمان را از آتش جهنم حفظ كنيم مي دانيم ، اينكه انسان واجباتش را انجام بدهد ، پرهيز از محرمات داشته باشد اما اينكه بچه ها و همسرمان را از آتش جهنم حفظ بكنيم يعني چه ؟ پيامبر فرمود : چهار تا كار بكنيد . يكي اينكه خودتان اهل خير باشيد . خودتان در اعمال خير جدي باشيد . طبيعي است من كه خودم نمازم را آخر وقت مي خوانم و به نماز اهميتي نمي دهم و يك نماز با دستپاچگي ميخوانم ، با سرعت مي خوانم بدون تعقيبات با عجله ، شتاب و معلوم نيست كه دارم چكار مي كنم ، انجام ميدهم ، چه توقعي دارم كه فرزندم نمازش را اول وقت بخواند و سالم بماند . مادري كه به حجاب و عفت خودش آنچنان كه بايد اهميت نمي دهد و با پوشش نامناسب بيرون

ص: 300

مي آيد ، چه توقعي دارد كه دختري كه او را الگوي خودش قرار داده ، او با پوشش مناسب بيرون بيايد . نكته بعدي اينكه خوبي ها را به آنها بگوييد و بدي ها را از آنها نهي كرد . نمي شود به بچه در اين دنياي پر تلاطم بي توجهي كرد . اينكه با چه كسي مي گردد توجهي نكرد ، چه وقت ميآيد و چه وقت مي رود ، توجهي نكرد . البته منظور از امر به معروف و نهي از منكر روش خشونت نيست . به همان روش مناسب خودش بايد باشد . آقاي جواني مي گفت : دير وقت بود و جايي جلسه داشتيم و ديدم كه مزاحم خانواده مي شوم بنابر اين خانه نرفتم . به يك واسطه اي هم گفتم كه به خانه ما زنگ بزند و خبر بدهد . واسطه خبر را نرساند و فردا وقتي به منزل رفتم پدرم گفت : فلاني اين رسم رفاقت نبود . ما ديشب خيلي ناراحت بوديم ، خيلي اذيت شديم كه تو نيامدي . اين پسر ميگفت كه وقتي فهميدم كه واسطه خبر را نرسانده است و پدرم اين جوري به من گفت ، ديگر تكرار نكردم . ببينيد چه طرز برخورد قشنگي . آقايي ميگفت كه من سيگاري شده بودم ولي از پدرم پنهان نگه مي داشتم . شبي سيگار را زير تشك پنهان كرده بودم و پاي او خورد و متوجه سيگار شد . پدرم نگاهي كرد و روبه قبله نشست و گفت : خدايا اگر اين سيگار اول انحراف بچه ي من هست ، من بچه ام

ص: 301

را نمي خواهم ، من را از دنيا ببر . اين دعاي پدرم كه از صميم قلب و سوز بود به قدري در من تاثير گذاشت كه سيگار را كنار گذاشتم . اين نهي از منكرها خيلي قشنگ است . نكته بعدي اينكه فضاي ذكر براي آنها درست كنيد . نه اينكه بنشيند و هزار بار ذكر بگوييد بلكه وقتي مي خواهيد به مسجد برويد بچه ها را در سنين پايين با خودتان ببريد و در ايام محرم و ايام عزاداري پرچمي بزنيد و يا سياه پوش بكنيد . تا بچه حفظ شعائر اسلامي را ياد بگيرد . مي توانيد وقتي كه سر سفره نشسته ايد بلند بسم الله بگوييد . مي توانيد نعمتهاي خدا را به ياد او بيندازيد . اينها مصاديق ذكر خداست . پس اول اين عمل ها را انجام بدهيم و بعد توصيه و نصيحت بكنيد . حالا اگر پدر و مادرها اينكار را نكردند ، تكليف از دوش جوان برداشته نخواهد شد . خود او يك تكليفي دارد . خدا به او حجت درون داده ، عقل داده ، از بيرون هم قرآن و انبياء و اولياء الهي هدايت هايي كرده است . پدر و مادري كه به تربيت بچه توجهي ندارند كار بچه را سخت مي كنند . گاهي اوقات زمان تاثير پذيري بچه و آن فرصت را از دست مي دهند و زماني كه بچه رشد كرد و الگوهاي ديگري در زندگي او شكل گرفت . جوامع الان جوامع باز هستند كه محدود به پدر و مادر نميشود و از بسياري از جاها اطلاعات ميگيرد و الگو پذيري

ص: 302

خواهد داشت . ولي اگر ما آن فرصت را از دست بدهيم كار تربيت سخت ميشود . لذا اين فرصت هاي كودكي و نوجواني از دست ندهيم .

سوال - از آثار و بركات نماز بگوييد .

پاسخ - روايتي را مي گويم كه هم آثار نماز را مي فهميم و هم آثار سبك شمردن نماز را مي فهميم . اين روايت را حضرت زهرا از پدرشان نقل كرده اند و در وسايل الشيعه جلد سوم نقل شده است . حضرت فاطمه (ص) سوال فرمودند كه پدر جان سزاي آن مرد و زني كه نماز خود را سبك شمرده است چيست ؟ يكي از موارد سبك شمردن نماز اين است كه نماز را بدون عذر به آخر وقت مي اندازيم . ترك كردن كه تارك نماز است . مقصود عقب انداختن نماز و بي اعتنايي به نماز است . پيامبر فرمودند : هر مرد و زني كه نماز را سبك بشمارد و به آن بي اعتنا باشد ، خدا او را به پانزده خصلت مبتلا مي كند كه شش تا از آن كيفرها در دنيا ، سه تاي آن هنگام مرگ ، سه تا در قيامت و سه تا در قبر . اما شش خصلتي كه در دنيا به آن مبتلا ميشوند ، يكي اينكه بركت از عمرش مي رود . يك عمر در نيا خواهد بود ولي اثر مثبتي نداشته است . بودن با نبودنش خيلي تفاوت نمي كند . يكي اينكه بركت از رزقش مي رود . يكي ديگر اينكه سيماي صالحين را از صورت او محو خواهد كرد . يكي ديگر اينكه

ص: 303

هر عملي كه انجام مي دهد اجر و پاداشي انجام نمي دهد . وقتي نماز ، نماز نباشد و به انسان روح ندهد و انسان مرده اي باشد ، اعمال ديگر بالا نمي رود . و اجر چنداني گيرش نمي آيد . يكي ديگر اينكه دعايش به بالا نمي رود . كسي كه خيلي مراعات خدا را نكرده ، صدايش پيش ملكوتي ها خيلي ارزش ندارد . يكي ديگر ديگر اينكه وقتي صالحين دعا مي كنند او بهره اي ندارد . سه تا از آن خصلت هاي كه هنگام مرگ پيش ميآيد ، يكي اينكه با ذلت از دنيا خواهد رفت . يكي اينكه دچار تشنگي و گرسنگي ميشود . دنباله ي همان خواري است . هركس نماز اول وقت بخواند من راحت از دنيا رفتن را براي او تضمين ميكنم . سه خصلت در عالم قبر ، يكي اينكه در برزخ خدا او را ملكي مي گمارد كه در قبر دچار اذيت ميشود . يكي ديگر اينكه عالم برزخ بر او تنگ ميشود . اين بازتاب دنياست . كسي كه در دنيا ياد خدا نمي كند ، در دنيا زندگي تنگي دارد . در آخرت روح كوچك دارد ، سعه ي روح و سعه صدر پيدا نكرده است . يكي ديگر اينكه در قبرش ظلمت خواهد بود . چون بايد آن نور را از نماز مي گرفت و او از نماز استفاده نكرد . آن سه چيزي كه در قيامت است . يكي اينكه خدا او را با خواري وارد صحنه ي قيامت ميكند و ديگري اينكه حساب سخت از آن مي كنند .

ص: 304

يكي ديگر اينكه خدا به او نگاه نمي كند . بالاترين غربت در قيامت اين است كه خدا به كسي نگاه نكند .

سوال - صفحه ي 14 سوره بقره را توضيح بدهيد .

پاسخ - نكته اي در اولين آيه اين صفحه را مي گويم . در شأن نزول اين آيه از امام صادق (ع) اين جوري گفته شده است . يهودي ها چون مي دانست كه پيامبري خواهد آمد و كتاب قبلي را تصديق مي كند ، در منطقه ي حجاز سكونت كردند ، در منطقه ي فدك ، خيبر ، اطراف مدينه و مكه . وقتي پيامبر آمد ، آنها گمان شان اين بود كه پيامبر از بني اسرائيل است و قوم آنها را به آقايي مي رساند يعني يك ديد نژادي داشتند . و پيامبر را خود خواهانه مي ديدند . منتظر ولي الله بودند ولي ولي اللهي كه با تخيلاتشان درست كرده بودند . وقتي پيامبر مبعوث شد و دعوت فراگير كرد نه نژادي ، آنها آن پيامبر را مي شناختند و مي دانستند كه چه كسي است ولي انكار كردند و خداوند آنها را لعنت كرد . يعني كسي از انتظار فقط تخيلات خودش را و خودخواهي هاي خودش را مورد انتظار قرار بدهد ، منتظر فرج كه هست ، منتظر كار خودش است كه خودش به نوايي برسد . اين انسان چه بسا در مقابل ولي خدا بايستد . اينكه شما مي بينيد عده اي از مسلمانان در زمان ظهور ولي عصر در مقابل او مي ايستند ، همين پديده است كه خود خواهانه منتظر ولي خدا بودند

ص: 305

نه خدا خواهانه . ما وقتي ظهور فرج را مي خواهيم مي گوييم وعجل فرجهم نه فرجي . فرج خودم را نمي خواهم ، فرج آنها را مي خواهم . و در واقع گشايش در كار دين خداست . البته با فرج آنها گشايش در كار من هم درست ميشود ولي مهم اين است كه نگاه من خودخواهانه نباشد كه باعث ميشود يك انتظار واقعي باشد نه تخيلي و موهوم .

سوال - چكار كنيم كه شيريني و لذت نماز براي ما بوجود بيايد و بماند ؟

پاسخ - اينكه از نماز لذت نمي بريم خيلي فراگير است . از آيت الله بهجت پرسيدند كه چه كنيم كه در نمازمان حال داشته باشيم ؟ ايشان گفت : من هم مثل تو هستم . البته ايشان نمازهايشان خاص و زبانزد بود . ما گفتيم كه درك شب قدر مزد است . مزد تلاش و مراقبت هايي است كه در ماه مبارك و قبل از آن انجام داده ايم . نماز با حال خواندن مزد است . مزد مراقبتي است كه قبل از نماز انجام مي دهيم . زيارت با معرفت رفتن مزد است و نماز شب خواندن مزد است. بعضي از اينها مزد است كه انسان بايد قبلش كاري را انجام بدهد . من وقتي قبل از نماز هر كاري دلم مي خواهد كردم و دلم انس دارد با دلبرهاي ديگر ، طبيعتا وقتي به نماز وارد ميشوم ، نمي توانم با نماز انس بگيرم و نمي توانم لذت ببرم . هر چقدر هم كه بخواهم حواسم را نگه دارم ، وسط نماز دنبال دلبرش ميرود

ص: 306

. حالا اگر كسي از قبل از نماز مراقبت هاي خودش را داشته باشد ، در مسير بندگي خدا قدم بگذارد ، سعي بكند انس خود را با خدا حفظ بكند يعني در واقع احتياج به زير سازي دارد .

اگر قبل از نماز خوبي داشته باشم نماز خوبي دارم و اگر قبل از نمازم را خراب كردم ، نماز را هم خراب مي كنم . حساب تفضلات الهي چيز ديگري است . اگر مي خواهيم نماز خوبي داشته باشيم قبل از نماز حواسمان باشد . حفظ كردن آداب ظاهري نماز خيلي كمك مي كند در اينكه انسان لذت ببرد . يكي از همان چيزها ، اول وقت بودن است . امام رضا (ع) در جلسه ي مأمون مناظره اي داشتند . عمران صابي كه صابئي مذهب بود با امام بحث مي كرد و هنگام اذان ، امام بلند شد . او گفت : ممكن است من مسلمان بشوم ولي ايشان گفتند : وقت نماز است و نماز خواندند . در آخر او هم مسلمان شد .

1390

90-12-28

90/12/28

بي تو اينجا همه در حبس ابد تبعيدند سالها هجري و شمسي همه بي خورشيدند ، سير تقويم جلالي به جمال تو خوش است فصل ها را همه با فاصله ات سنجيده اند ، تو بيايي همه ساعتها و همه ثانيه ها از همين امروز همين لحظه همين دم عيدند .

سوال – بعضي مواقع كه سختي هاي زندگي به من فشار مي آورد نااميدي مرا فرا مي گيرد و احساس مي كنم كه خداوند ما را آفريده و افرادي زيادي از فرشته ها، ائمه و

ص: 307

اولياء را قرارداده است كه اگر ما خطايي كرديم ، آنها اين اعمال را ثبت كنند . اين فكرها من را نسبت به مهرباني خدا دلسرد مي كند . و من احساس مي كنم توجه خدا و اولياء خدا به رفتارهاي ما ، ما را دچار تشويش خاطر مي كند . راهنمايي بفرماييد .

پاسخ – اينكه ما در زير چشمان افرادي مثل ائمه و اولياء خدا هستيم درست است . آنها جزو شاهدان روز قيامت هستند . در اين دنيا ما ما محلي را نداريم كه خلوت ما باشد و بتوانيم در آنجا تنها باشيم . خدا و اولياء خدا وديگر موجودات شاهد ما هستند . شخصي خدمت امام حسين (ع) رسيد . و گفت كه من مرتكب گناهاني مي شوم ، مرا نصيحت بكنيد . حضرت فرمود : يك جاي خلوتي پيدا كن كه كسي تو را آنجا نبيند بعد برو گناه بكن . پس خدا و اولياء رقيب و مراقب ما است . ايشان معناي مراقب بودن خدا را درست در نظر نگرفته اند . مراقب بودن خدا مثل يك نگاه بازرس و پليس نيست كه ما تحت نظر باشيم . پليس در شهر دنبال متخلف مي گردد تا مچ او را بگيرد. نگاه خدا ، نگاه مچ گيرانه نيست . مراقبت خدا مثل مراقبت پدر و مادر از بچه ي كوچك شان است . يعني مراقبت براي رشد ، كمك و تربيت است . مراقبت پرستار براي بيمار براي بهبودي است نه مچ گيري . اگر بيمار صدايي از درد بلند كند ، پرستار با او برخورد نمي كند . خدا

ص: 308

رب است يعني نگاه خدا ، نگاه تربيتي است . خدا به اقتضاي حالات و موقعيت انسان چيزهايي را تقدير مي كند . براي بعضي ها بلا و براي بعضي ها فقير يا غنا را تقدير مي كند . اميرالمومنين مي فرمايد : در حديث قدسي خدا مي فرمايد كه من به اقتضاي حال بندگانم دارويي تجويز مي كنم ، من عالم تر هستم كه صلاح دين هر كس چيست و سرنوشت او را رقم مي زنم . خدا در هر حالتي يك جور لطف مي كند . در اصول كافي روايت داريم : بعضي از بندگان مومن خدا بعد از مدتي دچار عجب و غرور مي شوند و به عبادات خودشان مي نازند ، خدا كه مراقب آنها است ، چند شبي آنها را به خواب مي اندازد تا براي نماز بلند نشود. اين فرد وقتي مي بيند براي نماز خواب مانده است خودش را سرزنش مي كند و به خودش فحش مي دهد . او با اين شكستن به خدا نزديك مي شود. تقديرات الهي همان اقدامات خداوند است كه اگر ما داريم از خدا دور مي شويم آنرا تجويز مي كند . بعضي ها كه دچارنااميد مي شوند ، خدا نسيم هاي لطف مي فرستد . ما پشت صحنه هايي كه خدا مديريت مي كند را نمي بينيم . و ممكن است كه از خدا گِله بكنيم . گاهي پدر و مادر تشر يا پشت دستي به بچه شان مي زنند و همين بلا براي بچه ها مفيد است . بعضي از داده ها براي ما بُت مي شود و به آن

ص: 309

دلدادگي پيدا مي كنيم . چه بسا براي اينكه اينها به وابستگي تبديل نشود خدا بلاهايي را بر سر ما مي آورد . ما چون اينها را نمي دانيم با خدا درگير مي شويم . مرحوم شيخ بافقي با رضا خان درافتاده بود و رضا خان او را زنداني كرده بود . او از غذاي زندان استفاده نمي كرد . از مقداري نخود و كشمش هاي خودش استفاده مي كرد و بعد اينها هم تمام شد . او به خدا گفت كه در قرآن فرموده اي هيچ جنبده اي نيست مگر اينكه رزقش با من باشد . همان روز يك ملاقاتي از بيرون آمد و براي من ناهار آورد . خدا زود گله ي من را جواب دارد . خدا و اولياء قبل از اينكه رقيب باشند رفيق هستند . آنها از باب رفاقت مراقبت مي كنند . خداوند به مصلحت ما تقديراتي را رقم مي زند كه ما بتوانيم درست جلو برويم . اگر ديد ما عوض بشود ، نگاه خدا و اولياء را سنگين نمي بينيم . مشكل ما اين است كه اولا ما خوبي ها و لطف هاي خدا را نمي بينم و ثانيا بدي هاي خودمان را پاي خدا مي گذاريم. اگر خوبي هايي كه خدا در تربيتش به ما مي كند به ما بگويد ما شرمنده مي شويم . شيخ بهايي در ديوان اشعارش بنام نان و حلوا ،داستاني را نقل مي كند : عابدي در كوه لبنان مقيم بود و شبها و روزها عبادت مي كرد . غذاي مختصري به او مي رسد و از كوه هم پايين نمي

ص: 310

آيد . خدا خواست او را محك بزند . دو روز غذاي او نرسيد .او از كوه پايين آمد و به منزل گبري رفت و دو قرص نان از او گرفت . وقتي خواست از خانه بيرون بيايد سگ گرسنه به او حمله كرد و او قرص نان را بطرف او پرت كرد و فرار كرد . سگ نانها را خورد و باز به سمت او حمله ور شد . او به سگ گفت كه من هر چه صاحبت به من داده بود را به تو دادم . چرا اين قدر تو بي حيا هستي ؟ سگ گفت : من بي حيا هستم يا تو ؟ من در خانه ي اين گبر بزرگ شدم و نگهبان او بودم . الان هم كه پير هستم هنوز اينجا هستم . او گاهي به من غذا مي دهد و گاهي هم فراموش مي كند كه به من غذا بدهد . گاهي هم من را با چوب يا سنگ مي زند . ولي من هيچ جا نمي روم . من به او وفادار هستم اما يك شب نان تو نيامد و تو خدا را رها كردي و پيش دشمن او آمدي . اي سگ نفس بهايي ياد گير ، اين وفا را ازآن سگ گبر پير . گاهي خدا وابستگي هاي ما را مي شكند و بلايي بر سر ما مي آورد و ما شروع به بد و بيراه گفتن مي كنيم و از درخانه ي خدا قهر مي كنيم . در دعاي افتتاح داريم : خدايا گويي من در كارهايم بر تو منت مي گذارم اگر چيزي را

ص: 311

با تاخير به من بدهي من عتاب مي كنم بخاطر جهالتي كه دارم ، شايد اين دير دادن به مصلحت من بود كه اگر من مي دانستم از تو تشكر مي كردم ، خدايا با اين همه بدهي هايم ، مولايي صبورتر از تو بر خودم نديدم ، خدايا تو من را دعوت مي كني و من به تو پشت مي كنم ، تو به من خوبي مي كني و من روي به سوي تو نمي آورم گويي من بر تو منت دارم ، با اين وجود تو كرم خودت را ديدي و بدي هاي من را بخشيدي و آنها را نديدي . پس ما بايد لطف هاي خدا را ببينيم و بدهاي خودمان را تقصير خدا نيندازيم .بديها آثاري در دنيا و آخرت دارد . بي بركتي و نقص ها آثار اعمال ماست و ما آنرا تقصير خدا مي گذاريم و از خدا گله مي كنيم . جاي افتخار دارد كه خدا ما را نگاه مي كند . خدا به پيامبر فرمود : نسبت به تقديرات صبر كن ، تو جلوي چشم ما هستي . ما بايد بدانيم جلوي چشم خدا بودن انسان را اميدوار تر مي كند . سايه ي خدا بر ما سنگين نيست . ما بايد ديد خودمان را درست كنيم ، بجاي هراس بيجا طرح رفاقت با خدا بريزيم .

سوال – من از توبه هاي مداوم و توبه شكستن هايم خسته شده ام . شما دعا يا ذكري به من ياد بدهيد كه بتوانم در توبه هايم ، پايدار بشوم .

پاسخ – بزرگواري مي گفت كه

ص: 312

ما ميهماني داشتيم و پسر او مي خواست با پسر من كه قويتر از او بود كشتي بگيرد . من به پسرم گفت كه تو زمين بخور زيرا آنها ميهمان ما هستند . پسر من زمين خورد . پسر من خيلي ناراحت بود ولي دفعه ي بعد كه با او كشتي گرفت ، او را چنان به زمين زد كه جبران دفعه ي اول را هم كرد . وقتي در كسي تواضع ريشه دار نيست ، دوام ندارد و دوباره به حالت اوليه برمي گردد . گاهي ما مي خواهيم گناهي را ترك كنيم اما چون هنوز ريشه خوبي ها در ما شكل نگرفته است ، ريشه ي آن بدي ها بر ما غالب مي شود. ممكن است كه ما بخاطر مجلس باحال يا فيلم باحال جو گير بشويم و گناهي را ترك كنيم ولي چون ريشه ي آن گناه در ما هست ، آن گناه برمي گردد. اهل معرفت مي گويند كه اگر شما مي خواهيد آلودگي را ترك كنيد ريشه ي محكم تري براي خودتان درست كنيد يعني بجاي حب نفس ، حب خدا را جايگزين بكنيد . وقتي اين محبت مي آيد ، خودبخود آن آلودگي ها كنار مي رود. مولوي در ديوان شمس داستاني را نقل مي كند ( ظاهر داستان خودش با شمس تبريزي است ). مولوي اهل شعر نبود ، او فقط تدريس مي كرد . وقتي او با شمس تبريزي ملاقاتي كرد ، خودش نقل مي كند : مرده بودم زنده شدم گريه بودم خنده شدم دولت عشق آمد و من دولت پاينده شدم . يعني از افسردگي

ص: 313

در آمدم و يك عشقي در دل من آمد . بعد مي گويد : ديده سير است مرا جان دلير است مرا ، زَهره ي شير است مرا ، زُهره ي تابنده شدم . حالا كه آن عشق آمد ، ديگر دنبال هر چيزي نمي روم . انسان وقتي غذاي اصلي گيرش بيايد ، ديگر دنبال غذاي كاذب نمي رود. وقتي حب خدا آمد ، انسان ديگر دنبال حب نفس دنيا و آلودگي ها نمي رود. انسان بايد زمينه ي محبت را در خودش ايجاد بكند . امام خميني در درس هاي اخلاق شان مي فرمودند : خدا دانه هايي را مي پاشد و مناسبت هايي را ايجاد مي كند تا اين صيد وحشي را بگيرد و ما بايد از آن دانه ها استفاده بكنيم .

سوال – سوره ي حديد آيات 12 تا 18 را توضيح بفرماييد.

پاسخ – آيه 13 مي فرمايد : روز قيامت مومنين نوري همراهشان هست كه با اين نور راهشان را پيدا مي كنند ولي كفار در ظلمت هستند . مردان و زنان منافق به مومنين مي گويند كه به ما نگاه بكنيد تا ما از نور شما استفاده بكنيم . به آنها گفته مي شود كه شما بايد در دنيا نورتان را تهيه مي كرديد . بعد بين دسته ي مومنين و منافقين جدايي بوجود مي آيد كه از سمت مومنين رحمت و از سمت منافقان عذاب است . پيامبر فرمود : وقتي نماز مي خوانيد ، طوري نماز بخوانيد مثل اينكه آخرين نمازتان است . خوب است كه ما اين توصيه ي پيامبر را در مورد

ص: 314

تمام اعمال خير بكار ببريم . قرآني را كه شما مي خوانيد گمان كنيد آخرين قرآني است كه مي خوانيد . اگر انسان سعي بكند كه در هر كار خوبي حس بكند كه اين آخرين فرصت است ، كيفيت اعمال بالا مي رود.

سوال – يك راه كار عملي در مورد پايداري توبه ها بفرماييد .

پاسخ – اگر ما مي خواهيم به عادات زشت مان برنگرديم ، بايد يك محبت بالاتر از گناهان در خودمان بوجود بياوريم . زمينه هايي است كه اين محبت و انس خدا در ما ايجاد بشود تا كامي را شيرين بكند كه ديگر لذت گناه براي آن شيرين نباشد. يكي از آن راهها موعظه است كه مي تواند به انسان كمك بكند . شما حداقل هفته اي يك بار موعظه بشنويد يا در جايي بنشينيد يا سخنراني هايي را گوش بدهيد . اميرالمومنين به فردي گفت كه من را موعظه كن . آن فرد گفت كه شما همه چيز را مي دانيد . اميرالمومنين فرمود : در موعظه اثري است كه در دانستن نيست، انسان بايد بشنود. گاهي انسان با شنيدن يك جمله ، مسير زندگي انسان عوض مي شود. مرحوم جهانگير خان قشقايي تا چهل سالگي اهل نماز و خدا نبود . روزي او براي تعمير تارش به اصفهان آمده بود و از پيرمردي سوال مي كند كه معازه ي تعمير تار كجاست . پيرمرد آدرس را داد و گفت : همان طور كه تار انسان نياز به تعمير دارد ، خود انسان هم نياز به تعمير دارد . او پرسيد : انسان را كجا تعمير مي كنند؟

ص: 315

پيرمرد مدرسه اي را به او نشان داد . او به آنجا رفت و مسير زندگي اش عوض شد و آيت الله جهانگير خان قشقايي و عارف بزرگي شد. آيت الله بروجردي و آيت الله نجفي قوچاني ازشاگردان ايشان بودند. راه ديگر ياد مرگ است كه مي تواند اثر گذار باشد .رفتن به قبرستان براي تدبر نه فقط براي يك فاتحه خواندن . راه سوم خواندن و شنيدن قرآن . وقتي ما قرآن مي خوانيم ، خوب است كه ثواب آنرا به اولياء الهي يا پدر و مادرمان هديه كنيم . راه ديگر مراقبت كوتاه مدت است. اگر انسان گناهي دارد ، يك روز با خودش عهد بكند كه آن عادت را ترك بكند و اگر اراده اش ضعيف است نذر بكند . وقتي انسان در يك روز موفق به ترك آن گناه بشود اعتمادبه نفس پيدا مي كند و آنرا طولاني تر تا چهل روز مي كند . راه ديگر انس با مناجاتها و دعاها است . انسان بايد با ارتباط داشته باشد حتي اگر به يك صفحه . انسان نبايد بگويد كه وقت ندارم و گرفتار هستم . ما چون به اينها نمي رسيم گرفتار هستيم . ما نبايد براي ترك گناه دنبال ذكر باشيم . اينها دانه هايي است تا آن صيد و كبوتر را بگيرند . ما با اين كار به تور خداوند مي افتيم .

سوال – من به امام زمان (عج) معتقد هستم ولي براي ظهور ايشان بطور جدي دعا نمي كنم . آيا من براي اين كوتاهي ام ، مواخذه مي شوم ؟

پاسخ – ما در

ص: 316

برابر امام مان وظايفي داريم . به تعبيري امام بر گردن ما حقوقي دارد . اولين حقوق اين است كه امامت ايشان را بپذيريم و دومين حقوق اين است كه سعي بكنيم كه براي آمدن ايشان دعا بكنيم . حضرت مهدي فرمود : در امر فرج من ، زياد دعا بكنيد .

نگاه شما بايد اين باشد كه وقتي شما براي اين امر دعا نمي كنيد ، چه فوايدي را از دست مي دهيد ، شما فايده ي رفاقت و انس با حضرت را از دست مي دهد و كم كم باعث مي شود كه از حضرت دور بشويد و دل تان پژمرده بشود . بحث فقط بازخواست نيست بلكه خود ما از فوايد آن محروم مي شويم . حضرت يعقوب در فراق يوسف اشكها ريخت و به رشد رسيد ولي برادرانش به دنبال كار خودشان بودند . اگر شما به ياد امام زمان (عج) باشيد اولين فايده ي اين كار به شما برمي گردد . در سال تحويل و آمدن بهار همه خانه تكاني مي كنند ، خوب است كه ما هم براي آمدن اين بهار ( آمدن مهدي ) خانه تكاني بكنيم و خودمان را عوض بكنيم .

90-12-21

90/12/21 هوا ، هواي لطيفي ست طراوت و ترنم و شبنم است و شقايق ، هواي هم همه دارند ابر و تندر و باران ، هواي زمزمه دارند بيد و باد و بنفشه و من هواي تو را دارم . سوال – در تعاليم ديني گفته مي شود كه ياد مرگ نشاط انگيز است ولي نمي دانم چرا من هر وقت به مرگ فكر

ص: 317

مي كنم دچار استرس و نگراني زيادي مي شوم كه حتي دل و دماغ انجام كارهاي روزمره زندگي ام را هم ندارم . راهنمايي بفرماييد . پاسخ – بعضي ها با يادآوري مرگ و قيامت دچار اضطراب و استرس مي شوند . و اين نشان دهنده ي اين است كه در اين كار افراطي صورت گرفته است . علي القاعده اعتقاد به آخرت و عوالم بعد از مرگ و ياد آنها بودن ، نشاط آور است و باعث رقت قلب و از بين بردن قساوت قلب مي شود . پيامبر مي فرمايد : دلها زنگار مي گيرد همان طور كه آهن زنگ مي زند . از حضرت پرسيدند : چه چيزي باعث از بين رفتن زنگار دلها مي شود ؟ پيامبر فرمود : ذكر آخرت باعث مي شود كه دل صفا پيدا بكند . اگر ياد مرگ باعث نشاط و شادي مي شود باعث يك نشاط و شادي واقعي مي شود نه بي خيال بودن . شايد اين موضوع آنچنان كه بايد خوب بيان نشده است يا ما به دنبال آن نرفته باشيم . اولا ما بايد بدانيم كه بعد از اين دنيا ، عالم بزرگتر و بهتر در انتظار ما هست . پيامبر فرمود : وضعيت انسان در دنيا مثل وضعيت جنين در شكم مادر هست . با مرگ انسان به دنيا ي بهتر و غير قابل مقايسه با دنيا مي رود . جنين وابستگي هايي به مادر پيدا كرده است و اگر دنيا را برايش توضيح بدهند متوجه نمي شود ولي وقتي جنين به دنيا مي آيد با ترس و گريه مي آيد

ص: 318

و وقتي وارد اين دنيا مي شود و با لذت هاي غير قابل مقايسه با رحم مواجه مي شود ديگر نمي خواهد به عالم رحم برگردد . ثانيا بدانيم كه چشم هيا مهربان و آغوش هاي گرم در انتطار ماست . خدا مي فرمايد : يك جز از صد جز مهرباني خودم را در اين عالم پخش كرده ام . مهرباني بين فرزند و والدين ، خواهر و برادر و دوستان ، يك جلوه از صد جلوه ي محبت خداست . در اصول كافي داريم : در قيامت وقتي بنده ي گنهكاري كه اعمال صالحي نداشته است را حكم به عذاب مي كنند و به سمت جهنم مي برند ، او ملتمسانه نگاه مي كند و مي گويد كه نگاه من به تو اين نبود ، خدا خطاب مي كند كه او را برگردانيد . با اينكه او دردنيا خيلي به من خوش گمان نبود او را برگردانيد . همچنين ملائكه اي كه پاك هستند با بندگان مهربان هستند . در روايت داريم كه حضرت عزرائيل و ملائكه ديگر خودشان به مومنين تلقين مي كنند و از پدر ومادر به آنها مهربانتر هستند. سلمان از بازار آهنگرهاي كوفه رد مي شد ، او ديد جواني افتاده است و مردم دور او جمع شده اند . مردم به سلمان گفتند كه شما دعايي بكنيد كه اين جوان بلند بشود . اين جوان گفت كه من وقتي از بازار رد مي شدم صداي چكش آهنگرها را شنيدم و ياد اين آيه قرآن افتادم كه در جهنم دوزخيان را با گرزهاي آتشين مي زنند . و افتادم .

ص: 319

سلمان متوجه شد كه او اهل معرفت است . سلمان با او دوست شد . بعد از مدتي اين جوان به حال احتضار افتاد . سلمان به حضرت عزرائيل گفت : رعايت اين دوست من را بكن . حضرت عزرائيل فرمود : من براي همه ي مومنين از پدر مهربانتر هستم و با همه ي آنها مدارا مي كنم . در روايت داريم كساني كه مراقبت در نماز اول وقت دارند خود ملك الموت آنها را تلقين مي كند و شياطين را از اين مومن دور مي كند . در جلد شش بحارالانوار داريم : اهل بيت هنگام مرگ مومن ظاهر مي شوند و آنها را ياران خودشان مي دانند و براحتي از دنيا دل مي كند . فردي از امام صادق (ع) پرسيد : آيا مومن هنگام مرگ ناراحت است و كراهت دارد ؟ امام فرمود : خير . زماني كه ملك الموت براي قبض روح مي آيد ابتدا مومن جزع و فزعي نشان مي دهد . ( اين نشان مي دهد مومن يك انسان معمولي و درجه ي پايين است ) ملك الموت مي گويد اين دوست خدا جزع نكن، قسم به خدا من از پدر به تو مهربانترهستم . چشمهايت را باز كن . بعد ائمه و پيامبر بر مومن ظاهر مي شوند و دوستان او معرفي مي شوند . خطاب مي رسد : اي كسي كه پيامبر و آل او را باور داشتي ، به سمت پروردگارت بيا در حالي كه تو از خدا راضي هستي بواسطه ي ولايتي كه داري و خدا هم از تو راضي است بخاطر ثوابي كه

ص: 320

به تو مي دهد . و هيچ چيز براي مومن محبوب تر از اين نيست كه برود و ديگر برنگردد . آيت الله حائري داماد آيت الله حجت بودند . وقتي دم آخر دعاي عديله را براي او خوانديم و تربت به دهانش ريختيم . و ايشان گفتند : اين تربت آخرين توشه ي من است . آيت الله حجت فرمود : آقا علي (ع) دارد مي آيد . ما بايد باور بكنيم كه بعد از مرگ چنين آغوش هاي گرمي باز است . فردي مي گفت: يك طلبه ي هندي در مدرسه نجف بود كه در دفترهايش نوشته بود : يا حضرت عزرائيل ادركني يعني با حضرت عزرائيل دوست بود. ما بعضي مواقع جفا مي كنيم و از اين فرشته ي مهربان خدا هيولايي درست مي كنيم . ثالثا اگر عذاب و ناراحتي كه در آن دنيا هست ، بخاطر عكس العمل كارهاي خودمان است نه اينكه خدا براي ما عذاب بخواند . زشتي و معصت ما در اين دنيا ، عذاب هاي آن دنيا را درست مي كند . علامه طباطبايي از عارفي كه از قبرستان وادي السلام برمي گشت پرسيدند : چه خبر ؟ ايشان گفتند كه از بعضي از قبرها سوال كردم كه شما هم مار و مور داريد ؟ قبرها گفتند : خير ما چيزي نداريم . اگر ما بدانيم اينها از اعمال خود ما است دو چيز را در دنيا رعايت مي كنيم . يكي اينكه دنيا محل گذر است و نبايد براي خودمان تعلقاتي درست كنيم كه فكر كنيم هميشه مي خواهيم در آن بمانيم . اگر ما

ص: 321

عزيزي را از دست داديم بدانيم شان دنيا همين است . اگر شئ ارزشمندي بشكند شما ناراحت مي شويد ولي اگر به شما بگويند كه اين شئ شكستني است ، شما مي دانيد كه اين شئ قرار است كه بشكند و ماندني نبوده است . يك موقع مي گويند كه فلاني از دنيا رفت و يك موقع مي گويند كه طرف رفتني بود . پس قرار نيست كه در اين دنيا چيزي بماند و هر چيزي در دنيا رفتني است . شما بايد دنيا را مثل يك مسافرخانه اي بدانيد كه بايد مدتي در آن زندگي كنيد و بعد از آنجا برويد . پس انسان بايد شان دنيا را بداند و به آن دلبستگي پيدا نكند. ديگر اينكه هر كاري كه انسان در اين دنيا مي كند بايد حجت آخرتي آنرا آماده بكند . يعني انسان بتواند جوابگوي كارهايش باشد. پس اگر شما ديد خودتان را نسبت به مرگ اصلاح كنيد و بدانيد كه چه آغوئش هاي گرمي منتظر ما هستند و اگر مي دانيد سختي هايي در آن دنيا است بايد به اين دنيا دل نبنديد و هر كاري كه در دنيا مي كنيد حجت آخرتي براي آن داشته باشيد . اگر ديد انسان اين طور باشد ، مرگ صيقل دهنده است نه ترساننده . اگر انسان با اين ديد از مرگ بترسد اين يك ترس مقدس و مفيدي است . اولياءهم اين ترس را دارند . پس بايد از مرگ ترسيد ولي نبايد اضطراب داشت . اگر انسان به مر اشتياق داشته باشد هميشه آماده ي مرگ است . اين دنيا با دنيا

ص: 322

بعد از مرگ ، قابل مقايسه نيست كه باعث بشود انسان به اين دنيا دل ببندد . سوال – برادرزاده ي من يك دختركاملا خوب و محجبه و مومني بود كه مخارج خانواده اش را تامين مي كرد ولي بخاطر مخالفت پدرش با ازدواج او ، دست به خودكشي زد . ديد گاه خدا و دين نسبت به افرادي كه به نفس خودشان ظلم كرده اند چيست و وظيفه ي بازماندگان براي طلب مغفرت از درگاه خداوند متعال بايد به چه نحويي باشد ؟ پاسخ – خودكشي يكي از گناهان كبيره است . نفس خود را از بين بردن يعني هديه الهي را از بين بردن . روح انسان جلوه اي از روح خدا است . همان طور كه قتل فرد ديگري گناه كبيره محسوب مي شود خودكشي هم گناه كبيره محسوب مي شود. كسي نمي تواند بگويد كه من اختيار جان خودم را دارم . انسان نسبت به جان خودش حقي ندارد . خدا اجازه ي برخورد انسان با جان خودش را به او نداده است . خدا به انسان وعده داده است كه من گره ها و بن بست ها را باز مي كنم . البته انسان بايد با خدا معامله بكند و خدا هم گره هاي او را باز مي كند. مورچه اي در آب افتاده بود و فرياد مي زد كه آب دارد عالم را مي برد . مورچه ي ديگري كه در خشكي بود گفت : آب داردتو را مي برد نه عالم را . ما گاهي فكر مي كنيم كه اگر ما در بن بست هستيم خدا هم در

ص: 323

بن بست است . اگر ما با خدا معامله بكنيم خدا گره را باز مي كند. در قرآن داريم : كساني كه در راه ما كار مي كنند ، ماراه را براي آنها باز مي كنيم . در سوره طلاق داريم : از آنجايي كه انسان به گمانش نمي رسد براي او روزي مي فرستيم . پس كسي كه خودكشي مي كند علاوه بر اينكه هديه الهي يعني روح را از بين مي برد ، نسبت به خدا بي اعتمادي دارد . حالا كساني كه خودكشي مي كنند همه عامداً نمي خواهند در مقابل خدا مقاومت كنند . گاهي افراد در زندگي به يك مشكلي بر مي خوردند و جنون آني به آنها دست مي دهد و مغزشان كار نمي كند و دست به خودكشي مي زنند . ما مواردي داشته ايم كه بعد از خودكشي از كارشان پشيمان شده اند البته آنهايي كه زنده مانده اند يعني دچار جنوني آني شده اند و خداوند اينها را درنظر دارد . وظيفه ي ما پي بردن به نيت فردي كه خودكشي كرده است نيست بلكه ما بايد مثل يك مسلمان با او برخورد بكنيم . در وسايل الشيعه داريم كه پيامبر فرمود : هر كس كه اهل قبله است شما براي او نماز بخوانيد و براي او خدايي نكنيد. وظيفه ي ما اين است كه براي اين فرد نماز بخوانيم و در نماز بگوييم خدايي ما جز خوبي از او نديديم منظور از خوبي يعني اينكه ما از او كفري نديديم . پيامبر تصريح فرمود : بر كسي كه سنگسار شده يا كسي كه خودكشي كرده

ص: 324

نماز بخوانيد و فرمود : از آنها به بدي ياد نكنيد . و بازماندگانبايدبراي او خيرات انجام بدهند و اگر واجباتي بر گردن او هست برايش بجا بياورند. اينها براي فرد مرده ، فايده ي زيادي دارد حتي اگر ما براي كفار كارخوبي انجام بدهيم ، باعث تخفيف عذابش مي شود . سوال – افرادي بوده اند كه مرتكب گناهان آشكاري شده اند و الان از دنيا رفته اند . وظيفه ي ما چيست ؟ پاسخ – وظيفه ي ما همان دستورات پيامبر است يعني كارهايي را كه ما براي يك مسلمان انجام مي دهيم براي اين فرد هم انجام بدهيم . مرحوم آيت الله بهجت از قول استاد آيت الله قاضي ، مرحوم كشميري نقل مي كردند كه ايشان مي فرموند : در نمازشبهاي تان فقط ابوذر و سلمان را دعا نكنيد بلكه گناهكاران را هم دعا كنيد زيرا آنها محتاج تر هستند . مومنني هم اين توصيه را رعايت بكنند. سوال – سوره الرحمن آيات 17 تا 40 را توضيح بفرماييد. پاسخ – در اين سوره يك آيه حدود سي مرتبه تكرار مي شود كه خدا خطاب به جن و انس مي فرمايد : كداميك از نعمتهاي پروردگارتان را تكذيب مي كنيد ؟ در روايت داريم كه با شنيدن اين آيه بگوييم : خدايا من تكذيب هيچ كدام از نعمتها را نمي كنم . اين سوره عروس قرآن است زيرا خدا نعمت ها و زينت ها را مي شمارد و يادآوري مي كند . ديدن نعمتهاي خدا لطافت مي خواهد . بعضي ها هزاران نعمت خدا را كه به آنها داده است نمي

ص: 325

بينند ولي يك نعمت كه خدا به آنها نداده است را مي بينند و اعتراض مي كنند . دعاي جوشن صغير كه از امام كاظم (ع) است به انسان ياد مي دهد كه نعمتها را ببيند و شاكر باشد . در اين دعا امام نقص ها را مي بيند كه مثلا الان افرادي در بيمارستان دچار درد هستند ولي من به تعداد اين بيمارها ، سلامتي دارم و تو را شكر مي كنم . عده اي در زندان دچار مشكلاتي هستند ولي من اين طور نيستم و تو را شكر مي كنم . حضرت با ديدن نقص ها ، كمالات را يادآوري مي كند . سوال – من نوزده سال دارم و افكار پست و گناه آلود به سراغ من مي آيد و من بخاطر اين موضوع خيلي عذاب مي كشم . گاهي دچار افسردگي ميش وم واحساس مي كنم گناهكارترين افراد هستم . من نماز و دعا مي خوانم ولي اين افكار هنوز هم هست . دو سال است كه ترس از گناه باعث شده است كه اين افكار به سراغ من بيايد . آيا الان من يك فرد گناهكار محسوب مي شوم ؟ پاسخ – گاهي افكاري مثل پارازيت در ذهن ما مي آيد چه بسا كه اين افكار در مورد مقدسات باشد ، ممكن است كه اين افكار در نماز يا غير نماز بيآيد . با توجه به اينكه خدا نيات ما را هم محاسبه مي كند ، اگر خدا بخواهد اين كار را انجام بدهد ما خيلي كم مي آوريم . اين افكار كه دست انسان هم نيست و يك شعبه

ص: 326

اي از وسواس فكري است ، ( در وسواس فكري فرد مقهور اين تفكرات و خطورات است ) بدانيد كه اين افكار گناه محسوب نمي شود و مواخده ندارد . زيرا اينها بي اختيار است . اينها القائاتي از شيطان است . در جلد دوم اصول كافي در باب حديث نفس و وسوسه داريم كه از پيامبر سوال مي كردند كه چنني خطوراتي در مورد خدا به ذهن ما آمده است . پيامبر مي فرمايد : اين نشانه ي ايمان است زيرا تو از گناه مي ترسي . پيامبر فرمود : وقتي شيطان نمي تواند در عمل بر شما مسلط بشود به افكار شما ورود پيدا مي كند تا تعادل شما را بهم بزند . شما نبايد از اينها بترسيد . در اين زمان شما بايد خدا را به ياد بياوريد و لااله الاالله ، لاحول ولا قوة الا بالله بگوييد و وقتي اين افكار به ذهن شما آمد سعي كنيد كه تغيير حالت بدهيد و ذكر بگوييد . ديگر اينها به اين افكار اعتنا نكنيد و كارتان را ادامه بدهيد . در روايت داريم كه اگر شما به شيطان بي اعتنايي بكنيد ، شيطان ديگر به سراغ شما نمي آيد . زيرا او متكبر است . مثل اينكه شما در خيابان ويترين ها را مي بينيد ولي نمي ايستيد و مي رويد . پس شما در مقابل اين افكار نايستيد و رد شويد . با اين كار بعد از مدتي اين مشكل برطرف مي شود. سوال – در مورد آداب زيارت اهل قبور توضيحاتي بفرماييد . پاسخ – يكي از سنتهاي خوب ايام سال

ص: 327

تحويل ديد و بازديد اقوام ، اموات و شهدا است. با يك ديد ، قبرستان محل ناخوشايندي است زيرا در آنجا عزيزانمان را جا گذاشته ايم و مي دانيم كه روزي هم خودمان به اينجا مي آييم ولي از ديد ديگر قبرستان ، يك فرهنگستان است كه انسان مي تواند در آن تربيت بشود و ياد بگيرد . بزرگان ما به شاگردان خودشان مي گفتند كه در قبرستان بنشينيد و فكر بكنيد و زيارت مناجات اميرالمومنين در مسجد كوفه را با تفكر بخوانيد . اينها همه به انسان درس مي دهد علاوه بر اينكه براي اموات هديه مي برد . در روايت داريم كه اموات با هديه هاي شما خوشحال مي شوند و اينها باعث مغفرت خود فرد هم مي شود . امام رضا (ع) مي فرمايد : هر كسي كه يك حمد و هفت تا قل هوالله براي مرده بخواند خدا او و مرده را مي آمرزد . بهترين زمان براي رفتن به زيارت اموات عصر پنج شنبه تا صبح جمعه است . در اين موقع ارواح مرخصي مي گيرند تا هديه ها را با خودشان ببرند .البته هر موقع ديگري خوب است ولي شب كراهت دارد . از آداب رفتن به قبرستان اين است كه با وضو وارد بشويد و سلام بدهيد ( السلام اهل لاالله الاالله ) ديگر اينكه هديه براي مومن ببريم . بهترين هديه خواندن آيت الكرسي ، سوره ي ياسين ، ملك ، حمد و هفت مرتبه قل هوالله ، حمد و يازده مرتبه اناانزلناه است . توصيه اكيد روايات ما اين است كه اين هدايا را به ارواح

ص: 328

كل مومنين هديه كنيد . اين ثواب به همه ي مي رسد بدون اينكه از يكي كم بشود . شما خيال نكنيد كه اگر شما ثواب را به فرد ديگري بفرستيم ، از ثواب عزيز شما كم مي شود. در روايت داريم : وقتي شما آيت الكرسي را بخوانيد و ثواب آنرا براي همه ي اهل قبور قرار بدهيد ، خدا ثواب آنرا به هر ميتي مي رساند . وقتي شما ثواب را به همه ي اموات هديه كنيد ، خدا از اين كار بيشتر خوشش مي آيد و اين كار نشان مي دهد كه شما بخل نداريد و رحمت خدا را وسيع ديده ايد . هنگام خواندن قرآن انسان بايد روبه قبله باشد و سر قبر بنشيند . خواستن حاجت خصوصا در كنار قبر پدر ومادر است . يكي از مكان هايي كه براي گرفتن حاجات تاكيد شده است كنار قبر مومنين ، بزرگان ، شهدا و پدر و مادر است . مرحوم آيت الله اراكي مي فرمودند : من هر وقت حاجتي داشتم ، به سر قبر ميرزاي قمي در قم مي رفتم ، يك سوره ي ياسين هديه مي كردم و حتما حاجتم را مي گرفتم . يكي ديگر از آداب زيارت آب پاشيدن روي قبر است البته هنگام دفن اين كار توصيه شده است . از باب تفضل الهي تا زماني كه قبر مرطوب است عذاب از مرده برداشته مي شود. خيرات و مبرّات جزو آداب زيارت اموات نيست ولي مي توان در قبرستان يا غير قبرستان خيرات و مبرّات داد. سوال – در مورد دعاي غريق توضيحاتي بفرماييد . پاسخ

ص: 329

– امام صادق (ع) وقتي در مورد سختي دين داري و لغزش هاي دوره ي آخر الزمان فرمودند ، بعضي از شاگردان آن حضرت ترسيدند و سوال كردند كه اگر ما آن زمان را درك كرديم چكار كنيم ؟ امام فرمودند : دعاي غريق را بخوانيد. اين دعا براي كسي است كه در حال غرق است و مضطر و بيچاره شده است : ياالله يا رحمان يا رحيم يا مقلب القلوب ثبت قلبي علي دينك : خدايا دل من را در دين خودت ثابت قدم بدارد .

90-12-14

90/12/14 بي قرار توام و در دل تنگم گله هاست آه بي تاب شدن عادت كم حوصله هاست ، مثل عكس رخ مهتاب كه افتاده درآب در دلم هستي و بين من و تو فاصله هاهست ، بي تو هر لحظه مرا بيم فروريختن است مثل شهري كه به روي گسل زلزله هاست ، باز مي پرسمت از مسئله دوري و عشق و سكوت تو جواب همه ي مسئله هاست . سوال – آيا ما بايد در قيامت هر موقفي به سوالات جواب بدهيم ؟ پاسخ – تمام تشكيلات قيامت براي اين است كه اعمال ما بررسي بشود. تا در دادگاه الهي مشخص بشود كه اعمال چه كسي احتياج به تطهير يا جايزه دارد . مقتضاي اسم حسيب خدا اين است كه هيچ عملي رها و محمل و بي عكس العمل نباشد . لذا ريز و درشت اعمال ما در قيامت مورد سوال قرار مي گيرد . حتي لايه هاي عميق باطني ما مشخص مي شود تا خدا پاداش هر عملي را بدهد . در سوره ي نحل

ص: 330

آيه نود و سه مي فرمايد : به پروردگارت قسم كه از همه ي گارهايي كه كرده ايد سوال مي شود و از همه كس سوال خواهد شد . فرق سوالاتي كه در قيامت مي شود با سوالاتي كه در برزخ مي شود در اين است كه سوالات برزخ يك بازپرسي اجمالي است از كليات عقايد و از اصول عقايد كه شخصيت انسان را تشكيل مي دهد مثل قبول داشتن خدا ،پيامبر و كتاب . و همچنين برخي از كليات اعمال مثل اصل نماز ، خمس ، روزه زكات . پس اصلي ترين سوال در برزخ در مورد اعتقادات است كه مسير بهشت برزخي يا جهنم برزخي را روشن مي كند . ولي در قيامت كوچكترين عمل و نتيجه اش معلوم بشود . مثلا در مورد نماز به ركعت ، سجده نماز و تمام حركات رسيدگي و سوال مي شود . روي صراط مواقف متعددي است و در هر مواقف ( ايستگاه ) يك عمل با همه ي جزئيات به آن پرداخته مي شود. پس در هر ايستگاه به يك عمل و جزئيات آن پرداخته مي شود . پس در قيامت به جزئيات اعمال مي پردازند تا اسم حسيب خدا پديدار بشود. بحث سوال كردن در قيامت از بحث حسيب بودن خداست . چون خدا حسيب است بايد همه چيز را حساب بكند . تجلي بودن اسم حسيب خدا با سوالات است. اميرالمومنين فرمود : منو معاويه بايد پاسخگوي كساني كه در صفين كشته شده اند باشيم . هر كس بايد پاسخگوي اعمال باشد . چرا به قيامت روز قيامت مي گويند در حاليكه آنجا

ص: 331

خورشيد نيست ؟ در آنجا روز معنا ندارد زيرا خورشيد از بين رفته است. در آنجا خورشيد ديگري است و حقايق آفتابي مي شود. و چيزي مخفي نيست يعني چون حقيقت روشن است روز است . در آنجا حقيقت بالا مي آيد . مرحوم يزدي صاحب كتاب عروةالوثقي فتواهاي زيادي در كتابش داده است . فردي به ايشان گفت : سيد براي روز قيامت بايد براي اين فتواها جواب آماده بكني . ايشان فرمودند : من اول جوابش را داده ام كه فتوا داده ام . اينها انسانهايي هستند كه اول جواب اعمالشان را آماده مي كنند بعد عمل مي كنند . از اميرالمومنين در نهج البلاغه داريم كه در قيامت از زمين ( محيط زيست ) ، از شما سوال مي كنند . پيامبر از محلي رد مي شدند و ديدند كه روي شتر ، باري بسته شده و شتر معطل بود. پيامبر فرمودند :صاحب اين شتر خودش را براي جوابگويي در قيامت آماده كند ( شتر را معطل گذاشته است ). حضرت علي (ع) در شب نوزدهم وقتي از خانه دخترشان بيرون مي رفتند مرغابي ها خيلي سر و صدا مي كردند ، حضرت فرمودند : يا به اين مرغابي ها بِرس يا اينكه آنها را آزاد كن ، اينها جواب دارد . در عرصه ي قيامت از همه ي كارهاي ريز و درشت ما سوال مي شود. اين سوالات براي اين نيست كه به علم خدا افزوده بشود زيرا خدا همه چيز را مي داند در سوره ياعراف آيه شش مي فرمايد : هم از مردم سوال مي كنيم و هم از

ص: 332

پيامبراني كه براين مردم فرستاده شده اند ، فكر نكنيد كه سوال كردن ما بخاطر اين است كه ما نمي دانيم ما خودمان شاهد بوديم . سوال خدا از ما براي اين است كه اتمام حجت بشود . وقتي كسي جوابگوي اعمال خودش (اعمالي كه جلوي چشمش است يا گويي دارد همه را انجام مي دهد . امام صادق مي فرمايد: اعمال چنان مجسم مي شود كه گويي فرد دارد اعمال هفتادساله ي خودش را انجام مي دهد . ) خواهد بود و اقرار بكند ، وقتي در قيامت بخواهند به او جزا بدهند عذر نمي آورد كه خدايا چرا درجه ي من در بهشت كم بود يا چرا من عذاب مي شوم . اگر كسي توجيهي براي عملش دارد بايد بگويد . در اينجا راه عذر بسته مي شود . مرحوم مجلسي در جلد هفت بحارالانوار بعد از مبحث سوال كردن ،بابي بنام اتمام حجت دارد . در اين باب رواياتي هست كه خدا با چند سوال باب عذر را بر بندگان مي بندد كه بعدا كسي عليه خدا اعتراض نداشته باشد . خدا مي فرمايد : فلان كاري كه كردي مي دانستي يا نمي دانستي ؟ اگر بنده بگويد كه من مي دانستم فلان چيز حرام است و انجام دادم ، خدا سوال مي كند كه چرا به دانسته هايت عمل نكردي ؟ (آنجايي كه بايد حرف مي زدي سكوت كردي و آنجا كه بايد سكوت مي كردي حرف زدي ، آنجا كه بايد اخم مي كردي خنديدي و آنجا كه بايد مي خنديدي اخم كردي،آنجا كه بايد مي شنيدي نشنيدي و آنجا

ص: 333

كه بايد نمي شنيدي شنيدي .فردي خدمت خواجه نصيرالدين طوسي رسيد و خطايي انجام داد . او خيلي خجالت كشيد . خواجه خودش را به نشنيدن زد . و وقتي اين فرد سوال كرد مي گفت كه من نمي شنوم ، بلندتر سوال كن . اين فرد خدا را شكر كرد كه آبرويش پيش خواجه محفوظ ماند . خواجه تا آخر عمر وقتي اين فرد را مي ديديد خودش را به نشنيدن مي زد .) در اينجا فرد عذري ندارد . اگر فرد بگويد كه من نمي دانستم ، خدا مي فرمايد : چرا ياد نگرفتي ؟ بي خبري عذر نيست . معمولا ما حال يادگرفتن نداريم . پس در قيامت عذرها شنيده و رد مي شود. در روايت داريم كه اگر ما به خدا بگوييم جوان بودم و پدر و مادرم اهل دين و رعايت نبودند و من به اين خاطر به گناه افتادم ، خداوند آسيه زن فرعون را جلو مي آورد و مي گويد او در خانه ي فرعون زندگي مي كرد ولي خودش را حفظ كرد . اگر فردي بگويد كه من بخاطر زيبايي ام گول خوردم ، خداوند براي زنها حضرت مريم و براي مردها حضرت يوسف را مي آورد . پس عذر با حجت ها تمام است . وقتي خدا از پيامبران سوال مي كند از باب تشويق آنهاست نه از باب تنبيه آنها . پس سوالاتي كه خدا از انبياء مي پرسد بخاطر تشويق است و سوالاتي كه از ديگران مي پرسد بخاطر اتمام حجت است . سوالات در قيامت مثل سوالات در دادگاههاي بشري نيست كه قاضي

ص: 334

مي خواهد چيزي را روشن بكند زيرا خدا همه ي حقايق را مي داند . اگر ما سوال و جواب روز قيامت را باور بكنيم ، اگر حتي جهنمي هم وجود نداشته باشد انسان پيش خدا شرمنده مي شود و اين شرمندگي براي انسان كامل است. پس خوب است كه انسان هر عمل يا حرفي را مي زند اول حجت آنرا براي روز قيامت آماده بكند . از ميرزاي شيرازي سوال كردند كه اگر به شما خبر بدهند كه تا يك هفته ي ديگر بيشتر زنده نيستند چكار مي كنيد . ايشان فرمودند : همان كاري كه تا الان انجام مي دادم . زيرا من هر كاري كه مي كنم جواب آن طرف را هم آماده مي كنم و در نظر مي گيرم . بخاطر همين من آماده هستم و روند زندگي من عوض نمي شود حتي اگر بخواهم يك هفته ي ديگر بميرم . سوال – چه كسي سوالات محشر را از ما مي پرسد ؟ پاسخ – ما در مورد اينكه چه كسي سوال مي كند تصريحي نداريم . چه بسا در روز قيامت مامورين خدا كار مي كنند همانطور كه در دنيا كار مي كردند يا ممكن است كه خود خداوند متكلف سوال ازانبياء و اولياء بشود و آنها متكلف سوال از امت هايشان بشوند يعني مامورين خدا پيامبران و انبياء باشند . مهم عرصه ي سوال است كه برقرار است و سوال كننده مهم نيست . در بعضي از مواقف سوال و جواب به اين صورت نيست . در آنجا مهر بر دهان ها زده مي شود و آنجا چهرها ،

ص: 335

قيافه ها ، اعضا و جوارح هستند كه شهادت مي دهند چكار كرده اند و ديگري نيازي نيست كه زبان جواب بدهد . در سوره ي الرحمن خدا مي فرمايد : سوالي از انس و جن نمي شود . بنظر مي رسد كه تناقضي در قرآن است . ولي اين طور نيست .اميرالمومنين مي فرمايد : مواقف آن فرق مي كند. در سوره الرحمن مي فرمايد : مجرم ها به چهره شناخته مي شوند . وقتي آيه هجده سوره نبا نازل شد : روزي كه در صور دميده مي شود و شما به عرصه ي قيامت دسته دسته مي آييد . پيامبر فرمود : ده دسته از دسته جات امت من با چهره هاي ديگر به قيامت مي آيند و پيامبر براي آنها گريه كرد و فرمود : آنهايي كه حرام خور هستند به شكل خوك مي آيند ، آنهايي كه سخن چين و نمام هستند به چهره ي ميمون مي آيند ، آنهايي كه ربا خوار هستند به چهره ي واژگون مي آيند ، آنهايي كه شراب خوار هستند آنقدر بوي بد مي دهند كه تمام اهل قيامت از بوي آنها ناراحت هستند . مرحوم كاشي چهره ي واقعي فردي را ديده بود و از هوش رفته بود. اين چهره ها خيلي عجيب و غريب است . اين افراد ديگر سوال و جواب ندارند . اين با ستاريت خداوند تناقض ندارد . افرادي كه چهره ي باطني شان كشف مي شود و پرده از آنها برداشته مي شود كساني هستند كه در دنيا از گناه حيا نداشته اند و آبروي خودشان را نگه نداشته

ص: 336

اند . وقتي خود فرد حيا را كنار مي گذارد واز گناهش ناراحت نمي شود در قيامت رسوا مي شود . در فقه ما غيبت افرادي كه تجاهل به گناه مي كنند اشكالي ندارد . يعني فسق و گناه شان راعملي كرده اند و اگر در مورد گناه شان غيبت بكنند اشكالي ندارد . كساني كه آبروي ديگران را مي برند خدا در روز قيات آبروي آنها را مي برد و پرده ي ستاريت را از آنها برمي دارد . پس مواقف و افراد با هم فرق مي كنند . سوال – آيات پاياني سوره طور را توضيح بفرماييد . پاسخ – دو آيه آخر اين سوره فرمولي را دراختيار انسان مي گذارد .كساني كه مي خواهند در زندگي استقامت و صبر بر گناه داشته باشند مي فرمايد : اي رسول ما در مقابل حكم خداي خودت صبر داشته باش هم حكم تكويني و هم حكم تشريعي خدا استفامت كن ، ما تو را مي بينيم ، اهل ذكر باش و مناجات داشته باش ، اين حمد و تسبيح كفاره ي اين مجلس است ، در شب هم تسبيح بكن و همان موقعي كه ستاره ها افول مي كنند . اگر انسان باور كند كه خدا او را مي بيند گناه نمي كند . امام حسين (ع) فرمود : چيزي كه اين مصيبت سنگين را براي من ساده مي كند اين است كه خدا دارد من ما را مي بيند . پيامبر از هر مجلسي كه بلند مي شد سبحان الله مي گفت كه اگر حرف لغويي در آن مجلس زده شده است كفاره ي

ص: 337

آن باشد . اگر انسان بداند كه خدا او را مي بيند اهل ذكر و مناجات مي شود . سوال – در قيامت چند موقف وجود دارد ؟ پاسخ – در قيامت پنجاه موقف يا دادگاه وجود دارد كه اينها روي صراط است . مرحوم شيخ صدوق مي فرمايد : در هر موقف سوالاتي از ما مي كنند كه بر دوش ما بوده است و جزو تكاليف ما بوده است . مواقف عبارتند از : عقايد ، روزه ، حج ، خمس ، نماز ، زكات ، صله ي رحم ، امانت ، حق الناس ، نعمت ها ( عمر ،جواني ،اموال ،سلامتي و ... ) اينكه اولين موقف كدام است در روايات مختلف است . در بعضي از روايات داريم كه اولين سوال از اعتقادات است يعني از خدا و رسول و ولايت علي . در بعضي از روايات داريم كه اولين چيزي كه سوال مي كنند نماز است كه اگر آن قبول بشود بقيه اعمال پذيرفته مي شود. پيامبر فرمود : شخص روز قيامت حركتي نمي كند مگر اينكه از چهار چيز سوال از او بشود : عمر( بخل در عمر خوب است . فخر رازي مي گويد : من در تابستان ديدم كه فردي يخ مي فروشد و فرياد مي زد :رحم كنيد به فردي كه سرمايه اش دارد آب مي شود و من همانجا فهميدم كه تفسير سوره ي والعصر همين است . زيرا خدا به زمان قسم مي خورد ) ، جواني ( جواني بخشي از عمر است كه حساس است و از آن سوال مي كنند . بيشتر بزرگان

ص: 338

زحمات علمي خودشان را در جواني كشيده اند ولي انسان نبايد نااميد بشود و تا وقتي زنده است مي تواند عوض بشود. علامه طباطبايي مي فرمودند : من دوازده سال در نجف بودم و دوازده روز تعطيلي داشتم يعني سالي يك روز و آن روز عاشورا بود . زماني رسيد كه پزشك به ايشان گفته بودند كه مطالعه نكنيد واز آن به بعد ايشان بيست جلد الميزان را نوشتند ) ، مال ( مال خودت را از كجا بدست آورده اي و كجا مصرف كرده اي ) ، محبت اهل بيت . از مطالعه ي روايت اين برمي آيد كه مهمترين چيز اعتقادات انسان است لذا اولين سوالي كه در قيامت از انسان مي شود در مورد اعتقادات است . بعد اولين عمل ، نماز است كه در قيامت از آن سوال مي شود .

90-12-07

7/12/90 ما شهيدان جنون بوديم ازعهد قديم سنگ قبر ماست دريا نبش قبر ما نسيم ، شهر ما آنسوي آبي هاست دور از دسترس شهر ابراهيم ادهم شهر لقمان حكيم ، اندكي بالاتر از آبادي تسليم محض صاف مي آيي سر كوي صراط المستقيم ، خاك آن عرشي است گلهايش زيارت نامه خوان سنگ فرش آسمانش بال هاي ياكريم ، شهر ما آبادي عشق است اما راز عشق عشق يعني واژه هاي رمز قرآن كريم ، عشق يعني قاف و لام قل هوالله احد عشق يعني باي بسم الله الرحمن الرحيم . سوال – در مورد عوامل تكفير توضيحاتي بفرماييد. پاسخ – بدترين و منفورترين صفت در نزد خدا تكبر و لجاجت و خصوع نكردن در برابر در مقابل حق

ص: 339

است . ريشه ي تمام عواملي كه اعمال خوب ما را از بين مي برد همان خود محوري و خودراي بودن است . محبوب ترين حالت نزد خدا خضوع و شكستگي در مقابل حق و تسليم خدا بودن است . روح تمام عواملي كه باعث آمرزش گناهان و تكفير مي شود به خضوع در برابر حق برمي گردد . مثلا اگر كافري عمري را در شرك بوده و بعد مسلمان بشود اين مسلمان شدن باعث مي شود كه گناهانش آمرزيده بشود زيرا تسليم خدا شده است . يكي ديگر از عوامل تكفيري شهادت در راه خداست . زيرا شهادت تسليم عملي در مقابل خداست . توبه هم شكستن در برابر خداست و يكي از عوامل ديگر تكفير است . عوامل ديگر تكفير شفاعت ، اجتناب از گناهان كبيره و كهولت سن است . خداوند از باب تفضل بخشي از گناهان اشخاص پير را مي بخشد . عوامل تكفير يا همه ي گناهان گذشته را پاك مي كند مثل توبه يا بخشي از گناهان گذشته را پاك مي كند . البته بخشش گناهان حق الناس به فرد صاحب حق برمي گردد . از عوامل ديگر آمرزش گناهان بلاها ، مصيبت ها و رنج هايي است كه انسانها در دنيا تحمل مي كنند . حتي اگر اين بلاها در اثر عمل خود آنها باشد و منشا بلا مهم نيست . اگر كسي در اين دنيا بلا و سختي بكشد خداوند از باب كرمش گناهان او را مي بخشد . اما اينكه چه مقدار از گناهان پاك مي شود را خدا مي داند . انسان به تناسب رنج

ص: 340

وبلايي كه مي كشد باعث پاك شدن برخي از گناهانش مي شود . زيرا وقتي كسي دچار بلا و مصيبت ميشود ، درخانه ي خدا مي شكند و عجز او ظاهر مي شود و بايد به خدا التماس بكند و اين تضرع در مقابل خدا باعث آمرزش گناهان مي شود . كسي كارهاي عبادي را انجام بدهد ممكن است كه دچار عجب و غرور بشود . و از خدا طلبكار بشود و به خود و اعمالش تكيه بكند . امام سجاد (ع) در دعاي ابوحمزه مي فرمايد : خدايا من براي اينكه از جهنم عبور بكنم نمي توانم به كشتي شكسته ي اعمال خودم تكيه بكنم و بايد به رحمت تو تكيه بكنم . بلاها از طريق شكستن انسان را بالا مي برد . بلاهايي كه انسان در دنيا دچار آن مي شود بخشي از آن بخاطر اعمال انسان است و بخشي از آن براي ترفيع است . پس وقتي ما در دنيا دچار بلا و رنج مي شويم خدا گناهان ما را پاك مي كند و اگر بلا خيلي سنگين باشد ممكن است كه حساب ما با خدا صفر بشود . اميرالمومنين فرمود : اگر خدا كسي را در اين دنيا عقاب بكند ، خدا كريم تر از آن است كه او را يك بارديگر در آخرت عقاب بكند . سلمان بيمار بود و پيامبر به عيادت او رفته بود . پيامبر به سلمان فرمود : تو در اين بيماري سه امتياز داري : اولين امتياز تو اين است كه تو مورد توجه خاص خدا هستي ، دومين امتياز تو اين است كه در

ص: 341

حال بيماري دعايت مستجاب مي شود ( يكي از آداب عيادت اين است كه از بيمار بخواهيد براي شما دعا بكند .درروايت دارمي كه دعاي بيمار ، دعاي ملائكه است) و سومين امتياز تو اين است كه اين بيماري براي تو گناهي نمي گذارد و آنها را پاك مي كند . يكي از فدائيان بنام عبدالله بن يحيي اميرالمومنين خدمت ايشان آمد و روي تختي نشست . او از تخت ليز خورد ، افتاد ، سرش به جايي خورد و شكست . او خودش از اين اتفاق تعجب كرد . حضرت فرمود : خدا را شكر كه خداوند شيعيان ما را در همين دنيا عقوبت مي كند كه در آخرت بي حساب بشوند . او گفت كه من چه گناهي كردم كه اين بلا به سرم آمد ؟ حضرت فرمود : وقتي تو روي تخت نشستي بسم الله الرحمن الرحيم نگفتي . ( البته بسم الله نگفتن گناه نيست .اين به مراتب درجات است . گناه انبياء غيبت كردن و دروغ گفتن نيست . ترك اولي براي آنها گناه محسوب مي شود . حاج شيخ حسن اصفهاني مي فرمود : در تمام عمرم يك نماز صبح از من قضا شد كه بلاي سنگيني بر سر من آمد كه از آن به بعد هر وقت كه نماز شب من قضا مي شود منتظر بلا هستم . خدا با اين افراد جور ديگري برخورد مي كند .) بندگان خدا و اهل بيت وقتي بلايي بر سرشان مي آمد خدا را شكر مي كردند . وقتي آيه 4 سوره ي نساء نازل شد : هر كسي كه كار

ص: 342

بدي بكند كيفر آنرا مي بيند ، خدمت رسول خدا رسيدند و گفتند كه با اين آيه كار خيلي سخت شد . پيامبر فرمود : شما در همين دنيا مبتلا به سختي مي شويد و خدا اينها را هم حساب مي كند . خدا رنج هاي بندگانش را حساب مي كند . پيامبر فرمود :اگر كسي سرددردي بگيرد كفاره يكسال گناهان او است . حتي ممكن است كه اين سردرد بخاطر كوتاهي خودمان باشد. پيامبر فرمود : وقتي خانمي از ايام عادتش خارج مي شود همه ي گناهانش گذشته آمرزيده مي شود . در ايام بارداري هم همين طور است . داريم كه اگر كسي در ايام عادت از دنيا برود خدا او را شهيده حساب مي كند . جبران خدا با اين رنج قابل مقايسه نيست . غم و غصه هايي كه شخص براي تامين زندگي مي خورد ، كفاره ي گناهان انسان بحساب مي آيد . پيامبر فرمود : گناهاني است كه با عبادت پاك نمي شود ،غم و غصه هايي كه براي تامين معيشت زندگي است آنرا پاك مي كند . ( البته در حديك زندگي معمولي و در حد شان انسان ) در كتاب بحارالانوار داريم كه فردي صورتش لك و پيس داشت .او خدمت رسول اكرم آمد و گفت كه واجبات چيست ؟ نماز و روزه . او گفت كه من فقط واجبات را انجام مي دهم ، اين چه قيافه اي است كه خدا به من داده است . همان موقع جبرئيل نازل شد و گفت كه خدا به تو سلام مي رساند و در آخرت خدا مي خواهد

ص: 343

چهره جبرئيل را به تو بدهد . او خيلي خوشحال شد و گفت كه من ديگر در راه خدا چيزي را كم نمي گذارم . اگر ديد ما نسبت به بلاها اين ديد باشد ، حتما شكرگزاري مي كنيم . در روايات به ما ياد داده اند كه از خدا عافيت را بخواهيم اما اگر بلا آمد ، انسان بايد آن بلا را هديه اي بداند و جزع و فزع نكند و علاوه بر صبر ، شكر هم مي كند . در آخر زيارت عاشورا داريم: اللهم لك الحمد حمد الشاكرين . امام سجاد (ع) در 35 صحيفه ي سجاديه مي فرمايد : خدايا شكر من را در بلا بيشتر قرار بده . وحشي بافقي از عاشقان امام زمان (عج) بود . او در آخرعمر سكته اي كرده بود و زمين گير شده بود و دستهايش از كار افتاده بود . فردي به عيادت او رفت و گفت: حال تان چطور است ؟ ايشان فرمودند: از اين بهتر نمي شود. از صبح تا بحال ناز دستهايم را مي كِشند و مي گويند كه كار نكنيد ،ما غذا در دهانت مي گذاريم . آنها بلا را نمي خواستند ولي اگر بلا مي آمد مي دانستند كه خدا آنرا جبران مي كند . اگر كسي يك شب تب داشته باشد گناهان يكسال او پاك مي شود . پس اگر مصيبت بيشتر باشد گناهان بيشتري پاك خواهد شد . يكي ديگر از عوامل تكفير گناهان واجبات است . پس يكي از خاصيت واجبات صفر كردن گناهان ما است . سوال – سوره ق آيات ابتدايي را توضيح بفرماييد.

ص: 344

پاسخ – آيه شش و هفت خدا مردم را دعوت مي كند كه به خلقت زمين و آسمان نگاه كنند . بعد خدا در آيه هشتم مي فرمايد : اينها را ببينيد تا باعث بصيرت و آگاهي بيشتر شما بشود .كسي مي تواند متذكر بشود و موعظه بگيرد كسي است كه مي تواند به حق رجوع كند . عالم هستي براي كسي مي تواند موعظه باشد كه صلاحيتي در خودش ايجاد كرده باشد يعني انصاف داشته باشد و حق طلب باشد. بالاترين موعظه كه قرآن است در فردي كه در خودش زمينه ايجاد نكرده باشد تاثير گذار نيست . كساني كه در امر تربيت كار مي كنند بدانند كه اول بايد زمينه ي پذيرش تربيت را آماده بكنند تا فرد بتواند آنها را بپذيرد . سوال – عوامل ديگر تكفير را توضيح بفرماييد . پاسخ – يكي ديگر از عوامل تكفير عباداتي است كه خداوند بر ما واجب كرده است مثل نماز ،روزه ،حج ، جهاد .اين واجبات عبادي اموري هستند كه علاوه بر اينكه خودشان خاصيت دارند ، هيچ كدام جاي ديگري را نمي گيرد . همانطور كه جسم انسان به ويتامين هاي مختلف نياز دارد روح انسان هم به ويتامين هاي مختلف نياز دارد كه عبادت هر كدام بخشي را تامين مي كند . روزه جاي نماز و نماز جاي روزه را نمي گيرد . با اينكه هر كدام از عبادات خصوصيات خاصي دارند ولي يك خصوصيت مشترك دارند و آن اين است كه اين عبادات گناهان را پاك مي كنند . اين خاصيت عمومي عبادات واجب است . روح همه ي عوامل

ص: 345

آمرزش به خضوع و تسليم در برابر خدا برمي گردد . عبادات باعث مي شود كه منيت از انسان كنار برود و انسان در مقابل خدا تسليم بشود . اين تسليم بودن در برابر خدا باعث مي شود كه وجود خدا بر ما حاكم بشود و ميل هاي نفساني كنار برود . مرحوم آخوند كاشي وقتي مي خواست وضو بگيرد خيلي مواظب بود كه آب وضوي ديگران به او ترشح نكند. فرد روستايي پيش ايشان رفت و وضوگرفت و آب وضو به مرحوم آخوند خراساني ترشح مي كرد . ايشان به فرد روستايي گفتند كه اين وضو به درد خودت مي خورد. فرد روستايي گفت : شما از كتاب و قرآن سردر مي آوري ، من آمده ام كه يك وضو بگيرم كه به خدا بگويم كه من ياغي نيستم . همانجا ايشان سرش را در زانو گرفت و گريست و فرمود : او خدا را شناخته است . وقتي ما وضو مي گيريم مي خواهيم بگوييم : خدايا ما به ياد تو هستيم و ياغي نيستيم . ممكن است كه بعضي از نمازهايي كه ما مي خوانيم راست نباشد و حضور قلب در آن نباشد ، اما بالاخره ممكن است يكي از اياك نعبد بگيرد و انسان به خضوع كامل در برابر خدا برسد . واجبات انسان را در مقابل خدا خاضع مي كند . آيه 115 سوره هود مي فرمايد : اول روز نماز بخوان و بعد نماز ظهر و عصر و بعد نماز مغرب و عشا را بخوان ، همانا كارهاي خوب كارهاي بد را از بين مي برد . مظهر كارهاي

ص: 346

حسنات همان نماز وعبادات است كه بدي ها را از بين مي برد . شخصي در هنگام نماز گفت : يا رسول الله من گناهي انجام داده ام . كفاره ي گناه من چيست ؟ پيامبر نماز را خواندند و آن مرد دوباره سوالش را تكرار كرد . پيامبر فرمود : همين نمازي كه خواندي تو را پاك مي كند . پيامبر فرمود : مسلمان وقتي وضو بگيرد و نماز پنجگانه اش را بخواند گناهانش مي ريزيد مثل برگ هاي درخت كه در ايام پاييز مي ريزد . سلمان با شخصي زير درختي نشسته بود ، شاخه اي از آن درخت را تكان داد و برگهاي آن ريخت . سلمان گفت من روزي با پيامبر بودم و پيامبر اين كار را انجام داد و فرمود : وقتي شما نماز مي خوانيد گناهان شما اين طوري فرو مي ريزد . اميرالمومنين مسابقه اي در مسجد برگزار كرد و سوال كردند كه اميدوار كننده ترين آيه ي قرآن كدام است ؟ فردي گفت كه اين آيه است : خدا همه ي گناهان را مي بحشد جز شرك را . فرد ديگري گفت اين آيه است : اگر كسي گناهي بكند و توبه بكند خدا او را مي بخشد .فرد ديگري گفت اين آيه است : اي كساني كه گناه كرده ايد نااميد از رحمت خدا نباشيد خدا همه ي گناهان را مي بخشد . حضرت فرمودند كه اين ها خوب است ولي اين آيات نيست . آيه 115 سوره يهود مي فرمايد: در اول روز ، در ظهر و شب نماز بخوان، همانان حسنات سيئات را از

ص: 347

بين مي برد . اگر نمازها در وقت خودش خوانده بشود فاصله ي نمازها هفت ساعت بيشتر نيست . گناهان تا هفت ساعت نوشته نمي شود . ملائكه مي گويند كه گناهان را ننويسيد شايد فرد توبه بكند يا كار خوبي انجام بدهد . پس اگر كسي گناهي بكند و به نماز برخور بكند ، آن نماز گناه را پاك مي كند. اين هديه اي است كه خدا براي نمازگزاران قرار داده است . عوامل ديگر تكفير احسان به پدر و مادر، صلوات فرستادن، به مظلوم كمك كردن و خوش اخلاقي است . انشاء الله خدا همه ي گناهان ما را در اين دنيا پاك بكند كه در آن دنيا بي حساب بشويم .

90-11-30

30/11/90 چشم مي بندم نبايد جاده سرگرمم كند چند كوه و آبشار ساده سرگرمم كند ، راه را در شهرهاي پر خيابان گم كنم يا دهي آرام و دور افتاده سرگرمم كند ، هم نبايد كنج مسجدهاي دنج بين راه سجده سرگرمم كند سجاده سرگرمم كند ، دل به راهي داده ام چون رود و شرمم باد اگر بركه اي دل به ماهي داده سرگرمم كند ، مي روم چون آهوان از مردمان ترسيده ام چشم آهوي كنار جاده سرگرمم كند . سوال – در مورد تكفير گناهان توضيحاتي بفرماييد . پاسخ – قانون اوليه اعمال ما اين است كه اعمال خوب ما به سمت راست عالم وجود مي روند يعني در ملكوت اعلي و در آنجا محفوظ بمانند و اعمال بد ما به سمت چپ عالم كه همان سجين است برود و در آنجا محفوظ بماند . از بسياري از

ص: 348

روايات و آيات قرآن اين طور بر مي آيد كه اعمال ما در عالم ملكوت و سجين با هم بي ارتباط نيستند . بعضي از گناهان ما بقدري زشت هستند كه اعمال خوب و صالح ما را مي سوزانند و آنرا پاك مي كنند كه اين همان بحث حبط اعمال است . بعضي از اعمال خوب بقدري مثبت هستند كه همه ي يا بعضي اعمال بد را مي سوزانند و از بين مي برند كه اين همان بحث تكفير است . ازعواملي كه باعث تكفير و گناهان گذشته مي شود اسلام و ايمان است . اگر كسي سالها مشرك بوده است و بعد ايمان بياورد و مسلمان بشود ، اين اسلام آوردن او اعمال بدش را مي پوشاند . در روايت داريم كه اسلام گذشته را جبران مي كند . كساني كه در دم آخر مسلمان مي شوند و وقتي هم براي انجام اعمال ندارند ، خداوند اعمال حق الله آنها را مي پوشاند . اين افراد چون تسليم خدا مي شوند يعني مسلمان مي شود ، خدا از حق خودش مي گذرد . پيامبر براي جوان يهودي كه به مسلمين خواندن و نوشتن ياد مي داد ، تلقين خواند و او چند دقيقه قبل از مرگش شهادتين را گفت و بعد او از دنيا رفت . پيامبر دستور داد كه او را در قبرستان مسلمين دفع كنند . در سوره ي مائده آيه 65 مي فرمايد : اگر اهل كتاب ايمان بياوند و تقوي پيشه كنند ما گناهان آنها را مي پوشانيم . ( مغفرت ) اين لطف خداست . ممكن است كه اين

ص: 349

ذهنيت پيش بيايد كه آنها عملي انجام نداده اند . مستضعف كساني هستند كه حق به آنها نرسيده است و مسلمان هم نشده اند ولي كساني كه كافر هستند و مسلمان مي شوند ، اعمالي داشته اند . زيباترين عملي كه خدا دوست دارد تسليم شدن در برابر حق است . يعني فرد با حضرت حق عناد و لجبازي نداشته باشد . بدترين صفتي كه خداوند از او بدش مي آيد در مقابل حق ايستادن و استكبار است . استكبار يكي از صفت هاي شيطان است كه باعث رانده شدن او شد . اعمالي مثل كفر ، شرك ، ريا ، حسد ، عُجب ، غرور ، منت گذاشتن بر كسي و آزار دادن ديگران باعث حبط اعمال ما مي شوند وريشه ي اين اعمال كفر يا كفر خفي است . مثلا ريا يك كفر خفي است . خدا از اين كفر و عناد بدش مي آيد . ريشه ي تكفير به تسليم بودن و خضوع در برابر حق برمي گردد . پس فردي كه مسلمان مي شود يعني تسليم در برابر خدا شده است و اين كار كمي نيست كه بدون هيچ كاري فرد به بهشت برود. بهشت درجاتي دارد . قرآن مي فرمايد : درجات هر كس در بر طبق عملش است . عملي كه باعث تكفير و آمرزش گناهان مي شود مسلمان شدن است . عمل ديگري كه باعث تكفير گناهان مي شود شهادت در راه خدا است . شهادت بالاترين تسليم عملي در برابر حق است . كسي كه شهيد مي شود با عملش اثبات مي كند كه تسليم حق است

ص: 350

. سوره ي آل عمران آيه 195 مي فرمايد : كساني كه در راه من شهر خودشان را ترك كردند و در راه من جهاد كردند و كشته شدند ، گناهان آنها را مي پوشانيم و آنها را داخل بهشت مي كنيم . امام باقر (ع) مي فرمايد : اولين قطره از خون شهيد كه نشانه ي استقامت برعهد الهي است مي ريزد كفاره ي همه ي گناهان او مي شود مگر حق الناس . كفاره ي او بايد پرداخت بشود . در روز عاشورا امام حسين (ع) به يارانش فرمود : كساني كه بدهي دارند بروند و آنرا ادا بكنند . من از رسول خدا شنيدم اگر كسي بميرد و بدهي برگردنش باشد ، در روز قيامت از حسنات او برمي دارند و به طلبكار او مي دهند . امام حسين (ع ) مي خواست كساني كه خالص هستند بمانند و حادثه ي عاشورا را رقم بزنند . عمل ديگر توبه كردن است كه باعث تكفير گناهان مي شود. توبه در واقع يك نوع زانو زدن در برابر حق است . تمام موارد تكفير آمرزش گناهان به خضوع در برابر حق برمي گردد . در اينجا من از بين مي رود . آبرو مي رود اي ابر خطاپوش ببار كه به ديوان عمل نام سياه آمده ايم . ابر خطاپوش همان توبه است . توبه باران رحمت الهي است كه از طرف خدا شروع مي شود، توبه يعني رجوع .اول خدا به دل كسي رجوع مي كند . يعني به دل طرف مي انداز كه از گناه بدش بيايد و بويي از حقيقت به

ص: 351

مشام او مي رساند . در قرآن داريم كه اول خدا توبه (رجوع ) مي كند و بعد فرد توبه مي كند . وقتي كه فرد فكر مي كند كه بي حرمتي كرده و بايد كاري بكند ، آن موقع پشيمان مي شود و به سمت خدا توبه مي كند و بعد خدا توبه ي او را قبول مي كند . يعني در توبه دو بار خدا رجوع مي كند . بنابراين خدا تواب و بخشنده است . توبه نه تنها باعث آمرزش گناهان قبل مي شود بلكه باعث تبديل سيئات به حسنات مي شود. سوره فرقان آيه 70 مي فرمايد : كسي كه توبه كند و بعد ايمان به خدا را داشته باشد و بجاي هر گناه عمل صالحي انجام بدهد ، خدا گناهان او را به تبديل به حسنات مي كند . توبه بالاتر از تكفير است . كسي كه خودش را شكسته و پيش خدا آمده است و پاي هر گناه او شرمنده اي هست ، پاي هر گناهش يك شكستگي است و خدا اين را دوست دارد . رسول ترك بعد از اينكه توبه كرد ( امام حسين (ع) واسطه ي كار او شده بود) به هر مسجدي كه مي رسيد دو ركعت نماز مي خواند يا اگر در مسجدي بود كه تا موقع نماز وقت داشت در هر گوشه ي مسجد نماز مي خواند . رفيقش به او گفت كه چرا درهر گوشه ي مسجد نماز مي خواني ، ممكن است كه ما را مسخره كنند . او گفت : در اين شهر جايي نيست كه من در آنجا گناه

ص: 352

نكرده باشم . من مي خواهم در هر قسمت مقدس زمين عبادت بكنم تا در روز قيامت آنها شهادت بدهند كه من در هر گناهم ، كار خوبي انجام داده ام . در جلد هفت بحارالانوار داريم كه امام باقر (ع) مي فرمايد : در روز قيامت در موقف حسابرسي مومن گناهكار را مي آورند . خدا خودش متولي حسابرسي به او مي شود، احدي را بر حساب او مطلع نمي كند ، خدا گناهان فرد را به او مي گويد ولي كسي اينها را نمي شنود حتي خدا اين صحنه ي دادرسي را به پيامبر هم نشان نمي دهد تا فرد خجالت نكشد . خدا مي فرمايد كه بدي هاي او را به خوبي تبديل كنيد و بعد پرونده ي او را به همه نشان بدهيد . اين فرد عبد مذنبي بوده است كه توبه كرده است . پس از آثار توبه تبديل گناهان به خوبي هاست . اگر انسان اين شرمندگي ها را بعد از هر نمازش بگويد و توبه كند ، در آن روز شرمندگي نخواهد داشت . اگر كسي توبه مي كند و بدي هاي او به خوبي تبديل مي شود ، بايد در ظاهر اين فرد هم تحول ايجاد بشود . پيامبر فرمود : تائب واقعي كسي است كه اگر استغفرالله بگويد ولي دِين خودش را به ديگران ادا نكند ، اين توبه اش واقعي نيست ، اگر كسي توبه كرد ولي عبادتش اضافه نشده است و رابطه اش با خدا بيشتر نشده است اين توبه ي واقعي نيست ،اگر كسي توبه كرد ولي ظاهرش عوض نشود توبه ي او

ص: 353

واقعي نيست ، اگر كسي توبه كرد ولي رفقايش همان رفقاي قديمي اش هستند اين توبه واقعي نيست ، اگر كسي توبه كرد ولي روحياتش عوض نشود اين توبه ي واقعي نيست . توبه بايد در درون و ظاهر ما تغييراتي ايجاد بكند . خدا توبه اي را قبول مي كند كه فرد هم در ظاهر و هم در باطن تسليم حق بشود و تغييراتي در او ايجاد بشود . سوال – آيات ابتدايي سوره ي فتح آيات را توضيح بفرماييد . پاسخ – آيه چهارم در مورد كساني است كه آرامش دارند .خدا مي فرمايد :خداست كه آرامش را به قلب مومنين قرار مي دهد . تا علاوه بر ايماني كه داشتند ايمان شان اضافه بشود. بدانيد كه آسمان و زمين لشكر خداست . (اگر كسي باور بكند كه همه چيز لشكر خداست حيلي آرام است . در حادثه ي طبس امام فرمودند : شن هاي طبس هم از سربازهاي خدا بودند . علامه ي طباطبايي به طلبه هايش مي فرمود : خدا مي فرمايد كه شما به ياد من باشيد ، من به ياد شما هستم . يعني اينكه خدا پشت شماست . ) خدا عليم و حكيم است . پس اگر انسان بداند كه همه ي آسمان و زمين لشكر خدا هستند و خدا عليم و حكيم است ، آرامش براي انسان بوجود مي آيد . سوال – در مورد عوامل ديگر تكفير توضيحاتي بفرماييد. پاسخ – يكي ديگر از عواملي كه باعث مي شود كه گناهان ما پوشانده بشود شفاعت است . يكي ديگر از عوامل تكفير، گذشتن از گناهان كبيره

ص: 354

است . در قرآن براي گناهان كبيره وعده ي آتش داده شده است . شما سعي كنيد گناهان كبيره را بشناسيد . بهترين كتاب ، كتاب گناهان كبيره شهيد دستغيب است . خدا در قرآن مي فرمايد : اگر از كبائر پرهيز بكنيد ما از گناهان صغيره ي شما مي گذريم . ممكن است كه اين تلقي پيش بيايد كه آيه باعث تجري بر گناه مي شود ، ولي اين طور نيست . اين برداشت اشتباهي از آيه است . مقصود آيه اين است كه اگر كسي اين قدر خدا ترس و باتقوا هست كه از گناهان كبيره دوري بكند ، خدا كم كم در وجودش آثار گناهان صغيره را از بين مي برد . مثلا اگر كسي مواد مخدر و غذاهاي مضر را ترك بكند ، مزاجش سالم مي شود و اگر مزاجش سالم شد ، مي تواند بعضي از غذاي ناسالم را دفع بكند . اگر كسي از گناهان كبيره اجتناب بكند روح سالم مي شود و آن وقت آثار گناه صغيره خيلي نمي تواند در زندگي فرد ضرر بزند . اگر كسي گناه صغيره را كوچك بشمارد و به آن بي اعتنا بكند اين به بدترين گناهان تبديل مي شد . اميرالمومنين مي فرمايد : بدترين گناه اين است كه شخص انجام بدهد و بگويد اين چيزي نيست . حالا اگر اين فرد توبه نكند و گناه براي او عادت بشود و بر گناه اصرار بورزد ، اين خودش گناه كبيره است . گناه صغيره يكي از تورهاي شيطان است كه اگر كسي آنرا انجام داد به سمت گناه كبيره هم مي

ص: 355

رود. اين همان دانه پاشيدن شيطان است . يكي ديگر از موارد تكفير كهولت سن است . همان طور كه خدا مي فرمايد به پيرها احترام كنيد ، خودش هم به پيرها احترام مي كند . كهولت سن باعث مي شود كه خدا از بعضي گناهان آنها بگذرد . كسي كه پير مي شود در مقابل خدا خاضع مي شود و گردن كشي ندارد و اين خودش تسليم در برابر خداست . كهولت سن يك نعمت است . وقتي ما طفل هستيم هيچ قدرتي نداريم ولي بعد كه جوان شديم مغرور مي شويم . اگر انسان هميشه جوان بماند مغرور مي ماند ولي بعد از مدتي همه چيز از انسان گرفته مي شود و انسان پير مي شود و مي فهمد كه اين نعمت ها از طرف خدا بوده است و اين باعث مي شود كه در مقابل خدا خاضع بشود. البته پيرها هم بايد حياي ديني داشته باشند . داريم كسي كه از سن چهل مي گذرد خدا از او توقع دارد ،وقتي سن انسان به شصت و هفتاد سالگي رسيد خدا از او توقع بيشتري دارد كه حياي ديني نسبت به خدا داشته باشد . آيت الله احمدي ميانَجي مي فرمودند : پدر من رفيقي داشت كه سواد نداشت و اموال زيادي داشت و وقتي هنگام زكات مي شد چون سواد نداشت مي گفت : اين باغ براي زكات .( با اينكه آن باغ خيلي بيشتر از زكات مي شد ) ايشان خانه اي داشت كه اتاق هاي متعددي داشت و به مسافران مي داد و در محرم و صفر در آنجا مراسم

ص: 356

برپا مي كرد . روزي او بيمار شد و گفت كه من مي خواهم بميرم . ايشان به پدرآيت الله ميانَجي فرمودند كه تو امشب اينجا بمان تا من را غسل و كفن بدهي . در نيمه شب او بلند شد و به چهارده معصوم سلام داد و گفت :خدايا خودت فرمودي و ما هم شنيديم كه به پيرها احترام كنيد . من هم پير شدم بعد او جان داد .

90-11-23

23/11/90

با آمدن بهار برمي گرديم چون ميوه به شاخسار برمي گرديم ، وقتي برسيم دستها مي چينند هر سال سر قرار برمي گرديم ، مانند مسافران كشتي از بحر با رجعت روزگار برمي گرديم ، هر قدر كه رود پر غروري باشيم با سيلي آبشار برمي گرديم ، گر شانه به شانه بي نشان مي چرخيم چنگيم و به زلف يار برمي گرديم ، اندازه دل سپردني ميهمانيم آنك همگي دچار برمي گرديم .

سوال – در مورد حبط و تكفير اعمال توضيحاتي بفرماييد .

پاسخ – يكي از بحث هايي كه در مورد حسابرسي روز قيامت مطرح مي شود بحث حبط و تكفير اعمال است . اين دو واژه از قرآن گرفته شده است . در موقف حساب ، بعضي از افراد در پرونده ي حساب شان ، اعمال خوب و صالح شان را نمي بينند . آنها سوال مي كنند اعمال خوب ما كجاست ؟ خدا مي فرمايد كه تو عمل زشتي انجام داده اي كه آن عمل زشت تو باعث شد كه اعمال خوب تو از بين برود . به اين عمل حبط يا سوخت شدن عمل مي

ص: 357

گويند . بعضي از اين گناهان به قدري زشت هستند كه تمام اعمال خوب گذشته را از بين مي برد و بعضي از اين گناهان ، بعضي از اعمال خوب را از بين مي برند كه به نوع گناه و زشتي آن گناه بستگي دارد . پيامبر در جمعي از اصحاب فرمودند: هر كس كه يك بار ذكر لااله الاالله بگويد به ازاي آن ده درخت در بهشت براي او كاشته مي شود . بعضي از اصحاب گفتند كه ما باغ بزرگي از پيش براي خودمان در بهشت فراهم كرده ايم . زيرا اين ذكر را زياد گفته ايم . پيامبر فرمود : به شرط اينكه آنرا نسوزانده باشيد . بعضي از افراد در روز قيامت مي بينند كه در پرونده شان هيچ گناهي نيست . آنها تعجب مي كنند كه گناهان شان در پرونده نيست . به آنها مي گويند كه شما كارهاي خوبي كرده ايد كه بعضي از گناهان تان را از بين برده است . به اين كار تكفير ( پوشانيدن ) مي گويند .

سوال – اعمالي كه باعث حبط و تكفير مي شوند كدامند ؟

پاسخ – قانون اوليه در اعمال اين است كه همه ي اعمال محفوظ باقي بماند و چيزي از آن از بين نرود. فمن يعمل مثقال ذرة خيره يره ، فمن يعمل مثقال ذرة شره يره . اما بعضي از اعمال آنقدر زشت هستند كه اعمال خوب ما را از بين مي برند و همچنين بعضي از اعمال خوب آنقدر خوب هستند كه اعمال بد را از بين مي برند . پس قانون اوليه بقاي اعمال

ص: 358

است ولي بعضي از اعمال مي توانند روي هم اثر بگذارند . بنابراين برايند كلي اعمال محاسبه مي شود . چيزي كه باعث حبط و سوختن تمام اعمال مي شود كفر و ارتداد است . يعني اينكه انسان در مقابل خدا و دين بايستد . اين انسان اگر توبه نكند و از دنيا برود ، تمام اعمال خوبش از بين مي رود . در سوره كهف آيه چهار داريم : كساني كه به آيات الهي كافر شدند اعمال خوب شان از بين مي رود و در روز قيامت براي آنها ميزان نمي گذاريم . آنها بي حساب به جهنم مي روند . كار ديگر كه باعث حبط اعمال مي شود بي ادبي و تمسخر در حد بي معرفتي است كه در حدكفر نيست .در زمان پيامبر وقتي مي خواستند حضرت را صدا بزنند با صداي بلند و بي ادب ايشان را صدا مي زدند و صدايشان را در محضر پيامبر بالا مي بردند . سوره ي حجرات آيا دوم مي فرمايد : اي مومنين ، صداي تان را بالاتر از صداي پيامبر نبريد و همانطور كه خودتان را صدا مي زنيد پيامبر را صدا نزنيد ، مبادا كه اعمال شما حبط بشود در حاليكه نمي دانيد . الان ما بايد ادب را نسبت به اولياء خدا رعايت كنيم . حساب اولياء در نزد خدا حساب خاصي است . امام خميني وقتي معصومين را اسم مي بردند با القاب آنها را مي خواندند مثل حضرت امير يا سيدالشهدا . امام صادق (ع) وقتي اسم پيامبر را مي شنيدند بعلامت تعظيم نشسته سرشان را خم مي كردند

ص: 359

و سر و صورت امام به زمين مي رسيد . خود معصومين هم ادب الهي را رعايت مي كردند . ما حتي در مورد روايات و اولاد معصومين هم بايد ادب را رعايت كنيم . مثلا ما نبايد به عزاداران سيد الشهدا و روايات معصومين بي احترامي بكنيم . بعضي ها كتب معصومين را با وضو مي خواندند و اگر روايتي را از معصوم مي ديدند ، در مقابل آن نظر نداشتند . اين بي ادبي است كه انسان فوري يك روايت را كنار بزند . بخاطر همين است كه ما ضريح و ديوار حرم معصومين را مي بوسيم . در قرآن داريم كه وقتي پيراهن يوسف را براي پدرش آوردند ، او پيراهن رابه چشم هايش ماليد و بينا شد و شفا گرفت . وقتي پيراهن يوسف شفا مي دهد پس چيزهايي هم كه متعلق به معصومين هست مي تواند شفا بدهد . مرحوم علامه اميني صاحب كتاب الغدير نسبت به اهل بيت و فرزندانشان محبت شديد داشت . فردي به ايشان گفت كه اگر من تعبيرات بلندي نسبت به حضرت ابوالفضل نداشته باشم آيا اشكالي دارد ؟ ايشان با حالت تندي گفت : اگر شما حتي به من هم كه فرزند او هستم بي احترامي بكني دچار عذاب الهي مي شوي . اگر شما به بچه اي بي احترامي بكنيد پدر او ناراحت مي شود و اين بي احترامي را نسبت به خودش تلقي مي كند . يكي ديگر از كارهايي كه باعث حبط اعمال مي شود عُجب است . اگر انسان قدرت يا ثروتي دارد فوري به خودش مي نازد و غروري

ص: 360

به او دست مي دهد و خودش ار بزرگ مي شمارد و ديگران را كوچك مي شمارد . كسي كه خودش را بزرگ مي بيند وقتي كسي را مي بيند كه داراي كمال است روي او عيب مي گذارد . كسي كه دچار غرور است از خدا هم طلبكار است . اين صف يك كفر خفيف است زيرا انسان كمالات خودش را مي بيند نه خدا را . در روايت داريم : عجب اعمال صالح را فاسد مي كند . يكي از اصحاب امام رضا (ع) نزد امام رفت و شام در محضر ايشان بود و شب هم همانجا خوابيد ، او پيش خودش دچار فخر و افتخار شد ، امام رضا (ع) فرمود : اميرالمومنين به عيادت يك از اصحابش رفته بود و به او گفت كه مبادا عيادت من را افتحاري براي خودت حساب بكني ، تو مراقب خودت باشد ، امام هم فرمود : پس تو هم مواظب خودت باشد . در دعا داريم : عبادات من را با عجب خراب نكن . محدث قمي به مساجد كم جمعيت مي رفت تا آنجا آباد بشود . وقتي ايشان در مسجدگوهرشاد نماز مي خواندند جمعيت زيادي در پشت سر ايشان نماز مي خواندند و صداي يا الله از دور به گوش مي رسيد . ايشان در يك لحظه گفتند كه عجب جمعيتي . ايشان بلافاصله بعد از نماز مغرب از مسجد بيرون رفتند و نماز عشا را نخواندند . و گفتند كه من صلاحيت خواندن اين نماز را ندارم . آنها در اعمال شان ريز بودند و نمي گذاشتند كه چيزي وارد اعمال

ص: 361

شان بشود . حسد هم باعث حبط عمل مي شود . حسد با غبطه فرق دارد . غبطه از صفات مومنين است . يعني وقتي شما خوبي در اعمال كسي مي بيند دوست داريد كه مثل او بشويد ، اين صفت بدي نيست و مقدمه ي تلاش است ولي حسد بد خواهي است و من دوست ندارم كه آن صفت خوب از طرف گرفته بشود . امام باقر(ع) : مواظب حسد باشيد كه حسنات را از بين مي برد مثل آتشي كه كم كم همه چيز را مي سوزاند و از بين مي برد . كار ديگر كه باعث حبط اعمال مي شود غيبت كردن است . الان اين گناه رايج است و ما آنرا جدي نمي گيريم زيرا قبح آن ريخته شده است . اميرالمومنين مي فرمايد : بدترين گناه ، گناهي است كه انسان آنرا كوچك بشمارد . در بحارالانوار روايتي از پيامبر داريم كه در قيامت وقتي نامه ي اعمال بعضي را بدست شان مي دهند ، اعمال خوب خودشان را در آن نمي بينند . به خدا مي گويد : من اعمال خوبي داشته ام ولي آنرا در پرونده ام نمي بينم . به او مي گويند : توغيبت فردي را كرده اي كه به واسطه ي آن اعمال تو از بين رفته و به پرونده ي فرد غيبت شونده منتقل شده است . فرد غيبت شونده وقتي نامه ي اعمالش را مي بيند ، فكر مي كند كه پرونده ي خودش نيست ولي به او مي گويند : چون فرد غيبت كننده آبروي تو را برده ، به مقداري كه

ص: 362

به تو ضربه زده ، از اعمال او برداشته و به اعمال تو اضافه مي شود . يكي از بزرگان مي گفت كه من غيبت فردي را كرده بودم .او نزد من آمد و گفت كه من ديشب خواب ديدم كه چند تا باربر از خانه ي شما براي من اثاثيه مي آورند و گفتند كه اين اثاثيه را فلاني فرستاده است و من خوشحال شدم . اين بزرگ فهميد كه اعمال صالح خودش به طرف او رفته است .چند روز بعد اين بزرگ از آن فرد حلاليت طلبيد . چند روز بعد آن فرد گفت كه خواب ديدم چند تا باربر آن اثاثيه اي كه آورده بودند برگرداندند . توبه كردن باعث مي شود كه كارها جبران بشود .كسي كه خودش را مي شكند و از كسي كه غيبتش را كرده ، حلاليت مي طلبد گناهش پاك مي شود البته بشرط اينكه با حلاليت طلبيدن كينه ي جديدي درست نشود . اگر انسان غيبت كسي را كرده و حلاليت طلبيدن باعث كدورت بشود لازم نيست كه انسان حلاليت بطلبد و استغفار و انجام دادن اعمال خير به نيت آن فرد كافي است . توبه باعث تكفير همه ي اعمال بد مي شود . حتي اگر كسي كه كافر است توبه بكند باعث مي شود كه اعمال صالح فرد باقي بماند . عمل ديگر كه باعث حبط اعمال مي شود ظلم به پدر و مادر است ( عاق والدين ) . كسي كه پدر و مادرش را آزرده و آنها را ناراحت كرده است ، اعمالش به درد نمي خورد و به او مي گويند

ص: 363

: هر كاري مي خواهي بكن . امام صادق (ع) مي فرمايد : كسي كه نگاه خشمگينانه به پدر و مادرش مي كند نمازش قبول نيست . بحث حقوق والدين وعاق آنها فقط مربوط به زنده بودن پدر و مادر نيست. اگر ديني بر گردن پدر و مادر بوده و فرزندان به آن بي اعتنايي كرده اند ،اين باعث عاق والدين مي شود .پس عاق والدين بعد از مرگ آنها هم امكان پذير است . آنها بعد از مرگ حيات ندارند ولي حق شان پابرجاست و هنوز پدر و مادر هستند. ما عاق اولاد هم داريم . همانطور كه فرزند مي تواند مورد خشم پدر و مادر قرار بگيرد ، پدر و مادر هم مي توانند موردخشم فرزندان قرار بگيرند ، پدر و مادري كه به بچه هايشان ظلم مي كنند يا تبعيض بيجا بين فرزندان شان مي گذارند ، پدر و مادرهايي كه دخالت هاي بيجا در زندگي فرزندان شان مي كنند مخصوصا وقتي كه آنها متاهل هستند ، پدر ومادري كه سخت گير هستند و باعث مي شوند كه بچه بي احترامي بكند ، پدر و مادري كه كارهاي سخت به بچه مي دهد و باعث مي شود كه بچه زير كار سخت بماند ، اين پدر و مادر عاق اولاد مي شوند . پيامبر فرمود : عاق والدين شدني كه براي فرزندان بوجود مي آيد براي پدر و مادر هم بوجود مي آيد و آنها عاق فرزندان مي شوند . حقوق دو طرفه است البته حقوق پدر و مادر خيلي بالاتر است . مورد ديگر بداخلاقي و آزاردادن به ديگران است .

ص: 364

اگر مسلماني بد اخلاق باشد باعث مي شود كه اعمل خوبش از بين برود. به پيامبر گفتند : خانمي است كه زياد عبادت مي كند اما بددهان است . با توهين و فحش اطرافيانش را آزار مي دهد . پيامبر فرمود : خيري در او نيست و او اهل آتش است . امام صادق (ع) فرمود : بداخلاقي اعمال خوب را از بين مي برد و ديگر چيزي نيست كه اين فردرا به بهشت ببرد . مسلمان بودن فقط به نماز و روزه و ... نيست . مهربان بودن و نرنجاندن هم جزو مسلماني است . پيامبر فرمود : مسلمان مثل گل است و ديگران از آن استفاده مي كنند . مسلمان مثل خار نيست كه ديگران را آزار بدهد . بسياري از بي توفيقي ها در نماز و دعا و قرآن خواندن بخاطر سوء اخلاق ها ونيش زدن هاست . شخصي شبي ميهمان سيد بن طاوس شد . سيد ايشان را خيلي تحويل نگرفت . البته به او بي ادبي نكرد . وقتي ايشان براي نماز شب بلند شد ، ديد كه براي خواندن نماز شب حال ندارد . هنگام صبح ميهمان گفت : من را تحويل نگرفتي ، آنها هم تو را تحويل نگرفتند . موارد ديگر ريا و منت گذاشتن است كه در قرآن وجود دارد .

سوال – سوره احقاف آيات 15 تا 20 را توضيح بفرماييد .

پاسخ – آيه پانزده مي فرمايد : ما به انسان سفارش كرديم كه به پدر و مادر نيكي و محبت كنيد. سه تا چيز مربوط به انسان است يكي وفاي بعهد است ،

ص: 365

برگرداندن امانت و احسان به والدين است . خيلي از افراد به پيامبر مي گفتند كه پدر و مادر ما مسلمان نيستند ولي پيامبر مي فرمود كه به آنها محبت بكند و احترام بگذار. احسان به والدين يكي از مواردي است كه باعث تكفير مي شود. يعني باعث مي شود كه گناهان انسان پوشانده بشود و از بين برود . در ادامه مي فرمايد : كساني كه به پدر و مادر احسان مي كنند ما بهترين اعمال آنها را قبول مي كنيم و از گناهان آنها مي گذريم و آنها را به بهشت مي بريم .

خدا از باب رحمت اعمالي را گذاشته است كه باعث از بين رفتن گناهان ما مي شود . امام رضا (ع) : اگر انسان چيزي ندارد كه باعث تكفير گناهان او بشود بر محمد و آل او صلوات بفرستد كه اين باعث تكفير گناهان او مي شود.

هر مومني بايد اعمالي كه باعث حبط مي شود ميل غبت وحسد و... را در خودش پيدا بكند و آنرا در ديگران جستجو نكند . ما بايد مراقب خودمان باشيم . هركس بايد بازنگري در خودش بكند .

90-11-16

16/11/90

سوال – در مورد موقف صراط توضيحاتي بفرماييد.

پاسخ – مردم در نوع حسابرسي شان با هم متفاوت هستند . حساب كشيدن بعضي ها با سختي است و از بعضي به آساني حساب كشيده مي شود. بعضي ها بي حساب به بهشت و بعضي ها بي حساب به جهنم مي روند . پس مردم چهار دسته هستند : يك دسته هستند كه در حساب كشيدن از آنها بادقت برخورد مي شود .

ص: 366

در سوره رعد آيه 21 داريم : مومنين كساني هستند كه خشيت خدا را در دل دارند و از بد حسابرسي كردن مي ترسند . ( بد حسابرسي كردن به معني ظلم كردن خدا نيست بلكه مقصود با دقت بررسي كردن است يعني اين كه خدا با عدلش با ما برخورد مي كند نه با فضلش . اين كار خدا ترس دارد ) با دقت برررسي كردن باعث مي شود كه ما در خوبي هايمان هم كم بياوريم . ممكن است كه اگر كارهاي خوب ما هم موشكافانه بررسي بشود ديگر كار ، خوب نباشد. امام صادق(ع) مي فرمايد: ديگر كارهاي خوب مورد قبول واقع نمي شود و خدا با گناهان برخورد و مواخده مي كند . اگر بخواهند كارهاي خوب ما را خيلي موشكافي كنند مثلا نماز را موشكافي كنند كه نيت چه بوده است يا بخواهند در مورد حضور قلب در نماز موشكافي كنند ( حواس پرتي درنماز نوعي توهين به خداست ) ، از اين خوبي بدي در مي آيد . در دعاي عرفه داريم : خدايا آن كسي كه خوبي هايش هم بدي است . از شهيد مدني نقل مي كنند كه در شب بيست و يكم ماه رمضان به مردم گفت كه اگر شما براي آمرزش گناهان تان آمده ايد ، من خدا را شاهد مي گيرم كه من آمده ام كه از اعمال خوبم توبه بكنم ، من يك پله از شما عقب تر هستم . شما از اعمال خوب تان مطمئن هستيد ولي من به اعمال خوبم مطمئن نيستم . من نبايد از اعمال خوب مان نااميد باشيم

ص: 367

ولي اگر قرار باشد كه خدا با عدلش با ما برخورد بكند ، صدر درد مردم مردود هستند البته به جز معصومين . عدالت خوب است ولي اعمال ما بگونه اي است كه اگر خدا بخواهد با عدل برخورد بكند ، مشكل پيدا مي كنيم . در اصول كافي از امام صادق (ع) داريم كه در روز قيامت سه تا دفتر را باز مي كنند . يك دفتر ، دفتر نعمت هايي است كه خدا به ما داده است ، دفتر دوم دفتر حسنات و كارهاي خير است كه ما انجام داده ايم و دفتر سوم دفتر سيئات ما است . ديوان نعمت ها را با اعمال خير ما مي سنجند تا خدا ببيند در ازاي نعمت هايي كه به ما داده است ما شكر نعمت را بجا آورده ايم يا خير . نعمتهاي خدا اعمال خير ما را در بر مي گريد و اعمال خير ما كم مي آورد. ممكن است كه تمام اعمال خير ما براي يك نعمت خدا بشود ، در اين هنگام ما در اعمال خيرمان كم مي آوريم و هنوز دفتر سيئات ما باز نشده است . در دعا ما از خدا مي خواهيم كه با فضلش با ما برخورد بكند نه با عدلش. فرشتگان مي ديدند يكي از عابدان بني اسرائيل كه دائم عبادت مي كرد و سختي مي كشيد در پيش خدا مقامي نداشت . فرشتگان تعجب كردند و خدا گفت كه به او بشارت بدهيد كه من مي خواهم با فضل خودم با او برخورد بكنم نه باعدل خودم . اين بشارت را به عابد گفتند .

ص: 368

عابد گفت كه نه من خطايي نكرده ام و هفتاد سال عبادت كرده ام و روزي من نان و اناري بوده است كه از درخت خودم مي گرفتم . پس من نيازي به فضل خدا ندارم و خوب است كه خدا با عدلش با من برخورد بكند . خدا فرمود : اي ملائك به روي او نياوريد كه چه كسي قدرت اين عبادت را به او داده است و نعمت هاي ديگر من را با او حساب نكنيد و فقط با همان نان و انار با او حساب بكنيد . ترازوي دقيق گذاشتند كه براي بوجود آمدن يك انار چقدر اسباب در كار هستند و يك دانه ي انار با هفتادسال عبادت او مساوي شد. اگر خدا با عدل خودش با كسي برخورد بكند كسي از خدا طلبكار نمي شود. هيچ كسي طلبكار از خدا نيست . اين حساب شديد و با دقت شامل حال كساني مي شود كه در دنيا سخت گير بوده اند ، به ديگران فشار مي آوردند ، اهل بخشش و گذشت نبودند ، اهل سازش نبودند ، در معاملات مخصوصا با نزديكان سخت مي گرفتند و به ديگران مهلت نمي دادند . امام صادق (ع) به فردي گفت كه برادرت از تو شكايت داشت زيرا تو خيلي در معامله با او سخت گيري كرده اي . او گفت كه من حقم را تا آخرين ريال از او مي گيرم . امام فرمود : خدا هم تا ريال آخر از تو مي گيرد . بعضي در برخورد با دوست و آشنايان تند و تيز هستند و از كوچكترين خطا نمي گذرند

ص: 369

و به فرزندان شان سخت مي گيرند و دائم محيط را براي خودشان و ديگران جهنم مي كنند. خدا با چنين فردي سخت گيري خواهد كرد . كسي كه تنگ نظر است و سعه ي صدر ندارد و گذشت ندارد ، در زندگي دنيا دچار عذاب روح است و با خودش درگير است . داريم : كساني كه بداخلاق و تند هستند هم زندگي شان تلح است و هم در عذاب نفس هستند . اين افراد در برزخ دچار عذاب قبر مي شوند ( مثل سعد بن معاذ كه يكي از ياران پيامبر بود و در جبهه جنگ مي جنگيد ، وقتي پيامبر او را دفن كرد ، مادرش گفت كه بهشت گواراي تو باد . پيامبر گفت : اي مادر سعد ، براي خدا تعيين تكليف نكن . او الان دچار فشار قبر شد . زيرا او با خانواده اش سوء اخلاق داشت . كسي كه بر ديگران فشار مي آورد قبر هم بر او فشار مي آورد. ما فشار را با خودمان به برزخ مي بريم و در روز قيامت با شدت با ما برخورد مي كنند . دسته ي ديگر كساني هستند كه خدا با راحتي با آنها برخورد مي كند و با فضلش با آنها رفتار مي كند . در قرآن داريم : كسانيكه از اصحاب يمين است خدا با آنها آسان برخورد مي كند. اين افراد در دنيا با مردم با فضل و كرم برخورد مي كردند و سخت نمي گرفتند .

آيه 237 سوره بقره مي فرمايد : اگر اهل بخشش باشيد اين به تقواي الهي نزديكتر است .

ص: 370

در بين خودتان با فضل و بزرگواري برخورد بكنيد . اهل بيت هم اين طور بودند . پيامبر از كوچه اي رد مي شد و فرد يهودي روي سرش زباله مي ريخت . پيامبر ديد چند روزي از اين فرد يهودي خبري نشد و زباله نريخت . پيامبر فهميد كه او بيمار است و به عيادت او رفت . يهودي از خجالت لحاف را روي سرش كشيد و همان زير شهادتين را گفت . پيامبر اهل عفو بود. يكي از مصاديق بارز اينكه انسان با فضل با ديگران برخورد بكند اين است كه انسان فضل داشته باشد . مرحوم سيدحسن اصفهاني اسطوره فضل و كرم بود . پسر ايشان با تقوا و با فضل بود . پسر ايشان را در بين نماز مغرب وعشا در صحن به شهادت رساندند. ايشان براي خودش شعر اباعبدالله مي خواند و اشك مي ريخت . با اين حال او اعلام كرد كه من قاتل پسرم را بخشيدم . بعدا به قاتل پسرش گفت كه من مي دانم تو دچار جنوني شده اي و پسر من را كشتي ، من پولي به تو مي دهم كه از شهر بيرون بروي تا در امان باشي .

فردي مي گفت كه من در صحن امام حسين (ع) بودم ، آقا سيد حسن اصفهاني را ديدم كه رد مي شد . فردي با او موافق نبود و گفت كه من الان حق او را كف دستش مي گذارم . اين فرد گفت كه من تا خانه بدنبال ايشان رفتم و فحش دادم . او هيچي نگفت . وقتي به در خانه رسيديم او

ص: 371

پولي به من داد و گفت كه اگر باز هم پول احتياج داشتي پيش من بيا ، به من هم فحش بده ولي به عرض و آبروي من فحش نده . من اخلاق پيامبر را در او ديدم و پشيمان شدم . خدا مي گويد تو كه بنده ي من هستي و اهل عفو هستي ، پس من كه خداي توهستم بايد از تو مي گذرم . در دنيا اهل عفو باشيد و از هم ديگر بگذريد .

سوال – اگر ما كسي را ببخشيم آيا باز هم در آخرت به ظلم هاي او رسيدگي مي شود ؟ اگر آنها با بخشيدن ما بخواهند به بهشت بروند آيا ما بايد آنها را ببخشيم ؟

پاسخ – گاهي ظلمي به انسان مي شود و حقي از او ضايع مي شود كه بخشيدن آن خيلي سخت است .انسان مي تواند نبخشد ولي اين هنر نيست . هنر اين است كه انسان از حد معمولي فراتر عمل كند . اگر انسان بدي را با بدي جواب بدهد اين طبيعي است و ممكن است كه عيبي هم نداشته باشد ولي اگر انسان بخواهد كه خدا با فضل خودش با او رفتار كند بايد نشان بدهد كه او هم اهل فضل است . در خيلي از مراحل به پيامبر زظلم شده بود ولي پيامبر بخشيد . اگر فردي براي عذرخواهي بيايد و صاحب حق او را نبخشد ، اين كوتاهي است . پيامبر فرمود : اگر كسي از لغزش مومني بگذرد خدا هم از لغزش او مي گذرد . شخصي پيش پيامبر آمد و گفت كه من خانواده اي دارم

ص: 372

كه من به آنها خوبي مي كنم ولي آنها به من بدي مي كنند ،من با آنها پيوند برقرار مي كنم ولي آنها از من مي بُرَند ، من بايد چكار كنم ؟ پيامبر فرمود : با بدي به خوبي رفتار كن و بعد مي بيني كه صميميت برقرار مي شود . اگر من در مقابل عذرخواهي ديگران آنها را ببخشم ، من سلامت نفس و سعه ي صدر خودم را نشان مي دهم و نان قلب خودم را مي خورم . حالا اگر كسي ظلمي كرده و عذرخواهي نمي كند( اگر كسي به من ظلم كرده نه به جامعه و دين ) اگر من از او بگذرم من جزو اهل فضل حساب مي شوم و خدا با فضلش با من برخورد مي كند اما آن فرد بايد جواب ظلم وعذرخواهي نكردن خودش را بدهد . از آن مقداري كه حق ما است و مي گذريم ، از آن فرد خطاكار مي گذرند ولي بخاطر صفت تكبري كه در فرد بوده ممكن است كه او در صراط توقف طولاني داشته باشد و در حساب با او به سختي برخورد بشود . دسته ي ديگر كساني هستند كه بي حساب به بهشت مي روند . اين افراد در دنيا به حساب خودشان رسيده اند : با رياضت ، اشك ، توسل ، جبران خطاهايشان . كسي كه از خودش حساب كشيده است خدا دوباره از او حساب نمي كشد. دسته ديگر بدون حساب به جهنم مي روند . آنها كساني هستند كه قابليت به بهشت رفتن را ندارند و به جهنم مي روند . اين افراد

ص: 373

زشت و تبهكار اعمال خوبي ندارند و اعمال خوب شان حبط شده است . كساني كه دچار كفر يا اعمال خاص مي شوند يكراست به جهنم مي روند .

سوال – سوره دخان آيات 19 تا 29 را توضيح بفرماييد .

پاسخ – در آيه نوزدهم داريم : يكي از تعاليم انبياء اين بوده است كه استكبار و تكبر در مقابل خدا نداشته باشيد. ما دليل روشن و معجزه براي شما آورديم اگر شما نخواهيد قبول بكنيد اين استكبار در برابر خداست . يكي از بدترين صفاتي كه انسان مي تواند داشته باشد اين است كه در مقابل حق تسليم نباشد و تكبر داشته باشد . يكياز صفاتي كه باعث رانده شدن شيطان از درگاه خدا شد ، استكبار در مقابل خدا بود. امام صادق (ع)ريشه ي كفر سه چيز است : يكي تكبر در برابر حق ، يكي حرص است كه باعث كفر مي شود و ديگري حسد است كه باعث شد هابيل ، قابيل را بكشد . انسان وقتي در چيزهاي جزئي حق را مي بيند بايد تمرين كند كه آنرا قبول بكند و در مقابل آن تسليم باشد تا بتواند در مقابل دستورات الهي هم تسليم باشد .

سوال – كتابي در مورد قيامت معرفي بفرماييد .

پاسخ – كتاب ابعاد تربيتي معاد يا جهان پس از مرگ نوشته ي آقاي علي راجي ، از انتشارات زائر است . يكي از ويژگي هاي كتاب اين است كه نكات تربيتي هر كدام از مباحث مربوط به آخرت را متذكر شده است . اين كتاب ارزشمندي است .

90-11-09

9/11/90

سوال

ص: 374

– در مورد حسابرسي و حسابگري خداوند توضيحاتي بفرماييد.

پاسخ – مهمترين مرحله ي قيامت ، مرحله ي حسابرسي خداوند است . خداوند پرونده هاي ما را در دادگاههايي كه حاكم آن خود اوست بررسي مي كند . بزرگواري مي گفت : كاري بكنيد و حرفي بزنيد كه در قيامت بتوانيد جواب خداپسندانه بدهيد و دليل كارهايتان را بياوريد . بابا طاهر مي گويد : مكن كاري كه بعدها سنگت آيد جهان با اين فراخي تنگت آيد ، چو فردا نامه خوانان نامه خوانند تو بيني نامه ات را ننگت آيد . به مرحوم ميرزاي شيرازي گفتند كه اگر به شما خبر بدهند كه يك هفته ديگر زنده نيستيد ، اين يك هفته را چطور زندگي مي كنيد . ايشان فرمودند : همانطور كه تابحال زندگي مي كردم . من در زندگي سعي كرده ام وقتي مي خواهم كاري انجام بدهم اول پاسخ آنرا در آخرت در نظر مي گيرم و بعد آن كار را انجام مي دهم. مرحوم كوهستاني مي فرمود : من طوري زندگي كرده ام كه اعضا و جوارح من در قيامت عليه من شهادت ندهند. گوش و چشمم نگويند كه تو به ما خيانت كردي و من آنجا خجل بشوم . از اسماء حسناي خدا حسيب است يعني در اين عالم هيچ عملي بي عكس العمل نيست . اثر هر عملي يا در اين عالم به ما مي رسد يا در عالم قيامت به ما برمي گردد . پس ريزترين عمل ما رها و محمل نيست . حسابرسي خدا در قيامت يك گوشه اي از قانون كلي اسم حسيب خداست

ص: 375

. يعني خدا درا ين عالم هم هيچ عملي را بي حساب نمي گذارد . پس هيچ چيزي اتفاقي و بي حساب نيست ولي ظهور كامل اسم حسيب در روز قيامت است . يوم الحساب يعني اينكه خدا در روي صراط حسابگر اعمال ما خواهد بود .

سوال – شما فرموديد كه تمام آن چيزهايي كه به ما مي رسد نتيجه ي اعمال ماست . آيا منظور شما اين است كه بيماري ،فقر و مصيبت هاي دنيوي نتيجه ي گناهان ماست ؟

پاسخ – اثر و نتيجه ي اينكه خدا حسيب است اين است كه هيچ عملي بي نتيجه و بي عكس العمل نيست . بنابراين هر اتفاق خوشايند يا ناخوشايند شانسي نيست . اگر خاري در دست ما مي رود يا سنگي به سر ما مي خورد تصادفي نيست . هيچ اتفاقي شانسي نيست و اثر يك عمل است ولي الزاما اين طور نيست كه اثر يك گناه باشد . گاهي اتفاقاتي ناخوشايندي كه براي ما بوجود مي آيد بخاطر گناهي نيست كه انجام داده ايم . در روايات داريم كه بلاهايي كه بر سر ما مي آيد بخشي از آن بخاطر كفاره ي گناهان ما است . اميرالمومنين مي فرمايد : مومنين در همين دنيا تنبيه مي شوند . اما بخشي ديگر از بلاها ترفيعي و ارتقائي است . يعني خدا دارد زمينه اي پيش مي آورد كه ظرفيت فرد را بالا ببرد . نمونه ي آن بلاهايي است كه بر سر اهل بيت آمده است. اهل بيت بخاطر اينكه گناه كرده اند اين بلاها سرشان نيامده است . در مجلس يزيد ،

ص: 376

يزيد به امام سجاد(ع) گفت كه اين بلاهايي كه بر سر شما مي آيد بخاطر گناهان شماست . امام فرمود : بعضي مواقع بلاها بخاطر بالابردن ظرفيت است . پس اگر بلايي بر سر كسي آمد ما سوء ظن پيدا نكنيم كه طرف حتما گناهي كرده است . شايد خدا او را بواسطه بلا بالا مي برد . مقتضاي زرنگ بودن يك مومن اين است كه اگر براي خودش بلايي پيش آمد خودش را زير ذره بين بگذارد كه نكند بخاطر گناهي كه كرده اين بلا بر سرش آمده است و به خودش سوء ظن داشته باشد . اتفاقاتي كه براي ما پيش مي آيد در اثر اعمال ماست نه بخاطر گناهان ما .

سوال – يكي ديگر از موارد حسيب بودن خداوند را مطرح بفرماييد .

پاسخ – ما از طرفي گفتيم كه خدا حسابگر است . از طرفي در روايات و دعاهاي اهل بيت داريم كه حساب خلاق در دست ائمه و معصومين است . ما در آيه 25سوره ي غاشيه داريم : رجوع مردم به ماست و حسابگري آنها با ماست . اهل بيت در ذيل اين آيه مي فرمايند كه ما هستيم كه ماموريت حسابگري خدا را برعهده داريم . امام كاظم (ع) فرمود : رجوع مردم به ماست و حساب آنها با ما اهل بيت است . امام صادق (ع)هر امتي حسابش با امام زمان خودش است و ائمه دوستان و دشمنان شان را در هنگام حسابرسي مي شناسند . ما با چهره مردم را مي شناسيم . در زيارت جامعه كبيره از زيارات معصومين است و بهترين

ص: 377

متن امام شناسي است .خوب است كه مومنين ماهي يك بار زيارت جامعه كبيره را بخوانند . اين زيارت سفارش امام زمان (عج) و بزرگان است . داريم : اهل بيت ، رجوع مردم به شماست و حساب آنها برعده ي شماست . در واقع بايد گفت كه حسابگري ائمه منافاتي با حسابگري خدا ندارد زيرا آنها واسطه هاي اسم حسيب خدا هستند. مظهر اسم حسيب خدا اهل بيت هستند . اولياء خدا كساني هستند كه تجسم صراط مستقيم هستند و بر دل و اخلاق و رفتار آنها جز اراده خدا چيزي حاكم نيست . وجود آنها سرتاسر وجود الهي است . آنها خليفة الله هستند . در روايات بسياري داريم كه خدا حالات اولياء الهي را به خودش نسبت مي دهد. خدا به موسي گفت : چرا من بيمار شدم به عيادتم نيامدي ؟ موسي گفت كه مگر شما بيمار مي شوي ؟ خدا فرمود : بله . يكي از اولياء من بيمار شد و تو به عيادت او نرفتي ، عيادت او عيادت ماست . در روايات توصيه شده است كه به افردي كه نمي شناسيد احترام بكنيد زيرا ممكن است كه او ولي خدا باشد و با اهانت به او عقوبت آنرا بچشيد . مرحوم شاه آبادي استاد امام خميني (هر وقت امام اسم ايشان را مي آورد مي فرمود : روحي فدا ) به يك حمام قديمي رفته بود . و آهسته آهسته از پله ها پايين مي رفت .فردي به ايشان گفت كه زودتر پايين بيا و توهيني به ايشان كرد . آقاي شاه آبادي حرفي نزد . فرد توهين

ص: 378

كننده در همان حمام به زمين خورد و سرش به سنگ خورد . جسم بيجان او را از حمام بيرون بردند . در روايات داريم كه خدا چهار چيز را پنهان كرده است : يكي اولياء خود را در بين مردم ، يكي شب قدر را در ميان شبها ، يكي گناهي را بين گناهان كه اگر كسي آنرا انجام بدهد شايد ديگر توفيق توبه پيدا نكند و يكي طاعاتي را بين عبادت كه هر كس آن عبادت را انجام بدهد توشه ي آخرتش را برداشته است . از آن مرد خدا در ديده ي عامي بود پنهان كه عارف داغ بر دل دارد و زاهد به پيشاني . پس مراقب باشيد كه به ولي خدا توهين نكنيد . هر كس به ولي خدا توهين كند در حكم جنگ با خداست . در قرآن داريم سوره ي زخرف آيه 55 وقتي فرعونيان ما را متاسف كردند ما انتقام گرفتيم و همه را غرق كرديم . خدا ناراحتي و خوشحالي ندارد ولي خدا تاسف و خوشحالي اولياء خودش را تاسف و خوشحالي خودش معرفي كرده است . زيرادل آنها حرم خداست . روايت معروف شيعه و سني در مورد حضرت فاطمه داريم : رضايت و غضب حضرت زهرا معيار و ملاك خشنودي و غضب خداست . اين حسابگري اولياء همان حسابگري خداست . حسابگري كل خلق با ائمه است . شيعيان و مومنين بايد خدا را شكر بكنند كه كساني حسابگر آنها هستند علاوه بر اينكه مظهر اسم حسيب خدا هستند ، مظهر اسم رحيم (مهرباني خاص) خدا هم هستند . امام صادق فرمود(ع) : ما

ص: 379

حساب شيعيان را مي رسيم . ما از خدا مي خواهيم حق هاي الهي (حق الله) كه به گردن شيعيان است ببخشد . خداهم آنها را بخشد . در مورد حق الناس ما از خدا مي خواهيم كه آنقدر به صاحبان حق ببخشد كه آنها هم از مومنين بگذرند و آنها هم مي گذرند. باز اين به نفع آنهاست . حقوقي از ما كه شيعيان ضايع كرده اند ما از آنها مي گذريم و اين حسابگري ماست . اين روايت نبايد مايه ي غرور مومنين بشود كه فكر كنند كه بيمه گناه هستند . اينكه ائمه ما را دستگيري بكنند براي آنها هزينه دارد .پيامبر فرمود : سوره ي هود من را پير كرد . كساني كه سعي كرده اند در كلاس اهل بيت باشند و تحت ولايت آنها باشد و گناهي از دستش در رفته است ائمه شفاعت آنها را مي كنند ولي كساني كه عمدا حق الناسي را ضايع مي كنند ممكن است كه از كلاس اهل بيت بيرون بروند . مثلا كسي نبايد فكر كند كه حق الناس سخت است ولي خدا حق الله را مي بخشد پس ما نماز نخوانيم . كسي كه نماز را عامدا كنار بگذارد در حد كفر است . ائمه به كساني كمك مي كنند كه گناهان حق الناسي را كوچك نشمرده اند . حسابرسي ما با كساني است كه كريم هستند.

سوال – سوره ي زخرف آيات 11 تا 22 را توضيح بفرماييد.

پاسخ – در آيه 12 خدا به نعمت مركب ها اشاره كرده است و مي فرمايد : خدا كشتي و چارپايان را

ص: 380

قرارداد تا بتوانيد با آن سفر كنيد و بر پشت آنها بنشينيد . بعد شما نعمت پروردگاراتان را متذكر بشويد . خدا در هر چيزي مي خواهد ربط آن چيز با خدا را به ما نشان بدهد . اين حيوان رام و كشتي نعمتي است . پس ياد خدا بكنيد و بگوييد : (دعاي سفر آيه 13 سوره ي زخرف ) منزه خدايي كه اين مركب را مسخر و رام ما كرد و ما خودمان نمي توانستيم از آن استفاه كنيم و خدا اين كار را كرد . و ياد سفر آخرت هم بكنيد .

سوال – در مورد ويژگي هاي حسابرسي خدا در روز قيامت توضيحاتي بفرماييد .

پاسخ – در روايات و قرآن ما به سه ويژگي حسابرسي خدا تاكيد شده است . يكي اينكه يوم الحساب را نزديك ببينيد .آيه اول سوره ي انبياء مي فرمايد : حساب خيلي نزديك است ولي مردم غافل هستند و كار خودشان را مي كنند . اگر كل دنيا را نسبت به عمر آخرت حساب بكنيم عمر دنيا خيلي كم است و نزديك به آخرت است . عمر دنيا در مقابل عمر آخرت نامحدود است و تمام مي شود . وقتي حضرت عزرائيل براي گرفتن جان نوح آمده بود ، نوح گفت : كه وقت ما تمام شد ؟ حضرت عزرائيل گفت كه عمر شما خيلي طولاني بود. در آخر الزمان بيشتر از هفتاد سال عمر نمي كنند . در قرآن دوران نبوت حضرت نوح 950 سال آمده است . نوح گفت : اگر عمر من هفتاد سال بود با يك سجده آنرا تمام مي كردم

ص: 381

. كل عمر دنيا پلك بهم زدن است . نزديك دين آخرت ثمراتي دارد . دومين خصوصيتي كه در قرآن و روايات به آن اشاره شده است سرعت حسابرسي خداست . حسابرسي خدا نوبت به نوبت و يكي يكي نيست . حسابرسي خدا طول نمي كشد . اميرالمومنين فرمود : همان طور كه خدا به همه يك دفعه رزق مي دهد ، يك دفعه هم به حساب همه مي رسد . اينكه مي گويند : در صراط حساب بعضي ها طول مي كشد بخاطر حسابرسي خدا نيست بلكه بخاطر حساب پس دادن ما است . به تعبيري انسان در آنجا براي تطهير نگه داشته مي شود. داريم كه حسابرسي خدا در حد يك چشم بهم زدن است. امام صادق (ع) مي فرمايد : دو نفر يكي فقير و يكي پولدار را در نزد خدا مي آورند . فرد فقير مي گويد كه من مال و سرمايه اي نداشته ام كه خيلي بتوانم كاري بكنم . خدا دستور مي دهد او را به بهشت ببرند . فرد ثروتمند متوقف مي ماند تا پاسخ كارهاي خودش را بدهد . حتي حلال هاي خدا هم حساب و كتاب دارد . بعد از مدتي كه اين فرد پولدار به بهشت مي رود به فرد فقير برخورد مي كند . فرد پولدار فرد فقير را نمي شناسد ولي فرد فقير مي گويد : حسابرسي تو چقدر طول كشيد . فرد ثروتمند مي گويد : من بخاطر قصوري كه در بعضي از اموالم داشتم معطل شدم ، زيرا حساب هاي من يكي يكي در جلوي من آورده مي شد . البته

ص: 382

خدا به رحمت خودش من را بخشيد . دراينحا اين طول كشيدن مربوط به خود شخص بوده است . فرد فقير از نعمت هاي الهي در بهشت استفاده كرده بود و به شكل فعلي درآمده بود . سومين خصوصيت دقت در حسابرسي خداوند است . سوره لقمان آيه 16 ميفرمايد: اگر يك عمل خوب يا بد شما به اندازه دانه ي خردل (دانه ي فلفل ) در صخره يا آسمان پنهان باشد خدا آنرا حساب مي كند ، خدا آگاه و با دقت است . آيت الله بروجردي در آخر عمرش غمگين بودند و گريه مي كردند و مي فرمودند كه من دارم دست خالي مي روم . اطرافيان به ايشان مي گفتند كه شما اين همه شاگرد تربيت كرده ايد واين همه اعمال ارزشمندي انجام داده ايد . ايشان فرمودند : اعمال شما بايد خالص باشد . كسي كه در آنجا اعمال را حسابرسي مي كند خيلي دقيق است . امام صادق (ع) از فردي پرسيد كه اين آيه كه ما حساب همه چيز را داريم چطور معنا مي كني ؟ فرد گفت : يعني اينكه خدا حساب ايام عمر همه ي بندگان و مخلوقات را دارد. امام فرمود : خدا حساب نفس هاي بندگانش را دارد و هر نفسي كه در طاعت يا معصيت خرج بشود به دقت حساب مي شود . براي بعضي از افراد اين حسابرسي دقيق وجود ندارد . در روايت داريم : كساني كه به زن و بچه هايشان سخت نمي گيرند ، افرادي كه در اين عالم سختگير نبوده اند ، كساني كه صله ي رحم انجام مي

ص: 383

دادند، كساني كه براي خانواده شان توسعه بوجود مي آوردند ، كساني كه در معامله مخصوصا با نزديكان سخت نمي گرفتند، خدا به اين افراد در قيامت تخفيف مي دهد . پس ما استثنايي داريم كه خدا به آنها تخفيف مي دهد. اصل دقت خدا در حساب است. خدا در حساب فريب نمي خورد. اگر كسي بخواهد توجيح بكند خدا در آنجا دقت دارد . يكي اينكه خدا همه ي جهت اعمال را در نظر مي گيرد و ديگر اينكه خدا آگاه به اعمال است و فريب نمي خورد . پس خدا توجيحات را قبول نمي كند . اگر كسي بگويد كه من در بالاي شهر زندگي مي كردم ، خدا مثال آسيه را براي او مي آورد كه او جوان بود و در خانه ي فرعون زندگي مي كرد ولي ايمانش را حفظ كرد . اگر كسي بگويد كه من زيبا بودم و فريب خوردم ، خدا براي مردها يوسف و براي خانم ها مريم را مثال مي زند كه اينها خودشان را حفظ كردند . قرار نيست كه اين امكانات و سرمايه ها باعث گناه بشود . خدا حجت غالبي بر همه دارد .

انشاء الله خدا ما را جزو كساني قرار بدهد كه در حساب به آنها تخفيف مي دهد .

90-10-25

25/10/90

ما را كبوترانه وفادار كرده است آزاده كرده و گرفتاركرده است ، بامت بلند باد كه دلتنگي ات مرا از هر چه هست غير توبيزار كرده است ، خوشبخت آن دلي كه گناه نكرده را در پيشگاه لطف تو اقرار كرده است ، تنها گناه ما طمع بخشش تو بود

ص: 384

ما را كرامت تو گنهكار كرده است ، چون سرو سرفرازم و نزد تو سربزير قربان آن گلي كه مرا خار كرده است .

سوال – در مورد حسابرسي و رسيدگي توضيحاتي بفرماييد .

پاسخ – در صحنه ي محشر وقتي جهنم آورده مي شود همه بايد وارد جهنم بشوند و از طريق صراط عبور بكنند . مواقف ايستگاههايي است كه تكاليفي از انسان را باز خواست مي كنند و اين امر روي صراط اتفاق مي افتد . پس بحث رسيدگي و حسابرسي اعمال پيش مي آيد .

مهمترين مبحث قيامت بخش حسابرسي است . در اين بخش به اعمال ما رسيدگي مي شود . در اين دادگاه قاضي خودش شاهد بوده است . يعني آن كسي كه شاهد است خودش مي خواهد حكم بكند . كل نظام آخرت همه براي رسيدگي به اعمال و حسابرسي است . خدا اسمائي دارد كه در دعاي جوشن هزار اسم خدا نام برده شده است . اين دعا صد بند است كه در هر بندي ده اسم خدا آمده است . اين دعا توسط جبرئيل به پيامبر و پيامبر به امامان داده است . اين دعا يك زره اي است كه انسان را از خطرات نگه مي دارد . امام علي (ع) وصيت كرد كه دعاي جوشن را بر كفن من بنويسيد . يكي از مستحبات نوشتن دعاي جوشن كبير بر كفن است . در روايت است كه اين دعا عذاب ها را دفن مي كند . اين دعا بايد اعتقاد نوشته بشود البته صرف نوشتن هم اثر دارد ولي اثر مهم را كسي مي گيرد كه با

ص: 385

اين اسماء ارتباطي داشته است . سعي كنيد اين دعا را در غير ماه رمضان بخوانيد . اسم خدا با اسم ما فرق مي كند. اسم ما لفظي است كه بصورت قراردادي روي فردي مي گذارند و ممكن است كه آن اسم با فرد تناسب نداشته باشد . ممكن است كه يك فرد خيلي ترسو باشد و اسم او هيبت الله باشد. ممكن است كه فردي خيلي زيبارو نباشد ولي نامش حسن باشد اما اسماء الهي صرف نامگذاري نيست و هر كدام از اسماء كمالي از كمالات الهي است و هر كدام هم آثاري دارد . يكي از اسماء خدا خالق است . خدا با اين جنبه ي كمالي عالم را خلق كرده است . يكي از اسماء خدا رحمن است . چون خدا شان رحمانيت را دارد رحمت عام خودش را درعالم وجود سرازير كرده است . تمام عالم به تناسب خودشان فهم و شعور دارند . بخاطر همين همه ي موجودات عالم ذكر و تسبح دارند . در سوره ي نور مي فرمايد : هر موجودي به تسبيح خودش آگاهي دارد . تمام كمالاتي كه درعالم وجود هست منشا آن اسم هاي خداست يعني اسمهاي خدا آثاري را در اين عالم پخش كرده است . خدا با اسماء خودش عالم را اداره مي كند. در دعاي كميل اميرالمومنين مي فرمايد : اسماء تو عالم را پر كرده است . يكي از اسماء خدا حسيب است يعني حساب كننده و حسابرس . اين اسم خدا فقط براي روز قيامت نيست . اين اسم حسيب آثاري دارد . اثر اين اسم اين است كه در

ص: 386

اين عالم هيچ حركتي وعملي از ذره گرفته تا بزرگترين اجرام ، بي حساب و رها نيست . اين طور نيست كه انسان كاري را بكند و مثل باشد كه آنكار را نكرده باشد. شما هركاري در اين دنيا بكني نتيجه اي دارد . يك دانه در زير زمين حركتي را شروع مي كند و به سمت ميوه شدن مي رود و اگر به مانعي برخورد نكند اثرش اين است كه به يك محصول تبديل بشود و اگر به مانع بخورد بكند به ميوه تبديل نمي شود. هر عملي نتيجه اي دارد . ما عملي نداريم كه هيچ خاصيتي نداشته باشد . محدث نوري رواياتي را آورده است كه اگر خاري در دستتان فرومي رود يا سنگي پرت مي شود و به صورت كسي مي خورد يا كابوسي مي بينيد ، اينها همه روي حساب است . ما مي گوييم كه شانسي بود كه يك تيغ در دستمان فرو رفت . يك برگ بي حساب از روي اين درخت نمي افتد . اگر اين اتفاق بيفتد يعني از حكومت خدا خارج است و خدا روي اين تسلط ندارد . معناي حسابگر بودن خدا اين نيست كه مثل حساب دنيايي باشد كه ما بخواهيم جواب مسئله اي را بدست بياوريم . براي خدا چيزي مجهول نيست . مرحوم نخودكي اصفهاني مي فرمود در كل عمرم يك نماز صبح از من قضا شد و آن روز چنان بلايي بر سر من آمد كه اگر الان يك نماز شب از من فوت بشود منتظر بلايي هستم . حضرت يعقوب هر روز سفره اي پهن مي كند و اطعام

ص: 387

مي داد . روزي گدايي به در منزل آمد ولي اهل خانه احراز نكردند كه او نيازمند است . و به او توجهي نكردند و اتفاقا او نيازمند بود. نيازمند به خدا شكايت كرد كه من به در خانه ي ولي تو رفتم ولي چيزي به من نداند . از طرف خدا به يعقوب خطاب شد كه منتظر بلايي باش و بلا همان فراق يوسف بود كه حدود چهل سال يا بيست سال طول كشيد . آن بلا در اثر يك غفلت بود . يوسف وقتي در زندان بود به هم زنداني خودش كه قرار بود آزاد بشود گفت : وقتي پيش پادشاه رفتي من را هم ياد بياورد . در انسانهاي معمولي اين گفتار خلاف نيست ولي اين گفتار از يوسف پسنديده نبود و همانا جبرئيل نازل شد و گفت كه اي يوسف چه كسي تو را از همه زيباتر كرده است و چه كسي تو را محبوب يعقوب قرار داد ؟ چه كسي قابفله را به سمت چاه فرستاد تا تو نجات پيدا كني ؟ چه كسي حسادت زنان مصري را نسبت به تو دفع كرد ؟ يوسف گفت : خدا . پس چرا تو حاجت خودت را به نزد پادشاه بردي ؟ پس چند سال ديگر در زندان مي ماني . اتفاقا آن هم زنداني يوسف يادش رفت كه اسم او را به پادشاه بگويد . پس عالم بي حساب نيست . و خدا همه چيز را حساب مي كند. پس هر عملي عكس العملي دارد همان حسابگري خداست . اگر شما در دلتان نيتي بكنيد چه شما آنرا پنهان كنيد چه

ص: 388

آشكار ، خدا آنرا حساب مي كند . اين نيت يك وجودي است كه در شما آمده است ، اين حركت وعملي كه در شما شكل گرفته است ثمري دارد و خدا همه را حساب مي كند . خدا سريع الحساب است و دقيق حساب مي كند . هيچ چيزي از نظر خدا پنهان نمي ماند . خيلي از بندگان صالح الهي نسبت به اعمال شان مراقبت دارند زيرا مي دانند كه تبعات آن عمل دامن آنها را مي گيرد . مرحوم مرشد چلويي (احمد نهاوندي ) ديوان شعري بنام سوخته دارد . ايشان اهل معرفتي بود . ايشان از رفقاي رجبعلي خياط بود . يك روز از وضع كاسبي نزد رجبعلي خياط گله مي كرد . رجبعلي خياط گفت كه تقصير خودت است زيرا مشتري هاي خودت را مي پراني . ايشان گفتند كه من حتي يك لقمه به شاگردهاي مغازه مي دهم . رجبعلي خياط گفت كه چند روز پيش ، سيدي سه روز پيش در مغازه ي تو غذاي نسيه خورد و در روز چهارم توبه او غذا ندادي . اين بي بركتي كاسبي تو به خاطر آن كارت است . ايشان آن سيد را پيدا كرد و از او حلاليت خواست . از آن پس ايشان يك تابلويي درمغازه اش زد : " نسيه داده مي شود حتي به شما در حدتوان ، وجه دستي هم داده مي شود ." مراقبت اين بزرگان بخاطر اين است كه مي دانند عالم بي حساب نيست. چرا انسان خيلي از اوقات نمي تواند نماز اول وقت خودش را بخواند ؟ يك موقع انسان مي

ص: 389

بيند كه نمي تواند اين كار را بكند البته يك وقت عذري دارد . چرا خيلي ازاوقات انسان حال دعا و زيارت ندارد ؟ چرا عمر ما بركت ندارد ؟ چرا انسان در زندگي آرامش ندارد ؟ ما يك كاري كرده ايم كه نتيجه اش اين شده است . اينها بي جهت و بي دليل نيست . استادمطهري در شب جمعه همراه با استادش ميرزا آقا علي شيرازي به محفلي رفته بودند . استاد اشعاري خواند و اشعار را نقد كرد . شب برگشتند و خوابيدند .استادهنگام اذان صبح بلند شد درحالي كه هميشه قبل از اذان براي نماز شب بلند مي شد و استاد گفت كه اين بخاطر شعر خواندن ديشب بود زيرا در شب جمعه شعر خواندن مكروه است . صفت حسيب خدا فقط براي قيامت نيست . گاهي عكس العمل عمل ما در همين دنيا به ما مي رسد يعني كاري كه اينجا انجام مي دهيم بخصوص كار بد ، در همين جا چوب آنرا مي خوريم و بي حساب مي شويم كه اميرالمومنين مي فرمايد كه خدا شيعيان ما را به سختي ها مبتلا مي كند كه در همين دنيا بي حساب بشوند . گاهي عكس العمل عمل ما در آن دنيا به ما داده مي شود . ممكن است كه جنايتكاري در هنگام جنايت از بين برود يعني نتواند اثرش را در دنيا ببيند . و اثر آن به آخرت مي رود . خدا آثار عمل كفار را به قيامت مي گذارد . پس هيچ عملي بي اثر نمي ماند . خدا سريع الحساب است زيرا شما هر كاري انجام

ص: 390

بدهيد اثرش بوجود مي آيد . پس شما هر عملي انجام بدهي سريع عكس العملش بوجود مي آيد و منظور از سرعت اين است . پس در قيامت هر عملي حسابش روشن است . در روايت داريم كه خدا مثل يك چشم بهم زدن حساب مي كند . حساب كردن خدا سريع است ولي حساب پس دادن ما طول مي كشد . توقف در مواقف صراط ما را تطهير مي كند . پس خدا حساب را طول نمي دهد زيرا او سريع الحساب است . حساب پس دادن ما طول مي كشد . ما بايد تاوان كارهايي كه در دنيا نداده ايم ، در آنجا بدهيم . زوايد زندگي و تجملات انسان را در مواقف قيامت نگه مي دارد البته منظور ضرويات زندگي نيست . از مسكن و پوشاك و خوراك در حد كفاف و شان طرف سوال نمي شود اما تشريفاتي كه باعث دلبستگي ها شده است سوال مي شود . حسابرسي در قيامت گوشه اي از حسابرسي خدا در عوالم ديگر است . خداهمه جا حسيب بوده است . خدا از همه حساب مي كشد . ما گفتيم كه كفار خالص بي حساب به جهنم مي روند و مومنين خالص هم بي حساب به بهشت مي روند . اگر عده اي بي حساب به بهشت و جهنم مي روند پس حسابرسي خدا چه مي شود ؟ مومنين خالص و كفار خالص مرحله ي روي صراط را ندارند نه اينكه هيچ حسابرسي نداشته باشند . آنها فقط نيازي به توقف گاهها ندارند . ولي خدا در مورد آنها هم حسيب است . حسيب بودن

ص: 391

خدا دراينجا يعني آنها بخاطر كار خوب به بهشت يا جهنم مي روند ولي ديگر حساب روي صراط را ندارند . اگر كسي در اينجا حسابرسي كند و به كارهايش برسد ديگر در قيامت نيازي به حسابرسي نداريد . خداوند دو بار از كسي حساب پس نمي گيرد .

سوال – سوره غافر آيات 78 تا 85 را توضيح بفرماييد.

پاسخ – آيه 85 مي فرمايد : بعضي ها زماني به ما ايمان مي آورند كه عذاب رسيده باشد اين ايمان ديگر به درد نمي خورد . (زيرا اين ايمان رشد ندارد و ايمان اجباري است .) اينكه ما ايمان اجباري را نمي پذيريم يك سنت است . در آن لحظه كافران احساس خسران مي كنند .

ما بايد قبل از اينكه ملائك قبض روح بيايند كارهاي مان را درست كنيم .

سوال – در سوره ي واقعه گروهي بنام سابقون داريم . آيا اين افراد با اصحاب يمين فرق دارند ؟

پاسخ – اصحاب يمين كساني هستند كه از سمت ملكوت اعلي نامه ي عملشان را بهآنها ارائه مي دهند . اصحاب شمال كساني هستند كه از سمت ملكوت اسفل ، نامه ي اعمال شان به آنها ارائه مي شود . در قرآن گروه سومي بنام سابقون معرفي شده است . سابقون كساني كه در راه الهي پيشي گرفتند مقربين هستند . اين افراد نامه ي عمل ندارند . به تعبير ديگر قرآن سابقون همان مخلصين هستند . آنهامراحل قيامت را ندارند و بي حساب به بهشت مي روند زيرا در دنيا اين مراحل را زودتر رفته اند و سبقت گرفته اند .

ص: 392

قرآن مي فرمايد : همه را در عرصه ي محشر جمع مي كنند بجز مخلصين . مخلصين همان مقربين هستند . اين مراحل براي كساني است كه مي خواند تطهير بشوند تا لايق بهشت بشوند .كساني كه اين مراحل را در دنيا رفته اند و مخلَص شده اند و نيازي به تطهير ندارند .( مخلِص كسي است كه تازه وارد وادي اخلاص شده است ) پس مقربون كساني هستند كه نامه ي عمل ندارند . و مراحل محشر را ندارند .

سوال – در دعاي كميل داريم :خداوند شاهد چيزهايي است كه بر فرشتگان پوشيده است ولي شما گفتيد كه ملائك تمام كارهاي ما را ثبت مي كنند . راهنمايي بفرماييد.

پاسخ - دو فرشته هستند كه همه ي اعمال ما و حتي نيات ما را ثبت مي كنند . در دعاي كميل حضرت امير مي فرمايد كه خداوند تو خودت شاهد هستي بر چيزهايي كه بر فرشتگان مخفي است . انسان لايه هاي عميقي دارد كه حتي بعضي از لايه هاي دروني انسان برخودش هم پنهان است . امروزه به آن ضمير ناخودآگاه مي گويند . امام صادق (ع) مي فرمايد : خدا هم سِر شما را و هم پنهان تر از سِر شما را مي داند. سر شما يعني چيزي كه من مي دانم ولي ديگران نمي دانند . پنهان تر از سِر اين است كه نه تنها ديگران هم نمي دانند بلكه خودم هم نمي دانم . يعني چيزي در اعماق وجود من هست كه فراموش شده است و خودم هم به آن آگاهي ندارم . ملائك از بعضي از اين

ص: 393

لايه هاي پنهان خبر ندارند . ذات انسان كه ريشه ي اعمال خوب يابد انسان است و گاهي در انسان بروز مي كند ، مخفي است . اين يكي از الطاف الهي است كه كسي از ذات انسان خبر پيدا نكند . ستاريت خدا باعث مي شود كه فرشتگان از ذات ما خبر نداشته باشند .

سوال – چطور مي شود فهميد كه خدا جواب ظلم انساني را در همين دنيا به او مي دهد ؟

پاسخ – ظلم درجاتي دارد و بعضي از ظلم ها خيلي شديد است . ظلم گاهي باعث ساقط شدن زندگي فردي يا آبروريختن فردي مي شود . ظلم هاي شديد آثار و تبعات سنگيني دارد و خدا آنرا جواب آنرا براي آخرت گذاتشه است . زيرا در اين دنيا جزاي كامل عمل داده نمي شود. زيرا دنيا محدود است . كسي كه چندين نفر را مي كشد نمي تواند او را چند بار كشت . البته اصل اين است كه خدا جواب مومنين را در همين دنيا بدهد مگر اينكه ظلم خيلي سنگين باشد كه بايد مقداري از آن به برزخ يا قيامت واگذار بشود .

انشاء الله خدا با ستاريت خودش لايه هاي درون ما را بپوشاند .

90-10-18

18/10/90

دلم امروز گواه است كسي مي آيد حتم دارم خبري هست گمانم بايد فال حافظ هم هر بار كه مي گيرم باز مژده اي دل مسيحا نفسي مي آيد ، بايد از جاده بپرسم كه چرا مي رقصد مست موسيقي گامي شده باشد شايد ماه در دست بدنبال كه اينگونه زمين مست مي چرخد و يك لحظه نمي

ص: 394

آسايد ، گُِله كم نيست ولي لب ز سخن خواهم بست اگر آن چهره به لبخند لبي بگشايد .

سوال – در مورد پل صراط كه يكي از مراحل قيامت است توضيحاتي بفرماييد .

پاسخ- در صحنه ي محشر بعد از اينكه نامه ي عمل را ارائه كردند و انسان به اعمال خودش دست پيدا كرد ، جهنم را مي آوردند و بر جهنم صراطي زده مي شود كه انسانهايي كه مي خواهند به بهشت بروند بايد از آن عبور بكنند . روايت داريم كه پل صراط نازكتر از مو و بُرنده تر از شمشير است . در سوره ي فجر داريم : موقعي كه زمين به شدت كوبيده بشود و عرشه ي محشر آماده بشود و پروردگار ظهور بكند و ملائك صحنه ي حسابرسي را آمده بكنند جهنم آورده مي شود . پيامبر فرمود : هزاران ملك زمام جهنم را در دست دارند و آنرا وارد محشر مي كنند . جهنم مثل يك حيوان سركش و درنده سركشي مي كند و اگر خدا آنرا نگه ندارد همه جا را مي سوزاند . جهنم و بهشت يك موجود زنده هستند . در قرآن صحبت كردن و شنيدن جهنم نقل شده است . جهنم ناله و صدا دارد . در سوره ي فرقان آيه دوازده مي فرمايد : وقتي جهنم مجرمين را از راه دور مي بيند يك مرتبه مجرمين يك صداي غضبناك را از جهنم مي شنوند . پس جهنم حي است. امام سجاد (ع) در دعاي سي دو صحيفه ي سجاديه مي فرمايد: پناه مي برم از جهنمي كه آسان آن هم سخت است

ص: 395

. مثل اينكه ما چيزي را مي گوييم كه كم آن هم زياد است . يكي از شاگردان سيد بحرالعلوم خيلي گريه مي كرد . از او پرسيدند كه تو چرا اينقدر گريه مي كني ؟ او گفت: من يك روز در درس علامه بحر العلوم بودم كه ايشان حديثي از احمدبن محمد نقل كردند . من به آقا گفتم كه اسم او محمدبن احمد است . علامه بحر العلوم فرمودند : خير نام ايشان احمدبن محمد است . من خودش و پدر و اجدادش را مي شنام . من تمام افرادي كه در اين مجلس نشسته ام را مي شناسم و حتي مي دانم چه كسي بهشتي و چه كسي جهنمي است و با چشم به من اشاره اي كرد . از آن موقع ترسي در من افتاده است كه نكند من جهنمي باشم . ما نمي دانيم كه جهنم را از كجا مي آورند . ظاهرا جهنم يكي از اسماء خداست . يعني يك تنزلي از اسم منتقم الهي است . اسماء رحمت خدا ظهور بهشت و اسماء قهر وغضب ظهور جهنم است . پس جهنم آورده مي شود و همه بي استثنا بايد وارد جهنم بشوند حتي اولياء و معصومين . در سوره ي مريم آيه 71 خدا مي فرمايد : همه بايد وارد جهنم بشويد و اين حكم قطعي خداست . از پيامبر پرسيدند كه شما هم وارد جهنم مي شويد ؟ پيامبر فرمود : بله ولي مثل باد از آن عبور مي كنم . وقتي اين آيه نازل شد پيامبر خيلي گريه كرد . ادامه آيه نازل شد . مي

ص: 396

فرمايد : انسانهاي با تقوا را نجات مي دهيم ولي ظالمين در جهنم به زانو درمي آيند و در آنجا مي مانند . در مجمع البيان مرحوم طبرسي روايتي است كه وقتي مومنين مي خواهند از جهنم عبور كنند جهنم مي گويد كه زود رد بشويد ، شما با نوريتان آتش من را خاموش كرديد . پيامبر فرمود : كساني كه وارد جهنم مي شوند دو فرقه هستند . يك فرقه فريادشان از جهنم بلند مي شود و يك فرقه كه جهنم فريادشان از آنها بلند مي شود كه با نورتان آتش من را خاموش كرديد . روايت داريم وقتي اهل بهشت به بهشت رسيدند با همديگر صحبت مي كنند و مي گويند : اينكه مي گفتند ما بايد از جهنم رد بشويم تا به بهشت برسيم را ما نديديم . مي فرمايد: رد شديد ولي آتش جهنم سرد بود. جنس شما سوختني نبود و جنس مومن سوختني نيست . شبيه آتشي كه ابراهيم را نسوزاند . عبور مومنين از جهنم نسبت به درجات شان با هم تفاوت هايي دارد . چون قرآن مي فرمايد كه همه بايد وارد جهنم بشوند پس معلوم است كه صراط توي جهنم است . مرحوم فيض كاشاني هم مي گويد كه صراط داخل جهنم است نه بالاي جهنم . كساني كه آهسته رد مي شوند شعاع هايي از جهنم به آنها مي خورد و كساني كه در مواقفگاه ها معطل مي شوند سختي هايي مي بينند . چه سِّري وجود دارد كه همه بايد وارد جهنم بشوند ؟ چرا راه بهشت از جهنم مي گذرد ؟ عالم آخرت بگونه

ص: 397

اي نمود باطن اين عالم دنيا و خصوصيات اعمال و وضعيت ما در اين دنياست . جهنم در آنجا چهره ي باطني دنياست . در آنجا همه ي باطن ها رو مي آيد از جمله باطن خودمان و باطن خود دنيا . باطن دنيا در آنجا به شكل آتش و جهنم است . البته دنياي حرام مثل باطن آلودگي ها ، گناهان ، شهوت ها ،غضب ها و شيطنت ها . دنياي حلال نعمت خداست كه در اختيار ما قرار داده مي شود. اگر كسي از چارچوب حلال دنيا استفاده كند ، اين سرمايه آخرت فرد مي شود . اين مذموم نيست . فردي نزد حضرت اميرالمومنين آمد و به مذمت دنيا پرداخت . حضرت اميرالمومنين فرمود : اي كسي كه فريفته ي دنيا هستي و دشنام مي دهي ، تو به دنيا بد كرده اي يا دنيا به تو بد كرده است ؟ دنيا محل عبادت دوستان خداست . مردان خدا در همين دنيا معامله مي كنند . سرمايه ي آخرت ما از همين دنياست . رشد عملي و شكوفايي ما در اين دنياست . ما در اينجا مي توانيم نهال وجود خودمان را به درخت تبديل بكنيم تا بار بدهد . اگر كسي با اعمال خودش انسانيتش را شكوفا نكرد ، در برزخ و آخرت جاي شكوفايي نيست . پس دنيا به اين معنا بد نيست . يكي از اصحاب امام صادق (ع) گفت كه فلاني اهل دنياست و هر روز به دنبال كار مي رود . اگر كسي براي توسعه ي زندگي واهل وعيالش به دنبال كار مي رود اين عين آخرت

ص: 398

است. دنياي مذموم كه در آخرت چهره اش به شكل جهنم است همان كارهاي حرامي است كه ما در اين دنيا انجام مي دهيم و يا تعلقات و دلبستگي هايي است كه انسان را از خدا و خودش غافل مي كند . مثل اينكه شما به زيارت مي رويد و هدف تان زيارت است و بعد به يك هتل مي رويد و به اتاق مي پردازيد و همه اش در فكر دكوراسيون اتاق هستيد و از زيارت باز مي مانيد يا اينكه اگر هم به زيارت مي رويد در فكر اتاق هستيد . حضرت علي (ع) مي فرمايد : دنياي مذموم ظاهر زيبايي دارد ولي باطن آن سم است . حافظ مي گويد ما براي بندگي به اين دنيا آمده ايم . گاهي ما اين هدف را گم مي كنيم . مرحوم كوهستاني نمازهاي عجيبي داشت . او مي گفت كه يك لحظه نمازم را با حكومت دنيا عوض نمي كنم . ايشان در آخر عمرشان بخاطر كهولت سن ، ركعات نمازشان را اشتباه مي كردند و شك مي كردند. ايشان به اطرافيانشان مي گفتند كه زندگي كردن در اين دنيا كه ركعت هاي نمازش اين شكلي شده است ديگر فايده ندارد . ايشان زندگي را براي ارتباط باخدا و مناجات و قرب مي خواستند . بعضي از افراد مناجات را كار نمي دانند و براي آن وقت نمي گذارند . درواقع دنياي مذموم ما هستيم .دنيا طبيعت كه مذموم نيست. نوع نگاه و برخورد ما به اين نعمت خداهاي باعث مي شود كه اين دنيا براي ما مذموم باشد يا اينكه دنيا براي ما

ص: 399

توشه ي آخرت باشد. پس همه وارد جهنم يعني باطن دنيا مي شوند . انبياء و اولياء به دنيا دل نبستند و مرتكب حرام نشدند و گذشتند . بخاطر همين پيامبر فرمود :ما از جهنم رد شديم و خاموش بود . آنها در اين دنيا دلبستگي پيدا نكردند كه زمين گير بشوند . بنابراين از دنيا رد شدند و يك لحظه هدف را فراموش نكردند . هر كسي كه مرتكب حرام شد در آن جهنم مي ماند . كساني كه از امتحانات دنيا گذشتند و آلوده نشدند و به قرب الهي رسيدند ، صراط مستقيم را طي كردند يعني صراط بندگي و دين و تمسك به دستورات الهي . اين راه عمل به دستورات الهي است . آنها اين راه را طي كردند و توانستند به سعادت برسند . پس صراط درعالم آخرت ، باطن صراط مستقيم است كه انسان را از دنيا عبور مي دهد . پيامبر فرمود : صراط مستقيم يكي بيشتر نيست . كسي كه در اين دنيا به صراط مستقيم يعني دين ثابت قدم بوده است در آخرت هم بر صراط مستقيم ثابت قدم است و رد مي شود تا به بهشت برسد . هر كس در صراط لغزيد در آخرت هم روي صراط مي لغزد . امام صادق (ع) فرمود : مردم مختلف روي صراط عبور مي كنند . صراط از مو باريكتر است (زيرا تشخيص صراط مستقيم مو شكافانه است و از شمشير تيزتر است يعني وقتي شما راه را تشخيص دادي ، رفتن آن هم دقت مي خواهد . پس وقتي شما وظيفه را تشخيص مي دهيد انجام

ص: 400

دادن آن هم سخت است . ) بعضي ها مثل برق از آن عبور مي كنند كه در اين دنيا روي صراط مستقيم محكم و استوار باقي مانده بودند . بعضي ها مثل دويدن با اسب از آن عبور مي كند اينها كساني هستند كه همت دسته ي اول را نداشتند و بعضي ها مثل دونده از صراط عبور مي كنند . اينها كساني هستند كه در اين دنيا مقداري تعلقات پيدا كرده اند ولي باز هدف را گم نكرده اند . بعضي ها روي صراط پياده مي روند كه گرماي و سختي را مي چشند ، اينها كساني هستند كه در دنيا كند مي رفتند يعني بي جهت كار خير را به تاخير مي انداختند . بعضي ها افتان و خيزان مي رفتند يعني پرت مي شوند و آويزان مي شوند و دوباره خودشان را بالا مي كشند اينها كساني هستند كه حرام هايي مرتكب شده اند ولي دين را از دست نداده اند . كساني كه در اين دنيا دين و صراط را از دست مي دهند در آتش جهنم پرت مي شوند . مرحوم آيت الله بهجت مي فرمودند : اگر صراط آخرت از اينجا شروع مي شود براي اينكه ما نلغزيم دعاي غريق ( كه امام صادق (ع) ياد داده است ) را بخوانيد : ياالله يا رحمن يارحيم يا مقلب القلوب ثبت قلبي علي دينك .

سوال – سوره غافر آيات 17 تا 25 را توضيح بفرماييد .

پاسخ – آيه 19 مي فرمايد : خدا هم خيانت هاي چشم و هم نگاههاي آلوده را مي داند ( محاسبه مي

ص: 401

كند ) و هم آن چيزهايي كه شما در افكار و نيات خوتان پنهان مي كنيد. به جز چشم ساير اعضا هم خيانت دارند مثلا دست و پا هم مي توانند خيانت بكنند اما خيانت چشم خيلي زياد است و خيلي ظريف است و كسي متوجه آن نمي شود. خوب است كه اين آيه را بعنوان يادآوري هر روز تكرار كنيم . يكي از علما وقتي مي خواست از نجف به شهر خودش باز گردد به استادش گفت كه نصيحتي به من بكنيد. ايشان فرمودند: اين آيه را هر روز با خودت تكرار كن :مگر نمي داني خدا تو را مي بيند .

سوال – شما گفتيد كه هر نيتي كه از ما صادر مي شود ثبت مي شود . داريم كه اگر ما فكر و نيت گناه داشته باشيم ولي عمل نكنيم ، اين گناه محسوب نمي شود . آيا اين دو جمله با هم تناقض ندارد ؟

پاسخ – ما در روايات داريم كه نيت گناه بعنوان گناه براي ما نوشته نمي شود اما خدا آنرا حساب مي كند . آيا خدا بايد با كسي كه نيت گناه مي كند با كسي كه نيت گناه نمي كند يكسان برخورد بكند ؟ پروردگار اينها را در محاسبه اش دخيل مي كند . كسي كه نيت گناه مي كند مورد عذاب قرار نمي گيرد چون گناه نكرده است ولي در درجه بندي از كسي كه نيت گناه نكرده است پايين تر است . خدا نيت ها را خبر دارد و حساب مي كند . با نيت گناه درجه ي ما پايين مي آيد ولي ما

ص: 402

عذاب نمي شويم .

سوال – در ادامه ي توصيف صراط توضيحاتي بفرماييد.

پاسخ – صراط آخرت كه ما را از جهنم به سمت بهشت عبور مي دهد نمود صراط مستقيمي است كه در اين دنيا اگر كسي به آن پايبند باشد انسان را عبور مي دهد و از دنيايي كه مي تواند انسان را در آلودگي ها فرو ببرد به سعادت برساند . صراط مستقيم در اين دنيا يك جاده آسفالت نيست بلكه همان دستورات الهي است . و همان چيزي است كه دين ارائه داده است . اين دستورات الهي كه صراط مستقيم را تشكيل مي دهد در وجود معصومين تجسم يافته است . معصوم تمام دستورات را در خودش عملي كرده است و مجسمه ي دستورات الهي شده است . معصوم كسي است كه هم عقايدش پاك است و شرك در آن نيست و هم اخلاقش پسنديده است و صفات عاليه را در اوج دارد و هم رفتارش صالح و سالم است . مجسمه ي صراط خود معصومين است . روايت داريم كه علي صراط است . امام صادق (ع) فرمود : ما اهل بيت صراط مستقيم هستيم . در زيارت جامعه كبيره داريم كه شما اهل بيت صراط مستقيم هستيد . اگر كسي تحت ولايت اهل بيت باشد و اخلاق و رفتار و عقايدش را به آنها نزديك بكند ، در آخرت تحت ولايت اميرالمومنين خواهد بود . ما بايد سطح زندگي و اخلاق خودمان را به آنها نزديك بكنيم . سلمان خودش را مطابق ميل اميرالمومنين كرده بود . پس اگر كسي خودش را نزديك به اخلاق و رفتار

ص: 403

معصومين بكند در واقع خودش را به كانون ولايت نزديك تر كرده است . وعبورش از صراط آخرت راحت تر است . در روايت داريم كه كسي نمي تواند از صراط عبور كند مگر اينكه علي جوازعبور او را بدهد . كسي كه تحت ولايت اميرالمومنين بوده است در آنجا جواز عبور دارد . در جلد هشت بحارالانوار مفضل بن عمر مي گويد از امام صادق (ع) در مورد صراط سوال كردند و حضرت فرمود : راه به سمت خداست و ما دو تا صراط داريم يكي صراط در دنيا و يك صراط در آخرت . صراط دنيا كه ما بايد با سلامت عبور بكنيم امام است .اگر كسي به او معرفت پيدا كرد و از او پيروي كرد راحت از صراط آخرت مي گذرد ولي كسي كه در دنيا كاري به ولايت نداشته و مقابل آن ايستاده ، به جهنم مي افتد (ظلم به اولياء خدا ظلم به خداست . در روايت داريم كه خدا به موسي گفت كه چرا به عيادت من نيامدي ؟ موسي گفت :مگر شما بيمار مي شويد ؟ خدا فرمود : مومني از اولياء من بيمار شد و بايد به عيادت او مي رفتي . پس خدا بيماري بنده ي مومن را بيماري خودش دانسته است .) او در صراط آخرت لغزش دارد . صراط اين دنيا همان صراط مستقيم است و تجسم آن در معصومين است . حضرت زهرا از پيامبر پرسيد كه مردم در روز قيامت چطوري هستند ؟ پيامبر فرمود : در آن روز همه مشغول كار خودشان هستند و كسي به كسي نگاه نمي كند

ص: 404

. حضرت زهرا پرسيدند كه آيا در هنگام بيرون آمدن از قبرها در بدن مرده ها كفن هست ؟ پيامبر فرمود : كفن ها مي پوسد و بدن ها از قبر خارج مي شوند ولي مومنين پوشيده هستند و كفار برهنه هستند . نوري كه مومنين دارند آنچنان درخشان هست كه اجازه نمي دهد بدنشان ديده بشود . حضرت زهرا سوال كردند كه در روز قيامت من شما را كجا ببينم ؟ پيامبر فرمود : سه جا من را ببين . يكي در پاي ميزان اعمال كه من مي گويم : خدايا ترازوي مومنين را سنگين كن و يكي در جايي كه نامه ي اعمال را ارائه مي دهند كه من مي گويم : خدايا با امت من آسان حساب كن و ديگري در كنار صراط كه وقتي مسلمانان مي خواهند عبور كنند مي گويم : خدايا امت من را به سلامت بدار .

90-10-11

11/10/90

حتي به خنده اي شده مهمان مان كنيد زلفي نشان دهيد و پريشان مان كنيد ، از ما مسافران قدم دور خود زدن سلمان شدن گذشت مسلمان مان كنيد ، يك نور واحديد كه در چهارده افق تكرار مي شويد كه حيران مان كنيد .

سوال – در مورد بحث نامه ي اعمال توضيحاتي بفرماييد .

پاسخ – اولين بحثي كه ما در مورد محشر بيان كرديم بحث نامه ي عمل بود كه اين اولين اتفاقي است كه در محشر بعد از جمع شدن تمام خلائق از ابتدا تا انتها رخ مي دهد . حسابرسي بر اساس نامه ي عمل است . قطعا نامه ي عمل يك نوشته

ص: 405

يا كتاب نيست كه به دست كسي بدهند حتي يك فيلمي از تما زندگي نيست كه فيلم وعكس اعمال ما را نشان بدهند بلكه خود عمل ما حاضر مي شود بصورتي كه گويي ما داريم آن عمل را انجام مي دهيم . قرآن مي فرمايد: كاري را كه انجام مي دادند حاضر مي بينند . يعني عمل را در همان حال مي بينند و امكان انكار آن وجودنداردو خدا مي فرمايد : نامه ي عمل خودت را بخوان . امام صادق (ع) در روايتي جمله ي نامه عمل خودت را بخوان را به اين صورت معني كرده است كه متذكر تمام اعمال عمر خودت بشو . منظور از خواندن قرائت از روي كتاب نيست بلكه يعني تمام اعمال حاضر مي شود و درنظرت آنها را مرور مي كني . امام مي فرمايد : هيچ لحظه از عمر و هيچ كلمه اي و حرفي كه زديم نيست مگراينكه آنها آنچنان حاضر مي شود مثل اين است كه داري همان لحظه آنرا انجام مي دهي . علاوه بر اعمال ظاهري ، اعمال باطني ما هم ظاهر مي شود يعني هر نيتي ، فكري ، تصميمي و اراده اي از انسان صادر شده است ظاهر مي شود . شخصي از امام كاظم (ع) سوال كرد كه آيا فرشته ها هم از نيت ها هم خبر دارند ؟ امام فرمود : بله . شخص پرسيد كه فرشتگان چطور از اعمال خوب و بد ما آگاه مي شوند ؟ امام فرمود: زماني كه انسان نيت كار خيري را مي كند نفس او بوي عطر و خوش دارد و وقتي كه

ص: 406

انسان نيت كار شر را مي كند نفس او بوي بد دارد . سوال – اينكه نامه اعمال را به دست راست يا چپ مي دهند به چه معناست؟

پاسخ - در روز قيامت نامه اعمال بعضي ها را به دست راست آنها مي دهند كه به آنها اصحاب اليمين مي گويند كه آنها با خوشحالي به بهشت مي روند . بعضي از مردم نامه ي اعمالشان از پشت سر به آنها مي دهند كه به آنها اصحاب الشمال مي گويند . اين افراد با غم وغصه راهي جهنم مي شوند . قرآن مي فرمايد : كسي كه نامه ي عملش را به دست راستش مي دهند با خوشحالي مي گويد كه بياييد نامه ي عمل من را بخوانيد . من اعتقاد به چنين روزي داشتم . چنين شخصي در زندگي متنعمي غوطه ور خواهد بود. و آنها اهل بهشت است . اما كسي كه نامه ي عملش را بدست چپش مي دهند با شرمندگي مي گويد كه اي كاش نامه ي عمل ما را به ما نمي داند و اي كاش حساب خودم را نمي دانستم . گرفتن نامه عمل به دست چپ و راست چه معنايي دارد ؟ در دنيا و عالم ماده ، عالم ديگري هم اطراف ما را گرفته است مثل عالم ملكوت كه ناديدني است . چه ملكوت اعلي كه فرشتگان و ارواح طيبه در آن قرار دارند و چه ملكوت اسفل كه قسمتي از ملكوت است كه حتي ازعالم دنيا هم پست تر است كه در آن شياطين و ارواح خبيثه هستند . پس يك سمت ما قسمت ملكوت

ص: 407

اعلي است كه قسمت رحمت است و يك سمت ما ملكوت اسفل است كه سمت غضب خدا است . وقتي ما عملي انجام مي دهيم چه عمل ظاهري و چه عمل باطني ، اگر اين عمل پاك و صالح باشد به سمت ملكوت اعلي بالا مي رود . در واقع صورت ملكوتي عمل ما بالا مي رود . هر عمل شكلي دارد مثلا نماز خواندن يك صورت ملكوتي و شكلي دارد . پس هر كارخيري يك صورت ملكوتي دارد كه اين بالا مي رود . اين اعمال خير به گفته ي قرآن در عليين ثبت و نگه داشته مي شود . در قرآن داريم اعمال انسانهاي خوب به عليين مي رود . اعمال زشت و آلوده هم با زشت ترين چهره به ملكوت اسفل مي روند و در آنجا نگه داشته مي شوند . به تعبير قرآن به سجين مي رود . ناسزا ،غضب و غيبت چهره هاي بسيار زشتي دارند . در بعضي مواقع اين چهره هاي زشت به بعضي افراد در دنيا نشان داده مي شود.يك اهل معرفتي مي گفت:زماني كه با همسرم دعوا مي كردم و غضبناك شده بودم ، چهره ي غضب را به من نشان دادند . از اين خلق غضب آلود زشت بقدري ترسيده بودم كه همانجا از همسرم عذرخواهي كردم و دست او را بوسيدم . او باطن عملش را ديد . شهيد مطهري در كتاب عدل الهي فرموده است : ميرزا علي آقاي شيرازي استاد ما كه فرد با عظمتي بود ، يك روز سر درس شروع به گريه كردن كرد و گريه او را امان نمي

ص: 408

داد كه صحبت بكند . ايشان مي گفت كه من ديشب خواب ديدم كه از دنيا رفته ام و وقتي من را وارد قبر كردند يك سگ بسيار بزرگ و مهيبي با من وارد قبر شد . من با خودم گفت كه بالاخره سگ به اين طرف آمدي . او فوق العاده عاشق امام حسين (ع) بود . من به امام حسين (ع) متوسل شدم و ايشان آن سگ را رد كردند . اين سگ تند خوئي هاي من بود . اين صورت اخلاق اعمال يا عقايد ملكوتي اعلي يا اسفل ما است . در سوره ي فاطر داريم : عقايد پاك بالا مي رود و عمل صالح اين ايمان را تقويت مي كند و بالا مي برد. عمل صالح و ايمان بالا مي رود و رتبه ي خود انسان هم بالا مي رود. پس اعمال انسان را بالا مي برد يا باعث سقوط انسان مي شود. يعني ما بواسطه ي اعمال خودمان همين الان در دنيا بالا مي رويم يا سقوط مي كنيم . پيامبر با اصحاب نشسته بود و يك دفعه فرمود : الله اكبر. پيامبر فرمود :يك سنگي از لبه ي جهنم پرت شد و هفتاد سال به طرف قعر جهنم مي رفت و الان به ته جهنم رسيد . ناگهان صداي گريه از اطراف خانه ي حضرت بلند شد . اصحاب فهميدند كه يكي از مشركين از دنيا رفته است . سنگي از لبه ي جهنم پرت شد همين شخص مشرك بود كه هويت انساني او به سنگ تبديل شده بود و هفتاد سال بوده كه به سمت جهنم مي رفته

ص: 409

است . ما همين الان به سمت جهنم يا بهشت مي رويم . امام باقر (ع) مي فرمايد: شخصي عمل صالحي انجام مي دهد وعمل او را به عليين مي برند .بعد او عملش را به ديگران مي گويد و ريا مي شود و بعد خدا دستور مي فرمايد كه ثواب او را به يك ثواب عمل آشكار تبديل كنيد يعني درجه اش از عليين پايين تر مي آيد . بار ديگر شخص ريا مي كند و خدا مي فرمايد كه اين عمل را برداريد و براي او گناه بنويسيد يعني او را در سجين ببريد . پس ما بين دوعالم ملكوت اعلي و اسفل و دو عالم خوبي و بدي هستيم ، عالمي كه اعمال خوب ما در آن جمع مي شود به آن يمين مي گويند . زيرا يمن و بركت در آن است . منظور دست راست ، راست جغرافيايي نيست . راست يعني آن قسمتي كه يمن و بركت در آن است يعني ملكوت اعلي . اصحاب اليمين يعني اصحابي كه با ميمنت هستند . در سوره ي واقعه اصحاب يمين را اصحاب ميمنه (اصحاب مبارك) گفته است . ملكوت اسفل كه قسمت شر و شقات است همان چپ است. يعني شمال و مشمئه . نامه ي اعمال بعضي را از سمت راست يعني ميمنه مي آورند يعني اعمالي كه در عليين ثبت شده است را مي آورند . اگر اعمال در سمت سجين يعني چپ ثبت شده است آن اعمال را مي آورند . پس از سمت راست يا چپ يعني از قسمت رحمت يا شقاوت . همان اعمالي كه

ص: 410

ما تمام عمر بصورتي در عليين يا سجين ثبت كرده ايم را مي آورند و انسان به آن اشراف پيدا مي كند .

سوال – در مورد دو فرشته اي كه اعمال خوب و بد انسان را ثبت مي كند توضيحاتي بفرماييد .

پاسخ – ما دو ملك داريم بنام رقيب عتيد كه اين دو ملك مامور ثبت اعمال هستند . قرآن مي فرمايد : بخاطر بياوريد وقتي كه دو فرشته از چپ و راست هستند اعمال تان را دريافت مي كنند و آنها را حفظ مي كنند. هيچ گفتار يا عملي از انسان صادر نمي شود مگر در كنار آن ملك رقيب عتيد است. ملك سمت راست ملكي است كه اعمال سعادت آميز و اعمالي كه انسان را به سمت بهشت مي برند ثبت مي كند. ملك سمت چپ اعمال بد را ثبت مي كند و به سجين مي برد . پس در اينجا هم چپ و راست همان سمت رحمت و سمت غضب است . حضرت علي (ع) در نهج البلاغه تعبيري دارد كه هيچ چيزي از اين دو ملك پوشيده نيست . اين دو ملك حتي برنيت شما هم آگاه هستند. وقتي شخص مي خواهد از دنيا برود ، اين دوملك با شخص گفتگويي دارند. پيامبر مي فرمايد : اين دو ملك كه اعمال فرد را ثبت مي كردند در هنگام مرگ با او گفتگويي دارند . اگر فرد اعمال صالح انجام مي داده است ، اين شخص را دعا مي كنند كه ما در اين عمر جز خوبي از تو نديديم ، از تو جز خوبي چيزي نشنيديم و چقدر

ص: 411

ما را به مجالس خوب و حلال بردي و او را دعا مي كنند . اين دو ملك مي گويند : امروز ما آن جوري خواهيم بود كه تو دوست داري . ما شفيع تو نزد پروردگار مي شويم و به نفع تو شهادت مي دهيم كه تو انسان خوبي بوده اي . اگر فردي كه مي خواهد از دنيا برود فرد بدي بوده باشد اين دو ملك او را نفرين مي كنند و مي گويند كه ما در اين مدت چقدر معذب بوديم و تو ما را در مجالس آلوده بردي .امرزو در نزد پروردگار ما دشمن تو هستيم و عليه تو شهادت مي دهيم . كسي از اميرالمومنين نزد پيامبر گله كرد . پيامبر فرمود : جبرئيل به من گفت كه من با دو ملك علي ملاقات كردم . اين دو ملك گفتند : از زماني كه علي بدنيا آمده است تاكنون يك عمل آلوده و شر از او بالا نبرده ايم و ملك سمت چپ بيكار بوده است . دو ملكي كه براي علي هستند بر تمام ملائك افتخار مي كنند و مي گويند كه ما دو ملكي هستيم كه هيچ چيز بدي كه باعث خشم خداب شود از او نديده ايم .

سوال – سوره ي زمر آيات 32 تا 40 را توضيح بفرماييد .

پاسخ – امروز بنا به رواياتي شهادت امام حسن مجتبي (ع) و تولد امام كاظم (ع) است . گاهي در رسم الخط هاي كوفي چون نقطه گذاري انجام نمي شده است بطور كامل نمي توان اعداد را در روايات تشخيص داد . مثلا در مورد

ص: 412

شهادت حضرت فاطمه (س) در روايت داريم : خمس تسعين البته بدون نقطه نوشته شده است كه اين مي تواند خمس سبعين هم خوانده بشود كه بخاطر همين ما دو نقل براي شهادت حضرت فاطمه داريم . اين باعث اختلاف است . ما چون علم امامت نداريم نمي توانيم تكليف را مشخص كنيم .

آيه 33 مي فرمايد : اگر كسي در زندگي صداقت بياورد و صداقتي را هم در جايي ديد تسليم او باشد و مانع آن نشود ، اين فرد باتقوا است . خوب است كه معيارهاي ما با معيارهاي قرآن در مورد متقين و مومن يكي باشد . ازنظر قرآن صدافت معيار باتقوا بودن است . گاهي ما به رفتارهايي امتياز مي دهيم كه خدا امتياز نمي دهد و گاهي ما به رفتارهايي امتياز نمي دهيم كه خدا امتيازمي دهد . بايد معيارهاي ما با خدا يكي باشد.

سوال – مي گويند : بعد از گناه بلافاصله توبه كنيد تا ملائك آنرا ثبت نكرده اند . در اين مورد توضيحاتي بفرماييد .

پاسخ –دو ملك كه اعمال خوب و بد ما را ثبت مي كنند يعني آن عمل را نگه مي دارند نه اينكه با قلم آنرا مي نويسند . در سوره ي انفطال داريم : مردم بر شما ملائكه اي هستندكه ناظر و حافظ هستند كه اعمال شما را حفظ مي كنند . كاتبين و ثبت كنندگان بزرگواري هستند و هر كاري شما بكنيد آنها مي دانند . اينكه مي گويند اين كاتبين بزرگوار هستند بخاطر اين است كه وقتي شخصي كار خيري انجام مي دهد ملكي كه حسنات را ثبت

ص: 413

مي كند فورا آن عمل خير را ده برابر مي نويسد . اگر كسي گناهي انجام بدهد ملك رحمت به ملك شقاوت مي گويد كه عجله نكن ، ننويس ،هفت ساعت ( در بعضي روايت دايم به اندازه يك شب تا صبح ) مهلت بده كه اگر توبه كرد چيزي نوشته نشده باشد . يعني در نامه ي عمل فرد ثبت نمي شود. بخاطر همين مي گويند كه توبه واجب فوري است . بعد از هفت ساعت اگر فرد توبه نكرد ملك سمت راست كه حكم رئيس را دارد مي گويد كه ثبت كن . در روايت داريم كه دو تا ملك از غروب تا اذان صبح با ما هستند و بعد از اذان صبح دو ملك ديگر جاي شان را با هم عوض مي كنند و مي آيند . هر دو ملك شب و روز اذان صبح را نگاه مي كنند به خاطر همين مي گويند كه نماز صبح اول وقت خيلي با فضيلت است . آيت الله ملكي تبريزي در كتاب المراقبات فرمودند: دو ملكي كه در شب با ما هستند ، موقع سحر براي نماز شب ما را صدا مي زنند . بعضي ها صداي دو ملك را مي شنوند كه بنام آقا آنها را صدا مي زنند . اگر شخص بلند بشود آن دو ملك خير و رحمت براي ما مي فرستند و براي انسان حال ايجاد مي كنند و اگر فرد بلند نشد براي او كسلي مي نويسند و مي روند . ايشان مي گويند كه اگر بلند شديد و آن دو ملك را نديديد حداقل به آنها سلامي بكنيد

ص: 414

و از آنها تشكر بكنيد . اين افراد با فرشته ها همنشين بودند و صداي آنها را مي شنيدند . انصاري همداني استاد شهيد دستغيب موقع نماز مغرب به موذن گفت كه اذان را بگو . موذن گفت : هنوز موقع اذان نشده است .ايشان فرمودند كه مگر نمي بيني ملائك جايشان را عوض كرده اند . از امام صادق (ع) سوال شد ، با اينكه خدا خودش ناظر است اين ملائك چكاره هستند ؟ امام فرمود : هر چه چشم بيشتر باشد مراقبت انسان از اعمالش بيشتر است . اگر انسان بفهمد كه علاوه بر خداوند متعال چشمان ملائكه هم دائما ناظر اوست و معصومين هم او را مي بيند بيشتر مراقب خودش است . پس فلسفه ي وجودي اين ملائكه مراقبت بييشتر ما از اعمال مان است .

انشاء الله ملكي كه اعمال خير ما را بالا مي برد پركار باشد و ملكي كه اعمال بد ما را به پايين مي برد بيكار باشد.

90-10-04

4/10/90

هزار جهد بكردم كه سِر عشق بپوشم نبود بر سر آتش ميسرم كه نجوشم ، به هوش بودم از اول كه دل به كس نسپارم شمايل تو بديدم نه عقل ماند و نه هوشم ، حكايتي ز دهانت به گوش جان آمد دگر نصيحت مردم حكايت است به گوشم ، مگر تو روي بپوشي و فتنه باز نشاني كه من قرار مدارم كه ديده از تو بپوشم ، مرا به هيچ بدادي و من هنوز بر آنم كه از وجود تو مويي به عالم نفروشم .

سوال – وقتي ما اموات خود را در خواب مي

ص: 415

بينيم يا خوشحال هستند يا ناراحت يا بيمار هستند يا چيزهايي از ما مي خواهند . اين خواب ها چه پيامي براي ما دارد ؟

پاسخ – خواب بخشي از زندگي ما هست . همه ي ما خواب ديدن (رويا) را تجربه كرده ايم . براي معصومين خواب ديدن روياي صادقه اي است كه اتصال به عالم ملكوت است . به تعبيري اتصال به عالم بالا و لوح محفوظ است ، آنها اخباري را كه در آينده مي خواهد اتفاق بيفتد يا دستورات الهي را از روياي خود مي گيرند . اين خوابها نوعي الهام است . روايت داريم كه اين خوابها نوعي وحي است . پيامبر در ابتداي نبوت ، دريافت وحي از طريق روياهاي شان بوده است . بعد بحث جبرئيل و ملكه ي وحي پيش آمد . هيچ تصرف و خطايي از طرف شيطان در روياهاي آنها نيست . حتي تخيلات خودشان هم ، در خواب تصرفي ندارد كه خواب را به يك خواب خطا و اشتباه تبديل بكند . حتي بعضي از انبياء تكاليف خودشان را در خواب مي گرفتند . حضرت ابراهيم به فرزندش گفت كه من در خواب ديدم كه سر تو را مي برم و ابراهيم اين تكليف را از خواب گرفت . قبل از فتح مكه در خواب به پيامبر فهماندند كه وارد مكه مي شود و در امان هستي . خواب حضرت يوسف شفاف نبود هم بود . البته اين خواب رازگونه بود و تعبير مي خواست . او ديد كه يازده ماه و خورشيد برمن سجده مي كردند . روياهاي انبياء كه هيچ تصرفاتي از

ص: 416

بيرون از طرف شيطان و از درون توسط نفس در آن نيست ، صادق است . اما بعضي از خوابها و روياهايي كه ما مي بينيم روياهاي صادقه است مخصوصا اگر فرد راستگو باشد . روايت داريم كه هركس راست تر است روياهايش هم راست تر است . پس راست گويي در نوع ديدن خواب تاثير مي گذارد . چيزهايي در روياهاي ما تاثيرگذار است . از درون نفس ، تخيلات ،افكار و آرزوهاي ما مي تواند در خواب هاي ما تاثيرگذار باشد . از طرفي از بيرون هم شيطان مي تواند القائاتي داشته باشد . البته ديدن روياهاي صادقه هم براي ما امكان پذير است . آيت الله اراكي از استادش آيت الله حائري شيرازي نقل مي كرد كه من در خواب ديدم كه به من گفتند كه تا ده روز ديگر بيشتر زنده نيستي . من به خواب توجهي نكردم . همان روز دهم ، با دوستان به باغي رفته بوديم . من دچار لرز شديدي شدم . به خانه برگشتيم و حالم بسيار بد بود .ديدم كه دو تا ملك براي قبض روح من آمده اند . در آن موقع آن خواب به ياد من آمد . مرحوم حائري نسبت به امام حسين (ع) ارادت داشت و در بعضي دسته جات خودشان نوحه مي خواندند . او توسل به امام حسين (ع) كرد و خواست كه زنده بماند زيرا توشه اي براي آخرت نداشت . لحظاتي بعد امام حسين (ع) آمد و به آن دو ملك گفت كه ما براي او مهلت گرفته ايم ، شما برويد . بعد از لحظه اي

ص: 417

چشمهايم را باز كردم و ديدم كه پارچه اي روي من انداخته اند زيرا فكر مي كردند كه من مرده ام . مرحوم آيت الله اراكي مي فرمودند :حدس قوي من اين است كه تاسيس حوزه ي علميه قم همان ذخيره اي بود كه فرصتش را از امام حسين (ع) گرفت . اينها روياهاي صادقه است . چون عالم خواب عالم پر رمزي است ، خيلي نمي توان روي آن حساب باز كرد . امام صادق (ع) مي فرمايد : خواب صادق و كاذب در هم است . خيلي روي خواب حساب باز نكنيد . بخاطر همين مي گويند كه خواب حجيت نيست . خيلي به خواب اعتماد نكنيد . اگر در خواب ديديد كه مي گويند : فلان نماز را با فلان كيفيت بخوانيد يا چهل بار فلان سوره را در نمازتان بخوانيد يا فلان ذكر ار به فلان عدد بگوييد ، نبايد روي اينها تكيه بشود . اين دستورات عبادي بايد از يك منبعي صادر بشود كه كاملا حجت باشد . وقتي شما مي خواهيد خدا را عبادت كنيد نبايد شكل عبادت را از خودتان در آورده باشيد . ما بايد خواب هاي مان را در كنار قرآن و سنت قرار بدهيم تا ببينيم كه خواب ما صادق است يا خير . البته به شرط اينكه قرآن و سنت را بشناسيم . تعبيري كننده ي علاوه بر اينكه بايد رموز تعبير خواب را بداند ، بايد كسي باشد كه رموز ديني را هم بشناسد . و بتواند خواب را با كتاب و سنت تطبيق بدهد تا ببينيد كه اين خواب صادق است يا

ص: 418

كاذب . بخاطر همين تعداد كساني كه تعبير كننده خواب هستند زياد نيست . ما در روايت داريم كه خواب را براي هر كسي نقل نكنيد . خواب را فقط پيش اهلش نقل كنيد . وقتي حضرت يعقوب خواب يوسف را شنيد به او گفت كه خواب خودت را پيش برادرانت نگو . زيرا آنها نااهل هستند . اهل كسي است كه بتواند خواب را تعبير بكند يا مومن نجيب سِر نگهداري باشد كه وقتي اين خواب را نقل مي كنيم سوء استفاده نكند . تعبير خواب با رمالي و كتب تعبير خواب ميسر نيست . اين طور نيست كه مثلا هر كس خواب فلان چيز را ببيند تعبيرش فلان چيز است . كتاب هاي تعبير خواب هم تعبيري بوده است كه مثلا ابن سيرين براي فردي تعبير كرده است . . اين تعبير بنا به شخصيت و موقعيت فرد بوده است . معبر بايد شرايط شما ، مزاج شما را حتي از نظر فيزيكي و شرايط روحي شما را هم بفهمد . علاوه بر آن معبر بايد رموز آيات و روايات را هم بداند كه بتواند خواب را با آنها تطبيق بدهد تا پيام خواب را بفهمد و بداند كه اين مطابق كتاب و سنت است كه شما به آن عمل بكنيد . مثلا ما در خواب مي بينيم كه فردي از دنيا رفته است ، تعبيرش از دنيا رفتن فرد نيست . ممكن است كه اين خواب پيام ديگري داشته باشد . اگر ما در خواب وضعيت بد فردي را مي بينيم الزاما اين طور نيست كه وضعيت فرد خراب است . گاهي

ص: 419

ما در خواب مي بينيم كه اموات به ما مي گويند كه خيرات كنيد . اينكار مشكلي ندارد زيرا در بيداري هم به ما مي گويند كه اين كار را بكنيد . يك وقت اموات مي گويند كه فلان ملك يا زمين را بفروشيد ، در اينجا انسان نبايد به خودش اعتماد بكند . ما نبايد به ظاهر خواب توجه بكنيم . فردي به ابن سيرين گفت كه من خواب ديدم دنيا و آخرت را از دست داده ام . ابن سيرين او را آرام كرد . فرد ديگري گفت كه من خواب ديدم كه دنيا و آخرت را بدست آورده ام . ابن سيرين گفت كه شما قرآن خودت را گم نكرده اي ؟ آن فرد اول گفت : بله . ابن سيرين به فرد دوم گفت كه تو قرآني پيدا نكردي ؟ او گفت : بله . ابن سيرين گفت كه اين همان قرآني است كه گم شده است . دنيا و آخرت همان قرآن بود . روياهاي صادقه اي كه تعريف مي كنند با قرائن و شواهد كاملا محرز شده است .

كتاب خواب ها با ما چه مي گويند نوشته ي آقاي مجتبي بلوچيان ، كتاب خوبي است . اين كتاب قواعد حاكم بر رويا را ذكر كرده است و از روايات اهل بيت كمك گرفته است .

سوال – آيا حضرت اسرافيل با نفخ اول مي ميرد ؟ چه كسي او را مي ميراند ؟ تكيلف حضرت عزرائيل چه مي شود ؟

پاسخ – در روايات داريم كه خدا به حضرت اسرافيل مي فرمايد : بمير . يعني خدا او

ص: 420

را قبض مي كند . در هنگام احيا ، خدا اول حاملين عرش را زنده مي كند از جمله حضرت اسرافيل و بعد احياء توسط نفخ صور دوم اتفاق مي افتد . در جلد شش بحار امام سجاد مي فرمايد : وقتي اسرافيل در صور دميد هيچ صاحب روحي نمي ماند و همه ي آسماني ها هم مي ميرند بجز اسرافيل و خدا با اسرافيل مي گويد كه تو هم بمير . بعد در همين حالت مي مانند تا نفخ دوم دميده مي شود . بعد خدا به آسمانها و زمين مي گويد كه بهم بريزند و بعد حاملين عرش زنده مي شود و نفخ دوم دميده مي شود . جان حضرت عزرائيل را اسرافيل مي گيرد . اسرافيل با عظمت تر از حضرت عزرائيل و ملائك ديگر است .

سوال – گناهاني كه ما توبه كرده ايم آيا باز در نامه ي اعمال ما ديده مي شود و ديگران از آن آگاهي مي يابند يا خير ؟

پاسخ – امام صادق (ع) فرمود : اگر بنده اي توبه ي واقعي بكند خدا او را دوست دارد . خدا در دنيا و آخرت او را مي پوشاند . دو ملكي كه نويسنده ي اعمال هستند ، خدا آنها را به فراموشي مي اندازد . خدا به اعضا و جوارح دستور مي دهد كه گناهش را بپوشانيد . و ديگر اعضا و جوارح عليه انسان شهادت نمي دهند . خدا به زمين مي فرمايد كه بر او بپوشانيد كه در روز قيامت نتواند شهادت بدهد . خدا را ملاقات مي كند در حاليكه هيچ چيزي نيست

ص: 421

كه شهادت بدهند كه او گناه كرده است .

درقرآن داريم كه اگر كسي صادقانه توبه كند و اعمالش را جبران بكند ،نه فقط گناهان او پاك مي شود بلكه آن گناهان به حسنه تبديل مي شود. اگر كسي تك تك گناهان را به ياد بياورد و پشيمان بشود و اشكي بريزد و خضوعي نشان بدهد ، خدا آن اشك و خضوع را مي نويسد . و بعد گناه به حسنه تبديل مي شود زيرا كنار هر گناه يك اشك و طاعت است . امام باقر (ع) مي فرمايد : روز قيامت مومن گناهكار را مي آورند در موقف حسابرسي ، خدا خودش حسابرسي اين شخص مي شود . هيچ كسي بر حساب او آگاه نيست . زيرا مومن است و دين و خدا را قبول دارد ولي دراعمالش كم آورده است . خدا گناهان او را به او ارائه مي دهد . اين شخص مي گويد كه خدايا من اقرار مي كنم كه اين كارها را كرده ام . خدا به نويسندگان اعمال مي گويد كه اينها را به حسنه تبديل كنيد و به مردم نشان بدهيد . وقتي مردم نامه ي اعمال شخص توبه كننده را مي بينند مي گويند كه اين فرد يك گناه هم نداشته است ؟ خدا مي فرمايد كه او را به بهشت ببريد .اين براي شيعيان گناهكار ماست . آنها در تحت ولايت حضرت علي (ع) هستند و در محيط رحمت هستند . كساني كه مومن نيستند ، خدا حساب آنها را در پيشگاه مردم مي كند كه همه مي بينند .

پس كساني كه شيعه علي (ع)

ص: 422

هستند تا گناه كردند فورا توبه مي كنند .

سوال – سوره ي ص آيات 27 تا 42 را توضيح بفرماييد .

پاسخ – آيا سي ام مي فرمايد : ما سليمان را به داود داديم . سليمان خوب بنده اي بود . او زياد به در خانه ي خدا رجوع مي كرد و دور نمي شد . هنگام عصر او از رژه اسب سواران ديدن مي كرد . سليمان فرمود : من اينها را دوست دارم ولي اين دوست داشتن ناشي از ياد خدا بودن است . كسي كه زياد به درخانه ي خدا رجوع مي كند كسي است كه فرزند و همسر و اموالش را دوست دارد ولي او اينها را بخاطر اينكه ابزاري هستند كه انسان را به خدا نزديك مي كند دوست دارد . ما مي توانيم دنيايي ترين چيز را بخاطر خدا دوست داشته باشيم . بزرگي مي فرمود : كساني كه دنيايي هستند حتي عبادات آنها هم بوي دنيا مي دهد اما كساني كه ياد خدا هستند كارهاي دنيايي آنها هم بوي خدا مي دهد . پس شما چيزهاي دنيايي را دوست داشته باشيد ولي اينها نبايد شما را از خدا دور كند .

سوال – در مورد خواب هايي كه ما بصورت مكرر در مورد اموات مان مي بينيم توضيحاتي بفرماييد .

پاسخ – ما نيازهاي اموات را گفتيم . نيازهاي آنها از جمله دادن ديون ، حق الناس ، حق الله و خيرات است . پس پيام آنها در همين چارچوب است . اگر شما پيامهاي عجيبي از آنها دريافت مي كنيد مكلف نيستيد تا

ص: 423

وقتي كه به يك تعبير كننده خواب موثق را پيدا نكنيم . همان چيزهايي كه ما از روايات گفتيم براي اموات انجام بدهند .

سوال – آيا كساني كه در بهشت برزخي هستند امكان دارد كه در قيامت به جهنم بروند و كساني كه در جهنم برزخي هستند در قيامت به بهشت بروند ؟

پاسخ – كساني كه در جهنم برزخي هستند تا تطهير بشوند امكان خارج شدن از آنجا وجود دارد . حتي در قيامت هم ممكن است افرادي كه خيلي آلودگي داشته باشند وارد جهنم بشوند ولي خلود نداشته باشند كه تا آخر آنجا باشند تا يك مرحله اي در آنجا هستند و بعد به بهشت مي روند . خروج از جهنم و بهشت امكان پذير است هم در برزخ و در قيامت . كساني كه وارد بهشت مي شوند امكان ندارد كه به جهنم بروند . كسي كه وارد بهشت برزخي شده است صلاحيت ها و ظرفيت هايي را داشته كه وارد وادي رحمت خدا شده است . منتها اين بهشت جزاي اين مرحله است . در برزخ اعتقادات و اعمال كلي را مورد بررسي قرار مي دهند . وقتي اين فرد به قيامت مي آيد وارد جهنم نمي شود ولي بايد از مواقف عبور كند . در آنجا بحث طول كشيدن است . اين فرد در صراط معطل مي شود و اين معطلي باعث مي شود كه شعاع هايي از سطح جهنم را ببيند و اين برايش سخت است . روايت داريم كه كسي كه اهل ولايت اميرالمومنين باشد و نسبت به دشمنان اهل بيت موضع داشته باشند و دوستان اهل

ص: 424

بيت را دوست داشته باشد ، او جهنم را با چشم نمي بيند كه وارد آن بشود مگر همان مقداري كه مي بيند كه برايش سخت است .

سوال – توصيه اي در مورد آخرين روز ماه محرم بفرماييد .

پاسخ – دوستان يك عادتي را بعنوان توشه اي از محرم براي خودشان درست كنند : هر روز يك سلامي به امام حسين (ع) بدهند . امام صادق به شاگردش فرمود : هر روز جد ما را زيارت مي كنيد ؟ او گفت كه من در مدينه هستم و هر روز نمي توان به كربلا بروم . امام فرمود بگو. : السلام عليك يا ابا عبدالله ، السلام عليك و رحمة الله و بركاته . اگر اين را بخواني ثواب يك حج در نامه اعمالت نوشته مي شود . او اين كار را در روز تا بيست بار انجام مي داد . پس ما هر روز يك سلام به امام حسين (ع) را داشته باشيم .

90-09-27

27/9/90

سوال – در مورد مرحله ي حشر قيامت توضيحاتي بفرماييد .

پاسخ - اولين مرحله بعد از نفخ صور دوم برخاستن انسانها از قبور ورود به عرصه ي محشر است . ميلياردها انسان از بدو خلقت تا آخر هراسان از قبر بلند مي شوند و به نقطه اي سرازير مي شوند . امام رضا (ع) مي فرمايد : سه روز است كه خيلي وحشتناك است . يكي وقتي كه بچه بدنيا مي آيد زيرا براي اولين بار دنيا را مي بيند و براي او وحشت آور است ، يكي وقتي كه انسان مي ميرد و چشمش به عالم

ص: 425

برزخ مي خورد و يكي روز رستاخير و برخاستن از قبور است كه براي انسان ناشناخته است . ما برزخ را بهتر مي توانيم تصور بكنيم زيرا به دنيا نزديكتر است . ولي قيامت براي ما دورتر است . قرآن مرحله ي برخاستن از قبر و حاضر شدن در قيامت را در چند آيه ترسيم كرده است . در سوره يس آيه 51 مي فرمايد : وقتي در صور دميده مي شود ناگهان و بدون آمادگي قبلي همه از قبرها بر مي خيزند و به سمت خدا سرازير مي شوند . عده اي كه اين حرفها را قبول نداشتند و فقط دنيا را مي بينند ، وقتي از قبر بر مي خيزند و اين صحنه ي عجيب را مي بينند مي گويد : اي واي بر ما چه كسي ما را از اين قبور بلند كرده است . فرشتگان مي گويند : اين همان وعده اي است كه خدا به شما داده بود و شما حرف پيامبران را جدي نمي گرفتيد . سوره قمر آيه 6 مي فرمايد : هنگامي كه يك صداي ناشناخته مردم را به سمتي دعوت مي كند ، در حاليكه چشم هايش با ترس همراه است و چشمهايشان فرو افتاده است از قبور برمي خيزند مثل ملخ هايي كه درهوا پراكنده هستند با شتاب و عجله به سمت صدا زننده مي روند و در اين حال كفار مي گويند كه چه روز سختي است . در سوره معارج آيه 42 مي فرمايد : پيامبر ما ، غصه ي اينها را نخور بگذار آنها با بازيچه هاي دنيا مشغول باشند تا ملاقات

ص: 426

كنند روزي را كه به آنها وعده داده شده بود . روزي كه همه با سرعت از قبرها بلند مي شوند و گويي به سوي تابلوهاي مشخصي مي روند . چشمها از ترس فرو افتاده و غبار ذلت بر چشمها نشسته است . اين همان روزي است كه به آنها وعده داده شده بود و آنها جدي نمي گرفتند . اين آيات در مورد كساني است كه قيامت را قبول نداشته اند . و عمدتا اين هول و هراس براي كافران است . عرصه ي محشر يا صحراي محشر زميني است كه هموار شده است و در آن كوهي وجود ندارد . زميني است كه متناسب با عرصه ي قيامت و خدانما شده است . قرآن مي فرمايد : اين زمين غير از اين زمين است . امام صادق (ع) مي فرمايد : زمين است كه پستي و بلندي ندارد و مسطح است . يكي از خصوصيات صحراي محشر گرماي سخت و فوق العاده ي آن است . امام مي فرمايد : جنس زمين قيامت از آتش است جز سايه ي مومن كه آنجا خنكي دارد . گرماي زمين و ازدحام جمعيت ( مثل تير دان هايي كه در تركش هستند ) باعث عرق مي شود كه راه نفس گرفتن را مي بندند . امام علي (ع) در خطبه ي دو مي فرمايد : در آن روز خوش شانس ترين افراد كساني هستند كه بتوانند در آنجا جاي پايي پيدا بكنند كه بتوانند بايستند و نفسي بكشند . روايت داريم كه اين يكي از مواقف هزار ساله است . امام صادق (ع) فرمود : در

ص: 427

اين گرماي شديد مومنين سايه اي دارند كه در خنكاي آن هم نفسي مي كشند وهم راحت هستند . سايه آنها صدقاتي است كه در دنيا داده اند . وقتي شما در اين دنيا صدقه اي داده اي و سايه بان كسي شده اي ، اين صدقات در آنجا سايه ي سر خودت مي شود . بقول فروغي بسطامي همان دست كه دادند همان دست گرفتند . در جلد 72 بحارالانوار داريم كه پيامبر فرمود : هر مسلمان بايد هر روز صدقه بدهد . فردي پرسيد : مگر ما چقدر پول داريم كه هر روز صدقه بدهيم ؟ پيامبر فرمود : صدقه فقط مالي نيست . اگر شما راهي را هموار بكني و بتواني باعث بشوي كه كسي راهي را برود ( راه علم ، تقوا ، دينداري يا راه عبور ) ، بتواني جاهلي را هدايت بكني ، عيادت مريض بكني ، جواب سلام بدهي ، اينها صدقه است . پس هر گونه دستگيري و كمك به مومن كه نوعي خدمت رساني و دستگيري مومني باشد و سايه ات را بر سر او مي بري يا سايه ي محبت خودت را بر سر كسي با جواب سلام دادن مي بري ، اين سايه عطوفت پهن كردن است. كار خير گاهي فردي است و گاهي خير آن به همه مي رسد ، منظور از صدقه كار خيري است كه به همه مي رسد . صدقه ي نشانه ي صدق ايمان ما است . اگر كسي اين كار را انجام بدهد ، در آن گرماي عجيب اين صدقه كمكش مي كند . علامه مجلسي با تيمي

ص: 428

بحارالانوار را جمع آوري كردند . سيد نعمت الله جزايري از شاگردان علامه مجلسي بود و در جمع آوري اين كتاب به سيد كمك كرد . آنها بين خودشان قرار گذاشتند كه هر كس كه زودتر از دنيا رفت خبري به ديگري بدهد . علامه مجلسي از دنيا رفت . جزايري دوست داشت كه استادش را ببيند . او روزي بر سر قبر علامه رفت و برايش قرآن خواند و گريه كرد و همانجا خوابش برد . در خواب استاد را ديدم كه در وضعيت بسيار خوبي بود . هم لباس فاخري بر تن داشت و هم روي زيبايي داشت. من از ايشان پرسيدم كه بعد از مرگ چه شد . در هنگام مرگ من بخاطر بيماري جسمي كه داشتم از خدا خواستم كه فرجي براي من بفرستد . ناگهان يك چهره ي زيبايي ديدم . او به من گفت كه درد مي كشي ؟ دستهايش را روي پايم گذاشت و پايم بهتر شد . دستهايش را به همه جا كشيد تا به سينه ام رسيد ، در آن لحظه روح خودم را در آن طرف اتاق ديدم ، ديدم جسمم افتاده است و همه گريه مي كنند . من فرياد مي زدم كه من خوب شده ام ولي ديگران نمي شنيدند و گريه مي كردند. بعد از اينكه من را غسل دادند و در قبر گذاشتند ندايي آمد براي ما چه آورده اي ؟ يك دفعه ياد چيزي افتادم . از بازار اصفهان عبور مي كردم . ديدم چند نفر دارند يك نفر را مي زنند و مي گويند كه طلب ما را بده

ص: 429

. هرچه او مي گفت كه من طلب شما را مي دهم ، آبروي من را نبريد ، آنها گوش نمي كردند . من طلب او را دادم و آبروي او را حفظ كردم . او براي من دعايي كرد كه آبروي من را حفظ كردي انشاءالله خدا تو را حفظ كند . چيزي كه در عالم قيامت دست من را گرفت اين بود. در آنجا ما خيلي محتاج هستيم . البته مرحوم مجلسي خدمات علمي ايشان به جاي خودش بوده است . بقول حضرت امام در آنجا محل بروز علم نبوده است و محل آن جاي ديگري بوده است . پس چيزي كه اول انسان را دستگيري مي كند دستگيري فردي در اين دنيا است . ما درعرصه ي محشر برهنگي داريم . امام باقر (ع) فرمود : خدا در قيامت همه ي انسانها را بر مي انگيرد درحاليكه همه ي انسانها پابرهنه و عريان هستند . در دعاي ابوحمزه ي ثمالي امام سجاد (ع) توصيف ظريفي دارد : گريه مي كنم براي روزي كه از قبر خارج مي شوم در حالي كه برهنه هستم و بار اعمال سنگين اعمالم بر دوشم سنگيني مي كند . اطراف خودم را نگاه مي كنم كه كسي به من كمك بدهد ولي هر كس مشغول كار خودش است . آنجا چهره ها متفاوت است . عده اي خندان هستند و به آنها بشارتي داده اند اما گروهي هستند كه غبار تيرگي و ذلت بر چهره ي آنها نشسته است و غمناك هستند .

برهنگي و گرما براي غيرمومنين است . مومني كه در اين دنيا زشتي هايش

ص: 430

را از خودش دور كرده است در آن دنيا زشتي هايش آشكار نمي شود . خوبي ها و اعمال صالح نوري مي شود كه پوشش آنها مي شود . زشتي ها براي كساني است كه در اينجا زشت بوده اند . ابن مسعود مي گويد كه حضرت علي (ع) فرمود : قيامت پنجاه موقف دارد و اوج هر كدام هزار سال است . اولين موقف خروج از قبر و محشر است . در محشر هزارسال نگه داشته مي شوند .انسانها نگه داشته مي شوند تا مومنين بروز پيدا بكنند كه همان داشتن سايه بر سر است . از همان ابتدا ثمره ي مومن بودن مشخص مي شود. بعد مرحله ي دادن عمل است . در اينجا وقتي كارنامه ي قبولي به مومنين مي دهند آنها با افتخار مي گويند : بياييد بخوانيد . اين مرحله هزار سال طول مي كشد در حالي كه گرسنه ، تشنه و پابرهنه هستند . امام مي فرمايد : اگر كسي كه از قبر بر مي خيزد ايمان به خدا و قيامت داشته است ، پيامبر ، رسالت و دستورات او را قبول داشته باشد ، از سختي و گرسنگي نجات پيدا مي كند . جبرئيل به پيامبر گفت كه به قبرستان بقي برويم . جبرئيل بالاي يك قبر صدا زد كه برخيز ، فردي سفيد رو بلند شد و خودش را تكاند . وقتي كه او برخاست ذكر الله اكبر را گفت و گفت : الحمدلله . جبرئيل گفت كه با اذن خدا به قبرت برگرد . باز جبرئيل پيامبر را سر قبر ديگري برد و گفت كه برخيز

ص: 431

. شخصي سياه رويي بلندشد و اولين كلمه اش اي واي بر من و هلاكت بر من بود . جبرئيل گفت : برگرد و او به قبر بازگشت . جبرئيل گفت كه در قيامت مردگان اين طوري از قبور برمي خيزند ، مومنين با چهرهاي نوراني و ذكر خدا ولي كفار با روي سياه و با ذكر وا حسرتا بر مي خيزند . پس عمده ي اضطراب ها براي غير مومنين است . درست است كه نگراني ها و سختي ها در قيامت براي غير مومنين است اما بشرطي كه بتوانيم ايمان خودمان را تا دم مرگ ببريم .كساني بوده اند كه سابقه هايي در علم ، عبادت ، جهاد و جنگ داشته اند ولي سقوط كرده اند . در تاريخ و قرآن داريم افرادي كه عاقبت به خير نشده اند . اولياء خدا هراس داشته اند زيرا خدا به كسي ضمانت نامه نداده است كه تا آخر بماني . خود انسان بايد سعي بكند كه ايمانش را ثابت نگه دارد . وقتي پيامبر به حضرت علي (ع) گفت كه تو شهيد مي شوي ، اولين سوالي كه حضرت پرسيد اين بود كه آيا در هنگام شهادت دين من سالم است ؟ پيامبر گفت : بله و حضرت شكر كرد . حفظ كردن دين سخت نيست . اگر ما حداقل هايي كه خدا مي خواهد انجام بدهيم دين مان را حفظ كرده ايم . اگر كسي يك مرحله را برود ، در مراحل بعدي امدادهاي الهي به سراغ او مي آيد . خدا مي فرمايد : شما تلاش خودتان را بكنيد ما هم دست شما

ص: 432

را مي گيريم . پس دين دار بودن سخت نيست . اگر ما سعي بكنيم خودمان را در مسير الهي قرار بدهيم و در چارچوب زندگي حلال و حرام خدا را رعايت بكنيم ، اگر جايي از دست ما در رفت خدا براي ما كمكي گذاشته است . در زمان امام سجاد (ع) فردي بنام حسن بصري گفت : من تعجب مي كنم با اين همه شيطان و عوامل غفلت و سقوط چطور انسان مي تواند به بهشت برود ؟ امام فرمود : من تعجب مي كنم با اين همه رحمت خدا چطور كسي به جهنم مي رود . خدا به بهانه هاي مختلفي شما را كمك مي كند. مرحوم آيت الله كوهستاني مي فرمودند : من جوري زندگي كرده ام كه در روز قيامت اعضا و جوارح من عليه من شهادت ندهند. مرحوم شيخ مرتضي زاهد در آخر عمر در بستر فوت مي كرد و مي گفت كه دنيا را فوت مي كنم . اين كسي بود كه يك عمر دنيا را فوت مي كرد و به دنيا نچسبيد . اين دنيا بايد به اندازه اي باشد كه انسان بتواند توشه اش را بردارد و خوب زندگي بكند و در چار چوبه ي حلال تفريح داشته باشد . خدا در كنار هر لذت حرام ، لذت حلال را در كنارش گذاشته است . هيچ كدام از واجبات ما سختي طاقت فرسايي ندارد . هر كاري در دين ما به هرج رسيد، دين آنرا از ما نمي خواهد . دين ما آسان گرفته است .

سوال – سوره ي صافات آيات 52 تا 76

ص: 433

را توضيح بفرماييد.

پاسخ – نوح وقتي در سختي قرار گرفت دعا كرد كه خدايا آنهايي كه بايد هدايت مي شدند هدايت شدند و بقيه را روي زمين نگذار . در آيه 75 خدا مي فرمايد: نوح ما را صدا زد. ما چه خوب جواب دهنده هايي هستيم . اين معنايش اين نيست كه هرچه نوح خواست ما همان را به او داديم . يكي از خواسته هاي نوح اين بود كه پسرش كه داشت غرق مي شد نجات پيدا كند. خدا فرزند او را نجات نداد . پس جواب دادن خدا به دعاها الزاما اين نيست كه ما هرچه بخواهيم بشود. خدا مي فرمايد : ما بيش از آن چيزي كه نوح مي خواست به او داديم . او فقط مي خواست از زخم زبان ها ي كفار و از طوفان نجات پيدا كند ولي ما افراد با ايمان او را از سختي نجات داديم . فرزندان او را درزمين گذاشتيم و فرزندان خوب او را تا قيامت در زمين گذاشتيم سلامتي روح در تمام عوالم .

گاهي انسان چيزي را مي خواهد و خدا سه تا چيز ديگر به او مي دهد ، پس ما خيلي گله مند نباشيم . وظيفه ي ما خواستن است و دادن را به خدا بسپاريم .

سوال – در مورد دادن نامه اعمال در صحنه ي محشر توضيحاتي بفرماييد .

پاسخ – اين بحث مورد توجه روايات ما است و در قرآن مكرر به آن اضافه شده است . نامه ي عملي كه به ما مي دهند ( بدست مي دهند كه البته ما در

ص: 434

روايتي نداريم كه نامه را به دست مي دهند چون ما ذهن دنيايي پيدا كرده ايم اين كلمه را مي گوييم) ، در واقع آنرا به ما ارائه و نشان مي دهند. مسلم نامه عمل نوشته ي با كاغذ و قلم نيست . حتي نامه ي عمل مثل فيلم نيست كه در جلوي انسان گذاشته بشود يعني بيرون انسان چيزي باشد كه انسان را نشان بدهد . در واقع در آنجا كل اعمال عمرت را طوري مي بيني مثل اينكه الان داري آنرا انجام مي دهيد . امام صادق (ع) فرمود : وقتي روز قييامتمي شود نامه ي عملش را به او مي دهند و به او مي گويند : بخوان . هيچ لحظه ي از عمرش نيست ،هيچ كلمه اي كه از دهانش خارج شده نيست ،هيچ قدمي كه در زندگي اش برداشته نيست مگر اينكه يادش بيايد و جوري يادش مي آيد مثل اينكه دارد آنرا انجام مي دهد . عده اي در آنجا مي گويند : واي اين چه كتابي است كه ريز و درشت زندگي ما را حساب كرده است ، ما فكر نمي كرديم كه اين قدر دقيق است . خواندن نامه ي عمل يعني تذكر و يادآوري . يعني شما يكجا بر اعمال هشتاد ساله ي خودت احاطه پيدا مي كني .به تعبير قرآن متذكر مي شوند و عملشان را حاضر مي بينند . علي القاعده نامه عمل باز است . قرآن مي فرمايد : نامه ي عمل را مي بيند در حاليكه باز است . يعني هم هشتاد سال عمر را مي بيند و هم اينكه همه آنرا

ص: 435

مي بينند . يكي از رسوايي هاي قيامت همين است . يكي از دعاها اين است كه خدايا ما را رسوا مكن و نامه ي عمل ما را به كسي نشان نده. چيزي كه در نامه ي عمل تاكيد شده اين است كه ريز و درشت حساب شده است و هيچ چيزي فراموش نشده است . بعضي از گناهان براي ما عادي شده است و ما توجه نداريم كه اينها ثبت مي شود . ما بايد به اينها بيشتر دقت كنيم .

در كتاب اصول كافي از امام صادق (ع) داريم كه پيامبر در صحرايي كه هيچ چيزي در آن بود به يارانشان فرمودند كه هيزم جمع كنيد . اصحاب گفتند كه در اينجا هيزمي نيست . پيامبر گفت : بيشتر دقت كنيد . وقتي آنها هيزم جمع كردند . پيامبر فرمود : گناهان هم اين جوري با دقت جمع مي شوند. بترسيد از گناهان كوچكي كه انسان به آن بي اعتنا مي كند. گاهي قسم خوردن به خدا و قرآن تكه كلام شده است و گاهي آنرا بعنوان دروغ حساب مي كنند . گاهي هم غيبت و نگاههاي آلوده براي ما عادي شده است .اين عادي شدن براي ما به اين معنا نيست كه اين براي ما گناه محسوب نمي شود . گاهي دروغ ها ، ناسزاها ، فحش ها و تكه كلامهاي شوخي كه دل مي شكند هم همين طور است . فرمود : هر چيزي يك طالبي دارد . خواهان گناهان كوچك ما ملك ثبت اعمال است كه آنها را مي نويسد . انشاءالله ما نامه ي عمل خودمان را طوري بنويسيم

ص: 436

كه آن ملك هميشه بيكار باشد.

اللهم الرزقنا شفاعة الحسين يوم الورود .

90-09-20

20/9/90

سوال – چشم اندازي از قيامت را ترسيم كنيد .

پاسخ – كل مباحث قيامت در سه مرحله تحقق پيدا مي كند . مرحله ي اول مرحله ي نفخ است ، مرحله ي دوم ورود به عالم محشر و گذراندن مواقف پنجاه گانه ي قيامت است و مرحله ي سوم بحث بهشت و جهنم است .

ما يك چشم اندازي از كل قضايايي كه در قيامت رخ خواهد داد را توضيح مي دهيم . ما در ادبيات ديني با كلمات حشر و نشر ، نامه ي عمل ، حساب و كتاب ، ميزان و شهود روز قيامت ، بهشت و جهنم آشنا هستيم ولي حقيقت اينها براي ما مشخص و روشن نيست . ارتباط اين حودث براي ما روشن نيست .مثلا چه ارتباطي بين نامه ي عمل ، صراط و ميزان است ؟ اينها كاملا بهم ربط دارد . بعلاوه ترتيب حوادث در قيامت هم مهم است . ما يك انسجامي در ذهن درست مي كنيم و يك فهرست اجمالي از اتفاقاتي كه در قيامت خواهيم داشت را در ذهن فهرست مي كنيم . بعد تك تك حوادث را توضيح خواهيم داد . البته اينها در حد فهم ما در دنيا است و تا ما به آن دنيا نرويم اينها براي ما قابل درك نيست .مرحوم نائيني مي گفت كه در خواب استادم مرحوم فشاركي را ديدم و پرسيدم : چه خبر ؟ ايشان فرمود : بدانيد كه شما يك چيزي شنيده ايد و تا ديدن آن فاصله زياد است

ص: 437

. سخت بودن ارتباط حوادث قيامت بخاطر اين است كه ما بطور شفاف در آيات و روايات نداريم كه ترتيب مراحل و منازل را گفته باشند . البته با يك دقتي مي توان ترتيبي بدست آورد .

وقتي نفخ دوم دميده مي شود و همه از قبرها برانگيخته و مبعوث مي شوند اولين اتفاق حشر است حشر يعني جمع . همه در محشر و عرصه ي قيامت جمع مي شوند . تمام انسانها از بدو خلقت تا آخر جهان در صحنه ي عظيم قيامت جمع مي شوند . در عرصه ي محشر اولين اتفاقي كه رخ مي دهد اين است كه نامه ي اعمال هر كس را به او مي دهند . در نامه ي عمل ، تمام اعمال ما در جلوي چشم ما است و گويي داريم آن عمل را انجام مي دهيم . روايت داريم كه گويي شما اعمال چند ساله ات را داري همان موقع انجام مي دهي . حتي شما پلك زدنها و حركت مردمك چشمهايت را در طول عمرت مي بيني . به تعبير قرآن تمام اين اعمال به گردن انسان انداخته مي شود و هركس عهده دار اعمال خودش مي شود . جاي انكار وعذر هم نيست . وقتي اين مرحله جهنم را حاضر مي كنند . به تعبير قرآن جهنم را مي آورند . پيامبر در توصيفي دارند كه صد هزار ملك زمام جهنم را بعهده دارند . جهنم چنان زهيري دارد كه با ديدن جهنم صداي واي نفساني انسانها بلند مي شود . در قرآن حرف زدن جهنم را نقل كرده است . مي فرمايد : هر

ص: 438

چه در من بريزند باز من جاي دارم . همه بايد وارد جهنم بشوند و از آن عبور كنند تا به بهشت برسند . قرآن مي فرمايد : همه بايد به جهنم ورود پيدا بكنند . حالا چطور از جهنم عبور كنند ؟ از طريق صراط . صراط روي جهنم است . در بعضي از روايت مي گويند كه صراط در متن جهنم است نه بالاي جهنم . شما بايد از صراط عبور بكني كه به بهشت برسي و گرماي جهنم هم به شما مي خورد . مواقف پنجاه گانه روي صراط است . نماز ، روزه ، حج ، ولايت ، عمر ، جواني ، مصرف كردن اموال ، صله ي رحم ، حقوق الناس ... مواقف پنجاه گانه وظايفي است كه بر عهده ي مسلمانان است و در آنجا آنها را بررسي مي كنند . پس روي صراط ، اعمال انسان كه در دست اوست مورد بررسي قرار مي گيرد و آنرا با ميزان حق مي سنجند . در روايت داريم كه اين ميزان وجود اميرالمومنين است كه اعمالش خالص بوده است . در اينجا كه قرار است اعمال ما را با ميزان بسنجند شهود و گواهان هم بكار مي آيند . يكي از شاهدان اعمال اعضا و جوارح خود ما هستند . پس آنجا دادگاهي است كه هيچ راه كتمان و عذر آوردن و انكار كردن در آن نيست . اعمال انسان را وقتي مي آورند همه آنرا مي بينند . تعبير قرآن اين است كه اعمالش را انسان مي بيند در حاليكه باز است و مخفي نيست . آن زمان ،

ص: 439

زمان رسوايي است . اگر كسي اعمالش خوب بود وارد ايستگاه بعدي مي شود ولي اگر عملش ناخالصي داشت او را نگه مي دارند كه بيشترين آن هزار سال است . پس فرد بايد روي صراط كه شعاعي از جهنم را در برگرفته است بايستد تا پاك بشود و لايق رفتن به ايستگاه بعدي بشود . اگر اعمالش به اندازه ي هزار سال ايستادن نيست به مقداري در آنجا مي ماند كه پاك بشود و به منزلگاه بعدي برود . اين منزلگاهها براي اين است كه انسان در آنجا پاك بشود تا لايق بهشت بشود . اين ايستگاهها مثل حمام مي ماند كه در اين حمام فردي كه آلوده است ، كيسه اي به تن او مي كشند كه اين كيسه براي بعضي ها درد دارد اما فردي كه پاك است رد مي شود و به ايستگاه بعدي مي رود. داستان صراط ،ايستگاهها و مواقف ، شهود و... براي پاك شدن است و اين براي كساني است كه لياقت رفتن به بهشت را دارند. اگر كسي اصلا لياقت بهشت را ندارد ، او را به اين مسير نمي برند بلكه او را بي حساب و كتاب به جهنم مي برند . كساني كه دشمن خدا و با اهل بيت هستند ، اين مراحل را نمي گذرانند و مستقيم به جهنم مي روند. روايتي از پيامبر در جلد هفت بحارالانوار داريم كه خدا از همه حسابرسي مي كند مگر از مشركين . آنها بي حساب به جهنم مي روند . امام سجاد (ع) مي فرمايد : براي اهل شرك ميزاني نصب نمي شود . آنها را

ص: 440

دسته دسته به جهنم مي برند . براي مومنين كه لياقت بهشت را دارند مراحلي هست . آنهايي كه احتياج به حمام ندارند و اعمال آنها پاك است يكراست به بهشت مي روند و حساب و كتاب ندارند. پيامبر فرمود : گروهي هستند كه بي حساب به بهشت مي روند زيرا خودشان را آلوده نكرده اند . كساني را حسابرسي مي كنند كه در دنيا گناه كرده است و توبه نكرده است . كساني كه توبه كرده اند ، گناهان در نامه ي اعمالشان نوشته نشده است كه بخواهند به آن رسيدگي بكنند . كساني كه مومن هستند و اعتقادات حقه را دارند ولي آلودگي هايي در دنيا داشته اند ، بعد از پاك شدن در منزلگاههاي صراط ، لياقت بهشت را پيدا مي كنند . اگر فردي توبه اش صادقانه باشد در نامه ي اعمالش بجاي گناه ، خوبي مي نويسند . پيامبر فرمود : هر كس دعاي بعد از نماز (تعقيبات مشتركه نماز در ابتداي مفاتيح الجنان : اللهم ان مغفرتك ارجي من عملي و ان رحمتك اوسع من ذنبي اللهم ان كان ذنبي عندك عظيما...) را بخواند خداوند در روز قيامت نامه ي عملش را به خودش هم نشان نمي دهد كه خجالت بكشد . در اين تعقيبات داريم : خدايا مغفرت تو اميدوار كننده تر از اعمال من است ، خدايا رحمت تو وسيع تر از گناه من است ، خدايا عفو تو بيشتر از گناه من است .

سوال – سوره ي يس آيات 13 تا 27 را توضيح بفرماييد .

پاسخ – آيه هجدهم مي فرمايد : (

ص: 441

وقتي خدا پيامبراني را بر قوم انطاكيه مي فرستد آنها با انبياء برخورد كردند و گفتند ) ما فال بد به شما مي زنيم . اگر دست از تبليغ برنداريد شما را سنگسار مي كنيم با بدتر از اين بر سر شما مي آوريم . انبياء گفتند : اين فال بد در خودتان است و اين را به گردن ديگران نيندازيد . شما قوم گناهكار هستيد .

ما انسانها تا مشكلي در زندگي پيش مي آيد ،فوري به بيرون زندگي نگاه مي كنيم و خودمان را نمي بينيم و مي گوييم كه ما را سِحر و جادو كرده اند و بخت ما را بسته اند . اين اشتباه است . انبياء مي گفتند كه فال بد در خودتان است . امام صادق (ع) فرمود : بستگي دارد كه تو با فال بد چطور برخورد ، بكني اگر تو آن را بپذيري و جدي بگيري آن فال هم با تو جدي برخورد مي كند ولي اگر به آن بي اعتنا باشي آن رد مي شود و مي رود . پيامبر فرمود : كفاره ي اين فال ها ، توكل بخداست .

سوال – در ادامه ي چشم انداز قيامت توضيحاتي بفرماييد .

پاسخ – كساني كه از صراط مي گذرند نه مومنين خالص هستند و نه كفار خالص زيرا اين دو گروه بي حساب به بهشت و جهنم مي روند . اين گروه متوسطين هستند يعني مومنيني كه شرايط ايماني را دارند و روي صراط هستند ولي گناهاني دارند كه بايد پاك بشوند . كساني هستند كه سريع از اين مواقف رد مي شوند و پيامبر

ص: 442

فرمود : بعضي از افراد به اندازه ي زمان خواندن يك نماز واجب از صراط رد مي شوند . كساني كه از روي صراط رد مي شوند جهنمي نيستند بلكه دارند از سطح جهنم رد مي شوند و شعاعي از جهنم را درك مي كنند تا پاك بشوند . امام كاظم (ع) فرمود : اگر كسي در اين دنيا از خودش حساب بكشد در قيامت از او حساب نمي كشند . حساب كشيدن براي تطهير است و كسي كه خودش را در اين دنيا پاك كرده است ديگر نيازي به حساب كشيدن از او نيست . انسان بايد اعمالش را حسابرسي بكند ، اگر در اخلاقش اعمال رذيله اي دارد آنرا ترك كند و اگر احتياج به توبه دارد توبه بكند . در اينجا حساب كشيدن راحت 0تر است تا روي پل صراط . آيت الله بروجردي گاهي اوقات عصباني مي شد .ايشان با خودش نذر كرده بود كه اگر بي جهت عصباني بشود يك سال روزه بگيرد تا بتواند اين صفت را برطرف بكند . اين افراد باور كرده بودند كه حساب كشي در اين دنيا راحت تر از قيامت است . پيامبر به سلمان و ابوذر يك درهم داد و گفت كه اين را خرج كنيد . فرداي آنروز پيامبرقيامت عملي برايشان درست كرد . آتشي روشن كردند و ديگي روي آن گذاشتند و سنگي در كنار آتش گذاشتند و به آنها گفتند كه يكي يكي روي اين سنگ بياييد و بگوييد كه يك درهم را چكار كرديد . سلمان روي سنگ رفت و گفت كه من آنرا در راه خدا انفاق كردم

ص: 443

و از روي سنگ پايين پريد . ابوذر روي سنگ ايستاد و گفت كه مقداري از آنرا نان و مقداري از آن را علوفه خريدم و بعد گفت كه سوختم و پايين پريد . پيامبر فرمود : آتش قيامت داغ تر از اين آتش است . ما داريم كه از ضروريات زندگي نمي پرسند ولي از تشريفات حلال زندگي سوال مي كنند .امير المومنين در خطبه ي 82 دارد كه حتي در مورد حلال هم حساب و كتاب دارد . در آنجا مصرف حلال را هم با ميزان مي سنجند . در آنجا توقف سخت است . انسان نبايد دچار تجملات و تشريفات بشود زيرا براي انسان تعلقات مي آورد . انسان بايد اخلاق هاي رذيله را ترك كند و در همين دنيا خودش را تطهير كند . هر كسي به اندازه ي معرفتش بايدحسابرسي انجام بدهد و كار خوب بكند . پيامبر فرمود : به حساب خودتان برسيد قبل از اينكه به حساب شما برسند . اقدام به حسابرسي ارزشمند است . در توقف گاهها و مشكلات آن بحث شفاعت پيش مي آيد . اللهم رزقني شفاعت الحسين يوم ورود .

خدايا عفو تو بزرگتر از گناهان ماست .

90-09-13

13/9/90

در مشك تشنه جرعه ي آبي هنوز هست اما به خيمه ها برسد با كدام دست ؟ برخاست با تلاوت خون بانگ يا اخاه وقتي در كنار درك تو كوه از كمر شكست ، تيري زدند و ساقي مستان ز دست رفت سنگي زدند و كوزه ي لب تشنگان شكست ، شد شعله هاي العطش تشنگان بلند باران تيري روي چشمها نشست ،

ص: 444

ناگاه بانگ ساقي اول بلند شد پيمانه پر كنيد هلا عاشقان مست ، باران مي گرفت و سبوح ها كه پر شدند در موج تشنگي چه صدف ها كه دُر شدند .

سوال – در مورد حوادثي كه بعد از نفخ صور اتفاق مي افتد توضيحاتي بفرماييد .

پاسخ – دوتا نفخ صور توسط حضرت اسرافيل دميده مي شود كه نفخ اول نفخ مرگ است . يا اين نفس رحماني تمام كساني كه در اين عالم هستند و همه ي موجودات اعم از ملائكه و جن مي ميرند . اولين حادثه اي كه بعد از نفخ صور اتفاق مي افتد همان هراس و ترسي است كه درموجودات ايجاد مي شود . جز ده گروه كه از فزع و ترس قيامت در امان هستند ولي بقيه باوحشتي مي ميرند البته كساني هم كه از فزع قيامت در امان هستند هم مي ميرند . حادثه ي بعدي بعد از نفخ اول اين است كه نظام كائنات و عالم ماده بهم مي خورد . وقتي كرات و سيارات ازمدار خارج مي شوند ، برخوردهاي شديدي بين آنها رخ مي دهد و بر كل عالم لرزه اي مي افتد . هنگامي كه خورشيد تاريك مي شود ، ستاره ها مي ريزند يعني اجرام آسماني از بين مي روند . زمين بشدت كوبيده مي شود بصورتي كه كوههاي از جا در مي آيند و به حركت در مي آيند و در اثر كوبيده شدن كوهها مثل پنبه حلاجي شده مي شوند . به اين شكل نظام دنيا برچيده مي شود . در صيحه ي آسماني همه انسانها مي ميرند و

ص: 445

به برزخ مي روند . بعد نفخ صور اول شروع مي شود . در اين نفخ همه ي موجودات عالم مي ميرند . منظور از مُردن جن و ملائك چيست ؟ آيا آنها معدوم مي شوند ؟ به تعبير علامه طباطبايي حقيقت مطلب خيلي براي ما روشن نيست . چيزي كه از قرآن و روايات برمي آيد اين است كه در نفخ اول كه همه مي ميرند يعني وجه ي ظاهري موجودات كه وجه استقلال و بي ربط بودن با خداست فاني مي شود . تمام موجوداتي كه اطراف ما هستند ، با اينكه همه مخلوق خدا هستند و با خدا ارتباط دارند و هستي و كمالاتي كه دارند را از خدا مي گيرند ، وجود و خاصيت هايي دارند . آتش وجودي دارد و خاصيت آن سوزاندن است . غذا وجودي دارد و خاصيت آن سيركنندگي است . ما مي بينيم كه آب رفع عطش مي كند و دوا است كه شفا مي دهد ولي در واقع اين طور نيست . ما مي بينيم كه ديوار يك تكيه گاه است و اين ديورا پشت ما را گرفته است كه به آن تكيه مي دهيم يعني تمام موجودات اين طور نشان مي دهند كه مستقل هستند و متكي به خودشان هستند . حقيقت اين است كه تمام عالم فقر محض است و از خودش چيزي ندارد ، لا حول ولاقوة الا بالله . هيچ چيز كمال وزيبايي و اثر و وجودش براي خودش نيست اما اينها ظهور ندارد و چيزي كه الان در موجودات ظهور دارد . قرآن مي فرمايد : شما فقير هستيد و

ص: 446

چيزي از خودتان نداريد . خدا صمد است . مرحوم ميرداماد استاد مرحوم ملاصدرا نقل مي كند كه در جمعه اي نشسته بودم و ذكر يا غني ( اي بي نياز ) و يا مغني ( اي بي نياز كننده ) مي گفتم . يك مرتبه ديدم تمام عالم وجود مي گويند يا غني نو يا مغني . اين براي فردي كه صاحب چشم بود لحظه اي نمود پيدا كرد . پس در نفخ اول وجه ظاهري از بين مي رود . در نفخ دوم چهره ي ديگر موجودات نمود پيدا مي كند . نفخ دوم احيا موجودات بصورت چهره ي واقعي شان است . چيزي كه الان ظهور ندارد ظهور پيدا مي كند. پس نفخ دوم همان حيات اول نيست و باطن موجودات است . زمين و آسمان جور ديگري مي شود و خدا نما بودن همه موجودات نشان داده مي شود . بعد شما مي بينيد كه زمين و آسمان و درخت و ... همه ذكر مي گويند . الان شما ذكر موجودات را نمي شنويد ولي در آن موقع كه باطن موجودات ظاهر بشود شما مي بينيد كه همه خدانما هستند و ذكر مي گويند . البته الان هم اين طور هستند ولي چشم مي خواهد كه بتواند اينها را ببيند . آيت الله كاشي كه استاد آيت الله بروجردي و آيت الله قوچاني بود . يكي از طلبه هايي كه در محضر آيت الله كاشي بود گفت كه شبي از كنار اتاق استادم رد شدم و يك لحظه متوجه شدم كه ايشان در سجده ذكر مي گويد و يك مرتبه ديدم

ص: 447

كه تمام عالم ذكر مي گويد . چون اولين بار بود كه گوشم اين را شنيده بود وحشتي به من دست داد ولي لذتي هم به من دست داد . فردا صبح به آيت الله كاشي گفتم كه من شنيدم كه همه ي عالم ذكر مي گفتند . ايشان فرمودند : ذكر گفتن عالم كه تعجب ندارد ، تعجب اين است كه گوش شما باز شده است . پس در نفخ دوم موجودات با باطن به محضر قيامت مي آيند و اولين اثر نفخ دوم اين است كه همه با چهره خدانما به عرصه ي محشر مي آيند . در قيامت كه همه جمع مي شوند و روز جمع است و در آن روز همه احساس غبن مي كنند و آن روز ، روز تغابن است اما نظام قيامت فردي است . نظام برزخ و قيامت فردي است . داريم كه همه شما تنها مي آييد . در قيامت همه جمع مي شوند ولي كسي به كسي كمك نمي كند و زندگي اجتماعي نيست . در آنجا هر كس ميهمان اعمال و اخلاق خودش است . از اين جهت نظام آخرت فردي است حتي اگر با جمع هم همراه باشيم اما كسي به كسي كمك نمي دهد و كاري ندارد . فرد يك حشري با امام ، رهبر و كساني كه در دنيا از آنها تبعيت مي كرد دارد زيرا از نظر سرنوشت با هم شريك هستند و با هم محشور مي شوند . تيپ ها و گروهها در كنار هم قرار مي گيرند . كساني كه در دنيا طرفدار امام حق يا باطل بودند

ص: 448

با آنها محشور مي شوند . مولوي مي گويد : ذره ذره كاندر اين ارض و سماست جنس خود را همچو كاه و كهرباست نوريان مر نوريان را جاذبند ناريان مر ناريان را طالبند . پس هر كسي به سمت هم سنخ خودش مي رود . زيرا كسي كه از رهبري تبعيت كرده است يك سنخيتي بين محب و محبوب برقرار شده است كه باعث شده اينها يك تيپ را تشكيل بدهند . در واقع آن پيشوا و محبوب ، جزئي از هويت ما مي شود . شخصي وقت ظهر نزد پيامبر آمد و پرسيد قيامت چه وقت برپا مي شود . پيامبر نماز را خواندند . بعد پيامبر به آن فرد فرمودند : تو براي قيامت چه چيزي آماده كرده اي ؟ او گفت كه من خيلي اعمال ندارم و اهل مستحبات نيستم ولي خدا و رسول را دوست دارم . پيامبر فرمود :هر كسي با محبوبش همراه است . كسي كه دل من را برده است كم كم جزئي از وجود من مي شود . فرهنگ ، اخلاق و رفتار محبوب جزئي از هويت محب مي شود . امام رضا (ع) فرمود : اگر كسي هر چيزي را دوست داشته باشد با او محشور مي شود حتي اگر سنگي باشد . يكي از دوستان رجبعلي خياط مي گويد كه ما منزل را عوض كرديم و ميزي در اين منزل جديد جا نشد . در هنگام نماز ، اين ميز در ذهن من بود كه آنرا جايي جاي بدهم . بعد از نماز رجبعلي خياط به او گفت كه اين چيست كه من در

ص: 449

گوشه ي دلت مي بينم . من گفتم : ميزي در اتاق جا نشدم و من آنرا در دلم جاي دادم . اينها هستم كه تعلقات قلبي انسان را مي سازند . گاهي انسان به انگشتر كه سنگي بيش نيست چنان دل مي بندد كه سليمان به ملكش دل نمي بندد . پس لازم نيست كه ما براي دل بستن يك ثروت انبوه داشته باشيم . گاهي انسان به تسبيح خودش دل مي بندد . محشور شدن هر فردي با امام و محبوبش است . هزار سال از شهادت اباعبدالله مي گذرد ولي اين سوز در مومنين هنوز از بين نرفته است و ما بايد خدا را شكر بكنيم . پيامبر فرمود : سوزي از شهادت حسين در قلب مومن است كه خنك نمي شود . كسي كه اين سوز را دارد نشانه ي ايمان او است . ائمه اول محرم غمناك مي شدند . امام رضا (ع) مي فرمود : از اول محرم غم بر پدرم غالب مي شد تا روز عاشورا . امام زمان (عج) در مرم چنان عزادار است كه در زيارت ناحيه مي فرمايد : صبح و شب بر تو گريه مي كنم .اگر اشك چشم من خشك شدن خون گريه مي كنم . پس هر كس سوز بيشتري دارد شباهت بيشتري با امام خودش دارد و طبيعي است كه اين پيوندها باعث محشور شدن با هم مي شوند .

سوال – آيات آخر سوره سبأ و اول سوره ي فاطر را توضيح بفرماييد .

پاسخ – آيه دوم سوره فاطر مي فرمايد: اگر خدا در رحمتي را به سوي

ص: 450

فردي باز كند ، ديگر كسي نمي تواند آنرا ببندد و اگر دري بسته بشود كسي نمي تواند آنرا باز بكند . دادن يا محروميت تحت دو تا اسم است .يكي اينكه خدا عزيز است و كسي نمي تواند بر آن غالب بشود و ديگر اينكه كار خدا حكيمانه است . اين حكيمانه بودن بدون ارتباط با اعمال ما نيست . يعني ما هستيم كه ظرفي فراهم مي كنيم كه خدا به ما مي دهد . و ما خودمان هستيم كه مي توانيم خودمان را محروم كنيم . وقتي كسي لياقت را ازخودش سلب كرد رحمت از او گرفته مي شود و اين حكيمانه است . پس دادن يا پس گرفتن خدا مستبدانه نيست زيرا او حكيم است .

سوال – در ادامه اتفاقاتي كه بعد از نفخ صور مي افتد توضيحاتي بفرماييد .

پاسخ – پيامبر فرمود : يكي از چشمهايي كه در آخرت خندان است چشمي است كه بر حسين گريه كند . او خوشحال و مسرور است . پس دراين شبها بايد بگرييم .مرحوم ملكي تبريزي در كتاب المراقبات مي گويد : من فرزند خردسالي داشتم كه در ايام محرم خودبخود محزون مي شد و حتي غذاي او كم مي شد. مومنين در روز عاشورا مي توانند سنخيت خودشان را دريابند . كسي كه مي خواهد در عزاداري و مراسم عاشورا باشد سنخيت دارد ولي اين سنخيت درجاتي دارد . امام صادق (ع) به يكي از اصحابشان فرمود : جدم اباعبدالله حسين را زيارت مي كني ؟ گفت : من خيلي نمي توانم زيرا خطرناك است . امام فرمود : مصيبت هاي

ص: 451

جدم را ياد مي كني ؟ گفت : بله . گاهي بخاطر مصيبت هاي آن حضرت كاملا بهم مي ريزم و اهل و عيال هم متوجه ي اين مطلب مي شوند . اما فرمود : تو از شيعيان ما هستي . تو از كساني هستي كه آنجايي كه ما در امنيت هستيم تو هم در امنيت هستي و آنجايي كه ما خوف داريم تو هم خوف داري . وقتي در قيامت ائمه امنيت دارند شيعيان و كساني كه با آنها سنخيت دارند در امنيت هستند . شخصي از انصار نزد پيامبر آمد و گفت كه من بقدري شما را دوست دارم كه وفتي شما را نمي بينم دل تنگ مي شوم و دوست دارم كه يك جوري شما را ببينم و ناراحتي من از اين است كه وقتي شما را در اعلي عليين مي برند من را به آنجا نمي برند و من شما را نمي بينم . پيامبر فرمود : اگر كسي تابع خدا و رسول باشد روز قيامت با اينكه او از دسته ي آل الله نيست ولي او را به انبياء ، صديقين ، شهدا و صالحين ملحق مي كنند .

سوال – در مورد كساني كه در روز قيامت از هول و ترس در امان هستند توضيحاتي بفرماييد .

پاسخ – كساني كه صحنه ي شهوت و حرامي برايشان پيش مي آيد و از آن دست مي كشند از كساني هستند كه از هول و ترس قيامت در امان هستند . دسته ي دوم كساني هستند كه آتش خشم خودشان را مهار مي كنند .دسته ي سوم كساني هستند كه به

ص: 452

سالخورده ها تكريم و احترام مي كنند . دسته ي چهارم كساني كه گره گشا و خدمت رسان به مومنين باشند . دسته پنجم كساني كه در نمازهايشان سوره ي والعصر يا دخان را مي خوانند و كساني كه سوره ي يوسف را در شب مي خوانند . دسته ي ششم كساني هستند كه سر قبر مومنين هفت مرتبه انا انزلناه را مي خوانند . دسته ي هفتم كساني هستند كه شبي در راه خدا بيدار بمانند يا اشكي براي حسين بريزند .

سوال – در مورد علي اكبر امام حسين (ع) توضيحاتي بفرماييد .

پاسخ – در زيارت ناحيه داريم كه سلام بر اولين كشته و شهيد از نسل اهل بيت . وقتي همه ي افراد امام حسين (ع) به ميدان رفتند ، اولين فردي كه از خاندان امام به ميدان رفتند حضرت علي اكبر بود. امام حضرت علي اكبر را بسيار دوست داشت ولي تا ايشان اجازه ي ميدان گرفتند امام به او اجازه داد . عاطفه هاي اهل بيت به فرزندانشان بيشتر از افراد عادي است ولي اين تعلق ايجاد نمي كند كه باعث مانع بشود . وقتي حضرت علي اكبر به ميدان رفت امام بلند بلند پشت سر ايشان گريه كرد . فرمود : خدا قطع بكند نسل تو را كه نسل من را قطع كردي . ما كسي را فرستاديم كه شبيه پيامبر بود و هر وقت ما دلمان براي پيامبر تنگ مي شد به اونگاه مي كرديم هم چهره و اخلاقش شبيه پيامبر بود . شيخ جعفر شوشتري فرمود : امام حسين (ع) در روز عاشورا هم مسموم

ص: 453

شد ، هم شهيد شد و هم مُرد . مسموم شدن ايشان وقتي بود كه تير سمي هرمله به سينه ي امام نشست . شهيد شدن امام وقتي بود كه از اسب به زير افتاد . امام وقتي مُرد كه صورتش را بر صورت خوني علي اكبر گذاشت . امام فرمود : خاك بر دنيايي كه تو در آن نباشي .

90-09-07

7/9/90

باران مي گرفت و به ساغر چه حاجت است ديگر به آب زمرمه و كوثر چه حاجت است ، آوازه ي شفاعت ما رستخيز شد در ما قيامتي است به محشر چه حاجت است ، كي اعتنا به نيزه و شمشير مي كنيم ما كشته ي توايم به خنجر چه حاجت است ، بي سر دوباره مي گذريم از پل صراط تا ما با آن سريم بر اين سر چه حاجت است ، بسيار آمدند و فراوان نيامدند من لشكرم خداست به لشكر چه حاجت است ، بنشين به پاي منبر من نوحه خوان بخوان تا نيزه ها به پاست به منبر چه حاجت است ، در خلوت نماز چو تحت الهنك كنم راز غدير گويم و شرح فدك كنم .

سوال – در مورد ده گروه كه از فزع و ترس قيامت در امان هستند توضيحاتي بفرماييد .

پاسخ – در روايات به تفضيل بيان شده است كه ده گروه هستند كه از فزع روز قيامت در امان هستند . گروه اول ائمه ي معصومين و انبياء الهي و كساني كه تحت ولايت معصومين الهي هستند . داريم كه اگر كسي در ولايت اميرالمومنين وارد بشود از عذاب در امان

ص: 454

است . گروه دوم كساني هستند پيامبر فرمود : هر چشمي در روز قيامت ترسان و گريان است مگر سه چشم كه خندان است : يكي چشمي كه گريه براي ترس از خدا داشته است . مثل گريه ي ايام محرم كه خدا اين گريه را دوست دارد و قطعا اين گريه قرب مي آورد . براي انبياء الهي گذشته روضه ي امام حسين (ع) توسط جبرئيل خوانده مي شد و آنها اشك مي ريختند و اين گريه ريشه ي گناهان را مي سوزاند . كسي كه مال حرامي مي خورد يا نگاه حرامي مي كند يا چيز حرامي گوش مي كند ، اينها ظاهر گناه است . اين گناهان ريشه دردرون ما دارد. احتمالا يك خشمي ، يك شهوتي در درون ما جنبيده شده و تصميم گناه گرفته شد و رفتار گناه آلود انجام گرفته است . پس آلودگي ها در باطن ماست . از آن طرف كسي كه گريه مي كند ظاهرش اشكي است كه از چشم سرازير مي شود اما در باطن فرد يك اتفاقي افتاده است كه نمود ظاهري آن اشك است . آن اتفاقي كه افتاده حسنه ي زيبايي است و يك پيوندي با اباعبدالله است كه حسنه ي دروني است كه ريشه ش گناه را پاك مي كند . اين چشم مي تواند در اين دنيا گريان و در آن دنيا خندان باشد. دومين چشم ، پيامبر فرمود : چشمي كه از حرام چشم بپوشد و بتواند چشمش را از حرام پُر نكند . سومين چشمي كه در قيامت خندان است چشمي است كه شبي را در راه خدا

ص: 455

بيدار باشد. خوشا به حال افرادي كه شغل هايي دارند كه در راه خدا بيدار هستند مثل دكتر ، پرستار و مرزبانان .يعني كسي كه سحر را درك مي كند ، پدر و مادري كه براي بچه هايشان بيداري مي كشند و كسي كه براي تحصيل علم يا عبادت بيدار است . خدا اين كارها را دوست دارد. گروه سوم كه از فزع قيامت در امان هستند كساني هستند كه به پيرها و سالخورده ها احترام مي گذارند . انسان فكر مي كند كه بايد كار عجيب و غريبي انجام بدهد تا از فزع روز قيامت در امان باشد يا يك رياضتي بكشد ولي با كارهاي كوچك هم مي شود انسان از هول روز قيامت در امان بماند . پيامبر در جلد اصول دو م كافي مي فرمايد : كسي كه مقام يك بزرگتري را به خاطر سنش حفظ بكند و به او احترام بگذارد خدا او را را فزع روز قيامت در امان مي دارد. اين تجليل خداست . كسي كه نمي تواند به بزرگتري احترام بگذارد ، نمي تواند به بزرگتر بزرگترها هم احترام بگذارد . كسي كه به بزرگتر احترام مي گذارد مي تواند به خداي الله هم احترام بگذارد . پيامبر مي فرمايد : بزرگتر ها بركت خانواده هستند . با احترام گذاشتن به بزرگترها در خانواده امنيتي ايجاد مي شود . اگر در خانواده احترام بزرگترها حفظ نشود سنگ روي سنگ بند نمي شود . وقتي حرمت ها زير پا گذاشته بشود صميميت و صفا از خانواده ها بيرون مي رود و هر كسي احساس ناامني مي كند ولي اگر

ص: 456

در خانواده حرمت ها حفظ بشود امنيت روحي و رواني در خانواده ها و به تبع آن در جامعه ايجاد مي شود. شما كه در اينجا امنيت كاشته اي در روز قيامت امنيت برداشت مي كني . روز قيامت ثمره ي اعمال ما و بازتاب خود اعمال ماست . اگر ما به اين توصيه ي ديني عمل كنيم ، صداي مان را روي پدر و مادر و بزرگترها بلند نكنيم ، از آنها مشورت بخواهيم ( روايت داريم كه پير در خانه مثل نبي است ) ، از آنها جلوتر نيفتيم و از آنها مراقبت بكنيم پير ديگر احساس ناامني نمي كند و احساس مي كند كه موقعيتي دارد . بعد اين فرهنگ به نسل بعد منتقل مي شود . روايت داريم : شما به بزرگترهاي تان احترام بگذاريد و كوچكترها به شما احترام مي گذارند . ابراهيم بن شعيب خدمت امام صادق (ع) رسيد و گفت كه من پدر پير و سالخورده اي دارم كه او را روي دوشم مي گذارم و كارهايش را انجام مي دهم اين چطور است ؟ امام فرمود: اگر مي تواني عهده دار كارهاي او بشوي دريع نكن و حتي لقمه در دهان آن بگذار . اين كار تو در روز قيامت سپري در برابر آتش براي تو مي شود . زكرياي ابراهيم مسيحي بود . او مسلمان شد و در زمان حج خدمت امام صادق (ع) رسيد و گفت كه پدر و مادر من هنوز مسيحي هستند . مادرم نابينا است و احتياج به رسيدگي دارد .آيا من مي توانم با آنها هم غذا بشوم ؟ امام پرسيد

ص: 457

: آيا آنها گوشت خوك مصرف مي كنند ؟ گفت : خير . امام فرمود : با آنها باش و اگر آنها از دنيا رفتند تمام كارهاي آنها را خودت انجام بده. او پيش آنها برگشت و عجيب به مادرش محبت مي كرد . و همه ي كارها او را انجام مي داد . مادرش متوجه تغيير رفتار او شد و از او سوال كرد . او گفت كه مسلمان شده است و اين توصيه پيامبر است و مادرش گفت كه تو خوب ديني انتخاب كرده اي و من هم مي خواهم مسلمان بشوم و بعد مسلمان شد و فورت كرد . البته بزرگترها هم بايد حرمت خودشان را حفظ كنند و كاري كنند كه كوچكترها بتوانند به آنها احترام بگذارند . بزرگترها با نيش زدن ، توقعات زيادي ، تحمل نكردن و دخالت بيجا كردن باعث مي شوند كه كوچكترها خسته بشوند و طاقت نياورند و بي احترامي صورت بگيرد . چهارمين دسته كساني هستند كه بر خواندن سوره هايي مداومت دارند . كساني كه سوره ي والعصر و دخان را در نمازهايشان بخوانند در امان هستند . خواندن سوره ي يوسف و خواندن سوره ي احقاف در روز يا شب جمعه هم اين خاصيت را دارد . پنجمين دسته كساني هستند كه در مكه يا مدينه از دنيا بروند بخصوص اگر در مكه دفن بشود كه بلد امن الهي است . از دنيا رفتن در جايي به اختيار فرد نيست . اين يك تفضلي است كه اگر شرايط حداقلي براي مومن بودن را داشته باشد ، اين مي تواند به فرد كمك كند

ص: 458

و اِلا اگر فرد اصلا مومن نباشد اگر در مكه هم بميرد كمكي به او نمي كند . ششم كسي كه فحشا يا شهوت حرامي براي او پيش بيايد و بتواند آنرا مهار كند از فزع روز قيامت در امان است . داريم : كسي كه صحنه ي حرامي براي او پيش بيايد و بخاطر خدا از آن چشم پوشي كند از فزع روز قيامت ايمن مي باشد . رجبعلي خياط مي گويد كه اگر خدا به من التفاتي كرد بخاطر اين بود كه در جواني صحنه اي مثل حضرت يوسف براي من پيش آمد و همانجا با خدا معامله كردم و گفتم كه خدايا من بخاطر تو از اين لذت حرام مي گذرم و تو هم من را تربيت كن. و فرار كردم . از آن موقع چشمم باز شد . هفتمين گروهي كه از فزع روز قيامت در امان هستند كساني هستند كه صحنه ي غضب و عصبانيت برايشان پيش بيايد و آنرا كنترل كنند زيرا در عصبانيت ها است كه غيبت و تهمت و فحش زده مي شود . انسان قبل از اينكه به سمت عصبانيت برود بايد آنرا كنترل كند زيرا موقع عصبانيت كنترل كردن آن خيلي مشكل است . آتش عصبانيت شعبه اي از جهنم است . اگر كسي بتواند خودش را در هنگام عصبانيت كنترل كند خودش را از عصبانيت نجات داده است . امام كاظم (ع) مي فرمايد : كسي كه خشم خودش را فرو ببرد در حالي كه توانايي آنرا دارد ، در روز قيامت خدا دل اين فرد را از ايمان و امنيت پر مي كند

ص: 459

. كنترل غضب كار سختي است ولي شدني است و احتياج به تمرين دارد . حاج احمد خوانساري عظمت و عصمت بالايي داشت . يكي از خصوصيات ايشان همان فرو بردن خشمش بود. بعضي ها به ايشان فحش مي دادند . يك روز فردي به ايشان فحش داد و ايشان هيچي نگفتند . هنگام نماز ايشان گفتند كه شما اجازه مي دهي كه بروم نمازم را بخوانم . فرد خجالت كشيد و معذرت خواهي كرد .

سوال – سوره سبا آيات 1 تا 7 را توضيح بفرماييد .

پاسخ – در آيه سوم مي فرمايد : كافران مي گويند كه قيامتي در كار نيست و دليلي هم نمي آورند . پيامبر بگو به پروردگارم قسم خواهد آمد پروردگاري كه علم غيب دارد و با اين پشتوانه قيامت را بپا مي كند. يك ذره اي در آسمان و زمين از علم خدا پنهان نيست و كوچكتر از اين و بزرگتر هم پنهان نيست وهمه ي اينها در كتاب مبين و لوح محفوظ جمع است .

سوال – در ادامه ده گروهي كه از فزع قيامت در امان هستند توضيحاتي بفرماييد .

پاسخ – گروه هشتم كساني هستند كه اهل خدمت رساني به ديگران هستند و كار راه انداز هستند . امام كاظم (ع) مي فرمايد : خدا در زمين بندگاني دارد كه سعي دارند كار مردم را راه بيندازند ، اينها در روز قيامت در امان هستند . وقتي من كسي را خوشحال بكنم خدا آن روز من را خوشحال مي كند . سرور ايجاد كردن در قلب مومنين تاكيد شده است و حقيقت ادخال

ص: 460

سرور كار راه انداختن مردم است و اصل صله ي رحم هم همين است . ما معمولا صله ي رحم را به ديد و بازديد مي گيريم اما صله ي رحم فقط ديد و بازديد نيست بلكه صله ي رحم بازديد همراه با كار راه انداختن است . اگر كسي فقط ديد و بازديد را انجام بدهد ، صله ي رحم اصلي را انجام نداده است . پس بخش مهم صله ي رحم كار راه انداختن و خوشحال كردن مومن است . در جلد 74 بحارالانوار داريم كه امام صادق مي فرمايد : هنگامي كه خدا روح مومن را قبض مي كند ، دو تا ملكي كه مراقب او بودند به آسمان مي روند و مي گويند كه او بنده ي خوبي بود . دراطاعت تو سريع بود و در معصيت تو كند بود. حالا كه روح او را قبض كرده اي به ما چه امري داري ؟ خدا مي فرمايد : به زمين برويد و در كنار قبر او باشيد و تا قيامت ذكر بگوييد و اين تسبيح ها به پاي او نوشته بشود. امام فرمود : وقتي در روز قيامت خدا اين مومن را برانگيخت يك صورت مثالي همراه آن مومن مي شود و در جلوي او حركت مي كند . هر جا مومن هول وترسي از قيامت را مي بيند ، آن صورت مثالي مي گويد كه نترس غصه نخور الان چيزي از خدا به تو مي رسد كه خوشحال مي شوي و او را دل داري مي دهد . تا وقتي مومن در عرصه ي قيامت اين مراحل را طي مي

ص: 461

كند و در پيشگاه عظمت الهي قرار مي گيرد . خداوند اعمالش را به آساني حساب مي كند و دستور مي دهد او را به بهشت ببرند . مومن به صورت مثالي مي گويد كه خدا به تو خير بدهي كه اين قدر به من كمك دادي و ترس من را ريختي و من را شاد كردي ، تو كه هستي ؟ صورت مثالي مي گويد كه من آن خوشحالي هستم كه تو در قلب مومن انداختي و گره اي از مومن باز كردي . اين تجسم اعمال خودماست . يعني همان سروري كه ايجاد كرديم و اين باعث مي شود كه هول و ترس قيامت به شادي تبديل بشود. ما بايد از اين همه رحمت خدا چيزي جمع كنيم و كاسه ي خودمان را وارونه نگيريم . مرحوم محدث نوري استاد آقا شيخ عباس قمي مي فرمايد كه من در بين اعمال مستحبي بعد از زيارت عاشورا عملي را به ارزشمندي حاجت مومني را برآورده كردن نديدم . به عارفي گفتند كه اگر در دنيا يك ساعت بيشتر وقت نداشته باشي چكار مي كني ؟ او گفت : من دم در مي نشينم كه اگر مومني كاري داشت كار او را راه مي اندازم . بعضي مواقع حضرت علي (ع) در سر ظهر به بيرون دارالعماره مي نشست تا كسي حتي به مقدار كمي معطل نشود و حضرت كارش را راه بيندازد . دسته ي نهم كه از هول قيامت در امان هستند كساني هستند كه بر سر قبر مومني برود و هفت تا انا انزلناه بخواند و اين روايت از امام رضا (ع)

ص: 462

است . زيرا با اين كار براي مومن امنيتي ايجاد كرده ايم و در آنجا در امان هستيم . دهمين دسته كساني هستند كه بجاي كينه جويي با مردم عيب را در خودش پيدا بكند و انگشت اتهام را در مشكلات به سمت مردم نبرد . پيامبر فرمود : اگر كسي نفس خودش را دشمن بداند در قيامت در امان است زيرا فضاي جامعه را ناامن نكرده است .

90-09-06

6/9/90

دل اين سوره فجر پشت اين صبح مبين به تفاسير نگاه تو اگر گرم نبود ، شب ظلماني يخبندان را هيچ از قالب تكرار زدن شرم نبود ، آه اي عالم رباني عشق در كتابي ابدي شرح منظومه ي بيداري ما را بنويس .

سوال – در مورد نفخ صور و آثار آن توضيحاتي بفرماييد .

پاسخ – شروع قيامت با صيحه و فرياد كوبنده اي است . كساني كه در عالم دنيا بسر مي برند با اين صيحه وارد برزخ بشوند و بعد از آن دو تا نفخ توسط حضرت اسرافيل صورت مي گيرد . نفخ اول نفخ مرگ است و كساني كه در عالم بالا هستند مثل ملائك فاني مي شوند و نفخ دوم كه پس از مدتي صورت خواهد گرفت نفخ حيات است كه موجودات مجدد زنده مي شوند و وارد قيامت مي شوند . اولين اثري كه در نفخ اول رخ مي دهد فزع و ترس بسيار شديدي است كه همه را در بر مي گيرد به جز يك عده . قرآن مي فرمايد : همه به فزع مي افتند جز يك عده . شيخ مفيد در كتاب ارشاد نقل

ص: 463

كرده است كه وقتي پيامبر از جنگ تبوك بر مي گشتند ، به يكي از سران كفر كه خيلي به شجاعت معروف بود گفت كه اسلام بياور تا تو در بزرگترين ترس ها در امان باشي . او با قلدري گفت كه من از چيزي نمي ترسم . پيامبر فرمود : تو نمي داني چه اتفاقي خواهد افتاد . همه با نفخ اول صور مي ميرند و با نخ دوم صور همه زنده مي شوند ، آسمان و كوهها به حركت در مي آيند و منهدم مي شوند و در آن روزه همه در فكر خويش هستند . تو در آن روز چكار مي كني ؟ او گفت : اين چيزهاي جديدي كه مي شنوم ترسناك است و همانجا با عده اي كه همراهش بودند به اسلام ايمان آورد . در آن روز اگر كسي در پناه خدا نباشد قطعا كم خواهد آورد . حضرت علي (ع) مناجاتي بنام مناجات مسجد كوفه دارد. خوب است كه گاهي اين مناجات در خلوت قبرستان خوانده بشود و خوب است كه به معاني آن توجه بشود . بعضي از دعاهاي آنرا مي توان در قنوت و سجده نماز خواند . حضرت مي فرمايد: خدايا من از تو پناه و ايمني مي خواهم براي روزي كه هيچ چيز به درد نمي خورد نه مال و نه فرزندان ، سرمايه ي انسان قلب بدون شرك است كه مي تواند به خدا ارائه بدهد ، خدايا از تو امان مي طلبم از آن روزي كه ظالم آنچنان دو دست خودش را از پشيماني به دندان مي گيرد و مي گويد كه

ص: 464

اي كاش با رسول خدا همگامي مي كردم و از او عقب نمي افتم ، خدايا از تو پناه مي خواهم از آن روزي كه مجرمين را با چهره شان مي شناسند موي پيشاني يا پاهاي او را مي كشند و مي برند . (كسي كه در فكرش گناه مي كرده او را از موي پيشاني مي گيرند وكسي كه با پا گناه كرده او را از پا مي گيرند .) ، خدايا از تو امان مي طلبم از آنروزي كه هيچ پدري از فرزندش حمايت نمي كند و هيچ فرزندي به درد پدرش نمي خورد ، وعده ي خدا حق است خدايا از تو ايمني مي طلبم از آن روزي كه معذرت خواهي ظالم به دردش نمي خورد ( در دنيا انسان مي توانست معذرت خواهي بكند و خدا او را مي بخشيد ولي در آن دنيا معذرت خواهي رشدي براي انسان ندارد ) آن موقع فقط عاقبت بد است كه شامل انساني مي شود كه در اين دنيا از خدا معذرت نخواسته است ، خدايا از تو ايمني مي خواهم از آن روزي كه هيچ كسي مال كسي نيست و خدا مالك همه چيز است ( البته الان هم خدا مالك همه چيز است ولي ظهوري ندارد و انسان فكر مي كند كه خودش مالك است) ، خدايا از تو امان مي طلبم از روزي كه هر كسي عزيزاني داشته از آن فراري است (يكي از اين جهت كه نبيند كه خجالت بكشد و يكي از اين جهت كه هركس مشغول كار خودش است ) هر كس مشغول خودش است ، در آن

ص: 465

روز نه تنها از عزيزانش فرار مي كند بلكه مي خواهد آنها را گِرو بگذارد تا خودش خلاص بشود زيرا گرفتاري شديد است و انسان مي خواهد خودش را نجات بدهد . فراز بعدي اين دنيا مولاي يا مولا است . در اين فراز حضرت مي فرمايد كه تو مولا هستي و من عبد هستم و من مشمول بخشش تو هستم زيرا تو بزرگ هستي و اگر قرار است كه كسي ببخشد تو بايد بر من ببخشي زيرا تو غني هستي و من فقير هستم ، خدايا اگر قرار باشد كه كسي بر كسي ترحم كند تو هستي كه بايد به من كمك بدهي ، تو راهنما هستي و من سرگردان ، راه بلد بايد به سرگردان كمك بدهد و من چيزي از خودم ندارم . ما در قرآن داريم كه عده اي از اين هول و اضطراب قيامت در امان هستند . ترس بزرگ آنها را محزون نمي كند و آنها خوش هستند . در روايات ما گفته شده كه ده گروه هستند كه از آن فزع اكبر درامان هستند . دسته ي اول معصومين و كساني كه در پرتوي معصومين و تحت ولايت معصومين زندگي شان را سپري كرده اند . اگر معصومين به آرامش مطلق رسيده اند بخاطر اين است كه به خدا وصل شده اند و هيچ چيز آنها را نگران نمي كند . قرآن مي فرمايد : كساني كه مومن هستند و عمل هم انجام داده اند كه در ايمان وعملشان شرك نيستند ، اين افراد امنيت دارند . امام حسين (ع) در روز عاشورا همه ي عالم مضطرب بودند

ص: 466

كه ولي خدا را آن طور به شهادت مي رسانند . در زيارت اول رجب زيارت امام حسين (ع) داريم : من شهادت مي دهم كه در خون شما پايه هاي عرش خدا لرزيد و مضطراب شد و تمام مخلوقات آسمان و زمني بر شما گريه كردند ، ساكنين آسمان و درياها و بيابان ها . نير تبريزي در ديوان آتشكده مي گويد : اي در غم تو ارض و سماء خون گريسته ماهي به آب و وحش به هامون گريسته ، جعفر آقاي مجتهدي وقتي به اين شعر رسيده بود گفت : يا اباعبدالله من مي دانم تمام عالم در مصيبت تو گريستند ولي من مي خواهم گريه عالم را ببينم . به ايشان صحنه اي نشان دادند كه تمام عالم يك چشم گرياني براي اباعبدالله در عاشورا دارد . محتشم كاشاني مي گويد: در بارگاه قدس كه جاي ملال نيست سرهاي قدسيان همه بر زانوي غم است . وقتي محتشم به اين مصرع رسيد : گرچه از ملال بري ذات ذوالجلال ،ديگر نتوانست قسمت دوم را بگويد . چه چيزي بگويد كه جسارت به خدا نباشد . خدا بري از ملال است و نتوانست مصرع دوم را بگويد . او خوابيد و در خواب مصرع دوم را به او الهام كردند . بگو: او در دل است و هيچ دلي نيست بي ملال . در روز عاشورا كه همه مضطرب بودند يك دلي بود كه آرام بود و خطاب يا ايتها النفس المطمئنه ارجعي .... بود . ( آخر سوره ي فجر ) اين نفس آرام متلاطم نمي شود حتي در روز قيامت

ص: 467

. وقتي حضرت ابراهيم را در كوه آتش پرتاب مي كردند ، روايت داريم كه جبرئيل بر او نازل شد و گفت كه تو حاجتي داري ؟ ابراهيم گفت : من به تو احتياجي ندارم ولي به خداي خودم خيلي حاجت دارم و خدا مي داند كه من چه مي خواهم . معصوم و ولي خدا كسي است كه خدا و قدرت او را باور كرده است ، لاحول و لاقوه الا بالله را باوركرده است و باور كرده كه يك برگ بدون قدرت خدا از درخت نمي افتد . بخاطر همين راحت خودش را به خدا مي سپارد و متلاطم نمي شود . كساني كه در تحت ولايت ولي خدا هم هستند از هول قيامت در امان هستند . تحت ولايت معصوم بودن يعني اينكه چارچوب زندگي انسان با معيارهايي كه آنها داده اند تنظيم بشود، بايد و نبايد هايي كه آنها ترسيم كرده اند. معيارهايي كه آنها بيان كرده اند همان معيارهايي است كه خدا براي بندگي تنظيم كرده است و كل زندگي چنين انساني خضوع و يك سجده در مقابل خدا مي شود. در مقابل معيارهاي خدا از خودش چيزي در نمي آورد. چنين فردي در حصار معصومين وارد شده است . اين چارچوب ابتدا با يك اعتقاد شروع مي شود . كسي كه به سرپرستي و امامت آنها اعتقاد دارد ، اين خودش گام بلندي است . كسي كه محبت اهل بيت را دارد و اعتقاد به سرپرستي آنها دارد ، اين خودش ورود به قلعه ي ولايت است . منتها هركس كه بتواند تمام زندگي اش را با آنها تنظيم

ص: 468

كند به آنها نزديكتر است . سلمان بدون اجازه ي اميرالمومنين آب نمي خورد . سلمان در اين مرتبه بود . حالا ممكن است كه كسي در مرتبه اي باشد كه گناهاني هم داشته باشد ، درست است كه گناهان او بد است . از امام كاظم (ع) پرسيدند كه شيعه ي شما گناه هم مي كند ؟ امام فرمود : بله . سوال كردندكه مي شود از آنها تبري بجوييم ؟ امام فرمود : خير ، بايد از اعمال آنها تبري بجوييد . ذات آنها خوب است ولي اعمال شان بد است مثل الماسي كه در لجن افتاده است و مي توان آنرا تطهير كرد . پس ما نبايد نااميد باشيم . بعضي ها محبت اهل بيت را ناديده مي گيرند و مي گويند كه ما بايد فقط عمل را انجام بدهيم . محبت و اعتقاد يك عمل قلبي است و ورود به چارچوب ولايت است . اين باعث مي شود كه ذات الماس بشود. هرچه انسان بتواند اخلاق و رفتارش را به آنها نزديكتر بكند خودش را به كانون معرفت كه معصومين هستند نزديكتر مي كند . آيت اله بهجت هفتاد سال هر روز زيارت عاشورا ، زيارت جامعه كبيره و نماز جعفر طيار مي خواندند ، نماز سحر ايشان ترك نمي شود و هر روز به زيارت يك امام يا امام زاده مي رفتند. بعضي ها مي گويند كه اگر تحت ولايت اينها است ما نمي توانيم اين كارها را بكنيم زيرا وقت نداريم . شايد ما نتوانيم حتي هفت روز اين كارها را انجام بدهيم . حتي اميرالمومنين هم خودش را

ص: 469

در امان نمي دانست . ما وقت هاي هدر زياد داريم . طلبه به مرحوم حاج شيخ انصاري گفت: من يك ساعت مانده به اذان صبح بيدار مي شوم ، خوب است كه در اين ساعت عبادت كنم يا درس بخوانم ؟ ايشان گفتند كه در روز حرف زدن زيادت را ترك كن كه هم به نماز شب برسي و در روز هم به درس خواندن برسي . ما گاهي دو ساعت مسابقه ي فوتبال را مي بينيم و وقت براي مان مهم نيست ولي وقتي به عبادت مي رسيم همان نيم ساعت براي ما مهم مي شود. تمام كارشناسان اين برنامه گفته اند كه مي شود كل زندگي را به بندگي تبديل كرد . ما نمي خواهيم عبادت را از زندگي جدا بكنيم . زندگي معمولي انسان مي تواند عبادت باشد. انسان بايد سعي بكند كه تمام اعمالش را از يك فيلتر رضايت معصوم كه همان رضايت خداست عبور بدهد . اگر انسان همه ي كارهاي روزمره را در چارچوب و معيار قرار بدهد همه ي اينها سجده مي شود. خوشا آنان كه دائم در نمازند . نشانه ي ملموس كه انسان بتواند خودش را بسنجد كه ببيند راهش چقدر همگام با معصوم است ، اين است كه خودش را با گذشته مقايسه كند و ببيند كه ترازويش چقدر حساس تر شده است . من بايد خودم را با ده سال پيش مقايسه كنم و ببينيم كه ترازوي من در وزن كردن گناهان حساس تر شده است يا خير . مثلا اگر قبلا نسبت به مال حرام يا شبه ناك بي تفاوت بودم اما

ص: 470

الان مي ترسم و نسبت به آن حساس شده ام و بي تفاوت نيستم . اين نشانه ي رشد است . بعضي از ترازوها مثقال ها را حساب مي كند زيرا خيلي حساس است ولي بعضي از ترازو ها حتي كيلوها را هم حساب نمي كند. قرآن مي فرمايد : وقتي شيطان به يك مومن نزديك مي شود تمام وجودشان آژير مي كشد و حساس مي شوند. مرحوم عبدالكريم حائري يزدي اگر به سمت غذايي دست مي بردند كه نمي دانستند حرام است ، حالت تهوع به او دست مي داد . ايشان اينقدر تمرين كرده بود كه وجودشان با حرام هيچ سنخيتي نداشت. اياشندر ميهماني رفته بودند تا آمدند ميوه را بردارند دست كشيدند . صاحب خانه اصرار كرد كه من خمس ميوه ها را داده ام . ايشان فرمودند كه من وقتي دستم را به سمت اين مبوه ها بردم حالت تهوع به من دست داد. بعد طرف فهميد كه پسرش بخاطر اينكه ميهمان داشته اند ميوه ها را از باغ همسايه بدون اجازه چيده است . حساسيت ترازوها با هم فرق دارد . هر كس بايد خودش را با خودش مقايسه كند نه با ديگران . اگر ترازوي ما حساسيتش را از دست داده است معلوم مي شود كه ما از ولايت دور شده ايم . ولي اگر ما حساس تر شده باشيم يعني به كانون پاكي نزديكتر شده ايم .

سوال – آيات پاياني سوره ي احزاب را توضيح بفرماييد.

پاسخ – آيه هفتاد مي فرمايد: اي مومنين كساني كه اعتقاد داريد در عمل هم خدا را مراقب باشيد كلامتان حق

ص: 471

و محكم باشد. قول سديد دو ويژگي دارد . يكي اينكه دروغ نباشد و ديگري اينكه بيهوده نباشد و مفيد باشد. اين گفتار ميتواند انسان را بهشتي يا جهنمي بكند . روايت داريم كه هر روز صبح با ساير اعضا احوال پرسي مي كند .اعضا و جوارح مي گويند كه اگر تو بگذاري ما خوب هستيم .هيچ اعضاي مثل زبان نمي تواند پرگناه باشد . سي گناه از زبان امكان پذير است . مي فرمايد : اگر انسان بتواند زبان را كنترل كند زندگي تان خوب مي شود و گناهانتان بخشوده مي كند و اطاعت از خدا و رسول شما را به سعادت مي رساند.

90-08-29

29/8/90

سوال – در مورد نفخ صور در روز قيامت توضيحاتي بفرماييد .

پاسخ – اولين مرحله اي كه در روز قيامت بوجود مي آيد صيحه ي آسماني و نفخ صور است . در بوجود آمدن عرصه ي قيامت اولين اتفاقي كه بوجود مي آيد همان صيحه ي آسماني است . علامه طباطبايي در رساله ي توحيديه مي فرمايند : ابتدا صيحه اي زده مي شود كه همان نفخ صور است، در اثر اين صيحه ي آسماني كه بسيار بلند و كوبنده است افرادي كه در دنيا هستند قالب تهي مي كنند و از دنيا مي روند . تمام كساني كه در آن موقع زنده هستند ، همه از بين مي روند و وارد برزخ مي شوند. در سوره ي ياسين اين صيحه را توضيح داده است . آيه 48 سوره ي ياسين مي فرمايد : افرادي كه از آخرت غافل هستند با مسخره مي گويند : اين روزي

ص: 472

كه وعده مي دهيد چه موقع مي آيد ؟ اينها منتظر چيزي نباشند جز يك صيحه و با آن صيحه كار همه تمام مي شود. اين صدا همه را فرا مي گيرد در حاليكه آنها در مسائل دنيايي مشغول مخاصمه بودند . آنها نه فرصت مي كنند كه وصيتي بكنند نه به خانواده شان سر بزنند . امام صادق (ع) مي فرمايد : اين صيحه ي آسماني در آخرالزمان است . و افراد با هم در بازارها چانه مي زنند و در جا مي ميرند . (با اين صيحه ي حيات عالم دنيا تمام مي شود .) هيچ كدام فرصت نمي كنند كه به منزلشان برگردند و سفارش و وصيتي بكنند . در روايت داريم كه قيامت ناگهان فرا مي رسد . و آنها غافلگير مي شوند . پيامبر مي فرمايد : اين حادثه چنان غافلگيرانه است كه در حاليكه دو نفر پارچه اي را باز كرده اند ديگر فرصت نمي كنند كه پارچه را ببندند و دنيا تمام مي شود. شخصي كه لقمه اي را برداشته و هنوز آنرا به دهان نبرده است با اين صيحه ي از دنيا مي رود . در زمان ما نمونه هاي خوبي براي صيحه داريم . مواد انفجاري صداي بلندي ايجاد مي كند . گاهي موج اين انفجارها به قدري شديد است كه ساختمان ها را خراب مي كند يا باعث كرشدن افرادي مي شود. حتي مي تواند بدن افردي را متلاشي بكند . اين يك چيز دست ساخته ي بشر است كه چنين موجي درست مي كند ولي صيحه ي آسماني دست ساخته ي بشر نيست .

ص: 473

وقتي همه به عالم برزخ ورود پيدا كردند دو تا دميدن در صور صورت مي گيرد . كلمه ي نفخ صور در قرآن دوازده مرتبه آمده است كه توسط اسرافيل صورت مي گيرد . نفخ يعني دميدن و صور هم به معناي شيپور است . براي يكسري اعلان هاي عمومي از شيپور استفاده مي كنند. دو تا نفخ صور توسط اسرافيل كه ملك مقرب الهي است دميده مي شود . يك نفخ دميدني براي مردن است كه نفخ مرگ است كه تمام افرادي كه در برزخ هستند همه مي ميرند جن و ملائك هم مي ميرند . بعد از مدتي نفخ دومي دميده مي شود . در روايتي داريم كه فاصله ي اين دو نفخ چهل سال است . اما ما نمي دانيم كه اين چهل سال چهل سال دنيايي است يا چهل سال آخرتي است . پس بين نفخ مرگ و نفخ دوم كه نفخ احيا است فاصله است . در نفح دوم روح به بدن ها برگردانده مي شود و وارد عرصه ي محشر مي شوند .

تمام ملائكه كارگزاران الهي هستند كه هر كدام كاري دارند . رئوساي ملائك چهار تا فرشته هستند كه همان ملائك مقرب هستند . مَلكي كه مامور رزق است كه حضرت ميكائيل است و رزق هاي مادي و معنوي را تقسيم مي كند . ملكي كه مامور آگاهي و علم است و وحي را مي آورد حضرت جبرئيل و ملك زير دست او است . ملكي كه واسطه در مرگ است و قبض روح به دست اوست ،عزرائيل است . حضرت اسرافيل ملكي است كه واسطه در

ص: 474

حيات است . بچه هايي كه بدنيا مي آيند و در جنين روح بر آنها دميده مي شود توسط اسرافيل انجام مي شود. دو تا نفخ صور را اسرافيل دارد كه يك مرگ عمومي براي همه و يك حيات عمومي براي همه است . اين كار حضرت اسرافيل است كه در بعضي از روايات داريم كه اسرافيل مقرب ترين ملك است و اولين ملكي است كه بر آدم سجده كرد . حيات همه موجودات و از جمله ملائك بدست او است و از اينجا مي توان عظمت اين ملك را فهميد . ممكن است كه اين سوال پيش بيايد كه واسطه مرگ حضرت عزرائيل است ، پس چرا الان حضرت اسرافيل در صور مي دمد و همه مي ميرند . در واقع حضرت عزرائيل واسطه مرگ انسانهايي است كه در دنيا هستند و بايد به برزخ منتقل بشوند . اما كساني كه در برزخ هستند و موجودات ديگر و حتي خود ملائك مقرب ، واسطه ي مرگ شان توسط حضرت اسرافيل است .

به تعبير علامه طباطبايي ، دميدن حضرت اسرافيل در شيپور يك تعبير كنايه از باب تشبيهي است . همان طور وقتي كه يك قافله اي مي خواهد حركت بكند يا بايستد ، شيپور دميده مي شود. حضرت اسرافيل هم براي توقف جهان و از كار افتادن همه ي موجودات زنده شيپوري مي دمد و اين براي تقريب به ذهن است . به اين صورت نيست كه شيپور و بوقي باشد بلكه اين تشبيه است . احتمال بعدي اين است كه اين تشبيه نيست بلكه اسرافيل براي ميراندن و زنده كردن موجودات يك

ص: 475

ابزاري دارد . آن ابزار بگونه اي اين دم الهي و نفس رحماني را به اذن خدا وارد مي كند كه آن دم به هر كسي بخورد در دفعه ي اول باعث مرگش و در دفعه ي دوم باعث زنده شدن آن مي شود. آن دم و نفس رحماني به همه مي خورد ولي شيپور شبيه شيپورهاي اين دنيايي نيست . آن ابزار شبيه به شيپور است. عظمت آن ابزار عظمت كل آسمان و زمين است . امام سجاد (ع) فرمود : صور اسرافيل شاخ بزرگي است كه دو طرف دارد . ( از يك طرف دميده مي شود و دو تا خروجي دارد كه يك خروجي براي عالم پايين يا زمين است و يك خروجي براي موجودات آسماني است ) كه فاصله ي اين دو سر به اندازه ي فاصله ي آسمان و زمين است و همه جا را فرا گرفته است . هيچ موجودي نيست كه دم به آن نخورد . پس اين يك شيپور معمولي نيست و يك ابزار براي رساندن دم الهي به همه ي موجودات است . پيامبر فرمود : اين شيپور مادي نيست و يك موجود مجرد نوري است . اين شيپور سوراخ هايي به تعداد افراد موجودات عالم دارد . دميدن موضوعيت دارد نه صدا . هر كدام از اين نفخ هاي صور آثاري دارد . نفخ اول كه در اثر آن همه ي موجودات مي ميرند اولين اثرش اين است كه يك هولي در همه ي موجودات بوجود مي آيد و در اثر همان فزع موجودات از دنيا مي روند يعني يك مرگ توام با وحشت .

ص: 476

در قرآن داريم : روزي كه در صور دميده بشود و همه ي آنهايي كه در آسمان و زمين هستند دچار اضطراب و فزع مي شوند مگر يك عده اي كه خدا بخواهد . وقتي در شيپور دميده مي شود آن روز ، روز هولناكي براي كافرين است . در سوره ي زمر آيه 90 مي فرمايد : هر كس كه به آخرت حسنه اي بياورد خدا به آنها جزاي بهتري مي دهد و از فزع و ترس روز قيامت در امان هستند . حسنه يعني خوبي مطلق كه در آن بدي نباشد . حسنه ولايت اميرالمومنين است . كسي كه اين ولايت را با خودش بياورد در امان است . داريم كه ولايت اميرالمومنين دژي است كه هر كسي وارد ولايت بشود ايمن است .زيرا ولايت اميرالمومنين همان ولايت خداست . كسي كه تحت سرپرستي خدا زندگي اش را اداره كرده است و اهل ولايت است از فزع در امان است . وقتي حادثه ي قيامت اتفاق مي افتد همه ي كرات درگير اين حادثه مي شوند . وقتي در كرات و كهكشان ها زلزله پيش بيايد خيلي هول و ترس دارد . قرآن مي فرمايد : در آن روز چشمها خاضع ، گريان و ترسان است . در همان روز يك عده خندان هستند . پيامبر فرمود كه سه تا چشم هستند كه در آن روزي كه همه گريان هستند آنها خندان هستند : چشمي كه از خشيت خدا در اين دنيا گريه داشته باشد ( اگر كسي اشك چشم نداشته باشد بايد خودش را درمان كند . امام سجاد (ع) مي فرمايد

ص: 477

: خدايا گِله مي كنم از چشمي كه خشك باشد ) ، چشمي كه از حرام چشم پوشيده است و از نگاه حرام پر نشده است ( اگر نگاه آلوده باشد قلب را بشدت آزار مي دهد .مرحوم آيت الله قاضي آنقدر مراقب چشمش بود كه چشم ترس شده بود و و قتي به نامحرمي مي رسيد چشمش ناخودآگاه فرو مي افتاد . مرحوم حائري يزدي مي گفت كه اگر من در خواب هم نامحرمي ببينم چشم مي پوشم . يكي از شاگردان آيت الله ارباب گفت : استاد ما قسم مي خورد كه من نود سال عمر دارم ولي يك نگاه حرام نداشته ام ) .

انشاء الله ما از كساني باشيم كه از فزع روز قيامت به دور باشيم .

90-08-22

سمت خدا – 22/8/90

آقاي عالي

سوال – هرجا كه سر زدم همه در مرز بودن است ، كو مرز تازه اي كه فرا تر ز بودن است . پروانه وار بال و پر گر گرفته ام ، پروانه ي عبور من از مرز بودن است . كو عمر خضر ، رو طلب مرگ سرخ كن ، كين شيوه جاودانه ترين طرز بودن است . خاموش مي شويم و فراموش مي شويم ، ما را اگر كه وسوسه در سر، ز بودن است .

سوال – در خصوص قيامت توضيح بفرماييد.

پاسخ – بعد از عالم برزخ ،وارد مرحله ي بسيار هولناك و بسيار عظيمي مي شويم كه عالم قيامت است . صحنه هاي عجيبي در قيامت اتفاق مي افتد كه شايد تصور برخي از صحنه هاي آن براي ما مشكل باشد

ص: 478

. زماني كه قرآن مي خواهد قيامت را توصيف كند مي فرمايد: قيامت سنگين است . بار گراني بر آسمانيان و بر اهل زمين است . قيامت به ناگهان فرا مي رسد . در روايتي داريم كه حضرت عيسي (ع) از جبرائيل پرسيدند كه قيامت چه زماني فرا مي رسد؟ حضرت جبرائيل وقتي اسم قيامت را شنيدند به خود لرزيدند . سپس گفتند كه از كسي چيزي پرسيدي كه در اين مسئله داناتر از شما نيست . فقط همينقدر به شما بگويم كه بر آسمان ها و زمين سنگين است . و ناگهان فرا مي رسد . علامه مجلسي در جلد شانزده بحار الانوار نقل كرده كه امام باقر (ع) فرمودند : روزي پيامبر اكرم (ص) و جبرائيل نشسته بودند . يك مرتبه جبرائيل به عالم بالا توجهي كرد . و رنگ او تغيير كرد . در روايت است كه پيامبر فرمودند جبرائيل از ترس زرد شد . به همان نقطه اي كه او نگاه كرد ، من هم نگاه كردم . ديدم فرشته ي بسيار عظيمي كه مغرب و مشرق عالم را پر كرده بود ، به طرف پايين آمده و به من نزديك شد. گفت: يا محمد (ص) خداي متعال فرموده كه من تو را بين دو چيز مخير كنم . اينكه پادشاه يا سلطاني باشي يا عبد و بنده باشي . پيامبر مي فرمايد من به جبرائيل نگاه كردم ديدم كه حال او به حالت عادي بازگشت . بعد به من گفت كه يا رسول الله (ص) انتخاب كن كه عبد باشي . پيامبر اكرم (ص) فرمود كه من مي خواهم عبد

ص: 479

و بنده اي از بندگان خدا باشم . آن فرشته بازگشت . پيامبراكرم (ص) از جبرائيل سوال كردند : چرا حال تو تغيير كرد ؟ از ترس و نگراني تو من به قدري هراسناك شدم كه تا بحال اينقدر نگران نشده بودم . جبرائيل گفت : يا رسول الله اين ملك را مي شناسيد ؟ اين ملك اسرافيل بود . ( دربين ملائك مقرب الهي كه چهار ملك هستند . طبق روايات اسرافيل از همه مقرب تر است ) . جبرائيل گفت : از زمان خلق آسمان ها و زمين تا به امروز اين ملك به عالم پايين نيامده بود . الان كه اينجا آمد من فكر كردم كه براي امر قيامت آمده است . به همين خاطر ترسيدم . بعد از آن متوجه شدم كه مأموريتي دارد . آمده است كه شما را بين اين دو امر مخير كند . برخي از افرادي كه اين موضوع را مي فهميدند ، خيلي مي ترسيدند . موي برخي از مردگاني كه حضرت عيسي (ع) زنده مي كرد از ترس سفيد شده بود . زماني كه حضرت عيسي (ع) پسر حضرت نوح را زنده كرد، همه ديدند كه موي او سفيد است . حضرت عيسي سوال كردند كه شما در همين سن پيري از دنيا رفتيد؟ گفت من جوان بودم . اما الان چون به اذن خدا شما من را زنده كرديد گمان كردم كه بخاطر قيامت بلند شده ام . به همين خاطر از ترس موهاي سر من سفيد شد. البته قيامت براي همه هولناك نيست . در قرآن هم آمده است كه برخي از افراد

ص: 480

از قيامت در امان هستند . البته اينطور نيست كه كسي از قبل تضميني داشته باشد كه از قيامت نترسد . وقتي كه پيامبر(ص) و اولياي خدا اينگونه ترس داشتند . ما چقدر مي توانيم مطمئن باشيم؟ هرزماني پيامبر اكرم (ص) ياد قيامت مي كردند ، رنگ ايشان عوض شده و اشك مي ريختند . شايد برخي از دوستاني كه به قم مشرف شده و نماز حضرت آيت الله بهجت را بودند فراموش نكنند . اين بزرگوار نمازهاي عجيبي داشتند . بدون استثناء در همه ي نماز ها منقلب مي شدند. اما نماز شب جمعه ي ايشان نماز ديگري بود . گويي در و ديوار مسجد گريه مي كرد . ايشان در شب هاي جمعه در ركعت اول بعد از حمد سوره ي جمعه را مي خواندند . در ركعت دوم بعد از حمد سوره ي ديگري را مي خواندند. زماني كه سوره ي جمعه را مي خواندند و به اين آيه مي رسيدند كه مي گويد اي پيامبر به مردم بگو آن مرگي كه از آن فرار مي كنيد ، يك روز به سراغ شما مي آيد . شما را به محضر آن كسي مي برند كه به همه چيز عالم است . هم به پنهان و هم به ظاهر شما آگاه است . خدا به آن كارهايي كه مي كرديد خبر مي دهد . آيت الله بهجت به اينجا كه مي رسيدند ، كاملاً مشخص بود كه منقلب شده اند . در ركعت دوم زماني كه به اين آيه مي رسيدند كه مي گويد اي پيامبر به مردم تذكر بده و آنها را

ص: 481

موعظه كن شايد فايده اي داشته باشد . اما آن كسي از موعظه ها و تذكرات تو نفع مي برد كه دل زنده اي داشته و خدا ترس باشد . آدم شقي و كسي كه قساوت دل، او را گرفته از اين موعظه ها دوري مي كند . آن كسي است كه وارد بزرگترين آتش مي شود . آيت الله بهجت به اينجا كه مي رسيد سكوت مي كرد . گويي ديگر توان خواندن نداشت . ما درروايت داريم كه آتش هاي دنيا نسبت به آتش قيامت هفتاد مرتبه تنزل پيدا كرده اند . شما حتي نمي توانيد نزديك آتش كوره هاي ذوب آهن و يا ريخته گري ها شويد . با اين حال اين آتش هفتاد مرتبه تنزل يافته ي آتش جهنم است . البته در جهنم تنها آتش نيست بلكه چيزهاي ديگري هم است كه عذاب آن از آتش بيشتر است . آقاي بهجت بعد از چند لحظه با يك صداي بسيار ضعيف ادامه ي آيه را قرائت مي كردند . آن كسي كه در آن آتش بزرگ رفته نه مي ميرد كه رهايي پيدا كند و نه مي تواند زندگي كند . بين مرگ و زندگي دست و پا مي زند . آقاي بهجت هفتاد سال ، هر روز زيارت عاشورا ، زيارت جامعه ي كبيره ، نماز جعفر طيار مي خواندند و هر روز بين الطلوعين بيدار بودند . و هر روز نيز به زيارت حرم مي رفتند . آن موقعي كه در نجف بودند به زيارت حرم آن مكان مي رفتند و زماني كه قم بودند به زيارت حرم حضرت

ص: 482

معصومه (س) و زماني كه در مشهد بودند به زيارت حرم حضرت امام رضا (ع) مي رفتند . گاهي ما هفتاد روز و يا هفت روز هم نمي توانيم اين كار را بكنيم . اما ايشان هفتاد سال اين كار را تكرار مي كردند . اما باز هم اينگونه ترس داشتند . درجات معرفت انسان متفاوت است و نسبت به اين درجات ، حالات فرد نيز مختلف است . ما نيز بايد يك شباهتي با انبياء و اوليا و يا اين كساني كه شاگردان آنها بودند داشته باشيم . اما گاهي اوقات حتي ترس آن را هم نداريم . يك نفر پيامك زده بود به اين مضمون كه من با اينكه گناهان بزرگي مرتكب شده ام كه خدا مي داند ، اما ترسي از مرگ و عالم آخرت ندارم . در جواب ايشان بايد گفت كه يا شما نمي دانيد گناه چيست و چه عواقبي دارد و يا مرگ و آخرت را نمي شناسيد . وگرنه اگر انسان مرگ را شناخته و بداند كه به چه جايي مي رود و يا حتي احتمال آن را بدهد، بسيار تكان دهنده است . درروايت است كه اميرالمومنين (ع) زماني كه حاكم بودند، به نزديك بازار مي آمدند و از اينكه مي ديدند همه مشغول كار خود هستند گريه مي كردند . مي فرمودند: بندگان خدا بانگ كوچ زده اند ، حواس خود را جمع كرده و غافل نباشيد . يك ابديتي در پيش داريد . اين سال هاي كوتاه كه به اندازه ي يك پلك به هم زدن هم نيست ، شما را مشغول نكند . اين

ص: 483

حالات را اين بندگان بزرگ الهي داشته اند . گاهي برخي از جملات براي ما يك تخيلي ايجاد مي كند . اميرالمومنين (ع) اينگونه مي فرمودند، ولي گاهي برخي از ما مي گوييم كه ما علي داريم چه غم داريم . گويي اميرالمومنين (ع) خداي نخواسته يك بيمه ي گناهي است كه به ما مي گويد شما هركاري مي خواهيد بكنيد . يك نفر از حضرت سوال كرد كه چرا شما اينقدر عبادت مي كنيد ؟ ايشان فرمود : مي ترسم به برادرم رسول خدا نرسم . يك زماني امام سجاد (ع) روي چهار دست و پا حركت مي كردند . از بسياري سجده وركوع نمي توانستند روي پاي خود بايستند . امام باقر(ع) فرزند ايشان مي فرمايد كه من نوجوان بودم . وقتي پدر خود را با پيشاني پينه بسته و چهره ي نوراني ديدم كه اين چنين چهار دست و پا حركت مي كند ، گريه كردم . گفتم: پدر جان شما خيلي سخت مي گيريد . امام سجاد (ع) فرمود : فرزندم كتاب جدم علي (ع) را بياور . وقتي كتاب اميرالمومنين كه حالاتي از ايشان در آن نوشته شده بود را آوردم . امام سجاد (ع) چند ورقي را نگاه كرده و آن را كنار گذاشتند . سپس فرمودند : چه كسي مي تواند به عبادت هاي علي (ع) برسد. حضرت علي (ع) اينگونه بودند .آنوقت گاهي برخي از ما مي گوييم كه علي داريم چه غم داريم . با اين حرف گويي مي خواهيم بابي از تنبلي رابراي خود باز كنيم . يك شاعري بود به اسم حاجب كه شعري

ص: 484

به اين مضمون گفت كه حاجب اگر معامله ي حشر با علي است ، آسوده باش هرچه بخواهي گناه كن . آن حضرت را در خواب ديد . ايشان فرمود: اين چه حرف اشتباهي است كه زدي ؟ اينگونه بگو : حاجب اگر معامله ي حشر با علي است ، شرم از رخ علي كن و كمتر گناه كن . كسي كه وارد ولايت اميرالمومنين (ع) مي شود اهل عمل است . در روايت است كساني كه اهل ولايت هستند ، اهل تقوا بوده و در آن شهري كه آنها زندگي مي كنند از همه باتقوا تر و خدا ترس تر هستند . كساني كه اهل ولايت هستند حقوق ديگران را رعايت مي كنند . يك عده اي براي ديدن امام رضا(ع) به مرو رفتند . خادم ايشان به نزديك در آمده و گفت چكار داريد ؟ گفتند ما يك عده از شيعيان اميرالمومنين (ع) هستيم و از راه دور آمده ايم كه به خدمت امام رضا(ع) برسيم. خادم به نزد امام رضا(ع) آمده و گفت يك عده از شيعيان جد شما هستند و مي خواهند با شما ملاقات كنند . امام فرمودند بگوييد بروند من الان فرصت ندارم . خادم به آنها گفت برويد امام وقت ندارند . فردا آمدند بازهم امام ايشان را نپذيرفتند . در روايت است كه تا دو ماه امام رضا (ع) ايشان را راه ندادند . بعد از دو ماه آنها به خادم گفتند از آقا بپرسيد مگر ما چه جفايي كرده ايم كه اينگونه ما را دشمن شاد مي كنيد. حضرت فرمود : مي توانيد داخل شويد .

ص: 485

سپس به آنها فرمود : شما واجبات خدا را درست انجام نمي دهيد .حرام هاي خدا را مرتكب شده و حقوق يكديگر را هم مراعات نمي كنيد . آنوقت مي خواهيد من شما را به خانه ي خود راه بدهم . شيعه كسي است كه از همه اهل عمل تر و باتقواتر است . ما كه شيعه ي اميرالمومنين (ع) سعي كنيم كه به سمت قله هايي كه اهل بيت دوست داشتند ، برويم . به تعبير امام رضا (ع) شيعه كسي است كه در زندگي او حضرت علي (ع) و اهل بيت وارد شده باشند . حضرت امير(ع) فرمود كه شما نمي توانيد مانند من باشيد ولي زحمت خود را بكشيد . ما هم دست شما را مي گيريم . شفاعت مربوط به كسي است كه در كلاس اهل بيت نشسته و احياناً در جايي كم آورده است . در اين صورت اهل بيت به او كمك مي كنند . امام صادق (ع) فرمود كه روزغدير در عالم بالا، به معناي روز عهد است . يعني روزي است كه ما بايد تجديد عهد كنيم . اينكه كارهايي كه از ما خواسته شده، انجام داده ايم يا خير. امام ما خداترس و اهل عمل بود . اين را نيز به ما توصيه مي كند.

سوال – آيا قيامت ذاتاً هولناك است؟

پاسخ – در مورد قيامت ما به طور كلي سه مرحله بحث داريم . اولين مرحله اي كه بايد در ارتباط با آن بحث كنيم ، نفخ صور است . همان دميدن حضرت اسرافيل در صور است . نفخ صور باعث ميراندن يك عده

ص: 486

و بعد از آن زنده شدن تمام اموات خواهد شد . مرحله ي دوم قيامت : بعد از اينكه همه از قبر ها برخواسته و روح به جسم بازگشت و تعلق دوباره گرفت . و همه در عرصه ي محشر جمع شدند . تمام خلايق و انسان ها از اولين تا آخرين حضور پيدا مي كنند . همه ي انسان ها بايد در صحنه ي محشر ، از توقف گاه هايي عبور كنند . به تعبير قرآن و برخي روايات عقبه ها و گردنه هايي وجود دارد . شما ديده ايد كه در كوه ها گاهي اوقات گردنه هاي صعب العبوري وجود دارد . اين هم به همين صورت است . كلاً پنجاه توقفگاه است كه ما بايد در هركدام از آنها توقف كنيم. جماعت محشر بايد حركت كرده و به هركدام از اين توقفگاه ها برسند . البته هركسي حساب خود را دارد و اينطور نيست كه مثلاً در صف بايستند . هيچ كس به ديگري كاري نداشته و مشغول كار خود است . اگر كسي از اين توقفگاه هاي پنجاه گانه عبور كرد به جزايي كه يا بهشت و يا جهنم است، مي رسد. اينجا ديگر ابدي و جاودانه است . كسي كه وارد بهشت مي شود ديگر بيرون نمي آيد . اما كسي كه وارد جهنم مي شود تا زماني كه تطهير شود در آنجا باقي مي ماند. در جهنم سختي هايي را مي چشيم كه باز تاب اعمال خود ما در دنيا است . به تعبير مكرر قرآن ، سختي ها و آساني هاي آخرت فقط مربوط به اعمال انسان در

ص: 487

دنيا است .

سوال –در خصوص سوره ي لقمان آيات بيست تا بيست و هشت توضيح بفرماييد.

پاسخ- در آيه ي بيست اين سوره خداوند متعال مي فرمايد: نمي بينيد كه خدا همه ي موجودات آسمان و زمين را مسخر و در خدمت انسان قرار داد . گويي همه چيز مقدمه اي است براي اينكه در خدمت انسان باشد و انسان بتواند رشد كند. خدا نعمت هاي خود را گسترده و فراوان سرازير كرد . نعمت هاي ظاهري همين نعمت هاي مادي است كه به چشم مي آيد . مانند بدن سالم ، خانواده ي آبرومند ، عقل و هوش و غيره . اما نعمت هاي باطني ، نعمت هاي معنوي است . مثل معرفت به خدا ، دين ، حب اهل بيت وغيره كه خيلي اوقات ناديده مي گيريم . من زماني خدمت آيت الله اراكي ره بودم . ايشان اشك مي ريخت و نعمت هاي خدا را اسم مي برد . كه اگر من الان بگويم شايد برخي بخندند . ايشان مي گفت : خدا ابروي ما را بالاي چشم قرار داده است . اگر اين ابرو زير چشم بود چقدر زشت بود . انگشت ها با هم مساوي نيست . اگر مساوي بود ما يك دكمه را هم نمي توانستيم ببنديم . اينها چيزهايي است كه به چشم نمي آيد و ما فكر مي كنيم عادي است . هرچقدر انسان لطيف تر باشد ، اين نعمت ها بيشتر به چشم او مي آيد. در اين آيه خداوند مي فرمايد كه نعمت هاي مادي و معنوي خود را سرازير كرده است. اما با

ص: 488

اين وجود بازهم برخي از مردم با خدا جدل مي كنند . بدون اينكه علمي داشته باشند و يا فطرت، آنها را راهنمايي كند . و نه اينكه كتاب آسماني آنها را هدايت كند . يعني بدون هيچ حجت و دليلي اين كار را مي كنند . اينها همه نعمت ها و نشانه هايي است براي اينكه انسان ، با خداوند آشتي كند. اما باز هم لجوجانه بر روي موضع خود مي ايستد .

سوال – لطفاً چند كتاب درخصوص رجعت معرفي بفرماييد.

كتاب بازگشت به دنيا در پايان تاريخ – از آقاي خدامراد سليميان . كتاب ارزنده اي است كه بسيارروان درخصوص رجعت نوشته شده است. از انتشارات بوستان كتاب . كتاب دوم : عصر شكوهمند رجعت است . از آقاي محمد رضا اكبري. كتابي است كه در آن رواياتي كه درخصوص رجعت است به خوبي بررسي شده است . كتاب سوم : رجعت بازگشت بزرگ در هنگام ظهور است . از آقاي حسين شهميري. كتاب چهارم : زيبايي مرگ در كلام عارفان . از آقاي محمد جواد شعباني مفرد.

سوال – در خصوص زمان هاي توقف در زمان حشر توضيح بفرماييد.

پاسخ – در قرآن در سوره ي معارج خداوند متعال فرموده كه ملائكه و روح كه كارگزاران حكومت الهي هستند بالا مي روند، گويي كار آنها تمام شده است . روز قيامت همان روز محشر است . اين يك روز است اما روزي كه به تعبير قرآن به اندازه ي پنجاه هزار سال است . البته مي تواند نسبت به افراد متفاوت باشد . در روايتي از امام صادق (ع) است كه

ص: 489

قيامت پنجاه موقف است كه هركدام هزار سال طول مي كشد. در جلد هفت بحارالانوار روايت شده كه امام صادق (ع) فرمود : خود شما در اينجا به حساب خود رسيدگي كنيد ، قبل از اينكه در قيامت از شما حساب بكشند . در قيامت هر موقف هزار سال است . مرحوم شيخ صدوق قرموده كه در هركدام از اين توقف گاه ها يك تكليفي از تكاليف بررسي مي شود . يك موقف مربوط به نماز . يكي مربوط به ذكات است . يكي مربوط به ولايت است . يكي مربوط به صله ي رحم است . يكي مربوط به حق الناس است . كه در روايت است اسم آن مرصاد است . مرصاد در آيه ي قرآن نيز آمده است . پيامبر فرمودند : در همين مرصاد كه توقفگاهي است كه حق الناس را بررسي مي كنند ، مي دانيد مفلس چه كسي است ؟ اصحاب گفتند : مفلس كسي است كه پولي نداشته و هزينه هاي زيادي بر روي دوش او است . پيامبر(ص) فرمودند : نه مفلس كسي است كه با كوله باري از خيرات و حسنات وارد موقف مرصاد مي شود . اما آنجا طلبكاران او را مي آورند . چون حق الناس است و بايد از آنها حلاليت بطلبد . در آنجا آنقدر بايد از كيسه ي خيرات خود به اين طلبكاران بدهد تا او را حلال كنند . همه چون نياز دارند ، به سادگي فرد را حلال نمي كنند . اگر اين كيسه ي خيرات تمام شد ، از گناهان فرد طلبكار برداشته و داخل كيسه ي او

ص: 490

مي گذارند . مفلس اين فرد است كه ابتدا با كيسه اي از حسنات وارد شده ، اما الان كيسه اي پر از گناهان دارد . نبايد گفت كه اين مسئله خلاف قرآن است . البته قرآن گفته است كه كسي گناه ديگري را بردوش نمي كشد . پس چطور گناه ديگران را بر روي دوش ما مي گذارند . اين گناه ديگران ، درواقع تاوان عمل خود ما است . ما كه در دنيا ظلمي كرده ايم و حالا بايد از آن افراد حلاليت بطلبيم . در دنيا مي توانستيم با دو كلمه حلاليت بطلبيم . يا از اول مراقب بوديم كه حقي از ديگران ضايع نمي كرديم . در قيامت بايد حلاليت طلبيد، اما كسي پول نياز ندارد . حسنات هم كه تمام شده است . بنابراين بايد باري از دوش فرد طلبكار برداريم تا ما را حلال كند . وگرنه بايد در اين موقف هزار سال باقي بمانيم . يك آيه ي ديگري در سوره ي حج است كه گفته زمان روز قيامت هزار سال است . اما در سوره ي ديگري پنجاه هزار سال گفته است . البته اينها با هم منافات ندارد . چون آيه ي سوره ي حج تنها يك موقف را گفته است . گاهي مي پرسند مگر سال از گردش زمين به دور خورشيد بوجود نمي آيد ؟ در قيامت به فرموده ي قرآن ، خورشيد و زمين وجود ندارد ، پس اين سال چگونه است . جواب در خود آيه آمده است . منظور پنجاه هزار سال، از سال هايي است كه شما مي شماريد .

ص: 491

يعني مقدار آن طولاني است و اگر شما بخواهيد با مقياس هاي دنيايي آن را اندازه بگيريد، به اندازه ي پنجاه هزار سال است . از پيامبر(ص) سوال كردند كه اين مدت خيلي طولاني است . با وجود پنجاه هزار سال ديگر رمقي نداريم كه به بهشت برسيم . پيامبر(ص) فرمود: قسم به خدايي كه جان من در دست او است . براي يك مومن از خواندن يك نماز واجب كمتر طول مي كشد . مومن بايد تا آنجا كه مي تواند نماز اول وقت بخواند . نماز خود را بي جهت قضا نكند . مي تواند اين پنجاه هزار سال را با نماز كوتاه كند . بنابراين براي شخص مومن سريع مي گذرد. افرادي كه اهل ولايت هستند ، از ترس روز قيامت در امان خواهند بود . البته اهل ولايت بايد تلاش كند . در جايي كه مشكل پيدا كردند، ولايت از آنها دست گيري خواهد كرد .

90-08-17

سمت خدا – 17/8/90

آقاي عالي

عمري بجز بيهوده بودن سر نكرديم ، تقويم ها گفتند و ما باور نكرديم . در خاك شد صد غنچه در فصل شكفتن، ما نيز جز خاكستري بر سر نكرديم . دل در تب لبيك تاول زد ولي ما ، لبيك گفتن را لبي هم تر نكرديم . حتي خيال ناي اسماعيل خود را ، همسايه با تصويري از خنجر نكرديم . بي دست و پا تر از دل خود كس نديدم ، زان رو كه رقصي با تن بي سر نكرديم.

سوال – شما در جلسات قبل از اهميت دعاي عهد و باقي ماندن در عهد با امام

ص: 492

زمان عج سخن گفتيد . و دل هاي ما را خيلي مشتاق اين دعا و باقي ماندن بر اين عهد كرديد . اما كساني كه سواد خواندن اين دعا را ندارند و يا خانم هايي كه در روزهايي از ماه عذر شرعي دارند چكار بايد بكنند ؟

پاسخ – در روايتي از امام صادق (ع) است كه يكي از دستورالعمل هايي كه شخص را لايق همراه بودن با امام زمان عج مي كند ، خواندن چهل روز دعاي عهد است . روح اين دستورالعمل، باقي ماندن در آن عهد است . وگرنه يك چنين نتيجه ي ارزشمندي ، صرفاً با الفاظ و خواندن به دست نمي آيد . آن مقام بلند تنها با چهل قرائت به دست نمي آيد. بايد يك اتفاقي در روح و نفس انسان رخ بدهد . چهل روز پاي آن عهد ايستادن است كه باعث آن شايستگي ها و لياقت ها مي شود . در اين دعا مي گويد كه خدايا امروز و تا هر زماني كه زنده هستم بر عهد خود باقي مي مانم . بايد صادقانه چهل روز اين كار را بكنيم . درست است كه روح اين دعا و دستورالعمل باقي ماندن در عهد است . اما امام صادق (ع) مي فرمايند كه بايد چهل روز اين دعا را خوانده و بر عهد آن باقي ماند . بنابراين تنها بر عهد باقي ماندن كافي نيست و خواندن اين دعا هم موضوعيت دارد . خداوند متعال در قرآن مي فرمايد : نماز بخوانيد براي اينكه به ياد من باشيد . در اين صورت ممكن است كسي بگويد كه در

ص: 493

صورتي كه روح نماز ياد خدا است ، من هميشه به ياد خدا هستم پس نماز نمي خوانم . به يك درويشي گفتند كه چرا نماز نمي خواني ؟ گفت من ياهو مي گويم كه پدر نماز است . اين حرف اشتباه است . خدا مي توانست تنها عنوان كند كه ذكر بگوييد . اما گفته است كه نماز بخوانيد . چون پيكره و قالب موضوعيت دارد . به تعبير ديگر ، خدا ذكري را از ما مي خواهد كه از اين قالب برخواسته و نتيجه ي قالب نماز باشد . روزه و حج هم ذكر است . اما هركدام از آنها خاصيت خود را دارد . وقتي كه گفته مي شود براي رسيدن به هدفي خاص اين عمل را انجام دهيد . بدانيد كه اين عمل هم موضوعيت دارد . بنابراين خواندن چهل روز دعاي عهد موضوعيت دارد و نبايد كسي آن را ترك كند . اگر كسي سوادي براي قرائت اين دعا ندارد ، مي تواند از فرد ديگري بخواهد كه اين دعا را خوانده و او نيز آن را تكرار كند . به مرور هم خود او اين دعا را حفظ خواهد شد . اگر فرد همه ي تلاش خود را كرد اما باز هم نتوانست اين دعا را بخواند ، در صورتي كه بر روي عهد خود باقي بماند ، انشاء الله خداوند متعال آن تفضل را نصيب او خواهد كرد . در مورد خانم ها ، عذر شرعي مانعي براي خواندن دعا نيست . در زماني كه خانم ها عذر شرعي دارند برخي از عبادات مانند نماز خواندن و روزه

ص: 494

گرفتن را نمي توانند انجام دهند . يا چهار سوره ي قرآن كه سجده ي واجب دارد را نمي توانند بخوانند . ولي بقيه ي عبادات را نبايد ترك كنند . يكي از اشتباهاتي كه خانم ها در اين زمان مرتكب مي شوند اين است كه كلاً خود را از عبادات محروم مي كنند . مثلاً قرائت قرآن روزانه ي خود را كلاً ترك مي كنند . يا زيارت برخي از جاها كه حكم مسجد ندارد را كنار مي گذارند . اين كار اشتباه است . در رساله ها داريم كه مستحب است خانم ها در زماني كه عذر شرعي دارند در محل سجاده ي خود بنشينند و به مدتي كه نماز مي خوانده اند ذكر بگويند . به اين خاطر كه عادت عبادتي آنها از بين نرود . چه بسا افرادي بوده اند كه چون فاصله اي بين عبادات آنها بوجود آمده ، سرد شده و عبادات خود را ترك مي كردند . خواندن دعاي عهد و بقيه ي دعاها براي خانم هايي كه عذر شرعي دارند هيچ اشكالي ندارد . البته در برخي از رسالات آمده كه در اين دوران براي خانم ها، خواندن بيش از هفت آيه ي قرآن مكروه است . مكروه بودن يك قاعده ي كلي است كه فقهاي ما هم ذكر كرده اند . مكروه بودن يعني اينكه ثواب آن نسبت به زماني كه اين عذر را فرد ندارد ، كمتر است . نه اينكه اصلاً فرد دعا و قران نخواند .

سوال – شما گفتيد در زمان ظهور امام زمان عج فلسفه ي وجودي شيطان تمام مي شود

ص: 495

. و شيطان به دست آن حضرت از بين خواهد رفت . اصلاً فلسفه ي وجودي شيطان چه بوده كه عمر او در زمان حضرت به پايان مي رسد ؟

پاسخ – مقصود از خلقت انسان به عنوان موجود برتر اين است كه به توحيد و بندگي برسد . در صورتي كه به توحيد و بندگي برسد تمام استعدادهاي او شكوفا مي شود . و رشد و كمال انساني در او به طور كامل به فعليت مي رسد . خداوند متعال بندگي را از انسان مي خواهد كه اختياري بوده و باعث رشد و شكوفايي استعداد هاي او شود ، نه بندگي اجباري . خداوند موجوداتي دارد كه به اجبار و قهراً بندگي مي كنند ، مانند ملائكه . اگر مي خواست انسان هم به اجبار بندگي كند نياز به خلق او نبود ، چون ملائكه بودند . كمال انسان كه مي تواند او را بالاتر از ملك قرار دهد ، اين است كه به اختيار عبوديت كند . اين مقصود اصلي خداوند از خلقت انسان است . براي اينكه اين غرض تحقق پيدا كرده و انسان بتواند انتخاب كند بايد دو راه موجود باشد . يكي بندگي و ديگري شيطنت . به همين خاطر خداوند به شيطان اجازه ي فعاليت داده است . كه او بتواند در مقابل راه خيري كه انبياء و اولياء از جانب خدا آورده اند، يك راه ديگري را هم ارائه دهد . به تعبير مولوي: در جهان دو باند مي آيد به ضد ، تا كدامين را تو باشي مستعد . نه اينكه خدا دو غرض اصلي دارد ،

ص: 496

عبوديت و شيطنت . غرض اصلي عبوديت است . اما چون عبوديت اختياري است ، طبعاً به شيطان هم اجازه ي فعاليت داده شده است . بنابراين بودن شيطان و دستگاه ابليس يك غرض تبعي است . وقتي كه شيطان به خداوند گفت كه به من اجازه بده تا قيامت زنده بمانم . خدا نگفت ، من تا قيامت به تو مهلت مي دهم . بلكه فرمود كه تا يك وقت معيني به تو مهلت مي دهم . در واقع مهلتي كه خداوند متعال به شيطان داده ، به خاطر آن غرض اصلي است . به شيطان اجازه داده شده كه وسوسه كرده ويك راه شري را ارائه كند . وگرنه بر كسي سلطه نداشته و نمي تواند كسي را به زور منحرف كند . در ضمن عمر او نيز محدود است . اگر انسان ها به واسطه ي رشد خود به عبوديت برسند ، ديگر نيازي به شيطان وجود ندارد . كساني كه در زمان ظهور حضور دارند ، كاري كرده اند كه اين لياقت را پيدا كرده اند . يعني تلاشي انجام داده اند . چون ظهور يك زمينه هاي جهاني نياز دارد. بنابراين زمينه هايي را مردم در خود ايجاد كرده اند كه اين نعمت تام الهي نصيب آنها شده است . درست است كه لغزشها و امتحانات ما كه در زمان ظهور نيستيم بيشتر و سخت تر است . اما فضيلت انسان هايي كه در زمان غيبت بتوانند بر دين خود باقي بمانند فوق العاده است . پيامبر اكرم (ص) فرمود : هر يك از آنها پنجاه برابر اصحابي كه در

ص: 497

زمان من هستند ، فضيلت دارند . چون دين را مانند آتشي در كف دست خود نگاه داشته اند . بنابراين فضيلت افرادي كه در آخر الزمان هستند بيشتر است . در ضمن راه هم بسته نيست . اگر كسي واقعاً مشتاق است كه در زمان ظهور ، حاضر باشد . كاري بكند كه با افراد رجعتي بازگردانده شود . هرچند ظهور در زمان او رخ ندهد ، اما او در زمان ظهور بازگردانده شود . بنابراين هيچ ظلمي به كسي نشده است .

سوال – اگر در حق كسي كه الان از دنيا رفته ،بدي يا ظلمي كرده باشيم . چگونه مي توانيم از او طلب بخشش كنيم. و اينكه چگونه مي توانيم مطمئن شويم كه او ما را بخشيده است ؟

پاسخ – لزومي ندارد كه ما به سمت خواب ديدن و اظهار روح برويم و از اين طرق متوجه شويم كه فرد فوت كرده ما را بخشيده است يا خير . اين طرق اعتبار صد درصد ندارد . بنابراين نيازي نيست كه ما از اين راه ها حلاليت كسب كنيم . بلكه قاعده و قانون دارد . اگر شما براي شخصي كه از دنيا رفته و مديون او هستيد ، هدايايي را بفرستيد . براي او استغفار كرده و يا نماز هاي قضا شده ي او را بخوانيد . درست است كه نماز و روزه ي شخص متوفي بر پسر بزرگ او واجب است . ولي اگر ديگران هم از باب احسان بخوانند، از گردن او ساقط مي شود . شخص متوفي به شدت نيازمند است و ما بايد نياز او را

ص: 498

برطرف كنيم . مرحوم قطب راوندي روايتي را آورده است به اين مضمون كه اموات با صداي حزين، خويشان و آشنايان خود را صدا مي زنند ، كه خدا شما را رحمت كند ما را فراموش نكنيد . برما رحم كرده و از دعا و صدقه بر ما بخل نورزيد ، تا خدا هم بر شما رحم كند . پيش از آنكه شما هم مثل ما شده و دست شما از دنيا كوتاه شود . ما هم روزي مثل شما توانا بوده و اين زيادي هاي معاش كه اكنون در دست شما است ، در دست ما بود. ولي در راه خدا خرج نكرديم . وحق را منع كرديم . اكنون وبال آن براي ما و نفع آن براي ديگران است . بنابراين اموات در يك چنين موقعيتي التماس مي كنند . اگر كاري براي آنها بكنيم معلوم است كه از ما راضي مي شوند . روايتي از امام باقر (ع) داريم به اين مضمون كه مي شود يك فرزندي زماني كه پدر و مادر او زنده هستند به آنها خوبي و احسان كند . ولي همينكه از دنيا رفتند ، آنها را فراموش كند . ديون و بدهي هاي آنها را پرداخت نكند . اين فرزند با آنكه در زمان حيات والدين مورد نفرين آنها نبوده . اما بعد از مرگ مورد نفرين و عاق آنها قرار مي گيرد . برعكس نيزامكان دارد . فرزندي بوده كه در زمان حيات پدر و مادر به آنها جفا كرده و عاق والدين بوده است . اما به محض اينكه آنها از دنيا مي روند ، گويي

ص: 499

تلنگري به او وارد شده است . شروع به خوبي واحسان به آنها كرده و ديوني كه به گردن دارند را پرداخت مي كند . در اين روايت است كه اين فرزند از نفرين پدر و مادر خارج شده و مورد دعاي آنها قرار مي گيرد . بنابراين براي اينكه بخواهيم از فرد متوفي حلاليت بطلبيم بايد به او خوبي كنيم . لزومي هم ندارد كه حتماً به خواب هاي خود تكيه كنيم .

سوال – لطفاً در خصوص آيات 33 تا 41 سوره ي مباركه ي روم توضيح بفرماييد.

پاسخ – خداوند متعال در آيه ي چهل و يك مي فرمايد كه فساد و مشكلات و بلاها يي كه در عالم دنيا مي بينيد . بخاطر كارهايي است كه خود مردم انجام مي دهند . اين اعمال آنها است كه باعث مي شود مجازات شده و نتيجه ي آن را ببينند . در روايتي از امام رضا (ع) است كه هرگناهي كه اضافه مي شود ، يك بيماري جديد اضافه مي شود . بنابراين بسياري از اين بلاها بخاطر گناهان است . در ضمن خداوند متعال مي فرمايد: ما برخي از كارها و گناهاني را كه انجام داده اند به آنها باز مي گردانيم . و بسياري از آنها را بخشيده و ناديده مي گيريم . اما برخي از گناهان را به عنوان تنبيه به آنها برمي گردانيم كه در همين دنيا بيدار شوند . براي اينكه كار به آخرت كشيده نشود . اين مسئله بخاطر لطفي است كه خداوند به بنده هاي خود مي كند . درروايت داريم كه برخي از گناهان هستند

ص: 500

كه خداوند متعال در همين دنيا كيفر آنها را مي دهد . بخصوص اين مسئله در مورد ظلم به فرد ضعيف است . امام باقر (ع) فرمود كه موقع مرگ ، پدرم امام سجاد (ع) من را در آغوش گرفته و گفت : اين وصيت را پدرم در موقع مرگ خود به من گفت و پدر او نيز اميرالمومنين (ع) در موقع مرگ به او گفت . مبادا به كسي كه هيچ ياوري جز خدا ندارد ، ظلم بكنيد . حتماً خداوند از او پشتيباني كرده وسريعاٌ در همين دنيا به شما كيفر مي دهد . بنابراين يكي ظلم به فرد بي يار و ياور و ديگري قطع رحم ، بخصوص در مورد پدر و مادر است .

سوال – در جلسات قبل شما گفتيد كه برخي از افرادي كه معارف الهي به آنها نرسيده است ، سوال و جواب قبر ندارند . حتي ممكن است مورد عفو خداوند متعال قرار بگيرند . بعد از شنيدن صحبت شما ، من گفتم اي كاش ما هم در يك نقطه ي دورافتاده بوديم . و حرفي از دستورات وآموزه هاي دين نشنيده بوديم . در نتيجه بدون سوال و جواب قبر مستقيم به بهشت مي رفتيم . آيا اين آرزوي بدي است يا خير؟

پاسخ – اصولاً سوال و جواب قبر مربوط به افرادي است كه در دنيا يك موضع گيري ضد ديني داشته اند . اعم از اينكه مومن بوده اند و يا كافر بوده اند . مستضعفين كه در روايات ما نه مومن هستند و نه كافر ، سوال قبر ندارند . البته اين به

ص: 501

آن معنا نيست كه فشار قبر هم ندارند . چون فشار قبر ابتدا بخاطر آلودگي هايي است كه انسان دارد . و ديگري بخاطر تعلقات او به دنيا است . بنابراين اگر كسي به دنيا اعتياد داشته باشد ، وقتي او را جدا كرده و به عالم ناشناخته ي برزخ مي برند، آن فشار و سختي ها را خواهد چشيد . اين مسئله ربطي به اينكه معارف به آنها رسيده باشد يا خير، ندارد . فشار قبر مربوط به تعلق و دلبستگي فرد به دنيا است . البته برخي از افراد مانند بچه ها يا افرادي كه مجنون هستند از اين قاعده مستثني هستند . چون اين افراد دلبستگي ندارند . بنابراين افراد بالغي كه حق به آنها نرسيده و حجت بر آنها تمام نشده است ، سوال قبر ندارند. اما دليلي نيست كه فشار قبر هم نداشته باشند . يعني اينطور نيست كه كاملاً بدون سختي و مشكل باشند . از طرف ديگر ، درست است كه اين افراد به جهنم و محيط غضب خدا نمي روند . اما در برخي از روايات آمده كه در اعراف قرار مي گيرند . اعراف مكاني است بين بهشت و جهنم. در محيط غضب الهي نيست اما در بهشت هم نيست . به فرض اگر اين افراد به بهشت هم بروند ، به درجات پايين و نازل آن وارد مي شوند . جايي كه از لذت ها و نعمات بهشت كه محصول عمل صالح است ، خبري نيست . ما درروايات داريم كه زمين بهشت خالي است . خود انسان بايد با اعمال و ايمان خود نعمت

ص: 502

ها را به آنجا بفرستد. تمام نعمات بهشت ، تجسم اعمال ما است . مستضعفيني كه اعمال صالح چنداني ندارند ، زياد از اين نعمات برخوردار نمي شوند . از پيامبر اكرم (ص) نقل شده كه بهشت هشت در داشته و جهنم هفت در دارد . يعني راه ها و اسباب ورود به بهشت هشت چيز است. و راه هاي ورود به جهنم هفت چيز است . هركدام از درهاي بهشت يك عنوان دارد . باب المجاهدين ، باب المعروف و... يك در مربوط به كساني است كه جهاد كرده اند . يك در مربوط به كساني است كه در اين دنيا اعمال صالح انجام داده و امر به معروف كرده اند . يك در مربوط به شاكرين ، يك در مربوط به صابرين و يك در مربوط به روزه داران است . اينها همه مربوط به كساني است كه در اين دنيا اعمالي را انجام داده اند . در جلد هشت بحار الانوار يك روايت از امير المومنين (ع) است كه فرمود: بهشت هشت در دارد . يك باب است كه انبياء و صديقان وارد مي شوند . در دومي است كه شهدا و صالحين وارد مي شوند . پنج در ديگر مربوط به شيعيان و محبين اهل بيت است . يك در هم مربوط به تمام كساني است كه اشهد ان لا اله الا الله مي گويند اما ذره اي از بغض اهل بيت در دل آنها نيست . اين مسئله در واقع مربوط به مستضعفين فكري است . اصل بهشت با آن نعمت هاي سرشار مربوط به اهل ولايت است . روايتي

ص: 503

از پيامبراكرم (ص) است كه مي فرمايد: وقتي كه يك فرد بهشتي مي خواهد وارد شود ، در بهشت را كه مي كوبد . اين كوبه از يك ياقوت سرخ است كه بر روي يك صفحه ي طلايي كوبيده مي شود . وقتي كه كوبه روي صفحه خورده مي شود ، طنين آن يا علي است. از علامه طباطبايي سوال شد كه چرا طنين كوبه ي بهشت يا علي است ؟ ايشان فرمودند: وقتي كه يك نفر به در خانه اي مي رود ، صاحب خانه را صدا مي زند . صاحب و ساقي بهشت ، اميرالمومنين علي (ع) است . پس اصل بهشت و نعمت هاي سرشار آن مربوط به اهل ولايت است. مستضعفين مقام بالايي ندارند كه كسي آرزوي آن را داشته باشد . در ضمن همت مومن نبايد كم باشد و اين مقدار را از خدا طلب كند . يك نفر از پيامبر(ص) پرسيد من را مي شناسيد ؟ من كسي بودم كه در اوايل بعثت زماني كه به طائف آمديد من در خانه ي خود از شما پذيرايي كردم. پيامبر (ص) خيلي او را تحويل گرفته و فرمودند : يك چيزي از ما بخواه . آن مرد گفت: اگر دويست گوسفند و يك چوپان باشد خوب است . پيامبر (ص) سري تكان دادند و خواسته ي او را برآورده كردند . اما بعد فرمودند كه چرا همت اين مرد اينقدر كم بود؟ چرا همت آن پيرزن بني اسرائيل را نداشت . خداوند خطاب به حضرت موسي كرد كه از مصر به فلسطين برو و جنازه ي حضرت يوسف را هم با

ص: 504

خود همراه ببر. آن حضرت گفت كه من نمي دانم جنازه ي ايشان در كجا دفن است. فرمودند كه از پيرزني كه در مكاني ساكن است بپرس به تو مي گويد. البته خداوند مي توانست مستقيماً مكان دفن را بگويد اما حكمتي در اين قضيه بود . حضرت موسي طبق آدرسي كه داده شد ، رفت و آن پيرزن را پيدا كرد . از او پرسيد تو مي داني كه حضرت يوسف در كدام مكان دفن است؟ گفت: مي دانم ولي شرط دارد . شرط آن هم اين است كه در بهشت من همنشين با شما باشم . حضرت موسي فهميد كه اين پيرزن خيلي با معرفت است . پيامبر (ص) فرمود كه چرا اين مرد فقط دويست گوسفند و يك چوپان از ما خواست . چرا همت آن پيرزن را نداشت . همت مومن بايد اينگونه باشد . همنشيني با اهل بيت را آرزو داشته باشد نه مقام مستضعفين را .

سوال – شما درجلسه ي قبل گفتيد كه همه ي ائمه و مخصوصاً امام زمان عج چون انسان هاي كاملي هستند بايد كامل ترين مرگ كه شهادت است را درك كنند . آيا اين اتفاق در مورد پيامبر اكرم (ص) هم افتاده است يا خير؟ چون ما بيشتر لفظ رحلت را در مورد ايشان مي شنويم .

پاسخ – درست است كه ما معمولاً در مورد پيامبر(ص) كلمه ي رحلت را بكار مي بريم . اما طبق همان قاعده ي كلي انسان كامل در همه چيز، از جمله در نوع مردن كامل ترين است. بالاترين نوع رحلت و كوچ از اين دنيا به

ص: 505

تعبير اميرالمونين (ع) در نهج البلاغه ، شهادت است . پيامبر اكرم (ص) هم طبق گفته ي تاريخ نويسان و همينطور روايات به شهادت رسيده اند . يعني بيماري كه باعث شد پيامبر(ص) از دنيا بروند ، مسمويت بود . آن هم بخاطر غذاي مسمومي بود كه در خيبر فردي براي ايشان آورده بود . از امام صادق (ع) است كه پيامبر(ص) در روز خيبر مسموم شدند . خود پيامبر(ص) درروزي كه به بستر بيماري افتادند فرمودند: آن چيزي كه پشت من را امروز شكست و من را زمين گير كرد ، غذايي بود كه در خيبر خوردم . هيچ پيامبر و جانشين پيامبري نيست مگر اينكه شهيد شود . اين لفظ رحلت اعم است مي تواند مي تواند شهادت و يا فوت باشد . ولي ما بايد به آن قاعده ي انسان كامل توجه كنيم.

90-08-15

سمت خدا – 15/8/90

آقاي عالي

نماز صبح سبكباري ، به سكر اشهد ان رويت. نماز مغرب مشتاقي ، به شوق حي علي مويت . به شرب خمر گرفتارم ، شراب چشم خمارت را . اسير جذبه ي محرابم ، به طاق هشتي ابرويت . دو چشم معجزه بر دوشت ، صفا و مروه ي حيراني است . دويده هاجر چشمانم ، به شرق زمزم گيسويت . بخواب و در دل بي تابم ، شكوه موسم حج را باش . طواف حاجي دستانم ، به گرد كعبه ي گيسويت . چه شام ها كه نخوابيدند ، زدست من كه نخوابيدم . چه عذرها كه بدهكارم ، به مردمان سر كويت . چه مي شود كه شبي من هم ،

ص: 506

وضو بگيرم از اين چشمه . كه آسمان پرو بالي شست ، در انبساط پرستويت .

سوال – آيا رجعت و بازگشت برخي از اموات به دنيا در آخر الزمان در هنگام ظهور ، منافاتي با قرآن ندارد؟ چون در قرآن داريم كه زماني كه هنگام مرگ مجرمان و انسان هاي فاسد فرا مي رسد از خداوند درخواست رجعت به دنيا را مي كنند . خداوند در جواب آنها مي فرمايد كه هرگز رجعتي در كار نيست . و شما در برزخ باشيد تا زماني كه قيامت فرا برسد.

پاسخ – شايد در ابتدا به نظر برسد رجعت و بازگشت برخي از اموات به دنيا در زمان ظهور ، با بعضي از آيات قرآن منافات داشته باشد. ولي اگر عميقاً مطالعه كنيم متوجه مي شويم كه كدام رجعت در قرآن رد شده و خداوند متعال فرموده كه هرگز رجعتي در كار نخواهد بود . در واقع اين رجعت با رجعتي كه قرآن در خصوص آن صحبت كرده هيچ منافاتي ندارد . عقيده به رجعت يك عقيده ي قرآني است . در قرآن هفتاد و شش آيه در خصوص رجعت داريم . حتي دربرخي از موارد خداوند نمونه هاي صريحي را ذكر كرده كه اموات از عالم برزخ به عالم دنيا بازگشته اند . در آيه ي دويست و پنجاه ونه سوره ي بقره داستان حضرت ارمياي پيامبر ذكر شده است . آمده كه صد سال خداوند او را ميراند ، سپس زنده كرده و به عالم دنيا باز گرداند. يا مردگاني كه توسط حضرت عيسي (ع) زنده مي شدند . كه نه تنها مسلمين بلكه

ص: 507

مسيحيان اين مسئله را قبول دارند . صريحاً در برخي از اين آيات خداوند مي فرمايد كه برخي از مردگان به عالم دنيا بازگشته و زندگي كردند . بنابراين تعجب برانگيز است كه چرا برخي از مردم اين مسئله را انكار كرده و يا حتي قابل هضم نمي دانند . اگر پذيرش اين مسئله مشكل بوده و يا امكان نداشت ، خداوند در قرآن اين مسئله را عنوان نكرده و نمونه هاي صريح آن را بيان نمي كرد . بنابراين عقيده به رجعت، يك مسئله ي قرآن است و پشتوانه ي عقلي دارد . اگر كسي عمق رجعت را متوجه شود ، در واقع تجلي و جلوه ي امامت در آخر الزمان را در مي يابد . بنابراين ما بايد به اين رجعت عقيده پيدا كنيم . در ضمن اين رجعت با آن آيه اي كه خداوند فرموده هيچ رجعتي در كار نيست، منافات ندارد . در آيه ي نود و نه و صد سوره ي مومنون خداوند متعال فرموده : زماني كه چشم برخي از گناهكاران ، مجرمين و كفار به حقايق عالم آخرت باز مي شود . به اين خاطر كه در زمان مرگ ملائك عذاب را با چهره هاي عبوس و خشن مي بينند و از طرف ديگر جايگاه آخرتي خود را اجمالاً مشاهده مي كنند . در ضمن هواهاي نفس و شهوات آنها نيز فروكش كرده و شعور آنها كاملاً فعال و بيدار شده است . يك دفعه يك ندامت و پشيماني عميق آنها را در بر گرفته و احساس حقارت از عمر بر باد رفته مي كنند . در نتيجه

ص: 508

اظهار پيشماني كرده و مي گويند خدايا ما را باز گردان تا جبران كرده و عمل صالح انجام دهيم . خداوند متعال مي فرمايد : اصلاً . اين درخواست در اين زمان بي مورد است. چون چشم اين افراد به يك حقايقي باز شده و از روي ترس اين حرف ها را مي زنند . وقتي كه آنها به دنيا بازگردند ، باز هم با نفس برگشته و همان هواهاي نفس و خباثت ها را دارند . در آيه ي ديگر خدا مي فرمايد : اگر اينها را بازگردانيم باز هم به همان كارهاي خود مي پردازند . اين افراد دروغ مي گويند كه ما را بازگردان ، ما خوب مي شويم . بنابراين خداوند رجعتي را مردود مي داند كه به درخواست خود كفار و فاسقان و به هدف اصلاح باشد . چون اين هدف دروغين است . اما در آخر الزمان ، كفار نه به اختيار ، بلكه به اجبار باز گردانده مي شوند . نه براي اصلاح و عمل صالح ، بلكه براي انتقام و ذلت . سوماً اين هدف يك هدف دروغين نيست بلكه كاملاً درست و راست است . چون با اين رجعت اين افراد ذلت ديده و انتقام ظلم هايي كه كرده اند كاملاً از آنها گرفته مي شود . بنابراين رجعتي كه در قرآن رد شده ، رجعت به اختيار كفار است . رجعتي كه ما اعتقاد داريم ، رجعت اجباري بوده و به هدف عذاب و انتقام است . رجعتي كه قرآن مردود دانسته ، رجعت به هدف اصلاح است . اين هدف دروغين است ، چون

ص: 509

خدا مي فرمايد اصلاً اين افراد اصلاح پذير نيستند. پس چيزي را كه قرآن رد كرده ، ما نيز مردود مي دانيم و شكي در آن نيست .

سوال – شما مي گوييد كه در رجعت ، سران كفر و ذلالت براي ديدن ذلت و انتقام به دنيا بازگردانده مي شوند . حال با توجه به اينكه اين افراد عالم برزخ و عذاب هاي آن را ديده و حقانيت راه پيامبران براي آنها واضح شده است . اگر اين افراد به دنيا بازگردانده شوند ، فرصتي پيدا مي كنند كه توبه كرده وگذشته ي خود را اصلاح كنند . در نتيجه بجاي اينكه به ضرر آنها باشد كاملاً به نفع آنها است .

پاسخ – اولاً آنطور نيست كه هركسي كه چشم او به حقايقي باز شده باشد ، دست از باطل خود بردارد . و به سمت حق رفته و ايمان بياورد . بنابراين نبايد فكر كرد چون كفار صحنه هاي حقيقت را ديده اند ، وقتي به دنيا بازگردانده مي شوند ، ايمان مي آورند . ما در طول تاريخ افراد زيادي را داشته ايم كه با اينكه حقيقت را ديده بودند بر باطل خود پافشاري مي كردند . و لجوجانه بر باطل اصرار مي كردند . كم نبودند كساني كه معجزات پيامبر و انبياء را مي ديدند و مي فهميدند كه اين كارها مربوط به بشر نيست ، اما مي گفتند همه ي اينها سحر است . بعد از غدير خم كه پيامبر (ص) ، حضرت علي (ع) را نصب كردند ، شخصي نزد ايشان آمده و گفت : اين جوان را

ص: 510

كه نصب كردي از جانب خود تو بود يا از جانب خدا ؟ پيامبر (ص) فرمودند : از جانب خدا . اين فرد گفت : خدايا اگر اين از طرف تو بوده و حق هم بوده ، يك عذاب بفرست كه من از بين بروم . من طاقت اين مسئله را ندارم . از اين هم بالا تر مگر شيطان عالم ملائكه و معجزات انبياء را نديده است ؟ مگر به حق آگاهي ندارد ؟ اما دست از شيطنت خود بر نمي دارد . كساني كه با رجعت باز مي گردند سران كفر و ذلالت هستند . يعني كساني كه آنقدر لجوج بوده اند كه با انبياء ، اولياء و معصومين مخالفت مي كردند . اين افراد كساني هستند كه نفس آنها در خباثت و لجاجت شكل گرفته است . چون ذات آنها به شكل ديگري است ، زماني كه به دنيا باز گردانده مي شوند، بازهم به همان شيطنت خود ادامه مي دهند . بنابراين اين افراد وقتي باز گردانده مي شوند ، توبه نمي كنند . حتي اگر توبه هم بكنند، توبه ي آنها پذيرفته نيست . چون در بسياري از آيات و روايات قرآن آمده كه توبه ي فرد تا زماني مورد قبول واقع مي شود كه چشم او به عالم حقيقت بازنشده است . به محض اينكه چشم فرد به عالم آخرت باز شد ، ديگر توبه پذيرفته نيست . توبه زماني باعث رشد و تكامل فرد شده و براي او فايده و ارزش دارد كه از روي اختيار باشد . يعني با اختيار، حق را انتخاب كرده باشد . اما

ص: 511

زماني كه چشم انسان به حقايقي از جانب عالم غيب باز مي شود ، از روي اجبار و ترس توبه مي كند . اين مسئله ديگر ارزش نداشته و باعث رشد نمي شود . فرعون هم در لحظه ي آخر توبه كرد . به تعبير قرآن فرعون موقع غرق گفت كه من به خداي بني اسرائيل ايمان آوردم . خداوند متعال در جواب او فرمود : الان ديگر ارزشي ندارد . اين از روي ميل به حق و انتخاب حقيقت نيست كه باعث رشد شود . هركسي هنگام ترس از روي اجبار اين حرف ها را مي زند . خداوند متعال از اينكه رحمت و مغفرت او شامل حال كسي شود ، هيچگاه بخل ندارد . چه در دنيا و چه پس از دنيا . هميشه رحمت خدا واسعه است . اما هنگامي كه شخص عالم آخرت را مي بيند و دار دنيا بسته مي شود ، زمان عمل كردن او تمام مي شود . دار عمل ، دار دنيا است . مانند يك بطري در بسته كه در اقيانوس انداخته شود . آب بي نهايت است اما چون بطري در بسته است ، آب را جذب نمي كند . رحمت خدا بي نهايت است ، اما زماني كه مرگ شخص فرا رسيده و آن طرف را مي بيند ، دار او بسته شده و عمل تمام مي شود . بنابراين اينطور نيست كه مغفرت خدا شامل حال او نشود بلكه اين فرد ديگر نمي تواند مغفرت خدا را جذب كند . در رجعت ، آن فردي را كه باز مي گر دانند در واقع

ص: 512

بطري در بسته است . يعني آن فردي كه به دنيا آورده مي شود ، فردي است كه آخرت را ديده است . اولاً اين فرد چون در خباثت و لجاجت شكل گرفته ، توبه نمي كند . ثانياً اگر هم توبه كند ، اين توبه پذيرفته نيست و ارزشي ندارد . چون خود او نمي تواند رحمت را جذب كند . در زيارت آل ياسين يك فرازي دارد كه از آيه اي به اين مضمون اختباس شده است : رجعت شما حق بوده و جاي شكي در آن نيست . زماني باز مي گرديد كه ايمان آوردن فردي كه قبلاً ايمان نداشته به درد او نمي خورد . توبه در زمان رجعت از جانب كفار مورد قبول نيست.

سوال – شما گفتيد بعد از شهادت امام زمان (عج) اولين امامي كه رجعت مي كند ، امام حسين (ع) است . اين امام غسل و نماز به حضرت را به عهده دارد . اصلاً مگر امام زمان (عج) شهيد مي شوند ؟ چطور در زماني كه جهان پر از عدل و داد است ، ظلم ريشه كن شده و شيطان هم از بين رفته است . شخص ظالمي پيدا مي شود و حضرت را به شهادت مي رساند .

پاسخ – ما تنها يك روايت داريم كه به طور خاص از شهادت امام زمان (عج) اسم برده است . ولي سند اين روايت ضعيف است . بنابراين زياد نمي توان به اين روايت تكيه كرد . اما روايات زيادي داريم كه به طور عمومي گفته است كه همه ي ائمه شهيد مي شوند . گفته

ص: 513

شده هيچيك از ما اهل بيت نيست كه يا با شمشير كشته شده و يا مسموم شده و به شهادت نرسيده باشد . به طور اصولي نيز بايد همينطور باشد . امامان ما در همه چيز الگو هستند . از جمله در مرگ ايشان ، چون كامل ترين مرگ شهادت است . در خطبه ي 123 نهج البلاغه آمده است كه شرافتمندانه ترين نوع مرگ شهادت است . پيغمبر (ص) در يك روايت معروف فرمودند كه هر عمل صالحي كه انجام دهيد ، بالاتر از آن يك عملي وجود دارد . تا شهادت كه بالاتر از آن ديگر چيزي وجود ندارد . آيا امكان دارد ائمه كه لايق ترين انسان ها بوده اند، اين بالاترين را نداشته باشند ؟ مرگ هركسي به شكل زندگي او است . وقتي زندگي آنها پاك ترين و با فضيلت ترين بوده است ، مرگ آنها نيز بافضيلت ترين است . لذا در بسياري از دعاها ائمه درخواست شهادت كرده اند . در دعايي كه در ماه رمضان خوانده مي شود ، امام صادق (ع) اينگونه دعا مي كردند: خدايا وفات من را قتل در راه خود قرار بده . در مجلس ابن زياد ، زماني كه او امام سجاد(ع) را تهديد به قتل كرد . ايشان فرمود : من را تهديد به قتل مي كنيد . مگر نمي دانيد كه قتل و كشته شدن عادت ما بوده وشهادت مايه ي افتخار ما است ؟ حضرت زينت (س) در خطبه اي كه در سفر اسارت خواندند ، فرمودند : خدارا شكر كه آغاز كار ما را سعادت و پايان كار

ص: 514

ما را شهادت قرار داده است . پس طبق همين روايات عمومي به خوبي مي توان متوجه شد كه همه ي ائمه از جمله امام زمان عج به شهادت مي رسند . در اصول كافي هم اين روايت آمده است كه امام زمان عج فوت كرده و امام حسين (ع) ايشان را غسل داده و نماز مي خوانند . البته در اين روايت كلمه ي موت آمده كه اعم از شهادت و يا مرگ طبيعي است . ما از روايات ديگر بايد استخراج كنيم كه اين موتي كه در اين روايت در خصوص امام زمان عج گفته شده در واقع همان شهادت است . درست است كه در زمان امام زمان عج ظلم اجتماعي وجود ندارد . چون حكومت عادلانه است ، كسي نمي تواند به طور گسترده به جامعه ظلم كند . و شيطان هم به عنوان يك دشمن بيروني كه باعث لغزش و انحراف انسان ها مي شود از بين رفته است . فلسفه ي وجودي شيطان اين است كه براي رشد انسان ها يك دو راهي درست كند . يك راه را انبياء درست كرده اند كه راه خير است . و يك راه را نيز شيطان درست مي كند كه راه شر است . خود انسان بايد خوبي و حق را انتخاب كند تا باعث رشد او شود . بندگي اختياري باعث رشد انسان مي شود نه بندگي اجباري . در زمان ظهور امام زمان عج ، جهان بندگي را انتخاب كرده است . چون انتخاب كرده ، ديگر نيازي به دوراهي وجود ندارد . بنابراين فلسفه ي وجودي شيطان ديگر

ص: 515

تمام شده است . در نتيجه عمر شيطان به پايان رسيده و طبق روايات توسط امام زمان عج از بين مي رود . وقتي كه شيطان از خدا خواست كه من را تا قيامت فرصت بده . خداوند نگفت من اين كار را مي كنم. بلكه فرمود : تا يك زمان معيني به تو فرصت مي دهم . در روايات داريم كه اين زمان معين ، زمان ظهور است . اما در اين زمان ، نفس و دشمن دروني از بين نرفته است . درست است كه نفس تربيت شده و از جهت گناه ، ميل نفس به صفر مي رسد . ولي صفر نمي شود . نفس و شيطان دو وجود مستقل هستند . شيطان در بيرون است. اما نفس در درون انسان است . خود نفس ، داراي اميال و تاخت و تازهايي است . در زمان امام زمان عج، شيطان از بين رفته اما نفس هنوز وجود دارد . تا زماني كه عالم دنيا وجود دارد ، امتحان هم است . بنابراين هواي نفس وجود دارد ، اما آنگونه نيست كه ظلم گسترده اي به ديگران بكند . ظلم هاي فردي وجود دارد . در نتيجه امكان اينكه يك انسان ظالمي باشد كه به حضرت ضربه زده و ايشان را به شهادت برساند، وجود دارد .

سوال – در خصوص آيات 14 تا 26 سوره ي مباركه ي روم توضيح بفرماييد.

پاسخ – در اين آيات شريفه ، خداوند متعال يك تعدادي از نشانه هاي خود را بيان كرده است . به اين مضمون كه از آيات و نشانه هاي خدا همسران

ص: 516

شما است كه در نزد آنها آرامش پيدا مي كنيد . از آيات و نشانه هاي خدا خواب است . رعد و برقي است كه نشانه ي آمدن باران است . يك چيزهايي را خداوند براي خود نشانه گرفته است كه هر روز ما با آنها سرو كار داريم . خدا پنهان نيست . به قول عالم بزرگواري مي گفت : خيلي از افراد به دنبال معجزه مي گردند ، كجاي عالم معجزه نيست . ولي لطافت لازم است تا انسان همين چيزهايي كه هميشه در اطراف او است را ببيند . فردي در زمان امام صادق (ع) بود كه خدا را قبول نداشت . يك بار نزد امام صادق (ع) آمده و گفت اين خدايي كه شما مي گويد چرا اينقدر واسطه فرستاده است ؟ چرا با پيامبران و كتب با مردم سخن گفته است ؟ مي توانست مستقيم خود را نشان داده و مسئله را حل مي كرد . امام فرمودند : مگر پنهان است ؟ تو با دست جلوي چشم خود را گرفته و خورشيد را نمي بيني . در اين حالت تقصير از خورشيد نيست . به قول امام حسين (ع) كه در دعاي عرفه مي فرمايد : چه زماني پنهان شدي كه نياز به دليل داشته باشي تا تو را نشان دهد ؟ غايب نگشته اي كه شوم طالب حضور ، پنهان نبوده اي كه هويدا كنم تو را . با صد هزار جلوه برون آمدي كه من، با صد هزار ديده تماشا كنم تو را . لذا قرآن در تمام اين موارد مي فرمايد: اينها آياتي است براي كساني

ص: 517

كه عقل ، فكر و هوش دارند . از همه ي اينها مي توان خدا را ديد .

سوال – روز عرفه چه روزي است و چكار كنيم كه نهايت استفاده را از آن ببريم؟

پاسخ – اگر ما مي توانستيم ارزش اين روز را فهميده و باور كنيم ، يك لحظه از آن را از دست نمي داديم . روز عرفه يكي از روزهاي رحمت ويژه و خاص الهي است . در اين روز شيطان خيلي خشمگين است . چون آغوش خدا باز است ومشتاق هر كسي است كه به هر بهانه اي بازگردد . براي اينكه عظمت روز عرفه تا حدي درك شود يك روايت از امام صادق (ع) مي خوانم . همگي ما براي ماه رحمت ، ماه رمضان را مثال مي زنيم. كه در شب هاي قدرآن ، صفحه ي زندگي عده زيادي از انسان ها از شقاوت به سعادت رقم مي خورد . امام صادق (ع) فرمود: اگر كسي با وجود ماه مبارك رمضان به اين اقيانوس وارد شده و تشنه بازگشت ومورد مغفرت واقع نشد . ديگر نمي تواند جبران كند مگر در روز عرفه . يعني يك روز در مقابل يك ماه است . ايشان نفرموده اند مگر كسي كه صحراي عرفات را درك كند . بلكه فرموده اند اين روز را درك كند . يعني حتي اگر فرد در صحراي عرفات هم نباشد ، اما بتواند اين روز را درك كند . اين يك روز جبران آن يك ماهي است كه از دست داده است . روز عرفه سه يا چهار عمل مهم دارد . غسل و

ص: 518

روزه در اين روزسفارش شده است . اما مهمتراز همه دو عمل است . يكي دعا و ديگري زيارت امام حسين (ع) است . امام صادق (ع) فرمودند كه روز عرفه روز دعا است . مرحوم ملكي تبريزي مي فرمايد: با اينكه روزه در روز عرفه با توجه به روايات ، كفاره ي نود سال است . اما اگر باعث ضعف كسي مي شود و باعث مي شود كه نتواند دعا كند ، روزه نگيرد. حتماً لازم نيست كه كسي در مراسم دعا شركت كرده و در جمع باشد. و حتماً دعاي خاص امام حسين (ع) كه در مفاتيح است را بخواند . هر دعايي بكند فرقي نمي كند . امام صادق(ع) فرمود : هرچه دلتان مي خواهد بگوييد فقط دعا كنيد . يعني فقط ارتباط خود را باخدا برقرار كنيد . اگر شما خدا را بخواهيد ، معلوم مي شود كه خدا طالب شما بوده است . گر خدا خواهد كه ما را ياري كند ، ميلمان را جانب زاري كند . خدا هر كسي را طلب كند ، در اين روز به دعا و اشك مي نشيند . يك جواني سابقه ي خوبي نداشت اما مكه نصيب او شد . زماني كه وارد مسجد الاحرام شد و ديد سيل جمعيت پروانه وار به دور خانه خدا مي چرخند . بغض گلوي او را گرفت . اما چون سابقه ي خوبي نداشت ، وقتي خواست با خدا صحبت كند اينطور گفت : خدايا من خيلي بلد نيستم با تو صحبت كنم . در تهران وقتي نخود و لوبيا مي خرند با نخاله ها و

ص: 519

آشغال ها در هم مي خرند . ما را هم با اين حجاج خوب خود در هم قبول كن . اين دعا ها خيلي زيبا است . انسان با زبان خود هم مي تواند دعا كند . اما اگر كسي توفيق پيدا كرد ، بهترين دعاي اين روز، دعاي اباعبدالله الحسين در صحراي عرفات است . اين دعا طولاني است اما ياران امام حسين (ع) مي گفتند كه ايشان از ابتدا تا انتهاي دعا اشك مي ريختند . اين دعا يك دوره توحيد است . اگر حتي كسي فقط ترجمه ي آن را هم بخواند و توجه داشته باشد يك دوره خدا شناسي را گذرانده است . دعاي كساني است كه نعمت هاي خدا را مي بينند . امام حسين (ع) با تمام وجود مي گويد: خدايا ، با گوشت ، خون ، رگ و تمام اعضاء بدن خود اگر بخواهم شكر يك نعمت تو را بگويم ، نمي توانم . يعني اين دعا انسان را به شكر ، حمد وخضوع در مقابل خدا وا مي دارد . بخصوص دعا براي ديگران را فراموش نكنيد . در اصول كافي آمده كه من در عرفات بودم و شاگرد امام كاظم (ع) را ديدم . نزد ايشان رفته و ديدم كه با چه حالي اشك مي ريزد . مزاحم او نشدم . وقتي كه مراسم تمام شد به دنبال او رفتم . به او گفتم خيلي حال خوشي داشتيد . گفت: ابراهيم ، امروز يك دعا براي خودم نكردم . از مولاي خود امام كاظم (ع) شنيدم كه فرمود: اگر كسي براي برادر ديني خود در پشت

ص: 520

سر او دعايي بكند ، صد هزار برابر به خود او بازمي گردد. من نخواستم صد هزار را از دست داده و يكي بگيرم . بنابراين براي يكديگر دعا كنيم تا صد هزار را بدست بياوريم . امام صادق (ع) فرمود كه خدا اول به زائرين امام حسين (ع) نگاه مي كند ، بعد به صحراي عرفات. چون اگر مكه اي است ، زمرم ، صفا و مروه و منايي است به بركت كربلاي امام حسين (ع) است . ما مي توانيم زيارت امام حسين (ع) را از راه دور بخوانيم . در هر مناسبتي چه در عيد و چه در عزا گفته شده كه اول به سراغ زيارت امام حسين (ع) برويد . چون ما هرچه داريم به بركت آن سري است كه به بالاي نيزه ها رفت .

اميدوارم به حق ابا عبدالله (ع) امروز همه ي ما را مشمول لطف و عنايت هاي خاص خود كه به بندگان خوب خود عطا مي كند ، بفرمايد

90-08-08

8/8/90

خدا فرمود : اي فرزند آدم بندگي كن هرچه به من نيازمنديم و گناه كن هر چه بر آتش شكيبايي ، از دنيا بهره بردار هر قدر در آن خواهي ماند و براي آخرت توشه برگير هرقدر در آن مي ماني ، اگر از آتش همان قدر بيم داشتي كه از فقر بي نيازت مي ساختم ، از راهي كه به گمان تو نمي رسود و اگر به بهشت همان قدر دل مي بستي كه به دنيا ، تو را خوشبخت مي كردم چنان كه در خاطرت نمي گنجد .

سوال – در مورد دوران رجعت

ص: 521

توضيحاتي بفرماييد .

پاسخ – رجعت يكي از عقايد مسلم و زيباي شيعيان است . در آخر الزمان در هنگام ظهور ولي عصر گروهي از عالم برزخ به دنيا برمي گردند كه آنها دو دسته هستند . يك دسته مومنين خالص و يك دسته كفار خالص و سران ضلالت و گمراهي كه در طول تاريخ باعث گمراهي شده اند . مومنين خالص كساني هستند كه در دنيا استعداد سرشاري داشتند ولي بخاطر موانع بيروني استعدادهايشان شكوفا نشد . پس اينها بر مي گردند تا ظلمي به آنها نشود و در تشكيل حكومت ولي عصر كمك كنند . سران كفر و الحاد هم برگردانده مي شوند تا طعم ذلت و خواري را در همين دنيا ببينند و در همين دنيا انتقام ظلم ها از آنها گرفته بشود . سنگين ترين انتقامي كه از آنها گرفته مي شود و باعث رنج آنها است اين است كه حكومت ديني را مي بينند . از جهت عقلي هيچ مانعي نيست كه رجعت اتفاق بيفتد. در تاريخ به شهادت قرآن رجعت هاي مكرري رخ داده است . پس امكان بوجود آمدن رجعتي در انتهاي تاريخ وجود دارد . بسياري از آيات قرآن پستوانه ي اين عقيده ( رجعت ) است . كتاب شيعه و رجعت نوشته ي آقاي شاه مير ولد است كه در آن 76 آيه قرآن كه در مورد رجعت است را تفسير كرده اند . در مورد رجعت ما شش صد روايت داريم . پس اين عقيده پشتوانه هاي محكمي دارد. همه ي ما مي دانيم كه امام زمان (عج) ظهور خواهد كرد . در ضمن مي

ص: 522

دانيم كه آمادگي هاي خود مردم است كه باعث مي شود آن عدالت پرور بيايد و با آمادگي و لياقت هاي مردم اين حكومت جهاني برقرار بشود . مانع تشكيل حكومت از طرف امام زمان (عج) نيست بلكه مانع از طرف مردم است . ما هنوز ظرفيت آن عدالت را نداريم . در روضه ي كافي نقل شده است كه از امام بافر (ع) سوال شد كه دولت فرج شما چه موقع تشكيل خواهد شد ؟ امام زمانه را به سه دوره تقسيم كرده اند . زمانه ي گرگ ، ميش و ترازو . زمانه ي گرگ زماني است كه گرگ صفتي حاكم مي شود و زماني است كه قلدران چپاول مي كنند و در آن زمان حق ما اهل بيت غصب مي شود . دوره ي ميش كه مردم آرام تر مي شوند و ظلم را مي فهمند ولي تلاش براي مقابله با آن ندارند . زمانه ي ترازو كه مردم عليه ظلم تلاش مي كنند و خواهان عدالت مي شوند كه در اين دوره ظهور رخ مي دهد و دولت ما اهل بيت تشكيل مي شود. در واقع در دوره ي سوم مردم خودشان را عوض كرده اند . مشكل از ماست و ما بايد به سمت مهدويت برويم و آمادگي ظرفيت آن حكومت را داشته باشيم . حضرت زهرا فرمودند : امام مثل يك كعبه مي ماند كه مردم بايد به سمت آن بروند و او خودش را به مردم تحميل نمي كند . در دعاي فرج ما مي خواهيم براي حجت بن الحسن در اين زمان و در هر لحظه سرپرست

ص: 523

او و ياور او باش تا او بيايد و با رغبت مردم ، در زمين مستقر بشود . پس مردم بايد در مقياس جهاني آمادگي حكومت ولي عصر را داشته باشند . در ضمن تا آمادگي اجتماعي بوجود نيايد امام ظهورنمي كند حتي اگر آمادگي هاي فردي وجود داشته باشد . بزرگاني همچون سيد بن طاوس ، سيد بحرالعلوم و امام خميني از نظر فردي مشكلي نداشتند ولي ظهور رخ نداد زيرا جامعه ي جهاني بايد يكسري آمادگي هايي را داشته باشد . اگر عقيده به رجعت نباشد ممكن است كه بعضي از افراد دچار نااميدي و سرخوردگي بشوند. مثلا بگويند كه به فرض من خوب باشم و عظمت فردي داشته باشم ، ظهور امام نياز به عظمت اجتماعي دارد و آن دست من نيست و ممكن است كه پاكي خودش را از دست بدهد اما اگر كسي عقيده به رجعت داشته باشد مي گويد به فرض كه اجتماع آمادگي ظهور را نداشته باشد ولي همين كه من آماده باشم در هنگام ظهور هستم حتي اگر ظهور در زمان من نبود، من مي توانم در زمان ظهور باشم . پس اگر يك فرد هم خوب بشود تاثيري در جامعه مي گذارد . اگر تو خوب باشي، مي تواني در زمان رجعت جزو افراد آن زمان باشي . عمده شرط اين كه انسان در ليست رجعتي ها باشد ، اين است كه بر عهدش با امامش باشد . داريم كه اگر كسي چهل صبح دعاي عهد را بخواند نه فقط قرائت كند و بر عهدش وفادار باشد ، جزو ياران امام زمان (عج)خواهد بود . كارهاي

ص: 524

ما بايد با رضايت امام زمان (عج) كه همان رضايت خدا هست باشد . در دعاي آل ياسين داريم كه حق آن چيزي است كه شما رضايت داريد . پسند و ناپسند شما ،پسند و ناپسند شماست . سعي كنيم كه يك روز غفلت نداشته باشيم و بر عهد خودمان بمانيم . عده اي بودند كه عمري غفلت نداشتند . اگر ما يك روز اين كار را انجام داديم و لذت آنروز را چشيديم قطعا كار ما تداوم خواهد داشت . شاگردان مرحوم رجبعلي خياط مي گفتند كه ايشان عمري نفس نمي كشيد بدون ياد امام زمان(عج) و ذكرش او بود و به دوستانش تدكر مي داد كه چيزي جز خود او نخواهيد . گفت طلب كن ز دوست هر چه تو را آرزوست ، چون همه هستي از اوست گفتم : دوست ، دوست . ايشان هميشه صلواتش با عجل فرجهم بود و روايت داريم كه كسي كه صلواتش اين جوري باشد لايق امام زمان (عج) مي شود . امام صادق (ع) مي فرمايند : اگر كسي صلوات كامل بفرستد (با عجل فرجهم )اين لايق مهدي ما خواهد بود . ايشان در اواخر عمر مي گفت كه در آمادگي سعي بكنيد حتي اگر در آمادگي از دنيا برويد . اگر كسي در راه و به ياد او باشد حتي اگر ظهور را درك نكند لياقت رجعت را پيدا مي كند . ايشان به دوستانش مي گفت كه اگر امام زمان (عج) را ديديد سلام من را به او برسانيد و بگوييد كه گدايي دائم حرف از شما مي زد . عقيده ي رجعت مي

ص: 525

تواند اميد و نشاط را در فرد ايجاد بكند .

سوال – آيا بازگشت سران كفر و مومنين خالص در دوره ي رجعت اختياري است ؟

پاسخ – سران كفار را براي عذاب برمي گردانند و شكي نيست كه هيچ مجرمي با اختيار خودش پاي چوبه ي دار نمي رود. آنها را بر مي گردانند كه خواري و ذلت را در دنيا بچشند . بنابراين آنها با اجبار به دنيا برمي گردنند . چون رجعت بر اساس لطف خاص خداست و خدا خواسته كه آنها به دنيا بيايند و تكامل پيدا بكنند و در تشكيل حكومت شريك باشند ، اين اجباري نيست . امام صادق (ع) فرمود : وقتي مهدي ما قيام مي كند ، در عالم قبر به سراغ مومنين مي روند و مي گويند كه صاحب تو در دنيا آمده است ، اگر مي خواهي به او ملحق بشوي بلند شو و اگر مي خواهي در نعمت بهشت برزخي بماني بمان . كدام مومن خالصي است كه لطف خدا را پس بزند ؟ در آخر كتاب سياحت غرب نوشته ي مرحوم آقا نجفي سير آخرتي خودش را نوشته كه به رجعت ختم مي شود مي نويسد :در يكي از منازل آخرتي حضرت علي اكبر و حضرت ابوالفضل به بازديد من آمده بودند بخاطر زيارت هايي كه در دنيا براي آنها رفته بودم . من ديدم كه آن دو بزرگوار مسلح هستند و سوال كردم كه چرا آنها مسلح هستند ؟ گفتند كه آنها آماده ي رجعت هستند . صحنه ي ديگر كه به آقانجفي نشان دادند چهره ي حضرت علي اصغر بود در

ص: 526

حاليكه زير گلويش يك خط سرخي بود . ايشان سوال كردند كه اين خط سرخ براي چيست ؟ گفتند كه اين نشانه ي مظلوميت است تا وقتي كه منتقم آنها بيايد و انتقام تمام ظلم ها را بگيرد . آقا نجفي مي گويد كه وقتي من اين دوصحنه را ديدم حال و هواي من برگشت و با اينكه در بهشت برزخي بودم ديگر اين لذتها برايم جلوه اي نداشت و با خودم مي گفتم كه مرده باد عاشقي كه از رنگي معشوق خودش نداشته باشد. در بهشت همه ي بهشتي ها و در راس آنها رسول خدا واهل بيت دست بردعا برداشتند و براي فرج دعا كردند . بعد به ما خبر دادند كه مهدي در دنيا آمده است و هر كس مي خواهد سر از قبر بلند كند .

سوال – آيا رجعت به دوران قبل از اسلام هم اختصاص دارد ؟

پاسخ - ما هيچ دليلي نداريم كه رجعت اختصاص به افراد بسيار مومن يا بسيار كافر در دوره ي اسلامي داشته باشد . ما دلايلي داريم كه رجعت براي طول تاريخ است . در روايات قيد مسلمان بودن ديده نمي شود. در زمان حضرت موسي هم مومنين خالص و كافران خالص وجود داشتند . آيه 83 سوره ي نحل كه در مورد رجعت است مي فرمايد : روزي خواهد رسيد كه از هر امتي ما يك گروهي را برمي گردانيم . قيامت صغري در رجعت است . در الميزان مي فرمايد : اين آيه مربوط به رجعت است ومنحصر به دوره ي اسلامي نيست و مربوط به همه ي امت هاست .

ص: 527

امام صادق (ع) مي فرمايد : پانزده نفر از قوم حضرت موسي و هفت نفر اصحاب كفر برمي گردند . امام باقر(ع) مي فرمايد : همه ي انبياء از آدم تا خاتم برمي گردند و اميرالمومنين را ياري مي دهند . پس رجعت انحصار به ما امت اسلامي ندارد .

پاسخ – انتهاي رجعت مشخص نيست زيرا اگر انتهاي آن مشخص بود زمان قيامت هم مشخص بود در حاليكه زمان قيامت معلوم نيست . ما روايت داريم كه مومنيني كه از عالم برزخ برگشته اند سي ماه در دنيا هستند . امام كاظم (ع) مي فرمود : مومنيني كه از برزخ برمي گردند سي ماه در دنيا مي مانند و در يك شب همه ي آنها از دنيا مي روند . جزئياتي كه برنامه ي زندگي آنها در اين سي ماه چيست بيان نشده است . در مورد ائمه روايت داريم كه مدت زمان طولاني در دنيا مي مانند ولي سند اين روايات ضعيف است و ما آنها را بيان نمي كنيم . يك روايت موثق داريم كه امام باقر (ع) فرمودند : حكومت امام حسين (ع) سي صد و نُه سال است . ائمه اصراري نداشتند كه جزئيات رجعت را بيان كنند . مثلا ما روايتي نداريم كه مومنيني كه به دنيا برمي گردند مكلف به تكليف هستند يا خير . بعضي علما مي گويند كه آنها مكلف به تكليف هستند زيرا اني عالم دنيا است و بعضي از علما مي گويند كه مكلف به تكليف نيستند زيرا عالم دنياي پس از مرگ است . به تعبير علامه مجلسي رجعت دنيايي بين آخرت

ص: 528

و دنيا است . مومنين خالصي كه برمي گردانند محرمات را انجام نمي دهند و واجبات را انجام مي دهند زيرا مي دانند كه خدا آنرا دوست دارد با اينكه مكلف نيستند . فضاي بندگي و عشق است . اينكه ما فلسفه ي رجعت را بدانيم براي ما سازنده است . سوال – سوره عنكبوت آيات 24 تا 30 را توضيح بفرماييد .

پاسخ- در اين آيات خدا داستان حضرت ابراهيم را ذكر كرده است كه او را در آتش انداختند و خدا او را نجات داد . يكي از كساني كه به حضرت ابراهيم ايمان آورد لوط بود كه خواهرزاده ابراهيم بود. در آيه 26 ابراهيم مي فرمايد : من مهاجر به سمت خدا هستم و خدا عزيز و حكيم است . ابراهيم دراين آيه مي فرمايد كه من مهاجر هستم نه مسافر . بين مهاجر و مسافر فرق وجود دارد . اي كاش كسي كه مي خواهد به سمت خدا برود مهاجر باشد. مهاجر يعني كسي كه مي رود و ديگر برنمي گردد ولي مسافر يعني كسي كه مي رود و بر مي گردد . مسافر كسي است كه خيلي با خدا معامله نكرده است . و چه بسا دلهره دارد كه با خدا معامله كند . كسي كه مهاجر است تا آخرش با خدا معامله مي كند. خدا با دو تا اسم عزيز و حكيم از او استقبال مي كند . اگر كسي واقعا به سمت خدا برود خدا با اسم عزيزش از او استقبال مي كند و اسم عزيز يعني اينكه خدا نمي گذارد كه كسي درمانده بشود . يك كسي

ص: 529

در تاريكي از ساختمان به پايين پرت شد ، بند لباسش به جايي گير كرد . او به خدا گفت كه به من كمك كن . خدا گفت كه بند لباست را پاره كن . او ترسيد كه بيفتد و حرف خدا را گوش نكرد . صبح كه شد بند لباس او را خفه كرده بود . رهگذران مي ديدند كه او نيم متر با زمين فاصله داشته است . او مهاجر نبود و با خدا معامله نكرد زيرا ترسيد . در مسير هجرت ترديد راه ندارد . او مسافر بود و رفت و به سمت خودش برگشت . ابراهيم را در آتش پرت كردند . جبرئيل به ابراهيم گفت كه حاجتي داري ؟ ابراهيم گفت كه من به تو حاجتي ندارم ولي به خداي خودم پر از حاجتم . خدا هم دست ابراهيم را گرفت يعني هم عزيز بود و هم خدا حكيم بود كه خدا با حكمت آينده اش را رقم زد كه آنرا در آيه ي بعدي ذكر مي كند . ابراهيم چون مهاجر شد خدا به او فرزنداني داد كه اسحاق و يعقوب بودند و خط نبوت را در فرزندان او گذاشت . خدا مي فرمايد : اجر او را در دنيا داديم و آخرتش هم محفوظ است.

سوال – بعد از رجعت چه اتفاقي مي افتد ؟

پاسخ – در روايت داريم كه آخرين نفري كه از دنيا مي رود و بعد قيامت مي شود امام و حجت خداست . علامه مجلس در كتاب بحار بيش از صد روايت در اين مورد آورده است. خدا رحمت و فيض خودش را

ص: 530

به واسطه ي امام به مردم مي فرستد . در دعاي عديله مي خوانيم : با اوست كه دنيا برقرار است . زيرا حجت خدا و معصوم خليفة الله است و خدا عالم را به خاطر او خلق كرده است . پس اگر خليفة الله در زمين نباشد آفرينش لغو است . پس با بودن حجت خداست كه خدا رزق مي فرستد . اين مثل باغباني مي ماند كه يك درخت پر ميوه اي دارد كه باغ را بخاطر آن درخت آب مي دهد . ممكن است كه گلها وعلف هاي هرز هم به طفيل آن درخت آب بخورند ولي باغبان اگر آن درخت نباشد آن باغ را آب نمي دهد . پس آخرين كسي كه در دنيا هست امام است زيرا اگر او از بين برود عالم از هم پاشيده مي شود . در روايت معراج داريم كه پيامبر فرمود : در معراج خدا فرمود كه آخرين حجت علي است . امام صادق (ع) وقتي به جدش سلام مي دهد مي گويد : اي مظهر العجائب . اينكه اميرالمومنين آخرين فرد در دنيا است منظور اين نيست كه حكومت علي آخرين حكومت روي زمين است . اولين حكومت ، حكومت امام حسين (ع) است و بعد حكومت پيامبر و بعد حكومت علي (ع) است . امام علي (ع) حكومت مي كند و بعد از دنيا مي رود . بعد ائمه حكومت خواهند داشت و امام علي (ع) دوباره رجعت مي كند . امام علي (ع) مي فرمايد:من رجعت هاي متعددي دارم . ذو القرنين معصوم نبود ولي بعد از مرگش سه تا رجعت داشت

ص: 531

. وقتي امام علي (ع) از دنيا برود حوادث قيامت بوجود مي آيد .

سوال – در مورد دهه ي ذي الحجه توصيه اي بفرماييد .

پاسخ – دهه ي اول ذي الحجه استثنايي است . هيچ زماني اعمال صالح پيش خدا محبوب تر از اين دهه نيست . اين دهه را ازدست ندهيم . اين ده شب دو ركعت نماز بين مغرب و عشا دارد كه بعد از سوره حمد و توحيد آيه واعدنا موسي خوانده مي شود . اگر كسي اين نماز را بخواند در ثواب حاجيان شريك است . اگر كسي چند شب را از دست داده است نيابد شب هاي ديگر را از دست بدهد زيرا هر شبي ارزش خودش را دارد .

انشاء الله خدا به ما توفيق بدهد كه از همه ي ايام مخصوصا دهه ي اول ذي الحجه استفاده بكنيم .

90-08-03

3/8/90

سوال – تكليف انسانهاي روي زمين كه مسلمان نيستند چيست ؟ در مورد سوال و جواب قبر و قيامت آنها توضيحاتي بفرماييد .

پاسخ – بحث سوال قبر جدي است و در ابتداي ورود به عالم قبر دو ملك وارد مي شوند و عمدتا اعتقادات انسان و بعضي از اعمال انسان را واكاوي مي كنند كه روشن بشود كه مسير به سمت رحمت الهي يا غضب الهي است . سوال از خدا ، دين ، پيامبر ،امام ، كتاب ، قبله و چگونگي صرف عمر و بدست آوردن اموال مي شود و همچنين در مورد نماز و روزه هم سوال خواهد شد . اين سوالات حدنصاب ورود به بهشت است يعني اين سوالات استانداري است

ص: 532

كه براي ورود به بهشت لازم است . در رابطه با افراد سوالات عوض نمي شود و سوالات همين است . كسي كه مي خواهد وارد بهشت بشود بايد عقايد حقه اي داشته باشد . خود مسلمانها هم معلوم نيست كه بتوانند جوابگوي اين سوالات باشند . كسي مي تواند جوابگوي سوالات اول قبر باشد كه اعتقاداتش رسوخ در قلبش داشته باشد زيرا قلب واكاوي مي شود و بايد اين اعتقادات باور شده باشد . پس هر مسلمان اسمي معلوم نيست كه بتواند اين سوالات را جواب بدهد . فيض كاشاني در كتاب عين اليقين مي گويد : خيلي از مسلمانها قرن ها از مرگشان مي گذرد و اسم پيامبر را يادشان نمي آيد . زيرا اين در قلب شان رسوخ نكرده است و با اين نام زندگي نكرده اند و زندگي شان مشابهتي با اين نام نداشته است . غير مسلمان ها دو دسته هستند . يك دسته كساني كه كافر هستند و كفرشان از بابت لجاجت وعناد است . يعني حق برايشان معلوم است ولي از سر استكبار و لجاجت حق را نپذيرفتند . اينفرد وقتي نمي تواند به اين سوالات جواب بدهد عذرش پذيرفته نيست زيرا خودش تقصير داشته است و روي لجبازي خودش لياقت جهنم را دارد . روايتي دارمي كه وقتي غدير خم گذشت و پيامبر علي را جانشين خودشان انتخاب كردند ، يكي از اصحاب پيش پيامبر آمد و گفت كه شهادت به يگانگي خدا داديم و شما را قبول كرديم و نماز و روزه و زكات هم داديم ، جانشين اين جوان از طرف خداست ؟ پيامبر فرمود

ص: 533

: جانشيني علي از طرف خداست و يك كلمه از خود من نيست . او گفت كه خدا اگر اين جانشني حق است يك سنگي از آسمان بعنوان عذاب بيايد كه من تحملش را ندارم ( آيه قرآن ) . ببينيد كه يك شخص چقدر لجوج باشد كه بخواند : خدايا يك عذابي براي من بفرست كه من تحمل آنرا ندارم . چنين شخص لجوجي نمي تواند رحمت خدا را بگيرد . اينكه خدا بعضي را به جهنم مي برد بخاطر اين نيست كه دلش خنك بشود بلكه آن طرف در رحمت خدا را را به روي خودش بسته است . پس كفاري هستند كه حق را شناخته اند و زير بار نمي روند . دسته ي دوم غير مسلماناني هستند كه اگر اين عقايد را نپذيرفتند ، از اين باب بوده است كه حق به آنها نرسيده است وحجت بر آنها تمام نشده است . آنها در شرايط اجتماعي بودند كه موانعي بوده كه حق به گوش آنها برسد . چه بسا كه اگر حق به گوش آنها مي رسيد مي پذيرفتند كه اكثر غير مسلمانها اين جوري هستند . افراد لجوج خيلي كم هستند كه اهل خلود در جهنم هستند . اكثر غير مسلمانها مستضعف فكري هستند . در مورد سوال قبر بايد گفت كه از دو دسته سوال قبر مي شود از دو دسته سوال قبر نمي شود . دو دسته اي كه از آنها سوال قبر مي شود كساني هستند كه در دنيا موضع ديني يا ضدديني داشته اند ، يا مومن بوده اند يا كافر لجوج بوده اند . دو

ص: 534

دسته اي كه از آنها سوال قبر نمي شود يك دسته كساني هستند كه مقام شان بالاتر از اين است كه از آنها سوال بشود مثل انبياء ، اولياء و شهيدان . دسته ي دوم كساني هستند كه كمتر از اين هستند كه ازآنها سوال بشود . چون موضعي ندارند و حق بر آنها روشن نشده است مثل مستضعفان فكري . اين افراد نه مومن و نه كافر ناميده مي شود . كار آنها به امر خدا واگذارشده است و از ظاهر آيات قرآن اين طور برمي آيد كه عفو خدا به اينها مي خورد ولي اينها سوال ندارند . اكثريتي كه مستضعف هستند سوالي ندارند . ممكن است كه به اينها بهشتي هم داده بشود اما با بهشتي كه مومن در اين دنيا زحمت كشيده است و آنرا بدست آورده است از لحاط درجه ، تفاوت دارد . پس سوالات عوض نمي شود ولي اين سوالات از مومنين و كافرين لجوج پرسيده مي شود .

سوال – چطور مي توانيم بفهميم كه اعتقادات ما دروني و قلبي است تا بتوانيم سوالات قبر را با اعتقادات مان پاسخ بدهيم ؟

پاسخ – در چهار آيه قرآن هست كه خدا مي فرمايد مومنين واقعي كه اعتقاد در قلبش رسوخ پيدا كرده است ، اين علائم را دارد . مومن در روابطش با بندگان حدا و خود خدا نشان مي دهد كه اعتقاد قلبي دارد . مومن خودش را در رعايت حقوق ديگران نشان مي دهد . در سوره ي حجرات مي فرمايد : مومن كسي است كه با ديگران رابطه ي برادري دارد و حقوق آنها

ص: 535

را رعايت مي كند و هر چه را كه براي خودش مي پسندد براي ديگران هم مي پسندد . مومني مي گفت كه من بيست سال است كه براي يك الحمدلله بيجا استغفار مي كنم . ايشانگفت كه مغازه ي من در بازار بود . صبح ديدم كه دهانه ي بازار آتش گرفته است و مردم مشغول خاموش كردن هستند.پيش خودم فكر كردم كه مغازه ي من هم آتش گرفته است . يكي دويد و گفت كه حاج آقا نگران نباش مغازه ي شما سالم است . گفتم : الحمدلله . پيش خودم گفتم مگر تو مومن نيستي و نبايد هر چه را كه براي خودت مي پسندي براي برادر ديني ات هم بپسندي و الان بيست سال است كه بخاطر الحمدلله استغفار مي كنم . انسان مومن خودش معيار است . چطور مي شود كه فردي ايمان قلبي داشته باشد و خدا را قبول داشته باشند اما ديگران را اذيت بكند و حق آنها را عايت نكنم ؟ حاج آقا مرتضي زاهد شب دير وقت به منزل رفته بود و ديد كه اگر الان در بزند همسرش اذيت مي شود بنابراين پشت در نشست .اتفاقي خانمش در را باز كرده بود و پرسيده بود كه چرا پشت در نشسته اي ؟ ايشان گفته بود كه حق شما بود كه استراحت مي كرد و چون من خودم دير آمدم بايد خودم جورش را مي كشيدم نه اينكه شما اذيت بشويد . انماالمومنون اخوة . خدا در سوره انفال آيه دو مي فرمايد : مومن كسي است كه وقتي اسم خدا مي آيد دلش مي لرزد

ص: 536

. در مقابل خدا احساس كوچكي مي كند و در هنگام گناه تمام روحش مي لرزد و نسبت به گناه بي تفاوت نيست . وقتي يك ميكروب وارد بدن شما مي شود سيستم دفاعي بدن شما علائمي از خودش نشان مي دهد مثل تب و لرز . يك مومن كه ارتباط قلبي اش با خدا قوي است وقتي عفونت گناه به سمت او مي آيد سيستم دفاعي روحش واكنش نشان مي دهد و خجالت مي شكند . حضرت يوسف وقتي با زليخا تنها بود ، زليخا روي مجسمه ي خودش كه بت كوچكي بود پارچه اي كشيد . يوسف گفت كه تو از يك سنگ كه بت خودت بود خجالت كشيدي ، من چطور در محضر خدا خجالت نكشم . مي فرمايد: وقتي پيامي يا حكمي از خدا را به مومن مي دهد ايمانش زياد مي شود و اعتراض نمي كند و در مقابل دستور خدا خاضع است . مي گويد كه اين ملك يك پروردگار دارد و من وظيفه ام را انجام مي دهم و نمي ترسم و خدا نتيجه را براي من خير رقم مي زند . كار خود گر به خدا باز گذاري حافظ اي دو صدعشق با بخت خدا داده كني . اينها صفات قلبي مومن است كه راسخ شده است . مومن اگر مي خواهد در جايي با خد ا معامله بكند نمي ترسد . بعضي ها درآمدهاي حرام و شبهه ناك دارند و وقتي به آنها تذكر مي دهيم مي گويند كه ما از اين شعل بيرون برويم چكار كنيم . مرحوم كربلايي كاظم از مراجع بزرگ تقليد در

ص: 537

اراك بود . او يك معجرهي قرن خودمان بود . او در جايي كه كار مي كرد اربابش زكات نمي داد . او چند بار تذكر داد ولي او گوش نكرد . او ديگر پيش او كار نكرد و رفت . اينها مومنين هستند . پس علامت اعتقاد قلبي اين است كه انسان به وظيفه اش در مورد خدا و بندگان خدا عمل مي كند و خدا در قلبش حضور دارد . اگر قرار باشد كه خدا در قلب من حضور داشته باشد بايد در زندگي من حاضر بشود . چون سوالات قبر را از زبان نمي پرسند و از بان دل مي پرسند يعني اعتقادات واكاوي مي شود ، كساني كه اعتقادات را با دل خودشان برده باشند آنجا مي توانند جواب بدهند .

سوال – من مادربزرگي داشتم كه براي من خيلي دعا مي كرد . آيا او بعد از مرگش هم مي تواند براي من دعا كند ؟

پاسخ – بله . شكي نيست كه بعد از مرگ ، شخص زنده است ومي فهمد و فهم او كامل تر شده است . اگر شخص اينجا مومن بوده است در آنجا معرفت بالاتري پيدا كرده است بخصوص براي كساني كه براي او هديه مي فرستند يا احساني مي كنند ، به آنها جواب مي دهد و متقابلا آنها را دعا مي كند . روايت داريم كه در كنار قبر پدر و مادرتان دعا بكنيد ، آنها هم آمين مي گويند . بزرگان دين ما دعا مي كنند . قرآن مي فرمايد : كساني كه گناه كرده اند ، اگر به سمت تو بيايند

ص: 538

، تو برايشان دعا كن . پس دعا امكان پذير است . در كامل الزيارات است كه ابا عبدالله الحسين در نزد پروردگارش است و اما براي كساني كه برايش اشك مي ريزند و با او رابطه دارند ، به آنها نگاه مي كند و براي آنها استغفار مي كند . دعاكردن فقط منحصر به اولياءالهي نيست . آنها زنده هستند و مي فهمند و به عالم دنيا توجه دارند و احسان را به بهترين شكل جواب مي دهند . يكي از جوابها دعا كردن براي كسي است كه به آنها احسان كرده است .

سوال – بعضي ها بودجه ساختن مدرسه و مسجد را ندارند . چكاري وجود دارد كه حتي پس از مرگ هم ثواب آن كار به مرده برسد ؟

پاسخ – معمولا ذهن ما در باقيات و صالحات در امور مادي است . و از دست همه بر نمي آيد كه وقف بكنند و پلي بسازد . كسي كه پول ندارد همين آرزو كردن براي او خيري است . كسي كه آرزو مي كند كه اي كاش مالي داشتم و مدرسه اي مي ساختم . روايت داريم كه نيت مومن از عمل او زيباتر است . چه بسا يك مومن درعمل موفق به كاري نشود ولي نيت آن كار را بكنيد زيرا خود نيت انسان را رشد مي دهد . اين نشانه ي ايمان فرد است كه آرزويي بر جانش افتاده است و دغدغه اي دارد . روايت داريم كه همين نيت ها ثوابش براي او نوشته مي شود. روايت داريم كه اگر كسي نيت كار خير را بكند براي او

ص: 539

حسنه نوشته مي شود و اگر كار خير را انجام بدهد براي او ده حسنه نوشته مي شود . ديگر اينكه باقيات و صالحات و صدقه ي جاريه فقط مالي نيست . اگر كسي سعي بكند كه اولاد صالحي تربيت بكند ، اين باقيات وصالحات او است . اگر كسي ازدواج بين دو تا جوان را فراهم بكند يا بتواند محبتي بين دو تا خانواده كه بين آنها كينه افتاد است را ترميم بكند و برگرداند تا وقتي آنها با يكديگر هستند براي شما هم ثواب نوشته مي شود. اينها صدقات جاريه است . پيامبر در جمعي از اصحاب فرمود : هر مسلماني هر روز صدقه بدهد . اصحاب گفتند كه اين كار از پس ما برنمي آيد كه هرروز صدقه بدهيم . پيامبر فرمود : اين كارها هم صدقه است : راه را پاكسازي كنيد كه مردم رد بشوند ، عيادت بيمار ، امر به معروف و نهي از منكر و جواب سلام دادن . در اصول كافي داريم كه سلامي كه خدا خيلي دوست دارد اين است كه بين دو تا مومن كه اختلافي پيش آمده باشد صلحي بشود و سلامي رد و بدل بشود . انجام دادن هر كار خير نشانه ي صدق ايمان است .

سوال – سوره قصص آيات 71 تا 77 را توضيح بفرماييد .

پاسخ – در آيه 73 خدا مي فرمايد : خدا از فضل خودش شب و روز را براي شما قرار داد . اين فضل ها خيلي بزرگ است و به چشم نمي آيد . اگر ما شب را بعنوان بستري براي آرامش نداشتيم در

ص: 540

روايات داريم كه شب را سه بخش بكنيد . يكي خوابيدن ، يكي با خانواده بودن و با خدا مناجات كردن . شب يكي از مظاهر رحمت خداست كه بستري است براي سكونت و آرامش است . خدا مي فرمايد : ما روز را هم بعنوان رحمتي براي شما قرارداديم كه در آن دنبال فضل خدا باشيد . يعني دنبال رزق هاي مادي يا معنوي . اين رحمت است و اينها را داديم كه شاكر باشيد.

سوال – آيا كارهاي بد فرزند بعد از مرگ پدر و مادر براي آنها اثر دارد . ؟

پاسخ – از باقيات و صالحات اموات فرزندان صالح آنها است . اگر فرزندي ناصالح بود و در تربيت اين فرزند پدر و مادر كوتاهي كرده اند و خود پدر و مادر اهل معصيت بوده اند و توجهي به عاصي بودن فرزند خود نمي دادند و برايشان مهم نبود و فرزندانشان را به كارهاي خير توصيه نمي كردند ، اين فرزند انحرافش از آثار و معلول پدر و مادر است ، براي اين پدر و مادر آثار منفي اعمال شان ثبت مي شود. در سوره ياسين داريم كه هم اعمال شما و هم آثار آن را ثبت و ضبط مي كنيم . پس آنها در گناه فرزند سهيم هستند . پيامبر فرمود : اگر كسي سنت حسنه اي تاسيس بكند اجر كساني كه آن كار حسنه را انجام داده اند براي او نوشته مي شود و اگر كسي تاسيس يك سنت زشتي را بكند تا وقتي سنت زشت برپا است براي فرد در پرونده اش گناه نوشته مي شود . فرزند

ص: 541

ناصالحي كه من تاثير در انحراف او داشته ام اين همان سنت زشتي است . اما اگر كسي در تربيت فرزندش كوتاهي نكرده است . حضرت نوح هم فرزند ناصالحي داشته است و فرزند امام هادي (ع) هم ادعاي پيامبري كرده بود كه همان جعفر كذاب است . اين فرزندان با همنشينان بد و اختيار خودشان منحرف شده اند .

سوال – نقش زياد صلوات فرستادن براي خودمان در عالم پس از مرگ را توضيح بدهيد .

پاسخ – امام رضا (ع) فرمود : اگر كسي دنبال سببي مي گردد كه گناهانش محو بشود زياد صلوات بفرستد .پيامبر در معراج ملك بسيار با عظمتي ديد و از جبرئيل پرسيد كه اين فرشته ي چيست ؟ جبرئيل گفت كه اين فرشته ي باران است و حساب تمام قطرات باران را دارد . پيامبر از فرشته سوال كرد كه تو واقعا حساب قطرات باران را داري ؟ فرشته گفت: من نه تنها حساب تعداد قطرات باران را دارم بلكه تعداد قطراتي كه بر بيابان و باغ ها و شوره زارها مي بارد را دارم . فقط حساب يك چيز از دستم در رفته است . و آن وقتي است كه كسي بر تو آل تو صلوات بفرستد و من ديگر نمي توانم آنرا حساب كنم . حالا چنين گوهري در دست ماست . پيامبر فرمايد : صلوات نوري براي قبر است زيرا صلوات ارتباط ما با اهل بيت را زياد مي كند . صلوات تجديد عهد با اهل بيت است بخصوص اگر كسي هم ظاهر صلوات و هم باطن صلوات را بفرستد . امام صادق (ع) فرمود

ص: 542

: ظاهر صلوات همان لفظ است ، باطن صلوات و سلموا تسليما است .

تسليم اهل بيت و اولياء خدا بودن باطن صلوات است . چنين فردي تمام مراتب عالم برزخ را طي مي كند .

سوال – آيا ممكن است كه انسان قبل از اينكه از دنيا برود از مرگ خودش با خبر بشود ؟

پاسخ – بله. ما موارد متعددي ديده ايم كه فرد قبلا از مرگ كارهاي متعددي مثل قرض خودش را ادا مي كند .البته روايتي نداريم كه افراد الزاما از مرگ خودشان با خبر مي شوند . بعضي از مومنين الهاماتي در زمان مرگشان به آنها مي شود كه آماده ي مرگ بشوند . مرحوم آيت الله احمدي ميانَجي مي فرمود پدرمن رفيقي داشت كه خودش مسجد ساخته بود و براي مسجد عالم مي آورد . او به غير از منزل خودش اتاق هاي متعددي داشت كه اگر كسي به آنجا مي آمد و جايي نداشت به او اتاق مي داد و هيچ مانعي براي او نمي شد . اين پير مرد سواد نداشت و هنگام زكات يك باغ را براي زكات مي گذاشت با اينكه چندين برابر زكات او مي شد. ايام قحطي او به خادم هايش مي گفت نان بپزيد و خودش نان ها را در خانه ها مي داد . پدر ايشان بيمار شد و به پسرش گفت كه من دارم از دنيا مي روم ، اينجا باش تا كارهاي من را انجام بدهي . نيمه شب حال پدرش بد شد و پدر شروع كرد به سلام دادن به چهارده معصوم . گفت : خدايا خودت فرمودي

ص: 543

كه به پير مردها احترام بكنيد من هم دارم مي آيم و بعد مُرد . او خودش از مرگش خبر داشت . مومنين با درجات بالا از مرگ خودشان خبر دارند .

90-08-01

1/8/90

مرقدَت ضرب المثل هاي مرا تغيير داد هر كه بامش بيش برفش نه كبوتر بيشتر ، چهار فصل مشهدت ازعطرگل آكنده است اين چنين يعني سه فصل از شهر قمصر بيشتر ، از غلامان شما هم مي شود دنيا گرفت من نيازت دارم روز محشر بيشتر ، اي كه راه انداختي امروز و فرداي مرا چشم در راه تو هستم روز آخر بيشتر .

سوال – در مورد مسئله ي رجعت توضيحاتي بفرماييد .

پاسخ- خداوند از سر لطف و تفضل ، دو مقدمه اي را در دنيا براي انسانها قرار داده است كه آنها براي عرصه ي عظيم قيامت آماده بشوند . دوره ي رجعت بعنوان يكي از مسلمات شيعه است و بايد به آن بيشتر پرداخت . به بحث رجعت كمتر پرداخته مي شود و به همين دليل كه اينمسئله كمتر گفته و نوشته شده ، عده اي به شيعيان تهمت هايي زده اند و اين اعتقاد منظقي و اميد بخش را بگونه اي خرافي و غير عقلاني جلوه داده اند . بخاطر همين ما بايد بيشتر به آن بپردازيم . از ضرويات اعتقادي شيعه مسئلهي رجعت است . امام صادق (ع)فرمود : از ما نيست كسي كه اعتقادي به رجعت ما نداشته باشد . امام فرمود : اگر كسي به هفت چيز اقرار داشته باشد مومن است و يكي از آن چيزها ايمان به رجعت است . رجعت يعني

ص: 544

عده اي از مومنين خالص و عده اي از سران كفر و ضلالت در طول تاريخ ، در هنگام ظهور اين افراد به دنيا برمي گردند براي اينكه مومنين به كمال برسند و در تشكيل حكومت جهاني ولي عصر نقش و سهم داشته باشند و سران صلالت و شرك به دنيا بر مي گردند تا ذلتي را در همين دنيا بچشند تا شيريني هاي نفساني كه در دنيا چشيده بودند يادشان برود و از آنها انتقام ظلمها و ضرري كه به انسانيت زده اند گرفته مي شود . زمان شروع رجعت و بازگشت بعضي از مردگان به دنيا از زمان ظهور ولي عصر است . زمان رجعت هم زمان با ظهور ولي عصر شروع مي شود. زمان رجعت تا بعد از حكومت ولي عصر برقرار است و انبياء همديگر را مي بينند . در جلد دوم بحار الانوار مرحوم مجلسي داريم كه امام صادق (ع) مي فرمايد : هنگامي كه ولي عصر قيام كرد به سراغ مومن درعالم برزخ مي روند و به او مي گويند كه فلاني صاحب تو به دنيا آمده است اگر مي خواهي به او ملحق بشوي ملحق شو ، اگر هم مي خواهي در ناز و نعمت بهشت برزحي بماني بمان . مومنين كه آرزوي چنين لحظه اي را در هنگام زندگي خود داشتند و براي استقرار حكومت ولي عصر تلاش مي كردند بر مي گردند . بعضي ها اينكه در زمان رجعت عده اي از مومنين و كفار به دنيا برمي گردند انكاركرده اند . وقتي ما قبول داريم كه در قيامت همه زنده مي شوند و اين امكان

ص: 545

وجود دارد ، چطور اين قيامت كوچك و محدود را قبول نكنيم؟ شيعه و سُني مواردي را نقل كرده اند كه بعضي از مردگان در امت هاي گذشته زنده شده اند . پيامبر فرموده اند :هر اتفاقي كه براي امت هاي گذشته پيش آمده باشد براي امت ما هم پيش خواهد آمد . آيه 259 سوره بقره كه خدا داستان پيامبري از بني اسرائيل را نقل كرده است . اين پيامبر از محلي مي گذشتند كه ديدند عده اي مرده اند و بدنشان متلاشي شده است . چطور اينها زنده مي شوند ؟ او مي خواست چگونگي معاد را بيابد و اطمينان بيشتري پيدا كند . خدا او را مي ميراند . او صد سال از دنيا رفت و بعد خدا او را زنده كرد . خدا از او پرسيد چه مدت است كه تو مرده ا ي ؟ او گفت : گمان كنم يك روز يا نصف روز . خدا فرمود : صد سال بود كه تو توقف داشتي و در اين دنيا نبودي . مطلب ديگري كه همه آنرا قبول دارند زنده كردن مرگان توسط حضرت مسيح است . در سوره ي آل عمران آيه 49 مسيح مي فرمايد كه يكي از معجزات من اين است كه اموات را به اذن پروردگار زنده مي كنم . حواريون از ايشان خواستند كه سام فرزند خلف موسي را كه در كشتي با آنها بوده است را زنده بكند . ايشان با حواريون سر قبر سام آمدند و فرمودند كه به اذن پروردگار بلند شو . قبر شكافته شد و فرزند نوح بلند شد در حاليكه

ص: 546

خاك از سر و روي او مي ريخت و موهايش سفيد شده بود . حضرت از او پرسيدند كه تو با همين قيافه بودي كه از دنيا رفتي ؟ او گفت : من جوان بودم كه مُردم و الان گمان كردم كه براي قيامت زنده شده ام و از ترس موهايم سفيد شد . در قرآن داريم كه قيامت روزي است كه بچه ها از ترس پير مي شوند . حضرت مسيح پرسيد : دنيا را چطور ديدي ؟ او گفت : دنيا مثل يك منزل دو در است كه از يك در آمدم و از در بعدي بيرون رفتم . حضرت سوال كرد كه مي خواهي در دنيا بماني ؟ سام گفت : من مي خواهم برگردم بشرطي كه خدا من را از سكرات موت در امان بدارد . حضرت براي او دعا كرد و او دوباره برگشت ولي سكرات موت از او برداشته شد . در كافي جلد هشتم حديثي ازامام صادق (ع) داريم كه آيا داريم فردي را كه حضرت مسيح او زنده كرد و او دردنيا زندگي كرده باشد ؟ امام فرمود : بله .يكي از رفقاي حضرت مسيح از دنيا رفت . حضرت مسيح از مادرش پرسيد كه مي خواهي به اذن خدا او را زنده كنم . حضرت مسيح بالاي سر قبر او رفت و او را فراخواند . حضرت ديد كه وقتي مادر او را ديد گريه كرد . حضرت به جوان گفت كه مي خواهي در دنيا بماني و زندگي كني ؟ اوگفت :بشرطي كه مدتي باشد و رزق و روزي هم داشته باشم . حضرت فرمود

ص: 547

: بله . تو بيست سال در دنيا هستي و رزق و روزي هم داري و فرزنددار هم مي شوي . او در دنيا ماند و صاحب فرزند هم شد . چنين اتفاقاتي در قرآن هم نقل شده است . پس وقتي در تاريخ چنين سابقه ي زنده شدن وجود دارد چطور ممكن است كه در آخر تاريخ چنين اتفاقي وجود نداشته باشد . ممكن است كه سوال كنند در آن زمان شايد ضرورت داشت كه اين اتفاق بيفتد زيرا زنده شدن مردگان يكي از معجزات حضرت مسيح بود ولي در آخر الزمان چه ضرورتي دارد كه اين اتفاق بيفتد . برگشتن مردگان در آخرالزمان فلسفه ي حكيمانه اي دارد . در آخرالزمان حكومتي بوجودمي آيد كه در آن ظلمي نخواهد بود و عدل مطلق است . مومنين خالصي بدنيا برمي گردند كه استعداد كمالات در آنها بسيار بالا بود و ظرفيت آنها خيلي بالا بود ولي بخاطر ظلم زمان شان كسي آنها را تربيت نكرد و استعدادشان شكوفا نشد . به همين دليل اين استعدادها بالقوه باقي ماند . براي اينكه ظلمي به اين مومنين نشود آنها برمي گردند و استعدادهايشان به فعليت مي رسد و تكميل مي شود . از بارزترين مومني خود ائمه هستند كه برمي گردند . هر كدام از ائمه صلاحيت اين را داشتند كه دنيا را مديريت كنند ولي اين اتفاق در زمان آنها نيفتاد . در زمان آنها به خاطر ضعف مردم و ظلم حاكمان اين استعداد كه مديريت جهاني را داشته باشند به فعليت نرسيد و اين عبادت را انجام نداند . همه ي مردم را به

ص: 548

سمت خدا بردن عبادت بزرگي است . پس ائمه بعد از ولي عصر برمي گردند كه اين مديريت را داشته باشند و آن عبادت خدا را انجام بدهند . از طرفي سران كفار هم بر مي گردند تا ذلت و عذابي ببينند و انتقامي از آنها گرفته بشود كه بايد در دنيا اين انتقام از آنها گرفته بشود . اين در راستاي عدل است . امام صادق (ع) مي فرمايد : از فرزندان ما مهدي خواهد آمد كه انتقام ما را خواهد گرفت . اين يكي از القاب ولي عصر است . انتقامي كه ولي عصر مي گيرد انتقام شخصي نيست . مهمترين مصداق انتقام ، انتقام از ظلمي است كه به شخصيت ائمه روا شده است . يك ظلمي به شخص امام حسين (ع) شد كه به ايشان ظلم كردند ، ايشان و خانواده شان را تشنه نگه داشتند ، خيمه هايشان را آتش زدند و بچه هايشان را كتك زدند ، اينها ظلمهايي كه به جسم مظهر ايشان و فرزندان شان شد. ظلم بالاتري كه بر حضرت روا شد ظلم بر شخصيت و امامت امام بود . امامت ايشان هتك شد . اين ظلم را به بشريت كردند كه امامت ايشان به عالم نرسد . وقتي جلوي امامت را گرفتند تا نگذارند كه نماز و روزه و .. برقرار بشود .در زيارت ناحيه مي خوانيم كه با كشتن امام حسين (ع) اسلام را كشتند ، نماز و روزه را تعطيل كردند .وقتي جايگاه امام حسين (ع) هتك شد اسلام ضربه خورد و نماز و روزه از بين بردند و اركان ايمان را منهدم

ص: 549

كردند . اين ظلم بالاتر از ظلم به شخص است . ما معمولا در روضه خواني امام حسين (ع) براي شخص و جسم امام روضه مي خوانيم . از تشنگي و عطش مي گوييم ولي در مورد ظلم شخصيت امام نمي گوييم . در زيارت عاشورا روضه ي شخصيت امام خوانده شده است . نفرين بر آن قومي كه مقام و مرتبه ي شما را حرمت نگذاشتند و هتك كردند . انتقام شخص و جسم اميرالمومنين را امام حسن (ع) از قاتل ايشان گرفت و او را قصاص كرد. انتقام شهيدان كربلا را مختار از قاتلين گرفت . ولي عصر انتقام شخص را نمي گيرد انتقام شخصيت را مي گيرد . انتقام براي برقراري حكومت . سران كفار را بر مي گردانند تا آنها ببينند كه حكومت عدالت در جهان برقرار شده است . مهم اين است كه كافر در اين دنيا ذليل بشود و اِلا در قيامت به سيخ كشيدن و در آتش افتادن را ديده است . مهمترين تلخي براي سران كفار اين است كه حكومت الهي را ببينند و اين بيشترين شكنجه براي آنها است .

سوال – سوره قصص آيات 50 تا 59 را توضيح بفرماييد .

پاسخ – در آيه قبل خدا مي فرمايد : مومن كسي است كه بدي را با خوبي جواب بدهد . در آيه 55 مي فرمايد: وقتي مومن لغو و بيهوده اي را مي شنود را خودش در مجلس لغو شركت نمي كند و آنرا نمي شنود و اگر به گوش او هم بخورد نمي شنود و جواب آنها را مثل خودشان نمي دهد يعني

ص: 550

با بدي جواب نمي دهد بلكه مي گويد : شما كار خودتان را بكنيد و ما هم كار خودمان را مي كنيم و نتيجه اش را هم مي بينيم و خدا حافظ ، ما دنبال جاهلين نيستيم . اين درسي است كه مومن بايد تمرين بكند كه بدي را بدي جواب ندهد و به بهترين شكل جواب بدهد و اين يكي از شاخصه هاي دين داري است .

سوال – چه كساني در دوره ي رجعت برمي گردند ؟

پاسخ – ما در روايات داريم كه دو دسته افراد در دوره ي رجعت برمي گردند . يكي مومنين خالص و يكي كفار خالص . امام صادق (ع) فرمود : رجعت عمومي نيست . خصوصي است .كساني برمي كردند كه يا محض ايمان يا محض شرك هستند . از مصاديق بارز خالصي ايمان ائمه هستند . امام سجاد(ع) مي فرمايد : پيامبران و اميرالمومنين همه رجعت مي كنند . در زيارت جامه ي كبيره درچند جا به اين اشاره شده است : من به بازگشت شما ايمان دارم و من بازگشت شما را تصديق مي كنم . در زيارت آل ياسين كه در عصرهاي جمعه مي خوانيم : اهل بيت رجعت شما حق است . در زيارت وارث ، عرفه و اربعين به رجعت اشاره شده است . روايات متعددي داريم كه اولين امامي كه رجعت مي كند امام حسين (ع) است . امام حسين (ع ) همراه با هفتاد نفر از يارانش رجعت مي كنند . امام حسين (ع) در شب عاشورا رجعت را به يارانش گفته بود . وقتي همه ي مومنين اعتقاد پيدا

ص: 551

كردند كه اين آقا امام حسين (ع) است ، امام زمان (عج) به شهادت مي رسد و تجهيزات پس از مرگ ايشان را امام حسين (ع) بعهده دارد . امام حسين (ع) كفن و دفن ولي عصر را بعهده دارد . حكومت امام زمان (عج) را امام حسين (ع) تحويل مي گيرد . در مورد ساير ائمه كه چطور مي آيند ما روايتي معتبر نداريم . مرحوم شُبّر در كتب حق اليقين تصريح كرده است كه در رابطه با ائمه ترتيب ذكر نشده است . ما روايت داريم كه انبياء گذشته همه برمي گردند امام باقر (ع) فرمودند : هيچ پيامبري نيست از آدم تا خاتم ، مگر اينكه به دنيا برمي گردد و اميرالمومنين او را ياري خواهد داد . آن عصر شكوهمند است زيراهمه ي انسانيت و اخلاق با هم بر مي گردند و چهره هاي نوراني در كنار هم قرار مي گيرند و آرزوي هر مومني است كه آن زمان رادرك كند .

سوال – ما چطور مي توانيم دوره ي ولي عصر را درك بكنيم ؟

پاسخ – براي درك آن دوره بايد خالص شد . مجتهدي كه در عصر ما بود امام زمان (ع) را ديده بود و پرسيده بود كه من مي خواهم به شما نزديك بشوم ، چكار بايد بكنم ؟ حضرت فرموده بود : عمل خودت را عمل امام زمان خودت قرار بده . من پيش خودم گفتم كه يعني براي هر عمل ببين كه اگر امام زمان (عج) الان در پيش تو بود چكار مي كرد . پرسيدم چكار كنم كه عمل من امام زمان (عج)

ص: 552

پسند بشود ؟ حضرت فرمود : در عمل هايت خالص باشد و خدا را در نظر داشته باش . همه چيز در بندگي كردن است و اين كار ساده نيست . امام صادق (ع) فرمود : اگر كسي دعاي عهد را چهل صبح بخواند او از ياران مهدي ما خوهد بود و اگر آن زمان را درك نكند او را برمي گردانند . اين وعده اي است كه از طرف امام صادق (ع) داده شده است . در آخر عمر در بستر امام خميني دعاي عهد در لاي كتاب شان دعاي عهد بود . بعضي ها فقط الفاظ دعا را قرائت مي كنند . يك مومن بايد چهل صبح كه يك دوره ي تكاملي است عهد ببندد و بر عهد خودش بايستد يعني بايد پاي عهد خود بايستد . آن عهد در سرداب مقدس به اين صورت معني شده است : تمام سرمايه هاي مان را در خدمت امام قرار بدهيم . يعني كاري را مهمتر از كار امام مان ندانيم .

به فرموده ي ميرداماد زيارتي امام رضا (ع) در 25 ذي القعده افضل اعمال است . امام رضا (ع) وقتي نام امام زمان (عج) را در اشعار دعبل شنيد، بلند شد و دست راست خودشان را روي سرشان گذاشتند و خم شدند و اين دعا را خواندند : خدايا فرج و آمدن او را تعجيل بكن و به واسطه ي او ما را ياري كن .

90-07-24

24/7/90

هزار جهد بكردم كه سِر عشق بپوشم نبود بر سر آتش مُيَسرم كه نجوشم ، به هوش بودم از اول كه دل به كس نسپارم شمايل

ص: 553

تو بديدم نه عقل ماند و نه هوشم ، حكايتي ز دهانت به گوش جان آمد دگر حكايت مردم دگر نصيحت مردم حكايت است به گوشم ، مگر اينكه تو روي بپوشي و فتنه باز نشاني كه من قرار ندارم كه ديده از تو بپوشم ، مرا به هيچ بدادي و من هنوز بر آنم كه از وجود تو مويي به عالم نفروشم .

سوال – بعد از برزخ و قبل از قيامت چه اتفاقي مي افتد ؟

پاسخ- ما در قرآن و معارف اهل بيت مواردي داريم كه انسان و تمام موجودات عالم دو تا سير دارند . يك سير نزولي دارند يعني از عالم بالا تنزل پيدا كرده اند و يك سير صعودي دارند كه به سمت خدا برمي گردند . در سوره ي حجر آيه بيست مي فرمايد : هيچ موجودي در عالم پايين نيست مگر اينكه اصل و خزانه اش در عالم بالا است و ما يك نازله و يك وجود ضعيف شده اي را به پايين فرستاده ايم . بحث ما سير صعود و رجوع به خدا است .همه ي انسانها يك رجوع به سمت خداي متعال دارند كه همان سير معاد است . به اين سير صعودي در مثنوي مولوي هم اشاره شده است. بشنو از ني چون شكايت مي كند از جدايي ها شكايت مي كند تا مرا از نيستان ببريده اند از نفيرم مرد و زن ناليده اند . اصل انسان كه ني است در عالم بالا ست و يك سوزي دارد . اين ني از عالم بالا جدا شده است و دور افتاده است . هر

ص: 554

كسي كو دور ماند از اصل خويش باز جويد روزگار وصل خويش اين سير صعود است . وقتي ما مي گوييم رو به سوي خدا بر مي گرديم اين برگشت بايد يك آمدني داشته باشد . يكي از اصول دين معاد است . معاد يعني برگشت به سمت خدا و محل بازگشت به سوي خود خداست. ما مي خواهيم با حضرت حق ملاقات بكنيم . مقصد و هدف خود خداست . بهشت و جهنم منزل هستند، هدف نيستند . كسي كه مومن است و انسان خوبي است و مي خواهد خدا را با اسماء لطف و رحمت ديدار كند ، يك پذيرايي در بهشت از او مي كنند . كساني هم كه خدا را با اسماء غضب و قهر مي خواهند ملاقات كنند ، يك پذيرايي در جهنم از او مي كنند . پس هدف نهايي بهشت و جهنم نيست بلكه ملاقات پروردگار است . درعرصه ي قيامت اسماء خدا در آنجا ظهور مي كند و در آنجا همه مي فهمند كه خدا همه كاره است وهمه اهل لااله الاالله مي شوند و همه اهل توحيد مي شوند . در قرآن داريم كه در قيامت خدا مي فرمايد كه در روز قيامت همه كاره كيست ؟ صدايي از احدي نمي آيد .خطاب مي آيد : خداوند قاهر . در اينجا هم خدا همه كاره است ولي ظهور ندارد و آن بخاطر حجاب ها است. در عالم ماده لياقت و قابليت ظهور حضرت حق نيست . بخاطر همين بعضي ها هستند كه دست به سوي ديگران دراز مي كنند و رازق را كس ديگري مي دانند

ص: 555

و خدا را ناديده مي گيرند . رجبعلي خياط مي گفت كه من دلم براي خدا مي سوزد كه مشتري او كم است و كسي نيست كه براي او داد بي كسي بزند و از او بخواهد . آيت الله حجت از مراجع تقليد در زمان آيت الله بروجردي بود . ايشان خيلي مخلص بودند . طلبه اي مي گفت كه در منزل نزد ايشان رفتم و كاغذي كه اظهار نيازي بود به ايشان دادم . عده اي هم در آنجا بودند. آيت الله حجت زير كاغذ چيزي نوشت و من آنرا گرفتم . ايشان نوشته بودند هو الاول والآخر والظاهروالباطن . برو توبه كن . اين طلبه در نامه اش نوشته بود كه وقتي من از شهرستان خودم به حوزه آمدم اول اميدم به خدا بود و بعد اميدم به شما بود . آيت الله حجت ناراحت شدند و گفتند كه من چه كسي هستم كه نام من در كنار نام خدا برده بشود. عالم دنيا قابليت ظهور خداوند متعال را ندارد . ما حتي قابليت ديدن هورالعين را هم نداريم . روايت داريم كه ما تحمل ديدن يك لباس بهشتي را نداريم .در جلد هشتم بحارالانوار مرحوم مجلسي نقل كرده است كه بر بعضي از درختهاي بهشت زنگ هاي نقره اي نصب است . وقتي بهشتيان از خدا درخواست آهنگ لذت بخش مي كنند نسيمي از عرش الهي مي وزد و اين زنگ ها به صدا در مي آيند . آنچنان آهنگ زيباست كه اگر اهل دنيا اين آهنگ را بشنوند قالب تهي مي كنند و تحمل شنيدن آنرا ندارند . وقتي حضرت

ص: 556

موسي از خدا درخواست كرد كه خودت را به من نشان بده ، خدا فرمود كه در اين عالم دنيا نمي تواني من را ببيني ولي به كوهها نگاه كن ، بببين مي تواني آنرا تحمل كني . ناگهان كوه از هم پاشيد و حضرت موسي مدهوش افتاد . جلوه اي كه خدا بر كوه كرد اين بود كه ملكه ي كروبيان را به او نشان داد كه موسي غش كرد . پس وضعيت روحي ما طور ياست كه ما تحمل عرصه ي قيامت را در اين دنيا نداريم . وضعيت جسمي ما هم همين طور است و جسم ما هم در اين دنيا تحمل ندارد . جسم آخرتي بسيار متكامل است. جسم آخرتي جسمي است كه پيري ،خستگي ،خواب ، دفع و زوائد ندارد . پس اين جسم هم عوض مي شود و روح هم تكامل پيدا مي كند . پس وضع ما بايد يك جهشي در آن رخ بدهد تا ما تحمل عرصه ي قيامت را پيدا كنيم . خداوند از سر لطف خاص و تفضل دو تا مقدمه در اين دنيا قرار داده است كه انسانها بصورت جهشي تكامل پيدا بكنند . يكي ظهور امام عصر و يكي رجعت ائمه بعد از ظهور . خدا اين دو تامرحله را در دنيا گذاشته است كه انسانها بدون اينكه سختي بكشند ، رشد و جهش پيدا كنند ، تحمل قيامت را داشته باشند . اگر كسي مشمول اين لطف خاص نشد و در زمان ظهور نبودند ، اينها بايد در برزخ آماده بشوند . اگر كسي سعي بكند كه ظهور رخ بدهد ، لياقتي

ص: 557

پيدا مي كنند و تربيت خاص معصوم اين افراد را در همين دنيا رشد مي دهد . اين دو مرحله در اين دنيا است و سختي هاي آخرتي را ندارد . روايت داريم كه روزهاي خدا سه روز است ( يعني خدا جلوه ي ويژه اي دارد ) : روز ظهور ، رجعت و قيامت . در ظهور و رجعت عدالت و حاكميت در حد دنيا و در قيامت به حد قيامت است . در دنيا تا حدي كه دنيا اجازه مي دهد عدالت كاملا اجرا مي شود . شاخصه ي زمان ظهورعدالت است. اينها حاكميت خدا است كه دارد رخ مي دهد تا همه عدالت مطلقه ي خدا را در قيامت هضم كنند و بتوانند تحمل آنرا داشته باشند .

سوال – در مورد رشد و جهشي كه انسانها در زمان ظهور پيدا مي كنند توضيح بدهيد .

پاسخ – امام باقر (ع) فرمود : وقتي فرزند ما ظهور مي كند دست لطف خودش را بر سر بندگان مي گذارد ، عقل ها متمركز مي شود و اخلاق ها كامل مي شود. اين شامل كساني است كه در زمان ظهور حضرت خودشان را به ايشان سپرده اند كه اكثر قريب به اتفاق مردم اين طوري هستند . حضرت انسانها را بطور معجزه تربيت نمي كند بلكه ايشان راه تربيت انسان و كليد قفل انسان را مي داند . ما قفل هستيم و او كليد است . وقتي شيطنت ها از انسان دفع شد انسان بروز مي كند و انسان بي نهايت خودش را نشان مي دهد . فرمود : علم تا زمان ظهور دو

ص: 558

درجه براي انسانها كشف شده است و بيست و پنج درجه ي علم وقتي است كه حضرت ولي عصر ظهور مي كند . امامفرمود : كينه از دلها مي رود و هم با هم يكرنگ هستند . فردي در كوفه خدمت امام باقر (ع) آمد و گفت كه ما در كوفه آماده ي حكومت شما هستيم . امام فرمود كه شما به حدي با هم صميمي هستيد كه فرد موقع نياز بتواند از جيب برادرش به حد نياز پول بردارد ؟ فرد گفت : خير . امام فرمود : شما كه نسبت به مال تان بخل مي ورزيد نسبت به خون تان بيشتر بخل خواهيد ورزيد . وقتي مهدي ما ظهور كند .مردم آنقدر با هم صميمي مي شوند كه اگر فردي دست در جيب برادر خودش بكند ، او ناراحت نمي شود و به او سوء ظن ندارد . در زمان دفاع مقدس ما جلوه اي از اين را ديديم . در مورد عصر ظهور سالهايي ذكر كرده اند ، چهل سال تا سي صد سال ذكر شده است . اما بايد دانست كه اين دوران طولاني است . بعد از دوران ظهور دوران رجعت است كه براي آن رواياتي داريم كه فقط حكومت امام حسين (ع) 309 سال طول مي كشد. همه ي اينها مقدمه ي قيامت مي شود. ما الان در زندگي ما كشف شهود از اولياء مي شنويم . در روايت داريم كه در زمان ظهور كشف كرامات و شهود ها براي مردم معمولي خواهد بود و مردم معمولي رشد يافته اند . خدا آنچنان حوزه ي ديد و شنوايي آنها

ص: 559

را وسيع مي كند كه بين مردم و امام زمان (عج) حجابي نيست و هر كسي مي تواند او را ببيند و از او بشنود . سيد طاوس مي گويد كه وقتي من در سرداب امام زمان وارد شدم در پله ي اول ديدم كه صداي نجوامي آيد و فهميدم كه صداي حضرت ولي عصر است . امام دعا مي كردند : خدايا شيعيان ما از ما هستند اگر گناهاني مرتكب شده اند ،اگر آن گناهان حق الله است ، آنها را ببخش واگر حق الناس است ، آنقدر از خمس ما به آنها بده كه از هم راضي بشوند . در زمان ظهور ، فقط گوش سيد طاوس محرم نيست و همه مي توانند صداي امام زمان را بشنوند . اين جهش است .

سوال – آيات پاياني سوره نمل و ابتدايي سوره قصص را توضيح بفرماييد .

پاسخ – آيه 89 سوره نمل مي فرمايد : اگر كسي حسنه اي بياورد ، بهتر از آن چيزي كه او آورده ، خدا به او مي دهد . در آن روزي كه همه فريادهايشان بلند است آنها در امان هستند . در اين آيه گفته كه اگر كسي كار خوبي را بياورد نه اينكه كار خوبي را انجام بدهد زيرا گاهي ما كار خوبي را انجام مي دهيم ولي تا مي خواهيم آنرا به آخرت ببريم خرابش مي كنيم . استادي مي گفت كه شيطان سعي مي كند كه عمل انسان سبز نشود بعد كه عمل جوانه زد مي خواهد يكي جوري آنرا بكند بعد كه بزرگ شد ميوه ي آنرا كال مي كند و

ص: 560

وقتي ميوه به ثمر نشست يك كِرمي روي آن مي گذارد . شيطان اول نمي گذارد كه ما عمل خيري انجام بدهيم بعد كه انجام داديم در وسط عمل كاري مي كند كه باعث ريا بشود و وقتي كه شما عمل را بخوبي انجام دادي بعد شما را دچار عجب و غرور مي كند كه باعث مي شود در آن عمل كِرم قرار بگيرد . نگه داشتن عمل سخت تر از خود عمل است .

سوال – در مورد بحث رجعت توضيحاتي بفرماييد .

پاسخ – خداوند از باب لطف خاص و تفضل دو مقدمه را در دنيا قرار داده است كه انسانها در استعدادهايشان جهش و رشد تكاملي پيدا بكنند و آماده براي عرصه ي حاكميت مطلق الهي در قيامت بشوند . اگر كسي مشمول ظهور يا رجعت نشد بايد در برزخ سير تكاملي خودش را ادامه بدهد البته در برزخ سختي هاي بيشتري دارد بخاطر همين ما بايد كاري بكنيم كه اين لطف خاص شامل حال ما بشود. اگر انسان لياقت هايي در خودش بروز بده و ظهور هم رخ نداد ، در زمان رجعت او را برمي گردانند . در زمان رجعت مومنين عاشق كه سعي و عمل خودشان را در زمان ظهور كرده بودند ولي ظهور را درك نكرده بودند برمي گردانند . در دعاي عهد داريم كه خدايا اگر مرگ بين من و امام من فاصله انداخت و نتوانستم ظهو ررا درك كنم و شرايط آماده نبود ، من را از عالم قبر برگردان كه بتوانم در زمان حكومت معصومين باشم . رجعت يكي از اعتقادات مسلم ما شيعيان است

ص: 561

و يكي از ضررويات اعتقادات ماست . در بحار داريم كه اگر اصول دين شش تا بود ششمين آنرا رجعت قرار مي دادند . مرحوم شيح حر عاملي نويسنده كتاب وسايل الشيعه ،كتابي دارند كه آيت الله جنتي آنرا ترجمه كرده اند كه در اين كتاب شش صد روايت نقل شده است و فرموده است كه ديگر عاقلي شك نمي كند . اين روايت متواتر است و احتمال دروغ در آن نيست . اين شش روايت به رجعت مي پردازد كه در زمان رجعت چه اتفاقاتي رخ مي دهد . اين روايات بيش از وجوب نماز و حرمت ربا است . اگر كسي با وجود اين روايات رجعت را نپذيريد ، ديگر هيچ روايت متواتري را نمي پذيرد . امام صادق (ع) فرمود : از ما اهل بيت نيست كسي كه رجعت ما را نپذيرد . در شب عاشورا امام به همه گفت كه هركس مي خواهد برود و عده اي رفتند و كساني كه باقي ماندند ، امام جايگاه بهشتي شان را به آنها نشان داد و بعد امام حسين (ع) به يارانش مي فرمايد: ( اين روايت را امام باقر (ع) كه بچه اي خرد سال در واقعه ي كربلا بود نقل كرده است ) امشب ، هم من و هم شما شهيد مي شوييم و من اين را از رسول خدا شنيدم . بعد امام فرمود : ما بعد از شهادت مان تا مدتي در عالم آخرت مي مانيم و بعد در زمان ظهور فرزند ما خدا ما را برمي گرداند . فرزند ما از ظالمين انتقام مي گيرد و ما آنرا

ص: 562

مشاهده مي كنيم . وقتي امام اين سخنان را به يارانش گفت آنها در روز عاشورا درد شمشير را احساس نمي كردند زيرا از عشق پر شده بودند. اين مثل همان است كه حضرت اميرالمومنين را هنگام نماز از پايش تير مي كشيدند . كساني كه فوتبال بازي مي كنند گاهي آنقدر عشق به فوتبال دارند كه با اينكه پاي شان خون مي آيد متوجه آن نمي شوند . زيرا هم و غم آنها چيز ديگري است . مرحوم آيت الله سيد احمدخوانساري فتوايي داشتند كه كسي كه بيهوش مي شود وكالتش باطل مي شود. ايشان در اواخرعمرشان عمل سنگيني داشتند و اگر بيهوش مي شدند وكالت هاي وكلائشان باطل مي شد ، بنابراين ايشان گفتند كه نمي خواهد من را بيهوش بكنيد. اطباء مي گفتند كه ايشان ذكر مي گفتند و اصلا متوجه عمل نبودند زيرا ايشان از جاي ديگري پر شده بودند .

انشاء الله خدا همه ي ما را لايق زمان ظهور و رجعت قرار بدهد .

90-07-17

سمت خدا – 17/7/90

آقاي عالي

در عين حال كه همه ي ما ايرانيان ائمه را از جان خود بيشتر دوست داريم ، اما همگي يك حس خاصي نسبت به امام غريب داريم . يك تعلق بيشتر نسبت به آن بزرگوار در خود حس مي كنيم . نه تنها به اين خاطر كه قبر بزرگوار ايشان در ايران است و هرگاه كه دل ما مي گيرد از دور و نزديك به ايشان سلام مي كنيم . بلكه شايد به اين خاطر باشد كه آمدن امام رضا (ع) به ايران باعث شد كه ايران پايگاه

ص: 563

اهل بيت شود . درست است كه قبل از ورود ايشان نيز در برخي از مناطق دوستداران و شيعيان ايشان بودند . اما به دنبال آمدن ايشان و امام زاده هاي با عظمت مانند حضرت معصومه (س) كه با كاروان از غرب ايران وارد شدند و حضرت شاه چراغ كه با كاروان بزرگي از جنوب ايران وارد شدند ، هر نقطه اي از ايران مركزي شد براي توسل به اهل بيت . منشأ اين تحول بزرگ و پايگاهي كه در ايران زده شده امام رضا (ع) است . بهتر است ما امروز يك هديه اي به امام رضا(ع) بدهيم . اين هديه يك عمل صالح باشد كه مطمئن هستيم امام دوست دارند . حتي مي تواند همين چند ركعت نماز روز يك شنبه ي ذي القعده باشد . اين نماز با فضيلتي است كه هر يكشنبه مي توان آن را بجا آورد . مي تواند تلاوت چند آيه از قرآن و هديه ي آن به روح با عظمت امام رضا (ع) باشد . حتي مي توانيم امروز يك سلام به زبان خود به امام رضا(ع) بكنند . اين سلام قطعاً به امام رضا(ع) مي رسد و جواب آن حتمي است . اين جواب مي تواند يك دعاي مستجاب باشد . در هر حال ائمه (ع) غيور و جوانمرد هستند . اگر كسي به آنها هديه بدهد ، خود را مديون نكرده و جبران مي كنند . روزي خدمتكار امام حسن (ع) يك شاخه ي گل به او داد . حضرت فرمود: تو در راه خدا آزاد هستي . آن فرد گفت با همين يك شاخه

ص: 564

گل . امام حسن (ع) فرمود : اين ادب قرآن است كه خدا به ما فرمود اگر كسي به شما خوبي كرد ، تلافي به احسن بكنيد . امام رضا (ع) بسيار رئوف هستند . در جايي مأمون كه دشمن ايشان بود از ايشان در خواست كرد كه من از يكي از همسران خود فرزند مي خواهم اما او بچه دار نمي شود ، شما دراين خصوص دعا بفرماييد. امام رضا(ع) فرمودند : به دنيا خواهد آورد . چند ماه گذشت و فرزند مأمون در دست او بود . الان در دفتري كه در آستان قدس است نام شفا يافتگان نوشته شده است . بسياري از اقليت هاي مذهبي و از كساني كه شيعه نيستند در بين اين افراد است . اسامي آنها به صورت مستند با اسم و عنوان ثبت است . اينكه ما امروز به حضرت سلام كنيم و ايشان ما را دعا كند كافي است . خوشا به حال كسي كه بداند از امام رضا (ع) چه چيزي بخواهد . توصيه ي ما اين است كه اولين چيزي كه از امام رضا (ع) مي خواهيم خود ايشان باشد . اگر به خود ايشان بسپاريم ، ايشان مي داند كه چه كاري بكند . يك كسي گفت اي امام رضا(ع) به اندازه ي كرم خود به ما بده . فرمود: نمي توانم . اين كار در امكان من نيست . چون اگر ايشان بخواهد به اندازه ي كرم خود بدهد ، كل دنيا را بدهد باز هم كم است . كرم امام رضا(ع) مقدم كرم الهي است و ما ظرفيت آن را نداريم

ص: 565

. آن فرد گفت : پس امام رضا (ع) به ندازه ي كرم من به من بده . امام رضا(ع) دويست دينار به او داد .

سوال – بعضي از افراد مي گويند كه اگر ما براي حضرت عزرائيل (ع) نماز يا كار خيري هديه كنيم ، قبض روح ما آسان تر مي شود . آيا صحت دارد يا خير ؟

پاسخ – من هم اين مسئله را در جاهايي شنيده ام . در واقع يعني يك جوري باب دوستي را با حضرت عزرائيل (ع) باز كنيد كه او هم مراعات كند . حضرت عزرائيل (ع) ملك مقرب الهي است و عقل محض است . هيچ جهالت و خطايي در او وجود ندارد . به تعبير قرآن هيچ عصيان و معصيت الهي ايشان ندارد . هركدام از ملائك يك حدي دارند كه نه بالاتر مي روند و نه پايين تر مي آيند . اين تعبير قرآن از زبان ملائك است كه هيچ ملائكي نيست مگر اينكه مقام او معلوم است . بنابراين هداياي ما زياد به درد آنها نمي خورد . اينطور نيست كه بتواند او را ارتقاء مقام داده و يا كمبودي را از او جبران كند . من در روايات اين مسئله را كه هديه به حضرت عزرائيل (ع) بكنيد نديده ام . اما يك چيزي است كه به درد ما مي خورد و در روايات هم آمده ، آن هم سلام و درود به ملائكه است . در دعاي سوم صحيفه ي سجاديه نحوه ي درود و سلام به ملائكه فرستادن و اينگونه ارتباط برقرار كردن با آنها را به ما ياد

ص: 566

داده است . البته اين سلام و درود و رفاقت باعث نمي شود كه او براي ما استثناء قائل شود . او به عدل الهي و همانگونه كه بايد ، قبض روح مي كند . اين سلام و درود و ارتباط باعث مي شود كه ما با عالم ملكوت انس بگيريم. اين انس با عالم ملكوت و توجه بيشتر براي لحظه ي مرگ خيلي موثر است . پيامبر اكرم (ص) فرمود : شبي كه من را به معراج بردند ، ملكي را ديدم كه به چپ و راست توجهي نداشت . و فقط متوجه كار خود بود . ازجبرائيل پرسيدم كه او كيست ؟ گفت ملك الموت است و مشغول قبض روح مي باشد . خواستم با او صحبت كنم . نزد او رفته و پرسيدم آيا همه ي انسان ها را تو قبض مي كني ؟ گفت بله . چون ملائك زيردست حضرت عزرائيل (ع) هم به دستور او كار مي كنند . پيامبر فرمود : گفتم همه جا حاضر هستي ؟ گفت بله . دنيا نزد من مانند سكه اي است در دست كسي كه هرطرف بخواهد آن را مي گرداند و مي بيند . هيچ خانه اي در دنيا نيست مگر آنكه روزي پنج بار من داخل آن بشوم . در برخي از روايات ديگر آمده كه هنگام نماز حضرت عزرائيل سركشي مي كند . وقتي كه يكي از اهل خانه را قبض روح كردم و بقيه گريه مي كنند . به آنها مي گويم براي چه كسي گريه مي كنيد ؟ بخدا قسم عمر او به پايان رسيده بود و تمام

ص: 567

روزي خود را از دنيا دريافت كرده بود . پرودگارش او را فراخواند و او دعوت حق را لبيك گفت . اگر مي خواهيد گريه كنيد براي خود گريه كنيد، كه يك چنين روزي را شما هم در پيش خواهيد داشت . من مكرر به شما سرزده و زماني كه اجل يكي از شما فرا برسد شما را قبض روح مي كنم . اين پيام حضرت عزرائيل (ع) بود كه به هرخانه اي سركشي مي كند . انشاء الله ما اين پيام را بگيريم .

سوال – از صحبت هاي شما اينگونه بر مي آيد كه كساني كه در بهشت برزخي هستند در قيامت هم در بهشت خواهند بود. آيا كساني كه در جهنم برزخي هستند در قيامت هم در جهنم خواهند بود ؟ اگر كسي بهشتي بودن خود را در برزخ فهميده باشد ، ديگر ترسي از حساب و كتاب قيامت كه اين همه در كتاب ها و روايات به آنها تأكيد شده نخواهد داشت ؟

پاسخ – در سيرآخرتي كه ما طي مي كنيم ، منزل به منزل عوالم را مي گذرانيم . يكي از آن مراحل و عوالم عالم برزخ است . اين عالم برزخ يكي از مراحل سير است . بهشت و جهنم برزخي جاويد نيست . بهشت و جهنمي كه اگر كسي وارد آن شود ديگر بيرون نمي آيد مربوط به قيامت است . چون برزخ يك منزل از منازل سير است، پس بهشت و جهنم آن هم موقت است . در برزخ عمدتاً از عقايد و افكار سوال مي شود ، اگر كسي نتوانست به اين سوالات پاسخ دهد

ص: 568

وارد جهنم مي شود . اين سوالات پرسيده مي شود كه مشخص شود مسير فرد از همان ابتدا مسير رحمت است يا مسير غضب . از برخي از كليات اعمال هم پرسيده مي شود اما اصلي ترين سوالات از افكار است كه اساس شخصيت انسان را شكل مي دهد . اگر كسي در برزخ وارد جهنم شد به اين معنا نيست كه اين جهنم خلود داشته باشد تا آخر . ممكن است يك زماني را در جهنم باشد . يا اگر در كل برزخ در جهنم باشد به مقداري است كه تطهير شود. برخي از افراد بخاطر سختي هايي كه در دنيا داشته اند ، برخي در زمان گرفتن روح ، برخي هنگام سوال و فشار قبر پاك شده اند . برخي نيز ممكن است جهنم برزخي شامل حال آنها شود . اما به اين معنا نيست كه هركس وارد جهنم برزخي شد، تا آخر در جهنم است . حتي كسي هم كه در برزخ در بهشت است به اين معنا نيست كه در قيامت هم در بهشت باشد . البته يك پاكي و صلاحيتي را داشته كه وارد بهشت برزخي شده است . اما در قيامت از او در خصوص جزئيات سوال مي كنند . ممكن است در قيامت او كم بياورد . حداقل نگراني او مي تواند اين باشد كه در برخي از مواقف محشر توقف داشته باشد . معناي آن اين نيست كه جهنمي باشد اما آن توقف ها سخت است . يا در برخي از روايات داريم كه كساني كه مومن هم بوده و اهل ولايت باشند ، ممكن است در

ص: 569

قيامت يك شعاع هايي از جهنم و سختي هاي آن را ببيند . البته نه آن جهنمي كه كفار و كساني كه اهل لجاجت با خدا بودند مي چشند . ما در قرآن داريم كه همه وارد جهنم مي شوند . چون صراطي كه افراد بايد از آن عبور كنند از روي جهنم مي گذرد . صراط در متن جهنم است نه پلي بر روي جهنم . از پيامبر (ص) پرسيدند كه آيا شما هم عبور مي كنيد . فرمود : بله من هم عبور مي كنم . بعضي از افراد رد مي شوند در حالي كه سرد است . برخي مانند برق عبور مي كنند . در روايت داريم كه برخي افتان و خيزان عبور مي كنند . صراط مستقيمي كه اين افراد در دنيا طي كرده اند باعث شده كه بتوانند از صراط عبور كنند اما گاهي اوقات اين افتان و خيزان باعث مي شود كه يك شعاع هايي از جهنم را بچشند . بنابراين اگر كسي در بهشت برزخي بود به اين معنا نيست كه ديگر كار تمام است . اين يك مرحله اي است كه فرد مي چشد و لذت مي برد . اما هنوز كارتمام نشده است . مثلاً اگر شما در مرحله ي اول مسابقه برنده شديد . چه بسا كه براي شما يك جايزه هم در نظر گرفته باشند. اما هنوز دورهاي بعدي مسابقه باقي مانده است . درست است كه اگر كسي در بهشت برزخ بود ، هيچگاه وارد جهنم اهل كفر نخواهد شد . اما ممكن است در آنجا سختي هايي داشته باشد. كسي هم كه

ص: 570

در جهنم برزخ است ، ممكن است پاك شود . اما در عين حال ممكن است در قيامت هم دچار جهنم شود. بنابراين هيچ چيزي قطعي نيست . در روايتي از اميرالمومنين (ع) داريم كه در زماني كه همه چيز را حسابرسي مي كنند حتي حلال هم حساب و كتاب دارد . اگر كسي حلال هاي زيادي دور خود جمع كرده باشد اين حسابرسي طول مي كشد . اين طول كشيدن سخت است .

سوال – در خصوص آيات 14 تا 22 سوره ي نمل توضيح بفرماييد .

پاسخ – حضرت سليمان لشكر عجيبي داشت . لشكريان او هم از انسان ها ، هم از جن و هم از برخي از پرندگان بودند. قرآن ذكر كرده كه ايشان راه صحبت كردن با حيوانات را كاملاً مي دانست . حضرت سليمان ديد كه در اين لشكر عظيم هدهد نيست . هدهد در اين لشكر كارهاي ويژه اي مي كرد . گفت چرا من هدهد را نمي بينم . آيا در بين شما است و من نمي بينم يا او غايب است . نكته اينجا است كه حضرت سليمان وقتي به يك عيب و كمبودي برخورد كردند اول از همه آن عيب و نقص را در خود ديدند . يعني ابتدا عيب را در ديگران جستجو نمي كنند بلكه اول در خود جستجو مي كنند . اين مسئله مكرر در قرآن ذكر شده كه انبياء الهي اينگونه بودند . مثلاً حضرت يونس وقتي كه در شكم نهنگ به عنوان يك تنبيه قرار مي گيرد ، فوراً مي گويد كه اي خدا من اشتباه كردم . حضرت آدم

ص: 571

و حوا وقتي كه از بهشت رانده شدند گفتند كه پروردگارا ما اشتباه كرديم . اما زماني كه شيطان از بهشت بيرون شد فوراً گفت كه تو من را گول زدي . با اينكه ضعف با خود او بود و تكبر داشت اما تقصير را به گردن نگرفت . اين درس بزرگي است كه اگر با ضعفي برخورد كرديم ، ابتدا عيب را در خود جستجو كنيم .

سوال – من فرزند خردسال خود را در اثر سرطان خون از دست دادم . سوالات و نگراني هاي زيادي در خصوص چگونگي وضعيت او در برزخ دارم . بسيار نگران هستم كه او فرصت زيادي براي درك معنويات و رشد معنوي نداشت. او حتي نمي دانست كه مرگ چيست و فرصت آماده شدن را هم نداشت .

پاسخ – دررابطه با اطفال مومنين به يك صورت برخورد مي شود و در رابطه با اطفال مشركين كه قبل از بلوغ از دنيا رفته اند به گونه ي ديگري برخورد مي شود . مومنين يعني كساني كه به خدا ، پيامبر و دين ايمان و اعتقاد دارند . البته ممكن هم است كه اشتباهاتي هم داشته باشند . يعني همين مومنين معمولي . در روايت داريم كه اين كودكان به احترام پدر و مادرشان در دامن حضرت ابراهيم (ع) و همسر ايشان ساره تربيت شده و رشد معرفتي به آنها داده مي شود . حتي آن اطفالي كه سقط شده اند در روايت داريم كه دم در بهشت مي ايستند ومي گويند كه ما وارد نمي شويم تا پدر و مادر ما بيايند . يعني به جبران آن

ص: 572

كوتاهي كه در دنيا در حق او شده، يك شفاعت به او داده مي شود. پيامبر مي فرمايد ك در معراج به پيرمردي برخورد كردم كه در اطراف او كودكاني بودند . از جبرائيل (ع) پرسيدم اين پيرمرد كيست ؟ گفت اين پدر تو ابراهيم است . گفتم اين اطفال چه كساني هستند . گفت اينها كساني هستند كه ابراهيم آنها را تغذيه كرده و رشد مي دهد . درروايت ديگري از امام صادق (ع) داريم كه فرمود: مادر ما زهراي اطهر فرزندان شيعيان را تربيت مي كند . اين مسئله با قبلي منافاتي ندارد . شايد اين مربوط به مومنيني است كه درجه ي بالاتري دارند . بنابراين به احترام مقام پدر و مادرشان ، حضرت زهرا(س) از ايشان پذيرايي ويژه مي كند . در قرآن آمده كه اين كودكان بعداً كه قيامت برپا شد و آمادگي پيدا كردند با پدر و مادر صالح خود همراه مي شوند . اين كودكان گناهي نكرده اند كه كمبود ها ونقصان هاي آنها با خيرات و مبرات جبران شود. البته براي ارتقاء درجه به هر انساني مي توان هديه كرد . اما از اين جهت كه رفع عذابي از آنها صورت بگيرد، ضرورتي براي خيرات وجود ندارد . اين خيرات براي افراد بالغ بسيار لازم است و آنها به آن نيازمند هستند . در قرآن سوره ي رعد آيه ي بيست و سه آمده كه اين كودكان با پدر و مادرهاي خود در قيامت جمع هستند . اما درخصوص اطفال مشركين ، چون پدر و مادر آنها مشرك بوده اند، اگر به آنها ملحق شوند نفعي به

ص: 573

حالشان نخواهد داشت . امام مجتبي (ع) در روايتي فرمود : اين كودكان گناهي ندارند كه به جهنم روند . از طرفي عمل صالحي هم ندارند كه به بهشت بروند . از طرفي به پاس احترام پدر و مادر نزد حضرت ابراهيم و حضرت زهرا (س) هم نمي روند . اين افراد خدمتكاران افراد بهشتي مي شوند . اينها نوجواناني هستند كه هميشه در نوجواني و نشاط باقي مانده و به بهشتيان خدمت مي كنند . و از اين خدمت كمال لذت را مي برند .

سوال – من و همسرم خيلي يكديگر را دوست داريم و يكي از آرزوهاي ما اين است كه پس از مرگ باز هم در كنار هم باشيم . در دنيا چكار كنيم كه به اين آرزوي خود برسيم؟

پاسخ – اگر در اين دنيا صالح باشند ، در آخرت صالحين در كنار هم جمع شده و از بالاترين لذت هاي بهشت اين است كه افراد با همسر خود باشند . در روايت داريم كه لذتي كه بهشتيان از همسران خود مي برند از خورد و خوراك نمي برند . به اين خاطر كه نيازي كه انسان به انيس و مونس دارد بيشتراز خورد و خوراك است . با اينكه لذتي كه خورد وخوراك آنجا دارد با اين دنيا قابل مقايسه نيست . اما با اين وجود لذتي كه از جمع شدن با همسران و يا پدر و مادر و فرزندان خود مي برند با هيچ چيز قابل مقايسه نيست . در روايت است كه زيبايي همسران به قدري خيره كننده خواهد بود كه حورالعين تعجب مي كنند . در

ص: 574

قرآن در سوره ي الرحمان داريم كه زنان دنيايي بخاطر اعمال نيكي كه در اين دنيا انجام داده اند از هر جهت حسن و زيبايي پيدا مي كنند. نور نماز و نور معرفت و حجاب در چهره ي حورالعين وجود ندارد . بايد در اين دنيا همسران صالح باشند كه بتوانند در آن دنيا به هم برسند.

سوال - آيا آرزوي مرگ كردن گناه است و آيا خداوند اين آرزو را برآورده مي كند ؟ من گرفتاري هاي زيادي در زندگي دارم كه مي خواهم اگر اشكالي نداشته باشد در دعاهاي خود آرزوي مرگ بكنم .

پاسخ – در عين حال كه در روايات و آيات قرآن است كه مومن بايد مشتاق لقاي الهي باشد ، اما آرزوي مرگ نداريم . در وسائل الشيعه جلد دو از رسول خدا نقل شده كه يك شخصي در نزد ايشان از مشكلات دنيا شكايت كرده وآرزوي مرگ مي كرد . پيامبر به ايشان فرمود : آرزوي مرگ نكن . اگر آدم خوبي باشي با بودن در دنيا خوبي هاي تو بيشتر مي شود . اگر آدم گناه كاري هم باشي مي تواني فرصت پيدا كرده و گناهان خود را جبران كني . تنها سرمايه ، عمر تو است . چرا درخواست مي كني كه اين فرصت از تو گرفته شود . اين يك فرصت است . درست است كه سختي هايي دارد اما با همين سختي ها است كه شما مراتب را طي مي كنيد . جاي توشه جمع كردن و يا جبران بدي همينجا است . اين تنها فرصت است و فرصت ديگري هم نيست . زماني

ص: 575

مي رسد كه ما محتاج گفتن يك لااله الا الله باشيم . محتاج فرصت يك استغفرالله بشويم اما به ما نمي دهند . شاگرد برادر مرحوم علامه طباطبايي با افلاطون ارتباط برقرار كرده بود . افلاطون به او گفته بود ما محتاج يك لااله الا الله هستيم . خوش بحال شما قدر آن را بدانيد . شخصي به نام شعيب نزد امام صادق (ع) آمد و گفت ما كلامي را از ابوذر شنيديم به اين مفهوم كه ايشان گفته من سه چيز را دوست دارم كه مردم آنها را دوست ندارند . مرگ ، فقر و بلا . امام صادق (ع) فرمود مقصود ابوذر آن چيزي نيست كه تو فهميده اي . مقصود او اين است كه مرگ در طاعت خدا را بيشتراز زندگي در معصيت دوست دارم . بلاي در طاعت خدا را بيشتر از سلامتي در معصيت دوست دارم . وفقر در طاعت خدا را بيشتر از ثروت در معصيت دوست دارم . بنابراين نه اينكه بيشتر دوست دارم كه آرزوي مرگ بكنم . پيامبر اكرم (ص) فرمود كه سعادت مرد طول عمر است . طول عمر در طاعت خدا است . لذا ما هيچ جايي درخواست مرگ نداريم . فقط در روايات است كه در دو جا درخواست مرگ شده است . يك – درخواست شهادت است . چون اين مرگ يك نوع جهش است . شما مي خواهيد در دنيا بمانيد كه كار كنيد . بالاترين كار شهادت است . پيامبر (ص) فرمود : بالاي هر خوبي يك خوبي است تا جايي كه فرد در راه خدا به شهادت برسد .

ص: 576

بالاتراز آن ديگر خوبي نيست . حضرت زهرا (س) در دعاي خود داشتند كه خدايا وفات من را زودتر برسان . چون وفات ايشان شهادت در راه خدا بود . دومين مرگ نيز در مورد كسي است كه عمر و زندگي او مرتع و چراگاه شيطان باشد . يعني هيچ خيري نداشته و فقط شيطان از او استفاده كند . براي معاويه ، صدام و امثال يزيد هر روز زودتر از اين دنيا بروند به نفع آنها است . در دعاي مكارم الاخلاق امام سجاد (ع) فرمود كه خدايا به من طول عمر بده تا زماني كه در راه تو باشم . اما زماني كه عمر من مرتع و چراگاه شيطان شد كه او از من استفاده كند من را قبض روح كن.

سوال - درخصوص امام رضا(ع) توضيح بفرماييد.

پاسخ – در اواخر كتاب اخبارالرضا از شيخ صدوق داريم كه يكي از صالحان، پيامبراكرم (ص) را در خواب ديد . سوال كرد يا رسول الله من مي خواهم به زيارت برخي از اولاد شما بروم ، به كجا بروم . پيامبر فرمود : برخي از اولاد من مقتول با شمشير ، در عالم ديگر به سمت من آمده اند . برخي مسموم شده و به سمت من آمدند . گفت يا رسول الله مي دانم كه فرزندان شما اينطور شدند، اما من به زيارت كداميك بروم ؟ پيامبر فرمود : به زيارت كسي برو كه در جوار شما است . آن شخص گفت رضا را مي گوييد . پيامبر سه بار فرمود : بگو درود خدا بر او . در روايت است كه پيامبر

ص: 577

(ص) فرمود پاره ي تن من در خراسان دفن مي شود . اگركسي او را زيارت كند دو اثر مي گيرد . اگر كسي گرفتاري داشته باشد ، گرفتاري او برطرف مي شود . گنه كاري آنجا نمي رود مگر دست عنايت خدا او را پاك مي كند . امام رضا(ع) فرمود: سه جاي قيامت است كه هولناك ترين جا است . كساني كه به زيارت من مي آيند در آنجا من به بازديد آنها مي آيم . مرحوم شيخ مرتضي حائري عاشق امام رضا(ع) بود . ايشان وقتي از كسي مي پرسيد كه اهل كجا هستيد و او مي گفت مشهد ، گريه مي كرد . مي گفت كه ما چهارده معصوم را در امام رضا(ع) خلاصه كرده ايم . مي فرمود : هركسي يك ذخيره اي در دنيا دارد و ذخيره ي من زيارت امام رضا(ع) است. در عمر خود هفتاد بار به سختي به زيارت امام رضا(ع) رفت . آخرين باري كه رفت امام رضا(ع) به او گفت كه ديگر تو نيا نوبت ما است . فهميد كه زيارت وداع است . آن كسي كه همراه ايشان بود مي گفت كه زماني كه ايشان وارد حرم مي شد ومي خواست خداحافظي كند، دوباره باز مي گشت . يعني نمي توانست دل بكند . گفتمش سير ببينم مگر از دل برود ، آنچنان جاي گرفته است كه مشكل برود . بعد از مرگ يكي از صالحين و شاگردانش او را در خواب ديد . گفت من آرزو دارم كه من را به دنيا بازگردانند تا بتوانم دوباره به زيارت امام رضا بروم .

ص: 578

چون به تعداد دفعاتي كه من رفته ام آقا به بازديد من آمده و يا خواهد آمد . آقاي مرعشي نجفي با ايشان عهد بسته بود كه هركس زودتر از دنيا برود خبر بدهد . چون ايشان زودتر از دنيا رفت در حالتي به آقاي مرعشي نجفي گفت وقتي از دنيا رفتم دو ملك به سراغ من آمدند . به حدي ترسيدم كه تا به حال اينقدر نترسيده بودم . ديدم يك صداي زيبايي از پشت سر مي گويد نترس . اين صدا نزديك شد و با نزديك شدن اين صدا اين دو ملك رفتند . وقتي كه صدا نزديك شد ديدم كه يك آقايي است او را نشناختم . گفت ترسيدي . گفتم آقا در عمرم اينقدر نترسيده بودم . فرمود ديگر باتو كاري ندارند. گفتم شما چه كسي هستيد . گفت اين يك بار بازديد تو است ، شصت و نه بار ديگر طلب داري . فهميدم امام رضا (ع) است . از دور و نزديك ايشان را زيارت كنيد .

90-07-10

10/7/90

من بي قرار هيچ قراري نبوده ام جز قراري كه با تو داشته ام و هرگز نيامدي .

سوال – در مورد ارتباط زنده ها با اموات توضيحاتي بفرماييد .

پاسخ – اولين يكشنبه ي ذي القعده بايد غنيمت شمرده بشود. يك عمل پر فضيلتي براي امروز در مفاتيح وارد شده است كه يك گنج پنهان است . كسي كه فضيلت آنرا ببيند نمي تواند از آن بگذرد . البته يكشنبه هاي بعد هم مي توان اين اعمال را انجام داد ولي ولي اين اعمال براي يكشنبه ي ذي القعده وارد

ص: 579

شده است .

در ذيل اين بحث ما مطرح مي كنيم كه ما در خواب مي توانيم اموات را ببينيم يا ارواح را احضار بكنيم . در مقدمه ي اول بايد گفت كه بعد از مرگ زندگي در عالم برزخ به شكل متكامل تري ادامه دارد و اين طور نيست كه انسانها بعد از مرگ هيچ و پوچ بشوند . در قرآن بيست آيه وجود دارد كه اشاره به حيات برزخي دارد . در سوره ي مومنون آيه 100 خدا مي فرمايد : (يك عده وقتي چشمشان به حقايق بعد از مرگ آگاه مي شوند و حقايقي را مي بينند ، اظهار ندامت مي كنند و تقاضاي برگشت مي كنند . ) خدايا ما را برگردان شايد يك عمل صالحي از دست ما بربيايد كه انجام بدهم .خدا مي فرمايد كه اين امكان ندارد و اين باز حرف است . بعد از اين تا قيامت برزخ است . در اين آيه خدا از يك درخواست و گفتگو صحبت مي كند . پس اين اشاره به حيات برزخي است . در سوره مومن آيه 45 خدا مي فرمايد : از فرعونياني كه غرق شدند دچار عذاب بدي شدند . فرعونيان را به آتش عرصه مي كردند و آنها جايگاه خودشان را در جهنم مي ديدند . اين عذاب بد فرعونيان اين بود . وقتي قيامت برپا مي شود آنها را وارد آتش مي كند . مرحله ي اول عرضه بر آتش است كه عذاب خفيف تر است و همان عالم برزخ است ولي مرحله ي دوم وارد شدن به آتش است كه قيامت است و عذاب

ص: 580

شديدتر است . در برزخ صبح و شب آنها را بر آتش عرضه مي كنند و امام صادق (ع) فرمودند كه اين صبح و شب براي عالم برزخ است . در قيامت خورشيد و ماه و فلك از بين مي رود. اين دو آيه حيات برزخي را اثبات مي كند. روايات بي شماري وجود دارد كه نشان مي دهد اموات بعد از مرگ زندگي دارند . عالم برزخ جلوه اي از بهشت و جهنم قيامتي برقرار است . اميرالمومنين در نامه اي كه به محمد بن ابوبكر نوشتند : بعد از مرگ براي كسي كه خدا او را نيامرزيده است سخت تر از جان دادن است . از فشار تنگي و تاريكي قبر بترسيد ، قبر هر روز يك پيام و ندا دارد. من خانه ي تنهايي ، خاك و وحشت هستم ، من جايي هستم كه حشرات و حيوانات موذي در آنجا هستند . قبر يا باغي از باغهاي بهشت است يا حفره اي از جهنم است.

سوال – فلسفه ي وجودي عالم برزخ چيست ؟

پاسخ – مهمترين فلسفه ي وجودي عالم برزخ اين است كه اين عالم آمادگي براي قيامت است . ما در دنيا براي بعضي از كارها مراحل مقدماتي داريم . فردي كه مي خواهد در دانشگاه مدارج عاليه را طي كند بايد مراحلي را گذرانده باشد . او نمي تواند از مرحله ي ابتدايي به دانشگاه برود. مثلا كسي كه مي خواهد شنا ياد بگيرد ، در روز اول او را به عمق زياد نمي برند . ابتدا براي آمادگي او را در عمق هاي كم مي برند تا

ص: 581

شنا ياد بگيرد بعد وارد عمق زياد بشود. هيچ كس تحمل عذاب هاي قيامت را ندارد . درمورد عذاب هاي قيامتدارمي كه گاهي اوقات كه جبرئيل نازل مي شد و از جهنم صحبت مي كرد ، پيامبر رنگش عوض مي شد و بشدت گريه مي كرد. گاهي آنقدر پيامبر ناراحت مي شدند كه نمي توانستند با كسي حرف بزنند . يك روز كه جبرئيل نازل شد گفت : يا رسول الله ، آن زنجيري كه با آن جهنميان را مي كشند ، اگر يك حلقه از آن زنجير به عالم دنيا بيايد عالم دنيا از حرارت ذوب مي شود زيرا عالم مُلك تحمل عالم مَلكوت را ندارد . پيامبر به قدري گريه كردند كه اصحاب حضرت زهرا را مي آوردند كه كمي با پيامبر حرف بزند و پيامبر وقتي حضرت زهرا مي آمدند مي فرمودند كه او بوي بهشت را مي دهد. اگر يك لباس بهشتي يا يك هوري به عالم دنيا بيايد همه هلاك مي شوند . قيامت تحمل مي خواهد . خدا يك عالمي بنام برزخ گذاشته است كه از جهتي شبيه به دنياست و از جهتي شبيه به قيامت است . بين اين دو تا است . حكمت ديگر برزخ اين است كه درعالم برزخ بسياري از كساني كه كم آوردند يك فرصت جبران به آنها داده مي شود. درعالم برزخ خود شخص نمي تواند عملي انجام بدهد و دست خودش از عالم دنيا كوتاه است . ديگران مي توانند خيرات و مبراتي بفرستند كه درعالم برزخ به درد فرد بخورد يا باقيات و صالحات خود فرد به او برسد . حضرت

ص: 582

عيسي از قبرستاني گذر مي كردند و ديدند كه صاحب قبر دچار عذاب است . سال بعد از همان قبر گذر كردند و متوجه شدند كه عذاب برطرف شده است . خطاب آمد كه اين فرد فرزند صالحي داشته كه به حد بلوغ رسيد و كارهاي خيري انجام داد و اين خيرات به اين فرد رسيد و عذاب از او برداشته شد . اگر ما بلافاصله بعد از مرگ پرونده مان بسته مي شد و ارتباط قطع مي شد ، ما نمي توانستيم كمبودهاي عالم دنياي را جبران كنيم . اولين كاري كه بازماندگان اموات بايد انجام بدهند اين است كه اگر حق الله يا حق الناسي بر گردن اموات است آنها را بجا بياورند و اين باعث مي شود كه مشكلات اموات در عالم برزخ برطرف بشود. در بعد از مرگ منزل به منزل عالم متكامل تر مي شود و ما در سير به سمت خدا هستيم و هوشيارتر مي شويم . عالم مرحله به مرحله كامل تر مي شود و اموات مرحله به مرحله هوشيارتر مي شوند. بعد از جنگ بدر كه بسياري از مشركين شدند و در چاه بدر ريخته شدند .پيامبر بر دهانه ي آن چاه آمد و با اموات صحبت كرد : شما همسايه هاي بدي براي من بوديد . شما ما را از خانه و ديارمان بيرون كرديد . چيزي كه خدا به من وعده داده بود يافتم ، شما چطور ؟ چيزهايي كه شما به خدا گفته بود الان فهميديد كه واقعيت دارد. يكي از اصحاب پيامبر گفت كه الان چه فايده دارد كه با اموات صحبت مي

ص: 583

كنيد ؟ پيامبر گفت : آنها الان شنواتر از شما هستند . حضرت علي (ع) بعد از جنگ جمل در بين كشتگان حركت كرد و به قاضي بصره رسيد كه حمايلي از قرآن برداشته بود . حضرت قرآن را برداشتند كه بي احترامي به قرآن نشود . و فرمود : آيا آن چيز كه مي خواستي يافتي ؟ يكي ازاصحاب گفت كه با مرده ها حرف مي زني ؟ امام فرمود : اينها هوشيار و شنوا هستند . درآداب قبرستان اين است كه سلام بدهيد و بگوييد : السلام اهل لااله الاالله يا بگوييد كه شما جلوتر از ما رفتيد ، ما هم انشاءالله مي آييم .

سوال – سوره شعرا آيات 84 تا 111 را توضيح بفرماييد .

پاسخ – در آيه 84 خدا دعاهايي از حضرت ابراهيم را نقل مي كند. حضرت ابراهيم يكي از پيامبراني است كه بيشترين دعا را در قرآن از ايشان نقل كرده اند. اين دعاهاي ارزشمند را مي شود در قنوت ها استفاده كرد . خدايا به من يك ذكر خيري و نام نيكي در آيندگان به من بده كه از من خوب ياد بكنند. هر كس بايد اين را براي خودش در نظر بگيرد . خدا براي اين دعاي حضرت ابراهيم اميرالمومنين را به او داد كه از فرزندان ابراهيم است و باقيات و صالحات حضرت ابراهيم است . در آيه داريم كه ما براي آنها يادگاري علياً گذاشتيم كه امام صادق (ع) مي فرمايد : منظور همان علي است .

سوال – در مورد ادامه بحث فلسفه ي وجودي برزخ توضيحاتي بفرماييد .

پاسخ – الان

ص: 584

خدا گوش و چشم و ... ابزارهاي برزخي را به ما داد است. غير از اين حواس پنجگانه كه با حيوانات مشترك هستند ، ما پنج حس ديگر داريم كه برتر است . پيامبر فرمود : هر انساني دو تا چشم در صورتش دارد كه امور دنيا را با آن مي بيند و دو تا چشم دل هم دارد كه با آن امور آخرتي و غيبي را مي بيند. اگر خدا عبدي را بخواهد آن دو تا چشم دل او را باز مي كند كه بيشتر به غيب ايمان بياورد.

ابزارهاي برزخي ما هنوز فعال نيست و ما آنرا به كار نينداختيم . در اثر اشتغالات زيادي كه ما در عالم دنيا داريم و توجهي كه به عالم ماده داريم و تعلق زياد به عالم دنيا و غفلت از آخرت ، ابزارهاي اين دنيايي ما فعال است و آن ابزارهاي هنوز بكار نيفتاده است . اگر انس با عالم دنيا و آلودگي ها كم بشود و يك انقطاع ( در مناجات شعبانيه داريم ) بر انسان حاصل بشود مي تواند عالم ديگر را ببيند يا بشنود. در خواب هم انقطاعي صورت مي گيرد و توفيق اجباري است البته فردي كه صلاحيت داشته باشد و روياهاي صادقه ببيند مي تواند چيزهايي را ببيند . اگر انسان زبان دل و چشم خود را آلوده نكند و دل را محل رفت و آمد هر كس نكند اين صلاحيت را پيدا مي كند . داريم كه اگر چشم بر گناه بپوشيد چشم ديگر شما باز مي شود و عجايب را مي بينيد . اگردلتان اين قدر شلوغ و هرج

ص: 585

و مرج نبود ، زياده گويي در كلام تان نبويد ، آنچه كه من مي ديدم و مي شنيدم شما هم مي ديديد و مي شنيديد . البته ديدن و شنيدن يك صلاحيت هايي مي خواهد . اگر كسي بتواند ببيند اطمينان بيشتري پيدا مي كند همان طور كه حضرت ابراهيم مي خواست ملكوت آسمانها و زمين را ببيند و بتواند احياء مردگان را ببيند و قلبش اطمينان پيدا بكند . منظور ما اين نيست كه اين كار را هدف قرار بدهيم . ديدن برزخ هدف نيست بلكه هدف بندگي است ولي اين نتيجه اي است كه در مراحلي كه روح ارتقاءپيدا كرد خدا به او مي دهد كه مي تواند چيزهايي ببيند يا بشنود . آيت الله اراكي مي فرمودند كه آقا نورالدين اراكي پاي كرسي نشسته بودند . به او خبر دادند كه يكي از علماي اراك كه به كربلا رفته بود فوت كرده است . ايشان پيشاني شان راروي كرسي گذاشتند و گفتند كه اين شايعه است . از ايشان پرسيدند كه شما از كجا مطمئن هستيد ؟ ايشان فرمودند كه وقتي مومني از دنيا برود هاتفي بين زمين و آسمان ندا مي كند كه او از دنيا رفته و وارد برزخ شده است . بعد خبر رسيد كه اين شايعه بوده است . نداشتن گوش و چشم برزخي نشانه ي نقص نيست . و نشانه ي كم ايماني نيست . لازمه ي رشد و ارتقاء روح اينها است . قرآن مي فرمايد : به ملكوت نگاه نمي كنيد؟ پس ارتباط اموات بعد از مرگ شدني است . در جنگ صفين پيرمردي

ص: 586

به حضرت علي (ع) سلام كرد و گفت كه واي بر اهل شامي كه با شما مي جنگند .خوشا به اهل عراق كه يار شما هستند . و بعد خدا حافظي كرد و رفت . ياران خوب حضرت به او گفتند كه اوچه كسي بود ؟ حضرت فرمودند كه او شمعون وزير حضرت عيسي بود . خدا او را فرستاده بود كه من را در اين جنگ تقويت بكند . شاگرد برادر علامه طباطبايي براحتي با اموات ارتباط برقرار مي كرد . حتي او با افلاطون ارتباط برقرار كرده بود و افلاطون به او گفته بود كه قدر مسلمان بودن خودتان را بدانيد. ما محتاج يك لااله الاالله گفتن هستيم .

سوال – آيا احضار روح امكان دارد يا خير و اگر امكان دارد اشكال شرعي دارد يا خير؟

پاسخ – احضار روح هايي كه ما در زمان خودمان مي بينيم واقعيت ندارد . زيرا ارتباط با اموات در عالم برزخ يك رشد روحي مي خواهد . بسياري از افرادي كه احضار روح مي كنند افراد متشرعي نيستند . و بعضي از آنها مقيد به مسائل شرعي نيستند . به فرض اگر انها دروغ نگويند وارتباط با موجودات ماورائي گرفته باشند ، چه بسا بيشتر ارتباط آنها با جن و شياطين است . و اخباري از آنها مي گيرند و به ما مي دهند . با يك رياضت هايي كه معمولا شرعي هم نيست ( رياضت شرعي همان نماز و روزه و ترك حرام است ) و ارتباط با جن و شيطان پيدا مي كنند و اينها قابل اعتماد نيستند . امام در كتاب وسيله

ص: 587

التحرير دارد كه احضار و تسخير ارواح حرام است و بر آن ضررهايي مترتب مي شود . احضار به اين شكلها كه ارواح را محكوم به اراده ي خود بكنيم حرام است.

سوال – كتاب هايي در مورد حيات برزخي معرفي بفرماييد .

پاسخ – حيات پس از مرگ نوشته ي آقاي محمد اسدي است . كتاب انسان در عالم برزخ نوشته ي محمد مظاهري است .

سوال – آيا ما مي توانيم طبق دستوراتي كه داده شده است انبياء رادر خواب بينيم ؟

پاسخ – بله . بزرگان ما مثل شيخ طوسي و سيد طاوس و فيض كاشاني در كتابهايشان دستورالعمل هايي نقل كرده اند كه ما بتوانيم خويشان يا ائمه را در خواب ببينيم . مرحوم محدث نوري در جلد سوم كتاب دارالسلام تمام دستورالعمل ها را آورده است . البته علاوه بر اي دستورالعمل ها بايد يك صلاحيتي هم باشد تا من بتوانم امام يا يكي از اقوام را در برزخ ببينم . اگر من در خواب كسي را ديدم كه به من دستوراتي داد اين حجت نيست . خواب براي ما حجيت ندارد .

امام رضا (ع) فرمود : اگر كسي من را زيارت بكند من در مواقف هولناك قيامت به ديدار او مي آيم . خدايا به حق امام رضا (ع) مواقف هولناك عالم آخرت ، برزخ و قيامت را بر ما آسان بگردان .

90-07-03

سمت خدا – 3/7/90

حجت الاسلام عالي

تيغ مردان خورشيد در مشت كورسوي شب تيره را كشت ، يك زبان زندگي يك زبان مرگ ذوالفقاري سخنگوي در پشت، قومي از زخم و خون نسل در

ص: 588

نسل از تبار جنون پشت در پشت ، سوزشان آتش تور موسي داغشان مهر محراب زردشت ، كوله بر پشت و سجاده در پيش جاده در پيش رو جاده در پشت ، مهر پايان مرداب در دست حكم آغاز طوفان در انگشت ،

سوال- در خصوص ارتباط اموات با قبورشان و ارتباط آنها با زائرين قبور توضيحاتي بفرماييد.

پاسخ – چهارمين بخشي كه نوع ارتباط اموات با عالم دنيا است ارتباط با قبور خاكي و زائرين قبر آنها است . درست است كه وقتي شخصي از دنيا مي رود ارتباط تدبيري روح او با بدن قطع مي شود . يعني ديگر روح ، بدن را مديريت نمي كند . و كنترل يك بدن سبكي به نام بدن برزخي و مثالي را به عهده مي گيرد اما چون سال ها با بدن خود بوده و با آن انس گرفته است بعد از مرگ نيز انس و علاقه ي او با اين بدن برقرار است . به بدن خود و قبري كه اين بدن در آن مدفون است توجه و علاقه دارد و به قبرها و بدن هاي ديگر كاري ندارد . بخصوص در ساعات و روزهاي اوليه ي پس از مرگ ، با اينكه روح از بدن جدا شده و در برزخ است اما آنقدر توجه و علاقه به آن دارد كه اگر اين بدن را حركت بدهند و تشييع كنند ، غسل بدهند و آنرا در داخل قبر قرار بدهند هنوز حس مي كند كه داخل بدن است و فكر مي كند كه اين وقايعي كه براي بدن اتفاق افتاده ، در واقع براي خود

ص: 589

او اتفاق افتاده است . همه ي ما در خواب اين مسئله را چشيده ايم . يك زماني است كه ما نمي دانيم خواب هستيم و بدن گوشتي ما زير لحاف است و با بدن سبك ديگري در خواب حركت مي كنيم . اما اين مسئله را نمي دانيم و فكر مي كنيم كه هنوز در بيداري هستيم . لذا اگر از يك بلندي بيفتيم فكر مي كنيم كه اگر به زمين بخوريم متلاشي مي شويم . در عين حال آن بدني كه در خواب است اگر زمين هم بخورد هيچ اتفاقي نمي افتد . اما چون روح به آن بدن گوشتي علاقه دارد فكر مي كند در خواب نيز همان است . اين اشتباه براي او رخ مي دهد . يك مرتبه فرياد زده و از خواب بيدار مي شود و تازه متوجه مي شود كه كابوس مي بيند . بخاطر شدت انس و علاقه ، اين اشتباهات رخ مي دهد . شخصي هم كه از دنيا رفته چون به شدت با بدن مادي خود علاقه و انس پيدا كرده است در آن ساعات و روزهاي اوليه كه با عالم برزخ را نيافته و با بدن برزخي خود انس نگرفته است ، هنوز گمان مي كند با بدن خاكي است و چيزهايي كه به سر آن بدن مي آيد فكر مي كند براي خود او اتفاق مي افتد . زماني كه بدن را به حفره ي خاكي مي برند فكر مي كند كه جاي زندگي او اينجا است . در حالي كه محل زندگي او برزخ است . اما چون با بدن ارتباط شديدي

ص: 590

دارد به اين صورت است . يك مدت كه از ساعات و روزهاي اوليه ي مرگ بگذرد و آرام آرام با آن عالم و بدن برزخي انس پيدا كند ، ديگر آن شدت و علاقه ي او با اين بدن مادي و خاكي كم مي شود . اما هيچگاه به طور كلي قطع نمي شود. حتي اگر سالها پس از مرگ بدن او در قبر بپوسد باز هم به آن ذرات بدن، انس و علاقه و توجه دارد . با توجه به اين مطلب اگر از ما بپرسند بهترين و نزديك ترين راه ارتباط با اموات كجا است ؟ مي گوييم كنار قبر آنها . چون اموات به قبر توجه دارند . بهترين و نزديك ترين جاي ارتباط با اموات جايي است كه كنار جسم آنها است . اين ميت از عالم برزخ هنوز به آن توجه و عنايت دارد . به همين جهت در دستورات ديني ما توصيه شده براي زيارت اهل قبور ، هديه دادن ، دعا ، استغفار و قرآن خواندن به كنار قبر آنها برويد با اينكه مي توان از راه دور قرآن بخوانيم و براي آنها هديه كنيم . اين مسئله نيز به آنها مي رسد اما بر سر مزار خصوصيت بيشتري دارد . چون نزديك تر است و راحت تر ارتباط برقرار مي شود . توجه اوليه ي اموات در عالم دنيا به آن مكان است . لذا اگر در آن مكان باشد سُرور زيادي براي آنها ايجاد مي شود . محمد بن مسلم از ياران بسيار خوب امام صادق (ع) از حضرت مي پرسد: آيا وقتي ما به

ص: 591

زيارت اهل قبور مي رويم آنها متوجه مي شوند ؟ امام صادق (ع) مي فرمايند: به خدا قسم بله . هم مي فهمند كه شما رفته ايد و هم خوشحال مي شوند و با شما انس مي گيرند . در روايت ديگري داريم كه وقتي زائر قبر اموات مي رود ،يك مقدار ترس و وحشت به آنها دست مي دهد . و از تنهايي دل آنها مي گيرد. بنابراين كنار قبر رفتن اين خصوصيت را دارد . چون نگاه شخص متوفي در عالم برزخ هنوز به اين جسم و قبري كه محل جسم او است برقرار است . به خاطر همين ارتباط و علاقه اي كه اموات با جسم خود دارند ، گفته شده كه بعد از مرگ به بدن احترام بگذاريد . فكر نكنيم كه شخص از دنيا رفته و هركاري مي خواهيم با بدن انجام دهيم . گفته شده كه هنگام دفن ، شخص را در محل آلوده دفن نكنيد . چون ارتباط روح و علاقه و توجه او با بدن هنوز برقرار است . اين احترام به بدن در واقع احترام به روح است . نبش قبر حرام است به اين خاطر كه روح اذيت مي شود از اينكه مي بيند به او بي احترامي مي شود . همانطور كه وقتي شخص زنده است اگر به او بي احترامي شود ناراحت مي شود. در آنجا نيز كه چون هنوز علاقه ي روح به بدن وجود دارد بي احترامي به بدن در واقع بي احترامي به آن شخص مومن است . به همين خاطر است كه در خصوص زيارت ائمه (ع) گفته اند

ص: 592

كه چه زيارت از دور و چه سلام دادن از نزديك هر دو خوب است اما زيارت از نزديك افضل است . چون ائمه به جسم مطهر خود و قبري كه جسم در آن قرار دارد عنايت دارند . فضاي آن مكان فضاي عنايت و توجه اهل بيت و يك فضاي معنوي ويژه است . از اين جهت گفته هرچقدر به كنار قبر آنها براي زيارت برويد بهتر است . به همين دليل است كه گفته اند وقتي كه كسي از دنيا رفت اگر امكان دارد در حرم هاي مطهر معصومين و نزديك قبور آنها دفن كنيد . چون وقتي كه معصوم به قبر خود عنايت دارد، آن محوطه يك معنويت خاص دارد . البته آن جسمي را كه به اماكن مقدسه مي برند بايد يك صلاحيت حداقلي داشته باشد كه بتواند از آن فضاي معنوي كه عنايت معصوم به جسم خود است بهره مند شود . به همين دليل توجه روح به جسم است كه برخي از بدن ها بعد از مرگ پوسيده نمي شود . برخي از روح هاي پاك و مطهر وقتي كه از دنيا مي روند ، خدا به احترام آن توجهي كه آنها به بدن خود دارند بدن را نگاه مي دارد . به عبارت ديگر آن روح مطهر و پاك ، با اجازه ي خداوند و با توجه به اين بدن ، كاري مي كند كه بدن پوسيده نشود . اين مسئله فقط در مورد انسان هاي خاص اتفاق مي افتد و براي همه نيست . فقط در مورد كساني كه روح هاي بسيار قوي و پاكي دارند .

ص: 593

چون به بدن خود توجه دارند به اذن پرودگار با اين توجه كاري مي كنند كه بدن پوسيده نشود . لذا بدن اولياي الهي هيچگاه نمي پوسد . بدن برخي از بندگان خوب خدا غير از معصومين نيز به اين صورت است . مرحوم ابن بابويه شيخ صدوق كه در همين نزديكي تهران است نزديك به هزار سال پيش در زمان غيبت صغري زندگي مي كرده است . كه ايشان به دعاي امام زمان (ع) هم به دنيا مي آيد. وقتي پدر ايشان از حضرت درخواست كرده بود كه دعا كنيد خداوند يك فرزند صالح به من بدهد . امام زمان (ع) دعا كرده و شيخ صدوق به دنيا آمده بودند . ايشان كتاب هاي بسيار ارزنده و متعددي دارند كه يكي از آنها از منابع چهارگانه ي حديثي شيعه است . در زمان فتحعلي شاه قاجار، حدود صد و نود سال پيش بر اثر يك بارندگي و سيلي كه كنار قبر ايشان راه افتاده بود ، قبر تخريب شده و بدن ايشان مشخص مي شود . برخي از بزرگان زمان به آن سرداب و زيرزمين براي ديدن بدن مي روند و مي بينند كاملاً سالم است . مرحوم آيت الله خوئي ، مرحوم آيت الله حكيم و مرحوم آيت الله شاهرودي رفتند و ديدند كه بدن مرحوم شيخ طوسي در نجف كاملاً سالم بود . شيخ طوسي نيز حدود هزار سال پيش زندگي مي كرده است . معروف است كه در زمان شاه اسماعيل صفوي قبر حر به دليلي شكافته مي شود ، بدن او كاملاً سالم بوده است. در تاريخ است كه به

ص: 594

دليل زخمي كه ايشان برداشته بود حضرت ابا عبدالله يك دستمالي بر روي سر ايشان بسته بودند . حتي آن دستمال نيز بود . بعد از آن شاه اسمعيل صفوي دستور داد كه يك بارگاه براي ايشان درست كنند . البته اين به آن معنا نيست كه اگر هر بدني پوسيد پس آدم خوبي نبوده است . به هرحال پس از مرگ ارتباط مديريتي روح از بدن برداشته مي شود و نمي تواند آن را حركت بدهد . اما علاقه به اين بدن وبه دنبال آن به قبري كه اين بدن در آن است ، وجود دارد . از راه دور نيز خيرات و مبرات به اموات مي رسد . البته اين را انكار نمي كنيم كه محل قبر يك توجهي دارد . كه اگر فرد بتواند قبري را پيدا كرده و به كنار آن برود بهتر است . در عين حال اگر قبري در دسترس نبود اينطور نيست كه هدايا نرسد .

سوال – اينكه گفته اند اگر زماني بسيار غمگين هستيد يا زماني كه بسيار خوشحال هستيد به قبرستان برويد چه سري دارد؟

پاسخ – اكثريت ما شايد خاطره ي خوشي از قبرستان نداشته باشيم . چون معمولاً گريه و ناله و غصه از آن شنيده ايم . يا در آنجا به خاك سپاري عزيزان خود رفته و دوري را در آنجا ديده ايم . و از آن بالاتر ، مي دانيم كه گذر ما هم به آنجا خواهد افتاد . همه ي اين موضوعات باعث مي شود كه قبرستان زياد خوشايند نباشد . اما اگر با نگاه ديگري به قبرستان نگاه كنيم

ص: 595

متوجه مي شويم كه خيلي هم ناخوشايند نيست . با اين نگاه كه قبرستان يك مدرسه ي تربيتي است . يك مركز فرهنگي است و در عين حال كه قبرستان است فرهنگستان نيز است . جايي است كه ملكوت با ملك ارتباط بسيار قوي دارد . آن ارواحي كه در عالم برزخ هستند همگي به آن قبرستاني كه بدن آنها دفن است توجه دارند. ارواح آنها در آن مكان در تردد است . البته آمدن ارواح به عالم دنيا اينطور نيست كه بخواهند راه بيايند. در واقع توجه است و به محض اينكه به جايي توجه كنند در آن مكان هستند . بنابراين قبرستان جايي است كه ارواحي كه در آنجا دفن هستند به آن مكان توجه دارند . ارواحي كه اهل لااله الا الله شده اند و از غفلت در آمده و هوشيار و بيدار شده اند . انسان به اين ديد نگاه كرده و هفته اي يك مرتبه به قبرستان برود . پيامبر اكرم (ص) هفته اي يك بار پنج شنبه ها به قبرستان مي رفتند . و توصيه مي كردند كه اموات خود را زيارت كنيد . به آنها سلام داده و مي توانيد از آنها عبرت بگيريد . در جاي ديگري پيامبر(ص) فرمودند: اگر قبور را نگاه كنيد غفلت ها مي ريزد . اگر كسي ده دقيقه به قبر نگاه كند شايد آن روز ديگر گناه نكند . اگر ده دقيقه داخل قبر را حتي اگر خالي هم باشد نگاه كند بعيد است كه آن روز غيبت كرده و دروغي بگويد . جنبه ي غفلت زدايي قبرستان بسيار قوي است .

ص: 596

افرادي كه عادت به گناه دارند و دوست دارند كه يك شوك به آنها وارد شود كه اين عادت را ترك كنند، قبرستان مي تواند آنها را تكان دهد . حتي ممكن است موعظه هم نتواند آنها را تكان بدهد .

سوال – ما چگونه بايد از قبرستان عبرت بگيريم ؟

پاسخ - رفتن به قبرستان و كناريك قبر نشستن . نگاه كردن به آن، ديدن يك ميت كه در قبر مي گذارند و همراه او بودن ، موثر است . در روايت داريم كه وقتي يك ميت را تشييع مي كنند و شما همراه آن مي رويد گمان كنيد كه خود شما داخل آن تابوت هستيد . جزو آدابي كه در روايات به آن اشاره شده اين است كه هنگام تشييع يك ميت فرض كنيد كه خود شما را حمل مي كنند . وقتي كه در قبر مي گذارند خودتان را در آن موقعيت فرض كنيد . چون همه ي اينها براي ما پيش مي آيد . به هرحال اينها براي ديگران نيست و براي خود ما هم است . اگر كسي مي خواهد بيشتر بداند مي تواند به مفاتيح آن قسمتي كه دعا و مناجات اميرالمومنين (ع) در مسجد كوفه است و آيات مربوط به آخرت را ايشان در آنجا جمع كرده است مراجعه كرده و با دقت آن را بخواند . همه ي آنها تذكري است كه انسان بايد از قبرستان بگيرد . متأسفانه تا حدي حتي در بين متدينين اين چيزها كم شده است . شما نگاه كنيد در كتاب هاي روانشناسي كه در رابطه با روان انسان است، يك صدم

ص: 597

آن مقداري كه در رابطه با غريزه ي جنسي يا هوش صحبت شده از مرگ سخني به ميان نيامده است . مي گويند به بچه ها در اين رابطه چيزي نگوييد . در كتاب ها ننويسيد . قبرستان ها هم كه در فضايي خارج از شهر است و سعي مي كنند آن را به صورت فضاي سبز و پارك تبديل كنند كه اگر كسي به آنجا رفت تفريح كند . اينها باعث مي شود كه انسان از اين فضا دور شود . در حالي كه اگر نگاه كنيد مي بينيد كه اهل بيت چگونه رفتار كرده و چگونه توصيه مي كردند . امام كاظم (ع) در حال عبور بودند كه تشييع جنازه اي را ديدند . ايشان با آن افراد همراه شدند . زماني كه خواستند شخص را در قبر بگذارند ، امام كاظم (ع) نگاه به قبر كردند و جمله اي فرمودند كه واقعاً تكان دهنده است . فرمودند: دنيايي كه آخر آن به جايي ختم مي شود كه انسان با يك كفن و دست خالي مي خواهد در دو متر جا قرار بگيرد ، از ابتدا نبايد به آن دل ببندد . و از آخرتي كه اول آن با اين شروع مي شود ، انسان بايد خيلي بترسد . اين درست است كه در روايات جمله ي هنگام شادي و غم بايد به قبرستان رفت ، وجود ندارد اما توصيه ي بسياري از اهل معرفت و بزرگان است . گفته اند به قبرستان برويد تا قبرستان شما را تعديل كند . قبرستان به كساني كه خيلي سرخوش هستند مي گويد : زياد خوشحال

ص: 598

نشويد. چون خوشي هاي اينجا پايدار نيست . به كساني كه خيلي ناراحت هستند قبرستان مي گويد : اين غم ها مي گذرد ، افسرده و مأيوس نشويد . هرچه را كه نپايد ، دلبستگي را نشايد . لذا عرفاي بزرگ ما هميشه به شاگردان خود توصيه مي كردند كه به قبرستان برويد . گفته شده كه آقاي قاضي زياد وادي السلام مي رفتند . زماني هم كه مي رفتند يك يا دو ساعت مي نشستند . حتي برخي از افراد اعتراض مي كردند كه مگر شما كار ديگري نداريد كه اينجا مي نشينيد . مشخص است كه اينها اين مسئله را جدي گرفته بودند . متأسفانه از خواص دنياي غفلت زا است كه جاي جدي و شوخي را عوض كرده است . ما حاضر هستيم براي يك فيلم يا يك بازي وقت زيادي بگذاريم ولي حاضر نيستيم براي جدي ترين مسئله ي زندگي خود، يعني ابديت آنقدر وقت بگذاريم . آقاي آقا جمال گلپايگاني برخي از شب ها در قبرستان مي ماندند . البته ظرفيت اين افراد به گونه اي بوده است كه مي توانستند شب در آن مكان بمانند . نوع استفاده ي آنها از قبرستان با نوع استفاده ي ما خيلي متفاوت بود . چون آنها چيزهايي مي ديدند و مي شنيدند . آقاي محمد تقي آملي از بزرگان تهران بودند و چهل سال پيش مرحوم شدند . ايشان مي گفتند كه من به قم رفته بودم . ايام محرم بود . بعد از زيارت حضرت معصومه (س) نشستم و يك روضه اي هم گوش كردم . بعد از آن به قبرستاني

ص: 599

كه نزديك حرم بود رفتم . وارد شده و به اهل قبور سلام كردم . ارواح با بدن هاي مثالي خود آنجا نشسته بودند و همه جواب سلام من را دادند . بعد ديدم كه همگي آنها چون زمان عاشورا بود براي اباعبدالله (ع) ذكر گرفته اند . هركسي به نوبه ي خود مي تواند از قبرستان بهره ببرد .

سوال – درخصوص آيات چهل و چهار تا پنجاه و پنج سوره ي مباركه ي فرقان توضيح بفرماييد.

پاسخ – خطاب خداوند متعال در آيه چهل و چهار اين سوره به برخي افراد هواپرست است كه همه ي زندگي خود را براساس هوا و هوس تنظيم مي كنند . اين اشخاص نه اهل گوش كردن به ديگران هستند كه نكته از ديگران بگيرند نه اينكه خود آنها به آن عقل و فكر لازمي كه بايد در زندگي برسند ، رسيده اند . اين بدترين نقطه ي سقوط براي يك فرد است كه اگر به او بگويند : چهار پا ، توهين به چهار پايان است . خدا مي فرمايد: اين افراد مانند چهار پا هستند بلكه هم بدتر . چون امكانات چهارپايان در همين حدي است كه دارند و تقصيري هم ندارند . اما امكانات بي نهايت در اختيار انسان گذاشته شده و سقوط كرده است . بنابراين اين طبيعي است كه از چهار پا عقب افتاده اند . بعلاوه چهارپايان در حيوانيت خود نفع دارند. چون در خدمت يك موجود برتر به نام انسان هستند . اما انسان هاي سقوط كرده چون در خدمت شيطان هستند فقط ضرر هستند . نكته اي كه در

ص: 600

اين آيه است اين است كه ملاك انسانيت اين است كه انسان يا بايد از درون خود اهل تعقل باشد و راه را پيدا كند يا حداقل از ديگري بشنود . آن فردي كه نه خود او اهل تعقل است و نه از ديگري مي شنود ملاك انسانيت را ندارد .

سوال – درمورد فوايد قبرستان توضيحاتي بفرماييد .

پاسخ - يكي از مهمترين فوايد قبرستان موعظه اي است كه انسان از قبرستان مي گيرد و تذكري كه به گفته ي پيامبر اكرم (ص) باعث مي شود غفلت هاي انسان بريزد . فايده ي دومي كه سر زدن به اهل قبور دارد ، سرور و خوشحالي است كه براي آنها به ارمغان مي آورد . يعني فايده ديگر به ما باز نمي گردد بلكه به آنها باز مي گردد . هدايايي كه به كنار قبر آنها مي بريم ، دعا و استغفاري كه براي آنها مي كنيم و صدقاتي كه براي آنها داده مي شود، فوق العاده است . درست است كه هدايايي كه براي اموات مي دهيم اصل آن به ما باز مي گردد، ولي نفعي براي ميت دارد كه نبايد آن را كوچك بگيريم . يكي از آقايان مي گفت : من پدر خود را كه از اهل علم بود خواب ديدم . از ايشان پرسيدم هدايايي كه ما مي فرستيم به شما مي رسد؟ گفت براي اينكه بفهمي چه نفعي براي ما دارد مثالي مي زنم . در حمام هاي عمومي قديم گاهي به صورتي بود كه هوا خيلي گرم بوده و نفس كشيدن سخت مي شد . فرض كنيد در آن

ص: 601

لحظه در باز شود و يك نسيم خنك به داخل بيايد . چطور در آن زمان احساس راحتي و خوشي مي كنيد . هدايايي كه براي ما مي فرستيد اينطور ما را خوشحال مي كند . كارهاي خيري كه ما انجام مي دهيم و به اموات خود هديه مي كنيم ، در واقع اصل آن به خود ما باز مي گردد اما به آنها هم نفع مي رسد . آنها به اين نفع خيلي محتاج هستند و براي آنها ضروري است . يكي از فوائد ديگر سر زدن به قبرستان در مورد امواتي كه از خويشان ما هستند ، صله ي رحم است . بعد از مرگ اينطور نيست كه رابطه ي خويشاوندي قطع شود . در روايتي از امام صادق (ع) است كه خير كثيري به واسطه ي اين صله ي رحم به شخصي كه زائر قبر شده مي رسد. يكي مكان هايي كه حاجت انسان برآورده مي شود قبرستان است . بخصوص در كنار قبر پدر و مادر . دليل آن اين است كه شما وقتي يك هديه اي براي ميتي مي بريد بخصوص اگر اين ميت پدر و مادر باشد ، آنها را بسيار خوشحال مي كنيد. آنها شما را دعا كرده و دعاي شما را آمين مي گويند . در روايتي از اميرالمومنين (ع) است كه زيارت كنيد اموات خود را زيرا آنها خوشحال مي شوند . حاجت خود را در كنار قبر پدر و مادر خود بگوييد . بخاطر دعا و كاري كه براي آنها انجام داده ايد، آنها نيز تلافي مي كنند . از اين جهت است كه دعا

ص: 602

كردن در كنار قبر والدين ، بخصوص علما ، شهدا و اولياي الهي مستجاب مي شود . مرحوم آيت الله اراكي مي فرمايد: نشد كه من حاجتي داشته باشم و بر سر قبر ميرزاي قمي كه در قم است بروم ، سوره ي ياسين به او هديه كنم و حاجت من برآورده نشود . اگر قبري كه به زيارت او مي رويم قبر مطهر ولي خدا باشد ، بركت رفتن به زيارت فوق العاده مي شود . چون شما در محيطي قدم مي گذاريد كه فضاي پاك و مطهر است . شما در زيارت معصوم مي گوييد : شما پاك هستيد ،از افراد پاك به دنيا آمده ايد ، زميني كه در آن دفن شده ايد مطهر است . طبيعي است كه وقتي شما به اين فضا وارد مي شويد يك معنويت از آن مكان به شما منتقل مي شود . در سوره نساء آيه ي شصت و چهار خداوند متعال توصيه مي كند : اي پيامبر اگر افرادي گناه كرده و به خود ظلم كرده اند به زيارت تو بيايند (نه فقط در زمان حيات تو بلكه شامل بعد از مرگ هم مي شود ) اگر از خدا طلب مغفرت كنند و تو هم براي آنها بخواهي و واسطه شوي ، حتماً خدا آنها را مي بخشد . در اين آيه ي شريفه دو مطلب اثبات مي شود . يكي زيارت معصومين و يكي هم استمداد و توسل به آنها . هيچ قيدي در اين آيه نيست كه مربوط به حيات پيامبر در دنيا باشد . يعني هم شامل زمان حيات و هم بعد

ص: 603

از مرگ ايشان مي شود . برخي از فرقه ها از جمله وهابيون ، توسل به اموات و همچنين زيارت قبور اولياء را شرك مي دانند. همين آيه كاملاً هر دو مطلب را اثبات مي كند . متأسفانه اينها كه توسل و زيارت را حرام و شرك مي دانند به اين خاطر است كه حيات برزخي بعد از مرگ را قبول ندارند . چون مي گويند :وقتي يك نفر مُرد به يك توده ي خاك تبديل مي شود، تا زماني كه در قيامت برانگيخته شود . در اين ميان عالم برزخ را قبول ندارند . ما آيات و روايات متعددي در اين زمينه داريم كه حيات برزخي بعد از مرگ كاملاً موجود است . اهل سنت هم روايت نقل كرده اند و همه ي رهبران چهارگانه ي اهل سنت به مستحب بودن زيارت پيامبر اكرم (ص) فتوا داده اند .

سوال – چه زمان هايي براي زيارت قبور بهتر است ؟

پاسخ – همه ي زمان ها براي زيارت اهل قبور و سر زدن به آنها خوب است اما شب ها رفتن مكروه است . روايتي هم از پيامبر اكرم (ص) است كه فرمودند : روزها براي زيارت اهل قبور برويد و شب نرويد . البته اين در ارتباط با زيارت غير معصومين است . شايد علت آن اين باشد كه شب ها در محضر صاحب ولايت يك پذيرايي ويژه دارند، از اين جهت نبايد مزاحم آنها بشويم . اگر هم مي خواهيد چيزي شب به آنها برسد هديه از دور بدهيد. در خصوص روز نيز، روزهاي متعددي در روايات بيان شده است . داريم

ص: 604

كه پيامبر اكرم (ص) روزهاي پنج شنبه مي رفتند . حضرت زهرا نيز در روزهاي دوشنبه و پنج شنبه براي زيارت شهداي احد مي رفتند . در روايت ديگري هم داريم كه ايشان شنبه ها مي رفتند . اما در روايت صريحي از امام باقر (ع) داريم كه بهترين وقت بين الطلوعين صبح جمعه است . يعني بعد از اذان صبح تا زماني كه هنوز خورشيد سر نزده است . از امام باقر (ع) روايت است كه در روز جمعه قبور را زيارت كنيد . اگر يكي اموات در يك سختي باشد مابين طلوعين به او آزادي داده مي شود . و مي فهمند كسي آمده است . در روايتي از امام صادق (ع) داريم كه جواب هم مي دهند . بعد از طلوع خورشيد مي شنوند اما ديگر جواب نمي دهند . اهل سنت روايتي از پيامبر(ص) نقل كرده اند به اين مضمون كه اگر كسي بعد از مرگ من را زيارت كند مانند اين است كه در زمان حيات ، من را زيارت كرده است . و هركس قبر من را زيارت كند من شفيع او هستم . فقط وهابيون هستند كه مخالف اين مسئله هستند . آن هم به اين علت كه حيات برزخي را قبول ندارند .

90-06-27

27/6/90

گرچه چون موج مرا شوق زخود رستن بود موج موج دل من تشنه ي پيوستن بود ، يك دم آرام نديدم دل خود را همه عمر بس كه هر لحظه به صد حادثه آبستن بود ، خواستم از تو به غير از تو نخواهم اما خواستنها همه موقوف توانستن بود ، كاش

ص: 605

از روي ازل هيچ نمي دانستم كه هبوط ابدم از پي دانستن بود ، چشم تا باز كنم فرصت ديدار گذشت همه ي طول سفر يك چمدان بستن بود

سوال – در تكميل ارتباط اموات با عالم دنيا توضيحاتي بفرماييد .

پاسخ – اعمال صالحي كه زندگان انجام مي دهند و مي تواند به اموات برسد دو چيز است . يكي باقيات و صالحات و آثاري كه خود اموات در زندگي شان به جا گذاشته اند و پس از مرگشان ادامه دارد . مثل فرزند صالح كتاب يا بناي مفيد . خوب است كه هر كس يك صدقه ي جاريه را براي خودش بگذارد . در قديم رسم وقف زياد بوده است . ديگري هدايا و خيرات و مبراتي بود كه زنده ها انجام مي دهند و هديه به اموات مي كنند . ممكن است كسي به ذهنش برسد كه اگر باقيان و صالحات اموات به خودشان برسد درست استزيرا دنباله ي عمل خود شخص است و در سوره ياسين داريم كه اعمال خودشان را در دنيا كه پيش فرست كرده اند وهم آثار اعمال را در پرونده شان ثبت مي كنيم . ازجهت عقلي هم اين چيز معقولي است زيرا خود فرد علت اعمال بوده است اما اينكه اعمال زنده ها به پاي اموات نوشته بشود ، بنظر مي آيد كه اين هم خلاف عقل وهم خلاف قرآن است . قرآن مي فرميا : هر كسي نتيجه ي عمل خودش به خودش مي رسد . قرآن مي فرمايد : هر كسي كه كار خيري كرد به نفع خودش است و هر كسي كه كار

ص: 606

شري كرد به ضرر خودش است . خوب و بد اعمال به خود شخص مي رسد . پس اگر بازماندگان ميت كار خوبي انجام مي دهند بايد به پاي خودشان نوشته بشود نه به پاي ميت . در ضمن اين خلاف عقد هم هست . هر كسي كه عملي انجام بدهد فايده ي عمل به خود فرد مي رسد . اگر ورزشكاري نرمش مي كند خودش قوي مي شود . اگر شما تمرين خط بكنيد خط خودتان زيبا مي شود . پس چطور مي گويند اگر بازماندگان كار خيري انجام بدهند و آنرا به ميت هديه كنند ، آثار آن به ميت مي رسد ؟ در واقع اين هدايايي كه زندگان براي اموات مي فرستند براي خودشان خواهد بود. شخصي كه صدقه مي رود روح سخاوت در او رشد مي كند ، كسي كه نماز مي خواند روح عبوديت در او تقويت مي شود اما با اين وجود نفعي هم به ميت مي رسد . به هر حال شما كه هديه اي براي متوفا مي دهيد يك صفتي در متوفا ديده ايد يا يك خصلت ارزنده اي ديده ايد كه باعث شده كار خيري انجام بدهيد و به او هديه كني . در واقع آن نكته ي مثبتي كه در متوفا بوده باعث شده كه شما اين عمل صالح را انجام بدهي يعني به گونه اي متوفا سبب اين كار خير شده است . خدا از سر لطف همين مقدار سببيت را هم قبول مي كند . البته غالب اين نفع به خود شخصي كه عمل را انجام داده است برمي گردد . در زمان

ص: 607

پيامبر شخصي از دنيا رفته بود و انبار خرمايي از او باقي مانده بود . بازماندگان او آن انبار خرما را از طرف متوفا صدقه دادند كه خيرش به او برسد . پيامبر يك دانه خرما را برداشت و گفت كه اگر اين يك دانه خرما را خود شخص صدقه مي داد بهتر از انبار خرمايي است كه بازماندگان براي او صدقه مي دهند . زيرا مهم اين بود كه روح سخاوت در او بوجود بيايد . هدايايي كه ديگران براي اموات شان مي فرستند فايده دارد ولي سرنوشت ساز نيست كه سرنوشت ابديت ميت با اين تعيين بشود. سرنوشت ابدي فرد با اعمال خودش در دنيا رقم مي خورد . تاثير اينها در حد ترفيع مقام يا رفع عذاب است ولي سرنوشت ساز اعمال خود فرد است . ما تا فرصت داريم خودمان با دست خودمان اعمال را انجام بدهيم . امام سجاد (ع) در يك شب تاريكي به سمتي مي رفتند كه كيسه اي هم بر دوشش بود . يكي از اصحاب امام را ديد و گفت كه اجازه بدهيد من كيسه را براي شما بياورم . حضرت قبول نكرد . حضرت فرمود : مسافرتي در پيش دارم و اين را در جايي مي گذارم كه محفوظ باشد . دو روز بعد فرد امام را ديد و گفت كه شما به مسافرت نرفتيد ؟ امام فرمود كه منظور من مسافرت آخرت بود . در آن هنگام ما توشه مي خواهيم . آن كيسه سهم فقرا بود كه من به آنها مي دادم كه اين براي سفر من محفوظ باشد . حضرت عيسي مادرشان

ص: 608

را در عالم برزخ صدا كردند و ارتباطي برقرار كردند و گفتند كه آيا مي خواهي به دنيا برگردي ؟ حضرت مريم فرمودند : بله . مي خواهم برگردم تا در روزهاي گرم روزه بگيرم و در شبهاي سرد براي نماز بلند بشوم . اين راه سخت است و توشه مي خواهد . اميرالمومنين به قبرستاني رفت و به اهل قبول سلام كرد ، جواب آمد سلام بر اميرالمومنين . حضرت فرمودند كه شما مي گوييد از آن طرف چه خبر يا اينكه من بگويم از اين طرف چه خبر . گوينده گفت كه شما بفرماييد از دنيا چه خبر ؟ حضرت فرمود كه بعد از شما اموال تان را تقسيم كردند و همسران تان هم ازدواج كردند و در خانه هاي شما هم ديگران نشسته اند . حضرت فرمود : از آن طرف چه خبر ؟ گوينده گفت كه بعد از مرگ كفن هاي ما پاره و پوسيده شد ، موهاي مان ريخت و بدن هاي مان متلاشي شد و حالت زشت و زننده پيدا كرد و اعمالي كه در دنيا انجام داديم به كارمان آمد و به درد ما خورد . اين توشه هايي كه در اين دنيا انسان براي خودش مهيا مي كند سرنوشت ساز است . هداياي براي ميت خوب است .

سوال – كساني هستند كه وقتي از دنيا مي روند مشهور به گناهي هستند يا مطرود جامعه ي ديني هستند يا مثلا خودكشي كرده اند . آيا ما مي توانيم براي آنها طلب استغفار بكنيم ؟

پاسخ – گاهي اوقات طبع متديني نمي گيرد كه اين افراد را دعا

ص: 609

بكنند . حتي ممكن است كه نفرين هم بكنند . تا وقتي بر فردي مسلمان بودن صدق مي كند (يعني نه اينكه عامل به همه ي دستورات اسلامي بوده بلكه اعتقاد ديني داشته است و جنگ با خدا و پيامبر نداشته است و از او كفر اظهار نشده است بلكه ممكن است كه محبتي هم به اهل بيت كرده و در مجلس اهل بيت شركت هم كرده است اين فرد اهل قبله حساب مي شود ) دستور صريح ديني ما اين است كه بعد از مرگ بر او نماز بخوانيد . پيامبر در رواياتي كه در وسايل الشيعه نقل شده فرمود: بر هر كسي كه مسلمان است نماز بخوان و تو خدايي نكن و وظيفه ات را انجام بده . ما در نماز مي گوييم كه خدايا ما جز خوبي از او نديديم . مقصود از اين خوبي يعني اسلام . يعني ما از او كفر نديدم . مقصود ما اين نيست كه همه ي اعمال او خوب بوده است . در روايتي پيامبر فرمود : بر كسي كه او را سنگسار كرده اند و كسي كه خودكشي كرده است نماز بخوانيد . خيلي از كساني كه خودكشي كرده اند جنون آني به آنها دست داده است و كساني نبودند كه جنگ با خدا و رسول داشته باشند . شما بعد از مرگ اين افراد به آنها رحم كنيد و برايشان كمكي بفرستيد نه اينكه آنها را نفرين كنيد . پيامبر فرمود : اموات تان را جز به خوبي از آنها ياد نكنيد . شما كه بد آنها را مي گوييد شايد در لحظه ي

ص: 610

آخر آنها توبه كرده باشند و در اين موقع شما جهنمي خواهيد بود. اگر اهل عذاب هستند ، برايشان كافي است و شما عذاب آنها را بيشتر نكنيد. سنت پيامبر اين بود كه براي همه اموات دعا مي كرد و برايشان نماز مي خواند . جز در موردي كه استثنا شد و آيه بر پيامبر نازل شد كه برمنافقيني كه كفرشان را ظاهر كرده اند اصلا نماز نخوان و برايشان دعا نكن . كسي كه بگونه اي با خدا مبارزه كرده است احترامي ندارد . كسي كه كافر بود نبايد برايش نماز خواند . در اينجا نبايد كسي مهرباني اش گل بكند . متاسفانه غزالي در كتاب سِرالعالمين گفته كه بر يزيد هم نبايد لعن كرد زيرا ممكن است كه او توبه كرده باشد و حسابش با خداست . يزدي كه نوه ي پيامبر را به شهادت رساند و در مجلس حضرت زينب صريحا كفر گفته است و فسق و فجور انجام داده است . اگر ما بر يزيد كه خلافت پسر رسول الله را غصب كرده لعن نكنيم پس چه كسي شايسته ي لعن است ؟ خداوند در قرآن كافرين و ظالمين را لعن كرده است . لعن و طلب مغفرت ما هم بايد اعتقادي باشد . ملاك بعد از مرگ موضع گيري اسلام و كفر است . آيت الله بهجت از قول آيت الله كشميري نقل كرده است كه بهيكي از شاگردانش گفته كه در نماز شب فقط سلمان و ابوذر را دعا نكن ، كسان ديگر هم محتاج هستند . اگر كسي ظلمي كرده و بدعتي در دين گذاشته است انسان كوتاه

ص: 611

نمي آيد ولي اگر كسي به ما ظلم كرده است و ظلم شخصي بوده است خصلت پيامبر اينطور بود كه مي بخشيد . اگر فردي به او ظلم كرده بود و در مي گذشت ، پيامبر همانجا از او مي گذشت . ما بگذريم تا خدا از ما بگذرد و نفع اين به خودمان مي رسد .

سوال – سوره نور آيات 54 تا 58 را توضيح بدهيد .

پاسخ – آيه 55 آيه اي معروفي در مورد ظهور حضرت ولي عصر است كه خدا به مومنين وعده داده است كه خلافت كل زمين را به آنها مي دهد . و در اين حكومت جهاني ديني كه مورد پسند خدا است بر زمين حاكم مي شود . در اين حكومت جهاني خوفي نيست و امنيت در همه جهات وجود دارد . در اين بستر جهاني بندگان خدا بندگي مي كنند كه هيچ مخلوط با شرك نيست . اگر كسي با اين زمينه ها بخواهد كافر باشد آنها خيلي بد هستند . در آيه ي امن يجيب المضطر اذا دعاه و يكشف السوء...،خدا مي فرمايد كساني كه مضطر شده اند و دستشان از همه جا كوتاه شده است و متوسل به خدا شده اند مشكلات آنها را برطرف مي كند و آنها را خليفه مي كند . مضطر يعني كسي كه از نبودن امام زمان (عج) دردش بيايد و غصه بخورد و غافل از او نباشد و گمشده داشته باشد .

سوال – اگر همه ي اعمال خير خودمان را به اموات هديه كنيم آيا دست خودمان خالي نمي شود ؟

پاسخ – ما نبايد كارهاي

ص: 612

الهي را با كارهاي دنيايي مقايسه كنيم . معمولا در دنيا وقتي ما چيزي را به كسي مي دهيم ، دست خودمان خالي مي شود. اگر ما همه ي اعمال مستحبات خودمان را ( اعمال واجب را نمي توانيم هديه كنيم ) ببخشيم نه فقط چيزي از شما كم نمي شود بلكه طبق روايات اجر آن صد چندان برابر مي شود و غالب آن به فرد هديه كننده برمي گردد . البته نفعي هم به فرد ميت مي رسد . شما وقتي همه ي اعمال خودت را كه به آن احتياج داري سخاوتمندانه به ذوالحقوق خودت كه از دنيا رفته اند يا زنده هستند مي بخشي ، معنايش اين است كه تو روح بزرگي داري و ظرفيت تو وسيع است ، حالا كه شما اين كار را كردي خدا از بي نهايتش چيزي كم نمي شود و دنبال ظرف مي گردد .و شما با اين كار ظرف خودت را بزرگتر كردي . دردعاي افتتاح مي گوييم : خدا هر چه بخشد از او كم نمي شود بلكه زياد مي شود . گفته اند هر وقت كه دعا مي كنيد كه فقرتان برطرف بشود براي كل مردم دنيا كنيد اللهم اغن كل فقير . وقتي براي بيمارتان دعا مي كنيد كه شفا بگيرد ، براي همه ي بيماران دنيا دعا كنيد . اللهم اشف كل مريض . دين انسان را بزرگ و وسيع بار مي آورد . ما فكر نكنيم كه اگر ديگران را دعا كنيم بيمار ما در ميان آنها گم مي شود يا اينكه خدا يادش مي رود يا اينكه چون تعداد زياد بشود

ص: 613

اثرش كم مي شود. امام صادق (ع) فرمود : وقتي شما حج خودتان را به عده اي هديه مي كنيد ، ثواب آن همه به تك تك آنها مي رسد و هم به خود شما مي رسد . چون اين انسان وسعت روح دارد خدا به او بيشتر مي دهد و او صلاحيت بيشتر از خدا گرفتن را دارد . پس در دعا و هديه دادن به زنده ها و اموات ، تمام اعمال مستحب خودتان را هديه بكنيد. شما واسطه بشوييد كه خدا از كانال شما رحمت را به زنده ها و اموات بدهد . گاهي شما مي خواهيد آبي به درخت برسد .كانالي مي زنيد و از طريق اين كانال آب به درخت مي رسد . آب اول به خود كانال مي رسد و بعد به درخت مي رسد. وقتي شما واسطه ي خير مي شويد كه خير از كانال شما به اموات برسد ، اول شما شستشو مي شويد و رحمت وعنايت اول به شما مي رسد و خير از كانال شما به ديگران مي رسد . در ضمن از شما هم كم گذاشته نمي شود . پيامبر فرمود : اگر آيت الكرسي بخوانيد و ثواب آنرا براي تمام اموات در طول تاريخ مومنين بفرستيد ، خدا ثواب اين را به تك تك اموات مي دهد . خدا به ازاي هر كلمه ي آيت الكرسي يك فرشته خلق مي كند كه تا روز قيامت براي هديه دهنده تسبيح مي گويند . اگر شما سخاوتمند شدي خدا از شما سخاوتمندانه تر است . روايتي داريم كه اگر كسي وارد قبرستان شد و يك

ص: 614

سوره براي همه ي اهل قبرستان فرستاد ، عذاب از همه تخفيف پيدا مي كند و به تعداد افردي كه درآن قبرستان دفن هستند حسنه نوشته مي شود . اين هديه هايي كه شما براي رفتگان مي فرستيد ، اگر آنها از اقوام و خويشان شما باشند ، ثواب صله ي رحم هم براي شما اصافه مي شود. امام صادق (ع) از يكي از يارانشان پرسيد كه خوبي به پدر و مادر زنده يا مرده ي خودت مي كني ؟

سوال – بعضي مواقع مي گويند كه ثواب كار خير را به امامان معصوم هديه كنيد . آيا ما خودمان به اين خيرات بيشتر نيازمند نيستيم ؟

پاسخ- بهترين ها را بايد به بهترين ها هديه داد . بهترين انسانها معصومين بودند و شما بايد بهترين كارهاي عمرتان را به آنها هديه كنيد . اگر كسي به ائمه خوبي بكند آنها مديون نمي مانند. خدا ياد داده است كه اگر كسي تهيتي ( تهيت فقط سلام نيست در روايات به هر خوبي معنا شده است .) براي شما گفت ، شما خوبي او را با خوبي بهتر يا مساوي جواب بدهيد چه برسد به اينكه كسي به آنها خوبي بكند . اين ادب قرآني است. ائمه ي ما اگر كسي به آنها بدي مي كرد با خوبي به او پاسخ مي دادند . يكي از كنيزهاي امام حسن مجتبي (ع) يك گل به حضرت هديه داد و حضرت او را آزاد كرد. در پاسخ اينكه چرا او را آزاد كرديد ، امام اين آيه ي بالا را خواندند . حالا كسي اعمالي انجام داده است

ص: 615

و خودش به آن احتياج دارد ولي خاضعانه آنرا به ائمه هديه مي كند اين اعمال خيلي عجيب رشد مي كنند . سيدبن طاوس گفته كه هر كسي ثواب نماز مستحب خودش را به امام معصوم هديه دهد آنقدر ثواب نماز افزايش پيدا مي كند كه نفس از شمارش آن قطع مي شود . قبل از مرگ به اين فرد مي گويند كه هديه ي تو به ما رسيد و امروز روزي است كه تو بايد پاداش و تلافي كردن خوبي هاي توست ، دلت خوش و چشمت روشن باشد به خوبي هايي كه خدا براي تو فراهم كرده است . فردي به امام جواد (ع) گفت كه من وقتي به حج رفتم . يك روز طواف را به نيت پيامبر و روز بعد را به نيت امام علي (ع) و ... تا اينكه روز دهم را به شما هديه كردم و يك روز را به مادر شما حضرت زهرا هديه كردم . امام فرمود : اين كار را بكن .اين بهترين كار است . امام كاظم (ع) پرسيدند كه ما يك ختم قرآن را براي پيامبر و ختم قرآن بعدي را براي امام علي (ع) تا اينكه به شما هديه مي كنيم . امام فرمود : اگر اين كار را كرديد روز قيامت با اهل بيت هستيد . پس يك عمل انجام شد ولي نتيجه اش بي نهايت شد . پاسخ اينكه ما مي توانيم واسطه ي فيص براي معصومين باشيم يا خير انياست كه ما نمي توانيم واسطه ي فيض براي آنها باشيم زيرا آنهاخودشان واسطه ي فيض براي ما هستند اما اين

ص: 616

عمل صدها برابر رشد مي كند و ديگر اينكه هديه باعث محبت مي شود و ديگر اينكه وقتي انسان مي خواهد عملي را براي معصوم هديه كند آنرا با كيفيت بهتري انجام مي دهد . پس كيفيت اعمال بالا مي رود. انسان مي تواند همه ي اعمال زندگي اش را به معصوم بدهد ، سپس ثواب هديه ي به معصوم را به پدر و مادرش بدهد . يكي از شاگردان علامه طباطبايي كتابي را نوشتند و پيش ايشان بردند كه ببينند كه اين كتاب براي چاپ مشكلي دارد يا خير . علامه فرمود كه اين كتاب خوب است ولي عيبي دارد و آن اين است كه در مقدمه فقط براي خودت دعا كرده اي . رحمت خدا را واسعه بدان ، بخيل نباش و براي همه دعا كن .

دعاي امام سجاد (ع) كه مي فرمايد : اللهم الرزقني التجافي عن الدارالغرور....خدايا ما را آماده ي رفتن بكن .

90-06-20

20/6/90

سوال – در برزخ چه اعمالي به كار اموات مي آيد ؟

پاسخ- بطور كلي كمك هاي دنيوي و اعمال صالحي كه مي تواند به ميت برسد دو چيز است . يكي آثار اعمال خودميت ، اعمالي كه فرد در دنيا انجام داده است داراي آثاري است كه بعد از مرگ به او مي رسد كه باقيات و صالحات و صدقات جاريه نام دارد . تا وقتي كه اين آثار در دنيا هست ، به او مي رسد . دومي هدايا ، خيرات و مبراتي است كه ديگران براي ميت مي فرستند . درست است كه بعد از مرگ فرد در دنيا نيست تا عملي

ص: 617

انجام بدهد اما ممكن است كه فرد در دنيا كاري كرده است كه دنباله ي و بقاياي آن باقي است مثلا فرزند صالحي تربيت كرده است يا شاگردان خوبي تربيت كرده است كتاب خوبي نوشته است يا بنايي تاسيس كرده است مثل امور عام المنفعه اعم از مدرسه ، مسجد ، حسينيه و ... تا وقتي اين آثار در دنيا باقي است و مردم از اينها استفاده مي كنند براي فرد باني هم ثواب نوشته مي شود و در پرونده اش هم درج مي شود . در سوره ياسين خدا مي فرمايد : ما هم اعمالي كه دردنيا و جلوتر مي فرستاند در پرونده شان درج مي كنيم و هم دنباله ها و آثار آنها را هم درج مي كنيم . بعضي از اعمالي كه ما در دنيا انجام مي دهيم دنباله ندارد . وقتي شما نماز مي خواني و روزه مي گيري ، اين ديگر تمام مي شود. بعضي از آثار دنباله دارد ، باقي و جاري است ، باقيات صالح وصدقات جاريه است . مثل كتاب مفيد و فرزند صالح . پيامبر فرمود : حضرت عيسي از قبري عبور مي كردند كه صاحب قبر دچار عذاب سختي بود . بعد از يكسال كهاز آنقبر عبور كرد حضرت ديد كه عذاب از آن قبر برداشته شده است . از خدا خواست كه چهاتفاقي افتاده است. خدا به او خطاب كرد كه اين فرد در دنيا فرزندي داشت كه بالغ شد و راهي را براي مردم اصلاح كرد و يتيمي را سرپرستي كرد . به بركت اين فرزند عذاب از اين ميت برداشته شد .

ص: 618

در كارهاي خير نيت خيلي مهم است . چيزي كه در پرونده مي ماند عمل صالح است . عمل صالح دو تا مشخصه دارد . يكي اينكه براي مردم مفيد باشد و ديگري اينكه انگيزه ي الهي داشته باشد . بعني هم حُسن فعلي و هم حُسن فاعلي داشته باشد. هم فعل مفيد باشد وهم انجام دهنده ي فعل انگيزه ي الهي داشته باشد . ممكن است كه كسي كار خوبي را بخاطر شهرت ، تظاهر و ريا انجام بدهد . اينها به درد آخرت نمي خورد. امام صادق (ع) درمورد آثار اعمال مي فرمايد : بهترين چيزي كه انسان مي تواند از خودش بجا بگذارد سه چيز است . فرزند صالحي كه براي والدينش دعا بكند ، بتواند سنت خوبي بجا بگذارد . مرحوم سيد بن طاوس جشن تكليف را مرسوم كرد . تا وقتي اين عمل خير ادامه دارد براي او هم كه اين كار را تاسيس كرده است نوشته مي شود . ديگري صدقه ي جاريه يعني كار خيري كه بعد از فرد باقي باشد . گاهي آثار اعمال صدها هزار برابر خود اعمالي است كه در دنيا انجام داده ايم . بفرض من هفتاد سال در اين دنيا زندگي كرده ام و كارخير انجام داده ام . اما يك كتاب نوشتم كه اين كتاب بعد از من هفت صد سال ماند و آثار آن هم هفت صد سال مي ماند در حاليكه من در دنيا هفتاد سال بيشتر زندگي نكردم . كسي بنا يا مسجدي درست مي كند و اين هزار سال مي ماند و ميليون ها نفر در اين مسجد

ص: 619

نماز مي خوانند كه اين عبادت آنها براي فرد هم نوشته مي شود . پيامبر فرمود : اگر كسي سنت يا روش خوبي را بنيان گذاري بكند ، اين فرد در ثواب كساني كه به اين سنت عمل مي كنند شريك است بدون اينكه از ثواب عاملان چيزي كم بشود . اگر كسي بدعتي دردين بگذارد يا مركز فحشائي تاسيس بكند ، گناه تمام كساني كه در گناه مي افتند در پاي باني مي نويسند بدون اينكه از گناه افراد عامل هم كم بشود . مثلا رضا خان كشف حجابي را انجام داده است نسل هاي بعدي هم كه در اين دام افتاده اند ، گناهان آنها هم براي او نوشته مي شود. ديگري اموري است كه ديگران براي ميت انجام مي دهند . مثل خيرات و مبرات . امام صادق (ع) فرمود : ميت در عالم برزخ خوشحال مي شود اگر كسي براي او طلب آمرزش بكند . يعني در همين حد كه استغفاري براي ميت انجام بشود او خوشحال مي شود. همانطور كه اگر به زندگان هديه اي بدهيد خوشحال مي شوند. پيامبر فرمود : شخص متوفا مثل فردي است كه دارد غرق مي شود و هر لحظه منتظر كمكي است . همين كه مي بيند شخصي براي او خيراتي مي كند يا استغفار مي كند ، از اينكه هر چه در دنيا است به او بدهند ، خوشحال تر مي شود. يعني اگر دنيا را به او بدهند اين قدر خوشحال نمي شود كه يك استغفار بر اي او بكنند . ببينيد كه او چقدر محتاج است . حضرت : هديه اي

ص: 620

كه زنده ها مي توانند به مرده ها بدهند ، استغفار و دعا كردن است . اگر كسي كه فوت كرده است اگر فاميل نزديك باشد ، ما نبايد فكر كنيم كه طرف چون فوت كرده است صله ي رحم تمام شده است . يكي از مصاديق بزرگ صله ي رحم بعد ازمرگ است . زيرا او نيازمند است . امام باقر (ع ) مي فرمايد : بعضي از بچه ها وقتي والدين شان زنده بودند به آنها احترام مي گذاشتند اما چون بعد از مرگ به ياد آنها نيستند عاق والدين مي شوند . يعني والدين از آن طرف نفرين مي كنند . پدر و مادر بعد از فوت به فرزندان نيازمند هستند. امام فرمود : افرادي در زمان حيات به پدر و مادرشان احترم مي گذارد ولي وقتي پدر و مادرشان از دنيا مي روند دين آنها را ادا نمي كنند و برايشان دعا نمي كنند ، خدا فرزند ايشان را به عنوان عاق والدين محسوب مي كند . گاهي فرزندي در دنيا عاق والدين بوده است و به والدين خودش بي احترامي مي كرده ، ولي وقتي والدين او مي ميرند طرف بر مي گردد و شروع به خوبي مي كند و اين عاق والدين بودن برطرف مي شود . اگر كسي به والدين يا خويشان خود بعد از مرگ كمك برساند دو تا ثواب به او مي دهند. يكي ثواب رساندن نيكي به ميت و ديگري ثواب صله ي رحم به او مي دهند . سيد محمدطباطبايي شاگردي بنام اديب داشتند كه او براحتي مي توانست با اموات ارتباط بگيرد .

ص: 621

يك بار برادر علامه طباطبايي نامه اي به علامه فرستادند . نوشته بودند كه اين شاگرد با پدر تماس گرفته است ، روح پدر از شما گله مند است كه چرا شما در ثواب تفسيري كه نوشته اي پدر را شريك نكرده اي ؟ علامه خيلي تعجب كرد زيرا شاگرد برادرش اصلا او را نمي شناخت و خبر نداشت كه من تفسيري نوشته ام . اينكه ايشان پدرشان را در ثواب تفسير شريك نكرده بودند بخاطر اين بود كه كارشان را خيلي با ارزش نمي دانستند . وقتي اين نامه به علامه رسيد ايشان گريه كردند و گفتند كه خدايا اگر اين كار من پيش تو ارزشي دارد ، من ثواب آنرا به روح پدر و مادرم هديه مي كنم . قبل از اينكه علامه جواب نامه را بدهد نامه ي بعدي از تبريز رسيد كه برادرش نوشته بود كه شاگردم با روح پدر ارتباط گرفته است و پدر خيلي خوشحال بوده است و گفته هديه حسين به ما رسيد و خيلي به ما كمك كرد .

سوال – چه هديه هايي براي اموات مفيد است ؟

پاسخ – گاهي ما مي بينيم كه بعد فوت فردي ، آنچنان افراد خانواده درگير كارها هستند كه از اصل غافل شده اند . از چيزهايي كه اموات شان در هنگام ورود به برزخ نياز دارند غافل شده اند. شخص مرده هر لحظه چشم به راه است . اموات فريادهايي دارند ولي گوش افراد عادي آنها را نمي شنود. پيامبر فرمود : هر كدام از اموات با صداي محزون و گريه به خانواده هايشان فرياد مي زنند :

ص: 622

به ما رحم بكنيد خدا به شما رحم بكند . اينهايي كه اين جوري فرياد مي زنند برادران ديني شما بودند ، به آنها كمك بدهيد و ياد آنها باشيد . قبر ، حالات قبر ، نكير و منكر صبر نمي كنند تا مراسم سوم و هفت و چهل ميت تمام بشود . همان موقع كه ميت را در قبر مي گذارند و هنوز مردم در بالاي قبر ايستاده اند ،نكير و منكر مي آيند . تعبير روايت اين بود كه ميت هنوز صداي پاي تشييع كننده ها را مي شنود كه نكير و منكر مي آيند . در چنين موقعيت حساسي ميت كمك مي خواهد . حالا چه چيزي به درد آنها مي خورد؟ پنج چيز به درد اموات مي خورد. يكي اينكه بعد از دفن ميت تلقين بعد از دفن را بگويند و مدتي سر قبر بنشينند .البته تلقين قبل از دفن هم داريم كه مي خوانند . وقتي تلقين بعد از دفن خوانده مي شود نكير و منكر مي گويند كه حجت و دليلش را به او گفتند ، پس برويم . ببينيد يك تلقين بالاي قبر چقدر اثر دارد . انسان نبايد فقط گريه كند البته گريه تخليه است ولي گريه به درد ميت نمي خورد . گريه بر امام حسين (ع) و ائمه از باب ديگري است. پس اولين هديه اي كه مي توانند به شخص متوفا بدهند بعداز دفن خواندن تلقين و نشستن و قرآن خواندن است . دومين كاري كه بايد انجام بدهند اين است كه بدهي هاي ميت را بپردازند چه بدهي هاي مالي و غير مالي

ص: 623

. حج هم بدهي مالي و هم غير مالي است . پس بدهي هاي ميت را شروع به انجام دادن بكنند و پرداخت كردند يا خودشان اين كار را بكنند يا اجير بگيرند . براي ميت ثانيه ها خيلي سخت مي گذرد. سومين هديه مستحبات است . از پيامبر پرسيدند كه نيكي به والدين بعد از مرگ چيست؟ پيامبر فرمود : برايشان دعا بكند ، طلب مغفرت براي آنها بكند ، عهد و وصيت ميت را انجام بدهد ، صله رحم با خويشاوندان آنها بكند . يعني با از دنيا رفتن كسي ارتباط فاميلي قطع نشود ، اگر آنها دوستي داشتند به دوست آنها هم رسيدگي بكن . چهارمين هديه اين است كه انسان طوري رفتار كند كه براي پدر و مادر خدا بيامرزي بخرد . روايت داريم كه از گناهان كبيره است كه بچه ها كاري بكنند كه براي پدر و مادر نفرين بخرند . پنجمين هديه سرزدن به قبور آنها است . وقتي اموات تازه فوت كرده اند بيشتر به هديه ها نياز دارند مثل شب اول قبر كه بيشتر به هديه نياز دارند .

سوال – سوره نورآيات 1 تا 10 را توضيح بدهيد .

پاسخ – بخاطر آيه 34 اين سوره است كه به آن سوره ي نور گفته مي شود. محتواي كلي اين سوره عفت و پاكدامني است . در آيات اول مجازات كساني كه آلودگي جنسي دارند مطرح شده است ، مسئله ي پيشگيري از انحرافات جنسي، مسئله ي انحرافات چشم ، مسئله ي حجاب و ازدواج آسان مطرح شده است . كساني كه مي خواهند عفت و حيا

ص: 624

در خانواده هايشان باشد،توصيه شده است كه اين سوره را بخوانند و محتويات آنرا ياد بگيرند. آيه دوم مي فرمايد : كساني كه دچارعمل جنسي شده اند صد تا زيانه بزنيد . خدا مي فرمايد: مبادا در اينجا رحم كنيد ،اگر مومن هستيد . در ضمن بايد گروهي از مومنين هم ناظر اين كار باشند و ببينند كه افرادي كه اين كار زشت را انجام مي دهند بدانند كه فقط تازيانه نيست بلكه آبرورفتن هم هست . جامعه هم عبرت بگيرد . خدايي كه ارحم الراحمين است در اينجا مي فرمايد كه رحم نكنيد . دلسوزي در هر جايي ارزش ندارد . حالات خودتان را با خدا تنظيم كنيد.

سوال – در مورد زيارت اهل قبور توضيحاتي بدهيد .

پاسخ – پنجمين هديه زنده ها به اموات اين است كه به مرده ها سر بزنند و به سر قبر آنها بروند . وقتي ميت مي بيند كه كساني سر قبر او مي آيند بسيار خوشحال مي شود. اين خوشحالي از اُنسي است كه با دوستان و آشنايان مي گيرد و يك خوشحالي از دعايي است كه سر قبر مي كنند . بهترين زمان زيارت اموات عصر پنجشنبه است كه پيامبر گفته است. شايد بهتر از آن صبح جمعه بين الطلوعين باشد. از امام صادق (ع) سوال شد كه اگر شخص سر قبر كسي برود ، آيا او به درد آن شخص مي خورد ؟ امام فرمود : بله اين مثل هديه اي است كه به زنده ها مي دهيد و او را كاملا خوشحال مي كنيد . يكي ازنزديكان رجبعلي خياط مي گفت : ما

ص: 625

با ايشان به قبرستان ابن بابويه رفته بوديم و قبر مادر من هم آنجا دفن بود . من سر قبر مادرم نرفتم . سر چند تا قبر فاتحه خوانديم . وقتي مي خواستيم از قبرستان بيرون بياييم ، ايشان گفتند كه مادر شما اينجا دفن است ؟ گفتم :بله . گفت مادر شما در عالم برزخ داشت از شما گله مي كرد . برگشتيم و سر قبر مادرم رفتيم . كسي كه از دنيا رفته است رابطه اش قطع نشده است و هوشيارتر شده است . ما نبايد نظام آخرت را با دنيا قاطي كرد . گاهي تاج گلهاي آنچناني بر سر قبرها مي آورند . اين به كار ميت نمي آيد ، عمل صالح به كار ميت مي آيد . در كتاب سياحت غرب مرحوم قوچاني داريم ( اين كتاب بر اساس روايات اهل بيت و چيزهايي كه به مرحوم قوچاني نشان داده اند ) : هادي (كسي است كه در سفر آخرتي تجسم ولايت امير المومنين است ) به من گفت : من توشه ي صفر تو را كم مي بينم . بايد چند جمعه اي ايجا باشيم تا چيزي از دوستان برايت برسد كه پيامبر فرموده است كه در سفر هرچه زاد و توشه زياد باشد بهتر است . من بايد براي تو جواز عبور از سلطان دين و دنيا امير المومنين بگيرم . چنان كه در اين چند هفته كمكي از دنيا نرسيد ، شب جمعه به نزد اهل بيت خود برو شايد بطلب مغفرت يادي از تو بنمايند . هادي رفت و من به انتظار نشستم . بصورت پرنده اي

ص: 626

به خانه ي خودم رفتم . به كارهاي اهل بيت كه كه براي من روضه خواني راه انداخته بودند و آش و پلو ساخته بودند نظر داشتم . ديدم كارهايشان مفيد به حال من نيست . روح اعمال و مقصد اصلي شان آبروي خودشان است . يك فقير گرسنه را به اطعام خودشان دعوت نكرده بودند . مدعوين هم قصدشان خوردن غذا و كارهاش شخصي بود نه طلبي براي من و نه گريه اي براي امام حسين (ع) . اگر اهل بيت هم گريه اي داشتند فقط براي خودشان بود كه چرا بي سرپرست ماندند ... من با حالت ياس و سرشكستگي به منزل خود مراجعت نمودم . و نزديك بود كه بر اهل بيت و اولاد خود نفرين كنم ولي حالت علم مانع شد . وقتي داخل قبرم شدم ديدم كه هادي امده است و سبدي از سيب وسط حجره گذاشته شده است . هادي گفت : از رعيت اينجا كسي از قبرستان عبور مي كرد و فاتحه اي خواند و اين خاصيت نقدي اوست . خدا رحمت كند او را كه به موقع آورد.

سوال – اگر كار خيري كه مي كنيم ،به تعدادي از اموات هديه كنيم آيا از ثواب آن كم مي شود ؟

پاسخ – خير . اگر شما يك صلوات به كل اموات مومنين و مومنات هديه كنيد بخاطر كار ارزشمندي كه شما كرديد و همه را در نظر گرفتيد و بخل نورزيديد ، خدا ثوابش را به همه مي دهد و از هيچ كس هم ثوابي كم نمي شود. پيامبر فرمود : وقتي انسان آيت الكرسي را بخواند

ص: 627

و ثوابش را براي همه ي اهل قبورمومنين و مومنات بفرستد خدا ثواب را به هر كدام از اموات مي دهد . فردي از امام صادق (ع) پرسيد كه من يك حج انجام داده ام . آيا من مي توانم پدر و مادرم را كه از دنيا رفته اند در ثواب اين حج شريك كنم ؟ امام فرمود : بله . البته همه را مي تواند در اعمال مستحب شريك كرد . اگر شما يك عمل واجب براي كسي انجام مي دهي مثلا براي فردي نماز بجا مي آوريد اين براي خود ميت است . وقتي ما مي خواهيم ثواب مخصوصي مثلا به پدرمان برسد ، اين ثواب مي رسد و از كرم خدا چيزي كم نمي شود. يك اتفاق خوبي براي خود اهدا كننده مي افتد و هديه هاي نابي گير خودش مي آيد .

سوال – آيا هديه هايي كه ما براي اموات مي فرستيم فورا به آنها مي رسد ؟

پاسخ – بله . اين هديه ها همان موقع به اموات مي رسد . پيامبر فرمود:ساعتي سخت تر از عالم قبر نيست . رحم كنيد به صدقه .اگر صدقه براي او نداشتيد دو ركعت نماز بخوانيد . اگر اين كار را كرديد همان لحظه خدا هزار فرشته به سمت قبر مي فرستد با هر فرشته اي يك لباس بهشتي براي ميت هديه مي برند و قبرش قيامت وسعت پيدا مي كند .

سوال – شب اولق بر چه موقعي است ؟

پاسخ – شب اول قب444ر اولين شبي است كه فرد از دنيا مي رود. قبر خاكي مورد نظر نيست . ممكن

ص: 628

است كه فرد بيست سال در بياياني باشد يا حفره ي خاكي پيدا نكند. حكم فقهي داريم كه اگر كسي را بعد از چند سال دفن كردند ، نماز شب اول قبر را برايش بخوانند . نكير و منكر هم شب اول قبر مي آيند . ما روح سرگردان نداريم .

انشاء الله خدا همه ي ما را در اين عوالم در پناه اميرالمومنين و اولادش حفظ كند .

90-06-13

خرما نتوان خورد از اين خار كه كِشتي ديبا نتوان بافت از اين پشم كه رشتي ، روي معاصي خط عذري نكشيديم پهلوي كبائر حسناتي ننوشتيم ، ما كشته ي نفسيم بسا وقت كه برآيد از ما به قيامت كه چرا نفس نكشتيم ؟ پيري و جواني پس هم چون شب و روزند ما شب شد و روز آمد و بيدار نگشيتم . سوال – در مورد ارتباط اموات با عالم دنيا و انسانهاي زنده توضيحاتي بفرماييد . پاسخ – سير انسان در عوالم بعد از مرگ چه در برزخ و چه در قيامت و چه در جايگاههاي مختلف سير انااليه راجعون است . يعني يك سير به سمت خدا رفتن است . يك سير تكاملي است كه مراحل به مراحل عوامل برتر و كامل تري خواهند شد . و ما به سمت كمال مي رويم . اين سير هيچ جا توقف ندارد . امكان ندارد كه ما يك روح سرگردان و بلا تكليف داشته باشيم زيرا اين سير تحول تكاملي طي مي شود و گريزي هم از آن نيست بخاطر همين ما روح سرگردان ، بلا تكليف و متوقف نداريم . عالم برزخ يك عالم

ص: 629

بالاتر و متكامل تر از دنيا است و بر دنيا اِشراف دارد . مثلا شما فكر كنيد كه در اتاقي هستيد كه ارتباط آن با بيرون يك پنجره است . شما از اين پنجره بيرون را نگاه مي كنيد . ميدان ديد شما محدود است و امكانات شما در همين اندازه است حتي اگر ديد شما خيلي قوي هم باشد باز ميدان ديد شما محدود است . حالا اگر شما روي پشت بام اين اتاق برويد ميدان ديد شما وسيع مي شود مگر اينكه مشكل از ديد خودتان باشد و اِلا موقعيت مكاني به شما اجازه مي دهد كه ديد وسيعي داشته باشيد . شما وقتي در عالم دنيا هستيد مثل اين است كه شما در آن اتاق هستيد و ميدان ديد شما محدود است ولي وقتي وارد عالم برزخ مي شويد گويي وارد پشت بام دنيا مي شويد و بر دنيا كاملا اِشراف پيدا مي كنيد . دنيا در چشم انداز شما هست مگر كسي كه ديد باطني خودش را در دنيا كور كرده باشد و كور باطن شده باشد . مثل كافر . كافر وقتي وارد عام برزخ مي شود بر عالم دنيا احاطه ندارد زيرا يك كوري باطني براي خودش درست كرده است . به تعبير قرآن ، در دنيا كسي كه حقايق برتر دنيا را نديده است و چشمش را روي آنها بسته است ، در عالم آخرت هم كور است . كسي كه ضعف ديد دارد مثلا كساني كه گناه كرده اند باعث مي شود كه حجاب هايي براي آنها درست بشود كه احاطه شان بر دنيا كم شده است

ص: 630

. افرادي كه در برزخ هستند بر حسب درجه و موقعيت مقامي شان بر دنيا اشراف دارند . كساني كه از درون حجابي ندارند بر دنيا اشراف دارند و براحتي مي توانند ارتباط برقرار بكنند . آنهايي كه درجات شان پايين تر است و حجاب هايي دارند دستشان بسته است و ارتباط شان كمتر است و اشراف آنها كمتراست . كسي كه كافر است اگر هم خبري از دنيا به او بدهند يا چيزي را به او نشان مي دهند از باب عذاب است و از باب اينكه حسرتي بخورد كه چه موقعيتهايي از دستش رفته است . در قيامت به جهنميان بهشت را نشان مي دهند البته از باب حسرت نه از باب اينكه مراتب قرب را شهود مي كنند . شخص وقتي از دنيا مي رود به چهار صورت مي تواند با عالم دنيا ارتباط داشته باشد . يكي از صورت ها اين است كه اشراف دارد كه بستگان او دارند چكار مي كنند و گاهي اوقات مي تواند به آنها كمك ها و هدايت هايي بكند . يك صورت آن آمدن و سر زدن و ملاقات كردن بستگان است . يك صورت آن بهره گيري از خيرات و مبراتي است كه به نيت مرده مي فرستند و هديه ها را دريافت مي كند . يك صورت ديگر آن ارتباطي است كه اموات با قبور در قبرستان با زائران خودشان دارند . يكي از صورت ها كه اشراف به عالم دنيا است و كمك رساني ها و هدايت ها و راهنمايي هايي كه مي توانند بكنند . البته همه اين اشراف را در

ص: 631

عالم برزخ پيدا نمي كنند . افرادي كه دراين دنيا حجاب هاي خودشان را كنار گذاشته اند و ديد باطني آنها ضعفي ندارد وقتي به عالم برزخ مي رسند اشراف كاملي دارند . نمونه عالي كساني كه اشراف دارند امامان و معصومين هستند كه كاملا اشراف دارند . بر همه ي انسانها اشراف دارند حتي بر افكار و نيات آنها باخبر هستند . در سوره توبه آيه صد و پنج خدا مي فرمايد : مردم اعمال خوب و بدتان را ادامه بدهيد ولي بدانيد كه شاهد داريد و كساني دارند شما را مي بينند كه در راس آنها خدا و بعد پيامبران و مومنين هستند كه اعمال شما را مي بينند . ( چه در دينا و چه بعد از مرگ ) كساني كه در دنيا اين اشراف را دارند در بعد از مرگ اشراف بيشتري دارند . چون آنجا از عالم دنيا كامل تر و برتر است . در جلد يك اصول كافي روايت داريم كه امام صادق (ع) به اصحابش فرمود كه چرا رسول خدا را ناراحت مي كنيد ؟ حضرت فرمود كه شما يك كارهايي مي كنيد كه رسول خدا آنها را مي بيند و بواسطه اعمال شما ناراحت مي شود . او را ناراحت نكنيد ، او را خوشحال بكنيد . فردي پيش امام رضا (ع) آمد و گفت كه براي من و خانواده ام دعا كنيد . امام فرمود : مگر من اين كار را نمي كنم . به خدا قسم اعمال شما صبح و شب بر ما عرصه مي شود و ما از اعمال و نيازهاي شما اطلاع داريم

ص: 632

. شخصي از ياران حضرت علي (ع) مي گفت كه من تب داشتم و بيمار بودم . روز جمعه احساس كردم كه حالم بهتر شده است . و به نماز جمعه رفتم كه به خطبه ها گوش بدهم . در آخر نماز تب من شديد شد ولي نماز را ادامه دادم . وقتي پشت سر حضرت بيرون مي آمدم . حضرت فرمود كه چرا بيمار هستي ؟ گفتم كه تب دارم . حضرت فرمود : هيچ مومني نيست كه بيمار بشود و ما بيمار نشويم ، هيچ مومني محزوني نمي شود مگر اينكه ما هم محزون بشويم ، هيچ مومني دعا نمي كند مگر اينكه ما هم براي او دعا مي كنيم . هيچ كسي در شرق وغرب عالم از ديد ما پنهان نيست . اگر اين اشراف در دنيا بوده است طبيعتا بعد از رحلت آنها صد چندان مي شود . اين مخصوص ائمه نيست . مومنين كه در درجه ي بالا هستند اين اشراف را دارند . مرحوم محدث زاده فززند حاج شيخ عباس محدث قمي كه فرد بسيار با تقوايي بود ، شهيد مطهري از ايشان نقل مي كردند كه آقاي محدث راده وضعيت مالي اش خيلي خراب شده بود و با خودش فكر كرد كه علاوه بر طلبگي در يكي از ادارات دولتي استخدام بشوم و حقوقي بگيرم . شب پدرش را در خواب ديد كه خيلي عصباني بود و گفت كه چه شده كه ديگر امام حسين (ع) را به اندازه ي يك رئيس اداره هم نمي داني كه تو را تامين بكند ؟ فكر مي كني كه آقا به

ص: 633

فكر تو نيست ؟ در عالم خواب به او پولي مي دهد و مي گويد كه با اين زندگي ات را تامين كن . بعد از مدتي وضع ايشان بهتر شد و ديگر به آن اداره نرفت . پدرم فكر من را خواند و در خواب من را نهي كرد و كمكي در خواب به من كرد كه در بيداري به من حواله شد . ايشان مي گفتند كه من يك بار منبر رفته بودم و روايتي خواندم . بعد از منبر آقايي به من گفت كه اين روايتي كه خوانديد منبع آن كجا بود ؟ من گفتم : يادم نيست . شب در خواب پدرم به من گفت كه پسرم بي مطالعه به منبر نرو . روايتي كه تو خواندي سندش در كتاب سفينه النجاة من است . يعني پدرش هم بر ايشان اشراف داشت و هم راهنمايي هايي به ايشان مي كرد . اين براي مومنين در درجات بالا است . افرادي كه در درجات بالا هم نيستد بگونه اي مي توانند در خواب افرادي كه صلاحيت دارند بيايند . افرادي كه درجات بالاي ايماني را دارند ، اشراف دارند و مي توانند بگونه اي راهنمايي هايي بكنند . البته همه مومنين هم اشراف ندارند و اين اشراف براي كساني است كه درجات بالاي ايمان را دارند . صورت ديگر ارتباط اموات با زنده ها ، ملاقات و سرزدن است . معمولا سوال مي شود كه اموات مي توانند به بستگانشان سر بزنند . ما در روايات بسيار زيادي داريم كه اموات مي توانند به خانواده هايشان سر بزنند . در روايات داريم

ص: 634

كه كساني كه درجه بندي شان بالاتر باشد در آمدن و سرزدن آزادتر هستند و دست شان بازتر است . هرچه درجه ي اموات پايين تر باشد آمدن براي آنها سخت تر است . از روايات اين طور برمي آيد كه حتي مومنيني كه درجه ي پايين را دارند حداقل هفته اي يك بار به آنها اجازه داده مي شود كه به بستگانشان سر بزنند . روح اموات با بدن مثالي به آن شهر يا خانه اي كه مي خواهند مي روند . در كتاب كافي جلد سوم داريم كه امام صادق (ع) مي فرمايد : مومن مي تواند خانواده اش را ملاقات بكند و آن چيزهايي را به او نشان مي دهند كه خوشايند او باشد و آن چيزهايي كه باعث كراهت او مي شود از او پوشانيده مي شود و بعضي مواقع به كافر هم نشان مي دهند اما آن چيزهايي را به او نشان مي دهند كه بدش مي آيد . گاهي اعمال صالح را از خويشان خودش مي بيند و حسرت مي خورد كه اي كاش اين اعمال صالح را من انجام مي دادم . و چيزهايي را كه دوست دارد از او پنهان مي ماند. بعضي از مومنين هر هفته بستگان خودشان را مي بينند و بعضي از مومنين به اندازه عمل شان بستگان را مي بينند . امام كاظم (ع) فرمود : مومن مي تواند خانواده اش را ببيند و به اندازه درجاتش مي تواند آنها را ملاقات كند. بعضي از مومنين هر روز مي توانند به خانواده هايشان سر بزنند و بعضي ها دو روز يك بار و

ص: 635

بعضي ها سه روز يك بار و كمترين درجه ي مومن مي تواند هفته اي يك بار بستگانش را ملاقات كند . غالبا آمدن آنها يك طرفه است . در روايت داريم كه بستگانش را مي بيند و سخنان آنها را مي شنود . ولي بستگان حضور آنها را درك نمي كنند اما گاهي روح با بدن مثالي خودش به خواب دوستش يا بستگانش مي رود . شخصي كه در خواب است از عالم دنيا منقطع است و يك مرگ خفيفي دارد . اگر شخصي كه در خواب است صلاحيتي داشته باشد ، اين دو تا روح با بدن هاي مثالي همديگر را در خواب ملاقات مي كنند و وقتي فرد از خواب بلند مي شود ، خواب را به ياد دارد . افرادي كه روح بسيار بلند و پاكي دارند در بيداري مي توانند اموات را ببينند و ما به اين مكاشفه مي گوييم كه بدن برزخي ميت را مي توانند ببينند و صداي او را بشنوند . حضرت خديجه هنگام وضع حمل زهرا تنها مانده بود و يك دفعه ديد كه چهار زن بسيار زيبا و نوراني وارد شدند كه خودشان را حوا ، مريم ، ساره و آسيه معرفي كردند كه از بهشت براي كمك به خديجه آمده بودند . و اين يك مكاشفه اي بود كه توانست آنها را ببيند . آقاي جمال گلپايگاني ازمراجع با عظمت نجف بودند . پسر ايشان مي گفتند كه پدرم به من گفت كه به منزل شيخ حسين اصفهاني معروف به كمپاني برو و ببين كه اتفاقي براي ايشان افتاده است يا نه . وقتي

ص: 636

به منزل ايشان رفتم ديدم كه شيخ سكته كرده است و از دنيا رفته است . مرحوم گلپايگاني فرمود كه قبل از اذان صبح من ديدم كه آقاي ضياء عراقي ( از بزرگان نجف بود كه مدتي قبل ازدنيا رفته بود ) از برزخ آمد . از ايشان سوال كردم كه براي چه آمده ايد ؟ گفت : براي تشييع آقا شيخ حسين آمده ام . منفهميدم كه اتفاقي براي شيخ افتاده است . اين چشم برزخي است ولي غالب اوقات اين ملاقات يك طرفه است . سوال – سوره مومنون آيات 18تا 27 را توضيح بدهيد . پاسخ – آيه هجدهم مي فرمايد : ما آبي از آسمان فرستاديم به اندازه ي معيني و اين را در زمين مستقر كرديم و مي توانيم آنرا ببريم . يكي از درس هايي كه مي شود از اين آيه گرفت اين است كه نعمتهاي خدا به اندازه مقدر مي شود و اين اندازه بستگي به لياقت ما دارد . يعني به اندازه ي ظرفيت ما رحمت را در آن مي ريزند و ديگر اينكه اگر اين نعمت داده شده شكرگزاري نشود مي تواند از شما گرفته بشود و اين نعمت هميشگي نيست . سوال – چگونه ارواح مثالي به اين عالم مي آيند ؟ پاسخ – وقتي اموات با بدن هاي مثالي به ملاقات اقوام خودشان مي آيند چطور مي آيند ؟ در روايت داريم كه آنها به شكل پرنده مي آيند . امام كاظم (ع) مي فرمايد : به شكل يك پرنده ي لطيف مي آيد . البته مراد اين نيست كه به شكل يك پرنده

ص: 637

ي محسوس روي ديوار مي نشيند . كسي از امام صادق (ع) پرسيد كه مي گويند اموات به شكل پرنده ي سبزي مي آيند و بالاي خانه ي بستگانشان مي نشينند . امام فرمود : مومن پيش خدا عزيزتر از آن است كه او را به شكل يك پرنده قرار بدهد . آنها در جسم مثالي هستند . پس منظور از پرنده يعني اينكه آنقدر آنها سريع مي آيند مثل يك پرواز پرنده است و اين يك تشبيه است يعني سرعت امدن اموات از عالم برزخ به دنيا بقدري سريع است كه مثل پرواز يك پرنده است . عالم برزخ و عالم دنيا با هم فاصله ي مكاني ندارد كه اموات اين مسافت را با وسيله اي طي بكنند . عالم برزخ رتبه اش بالاتر از عالم دنيا است و در باطن و ملكوت همين دنيا است كه اگر كسي چشم باطن داشته باشد همينجا هم مي بيند . بنابراين براي آمدن به اين دنيا احتياج به طي مسافت نيست . اگر خدا به آنها اجازه بدهد كه به عالم پايين بيايند به محض اينكه توجه يا اراده بكنند كه كجا مي خواهند بروند ، همانجا هست . حركت بدن مثالي توجه كردن و اراده كردن براي جايي است . يعني به محض اينكه اراده كند مي رود و خيلي سريع است . پرنده لطيف يعني پرنده نامحسوس . سوال – در مورد سريال هايي كه روح اموات را نشان مي دهند توضيحاتي بدهيد . پاسخ – در سريالي كه دو تا روح را نشان مي داد ، بعضي از قسمتهايي كه در اين سريال

ص: 638

نشان داده مي شد كاملا درست بود و در آن دقت شده بود . مثلا در مورد رفت و آمدهايشان اين طور بود كه وقتي اراده مي كردند كه جايي بروند ، همان جا بودند . يا گاهي در خواب كسي مي رفتند كه اين درست است . گاهي نقص هايي هم در اين سريال ها است . در قسمتي يكي از روح ها گفت كه من حسابم معلوم نيست و بايد تا قيامت صبر كنم . اين اشكال دارد . سير آخرت سير انا اليه راجعون است . ما توقف و روح بلا تكليف نداريم . در ابتداي قبر وقتي نكير و منكر براي سوال قبر مي آييد تا مسير شخص مشخص بشود كه به سمت رحمت يا غضب خداست . آنجا ايست ، توقف و بلاتكليفي نداريم . اينكه اكثر مردم بلاتكليف هستند يك برداشت سطحي از روايات است . درروايت داريم كه كساني كه از محض ايمان و محض كفر سوال مي شود و مابقي را رها مي شوند . محض ايمان و كفر عده ي كمي هستند و اكثريت سرگردان هستند . بزرگان ما گفته اند كه منظور اين است كه افرادي كه در اين دنيا موضع شان روشن است يعني يا مومن هستند يا كافر هستند و بقيه مستضعف هستند كه اينها هم بلاتكليف و سرگردان نيستند . خداوند تكليف شان را براي ما روشن نكرده است . سوال – آيا اينكه اموات به خواب اطرافيان شان نمي آيند ، حامل پيام منفي است ؟ پاسخ – خير . گاهي افرادي كه از دنيا رفته اند افراد بسيار خوبي هستند

ص: 639

و به خواب كسي هم نمي روند و اين دليل نمي شود كه حتما جايشان بد است كه به خواب كسي نمي آيند . علامه طباطبايي برادري داشت كه در تبريز بود . او شاگردي داشت كه با افراد برزخ خيلي راحت تماس مي گرفت . از روح ملاصدرا سوالات علمي مي كرد. او با روح دو نفر نتوانسته بود كه ارتباط برقرار بكند يكي سيد بن طاوس و يكي بحرالعلوم . اين دو فرموده بودند كه ما دربست در خدمت اميرالمومنين هستيم و فرصت پايين آمدن نداريم. گاهي نيامدن آنها بخاطر اين است كه به چيز بالاتري توجه دارند . سوال – ما بايد براي استمرار ماه رمضان امسال چكار بكنيم ؟ پاسخ – ما بايد عادتهاي خوبي كه در ماه رمضان بدست آورده ايم را راحت از دست ندهيم . يكي از عادتهاي خوب همان استمرار قرائت قرآن است كه از سال گذشته در اين برنامه شروع شده است . امام عسگري مي فرمايد : سفر به سوي خدا يك سفر بي نهايتي است كه كسي نمي تواند اين مسير طولاني را طي كند مگر اينكه از شب و سحر استفاده بكند و آن را مركب خودش قرار بدهد . مومنان سحرهايشان را استمرار بدهد . دعاي امام كاظم (ع) : اللهم اني اسئلك راحت عندالموت و العفو عندالحساب .خوب است كه مومنين اين را در قنوت نمازشان بخوانند .

90-06-06

90/6/6

سوال – ارواح در برزخ چگونه زندگي مي كنند ؟

پاسخ – در زندگي آخرت بعد از مرگ ، هر كسي ميهمان اخلاق ، اعمال ، ملكات و عقايد خودش است .

ص: 640

اين جور امور به لذت هايش تبديل مي شوند اگر به لذت تبديل بشود و به عذاب تبديل نشود . در عين اينكه نظام آخرت نظام اجتماعي است و در تامين نياز به ديگران وابستگي ندارد ، اما در عين حال مي توانند با هم جمع بشوند و همديگر را ببينند . يكي از لذت هاي خوب در بهشت ، ملاقات هايي است كه مومنين با هم دارند . روايتي در كتاب كافي از امام صادق (ع) داريم كه ارواح كه به شكل جسم هستند يعني صورت هاي مثالي دارند ، در بوستانها و باغ هاي بهشت هستند ، همديگر را مي شناسند و با هم سوال و پرسش دارند ، وقتي يك نفر از دنيا مي رود و به عالم روح مي پيوندد ، برزخيان مي گويند كه او را رها كنيد زيرا خسته است. او از وحشت بزرگي خلاص شده است و بعد از مدتي ، از احوالات قوم و خويش خودشان در دنيا از او سوال مي كنند . اگر بگويد كه وقتي من در دنيا بودم او زنده بود ، بهشتيان اميد دارند كه او در بهشت به آنها مي پيوندد . اگر بگويد كه او قبل از من مُرد ، بهشتيان مي گويند ، اي واي حتما او به برزخ سقوط كرده است . چون اگر بهشتي بود پيش ما مي آمد . اين نشان مي دهد كه بهشتيان در برزخ با هم ملاقات دارند . ملاقات بهشتيان با هم صرفا يك برخورد معمولي نيست كه از تنهايي دربياند و لذتي ببرند ، نيست و خيلي بالاتر از اين حرفهاست

ص: 641

. بهشتيان وقتي با هم ملاقات مي كنند ،صفا و نورانيت شان بهم منتقل مي شود چون آنها بهشتي هستند . وقتي دو نفر مومن در دنيا همديگر را ملاقات مي كنند به يكديگر ثواب و معرفت مي رسانند . سلامي كه مي كنند به يكديگر ثواب مي دهند ، وقتي با هم دست مي دهند ، به يكديگر نورانيت منتقل مي كنند و محبت مي ورزند . در آخرت هم ملاقات بهشتيان صرف يك ملاقات معمولي نيست . در اين ملاقات به يكديگر صفا و نورانيت مي دهند و رشد مي كنند . در قرآن ملاقات بهشتيان را طرح مي كند كه بهشتيان از هم سوال مي كنند و در تفسير مي گويند كه از معارف اهل بيت سوال مي كنند . در آنجا ملاقات دائم در معرفت و رشد است و لحظه اي هدر ندارند كه به بطلان بگذرد . بنابراين خود اين ملاقات براي آنها يك رشد است . ملاقات بهشتيان با يكديگر قانوني دارد . اين قانون هميشه برقرار است . قانون آنها اين است كه فردي كه درجه ي بالاتري دارد مي تواند به پايين بيايد و پاييني ها را ملاقات بكند ولي كسي كه درجه ي پاييني دارد نمي تواند به درجه ي بالا برود . اين يك قانون كلي هميشه ي بهشت است . كسي كه درجه ي پايين بهشت را دارد ، استحقاق اين را ندارد كه بالا برود . او بايد دردنيا استحقاق كسب مي كرد . ديگر اينكه آن كسي كه پايين است و به درجه ي بالاتر برود ، در آنجا احساس حقارت مي

ص: 642

كند و غصه مي خورد . ولي در بهشت غصه نيست . كفار هم با يكديگر ملاقات دارند و همديگر را مي شناسند ولي دين آنها عذاب است . كساني كه اهل فحش وكينه و عداوت هستند ، در همين دنيا وقتي همديگر را مي بينند ، در عذاب و فشار روحي هستند . روايتي از ابوبصير است كه از امام صادق (ع) سوال مي كند كه ارواح مومنين كجا مي روند ؟ امام فرمود : ارواح مومنين در جايگاههاي بهشتي خودشان هستند ، مي خورند ، مي آشامند و همديگر را ملاقات مي كنند . خوردن و آشاميدن در بهشت رشد است ، صرفا يك لذت طعام يا نوشيدني نيست . بهشتيان وقتي يك طعام را مي خورند علاوه بر لذت خوردن كه مي برند ، مهم برايشان دست حق است كه اين را به آنها مي دهد . اگر شما در اين دنيا يك هديه از بزرگي بگيريد كه خيلي ارزش مادي ندارد ولي لذت بالايي مي بريد زيرا لذت بخاطر اهداء است ، بخاطر آن دستي است كه آنرا به شما داده است . در اين دنيا هم هستند كساني كه لذتشان بيش از آنكه از خوردن ها و آشاميدن ها باشد از اطعام است . يعني از آن دستي كه داده و اين لذت بخش است . لذا غذا خوردن براي آنها قرب ، رشد و معرفت جديدي است .امام سجاد(ع) درمناجات الذاكرين ( يعني كساني كه حواسشان جمع است ) به خدا مي فرمايد كه خدايا هر لذتي كه در اين دنيا بردم و ذكر تو در آن نبود استغفرالله

ص: 643

. يك مومن هيچ كارش غافلانه نيست حتي خودنش هم همينطور است . چنين كسي در كارهاي دنيايي اش هم به ياد خداست يعني هيچ موقع غافل نيست . اين افراد وقتي طعام را مي بينند چون ازدست حق است ، از خدا تشكر مي كنند وديگر اينكه اسراف نمي كنند زيرا اسراف را بي احترامي به هديه مي دانند . آقا ميرزا رحيم ارباب كه در گلزار شهداي اصفهان دفن است ، وقتي داشت سبزي پاك مي كرد دانه دانه برگ هاي ريحان را پاك مي كرد و يك نفر گفت كه اگر شما همه را با هم بِكنيد ،كنده مي شود . ايشان گفت كه اگر من همه را با هم بكنم ممكن است كه يكي ازاين برگ ها كنده نشود و اگر از من گله بكند كه چرا هديه ي خدا را ضايع كردي من چه جوابي بدهم ؟ البته ما نمي خواهيم اين همه ريزبيني اولياء خدا را داشته باشيم اما از اين طور هم نباشد كه دانه درشت هاي اسراف را هم نبينيم . پس اسراف بي احترامي به هديه هاست . در بهشت خستگي از خوردن و آشاميدن نيست . بعضي ها فكر مي كنند كه ما اگر در بهشت صدسال غذاي خوب بخوريم ، بالاخره تكراري و يكنواخت مي شود . اگر بهشت يكي از باغ هاي دنيا بود كه فقط سيب و گلابي و كباب مي آورند ، بعد از مدتي تكراري مي شد . ولي اين طور نيست . خدا در قرآن مي فرمايد : بهشتيان نمي خواهند كه جايشان عوض بشود و جاي ديگر برود

ص: 644

. زيرا آنجا خدا ميهمان دار است و رزق مي دهد . دست خدا را مي بينند و خدا را ميزبان مي دانند . در عالم آخرت رشد عملي نيست . ولي معرفت مرحله به مرحله رشد مي كند . شما وقتي به قبرستان مي روييد ، مي گوييد : اسلام عليك يا اهل لا اله الا الله : سلام بر شما اهل توحيد . اينها به آن طرف رفتند و چشمان باز شد و چيزي را فهميدند كه تابحال نفهميده بودند . آنها فهميدند كه همه عالم را خدا اداره مي كند . لاحول و لا قوة الا بالله را درك كردند ، لذا اهل لا اله الا الله شدند و رشد كردند. مرحوم آيت الله بهاءالديني شاگردي داشت كه از نظر تقوا قوي بود ولي از نظر درسي ضعيف بود . اين شاگرد بعد از مدتي از دنيا رفت . آيت الله بهاءالديني فرمود كه او در برزخ چه رشدي كرده است . اگر آنرا در دنيا به او مي گفتند نمي فهميد ولي الان در آنجا چه رشدي كرده است . در آنجا دائم رشد علمي و معرفتي برقرار است . پس شغل اصلي آنها ملاقات ها و خوردن و آشاميدن هاست و دائما دارند رشد مي كنند. تمام اينها در بهشت بزرخي است . اين بهشت بلافاصله بعد از مرگ شروع مي شود. علاوه بر اين ملاقات ها و و خوردن و آشاميدن كه بهشتيان در منازل بهشتي خودشان دارند و جهنميان در جايگاه هاي جهنمي برزخ دارند ، از روايات برمي آيد كه يك ملاقات همگاني و يك پذيرايي ويژه

ص: 645

چه براي بهشتيان و چه براي جهنميان برقرار است . در روايات داريم كه اهل بهشت را هر روز به وادي السلام مي برند و يك پذيرايي ويژه از آنها مي كنند كه غير از پذيرايي است كه در منزل هاي بهشتي برزخي خودشان داشته اند و براي جهنميان هم چنين مجمعي در برهوت است كه در آنجا يك عذاب مضاعفي براي آنها هست . اين روايت در فروع كافي است كه مي فرمايد : يكي از اصحاب همراه حضرت امير از كوفه خارج شدم و به وادي السلام رسيديم . ( البته با وادي السلام فعلي قدري فرق مي كند ) حضرت امير توقف كرد و مثل اينكه داشت با عده اي حرف مي زد واين قدر امير ايستاد كه من خسته شدم و عباي خودم را روي زمين پهن كردم و گفتم كه آقا شما خسته شديد بفرماييد روي آن بنشينيد . اميرالمومنين فرمود : ايستادن من لحظه اي گفتگو با ارواح مومنين بود . اگر پرده از چشم تو كنار برود مي بيني كه ارواح مومنين با هم گفتگو دارند . هر شخص مومني كه از دنيا برود به او مي گويند كه به وادي السلام ملحق شو و اين قطعه اي از بهشت برين است . در بحارالانوار مرحوم مجلسي روايتي داريم كه قنبر و عده اي همراه با علي مي رفتند و به چند فرسخي كوفه رسيدند كه زمين برهوتي بود . ( وادي السلام زمان حضرت اميرالمومنين همين است . وادي السلام الان قبرستاني در نجف است ولي آن موقع شهر نجفي نبود . فقط شهر كوفه بود .

ص: 646

يك فرسخ بعد از كوفه بياباني وسيعي بود كه چند تا قبر در آن بود كه بعدا شهر نجف در آن بيابان وسيع قرار گرفت و در روايات منظور اين وادي السلامي است كه نجف در آن قرار گرفته است .) وقتي حضرت به اين سرزمين رسيدند نشستند . قنبر مي خواست چيزي پهن كند كه حضرت روي خاك ننشيند ولي حضرت قبول نكرد . حضرت فرمودند كه اينجا تربت يك مومني هست يا محل ملاقات مومنين است . يكي از اصحاب گفت : اينكه اينجا قبر يك مومني است يا بعدا قبر مومني مي شود معلوم است ولي اينكه محل ملاقات مومني است يعني چه ؟ حضرت فرمودند : اگر پرده از جلوي چشم شما كنار برود مي بيند كه در پشت كوفه مومنين گروه ، گروه نشسته اند و با هم ملاقات مي كنند .دراين پشت كوفه ارواح مومنين است و در برهوت ارواح كفار است .( برهوت بيابان وسيع ، مخوف و متعفني در يَمن است . منظور اين نيست كه ارواح در زمين خاكي وادي السلام يا برهوت هستند بلكه منظور اين است كه آنها در ملكوت وادي السلام يا برهوت هستند . يعني با چشم عادي ديده نمي شود. چون ارواح دربدن هاي مثالي هستند و روي خاك نمي نشينند . شخصي به امام صادق (ع) گفت كه برادر من در بغداد است و مي ترسم در آنجا كه جاي مقدسي نيست از دنيا برود. امام فرمود كه نگران نباش كه برادرت كجا مي ميرد . هيچ كسي در شرق و غرب عالم نمي ميرد مگر اينكه روحش را به

ص: 647

وادي السلام مي رسانند . طرف پرسيد وادي السلام كجاست ؟ امام فرمود : پشت كوفه .گويي من آنها را مي بينم كه با هم نشسته اند و با هم حرف مي زنند . مرحوم ملكي تبريزي استادحضرت امام فرمودند كه من در وادي السلام ديدم كه حلقه هاي ارواح مومنين با هم نشسته اند و با هم مجلس دارند .

سوال – سوره ي حج آيات 31 تا 38 را توضيح بدهيد .

پاسخ –آيه ي سي و دو مي فرمايد : اگر كسي شعارهاي الهي يعني نشانه هاي دين را احترام بگذارد و بزرگ بشمارد ، اين نشان مي دهد كه تقواي قلب و پاكي باطن دارد . يعني هر كس خداترس است و در باطنش از خدا حساب مي برد ، به نشانه هاي ديني احترام مي گذارد و اينها را آشكار مي كند . اين آيه درست خلاف حرف است كه بعضي ها مي گويند : باطن تو پاك باشد ظاهر را براي چه مي خواهي . مي گويند مگر دين داري اين است كه موقع عزا پرچم سياه بزني يا ريش بگذاري يا حجاب داشته باشي يا اسم ائمه را روي بچه ات بگذاري . دينداري ظواهري دارد . باطن كسي كه از خدا حساب مي برد بايد ظاهرش هم نشانه هايي داشته باشد . اگر شما تمام ظواهر را كنار بگذاريد محتوا هم از دست مي رود. پس كسي كه دين دار است بايد ظواهر دين خودش را آشكار بكند و اين معنايش تظاهر نيست بلكه مي خواهد نشانه هاي خدا را حفظ بكند و در ظاهر زندگي اش

ص: 648

داشته باشد . مثل اينكه ما اول غذا بلند مي گوييم بسم الله ارحمن الرحيم . و هنگام آمدن اسم پيامبر صلوات مي فرستيم .بايد اين شعائر را پاس داشت .

سوال – در سرزمين وادي السلام و برهوت پذيرايي ويژه اي از ارواح مي شود . توضيح بفرماييد.

پاسخ – در يك زمان مشخصي ارواح مومنين را از منزل هاي بهشتي خودشان به وادي السلام مي برند . در كتاب كافي به نقل از شيخ كليني روايتي داريم كه امام باقر مي فرمايد : در هنگام غروب يعني از اول شب آنها را به وادي السلام مي برند و آنجا متنعم مي شوند و همديگر رامي شناسند و با هم گفتگو دارند و اول صبح از آن بهشت خارج مي شوند . پس اين پذيرايي ويژه در شب است . در برهوت هم همين جور است . از قرائن روايات بدست مي آيد كه چهره ي دنيايي وادي السلام ارتباطي با چهره ي اميرالمومنين و نجف دارد . قبر حضرت علي از زمان حضرت آدم و نوح آمده شده بود . ما در هنگام سلام دادن به حضرت امير مي گوييم : سلام بر تو و آن دو نفري كه در كنار تو آرام گرفته اند . سرزمين وادي السلام ارتباطي با قبر اميرالمومنين و نجف و ولايت دارد . پس وادي السلام وادي سلامتي و امنيت است . يعني وادي ولايت است . هر كس وارد اين وادي ولايت بشود ايمن از همه ي عذابها است . ارواح مومنين در وادي ولايت در وادي السلام وارد مي شود و پذيرايي آن در محضر

ص: 649

ولايت رسيدن است واستفاده از جرعه هاي ناب از حضرت علي (ع) و ائمه است البته هر كس به تناسب لياقت و ظرفيت خودش . هر كسي در حد خودش يك جرعه اي از جام ولايت اميرالمومنين و محبت اهل بيت را مي چشد كه اين بالاترين لذت هاي بهشت است . خوردني هاي بهشت پايين ترين لذات بهشت است . در كامل الزياره كه استادشيخ مفيد آنرا نوشته است دارد كه در قيامت وقتي بهشت را براي يك عده آماده مي كنند ، آنها دور امام حسين (ع) مي چرخند و توجهي به بهشت ندارند و بهشت گله مند مي شود كه چرا آنها توجهي به من ندارند . زيرا آنها صاحب بهشت را پيدا كرده اند . كساني كه اهل معرفت هستند در بهشت دنبال اين لذت ها هستند . شاگرد مرحوم الهي قمشه اي نقل مي كردند كه ايشان وقتي نهج البلاغه را درس مي داند در قسمت هايي مي گفتند كه دعا كنيد كه به بهشت برويم و اين درس را از خود اميرالمومنين بگيريم . اينكه مي گويند : شبها به قبرستان رفتن مكروه است شايد وجهش اين است كه شبها مومنين را به پذيرايي مي برند ، مزاحم آنها نشويد . وقتي شما براي زيارت سر قبر مومني مي رويد ، صاحب قبر به شما كه زائر او هستيد توجه دارد و توجهش به وادي السلام كم مي شود يا مانع رفتن به آنجا مي شود . يكي از مادر شهدا شبها سر قبر شهيدش مي رفت . يك بار خواب ديد كه در قبرستان همه آمده هستند كه

ص: 650

به مسافرت بروند و از پسرش پرسيد كه اينها كجا مي روند ؟ پسرش گفت كه آنها به زيارت اميرالمومنين مي روند .( البته اين يك مويد است نه دليل مطلب ) مادرش گفت كه پس چرا تو نمي روي ؟ گفت : من به احترام شما نمي روم .از آن موقع ديگر مادر شهيد شبها به سر قبر پسرش نمي رفت و مي گفت كه من نمي خواهم مانع اين بشوم كه پسرم به زيارت اميرالمومنين برود. پس شايد وجه اينكه رفتن به قبرستان در شب كراهت دارد اين است كه ما مانع پذيرايي ويژه نشويم .

خدايا ، اگر در اين ماه رمضان تا الان مورد رحمت الهي قرار نگرفته ايم ، در همين لحظه مورد رحمت خدا قرار بگيريم .

90-05-30

90/5/30

امام رو به رهايي امام روي زمين قيامتي شد بعد از اقامه روي زمين ، خطوط آخر نهج البلاغه ريخت به خاك چكيد خون خدا در ادامه روي زمين ، خودت بگو به كه دل خوش كنند بعد از تو گرسنگان حجاز و روي زمين ، زمان به خواب ببيند كه باز اميراني رقم زنند به رسم تو نامه روي زمين مرا بس است همين يك دو قرص نان زجهان مرا بس است همين يك دوجامه روي زمين ، تو رفته اي و زمين مانده است و ما اينك و ميزهاي پر از بخش نامه روي زمين .

سوال – اعمال ما چگونه مجسم مي شوند ؟

پاسخ – بحث تجسم اعمال يكي از مباحث مهم آخرت ( برزخ و قيامت ) است . ما در اين زمينه آيات و روايات

ص: 651

زيادي داريم . ما آخرت خودمان را خودمان مي سازيم . در قرآن مي فرمايد : جزاي شما همان اعمال شماست . چه اعمال خوب و چه اعمال بد مجازات دارد . منتها مجازات آخرتي با مجازاتي دنيايي تفاوتي دارد . ما در دنيا مي توانيم پاداش هايي بعنوان تشويق يا كيفرهايي براي تنبيه قرار بدهيم . مثلا اگر كسي در اداره اي منظم و خوش اخلاق باشد ، در آخر سال براي او پاداشي در نظر مي گيرند . اين پاداش با نظر مدير است و مي تواند پول يا سكه يا لوازم منزل باشد . مثلا تخلف از قوانين راهنمايي و رانندگي مجازات هاي مختلفي دارد . اما مجازات هاي آخرتي قراردادي نيست بلكه اينها با عمل ما تناسب دارد . حتي خود عمل ماست . صورت هاي آخرتي اعمال ما در روايات توضيح داده شده است . معراج هاي متعدد پيامبر كه بهشتيان و جهنميان را ديده اند ، اينها گوياي تجسم اعمال است . پيامبر فرمودند : در معراج كساني را در جهنم ديدم كه سفره هاي پر از گوشت هاي پاكيزه درجلويشان بود ولي گوشت هاي آلوده را مي خورند . از جبرئيل پرسيدم اينها چه كساني هستند ؟جبرئيل گفت كه اينها كساني هستند كه در دنيا روزي حلال دنيا را رها كرده اند و به دنبال روي حرام رفته اند . مي فرمايد بعد به كساني رسيديم كه لبان كلفتي مثل شتران داشتند وگوشتهاي بدن خودشان را مي كندند و مي خوردند . جبرئيل گفت كه اينها كساني هستند كه در دنيا سخن چيني مي كردند و بين افراد

ص: 652

تفرقه و سخن چيني مي كردند . بعد به افرادي رسيديم كه آتش مي خورند و آنها كساني بودند كه در دنيا اموال يتيم مي خوردند . در قرآن داريم كساني كه مال يتيم مي خورند همين الان دارند آتش مي خورند . پس صورت آخرتي مال يتيم خوردن ، خوردن آتش است . بعد به عده اي رسيديم كه شكم هاي متورمي داشتند و نمي توانستند از جايشان بلند بشوند و جبرئيل گفت كه اينها در دنيا رباخوار بودند . در قرآن داريم كه كساني كه ربا مي خورند نمي توانند از جاي خودشان بلند بشوند مگر مثل كساني كه از گول خوردن حالت تلو تلو خوران بلند مي شوند . چون ربا خوار در جامعه تعادل را بهم زده بود و باعث درست شدن يك زندگي طبقاتي شده بود ، در آخرت تعادل خودش بهم مي خورد. و نمي تواند راه برود و اگر راه برود تِلو تِلو مي خورد . اعمال صالح در برزخ بصورت زيبا ظهور مي كنند . امام صادق (ع) مي فرمايند : در جاي جاي سفر آخرتي و در مراحل بسيار هولناك يك صورت زيبايي مي آيد و فرد را دلداري مي دهد كه نترسد و با بشارت هايي كه در مورد آينده مي دهد سروري در انسان بوجود مي آورد . متوفا از آن صورت زيبا مي پرسد كه توچه كسي هستي كه من هر وقت تو را مي بينم شاد مي شوم ، آن صورت زيبا مي گويد كه من ادخال سروري هستي كه تو براي مومن خودت كردي . ادخال سرور صرفا جوك تعريف كردن

ص: 653

نيست . بهترين ادخال سرور در دنيا اين است كه انسان گره اي از برادر مومن خودش باز كند و دست كسي را بگيرد . اين چنين شادي در سفر آخرت مراه شما مي شود و در مراحل هول ناك باعث سرور شما مي شود. امام مي فرمايد : در محشر گرماي شديدي است كه فقط بعضي ها زير سايه هايي هستند و اين سايه هاي صدقاتي هستند كه انسان در دنيا مي دهد كه در آخرت بصورت سايه هايي در مي آيد . صدقه در اينجا يك چتر حمايتي بود كه شما بر سر يتيمي گذاشتي و اين چتر حمايتي خودت را در آخرت تامين مي كند . در كتاب بحارالانوار داريم كه امام صادق (ع) فرمودند وقتي شخصي از دنيا مي رود در عالم قبر و برزخ او شش صورت زيبا همراه او مي شوند كه يكي از اينها خوش بوتر و پاكيزه تر است . اين شش صورت از شش جهت فرد متوفا را در عالم برزخ در بر مي گيرند . اينها بصورت سپرهايي مي شود كه از شش سمت به طرف مومن مي آيد . صورتي كه بالاي سر است و از همه زيباتر است مي گويد كه صورت هاي ديگر خودشان را معرفي بكنند. صورت سمت راست مي گويد كه من نماز هستم ، صورت سمت چپ مي گويد كه من زكات هستم و صورت جلو مي گويد كه من روزه است صورتي كه در پشت است مي گويد كه من حج و عمره هستم صورتي كه پايين است مي گويد من خوبي هايي هستم كه به مومنين كردي

ص: 654

. اين پنج صورت از صورتي كه بالاي سر است مي پرسند كه تو كه هستي ؟ او مي گويد كه من ولايت آل محمد هستم كه اين فرد مومن تحت سرپرستي ولايت اداره مي شد . اين مطلب بزرگي است كه اين شش صورت جلوي خطرات مومن را مي گيرند . اين شش صورت از همين دنيا بايد اتفاق بيفتد . پس بايد اين شش كار را در دنيا انجام بدهيم تا بتواند جلوي انحرافات در دنيا را بگيرد و در آخرت سپر ما باشد . اين كارها به هيچ وجه جايگزين ندارد. مثلا اينكه بگوييم بجاي خواند نماز بگوييم : الحمدلله . درروايات ما آمده است كه فقط اعمال مجسم نمي شوند بلكه اخلاق ،صفات و ملكات باطني خوب يا بد و عقايد حق و باطل مجسم مي شود . پيامبر فرمود : اگر تند خويي و بداخلاقي قيافه پيدا مي كرد كه شما مي توانستيد آنرا ببينيد چيزي زشت تر از آن وجود نداشت . اهل معرفتي در خانه با همسرش دعوا مي كرد و تند خو شده بود و د رهمان حال قيلفه اش را به او نشان دادند و او همانجا دست همسرش را بوسيد و از او عذرخواهي كرد . صفات زشت ما ما قيافه هاي عجيبي پيدا مي كنند . پيامبر فرمود : اگر بدزباني قيافه پيدا مي كرد و مي توانستيد آنرا ببينيد خيلي زشت بود. اگر ما به مرور زمان صفات زشت خودمان را درست نكنيم اينها ريشه دارتر مي شوند . و بصورت ملكات ثابت اخلاقي در مي آيند . و انسان از دست آنها

ص: 655

رهايي ندارد و آنها بر انسان مسلط هستند . شخص خودش متوجه مي شود كه چرا اين قدركينه اي و حسود و بددهان دروغگو است .چون اينها ملكه او شده است و بخاطر ضعف اراده نمي تواند از دست آنها خلاص بشود . اگر اراده قوي باشد با هر زحمتي مي تواند اين صفات را از خودش دور بكند . انسان تا وقتي دردنيا هست قابل تغيير است . حالا اگر اين صفات را تغيير نداد و عادات زشت او ماند ، در عالم آخرت اينها بر او مسلط هستند و ديگر از دست آنها خلاصي ندارد . كسي كه در اين دنيا نتوانسته از عادات زشت خودش خلاصي پيدا كند در آخرت هم اينها همراه او هستند و در آنجا هم رنج است . در كتاب عدل الهي ، استاد مطهري از استادش مرحوم شيرازي تعريف مي كند كه روزي وقتي استاد مي خواست درس را شروع كند زير گريه زد و هاي هاي گريه مي كرد . ما تعجب كرديم . ايشان فرمودند كه من خواب ديدم كه از دنيا رفته ام .وقتي من را داخل قبر مي كردند سگ مهيبي هم وارد قبر شد كه من خيلي ترسيدم . بعد فهميدم اينها بداخلاقي هايي بوده كه من در خانه مي كردم . تند خويي هاي ما به شكل حيوان درنده اي مي شود كه به جان ما مي افتد . اين هم تجسم صفات است . اين صفات و ملكات اگر در نفس انسان پابرجا بماند ، چهره و هويت باطني انسان و صورت انساني به شكل هاي ديگري در مي آورند

ص: 656

. در دنيا همه چهر ه ي انساني دارند . يزيد و شمر درنده خو هستند ولي قيافه ي انساني دارند . بعد از مرگ كه ظاهر انساني كنار مي رود و صورت ملكوتي انسان بيرون مي آيد ، هر كس شكل سيرت خودش است . يعني سيرت صورت مي شود و باطن رو مي آيد . پس ممكن است كه حيوانات بسيار زشتي كه نمونه ي بيروني ندارد از انسان درست بشود بواسطه اعمال و صفاتي كه هويت شخص را از هويت انساني يبرون آورده است . ابن بصير با امام صادق (ع) بحث مي كرد . امام دستي روي چشم او كشيد و

اوديد كه بعضي از افراد به شكل ميمون ، خوك و صورت هاي وحشتناكي دارند . او وحشت كرد .حضرت دوباره دستشان را به چشم او كشيدند و او دوباره بصورت عادي ديد . يعني يك صحنه از ملكوت و صورت هاي آخرتي را به او نشان دادند . امام خميني در شرح دعاي سحر نكته اي مي گويد كه لذتهاي عالم آخرت قابل جمع هستند و بين آنها تزاحم نيست . مي فرمايد كه در عالم دنيا لذت ها از هم جدا هستند . اگر شما غذاي خوشمره اي مي خوري ، حس چشايي شما لذت مي برد و لي حس بينايي شما لذت نمي برد و اگر منظره ي زيبايي را نگاه بكني حس بينايي لذت مي رود ولي حس شنوايي لذت نمي برد. در آخرت به سمت عالمي مي روييم كه در آنجا كمالات با هم قابل جمع هستند . وقتي شما يك جرعه آب خوري تمام

ص: 657

لذت ها در آن هست . در مورد عذاب هم همين طور است . آنكسي كه درنده است پلنگ مي شود و آنكسي كه كينه دارد گرگ مي شود و چون انسان خصلت هاي متعددي دارد ، اگر اين صفات بد را از خودش بيرون نكند ممكن است كه انسان چند شكل حيواني پيدا بكند و به شكل حيوان هاي مختلف در مي آيد و البته انسان را با همان شكل مي شناسند .حيوانات از چهره ي حيواني خودشان خجالت نمي كشند . اما انسان در آخرت صورت هاي عجيب وغريب دارد ولي درعين حال او را مي شناسند و اين برايش عذاب مي شود. انسانهايي كه باور دارند صفات زشت را با هر زحمتي كه شده از خودشان دور مي كنند.

سوال – در مورد مرگ و آخرت كتابهايي معرفي بفرماييد.

پاسخ – كتاب ياد معاد نوشته ي آيت الله جوادي آملي است . ديگري كتاب تصويري از بهشت و جهنم كه اقتباسي از بحار الانوار است كه نوشته ي احمد حبيبيان است .

سوال – سوره انبياء آيات 73تا 81 را توضيح بفرماييد .

پاسخ – مطلبي در مورد تمسك به قرآن عرض مي كنم . چهره ي زيبايي كه از انبياء هم بالاتر مي رود و در عرش الهي جاي دارد چهره ي قرآن است . ظاهر قرآن براي دستگيري ما نازل شده است ولي باطن قرآن در وهم ما نمي گنجد . در روايات داريم كه قرآن در آخرت از عده اي شكايت مي كند كه خدايا اينها حق من را ادا نكردند و از عده اي شفاعت مي كند كه

ص: 658

خدايا اينها كساني بودند كه من در دنيا مونس آنها بودم و سعي آنها بر اين بود كه من را تلاوت بكنند و سعي آنها اين بود كه با من زندگي بكنند و من را وادر زندگي شان بكنند . روايت داريم كه درجات بهشت براي شما به همان اندازه اي است كه قرآن تلاوت كرده باشيد . امشب كه شما وقتي قرآن بر سر مي گذاريد ، بگوييد كه خدايا ما در پناه قرآن و عترت هستيم . يعني همان حديث ثقلين . خدايا دست ما را از اين دو گوهر ميراث پيامبر خالي مگردان .

سوال – در مورد حب حضرت علي (ع) توضيحاتي بفرماييد .

پاسخ – نكته اي از زندگي امام علي (ع) خيلي پند آموز است و آن اين است كه اولياء الهي كه آخرت را باور كرده اند ، در اين دنيا آخرتي زندگي مي كنند . در دنيا آخرتي زندگي كردن معنايش اين نيست كه انسان از ترس آخرت دست به سياه و سفيد نزد ، تفريح نكند و نخندد بلكه معنايش اين است كه زندگي اش را انجام بدهد ولي به دو چيز توجه داشته باشد يكي اينكه دنيا مقصد نيست كه براي آن همه چيزش را فدا بكند و به دنيا دل ببندد . و ديگر اينكه براي كارهايي كه در زنددگي انجام مي دهيد يك دليل و حجت براي خدا داشته باشيد . مثلا من فلان كار را كردم چون امام علي (ع) فرموده بود و ... امام علي(ع) در دنيا آخرتي زندگي مي كرد ولي مثل يك آتشفشان فعال بود . در هرلحظه اي

ص: 659

نمي بيند كه او نشسته باشد . ايشان از نه سالگي با پيامبر بودند و فداكاري هايش زبانزد بود . در جنگ اُحد خودش را سپر پيامبر كرده بود و بقدري بدنش زخم شده بود كه وقتي پيامبر به عيادت او رفت ، گريه اش گرفت . بعد از رحلت پيامبر و دوران علي باز او فعال بود . كسي او را در نخلستان ديد و گفت : اين كيسه چيست كه بر دوش توست ؟ امام فرمود كه انشاء الله يك نخلستان خرما زيرا در كيسه اش هسته ي خرما بود. امام چاه هاي زيادي در مدينه حفر كرد كه هنوز آثارش هست . گاهي تا آب از چاه بيرون مي زد مي فرمود كاغذ و قلم بياوريد تا من اين را وقف كنم . در زمان حكومتش از دارالخلافة اش بيرون مي آمد كه مردم معطل ديدارش نشوند . دائم در زحمت و رنج بود . از زمان ضربت خوردن تا زمان شهادتش به هوش مي آمد و به هر كدام از فرزندان وصيتي مي كرد و دوباره ازهوش مي رفت . سلمان را در خواب ديدند كه در بهشت جاي عظيمي دارد و از او پرسيدند بواسطه ي چه چيزي جاي به اين خوبي در بهشت داري ؟ سلمان گفت : من بعد از ايمان به خدا و رسول خدا چيزي بالاتر از حب علي پيدا نكردم . اميدوارم ما از كساني باشيم كه به محض اينكه سفر آخرت ما شروع مي شود حضرت علي (ع) با چهره ي خندان از ما استقبال بكند .

90-05-23

90/5/23

فروتنانه يادم كن تا مهرورزانه يادت

ص: 660

كنم ، روي خاك مرا بخاطر آور تا در زير خاك تو را بخاطر آورم ، در سلامتي و بي نيازي نامم ببر تا در سختي و گرفتاري نامت ببرم ، با ياري درماندگان به يادم باش تا در بهشت رضوان به يادت باشم ، در گمنامي و خلوت مرا بخوان تا در جمعيت و شهرت تو را بخوانم ، به زبانت با من سخن گوي تا در جانت با تو سخن بگويم .

سوال – عوامل كاهش فشار قبر چيست ؟

پاسخ – از عوامل رفع فشار قبر صدقه و نماز شب اول قبر براي ميت است . ديگري نماز شب است كه اگر فرد خودش بخواند فشار قبر او برداشته مي شود . ديگري خواندن قرآن است . اگر كسي براي خودش قرآن بخواند بخصوص سوره ي ياسين و ملك و سوره ي تكاثر هنگام خوابيدن و مداومت بر خواندن سوره ي زخرف . هم چنين قرآن خواندن بر سرقبر مرده بخصوص خواندن سوره ي ياسين و ملك . ديگري پاشيدن آب روي قبر بخصوص هنگام دفن و هر بار كه براي زيارت اهل قبور مي رويم .ديگري گذاشتن جريرتين در كفن است . ديگري مرگ از ظهر پنجشنبه تا ظهر جمعه است . هر كس بين او دو وقت فوت كند خدا عذاب را از او بر مي دارد . ديگري دفن در اماكن مقدس بخصوص كربلا و نجف . البته درست است كه خيلي از اين امور اعمال ميت در زمان حياتش نبوده است و اعمالي است كه ديگران براي ميت انجام مي دهند و اين تفضلات خاص الهي است منتها

ص: 661

براي كسي كه صلاحيت حداقلي براي اين تفضلات الهي را داشته باشد . يعني اينكه حق الناس عمده اي برگردنش نباشد و ظلم فاحشي از او سر نزده باشد . ممكن است كه خطاهايي هم كرده است ولي خدا درهاي لطفي براي اين افراد باز كرده است . اگر هنگام دفن چهل نفر بگويند كه ما از اين فرد بدي نديديم و فرد خوبي بود خدا او را مي آمرزد . اينها باب تفضلات الهي است كه صلاحيت حداقلي را داشته باشد اما اگر كسي آبروي كسي را برده يا مال كسي را خورده باشد با اين چيزها فشار قبر از او برداشته نمي شود. دميَري در كتاب حيات الحيوان نقل مي كند كه يكي از حكام مصر از دنيا رفت . حكومت قاري قرآني را با حقوق خوب سر قبر او گذاشت كه برايش قرآن بخواند . بعد از دو روز ديدن كه قاري نيست . او گفت من ديگر قرآن نمي خوانم . شبي در خواب روح متوفا با من درگير شد كه هر آيه اي كه تو مي خواني من را عذاب مي دهند . مثلا به آيه امربه معروف مي رسي ، من را كتك مي زنند كه چرا اين كار را نكردي و ... براي فرد ظالم ، اين قرآن خواندن فايده ندارد كه عذاب قبر او را كم كند . ديگري هدايا و خيرات و مبراتي است كه زنده ها به براي متوفا هديه مي كنند مثل نماز و خيرات . خيراتي كه فرزند صالح براي متوفا مي فرستد . مدت فشار قبر بستگي به آلودگي ها دارد .اگر

ص: 662

آلودگي ها و گناهان فرد زياد باشد بايد مدت زيادي عذاب آنها را پس بدهد . لذا اين هدايا بسيار مي تواند موثر باشد . در روايت از پيامبر داريم كه حضرت عيسي از قبرستاني رد مي شد و متوجه شد كه فردي در فشار قبر است . سال بعد از همانجا رد شد و متوجه شد كه عذاب قبر از او برداشته شده است . علت را خداوند پرسيد. خطاب رسيد كه اين شخص فرزند صالحي داشت كه به حد بلوغ رسيد و كارهاي خوب كرد و بواسطه آن خدا از گناهان صاحب قبر گذشت . البته كارهاي خير انجام دادن خوب است ولي مهم اين است كه ميت خودش خير و صالح باشد . يكي ديگر از عواملي كه رفع فشار قبر مي كند در مورد خانم ها است . پيامبر فرمود كه سه دسته از زنان فشار قبر ندارند و در قيامت با دخترم فاطمه زهرا مشهور مي شوند . يكي زناني كه با فقر شوهرشان بسازند و با او مدارا مي كند با فرض اينكه شوهر كوتاهي نمي كند ولي درآمدش كم است . ديگري زناني كه با بداخلاقي شوهرشان بسازند . البته اين حديث معنايش آزاد گذاشتن مرد در بداخلاقي نيست . در روايات ما تاكيد كرد اند كه اگر مرد بداخلاقي در خانه داشته باشد فشار قبر مي بيند . اگر مرد بداخلاق باشد بالاخره زن بايد كوتاه بيايد .ديگري زني كه مهريه ي خودش را ببخشد. مهريه حق زن است و مي تواند آنرا مطالبه بكند . مرد هم بايد بنا را بر پرداختن مهريه بگذارد ولي زندگي

ص: 663

زوجين يك معامله ي حقوقي نيست . زندگي بر اساس رفاقت ، اخلاق وسازش است .پس اگر زني مهريه اش را ببخشد يا آنرا در زندگي بياورد و باري از دوش شوهرش بردارد ، فشار قبر از او برداشته مي شود. خدا براي اينكه تعادلي در خانواده بوجود بيايد خيلي زيبا عمل كرده است . در حديث به مرد توصيه ي اكيد كرده است كه خانواده ي خودش را در رفاه نسبي قرار بدهد وتوسعه ايجادبكند واز طرفي به زن توصيه كرده است كه اگر مرد زحمت كشيد و نتوانست اي رفاه را فراهم كند تو با او بساز . از طرفي به مرد توصيه كرده كه خوش اخلاق باشد و اگر بداخلاقي باشد عقوبت دارد و از طرفي ديگر گفته كه اگر مرد بداخلاق بود و زن با او ساخت ، فشار قبر از زن برداشته مي شود. از طرفي به مرد گفته شده كه هنگام ازدواج مهريه را بعنوان يك دِين ببيند و بايد بدهيد .در روايت داريم كه اگر مردي بنا را بر اين بگذارد كه مهريه را ندهد اين دزدي است و سرقت بحساب مي آيد و از طرفي به زن توصيه شده كه مهريه را سبك بگيرد زيرا مهريه براي ايجاد مهر است و هديه اي است كه مرد به زن مي دهد . كينه ي سنگين عداوت و دشمني مي آورد. حتي اگر زن مي بيند كه بخشيدن مهريه محبت ايجاد مي كند آنرا ببخشد و با خدا معامله كند تا فشار قبر برداشته بشود . اين موهبتي براي خانم ها است كه اگر در فشار قرار گرفتند براي

ص: 664

اينكه جو تفاهم در خانه ايجاد بشود ابديت را براي خودشان بخرند و آخرين عامل بحث ولايت و محبت اهل بيت است . مهمترين عامل در برداشتن فشار قبر محبت اهل بيت است . ما در هنگام احتضار و سكرات موت ، هنگام قبض روح و آمدن ملكه ي مرگ ، هنگام ورود به عالم برزخ ، هنگام سوال نكير و منكر ، هنگام فشار قبر و ديدن مناظر هولناك قيامت به اهل بيت نياز داريم . در هيچ لحظه اي از دنيا و آخرت ما بي نياز از دستگيري اهل بيت نيستيم . دستگيريهاي اهل بيت شامل كسي خواهد بود كه در دنيا دستش را به اهل بيت داده باشد. شفاعت اهل بيت مثل واسطه گيري هاي دنيايي نيست كه با خواهش و تمنا بخواهند كاري را راه بيندازند . شفاعت اهل بيت سرمايه گذاري است كه اهل بيت براي بعضي ها انجام مي دهند . شفاعت شامل حال بعضي ها نمي شود. بعضي ها نمي توانند شفاعت اهل بيت را جذب بكنند. اهل بيت مي خواهند كه دست او را بگيرند ولي او دستش را به آنها نداده است . دستگيري و شفاعت اهل بيت از دنيا شروع مي شود. يعني اينها بگونه اي شروع به تربيت و دستگيري مي كنند . شبيه به معلمي كه براي تعليم و تربيت شاگردان سرمايه گذاري مي كند . در بين اين شاگردهاي شيطان و تنبل و باهوش هست . براي همه ي آنها زحمت مي كشد . در موقع امتحان از شاگردي زحمت خودش را كشيده باشد و نمره كم بياورد معلم به او كمك

ص: 665

مي كند و معلم به تناسب صلاحيت و لياقت كمك هايي مي كند . آيا كسي كه اصلا به مدرسه نيامده است مي تواند از كمك معلم برخوردار بشود ؟

حالا اگر كسي در دنيا به كلاس اهل بيت نيامده است كه درس اهل بيت را بگيرد .درس آنها صراط مستقيم است . پيامبر فرمود كه صراط مستقيم يكي است بقيه اش انحرافي است . اگر كسي در اين دنيا در كلاس آنها ننشيند از هدايت آنها بهره اي نمي برد. اين مثل شاگردي مي ماند كه در كلاس معلم نبوده است . پس او نبايد آخر سال توقع ارفاق داشته باشد و شفاعت شامل حال او نخواهد شد . در بين معصومين شفاعت امام حسين (ع) تاكيد شده است . خدا در آخرت به امام حسين (ع) شفاعت عجيبي داده است زيرا دستگيري عجيبي در دنيا داده است . شفاعت همان هدايت و دستگيري است . امام حسين (ع) در دنيا بخاطر شهادتش در قلبها نفوذ كرده است و همه حق طلبانه را جذب كرده است . شفاعت در آنجا تابع هدايت در اين دنيا است . كسي كه هدايت شد شفاعت را در آن دنيا مي گيرد . حتي امام حسين با شهادتش بعضي از افرادي كه مسلمان هم نيستند جذب كرده است . بخاطر همين خدا به امام حسين (ع) شفاعت گسترده اي داده است . در زيارت عاشورا مي خوانيم كه شفاعت حسين را در بدو ورود به عالم قبر و بعد از مرگ نصيب من بكن . در كتاب كامل الزيارة كه استادشيخ مفيد اين كتاب را نوشته است ،

ص: 666

امام باقر (ع) مي فرمايد : اگر فضايل زيارت اباعبدالله را مي دانستند جانشان براي اين كار پر مي كشيد . جزو فضايل زيارت امام حسين (ع) ( گاهي زيارت يك جمله است السلام عليك يا اباعبدالله ، السلام عليك رحمة الله و بركاته ) اين است كه عالم قبر توسعه پيدا مي كند و خدا او را از فشار قبر در امان نگه مي داد و از ترس سوال منكر و نكير او را در امان مي دارد . مرحوم رجبعلي خياط با عده اي وارد قبرستاني شدند و ايشان به امام حسين (ع) سلام داد . از او سوال كردند كه اين سلام براي چه بود؟ ايشان گفتند كه بوي خوشي را استشمام مي كنيد ؟ آنها گفتند : خير . از مسئول قبرستان پرسيد ه كسي را اينجا دفن كرده اند ؟ مسئول گفت كه يك ساعت پيش فردي را دفن كردند و رفتند . آنها سر قبر رفتند . ايشان گفتند كه صاحب اين قبر از محبين و متوسليان اباعبدالله بوده است و ايشان براي دفن او بر قبر آمده اند و بخاطر همين عذاب از اين قبرستان برداشته شد . مرحوم آيت الله مرعشي نجفي در وصيت نامه اش مي نويسد كه دستمالي كه من براي امام حسين (ع) گريه كرده ام در كفن ، روي سينه ام بگذاريد . بعد تابوت من را در حسينه ام ببريد . يك سر عمامه ي من را به تابوت و يك سر آنرا به منبري كه بر روي آن خوانده مي شد ببنديد و آنجا روضه بخوانيد . اينها به شفاعت اعتقاد

ص: 667

عجيب داشتند. وقتي نظام رشتي از دنيا رفت . پرسيدند كه در عالم قبر وضعت چطور است ؟ گفت : شكر خدا را كه در پناه حسينم در عالم از اين خوبتر پناه ندارم . كسي كه حب اباعبدالله در قلبش است ترديد نكند . وقتي من او را دوست دارم كم كم مي خواهم مثل او باشم . امام حسين (ع) خيلي از كساني كه با منبر و خدا قهر بوده اند آشتي داده است و اين اثر همان محبت است . منظور ما از محبت اهل بيت ، محبتي است كه انسان از آنها تربيت پذير شده باشد يعني بگونه اي كلاس آنها نشسته و دست به دست آنها داده است و فقط در حد ادعا نبوده است . اگر من رنگي از آنها در زندگي خودم نگرفته باشم و سعي نكنم كه آثار كمالات معلمين بزرگ را رد زندگي ام پررنگ تر بكنم معلوم است كه درسي نگرفته ام و در اين كلاس شركت نكرده ام و ادعاي شركت در آن كلاس را داشته ام . ما بايد سعي كنيم كه آثار اين محبت در زندگي مان بيايد .

سوال – سوره انبياء آيات 1 تا 10 را توضيح دهيد .

پاسخ – آيه اول يك موعظه ي الهي است و موعظه تكان دهنده اي است . خدا مي فرمايد : حسابرسي مردم نزديك شده است ولي به آن غافلانه پشت مي كنند و مي روند . درست است كه حسابرسي دقيق و جزء به جزء در روز قيامت است اما ما يك حسابرسي اجمالي بعد از مرگ داريم . از ابتداي

ص: 668

آخرت زمان حسابرسي شروع مي شود . در يك لحظه مي شود كه پرونده ي عمر كسي بسته بشود و وارد آخرت بشود . و همان لحظه شروع به حساب دادن بكند . پس حسابرسي اين قدر نزديك است و انسان در اثر غفلت پشت كرده و كارش خودش را مي كند . در آيه ي بعدي مي فرمايد كه آنچه از موعظه هاي خدا مي آيد كه مي تواند باعث تذكر او بشود همه را به بازي و شوخي مي گيرد .اگر دل زنده و روشني باشد و اين دو آيه را مرور بكند ، حتما هدف آيه كه تلنگر به دلها است تحقق پيدا مي كند .

سوال – تجسم اعمال به چه معناست ؟

پاسخ – بحث تجسم اعمال از مسلمات روايات و آيات ماست . ما از ابتدا تا انتهاي منزل آخرت ، هيچ چيزي از پاداش ها و كيفرها ، لذتها و عذابهاي خدا را نخواهيم ديد مگر اينكه همان اعمال خودمان را ببينيم . صورت دنياي ما در آخرت مجسم مي شود و صورت زشت يا زيبا پيدا مي كند. يعني ما بعد ازمرگ سر سفره ي خودمان هستيم . و به ما مي گويند كه دست پخت خودتان را بخوريد . در واقع خودمان بهشت و جهنم خودمان را مي سازيم . داريم كه بهشت خالي است. مصالح آن همان اعمال اين دنيا است . اگر اعمال خير بود آنجا لذت هاي بهشت مي شود ولي اگر اعمال شر بود مار و عقرب جهنم را از جاي ديگر براي ما نمي آورند . اين همان نيش هايي است

ص: 669

كه به كسي مي زنيم . البته اعمال دنيايي ما به اين شكل آن طرف نمي رود يعني اين طور نيست كه اگر من پولي به فقير دادم در برزخ پولي به من بدهند بلكه اي كمكي كه به فقير كردم باعث توانمند شدن او در زندگي مي شود و در آخرت و مسير زندگي آخرتي هم اين كار من را توانمند مي كند . اگر من در اينجا نيشي به كسي زدم يا طعنه اي زدم ، همين الان عقرب درست كرده ام ولي آنرا نمي بينم و فقط نيش آنرا مي بينم . اين عقرب در قبر همراه ما خواهد بود و بقول مولوي : آن سخن هاي چو مار و كژدمت مار و كژدم گردد و گيرد دمت . تجسم اعمال يعني اعمال انسان به شكل آخرتي به ما بر مي گردد و بصورت لذت هاي ياعذاب هاي عالم آخرت در مي آيد . خدا در قرآن مي فرمايد : هيچ جزايي نمي بيند مگر اعمال خودتان را . كيفرهاي آخرت نتيجه ي اعمال ما نيست بلكه خود اعمال ماست . مي فرمايد :هر كسي در گروي اعمال خودش است . يكي از اصحاب صحرا نشين به پيامبر گفت كه من را موعظه اي بكنيد. پيامبر فرمود كه تو بعد از مرگ با كسي همراه خواهي بود كه تا قيامت همراه تو هست . اگر همنشين تو كريم و زيبا باشد به تو احسان خواهد كرد ولي اگر همنشين تو زشت باشد در آنجا تو را تسليم بدبختي آخرت مي كند و همنشني تو عمل تو است. اين عمل اگر زشت باشد

ص: 670

چيزي است كه در قبر از آن وحشت مي كني . اين عملي است كه از آن سوال مي شود و هميشه با تو خواهد بود . مرحوم قاضي سعيد قمي يكي از عرفاي شيعه در كتاب اربعين از شيخ بهايي نقل مي كند كه ايشان مي گويد كه من رفيقي داشتم كه اهل معرفت بود . بيشتر مواقع به تنهايي به قبرستان مي رفت و فكر مي كرد . شيخ بهايي مي گويد كه از دوستم پرسيدم كه در قبرستان چيز عجيبي به چشم تو نخورد ؟ او گفت : ديروزي فردي را دفن كردند و رفتند . مكاشفه اي داشت م و ديدم كه يك جوان بسيار زيبارو و لباس فاخر و بوي خوش به قبر نزديك شد و بعد ناپديد شد . بعد از مدت كوتاهي ديدم بوي متعفني به مشام مي رسد كه نفسم گرفت ديدم كه سگي مي آيد و آن سگ به قبر نزديك شد . بعد ديدم همان جوان معطر از قبر خارج شد در حاليكه خونين است و داشت مي رفت . از او پرسيد كه اين داستان چيست؟ گفت كه من اعمال خوب اين شخص هستم و قرار بود كه همراه اوباشد . آن سگ تجسم اعمال زشت او بود . چون بديهايش بر خوبي هايش غلبه داشت من را خارج كرد. تا وقتي اعمالش تسويه بشود آن سگ همنشين او است تا من برگردم . اين واقعيتي است كه ما در تجسم اعمال خواهيم داشت . ما نبايد اعمال را شوخي بگيريم و هيچكدام از عمل من بي پاسخ نمي ماند و همه چيز ثبت

ص: 671

مي شود . پس بايد مراقبت بيشتري داشت .

سوال – در مورد كيفيت خواندن نماز شب توضيحاتي بدهيد .

پاسخ – در مفاتيح دستور العمل مفصلي آمده است . من دستور العمل ساده ي آنرا توضيح مي دهم . نماز شب يازده ركعت است كه چهار تا دو ركعتي به كيفيت نماز صبح و به نيت نماز شب خوانده مي شود . حتي مي توان آنرا نشسته خواند . دو ركعت نماز به نيت نماز شفع ( جفت ) بخواند كه در ركعت اول حمد و فلق و در ركعت دوم حمد و ناس خوانده مي شود . بعد يك ركعت نماز وتر ( فرد) خوانده مي شود كه يك مرتبه حمد ، سه مرتبه قل هوالله ، يك مرتبه سوره فلق و يك مرتبه سوره ناس در آن خوانده مي شود و در قنوت آن هفتاد مرتبه استغفر الله ربي و اتوب اليه و بعد چهل تا مومن زنده يا مرده را دعا كند . مي تواند به فارسي بگويد : خدايا فلاني را ببخش . حتي مي توانيم اقوام و دوستان را دعا كنيم و اين خودش يك نوع صله رحم است . يك نوع خير خواستن است . چهل نفر بعنوان حداقل است . بعد تشهد و سلام داد ه مي شود .

90-05-16

90/5/16

سوال – من يك اقليت مذهبي هستم و برنامه ي شما را خيلي دوست دارم اما هر كارشناسي كه راجع به زندگي پس از مرگ و معيار قبولي اعمال صحبت مي كند من دچار اضطراب و ترديد مي شوم كه اگر خدا بخواهد با اين معيارها

ص: 672

من را بسنجد من نمي دانم چه عاقبتي خواهم داشت و با خودم مي گويم كه اي كاش خدا من را خلق نكرده بود. وقتي شما مي گوييد كه سبك شمردن نماز باعث بي ارزش شدن و ساير اعمال مي شود من خيلي مضطرب مي شوم زيرا در دين ما نماز واجب نيست و با نخوان نماز شخص فقط لذت صحبت كردن با خدا را از دست داده است . همين طور حجاب و گوش دادن به موسيقي و ... من ارتباط با نامحرم را در حدي كه در اسلام گفته شده رعايت مي كنم و چند بار تصميم گرفتم كه به اين مجالس نروم ولي ديدم كه منزوي مي شوم . من حجاب را در حدعرف رعايت مي كنم . مثلا شما مي گوييد كه محبت اهل بيت مثل نخ اسكناس است ، وقتي من اين حرفها را مي شنوم احساس نااميدي مي كنم . لطف كنيد معيار اعمال را در مورد اقليت هاي مذهبي توضيح بدهيد .

پاسخ – ما در معارف ديني خودمان يك بحثي بنام مستضعف فكري داريم يعني كساني كه به هر دليلي حقيقت به آنها نرسيده است ،دسترسي نداشته اند وحجت بر آنها تمام نشده است ، اينها كساني نيستند كه كافر محسوب بشوند . در روايات ما تصريح شده است كه اين افراد نه بعنوان مومن محسوب مي شوند زيرا ايمان به آن معنا نداشته اند و نه كافر محسوب مي شوند زيرا آنها به حق پشت نكرده اند و با حق لجبازي نداشته اند . اين افراد به تعبير قرآن مستضعف فكري هستند و كارشان هم با

ص: 673

خداست . و از برآيند آيات و روايات برمي آيد كه عفو خدا شامل حال اينها مي شود منتها بشرطي كه مستضعف باشند . اگر كسي احتمال مي دهد كه حقيقتي در جايي هست نبايد از روبرو شدن با حقيقت وحشت داشته باشد. مثلا بترسد از اينكه منزوي بشود و نبايد به قضيه اين طور نگاه بكند . وقتي ما قبول كرديم كه حقيقت بزرگي هست كه اين حقيقت مسير زندگي دنيا و آخرت ما را تغيير مي دهد و ابديت ما را تضمين مي كند ، در اينجا ما نبايد از تحقيق كردن در مورد آن وحشت بكنيم . اگر اين طور باشد كلمه ي مستضعف بر اين انسان اطلاق نمي شود زيرا خودش دنبالش نرفته و خودش تقصير داشته است . مستضعف كسي است كه حق به او نرسيده است ولي اگر من خودم دست در گوشم بگذارم كه حق به من نرسد ، من جزو مستضعف نيستم . هيچ انصاف منصفي با پيدا كردن حق مشكلي ندارد. انسان مي تواند دنبال آن چيزي برود كه كه عقلش مي گويد . اگر عقل براي شما چيزي را اثبات كرد و حجيت بر شما تمام شد ، پاي آن بايستيد و از تبعات آن نترسيد بخصوص كه ما امدادهاي الهي را در پيش خواهيم داشت .

سوال – فشار قبر چيست ؟ آيا فشار قبر در مورد همه صدق مي كند ؟

پاسخ – فشار قبر يكي از مسلمات عقايد ماست و ما اين قدر در اين زمينه روايات داريم كه ترديد در آن نيست . فشار قبر الزاما به اين معنا نيست كه

ص: 674

اين فشاري بر روي قبر خاكي بيايد . در واقع فشار قبر گرفتاري ها ،سختي ها و عذاب هايي است كه شخص در اوايل ورود به عالم برزخ بخاطر آلودگي ها و تعلقاتي كه در دنيا داشته است دارد. مثلا شخص معتاد اگر مواد به او نرسد چه فشاري مي بيند ؟ اعتياد به چيزي دارد كه در اختيارش نيست و درد مي كشد . حالا اگر كسي به دنيا اعتياد داشته است وقتي از دنيا مي رود ، دنيا را به او نمي دهند ولي اعتياد و تعلقات او سرجايش است . او را از محبوبش جدا كرده اند و به او نمي دهند ، در اين صورت خيلي فشار مي بيند و مدت فشار آن بستگي به قطع وابستگي دارد و از اينجا مي فهميم كه فشارها با هم فرق دارد . اصل فشار هم براي افراد فرق مي كند . فردي كه تعلقاتش به دنيا بسيار كم است ، اصلا تعلقي به دنيا نداشته است و به دنيا دل نبسته است و با دنياي آخرت مانوس بوده است و علاقه اش به ائمه بوده است ، اين فرد فشار قبر ندارد يا كمي دارد . پس عالم برزخ فشاري به كسي نمي آورد . اين فشار ، انعكاس و پژواك دنيا است كه در عالم برزخ به ما برمي گردد . آلودگي ها و تعلقات ما در دنيا تبديل به فشار درعالم برزخ مي شود. فيض كاشاني مي گويد كه تنگي يا وسعت قبر بسته به كوچكي با بزرگي روح ماست . روحي كه در اين دنيا كوچك است يعني روحي كه

ص: 675

حسادت و كينه دارد و در همين دنيا هم با خودش درگير است ، اين فرد وقتي به عامل برزخ برود فشارهاي خودش را منتقل مي كند و فشار قبر او همين است ولي روحي كه بزرگ است يعني گذشت دارد و از كسي كينه ندارد و به ديگران اعتماد دارد ، اين فرد در همين دنيا برايش بهشت است . يك دسته از روايات ما مي گويند كه همه فشار قبر دارند ولي يك دسته از روايات مي گويند كه همه فشار قبر ندارند . پيامبر مي فرمايد : هيچ مومني نيست كه فشار قبر نداشته باشد . وقتي دختر پيامبر رقيه كه مظلومه اي بود از دنيا رفتد پيامبر براي او گريست وفرمود كه خدايا اين دختر در دنيا سختي زياد ديده است او را بر من ببخش و فشاري بر او نباشد . روايت ديگري داريم كه امام صادق (ع) فرمود : ما از فشار قبر به خدا پناه مي بريم . خيلي كم هستند كه فشار قبر نداشته باشند . روايت ديگري از امام صادق (ع) است كه مي فرمايد : مومن فشار قبر ندارد . اين روايت ها با هم تضاد دارند . و تضاد آنها اين طور حل مي شود كه مومنين با هم اختلاف دارند . بعضي از مومنين تعلق خاطر به دنيا دارند و بعضي ها اصلا به دنيا تعلق ندارند كه اين افراد خيلي كم هستند . اگر كسي تعلقش به دنيا كم است فشار او مثل مادري است كه سر بچه اش را فشار مي دهد يعني فشار قبر آنها خيلي كم است . كساني

ص: 676

كه تعلق به دنيا زياد داشته اند ، آنها طول مي كشد تا اعتيادشان به دنيا كم بشود . پس فشار قبر يكي ارتباط مستقيم با دلبستگي به دنيا دارد كه اين خيلي مهم است و ديگري آلودگي هاي اخلاقي باعث عذاب هاي ما در قبر مي شود. فشار قبر عذابها ، سختي ها و گرفتاري هايي است كه بخشي از آن به آلودگي هاي اخلاقي و رفتاري و اعتقادي ماست ولي بخشي ديگر آن بخاطر انس به دنيا است و كنده شدن از دنيا براي او سختي دارد .

سوال – زمان فشار قبر چه موقعي است ؟

پاسخ – به محض ورود به عالم برزخ ، فشار قبر شروع مي شود. وقتي انسان با دنياي برزخ روبرو مي شود فشارهايش شروع مي شود. در داستان تشييع سعدمعاذ روايتي از پيامبر داريم كه ايشان همان كه هنوز بالاي سر قبر او بودند ، فرمودند كه فشار قبر او را گرفت .

سوال – كساني كه قبر ندارند يا در زلزله از بين مي رود فشار قبرشان بچه صورت است ؟

پاسخ – فشار قبر از مسلمات است و اينكه فشار قبر به چه صورت است و ... بكار ما نمي آيد .مهم اين است كه ما چكار كنيم كه اين فشار قبر را نداشته باشيم يا كم داشته باشيم .

سوال – چه عواملي باعث فشار قبر مي شود ؟

پاسخ – بطور كلي فشار قبر ، سختي ها و عذاب ها نتيجه ي دلبستگي ، تلقات و آلودگي هاي ماست . اما در روايات بطور خاص روي چند چيز دست گذاشته شده است

ص: 677

كه باعث فشار قبر مي شود و ازعوامل فشار قبر هستند . روايت داريم كه يك سوم فشار قبر براي غيبت كردن است . متاسفانه چون غيبت كردن گناهي عادي شده است قبحش ريخته است و ما آنرا كوچك مي شماريم . بدترين گناهان ،گناهاني هستند كه به چشم نمي آيند . حضرت علي (ع ) مي فرمايد : بدترين گناه ، گناهي است كه آنرا كوچك بشماريم . در جامعه ي ما روابط نامشروع داشتن گناه بزرگي محسوب مي شود چون متداول نيست ولي با اينكه گناه غيبت شديدتر از داشتن روابط نامشروع است چون متداول شده است قبح آن ريخته است . آقاي ملكي تبريزي كه اهل سير و سلوك بود مي فرمود كه من در مجلسي بودم كه در آن شبه ي غيبت بود و من چهل روز عقب افتادم . يكي ديگر از عواملي كه در روايات آمده است اين است كه مردي بي جهت از زنش دوري بكند و وظايف شوهري را انجام ندهد يا زني باشد كه وظايف زناشويي را انجام ندهد . عوامل ديگر تند خويي و خشونت با خانواده است .

سوال – سوره طه آيات 52 تا 64 را توضيح بدهيد .

پاسخ – در آيه ي 54 بعد زا اينكه خدا در آيه ي قبلي مي فرمايد كه ما زمين را بگونه اي آماده كرده ايم كه شما در آن زندگي بكنيد نباتات و گياهان را براي ارتزاق شما فراهم كرديم و خدا در اين آيه مي فرمايد كه هم خودتان بخوريد و هم به چارپايان خودتان هم بدهيد . اينها نشانه هايي براي صاحبان

ص: 678

عقل است . يعني اين غذا خيلي چيز مهمي نيست چون هم شما بخوريد وهم به چاريايان بدهيد. اين زندگي دنيايي به درد ما نمي خورد و ما بايد به دنبال زندگي ديگري باشيم .

سوال – چه عواملي باعث افزايش فشار قبر مي شود ؟

پاسخ – يكي بحث غيبت است كه در روايات از آن نام برده شده است و گفته شده كه يك سوم فشار قبر بخاطر غيبت است . يكي ديگر از عوامل اين است كه زن يا شوهر بي جهت از همسرش كناره گيري بكند و وظايف مربوط به زناشويي انجام گرفته نشود . عامل ديگر فشار قبر بداخلاقي و تندي و خشونت نسبت به خانواده است . داستان تشييع سعدمعاذ معروف است كه سعد معاذ از اصحاب با عظمت پيامبر بود كه در جنگ هاي زيادي پيامبر را كمك مي كرد . در جنگ بدر احد و خندق بود . در جنگ خندق يا احزاب او تير خورد و مجروح شد . گاهي پيامبر از او پرستاري مي كرد ولي حال او وخيم شد تا اينكه پيامبر براي او دعا كرد كه خدايا سعد را بپذير . او از دنيا رفت . پيامبر پابرهنه جلوي تابوت او را گرفت و ايشان فرمودند كه هفتادهزار ملائكه در اين تشييع حضور دارند . بعد خود پيامبر او را در قبر گذاشت و روي قبر را پوشاند . مادر سعد وقتي احترام پيامبر را نسبت به سعد ديد ،گفت پسرم بهشت گواراي تو باد . پيامبر به مادر او گفت كه دستور براي خدا ننويس . همين الان فشار قبري او را

ص: 679

گرفت . حضرت فرمود : او يك بد اخلاقي با خانواده اش داشت . بداخلاقي زن نسبت به شوهر و شوهر نسبت به زن و هر دوي آنها نسبت به فرزندان . افرادي كه در خانه با اذيت ، خشونت و فشار بر ديگران آنرا تنگ مي كنند ، انعكاس اين كار در عالم آخرت براي خودشان است . رجبعلي خياط هنگام دفن خانم يكي از دوستانش به دوستش گفت : هنگامي كه خانم شما مُرد، در ابتدا گفت خوب مُردَم كه مُردَم ، چه شد ؟ اما الان يك سگ بزرگي را همراه او در قبر مي گذارند و آن بخاطر اين است كه او اخلاق تندي داشت . اين زن آنچنان ترسيده و نعره مي كشد كه مرا ببخشيد. و از تو مي خواهد كه تو او را ببخشي . شوهر گفت كه من از طرف خودم او را حلال كردم . بداخلاقي ها براي خودمان فشار ايجاد مي كند . سعد معاذ با آن عظمت از فشار قبر بخاطر بد اخلاقي رهايي پيدا نكرد . مدت فشار قبر ممكن است كه براي بعضي ها مدتها طول بكشد . در روايات داريم كه اين فشار براي مومنين كفاره ي گناهانشان است تا دلبستگي اش را به دنيا از دست بدهد يا اگرآلودگي داشته پاك بشود. اين بستگي به تعلق و گناهان او دارد . پس اين مدت بستگي به افراد دارد. عامل بعدي اسراف كردن نعمت هاي خداست . در روايت داريم كه از ضايع كردن نعمت ، فشار قبر بوجود مي آيد . عامل ديگر فشار قبر سبك شمردن نماز است .

ص: 680

سبك شمردن نماز از نماز نخواندن شروع مي شود . كسي كه نماز نمي خواند آنرا سبك شمرده و به آن اهانت كرده است . حالا ممكن است كه فردي يكي در ميان نماز مي خواند و اين هم بي اهميتي به نماز است . بعضي ها به وقت نماز بي اعتنا هستند و آنرا جدي نمي گيرند . حتي كساني كه سعي نمي كنند كه در نماز حضور قلب داشته باشند و حواس شان به نماز باشد جزو كساني هستنتد كه نماز را سبك مي شمارند . البته مصداق مهم سبك شمردن نماز همان است كه يكي درميان نماز مي خواند كه گاهي در وقت مي خواند و گاهي خارج از وقت مي خواند . در جلد هشتاد و سه بحارالانوار حضرت زهرا از پدرش سوال كرد كسي كه نماز را سبك مي شمارد چه عقوبتي دارد ؟ پيامبر فرمودند كه پانزده عقوبت شامل اين فرد مي شود . از اين پانزده عقوبت شش تاي آن در دنيا و سه تاي آن را در عالم برزخ و سه تاي آنرا در قيامت مي بيند . از شش عقوبتي كه فرد در دنيا مي بيند يكي اين است كه عمرش بي بركت مي شود ، نه خاصيتي براي خودش دارد و نه خاصيتي براي ديگران دارد . ديگر اينكه رزقش بي بركت مي شود. چه بسا فرد خيلي براي كار بدود ولي كفاف زندگي اش در نمي آيد. ديگر اينكه محو شدن سيما و چهره ي صالحين را از دست مي دهد . ديگر اينكه اعمالش بي نتيجه مي ماند . و در كارش گره

ص: 681

افتاده است . ديگر اينكه دعاي او قبول نمي شود و مشمول دعاي صالحين هم نمي شود. كسي كه به خدا بي اعتنايي مي كند خدا هم به او بي اعتنا مي شود. سه چيز هنگام مرگ يكي اين است كه مرگش با ذلت ،خواري ، گرسنگي و تشنگي خواهد بود . سه چيزي كه در برزخ نصيب او خواهد شد يكي فشار قبر است ، ملكي او راعذاب مي كند و قبر و منزل تاريكي خواهد داشت . سه چيزي كه در قيامت نصيب او مي شود اين است كه در محشر او را وارانه مي كشند . ديگر اينكه از او محاسبه ي شديدي مي شود و ديگري اينكه خدا به او نگاه نمي كند و در قيامت اين بالاترين غذاب است . عوامل ديگري كه باعث فشار قبر مي شود بي مبالاتي نسبت به نجاست است . در رويات داريم كه يك سوم فشار قبر بخاطر اهميت ندادن به نجاسات است . ما نمي خواهيم بگوييم كه شما دچار افراط و وسواس بشويد. اما از آن طرف هم تفريط نكنيم و به نجاسات ظاهري مثل خون و ادرار و چه به نجاسات باطني مثل كسي كه جنابت دارد و بايد غسل بكند حتي اگر ظاهر را هم تميز بكند باز بايد با غسل درونش را هم پاكيزه بكند .

سوال – آيا مي شود كاري بكنيم كه فشار قبر از ما برداشته بشود يا كم بشود ؟

پاسخ – در روايات ما از چندين عامل صحبت شده است . بعضي از اين عوامل را ما در بحث رفع وحشت قبر گفته ايم

ص: 682

.مثل صدقه ي شب اول قبر ، نماز ليلة الدفن و قرآن خواندن بخصوص سوره ي ساسين و ملك . اگر كسي هر شب قبل از خواب سوره تكاثر را بخواند ذاب قبر برداشته مي شود ، مداومت بر خواندن سوره ي زخرف باعث مي شود كه عذاب قبر برداشته بشود . عامل ديگر جريرتين است كه همراه مرده گذاشته مي شود كه عذاب قبر را كم مي كند . عامل ديگر اينكه اگر كسي بين ظهر پنجشنبه تا ظهر جمعه از دنيا برود عذاب قبر او برداشته مي شود . زمان مردن دست ما نيست . اموري كه رفع فشار قبر مي كند تفضلات الهي است و اعمال آن فردي كه از دنيا رفته نيست . قرآن خواندن يا جريرتين همراه مرده گذاشتن ،دست فرد مرده انيست و همه ي اينها تفضل الهي است و چون خدا بنايش بر رحمت است . آب پاشيدن بر روي قبر ميت مخصوصا وقتي او را قبر مي كنند و تا وقتي تازه باشد عذاب از او برداشته مي شود و دفن كردن در نجف همين طور است . اينها دست ميت نبوده است ولي خيرش به مرده مي رسد . تفضلات الهي حكيمانه است. خدا كسي را غير حكيمانه مورد رحمت قرار نمي دهد كه شب جمعه از دنيا برود . خدا كسي را مورد رحمت قرار مي دهد كه يك صلاحيت حداقلي از رحمت خدا را داشته باشد . سعدمعاذ با اينكه پيامبر او را تشييع كرد و آب هم روي قبرش پاشيدند ولي باز بخاطر اخلاق بدش عذاب قبر داشت .هارون الرشيد در مشهد كنار

ص: 683

امام رضا (ع) دفن است ولي اين از او دفع عذاب نمي كند. پس براي جذب رحمت بايد يك صلاحيت حداقلي باشد . صلاحيت حداقلي يعني اينكه حق الناس برگردنش نباشد . اگر كسي اين را مراعات كرده است و كمي حق الناس برگردنش هست اينها مي تواند به او كمك كند. پس حق الناس عمده به گردن نداشتن شرط است . يكي ديگر از عوامل كه باعث كم شدن فشار قبر مي شود خواندن نماز شب است . امام رضا (ع) فرمود كه اگر كسي نماز شب بخواند از عذاب قبر نجات پيدا مي كند ،عمرش طولاني مي شود و روزي اش زياد مي شود . مرحوم بحرالعلوم كه به تعبيري از رفقاي امام زمان (ع)بود ، چند روزي به كلاس درس نيامد و شاگردان از او پرسيدند كه چرا درس را تعطيل كرديد؟ ايشان فرمودند كه چند شب قبل من نيمه شب بيرون آمدم و ديدم كه چراغ خانه هايتان خاموش است و صداي گريه و مناجات از خانه هاي تان نمي آيد ،من براي چه كسي درس بدهم ؟ كساني كه اهل نماز شب نيستند علم به چه دردشان مي خورد. بزرگان مي گفتند كه اگر كسي به جايي رسيد با درك شب و سحر رسيد . در اين ماه كه بستر نماز شب فراهم است آنرا غنيمت بشماريم .

90-05-09

90/5/9

سوال – سوال هاي قبر چيست و چه زماني آنرا از ما مي پرسند ؟

پاسخ – يكي از مباحثي كه مربوط به برزخ و زندگي پس از مرگ است بحث سوال قبر است و از مسلمات معارف ديني ما

ص: 684

است . در زيارت آل ياسين كه يكي از زيارت هاي مربوط به حضرت ولي عصر است و روي خواندن آن هم تاكيد شده داريم كه اين سوال نكير و منكر سوال حقي است و واقعيت دارد . در روايتي از امام صادق (ع ) داريم كه اگر كسي اين سه چيز را انكار بكند از ما شيعيان نيست ، يكي معراج پيامبر و يكي سوال قبر و يكي شفاعت اهل بيت . سوال قبر يكي از عقايدشان همه ي شيعيان است . در روايات بسيار زيادي چگونگي سوال قبر موشكافي شده است و بسياري از مباحث در آن مطرح شده است . روايتي از پيامبر است كه مي فرمايد : خدا دو تا فرشته دارد كه به آنها منكر و نكير مي گويند ، وارد بر ميت مي شوند و از او سوال مي كنند . شايد علت اين كه به آنها نكر مي گويند اين است كه آنها ناشناخته هستند و فرد بواسطه ي آنها چيزي نمي فهمد . در بعضي از روايات داريم كه ورود اين دو ملك براي همه به يك شكل نيست . افرادي كه اهل معصيت هستند اينها به شكل عبوس بر آنها وارد مي شوند كه نكير و منكر هستند . براي مومنين اين دو ملك بنام مبشير و بشير هستند كه بشارت مي دهند و برخورد بسيار ملايمي دارند . در جلد سوم كافي داريم كه ابو بصير از امام صادق (ع) سوال كرد كه اين دو ملك براي مومن و كافر به يك شكل مي آيند ؟ ايشان فرمودند : خير به يك شكل نمي آيند

ص: 685

. دردعاي ماه رجب داشتيم كه خدايا من را از سوال برزخ نجات بده ، از من نكير و منكر را دور بكن و بشير و مبشر را براي من بفرست كه اينها با چهره هاي باز و بشارت دهنده هستند . در مورد زمان سوال قبر در روايات پاسخ داده شده است . در همان ابتداي ورود به عالم برزخ اين دو ملك مي آيند و تعيين تكليف مي كنند . عالم برزخ يعني عالم قبر . بعد از مرگ با بدن دنيايي كاري ندارند . شخص ميت ساعتها و روزهاي اوليه هنوز نمي تواند بين عالم دنيا و عالمي كه وارد آن شده است فرق بگذارد . و هنوز نمي فهمد كه از اين دنيا بيرون رفته است و گمانش اين است كه هنوز در اين دنيا است . پيامبر مي فرمايد وقتي شخص را در قبر مي گذارند ، وقتي صداي كفش كساني كه دارند مي روند مي شنود ، دو ملك مي آيند ، يعني اين دو ملك اين قدر سريع مي آيند . روايتي در نهج البلاغه است كه مي فرمايد : وقتي تشيع كنندگان رفتند و كساني كه گريه مي كردند برگشتند ، اين فرد را مي نشانند و از او سوال مي كنند و اين قدر اين سوال ناگهاني است و شخص از دنيا رفته ترس رد شدن از اين امتحان را دارد كه سوال را به آرامي جواب مي دهد . روايتي داريم كه شخصي كه از دنيا رفته را دو تا تلقين بكنيد ، يكي وقتي او را در قبر مي گذارند و يكي هم بعد

ص: 686

از دفن كه پوشانيده شد تلقين بكنيد و امام صادق (ع) مي فرمايد كه وقتي تلقين دوم را مي كنيد نكير و منكر مي گويند كه او را تلقين كردند پس برويم . پس همان موقعي كه شخص را تلقين مي كنند اين دو فرشته مي آيند . نكير و منكر به يكديگر مي گويند كه آن حجتي كه بايد همراه اين متوفا باشد به او تلقين شد ، برويم . آقاي حائري يزدي كه مرجع تقليد بيست و شش سال پيش بود ، يكي از دوستانشان فوت كرده بودند و ايشان وارد قبر شدند و كمي طول كشيد .از ايشان سوال كردند كه چرا اين قدر طول داديد؟ ايشان گفتند كه مي خواستم نكيرين كه آمدند بشنوم كه درست جواب داده است و خيالم راحت بشود . پس زمان سوال قبر همان اول ورود به عالم برزخ است . بخاطر همين گفتيم كه وقتي همه قبرستان را ترك مي كنند عده اي در كنار قبر بمانند و دعا و تلقين بخوانند كه اينها بسيار براي او موثر و مفيد است .

سوال – با توجه به اينكه ما بايد در روز قيامت هم اين سوالها را پاسخ بدهيم ، چه لزومي دارد كه در برزخ هم اين سوالات پاسخ بدهيم ؟

پاسخ – ما يك سوال در عالم برزخ داريم و يك سوال هم در عالم قيامت داريم . سوالاتي كه در عالم برزخ مي شود يك بازجويي اوليه است كه سوال از كليات و اصول عقايد و بعضي از اصول اعمال است ولي در قيامت از ريز و درشت عقايد اخلاقيات سوال مي

ص: 687

كنند . مثلا در برزخ از اصل نماز سوال مي كنند كه آيا نماز مي خواندي يا خيراما در قيامت مي پرسند كه فلان نمازي كه خواندي نيت تو چه بود و آيا لباس تو غصبي يود يا خير ؟ قرائت و ركوع و سجود تو درست بوده است يا خير ؟ جز به جز سوال مي كنند . در برزخ كليات عقايد را سوال مي كنند .يعني آن چيزي كه محور اصلي تشكيل شخصيت انسان است . اصلي ترين عنصري كه شخصيت انسان را و جهت گيري و مسير زندگي دنيايي انسان را تشكيل مي دهد باورها وعقايد او هست كه آيا عقايد كلي در زندگي را باور دارد يا ندارد. اين اوليه و مهمترين عنصر تشكيل دهنده ي شخصيت فرد است . درست است كه اخلاقيات و رفتارهاي انسان هم در شخصيت او اثرگذار است اما مهمترين عنصر تشكيل دهنده ي شخصيت عقايد است و لذا از آنها سوال مي كنند . مي پرسند كه معبود تو در اين عالم كه بود ؟ دين تو چه بود ؟ پيامبر و امام تو كه بود ؟ و از يك تعداد محدود اعمالي كه آن اعمال شاهد اعتقادات هستند . مثل نماز، روزه ،خمس ، حج . از انجام اين اعمال سوال مي كنند و ديگر اينكه مي پرسند كسب و درآمد تو از چه راهي بوده است حلال يا حرام ؟جواني و عمر خودت را در چه راهي مصرف كرده اي ؟ حالا چرا از اين اعمال مي پرسند؟ چون اين اعمال اصلي ترين اعمالي است كه شاهد بر صدق اعتقادات است . اگر

ص: 688

من بگويم كه من خدا را قبول دارم و اعتقادات را دارم ، بعد مي گويند نشانه ي تو كه نماز است كجاست ؟ تو كه مي گويي امام و پيامبر را قبول دارم چرا سهم امام را غصب كردي ؟ خمس ندادي ؟ چرا درآمد خودت را از هر راهي درآوردي ؟ چرا عمرت را به بطالت گذراندي و در راه معصيت خدا گذراندي ؟ پس از جزئيات نمي پرسد. اين سوالات مثل سوالات امتحاني پرسيده نمي شود كه وقتي براي آن بگذارند . ملائك خيلي راحت آنها را از فرد در مي آورند . داريم كه اگر سوال را سربلند جواب داد نتيجه اش اين مي شود كه عالم برزخ گشايش پيدا مي كند و دري از بهشت به او باز مي كنند . يعني از آن باغ ، يك باغچه اي به او مي دهند ، يك جلوه اي از بهشت قيامتي به او مي دهند كه در اين مدت راحت باشد. اما كسي كه از اين سوالات رد شد نتيجه اش اين مي شود كه يك دري از جهنم را براي او باز مي كنند . بايد تكليف فرد از همان قدم اول روشن بشود ،پس سوال قبر از همان ابتداي ورو به برزخ است . ما سرگرداني نداريم .

سوال – آيا همه انسانها سوال قبر را دارند ؟

پاسخ – مي گويند كه كسي وصيت كرده بود كه وقتي من مردم من را با يك كفن كهنه بپوشانيد كه وقتي نكير و منكر آمدند گمان كنند كه من مرده ي قديمي هستم و قبلا از من سوال كرده اند

ص: 689

. سوال قبر را از همه مي پرسند منتها از همه ي كساني كه در دنيا يك موضع اعتقادي يا ضد اعتقادي داشته اند . هر كسي كه در دنيا آنقدر آگاهي و فهم داشته كه براي خودش موضعي انتخاب بكند .حالا يا اين موضع درست ديني و اعتقادي است كه ما به آن مومن مي گوييم يا يك موضع ضددين است كه ما به آن كافر مي گوييم . از اين دو دسته سوال قبر مي شود . داريم كه سوال نمي شود مگر از كساني كه در طريق ثبيت دين يا در طريق تثبيت كفر بوده اند . اما دو دسته هستند كه سوال قبر ندارد . يك دسته كساني كه شان شان بالاتر از اين است كه از آنها سوال بپرسند ، مثل انبياء و امامان . بي معنا است كه از پيامبر بپرسند كه پيامبر تو كيست . آنها امتحان شان را در دنيا پس داده اند . پيامبر خودش دين و كتاب را آورده است .همچنين از شهدا هم سوال نمي شود . پيامبر فرمود : شهيد در قبر مورد سوال قرار نمي گيرد . پرسيدند كه چرا از مومنين سوال مي كنند ولي از شهدا سوال نمي كنند. پيامبر فرمود: همين كه او به زير تيغ شمشير بخاطر خدا رفت ، آن بالاترين امتحان براي شهيد است . عزيزي است كه دو چشم و دو دستش را براي خدا داده است. ايشان مي گفتند كه من زمان جنگ آرپيچي زن بودم . يكي از دوستان ما كه مجروح هم بود نزديك تانگ شد تا موشك بزند ولي موشك به

ص: 690

تانك اصابت نكرد . تانك از روي بدن او رد شد و من گوشت هاي بدن او را مي ديدم كه به اطراف پرت مي شد. من خودم را به بالين او رساندم . وقتي آخرين نفس هايش را مي كشيد مي گفت كه خدايا از من راضي شدي ؟ كسي كه اين جوري جانش را داده است و عملا اعتقادش را نشان داده ديگر احتياجي به سوال ندارد . يك دسته ي ديگر شان شان پايين تر از اين است كه از آنها سوال بشود . مثلا كساني كه درفرهنگ ديني ما مستضعف فرهنگي و فكري شمرده شده اند . يا در دنيا به حد رشد فكر نرسيده اند كه ايمان داشته باشند يا نداشته باشند مثل بچه ها يا ديوانگان كه تكليفي ندارند . كه اينها نه جزو مومن و نه جزو كافر به حساب مي آيند . يا كساني كه انسانهاي بالغي هستند كه حجت بر آنها تمام نشده است . كساني كه دين حق به آنها عرضه نشده است چه بسا اگر دين حق به آنها عرضه بشود آنها هيچ انكاري ندارند . اين جور افراد نه مومن هستند نه كافر . فردي كه اطلاعات در اختيار او قرار نگرفته است . يك وقت اطلاعات هست و ما بايد تحقيق بكنيم و اگر اين كار رانكنيم ما مقصر هستيم ولي يك موقع اصلا به فرد صدايي نرسيده است و مقصر نيست . ممكن است كه پيرو ديني بوده است و احتمال نمي داده كه اسلام دين حقي است كه برود سوال بكند. اين جور افراد كه دست رسي به حق نداشته

ص: 691

اند و حجت بر آنها تمام نشده است ، مستضعف نام دارند . رحمت خدا وسيع تر از اين است كه كساني كه حجت بر آنها تمام نشده عذاب بكند . به تعبير قرآن امر آنها به خداواگذار شده است . و خدا خودش مي داند كه با آنها چه رفتاري بكند. چيزي كه از آيه بر مي آيد اين است كه آنها مورد عفو خدا واقع مي شوند . در آيه ي متسضعفين مي فرمايد كه اميد است كه عفو خدا شامل حال آنها بشود. پس اين دو دسته سوال قبر ندارند .

سوال – سوره مريم آيات 39 تا 51 را توضيح بدهيد .

پاسخ – در اين آيه ي سي و نه خدا از روز حسرت نام مي برد ، روزي كه كار به پايان رسيده است . يك عده اي در غفلت هستند و به ايمان نمي رسند . آن روز حسرت بالايي است . يكي از اسامي روز قيامت يوم الحسرة است . پيامبر فرمود : به ازاي هر روز زندگي انسان بيست و چها رتا مخزن براي انسان در روز قيامت باز مي شود . وقتي در يك جعبه را باز مي كنند براي شخص مومن آنچنان نور و سروري و هديه اي است كه بقدري خوشحال مي شود كه اگر اين سرور و خوشخالي را در اهل جهنم توزيع بكنند مقداري از عذاب شان كاسته مي شود . وقتي يكي از اين خزانه ها را باز مي كنند بقدري وحشت و ظلمت وغم در آن است و آن ساعتي است كه در آن معصيت كرده است كه شخص

ص: 692

دچار عذاب مي شود كه اگر اين عذاب و ناراحتي را در بين اهل بهشت توزيع بكنند از خوشحالي آنها كم مي شود. يك خزانه را براي فرد باز مي كنند كه خالي است و فرد بقدري حسرت مي خورد كه اين حسرت براي فردي قاب درك نيست . اين يعني ساعتي كه فرد در دنيا از دست داده و نتوانسته كار مفيدي انجام بدهد . لذا اين ساعتها را غنيمت بشماريد .

سوال – با اينكه ما سوالات روز برزخ را مي دانيم چرا نمي توانيم آنها را پاسخ بدهيم و پاسخ دادن به آنها سخت است ؟

پاسخ – به ظاهر اين سوالات ساده است و پاسخ آن هم ساده است . چون ما اين سوالات را با سوالات دنيايي مقايسه مي كنيم . دردنيا وقتي از ما امتحان مي گيرند يا مسابقه اي هست از محفوظات ذهني ما مي پرسند . اگر كسي از قبل مطالبي را حفظ كرده مي تواند اينها را جواب بدهد . ما فكر مي كنيم كه سوالاتي كه در برزخ مي پرسند مثل سوال دنيايي است كه در محفوظات ما هست و جواب آن ساده است . در حاليكه ما نبايد سوال كردن دنيايي را با سوال كردن برزخي مقايسه بكنيم . سوالات برزخي از محفوظات ذهني نيست بلكه از باورهاي قلبي است يعني وقتي ملائكه سوال مي كنند عقايد و باورها را واكاوي مي كنند . بخاطر همين اينجا كار سخت مي شود. در اينجا لازم نيست كه ذهن كار بكند قلب بايد باورهايشا را رو بياورد . قلب بايدباورهاي محكمي داشته باشد كه وقتي سوال

ص: 693

كردند بتواند قلبا اعتقاد خودش را به آنها برساند و آنها مي فهمند كه تو به رب اعتقاد داري يا خير . فيض كاشاني مي گويد كه افرادي هستند كه قرن ها اسم پيامبر را فراموش مي كنند و يادشان نمي آيد . اين نشان مي دهد كه عقايد و باور به پيامبر در قلب شان نفوذ نكرده است . سوالات قبر را از بدن ظاهري و گوشتي نمي پرسند . سوالات را از باطن مي پرسند و در باطن دروغ نيست . در اين دنيا مي توان به ظاهر دروغ گفت ولي در برزخ ظاهر كنار رفته و دروغ معنا ندارد . مي پرسند كه در دنيا رب تو و معبود تو چه كسي بوده است ؟ كسي كه در دنيا معبودش مال و ثروتش بوده است ، مي گويد شيطان است . آنها خودشان درمي يابند و احتياج به گفتن نيست . اين عقيده و باطن مخفي نيست و رو است . اما كسي كه در دنيا معبود و هدفش خدا بوده است و باورش در دنيا اين بوده است ، وقتي از او مي پرسند امام تو كه بود ، چون در دنيا از علي و آل او تبعيت كرده است نام امامش را مي گويد ولي كسي كه دردنيا هر كاري خواسته كرده و از امام تبعيت نكرده است ، وقتي از او مي پرسند كه امام تو كه بوده است مي گويد : نفس من بوده است . چيزي كه به درد برزخ مي خورد عقايد و باورهاي قلبي است . قلب بايد خدا را بعنوان معبود باور كرده باشد

ص: 694

، امام را بعنوان يك جلودار قبول كرده باشد . در بعضي از روايات از اين دو فرشته بعنوان كسي كه خالص را از ناخالص جدا مي كند نام برده شده است يعني وقتي آنها واكاوي مي كنند قلب خالص از ناخالص را جدا مي كنند. اينها بسته به باورهايي دارد كه در دنيا براي خودمان تثبيت كرده ايم و واقعا در قلب مان نفوذ كرده است . كساني كه اين اعتقادات در قلب شان نفوذ كرده است و با نماز و روزه اعتقادات را تثبيت كرده اند ، آنها آنجا كاملا جوابگو هستند .

سوال – آيا مي شود كاري كرد كه ما پاسخ اين سوالات را براحتي بدهيم ؟

پاسخ – امام سجاد (ع) هر جمعه در مسجد النبي در مدينه موعظه مي كرد . در كتاب بحار جلد ششم داريم كه مي فرمايد : بعد از اين كه از خدا و پيامبر سوال مي كنند ، به هوش باش و به خودت فكر كن ، قبل از اينكه از تو سوال كنند دراين دنيا آماده باش . آمادگي اين امتحان به اين صورت نيست كه محفوظات ذهني مان را زياد كنيم يا كتاب بخوانيم كه جواب بدهيم بلكه بايد اعتقادات و باورهاي مان را در اين دنيا تقويت كنيم . وقتي بحران هاي زندگي به سراغ من مي آيد بحران هاي مالي ، سياسي ، جنسي و خانوادگي ، دست از اعتقادم برندارم و با كوچكترين مشكل با خدا قهر نكنم و نمازم را ترك نكنم . با بالا و پايين شدن مد دست از حجابم برندارم . با يك تغيير در

ص: 695

زندگي تمام عقايدم را دور نريزم . وقتي درا ينجا در باورهايم ثابت قدم هست در آنجا با غرش ملائكه ( در روايت داريم كه صداي اين دو ملك مثل غرش رعد است ) شخص نمي ترسد . زيرا در بحران هاي زندگي اعتقادش را نگه داشته است. حالا چطور باورهاي مان را تقويت كنيم كه بتوانيم پاسخ سوالات قبر را درست بدهيم . جواب سوالات ما باورهاست . قرآن مي فرمايد : اگر مي خواهي باورهايت قوي بشود بايد طبق باورهايت عمل بكني . من اگر طبق اعتقاداتم عمل بكنم در زندگي كسب و كار و ... اينها باورهاي من را تقويت مي كند. موقع نماز وقتي كارم را رها مي كنم و به سراغ نماز مي آيم ، اين باعث مي شود كه اعتقادات من محكم بشود . وقتي دلم مي خواهد هر جوري كاسبي بكنم ولي دلم را كنار مي گذارم و آنچيزي را كه خدا مي خواهد رفتار مي كنم اين باعث مي شود كه اعتقادات من قوي بشود . هر عملي برخلاف اعتقادات مثل موريانه اي است كه از درون اعتقادات ما را پوك مي كند . هر معصيت بند ارتباط با خدا را قطع مي كند . پس آن چيزي كه اعتقادات را تثبيت مي كند عمل بر طبق بندگي و دستورات الهي است . كسي كه در اين دنيا سعي اش را كرده است اگر در آن دنيا كم بياورد ائمه دست او را مي گيرند . روايتي از امام صادق (ع ) داريم كه در قبر از پنج چيز مي پرسند : از نماز ، روزه ،

ص: 696

حج ، زكات و ولايت . ولايت اهل بيت كناري مي ايستد و مي گويد هر جا شما كم آورديد من آنرا تكميل مي كنم . هر نقصي كه بر شما وارد شد من آنرا تمام مي كنم . مرحوم آيت الله حائري عاشق امام رضا (ع) بود . گاهي ايشان براي رفتن به مشهد بليط اتوبوس گيرش نمي آمد و اين پيرمرد روي پيت حلبي مي نشستند و به مشهد مي رفتند . مدتي هم كه در مشهد بود در حرم مي ماند . در طول عمرش هفتاد بار به مشهد رفته بود. در آخرين بار كه ايشان به مشهد رفته بودند مي گفتند كه امام رضا (ع) فرموده كه تو ديگر نيا ، نوبت ماست . ايشان مي گفت كه من فهميدم كه اين آخرين باري است كه به زيارت مي روم . مرحوم آيت الله مرعشي نجفي با آيت الله حائري با هم قراري گذاشته بودند كه هر كدام كه از دنيا بروند به يكديگر خبري بدهند . آيتالله حائري زودتر ازدنيا رفتند . آيت الله نجفي در حالتي ايشان را ديد و ايشان گفتند كه وقتي من از دنيا رفتم دو ملك براي سوال قبر آمدند كه من خيلي ترسيدم كه در عمرم اينقدر نترسيده بودم . يك دفعه يك صداي دلنوازي از پشت گفت كه نترس . با نزديك ترين شدن اين صدا ، اين دو ملك رفتند . وقتي چهره را ديدم پرسيدم شما چه كسي هستيد ؟ گفت : يك بار از آن هفتاد بار به ملاقات تو آمدم ، شصت و نه بار ديگر به ملاقات تو

ص: 697

مي آيم . اين كمكي ها براي كسي است كه اعمالي انجام داده و يك جايي كم آورده است .

سوال - يك تحفه اي در طليعه ي ماه مبارك رمضان به ما بدهيد تا قدر لحطات خودمان را بدانيم .

پاسخ – شما اين ماه مبارك رمضان را يك بستر مناسبي براي تقويت باورها قرار بدهيد . يكي از اين چيزهايي كه باورها را تقويت مي كند درك سحر است . خدا در سحر گنجي گذاشته است . در قرآن خدا مي فرمايد كه كسي نمي داند كه در اين سحر من چه چيزي برايشان مخفي كرده ام . امام حسن عسگري (ع) فرمود : راه رسيدن به خدا يك راه بي نهايت است كه يك مركبي مي خواهد كه بهترين مركب شب و سحر است . از شب استفاده كنيد . بخاطر همين براي پيامبر درك سحر و شب زنده داري واجب بود . وقتي حضرت علي (ع) مي خواست آخرين اذان صبحش را بگويد به فجر نگاهي كرد كه فجر يك شب چشم او را خفته نديده بود و او هميشه بيدار بود . ما مي توانيم سه ركعت نماز شب را در اين سحرهاي ماه رمضان بخوانيم .

90-05-02

2/5/90

سوال- چكار كنيم كه در روز قيامت برهنه محشور نشويم ؟

پاسخ – مسئله ي عريان بودن در قيامت و نه در برزخ در روايات بسيار زيادي مطرح شده است . در روايتي داريم كه يكي از همسران پيامبر همين سوال را از پيامبر اكرم (ص) پرسيد . پيغمبر (ص) فرمود: آنجا هر كسي به فكر خود است و وحشت بسياري وجود

ص: 698

دارد . اين مسئله آنقدر افراد را از يكديگر باز مي دارد كه مانند نظام دنيا چشم چراني و نگاه وجود ندارد . اما نكته ي مهمتر اين است كه در روايات داريم كه شيعيان و مومنين خالص كه ولايت اهل بيت (ع) را دارند مستور هستند . در روايتي از پيامبر اكرم (ص) است كه فرمود: شيعيان علي (ع) كساني هستند كه با لباس هاي سفيد در قيامت از قبر ها برانگيخته مي شوند . اين لباس هاي سفيد يا همان كفن ها است ويا اينكه به قدري نور آنها را فرا گرفته كه بدن آنها قابل ديدن نيست . درروايت ديگري از امام صادق (ع) داريم كه شيعيان ما از قبور برانگيخته مي شوند در حالي كه بدن آنها مستور و پوشيده هستند . بنابراين بايد ولايت خود نسبت به اهل بيت (ع) را تقويت كنيم و جزو همين شيعياني باشيم كه مستور هستند .

سوال – شب اول قبر چيست ؟ در شب اول قبر چه اتفاقي مي افتد كه همه ازآن وحشت دارند ؟ آيا اصولاً در آن زمان شب و روز مفهومي دارد يا خير؟

پاسخ – هر مسلمان معتقدي مي داند كه در آينده ي دور يا نزديك با چنين شبي روبرو خواهد بود . ما در روايات داريم كه كلمه ي قبر همان عالم برزخ است . اين قبري كه حفره اي است در قبرستان و بدن مادي را در داخل آن قرار مي دهند . ديگر با اين بدن دنيايي كاري ندارند و نظام دنيا برچيده مي شود . يك نظام كامل تري بعنوان عالم برزخ افتتاح

ص: 699

مي شود . و با اين بدن تا قيامت كاري نيست . بنابراين اگر گفته مي شود فشار قبر ، سوال اول قبر، وحشت قبر و تعبيراتي از اين قبيل ، مراد برزخ است . از همان زمان مرگ كه فرد از عالم دنيا مفارقت مي كند و روح از بدن جدا مي شود شخص وارد برزخ مي شود . از امام صادق (ع) سوال كردند كه برزخ چيست فرمود: برزخ همان قبر است ، از هنگام مرگ تا قيامت . اين فاصله ي زماني از زمان مرگ تا قيامت ، زندگي برزخي است . آن ساعات اوليه اي كه روح از بدن مفارقت كرده و جدا مي شود ، ساعات عجيبي است . و حتي روزهاي اوليه كه روح انسان از بدن جدا شده و فرد مي ميرد روزهاي عجيبي است . از اين جهت كه در عين حالي كه شخص از دنيا رفته هنوز به اين خاطر كه انس با آن عالم و موجودات برزخي نگرفته و سالها با اين بدن و نظام دنيوي انس گرفته ، آنچنان تحير و سردرگمي و ابهامي دارد كه درست نمي تواند دريابد كه كيست . يعني هنوز فكر مي كند همان بدن خاكي است كه در داخل حفره مي گذارند . با اينكه از آن بدن جدا شده اما به اين خاطر كه درست خود را نيافته گمان مي كند كه همان بدن است . بايد زمان بگذرد تا كم كم با عالم برزخ انس پيدا كرده و از اين عالم دنيا دور شده و بداند كه ديگر جدا شده است . در دين و توصيه

ص: 700

هاي ديني ما اكيداً گفته شده كه مراعات حالات اوليه ي ميت را بكنيد . كه او خود را بيابد و در درك آن حالات و رفع سردرگمي و گيجي او را كمك بدهيد . توصيه هاي ديني چقدر زيبا شما را پيش برده تا آن ميت بتواند خود را بيابد و درك كند كه كجا است . در قدم اول گفته شده كه هنگام غسل آب داغ بر روي فرد نريخته و ادب بدن را حفظ كنيد. در روايت داريم كه با او مدارا كرده و مهربان باشيد. چون شخص ميت در آن جا حضور داشته و گمان مي كند كه همان بدن است . چه بسا زماني كه مي خواهند او را چپ و راست كنند اذيت مي شود . او مانند تنه ي درخت نيست كه هركاري خواستند بكنند و آب داغ بر روي او بريزند . در روايتي از پيامبر اكرم (ص) است كه خدا غضب مي كند بر كسي كه با مومن ضعيفي مدارا نمي كند . اين ميت الان مومن ضعيف است و دست او از همه جا كوتاه بوده و كاري از او بر نمي آيد بنابراين بايد مراعات او را كرد . درقدم بعدي گفته شده وقتي او را تشييع مي كنيد و به سمت قبر مي بريد، آهسته آهسته ببريد . با شتاب نبرده و ناگهان او را وارد قبر نكنيد . چون او هنوز خود را نيافته و خيلي سخت است كه بدن او وارد حفره شود . امام صادق(ع) در روايتي فرمود كه ميت را در چند قدمي قبر بر روي زمين بگذاريد ،

ص: 701

چند لحظه صبر كنيد . بعد بلند كنيد و يك مقدار جلوتر ببريد ، براي بار دوم بر روي زمين بگذاريد . باز يك مقدار جلوتر ببريد و براي بار سوم همين كاررا تكرار كنيد . در آخر در كنار قبر بر روي زمين بگذاريد ، چون قبر وحشت هاي زيادي دارد . بگذاريد آمادگي پيدا كند . براي بار چهارم او را بلند كنيد و بدن را وارد قبر كنيد . چقدر خوب است افرادي كه اين آداب را مي دانند و مي خواهند اين كارها را بكنند در موقع دفن زيارت عاشورا بخوانند . يا صداي قرآن و ذكر و صلوات بلند شود . ما نمي دانيم ارتباط آن چيست ولي فقط مي دانيم كه ذكر به ميت كمك مي كند كه زودتر خود را بيابد. در قدم سوم گفته شده كه وقتي او را داخل قبر مي گذاريد تلقين همراه با تكان دادن بكنيد . يعني شخصي كه وارد قبر مي شود ميت را تكان داده و به او تفهيم كند كه كجا است . به او بگويد توجه داشته باش ، حواس خود را جمع كن و نترس . وقتي كه دو ملك مي آيند و از تو سوال مي كنند به آنها اين جواب ها را بده . چون ميت گيج است فوق العاده اين مسائل به درد او مي خورد . در قدم چهارم گفته شده كه وقتي روي قبر را پوشاندند ، نزديكان ميت كه او در زمان حيات با آنها انس داشته و صداي آنها براي او آشنا است در كنار او بمانند . يك بار ديگر

ص: 702

از روي قبر و در قسمت بالاي سر او را تلقين كنند . حضرت زهرا(س) در وصيت خود به اميرالمومنين (ع) فرمودند كه بعد از مرگ من بالاي سر من بنشين . بدرستي كه اين ساعتي است كه ميت نياز دارد كه افراد زنده يك انسي با او داشته باشند . يك دفعه نرفته و او را تنها نگذارند . متأسفانه گاهي اوقات در اين زمان برخي از افراد به زور بستگان ميت را از سر قبر دور مي كنند . درست است كه امكان دارد برخي از بستگان خيلي بي تابي كنند ولي اين بي تابي كردن ها در آن زمان بايد به گونه اي باشد كه بيشتر به درد فرد متوفي بخورد . يعني انسان فقط نخواهد كه غم خود را تخليه كند . چند نفر از آشنايان او بمانند و اين تلقينات را انجام دهند . اين كارها قدم به قدم باعث مي شود كه فرد متوفي انس بگيرد . او فريادهايي دارد كه ما نمي شنويم . مرحوم آيت الله انصاري همداني رضوان اله كه استاد شهيد دستغيب بودند مي گفتند يك بار در همدان در حال تشييع شخصي بودند كه من او را با بدن برزخي بالاي جنازه ديدم . البته كسي او را نمي ديد . مي ديدم كه او را به سمت تاريكي عميق و مبهمي مي برند . مي خواست فرياد بزند كه خدايا من را نجات بده اما زبان او به سمت كلمه ي خدا نمي چرخيد . من او را مي شناختم كه فرد بسيار ستمگر و از حكام آن زمان بود . زبان او

ص: 703

به خدا و كمك از خدا خواستن نمي چرخيد . او به مردم التماس مي كرد كه من را نبريد . واقعاً يك حالاتي است كه ما نمي شنويم . بنابراين حالات اوليه ، حالات تحير و ترس است . شب اول قبر همان شبي است كه فرد را دفن كرده اند . عالم برزخ بر خلاف قيامت شب و روز دارد . در قيامت خورشيد و ماه و شب و روز برچيده مي شود . اما در برزخ هنوز شب و روز وجود دارد . در قرآن در رابطه با فرعونيان داريم كه آنها صبح و شام بر آتش عرضه مي شوند . امام صادق (ع) فرمود: اين آيه مربوط به برزخ است كه صبح و شام گفته است ، چون قيامت روز و شب ندارد . در برزخ چون اولين شبي است كه فرد با يك عالم ناشناخته و موجودات ناشناخته برخورد مي كند و شب بودن نيز مزيد بر علت است . آيا كسي مي تواند به سادگي يك شب را در قبرستان بخوابد ؟ معمولاً افراد از اين كار وحشت دارند . حالا اين فرد از يك طرف در عالم نامأنوس و ناشناخته و با ديدن چهره هاي عجيب و غريب از طرف ديگر كه برخي از چهره هاي برزخي بسيار وحشتناك هستند وتنهايي و دلتنگي از كساني كه با آنها مأنوس بوده از طرف سوم، در يك تحير و ترس و اضطراب شديدي فرو مي رود. لذا پيامبراكرم(ص) فرمود: شديدترين ساعات بر ميت شب اول قبر است . اين همان شب اولي است كه او را دفن مي كنند. اما

ص: 704

چون تحيري دارد كه هنوز خود را نيافته و نمي خواهد در آن قبر زندگي كند ترس دارد . البته تعلق روح به بدن تعلق تدبيري نيست به آن معنا كه بدن را مديريت كرده و بتواند حركت كند . اما انسي كه از قبل بوده برقرار است . لذا كساني كه به زيارت قبر متوفي مي آيند، ميت متوجه مي شود و با آنها انس دارد .

سوال – چكار مي توان كرد كه از اين ترس و وحشت كاسته شود ؟

پاسخ – در همين روايتي كه پيامبر(ص) فرمود: سخت ترين ساعات شب اول قبر است . فرمود بر اموات خود رحم كنيد اولاً با صدقه دادن در آن هنگام و بعد اگر نتوانستيد دو ركعت نماز هديه كنيد . اين دوركعت نماز به غير از آن دو ركعت نماز ليلة الدفن است . دو ركعت نماز به كيفيت نماز صبح است كه آن را هديه مي كنيم . پيامبر(ص) در روايتي فرمود: اين دو ركعت نماز كه شما كوچك مي شماريد، نمي دانيد براي او چكار مي كند . و البته نماز ليلة الدفن كه بايد خوانده شود . و از همه مهمتر در اين دنيا انس با خداوند داشته باشيد . يا انيس من لا انيس له كه در تنهايي هاي ما در هميشه ي زندگي و پس از مرگ ، خدا است .

سوال – لطفاً درخصوص آيات 62 تا 74 سوره ي كهف توضيح بفرماييد.

پاسخ – در اين صفحه و صفحه ي بعدا داستان حضرت موسي و خضر كه يكي از داستان هاي بسيار زيبا و پر رمز

ص: 705

و راز قرآني است بيان شده . مرحوم علامه طباطبايي در الميزان فرمودند كه سوره ي كهف براي بيان سه داستان آمده است . يكي داستان موسي و خضر ، يكي داستان اصحاب كهف و سوم داستان ذوالقرنين است كه آنقدر اهميت داشته كه يك سوره براي آن آمده است . اين داستان حضرت موسي و خضر يك داستان به هم پيوسته است كه اگر قرار باشد كل نكات آن بيان شود بايد كل داستان مطرح شود . در آيه ي شصت و پنج و شصت و شش آداب استادي و شاگردي و آداب تعلم و تعليم بيان شده است . آيه ي شصت و پنج ويژگي هاي استاد را بيان مي كند . اينكه استاد كسي است كه بايد عبد باشد . مهمترين خصلت حضرت خضر كه موسي را براي شاگردي او فرستادند تا چيزهايي را به موسي بياموزد عبد بودن او بود . به خاطر همين خصلت او است كه خداوند فرمود: ما رحمت هم به او داده بوديم و علم هم به او داده بوديم . عبوديت درس اصلي است كه بايد محور همه ي درس هاي استاد باشد . حضرت موسي وقتي كه درخواست كرد اجازه مي دهيد يك مدت من از شما استفاده كنم ؟ تعبير حضرت موسي اين است كه اجازه مي دهيد من از علم شما در مسير رشد استفاده كنم ؟ يعني تعلم و يادگيري بايد در مسير رشد باشد . اگر غير از اين باشد تعلم ارزشي ندارد .

كلاً در ارتباط با زندگي برزخي دست ما كوتاه است و تا زماني كه ما به آنجا

ص: 706

نرويم نمي توانيم آن را درك كنيم . مرحوم حاج آقا بزرگ تهراني نقل مي كنند كه استاد ايشان آيت اله سيد احمد كربلايي كه از عرفا بود زماني كه از دنيا رفت در يك حالتي ايشان را ديد ( ظاهراً در حالت خواب بوده است ) دست ايشان را گرفت و گفت ازآن طرف چه خبر داريد؟ او با يك حالتي دست خود را كشيد و گفت بايد اينجا بيايي تا ببيني چه خبر است . شبيه همين مطلب را نيز مرحوم آيت الله گلپايگاني كه از مراجع بزرگ تقليد و همزمان با آيت الله بروجردي بود نقل مي كنند . ايشان مرحوم ميرزاي نائيني را در حالتي ديد و از ايشان پرسيد از عالم برزخ چه خبر؟ مرحوم نائيني فرمودند : يك چيزي مي گوييم ، يك چيزي مي شنويد و يك چيزي مي شنويم . بايد آن را ببينيد . اين واقعيت مسئله است. اما آن چيزي كه از اهل بيت به ما رسيده و ما به غير از اين سند ديگري نداريم اين است كه بعد از مرگ زندگي برزخي به اين شكل شروع مي شود كه روح كه تا به حال با اين بدن سنگين ، خاكي و گوشتي و استخواني كار مي كرد ، زندگي خود را با يك بدن سبك آغاز مي كند . بدن سبك همان بدن برزخي است كه به آن بدن مثالي هم مي گويند. چون شكل و مثل اين بدن است . از امام صادق (ع) پرسيدند كه بعد از مرگ چطور زندگي مي كنيم ؟ حضرت در يك روايتي فرمودند : در يك

ص: 707

بدن هايي مثل بدن هاي دنيايي . بهترين مثال شبيه همان چيزي است كه در خواب مي بينيم. در خواب بدن گوشتي زير لحاف است و هيچ تحركي ندارد ، اما آن بدن را مي بينيم كه كاملاً فعال است ، حركت مي كند ، مي فهمد ، مي خورد ، مي آشامد ، درد مي كشد و لذت مي برد . البته بدني كه با آن در برزخ هستيم اين بدن كه ما در خواب مي بينيم نيست . هزاران بار متكامل تر از اين بدن است چون بدن در خواب هنوز متعلق به عالم دنيا است . اما بدن برزخي ، ما از عالم دنيا بيرون رفته ايم و به عالم كامل تري رسيده ايم . در روايت ديگري امام صادق(ع) فرمود كه وقتي بعد از مرگ ما وارد عالم برخ مي شويم در يك شكل و قالبي مانند همين قالب دنيا هستيم . پس شكل و صورت دارد اما جرم و سنگيني ندارد . بدن برزخي مي خورد ، مي آشامد ، لذت مي برد و درك و فهم دارد . لذت و عذاب او يا درك و فهم او به مراتب قوي تر از درك و فهم و لذت و عذاب هايي است كه در عالم دنيا مي برد چون كامل تر بوده و حجاب هايي دنيايي برداشته شده است . شخصي از امام صادق (ع) پرسيد كه بعد از مرگ ارواح كجا مي روند ؟ امام صادق (ع) فرمود : ارواح مومنين در يك اتاق هايي مربوط به بهشت برزخي از غذاهاي آنجا مي خورند . از نوشيدني هاي آنجا

ص: 708

مي آشامند . البته خوردن و آشاميدن در بهشت مانند دنيا فقط تأمين غريزه نيست، آنجا قرب مي آورد . در اين دنيا بدن ما نياز دارد و يك تأمين غريزه است . حيوانات نيز مي خورند و مي آشامند . اما در آن جا خوردن براي شخص قرب به همراه مي آورد . بعد حضرت فرمودند : مومنين در برزخ يكديگر را مي بينند ، مي شناسند و با يكديگر انس داشته و مراوده دارند . شخصي كه از دنيا مي رود اگر بهشتي باشد به دور او جمع مي شوند . از او سوال كرده و راجع به فاميل مي پرسند . البته نظام زندگي برزخي اجتماعي نيست و نظام فردي است . زندگي ما در عالم دنيا اجتماعي است . در جامعه همه به يكديگر احتياج داريم. ما به مشاغل مختلف احتياج داريم و به تنهايي نمي توانيم نيازهاي خود را برآورده كنيم . احتياج به نانوا، قصاب ، پزشك و .. داريم . اما آنجا ديگر اينگونه نيست . آنجا زندگي هر نفر فردي است . يعني هر كسي در گرو اخلاقيات ، عقايد و اعمال خود است . زندگي اجتماعي به اين معنا كه به يكديگر وابسته بوده و به هم كمك كنيم وجود ندارد . اما مي تواند به صورت جمعي بوده و در كنار هم جمع شويم و يكديگر را ببينيم . يعني خانواده ها مي توانند يكديگر را ببينند . جزو لذت هاي بهشت برزخي اين است كه افراد يكديگر را ديده و با هم انس بگيرند . اين يك لذتي است كه شامل حال مومن مي

ص: 709

شود . از طرف ديگر شخصي كه دچار جهنم و عذاب برزخي مي شود هم خوردن و آشاميدن دارد اما اين خوردن و آشاميدن براي او عذاب است . درزندگي برزخي تكامل و رشد وجود دارد . اما تكامل برزخي ، تكامل عملي نيست . يعني آنگونه نيست كه ما آنجا بتوانيم اعمال انجام دهيم يعني خيرات كرده ، نماز بخوانيم و بتوانيم كارهاي خود را جبران كنيم . يعني دار عمل و مزرعه همين دنيا است . اما تكامل معرفتي و علمي است . يعني مرحله به مرحله حجاب ها كنار رفته و اسراري براي فرد كشف مي شود . افرادي كه اهل بهشت هستند با ديدن و فهميدن لذت آنها بيشتر مي شود . افرادي كه اهل عذاب هستند ، حسرت و عذاب آنها بيشتر مي شود . در روايتي از امام موسي ابن جعفر(ع) در جلد دوم اصول كافي است كه حضرت به يكي از افرادي كه در كنار ايشان نشسته بودند فرمودند كه دوست داريد در دنيا عمر شما طولاني شود ؟ آن شخص گفت بله. حضرت فرمود به چه دليل؟ گفت خيلي سوره ي قل هو الله احد را دوست دارم و دوست دارم كه اين سوره را زياد بخوانم . امام چند لحظه سكوت كردند و بعد فرمودند: شخصي از مومنين كه از دنيا برود اگر دردنيا قرآن را نياموخته باشد ( البته به شرطي كه براي آموختن كوتاهي نكرده باشد) در عالم قبر به او تعليم مي دهند . بنابراين تعليم و رشد علمي درآنجا وجود دارد . بعد حضرت فرمود : به اين خاطر كه درجه ي

ص: 710

او را بالا ببرند . چون درجات بهشت به اندازه ي آياتي است كه خوانده ايد و بر جان شما نشسته است ، به شما مي گويند بخوانيد و بالا برويد . لذا در آن دنيا به او تعليم مي دهند . دررواياتي است كه بچه ها ي كوچكي كه هنوز بالغ نشده و از دنيا مي روند و يا حتي سقط شده و از دنيا رفته اند در يك روايت است كه حضرت ابراهيم (ع) آنها را در عالم برزخ تربيت كرده و از جهت معرفتي آنها را رشد مي دهد . پيامبر فرمود: من در معراج ديدم كه بچه هاي زيادي به دور او نشسته بودند. در روايت ديگري است كه امام صادق (ع) فرمود: اطفال شيعيان ما كه از دنيا مي روند حضرت زهرا (س) تربيت مي كند. اينها همه تكامل هاي برزخي است . به همين خاطر است كه شما در دعاها صلوات براي اهل بيت فرستاده و ترفيع درجه براي آنها مي خواهيد . در تشهد نماز شما مي گوييد كه خدايا درجه ي پيامبر را بالا ببر. دعا براي ترفيع درجه نشان مي دهد كه درجات هنوز وجود دارد .

سوال – در بهشت برزخي اين رشد و تكامل مي تواند وجود داشته باشد ، آيا در جهنم برزخي نيز ممكن است رشد و تكاملي بوجود بيايد كه فرد ديگر بعد از برزخ وارد جهنم نشود؟

پاسخ – كساني كه حداقل هاي شرايط ورود به بهشت را دارند يعني اصل ايمان را دارند اما در دنيا گناهان زيادي مرتكب شده اند . كساني كه اصل ايمان ، اعتقاد به

ص: 711

پيامبر و ولايت اهل بيت را دارند يعني عقائد را دارند ولي عمل نداشته يا معصيت زياد دارند، بايد در مراحلي پاك شده و كفاره ي اعمال بدي را كه انجام داده اند ببينند . اين پاك شدن يا در فشار هنگام مرگ است ، يا شب اول قبر است و يا در مراحل برزخ است . لذا درروايتي داريم كه عذاب هاي برزخ براي مومنين كفاره ي گناهان است تا پاك شده و به بهشت بروند . اما براي كافران و كساني كه اعتقادات نداشته و با حضرت حق عناد دارند . يعني مستضعف فكري نبوده اند كه حق به آنها نرسيده ، رسيده اما قبول نكرده اند . اين افراد در جهنم برزخي هستند و تكامل آنها به سمت غضب خدا است . يعني مرحله به مرحله دركات آنها بالا رفته و بيشتر به باتلاق فرو مي روند . هرچه قدر حجاب ها بيشتر برداشته شود حسرت و پشيماني آنها بيشتر مي شود . خيلي از افراد مي پرسند برزخ كجا است ؟ فكر مي كنند برزخ در آسمان ها است . يعني يك گمان عوامانه اي در اذهان شكل مي گيرد كه گويي برزخ در آسمان ها و كهكشان ها است . به هيچ وجه اينگونه نيست . تمام آسمان ها و كهكشان ها كه با ملياردها سال نوري با ما فاصله داشته باشند هنوز در عالم دنيا هستند . فاصله ي عالم برزخ با ما فاصله ي مكاني نيست . فاصله ي زماني هم نيست كه چند ميليون سال ديگر به آن برسيم . فاصله ي رتبي است . مثلاً اگر

ص: 712

الان يك حيواني دريك مكان و يك زمان كنار ما باشد، ما چيزهايي مي فهميم كه او نمي فهمد . چون رتبه ي ما متفاوت است . پس الان رتبه ي ما پايين تر از برزخ است كه نمي توانيم بشنويم و درك كنيم . همين الان اينجا برزخ است . يعني در باطن اين عالم برزخ وجود دارد اما نبايد به سراغ بعد زماني و مكاني برويم. و اگر بخواهيم باطن را بفهميم اينگونه است كه ما موقع خواب ظاهر را از دست داده و به سراغ باطن مي رويم .

90-04-19

90/4/19

از باغ مي برند چراغانيت كنند تا كاج جشن هاي زمستانيت كنند ، پوشانده اند صبح تو را ابرهاي تار تنها به اين بهانه كه باراني ات كنند ، اي گل گمان نكن به شب جشن مي روي شايد به خاك مرده اي ارزانيت كنند ، يوسف به اين رها شدن از چاه دل مبند اين بار مي برند كه زنداني ات كنند ، يك نقطه بيش بين فرق رحيم و رجيم نيست از نقطه اي بترس كه شيطاني ات كنند ، آب طلب نكرده هميشه مراد نيست گاهي بهانه اي است كه قرباني ات كنند

سوال – گفتيد كه بر بالين فرد محتضر دعاي عديله خوانده شود . دعاي عديله حاوي چه مضاميني است ؟

پاسخ – اين دعا توصيه شده كه وقتي فرد در صحت و سلامتي است خوانده بشود و فرد يك دوره با خلوص اعتقاداتش را مرور بكند و اين دعا را بعنوان امانت به خدا بسپارد كه در هنگام سختي پروردگار آنرا به او برگرداند .

ص: 713

همچنين خواند اين دعا را بر بالين محتضر سفارش شده است كه بخوانيد بخصوص اگر شخص محتضر هم بتواند آنرا بخواند و دنبال بكند . اين دعا در مفاتيح قبل از دعاي جوشن كبير است . كلمه ي عديله به معني عدول از حق به باطل است. براي اينكه چنين اتفاقي رخ ندهد اين دعا خوانده مي شود . يعني اين دعا مانع ازعدول به سمت باطل بشود . اين دعا با شهادت به وحدانيت خدا آغاز مي شود . خود خدا به وحدانيت خودش شهادت مي دهد و خدا شهادت مي دهد كه معبودي جز خودش نيست و صاحبان خرد و علم و كساني كه با معرفت هستند . دين مقبول نزد خدا اسلام است . اقرار مي كنيم به اينكه خدايا من بنده اي هستم كه در مقابل الطاف بيكران تو مقصر هستم و كوتاهي كرده ام . من هم به وحدانيت خدا شهادت مي دهم همانطور كه ملائكه شهادت دادند . خدايي كه داراي كرم واحسان است . صفات خدا را مي شماريم تا آخر . خدايي كه رحمتش بر غضبش پيشي گرفته است . مگر ما كاري بكنيم كه غضب خدا را به دنبال داشته باشيم . خدا در ابتدا با غضب شروع نمي كند . صفت اصلي خدا رحمت است و غضب خدا به تبع اعمال صورت مي گيرد كه آن هم براي تاديب است نه براي انتقامجويي . هركسي كه طالب خدا باشد او را از دست نمي دهد و اين طور نيست كه نتواند به آن برسد . خدايي كه موانع تكليف را برطرف كرد و راه را

ص: 714

براي همه مساوي قرار داد و راه را آسان كرد تا همه تكاليف الهي را انجام بدهند و راه ترك حرام را آسان كرد و گمان نكنيم كه اين راه سخت است و نمي شود. تكليفي كه خدا خواسته حتما شدني است . تكليفي را خدا نفرستاد مگر اينكه قبلا طاقت و توانش را در انسان ايجاد كرده است. چيزي كه انسان طاقت و توانش را ندارد خدا از او نمي خواهد . بعد در اين دعا به بعثت انبياء اشاره مي كند . انبياء و اولياءالهي را فرستاد تا عدل الهي را محقق بكنند و نعمت هاي خدا را براي بندگان اظهار بكنند . ما را از امت پيامبر قرار داد از بهترين امت و جانشينان پيامبر . ايمان به پيامبر اكرم و قرآن داريم كه بر او نازل شده است . ايمان به وصي او كه در روز غدير پيامبر او را نصب كرد داريم . پيامبر اشاره كرد كه اين علي وصي و جانشين من است . بعد يكي يكي ائمه را اسم مي برد تا امام زمان كه ما انتظارش را مي كشيم . با بودن او دنيا برقرار است به بركت او هست كه آسمان و زمين روزي مي خورند.بواسطه ي او هست كه زمين را پر از عدل و داد خواهد كرد پس از اينكه زمين از طلم و جور پر شده باشد . كلام شان بر من حجت است و تبعيت از آنها بر من واجب است . دوست آنها لازم و حتمي است . پيروي از آنها نجات بخش است و مخالفت با آنها هلاك كننده است

ص: 715

. سوال قبر حق است برانگيخته شدن از قبور حق است .بعد يك دوره اعتقادات مرور مي شود . مردم توجه كنند كه همه ي دعاها و از جمله اين دعا را با توجه بخوانند . ما نبايد فقط اين دعا را قرائت بكنيم بلكه بايد به مضامين آن توجه بكنيم . من اين اعتقاداتم را به وديعه گذاشته ام و تو بهترين امانتدار هستي . خودت به ما امر كردي كه امانت را برگردانيم . در هنگام مرگ اين اعتقادات را به من برگردان . مرحوم حائري مي گفتند كه در كنار آيت الله حجت كه از مراجع تقليد در زمان آيت الله بروجردي بودند دوبار دعاي عديله را خوانديم . ايشانبا اينكه به بالشتي تكيه داده بود با خلوص نيتي اين كلمات را مي گفت و وقتي به كلمه ي علي مي رسيديم ، اين اعتقاداتش را مرور مي كرد . بعد كه اين دعا تمام شد و آنرا به خدا وديعه سپرد ، چون ايشان بيمار بود مقداري آب با تربت خوردند و گفت كه آخرين توشه ي من تربت اباعبدالله است .

سوال – در مورد قبر و وحشت آن توضيحاتي بدهيد .

پاسخ – مسئله ي قبر و ورود به قبر براي هر كسي ترسناك است . بعد از قبض روح و توفي شخص كه شخص ميت شد ، اولين عالم آخرتي قبر است . پيامبر فرمود : اگر كسي از اين منزل بتواند خلاص بشود و نجات پيدا كند مراحل بعدي راحتتر است . اما اگر نتوانست از اين منزل خلاص بشود معلوم نيست كه مراحل بعدي راحتتر باشد

ص: 716

. اگر در دنيا پرونده اش به نوعي بوده كه آمادگي هايي كسب كرده و در اين منزل او راحت است و مشكلي برايش پيش نيامده دليلي ندارد كه در مراحل بعدي مشكل خاصي برايش پيش بيايد. در عالم قبر اين منزل به منرل بايد طي بشود و زمانش در مورد افراد مختلف فرق مي كند . بعضي ها هستند كه در دنيا بقدري براي خودشان آمادگي كسب كرده اند و بقدري تعلقات شان را رها كرده اند كه اين افراد منازل را به سرعت طي مي كنند. به تعبيري اين منازل را در دنيا طي كرده اند . پيامبر فرمودند : قبل از اينكه شما را ببرند خودتان برويد. ائمه و اولياء الهي كه در مراحلي را از كمال روح طي كرده اند ( عالم قبر طي كمالات روح است ) بعد از مرگ در كلاسي هستند كه تا آنجا رفته بودند . اين افراد كلاس هاي ابتدايي را گذرانده اند . پس گذراندن راهها متفاوت است . يكي اينها را در دنيا رد كرده است يا يك كسي ديرتر اينها را رد مي كند . اين منزل كه اولين منزل آخرت است مرحله ي سختي است . در تشييه جنازه اي امام كاظم (ع) حضور داشتند . وقتي شخص را در قبر گذاشتند امام دركنار قبر نشست و فرمود : دنيايي كه آخرش با يك كفن ساده ، يك قبر كوچك و دست خالي ختم مي شود شايسته است كه انسان از اول به آن دل نبندد . آخرتي كه اولش از اينجا شروع مي شود را بايد جدي گرفت . امام سجاد

ص: 717

(ع) در دعاي ابوحمزه اشك مي ريزد و مي گويد كه من گريه براي مرگ خودم ، براي تاريكي قبر و تنگي قبر گريه مي كنم . ترسي كه اين اولياء الهي با آن پاكي وصفا داشتند يك ترس مقدسي بود كه همه بايد آن ترس را داشته باشند . اين ترس از روي معرفت و ايمان است . از روي اين است كه آنها متوجه هستند كه دارند كجا مي روند . با اينكه اينها تمام اعمال شان كار صالح و خير بود اما تكيه به اعمال نداشتند و تكيه شان به خداوند بود . آنها خجل بودند از اينكه اعمالشان را اسم ببرند .چگونه سر زخجالت برآورم بر دوست كه خدمتي بسزا بر نيامد ازدستم . بعضي مواقع ما با دو تا عمل كوچك از خدا طلبكار مي شويم و گله مي كنيم و چرا هاي زيادي داريم . در حاليكه بيشتر مشكل آنها هم تقصير خودمان است. گاهي آنها مشكل اجتماعي است ولي ما آنرا به خدا نسبت مي دهيم . مرحوم مجلسي در جلد شش بحار اين روايت را آورده است . حضرت علي (ع) با گريه بر پيامبر وارد شدند و فرمود كه مادرم از دنيا رفت . پيامبر گفت كه او مثل مادر من بود و گاهي اگر بچه هايش گرسنه مي ماندند من را سير مي كرد. پيامبر گاهي او را مادر صدا مي زد . پيامبر به او لباسي دارد كه آنرا كفن بكنند و در تشييع پيامبر پاي برهنه و آهسته آهسته تشييع مي كردند . پيامبر نماز اين بانو را خواند و هفتاد مرتبه تكبير

ص: 718

گفت . وقتي مي خواستند او را در قبر بگذارند پيامبر ابتدا خودش در قبر خوابيد و بعد او را در قبر گذاشتند و پيامبر تلقين را فرمودند . وقتي مردم داشتند پراكنده مي شدند پيامبر فرمود : اَبنُك اَبنُك نه جعفر و نه عقيل ، علي بن ابيطالب . علت اين كارها را از پيامبر پرسيدند . پيامبر فرمودند كه يك روزي من از احوال آخرت مي گفتم و از قيامت مي گفتم كه همه عريان محشور مي شوند . يك دفعه فاطمه لرزيد و گفت : واي از خجلت آن روز . من لباس خودم را تن او كردم تا روز قيامت پوشيده محشور بشود . اينكه من آهسته آهسته تشييع مي كردم بخاطر ازدحام فرشته ها بود كه آهسته آهسته تشييع مي كردند و اينكه هفتادمرتبه در نماز تكبير گفتم بخاطر اين بود كه هفتاد صف از ملائكه بسته شده بود . اينكه در قبر خوابيدم بخاطر اين بود كه روزي براي او از عالم قبر مي گفتم ، ديدم فاطمه ترسيد و گفت : واي از ضعيفي من اين فشار را چطوري تحمل بكنم ؟ گفتم : مادرم من در قبر تو مي خوابم و از خدا مي خواهم كه اين قبر بر تو فشاري نياورد و اينكه آن فرياد را زدم به اين جهت بود كه دو تا ملك براي سوال پيش او آمدند . روايت داريم كه به محض ورود به عالم قبر دو ملك مي آيند . بعد از اينكه انسان مُرد روح جدا مي شود و روح به بدن برزخي تعلق مي گيرد . در لحظات اول

ص: 719

و بخصوص در شب اول قبر هنوز خودش را نيافته و با عالم برزخ اُنس نگرفته و هنوز درست متوجه اين نظام نشده است . سالها در اين بدن و در اين دنيا بوده است و در تحير است . بخاطر همين مي گويند كه سه تا تلقين به مرده بكنيد زيرا متحير است . و خودش را هنوز بدني مي بيند كه در قبر خاكي مي برند . فشار قبر و سوال قبر براي اين قبر دو متر در يك متر نيست . عالم قبر اسم ديگر برزخ است منتها شخص در اوايل هنوز متحير است . پيامبر فرمودكه وقتي دو ملك از او سوال كردند كه پروردگار و پيامبرت كيست ؟ ا گفت : خدا و محمد . وقتي سوال كردند كه ولي و امام تو كيست ؟ اين خانم خجالت كشيد كه بگويد : فرزندم . دسته گلي مثل علي در اين دامن پرورانده شده است ولي خجالت مي كشد كه بگويد من كاري كرده ام . من به او گفتم كه بگو : فرزندم علي بن ابيطالب نه جعفر نه عقيل . وقتي او اين را گفت ، خدا براي او رحمتي فرستاد كه او با چشم روشني در آن عالم زندگي مي كند. اولياء همه مي ترسيدند . حضرت زهرا در وصيتش به اميرالمومنين مي فرمود : بعد از اينكه من را در قبر گذاشتي نرو ، بنشين و قرآن بخوان . ميت احتياج به خواند قرآن دارد . در آداب دفن داريم كه وقتي شخص متوفا را دفن كردند و مردم داشتند پراكنده مي شدند چند نفر از نزديكان

ص: 720

متوفا در آنجا بمانند . اين توصيه ي اكيد است . مدتي بمانند و تلقين بخوانند . امام صادق (ع) فرمود : يكي از نزديكان ميت دستش را روي خاك بگذارد و با صداي بلند تلقين بخوانند . وقتي اين تلقين را گفتند ، آن دو ملك به همديگر مي گويند كه برويم حجت را به او تلقين كردند . آمده كه بعد از دفن بر سر قبر بنشينند و قرآن بخصوص سوره ي ياسين ، ملك ، حمد و يازده مرتبه قل هوالله ، حمد و هفت مرتبه انا انزلنا را بخوانند ، دعا بكنند و براي ميت طلب رحمت بكنند . در روايت داريم كه اگر چهل نفر كنار قبر و جنازه بيايند و طلب مغفرت براي ميت بكنند خداوند مي گويد كه من شهادت شما را پذيرفتم و او را مي بخشم .

سوال – سوره اسرا آيات 50 تا 58 را توضيح بدهيد .

پاسخ – آيه پنجاه و سه مي گويد كه يكي از ترفندهايي كه شيطان براي فريب انسان دارد تفرقه و فتنه انگيزي است . بيشتر فتنه گري ها با يكسري حرف هاي جزئي شروع مي شود . بين زن و شوهر ، برادر و خواهر ، دو تا دوست با يك طعنه و نيش اختلافي پيش مي آيد و شايد منظوري هم نداشته است . قرآن به ما درس مي دهد كه اين حربه را از دست شيطان بگيريد . مي فرمايد : اي پيامبر به بندگان من بگو بهترين نوع حرف زدن را با هم داشته باشند هم محتوا و هم شكل حرف زدن خوب باشد.

ص: 721

زيرا شيطان در كمين است كه تفرقه بيندازد . او دشمن آشكار شما است . مواظب باشيد كه حربه به دست او ندهيد .

سوال – چكار مي شود كرد كه از اين وحشت قبر كاسته بشود ؟

پاسخ – كساني كه مومن هستند و مي دانند فردي مثل فاطمه زهرا (س) و امام سجاد (ع) از اين مسئله اشك و ترس داشتند ، ما هم بايد از آنها ياد بگيريم ، ما كه پاك تر از آنها نيستيم . اين يكي از فريب هاي شيطان است كه مي گوييم خدا مهربانتر از آن است كه ما را عذاب بكند و باعث وحشت ما بشود . آنها با اينكه رحمت خدا را مي ديدند از مرگ هم خوف هم داشتند . ما نبايد اين را مفري براي خودمان قرار بدهيم كه هركاري دلمان خواست بكنيم . خدا بي ديني و لاابالي گري را نمي بخشد . ما نمي توانيم كلاه شرعي سرخودمان بگذاريم . خدا فردي را مي بخشد كه تمام سعي و تلاش خودش را دارد مي كند و يك جا كم آورده است . اما كسي كه سعي نمي كند و دستورات الهي را انجام نمي دهد خيلي جذب رحمت الهي نمي كند . مواظب باشيم كه گرفتار اين ترفند شيطان نشويم . عمده وحشت عالم قبر بخاطر اين است كه ما با عالم غيب نامانوس هستيم . ما با عالم آخرت و برزخ و ملائكه خيلي انس نداريم آنها براي ما نامانوس و وحشتناك هستند . از طرف ديگر تعلق زياد ما به اين دنيا باعث وحشت ما مي شود. اولين كاري

ص: 722

كه بايد بكنيم اين است كه انس خودمان را با خدا زياد بكنيم . وقتي انس با خدا كه معدن همه ي رحمتهاست و همه چيز در دست اوست ، ديگر در هيچ جا وحشتي به شما دست نمي دهد و شما ديگر تنهايي نداري . ديگر از تنهايي و غربت نمي ترسي زيرا هيچ جا تنها نيستي . بزرگي تنهايي نشسته بود و با خدا صحبت مي كرد فردي وارد شد وگفت كه ديدم شما تنها هستي و پيش شما بنشينم . بزرگ گفت كه من تنها نيستم . من الان با خدا مشغول بودم و شما بزم ما را بهم زدي . كسي كه با خدا مانوس است وقتي در تنهايي قرار مي گيريد لذت مي برد . امام كاظم (ع) وقتي در سخت ترين سياه چال ها زندانها قرار مي گرفت مي گفت : خدايا شكرت ، دنبال جاي خلوتي مي گشتم كه با تو انس بگيرم . پس انس خودمان را با خدا زياد كنيم . وقتي انس با خدا زياد بشود در امور خدايي هم با ملائك مانوس مي شويم . دومين مطلب كه در روايت به آن تكيه شده است صدقه و نماز وحشت يا ليلة الدفن است . شب اول قبر يعني ورودي ميت به عالم برزخ است كه هنوز وحشت بر او هست و مدتي كه بگذرد كار سبك تر مي شود. شب اول خيلي سخت است . پيامبر فرمود : سخت ترين ساعات بر اولاد آدم شب اول قبر است . با صدقه دادن به اموات تان رحم كنيد و اگر نتوانستيد دو ركعت نماز بخوانيد

ص: 723

كه همان نماز ليلة الدفن است . پس اگر مومني از دنيا رفت اولين كار براي او صدقه است . اين از نماز مهمتر است . به نيت ميت صدقه به فقير داده بشود تا خدا رحمتش را بر او نازل بكند . اين نماز بدين صورت است كه در ركعت اول بعد از حمد آيت الكرسي و در ركعت دوم بعد از حمد يازده ده مرتبه اناانزلنا دارد كه وقتي نماز تمام شد صلوات مي فرستيم و مي گوييم كه ثواب اين نماز را به فلاني بفرست . پيامبر فرمود كه اگر اين نماز را بخوانيد قبر او تا قيامت وسعت پيدا مي كند. منظور عالم برزخ است . خود شخصي كه نماز را خوانده به تعداد مخلوقات عالم ثواب مي برد زيرا بزرگترين خدمت را كرده است . استاد محدث نوري در كتاب دارالسلام از قول استادش ملا فتح علي سلطان آبادي كه از عرفا در نجف بود نقل مي كرد كه من عادتي داشتم كه وقتي مسلماني از دنيا مي رفت بعداز نماز عشا دو ركعت نماز ليلة الدفن براي او مي خواندم . يك كسي به من گفت كه من يك از اقوامي كه از دنيا رفت بود را در خواب ديدم . او به من گفت كه خدا رحمت كند پدر اين عالم بزرگوار را زيرا با دو ركعت نماز من آزاد شدم . سومين چيزي كه براي رفع وحشت موثر است خواندن قرآن است . خواندن سوره ي ياسين قبل از خواب موثر است . خواند سوره ياسين بر سر قبر كسي كه از دنيا رفته است بسيار موثر

ص: 724

است . چهارمين چيز صلوات فرستادن است . گاهي فرستادن يك صلوات قبرستاني را نوراني مي كند. ما نمي دانيم كه يك صلوات چيست . با يك صلوات ميت از سختي رهايي پيدا مي كند . كار ديگري كه در روايات تاكيد شده ركوع را كامل انجام دادن است . ما نمي دانيم چه ارتباطي بين دفع وحشت و انجام دادن كامل ركوع است . بعضي ها ركوع را مثل نوك زدن انجام مي دهد اين ركوع ناتمام است . يكي ديگر از تفضلات الهي اين است كه اگر كسي از ظهر پنجشنبه تا جمعه از دنيا برود عذاب قبر از او برداشته مي شود . ديگري محبت اهل بيت است . پيامبر فرمود : محبت من و اهل بيت درهفت جاي وحشتناك كه اولين آن مرگ قبر و ... است نجات بخش است .

سوال – بعضي ها وقتي فوت مي كنند در قبر قرار نمي گيرند مثلا در دريا غرق مي شوند يا دفن نمي شوند . آيا اينها هم شب اول قبر دارند ؟

پاسخ – بله . امام صادق (ع) فرمود كه اسم ديگر برزخ قبر است . قبر دو تا معنا دارد . يكي همين گودالي است كه در قبرستان است و جايگاه بدن گوشتي ما است . بعد از مرگ تا قيامت ديگر با اين بدن كاري نيست . يك بدن ديگري به ما داده مي شود كه روح به آن بدن تعلق مي گيرد بنام بدن برزخي كه مثل اين بدن است ولي سنگيني ندارد شبيه بدني است كه ما در خواب مي بينيم . البته هزاران بار

ص: 725

كامل تر از اين بدن ما است . عالم برزخ روح با بدن مثالي استك ه مثل اين بدن است .اگر كسي در دريا دنيا رفته است يا مثل هنديها كه مرده را مي سوزانند و بر باد مي دهند ، قبر خاكي ندارد. ما به اين قبر كاري نداريم .سوال و فشار قبر براي برزخ است . در عالم برزخ اين اتفاقات رخ مي دهد . قرآن در مورد قوم نوح مي فرمايد : بخاطر گناهانشان در دريا غرق شدند و وارد آتش شدند .

90-04-12

12/4/90

در آن نفس كه بميرم در آرزوي تو باشم بدان اميد دهم جان كه خاك كوي تو باشم، بوقت صبح قيامت كه سر زخاك برآرم به گفتگوي تو خيزم به جستجوي تو باشم، به مجمعي كه درآيند شاهدان دو عالم نظر به سوي تو دارم غلام روي تو باشم ، حديث روضه نگويم گل بهشت نبويم جمال حور نجويم دوان به سوي تو باشم ، مي بهشت ننوشم ز دست ساقي رضوان مرا به باده چه حاجت كه مست روي تو باشم .

سوال – اگر مرگ ناگهاني بسراغ ما بيايد و ما نتوانيم آداب قبل از آن را اجرا كنيم چه اتفاقي مي افتد ؟

پاسخ - الان بسياري از مرگ هايي كه اتفاق مي افتد مرگ هايي نيست كه افرادي در كنار محتضر نشسته باشند و او را رو به قبله كنند و آدابي را دركنار او انجام دهند . متأسفانه اينگونه مرگ ها كم شده و مرگ هاي ناگهاني زياد شده است . تصادفات ، حوادث غير مترقبه ، سكته هايي كه در اين

ص: 726

زمان خيلي زياد شده و يا حتي برخي از مريضي هايي كه باعث شده افراد بر روي تخت هاي بيمارستان باشند و بستگان آنها در كنارشان نباشند كه در اين صورت امكان اجراي آن آداب وجود ندارد . البته تقاضايي كه از پرسنل محترم بيمارستان ها اعم از پزشكان و پرستاراني كه زحمت مي كشند داريم اين است كه علاوه بر وظيفه ي شغلي خود ، وظيفه ي ايماني و ديني را نيز در نظر بگيرند . اگر مريضي در حالتي است كه آنها تشخيص مي دهند علائم مرگ در او مشخص شده حتي الامكان آن آداب واجب را كه رو به قبله كردن است انجام دهند . چقدر خوب است كه يك پرستار كه در لحظه ي آخر در كنار مريضي است كه همراهي ندارد تلقين شهادتين كرده ، اسم ائمه را گفته و يا يك سوره ي قرآن بالاي سر او بخواند . شبيه اين سوال را از پيغمبر اكرم كردند ، پيامبر اكرم (ص) در جمع تعدادي از اصحاب بود كه فرمود به شخصي كه در شرف موت است شهادتين را تلقين كنيد و اگر كسي آخرين كلام زبان او لااله الا الله باشد داخل بهشت مي شود . يك شخصي گفت در زمان سكرات موت ما آنقدر گيج و متحير هستيم كه حواس ما نيست اين كلمات را بگوييم و اين حرف ها را بزنيم . همان موقع جبرائيل نازل شد و به پيامبر اكرم (ص) فرمود الان كه در صحت و سلامتي هستيد ، زبان شما باز و حواس شما جمع است كلمه ي لا اله الا الله را بگوييد

ص: 727

اگر مي خواهيد اين كلمه در قلب شما باقي بماند . چون زبان صرف كه در قلب نباشد خيلي هنر و ارزشي ندارد . مهم اين است كه در قلب باشد ، اگر كسي توانست بگويد كه چه بهتر اما اگر فرصت نكرد عمده اعتقادات قلبي است . بنابراين به تعبير سعدي كنونت كه چشم است اشكي ببار زبان در دهان است عذري بيار، كنون بايدت عذر تقصير گفت نه چون نفس ناطق زگفتن بخفت. علامه محمد تقي جعفري شاگرد يكي از عرفاي نجف به نام شيخ مرتضي طالقاني بودند كه مرحوم آيت اله بهجت نيز مدتي شاگرد ايشان بودند . علامه جعفري مي گويد دو روز مانده بود به محرم طبق عادت هرروز براي گرفتن درس به خدمت ايشان رسيدم. وقتي وارد شدم ايشان گفتند براي چه آمده اي . گفتم براي گرفتن درس آمده ام . ايشان گفت درس تمام شد . آقاي جعفري مي گويد من گمان كردم ايشان روزها را اشتباه كرده و فكر مي كند ايام تعطيلي محرم شروع شده است . گفتم هنوز دو روز به محرم مانده و درس برقرار است . او گفتن نه درس ديگر تمام شد . اين تعبير را كردند كه خر طالقان رفته و فقط پالان او مانده ، روح رفته و فقط جسم مانده است. بعد از آن نيز يك لااله الا الله گفت و اشك ريخت . فهميدم كه در حال خبر دادن از چيزي است يعني خبر از مرگ مي دهد و اينكه تمام شدن درس را به طور كلي مي گويد . گفتم آقا حالا آن درس تمام شد

ص: 728

اگر مي شود يك درس ديگري به ما بدهيد . اين شعر را خواند : تا زدستت مي رسد شو كارگر چون فوتي از كار، خواهي زد به سر. ما مي بينيم در كلمات و دعاهاي معصومين به استعداد موت يعني آمادگي براي مرگ اينقدر اشاره شده است. امام سجاد(ع) يك دعاي بسيار زيبايي دارد ، تقاضاي من اين است كه افراد اين دعاي زيبا را كه كوتاه هم است ضبط كرده و حفظ كنند و در سجده ها و يا قنوت هاي خود بخوانند . دعا اين است : خدايا من از تو مي خواهم تعلق و چسبندگي من به دنيا را كم كني ، به آن سراي ابديت رو كنم و توجه من بيشتر به عالم ابدي باشد . خدايا آماده شوم براي مرگ قبل از فرا رسيدن آن . ما همه آشنا هستيم كه در معارف، توبه و جبران خطاها واجب فوري است . در مباحث و اعتقادات كلامي ما آمده و همه هم اين نظر را دارند و از قرآن مجيد نيز استفاده مي شود كه توبه واجب فوري است . به اين خاطر اگردر توبه و جبران خطا ها تأخير كنيم معلوم نيست كه فرصتي براي انسان باقي بماند . من اگر بگويم بعداً جبران مي كنم ممكن است بعداً وجود نداشته باشد . الان ماه شعبان است و سه عمل است كه در اين ماه خيلي به آن توصيه شده است . اول صدقه ، دوم صلوات مخصوصاً آن صلوات معروفي كه مومنين هنگام ظهر بعد از نماز ظهر مي خوانند و سوم استغفار است . درست است كه

ص: 729

هفتاد مرتبه استغفراله و اتوب عليه در اين ماه توصيه شده است ولي توبه و استغفار زماني كامل است كه آن خطاهايي را كه مي توانم ، جبران كنم و تأخير نيندازم . مرحوم شيخ مرتضي زاهد پنجاه يا شصت سال پيش در همين تهران زندگي مي كرد . پيرمردهايي هستند كه از ايشان خاطراتي دارند و من با برخي از آنها برخورد داشته ام . اين مرحوم نقل مي كند كه يك بار بعد از نماز مغرب و عشا كه مسئله مي گفتم يك مسئله را اشتباه گفتم . وقتي به منزل رفتم متوجه شدم كه اشتباه گفته ام. همان شب راه افتاده و به در خانه ي مسجدي هايي كه دور و بر منزل ايشان بودند و آنها را مي شناختند رفتند وبه آنها گفتند كه آن مسئله را اشتباه گفته اند. به در چند خانه كه رفتند يك نفر به او گفت حاج آقا چه عجله اي است حالا فردا شب ما مي آمديم آنجا شما آن را تصحيح مي كرديد . گفت شما عجله نداريد شايد حضرت عزرائيل (ع) عجله داشته باشد وفرصت به فردا نرسد كه من آن را تصحيح كنم . اين چقدر ارزشمند است و چقدر زندگي را شاد مي كند . اينكه رزمندگان در جبهه ها اينقدر نشاط داشتند و شوخ و راحت بودند به اين علت است كه با مرگ مشكلي نداشتند . درست است كه مرگ آنها نيز ناگهاني بود و در يك لحظه خمپاره يا گلوله اي مي آمد اما آن ناگهاني به گونه اي بود كه آمادگي قبلي داشتند . اين آمادگي با

ص: 730

اين چند چيز ايجاد مي شود : اول توبه و جبران خطاها . يعني مطمئن نباشيم كه فردايي است ، شايد نباشد . اگر حق الله ، نماز و روزه و حجي به گردن من است نبايد بي خيال آن باشم . معنا ندارد كه يك مومن بي خيال حقوقي كه از خداوند متعال ضايع كرده باشد . البته من نمي گويم كه فرد همه ي كارهاي خود را كنار بگذارد و بايستد فقط نماز بخواند و روزه بگيرد . اگر نماز يا روزه ي قضايي به گردن فرد است روزي يك نماز قضا بخواند . همين مقدار كه نشان دهد بي تفاوت نيست كافي است . نبايد با واجبات و حرام هاي خدا شوخي كنيم . از اميرالمومنين (ع) سوال كردند كه آمادگي براي مرگ چيست ؟ ايشان فرمودند : فرائض و واجبات خود را انجام بده و اگر يك زماني فوت شده قضاي آن را بجا بياور . حرام ها را ترك كرده و تا آنجا كه مي توانيد به صفات اخلاقي خوب مزين شويد. بعد ايشان فرمودند : اگر اينچنين شد ديگر براي فرد فرقي ندارد كه چه زماني مرگ فرا برسد . براي چنين شخصي مرگ ناگهاني به معناي غافلگيرانه معنا ندارد . چون هميشه آماده است و غافلگير نمي شود . من اين مطلب را از آقازاده مرحوم آقاي اراكي شنيدم كه يكي از خوبان نجف كه معاصر مرحوم ميرزاي شيرازي بود يعني آقاي فاضل اردكاني يك مرتبه نماز عشاي خود را كه خواند و شام خود را كه خورد گفت نماز خوبي خوانديم ، شام خوبي خورديم و مرگ

ص: 731

خوبي هم مي كنيم و همان شب از دنيا رفت . ببينيد براي اين افراد چقدر آسان و راحت است . پس در جبران حقوق گذشته همانطور كه همه ي مومنين مي دانند حق الله و بخصوص حق الناس مهم است . حضرت امام در وصيت ها و نصيحت هاي خود به مرحوم حاج احمد آقا فرزند بزرگوار ايشان مي فرمايد: بعد از مرگ آنجا كه كار ما با خدا باشد و حساب ما با او باشد الرحم الراحمين است . ولي آنجا كه كار ما با مردم باشد ، مردم ديگر ارحم الراحمين نيستند و به سادگي نمي گذرند چون همه كم دارند تا يك چيزي از تو نگيرند تو را رها نمي كنند . در سوره ي فجر از مرصاد نام برده شده است و در روايت داريم كه مرصاد گذرگاهي است در عالم آخرت . كسي از آن عبور نمي كند اگر حقي به گردن ديگري داشته باشد و مديون كسي باشد . يعني صاحبان حق بايد راضي باشند تا از آن گردنه و گذرگاه عبوركنيم . آنجا صاحبان حق را مي آورند و مي گويند تو بايد از آنها رضايت بگيري . آنجا ديگر رضايت به يك كلمه ي حلالم كن معمولي تمام نمي شود . پيغمبر در جمعي از اصحاب فرمود مي دانيد مفلس به چه كسي مي گويند ؟ اصحاب گفتند آن كه با جيب خالي كلي بار زندگي بر دوش داشته باشد . پيامبر فرمود اين مفلس نيست و فقط بي پول است . مفلس كسي است كه در عالم آخرت او را مي آورند درحالي كه كيسه

ص: 732

ي اعمال خير او خيلي پر است اما او را به همين مرصاد مي آورند . صاحبان حق كه حقي را از آنها ضايع كرده ، آبرويي ريخته و اذيتي كرده است و مالي از آنها خورده مي آورند و بايد رضايت بگيرد . در اين حالت از كيسه ي خيرات اين فرد بر مي دارند و به ديگران مي دهند تا راضي شوند . اگر اعمال خير او تمام شد از گناهان و بار ديگران بر روي دوش اين فرد مي گذارند . پيامبر فرمود مفلس اين فرد است كه اول باري از خيرات داشت اما الان كيسه اي از گناهان بر دوش دارد . بنابراين اولين وظيفه و آمادگي قبل از مرگ اين است . اينكه اگر حقي ضايع شده به وصيت نگذاريم تا ديگران براي ما انجام دهند . ديگران گاهي در اعمال خود مانده اند . بازماندگان ، بعد از مرگ تا چند روز داغ هستند و بعد شايد فراموش كنند . بعد از آن ما مي مانيم و كوله باري از سختي ها و معطلي هاي آن طرف. دومين وظيفه اين است كه افرادي كه مي توانند و براي آنها امكان پذير است كفن تهيه كنند . از مرحوم آيت الله بهجت است كه تهيه ي كفن عمر را طولاني مي كند . روايتي در وسايل الشيعه است كه مي فرمايد: اگر كسي كفن را تهيه كند و هر از گاهي به آن نگاه كند جزو غافلين نيست و هر موقع به آن نگاه كند اجر و ثواب به او مي دهند . سومين چيزي كه خيلي به آن توصيه

ص: 733

شده بحث وصيت است . در روايات ما وصيت نشانه ي عقل شمرده شده و حقي است به گردن يك مسلمان . ما حتي در آيه ي قرآن داريم كه كساني كه نشانه هاي مرگ براي آنها ظاهر شده الزام است كه وصيت كنند به عنوان يك وصيت شايسته براي خويشان و بستگان آنها ، اين يك حقي است به گردن متقين . نكته ي اول اينكه بهترين وقت وصيت در زمان صحت و سلامتي است كه انسان علائمي از مرگ را نمي بيند . ولي آخرين وقت وصيت زماني است كه انسان علائم مرگ را مي بيند . قرآن اشاره به اين آخرين وقت كرده كه وقتي انسان اين علائم را مي بيند ديگر آخر كار است . پيامبر اكرم (ص) يك تعبيري دارد كه وصيت را زير بستر و بالين خود قرار دهيد، منظور اينكه وصيت اينقدر در دسترس باشد . اگر كسي حقي به گردن خود دارد چه حق الله و چه حق الناس واجب است كه وصيت كند . اين وصيت يا مي تواند شفاهي باشد و يا اينكه آن را بنويسد . اما اگر حق الناس و حق اللهي به گردن او نيست ، خمس و زكات ، بدهي، نماز و روزه اي به گردن ندارد و حقي از كسي ضايع نكرده ، اين وصيت براي او مستحب موكد است . تكليف است كه اگر داراي اموالي است ديگران بدانند چه بايد بكنند . البته وصيت تنها بخاطر اموال نيست و مي تواند براي توصيه هاي خيري باشد كه تجربه هاي زندگي به او آموخته است . همانطور كه اميرالمومنين

ص: 734

(ع) به فرزند خود امام حسن (ع) آن وصيت هاي بسيار ارزشمند را دارد . اما در عين حال اگر كسي اموال دارد و حقوقي به گردن او نيست مستحب موكد است كه وصيت كند . سومين مطلب اين است كه وصيت ها عادلانه باشد . گاهي اوقات برخي از افراد خيلي مقدس مي شوند و همه ي اموال خود را مي بخشند و حق فرزندان ناديده گرفته مي شود و يا به بعضي از فرزندان بيشتر مي دهند . پيامبر اكرم (ص) شنيدند كه يكي از مسلمين تمامي اموال خود را در زمان حيات خود بخشيده در حالي كه فرزندان او محتاج هستند . پيامبر (ص) فرمود: با اين فرد چه كار كرديد . گفتند در قبرستان مسلمين او را دفن كرديم . پيامبر فرمود: اگر من بودم اجازه نمي دادم او را در قبرستان مسلمين دفن كنيد . كار اين فرد مومنانه نبوده . نكته ي چهارم مقدار وصيت است . درست است كه تا وقتي شخص زنده است مالك تمامي اموال و دارايي هاي خود است اما پس از مرگ فقط در يك سوم از اموال خود اختيار دارد . يعني فقط مالك ثلث اموال است . با اينكه همه ي اموال را او تهيه كرده اما دو سوم اموال بعد از مرگ متعلق به او نيست . اگر كسي مي خواهد وصيت كند كه بعد از مرگ من اين مقدار نماز و روزه براي من بگيريد ، يا بعد از مرگ من اموال من را وقف كنيد و يا خانه را به همسر من بدهيد، اين بخشش ها و وصيت ها

ص: 735

اگربيش از مقدار ثلث باشد ارزش ندارد . مثلاً اگر كل مال صدو بيست ميليون تومان است تا چهل ميليون تومان فقط مي تواند وصيت كند اگر بيشتر شد به شرطي كه همه ي وراث اجازه دهند قابل اجرا است واگر نه فقط تا ثلث . البته آن چيزي كه ما در روايات داريم اين است كه اگر شخصي كه مي خواهد وصيت كند ، فرزندان او احتياج دارند مستحب است تا يك چهارم و يك پنجم مال را وصيت كند . آخرين نكته اين است كه حضرت اميرالمومنين (ع) فرمودند : بهترين وصيت اين است كه خود فرد وصي خود باشد . يعني آن كارهايي كه ديگران مي خواهند براي او انجام دهند خود او انجام دهد . چرا انسان براي بعد بگذارد، انسان بهتر است تا وقتي كه زنده است ببخشد و فرزنداني را كه الان احتياج دارند تأمين كند تا آنها دعا كنند . داريم كه كسي وصيت كرد بعد از مرگ انبار خرمايي را به صدقه بدهند . بعد از مرگ او اين كار را كردند. پيغمبر اكرم (ص) رسيد يك عدد خرما در آن انبار مانده بود ، فرمود اگر اين يك عدد خرما را خود او در زماني كه زنده بود انفاق مي كرد بهتر از كل انبار خرمايي است كه بعد از او به صدقه داده شد. چون اسلام به دنبال رشد فرد است و اينكه تعلق او از دنيا كنده شود . درست است كه بعد از مرگ هم صدقه فايده دارد ولي آن كار قبل از مرگ فايده ي بيشتري دارد . پسري بود كه مدام

ص: 736

به پدر خود مي گفت يك مقدار از اين اموال را در راه خدا بده . آن پدر مي گفت بعداً وصيت مي كنم . يك شبي در كوچه اي در حال گذر بودند در آن زمان برق نبود ، اين پسر فانوس را كه بايد در جلوي پدر نگاه مي داشت تا كوچه روشن شود پشت سر او نگاه داشت . پدر گفت جلو بيا نور بايد جلو باشد چرا پشت سر رفته اي؟ پسر گفت من هم همين را مي گويم ، نور بايد جلو باشد و انسان عمل رابايد جلوجلو بفرستد. برگ سبزي به گورخويش فرست كس نيارد زپس، تو پيش فرست . اين نكات: توبه و جبران خطاها و حقوق ضايع شده ، وصيت ، تهيه ي كفن و احياناً تربت اباعبداله (ع) همان مصاديق آمادگي براي مرگ است .

سوال – لطفاً درخصوص سوره ي نحل آيات 111 تا 118 توضيح بفرماييد.

پاسخ – در آيه ي 114 پروردگار عالم مي فرمايد ازآن چيزي كه خداوند به شما رزق داد و روزي شما كرد بخوريد در حالي كه دو شرط داشته باشد يكي آنكه حلال باشد و آن طهارت باطني كه مخصوص خداوند است و باعث رشد مي شود در آن چيزي كه مي خواهيد استفاده كنيد باشد و دوم اينكه طيب باشد . يعني طهارت ظاهري داشته باشد . ممكن است گاهي اوقات يك چيزي حلال باشد اما نجس باشد يعني طهارت ظاهري نداشته باشد . بنابراين هر دو شرط هم طهارت باطني داشته باشد كه ما به حلال بودن تعبير مي كنيم كه باعث رشد معنوي انسان مي

ص: 737

شود و سوخت مناسبي است كه روح را ارتقاء مي دهد . هم اينكه طيب و طاهر باشد يعني ظاهر آن نيز آلوده نباشد . بعد خداوند متعال مي فرمايد: وقتي از روزي استفاده كرديد ما اين روزي را براي چيز ديگري گذاشته ايم كه از استفاده از آن مهمتر است ، روزي ها را استفاده كردن براي اين است كه انسان به شكر برسد . اگر روزي را استفاده كند و به شكر برسد اين روزي نعمت مي شود . در روايتي از امام كاظم (ع) است كه شكر نعمت بالاتراز خود نعمت است . يعني اگر شما غذايي را مي خوريد كه نعمت است شكر آن بالاتر از آن غذا است . اگر سلامت نعمت است شكر آن بالا تر از خود سلامتي است . چون نعمت ها براي اين است كه ما را به قرب خدا برساند و نعمت ها با شكر ما را به قرب مي رساند . وگرنه اگر نعمت باشد و خدا را در آن نبينيم ، نعمت تبديل به نقمت مي شود . در روز قيامت سوال مي شود كه چرا اين نعمت را حجاب خود كرديد ؟ اين بايد نردبان قرب مي شد در حالي كه آن را نردبان سقوط خود كرديد . بنابراين در اين آيه تعبير شده كه اگر بنده و عابد هستيد با شكر، نعمت ها را استفاده كنيد .

سوال – قبض روح چيست و در آن چه اتفاقي مي افتد؟

پاسخ – بحث قبض روح همان چيزي است كه ما از آن تعبير مرگ و جان دادن مي كنيم . در قرآن

ص: 738

با اين لفظ نيامده و ما در قرآن اصلاً تعبير قبض روح نداريم . البته در روايات داريم . در قرآن يك تعبير دقيق تري داريم به نام توفي كه كلمه ي وفات نيز از همين گرفته شده است . توفي يا وفات يعني تحويل گرفتن . اينكه ما به قبض روح مي گوييم توفي و در قرآن نيز آمده است يعني فرشته ي مرگ روح را تحويل گرفته و تعلق آن را از بدن قطع مي كند . روح موجود مجرد است و بدن مادي است . مانند آبي نيست كه از كوزه بيرون بيايد بلكه تعلق و رابطه ي آن قطع مي شود . گاهي اوقات ما به غلط به مرگ فوت مي گوييم . فوت به معناي تمام شدن و از بين رفتن است . در واقع از بين نمي رود بلكه وفات مي كند . وفات يعني تحويل گرفته شد و از اين عالم به يك عالم ديگري رفت . در قرآن براي دو مورد تعبير توفي و وفات بكار گرفته شده است : يكي در رابطه با موقع خواب و خوابيدن و يكي در رابطه با مرگ . در خواب نيز ما وفات پيدا مي كنيم و مكرر در چند آيه قرآن اين مسئله را بيان كرده است . قرآن مي فرمايد: خداوند متعال آن كسي است كه هنگام مرگ جان ها را توفي كرده و تحويل مي گيرد و آن كسي كه زمان مرگ او نرسيده هنگام خواب اين توفي براي او صورت مي گيرد . يعني تشابه خواب و مرگ همين است . درست است كه در هردو

ص: 739

توفي و وفات و تحويل گرفتن روح از اين جسم به يك عالم ديگر صورت مي گيرد كه همه ي ما در خواب آن را تجربه كرده ايم . يعني به نوعي همه ي ما وفات هاي متعدد داشته ايم و تجربه كرده ايم ولي فرق آن اين است كه در مرگ تعلق روح به بدن به طور كلي قطع مي شود و ديگر مديريت بدن را روح نخواهد داشت . ولي در هنگام خواب تعلق ورابطه ي روح با بدن ضعيف مي شود . لذا ضربان قلب و نبض كاهش پيدا مي كند وحرارت بدن پايين مي آيد بنابراين شبه مرگ است . وقتي از امام باقر (ع) سوال كردند كه مرگ چيست فرمود: همان خوابي است كه شما هر شب داريد ولي دراز مدت است . يعني مرگ يك خواب طولاني است و خواب يك مرگ سبك است . لذا پيامبر اكرم (ص) هر موقع مي خوابيدند يك آداب زيبايي را انجام مي دادند . مرحوم محدث قومي نقل كرده كه پيامبر(ص) هر موقع مي خوابيدند اينگونه دعا مي كردند : خدايا به نام تو كه مي خواهم بميرم و زنده شوم و زماني كه از خواب بيدار مي شد شكر مي كرد كه خدارا شكر كه ما را بعد از مرگ زنده كرد . اين تعابير را فارسي نيز بگوييم اشكالي ندارد بلكه مهم نوع برخورد با خدا و مرگ است . كه اينقدر دم دست و جلوي چشم باشد و انسان با آن مأنوس باشد . چقدر انسان آرزو مي كند در آن لحظات آخري كه از دنيا مي رود و

ص: 740

مرگ حتمي او فرارسيده كه خدايا يك لحظه ي ديگر به من فرصت بده . اما الان خدا را شكر مي كنيم كه ما را بعد از آنكه مرده بوديم بازگرداند . در معارف و فقه ما است كه اگر فرد در حال جنابت است نخوابد و اگر خواست در اين حالت بخوابد مستحب است كه وضو بگيرد . آن چيزي كه توصيه شده اين است كه شخص جنب وضو بگيرد و يا حداقل تيمم كند و بخوابد . در روايتي از اميرالمومنين (ع) است كه شخص طاهر باشد و اگر جنب بود وضو بگيرد و يا حداقل تيمم كند به اين خاطر كه روح را در هنگام خواب عروج مي دهند و به سمت خدا مي برند . واگر مرگ شخص در آن حالت برسد ديگر او را باز نمي گردانند وگرنه او را باز مي گردانند تا زمان مرگ او . بنابراين چون يك چنين اتفاقي مي خواهد رخ دهد كه روح در محضر الهي حاضر شده و در عالم بالاتري برود گفته اند كه در حالت جنابت مكروه است .

سوال – لطفاً درخصوص قابض و حضرت عزرائيل توضيح بفرماييد.

پاسخ – متأسفانه يكي از جفاهايي كه برخي از ما در رابطه با ملك الموت و حضرت عزرائيل انجام مي دهيم ديد بدي است كه نسبت به اين بزرگوار داريم . يعني گاهي از ملك مقرب الهي يك هيولا ترسيم مي كنيم . اين خيلي بد است كه بي جهت يك تنفري از ايشان در خود ايجاد كنيم . تعداد ملائك بي شمار است اما چهار فرشته رئيس فرشتگان هستند . يكي

ص: 741

از فرشتگان حضرت جبرائيل (ع) است كه ايشان و زير دستان او مأمور در علم ، معرفت ، وحي و الهام رساندن به اهل آن و در امداد هاي غيبي هستند . برخي از ملائكه مأمور رزق هستند و روزي ها را مي رسانند كه رئيس آنها حضرت ميكائيل (ع) است . دسته ي بزرگي از ملائكه هستند كه مأمور حيات و زندگي بخشيدن هستند . زماني كه روح در جنين دميده مي شود حيات در او القاء مي شود . يا هنگامي كه در قيامت همه از قبرها برانگيخته مي شوند و دوباره زنده مي شوند كه مأمور اين كار حضرت اسرافيل است . يك دسته ي عظيمي از ملائكه مأمورين گرفتن جان و قبض روح هستند كه اينها حضرت عزرائيل (ع) و مأمورين زير دست او هستند . حضرت عزرائيل جزو روساي ملائكه و مقرب الهي است . در قرآن داريم كه اينها بندگان بزرگوار الهي هستند كه هيچ معصيت ندارند . بنابراين حضرت عزرائيل ملك ، نوراني وبسيار زيبا است . يعني خود او چون ملك است و هيچ گناهي ندارد بنابراين بسيار زيبا است . مرحوم آيت اله خوانساري كه از اولياي الهي بود ايشان مي گفت من حضرت عزرائيل (ع) را ديدم كه چقدر زيبا است و اصلاً از او نترسيدم . هفت قدم به سمت من آمد از اين حركت فهميدم كه هفت روز ديگر بيشتر زنده نيستم و همينطور نيز شد . اينكه برخي از افراد ملائك مرگ را به چهره هاي ديگر مي بينند ، در واقع در ظرف ادراك آنها يك نوع زشتي است كه در

ص: 742

اين ظرف آن ملك را زشت مي بينند . مانند اينكه شما در يك ظرفي كه آلودگي دارد آب زلال بريزيد . بنابراين خود او زشت نيست و بسيار هم زيبا است اما براي برخي از افراد اين ملائكه زشت هستند . چون زشتي باطني خود آن فرد را نشان مي دهند و مانند آينه عمل مي كنند . در روايت داريم كه حضرت ابراهيم (ع) به حضرت عزرائيل (ع) گفت اگر مي شود آن طور كه افراد فاجر را قبض روح مي كني خود را نشان بده . گفت طاقت نداري ببيني ، حضرت ابراهيم گفت چرا . گفت روي خود را برگردان و بعد نگاه كن . حضرت ابراهيم (ع) روي خود را برگرداند و بعد نگاه كرد خود او توصيف مي كند كه چهره اي بسيار زشت و متعفن بود كه از دماغ و دهان او دود و آتش بيرون مي آمد حضرت بيهوش شد. بعد كه بهوش آمد گفت يا ملك الموت اگر آن فرد فاسق و فاجر هيچ عذابي نداشته باشد بجز ديدن تو، در لحظه ي آخر براي او بس است . اگر حضرت عزرائيل (ع) با اين چهره مي تواند براي فجار نشان داده شود براي مومن به حدي زيبا نشان داده مي شود كه ديدن او با آن نورانيت و عطر عجيبي كه دارد باعث مي شود كه روح از بدن پر بكشد . شما در قرآن ببينيد وقتي حضرت يوسف را زنان مصر ديدند دست هاي خود را بريدند . يعني جمال يوسف باعث شد كه از حالت عادي بيرون بروند . وقتي جمال ملكوتي حضرت

ص: 743

عزرائيل مي آيد چنان شخص از ديدن اين بزرگوار متحير خواهد بود كه پر مي كشد . بنابراين ما بايد ديد خود را از حضرت عزرائيل عوض كنيم و با احترام از او ياد كنيم به تعبير بعضي از اهل معرفت با او دوست شويم . برخي گفته اندكه بايد با او بيشتر دوست شد چون واسطه ي انتقال ما به عالم ربوبي است .

سوال – چطور در يك لحظه حضرت عزرائيل مي تواند جان هزاران نفر را بگيرد ؟

پاسخ – حضرت عزرائيل (ع) تنها نيست و هزاران ملك به او كمك مي كنند . لذا الزامي ندارد كه خود او بر بالين هر كسي باشد . شأن ملك مقرب بالا تر از اين است كه بالاي سر همه بيايد . براي برخي افراد ضعيف تر، ملائك پايين تر را مي فرستد و براي برخي افراد قوي تر درحد اولياء الهي خود او حاضر ميشود . حتي اگر ملائك مرگ متعدد نبود و خود حضرت عزرائيل تنها هم بود باز هم مشكلي نبود . به اين خاطر كه حضرت عزرائيل مادي نيست كه بخواهد از جايي به جاي ديگر برود . ما كه در عالم ماده هستيم زماني كه در يك مكان هستيم ديگر نمي توانيم درجاي ديگر حضور داشته باشيم . ولي او كه مجرد است احاطه به تمام عالم دارد لذا امام صادق (ع) از قول حضرت عزرائيل (ع) نقل كرده كه كل عالم در دست من مانند سكه اي است در دست شما .

90-04-05

سمت خدا – 5/4/90

حجت الاسلام عالي

دل شيخ نيشابور ، دل پير هرات است دل

ص: 744

نورمحمد ، عطر صلوات است ، دل گفتم و اين دل سجاده ي مكه است تسبيح مدينه است ، مهر عتبات است ، هوهوزدن دل، عشق است و جنون است حق حق زدن او ، صوم است و صلاة است، شعر از سر من دست برداشته اما بالاي سرم باز ابر كلمات است، پايان من و دل آغاز شگفتي است مي ميرم و مرگم در قيد حيات است .

سوال – در ادبيات ديني و در ادبيات مرگ، ما به واژه اي برخورد مي كنيم به اسم سكرات . سكرات با احتضار چه فرقي دارد ؟

پاسخ – اين واژه ي سكرات موت در ادبيات ديني ما وجود دارد . سكرات جمع سكره است كه كلمه ي سكر و مستي نيز از همين كلمه مشتق مي شود . و در قرآن مفرد اين كلمه به كار برده شده است . سكرات در واقع همان حالت احتضار است اما از آن جهت به حالت دم مرگ احتضار مي گويند كه وقت حضور مرگ ، وقت حضور ملائك است . و از آن جهت به آن سكرات مي گويند كه انسان در يك تحير ، سردرگمي و گيجي قرار مي گيرد شبيه افراد مست . از يك طرف انسان حسرت اين را مي خورد كه عمر او به پايان رسيده و درست استفاده نكرده است . و اندوه اين را مي خورد كه در حال جدا شدن از دنيا و امور مورد علاقه اي است كه عمري با آنها انس گرفته است و از طرف ديگر عوالم ناشناخته اي براي او جلوه مي كند كه وحشت آور

ص: 745

است . ديدن صحنه هايي كه تا به حال نديده است او ملائك و شياطين را كه حاضر شده اند مي بيند. و همينطور عمري فرد با بدن خود انس گرفته ، آن فشاري كه باعث شود روح از بدن جدا شود يك حالت سردردگمي و گيجي و تحيري ايجاد مي كند كه به آن سكرات مي گويند . اگر يك دندان ما شديداً درد بگيرد ما سردرگم و گيج مي شويم و خيلي چيزها را فراموش مي كنيم . دندان درد با حالات دم مرگ قابل مقايسه نيست . در قرآن يك تأبير ديگري هم وجود دارد به نام قمرات الموت . قمرات به معناي شدايد و سختي هاي مرگ است . يك تعبير اميرالمومنين (ع) در خطبه ي 109 نهج البلاغه دارد كه توصيف هنگام سكرات است . اين مطلب را اززبان كسي مي شنويم كه به جزئيات اين راه آگاه بوده است . حضرت مي فرمايند : آن هنگام قابل توصيف نيست . از يك طرف سكرات موت و سختي جان دادن و از طرف ديگر غم و اندوه فرصت هايي كه فرد از دست داده است تمام وجود او را مي گيرد . درآن لحظات سخت اعضاء بدن سست مي گردد و رنگ آنها تغيير مي كند . با لحظه لحظه زياد شدن آثار مرگ در پيكر، زبان از كار مي افتد ( يعني اولين عضوي است كه از كار مي افتد ) و قدرت سخن گفتن سلب مي گردد . ولي همچنان اعضاء خانواده ي خود را با چشم نگاه مي كند و با گوش هاي خود مي شنود ،

ص: 746

عقل او نيز سالم است . فكر مي كند كه عمر خود را به چه چيزهايي گذرانده و در چه راهي روزگار خود را تباه كرده است . به ياد اموالي مي افتد كه با خون دل آنها را جمع كرده و كاري به حلال و حرام آن نداشته است . اين نشان مي دهد كه حضرت كساني را توصيف مي كند كه اهل دنيا هستند . و حالا بايد برود و جوابگوي اين اموال باشد . لذت و استفاده ي آن براي ديگران و حساب پس دادن و بدبختي آن براي او مانده است . مرگ همچنان بر اعضاء بدن او چيره مي گردد تا آنجا كه گوش او نيزمانند زبان از كار مي افتد . و فقط به خانواده ي خود نگاه مي كند و حركت زبان آنها را مي بيند ولي ديگر صدايي نمي شوند . پس از مدتي چشم او نيز از كار مي افتد و روح از بدن خارج مي شود. مرداري خواهد شد در بين خانواده ي خود به طوري كه از نشستن نزد او وحشت مي كنند و از نزديك شدن به او دوري مي نمايند . در اين حال ديگر نه گريه كننده اي او را ياري مي كند و نه كسي به او جواب مي دهد . سپس او را برداشته و بسوي آخرين منزلگاه يعني قبر مي برند و او را آنجا تنها گذاشته و به دست اعمال خود مي سپارند و از ديدار او براي هميشه چشم مي پوشند . اين آن لحظه سكرات و قمرات است كه حضرت امير(ع) توصيف كرده و لحظه

ص: 747

ي سختي است .

سوال – ما چه كاري مي توانيم بكنيم كه اين سختي ها و شدايد آسان شود ؟

پاسخ – در روايات اهل بيت (ع) هم به عواملي اشاره شده كه باعث آسان شدن مرگ ، راحت از دنيا رفتن و سختي نكشيدن فرد مي شود و هم عواملي كه باعث مي شود فرد با سلامت از دنيا برود . اين دو نكته است ، اينكه هم انسان راحت از اين عالم به عالم ديگر منتقل شده و سختي نكشد . و هم با سلامت رفته و دچار آن وسوسه هايي كه شياطين در لحظه ي آخر انسان را مي كنند و تيرهاي آخر را به سمت او پرتاب مي كنند نشود . اينجا ديگر منزل آخري است كه دست شيطان به انسان مي رسد و در نتيجه تمام تلاش خود را در اين لحظه مي كند . اهل بيت در روايات مختلفي اشاره به عوامل آسان ، راحت و با سلامت از دنيا رفتن كرده اند . اصلي ترين مورد اين است كه انسان اعتقادات سالم و درستي داشته باشد . ترديدي نيست كه اگر من ايمان به خدا و آخرت داشته باشم و سيم اتصال من به خدا وصل باشد ، زماني كه مي خواهند من را به سمت خدا منتقل كنند وحشت نمي كنم . چرا كه من را به سمت دشمن نمي برند بلكه به سمت دوست مي برند . خود اين ايمان ، انسان را در لحظه ي آخر راحت مي كند . در روايت زيبايي است كه حضرت عزرائيل (ع) بر ابراهيم خليل الله وارد شد

ص: 748

. حضرت ابراهيم (ع) وقتي او را ديد پرسيد: آيا تو الان من را دعوت مي كني كه به اختيار آن طرف بيايم، يا زمان اختيار گذشته و خواهي نخواهي بايد بروم ؟ حضرت عزرائيل (ع) گفتند نه به اختيار خود شما است كه بياييد يا نياييد . حضرت ابراهيم چيزي گفت كه حضرت عزرائيل را به فكر وادار كرد : خدا دوست و خليل من است ، آيا ديده اي كه يك دوستي مرگ را به دوست خود هديه بدهد ؟ حضرت عزرائيل درمانده شد . از خداوند متعال خطاب به حضرت عزرائيل رسيد كه به او بگو آيا ديده اي كه دوستي از ديدار دوست خود بدش بيايد . تو به طرف دوست خود مي آيي و دوست مشتاق ديدن دوست است . اگر بخواهيم اين نگاه را به مرگ داشته باشيم مستلزم اين است كه ايمان داشته باشيم . در اين صورت چقدر اين لحظه براي فرد زيبا خواهد بود . در آيه بيست و هفت سوره ي ابراهيم داريم كه خداوند مومنين و افراد با ايمان را نگاه مي دارد و در دنيا و آخرت آنها را تثبيت مي كند . ما در روايات متعدد داريم كه حضرت عزرائيل (ع) مي گويد كه من از پدر و مادر مهربان بر مومن مهربان تر هستم . خود او مومنين را به شهادتين تلقين مي كند . ملائكه ي مرگ به او خوش آمد گفته و به استقبال او مي آيند . در روايتي داريم كه دو شاخه ي گل بسيار معطر از حرم الهي براي او آورده مي شود . بوي يكي

ص: 749

از آنها به گونه اي است كه فرد خانواده و اموال خودرا فراموش مي كند تا سختي نكشد . و بوي ديگري از نسيم رحمت الهي آنچنان حالتي در او ايجاد مي كند كه سخاوتمندانه جان خود را بدهد. اينها همه براي مومن است . يك روايتي است از حضرت امام صادق (ع) كه مي فرمايد: روزي گذر سلمان در كوفه به بازار آهنگرها افتاد . يك مرتبه ديد جواني بيهوش شده و مردم اطراف او را گرفته اند . سلمان كه از آن نزديكي عبور مي كرد، يكي از آن افراد دويد و به او گفت يا اباعبدالله اين جوان مريض و بيهوش است بيا يك دعايي بالاي سر او بخوان كه بهوش بيايد . حضرت سلمان وقتي نزديك شد و به بالين جوان رسيد او چشم باز كرد . تا سلمان را ديد سر خود را بلند كرد و گفت يا ابا عبدالله اينطور نيست كه مردم گمان مي كنند من بيمار هستم . وقتي گذر من به بازار آهنگرها افتاد و ديدم كه با چكش هاي آهني به ميله هاي سرخ مي كوبيدند ياد اين آيه افتادم : نگهبانان جهنم با چكش هاي آهنين بر دوزخيان مي زنند . در اين حالت ديگر نفهميدم و از هوش رفتم . سلمان ديد اين فرد با معرفت است با او دوست شد . بعد از يك مدتي اين جوان مريض شد ، سلمان به عيادت او رفت و ديد كه موقع مرگ او است . سلمان به حضرت عزرائيل (ع) خطاب كرد كه يا ملك الموت اين جوان برادر و دوست من است لطفاً

ص: 750

مراعات او را بكن . حضرت عزرائيل فرمود: يا ابا عبدالله من مراعات اين جوان و تمام مومنين را خواهم كرد و با آنها دوست هستم . بنابراين اصلي ترين شرط براي راحت مردن ايمان است . البته اگر مي خواهيم ايمان در لحظه ي مرگ و پس از آن در مراحل ابديت حافظ ما باشد بايد در دنيا حافظ ايمان خود باشيم . ما حافظ ايمان خود باشيم تا ايمان در سختي ها حافظ ما باشد . بعضي از افراد هستند كه از ايمان و اعتقادات خود محافظت ندارند . چه بسا كه اعتقادات آنها لغزنده و سست است . در روايت داريم كه اعتقادات و ايمان بعضي از افراد عاريه اي است ، از اين دست مي گيرند و از آن دست مي دهند . مثلاً تا يك مقدار وضع مالي جابجا مي شود ، حقوق كم و زياد مي شود و فشار زندگي وارد مي شود چه بسا افراد خدا را به ظلم متهم مي كنند . اينها خطرناك است . بايد ايمان ها را تثبيت كرده و نگاه داشت . تثبيت ايمان و اعتقادات هم فقط با خواندن كتاب و يا رفتن به كلاس عقيدتي نيست . اينها خوب است و مي تواند عقل را قانع كند . اما دل انسان نيز بايد قانع شود . بايد قلب انسان باور كند و ايمان در قلب رسوخ كند . باور قلب با عمل به دست مي آيد . هرچقدر ما اعمال خود را طبق وظايف و دستورات ديني انجام دهيم مانند چكشي كه بر ميخ مي رود و فرو مي رود باعث

ص: 751

تثبيت اعتقادات در قلب و باور آنها مي شود . اين آيه ي قرآن است : اگر مي خواهيد به يقين و باور قلبي برسيد ، عبوديت و بندگي انجام دهيد . عمل صالح هم حافظ و تثبيت كننده ي ايمان و هم ارتقاء دهنده ي آن است . هم ايمان عمل صالح را خالص تر مي كند و هم برعكس . هر گناه و معصيت بندهاي ايمان و اعتقادات را شل و پاره مي كند . چه بسا بعد از مدتي اگر انسان دچار معاصي و آلودگي ها شود و توبه نكرده و باز نگردد از درون خالي مي شود . و در اين صورت شايد در حادثه هاي سنگين مانند لحظه ي مرگ نتواند ايمان خود را حفظ كند . در لحظه ي مرگ فكر و محاسبات فكري خيلي كار نمي كند بلكه باورهاي دروني انسان بيرون مي ريزد . اگر كسي درون دل او هرز و كفر باشد بيرون مي ريزد . اگر درون دل او خدا و اعتقادات باشد او هم بيرون مي ريزد . مرحوم آيت الله كوهستاني چند سال قبل ازانقلاب فوت كردند . كساني كه در شمال ايران هستند يعني در استان مازندران و گلستان اين بزرگوار را كه از اولياي خدا بود خوب مي شناختند . الان هم در شهر كوهستان كه در نزديك ساري است ، مدرسه ي ايشان كه بسيار بامعنويت هم است برقرار است . كساني كه در هنگام مرگ اطراف ايشان بودند نقل مي كنند كه با اينكه آقا دو يا سه روز آخر حال حرف زدن نداشتند . اما در دم دماي

ص: 752

آخر يكي از اطرافيان از ايشان سوال كردند كه آيا شما ذكر خود را مي گوييد ؟ ايشان فرموده بودند كه خدا لعنت كند شيطان را من هرموقع مي خواهم ذكر بگويم سرفه ام مي گيرد . اما من به دهان او مي زنم و ذكر خود را مي گويم . اين افراد اين چيزها را فراموش نمي كنند چون در دل آنها بوده است . مرحوم آيت الله طباطبايي ، فارابي زمان ما ، در هنگام مرگ دچار فراموشي شديدي شده بودند . طوري كه بسياري از اصطلاحات علمي و فلسفه ها و قيل و قال هاي كلامي رافراموش كرده بودند . حتي رئيس بيمارستاني كه ايشان بستري بودند مي گفتند اگر يك ليوان آب به دست ايشان مي داديم همينطور در دست خود نگاه مي داشتند مگر اينكه به ايشان مي گفتيم آن را بخوريد . اما با اين وجود برخي از بستگان ايشان مي گفتند ما ديديم در لحظات آخر لب ايشان تكان مي خورد و گويي حرف مي زنند . از ايشان سوال كرديم كه چكار مي كنيد ؟ فرمودند تكلم . گفتيم تكلم با چه كسي ؟ گفت با حضرت حق . اين را فراموش نكرده چون در جان او رسوخ كرده است . پس اولين نكته ايمان و اعتقادات سالم و قوي است . دومين نكته محبت و ولايت اهل بيت (ع) خصوصاً اميرالمومنين علي (ع) است. ولايت اهل بيت (ع) جداي از توحيد نيست . در رواياتي از امام رضا (ع) و امام سجاد (ع) داريم كه فرمودند : ايمان و توحيد، لا اله الا الله ، محمد

ص: 753

رسول الله و علي ولي الله است و بعد فرمودند توحيد تا اينجا است . توحيد تا اشهدان علي ولي الله است . يعني ولايت معصومين شأني از شئون توحيد و شرط توحيد است . ولايت اهل بيت يك دستگاهي جداي از ولايت و سرپرستي خداوند عالم نيست . لطف اهل بيت (ع) در همه جا به محبين آنها مي رسد . هم در دنيا ، هم در مرگ و هم بعد از آن در برزخ و قيامت و در همه ي عوالم . در هيچ عالمي از عوالم نيست كه ما بي نياز از اهل بيت باشيم . در هيچ عالمي از عوالم نيست كه دست اهل بيت كوتاه و بسته باشد . در زيارت جامعه ي كبيره مي خوانيم كه اينها رحمت موصوله ي خدا هستند . رحمت موصوله يعني قطع نمي شود و دائم متصل است . ممكن است سوال كنيد كه ما رواياتي داريم كه مي فرمايد شفاعت ما اهل بيت در برزخ به شما نمي رسد . آن روايات بايد در جاي خود معنا شود . يا مقصود اين روايات اين است كه قيامت مراحل بسيار سختي دارد كه شفاعت اصلي ما آنجا بروز مي كند . اينجا شفاعت ما است اما شفاعت اصلي نيست . لذا شفاعت و دستگيري در برزخ هم است كه در آخر زيارت عاشورا مي گوييم : الهم الرزقني شفاعة الحسين يوم الورود . يعني از همان لحظه ي ورود به عالم آخرت شفاعت مي خواهد . پس شفاعت وجود دارد اما آن شفاعت اصلي مربوط به قيامت است . يا به اين دليل است

ص: 754

كه اسم لطف هايي كه اهل بيت در برزخ مي كنند شفاعت نيست . مانند لطف هايي كه در دنيا مي كنند . الان اهل بيت در دنيا لطف و عنايت مي كنند اما اسم آن را شفاعت نمي گوييم . آنجا هم اسم آن را كرامت و عنايت مي گوييم . پس دست اهل بيت در هيچ كجايي كوتاه نيست . حاج آقاي بهجت مي فرمودند انشاء اله ما جوري زندگي كرده و جوري اعمال انجام دهيم كه در لحظه ي آخر كه قرار است اهل بيت دستگيري كنند نگويند كه ما اين فرد را نمي شناسيم . او با ما كاري نداشت . بنابراين ولايت اهل بيت سكرات را آسان مي كند ،خصوصاً محبت اميرالمومنين علي (ع) . اينكه مي گوييم خصوصاً چون اميرالمومنين مرز و ملاك حق و باطل است . شيعه وسني از پيامبر (ص) نقل كرده اند كه فرمود: يا علي حب تو را داشتن ايمان است و بغض نسبت به تو داشتن كفر است . پيامبر اكرم (ص) فرمود: اگر كسي علي (ع) را دوست داشته باشد سكرات و سختي هاي مرگ براي او آسان مي شود . پيامبر در جمعي از اصحاب بودند فرمودند : چه كسي از شما است كه هر روز عمر خود روزه است ؟ سلمان بلند شد و گفت من . پيامبر فرمودند : چه كسي از شما است كه تمام شب هاي عمر خود را شب زنده داري كرده و عبادت مي كند ؟ سلمان بلند شد و گفت من . پيامبر باز فرمودند : چه كسي است كه در هر شبانه روز

ص: 755

يك بار ختم قرآن مي كند ؟ سلمان بلند شد و گفت من . يكي از اصحاب گفت او دروغ مي گويد . من خيلي از شب ها ديده ام كه او خوابيده است و شب زنده داري نمي كند . خيلي از روزها غذا مي خورد و روزه نمي گيرد . پيامبر فرمود: ساكت باش ، به لقمان امت اينگونه تهمت نزن از او بپرس. اين شخص از سلمان پرسيد كه سر اين ادعاي تو چيست ؟ گفت اينكه گفتم هر روز روزه هستم به اين علت است كه خداوند در قرآن فرموده اگر كسي كار خيري انجام دهد من آن را ده برابر مي كنم . من در هر ماه سه روز روزه مي گيرم ، اگر سه روز را ده برابر كنيم مي شود سي روز يعني كل ماه . اينكه من گفتم هر شب شب زنده داري مي كنم به اين علت است كه پيامبر خدا فرمود: هر كسي هرشب با وضو بخوابد گويي تمام شب را شب زنده داري كرده است و من هر شب با وضو مي خوابم . و اينكه گفتم هر روز ختم قرآن مي كنم چون پيامبر (ص) فرمود: يا علي مثل تو در امت من مانند قل هوالله احد است در قرآن . اگر كسي سوره ي قل هو الله را يك بار بخواند به منزله ي اين است كه يك سوم قرآن را خوانده است . دو بار بخواند دو سوم قرآن را خوانده است و سه باربخواند يك ختم قرآن كرده است . يا علي اگر كسي تو را با قلب دوست داشته

ص: 756

باشد يك سوم ايمان را دارد . اگر با قلب و زبان دوست داشته باشد دو سوم ، و اگر با قلب و زبان و عمل تو را دوست داشته باشد ايمان او كامل است. بعد پيامبر فرمود يا علي اگر چناچه آسمانيان و ملكوتيان تو را دوست دارند ، اهل زمين هم تو را دوست داشتند جهنم را خلق نمي كردم . بعد سلمان گفت طبق اين حديث پيامبر من در روز سه بار قل هو الله مي خوانم كه به منزله ي ختم قرآن است . منظورمن آن قسمت حديث است كه فرمود : اگر اهل زمين علي (ع) را دوست داشتند كسي اهل جهنم نمي شد . اين محبت و ولايت اهل بيت خود را در شدايد و سختي ها نشان مي دهد . مي گفتند مرحوم آيت الله شيخ حسن علي نخودكي اصفهاني در دو يا سه روز آخر عمر كه در بستر افتاده بود با اينكه با كسي حرف نمي زد و مشغول خود بود ، در شب جمعه اي سر ازبالين بلند كرد و روكرد به سمتي و گفت اي شيطان بر من كه وجودم پر از محبت علي (ع) و اولاد او است دست نخواهي يافت . سومين چيزي كه از عوامل آسان كردن مرگ است، صله ي رحم خصوصاً نسبت به والدين است . ارحام خويشاوندان است يعني برادر ، خواهر و فاميل نزديك . ارحام را كه به آن رحم مي گويند چون جلوه اي از رحمت خدا است . در روايت است كه خداوند متعال فرمود: من از صد جزء محبت و رحمت خود يك

ص: 757

جزء آن را در عالم دنيا فرستاده ام كه اين محبت ها بين پدر و مادر و فرزند و برادر و خواهر و فاميل درست شده است . بقيه ي آن را آن طرف مي بينيد . اگر رحم ، يك خاندان و يك خانواده كه بين آنها محبت است ، اين محبت را نسبت به هم قطع كنند ، يعني در واقع رحمت خدا را قطع كرده اند . به اين جهت است كه خيلي با آن برخورد شده كه قطع رحم نكنيد . وقتي رحمت خدا را قطع كرديد طبيعتاً در مرگ سختي مي بينيد . اما اگر كسي صله ي رحم كرد در حال جذب رحمت خدا است . بنابراين چون شما قدر رحمت خدا را خصوصاً نسبت به والدين دانسته ايد مرگ را آسان مي كند . آن فردي كه به مادر خود جفا كرده بود حتي نتوانست تلقين پيامبر را جواب دهد تا زماني كه مادر او راضي شد و او را بخشيد . يكي ديگر از چيزهايي كه خيلي توصيه شده تسبيحات حضرت زهرا(س) بعد از نمازهاي واجب است . من تقاضا مي كنم كه اين گنج است و آن را از دست ندهيد . امام باقر(ع) فرمود: اگر هديه اي بالاتر از تسبيحات زهرا(س) بود پيامبر آن هديه را به حضرت زهرا مي داد . امام صادق (ع) فرمود: ما به بچه هاي خود همانطور كه نماز را توصيه مي كنيم اين تسبيحات را هم توصيه مي كنيم . و بعد فرمود اگر كسي مداومت داشته باشد به خواندن تسبيحات حضرت زهرا (س) بعد ازهر نماز سختي هاي

ص: 758

مرگ بر او آسان مي شود . يكي ديگر از چيزها دست كردن انگشتر است . بخصوص انگشتر عقيق كه از علائم مومن است . يكي ديگر از عوامل آسان كردن مرگ كه در روايات آمده ، در تعقيبات نماز صبح و مغرب خواندن هفت بار : بِسمِ اللهِ اَلرحمنِ الرَحيم، لا حَولَ و لاقُوةَ اِلا بِالله العَليُ العَظيم . در مفاتيح نيز مرحوم محدث قومي اين را آورده است . در اصول كافي روايت داريم كه اين خيلي كمك مي كند . يكي ديگر از امور دعاي عديله است . مومنين حداقل يك بار در عمر خود اين دعاي عديله را بخوانند ، اعتقادات خود را صادقانه امانت نزد خدا بسپارند چون در آخر دعاي عديله داريم كه خدايا تو بهترين امانت دار هستي . اين اعتقادات خود را پيش تو امانت مي گذارم تا هنگام مرگ كه زماني است كه انسان خيلي چيزها را از ياد مي برد به من باز گردان . و آخرين چيز خواندن قرآن بعد از هر نماز است . پيامبر فرمود: اگر هر كسي بعد از نماز قرآن بخواند سكرات موت بر او آسان مي شود و خود ملك الموت شهادتين را بر او تلقين مي كند . نماز اول وقت نيز كه به آن اشاره شد .

سوال – لطفاً درخصوص سوره ي نحل آيات 55 تا 64 توضيح بفرماييد.

پاسخ - در آيه شصت و يك اين سوره ي مباركه خداوند متعال مي فرمايد كه اگر قرار بود به محض اينكه كسي ظلم مي كند ما از اينجا براي او عذاب بفرستيم و برخورد سنگين قيامتي

ص: 759

را در دنيا با او انجام دهيم هيچ جنبده اي در زمين نمي ماند . چون دنيا به گونه اي است كه ممكن است انسان تخلفاتي را انجام دهد اما خداوند براي او فرصت مي گذارد براي اينكه جبران كند . فوري با هر تخلف ، جرم و اشتباهي خداوند از سر لطف برخورد نمي كند تا لحظه ي مرگ . از اين فرصتي كه خدا داده و لطفي كه پروردگار عالم كرده است كه تا دم مرگ انسان مي تواند جبران كند بايد كمال استفاده را ببريم .

يك نكته اي را درخصوص صله ي رحم بگويم كه همانطور كه گفتم رحم و خويشاوندان يك جلوه اي از رحمت خدا است كه او بين اين جمع محبت انداخته است . و يكي از عوامل آسان شدن مرگ اين است كه اين رحمت را پس نزده و آن را قطع نكنيم . لذا در روايات قاطع رحم و كسي كه صله ي رحم را با خويشاوندان خود قطع كند خيلي مذمت شده است . هم خود ما نسبت به خويشان و بخصوص پدر و مادر قطع نكنيم و هم اينكه مانع از صله ي رحم ديگري نشويم . گاهي اوقات در برخي از خانواده ها ممكن است بعضي از افراد مانع از صله ي رحم شوند . مثلاً همسربگويد كه اجازه نداري با پدر و مادر و خويشان خود رفت و آمد داشته باشي . همانطور كه قطع رحم براي خود من تبعات سنگين به دنبال دارد ، مانع از ديگري شدن نيز همين تبعات را براي من دارد .

سوال – اگر ما با

ص: 760

كسي كه در حال احتضار است برخورد كرديم چه وظيفه اي داريم ؟

پاسخ - گاهي اوقات انسان با فردي مواجه مي شود كه در لحظات بسيار سخت و حساس احتضار است و نياز دارد كه كسي به او كمك بدهد، اما اطرافيان كه در كنار او هستند اصلاً نمي دانند كه چكاري بكنند . براي يك مسلمان زشت است كه در آن هنگام نداند چكار بايد بكند . در باره ي شخص محتضر يك وظيفه ي واجب و تعدادي نيز وظيفه ي مستحب داريم . وظيفه ي واجب اين است كه اگر مواجه شديم با فردي كه علائم مرگ در او مشخص شده و به نظر مي رسد در حال رفتن از دنيا است او را رو به قبله كنيم . اين كار بر هر مسلماني واجب است البته اگر كسي او را رو به قبله كرد از ديگران ساقط است يعني واجب كفايي است . بايد طوري او را به پشت بخوابانيم كه كف پاهاي او به سمت قبله باشد . البته اگر در جايي بود كه اين كار امكان پذيرنبود ، مثلاً بر روي تخت بيمارستان كه به فرد سرم و دستگاه هاي مختلفي وصل است و اين امكان وجود ندارد ، بايد حتي الامكان و تا جايي كه به اين شكل شبيه تر است او را قرار داد . اگر هم نشد كه ساقط است . در روايتي از پيامبر اكرم (ص) فلسفه ي اين كار گفته شده است . ايشان فرمود اگر كسي را اينگونه رو به قبله كنيد دائم تا زمان قبض روح ملائك الهي و خود خداوند با

ص: 761

رحمت خود به او رو مي كنند . آداب مستحبي نيز وجود دارد كه اولين آن مسئله ي تلقين است . اين را بايد در نظر بگيريم كه آن شخصي كه درسكرات موت قرار دارد به قدري در سرگرداني و تحير است كه چه بسا اسم خود را نيز به يا نمي آورد . او در يك حالت گيجي و تحير تام است . لذا در روايات متعدد گفته شده كه به او كمك بدهيد . شهادتين را به اين صورت به او تلقين كنيد ، در كنار او نشسته و آرام آرام نه با داد و بيداد و دعوا و اينطور چيزها كه بيشتر او را اذيت كند به دهان او بگذاريد كه بگو لااله الا الله ، خدا يكي است . اسم پيامبر را ببر و بگو محمد رسول الله . امام اول خود را بگو ، امير المومنين علي (ع) . پيامبر اكرم (ص) فرمود : اين كار را بكنيد و حرف هاي پراكنده ديگرنزنيد و سپس فرمود: اگر به اين صورت تلقين كنيد آن كسي كه بر زبان او اين كلمات باشد و با اينها از دنيا برود داخل بهشت مي شود . البته معلوم است كه از روي اعتقاد اين كلمات را مي گويد و طوطي واربيان نمي كند . دومين نكته تلقين دعاي فرج است . دعاي فرج آن چيزي است كه در قنوت ها در رساله ها گفته شده بخوانيد . افراد مي توانند در رساله ها قسمت قنوت مراجعه كنند . لا اله الا الله الحليم و الكريم ، لااله الا الله العلي العظيم ، سبحان اله

ص: 762

الرب السماوات و... در رساله ها به اين بخش رجوع بفرماييد . اين دعاي فرج است كه خود مرور اعتقادات توحيدي است . اين را آرام آرام بخوانيد كه شخص محتضر به دنبال شما بخواند . اميرالمومنين (ع) بر سر بالين هر محتضري كه مي رفتند و اين را مي خواندند مي فرمودند كه ديگر ترسي نيست . سومين نكته اي كه توصيه شده خواندن هر جاي قرآن ، خصوصاً آيت الكرسي ، سوره ي ياسين و صافات است . اين ها را بخوانيم و لازم نيست تلقين كنيم . درروايات داريم ياسين را كه مي خوانيد ملائك رحمت نازل مي شوند . صافات را كه مي خوانيد وسوسه هاي شيطان دفع مي شود . اينها آثار اين سوره ها است كه در آن هنگام خيلي مهم است . چهارمين چيزي كه ما به آن توصيه شده ايم القاء اميد است . خوف و رجاء و بيم و اميد يك مومن تا وقتي كه زنده است بايد مساوي باشد . هم از اعمال خود ، از آخرت و از عذاب بترسد و هم به رحمت خدا اميداور باشد . اما در روايات متعدد داريم كه هنگام مرگ بايد فقط اميد باشد . لذا به آن شخصي كه هنگام احتضار است رحمت خدا را القا كنيد . اهل بيت به توكمك مي دهند و جايي مي روي كه به استقبال تو مي آيند . ما در روايت داريم كه رحمت خدا در آخرت به گونه اي است كه حتي ابليس به آن طمع مي كند . ابليسي كه گناه اولين و آخرين به عهده ي او

ص: 763

است وقتي رحمت خدا را مي بيند مي گويد شايد ما را هم ببخشند . بايد اين رحمت را با خواندن همين روايات به فرد القاء كرد و اگر هم بلد نيستيم بگوييم كه لطف خداوند متعال بي نهايت است ، گناه ما محدود است اما رحمت او نامحدود است . لطف خدا بيشتر از جرم ماست نكته ي سربسته چه گويي خموش

90-03-29

سمت خدا – 29/3/90

حجت الاسلام آقاي عالي

تصوركن بهاري را كه از دست تو خواهد رفت همه گيسوي ياري را كه از دست تو خواهد رفت ، شبي در پيچ زلف موج در موجت تماشا كن نسيم بي قراري را كه از دست تو خواهد رفت ، مزن تير خطا آرام بنشين و مگير از خود تماشاي شكاري را كه از دست تو خواهد رفت ، هميشه رود با خود ميوه ي غلطان نخواهد داشت ، به دست آور اناري را كه از دست تو خواهد رفت ، به مرگي آسماني فكر كن محكم قدم بردار به حلق آويز داري را كه از دست تو خواهد رفت .

سوال – علت ترس ما از مرگ چيست ؟

پاسخ – اين يك چيز عمومي است كه همه ي افراد يك ترس و وحشتي از مرگ دارند . حتي برخي از افراد از نام مرگ هم فراري هستند . ما به طور كلي دو جور ترس از مرگ داريم . بعضي از ترس ها ، ترس هايي هستند كه ارزش و تقدسي ندارند و بايد كاري كنيم كه به تدريج از بين بروند . ولي برخي از ترس ها مقدس هستند .

ص: 764

منشأ برخي از ترس ها بدليل بي ايماني ، جهالت و ضعف و نقصي است كه دردرون انسان وجود دارد. در موارد زيادي در روايات به اينگونه ترس ها اشاره شده است . در روايت داريم كه امام هادي (ع) به بالين يكي از دوستان خود كه در حال احتضار بود رفتند . او خيلي گريه مي كرد و مي ترسيد . يك كسي از حضرت سوال كرد كه چرا ما اينقدر از مرگ مي ترسيم ؟ امام فرمودند : از مرگ مي ترسيم به اين خاطر كه نمي دانيم چيست و آن را نمي شناسيم . يك راننده اي كه در يك جاده ي تاريك و ناشناخته حركت مي كند، نگران است . از اين وحشت دارد كه هر لحظه چه اتفاقي مي خواهد پيش بيايد . امام هادي (ع) فرمودند : اگر به فرض چرك و كثافت بدن تو را گرفته باشد . در عين حال مريضي هاي پوستي و زخم هايي نيز به بدن تو وارد شده باشد. اگر همه ي اينها را با يك حمام رفت شستشو دهيد پاك مي شود و از رنج رهايي پيدا مي كنيد . آيا در اين صورت باز هم مي ترسيد حمام برويد و از آن بدتان مي آيد ؟ گفتند : نه . مرگ نيز يك چنين چيزي است براي كسي كه يك كثافات و آلودگي هايي بر جان او مانده و در دنيا پاك نشده ، بوسيله ي آن شستشو پيدا كرده و از رنج ها خلاصي پيدا مي كند . آن شخص با آرامش به استقبال مرگ رفت و چند لحظه ي

ص: 765

بعد از دنيا رفت . بسياري از دلايل ترس از مرگ جهالت است . در روايتي امام جواد (ع) فرمود : مانند بچه اي است كه چون خاصيت دارو را نمي داند از آن فراري است . اما آن كسي كه عاقل است و مي فهمد كه آن دارو او را از رنج خلاص مي كند به استقبال آن مي رود . گاهي اوقات سبب آن جهل است و گاهي نيز تعلقات شديد به دنيا است . اگر شما روي كف دست خود چسبي بزنيد كه مويي ندارد مي توانيد به راحتي و بدون درد آن را بكنيد . اما اگر آن را در جاي پرمويي ، مثلاً روي پا يا پشت دست خود بزنيد كه با صدها مو گره خورده، وقتي كه مي كنيد درد دارد . چه بسا انسان نسبت به امورات مختلف دنيا تعلقات شديد پيدا كرده و مانند هزاران زنجير به جان او وابسته شده است . طبيعتاً دل كندن از آنها و به سمت مرگ رفتن يعني دوري كردن از محبوب او . يك كسي خدمت پيامبر اكرم (ص) رسيد و گفت: من از مرگ مي ترسم و از آن بدم مي آيد . پيغمبر فرمود : آيا تو اموالي داري ؟ گفت بله . پيامبر فرمود: آيا در راه خدا چيزي را براي بعد از مرگ خود داده اي ؟ گفت نه . فرمود به خاطر همين مي ترسي چون به جان تو وابسته شده است . يكي ديگر از علل ترس از مرگ كه خيلي شيوع دارد ، گناهان ، ظلم ها و آلودگي هايي است كه در

ص: 766

وجود انسان است . همه ي ما مي دانيم كه پس از مرگ ميهمان سفره ي خود هستيم و بعد از مرگ دست پخت خودمان را مقابل ما مي گذارند . چيزي غير از اعمال ما نيست . اگر خوب باشد و آن را در دنيا خوشمزه درست كرده باشيم كه كار خودمان است و اگر هم تلخ باشد كه باز هم كار خودمان است . اگر بوته خار است خود كشته اي اگر پرنيان است خود رشته اي . مار و مور و حيوانات ديگر عالم قبر و جهنم را از جاي ديگري نمي آورند بلكه ما با اعمال خود آنها را درست كرده ايم . ظلمت هاي قبر ظلم هاي ما است . در روايتي از پيامبر اكرم (ص) است كه همان ظلم هايي كه مي كنيم ظلمت هاي روز قيامت مي شود . وگرنه اگر اينجا اعمال ما سالم باشد كاري با ما ندارند . دليلي ندارد كه خداوند بخواهد كسي را در فشار قرار دهد . نقل مي كنند كه كنار روستاي ملانصرالدين قبرستاني بود زماني كه در حال سرزدن به آنجا بود ديد يك قبري شكافته است . وارد آن قبر شد و دراز كشيد . نزديك غروب بود كه جمعي از دوستان با اسب و الاغ وارد قبرستان شدند . بخاطر سرو صدايي كه ايجاد شده بود ملانصرالدين فكر كرد كه نكير و منكر هستند كه آمده اند . ترسيد و يكباره از جاي خود بلند شد . وقتي آن افراد در تاريكي اين صحنه را ديدند، اسب و قاطرهاي آنها رم كرد و به هم ريختند . وقتي

ص: 767

فهميدند كه ملانصرالدين يك چنين كاري كرده است حسابي او را كتك زدند . او نيز با لباس پاره و خوني از دست آنها فراركرد و به منزل آمد . همسر او گفت چه شده است ؟ گفت كه من يك چنين كاري كردم . زماني كه يك مقدار آرام گرفت همسر از او پرسيد از عالم قبر چه خبر؟ ملانصرالدين گفت اگر قاطر كسي را رم ندهيد با شما كاري ندارند . درواقع اگر قاطر كسي را رم ندهيم و در دنيا ظلمي نكنيم با ما كاري ندارند . امام مجتبي (ع) يك دوستي داشتند كه بسيار شوخ بود . چند روز او را حضرت نديده بودند بعد از چند روز كه ديدند گفتند چطور هستيد ؟ گفت آقا يك جوري زندگي مي كنم كه نه خدا راضي است ، نه شيطان راضي است و نه خودم . حضرت لبخندي زدند و گفتند چطور؟ گفت خدا راضي نيست به اين خاطر كه مي خواهد مدام از او اطاعت كنم و معصيتي انجام ندهم كه من اينگونه نيستم . شيطان از من راضي نيست چون مي خواهد دائم معصيت كنم و هيچ اطاعتي نداشته باشم كه آن هم نيستم . خودم هم راضي نيستم چون دوست دارم كه تا آخر بمانم و هيچ گاه نميرم كه اينطور هم نيست . همان موقع يك نفر كناري ايستاده بود گفت ، چرا ما از مرگ بدمان مي آيد و هرگاه حرف مي زنيم مي گوييم نمي خواهيم بميريم. حضرت فرمودند : چون شما خرابكاري كرده ايد و اين طرف را آباد كرده ايد و مي ترسيد كه

ص: 768

از يك جايي كه آباد شده به يك جاي خراب برويد . بنابراين برخي از ضعف ها بخاطر نقطه ضعف ها ، جهل ، كم معرفتي و كم ايماني ما است. بنابراين اين ترس ها مقدس نيست ، چون منشأ آنها مقدس نيست . يك ضرب المثل معروفي است كه مي گويد اگر كسي خيانتي كرده مي ترسد . اگر كسي دزدي كرده و يا در اداره اي يك رشوه اي گرفته است مي ترسد. تا حسابرس ، بازپرس و پليس او را ببيند مي ترسد . اگر اين فرد نزد شما بيايد و بگويد چكار كنم كه نترسم ؟ مي گوييد خوب دزدي نكنيد تا نترسيد . اين ترس مقدس نيست . اينجا هم به همين صورت است ما بايد وابستگي هاي خود را كم كنيم . ما بايد در زندگي خود گناه نكنيم و يا اگر كرده ايم آنها را حذف كنيم . يكي از بهترين چيزهايي كه مي تواند جلوي گناهاني را كه به عادت تبديل شده و هم چنين محبت به دنيا را بگيرد ، همين ياد مرگ بودن و شنيدن موعظه هاي در رابطه با مرگ است . همچنين خواندن برخي دعاها كه ما را به ياد مرگ مي اندازد . من توصيه مي كنم مناجات حضرت اميرالمومنين در مسجد كوفه را دوستان زياد بخوانند . در اين مناجات اميرالمومنين تعبيرات قرآني را جمع آوري كرده است . اگر اين تعبيرها را ما بخوانيم و دقت كنيم واقعاً موثر است . بايد به مرور منشأ اين ترس را از بين برد تا خود آن از بين برود . اما يك

ص: 769

ترسي هم است كه برخي از اولياء خدا داشته اند . اين ترس ، ترس مقدسي است . شما شنيده ايد كه مومن بايد خوف و رجا داشته باشد . ترسي كه مومن از مرگ دارد جنس آن متفاوت است . اتفاقاً ترسي است كه ناشي از معرفت و ايمان بالا است . گاهي اوقات مي ترسيدند به اين خاطر كه مي دانستند بعد از مرگ بر چه عظيمي وارد مي شوند . وقتي كه شما بر شخصي وارد مي شويد كه به معرفت او واقف هستيد ، با اينكه مي دانيد شما را اذيت نمي كند و آدم خوبي هم است اما خود بخود يك ابهتي در دل شما ايجاد مي كند . مرحوم آيت اله شيخ محمد تقي آملي از مراجع صاحب رساله در تهران بودند . ايشان از اولين شاگردان مرحوم آقاي قاضي بودند . تشرفي خدمت امام زمان (ع) در مسجد سهله داشتند ، آنقدر جذبه و ابهت حضرت ايشان را گرفته بود كه فرار كرده بود و به حضرت قسم داده بود كه من ديگر نمي توانم جلوتر بيايم . اين ترس بخاطر درك عظمت و معرفت است . زماني امام مجتبي (ع) گريه مي كردند . بعضي افراد به ايشان گفتند كه چرا گريه مي كنيد ؟ شما فرزند رسول خدا هستيد و كسي هستيد كه بيست سفر پياده از مدينه به مكه رفته ايد . شما كسي هستيد كه سه بار تمام اموال خود را با فقرا تقسيم كرده ايد . شما چرا گريه مي كنيد ؟ حضرت فرمودند بخاطر دو چيز من گريه مي كنم : اول

ص: 770

اينكه دوستان خدايي را ترك مي كنم و دوم از حول و هراس به ورود عالمي كه حجاب ها برداشته مي شود . ايشان عظمت خدا را مي دانند وگرنه بحث اين نيست كه از اعمال خود مي ترسند. ايشان مي خواهند مرحله به مرحله در عوالمي حضور پيدا كنند كه سير، سير انا عليه راجعون است . يا گاهي اوقات فرد مومن است و اعمال زيادي هم دارد اما از كم و كيف اعمال خود مي ترسد كه لياقت نداشته باشد . مبادا اين اعمال براي سفر ابدي او كم باشد . يا آنقدر خالص نباشد كه لايق درگاه خدا باشد . گفت چگونه سرزخجالت برآورم بردوست كه خدمتي به سزا برنيامد از دستم . اينها اهل عمل بودند اما خيلي اعمال خود را نمي ديدند . حضرت خديجه (س) در آخر عمر خود كه در بستر بودند گريه مي كردند . حضرت رسول پرسيدند كه چرا شما گريه مي كنيد؟ ايشان گفتند من مي ترسم كه آيا خداي من از من راضي است يا خير. اين بانو فداكاري هاي بزرگي داشتند و اولين بانويي بودند كه به پيامبر اكرم ايمان آوردند. همانجا جبرائيل نازل شد و سلام خداوند را رساند و به حضرت رسول گفت به حضرت خديجه بفرماييد كه خداوند فرمود من كمال رضايت را از شما دارم . اين ترس از اين مسئله است كه مبادا اين اعمال لايق اعمال نباشد . حضرت آيت اله بروجردي هنگام مرگ خود گريه مي كردند . وقتي اطرافيان خواستند به ايشان تسلي دهند گفتند شما اين همه خدمات انجام داده ايد . اين تعداد

ص: 771

شاگرد تربيت كرده ايد ، مسجد ساخته ايد و كارهاي بزرگي انجام داده ايد . آيت اله بروجردي با همان گريه گفتند : عمل خالص را آنجا مي خرند و آن كسي كه اعمال را حسابرسي مي كند خيلي آگاه است . اين ترس از روي معرفت و ايمان است . اين ترس ترس مقدسي است و از فرد جدا نمي شود . سازنده است و اثر مثبت هم دارد . اثر مثبت آن اين است كه فرد مدام عمل خود را بيشتر و خالص تر خواهد كرد . از اين دو نوع ترسي كه گفتيم ، قسمت اول آن بايد از بين برود، اما قسمت دوم آن مقدس است .

سوال – لطفاً درخصوص آيات 71 تا 90 سوره ي حجر توضيح بفرماييد.

پاسخ – در آيه ي هشتاد و پنج مي فرمايد: ما آسمان ها و زمين و آنچه كه در بين آنها است ، هيچكدام را نيافريديم مگر به حق . هيچ بطلان و بيهودگي دركار ما نيست . عالم و خلقت هدفمند است . به دنبال آن مي فرمايد قيامتي وجود دارد كه در واقع اين مسئله به سير هدفمندي عالم اشاره مي كند . اين همان چيزي است كه در مباحث عقيدتي به آن برهان حكمت مي گويند . جهان و آفرينش را خدا حكيمانه خلق كرده است و به سمتي مي رود . بعد از آن خدا مي فرمايد : حالا كه قيامتي است از اينجا بگذر . اهل انتقام و كينه نباش . از آن كسي كه به تو جفايي كرد روي بگردان . البته اگر جفاي شخصي

ص: 772

باشد . گاهي اوقات يك فردي به دين خيانت مي كند كه البته نبايد از او گذشت . اما يك موقع است كه فردي در حق من يك اشتباهي مرتكب شده مي فرمايد : روي بگردان و نديده بگير . درروايات داريم كه روي گرداندن زيبا به اين معنا است كه هيچ عتابي هم نسبت به او نداشته باش و در دل تو نيز نسبت به او چيزي نباشد . اين نكته اي است كه اخلاق زيبا نتيجه ي اعتقاد به معاد است . من وقتي كه مي فهمم بهشت و جهنم را از جاي ديگر براي ما نمي آورند و ما با خود از اينجا مي بريم . من وقتي كه مي فهمم تنگي و فشار قبر ، از تنگي روح خودم است . حسد ، بخل و كينه ي من كه روح من را در تنگنا قرار داده ،باعث تنگي قبر من است . اگر من اين را بفهمم طبيعتاً خيلي جدي نمي گيرم و اگر كسي نسبت به شخص من خطايي كرد ، آنطور نيست كه در درون خود درگير باشم و كينه ي او را بپرورانم . از او مي گذرم تا خدا از من بگذرد .

سوال – احتضار چيست و هنگام آن چه اتفاقي مي افتد ؟

پاسخ – اولين مرحله و منزل از منازل آخرت وآخرين مرحله و منزل از منازل دنيا است . به زبان ما موقع جان دادن و قبض روح است . البته اسامي ديگري هم دارد به نام سكرات موت و قمرات موت كه در قرآن هم به آنها اشاره شده است . احتضار

ص: 773

يعني حاضر شدن، زماني است كه مرگ انسان و فرشتگان مرگ حاضر مي شوند . اين همان وقتي است كه در روايات به عنوان پايان وقت توبه از آن ياد شده است . چون فردي كه در زمان احتضار قرار مي گيرد در عين حال كه چشم او به دنيا است ، چيزهايي از آخرت را هم مي بيند . به طوركامل و واقعي ملك الموت را مي بيند . البته اين ديدن با چشم سر نيست كه ديگران هم كه در كنار فرد محتضر نشسته اند بتوانند آن را ببينند . اين ديدن با همان چشم برزخي است . شبيه آن چيزي كه درخواب بدن ما افتاده و چشم ما بسته است اما يك چيزهايي مي بينيم . اما اينجا در آستانه ي ورود به عالم ديگري هستيم و ملائكه را نيز مي بينيم . وقتي فرد مي بيند ديگر اينجا توبه فايده و ارزشي ندارد . چون توبه زماني ارزش دارد كه شما رجوع به خدا را انتخاب كنيد .اين كمال و رشد است اما آن موقع ديگر انتخابي در كار نيست شما را مي برند و چاره اي نداريد . ايمان اجباري و اضطراري رشد و كمالي براي انسان نمي آورد . درقرآن داريم كه فرعون هم در لحظات آخر توبه كرد . گفت من به خداي بني اسرائيل ايمان آوردم . همانجا خداوند خطاب كرد كه الان ايمان آوردي؟ اين ايمان ديگر فايده اي ندارد و رشدي براي تو نمي آورد . آن زماني است كه شخص محتضر مشاهداتي خواهد داشت . در عين حال كه چشمي به دنيا دارد اما

ص: 774

آن طرف را نيز مي بيند . پنج چيز را به عنوان مشاهدات محتضر از روايات پراكنده مي توان استخراج كرد . يكي از چيزهايي كه مي بيند جايگاه خود در بهشت و يا جهنم برزخ است . ما در چندين روايت داريم كه اجمالاً در آن موقع مي فهمد كه جاي او كجا است . در روايتي از امام صادق (ع) است كه وقتي كه جاي مومن را در بهشت برزخي به او نشان مي دهند ، به ملائكه ي مرگ خطاب مي كند كه به من اجازه مي دهيد به خانواده ي خود بگويم ؟ مي گويند ديگر فرصتي نيست . دومين چيز از مشاهدات شخص محتضر ، حضور حضرت عزرائيل (ع) يا ملائك زير دست او است . داريم كه موقع احتضار ملائكه ي رحمت و غضب صف مي كشند . اگر شخص محتضر از مومنين باشد ملائكه ي رحمت به او بشارت داده و به خوش آمد مي گويند و همينطور برخورد بسيار خوبي با او خواهند داشت . و اگر اهل عذاب باشد از همان لحظه و با برخورد سختي كه با او مي كنند عذاب او شروع مي شود . سومين چيزي كه مي بيند معصومين هستند . دهها روايت در اين زمينه داريم كه شخص معصومين را مي بيند . اولاً به چه علتي اميرالمومنين (ع) ، پيامبر اكرم و سيد الشهدا را مي بيند ؟ به يك جهت فلسفه ي اين ديدن كه درروايات به آن اشاره شده اين است كه شخص مومني كه عاشق و دوستدار اين افراد بود ، وقتي چهره ي زيباي آنها را

ص: 775

مي بيند از دنيا دل مي كند و راحت جان مي دهد . از طرف ديگر شخصي كه اين افراد را قبول نداشت و در جهت عكس مسير آنها و دشمني و بغض آنها قدم بر مي داشت مي بيند، شرمندگي عجيبي بر او وارد مي شود . و غمي بر غم هاي او افزوده مي شود كه من چه كساني را كه اينجا همه كاره هستند از دست داده ام . در فرازي از زيات اميرامومنين كه در مفاتيح هم آمده تعبير اين است : سلام بر آن علي (ع) كه نعمت خدا است بر ابرار و خوبان و نقمت خدا و نوعي عذاب براي بدان است . اين نشان مي دهد كه فلسفه ي آمدن آنها نوعي لذت و يا نوعي عذاب است . يكي از شاگردان خوب امام صادق (ع) سوال مي كند كه آيا مومن در موقع قبض روح خود ناراحت است ؟ آيا از مرگ كراهت دارد ؟ حضرت فرمودند نه . زماني كه ملك الموت براي قبض روح مي آيد ابتدا ناله اي سر مي دهد . ملك الموت مي گويد اي ولي و دوست خدا ناله نكن من از پدر براي تو مهربان تر هستم . چشم خود را باز كن و نگاه كن . مومن نگاه مي كند و در آن حال رسول خدا و اميرالمومنين (ع) ، حضرت زهرا (س) ، امام حسن (ع) و امام حسين (ع) و فرزندان آنها ، يعني همه ي معصومين را مي بيند . به مومن گفته مي شود اينها رفيقان و هم نشينان تو در بهشت هستند . مومن

ص: 776

نگاه مي كند ، در همين زمان خطاب مي رسد: اي كسي كه باور كردي و به اهل بيت اطمينان پيدا كردي ، به سمت خدا بيا در حالي كه با اين ولايتي كه داري رضايت داري ، خدا هم از تو رضايت دارد به ثواب و پاداشي كه به تو مي دهد ، بيا داخل اين بندگان من ، يعني حضرت محمد (ع) و اهل بيت او . در اين حال هيچ چيز براي او محبوب تر از اين نيست كه روح او از بدن جدا گردد و به اين بزرگواران ملحق شود . اما فقط اينكه آيا همه مي بينند و اينكه همه ي اهل بيت را مي بينند يا خير؟ آنچه كه قدر مطلق همه ي روايات است و از مجموع روايات بر مي آيد اين است كه همه بي استثناء ، مومن و كافر پيغمبر اكرم (ص) و اميرالمومنين(ع) را مي بينند . البته طبيعي است كه مومن آنها را با چهره ي باز و خندان مي بيند و از او استقبال مي كنند . و شخصي كه كافر و فاسق است كه در مسير خلاف آنها قدم گذاشته است ، طبيعتاً با روي غضبناك آنها را مي بيند و با آنها روبرو مي شود . از جزئيات قدم به قدم مسائل پس مرگ به جز اينكه روايات و آيات قرآن به ما خبر بدهند كس ديگري نمي توانست صادقانه خبر بدهد كه ما بتوانيم اطمينان داشته باشيم . اصل مسئله ي معاد با عقل اثبات مي شود كه از اصول دين است . اما جزئيات مراحل آخرت ، برزخ ،

ص: 777

قبر و عالم قيامت از روايات استخراج مي شود . چهارمين مشاهده شياطين هستند . چون اينجا آخرين مرحله ي دنيا است ، بعد از مرگ و در عالم برزخ ديگر شيطان نمي تواند دسترسي داشته باشد بنابراين تمام هم و غم او بر اين است كه بتواند وسوسه كند . اتفاقاً در اين لحظه ي آخر تمام توان خود را بكار مي برد كه مومن را نسبت به اعتقادات خود به شك بيندازد . اموري كه مورد علاقه ي فرد است در چشم او جلوه دهد كه از دل كندن از دنيا بيزار شود . يكي از آقايان مي گفت طلبه اي بود كه فرد خوبي هم بود اما موقع مرگ من به او تلقين مي گفتم و كلمه ي لا اله الا الله را مي گفتم اما مي گفت نگو نمي شكنم . بعد از يك مدت حال او خوب شد يعني به دنيا باز گشت . از او پرسيديم كه چه چيزي را مي گفتي ؟ گفت آن موقع شيطان را مي ديديم و يك ساعتي كه من خيلي به آن علاقه داشتم جلوي چشم من گرفته بود و مي گفت اگر بگويي لا اله الا الله من آن را مي شكنم . گفت آن ساعت را بياوريد كه من آن را به كسي ببخشم و از آن دل بكنم . بخاطر همين است كه گفته اند موقع مرگ و احتضار تلقين كنيد و كمك به فرد بدهيد كه در حال گيجي است . براي اينكه شيطان نتواند غالب شود خواند سوره ي ياسين و صافات موثر است . بخصوص سوره ي

ص: 778

صافات بسياري از وسوسه هاي شياطين را دفع مي كند . همچنين خواند دعاي عديله باعث مي شود كه فرد ايمان خود را از دست ندهد . آخرين مورد كه در روايت امير المومنين(ع) نيز به آن اشاره شد اين است كه اعمال ، اموال و فرزند فرد به گونه اي براي او مجسم مي شوند . همان روايتي كه فرد به اموال خود مي گويد من در جهان براي شما خيلي زحمت كشيدم ، شما براي من چكار مي كنيد ؟ گفتند كفني تهيه مي كنيم . به فرزندان خود خطاب مي كند ، گفتند ما تو را تا قبر مي بريم . به اعمال خود خطاب مي كند ، گفتند ما تا قيامت با تو هستيم . اين چيزهايي است كه محتضر در هنگام مرگ مشاهده مي كند .

سوال – گاهي اوقات در موقع احتضار ديده شده كه افراد خوبي هستند كه خيلي سخت جان مي دهند و بالعكس افراد بدي هستند كه خيلي راحت جان مي دهند علت آن چيست؟

پاسخ – اين سوال براي خيلي از افراد پيش مي آيد اولاً سختي و راحتي جان دادن صرفاً آن چيزي نيست كه ما با چشم خود مي بينيم . شما گاهي كنار رفيق خود نشسته ايد كه او خواب است و در هنگام خواب وحشتناك ترين كابوس را مي بيند . يك دفعه از خواب بيدار مي شود و مي گويد آيا تو ديدي آن چيزي را كه من ديديم ؟ مي گوييد نه من نديدم ، شما راحت خوابيده بوديد . ظاهر فرد خيلي راحت است اما در باطن او

ص: 779

چه اتفاقي رخ مي دهد . بنابراين صرف ظاهر را نبايد ملاك گرفت . آن چه كه از روايات برمي آيد اين است كه در لحظه ي آخر نوع جان دادن انسان ها چهار صورت است . بعضي از افراد آدم هاي خوبي هستند ، خيلي راحت هم از دنيا مي روند . درروايتي از پيامبر اكرم (ص) است كه ملك الموت دو شاخه ي گل براي اين فرد مي آورد . يكي از آنها باعث نسيان اموال و فرزندان مي شود كه فرد ديگر غصه نخورد . يكي ديگر بويي معطر از حرم الهي دارد و وقتي مومن اين گل را بو مي كند سخاوتمندانه جان مي دهد . در برخي از روايات است كه اين دو شاخه گل نيستند بلكه دو نسيم هستند كه از حرم الهي مي وزند . دو نسيم معطر و جان فزا كه يكي از آنها مونسيه و ديگري موسخيه است و فرد به راحتي جان مي دهد مانند بو كردن يك گل . اما برخي از خوبان هستند كه در لحظه ي آخر سخت جان مي دهند . در روايتي از پيامبر اكرم (ص) است كه الموت كفارةٌ لِذُنوب المُومنين . احياناً اگر گناهاني بوده كه فرد نتوانسته آنها را جبران كند و با بلاها ، مرض ها ، سختي ها و مشكلات دنيا پاك نشده است ، خداوند متعال در آخرين مرحله ي دنيا اين سختي را براي او بوجود مي آورد كه اينجا بي حساب شود . يعني پاك شود و ازآن طرف اول راحتي او شود. نوع سوم آدم هاي بدي هستند كه خوب مي

ص: 780

ميرند و در ظاهر راحت جان مي دهند . به اين دليل است كه خداوند متعال اجر كسي را ضايع نمي كند . از طرف ديگر خدا قسم ياد كرده كه درآن طرف ديگر خبري از احسان به كفار نيست . از اين جهت اگر كافري در اين دنيا عمل خيري انجام داده باشد ، همينجا جزاي او را مي دهند . جزاي او اين است كه راحت جان بدهد . روايتي از امام كاظم (ع) است كه حسنات كفار در همين دنيا با آنها تسويه مي شود . اگر كار خوبي كرده باشند در همين دنيا پاداش آن را مي بينند يعني آخرين لذت و راحتي آنها همين است . چهارمين نوع آدم هاي بدي هستند كه بد هم مي ميرند . مرحوم آيت اله اراكي مي فرمود من پاي منبر آقا شيخ عباس قمي صاحب مفاتيح بودم و شنيدم كه محدث قومي فرمود من وارد قبرستان وادي السلام شدم و صداي نعره شنيدم . چون صداي نعره ها بسيار بلند بود اول گمان كردم كه شتري را داغ مي كنند . هرچه نزديك تر مي شدم صداي نعره ها بيشتر مي شد . دقت كردم و ديدم كه اطرافيان نمي شوند و فقط من آن را مي شنوم . وقتي نزديك شدم ديدم جنازه اي را دفن مي كنند . ايشان مي گويند من متوجه شدم كه نعره ها از همين جنازه است . اين فرد چه انسان فاسق و فاجري بوده كه عذاب او از همين جا شروع شده است . اين آدم ها افرادي هستند كه بد هستند و بد نيز

ص: 781

مي ميرند . البته اين چهار قسم را كه گفتم ما نبايد فقط ظاهر را نگاه كنيم ، چيزهايي است كه با چشم و گوش ديگري است ديده وشنيده مي شود كه آنها ملاك است .

خدايا با فرج ولي خود همه ي مومنين را خوشحال كن . آن تعبيري كه در تعقيبات نماز در ماه مبارك رمضان داريم كه حتي بر اموات سرور است .

90-03-22

90/3/22

بي قرار توام و در دل تنگم گله هاست آه بي تاب شدن عادت كم حوصله هاست ، مثل عكس رخ مهتاب كه افتاده در آب دردلم هستي و بين من و تو فاصله هاست ، بي تو هر لحظه مرا بيم فرو ريختن است مثل شهري كه به روي گسل زلزله هاست ، باز مي پُرسَمَت از مسئله ي دوري عشق و سكوت تو جواب همه ي مسلئه هاست .

سوال – در مورد موضوع مرگ توضيحاتي بفرماييد.

پاسخ – ما مي خواهيم در مورد مهمترين بخش زندگي مان بحث بكنيم يعني درست است كه ما پاره اي از زندگي مان را دنيا مي دانيم ولي خش اعظم و مهم زندگي ما پس از مرگ است . ما مي خواهيم در رابطه با مرگ و مسائل پيرامون آن بحث بكنيم . اين بحث بسيار مهم است .بالاخره ما معتقد هستيم كه يك ابديتي در پيش داريم . ابديتي كه تمام زندگي دنيا در مقابل آن به اندازه ي پلك زدني هم نيست . اگر فكر كنيم كه ابديت يعني چه و بدانيم كه ابديت ميليون ها و ميلياردها سال نيست بلكه چيزي است كه انتها ندارد

ص: 782

. شاگردان علامه طباطبايي تعريف مي كردند كه ايشان در بين درس و بي مناسبت مي فرمود كه آقايان ما ابد در پيش داريم . و اين را تكرار مي كردند . انسان در لابلاي زندگي اش نبايد دچار غفلت بشود و فراموش كند كه چه چيزي را در پيش دارد . ده ها برابر عمر زندگي نوح در مقابل ابديت پلك زدني بيش نيست . نقل مي كنند كه وقتي حضرت عزرائيل براي قبض روح كردن حضرت نوح آمده بودند ، حضرت نوح پرسيد كه وقت اجل رسيد ؟ حضرت نوح با تعجب فرمود كه چقدر زود تمام شد .با اينكه عمر نوح خيلي طولاني بود و قرآن دوره ي نبوت ايشان را950 سال ذكر كرده است . حضرت عزرائيل فرمود كه پس عمر مردم آخر الزمان را چه مي گويي كه شصت هفتاد سال بيشتر نيست . نوح فرمود كه اگر عمر من شصت سال بود دنيا را با يك سجده تمام مي كردم . نوح هم مي گويد كه عمرش زود گذشته است . اعتقاد ما به زندگي ابدي است و اگر ما به اين زندگي نپزدازيم و از آن غفلت بكنيم و نسبت به آمدن عالم ديگر غافلگير بشويم و يك دفعه عالم عوض بشود ، ممكن است كه صحنه هاي هولناكي پيش بيايد . پس بايد بدانيم كه قبل از مرگ چه اتفاقاتي رخ مي دهد ، انسان هنگام احتضار چه مشاهداتي دارد ، ما چه آداب و وظايفي نسبت به خودمان و نسبت به فردي كه در حال احتضار است ، هنگامي كه ملك الموت مي آيد چه چيزي

ص: 783

ديده مي شود ، هنگام جان دادن چه اتفاقي رخ مي دهد ، چه عواملي باعث آسان يا سخت جان دادن مي شود . در روايات پانزده مورد گفته شده كه سكرات مرگ را آسان مي كند . پيامبر فرمود كه هر كسي بعد از هر نمازش مقداري قرآن بخواند سختي هاي هنگام جان دادن را نمي چشد . اگر كسي يك روز ماه رجب را روزه بگيرد سكرات مرگ بر او آسان مي شود .پيامبر فرمود : حضرت عزرائيل در هنگام خواندن نماز به همه ي مردم اشراف دارد ، اگر اين مردم را مواظب بر اوقات نماز ديد ، خود ايشان شهدتين را تلقين مي كند . امام صادق (ع) فرمود : اگر كسي نسبت به صله رحم مخصوصا نسبت به پدر و مادرش كوشش كند سكرات موت بر او راحت مي شود . مرحوم شيخ عباس قمي در كتاب منازل الاخرة ( من توصيه مي كنم كه اين كتاب بخوانيد . شايد اثر آن از صد تا سخنراني اخلاقي بالاتر باشد .) نقل كرده كه پيامبر بر بالين جواني بودند كه در حال احتضار بود . پيامبر ان جوان را تلقين كرد و گفت كه بگو لا اله الا الله . جوان زبانش بسته بود . پيامبر به مادرش گفت كه تو از او ناراضي هستي ؟ مادر گفت كه اوشش سال است كه به من جفا كرده است و من از او راضي نيستم . پيامبر فرمود كه الان وقت ناراضي بودن نيست . او در سختي است . زن گفت كه خدا بواسطه راضي بودن شما راضي باشد . زبان

ص: 784

جوان باز شد . پيامبر گفت كه چه مي بيني ؟ گفت : يك فرد بد هيكل و بد بود را مي بينم كه از بوي بد آن راه نفس من بسته شده است . پيامبر فرمود كه بگو : يا من يقبل اليسير و يعفوا عن الكسير اقبل من اليسير يعفوا عن الكثير . اي كسي كه از گناهان بزرگ ما مي گذري و اعمال كوچك و كم ما را قبول مي كني ، كم هاي ما را قبول بكن و گناهان زياد ما را ببخش . جوان اين را تكرار كرد . گفت: الان مي بينم كه آن سياه رو دور شد و سفيد رويي معطر وارد شد. بعد راحت جان داد . محدث قمي مي گويد كه نيكي نكردن به پدر و مادر باعث مي شود كه نتواند تلقين پيامبر را هم بگويد. ما بايد اينها را بدانيم . ما بايد در مورد سوال و فشار قبر بدانيم . فشار قبر براي چيست و چطور بايد سوالات قبر را جواب بدهيم. بايد بدانيم كه اموات با بازماندگان ارتباط دارند يا خير و مي توانند آنها را ببينند و به آنها سر بزنند. ما كمتر از اين بحث ها مي شنويم . ما معمولا از آن فرار مي كنيم و فرار كردن از مرگ مساوي با نيامدن مرگ نيست . به تعبير اميرالمومنين كه فرار كردن از او همان و در چنگ آن افتادن همان . ان الذي موت تفرون منه انه ملاقيكم . غافل بودن نتيجه اش غافلگير شدن است . ما مي خواهيم كه غافلگير نشويم . يكي از اصحاب پيامبر

ص: 785

مي فرمايد كه در تشييع جنازه اي پيامبر خودش را به سرعت به مردم رساند و كنار قبر نشست . پيامبر نگاهي به قبركرد و گريه كرد و فرمود : براي چنين موقعي خودتان را آماده كنيد.

سوال – شايد احساس بشود كه جوانان از شنيدن اين مباحث مكدر و ناراحت بشوند .نظر شما چيست ؟

پاسخ – جوانان ما بايد اين جواب را بشنوند و روي آن فكر بكنند . اولا واقعا كسي ضمانت نداده كه ما تا پيري برسيم و در جواني نمي ميريم . كسي به ما چنين تضميني نداده است . رابطه ي حضرت عزرائيل با گرفتن جان ما ، يك رابطه ي دفعي و آني است. ما در دنيايي زندگي مي كنيم كه همه چيز تدريجي است و عالم مادي همين است. وقتي مي خواهد باران بيايد ، قبل از آن هوا ابري مي شود و صداي رعد و برق مي آيد . قبل از آمدن شب و روز نشانه هايي است . ما به امور تدريجي و زماني عادت كرده ايم و فكر مي كنيم كه حضرت عزرائيل هم با سر و صدا و نشانه مي آيد و جان ما را مي گيرد . مثلا فكر مي كنيم كه اول بايد يك پيري يا بيماري بيايد بعد حضرت عزرائيل بيايد . حضرت عزرائيل موجود مجرد است نه مادي و جان ما را هم كه مي خواهد بگيرد مجرد است . رابطه ي حضرت عزرائيل با جان ما رابطه ي آني و دفعي است نه تدريجي . شبيه اراده كردن شماست . براي اراده كردن كه مي خواهد در جان

ص: 786

شما اتفاق بيفتد زمان برنمي دارد . همين كه اراده بكنيد كه آب بخوريد ، اين اراده آني است البته ممكن است براي اينكه بخواهيد حركت كنيد و ليوان آب را برداريد زماني طول بكشد چون بدن مادي است ولي اراده در جان شما آني مي آيد . وقتي اجل فرا برسد پير و جوان ندارد . حضرت امير در شعري مي فرمايد كه مرگ ناگهان مي رسد. آيت الله اراكي اشك مي ريخت و اين ابيات اميرالمومنين را مي خواند : اي كسي كه مشغول شدي و غافل شدي از مرگ ، مرگ ناگهان مي رسيد . كسي نبايد خودش را ايمن از مرگ بداند و بايد هميشه آماده باشد . به آيت الله شيرازي در كربلا گفتند كه اگر يقين داشته باشيد كه يك هفته ي ديگر مرگ شما فرا مي رسد چه كار مي كنيد ؟ گفت همان كاري كه تابحال مي كردم يعني از جواني حواسش بوده است . پس اولا كسي ايمن نيست و ثانيا جوان بايد دنبال اين مباحث باشد. براي اينكه از همان اول فرصت ها را بدست بياورد و فرصت سوزي نكند . چون وقتي سني از او مي گذرد ديگر نمي تواند كاري بكند و به گذشته اش با حسرت نگاه مي كند . وقتي سني از ما بگذرد براحتي نمي توانيم همه چيز را جبران بكنيم . بعضي از تلقات ريشه دارتر مي شود و نمي توانيم بعضي صفات را از خودمان دور كنيم . نمي توانيم بعضي از آداب زشت را از خودمان دور كنيم و بعضي خراب كاري ها را جبران كنيم. در

ص: 787

تاريخ است كه هارون الرشيد به اطرافيانش گفته بود كه ببينيد كسي از پيران هست كه در زمان پيامبر زنده بوده باشد و حديثي را بطور مستقيم از ايشان شنيده باشد . پيرمردي را پيدا كردند . او را در سبدي گذاشتند زيرا نمي توانست راه برود و پيش هارون الرشيد آوردند . او پرسيد كه تو پيامبر را ديده اي ؟ گفت : بله من هفت ساله بودم كه پيامبر را ديدم و يك جمله از او شنيدم . پيامبر فرمود : به مرور كه انسان پير مي شود دو خصلت در او جوان مي شود اگر خودش را تربيت نكند يكي حرص شدن و يكي آرزوهاي طولاني . هارون الرشيد خوشحال شد و كيسه ي دينار طلا به او داد . پيرمرد تا در خروج رفت ولي دوباره او را برگرداندند و پيرمرد گفت كه آيا هر ماه من اين مواجب را دارم ؟ هارون الرشيد خنديد و گفت رسول اكرم راست مي گفت . من داشتم فكر مي كردم كه تو تا دم در زنده مي ماني يا نه و آنوقت تو در فكر مواجب ماه بعد هستي . در پيري تعلقات بيشتر مي شود . پس ما بايد در جواني به خودمان برسيم و فرصت ها را از دست ندهيم و در جواني بتوانيم از بركات و آثار مرگ استفاده بكنيم . امير المومنين در نامه ي سي و يك نهج البلاغه به امام حسن (ع) مي فرمايد كه زياد ياد مرگ باش و ياد آن چيزي كه بعد از مرگ است تا مغلوب مرگ نشوي .

سوال – چرا در

ص: 788

روايات و آيات ما تاكيد به يادآوري مرگ شده است ؟

پاسخ – در منابع ديني ما بطور بسيار جدي به ياد مرگ پرداخته شده است . شما حدود يك هزار و دويست آيه در قرآن مي بينيد كه اسمي از مرگ ، منازل و مراحل بعد از مرگ در آن آمده است . اين نشان دهنده ي اهميت مسئله است. مرحوم علامه ي مجلسي در سه جلد بحارالانوار صدها هزار احاديث در اين مورد جمع آوري كرده است . در معارف ديني ما به اين مسئله پرداخته شده است . بعد از مسئله ي توحيد ما مسئله اي مهمتر از مسئله ي ياد مرگ نداريم . اين نشان مي دهد كه سِّر عميقي در اين مسئله است . ما آنرا جدي نمي گيريم . با بستن چشمهاي مان روي موضوع ، واقعيت حذف نمي شود . ياد نكردن مرگ به معناي نبودن مرگ نيست . معناي آن بد مردن است . اگر كسي ياد مرگ نباشد معنايش اين نيست كه مرگ به سراغش نمي آيد . ياد مرگ باعث نشاط و زنده دلي مي شود برخلاف آنچه كه تصور مي شود كه ياد مرگ باعث تلخكامي مي شود . از مهمترين آثار ياد مرگ سبكبالي است .

سوال – سوره ابراهيم آيات 25 تا33 را توضيح دهيد .

پاسخ – صفحه اي از قرآن نيست كه خالي از ياد مرگ يا آثار آن باشد. پنج آيه از اين صفحه مربوط به مسائل آخرتي و اشاره هايي به منازل بعد از مرگ كرده است . آيه بيست و هفتم مي فرمايد : مومنين كه ارتباط

ص: 789

با دين و خدا را نگه داشته اند خدا آنها را تثبيت مي كند با كلمه ي توحيد كه همان لا اله الا الله است . خدا روي اين كلمه آنها را نگه مي دارد و آنها را هم در دنيا و هم در آخرت امداد مي كند. در روايات داريم كه از هنگام قبض روح تا منازل بعدي مرگ ، امدادهاي خاصي به مومنين مي رسد . روايتي از امير المومنين از كتاب كافي نقل شده است كه انسان كه در آخرين روز دنيا و در آستانه ي آخرت است مال ، فرزند و اعمالش پيش چشم او مجسم مي شوند . او به مالش مي گويد كه من براي تهيه شما خيلي زحمت كشيده ام ما براي من چه مي كنيد ؟ گفتند كه از اين اموال كفني را براي تو تهيه مي كنيم كه مي تواني با خودت ببري . به فرزندانش مي گويد كه من محب شما بودند و براي بزرگ شدن شما زحمت زيادي كشيده ام . شما براي من چكار مي كنيد ؟ آنها مي گويند كه ما تو را تا قبر همراهي مي كنيم و بيشتر از اين كاري از دستشان بر نمي آيد . اعمال در ملكوت عالم باقي مي ماند و مجسم مي شود كه بعدا در مورد آن توضيح خواهيم داد . بعد به عمل خودش روي مي كند و مي گويد كه تو براي من چه مي كني ؟ مي گويد : تو نسبت به من خيلي راغب نبودي كه اعمال انجام بدهي ولي من هميشه با تو هستم . اگر اين شخص از

ص: 790

مومنين باشد زيباترين و خوش بوترين و خوش پوش ترين افراد به سمت او مي آيند و به او بشارت رحمت الهي را مي دهند و به او خير مقدم خواهند گفت . فرد به اين زيبارو مي گويد كه تو كه هستي ؟ مي گويد كه من عمل صالح تو هستم . از دنيا بيرون بيا و به سمت بهشت برزخي برو . بعد دو تا ملك براي سوال در قبر مي آيند . وقتي ملك از دين و خداي او سوال مي كند ، مي گويند كه خدا تو را محكم نگه دارد . امير المومنين مي فرمايد كه اين معناي آيه يثبت الله الذين امنو ... است و خدا اين جوري مومنين را امداد و دستگير مي كند .

سوال – در ادامه تاكيد آيات و روايات به ياد آوري مرگ توضيحاتي بفرماييد .

پاسخ – آيات و روايات تاكيد دارند كه اين آثار مرگ انديشي از دست ما نرود . اكثر آيات مربوط به معاد و مرگ وآخرت در سوره هاي مكي قرآن است يعني سيزده سالي كه پيامبر در مكه بود و سخت ترين دوران را ميگذراند . دوراني كه بايد انسانهاي نابي تربيت بشوند كه بتوانند سختي هاي گسترش دين را تحمل بكنند و فداكاري بكنند و انسانهاي خود ساخته اي باشند . در اينجا از آثار ياد مرگ استفاده مي شود تا اين سازندگي عظيم ايجاد بشود . هيچ عاملي از نظر تربيتي و رشد و اهميت يادمرگ ، سازنده و مربي نيست . چه چيزي در هشت سال دفاع مقدس باعث شده بود كه اين قدر فداكاري

ص: 791

، اخلاق خوب ، گذشت ، ايثار ، رعفت ، صميميت و رعايت حقوق در بين جمع ايجاد بشود ؟ زيرا آنها خودشان را دائما در معرض مرگ مي ديدند . كسي كه خودش را دائم در معرض مرگ ببيند طبيعي است كه سبكبال و سبكبار است . در واقع شان دنيا را به اندازه آن مي بيند نه بيشتر . ودر مقابل ابديت دنيا را خيلي جدي نمي گيرد كه بخاطر آن حرص بزند ، با ديگران درگير بشود و به ديگران ظلم بكند . او مي داند از پس امروز فردايي هست كه اعمال و اخلاقش مجسم مي شود . من در باطن خودم اخلاقياتي دارم . حسد ، كينه ، سوءظن و بدبيني باعث شده كه روح من تنگ بشود . چه بسا اين تنگي ها كه در باطن من است زندگي آخرتي من را تنگ بكند . وقتي من اين چيزها را بدانم طبيعي است كه رفتار خودم راعوض مي كنم . در جبهه اين اتفاق افتاده بود و آنها بدون هيچ تعلقي سرباز خدا و ولي خدا شده بودند . تا كسي مشكل خودش را با مسئله ي مرگ حل نكند نمي تواند سرباز خوبي براي خدا و ولي او باشد . در جنگ تبوك پيامبر فراخواني داد كه نيروها جمع بشوند تا به سمت تبوك بروند . تبوك شش صد كيلومتر با مدينه فاصله داشت . و آنها مي خواستند كه با روم مقابله بكنند . تابستان بود . عده اي شروع به بهانه جويي كردند كه هوا گرم است و ممكن است كه چشم ما به دختر مسحيان

ص: 792

بيفتد و ما تحريك بشويم . آيا نازل شد وتعبيرش اين بود : آيا به زندگي دنيايي راضي شديد و سنگين بار شده ايد ؟ همين سنگين باري باعث شد كه آنها جواب رسول خدا را ندهند . در وصف ياران ولي عصر داريم كه آنها تمناي شهادت دارند . يعني تعلقات ندارند . معنايش اين است كه آنها سبك بار هستند نه اينكه الان مي خواهند شهيد بشوند . ياد مرگ است كه اين سبك بالي را بوجود مي آورد . عرفاي ما وقتي مي خواهند به شاگردان شان دستورالعمل بدهد ، ياد مرگ جزو دستورات شان است . آيت الله جمال گلپايگاني كه مرجع تقليد بزرگي بود و همدرس آيت الله بروجردي بود و عرفاي بزرگي بود . او تا وقتي كه در اصفهان شاگر آخوند كاشي بود ، به او توصيه كرده بود كه شب جمعه ها حتما به قبرستان برو و در آنجا توقف كن و درنگ و تامل بكن . ايشان در نجف از شاگردان مرحوم قاضي بود و ايشان هم همين توصيه را داشته اند . آقاي گلپايگاني خيلي به قبرستان وادي السلام مي رفت و در زميني كه قبري نبود مي نشست . بعد ها پس از مرگش همانجا محل قبر خودش شد . ايشانبه بعضي از خواص خودشان نقل كرده بودند كه من ارواحي از اين قبرستان را در مكاشفاتي ديدم . در هواي گرم بعضي از ارواح با حالت زننده اي به سمت من مي آمدند . من آنها را شناختم . آنها متكبريني بودند كه در دنيا هرچه از دنيا و آخرت به آنها مي

ص: 793

گفتيم مسخره مي كردند . آنها به من التماس مي كردند كه در اينجا ما در سختي هستيم چون تو از فرزندان رسول خدا هستي براي ما دعا بكن . ايشان پرخاش مي كردند و به آنها مي گفتند كه گم شويد تا وقتي در دنيا بوديد گوش نمي كرديد و حالا كه دست تان از دنيا كوتاه شده التماس مي كنيد . اين توصيه ها جزو دستورالعمل عرفا به شاگردان شان بوده است .ياد مرگ بودن از مهمترين عوامل تربيتي و سازنده است كه بخاطر همين توصيه شده است .

سوال – چكار كنيم كه مرتب به ياد مرگ باشيم ؟

پاسخ – ما بايد بهانه هاي مختلفي را براي مرگ انديش بودن ايجاد بكنيم . پيامبر وقتي بهار را مي ديد مي فرمود : بهار را كه ديديد به ياد قيامت بيفتيد. اين يك بهانه است كه انسان به ياد مرگ بيفتد و به آن توجه بكند . پيامبر وقتي از خواب بلند مي شد مي فرمود : خدارا شكر كه ما را زنده كرد پس از مردن . زيرا خواب يك مرگ سبك است كه در تعابير قرآن كنار مرگ گذاشته شده است . در خواب تعلق روح كاملا قطع نمي شود و اگر خدا اجازه بدهد روح بر مي گردد و اين تعبير قرآن است. تعبير پيامبر بعد از بلند شدن خواب اين بود كه الحمدلله زنده شديم . اين عاقل بودن و زيرك بودن فرد است . پيامبر فرمود : نشاني انسان عاقل اين است كه زياد ياد مرگ بكند . يكي از كارهايي كه مي تواند به انسان كمك

ص: 794

بكند رفتن به قبرستان است . البته نه قبرستاني كه به شكل فضاي سبز درآمده است . به شكلي كه در آنجا تامل بكنيم و خلوتي داشته باشيم و به قلب مان برسانيم كه ما هم به اينجا گذر خواهيم كرد . كار ديگري كه مي تواند به ما كمك كند شنيدن موعظه هاست . مثل موعظه هاي شنيداري زيرا ما احتياج به موعظه هاي شنيداري داريم . حضرت علي (ع) به بعضي افراد مي فرمودند كه من را موعظه كن . طرف گفت كه شما همه را مي دانيد . حضرت فرمودند : در شنيدن اثري است كه در دانستن نيست . انسان بايد بشنود . آقايي مي گفت كه پدرم وقتي مي خواست مادرم را براي نمازصبح اول وقت بيدار كند مي گفت : خانم بلند شو .آنقدر بخوابيم كه ديگر كسي نيست كه ما را صدا بزند . ما موعظه هاي نوشتاري هم داريم . كتاب منازل الاخرة از محدث قمي و كتاب سياحت غرب كه آقاي قوچاني نوشته است را بخوانيد . آقاي مطهري با آياالله قوچاني ارتباطي داشته و پرسده چطور از احوالات بعد از مرگ خودت نوشته اي ؟ ايشان فرمودند كه مقداري از احاديث و روايت كه فرموده اند آن طرف چه خبر است و بعد مكاشفات . مكاشفات خيالات و خواب نيست بلكه منطبق بر روايات است و با روايت تاييد مي شود .كار ديگر وصيت كردن است . كسي با وصيت كردن نمي ميرد.

سوال – ما جوان ترها وقتي مي گوييم كه مي خواهيم وصيت بكنيم يا از مرگ صحبت مي كنيم به ما مي

ص: 795

گويند كه اين حرفها را نزنيد . راهنمايي بفرماييد .

پاسخ – لازم نيست كه ما سر و صدا بكنيم . شما وصيتي بكنيد كه بتوانيد در اختيار كسي بگذاريد .گاهي وصيت كردن واجب است . هميشه مستحب نيست . نوشتن وصيت و هر چند وقت ديدن اين وصيت روي ما اثر مي گذارد . وصيت و كفن كسي را نمي ميراند اگر اجلش نرسيده باشد . ديدن كفن انسان را از دنيا جدا مي كند . به انسان تذكري مي دهد . اينها مي تواند به ما كمك بكند تا به ياد مرگ باشيم .

دعاي امام سجاد (ع) در سجده اين است كه مي فرمايد : خدايا كاري بكن كه ما از دنيا جدا بشويم كه پُر از غرور و فريب است ، توجه ما به دنياي ابديت باشد ، آماده و مهيا براي مرگ بشويم قبل از اينكه به سراغ ما بيايد .

1391

91-08-21

21-08-91 رسيدم تا اجل اما رسيدن شد فراموشم، دميدم در ني دنيا دميدم شد فراموشم . سرم با خنده ي گل گرم شد در فصل گل چيني ، دلم چون سيب سرخ افتاد چيدن شد فراموشم . نداي ارجعي گل كرد برگشتم دمي تا خود، همين كه پر در آوردم پريدن شد فراموشم . چنان از آخرت گفتم كه دنيا گشت عقبايم ، چنان گرم تماشايم كه ديدن شد فراموشم . شب جانكدن آمد باز دل بستم به دل دادن، تب دل دادن آمد دل بريدن شد فراموشم . اگر گفتند نامت چيست در غوغاي من ربك، بگو من هم ملك بودم پريدن شد فراموشم . سوال – در

ص: 796

خصوص مشاهدات حضرت رسول در شب معراج توضيح بفرماييد. پاسخ – در روايات است كه كلاً سفر با عظمت پيامبر اكرم از مسجدالحرام به مسجد الاقصي و سيري كه در ملكوت و فوق آن داشتند حدوداً سه يا چهار ساعت طول كشيده است. در برخي جاها آمده كه اين سفر به حدي كوتاه بود كه زماني كه پيامبر رفتند و بازگشتند هنوز بستر ايشان گرم بود . يا زماني كه پيامبر به اين سفر مي رفتند بدن ايشان با كوبه ي در برخورد كرد . موقع بازگشت هنوز كوبه ي در درحال تكان خوردن بود . البته اين مسائل سند روايي ندارد. آن چيزي كه سند دارد اين است كه اين سفر حدوداً از مغرب تا اذان صبح طول كشيده است . سيري كه پيامبر در زمين پيمودند با مركب خاصي بود و به سرعت طي شد . و سيري كه ايشان در ملكوت و فوق آن طي كردند خارج از قوانين و فوق زمان بوده است . اصولاً قوانين عالم خواب با بيداري تفاوت دارد . ممكن است ما در عالم خواب مسافت هاي بسيار طولاني را در يك لحظه طي كنيم . شايد براي پيمودن مسافت هايي كه در عالم خواب طي مي شود در عالم بيداري ماه ها زمان نياز داشته باشد. مرحوم آيت الله علامه تهراني در كتاب معاد شناسي ذكر كرده اند كه روزي يكي از دوستان خوب ايشان براي زيارت به مشهد مشرف شدند . ايشان داخل صحن ايستادند و گفتند كه من معرفتي ندارم و همينجا مي ايستم تا زماني كه معرفتي پيدا كنم سپس وارد حرم مي

ص: 797

شوم . اين فرد مي گويد همينطور كه نشسته بودم خوابم برد . در خواب ديدم كه امام رضا (ع) آمدند و با نوك انگشت پاي خود آهسته به من زدند و گفتند كه بلند شو كاري انجام بده . تا متوجه شدم كه ايشان امام رضا(ع) هستند خم شدم پاي ايشان را ببوسم . حضرت زير بغل من را گرفتند و گفتند چكار مي كني بلند شود. اين فرد مي گويد همان لحظه از خواب بيدار شدم . به صحن گوهرشاد رفتم و وضو گرفتم . چون شب جمعه بود در يكي از ايوان ها نشستم و شروع بخواندن دعاي كميل كردم . در اواسط دعا مجدداً خوابم گرفت . در خواب يك فردي با محاسن زيبا به نزد من آمد و گفت مي خواهي باهم گردش كنيم ؟ گفتم من در خدمت شما هستم . آن فرد من را به مدينه و سپس به كربلا ، كاظمين و سامرا براي زيارت برد . بعد از آن در عالم ملكوت بالا رفتيم و ملائك را ديديم . در هنگام سفر آن فرد نكاتي را از جهت معرفتي به من گوشزد مي كرد . بعد از اينكه سفر تمام شد من را به مسجد گوهرشاد بازگرداند . سپس از من پرسيد مي داني اين سفر چقدر طول كشيد ؟ گفتم چقدر ؟ گفت : پنج دقيقه . اين زمان را هم براي اين گفتم كه شما وحشت نكنيد، وگرنه در ملكوت زمان و ساعت وجود ندارد . از خواب بيدار شدم و زمان را نگاه كردم ديدم كه همان پنج دقيقه گذشته است . مرحوم

ص: 798

علامه تهراني مي گويد: اين دوست من سه روز و هر روز به مدت چهار ساعت خواب خود را نقل مي كرد . ايشان مي فرمايد وقتي اين خواب را براي آيت الله انصاري همداني نقل كردم ، فرمودند از خواب هاي بي نظير است و مشخص است كه آن فرد بسيار قابل بوده است . البته سفري كه براي پيامبر رخ داد كه با اين خواب قابل مقايسه نيست . چرا كه سفر پيامبر در بيداري رخ داده و با استعداد دريافت ايشان هماهنگ بوده است. پيامبر مطالب را به سرعت دريافت كرده و نيازي به زمان نبوده است . سفر پيامبر معجزه بوده ولي با معجزه هاي ديگر تفاوت داشته است . برخي معجزه ها به گونه اي است كه ديگران هم آن را مي بينند . ولي امكان ديدن بعضي معجزه ها براي ديگران وجود ندارد . در روايات است كه سفر پيامبر از نظر آسماني و زميني به اندازه ي يك سوم شب طول كشيده است . پيامبر اكرم مي فرمايند كه من در اين سفر درهاي بهشت و جهنم را ديدم . در روايت است كه پيامبر مي فرمايند : جبرائيل به من گفت كه من مأمور هستم بهشت و جهنم را به شما نشان بدهم . وقتي درها را به من نشان داد ديدم كه بهشت هشت در دارد و بر روي هركدام چهار جمله نوشته شده است . سپس درهاي جهنم را به من نشان داد كه هفت در بود . بر روي هركدام از آنها سه جمله نوشته شده بود . همه ي اين جمله ها براي

ص: 799

كسي كه اهل عمل باشد از دنيا و آنچه كه داخل آن است بهتر است . يكي از اصحاب بزرگ پيامبر اكرم فرزند پسري داشت كه از دنيا رفت . به قدري از اين مسئله غصه دار شد كه در خانه ي خود محلي براي عبادت و مسجد قرار داد و تصميم گرفت كه مدتي از مردم دور باشد. اين خبر به پيامبر رسيد . پيامبر نزد وي رفت و فرمود از طرف خداوند براي ما رهبانيت نوشته نشده است . رهبانيت امت من در جهاد في سبيل الله است . سپس پيامبر فرمودند كه بهشت هشت در و جهنم هفت در دارد . تو خوشحال نمي شوي كه وقتي وارد يكي از درهاي بهشت شدي پسر خود را آنجا ببيني ، دست در دست تو بگذارد و شفاعت بخواهد ؟ به اين دليل تعداد درهاي بهشت بيشتر است كه راه هايي كه انسان را به سمت بهشت مي برد بيشتر است. امام باقر (ع) درروايتي فرمود كه نسبت به خدا حسن ظن داشته باشيد چون بهشت هشت در دارد . در برخي روايات نيز هفتاد و يك در براي بهشت ذكر شده است . روايتي در تفسير نورالثقلين آمده است كه حضرت امير (ع) فرمودند : بهشت هفتاد و يك در دارد . از هفتاد در شيعيان و اهل بيت من وارد مي شود . يك در مربوط به ديگران است كه اهل توحيد و لا اله الا الله بوده اند و با ما دشمني نداشته اند . مرحوم علامه طباطبايي در جلد چهارده بحار الانوار مي پرسند كه آيا درهاي بهشت و جهنم

ص: 800

مانند درهاي يك حياط است كه همه به يك نقطه منتهي مي شود ؟ يا اينكه منظور از درهاي بهشت و جهنم عوامل ، اسباب و راه هاي ورود بوده و هركدام انسان را به يك درجه و طبقه مي رساند ؟ بنابراين اينطور نيست كه همه ي درها به يك نقطه منتهي شود بلكه هركدام انسان را به يك طبقه و درجه انسان مي رساند . به تعبيري راه ها و عوامل اصلي ورود به بهشت هشت عدد است . عوامل و اسباب كلي ورود به جهنم نيز هفت عدد است . شايد منظور از هفت در، هفت عضوي باشد كه انسان با آنها مرتكب گناه مي شود . زبان ، چشم ، گوش ، دست ، پا ، شكم و شهوت . شايد هم هفت در جهنم اشاره به هفت ملكه ، صفت و خصلتي است كه هركدام ريشه ي گناهان بسياري است . مثلاً شيطنت يك ورودي به يكي از طبقات جهنم است . تند خويي و عصبانيت ورودي ديگر به طبقه ي ديگري از جهنم است . شهوت راني ورودي ديگر به طبقه ي ديگري است . هركدام از اين صفات ريشه ي گناهان زيادي است . مثلاً كسي كه عصباني مزاج و تند خو است مرتكب ده ها گناه ديگر مي شود . بنابراين تعداد درها كه در روايات مختلف گفته شده منافاتي با هم ندارد . مرحوم علامه طباطبايي مي فرمايند : درست است كه قرآن تأكيدي به اين مسئله ندارد . تنها در يكي از آيات قرآن هفت در جهنم ذكر شده است. علامه طباطبايي مي فرمايند :

ص: 801

در سوره ي زمر آيه ي هفتاد و دو يك نكته وجود دارد . در آن آيه مي فرمايد : كفار را دسته دسته به سمت جهنم مي آورند . زماني كه كفار به جهنم رسيدند ، درها را باز مي كنند . به كفار گفته مي شود كه وارد درها شويد . علامه طباطبايي مي گويند كه از اين سخن برمي آيد كه منظور از درها ، طبقه ها است . اگر منظور درهاي معمولي باشد، نبايد گفت وارد درها شويد، بلكه بايد گفت از درها وارد شويد . در واقع منظور از هر در ، سبب و اسبابي است كه انسان را وارد يك طبقه و درجه مي كند . در بسياري از روايات به يك كار خير به عنوان يك در بهشت اشاره شده است . مثلاً در روايتي از پيامبر اكرم است كه كارهاي خوب يك دري از بهشت است . اگر فردي روزه بگيرد ، دستي به سر يتيم بكشد ، كار فردي را راه بيندازد و غيره عاملي براي ورود به بهشت است .از پيامبر اكرم است كه راست بگوييد كه راست گويي ، دري از بهشت است . در نهج البلاغه است كه جهاد دري از درهاي بهشت است كه خدا به روي اولياء و بندگان خود باز كرده است . در بهشت درها نام گذاري دارد . يك در باب الصبر است كه براي صابرين است . يك در باب الشكر است براي كساني كه شكر مي كنند . يك در باب البلاء است براي كساني كه در دنيا بلا كشيده اند . در روايتي از امام

ص: 802

رضا (ع) است كه بهشت هشت در دارد يكي از آنها متعلق به اهل قم است . منظور از اهل قم صرفاً يك منطقه ي جغرافيايي وشهر نيست . اهل قم در روايات به عنوان يك جريان ناب اهل ولايت ، اهل شريعت ، اهل فقاهت ، اهل دينداري ، اهل عبادت و اهل علم است . در روايتي از امام صادق (ع) است كه فرمودند : قم معدن شيعيان ما است . درروايتي از امام كاظم (ع) است كه خوبان ولايت ما در آنجا جمع هستند. اولين منطقه اي كه ولايت اهل بيت را پذيرفتند قم و اطراف آن بوده است . قم به عنوان يك جريان است و هركسي در هر كجاي كه ايران زندگي كند و اين خصلت ها را داشته باشد قمي است . در روايت است كه عده اي از اهل ري به خدمت امام صادق (ع) در مدينه رسيدند و گفتند كه ما از اهل ري هستيم . امام فرمودند: مرحبا به برادران قمي ما خوش آمديد . آنها گفتند: ما اهل ري هستيم . امام باز فرمودند : خوش آمدند برادران قمي . براي بار سوم نيز امام همين سخنان را فرمودند . بنابراين معلوم مي شود افرادي كه اين جريان و مكتب را پذيرفته اند قمي هستند . سپس حضرت فرمودند : خداي متعال حرمي در مكه دارد . پيامبرحرمي در مدينه دارد ، علي ابن ابيطالب (ع) حرمي در كوفه دارد . حرم ما اهل بيت نيز در قم است . بنابراين هشت در اسباب كلي ورود به بهشت است . مثلاً كسي كه صبور باشد

ص: 803

ده ها خير از او سر مي زند . در روايت است كه امام حسين (ع) دري از درهاي بهشت است . اين در بسياري از افراد رابا خدا آشنا كرده و عاملي بسيار بزرگ و با عظمت است . با توجه به اينكه محرم نزديك است، افراد مي توانند آن را به عنوان يك دوره ي اخلاق و سير و سلوك قرار بدهند . با شركت در مراسم و عزاداري ها مي توان بسياري از آلودگي ها را سوزاند و پاك كرد . سوال - آيا اندازه ي درهاي بهشت متفاوت است ؟ پاسخ - اصولاً اين درها معمولي نيست و يك راه است . آنگونه نيست كه چون جمعيت زياد است درها را زياد كرده اند . در روايت است كه طول هركدام از اين درها به اندازه ي چهارصد سال راه رفتن است . مقياس هاي عالم آخرت با مقياس هاي دنيا تفاوت دارد . بنابراين تعدد درها به دليل كثرت جمعيت نيست . اينها ورودي ها و اسبابي است كه هركدام از آنها فرد را به يك طبقه مي رساند . در برخي از روايات به اين مسئله تصريح شده كه منظور از درهاي بهشت و جهنم ، طبقات آن است . در روايتي از پيامبر اكرم است كه بهشت هشت و جهنم هفت در دارد و برخي از اين درها بر ديگري برتر است . فردي از اميرالمومنين پرسيد كه درهاي بهشت و جهنم مانند درهاي خانه است ؟ حضرت فرمودند نه . سپس هركدام از دست هاي خود را بالاي ديگري قرار دادند . ( يعني طبقه طبقه است

ص: 804

) . مرحوم طبرسي در مجمع البيان نقل كرده است كه حضرت علي (ع) در رابطه با درهاي جهنم فرمودند : درها، طبقه طبقه ها است ، برخي از آنها بالاي ديگري است . بعد حضرت با دست هاي خود طبقه ها را نشان دادند . سپس فرمودند: بهشت را خدا مسطح قرار داده و درجات بهشت در عرض هم هستند . اما جهنم را طبقاتي قرار داده است . شايد به اين خاطر خدا جهنم را طبقه طبقه قرار داده كه كسي بيش از حد خود عذاب نبيند . هرچقدر در جهنم پايين تر برويم عذاب شديد تر مي شود . اما در بهشت، آن فردي كه در پايين ترين درجه است باز هم به تناسب خود نصيبي از درجات بالاتر دارد . سپس اميرالمومنين هركدام از طبقات جهنم را اسم بردند. كه در قرآن اسم هاي آن آمده است . اولين طبقه ي جهنم كه از قسمت هاي ديگر بهتر است هاويه است هرچقدر پايين تر برود سخت تر مي شود . حضرت مي فرمايند: در جهنم چاهي است كه اگر سر آن برداشته شود همه ي دوزخ را شعله ور مي كند . شبي امام صادق (ع) بر سر سفره نشسته بودند و شام مي خوردند . فردي مي گويد كه براي حضرت يك ظرف آبگوشت داغ آوردند .زماني كه دست حضرت نزديك ظرف شد و داغي آن را حس كردند فرمودند : پناه بر خدا از آتش جهنم . سپس حضرت فرمودند ما طاقت اين را نداريم تا چه برسد به جهنم . سوال - در خصوص آيات 119 تا 124

ص: 805

سوره ي انعام توضيح بفرماييد. پاسخ – در اين سوره خداوند مي فرمايد : از حيواني كه موقع ذبح اسم خداوند بر آن برده نشده نخوريد . چرا كه اين كار فسق است . شياطين به دوستان خود پيام مي فرستند تا با شما مومنين درگير شوند . اگر شما هم از شياطين اطاعت كنيد مشرك هستيد . از اين آيه برمي آيد كه اگر كسي از چيزي كه با خدا ارتباط ندارد بخورد ، فسق بوده و فرد را آماده ي پذيرش وسوسه هاي شيطان مي كند . همانطور كه خداوند متعال و ملائكه وحي و الهاماتي براي دوستان خود دارند. شياطين نيز براي دوستان خود پيغام مي فرستند . آن چيزي كه فرد را آماده ي پذيرش پيام هاي شيطان مي كند ، لقمه هايي است كه رنگ و بوي الهي ندارد . سوال – منظور از درهاي بهشت و جهنم چيست ؟ پاسخ - مقصود از درهاي بهشت و جهنم ، ورودي هاي معمولي نيست بلكه اسباب ورود به بهشت و جهنم است . هركدام از كارهايي كه انسان را بهشتي و يا جهنمي مي كند، او را به يكي از درها و راه هاي بهشت و جهنم مرتبط مي كند . همه ي مباحث مربوط به بهشت و جهنم ما را براي رفتن به اين سفر ابدي آماده تر مي كند . امام سجاد (ع) در دعاي خود فرمودند : خدايا كاري كن كه من به دنيا نچسبم ، چشمي به عالم آخرت و سراي ابدي خود داشته باشم . جايي كه زندگي اصلي ما خواهد بود . آماده ي مرگ

ص: 806

شوم قبل از آمدن آن . مبادا در دنيايي كه عوامل غفلت در آن خيلي زياد است ، زمين گير شويم. آنقدر مشغول دنيا شويم كه بدون آمادگي با ملك الموت مواجه شويم . افرادي كه دوستان اهل بيت هستند بالاترين نور را دارند . ما بايد با پيروي از آنها نور خود را بدست بياوريم . امام صادق (ع) يك خادمي داشت كه هميشه با ايشان به مسجد مي رفت و در بيرون مسجد اسب حضرت را نگه مي داشت . يك روز دم در مسجد ايستاده بود، چند نفر از اهالي خراسان آمدند . يكي از آنها به خادم گفت: حاضر هستي كه من كار تو را بپذيرم ؟ من تمام اموال خود را كه خيلي هم زياد است به تو مي دهم. خادم گفت اجازه مي دهي كه من از امام صادق بپرسم . آن فرد قبول كرد . آن غلام خدمت حضرت آمد و گفت اگر خيري خدا براي ما فراهم كرده باشد شما مانع از آن مي شويد ؟ امام صادق (ع) فرمودند : خير من مانع اين كار نمي شوم . غلام گفت : كسي آمده و به من گفته كه تمام اموال خود را به من مي دهد تا جاي من را بگيرد . اگر اجازه بدهيد من اين كار را انجام دهم . امام صادق (ع) فرمودند: هرطور كه دوست داري عمل كن . زماني كه غلام شروع به رفتن كرد، امام فرمودند بازگرد، چون زياد نزد ما بوده اي مي خواهم يك نصيحتي به تو بكنم . روز قيامت زماني كه لحظات سخت آن پيش مي

ص: 807

آيد پيامبر اكرم به انوار الهي توسل مي جويد . امير المومنين به دامن پيامبر ، ما اهل بيت به دامن اميرالمومنين و شيعيان ما نيز دست به دامن ما مي شوند و ما آنها را به بهشت مي بريم . حالا تو هركاري كه مي خواهي انجام بده . غلام از نزد امام بيرون آمد و به آن شخص خراساني گفت: اگر تمام دنيا را به من بدهي دست از غلامي امام صادق (ع) بر نمي دارم . خدايا ما را براي سفر ابدي آماده كن قبل از اينكه فرا برسد .

91-08-14

91/8/14 سوال – در مورداحاديث قدسي يا معراجيه پيامبر توضيحاتي بفرماييد. پاسخ – يكي از دستاوردهاي معراج پيامبر،احاديثي قدسي است. در يكي از احاديث قدسي خدا مي فرمايد كه وقتي هفت ويژگي در بنده ي من جمع بشود او عبد مي شود:تقوا داشته باشد، سكوت نسبت به حرفهاي بيهوده داشته باشد ،ترسي از خدا داشته باشد ،به اندازه ي نياز بخورد ،دنيا را هدف قرار ندهد زيرا من اين را دوست ندارم و از خوبان خوشش بيايد چون من از اين كار را خوشم مي آيد و در خلوتها از من حيا داشته باشد. خيلي ها در جلوي جمع گناه انجام نمي دهند و حيا مي كنند و اين حيا ،حيا از مردم است كه البته خوب است ولي حيا الهي اين است كه انسان در خلوت گناه نكند و خودش را حفظ كند. حاج شيخ كريم حائري مي فرمودند كه اگر من در خواب هم نامحرمي را ببينم چشم فرومي بندم. در زمان هاي ما خلوتگاه هاي زيادي وجود دارد

ص: 808

مثل خلوتگاه هاي مجازي اينترنت يا نگاه كردن ماهواره يا كنار هم بودن دوتا نامحرم در ساعت هاي طولاني .ابوبصير كه يكي از ياران امام صادق(ع) بودند به خانمي قرآن ياد مي دادند و روزي ايشان با اين خانم شوخي كردند. وقتي ايشان خدمت امام رسيدند امام فرمود: هر كسي در خلوت مرتكب گناهي شود خداوند براي او ارزشي قائل نيست. ابوبصير خجالت كشيد و توبه كرد. پيامبر فرمود: در قيامت گروهي هستند كه عذاب سختي دارند و خدا به آنها مي فرمايند شما در خلوت گناهان كبيره انجام مي داديد ولي وقتي با مردم بوديد متواضع بوديد. اين يك كار منافقانه است .اين نشانه ي ضعف ايمان و باور انسان است .معناي اينكار كوچك شمردن خداست. امام صادق (ع) مي فرمايد: اگر كسي خدا را حاضر و ناظر نداند، اين كفر است و اگر خدا را حاضر بداند و باز گناه كند، خدا را كوچك شمرده است .اگر كسي باور قوي داشته باشد دوربين خدا را در همه جا مي بيند. اميرالمومنين از بازار رد مي شدند كه ديد فردي قسم مي خورد كه قسم به خدايي كه در حجاب و آسمانها است . حضرت پرسيد چه كسي در حجاب است ؟ او گفت: خدا. حضرت فرمود: بين خدا و بنده حجابي نيست .اين را بدان كه تو هر جا هستي خدا هم هست. يكي از اهل معرفت مي گفتند كه در نيمه شبي بلند شدم و ديدم كه دايي ام درحال عبادت است و به او غبطه خوردم .دايي ام به من گفت كه تو تا سحر بگو يا حاضر يا ناظر. استادي

ص: 809

به شاگردانش گفت كه مرغي را در يك محل كه كسي آنجا نيست سر ببريد و آنرا بياوريد. همه با خودشان يك مرغ كشته شده آوردند ولي يك نفر با خودش مرغي نياورد و گفت كه من جايي را پيدا نكردم كه خلوت باشد زيرا در همه جا خدا ناظر براعمال ماست .امام رضا(ع) مي فرمايد: پنج كار نكن و بعد هر كاري مي خواهي بكن ، سرسفره ي خدا ننشين ، از سلطنت خدا بيرون برو، جايي برو كه خدا تو را نبيند و هر چه مي خواهي گناه كن،وقتي عزرائيل مي خواست جان تو را بگيرد او را بران و وقتي مالك نگهبان جهنم مي خواست تو را به جهنم ببرد به او بگو نمي آيم . ما تا جايي كه مي توانيم بايد خلوتگاه هاي مفسده انگيز نداشته باشيم و از خلوت گاه ها فرار كنيم .در ضمن اگر چنين خلوت هايي پيش آمد اهل بيت مي فرمايند كه در اين زمان ذكر خدا را زياد بگوييد. پيامبر به يكي از اصحابش فرمود: وقتي در خلوت هستيد ذكر خدا را بكنيد. خوب است كه انسان در زمان خلوت ،ذكر يا حاضر يا ناظر، يا رقيب يا رفيق را زياد بگويد. وقتي يوسف با زليخا در خلوت بود، زليخا روي مجسمه اش را كشيده بود زيرا از او خجالت مي كشيد و يوسف گفت كه ما بايد از خدا خجالت بكشيم و ذكر خدا را گفت و فرار كرد. شيخ رجبعلي خياط در شبي براي او زمينه ي گناه در خلوتي فراهم شد ولي او با خدا معامله كرد. و به خدا گفت

ص: 810

كه من از اين لذت حرام مي گذرم ، تو هم مرا تربيت كن و از آن موقع چشم و گوش او باز شد و ناديدني ها را مي ديد و ناشنيدني ها را مي شنيد. پس حيا يكي از صفات عبد شدن است. يكي ديگر از دستاوردهاي بزرگ پيامبر در معراج سفارش به ولايت اميرالمومنين بود. امام صادق(ع) مي فرمايد: پيامبر صد و بيست بار به معراج رفتند وهيچ دفعه اي نبود مگر اينكه خدا سفارش ولايت را به پيامبر كرد. سفارشي كه به ولايت اميرالمومنين و فرزندانش شد بيشتر از سفارش به واجبات بود. ابن عباس مي گويد: اولين كسي كه علي را اميرالمومنين خطاب كرد يپامبر بود.روزي با پيامبر نشسته بوديم و علي وارد شد و سلام كرد و پيامبر گفت :سلام اميرالمومنين.من تعجب كردم و پيامبر قسم خورد كه هيچ چيزي در مورد علي نمي گويم مگر اينكه آنرا ديده ام. پيامبر فرمود : در شب معراج ديدم كه در همه ي درهاي بهشت نوشته شده بود كه قبل از خلقت آدم، مشيت خدا اين بوده است كه علي بن ابيطالب اميرالمومنين بشود. بخاطر احترام ائمه به حضرت علي (ع)، آنها اجازه نمي دادند كه كسي آنها را اميرالمومنين خطاب كند. فردي از امام صادق (ع) پرسيد كه ما مي توانيم امام آخري يعني مهدي را اميرالمومنين خطاب كنيم؟ امام فرمود: خير. اين اسم مخصوص جدمان علي است و كسي اين اسم را بر خودش نمي گذارد مگر اينكه كافر باشد. امام فرمود، بگوييد: السلام عليك يا بقيةالله .از پيامبر سوال شد كه خدا در معراج با چه زباني با شما

ص: 811

صحبت كرد ؟ پيامبر فرمود: با صداي علي .پيامبر وقتي اين صدا را شنيد، پرسيد كه خدايا تو با من حرف مي زني يا علي؟ خدا خطاب كرد: من ديدم تمام زواياي قلب تو پر از محبت علي است. بنابراين با صداي آشنا با تو صحبت كردم كه آرامش بگيري .پيامبر فرمود: من در هر طبقه ي آسمان كه مي رفتم ملائك به من خوش آمد مي گفتند. جبرئيل گفت :اي محمد، اگر محبت علي در دل همه ي امت تو بود، خدا جهنم را خلق نمي كرد.خدا به پيامبر فرمود كه من يكي از اسامي خودم را براي توانتخاب كردم ،من محمود هستم و تو محمد وعلي را بعنوان جانشين تو انتخاب كردم و اسمي از خودم را بر او گذاشتم من اعلي هستم و او علي . خدا فرمود : تو، علي، فاطمه، حسن و حسين از نورالهي خلق شده ايد و اگر كسي به شما ايمان بياورد پيش من مومن است و اگر كسي به شما ايمان نياورد پيش من كافر است .اي احمد، مي خواهي جانشينان خودت را ببيني ؟ پيامبر فرمود: بله . خدا انوار پاك معصومين را نشان داد كه بصورت حلقه ي وار دور خدا خضوع كرده بودند.( در زيارت جامعه داريم :اهل بيت وقتي شما درعالم نور بوديد در عرش الهي طواف مي كرديد.)يكي از آنها مثل ستاره مي درخشيد كه او مهدي بود. و خدا فرمود كه او از ظلم ها انتقام مي گيرد.اين انتقام شخصي نيست و بخاطر ظلم هايي است كه كه به مقام ولايت و امامت شده است. پس پيامبر دستور جانشيني را

ص: 812

در معراج گرفت و بعد در قرآن داريم كه آنچه به تو رسيده است را به مردم بگو .پيامبر به جز روز غدير، در مكانهاي ديگري هم مسئله ي جانشيني را مطرح كرده بود. يكي ديگر از مشاهدات پيامبر در معراج ديدن بهشت و جهنم و ديدن بهشتي ها بود. معراج در سال سوم بعثت پيامبر بود. پيامبر وجود نوري ائمه را مشاهده كرد ولي بهشت و جهنمي كه در عالم ملكوت است را ديد . سوال – صفحه 106 قرآن كريم را توضيح بفرماييد. پاسخ – اولين آيه اين صفحه مي فرمايد: انسانهاي با تقوا كه در مجلس گناه هستند بشرط اينكه به گناهكاران تذكر بدهند در آنجا بنشينند و با آنها همراه نباشند. دراين صورت مواخده گناهكاران پاي فرد با تقوا نوشته نمي شود. سوال- در مورد ديدن بهشت و جهنم پيامبر در معراج توضيحاتي بفرماييد. پاسخ – يكي از دستاوردهاي معراج اين بود كه پيامبر بهشت و جهنم و خصوصيات آن را ببيند تا وقتي به مردم بشارت مي دهد يا آنها را مي ترساند، خودش به عين اليقين رسيده باشد. پيامبر فرمود : كساني كه پيامبر آنها را در حال عذاب ديدند عبارتند از :رباخوراران، زنان بي مبالات، كساني كه مال يتيم خورده اند و عالمان بي عمل .پيامبر عذاب آنها را ديده و توصيف كرده است .پيامبر بهشت و خصوصيات بهشت را هم ديد. پيامبر مي فرمود: بهشت را ديدم كه خالي بود و ملائك داشتند قصري مي ساختند با خشتي از طلا و خشتي از نقره ، گاهي اوقات از كار دست مي كشيدند و كار نمي كردند. پيامبر

ص: 813

سول كردند كه چرا گاهي اوقات كار نمي كنيد؟ آنها گفتند كه گاهي اوقات مصالح كار تمام مي شود. يك سبحان الله والحمدلله و... گفتن يا يك ذكر يك خشت است. با ذكر در آخرت به انسان قصر مي دهند ولي دردنيا با اين كلمات هيچ چيز به انسان نمي دهند. پيامبر فرمود: در بهشت قصر زيبايي را ديدم كه با ياقوت سرخ درست شده بود و خيلي جذاب بود. از جبرئيل پرسيدم اين قصر براي كيست؟ جبرئيل گفت: براي كساني كه كلامش درست باشد ،روزه بگيرد ،هميشه اطعام كند و هر شب از خواب بلند بشود در حاليكه ديگران خواب هستند.حضرت علي(ع) فرمود: مگر چنين فردي پيدا مي شود؟ پيامبر فرمود : پاكي سخن به اين است كه فرد بگويد سبحان الله والحمدلله ...و فردي كه هميشه روزه است يعني ماه رمضان را روزه بگيرد و كسي كه هميشه اطعام مي كند و به ديگران غذا مي دهد، اين همان كسي است كه مخارج زن و بچه اش را تامين مي كند و كسي هر شب بلند مي شود و تحجر دارد يعني كسي كه بين نماز مغرب و عشا نخوابد. آقا شيخ عبدالله گلپايگاني را در خواب ديدند و از ايشان پرسند كه بعد از مرگ چه اتفاقي براي شما افتاد؟( روايت داريم وقتي كسي ازدنيا مي رود بازماندگان مي گويند كه چه چيزي گذاشت و ملائك مي گويند كه چه چيزي با خودش آورده است ؟)ايشان گفتند كه از من سوال كردند كه چه چيزي با خودت آورده اي و من گفتم كه من مشغول درس و تدريس بوده ام ، باز

ص: 814

سوال كردند ديگر چه چيزي با خودت آورده اي ؟گفتم : اشك ،توسل و زيارات و باز سوال كردند كه چه چيزي آورده اي ؟ ايشان گفت كه دستم خالي است . ملائك گفتند كه تو گوهر گرانبهايي پيش ما داري .وقتي عده اي از دوستان تو به نجف آمده بودند تو پول نداشتي كه آنها را ميهمان كني و گفتي كه خدايا چرا بايد وضع مالي ما اين طور باشد ولي بعد پشيمان شدي و الحمدلله گفتي. اين الحمدلله همان گوهري است كه پيش ما داري . خدايا كم ما را بپذير، گناه زياد ما را ببخش .

91-08-07

91/8/7 تكرار نام تو شده آواز جبرئيل آگاهي از مقام تو اعجازجبرئيل ،تا اوج عرش در شب معراج رفته اي بالاتر از نهايت پرواز جبرئيل، مثل حرير روشني از جنس نور پهن شد در مقدم بُراق پر باز جبرئيل، مداح آستان تو و دوستان توست بايد شنيد وصف شما را ز جبرئيل، سر مست نام توست بزرگ فرشتگان پير غلام توست بزرگ فرشتگان. سوال – در مورد مشاهدات پيامبر در معراج توضيحاتي بفرماييد. پاسخ – يكي ازمشاهدات پيامبر ديدن انبيا در آسمان هفتگانه بود، سوغاتي بزرگ معراج، نماز است و كيفيت نماز در معراج تثبيت شد. كيفيت وضو و اذكار و .. در معراج تثبيت شد . يكي ديگراز مشاهدات پيامبر ديدن ملائك و كارگزاران خدا بود .يكي از ملائكي كه پيامبر در معراج ديدند حضرت عزرائيل بود . در جلد هجدهم بحارالانوار داريم كه پيامبر فرمود :ديدم ملكي نشسته است و تمام دنيا بين دو زانوي و مقابل او است .و در دستش صفحه اي

ص: 815

از نور و نوشته اي بود كه آنها را نگاه مي كرد و مشغول كار خودش بود و به چپ و راست نگاه نمي كرد. و اين ملك چهره ي محزوني داشت .پيامبر پرسيد كه او كيست ؟ جبرئيل گفت كه او عزرائيل است كه دائما مشغول است و جان ها را قبض مي كند. پيامبر نزديكتر رفت و جبرئيل پيامبر را به عزرائيل معرفي كرد. حضرت عزرائيل خوش آمد گفت و خصوصيات امت او را گفت .جبرئيل گفت كه پركارترين ملك ،عزرائيل است .پيامبر پرسيد: آيا تمام كساني كه تا بحال مرده اند يا در آينده خواهند بوسيله ي عزرائيل قبض روح مي شوند ؟ جبرئيل گفت : بله. پيامبر سوال كرد :آيا او در همه جا هست ؟ جبرئيل گفت : بله او در همه جا هست .حضرت عزرائيل گفت : تمام دنيا در دست من ،مثل سكه اي در دست شما انسانهاست و به همه جا احاطه دارم. هيچ خانه اي نيست مگر اينكه من هر روز پنج مرتبه به آنجا سركشي نكنم .وقتي يكي فوت مي كند و ديگران براي او گريه مي كنند ، به آنها مي گويم كه گريه نكنيد نوبت شما هم مي رسد. من اين قدر مي آيم و شما را قبض روح مي كنم تا احدي از شما در اين عالم باقي نماند. شديدترين حادثه مرگ است. جبرئيل گفت : حادثه هاي بعد از مرگ شديدتر از خود مرگ است . يكي ديگر از هديه هايي كه پيامبر در معراج دريافت كرد، خمير مايه حضرت زهرا (س)بود. هديه به اندازه ي شأن هديه دهنده است و

ص: 816

خدا حضرت زهرا، ادامه دهنده ي نسل پيامبر را به حضرت هديه داد. در زيارت داريم كه سلام بر بتول( يكي از اسامي حضرت زهرا) هديه پيشكش الهي به پيامبر .پيامبر به درخت طوبي رسيد ، سيبي از آن برداشت كه بسيار معطر بود و سيب را به دو نيم كرد و نوري از آن ساطعه شد كه پيامبر تعجب كرد و جبرئيل گفت كه اين نور فاطمه در زمين است كه در آسمان به آن منصوره مي گويند. پيامبر پرسيد كه چرا او در آسمان به منصوره و در زمين به فاطمه معروف است ؟ جبرئيل گفت : كساني كه در دنيا پيرو فاطمه هستند در قيامت آنها را از آتش جهنم جدا مي كند. پس فاطمه يك لفظ يا اسم نيست بلكه اين حاكي از حقيقتي است .الفاظ آسماني كه براي ائمه انتخاب شده است يك مقام و شأن است .مثلا باقر يعني كسي كه كارش شكافنده ي علوم خواهد بود يا رضا يعني كسي درمقام رضا به نهايت رسيده است .مهدي يعني كسي كه از طرف خدا هدايت خاصي شده است و ديگران را هم دستگيري مي كند. فاطمه يعني كسي كه پيروانش را از جهنم قطع مي كنند .چون خدا فاطمه را براي شفاعت نصرت و ياري مي كند ، در آسمان به ايشان منصوره مي گويند. در كتاب كامل الزيارات از شفاعت گسترده ي اباعبدالله و حضرت فاطمه (س)صحبت مي كند. در روايات داريم كه حضرت زهرا بقدري شفاعت خواهند داشت كه به جز يك عده كافر هرز،در جهنم باقي نمي مانند. هر كس نوري در وجودش داشته باشد مورد

ص: 817

شفاعت آن حضرت قرار مي گيرد. در آن روز همه ي كافران آرزو مي كنند كه اي كاش ما فاطمي بوديم . پيامبر سيب بهشتي را خوردند و محصول اين سفر آسماني تولد حضرت زهرا بود. پيامبر مي فرمود : من هر وقت مشتاق بهشت مي شوم او را بو مي كنم .در زيارت نامه حضرت زهرا داريم كه حضرت ميوه ي بهشتي است . يكي ديگر از هديه هاي كه پيامبر از خدا گرفتند احاديث معراج است كه به آن احاديث قدسي مي گويند. قرآن كلام خداست و توسط جبرئيل بر پيامبر نازل شده است ولي در معراج ، زماني كه پيامبر در فوق ملكوت بود با خدا گفتگوهايي داشت و پيامبر آن گفتگوها را نقل مي كرد. بسياري از احاديث قدسي از پيامبر است .علامه ي مجلسي تعدادي از اين احاديث را جمع آوري كرده است . درجلد 77 بحاراالنوار داريم :اي احمد( خدا در معراج پيامبررا احمد ناميده است . در زمين نام پيامبر محمد يعني پسنديده است، رفتار و منش پيامبر آنقدر پسنديده بود كه به او محمد مي گويند. وقتي باطن پيامبر در ملكوت ظهور پيدا مي كنيد ، پيامبر علاوه بر محمد پسنديده ترين يا دلپذيرترين يعني احمد نام مي گيرد)آيا مي داني چه زماني بنده ي من به عبوديت مي رسد ؟ پيامبر فرمود: پروردگارا، من نمي دانم. خدا فرمود :كسي كه هفت صفت در او جمع بشود ،عبد من است ، يكي تقوا از گناهان. انسان بايد خودش را با گذشته مقايسه كند و ببيند كه حساسيتش به گناه بيشتر شده است يا خير. تعظيم در مقابل

ص: 818

خدا همان تقوا است .ما بايد در مقابل گناهان پيش خدا خاضع باشيم و اگر گناه هم بكنيم ،نبايد افتخار كنيم و سريع توبه مي كنيم. عالمي در مكاشفه ديد كه فردي كه مرد متين و متديني بود، دو سر دارد يكي سر حالت بالا و يكي سر حالت پايين . او سِّر اين كاشفه را نفهميد . هنگام مرگ اين فرد عده اي از علما دور او جمع بودند واو گفت كه خدايا شاهدي كه از وقتي كه من خودم را شناختم گناهي نكردم . بعد اين عالم سِّرمكاشفه را فهميد كه اين فرد در باطن پيش خدا سر فرود آورده است و او عبد خدا بود.ما بايد در مقابل خدا سر به زير باشيم و قلب مان تسليم خدا باشيم . عبد واقعي كسي است كه باطنش خضوع كرده است و به سجده افتاده است .دوم داشتن سكوت و نزدن حرف هاي بيهوده .كساني كه زياد صحبت مي كنند اشتباه هم زياد دارند .بعضي ها حرفهاي بيهوده مي زنند و نمي توانند جلوي خودشان را بگيرند. پس عبد كسي است كه زبانش دست خودش باشد. سوم اينكه خدا ترسي داشته باشد كه هر روز اشك و سوزش بيشتر باشد . ترس از خدا به چه معناست ؟در دعاي جوشن داريم : اي كسي كه ترسي از او نيست مگر از عدالتش يعني بايد از عدالت خدا ترسيد .عدالت خدا اقتضا مي كند كه اگر توجرمي وخطايي بكني ، دامن تو را بگيرد .ما مي ترسيم كه نكند مرتكب اشتباهي بشويم و عدالت خدا گردن ما را بگيرد . ترس ازخدا، به ترس از

ص: 819

خودمان بر مي گردد. امام سجاد (ع) در دعاي ابوحمزه ثمالي مي فرمايد: وقتي گناهانم را مي بينم به ترس و اضطراب مي افتم. خوف از عدالت خدا يعني خوف از اينكه من گناهي بكنم تا گير عدالت خدا بيفتم . كساني هم كه گناه ندارند در مقابل عظمت خدا خشيت وخوف دارند و خودشان را نمي بينند . معصومين از اين سنخ خشيت ها و دلهره داشته اند. مرحوم آخوند كاشي از شدت خشيت خدا درنمازش آنچنان مي لرزيد كه براي بعضي از شاگردانش اين سوال پيش آمده بود كه نماز ايشان با اين لرزش ها درست است يا خير ؟ آيت الله بهجت در نمازهاي شب جمعه وقتي به سوره اعلي مي رسيدند كه مي فرمايد :انسانهايي كه خشيت دارند حرف خدا را مي پذيرند و افراد شقي هستند حرف خدا را نمي پذيرند و به جهنم مي روند و جهنمي ها نه مرگ دارند كه از عذاب خلاص بشود نه زندگي دارند و ... ،ديگر صداي ايشان شنيده نمي شد. سوال – صفحه 129 قرآن كريم را توضيح بفرماييد. پاسخ – آيه ده سوره انعام مي فرمايد :اي پيامبر ،انبياء قبلي را ههم مسخره مي كردند نگران نباش. بدان كه استهزاي افراد مسخره كننده به خودشان بر مي گردد و باعث عذاب و نكبت دردنيا و آخرت آنها مي شود. كساني كه براي دين داري خودشان و ديگران تلاش مي كنند با شنيدن متلك يا مسخره كردن ديگران، كنار نكشند. كتاب معراج پيامبر كه توسط آقاي زكي زاده جمع آوري شده است كتاب جامع و خوبي است . سوال – در مورد

ص: 820

ادامه ي مشاهدات پيامبر در معراج توضيحاتي بفرماييد. پاسخ – چهارمين خصوصيات عبد اين است كه مهار شكمش را در دست داشته باشد و هر چيزي نخورد و به اندازه ي ضرورت بخورد. كسي كه زياد مي خورد و دير مي خوابد ،نمي تواند براي نماز صبح بيدار بشود. حضرت يحيي شيطان را تمثلي ديد و سوال كرد كه چه زماني از من خوشت مي آيد؟ شيطان گفت: زماني كه غذاي سنگيني مي خوري و مي خواهي صبح بلند بشوي. حضرت يحيي عهد بست كه ديگر غذاي سنگين نخورم و شيطان هم گفت كه من عهد مي بندم ديگر مومني را نصيحت نكند . يكي ديگر از ويژگي هاي بنده اين است كه از دنيا بدش بيايد چون خدا بدش مي آيد و از خوبان خوشش بيايد چون خدا خوشش مي آيد يعني حب و بغض بنده تابع خدا باشد. منظور از دنيا يعني كسي كه ظواهر دنيا را هدف قرار بدهد و در اين دنيا گير كند و ِالا اگر انسان از لذت هاي حلال خدا براي بندگي استفاده كند اشكالي ندارد و نبايد دلبستگي و وابستگي به دنيا نداشته باشد .پنجمين ويژگي هاي بنده، داشتن حيا است .

91-07-30

91/7/30 فواره وار سر به هوايي و سر بزير چون تلخي شراب دل آزار و دلپذير، ماهي تويي و آب من و توييم و روزگار من در حصار تو مي گويم و تو در مشت من اسير، مرداب زندگي همه را غرق كرده است اي عشق همتي بكن و دست مرا بگير، شيريني فراق كم از شور وصل نيست گر عشق مقصد است خوشا لذت

ص: 821

مسير، چشم انتظار حادثه ي ناگهان مباش با مرگ زندگي كن و با زندگي بمير . سوال – حقيقت معراج چيست ؟ پاسخ – از مسلمات اعتقادي ما اين است كه الان بهشت و جهنم برزخ و قيامت وجود دارد ولي ما شرايط درك آنرا نداريم .اگر كسي در دنيا برود برزخ را درك مي كند و وقتي نفخ صور دميده شود، بهشت و جهنم قيامتي درك مي شود. بهشت و جهنم در كجاست ؟ جاي بهشت و جهنم در عالم ظاهر و ملك دنيا نيست بلكه جاي بهشت و جهنم در ملكوت اين عالم دنيا است. يعني پشت پرده ي و باطن اين دنياست .وقتي شما خواب مي بينيد در عالم ظاهر هيچ اتفاقي نيفتاده است بلكه در عالم باطن خودتان اتفاقاتي افتاده است. پس ما براي ديدن بهشت و جهنم ملكوتي، ابزار مي خواهيم .بزرگترين مشاهده ي ملكوت عالم تا الان و تا قيامت ، مشاهده ي معراج پيامبر اكرم است. پيامبر ملكوت عالم را مشاهده كرد است كه براي احدي رخ نداده است. حضرت ابراهيم ملكوت را ديد ولي پيامبر به فوق ملكوت رفت . پس معراج مشاهده از غيب عالم است .بخشي از مشاهده اي غيب ، مشاهده ي بهشت و جهنم و بخشي مشاهده ي ملائك و بخشي مشاهده ي پيامبران بود. در سوره اسرا و نجم، بطور تصريح به معراج پيامبر اشاره شده است .امام صادق (ع) مي فرمايد: اگر كسي سه چيز را انكار كند از شيعيان ما نيست ،معراج ،سوال و جواب در قبر و شفاعت. امام صادق(ع) مي فرمايد: براي پيامبر صد و بيست مرتبه معراج

ص: 822

اتفاق افتاده است كه يكي از معراج هاي پيامبر استثنائي است و در قرآن به اين معراج اشاره شده است . خصوصيات معراج ايشان اين بود كه علاوه بر اينكه روح پيامبر به معراج رفت بود جسم پيامبر هم همراه پيامبر بود. معراج هاي ديگر پيامبر روحي بوده است يعني جسم پيامبر در همين عالم بوده است و روح پيامبر به بالا مي رفته است، مثل خواب .ما با بدن مثالي مان خواب مي بينيم . اين معراج پيامبر در سال سوم نبوت اتفاق افتاده است . اين سير و سفر پيامبر( معراج) سه تا سفر بوده است : سفر زميني (پيامبر از مسجد الحرام تا مسجد الاقصي رفتند و در مسجد الاقصي نماز خواندند )،از مسجدالاقصي تا ملكوت(سير دوم از عالم دنيا خارج مي شود .پيامبر تا مرز عالم ملكوت رفتند كه جبرئيل با او همسفر بود) و فوق ملكوت. ( در اين سفر احدي با پيامبر نبود و پيامبر با خدا تنها بود. حتي پيامبران هم تا قسمت دوم سفر را رفته اند . بخش سوم سفر پيامبر، عالم امكان بود و هيچ مخلوقي از آنجا بالاتر نرفته بود. اين از افتخارات ماست. امام سجاد (ع)مي فرمايد : من فرزند كسي هستم كه آنقدر بالا رفت كه از عالم ملكوت هم گذشت و خيلي به خداي خودش نزديك شد. اين سفر سوم فقط براي پيامبر اتفاق افتاده است .وقتي پيامبر با جبرئيل به مرزعالم ملكوت رسيدند،جبرئيل گفت كه پيامبر قبلي از اينجا جلوتر نمي رفتند ولي تو از اينجا رد مي شوي ولي من نمي توانم با تو بيايم .) اين سفر معراج

ص: 823

پيامبر غيرعادي است ولي چيزهاي غير عادي مثل معجزات اتفاق مي افتد. پس انسان مي تواند مسيري بالاتر از فرشته ها را طي كند. تنها عامل سير براي پيامبر بندگي پيامبر بود. خالصانه بندگي كردن و تسليم بودن پيامبر در برابر خدا باعث اين سفر عجيب شد. در سوره اسرا داريم : منزه است خدايي كه عبدش را به مسجدالاقصي برد. اين سير با قدم عبوديت بوده است و اين درس بزرگي براي ما است . اين معراج در توان پيامبر است ولي در مرتبه پايين تر، اين معراج براي انسانها امكان پذير است. قرآن مي فرمايد : آيا به ملكوت آسمانها و زمين نمي نگرند؟ اين معراج فقط با قدم بندگي امكان پذير است . روايت داريم :كسي كه متواضع است، خدا او را بالا مي برد ولي فرد متكبر به بالا نمي رود زيرا سنگين است و سقوط مي كند. علامه طباطبايي را در مسجد سهله به عالم ملكوت بردند (البته اين سفر روحي بوده است) تا جايي كه جسم خودش را مي ديد و حقيقت ص را به او نشان دادند . ص نهري در بهشت است .آيت الله طباطبايي مي فرمودند كه در تعقيبات نماز صبح ديدم كه برادرم با حضرت ادريس آمدند يعني ايشان هم بهشت و هم بهشتي ها را مي ديد .حضرت ادريس معارفي را به من گفتند. آيت الله طباطبايي مي فرمودند كه استادم مرحوم قاضي فرموده بودند كه اگر در سحر چيزهايي را ديديد به آن توجه نكنيد. روزي من در سحر مشغول نماز بودم كه حوريه بهشتي آمد و به من قدحي تعارف كرد ولي

ص: 824

من توجهي نكردم . علامه طباطبايي فرد مهربان و با تقوايي بود و نسبت به اهل بيت محب بود، اهل عمل و فوق العاده متواضع بود. مرحوم ميرزا آقاي تهراني مرگ اختياري داشت. ايشان به اختيار خودشان روح را خارج مي كردند و بر مي گرداند. ايشان فوق العاده مراقب بود كه به هيچ كس يا چيزي ظلم نكند. ايشان شبي دير به منزل رسيدند و تا صبح پشت در ايستادند ولي در نزدند كه اهالي خانه را بيدار كنند. اين افراد بندگي خدا را كردند و به مقاماتي رسيدند . پيامبر دراين معراج چيزهايي ديدند. خدا مي فرمايد :ما او را بالا برديم تا آيات الهي و اسرار را به او نشان بدهيم . در سوره نجم داريم: آيات بزرگ خدا را به پيامبر نشان داديم. در روايت داريم كه اين معراج يك سوم شب(سه ساعت) طول كشيده است .در سفر زميني پيامبر توسط جبرئيل با مركب بهشتي به مسجدالاقصي رفتند. از مسجدالاقصي با مركب ديگري رفت و از ملكوت به فوق ملكوت با امداد الهي پيش مي رفت. ما بسياري از جزئيات معراج را خبر نداريم. يكي از مشاهدات پيامبر در آسمانها، ديدن انبياء بود . پيامبر در آسمان اول حضرت آدم ،در آسمان دوم حضرت عيسي ،در آسمان ششم حضرت موسي و آسمان هفتم حضرت ابراهيم را ديد. وقتي پيامبر به هر كدام از پيامبران مي رسيد آنها اظهار ارادت مي كردند و خوش آمد مي گفتند. معصومين در برزخ نيستند و جايگاه بهشتي آنها بالاتر از برزخ است . برزخ در احاطه ي آنها است .يكي از هديه هايي كه به

ص: 825

پيامبر داده شده نماز است .پيامبر در معراج كيفيت نماز را گرفتند يعني نماز خواندن و وضو گرفتن را در معراج ياد گرفتند، و پيامبر خيلي از اسرار نماز را دريافت كردند. روايت نماز معراج پيامبر در علل الشرايع شيخ صدوق آورده شده است .كتاب اسرار الصلاة مرحوم ملكي تبريزي هم از همين نماز معراج پيامبر گرفته شده است .روايت داريم كه خدا فرمود: يا احمد، همانطور كه من بر پيامبر و امت هاي گذشته پنجاه بار نماز را واجب كردم ،به تو و امت تو پنجاه بار نماز را واجب مي كنم. حضرت موسي به پيامبر گفت كه امت تو ضعيف است ،پس از خدا بخواه كه در نماز تو تخفيف دهد .پيامبر از خدا اين را خواست و خدا پنجاه نماز را به اندازه ي پنج نماز تخفيف داد. منت خدا بر پيامبر، كم شدن بعضي فريضه هاست .انسان بايد خيلي تنبل باشد كه اين پنج نوبت نماز را نخواند يا آنرا سبك بشمارد. يكي ديگر از مشاهدات پيامبر انواع ملائك بود. پيامبر يكي از فرشتگان را ديد كه داراي تعداد زيادي انگشت است و در حال محاسبه است. پيامبر از جبرئيل سوال كرد كه اين كيست ؟جبرئيل گفت :اين ملك، حساب تمام قطرات باراني كه ريخته مي شود را دارد .پس يك قطره ي باران بي حساب نيست. پيامبر با آن ملك صحبت كرد و سوال كرد كه شما حساب تمام قطرات باران را داريد ؟ملك گفت كه من حساب تمام قطرات باراني كه در روي درياها يا صحراها ريخته مي شود را هم دارم . ولي حساب يك چيز از دست

ص: 826

من در رفته است و آن حساب كسي است كه بر تو صلوات بفرستد. پيامبر ديد كه يكي از ملائك حالت عبوس دارد و خيلي با ابهت بود. پيامبر پرسيد كه او كيست كه انسان از او مي ترسد ؟ جبرئيل گفت :او مالك، نگهبان جهنم است. از وقتي خدا او را خلق كرده است و مالك جهنم كرده است اصلا يك لبخند هم نزده است .پيامبر به مالك نزديك شد و او بشارت بهشت را به پيامبر داد. اسم نگهبان جهنم مالك و اسم نگهبان بهشت رضوان است .بهشت مظهر رضايت خداست و بخاطر همين اسم نگهبان بهشت رضوان است . جهنم جاي افراد متكبر هستند و در آنجا خدا به آنها مي فهماند كه مالك كيست و بخاطر همين اسم نگهبان جهنم مالك است. پيامبر مشاهدات ديگري هم داشتند. سوال – صفحه 122 قرآن را توضيح بفرماييد. پاسخ – آيه 87 سوره مائده مي فرمايد :چيزهايي كه خدا بر شما حلال كرده است بر خودتان حرام نكنيد. به حدودي كه خدا براي شما مقرر كرده است تجاز نكنيد. خدا اين افراد را دوست ندارد. ما بايد از لذت هاي حلال استفاده كنيم تا بتوانيم جلوي لذت هاي حرام را بگيريم .روايت داريم كه خدا دوست دارد از رخصت هاي خدا استفاده كنيد. اگر كسي حال كار مستحبي را ندارد بگويد :خدايا چون تو اجازه دادي من اين مستحب را ترك مي كنم ، براي اين فرد ثواب مي نويسند. محدث بهرامي در كتاب سير به سوي خدا دارد كه اگر كسي مي خواهد مستحبي را ترك كند، به نيت اين كه خدا به

ص: 827

او اجازه داده است ، خدا به او ثواب مي دهد زيرا فرد اين كار را در چارچوب بندگي انجام مي دهد. از رخصت هاي خدا و محدوده ي هاي باز خدا استفاده كنيد.

91-07-23

91/7/23 سوال – در ادامه ي ترجمه سوره واقعه در مورد بهشت و جهنم توضيحاتي بفرماييد. پاسخ – قرآن مي فرمايد: اصحاب يمين افرادي هستند كه در بين سايه هاي درخت سدري كه خار ندارد زندگي مي كنند و از درخت موز كه برگ هاي پهني دارد و ميوه هاي چيده شده اي روي آن مي خورند، درختان بلند و كوچك در بهشت موجود است ، سايه هايي كه گسترش دارد و آبشارهايي كه جاري است ، ميوه هاي زيادي كه تمام نمي شود ،هيچ كس آنرا منع نمي كند . طبيعي است كه هواي بهشت معتدل ترين هواست. همسران ارزشمند و گرانقدر براي آنها موجود مي باشد ،ما آفرينش ديگري به همسران بهشتي مي دهيم، هميشه با طراوت و جوان هستند و بكر و تازه هستند (همسر مخصوص فرد است و زندگي مومن دنبال زندگي دنيايي اوست . مومني كه عفيف بوده است در آنجا هم عفيف است )، اين همسران شوهرشان را دوست دارند و با هم همسن هستند. لذت هايي كه در بهشت است براي كساني است كه از لذت هاي حرام دنيا پشم پوشي كرده اند. از امام صادق (ع) سوال كردند كه در بهشت موسيقي هم وجود دارد ؟ امام مي فرمايد :بله ، در بهشت درختي هست كه وقتي نسيم الهي به آن مي وزد از آن آهنگي بوجود مي آيد كه تابحال به

ص: 828

گوش كسي نخورده است و نغمه ي مست كننده دارد .اين نغمه ي بهشتي به گوش كسي مي خورد كه از شنيدن موسيقي هاي حرام در دنيا پرهيز كرده باشد. پيامبر فرمود: كسي كه شراب را در دنيا ترك كرده است در بهشت به او شراب بهشتي نوشانده مي شود. كسي كه صبر مي كند شاخه نبات هم بدست مي آورد. اين خصوصيات بهشت اصحاب يمين است. بيشتر توصيفاتي كه از بهشت شده است از لذت هاي جسماني است .بيشتر توصيفاتي هم كه از جهنم شده است از عذاب هاي جسماني است و از عذاب هاي روحاني كمتر صحبت شده است .روايت داريم كه اگر يك لباس بهشتي به دنيا بيايد اهل دنيا نمي توانند آنرا تحمل كنند. يكي از اهل معرفت مي گويد كه من در سحر بلند شدم و بدون مناجات خوابيدم ،در خواب صورتي از بهشتيان را به من نشان دادند و گفتند كه ما اشك هاي سحر تو هستيم ، اگر مي خواهي به ما برسي نبايد تنبلي كني ، از شوق اين خواب بيدارشدم و تا مدتي خواب نداشتم. مرحوم آيت الله اراكي مي فرمودند كه آيت الله حائري خيلي خوش مجلس بودند، ما فهميديم كه امام حسين (ع) مشتي نقل به ايشان داده بود و اين شيريني كلام براي خوردن آن نُقل ها بود. شيخ جعفر شوشتري با اينكه مجتهد و مرجع تقليد بودند، دوست داشتند كه روضه براي امام حسين (ع) بخوانند ولي نمي توانستند. ايشان شبي در خواب ديدند كه در روز عاشورا در خيمه ي امام حسين(ع) هستند و شنيدند كه امام به حبيب فرمود كه

ص: 829

ما آبي نداريم كه از شيخ پذيرايي كنيم ، حلوايي درست كن و به او بده. ايشان آن حلوا را خوردند و بعد كه از خواب بيدار شدند عاشورا را طوري ديگري مي فهميدند. ايشان اسراري از عاشورا را مي دانستند كه ديگران چنين فهم هايي ندارند. در لذت هاي جسماني بهشت معرفت هايي وجود دارد. امام صادق (ع) مي فرمايد: نوشيدني كه به بهشتي مي دهند علاوه براينكه از غير خدا كنده مي شود محبتش به خدا بيشتر مي شود. و همه ي آنها كمال است . دسته ي ديگر اصحاب شمال مي باشند كه اهل جهنم هستند. در سوره واقعه مي فرمايد : اصحاب شمال چه كساني هستند؟ در بين بادهاي بسيار داغ قرار گرفته اند و تشنگي شديد دارند و به آنها آب هاي داغ و گداخته مي دهند.( در روايت داريم : وقتي موهاي گوسفند را روي آتش مي سوزانند دندان هايشان بيرون مي آيد و جهنميان هم اين طور سوخته مي شوند. )از دور به سمت ابر مي روند و اين سايه دود غليظ است كه نه خنكي دارد و نه منفعتي دارد .در سوره اعلي داريم : جهنميان نه مي مي ميرند كه راحت بشوند و نه مي توانند زندگي كنند. در سوره مدثر داريم :آتش جهنم انسان را رها نمي كند. پيامبر دعاي مجير را براي رفع غم و شفاعت بيمار مي خواندند. در اين دعا 86 بار از آتش جهنم به خدا پناه مي بريم . در جهنم مرگ وجود ندارد. در سوره واقعه سه علت جهنمي شدن افراد را گفته است. قرآن مي فرمايد: جهنميان در

ص: 830

دنيا خوش گذران بودند ، به حلال و حرام كاري نداشتند (حضرت عيسي با حواريون از محلي رد مي شدند كه عذابي به آنها رسيده بود. حضرت عيسي يكي از آنها را زنده كرد و او گفت كه ما افراد خوش گذراني بوديم و رعايت حق همديگر را نمي كرديم و حاكم ظالمي داشتيم كه براي ما مهم نبود و از طاغوت تبعيت مي كرديم ،بخاطر همين دچار عذاب شديم.)،اصرار بر گناهان بزرگ داشتند و آخرت را تكذيب مي كردند. اينها علت هايي است كه عده اي جهنمي شده اند. در سوره واقعه علت جهنمي شدن را گفته است ولي علت بهشتي شدن را نگفته است ، درست است كه زمينه ساز بهشت اعمال ماست ولي بيشتر لطف خداست .اگر اعمال ما همراه با تفضل خدا باشد، بهشتي مي شويم. مثلا اگر نماز ما را پيش نماز امام علي(ع) بگذارند، ما بايد استغفار كنيم. روايت داريم كه بعد از نمازهاي واجب سه بار استغفار كنيد و بگوييد: استغفرالله الذي لااله الاهوالحي القيوم ذوالجلال والاكرام واتوب اليه. احتمالا اين استغفار براي اين است كه ما دچار عجب وغرور نشويم . روايت داريم كه قسم به كسي كه جانم در دست اوست ،احدي به صرف عمل، وارد بهشت نمي شود مگر اينكه كرم خدا ضميمه آن بشود. اصحاب پرسيدند حتي شما ؟ پيامبر فرمود : بله ،حتي من. مگر اينكه رحمت و فضل خدا شامل من بشود. يكي از عابدين بني اسرائيل مقامي نزد خدا نداشت و فرشته ها از خدا پرسيدند كه اين بنده با اينكه اين قدر عبادت مي كند چرا مقامي ندارد .خدا به

ص: 831

او پيام داد كه من مي خواهم با فضل خودم با تو برخورد بكنم نه با عدل خودم . عابد گفت :من نيازي به فضل خدا ندارم ، به خدا بگوييد كه با عدلش با من برخورد بكند. سهم من در روز يك قرص نان و يك انار بود .خدا به ملائك گفت كه يك قرص نان و انار را با او حساب كنيد. همه ي عبادت او به اندازه ي يك حبه انار شد. ما بايد عمل خودمان را انجام بدهيم تا فضل خدا هم شامل حال ما بشود. يكي از برادران امام رضا(ع) بنام زيدُالنار عده اي را در مسجد مرو جمع كرده بود و از خودش تعريف مي كرد. امام فرمود : زيد چه مي گويي ؟ اگر خدا بي عمل براي تو اين همه حساب باز كرده است پس وضع تو از پدرت موسي بن جعفر بهتر است زيرا پدرت اين همه زنداني كشيد و خدا به او چيزي داد و تو بدون عمل اينها را بدست آورده اي ؟ مردم را فريب نده. در دعاي ابوحمزه داريم :خدايا ،در نجات از جهنم به اعمال مان تكيه نمي كنيم بلكه به فضل تو تكيه مي كنيم. اگر انسان در مقابل خدا شكسته بشود فضل خدا شامل حال او خواهد شد . سوال – صفحه 115 قرآن را توضيح بفرماييد. پاسخ – در آيه 45 مي فرمايد :اگر كسي جان كسي را بگيرد بايد قصاص بشود و جانش گرفته بشود و گوش در مقابل گوش و چشم در مقابل چشم و ... گرفته مي شود .كسي كه اين قصاص را صدقه (

ص: 832

گذشتن از حق )بدهد، اين صدقه كفاره ي گناهانش مي شود. براي دست يابي به تفسير سوره واقعه مي توانيد به كتاب سراي ديگر نوشته شهيد آيت الله دستغيب مراجعه كنيد.

91-07-16

16/7/91 تو آن بتي كه پرستيدنت خطايي نيست ، اگر خطاست مرا از خطا ابايي نيست . بيا كه در شب گرداب زلف مواجت ، به غير گوشه ي چشم تو ناخدايي نيست . درون خاك دلم مي تپد هنوز اينجا ، بجز صداي قدم هاي تو صدايي نيست . نه حرف عقل بزن با كسي نه لاف جنون ، كه هركجا خبري هست ادعايي نيست . دليل عشق فراموش كردن دنياست ، وگرنه بين من و دوست ماجرايي نيست . سفر به مقصد سردرگمي رسيد ، چه خوب كه در ادامه ي اين راه ردپايين نيست. سوال – در خصوص ويژگي هاي بهشت و جهنم توضيحاتي بفرماييد. پاسخ – در سوره ها و آياتي از قرآن جزئيات بهشت و جهنم بيان شده است . تعداد اين آيات و روايات بسيار زياد است .در برخي از سوره هاي قرآن آيات مربوط به بهشت و جهنم به صورت متمركز عنوان شده است . مثلاً سوره ي واقعه و الرحمن تا حد زيادي اينگونه است . در سوره ي واقعه برخي جزئيات بهشت و جهنم آمده است . سوره ي واقعه داراي نود و شش آيه است كه تمامي آنها مربوط به قيامت است . اصولاً كلمه ي واقعه يكي از اسامي قيامت است . واقعه يعني چيزي كه حادث بوده و وقوع حتمي دارد . چون سوره ي واقعه در خصوص مرگ ، بهشت وجهنم

ص: 833

است ، تذكر خوبي بوده و غفلت انسان را از بين مي برد . در روايتي از پيامبر اكرم (س) است كه اگر كسي هر شب اين سوره را بخواند ، جزو غافلين نخواهد بود . در آخرالزمان عوامل غفلت خيلي زياد است و اگر انسان گردگيري نكند مدفون مي شود . و چه بسا كه نور ايمان در فرد كم رنگ و كم فروغ مي شود . بنابراين يكي از چيزهايي كه از انسان غفلت زدايي مي كند قرائت سوره ي واقعه همراه با توجه است . اگر آفت غفلت از زندگي انسان كم شود ، بركات زيادي وارد زندگي او مي شود . اين بركات هم معنوي و هم مادي است. اگر كسي سوره ي واقعه را هر شب جمعه بخواند و بر روي اين كار مداومت داشته باشد ، فقر از زندگي او بيرون مي رود . امام صادق (ع) فرموده اند : كسي كه هر شب جمعه سوره ي واقعه را بخواند ، هم خداوند او را دوست دارد و هم كاري مي كند كه او مورد محبت مردم قرار گيرد. اصولاً دل ها به دست خدا است و كسي كه محبوب خدا باشد محبوب مردم هم مي شود. و در دنيا گرفتگي و گره هاي كور وارد زندگي او نمي شود ، فقر نصيب او نشده و آفت هاي سخت عالم دنيا شامل حال او نمي شود . در ضمن از رفقاي اميرالمومنين(ع) خواهد بود . عبدالله بن مسعود يكي از اصحاب پيامبر اكرم (ص) بود كه در خيلي از جنگ ها با ايشان بود . بعد از رحلت پيامبر

ص: 834

(ص) نيز همراه اميرالمومنين بود . زماني كه موقع مرگ او فرارسيده بود ، خليفه ي وقت به عيادت ايشان رفت . خليفه از او پرسيد : آيا درد و ناراحتي داري؟ او گفت :درد دارم اما دردم از گناهان است . خليفه پرسيد: الان اشتهاي تو به چه چيزي است و چه چيزي ميل داري؟ گفت : رحمت پروردگار . خليفه پرسيد : مي خواهي طبيبي بربالين تو بياوريم ؟ گفت : طبيب من را بيمار كرده است . بخاطر مسائل سياسي حقوق عبدالله ابن مسعود را از بيت المال قطع كرده بودند . خليفه پرسيد : مي خواهي حقوق تو را دوباره برقرار كنيم ؟ او گفت : زماني كه من در زندگي به اين پول نياز داشتم آن را قطع كرديد، الان موقع مرگ من است و اين پول به كار من نمي آيد . خليفه گفت : مي تواني به دختران خود بدهي . او گفت : من به فرزندان خود ياد داده ام كه سوره ي واقعه را بخوانند تا فقير نشوند. از حبيبم رسول خدا (ص) شنيدم كه اگر كسي هر شب سوره ي واقعه را بخواند ، فقر نصيب او نمي شود . بنابراين اين سوره بركات زيادي دارد و اصلي ترين اثر آن هم غفلت زدايي است . در سوره ي واقعه بعد از اينكه خداوند در خصوص روز قيامت صحبت كرده است ، مردم را به سه دسته تقسيم مي كنند . دو دسته از اين افراد اهل بهشت بوده و يك دسته اهل جهنم هستند . يكي از اين سه دسته اصحاب اليمين يا اصحاب

ص: 835

الميمنه هستند . اصحاب الميمنه يعني افرادي كه ميمون و مبارك هستند . افراد خوبي كه در اين دنيا اهل صلاح بوده اند . ممكن است خطاهايي هم داشته باشند ولي جهت گيري اصلي آنها به سمت خدا بوده است . به اين افراد اصحاب اليمين هم مي گويند يعني كساني كه نامه ي عمل خود را از سمت راست دريافت مي كنند . مقصود از سمت راست ، سمت راست جغرافيايي نيست . بلكه منظور سمت راست عالم دنيا است . سمت راست عالم دنيا به تعميري ملكوت اعلي است يعني عالمي كه موجودات برتر در آنجا حضور دارند، اعمال خوب انسان در ملكوت اعلي نگهداشته مي شود . گروه دوم سابقون هستند يعني پيشگامان و پيشتازان . اين افراد از اصحاب يمين جلوتر هستند . كساني كه در همه ي خوبي ها و پاكي ها پيشتاز هستند . اين دو دسته اهل بهشت هستند . گروه سوم اصحاب الشمال يا دست چپي هستند . نامه ي اعمال اين افراد از دست چپ يعني ملكوت اسفل به آنها داده مي شود . اين افراد شوم بوده و اهل شقاوت هستند . خداوند متعال مي فرمايد: شما سه دسته شده ايد . يكي از آنها اصحاب الميمنه هستند كه باعظمت هستند . ديگري اصحاب المشمئه هستند كه چه مصيبتي هستند . دسته ي سوم پيشگامان و پيشتازان هستند كه تنها بايد در وصف آنها گفت :السابقون السابقون ، يعني پيشگامان ، پيشگامان . اينها افرادي هستند كه به وادي قرب خداوند متعال رسيده اند در بهشت هايي كه براي آنها است .اكثر اين سابقون متعلق

ص: 836

به اول تاريخ هستند . احتمالاً منظور اين آيه اين است كه متعلق به دوران انبياء گذشته هستند . تعداد انبياء گذشته خيلي زياد بوده است . انبياء نيز جزو السابقون هستند . اوصياء و جانشينان آنها نيز جزو السابقون هستند . سابقون و پيشگامان امت اسلامي ، پيامبر اكرم و معصومين و تعداد كمي از اصحاب خاص آنها هستند . اينكه خداوند مي فرمايد :اكثر سابقون مربوط به اولين هستند يعني افرادي كه قبل از اسلام بوده اند كه تعداد آنها بيشتر است . قليلٌ من الاخرين . السابقون بعدي كه همان امت اسلامي است ، تعداد كمي هستند . البته از لحاظ كمي قليل هستند ولي از لحاظ كيفي بسيار بالاتر هستند . سپس خداوند متعال جايگاه بهشتي سابقون را بيان مي كند . ابتدا خداوند جايگاه سابقون را در بهشت بيان مي كند ، سپس جايگاه اصحاب الميمنه را عنوان مي كند . اصحاب يمين درجه ي پايين تري دارند . در خصوص سابقون خداوند گفته است كه اين افراد در تخت هايي كه بافته شده و محكم است نشسته اند . بر روي اين تخت ها تكيه داده و استراحت مي كنند . در حالي كه روبروي يكديگر نشسته اند . دونكته در اين آيه وجود دارد . يكي اينكه روي تخت نشسته اند كه منظور راحت و آسوده نشستن است . السابقون كساني هستند كه در دنيا اهل زحمت بوده و راحتي نداشته اند . اين افراد بر روي نفس خود كنترل داشته و اجازه نمي دادند هر كاري را انجام دهد . به تعبير حضرت علي (ع) در خطبه

ص: 837

ي متقين، اين افراد كساني هستند كه جان و نفس آنها از دست آنها در سختي است ، چون اجازه نمي دهند هركاري را انجام دهند . اما مردم از دست اين افراد راحت هستند و به كسي آزار نمي رسانند . در روايت است كه وقتي كه مومني از دنيا مي رود و بر روي سنگ غسالخانه گذاشته مي شود، روح او در بالاي سر جسد قرار مي گيرد و همه ي كارها را تماشا مي كند . ملكي به او مي گويد كه آيا مي خواهي به دنيا بازگردي ؟ روح مومن مي گويد كه من شب ها و روزهاي طولاني سختي كشيده ام و الان راحت شده ام . به قول حافظ : در شمار ارچه نياورد كسي حافظ را ، شكر كان محنت بي حد و شمار آخر شد . حضور در آن دنيا براي اين افراد، ابتداي خوشي و راحتي خواهد بود . اين افراد گرد يكديگري مي نشينند و هيچيك بر ديگري فخر فروشي نمي كند . يكي از بهترين و بالاترين لذت هاي بهشتيان در عالم برزخ و قيامت ، نشستن دور يكديگر است . سه چيز است كه در بهشت بالاترين لذت ها را دارد . يكي از آنها خلود و جاودانگي است . انسان بهشتي مي داند كه ديگر از آنجا بيرون نمي رود و تا آخر لذت ها ادامه خواهد داشت . خوشي هاي دنيا هرچقدر هم زياد باشد اما باز هم فاني هستند يا انسان از اين دنيا مي رود و يا لذت از بين مي رود . بنابراين در اين دنيا انسان به

ص: 838

طور دائم در لذت نخواهد بود . اما لذت هاي بهشت به طور دائم و جاودانه است . همانطور كه خلود و جاودانه بودن جهنم براي برخي از اهل آن عذاب مضاعف است . حبس ابد اين افراد واقعي است . حبس ابد عالم دنيا موقت است . حبس ابد واقعي، ماندن به طور دائم در جهنم است . دومين لذت فوق العاده اي كه اهل بهشت دارند رضوان خدا و رضايت الهي است . مدام به اين افراد گفته مي شود كه خداوند از شما راضي است . لذت سوم بهشتيان ، مجالست با يكديگر است . ذره اي كدورت و آلودگي در دل بهشتيان وجود ندارد . اين افراد گرد يكديگر مي نشينند و از صفاي هم استفاده مي كنند . مهم ترين اشتغال و سرگرمي بهشتيان همين مجالست است . در روايت است كه سابقون ميهماني هاي عجيبي دارند . اين افراد هرروز خدمت يكي از پيامبران و انبياء هستند و يك روز نيز كه مانند جمعه ي ما در اين دنيا است ، خداوند متعال را ملاقات مي كنند . مستي و لذت اين ملاقات به حدي است كه از درك ما خارج است . در روايتي است كه پيامبر اكرم به اميرالمومنين فرمود: علي جان كساني كه شيعه ي تو هستند و در دنيا تسليم تو بوده اند ، هر هفته اي يك ملاقات با تو دارند . البته ملاقات هفته اي يك بار با اميرالمومنين مربوط به پايين ترين شيعيان است و الا برخي افراد اصلاً از اميرالمومنين جدا نمي شوند . مرحوم الهي طباطبايي شاگردي داشت به نام

ص: 839

اديب . اين فرد روحي قوي داشت و به راحتي مي توانست با ارواح مومنيني كه از دنيا رفته اند ارتباط برقرار كند . البته نه با استفاده از كارهاي باطلي كه در برخي از جلسات احضار روح انجام مي گيرد . اين فرد دستي بر روي چشم خود مي كشيد و اين ارتباط برقرار مي شد . اين ارتباط به صورت احضار نبود . احضار حرام است و روح را مقهور مي كند كه حتماً حضور داشته باشد . مرحوم الهي طباطبايي مي گفت كه ما با اين كار اشكالات برخي كتب را از مولفين آنها كه از دنيا رفته بودند مي پرسيديم . ايشان مي گفتند كه نتوانستيم با روح دو نفر ارتباط برقرار كنيم . يكي علامه بحرالعلوم و ديگري سيد بن طاووس بود . اين دو نفر گفتند كه ما مدام در خدمت اميرالمومنين هستيم و نمي توانيم پايين بياييم و با شما ارتباط برقرار كنيم . برخي از اصحاب امام حسين (ع) در كربلا نيز اينگونه بودند . مثلاً سيد بن عبدالله حنفي كه در هنگام نماز مقابل امام حسين (ع) ايستاد و تير خورد از جمله اين افراد است . در لحظات آخر عمر زماني كه حضرت بر بالين ايشان قرار گرفت فرمود : تو در بهشت جلوي من هستي . يعني مابين من و تو فاصله نيست . امام صادق (ع) در روايتي فرمود: در قيامت زير عرش الهي براي امام حسين (ع) منبري قرار مي دهند . امام حسين (ع) براي صحبت كردن بر روي آن مي نشيند . اطراف امام را دوستان و شيعيان او مي

ص: 840

گيرند . زماني كه حضرت شروع به صحبت كردن مي كنند ، از بهشت ندا مي رسد كه بهشت آماده است مي توانيد وارد شويد . يك نفر از آنها سر بلند نمي كند . از حورالعين خطاب مي رسد كه ما مشتاق شما هستيم . باز هم اين افراد سر خود را بلند نمي كنند . آنقدر اين افراد در مجلسي كه با اباعبدالله هستند سرور و خوشي مي بينند كه حس مي كنند اصل بهشت همانجا است . اين مجالست ها براي بهشتيان ، باعث رشد و معرفت دائمي است . بنابراين بالاترين سرگرمي و خوشي بهشتيان برزخي و قيامتي همين مجالست ها با انبياء ، پيامبران و خداوند است . در ادامه آيه مي فرمايد كه به طور دائم نوجوانان زيبا رويي به دور اين افراد مي چرخند و خدمتكار آنها هستند . ولدانٌ مخلدون ، نوجواناني هستند كه دائماً در اين سن مي مانند و پير نمي شوند . در روايت است كه اين نوجوانان ، اطفال مشركين و كفار هستند كه در كودكي از دنيا رفته اند . اطفال مومنين كه در كودكي از دنيا مي روند در عالم برزخ خدمت حضرت ابراهيم هستند و در تربيت مي شوند . در برخي روايات هم داريم كه خدمت حضرت زهرا مي روند . به تعبير قرآن اين كودكان در عالم قيامت به پدر و مادر بهشتي خود ملحق مي شوند . بنابراين ولدانٌ مخلدون كه خدمتكار بهشتيان هستند ، اطفال مشركين هستند . اين كودكان قبل از سن تكليف از دنيا رفته اند. از پيامبر سوال شد كه براي اطفال مشركين

ص: 841

چه اتفاقي مي افتد ؟ پيامبر فرمودند: اين افراد خدمتكاران اهل بهشت خواهند بود . اين افراد از اين خدمتكار بودن لذت مي برند و براي آنها سختي ندارد . جامي كه در آن شراب گوارا است براي بهشتيان آورده مي شود . شرابي كه در بهشت به بهشتيان داده مي شود باعث سردرد و مستي نمي شود بلكه باعث معرفت و رشد اين افراد مي شود . امام صادق (ع) مي فرمايد : نوشيدني كه در بهشت به بهشتيان داده مي شود از هرچيزي غير خدا ،اين افراد را جدا مي كند ، باعث توجه كامل اين افراد به پروردگار شده و جلوه هايي از خدا را در آن مي بينند و هر ميوه اي كه دوست داشته باشند براي آنها آورده مي شود . در روايت است كه بهشتيان، نعمت هاي بهشت را با اراده ي خود خلق مي كنند . اين امر بخصوص در مورد سابقون صادق است چرا كه همت و اراده ي آنها بسيار بلند است . اراده ي اين افراد مظهر اراده ي خدا است . حوريان بهشتي به قدري زيبايي و كمالات دارند كه از ديدن آنها انسان متحير مي شود . معناي ديگر حوري اين است كه داراي چشمان سياه هستند . اين حورالعين مانند مرواريد داخل صدف هستند . حوريان هم مانند مرواريدي كه داخل صدف است زيبا هستند و هم به تعبير ديگر نجيب و پوشيده هستند . يعني حوري هر فردي در دست خود اوست و در دسترس افراد ديگر قرار ندارد . در آيه اي خداوند مي فرمايد كه هر حوري فقط در

ص: 842

خيمه ي يك بهشتي است . يعني چشم فرد ديگري او را نمي بيند . در روايت است كه اگر لباس يك حوري در عالم دنيا قرار گيرد ، افراد تحمل ديدن زيبايي آن را ندارند . همسران مومنين در اين دنيا ، در بهشت از حوريان هم زيباتر هستند . به تعبير امام صادق (ع) ، زنان صالحه اي كه در دنيا بوده اند از حورالعين زيباتر هستند . حورالعين تجسم نماز و اعمال صالح هستند . بنابراين حورالعين تجسم عمل صالح يك انسان مومن است . شكي نيست كه انسان مومن از عمل او بالاتر است . يعني عامل بالاتر از عمل است . افرادي كه در اين دنيا متأهل بوده اند و زنان صالحه داشته اند در عالم آخرت با هم خواهند بود . كساني هم كه مجرد بوده اند در عالم آخرت همسر اختيار مي كنند . در آخر آيه نيز خداوند مي فرمايد كه اين چيزها جزاي عمل افراد است . لذايذي كه تا اينجاي سوره خداوند مي فرمايد مربوط به لذت هاي جسماني است . ادب و حياي قرآن اقتضا مي كند كه در مورد حورياني كه در نزد زنان هستند توضيحاتي ندهد . مشخص است كه براي زنان نيز در عالم آخرت همسراني وجود دارد . اولاً همسران اين زنان كه در دنيا صالح بوده اند در آخرت در نزد آنان خواهند بود و زيباتر از هرچيزي هستند . اما اگر زنان در اين دنيا همسر نداشته باشند و يا همسر آنها بهشتي نبوده و يا درجه ي آنها پايين تر باشد ، مي توانند همسر اختيار كنند

ص: 843

. سابقون در عالم آخرت سخنان لغو و بيهوده نمي شنوند. در عالم آخرت غيبت ، تهمت ، دروغ و مسخره كردن وجود ندارد. زبان اين افراد كنترل شده بوده و حرف نابجايي نيز نمي شنوند . حرف هاي اين گروه با يكديگر فقط سلام و سلامتي است . هم اين افراد به يكديگر سلام مي كنند و هم خدا و ملائكه به آنها سلام مي گويند. سلامٌ قولاً من رَبِ الرحيم . يكي از اسامي بهشت دارالسلام است . امام سجاد (ع) مي فرمايند كه من تعجب مي كنم با وجود اينهمه رحمت خدا، چگونه كسي جهنمي مي شود. سوال - درخصوص آيات ششم تا نهم سوره ي مباركه ي مائده توضيح بفرماييد. پاسخ – در آيه ي شش سوره ي مائده دستور وضو و تيمم آمده است . خداوند مي فرمايد : اگر در جايي آب پيدا نكرديد روي خاك پاك تيمم كنيد . سپس مي فرمايد: خدا در اين دستورات براي شما مشقت و سختي نخواسته است ، مي خواهد كه شما پاك شده و تقرب پيدا كنيد . خدا مي خواهيد با اين دستورات نعمت خود را بر شما تمام كند . مي خواهد همه ي آداب و ويژگي هاي بندگي را به شما بگويد تا درست شاكر خدا باشيد . در دستورات ديني هرجايي مشقت زا باشد برداشته مي شود . مثلاً اگر وضو گرفتن در جايي براي فرد مشقت داشته باشد برداشته مي شود . بنابراين اگر ما در دينداري دچار مشقت شديم ، مانند افرادي كه وسواسي هستند ، مشكل خود ما است و گره كوري به دينداري

ص: 844

خود زده ايم . سوال – آيا در مجالسي كه در حضور انبياء در بهشت وجود دارد خانم ها هم حضور دارند؟ پاسخ – بدون ترديد خانم ها هم حضور دارند . كمالات مربوط به روح است . زن و مرد بودن يك امر جسمي است . افرادي كه در بهشت حضور دارند و مي خواهند كمالات پيدا كنند ، تفاوتي ندارد كه زن باشند يا مرد . هر كمالي كه براي مرد گفته مي شود براي خانم ها هم وجود دارد. اگر در قرآن اين موضوع بوضوح بيان نشده مربوط به حيا و ادب قرآن است و اين به آن معنا نيست كه در آن دنيا از خانم ها كم مي گذارند . به تعبير قرآن هر كسي كه صالح باشد آن رشد را خواهد داشت . زنان بهشتي زيادي هستند كه درجات آنها از مردان بالاتر است .

91-07-09

نامه الكترونيك سمت خدا – 910709 سوال – در خصوص ويژگي هاي بهشت و جهنم توضيح بفرماييد . پاسخ – يكي از ويژگي هاي مهمي كه در عالم قيامت وجود دارد اين است كه باطن ها و اموري كه در عالم دنيا غيب بوده آشكار مي شود . مكرراً در قرآن گفته شده كه قيامت روزي است كه باطن ها آشكار مي شود . اين مسئله تنها مربوط به انسان نيست بلكه باطن و حقيقت تمام هستي مشخص مي شود . در سوره ي ابراهيم آيه ي چهل وهشت خداوند مي فرمايد : زمين و آسمان آن روز به گونه اي ديگر است و همه چيز بروز و ظهور پيدا مي كند . در پيشگاه

ص: 845

الهي ، نهان ها و پنهان ها آشكار مي شود . مهم ترين حقيقتي كه درآن روز براي همه آشكار مي شود ، توحيد و يگانگي خداوند است . آن روز ظهور لا اله الا الله ، لاحول و لاقوة الا بالله است . طبق فرهنگ ديني، ما اعتقاد داريم كه در عالم دنيا هر چيزي كه وجود دارد آيه و نشانه ي خدا است . پرتوي از اسماء و صفات خدا در همه ي موجودات عالم وجود دارد . هيچ موجودي نيست كه با خدا ارتباط نداشته باشد . همه ي موجودات مخلوق خدا هستند و مخلوق سهمي از كمالات خالق دارد . ولي چون ما در عالم دنيا ديد شرك آلود داريم و موحد بودن و بندگي ما كامل نشده ، اين مسئله را حس نمي كنيم . با ديدن عالم ، عقل ما به اين مسئله گواهي مي دهد ، اما نمي توانيم آن را به وضوح مشاهده كنيم . ما موجودات عالم را مستقل مي بينيم . اينكه هركدام براي خود يك آثار و خواصي داشته و يك سببيتي دارند . مثلاً آب رفع عطش مي كند ، غذا سير مي كند ، آتش مي سوزاند و غيره . بخاطر ضعف هايي كه داريم ، واقعيت ها و حقايق از ديد ما پنهان است . اگر يك لحظه عنايت پروردگار از اين عالم قطع شود، عالم پوچ مي شود . مثلاً شما در ذهن خود يك موجودي مانند يك انسان غول پيكر و قوي را خلق كنيد كه به راحتي مي تواند كارهاي خارق العاده انجام دهد . در صورتي كه

ص: 846

يك لحظه توجه خود را از او قطع كنيد و به چيز ديگري فكر كنيد ، مسلماً هيچ مي شود . تمام قدرت و قوت اين موجود قوي به شما متصل است و از خود هيچ چيزي ندارد . در صورتي كه توجه خود را از او قطع كنيد نه تنها وجود ندارد بلكه كمالات وجودي او نيز كه همان قدرت ، حركت و غيره است نيز از بين مي رود . تمام عالم وجود و مخلوقات نيز، نسبت به خداوند متعال همين ارتباط را دارند . يعني اگر خالق به مخلوق خود عنايت نداشته باشد ، باطل محض مي شود . مولوي در مثنوي مي فرمايد : ما همه شيران ولي شير علم ، حمله مان از باد باشد دم به دم . حمله مان از باد و نا پيداست باد ، جان فداي آنكه ناپيداست باد . ناصرالدين شاه در سفر خود به سبزوار به خدمت حاج ملاهادي سبزواري رفت . از او پرسيد اين بيت از شعر مولوي چه معنايي دارد ؟ آقاي ملا هادي سبزواري گفت : او لا حول و لا قوة الا بالله را تفسير مي كند . اينكه همه ي قدرت ها در عالم متعلق به خدا است . ما به خودي خود صفر و پوچ هستيم . مرحوم ميرداماد از اساتيد مرحوم ملاصدرا كه از فلاسفه و بزرگان ما است در رساله ي خود نوشته كه يك شب جمعه اي بود ، من نشسته بودم و ذكر مي گفتم . يك باره اظهار نياز موجودات به خدا را ديدم كه همگي مي گفتند يا غَنيُ يا يا

ص: 847

مُغَني . خدايا تو همه كاره و غني هستي . تو بي نياز كننده ي ما هستي ، چيزي به ما بده . تا زماني كه ما در دنيا هستيم به واسطه ي حجابي كه مقابل چشمان ما است اين مسئله را متوجه نمي شويم . عالم آخرت ، عالم لا اله الا الله است و به محض اينكه افراد از دنيا مي روند ، اهل لا اله الا الله مي شوند . هرچقدر كه ما در عالم آخرت جلوتر برويم ، صورت و چهره ي اصلي حقايق بيشتر براي ما آشكار مي شود. چيزهايي كه در قيامت است با چيزهايي كه در عالم برزخ است تفاوت دارد . ما به قيامت روز قيامت مي گوييم، با اينكه خورشيد وجود ندارد . روز بودن قيامت به دليل روشن شدن حقايق است . البته هنرمند است كه در عالم دنيا به اين درك رسيده باشد . در عالم آخرت چشم همه ي افراد باز مي شود. ولي مهم اين است كه چشم توحيدي ما در اين دنيا باز شود . موقعيت ما نسبت به خدا شبيه مخلوق ذهني ما است نسبت به خود ما . اگر ما اين مسئله را باور كنيم و در جان ما بنشيند ، غير خدا براي ما مهم نخواهد بود . در اين صورت فرد، ديگر از غير خدا ترس نداشته و براي او تملق و چاپلوسي نمي كند . تكيه ي انسان فقط به خدا خواهد بود و به دنبال چيز ديگري نمي رود . اميرالمومنين در نهج البلاغه مي فرمايد : وقتي خالق در دل مومنين بزرگ مي شود،

ص: 848

بقيه ي چيزها در چشم آنها كوچك مي شود . در يكي از جنگ ها پيامبر اكرم (ص) يك مقدار از لشكر خود دور شدند و زير سايه ي درختي استراحت كردند . يكي از افراد دشمن از دور ايشان را ديدند . آن فرد موقعيت را مناسب ديد كه پيامبر (ص) را ترور كند . آن فرد بالاي سر پيامبر (ص) رفت و يكباره فرياد زد و شمشير خود را كشيد . او گفت اي محمد چه كسي مي تواند تو را از دست من نجات دهد ؟ پيامبر (ص) چشم خود را باز كردند و فرمودند : ربي و ربك . آن فرد از اينكه پيامبر (ص) نترسيد خيلي عصباني شد . شمشير خود را بلند كرد وگفت خدا كيست ؟ سپس دست خود را بالا برد كه پيامبر (ص) را با شمشير بزند. يك دفعه سنگي زير پاي او لغزيد وزمين خورد . تا اين اتفاق افتاد پيامبر (ص) بلند شد و شمشير او را برداشت سپس فرمود : الان چه كسي مي تواند تو را نجات دهد . او گفت فقط عفو و كرم شما . پس از اين واقعه آن فرد مسلمان شد . كسي كه تكيه ي او به خدا است آرام و مطمئن است و درزندگي خود بن بست ندارد . در دعاهاي اوايل صحيفه ي سجاديه است كه خدايا اسباب به لطف تو اسباب هستند . اگر آتش مي سوزاند چون تو مي خواهي . همين به معناي لااله الا الله است . يك زن و شوهر پيري خدمت مرحوم شيخ نخودكي اصفهاني رفتند . گفتند عمر

ص: 849

ما گذشت و بچه دار نشديم . ايشان دعايي كردند و گفتند انشاء الله اولاد دار مي شويد. آن زن و شوهر خنده اي كردند و گفتند از ما گذشته است . شيخ نخودگي فرمودند : شما از خدا بچه خواستيد ايشان هم به شما مي دهد . در قرآن در مورد حضرت ابراهيم آمده است كه وقتي ملائكه به حضرت ابراهيم مژده ي فرزند دادند ، هم ايشان و هم همسر ايشان پير بودند . همسر ابراهيم گفت : من نمي توانم بچه به دنيا بياورم ، من پيرزن هستم . خطاب رسيد كه از كار خدا تعجب نكنيد . مرحوم شيخ نخودكي به آن زن و شوهر گفتند كه به اين كارها كار نداشته باشيد فقط اگر بدنيا آمد اسم او را حسن بگذاريد . در عالم آخرت ، توحيد و يگانگي خداوند براي همه ي افراد آشكار مي شود . يكي ديگر از چيزهايي كه در عالم قيامت براي همه آشكار مي شود ، باطن احكام و دستورات است . البته زماني كه فرد از دنيا مي رود اين چيزها صورت هاي برزخي پيدا مي كنند . ولي صورت برزخي يكي از چهره هاي آنها است ، لايه هاي اصلي تر آن در قيامت آشكار مي شود . مرحوم نجفي قوچاني در كتاب سياحت قبر ، از دو نفر ياد مي كند كه در سير برزخي همراه او بوده اند . يكي از آنها هادي است كه يك چهره ي نوراني است كه در تمام گرفتاري ها و سختي ها مرحوم نجفي قوچاني كمك مي كرده . ديگري يك شخص سياه و

ص: 850

بد بويي است كه هميشه باعث لغزش ايشان بوده است . هادي ، تجسم برزخي ولايت اميرالمومنين (ع) و اولاد ايشان است . آن شخص سياه ، تجسم جهالت و شيطنت هايي است كه در سنيني ايشان داشته است . ايشان مي فرمايند كه اين دو با هم جمع نمي شدند. هر موقع هادي حضور دارد، فرد سياه نبود و بالعكس . ولايت در برزخ اين چهره را دارد . چه بسا در قيامت چهره ي اصلي تري پيدا كند . مثلاً ولايت به شكل درخت طوبي و شيطنت به شكل زقوم ظهور پيدا مي كند . از جانب درخت طوبي نعمت هاي متنوع به انسان مي رسد و شاخه اي از آن در خانه ي هركدام از بهشتيان وجود دارد . زقوم نيز در جهنم است و شاخه اي از آن در منزلگاه هركدام از جهنميان وجود دارد . يكي ديگر از چيزهايي كه باطن آن در قيامت آشكار مي شود ، قرآن است . قرآني كه ما در اين دنيا با آن سروكار داريم ، آن را حفظ مي كنيم ، مي خوانيم و ... تنزل يافته است . يعني از يك مرتبه ي بالايي نازل شده و كم كم نزول پيدا كرده تا اين قرآني شده كه در دست ما است . در قيامت با چهره ي اصلي خود ، خود را نشان مي دهد . در جلد دوم اصول كافي روايتي از امام باقر (ع) آمده است كه ايشان فرمودند در روز قيامت قرآن به زيباترين شكل وجود دارد . قرآن در صفوف مسلمين قرار مي گيرد . مسلمين مي گويند

ص: 851

اين را مي شناختيم اما خيلي زيبا و نوراني است مشخص است كه از ما بالاتر است . قرآن بالاتر مي رود و در رتبه ي شهدا قرار مي گيرد . شهدا مي گويند ما اين را مي شناختيم اما خيلي نوراني تر است . قرآن در صف انبياء مي رود ، انبياء نيز همين را مي گويند . در صف ملائكه قرار مي گيرد ، آنها نيز همين را مي گويند . قرآن در مقابل ذات پروردگار چهره ي خود را عرضه مي كند و خداوند متعال مي فرمايد تو حجت من در زمين بودي. الان شفاعت كن كه شفاعت تو مورد قبول است . چه بسا در آن زمان مشخص شود كه باطن آن با باطن اميرالمومنين و اهل بيت (ع) يكي است . چون تمامي اسماء و صفات خداوند در قرآن است . در ضمن تمام اسماء و صفات خدا در اهل بيت نيز وجود دارد . قرآن و اهل بيت نسخه ي انسان كامل هستند . لذا پيامبر (ص) فرمود كه قرآن و عترت از هم جدا نمي شوند. يكي از چيزهاي ديگري كه خود را نشان مي دهد ، باطن خود ما است . در روز قيامت باطن ما مشخص مي شود بنابراين بايد خيلي مراقب باشيم . باطن ما هويتي است كه ما براي خود در دنيا درست كرده ايم . اگر ما بر چيزي استمرار و عادت داشته باشيم ، آرام آرام آن صفت ،خلق و خو و ملكه ي ما مي شود . اگر ما به بدي ها عادت كنيم و تبديل به خلق و خوي ما

ص: 852

شود ، شايد در آخرت چهره ي ما انساني نباشد . البته فضايل نيز چهره ي ما را زيبا مي كند . يكي از اصحاب نزد پيامبر (ص) آمد و پرسيد : اينكه در قرآن گفته شده دسته دسته مردم به عرصه ي قيامت مي آيند چه معنايي دارد ؟ پيامبر (ص) فرمود: مردم به ده شكل وارد مي شوند . برخي به شكل خوك ، برخي به شكل ميمون و... البته چهره ها ي بسيار نوراني و زيبايي نيز وجود دارد . اين مسئله بستگي دارد كه افراد اهل بهشت باشند يا اهل جهنم . البته اين مشكلات مربوط به افرادي است كه از خود مراقبت نكرده و توبه نيز نكرده اند . وگرنه خداوند متعال با توجه به ستاريتي كه دارد تا زماني كه كسي هتاكي نكند، باطن او را ظاهر نمي كند . هويت برخي افراد در واقع تغيير كرده و تبديل به يك حيوان شده است . اين افراد يك ظاهر انساني دارند كه با مرگ آنها تغيير مي كند . در آن زمان صورت انسان نشان دهنده ي سيرت او خواهد بود . ولي برخي افراد هستند كه در اين دنيا با دين و خداوند ارتباط داشته اند . احياناً اگر بدليل برخي گناهان صورت ظاهر آنها تغيير كرده باشد، طي مراحلي تطهير مي شوند . بعد از گذراندن آن مراحل وضعيت آنها تغيير كرده و چهره ي آنها تبديل به چهره ي انساني مي شود . اين افراد كساني هستند كه تا ابد در جهنم نمي مانند . بنابراين عالم آخرت ، عالمي است كه باطن ها و اسرار

ص: 853

آشكار مي شود . از خصوصيت ديگر عالم قيامت اين است كه لذت ها و يا عذاب هاي آن هم جسمي و هم روحي است . در قرآن و روايات مكرراً اين مسئله عنوان شده است . در قرآن از خوردني ها ، پوشيدني ها ، نهرهاي جاري ، باغات ، قصرها و حوريان گفته است . اين ها همگي لذت هاي جسمي است . در عين حال لذت هاي روحي فوق العاده اي نيز وجود دارد . در مورد غذاب نيز به همين صورت است . در عين حال كه آتش وجود دارد عذاب هاي روحي هم است . عذاب ها و لذت هاي بهشت و جهنم هم مادي است هم معنوي. به اين دليل كه انسان موجودي مركب از جسم و روح است . اگر انسان فقط روح بود و غرايز مادي نداشت ، مسلماً در عالم آخرت نيز فقط لذت ها روحي بود . اما وقتي كه انسان حس چشايي ، بوايي و غيره را با خود مي برد بايد اين حواس نيز تأمين شوند. باتوجه به مركب بودن انسان ، تمام عذاب ها و يا لذت هاي او بايد كامل باشد. غرايز جسماني كه انسان دارد در صورتي حيواني است كه موجب غفلت شده و جلوي كمال را بگيرد . اگر انسان مانند يك حيوان فقط به خوردن و خوابيدن فكر كند و توجهي به خدا ، كسب علم و معرف و كمك به ديگران نداشته باشد. يا اينكه خورد و خوراك فرد باعث ظلم به ديگران شده و جلوي كمال آنها را بگيرد ، تبديل به غرايز حيواني مي شود

ص: 854

. اما اگر غرايز جسماني فرد به گونه اي باشد كه از ياد خدا غافل نشود ، جلوي كمالات او را نگرفته و ظلم به ديگران هم نباشد ، ديگر حيواني نيست . انبياء و اولياء نيز غرايز جسماني داشتند ولي همه ي آنها براي نزديكي به خداوند بود . درآيه ي 22 سوره ي قيامت مي فرمايد: بهشتيان چهره ي خندان و شاد دارند و فقط و فقط به خدا نگاه مي كنند . يعني اگر به لذت هاي بهشت نگاه مي كنند ، جلوه ي خدا را در آنها مي بينند و غافل نمي شوند . تمام لذت هاي قيامت با معرفت ، شناخت و نزديكي به خداوند همراه است . بهشتيان به طور دائم رشد معرفتي پيدا مي كنند . سوال – در خصوص آيات 141 تا 147 سوره ي نساء توضيح بفرماييد. پاسخ – در آيه ي 147 خداوند متعال مي فرمايد: خدا كاري ندارد كه شما را غذاب كند در صورتي كه شاكر بوده ، قدردان نعمت ها باشيد و آنها را بجا بكار برده در ضمن مومن هم باشيد . در اين صورت هم خدا از شما تشكر مي كند و هم نيت شما را از شكر كردن مي داند . بنابراين عذابي كه خداوند براي برخي افراد در نظر مي گيرد بخاطر انتقام و غيره نيست . اگر انسان صالحانه و مومنانه نعمت را مصرف كند و ايمان هم داشته باشد مورد غذاب قرار نمي گيرد . بنابراين عذاب بخاطر اعمال نادرست ما است . در انتهاي آيه مي فرمايد هم خدا قدردان خوبي هاي شما است و

ص: 855

هم عليم است و مي داند كه افراد به چه صورت شكر مي كنند . خدا در بسياري از آيات قرآن مقابله به مثل هاي كريمانه و بزرگوارانه اي دارد . خدا مي فرمايد: اگر شما شكر من را بجا آورديد من نيز از شما تشكر مي كنم . قدرداني خداوند به اندازه ي خود او است . اين سخنان نشان مي دهد كه خداوند مشتاق تر از ما . عذاب ها و لذت هاي جهنم و بهشت هم جسمي و هم روحي است . احترام يكي از چيزهايي است كه جزو لذت هاي معنوي بهشت است . شخص مومن در بهشت بسيار محترم است . در بدو ورود ، نگهبانان بهشت با سلام و خوش آمد گويي از او استقبال مي كنند . در آيه ي قرآن است كه نگهبانان بهشت به بهشتيان مي گويند سلام عليكم، خوش آمديد وارد شويد و تا آخر نيز در همين مكان باشيد . ملائكه از هرطرف به بهشتيان سلام كرده و مي گويند سلام بر شما به واسطه ي صبري كه كرديد . واجبات سختي داشت ، ترك حرام سخت بود ، وارد شدن مصيبت سخت بود ، مسير بندگي فراز و نشيب داشت ولي در همه ي اين موارد شما صبر كرديد. چه خوش عاقبت شديد . از همه مهم تر سلام خداوند است . در جهنم نيز افراد دچار تحقير و توهين زيادي هستند . زماني كه جهنميان از خدا مي خواهند كه ما را از اين مكان خارج كنيد . اگر بعد از خروج از جهنم باز هم به كارهاي بد بازگشتيم ستمكار هستيم

ص: 856

. درآيه ي 108 سوره ي مومنون ، همان خدايي كه بسيار مهربان است با لحن بدي به جهنميان توهين كرده است . كلمه اي كه خداوند در اين آيه به كار برده است همه ي مفسرين مي گويند كه مربوط به دور كردن سگ است . بعد از آن مي فرمايد : ديگر با من حرف نزنيد . بدترين عذاب جهنم اين است كه خداوند به جهنميان مي گويد كه من با شما حرف نمي زنم و شما را نگاه هم نمي كنم . اميرالمومنين (ع) در نهج البلاغه مي فرمايد : با دوري تو چكار كنم . يكي ديگر از لذت ها يا عذاب هاي عالم قيامت رفقا هستند . بهشتيان رفقاي خوبي دارند . مهمترين كار بهشتيان ، ملاقات وارتباط با يكديگر است . در آيه ي 55 سوره ي يس مي فرمايد: بهشتيان خوش و سرگرم هستند . در ذيل اين آيه آمده است كه سرگرمي مهم بهشتيان ملاقات است . همه ي آنها تا جايي كه اجازه دارند خدمت انبياء مي روند . و يا انبياء به ملاقات بهشتيان مي آيند . در روايت است كه هر جمعه بهشتيان خدمت اميرالمومنين (ع) مي رسند . البته برخي از شيعيان هستند كه در بهشت دائم در خدمت اميرالمومنين (ع) هستند . مومنيني كه خانواده ي آنها نيز در بهشت حضور دارند با يكديگر ملاقات مي كنند . در قرآن است كه هم نشينيان جهنميان كساني هستند كه يكديگر را لعن و نفرين كرده و دشنام مي دهند .

91-07-02

91/7/2 من كيستم؟ كبوتر بي آشيانه ات محتاج دستهاي تو و آب و

ص: 857

دانه ات ،نامت بلند مثل غزل هاي كهكشان هفت آسمان نشسته به ايوان خانه ات، از كوچه باغ هاي نيشابور رد شدي با كوله باري از غم غربت روي شانه ات ،دل در مدينه عاشق روي تو شد ولي از كوچه هاي طوس گرفتند نشانه ات ،دست من و نگاه تو اي هشتمين بهار ما را رها نكن به تب عاشقانه ات. سوال – در ادامه ي بحث ويژگي هاي بهشت توضيحاتي بفرماييد. پاسخ – ويژگي ديگر عالم آخرت زنده بودن و سرتاسر شعور است .درخت، سنگ ،ميوه و هر چيزي كه در بهشت و جهنم وجود دارد، داراي شعور و حيات است .در سوره عنكبوت آيه 64 مي فرمايد: سرتاسرعالم آخرت حيات و شعور است. حضرت موسي زميني را حفر مي كرد ، كِرم ريزي را در سنگ ديد و از خدا پرسيد كه چرا اين كرم ريز را در دل سنگ آفريدي ؟خطاب آمد كه اين كرم روزي چند بار مي پرسد كه چرا اين انسان را خلق كردي؟ ما فكر مي كنيم كه فقط خودمان درك داريم و مي فهميم .در روايت داريم كه حتي درك برزخي حيوانات از انسان ها بيشتر است .پيامبر فرمود :زماني كه من چوپان بودم ،گاهي مي ديدم كه گوسفندان بي جهت مي پرند و من از اين كار تعجب مي كردم ولي الان بعد از پيامبري فهميدم وقتي در برزخ كافري را عذاب مي كنند آنچنان ضربه اي به آن مي زنند كه تمام موجودات به جز انسان ها و جن ها، مي پَرَند. ما حد و اندازه درك و شعور حيوانات را نمي دانيم. ما

ص: 858

درك و شعور برزخي را در آخرت بدست مي آوريم ولي موجودات ديگر اين درك را دارند. تمام موجودات ذكر دارند. حيوانات حيات و شعور دارند كه ذكر هم دارند. در روايت داريم :حيواني كه در دام صياد مي افتد، ذكرش را فراموش كرده است .يكي از معجزات پيامبر اين بود كه مشتي از سنگ ريزه ها را برداشتند و ديگران صداي ذكر سنگ ها را شنيدند. معجزه پيامبر ذكر گفتن سنگ ريزه ها نبود بلكه باز كردن گوش ديگران بود. زيرا سنگ ريزه ها دائم الذكر هستند. فقط انسان است كه ذكر را فراموش مي كند. مرحوم بانو امين اصفهاني مي فرمودند كه وقتي من تفسير آيه همه ي عالم ذكر خدا را مي گويند( سوره جمعه)، را مي نوشتم ، من ذكر عالم را مي شنيدم. زنده بودن عالم آخرت به اين معنا است كه در آنجا گوش ما باز مي شود و الا در اين دنيا همه موجودات زنده هستند . در آخرت چون درك انسان آخرتي بالا مي رود و حجاب ها برداشته مي شود، حقايق را مي بيند و شعور آخرتي را درك مي كند. ثمره زنده بودن و شعور حيات براي فرد بهشتي اين است كه لذت هايش چندين برابر مي شود. وقتي در بهشت تمام موجودات به بهشتيان سلام مي دهند و ذكر مي گويند، لذت خاصي به بهشتيان دست مي دهد. پيامبر مي فرمايد :در بهشت ميوه هايي وجود دارد كه بسيار به انسان نزديك و در دسترس است .يكي از اين ميوه ها به ولي خدا ( همه ي بهشتي ها اولياء خدا هستند) مي گويند

ص: 859

كه من را بخور قبل از اينكه ميوه ي ديگري را بخوري يعني ميوه ها در خورده شدن از هم سبقت مي گيرند تا جزئي از وجود ولي خدا بشوند. اين لذت خاصي است. از طرفي اين شعور و درك آخرتي براي جهنمي ها باعث عذاب است. در آنجا آتش ، سنگ و ... با جهنمي ها با قهر و غضب برخورد مي كنند. اين خيلي غصه آور است . در قرآن داريم كه جهنم حرف مي زند و به جهنم مي گويند كه آيا اينها براي تو كافي است و جهنم مي گويد كه من باز هم جا دارم. در سوره فجر داريم كه جهنم را مي آورند. در روايتي از پيامبر داريم كه وقتي جهنم را مي آورند مثل يك حيوان درنده ،سركشي مي كند كه اگر ملائك آنرا كنترل نكنند آسمان و زمين را مي سوزاند. روايت ديگري داريم كه جهنم مثل حيوان درنده اي است كه طعمه اش را مي بيند ،به طرف آن حمله مي كند .طبق آيات قرآن صراط روي جهنم است . جهنم به مومنيني كه از آن رد مي شوند، خطاب مي كند: اي مومن سريع رد شو، نور تو شعله ي مرا خاموش كرد. در قرآن داريم :خدا به آتش خطاب مي كند به ابراهيم سرد باش. خطاب براي موجود با شعور است . يكي ديگر از خصوصيات بهشت اين است كه لذت هاي بهشت با اراده ي ما درست مي شود. لذت هاي اين عالم با زحمت همراه است .حتي انسان براي آب خوردن، بايد دستش را دراز كند و آب را بردارد. يعني مقداري

ص: 860

زحمت دارد. نظام عالم دنيا با دليل و تدريجي است. اگر فرزندي بخواهد ايجاد بشود بايد دوراني طي شود و زحمتي دارد. نظام آخرت ، تدريجي نيست و بدون زحمت است .خدا در سوره زخرف آيه 71 مي فرمايد: در بهشت ،هر چيزي كه شما ميل كنيد مي آيد. در جاي ديگر داريم :هر چي كه بخواهند مي آيد. اراده ي بهشتي اراده ي ولي خداست. شخص بهشتي ( با هر رتبه اي )هر چه بخواهد مي شود. پيامبر فرمود : در بهشت ملائكه اي نزد فرد بهشتي مي آيد و نامه اي از طرف خدا ابلاغ مي كند، از خداي حي قيوم به بنده اي كه حي قيوم است: من هر چه بخواهم مي شود، تو را طوري قرار داده ام كه هرچه بخواهي بشود. انسان در دنيا هم مي تواند به اين مقام برسد. اگر انسان در اين دنيا بندگي كند و اطاعت خدا را بكند، صفات خدا در او ( در حد خودش )ظهور مي كند و كامل مي شود. هر چه تسليم تر باشيم اين صفات بيشتر ظهور مي كند. اگر انسان مواظب چشمش باشد و حرام را نبيند ،اين چشم عين الله مي شود و چيزهاي ديگري را مي بيند. اگر كسي بندگي كرد در اين دنيا اراده ي او اراده ي خدا مي شود. درحديث قدسي داريم : اي بنده ي من ، در اين دنيا، تو از من اطاعت كن ،آنگاه هر چه بخواهي مي شود همان طور كه من هر چه بخواهم مي شود. اين رشد در اين دنيا هم بوجود مي آيد. مرحوم آخوند ملاعلي معصومي

ص: 861

همداني هم كلاسي امام خميني بودند.ايشان مي فرمودند: من در صحن اميرالمومنين نشسته بودم كه ديدم بچه اي از گلدسته ي به پايين پرت شد. مردم مبهوت مانده بودند. يك باربري گفت: بايست. اين بچه معلق ايستاد. مردم بچه را گرفتند و به مادرش دادند. از او سوال كردند كه چه ذكري گفتي كه خدا اجابت كرد. او گفت :يك عمر هرچه خدا گفت ،من چَشم گفتم و من الان حرفي زدم و خدا هم چَشم گفت .اين بخاطر بندگي فرد بود نه بخاطر ذكر او .اين كرامات لحظه اي نيست بلكه بخاطر بندگي است. ما مي خواهيم با ذكر دعاي مان مستجاب شود و وقتي دعاي مان مستجاب نمي شود از خدا گِله مي كنيم. ما بايد بندگي كنيم كه اين بندگي براي ما رشد ايجاد كند تا حرف ما به ملكوت برسد .اگر بهشتيان اولياء خدا شدند بخاطر اين است كه ازخدا اطاعت كردند و نتيجه ي عمل شان بهشت است كه آنرا دريافت كرده اند. تمام اراده ي بهشتيان اراده ي خداست ولي اراده ها با هم فرق مي كند. يكي در بهشت خواسته اش گلابي است و يكي خواسته اش همنشيني با اميرالمومنين است .يكي دنبال بهشت است و يكي دنبال بهشت آفرين است .سيدكريم محمودي تهراني معروف به سيد كفاش عاشق امام زمان (ع) بود. ايشان در يكي از تشرفاتي كه خدمت امام زمان(عج)رسيده بود، امام جاي او را در بهشت نشان داده بود و او از امام سوال كرده بود كه آيا شما هم در آنجا هستيد؟ حضرت فرمود: خير .سيد هم گفته من هم آنجا را نمي خواهم،

ص: 862

من دنبال شما هستم .اين همت بلند است . در دنيا همت ها هم متفاوت است . فردي نزد پيامبر آمد و گفت :من در طائف از شما پذيرايي كردم ، پيامبر گفت كه از ما چيزي بخواه. او گفت كه من 200 گوسفند و يك چوپان مي خواهم ،پيامبر اينها را تهيه كرد و گفت كه همت او خيلي كم بود، چرا او همت پيرزن بني اسرائيلي را نداشت؟ در زمان حضرت موسي خطاب رسيد كه از فلسطين به مصر برو و جنازه ي يوسف را هم با خودت ببر .حضرت موسي گفت كه من نمي دانم جنازه ي يوسف در كجا دفن است. خطاب رسيد كه از پيرزني كه در فلان جا است بپرس، حضرت موسي پيرزن را پيدا كرد و پير زن براي او شرط گذاشت. خطاب رسيد كه شرط او را بپذير. پيرزن گفت : من بايد در بهشت همنشين تو باشم . اين پير زن همت بلند داشت. اگر كسي مي خواهد كه در بهشت همت بلند داشته باشد بايد كارش را از اين دنيا شروع كند. سوال – صفحه ي 94 قرآن كريم را توضيح بفرماييد. پاسخ – آيه صد مي فرمايد : اگر كسي بخاطر خدا هجرت كند هم جاي امن پيدا مي كند و هم در كارش گشايش مي شود. اگر كسي به سمت خدا و رسول هجرت بكند و به مقصد هم نرسد ، اگر مرگ به او برسد اين اجرش بر خداست و او غفور و رحيم است . اين آيه مربوط به هجرت است . ما نبايد هجرت را فقط هجرت مكاني نيست. اگر

ص: 863

انسان در محلي دچار گناه است، مي تواند هجرت كند و خدا شما را ضمانت مي كند. هر چيزي كه شما را از گناه بيرون ببرد و به سمت خدا ببرد، هجرت است. مهمترين هجرت، هجرت هاي باطني است . كسي كه عادت زشت دارد ، اگر آنرا ترك كند يعني هجرت كرده است .اين هجرت اصلي است. اميرالمومنين فرمود: كساني كه از گناهان هجرت كنند اينها مهاجر هستند. ما بايد هجرت را از خودمان شروع كنيم . سوال – چرا بهشت ملال آور نيست ؟ پاسخ – در آيه 108 سوره كهف داريم : بهشتيان درخواست منتقل شدن نمي كنند و احساس ملالت نمي كنند. ما فكر مي كنيم كه بهشت باغ بزرگي است كه بهترين لذت ها را دارد و ما بعد از چندين سال خسته مي شويم .اين فكر بخاطر اين است كه ما بهشت را با دنيا مقايسه مي كنيم. جنس لذت هاي بهشت نو به نو مي شود و شدت آن فرق مي كند. چرا ما از بالاترين لذت هاي دنيا خسته مي شويم ؟ انسان ذاتا دنبال كمال مطلق است و آن كمال مطلق خداست . وقتي انسان لذت دنيايي را بدست مي آورد فكر مي كند كه اين كمال مطلق است ولي بعد از مدتي مي فهمد كه اين نقص دارد. در بهشت نعمت ها و لذت هايي كه به انسان مي دهند همراه خداست .در بهشت خدا رزق مي دهد و شما دست و رضايت خدا را مي بينيد . اين همان چپزي است كه انسان به دنبال آن است و وقتي شما به اين مي رسيد

ص: 864

، در واقع به كمال اصلي رسيده ايد و ديگر دنبال چيز ديگري نيستيد . زيرا چيز ديگري در كار نيست . ما فقط دنبال خدا هستيم و اگر دنبال هر چيز ديگري برويم هيچ وقت سير نمي شويم زيرا مطلوب ما خداست . افرادي كه اين را مي فهمد ، به دنبال خدا مي روند و وقتي به آنها نعمتي مي رسد مي دانند كه اين نعمت از دست خداست و قدر آنرا مي دانند. ما بايد با نعمت ها درست برخورد كنيم .

91-06-26

91/6/26 بر چهره ي تو نقش تبسم هميشگي در چشمهاي تو غم مردم هميشگي ،درياي نمايش آرامشي ولي در پهنه ي دل تو تلاطم هميشگي، در وسعتي كه عطر سكوت مي وزد باراني از ترانه و ترنم هميشگي ، با حكمت ظريف تو مابين عشق و عقل سازش هميشگي تفاهم هميشگي، خورشيد جاودانه ي اشراق روي توست سرچشمه ي مكارم الاخلاق خوي توست . سوال – در مورد اهانتي كه پيامبر اسلام شده است توضيحاتي بفرماييد . پاسخ – من اهانتي را كه به ساحت مقدس پيامبر اكرم شده ،به امام زمان (عج) و مومنين جهان تسليت عرض مي كنم .در اين اهانت مي خواهند ويژگي پيامبر را طور ديگري جلوه بدهند، اين همان خاك پاشيدن به سمت خورشيد است كه خاك روي سر خودشان برمي گردد و نمي توانند خورشيد را لكه دار كنند و خورشيد بيشتر براي مردم جهان آفتابي مي شود .آنها از بيداري اسلامي مي ترسند و طبيعي است كه بخواهند چهره ي پيامبر را خراب كنند. آنها با اين اهانت ها مي خواهند، اتفاقي كه

ص: 865

براي مقدسات مسيحي ها و يهودي ها افتاده است براي مسلمانان هم اتفاق بيفتد.در دنياي غرب اگر اهانتي به حضرت مسيح يا حضرت موسي بشود حساسيتي از مردم ديده نمي شود و آنها مي خواهند اين رفتار سكولار را گسترش بدهند و در واقع مقدس زدايي كنند تا مردم نسبت به دين و پيامبر بي تفاوت بشوند. درود بر مسلميني كه در اين اهانت كوتاه نيامده اند و حساسيت نشان داده اند.در اين وقايعه مقدسات ما نمايان تر مي شود. بعد از اين قضايا ،دنيا براي شناسائي پيامبر بيشتر به سوي اسلام روي خواهند آورد. خوب است كه مسلمانان بيشتر نام محمد را روي فرزندان شان بگذارند، سازنده ي اين فيلم ها را تحريم كنند و در مقابل آن فيلم هايي بسازند و بايد خلق و خوي ما محمدي تر بشود. گاهي يك فرد فاجر باعث مي شود كه مسلمين از دين خودشان بيشتر دفاع كنند و حساسيت نشان بدهند. سوال – در مورد موجود بودن بهشت و جهنم توضيحاتي بفرماييد .تكليف برزخ افرادي كه پيامبر ( در معراج)در بهشت و جهنم ديده اند، چه مي شود؟ پاسخ – بهشت و جهنم موجود است و روايتي از امام رضا(ع) و امام صادق(ع) داريم كه هر كس موجود بودن بهشت و جهنم را قبول نداشته باشد، از ما نيست .يكي از دلايل وجود بهشت و جهنم ، ديدن بهشت و جهنم در معراج پيامبر است .پيامبر درهاي بهشت و جهنم و نوشته هاي آنرا ديد .يكي ديگر از دلايل وجود بهشت و جهنم آيات و رواياتي است كه در قرآن آمده است ،در آيه 131 آل

ص: 866

عمران مي فرمايد :بهشت براي متقين آماده شده است و جهنم براي كفار آماده شده است .در سوره ي تكاثر داريم كه اگر شما به آخرت يقين مي داشتيد جهنم و بهشت را مي ديديد . يعني اگر حجاب ها كنار مي رفت شما بهشت و جهنم را همين الان مي ديد. امام صادق (ع) حوض كوثر را به بعضي از ياران شان نشان مي دادند. يكي از شاگردان علامه طباطبايي مي گفتند كه مرحوم طباطبايي فرمودند كه من در مسجد سهله بودم ،در مقام ادريس نماز وتيره و سوره ص را مي خواندم كه ديدم من را بالا بردند و در مكاشفه حقيقت ص را ديدم كه نهري در بهشت بود. ( در معراج،پيامبر در اين چشمه وضو گرفتند و نمار خواندند).پس بودند كساني كه در دنيا ،بهشت و جهنم را مي ديدند. در قرآن داريم كه الان جهنم كافران را فرا گرفته است يعني فردي كه گناه مي كند و كافر است همين الان در عذاب است ولي خودش نمي تواند آنرا درك كند. يكي ديگر از دلايل وجود بهشت و جهنم، تجسم اعمال ماست .عمل خوب و بد ما در اين دنيا، يك صورت دنيايي ،يك برزخي و يك صورت قيامتي دارد .پس الان، اعمال ما تجسم پيدا مي كند ولي ما بعد از مرگ مي توانيم اين اعمال را درك كنيم. پيامبر در ميان جمعي از اصحاب نشسته بودند و فرمودند كه سنگي از لبه ي جهنم افتاد و هفتاد سال طول كشيد كه به قعر جهنم بيفتد و الان اين سنگ به قعر جهنم رسيد و همان موقع صداي شيون

ص: 867

از خانه اي بلند شد و متوجه شدند كه يكي از مشركين كه هفتاد ساله بود از دنيا رفت .او هويت جمادي مثل سنگ براي خودش درست كرده بود. پيامبر برزخ و قيامت افراد را مي ديدند زيرا حجابي نداشتند . پس همين الان، دنياي برزخي ما را احاطه كرده است و مسافت مكاني يا زماني بين ما و برزخ يا قيامت نيست. اين طور نيست كه ما هفتاد سال بعد به برزخ برسيم زيرا برزخ همين الان موجود است و اين طور نيست كه هفتاد سال بعد عرصه ي قيامت بوجود بيايد. منتها اينها بطور لايه اي است و مراتب دارد يعني رتبه ي عالم وجودي برزخ از دنيا بالاتر است و رتبه ي قيامت از برزخ بالاتر است . مثلا انسان با گياه و حيوان فاصله ي مكاني يا زماني ندارد بلكه از نظر مراتب فاصله دارد ، بنابراين گياه و حيوان نمي تواند عالم دنيا را درك كند زيرا رتبه ي وجودي آنها ضعيف تر است . پس الان برزخ و قيامت وجود دارد ولي ما نمي توانيم آنرا درك كنيم زيرا حجاب ها نمي گذارد كه ما آنرا درك كنيم و رتبه ي وجودي ما ضعيف شده است. اگر كسي بتواند رتبه ي وجودي اش را بالا ببرد مي تواند ملكوت را ببيند . براي از بين بردن حجاب ها بايد تعلقات دنيايي را كم كرد .الزامي وجود ندارد كه انسان حتما بميرد و بعد برزخ را ببيند . اگر دلبستگي هاي انسان قطع بشود انسان مي تواند برزخ را ببيند، ممكن است كه اين قطع دلبستگي توسط مرگ اتفاق بيفتد

ص: 868

يا بصورت ارادي باشد .پس كساني را كه پيامبر در معراج مي ديد ، لازم نيست كه حتما مرده باشند بلكه مي توانند در كنار پيامبر باشند و پيامبر جايگاه آنها را در بهشت يا جهنم ببيند. تمام عوالم برزخ و آخرت وجود دارند ولي بخاطر حجابها ، ما آنها را درك نمي كنيم . اصل عالم بهشت و جهنم موجود است ولي ما مصالح آنها را تهيه مي كنيم و مي فرستيم . پيامبر فرمود: زمين بهشت خالي است ،شما مصالح آنرا بفرستيد . پيامبر در معراج ديدند كه عده اي از ملائكه قصري از طلا يا ياقوت درست مي كنند ولي بعضي مواقع از كار دست مي كشيدند و پيامبر از آنها سوال كرد كه چرا كار نمي كنيد ؟ آنها گفتند كه ما منتظر مصالح هستيم . خشت و آجرهاي قيامت همان اعمال ماست كه با آنها قصرها را درست مي كند. در بهشت به جز اعمال ما ، فضل خدا هم بهشت را مي سازد. در قرآن داريم كه همه چيز در بهشت است و ما هم به آن اضافه مي كنيم . در جهنم، خدا چيزي به اعمال ما اضافه نمي كند. سوال – صفحه ي 87 قرآن كريم را توضيح بفرماييد. پاسخ – آيه 58 مي فرمايد : خداي شما به شما امر مي كند كه امانت را به اهلش برگردانيد و به آن خيانت نكنيد ،اگر مي خواهيد حاكم بشويد عادلانه قضاوت بكنيد، خدا شما را خوب موعظه اي مي كند خدا شنوا و بينا است . حضرت علي (ع) مي فرمايد كه بهشت با عمل به دست

ص: 869

مي آيد نه با آرزو . خدا امانت هايي به انسان داده است و انسان نبايد به اين امانت ها خيانت كند. در شان نزول اين آيه داريم كه وقتي پيامبر مكه را فتح كردند كليد را از كليد دارد كعبه گرفتند و بعد از پاك سازي از بت ها، باز كليد را به همان كليددار قبلي دادند. بعد پيامبر اين آيه را خواند. امام صادق (ع) مي فرمايد كه اگر مي خواهيد دين داري انسانها را بفهميد به امانتداري ،راستگويي ،انصاف آنها نگاه كنيد . اگر ما باور كنيم كه همان موقع كه داريم غيبت مي كنيم گوشت برادر مرده ي زير دندان مان است، ديگر اين كار را نمي كنيم . پيامبر در ماه رمضان به فردي گفتند كه تو روزه نيستي و او گفت كه من روزه هستم و پيامبر فرمود: قي كنيد و او استفراغ كرد. پيامبر ملكوت كار او را مي ديد. اگر انسان باور كند كه همين اعمال خودش آتش درست مي كند، ديگر اين كار را نمي كند . بعضي ها همين امروز در بهشت هستند. سوال- در مورد خصوصيات كلي بهشت و جهنم توضيحاتي بفرماييد. پاسخ – يكي از خصوصيات بهشت اين است كه رنج ، غم ، خستگي ، دلزدگي و ملال در آنجا وجود ندارد .در آيه 34 فاطر داريم: خدا را شكر كه حزن و غصه را از ما دور كرد ... آن خدايي كه ما را وارد بهشت كرد ،در اينجا به ما رنج و خستگي نمي رسد . از امام صادق(ع) سوال كردند كه اگر فردي بهشتي باشد و قرار باشد كه

ص: 870

رنجي نبيند ولي بفهمد كه يكي از نزديكانش اهل عذاب باشد آيا مي تواند غصه نخورد ؟ امام صادق (ع) فرمود: اينها فاميل را فراموش مي كنند. شايد مقصود اين است كه دوستي هاي بهشتي، دوستي هاي خدايي است يعني اگر كسي به جهنم رفته است يعني با خدا دوست نبوده است ،بنابراين آنها فراموش مي شوند، زيرا تعلقات بهشتيان الهي است . حتي داريم كه اگر كسي گناهي در دنيا انجام داده است و بعد توبه كرده باشد، در بهشت اين گناهان را فراموش مي كند تا غصه نخورد و شرمنده نباشد. پس در بهشت ،هر چيزي كه باعث رنج بشود فراموش خواهد شد .در بهشت پيري، ضعف ،عيب هاي جسمي وجود ندارد .پيامبر به عمه ي پيرشان گفتند كه پيرها به بهشت نمي روند زيرا جوان مي شوند و بعد به بهشت مي روند. از فيض كاشاني داريم كه از امام زمان (عج) سوال كردند كه آيا در بهشت زاد و ولد هم وجود دارد كه باعث سختي بشود ؟ امام فرمودند: در آنجا نه دوران بارداري است نه وضع حملي است ،عادت ها و بيماريهاي مخصوص زنها هم نيست، بچه داري هم نيست .اگر كسي بخواهد بچه داشته باشد مي تواند اراده كند و دفعتاً فرزند دارد خواهد شد و سختي نمي كشد. انشاءالله چهره ي منور رسول اكرم براي همه جهانيان آفتابي بشود و همه تسليم وجود مقدس آن حضرت بشويم .

91-06-19

نه دِعبلم نه فَرَزدق كه شاعرت شده مقبول خاطرتم باشم، نه آهوم نه كبوتر كه ضامنم باشي و يا پرنده ي صحن مجاورت باشم، نه آن دلي كه به

ص: 871

معنا رسم نه آن چشمي كه مثل آهوي حيران ظاهرت باشم ،ولي زلطف مرا هم گداي خويش بخوان كه با تو ساحر دنيا و آخرت باشم، هميشه سفره ي مهمانوازي ات باز است اجازه مي دهي ام آنگاه زائرت باشم ؟ اجازه مي دهي ام گاه از تو بنويسم به عمر چندغزل آه شاعرت باشم . سوال – در مورد بهشت و جهنم توضيحاتي بفرماييد . پاسخ – آخرين منزلگاه آخرت بهشت يا جهنم است. بعد از اينكه در قيامت همه ي انسانها محشور شدند و مراحل نشر و حشر را گذراندند و نامه ي عمل بدست شان آمد و مراحل حسابرسي را گذراندند و مواقف و ايستگاهها را طي كردند، حكم به بهشت يا جهنم داده مي شود. درك ما از مفاهيم و حقايق مربوط به عالم آخرت مخصوصا قيامت ناقص است زيرا ذهن ما به مفاهيم و حقايق اين دنيا عادت كرده است و وقتي از بهشت و جهنم مي شنويم آنرا با دنيا مقايسه مي كنيم و حق مطلب را درك نمي كنيم البته چاره اي نيست .خدا هم در قرآن الفاط را در همين حد بيان كرده است.وقتي ما از بهشت مي شنويم كه باغ هايي است كه زير آن نهرهايي جاري است ، باغ دنيايي بنظر ما مي آيد . در روايت داريم كه اگر لباس اهل بهشت به دنيا بيايد كسي طاقت ديدن آنرا ندارد، آهنگي در بهشت نواخته مي شود كه نوعي ذكر است و براي انسان تقرب مي آورد. يكي از ياران امام صادق (ع) سوال كرد كه آيا در بهشت موسيقي است كه براحتي بتوان آنرا

ص: 872

گوش داد و حرام نباشد ؟ امام فرمود: دربهشت درختي وجود دارد كه وقتي از عرش الهي مي وزد و به آن مي خورد ، آهنگي از آن بر مي آيد كه اهل دنيا تحمل شنيدن آنرا ندارند . اهل ملك تحمل عالم ملكوت را ندارند. در مورد منازل بهشتي فراتر از چيزي است كه به ذهن ما مي آيد .يكي از ملائك الهي براي اينكه وسعت بهشت را درك بكند هزاران سال با پرواز از بهشت عبور كرد و از خدا پرسيد كه من نيمي از بهشت را طي كرده ام ؟ يكي از حوري هاي بهشتي گفت : اي ملك الهي خودت را خسته نكن مدتهاست كه پرواز مي كني ولي هنوز از منزل يك مومن عبور نكرده اي .اينها طوري بيان شده است كه ما ذهن را از مسائل دنيايي فراتر ببريم .بعضي از آيات قرآن لذت هاي بهشت را زيبا و مبهم تعريف كرده است. مي فرمايد: چشم روشني هايي براي شما پنهان كرده ام كه كسي نمي فهمد يعني قابل درك و بيان نيست. در حديث قدسي داريم : براي بندگان صالح چيزهايي آماده كرده ام كه نه چشمي ديده و نه گوشي شنيده و نه به ذهن كسي خطور كرده است .اگر شما بخواهيد به جنين مادر، در مورد دنيا توصيفي بكنيد، او تصوري ندارد. جنيني كه تغذيه اش از خون است نمي تواند لذت خوردني هاي اين عالم را درك كند و تصوري ندارد. شيخ آقا بزرگ تهراني شاگرد سيد احمد كربلايي مي فرمود: وقتي استادم از دنيا رفت در خواب انگشت او را گرفتم و گفت :

ص: 873

آن طرف چه خبر است ؟ ايشان انگشت شان را كشيدند و فرمودند : تا به اينجا نيايي و نبيني، نمي تواني بفهمي. مومن بايد در خوف و رجا باشد، بنابراين بهشت و جهنم بايد با هم توصيف بشود. در توصيف بهشت و جهنم ما از كلمات خدا كه سازنده ي بهشت است و اهل بيت كه بهشت را ديده اند، استفاده مي كنيم و بهشت و جهنم را تصوير مي كنيم .عذاب هاي جهنم هم بالاتر از ادراك ماست .در روايت داريم : هفتاد مرتبه آتش جهنم تخفيف داده شده است و پايين آمده تا آتش هاي دنيايي شده است .نور خورشيد وقتي در ماه مي افتد اين همان نور ضعيف شده است، اگر در شب آئينه اي جلوي ماه بگذاريم اين هم خفيف تر از نور قبلي است يعني نور خورشيد مرتبه به مرتبه ضعيف مي شود. اگر فردي كه در آتش جهنم است را به آتش دنيا بياورند، او از راحتي در آتش دنيا خوابش مي برد. يعني آتش دنيا براي او سرد است و سوزانده نيست .مرحوم شوشتري در كتاب موعظه هايش مي نويسد كه اي مردم در قرآن وقتي وصف جهنم را مي گويد، مي فرمايد: جهنم آتشي است كه داغ و گرم است .اي مردم مگر آتش سرد هم داريم ؟ بله ، آتش دنيا در مقابل آتش آخرت سرد است . وقتي پيامبر اوصاف جهنم را از جبرئيل مي شنيد يا خودشان نقل مي كردند، رنگ شان عوض مي شد. وقتي اين آيه آمد كه جهنم هفت در دارد كه هر در آن مخصوصا گروه مشخصي است ،

ص: 874

پيامبر گريه كردند و اصحاب هم گريه كردند و براي اينكه پيامبر خوشحال بشود حضرت زهرا را آوردند تا اندوه حضرت كم شود. حاج آقا فائق در تهران در اطراف ميدان شهدا زندگي مي كردند و اهل باور بودند. آيت الله بهجت نماز ميت ايشان را خواندند و مي فرمودند: كه من از جواني ايشان را مي شناختم وعمل مكروهي از ايشان نديده بودم . اين فرد كه اهل عمل بود وقتي اسم جهنم را مي آورد اشك مي ريخت. اين افراد جهنم را باور كرده بودند. براي اينكه انسان ، فرد خوبي باشد نياز نيست كه به بهشت و جهنم يقين داشته باشد، اگر ما احتمال بهشت و جهنم را هم بدهيم ،باز تكان مي خوريم . خيلي از كساني كه دنبال تجارت هاي دنيا مي روند يقين ندارند كه سودي بدست مي آورند و با احتمال دنبال آن مي روند. اگر ما ده درصد احتمال بهشت و جهنم را بدهيم چه اتفاقي مي افتد؟ و اگر ما درست عمل بكنيم ضرر نمي كنيم .يكي از ياران امام صادق (ع) سوال كرد كه اگر بعد از دنيا خبري نبود ما كه اين قدر مراقب اعمال مان بوديم چه مي شود؟ امام فرمود: در اين صورت شما ضرري نمي كنيد ولي اگر خبري بود و شما عمل نكرده باشيد، ضرر بزرگي كرده ايد .پس اگر ما يقين و باور كامل هم نداشته باشيم بايد تكان بخوريم و اگر انسان حركت كرد يقين هم بدست مي آورد. بندگي اين است كه انسان ناديده ها را باور بكند بخاطر همين امام حسين(ع) در ابتدا جاي يارانش را

ص: 875

در بهشت به آنها نشان نداد و اِلا همه ياران با او مي ماندند .بعد از اينكه ياران خالص امام ماندند ، امام جاي آنها را در بهشت نشان داد.پس آنها بندگي كردند تا به آنها نشان دادند. اگر انسان بندگي كند باور و يقين بدست مي آورد. سوال - ماهيت و حقيقت بهشت و جهنم چيست ؟ پاخ - سير همه ي انسانها به سمت خداست . ما به سمت ملاقات خدا مي رويم. كساني كه تسليم بوده اند، خدا را با چهره ي جمال و رحمت او مي بينند. در تمام لذت هاي بهشت جمال الهي ديده مي ود و به خاطر همين بهشت خستگي ندارد. البته دنيا هم اين طوري است ولي ما نمي بينيم مگر كساني كه جلوه ي خدا را مي ديدند. و در همه چيز ذكر خدا را مي شنيدند ولي در بهشت ، همه خدا را درشكل هاي مختلف ملاقات مي كنند. حضرت موسي، زمزمه ي من خدا هستم را از درخت شنيد.اين زمزمه در همه جا است ولي در دنيا براي همه قابل مشاهده نيست .اهل جهنم هم خدا را در چهره غضب مي بينند. خداي ارحم الراحمين، منتفم هم هست .پس بهشت و جهنم دو چهره ي رحمت وغضب خداست يعني ما خدا را با اين پوشش ها ملاقات مي كنيم .بهشت و جهنم ظهور ولايت حق و ولايت باطل است . كساني كه در دنيا تحت سرپرستي خدا بوده اند و تسليم بوده اند، در بهشت اين ولايت براي آنها آشكار مي شود.ولايت حق سرتاسر نور و لطف و رحمت است .در بهشت ،پذيرايي با

ص: 876

حضرت علي (ع) است. در روايتي پيامبر فرمود: ريشه ي درخت طوبي در خانه ي من است و در روايت ديگري داريم كه ريشه ي درخت طوبي در خانه علي است .در خانه ي همه ي بهشتي ها شاخه اي از آن درخت است كه هر نعمت و لذتي كه بخواهند از آن شاخه به آنها مي رسد. بر تمام سردرهاي بهشت نوشته شده است : لا اله الاالله محمد ولي الله و وقتي بهشتيان مي خواهند وارد بهشت بشوند كوبه اي را مي زنند كه اين كوبه از ياقوت سرخ است كه روي صفحه ي فلزي مي خورد. وقتي بهشتي كوبه را روي صفحه مي خورد صداي و طنين آن ياعلي است. علامه طباطبايي فرمودند: وقتي شما مي خواهيد وارد خانه اي بشويد صاحبخانه را صدا مي زنيد و ميزبان بهشت، علي و اولاد طاهرين است .پس بهشت ظهور اسرار ولايت است. جهنم ظهور ولايت باطل است .در قرآن داريم كه جهنميان را به طرف ظلمات مي برند. سوال – صفحه 80 قرآن را توضيح بفرماييد. پاسخ – آيه 17 سوره نساء مي فرمايد :توبه اي كه برعهده ي خداست براي كساني است كه به ناداني كار زشتي انجام مي دهند و زود توبه مي كنند خدا توبه ي آنها را قبول مي كند. خدا هم علم دارد و هم حكمت دارد. پس اگر انسان توبه را به تاخير نيندازد خدا آنرا زود قبول مي كند و اين توبه بر خداست. اين از باب فضل است . توبه اي كه به تاخير مي افتد امكان دارد كه قبول نشود ولي توبه اي كه زود

ص: 877

انجام مي شود حتما مورد پذيرش خدا قرار مي گيرد. سوال – آيا بهشت و جهنم موجود است ؟ پاسخ – بعضي از اصحاب ائمه از آنها اين سوال را مي پرسيدند. اباصلت از امام رضا(ع) پرسيدند كه بهشت و جهنم وجود دارد يا بعدا بوجود مي آيد ؟ امام فرمود: پيامبر در شب معراج وارد بهشت شد و جهنم را به حضرت نشان دادند. اباصلت پرسيد: عده اي مي گويند كه بهشت و جهنم وجود ندارد و بعدا خلق مي شوند. امام فرمود : آنها از ما اهل بيت نيستند و ما هم از آنها نيستيم. پس اگر كسي وجود بهشت و جهنم را قبول نكند پيامبر را تكذيب كرده است. بدون ترديد بهشت و جهنم وجود دارد .حديث معراج بسيار عجيب و جالب است و گوياي بهشت و جهنم قيامتي است .پيامبر اين بهشت و جهنم را ديدند و پيامبر فرمود: من ميوه ي بهشت را خوردم كه مايه بوجود آمد حضرت زهرا شد. من حضرت آدم را ديدم كه سمت راستش دري بود كه بسيار معطر بود و سمت چپش دري بود كه بسيار متعفن بود. جبرئيل گفت كه اين درهاي بهشت و جهنم است. پيامبر افرادي كه در عذاب بودند، ديدند. در اصول كافي داريم كه جواني خدمت پيامبر آمد و گفت كه من اهل يقين شده ام و بهشت و جهنم را باور دارم .پيامبر فرمود : نشانه ي يقين تو چيست ؟ جوان گفت: من بهشتيان و جهنميان را مي بينم. او از پيامبر خواست كه برايش دعا كند كه به شهادت برسد و او در يكي از جنگها

ص: 878

به شهادت رسيد. در سوره تكاثر داريم كه اگر شما يقين داشتيد بهشت و جهنم را مي ديديد. يكي از شاگردان سيدبحر العلوم خيلي گريه مي كرد و مي گفت كه آقا در هنگام درس در حديثي فرمودند: احمدبن محمد و من گفتم كه محمد بن احمد درست است ولي ايشان قبول نكردند .ايشان فرمودند كه من او را مي شناسم و پدرش را هم مي شناسم و مي دانم كه هر كدام از شما اهل بهشت هستيد يا جهنم .وقتي ايشان اين كلمه را گفتند به من اشاره اي كردند و من مي ترسم كه عذاب شامل من هم بشود. پس اهل يقين مي بينند. اگر انسان بتواند تعلقات دنيايي را بردارد مي تواند بهشت و جهنم را ببيند، اين مشاهدات مخصوص ائمه نيست. آقازاده آيت الله اراكي از قول پدرشان مي فرمودند: من در جواني آتشي را از بعضي از قبرها مي ديدم . آقا شيخ عباس قمي مي فرمودند كه در وادي السلام، من صداي كساني را كه در عذاب بودند مي شنيدم . بهشت و جهنم برزخي و قيامت ،تجسم اعمال ماست .لذتهاي بهشت و عذاب هاي جهنم را خود ما فراهم مي كنيم .داريم كه زمين بهشت خالي است و بايد خودتان قصرها، نعمت و لذت ها را با اعمال تان بسازيد .آيت الله طباطبايي از يكي از عرفاي بزرگ نجف كه از وادي السلام برمي گشت پرسيدند كه از قبرستان چه خبر ؟ايشان فرمودند كه مي گويند : قبر مار و مور دارد ولي من مار و موري نديدم، ما خودمان اينها را مي آوريم .

91-06-12

12/6/91 حتي

ص: 879

به خنده اي شده ميهمانمان كنيد، زلفي نشان دهيد و پريشانمان كنيد ، از ما مسافران قدم دور خود زدن، سلمان شدن گذشت مسلمانمان كنيد، يك نورواحديد كه در چهارده افق ، تكرار مي شويد تا حيرانمان كنيد . سوال – در مورد حمزه عموي پيامبر توضيحاتي بفرماييد. پاسخ - امروز را كه روز شهادت عموي پيامبر (ص) ، حمزه سيد الشهدا است را تسليت مي گويم . حضرت حمزه در تنهايي ها و غربت پيامبر اكرم (ص) از بزرگترين مدافعان ايشان بود . بعد از حضرت علي (ع) و خديجه ي كبري (س) كه از همان اولين روزهاي رسالت در كنار پيامبر (ص) بودند ، حضرت حمزه بود كه با ابهتي كه داشت پشت پيامبر ايستاد . با آمدن ايشان ، مشركين به گونه ي ديگري با پيامبر اكرم (ص) برخورد مي كردند . در زيارت حضرت حمزه ، تعبير اسدالله و اسدالرسول براي ايشان آمده است . پيامبر (ص) فرمودند كه من اين تعبير را از جبرئيل شنيدم . درروايتي از امام باقر (ع) آمده كه بر ستوني از عرش نوشته شده حمزةٌ اسد الله و اسدالرسول و سيد الشهدا . در برخي از روايات آمده كه اگر بعد از رحلت پيامبر، حمزه و جعفرابن ابيطالب حضورداشتند ، مسائلي كه براي حضرت امير(ص) و حضرت زهرا (س) پيش آمد، رخ نمي داد . به همين خاطر پيامبر اكرم (ص) روز احد كه روز شهادت حضرت حمزه است را سنگين ترين روز براي خود تلقي كردند. در برخي از روايات داريم كه شأن نزول گروهي از آيات قرآن حضرت حمزه است . از جمله

ص: 880

آيه ي : بعضي از مومنين كساني هستند كه پاي عهد خود تا آخر ايستاده اند ( يا به شهادت رسيدند و يا منتظر شهادت هستند ) و اصلاً از عهد خود بازنگشتند . در روايتي از امام باقر (ع) است كه كساني كه تا هنگام شهادت پاي عهد خود ايستادند ، حمزه و جعفرابن ابيطالب بودند . البته مصاديق اين آيه منحصر به اين دو بزرگوار نيست . امام حسين (ع) در كربلا بر بالين برخي از شهدا كه مي رسيدند همين آيه را مي خواندند . ما نبايد فقط به صورت يك قضيه ي تاريخي به شهادت حضرت حمزه نگاه كنيم . ما همگي مديون اين بزرگوار هستيم . حضرت حمزه يكي از كساني است كه شهيد شد تا دين به عرصه رسيد و ما متدين شديم . حضرت زهرا (س) در تمام عمر خود، روزهاي دوشنبه و پنج شنبه به سر قبر شهداي احد و بخصوص حضرت حمزه رفته و فاتحه مي خواندند . سوال – اگر شفاعت حق بوده و در آخرت آنقدر گسترده است ،پس چرا قرآن در آياتي مانند آيه ي 48 سوره ي بقره آن را رد كرده است ؟ پاسخ – ما نبايد براي بيان يك موضوع فقط به يك آيه يا يك روايت استناد كنيم . بلكه بايد همه ي آيات و رواياتي كه مربوط به يك موضوع است را بررسي كنيم تا يك نگاه جامع داشته باشيم . درست است كه يك دسته از آيات قرآن شفاعت را رد كرده است . در آياتي مانند آيه ي 48 سوره ي بقره خداوند مي فرمايد :

ص: 881

روز قيامت روزي است كه نه كسي را بجاي ديگري مي گيرند و نه شفاعتي قبول مي شود . در برخي ديگر از آيات آمده كه (در آن روز) نه مي توان براي آسايش خود چيزي را خريد ، نه دوستي و رفاقتي بدرد مي خورد و نه شفاعتي . اما در آيات زيادي هم شفاعت اثبات شده است . مثلاً در آيت الكرسي آمده كه چه كسي مي تواند نزد خدا شفاعت كند ، مگر با اجازه ي خدا . بنابراين شفاعت وجود دارد ولي با اجازه ي خدا است . در بحث شرايط شفاعت شوندگان در آيه ي هشتاد و هفت سوره ي مريم آمده است كه كسي نمي تواند حق شفاعت داشته باشد مگر اينكه عهدي با خدا بسته باشد . در آيه ي بيست و هشت سوره ي انبياء آمده است كه ملائكه شفاعت نمي كنند مگر كسي كه خدا از او راضي باشد . بنابراين آيات دو دسته هستند . در برخي آيات شفاعت نفي شده و در برخي نيز اثبات شده است . يك شفاعتي وجود دارد كه مردود بوده و ما نيز آن را قبول نداريم . اين شفاعت در مباني ديني ما پسنديده نبوده و مستلزم نسبت شرك و يا ظلم به خدا دادن است . اگر تلقي شهادت همان پارتي بازي هاي دنيايي باشد كه برخي به آن توسل جسته و قانون را زير پا مي گذارند كه در واقع يك نوع ظلم و تبعيض است . اين شفاعت هيچگاه در حق خداوند متعال روا نبوده و در آخرت وجود ندارد . برخي از آيات قرآن

ص: 882

كه فرموده در آخرت شفاعت و رفاقتي نيست ، در واقع به اينگونه شفاعت اشاره دارد . شفاعتي كه حق بوده و ما آن را قبول داريم ، رابطه اي است كه از عالم دنيا شروع شده كه به واسطه ي آن شخص با خدا يا معصومين ارتباط پيدا مي كند . اين شخص داراي لياقت و شايستگي است كه بخاطر آن در روز قيامت مورد شفاعت قرار مي گيرد . بنابراين به ناحق چيزي به كسي داده نمي شود . برخي از مشركين نيز ديدگاهي راجع به شفاعت داشتند كه بت ها را شفيع خود مي دانستند . ديد آنها اين بود كه خدا عالم را خلق كرده و كناري نشسته است . كسي كه عالم را اداره مي كند يك سري موجودات آسماني هستند مانند ملائكه و ستارگان . چون دست ما به اين موجودات نمي رسد ،بت هايي مي سازيم كه نماد آن واسطه ها باشند . آرام آرام اين افراد بجاي احترام به اين بت ها آنها را پرستش مي كردند . اين ديدگاه مابين بت پرستان رواج داشت . قرآن اين ديدگاه را مردود مي داند . بنابراين شفاعتي كه در آن ظلم و تبعيض دنيايي وجود داشته باشد و يا شفاعت منهاي خدا باشد ، مردود است . اگر ما كه شيعه ي اهل بيت هستيم ، نگاهي استقلالي به شفيعان داشته باشيم و فكر كنيم كه مثلاً با جلب رضايت امام حسين (ع) نيازي به رضايت خدا نداريم نيز اشتباه كرده ايم .برخي افراد فكر مي كنند كه رضايت خدا با انجام واجبات و دوري از محرمات جلب

ص: 883

مي شود كه كار سختي است. اما رضايت امام حسين (ع) تنها با ريختن اشك جلب مي شود كه كار آساني است . اين اعتقاد شبيه همان شفاعت منهاي خدا است كه در قرآن رد شده است . قطعاً اولين كسي كه مخالف اين ديدگاه است ، خود امام حسين (ع) است . امام حسين (ع) تعبيري دارند كه رضايت خدا همان رضايت ما است . عده اي نزد اميرالمونين (ع) آمدند و گفتند كه تو همان كسي هستي كه بايد باشي . اين افراد نسبت به حضرت امير غلو كرده و يك مقام الوهيت براي ايشان قائل بودند . اميرالمونين (ع) در همان حال به سجده افتادند تا اين افراد بدانند كه ايشان بنده است. سپس بلند شدند و فرمودند كه از اين غلوي كه كرديد توبه كنيد والا برخورد سختي با شما خواهم داشت . در زيارت امام حسين (ع) گفته مي شود : اشهد انك قد اقمت الصلوة و اتيت الزكوة و امرت بالمعروف و نهيت ان المنكر ، معناي همه ي اين چيزها بندگي است . بنابراين ما بايد بدانيم كه شفيعان واسطه هايي هستند كه رحمت و مغفرت را از خدا مي گيرند و به زيردستان خود پخش مي كنند . در همه ي موارد خدا بايد راضي بوده و اجازه دهد . يعني هيچ موردي مستقل از خدا نيست . اگر انتهاي آيه اي كه در سوره ي بقره آمده و شفاعت را نفي مي كند را نگاه كنيد متوجه مي شويد منظور قرآن شفاعت در مورد كفار وهمينطور شفاعت شرك آلود است . سوال – شما گفتيد كه

ص: 884

اهل بيت حتي در مورد حق الناس هم شفاعت مي كنند . با اينكه همه مي دانيم خداوند حق الناس را به صاحبان حق سپرده است و نمي شود حق آنها را ناديده گرفت. پس شفاعت در اين مورد به چه معنايي است ؟ پاسخ – روايات متعددي در مورد معناي شفاعت اهل بيت نسبت به حق الناس وجود دارد . شفاعت در صورتي مستلزم ظلم است كه بدون دليل اهل بيت فرد گنهكاري را نجات دهند . اگر صرفاً اينگونه بود نشانه اي از ظلم و تبعيض وجود داشت . اما قطعاً اينگونه نيست . كسي مورد شفاعت قرار مي گيرد كه خدا از اعتقادات او راضي باشد . اين فرد بايد به خدا ايمان داشته و در محيط ولايت باشد . يك چنين كسي يك صلاحيت و لياقتي دارد . اين فرد با گنهكاري كه كافر بوده و رابطه اي با خدا و اهل بيت ندارد متفاوت است . فردي كه حق را پذيرفته است اما نقص و كمبودي دارد ممكن است مورد شفاعت قرار گيرد . البته ممكن است گناهان او باعث شود كه شفاعت دير به او برسد و يا سال ها و قرن ها در برزخ و قيامت باقي بماند . معطلي در برزخ و قيامت چيز كمي نيست . زماني كه اسم قيامت مي آمد ، رنگ پيامبر(ص) مي پريد . برقراري ارتباط با خدا و اهل بيت كاري است كه فرد كافر آن را انجام نداده است . پاداش برقراري ارتباط با خدا و اهل بيت، شفاعتي است كه شامل حال او مي شود . در روايتي در

ص: 885

كتاب كافي آمده است كه امام باقر (ع) با يكي از اصحاب خود در مسجد الحرام نشسته بودند . امام باقر (ع) به صحابه فرمودند: اين افرادي كه مي بيني برگشت آنها به سوي ما بوده و حساب آنها با ما است . سپس فرمودند : اگر گناهي بين خود و خداي خود داشته باشند ، ما بطور اكيد از خدا مي خواهيم كه آنها را ببخشد . خدا در اين مسئله جواب ما را مي دهد . اما در مورد گناهاني كه بين خود با هم داشته اند و ظلم به كسي كرده اند ، ما به سراغ صاحبان حق مي رويم واز آنها درخواست مي كنيم كه از حق خود بگذرند . به آنها مي گوييم كه در عوض اين كار خدا چيزهايي به شما مي دهد و ما شما را دعا مي كنيم . حق صاحبان حق زير پا گذاشته نمي شود بلكه اهل بيت از آنها درخواست مي كنند . بنابراين به اين معنا نيست كه اهل بيت دست فردي را كه ظلم كرده مي گيرند و به بهشت مي برند و صاحب حق ناديده گرفته مي شود . در اين مورد اهل بيت پادرمياني مي كنند ، همانطور كه در دنيا هم اين كار را مي كردند . مرحوم مجلسي در جلد پنجاه و سه بحار الانوار نقل كرده است كه سيد ابن طاووس كه از علماي بزرگ بود وارد سرداب مقدس سامرا شد . اين سرداب مكاني در منزل امام عسگري (ع) بوده كه امام زمان هم در همين سرداب به دنيا آمده اند . سيد ابن طاووس مي

ص: 886

گويد: زماني كه در پله هاي اول سرداب بودم صداي مناجاتي شنيدم . زماني كه دقت كردم ديدم صداي امام زمان (ع) است . در همان پله نشستم و ديدم كه حضرت از خدا درخواستي دارد به اين مضمون كه خدايا شيعيان ما از نور ما خلق شده اند و سنخيتي با ما دارند ، آنها گناهاني مرتكب شده اند . خدايا اگر گناهان آنها حق الهي بوده گذشت كن ، ما هم از آنها گذشتيم . اما در مورد گناهاني كه حق الناسي بوده ، بين آنها صلح ايجاد كن. خدايا آنقدر از مال ما به مال آنها بركت بده كه از همديگر بگذرند . شفاعت اهل بيت نسبت به حق الناس اينگونه است . سوال – در مورد آيات 174 تا 180 سوره ي آل عمران توضيح بفرماييد. پاسخ – در آيه ي 178 خداوند مي فرمايد : كفار گمان نكنند كه اگر ما طول عمري به آنها مي دهيم ، امكاناتي در اختيار آنها گذاشته مي شود و به ظاهر در رفاه هستند ، براي آنها خير و خوب است . ما اين امكانات را به آنها مي دهيم تا پيمانه ي خود را پر كنند و گناه خود را بيشتر كنند . در واقع آنقدر از چشم ما افتاده اند كه آنها را رها كرده ايم تا به انتهاي جهنم بروند . بعداً آنها خواهند ديد كه چه عذاب خوار كننده اي به سراغ آنها خواهد آمد . از اين آيه ي شريفه مشخص مي شود كه گاهي حساب ما با حساب خداوند متعال متفاوت است . اين آيات در ارتباط

ص: 887

با جنگ احد است . در اين جنگ، مومنين در ابتدا شكست خوردند و اين مسئله براي آنها خيلي سخت بود . در اين ارتباط خداوند متعال مي فرمايد كه حساب هاي خود را خدايي كنيد . فكر نكنيد كه اگر ما به كفار فرصتي مي دهيم براي آنها خوب است . ما نبايد قضاوت عجولانه داشته باشيم و صرف اينكه كسي صاحب سرمايه و امكانات است فكر كنيم كه خدا به او عنايت دارد . در مجلس يزيد زماني كه او با غرور پيروزي خود را بر امام حسين (ع) بازگو مي كرد ، حضرت زينب (س) همين آيه را خواندند . در روايات داريم كه مرگ براي كفار نعمت است . بايد بدانيم كه دادن ها و گرفتن هاي خدا براي امتحان است . مهم اين است كه ما در چه مسيري حركت مي كنيم . بايد ببينيم كه امكانات را در جهت خدا بكار مي بريم يا در جهت خلاف او . سوال – آيا كار خاصي وجود دارد كه رابطه ي ما را با اهل بيت كه قرار است شفيعان ما باشند عميق تر كند ؟ پاسخ – به طور كلي اصلي ترين كار اين است كه ارتباط ما با آنها محكم بوده و جذب آنها باشيم . هرچقدر شباهت و ارتباط ما با آنها قوي تر باشد ، از شفاعت سريع تر ، زود هنگام تر و عميق تري برخوردار خواهيم شد . در روايات براي تحقق اين امر ، به دو يا سه مورد اشاره شده است . يكي از موارد اين است كه فرد در اين دنيا از

ص: 888

ديگران دستگيري كرده و و كار ديگران را راه بيندازد . با اين كار در روز آخرت اهل بيت دست او را مي گيرند . در روايتي در بحار الانوار داريم كه امام صادق (ع) فرمودند : شما به مومنين كمك كنيد ، اي بسا در قيامت به مشكلي برخورد كنيد و همان مومني كه در اين دنيا حاجت او را برآورده كرده ايد ، شفاعت شما را بكند و شما را نجات دهد .امروز سالروز وفات حضرت عبدالعظيم است . يكي از خصوصيات ايشان اين بود كه زياد به ديگران كمك مي كرد . يكي از رفقاي شيخ رجب علي خياط مي گفت كه من از حضرت عبد العظيم سوال كردم كه چطور شما اين مقام عظيم را بدست آورديد ؟ ايشان فرمودند كه من در زمان خود با زحمت كار مي كردم و پولي بدست مي آوردم . مقدار زيادي از آن پول را احسان مي كردم . در روايتي از اميرالمونين (ع) است كه چهار گروه هستند كه من در روز قيامت شفاعت آنها را مي كنم . اول - كسي كه به فرزندان من احترام بگذارد. دوم – كسي كه نيازهاي آنها را برآورده كند . سوم – كسي كه در مورد كارهايي كه فرزندان من به مشكل برخورد مي كنند سعي و تلاش كند . چهارم – كسي كه با قلب و زبان محب آنها باشد . مرحوم آيت الله نخودكي اصفهاني مي فرمايند : من به هرجا كه رسيدم با سه چيز رسيدم : اول - احترام به سادات و فرزندان اهل بيت ، دوم - نماز اول وقت

ص: 889

، سوم - رزق حلال. مرحوم آيت الله تهراني حدود بيست سال پيش از دنيا رفتند . ايشان از پيشگامان خدمت و احترام به سادات بودند . روزي هنگام پاسخ دادن به يكي از شاگردان خود يك مقدار صداي خود را بلند كردند . بعد از درس، به شاگرد خود كه از سادات بود گفتند كه من بايد دست شما را ببوسم ، چرا كه صداي من بر فرزند زهرا (س) بلند شد . يكي از شاگردان ايشان مي گويد من دو ساعت وقت ايشان را گرفتم و ايشان ايستاده پاسخ سوالات من را دادند . براي اين كار من خيلي خجالت كشيدم وگفتم من را حلال كنيد . ايشان گفتند مزاحمتي نبود اما چون اصرار مي كني من يك تقاضايي از شما دارم . روز قيامت وقتي كه من را احياناً به سمت جهنم مي برند ، شفاعت من را نزد مادر خود زهرا(س) بكن . دومين كاري كه در روايات براي جلب توجه اهل بيت به آن خيلي سفارش شده ، اخلاق خوش است . در روايت است كه پيامبر (ص) فرمود : نزديك ترين شخص در روز قيامت به من و كسي كه شفاعت او واجب است ، كسي است كه اخلاق او از همه بهتر است .

91-06-05

تو صد مدينه داغي تو صد بقيع دردي ،يتيم مي شود خاك اگر تو برنگردي تمام شب نيفتاد صداي گريه ي باد چه بادهاي زردي چه كوچه هاي سردي ،دو قريه آن طرف تر بپيچ سمت لبخند شكوفه مي فروشد بهار دوره گردي، كسي مي آيد از راه چه ناگهان چه ناگاه خداي من

ص: 890

چه روزي خداي من چه مردي، از آسمان چهارم مسيح بازگشته است زمين ولي چه تنهاست مگر تو بازگردي . سوال – چه كساني در قيامت مورد شفاعت قرار مي گيرند ؟ پاسخ – امروز روز تخريب قبور ائمه بقيع است و ما اين روز را تسليت عرض مي كنيم .بايد امروز بعنوان يك روز عزا در بين مومنين شناخته شود. عده اي هويت خودشان را در تخريب مي بينند و روش كار آنها شبهه انگيزي و تخريب باورهاست . آنها بايد بطور منطقي حرف شان را بزنند و از عقايدشان دفاع بكنند ولي آنها حرف خاصي ندارند كه آنرا بگويند. در تاريخ ادياني كه بي ريشه و ساختني هستند ماندني نيستند. با اينكه ظواهر قبور از بين رفته است ولي اصل آنها باقي است و ياد آنها در بين همه اسماء است . در روايات ما، در مورد اينكه چه كساني مورد شفاعت قرار مي گيرند طوري مطرح شده است كه نه انسان صددرصد خيالش راحت شود كه شفاعت شامل حالش مي شود،نه اينكه از شفاعت نااميد شود. در واقع تضميني نشده است كه چه كساني شفاعت شامل حالشان مي شود. با اينكه فردي مومن و با ايمان است ولي معلوم نيست كه ايمانش را با خودش به قيامت ببرد. بسياري از افراد در هنگام مرگ ايمان شان را از دست داده اند و عاقبت به خير نشده اند. مشخص نيست كه شفاعت بلافاصله بعد از مرگ شامل حال انسان مومن بشود و ممكن است سالها طول بكشد. و حتي شفاعت در جهنم به او برسد. در روايت داريم كه خيلي از افراد نام

ص: 891

پيامبر را بعد از قرن ها يادشان مي آيد. اينها كساني هستند كه رابطه شان با شفيعان ضعيف بوده است و شفاعت به آنها دير مي رسد. آيا ما تحمل داريم كه بعد از چند صد سال مورد شفاعت قرار بگيريم ؟ پس ضمانتي نيست كه صد درصد شفاعت سريع به انسان برسد و از طرفي باب شفاعت را طوري مطرح كرده اند كه هر كسي اميدوار بشود. يعني فردي كه ايمان دارد و با خدا و اهل بيت دشمني ندارد اميدوار باشد. در روايات داريم كه در قيامت آنقدر خداوند از گناهان بنده هايش مي گذرد كه شيطان هم طمع مي كند كه شايد خدا او را ببخشد. اگر كسي ذره اي از محبت اهل بيت در دلش باشد در عذاب نمي ماند. شفاعت اهل بيت گسترده است و محدوديتي ندارد. از زمان احتضار تا قيامت، ائمه مي توانند دستگيري بكنند و اين شفاعت شامل همه ي گناهان حق اللهي و حق الناسي است. اينها اميد را زياد مي كند كه شخصي نااميد نباشد. حضرت موسي وقتي چوپان بود يكي از گوسفندانش گم شد و موسي خيلي تلاش كرد تا گوسفند را پيدا كرد و وقتي گوسفند را ديد، دستي به سر آن كشيد و گفت كه من دلم به حال خودت مي سوخت كه اسير گرگ بشوي، وحي آمد كه اي موسي چون ما تو را مهربانترين فرد يافتيم، تو را به پيامبري برگزيديم . وقتي پيامبري راضي نمي شود كه حيواني نصيب گرگ نشود، آيا راضي مي شود كه انساني نصيب جهنم بشود ؟ پس بحث شفاعت در آيات و روايات طوري

ص: 892

مطرح شده است كه انسان بين خوف و رجاء بماند و اين اصل باعث رشد انسان مي شود. شفاعت تجسم رابطه اي است كه انسان در دنيا با خدا و اولياء خدا برقرار كرده است ،شفاعت واسطه گري نيست يا پارتي بازي نيست تا كاري راه بيفتد حتي اگر قانوني زير پا گذاشته شود. شفاعت آخرت تكويني است و تجسم رابطه اي است كه در دنيا با آنها برقرار كرده ايم. كسي كه در عالم دنيا رابطه اي با خدا و اولياء الله خدا برقرار نكرده است ،در آخرت دستش به آنها نمي رسد و شفاعت شامل حالش نمي شود. كسي كه كمي حب در دلش دارد مشحص است كه دشمن نيست و با حق عناد ندارد و جزو مستضعفين است و بگونه اي از آنها دستگيري مي شود. اگر كسي به خدا و اولياء پشت كرده باشد محروم از شفاعت است . همه ي شفيعان بايد اجازه ي شفاعت را از پيامبر بگيرند و كسي فكر نكند كه مثلا شفيعان ديگري مثل همسايه ، زمين و ...،آنها را شفاعت مي كنند. در قيامت مثل عالم دنيا نيست كه با گريه و زاري بتوان كاري پيش برد. پس مهمترين شرط شفاعت داشتن ايمان و بودن در محيط ولايت و دشمني نداشتن با اهل بيت است. سوره مريم آيه 87 مي فرمايد: كسي نمي تواند داراي شفاعت بشود مگر كسي كه پيش پروردگار عهدي بسته باشد. امام صادق (ع) مي فرمايد :عهد يعني كسي كه اذن ولايت اهل بيت را به او داده شده باشند و به او اذن داده اند كه اهل ولايت بشود. عهد

ص: 893

با خدا يعني اينكه در صراط مستقيم و دنباله روي معصومين باشد. اگر كسي دشمن اهل بيت باشد شفاعت شامل حال او نمي شود. در جلد هشت بحارالانوار داريم كه فردي نزد امام باقر(ع) آمد و گفت كه همسايه ي ما اهل خلاف است و نماز نمي خواند. امام گفت كه بدتر از همسايه ي تو كسي است كه با ما خصومت دارد.البته امام اول تاسف خورد . امام مي فرمايد: هيچ بنده اي نيست كه اسم ما پيش او برده بشود و دلش نرم نشود مگر اينكه دست نوازش ملائكه بر سر او خواهد بود و گناهانش بخشيده مي شود. اين شفاعتي است كه گناهان را به حسنات تبديل مي كند. مگر گناهي كرده باشد كه ايمانش را از دست داد باشد. فرمودند : شفاعت مورد قبول قرار مي گيرد جز در مورد دشمنان ما .آقاي قاضي مي فرمودند كه فردي از همسايه هاي ما با اهل بيت خصومت داشت. او از دنيا رفت و شب اول قبر او را به دخترش نشان دادند.دختر ديده بود كه اميرالمومنين به فردي كه از دنيا رفته بود، فرموده كه او از ما نيست و او را بشدت عذاب كرده بودند و اين دختر از ترس موهايش سفيد شد. پس در حق دشمن اهل بيت شفاعتي نيست. سوره انبياء آيه 28 مي فرمايد : ملائكه هر كسي را شفا نمي كنند مگر آنكسي را كه خدا از او راضي باشد . امام رضا (ع) در تفسير اين آيه مي فرمايد كه خدا از كسي راضي مي شود كه دين و عقايد او را بپسندد. اگر عقايد كسي

ص: 894

شرك آلود نبود و پاك بود مشمول شفاعت مي شود. سوال – صفحه 66 قرآن كريم را توضيح بفرماييد. پاسخ – عده اي تصميم داشتند كه با پيامبر به جنگ نروند ولي عده اي پشيمان شدند و همراه پيامبر رفتند .آيه 102 سوره آل عمران مي فرمايد : ياد بياوريد كه طائفه اي از شما تصميم گرفتند كه به جنگ نيايند، خدا ولي آنهاست و مومنين بايد توكل شان به خدا باشد . پس اگر كسي تصميم بر گناه گرفته باشد و ولي آنرا عملي نكند، از ولايت خدا بيرون نمي رود. البته انسان در هنگام هنگام از ولايت خدا خارج مي شود تا وقتي كه توبه كند و برگردد. دواي سستي هاي دين توكل است. براي رفتن به سمت خدا بايد به خدا تكيه كرد و خدا پشت ما را خالي نمي كند. سوال – فردي كه در عمل گناهكار كبيره انجام مي دهد شفاعت شامل حال آنها مي شود.خدا چطور مي شود كه از آنها راضي باشد؟ پاسخ – يكي از ياران امام كاظم (ع) اين سوال را پرسد و امام فرمود: گناهكار دو جور است: گناهكاري كه از گناه خوشش نمي آيد و گناه با ذات او همجنسي ندارد،اين نشانه ي اين است كه ذات او پاك است و از طينت اهل بيت است .يعني گناهان آنها از عمق ذات نيست. مومن كسي است كه از گناه اجتناب مي كند مگر از گناهاني كه با پشيماني همراه است و از گناه خوشش نمي آيد. اين فرد مثل الماسي است كه در لجن افتاده است . روايت داريم محبت اميرالمومنين نوري در ذات

ص: 895

انسان است كه گناه را پس مي زند و نمي گذارد گناه وارد عمق جان او بشود. اين فرد با شستشويي در دنيا پاك مي شود. اين فرد مي تواند مورد رضايت خدا باشد . از امام پرسيدند كه آيا شيعه ي شما گناه هم مي كند ؟ امام فرمود : بله، پرسيدند كه مي توان به آنها فاسق گفت ؟ امام فرمود: مي توان به آنها فاسق العمل و طيب الروح گفت. امام سجاد (ع) در دعاي ابوحمزه مي فرمايد : خدايا من گناه تو را كردم و تو جبران كننده هستي ، من كسي هستم كه بر آقاي خودش جرات ورزيدم و گناه كردم ، خدايا اگر گناه كردم نخواستم با تو دشمني كنم و هواي نفس بر من غالب شد و مي دانم اشتباه كردم. رسول تُرك در عيد نوروز به كربلا مي رفت . او مي گفت كه من در طول سال روسياه هستم و آخر سال به كربلا مي آيم تا بشفاعت امام حسين (ع) رو سفيد بشوم و برگردم. در ادامه امام فرمود: عده اي هستند كه از گناه كردن خوششان مي آيد و آنها مورد رضايت خدا نيستند. در سوره مدثر داريم كه بهشتيان از جهنميان مي پرسند كه چه چيزي باعث شد كه به جهنم برويد ؟ آنها گفتند : ما جزو نمازگران نبوديم ،به مساكين كاري نداشتيم ، غرق در دنيا بوديم و تكذيب قيامت را مي كرديم . شفاعت شامل اين افراد نمي شود. كساني هستند كه نماز را كوچك مي شمارند و نماز نمي خوانند ولي عده اي هستند كه نماز نمي خوانند ولي

ص: 896

اگر در جايي بفهند كه آنها نماز نمي خوانند، آنها خجالت مي كشد. ممكن است كه شفاعت به آنها دير برسد . پس كسي كه نماز نمي خواند و شرمنده است با كسي كه نماز نمي خواند و به آن اهميت نمي دهد فرق مي كند. اللهم الرزقنا شفاعت الحسين يوم ورود، خدايا علاوه بر شفاعت در آخرت ، توفيق دستگيري ائمه را در دنيا ، به ما عنايت بفرما.

91-05-15

سوال – چه كساني مي توانند شفاعت بكنند ؟ پاسخ – رحمت عام خدا دردنيا شامل همه مي شود ولي در آخرت رحمت خاص خدا شامل مومنين مي شود. اين رحمت خاص از كانال برترين عالم وجود يعني پيامبر و اهل بيت جذب مي شود و آنها اين رحمت را تقسيم مي كنند. بخاطر همين لقب پيامبر رحمت للعالمين و قاسم يعني قسمت كننده ي رحمت است. تمام كساني كه در مرتبه ي پايين تر از پيامبر هستند چه مومنين و چه گناهكاران ، چشم شان به شفاعت و دستگيري پيامبر است و به اين مقام پيامبر، مقام محمود مي گويند. در سوره ي اسراء آيه 79 خدا به پيامبر دستور مي دهد كه اگر مي خواهي به مقامي برسي كه همه تو را ستايش بكنند، بخشي از شب را بلند شو و نماز شب بخوان . در مورد پيامبر تحجر واجب بود. مرحوم طبرسي در مجمع البيان دارد كه پيامبر چندين سال و به مدت طولاني بيدار مي ماند و به عبادت مي ايستاد و سنگيني بدنش را روي پايش احساس مي كرد و بعد از مدتي بر اثر كثرت عبادت چشم هاي پيامبر

ص: 897

گود افتاده بود و پاهايش ورم كرده بود بعد آيه نازل شد كه اي پيامبر، ما قرآن را نازل نكرديم كه اين قدر خودت را به سختي بيندازي. پيامبر براي اينكه بتواند از همه دستگيري بكند اين همه صدمات را تحمل مي كرد. همه ي مفسرين شيعه و سني گفته اند كه اين مقام محمود همان مقام شفاعت كبري است .كلمه ي محمود از حمد يعني ستايش مي آيد ،پيامبر كاري مي كند كه مورد ستايش همه مي شود. پيامبر در روز قيامت چكار مي كند كه در قيامت همه او را ستايش مي كنند ؟ پيامبر از همه دستگيري خواهد كرد. سعدي در شعرهايش دارد كه همه ي پيامبران تحت ظل رسول اكرم هستند.در عالم دنيا نمي توانيم همت محمد را بفهيم و آن در روز قيامت مشخص مي شود. اگر مي خواهي جوان باشي و عاشقي كني ،طوري عاشقي كن كه در آخرت سربلند باشي و عشق محمد را داشته باشي . پيامبر مي فرمايد: همه ي پيامبران زير پرچم من هستند. يكي ازاهالي بصره خدمت امام باقر(ع) رسيد و گفت كه اميدواركننده ترين آيه در قرآن كدام است . امام از او سوال كرد كه به نظر تو اميدوار كننده ترين آيه كدام است ؟ او اين آيه را خواند: اي كساني كه گناهي كرده ايد و زياده روي كرده ايد خدا همه ي گناهان را مي بخشد . امام اين آيه را خواند: اي پيامبردر روز قيامت آنقدر خدا به تو مي بخشد تا خشنود بشوي . اين همام مقام شفاعت پيامبر است. آيا اين پيامبر راضي مي شود كه در

ص: 898

قيامت خودش در لذت هاي بهشتي باشد و عده اي از اهل اسلام كه خدا و پيامبر و اهل بيت را قبول داشتند و دشمن نبودند ولي شيطان آنها را به گناه كشيد ،در عذاب باشند ؟ پيامبر براي مشركين هم دلسوزي مي كرد. در جنگ بدر وقتي سران مشركين را اسير كرده بودند و از جلوي پيامبر عبورمي دادند پيامبر لبخند مي زند. يكي از آنها گفت كه تو ما را اسير كرده اي و مي خندي ؟ پيامبر گفت كه خنده ي من براي اين است كه من شما را با غل و زنجير به بهشت مي برم ولي شما نمي آييد. پس اين پيامبر در قيامت هم پادرمياني مي كند. پيامبر كه داراي اين مقام است يعني مقام دستگيري كل مردم ،راضي نمي شود كه خودش در بهشت باشد و مسلمانان درعذاب بمانند و خدا آنقدربه او مي بخشد تا پيامبر خشنود بشود. امام سجاد(ع) مي فرمايد: خدايا اگر من را به جهنم ببري شيطان خوشحال مي شود و اگر به بهشت ببري، پيامبرت خوشحال مي شود و من مي دانم كه تو خشنودي پيامبرت را مي خواهي. سوال – پيامبر و اهل بيت در شفاعت كردن هزينه اي پرداخت مي كنند . ما چكار كنيم كه آنها هزينه ي كمتري براي شفاعت ما پرداخت كنند؟ پاسخ – درجلد هشت بحارالانوار داريم كه پيامبر در هنگام مرگ در بستر خوابيده بودند و جبرئيل نازل شد و گفت كه بهشت براي شما آماده است و ملكوتيان براي استقبال شما صف كشيده اند .پيامبر فرمود كه براي امت من چه آورده اي ؟ جبرئيل

ص: 899

گفت كه چيزهايي كه خدا به شما مي دهد بغير از چيزهايي است كه به انبياء ديگر مي دهد،مقام محمود براي شماست و آنقدر خدا از انسانها به تومي بخشد تا خشنود بشوي .پيامبر گفت كه الان چشمم روشن شد و آنگاه پيامبر جان به جان تسليم كرد. پس مومني كه پيامبر و اهل بيت را دوست داشته است در عذاب باقي نخواهد ماند البته ممكن است كه اين شفاعت مدتي طول بكشد كه اين خيلي ترسناك است. هر لحظه ي قيامت برابر با سالهاي دنياست. اميدوار كننده اين است كه آنها قطعا مومنين را دستگيري مي كنند. به مرحوم كاشف القطاع خبر دادند كه يكي از شيوخ عرب از دنيا رفته است و براي نماز ميت به سراغ او مي آيند. ايشان به كتابخانه رفت و در آنجا خوابيد زيرا نمي خواست كه براي اين عرب كه فرد صالحي نبود نماز بخواند. در خواب ديد كه اين مرد عرب را براي دفن به صحن اميرالمومنين آوردند. چند جا را براي قبر كندند و به مانع برخورد كردند و بالاخره او را دفن كردند. بعد ديد كه دو تا ملك او را از قبر بيرون كشيدند و حضرت علي (ع) دستور داد كه او را بيرون بكشند زيرا فرد صالحي نبوده است. آن عرب به اميرالمومنين گفت كه من سوالي دارم .اگر مرا بيرون بيندازيد حق من است ولي الان مرا پيش دشمنان شما مي برند و آنها مي گويند كه تو يك عمر سنگ علي را به سينه مي زدي و آخر هم تو را پيش ما آوردند. پس علي چه شد ؟ اگر

ص: 900

دشمنان اين را بگويند من چه جوابي به آنها بدهم .اميرالمومنين فرمان داد كه او را رها كنند. علامه از خواب بيدار شد و به سمت حرم اميرالمومنين رفت .ديد كه شيخ عرب را آوردند و خواستند در چند محل او را دفن كنند ولي به مانع برخورد كردند و بعد او را دفن كردند و ايشان فهميدند كه رويايش صادقه بوده است . ايشان جلو رفت و براي ميت نماز خواند. پيامبر براي دستگيري هزينه اي را متقبل مي شوند بخصوص براي افرادي كه اهل جهنم هستند.كسي كه در بهشت است جايش خوب است حتي اگر شفاعت شامل او نشود. كسي كه اهل جهنم است پيامبر بايد براي آنها زحمت زيادي بكشد تا ضامن آنها بشود. سرپرستي مومنين پيامبر و آل معصوم هستند. آنها پدران اين امت هستند. پدر براي اهل خانه هزينه مي كند. پيامبر فرمود: من و علي پدران اين امت هستيم . آنها سرپرست هستند كه انسانها را به قرب برسانند. آنها مثل پدر مسئوليت پذير هستند و در راه ما را دستگيري مي كنند. همانطور كه پدر دلسوز سپر فرزندانشان مي شود ائمه و امامان هم سپر بلا مي شدند. موسي بن جعفر مي فرمود كه من سپر بلاي امتم شدم . در زيارت اربعين داريم كه امام حسين(ع) خون قلبش را داد و سرش را بالاي نيزه داد تا بندگان خدا را از ظلالت بيرون بياورد. پس ائمه در دنيا براي شفاعت شان هزينه پرداخت مي كنند. در روايت داريم كه وقتي شما در دنيا گناه مي كنيد اهل بيت شرمنده مي شوند. امام صادق (ع) دربين ياران شان

ص: 901

فرمودند كه چرا شما پيامبر را ناراحت مي كنيد ؟ آنها گفتند كه ما كاري نكرديم .امام فرمود : مگر نمي دانيد كه پيامبر ناظر براعمال شما است و او پدر شماست . وقتي شما گناه مي كنيد پيامبر ناراحت مي شود. پس پيامبر را ناراحت نكنيد بلكه او را خوشحال كنيد. پيامبر و اهل بيت سرپرستي بندگان را دردنيا و آخرت بعهده دارند تا آنها را به سمت خدا ببرند. پس آنها سرمايه گذاري را در دنيا و آخرت تحمل مي كنند. حتي پيامبر و اهل بيت براي كساني كه حق الله و حق الناس بر گردن شان هست پادرمياني مي كنند و آبرو گرو مي گذارند. پس آنها هم در دنيا متحمل سختي بوده اند و هم در آخرت ناظر و نگران آنها هستند و شفاعت مي كنند. داريم كه اگر مي خواهيد به ما اهل بيت كمك كنيد با تقوا باشيد . حضرت علي (ع) در نهج البلاغه مي فرمايد: با تقواي تان به علي كمك بدهيد. در بحارالانوار داريم كه اين كمك به اهل بيت كمك در شفاعت و دستگيري است .پدر مهرباني كه در گردنه هاي سخت دست بچه اش را مي گيرد و مي برد تا پرت نشود و اين بچه مي خواهد دستش را بكشد، مثل ائمه است كه ما انسانها با گناه دست مان را از دست آنها مي كشيم و به سمت شيطان مي رويم .اينكار باعث مي شود كه زحمت آنها بيشتر بشود و هزينه شان بالا برود . بزرگواري مي فرمودند كه امام زمان(عج) فرموده كه ما چاره اي نداريم جز اينكه شما را

ص: 902

با خودمان ببريم. اگر اين طور باشد در جايي بايد بلايي سر ما بيايد كه پاك بشويم . و ممكن است كه آن بلا بيماري طولاني باشد تا شما پاك بشويد كه باز هم در اينجا آنها ناراحت مي شوند . آنها فرموده اند كه با پاك بودن و عفت با ما راه بياييد و محكم در صراط مستقيم پيش برويد. با اين كمك ما مي توانيم هزينه ي اهل بيت را پايين بياوريم. اهل بيت براي همه ي مردم هزينه ي مي كنند ولي كساني كه دشمني با اهل بيت كرده اند ، در روز قيامت اهل بيت از آنها حمايت نمي كنند. كساني هم كه مستضعف بوده اند اهل بيت از آنها حمايت مي كند. از مرحوم رشتي در بعد از مرگ پرسيدند كه وضعيت تو در آنجا چطور است. ايشان گفتند: شكر خدا را كه در پناه حسينيم، عالم از اين خوبتر پناه ندارد . سوال – صفحه ي 45 قرآن را توضيح بفرماييد. پاسخ – خدا در آيه قبلي در مورد پرداخت انفاق توصيه كرده بود. و در آيه 268 سوره بقره مي فرمايد كه وقتي شما مي خواهيد انفاق كنيد شيطان دو تا كار انجام مي دهد. يكي اينكه تو را وسوسه مي كند كه فقير مي شويي و تو را از انفاق مي ترساند و از طرفي تو را امر به بدي مي كند . خدا به كساني كه انفاق مي كنند دو تا وعده مي دهد: يكي اينكه در آخرت به آنها مغفرت مي دهد و در اين دنيا به آنها بركت مي دهد . يكي از عوامل

ص: 903

وسعت روزي و بركت اموال انفاق است. اميرالمومنين در نهج البلاغه دارد كه وقتي فقير شديد با خدا معامله كنيد با صدقه دادن و خدا وسعت مي دهد و او عليم است . سوال – در مورد گروههاي شفاعت كننده توضيحاتي بفرماييد. پاسخ – در روايات حدود بيست دسته شفاعت كننده نامبرده شده است. دست اول خدا بعد پيامبر و بعد اهل بيت و دسته ي چهارم انبياء الهي هستند كه امت خودشان را شفاعت مي كنند . دسته ي چهارم علما هستند .در قيامت به عابد مي گويند كه به بهشت برو ولي به عالم مي گويند كه بايست و كساني را كه تربيت كرده اي ببين . دسته ي ششم شهدا هستند. داريم : انبياء ،علما و شهدا هم شفاعت مي كنند. شفاعت خدا و پيامبر و اهل بيت نامحدود است ولي شفاعت بقيه شفاعت كنندگان محدود است .مثلا شهدا خانواده و دوستان شان را مي توانند شفاعت كنند. گروه هفتم ملائكه هستند ،مثل دو ملكي كه اعمال ما را ثبت مي كنند يا ملكي كه سلام هاي زائرين را به امام حسين (ع) مي رسانند. هشتمين شفيع ما قرآن است . داريم كه قرآن را ياد بگيريد كه در قيامت شما را شفاعت مي كند. قرآن در قيامت به زيباتري چهره نمايان مي شود و به صف مسلمين مي آيد و مسلمين تعجب مي كنند و فكر مي كنند كه جزو شهدا است و بعد به صف بالاتر مي رود تا به زير عرش الهي قرار مي گيرد. قرآن در آنجا از بعضي شكايت مي كند و از بعضي شفاعت مي كند.

ص: 904

كساني كه با باطن قرآن ارتباط برقرار كرده اند شفاعت قرآن از آنها عميق تر است .اين حديث در كافي است . كمترين حدي كه يك مومن مي تواند شفاعت بكند تا سي نفر پايين تر از است . دهمين شافع رحم و خويشان هستند يعني كساني كه بالاتر هستند خويشاوند پايين تر را شفاعت مي كنند. يازدهمين شفاعت ما اعمال صالح است .يكي از كساني كه دست ما را مي گيرد اعمال ماست . داريم : شفيعي بهتر از توبه نيست. در جايي گفته شده كه صلوات دست ما را مي گيرد .دوازدهمين شفيع همسايه است .بخاطر همين رابطه با همسايه در دنيا و در آخرت خوب است . سيزدهمين شفيع بچه هاي سقط شده هستند. رحمت خاص شامل حال آنها مي شود و دم بهشت مي ايستند تا پدر ومادرشان بيايند. چهاردهمين دسته شفيع دوست است .كساني كه دوستي شان در دنيا صادقانه است در آخرت هم دست همديگر را مي گيرند. پانزدهمين دسته فقرا هستند. فقرا مومني كه با عزت زندگي كردند خدا براي آنها جبران مي كند و به آنها شفاعت مي دهد. آنها خانواده ي خودشان را شفاعت مي كنند كه فقر را تحمل كرده اند. صلوات، توبه، راست گويان، مجاهدين و دانشجوياني كه علم مفيد كسب مي كنند مي توانند شفاعت بكنند. انشاء الله ما جزو كساني باشيم كه از شفاعت گسترده ي اهل بيت بهره مند بشويم .

91-05-08

سوال – شفيعان ما چه كساني هستند ؟ پاسخ – از آيات و روايات اين طور برمي آيد كه بيست دسته هستند كه ما را شفاعت مي كنند. اين شفيعان

ص: 905

آبرومند هستند كه مي توانند دست ديگران را بگيرند. اصل دستگيري خداست .اولين شفيع خداوند است يعني شفاعت خداوند است كه از كانال خوبها، دست پايين ترها را مي گيرد. اين كشش رحمت و مغفرت خود خداست كه اين طور جلوه مي كند. خدا آفرينش عالم را با رحمت شروع كرد. و اين رحمت شامل همه چيز شد كه اين رحمت عالم است .بعضي ها از انسانها جذب رحمت خدا شدند و مومن شدند و بعضي از انسانها به خدا پشت كردند و رحمت را جذب نكردند. كساني كه با خدا آشتي كردند، مومن شدند و با ايمان شدند. درآخرت خداوند رحمت خاصي هم دارد و اين رحمت شامل همه ي انسانها نمي شود. اين رحمت خاص شامل كساني مي شود كه در دنيا اين رحمت را جذب كرده باشند يعني مومنين . پس شفاعت خدا شامل فرد مومن مي شود كه رحمت خدا را در عالم دنيا جذب كرده است و كساني كه در اين دنيا رحمت خدا را جذب نكرده اند رحمت خاص خدا شامل آنها نمي شود و غضب خدا شامل حال آنها مي شود. خدا هم صفت رحمت و هم صفت عدل دارد يعني خدا هم رحيم است و هم عادل. در قيامت خدا با مومنين با رحمتش برخورد مي كند. اين رحمت با رحمتي كه ما در دنيا از خدا مي بينيم خيلي فرق دارد. حضرت امير مي فرمايد :خدا رحيم است نسبت به مومنان .رحمت خدا صد قسمت است و يك قسمت از آن را به دنيا فرستاده است. تمام مهرباني و رحم بين انسانها و حيوانات آثار يك

ص: 906

جز رحمت خداست و نود و نه درصد آن در آخرت ظهور پيدا مي كند. خدا با مومنين با عدلش برخورد نمي كند. اگر خدا بخواهد در آخرت با عدلش برخورد بكند به جز چهارده معصوم همه مشكل دارند و مردود مي شوند. وقتي حضرت يونس ترك اولي انجام داد خدا او را در شكم نهنگ زنداني كرد و او در شكم نهنگ ذكر و تسبيح خدا را گفت و توبه كرد . خدا مي فرمود اگر يونس به ما متوسل نمي شد و ذكرنمي گفت تا قيامت در شكم ماهي مي ماند. اگر خدا بخواهد با عدلش با ما كه گناه كبيره و صغيره انجام مي دهيم رفتار كند چه مي شود ؟ ما متوجه گناه و حرمت شكني گناه نمي شويم و فكر مي كنيم كه گناه صغيره است . در روايت داريم كه شما به كوچكي گناه توجه نكنيد بلكه به كسي كه از او نافرماني كرده ايد توجه كنيد. اگر كسي به يك فرد عادي بي احترامي كند بد است ولي اگر به يك مرجع تقليد بي احترامي كند بدتر است و اگر به امام زمان بي احترامي كند خيلي بدتر است.اگر كسي به خدا بي احترامي كند خيلي خيلي بد است. پس گناه كوچك نيست اگر خدا بخواهد با عدلش برخورد بكند. علما براي خلاف ادب كوچكي كه از آنها سر مي زند اشك مي ريختند و ناراحت بودند. مرحوم ملكي تبريزي مي گفتند كه در مجلسي ،شبه غيبتي شد و من از آنجا بيرون آمدم و خيلي ناراحت بودم . ايشان مي گفت كه اين شبه غيبت چهل روز

ص: 907

من را عقب انداخت. زيرا بي حرمتي شد. آقا مصطفي فرزند امام خميني ديدند كه امام دارد گريه مي كند. همسرش گفت كه شايد نماز شبي از ايشان فوت شد يعني براي ترك مستحب گريه مي كردند زيرا آنها عظمت خدا را مي فهميدند. آنها مي ديدند كه اين گناه يا مكروه نسبت به چه كسي است. اگر خدا با مومن با عدلش برخورد بكند ظلمي نكرده است ولي خدا اين كار را نمي كند و از مومن مي گذرد . ولي كسي كه پشت به خدا كرده است خدا از او نمي گذرد. افاضه ي رحمت خدا قانون و قواعدي دارد. وقتي خدا رحمتش را مي فرستد اولين موجود در عالم كه از نظر مقام بالاتر است آنرا جذب مي كند و به مقام هاي پايين تر مي رساند، در واقع سلسله مراتب دارد. پس اين رحمت مستقيم به ما نمي رسد . وقتي استاد درس مي دهد مطالبي را مي گويد و شاگردي كه هوش بالاتري دارد آن مطلب را زودتر از همه را مي گيرد و ممكن است براي ديگران آنرا توضيح بدهد. يعني با مراتبي علم استاد به افراد مي رسد. رحمت خدا هم با مراتب مي رسد .اولين كسي كه رحمت خدا را در دنيا و آخرت مي گيرد پيامبر است .رحمت خاص خدا همان شفاعت خداست كه به پيامبر افاضه مي شود و بعد با سلسله مراتب به شفيعان ديگر مي دهد. ديگر شفيعان مثل انبيا، علما، شهدا و صالحين هم شفاعت را از پيامبر مي گيرند. نظام عامل نظام اسباب است. زيرا ما ظرفيت نداريم كه مستقيم از

ص: 908

خدا رحمت را بگيريم. وحي را خدا مي فرستد و شاگرد ممتاز گيرنده ي اين وحي است و با سلسله مراتب به مقام پايين تر مي دهد. حيات را خدا مي دهد و يك واسطه ي آن پيامبر و يك واسطه ي آن اسرافيل است و واسطه ي پايين تر ملائك زير دست اسرافيل است . يك واسطه ي حيات پدر و مادر است .رزق وشفا دادن هم همين طور است .تمام فيض هاي خداوند به اين شكل است. اين قانون دنيا وآخرت است .پس شفاعت همان رحمت و لطف خداست كه با واسطه به پيامبر و ... رسيده است. در سوره ي زمر آيه 44 داريم : همه ي شفاعت ها متعلق به خداست .اين نظام سلسله مراتب را از دست ندهيد .ما اسباب را واسطه مي دانيم .اگر ما از اهل بيت حاجت مي خواهيم و توسل مي كنيم آنها واسطه هستند. حضرت عيسي به اذن خدا مرده را زنده مي كرد. ديد ما نسبت به واسطه ها ديد شرك آلود نيست .گاهي اوقات در مورد توسل ما را محكوم به شرك مي كنند. ديد ما نسبت به آنها ديد واسطه اي است . مثلا وقتي مي گوييم كه يا رسول الله مشكل من را برطرف بكن ، مي دانيم كه آنها شفا را از خدا مي گيرند. آيت الله مجتهدي تهراني مي فرمود : من خدمت آيت الله خوانساري رسيدم و پرسيدم كه وقتي ما به امام رضا (ع) مي رويم، خدا را مخاطب قرار بدهيم يا بگوييم :اي امام رضا(ع) بچه ي من را شفا بده . ايشان فرمودند كه هر

ص: 909

دو خوب است ولي بهتر است كه به واسطه بگوييد و او به خدا بگويد. حتي سر قبر طبرسي برويد و از او بخواهيد كه از امام رضا (ع) بخواهد. آيت الله حسن زاده ي آملي مي گفتند كه استادم مي گفت كه گاهي من از امام رضا (ع) حاجتي مي خواهم ولي داده نمي شود و حاجتم را از شاه عبدالعظيم حسني مي گيرم و حواله اينجا داده مي شود. زيرا سنخيت ما با ايشان بيشتر است .پس اصل شفاعت خود خداوند است . سوال – صفحه ي 38 قرآن كريم را توضيح بفرماييد. پاسخ – درآيه 237 سوره بقره خدا مي فرمايد : اگر شما مردها همه ي مهريه را ببخشيد( اگر ازدواج تمام صورت نگرفته است بايد نصف مهريه پرداخت بشود) و گذشت داشته باشيد اين به تقوا نزديكتر است.گذشت و فضل را بين خودتان فراموش نكنيد. خدا ناظر بر همه چيز است . خدا احكام حقوقي مربوط به ازدواج را با يك توصيه ي اخلاقي همراه مي كند.از نظر حقوقي خدا حكم را مي دهد ولي توصيه مي كند كه اگر آنرا ببخشي بهتر است. اين نشان مي دهد كه حقوق با اخلاق همراه است .حتي در طلاق هم رابطه بايد اخلاقي باشد. خداوند توصيه مي كند كه اگر عفو بكنيد بهتر است و فضل را فراموش نكنيد. خدايي كه به بنده اش اين توصيه را مي كند، آيا مي شود كه خودش با فضل با بنده اش رفتار نكند؟ سوال – چرا پيامبر رحمت لله العالمين است ؟ پاسخ – خدا رحمتش را به پيامبر مي دهد و او رحمت

ص: 910

لله العالمين مي شود يعني همه ي رحمت خدا را گرفته است و اين رحمت بايد بين تمام عوامل پخش بشود. پس لقب پيامبر رحمت لله العالمين است و كنيه اش ابوالقاسم است. ايشان تقسيم كننده ي رحمت هستند. در جلد 18 بحار داريم : در معراج، شبي كه جبرئيل هم با من نبود و من بالاتر از جبرئيل رفتم، هنگام برگشت خدا مرا ابوالقاسم ناميد و فرمود : برو هم تو راهنماي ديگران هستي و هم راه يافته هستي ،خوش آمدي وخوش رفتي ، خوش به حال تو و كسي كه تو را تصديق بكند. وقتي پيامبر پايين آمد و پيش جبرئيل رسيد و براي جبرئيل گفتگو را تعريف كرد و جبرئيل پرسيد كه چرا خدا شما را ابوالقاسم صدا زد . همانجا خطاب رسيد: اي احمد ،تو را ابوالقاسم گفتم زيرا تو صاحب قسمت كردن رحمت هستي. اگر پيامبر در قيامت رحمت را تقسيم مي كند در دنيا هم اين كار را مي كند. پس تمام كساني كه پايين تر از پيامبرهستند به رحمت پيامبر محتاج هستند، چه خوبان و چه گناهكاران . پس شفاعت پيامبر مخصوص گناهكاران نيست بلكه براي هر كسي است كه پايين تر از پيامبر است. منظور از گناهكار كسي است كه گناه كرده است و توبه نكرده است .اين شخص براي اينكه از جهنم خارج بشود نياز به شفاعت پيامبر دارد. حتي خوبان براي رفع ترس و وحشت از برزخ و قيامت نياز به شفاعت دارند. ما در قيامت نياز داريم كه سريع به حساب ما برسند و يا ما را بي حساب به بهشت ببرند. اينها نيازهاي

ص: 911

ماست. حتي كسي كه بي حساب به بهشت رفته است مثل انبياء، احتياج به رحمت بالاتر دارند . پس همه به رحمت پيامبر نياز داريم. ما در آنجا با زبان بي زبان مي گوييم كه نياز به رحمت داريم. كسي كه درجهنم است يا كسي كه در مواقف است اقتضاي حالش دريافت رحمت است .در جلد هشت بحار داريم كه امام رضا (ع)به يكي از اصحابش فرمود اگر حاجتي داشتي بگو: خدايا تو را به حق محمد وعلي مي خوانم . آنها پيش تو آبرو دارند به جهت اين شأن و مرتبه اي كه آنها دارند بر آنها صلوات بفرست و حاجت من را هم بده. امام فرمود :وقتي قيامت فرا برسد هيچ ملك مقرب ،هيچ پيامبر مرسل و هيچ مومن امتحان پس داده اي نيست كه احتياج به شفاعت آنها نداشته باشد . پيامبر همه را شفاعت مي كند. در روايات متواتر از شيعه و سني نقل شده است كه پيامبر فرمود : شفاعت من شامل كساني است كه اهل گناهان كبيره بوده اند و از دنيا رفته اند. پيامبر فرمود : من شفاعت خودم را براي كساني كه گناهان كبيره كرده اند و توبه نكرده اند و از دنيا رفته اند ،ذخيره كرده ام . كساني كه افراد خوب هستند نيازي به شفاعت ندارد . سند اين روايت خيلي محكم است . منظور پيامبر اين است كه انسانهاي خوب نياز به شفاعتي كه بايد از جهنم بيرون بيايند ندارند. روايات را بايد با هم خواند. اين روايت را بايد درست معني كرد .منظور اين است كه خوب ها نياز به شفاعت خروج از

ص: 912

جهنم را ندارند . شفاعتي كه براي ترفيع مقام است براي خوبان است . مقام محمود پيامبر هم همين است كه همه او را ستايش مي كنند . خدايا به حق پيامبر و اهل بيت،ما را جزو كساني كه با آنها محشور مي شوند و شفاعت شان شامل حال آنها مي شود، قرار بده .

91-05-01

سوال – در مورد حقيقت شفاعت توضيحاتي كامل تري بفرماييد . پاسخ- حقيقت شفاعت از ارتباط در دنيا شروع مي شود ، ارتباط با بعضي از انسانها كه اتحاد روحي و سنخيت ايجاد مي كند. اگر شما نسبت به بعضي از انسانها در دلت محبت داشته باشي و دلبستگي در دل شما ايجاد بشود و موحب تبعيت و پيروي از او بشود و شما او را رهبر خودت قرار بدهي ، تجسم اين ارتباط در قيامت بصورت شفاعت است . انسانهاي نوراني در اين دنيا همديگر را جذب مي كنند و در قيامت اين افراد بصورت شفاعت جذب مي شوند و اولياء آنها را به سمت بهشت مي روند. اهل جهنم در دنيا همديگر را جذب مي كنند و در دايره ي محبت آنها قرار مي گيرند و در آخرت هم با هم جمع مي شوند و به سمت جهنم خواهند رفت . ما روايات زيادي داريم كه ائمه حق و باطل پيروان شان را به سمت بهشت وجهنم مي كشانند. درجلد هشت بحارالانوار از امام صادق (ع) داريم : در محشر از طرف خداوند ندا دهنده اي صدا مي زند :آيا اين عدالت پروردگارتان نيست كه هر كسي كه در دنيا پيرو او بوديد با او محشور بشويد .

ص: 913

همانطور كه در آخرت اعمال ما تجسم پيدا مي كند ارتباطات ما هم در آخرت تجسم پيدا مي كند .بيابان نشيني از پيامبر سوال كرد كه قيامت چه زماني است ؟ پيامبر به نماز ايستاد و بعد از نماز پيامبر فرمود : چه چيزي براي قيامت آماده كرده اي ؟بيابانگرد گفت : من خيلي اهل اعمال مستحبي نيستم ولي خدا و رسول را دوست دارم . پيامبر فرمود : هر كسي با محبوبش همراه است . اگر دل شما را رسول خدا و اولياء خدا پر كرده است با آنها خواهيد بود . اگر پيوند شما با آلودگي ها و سران كفر است با آنها همنشين خواهيد شد. ما عنواني بنام الحاق و پيوند داريم اما ماهيت و حقيقت آن همان شفاعت است .در قرآن داريم كه در آخرت بعضي به بعضي ملحق مي شوند. درآيه 21 سوره ي طور داريم : كساني كه مومن هستند و در بهشت درجات بالايي دارند و ايمان خالص دارند ، اگر فرزندان آنها در ايمان از آنها تبيعيت كردند،(پدران اين امت مثل ائمه و اولياء )ما اين فرزندان را به پدران ملحق مي كنيم .( بدون اينكه خوبي از اعمال پدران كم بشود) . حالا اين سوال پيش مي آيد كه آيا اين ظلم نيست كه فرزندان بدون اينكه كارخوبي انجام بدهد به پدران ملحق مي شوند ؟ اين نشان مي دهد كه در اين شفاعت اتفاقي رخ مي دهد يعني صلاحيتي در كساني كه پايين تر هستند پيش مي آيد كه به پدران ملحق مي شوند . وقتي انسان معصيتي انجام مي دهد اثر سوء و منفي

ص: 914

در روح انسان بجا مي گذارد كه اگر گناهان زياد بشود چهره ي باطن عوض مي شود . امام باقر (ع) مي فرمايد : انساني كه بدنيا مي آيد روحش سفيد است ، اگر يك گناهي مرتكب شد نقطه سياهي روي روح او ثبت مي شود. اگر فرد توبه كرد آن نقطه پاك مي شود ولي اگر توبه نكرد اين نقاط سياه در روح فرد گسترش پيدا مي كند و به قول قرآن بر دل آنها مهر مي خورد . خداوند از سر لطف و رحمت ،وسيله هايي براي شستشو گذاشته است كه اين سياهي ها پاك بشود. بعضي از اين اعمال در اين دنيا وجود دارد مثل توبه كه با آن مي توان نقاط سياه را پاك كرد يا شهادت در راه خدا كه آثارگناه را پاك مي كند يا اعمال خوب و واجبات كه كارهاي بد را مي شويد يا دوري از گناهان كبيره باعث پاك شدن گناهان مي شود. اينها اسبابي است كه گناهان را پاك مي كند. بعضي از اسباب در آخرت باعث پاك شدن گناهان مي شود مثل شفاعت. الحاق به پدران و خوبي باعث مي شود كه آلودگي هاي انسان پاك بشود. در واقع شفاعت يكي از اسباب تطهير است .در قرآن مي فرمايد كه اگر شما در دايره ي جاذبه ي خوبان قرار بگيريد يعني كساني كه مومن هستند ما شما را به پدران تان ملحق مي كنيم بدون اينكه اعمالي از آنها را به شما بدهيم .يعني تغييري در شما رخ مي دهد و شما پاك مي شويد. در زيارت جامعه كبيره ( متن امام شناسي است

ص: 915

)داريم : ولايت شما اهل بيت مايه ي پاك شدن ماست . مرحوم مجتهدي كه مقاماتي داشتند مي فرمودند : ما به هر جا رسيديم با اشك و توسل به سيدالشهدا رسيديم . اين اشك انسان را تطهير مي كند. شايد حوض كوثر براي همين پاك كردن گناهان باشد. كساني كه تحت شفاعت از جهنم خارج مي شوند بايد پاك وارد بهشت بشوند و شايد در حوزه كوثر تطهير بشوند. آيه 21 سوره طور كه بحث الحاق است ،ماهيتش شفاعت است . محبت به اهل بيت انسان را در آخرت پاك مي كند. در مورد الحاق روايت داريم اگر شما اعمال خوب انجام بدهيد( خوش اخلاق باشيد) همنشين ما در بهشت خواهيد بود. البته همنشيني درجاتي دارد. هم سلمان و هم يك فرد معمولي همنشين پيامبر مي شوند. استاد كمپاني ،استادعلامه طباطبايي مي فرمود : من خواب پدرم را ديدم كه جاي خوبي در برزخ داشت و از ايشان پرسيدم كه جاي شما بهتر است يا ميرزاي شيرازي ؟ ايشان گفت :ما كجا و ميرزاي شيرازي كجا .من پرسيدم شيخ انصاري چطور ؟ ايشان گفت: او كه جايش فوق العاده است . پرسيدم آيا شما اباعبدالله را مي بينيد ؟ ايشان گفت كه هر چند گاهي ايشان را مي بينيم و مست مي شويم . هر چه ميزان پيروي و شباهت فرد با اهل بيت بيشتر باشد از شفاعت بيشتري در آخرت برخوردار خواهد بود . درجلد هشت بحارالانوار داريم كه فردي به پيامبر گفت: من خيلي به شما علاقه دارد و نمي توانم دوري شما را تحمل كنم و ترس من از روز قيامت

ص: 916

است كه چطور دوري شما را تحمل كنم . آيه نازل شد :هر كسي كه از خدا و رسول تبعيت بكند در آخرت همراهي با پيامبران و شاهدين و صالحين دارد .اين بشارت بزرگي است . ما از جهت عمل نقص داريم ولي چون اعتقاد ما را در دايره ي آنها قرار مي دهد، با آنها همنشين هستيم . روايتي داريم كه فردي از خراسان تا مدينه پياده رفته بود تا امام باقر (ع) را ببيند. در راه پايش تاول زده بود و خون راه افتاده بود .او پايش را به امام نشان داده و گفت كه چيزي جز محبت شما مرا به اينجا نكشيده است. امام فرمود : دين چيزي جز اين محبت نيست .اگر كسي ما را دوست داشته باشد خدا او را با ما محشور مي كند . پس انسان با محبوبش محشور مي شود. سوال – ما در مورد شفاعت بايد از چه چيزي بترسيم؟ پاسخ – ما بايد از اين بترسيم كه مبادا شفاعت شامل حال ما نشود. درست است كه ائمه فرموده اند كه ما شفيعان شما هستيم ولي ما هم بايد در دايره ولايت آنها بمانيم . امام صادق (ع )مي فرمايد : واي به حال كساني كه شفيعانش از او روي برگردانند. زيرا ما كاري كرده ايم كه با آنها سنخيتي نداريم و آنها ما را نمي شناسند. شمر در لشگر اميرالمومنين بود و درجنگ صفين مجروح شد ولي او در كربلا قاتل امام حسين (ع) شد . زبير از ياران امام علي (ع) بود ولي بعد از به حكومت رسيدن امام با او جنگيد. پس حب

ص: 917

و معرفت بايد با عمل همراه باشد . آلودگي ها و گناهان تحت ولايت ابليس است . آلودگي ها و گناهان ممكن است كه انسان را از ولايت خدا به ولايت شيطان ببرد . سوال - صفحه ي 31 قرآن كريم را توضيح بفرماييد . پاسخ – درآيه دويست سوره بقره داريم :بعضي ها در حج از خداÂ دنيا مي خواهند و بعضي ها در دنيا حسنه مي خواهند و حسنه ي آخرت را هم مي خواهند و از عذاب آتش جهنم به خدا پناه مي برند . بعضي ها حتي در عبادات شان هم دنبال دنيا مي گردند. بعضي ها فقط مي خواهند به دنيا برسند و كاري به خوبي يا بدي آن ندارند. اما بعضي ها همت بلند دارند كه هم حسنه دنيا و هم حسنه آخرت را مي خواهند. اگر كسي بخواهد خودش را خرج دنيا بكند، از خود كالاهاي دنيا كمتر است. در روايت داريم كه قيمت جسم شما بهشت است . حالا قيمت روح ما چقدر است ؟ سوال – در ادامه ي بحث شفاعت توضيحاتي بفرماييد . پاسخ – شفاعت فقط مخصوص قيامت نيست و در برزخ هم هست . هيچ دنيايي نيست كه ائمه دست شان در آنجا بسته باشد و نتوانند دستگيري كنند. ما داريم كه هنگام وفات ائمه و حضرت امير مي آيد و در هنگام شب اول قبر ائمه به ما كمك مي كنند. پيامبر فرمود كه محبت من و اهل بيت من، هفت جا به شما كمك مي دهد :هنگام مرگ در برزخ و در ميزان و ... در زيارت جامعه ي كبيره داريم

ص: 918

كه ائمه رحمت متصل خداوند هستند و قطع نمي شوند. زيرا خدا هم رحمتش قطع نمي شود . آيت الله سيدجمال گلپايگاني مي گفتند كه در نجف زير نظر استاد كربلايي Â بودم و يافتم كه من عالم را فيض مي دهم و قدرت همه در دست من است . من مي دانستم كه اين اشتباه است ولي من اين را يافتم . نزد استادم رفتم و ايشان گفتند كه نزد اميرالمومنين برو. من اميرالمومنين را واسطه قرار دادم ولي نتيجه نگرفتم و بعد موسي بن جعفر(ع) را شفيع قرار دادم و به كاظمين رفتم و آنقدر گريه كردم كه اين حال را از من بگيرد. هنوز از گريه سر برنداشته بود كه لاحول ولاقوة الابالله را فهميدم . من عكس خدا را در آينه ديدم و فكر كردم كه خودم هستم . بعد تا چند روز اين حال توحيدي را يافتم و بعد سر قبر اميرالمومنين رفتم و چيزي يافتم كه خيلي بالاتر از آن بود كه من مي خواستم ، بعد فهميدم شفاعتي كه موسي بن جعفر(ع) در دنيا از من كرد، سرآغاز شفاعتي بود كه اميرالمومنين مي خواست از من بكند. پس در همه جا دست اهل بيت باز است . امام صادق (ع) مي فرمايد : من براي شما در برزخ مي ترسم ، اگر در قيامت كار بدست ما افتاد، ما مي دانيم چكار بكنيم . در مورد اين روايت بايد گفت كه روايت اهل بيت را بايد با هم ديد. طبق دلايلي كه ما گفتيم دست اهل بيت در همه جا باز است .اين روايت را بايد اين طور

ص: 919

معنا كرد كه شفاعت اصلي ما در قيامت است زيرا آنجا هولناك تر است . ائمه در دنيا و برزخ هم دست ما را مي گيرند ولي ما متوجه آن نيستيم . علامه طباطبايي در جلد يك الميزان مي فرمايد كه در برزخ و دنيا به شفاعت ، تصرف مي گويند . پس شفاعت اهل بيت در همه جا هست ولي شفاعت اصلي اهل بيت براي قيامت است . سوال – د رمورد ماه مبارك رمضان توصيه هايي بفرماييد. در ماه مبارك اولين قدم شما اين باشد كه چه كارهايي را نبايد بكنيد، اين مهم است.ما بدنبال ذكر و دعا مي گرديم ،بجاي اينكه دنبال اينها باشيم بدنبال اين باشيم كه چكار نكنيم . امير المومنين از پيامبر پرسيد كه بالاترين عمل در ماه رمضان چيست؟ پيامبر فرمود : بهترين كار اين است كه كارهايي را انجام ندهيد .پس ما بايد در ماه رمضان گناه و ظلم و آلودگي نداشته باشيم و ديگر اينكه ارتباط خودمان را با قرآن و اهل بيت بيشتر بكنيم ،از خواندن و قرائت قرآن ورود به تفسير قرآن هم داشته باشيم . يك سوم دعاي افتتاح در مورد امام زمان (عج) است. تعقيبات ماه رمضان ( خدايا همه فقير ها را غني بكن و همه اسيرها را آزاد بكن و ... )ترسيم جامعه ي ظهور است . شب قدر را كسي درك مي كند كه پيوندش را با اهل بيت و امام زمان (عج) زياد كند. انشاءالله ماه رمضان، ماه پيوند بيشتر ما با قرآن وعترت باشد.

91-04-25

91/4/25 سوال – در مورد شفاعت توضيحاتي بفرماييد . پاسخ – يكي از

ص: 920

مهمترين مباحث معاد و عالم آخرت شفاعت است .اين مسئله پيچيده است . آيا شفاعت عده اي را برگناه تشويق نمي كند؟ آيا شفاعت شرك نيست؟( وهابيت ما را متهم به شرك مي كنند) آيا شفاعت نوعي پارتي بازي و ظلم نيست؟ آيا شفاعت مخصوص گناهكاران است يا خوبان هم به شفاعت نياز دارند ؟ آيا در برزخ هم شفاعت است ؟اينها سوالات مهمي است كه بخشي از معارف ما را تشكيل مي دهد و هر مومني بايد جواب اين سولات را بداند. امام صادق (ع) مي فرمايد: هر كس سه چيز را انكار بكند مومن نيست : معراج، سوال قبر و شفاعت .شفاعت يعني واسطه گيري و پادرمياني. شفاعت يعني اينكه يك موجود قويتر براي موجود ضعيف تر پا درمياني بكند. معصومين و اولياء خدا بتوانند موجودات پايين را دستگيري كنند. انسانهاي پايين تر يا در عذاب هستند كه دست آنها را مي گيرند و از جهنم بيرون مي آورند يا موجود پايين در بهشت است و درجه ي آنها راÂ بالاتر مي برند. شفاعت دو مصداق دارد و فقط مخصوص گناهكاران نيست و كمك مي كند تا خوبان هم به رتبه هاي بالا بروند. حتي انبياء بزرگ نياز به شفاعت پيامبر ما دارند.يكي از خدمتكاران امام سجاد(ع) حرف جسارت آميزي در خدمت امام باقر(ع) زدند . او گفت كه شما مردم را فريب مي دهيد و از شفاعت صحبت مي كنيد .امام فرمود : واي بر تو ،آيا دلت خوش شده است كه از حرام ها دوري مي كني و حلال ها را رعايت مي كني ،فكر مي كني كه تو به شفاعت

ص: 921

نياز نداري و به اعمالت دل خوش شده اي ؟ اگر بداني در قيامت چه مراحل هولناكي در پيش است،مي فهمي كه همه از اولين تا آخرين احتياج به شفاعت پيامبر دارند زيرا همه ي انسانها از مقام پيامبر پايين تر هستند. پس شفاعت مخصوص گناهكاران نيست . شفاعتي كه در عالم آخرت رخ مي دهد، تجسم يك ارتباطي است كه در دنيا بين انسانها است .اعمالي كه ما در دنيا انجام مي دهيم در آخرت تجسم پيدا مي كند ، رفتارهاي خوب و بد بصورت ملكوتي در عالم آخرت تجسم پيدا مي كند. علاوه بر اينكه اعمال ما تجسم پيدا مي كند، روابطي كه ما با انسانها داريم تجسم پيدا مي كند. وقتي شما كسي را دوست داريد، كم كم از او پيروي مي كنيد و رنگ او را به خودتان مي گيريد، او را محب خود قرار مي دهيم و بعد او را رهبر قرار مي دهيد و جذب او مي شويد، اين محبت و پيروي و ارتباط روز قيامت به شكل شفاعت و دستگيري و جذب در مي آيد .يعني در روز قيامت ، موجودي كه شما در دنيا جذب او بوده ايد و امام شما بود ،شما را جذب مي كند. وقتي شما كسي را محبوب قرار مي دهيد، ممكن است كه آن فرد از شما بالاتر نباشد ولي شما او را امام خودت قرار مي دهيد. ممكن است آن فرد فرعون باشد و شما او را رهبر خودت قرار داده اي .اين رابطه ي واقعي در قيامت شما را جذب مي كند چه اين امام حق باشد چه باطل .

ص: 922

در قرآن داريم : هر كسي را با امامش مي خوانند. در قرآن در مورد فرعون داريم : فرعون در روز قيامت جلو مي افتد و آنها را به سمت آتش مي برد .اولياء اللهي كه عده اي را جذب كرده اند و با آنها ارتباط برقرار كرده بودند ، آنها را جذب مي كنند و به سمت بهشت مي برند. هر مقداري كه ما در دنيا نسبت به آنها جذب شده ايم ، همان مقدار ما را در آخرت بالا مي برند. مثلا اگر كسي جذب انبياء شده است كه همه ي زندگي اش محو اينها شده است مثل سلمان، اين فرد شفاعت زيادي شامل حال او مي شود و بشدت جذب مي شود. پس شدت شفاعت به شدت جذبي است كه در دنيا وجود دارد.هر مقدار كه شما نسبت به حضرت علي (ع) علاقه داري ، در آخرت اين شدت بالا بردن ،به علاقه ي شما بستگي دارد . شفاعت روز قيامت تابع جذب و پيروي در دنيا است. شفاعت اهل بيت هم شامل گناهكاران مي شود بشرطي كه در دنيا فرد جذبي نسبت به اهل بيت داشته باشد يعني در دنيا دست شان در دست اهل بيت باشد تا در آن دنيا بصورت شفاعت ظهور كند. اگر كسي دشمن اهل بيت باشد و سنخيتي با اهل بين نداشته باشند، در قيامت جذب آنها نمي شوند.پس شفاعت شامل همه ي كساني كه با اهل بيت ارتباطÂ داشته اند مي شود . روايت داريم كه حضرت نوح ،عيسي،آدم و ... در تمام سختي ها و ترك اولي ها به اهل بيت متوسل مي شدند.

ص: 923

وقتي حضرت آدم به آن درخت نزديك شد و هبوط كرد، به زمين آمد و سالها گريه كرد.خدا به او كلماتي آموخت تا توبه اش قبول بشود و اين كلمات اسامي پنج تن بودند. حضرت ابراهيم در آتش به اهل بيت متوسل شدند. اينها در جاذبه ي اهل بيت بوده اند پس در قيامت هم، جاذبه ي اهل بيت شامل حالشان خواهد شد . كسي كه ايمان نداشته است و اهل ولايت نبوده است و از آنها پيروي نداشته است ،شفاعت شامل حال آنها نمي شود مگر مستضعفين كه چيزي از دين به آنها نرسيده است و عنادي با اهل بيت نداشته اند.در روايت داريم كه از هشت در بهشت يك در بهشت مخصوص كساني است كه خدا را قبول دارند و اهل توحيدند ولي اهل ولايت نبود، اينها مستضعف بوده اند. اين رابطه يك رابطه ي قراردادي نيست بلكه يك رابطه ي قراردادي و تجسمي است . كسي نمي تواند اعتراض كند كه چرا شفاعت شامل حال من شد يا نشد زيرا آنها تجسم رابطه ي ما است و كسي نمي تواند به آن اعتراض كند. شفاعت تكويني است و تابع رابطه اي است كه ما برقرار كرده ايم. اگر مومن گناهي مي كند ذاتش پشيمان است و به گناهش افتخار نمي كند. در روايت داريم كه علامت مومن بودن اين است كه وقتي گناه مي كند ذاتش او را پس مي زند و افتخار نمي كند. در قيامت جاذبه ي اهل بيت شامل حال چنين مومني مي شود زيراÂ به اهل بيت محبت داشته است . محبت يك عمل قلبي است و ارزشمند

ص: 924

است .پيامبر فرمود : محبت من به اهل بيت در هفت جا خودش را نشان مي دهد :هنگام مرگ ،در قبر،Â هنگام نشر ، هنگام حشر،دادن نامه عمل ، حساب ، ميزان و صراط . هر مقدار رابطه ي ما قويتر باشد در قيامت جاذبه بيشتر است . درهنگام قيامت ما قدر شفاعت را بيشتر درك مي كنيم .يكي از بالاترين لذت ها اين است كه انسان در دنيا تحت ولايت اهل بيت باشد، در آخرت اين لذت را همه درك مي كنند كه بالاتر از اين لذتي نيست . شفاعت امام حسين(ع) در قيامت خيلي گسترده است زيرا در دنيا جاذبه اش خيلي زياد است. بعضي بزرگان مي گويند كه دستگاه امام حسين (ع) مشتري اش از دستگاه خدا بيشتر است البته دستگاه امام حسين (ع) همان دستگاه خداست . بخاطر نوع محبتي كه امام حسين(ع) در دل مردم دارد شفاعت خيلي گسترده است .مرحوم شاه آبادي استاد امام خميني بودند وعده اي از بازاري هاي تهران شاگرد ايشان بودند و اهل كشف شده بودند . يكي از اين بازاري ها دوسال به خدمت ايشان نيامد و بعد از دوسال وقتي براي دادن خمس به محضر ايشان آمد، گفت :من در خواب عالم آخرت را ديدم و در آنجا كساني را كه مي شناختم در عذاب بودند و تا آنها من را ديدند به من گفتند كه براي ما كاري بكن ،يكي گفت كه به خدمت آقاي شاه آبادي برويم ، در عالم آخرت ما به خدمت شما آمديم و شما در آنجا جاي عجيبي داشتيد و به شما گفتيم كه ذكري به ما

ص: 925

بگوييد كه از اين گرفتاري خلاص بشويم . شما فرموديد كه يك صدا بگوييد: يا حسين ، ما اين را گفتيم و خلاص شديم . من فهميدم كه بايد پيش ما بيايم و اين قطع ارتباط اشتباه بوده است. سوال – صفحه ي 24 قرآن را توضيح بفرماييد. پاسخ – آيه 155 سوره بقره مي فرمايد : ما دردنيا شما را متحان مي كنيم (امتحان بعضي ناامني و خوف ، بعضي فقر، بعضي در جان است ) و در آخر خدا مي فرمايد : صابرين را بشارت بده . يعني صابر بودن در چنين مكانهايي براي انسان بدست مي آيد . اين امتحانات بخاطر اين است كه استعدادهاي انسان بروز پيدا كند. يعني اگر اينها نباشد شما صابر، شاكر و زاهد نمي شويد ،صفات خوب در دل امتحانات الهي بدست مي آيد .گاهي كساني كه در در رفاه هستند هم بايد شكر بكنند . اين فلسفه ي امتحانات الهي است . سوال – كتابي در مورد عالم پس از مرگ معرفي كنيد پاسخ – كتاب عالم پس از مرگ نوشته ي دكتر حبيب الله طاهري است . سوال – در مورد آثار اعتقاد به شفاعت توضيحاتي بفرماييد. پاسخ – يكي از آثار ارزشمند شفاعت، اميد است .گاهي بعضي از افراد كه توبه مي كنند هنوز دلواپس هستند و از نظر وجدان ناراحت هستند . اگر انسان اميد به شفاعت داشته باشد ،در گناه توقف مي كند. فايده ي ديگر شفاعت اين است كه ما بايد شرايط آنرا در خودمان بيشتر كنيم .فايده ي ديگر شفاعت اين است كه ما ارتباط مان را با شفيعان مثل

ص: 926

اهل بيت، قرآن ، شهيدان وعلما گسترده تر بكنم زيرا اينها به درد ما مي خورند. يكي از شفيعان قرآن است و در ماه رمضان خوب است كه ما ارتباط مان را با آن بيشتر كنيم و سعي كنيم تفسير قرآن را بخوانيم مثل تفسير نمونه . يعني ورود به ماه رمضان ورود به عمق قرآن باشد . اللهم الرزقنا شفاعت الحسين يوم ورود .

91-04-18

91/4/18 سوال – در مورد شهود و گواهان روز قيام توضيحاتي بفرماييد . پاسخ – شهود و گواهان روز قيامت متعدد هستند . تعدد اين شهود جنبه ي تربيتي دارد ازاين جهت كه باعث مي شود ما بيشتر مراقب باشيم .وقتي ما مي بينيم كه چشم هاي بيشتري ما را نگاه مي كند و مراقب ما است دقت مان روي اعمال مان بيشتر است و اگر ما بدانيم چشمهاي نگران ،چشمهاي مهرباني هستند كه نگاه آنها نگاه رحمت و لطف است، احساس امنيت و اميدي هم مي كنيم. اصلي ترين شاهد وجود مقدس خداوند متعال بود. او ناظر بر اعمال ما است و بر تمام اعمالي كه بر شهود مخفي است آگاه است و خبر دارد و مراقب است . در دعاي كميل داريم : خدايا همه ي گناهاني را كه من انجام داده ام و كرام الكاتبين آنها را ثبت كره اند ببخش ، كرام الكاتبيني كه شهود بر من هستند علاوه بر اعضا و جوارج ، خدايا تو بالاي سر همه ي شهود، شاهد و مراقب من هستي ، تو شاهد اعمالي هستي كه بر شهود ديگر مخفي است . اسرار و زوايايي است كه بر شاهدان ديگر

ص: 927

پنهان است . مرحوم محمد مهدي نراقي در جامعه السعادات روايتي از پيامبر دارد : خدايا حساب امت من را طوري برس كه هيچ كس اعمال آنها را نبيند، فقط من و تو آنها را ببينيم .خدا مي فرمايد : اي پيامبر اگر تو مهربان هستي من خالق مهرباني هستم و از تو مهربان تر هستم و اعمال آنها را به تو هم نشان نمي دهم وخودم آنها را محاسبه مي كنم . شاهد بعدي انبياء هستند كه در راس آنها پيامبر اسلام است، شاهدان بعدي ائمه هستند ، شاهدان بعدي ملائكه هستند كه همان كرام الكاتبين هستند .اينها فرشتگاني هستند اعمال ما را ثبت مي كند و مراقب ما هستند و براي ما امداد دعا هم دارند . مرحوم تبريزي در كتاب اسرارالصلاة و المراقبات دارد : كرام الكاتبين در سحر مومن را براي نماز شب صدا مي كنند اگر آنها بلند بشوند، آنهاÂ نورانيت و صفا پيدا مي كنند والا كسل مي شوند. بعضي صداي فرشتگان را مي شوند كه آنها را صدا مي زنند .اگر شما صداي آنها را نشنيدي باز به آنها سلامي بكنيد . ايشان با فرشتگان مراوده داشتند. انسان بايد طوري باشد كه اگر پايش لغزيد اين فرشتگان براي او دعا كنند و او را نگه دارند . شاهد بعدي زمين و مكان ها هستند. زمين شعور دارد و اعمال ما را ثبت مي كند و در روز قيامت خبرهايي كه در دلش نگه داشته است را بيرون مي ريزد . مستحب است كه انسان حجرالاسود را ببوسد يا دست بكشد و اگر شلوغ است از دور براي آن

ص: 928

دست تكان بدهد. در روز قيامت اين سنگ شهادت مي دهد. پيامبر فرمود: دست و صورت تان را به حجرالاسود بكشيد ، اين به منزله ي دست خدا در روي زمين است كه با انسانها بيعت مي كند و دست مي دهد مثل كسي كه به خدا پناه برده است . و در روز قيامت شهادت مي كند كه اين فرد تجديد بيعت كرد. گفته شده است كه نمازهاي مستحب را در مكان هاي مختلف بخوانيد. مرحوم قاضي فرموده است كه اگر حال نماز خواندن نداريد محل هاي عبادت تان را عوض كنيد. سوال – شاهدان روز قيامت عليه ما يا به نفع ما شهادت مي دهند ؟ پاسخ – شاهدان هم مي توانند به نفع ما و هم بر عليه ما شهادت بدهند، اين بستگي به اعمال ما دارد كه اگر انسان كار بد انجام بدهد آنها گواهي مي دهند و اين براي يك انسان تبهكار خجالت آور است و اگر انسان كار خوب انجام بدهد آنها گواهي مي دهند و اين گواهي ،براي مومن لذتي دارد . تعدد شهود براي فردي كه دچار عذاب و گناه است باعث رسوايي است و نمي تواند اعمال خودش را كتمان كند . سوال – در مورد شاهدان ديگر قيامت توضيحاتي بفرماييد . پاسخ - زمان هم در روز قيامت جزو گواهان است . نيمه شعبان و شب جمعه و تمام ايام براي خودش شخصيتي دارد .امام صادق (ع) مي فرمايد :هيچ روزي بر انسان نمي گذرد مگراينكه آنروز براي انسانها ندايي دارد :اي انسانها، من يك روز نويي هستم و شاهد هستم ، از من استفاده

ص: 929

كن و اعمال خير انجام بده. حتي شب جديد هم اين ندا را دارد . حتي زمين علاوه بر زمان شعور و خطاب دارد .پس هر روز و هر شب يك شخصيت و هويت جداگانه اي دارد .مثل انسانها كه هر كدام با هم فرق مي كنند. در هر روز كه شما اعمالي انجام بدهيد ، اين روز بسته و مهر مي شود. ما بايد قدر هر روز را بدانيم . نه تنها هر روز براي خودش شخصيت جداگانه اي دارد و شاهد است بلكه هر ساعت هم براي خودش شخصيت جداگانه اي دارد. پس تعداد شاهدان زمين هم خيلي زياد است . شهود بعدي اعضا و جوارح است . در سوره ياسين آيه 65 داريم : امروز كه روز قيامت است بر دهان شان مهر مي زنيم و دست و پاهاي آنها شهادت مي دهند. Â اين آيه مربوط به مشركين است كه در دنيا انسانهاي دروغگويي بودند و دروغ ملكه ي آنها شده است و در روز قيامت وقتي آنها مي خواهند حرف بزنند، باز هم دروغ مي گويند. حتي آنها وقتي اعمال شان را مي بينند باز قبول نمي كنند و وقتي ملائكه شهادت مي دهند آنها مي گويند كه ملائك بنفع خدا شهادت مي دهند و ما قبول نداريم . در اينجا خدا به دهان آنها مهر مي زند و دست و پاي آنها شهادت مي دهند. شهادت دادن دست به اين صورت است كه عمل را نشان مي دهد و در واقع آن عمل بازسازي مي شود. در اينجا ديگر جاي انكار نيست . مرحوم كوهستاني مي فرمود: من طوري

ص: 930

زندگي كرده ام كه در روز قيامت اعضا و جوارج عليه من شهادت ندهند. امام باقر(ع)Â در كتاب اصول كافي مي فرمايد : جوارح عليه مومن شهادت نمي دهد، بر كسي شهادت مي دهد كه عذاب بر او حتمي است، مومني كه اعمالش را بدست راستش مي دهند با خوشحالي مي رود. اعضا و جوارح به نفع مومن شهادت مي دهند. در كشف الاسرار داريم : مژه و چشم شهادت مي دهند كه اين مومن چقدر گريه كرده است، خدا اين مومن را مي آمرزد و مي فرمايد كه اين آمرزيده بواسطه ي تار مو است. پس اعضا و جوارح بنفع مومن شهادت مي دهند. شاهد بعدي وجدان انسان است ،وجداني كه بيدار شده است شهادت مي دهد. اين وجدان ها دروغ نمي گويند. شاهد بعدي تجسم خود اعمال است . يعني اعمال خوب ما به شكل ملكوتي درمي آيد و تجسم پيدا مي كنند. شاهد بعدي قرآن است . قرآن شهادت مي دهد كه خدايا فلاني با من بود يا اينكه فلاني من را ترك كرد. در واقع اين همان شكايت قرآن است .علامه مجلسي در جلد هفت اين روايت را آورده است : رفتارهايي كه افراد با قرآن كرده اند، در قيامت شهادت داده مي شود. بشرطي اعضا و جوارح ما در قيامت عليه ما شهادت نمي دهند كه ما مومن باشيم و ايمان خودمان را با خودمان به قيامت ببريم . اگر ما توبه بكنيم تمام اعمال بد ما بر همه ي شاهدان پوشانده مي شود . و در توبه ي واقعي بدي ها به خوبي تبديل مي شود. سوال – صفحه

ص: 931

ي 17 قرآن را توضيح بفرماييد. پاسخ – در آيه 110 سوره بقره ،خدا مي فرمايد : نماز بخوانيد و زكات بدهيد ،خيراتي كه براي خودتان مي فرستيد پيش خدا مي ماند و گم نمي شود. پس ما خيراتي كه آن طرف مي فرستيم براي خودمان مي ماند . و چيزهايي كه در اين دنيا مي ماند براي وارث است . پيامبر گوسفندي را ذبح كردند و آن را خيرات كردند .يكي از زنان پيامبر گفت كه شما همه ي گوسفند را داديد و چيزي نماند . پيامبر فرمود : همه ي اينها ماند يعني چيزهايي كه براي خدا داده ايم مي ماند. پس چيزهايي كه انسان براي خودش در دنيا پس انداز مي كند براي خودش نيست و اين براي ديگران است . چيزهايي كه ما براي آن طرف مي فرستيم، باقي است . سوال – در مورد ميزان روز قيامت توضيحاتي بفرماييد . پاسخ – وقتي در دادگاه مي خواهند اعمال ما را بررسي كند بايد ملاك و ميزاني باشد. مثلا وقتي شما مي خواهيد ببيند كه خطي زيبا است يا خير آنرا با كامل ترين و زيباترين خط مي سنجيد. وقتي شما مي خواهيد ببينيد كه ديواري صاف است آنرا با شاقول ارزيابي مي كنيد. ميزان اعمال ما در قيامت حق و عدل است . يعني اعمال ما را با حق مي سنجند كه آيا عمل ما حق بوده است يا باطل . در آيه ي ديگر داريم كه عمل ما را با عدالت مي سنجند. در آيه 8 سوره ي اعراف داريم: ميزان در آن روز حق است و اعمال ما

ص: 932

را با حق مي سنجند و آيه 47 سوره انبيا داريم : ميزان هاي عدل را مي گسترانيم و اعمال را با آن مي سنجيم و به هيچ كس ظلم نمي شود. امام صادق (ع) مي فرمايد : پيامبر و جانشينان مصداق حق و عدل هستند كه در راس آنها چهارده معصوم است .آنها مصداق كامل عدالت و حقانيت هستند . نماز ما را با نماز آنها مي سنجند . پس آنها موازين هستند. در اين صورت اعمال ما خيلي با اعمال ائمه فاصله دارد و اين نگران كننده است. اگر كسي مي خواهد به ميزان حق نزديك باشد بايد دو كار انجام بدهد و اينها ميانبُرهستند:خوش اخلاقي و صلوات بر محمد و آل محمد .پيامبر فرمود : چيزي مثل خوش اخلاقي ترازوي عمل را سنگين نمي كند. انسان خوش اخلاق در دنيا اعتبار دارد و انسان بد اخلاق پوك است و ظاهري دارد و درون مايه ندارد. مرحوم ميرزا جواد آقاي تهراني مجسمه ي اخلاق بودند. ايشان وقتي فردي پيش او مي آمد تمام قد بلند مي شد و اگر فردي به ايشان مي گفت كه مرا موعظه كنيد ، ايشان مي فرموند كه اول شما مرا موعظه كنيد. روزي فردي به زور دست ايشان را بوسيد. ايشان از اتاق بيرون رفتند و در بازگشت فرمودند كه شما اهل علم هستيد كه دست مرا بوسيديد ، من هم كفش شما را بوسيدم .روزي ايشان وقتي داشت با شاگردش بحث مي كرد صدايش بالا رفت و اين شاگرد از سادات بود. بعد از درس ايشان مي خواستند دست او را ببوسند. روزي ايشان دير به

ص: 933

منزل آمده بود و تا صبح پشت در نشسته بود زيرا مي فرمود كه اگر من زنگ بزنم حق بچه ها ضايع مي شود. يكي از شاگردانش كه سادات بود مي گفت كه من دو ساعت ايشان را سرپا نگه داشتم تا از ايشان سوال كنم . من بخاطر اين معطلي از ايشان معذرت خواهي كردم .ايشان فرمودند كه در روز قيامت وقتي من را به طرف جهنم مي برند به مادرت زهرا بگو كه شفاعت من را بكند. امام صادق (ع) مي فرمايد : در نامه ي عمل چيزي سنگين تر از صلوات نيست .وقتي عمل انسان را وزن مي كنند وعمل انسان سبك است، در اينجا صلوات ها به كمك انسان مي آيد و ميزان را سنگين مي كند. صلوات نزديك شدن به سمت اهل بيت است و كم كردن فاصله با اهل بيت است. ظاهر صلوات همان ذكر است و باطن آن انجام دادن خواسته ي ائمه است . صلوات ظاهري و باطني هر دو انسان را به ائمه نزديك مي كند. از خداوند مي خواهيم كه ما در هيچ كدام از مواقف قيامت توقف نداشته باشيم و شفاي همه بيماران و گم شدگان را از خداوند خواستاريم.

91-04-11

91/4/11 سوال – چكار كنيم كه هميشه دست مان در دست امام زمان (عج) باشد؟ پاسخ – اين سوال براي هر مسلمان منتظر معتقدي پيش مي آيد كه چكار كنيم كه حضرت را تنها نگذاريم ،ما تنها نمانيم و از همين دنيا، شفاعت آخرت را به دستگيري از دنيا و دست در دست حضرت دادن فراهم بكنيم .مرحوم محدث نوري كه استاد محدث قمي

ص: 934

است در كتابي صد و هشتاد لقب براي امام زمان (عج) ذكر كرده است .اين اسم ها بي جهت روي حضرت گذاشته نشده است و هركدام بُعدي از حضرت را مشخص مي كند. مثلا مهدي ،منتظر، نور،اباصالح ،صاحب العصر ،صاحب الزمان و... يكي از القاب امام زمان غريب است . كه در روايتي از امام كاظم (ع) به اين لقب اشاره شده است . امام كاظم(ع) Â وصفي از اوصاف حضرت مهدي (ع) را ذكر كرده اند: او كسي كه رانده شده است از بين مردم، و مردم آن توجهي كه بايد به ايشان داشته باشند را ندارند ،تنهاست و دچار غربتي شده است .چرا امام زمان(عج) غريب است و غربت امام زمان (عج) به چه معنا است ؟ آيا ما در غربت امام زمان دخيل بوده ايم و آيا نقشي هم داشته ايم ؟ چه كار كنيم تا حضرت را از غربت در آوريم ؟ وقتي ما حضرت را از غربت دربياوريم ، دست مان را در دست حضرت گذاشته ايم . كلمه ي غريب يعني دور از وطن مثلا امام رضا(ع) وقتي مي خواست از مدينه به ايران هجرت بكنند و بيايند، در كنار قبر پيامبر گفت كه دارند من را از كنار جدم مي برند و من در غربت از دنيا خواهم رفت .امام زمان (عج) به اين معنا غربت داشته است. اميرالمومنين هجرتي نكرده است، امام حسن (ع) و امام سجاد (ع) و امام باقر به اين معنا غربتي نداشته اند. امام زمان شش ساله بودند كه به امامت رسيدند و زمان غيبت صغري شروع شد كه 79 سال طول كشيد.

ص: 935

ايشان به گفته ي پدرشان در محل هاي دور سكونت داشتند.زيرا امنيت براي امام نبود.امام مي فرمايد: پدرم با من عهد كرده است كه منÂ در دورترين مناطق سكونت كنم . مردم امام را خيلي نديده اند. ما در اين غيبت نقشي نداشته ايم . اما ما مي توانيم در ادامه ي اين غربت نقش داشته باشيم .اگر ما كاري بكنيم كه ظهور زودتر رخ بدهد و حضرت تشريف بياورند، از آن غربت در مي آيند. در زمان غيبت كبري الزاما امام نبايد در جاهاي دورباشند بلكه مي توانند در بين ما باشند .پس حضرت هنوز دور هستند. ما با زمينه سازي ظهور آن حضرت و كارهايي كه باعث استقرار دين الهي مي شود، مي توانيم آنرا خاتمه بدهيم .معناي ديگر غربت هم هست كه به ما مربوط مي شود . غريب كسي است كه ناشناخته مي ماند و قدرش مجهول مي ماند. وقتي يك عالم برجسته اي را در شهر نمي شناسند و قدر و كمالاتش را نمي دانندÂ Â و از علم و معرفتش استفاده نمي كنند ، اين عالم در شهر غريب است.مثلا قرآن در بين ما هست ولي قدر آن دانسته نمي شود، بخاطر همين قرآن در نزد ما غريب است .وجود حضرت ولي عصر به اين معنا آنچنان شناخته شده نيست. اينكه ايشان در غيرمسلمين شناخته شده نيستند طبيعي است ولي در بين مسلمين هم شناخته شده نيستند يعني مسلمين سر سفره ي او نشسته اند ولي او را نمي شناسند . در زيارت عديله داريم : هر كس هر چه دارد بواسطه ي امام زمان (ع)Â است .ولي قدر

ص: 936

اين ولي نعمت شناخته شده نيست . منظور ما جامعه ي شيعه است . ممكن است كه عده اي باشند كه حضرت را خيلي دوست دارند. درجات دوست داشتن متفاوت است. بعضي حضرت را دوست دارند ولي زندگي شان عوض نشده است و محور زندگي شان حضرت نيست. و هنوز محور زندگي اش ميل خودشان است، كار حضرت را مهمتر از كار خودشان نمي دانند ، حضرت را دوست دارند ولي اين طوري است. حالا عده اي هستند كه اصلا امام را نمي شناسند .گاهي ما گِله مي كنيم كه امام زمان (ع) به ياد ما نيست .يكي از خوبان حاجتي داشت كه برآورده نمي شد و ايشان از حضرت گله كرد كه تو ما را فراموش كرده اي و صداي ما را نمي شنوي، ايشان حضرت را ديد و گفت : بچه كه بودي ،وقتي از بلندي افتادي ما تو را گرفتيم، در فلان كار قرار بود كه بلايي سر تو بيايد و ما آنرا رفع كرديم و حضرت مواردي را نقل كردند.ايشان دست پشت پرده را نمي ديدند. ايشان از حضرت خجالت كشيدند. ما بجاي تشكر و قدرداني از حضرت گِله هم مي كنيم. در توقيعات (نامه ها)آن حضرت داريم : ما شما را فراموش و رها نكرده ايم. اگر ما شما را رها مي كرديم دشمنان شما را از بين مي بردند. محدث نوري ازدوتا از بزرگان نجف شنيده بودند كه فردي در نجف بنام شيخ حسين آل رحيم دچار فقر و بيماري شده بود .بخاطر اين فقر و بيماري به او زن نمي دادند. او چله نشيني كرد.داريم : Â درهفته

ص: 937

ي چهلم در بيرون از مسجد كوفه نشسته بودم وخيلي ناراحت بودم ،ديدم عربي از در مسجد بيرونÂ آمد و من را با اسم صدا زد.طائفه ي او را پرسيدم و او گفت كه من براي هر طائفه اي كه باشم به درد تو نمي خورم ، تو چرا به اينجا آمده اي ؟ من با تندي گفتم كه اين به درد تو نمي خورد . او با آرامش گفت كه شايد به درد خورد . من قهوه اي براي ايشان ريختم و ايشان مقداري لب زدند و گفت كه بقيه اش را تو بخور، من مشكلاتم را به او گفتم . او گفت كه بيماري تو خوب شد و فقر تو به صلاح تو است و در همين چند روز به تو همسر مي دهند .كساني كه به خدمت آن حضرت مي رسند متحير مي شوند و متوجه آن لحظات نمي شوند. من از آرامش او آرامش پيدا كردم .به او گفتم كه سر قبر مسلم مي آيي ؟گفت اول نماز بخوانيم ،با هم وارد مسجد شديم و او شروع به خواندن سوره حمد كرد و خيلي زيبا مي خواند و من فكر كردم كه نكند او حضرت امام زمان(عج) است و امام مثل نور شد و من به لرزه افتادم .با هم به سر قبر مسلم رفتيم و من فقط گريه مي كردم و ديگر آقا را نديدم . من فهميدم كه آقا به فكر ما هست و كار ما را راه مي اندازد ولي ما قدردان نيستيم . اين غربت امام تقصير ما است و ما بايد امام را بشناسيم. امام صادق

ص: 938

(ع) مي فرمايد :آخر الزمان، زمان سختي است و اگر آنرا درك كردي اين دعا را زياد بخوانيد: خدايا در زمان غيبت سه تا معرفت از تو مي خواهم: معرفت خودت، پيامبرت و حجتت. به ترتيب هم مي خواهم زيرا كسي كه خدا را نشناسد و خدا خواه نباشد، پيامبر و حجت خواه هم نخواهد بود. اگر دنيا فقط بعد حيواني بود انسان نياز به راهنما نداشت. اگر كسي مقصد خودش را خدا قرار بدهد وÂ آن راه بي نهايت را انتخاب كند ،آنگاه جلوي امام و پيامبر زانو مي زند و راهنما مي خواهد. امام باقر(ع) به ابوحمزه ي ثمالي مي فرمايد : وقتي راهي را كه نمي شناسيد و مي خواهيد برويد يك راهنما مي خواهيد، چطور براي رفتن به مسير ملكوت و آسمان راهنما نداريم ؟ اين معرفت ها فقط با مطالعه به دست نمي آيد البته مطالعه خيلي خوب است و ما بايد كاملا نسبت به امام زمان (عج) شناخت داشته باشيم ولي اين معرفت با تسليم بودن در برابر امام بدست مي آيد. اگر انسان به محكمات و واجبات دين عمل كند و از محرمات پرهيز كند، اخلاقيات دين را راعايت كند، اين معرفت را بدست مي آورد . اگر انسان اين معرفت را بدست بياورد ، هر قدر هم كه غيبت طول بكشد شكي در آن بوجود نمي آيد. داريم كه معرفت هاي تان را آنقدر بالا ببريد كه هرچقدر غيبت امام طول كشيد معرفت هاي شما به تزلزل نيفتد. معناي ديگر غربت فراموش شدن چيزي يا كسي است. اگر نعمتي فراموش شده باشد آن غريب است . پدر

ص: 939

و مادرهايي هستند كه در پيري در سالمندان گذاشته مي شوند و فراموش مي شوند يعني اين نعمت فراموش مي شود و پدر و مادر غريب مي شوند .گاهي پدر ومادري كه از دنيا رفته اند فرزندان آنها را فراموش مي كنند و پدرو مادر غريب مي شوند. امام زمان(عج) هم اين غربت را دارد. در رابطه با شيعيان و مومنين، ايشان فراموش شده اند. عده اي هستند كه حضرت را دوست دارند ولي به ياد حضرت نيستند. حضور حضرت چقدر در زندگي ما پررنگ است ؟ در مواقعي كه جشن است يا مشكلي پيدا مي كنيم ما به ياد امام زمان(عج) هستيم .به ياد او بودن يعني حضور پر رنگ او در زندگي، درس خواندن و روابط خانوادگي يعني محور بودن .مهم اين است كه انسان دغدغه و درد امام زمان(عج) را داشته باشد. ميرزا ابولفضلي بود كه از عاشقان حضرت بود و اگر در مجلسي غيبت يا گناهي بود، در گوشه اي مي نشست و با اشك شعرهايي زمزمه مي كرد و با حال خودش، حال مجلس را عوض مي كرد. ايشان به زيارت آقا علي عباس رفته بودند و توسلي به حضرت كرده بودند و از حال رفتند، عده اي مي گفتند كه براي او طبيب بياوريم و او به هوش آمد و گفت كه طبيب من را به اين حال انداخت. پس در زندگي ما، بايد حضور امام حي و حاضر پررنگ بشود ، اگر ما به كم به ياد امام باشيم يعني امام را غريب گذاشته ايم. از آيت الله بهجت پرسيدند كه جزيره ي خضرا ( مي گويند كه

ص: 940

ياران امام در آنجا هستند ولي اين موضوع سنديت ندارد ) وجود دارد ؟ ايشان فرمودند : جزيره ي خضرا دلي است كه به ياد امام باشد و سبز شده باشد و اگر آنرا تمرين بكنيد از نفس كشيدن براي شما راحت تر است . انسان مي تواند در روز خودش را به ياد حضرت بيندازد مثلا صد تا صلوات با عجل فرجهم بگويد و آنرا به حضرت هديه كند،صدقه دادن به نيت حضرت، گره مشكلات شما را باز مي كند. كم كم ما مي توانيم كارهاي مان را با حضرت تنظيم بكنيم همانطور كه اصحاب خاص اميرالمومنين اين كار را كردند. اين كار شدني است و تمرين ميÂ خواهد. معناي ديگر غربت بي يار و ياور بودن و بي كس بودن است .همه ي ائمه ما به اين معنا غريب بوده اند. امام صادق (ع) با فردي همراه شد و فرمود كه اگر ما به تعداد اين گوسفندان (تعداد آنها 27 تا بود)يار داشتيم عليه ظلم بني عباس قيام مي كرديم .امام ياران متعددي ندارد. امام جواد مي فرمايد : اگر 313 يار مخلص ( كابينه ي حضرت )حضرت فراهم بشود ظهور رخ مي دهد.اين كار بدست ماست . تربيت درست در خانواده و جامعه باعث بوجود آمدن ياران خاص مي شود. انسان مي تواند با همت بلند مثل حُر بشود. در مفاتيح دعايي از امام زمان (عج) داريم كه قبل از مناجات خمسه عشر است : اللهم الرزقنا توفيق الطاعه و... امام مي فرمايد: خدايا در جواني به ما توبه و انابه بدهد، خدايا به زنان ما عفت و حيا بده( مهمترين سرمايه

ص: 941

زن عفت و حيا است و اگر اين سقوط كند ممكن است كه مرد هم منحرف بشود. در شهرهاي بزرگ مواردي ديده مي شود كه دل امام را آزرده مي كند.)، خدايا به ثروتمندان بخشش عنايت بفرمايد(اگر شما بتوانيد دست يكي از ياران حضرت را بگيريد كه سقوط نكند، شما يار حضرت هستيد)، خدايا به فقرا قناعت بده و به رزمندگان پيروزي بده و خدايا به كارگزاران عدالت بده ( بعضي از مشكلات بخاطر سوء مديريت است )و دلسوز باشند، خدايا به مردم هم انصاف بده. ( مردم هم نبايد كارگزاراني كه كار مي كنند زير سوال ببرند.)

سوال –صفحه ي ده قرآن را توضيح بفرماييد. پاسخ – آيه 62 سوره بقره در مورد مستضعفيني كه ضد حقايق ديني نبوده اند و حق به آنها نرسيده است مي فرمايد :چه يهوديان، چه مسيحيان و چه صابري ها كساني كه ايمان به خدا و آخرت دارند و عمل صالح انجام داده اند، آنها محفوظ هستند و ترسي نداشته باشند بشرط اينكه ازسر لجبازي، دين اسلام را قبول نكرده باشند. زيرا فرد لجبازي كه دين اسلام را نپذيرفته باشد نمي تواند خدا پرست باشد. سوال – كتابهايي در مورد امام زمان (عج) معرفي بفرماييد. پاسخ – كتاب معرفت امام زمان و تكليف منتظران نوشته ابراهيم شفيعي ،كتاب وظايف شيعيان در زمان غيبت امام زمان (عج )نوشته سيد رضي سيد نژاد و كتاب جلوه هاي محبت امام زمان (عج) نوشته پورسيد آقايي است. انشاء الله ما دل حضرت را شاد بكنيم .

91-04-04

91/4/4 آسمان تكيه به دستان تو داردعباس مرغ دل خانه در ايوان تو دارد عباس

ص: 942

، در حريمت نه فقط دلشدگان حيرانند عشق دست به دامان تو داردعباس، شب از آن لحظه كه چشمان تو خاموش شده است رنگ گيسوي پريشان تو دارد عباس، ابر هر گاه كه مي بارد از انبوهي بغض شرم از تشنگي جان تو داردعباس ، تو به عشق است نگاه تو و موسي دلم بهره از مشرب عرفان تودارد عباس . سوال – در مورد شهود و گواهان روز قيامت توضيحاتي بفرماييد . پاسخ – در قرآن داريم :روزي كه شاهدان گواهي مي دهند و بپا مي خيرند. از اين آيه مشخص مي شود كه شاهدان متعدد هستند .علاوه بر خداوند كه اولين و اصلي ترين شاهد ما دردنيا و گواه درقيامت است ، شاهدان ديگري هم هستند. در قرآن داريم كه خدا بر هر چيزي شاهد است و بر اعماق وجود ما احاطه دارد.ناظر و شاهد بودن خداوند در اين عالم از باب بربوبيت خدا است . شاهد بودن خدا در دنيا شبيه به مراقبت يك پرستار از بيمار يا مراقبت يك پدرومادر دلسوز از فرزندش است. پس نگاه خداوند نگاه امداد و تربيت است كه موجب رشد است نه نگاه يك پليس يا مراقب كه مي خواهد مچ بگيرد . البته خداوند شخصي را كه تخلف مي كند مي بيند ولي اصل نگاه خدا براي تربيت و ربوبيت است .اگر انسان به اين توجه داشته باشد خجالت مي كشد كه در مقابل خداي مهربان گناه بكند. طلبه اي كه درسش تمام شده بود و مي خواست به ايران برگردد ، يكي از علما به او گفت كه اين آيه را زياد بخوان كه

ص: 943

مي فرمايد: آيا نمي داني كه خدا تو را مي بيند . اين آيه بايد تكرار بشود تا در جان انسان بنشيند.حضرت اميرالمومنين مي فرمايد :بپرهيزيد از اينكه در خلوت معصيت كنيد زيرا كسي شما را نگاه مي كند كه خودش (حاكم) در قيامت شاهد است. از طرفي انسان بايد خوشحال باشد كه تحت نظارت چنين چشماني است. آيت الله اراكي مي فرمودند: سالها قبل دخترم كه بسيار متدين است مي خواست تنها به حج مشرف بشود و مي ترسيد . ايشان به من گفت كه من چكار كنم و من به او گفتم كه در آنجا شما ميهمان خدا هستي و ذكر يا حفيظ يا عليم را زياد بگو. وقتي دخترم برگشت به من گفت كه من وقتي سيل جمعيت را در طواف ديدم وحشت كردم و در گوشه اي از مسجد الحرام نشستم و ذكر يا حفيظ يا عليم را گفتم . يك دفعه ديدم كه تعدادي دور يك نفر حلقه زده اند و ايشان امام زمان (عج) بودند. من هم وارد آن حلقه شدم. من عباي حضرت را گرفتم و هفت مرتبه طواف كردم .در طول اين هفت دور يك تنه به من نخورد. در انتهاي طواف حضرت را نديدم. دختر آيت الله اراكي از حفاظت خدا استفاده كرد. پس شاهد بودن خدا براي امدادرساني است .حالا اگر خدا شاهد است پس چرا شهود ديگري هم هستند؟ اين جنبه ي تربيتي دارد .يك دسته از شهود ملائكه هستند و ناظر اعمال بد و خوب ما هستند. از امام صادق (ع) سوال شد كه چرا بجز خدا ملائك هم شاهد هستند. امام فرمود

ص: 944

:وقتي كسي بداند كه چشمهاي متعددي او را مي بيند بيشتر از خودش محافظت مي كند.در جاي خلوتي كه ما فكر مي كنيم كسي ما را نمي بيند دهها و صدها چشم ما را نگاه مي كند. شخصي نزد امام حسين (ع) آمد و گفت كه من اراده ي ضعيفي دارم و اهل گناه هستم .شما به من نصيحتي بكنيد. امام فرمود: پنج كار را بكن و هر گناهي خواستي انجام بده: از رزق خدا استفاده نكن ،از حكومت و ولايت خدا بيرون برو،جاي خلوتي پيدا كن كه خدا تو را نبيند ،وقتي ملك الموت آمد او را از خودت دفع كن يعني اين قدرت را داشته باش و وقتي ملك جهنم (مالك) خواست تو را وارد دوزخ بكند بگو كه من به دوزخ نمي روم و قدرت مقاومت داشته باش. در مورد مناجات شعبانيه داريم كه همه ي ائمه اين مناجات را مي خواندند و بر آن مداومت داشتند .يكي از فرازهاي اين دعا مي فرمايد : خدايا گناهاني را از من در دنيا پوشاندي در حالي كه من محتاج تر هستم كه در آخرت كسي آنها را نبيند ،خدايا من را در مقابل بينندگان آخرت رسوا نكن . ما بايد از خدا بخواهيم كه ستاريت خداوند در آخرت هم شامل حال ما بشود. شاهد بعدي انبياء هستند . در قرآن داريم : ما از هر امتي يك شاهد مي آوريم . شاهد كسي است كه در دنيا ديده است و از جزئيات اعمال خبر دارد و داراي عدالت است و آن را كم و زياد نمي كند .اين فرد، معصوم هر امت و

ص: 945

پيامبر آن امت است.هر پيامبري شاهد و گواه بر اعمال امتش است حتي اگر از دنيا برود باز هم از برزخ ناظر بر اعمال امتش است. در ادامه آيه مي فرمايد : و اي پيامبر، تو را شاهد بر همه ي آنها قرار مي دهيم . حضرت علي (ع)مي فرمايند: پيامبر شاهد بر همه ي شهدا ( انبياء) است. دسته ي بعدي شاهدان ائمه و معصومين هستند .در سوره توبه آيه 105 داريم: هركاري مي خواهيد بكنيد خدا ، رسول و مومنين اعمال شما را مي بينند. كدام مومن اين قدرت را دارد كه از زواياي قلب ما با خبر بشود و شهادت بدهد؟ اينها ائمه و معصومين هستند. فردي نزد امام رضا (ع) رسيد و گفت كه براي من و خانواده ام دعا كنيد. امام فرمود : مگر ما شما را دعا نمي كنيم؟ و بعد امام آيه بالا را خواندند. پس نظارت ائمه هم مثل نظارت خداست .ائمه مظهر رحمت خداهستند و آنها ما را نگاه مي كنند و براي ما دعا مي كنند.ائمه و پيامبران در قيامت هم شفيع ما هستند. واي به حال كساني كه قرار است ائمه شفيع آنها بشوند ولي خصم آنها بشوند. پس ما بايد مواظب باشيم كه از اين نگاه مهربان استفاده بكنيم نه سوءاستفاده .دسته بعدي شهود، ملائكه هستند. در سوره ي ق آيه 21 داريم:در محشر هر فردي فرشته اي در پشت دارد كه او را به سمت دادگاه مي برد و ملكي هم در جلو است كه شاهد است. به اين فرشتگان نويسندگان كريم مي گويند زيرا آنها در نوشتن اعمال خير ما عجله

ص: 946

دارند و آنرا ده برابر ثبت مي كنند. وقتي انساني عمل شري انجام مي دهد هر دو ملك محزون مي شوند ولي ملك سمت چپ تا هفت ساعت گناه را نمي نويسد و بعد اگر توبه نكرد آن گناه ثبت مي شود. اين دو ملك تمام اعمال ما را مي بينند. سوال – صفحه ي سوم قرآن كريم را توضيح بفرماييد. پاسخ- در روايات ما به مداومت عمل تاكيد شده است.اگر يك عمل مستحب را شروع كرديم حتي اگر عمل كم باشد بايد ادامه پيدا كند.امام صادق (ع) مي فرمايد: بهترين عمل آن است كه عبد بر آن مداومت داشته باشدحتي اگر كم باشد. دراين صورت قرآن با جان ما عجين مي شود. آيه 7 سروه بقره مي فرمايد: خدا بردلهاي آنها مهر مي زند و هدايت نمي شوند، بر گوشها و بينايي آنها پرده مي كشد و حق را نمي شنوند و نمي بينند و دچارعذاب عظيم خواهند شد. پس خداست كه بر دلها مهر مي زند. در قرآن داريم كه خدا بعضي ها را گمراه مي كند يا مهر بر دلهاي آنها مي زند كه ديگر هدايت نمي شوند يا بيماري بعضي ها را زياد مي كند. اين صفات تبعي خداست كه به تبع اعمال ماست. كار ابتدايي خداوند هدايت و راهنمايي كردن است. مگر اينكه خود ما كاري بكنيم كه در رحمت به سوي ما بسته بشود. اگر ما از چشم و گوش استفاده درست نمي كنيم در هدايت را به سوي خودمان مي بنديم . پس خدا هدايت را از كسي كه در هدايت را به سوي خودش بسته است مي

ص: 947

گيرد . سوال – در مورد ادامه شهود و گواهان روز قيامت توضيحاتي بفرماييد. پاسخ- يكي ديگر از شاهدان روز قيامت زمين است .درسوره ي زلزال داريم كه زمين در روز قيامت چيزهاي سنگيني كه در خودش بوده است را بيرون مي دهد و زمين رازهاي خودش را برملا مي كند . زمين خبر مي دهد زيرا خداوند به او الهام كرده است . در فرهنگ ديني ما همه ي موجودات در عالم از كوچكترين ذرات تا بزرگترين اجرام داراي شعور و درك هستند . در عالم تمام موجودات حي هستند و ذكر دارند. در قرآن داريم :هيچ چيزي نيست مگر اينكه در اين عالم ذكر دارد ولي شما نمي فهميد. مرحوم ميرداماد فرمود كه من ذكر عالم را شنيدم كه همه ي عالم مي گفتند: يا غني (بي نياز) و يا مغني (بي نيازكننده) . يكي از شاگردان مرحوم آخوند كاشي مي گفت كه وقتي نيمه شب من از كنار حجره استادم رد مي شدم مي شنيدم كه درختان مي گفتند: سبوح قدوس ملائكته و روح . وقتي نگاه كردم ديدم كه استاد هم همين ذكر را در سجده مي گويد. صبح آن روز ايشان فرمودند :اينكه شما ذكر عالم را شنيده ايد تعجبي ندارد ، اينكه گوش شما باز شده است تعجب دارد. يكي از معجزات پيامبر اين بود كه پيامبر مقداري سنگ ريزه برمي داشتند و اين سنگ ريزه ها شروع به ذكر كردن مي كردند. معجزه ي پيامبر ذكر گفتن سنگ ريزه ها نبود بلكه معجزه ي پيامبر اين بود كه گوش كسي كه نمي توانست آن ذكر را بشنود باز

ص: 948

مي كردند .زمين كارهاي خوب و بد شما را مي بيند. داريم كه نمازهاي واجب را در يك جاي منزل بخوانيد يعني مصلي داشته باشيد ولي در مورد نمازهاي مستحب امام صادق (ع) فرمودند كه در جاهاي مختلف منزل تان نماز بخوانيد كه در روز قيامت براي شما شهادت بدهند. امام صادق (ع) مي فرمايد: وقتي شخصي گناهي مرتكب شده است بعد كه توبه مي كند خدا به زمين و جاهايي كه او گناه كرده است دستور مي دهد كه آنها را بپوشانند و كتمان كنند. توبه حجابي براي تمام گناهان درست مي كند. رسول ترك كه آزاد شده ي دست امام حسين (ع) بود، وقتي از محلي رد مي شد وارد مسجد آنجا مي شد و نماز مي خواند و در هر قسمتي از مسجد دو ركعت نماز مي خواند. يكي از رفقاي او گفت كه چرا تو در مسجد مي چرخي ؟رسول ترك گريه اش گرفت و گفت كه من زياد گناه كرده ام و حالا بايد آنقدر نماز بخوانم كه زمين شهادت بدهد كه من روي آن نماز خوانده ام. خدا را به باب الحوائج قسم مي دهيم كه حاجات شرعيه ي همه ي مومنين را برآورده بفرمايد .

91-02-31

91/2/31 در هر نفس كه بميرم در آرزوي تو باشم نه در اميد دهم جان كه خاك كوي تو باشم، به وقت صبح قيامت كه سر زخاك برآرم به گفتگوي تو خيزم به جستجوي تو باشم ، به مجمعي كه درآيند شاهدان دوعالم نظر به سوي تو دارم غلام كوي تو باشم، حديث روضه نگويم گل بهشت نَبويَم جمال هور نجويم دوان به

ص: 949

سوي تو باشم ، بوي بهشت ننوشم ز دست ساقي رضوان مرا به باده چه حاجت كه مست روي تو باشم . سوال – آيا در روايات ما در مورد مواقف پنجاه گانه قيامت توضيحاتي داده شده است ؟ پاسخ – پنجاه موقف بر صراط قرار دارد كه درآن به اعمال و وظايفي كه ما در دنيا داشتيم رسيدگي مي كنند. اين پنجاه موقف صريحا در روايات نام برده نشده است .از مجموعه روايات و سخنان بزرگان مثل شيخ صدوق اين طور برمي آيد كه اين پنجاه موقف وظايفي بوده است كه بر دوش ما بوده است .بطور كلي مواقف تكاليف و مسئوليت هايي است كه ما بايد درقبال خدا و مردم انجام مي داديم .يكي از اين مواقف نماز ، روزه ،خمس و زكات است. خمس حق ولايت و امامت است . اگر كسي شرايط پرداخت خمس را داشته باشد ولي آنرا ندهد، حق امام را غصب كرده است و او عملا يكي از غاصبين حقوق اهل بيت است .يكي ديگر از آن مواقف زكات است كه حق فقرا است .نپرداختن خمس و زكات بي بركتي هاي زيادي در زندگي انسان پيش مي آورد . در روايات داريم كه پرداخت خمس و زكات باعث سهولت زندگي و زياد شدن بركت رزق است و اين با تجربه هم بدست مي آيد. رئيس سازمان حوادث غيرمترقبه ي كشور مي گفتند كه در مناطقي زلزله يا خشكسالي آمده بود و دو تا مزرعه در كنارهم بوده اند كه يكي صد درصد سوخت شده بود و يك سالم مانده بود در حاليكه اگر خشكسالي يا سرمازدگي باشد بايد

ص: 950

هر دو از بين بروند. وقتي ما تفحص كرده ايم ، متوجه شديم كه صاحب يكي از آنها اهل خمس و زكات بوده است و يكي نبوده است .در قرآن داريم كه اگر مردم مومن باشند بركات زمين و آسمان بر آنها نازل مي شود. ما متوجه بسياري از مشكلات روحي و معنوي نمي شويم . يكي از كشاورزان اطراف مشهد به ديدن مرحوم شيخ نخودكي رفته بود و گفت كه آفت ملخ در مزارع خيلي زياد شده است و مزرعه ي من دارد از بين مي رود. ايشان گفتند كه شما زكات نمي دهيد و ملخ ها حق فقرا را از زمين شما مي خورند ، زكات بده تا كارت درست بشود. كشاورز عهد بست كه زكات بدهد و ايشان دعايي كرد و دستورالعملي به او داد. كشاورز مي گفت كه وقتي من به عهد خودم وفا كردم، مي ديدم كه ملخ ها اطراف ساقه ها مي نشينند ولي علف هاي هرز را مي خورند و ساقه هاي گندم را نمي خورند. اين از وعده هاي قرآني است. موقف بعدي صله رحم است كه در قيامت از آن سوال مي شود. صله ي رحم فقط صرف رفت و آمد نيست بلكه بايد بين آنها مودتي باشد و كار يكديگر را راه بيندازند . يكي از مواقف ، موقف امانت است .گاهي امانت مالي و گاهي غيرمالي است .حرفي كه فردي در مجلسي به شما مي زند يك امانت است و اگر شما آنرا جاي ديگر نقل كنيد ممكن است كه فتنه اي بپا بشود.يكي ديگر از مواقف ، موقف حج است .ما بايد اين

ص: 951

تكليف را مثل تكاليف ديگر جدي بگيريم .متدينيني هستند كه با توجه به اموال شان توان رفتن به حج را دارند ولي از اين مسئله غفلت مي كنند. وقتي خدا در قرآن حج را مطرح مي كند در ادامه ي آن مي فرمايد: هر كس كه كفر بورزد (بجاي ترك حج كلمه ي كفر را بكار برده است) يعني ترك حج در حد يك كفر عملي است .زيرا انسان به دستور ديني عمل نمي كند. پيامبر به حضرت علي (ع) مي فرمود : كسي كه مستطيع است و حج را ترك كند، او كافر است . دو دسته هستند كه در آخر عمر به آنها گفته مي شود كه غير مسلمان بميريد زيرا آنها مسلمان نيستند : يكي تارك زكات و يكي تارك حج . زيرا اگر كسي مسلمان بود به مسلمات دين اسلام پايبند بود. در ضمن كسي هم كه به حج رفته است بررسي مي كنند كه براي تفريح به حج رفته بود يا براي شهرت يا براي خدا ؟يكي ديگر از مواقف ،موقف سوال از نعمت هاست. نعمت هايي كه خدا بدون استحقاق به ما داده است مثل نعمت، سلامتي، جواني ،عمر ،ولايت، دين و ...اينها نعمت هايي است كه خدا به ما داده تا انسان مسير سعادت را با آنها براي خودش هموار بكند .نعمت جواني و سلامتي نعمت بزرگي است . اينها نعمت هايي است كه وقتي انسان آنرا از دست مي دهد تازه قدر آنها را مي داند. اگر ما مي گوييم كه از اين نعمت ها استفاده بكنيد منظورمان اين نيست كه شما دائم در گوشه اي بنشيند

ص: 952

و ذكر بگوييد يا عبادت به معناي خاص خودش انجام بدهيد .زندگي انسان بايد در چارچوب عبوديت باشد نه الزاما عبادت .يعني زندگي در قالب رضاي خدا باشد و در مسير بندگي باشد و خلاف رضاي خدا نباشد .اگر ما مي خواهيم جواني مان را هدر ندهيم بايد در تمام مسير زندگي در راه خدا باشيم و پشت به خدا نكنيم و در مسير دستورات حجت هاي الهي باشيم . فرقي كه يك فرد متدين با ديگران دارد فقط در كميت اعمالش نيست بلكه در جهت گيري آن است يعني جهت گيري زندگي او به سمت رضاي خدا باشد . نعمت فرزندان و مال خيلي بزرگ است . پيامبر فرمود: خوب چيزي است كه مال صالح دست انسان صالح بيفتد. حتي اگر اين براي توسعه ي زندگي اهل و عيال خودش باشد. در روايات داريم كه مرد بايد يك رفاه نسبي براي خانواده اش ايجاد بكند و اين براي مرد كار دنيا نيست بلكه يك كار آخرتي است. حضرت اميرالمومنين قهرمان توليد ثروت بود .حضرت از افراد فقيري نبودند كه در گوشه اي نشسته باشند .ايشان از پركارترين افراد و مولدترين افراد نسبت به ثروت بودند. در كتاب وسايل الشيعه داريم كه اميرالمومنين رفيق بيل و كلنگ بود. حضرت مي فرمودند كه روزي من از گرسنگي سنگ بر شكمم مي بستم ولي الان روزي چهل هزار دينار صدقه مي دهم . حضرت مي دانست كه چطور بدست بياورد و چطور خرج كند. دراين موقف مي پرسند كه اين اموال از كجا آورده اي و چگونه خرج كرده اي .ما بايد مواظب بدست آوردن ثروت و

ص: 953

خرج كردن آن باشيم . روزي حضرت امير به دفتر دار خود گفت كه يك خرواز گندم براي فلاني و يك خروار خرما براي فلاني بفرست و او گفت اين خيلي زياد است . حضرت فرمود : خدا امثال تو را زياد نكند . روزي حضرت امير وارد باغش شد و به كارگرش گفت كه چيزي داري كه من بخورم .؟ او گفت كه مقداري بادمجان با روغن شتر سرخ كرده ام با مقداري نان جو . او آنها را آورد و حضرت خورد. حضرت فرمود :از رحمت خدا دور است كسي كه براي شكم به جهنم برود، شكمي كه با مقداري نان جو سير مي شود حيف است كه انسان به خاطر آن به جهنم برود. بعد حضرت بلند شدند و چاه را كندند و آب بيرون زد. حضرت از چاه بيرون آمد و وقف نامه ي چاه را نوشت .حضرت در نهج البلاغه مي فرمايند : خودتان وصي اموال خودتان باشيد. مهم اين است كه مديريت كار را خودتان بدست بگيريد . در واقع مواقف مسئوليت هاي الهي است كه بر دوش انسان است .يكي از مواقف كه من به آن فريضه ي خاموش مي گويم زيرا الان خيلي به آن توجهي نمي شود ولي خيلي مهم است و حافظ دين است ،فريضه ي امر به معروف و نهي از منكر است ،از اين فريضه بصورت جدي سوال خواهد شد. در اين فريضه به منافع عده اي برمي خورد و بخاطر همين انجام آن مقداري زحمت دارد و با بهانه هايي اين فريضه را براحتي كنار مي گذارند بخصوص در آخرالزمان .در نماز

ص: 954

و حج به منفعت كسي ضرري نمي خورد با اينكه زحمت دارد ولي اينها انجام مي شود. در كتاب فروع كافي و وسايل اشيعه روايتي از امام باقر (ع) داريم: در آخر الزمان مردماني مي آيند كه ريا كار هستند، به همه ي دين پايبند نيستند، دعا و قرآن هم مي خوانند ولي رشد و شعور ديني را ندارند . دنبال امر به معروف و نهي از منكر نمي روند مگر اينكه مطمئن باشند براي شان ضرري ندارد ،براي خودشان بهانه و عذر مي آورند كه اين كار را انجام ندهند، به سمت نماز و روزه مي روند چون ضرري براي آنها ندارد و اگر همين نماز هم به آنها ضرر ،مالي ، جاني و حيثيتي بزند همين را هم كنار مي گذارند .در حاليكه بالاترين فرائض كه امر به معروف و نهي ازمنكر است را ترك كرده اند. اين واجب بزرگي است كه بواسطه ي اين است كه بقيه واجبات دين حفظ مي شود. امر به معروف و نهي از منكر روش انبياء و صلحا بوده است.بواسطه ي اين فريضه راهها امن مي شود و كسب ها حلال مي شود. اگر همه به خلاف كارها تذكر بدهند ديگر در آن جامعه رزق حرام بدست نمي آيد كه همه را بپوساند و مردم را بي حال كند. اگر اين فريضه كمرنگ بشود خسارت بزرگي به جامعه وارد مي شود. سوال – آيات سوره قريش ،ماعون و كوثر را توضيح بفرماييد. پاسخ – يكي از مواقف به اين مي پردازد كه شما با كتاب خدا و قرآن چكار كرديد. در روايت داريم كه در روز قيامت

ص: 955

قرآن از عده اي شكايت مي كند كه من كتاب تبرك آنها بودم ولي وارد زندگي شان نشدم . پس سعي كنيم كتاب خدا را در زندگي مان وارد كنيم و با قرائت و ختم قرآن ،كم كم به سمت فهم و عمل به قرآن برويم . بعضي از نظراعتقادي كفار بحساب نمي آيند ولي از جهت عملي كافر هستند مثل تارك نماز يا حج . در سوره ي ماعون خدا مي فرمايد : نديديد كسي را كه دين و آخرت را تكذيب كرد؟ ( كفر عملي )اين كسي است كه يتيم را از خودش مي راند و ديگران را تشويق به كمك كردن به يتيم نمي كند و به نماز اهميت نمي دهند و يكي درميان نماز مي خوانند .اينها اهل ريا هستند و جلوي كمك كردن به ديگران را مي گيرند . (ماعون) پس اين كفر عملي است نه اعتقادي . پس اين نشانه هاي كفر عملي است .انسان مي تواند مسلمان ظاهري باشد ولي كفر عملي داشته باشد . سوال – در مورد روش فريضه ي امر به معروف و نهي از منكر توضيحاتي بفرماييد . پاسخ – كساني كه مي خواهند امر به معروف و نهي از منكر بكنند، بايد معروف و منكر را بشناسند . چيزهاي واجب را بايد امر كرد اگر كسي آنرا ترك بكند و منكر يعني گناهان . انسان بايد بداند كه اين كاري كه شخص دارد انجام مي دهد گناه است .گاهي طرف دارد كاري را انجام مي دهد كه گناه نيست ولي شما خيال مي كنيد كه گناه است .مثلا طرف كاري را طبق فتواي

ص: 956

مرجع خودش انجام مي دهد و شما خيال مي كنيد كه گناه است يا كار دو پهلويي انجام مي دهند كه هم مي تواند گناه باشد و هم مي تواند نباشد مثلا خانم يا آقايي باهم راه مي روند و دليلي ندارد كه شما تجسس بكنيد كه اينها زن و شوهر هستند يا خير، وقتي شما در ظاهر هيچ قرينه يا نشانه ي بدي نمي بيند آن را بر وجه خوب ببينيد .در واقع ما نبايد منكر تراشي بكنيم و بايد منكري رخ بدهد تا ما در مقابل آن بايستيم . درحمام هاي قديم وقتي مي خواستند از حمام بيرون بيايند پايشان را در حوضچه اي مي زدند و بيرون مي آمدند . پيرمردي كه حوله بر سرش بود پايش را در اين حوضچه نزد و حمامي با پرخاش گفت كه چرا اين كار را نكردي و تمام اينجا را نجس كردي .او گفت : مگر نجس است ؟ و بعد ديدم كه اين فرد آيت الله حائري بوده است . شايد يك چيزي منكر باشد ولي منكر آن در حدي است كه بايد به همان اندازه با آن برخورد بشود. يعني نبايد با نهي از منكر با شدت بيشتر از خودش برخورد بكنيم تا منكر بزرگتري از آن در بيايد. در زمان آيت الله نجفي اصفهاني عده اي نفس زنان پيش ايشان آمدند و گفتند كه در چند خانه آن طرف تر عروسي بود كه در آن بزن و بكوب بود،ما از روي پشت بام به آن مجلس رفتيم و عده اي را زديم و دف آنها را شكستيم و سيلي به عروس زديم

ص: 957

. آقا گفت كه شما اشتباه كرديد،شما به بهانه ي نهي از منكر چند تا منكر بزرگتر انجام داده ايد .شما از پشت بام مردم بالا رفتيد و درگير شده ايد شما با چه مجوزي اين كارها را كرده ايد ؟ديگر اينكه ما بايد شيوه ي امر به معروف ونهي از منكر را بدانيم . چيزي كه مهم است اين است كه معروف انجام بشود و منكر ترك بشود ولي شيوه ي آن به عهده ي ما گذاشته شده است كه به تناسب موقعيتها و شرايط آنرا انجام بدهيم . ممكن است كه يك منكر با يك تذكر آرام حل بشود و شما حق نداريد از اين مراحله ي فراتر برويد يا تندتر صحبت كنيد. مهم ترك منكر است. ممكن است كه شما با يك تذكر مهربانانه آن منكر را ترك بدهيد . گاهي ممكن است كه با سكوت يا اخم يا مهرباني اين كار انجام بشود. فردي خدمت امام صادق (ع) رسيد و گفت كه من از فردي طلبكار هستم و او طلب من را نمي دهد. امام فرمود : برو در خانه ي او بنشين و سكوت كن . مدتي بعد او توانست طلبش را بگيرد . در روايت داريم كه اگر بچه اي كاهل نماز است زياد به او نگوييد زيرا او لجبازتر مي شود ، با او قهر كنيد ولي قهرتان طول نكشد و با او سنگين باشيد . نبايد قهر كردن طول بكشد زيرا اثر تنبيهي خودش را از دست مي دهد . ديگر اينكه در رساله ها آمده است كه امر به معروف زماني است كه شما احتمال ترتيب

ص: 958

اثر را بدهيد . اگر من احتمال تاثير نمي دهم ، امر به معروف و نهي ازمنكر ديگر به گردن من نيست و اين مي تواند بهانه اي براي فرار كردن از اين امر باشد. ممكن است كه تنها گفتن من اثري نداشته باشد ولي وقتي چند نفر اين كار را انجام بدهند تاثير داشته باشد. در ضمن ممكن است كه اثر آن فوري نباشد . در زمان امام حسين (ع) مردمان نهي از منكر امام را قبو ل نكردند ولي در طول تاريخ اين امر به معروف اثر گذاشت. گاهي اثر صد درصد منكر را برنمي دارد و اثر آن جزئي است ولي اين هم خوب است . انسان نبايد امر به معروف و نهي از منكر كه حافظ اسلام است را با يك احتمال كنار بگذارد. انسان بايد فضاي اثرگذار را ايجاد كند . ما بايد شرايطي را ايجاد بكنيم كه كلام و رفتار ما اثرگذار باشد. مثلا اگر ما به يك فرد بد حجاب امر به معروف و نهي از منكر بكنيم ممكن است كه اثر نداشته باشد ولي اگر فضايي ايجاد كنيم كه با مهرباني و دادن هديه اين كار انجام بشود ، اثرگذار خواهد بود. پس ما مي توانيم با فضاي عاطفي تاثير را ايجاد بكنيم .

91-02-17

91/2/17 سوال – در مورد موقف حق الناس در قيامت توضيحاتي بفرماييد . پاسخ – سخت ترين و مهمترين موقف در قيامت موقف حق الناس است .زيرا كمتر كسي است كه تواسنته باشد تمام حقوق را رعايت كند و هر كسي از جهتي گرفتار حق الناس است . بنابراين بايد به حق الناس

ص: 959

اهميت بدهيم .در قيامت به موقف حق الناس كه در آن به حقوق ديگران رسيدگي مي شود مرصاد مي گويند. در قرآن داريم كه خداي تو دركمينگاه است . يعني مراقب است و رصد مي كند. و اعمال انسان را يكي يكي بررسي مي كند. افرادي كه در اين دنيا مراقبت بيشتري داشته اند بررسي اعمال شان كمتر طول مي كشد ولي براي عده اي اين بررسي زياد طول مي كشد .وقتي درقيامت طلبكارها مي خواهند حق شان را بگيرند ، در آنجا كار سخت مي شود. در دعاي بيستم صحيفه ي سجاده ي داريم :خدايا رستگاري، پيروزي در معاد و سلامتي از اين گذرگاه و ايستگاه را از تو درخواست مي كنم . امام صادق (ع) مي فرمايد : كسي كه ظلمي كرده باشد از اين ايستگاه نمي تواند رد بشود و صلاحيت ورود به بهشت را پيدا بكند. حضرت امير جمله اي را از پروردگار در قيامت نقل مي كند كه امروز من بين شما با عدل حكم مي كنم و به هيچ كس ظلم نمي شود.در اينجا حق ضعيف را از طالم مي گيرم . كسي كه ظلمي به او شده، خدا حق او را مي گيرد و تلافي مي كند.در قيامت نوع تلافي كردن با سيئات و حسنات است.خوبي هايي كه شخص ظالم كرده است به حساب مظلوم مي رود تا مظلوم او را حلال كند . وقتي كه حسنات تمام مي شود از گناه ديگران برمي دارند تا آنها راضي بشوند.خدا مي فرمايد :كسي كه در قيامت از حقش بگذرد من ثواب زيادي به او مي دهم. ولي آنها مي

ص: 960

توانند از حق شان نگذرند. حضرت مي فرمايد: هيچ كس نمي تواند از اين گذرگاه رد بشود كه ديني بر گردن او باشد مگر ظلمي كه مورد بخشش قرار گيرد . حق الناس علاوه بر اينكه حق مردم است حق خدا هم هست . حق الله فقط حق خداست مثل نماز ولي حق الناس مثل تلف كردن مال كسي يا آبروي كسي را بردن ،حق خدا هم هست زيرا خدا امر كرده است و آن فرد مخلوق خدا است و كسي حق ندارد به مخلوق خدا بي احترامي كند. پس حق الناسي نوعي تمرد از خدا و ضايع كردن حق خدا هم هست . بخاطر همين حق الناس مهمتر است . پيامبر فرمود :مفلس كسي است كه در عرصه ي قيامت با اعمال خير مي آيد و در مرصاد (گردنه ي) وقتي مي خواهد طلبكارانش را راضي كند آنها مي گويند كه بايد اعمال خير خودت را به ما بدهي . اگر اعمال خير او تمام شد از بدهي هاي طرف بر مي دارند و به دوش او مي گذارند، اين مفلس و ورشكسته ي واقعي است. حق الناس علاوه بر قيامت در دنيا هم عقوباتي دارد .بعضي از ظلم ها در دنيا بسرعت پاسخ داده مي شود .امام صادق(ع) مي فرمايد: از ظلم كردن به كسي كه جز خدا ياوري ندارد بترس زيرا عقوبت آن سريع دامن شما را مي گيرد . عالمي در زمان ناصر الدين شاه نقل مي كند كه قحطي شده بود و جوان يهودي به نانوا التماس مي كرد كه ناني به او بدهد . نانوا او را كشيد و

ص: 961

به طرف تنور برد و مقداري سنگ ريزه هاي داغ را بر پشت گردن او ريخت . جوان سوخت و نفرين كرد و رفت . مدتي بعد خود نانوا فرياد مي زد كه سوختم و وقتي او را گرفتند، ديدند كه تا پايين گردن او تاول هاي بزرگي زده است. دكتر گفت كه جوان يهودي را بياوريد. به او گفتند كه هرچقدر پول بخواهي به تو مي دهيم تا تو از نانوا بگذري .جوان گفت: آن حالي كه من آن موقع داشتم و نفرين كردم الان ندارم كه براي او دعا بكنم تا موثر باشد . چند ساعت بعد نانوا از دنيا رفت . البته تمام ظلمهايي كه در دنيا مي شود حتما جزايش در همين دنيا است. اين كليت ندارد . دنيا، دنياي عمل و عكس العمل است .اينجا عالمي است كه اگر شما بزنيد، مي خوريد زيرا خدا حسيب است . حسيب بودن خدا به اين معنا است كه هيچ عملي رها و مهمل نمي ماند .پس هر عملي عكس العملي دارد ولي الزما عكس العمل آن در اين دنيا نيست . بخشي ازعالم وجود دنيا است ولي بخش مهمتر عالم وجود، آخرت است . پاداش و كيفر هر عملي همين الان هست ولي زمان آن مشخص نيست و بدست خدا است . ممكن است كه بنظر ماعملي كوچك باشد ولي پيش خدا ظلم بزرگي بحساب بيايد. پس استاندارد اين اعمال دست ما نيست .خدا مهلت مي دهد ولي كار را مُهمل نمي گذارد . حضرت امير مي فرمايد : ممكن است كه خدا به ظلم و مظلوم مهلت بدهد ولي خدا اين

ص: 962

ظلم را رها نمي گذارد كه گم بشود.ما به آخرت اعتقاد داريم. صدام هزاران نفر را كشت و به شهادت رساند.اين عالم فقط ظرفيت يك بار كشتن صدام را داشت. ولي عالم آخرت اين ظرفيت را دارد . مثلا كسي ظلمي مي كند وهمان موقع از دنيا مي رود .او در اين دنيا چيزي نمي بيند . در روايت داربم: ظلم كردن باعث بي بركت شدن رزق مي شود. وقتي شما حق كسي را مي خوريد، در عالم وجود رزق، حق شما هم خورده مي شود و رزق شما كم مي شود. پس ممكن است كه فردي چند شيفت كار كند ولي در زندگي اش به آرامش نمي رسد و چاله هاي زندگي اش زياد است. من از حرم امام رضا (ع) سوار تاكسي شدم . او فردي را سوار كرد و پول زيادتري از او گرفت . طرف متوجه شد ولي به روي خودش نياورد و پياده شد. راننده تاكسي به من گفت كه من خيلي كار مي كنم ولي دخلم به خرجم نمي رسد . آيا ذكري هست كه من بگويم ؟ من به او گفتم :اگر شما ظلم نكني، روزي ات زياد خواهد شد و نيازي به ذكر نيست . ظلم چاله اي در زندگي انسان درست مي كند كه با اشك، رياضت ،گريه و توسل پر نمي شود. ما بايد ظلم را جبران كنيم .پيامبر فرمود : اگر كسي چيزي از حقوق برادر مومنش را ضايع بكند خدا بركت رزق را از او مي گيرد مگر اينكه توبه بكند و آنرا جبران بكند . مثلا در غيبت ، اگر غيبتي شده

ص: 963

است كه به گوش او نرسيده است و اگر من به او بگويم، كدورت پيش مي آيد پس لازم نيست كه من به او بگويم. حق الناس در مسائل مالي ،جاني و آبرويي است . يكي ديگر از آثار دنيايي ظلم كردن و حق الناس اين است كه دعاي انسان پذيرفته نمي شود. مانع استجابت دعا ، اعمال ما است . امام صادق (ع) فرمود : اگر كسي مي خواهد دعايش برآورده بشود كسب حلال داشته باشد و گردنش را از مظالم بيرون آورده باشد.دعاي هيچ عبدي بالا نمي رود در صورتي كه مال حرام خورده باشد يا ظلمي به كسي كرده باشد. معصومين روي حق الناس خيلي تاكيد كرده اند .امام حسين (ع) در روز عاشورا به يارانش گفت كه اگر كسي حق الناسي بر گردنش است ،از ميان ما برود. پيامبر فرمود : اگر كسي از ما برود و برگردنش ديني باشد با شهادت آن دين جبران نمي شود. امام باقر (ع) مي فرمايد : اولين قطره ي خون شهيد گناهان او را پاك مي كند مگر دين هاي او . سوال – سوره ي مطففين آيات 7 تا 14 را توضيح بفرماييد . پاسخ – آيه ده مي فرمايد : واي بر كساني كه قيامت را تكذيب كردند . كساني كه قيامت را تكذيب مي كردند، شخص متجاوزي بودند كه گناه انجام مي دادند . يعني اين افراد با يك استدلالي به تكذيب قيامت نرسيدند . چون اعتقادات آنها آلوده بود باعث شد كه اعمال آنها هم آلوده بشود. فساد عمل باعث فساد اعتقاد مي شود. ما فكر مي كنم كه اعتقاد

ص: 964

باعث عمل است ولي اعمال روي اعتقادات انسان اثر مي گذارد.شخصي كه گناهكار است كم كم باورهاي ش را از دست مي دهد و به تكذيب مي رسد . وقتي آيات الهي به او مي رسد مي گويد كه اينها خرافه است و قرآن مي فرمايد : اعمال آنها باعث شده است كه دل آنها زنگار بگيرد . كسي كه اعمالش گناه آلود باشد كم كم اعتقاد به قيامت را از دست مي دهد . وقتي ما اعمالي انجام مي دهيم چيزي كسب مي كنيم ، اگر اعمال صالح باشد آنچه كه ما كسب مي كنيم نورانيت است و اگر اعمال فاسد باشد چيزي كه ما كسب مي كنيم آلودگي است كه اعتقاد را هم از بين مي برد. سوال – بعضي ها استدلال مي كنند كه ما فردي را كه به ما ظلم كرده است نمي بخشيم تا در روز قيامت از حسنات او بردارند و به حسنات ما اضافه بشود . آيا اين استدلال درست است ؟ پاسخ – به گفته ي قرآن معيار رفتن به بهشت داشتن قلب سليم و دل پاك است . اگر ما حالتي داشته باشيم كه بخواهيم كينه اي از كسي در دل مان بپرورانيم ممكن است كه صلاحيت رفتن به بهشت خودمان را منتفي بكنيم . ما فكر نكنيم كه با گرفتن چند تا حسنه از ديگران در قيامت بارمان سنگين تر مي شود زيرا ما خودمان هم بدهكار كس ديگري هستيم. اما صادق (ع) مي فرمايند :ببخشيد تا شما را هم ببخشند . كسي كه گذشت ندارد و مي خواهد تلافي كند، خودش هم ظلمهايي كرده

ص: 965

است كه آن طرف ها هم او را نمي بخشند. اگر در اين دنيا انسان كسي را حلال بكند معنايش اين نيست كه فرد ظالم به بهشت مي رود بلكه شما كه گذشت كردي اهل گذشت هستي و دلت صاف است و صلاحيت بهشتي براي خودت درست كرده اي. خدا ظلم هاي فردي كه به تو كرده است حساب مي كند . پس در حلال كردن ديگران ، بخش زيادي از آن، نصيب خود ما مي شود. در روايت ما توصيه شده است كه از يكديگر بگذريد. شما كار را به خدايي بسپاريد كه عادل است . يك قسمت حق الناس در مسائل مادي است. مثلا تلف كردن مال ديگري وهمه اين موارد را مي دانيم .يك قسمت آن آبروي بردن ديگران است. اگر كسي از ديگري قرضي گرفته است و مي تواند آنرا پرداخت كند و معطل مي كند اين كار دزدي است . مثلا در مورد مهريه حق زن است و مي تواند مطالبه بكند. اگر مرد در زمان حياتش يا بعد از فوت ( يعني وصيت نكند كه حق زن را بدهند ) آنرا نپردازد ،اين بر گردن مرد مي ماند و حق الناس است و اين هم نوعي دزدي است . اگر بعضي از وارثين وصيت ميت را نسبت به ثلث رعايت نكنند اين نوعي دزدي است يا اين كه يك ورثه نسبت به ديگران اجحاف بكند ، اين هم نوعي دزدي است. حالا اگر به عمر كسي ديگري لطمه بزند چه مي شود ؟ مثلا معلمي دير به سر كلاس بيايد يا كارمندي دير سر كار بيايد يا در اداره

ص: 966

مي تواند كاري را تسهيل بكند ولي او را به قسمت هاي ديگر ارجا بدهد و وقت او را تلف كند، اين هم حق الناس و دزدي است . حضرت امير گاهي اوقات به در دارالاماره مي نشست تا وقتي كسي با ايشان كار دارد تا داخل نيايد كه وقتش تلف بشود. پس تلف كردن حق مردم هم حق الناس است . مثلا آسيب هاي جسمي يا روحي به ديگران زدن يا آلودگي هاي صوتي كه در شهر ايجاد مي شود يا بوق زدن هاي غير وقت يا درهنگام استراحت مردم يا بوق زدن هاي غير متعارف كاروان عروس در شهر يا آلودگي هاي زيستي مثل سيگار كشيدن در محيط هاي بسته،اينها حق الناس است و حرام است . مثلا فردي بيماري دارد كه مسري است و مراقبت نمي كند و ديگران هم از او مي گيرند . اين از موارد حق الناس است. پيامبر روبروي خانه ي كعبه ايستاده بود و فرمود : اي كعبه حرمت تو خيلي بالا است ولي حرمت آبروي مومن از تو بالاتر است. زيرا خانه ي كعبه خودش محترم است ولي مومن مال، جان و آبرويش محترم است و بايد رعايت بشود. در اين رعايت ها است كه مسلماني پيدا مي شود.امام صادق (ع) مي فرمايند : به طول ركوع و سجود فرد نگاه نكنيد ،اگر مي خواهيد مسلماني بودن فردي را بدانيد، ببينيد امانت داري او چطور است و كارهايي كه بر عهده اش است خوب انجام مي دهد يا خير . خوب است كه انسان به يك اصولي پايبند باشد و حق ديگران را رعايت كند .كارواني

ص: 967

به سمت كربلا مي رفت و دچار راهزنان شد. يكي از اهالي كاروان فرار كرد و از تپه ها بالا رفت و چادرهايي را ديد و به پيرمردي رسيد و گفت كه من مي خواهم اموالم را به امانت نزد تو بگذارم .پيرمرد قبول كرد . در همان موقع دزدها به طرف چادر پيرمرد آمدند. و اموال دزديده شده را در چادر او گذاشتند. معلوم شد كه او رئيس دزدها بوده است. فرد خواست فرار كند ولي رئيس دزدها فرياد زد كه چرا مال خودت را نمي بري؟ زيرا تو آنرا نزد من به امانت سپردي . درست است كه ما دزدي مي كنيم ولي يك جايي آنرا رعايت مي كنيم . خوب است كه انسان به اصولي پايبند باشد. كتاب احكام حق الناس نوشته ي محمد اكبري و كتاب حق الناس نوشته ي علي محمدحيدر نرافي ، كتابه هاي خوبي براي مطالعه در مورد حق الناس است .

91-02-10

91/1/10 سوال – كساني كه نماز نمي خوانند، در قيامت چه برخوردي با آنها مي شود ؟ پاسخ – از پيامبر داريم : كسي كه عمدا نماز را ترك مي كند و به خدا اهانت مي كند كافر است . ترك نماز اهانت بزرگي به خداوند است مخصوصا در جامعه ي ما كه امكان ندارد كسي در مورد نماز چيزي به گوشش نرسيده باشد . بعضي ها بهانه مي كنند كه نماز ذكر و ياد خداست و ما به ياد خداهستيم ،پس ديگر نيازي به نمازخواندن نيست . با اين مغلطه ها نمي شود از زير فرمان الهي شانه خالي كرد . فرق بين اسلام و

ص: 968

كفر در نماز خواندن يا ترك نماز است .اين يك كفر حقيقي و عملي است. يعني فرد در عمل مثل كافر است .وقتي وصف جهنم مي آمد رنگ پيامبر عوض مي شد و گريه مي كرد . كسي كه ترك نماز مي كند و به خدا بي احترامي به خدا مي كند ممكن است كه به مرور اعتقاداتش را هم از دست بدهد و رابطه اش با خدا سست بشود. وقتي شخص اعتقاداتش را از دست بدهد، ديگري اميدي به شفاعت در روز قيامت نخواهد داشت . همه ي بدون استثنا نياز به شفاعت دارند حتي انبياء نياز به شفاعت چهارده معصوم دارند. شفاعت فقط براي خارج كردن فرد از جهنم نيست بلكه براي ارتقاء هم هست . اگر كسي تارك نماز باشد صلاحيت شفاعت را از دست مي دهد زيرا او در كلاس خدا و اهل بيت نيامده است تا اگر نمره ي كمي بگيرد،شفاعت شامل حال او بشود. در روايات داريم كه شفاعت ائمه شامل كساني كه نماز را سبك مي شمارند نمي شود . نماز خواندن صحيح نبايد فقط جلوي به جهنم رفتن انسان را بگيرد بلكه بايد باعث ارتقاء درجه ي انسان بشود و باعث قرب او بشود. اگر انسان بخواهد از اين كلاس خدا (نماز) استفاده بكند بايد نظم و آداب را رعايت كند . كه اينكار خيلي سخت نيست .انسان در هنگام وضو سعي كند كه با كسي حرف نزند و ذكر بفرستد و در جاي مخصوصي ازخانه نماز بخواند ،معطر باشد و لباس تميز بپوشد . درهنگام شروع نماز اذان و اقامه بگويند . كسي كه اذان و

ص: 969

اقامه مي گويد دو صف فرشته پشت سر او مي ايستد و اين نماز، نماز ارزشمندي مي شود. بعد از نماز، حداقل تعقيبات نماز كه تسبيحات حضرت زهرا است را انجام بدهد كه اين كيميا است. ميرزاعلي اكبر هسته اي مي فرمود : نماز را با دنباله اش بخوانيد زيرا بادبادك بي دنباله به هوا نمي رود .با رعايت كردن آداب ظاهري، ما به خودمان تلقين مي كنيم كه مي خواهيم كار مهمي را انجام بدهيم. فردي كه اذان و اقامه نمي گويد و تا آخرين لحظه با ديگران صحبت مي كند و بعد شروع به خواندن نماز مي كند يعني دارد كار بي اهميتي انجام مي دهد و چنين نمازي اثري ندارد و آثار آن در زندگي محقق نمي شود. بعد از رعايت نظم و انضباط ، انسان بايد حواسش باشد كه دارد با چه كسي صحبت مي كند . اگر وقتي ما داريم با يك بچه صحبت مي كنيم روي مان را برگردانيم ، آن كودك ناراحت مي شود . پس وقتي انسان مي خواهد با خدا صحبت بكند بايد حواسش را جمع بكند. آيت الله بهجت مي فرمودند: اگر در نماز سهوا حواس تان پرت مي شود اين خيلي به درد شيطان نمي خورد . اما وقتي شما متوجه شديد كه در نماز هستيد خودتان را نگه داريد و اين خيلي ارزشمند است و اگر اين كار ادامه پيدا بكند باعث مي شود كه انسان كنترل خودش را بدست بگيرد .اگر انسان عمدا در نماز حواسش پرت بشود و به دنبال شيطان برود،اين به درد شيطان مي خورد و به انسان ضربه

ص: 970

مي زند . شرط ديگر اين است كه شاگرد تكاليف قبل از كلاسش را انجام بدهد . يعني انسان قبل از اينكه وارد نماز بشود يك كارهايي بكند. نماز با حضور قلب و باحال، مزد تلاشي است كه انسان بايد انجام داده باشد و براي اين مزدها لياقتهايي طلبيده مي شود تا اين سوز و گريه به كسي داده شود. فردي خدمت اميرالمومنين رسيد و گفت كه من نمي توانم نماز شب بخوانم . امام فرمود : گناهان دست و پاي تو را گرفته اند . اگر قبل از نماز شما خوب باشد، نماز شما هم خوب خواهد بود. پس ما بايد تكاليف را قبل از نماز انجام بدهيم والا ممكن است كه نماز ما تكراري بشود. به هيچ وجه دوتا نماز تكرار همديگر نيستند . حتي نماز ركعت اول با دوم فرق دارد زيرا شما در ركعت دوم در پله اي هستيد كه از ركعت اول بالاتر هستيد .حتي شما در ركعت اول، در هر جمله بالاتر مي رويد. اول نماز اين طور شروع مي شود كه خدا رحمن و رحيم است بعد مي گوييم : خدايا تو را مي پرستم يعني اول شما حالت خطاب به خدا نداريد و حالت غيابي است ولي بعد از چند جمله شما به محضر مي رسي . اين نماز تكراري نيست زيرا شما در هر لحظه در يك جا هستيد و اوج مي گيريد . مثلا كلنگ هر لحظه به زمين مي خورد ولي هر خوردن آن يك اثري روي زمين دارد . ممكن است كه در ظاهر حالت تكرار باشد ولي در باطن هر لحظه اثر

ص: 971

خاصي دارد . در مورد تكاليف پيش از نماز ،جملاتي از امام سجاد (ع) داريم كه حضرت ده علت براي بي حالي و كسلي در نماز ذكر كرده است. اين علتها به چيزهايي كه قبل از نماز بايد رعايت بشود برمي گردد .يكي اينكه انسان حق خدا را كوچك بشمارد ، ديگر اينكه پشت به خدا بكند و دست خودش را در درست دشمنان خدا بگذارد ، وقتي انسان گناه مي كند دستش در دست شيطان است. و از تحت ولايت خدا خارج مي شود و به تحت ولايت شيطان مي رود ، ديگر اينكه در مقام بندگي دروغ بگويد يعني مي گويد كه من خدا و اهل بيت را دوست دارم ولي آثار اين دوستي در زندگي اش مشخص نيست ، ديگر اينكه انسان شاكر نعمت هاي خدا نباشد (اين چهار مورد در جلسه ي گذشته ذكر شده است )، امام مي فرمايد : شايد مرا در جلسه ي علما نديدي و من را محروم كردي . عالم كسي است كه هم خودش و هم خدا را شناخته است. و راه و مسير را شناخته است و به آن عمل كرده است. اگرانسان با چنين عالمي ارتباط نداشته باشد از يكسري روزي هايي محروم مي ماند . آنها واسطه ي بين ما و اهل بيت هستند يعني آنها معارف را از اهل بيت مي گيرند و به ما منتقل مي كنند. اگر كسي با آنها رابطه نداشته باشد اين چشمه خشك مي شود . زيرا رابطه انسان با خدا و اهل بيت قطع مي شود.در جلد دوم كتاب بحارالانوار از امام حسن عسگري (ع)

ص: 972

داريم : اگر عالمان دين كه در زمان غيبت مردم را به اهل بيت و خدا هدايت مي كنند نبودند همه از دين برمي گشتند .هر كه خواهد همنشيني خدا و نشيند در حضور اولياء ،صد قيامت در درون شان نقد هست كمترين شود همسايه مست . امام مي فرمايد :خدايا شايد من را جزو غافلين ديدي و من را از رحمتت مايوس كردي .معاشرت با افراد غافل انسان را مايوس مي كند. جنس روح ما آسماني و خدايي است . اگر ما با ملكوتيان بنشينيم احساس آرامش مي كنيم و اگر با غافلين بنشينيم دچار اضطراب مي شويم . زيرا اين روح، سنخيت با جاي ديگر و كس ديگري دارد . حافظ مي گويد : نخست موعظه ي پير مي فروش اين است كه از معاشر ناجنس احتراز كنيد . اين معاشرناجنس هر چيزغير خدايي است . فردي مي گفت كه من با آيت الله جمال گلپايگاني به سمت وادي السلام نجف حركت مي كرديم . هوا بسيار گرم بود ولي وقتي من با ايشان بودم هواي خنك و مطبوعي به ما مي خورد . من از دور فردي را ديدم كه اهل نبود . تا آن فرد آمد آن هواي مطبوع تبديل به هواي گرم شد . آن فرد رفت . آيت الله گلپايگاني فرمود : مواظب معاشرت هايتان باشيد .همنشين خيلي موثر است . در آخرالزمان غفلت هايي از جاهاي مختلف پمپاژ مي شود . ما بايد مراقب باشيم كه زير گرد و غبار اين غفلت ها مدفون نشويم. امام مي فرمايد : خدايا شايد من با انسانهايي كه اهل بطالت هستند،

ص: 973

نشست و برخاست دارم و تو مرا اين جوري ديدي . زيرا من با آنها انس و الفت دارم . فردي نزد آيت الله كشميري رسيده بود و درخواست ذكري را كرده بود .ايشان گفته بودند كه شما روزي صد بار بگوييد : يا ماست يا چغندر .ايشان مي دانست كه طرف در زندگي اهل هيچ رعايتي نيست و فقط يك ذكر مي خواهد . بعضي ها در زندگي مراقبتي ندارند ولي دعا يا ذكري مي خواهند كه ائمه را در خواب ببينند. انسان بدون تلاش و فقط با ذكر عارف نمي شود. فردي به آيت الله بهجت گفت كه دعايي بفرماييد كه من در نماز حضور قلب پيدا بكنم .ايشان فرمودند : اين چيزها دعايي نيست بلكه دوايي است و شما بايد خودتان را مداوا كنيد .ذكر بدون تلاش، شدني نيست . امام مي فرمايد : خدايا شايد ديگر دوست نداري صداي من را بشنوي و من را دور كردي . زيرا اين دعا بوي طمع و خودخواهي و ريا مي دهد . اگر من به در خانه ي تو آمدم به خاطر خودم بود نه بخاطر تو . بعضي ها عباداتشان بوي گناه مي دهد.يعني درعبادات شان دنبال كار خودشان هستند . اشكالي ندارد كه انسان حاجات خودش را بخواهد ولي اين بد است كه انسان فقط براي برآورده شدن حاجاتش به درخانه ي خدا برود. فردي با امام صادق (ع)همراه بود و خدم و حشم دولت بني عباس را مي ديد و آهي كشيد و گفت كه اي امام چه زماني دولت شما تشكيل مي شود .( او فرج آقا را خواست)

ص: 974

امام فرمود : تو هم دنيا طلب شدي ؟ يعني دعاي فرج اين فرد بوي دنيا مي داد تا اين فرد به مقامي برسد. انسان نبايد دعا و خدا را وسيله اي براي خودش قرار بدهد . انسان بايد خود خدا را هم بخواهد . طمع خودداشتن بد است .بعضي ها وقتي ناراحتي و غصه دارند به زيارت مي روند . مرحوم حاج آقا دولابي مي فرمودند كه امام رضا (ع) حق دارد كه از ما گله كند زيرا ما وقتي ناراحت هستيم پيش امام رضا(ع) مي رويم ،ما بايد خوشي هاي مان را هم پيش امام رضا(ع) ببريد . امام مي فرمايد : خدايا شايد بخاطر اينكه پيش تو حيا نداشته ام از من لذت عبادت را گرفته اي . امام سجاد (ع) در انتها درمان را هم ذكر مي كند . سوال – آيات پاياني سوره مرسلات را توضيح بفرماييد . پاسخ – در سوره ي مرسلات ده بار اين آيه تكرار مي شود : واي بر كساني كه روز قيامت را تكذيب كردند و كفر ورزيدند. مي فرمايد: وقتي آنها وارد جهنم مي شوند سايه اي بالاي سر آنها و اطراف آنها قرار مي گيرد كه خنكي ندارد و اين سايه خفگي و دود و آتش دارد . به سمت آنها آتش هايي مي آيد كه شراره اش مثل كاخ ها و قصرهايي است كه به سمت انسان پرتاب مي شود و جرقه هاي آن مثل شتران زرد رنگ است . ما بايد بتوانيم اعتقادات مان را با خودمان به قيامت ببريم . نكند كه در دم آخر ما به تكذيب و

ص: 975

كفر از دنيا برويم . حفظ اعتقادات وعميق شدن اعتقادات مهم است . انسان به آنچه كه مي داند عمل كند و اين باعث تثبيت اعتقادات ما مي شود. سوال – در مورد درمان بي حالي در عبادات در دعاي ابوحمزه توضيحاتي بفرماييد . پاسخ – بعد از اينكه امام سجاد(ع) ده مورد از علت هاي بي حالي در عبادات را ذكر مي كند، درمان را هم ذكر مي كند. برخورد خدا با ما به تبع كارهايي است كه ما كرده ايم يعني من كاري كرده ام كه در رحمت خدا را به روي خودم بسته ام . پس خدا بواسطه ي اعمال خودمان با ما برخورد مي كند . حالا كساني كه دچار بي حالي در عبادت هستند مايوس و خسته نشوند.گاهي اين بي حالي ها فايده ي بيشتري نسبت به خوشي ها وحال ها دارد .گاهي تنبيه هاي خدا فايده اش بيشتر است مثل تنبيه هايي كه پدر و مادر براي بچه بكار مي برند . وقتي ليلي ظرف مجنون را شكست ، مجنون خيلي خوشحال شد. اگر با ديگرانش بود ليلي چرا ظرف مرا بشكست ليلي . گاهي تنبيه هاي خدا براي اين است كه ما به خودمان بياييم و عيب هاي مان را در زندگي پيدا كنيم و ديگر اينكه جلوي غرور و عجب را بگيريم . پس وقتي بي حالي و بي توفيقي بوجود مي آيد اول بايد خودمان را ببينيم و در خانه ي خدا بشكنيم و ادعاي زيادي نداشته باشيم . بعد كه شما عيب خودتان را ديديد، عفو خدا را هم ببينيد . در قسمت ديگر امام

ص: 976

مي فرمايد : خدايا وقتي خودم را مي بينم عيب مي بينم و مضطرب مي شوم ولي وقتي تو را مي بينم طمع به كرم تو دارم . بعد امام مي فرمايد: خدايا با همه ي بدي هايم از من بگذر مثل كساني كه قبلا از آنها گذشته اي زيرا صفت تو عفو است . مرحوم نراقي داستاني را نقل مي كند : جوان چوپاني عاشق دختر پادشاهي شده بود و در عشق او مي سوخت . مادر پادشاه به وزير گفت كه پسرم دارد از دست مي رود. وزير گفت ( من كاري مي كنم كه پادشاه دخترش را به پسر تو بدهد) كه به پسرت بگو در فلان كوه مشغول نمازخواندن بشود .و وقتي من شاه را به آن كوه آوردم اعتنا نكند تا من اشاره كنم . وزير در شهر شايعه كرد كه يك جوان مستجاب الدعوة اي در فلان كوه عبادت مي كند . اين شايعه به گوش پادشاه رسيد . پادشاه با وزير به ديدن جوان رفتند . وزير به جوان كه در حال نماز بود اشاره اي كرد ولي جوان اعتنا نكرد. پادشاه رفت . وزير برگشت و به جوان گفت كه چرا به اشاره ي من توجه نكردي . جوان گفت كه من نه تو و نه دختر پادشاه را مي خواهم . من يك عبادت دروغي كردم و خدا پادشاه را به پاي من انداخت، اگر من عبادت واقعي بكنم خدا چكار خواهد كرد .

91-02-03

91/2/3 سوال – در مورد موقف تكاليف توضيحاتي بفرماييد. پاسخ – بعد از موقف اعتقادات كه اولين موقف بر صراط است

ص: 977

، مواقف بعدي بررسي تكاليفي است كه بر دوش انسان بوده است . اولين عملي كه بررسي مي شود نماز است . روايات متعددي از امام صادق(ع) وامام باقر(ع) داريم كه اولين عملي كه در قيامت محاسبه مي شود نماز است ، اگر نماز را قبول بكنند بقيه ي اعمال مورد تاييد قرار مي گيرد. ما از اين روايت متوجه مي شويم كه نماز در بين اعمال خصوصيتي دارد كه قبول شدن آن مشروط به اين است كه انسان كارهاي متعددي انجام بدهد كه در اين صورت زندگي انسان خداپسند خواهد شد . يعني نماز به اعمال ديگر ما جهت مي دهد . ما در نماز، قبول بودن و صحيح بودن داريم . صحيح بودن نماز مربوط به صورت ظاهري و پيكره ي نماز است يعني قرائت ركوع سجود و... درست باشد ولي قبولي نماز مربوط به روح و باطن نماز است كه نماز روح داشته باشد تا بتواند به عالم ملكوت برود و خداپسند باشد و بتواند روح انسان را ارتقاء بدهد . چنين نمازي شرايطي دارد . ممكن است كه نمازي صحيح باشد، اين نماز از انسان رفع تكليف مي كند اما اين نمازي نيست كه انسان را رشد بدهد و به معراج ببرد . در جلد هشتاد و چهار كتاب بحارالانوار داريم كه امام صادق (ع) فرمود : گاهي نصف يا ثلث يا ريع يا خمس آن قبول مي شود و به اندازه اي كه انسان حواسش در نماز باشد كه در محضر چه كسي ايستاده است مورد قبول قرار مي گيرد. امام فرمود : اگر كسي بخواهد بداند كه نمازش قبول

ص: 978

شده است بايد بيند كه نمازش چقدر او را از گناه بازمي دارد . يعني به اندازه اي كه نماز انسان را از آلودگي ها و فساد دور كند ،مورد قبول است . پس اگر من نماز مي خوانم ولي ظلم مي كنم يا رعايت حلال و حرام را نمي كنم ،بدانم كه نمازم مشكل دارد و اين نماز خداپسندانه نيست . به پيامبر گفتند :خانمي است كه اهل نماز و روزه است ولي بددهان است و اطرافيان و همسايه ها از گزند زبان او درامان نيستند .پيامبر فرمود : خيري در نماز او نيست و او اهل عذاب است . يعني اين نماز ارزشي ندارد و او را بالا نمي برد . زيرا او باعث اذيت ديگران شده است . در روايتي از امام باقر(ع ) داريم كه اگر كسي مشروب بخورد چهل روز نمازش بالا نمي رود. يعني اين نماز مانع از گناه شراب خواري نشده است . البته ما نبايد بگوييم پس در اين ايام فرد مشروب خوار نماز نخواند زيرا در اين صورت فرد تارك الصلاة بحساب مي آيد . در ادامه امام مي فرمايد : كسي كه نمازش را ترك بكند عذابش(بيشتر است) قابل مقايسه با همان فردي آلوده كه نمازش را مي خواند نيست . مرحوم قمي در سفينة البحار از پيامبر نقل كرده است : اگر كسي لقمه ي حرامي بخورد تا چهل روز نمازش قبول نمي شود و تا چهل روز دعايش مستجاب نمي شود. اينها موانعي است كه جلوي بالا رفتن نماز ما را مي گيرد و اگر كسي مي خواهد نمازش او را بالا ببرد

ص: 979

بايد كارهايي را رعايت بكند. در روايت داريم : خدا نماز كسي كه عاق (عاق والدين يا عاق اولاد) است قبول نمي شود مگر اينكه طرف او را ببخشد .پيامبر فرمود : اگر كسي غيبت مسلماني را بكند تا چهل روز نماز او قبول نمي شود مگر اينكه طرف (غيبت شونده) از او بگذرد. پيامبر فرمود : اگر زن و شوهر نسبت به يكديگر آزار داشته باشند ، خدا نماز آنها را قبول نيست مگر اينكه طرفي كه به او ظلم شده است ببخشد. نماز بگونه اي است كه اگر بخواهد قبول باشد شخص بايد مسائل مالي ،حقوق ديگران و حق خدا را رعايت بكند . خيلي از واجبات ديني اين طور نيست .اگر كسي بخواهد روزه بگيرد و اهل خمس و زكات نباشد ، در روزه ي او مشكلي ايجاد نمي شود و روزه اش قبول است . كسي كه نماز مقبول خوانده است يعني خيلي كارها را رعايت كرده است . كسي كه نماز مي خواند خدا و قيامت را قبول دارد، پس بايد به او تذكر داد كه اگرمي خواهي نمازت بالا برود ،بايد گناهان را كنار بگذاري . ما بايد نماز (مقبول) را حفظ بكنيم تا بعدا نماز هم ما را حفظ بكند. بخاطر همين است كه مي گويند اگر نماز قبول شد بقيه ي اعمال هم قبول مي شود . در قرآن به هيچ فرعي از اصول دين مثل نماز تاكيد نشده است . خدا در قرآن 122 بار كلمه ي نماز را آورده است ولي بعضي از فروع دين يك مرتبه يا چهارده مرتبه در قرآن آمده است و

ص: 980

هيچ كدام به اندازه ي نماز نيست . ما دو كتاب حديثي بنام وسائل الشيعه و مستدرك الوسائل داريم كه تمام احاديث و روايت فقهي در آن جمع شده است كه حدود شصت هزار روايت است كه حدود بيست هزار روايت در مورد نماز است ،اين اهميت نماز را مي رساند . پيامبر فرمود : در قبرستان مَلكي است كه هر روز صاحبان قبور را صدا مي زند ، شما به چه چيز دنيا غبطه مي خوريد ؟ آنها مي گويند: به اهل مساجد . زيرا كاري كه آنها در مسجد انجام مي دهند بسيار ارزشمند است . حضرت عيسي ،مادرش حضرت مريم را در مكاشفه اي ديد و پرسيد كه آيا دوست داري به دنيا برگردي ؟ حضرت گفت: بله .مي خواهم به دنيا برگردم كه شبهاي سرد براي نماز بلند بشوم و در روزهاي گرم روزه بگيرم ، اين راه سخت است و توشه مي خواهد . در مورد اهميت نماز زياد شنيده ايد ولي در مورد استفاده از نماز كمتر شنيده ايد، يك كلاس پنج نوبته ي نماز. يك روز امام صادق (ع) در نماز آنقدر اياك نعبدوا و اياك نستعين را تكرار كردند تا افتادند. از امام پرسيدند كه چه اتفاقي افتاد. امام فرمود : آنقدر اين را تكرار كردم كه صداي گوينده ي سوره حمد (يعني خدا ) را شنيدم . يعني در نماز يك گفتگوي دو طرفه است كه انسان مي گويد و از خدا مي شنود . كلاس نماز، كلاسي است كه هيچ نقصي ندارد و اگر اشكالي هم هست بخاطر ما شاگردان است كه از اين كلاس

ص: 981

استفاده نمي كنيم . همه ي هنر براي يك انسان مومن اين است كه از اين كلاس كمال استفاده را ببرد . يكي از شاگردان آيت الله بهاءالديني در خانه با خانواده اش مشاجره اي كرده بود و بعد پشت سر آقا نماز مغرب و عشا را مي خواند ولي حواسش به آن مشاجره بود. آيت الله بهاء الديني به ايشان گفت كه اين نماز نيست كه ما مي خوانيم، ما بايد از آن بيشتر استفاده كنيم . اگر كسي بخواهد در اين كلاس رشد معرفتي بكند،بايد كارهايي را رعايت بكند . اولا شاگرد بايد سر وقت به كلاس بيايد و منظم باشد . اگر شاگرد دير به كلاس برسد، استفاده ي كامل از آن كلاس را نمي برد . كسي كه اول وقت ورود به كلاس نماز نداشته باشد يعني نمازش را دير بخواند مخصوصا اگر عذري نداشته باشد، نمي تواند از كلاس استفاده ي كامل را ببرد . پس بايد آداب نماز را رعايت بكند . اگر ما اين آداب را رعايت بكنيم براحتي مي توانيم در نماز حضور قلب داشته باشيم .مثلا هنگام وضو گرفتن انسان توجه داشته باشد كه مي خواهد ورود به محضري داشته باشد و نبايد با كسي حرف بزند . در وضو مستحب است كه انسان رو به قبله باشد. امام خميني در بعضي مواقع كه شيرآب رو به قبله نبود ، يك مشت آب برمي داشت و شير را مي بست و رو به قبله مي ايستاد و وضو مي گرفت . مستحب است كه انسان يك محلي براي نماز داشته باشد . حداقل يك جاي خاص

ص: 982

در اتاق سجاده بيندازد كه وقتي وارد آن قسمت مي شود بداند كه مي خواهد با خدا حرف بزند و بخاطر همين است كه مي گويند : فرد محتضر را به محلي كه در آنجا نماز مي خوانده است ببريد . خوب است كه انسان موقع نماز خواندن معطر باشد و اذان و اقامه بگويد. ما نمي توانيم به نماز آيت الله قاضي ( ايشان مي گفتند كه من نمي دانم در برزخ از نمازم به اندازه ي دنيا لذت مي برم يا خير) و آيت الله بهجت برسيم . در اين دنيا كساني هستند كه لذتهاي زيادي از با خدا بودن مي برند كه حتي افرادي اين لذت را در بهشت برزخي نخواند داشت، آنها به نماز عشق مي ورزيدند . رسيدن به اين حضور قلب توجه و مراقبت مي خواهد ولي انسان مي تواند اين آداب ظاهري را رعايت كند . كسي كه به نماز اهميت نمي دهد نبايد توقع داشته باشد كه نماز او را بسازد و به بالا ببرد .پس ورود به كلاس آدابي دارد .شاگردي كه شلخته است نمي تواند از كلاس استفاده ببرد. ديگر اينكه اگر انسان بخواهد از كلاس نماز استفاده بكند بايد حضور قلب داشته باشد و حواسش پرت نباشد . شاگردي كه در كلاس بازيگوش باشد نمي تواند از درس استاد بهره ببرد. در كلاس نماز، انسان بايد خواسش را جمع بكند و بداند كه در محضر كيست ،اگر انسان مي تواند به معاني نماز توجه بكند و اگر نمي تواند لااقل اهميت بدهد كه در حضور كيست .ديگر اينكه شاگرد بايد تكاليفي را قبل از

ص: 983

كلاس انجام بدهد. اگر انسان بيرون كلاس تكاليفش را انجام نداده باشد نمي تواند بخوبي از كلاس استفاده بكند. ازعلامه طباطبايي سوال كردند كه چكار كنيم كه در نماز حواس مان جمع باشد؟ ايشان فرمودند: قبل از نماز مراقب زبان خودتان باشيد . نماز با حضور قلب مزد است و به هر كسي نمي دهند و اين هديه را به كسي مي دهند كه زحمت كشيده باشد. سوز ،اشك ،حال در نماز، دعا و زيارت ،مزد است . بقول حافظ : سوز دل ،اشك روان ،آه سحر، ناله ي شب ، همه را از نظر لطف شما مي بينم . اينها را به كساني مي دهند كه قبلا زحمتي كشيده باشد . امام سجاد (ع) در دعاي ابوحمزه به نكاتي اشاره كرده است كه چطور مي شود كه انسان در نماز بي حال است . حضرت به ده مورد اشاره مي كند .اين مراقبت هايي پيش از نماز است و انسان بايد آنرا مراعات كند . امام مي فرمايد :خداياهر وقت پيش خودم مي گويم كه آماده ي نماز هستم و در پيشگاه تو آمده ام بي حالي به من دست مي دهد كه حال مناجات از من گرفته مي شود ، شايد من خيلي حق تو را رعايت نكرده ام و به تو اهميت نداده ام و از اين جهت من را كوچك كردي و براي من بي حالي آمده است.(مثلا ممكن است كه فرد هر روز در سرما و تاريكي، صبح زود بلند بشود و به سركار برود ولي روز جمعه نمازش قضا مي شود.) خدايا شايد من به تو پشت كرده ام

ص: 984

و رو به دشمن تو كرده ام ( انسان در هنگام گناه تحت ولايت شيطان است و رابطه اش با خدا قطع است) و شايد تو من را اين جوري ديده اي و اين بي حالي ها بخاطر همين است. داريم : كمترين عقوبت كسي كه به من پشت كرده است وعادت بر گناه كرده است، اين است كه لذت مناجات را از او مي گيرم يعني انسان بي اشتها مي شود . خدايا شايد من دروغ مي گويم و تو من را دور كردي . خدايا شايد من شاكر نعمت هاي تو نبودم (يعني هيچ وقت داده هاي تو را نديدم و نداده ها را ديدم . من با زبان شاكر هستم ولي بصورت عملي شكر نمي كنم و نعمتها را در راه تو خرج نمي كنم .)تاجري خيلي ثروتمند بود و براي زيارت به مشهد رفته بود . او مي گفت كه در چند روز اول در زيارت نه اشكي ئ نه شوقي داشتم . او فكر كرد كه براي زيارت طلبيده نشده است بنابراين تصميم گرفت كه بليط بگيرد و برگردد . قبل از بازگشت او پير مردي را ديد كه به سختي چرخ دستي را مي برد ، به او كمك كرد و پيرمرد گفت كه من دختر دم بخت دارم و مجبورم كه خيلي كار كنم . تاجر به دنبال او براه افتاد و به داخل منزلش رفت و ديد كه وضع و اوضاع او خوب نيست . تاجر يك چك مبلغ بالا به پيرمرد داد. وقتي تاجر از آن خانه بيرون آمد ، پيرمرد به او گفت كه انشاءالله

ص: 985

امام رضا (ع) جواب تو را بدهد زيرا من چيزي ندارم كه به تو بدهم . تاجر وقتي براي خداحافظي با امام رضا (ع) به حرم رفت ، اشك در او بجوشش افتاد و اشكش سرازير شد . سوال – آيات ابتدايي سوره ي مزمل را توضيح بفرماييد . پاسخ – اين دومين يا سومين سوره اي بود كه بر پيامبرنازل شد . خدا مي فرمايد : اي كسي كه به خودت پارچه اي پيچيده اي و نشسته اي ، بلند شو . اگر بخواهي سختي هاي روز را تحمل كني، شب را از دست نده . پس كساني كه مي خواهند بندگي كنند، نبايدعبادت شب را از دست بدهند.

91-01-27

91/1/27 سوال – در مورد شرح حديث عنوان بصري توضيحاتي بفرماييد . پاسخ – اولين موقف از مواقف پنجاه گانه طبق رواياتي كه ازاهل بيت رسيده است در مورد اعتقادات است. تنها چيزي كه اعتقادات را قلبي و عميق مي كند اين است كه انسان با اين اعتقادات زندگي بكند و به آنها عمل بكند. هر عملي كه ما بر طبق اعتقادات مان انجام مي دهيم مثل چكشي است كه بر ميخ مي خورد و فرو مي رود ، اعتقادات ما را عميق تر مي كند. و اگر هر تخلفي از اعتقادات صورت بگيرد ،يكي از بندهاي اعتقادات ما را سست و پاره مي كند . يكي از دستورالعمل هاي جامع و بسيار ارزنده اي كه براي عمل به بندگي در زندگي وجود دارد حديث عنوان بصري است كه از امام صادق (ع) به ما رسيده است .حضرت سه ركن را بعنوان اصول بندگي مطرح

ص: 986

كرده بودند . يكي اينكه انسان خودش را مالك سرمايه ها و امكاناتي كه داده شده نبيند و خدا را مالك بداند و بداند كه شان او امانت داري است و بايد اين امانت ها را در راه خدا خرج بكند . ديگر اينكه انسان تدبير امور را به خدا بسپارد و انسان بايد وظيفه ي بندگي اش را انجام بدهد اما نتيجه را به خدا بسپاريد و مطمئن باشد كه به خير اوست . ديگر اينكه عمده ي نگراني انسان بايد اين باشد كه دستورات الهي را انجام مي دهد يا خير . چون خدا دائما رب است ، پس تو هم دائما عبد باش . انسان بايد ببيند كه در چارچوب الهي حركت مي كند يا خير. اگر كسي اين سه اصل را در زندگي اش رعايت بكند ،مسلما پا روي اميال و هوس هاي خودش بگذارد و امر الهي را انجام بدهد ، منيت او از بين مي رود و ديگر حرص دنيا را نمي زند و اين به يك آرامش و نشاط باطني تبديل مي شود. جدي بودن دنيا در حدي است كه انسان توشه ي آخرتش را بردارد. از ما عمران دنيا را هم خواسته اند امام اگر انسان اصول امام را رعايت كند حرص زدن و دلبستگي به دنيا از انسان گرفته مي شود. و انسان به يك ثروت دروني مي رسد . امام خميني مي فرمودند: زماني كه رضا خان عمامه ها را برمي داشت ، من براي خريدن نان بيرون رفته بودم . از بزرگي كه عمامه اش را برداشته بود پرسيدم حالتان چطور است ؟ ايشان

ص: 987

گفت : الحمدلله . به ما گفتند كه عمامه تان را برداريد. من عمامه ام را به زني فقيري دادم كه براي بچه اش پيراهني درست بكند و الان هم ناني خورده ام و تا ظهر هم خدا بزرگ است . امام خميني مي فرمودند :من هنوزم در حسرت بي تعلقي او به دنيا هستم. اين افراد به تعبير روايات ما ثروت درون دارند حتي اگر ظاهر آنها ثروتمند نباشد. ما در روايات داريم كه از خدا بخواهيم ثروت و غناي ما را در جانمان قرار بدهد . بعضي ها در پول و ثروت هستند ولي چون درون شان فقير است ، حريص هستند و لذت نمي برند و راضي نيستند . من كه ره بردم به گنج حُسن بي پايان دوست ،صد گداي همچو خود را قارون كنم . حديث عنوان بصري چنين گنجي را به انسان مي دهد . كتاب علم آموزي و معرفت اندوزي نوشته ي رضا رمضاني گيلاني است كه شرحي بر اين حديث دارد .امام به عنوان بصري فرمود كه من نُه چيز را به تو ياد مي دهم كه در زندگي عملي خودت انجام بدهي. امام فرمود: سه چيز از اين نُه چيز در مهار نفس است كه انسان بتواند اميال نفس را كنترل بكند و يك تمريني داشته باشد ، سه چيز آن درمورد حلم و بردباري است كه در زندگي ناملايماتي پيش مي آيد كه انسان بايد بردبار باشد و سه چيز هم در مورد كسب علم و دانش است . سه چيزي كه درمهار نفس است: مبادا وقتي اشتها به چيزي نداري آنرا از سر سيري

ص: 988

بخوري. بعضي ها يخچال را زيارتگاه مي كنند و دائم سر يخچال مي روند . پس چيزي كه اشتها نداري نخور زيرا ممكن است كه باعث حماقت و كند ذهني بشود ، ديگر اينكه موقع گرسنگي غذا بخور و ديگر اينكه مراقب غذايت باش كه حلال باشد و نام خدا را هم ببر تا اين غذا بتواند سوخت تو براي رفتن به آخرت باشد. هر غذايي نمي تواند سوختي براي رشد انسان باشد. غذايي كه حرام است از طرف شيطان رسيده است و باعث صعود انسان نمي شود. امام علي (ع) وقتي به باغ خودش در مدينه رفته بودند به كارگرشان فرمودند : آيا غذايي داري كه بخوريم ؟ كارگر گفت : كدوي كمي داريم كه مي توانيم آنرا بخوريم . وقتي حضرت آنرا با نان جو خورد ، فرمود : حيف است شكمي كه با چند لقمه نان سير مي شود با حرام پر بشود . مرحوم حاج آقا حسن اصفهاني مي فرمود( به تعبير استاد مطهري خدا يكي از فوق العاده هايش را يعني اصفهاني در زمان ما بوجود آورد): من اگر به جايي رسيدم بخاطر اين سه كار بود: نمازاول وقت ، خدمت به سادات و فرزندان پيامبر و رزق حلال . مرحوم كربلايي كاظم ساروقي در اطراف اراك زندگي مي كردند . خدا به ايشان الطاف خاصي كرده بود. من از پسر ايشان پرسيدم كه چطور شد ايشان حافظ كل قرآن (بصورت عجيبي) شده بود . پسر ايشان گفت : پدر من رعيت بود و در مزرعه اي كار مي كرد . پدرم متوجه شد كه اربابش زكات نمي دهد و

ص: 989

چند بار هم به او تذكر داده بود ولي او گوش نكرده بود . پدرم از پيش او رفت. او رزاق را خدا مي دانست . پدرم هيزم مي آورد و در روستا مي فروخت . يك روز در كنار امامزاده اي براي رفع خستگي نشسته بود. دو مرد سيد كه معلوم بود اهل آن روستا نبودند به او گفتند كه با ما به امامزاده بيا . پدرم قبول كرد و با آنها به زيارتگاه رفت . يكي از آنها به پدرم گفت كه تو مي تواني اين كتيبه هاي اطراف امامزاده را بخواني ؟ پدرم گفت : نه ،من سواد ندارم . يكي از آن دو سيد ،شانه هاي پدر من را تكان شديدي داد و پدرم مي ديدم كه اينها غير عادي هستند و از هيبت آن دو بزرگوار از هوش رفت . بعد از به هوش آمدن آن دو سيد را نديد ولي مي توانست تمام كتبيه ها را بخواند. مرحوم نواب صفوي كه براي تبليغ به آن روستا رفته بود ، ايشان را كشف كرد و به قم در محضر آيت الله بروجردي آورد . تمام مراجع آن زمان و عده اي از بزرگان ايشان را امتحان كردند. ايشان آنقدر مسلط بودند كه آيات قرآن را از آخر به اول مي خواندند . مرحوم صدر پدر موسي صدر كه مرجع تقليد بودند مي گفتند من نمي توانم سوره ي حمد را برعكس بخوانم . حتي ايشان كلماتي كه به قصد قرآن نوشته مي شد تشخيص مي دادند و نور آن را متوجه مي شدند . او از خودش هنري نشان داده

ص: 990

بود كه خدا چيز نابي به او داده بود . او به اندازه اي كه اعتقاد داشت عمل كرد. عمل كردن به اعتقادات هم باعث رشد مي شود و هم باعث مي شود كه آثاري از اعتقادات و اعمال ديد بشود. بركات اعتقاد وعمل صالح همين است كه در زندگي نمي ماند . ممكن است كه انسان در زندگي به بن بست هايي برسد ولي خدا راه را براي او باز مي كند . در قرآن داريم : از آنجايي كه گمان نداري راه را باز مي كنم و رزق تو مي رسد . حضرت فرمود : سه چيز بندگي در حلم و بردباري است . اگر كسي به تو گفت كه اگر تو يك چيز به من بگويي، من ده چيز به تو جواب خواهم گفت ، تو به او بگو كه اگر تو ده چيز به من بگويي ،من يك چيز هم به تو جواب نمي دهم . اينها در مسائل فردي بين دو مسلمان است كه انسان بايد خودش را نگه دارد . دوم اينكه اگر كسي به تو دشمنام داد بگو : اگر در اين دشنامي كه به من دادي تو راست گفتي ، از خدا مي خواهم كه من را ببخشد و اگر تودروغ گفتي ،من از خدا مي خواهم كه تو را ببخشد . اگر كسي بخواهد اين طوري رفتار كند بايد مهار نفس بالايي داشته باشد . پسر عموي امام سجاد (ع) حرفهاي نامربوطي به حضرت زد و امام هيچي نگفت . فرداي آن روز حضرت به خانه ي پسرعمويش رفت و سلام كرد و گفت : اگر

ص: 991

چيزي كه ديروز به من گفتي در من باشد خدا من را ببخشد و اگر آن چيزي كه تو گفتي و در من نبود، خدا تو را ببخشد . پسرعموي حضرت شرمنده شد و امام را بوسيد و سوم اينكه اگر كسي تو را تهديد كرد تو او را نصيحت كن . سه چيز بندگي درعلم است : يكي اين كه چيزي كه نمي داني از علماي آن علم سوال كن . در اينجا محل حيا نيست . مبادا پرسش تو براي زمين زدن فرد باشد پرسش تو بايد براي علم آموختن باشد و ديگر اينكه مستبد به راي نباشد و ديگر اينكه از فتوا دادن و نظر دادن هايي كه به او مربوط نيست بپرهيزد. كساني كه صاحب نظر نيستند نبايد نظر بدهند مخصوصا اگر اين فتوا در مسائل ديني باشد كه ممكن است عده اي را به انحراف بكشاند. اگر كسي بتواند اين نه چيز را رعايت بكند مي تواند درجه ي تقوا را طي كند . سوال – سوره الحاقه آيات 9 تا 14 را توضيح بفرماييد . پاسخ – در آيه 9 خداوند از اقوامي نام مي برد كه در اثر سركشي و طغيان بلاهايي بر آنها نازل شد و از بين رفتند . خدا مي فرمايد : فرعونيان و كساني كه قبلا بودند زير و رو شدند و بواسطه ي گناه و خطا از بين رفتند . به رسول وفرستاده ي پروردگار تسليم نشدند و خدا آنها را سخت عذاب كرد . وقتي آب بالا آمد و طغيان كرد ما عده اي از مومنان را نجات داديم تا اين تذكري

ص: 992

براي آنها باشد . مثلا در مورد قوم ثمود خدا مي فرمايد كه آنها با يك عذاب سركش از بين رفتند يا يك صاعقه ي شديد آنها را از بين برد يا قوم عاد با يك باد سركش و طوفان شديد از بين رفتند يا قوم نوح با طغيان آب از بين رفتند . شايد اين آيات مي خواهد بگويد كه عذاب هاي اين اقوام ، طغيان طبيعت عليه آنها بود. اين عكس العمل طغيان خود آنها بود. چون آنها عليه نظام آفرينش طغيان كردند ، و در مقابل خدا سركشي كردند ، هستي هم عليه آنها طغيان كرد. در زمان ظهور چون مردم عبد هستند و تسليم خدا هستند، طبيعت هم تسليم مردم است و به آنها بركاتش را مي دهد. طبيعت لشكر خداست . ما سعي كنيم كه رام خدا باشيم تا بركات از آسمان و زمين بيايد . سوال – در مورد اعتقادات توضيحاتي بفرماييد . پاسخ – تفاوتي كه سوال شب اول قبر با سوالات اولين موقف قيامت دارد اين است كه سوال شب اول قبر در برزخ از كليات عقايد است يعني از اصل وجود خدا ، نبوت ،امامت. اما در قيامت سوالات جزئي تر است . مثلا اگر شما خدا را قبول داشتي ، آيا خدا را بعنوان رزاق قبول داشتي يا رزاق را كس ديگري مي دانستي . يعني اعتقادات ريز مي شود. استاندارد يك مومن اين است كه خدا را در عالم همه كاره ، شفا دهنده،رزاق ،حكيم ، رب و ... بداند. ما معمولا اين ها را مي دانيم ولي به آنها عمل نمي كنيم .

ص: 993

حديث عنوان بصري براي اين است كه دانسته ها و ذهنيات وارد قلب ما بشود و با تمام جان بپذيريم كه خدا مالك است. دانستن كفايت نمي كند. در اعتقادات زباني ، وقتي زبان از كار مي افتد، آن اعتقادات هم از كار مي افتد . اعتقادات ذهني هم درهنگام مرگ بخاطر هول مرگ كار نمي كند. پس در آنجا ملكات و جان انسان است كه مي ماند . اينكه ما مي دانيم خدا رزاق و شفا دهنده است ،بايد وارد قلب ما بشود . ما بايد حرف خدا را از پيامبر بپذيريم و آنرا تصديق كنيم ، بعد از پيامبر بايد حرف معصوميني كه شان پيامبر را دارند بپذيرم . براي اينكه اين اعتقادات قلبي بشود انسان بايد به آن عمل بكند. انسان وقتي خدا را مالك دانست ديگر بخل ندارد. وقتي انسانها خمس و زكات را نمي دهند يعني خودشان را مالك مي دانند و اعتقادات آنها قلبي نمي شود. حديث عنوان بصري شيوه ي قلبي كردن اعتقادات است . البته دستورات ديني ديگر هم هست . ما دستورات صلاح دين را انجام مي دهيم كه اعتقادات مان محكم بشود. اگر اعتقادات وارد جانمان بشود و آنرا بپذيريم و در قلب ما نفوذ بكند، در قيامت مي توانيم از موقف اعتقادات عبور كنيم . اعتقاداتي كه وارد جان انسان مي شود نبايد شرك آلود باشد . يعني اعتقاداتي كه مربوط به فرهنگ دين نيست وارد وجود انسان نشده باشد . ممكن است كه اعتقادات انسان طوري باشد كه رگه هاي شرك يا خرافات در آن وجود داشته باشد . شاهرگ حيات همه ي

ص: 994

اعتقادات ولايت است كه درموقف اول از آن سوال مي كنند . ما كتاب الهي و وحي را مستقيم از خدا نگرفته ايم بلكه يك انسان معصومي آنها را گرفته و به ما رسانده است . اگر ما بخواهيم به خدا متصل بشويم بايد تسليم او باشيم و او را بپذيريم . باب رسيدن به خدا، معصوم است ، بعد از پيامبر اولياء الهي هستند يعني كساني كه خصوصيات پيامبر را دارند ، كتاب خدا را تبيين مي كنند ، دين خدا را تشريع و از انحراف آن جلوگيري مي كنند و دين خدا را اجرا مي كنند . پس بعد از پيامبر بايداعتقاد به اوليا الهي باشد . در روايات داريم كه از مسئله ي ولايت سوال مي شود . در سوره صافات آيه 24 داريم : آنها را نگه داريد تا از آنها سوال بشود . رواياتي داريم كه از ولايت اميرالمومنين سوال مي كنند . يعني از ميزان ولايت پذيري سوال مي كنند . در سوره تكاثر آيه آخر مي فرمايد : خدا در قيامت از نعمت مي پرسد . رواياتي داريم كه مهمترين نعمت، ولايت اهل بيت است . اگر اين نعمت نبود شما راهي به خدا نداشتيد . شيطان مي خواست بدون سجده به آدم معصوم ،به مقاماتي برسد ولي نرسد با آن همه عباداتي كه داشت. پس ما بدون اهل بيت به بهشت نمي رسيم . پيامبر فرمود : وقتي بهشتي ها مي خواهد وارد بهشت بشوند ، كوبه ي بهشت از ياقوت سرخ است و روي صفحه ي طلا مي خورد و طنين آن يا علي است .

ص: 995

علامه طباطبايي فرمود : وقتي شما در خانه اي را مي زنيد ، صاحب خانه را صدا مي زنيد ، صاحب بهشت علي و اولاد او هستند . در جلد هفتم بحارالانوار از پيامبر روايتي داريم : حضرت زهرا وارد صحنه ي محشر مي شود و تلاطمي بر جمعيت محشر وارد مي شود . خطاب مي رسد : چشم هايتان را ببنديد فاطمه مي خواهد عبور كند . (اين خطاب ،خطاب تكليفي نيست بلكه خطاب واقعي است يعني چشم ها فرو بيفتيد . زيرا چهره ملكوتي حضرت زهرا مي خواهد بروز بكند و هر چشم بهشتي در هر مرتبه اي نمي تواند آنرا ببيند) حضرت فاطمه در عرش الهي ظهور پيدا مي كند . حضرت پيراهن اباعبدالله را بلند مي كند و از دشمنان و ظالمين اهل بيت شكايت مي كند و بعد شروع به شفاعت انسانها مي كند مثل مرغي كه از زمين دانه جمع مي كند تمام محبين و دوستان اهل بيت را جمع مي كند . جز عده ي قليلي كه فقط به درد جهنم مي خورند همه را به سمت بهشت مي برند و در آنجا همه دعا مي كنند كه اي كاش از فاطميون بودند . بعد از موقف اعتقادات موقف عمل است كه اولين آن نماز است . انشاء الله كه ما بتوانيم زير سايه ي اهل بيت ،اعتقادات و اعمال مان را از اين مواقف عبور بدهيم .

91-01-20

90/1/20 سوال – در مورد مواقف روز قيامت توضيحاتي بفرماييد. پاسخ – مواقف و ايستگاههاي براي بازرسي در صراط هست كه تعداد آنها پنجاه موقف است . امام صادق (ع)

ص: 996

فرمودند : در قيامت پنجاه موقف است . شيخ صدوق مي گويد كه اين مواقف تكاليفي است كه بر دوش ما بوده است كه بايد آنرا در صراط دنيا انجام مي داديم ،در واقع لوازم بندگي بوده است . در آنجا اعمال ما را بررسي مي كنند كه ما آنرا درست انجام داده ايم يا خير . در مورد ترتيب مواقف ،ما روايت صحيحي نداريم . البته اين مهم نيست . مهم اين است كه همه ي اينها بررسي مي شود. از روايات اين طور برمي آيد كه اولين موقف بر صراط ،بررسي اعتقادات حقي است كه بايد يك مومن يا انسان داشته باشد . در روايت داريم : از توحيد ،نبوت و ولايت اميرالمومنين سوال مي شود. پس ما بايد اعتقادات مان را با خودمان به قيامت ببريم و درضمن بايد اعتقادات صحيح باشد . و همراه با اعتقادات شرك آلود نباشد . در روايت داريم : ايمانها دوجور است بعضي از ايمان ها عاريه اي است يعني موقت است و با جان ما عجين نشده است . امام حسين (ع) مي فرمايد : نبايد دين به زبان باشد . وقتي هنگام مرگ زبان از كار بيفتد ،ايماني هم كه بر سرزبان بوده است از كار مي افتد و جان انسان بدون ايمان خواهد رفت . هنگام مرگ كم كم باطن انسان آشكار مي شود و انسان ديگر ملاحظه ي اطرافيان را نمي كند . اگرانسان جان شرك آلودي داشته باشد ، خودش را نشان مي دهد. در خواب انسان ملاحظه ي بيرون را نمي كند .انسان تا وقتي بيدار است ، ملاحظه مي

ص: 997

كند كه خودش را بيرون نريزد . در خواب روانكاوها با استفاده از هيپنوتيسم سعي مي كنند كه درون فرد را بفهمند . در مرحله ي مرگ ، انسان آنچه دردلش است بيرون مي ريزد . كساني كه ايمان شان سطحي بوده و با خدا زندگي نكرده اند ، كفر بيرون بريزد . پيامبر بر بالين شخص محتضري بود ، پيامبر اشهدان لااله الاالله را بر او تلقين كرد ولي او گفت كه من اين ذكر را نمي گويم و از آن بيزار هستم. و در همين حال هم از دنيا رفت . پيامبر از همسر او سوال كرد كه او عادت به چه گناهي داشت كه دچار سوء عاقبت شد ؟ همسرش گفت: او مشروب خوار بود . زمان انجام گناه ، انسان تحت ولايت خدا نيست . انسان در حين گناه تحت ولايت ابليس است . در روايت داريم : شخص هنگامي كه در حال انجام دادن فحشاء و دزدي است ، ايمان ندارد . عادت بر گناه هويتي براي انسان مي سازد كه تحت ولايت شيطان بودن براي او تثبيت مي شود و ايمان از او سلب مي شود .البته اينها قابل جبران و توبه است .اگر كسي با همين حالت وعدم اعتقاد درست بميرد ،دچار سوء عاقبت مي شود.در كتاب منازل الآخرة ، محدث قمي ، از فضيل عياض نقل كرده است كه او بر بالين يكي از شاگردانش سوره ي يس را خواند و شاگردش گفت : نحوان و او هم نخواند . بعد او تلقين اعتقادات را به او گفت . او گفت : من بيزار هستم و در

ص: 998

همين حال از دنيا رفت . فضيل شاگردش را خواب ديد كه در عذاب است و از او پرسيد : تو بهترين شاگرد من بودي ،چرا اين طورشدي ؟ او گفت : من مبتلا به سه گناه بودم : سخن چيني ،حسادت و مشروب خواري ( البته ابتداي آن بخاطر مداوا بوده است .خدا مي فرمايد كه ما مداوا را در شراب قرار نداديم.) انساني كه در زندگي با خدا بوده است و از صميم قلب خدا را دوست دارد . در آخر الزمان ، بعضي از افراد در اعمال كم مي آورند . و بخاطر همين خدا تخفيف داده است و مي فرمايد كه هر كس در آخرالزمان يك دهم اعمال را بجا بياورد اهل نجات است ولي در اعتقادات تخفيف داده نشده است زيرا اعتقادات قلبي است و سختي ندارد. در عمل بخاطر ضرورت هاي بيروني ، ممكن است مشكلاتي پيدا بشود البته ما نبايد تصميم بر بي ديني داشته باشيم . در اعتقاد قلبي ،ما مي توانيم عميقا پايبند باشيم و تخفيف داده نشده است . ما بايد اعتقادات مان را محكم بكنيم . شخصي كه در دنيا و حوادث سخت زندگي صراط مستقيم بندگي را از دست نداده و از چارچوب دين بيرون نرفته است ، اين شخص مي تواند براحتي در سختي هاي صراط آخرت جلو برود. رئيس بيمارستاني كه علامه طباطبايي درآخر عمرشان در آنجا بستري بودند نقل مي كردند : ايشان حافظه اش را از دست داده بود و اصطلاحات ديني و علمي را به ياد نداشت اما نزديكان ايشان نقل مي كنند كه در ده روز آخر

ص: 999

زبان ايشان دائم حركت مي كرد و با حضرت حق تكلم مي كرد .اينها اعتقادات را تا دم مرگ فراموش نكردند و اعتقادات هم آنها را در سفر آخرت نگه مي دارد . آيت الله بهجت مي فرمودند : اگر صراط آخرت از همين دنيا شروع مي شود ( كه از همين دنيا هم شروع مي شود) دعاي غريق را زياد بخوانيد كه در اين صراط ثابت قدم بمايند . در دعاي غريق امام صادق مي فرمايد : ياالله يا رحمن يا رحيم يا مقلب القلوب ثبت قلبي علي دينك مهم اين است كه ايمان قلبي تثبيت بشود. پيامبر به اصحاب شان فرمودند كه اگر شما كه من را مي بينيد و سوالات تان را از من مي پرسيد ،از اعمال يك دهم كم بگذاريد، در هلاكت هستيد ولي در آخرالزمان كساني كه به يك دهم عمل كنند اهل نجات هستند. اين براي كسي است كه هم و غم ديني اش را حفظ كرده است ولي مقتضيات زمان دست و پاي او را بسته است و او را مجبور مي كند . مثلا ممكن است كه فرد در مجلسي رفته باشد و ناخودآگاه با گناهي روبرو بشود و نتواند وظيفه ي خودش را انجام بدهد ولي در اعتقادات كسي جلوي او را نمي گيرد .تثبيت عقايد با آموختن خوب است ولي آنها عقل را قانع مي كند ولي اگر انسان مي خواهد اعتقادات به جانش رسوخ كند بايد به آنها عمل بكند . فقط علمي ياد گرفتن در مورد خدا خوب است ولي اين نمي تواند انسان را نگه دارد . در صراط مستقيم بودن

ص: 1000

يعني بندگي كردن . شيطان اطلاعات ديني زيادي دارد . در واقع شيطنت شيطان كار مي كند نه عقل او. اعتقادات شيطان در جانش رسوخ نكرده است . امام صادق (ع) حديثي بنام عنوان بصري در بحارالانوار داريم كه بندگي را تعريف مي كند و دستور بندگي را مي دهد . سيد علي قاضي به شاگردانش توصيه مي كرد كه اين حديث را همراه داشته باشند و در هفته دو بار آنرا بخوانند و خودشان را با آن تطبيق بدهند . ما بايد دنبال اين دستور العمل ها باشيم . بعضي ها دعاهايي از اهل بيت مي گويند كه از آنها وارد نشده است و سنديت ندارد مثل . دعاي شش قفل يا گنج العرش . بعضي ها دنبال دعاهاي عجيب هستند كه نه از خدا هست نه از پيامبر . شخصي خدمت امام مي رسد و از ايشان علم مي خواهد . امام مي فرمايد: اين باور قلبي (علم حقيقي ) با آموختن نيست . اين نوري است كه بايد خدا در قلب انسان بگذارد، . (در روايت داريم : معرفت كار خداست.) اگر تو اين علم را مي خواهي بايد زمينه اش را فراهم كني ، در ابتدا دنبال بندگي در خودت باشد و به علم عمل كن .امام صادق (ع) از كوچه اي رد مي شد و ديد كه صداي ساز و آواز مطرب مي آيد . امام از خادم پرسيد كه صاحب خانه عبد است يا آزاد است . خادم گفت : او آزاد است .امام فرمود كه او آزاد است كه هر كاري مي خواهد مي كند و اگر عبد

ص: 1001

بود اين كارها را نمي كرد . با شنيدن اين صحبت ها ، صاحب خانه پابرهنه به دنبال حضرت دويد و توبه كرد كه به او بُشر حافي مي گويند يعني بشر پابرهنه . ما بايد عبد بودن را در خودمان جستجو كنيم. آيا بندگي ما تا زماني است كه ميل ما است ؟ يا تا زمان راحتي ما است ؟ يا تا زماني است كه ما حال داريم بندگي مي كنيم و بنده ي خودمان هستيم ؟ بندگي خدا حد و اندازه ندارد . وقتي دستور از طرف خدا باشد فرقي نمي كند كه من حال داشته باشم يا نداشته باشم . امام فرمود : اگر به علم عمل بكني نورت زياد مي شود از خدا بخواه كه به تو بفهماند و خدا به تو مي فهماند . آن فرد پرسيد بندگي چيست كه من در خودم پيدا بكنم ؟ امام فرمود : بندگي سه ركن دارد : ركن اول بندگي اين است كه بنده سرمايه ها و امكانات را از خدا مي داند ( اگر علم ، زيبايي و قدرتي به تو دادند بدان كه از خداست نشانه ي اينكه اين سرمايه ها براي تو نيست اين است كه ما در زمان پيري خيلي از سرمايه ها را از دست مي دهيم . اگر ما ركن اول عبوديت را بدانيم و امانت هاي خدا را در در راه غير خدا خرج نكنيم و در مسير خدا بكار ببريم ، اگر ما اين را باور كنيم )، آن گاه بخشيدن سرمايه ها در راه خدا آسان مي شود . اگر انسان سرمايه ها را

ص: 1002

براي خدا بداند براحتي سرمايه ها را مي دهد . ندادن خمس يعني اينكه يك پنجم زندگي شما غصبي است و مال تو نيست و سهم امام است . يكي از بزرگان قم مي فرمود : به فردي گفتيم كه وصيت كن ، او گفت : خمس مُد نيست ، اگر من مردم ورثه زكات ندهد، اگر من زنده ماندم خودم يك كاري مي كنم . او از دنيا رفت و وارثان خسم و زكات نداندو بر گردن او ماند . ركن دوم عبوديت اين است كه شخص براي خودش تدبير و تقدير نكند . بگذاريد كه مديريت زندگي او را بعهده بگيرد . خدا از ما به ما مهربانتر است .ما بايد بندگي بكنيم و نتيجه را به خدا بسپاريم . يكي از بزرگان نقل مي كرد كه استاد من در زندان غصه مي خورد و در رنج بود ، حتي بدنش هم به عفونت افتاده بود ،او در زندان قرآن مي خواند : اگر در دنيا دو تا خدا باشد دنيا فاسد مي شود، من ديدم كه در من ، دوتا خدا حكومت مي كند يكي خود خدا و يكي خداي خودم . من خودم را كنار كشيدم و همه را به خدا سپرددم . بعد از آن چنان خوشي براي من پيش آمد كه باورم نمي شد و راحت بودم . سوال – آيات ابتدايي سوره ي تحريم را توضيح بفرماييد . پاسخ – آيه شش مي فرمايد: اي مومنين هم خودتان و هم اهل خانواده تان را از آتش جهنمي حفظ بكنيد كه هيزم آن خود مردم و سنگ ها است

ص: 1003

و در آتش جهنم ملائك سخت گيري هستند و تخلف و نافرماني ندارند و دستورات خدا را انجام مي دهند و ظلم نمي كنند. هيزم آنجا وجود خارجي ندارد كه انسان را در آن آتش بيندازند بلكه آتش از وجود خود انسان است . سنگ همان بت ها هستند ولي بعضي ها مي گويند كه منظور قلب هايي است كه مثل سنگ شده است . يعني ظاهر و باطن انسان مي سوزد .در دنيا ، آتش جسم را مي سوزاند ولي روح را نمي سوزاند . آتش جهنم دل را مي سوزاند . بقول قرآن آتش جهنم ، روح را مي سوزاند . يعني هم جسم مي سوزد و هم دلهاي سنگي . در روايات داريم كه وقتي اين آيه نازل شد ، پيامبر ديد شخصي كنار مسجد گريه مي كند . پيامبر پرسيد چرا گريه مي كني ؟ فرد گفت كه من چطور مي توانم خانواده ام را از آتش جهنم حفظ بكنم ؟ پيامبر فرمود : تو كار خودت را بكن ،امر به معروف و نهي از منكر بكن و اگر كسي گوش نداد بار مسئوليت از دوش تو برداشته خواهد شد . روايت داريم : اگر كسي در خانه تذكر بدهد كه مواظب نماز و روزهتان باشد ، اگر خانواده اطاعت تو را كردندتو وظيفه ات را انجام داده اي و اگر اطاعت تو را نكردند به گردن تو نيست. سوال – در مورد حديث عنوان بصري از امام صادق (ع) توضيحاتي بفرماييد. پاسخ – اين حديث اقتضائات بندگي است . اگر كسي مي خواهد در عمل مومن باشد و با دستورات

ص: 1004

خدا و ائمه زندگي كرد دين در قلب او تثبت مي شود و اين فرد در مواقف مشكل ندارد . و موقف عقايد را براحتي مي گذراند . امام صادق فرمود : بندگي سه ركن دارد : اول اينكه سرمايه ها را از خدا بدان و تو آنرا كسب نكرده اي و براحتي در راه خدا خرج كن ، دوم اينكه مديريت را به خدا بسپار و درگير قضا نشو . تو بندگي بكن و نتيجه را به خدا بسپار زيرا خدا از تو به تو دلسوز تر و آگاه تر است ، ركن سوم بندگي اين است كه مشغوليت بنده اين است كه آيا دائم امر خدا را انجام بدهيد يا ندهد ،خدايي كه دائم رب است آيا من دائم بنده هستم ؟ شخصي كه مي خواهد بنده باشد و ايمانش در قلبش تثبيت بشود ، دائم مراقب دستورات ديني است و از ديگران هم خجالت نمي كشند. اگر شما به روي كسي كه دارد غيبت مي كند بخندي خدا ناراحت مي شود ولي اگر به مردم نخندي ، بنده ي خدا ناراحت مي شود. نتيجه ي ركن سوم اين است كه چنني شخصي دنبال اين نيست كه دل ديگران را به خودش جلب كند يا فخرفروشي كند زيرا دستورات الهي براي او مهم است . چنين كسي عبد مي شود و نمونه ي اعلي عبويت مي شود . وقتي از پيامبر مي پريند كه تو كه هستي ؟ مي فرمايد : بنده ام ، پسر بنده ات . يعني خدا همه كاره است و ما فقط بنده هستيم . درويشي به يكي از

ص: 1005

شاه هاي قاجار احترام نكرد و شاه ناراحت شد ، درويش گفت كه مگر تو كه هستي ؟ شاه گفت : من شاه هستم . درويش گفت : بعد چه مي شوي ؟ شاه گفت : هيچي . درويش گفت كه من از الان هيچي هستم ، تو مي خواهي بعدا هيچي بشوي . مرحوم شيخ مرتضي انصاري مادري داشت كه بسيار متدين بود . ايشان براي ديدن پسرش از شوشتر به نجف رفته بود. زن هاي نجف به او خيلي احترام كردند . او از پسرش كه چرا خانم ها دست من را مي بوسند و احترام مي كنند ؟ شيخ گفت : زيرا شما نماز شب مي خواني . مادر گفت : خيلي ها نماز شب مي خوانيد . شيخ گفت : زيرا شما زياد به زيارت مي رويد . باز مادرش اين را قبول نكرد . شيخ گفت : آنها بخاطر من به شما احترام مي گذارند . مادر به او گفت : مرتضي ، مگر تو كي هستي ؟ اگر انسان باور بكند كه همه كاره خداست ، مي فهمد كه شان انسان بندگي است . ما بايد نوع نگاه مان را اصلاح بكنيم. امام صادق (ع) مي فرمايد : در آخرالزمان كه كار بر شما سخت مي شود دعاي غريق را زياد بخوانيد : ياالله يا رحمن يا رحيم يا مقلب القلوب ثبت قلبي علي دينك.

1392

92-12-25

برنامه سمت خدا موضوع برنامه: يادي از امام عصر(عليه السلام) كارشناس:حجت الاسلام والمسلمين عالي تاريخ پخش: 25/12/92 بسم الله الرحمن الرحيم و صل الله علي محمدٍ و آله الطاهرين بفرماييد فروردين شود اسفندهاي ما ***

ص: 1006

نه بر لب بلكه در دل گل كند لبخندهاي ما بفرماييد هر چيزي همان باشد كه مي خواهد *** همان يعني نه مانند من و مانندهاي ما سر مويي اگر با عاشقان داري سر ياري *** بيافشان زلف و مشكن حلقه ي پيوندهاي ما ببالايت قسم سرو و صنوبر با تو مي بالند *** بيا تا راست باشد عاقبت سوگندهاي ما شب و روز از تو مي گوييم و مي گويند كاري كن *** كه مي بينم بگيرد جاي مي گويندهاي ما نمي دانم كجايي يا كي اي آنقدر مي دانم *** كه مي آيي كه بگشايي گره از بندهاي ما بفرماييد فردا زودتر فردا شود امروز*** همين حالا بيايد وعده ي آينده هاي ما «اللهم عجل لوليك الفرج» آقاي شريعتي: سلام مي گويم به همه ي بيننده هاي خوبمان، خانم ها و آقايان. دوستان خوب و گرامي. خيلي خوش آمديد به سمت خداي امروز ما. آرزو مي كنم در هر كجا كه هستيد تنتان سالم باشد و قلبتان سليم و خداوند متعال پشت و پناه شما باشد. افتخار داريم كه برنامه ي امروز را با حضور حاج آقاي عالي تقديم نگاه شما كنيم. سلام عليكم و رحمة الله. خيلي خوش آمديد. حاج آقاي عالي: سلام عليكم و رحمة الله، بنده هم خدمت حضرتعالي و همه ي دوستان بزرگوار سلام و عرض ادب دارم و همچنين تسليت عرض مي كنم ايام شهادت ام الائمه، حضرت زهرا(س) را خدمت امام زمان(ع) و همه ي دوستان بيننده. آقاي شريعتي: انشاءالله عزاداري هاي همه ي بيننده هاي خوبمان هم قبول باشد. انشاءالله شفاعت حضرت زهرا(س) شامل حال همه ي ما شود. خوشحاليم كه روزهاي يكشنبه ما مزين و منور است به نام حضرت ولي عصر(عج). بحثي را كه هفته ي گذشته حاج آقاي عالي ارائه

ص: 1007

كردند بحث بسيار مفيد و خوبي بود و خيلي هم مورد استقبال دوستان بيننده ما قرار گرفت. خيلي ها منتظر هستند كه بحث امروز شما را بشنوند كه ادامه ي بحث جلسه ي گذشته است. حاج آقاي عالي: بسم الله الرحمن الرحيم. خصوصيات و ويژگي هاي حضرت وليعصر(ع) را بنا بود كه مطرح كنيم و اولين خصوصيت و ويژگي اين بزرگوار كه هر حجتي از حجت هاي الهي بايد اين ويژگي را داشته باشد، حيات، زنده بودن و حاضر بودن در زمين... اين ويژگي بود كه اين را بررسي مي كرديم كه امام عصر(ع)، بنابر عقيده ي ما شيعيان و بر خلاف ديدگاه هايي كه ساير اديان و مذاهب دارند، بايد زنده باشند. ما امام زمان را زنده و حي مي دانيم كه در بين ما زندگي مي كند. ديدگاهي كه، مكتب اهلبيت نسبت به وليعصر(ع)، ديدگاهي كه ما شيعيان نسبت به امام زمان(ع) داريم، حضرت را خيلي ملموس و عيني در بين خودمان مي دانيم، آنچنان كه هر روز صبح با سلام به حضرت شروع مي كنيم. با عهد بستن با حضرت شروع مي كنيم كه «اللَّهُمَّ إِنِّي أُجَدِّدُ لَهُ فِي صَبِيحَةِ يَوْمِي هَذَا وَ مَا عِشْتُ مِنْ أَيَّامِي عَهْداً وَ عَقْداً وَ بَيْعَةً» (بحارالانوار/ج53/ص95) خدايا من امروز صبح تا هروقت كه زنده هستم، با او عهد مي بندم. هر روز صبحمان را با دعا براي سلامتي حضرت، براي سلامتي ايشان، يعني هست و حضور دارد. يا صدقه دادن. مرحوم سيد بن طاووس در سفارش هايش به پسرش مي گويد: محمدم! صبح به صبح دعا براي سلامتي حضرت و صدقه را فراموش نكني. مقدم بر صدقه دادن براي خودت و فرزندانت و عزيزانت براي حضرت صدقه اي بده و دعا كن،

ص: 1008

تا او به تو توجه كند و با احسان او روز تو، روز با بركتي باشد. ما نگاهمان و ديدمان به حضرت آنچنان عيني هست كه اگر يك مشكلي داشته باشيم، عريضه مي نويسيم و بر امام زمان(ع) عرض حال مي كنيم. دردهايمان را به او مي گوييم. كه در مباحث بعد بحث عريضه نويسي و آدابي كه دارد را مي گويم. يعني اينقدر ما او را نزديك مي بينيم و در كنار خودمان حس مي كنيم كه مشكلات و عرض حال خودمان را به حضرت ارائه مي دهيم و اين بركاتي دارد كه عرض خواهم كرد. وقتي شما اينقدر حضرت را نزديك مي بيني كه در كنارت دارد زندگي مي كند، چه بركات و آثاري در زندگي ات دارد. به هر حال اين ديدگاهي است كه ما نسبت به امام زمان(ع) داريم. اينكه شما نگاه كنيد يك كسي آرزوي ديدن حضرت را دارد. يعني حضرت را در همين جهان مي بيند. مي داند كه مي گويد: «اللَّهُمَّ أَرِنِي الطَّلْعَةَ الرَّشِيدَة» خدايا او را به من نشان بده. و بسياري از افراد با عظمت، موثق، راستگو، به هر حال در طول تاريخ بودند كه خدمت حضرت رسيدند و جزئيات شمايل حضرت و سيماي مبارك امام زمان(ع) را نقل كردند. چشمش چطور بود؟ ابروهايش چطور بود؟ صورت مباركش چطور بود؟ قد و قامتش چطور بود؟ چه لباسي تنش بود؟ ما حضرت را اينطور ملموس، عيني، در كنار خودمان و نزديك و حي و حاضر مي بينيم. در بين ما حضور دارد. ولو ظهور ندارد، شناخته شده نيست ولي حضور دارد و در بين ما زندگي مي كند. دلايل متعددي بر اين مسأله داريم. من تقاضا مي كنم دوستان اهلبيت، دوستان بزرگوار، مؤمنين،

ص: 1009

مسلمانان خوب ما، البته يك تعداد نسبتاً زيادي از علماي اهل سنت هم قائل هستند بر اينكه موعود زنده است. شايد حدود هفتاد نفر از آنها، كه آيت الله صافي گلپايگاني در كتاب «منتخب الاثر» اسامي آنها و كتبشان را نوشتند. ولو اكثر علماي اهل سنت هم قائل هستند او هنوز به دنيا نيامده است. منجي در آخرالزمان به دنيا خواهد آمد، ولي يك تعداد آنها هم همين عقيده ي ما شيعيان را دارند كه حي است و زنده است و در بين ما دارد زندگي مي كند. دلايل ما هم دلايل عقلي و هم نقلي است. من فقط به همان مقدار كه در ذهن دوستان بماند و به هر حال اعتقاد راسخي نسبت به اين مطلب پيدا كنند عرض كنم. اولين دليل اين است كه ما امام را حجت الله، خليفة الله و انسان كامل مي دانيم. نه صرفاً يك رهبر سياسي و حاكم بر جهان. صرفاً براي اين نمي آيد. حضرت خليفة الله و انسان كامل است. و او كسي است كه عبد مطلق خداست و حق بندگي خدا را بر جاي مي آورد. هدف آفرينش خدا را او تأمين مي كند. ببينيد خدا عالم را براي شيطنت نيافريد. عالم را براي فسق و فجور، براي فساد و خونريزي نيافريد. براي اين چيزها كه عالم را نيافريد. عالم دنيا را آفريد تا بندگي او، همانطور كه «وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلاَّ لِيَعْبُدُونِ» (ذاريات/56) تا بندگي صورت بگيرد و در آن بندگي رشد صورت مي گيرد و آن كسي كه بندگي كامل خدا را مي كند، انسان كامل است. خليفة الله است. او كامل ترين بندگي را مي كند. پس ببينيد هدف

ص: 1010

آفرينش اوست كه در رأس همه او هست كه بندگي خدا را برجاي مي آورد. بقيه بندگي هايشان آنچنان كامل نيستند كه حق بندگي را بر جاي آورند. پس بنابراين اگر خدا به اين عالم عنايتي مي كند به واسطه ي اين هست كه او در اين عالم وجود دارد، در عالم دنيا. يعني هدفش تأمين است. اگر حجت خدا و خليفه ي خدا در اين دنيا نبود، آفرينش اين دنيا ديگر لغو است. چون آن هدف تأمين نشده است. آن هدف الهي كه بندگي كاملي باشد، تأمين نشده است. بنابراين اگر عنايتي به اين عالم مي شود به يمن او است. «بيمنه رزق الوراء» كه در دعاي عديله آمده است، « و بوجوده ثبتت الارض و السماء» (مفاتيح الجنان، دعاي عديله) اين همان مطلب است. امام سجاد(ع) فرمود: «بِنَا يُنَزِّلُ الْغَيْثَ» (بحارالانوار/ج23/ص5) به واسطه ي ما بود كه خدا باران را فرستاد. «وَ بِنَا يَنْشُرُ الرَّحْمَة» رحمت را نشر داد «وَ يُخْرِجُ بَرَكَاتِ الْأَرْض» و بركات زمين را خارج كرد. ببينيد شما نگاه كنيد ما در رواياتمان داريم، گاهي مواقع به واسطه ي يك مؤمن بركاتي و عنايات خدا در زمين سرازير مي شود و بلاهايي دفع مي شود. روايت در اصول كافي هست كه امام صادق (ع) فرمود: «إِنَّ اللَّهَ لَيَدْفَعُ بِمَنْ يُصَلِّي مِنْ شِيعَتِنَا عَمَّنْ لَا يُصَلِّي مِنْ شِيعَتِنَا» (كافي/ج2/ص451) خدا به واسطه ي آن شيعه ي نمازگزار، آن مؤمن نمازگزار بلا را از آنهايي كه نماز نمي خوانند دفع مي كند. «وَ لَوْ أَجْمَعُوا عَلَى تَرْكِ الصَّلَاةِ» اگر همه بي نماز بودند، «لَهَلَكُوا» هلاك مي شدند. «وَ إِنَّ اللَّهَ لَيَدْفَعُ بِمَنْ يُزَكِّي مِنْ شِيعَتِنَا عَمَّنْ لَا يُزَكِّي» خدا به واسطه ي آن مؤمني كه زكات مي دهد بلا را

ص: 1011

از مؤمني كه زكات نمي دهد هم دفع مي كند. و او بايد خيلي بلاها سرش بيايد. اگر همه بي زكات بودند، بر همه بلا نازل مي شد. يعني به واسطه ي آن مؤمني كه اهل عمل است ديگران هم روزي مي خورند، به ديگران هم بركاتي مي رسد و بلاهايي دفع مي شود. حالا اگر يك مؤمن اين چنين است كه منشأ خير شده و دفع بلا از ديگران مي كند، انسان كامل و خليفة الله كه مؤمن ترين انسان در عالم وجود است، او چطور؟ قطعاً به واسطه ي او بركات نازل مي شود. پس خداوند متعال به واسطه ي او بر عالم نظر مي كند. در قم يك قبرستاني نزديك حرم حضرت معصومه(س) هست به نام قبرستان شيخان، معروف است و قمي ها مي دانند. يك قبر بسيار با فضيلتي آنجا هست كه قبَه و بارگاهي دارد و محل زيارت است، قبر يكي از اصحاب امام رضا و امام جواد(ع) به نام زكريا بن آدم كه اين بزرگوار به قدري با فضيلت و با جلالت بوده كه در روايت دارد كه امام رضا(ع) شبي را با او يك بحث علمي داشت تا طلوع فجر. كه مرحوم محدث قمي در كتاب منتهي الآمال مي گويد: ظاهر اين روايت كه تا طلوع فجر موقع نماز صبح با هم بحث علمي داشتند، نشان مي دهد كه امام رضا(ع) نافله ي شبشان را آن شب نخواند. يعني چقدر مباحث مهمي و انتقال اسرار الهي به او بوده كه حضرت مهمتر دانستند كه ظاهر اين روايت اين هست كه تا طلوع فجر بحث علمي مي كردند. مي خواهم عظمت اين شخص را بگويم. ايشان يك مرتبه به امام رضا(ع) عرض كرد كه آقا من مي خواهم از قم بروم.

ص: 1012

بعضي از كساني كه دور و بر ما هستند، آدم هاي اهلي نيستند. امام رضا(ع) فرمودند: اين كار را نكن. به واسطه ي تو بلا از قم دفع مي شود. همانطور كه به واسطه ي پدرم موسي بن جعفر بلا از بغداد دفع شد. ببينيد يك مؤمن چه مقامي مي تواند پيدا كند كه امام رضا

(ع) به آن فرد، از معصومين كه نبود، يكي از اصحاب و شاگردانشان بود. فرمود: به واسطه ي تو بلا دفع مي شود. به واسطه ي تو بركات نازل مي شود. خدا آيت الله كوهستاني را رحمت كند. بين ساري و بهشهر، يك منطقه اي به نام كوهستان است، من رفته بودم. جايي هست كه هنوز هم مدرسه ي آيت الله كوهستاني هست. مرحوم آيت الله كوهستاني سال 56 تقريباً مرحوم شدند. ايشان فوق العاده بود. مرحوم آيت الله مرعشي نجفي راجع به ايشان مي گفت: لنگر زمين! باعث امنيت و امان مي شود. در يك منطقه اي، در يك سرزميني، در يك بلادي، در حوزه اي كه خودشان هستند. خوب ببينيد آدم هاي مؤمن وقتي به چنين مقاماتي مي رسند كه خدا به واسطه ي آنها عناياتي مي كند تا چه رسد به خليفة الله! پس بنابراين يك دليل بر اينكه ما مي گوييم: حجت خدا و امام عصر(ع) زنده است، اين است كه او انسان كاملي است كه عبوديت و بندگي را كه هدف آفرينش است محقق مي كند. دليل دوم اينكه خداوند متعال فيضش را كه به اين عالم مي دهد از طريق اسباب مي دهد. «أَبَى اللَّهُ أَنْ يُجْرِيَ الْأَشْيَاءَ إِلَّا بِأَسْبَاب» (كافي/ج1/ص183) خدا كار را با اسباب مي كند. يعني فيضي اگر به اين عالم مي رساند اول به آن كسي مي رسد كه در وجود از همه كاملتر است.

ص: 1013

او مي گيرد بعد او به مرتبه ي پايين مي دهد. به مرتبه ي پايين، به مرتبه ي پايين، يك نظام طولي برقرار هست. يك نظام اسباب و مسببي و علت و معلولي برقرار هست. طبيعتاً فيض خداوند متعال، هر فيضي حيات باشد، موت باشد، رزق باشد، علم باشد، هدايت باشد، شفا باشد، هر فيضي، اول به آن كاملترين وجود مي رسد و كاملترين وجود در اين عالم انسان كامل است، خليفة الله است. قطعاً او بي واسطه از خود خداوند متعال مي گيرد و بعد ديگر او اين فيض و رحمت را تقسيم مي كند. يكي از كنيه هاي پيغمبر ابوالقاسم بود كه در معراج در روايت هست وقتي كه آنجايي رسيد كه با خداوند متعال خلوت كرد پروردگار عالم فرمود و بعد ديگر صحبت ها تمام شد. فرمود: «يَا أَبَا الْقَاسِمِ امْضِ هَادِياً مَهْدِيّا» (بحارالانوار/ج18/ص315) ديگر برو. برگرد در حالي كه هم هدايت شده هستي، هم هدايت كننده ي ديگران. پيغمبر وقتي كه در مرتبه ي پايين تري آمد و به جبرئيل مصادف شد، داستان گفتگوي خودش با خداي متعال را و اينكه با خطاب ابوالقاسم خدا به او خطاب كرد، اين را مطرح كرد. جبرئيل عرض كرد يا رسول الله! نپرسيدي براي چه خداوند متعال به شما ابوالقاسم گفت؟ پيغمبر فرمود: من از عظمت پروردگار عالم حيا كردم كه ديگر حرفي بزنم و بپرسم. همانجا خطاب رسيد اي رسول ما! به تو ابوالقاسم گفتيم، «لِأَنَّكَ تَقْسِمُ الرَّحْمَةَ مِنِّي بَيْنَ عِبَادِي» چون تو تقسيم كننده ي رحمت هستي و اين شأن را بعد از پيغمبر خليفة الله بعدي، اين شأن، شأن خليفة الله است كه تقسيم كننده ي فيض است. فقط براي شخص پيغمبر نيست. بعد از او خليفه ي

ص: 1014

بعدي آن انسان كامل، آن عبد مطلقي كه هست كه وصي و جانشين او است. بنابراين دليل ديگر ما كه مي گوييم: خليفة الله، حجت الله و امام عصر زنده است، اين است كه اگر او در زمين نباشد، هيچ فيضي به زمين نمي رسد. اين زمين مي ميرد. مثل روح در پيكره است، كه اگر روح در اين پيكره نباشد، اين بدن ديگر مرده است. اگر او حيات را نگيرد، رزق را نگيرد، علم و شفا و هرچيزي را نگيرد، به عالم دنيا چيزي نمي رسد. «لو لا الحجة لساخة الارض باهلها» او از يك دست از خدا مي گيرد و با يك دست ديگر به اين عالم مي دهد. نه فقط به عالم دنيا، به همه ي عوالم وجود، به ملائكه و تمام موجودات. ولي ما بحثمان در عالم دنيا است كه خود حضرت حضور دارد. آن حياتي كه بعداً حضرت مي دهد، آن يك تربيتي هم خواهد كرد. يعني اين حيات حتي همين حيات ظاهري ما، نه آن حيات طيبه، آن حيات طيبه كه به واسطه ي ظهور حضرت و حكومت حضرت و تحت تربيت قرار گرفتن انسان ها، آن ديگر حد اعلاي حيات است، حيات متعالي است. ولي حتي همين حياتي كه الآن داريم. همين زندگي كه الآن داريم، به يمن اوست. آقاي شريعتي: محبين حضرت يا همه ي عالميان؟ حاج آقاي عالي: هيچ فرقي نمي كند. آن فيضي كه حضرت از خداوند متعال مي گيرد و در عالم پخش مي كند، رحمتي كه مي گيرد، دو نوع است. يك رحمت عام است، يك رحمت خاص است. آن رحمت و فيض عام براي همه ي عالميان است چه او را بشناسند، چه او را نشناسند. چه او را

ص: 1015

قبول داشته باشند، چه او را قبول نداشته باشند؟ مثل خود خداوند متعال كه «يَا مَنْ يُعْطِي مَنْ سَأَلَهُ يَا مَنْ يُعْطِي مَنْ لَمْ يَسْأَلْهُ وَ مَنْ لَمْ يَعْرِفْهُ تُحَنُّناً مِنْهُ وَ رَحْمَة» (بحارالانوار/ج95/ص390) حتي آن كسي كه خدا را نشناسد، و از او چيزي هم نخواهد خدا به او مي دهد. از جنس همان رحمت است. بله يك فيض و رحمت خاص است كه براي آن كساني است كه او را بشناسند، ارتباط برقرار كنند، دستي دراز كنند، آن رحمت خاص گيرشان مي آيد. پس بنابراين دليل دوم ما براي اينكه امام زمان(ع) حيّ است اين است كه در اين زمان او تقسيم كننده ي فيض است و اگر نباشد فيضي به عالم نمي رسد. خدا مرحوم جعفر مجتهدي را رحمت كند. ايشان از اولياي الهي بود. از بندگان صالحي بود، كه در حدود بيست سال قبل زنده بودند. ايشان قم بودند، يك مدتي مشهد بود، قم بود، گاهي در بعضي از شهرهاي ديگر بود. يكي از دوستان ايشان كه زمان دانشجويي اش در آلمان در شهر آخن درس مي خواند، الآن ديگر ايشان دكتر هستند، مي گفت: يك مرتبه من از محل كارم به خانه آمدم، ديدم روي ميز من نامه اي است. برداشتم ديدم جعفر آقا هست كه گفته: احمد جان! اين نامه كه بدست تو رسيد، بيا فلان جا من آنجا هستم. من تعجب كردم، جعفر آقا كجا؟ آلمان كجا؟ آن هم در اين شهر. آن آدرسي هم كه گفته بود بيا، يك جايي بود در حاشيه و حومه ي شهر، يك جاي برف گير و تپه اي بود. خلاصه مي گويد: من رفتم. يك تپه ي برفي بود كه گفتم: چه كنم؟ ديدم از

ص: 1016

بالاي تپه يك صدايي مي آيد كه احمد جان يا علي بگو و بالا بيا! مي گويد: من در آن سرما و برف اين راه را بالا رفتم، رفتم با ايشان روبوسي كردم و ديديم يك كلبه اي است. وارد كلبه شديم، ديديم پيرزني است، يك جواني كه معلوم مي شود تازه از يك بيماري بلند شده است. سلام و عليك كردم گفتم: حاج آقا براي چه اينجا آمديد؟ گفت: كاري بود آمديم و بايد مي آمديم. چند لحظه جعفر آقا بيرون رفت، من به زبان آلماني از آن پيرزن پرسيدم: شما ايشان را مي شناسيد؟ گفت: نه! ولي گمان مي كردم حضرت مسيح است. گفتم: چطور؟ گفت: من سه ماه است كه متوجه شدم، هيچكس را در اين دنيا ندارم، جز اين جوان، اين پسرم! سه ماه است كه متوجه شدم سرطان حنجره دارد و اين سرطان بدخيم هست. وقتي هم رفتيم ديديم كار از كار گذشته و دكترها گفتند: ديگر زمان چنداني از عمر ايشان باقي نمانده است. فقط بايد اميدوار باشيد. مي گويد: تا اينكه دو سه شب پيش ديدم حال او فوق العاده بد شد و من ديدم كه اين پسر را اگر از دست بدهم من هم ديگر از دست مي روم. ديگر كسي را ندارم! التماس كردم به حضرت مريم كه ايشان را شفا بدهد. خيلي گريه كردم. وقتي خوابيدم شب حضرت مريم را در خواب ديدم. حضرت مريم فرمودند: ديگر ايشان عمرش به سر آمده و ديگر از دنيا مي رود. گفتم: خانم فرزند شما مسيح مرده زنده مي كرد. پسر من هنوز زنده است، نمرده است. شما يك عنايتي كنيد. حضرت مريم گفتند: در اين زمان كار دست

ص: 1017

ما نيست. پيغمبر آخرالزمان اسمش محمد بود. او دختري به نام فاطمه داشت و آن دختر يكي از فرزندانش مهدي است كه در اين زمان او همه كاره است. از او بخواه! مي گويد: من از خواب بلند شدم، خيلي در خواب گريه كرده بودم. آن سه اسم در ذهنم ماند. محمد، فاطمه، مهدي! شروع به تكرار كردن كردم. به اسم آخر كه مي رسيدم چون فرموده بود كه كار دست او هست، يك توجه ديگري داشتم. مي گويد: يك مرتبه در كلبه را مي زنم و اين آقا آمد. آمد يك سلامي كرد و سراغ تخت پسر من كه افتاده بود و حالش هم فوق العاده بد بود، دستش را زير كمر او انداخت و يك اسمي برد، اسم چهارمي غير از آن سه اسمي كه در خواب به من ياد داده بود كه بدن من لرزيد و بعد از چند لحظه ديدم پسرم چشمش را باز كرد و كم كم حالش خوب شد و ديگر يواش يواش تا الآن كه خيلي خوب شده و نشسته است وحس مي كنم شفا پيدا كرده است. من به دست و پاي اين آقا افتادم گفتم: شما مسيح هستي. گفت: من مسيح نيستم. گفتم: شما مسيح هستيد. من ديدم كه پسرم را كه مرده بود و شما شفايش داديد. گفت: نه من مسيح نيستم. آن سه اسمي كه به تو ياد دادم، آن اسم سومي چه بود؟ گفتم: مهدي! گفت: من يكي از نوكران او هستم كه مأموريتي دارم بيايم و به هر حال يك شفايي به ايشان بدهم. مي گويد: در همين حين بود كه جعفر آقا از بيرون كلبه داخل شد. وقتي

ص: 1018

وارد شد گفتم: حاج آقا آن اسم چهارمي كه برديد چه بود؟ گفت: احمد جان با يك ياعلي كار را تمام كرديم! چون خيلي ايشان به اميرالمؤمنين علي(ع) علاقه داشت. مقصود اينكه در اين زمان حضرت هست كه شفا، هدايت، عنايت، موت هرچه كه هست تقسيم مي كند. پس اين دومين دليل ما كه حضرت واسطه ي فيض است و به خاطر اين ما او را حي و زنده مي دانيم. سومين دليل از قرآن است. شما سوره ي قدر را ببينيد. سوره ي «انا انزلناه» كه در روايات ما گفته شده سيد دين شما است. آقاي دينتان است. و اين سوره، سوره اي است كه مي شود با آن اثبات كرد حجت خدا زنده است و اين سوره را در نمازهايتان زياد بخواند. سوره ي ولايت است. اين در روايات ما هست. خوب در اين سوره يك آيه اي هست «تَنَزَّلُ الْمَلائِكَةُ وَ الرُّوحُ فيها بِإِذْنِ رَبِّهِمْ مِنْ كُلِّ أَمْرٍ» (قدر/4) تمام ملائكه و روح كه اعظم ملائكه هست، رئيس ملائكه هست در شب قدر پايين مي آيند. اولاً از اين آيه برمي آيد كه شب قدر هر سال هست. استمرار دارد. چون اين به تعبير ادبيات عرب صيغه ي مضارع است. «تَنَزَّلُ» نمي گويد: «تَنَزَّلَ». يعني در زمان پيغمبر فقط ملائكه نازل شدند و تمام شد. نخير! نازل مي شوند. يعني شب قدر استمرار دارد. در روايات هم هست «بل هي علي يوم القيامة» شب قدر تا روز قيامت هست. ثانياً مهم اين است كه اين تعداد ملائكه آن هم با آن مأموريتشان كه مقدرات هركسي را مي آورند «مِنْ كُلِّ أَمْرٍ» هرچيزي را مي آورند. هر چيزي را عرضه مي كنند، ملائكه بر چه كسي وارد مي شوند؟ ملائكه موجودات

ص: 1019

مادي نيستند كه روي زمين بيايند؟ بر روح وارد مي شوند. مگر هر فاسق و فاجري مي تواند، ملائكه مثل جبرئيل و ميكائيل و اينها بر او نازل شوند؟ اين نشان مي دهد كه حجت خدا زنده است. ببينيد ما اين دلايل را اگر داشته باشيم، يعني يكي از راه هايي كه خليفة الله هدف خلقت را تأمين مي كند بايد باشد. دوم اينكه واسطه ي فيض است، بايد باشد. سوم اينكه سوره ي قدر كه مي گويد: هرسال ملائكه مي آيند، بايد باشد تا بيايند و آن مأموريت را بر او عرضه دارند. از اين جهت ما حجت را زنده و حي مي دانيم كه با همين جسم فيزيكي در بين خودمان دارد زندگي مي كند. و اين ديدگاه بسيار متفاوت هست با آن ديدگاهي كه بگوييم: موعود در آينده خواهد آمد. منجي در آخرالزمان خواهد آمد و فقط يك نگاه آرماني داشته باشيم، نخير! حجت در بين ما است. آنوقت آثار اينكه ما حجت را در بين خودمان، امام زمان را در بين خودمان بدانيم، آثار فوق العاده اي است. يكي از آثار كه طبيعتاً به ذهن هركسي مي آيد وقتي ما بدانيم امام زمان آن هم با اين قدرتي كه به اذن خدا دارد، يعني واسطه ي تمام فيض ها هست، با اين قدرت و عنايت كه خدا همه ي كارش را به واسطه ي او انجام مي دهد. ايشان درست است مافوق انسان نيست، ولي انسان مافوق است. انساني متكامل و كامل است. آنوقت شما نگاه كنيد. اگر اين را باور داشته باشيد، كه اين مهربان در بين ما دارد زندگي مي كند، با غم ما غمناك مي شود، با شادي مؤمنين شاد مي شود. بي خبر نيست. اينطور نيست كه در قله ي

ص: 1020

قاف و در عالم ديگري باشد، در همين جا است. اميرالمؤمنين(ع) يكي از اصحابش به نام رُميله بود. مي گويد: من خيلي مريض بودم و تب شديدي داشتم. روز جمعه شد ديدم يك مقداري آرام شدم. گفتم: خوب است نماز جمعه بروم و از خطبه هاي حضرت امير استفاده كنم. رفتم نماز نشستم، بين خطبه ها تبم برگشت و حال من خيلي خراب شد. ولي خودم را نگه داشتم كه بتوانم نماز را بخوانم و بروم. نماز كه تمام شد از مسجد كوفه بيرون مي آمديم، اميرالمؤمنين(ع) ايستاد، فرمود: رميله چه بود؟ مريض بودي؟ ما هم ناراحت بوديم. تو مريض بودي ما هم ناراحت بوديم. بعد حضرت فرمود: مگر نمي داني «لَيْسَ مِنْ مُؤْمِنٍ يَمْرَضُ إِلَّا مَرِضْنَا بِمَرَضِه» (بحارالانوار/ج65/ص167) هيچ مؤمني نيست كه مريض شود مگر اينكه ما هم مريض شويم. «وَ لَا اغْتَمَّ إِلَّا اغْتَمَمْنَا لِغَمِّه» غمناك نمي شويم مگر اينكه ما هم اندوهناك شويم. در يك روايتي دارد شاد نمي شود مگر اينكه ما هم خوشحال شويم. دعا نمي كند مگر اينكه ما آمين بگوييم. ساكت نمي شود مگر اينكه ما برايش دعا مي كنيم. خوب يك چنين حجت دلسوزي وقتي هست چقدر مايه ي دلگرمي و آرامش است. اينطور نيست كه بي خبر از ما باشد. در طوقي و نامه اي كه به شيخ مفيد نوشت فرمود: اينطور نيست كه ما شما را رها كرده باشيم. بي توجه به شما باشيم. از شما خبر نداشته باشيم. «وَ لَا نَاسِينَ لِذِكْرِكُم» (بحارالانوار/ج53/ص174) و اگر ما به شما توجه نداشتيم كه «لَنَزَلَ بِكُمُ اللَّأْوَاء وَ اصْطَلَمَكُمُ الْأَعْدَاء» بلاها بر شما وارد مي شد، دشمنان شما را ريشه كن كرده بودند. نگوييد كه خوب حاج آقا پس چرا الآن بلاها بر ما

ص: 1021

نازل مي شود؟ ما الآن بلا مي بينيم. گرفتاري داريم، بلا داريم، قرض داريم، مريضي داريم، مشكلات داريم، مگر امام زمان نگفت كه بلاها را دفع مي كنيم. نه دقت بكنيد! امام زمان كه سنت هاي خدا را عوض نمي كند. عالم دنيا با همين گرفتاري هايش دنيا است. اينها امتحان است. كوره ي امتحان الهي را همين چيزها گرم مي كند. جمله ي حضرت را دقت كنيد. حضرت فرمود: اگر ما نبوديم بلايي مي آمد كه ريشه كن مي شديد. يعني آن بلاها را دفع مي كند. بلاهايي كه بنيان كن است نسبت به مؤمنين. از بين مي برد. در جنگ جهاني اول كه ايران محل تاخت و تاز متفقين و متحدين و گروه هاي مختلف و روس ها و انگليس ها، از جهات مختلف، قحطي شده بود. كشتارهاي متعدد در اين كشور به وجود آمده بود، مرحوم آيت الله نائيني كه به هر حال همه ي بزرگواران اين عالم با عظمت را مي شناسند. مي گفتند: ايشان خيلي نگران بود، خيلي غصه مي خورد كه كشور امام زمان محل تاخت و تاز شده است. چه اتفاقي دارد رخ مي دهد؟ با همين نگراني شبي بود كه در خواب ديد كه يك ديواري است به شكل نقشه ي ايران كه اين ديوار دارد مي افتد و سقوط مي كند و زير اين زن و بچه هايي نشستند. در همين حين كه ديد اين ديوار دارد سقوط مي كند، فرياد زد كه خدايا به داد برس! خودش مي گويد: در اين حين ديدم كه وجود مقدس امام زمان(ع) كه به من الهام شد كه حضرت وليعصر است، تشريف آوردند با يك انگشت اشاره به نقشه كردند، او را به جاي خودش برگرداندند. فرمودند: ممكن است خطر باشد، بشكند، ما اجازه نمي دهيم ايران

ص: 1022

سقوط كند. آن بلاهاي بنيان كن را خود حضرت فرمود و دست مقدسش هست و كمك مي كند. اين خيلي دلگرمي مي آورد. اين يك اثر است. اثر دوم همان است كه گفتيم، بودن حضرت و دعاي حضرت بركات نازل مي كند. اثر سومش اين است كه ما وقتي ببينيم رهبر ما در بين ما است، اين اثر اجتماعي است. رهبر يك لشگر وقتي در آن لشگر است، آن لشگر نمي پاشد. مدير يك اداره باعث انسجام آن اداره است. رئيس يك گروه باعث انسجام آن گروه است. رهبر يك امت مثل يك نخ تسبيح است. اين دانه ها را نگه داشته است. باعث انسجام و اتحاد آن گروه است. شما نگاه كنيد در جنگ احد يك شايعه اي پخش كردند كه پيغمبر كشته شد. «قُتِلَ محمد» تا اين شايعه پخش شد، يك عده فرار كردند. يك عده از مسلميني كه متأسفانه آن شجاعت لازم را نداشتند، فرار كردند. يك عده به لشگر دشمن پناه بردند. لشگر مسلمين پاشيده شد تا اينكه يك كسي فرياد زد نه زنده است، كه برگشتند. واقعيت همين است. كه رهبر يك امت باعث انسجام و اتحاد اوست و دور او جمع مي شوند. شما نگاه كنيد حضرت امام قبل از انقلاب ولو تبعيد بود، ولي چون بود حول محور او مردم جمع بودند و منسجم بودند. اين هم سومين اثر، انسجام و اتحاد يك امت. چهارمين اثر اين است كه وقتي بدانيم امام ما بين ما هست، تلاشي مضاعف خواهيم كرد. وقتي بدانيم امام ما در حبس است چه كار مي كنيم؟ امام راحل ما قبل از انقلاب در تبعيد بود. مردم چقدر زحمت مي كشيدند و كاري كنند

ص: 1023

او برگردد. اگر بدانيم امام ما حي است، هست ولي در حبس غيبت است. محبوس است. اين كلمه ي حبس را خود امام زمان در نامه اش به شيخ مفيد فرمود: «فما يحبسنا عنهم» هيچ چيزي ما را محبوس از مردم نكرده است مگر آن كارها و مشكلات و خلاف ها و گناهان و ظلم ها و اينها. حضرت در حبسي است. خوب آدم وقتي اين را بداند كه محبوبش آن كسي كه تمام فيض ها از او مي رسد، در زندان است، و كليد آن زندان هم دست تو است. چه مسؤوليتي بر گردن آدم مي آيد؟ اينها بعضي از آثار است و اهم آثار اين است كه ما حجت را در بين خودمان ببينيم و به علاوه وقتي ما مي بينيم هست سعي مي كنيم كسب رضايت او كنيم. سعي مي كنيم آن چيزي كه او مي خواهد مثل او شويم. يعني خودمان را با او تنظيم كنيم. يعني خيلي متفاوت است با آن ديد آرماني كه اصلاً بين ما حجتي نيست. اين آثار، اميد، دلگرمي، آرامش، نزول بركات، انسجام و اتحاد امت است. اينها آثار حيّ و حاضر ديدن حجت است. آقاي شريعتي: بسيار خوب، آقا خيلي ممنون و متشكرم. حالا شايد بيشتر معني آن بيت معروف را بفهميم كه شايد بارها شنيديم، «يك پلك زدن غافل از آن ماه نباشم *** شايد كه نگاهي كند و آگاه نباشم» خدا كند كه انشاءالله با اين نكاتي كه گفتند: حواسمان از اين به بعد بيشتر جمع باشد و انشاءالله نگاه حضرت هم شامل حال ما شود. قرار روزانه ي امروز ما تلاوت صفحه ي 31 قرآن كريم خواهد بود. تلاوت اين آيات را از مسجد مقدس

ص: 1024

جمكران خواهيم شنيد. آيات 197 تا 202 سوره ي مباركه ي بقره را جناب آقاي فروغي عزيز براي ما تلاوت مي كنند. برمي گرديم و خدمت شما هستيم. اللهم صل علي محمد و آل محمد و عجل فرجهم. «الْحَجُّ أَشْهُرٌ مَّعْلُومَاتٌ فَمَن فَرَضَ فِيهِنَّ الحَْجَّ فَلَا رَفَثَ وَ لَا فُسُوقَ وَ لَا جِدَالَ فىِ الْحَجّ ِ وَ مَا تَفْعَلُواْ مِنْ خَيرٍْ يَعْلَمْهُ اللَّهُ وَ تَزَوَّدُواْ فَإِنَّ خَيرَْ الزَّادِ التَّقْوَى وَ اتَّقُونِ يَأُوْلىِ الْأَلْبَابِ(197) لَيْسَ عَلَيْكُمْ جُنَاحٌ أَن تَبْتَغُواْ فَضْلًا مِّن رَّبِّكُمْ فَإِذَا أَفَضْتُم مِّنْ عَرَفَاتٍ فَاذْكُرُواْ اللَّهَ عِندَ الْمَشْعَرِ الْحَرَامِ وَ اذْكُرُوهُ كَمَا هَدَئكُمْ وَ إِن كُنتُم مِّن قَبْلِهِ لَمِنَ الضَّالِّينَ(198) ثُمَّ أَفِيضُواْ مِنْ حَيْثُ أَفَاضَ النَّاسُ وَ اسْتَغْفِرُواْ اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَّحِيمٌ(199) فَإِذَا قَضَيْتُم مَّنَاسِكَكُمْ فَاذْكُرُواْ اللَّهَ كَذِكْرِكُمْ ءَابَاءَكُمْ أَوْ أَشَدَّ ذِكْرًا فَمِنَ النَّاسِ مَن يَقُولُ رَبَّنَا ءَاتِنَا فىِ الدُّنْيَا وَ مَا لَهُ فىِ الاَْخِرَةِ مِنْ خَلَاقٍ(200) وَ مِنْهُم مَّن يَقُولُ رَبَّنَا ءَاتِنَا فىِ الدُّنْيَا حَسَنَةً وَ فىِ الاَْخِرَةِ حَسَنَةً وَ قِنَا عَذَابَ النَّارِ(201) أُوْلَئكَ لَهُمْ نَصِيبٌ مِّمَّا كَسَبُواْ وَ اللَّهُ سَرِيعُ الحِْسَابِ(202)» ترجمه آيات: «حج در ماه هاى معيّنى است. هر كه در آن ماه ها اين فريضه را ادا كند بايد كه در اثناى آن جماع نكند و فسقى از او سر نزند و مجادله نكند. هر كار نيكى كه انجام مى دهيد خدا از آن آگاه است. و توشه برداريد، كه بهترين توشه ها پرهيزگارى است. اى خردمندان، از من بترسيد. (197) اگر به هنگام حج طالب روزى خدا باشيد، مرتكب گناهى نشده ايد، و چون از عرفات بازگشتيد خدا را در مشعر الحرام ياد كنيد، از آن رو كه شما را هدايت كرده، در حالى كه پيش از آن

ص: 1025

گمراه بوده ايد. (198) سپس از آنجا كه ديگر مردم بازمى گردند، شما نيز بازگرديد و از خدا آمرزش بخواهيد كه آمرزنده و مهربان است. (199) چون مناسكتان را به جاى آورديد، هم چنان كه پدران خويش را ياد مى كرديد- حتى بيشتر از آن- خداى را ياد كنيد. برخى از مردم مى گويند: اى پروردگار ما، ما را در دنيا چيزى بخش. اينان را در آخرت نصيبى نيست. (200) و برخى از مردم مى گويند: اى پروردگار ما، ما را، هم در دنيا خيرى بخش و هم در آخرت، و ما را از عذاب آتش نگه دار. (201) اينان از آنچه خواسته اند، بهره مند مى شوند و خدا به سرعت به حساب هر كس مى رسد. (202)» آقاي شريعتي: اللهم صل علي محمد و آل محمد و عجل فرجهم. حاج آقاي عالي اشاره ي قرآني را امروز را بفرماييد و بعد هم انشاءالله خدمتشان باشيم. حاج آقاي عالي: در آيه ي 200 و 201 سوره ي مباركه ي بقره خداي متعال مردم را دو دسته نام مي برد كه دسته اي از مردم كساني هستند كه همتشان خيلي كم است. معلوم است كه خدا را قبول دارند، از خدا چيزي مي خواهند. ولي از خدا وقتي مي خواهند دنيا را مي خواهند و كاري به خوب و بد و حلال و حرامش هم ندارند. ببينيد تعبير اين است. «فَمِنَ النَّاسِ مَن يَقُولُ رَبَّنَا ءَاتِنَا فىِ الدُّنْيَا» خدايا در دنيا به ما بده. چه به ما بدهد؟ حلال، حرام، خوب، بد، حسنه، سيئه، فقط در دنيا به ما بده. خدا مي فرمايد: اينها «وَ مَا لَهُ فىِ الاَْخِرَةِ مِنْ خَلَاقٍ» اينها در آخرت نصيب ندارند. يعني مي شود كسي باشد كه در عين

ص: 1026

حال كه خدا را قبول دارد، چون از خدا مي خواهد. ولي چون همتش فقط دنيا است، و خدا را فقط وسيله كرده است براي دنيا و كاري به حلال و حرامش هم ندارد، مشركانه مي خواهد. اين يك نوع شركي است. و چه بسا اين نصيبي از آخرت نداشته باشد. آنچه مطلوب خدا و دين هست، هماني است كه در قنوت هايتان مردم متدين مي خوانند و اين را خداوند متعال به ما ياد داده است كه «وَ مِنْهُم مَّن يَقُولُ» بعضي از مردم اينطور مي گويند: «رَبَّنَا ءَاتِنَا فىِ الدُّنْيَا حَسَنَةً» خدايا به ما در اين دنيا بده، اما يك قسمت دنيا، آن حسنه و خوبش را بده. حلالش را بده، پاكش را بده. «وَ فىِ الاَْخِرَةِ حَسَنَةً» ما در آخرت هم خوبش را مي خواهيم. چون در آخرت هم مي تواند عذاب باشد. بدي باشد، اين نگاه، نگاه درستي است كه «وَ قِنَا عَذَابَ النَّارِ» و ما را از عذاب جهنم نجات بده. بنابراين همتي كه بلند است وقتي هم از خدا چيز دنيايي مي خواهد، دنياي حلال مي خواهد كه در عين حال آخرتش هم محفوظ باشد. آقاي شريعتي: بسيار خوب، خيلي ممنون و متشكرم. فايل هاي صوتي و متني برنامه ي ما را مي توانيد در سايت ما ببينيد. Samtekhoda.tv3.ir يك اتفاق خوبي هم افتاده كه اين به عنوان هديه ي نوروزي برنامه ي سمت خدا است. فايل هاي متني برنامه ما كه دوستان زحمت كشيدند و بسيار هم زحمت كشيدند كه من صميمانه تشكر مي كنم. فايل هاي متني برنامه ي ما در قالب يك نرم افزار با قابليت جستجو انشاءالله به زودي رونمايي خواهد شد، براي اطلاع از جزئيات بيشتر هم شما مي توانيد به سايت ما

ص: 1027

مراجعه كنيد و اين نرم افزار را به صورت رايگان تقديم شما خواهد شد كه باز هم صميمانه از دوستان تشكر مي كنم. حاج آقاي عالي: اصل بحث همان سه دليلي بود كه ما بر حيّ و زنده بودن حجت خدا مطرح كرديم كه دو موردش دليل عقلي بود. يكي هم همان دليل سوره ي قدر بود. كه نشان دهنده ي اين است كه حجت خدا در بين ما هست و زنده است، و زندگي مي كند و آثاري كه به هر حال اين عقيده براي ما به دنبال خواهد داشت. من قط مي خواستم يك نكته را كه جلسه ي قبل خيلي گذرا به آن اشاره كرديم، بيان كنم كه با توجه به اين مباحث آن چيزي كه عرض كردم روشن مي شود. وجود مقدس ولي خدا و حجت خدا مثل روح است براي عالم وجود. چطور روح ما نسبت به پيكر ما حيات را به ارمغان مي آورد. اگر روح كاري به اين پيكر نداشته باشد، اين را مديريت نكند و جدا شود، اين بدن مرده است و افتاده است. وجود مقدس وليعصر(ع) هم نسبت به عالم، در هر عالمي است، اگر در عالم دنيا است، براي اين عالم دنيا روح كلي اين عالم است كه اگر نباشد، زنده نباشد، اين عالم نخواهد بود. به علاوه اينكه همانطور كه روح ما نه فقط مايه ي حيات ما است. روح ما به جزء جز بدن ما اشراف دارد. به تمام اجزاء بدنتان الان روح شما اشراف دارد. نمي شود يك ضربه اي، به يك جايي بخورد و روح متوجه نشود. اگر يك چنين چيزي باشد، آن قسمت ديگر مرده است. تمام انسان هايي كه در عالم

ص: 1028

زمين و اين كره ي خاكي هستند و در عوالم ديگري هستند، تحت اشراف و نظارت حجت خدا و ولي خدا هستند. او شاهد بر همه است. ناظر بر همه است. دعبل خزايي خدمت امام رضا(ع) رسيد. خواست آن اشعار معروف خودش، «مدارس آيات خلت من تلاوة» كه خيلي اشعار زيبايي است، خواست آن اشعار را بخواند، يك مرتبه حضرت شروع كرد چند بيت را خواند. اطرافيان يك نگاه معناداري به دعبل كردند كه اين شعرها براي خودت نبود. مثلاً از كسي ديگر گرفتي و اينجا آمدي. دعبل بنده ي خدا يكباره ماند. گفت: آقا من اين شعر را ديشب گفتم. پيش كسي هم نخوانده بودم. اول از همه اينجا آمدم. حضرت فرمود: بله! آن چيزي كه تو در ذهنت بود را من ارائه دادم. از نيات آگاه است. مشرف بر نيات است. من مي خواهم بگويم كه اين وجود مقدس كه اين چنين است، نبينيد به عنوان اينكه يك پليس بالاي سر ما است، كه مراقب ما است. ببينيد به عنوان اينكه يك پدر دلسوز بالاي سر ما است. نبينيد يك رقيب بالاي سر ما است كه فقط مي خواهد مچ گيري كند، ببينيد يك رفيق ناظر بر ماست كه مي خواهد دستگيري كند. همان كه امام رضا فرمود: «الْإِمَامُ الْأَنِيسُ الرَّفِيقُ وَ الْوَالِدُ الشَّفِيقُ وَ الْأَخُ الشَّقِيق ُ وَ الْأُمُّ الْبَرَّةُ بِالْوَلَدِ الصَّغِير» (كافي/ج1/ص198) يك چنين كسي است. حيف نيست با اين امام مهربان آدم انسش، رابطه اش، صميميتش بيشتر نباشد. خيلي از خوبان ما بودند، به هر حال جمكرانشان رها نمي شد. به هر حال شهرهاي دوري است، جاهايي هست كه همه ي دوستان بزرگوار نمي توانند بيايند، اما نيت كنند، سعي

ص: 1029

كنند. اولاً همان جايي كه هستند ارتباطشان را روزانه با حضرت بيشتر كنند. بيشتر به ياد حضرت باشند. و ثانياً اماكن و جاهايي كه بعدها خواهيم گفت كه منسوب به حضرت است، از جمله جمكران كه به هر حال خوباني اينجا چيزهايي ديدند و انشاءالله فرصت شود مي گويم اينجا چه بوده و چه خصوصياتي داشته است، ارتباطتان را بيشتر كنيد كه انشاءالله دست مقدس ان ولي مهربان خدا به طور خاص بر سر ما كشيده شود... آقاي شريعتي: خيلي ممنون و متشكرم. باز هم من يادآوري مي كنم كه به يمن نام مبارك حضرت صديقه ي كبري، حضرت فاطمه ي زهرا كه ايام، ايام شهادت ايشان هست. فايل هاي متني برنامه ي سمت خدا از ابتدا تا كنون در قالب يك نرم افزار به عنوان هديه ي نوروزي تقديم شما مخاطبين خوب خواهد شد. جزئياتش را بعد خدمت شما عرض خواهم كرد. مي توانيد به سايت ما Samtekhoda.tv3.ir مراجعه كنيد كه باز هم واقعاً از دوستانمان بسيار تقدير و تشكر مي كنم. حاج آقاي عالي دعا بفرماييد و بيننده هاي خوبمان هم انشاءالله آمين بگويند.. حاج آقاي عالي: حضرت يكي از القابش اين است كه منتَظَر است. يكي ديگر از القابش منتظِر است. او منتظر ما است كه ما كاري كنيم. او كه كامل است. عرض كرديم در حبسي است كه كليدش دست ماست. ما بايد ميلي متر، ميلي متر، سانتي متر، سانتي متر به سمت او برويم. به سمت ظهور برويم. ما بايد خودمان را لايق او كنيم و الا او كه لايق ترين فرد است. از اين جهت هست كه خدايا از تو مي خواهيم كه ما را لايق او كن و به ما سعي و تلاش و

ص: 1030

كوشش مناسب براي اينكه در مسير ظهور گام بردارم به همه ي ما عنايت بفرما. آقاي شريعتي: خيلي ممنون و متشكر هستم. ياد نامه اي افتادم كه حضرت به شيخ مفيد نوشتند و فرمودند: اگر شيعيان ما در اجراي عهدي كه با ما بسته بودند همدل و هم پيمان مي شدند، هيچ وقت توفيق ديدار ما از ايشان سلب نمي شد. سهم ما چقدر است؟ اللهم عجل لوليك الفرج.

92-12-18

برنامه سمت خدا

موضوع برنامه: يادي از امام عصر(عليه السلام)

كارشناس: حجت الاسلام والمسلمين عالي

تاريخ پخش: 18/12/92

بسم الله الرحمن الرحيم

و صل الله علي محمدٍ و آله الطاهرين

لب ما و قصه ي زلف تو چه توهمي، چه حكايتي *** تو و سر زدن به خيال ما، چه ترحمي، چه عنايتي

به نماز صبح و شبت سلام و به نور در نصبت سلام *** و به خال كنج لبت سلام چه نشسته با چه ملاحتي

به جمال وارث كوثري، به خدا محمد ديگري*** به روايتي خود حيدري، چه شباهتي، چه اصالتي

بلغ الاولي به كمال تو، كشف الدجي به جمال تو *** به تو و قشنگي خال تو صلوات هر دم و ساعتي

تو كه آينه، تو كه آيتي، تو كه آبروي عبادتي *** تو كه با دل همه راحتي، تو قيام كن كه قيامتي

زد اگر كسي در خانه ات، دل ماست كرده بهانه ات *** همه جا گرفته نشانه ات، به چه حسرتي، به چه حالتي

نه مرا نبين، رصدم نكن، و نظر به خوب و بدم نكن*** ز درت بيا و ردم نكن، تو كه آستان سخاوتي

آقاي شريعتي: سلام مي گويم به همه ي بيننده هاي خوبمان، همه ي آنهايي كه دعاي اللهم

ص: 1031

عجل لوليك الفرج ورد زبانشان است. خيلي خيلي خوش آمديد به سمت خداي امروز ما. خوشحاليم كه امروز هم با سمت خدا از شبكه ي سه سيما همراه شما هستيم و در كنار شما و خدمت حاج آقاي عالي عزيز. آقا سلام عليكم و رحمة الله. خيلي خوش آمديد.

حاج آقاي عالي: سلام عليكم و رحمة الله، بنده هم خدمت حضرتعالي و همه ي دوستان و بينندگان مؤمني كه به هر حال در خدمتشان هستيم سلام و عرض ادب دارم.

آقاي شريعتي: خيلي خوشحال هستيم كه روزهاي يكشنبه، مزين و منور است به نام حضرت ولي عصر(عج). و خيل عظيم مشتاقان مباحث مهدويت با آن نگاهي كه در دور جديد برنامه ي سمت خدا نسبت به اين مسأله داريم، مترصد هستند و منتظر هستند كه مباحث امروز شما را بشنوند. ما خدمت شما هستيم.

حاج آقاي عالي: بسم الله الرحمن الرحيم. بله جناب آقاي شريعتي ما در واقع انشاءالله يك چشم اندازي را در جلسات قبل عرض كرديم كه مباحثي كه مطرح مي شود، در راستاي اين هست كه ما از ياد حضرت به اضطرار به حضرت برساند. يعني به هر حال خود اين مباحث اولاً موضوعيت دارد. چون در هر جلسه اي به ياد حضرت، به نام حضرت مباحثي مطرح مي شود و خود اين از غفلت جلوگيري مي كند دقايقي را ذهن و دل به ياد او بودن، حقيقتاً ارزشمند است. به علاوه اينكه خود اين مباحث و معارف به هر حال مي تواند آدم را كم كم دردمند و محتاج او و بلكه مضطر به او كند كه همانطور كه عرض كرديم كليد فرج و گشايش هست.

بنابراين حالا ما

ص: 1032

به هر حال مباحثي را كه انشاءالله مي خواهيم مطرح كنيم در همان راستا هست. به نظرم رسيد كه اگر بخواهد مباحث يك سيري داشته باشد، ما بياييم و در يك جلساتي ويژگي ها و خصوصيات حضرت وليعصر(ع) را بيان كنيم، بعد از اينكه حالا طي جلساتي اين خصوصيات و ويژگي هايي كه بعضي از اينها مختص خود حضرت است، و بعضي هايشان مشترك است بين هر كسي كه حجت و امام هست. به تعبير ديگر بعضي ها مخصوص حضرت هست، و شخصيت حقيقي شان و بعضي هم مربوط به شخصيت حقوقي او و منصب امامت است. هر معصومي، هر امامي، اين ويژگي را دارد. از جمله امام عصر(ع) هم دارد.

يك بخشي از مباحث در رابطه با ويژگي ها و مختصات حجت و امام عصر(ع) است. بخش دوم از مباحث، حقوقي است كه اين بزرگوار بر گردن ما دارد. به هر حال خداوند متعال وقتي يك چنين نعمتي كه بزرگترين نعمت اوست در عالم مي گذارد، حقوقي بر گردن ما مي آيد و سومين بخش از مباحث ما در آينده، وظايف و تكاليفي است كه ما در قبال او بر عهده داريم و به هر حال از پس آن حقوق كه او بر گردن ما دارد بايد بربياييم. اين مباحثي است كه انشاءالله طي جلسات آينده ادامه مي دهيم. البته همه ي دوستان مي دانند كه به هر حال راجع به شخصيت بزرگوار حضرت وليعصر(ع) اين وجود مقدس، از ابعاد مختلف بحث هاي متنوع و گوناگوني شده است. ولي خوب به هر حال ناگفته ها و ناشنيده ها هنوز خيلي زياد است. اين شخصيت ها، شخصيت هاي دريا گونه اي هستند كه هرچه وارد شوي، به عمق بيشتري مي رسي كه آدم مي بيند

ص: 1033

كه به هر حال كار امثال ما نيست. ما در آن سواحلش داريم پيش مي رويم. در آن عمق كمش داريم پيش مي رويم، آن هم با آن مقدار آموزه هايي كه در اختيار ما گذاشتند، به هر حال داريم پيش مي رويم.

من اجازه مي خواهم يكي از ويژگي هاي حضرت را كه به هر حال از خصوصيات مكتب اهلبيت و عقايد ما شيعيان است را مطرح كنم و يك مقداري پيرامون آن بحث كنيم. اين ويژگي اختصاص به حضرت وليعصر دارد؟ نخير! اصلاً. اين ويژگي مختص هركسي است كه امام است. هركسي است كه حجت خداست و از جمله اين حجت الهي كه در زمان ما هست، همه اين ويژگي را دارند و آن زنده بودن است، حي بودن است. امام و حجت خدا بايد زنده باشد. ما يك بابي در اصول كافي داريم كه مرحوم كليني آنجا مطرح كرده كه «لا تقوم الحجة لله عزَّ وَ جل علي خلقه الا بامام حيٍّ يُعرف» حجت بر مردم، حجت خدا بر مردم، قائم نمي شود، تمام نمي شود مگر اينكه زنده باشد كه او را بشناسند. «الا بامام حيٍّ يعرف» بنابراين اين يكي از خصوصياتي است كه به عقيده ي ما امام زمان و حجت هر عصري بايد داشته باشد و اين مي دانيد يكي از تفاوت هاي ديدگاه مكتب اهلبيت با بقيه ي اديان و مذاهب است. اجمالاً شما مي دانيد كه تمام اديان ابراهيمي و مذاهب همه مسأله ي منجي و موعود آخر الزمان را قبول دارند. اين يكي از عقايد مشترك بين همه ي اديان و مذاهب است.

در يكي از سلام هايي كه به امام مهدي(ع) مي دهيم اينطور است كه: «السلام علي مهدي الامم» سلام بر

ص: 1034

آن كسي كه مهدي است و در همه ي امت ها شناخته شده است. براي همه ي امت ها است. منتهي در عين حال كه همه به منجي عقيده دارند، كه عدالت را در آخرالزمان گسترش مي دهد و نجاتي براي بشريت از ظلم است، ولي يك تفاوت هايي بين ديدگاه ما و ديگران هست كه اين تفاوت ها بسيار قابل توجه است. مثلاً يكي از تفاوت ها كه ديدگاه ما، مكتب اهلبيت با بقيه ي اديان و مذاهب دارد، اين است كه ما مسأله ي ظهور حضرت وليعصر(ع) را يك مرحله از سير تكاملي عالم به سمت خدا مي دانيم. يعني عالم بشري در مراحل تكاملي اش كه مي خواهد به سمت خداوند متعال پيش برود يك مرحله اش ظهور است، يك مرحله ي ديگر رجعت است، يك مرحله ي ديگرش برزخ و قيامت است. ببينيد اينها سير تكاملي است كه پله پله و مرحله به مرحله بشريت پيش مي رود براي اينكه به هر حال به حضرت حق و به قرب حضرت حق برسد. اين ديدگاه را خوب بقيه ي اديان و مذاهب به اين صورت تحليل نمي كنند. اصلاً رجعت در بين آنها نيست. اين جزء خصوصيات مكتب اهلبيت است.

يكي ديگر از تفاوت هايي كه ما با بقيه ي اديان و مذاهب داريم، اين است كه آنها منجي را كه در آخرالزمان مي آيد منجي مي دانند. ولي ما او را علاوه بر آنكه منجي و نجات دهنده مي دانيم، حجت خدا هم مي دانيم. حجت يعني كسي كه از طرف خدا گذاشته شده و ديگر خدا با اين بر بندگانش احتجاج مي كند و ديگر كسي نمي تواند عذر و بهانه بياورد. مردم بايد خودشان را با او تنظيم كنند. زندگي شان را با او تنظيم كنند. يعني

ص: 1035

مسأله ي امام زمان(ع) و منجي براي ما يك مسأله ي آرماني فقط نيست كه در آينده يك اتفاقي مي خواهد بيفتد. نه همين الآن بايد در زندگي ما وارد شود، حجت است. كارهايمان را بايد با او تنظيم كنيم. شما روز قيامت ديگر عذر نداريد، بايد با رضايت او زندگي مان را تنظيم كنيم.

آقاي شريعتي: نه اينكه در عصر ظهور حجت باشد، الآن هم حجت خداوند است.

حاج آقاي عالي: ببينيد من مي خواهم بگويم نه اينكه در عصر ظهور فقط كسي مي آيد كه نجات بخش است. يعني فقط يك نگاه به آينده، يك نگاه آرماني و الآن ديگر كاري با او نداريم. نخير! حجت است يعني همين الآن تو بايد خودت را با اين تنظيم كني، چون خدا بعداً عذر و بهانه ي شما را نمي پذيرد و با او با شما احتجاج مي كند. مي گويد: من حجت را بر شما تمام كردم. بايد خودت را و زندگي ات را با رضايت او تنظيم مي كردي. اين هم تفاوت دومي كه ما داريم.

سومين تفاوت كه محل بحث امروز ما هست، اين هست كه اديان و مذاهب ديگر غير از مكتب اهل بيت شيعه موعود را مي گويند: الآن زنده نيست. مي گويند: در آينده، در آخر الزمان متولد مي شود. هنوز متولد نشده است. ولي ما طبق عقايدي كه داريم مي گوييم: موعود زنده است. حي است، در بين ما دارد زندگي مي كند با همين جسم فيزيكي اش. دارد در بين ما تردد مي كند. امام صادق(ع) فرمود: «صَاحِبَ هَذَا الْأَمْرِ يَتَرَدَّدُ بَيْنَهُمْ وَ يَمْشِي فِي أَسْوَاقِهِمْ وَ يَطَأُ فُرُشَهُمْ» (بحارالانوار/ج52/ص154) بين شما حركت مي كند، در بازارهاي شما مي آيد. روي فرش هاي شما گام برمي دارد. «و إنه ليحضر

ص: 1036

الموسم كل سنة» (خرائج/ج3/ص1174) هر سال كه در مراسم حج هست كه خود اين جاي تأمل هست كه چه سري است كه امام زمان هر سال مكه تشريف دارند. كه انشاءالله در مباحث آينده اگر پيش آمد بعضي از خصوصياتش را، آن مقداري را كه به ذهن مي رسد عرض خواهيم كرد. اميرالمؤمنين(ع) در روايتي فرمود: «إِنَّ حُجَّتَهَا عَلَيْهَا قَائِمَة» (بحارالانوار/ج28/ص70) حجت خدا روي زمين ايستاده است، وجود دارد. «مَاشِيَةٌ فِي طُرُقَاتِهَا» در زمين مشي مي كند. در زمين حركت مي كند. «جَوَّالَةٌ فِي شَرْقِ هذه الْأَرْض» اين طرف و آن طرف مي رود. «يَسْمَعُ الْكَلَامَ وَ يُسَلِّمُ عَلَى الْجَمَاعَة» حرفتان را مي شنود. به شما سلام مي دهد. «يَرَوْنَهُ وَ لَا يَعْرِفُونَهُ» (وسايل الشيعه/ج9/ص399) مردم او را مي بينند ولي او را نمي شناسند. ببينيد ما ديدگاهمان نسبت به امام زمان(ع) و حجت خدا اين است كه اينقدر ملموس و عيني او را مي بينيم.

آقاي شريعتي: اينها همه تفسير و ترجمه ي همان چيزي است كه زمينه از حجت خدا خالي نيست.

حاج آقاي عالي: زنده است و در بين ما دارد زندگي مي كند و آثار متعددي دارد. قطعاً آن وظايفي كه به گردن ماست، مسؤوليت هايي كه به گردن ما مي آورد. اميدي كه براي ما مي آورد. امام زمان در بين ما است. با غم ما غمناك مي شود. با شادي هاي شيعيانش شاد مي شود. پدر مهرباني كه از فرزندانش دور نيست. ببينيد اين خيلي فرق مي كند با آن كسي كه مي گويد: الآن نيست. يا رهبري است كه بعداً خواهد آمد. نخير اين رهبر با سختي ها و مشكلات و به هر حال از خوشي هاي دوستانش، مؤمنين، مسلمين، همراه است. و آنوقت بعداً انس با او، ارتباط حتي

ص: 1037

با او برقرار كردن. ببينيد اينها چقدر فرق مي كند. با آن كسي كه صرفاً يك چيز آرماني، او را مي بيني كه خبري از او نيست. فقط بايد از آينده بيايد. اين همان تعبيري است كه گفت:

«يار نزديك تر از من به من است *** اين عجب تر كه من از وي دورم»

او خيلي نزديك است. منتهي خوب گاهي مواقع ما حجاب داريم، از او دور مي شود.

در هر حال اين عقيده اي است كه ما داريم. پروفسور كوربن كه به هر حال يك عالم دانشمند فرانسوي بود و خيلي با مرحوم علامه طباطبايي مباحثي داشت و رفت و آمدهاي زيادي داشت، آخر هم ايشان شيعه شد. ايشان يك سخنراني در دانشگاه سوربن فرانسه داشت. آنجا پروفسور كوربن يك تعبير بلندي كرد و واقعاً هم اين تعبير جزء معارف ما است كه تنها مكتبي كه همواره رابطه ي آسمان و زمين را برقرار مي داند مكتب اهلبيت است. كه هميشه اين رابطه برقرار است. اين قطع نيست. اين همان است كه در دعاي ندبه مي گوييم، «اين سبب المتصل بين الارض و السماء» آن رابط بين آسمان و زمين هميشه برقرار است.

خدا مرحوم آيت الله ميلاني را رحمت كند. ايشان در مشهد از بزرگان بودند. ايشان مي فرمودند: در روز بنشينيد هر روز يك مقدار با امام زمان درد و دل كنيد. خوب نيست اين شيعه روزش شب شود و شب اش روز شود، و اصلاً به ياد او نباشد. بنشينيد چند دقيقه ولو آدم حال هم نداشته باشد، مثلاً از مفاتيح دعايي بخواند، با همين زبان خودمان سلام و عليكي با آقا كند. با حضرت درد و دلي كند.

خدا

ص: 1038

مرحوم آيت الله بهجت را رحمت كند. يك حرف بلندي مي زد. مي گفت: بين دهان تا گوش شما كمتر از يك وجب است. يك وجب هم نيست. قبل از اينكه از دهان خودتان به گوش خودتان برسد، به گوش او رسيده است. نزديك است. درد و دل ها را مي شنود. با او حرف بزند، و ارتباط برقرار كند. در زمان امام هادي(ع) شخصي نامه اي نوشت از يكي از شهرهاي دور، نامه اي نوشت كه آقا من دور از شما هستم. گاهي حاجاتي دارم، مشكلاتي دارم، به هر حال چه كنم؟ حضرت در جواب ايشان نوشتند: «إِنْ كَانَتْ لَكَ حَاجَةٌ فَحَرِّكْ شَفَتَيْك» (بحارالانوار/ج53/ص306) لبت را حركت بده، حرف بزن. بگو. ما دور نيستيم. حالا بعداً خواهيم گفت كه وجود مقدس وليعصر و امام حي و زنده مثل يك روح مي ماند براي كل عالم وجود، نه فقط براي عالم دنيا. براي عالم ملائكه، براي عالم جن، براي تمام عوالم وجود هرچه كه موجود است، آن ولايت و سرپرستي تامي كه امام زمان(ع) دارد، اشراف دارد بر تمام عالم وجود. مثل يك روح!

شما الآن ببينيد روحتان بر جزء جزء و سلول سلول بدنتان اشراف دارد. اگر يك قطعه اي از بدن شما روح را اشراف نداشته باشد، و كاري به او نداشته باشد، آن قطعه مرده است. آن قطعه اي كه روح به آن كاري نداشته باشد، اصلاً حيات ندارد. او مرده است. فرض اگر يك سوزني كف پاي شما زده شود، لازم نيست كه حتماً مثلاً با اين چشم ببينيد تا دردتان بيايد. روح به همه جا اشراف دارد. از همه چيز اطلاع دارد. وجود مقدس ولي خدا كه خليفة الله در

ص: 1039

اين عالم است، اشرافي كه بر تمام عالم وجود دارد، مثل يك روح بر تمام اين پيكره است. بنابراين از همه ي افراد، از همه ي اجزا، از همه ي موجوات، از همه ي انسان ها اطلاع دارد. خبر دارد.

خوب اين ادعاي ما است كه ما حجت را زنده مي دانيم. ممكن است كسي سؤال كند چه دليلي بر اين مسأله است. چه ضرورتي است كه ما اصرار داريم كه حتماً حجت خدا بايد زنده باشد؟ چه اشكال دارد مثل آن كساني كه مي گويند: در آينده متولد مي شود، بگوييم در آينده، يعني در همان نزديكي ها و حوالي ظهورش متولد شود و بيايد، ظهور كند. عالم را نجات بدهد. چه نيازي هست كه ما بگوييم: هست و اين عمر طولاني كه الآن هزار و صد و خرده اي سال مي گذرد، اين عمر طولاني هم دارد و هرچقدر هم طول بكشد، عمر طولاني كه چيزي نيست به آن محاليت وجود داشته باشد. خداي متعال به هر حال عمر طولاني به ايشان داده است. چه لزومي دارد، چه دليلي دارد كه اصرار داريم كه ايشان بايد زنده باشد؟

ببينيد من اشاره اي در جلسات قبل كردم. ولي حالا اجازه مي خواهم باز به يك عنوان ديگري مطرح كنم. شما نگاه كنيد ببينيد تعريف ما از امام و حجت خدا صرفاً اين كسي نيست كه مي آيد و يك رهبري اجتماعي و سياسي را به عهده مي گيرد. مثلاً رهبري جهان را از جهت سياسي و اجتماعي بر عهده مي گيرد و مشي امور را مي كند. نه ديد ما فقط اين نيست كه شما بگوييد، خوب الآن كه جهان آماده نيست چه نيازي است كه او زنده باشد؟ ما ديدمان

ص: 1040

نسبت به امام اين هست كه يكي از كارهاي امام، يكي از شئون امام رهبري سياسي و اجتماعي است كه اگر مردم به او رو كردند، قبول مي كنيم. مثل پنج سالي كه به حضرت امير(ع) رو كردند و قبول كردند. مثل شش ماهي كه به امام حسن مجتبي (ع) رو كردند و قبول كرد و رهبري اجتماعي و حكومت را بدست گرفتند. اين يكي از شئون است. كه در صورت آمادگي هاي مردم و پذيرش مردم مي آيد. اما اگر بر فرض مردم هنوز پذيرش نداشتند. اينطور نيست كه زنگ تفريح امام باشد، كه ديگر بيكار باشد. آنوقت بگوييم: پس چه فايده اي؟ حالا كه بيكار است، اصلاً نباشد. نه! شئون و وظايف بسيار مهمي در عالم دارد. ما امام را خليفة الله مي دانيم. ما امام را حجت الله مي دانيم. ببينيد اين مفهوم خليفه در قرآن يك مفهوم بسيار بلندي است كه خداوند متعال اصلاً آفرينش را به هدف خلق او خلق كرد. شما در قرآن ببينيد وقتي خداوند متعال گفت: «إِنِّي جاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَليفَة» (بقره/30) من مي خواهم خليفه روي زمين، جانشين روي زمين خلق كنم، ايجاد كنم. جانشين نه به اين معنايي كه ما الآن در ذهنمان است. كه مثلاً در فلان اداره رئيسي داريم و جانشينش، كه جانشين يعني در غياب آن رئيس مثلاً امضاء مي كند و كارهايي را انجام مي دهد. جانشين و خليفه ي خدا اين نيست كه در غياب خدا، خدا كه هيچ موقع غايب نمي شود، اينطور نيست كه نباشد، جانشين يعني كسي كه تمام صفات او را دارد. يعني كسي كه تمام كمالات و صفات خداوند متعال به او داده شده و مظهر تمام

ص: 1041

اسماء و صفات اوست. خداوند فرمود: من مي خواهم چنين كسي را خلق كنم. ملائكه گفتند: چه نيازي است كه يك آدمي خلق شود كه افساد كند، خونريزي كند و به هر حال اين كارها را انجام دهد. خداوند در جواب ملائكه فرمودند: من يك چيزي مي دانم كه شما نمي دانيد. «إِنِّي أَعْلَمُ ما لا تَعْلَمُونَ» (بقره/30) چون شما نمي توانيد بدانيد. شما مظهر بعضي از اسماء و صفات خدا هستيد. شما موجودات همه بعدي نيستيد، نمي توانيد شأن آدم، خليفه ي خدا را بفهميد. او تمام صفات و اسماء را دارد. خوب ببينيد خدا مي خواهد يك چنين كسي را خلق كند و تمام عالم براي اوست.

در روايت هست كه خداي متعال فرمود: «يابن آدم خلقت الاشياء لاجلك، و خلقتك لاجلي» تمام عالم را براي تو خلق كردم، تو را براي خودم، كه بندگي خودم را بكني. خوب ببينيد پس بنابراين خليفة الله در اين عالم هست كه سر آفرينش است. هدف آفرينش است. اگر او نباشد، آفرينش لغو است. يعني اگر آن كسي كه مظهر تمام اسماء و صفات خداست، در اين عالم نباشد آفرينش لغو است. همه را براي او آفريده است. خدا فقط براي خوردن و خوابيدن و كارهاي اين چنيني نيافريده است. خدا آفريده كسي كه تمام اسماء و صفات او را نشان بدهد و به همه ي آن كمالات برسد.

آقاي شريعتي: در بحث ياد مرگ هم اگر خاطر دوستان باشد، در آستانه ي قيامت ما اشاره كرديم كه آخرين كسي كه روي زمين هست، حجت خداست.

حاج آقاي عالي: ببينيد اين روي همين حساب است. نكته همين جا است كه اگر خليفه ي الهي در زمين

ص: 1042

نباشد، بودن آن زمين لغو است. آن زمين برچيده مي شود. لذا هميشه بايد خليفه باشد. آخرين كسي كه در زمين هست كه با رفتن او قيامت برپا مي شود و عالم دنيا برچيده مي شود خليفه ي خداست. حجت خداست. كه در روايت هست كه به پيغمبر اكرم، خداي متعال در معراج فرمود: «يَا مُحَمَّدُ عَلِيٌّ آخِرُ مَنْ أَقْبِضُ رُوحَهُ مِنَ الْأَئِمَّة» (بحارالانوار/ج53/ص68) آخرين كسي از ائمه كه من روح او را قبض مي كنم، علي است. كه ايشان رجعت دارد. چند بار هم رجعت دارد. آخرين رجعتش خداوند متعال وقتي كه اين انسان شگفت انگيز و شگفت انگيزترين انسان را مظهر العجايب را وقتي قبض روح مي كند و از دنيا مي رود، آنوقت قيامت برپا مي شود. عالم دنيا برچيده مي شود. پس ببينيد ما كه مي گوييم: زمين خالي از امام و حجت نيست، چون حجت خليفه ي خداست. حجت خدا همان كسي است كه به واسطه ي او خدا به عالم نظر مي كند. تشبيه من مثل اين است كه در يك باغي، يك گل استثنايي، يك درخت ميوه ي استثنايي است، باغبان اگر آبي مي دهد، اگر رسيدگي به آن باغ مي كند، به واسطه ي او است. آب مي دهد ولو علف هاي ديگر هم بخورند. گياهان ديگر هم بخورند، اما نظر باغبان به اوست. حتي علف هرزها هم ممكن است استفاده كنند، اما باغبان به خاطر آن آب مي دهد. اگر آن گل نبود، اگر آن درخت ميوه ي استثنايي نبود، باغبان رسيدگي نمي كرد. باغبان عالم آفرينش، پروردگار عالم واسطه ي اين گل استثنايي است. وجود مقدس خليفة الله و حجت خدا است كه به عالم نظر مي كند، عنايت مي كند. اين يك معنايي است كه خداوند متعال فيض را به اين

ص: 1043

عالم به واسطه ي او مي رساند.

يك معناي ديگرش اين هست كه او كه واسطه ي فيض است، يعني اينكه اول موجود و برترين موجود كسي است كه ابتدا كمال را، فيض، علم، رزق را، هدايت را، شفا را، هر عنايت و رحمتي از خدا را، اول بالاترين موجود آن كمال را مي گيرد، بعد تقسيم مي كند. از كانال او به بقيه مي رسد. همان واسطه ي فيض بودن. امام زمان(ع) همان واسطه ي فيض است كه خدا كمالات را از او به بقيه مي دهد. نگوييد كه مگر خدا عاجز است، خودش مستقيم بدهد؟ خدا عاجز نيست، ما عاجز از گرفتن هستيم. همينطور كه ما نمي توانيم وحي را مستقيم بگيريم، كمالات را آن شاگرد اول كلاس خدا، خليفة الله، حجت الله، او هست كه مي گيرد و به بقيه مي دهد. تشبيه به يك كلاسي كه معلم مطالب سنگيني مي گويد، يك شاگرد اولي هست كه از همه با استعداد تر است. زودتر از همه مطلب را مي گيرد. و يك كلاس را او بعداً براي ديگران توضيح بدهد. يعني او فيض علم را از استاد گرفته و بعد به ديگران داده است. هيچ اجحافي هم به ديگران نيست. او كار كرده، زحمت كشيده، ظرفيتش را دارد.

ما ديدمان اين چنين است. خوب با اين ديد لحظه اي نمي تواند عالم دنيا بدون حجت خدا و خليفه ي خدا باشد. چون اگر خليفه ي خدا نباشد اصلاً فيضي به آدم نمي رسد. اين همان است كه در روايات بي شمار داريم. «لَوْ لَا ذَلِكَ لَسَاخَتِ الْأَرْضُ بِأَهْلِهَا» (بحارالانوار/ج57/ص213) زمين با اهلش فرو مي رود. آنوقت با اين ديد هست كه اگر ما احياناً حاجاتي از ائمه مي خواهيم، از امام زمان حاجت مي خواهيم،

ص: 1044

از امام رضا حاجت مي خواهيم، چون اينها واسطه ي فيض خدا هستند. ما مي دانيم اينها استقلال ندارند. خودشان فقير خدا هستند. پيغمبر اكرم فرمود: «الْفَقْرُ فَخْرِي» (بحارالانوار/ج69/ص30) نقلي كه از حضرت هست. خودشان افتخارشان به اين است كه چيزي از خودشان ندارند. عبد محض خدا هستند. فقير محض الي الله هستند و اين را با تمام اعماق وجودشان، سلول سلول وجودشان درك مي كردند و چون اين چنين بود خدا به اينها همه چيز داد. چون ذره اي معصيت و سركشي در مقابل خدا ندارند. ما اگر از اينها حاجت مي خواهيم از باب داشتن استقلال نيست، از باب واسطه بودن است. لذا مثلاً در دعاي فرج مي گوييم: «يا محمد يا علي، يا علي يا محمد، اكفياني فانكما كافيان و انصراني و فانكما ناصران» از خودشان چيز بخواهيم.

من يك مرتبه خدمت دوستان عرض كردم. خدا آيت الله مجتهدي تهراني را رحمت كند. از ايشان شنيدم. ايشان گفت: خيلي سال پيش بود، من خدمت آيت الله خوانساري مرجع با عظمت تقليد كه واقعاً يك فوق العادگي هايي ايشان داشت. آقاي مجتهدي مي گفت: من خدمت ايشان رسيدم، يك سؤالي كردم. گفتم: آقا ما زيارت مي رويم، مثلاً زيارت امام رضا(ع) مي رويم، چطور بخواهيم؟ بگوييم: خدايا به حق امام رضا فلان چيز را به ما بده؟ يا بگوييم: يا امام رضا شفا بده، يا امام رضا علم به ما بده، يا امام رضا كارهاي مرا درست كن. از امام رضا بخواهيم و او را مخاطب قرار بدهيم؟ آيت الله خوانساري فرمودند: هردو خوب است. اما آن دومي كه از امام رضا بخواهيد، كه امام رضا از خدا براي شما بخواهد، اين دومي بهتر

ص: 1045

است. واسطه ببريد. حتي بعضي ها مي گفتند كه واسطه ها را بيشتر كنيد. سر قبر بعضي از اولياي خدا برويد، بعضي از امامزاده ها، يا بعضي از علما و فقهاي با عظمت و بزرگوار، از آنها بخواهيد كه از ائمه بخواهند، كه از خدا بخواهند. واسطه ها بيشتر باشد. چون اين واسطه هاي پايين تر سنخيت شان با ما هم بيشتر است. نزديك تر به ما هستند.

خدا يكي از بزرگان تهران، آيت الله شاه تقي آملي را رحمت كند. از مراجع صاحب رساله در تهران بود. استاد بعضي از بزرگان فعلي ما كه هستند، ايشان نقلي كه مي فرمود، مي گفت: من گاهي حرم امام رضا(ع) كه مي روم، يك حاجت مي خواهم، آنجا نمي گيرم، مي روم حرم عبدالعظيم شهر ري مي گيرم. مي آيم اينجا مي گيرم. يعني گاهي اوقات آن بزرگواران به زير دستانشان مي دهند. براي اينكه اينها احيا شوند، مقصود اين هست كه اينها به عنوان واسطه ها هستند. ديد ما نسبت به امام و حجت اين است. لذا هميشه بايد زنده باشيم.

در روايات امام صادق(ع) فرمود: «الْحُجَّةُ قَبْلَ الْخَلْقِ وَ مَعَ الْخَلْقِ وَ بَعْدَ الْخَلْقِ» (كافي/ج1/ص177) قبل از خلقت دنيا حجت بوده است. در عوالم قبل كه ما وارد آن بحث نمي شويم. در هنگام خلقت دنيا و همراه با اين خلقت بوده و بعد از خلقت دنيا هم هست. هيچ عالمي از عوالم وجود خالي از حجت نيست. هر عالمي خالي از حجت باشد، فيض ديگر به آنجا نمي رسد. ديگر عنايت خدا به آنجا نمي رسد. رحمت خدا ديگر به آنجا نمي رسد. چون او سر آفرينش است. به واسطه ي او خدا به عالم نظر مي كند و نگاه مي كند. بنابراين وجود مقدس امام زمان(ع)، وليعصر زنده است. با

ص: 1046

همين جسم مطهرشان دارد در بين ما زندگي مي كند، نزديك ما است و همين نزديكي خيلي نزديك تر از آن چيزي است كه ما گمان مي كنيم هست و هر فيضي نه فقط اين نفس كشيدن ها، هر فيضي كه به ما مي رسد. آخر گاهي از مواقع بعضي ها آدم خجالت مي كشد واقعاً اين را مطرح كند كه بعضي ها گله مي كنند كه چرا به ياد ما نيستي؟ اين ها بي توجهي است، گاهي اينها بي معرفتي است. يك مقدار كه چه عرض كنم، براي آن كسي كه مؤمنانه به قضيه نگاه مي كند، مگر مي شود او به اينها نگاه نكند. نگاه نكند، نيستي. نگاه نكند نفسي بالا و پايين نمي آيد. نگاه نكند هيچ عنايتي به تو نيست. نباشد به اينكه اگر يك حاجتي احياناً يك جايي به آدم داده نشد، اين گلايه ها را آدم بكند.

يكي از خوبان بود، حاجتي داشت، مدتي به امام زمان توسل كرده بود. حاجاتش برآورده نمي شد. از حضرت گله كرد. گفت: آقا مثل اينكه شما به ياد ما نيستي؟ حضرت در يك حالت خوابي بود، بيدار شد، به ايشان فرمود: فلاني، از بچگي نبودي كه از فلان جا افتادي و ما تو را گرفتيم. آن حادثه براي تو پيش نيامد ما ردش كرديم. آن بلا پيش نيامد ما دفعش كرديم. آن مشكل پيش نيامد ما كار تو را راه انداختيم؟ يكي يكي شروع كرد از بچگي روند زندگي من و نكاتي را كه براي من يك جاهايي درست شده بود و من هم حس مي كردم كه خيلي در زندگي ام به هر حال يك جاهايي هست كه كار درست مي شود، ولي توجه به پشت پرده نداشتند. فقط اين طرف قضيه

ص: 1047

را مي ديدند. فقط اين ظواهر را مي بينيم و در بند همين ها قرار مي گيريم. آن دست مهربان را نمي بينيم. اين بنده ي خدايي كه عرض كردم از خوبان بود وسط صحبت گفت: آقا ديگر نفرماييد. شرمنده شدم! من فكر كردم شما به ياد ما نيستي. شما لحظه اي بي ياد ما نيستي.

خوب حالا شما نگاه كنيد اين ديد را ما داريم و در اين زمان، حرفي از يكي مي رسد، حتي اگر شما به بقيه ي معصومين توسل مي كنيد، اگر به امام رضا توسل مي كنيد، حضرت زهرا(س) توسل مي كنيد، ولو فعلاً توسل شما به يك معصوم ديگر است، آنچه كه قرار است به شما برسد از كانال امام حي و مجراي فيض ايشان است، واز ايشان به شما مي رسد. اين حالا يك بخش بحث است. باز اگر فرصت شد...

آقاي شريعتي: وقتي كه شنيدم از قول حضرت كه مي فرمايد: «إِنَّا غَيْرُ مُهْمِلِينَ لِمُرَاعَاتِكُمْ وَ لَا نَاسِينَ لِذِكْرِكُم» (بحارالانوار/ج53/ص174) يك وقت هايي واقعاً مي لرزم. يك وقت هايي شايد ما غافل باشيم از ياد حضرت. و اين نكته هم كه شما اشاره كردي كه حضرت هرگز از ما غافل نيست، خيلي مسأله ي بزرگي است. نبايد ساده از كنارش رد شد. و نكاتي هم كه حاج آقاي عالي اشاره كردند و عظمت حضرت را واقعاً حالا اين نكاتي كه شما گفتيد و اينكه حضرت محبوب خداوند متعال هستند، بزرگ هستند و عزيز هستند، تازه ما مي فهميم كه هيچي نيستيم و چرا بايد اضطرار ما نسبت به حضرت روز به روز بيشتر شود.

حاج آقاي عالي: در آينده يكي از خصوصيات حضرت مهرباني است. مهرباني حضرت را خواهيم گفت. كه آنوقت ما چقدر شرمنده مي شويم. يكي

ص: 1048

از خصوصيات همين مهرباني عجيب حضرت است. آنوقت مي بينيم نظر ايشان بر ما به چه صورت هست. كه كسي ديگر در مقابل اين مهرباني جز اينكه سر خجالت فرود بياورد چيز ديگري نيست.

آقاي شريعتي: بسيار خوب، امروز خيلي مباحث خوبي را شنيديم. خدا انشاءالله حفظتان كند. خيلي ممنون از توجه فرد فرد بينندگان خوبمان. مشرف شويم به محضر قرآن و انشاءالله زندگي همه ي ما منور به نور قرآن باشد و انوار اهلبيت(ع) مخصوصاً امام عصر(عج). صفحه ي 24 قرآن كريم آيات 154 تا 163 سوره ي مباركه ي بقره تلاوت مي شود. صميمانه تقاضا مي كنم كه بيننده ي بخش دوم گفتگوي ما با حاج آقاي عالي باشيد.

«وَ لَا تَقُولُواْ لِمَن يُقْتَلُ فىِ سَبِيلِ اللَّهِ أَمْوَاتُ أَحْيَاءٌ وَ لَاكِن لَّا تَشْعُرُونَ(154) وَ لَنَبْلُوَنَّكُم بِشىَ ْءٍ مِّنَ الخَْوْفِ وَ الْجُوعِ وَ نَقْصٍ مِّنَ الْأَمْوَالِ وَ الْأَنفُسِ وَ الثَّمَرَاتِ وَ بَشِّرِ الصَّابرِِينَ(155) الَّذِينَ إِذَا أَصَابَتْهُم مُّصِيبَةٌ قَالُواْ إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُونَ(156) أُوْلَئكَ عَلَيهِْمْ صَلَوَاتٌ مِّن رَّبِّهِمْ وَ رَحْمَةٌ وَ أُوْلَئكَ هُمُ الْمُهْتَدُونَ(157) * إِنَّ الصَّفَا وَ الْمَرْوَةَ مِن شَعَائرِ اللَّهِ فَمَنْ حَجَّ الْبَيْتَ أَوِ اعْتَمَرَ فَلَا جُنَاحَ عَلَيْهِ أَن يَطَّوَّفَ بِهِمَا وَ مَن تَطَوَّعَ خَيرًْا فَإِنَّ اللَّهَ شَاكِرٌ عَلِيمٌ(158) إِنَّ الَّذِينَ يَكْتُمُونَ مَا أَنزَلْنَا مِنَ الْبَيِّنَاتِ وَ الْهُدَى مِن بَعْدِ مَا بَيَّنَّهُ لِلنَّاسِ فىِ الْكِتَابِ أُوْلَئكَ يَلْعَنهُُمُ اللَّهُ وَ يَلْعَنهُُمُ اللَّعِنُونَ(159) إِلَّا الَّذِينَ تَابُواْ وَ أَصْلَحُواْ وَ بَيَّنُواْ فَأُوْلَئكَ أَتُوبُ عَلَيهِْمْ وَ أَنَا التَّوَّابُ الرَّحِيمُ(160) إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُواْ وَ مَاتُواْ وَ هُمْ كُفَّارٌ أُوْلَئكَ عَلَيهِْمْ لَعْنَةُ اللَّهِ وَ الْمَلَئكَةِ وَ النَّاسِ أَجْمَعِينَ(161) خَالِدِينَ فِيهَا لَا يخَُفَّفُ عَنهُْمُ الْعَذَابُ وَ لَا هُمْ يُنظَرُونَ(162) وَ إِلَاهُكمُ ْ إِلَاهٌ وَاحِدٌ لَّا إِلَاهَ

ص: 1049

إِلَّا هُوَ الرَّحْمَانُ الرَّحِيمُ(163)»

ترجمه آيات:

«آنان را كه در راه خدا كشته مى شوند، مرده مخوانيد. آنها زنده اند و شما در نمى يابيد. (154) البته شما را به اندكى ترس و گرسنگى و بينوايى و بيمارى و نقصان در محصول مى آزماييم. و شكيبايان را بشارت ده. (155) كسانى كه چون مصيبتى به آنها رسيد گفتند: ما از آن خدا هستيم و به او باز مى گرديم. (156) صلوات و رحمت پروردگارشان بر آنان باد، كه هدايت يافتگانند. (157) صفا و مروه از شعاير خداست. پس كسانى كه حجّ خانه را به جاى مى آورند يا عُمره مى گزارند، اگر بر آن دو كوه طواف كنند مرتكب گناهى نشده اند. پس هر كه كار نيكى را به رغبت انجام دهد بداند كه خدا شكر گزارنده اى داناست. (158) كسانى را كه دلايل روشن و هدايت كننده ما را، پس از آنكه در كتاب براى مردم بيانشان كرده ايم، كتمان مى كنند هم خدا لعنت مى كند و هم ديگر لعنت كنندگان. (159) مگر آنها كه توبه كردند و به صلاح آمدند و آنچه پنهان داشته بودند آشكار ساختند، كه توبه شان را مى پذيرم و من توبه پذير و مهربانم. (160) بر آنان كه كافر بودند و در كافرى مُردند لعنت خدا و فرشتگان و همه مردم باد. (161) جاودانه در لعنتند و در عذابشان تخفيف داده نشود و لحظه اى مهلتشان ندهند. (162) خداى شما خدايى است يكتا. خدايى جز او نيست بخشاينده و مهربان. (163)»

آقاي شريعتي: اللهم صل علي محمد و آل محمد و عجل فرجهم. خيلي ممنون و متشكريم از دوستاني كه تلاوت قرآن كريم امروز را از جمكران براي ما محيا كردند. با صداي

ص: 1050

خوب قاري ارجمندمان جناب آقاي فروغي. حاج آقاي عالي اشاره ي قرآني را امروز را بفرمايند و بعد هم انشاءالله خدمتشان باشيم.

حاج آقاي عالي: آيه ي 159 سوره ي مباركه ي بقره خداوند متعال مي فرمايد: «إِنَّ الَّذِينَ يَكْتُمُونَ مَا أَنزَلْنَا مِنَ الْبَيِّنَاتِ وَ الْهُدَى مِن بَعْدِ مَا بَيَّنَّهُ لِلنَّاسِ فىِ الْكِتَابِ أُوْلَئكَ يَلْعَنهُُمُ اللَّهُ وَ يَلْعَنهُُمُ اللَّعِنُونَ» خدا در اين آيه يك لعن بسيار شديدي، يك نفرين و دورباش از رحمت بسيار شديد در اين آيه دارند، كه در جاي ديگر از قرآن شايد به اين شكل لعن نشده باشد كه لعنت خدا و همه ي لعنت كنندگان بر آن كساني كه حقايق ديني را كتمان مي كنند. حقايقي را كه خداوند متعال در كتابش بيان كرده است. حقايقي كه باعث هدايت مردم مي شود. باعث روشنگري مردم مي شود. باعث اين مي شود كه گمراه نشوند. اگر كسي اين حقايق را كتمان و پنهان كند، به هر دليلي، به دليل ترسش، به دليل اينكه به هر حال، به عنوان مثال طمعي دارد. به خاطر وابستگي به جايي و كسي طمعي دارد و نمي تواند اين را بيان كند چون احياناً منافعش به خطر مي افتد، اگر كسي اين كار را بكند، هم لعنت خدا بر او خواهد بود طبق اين آيه «أُوْلَئكَ يَلْعَنهُُمُ اللَّهُ وَ يَلْعَنهُُمُ اللَّعِنُونَ» چون دارد حق خدايي را ضايع مي كند كه هدايت به مردم است، و هم لعنت به لعنت كنندگان مردم، چون حق مردم هم هست كه هدايت خدا را بگيرند. و اين كسي كه از حقايق اطلاع دارد و به آنها نمي گويد و كتمان مي كند، اين حق مردم را هم دارد ضايع مي كند. لذا لعنت از طرف آنها

ص: 1051

هم بر اين شخص خواهد بود. در روايات ما هست كه اين در رابطه با علمايي است كه از اميرالمؤمنين(ع) پرسيدند كه بهترين خلق كيست؟ حضرت امير(ع) فرمودند: علمايي كه صالح هستند، حقايق دين را بيان مي كنند. از حضرت پرسيدند كه بدترين خلق كيست؟ اميرالمؤمنين(ع) فرمودند، ذيل همين آيه در روايات است. فرمودند: علمايي كه حقايق ديني را پنهان مي كنند. درست است كه اين آيه شأن نزولش مربوط به يهود و علماي يهود بوده كه حقايقي را كه در كتب خودشان خوانده بودند، به يهوديان نمي گفتند: كه اين پيغمبر آخرالزمان است. حق است! اما خصوصيت ندارد براي علماي يهود. هر عالم ديني كه حقايق دين را در اختيار مردم نگذارد، اين شامل حالش خواهد بود.

آقاي شريعتي: بسيار خوب، خيلي ممنون و مشتكرم. يك نكته اي را من عرض كنم. همانطور كه ديروز هم اشاره كردم به مناسبت ميلاد با سعادت حضرت زينب كبري(س) تالار ايده هاي پايگاه اينترنتي برنامه ي سمت خدا افتتاح شد. و اين روزها آن چيزي كه متداول هست، و رايج است و مباحثي كه مطرح مي شود ضمن اينكه من خيلي تشكر مي كنم از همه ي دوستاني كه به سايت ما سر زدند، و وارد تالار ايده ها شدند و نظر گذاشتند. بحثي كه اين روزها خيلي رايج هست، بحث امر به معروف و نهي از منكر است كه از روز چهارشنبه حاج آقاي ماندگاري بحثي را مطرح كردند و خيلي هم مورد استقبال دوستان خوب ما قرار گرفته است. خيلي ها حاج آقاي عالي مشتاق هستند كه نظر شما را هم در مورد اقامه ي معروف بدانند. و اين لحظات پاياني را به اين اختصاص بدهيم.

ص: 1052

اج آقاي عالي: من چون فرصت كم هست، فقط يكي دو نكته عرض مي كنم. اولاً اين آيه اي كه الآن به اين اشاره شد، اگر يك عالم ديني باشد، حقايقي را در جامعه ببيند، منكري را در جامعه ببيند، و احكام دين را هم بداند كه اين طبق احكام دين منكر است، وظيفه دارد به مردم بگويد. نه وظيفه ي يك عالم به معناي اينكه يك روحاني باشد. آن كسي كه خبر از احكام دين دارد. همه ي مردم! امر به معروف و نهي از منكر مربوط به يك فرد خاص نيست. همه به خصوص عالمان دين. و اين را هم من عرض كنم اگر احياناً كارشناسان محترم اين برنامه يا هر برنامه ي ديني عالمانه وارد اين شدند، كه تذكري بدهند از باب امر به معروف، يا نهي از منكر در جامعه اين حقشان است و اگر اين كار را نكنند مشمول اين آيه هستند.

ببينيد يك عالم وارسته ي ديني وابستگي به هيچ جا ندارد. ما هچ كدام هيچ وابستگي به صدا و سيما نداريم. آن چيزي كه ما وابسته هستيم، ما نان خور امام زمان هستيم! ما به دينمان وابسته هستيم. يعني اگر قرار است آدم حسابي ببرد از حجت خدا حساب مي برد. از رهبر بزرگوارمان، از فرامين و دستورات او كه او هم نايب امام زمان(ع) هست، از او حساب مي برد. ديگر معطل كس ديگري نيست. بنابراين اين يك نكته كه در بيان حقايق عالمان دين با حريت بايد بيايند و بيان كنند.

نكته ي دوم اينكه در بحث امر به معروف و نهي از منكر يك فريضه اي است كه در روايت داريم بقيه ي اعمال خوب در مقابل اين

ص: 1053

فريضه مثل رطوبت دهان نسبت به دريا است. فاصله ي اعمال را ببينيد چقدر است؟ اين تعبير امام صادق(ع) است. كه «كَنَفْثَةٍ فِي بَحْرٍ لُجِّي» تمام اعمال خوب، حتي «وَ الْجِهَادُ فِي سَبِيلِ اللَّهِ عِنْدَ الْأَمْرِ بِالْمَعْرُوفِ وَ النَّهْيِ عَنِ الْمُنْكَرِ إِلَّا كَنَفْثَةٍ فِي بَحْرٍ لُجِّي» (وسايل الشيعه/ج16/ص134) مثل رطوبت دهان است در مقابل آب دريا. خوب ببينيد اگر اين فريضه خداي نكرده فراموش شود و زمين بخورد و كسي به هر حال بترسد، يا مثلاً فرض كنيد بي اعتنايي شود، ديگر چيزي نمي ماند. به خصوص بعضي از منكراتي كه به خاكستر مي نشاند. مردم را به خاك سياه مي نشاند. منكر درشتي مثل ربا، منكراتي مثل تجمل گرايي، منكراتي مثل خداي نكرده به فرهنگ ديني مردم در جاهايي لطمه زده اند، حالا ولو جاهايي باشند كساني كه ممكن است ندانند. بنابراين اين چيزي كه برادر بزرگوارمان جناب آقاي ماندگاري فرمودند، كاملاً برگرفته از ايده هاي ديني هست. ما از طرف خداوند متعال دستور داريم و دين ما كه يك عالم ديني بگويد. ايشان هم از يك منظر ديني وارد شدند و دست روي نقطه اي گذاشتند كه نقطه ي فسادي است. فرق نمي كند هرجا باشد. عرض كردم اگر هم در صدا و سيما احياناً يك جايي يك اتفاق افتاده در عين حال كه ما مديران صدا و سيما را متدين مي دانيم. ولي به هر حال روي ندانستن يا روي هر چيز ديگري كه هست، اين خبط را ممكن است بكنند. تذكر برايشان واجب است. و اين تذكر را اگر عالم ديني ندهد، روز قيامت مسؤول است. يك كسي مثل آقاي ماندگاري عزيزمان طبيعي است كه دردمندانه مي آيد اين را مي گويد و قطعاً هم نه

ص: 1054

از طرف ما، براي همه ي متدينين، وظيفه ي ديني است. بحث، بحث سياسي كاري و اين بحث ها نيست. قطعاً دفاع از اين به عنوان يك وظيفه براي ما واجب است.

آقاي شريعتي: بسيار خوب، خيلي ممنون و متشكرم. انساءالله همه ي اين اتفاقات و اين اقامه ي معروف منجر شود به اصلاح جامعه ي ما، انشاءالله اتفاقات خوبي در آن بيفتد، خيلي ممنون و متشكريم از همراهي فرد فرد دوستان بزرگواري كه در اين مسير همراه ما هستند و همينطور از كارشناسان بزرگوار و گرانقدر برنامه ي ما. حاج آقاي عالي خيلي ممنون و متشكريم از شما. دعا بفرماييد و بيننده هاي خوبمان هم انشاءالله آمين بگويند..

حاج آقاي عالي: خداوند متعال همه ي ما را به وظايفمان از جمله اين وظيفه ي بزرگ امر به معروف و نهي از منكر كه واقعاً فريضه ي خاموش و مغفولي است آشنا و انشاءالله عامل به آن قرار بدهد.

آقاي شريعتي: انشاءالله. خيلي ممنون و متشكر هستم. فردا انشاءالله با حضور حاج آقاي فرحزاد خدمت شما مي رسيم. دعوت مي كنم بيننده ي برنامه ي فردا هم باشيد. مثل هميشه بهترين ها را براي همه ي شما آرزو مي كنم. والحمدلله رب العالمين و صل الله علي محمدٍ و آله الطاهرين.

كليد واژه ها:

حجت

اضطرار

امام حي

حاجت

توسل

كتمان حقيقت

امر به معروف

نهي از منكر

92-12-11

برنامه سمت خدا موضوع برنامه: كارشناس:حجت الاسلام والمسلمين عالي تاريخ پخش: 11/12/92 بسم الله الرحمن الرحيم و صل الله علي محمدٍ و آله الطاهرين گمان مبر كه همين جان سپرده ام بي تو *** قسم به جان عزيزت، كه مرده ام بي تو اگرچه دست خيالم به دامنت نرسيد *** خوشم كه دل به خيالت سپرده ام بي تو چه

ص: 1055

جاي غير تو حتي وجود خود را نيست*** كنار ياد تو از ياد برده ام بي تو ز اشك مردم در خون نشسته ام پيداست *** كه پاره هاي جگر را فشرده ام بي تو نمي رسند به اشكم ستاره هاي سپهر *** كه يك به يك همه شب را سپرده ام بي تو من آن شكوفه ي نشكفته ي خزان زده ام*** كه گل نكرده جنونم، فسرده ام بي تو بيا و هستي پروانه را نسوز اي گل *** كه پيش از آنكه بسوزيم مرده ام بي تو اللهم عجل لوليك الفرج آقاي شريعتي: سلام مي گويم به همه ي بيننده هاي خوبمان، خانم ها و آقايان، دوستان خوب و گرانقدر. خيلي خيلي خوش آمديد به سمت خداي امروز ما. آرزو مي كنم در هركجا كه هستيد، انشاء الله خداوند متعال پشت و پناهتان باشد و در همه ي لحظات زندگي انشاءالله موفق و مؤيد باشيد. حاج آقاي عالي، سلام عليكم و رحمة الله. خيلي خوش آمديد. حاج آقاي عالي: سلام عليكم و رحمة الله، بنده هم خدمت حضرتعالي و همه ي دوستان سلام و عرض ادب دارم و در خدمت شما هستم. آقاي شريعتي: سلامت باشيد. ما خيلي خوشحال هستيم كه روزهاي يكشنبه، مزين و منور اين به حضرت ولي عصر(عج). قرار شد كه در مسير اضطرار به حضرت حجت گام برداريم و الحمدلله مباحث خوبي را در جلسات گذشته شنيديم و بازتاب خيلي خوبي هم خدارو شكر داشت. هفته ي گذشته انواع مختلف اضطرار را شما بيان كرديد، يك قسم آن طلب بيننده هاي خوبمان شد كه اين جلسه بشنوند. ما خدمت شما هستيم و بحث امروز را مي شنويم. حاج آقاي عالي: بسم الله الرحمن الرحيم. بله جناب آقاي شريعتي همينطور كه فرموديد ما اضطرار به حجت

ص: 1056

و وجود مقدس ولي اعظم خدا را سه قسمت كرديم كه انشاءالله بتوانيم در اين جلسه ي امروز اين بحث را كه در واقع ديگر اتمام يك بحث مقدماتي اين مباحث اضطرار بود، و ترسيم آن چشم انداز آينده مان بود، انشاءالله اين را بتوانيم در اين جلسه ي امروز تمام كنيم و ديگر وارد مباحث اصلي تري شويم كه حالا در رابطه با وجود مقدس ولي عصر(ع)، به خصوص در روايات ما يا احياناً در تعبير بعضي از آيات وجود دارد. ما عرض كرديم كه دردمندي و اضطرار به خحجت خدا و ولي خدا كه باب خدا و راه ورود به خدا هست، اين در سه صورت هست. اولين صورت اين هست كه گرفتاري ها و مشكلات و حوائج دنيا آدم را دردمند مي كند. به عقيده ي ما آدم هاي معمولي اينطوري هستيم كه در زماني كه به صورت عادي زندگي روزمره ي ما مي گذرد، آن نيازهايي كه داريم معمولاً رفع آن نيازها را با همان اسباب و وسايلي كه به طور عادي باز فراهم است، مي بينيم. و از اين جهت خيلي دردي حس نمي كنيم. سوزشي كه از نيازها در ما هست، به وسيله ي همين اسباب معمولي برطرف مي شود. اگر كسي فرض كنيد نياز به غذا دارد، خوب غذا هست كه رفع نياز را كند. اگر نياز به خواب دارد، خستگي برايش كه خودش يك نياز است، خوب خواب هست كه برطرف كند، اگر نياز به فرض كنيد، همه اش مريضي پيش آيد و اين نياز فراهم شود، دكتر و دوا برايش هست. اگر سرگرمي و تفريحاتي نياز دارد، وسايل مورد نيازش هست. براي اين طرف و آن طرف رفتن ما، وسايل نقليه هست.

ص: 1057

براي رفع به هر حال نيازهاي عاطفي و غريزي ما ازدواج و تشكيل خانواده و زندگي مي تواند رفع آن غرض را بكند. نيازهاي غريزي و عاطفي را. به هر حال نيازهاي مختلفي را آن پول و درآمدي كه احياناً داريم، اين وسيله مي شود براي اينكه اين نيازها برطرف شود. لذا خيلي دردي در خودمان آنچنان كه باشد حس نمي كنيم. مگر اينكه اوضاع غير عادي شود، و بعضي از اين اسباب از كار بيفتد. آن نياز ما باشد ولي به سبب ظاهري نباشد كه رفع نياز كند. تشنگي باشد، ولي آب نباشد. درد و بيماري باشد، ولي علاج نباشد. دوا و دكتري نباشد. ديگر جواب ندهد. به طور مثال فرض كنيد نيازهاي عاطفي و غريزي باشد ولي ازدواجي فراهم نباشد، خانه و زندگي فراهم نباشد. يا نيازهاي روزمره ي زندگي باشد، ولي پول و درآمدي به اندازه ي كفاف نباشد. در اينطور جاها ببينيد نياز هست، درد هست ولي اسباب ديگر از كار افتاده است. آقاي شريعتي: نمونه ي بارزش حاج آقا همين مريضي ها و گرفتاري هايي كه اتفاق مي افتد،كه ديگر پزشكان مي گويند: كاري از دست ما برنمي آيد، اوج اضطرار كاملاً محسوس است. حاج آقاي عالي: خوب در اينطور جاها آدم احتياج پيدا مي كند به يك جايي كه فراتر از اين اسباب ظاهري مي تواند كار كند، و فطرت ما به هر حال آنچه كه عقل ما، ما را راهنمايي كرده است، خداوند متعال، آنچه را كه واسطه ي خدا هست، طبيعتاً ما را نيازمند و دردمند مي كند به در خانه ي ولي خدا را رفتن. اينجا ديگر از سر سيري دعا نمي كنيم. اينجا ديگر واقعاً دردي است. اينجا ديگر گرفتاري و بلا

ص: 1058

و مشكل و همان چيزي كه شما فرموديد، مرض و قرض و امثال اينطور چيزها يك طور ديگري، چون راه ديگري نيست. اين همان اضطرار است. بيچاره شدن است. خدا آيت الله احمدي ميانجي را رحمت كند. ايشان در قم بودند، از خوبان قم و بزرگان اخلاقي قم بودند و به هر حال قمي ها و مؤمنين ايشان را مي شناسند، كه در مسجد بازار قم، ايشان آنجا به هر حال نزديك بازار قم صحبت مي كردند و معمولاً با اينكه مسجد كوچكي بود، هميشه جمعيت داشت. ايشان يك موقعي مي گفت: ما استادي داشتيم، كه به ما مي گفت: اگر دعا مي كنيد، دعاي مضطر كنيد كه او از سر درد دعا مي كند، نه از سر سيري. بعد آن استاد ما مي گفت، ايشان مي فرمود: اگر باور نداري، دعا مي كنم مضطر شوي تا ببيني دعاي مضطر چطور است؟ دعاي مضطر واقعاً دعاست و از صميم قلب چيزي را مي خواهد. خوب ما آدم هاي معمولي معمولاً اينطور هستيم كه در هنگام گرفتاري ها هست كه آن درد براي ما به وجود مي آيد. البته آن آدم هايي كه رشد يافته هستند، آدم هايي كه با خودشان كار كردند، به يك در جات بلندتري از ايمان رسيدند، آنها فقط اينطور نيست كه در بلا اضطرار پيدا كنند، نخير! در حالت نعمت و عافيت و راحتي آنجا هم خودشان را مضطر خدا مي بينند. يعني هميشه مي دانند كه آن رفع نيازكن واقعي، آن كسي كه همه ي اسباب به دست اوست و فوق اين اسباب دارد كار مي كند، خداست و بايد از طريق ولي خدا از خدا بگيرند، در همه جا. به اين مقام رسيدند كه هميشه مضطر هستند. اميرالمؤمنين (ع) در

ص: 1059

دعاي يستشير، اين دعا در مفاتيح است. پيغمبر اكرم به حضرت امير توصيه كرد، و فرمود: گنجي از گنج هاي عرش است و واقعاً هم دعاي ارزنده و فوق العاده اي است. آنجا اين تعبير را دارد كه حضرت مي فرمايد كه، به خداي متعال خطاب مي كند كه «انت المجير، و أنا المضطر» خدايا تو اجابت مي كني، من مضطر هستم. اين من مضطر هستم، اين نه فقط در بلا و گرفتاري مضطر هستم، يعني هميشه مضطر هستم. و واقعاً هم همين است. عرض كردم انسان هاي رشد يافته هميشه خودشان را مضطر خدا، هميشه نيازمند و فقير به خدا و ولي خدا مي دانند و حجت خدا مي دانند. يك روايت خيلي زيبايي از امام صادق(ع) است كه مرحوم مجلسي در بحار اين را نقل كردند، خيلي راحت و قابل توجه است از حضرت امير(ع) هست كه فرمود: «مَا الْمُبْتَلَى الَّذِي اسْتَدَرَّ بِهِ الْبَلَاءُ بِأَحْوَجَ إِلَى الدُّعَاءِ مِنَ الْمُعَافَى» (بحارالانوار/ج90/ص301) كسي كه در گرفتاري مبتلا است، و گرفتار بلا و مشكلات هست، اينطور نيست كه نيازش بيشتر باشد به دعا كردن از آن كسي كه در راحتي و عافيت است. آن كسي كه فقير است، فكر نكنيم بيشتر احتياج به دعا دارد نسبت به غني. اگر به قول سعدي نگوييم: آنان كه غني ترند، محتاج ترند. ولي حداقل هردو نياز دارند. هردو مضطر هستند. چرا؟ حضرت مي فرمايد: به خاطر اينكه آن كسي كه در عافيت و راحتي و سلامتي است، «الَّذِي لَا يَأْمَنُ الْبَلَاءَ» بدانيد كه به هر حال او هم در امان نيست. اين نيست كه در عالم دنيا كسي نسبت به بلاها، امنيت داشته باشد. كسي نسبت به بلاها و گرفتاري ها

ص: 1060

مصون باشد و تضمين داشته باشد كه برايش هيچ مريضي پيش نمي آيد. هيچ مشكلي پيش نمي آيد. هيچ فقري پيش نمي آيد. كسي تضمين ندارد. بلكه اگر با يك ديد ديگري ببينيم، گاهي اوقات اصلاً آدم دچار بلا هست و نمي داند. چه بسا همان فردي كه در سلامتي هست، يكي مثل همان بيماري هايي دارد كه پنهان است. چه بسا آن كسي كه حس مي كند عمر طولاني دارد، نيم ساعت بعد ديگر در اين دنيا نيست. و عجل در كمين اوست. مي خواهم عرض كنم ببينيد انسان اينطور است. امواج بلا اطرافش را گرفته است. يكي از بزرگان مي گفت: هر روز صدقه زياد بدهيد. هر روز صدقه يادتان نرود بدهيد. اگر بدانيد چه امواج بلايي اطراف شما است. اينطور نيست كه آدمي كه در راحتي است، فكر بكند كه واقعاً هيچ موجي اطرافش نيست. خطري در كمين اش نيست. پس بنابراين همه بايد خودشان را مضطر بدانند. همه بايد خودشان را نيازمند بدانند. ولي خوب عرض كردم، معمولاً ما انسان هاي عادي در موقع گرفتاري ها و بلاها هست كه حواسمان را جمع مي كنيم. همينطور كه در جلسات قبل گفتيم، اين اضطرار اشكالي ندارد. بالاخره آدم دردمند مي شود در خانه ي خدا مي رود. در خانه ي باب الله مي رود كه ولي خداست. شما بسياري از تشرفات را آقاي شريعتي ببينيد. در بحارالانوار در جلد 53 ، يا در كتاب نجم الثاقب، كه من به دوستان بزرگوار توصيه مي كنم. حالا بحارالانوار شايد عربي باشد، ترجمه هم شده است. ولي كتاب نجم الثاقب يكي از كتاب هاي بسيار ارزنده در باب مهدويت است كه ما بعدها از آن خيلي استفاده خواهيم كرد. اين كتاب فارسي است. «نجم الثاقب»

ص: 1061

ستاره ي درخشان! نجم الثاقب كه در واقع مقصود امام زمان(ع) هست. و اين كتاب را مرحوم محدث نوري، استاد محدث قمي صاحب مفاتيح فرمود: محدث نوري كه از علماي بزرگوار ما بوده، يك چيز حدود 120، 130 سال پيش و به هر حال فردي حديث شناس و خبره اي بوده است. اين كتاب را نوشته است. انصافاً كتاب ارزنده اي است چون احادث بسياري در اين كتاب در باب هاي مختلف آن آمده است. آنوقت يكي از باب هاي اين كتاب «نجم الثاقب» تشرفاتي است كه يك عده از مؤمنين خدمت حضرت ولي عصر(ع) رسيدند. سه تشرف را آنجا نقل كرده است. خوب شما مي بينيد در اين كتاب هايي كه بعضاً تشرفات را نقل كرده است، خيلي از اينهايي كه خدمت حضرت رسيدند، به واسطه ي همين گرفتاري هايشان بوده است. همين مشكلاتشان بوده است. يك مريضي داشتند كه احياناً لاعلاج بوده است. يك فقر سنگيني داشتند، يك قرض سنگيني داشتند. فرض كنيد قضيه ي اسماعيل هرقِلي كه در زمان سيد بن طاووس بود. قضيه ي شيخ حسين آل رحيم، كه در زمان نزديك خود مرحوم محدث قمي بود. كه مثلاً چهل هفته مسجد كوفه مي رفت، شب هاي چهارشنبه به مسجد كوفه مي رفت، تا اينكه بعد از چهل هفته خدمت حضرت ولي عصر(ع) رسيد، مشكلي كه داشت يكي مريضي بود كه داشت، مريضي ريوي بود كه سرفه زياد مي كرد و خون از سينه و گلويش مي آمد و فقر شديدي داشت و نياز به ازدواج كه به خاطر فقر به هر حال كسي به او همسر نمي داد. اين سه نياز باعث شده بود، اين سه گرفتاري باعث شده بود كه چهل هفته رفته بود و به حضرت

ص: 1062

ولي عصر(ع) توسل كرده بود و آخر هم توانست تشرف خدمت حضرت پيدا كند. حضرت يك مقداري از قهوه اي كه او درست كرده بود، از فنجان قهوه اش يك لب زد و فرمود: تو بخور. بعد حضرت فرمود: مريضي ات خوب مي شود. يعني ببينيد حضرت توبيخش نكرد كه چرا در خانه ي ما آمدي؟ چرا براي گرفتاري هاي دنيايي ات آمدي؟ نه! در خانه ي ولي خدا آمده است كه باب الله است. حضرت فرمود: مريضي ات را خوب مي شود. ازدواجت هم درست مي شود. ولي آن فقرت به صلاحت است. آن فقر با تو هست. به صلاح تو است. خوب ببينيد خيلي از تشرفات اينطور بوده است. نه فقط در رابطه با حضرت ولي عصر(ع)، زمان ائمه را شما ببينيد، خيلي از مردم كه به حضور ائمه مي رسيدند، مشكلات مادي و گرفتاري هاي دنيايي شان بوده است. حوائج شان بوده است كه مي رفتند. به خصوص خدمت امام جواد(ع) كه مي دانيد در زمان امام جواد(ع) به خاطر اينكه اولين امامي بود كه در خردسالي به امامت رسيد، و اين امتحان، امتحان سنگيني بود كه از شيعيان گرفته شد در آن زمان كه اين امام را با اين سن بپذيرند، كرامات زيادي به دست ايشان صادر شد كه به هر حال اين جا بيفتد. كرامات زيادي براي حضرت جواد(ع) بود، كه به هر حال امامت او را بپذيرند، اصلاً امام جواد به باب المراد معروف شد. كه مراد مي دهد. به باب المراد معروف شد. حالا ببينيد اين يك قسم اضطرار است كه اين قسم با وجود اينكه اشكالي ندارد، ولي اگر آدم فقط به همين اكتفا كند كه هنگام حاجت ها در خانه ي آنها برود، هنگام ناخوشي ها در خانه ي

ص: 1063

آنها برود، و هدفش فقط حاجات باشد، گفتيم عيبش اين است كه اگر حاجت آدم را دادند، چهار سال آدم كارش راه مي افتد ديگر، او را فراموش كند. و اگر حاجت آدم را ندادند، روي مصلحتي گله مند شود. قهر كند. مثل ان خانمي كه، من خودم در بيمارستاني بودم آقاي شريعتي، بعضي از جاها هم نقل كردم. واقعاً درسي براي خود من بود. يك بنده ي خدايي بود، البته خوب مريض داشت، در اتاق عمل بود، معلوم بود كه حالش هم حال خرابي است. اين خانم پشت درب اتاق عمل منتظر آن مريضش بود، بلند بلند فرياد مي زد كه خدايا اگر اين مريض ما را شفا دادي، دادي. اگر شفا ندادي، نه من، نه تو! من قهر مي كنم. نه نمازي مي خوانم. نه روزه اي مي گيرم. نه كاري انجام مي دهم. و اين از آفات اين راه است. آفتش اين است كه اگر فقط ديد ما حاجتي باشد، يعني براي ما فقط خداي نكرده، امام زمان (ع) و بالاتر وجود مقدس خداي متعال وسيله باشند براي حاجات، آنوقت وسيله آن موقع كه حاجت را ندهد، مي گويد: خوب ديگر چه فايده؟ امام زماني كه حاجت مرا نمي دهد، چه فايده؟ مي گويد: تو كه از دوست، چشمت به احسان اوست *** تو در بند خويشي، نه دربند دوست يعني آدم هنوز در بند خودش است. بنابراين آنچه ارزش دارد اين است كه از اين سطح بالاتر بياييم. اشتباه نكنيم. موقع حاجات در خانه شان برويم. اما به اين اكتفا نكنيم. همانطور كه در جلسه ي قبل از مرحوم حاج اسماعيل دولابي عرض كردم، مي گفت: موقع ناخوشي هايتان كه فقط نباشيد. موقع خوشي هايتان هم بياييد. ما

ص: 1064

اهلبيت مي خواهيم خنده ي شما را هم ببينيم. فقط موقع گرفتاري ها و براي حاجات اينچنين نباشد. قسم دوم اضطرار اين است كه انسان دردمند حضرت شود، اضطرار به حجت پيدا كند و بيچاره ي او شود. اما دردش نه به خاطر دنيا و حوائج دنيا و گرفتاري هاي دنيا باشد، بلكه به خاطر آخرت باشد. درد آخرت داشته باشد، و آن درد او را به ولي خدا كشيده باشد كه دستش را بگيرد. اين قسم دوم كه اگر خاطر شريف شما باشد عرض كرديم كه اگر كسي اعتقاد داشته باشد كه عمرش و زندگي اش فقط شصت، هفتاد سال نيست. امتداد دارد تا ابد، اولاً! و ثانياً تا ابد رفتن شوخي نيست. توشه مي خواهد. خرج دارد. بايد يك چيزهايي باشد كه توشه ي راه آدم در اين مسير طولاني باشد. كار آدم را راه بياندازد در منزل، منزل اين سفر ابدي، و همچنين آسيب هايي جاهايي هست كه بايد آن آسيب ها دفع شود. هركسي نمي تواند اين توشه ي ما را تعيين كند. هركسي نمي تواند ما را راه ببرد. دستگيري كند از آن خطرات نجات بدهد. يك كسي احتياج هست كه اين مسير ابدي را، يعني اين مسير رشد را تا آخر رفته است. بعد آمده و دست افتاده ها را مي گيرد. و در اين مسير مي برد و اينكس غير از حجت معصوم خدا كه خطايي در آن نيست، كس ديگري نيست. عرض كرديم قرآن ولو حجت است ولي به تنهايي نمي تواند اين مسير ما را ببرد. چون نسبت به قرآن، همه ي گروه ها و فرقه هاي اسلامي تمسك مي كنند و قرآن فيصله نمي دهد. فصل الخطاب نيست. رسول خدا هم در عين حال كه خحت است

ص: 1065

اما چون عمر شريفشان تا قيامت در دنيا نيست، كساني كه در عالم دنيا هستند، دستشان از ايشان كوتاه است كه قرآن را به ايشان تبيين كنند، مقاصد قرآن را، جلوي تحريف قرآن را بگيرد، اينها را از خطرات آگاه كند، و در اين مسير ببرد و راهنمايي كند. عقل هم به تنهايي كافي نيست. اولاً عقل كجا وسيله ي ابدي را مي داند، كه چه چيزهايي مي خواهد پيش بيايد، خطراتش چيه؟ توشه ي راه آن چه هست؟ عقل ما آشنايي به امور ندارد. در همين جا مي مانيم. در دنيا مي مانيم. درمانده مي شويم. به علاوه كه، چه كسي مي گويد ما بي عقل هستيم؟ همه ي فرقه ها و گروه هاي مخالف به همديگر مي گويند: حرف ما عاقلانه است. آنچه ما مي گوييم درست است. باز هم عقل فصل الخطاب نيست. لذا يك حجت زنده اي كه شبيه رسول خدا باشد، با همان صفات، با همان علم، و با همان عصمت، بايد باشد كه دست ما را بگيرد، تا ابديت. آقاي شريعتي: باز هم مسير منحصر مي شود در حضرت ولي عصر. حاج آقاي عالي: منحصر مي شود در حجت خدا و اين نوع اضطرار، اين قسم دوم اضطرار كه به خاطر رفتن به بهشت ابدي، و نرفتن به جهنم، و پرهيز از او، آدم زانو جلوي حضرت ولي عصر بزند، اين هم خيلي مرتبه ي بالايي است. خيلي ارزشمند است. آقاي شريعتي گاهي مواقع بعضي ها، متأسفانه بي خود كلاس مي گذارند. بي خود اينجا مي آيند مي گويند: نه، اين چيزي نيست كه آدم به خاطر بهشت، به طمع بهشت راه بيفتد به سمت خدا و ولي عصر برود و كارها را به طمع بهشت و شوق بهشت انجام دهد. از ترس جهنم،

ص: 1066

يك چيزهايي را ترك كند. اين مثلاً مرتبه ي ارزشمندي نيست. آقاي شريعتي: براساس روايت حضرت امير اين را مي گويند. حاج آقاي عالي: قطعاً همين است. حضرت امير(ع)، مردم را تقسيم مي كند. منتهي ببينيد. مقصود حضرت امير اين نيست كه اين هيچ ارزشي ندارد. اين در آن كلاس خودش و حد خودش فوق العاده است. و نسبت به آن كسي كه دردمند به حضرت مي شود، براي حوائج دنيا، آن بالاتر است. اين چشم به آخرت دارد. اصلاً ببينيد خود اميرالمؤمنين(ع)، خود حضرت امير دارد كه وقتي كه چاهي را حفر كرد و به آب رسيد، در نخلستان هايي كه چاه حفر مي كرد، به آب كه مي رسيد، وقتي كه به كارگرش گفت: دست مرا بكش و بالا بياور. تا بالا آمد، هنوز سر و صورت به هر حال گلي بود و هنوز خودش را تميز نكرده بود، فرمود: يك چيزي بياور من مي خواهم وقف كنم. مي خواهم يك وقف نامه اي بنويسم. بعد حضرت فرمود: اين چاه را علي بن ابي طالب وقف كرد براي اينكه خداوند متعال او را از آتش جهنم نجات بدهد. اينطور نيست كه خود اهلبيت، خود اميرالمؤمنين(ع) از آتش جهنم نمي ترسيدند. از عذاب جهنم نمي ترسيدند. شوق به بهشت نداشتند. ما حساب كنيم بهشت چه جايي است؟ بهشت مهمانسراي خدا است. بله اگر فكر كنيم بهشت يك باغي مثل باغ هاي شمال است، كه در آن شراب و كباب و حور و غسور و سيب و گلابي است. حالا يك مقدار بهتر از آنجا، اگر هست، و فقط آنجا آدم ها مي خورند و يك كيف و لذت نفساني و مثلاً مثل خوردن هاي اينجا انجام مي دهند، خوب بله اين

ص: 1067

چنگي به دل نمي زند. ولي اگر بدانيم بهشت مهمانسراي خداست، كه پروردگار عالم در ذره ذره آنجا جلوه كرده و خودش را نشان داده است، ما هنوز اين را نمي فهميم كه يعني چه؟ در آب آنجا جلوه ي خدا هست. در نهرهاي آنجا، در ريگ هاي آنجا، در خشت خشت آن قصرهايي كه آنجا هست. در حوري آنجا، در ميوه هاي آنجا، در درخت آنجا، شما هر ميوه اي، هر غذايي كه در بهشت مي خوري، قبل از اينكه لذت از آن ميوه و از آن طعام ببري، آن دستي كه به تو مي دهد، دست خداست. از آن لذت مي بري. از انعام جلوتر از نعمت لذت مي بري. لذا در مباحث خودمان، در مباحث گذشته عرض كرديم كه شما در بهشت هرچه كه مي خوري، خوردن، خوردن نفساني و لذت و كيف نفساني نيست. هرچه كه مي خوري بر معرفت تو افزون مي شود. هرچه كه مي خوري، جلوه ي خدا را در آن مي بيني. هرچه كه نگاه مي كني در آن جلوه ي خدا است. بهشت يك چنين جايي است كه فوق العادگي دارد كه وقتي آدم تصور بكند، يك لحظه نمي خواهد اينجا بماند. گاهي اوقات بعضي از كساني كه عزيزانشان از دست دادند، تصور كنند كه انشاءالله اينها مؤمن بودند و اهل ولايت بودند، اينها الآن كجا هستند؟ اينها جايي هستند كه خودش ما اگر آنجا را به شما نشان مي دادند، يك لحظه اينجا نمي ماني. اگر به آنها اختيار بدهند به دنيا برگرد، مي گويد: من برنمي گردم. بودند كساني كه صحنه ي آن طرف را ديدند، بعد خواستند آنها را اين طرف برگردانند، هنوز عجل حتمي شان فرا نرسيده بود اصلاً برايشان عذاب بود كه برگردند دوباره به دنيا. بنابراين

ص: 1068

بهشت، چيز كمي نيست. اين را آدم بايد در نظر بگيرد. اين خيلي ارزشمند است. از ان طرف جهنم هم همينطور است. جهنم مسأله ي غضب خداست، قهر خداست، مگر دردش چيزي هست كه آدم مي تواند به اين سادگي تحمل كند؟ لذا آن كساني كه سطح همتشان بالا رفته است، در زندگي چشمشان به آخرت است، و كارشان را با آنجا تنظيم مي كنند، و براي اينكه آن زندگي ابدي شان آباد شود، مضطر به حجت مي شوند. در خانه ي ولي خدا مي روند كه دستشان را در اين ابديت بگيرد، و ببرد و به انها كمك كند، خيلي آدم هاي بزرگي هستند. كسي كه خداوند متعال تمام رحمتش را به او داده است. كسي كه مهربان است، از پدر مهربان تر است. به كسي كه خطرات راه را مي داند و دلسوزانه سرمايه گذاري مي كند براي اينكه اين بچه هايش را ببرد. يك چنين كسي، مضطر هستيم، دست بدهيم تا برويم. شما اگر در يك راه ناشناخته اي بخواهي بروي، اصلاً شما نگاه كنيد، اگر سوار هواپيمايي شوي كه خلبانش خيلي راه را بلد نيست. از همان اول ترس فرا مي گيرد. ترس و اضطراب مي گيرد، كسي است كه اصلاً وارد نيست. اصلاً وارد به كارش نيست. وارد به اين رانندگي نيست كه تو را ببرد و راهنمايي كند و ببرد. اصلاً سوار آن هواپيما نمي شوي. اينچنين است. يك چنين كس كار بلدي را آدم جلويش زانو مي زند، عرض كردم اينطور آدم ها خيلي ارزشمند مي شوند. كارهاي دنيايي شان هم، كه در دنيا انجام مي دهند، قشنگ مي شود. يعني هر كاري مي كنند يك چشمي به آخرت دارند. اين كار ما باعث نشود خراب شود. ببينيد چقدر ارزشمند است. خدا

ص: 1069

مرحوم آقاي شيبخ مرتضي زاهد را رحمت كند. رضوان و رحمت خدا بر ايشان كه مرحوم آقاي مجتهدي تهراني هم به هر حال از ايشان استفاده كرده بود. خيلي سال نيست از دنيا رفته است. حضرت امام خيلي با ايشان رفيق بود. خيلي آقاي شيخ مرتضي زاهد را دوست داشت. مي گفتند كه يك مرتبه بعد از نماز، مسأله گفته بود براي مردم، مسأله مي گفت، اشتباه گفت. وقتي كه خانه آمد رساله را ديد، ديد مسأله را اشتباه گفته، همان شب راه افتاد، در خانه ي آن كساني كه پشت سرش نماز مي خواندند و مسجدي ها كه همسايه اش بودند، دوري و بري ها بودند، دانه دانه در خانه ي آنها رفت، آقا من مسأله را اشتباه گفتم. درستش اين است. خانه ي دوم، آقا من مسأله را اشتباه گفتم، درستش اين است. همينطور تا در خانه ي يكي از اينها كه رسيد، ان طرف گفت: حاج آقا چه عجله اي است، فردا شب بعد از نماز تصحيح مي كردي. درستش را مي گفتي. فرمود: عزيزم، تو عجله نداري، شايد حضرت عزرائيل عجله داشته باشد. و امشب ديگر به فردا نرسد. من بايد زود كارم را درست كنم. تصحيح كنم. ببينيد اينطور آدم ها معمولاً كارهايشان روي زمين نمي ماند. چاله هايشان را پر مي كنند. محيا هستند. اينها چقدر آدم هاي بلندي و بزرگي شدند. چقدر كارشان زيبا مي شود؟ اينها ظلم در زندگي شان نيست. اين هم قسم دوم اضطرار، كه اضطرار به ولي خدا و حجت خدا به خاطر آخرت. درد آخرت ما را در خانه ي او كشانده است. و دستمان را به دامن او وصل كرده است. قسم سوم اضطرار اين است كه آدم اضطرار به ولي خدا

ص: 1070

پيدا كند به خاطر خدا يعني چون درد خدا دارد، نه درد دنيا و حوائج دنيا، و گرفتاري هاي دنيا، نه درد آخرت، رسيدن بهشت و نرفتن به جهنم، بلكه درد خدا دارد. مي خواهد به خدا برسد. مگر نمي شود يك كسي درد دوستش را داشته باشد كه دور از او است. مگر نمي شود كسي كه دوست خدا شود، كسي كه دوست خدا و محب خدا بشود و عاشق خدا شود، خوب درد دارد. اين دردش اصلاً از همه ي دردها هم بيشتر است. اين درد از همه ي دردها هم بيشتر است. آنوقت طبيعتاً مي داند كه اگر بخواهد، به خدا برسد، از راهش بايد برود. ار هر راهي كه نمي شود به خدا رسيد. شيطان هم مي خواست از خودش يك راه من درآوردي در بياورد، و به خدا برسد، ولي جز رَجم هيچي نصيب او نشد با وجود شش هزار سال عبادت. از هر راهي نمي شود. صراط يكي بيشتر نيست. صراط مستقيم يكي بيشتر نيست. و قطعاً در آن يكي اهلبيت هستند. مگر مي شود آدم ترسيم كند صراط مستقيم اين است كه آدم را به خدا برساند ولي اهلبيت در آن نيستند. خوب اگر اهلبيت هستند بايد با اينها رفت. مضطر او شد و دست به دامن او شد كه او تو را به خدا مي رساند. ببينيد اين تيپ آدم ها، كه درد خود خدا را دارند، اينها كساني هستند كه كارهايي را كه در زندگي شان انجام مي دهند، كارهايشان براي رضايت خداست. من اين كار را انجام مي دهم، دنبال اين نيستم كه چيزي به من بدهند يا ندهند، دادند دادند، ندادند، نداند. همين هم خدا خوشش مي آيد. من اين كار

ص: 1071

را انجام مي دهم چون مي دانم روي لب امام زمان لبخند مي آيد. ببينيد كارها روي دوستي است. اصلاً منتظر نيست چيزي به من بدهند. همين كه او خوشش بيايد. نه من به جايي برسم. او خوشش بيايد. اين نوع خيلي خالص است. اين شدني است، و فقط براي معصومين نيست. فكر نكنيم اين فقط در حد حضرت امير(ع) و معصومين بوده است. نه! شدني است. كه آدم دوستي و محبتش به حدي برسد، كه عرض كردم كار را انجام مي دهد، همين كه امام زمان خوشش بيايد، براي من بس است. من مزدم را گرفتم. در بند اين نيستند كه چيزي به آنها بدهند يا ندهند. گفت: حافظ وظيفه ي تو دعا گفتن است و بس *** در بند آن مباش كه نشنيدي يا شنيد در بند اين نباش كه به تو چيزي دادند يا نه؟ اينها انطور نيست كه چهل شب جمكران بروند، طلبكار شوند كه ما بايد امام زمان را ببينيم. يعني خرج ديدن امام زمان فقط چهل شب است. كه آنوقت بعدش آدم توقع پيدا كند. طلبكار شود. يك كاري كردم بايد به من بدهي. يا احياناً چهار قطعه اشكي ريخته و مثلاً نماز شبي بلند شده، حالا از خدا توقع دارد كه خدايا ديگر من دعا كه مي كنم، هرچه گفتم بايد گوش بدهي. من بايد مستجاب الدعوة بشوم. اين طلبكاري و توقع، اين عمل را ديدن است. اين خود را ديدن است. ولي آنهايي كه حد خدا هستند، آنهايي كه در مسير بندگي اينقدر بندگي كردند و تمرين كردند كه ياد گرفتند پا روي خودشان بگذارند، و دوستي در وجودشان به شكلي شده كه

ص: 1072

اگر هم درد دارند، درد دوستي شان را دارند. و اگر درد دارند، درد فراق او را دارند. و اگر لذتي دارند، لذت وصل به او را دارند. يعني بييند اين تيپ دسته ي سوم است. نه اينكه از بهشت، هميان بهشت حور و غسور و امثال اينها، شوق به او ندارند، نه اينكه از جهنم بدشان نمي آيد و نمي ترسند، نه! بهشت و جهنمشان يك چيز ديگر شده است. بهشت شان و لذتشان با او بودن شده است. با دوست بودن! جهنم شان فراق شده است. مي دانيد بدترين جاي جهنم كجاست؟ بدترين جاي جهنم آتش و فرض كنيد سيخ و ميخ و اينطور چيزها نيست، بدترين جاي جهنم يك جايي است، كه خدا به يك عده مي گويد: من با شما قهر هستم. نه با شما حرف مي زنم و نه ديگر نگاهتان مي كنم. بدترين جاي جهنم، جهنم فراق است. كه خدا با يك عده قهر است. قرآن مي گويد: « ِ وَ لا يُكَلِّمُهُمُ اللَّهُ وَ لا يَنْظُرُ إِلَيْهِمْ يَوْمَ الْقِيامَة» (آل عمران/77) در روز قيامت خدا با يك عده قهر است. اين دردش از همه جا بالاتر و بيشتر است. بالاترين جاي بهشت كه لذتش از همه ا بيشتر است، سيب و گلابي و حور و غسور با همه ي ارزششان نيست، بالاترين جايش «رِضْوانٌ مِنَ اللَّهِ» است. و رضوان، بهشت رضوان. « وَ رِضْوانٌ مِنَ اللَّهِ أَكْبَر» (توبه/72) اين دسته ي سوم كساني هستند كه از جهنم فراق دردشان مي آيد، ار فراق! آنچه برايشان لذت دارد بهشت وصل است. حافظ اشاره به اين دارد كه: «شنيده ام سخني خوش، كه پير كنعان» يعقوب چون دچار فراق شده بود، درد فراق را چشيده بود. شنيده ام سخني

ص: 1073

خوش كه پير كنعان گفت *** فراق يار نه آن مي كند كه بتوان گفت حديث حول قيامت كه خوان بائض شهر *** حكايتي است كه از روزگار هجران گفت حديث حول قيامت آن هجرانش است. آن دوري اش است. براي اينطور آدم هاي دسته ي سوم همين هجران برايشان سخت است. درد هجران دارند. چرا دوري؟ چرا نزديك تر از اين نبايد شويم. چرا دور از امام زمان هستيم؟ درد خودش را دارد. مرحوم آ سيد كريم محمودي تهراني، حدود شصت سال پيش در همين تهران بود. خوبان و بزرگان تهران، آيت الله حاج شيخ عبدالنبي نوري كه ار مراجع بود، صاحب رساله بود. آيت الله ياسري، آيت الله مزد الدوله، آقا شيخ مرتضي زاهد كه شمردم اينها همه ارادت داشتند به اين سيد كريم محمودي تهراني، معروف بود به سيد كريم كفاش. چون يك دكه ي پينه دوزي و كفاشي داشت. ايشان تشرفات متعددي خدمت حضرت ولي عصر داشت، البته بي سر و صدا و فقط خواص مي دانستند. و خيلي حالت خاصي داشت. نقل مي كنند در يك از تشرفات خدمت حضرت ولي عصر(ع)، آقا جاي او را در بهشت به او نشان داد. اولين سؤالي كه كرد اين بود كه آقا شما هم آنجا هستيد؟ حضرت فرمود: نه! چون جاي حضرت خيلي بالاتر است. آنجا نيست. سيد كريم كفاش گفت: آقا من هم آنجا را نمي خواهم. جايي كه شما نباشي به چه درد من مي خورد؟ گفت: كدامين شهر زان ها خوشتر است *** گفت: آن شهري كه در آن دلبر است آنجايي كه تو در آنجا باشي براي من بهشت است. بهشت من شما هستي. ما هنوز لذت بودن با ولي خدا

ص: 1074

را، لذت سيب و گلابي و شراب و اينها را مي دانم ولي آن لذت را هنوز نمي دانيم. دسته ي سوم آدم هايي هستند كه همتشان بالا رفته است، و آن را ساحل بهشت را، او را هدف قرار مي دهند. دردشان او است. و به خاطر اينكه به خدا برسند از طريق ولي خدا زانو زدند كه به او برسد. آقاي شريعتي: بسيار خوب. خدا كند كه دردمند شويم از اين... حاج آقاي عالي: عرض كردم از صد درمان بهتر است. درد خواهم دوا نمي خواهم! آقاي شريعتي: خيلي خوب. مباحث خوبي را اشاره كرديد حاج آقاي عالي. خيلي ممنون از توجه دوستان. فضاي برنامه را منور كنيم به نور قرآن كريم. انشاءالله تمام لحظات زندگي ما منور به نور قرآن باشد. به نور حضرت ولي عصر(عج). حال و هواي تلاوت قرآن امروز ما متفاوت خواهد بود. دعوت مي كنم كه همراه ما باشيد. صفحه ي 17 مصحف شريف آيات 106 تا 112 سوره ي مباركه ي بقره تلاوت مي شود. باز مي گرديم همراه شما خواهيم بود. «مَا نَنسَخْ مِنْ ءَايَةٍ أَوْ نُنسِهَا نَأْتِ بخَِيرٍْ مِّنهَْا أَوْ مِثْلِهَا أَ لَمْ تَعْلَمْ أَنَّ اللَّهَ عَلىَ كلُ ِّ شىَ ْءٍ قَدِيرٌ(106)أَ لَمْ تَعْلَمْ أَنَّ اللَّهَ لَهُ مُلْكُ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ وَ مَا لَكُم مِّن دُونِ اللَّهِ مِن وَلىِ ٍّ وَ لَا نَصِيرٍ(107) أَمْ تُرِيدُونَ أَن تَسَْلُواْ رَسُولَكُمْ كَمَا سُئلَ مُوسىَ مِن قَبْلُ وَ مَن يَتَبَدَّلِ الْكُفْرَ بِالْايمَانِ فَقَدْ ضَلَّ سَوَاءَ السَّبِيلِ(108) وَدَّ كَثِيرٌ مِّنْ أَهْلِ الْكِتَابِ لَوْ يَرُدُّونَكُم مِّن بَعْدِ إِيمَانِكُمْ كُفَّارًا حَسَدًا مِّنْ عِندِ أَنفُسِهِم مِّن بَعْدِ مَا تَبَينَ َ لَهُمُ الْحَقُّ فَاعْفُواْ وَ اصْفَحُواْ حَتىَ يَأْتىِ َ اللَّهُ بِأَمْرِهِ إِنَّ اللَّهَ عَلىَ كُلّ ِ شىَ ْءٍ قَدِيرٌ(109)وَ أَقِيمُواْ الصَّلَوةَ وَ ءَاتُواْ

ص: 1075

الزَّكَوةَ وَ مَا تُقَدِّمُواْ لِأَنفُسِكمُ مِّنْ خَيرٍْ تجَِدُوهُ عِندَ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِيرٌ(110)وَ قَالُواْ لَن يَدْخُلَ الْجَنَّةَ إِلَّا مَن كاَنَ هُودًا أَوْ نَصَارَى تِلْكَ أَمَانِيُّهُمْ قُلْ هَاتُواْ بُرْهَانَكُمْ إِن كُنتُمْ صَادِقِينَ(111) بَلىَ مَنْ أَسْلَمَ وَجْهَهُ لِلَّهِ وَ هُوَ محُْسِنٌ فَلَهُ أَجْرُهُ عِندَ رَبِّهِ وَ لَا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لَا هُمْ يحَْزَنُونَ(112)» ترجمه آيات: «هيچ آيه اى را منسوخ يا ترك نمى كنيم مگر آنكه بهتر از آن يا همانند آن را مى آوريم. آيا نمى دانى كه خدا بر هر كارى تواناست؟ (106)آيا نمى دانى كه خدا فرمانرواى آسمانها و زمين است و شما را جز او يارى و ياورى نيست؟ (107) آيا مى خواهيد از پيامبر خود چيزى بپرسيد، هم چنان كه قوم موسى پيش از اين از موسى پرسيده بودند؟ آن كس كه كفر را به جاى ايمان برگزيند، چون كسى است كه راه راست را گم كرده باشد. (108) بسيارى از اهل كتاب با آنكه حقيقت بر آنها آشكار شده، از روى حسد، دوست دارند شما را پس از ايمان آوردنتان به كفر بازگردانند. عفو كنيد و گذشت كنيد، تا خدا فرمانش را بياورد، كه او بر هر كارى تواناست. (109) نماز بگزاريد و زكات بدهيد. هر نيكى را كه پيشاپيش براى خود روانه مى داريد نزد خدايش خواهيد يافت. هر آينه خدا به كارهايى كه مى كنيد بيناست. (110) گفتند: جز يهودان و ترسايان كسى به بهشت نمى رود. اين آرزوى آنهاست. بگو: اگر راست مى گوييد حجّت خويش بياوريد. (111) آرى، هر كس كه از روى اخلاص رو به خدا كند و نيكوكار بود، پاداشش را از پروردگارش خواهد گرفت و دستخوش بيم و اندوه نمى شود. (112)»

ص: 1076

آقاي شريعتي: تلاوت مصحف شريف از فضاي نوراني مسجد مقدس جمكران بود كه تقديم نگاه شما شد. انشاءالله روزهاي يكشنبه ي ما فضاي تلاوت ما همين فضا خواهد بود. تشكر مي كنم از همه ي دوستان خوبمان، كه زحمت كشيدند و اين فضاي نوراني را براي مهيا كردند. حاج آقاي عالي اشاره ي قرآني را امروز را بشنويم. حاج آقاي عالي: در آيه ي 111 سوره ي مباركه ي بقره خداوند متعال مي فرمايد: «وَ قَالُواْ لَن يَدْخُلَ الْجَنَّةَ إِلَّا مَن كاَنَ هُودًا أَوْ نَصَارَى» يهودي ها و مسيحي ها به صورت يك تعصب نژادي مي آمدند مي گفتند: ما اهل بهشت هستيم. غير از ما كسي نيست. مسيحي ها مي گفتند: ما اهل بهشت هستيم. غير از ما ديگر كسي نيست. خداوند متعال مي فرمايد: «تِلْكَ أَمَانِيُّهُمْ» اينها آرزوها و به هر حال آن تمناهاي واهي هست كه همينطور ادعا دارند. «قُلْ هَاتُواْ بُرْهَانَكُمْ إِن كُنتُمْ صَادِقِينَ» دليل شما چيه؟ اگر راست مي گوييد، دليل شما چيه كه شما فقط بهشتي هستيد؟ بهشت براي شما است؟ ببينيد اين نكته كه درس قشنگي است از اين آيه ي شريفه خداي متعال مي فرمايد: بايد نسبت به كارهايتان دليل داشته باشيد. نسبت به ادعاهايتان، نسبت به عقايدتان، اين خيلي نكته ي قشنگي است كه ما بياييم در زندگي مان نسبت به افكارمان، نسبت به عقايدمان، نسبت به چيزهايي كه از ديگران مي شنويم، چه كارهايي كه خودمان مي خواهيم بكنيم، چه حرف هايي كه خودمان مي خواهيم بزنيم. دليل داشته باشيم. يك حجتي داشته باشيم نزد خدا. كه اگر از ما پرسيد كه چرا اين حرف را زدي؟ چرا اين كار را كردي؟ چرا اين دستور العملي كه آمد به تو گفت، پذيرفتي؟ اين در كدام روايت بود. كجا بود؟ همينطور

ص: 1077

كه يك كسي آمد گفت: فلان ذكر را بگو، فلان دستور العمل را انجام بده، يا در خواب كسي به تو يك پيامي داد، مؤمن اهل اين آيه است. كه در هرجايي ببيند كه يك دليلي دارد و مي تواند پيش خدا عرضه كند. دليلي كه طبق بر آيات يا روايات يا دستور مرجع تقليدش يا رهبرش، يعني اين چيزهايي كه حجت شرعي است كه پيش خدا بتواند ارائه كند. صرف اينكه من از خودم، من درآوردي يك عقيده اي، يك حرفي، يك كاري كنم. بدون اينكه پشتوانه و دليل داشته باشد، اين همان توبيخ خدا به يهودي ها و مسيحي ها است كه بي دليل داريد. و اين حجت نيست. آقاي شريعتي: خيلي ممنون و مشتكرم حاج آقاي عالي. شايد خيلي فرصت نداشته باشيم تا پايان برنامه ي امروز، جمع بندي بفرماييد. حاج آقاي عالي: من فقط همين را عرض كنم كه آنچه كه قسم سوم اضطرار بود كه ارزشمندترين نوع است كه همت مؤمنين بايد تا آنجا باشد، خداوند متعال اصلاً تمام نيازهايي كه در ما گذاشته است، حتي نيازهاي مادي. حتي نياز به خواب و خوراك و غذا و همه ي اينها، براي اينكه انسان عجز پيدا كند به خدا و زانو بزند به جلوي پيشگاه پروردگار عالم، و به اضطرار او برسد. تمام نيازها در انسان، چه نيازهاي مادي، چه نيازهاي معنوي، همه فقر به خدا را مي خواهد براي ما ايجاد كند. «أَنْتُمُ الْفُقَراءُ إِلَى اللَّهِ» (فاطر/15) اين ماحصل نيازهايي است كه خدا به ما گذاشته است. اگر ما نيازمند نمي بوديم، شايد مستكبرانه احساس استغناء مي كرديم و خودمان را غني مي دانستيم، زانو نمي زديم. اين نياز را در ما

ص: 1078

گذاشته است. خوب وقتي ما به خدا نياز داريم، بايد از طريق آن كسي كه مظهر همه ي اسماء خداست، و مي تواند ما را به او برساند، يعني ولي خدا را برسيم و غير از ان راهي نيست. اين هماني است كه به ما گفتند اين دعا را بخوانيد. «اللَّهُمَّ عَرِّفْنِي نَفْسَكَ فَإِنَّكَ إِنْ لَمْ تُعَرِّفْنِي نَفْسَكَ لَمْ أَعْرِفْ نَبِيَّك َ اللَّهُمَّ عَرِّفْنِي رَسُولَكَ فَإِنَّكَ إِنْ لَمْ تُعَرِّفْنِي رَسُولَكَ لَمْ أَعْرِفْ حُجَّتَك اللَّهُمَّ عَرِّفْنِي حُجَّتَكَ فَإِنَّكَ إِنْ لَمْ تُعَرِّفْنِي حُجَّتَكَ ضَلَلْتُ عَنْ دِينِي» (بحارالانوار/ج52/ص146) يعني خدايا سه تا معرفت از تو مي خواهم، با اين ترتيب، اول معرفت خودت، تا خودت را نشناسم و مضطر به خودت نشوم، زانو جلوي نبي و ولي نمي زنم. اگر تو را شناختم و فهميدم براي رسيدن به تو بايد از طريق وسيله ي اي كه اسماء و صفات تو را معرفي مي كند، در بين خود ما انسان ها يعني نبي و ولي. از اين طريق است. اين مسير، مسيري است كه آدم را مي رساند. لذا نيازها را خدا گذاشته است. تا زانو بزنيم جلوي خدا و براي رسيدن به خدا از طريق اسماء اش كه نبي و ولي هستند. انشاءالله كه بتوانيم از اين طريق به آستان مقدس پروردگار عالم به اندازه ي خودمان برسيم. آقاي شريعتي: الهي آمين. آقا خيلي ممنون و متشكرم و خيلي ممنون از توجه همه ي دوستان خوبمان. حاج آقا دعا بكنند و همه ي ما آمين بگوييم. حاج آقاي عالي: من همين دعا را تأكيد مي كنم. «اللَّهُمَّ عَرِّفْنِي نَفْسَكَ فَإِنَّكَ إِنْ لَمْ تُعَرِّفْنِي نَفْسَكَ لَمْ أَعْرِفْ نَبِيَّك َ اللَّهُمَّ عَرِّفْنِي رَسُولَكَ فَإِنَّكَ إِنْ لَمْ تُعَرِّفْنِي رَسُولَكَ لَمْ أَعْرِفْ حُجَّتَك اللَّهُمَّ عَرِّفْنِي حُجَّتَكَ فَإِنَّكَ

ص: 1079

إِنْ لَمْ تُعَرِّفْنِي حُجَّتَكَ ضَلَلْتُ عَنْ دِينِي» آقاي شريعتي: بسيار ممنون و متشكر هستم. فردا انشاءالله با حضور حاج آقاي فرحزاد خدمت شما مي رسيم. چقدر خوب است كه در پايان برنامه امروز همه با هم براي سلامتي حضرت حجت، حضرت ولي عصر(ارواحنا فداه) دعا مي كنيم. بهترين ها را براي همه ي شما آرزو مي كنم.

92-12-04

برنامه سمت خدا موضوع برنامه: يادي از امام عصر(عليه السلام) كارشناس:حجت الاسلام والمسلمين عالي تاريخ پخش: 04/12/92 بسم الله الرحمن الرحيم و صل الله علي محمدٍ و آله الطاهرين از بس براي آمدنت دير مي شود *** آخر نگاه آينه هم پير مي شود خواب هزار ساله ي شب هاي انتظار *** كي با صداي سبز تو تعبير مي شود بي تو غريب و شب زده ام، پس كي آفتاب *** از مشرق نگاه تو تكثير مي شود لبريزم از تهاجم يكريز مبهمي *** بغضي كه سخت بي تو نفس گير مي شود مولاي من به حرمت آلاله ها قسم *** بي تو دل از زمين و زمان سير مي شود صبحي طلوع كن و بزن رنگ تازه اي *** براين غروب كهنه كه دلگير مي شود آقاي شريعتي: اللهم عجل لوليك الفرج. سلام عليكم و رحمة الله. سلام مي گويم به همه ي بيننده هاي خوبمان، خانم ها و آقايان. خيلي خيلي خوش آمديد به سمت خداي امروز ما. آرزو مي كنم در هركجا كه هستيد انشاءالله تنتان سالم باشد و قلبتان سليم، و باغ ايمانتان آباد آباد. حاج آقاي عالي سلام عليكم و رحمة الله. خيلي خوش آمديد. حاج آقاي عالي: سلام عليكم و رحمة الله، بنده هم خدمت حضرتعالي و همه ي دوستان محترم بيننده سلام و عرض ادب دارم و خدمت شما هستم. آقاي شريعتي: خيلي خوشحال هستيم كه

ص: 1080

خدمت شما هستيم. خدمت دوستان عزيز باز هم عرض كنم كه از اين هفته انشاءالله همانطور كه عرض كرديم روزهاي يكشنبه خدمت حاج آقاي عالي عزيز هستيم و روزهاي سه شنبه هم خدمت حاج آقاي حسيني قمي، و مشتاقان مباحث ايشان مي توانند بحث هاي ايشان را روز سه شنبه دنبال كنند. در هر صورت خيلي خوشحال هستيم كه در خدمت شما هستيم. سه شنبه ي گذشته بود كه اولين جلسه مان را با حاج آقاي عالي عزيز داشتيم. و چشم اندازي كه ايشان ترسيم كردند و قرار شد كه از اين به بعد روزهايي كه خدمت شما هستيم اين مباحث را بشنويم، يادي از امام عصر(عج) بود، مي دانم كه خيلي از شما مشتاق هستيد كه برنامه ي امروز را ببينيد و بشنويد. ما خدمت شما هستيم و سراپا گوش هستيم. حاج آقاي عالي: بسم الله الرحمن الرحيم. همينطور كه فرموديد به هر حال قرار شد كه موضوع بحث ما يادي از امام عصر(ع) باشد و اين حداقل چيزي است كه در مباحثمان دنبال مي كنيم. هرچند كه آن حداكثرش و آن اوج مباحث مربوط به امام زمان(ع) و امر ظهور حضرت آن موقعي است كه ما به اضطرار حضرت برسيم. همانطور كه در جلسه ي قبل عرض كردم و يك مقداري هم به نظرم مي رسد كه در اين جلسه از آن صحبت كنيم. آن چيزي كه كارگشا و راهگشا است و كليد براي رفع موانع فرج و ظهور حضرت وليعصر(ع) را محقق مي كند، صرفاً علم و اطلاعات ما نسبت به ايشان نيست. حتي صرفاً معرفت هاي قلبي ما نيست. آن چيزي كه كارگشا هست آن است كه ما نسبت به او دردمند شويم و مضطر به

ص: 1081

او شويم. و آنها ما را مي رساند به اينكه ما بفهميم راه فقط اوست. دارو فقط اوست. راه نجات او هست و غير از او نيست. بيچاره ي او و دردمند او شويم. تنها درمان اوست. اگر ما به چنين نقطه اي برسيم، طبق همان آيه ي اضطرار كه در سوره ي نمل، آيه ي 61 خداوند متعال فرمود، خداوند جواب شخص مضطر را مي دهد. «أَمَّنْ يُجيبُ الْمُضْطَرَّ إِذا دَعاهُ وَ يَكْشِفُ السُّوء» (نمل/62) گرفتاري، گره ها، و مشكلاتشان را رفع مي كند «وَ يَجْعَلُكُمْ خُلَفاءَ الْأَرْضِ» و شما را جانشينان در زمين قرار مي دهد. بنابراين آن چيزي كه كارگشا است، اوست و در غير اين صورت حركتي در انسان ايجاد نمي شود. صرف علم تنها و معرفت تنها، بدون آن دردمندي شور و گرمي و حركت و تلاش را براي انسان نمي آورد. نيازي را بايد آدم در خودش حس كند تا به سمت او برود و حركت كند. شما نگاه كنيد همانطور كه جلسه ي قبل عرض كردم شيطان حتي شهود داشت، يعني عالم بالا را مي ديد. اما چون نيازي در خودش نمي ديد كه در مقابل ولي خدا خضوع كند، در مقابل انسان كامل و در مقابل آدم، خضوع كند، از اين جهت خودش را مستغني مي ديد روي همان استكباري كه داشت، وقتي خداوند متعال ملائكه را امر به سجده كرد، شيطان هم در زمره ي آنها بود، در روايت هست كه شيطان عرض كرد خدايا، مرا از اين سجده معارف كن، تو را آنچنان عبادتي مي كنم كه احدي اينگونه تو را عبادت نكرده است. خداوند متعال فرمود: من احتياج به عبادت تو ندارم. «إِنَّمَا أُرِيدُ أَنْ أُعْبَدَ مِنْ حَيْثُ أُرِيدُ لَا مِنْ حَيْثُ

ص: 1082

تُرِيد» (بحارالانوار/ج11/ص141) من مي خواهم از آن راهي كه من تعيين كردم، شما بياييد. راه فقط اين است. بقيه چاه است. راهي كه من تعيين كردم اين است. و شيطان زير بار خضوع در مقابل ولي خدا نرفت و لذا رجم شد. با وجود شهود عوالم بالا چون نيازي در خودش نديد، اضطراري به ولي خدا نديد، از اين جهت نتوانست استفاده اي كند، و بلكه از مسير قرب خدا دور شد. پس بنابراين كارگشا و نقطه ي كليدي تمام اين مباحث مهدويت و مسأله ي ظهور رسيدن به آن اضطرار و دردمندي نسبت به امام زمان(ع) است. من يك نكته اي را خدمت شما عرض كنم. نه فقط اضطرار و نياز حركتي را در ما به سمت او ايجاد مي كند، بلكه هرجا اضطرار باشد در هر بعدي از ابعاد دين، اضطرار و نياز ما ببينيم، بدانيم كه او چه خلأيي را از ما پر مي كند، چه نيازي از ما را برطرف مي كند، نسبت به او حركت بيشتري خواهيم داشت. نسبت به او توجه بيشتري خواهيم داشت. شما نگاه كنيد، مثلاً واجباتي كه خداوند متعال در دين گذاشته است، تمام واجبات استثناء و نقاط اضطرار ما هستند. يعني چيزهايي هستند كه ما به آنها مضطر هستيم، و در مسير ابديت به آنها نياز داريم و هيچ چيز جاي آنها را پر نمي كند. نه هيچ واجبي جاي واجب ديگر را مي گيرد و جايگزين مي شود، نه هيچ چيز ديگري جاي واجبي را مي گيرد. به عنوان مثال فرض كنيد نماز. نماز چيزي است كه به حد ضرورت و وجوب رسيده است. ما به آن مضطر هستيم اگر مي خواهيم شخصيت معنوي خودمان را

ص: 1083

بسازيم، اگر مي خواهيم براي خودمان شخصيت بهشتي درست كنيم، مجبور هستيم كه نماز را در زندگي مان داشته باشيم. نه روزه جاي نماز را مي گيرد، نه امر به معروف و نهي از منكر جاي نماز را مي گيرد، و نه هيچ واجب ديگري، يا مستحب ديگري جاي نماز را مي گيرد. آقاي شريعتي: حتي اگر اين احترام را نفهميم و متوجه نشويم. حاج آقاي عالي: قطعاً اينطور است ولي اگر بفهميم و متوجه شويم، با توجه بيشتري به سمت نماز مي رويم. اقبال بيشتري به سمتش خواهيم داشت. آدم از لحظه لحظه اش استفاده مي كند. مثل اعضاي بدن، چشم جاي گوش را نمي گيرد، كار آن را نمي كند. گوش جاي دست را نمي گيرد. دست جاي معده را نمي گيرد. هر كدام از اينها يك كاركردي دارند. يك خاصيتي دارند. هيچ كدام جايگزين ديگري نمي شود. واجبات يعني اموري كه به سر حد وجوب و اضطرار به ضرورت رسيدند كه اگر كسي بخواهد براي خودش شخصيت بهشتي درست كند و به قرب خدا برسد، ضرورت دارد بايد باشد. اينها واجبات الهي است. شما نگاه كنيد در روايتي هست ابن مسعود كه از اصحاب پيغمبر بود، دير به نماز پيغمبر رسيد. مقداري از نماز پيغمبر گذشته بود. بعد كه نماز تمام شد خدمت آقا رسيد و عرض كرد: يا رسول الله! اگر اين مقداري كه از من فوت شده است، به جايش مثلاً يك انفاقي كنم، مثلاً يك بنده آزاد كنم، جاي او را مي گيرد؟ پيغمبر فرمود: نه! گفت: اگر دو تا بنده آزاد كنم؟ پيغمبر فرمود: نه! حضرت فرمود: اگر تمام ثروت دنيا را بدهي، جاي اين مقداري كه از نماز تو فوت شده است

ص: 1084

را نمي گيرد. چون انفاق يك خاصيتي دارد كه جاي نماز را نمي گيرد. كمااينكه نماز هم جاي انفاق را نمي گيرد. اينها هر كدام كاركرد و خاصيت خودشان را دارند. يك روايتي هست از امام صادق(ع) كه خيلي روايت قابل توجهي است. من خاطرم هست كه در مباحث ياد مرگ و مباحث آخرت كه خدمت دوستان بوديم، اين روايت را آنجا به مناسبتي خوانده بودم. اجازه مي خواهم برگرديم و يكبار ديگر اين روايت را با اين ديدي كه الآن مي خواهيم ببينيم كه واجبات هركدامشان چه كاري دارند كه هيچ جايگزين و بديلي ندارند، با اين ديد به اين روايت نگاه كنيم. خيلي روايت قابل توجهي است. امام صادق(ع) فرمود: «إِذَا مَاتَ الْعَبْدُ الْمُؤْمِنُ دَخَلَ مَعَهُ فِي قَبْرِهِ سِتَّةُ صُوَرٍ» (بحارالانوار/ج6/ص234) وقتي شخص از دنيا مي رود و وارد قبر و عالم برزخ مي شود، شش تا صورت مثالي، نوراني و زيبا با اين مؤمن وارد قبر مي شوند، وارد آن منزلگاه برزخي اش مي شوند كه يكي از اين شش صورت از همه زيباتر و نوراني تر است. آنكه از همه نوراني تر و زيباتر است، بالاي سر او مي ايستد. آن پنج صورت ديگر پنج طرف او را مي گيرند. يكي سمت راست، يكي سمت چپ، يكي جلو، و يكي پشت سر و يكي هم پايين پا. اين شش صورت خودشان را معرفي مي كنند. آنكه سمت راست اين شخص مؤمن هست، مي گويد: من نماز هستم. نمازهايي كه در دنيا مي خوانيم. سمت چپ مي گويد: من زكات هستم. آن انفاقات مالي كه مي كردي. آنكه پيش رو هست، مي گويد: من روزه ي تو هستم. روزه هايي كه مي گرفتي. حالا به اين شكل درآمدند. آنكه پشت سر است مي گويد: من حج

ص: 1085

عمره ي تو هستم. آنكه پايين پا هست مي گويد: من آن احسان ها و خوبي هايي هستم كه تو به مؤمنين و به ديگران مي كردي. دست گيري هايي كه از ديگران مي كردي. اين پنج صورت از آنكه از همه زيباتر و نوراني تر است كه بالاي سر هست مي پرسند تو كه هستي كه از همه زيباتر هستي؟ او مي گويد: «أَنَا الْوَلَايَةُ لِآلِ مُحَمَّدٍ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْهِمْ أَجْمَعِينَ» من آن ولايت اهلبيت هستم كه بالاي سر هستم. من تقاضا مي كنم از اين روايت زود نگذريد. ببينيد اين شش جهتي كه اين اعمال ما در دنيا به شكل هاي آخرتي آمدند اطراف ما را گرفتند، شش جهت جغرافيايي نيست كه همين سمت راست و سمت چپي كه الآن ما برايمان مرسوم است. اين نيست! اين كنايه از يك مطلبي است. سمت راست كنايه از آن قسمت خوبي ها، معنويات، دين، مقدسات، اين امور خوب است. يمين! سمت چپ كنايه از بدي ها، آلودگي ها، گناهان است. كه اگر خاطر شريف شما باشد مي گفتيم كه در ملائكه يكي ملك سمت راستي است، يعني آن ملكي است كه اعمال خوب را مي نويسد، سمت راست كنايه از آن سمت ميمنت است. و سمت چپ كنايه از آن سمت شوم است و ملكي كه سمت چپ است اعمال بد است. اصحاب اليمين كه به اصحاب الميمنه هم تعبير شده است، يعني اصحابي كه مبارك هستند. اصحاب الشمال يا اصحاب المشئمه آنهايي كه شوم و بدكار هستند. پس سمت راست و چپ يعني آن خطراتي كه از سمت راست ما مي آيد، نماز مي ايستد و جلوي آن خطرات را مي گيرد. زكات سمت چپ ما و آن خطراتي كه از سمت چپ مي آيد. جلوي

ص: 1086

ما و پيش روي ما يعني آن چيزهايي كه آمال و آرزوهاي هركسي است. ببينيد آمال و آرزوهاي هركسي پيش رويش است. آدم آرزوهايي در آينده دارد. در عالم دنيا آرزوهايي دارد كه از اين ناحيه مي تواند ضربه ها و آسيب هايي به آن وارد شود. گاهي مواقع آرزوهاي دراز باعث غفلت از آخرت مي شود. گاهي از مواقع آرزوهاي طولاني باعث وابستگي شديد به دنيا و تعلق به دنيا مي شود. گاهي مواقع باعث بخل مي شود. من براي اينكه به آن آرزو برسم، تنگ دست مي شوم و ديگر هرجايي خرج نمي كنم. پس بنابراين پيش رو اشاره از آمال و آرزوهاست. پشت سر يعني آن چيزي كه انسان پشت سر مي گذارد و در عالم آخرت مي رود. فرزندان، مال، مال و فرزندان را آدم پشت سر مي گذارد و مي رود. آسيب هايي از ناحيه ي پشت سر مي تواند بر آدم وارد شود. يعني از ناحيه ي مال و فرزندان! آنها مي تواند براي آدم فتنه شود. پايين پا اشاره از آن چيزهايي است كه از ناحيه ي زمين، از ناحيه ي دنيا، بلاها و آسيب هايي كه از اين ناحيه بر آدم وارد مي شود كه آدم دارد روي دنيا زندگي مي كند، آسيب هايي كه وارد مي شود، مثلاً فرض كنيد فقر، قرض، مرض، گرفتاري هاي دنيوي و چيزهايي كه در دنيا لازمه ي زندگي دنيايي است. بالاي سر هم اشاره به خداوند متعال است كه از طرف خدا مي تواند دست عنايت روي سر كسي باشد، مي تواند آسيب وارد شود. آسيبي كه از طرف خدا وارد مي شود، البته خدا كه آسيب نمي زند. ما كاري مي كنيم كه دست عنايت برداشته شود و آسيبي كه از بالا بيايد شك و شبهه در دين است. قساوت

ص: 1087

قلب است. يا خداي نكرده كفر است. وقتي كه شخص وارد عالم آخرت مي شود، كه عالم آخرت باطن عالم دنيا است. هر اتفاقي كه در دنيا رخ داده به شكل ديگري دارد در آخرت رخ مي دهد. به شكل ديگري براي ما متمثل مي شود، شش عمل ما در دنيا مي آيند به شكل هاي زيبا شش جهت را كه مي شود آسيب پذير باشد، مي گيرد. يعني اينها در دنيا آسيب هاي شش طرف را مي گرفتند. يعني نماز شما كه سمت راست است، آن آسيب هايي كه از خوبي ها و مقدسات مي توانست به تو وارد مي شود، يعني فرض كنيد به عنوان مثال ممكن است كسي دچار ريا شود در مسائل معنوي، در خوبي هايش. ممكن است كسي دچار افراط و تفريط شود، دچار وسواس شود. دچار يك سري امور، يعني از ناحيه ي خدا، دين، مقدسات، از اين ناحيه خوبي ها دچار يك آفت هايي شود. نماز جلوي آن آفت ها را مي گيرد. هرچه نماز پاكيزه تر و بهتر باشد، جلوي اين آسيب ها را بيشتر مي گيرد. در عالم آخرت نمود اين است. به ما نشان مي دهند. و الا در همين دنيا، نمازي كه در اين دنياست، آسيب هايي از سمت راست، يعني از ناحيه ي خوبي ها بر ما وارد مي شود، جلويش را مي گيرد. زكات آن آسيب هايي كه از ناحيه ي آلودگي ها، شهوات، گناهان، بر آدم مي تواند وارد شود، جلويش را مي گيرد. روزه يك سپري در مقابل آدم است كه آن آسيب هايي كه از ناحيه ي آمال و آرزوها مي تواند بر آدم وارد شود، جلويش را مي گيرد. حج و عمره از پشت سر آن آسيب هايي كه از ناحيه ي مال و فرزندان كه آدم پشت سر مي گذارد و مي رود. از آن ناحيه بر آدم وارد

ص: 1088

مي شود، جلويش را مي گيرد. احسان ها و خوبي هايي كه آدم به مؤمنين كرده و دست كسي را گرفته است، خيري به كسي رسانده است، اينها آسيب هايي است كه از پايين به انسان وارد مي شود، از پايين يعني آفات دنيوي، فقر و قرض و مرض و گرفتاري ها و امثال اينها مي تواند به جان آدم آسيب بزند و به روح آدم بزند، جلويش را مي گيرد. البته اين پنج عمل تحت اشراف ولايت است. ولايت بالاي سر است. اين پنج عملي كه خاصيت دارند و آسيب هايي از پنج جهت را مي گيرند، تا وقتي است كه تحت ولايت هستند. تا وقتي است كه آدم ولايت دارد. دست عنايت خدا روي سرش است والا اگر خداي نكرده كسي ولايت را از دست داد، آن دست عنايت حق، وقتي كه از كنار رفت، آنوقت ديگر آسيب ها از بالا هم مي آيد دچار شك و شبهه و قساوت قلب و حتي كفر مي شود. و آنوقت ديگر اين اعمالش هم ديگر خاصيتي نخواهد داشت. اين اعمال تا وقتي كه تحت ولايت است، آن ولايت از همه كاركردش بيشتر است. نوراني تر و زيباتر هست. اگر كسي ولايت داشت، ولي نماز نداشت، خوب آن آسيب هاي سمت راست از سمت خوبي ها بر او وارد مي شود و هيچ چيز هم جايگزين او نيست. اگر نماز داشت، زكات نداشت، از ناحيه ي سمت چپ، در دنيا آسيب هايي بر او وارد مي شود. آفتي به دينش مي رسد، از ناحيه ي بدي ها و آلودگي ها و همينطور. اين است كه اگر آدم بفهمد، علاوه بر خاصيت هاي بسيار زيادي كه نماز و روزه و حج و اين اعمال دارد، هركدام اين خاصيت ها را هم دارند. هركدام جلوي

ص: 1089

يكسري از بلاها را از طرفي مي گيرند كه فقط آن عمل جلوي آن بلا را از آن طرف مي گيرد. هيچ عمل ديگري جايگزين آن نيست. آنوقت اين آدم اگر باور داشته باشد، مي داند كه خلأ نماز را هيچ چيز ديگري پر نمي كند. من مضطر به او هستم. براي من ضرورت دارد. لذا قربي كه واجبات براي انسان مي آورد، خلأيي كه اگر انسان واجبات را انجام بدهد، پر مي شود، مستحبات را مي تواند پر كند. واجبات يك قربي براي آدم مي آورد، يك شخصيتي براي آدم درست مي كند كه مستحبات در آن حد نمي تواند. قرب فرايض بيشتر از قرب نوافل است. من مي خواهم اين را عرض كنم. اگر ما به اين درك برسيم، درك نيازمان، كه چقدر به اين اعمال واجب نياز داريم، آنوقت آدم ديگر اين اعمال را پشت گوش مي اندازد؟ تنبلي مي كند؟ اين اعمال را سرسري انجام مي دهد؟ يا خداي نكرده اصلاً در انجامش كوتاهي مي كند يا اينكه وقتي بداني كه تنها دواي درد او براي اينكه جلوي يكسري از آسيب هاي روحي را بگيرد، همين نماز است. همين روزه است. همين زكات است. آقاي شريعتي: انشاءالله مي رسد به آنجايي كه اين خلأ را مي تواند حس كند و اين منفذ را و از آن ناحيه آسيب پذير مي شود. حاج آقاي عالي: آنهايي كه اين مسائل را مي فهمند، نه فقط واجبات، حتي توسعه مي دهند. مي توانند كه هر كدام از مستحبات، اعمال خير هركدام يك چيزي هستند و خاصيتي دارند كه جايگزين آن چيز ديگري نيست. لذا گاهي اگر يك چيزي را از دست بدهند، عزايشان است. اينكه شما مي بينيد بعضي از خوبان اگر نماز شب نمي خواندند گريه مي كردند، تا

ص: 1090

چه برسد به اينكه نمازشان قضا شود. نماز واجبشان! اين را يك بلا براي خودشان مي دانستند. يك عذاب مي دانستند. روز مصيبت خودشان مي دانستند. يك دانشجويي در دفترچه ي خاطراتش خيلي زيبا نوشته بود. آفرين بر اين دانشجو! نوشته بود در تاريخ فلان روز يك نماز صبح از من قضا شد. اين بلايي بود كه امسال بر من وارد شد. چقدر قشنگ است. اينكه در زندگي حضرت امام (رض) مي گويند: ايشان از جواني هايش اهل تهجد و نماز شب بود. اگر يك نماز شب از ايشان فوت مي شد، مي نشست گريه مي كرد. مي دانستند كه اينها چيست كه... مرا در اين ظلمات كه رهنمايي كرد نياز نيمه شبي و گريه ي سحري خدا مرحوم آيت الله اراكي را رحمت كند. ببينيد اگر ما اضطرارمان به اين كارهاي خوب را بفهميم، آنوقت از هيچ كدام آنها سرسري عبور نمي كنيم. واجبات كه جاي خود دارد. مرحوم آيت الله اراكي كه رضوان خدا بر اين سلمان زمان ما باد، ايشان مي فرمودند كه: در نجف يك حاج شيخ عبدالله گلپايگاني بود از بهترين شاگردان مرجع بزرگ نجف، آخوند خراساني. اين حاج شيخ عبدالله گلپايگاني از دنيا رفت. يكي از خوبان ايشان را در خواب ديد و از او پرسيد، بعد از مرگ تو چه اتفاقي افتاد؟ گفت: وقتي من از دنيا رفتم، ملائكه براي سؤال از من آمدند. به من گفتند: تو با خودت چه چيزي اين طرف آوردي؟ من گفتم كه درس و بحث و خدمات علمي و تحقيقاتي كه داشتم و شاگردهايي كه تربيت كردم و اينها. يك ايراداتي و اشكالاتي را كردند. من نتوانستم جواب ايشان را بدهم. گفتند: خوب ديگر چه

ص: 1091

آوردي؟ گفتم: خوب نماز و روزه و عبادات و اين كارها. گفتند: از تو توقعي بيش از اين و بهتر از اين بود در اين كارهايي كه انجام دادي. نتوانستم جواب ايشان را بدهم. گفتند: خوب ديگر چه آوردي؟ گفتم: توسل و زيارت و اشك و روضه رفتن ها و اينها. گفتند: كساني كه كمتر از تو بودند، بيشتر از تو اين كارها را كردند. بيشتر از تو اين كارها را انجام دادند. ديگر چه آوردي؟ من گفتم: ديگر چيزي ندارم. ديگر چيزي نياوردم. گفت: چگونه سر ز خجالت برآورم بر دوست كه خدمتي بسزا بر نيامد از دستم من چيزي ندارم. گفتند: نه، يك چيزي داري. يك گوهر گرانبهايي پيش ما داري. من گفتم: من گوهر گرانبها خبر ندارم. ملائكه گفتند: نه، چرا داري. گفتند: يك موقعي يك تعدادي از همشهري هاي شما از گلپايگان به نجف براي زيارت اميرالمؤمنين آمدند، مهمان تو شدند. شب تو براي پذيرايي از آنها پولي نداشتي. آمدي بيرون براي اينكه از يكي از تجار قرض بگيري، پايت در تاريكي به يك چيزي خورد و خيلي درد آمد و خون افتاد. از رفتن عاجز شدي، نشستي. با ناراحتي گفتي: خدايا اين چه وضعي است؟ ما كه وضعيت علمي مان در اين حد است، اينقدر كار كرديم بايد اينقدر از جهت مالي ضعيف باشيم؟ يك حالت گله اي كرد، بعد خودت يك مرتبه در ذهنت اين آمد كه اينها مهمان هاي اميرالمؤمنين هستند، با خودشان بركت آوردند. پذيرايي از اينها براي آدم سعادت است. اين چه حرفي است كه مي زني. اين فكر در ذهنت آمد و الحمدلله گفتي. آن الحمدلله كه گفتي و آن فكر

ص: 1092

و نيتي كه در ذهنت آمد، آن گوهر گرانبهايي است كه پيش ما داري و برزخ تو را راه مي اندازد. گاهي آنهايي كه مي فهميدند، مي فهميدند هر عمل خيري چه كاركردي دارد. واجبات كه جاي خود را دارد. بنابراين من مي خوام عرض كنم اضطرار كه كليد گشايش و فرج بود در مسأله ي ظهور و امر وليعصر(ع)، اضطرار به حجت، در جاهاي ديگر دين هم اگر آدم اضطرار پيدا كند از تنبلي درمي آيد. دينداري اش يك طور ديگري مي شود. ارزش خودش را همه جا دارد. آن اضطرار همه جا كارگشاست. يك مطلبي كه من نياز مي بينم در اين بحث خودمان باز مطرح كنم، يك مطلب ديگري است. اين است كه اضطرار به امام زمان كه نقطه ي اوج ياد امام زمان، معرفت به امام زمان، انتظار امام زمان، نقطه ي اوجش رسيدن اضطرار به اوست، اين اضطرار از چه راه هايي حاصل مي شود. آقاي شريعتي: قبل از اينكه وارد اين بحث شويم با توجه به نكاتي كه در بخش اول صحبت هايتان شما اشاره كرديد، واقعاً مي شود فهميد و يا اهل معرفت خواهند فهميد كه هيچ چيزي جاي نياز به امام زمان و معرفت به امام زمان را پر نمي كند با توجه به نكاتي كه شما اشاره كرديد. حاج آقاي عالي: معرفت به امام زمان كه چيزي جاي آن را پر نمي كند، آن سر جاي خودش است. آنها مقدمه است و مقدمه ي ضروري هم هست. منتهي مي خواهم عرض كنم همه ي اينها بايد نهايتاً شخص مؤمن را به اين برساند كه بفهمد تنها درمان دردهاي دين و دنيا و آخرتش امام زمان است و آمدن اوست. دردمند او شود. من درد او را داشته باشد

ص: 1093

و بدانم او دواي درد من است. بدانم او تنها راه نجات است و چيز ديگري جاي او را پر نمي كند. بله براي رسيدن به اضطرار بايد امام زمان را بشناسم. بايد بفهمم كه امام زمان(ع) چه كارهايي دارد. آنها مقدمه است. ولي نهايتاً من بايد دردمند او شوم كه اگر اين اتفاق افتاد، آنوقت فرج رخ مي دهد. عرض كرديم حالا يا فرج شخصي براي آن شخصي كه دردمند شده است، يا اگر جامعه به اضطرار و دردمندي رسيده است، دردمندي نسبت به او؛ نسبت به امام زمان، يعني فهميدند او گره گشا است، آنوقت فرج عمومي رخ مي دهد. نكته اي كه مي خواستم عرض كنم اين است كه اضطرار و دردمندي ما به حضرت حجت و امام زمان(ع) سه نوع است. مي تواند با سه سبب حاصل شود. اولين سبب اين است كه اضطرار به خاطر دنيا حاصل شود، حاجات دنيايي ما را دردمند امام زمان مي كرده است. گرفتاري هاي دنيا و مشكلاتي كه داريم. خوب ببينيد ما در اين دنيا براي رسيدن به يكسري منافع يا براي اينكه دفع يكسري ضررها را كنيم، مشكلاتي كه براي ما پيش مي آيد، ضررهايي كه براي ما پيش مي آيد، مريضي، قرض، گرفتاري، خانه نداشتن، ازدواج، و به خاطر هزار و يك بلا و مشكلات توسل به حضرت كنيم، بعضي ها كه دردشان خيلي زياد است، گرفتاري هايشان خيلي زياد است و مي فهمند كه جاي ديگر كارگشا نيست، مضطر حضرت مي شوند و توسلاتي به او دارند. اين يك نوع اضطرار است كه سبب آن رسيدن به امور دنيايي است. همين دردهايي كه ما گرفتار آن هستيم. ببينيد اين هيچ اشكالي ندارد خيلي هم خوب

ص: 1094

است كه كسي به خاطر گرفتاري هايش در خانه ي امام زمان برود. چله بگيرد، مثلاً مسجد جمكران، مسجد سهله، مسجد كوفه، اگر گيرش بيايد. نماز استغاثه به حضرت حجت بخواند. در مفاتيح آمده است. كارهايي كه هست، توسلاتي كه هست. دردمند حضرت شده است، چه دردش آورده است؟ گرفتاري هاي دنيوي دردش آورده است. هيچ اشكالي هم ندارد. آدم پيش غريبه نمي رود. پيش ولي خدا مي رود. پيش كسي مي رود كه باب الله است و او نزد خداوند متعال واسطه مي شود و براي ما مي خواهد. از اين جهت هيچ دردمند او شدن مشكلي نيست. منتهي فقط اين يك عيب دارد. آن عيبي كه دارد و بايد مراقب اين مسأله باشيم اين هست كه فقط و فقط اگر براي حاجات دنيايي ياد او بيافتيم، فقط و فقط براي حاجات دنيايي اگر به او توسل كنيم، مضطر او شويم، شايد اين عيب را داشته باشد، آن موقع كه حاجتمان را دادند، و كار ما راه افتاد، ديگر ياد او را فراموش كنيم. يا اگر مصلحت ديدند و حاجت ما را ندادند، با آنها قهر كنيم. چون ما دنبال حاجتمان بوديم. به تعبير ديگر در اين نوع اضطرار حاجات ما هدف است و امام زمان وسيله است. ما مي خواهيم به هدفمان برسيم. اگر رسيديم خوب ديگر وسيله را براي چه مي خواهيم؟ به هدف رسيديم. اين همان است كه در قرآن مي گويد: بعضي ها وقتي در كشتي قرار گرفتند و دچار امواج بلا مي شوند، «فَإِذا رَكِبُوا فِي الْفُلْكِ دَعَوُا اللَّهَ مُخْلِصينَ» (عنكبوت/65) با اخلاص خدا را مي خوانند. «فَلَمَّا نَجَّاهُمْ إِلَى الْبَرِّ» وقتي نجاتشان داديم، به هرحال كارشان راه افتاد، «إِذا هُمْ يُشْرِكُونَ» دوباره

ص: 1095

به همان شكل برمي گردند. اشكال اين مسأله همين است كه اگر ما به حاجت رسيديم ديگر وسيله را كنار مي گذاريم. اگر به دليلي مصلحت نديدند و به ما ندادند، چون ما دنبال آن هدف بوديم، باز مي گوييم: اين وسيله به چه درد ما مي خورد؟ باز كنار مي گذاريم. يعني مي خواهم عرض كنم نبايد خودمان به اين حد اكتفا كنيم. حاجاتمان را ببريم. ما در روايات متعدد داريم نمك طعامتان را هم از ما بخواهيد. بند كفشتان هم از ما بخواهيد. كنايه از كوچكترين چيزهاي زندگي است. چه اشكالي دارد آدم براي اين چيزها هم مرتب در خانه ي امام زمان(ع) برود؟ مرتب در خانه ي خدا برود؟ بلكه به اين بهانه ها در تور خود خدا بيافتد. خدا امام (ره) را رحمت كند. در درس هاي اخلاقي شان آن زمان كه در قم بود، قبل از سال 42 مي فرمود: دانه مي ريزند تا كبوتر بگيرند. گاهي مواقع با اين دانه ها ما مي رويم تا در تورشان بيافتيم، اين كبوتر را بگيرند. در مثنوي مي گويد: موسي وقتي شب با خانواده اش داشتند در بيابان تاريك مي رفتند، از دور يك نوري ديد، به خانواده اش گفت: هوا سرد است، راه را هم گم كرديم. من بروم آتش بياورم. فكر مي كرد آتش است. مي گويد: يعني شعر اينطور است. مي گويد: «بهر نان شخصي سوي نانوا دويد» رفت نان بخرد. «داد جان چون حسن نانوا را بديد» عاشق خود نانوا شد. در تور نانوا افتاد. «رفت موسي تا آتشي آرد به دست آتشي او ديد كز آتش برست» نور نبوت شامل حالش شد. يك چيز بالاتري گيرش آمد. گاهي آدم به اين بهانه ها در خانه ي امام زمان مي رود. يك چيز

ص: 1096

بالاتر گيرش مي آيد. عيبي ندارد ولي من مي خواهم بگويم: نبايد به اين اكتفا كرد. ياد امام زمان فقط نبايد موقع گريه ها و مشكلات باشد. خدا حاج آقاي دولابي را رحمت كند. مي گفت: بعضي ها فقط براي گريه هايشان در خانه ي امام رضا مي روند. امام رضا مي خواهد خنده هاي شما را هم ببيند. در خوشي هايتان هم بيايد. نه فقط در ناخوشي ها! يك آقايي در قم بود از علماي بزرگوار بود و الآن هم زنده هستند. ايشان مي فرمود: من در جواني يك زماني فقر شديدي پيدا كرده بودم. ما يحتاج اوليه ام را نداشتم. نشستم در حجره، يك عريضه اي، يك نامه اي، براي امام زمان نوشتم و حاجاتم را در آن ذكر كردم. مثلاً چند كيلو گوشت مي خواهم. چقدر برنج مي خواهم. چقدر روغن مي خواهم. اينها را نوشتم. اينها كه تمام شد، به محض اينكه تمام شد ديدم در مي زنند. رفتم در را باز كردم ديدم يك كسي روي سرش عبا كشيده و چهره اش درست پيدا نيست. يك كيسه ي بزرگي در دستش گذاشت جلوي سكوي، جلوي حجره گفت: اين آن چيزهايي است كه مي خواستي. اما امام زمان را فقط براي اينها نخواهيد. امام زمان را فقط براي اين چهار كيلو برنج و گوشت و روغن نخواهيد. مي گويد: من دقت كردم ببينم چه كسي است. ديدم خدا رحمت كند حاج آقاي فخر تهراني يكي از خوباني بود كه به هر حال خيلي از كساني كه در قم بودند يادشان هست. چند سالي است كه از دنيا رفته است. آن حواله را آورد ولي يك تذكري هم داد كه فقط در اين حد نخواهيد. گاهي مواقع آدم ائمه را تنزل مي دهد فقط در همين حد

ص: 1097

كه كارگشاي گرفتاري ها هستند، فقط توسل براي فقر و رسيدن به حاجاتش است. اينها بالاتر از اين هستند. نمي گويم اينها را نخواهيد ولي فقط براي اينها نخواهيد. اينها سلمان درست مي كردند. ابوذر درست مي كردند. آدم مي ساختند. سلماني درست مي كردند كه اگر دو روز در خانه ي اهلبيت دير مي رفت، اهلبيت گله مي كردند. مي گفتند: ما دلمان برايت تنگ مي شود. چقدر دير مي آيي. ما در روايت داريم كه شيعيان خاص ما كساني هستند كه ملائكه خادم آنها هستند و از ملائكه بالاتر هستند. «إِنَّ الْمَلَائِكَةَ لَخُدَّامُنَا وَ خُدَّامُ مُحِبِّينَا» (بحارالانوار/ج18/ص345) يك چنين كساني را درست مي كردند. ما اهلبيت را در مسير آدم سازي ببينيم. آمدند براي چنين كاري نه اينكه شفا بدهند، يك قرضي را راه بياندازند، يك گرفتاري را راه بياندازند. اين قسم اول اضطرار است. قسم دوم اضطرار را در بخش ديگر خدمت شما مي گويم. آقاي شريعتي: بسيار خوب انشاءالله در بخش بعدي گفتگو. دوستان را دعوت مي كنيم كه انشاءالله بيننده ي بخش بعدي ما باشند و بخش دوم اضطرار را بفرماييد. خوش به حال همه ي كساني كه در مسير اضطرار به وجود حضرت وليعصر(عج) گام برمي دارند و انشاءالله برسيم به آنجا. همانطور كه حاج آقاي عالي در جلسه ي قبل هم اشاره و تأكيد كردند از بركاتش بهره مند شويم. و خوش به حال همه ي آنهايي كه متنعم نعمت ولايت امام عصر هستند و به اين باور رسيدند كه ولايت حضرت وليعصر(عج) نعمتي است كه با چيزي پر نخواهد شد و واقعاً تنها نياز آنهاست و اين نياز با چيزهاي ديگري پر نمي شود. اينطور اگر باشد همه ي ما قدر اين نعمت را خواهيم دانست. خيلي ممنون هستم از شما.

ص: 1098

امروز صفحه ي 10 مصحف شريف آيات 62 تا 69 سوره ي مباركه ي بقره در سمت خدا تلاوت مي شود. انشاءالله برمي گرديم دعوت مي كنم بيننده ي بخش بعدي برنامه هم باشيد به بركت صلوات بر محمد و آل محمد. «إِنَّ الَّذِينَ ءَامَنُواْ وَ الَّذِينَ هَادُواْ وَ النَّصَرَى وَ الصَّبِِينَ مَنْ ءَامَنَ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الاَْخِرِ وَ عَمِلَ صَالِحًا فَلَهُمْ أَجْرُهُمْ عِندَ رَبِّهِمْ وَ لَا خَوْفٌ عَلَيهِْمْ وَ لَا هُمْ يحَْزَنُونَ(62) وَ إِذْ أَخَذْنَا مِيثَقَكُمْ وَ رَفَعْنَا فَوْقَكُمُ الطُّورَ خُذُواْ مَا ءَاتَيْنَاكُم بِقُوَّةٍ وَ اذْكُرُواْ مَا فِيهِ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ(63) ثُمَّ تَوَلَّيْتُم مِّن بَعْدِ ذَالِكَ فَلَوْ لَا فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكُمْ وَ رَحْمَتُهُ لَكُنتُم مِّنَ الخَْاسِرِينَ(64) وَ لَقَدْ عَلِمْتُمُ الَّذِينَ اعْتَدَوْاْ مِنكُمْ فىِ السَّبْتِ فَقُلْنَا لَهُمْ كُونُواْ قِرَدَةً خَاسِِينَ(65) فجََعَلْنَاهَا نَكَالًا لِّمَا بَينْ َ يَدَيهَْا وَ مَا خَلْفَهَا وَ مَوْعِظَةً لِّلْمُتَّقِينَ(66) وَ إِذْ قَالَ مُوسىَ لِقَوْمِهِ إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُكُمْ أَن تَذْبحَُواْ بَقَرَةً قَالُواْ أَ تَتَّخِذُنَا هُزُوًا قَالَ أَعُوذُ بِاللَّهِ أَنْ أَكُونَ مِنَ الجَْاهِلِينَ(67) قَالُواْ ادْعُ لَنَا رَبَّكَ يُبَينِ ّ لَّنَا مَا هِىَ قَالَ إِنَّهُ يَقُولُ إِنهََّا بَقَرَةٌ لَّا فَارِضٌ وَ لَا بِكْرٌ عَوَانُ بَينْ َ ذَالِكَ فَافْعَلُواْ مَا تُؤْمَرُونَ(68) قَالُواْ ادْعُ لَنَا رَبَّكَ يُبَينِ ّ لَّنَا مَا لَوْنُهَا قَالَ إِنَّهُ يَقُولُ إِنهََّا بَقَرَةٌ صَفْرَاءُ فَاقِعٌ لَّوْنُهَا تَسُرُّ النَّاظِرِينَ(69)» ترجمه آيات: «كسانى كه ايمان آوردند و كسانى كه آيين يهودان و ترسايان و صابئان را برگزيدند، اگر به خدا و روز بازپسين ايمان داشته باشند و كارى شايسته كنند، خدا به آنها پاداش نيك مى دهد و نه بيمناك مى شوند و نه محزون. (62) و به ياد آريد آن زمان را كه با شما پيمان بستيم و كوه طور را بر فراز سرتان بداشتيم. آنچه را كه

ص: 1099

به شما داده ايم با اطمينان بگيريد و آنچه را كه در آن است به خاطر بسپاريد. باشد كه پرهيزگار شويد. (63) ولى زان پس از فرمان سرباز زديد و اگر فضل و رحمت خدا نبود از زيانكاران مى بوديد. (64) و شناخته ايد آن گروه را كه در آن روز شنبه از حد خود تجاوز كردند، پس به آنها خطاب كرديم: بوزينگانى خوار و خاموش گرديد. (65) و آنها را عبرت معاصران و آيندگان و اندرزى براى پرهيزگاران گردانيديم. (66) و به ياد آريد آن هنگام را كه موسى به قوم خود گفت: خدا فرمان مى دهد كه گاوى را بكشيد. گفتند: آيا ما را به ريشخند مى گيرى؟ گفت: به خدا پناه مى برم اگر از نادانان باشم. (67) گفتند: براى ما پروردگارت را بخوان تا بيان كند كه آن چگونه گاوى است؟ گفت: مى گويد: گاوى است نه سخت پير و از كارافتاده، نه جوان و كارناكرده، ميانسال. اكنون بكنيد آنچه شما را مى فرمايند. (68) گفتند: براى ما پروردگارت را بخوان تا بگويد كه رنگ آن چيست؟ گفت: مى گويد: گاوى است به زرد تند كه رنگش بينندگان را شادمان مى سازد. (69)» آقاي شريعتي: انشاءالله به بركت صلوات بر محمد و آل محمد و به بركت اين آيات نوراني و به بركت حقيقت قرآن همه ي ما متنعم نعمت ولايت و قدردان آن باشيم. حاج آقاي عالي اشاره ي قرآني را امروز را بفرمايند و بعد هم انشاءالله خدمتشان باشيم. حاج آقاي عالي: آيه ي 65 و66 يك قضيه اي را خداوند نقل مي كند در رابطه با يك معصيتي كه بني اسرائيل انجام مي دادند و يك ديد شرعي را كه نسبت به

ص: 1100

يك وظيفه اي خداوند روي دوششان گذاشته بود، يك كلاه شرعي را به هر حال براي از زير بار آن وظيفه در رفتن انجام مي دادند. خدا به آنها فرموده بود كه روزهاي شنبه را براي عبادت تان قرار بدهيد و ديگر صيد نكنيد. كساني بودند كنار دريا زندگي مي كردند. براي آن ها يك امتحاني بود، اين وظيفه روي دوششان آمد. اينها يك نوعي كلاه شرعي درست كردند و يك فريبي كه از زير اين فرمان در بروند، اما ظاهراً صيد نكرده باشند. يعني يك طور راه ماهي ها را به يك سمتي منحرف كرده بودند كه در حوضچه هايي قرار بگيرند كه ديگر نتوانند به دريا برگردند. ولي به هر حال تور و مثلاً قلابي، چيزي هم صيد نكردند. خدا وقتي كه اينها اين كار معصيت به صورت مستمر مي كردند، و بر خودشان جايز مي دانستند، اين حرام را حلال كرده بودند، خداوند متعال اينها را دچار يك عقوبتي كرد كه اين ها را مسخ كرد كه اينها « كُونُواْ قِرَدَةً خَاسِِينَ» به شكل بوزينه هايي باشيد كه ذليلانه زندگي كنند كه تا سه روز هم اينها مسخ شده بودند و بعد ديگر نسلشلن منقرض شد. از بين رفتند. بعد دنباله ي آيه كه مقصود من اينجاست، خدا مي فرمايد: اين را ما يك عبرتي قرار داديم. « فجََعَلْنَاهَا نَكَالًا لِّمَا بَينْ َ يَدَيهَْا» يك عبرتي قرار داديم براي آن زمان، براي كساني كه آن زمان بودند، يك عقوبتي قرار داديم، «وَ مَا خَلْفَهَا» و كساني كه در آينده مي آيند. امام صادق(ع) فرمود: يعني ما مسلمان ها! كه براي ما عبرت باشد كه اگر كسي گناهي را مستمراً انجام دهد و حلال بشمارد، دچار اين عقوبت مي شود

ص: 1101

ولو ظاهرش به شكل بوزينه اي درنمي آيد ولي قلبش قلب حيواني مي شود. از اين جنبه هم گفته شده كه بوزينه اي كه بازيگري مي كند. يعني از اين جهت تبديل به اين حيوان مي شود. كسي كه بازيگري با دين خدا كند و حرام هاي خدا را به راحتي حلال بشمارد. در روايت دارد شراب خوردن، لهو و لعب، موسيقي هاي حرام، در روايت هست كسي كه براي خودش مجاز بداند، ولو يك كلاه شرعي هم براي خودش درست كند. آنوقت خداي نكرده «الصورة صورة الانسان و القلب قلب الحيوان» قلب به يك قلب حيواني تبديل مي شود. اين عقوبت همان عقوبتي است كه خداي متعال اينجا گفته بر سر كساني كه در آينده هم هستند، پرونده باز است. ممكن است بر سر آنها هم وارد شود. آقاي شريعتي: بسيار خوب، خيلي ممنون و مشتكرم. قسمت اول اضطرار را شما اشاره كرديد كه به واسطه ي بن بست ها و گرفتاري هايي كه در دنيا هست ما مضطر مي شويم و گفتيم خيلي مسير مطمئن نيست. قسمت دوم را در اين دقايق پاياني بفرماييد. حاج آقاي عالي: قسم دوم اضطرار اين هست كه كسي كه درد آخرت دارد مضطر به حجت مي شود. در قسم اول درد دنيا باعث شد كه آدم دردمند حضرت شود. در قسم دوم كسي كه درد آخرت دارد. درد ابديت دارد. از طرفي من باور دارم كه زندگي فقط محدود به شصت، هفتاد سال نيست و تا ابد زنده هستم. تا يك ميليارد و دو ميليارد و ده ميليارد نه! ديگر تمامي ندارم. حالا كه متولد شدم، در اين دنيا آمدم كه بمانم. اين از طرفي است. از طرف دوم من نمي دانم

ص: 1102

كه در مسير ابديتي به اين طولاني چه چيزهايي به درد من مي خورد. توشه هاي من چيست؟ من از نيم ساعت ديگر خودم خبر ندارم كه چه احتياجاتي دارم. نيم ساعت ديگر مثلاً فرض كنيد يك مشكلي براي من پيش مي آيد. يك مريضي پيش مي آيد، يك دردي پيش مي آيد كه دوايي مي خواهم. گرسنگي پيش مي آيد كه چه مي خواهم. آسيبي پيش مي آيد. آفتي پيش مي آيد. ببينيد من از هيچي خبر ندارم. ممكن است هر اتفاقي براي من بيافتد. خداي نكرده يك تصادفي كنم و براي من مشكلاتي پيش بيايد. چطور راه ابديت كه ميليارد سال جلوي من است، خبر دارم كه چه اينجا نياز است؟ چه چيزهايي از من دفع خطر مي كند؟ آسيب هاي مرا برطرف مي كند. چه چيزهايي توشه ي اين مسير طولاني من است؟ پس احتياج به يك راهنما دارم. يك كسي را مي خواهم كه بيايد مرا راهنمايي كند. نه فقط راهنمايي دست مرا بگيرد ببرد. كسي كه اين مسير را رفته باشد و برايش آشنا باشد. اين از طرف دوم است. پس اولين مورد زندگي من ابدي است و محدود به شصت، هفتاد سال نيست. در اين زندگي ابدي چون براي من ناشناخته است، توشه براي من مشخص نيست. خطراتش براي من مشخص نيست. من يك كسي را مي خواهم كه توشه ي راه را براي من راهنمايي كند. خطرات را رفع كند. دست من را بگيرد. شفاعت و دستگيري كند در مسير ابديت. اين دومين مورد است. از طرف سوم قرآن به تنهايي نمي تواند اين كار را كند. ممكن است شما بگويي: قرآن اين كار را كرده است. براي ما حجت است. قرآن مي گويد: چه كاري بكن،

ص: 1103

چه كاري نكن؟ توشه ات چيست؟ خطرات راه چيست؟ جواب اين است كه به قرآن همه ي فرقه ها تمسك مي كنند. قرآن فصل الخطاب نيست كه كار را قطع كند و تمام كند. احتياج دارد كه مقاصد قرآن تبيين شود، تفسير شود و گفته شود. آن مقصود خدا بيان شود. و الا شما نگاه كنيد هم خوارج تمسك به قرآن مي كردند و هم اميرالمؤمنين. هم معاويه به قرآن تمسك مي كرد و هم سپاه علي! اميرالمؤمنين وقتي ابن عباس را مي خواست براي بحث كردن با خوارج بفرستد، فرمود: با قرآن با آنها بحث نكن. چون تو يك آيه مي خواني و آنها يك آيه ي ديگر را مي خوانند. تو يك آيه مي خواني مي گويي: معنايش اين است. آنها مي گويند: نه! مقصود اين آيه چيز ديگري است. بحث ختم نمي شود. خوب پس ببينيد قرآن به تنهايي كافي نيست. رسول خدا هم حجت است ولي حجتي است كه در همه ي زمان ها، تا قيامت نيست. ببينيد بايد كسي باشد كه زنده باشد و در هر زماني حافظ قرآن باشد. از تحريفش جلوگيري كند. مقاصد و اهداف خدا در قرآن را در هر زمان تبيين كند. در هر زماني بگويد: به اقتضاي آن زمان چه كار بايد كرد و چه كار نبايد كرد؟ خطراتش چيست؟ و اينجاست كه باز هم ضروري است كه كسي مثل رسول خدا با همان علم، با همان عصمت و خطا ناپذيري باشد. مقاصد قرآن را تبيين كند. قرآن را از تحريف حفظ كند. دست ما را بگيرد و تا ابديت ببرد. پس بنابراين اگر كسي دردمند شد، آخرت و ابديت را باور دارد، آنوقت مجبور است جلوي حجت زانو بزند. چون

ص: 1104

مي داند كه در اين شب ظلماني و طولاني كسي غير از او نيست. من فقط مي خواهم بحثم را تمام كنم با اشاره به يك غزلي از حافظ كه اشاره به همين دارد. زان يار دلنوازم شكري است با شكايت گر نكته دان عشقي بشنو تو اين حكايت رندان تشنه لب را آبي نمي دهد كس گويي ولي شناسان رفتند از اين ولايت در اين شب سياهم گم گشت راه مقصود از گوشه اي برون آي اي كوكب هدايت او بايد در اين سياهي و تاريكي نجات بدهد. اين راه بي نهايت است. اين راه را نهايت صورت كجا توان بست كز صد هزار منزل بيش است در بدايت اولش صد هزار منزل دارد. پس او بايد بيايد. لذا در آخرين بيتش مي گويد: عشقت رسد به فرياد، گر خود بسان حافظ قرآن زبر بخواني با چهارده روايت اگر قرآن را با روايت چهارده نفر، با روايت چهارده معصوم و تبيين آنها بخواني به داد تو مي رسد. قسم سوم اضطرار به حجت است به خاطر خدا، نه درد دنيا، نه درد آخرت، درد خدا دارد و زانو مي زند، اين را جلسه ي بعد مي گذاريم. آقاي شريعتي: بسيار خوب، خيلي ممنون و متشكرم از توجه شما. وقتمان تمام شده. انشاءالله فردا با حضور حاج آقاي فرحزاد خدمت شما خواهيم رسيد و انشاءالله روز سه شنبه هم با حضور حضرت حجت الاسلام والمسلمين حسيني قمي در خدمت شما هستيم. دعا بفرماييد. حاج آقاي عالي: انشاءالله خداوند متعال همه ي ما را تحت ولايت اهلبيت، همان ولايتي كه عرض كرديم بالاي سر ما قرار مي گيرد و تمام اعمال با توجه به او خاصيت دارند و كار مي كنند

ص: 1105

و در قبر ما و در قيامت ما از همه نوراني تر و زيباتر دست ما را مي گيرد، انشاءالله ما هميشه در خانه ي آن ولايت برويم. آقاي شريعتي: انشاءالله. خيلي ممنون و متشكر هستم. مثل هميشه بهترين ها را براي همه ي شما آرزو مي كنم. والحمدلله رب العالمين و صل الله علي محمدٍ و آله الطاهرين.

92-11-29

برنامه سمت خدا موضوع برنامه: يادي از امام عصر(عليه السلام) كارشناس:حجت الاسلام والمسلمين عالي تاريخ پخش: 29/11/92 بسم الله الرحمن الرحيم و صل الله علي محمدٍ و آله الطاهرين اگرچه در نظر خلق، اهل پرهيزيم *** به ياد گوشه ي چشم تو اشك مي ريزيم شنيده ايم كه فصل بهار مي آيي *** چقدر برگ به اين شاخه ها بياويزيم هنوز از كف دريا فروتريم اما *** به موج هاي فراگير درمي آميزيم تو مهرباني و با ذره مهر مي ورزي *** وگرنه پيش تو ما چون غبار ناچيزيم غبار روي زمينيم و آنچنان مغرور *** كه پيش پاي كسي جز تو برنمي خيزيم آقاي شريعتي: سلام مي گويم به همه ي بيننده هاي خوبمان، خانم ها و آقايان. خيلي خيلي خوش آمديد به سمت خداي امروز ما. آرزو مي كنم در هر كجا كه هستيد تنتان سالم باشد، و قلبتان سليم. همانطور كه وعده كرده بوديم و سه شنبه ي اين هفته خدمت حاج آقاي عالي عزيز هستيم. مي دانم خيلي ها مشتاق حضور ايشان بوديد. الحمدلله خدا را شكر مي كنيم كه يكبار ديگر توفيق درك محضر ايشان به همه ي ما دست داد. آقا سلام عليكم و رحمة الله. خيلي خوش آمديد. حاج آقاي عالي: سلام عليكم و رحمة الله، بنده هم خدمت حضرتعالي و همه ي دوستان بيننده، متدينيني كه به هر حال چند سالي هست كه همراه اين برنامه

ص: 1106

هستند و با ما هستند سلام و عرض ادب دارم و خدا را شكر مي كنم كه يكبار ديگر توفيقي شد كه خدمت شما و دوستان عزيز باشيم. آقاي شريعتي: من بگويم دوستان چه وقت هايي كه ما را مي ديدند، چه از طريق پيامك، چه از طريق تلفن، چه از طريق ايميل جوياي احوال شما و مشتاق حضور شما در برنامه بودند. جاي حاج آقاي قرائتي عزيز در برنامه ي ما خالي است. انشاءالله باز هم شاهد حضور گرم ايشان در برنامه ي سمت خدا باشيم. تنها بيتي كه مي شود گفت اين است. «صد شكر كه اين آمد و صد حيف كه آن رفت» انشاءالله روزهاي سه شنبه ي ما از هفته ي آينده در خدمت حاج آقاي حسيني هستيم. حاج آقاي عالي از روز يكشنبه ي هفته ي آينده خدمتشان هستيم و يكشنبه ها شاهد حضور ايشان در برنامه ي سمت خدا هستيم. موضوع بحثي كه در خدمت حاج آقاي عالي هستيم، خيلي از دوستان خوب ما مي گفتند يك بحث معرفتي پيرامون حضرت حجت، امام عصر(عج) در برنامه ي سمت خدا خاليست. اگرچه ما مدت ها قبل با حضور حاج آقاي حيدري كاشاني يك چنين بحثي را داشتيم، و تقديم حضور بيننده هاي خوبمان كرديم. اما واقعاً هرچقدر از معرفت امام زمان (عج) بگوييم، كم گفتيم و اين معرفت و نياز به اين معرفت شايد بسيار محسوس است. لذا بحثي را پيشنهاد كرديم و آن هم بحث معرفت به امام عصر(عج) است و انشاءالله روزهايي كه خدمت حاج آقاي عالي هستيم، منور خواهد شد به نام و ياد امام عصر(عج). ما خدمت شما هستيم و فكر مي كنم روزهاي خوبي خواهد بود و انشاءالله مباحث خوبي را خدمت شما

ص: 1107

خواهيم داشت. حاج آقاي عالي: بسم الله الرحمن الرحيم. بنده هم با استمداد از وجود مقدس حضرت وليعصر(ع) كه توفيق دادند اين بحث كه راجع به حضرت هست، انشاءالله دقايقي را به ياد اين بزرگوار باشيم، اين بحث را شروع مي كنيم و بحثي هست كه همينطور كه دوستان مي دانند از اساسي ترين و محوري ترين اعتقادات شيعيان هست. مسأله ي اعتقاد به حجت، و مسأله ي امامت كه يك مسأله اي است كه در قرآن و روايات بسيار سهم وافري را به خودش اختصاص داده است. اينكه شيعه اعتقاد دارد كه بايد حجت زنده اي در هر زمان باشد، و هيچ موقع و هيچ زماني خالي از حجت نيست. روايات زيادي داريم كه حتي اگر در زمين دو نفر انسان زندگي كنند، يكي از آن دو نفر حجت است. جون او هست كه به هر حال حجت خدا بر زمين است و عضوي را بر كس ديگر، بري بندگي نكردن، براي ديندار نبودن باقي نمي گذارد. ديگر كسي نمي تواند بگويد من راه نداشتم، راهنما نداشتم. دين را نمي شناختم. كسي نبود از من دستگيري كند و گمراه شدم. با وجود حجت، و راهنمايي هاي او اين عضو بسته مي شود و حجت تمام مي شود. مباحثي را كه انشاءالله مطرح مي كنيم بحث هايي از همين دست است. كه اصلاً حجت كيست؟ چه شرايط و اوصافي دارد؟ چرا با وجود اينكه قرآن در بين ما هست و او حجت خداست، با وجود اينكه رسول خدا در ميان مسلمين بود و او حجت خدا بود، چه نيازي است كه در هر زماني حجت زنده اي علاوه بر قرآن و رسول، او هم باشد. طوري كه زمين نمي تواند خالي از

ص: 1108

آن باشد و چرا؟ چرا اگر حجت در زمين نباشد، زمان و زمين بر هم مي ريزد و نظام عالم برچيده مي شود؟ اين حجت چه كسي است و چه خصوصياتي دارد؟ حجت زمان ما چه صفاتي دارد؟ چه حقوقي ب گردن ما دارد و ما چه وظايفي نسبت به او داريم؟آيا ما مي توانيم با اين حجتي كه در اين زمان هست ارتباط برقرار كنيم؟ اگر نمي توانيم چه فايده اي دارد؟ حجتي كه غايب است و در دسترس نيست، چه فايده اي دارد؟ و اگر مي توانيم با چه شرايطي؟ به چه صورتي؟ اين سؤالات و امثال اين سؤالات كه دهها سؤال را تشكيل مي دهد مباحثي است كه انشاءالله ما به آن مي پردازيم. انشاءالله كه معرفتي را بر ما افزون كند. البته ما به هر حال آنچه را كه اميد داريم اين است كه همين دقايقي كه به ياد او باشيم، خود همين ارزشمند است. اينكه انسان دقايقي، فكرش، قلبش، ذهنش را او فرا بگيرد، انشاءالله اين دقايق تبديل به ساعات شود، تبديل به روزها شود. و كم كم عمر انسان طوري شود كه خودش را وقف كند، تمام زندگي اش را در مسير آنها قرار بدهد. در روايت اهلبيت هست «رَحِمَ اللَّهُ عَبْداً حَبَسَ نَفْسَهُ عَلَيْنَا» (بحارالانوار/ج52/ص126) خدا رحمت كند آن كسي را كه خودش را وقف ما كرد. به هر حال ما انشاءالله اين بحث را تا جايي كه بضاعت ما باشد و توفيق باشد، شروع خواهيم كرد و ادامه خواهيم داد. در مباحث مهدويت و مسائل مربوط به امام مهدي(ع) و آمدن حضرت و تحقق ظهور، به نظر مي رسد كه محوري ترين و كليدي ترين موضوع چيزي به نام اضطرار

ص: 1109

به حجت است. اضطرار چيزي فراتر از نياز است. چيزي فراتر از احتياج است. ببينيد احتياج اين است كه فرض كنيد به غذا و آب احتياج داريم. به خواب احتياج داريم. انسان يك سري نيازهايي دارد. اما يك موقع هست كه انسان نياز به يك چيز را مي تواند برايش جانشين بگذارد. مشابه بگذارد، فرض كنيد شما يك دارويي را الآن نياز داري. اما اگر اين دارو پيدا نشد، مشابه اين هست. اين را نمي گويند: الآن شما مضطر شدي و ناچار هستي به آن دارو. چون شما هنوز چاره داري. نيازت منحصر به او نيست. اضطرار در جايي است كه انسان يك راه داشته باشد و غير از آن راه هيچ راه ديگري نداشته باشد. يك درمان و دارو داشته باشد و غير از آن هيچ مشابه و جانشيني نداشته باشد. ما اعتقادمان اين است كه آن چيزي كه كارگشا است و محوري ترين و كليدي ترين نقطه در موضوعات مهدويت هست، و ما بايد عملاً به آن سمت برويم، اين است كه مضطر و بيچاره ي حضرت شويم. دردمند حضرت شويم به نوعي كه هيچ چاره ي ديگري غير از او نداشته باشيم. ما بايد به اين نقطه برسيم. ببينيد اگر اين نقطه براي ما حاصل شد، اين نقطه فراتر از معرفت به حضرت است. فراتر از اثبات وجود امام زمان است. ممكن است ما معرفت به حضرت داشته باشيم، امام زمان را اثبات كنيم، منتظر حضرت باشيم اما هنوز مضطر نباشيم. تا به آن اضطرار و دردمندي نرسيم، درمان را براي ما نمي فرستند. لذا ما همين جا يك نقد كوچكي به اين تيتر و عنواني كه شما فرموديد، البته

ص: 1110

بسيار عنوان خوبي است ولي با اين وجود من به نظرم به جاي معرفت امام زمان و آن چيزي را مهمتر از معرفت است بايد مطرح كنيم، اضطرار به حجت، اضطرار به امام زمان است. آقاي شريعتي: به نظرم واقعاً رويكرد خيلي خوبي خواهد شد، با اين نكته اي كه شما فرموديد. ولي واقعاً بايد به اضطرار رسيد و اين نياز را درك و حس كرد و بدانيم كه تنها راه درمان و علاج ما حضور و وجود و ظهور حضرت حجت (عج) است. اما تا معرفت نباشد كه اين اضطرار رخ نمي دهد. يعني بايد اين معرفت و اين شناخت باشد كه ما مضطر شويم و بدانيم كه براي چه مي خواهيم به اينجا برسيم و به اين حالت اضطرار برسيم. حاج آقاي عالي: ببينيد اين چيزي كه مي فرماييد كاملاً درست است. هيچ شكي نيست كه تا معرفت نباشد، تا من نسبت به حضرت شناختي نداشته باشم، تا باوري در من شكل نگرفته باشد كه او چه نيازهايي را از من برطرف مي كند، چه خلأيي را پر مي كند، بيچاره ي او نمي شوم. دردمند او نمي شوم. تا معرفت نباشد اين اضطرار پيدا نمي شود. حرف در اين نيست. شكي در اين نيست كه اول بايد معرفت باشد تا آن اضطرار پيدا شود. اما بحث ما اين نيست كه اول چه، دوم چه؟ بحث ما اين است كه آن نقطه ي كليدي، آن محور، آنچه باعث فرج مي شود، آيا فقط معرفت است؟ در اين شكي نيست كه معرفت لازم هست ولي آيا كافي است؟ ما همين بحث را داريم. شكي نيست كه بايد بحث معرفت را داشته باشيم. تا اينكه به آن

ص: 1111

اضطرار برسيم. من مي خواهم آن ادعايي را كه بعد دلايلش را خدمت شما عرض مي كنم، ادعاي ما اين هست معرفت هاي عقلي، علمي و حتي قلبي، باورهاي قلبي، اين كافي نيست. انتظار كافي نيست با اينكه همه ي اينها لازم است. مگر اينكه اين مسيري شود و ما را به دردمندي و اضطرار برساند. او هست كه درمان است و باعث گشايش مي شود. اگر ما به آن برسيم، اين باعث فرج مي شود. اگر درد در حد اضطرار در ما ايجاد شود، درمان قطعاً وجود دارد. طبيب مسيح آدم است و مشفق دين چو درد در تو نبيند كه را دوا بكند يك دردي را بايد در ما ببيند. اين درد اگر در ما وجود بيايد، از صد درمان بهتر است. گفت: هركجا دردي، دوا آنجا رود هركجا آهي، شفا آنجا رود ما اگر آن درد را داشته باشيم، شفا هست. يكي از عاشقان امام زمان(ع) كه خيلي سال نيست از دنيا رفته است. اين بزرگوار در يك امامزاده اي نزديك كاشان كه آقاعلي عباس است. به هر حال متدينين اين امامزاده ي با فضيلت را مي شناسند، آنجا رفته بود و توسلي به امام زمان كرده بود. اشكي و آهي و مناجاتي و در آن دل سوزاني كه او داشت و دردمندي كه او داشت، اينقدر گريه كرد كه از حال رفت. دورش جمع شدند، آب به صورتش مي زدند. برايش آب قند مي آوردند. يك نفر گفت: برويم براي او طبيب بياوريم. او در همين حين چشمش را باز كرد و گفت: نمي خواهد طبيب بياوريد. خودت طبيب مرا به اين روز انداخته است. اين درد هم بايد از او خواست. اين

ص: 1112

درد از صد درمان بهتر است. اين درد خودش درمان است. واقعاً اين چنين است. بنابراين حرف ما اين است كه دنبال اين اضطرار بگرديم و آن بايد چشم انداز ما باشد. من يك مثال خيلي واضح بزنم. اين ليوان آب الآن جلوي ما است. به اين يقين هم داريم. شكي نداريم. حتي اگر يك دانشمند شيمي يا فيزيك هم باشد خواص شيميايي و فيزيكي اش را هم مي داند. تركيباتش را هم مي داند. حركتي در ما ايجاد نمي شود كه دست برداريم. اين آب را برداريم و بخوريم. چرا؟ چون نيازي در ما نيست. تا عطش نباشد، حركت ايجاد نمي شود. صرف يقين كافي نيست، اما يقين داريم هست ولي در ما حركت ايجاد نكرد. شما قرآن را مي بيني در سوره ي نمل آيه ي 15، حضرت موسي براي فرعونيان معجزاتي را نشان داد. معجزاتي را كه ديگر همه شك نداشتند اينها سحر نيست، اينها معجزه است. مي دانستند كه اين يك عصايي را انداخت، اژدها شد و رفت. همه ي سحرهاي آن ها را بلعيد، اين چيز ساده اي نيست. همه مي فهميدند. فرعونيان مي فهميدند. اما در عين حال قرآن مي گويد: با اينكه يقين داشتند، در مقابل موسي ايستادند. تعبير قرآن اين است. «وَ جَحَدُوا بِها وَ اسْتَيْقَنَتْها أَنْفُسُهُمْ ظُلْماً وَ عُلُوًّا» (نمل/14) در عين حال كه به اين آيات و معجزات يقين داشتند، اما كفر ورزيدند. امام صادق(ع) در ذيل اين آيه مي فرمايد: اين كفري كه ورزيدند، كفر با وجود معرفت بود. يعني با وجود اينكه يقين و معرفت داشتند اما اين معرفت به درد اينها نخورد. چون براي خودشان نيازي نسبت به موسي حس نمي كردند. نسبت به خداي موسي، كه تسليم شوند. بالاتر

ص: 1113

هم شيطان است. مگر شيطان عوالم بالا را نديده بود؟ مگر ملكوت را نديده بود؟ ملائكه را ديده بود. عوالم بالا را ديده بود. شهود كرده بود كه بالاتر از علم و يقين و اين حرف ها است. ديده بود اما با اين وجود چون نيازي در خودش در مقابل ولي خدا و حجت خدا نمي ديد، سجده كند، در مقابل انسان كامل سر فرود بياورد، نيازي نمي ديد، حتي خودش را بالاتر از او مي ديد. استكبارش طوري بود، تكبرش طوري بود كه خودش را بالاتر از او مي ديد، از اين جهت آن يقين و آن شهودش به درد نخورد و باعث رجم و طرد او شد. به درد او نخورد. پس ببينيد اگر انسان آن نياز و اضطرار در او به وجود نيايد، حتي آن يقين، علم، حتي شهود، باعث حركت در او و تسليم نسبت به خدا و لي خدا نمي شود. آقاي شريعتي: پس اگر ما مي گوييم كه منتظر هستيم، و اگر قرار هست كه به معناي واقعي كلمه منتظر باشيم و محيا شويم براي ظهور حضرت بايد به اين مقام اضطرار برسيم. آنوقت رسيدن به اين مقام اضطرار يك سري مقدماتي دارد. حاج آقاي عالي: همينطور است و شكي نيست. اين چيزي است كه در مباحث تمام سعي ما بر اين است، البته آن مقدار كه در حد توان ما است. اوج اين نكاتي را كه عرض كردم كه اضطرار كارگشا است و كليد گشايش و فرج است، اوجش در آيه ي اضطرار را خدمت شما عرض كنم. «أَمَّنْ يُجيبُ الْمُضْطَرَّ إِذا دَعاهُ وَ يَكْشِفُ السُّوء» (نمل/62) اين آيه را ببينيد. حيف كه ما اين آيه

ص: 1114

را فقط براي ختم ها و چندبار خواندن ها به كار مي بريم. البته اشكالي ندارد از باب تيمم و تبرك، مثلاً 5 بار يا چند بار اين آيه را خواندن. ما در روايتي اين وارد نشده كه براي شفاء چند بار اين آيه را بخوانيد. ولي خيلي خوب است اين آيه را به كار ببنديم. اين يك دستورالعمل است. يك نسخه است. انگار يك دكتري نسخه مي دهد كه سه بار اين شربت را در روز بخور، ما بنشينيم اين را تكرار كنيم. سه بار اين شربت را بخور! ذكر بگوييم. آقا عمل كن. اين دستورالعمل است. اينها دعايي نيست، اينها دوايي است. بايد خود را مداوا كرد. يك كسي خدمت آيت الله بهجت بود. گفت: آقا يك ذكري به ما بگوييد كه در نماز حضور قلب داشته باشيم. آقا فرمود: حضور قلب كه دعايي نيست، دوايي است. بايد آدم خودش را مداوا كند. بايد عمل كني. يك تمرين دارد. يك كارهايي دارد. شما در اين آيه نگاه كنيد. در اين آيه مي گوييم: «أَمَّنْ يُجيبُ الْمُضْطَرَّ إِذا دَعاهُ» آن خدايي كه مضطر را كه بيچاره شده و دردمند شده، وقتي او را بخواند، خدا او را اجابت مي كند. بعد دنباله اش را ببينيد. خدا مضطر را اجابت مي كند «وَ يَكْشِفُ السُّوء» آن مشكل را برطرف مي كند. آن گره را باز مي كند. گشايش درست مي كند و بعد انتهاي آيه مي گويد: «وَ يَجْعَلُكُمْ خُلَفاءَ الْأَرْضِ» و شما را جانشينان روي زمين مي كند. روايات ذيل آيه اگر نگاه كنيد مي گويند: مصداق تام اين آيه امام زمان(ع) است. اولاً او مضطري است كه در طول تاريخ به خاطر اينكه ظلم ها را ديده است،

ص: 1115

دردمند است. مضطر است. در هنگام ظهور، در آن هنگامي كه خروج مي كند، خدا را دعا مي كند. خدا را فرا مي خواند، و خدا «وَ يَكْشِفُ السُّوء» موانع را برطرف مي كند، «وَ يَجْعَلُكُمْ خُلَفاءَ الْأَرْض» و شما صالحان را جانشينان در زمين قرار مي دهد. چه شد كه باعث شد كه آن موانع برطرف شود و مشكلات برطرف شود؟ اضطرار! آن اضطرار باعث شد. بنابراين نقطه ي كليدي آن اضطرار هست. من مي خواهم از اين زود نگذريم. خود اين اضطرار و رسيدن و درك اين نياز خود يك نعمت بزرگي است. اگر كسي به اين اضطرار برسد. اين را بايد از خدا خواست كه خدايا مرا دردمند كن. من را درمند كن به آن نيازهاي واقعي خودم كه نيازهاي كاذب در زندگي من مرا به دنبال خود نكشد. دردهاي بي خودي تمام عمر مرا تلف نكند. نيازهاي اصلي، نياز به خدا، نياز به دين، نياز به آن چيزي كه ابديت من را مي تواند تشكيل بدهد. نياز من به حجت خدا، كه دست مرا مي گيرد. در اين مسير طولاني مرا هدايت مي كند و هيچ جا مرا رها نمي كند. اين نيازها را دنبال كنيم. امام حسين(ع) در دعاي عرفه يك تعبيري دارد از خدا مي خواهد كه خدايا! به من اضطرار بده. «وَ أَوْقِفْنِي عَلَى مَرَاكِزِ اضْطِرَارِي» (بحارالانوار/ج95/ص226) خدايا مرا واقف كن و به ريشه هاي اضطرار آگاهم كن! آن ريشه هاي نيازهاي من و آن نيازهاي اصلي من! آنها را به من نشان بده و واقفم كن. اين خودش يك نعمت است. اوج عشق، معرفت، انتظار، ما را به اضطرار مي رساند. اوج همه ي اين معرفت ها انتظارهايي هستند كه شايد مضطر شود. چون اگر مضطر

ص: 1116

شد گشايش حاصل مي شود. اگر گشايش عمومي براي همه ي جامعه ي جهاني هم حاصل نشد براي او حاصل مي شود. فرج كلي اگر حاصل نشد، فرج جزئي براي او راه باز مي شود. علاوه بر اينكه در راستاي آن فرج كلي و آن حكومت جهاني هست، براي خود شخص هم گشايش درست مي كند. پس بنابراين اوج همه ي اين حرف ها آن اضطرار است. آقاي شريعتي: در بخش بعدي انشاءالله گفتگوي مان را ادامه خواهيم داد. انشاءالله به مقام اضطرار برسيم، و در اين مسير گام برداريم. صفحه ي 5 مصحف شريف قرار روزانه ي امروز ما است، مشرف مي شويم به محضر قرآن آيات 25 تا 29سوره ي بقره در سمت خداي امروز تلاوت مي شود به بركت صلوات بر محمد و آل محمد. «وَ بَشِّرِ الَّذِينَ ءَامَنُواْ وَ عَمِلُواْ الصَّالِحَاتِ أَنَّ لهَُمْ جَنَّاتٍ تجَْرِى مِن تحَْتِهَا الْأَنْهَرُ كُلَّمَا رُزِقُواْ مِنهَْا مِن ثَمَرَةٍ رِّزْقًا قَالُواْ هَاذَا الَّذِى رُزِقْنَا مِن قَبْلُ وَ أُتُواْ بِهِ مُتَشَابِهًا وَ لَهُمْ فِيهَا أَزْوَاجٌ مُّطَهَّرَةٌ وَ هُمْ فِيهَا خَلِدُونَ(25) * إِنَّ اللَّهَ لَا يَسْتَحْىِ أَن يَضْرِبَ مَثَلًا مَّا بَعُوضَةً فَمَا فَوْقَهَا فَأَمَّا الَّذِينَ ءَامَنُواْ فَيَعْلَمُونَ أَنَّهُ الْحَقُّ مِن رَّبِّهِمْ وَ أَمَّا الَّذِينَ كَفَرُواْ فَيَقُولُونَ مَا ذَا أَرَادَ اللَّهُ بِهَاذَا مَثَلًا يُضِلُّ بِهِ كَثِيرًا وَ يَهْدِى بِهِ كَثِيرًا وَ مَا يُضِلُّ بِهِ إِلَّا الْفَاسِقِينَ(26) الَّذِينَ يَنقُضُونَ عَهْدَ اللَّهِ مِن بَعْدِ مِيثَاقِهِ وَ يَقْطَعُونَ مَا أَمَرَ اللَّهُ بِهِ أَن يُوصَلَ وَ يُفْسِدُونَ فىِ الْأَرْضِ أُوْلَئكَ هُمُ الْخَاسِرُونَ(27) كَيْفَ تَكْفُرُونَ بِاللَّهِ وَ كُنتُمْ أَمْوَاتًا فَأَحْيَكُمْ ثُمَّ يُمِيتُكُمْ ثُمَّ يحُْيِيكُمْ ثُمَّ إِلَيْهِ تُرْجَعُونَ(28) هُوَ الَّذِى خَلَقَ لَكُم مَّا فىِ الْأَرْضِ جَمِيعًا ثُمَّ اسْتَوَى إِلىَ السَّمَاءِ فَسَوَّئهُنَّ سَبْعَ سَمَاوَاتٍ وَ هُوَ بِكلُ ِّ شىَ ْءٍ عَلِيمٌ(29)» ترجمه آيات:

ص: 1117

«به آنان كه ايمان آورده اند، و كارهاى شايسته كرده اند، بشارت ده كه برايشان بهشتهايى است كه در آن نهرها جارى است. و هر گاه كه از ميوه هاى آن برخوردار شوند گويند: پيش از اين، در دنيا، از چنين ميوه هايى برخوردار شده بوديم، كه اين ميوه ها شبيه به يكديگرند. و نيز در آنجا همسرانى پاكيزه دارند و در آنجا جاودانه باشند. (25) خدا ابايى ندارد كه به پشه و كمتر از آن مثل بزند. آنان كه ايمان آورده اند مى دانند كه آن مثل درست و از جانب پروردگار آنهاست. و امّا كافران مى گويند كه خدا از اين مثل چه مى خواسته است؟ بسيارى را بدان گمراه مى كند و بسيارى را هدايت. امّا تنها فاسقان را گمراه مى كند. (26) كسانى كه پيمان خدا را پس از بستن آن مى شكنند و آنچه را كه خدا به پيوستن آن فرمان داده مى گسلند و در زمين فساد مى كنند، زيانكارانند. (27) چگونه خدا را انكار مى كنيد، در حالى كه مُرده بوديد و او شما را زنده ساخت، باز مى ميراند و زنده مى كند و آن گاه به نزد او بازگردانده مى شويد؟ (28) اوست كه همه چيزهايى را كه در روى زمين است برايتان بيافريد، آن گاه به آسمان پرداخت و هر هفت آسمان را برافراشت و خود از هر چيزى آگاه است. (29)» آقاي شريعتي: انشاءالله به بركت اين آيات نوراني و به بركت صلوات بر محمد و آل محمد زندگي ما منور به نور قرآن و منور به نور حضرت حجت باشد. حاج آقاي عالي اشاره ي قرآني را امروز را بفرمايند و بعد هم انشاءالله خدمتشان باشيم. حاج آقاي عالي: در

ص: 1118

آيه ي 26 سوره ي مباركه ي بقره، تعبيري هست كه فرمود: «إِنَّ اللَّهَ لَا يَسْتَحْىِ أَن يَضْرِبَ مَثَلًا مَّا بَعُوضَةً فَمَا فَوْقَهَا» خدا حيا نمي كند از اينكه وقتي مي خواهد براي هدايت مردم مثالي بزند، به پشه مثل بزند. به مگس مثل بزند. به عنكبوت مثل بزند. اين چيزهايي كه در قرآن آمده است. خداوند از اين مثل ها حيا نمي كند. يك نكته اين است كه ما در روايت داريم كه خداوند متعال با حياء است. «كَرِيمٌ يَسْتَحْيِي وَ يُحِبُّ أَهْلَ الْحَيَاء» (فقيه/ج3/ص506) حيا را دوست دارد. خداوند متعال حيا دارد. منتهي اين حيا را خداوند مي فرمايد: در جايي كه يك امر حقي است، خدا پاي آن ايستاده است. جاي حيا هم نيست. يك امر حقي را مي خواهد مطرح كند. اما در جايي كه يك امر قبيحي است، آنجا جاي اين هست كه به هر حال آدم حيا كند و آن كار را ترك كند. يك جاهايي جاي حيا نيست، در آن بيان حق جاي خجالت نيست. جايي كه من حيا كنم و حق را نگويم. يا يك عمل حقي را انجام ندهم. يك جاهايي جاي حيا است. جاي اينها نبايد جا به جا شود و عوض شود. متأسفانه شما نگاه كنيد گاهي ما بعضي از افراد هستند كه يك جايي كه بايد از حقشان دفاع كنند، پاي آن بايستند، خجالت مي كشند. طرف مثلاً فرض كنيد مي خواهد نماز بخواند. يك وقتي هست كه يك جمعي نشستند مي خواهد نماز بخواند. يا نماز اول وقت بخواند. خجالت مي كشد! يا مثلاً مردي است نماز صبح يا مغرب و عشايش را خجالت مي كشد بلند بخواند. عزيزم در اين چيزهايي كه مربوط به خداست و حق

ص: 1119

است و هيچ قبحي ندارد، اينجا جاي حيا كردن نيست. يا مثلاً دختر خانمي هست كه چادري هم هست، در جمعي كه فرض كنيد اين چنين نيستند، گويي مثلاً از اين كار خودش خجالت مي كشد. يا كساني هستند كه شغلي مثلاً دارند، با اينكه شغل حلالي هم دارند، يا پدرشان شغل حلال دارد، خجالت مي كشند بگويند: شغل پدرم اين است. يا مثلاً مادرم خانه دار است. در امور حق خدا حيا نمي كند. خدايي كه «كَرِيمٌ يَسْتَحْيِي» بسيار با حياء است، در اموري كه حق جاي ابرازش هست، حق را بايد گفت و جاي خجالت كشيدن و حيا ندارد. آن امور قبيحي است، آن امور زشت كه شرعاً و عرفاً زشت است، آنجا هست كه آدم بايد خجالت بكشد و حيا كند. آقاي شريعتي: بسيار خوب، خيلي ممنون و مشتكرم. حاج آقا يك وقت هايي ما در زندگي مان كم مي آوريم و واقعاً به بن بست مي رسيم و شايد اين اضطرار را در آن لحظات زندگي مان حس كنيم. آن اضطراري كه در مسائل مادي و مشكلاتي كه در زندگي روزمره رخ مي دهد، در راستاي همين اضطرار مي تواند باشد يا نه؟ حاج آقاي عالي: اتفاقاً يكي از حكمت ها و فوايد بلاها و گرفتاري هايي كه گاهي براي يك شخصي پيش مي آيد همين است كه به اضطرار برسد. عرض كردم خود اضطرار به يك معنا نعمتي است چون آدم بيچاره ي خدا مي شود. برمي گردد به فطرت خودش. غفلت ها را كنار مي زند. و از اين جهت هست كه يكي از فوايد گرفتار ي ها همين است كه بتواند از مسائل ديگر ببرد و وصل شود به آن كسي كه بايد وصل شود. شما قرآن را ببينيد.

ص: 1120

در قرآن دارد ما انبيايي را براي امت هاي خودشان مي فرستاديم، «فَأَخَذْناهُمْ بِالْبَأْساءِ وَ الضَّرَّاء» (انعام/42) براي آنها بلاها و سختي ها و مشكلاتي پيش مي آورديم، «لَعَلَّهُمْ يَتَضَرَّعُون» تا تضرع كنند، در خانه ي خدا اظهار عجز و لابه كنند. اين خيلي ارزشمند است كه آدم دردمند شود. ببينيد اصلاً به تعبيري اينكه اضطرار باعث كارگشايي است اين است كه آدم وقتي مضطر مي شود و از خدا چيزي مي خواهد تازه دعا مي كند. تازه دعاي او دعاست و به آسمان مي رود. تا وقتي آدم مضطر نشده و از سر سيري يك چيزي را مي خواهد هنوز دعايش دعا نيست. ولي مضطر دعايش، دعا است. نقل مي كنند كه نادر شاه كه خيلي معروف بود به ابهت و قاطعيت، يك مرتبه به مشهد مي رفت، دم در حرم ديد يك فقيري هست، نابينا هست و گدايي مي كند. به او گفت: چه مدت اينجا اين كار را مي كني؟ شخص نابينا گفت: شش سال! گفت: تو شش سال دم حرم امام رضا داري گدايي مي كني، هنوز شفايت را از حضرت نگرفتي؟ من الآن مي روم نيم ساعت زيارت مي كنم، برمي گردم اگر شفايت را نگرفته باشي مي دهم گردنت را بزنند! دو تا مأمور هم گذاشت آنجا بايستند كه اين فرار نكند. وقتي كه رفت اين بنده ي خدا به امام رضا رو كرد و شروع كرد مضطرانه از حضرت درخواست كرد. ديگر راهي نمانده بود. بعد از نيم ساعت كه نادر برگشت. ديد اين شفايش را گرفته است. برگشت به او گفت: تو تا به حال با امام رضا شوخي مي كردي. تو تا به حال گدا نبودي. و الا شش سال پيش شفايت را گرفته بودي. نياز به

ص: 1121

اين فرصت نبود! واقعاً همين است. تازه دعايت بالا رفت. اگر الآن بحرين، منامه شما تشريف ببريد. بحرين مردم بسيار خوبي دارد كه خدا انشاءالله از اين گرفتاري ها و مظلوميت هايي كه به وجود آمده بر آنها و ظلمي كه خليفه بر آنها مي كند نجات پيدا كنند. يك محله اي آنجا به نام رُمانه است. يك گنبد و بارگاه و ضريحي آنجا هست كه خيلي هم با معنويت است. قبر يكي از علماي بحرين در ساليان گذشته به نام محمد بن عيسي بوده است. مرحوم محدث نوري در كتاب نجم الثاقبش داستان محمد بن عيسي بحريني را آنجا ذكر كرده است. من خيلي خلاصه مي گويم. در زمان او يك مشكل بزرگي از طرف حكومت وقت كه خيلي با شيعيان بد بود، يك بلاي سنگيني براي شيعه به وجود آمد. علماي شيعه از حكومت براي اينكه بتوانند اين بلا را از خودشان دفع كنند سه روز مهلت خواستند. سه نفر از بهترين اخيار علمايشان با هم قرار گذاشتند كه هر شبي ايشان برود و استغاثه به امام زمان كند كه از اين بلا نجاتشان بدهد. واقعاً بلا، بلاي مهلكي بود. نفر اول شب اول رفت استغاثه كرد، خبري نشد. نفر دوم شب دوم رفت، خبري نشد. شب سوم همين محمد بن عيسي، اين جنابي كه عرض كردم ضريحش آنجا است، رفت و شروع كرد با اضطرار، چون شب آخر هم بود. «المستغاث بك يا صاحب الزمان» شروع به دعا و استغاثه كردند. وجود مقدس حضرت وليعصر(ع) تشريف آوردند. محمد بن عيسي به حضرت عرض كرد كه آقا! شيعه ي شما به مويي بند شد. حضرت راه چاره را به

ص: 1122

ايشان گفت و بعد كه تمام شد، محمد بن عيسي گفت: آقا چرا شب اول نفرموديد كه ما در اين دلهره باشيم؟ حضرت فرمود: خودتان سه روز مهلت خواستيد. اگر آن حالي كه تو امشب داشتي، همان شب اول آن كسي كه آمده بود داشت، گرفته بود. تو الآن مضطرانه آمدي. عاشق كه شد كه يار به حالش نظر نكرد اي خواجه درد نيست، وگرنه طبيب هست اگر در ما اين اضطرار ايجاد شود شك نكنيد، اضطرار به حجت همان و اثبات اينكه حجتي هست در زمان و زمين همان. چون قطعاً اگر يك نيازي در ما باشد و اين نياز يك نياز واقعي باشد، خدا او را بي پاسخ نگذاشته است. من اين را در جلسه ي بعد بيشتر توضيح مي دهم. كه نيازي نيست ما حجت را اثبات كنيم. اگر به اضطرار برسيم نشان بر اين است كه قطعاً حجت وجود دارد. اين را بعداً خواهيم گفت. اگر من نياز به آب دارم، خداي حكيم در عالم آب قرار داده است. اگر من نياز به خواب دارم، خدا به ازاي آن كه رفع نياز مرا بكند گذاشته است. خدا نياز هيچ اسيري را بي پاسخ نگذاشته است. اگر من نياز به حجت داشته باشم چطور مي شود خداي حكيم در عالم نگذاشته باشد؟ نياز به راهنما داشته باشم، كه مرا تا ابديت ببرد، چطور خدا نگذاشته و مرا رها كرده است؟ بنابراين اين اضطرار اوج مباحث است. البته ما بايد يك مقداري متواضعانه برخورد كنيم. ما خيلي نمي خواهيم گام بلند برداريم و خيلي بلند پرواز باشيم. انشاءالله كه اينطور شود و به آن برسيم. اما مقصود ما از

ص: 1123

اين مباحث اين است كه قدم اول را برداريم. ما هنوز بچه مدرسه اي هستيم. قدم اول را در مدرسه ي امام زمان برداريم. قدم اول اين است كه ياد حضرت باشيم و اين غفلت كم شود. اين بحث هاي ما بهانه است كه بتوانيم غفلت زدايي كنيم. آن قدم اول را برداريم. در دعا هست كه خدايا مرا نسبت به ياد او فراموشي نيانداز كه فراموش كنم. اگر اين ياد بيايد، يواش يواش ما را به آن اضطرار مي كشاند. ما آن قدم اول را برمي داريم. حافظ در آن غزل قشنگش مي گويد: اي پادشه خوبان داد از غم تنهايي جان بي تو به لب آمد وقت است كه باز آيي در اين غزل به هر حال مفصلي كه دارد يك قسمتش اين است كه: اي درد تو هم درمان در بستر ناكامي اي ياد تو هم مونس،در گوشه ي تنهايي اگر ما به اين ياد برسيم خودش خيلي كمك مي كند. اين غفلت هايي كه متأسفانه در دنيا فراگير مي شود، ما بتوانيم آن غفلت ها را با يك چيزهايي از بين ببريم. يكي از آن چيزها ياد ولي خداست كه قطعاً باعث مي شود كه او هم دعاگوي ما باشد. هست ولي به طور خاص! عنايت خاص او بر سر ما بيايد. ما دنبال اين هستيم. انشاءالله بتوانيم در مباحثمان اين كارها را بكنيم. مرحوم كليني كه رضوان خدا بر اين عالم بزرگوار باشد. شما ببينيد چقدر خوش سليقه بوده است. در كتاب كافي وقتي بحث امامت را شروع كرده است، آن قسمت «كتاب الحجة» اولين بابي كه قرار داده است، اثبات حجت نيست. بياييم حجت را اثبات كنيم. نه اضطرار الي الحجة است.

ص: 1124

اولين بابي كه مرحوم كليني قرار داده اضطرار به حجت است. نياز ما به حجت است. اگر اين نياز ثابت شد، خدا هيچ نياز اسيري را بي پاسخ نگذاشته است. امكان ندارد اين خدا يك نيازي را كه خودش در ما قرار داده است، بي پاسخ بگذارد. نيازهاي كاذب را خدا قرار نداده است. نيازهاي كاذب نيازهايي است كه در همه ي مردم نيست. در همه نيست. مثلاً اگر كسي خداي نكرده معتاد شود و نياز به مواد مخدر پيدا كند، علاوه به اينكه نياز به آب و خواب و غذا دارد، نيازهاي مختلف و طبيعي دارد، يك نياز ديگر هم در او پيدا شد. نياز به مواد مخدر! اين نياز كاذب است. دليلش اين است كه در بقيه نيست. اگر يك نياز اصلي و واقعي بود هر انساني بايد اين را داشت. اين نياز كاذب است. اينقدر اين نياز براي خودش جا باز مي كند كه جاي آن نيازهاي ديگر را هم مي گيرد. اين نياز را كاري ندارم. اما نيازهاي واقعي كه خود خدا در ما گذاشته است، و نشانه اش اين است كه در همه ي انسان ها هست، در فطرت همه هست، امكان ندارد خداي حكيم اين نياز را بگذارد، ولي ما به ازاي آن را در عالم خارج نگذارد. لذا ما مي گوييم اگر اضطرار به حجت در ما ايجاد شد، قطعاً وجود حجت هست. آقاي شريعتي: آنوقت در زندگي مان و در اين مسيري كه مي خواهيم گام برداريم، وجود حضرت حجت(عج) صرف عنايات ايشان است كه شامل حال ما مي شود. يا اينكه نه باز اين گشايش ها با توجه به عنايات حضرت براي ما خواهد بود. يا اتفاقات ديگري براي

ص: 1125

ما مي افتد. حاج آقاي عالي: شكي نيست و ما بعداً هم اين را طبق ادله اي كه داريم مطرح خواهيم كرد. هر عنايتي، هر نعمتي كه در اين عالم وجود دارد، هر نفسي كه از ما بالا و پايين مي رود، لحظه لحظه اي كه عمر ما استمرار پيدا مي كند، اگر نعمت علمي براي ما به وجود مي آيد، اگر نعمت كار خيري از ما به وجود مي آيد، عبادتي، عمل خيري به وجود بيايد، هر چيزي كه هست اين نعمت ها از خداست. و باب نعمت ها حجت زمان است. از كانال او به ما مي رسد. اينها به عنايت حضرت است. اين هماني است كه در دعا هست، به يمن حضرت هست كه مردم روزي مي خورند. حتي اگر به اضطرار نرسيده باشند. ببينيد ما كه مي خواهيم به اضطرار برسيم، از اين باب هست كه بتوانيم آن فرج را چه براي خودمان، چه فرج كلي را ايجاد كنيم. اما اگر هم ما به آن اضطرار نرسيديم، هرچه به ما از رزق و روزي مي رسد، ولو ندانيم و نشناسيم، مگر آن كساني كه الآن خدا را نمي شناسند، مگر به آنها روزي نمي رسد؟ به آنها مي رسد. آن تعبيري كه در دعاي رجب هست، كه خداوند متعال به آن كسي كه «لَمْ يَسْأَلْهُ وَ لَمْ يَعْرِفْه» نه او را مي شناسد و نه معرفتي به او دارد، باز خدا به او روزي مي دهد. او رحمت عامش گسترده است. وجود مقدس وليعصر(ع) كه واسطه ي فيض خدا و رحمت خدا هست، آن هم يك رحمت عمومي براي همه دارد، ولو براي كسي كه او را نشناسد. اما ما دنبال آن عنايت و رحمت خاص او هستيم. آن رحمت

ص: 1126

خصوصي كه به آن كساني مي رسد كه به ياد او هستند. بعديك قدم بالاتر معرفت به او دارند. بعد يك قدم بالاتر اضطرار به او پيدا كردند. اينها درجات رشدي است كه يك مؤمن بايد به كم اكتفا نكند. قدم به قدم بردارد، از ياد حضرت و رفع غفلت از او گرفته تا معرفت ها، تا عميق شدن اين معرفت ها، تا پيدا شدن يك نياز جدي به او، و اينكه اين نياز را هيچكس ديگري غير از او نمي تواند پر كند. يعني اضطرار به او كه تنها راه اوست. اين درجات معرفتي تا به اضطرار باعث مي شود آن عنايت خاص حضرت شامل حال ما شود والا رزق عام را كه به همه مي دهد. آقاي شريعتي: ولذا فكر مي كنم اگر به مقام اضطرار برسيم، لحظه به لحظه به ياد او خواهيم بود. يعني كوچه به كوچه، شهر به شهر دنبال او خواهيم گشت. حاج آقاي عالي: عرض كردم عطش باعث مي شود شما راه بيفتي. شما اگر در يك بياباني عطش داشته باشي، يقين به آب هم نداشته باشي، حتي احتمال هم بدهي، كيلومترها دنبالش مي دوي. اما اگر عطش و نيازي نداشته باشي، يقين به آب هم داشته باشي، حركتي در شما ايجاد نمي شود. پس آن كسي كه گرما مي آورد، شور مي آورد، حركت مي آورد، تلاش مي آورد، اضطرار است. ولي عرض كردم كه چون خيلي مقام بلندي است پله پله بايد به سمت آن رفت. ما قدم اول را كه همان ياد حضرت است از اين مباحث دنبال مي كنيم. من تقاضا مي كنم اگر اين عنوان بحث و تيتر بحث را مثلاً به جاي معرفت امام زمان كه بسيار ارزشمند

ص: 1127

است، بگذاريم در نقطه ي كليدي بحث يعني اضطرار به امام زمان، يا قدم اول و عملي بحث كه يادي از امام عصر(ع) است. ياد امام مهدي(ع). آقاي شريعتي: كه اين ياد و معرفت انشاءالله ما را برساند به آن مقام اضطرار كه اشاره كردند، مقام بلندي است و در واقع ما در اين مسير در طول مباحث و سير مباحث كه خدمت حاج آقاي عالي هستيم، داريم گام برمي داريم. خيلي روز خوبي بود خدمت شما بوديم. انشاءالله فردا با حضور حاج آقاي ماندگاري خدمت شما خواهيم رسيد، ايشان به سؤالات شما پاسخ خواهند داد. باز هم من يادآوري كنم كه انشاءالله از هفته ي آينده روزهاي يكشنبه ما خدمت حاج آقاي عالي هستيم و حاج آقاي حسيني قمي روزهاي سه شنبه از اين به بعد در خدمتشان هستيم. بهترين ها را براي همه ي شما آرزو منديم. حاج آقا دعا كنند، همه آمين بگوييم. حاج آقاي عالي: همان دعايي كه اباعبدالله(ع) در دعاي عرفه به خداوند متعال عرض كردند، عرض مي كنيم كه خدايا ما را به اضطرار خودمان آگاه كن. «وَ أَوْقِفْنِي عَلَى مَرَاكِزِ اضْطِرَارِي» انشاءالله كه مضطر حضرت وليعصر(ع) شويم و گامي در ظهور او بتوانيم برداريم. آقاي شريعتي: انشاءالله. بهترين ها را براي همه ي شما آرزو مي كنم. «خليل آتشين سخن، تبر به دوش بت شكن، خداي ما دوباره سنگ و چوب شد، نيامدي!» والحمدلله رب العالمين و صل الله علي محمدٍ و آله الطاهرين.

1393

93-01-03 - يادي از امام عصر(عليه السلام)

بسم الله الرحمن الرحيم و صل الله علي محمدٍ و آله الطاهرين بي تو اينجا همه در حبس ابد تبعيدند سالها هجري و شمسي همه بي خورشيدند سير تقويم جلالي به جمال تو خوش است فصل ها

ص: 1128

را همه با فاصله ات سنجيدند تو بيايي همه ساعت ها و ثانيه ها از همين روز، همين لحظه، همين دم عيدند آقاي شريعتي: سلام مي گويم به همه ي بيننده هاي خوبمان، خانم ها و آقايان، ايام سال نو انشاءالله مباركتان باشد. خيلي خوشحاليم كه با سمت خدا مهمان خانه هاي شما هستيم. آرزو مي كنم در اين روزهاي بهاري انشاءالله تن و جسم و روحتان بهاري بهاري باشد. انشاءالله! حاج آقاي عالي عزيز در استديو حضور دارند، از طرف شما و از طرف خودم خدمت ايشان سلام عرض مي كنم و خوش آمد مي گويم. ايام مباركتان باشد. حاج آقاي عالي: سلام عليكم و رحمة الله، بنده هم خدمت حضرتعالي و همه ي دوستان متدين و مؤمن بيننده سلام و عرض ادب دارم و حلول سال نو را تبريك عرض مي كنم. انشاءالله زير سايه ي امام زمان(ع) همه سال خوبي داشته باشند. آقاي شريعتي: از طرف خودم و از طرف بيننده هاي خوبمان سال جديد را به شما و خانواده ي محترمتان تبريك مي گويم. انشاءالله سال پر خير و بركتي را داشته باشيد. در اين مدتي كه با شما هستيم، اميدوارم كه لحظات مفيدي را با هم داشته باشيم، ببينيم كه امروز حاج آقا براي ما چه به ارمغان آوردند و عيدي ايشان براي بيننده هاي خوب سمت خدا چيست؟ حاج آقاي عالي: بسم الله الرحمن الرحيم. من نكته اي را به نظرم رسيد در اين فرصتي كه خدمت دوستان بزرگوار هستم عرض كنم و آن نگاهي است كه دين ما به عيد دارد. اين جالب است اگر دوستان توجه كنند. به طور كلي اعياد در اسلام آن ايام و اوقاتي هست كه يك زمينه ي قربي براي انسان نسبت به خداوند

ص: 1129

متعال فراهم شده است. يك زمينه ي وصالي فراهم شده كه آن روز قرار است يك صله و يك پاداشي به آدم داده شود. آن موقع به عنوان عيد، يعني روزي كه يك عود و برگشتي به سمت خدا براي آدم تحقق پيدا كرده است. مثلاً شما ماه مبارك رمضان سي روز روزه مي گيريد، زحمت مي كشيد، شب زنده داري ها، احياها، قرآن بر سر گرفتن ها، درك شب قدر، توجه كردن و مراقبه هايي كه آدم مرتكب حرام نشود. يك شستشو و تطهيري براي آدم فراهم مي شود، اين زمينه قرب وقتي فراهم شد، روز اول شوال را با توجه به اين مرتبه و موقعيتي كه آدم در اين يك ماه بدست آورده، به عنوان روزي كه خدا مي خواهد صله و پاداش بدهد، روز جايزه به عنوان عيد گرفته شده است. به تعبير حافظ: روز عيد است و من مانده در اين تدبيرم *** كه دهم حاصل سي روزه و ساغر گيرم اين سي روز را مي دهد و يك چيزي مي گيرد. مثلاً فرض كنيد وقتي حاجي رفته مناسك را انجام داده، زحمت كشيده، سعي و طواف و بيابان گردي، آن وقوف هايي كه در عرفات و مشعر و منا هست، قرباني و رجم و امثال اينها، بعد روز دهم ذي الحجه را به عنوان اينكه اين زحماتي كه براي انسان يك قربي حاصل كرده، يك قدمي جلو رفته است، يك درب خاصي از رحمت به رويش باز شده، حالا مي خواهيم با توجه به اين زحماتي كه كشيدي، يك پاداشي به تو بدهيم. آن روز عيد قربان است. اعياد ديگر هم همينطور هستند. عيد غدير روزي است كه به عنوان بزرگترين عيد شيعه

ص: 1130

روزي است كه نصب امامت است و با نصب امامت، منشأ همه ي قرب ها و منشأ همه خيرات است و نعمت تمام مي شود. عيد نوروز ولو اينكه به عنوان يك عيد و مناسبت اسلامي مطرح نبوده، چون قبل از اسلام در ايران يك سنت بوده است. مثل مبعث و غدير و فطر و اينها نيست. يك سنتي بوده كه ايراني ها روي خوش سليقگي شان تحول سال و سال نو را گذاشتند آن موقع كه طبيعت نو مي شود و بهار به وجود مي آيد. يعني اول بهار كه يك اتفاق تكويني و طبيعي رخ مي دهد، اين را مبدأ تحول سال هم قرار داده اند. اسلام و اهلبيت(عليهم السلام) با اين مسأله مخالفتي نكردند. هيچ مخالفتي نداشتند و بلكه از اين فرصت به نفع دين و براي تقرب استفاده كردند. لذا گفتند: هنگام حلول سال آن دعاي معروف «يا مقلب القلوب والابصار» را تا آخر بخوانيد. روزه گرفتن در روز عيد، از اين فرصت براي يك قرب و براي يك وصالي با حضرت حق استفاده شده است. يا مثلاً فرض كنيد كارهايي كه در عيد مي شود اين چيزهايي است كه مورد توصيه ي دين است. شادماني سالم، ديد و بازديد ها و كنار گذاشتن كينه ها، مسافرت رفتن، هديه دادن، پاكيزه بودن، لباس نو پوشيدن، تميز بودن، اينها چيزهايي است كه مورد تأكيد است. در واقع ولو ديني نبوده، اما دين هيچ مخالفتي كه نكرده هيچ، بلكه از اين فرصت براي نزديك كردن انسان به خدا، استفاده كرده است. پس ديدگاه دين به عيد آن موقعيتي است كه يك زمينه ي قرب و صعود و وصولي براي انسان حاصل مي شود. خوب اين خوشي دارد. اگر كسي

ص: 1131

يك قدم جلو رفته است، يك قدم بالا رفته است، به خدا نزديك تر شده است، اين شادي دارد. البته شادي اين متناسب با خود عيد است. اگر قرب ايجاد شده است، شادي هم بايد متناسب باشد و يك شادي مؤمنانه باشد. شادي مبتذل و غافلانه نباشد، كه آدم بايد كاري كند كه آنوقت قربش هم از بين برود. در همان مسير قرب باشد. شادي هم در همان مسير باشد. در روزهاي عيد در مناسبت هاي اسلامي يك دستوراتي به عنوان مستحبات داده شده است. يعني همه بندگي است در عين اينكه شادي هست كه هست، ولي يك شادي غافلانه نباشد. امام حسين مجتبي(ع) با جمعي از دوستانشان از يك جايي مي گذشتند روز عيد بود. يك جمعي مشغول بزن و بكوب و عياشي و كيّافي بودند. امام(ع) فرمود: «من تعجب مي كنم! خيلي تعجب مي كنم از آن كسي كه امروز را به اهو و لعب مي گذراند، امروزي كه رحمت را تقسيم مي كنند. امروز كه لطف تقسيم مي كنند.» روز شادي است، ولي نه شادي كه پشت پا بزند به آن پاداش و صله اي كه خدا قرار است بدهد. گاهي مواقع شما مي بينيد، نيمه ش شعبان كه تولد ولي اعظم الهي بوده كه ما مفتخر هستيم در آن زمان زندگي مي كنيم. اين تولد مثل جشن تولدهاي معمولي نيست كه خداي نكرده مثلاً يك آهنگ هاي آن چناني گذاشته شود كه اصلاً تناسبي ندارد. البته در آن گونه جشن تولدها هم نبايد خداي نكرده كار خلافي صورت بگيرد. ولي به خصوص در اين روز احياناً بخواهيم شادي را تبديل به يك شادي غافلانه كنيم، اين اصلاً تناسب با آن عيد و ديدگاهي

ص: 1132

كه اسلام با عيد دارد، ندارد. روزي كه بستر براي قرب فراهم است، يك در خاص رحمت باز شده است، خدا مي خواهد صله بدهد، اينجا ما نبايد پشت پا و لگد به چنين چيزهايي بزنيم. يك نكته ي بسيار قابل توجه هست كه من دوستان بزرگوار را به آن نكته توجه مي دهم و آن اين است كه در عين حال كه در تمام اعياد، چه اعياد ديني، چه عيد نوروزي كه دين از آن استفاده كرده و يك نگاه ديني به آن انداخته است، ما را به يك چيزي توجه دادند كه مبادا از آن اصلي ترين عيد و حقيقي ترين عيد غافل شويد. درست است شاد باشيد، همان شادي مناسب، ولي در عين حال توجه داشته باشيد كه هنوز عيد حقيقي نيامده است. مبادا از آن غفلت كنيد. در چهار عيد گفته شده كه دعاي ندبه مستحب است. ندبه كردن مستحب است. عيد غدير، عيد فطر، عيد قربان و عيد جمعه! جمعه ها خود يك عيد است. گفته شده كه دعاي ندبه مستحب است.عجب! ندبه، گريه، چه تناسبي با عيد دارد؟ حالا چرا در شادي دعاي ندبه را خواستند؟ مي خواستند شادي ما را خراب كنند كه اشك ما را دربياورند يا اينكه نه، در عين حال كه امروز عيد است، آن شادي سر جاي خودش است، اما در عين حال غافل نباشيد از اينكه هنوز عيد حقيقي كه ظهور دولت حق و در واقع قرب اصلي كامل ترين قرب در زمان ظهور رخ مي دهد. اگر عيد تقربي هست، اصلي ترين تقرب، زمان ظهور است. اصلي ترين قرب و كامل ترين قرب در عالم دنيا زمان ظهور است و بعد هم رجعت است.

ص: 1133

پس از آن قرب نبايد غافل باشد. نبايد بي توجه باشد. نكند من خسارت ببينم و آن قرب را پيدا نكنم. من آن دوره را نبينم! نكند طوري باشد كه من الآن در يك خوشي هستم، توجه نداشته باشم به اينكه دينداري الآن در يك زماني است كه براي دين و دينداري زمان خطري است. زماني است كه ولي اعظم خدا در بلا است. در دعاي ندبه مي خوانيم، «عَزِيزٌ عَلَيَّ أَنْ تُحِيطَ بِكَ دُونِيَ الْبَلْوَى» بلاها شما را احاطه كرده است. الآن زماني است كه ولي اعظم خدا محبوس است. زنداني است، به تعبير خود حضرت ما در حبس هستيم. اگر عزيزترين كس آدم، فرض كنيد فرزندش، پدرش، مادرش، يك عزيزي، اگر در حبسي باشد، در عين حال كه روز عيد است، هيچ جاي انكار نيست، اما مي تواند بي توجه به او باشد؟ آقاي شريعتي: يعني به عبارتي اين خوشي امروز ما، ما را از خوشي بزرگتر غافل نكند و به اين قانع نباشيم. حاج آقاي عالي: تمام حرف همين است. لذا امام باقر(ع) فرمود: هيچ عيد فطر و قرباني بر ما نمي گذرد، مگر اينكه يك حزني هم كنار آن براي ما تازه شود و آن اينكه حق ما اهلبيت ادا نشده است. حق اهلبيت آن زماني ادا مي شود كه دولت حق برقرار باشد. آن موقعي ادا مي شود كه دولت اهلبيت كه همان دولت خداست، دولت الهي است، فرج امام زمان، فرج الله است. يك گشايشي هست كه خدا ظهور مي كند و بالاترين قرب براي انسان حاصل مي شود. امام باقر(ع) فرمود: هيچ عيدي نمي گذرد مگر اينكه يك حزن آن گونه هم داريم. در كنار اين شادي، آن هم

ص: 1134

هست. دعبل خزايي وقتي خدمت امام رضا(ع) آن قصيده را خواند. به اين دو بيت رسيد. «من سهم اهلبيت و حق اهلبيت را مي بينم كه در دستشان نيست و خودشان دست خالي هستند.» حق اهلبيت كه اولياي الهي هستند، اولياي معصوم هستند. آن علم سرشار و آن عصمت و آن مهرباني، حقشان است كه اينها حاكمان بر جهان باشند. نه شياطين، نه دستگاه شيطان و ابليس، نه يك فرهنگ شيطاني، دعبال وقتي اين شعر را خواند، بيت قبلي اش مي گويد: سي سال هست كه شب و روز در حسرت مي گذرانم. چون مي بينم كه حق اهلبيت در دستشان نيست و دستشان خالي از حقشان است. به اينجا كه رسيد امام رضا(ع) گريه كرد. فرمود: درست گفتي. بنابراين اين نگاه را بايد در هر عيدي داشته باشيم. از آن حقيقي ترين عيد و عيد حقيقي غافل نباشيم. جا دارد كه در ايام شادي و عيد كه مي شود، حالات ولي اعظم خدا را در نظر بگيريم، الآن دست آن بزرگوار بسته است. الآن آن كاري كه با همه ي كمالاتي كه او دارد و آمادگي براي همه چيز در آن هست، اينطور نيست كه علم امام زمان بعداً بايد تكميل شود، الآن ندارد. براي مديريتش بايد درس مديريت بخواند. تجربه ي مديريت پيدا كند. كمالات به وفور و به نهايت در ايشان جمع است. ولي بستر فراهم نيست. طبيعتاً اين بزرگوار، از اين جهت خوش نيست. ناراحت است مثل اجداد طاهرينش امام رضا و امام باقر(عليهم السلام) كه عرض كردم. يك مؤمن روي اين جهت هست كه در ايام عيد اين توجه را نبايد از دست بدهد. در دعاي ندبه هست «عَزِيزٌ عَلَيَّ

ص: 1135

أَنْ أَرَى الْخَلْقَ وَ لَا تُرَى وَ لَا أَسْمَعَ لَكَ حَسِيساً وَ لَا نَجْوَى عَزِيزٌ عَلَيَّ أَنْ تُحِيطَ بِكَ دُونِيَ الْبَلْوَى» آقا! چقدر براي من سنگين و سخت و ناگوار است كه همه را مي بينم و شما را نمي بينم. صدا و نجوايي از شما را نمي شنوم. من به فكر شما هستم، حالا من نوعي و امثال افراد مؤمن ولي همه به فكر شما نيستند. خدا يكي از خوبان و عاشقان امام زمان(ع) را رحمت كند. شايد مثلاً ده، پانزده سال پيش مرحوم شد. ميرزا ابالفضل در قم بود. ايشان خيلي نسبت به امام زمان (ع) توجه داشت و اشك و شوق داشت و نجواها با حضرت داشت. ايشان در يك جلسه در يك جايي مي نشست، ديد و بازديد هايي كه مي رفت، اگر مي ديد يك جايي مثلاً غيبتي مي كنند، حرف لغوي مي زنند، با زبان نمي گفت: اين كار را نكنيد. نه! همان گوشه اي كه خودش نشسته بود، شروع مي كرد اشعاري را براي امام زمان مي خواند و اشك مي ريخت. با حالش حال جلسه را عوض مي كرد و نهي از منكر مي كرد. با اينكه خيلي سواد آن چناني هم نداشت، اما دلش پر از نور معرفت بود. بس كه او در عشق فاني گشته بود *** آن زميني، آسماني گشته بود طور ديگري بود. مي گفتند: ايشان شب هاي چهارشنبه و جمعه شب ها جمكرانش ترك نمي شود. سه شنبه بعد از ظهرها، جمعه بعداز ظهرها مي رفت. در بازار قم يك قهوه خانه اي داشت و چاي مي داد. يك موقع بعضي از بازاري ها به او گفته بودند: ميرزا ابالفضل، اگر جمعه ها مي خواهي بروي، برو براي خودت! اما سه شنبه ها نرو. ما چاي مي خواهيم، غذايي مي خواهيم، تعطيل نكن! گفت:

ص: 1136

نه! من تعطيل مي كنم. من جمكران را ترك نمي كنم. به او گفتند: اگر اين بار رفتي ما در مغازه ات را قفل مي كنيم. تهديدش كردند. گفت: هركاري مي خواهيد بكنيد. سه شنبه بعد از ظهر رفت، شب خواب ديد كه امام زمان(ع) فرمود: ميرزا ابالفضل، مي خواهند در مغازه ي تو را ببندند. گفت: آقا من فداي شما شوم. من مغازه را براي چه مي خواهم؟ فردا كه بلند شد رفت و ديد كه پايين كركره ي مغازه را قفل زدند. خودش رفت و يك قفل بزرگتر زد و دو قفله اش كرد، كه اگر شما شوخي مي كنيد، من جدي هستم.با اين چيزها از ميدان به در نمي روم! ايشان يك مرتبه خدمت حضرت تشرفي در جمكران داشته اند، سؤال كرده بود كه آقا شما تشريف نمي آوريد؟ اين همه خواهان هستند، اين همه از شما مي گويند. حضرت فرمود: ميرزا ابالفضل، آنهايي كه خواهان خود من هستند، زياد نيستند. خيلي ها دنبال حاجت هاي خودشان هستند، ولي خواهان من نيستند. يك عيازي پيدا نشد كه بگويد: خودت را مي خواهم! مي گويند: سلطان محمود غزنوي، در همه ي اطرافيانش به عياز كه يك غلام سياه چرده اي بود خيلي علاقه داشت. طوري كه باعث حسادت اطرافيان شده بود. كه اين چه دارد كه سلطان محمود اينقدر او را دوست دارد. روز عيد شد، سلطان محمود يك جوايزي را به عنوان صله گذاشت كه صله بدهد. همه را آماده كرد، اطرافيان همه بودند. گفت: بياييد برداريد. يكوقت همه ريختند، ازدحام كردند كه هركس يك چيزي بردارد، عياز همان ته ايستاده بود! اصلاً نيامد. هيچ كس هم توجه نداشت كه عياز اصلاً جلو نيامده است. بعد كه هركس يك چيزي برداشت و سر جايش

ص: 1137

رفت، ديدند عياز تازه دارد يواش يواش جلو مي رود. جلو رفت و دستش را روي شانه ي سلطان محمود گذاشت. يعني من خودت را مي خواهم! سلطان محمود گفت: ديديد فرق اين با بقيه چيست؟! شما مرا براي اين چيزها مي خواهيد، ولي او خود مرا مي خواهد. گفت طلب كن ز دوست، آنچه تو را آرزوست، چون همه هستي از اوست گفتمش اي دوست، دوست! گفت: كه مرد خدا چيست تو را مدعا از در اهل ولا گفتمش اي دوست، دوست! آنهايي كه اين منطق را دارند، خيلي قشنگ است. با آن توجهي كه خواستند به ما در شادي ها بدهند، يك گوشه ي چشمي هم به آن عيد حقيقي داشته باشيد. در شادي هايتان از آن موقعيت غافل نشويد. آقاي شريعتي: در آن متن و بطن هم يك نشاط و شادي در همان حزن هست. حاج آقاي عالي: دقيقاً همينطور است. ما حزن سياه داريم و حزن سبز! يك موقع حزن كسي براي او افسردگي مي آورد. اين حزن سياه است. آن هايي كه حرص دنيا مي زنند. آن هايي كه حسادت مي كنند از اين كه كسي چرا در يك مسأله اي جلو افتاده است؟ اينها حزن هاي سياه است. آدم را تاريك مي كند. افسرده مي كند. اما يك حزن سبز داريم. آدم را رشد مي دهد. با نشاط و خرم مي كند. گفت: غم دنياي دني چند خوري، باده بخور *** حيف باشد دل دانا كه مشوش باشد آن غم را نبايد خورد. غم دنياي دني چند خوري؟ آن فايده ندارد. اما اين غم چرا. هر آن دل را كه سوزي نيست، دل نيست! اين سوز را بايد داشت. چون اين رشد است. اين دل را دل مي كند.

ص: 1138

آنوقت با توجه به اين چيزي كه در فرهنگ ديني ما هست كه خواستند ما را به آن عيد حقيقي و آن ولي معصوم الهي توجه بدهند، اين است. روايتي داريم كه در مورد عيد نوروز است. اين روايت از امام صادق(ع) به شاگردشان است. فرمود: «يَوْمُ النَّيْرُوزِ هُوَ الْيَوْمُ الَّذِي يَظْهَرُ فِيهِ قَائِمُنَا أَهْلَ الْبَيْت» (بحارالانوار/ج52/ص308) روز نوروز آن روزي است كه مهدي ما ظهور مي كند. يك روز ديگري غير از روزهاي ديگر است. نوروز اصلي آن است. روزي است كه مهدي ما مي آيد. آنوقت خود حضرت قرينه ي اينكه ان نوروز اصلي آن است، نمي خواهيم بگوييم: اينها نوروز نيست. قرينه اش اين است كه حضرت فرمود: «وَ مَا مِنْ يَوْمِ نَيْرُوزٍ إِلَّا وَ نَحْنُ نَتَوَقَّعُ فِيهِ الْفَرَج» (بحارالانوار/ج52/ص308) هيچ نوروزي نمي آيد، مگر اينكه ما انتظار فرج را داريم. انتظار آن نوروز اصلي و حقيقي را داريم. در آنجاست كه بهار حقيقي است. نه فقط به قول حافظ كه گفت: نفس باد صبا مشك فشان خواهد شد *** عالم پير دگرباره جوان خواهد شد نه فقط عالم پير جوان مي شود، بالاتر از اين رخ مي دهد. به تعبير قرآن زنده مي شود و حيات ديگري به وجود مي آيد. «يُحْيِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها» (روم/19) كه خداوند متعال با آمدن ولي اش يك حيات ديگري را ايجاد مي كند، پس آن روز واقعاً نوروز است. يك روز نو و جديدي است و تازه خرمي و نشاط انسان آن موقع است. نشاطي كه ديگر حزني در آن نيست. واقعاً نشاط است. شادي واقعي است. لذا در سلام هايي براي امام زمان گفته شده: «السَّلَامُ عَلَى رَبِيعِ الْأَنَامِ وَ نَضْرَةِ الْأَيَّام» (بحارالانوار/ج99/ص101) سلام بر تو

ص: 1139

اي كسي كه بهار مردم هستي و آن شادابي و نشاط ايام هستي. آن نشاط و خوشي و طراوت و سبزي واقعيتش آن زمان است. و به خاطر همين هم هست كه يك عده از كسان مؤمني كه از دنيا رفتند، برمي گردند. تا از آن موقع استفاده كنند. آن مؤمنيني كه تا وقتي در دنيا بودند، زحمت كشيدند، كارشان را كردند، وظيفه شان را انجام دادند، انچه از دستشان برمي آمده است كوتاهي نكردند، و غافل نبودند، آنها آن زمان برمي گردند تا از آن شادابي و سرخوشي و آن زندگي واقعي و انساني آن موقع بهره مند شوند و كمال بيشتري پيدا كنند. من بحثم را با غزلي از حافظ تمام كنم. يا رب آن آهوي مشكين به ختن باز رسان *** آن سهي سرو خرامان به چمن باز رسان سهي يعني راست قامت. سر راست قامت. دل آزرده ي ما را به نسيمي بنواز *** يعني آن جان ز تن رفته به تن باز رسان جان جهان به او برمي گردد. «يُحْيِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها» انشاءالله كه بتوانيم استفاده كنيم و به خاطر همين است كه در روايات ما زمان ظهور و فرج امام زمان، فرج الله تعبير شده است. اين خيلي تعبير بلندي است. يعني فرج حضرت وليعصر(ع) گشايش است. براي خداست يعني چه؟ يعني پروردگار عالم به مقداري كه عالم دنيا ظرفيت دارد، ظهور مي كند. كمالاتش، علمش، رحمتش، عنايتش، هدايتش، در همه ي زمينه ها است. چه اتفاقي مي افتد، واقعاً به يك معنا براي ما قابل تصور نيست. مردم معمولي در آن زمان همه اولياي خدا هستند. يعني اين مكاشفه هايي كه براي ما از سيد بحر العلوم و ديگران

ص: 1140

نقل مي شود، مردم معمولي آن زمان، البته هركدام به اندازه ي ظرف خودشان صاحب كرامت مي شود. چرا؟ چون آن موقع همه ولي خدا هستند. همه بندگان خوبي هستند كه تحت تربيت ولي اعظم الهي قرار گرفتند. اين دوران، دوران هست كه واقعاً الآن بايد آدم حسرتش را بخورد. آقاي شريعتي: اگر همه هم ولي خدا هستند، ديگر ترس و حزن و خوفي هم ندارند. حاج آقاي عالي: شادي، شادي واقعي است. اصل شادي آن زمان است. آقاي شريعتي: خيلي ممنون و متشكرم. امروز نكات خيلي خوبي را شنيديم. با نگاهي كه شما داشتيد، و من فكر مي كنم كه انشاءالله نوروز ما و عيد ما يك تمريني باشد و يك مسير قربي كه شما اشاره كرديد، براي رسيدن به نوروز واقعي و منتظر آن روز بودن كه خودش اتفاق بسيار خوبي است و بسيار سازنده است و باعث رشد و تعالي ما خواهد شد. خيلي خيلي از توجه شما ممنون هستيم. بهترين ها را در سال جديد براي شما آرزو مي كنيم. ضمن اينكه خيلي خوشحال هستيم كه در ايام عيد نوروز هم مهمان خانه هاي شما هستيم.حاج آقاي عالي دعا بفرمايند و بيننده هاي خوبمان هم انشاءالله آمين بگويند. حاج آقاي عالي: دعاي ما همين دعا است كه اين دوره را خداوند متعال طوري قرار دهد كه همه ي ما توفيق درك آن را داشته باشيم، و در رفتن به سمتش، سعي و تلاش به سمت او رفتن همه سهيم باشيم. آقاي شريعتي: انشاءالله. گفت بهارهاي شگفتي در راهند، فردا گلي مي شكفد كه بادها را پرپر مي كند. به اميد آن روز. والحمدلله رب العالمين ئ صل الله علي محمدٍ و آله

ص: 1141

الطاهرين. صفحه ي 38 قرآن كريم: «وَ الَّذِينَ يُتَوَفَّوْنَ مِنكُمْ وَ يَذَرُونَ أَزْوَاجًا يَترََبَّصْنَ بِأَنفُسِهِنَّ أَرْبَعَةَ أَشهُْرٍ وَ عَشْرًا فَإِذَا بَلَغْنَ أَجَلَهُنَّ فَلَا جُنَاحَ عَلَيْكمُ ْ فِيمَا فَعَلْنَ فىِ أَنفُسِهِنَّ بِالْمَعْرُوفِ وَ اللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِيرٌ(234) وَ لَا جُنَاحَ عَلَيْكُمْ فِيمَا عَرَّضْتُم بِهِ مِنْ خِطْبَةِ النِّسَاءِ أَوْ أَكْنَنتُمْ فىِ أَنفُسِكُمْ عَلِمَ اللَّهُ أَنَّكُمْ سَتَذْكُرُونَهُنَّ وَ لَاكِن لَّا تُوَاعِدُوهُنَّ سِرًّا إِلَّا أَن تَقُولُواْ قَوْلًا مَّعْرُوفًا وَ لَا تَعْزِمُواْ عُقْدَةَ النِّكَاحِ حَتىَ يَبْلُغَ الْكِتَابُ أَجَلَهُ وَ اعْلَمُواْ أَنَّ اللَّهَ يَعْلَمُ مَا فىِ أَنفُسِكُمْ فَاحْذَرُوهُ وَ اعْلَمُواْ أَنَّ اللَّهَ غَفُورٌ حَلِيمٌ(235) لَّا جُنَاحَ عَلَيْكمُ ْ إِن طَلَّقْتُمُ النِّسَاءَ مَا لَمْ تَمَسُّوهُنَّ أَوْ تَفْرِضُواْ لَهُنَّ فَرِيضَةً وَ مَتِّعُوهُنَّ عَلىَ المُْوسِعِ قَدَرُهُ وَ عَلىَ الْمُقْترِِ قَدَرُهُ مَتَاعَا بِالْمَعْرُوفِ حَقًّا عَلىَ المُْحْسِنِينَ(236) وَ إِن طَلَّقْتُمُوهُنَّ مِن قَبْلِ أَن تَمَسُّوهُنَّ وَ قَدْ فَرَضْتُمْ لَهُنَّ فَرِيضَةً فَنِصْفُ مَا فَرَضْتُمْ إِلَّا أَن يَعْفُونَ أَوْ يَعْفُوَاْ الَّذِى بِيَدِهِ عُقْدَةُ النِّكاَحِ وَ أَن تَعْفُواْ أَقْرَبُ لِلتَّقْوَى وَ لَا تَنسَوُاْ الْفَضْلَ بَيْنَكُمْ إِنَّ اللَّهَ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِيرٌ(237)» ترجمه آيات: «كسانى كه از شما بميرند و زنانى بر جاى گذارند، آن زنان بايد كه چهار ماه و ده روز انتظار كشند و چون مدّتشان به سرآمد، اگر درباره خويش كارى شايسته و در خور كنند، بر شما گناهى نيست، كه خدا به كارهايى كه مى كنيد آگاه است. (234) و اگر به كنايت از آن زنان خواستگارى كنيد يا انديشه خود در دل نهان داريد، گناهى بر شما نيست. زيرا خدا مى داند كه از آنها به زودى ياد خواهيد كرد. ولى در نهان با آنان وعده منهيد، مگر آنكه به وجهى نيكو سخن گوييد و آهنگ بستن نكاح مكنيد تا آن مدت

ص: 1142

به سر آيد، و بدانيد كه خدا به آنچه در دل داريد آگاه است. از او بترسيد و بدانيد كه او آمرزنده و بردبار است. (235) اگر زنانى را كه با آنها نزديكى نكرده ايد و مهرى برايشان مقرر نداشته ايد طلاق گوييد، گناهى نكرده ايد. ولى آنها را به چيزى در خور بهره مند سازيد: توانگر به قدر توانش و درويش به قدر توانش. اين كارى است شايسته نيكوكاران. (236) اگر برايشان مهرى معين كرده ايد و پيش از نزديكى طلاقشان مى گوييد، نصف آنچه مقرر كرده ايد بپردازيد مگر آنكه ايشان خود، يا كسى كه عقد نكاح به دست اوست، آن را ببخشد. و بخشيدن شما به پرهيزگارى نزديكتر است. و فضيلت را ميان خود فراموش مكنيد، كه خدا به كارهايى كه مى كنيد بيناست. (237)»

93-01-10 - يادي از امام عصر(عليه السلام)

بسم الله الرحمن الرحيم و صل الله علي محمدٍ و آله الطاهرين چقدر پنجره را بي بهار بگذاري *** و يا نيايي و چشم انتظار بگذاري مگر قرار نشد شيشه اي از آن مي ناب *** براي روز مبادا كنار بگذاري بيا كه روز مباداي ما رسيد از راه *** كه گفته است كه ما را خمار بگذاري گمان كنم تو هم اي گل بدت نمي آيد *** هميشه سر به سر روزگار بگذاري نيايي و همه ي سر رسيدهامان را *** مدام چشم به راه بهار بگذاري به پاي بوس تو خون دانه مي كنيم و رواست *** كه نام ديگر ما را انار بگذاري گمان كنم وسط كوچه ي دوازدهم *** قرار بود با ما قرار بگذاري چراغ بر كفو روشن بيا، مگر داغي *** به جان اين شب دنباله دار بگذاري «السلام علي ربيع الانام و نضرة

ص: 1143

الايام» آقاي شريعتي: سلام مي گويم به همه ي بيننده هاي خوبمان، خانم ها و آقايان، خيلي خيلي خوش آمديد به سمت خداي امروز ما. رزو مي كنم در اين روزهاي بهاري قلب و جانتان بهاري بهاري باشد. انشاءالله! حاج آقاي عالي سلام عليكم و رحمة الله. خيلي خوش آمديد. حاج آقاي عالي: سلام عليكم و رحمة الله، بنده هم خدمت حضرتعالي و همه ي دوستان بيننده سلام و عرض ادب دارم. انشاءالله كه همه سال خوبي داشته باشند، سال توأم با سعادت و بركت و پيشاپيش هم فرا رسيدن سوگواري مادر اهلبيت (ع) را خدمت همه ي دوستان اهلبيت، به خصوص مولايمان امام زمان (ع) تسليت عرض مي كنم. آقاي شريعتي: آرزو مي كنم اين روزها روزهاي پر بركتي براي همه ي ما باشد و انشاءالله بهار ما كه با نام حضرن زهرا(س) عجين شده است باعث شود كه هم بهار و هم همه ي زندگي ما فاطمي باشد. حاج آقاي عالي امروز مي خواهند از تحول براي ما صحبت كنند. دعوت مي كنم بيننده ي برنامه ي امروز باشيد. قطعاً بحث ايشان مثل هميشه براي ما شنيدني خواهد بود. حاج آقاي عالي: بسم الله الرحمن الرحيم. نكته اي كه فرموديد، مطلبي هست كه به طور طبيعي همه ي ما اين را يافتيم. كه هر موقع كه يك تغييري در ايام، در مكان ها، در موقعيت ها براي انسان به وجود آيد، يك سرفصل جديدي در زندگي اش مي خواهد شروع شود اين مقدمه اي باشد براي تحول در درونش، يعني يك تحول بيروني، مثلاً خانه اش را عوض مي كند. مثلاً فرض كنيد سال عوض مي شود. فرض كنيد به عنوان مثال يك فصلي در زندگي اش عوض مي شود. مجرد بود، حالا متأهل مي شود. اينها هركدام درست است

ص: 1144

كه در بيرون آدم دارد اتفاق مي افتد. ولي مي تواند يك مقدمه اي باشد كه انسان در درون خودش يك استارتي بزند، يك شروعي كند، يك بازنگري كند، يك تغييري بدهد، به تعبير بهتر بگويم يك گردگيري كند. به خصوص در اين زمان و اين دوران ما نياز به اين گردگيري ها، به اين تجديد نظرها، به اينكه يك مقداري به خودمان جلال بدهيم، داريم. در دنيايي داريم زندگي مي كنيم كه از جاهاي مختلف غفلت هايي پمپاژ مي شود. اگر ما اين گردگيري ها، اين تحولات را در درون خودمان نداشته باشيم، خداي نكرده زير گرد و غبار غفلت ها مدفون مي شويم و دل مي ميرد. نياز دارد با يك چيزهاي كمكي براي خودمان جلالء بدهيم. خودمان را شارژ كنيم. از آن اموري كه باعث صيقلي دادن، صفا دادن، گردگيري كردن ما مي شود، استفاده كنيم. مثلاً شما نگاه كنيد قرآن به عنوان يكي از چيزهايي كه جلاء دهنده است، اسم برده شده است. ياد مرگ يكي از چيزهايي است كه جلا دهنده ي انسان است كه غافل نباشد. لذا گفتند: آن زمان كه خيلي شاد هستيد، آن زمان كه خيلي غمناك هستيد، به قبرستان برويد. آدم وقتي ياد كند تنظيم مي شود. متعادل مي شود. خيلي شاد است سرمست و ذوق زده و غافل نمي شود. خودش را تنظيم مي كند. خيلي غمگين هست، اينجا مي رود باز خودش را تنظيم مي كند. به هر حال دنيا ابدي نيست. عالم دنيا با همين چيزها دنيا است. يكي از چيزهايي كه خيلي توصيه شده است، و من يك مقدار مي خواهم بيشتر راجع به اين صحبت كنم، استفاده از موعظه هاست. استفاده از موعظه ي كساني به خصوص كه صاحب نفس هستند، اهل

ص: 1145

عمل هستند. ولي دو قدم از ما جلوتر رفتند. آدم از اينها استفاده كند و يك گردگيري و يك خانه تكاني واقعي از درون انجام دهد. اصلاً ببينيد نه حتماً شنيدن موعظه ها، نشستن با آدم هاي خوب، نشستن با آدم هاي بزرگ دل آدم را جلا مي دهد. بسيار مؤثر است. ولو شما خيلي صحبت و سخنراني پند هم نشنوي، بنشيني. حتي اگر راجع به آب و هوا هم صحبت كني، نگاهش، نگاه قشنگي است. ياد دهنده است. نگاهي است كه ديد آدم راوسيع مي كند. اين همان حرفي است كه گفت: هركه خواهد هم نشيني خدا *** مي نشيند در حضور اولياء صد قيامت در درونشان نقد هست *** اولي آنكه شود همسايه مست اينها در خودشان قيامتي برپا شده، اولين هنرشان اين است كه هم نشين شان را مست مي كنند. صد قيامت در درونشان نقد هست، اولي آنكه شود همسايه مست. مولوي در ديوان شمس، داستان ملاقات خودش با شمس تبريزي را نقل كرده و خيلي شيرين است. مولوي تا چهل سالگي اهل شعر و مباحث عرفاني نبود. در قونيه ي تركيه كه الآن قبرش آنجا است، تدريس مي كرد. به هر حال درس مي داد، شخصيتي بود دستش را مي بوسيدند و دورش را مي گرفتند. تا اينكه يك ملاقاتي با شمس تبريزي داشت كه باعث يك تحول شد. يك گردگيري حسابي از او كرد، و يك تحول اساسي به وجود آورد. خود مولوي حاصل ملاقاتش با شمس را آنجا نقل كرده است. شما به شخص توجه نكنيد، به اصل محتوا و مطلب توجه كنيد كه پيش بزرگي بودن چه اتفاقي را مي تواند در انسان ايجاد كند. اين مهم است كه انسان را از افسردگي

ص: 1146

و دل مردگي درمي آورد. مي گويد: گريه بدم خنده شدم، مرده بدم زنده شدم *** دولت عشق آمد و من، دولت پاينده شدم ديده ي سير است مرا، جان دلير است مرا *** زهره ي شير است مرا، زهره ي تابنده شدم چشم و دلم سير شد. يك عشقي به دستم آمد، يك غذاي روحي براي من فراهم شد، كه ديگر من به چيزهاي ديگر توجه ندارم. دل انسان احتياج به غذا دارد. اگر غذاي اصلي اش را به او دادي، دادي. اگر ندادي، سراغ غذاهاي بدلي مي رود. سراغ غذاهاي كاذب مي رود. غذاي اصلي روح انسان خداست. غذاي اصلي روح انسان دين است. غذاي اصلي روح انسان معنويت سالم و پاك است. غذاي انسان دستورات اهلبيت است كه آدم احساس آرامش مي كند. شما سير شدي و آرامش پيدا كردي. ديگر دغدغه نداري. چيزهاي ديگر آدم را سير نمي كند. لذا مرتب دنبالشان هستي و مثل سرابي كه آدم به آن مي رسد، مي بيند كه سير نشد و هنوز تشنه است. دنبال يك چيز ديگر است. مي گويد: ديده ي سير است مرا، جان دلير است مرا *** زهره ي شير است مرا، زهره ي تابنده شدم ديگر مي توانم با آلودگي ها مبارزه كنم. «زهره ي شير است مرا، زهره ي تابنده شدم» آن تحول دروني اتفاق افتاد. «گفت كه شيخي و سَري» شمس به من گفت: تو براي خودت بزرگي شدي. دور تو را گرفتند و دست تو را گرفتند. اين تعلقات را بايد دور بريزي. گفت كه شيخي و سري، پيشرو و راهبري *** شيخ نيم، پيش نيم، امر تو را بنده شدم گفت كه سرمست نه اي، رو كه از اين دست نه اي *** رفتم و سرمست شدم

ص: 1147

و از طرب آكنده شدم گفت كه تو كشته در طرب آغشته نه اي *** پيش رخ زنده كنش، كشته و افكنده شدم «گفت كه تو شمع شدي، قبله ي اين جمع شدي» دو تو را گرفتند، شخصيتي شدي، «شمع ني ام، جمع ني ام، دود پراكنده شدم» هركاري او گفت انجام دادم و تعلقات را دور ريختم. چون چشم و دلم از جاي ديگري سير شده بود. هركسي نمي تواند تعلقات خودش را دور بريزد. آن كسي مي تواند كه يك عشق بزرگتري را به دست آورده باشد و نشستن با اين بزرگان اينطور آدم را بزرگ مي كند. پيش آدم هاي زنده، آدم زنده مي شود. درونش تحول ايجاد مي شود. بعد از همه ي اينها مي گويد: تابش جان يافت دلم، وا شد و بشكافت دلم *** يوسف بودم زكنون، يوسف زاينده شدم تا حالا يوسف بودم، قشنگ بودم، الآن يوسف ها از من زاييده مي شود. حرف هايم هم قشنگ است. اعمالم هم قشنگ است. در قبرستان تخت فولاد اصفهان، قبر يكي از بزرگاني هست كه محل حاجت از عرفا و فلاسفه ي بزرگ سده ي اخير مرحوم چهانگير خان قشقايي است. ايشان واقعاً آدم با عظمتي بود. شاگردان فوق العاده اي داشت كه بسياري از آنها از مراجع بزرگ تقليد بودند، در عين حال كه عارف بودند، آيت الله بروجردي، آيت الله آقا جمال گلپايگاني، آيت الله آ شيخ جمال يزدي، آ ميرزا رحيم ارباب، آقاي قوچاني و خيلي از بزرگان ديگر بودند كه همه شاگردان جهانگيرخان قشقايي بودند. جهانگير خان تا چهل سالگي اهل دين و دينداري نبود. تا چهل سالگي در ال قشقايي بود، از اهالي سميرم بود. تار مي زد و اين طرف و آن طرف

ص: 1148

مي رفت. يك برخورد با يك بزرگي براي او حاصل شد. همان هايي كه صد قيامت در درونشان نقد است كه آدم را متحول مي كنند، گردگيري مي كنند. تارش خراب بود براي تعمير تار به اصفهان آمد. به يك بزرگي برخورد كرد. پدر استاد جلال الدين همايي كه هما بود به او برخورد كرد. از اين پيرمرد پرسيد: مغازه ي تعمير تار كجاست؟ او گفت: جوان مغازه ي تعمير تار در فلان كوچه است. ما همينطور كه تار آدم خراب مي شود احتياج به تعمير دارد، خود آدم هم خراب مي شود و احتياج به تعمير دارد. جهانگير خان گفت: آدم را كجا تعمير مي كنند؟ يك مدرسه اي به نام مدرسه ي «ملا عبدالله يزدي» آنجا بود. حوزه ي علميه بود. آنجا رفت و نامه نوشت، پدر و مادر! من ديگر اينجا هستم. آنقدر ماند تا آيت الله جهانگير خان قشقايي شد. واقعيت اين است كه گاهي مواقع برخورد كردن با اين بزرگان و يك جمله شان درست به هدف بخورد. وقتي كه آدم برود و از اين موعظه ها استفاده كند، ممكن است از يك ساعت موعظه يك جمله به كارشان بيايد. شما در داروخانه كه مي روي، همه ي داروها را برنمي داري بخوري. يك دارو، داروي درد شماست. اما همان دارو زندگي شما را نجات مي دهد. در موعظه شنيدن ها گاهي يك جمله به كار شما مي آيد اما همان زندگي آدم را نجات مي دهد نه زندگي دنيايي آدم را، بلكه تا ابد آدم را نجات مي دهد. از اين جهت آدم با اينها نشست و برخواست داشته باشد. تقاضا مي كنم دوستان بزرگوار به اين جمله ي امام سجاد(ع) در دعاي ابوحمزه توجه كنيد. امام آنجا مي گويد: خدايا شايد مرا نديدي

ص: 1149

كه با علما همنشين باشم و در مجالس شان باشم. از اين جهت مرا كوچك شمردي، در نظر نگرفتي و اعتنا نكردي. يعني با علما نشست و برخاست نداشتن، در محضر آنها نرفتن، آدم را كوچك مي كند و با آنها نشستن آدم را بزرگ مي كند. اين نكته خيلي قابل توجه است. البته اين نكته كه امام سجاد(ع) در اينجا ذكر مي كنند، همان عالمان دين شناس عامل به دين هستند. علماي اهلبيتي با همان تعريفي كه اهلبيت دارند. در يك روايتي معروف است، حواريون از حضرت عيسي پرسيدند كه با چه كسي نشست و برخاست كنيم؟ حضرت عيسي فرمودند: «مَنْ يُذَكِّرُكُمُ اللَّهَ رُؤْيَتُهُ» (كافي/ج1/ص39) با كسي كه وقتي او را مي بينيد، ياد خدا بيافتيد. اين يك ويژگي اش است. اخلاق و عرفان بيش از آنكه شنيدني و خواندني باشد، ديدني است. يعني بايد در كسي ببيند. همين كه حضرت عيسي مي گويد: با ديدنش ياد خدا بيافتد. اين يك ويژگي عالم است. آن علمايي كه آدم با آنها نشست و برخاست دارد، يك ويژگي اش اين است كه آدم وقتي او را ببيند، رفتارش را ببيند، وقتي نوع حرف زدن و محتواي حرف زدن او را ببيند، پاك حرف مي زند، پاك فكر مي كند، پاك دستور مي دهد، عملش، عمل پاكي است. شيطنت و حقه بازي در آن نيست. اين يك ويژگي است. ويژگي دومي كه حضرت عيسي اشاره كرد كه از آن ها استفاده كنيد و با او نشست و برخاست كنيد، «وَ يَزِيدُ فِي عِلْمِكُمْ مَنْطِقُهُ» وقتي حرف مي زند، علم شما را زياد كند. وقتي از پاي مجلس اش بلند مي شوي، حس مي كنيد بر شما افزوده شده است. حس مي كنيد يك تصميمي

ص: 1150

گرفتيد. اين نشان دهنده ي اين است كه تأثير داشته است، كاري داريد مي خواهيد بكنيد. اين تحول در آدم ايجاد شده است. اينكه انسان علم پيدا مي كند، يك چيز خنثايي نيست. مثل اينكه انسان يك پول اضافه اي داشته باشد، در بانك بگذارد، و بگويد: نه من با او كار دارم، نه او با من كار دارد. علمي كه آدم از بيرون مي گيرد، خنثي نيست. يا مفيد است، يا مضر است. حالت خنثي ندارد. نمي توانيم بگوييم من گوشه ي دلم و ذهنم مي گذرم، نه من با او كار دارم، نه او با من كار دارد. پس چون علمي كه آدم مي گيرد، با آدم كار دارد، مي تواند مضر باشد، مي تواند مفيد باشد، بگرديم دنبال كسي كه به هر حال براي ما مفيد است و بر عليه ما اضافه مي كند. سوم اينكه «وَ يُرَغِّبُكُمْ فِي الْآخِرَةِ عَمَلُهُ» (كافي/ج1/ص39) با آن كسي نشست و برخاست كنيد كه شما را ترغيب به آخرت كند. شما را حريص به دنيا نكند. به شما بفهماند كه جاي ديگري هم هست. من به عنوان نمونه عرض مي كنم. خدا آيت الله بهجت را رحمت كند. اگر آدم ايشان را مي ديد، اين ويژگي ها درونش بود. ديدنش آدم را به ياد خدا مي انداخت. حرف زدنش علم آدم را زياد مي كرد. عملش آدم را راغب به آخرت مي كرد. من يك موقعي خدمت دوستان بزرگوار مي گفتم، حداقل هفتاد سال هر روز صبح در حرم بود. نجف بود، در حرم اميرالمؤمنين بود. كربلا بود، حرم امام حسين مي رفت. مشهد بود حرم امام رضا مي رفت. قم بود، حرم حضرت معصومه مي رفت. هر روز صبح بعد از نماز در يك حرم بود. و

ص: 1151

هر روز زيارت راه مي خواند، زيارت جامعه كبيره مي خواند. نماز جعفر طيار مي خواند، هر روز هفتاد سال است. من نمي خواهم بگويم كسي اين كارها را بكند. اين كارها براي افراد كمرشكن است. مثل اين است كه شما بخواهي روز اول يك وزنه ي دويست كيلويي را بزني. اين فوق طاقت شما است. ولي وقتي اين فرد را آدم مي بيند، به خودش مي آيد كه بابا خيلي عقب افتاده است. چه خبر است كه اين دارد اينطور كار مي كند؟ تضميني به كسي ندادم، آنكسي كه در تمام عمرش با پاكي زندگي كرده است، اينطور عمل انجام مي دهد. اينطور مراقب است. در هر حال نشستن با علما، كوچك شدن در چشم خدا را باعث مي شود. نشستن با آنها بزرگ شدن براي آدم را مي آورد. از دل مردگي نجات پيدا كردن را مي آورد. ما اين روزها هميشه و به خصوص در اين زمانه اي كه در آن به سر مي بريم، به شدن نياز به شنيدن اين موعظه ها داريم. همه هم احتياج داريم. در جايي كه اميرالمؤمنين به كسي مي گفت: فلاني، مرا موعظه كن. پيغمبر به جبرئيل مي گفت: مرا موعظه كن. اين طرف به اميرالمؤمنين مي گفت: من شما را چه موعظه اي كنم؟ اصلاً شما ديدنتان موعظه است. من به شما چه بگويم كه بلد نيستي؟ همه را مي داني. حضرت فرمود: در شنيدن اثري است كه در دانستن نيست. آدم بايد بشنود. چقدر خوب است كه آدم حداقل هفته اي يكبار بشنود. در نامه ي 31 نهج البلاغه، حضرت امير به امام مجتبي مي فرمايد: «أَحْيِ قَلْبَكَ بِالْمَوْعِظَة» (شرح نهج البلاغه/ج16/ص62). واقعاً هم اين است. گاهي از مواقع يك جمله اش براي گرفتن تمام توشه ي آخرت كافي است. نقل

ص: 1152

مي كنند ابوسعيد ابوالخير در مسجدي براي سخنراني رفته بود. ازدحام جمعيت و همه نشسته بودند. آن زمان بلندگو نبود و بايد به صورت عادي صحبت مي كرد. چون جمعيت خيلي زياد بود و از درب مسجد هم بيرون رفته بود. يكي بلند شد از آن ته، گفت: خدا رحمت كند آن كسي را كه بلند شود و دو قدم جلو برود. ديدند ابو سعيد ابوالخير كه روي منبر نشسته بود، شروع به سخنراني نكرد. همه نشستند صلوات ها فرستاده شده، ديدند از منبر پايين آمد و راه افتاد رفت. آقا ما اين همه براي شما نشستيم. گفت: حرف هماني بود كه او زد! خدا رحمت كند آن كسي را كه بلند شود و دو قدم جلو برود. گاهي يك جمله مي تواند آدم را متحول كند. شنيدن يك جمله براي آدم بس است. مي خواهم عرض كنم آدم از اين حرف ها استفاده كند. البته بگردد پيدا كند. باز هم من دارم تأكيد مي كنم. موعظه هاي حضوري يك چيز ديگري است. اين ايام، ايام فاطميه هم هست. خيلي خوب است كه دوستان بزرگوار به مجالس بروند. به تلويزيون به ديدن از پشت شيشه اكتفا نكنند. مقام معظم رهبري مي فرمود: اين منبر يك ويژگي است كه هيچئ مكتب ديگري به اين شكل ندارد. اين نعمتي است كه آدم برود بنشيند. فكر نكند كه نشستن پاي تلويزيون هم همان اثر را دارد. نخير! اگر هم يك جايي احياناً گيرش نيامد، بحمدلله موعظه هاي آقاي احمدي ميانجي، آيت الله مجتهدي تهراني در سايت ها و در سي دي ها هست، خيلي خوب است از اينها استفاده كنند. دلا نزد كسي بنشين كه او از دل خبر دارد ***

ص: 1153

به پيش آن درختي رو، كه او گلهاي تر دارد در اين بازار عطاران مرو هرسو چو بيكاران *** به دكان كسي بنشين، كه در دكان شكر دارد البته بايد خيلي هم مراقب بود كه در اينطور جاها حواس ما جمع باشد كه گول شيادان را نخوريم. دكان دارهايي هستند كه به اسم عرفان و سالك الي الله و شاگرد فلاني بودن و به عنوان مريد جمع كردن دكان داري مي كنند، مواظب باشيم. به هركسي نمي شود اعتنا كرد. آن فرد دين شناس، فقيه، راه رفته، اگر هم او را نمي شناسم بايد پيش خواص معروف باشد، شناخته شده باشد. او را بشناسند. علمي كه انسان از بيرون مي گيرد، خنثي نيست. يا مفيد است، يا مضر است. ذهن و دل خودمان را به كسي نسپاريم. به آن كسي كه راهي رفته است، عملي كرده است. عملش آدم را ترغيب مي كند. ديدنش براي آدم مؤثر است و حرفش هم تكان براي آدم ايجاد مي كند. متأسفانه بعضي از اين عرفان هاي كاذب و بعضي از ان جلسات قارچ گونه اي كه گاهي مواقع ممكن است در باغ سبزي هم نشان بدهند و يك چيز خارق العاده اي به عنوان كرامت هم ارائه بدهند، به هيچ وجه اينها ملاك نيست. من يك روايت خدمت شما عرض كنم، اين شنيدني است. امام صادق(ع) از يك جايي رد مي شد. ديد مردم دور يك نفر جمع شدند و يك معركه اي گرفتند. حضرت فرمودند: اين چه كسي است؟ گفتند: يكي از جوكي هاي هند است، از مرتاض ها است كه از غيب عالم خبر مي دهد. اصلاً نه مسلمان بود، نه مؤمن بود. با رياضت به اينجا رسيده بود. حضرت فرمود: او

ص: 1154

را بياوريد. آقا دست خودش را مشت كرد، فرمود: در مشت من چه چيزي است؟ يك تأملي كرد، گفت: دوري در زمين زدم،تخم كبوتري در لانه اش نبود. در دست شماست. حضرت دستش را باز كرد، گفت: راست مي گويي. راست گفت و اين خبري كه داد، دروغ تبود. واقعيت داشت، حقانيت نداشت. شيطان هم در بيرون يك واقعيتي است. ولي مگر هرچه واقعيت دارد، حق هم هست؟ شيطان الآن در بيرون هست. يك واقعيت خارجي است. توصيه هايي هم دارد، ولي آيا حق است؟ واقعيت داشت يعني در خارج بود. امام صادق(ع) فرمود: چطور به اين علم و مهارت رسيدي؟ گفت: هرچه نفسم خواست، مخالفت كردم. يعني آن لم و سر مطلب را پيدا كرده بود كه مخالفت با نفس است. نه براي خدا، براي رسيدن به اين قدرت ها! حضرت فرمود: اسلام موافق نفس توست يا مخالف نفس توست؟ گفت: من آن مقداري كه از دستورات اسلام مي دانم، مخالف نفس است. فرض كنيد آدم صبح مي خواهد بخوابد، مي گويد: بلند شو نماز بخوان. فرض كنيد روزهاي گرم ماه رمضان دوست دارد آب بخورد، مي گويد: نه! روي نفست پا بگذار و آب نخور. حضرت فرمود: خوب اسلام بياور. قرار شد هرچه مخالف نفس تو باشد، انجام بدهي. خودت يك چنين قراري داشتي. اگر اسلام خلاف نفس توست، اسلام بياور. او گفت: تا به حال كسي اينگونه با من بحث نكرده بود. و چون با خودم اين عهد را كرده بودم، مسلمان مي شوم. مسلمان شد، اين قدرت از او گرفته شد. خدمت امام صادق(ع) آمد گفت: آقا چه شد؟ اين قدرت از ما گرفته شد. حضرت فرمود: آن زحمتي كه

ص: 1155

كشيدي، خدا بي پاسخ نمي گذارد. جزاي تو همان مهارتي بود كه در دنيا بدست آورده بودي. در آخرت هيچ نصيبي نداشتي. اما الآن اين از تو گرفته شد كه خودت سعي كني، زحمت بكشي براي خدا كار كني. بالاتر از آن هم گيرت مي آيد و آخرت تو هم محفوظ است. مي خواهم در اين داستان اين نكته را بگويم كه صرف اينكه يك چيز خارق العاده نشان داد، كه دليل بر حقانيت نيست كه آدم دور كسي جمع شود. بنابراين در عين حال كه استفاده مي كند، آدم هاي باتقوا و دين شناس و راه رفته، در عين حال مراقب دكان دار و شياد هم باشيم. در هر حال در زمان غيبت ولي عصر(ع) ما را به عالمان رباني ارجاع دادند. به اينطور كساني كه با يك دست از اهلبيت مي گيرند، با دست ديگري مي دهند. امام حسن عسگري(ع) در يك روايتي كه در جلد دوم بحار علامه مجلسي نقل كردند، فرمودند: علماي دين اگر نبودند، يتيمان آل محمد در دام شياطين مي افتادند، «لَمَا بَقِيَ أَحَدٌ إِلَّا ارْتَدَّ عَنْ دِينِ اللَّه» (بحارالانوار/ج2/ص6) احدي نمي ماند مگر اينكه از دين برمي گشت. كاركرد علماي دين در عصر غيبت اين چنين است. با يك دست از اهلبيت مي گيرند، با دست ديگري به مردم مي دهند. در زمان غيبت آنها حجت هستند. آنها گذاشته شدند. در مسايل اجتماعي و سياسي بدون ترديد فقيه، عادل، شجاع، مدير و مدبر كه ما به عنوان ولي فقيه او را مي شناسيم، كه امام زمان در آن نامه شان كه پرسيده بود: آقا من در زمان غيبت چه كار كنم، به چه كسي رجوع كنم؟ حضرت فرمود: «أَمَّا الْحَوَادِثُ الْوَاقِعَة فَارْجِعُوا فِيهَا إِلَى رُوَاةِ

ص: 1156

حَدِيثِنَا فَإِنَّهُمْ حُجَّتِي عَلَيْكُمْ وَ أَنَا حُجَّةُ اللَّهِ الْخَبَرَ» (بحارالانوار/ج2/ص90) حجتي كه من براي شما گذاشتم، آن كارشناسان دين هست كه فقيه هستند، روايات ما را مي دانند. خبره ي روايات ما هستند، اينها حجت من بر شما و من حجت خدا هستم. اگر كسي آنها را رد كند، مرا رد كرده است. اگر كسي مرا رد كند، خدا را رد كرده است. در مسائل ديگر هم غير از مرجع تقليد يا رهبر بزرگوار و فقيه زمان ولي فقيه كه در مسائل اجتماعي و سياسي هست، در مسائل اخلاقي عالمان برجسته اي هستند، علماي راه رفته اي هستند كه آدم از اينها استفاده كند، و انشاءالله بتواند آن تحول را در خودش ايجاد كند. آقاي شريعتي: بسيار ممنون و متشكرم. يا محول الحول والاحوال، حول حالنا الي احسن الحال. انشاءالله اين احسن الحال نصيب همه ي ما بشود خيلي بحث خوبي بود. خدا شما را حفظ كند. از بيننده هاي خوبمان هم بسيار بسيار سپاسگزاريم. فردا انشاءالله با حضور حاج آقاي فرحزاد خدمت شما خواهيم رسيد. امروز صفحه ي 45 مصحف شريف را با هم تلاوت مي كنيم. آيات 265 تا 269 سوره ي مباركه ي بقره و انشاءالله با تلاوت اين آيات همه ي ما از ثوابش بهره مند شويم. حاج آقاي عالي دعا بفرمايند و ما هم آمين بگوييم. حاج آقاي عالي: من فقط يك نكته عرض كنم. آن نكته اين است اگر نشستن با عالمان دين اين تحول را ايجاد كند، ارتباط با اهلبيت برقرار كردن، در مجالس آن ها رفتن،دست به دامن آنها شدن، به خصوص ام الائمه، وجود مقدس حضرت زهرا(س) كه خود اهلبيت دست به دامن او بودند، ديگر چه تحولي در

ص: 1157

آدم ايجاد مي كند. اينكه روز قيامت همه حسرت مي خورند كه اي كاش ما فاطمي بوديم، از اين جهت تا در دنيا هستيم، در مجالس حضرت زهرا شركت كنيم و به هر حال ارتباط با اين بزرگوار را در مناسبت هاي مختلف، هميشه ي روزگار و به خصوص اين ايام از دست ندهيم. آقاي شريعتي: بهارهاي شگفتي در راهند، فردا گلي مي شكفد كه بادها را پر پر مي كند. به اميد آن روز، همه ي شما را به خداوند بزرگ و مهربان مي سپارم. والحمدلله رب العالمين و صل الله علي محمدٍ و آله الطاهرين. صفحه ي 45 قرآن كريم: «وَ مَثَلُ الَّذِينَ يُنفِقُونَ أَمْوَالَهُمُ ابْتِغَاءَ مَرْضَاتِ اللَّهِ وَ تَثْبِيتًا مِّنْ أَنفُسِهِمْ كَمَثَلِ جَنَّةِ بِرَبْوَةٍ أَصَابَهَا وَابِلٌ فََاتَتْ أُكُلَهَا ضِعْفَينْ ِ فَإِن لَّمْ يُصِبهَْا وَابِلٌ فَطَلٌّ وَ اللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِيرٌ(265) أَ يَوَدُّ أَحَدُكُمْ أَن تَكُونَ لَهُ جَنَّةٌ مِّن نَّخِيلٍ وَ أَعْنَابٍ تَجْرِى مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَرُ لَهُ فِيهَا مِن كُلّ ِ الثَّمَرَاتِ وَ أَصَابَهُ الْكِبرَُ وَ لَهُ ذُرِّيَّةٌ ضُعَفَاءُ فَأَصَابَهَا إِعْصَارٌ فِيهِ نَارٌ فَاحْترََقَتْ كَذَالِكَ يُبَينِ ُّ اللَّهُ لَكُمُ الاَْيَاتِ لَعَلَّكُمْ تَتَفَكَّرُونَ(266) يَأَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُواْ أَنفِقُواْ مِن طَيِّبَاتِ مَا كَسَبْتُمْ وَ مِمَّا أَخْرَجْنَا لَكُم مِّنَ الْأَرْضِ وَ لَا تَيَمَّمُواْ الْخَبِيثَ مِنْهُ تُنفِقُونَ وَ لَسْتُم بَِاخِذِيهِ إِلَّا أَن تُغْمِضُواْ فِيهِ وَ اعْلَمُواْ أَنَّ اللَّهَ غَنىِ ٌّ حَمِيدٌ(267) الشَّيْطَانُ يَعِدُكُمُ الْفَقْرَ وَ يَأْمُرُكُم بِالْفَحْشَاءِ وَ اللَّهُ يَعِدُكُم مَّغْفِرَةً مِّنْهُ وَ فَضْلًا وَ اللَّهُ وَاسِعٌ عَلِيمٌ(268) يُؤْتىِ الْحِكْمَةَ مَن يَشَاءُ وَ مَن يُؤْتَ الْحِكْمَةَ فَقَدْ أُوتىِ َ خَيرًْا كَثِيرًا وَ مَا يَذَّكَّرُ إِلَّا أُوْلُواْ الْأَلْبَابِ(269)» ترجمه آيات: «و مثَل كسانى كه اموال خويش را براى طلب رضاى خدا از روى يقين و اعتقاد انفاق مى كنند، مثَل بوستانى است بر تپه اى،

ص: 1158

كه بارانى تند، بر آن بارد و دو چندان ميوه دهد، و اگر نه بارانى تند كه نرم بارانى بر آن بارد. خدا به كارهاى شما بيناست. (265) آيا از ميان شما كسى هست كه دوست داشته باشد كه او را بوستانى از خرما و انگور بوده باشد، و جويها در پاى درختانش جارى باشد، و هر گونه ميوه اى دهد، و خود پير شده و فرزندانى ناتوان داشته باشد، به ناگاه گرد بادى آتشناك در آن بوستان افتد و بسوزد؟ خدا آيات خود را براى شما اينچنين بيان مى كند، باشد كه بينديشيد. (266) اى كسانى كه ايمان آورده ايد، از دستاوردهاى نيكوى خويش و از آنچه برايتان از زمين رويانيده ايم انفاق كنيد، نه از چيزهاى ناپاك و بد، كه خود آنها را جز از روى اغماض نمى ستانيد. و بدانيد كه خدا بى نياز و ستودنى است. (267) شيطان شما را از بينوايى مى ترساند و به كارهاى زشت وا مى دارد، در حالى كه خدا شما را به آمرزش خويش و افزونى وعده مى دهد. خدا گشايش دهنده و داناست. (268) به هر كه خواهد حكمت عطا كند. و به هر كه حكمت عطا شده نيكى فراوان داده شده. و جز خردمندان پند نپذيرند. (269)»

93-01-17- يادي از امام عصر(عليه السلام)

بسم الله الرحمن الرحيم

و صل الله علي محمدٍ و آله الطاهرين

آقاي شريعتي: سلام مي گويم به همه ي بيننده هاي خوبمان، خانم ها و آقايان. دوستان خوب و گرامي. خيلي خوش آمديد به سمت خداي امروز ما كه از كرمان ديار كريمان تقديم نگاه دريايي شما مي شود. خيلي خوشحاليم خدمت شما هستيم. آرزو مي كنم امروز هم روز پر بركتي براي همه ي شما باشد، حاج آقاي عالي عزيز

ص: 1159

در كرمان بودند، مهمان مردم خوب و متدين ولايتمدار كرمان و ما هم خدمتشان رسيديم، مهمان مردم خوب كرمان هستيم. حاج آقاي عالي سلام عليكم و رحمة الله. خيلي خوش آمديد. حاج آقاي عالي: سلام عليكم و رحمة الله، بنده هم خدمت حضرتعالي و همه ي بينندگان متدين و بزرگوار عرض سلام دارم و تشكر مي كنم از دوستان كرماني مان كه چنين موقعيتي را در صدا و سيما فراهم كردند و خسته نباشيد مي گويم به شما كه تشريف آورديد. آقاي شريعتي: خيلي خوشحاليم كه خدمت شما هستيم. ضمن اينكه تشكر مي كنم از همه ي دوستان و همكاران در صداي و سيماي مركز كرمان كه دست به دست هم دادند، تا اين ارتباط به صورت زنده و مستقيم تقديم ما شود. در مسير حركت ما در مباحث به حضرت وليعصر رسيديم و يادي از امام عصر براي رسيدن به آن اضطرار كه گفتيم هدف نهايي ماست و بسيار هم مؤثر و تأثيرگزار است. در جلسه ي سال گذشته و آخرين جلسه اي كه خدمت حاج آقاي عالي بوديم به يكي از خصوصيات حضرت وليعصر اشاره كرديد، و آن هم حي بودن حضرت است. ما در خدمت شما هستيم. حاج آقاي عالي: بسم الله الرحمن الرحيم. همينطور كه فرموديد موضوع بحث درمورد يادي از حضرت وليعصر(ع) بود. به اميد اينكه انشاءالله اين ياد حضرت باعث شود به اضطرار امام زمان(ع) برسيم. دردمند او شويم و انشاءالله درمان را بفرستند. بحث مان را از ويژگي هاي حضرت و به هر حال از اولين ويژگي حضرت كه زنده بودن و حي بودن بود، شروع كرديم كه اين ويژگي عرض شد كه مخصوص مكتب اهلبيت است. يعني

ص: 1160

در بين تمام اديان و مذاهب مذهب شيعه است كه اين انتقاد را دارد كه منجي و موعود زنده است و در بين ما دارد زندگي مي كند و به هر حال خصوصياتي كه در جلسه ي قبل عرض كرديم. يكي ديگر از ويژگي ها كه در اين جلسه لازم شود خدمت دوستان محترم عرض كنيم، رحمت واسعه بودن، مهرباني گسترده و رأفت بي كراني از امام زمان(ع) كه انصافاً اگر ما اين مهرباني را بشناسيم، و بدانيم اين قلب رئوف و چهره ي مهربان چه خصوصيتي دارد و چه رحمتي دارد، هر لحظه آدم لحظه شماري مي كند كه بتواند خودش را به زمان ظهور و در ركاب حضرت برساند. رحمت واسعه ي حضرت كه در زيارت آل ياسين كه يكي از بهترين زيارت هاي حضرت است، من توصيه مي كنم به دوستان بزرگوار كه اين زيارتآل ياسين را كه خيلي هم زيارت مفصلي نيست، در پنج دقيقه مي شود اين زيارت را خواند. خود حضرت هم توصيه كرده كه اگر خواستيد ما را زيارت كنيد و به ما سلام بدهيد، با اين زيارت ما را زيارت كنيد. ابتدايش با سلام علي آل ياسين شروع مي شود و در مفاتيح با دعاي ندبه آمده است. در اين زيارت ارزشمند يك سلامي به حضرت در يك فرازي داده مي شود كه: «السَّلَامُ عَلَيْكَ أَيُّهَا الْعَلَمُ الْمَنْصُوبُ وَ الْعِلْمُ الْمَصْبُوبُ» (بحارالانوار/ج53/ص171) سلام بر تو اي پرچم افراشته، و اي علم لبريز خدا! علم سرريز خدا «وَ الْغَوْثُ وَ الرَّحْمَةُ الْوَاسِعَةُ» سلام بر تو اي فرياد رس و اي كسي كه رحمت گسترده ي پرودرگار هستي. آقاي شريعتي: اين رحمت فراگير و گسترده مخصوص امام عصر (ارواحنا فداه) است؟ حاج

ص: 1161

آقاي عالي: اصل اين گستردگي رحمت و اين مهرباني بي حد و نهايتي كه مظهرش وجود مقدس وليعصر است، مخصوص اين حجت خدا نيست، همه ي ائمه معدن رحمت خدا بودند. ولي يك ويژگي در امام زمان(ع) است كه آن ويژگي را انشاءالله عرض خواهيم كرد. آن مخصوص خود حضرت است. در بحث رحمت و رأفت اصل رحمت ورأفت براي همه ي ائمه است، اما يك خصوصيتي امام زمان دارد كه بايد به آن پرداخته شود كه انشاءالله اين نكته ي شنيدني است كه در خلال مباحث خواهي گفت. متأسفانه يكي از جفاها و ظلم هايي كه به امام زمان(ع) مي شود همين است كه چهره ي حضرت را بعضي ها متأسفانه چهره ي خشني شناختند. حالا يا در اثر جهالت ها و بي معرفتي ها، يا در اثر بد معرفي كردن ها، يا در اثر غرض ورزي ها، به هر حال هرچه كه هست بعضي ها اين چهره ي نوراني و اين دل رئوف و منور را خشن فرض كردند كه خيلي سختگير است و نعوذ بالله يك شمشيري در دستش هست كه همينطور از كشته، پشته مي سازد و جوي هاي خون راه مي اندازد. مي دانيد اين نگاه به وليعصر(ع) باعث مي شود كه ميل به ظهور را در بعضي ها بگيرد. بعضي ها حتي دعا براي ظهور هم نمي كنند. بعضي ها مي گويند: ما آلوده هستيم، گناهكار هستيم. حضرت وقتي اينطور بخواهد بيايد، ظهور كند، برخورد داشته باشد و سختگير باشد، طبيعتاً مي خواهد با ما برخورد كند. پس براي چه دعا كنيم كه بيايد؟ دعا كنيم كه با ما برخوردي صورت بگيرد؟ يا حداقل اينطور مي گويند كه: چون گنهكار و آلوده هستيم، جزء ياران حضرت كه نمي توانيم باشيم. بنابراين جايگاه و موقعيت و ارزشي در

ص: 1162

حكومت و دولت حضرت نخواهيم داشت. پس ديگر آمدن و نيامدنش براي ما چيزي ندارد. آمدنش براي ما حسني ندارد. اين نگاه خيلي نگاه اشتباهي است. اگر ديده شود كه سختگيري حضرت براي مردم نيست. براي يك عده علف هرزهايي است، معاند، لجوج، عنود كه با وجود اينكه حق بر آنها آشكار شده و حجت بر آنها تمام شده مهلت به آنها داده شده كه حقيقت را بفهمند، و همه گونه دلايل و براهن براي آنها آورده مي شود يك عده كافر لجوج يا مشرك منافق يا امثال اين تيپ افراد كه علف هرزهاي انسانيت هستند، اينها برداشته مي شوند. و الا بقيه ي مردم، حتي آنهايي كه گناهاني داشتند، آلودگي ها و اشتباهات و خطاهايي در اثر تربيت هاي نامناسب اجتماعي داشتند، در اثر حكومت ها و حاكميت هاي اشتباه بر جهان و ولايت هاي ابليسي داشتند، با همه ي آنها با رأفت و رحمت برخورد خواهد شد و به گونه اي كه انسان از اين رأفت شرمنده مي شود. خدا آيت الله بهاءالديني را رحمت كند. اين بزرگوار كه فقيه عادل برجسته اي بود و امام هم خيلي ايشان را دوست داشت، چون به يك صورت هم دوره با هم بودند، و فرزند حضرت امام حاج آقا مصطفي خميني نزد ايشان شاگردي كرده بود. آيت الله بهاءالديني يك تشرفي خدمت حضرت وليعصر(ع) داشت كه خودشان فرموده بودند: حضرت از همين در منزل ما وارد شدند، سلامي به من كرد كه من كه هشتاد سال از خدا عمر گرفته بودم، چنين سلام به اين مهرباني و لطافت نشنيده بودم. اصلاً نفهميدم كه جواب سلام حضرت را چگونه دادم. واقعاً در آن رأفت گم شده بودند. اولاً

ص: 1163

ما عرض كرديم كه همه ي اهلبيت معدن رحمت خدا بودند كه در زيارت جامعه ي كبيره «معدن الرحمة» يكي از فضيلت هايشان ذكر شده است. يعني اينكه تمام رحمت خدا، كه به عوالم پايين مي رسد، نه عوالم دنيا، همه ي عوالم وجود، عالم ملائكه، عالم جن، به تمام ملائكه كه مي رسد از كانال اهلبيت مي رسد و بعد آنها تقسيم مي كنند. ما يك روايت معروفي است كه بارها در اين برنامه گفته شده است. در يك روايتي هست كه خداي متعال فرمود: رحمت من صد جزء است كه يك جز از آن صد جز رحمت خدا به عالم دنيا نازل شده است. 99 جز از آن گنجايش ندارد كه در عالم دنيا نازل شود. آن يك جز رحمت خدا كه تازه در عالم دنيا تنزل پيدا كرده است، از اول تاريخ تا قيامت، هرچه مهرباني در اين عالم هست، شما حساب كنيد بين پدر و مادر و فرزندان، بين همسران با همديگر، بين برادر و خواهر با همديگر، بين ارحام، بين فاميل ها، بين دوستان، هرچه مهرباني در اين دنيا هست. نه فقط بين انسان ها، بين حيوانات، رأفت ها و مهرباني ها، هر نوع رشته ي محبت در عالم دنيا هست محصول يك جزء از آن صد جزء رحمت خداست. از ابتداي آفرينش تا قيامت! 99 مورد براي عالم بالاست، چون عالم پايين ديگر گنجايش ندارد. در عالم آخرت نمايان مي شود. بعلاوه همان يك جز كه اصلش آنجاست. يعني باز همان صد جز آنجا ظهور پيدا مي كند. تمام اين صد جز رحمت خدا را اهلبيت گرفتند. چون معدن رحمت هستند. چون آنها در دنيا و آخرت اين رحمت را مي گيرند و تقسيم مي كنند.

ص: 1164

نه فقط در دنيا! اهلبيت فقط اينطور نيست كه يك جز رحمت خدا در دنيا را واسطه باشند. در دنيا و آخرت هم همينطور! لذا در جلسات قبل عرض كرديم كه در معراج وقتي به پيغمبر خطاب شد، «يَا أَبَا الْقَاسِمِ امْضِ هَادِياً مَهْدِيّاً» (بحارالانوار/ج18/ص312) برو ديگر هدايت شده و هدايتگر مردم هستي، جبرئيل وقتي از پيغمبر پرسيد، براي چه خدا به شما گفت: ابالقاسم؟ خود پيغمبر فرمود: جلالت پروردگارم مانع شد كه من اين سؤال را كنم كه چرا به من ابالقاسم گفت؟ همان جا خطاب از خداوند متعال رسيد كه: رسول ما به تو ابالقاسم گفتيم، «لِأَنَّكَ تَقْسِمُ الرَّحْمَةَ مِنِّي بَيْنَ عِبَادِي يَوْمَ الْقِيَامَة» (بحارالانوار/ج18/ص315) چون رحمت من را در روز قيامت تو تقسيم مي كني. و البته قيامت ظهور دنيا است، ارتباط با دنيا دارد. در همين دنيا هم او تقصير كار است كه رحمة للعالمين است. آن صد جز رحمت خدا كه تصورش را شما وقتي يك لحظه بكنيد، يك جز آن تمام مهرباني هاي عالم دنيا مي شود. آن صد جزء كانالش اهلبيت هستند. آنها تقسيم مي كنند. منتهي من يك نكته را باز عرض كنم كه خيلي دوستان توجه كنند. اينكه ما به اهلبيت مي گوييم: رحمت خدا را تقسيم مي كنند. يا علم را از خدا مي گيرد، تقسيم مي كند. هدايت را مي گيرد تقسيم مي كند. كانال فيض آنها هستند. اين واسطه بودن و كانال بودن نه مثل واسطه بودن كارمند بانك است كه پول را از يك دست مي گيرد و به يك دست ديگر مي دهد. ميليون ها تومان را رد و بدل مي كند، فقط از يك دست مي گيرد و مي دهد. واسطه است اما خودش هيچ نصيبي ندارد.

ص: 1165

خود طوري نيست كه از آن پول نصيبش شود. چه بسا حتي خودش هم فقيرانه زندگي كند. واسطه بودن اهلبيت اينطور نيست كه رحمتي را بگيرد و به ديگري بدهد و خودش اين وسط هيچ بهره اي نداشته باشد. علم را از خدا بگيرد، به ديگران بدهد و خودش هيچ بهره اي نداشته باشد. بهترين مثالي كه مي شود اينجا زد، مثال شاگرد اول يك كلاس است. شاگرد اول با استعداد وقتي استاد مطالب سنگيني را مي گويد، ديگران شايد متوجه نشوند، او مي گيرد. او وقتي اين را مي گيرد، خودش اول از همه عالم مي شود. قبل از ديگران علم را كه مي گيرد، خودش عالم مي شود. بعد مي ورد به ديگران توضيح مي دهد كه او به استاد چه گفت، به ديگران هم مي رساند. فقط يك ضبط صورت نيست كه يك صدايي را گرفته و به ديگري داده، خودش اين وسط عالم نيست. اهلبيت اينطور هستند. وقتي صد جزء رحمت خدا را مي گيرند، خودشان مهربان مي شوند. آن هم چه مهرباني! وقتي كه علم را از خدا مي گيرند، از معدن رُبابان معدن علم و خزانه ي علم الهي هستند. خودشان عالم مي شوند. همينطور صفات ديگر و اسماء ديگر را كه مي گيرند كه مظهر اسماء و صفات هستند، و اين الطاف خدا را در عالم جاري كنند. حالا ما راجع به يك صفت خدا كه رحمت و مهرباني اش است بحث مي كرديم. حالا اينكه ما مي گوييم: اهلبيت معدن رحمت هستند، واسطه ي رحمت هستند، واسطه به اين معنا كه خودشان اول مهربان هستند. خودشان اينقدر ظرفيت دارند كه همه ي آن رحمت را جذب كنند، و اينگونه مي شود كه آنها معدن رحمت مي شوند. از آن يك

ص: 1166

جزء رحمتي كه به عالم دنيا پايين آمده بود، و براي همه ي موجودات عالم دنيا از ابتدا تا انتها بود، سهم مادرها كه سنبل مهرباني هستند، يك جلوه اي از آن يك جزء مي شود كه در كل تاريخ در كل دنيا پخش شده است. مادر ضرب المثل مهرباني شده است. در داستان ها، در ادبيات، در شعرها، مادر معيار محبت شده است. حالا آن پيغمبري كه نه فقط جلوه اي از آن يك جزء، بلكه يك جزء بعلاوه ي آن 99 جزء، همه را گرفته است، آنوقت چه هست و كه هست؟ اين چهارده نفر چه رحمت و مهرباني دارند، واقعاً با اين رواياتي كه جزء جزء مطرح كرده تا ما بفهميم، صد جزء و يك جزء و 99 جزء را يك مقدار مي شود فهميد. در زندگي پيغمبر هست كه گاهي يك گوشه مي نشستند و گريه مي كردند. از ايشان سؤال مي كردند: يا رسول الله! براي چه گريه مي كنيد؟ مي فرمودند: «رَحْمَةٌ لِلْأَشْقِيَاء» (بحارالانوار/ج74/ص601) دلم راي اشقياء مي سوزد. دلم مي سوزد مي خواهند جهنم بروند. آدم مي تواند اين تصور را بكند كه كسي دلش براي ابوجهل بسوزد!؟ كسي دلش براي ابولهب بسوزد؟ پيغمبر دوست ندارد يك نفر جهنم برود. يك نفر دچار عذاب بشود. در جنگ احد سخت ترين روز بر پيغمبر بود. سخت ترين جنگ بر پيغمبر بود، كه حامي بزرگ پيغمبر حضرت حمزه شهيد شدند با آن طرز فجيع كه او را مثله كردند. خود پيغمبر جراحت هاي سنگين برداشتند. اميرالمؤمنين جنايت هاي بسيار سنگين برداشت. بسياري از مسلمان ها شهيد شدند. روز سختي بر پيغمبر بود. اصحاب به پيغمبر گفتند: يا رسول الله! اين قوم را نفرين كنيد كه اين همه سختي بر شما

ص: 1167

وارد كردند. پيغمبر فرمود: من براي نفرين كردن و درخواست عذاب براي مردم نيامدم. «و لكني بهثت داعياً و رحمة» من آمدم دعوت به هدايت كنم. من آمدم براي مردم رحمت باشم. اگر هم يكجا در يك جنگي شمشير مي زد، مثل آن تيغي است كه پزشك متخصص و جراح بر يك غده اي مي زند كه دارد يك بدن را فاسد مي كند. آن هم از روي دلسوزي است. براي بشريت هست كه آن غده هايي كه ديگر قابل علاج نيستند، از بين بروند. مثل باغباني است كه براي اينكه باغ حفظ شود، علف هاي هرز را از بين مي برد. بنابراين اين خصوصيتي است كه وجودات مقدس اين معصومين، اين چهارده نفر، كه معدن رحمت خدا هستند، دارند. البته انبياي ديگر و اولياي ديگر هم همينطور بودند. ولي در رأُسشان اين چهارده نفر كه معدن رحمت الهي هستند و اينقدر ظرفيت دارند كه تمام مهرباني خدا را جذب كردند. رحمتي هم كه دارند، رحمت موصوله است. يكي ديگر از فضايل اهلبيت كه در زيارت جامعه ي كبيره دوستان خواندند، اين است كه رحمت اهلبيت هميشه برقرار است. متصل است. منقطع نيست. در همه ي عوالم استمرار دارد. در همه جا هست. ببينيد بعضي از مهرباني ها، مهرباني هاي مقطعي است. يك زمان هست، يك زمان نيست. مثلاً محبت هاي غريزي كه در عالم دنيا هست، محبت پدر و مادر به فرزندشان يك محبت غريزي است. اين محبت داده شده براي آنكه امور دنيا بگذرد. چون بتوانند بچه را تر و خشك كنند تا نسل ادامه پيدا كند و الا اگر در دل مادر رحمتي نبود، اصلاً چه كسي مي رسيد به اينكه كارهاي بچه را

ص: 1168

انجام بدهد؟ تر و خشك كند و بزرگ كند. اين يك محبت غريزي است كه در انسان ها قوي تر است و در حيوانات هم در يك رده ي ديگري است. براي اينكه تكثير نسل صورت بگيرد. براي اينكه ادامه پيدا كند. اين محبت غريزي ديگر در آخرت نيست. در آخرت ديگر اينطور محبت بين پدر و مادر و فرزندان نيست. چون آنجا كه به اين شكل تكثير نسل و بزرگ كردن بچه و تر و خشك كردن نيست. اگر در اينجا اين پدر و مادرهايي كه محبت غريزي داشتند، محبت هاي الهي هم داشته باشند، آنجا برقرار است. مي گويد: «يَوْمَ لَا يَنفَعُ مَالٌ وَ لَا بَنُونَ، إِلَّا مَنْ أَتىَ اللَّهَ بِقَلْبٍ سَلِيمٍ» (شعرا/88 و89) آنجا ديگر مال و فرزندان به درد كسي نمي خورد مگر به درد آن كساني كه قلب سليم دارند و محبتشان الهي بوده است. و الا محبت هاي غريزي جايش فقط اينجاست. محبت اهلبيت كه معدن رحمت خدا بودند، محبت الهي است چون صد جز رحمت خدا را گرفتند. همه جا برقرار است و براي همه برقرار است. رحمة للعالمين هستند. رحمت واسعه هستند. طبيعي است در عين حال كه رحمت واسعه و گسترده براي همه هستند، در عين حال براي يك عده يك رحمت ويژه اي و مهرباني خاصي هستند. ديگر اينها بستگي دارد ما جز كدام افراد ويژه باشيم، كه آن كساني كه تبعيت خاص از اينها دارند، طبيعي است كه يك عنايت خاص هم به اينها بشود. آن معلمي كه در كلاس مي آيد و درس مي دهد براي همه درس مي دهد حتي براي آن بچه ي بازيگوش. اما طبيعي است آن شاگرد اول زحمتكش بهره ي بيشتري

ص: 1169

مي برد. اين مربوط به خود آن شاگرد است. و الا خود اين استاد علمش را در اختيار همه مي گذارد. اهلبيت رحمتشلان مخصوص يك عالم و غير از عالم ديگري نيست. در هر جايي آن دست رحمتشان برقرار است. در عالم دنيا يك شكل است، بلكه در عالم قبل از دنيا كه ما وارد دنيا نمي شويم. در عالم دنيا به يك صورت دستگيري مي كنند، در عالم آخرت دستگيري هايشان به شكل ديگري است. در مباحث ياد مرگ روي همين دليل بود كه ما مي گفتيم شفاعت اهلبيت در برزخ هم هست. چون معنا ندارد رمت خداوند متعال در برزخ قطع شود. اگر رحمت خدا همه جا هست، اهلبيت هستند كه واسطه ي رحمت خدا هستند، و رحمت موصوله و متصله ي خدا هستند، آنجا رحمتشان قطع نمي شود. آنجايي كه ما نيازمان هم بيشتر است. آنجا دليلش را گفتيم كه آنجا نمي گويند: كه چرا شفاعت ما در برزخ نيست؟ گفتم يا به اين دليل هست كه اصلي ترين كارشان در قيامت است. آن شفاعت اصلي شان كه در مقابل آن وحشت هاي قيامت آنجا شفاعت اصلي شان نمايان مي شود كه دستگيري هاي برزخ خيلي به چشم نمي آيد. يا اينكه نه در برزخ دستگيري و كمك هست ولي اصطلاحاً به آن شفاعت نمي گويند. كمااينكه در دنيا دستگيري اهلبيت است. اگر اهلبيت دست ما را نگرفته باشند، كه بيچاره مي شويم. اگر اينجا دست ما را نگيرند كه بيچاره ايم. ولي اصطلاحاً به اين شفاعت نمي گويند. مي گويند: كرامت و دستگيري و لطف. بنابراين رحمتشان، رحمت موصوله و متصل است. تا اينجا هرچه گفتيم راجع به چهارده معصوم بود. اما داستان در مورد حضرت وليعصر(ع) است. وجود مقدس انگار

ص: 1170

طور ديگري است. انگار رحمتي كه براي ايشان هست، يك خصوصيت و ويژگي براي خود ايشان دارد. مختص خود حضرت است. من مي خواهم روايتي را بخوانم كه ما با همين وارد شويم كه ببينيم آن خصوصيت امام زمان(ع) به چه صورت است. مرحوم علامه مجلسي در جلد 26 بحار، از عيون الاخبار الرضا نقل كردند. كه خداوند متعال اسم پنج تن را بر ساق عرض نوشته بود. اين اسمي مقدسه را به حضرت آدم نشان داد. حضرت آدم در ساق عرش اين اسامي مقدسه را ديد، و سؤال كرد كه «يَا رَبِّ مَنْ هَؤُلَاءِ» اينها چه كساني هستند؟ خداوند متعال فرمود: «فَقَالَ عَزَّ وَ جَلَّ مِنْ ذُرِّيَّتِكَ» (بحارالانوار/ج11/ص164) اينها از بچه هاي تو هستند. از نسل تو هستند. «وَ هُمْ خَيْرٌ مِنْكَ وَ مِنْ جَمِيعِ خَلْقِي» اينها از تو بهتر هستند. اينها از تمام خلايق و از تمام مخلوقات بهتر هستند. «وَ لَوْلَاهُمْ مَا خَلَقْتُكَ» اگر اينها نبودند، تو را خلق نمي كردم. يعني هدف خلقت آنها هستند. همان خليفة الله و انسان كاملي كه عبوديت و بندگي خودش را بر جاي آورد. حق بندگي را بر جاي آورد. «وَ لَا خَلَقْتُ الْجَنَّةَ وَ النَّارَ وَ لَا السَّمَاءَ وَ الْأَرْضَ» بهشت و جهنم و آسمان و زمين را خلق نمي كرد، اگر آنها نبودند. در يك روايت ديگر دارد كه انوار بقيه ي معصومين علاوه بر اين پنج تن به حضرت آدم تا حضرت مهدي(ع) نشان داده است كه حضرت آدم ديد آن نفر آخر، حضرت وليعصر(ع)، آن نور مقدسش، مردي است كهنسال كه عمر طولاني دارد، بعد دارد كه «كَمَا يَزْهَرُ كَوْكَبُ الصُّبْح» (بحارالانوار/ج21/ص311) نور او مثل ستاره ي

ص: 1171

صبح بين انوار معصومين مي درخشد. ستاره ي صبح در آن ابتداي شب كه آسمان شفاف است، آن ستاره كاملاً پيداست كه يواش يواش ستاره ها پنهان مي شوند. خداوند به حضرت آدم مي فرمايد: «وَ بِعَبْدِي هَذَا السَّعِيد» با اين بنده ي سعادتمندم، «أَفُكُّ عَنْ عِبَادِيَ الْأَغْلَال» غل و زنجيرها را از بندگانم برمي دارم. «وَ أَضَعُ عَنْهُمُ الْآصَار» بارهاي گران سنگ و سنگين را كه كمرشان را خم كرده بود، من با او برمي دارم. «وَ أَمْلَأُ أَرْضِي بِهِ حَنَاناً وَ رَأْفَةً وَ عَدْلًا كَمَا مُلِئَتْ مِنْ قَبْلِهِ قَسْوَةً وَ قَشْعَرِيَّةً وَ جَوْراً» من اين زمين را با اين بنده ي خودم كه آخرين امام و آخرين هادي و رهبر است، با اين پر از عدالت و رأفت و رحمت و مهرباني مي كنم. يعني فقط حضرت عدالت را گسترش نمي دهد. رأفت و مهرباني را هم گسترش مي دهد. همانطور كه قبلش جور و ستم و قساوت و نامهرباني ها گسترش داشت و گسترده بود. اين بنده ي من عدالت و مهرباني را گسترش مي دهد. در مباحث بعد مي گوييم كه حضرت كه رحمت و مهرباني و رأفت را گسترش مي دهد كه آن عجيب است كه در خلال مباحث خواهيم گفت، در بستر عدالت است. وقتي عدالت گسترش پيدا كند، انوقت مهرباني ها ظهور پيدا مي كند. همه به همديگر دل رحم مي شوند. بستر آن مهرباني گسترده، عدالت گسترده است. اين عدالت است كه باعث مي شود انقلابي نه فقط در بيرون مردم، در دلهاي مردم رخ مي دهد. در افكار مردم رخ مي دهد. اينكه در اين روايت خداي متعال مي فرمايد: اين بنده ي من خواهد آمد و غل و زنجيرها را برمي دارد، اين غل و زنجيرها، غل و زنجيرهاي مادي نيست

ص: 1172

كه به دست و پا بسته باشد. اين غل و زنجيرها همان است كه در سووره ي اعراف وارد شده كه در رابطه با هدف پيغمبر كه «وَ يَضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَ الْأَغْلالَ الَّتي كانَتْ عَلَيْهِم» (اعراف/157) پيغمبر آمده كه زنجيرها را از مردم بر دارد. اين غل و زنجيرها آن افكار شرك آلود، افكار جاهلي، آداب و رسوم غلط، سنت هاي خرافاتي است كه مثل بند شده، اينها را نگه داشته است و مانع رشدشان است. وجود مقدس وليعصر(ع) مي آيد اين موانع رشد را برمي دارد. عقل ها و دلها رشد مي كند. لذا امام باقر(ع) فرمود: وقتي مهدي (ع) مي آيد، دستش را روي سر بندگان مي گذارد، دست به معناي اين دست مادي نيست. يعني آن رحمت خودش، آن دست رحمت الهي را روي سر بندگان مي گذارد و تحت تربيت او قرار مي گيرند. امام باقر(ع) فرمود: «وَضَعَ يَدَهُ عَلَى رُءُوسِ الْعِبَادِ فَجَمَعَ بِهِ عُقُولَهُمْ» (بحارالانوار/ج52/ص336) عقلشان متمركز مي شود. عقل هاي پراكنده كه درست كار نمي كرد، جمع مي شود. «وَ أَكْمَلَ بِهِ أَخْلَاقَهُمْ» اخلاق مردم كامل مي شود، هم عقل ها متمركز است. جمع شده است. كارآيي كامل خودش را دارد. هم اخلاق مردم كامل مي شود. چرا؟ چون موانع رشدشان برداشته شد. آن آداب و رسوم غلط و افكار شرك آلود غلط، سنت هاي خرافي برداشته شده است. خصوصياتش به شكلي مي شود كه فرمودند: «وَ لَذَهَبَتِ الشَّحْنَاءُ مِنْ قُلُوبِ الْعِبَادِ» (بحارالانوار/ج10/ص104) كينه از دل ها برداشته مي شود. «أُلْقِيَ الرَّأْفَةُ وَ الرَّحْمَةُ بَيْنَهُم» (بحارالانوار/ج52/ص384) اين را عنايت كنيد. اينكه اهلبيت مي گويند: اين اتفاق در زمان ظهور رخ مي دهد، رأفت و رحمت بين مردم مطرح مي كند و بزرگتر به كوچكتر رحم مي كند و كوچكتر به بزرگتر رحم مي كند، اين

ص: 1173

در زماني است كه پيش از آمدن اين دست رحمت خدا، پيش از آمدن وليعصر مردم به هم رحم نداشتند. در روايات ما هست به قدري ناهنجاري در اجتماع زياد بوده كه دلها از هم دور بوده است. پيوندهاي دوستي، عاطفي، انساني، قطع شده بود. من چند روايت را براي ترسيم قبل از ظهور عرض كنم. امام صادق(ع) فرمود: قبل از ظهور امام زمان «رَأَيْتَ الصَّغِيرَ يَسْتَحْقِرُ بِالْكَبِير» (كافي/ج8/ص38) كوچك، كسي كه سن اش كمتر است، بي اعتنايي مي كند و به بزرگتر بي احترامي مي كند. «وَ رَأَيْتَ الْجَارَ يُؤْذِي جَارَهُ وَ لَيْسَ لَهُ مَانِعٌ» همسايه، همسايه را آزار مي دهد. هيچ كس هم جلودارش نيست.«رَأَيْتَ الْعُقُوقَ قَدْ ظَهَرَ» (كافي/ج8/ص40) عاق شدن، چه بچه ها عاق والدين شوند، چه والدين عاق فرزندان شوند. ما قبلاً گفته بوديم كه عقوق، عاق شدن، يك طرفه نيست. اگر طوري باشد كه بي احترامي و ظلم به پدر و مادر كنند، عاق والدين شوند و مورد نفرين آنها قرار بگيرند. هم پدر و مادر اگر به بچه ها ظلم كنند، در روايات داريم عاق فرزندان مي شوند. ممكن است آن فرزند چون كوچكتر هست، نتواند چيزي بگويد، رويش نشود و ملاحظه كند، ولي عاق او هم اثر مي گذارد. روايت پيامبر است و در روايات متعدد ديگر هم داريم كه پدر و مادرها هم عاق فرزندان مي شوند. اگر حق فرزندان را رعايت نكنند و ظلم به اينها كنند. اين عقوق را امام صادق مي فرمايد: عاق طرفين در زمان اخر الزمان و پيش از ظهور اتفاق مي افتد. اين از ناهنجاري هاي آن اجتماع هست. «وَ رَأَيْتَ الْأَرْحَامَ قَدْ تَقَطَّعَت» ارحام و خويشاوندي ها قطع شده است. عاطفه ها كم شده است. اين آسيب براي

ص: 1174

قبل از ظهور است. آنوقت با آمدن حضرت يك مرتبه ورق برمي گردد. اين چنين دلها به هم مهربان مي شود كه «أُلْقِيَ الرَّأْفَةُ وَ الرَّحْمَةُ بَيْنَهُم» بينشان رحمت و رأفت «فَيَتَوَاسَوْنَ» از هم براي ديگري مي گذرند. فداكاري و مواسات براي ديگري مي كنند. حضرت صرفاً معجزه ندارد. اينطور نيست كه بيايد يك معجزه كند و همه زير و رو شود. نه! حضرت يك عدالتي را گسترش مي دهد، و بعلاوه عملاً خودش و كارگزارانش با يك عطوفت و مهرباني كه نسبت به مردم دارند كه وقتي عملاً مي بينند، اينها مربيانشان قرار مي گيرند. چرا ما آنگونه نبوديم. طبيعتاً اينگونه خواهند شد. يعني در واقع برگشت به فطرت ها، يك بهشتي قبل از بهشت آخرت در اين دنيا جلوه مي كند و عجيب اينجاست كه نه فقط در عالم انساني اين اتفاق رخ مي دهد، حتي در حيوانات، گياهان و جمادات يك حيات برتري به وجود مي آيد. شما نگاه كنيد در بهشت آخرت گياه دارد؟ بله. جمادات و سنگ ريزه است، آب هست، قصرهايي است كه آجر دارد. اما جماداتش، آبش، درختش، اگر حيواني آنجا در بهشت است، آيا مثل همين دنيا است؟ يعني مثلاً حيوان را آنجا گاز بگيرد، حيوان آنجا اذيت مي كند، گياهان آنجا مثل گياهان اينجا يك حيات برتري است. قطعاً حيات برتري است. در زمان وليعصر(ع) يك جلوه اي از بهشت در عالم دنيا به وجود مي آيد، اين حيات برتر شامل حال حتي حيوانات و گياهان و جمادات خواهد بود. يعني آن رحمت گسترده اي كه دلهاي مردم را منقلب مي كند، درنده خويي ها، گزندگي ها در حيوانات و آزار و اذيت آنها را هم از بين مي برد. آقاي شريعتي: بسيار خوب، آقا

ص: 1175

خيلي ممنون و متشكرم. خيلي مباحث خوبي شنيديم. انشاءالله در آن بهشتي كه حاج آقا ترسيم كردند، در روزگار آمدن و در عصر ظهور باشيم. خيلي ممنون از توجه شما. به قرار روزانه ي امروز مي رسيم. صفحه ي 52 قرآن كريم در برنامه ي سمت خداي امروز تلاوت مي شود. آيات شانزدهم تا 22 سوره ي مباركه ي آل عمران. از كرمان باز هم به همه ي شما سلام مي گوييم، به همه ي بيننده هاي خوب سمت خدا، قبل از اينكه به قرار روزانه مان برسيم، من يك نكته را عرض كنم. اين روزها سعي كنيم در مسير احياي فرهنگ ايماني گام برداريم، همه ي ما مخصوصاً سمت خدايي ها و چقدر خوب است كه ايده هاي خودمان را در راستاي تقويت جناح فرهنگي مؤمن و همينطور ترويج و بسط توسعه ي فرهنگ ايماني، ابزارهايي كه به ذهنتان مي رسد را با ما درميان بگذاريد و از طريق سايت سمت خدا، samtekhoda3.ir به تالار ايده ها سر بزنيد و نظرات و پيشنهادات خودتان را مطرح كنيد و با ديگران به اشتراك بگذاريد. منتظر شما هستيم. اللهم صل علي محمد و آل محمد و عجل فرجهم. «الَّذِينَ يَقُولُونَ رَبَّنَا إِنَّنَا ءَامَنَّا فَاغْفِرْ لَنَا ذُنُوبَنَا وَ قِنَا عَذَابَ النَّارِ(16) الصَّبرِِينَ وَ الصَّدِقِينَ وَ الْقَنِتِينَ وَ الْمُنفِقِينَ وَ الْمُسْتَغْفِرِينَ بِالْأَسْحَارِ(17) شَهِدَ اللَّهُ أَنَّهُ لَا إِلَاهَ إِلَّا هُوَ وَ الْمَلَئكَةُ وَ أُوْلُواْ الْعِلْمِ قَائمَا بِالْقِسْطِ لَا إِلَاهَ إِلَّا هُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ(18) إِنَّ الدِّينَ عِندَ اللَّهِ الْاسْلَامُ وَ مَا اخْتَلَفَ الَّذِينَ أُوتُواْ الْكِتَابَ إِلَّا مِن بَعْدِ مَا جَاءَهُمُ الْعِلْمُ بَغْيَا بَيْنَهُمْ وَ مَن يَكْفُرْ بَِايَاتِ اللَّهِ فَإِنَّ اللَّهَ سَرِيعُ الحِْسَابِ(19) فَإِنْ حَاجُّوكَ فَقُلْ أَسْلَمْتُ وَجْهِىَ لِلَّهِ وَ مَنِ اتَّبَعَنِ وَ قُل لِّلَّذِينَ أُوتُواْ الْكِتَابَ

ص: 1176

وَ الْأُمِّيِّنَ ءَ أَسْلَمْتُمْ فَإِنْ أَسْلَمُواْ فَقَدِ اهْتَدَواْ وَّ إِن تَوَلَّوْاْ فَإِنَّمَا عَلَيْكَ الْبَلَاغُ وَ اللَّهُ بَصِيرُ بِالْعِبَادِ(20) إِنَّ الَّذِينَ يَكْفُرُونَ بَِايَاتِ اللَّهِ وَ يَقْتُلُونَ النَّبِيِّنَ بِغَيرِْ حَقٍ ّ وَ يَقْتُلُونَ الَّذِينَ يَأْمُرُونَ بِالْقِسْطِ مِنَ النَّاسِ فَبَشِّرْهُم بِعَذَابٍ أَلِيمٍ(21) أُوْلَئكَ الَّذِينَ حَبِطَتْ أَعْمَالُهُمْ فىِ الدُّنْيَا وَ الاَْخِرَةِ وَ مَا لَهُم مِّن نَّاصِرِينَ(22)» ترجمه آيات: «كسانى كه مى گويند: اى پروردگار ما، ايمان آورديم. گناهان ما را بيامرز و ما را از عذاب آتش حفظ كن، (16) شكيبايان و راستگويان و فرمانبرداران و انفاق كنندگان و آنان كه در سحرگاهان آمرزش مى طلبند. (17) اللَّه حكم كرد- و فرشتگان و دانشمندان نيز- كه هيچ خدايى بر پاى دارنده عدل جز او نيست. خدايى جز او نيست كه پيروزمند و حكيم است. (18) هر آينه دين در نزد خدا دين اسلام است. و اهل كتاب راه خلاف نرفتند، مگر از آن پس كه به حقّانيّت آن دين آگاه شدند، و نيز از روى حسد. آنان كه به آيات خدا كافر شوند، بدانند كه او به زودى به حسابها خواهد رسيد. (19) اگر با تو به داورى برخيزند بگوى: من و پيروانم در دين خويش به خدا اخلاص ورزيديم. به اهل كتاب و مشركان بگو: آيا شما هم به خدا اخلاص ورزيده ايد؟ اگر اخلاص ورزيده اند پس هدايت يافته اند و اگر رويگردان شده اند، بر تو تبليغ است و بس، و خدا بندگان را مى بيند. (20) كسانى را كه به آيات خدا ايمان نمى آورند، و پيامبران را به ناحق مى كشند و مردمى را كه از روى عدل فرمان مى دهند مى كشند، به عذابى دردآور بشارت ده. (21) اعمال اينان در دنيا و آخرت

ص: 1177

تباه شده است و هيچ ياورى ندارند. (22)» آقاي شريعتي: تلاوت آيات را از مسجد مقدس جمكران ديديم و شنيديم. از قاري محترم جناب آقاي فروغي تشكر مي كنيم. اشاره ي قرآني را امروز را بفرماييد و بعد هم انشاءالله خدمتشان باشيم. حاج آقاي عالي: در آيه ي 19 سوره ي مباركه ي آل عمران خداي متعال مي فرمايد: «إِنَّ الدِّينَ عِندَ اللَّهِ الْاسْلَامُ» پيش خدا آن ديني كه مقبول هست، دين اسلام است. «وَ مَا اخْتَلَفَ الَّذِينَ أُوتُواْ الْكِتَابَ إِلَّا مِن بَعْدِ مَا جَاءَهُمُ الْعِلْمُ بَغْيَا بَيْنَهُمْ وَ مَن يَكْفُرْ بَِايَاتِ اللَّهِ فَإِنَّ اللَّهَ سَرِيعُ الحِْسَابِ» اگر اهل كتاب اختلافي كردند در اين مسأله، بعد از اينكه حجت بر آنها تمام شد، از باب ظلم و از باب گردن كشي و تمرد بوده است. والا آنچه كه دين حق هست، دين حق اسلام است. اسلام در اينجا به معناي تسليم بودن است. روح دين و حقيقت دين نزد خدا تسليم بودن است. منتهي تسليم بودن در هر زمان اقتضاي خودش را دارد. در زمان حضرت موسي تسليم حق بودن اين است كه به دين موسي گرايش پيدا كنند. در زمان حضرت عيسي تسليم حق بودن و تسيلم خدا بودن، اين است كه به دين حضرت عيسي گرايش پيدا كند. و در زمان پيغمبر اكرم تسليم بودن و آن ديني كه خدا پسنديده است، كه همين تسليم بودن است، اين است كه ديگر اديان قبلي از بين مي رود، و به اين دين تسليم مي شود. روح ديانت تسليم بودن نسبت به حق است. هم راجع به اصول دين، هم راجع به جزئيات زندگي، اگر كسي بخواهد جايي مسلمان بودن خودش را محك بزند،

ص: 1178

ببيند چقدر تسليم حق است. اگر كسي حرف حق زد، كه حرف حق بود، مطابق با قرآن و روايات بود، مطابق با عقل بود، اگر تو تسليم او شدي، اين معلوم مي شود كه روح ديانت در او هست. اگر در يك اختلاف و نزاعي طرف مقابل تو حق داشت، توانستي روي خودت پا بگذاري، معلوم مي شود روح ديانت در او هست. مقدار ديانت خودمان را با اين محك بزنيم. «إِنَّ الدِّينَ عِندَ اللَّهِ الْاسْلَامُ» آن دين پيش خدا تسليم حق بودن است. هرچقدر تسليم حق باشي، بيشتر ديندار هستي . آقاي شريعتي: خيلي ممنون و متشكرم. اگر نكته اي هست، بفرماييد. حاج آقاي عالي: رحمت گسترده ي امام زمان فقط شامل حال انسان ها نخواهد بود كه تحولي در دلها و قلب ها ايجاد كند و همه را نسبت به همديگر مهربان كند، بلكه يك انقلابي در ماهيت موجودات ديگر هم گويي رخ مي دهد. در حيوانات، در گياهان، در جمادات، الآن ما در دوره اي كه زندگي مي كنيم، متأسفانه دوران غيبت امام زمان در روايات دوران غضب شمرده شده است. امام باقر فرمود: وقتي خدا غضب مي كند ما اهلبيت را از مردم دور مي كند. چرا دوران غضب؟ چون دوراني هست كه كفران نعمت شده است. يعني بزرگترين نعمت خدا در اين عالم كه نعمت امام است، كه او ولي نعمت ها و واسطه ي نعمت ها است، خودش ناديده گرفته شده است. يعني قدر امامت و ولايت را ندانسته است. خود او واسطه ي همه ي نعمت هاي ما است. خود او ولي نعمت است و خيرات به واسطه ي او به ما مي رسد. آنوقت به خود او بي توجهي اگر باشد، آنوقت اين كفران نعمت است و

ص: 1179

خيلي ظلم است. و بناي خدا اين است كه اگر ظلمي در جايي باشد، بي بركتي خواهد بود. ظلم ها، گناهان، ستم ها، كفران نعمت ها بي بركتي مي آورد. مشكلات زندگي مي آورد، گره در زندگي مي اندازد. ناامني مي آورد، اينها واقعاً چيزهايي هست كه شما در دعاي كميل مي خوانيد. «اللهم اغفر لي الذنوب التي تنزل النعم»، «تغير النعم»، «تحبس الدعا»، «تنزل البلاء» گناهان و ظلم ها پيامد دارد. پيامدش در همين دنيا بي بركتي ها و مشكلات و گراني ها و سختي ها است. ما منكر نيستيم. شكي نيست كه بخشي از گراني ها و مشكلات به خاطر سوء مديريت ها و ضعف مديريت ها است. اما بخشي هم ستم ها و ظلم ها و آلودگي ها و گناهان است. حتي بيماري ها، امام رضا(ع) فرمودند: هر گناه جديد يك بيماري جديد به دنبال دارد. خوب اين مشكلات، مشكلاتي است كه در اثر ظلم به وجود آمده است. آنوقت حساب كنيد آن بالاترين ظلم كه كفران آن نعمت ولي نعمت است، چقدر مشكلات در اين عالم ايجاد مي كند، و باعث مي شود اين عالم با مردم چنگ و دندان نشان بدهد. بركاتش را عرضه نكند. زمين و آسمان بركات خودش را نشان نمي دهد. اگر چيزي هم به مردم مي رساند، به صورت قهر و غضبي است. به صورت سيل است، به صورت زلزله است. اين گره ها در اثر يك كفران نعمت بزرگي است، كه آن ولي نعمت نيست. در حبس است و دستش بسته است. كاري كرديم كه او نيايد. عالمي كه در آن داريم زندگي مي كنيم، بيدار است. هوشيار است. زنده است. ما خيال مي كنيم اين در و ديوار و اين سنگ و چوب و گياه و امثال اينها، مرده هستند. نه واقعاً بيدار

ص: 1180

هستند. مثل ماشين هايي كه دزدگير دارند كه كسي يك لگدي به آنها مي زند، واكنش نشان مي دهد و آژير مي كشد. اين عالم اگر كسي لگد پراني به خدا و دين بكند، اين عالم واكنش نشان مي دهد. اگر كسي لگد پراني كند و ظلم كند به دين خدا، به خدا و ولي خدا عالم واكنش نشان مي دهد. واكنش اش به شكل همين مشكلات و سختي ها است. وقتي وليعصر(ع) مي آيد، آنوقت عالم آشتي مي كند. زمين و آسمان بركاتشان را مي دهند، نه فقط زمين و آسمان، گياهان در روايات داريم كه اينها آن محصولاتشان مضاعف مي شود و براي مردم دو چندان مي شود. حيوانات درنده خويي شان را كنار مي گذارند. با هم صلح مي كنند. يك حيات برتري به وجود مي آيد. در عالم دنيا بالاترين حياتي كه قبل از آخرت در دنيا امكان پذير است، ايجاد مي شود، ماهيت موجدات عوض مي شود. عرض كرديم شبيه بهشت كه در بهشت ماهيت موجودات يك حيات برتري پيدا مي كنند. در عالم ظهور و زمان ظهور كه يك مرحله به سمت بهشت رفتن و عالم آخرت رفتن است، اين حيات برتر باعث مي شود كه حيوانات با همديگر آن درندگي و گزندگي شان را كنار مي گذارند. روايت داريم كه «اصْطَلَحَتِ السِّبَاعُ وَ الْبَهَائِم» (بحارالانوار/ج10/ص104) بهائم با هم صلح مي كنند. در يك روايتي كه در صحف ابليس در روايات ما نقل شده است، «وَ أُلْقِيَ فِي تِلْكَ الزَّمَانِ الْأَمَانَةُ» (بحارالانوار/ج52/ص384) ايمني به وجود مي آيد. نه حيوانات از همديگر احساس خطر مي كنند، نه انسان ها از حيوانات احساس خطر مي كنند.گزند و آسيبي به كسي نمي رسد. «فَلَا يَضُرُّ شَيْ ءٌ شَيْئا» چيزي به چيز ديگر ضرر نمي زند. «وَ لَا يَخَافُ شَيْ ءٌ مِنْ شَيْ ء» چيزي از

ص: 1181

چيز ديگر نمي ترسد. اين چيز يعني نه انساني از انسان ديگر، نه حيواني از حيوان ديگر، نه انساني از حيوان، نه حيواني از انسان، اين يك رشد است. اين براي چه به وجود آمده است. اين مهرباني، رفتن كينه و درنده خويي، رفتن گزندگي، به واسطه ي آن رحمت واسعه و گسترده همه جا به فعليت رسيده است و آن ويژگي است كه عرض كردم. در زمان وليعصر آن رحمت گسترده به فعليت مي رسد و تحقق پيدا مي كند. در زمان پيغمبر اكرم و اهلبيت اينها داشتند، ولي موقعيت فراهم نشد كه همه جا اين رأفت و رحمت گسترش پيدا كند. اما در زمان وليعصر نه فقط در عالم انساني، در تمام موجودات اين بالفعل مي شود. قاي شريعتي: انشاءالله در هفته ي آينده يادي از امام عصر (ع) را دنبال مي كنيم. خيلي ممنون از توجهتان. حاج آقاي عالي دعا بفرماييد و بيننده هاي خوبمان هم انشاءالله آمين بگويند.. حاج آقاي عالي: من فقط يك تشكري از مردم بزرگواري كه اين چند روز در خدمتشان هستيم، و انشاءالله خدا همه ي ما را، همه ي دوستان اهلبيت، همه ي دوستان بيننده، همه ي كساني كه به هر حال محبت وليعصر(ع) در دلشان هست كه نشان اين است كه حضرت دوستشان دارد، همه از ياوران وليعصر (ع) باشيم. آقاي شريعتي: مثل هميشه بهترين ها را برايتان آرزو مي كنم. دوباره مي آييم و زيره ي عشق به كرمانتان مي آوريم. والحمدلله رب العالمين و صلي الله علي محمدٍ و آله الطاهرين.

93-02-07 - يادي از امام عصر(عليه السلام)

بسم الله الرحمن الرحيم

و صل الله علي محمدٍ و آله الطاهرين

هواي پنجره را باز کن، بهار بيايد

بيا که پرده کمي با دلم کنار بيايد

ص: 1182

چهار فصل زمين گيج سايه هاي ملخ هاست

زمانه را بتکان دسته دسته سار بيايد

بياد گوشه چشم تو، گوشه گوشه خرابيم

که بوي مستي از آن نرگس خمار بيايد

نشسته ايم و به تکرار مي کشيم تو را آه اگر سوار بيايد

تو هر زمان دلت آمد، سوار جاده شو اما

بلند شو بنشين، يک نفس غبار بيايد

آقاي شريعتي: سلام مي گويم به همه ي بيننده هاي خوبمان، خانم ها و آقايان. آرزو مي کنم در هر کجا که هستيد انشاءالله تنتان سالم باشد و قلبتان سليم. حاج آقاي عالي سلام عليکم و رحمة الله. خيلي خوش آمديد.

حاج آقاي عالي: سلام عليكم و رحمة الله، بنده هم خدمت حضرتعالي و همه ي بينندگان بزرگوار عرض سلام دارم.

آقاي شريعتي: خيلي خوشحاليم که روزهاي يکشنبه ما منور و معطر است به نام و ياد حضرت وليعصر(عج). اين اتفاق بسيار خوب است و خيلي از دوستان خوبمان هم ازمباحث روزهاي يکشنبه و از مباحث حاج آقاي عالي استفاده مي کنند. امروز هم برنامه ما حال و هواي امام زمان(عج) را خواهد داشت. حاج آقا در خدمت شما هستيم. بفرماييد.

حاج آقاي عالي: بسم الله الرحمن الرحيم. اگر خاطرتان باشد بحث در رابطه با ويژگي ها و خصوصيات حضرت وليعصر(ع) بود که ما يکي، دو مورد از خصوصيات ايشان را ذکر کرديم. 1- حيّ بودن و زنده بودن 2- رأفت و عطوفت و رحمت بي کران حضرت امام زمان(ع).

سومين ويژگي که در اين جلسه مطرح مي کنيم، يکي از خصوصيات شناخته شده حضرت است. همان چيزي که ما آن را به عنوان امام غايب مي دانيم. يعني غيبت حضرت وليعصر(ع) که از ويژگي هاي

ص: 1183

انحصاري حضرت در بين ائمه است. در کتاب مرحوم محدث نوري، کتاب نجم الثاقب که جلسه قبل عرض کرديم، حدود 180 اسم و عنوان براي امام زمان ذکر شده است، يکي از عناوين و القاب حضرت غيب است که در ذيل آيه ي شريفه در سوره ي بقره که خداوند مؤمنين را وصف مي کند، مي فرمايد: «الَّذينَ يُؤْمِنُونَ بِالْغَيْب » (بقره/3) ذيل آن از امام صادق(ع) روايت داريم که «الغيب هو الحجة الغائب» (تأويل الآيات/ص34) يکي از مصاديق غيب، نه اينکه منحصراً مقصود از غيب، امام زمان است. يکي از مصاديق غيب که متقين کساني هستند که ايمان دارند به نوري که حس نمي شود، فقط و فقط کافي نيست که ديده شود، امام زمان(ع) است.

در روايتي است که پيغمبر اکرم در جمعي از اصحاب نشسته بودند، روايت معروفي است. فرمودند: من خيلي مشتاق ديدار برادرانم هستم. اصحاب گفتند: ما برادران شما هستيم. پيغمبر فرمودند: شما اصحاب من هستيد. برادران من هستيد، کساني که نسبتشان با پيغمبر خيلي بالاتر است. در حد برادر بودن کساني هستند که در آخر الزمان با اينکه امامشان را نمي بينند، با اينکه برايشان غيب است، اما به او ايمان دارند. مصداق «الَّذينَ يُؤْمِنُونَ بِالْغَيْب » هستند. اين يکي از ويژگي هاي حضرت است. در صلواتي که معروف به صلوات خواجه نصير الدين طوسي است، که اين بزرگوار نقل کرده است، گاهي مواقع به صورت ختم هم خوانده مي شود و ويژگي هاي اهل بيت و چهارده معصوم در آن ذکر شده است. در آن صلوات اينطور آمده است. «اللهم و صل على صاحب الدعوة النبوية و الصولة الحيدرية و العصمة [الشهب ] الفاطمية و الصلابة [الصلاة] الحسنية و الاستقامة

ص: 1184

الحسينية و العبادة السجادية و المآثر الباقرية و الآثار الجعفرية و العلوم الكاظمية و الحجج الرضوية و الشروع المحمدية و القضايا العلوية و الهيبة العسكرية القائم بالحق » (مصباح الكفعمي/ص719) يعني وقتي ويژگي هاي چهارده معصوم را ذکر مي کند، دعوت الهي پيغمبر، حمله هاي حيدري، عصمت فاطمي، حلم حسني، شجاعت حسيني، عبادت امام سجاد، معاصر و يادگارهاي امام باقر، آثار امام صادق، علوم امام کاظم، مناظرات و حجج امام رضا(ع)، جود و بخشش امام جواد، و آن پاکي و طهارت امام نقي(ع)، هيبت امام عسگري و غيبت الهي امام زمان از ويژگي هايي است که اين غيبت از طرف خداوند متعال براي حضرت وليعصر(ع) تقدير شده است. که بعد حکمت و اسرار آن را خواهيم گفت.

وجود مقدس وليعصر(ع) را اگر در همه مراحل زندگي اش ببينيد، در همه مراحل خفا، پنهان زيستن، ناشناس بودن، در همه مراحلش است. چه در دوران حمل و تولد ايشان، چه در دوران کودکي، چه در دوراني که با پدر بزرگوارشان امام عسگري(ع) بودند، چه در دوران غيبت صغري، چه در دوران غيبت کبري، تمام دوره هاي زندگي اين بزرگوار، دوران غيبت و پنهان زيستن است.

در رابطه با تولد حضرت داريم که شب نيمه شعبان سال 255 هجري، امام حسن عسگري(ع) به عمه شان حضرت حکيمه گفتند: امشب را بمانيد، موعود متولد خواهد شد. حضرت حکيمه عمه بزرگوار امام عسگري(ع) تعجب مي کند. مي گويد: آثار حملي در حضرت نرگس نمي بينم. امام عسگري فرمود: بله، ولادت او شبيه ولادت حضرت موسي است. که وقتي مادر ايشان حضرت موسي را حامله بود، آثار حمل در ايشان نبود. ولادت مخفي بود. چون به شدت اخبار تولد منجي

ص: 1185

که طومار ظلم را در هم مي پيچد و حکمت الهي را برقرار مي کند، پيچيده بود. از زمان پيغمبر اکرم خلفايبني عباس به شدت دنبال مي کردند. به خصوص در رابطه با اين ائمه آخر خيلي مراقبت و کنترل شديد در خانه داشتند. به خصوص امام عسگري(ع) در سامرا برايشان خيلي سخت بود. لذا طبيعتاً تقديري بود که ولادت حضرت مخفي باشد. بعد هم که حضرت متولد شد، نمي توانستند خيلي ايشان را نشان بدهند. امام عسگري تا حدود 5 سال امام زمان(ع) را به کسي نشان نمي داد، مگر خواصي از شيعه که آنها امام بعدي را ببينند و بعداً متحير نشوند. بعد هم در حدود سن 5 سالگي امام زمان، سال 260 هجري که امام عسگري به شهادت رسيد، آنجا امام زمان(ع) براي خواندن نماز بر پدرشان تشريف بردند. آنجا ديگر ظاهر شدند. ديگر کساني که ايشان را ديدند، از جمله خلفاي بني عباس ديگر کاملاً متوجه شدند که موعود متولد شده است و به شدت ايشان را دنبال کردند. براي اينکه ايشان را بگيرند و از بين ببرند. از همان جا بود که غيبت صغري شروع شد. بعد از شهادت امام حسن عسگري، دوران امامت امام زمان با غيبت شروع شد. غيبت صغري بود که 69 سال طول کشيد. تا سال 329 هجري که در اين 69 سال توسط چهار ناقل با مردم ارتباط داشتند که همان نواب اربعه اي هستند که الآن در بغداد دفن هستند و از خوبان روزگار و زمان خودشان بودند. بعد از سال 329 که دوران غيبت کبري شروع شد، ديگر دوراني بود که قرار بود مردم دين و احکام دينشان را از

ص: 1186

علما و فقها بگيرند. از علماي عالم و عادل و باتقواي دين شناس، که خود اهل بيت فرمودند: در زمان غيبت به آنها رجوع کنيد. امام زمان(ع) در نامه اي که يکي از شيعيان به نام اسحاق بن يعقوب برادر مرحوم محمد بن يعقوب کليني بودند، يک سؤالي از حضرت درباره ي دوران غيبت صغري کرد. سؤال کرد که در زمان غيبت کبري چه کنيم؟ حضرت فرمودند: «وَ أَمَّا الْحَوَادِثُ الْوَاقِعَةُ فَارْجِعُوا فِيهَا إِلَى رُوَاةِ حَدِيثِنَا فَإِنَّهُمْ حُجَّتِي عَلَيْكُمْ وَ أَنَا حُجَّةُ اللَّه » (وسايل الشيعه/ج27/ص140) در زمان غيبت شما مهمل و رها نشديد. ما شما را به عالمان و دين شناساني مي سپاريم که احاديث ما را مي شناسند و راويان احاديث ما هستند. در بعضي از روايات ديگر خصوصيات آنها را بيان کردند. «مَنْ كَانَ مِنَ الْفُقَهَاءِ صَائِناً لِنَفْسِهِ حَافِظاً لِدِينِهِ مُخَالِفاً عَلَى هَوَاهُ مُطِيعاً لِأَمْرِ مَوْلَاهُ فَلِلْعَوَامِّ أَنْ يُقَلِّدُوه » (وسايل الشيعه/ج27/ص131) که مسأله ي مرجعيت بر شيعه و به تعبير ديگري ولايت فقيه از همين جا شروع شد. يک چيز ساختگي نيست. چيزي هست که توسط خود اهل بيت، توسط خود امام زمان به آن اشاره شده، که در زمان غيبت به آنها رجوع کنيد، «فَإِنَّهُمْ حُجَّتِي عَلَيْكُمْ» حجت من بر شما همان ها هستند. «و أنا حجت الله» خود من حجت خدا هستم. گرچه امام معصوم الآن نيست كه ما خدمت ايشان برسيم و استفاده كنيم، اما عالمان عادل كه درصد خطايشان از ديگران كمتر است، به خصوص در مسائل اجتماعي و به تعبير خود حضرت «وَ أَمَّا الْحَوَادِثُ الْوَاقِعَةُ» حوادثي كه براي شيعه روي مي دهد و به وجود مي آيد، به كارشناسان دين ما مراجعه كنيد كه با تقوا و عادل هستند.

پس

ص: 1187

ببينيد در همه دوران مراحل زندگي حضرت اين مسأله ي غيبت بوده است. اين تقدير براي حضرت بوده است. شعري حافظ دارد كه من هر زمان مي بينم، ياد حضرت مي افتم.

شربتي از لب لعلش نچشيديم و برفت *** روي مه پيكر او سير نديديم و برفت

گويي از صحبت ما نيك به تنگ آمده بود *** بار بر بست و به گردش نرسيديم و برفت

گويي راجع به حضرت است كه زمانه اصلاً لياقت نداشت كه ايشان را درك بكند و آن زمان دوران اختناق و سختي بود. بعد هم كه شرايط براي ظهورشان تا به حال فراهم نشده كه هزار و صد و خرده اي سال از عمر شريف ايشان مي گذرد. در هر حال اين از ويژگي هاي امام زمان(ع) و تقدير حضرت به يك معنا بلاي بزرگي براي شيعيان و يك امتحان سنگين براي مؤمنين است. دوراني است كه در عين حال كه فتنه هاي شديدي از طرف دسته هاي شيطان براي زمين گير كردن مؤمنين و لغزاندن آنها از دينشان به وجود خواهد آمد، دسترسي هم به امامشان به سادگي امكان پذير نيست. مي بينيد اقسام حملاتي كه به سمت مؤمنين مي شود، به چه شكل است. اين همان است كه فرياد يك مؤمن را به عنوان يك گلايه از دوران غيبت بلند مي كند، در دعاي افتتاح مي گويد: «اللَّهُمَّ إِنَّا نَشْكُو إِلَيْك غَيْبَةَ نَبِيِّنَا وَ كَثْرَةَ عَدُوِّنَا وَ قِلَّةَ عَدَدِنَا وَ شِدَّةَ الزَّمَانِ عَلَيْنَا وَ ظُهُورَ الْفِتَنِ عَلَيْنَا» خدايا ما گله مي كنيم، شكايت داريم، از اينكه پيغمبر ما نيست. از اينكه ولي ما غايب است. دشمنان ما زياد است و تعداد ما كم است. فتنه ها در آخر

ص: 1188

الزمان شديد است. اين همان غزلي است كه حافط در جاي ديگر آورده است و از اين معارف بسيار استفاده كرده است. كسي مي گفت: ديوان حافظ و عرفان حافظ، عرفان مهدوي بوده است. كليد فهمش اين است. بسياري از جاها كه به آن زيبارويي اشاره كرده است، خداوند متعال نيست. چون اوصاف بشري را براي او نقل كرده است.

زان يار دلنوازم شكري است، با شكايت *** گر نكته دان عشقي بشنو تو اين حكايت

رندان تشنه لب را آبي نمي دهد كس *** گويي ولي شناسان رفتند از اين ولايت

در اين شب سياهم، [دوران غيبت] گم گشت راه مقصود *** از گوشه اي برون آي، اي كوكب هدايت

اين اشاره هايي است كه كاملاً مي شود نشان داد كه حافظ به چه كسي دارد مي گويد و كجا را نشانه گرفته است. بعضي از جاها حافظ اسم برده است، «مهدي دين پناه»، «يوسف گمگشته باز آيد به كنعان غم مخور»، آنجا ديگر خيلي صريح مي گويد.

اهل بيت(ع) چون مي دانستند اين بلاي سنگين غيبت دوراني هست كه شيعيان بايد خيلي مراقبت كنند و خودشان را آماده كنند و خيلي مواظب باشند. لذا ائمه غصه مي خوردند از اينكه بعضي از افراد اين مراقبه را ندارند و دچار لغزش مي شوند، و در عين حال كه مردم را از زمان پيغمبر به اين طرف آماده مي كردند، اما باز هم از دوران سختي كه براي شيعيانشان خواهد بود غصه مي خوردند.

صديق سيد عبدي مي گويد: با چند نفر از شاگردان امام صادق خدمت حضرت رفتيم ديديم، اقا فرش و زير انداز را كنار زده و روي زمين نشسته است. مثل

ص: 1189

كسي كه عزاي سنگين و مصيبت سنگيني بر او وارد شده، گريبان چاك كرده و گريه مي كند. ما متعجب شديم كه چه مصيبتي بر خانه امام صادق(ع) وارد شده است. ديديم حضرت در بين گريه هايش اين جمله را تكرار مي كنند. «سَيِّدِي غَيْبَتُكَ نَفَتْ رُقَادِي وَ ضَيَّقَتْ عَلَيَّ مِهَادِي » (بحارالانوار/ج51/ص219) آقاي من!غيبت تو خواب را از چشم من ربوده و آرامش را از من گرفته است. ما تعجب كرديم كه چه شده امام صادق اين سخنان را مي گويد؟ آن زمان هنوز خيلي براي اينها اين چيزها روشن نبود. امام ششم است. مي گويد: وقتي تمام شد، گفتيم: آقا خبري شده؟ مصيبتي وارد شده است؟ حضرت فرمود: كتاب «جف» كه از منابع علوم اهل بيت است را مي ديدم. دوران آخرالزمان و دوران غيبت فرزندمان مهدي، دوراني است كه سختي هايي بر شيعيان ما خواهد بود و عده اي دچار لغزش و ريزش مي شوند، از اين رو ناله ي من بلند شد.

براي ما يك مقدار سنگيني دوران غيبت عادي شده است و از اين رو حس نمي شود. در دسترس نبودن امام را خيلي حس نمي كنيم. و الا آنهايي كه خوب مي فهميدند، خيلي دردشان مي آمد.

در همين جنوب شهر خودمان، هفتاد سال پيش مي گفتند: شخصي به نام مشهدي امام قلي ترك كه از ترك هاي قفقاز بوده است، سالها در ايران زندگي مي كرده و كفاشي داشته است. آدم بسيار متدين و حلال خور و اهل مراقبهو رعايت حقوق ديگران بوده و حواسش بسيار جمع بوده است. از عاشقان حضرت وليعصر(ع) بوده و نجواهايي هم با حضرت داشته است. يكي از بزرگان اين را نقل مي كرد و مي گفت: ايشان در يك مرتبه اي به حضرت

ص: 1190

عرض كرد: آقا اگر ظهور شما به اين نزديكي ها نيست، دعا كنيد من از دنيا بروم. درد فراق شما براي ما بسيار سنگين شده است. من ظرفيت و تحملش را ندارم. در نيمه ي ماه مبارك رمضان سال 1365 هجري قمري، حدود هفتاد و خرده اي سال پيش ايشان از دنيا رفت، قبر ايشان در نزديكي شهر ري جايي معروف به بي بي شهربانو است. مي گويند: حاج شيخ رجبعلي خياط هر زمان سر قبر ايشان مي رفتند، مي گفتند: من اينجا عنايت امام زمان را مي بينم. حضرت به اين قبر خيلي عنايت دارد. درد فراق داشت. اين دسته از افراد كساني هستند كه اگر ظهور را در زمان حيات درك نكنند، جزء رجعتيون خواهند بود كه برمي گردند. ولي مقصود اين است كه بلا، بلاي سنگيني است كه دوران غيبت مقدر شده است.

اينكه عرض كرديم در بين چهارده معصوم تنها حضرت وليعصر(ع) غيبت داشتند، چون بقيه غيبت به اين شكل نداشتند. بله انبياء سابق، غيبت هايي داشتند كه از انذار دور مي شدند، از چشم مردمشان دور مي شدند.

سَدير صيرفي از امام صادق(ع) نقل كرد كه: مهدي ما غيبتي دارد، كه طولاني مي شود. سَدير مي گويد: پرسيدم اين غيبت طولاني براي چيست؟ حضرت فرمود: «إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ أَبَى إِلَّا أَنْ يُجْرِيَ فِيهِ سُنَنَ الْأَنْبِيَاء» (بحارالانوار/ج51/ص142) خداوند متعال نخواسته اين مطلب را مگر اينكه آن سنت ها و خصوصيات انبياء گذشته در ايشان جمع شود. از جمله اين غيبت ها است. «إِلَّا أَنْ يُجْرِيَ فِيهِ سُنَنَ الْأَنْبِيَاءِ ع فِي غَيْبَاتِهِم » آن غيبت هايي كه انبياء داشتند در اين وجود مقدس جمع شود. «وَ إِنَّهُ لَا بُدَّ لَهُ يَا سَدِيرُ مِنِ اسْتِيفَاءِ مَدَدِ غَيْبَاتِهِمْ»

ص: 1191

مدت هاي غيبت هاي انبياء همه در ايشان جمع است. مثلاً فرض كنيد حضرت يوسف بيست سال غيبت داشته است. پيغمبر ديگر يك سال غيبت داشته است. اين يكي از سنت هاي انبياء گذشته بود كه در اين وجود مقدس هست.

شما اگر قرآن را نگاه كنيد، بعضي از اين غيبت ها از جمله براي حضرت يوسف ذكر شده است. در سوره ي يوسف هست كه حضرت يوسف دار فراق و دوري از خانواده شد. برادران حسودش وقتي او را در چاه انداختند، او را به عنوان برده در بازار مصر فروختند و در خانه عزيز مصر دچار آن سختي ها و مشكلات شد. به او تهمت زدند. زنداني شد، بعد هم دوران عزيز بودن خودش به عنوان بزرگ مصر شد، اين دوران گذشت. درست است كه حضرت يعقوب و خانواده ي او نمي دانستند كه حضرت يوسف كجاست، اما يوسف كه مي دانست خانه شان كجاست. مي توانست برگردد. مي دانست خانه شان در كنعان است. در روايت هست هجده روز راه بود. آهسته آهسته مي رفتند، هجده روز راه بود. خوب براي چه يوسف بيست سال اين غيبت را تحمل كرد؟ چون يوسف مي دانست كه اگر قبل از موعد مناسبش برگردد، برادران حسودش او را مي كشتند. تحملش را ندارند. در اين دوران كه دوران آمادگي است، ولو يوسف يك سختي هايي مي كشد، ولو تهمت مي خورد و بلا مي بيند، اما در اين دوران آن برادرها به يك حدي مي رسند، نيازمند مي شوند، مضطر مي شوند، به حالتي مي رسند كه وقتي يوسف خودش را به آنها معرفي مي كند، كاملاً او را مي پذيرند و از او عذرخواهي هم مي كنند. بعضي ها غيبت هايشان به اين صورت است. يعني گاهي مواقع به عنوان آخرين چاره

ص: 1192

است. در قومشان هدايت كردند، راهنمايي كردند، گفتند، عمل كردند، سختي كشيدند، خون دل خوردند، وقتي مي بينيد كه وجدان يك عده هنوز خوابيده، هوا و هوس ها آنچنان بر آنها حاكم است، طمع ها انچنان بر آنها حاكم است كه حرف حق را گوش نمي دهند، چند مدتي اينها را وا بگذارند و دور مي شوند. تا يك سختي هايي ببينند. تا در اثر نبود خدا، خلأهايي را حس كنند، مضطر شوند، دست نيازي را دراز كنند، آنوقت وقتي او آمد، ديگر كاملا بپذيرند.

آقاي شريعتي: ولي فكر نمي كنم انبياء اينقدر منتظر دلسوخته مثل دوران ما براي حضرت ولي عصر داشتند.

حاج آقاي عالي: كاري كه حضرت مي خواهد بكند، كار سنگيني است. كار فقط كار منطقه اي نيست. يك كار بسيار بزرگي است. از اين جهت آن انتظار نبايد فقط در گوشه اي رخ بدهد و يك انتظار جهاني باشد. يعني شاخص هايي كه براي آمدن حضرت وليعصر (ع) است، متناسب با كار خودش است. كار انبياي سابق در اين حد نبود. روي اين جهت است كه غيبت حضرت هم يك غيبت خاصي است كه يك آمادگي كلي بايد به وجود بيايد. در عين حال كه مي فرماييد: ممكن است در يك گوشه اي اتفاقات خوبي افتاده باشد.

مرحوم شيخ صدوق، كتابي دارند كه من توصيه مي كنم اين كتاب را بخوانند. اين كتاب كه نامش «كمال الدين و تمام النعمه» است، از منابع مباحث مهدويت است. ايشان در مقدمه ي اين كتاب مي گويد: من حضرت وليعصر(ع) را خواب ديدم. مي گويد: در روياي صادقه اي حضرت را ديدم. حضرت به من فرمود: كتابي راجع به من بنويس. گفتم: آقا راجع به شما كتاب زياد

ص: 1193

نوشته شده است. حضرت فرمود: نه! به اين شكل بنويس كه در آن كتاب، از غيبت هاي انبياي گذشته در آنجا ذكر كني. كه اين غييبت من يك چيز غير مترقبه اي كه هيچ سابقه اي نداشته باشد، نيست. اولياء و انبياء گذشته هم دوران هايي بودند كه دور از انذار بودند. مرحوم شيخ صدوق مي گويد: من بعد از آن، اين كتاب را به دستور حضرت نوشتم. لذا اين كتاب از جمله كتاب هاي با بركتي است كه الآن جز منابع مهدويت است. غيبت هاي انبياء مثل حضرت ابراهيم، حضرت عيسي، حضرت موسي، حضرت يوسف، حضرت يونس، حضرت ادريس، حضرت الياس و بسياري ديگر را در اين كتاب ذكر كرده است.

يازده امام ما، قبل از امام زمان(ع) غيبت به اين معنا نداشتند. يعني شخصشان در بين مردم بوده است. مردم مي شناختند و ايشان را مي ديدند. يك نوع غيبت ديگر هست كه همه ائمه ما داشتند و آن اينكه شخصشان غايب نبوده است، اما شخصيت شان از معرفت ها غايب بوده است. يعني شخصيت شان ناشناخته بوده است. شخصيت شان را نمي شناختند و قدر نمي دانستند. در دعاي ندبه شما سرگذشت جفاها را مي بينيد. «لَمْ يُمْتَثَلْ أَمْرُ رَسُولِ اللَّهِ ص فِي الْهَادِينَ بَعْدَ الْهَادِينَ وَ الْأُمَّةُ مُصِرَّةٌ عَلَى مَقْتِهِ مُجْتَمِعَةٌ عَلَى قَطِيعَةِ رَحِمِهِ وَ إِقْصَاءِ وُلْدِهِ إِلَّا الْقَلِيلَ مِمَّنْ وَفَى لِرِعَايَةِ الْحَق ِّ فِيهِمْ فَقُتِلَ مَنْ قُتِلَ وَ سُبِيَ مَنْ سُبِيَ وَ أُقْصِيَ مَنْ أُقْصِيَ» (بحارالانوار/ج99/ص106) اين داستان جفا به اهل بيت، بعد از پيغمبر اكرم است. كه گويي بسياري از امت بر جفاي به فرزندان پيغمبر جمع شده بودند و آن بلاهايي را كه بر سرشان آوردند. اين چقدر قدر ناشناسي و بي معرفتي است كه

ص: 1194

وقتي معدن علم خدا، اميرالمؤمنين مي گويد: هرچه مي خواهيد از من سؤال كنيد. من از آسمان ها بيش از زمين خبر دارم. كسي بلند شد گفت: تعداد موهايي كه روي صورت من است، چقدر است؟ اين بي معرفتي است. اينكه اميرالمؤمنين(ع) 25 سال در نخلستان برود و درخت بزرگ كند، اين خسارت و بي معرفتي مردان آن زمان است. چرا علي(ع) بايد درخت رشد بدهد. اميرالمؤمنين بايد انسان رشد بدهد.

بعضي از بزرگان ما از شاگردان مرحوم آيت الله قاضي، اين عارف كم نظير نقل مي كنند كه اگر كسي دو سال شاگردي ايشان را مي كرد، به مقاماتي مي رسيد. در مسائل معنوي به مقاماتي مي رسيد. دو سال شاگردي آقاي قاضي اينچنين است. آقاي قاضي خاك پاي اميرالمؤمنين است. آنوقت اگر كسي شاكردي اميرالمؤمنين را مي كرد، به كجا مي رسيد؟ اين چقدر خسارت است كه 25 سال بايد برود بيل بزند. چاه حفر كند و درخت رشد بدهد. اين از خسارت ها است.

وقتي سر اباعبدالله و يارانش منزل به منزل مي رود و خاندان او به اسارت مي رود، ديگر شما ببينيد عمق فاجعه چقدر است. هركدام از ائمه همينطور بودند. وقتي امام سجاد نمي تواند حرف بزند، بايد در غالب دعاهايش معارف را بگويد. وقتي حد امام باقر و امام صادق كه خيلي معروف است شاگردان زيادي داشتند، اما همان شاگردان فقط در خانه امام صادق نمي آمدند، جاهاي ديگر هم مي رفتند. يعني اينطور نبود كه فقط اينجا زانو بزنند. جاهاي ديگر هم مي رفتند و به نظر خودشان از جاي ديگر كسب معرفت مي كردند. اين كمال بي معرفتي است، وقتي مخزن علم خدا اينجاست، بروند از جاي ديگري استفاده كنند. اين غيبت ها به اين شكل

ص: 1195

بوده است. به تعبيري يك نوع كفران نعمتي نسبت به يازده امام صورت گرفته است. كفران بزرگترين نعمت خدا در اين عالم، كه با وجود امام هست كه نعمت هاي ديگر، نعمت هستند. آنها «اولياء النعم» هستند. آنها كساني هستند كه اگر اين نعمت ما را به قرب خدا مي رساند به واسطه ي آنهاست. حالا اگر خود آنها كفران نعمت شوند، اين بزرگترين كفران نعمت در اين عالم است و عذاب دارد.

آقاي شريعتي: باز يك پلي به مباحث ياد مرگ بزنيم، كه در آنجا در بحث رجعت در بعد از عصر ظهور، شما اشاره كرديد كه شأن ائمه در زمان خودشان، آنطور كه بايد و شايد شناخته نشد، در آن زمان در واقع به نوعي ظهور آنها هم هست.

حاج آقاي عالي: يكي از فلسفه هاي رجعت اين است كه آن بزرگواران برمي گردند كه شأنشان در همين دنيا شناخته شود. در اين غيبت وقتي اين كفران نعمت براي يازده امام صورت گرفت، خدا خودش در قرآن يك سنت، يك فرمول، يك قانون داده است. «وَ إِذْ تَأَذَّنَ رَبُّكُمْ لَئِنْ شَكَرْتُمْ لَأَزيدَنَّكُمْ وَ لَئِنْ كَفَرْتُمْ إِنَّ عَذابي لَشَديدٌ» (ابراهيم/7) كفران نعمت عذاب دارد، آن هم اگر بالاترين نعمت خدا كفران شود، يعني يازده امام، آنوقت در دوازدهمي كه ديگر بقية الله و آخرين ذخيره ي خداست، شخصش هم غايب مي شود. ناشناخته مي شود. در جلسات گذشته عرض كردم كه غيبت امام زمان يك نوع غضب خداست. جواب كفران نعمت است. امام باقر(ع) فرمود: «إِذَا غَضِبَ اللَّهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى عَلَى خَلْقِهِ نَحَّانَا عَنْ جِوَارِهِمْ» (كافي/ج1/ص343) وقتي خدا غضب كند، ما اهل بيت را دور مي كنيم.

پس در غيبت

ص: 1196

شخص امام زمان، اين محصول آن بي حرمتي ها و كفران نعمت ها به شخصيت آن يازده امام قبلي بوده و طبق سنت الهي پيش رفته است. بنابراين مسأله ي غيبت حضرت يك چيز علي القاعده اي است و طبق قوانين سنت و آفرينش و قوانين الهي است. در روايتي هست كه غيبت حضرت يك سري دارد كه تا زماني كه خودش نيايد، روشن نمي شود. حالا با قطع نظر از او اگر ما غيبت را تحليل كنيم، مي بينيم محصول كفران نعمت است. كفران نعمت عذاب دارد، اين هم عذابش است. كما اينكه ظهور حضرت هم طبق قاعده است. طبق سنت هاي الهي است و يك چيز معجزه و ار نيست. ظهور حضرت بايد در شرايطي اتفاق بيافتد و آن كفران از بين برود. آن بي معرفتي ها از بين برود. به تعبير شهيد مطهري ظهور يك انقلاب است و يك انفجار نيست. كه شما ظلم ها را زياد كن تا انفجار شود. شما آمادگي او را پيدا كن. شما سنخيت با او پيدا كن.

آقاي شريعتي: خيلي ممنون از شما و توجه بينندگان خوبمان. من يك سؤالي بپرسم. غيبت براي خود حضرت سخت نيست؟

حاج آقاي عالي: خود اين غيبت براي حضرت بلايي سنگين است. حضرت دستش بسته است و ظلم ها را مي بيند و خبر دارد. كس كه همه توان ها را دارد. همه ويژگي ها را دارد، اما در عين حال به خاطر اينكه مردم هنوز آمادگي اش را ندارند، دستش بسته است و نمي تواند با ظلم ها مقابله كند. براي او خيلي سخت است. آن دل رئوف وقتي مظلوميت ها را مي بيند، چقدر غصه مي خورد. در دعاي ندبه است كه «عَزِيزٌ عَلَيَّ أَنْ تُحِيطَ بِكَ دُونِيَ الْبَلْوَى »

ص: 1197

بلاها سر شما ريخته است. و اين خيلي سخت است. اگر يك دل سوخته اين را فكر كند، خيلي خوب است.

آقاي شريعتي: حاج آقاي عالي دو كتاب خوب هم معرفي كردند، يكي «كمال الدين و تمام النعمه» شيخ صدوق، و ديگري هم كتاب «نجم الثاقب» مرحوم محدث نوري كه انشاءالله دوستان هم در سايت قرار خواهند داد و شما مي توانيد از اين كتاب ها استفاده كنيد. صفحه 72 مصحف شريف قرار روزانه امروز ماست. آيات 174 تا 180 سوره ي مباركه ي آل عمران در سمت خداي امروز تلاوت مي شود. ايام ولادت حضرت زهرا را پشت سر گذاشتيبم. چقدر خوب است ثواب تلاوت اين آيات را به روح بلند مادر گرامي حضرت امام زمان، نرجس خاتون(عليها السلام) هديه كنيم. باز مي گرديم به بركت صلوات بر محمد و آل محمد.

«فَانقَلَبُواْ بِنِعْمَةٍ مِّنَ اللَّهِ وَ فَضْلٍ لَّمْ يَمْسَسْهُمْ سُوءٌ وَ اتَّبَعُواْ رِضْوَانَ اللَّهِ وَ اللَّهُ ذُو فَضْلٍ عَظِيمٍ(174) إِنَّمَا ذَالِكُمُ الشَّيْطَانُ يخَُوِّفُ أَوْلِيَاءَهُ فَلَا تخََافُوهُمْ وَ خَافُونِ إِن كُنتُم مُّؤْمِنِينَ(175) وَ لَا يحَْزُنكَ الَّذِينَ يُسَرِعُونَ فىِ الْكُفْرِ إِنَّهُمْ لَن يَضرُُّواْ اللَّهَ شَيًْا يُرِيدُ اللَّهُ أَلَّا يجَْعَلَ لَهُمْ حَظًّا فىِ الاَْخِرَةِ وَ لَهُمْ عَذَابٌ عَظِيمٌ(176) إِنَّ الَّذِينَ اشْترََوُاْ الْكُفْرَ بِالْايمَانِ لَن يَضُرُّواْ اللَّهَ شَيًْا وَ لَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ(177) وَ لَا يحَْسَبنَ َّ الَّذِينَ كَفَرُواْ أَنَّمَا نُمْلىِ لَهُمْ خَيرٌْ لّأَِنفُسِهِمْ إِنَّمَا نُمْلىِ لَهُمْ لِيزَْدَادُواْ إِثْمًا وَ لَهُمْ عَذَابٌ مُّهِينٌ(178) مَّا كاَنَ اللَّهُ لِيَذَرَ الْمُؤْمِنِينَ عَلىَ مَا أَنتُمْ عَلَيْهِ حَتىَ يَمِيزَ الخَْبِيثَ مِنَ الطَّيِّبِ وَ مَا كاَنَ اللَّهُ لِيُطْلِعَكُمْ عَلىَ الْغَيْبِ وَ لَاكِنَّ اللَّهَ يجَْتَبىِ مِن رُّسُلِهِ مَن يَشَاءُ فََامِنُواْ بِاللَّهِ وَ رُسُلِهِ وَ إِن تُؤْمِنُواْ وَ تَتَّقُواْ فَلَكُمْ

ص: 1198

أَجْرٌ عَظِيمٌ(179) وَ لَا يحَْسَبنَ َّ الَّذِينَ يَبْخَلُونَ بِمَا ءَاتَئهُمُ اللَّهُ مِن فَضْلِهِ هُوَ خَيرًْا لَّهُم بَلْ هُوَ شرٌَّ لَّهُمْ سَيُطَوَّقُونَ مَا بخَِلُواْ بِهِ يَوْمَ الْقِيَمَةِ وَ لِلَّهِ مِيرَاثُ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ وَ اللَّهُ بمَِا تَعْمَلُونَ خَبِيرٌ(180)»

ترجمه آيات:

«پس از جنگ بازگشتند، در حالى كه نعمت و فضل خدا را به همراه داشتند و هيچ آسيبى به آنها نرسيده بود. اينان به راه خشنودى خدا رفتند و خدا را بخشايشى عظيم است. (174) آن شيطان است كه در دل دوستان خود بيم مى افكند. اگر ايمان آورده ايد از آنها مترسيد، از من بترسيد. (175) آنان كه به كفر مى شتابند تو را غمگين نسازند. اينان هيچ زيانى به خدا نمى رسانند. خدا مى خواهد آنها را در آخرت بى بهره گرداند، و برايشان عذابى است بزرگ. (176) هر آينه آنان كه ايمان دادند و كفر خريدند، هيچ زيانى به خدا نمى رسانند و برايشان عذابى دردناك است. (177) كافران مپندارند كه در مهلتى كه به آنها مى دهيم خير آنهاست. به آنها مهلت مى دهيم تا بيشتر به گناهانشان بيفزايند، و براى آنهاست عذابى خواركننده. (178) خدا بر آن نيست كه شما مؤمنان را بدين حال كه اكنون هستيد رها كند. مى آزمايد تا ناپاك را از پاك جدا سازد. و خدا بر آن نيست كه شما را از غيب بياگاهاند، ولى برخى از پيامبرانش را كه خود بخواهد برمى گزيند. پس به خدا و پيامبرانش ايمان بياوريد. و اگر ايمان بياوريد و پرهيزگارى كنيد، اجرى عظيم يابيد. (179) آنان كه در نعمتى كه خدا به آنها عطا كرده است بخل مى ورزند، مپندارند كه در بخل ورزيدن برايشان خير است. نه، شر است.

ص: 1199

در روز قيامت آنچه را كه در بخشيدنش بخل مى ورزيدند چون طوقى به گردنشان خواهند آويخت. و از آن خداست ميراث آسمانها و زمين و او به هر كارى كه مى كنيد آگاه است. (180)»

آقاي شريعتي: انشاءالله زندگي همه ما منور به نور قرآن باشد و ياد امام عصر(عج). فرصت خوبي دست داد در ايام ولادت حضرت فاطمه زهرا و آن هم افتتاح كتابخانه مجازي ما بود، خيلي الحمدلله استقبال شد. دوست داران كتاب و كتابخواني فرصت را از دست ندهند. كتاب «احتضار و عالم قبر» از مجموعه سرنوشت انسان كه حاج آقاي عالي زحمت كشيدند و آن را به رشته ي تأليف درآوردند. مي توانيد از كتابخانه مجازي ما استفاده كنيد.

حاج آقاي عالي: آيه ي 179 سوره ي مباركه آل عمران «مَّا كاَنَ اللَّهُ لِيَذَرَ الْمُؤْمِنِينَ عَلىَ مَا أَنتُمْ عَلَيْهِ حَتىَ يَمِيزَ الخَْبِيثَ مِنَ الطَّيِّبِ» خداوند متعال مي فرمايد: مؤمنين فكر مي كنند، ما آنها را با همان وضعيتي كه دارند، در دنيا رها مي كنيم. وضعيتي كه مؤمن دارد، اين است كه آن مدعي از آن مؤمن واقعي جدا نشده است. بايد محك بخوريد. بايد امتحان شويد. خدا مي فرمايد: من اينجا امتحان مي كنم. امتحان خدا در دنيا نه براي استعلام فهم خداست. امتحان هاي خدا تربيت خداست. پرورش استعداد و رشد است. براي بعضي كه استعداد رشد دارند، بعضي هم كه خودشان را خداي نكرده جا زدند و به هر حال جزء مؤمنين واقعي نيستند، اينها بايد صفشان جدا شود. «حَتىَ يَمِيزَ الخَْبِيثَ مِنَ الطَّيِّبِ» يكي از علل غيبت امام زمان(ع) همين است كه در اين دوران كاملاً مردم محك بخورند. مؤمنين واقعي بمانند، تا وقتي حضرت آمد ديگر

ص: 1200

مثل دوران زمان اميرالمؤمنين يا امام حسن، پشت حضرت را خالي نكنند. خالص ها بمانند. انشاءالله همه دوستان جزء همان خالص ها باشند.

من گفتم كه غيبت امام زمان(ع) طبق سنت هاي خدا بوده است. وقتي كفران نعمت راجع به يازده امام صورت مي گيرد، راجع به دوازدهمي خدا مي فرمايد: «إِنَّ عَذابي لَشَديد» غيبت شخص حضرت رخ مي دهد. ظهور حضرت هم طبق قاعده و سنت هاي خداست. اگر مردم خودشان را عوض كنند، خداوند متعال مي فرمايد: «وَ إِنْ تَعُودُوا نَعُد» (انفال/19) اگر شما برگرديد، ما هم برمي گرديم. ما هم شرايط را عوض مي كنيم.

نكته اي كه مي خواهم بگويم، اين است. حالا كه مي فهميم ظهور طبق قواعد و قوانين است، دنبال قواعد و قوانين ظهور برويم. برويم كاري كنيم آن سنت هاي خدا كه زمينه ساز ظهور حضرت است تحقق پيدا كند. آن قواعد و شرايط ظهور كه بستر آمدن امام زمان را مي سازد، آمادگي ما، عدالت خواهي ما، معنويت خواهي ما، ولايت پذيري ما است. صرف اينكه ما دنبال علائم برويم، اين خيلي كار مناسبي نيست. بعضي ها هستند كه خيلي افراطي دنبال يك سري نشانه ها و علائم مي روند، گاهي مواقع خيلي ناشيانه افراط هم مي كنند. به عنوان مثال فرض كنيد كه يَماني فلان كس است. سيد خراساني فلان كس است، شعيب بن صالح، فلان كس هست. سفياني در شخصيت هاي منفي فلان كس است. باور مي كنيد بعضي از سايت هايي كه در خدمت نظام استكباري است، چندين سال تبليغ مي كردند، بن لادن همان يماني است كه مي آيد و به عنوان يكي از پرچم هاي هدايت قبل از منجي مي آيد. بعضي ها از دور خودشان را به سپاه بن لادن مي رساندند كه جزء سپاهش باشند. اين تطبيق هاي قطعي

ص: 1201

علائم خيلي مورد سوء استفاده قرار مي گيرد. يا گاهي مواقع برخي از پيشگويي ها، مثلاً فرض كنيد اشعاري كه شاه نعمت الله ولي گفته است. يا نوستراداموس پيشگويي كرده است. چرا ما دنبال چنين چيزهاي متشابه و مشتبه برويم كه بازار دكان داري را، بازار سوء استفاده و زمين خوردن و خطرات را براي مؤمنين باز كند. نمي خواهم بگويم كه علايم و نشانه ها را نبينيم. نه! اما اولويت بيشتر اين هست كه اولاً آن رواياتي كه علائم را بيان كرده، احتياج به سند شناسي دارد، احتياج به يك فرد متخصص دارد كه اين را بفهمد و بيان كند. ثانياً بر اين حادثه و آن حادثه تطبيق قطعي ندهيم. بعضي مي گفتند: يازده سپتامبر يك زمينه است. دنبال شرايي باشيم كه زمينه ساز ظهور حضرت است.

آقاي شريعتي: من اين بشارت را هم بدهم كه در ادامه مباحث انشاءالله حاج آقاي عالي به وظايف منتظران در عصر غيبت هم اشاره خواهند كرد. حاج آقا دعا بفرماييد.

حاج آقاي عالي: دعاي ما همين است كه انشاءالله ما بتوانيم اين توفيق را داشته باشيم كه به اندازه ي خودمان زمينه ساز ظهور حضرت باشيم. ولو مي دانيم بيشترين زمينه سازي و بستري سازي به دعاي خود حضرت است و با كارهاي خود حضرت است. ولي آن مقداري كه وظيفه ي ما است به عنوان آمادگي ها، خدا را قسم مي دهيم به حق اهل بيت توفيق اين آمادگي را به همه ما عنايت بفرما.

آقاي شريعتي:

بيرون شو اي همايون، از پشت پرده ي غيب *** تا درسگاه مستي، شوريده تر بخوانم.

والحمدلله رب العالمين و صلي الله علي محمدٍ و آله الطاهرين.

بخشي از

ص: 1202

بيانات مقام معظم رهبري

مسأله ي فرهنگ، مسأله ي مهمي است. اساس اين ايستادگي و اين حركت و در نهايت انشاءالله پيروزي بر حفظ فرهنگ اسلامي و انقلابي است و تقويت جناح فرهنگي مؤمن. بشريت در طول تاريخ مثل همان سرنشينان يك كشتي طوفان زده هميشه گرفتار مشكلاتي از سوي قدرتمندان و ستمگران و مسلطين در امور انسان هاي مظلوم، قوي دستان در حيات اجتماعي، هميشه دچار اين افراد بودند. اميد موجب مي شود كه انسان مبارزه كند، راه باز كند، پيش برود. وقتي به شما مي گويند: انتظار بكشيد، يعني اين وضعيتي كه امروز شما را رنج مي دهد، و دل شما را به درد مي آورد، اين وضعيت ابدي نيست. اين تمام شدني است. ببينيد چقدر انسان حيلات و نشاط پيدا مي كند. اين نقش اعتقاد به امام زمان (ارواحناه فداه) است. اين نقش اعتقاد به مهدي موعود است. اين است كه شيعه را تا امروز، از آن همه پيچ و خم هاي عجيب و غريبي كه در سر راه او قرار داده بودند، عبور داده است و امروز بحمدلله عزت اسلام و پرچم سربلندي اسلام و قرآن در دست شما ملت مسلمان و شيعه ي ايران است. هرجايي يك چنين اعتقادي وجود داشته باشد، همين اميد و مبارزه وجود دارد.

93-02-14 - يادي از امام عصر(عليه السلام)

بسم الله الرحمن الرحيم

و صل الله علي محمدٍ و آله الطاهرين

گر قطره ايم از آب وضويي چكيده ايم *** گر ذره ايم گرد عبايي دويده ايم

مثل نسيم قصه ي دل هاي تنگ را *** با شرح صبر، غنچه به غنچه شنيده ايم

در هم شكست گربه ي گردون و كوه را *** باري كه ما به شانه ي زخمي كشيده ايم

آوازه مان به عالم

ص: 1203

و آدم رسيده است *** هر چند خود ز عالم و آدم بريده ايم

آسان و سخت، عشق سوا كردني نبود *** ما نيز مهر و قهر تو در هم خريده ايم

ما را فراغ بال نداد اين زمين، ولي *** يك چند پلك خواب پريدن كه ديده ايم

خوابي است تلخ، اين قفس تنگ، اين جهان *** پلكي به هم زنيد از اينجا پريده ايم

آقاي شريعتي: سلام مي گويم به همه ي بيننده هاي خوبمان، خانم ها و آقايان. به سمت خداي امروز خوش امديد. اميدواريم لحظات و دقايقي كه در كنار شما هستيم، لحظات مفيدي باشد. حاج آقاي عالي سلام عليکم و رحمة الله. خيلي خوش آمديد.

حاج آقاي عالي: سلام عليكم و رحمة الله، بنده هم خدمت حضرتعالي و همه ي بينندگان بزرگوار عرض سلام دارم.

آقاي شريعتي: خيلي خوشحاليم که روزهاي يکشنبه ما منور و معطر است به نام و ياد حضرت وليعصر(عج). هفته گذشته يكي از خصوصيات و ويژگي هاي حضرت را اشاره كرديد، آن هم بحث غيبت بود. بسيار بحث خوبي بود و بازتاب هاي خوبي هم داشت، و مورد استقابل دوستان قرار گرفت. در اين جلسه حاج آقا مي خواهند از علت و فلسفه ي غيبت براي ما بگويند. و حاج آقا در خدمت شما هستيم. بفرماييد.

حاج آقاي عالي: بسم الله الرحمن الرحيم. بحث در رابطه با اين ويژگي امام زمان(ع) يعني غايب بودن حضرت بود كه از ويژگي هاي منحصر به فرد حضرت در بين امامان ما هست، كه اين بزرگوار شخصشان هم غايب و به صورت ناشناس در بين مردم زندگي مي كنند. گفتيم در بين انبياي گذشته اين غيبت ها و پنهان

ص: 1204

زيستن ها و دور شدن ن از انظار سابقه داشته است. ولي در بين اهل بيت امام زمان اين ويژگي غيبت را داشته است. در روايات ما، حكمت ها و علت هايي را ذكر كردند، كه ما يك مرور اجمالي بر اين روايت داريم. يكي از دلايلي كه ما متعدد روايت در آن داريم، در رابطه با علت غيبت ذكر شده است، ترس از كشته شدن است. ناامن بودن محيط براي حضرت ولي عصر است. چون محيط ناامن است، چون محيط طوري است كه براي حضرت مورد تهديد واقع مي شود و جان اين بزرگوار مورد تهديد قرار مي گيرد، از اين جهت ناشناس و پنهاني در بين مردم زندگي مي كند.

در روايت خيلي داريم «يَخَافُ الْقَتْلَ» (بحارالانوار/ج52/ص90)، ترس از كشتن دارد. در يك روايتي است كه زراره از امام صادق(ع) پرسيد: حضرت ولي عصر(ع)، امام آخرين براي چه غيبت دارند؟ امام صادق(ع) فرمود: به خاطر ترس از جانش!

در زيارت روز جمعه حضرت هم هست كه اگر مفاتيح را دوستان در روز جمعه ببينند، ما با اين سلام به امام زمان خطاب مي كنيم. سلام بر آن امام پاك و خائف! كه از القاب امام زمان، از جمله همان 180 لقبي كه مرحوم محدث نوري ذكر كردند، همين لقب خائف هست كه ترسي براي حضرت وجود دارد. منتهي يك نكته ي بسيار مهمي كه لازم است بگويم، اين ترس مضموم نيست. اين ترس بد نيست. ترس از جان، در اينجا يك نوع خودخواهي نيست. اتفاقاً كمال دين خواهي و خدا خواهي است. من توضيحش را خدمت شما عرض مي كنم.

زندگي اميرالمؤمنين را به عنوان نمونه نگاه كنيد، حضرت اميري كه عاشق

ص: 1205

شهادت بود. حضرت اميري كه وقتي پيغمبر خبر شهادتش را به او داد، شكر كرد. حضرت اميري كه در نهج البلاغه تعبير خود حضرت هست، «وَ اللَّهِ لَابْنُ أَبِي طَالِبٍ آنَسُ بِالْمَوْتِ مِنَ الطِّفْلِ بِثَدْيِ أُمِّه » (شرح نهج البلاغه/ج1/ص213) فرزند ابوطالب، علي علاقه اش به شهادت از علاقه اي كه طفل شيرخوار به سينه مادر دارد بيشتر است. علي كه در ميدان هاي جنگ، فريادهاي بلندش زهره ي پهلوان هاي رزم را آب مي كرد. اما همين علي بعد از رحلت پيغمبر در قضايايي كه پيش آمد و حق ايشان ضايع شد، در نهج البلاغه در خطبه ي 17 است كه حضرت امير فرمود: من آنجا از دادن جان خودم، وقتي ديدم يار كم دارم و همراهان من كم هستند و جز خاندان من كسي نيست، «فَضَنَنْتُ بِهِمْ عَنِ الْمَنِيَّة» (شرح نهج البلاغه/ج11/ص109) از مرگ بخل ورزيدم كه جان خودم و ديگران را به خر بياندازم. چرا؟ چون آنجا كشته شدن اميرالمؤمنين اگر مي خواست قيام كند، با يك تبليغاتي كه عليه او مي كردند، مي گفتند: قدرت طلب بوده، به خاطر رياست و قدرت يك قيامي كرد و كشته شد. هيچ دردي را كه دوا نمي كرد، هيچ! حجت خدا هم جانش از بين مي رفت و كشته مي شد و خونش هدر مي شد. هر خون دادني كه ارزش ندارد. آن خون دادني كه با آن دين خدا محفوظ بماند. آن خون دادني كه ثمره اي در راه خدا داشته باشد و نتيجه اي داشته باشد، بله! و الا هدر شدن ارزشي ندارد. در آنجا ولي خدا بايد جانش را حفظ كند و اولين كسي كه بر او حفظ جان حجت خدا واجب است، خود حجت خداست. حجت خدا بايد جان خودش را

ص: 1206

حفظ كند. بحث شخص نيست و بحث كسي است كه محور دين است. پس بنابراين حفظ او، حفظ دين است. حفظ او، حفظ كيان دين است. بله، در جايي كه اگر بخواهيد دين محفوظ و باقي بماند، آنجا بايد خون ريخته شود و جان داده شود، مثل ابا عبدالله(ع)! آنجا ديگر ترسي بر اين مسأله نيست.

بقية الله، بقية الله و آخرين ذخيره ي خداست. امامان قبلي اگر يكي شهيد مي شد، كس ديگري بود كه راهش را ادامه بدهد. اما اين امام، آخرين ذخيره است. بعلاوه امام قبلي ادعاي عدالت جهاني و حكومت جهاني و مبارزه با تمام ظالمان و گردن كشان عالم را نداشتند، با اين وجود آنچنان با آنها برخورد شد. اين بزرگوار كه چنان داعي هايي هم دارد، خطر راجع به ايشان صد چندان است. تهديد راجع به جان امام زمان(ع) بسيار جدي است. لذا شما ببينيد در زمان خود حضرت ولي عصر(ع) و حتي آباء بزرگوارشان و جدشان خيلي فشار و تهديد بر خاندان امام زياد بود تا ببينند اگر به دنيا بيايد، او را از بين ببرند. يعني از قبل محاصره كرده بودند و اين خانه را تحت مراقبت شديد قرار داده بودند. بنابراين نسبت به بقية الله تهديد خيلي بيشتر است. بخاطر همين هم وقتي امام زمان به دنيا آمد، پدر بزرگوارشان امام عسكري سيصد گوسفند براي ايشان عقيقه كردند. با اينكه عقيقه كردن يك عدد است. اما اين استثنايي است. چون اين وجود استثنايي است. اين كسي هست كه اگر كارش ناقص و ابتر بماند، زحمت تمام انبياء و اولياء در طول تاريخ لغو مي شود. بايد بماند تا وعده ها محقق شود

ص: 1207

و تا وقتش فرا نرسيده بايد جانش را حفظ كند. اين حفظ جان خودخواهي نيست. اين خدا خواهي و دين خواهي است. اين مضموم نيست چون مورد تهديد شديد است و بيشترين تهديدها هم در رابطه با ولي خدا از طرف شخص ابليس و اعوان و انصارش است كه محور تهديدها آنها هستند.

در روايات ما هست كه وقتي ولي خدا به دنيا مي آيد، شيطان از همان ابتدا بر او كمين مي گذارد. در روايت هست كه از ناراحتي فرياد مي زند. كه ولي خدا به دنيا آمده، بعد اعوان و انصارش را جمع مي كند. شيطان يك موجود تخيلي نيست، يك موجود واقعي است. لشگركشي دارد و جنود دارد. لشگرياني از جنس خودش و از انسان ها كه اوليائش هستند. اين واقعاً يك تهديد براي ولي خداست. آنها را جمع مي كند و به آنها خبر مي دهد كه ولي خدا به دنيا آمده است. كسي كه مي خواهد دين را گسترش بدهد. اين محور تهديدها هست.

آقاي شريعتي: حضرت ولي عصر از ديد شيطان و جنودش غايب هستند، از ديد آنها هم غايب هستند؟

حاج آقاي عالي: ما روايت صريحي نداريم ولي علي القاعده بايد همينطور باشد. حضرت ولي عصر(ع) وقتي پنهان است، فقط از ديد انسان ها پنهان نيست. وقتي ناشناس است، در رابطه با اين وجود مقدس، اين خصوصيت ناشناس بودن برقرار است. كه شيطان هم نمي تواند. شيطان بر خود اولياي خدا نفوذ ندارد. بر كساني كه به تعبير قرآن از مخلصين هستند، خود شيطان گفت: «قَالَ فَبِعِزَّتِكَ لَأُغْوِيَنَّهُمْ أَجْمَعِينَ، إِلَّا عِبَادَكَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِينَ» (ص/82 و83) من بر آنها نفوذ و سلطه اي ندارم. اما شيطان مي تواند بر كسان

ص: 1208

ديگري سلطه پيدا كند و كاري كند به ولي خدا ضربه بزنند. اگر ولي خدا پنهان و ناشناس نباشد. شيطان مي تواند اين كار را بكند، كما اينكه راجع به ائمه قبلي كه يك عده آمدند و آنها را شهيد كردند، اينها اولياي شيطان بودند. شيطان آنها را مثل ابن ملجم تحريك كرد. مثل كساني كه آمدند با ائمه مبارزه كردند. اينها دستشان در دست شيطان بود. آدم هاي اين چنين بود. خوب شيطان مي تواند كسان ديگري را تحريك كند كه سر راه معصوم قرار بدهد و ضربه به خود او و كار او بزند.

قرآن در سوره ي قصص يك داستان زيبايي را نقل كرده است. واقعاً قابل توجه است. حضرت موسي قبل از اينكه فرجش رخ بدهد، و به رسالت مبعوث شود، تحت تعقيب فرعونيان بود. فرعونيان به گونه اي در كتب سابق خوانده بودند كه كسي خواهد آمد و بساطشان را به هم خواهد ريخت، حدس شديد مي زدند كه ايشان باشد. از اين جهت تحت تعقيب بود و حضرت موسي بيرون از مصر به صورت مخفيانه زندگي مي كرد. گهگاهي به شهر سر مي زد. در سوره ي قصص هست كه حضرت موسي يك زماني وارد شهر شد، «وَ دَخَلَ الْمَدينَةَ عَلى حينِ غَفْلَةٍ مِنْ أَهْلِها» (قصص/15) ديد دو نفر به قصد گشت دارند با هم دعوا مي كنند. «فَوَجَدَ فيها رَجُلَيْنِ يَقْتَتِلان » همديگر را مي زنند، «هذا مِنْ شيعَتِهِ وَ هذا مِنْ عَدُوِّه » يكي از فرعونيان از دشمنانش بود و يكي از بني اسرائيل، از شيعيانش بود. به محض اينكه چشم آن هوادار موسي، به ايشان خورد، «فَاسْتَغاثَهُ الَّذي مِنْ شيعَتِه عَلَى الَّذي مِنْ عَدُوِّه » استغاثه كرد و از

ص: 1209

موسي كمك خواست. حضرت موسي جلو رفت «فَوَكَزَهُ مُوسى فَقَضى عَلَيْهِ» يك مشتي به سمت آن فرعوني پرتاب كرد و او در جا افتاد و زمين خورد و مُرد. تعبير قرآن اين است « فَقَضى عَلَيْهِ» مُرد! حضرت موسي فرمود: «قالَ هذا مِنْ عَمَلِ الشَّيْطانِ إِنَّهُ عَدُوٌّ مُضِلٌّ مُبينٌ» در روايت از امام رضا(ع) در عيون و جاي ديگر هست كه اينكه حضرت موسي فرمود: «قالَ هذا مِنْ عَمَلِ الشَّيْطانِ» يعني اين دعوا، اين نزاع، شيطان اين دو را به جان هم انداخت، در مسير ولي خدا قرار داد، كه حضرت موسايي كه قرار است با فرجش بساط فرعون و ظالمان را جمع كند، كاري به آن بزرگي انجام بدهد، بخاطر يك دعوا خرج يك سرباز فرعوني شود. يعني مي خواهد جلوي آن كار بزرگ موسي را بگيرد. اينجا گير بيفتد. بر حضرت موسي سلطه ندارد، ولي مي تواند ديگران را تحريك كند جلوي او قرار بدهد و ضربه بزند. جلوي كار و رسالت ولي خدا را بگيرد. در قرآن يك نمونه اش آمده است. بنابراين اگر حضرت ناشناس شد، مخفي شد، غايب شد، به خاطر اينكه در معرض تهديدهاي جدي است، تهديدهايي كه هم در زمان تولدشان و زمان كودكي شان توسط خلفا بوده است. هم الآن توسط شيطان و اعوان و انصار شيطان است. به خصوص كه باز شيطان اين را مي داند. كه وفتي ولي عصر(ع) تشريف بياورد، اجل شيطان فرا مي رسد. پس ولي خدا خيلي برايش خطرناك است. همه ي هم و غمّش را مي گذارد. لذا اين پنهان بودن، غايب بودن حضرت ادامه دارد تا زماني كه يك امنيت نسبي براي حضرت از طرف مردمان، از طرف دوستان، از

ص: 1210

طرف افرادي كه طالب او بشوند، يك امنيت نسبي برقرار شود و بعد حضرت تشريف بياورند. بنابراين يكي از دلايل غيبت، كه در روايت متعدد گفته شده است، همين ترس از جان است. منتهي عرض كرديم هيچ خودخواهي در آن نيست. يكي از دلايلي كه براي غيبت امام زمان(ع) گفته شده است، اين است كه حضرت از بيعت تواقيت آزاد باشد. زير بيعت هيچكدام از حاكمان نرود. امام رضا(ع) فرمود: «لِأَنَّ إِمَامَهُمْ يَغِيبُ عَنْهُم » (بحارالانوار/ج51/ص152) امام شيعيان و امام مسلمين و مؤمنين، از آنها غايب مي شود. «لِئَلَّا يَكُونَ فِي عُنُقِهِ لِأَحَدٍ بَيْعَةٌ» تا بر گردنش بيعتي نسبت به حكام نباشد. «إِذَا قَامَ بِالسَّيْفِ» وقتي مي آيد، اينطور نباشد كه زماني كه بيايد تقيه كند، با كسي مدارا كند. در نامه اي كه از خود امام زمان است، در توقيعي كه از خود امام زمان است، در كتاب هاي متعددي آمده كه هم در بحار است و هم در احتجاج است، خود ولي عصر(ع) اينطور مرقوم كردند و نوشتند، «وَ أَمَّا عِلَّةُ مَا وَقَعَ مِنَ الْغَيْبَةِ» (بحارالانوار/ج52/ص92) علت غيبت، «إِنَّهُ لَمْ يَكُنْ أَحَدٌ مِنْ آبَائِي» هيچ كدام از پدران من از امامان قبلي نبود، «إِلَّا وَقَعَتْ فِي عُنُقِهِ بَيْعَةٌ لِطَاغِيَةِ زَمَانِهِ» مگر اينكه بر گردنش نسبت به آن حاكم زمان بيعتي بود. «وَ إِنِّي أَخْرُجُ حِينَ أَخْرُجُ» ولي وقتي من خروج مي كنم زماني است كه «وَ لَا بَيْعَةَ لِأَحَدٍ مِنَ الطَّوَاغِيتِ فِي عُنُقِي» بيعت كسي بر گردن من نيست.

تمام ائمه قبلي در زمانشان بايد تقيه مي كردند. مجبور به مدارا و مراعات بودند. چون هنوز آن شرايط برايشان فراهم نبود و هنوز تعداد ياران برايشان فراهم نبود. لذا مجبور بودند

ص: 1211

نسبت به حكومت زمان به گونه اي تقيه كنند. به گونه اي براي حفظ جان شيعيانشان در رد خطر سازش و مدارا داشته باشند. امام حسيني كه عليه حاكم زمان خودش يزيد خروج كرد، در ده سال زمان معاويه مدارا كرد. چون علي الظاهر تحت بيعت بود. امامان قبلي يك از مظلوميت هايشان اين بوده است كه حكام ديو سيرت و پستي كه در زمانشان بوده است، مجبور بودند، چاره اي نداشتند چون يار نداشتند. حتي گاهي مواقع واقعاً اين از مظلوميت هايشان هست كه بعضي از اين خلفاي جور و ظلم، از باب تقيه اميرالمؤمنين مي گفتند. از باب اينكه فيتيله ي ظلمشان را مقداري پايين بكشند. لقب اميرالمؤمنين را حتي به خودشان هم اجازه نمي دادند كه كسي اميرالمؤمنين بگويد و مي گفتند: اين لقب مختص جدمان علي است ولي با اين وجود از باب تقيه و مدارا كردن و مماشات كردن و حفظ جان خودشان. شيعيانشان كه همين الآن گفتيم حفظ جانشان واجب بوده است، به اين حكام جور اميرالمؤمنين مي گفتند. مخالفان بني عباس اينطور مي گفتند. امام زمان(ع) ديگر قرار نيست كه بيايد و باز هم سكوت كند. در مقابل آنها باز هم تقيه و مدارا كند. نخير! اينقدر در غيبت مي ماند كه وقتي آمد، ديگر قيام داشته باشد و عليه آنها ديگر قعود و مماشات نداشته باشد. هيچ ملاحظه اي نداشته باشد. قرن ها از موعظه كردن ستمگران و چپاول گران گذشته و ديگر قرار نيست امام زمان بيايد و باز موعظه و مدارا كند. اينها هرچه بخواهند موعظه كنند، شنيدند. ديگر حضرت وقتي مي آيد با آنها برخورد مي كند. حضرت وقتي مي آيد ديگر قيام دارد و سر تا پا قيام است. لذا از

ص: 1212

القاب مشهور حضرت قائم است كه مستحب است مؤمنين وقتي اين لقب را مي شنوند، وقتي اين عنوان را مي شنوند مستحب است كه بايستند و مي دانيد اين ايستادن هم از زمان امام صادق(ع) در بين مؤمنين بوده است. از امام رضا(ع) نقل شده كه وقتي حضرت در خراسان بودند، اين اسم مبارك را مي شنيدند، دستشان را روي سرشان مي گذاشتند، و مي خواندند: «وَ عَجِّلْ فَرَجَهُ وَ سَهِّلْ مَخْرَجَه » (مستدرك/ج5/ص74) از امام صادق هم نقل شده كه: از ايشان پرسيدند براي چه مستحب است كه وقتي اين نام شنيده مي شود، بلند شويم؟ امام صادق فرمودند: وقتي اين اسم برده مي شود، امام زمان(ع) به آن كسي كه اين اسم را برده است، يك عنايت و توجهي مي كند. چون تو الآن تحت توجه هستي، مستحب است كه به احترام او بايستي. چون تحت توجه امامت هستي، مستحب است كه به احترام حضرت بايستي. علاوه بر اين بعضي ديگر از بزرگان حرف قشنگي زدند. گفتند: علاوه بر اينكه ايستادن هنگام شنيدن اين اسم، نشانه احترام است. نشانه ي آمادگي براي قيام هم هست. كه ما بلند مي شويم كه ما هم در آن قيام همراه و همگام هستيم. امام زمان(ع) قائم است. ديگر قاعد نيست و قرار نيست بيايد بنشيند. سر تا پا قيام است. بنابراين ديگر با كسي مدارا ندارد. با ظالمان و مستكبريني كه ديگر پيمانه ي ظلمشان پر شده است، و هيچ جاي مماشاتي با آنها نيست، برخورد مي كنند. در يك روايت خيلي زيبايي كه در جلد 51 بحار است، مرحوم مجلسي آورده است كه از امام باقر(ع) پرسيدند: آقا، مگر همه شما قائم بالحق نيستيد. همه شما قيام بالحق داريد.

ص: 1213

امام باقر فرمود: بله همينطور است. گفتم: پس چرا به امام مهدي(ع) عنوان قائم گفته مي شود؟ براي ايشان مشهور است. امام باقر فرمود: وقتي جدم اب عبدالله الحسين به شهادت رسيد، ملائكه در ملكوت گريه كردند. كه در زيارت رجبيه هم هست كه اهل آسمان هم گريه كردند. ملائكه به خداي متعال عرض كردند: خدايا، قاتلين فرزند پيغمبرت را كه به آن شكل به شهادت رساندند، رها مي كني؟ قرار است اينها همينطور آزاد باشند. كاري با آنها نباشد. خدا فرمود: ملائكه من آرام بگيريد. انتقام اينها تا يك زماني خواهد بود. بعد خدا يك صحنه اي را به ملائكه نشان داد. فرزندان معصوم امام حسين(ع) و امامان بعدي را نشان داد كه نهمين نفر از آنها ايستاده است. قائم است، يعني امام مهدي است. بعد خداوند به ملائكه فرمود: «بِذَلِكَ الْقَائِمِ أَنْتَقِمُ مِنْهُمْ» (بحارالانوار/ج37/ص294) با اين از آن گردن كشان و از آن ظالمان در طول تاريخ انتقام مي گيرد. امام زمان وقتي كه قائم است، پس ديگر قرار نيست بيايد و سكوت كند. با ظلم بسازد. تقيه كند، اينقدر غيبتش طولاني مي شود تا شرايط قيام فراهم شود و بعد تشريف بياورند. اين هم يك نكته است كه دليل غيبت حضرت در روايات گفته شده براي اينكه بيعت با كسي بر گردنش نباشد. تقيه نكند، از اين جهت در پرده ي غيب هستند.

دليل سومي كه در بعضي از روايات گفته شده است، اين را هم مؤمنين بايد خيلي توجه كنند. چندين روايت هست و اين است كه خداي متعال در اين دوران غيبت، به خصوص مؤمنين را بخواهد محك بزند. مؤمنين بايد امتحان پس بدهند كه ايمان هاي

ص: 1214

واقعي از ايمان هاي عاريه اي جدا شود. خالص ها از ناخالص ها جدا شوند. ما روايت متعدد داريم. من فقط يك موردش را عرض مي كنم. از امام باقر(ع) سؤال كردند: «مَتَى يَكُونُ فَرَجُكُم » (بحارالانوار/ج52/ص113) فرج شما چه زماني خواهد بود؟ امام باقر(ع) فرمودند: «هَيْهَاتَ هَيْهَاتَ لَا يَكُونُ فَرَجُنَا حَتَّى تُغَرْبَلُوا ثُمَّ تُغَرْبَلُوا ثُمَّ تُغَرْبَلُوا» اينقدر مردم غربال شوند و محك بخورند، در امتحان ها، «يَقُولُهَا ثَلَاثاً حَتَّى يَذْهَبَ الْكَدِرُ وَ يَبْقَى الصَّفْوُ» تا خالص ها بمانند و ناخالص ها بريزند. ديگر قرار نيست امام زمان وقتي تشريف بياورد، افرادي كه مدعي بودند، دورش را بگيرند و پشتش را خالي كنند. مثل اجداد طاهرينش، امام حسن(ع) كه يك عده كه مدعي ايمان داري داشتند، دورش را گرفتند، اما در زمان سختي پشت او را خالي كردند. خيلي از ائمه همينطور بودند. در رابطه با امام زمان اينقدر غيبتش طول مي كشد، كه فقط خالص ها بمانند. هم خود طولاني شدن غيبت امتحان مردم آخرالزمان و مؤمنين است. كه در اثر طولاني شدن غيبت يك عده از ضعيف الايمان ها مي گويند: خبري نيست. اصلاً امامي نيست. كسي نيست! نه فقط طولاني شدن غيبت، حوادث و پيشامدهاي سخت كه پيش مي آيد مثل بلاها، مرض ها، فقرها، بالا و پايين رفتن ها، كسادي ها، گراني ها، انواع و اقسام بلاهاي آسماني و زميني، آن آدم هاي مؤمن هستند كه در دل اين بلاها ايمانشان قوي مي شود و ايمان به غيب دارند و خودشان را نگه مي دارند. آن خالص ها مي مانند و آن ضعيف ها مي ريزند كه امام صادق(ع) در يك روايتي فرمود: «وَ لَنَبْلُوَنَّكُمْ بِشَيْ ءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَ الْجُوعِ وَ نَقْصٍ مِنَ الْأَمْوالِ وَ الْأَنْفُسِ وَ الثَّمَراتِ وَ بَشِّرِ الصَّابِرينَ» (بقره/155) كه انواع و اقسام

ص: 1215

امتحانات كه خدا در اين آيه ذكر كرده است براي قبل از ظهور مهدي ما هست كه در اين دوران پيش مي آيد كه انصافاً مؤمنين بايد ايمان خودشان را تقويت كنند، ما يك بحثي قبلاً به نام دين داري در آخرالزمان داشتيم، كه بايد مؤمنين جداً خودشان را در اينجا عميق كنند.

خدا مرحوم آيت الله مرعشي نجفي را رحمت كند. از اين بزرگوار نقل شده كه به شاگردانش مي گفت: آقايان من صبح كه از خانه بيرون مي آيم، خدا را به چهارده معصوم قسم مي دهم كه ظهر ديندار برگردم. دينداري در آخر الزمان سخت مي شود. در روايت هست طرف صبح دين دارد و شب دينش را از دست داده است. شب دين دارد و صبح دينش را از دست داده است. با يك معامله اي يك مرتبه دينش را از دست مي دهد. با يك حادثه اي يك مرتبه كفر مي گويد. دينداري سخت مي شود و شخص مي خواهد اين را رها كند و بياندازد. در اشعار فيض كاشاني هست كه بايد صادقانه اين اشعار را بخوانيم و از امام زمان بخواهيم.

اي رهنماي گمشدگان اهدنا الصراط *** اي نور چشم رهروان اهدنا الصراط

در دوزخ هوا و هوس مانده ايم زار *** گم كرده ايم راه جنان اهدنا الصراط

ره دور و بخت دير و شب تار و صد خطر *** مركب ضعيف و جاده نهان اهدنا الصراط

هر دم ز گوشه اي ره گمگشته اي مي زنند *** آه از سفير راهزنان اهدنا الصراط

رفتند اهل دل همه با كاروان جان *** ما مانده ايم از دل و جان اهدنا الصراط

واقعاً بايد از خود حضرت ولي عصر(ع) صادقانه

ص: 1216

كمك بخواهيم. ديندار باشيم، حلال خور باشيم، با عالمان واقعي دين رابطه داشته باشيم، عوامل دينداري خودمان را تقويت كنيم كه اين دوران، دوران سختي است.

آقاي شريعتي: انشاءالله همه ما در مسير دينداري مان به بركت اين آيات نوراني ثابت قدم باشيم. صفحه 80 مصحف شريف قرار روزانه امروز ماست. آيات 15 تا 19 سوره ي مباركه ي نساء در سمت خداي امروز تلاوت مي شود. باز مي گرديم به بركت صلوات بر محمد و آل محمد.

«وَ الَّاتىِ يَأْتِينَ الْفَاحِشَةَ مِن نِّسَائكُمْ فَاسْتَشهِْدُواْ عَلَيْهِنَّ أَرْبَعَةً مِّنكُمْ فَإِن شهَِدُواْ فَأَمْسِكُوهُنَّ فىِ الْبُيُوتِ حَتىَ يَتَوَفَّئهُنَّ الْمَوْتُ أَوْ يجَْعَلَ اللَّهُ لَهُنَّ سَبِيلًا(15) وَ الَّذَانِ يَأْتِيَانِهَا مِنكُمْ فََاذُوهُمَا فَإِن تَابَا وَ أَصْلَحَا فَأَعْرِضُواْ عَنْهُمَا إِنَّ اللَّهَ كَانَ تَوَّابًا رَّحِيمًا(16) إِنَّمَا التَّوْبَةُ عَلىَ اللَّهِ لِلَّذِينَ يَعْمَلُونَ السُّوءَ بجَِهَالَةٍ ثُمَّ يَتُوبُونَ مِن قَرِيبٍ فَأُوْلَئكَ يَتُوبُ اللَّهُ عَلَيهِْمْ وَ كاَنَ اللَّهُ عَلِيمًا حَكِيمًا(17) وَ لَيْسَتِ التَّوْبَةُ لِلَّذِينَ يَعْمَلُونَ السَّيَِّاتِ حَتىَّ إِذَا حَضرََ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ قَالَ إِنىّ ِ تُبْتُ الَْانَ وَ لَا الَّذِينَ يَمُوتُونَ وَ هُمْ كُفَّارٌ أُوْلَئكَ أَعْتَدْنَا لَهُمْ عَذَابًا أَلِيمًا(18) يَأَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُواْ لَا يحَِلُّ لَكُمْ أَن تَرِثُواْ النِّسَاءَ كَرْهًا وَ لَا تَعْضُلُوهُنَّ لِتَذْهَبُواْ بِبَعْضِ مَا ءَاتَيْتُمُوهُنَّ إِلَّا أَن يَأْتِينَ بِفَاحِشَةٍ مُّبَيِّنَةٍ وَ عَاشرُِوهُنَّ بِالْمَعْرُوفِ فَإِن كَرِهْتُمُوهُنَّ فَعَسىَ أَن تَكْرَهُواْ شَيًْا وَ يجَْعَلَ اللَّهُ فِيهِ خَيرًْا كَثِيرًا(19)»

ترجمه آيات:

«و از زنان شما آنان كه مرتكب فحشا مى شوند، از چهار تن از خودتان بر ضد آنها شهادت بخواهيد. اگر شهادت دادند زنان را در خانه محبوس داريد تا مرگشان فرا رسد يا خدا راهى پيش پايشان نهد. (15)و آن دو تن را كه مرتكب آن عمل شده اند، بيازاريد. و چون توبه

ص: 1217

كنند و به صلاح آيند از آزارشان دست برداريد زيرا خدا توبه پذير و مهربان است. (16) جز اين نيست كه توبه از آن كسانى است كه به نادانى مرتكب كارى زشت مى شوند و زود توبه مى كنند. خدا توبه اينان را مى پذيرد و خدا دانا و حكيم است. (17) توبه كسانى كه كارهاى زشت مى كنند و چون مرگشان فرا مى رسد مى گويند كه اكنون توبه كرديم، و نيز آنان كه كافر بميرند، پذيرفته نخواهد شد. براى اينان عذابى دردآور مهيا كرده ايم. (18) اى كسانى كه ايمان آورده ايد، شما را حلال نيست كه زنان را بر خلاف ميلشان به ارث ببريد. و تا قسمتى از آنچه را كه به آنها داده ايد بازپس ستانيد بر آنها سخت مگيريد، مگر آنكه مرتكب فحشايى به ثبوت رسيده شده باشند. و با آنان به نيكويى رفتار كنيد. و اگر شما را از زنان خوش نيامد، چه بسا چيزها كه شما را از آن خوش نمى آيد در حالى كه خدا خير كثيرى در آن نهاده باشد. (19)»

آقاي شريعتي: انشاءالله به بركت اين آيات نوراني خداوند به ما توفيق تشرف به مسجد مقدس جمكران را بدهد. تلاوت آيات را از مسجد مقدس جمكران ديديم و شنيديم. اشاره ي قرآني امروز را بشنويم.

حاج آقاي عالي: آيه ي 17 سوره ي مباركه ي نساء خداوند متعال مي فرمايد: «إِنَّمَا التَّوْبَةُ عَلىَ اللَّهِ لِلَّذِينَ يَعْمَلُونَ السُّوءَ بجَِهَالَةٍ ثُمَّ يَتُوبُونَ مِن قَرِيبٍ» آن توبه اي كه بر خدا لازم است، فرد توبه كننده را ببخشد، البته اينكه بر خدا واجب است، كسي بر خدا واجب نكرده است. كسي رساله ي اوليه بر خدا ننوشته كه خدايا اين بر تو واجب است.

ص: 1218

خدا از بابا رحمتش بر خودش لازم كرده است كه ببخشد، آن توبه اي است كه فرد «يَعْمَلُونَ السُّوءَ بجَِهَالَةٍ ثُمَّ يَتُوبُونَ مِن قَرِيبٍ» اگر احياناً يك كار زشتي انجام مي دهدف نه از باب عناد و لجبازي با خدا و كفر باشد، بلكه از باب اينكه عواقب اين گناه را نمي دانسته و غفلت و هوا و هوس بر او غالب شده است، از باب دشمني با خدا نبوده است. بعد هم فوري پشيمان شود. درست است كه اگر فوري هم پشيمان نشد، بعدها هم پشيمان شد، خدا مي گذرد. اما خدا مي گويد: آن توبه اي كه بر خدا لازم است را من دارم مي گويم. خيلي خوب است كه اگر آدم خداي نكرده يك جايي از دستش در رفت، سريع پشيمان شود. ما در روايت داريم كه تا هفت ساعت گناه را در نامه عمل نمي نويسند. اين ننوشتن گناه در نامه عمل خيلي ارزش دارد. آدم نگويد: خوب بنويسند، بعداً توبه مي كنيم، پاك مي كنند. نخير! وقتي نمي نويسند، آن آثارش تو را نمي گيرد. ريشه در وجودت نمي دواند. وقتي سريع آدم توبه كند، هنوز در وجود آدم عمق پيدا نكرده است. از اين جهت هست كه خدا مي فرمايد: آن توبه اي كه بر خدا لازم است كه از باب رحمت خدا توبه كننده را ببخشد، آن است كه وقتي روي جهالت يك كار زشتي انجام مي دهد، يك كار زشتي انجام مي دهد.

آقاي شريعتي: در ماه رجب هم كه ماه استغفار است انشاءالله زندگي همه ما معطر به عطر استغفار باشد. در ايام برپايي نمايشگاه بين المللي كتاب تهران، دوستداران ما مي توانند به نمايشگاه بين المللي در شبستان اصلي، راهروي 16 غرفه ي 20، غرفه ي

ص: 1219

شبكه 3 سيما برنامه سمت خداست، شما مي توانيد در آنجا كتاب هاي اساتيد ما را تهيه كنيد. حاج آقاي عالي از دلايل غيبت ولي عصر(عج) مي گويند، به سه علت اشاره كرديد، يكي خائف بودن حضرت است. ترس از جان كه گفتيد: اين بحث شخصي نيست. حضرت تحت بيعت كسي نباشند و طولاني شدن غيبت و نكته ي سوم هم ابتلا و امتحان براي خود ما و مردم آخرالزمان است.

حاج آقاي عالي: يكي از دلايل چيزي است كه ما در جلسه ي قبل گفتيم، در روايات ما هم اشاره شده كه همان حكمتي و همان علتي كه در غيبت هاي انبياي گذشته بود، بخاطر اينكه آخرين چاره را اين مي ديدند كه يك مدتي دور شوند تا مردم قدرشناس شوند. آن كفران نعمتي كه صورت گرفته، آن كفران نعمت با يك مقدار رفتن دود در چشمانشان، كتك خوردن ها و بلاها و نبود يك ولي الهي كه سرپرستي آنها را كند، يك معصوم بي خطا، يك مقدار كتك بخورند و بلا سرشان بياورند تا قدردان شوند. چاره اي نيست اين آخرين چاره است. بله اگر خود مردم بدون غيبت ولي خدا در زمان انبياي صادق خودشان در مقابل او خضوع مي كردند، هيچ احتياجي به غيبت نبود. اما اين اتفاق نيفتاد. در رابطه با امام زمان يكي از حكمت ها اين است.

يك مسأله ي ديگر هم كه باز در بعضي از روايات گفته شده اين است كه غيبت به خاطر آن است كه آن ياران حضرت فراهم شوند. يعني دوران غيبت يك دوران سازندگي هم هست كه آن ياران خالص حضرت چه آن 313 نفر و چه ياران ديگر. يعني ما فقط در

ص: 1220

زمان غيبت سياهي نبينيم. زمان غيبت زماني هست كه خورشيدهايي در آن به وجود مي آيند. نورهايي در آن تربيت مي شوند. افراد پاك، همان هايي كه ولو در امتحان هاي سنگين يك عده ريزش مي كنند اما آنهايي كه باقي مي مانند، متدينين و مؤمنيني هستند كه بسيار ارزشمند هستند. اين همان است كه پيغمبر مي فرمود: برادران من در آخرالزمان آنهايي هستند كه در سختي ها و مشكلات با آنكه ما را نمي بينند، بر دينشان باقي مي مانند، ثواب دين داري آخرالزماني ها، يعني مردم مؤمن اين زمان پنجاه برابر اصحاب من است. اصحاب من مرا مي بينند، هر مشكلي پيش آمد از من مي پرسند. معجزات را با چشم مي بينند. اما آخرالزماني ها اين امتيازات را ندارند و بر دينشان مانده اند. اين افراد ساخته شوند خودش يك حكمتي است كه اين افراد خوب در آن ساخته شوند. من فقط اشاره به يك نكته اي مي كنم. همه ي اين عللي كه گفته شد، در روايت سر جاي خودش است. اما يك روايتي كه معروف به روايت عبدالله بن فضل هاشمي است. امام صادق(ع) در آن روايت فرمود: سر اصلي غيبت اينها نيست. يك چيز ديگري است، كه ما اجازه نداريم بگوييم. امام داشت راجع به غيبت صحبت مي كرد كه آخرين امام حضرت مهدي يك غيبتي دارد كه به ناچار آن غيبت رخ خواهد داد. عبدالله بن فضل هاشمي سؤال كرد كه آن غيبت براي چيست؟ امام صادق فرمود: «لِأَمْرٍ لَمْ يُؤْذَنْ لَنَا فِي كَشْفِه » (بحارالانوار/ج52/ص91) بخاطر يك چيزي كه ما اذن نداريم به شما بگوييم. بعد خود حضرت فرمود: وقتي خود آقا بيايند، خودشان مطرح مي كنند، شبيه خضر كه حضرت خضر بعد از آن كارهايي كه انجام داد

ص: 1221

و موسي تحملش را نداشت و اعتراض كرد، خود حضرت خضر به حضرت موسي علت آن كارها را گفت. تا وقتي نگفته بود، كشف نشده بود. امام زمان هم تا وقت ظهورشان علت اصلي مكشوف نيست. امام صادق(ع) فرمودند: «إِنَّ هَذَا الْأَمْرَ أَمْرٌ مِنْ أَمْرِ اللَّهِ وَ سِرٌّ مِنَ اللَّهِ وَ غَيْبٌ مِنْ غَيْبِ اللَّه» يكي از اسرار است كه صلاح نيست بدانيد. چه بسا با دانستن اين اسرار و سرك كشيدن در اينها، هم لطمه اي به امر عظيم و رسالت عظيمي كه امام(ع) به عهده دارد و هم به خودتان بزنيد. مثل يك سربازي كه در اتاق فرماندهي سرك بكشد و بخواهد اسرار آنجا را بداند. چه بسا عمليات را لو مي دهد، هم با اين كار ضربه به خودش مي زند. سرباز بايد سرباز باشد. اين اسرار را همين مقدارهايي كه گفته شده خودشان فرمودند. بله اگر كسي ظرفيت داشته باشد، ممكن است يك چيزهايي به او گفته شود. بعضي ها ظرفيت هاي بزرگ دارند.

حسين بن روح سومين نائب امام زمان(ع) از نواب اربعه اي است كه در زمان غيبت صغري نائب شد. از يكي از علماي آن زمان به نام احمد اسحاق قمي كه از اصحاب امام عسگري بود، و الآن هم قبرشان در سر پل ذهاب است، و مرقدي دارد. از ايشان سؤال كردند: شما با اينكه عالم تر و خيلي باتقواتر هستيد، چرا امام زمان شما را نائب نكرده است؟ احمد بن اسحاق قمي گفت: براي اينكه حسين بن روح آنقدر دهانش محكم و قرص است كه اگر امام زمان زير عبايش باشد، سرش را زير تيغ ببرند، عبايش را بلند نمي كند، حضرت

ص: 1222

را لو بدهد. من اينگونه نيستم. اين سر نگهدار بودن روح بسيار بلندي را مي خواهد.

آقاي شريعتي: بسيار ممنون و متشكر، خيلي مباحث خوبي بود. انشاءالله همه ما براي آمدنش دعا كنيم. همان كه مژده باران سبز شالي هاست، خدا كند كه بيايد، همين حوالي هاست! حاج آقا دعا بفرماييد.

حاج آقاي عالي: خدا را به حق ولي عصر(ع) ما را لايق اين قرار بده كه همراه او باشيم. هم در زمان غيبت يار او باشيم، و هم در زمان ظهور خدمت ايشان باشيم. مريض هايي هستند كه چشم به همين دعاها دارند. من تقاضا دارم مؤمنين دعا كنند. خدا را قسم مي دهيم به حق امام زمان(ع) مريض هاي منظور به خصوص شفاي عاجل عنايت فرمايند.

آقاي شريعتي: بهترين ها را براي همه شما آرزو مي كنم. به اميد طلوع دوباره خورشيد سلام. والحمدلله رب العالمين و صلي الله علي محمدٍ و آله الطاهرين.

بخشي از بيانات مقام معظم رهبري

شما جوانان عزيز كه در آغاز زندگي و تلاش خود هستيد، بايد تلاش كنيد تا زمينه را براي آنچنان دوراني آماده كنيد. دوراني كه در آن ظلم و ستم به هيچ شكلي وجود ندارد. دوراني كه در آن انديشه بشري و عقول بشر از هميشه فعالتر و خلاق تر و آفريننده تر هست. دوراني كه ملت ها با يكديگر نمي جنگند، دست هاي جنگ افروز عالم همان هايي كه امروز مي بينيم چگونه جنگ هاي منطقه اي و جهاني را در گذشته به راه انداخته اند و مي اندازند. اين جنگ ها در آن دوران ديگر نيست. صلح است، امنيت كامل است، در مقياس عالم بايد براي آن دوران تلاش كرد. قبل از دوران مهدي موعود آسايش و

ص: 1223

راحت طلبي و عافيت نيست. «وَ اللَّهِ لَتُمَحَّصُن » (بحارالانوار/ج5/ص216)، «وَ اللَّهِ لَتُغَرْبَلُن »، به شدت امتحان مي شويد، امتحان كجا و چه موقع است؟ آنوقتي كه ميداني است، ميدان مجاهدتي است، در ميدان هاي مجاهدت قبل از ظهور مهدي موعود، انسان هاي پاك امتحان مي شوند و در كوره هاي آزمايش وارد مي شوند و سربلند بيرون مي آيند و جهان به دوران آرماني و هدفي مهدي موعود روز به روز نزديك تر مي شود. اين همان اميد بزرگ است.

93-02-21 - يادي از امام عصر(عليه السلام)

بسم الله الرحمن الرحيم

و صل الله علي محمدٍ و آله الطاهرين

آقاي شريعتي: سلام مي گويم به همه ي بيننده هاي خوبمان، خانم ها و آقايان. به سمت خداي امروز خوش امديد. آرزو مي كنم در هركجا كه هستيد، تنتان سالم باشد و قلبتان سليم باشد. حاج آقاي عالي سلام عليکم و رحمة الله. خيلي خوش آمديد.

حاج آقاي عالي: سلام عليكم و رحمة الله، بنده هم خدمت حضرتعالي و همه ي بينندگان بزرگوار عرض سلام دارم.

آقاي شريعتي: خيلي خوشحاليم که روزهاي يکشنبه ما منور و معطر به نام و ياد حضرت وليعصر(عج) است. هفته گذشته نكاتي را در مورد غيبت حضرت گفتند و ادله آن را بيان كردند، كه مباحث خيلي خوبي هم بود. سؤالي كه شايد اينجا مطرح شود، اين است كه آيا در عصر غيبت راه ارتباطي ما با حضرت ولي عصر همچنان برقرار است. آيا مي شود ارتباط داشت و اگر مي شود چگونه است؟

حاج آقاي عالي: بسم الله الرحمن الرحيم. يكي از سؤالات بسيار مهمي كه در مباحث مهدويت به طور عموم و خاص در بحث غيبت امام زمان همين سؤال است. حالا كه زمان غيبت است،و حكمت ها و فلسلفه هايي كه

ص: 1224

در روايات براي غيبت امام زمان ذكر شده بود، مثلاً فرض كنيد به خاطر ناامن بودن بر جان حضرت، حضرت غايب است. بخاطر امتحان شدن مردم در زمان غيبت، مردم به همين غيبت امتحان شوند، حضرت غايب است، يا بخاطر قدرشناس شدن دوراني نباشد، سختي هايي ببينند، تا قدرشناس شوند. اين فلسفه ها و اين حكمت ها اقتضا مي كند كه ارتباط كاملاً قطع شود. اگر ما اينها را در نظر بگيريم، علي القاعده به طور معمولي و عادي نمي شود با حضرت ارتباط برقرار كرد. منتهي آيا واقعاً همين است كه به طور كلي و كامل ارتباط و هرگونه ارتباطي قطع است، يا اينكه نه احياناً ارتباط هست. به هر حال بعضي از علماي ما بودند كه معتقد بودند نمي شود در زمان غيبت ارتباط برقرار كرد. ملاقات در زمان غيبت امكان پذير نيست. بعضي ها گفتند: هست و براي خودشان دلايلي داشتند. اينها بحثي است كه واقعاً بايد مطرح شود، به خصوص با توجه به اينكه متأسفانه بعضي ها دكان داري هايي كردند، ادعاهايي كردند، اينها بايد صحت و سقمش معلوم شود. يك جايي كاملاً بحث روشن شود تا دوستان اهل بيت به آن چيزي كه آموزه هاي ديني ما اقتضاء مي كند، بتوانند روي اين بحث كاملاً اشراف داشته باشند. از اين جهت اجازه مي خواهم اين بحث را يك مقدار كامل تر مطرح كنم. اميدوار هستيم در همين يك جلسه بتوانيم پرونده اش را بينديم.

سؤالي كه ما اينجا مطرح مي كنيم، ارتباط با حضرت در زمان غيبت امكان پذير هست يا نه؟ مقصود ما ارتباط معنوي و قلبي و باطني نيست. آنكه مسلم برقرار است. ارتباط قلبي و باطني هر مؤمني بايد با امامش داشته باشد.

ص: 1225

بعداً انشاءالله عرض خواهيم كرد كه راه هاي ارتباط باطني و قلبي با حضرت چيست؟ آن محل بحث نيست. آنچه الآن مي خواهيم بحث كنيم، ارتباط ظاهري، ملاقات، ديدار حضرت به صورت حضوري، اين محل بحث ما است كه اين شدني است يا نه؟ در اين رابطه هم بايد خدمت شما عرض كنم كه ديدار حضرت انواعي دارد. ما انواعش را بگوييم، و ببينيم كدام نوعش است كه محل اختلاف بين بزرگان و علماي ما هست و بعضي ها مي گويند: نمي شود و بعضي مي گويند: مي شود. اگر ما بخواهيم اقسام ارتباط ديداري با حضرت را مطرح كنيم، چند قسم است؟ يكي ديدن حضرت در عالم، رؤيا و خواب است. حضرت در خواب ببيند. عالم خواب، عالمي است. واقعيتي دارد. همينطور كه در قرآن رؤياها و خواب هايي از حضرت يوسف، حضرت ابراهيم، پيغمبر اكرم(ص) نقل شده است، عالم خواب عالم خواب هاي راست و صادق عالمي هست كه قابل توجه است. درست است كه خواب هاي غير معصومين سنديت و حجيت ندارد و خيلي نمي شود اعتباري برايش قائل شد. ولي در عين حال يك راهي براي ديدن است. اين محل بحث نيست. امام زمان(ع) را در خواب ديدن، كما اينكه ساير معصومين را مي شود در خواب ديد، چيزي است كه همه قبول دارند. ما در رواياتمان حتي دستورالعمل هايي براي خواب ديدن نسبت به ائمه و پيغمبر است. حتي نسبت به خويشان فرد كسي از دنيا رفته بخواهند خواب او را ببينند. اين را مرحوم محدث قمي در مفاتيح هم ذكر كرده است. مرحوم محدث نوري هم در كتاب دارالسلام كه چهار جلد كتاب مربوط به رؤيا است، مباحث بسيار عميقي را آنجا

ص: 1226

مطرح كرده است، آنوقت آنجا ايشان ذكر كردند كه حدود سي راه از روايات برداشت كردند، براي كساني كه مي خواهند ائمه را خواب ببينند، امام زمان را خواب ببينند، حتي بعضي از خويشان را كه از دنيا رفتند، بعضي از آن دستورالعمل ها را در اواخر كتاب نجم الثاقب هم آورده است. بنابراين اين از محل بحث ما بيرون است. عالم رؤيا و خواب را هيچ كسي انكار نكرده است. قسم دوم ديدن حضرت، ديدار حضرت در عالم مكاشفه است. عالم مكاشفه اين است كه كسي در بيداري چيزهايي را ببيند، همانطور كه گاهي آدم در خواب عوالمي را مي بيند كه ديگران نمي بينند.

آدم هايي كه روحشان ضعيف و معمولي است، كساني كه اشتغالاتشان به عالم بيرون خيلي زياد است. حواسشان خيلي مشغول است. تعلقاتشان و مشغولياتشان به بيرون خيلي زياد است، طبيعتاً اين حواس درگير امور دنيايي و بيروني است. چشمشان همين چيزهايي را مي بيند كه همه مي بينند.گوششان همين صداهايي را مي شنود كه همه مي شنوند. غير از اين حواس و محسوسات به اين حواس چيز ديگري را نمي توانند درك كنند. مگر اينكه به صورت قهري و جبري در عالم خواب اين حواس از بيرون قطع شود بتوانند عوالم ديگري را دريافت كنند. اين آنتنشان گيرندگي امواج ديگري را داشته باشد. روح هايي كه قوي هستند در همين عالم بيداري در عين حال كه بيدار هستند، مي توانند منقطع شوند، مي توانند اشتغالاتشان را قطع كنند. تملقي ندارند، كه اين كار نياز باشد. لذا در عين حال كه بيدارند چيزهاي ديگري را مي توانند ببينند. چشم باز است ولي دل يك جاي ديگر است و مشغوليت به يك عالم ديگر و

ص: 1227

به يك امور ديگري است. فراتر از زمان، فراتر از مكان، فراتر از حواس ظاهري كه ديگران نمي بينند او مي بيند. اين مكاشفه است كه براي بعضي از افراد اين رخ مي دهد. اين قسم دوم هم يعني ديدن امام زمان(ع) در عالم مكاشفه اين هم محل بحث نيست. اين هم، همه قبول دارند. كه براي بعضي افراد معمولي ديگر امكان پذير نيست. بعضي روح ها بسيار قوي امكان پذير است، شبيه خواب چيزي را مي بيند كه ديگران نمي بينند.

عالم مكاشفه طوري است كه حجاب هايي كه براي ديگران حجاب است، كنار مي زند و با واقعيت مرتبط است. اين تخيل نيست. اوهام و خيالات نيست. همانطور كه خواب هاي شيطاني و رحماني داريم، مكاشفه هاي شيطاني و رحماني هم داريم. ولي با فرض اينكه فردي باشد كه صالح باشد، با صداقت باشد، روح قوي داشته باشد، همانطور كه در رؤياي صادقه اي مي تواند امام زمان را ببيند، در مكاشفه ي صادقه اي هم مي تواند حضرت را ببيند.

مرحوم آيت الله گلپايگاني كه رضوان خدا بر اين فقيه زاهد اهل بيت كه به هر حال در همين زمان نزديك خود ما بود، اين بزرگوار سرپرست تيم پزشكي و رئيس بيمارستان گلپايگاني هم بود كه آن زمان دكتر متدين و بزرگواري كه الآن هم هست، ايشان مي گفت: در سال 65 ، يك مرتبه آقاي گلپايگاني به ما گفته بود: من خيلي در ناحيه شكم درد احساس مي كنم. مي گويد: آقا را بيمارستان گلپايگاني قم برديم، آنجا آزمايشات انجام شد و تيم پزشكي جلسه گرفتند و طبق آن آزمايشات و معايناتي كه كرديم، متوجه شديم كه آقا يك تومور سرطاني در ناحيه اثني عشرشان هست و سرطان

ص: 1228

دارند. منتهي به ايشان نگفتيم. براي اينكه مطمئن شويم به تهران آمديم. پزشكان تهران هم به همين نتيجه رسيدند و گفتند: هرچه زودتر بايد عمل شوند، آن زمان هم تشخيصشان اين بود كه تجهيزاتي كه در بيمارستان كرانول لندن هست، تجهيزات كامل و پيشرفته اي است كه به هر حال اگر آنجا عمل شوند، خيلي بهتر است. به هر حال اين بزرگوار بركت روي زمين بود. فقها و علما و مراجع بركت روي زمين هستند. حفظ اين بزرگواران واقعاً اينطور هست كه بر ديگران ضرورت دارد. اين يك وجوبي دارد. دكتري كه با ايشان بود و رئيس تيم پزشكي ايشان بود، همراه آقازاده ي ايشان همراه شدند كه به لندن بروند. ايشان گفت: ساعت به ساعت حال آقا سنگين تر مي شد و خيلي درد مي كشيد. طوري كه در هواپيما نه مي توانست از درد روي صندلي بنشيند، نه حتي مي توانست روي تخت دراز بكشد. هيچ چيزي هم نمي خورد. آقا را به بيمارستان بردند و معاينات اوليه انجام شد. به همين نتيجه رسيدند كه بايد سريع عمل شوند، قرار شد فردا صبح عمل شود. اين دكتر متدين مي گفت: من شب تا ديروقت در اتاق آقا بودم. چند ساعت نيمه شب در اتاق مجاور براي استراحت رفتم. شايد سه چهار ساعتي بود و بعد از نماز صبح سريع آمدم. وقتي آمدم ديدم، آقا كه از درد به خودش مي پيچيد، خيلي آرام نشسته است. من با ايشان سلام عليك كردم. گفتم: آقا حالتان چطور است؟ فرمودند: الحمدلله خوبم! گفتند: آقاي دكتر اگر مي شود به اين پزشك ها بگوييد: مرا يك معاينه ديگري كنند. مي گويند: من فهميدم خبري شده است. به ايشان گفتم:

ص: 1229

من مي گويم، ولي چيزي شده است. آقا فرمودند: حضرت ولي عصر(ع) عنايت كردند و شفا دادند. ايشان مي گفت: من خشك شده بودم و حال بد ايشان را ديده بودم. الآن را مي بينم، خوب خوب هستند. ايشان گفتند: بگوييد صبحانه بياورند، من خيلي ضعف دارم. پزشكان مجدداً معاينه كردند، گفتند: اصلاً خبري از اين غده سرطاني نيست. به طرز معجزه آسايي ايشان خوب شدند، نيازي به عمل نيست، مرخص هستند. ايشان گفتند: ما به قم رفتيم. اين دكتر مي گويد: من وقتي رسيدم خانم من به من گفت: آقاي دكتر! جعفري آقاي مجتهدي يك تماسي گرفتند و گفتند: اگر مي شود به منزلشان برويد. ايشان مي گويد: من منزل جعفر آقا رفتم. جعفر آقا به من گفت: آقاي دكتر ما كه با حضرت آقا لندن رفتيم، يك اتفاقي براي من افتاد، مي خواستم از شما سؤال كنم. ديشب من دعا مي كردم، حجابي از جلوي من برداشته شد، بيمارستان را ديدم در اتاقي كه آقا آنجا بودند. مي گفت: ديدم در آن بيمارستان آقا روي تخت هستند و حضرت ولي عصر(ع) كنارشان هستند. آقاي گلپايگاني با تضرع و خضوع عرض كرد كه آقا شما عنايتي بفرماييد و دعايي كنيد. حضرت ولي عصر(ع) فرمود: خداوند متعال شما را شفا داد. آقاي دكتر من اين صحنه را ديدم، درست است؟ اتفاقي افتاده است؟ دكتر گفت: بغض گلوي مرا گرفت و گريه كردم. كه آن چيزي كه من خودم از آقا شنيدم، ايشان اينجا در قم ديد. صحنه را ديد. گفتم: بله، حضرت ولي عصر(ع) عنايتي كردند و شفا پيدا كردند و بدون نياز به عمل ما برگشتيم. اين يك مكاشفه اي بود كه ايشان صادقانه اين صحنه را ديده

ص: 1230

بود. خوش به حال آن دردي كه اينطور درماني دارد و آن چشمي كه جاب را برمي دارد و اينگونه مي تواند ببيند.

خوشا دردي كه درمانش تو باشي *** خوشا راهي كه پايانش تو باشي

خوشا چشمي كه بيند روي ماهت *** خوشا ملكي كه سلطانش تو باشي

اين هم يك قسم از ديدن است كه به صورت مكاشفه هاي صادق است، و هيچ كسي هم در اين محل بحث ندارد. قسم سوم ديدار حضرت ديدن در بيداري هست، نه در خواب و مكاشفه، اما بدون آنكه حضرت را بشناسد و تا آخر هم نمي شناسند. ما در روايات داريم كه امام صادق(ع) فرمود: وقتي حضرت ولي عصر(ع) تشريف بياورند، بسياري از اين مردم مي گويند: ما ايشان را ديده بوديم ولي نمي شناختيم. تا آخر نشناختند، مگر اينكه زمان ظهور شود حضرت را ببينند، يا بدون اينكه بشناسند از دنيا مي روند. «يَرَوْنَهُ وَ لَا يَعْرِفُونَهُ» (وسايل الشيعه/ج11/ص135) اين هم قسم سوم است.

قسم چهارم ديدن حضرت در بيداري است كه در آن هنگامي كه دارد حضرت را مي بيند با وجود قرائن و نشانه هاي بسياري كه اين فرد معمولي نيست. اين معصوم است. اين ولي خداست. آن موقع منتقل نمي شود و اصلاً ذهن كشش ندارد. بعد كه ملاقات تمام شد، آنوقت از روي قرائني مي فهمد كه خدمت آقا بوده است. خيلي از كساني بودند كه واقعاً راستگو بودند در تشرفات اين را نقل كردند. آن زماني كه خدمت حضرت بودند، يك حالت تحيّر و گيجي كه انگار حواس تا يك جايي كار كرده و از اينجا به بعد ديگر ذهن نمي كشد كه بفهمي اين چه كسي است؟ با وجود

ص: 1231

اين همه نشانه ها مثلاً فرض كنيد كنار حضرت راه مي رفته در فصل زمستان، يكباره ميوه هاي غير فصل كنار خودش ديده است. حضرت اسمش را برده است. چيزهايي از زندگي اش گفته، مطالبي گفته كه غير از معصوم كس ديگري نمي تواند اين مطالب را بگويد. اينكه متوجه نيست براي اين است كه حضرت صلاح نمي داند و در ذهن او تصرف كرده است. همينطور كه الآن حواس ما تحت روح ما كار مي كند، ما روح را كه داريم، چشم ما مي بيند. اعضا و جوارح ما كار مي كند، دست ما حركت مي كند. اين حواس ما تحت روح جزئي ماست و تحت روح كلي عالم وجود حضرت ولي عصر نيست. اين حواس در اختيار و در مديريت روح ما كار مي كند. آنوقت حضرت ولي عصر كه روح كلي عالم وجود است. طبيعتاً اگر بخواهد تصرفي كند كه كسي مصلحت نباشد كه الآن ذهنش به ايشان منتقل شود، نمي تواند بفهمد.

آيت الله مرعشي نجفي بعضي از تشرفاتي كه خدمت حضرت ولي عصر(ع) دارند، اگر دوستان زندگي اين بزرگوار را دنبال كنند، چند مرتبه خدمت حضرت ولي عصر(ع) تشرف داشتند. آن زماني كه خدمت آقا بوده بسيار نشانه هاي فراوان بوده، اما منتقل نشده است. بعداً متوجه شدند كه خدمت حضرت بوده است. دوستان مفاتيح را نگاه كنند.

اين تشرف حاجي علي بغدادي، كه مرحوم محدث قمي در مفاتيح آورده و از قول استادشان مرحوم محدث نوري صاحب نجم الثاقب فرمودند. ايشان در كتاب نجم الثاقب فرموده: اين قضيه از قضاياي يقيني است كه در زمان خود من اتفاق افتاده و من از خود حاج علي بغدادي پرسيدم. فرد بسيار صالح و با صداقت و

ص: 1232

مؤمن بود. مرحوم محدث نوري مي گويد: اگر در اين كتاب من هيچ چيزي جز اين قضيه نبود، كافي بود. كه نكات بسيار زيادي از آن استفاده مي شود. چون معمولاً اين حكايت در مفاتيح هم طولاني است و هم نسلش قديمي است، شايد كمتر دوستان به آن توجه داشته باشند و خوانده باشند. مي توانند به راحتي در مفاتيح پيدا كنند.

مرحوم حاج علي بغدادي ريسندگي و كارخانه در بغداد داشته است. براي دادن خمس در نجف مي رود كه خمس مالش را با بزرگان نجف، آيت الله شيخ مرتضي انصاري، شيخ اعظم و مرحوم كاظميني آنجا رفتند. وجوهاتش را حساب كرده، صبح پنجشنبه اي بوده است. بعد هم زيارت كاظمين رفته، نجف و كاظمين را زيارت كرده است. بعد به بغداد برگشته است. مي گويد: در مسير برگشت با يك كسي برخورد كردم، كه به من فرمود: حاج علي حال شما چطور است؟ بعد ايشان فرمودند: حاج علي مي آيي به كاظمين برگرديم، امشب، شب جمعه است. زيارت اجداد من در كاظمين باشد كه نزديك است. من هم گفتم: چشم! من برمي گردم. يك مؤمني به من پيشنهادي داده است. بعد ايشان گفت: برگرديد تا من شهادت بدهم تو از دوستان ما هستي. گفتم: شما چطور شهادت مي دهيد؟ مگر چقدر مرا مي شناسيد؟ گفت: من چطور نشناسم آن كسي را كه حق ما را به ما مي رساند؟ گفتم: كدام حق؟ گفت: خمسي كه به وكلاي ما دادي. گفت: من باز متوجه نبودم. ايشان شيخ انصاري را وكيل خودش مي داند. برگشتيم و همينطور كه مي آمديم، كنار راه ميوه هايي را مي ديدم كه براي اين فصل نيست. فصل، فصل زمستان بود. ميوه ها طور

ص: 1233

ديگري بود. هوا را طور ديگري مي ديدم و عطرآگين بود. همينطور كه با هم راه مي رفتيم، سؤالاتي از ايشان پرسيدم. مثلاً مولانا اينكه بعضي دوستان ما زيارت مشهد مشرف شدند، مي خواستم بدانم زيارت فلاني قبول است؟ فرمود: انشاءالله قبول است. فلاني هم مشرف شده است، زيارتش قبول است؟ انشاءالله قبول است. فلاني هم مشرف شده، قبول است؟ ديدم سكوت كردند. گفتم: بعضي از كساني كه اهل منبر هستند، مي گويند: اگر كسي شب جمعه زيارت ابا عبدالله الحسين را بخواند، «زيارت الحسين امانٌ من النار» آدم را از جهنم ايمن مي كند. اين حديث درست است؟ ديدند چشمانش اشك زده است و اسم حسين را كه شنيد، فرمود: بله، درست است. «زيارت الحسين امانٌ من النار» بعد به كاظمين رسيديم. شروع به سلام دادن به ائمه كرد. تك تك سلام داد به اسم امام زمان رسيد، سؤال كرد: حاج علي امام زمان خودت را مي شناسي؟ گفتم: چطور نشناسم. معلوم است مي شناسم. گفت: خوب سلام بده. گفتم: «السلام عليك يا حجة الله، السلام عليك يا صاحب الزمان، يابن الحسن» گفت: «عليك السلام و رحمة الله و بركاته» جواب سلام مرا داد، باز من متوجه نبودم. در اين سلام كسي كه خبر از قبولي زيارت بعضي ها، خبر از چيزهايي كه غير معصوم نمي تواند بدهد. مراجع مل شيخ انصاري را نماينده خودش مي داند. خمس را مي گويد: حق ما است. براي خواندن نماز زيارت ايستاديم. نماز كه تمام شد، آخر نماز به ذهن من آمد، اين قرائن و نشانه ها براي حضرت بوده است. نماز كه تمام شد، نگاه كردم ديدم حضرت نيست. در آن زمان يك حالت گيجي و تحير بوده

ص: 1234

است. ولي بعد با قرائني متوجه مي شويم چه حسرت سنگيني است. از طرفي هم خوشا به حالشان كه همين مقدار نصيبشان شده است. از طرفي هم آن زمان صلاح نبوده است. اين قسم چهارم است.

قسم پنجم كامل ترين قسم است. در بيداري حضرت را ببيند، قد و قامت و مكاشفه را بشناسد، همان هنگام ديدن هم بشناسد. و كلمات و حرف هايي هم رد و بدل مي شود. اين قسم پنجم و قسم چهارم محل نزال است. چون اين دو قسم مي تواند يك ادعاهايي به وجود بياورد. اين دو قسم است كه مي تواند مثلاً ادعا به وجود بياورد من با حضرت ارتباط دارم. من نماينده حضرت هستم. بخصوص اين قسم پنجم! بعضي از بزرگان مثل شيخ مفيد، در برخي از رسائل مثل مرحوم نعماني كه صاحب كتاب «غيبت» هستند، مثل مرحوم فيض كاشاني، مثل مرحوم كاشف الخطاب، بعضي از بزرگان ما قائل بودند كه اين قسم پنجم امكان ندارد.

دليل اينها اين است، مي گويند: غير از حكمت هايي كه براي غيبت است، كه در زمان غيبت مردم امتحان مي شوند. قرار نيست كه به طور عادي و معمولي حضرت را ببينند. خود غيبت موضوع امتحان است. قرار نيست باب باز شود. قرار است غيبت باشد تا مردم قدرشناس باشند. قرار است غيبت باشد تا حضرت ولي عصر(ع) جانش ايمن باشد. قرار نيست اين در ملاقات ها باز شود. حضرت به خطر بيفتد و او را بشناسند. دليل مهم تر و اصلي ترين دليل آن نامه اي است كه امام زمان به چهارمين نايبشان علي بن محمد سمري، در زمان انتهاي غيبت صغري امام زمان(ع) به نايبشان نامه اي نوشتند، كه شما شش روز

ص: 1235

ديگر بيشتر زنده نيستي. كارهايت را جمع كن و ديگر به كسي سفارش نكن كه براي تو جانشين باشد. «فَقَدْ وَقَعَتِ الْغَيْبَةُ التَّامَّةُ» (بحارالانوار/ج56/ص360) غيبت كامل و تامه كه شروع شده ديگر ظهوري در كار نخواهد بود تا زماني كه علائم ظهور برسد. بعد حضرت فرمود: بعضي از شيعيان خواهند آمد كه «وَ سَيَأْتِي شِيعَتِي مَنْ يَدَّعِي الْمُشَاهَدَة» ادعاي مشاهده مي كنند. «أَلَا فَمَنِ ادَّعَى الْمُشَاهَدَةَ قَبْلَ خُرُوجِ السُّفْيَانِيِّ وَ الصَّيْحَةِ فَهُوَ كَذَّابٌ مُفْتَر» اگر كسي قبل از علائم آخر الزمان، سفياني و صيحه آسماني ادعاي مشاهده كرد، «فَهُوَ كَذَّابٌ مُفْتَر» اين دروغگو هست و افترا و تهمت مي زند. بزرگان روي اين نامه ي حضرت ولي عصر(ع)، بزرگان اينطور گفتند. ولي مشهور علماي ما در مقابل اين بزرگواران گفتند: آن حكمت هايي كه براي غيبت گفته شده، كه خود غيبت بايد موضوع امتحان باشد، بله قرار نيست ظهور براي همه به طور عادي رخ بدهد. ملاقات خاص است و موارد استثنايي است. و الا قبول داريم زمان غيبت، زمان غيبت است. باب ملاقات باز نيست كه هركس دلش خواست مثل زمان ظهور كه خدمت معصومين مي رسيدند، الآن كسي بتواند خدمت حضرت برسد. اختيار ملاقات در زمان غيبت با كسي نيست. هرچقدر هم رياضت داشته باشد، فكر نكند اين كارهايش يك علت تامه است كه بتواند خدمت حضرت برسد. نخير هركار هم كند باز مصلحت ديد حضرت است و چه بسا اگر مصلحت نبينند، نه! ديدن حضرت در زمان غيبت يك روال عادي نيست. استثناء است، آن نامه اي هم كه به چهارمين نايبشان نوشتند، به قرينه اينكه حضرت به علي بن محمد ثمري مي گويد: ديگر براي نيابت خاص به كسي

ص: 1236

سفارش نكن. هركسي ادعاي مشاهده كرد، يعني مشاهده از آن سنخي كه شما چهار نايب كه ما در ارتباط هستيم، اگر كاري داريد بگوييد: به حضرت بگوييم. ما مرتبط با حضرت هستيم. اگر كسي ادعاي ديدن با نيابت كرد، اين كذاب و مُفتر است. مفتر به اين خاطر كه دارد به من نسبت مي دهد كه من او را وكيل كردم، من چنين وكالتي به كسي نخواهم داد. كسي نايب خاص من نيست. حضرت فرموده: «كَذَّابٌ مُفْتَر» هم دروغ مي گويد و هم افترا مي زند. تهمت نسبت ناروا دادن است. خوب اين كسي كه ادعاي مشاهده مي كند و مي گويد: من نايب حضرت هستم، نسبت ناروايي به حضرت مي دهد. كه حضرت مرا نايب خودش كرده است. اين دروغ و تهمت است. اين بابش بسته شده است. و الا اگر كسي حضرت را ملاقات كند و هيچ ادعايي هم ندارد، صدها نفر از خوبان، پاكان، بزرگان كه هيچ شكي در صداقتشان نبود و ذره اي هم ادعا نداشتند. خيلي از بزرگان ما نظير سيد بحر العلوم، سيد بن طاووس، شيخ انصاري ادعا نداشتند. اگر هم به كسي مي گفتند قول مي گرفتند به هيچ كس نگوييد.حضرت مي گويد: آن كسي كه مدعي مشاهده است، ادعا دارد و در بوق كرده، مي خواهد سوء استفاده كند، در اين شك كنيد. و الا اصل ملاقات را در اين نامه منكر نشده است. نفرموده: مشاهده امكان ندارد. ادعاي مشاهده! بنابراين اصل ملاقات امكان پذير است. اين نامه حضرت نازل به جاي ديگري است. صدها نفر از خوبان ديدند، اما اولاً ديدن يك روال معمولي نيست و براي هركسي اتفاق نمي افتد، ثانياً اگر هم كسي ديده قرار نيست داد

ص: 1237

و بيدادي داشته باشد.

آقاي شريعتي: خيلي ممنون و متشكرم، مباحث خوبي را شنيديم. صفحه 87 مصحف شريف قرار روزانه امروز ماست. آيات 52 تا 59 سوره ي مباركه ي نساء در سمت خداي امروز تلاوت مي شود. باز مي گرديم به بركت صلوات بر محمد و آل محمد.

«أُوْلَئكَ الَّذِينَ لَعَنهَُمُ اللَّهُ وَ مَن يَلْعَنِ اللَّهُ فَلَن تجَِدَ لَهُ نَصِيرًا(52) أَمْ لهَُمْ نَصِيبٌ مِّنَ الْمُلْكِ فَإِذًا لَّا يُؤْتُونَ النَّاسَ نَقِيرًا(53) أَمْ يحَْسُدُونَ النَّاسَ عَلىَ مَا ءَاتَئهُمُ اللَّهُ مِن فَضْلِهِ فَقَدْ ءَاتَيْنَا ءَالَ إِبْرَاهِيمَ الْكِتَابَ وَ الحِْكْمَةَ وَ ءَاتَيْنَاهُم مُّلْكا عَظِيمًا(54) فَمِنهُْم مَّنْ ءَامَنَ بِهِ وَ مِنهُْم مَّن صَدَّ عَنْهُ وَ كَفَى بجَِهَنَّمَ سَعِيرًا(55) إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُواْ بَِايَاتِنَا سَوْفَ نُصْلِيهِمْ نَارًا كلَُّمَا نَضِجَتْ جُلُودُهُم بَدَّلْنَاهُمْ جُلُودًا غَيرَْهَا لِيَذُوقُواْ الْعَذَابَ إِنَّ اللَّهَ كاَنَ عَزِيزًا حَكِيمًا(56) وَ الَّذِينَ ءَامَنُواْ وَ عَمِلُواْ الصَّالِحَاتِ سَنُدْخِلُهُمْ جَنَّاتٍ تجَْرِى مِن تحَْتهَِا الْأَنهَْارُ خَالِدِينَ فِيهَا أَبَدًا لهَُّمْ فِيهَا أَزْوَاجٌ مُّطَهَّرَةٌ وَ نُدْخِلُهُمْ ظِلاًّ ظَلِيلاً(57) إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُكُمْ أَن تُؤَدُّواْ الْأَمَانَاتِ إِلىَ أَهْلِهَا وَ إِذَا حَكَمْتُم بَينْ َ النَّاسِ أَن تحَْكُمُواْ بِالْعَدْلِ إِنَّ اللَّهَ نِعِمَّا يَعِظُكمُ بِهِ إِنَّ اللَّهَ كاَنَ سمَِيعَا بَصِيرًا(58) يَأَيهَُّا الَّذِينَ ءَامَنُواْ أَطِيعُواْ اللَّهَ وَ أَطِيعُواْ الرَّسُولَ وَ أُوْلىِ الْأَمْرِ مِنكمُ ْ فَإِن تَنَازَعْتُمْ فىِ شىَ ْءٍ فَرُدُّوهُ إِلىَ اللَّهِ وَ الرَّسُولِ إِن كُنتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الاَْخِرِ ذَالِكَ خَيرٌْ وَ أَحْسَنُ تَأْوِيلاً(59)»

ترجمه آيات:

«اينان آن كسانند كه خدا لعنتشان كرده است و هر كس را كه خدا لعنت كند براى او هيچ ياورى نيابى. (52) يا از پادشاهى نصيبى برده اند؟ كه در اين صورت به قدر آن گودى كه بر پشت هسته خرماست به مردم سودى نمى رسانند. (53) يا بر

ص: 1238

مردم به خاطر نعمتى كه خدا از فضل خويش به آنان ارزانى داشته حسد مى برند؟ در حالى كه ما به خاندان ابراهيم كتاب و حكمت داديم و فرمانروايى بزرگ ارزانى داشتيم. (54) بعضى بدان ايمان آوردند و بعضى از آن اعراض كردند. دوزخ، آن آتش افروخته، ايشان را بس. (55) آنان را كه به آيات ما كافر شدند به آتش خواهيم افكند. هر گاه پوست تنشان بپزد پوستى ديگرشان دهيم، تا عذاب خدا را بچشند. خدا پيروزمند و حكيم است. (56) و آنان را كه ايمان آورده و كارهاى نيكو كرده اند به بهشتهايى كه در آن نهرها جارى است درآوريم، تا ابد در آنجا خواهند بود. و در آنجا صاحب زنان پاك و بى عيب شوند و در سايه هاى پيوسته و خنك جايشان مى دهيم. (57) خدا به شما فرمان مى دهد كه امانتها را به صاحبانشان بازگردانيد. و چون در ميان مردم به داورى نشينيد به عدل داورى كنيد. خدا شما را چه نيكو پند مى دهد. هر آينه او شنوا و بيناست. (58) اى كسانى كه ايمان آورده ايد، از خدا اطاعت كنيد و از رسول و اولو الامر خويش فرمان بريد. و چون در امرى اختلاف كرديد اگر- به خدا و روز قيامت ايمان داريد- به خدا و پيامبر رجوع كنيد. در اين خير شماست و سرانجامى بهتر دارد. (59)»

آقاي شريعتي:

چه خوش است صوت قرآن ز تو دلربا شنيدن *** به رخت نظاره كردن، سخن خدا شنيدن

اشاره ي قرآني امروز را بشنويم.

حاج آقاي عالي: آيه 58 سوره مباركه نساء خداوند متعال مي فرمايد: «إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُكُمْ أَن تُؤَدُّواْ الْأَمَانَاتِ إِلىَ أَهْلِهَا

ص: 1239

وَ إِذَا حَكَمْتُم» امانات را به اهل آن بسپاريد. امانت هايي كه خدا فرموده است، فقط امانت هاي مالي نيست. فقط حق نيست. هر امكانات و سرمايه اي كه خدا به ما داده است كه بايد درست خرج شود و در جاي خودش مصرف شود، مشمول اين آيه است. به عنوان مثال اگر خدا علمي به ما داده است، اين علم فقط بايد در سينه بماند يا اينكه بايد پخش شود آن جايي كه بايد گفته شود. اين خودش امانت را نزد اهلش بردن است. مخاطبيني كه تشنه اين علم هستند. اگر خدا به كسي قدرت و پست و مقامي داد، اگر خودش اهلش نيست، ما از اميرالمؤمنين(ع) روايت داريم كه اگر كسي موقعيت و مقام و پستي داشت، و ديد كس ديگري در بين مردم هست كه از او صلاحيت بيشتري دارد، اگر اين پست را واگذار نكند، «فَقَدْ خَانَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ الْمُؤْمِنِين » (وسايل الشيعه/ج16/ص383) خيانت به خدا و رسول و مؤمنين كرده است. بايد به اهلش بدهد. از جهت مالي هم اگر حق كسي بود، ما در روايات داريم كه اگر مي خواهيد مؤمن را بشناسيد، ببينيد چقدر امانت دار است. چقدر به اهلش رد امانت مي كند. اگر اين كار را كنيم، اين يكي از محك هاي ايماني است كه خدا اينجا به ما ياد داده است.

آقاي شريعتي: بحث ديدار با امام زمان شد، اين شوقي كه در فرد فرد ما وجود دارد. روايت ظاهراً از امام حسين(ع) است كه فرمود: «لَوْ أَدْرَكْتُهُ لَخَدَمْتُهُ أَيَّامَ حَيَاتِي» (بحارالانوار/ج56/ص148) اگر من ايام حياتم با ديدن حضرت مهدي مصادف شود، خدمت او را خواهم كرد. بالاخره اين شوق در

ص: 1240

اهل بيت بوده و در ما هم هست. ولي يكوقت هايي ما تمام فكرمان اين مي شود كه حضرت را ببينيم. آيا اين درست است يا نه؟

حاج آقاي عالي: اين جمله كه فرموديد، در عين حال كه از اباعبدالله(ع) هم نقل شده، بيشتر مشهور از امام صادق(ع) است. «لَوْ أَدْرَكْتُهُ لَخَدَمْتُهُ أَيَّامَ حَيَاتِي» اگر من مي توانستم مهدي اهل بيت را درك كنم، تمام عمر به او خدمت مي كردم. امام صادق علامه عالم وجود است. او وقتي مي گويد: اگر مهدي را درك مي كردم، تا آخر عمر خادمش بودم، ديگر ما چه بايد بگوييم؟ اشتياق داشتن لازمه مؤمن بودن است. هر مؤمني درجه ايمانش بالاتر برود، شوقش به ديدار حضرت زياد مي شود. اين شوق خيلي خوب است. حتي در دعاها به ما ياد دادند كه اين اشتياق را داشته باشيد. در دعاها خود اهل بيت اين را به زبان گذاشتند كه بگوييم: «اللَّهُمَّ أَرِنِي الطَّلْعَةَ الرَّشِيدَةَ وَ الْغُرَّةَ الْحَمِيدَة» در دعاي عهد است كه خدايا آن ماه رخسار را به من نشان بده. اين شوق و اشتياق از لوازم يك منتظر است. اما اينكه يك مرتبه به يك هدف تبديل شود، طوري كه ما تمام همّ و غم مان را براي ديدار ظاهري حضرت و ديدن جسم فيزيكي امام زمان(ع) بگذاريم. چهله گرفتن ها، ختم گرفتن ها، به بعضي از علوم غريبه رجوع كردن ها، احياناً افتادن به اين چيزها، اين مقدار اصرار را ما ديگر در جايي نداريم كه به اين شكل كار كنيم و تبديل به يك هدف شود.

احمد بن ابراهيم از خوباني بود كه در زمان غيبت صغري امام زمان با جناب محمد بن عثمان امري، دومين نايب امام

ص: 1241

زمان مصادف بود. خيلي مشتاق ديدار حضرت ولي عصر(ع) بود. محمد بن عثمان كه از خوبان و نايب امام زمان بود يك توصيه كرد. احمد بن ابراهيم وقتي اشتياقشان را پيش ايشان گفت كه مي خواهم آقا را ببينم، خدمت حضرت برسم.، محمد بن عثمان گفت: خداوند پاداش شوق تو را بدهد. انشاءالله ديدارش را روزي تو كند. بعد گفت: ابا عبدالله، اصرار به ديدنش نداشته باش. مثل ديدار امامان قبلي كه طرف مي توانست از خراسان به مدينه خدمت امام صادق(ع) برود. در اين زمان به اختيار تو نيست، كه هر موقع دلت بخواهد برسي و اصرار بكني و بروي. گفت: اين يكي از خط قرمزهايي است كه خدا گذاشته است. در زمان غيبت اينطور نيست كه خيلي راحت به اختيار خودمان بتوانيم خدمت حضرت برسيم. آنچه كه مهم است تسليم بودن به او هست كه بهتر است. دنبال اين باش و حضرت را زيارت كن. يعني ارتباط معنوي و روحي داشته باش. به ياد او باش و از او غافل نباش. كارهايي كه انجام مي دهي، رضايت او را داشته باش. اين مهم است. آنچه روز قيامت از ما مي خواهند و مي پرسند، اين نيست كه چرا حضرت را نديدي؟ مي گويند: چرا رضايت او را كسب نكردي؟ چرا تحت ولايت او نبودي؟

خدا آقاي بهلول را رحمت كند. پير فرزانه و انسان عجيب و غريب كه به تعبير مقام معظم رهبري در آن نامه اي كه در رحلت ايشان داده بود كه ايشان فردي بود كه خيلي عجايب داشت. ايشان مي گفت: بهتر از آن چيزي كه خودت را در چشم حضرت جا بدهي، اين است كه در دل

ص: 1242

حضرت جا بدهي. يا جلوي حضرت بايستي كه در چشم حضرت بيافتي. خودت را در دل حضرت جا بدهي. اصل اين است. بعد ايشان مي گفت: من در تمام عمرم يك كاري را هرگز ترك نكردم و يك كاري را هرگز انجام ندادم. آن كاري را كه هرگز انجام ندادم، اين بود كه در تمام عمرم دروغ نگفتم. آن كاري را كه هرگز ترك نكردم و هميشه هم انجام دادم، اين بود كه هميشه اهل نماز شب بودم. اهل نافله بودم. دنبال يك چيزي است كه حضرت وقتي نگاهش كند، لبخند به او بزند. اينها ارزشمند هستند. اگر فرد دنبال رضايت او باشد، آنجايي كه خود حضرت صلاح بداند، آن اتفاق هم مي افتد. مالك اشتر وقتي به شهادت رسيد، اميرالمؤمنين به پهناي صورت اشك ريخت، و اين يار بزرگ را از دست داد. اين مالك اشتر نمي گفت: علي جان بايست، من قد و بالاي تو را ببينم. اصلاً از علي دور مي شد و سمت مصر مي رفت تا ولايت مصر را بر عهده بگيرد و يك باري را از دوش علي بردارد. مهم اين است كه از روي دوش امام زمان بار برداريم. از روي دوش ولي خدا بار برداريم. صرف اينكه ببينم و تمام همّ و غم بر اين باشد، باز هم عرض مي كنم كه دعا كردن و مشتاق ديدار بودن از لوازم يك مؤمن است. الآن بعضي از كتاب ها هست كه نوع چهله گرفتن و ختم گرفتن و رياضت هايي كه آدم بتواند خدمت حضرت برسد را بيان كرده است. ما در چه روايتي داريم كه اين چهله گرفتن ها براي ديدن حضرت را توصيه كرده اند؟ آنهايي

ص: 1243

كه حضرت را ديدند، با اين چهله ها نديدند. من نمي خواهم بگويم: اينها باطل است. مي خواهم بگويم اين اصرار زياد خداي نكرده مي تواند دكان داري را باب كند.

ديدار حضرت در بيداري به صورتي كه بشناسد، كار افرادي است در حد سيد بن طاووس، يا افرادي كه مضطر شدند و واقعاً به يك اضطرار رسيدند. بسياري از كساني كه به تشرف خدمت حضرت رسيدند و صادق هم بودند و دروغ هم نگفتند، مدعي هم نبودند، نمي گوييم. كساني كه گفتند: ما خدمت حضرت رسيديم، مشكلي داشتيم، مريضي داشتيم، شفا پيدا كرديم، حاجتي داشتيم برآورده شد، بسياري از اينها كه مي گفتند: يك شخص جليل القدري آمد كار ما را راه انداخت، الزماً خدمت حضرت نرسيدند. با توسلاتي كه در حين اضطرار و بيچارگي داشتند، خدمت يك بزرگي رسيدند و كارشان را حل كرده است، چه بسا خدمت ياران ولي عصر رسيدند. ما در روايات داريم كه سي نفر دور امام زمان(ع) هستند كه مأموريت هايي كه حضرت بر عهده شان مي گذارد، انجام مي دهند. آنچه من در روايات ديدم و مرحوم مجلسي هم در بحار آورده است، سي نفر است. بعضي از برزگان ما مثل مرحوم كفعمي صاحب مصباح كه فرد با عظمتي بوده، ايشان فرموده: دور حضرت را چهار نفر از اوتاد و هفت نفر از ابدال و چهل نفر از نقبا و 360 نفر از رجال الغيب و صلحا گرفتند. يعني با حساب ايشان يك چيزي حدود چهارصد نفر دور حضرت را گرفتند. اين بزرگوار هم فردي نبوده كه از هر جايي حرف بزند. مأموريت هايي كه حضرت در عالم به اينها مي دهد، انجام مي دهند، چه بسا بعضي از كساني كه

ص: 1244

در هنگام اضطرار خدمت بزرگي رسيدند و حاجتي از آنها برآورده شده، خدمت اينها رسيدند و فكر كردند خدمت حضرت رسيدند. خدمت حضرت رسيدن غير ممكن نيست. محال نيست و شدني است. اما با اين وجود كار ساده اي نيست. بنابراين اين را مواظب باشيم اگر كسي جايي بوي عطري به مشامش رسيد، نگويد: من امام زمان را ديدم. اصلاً آدم بايد با شك برخورد كند.

سيد بحر العلوم نشسته بود. كسي آمد پرسيد: آقا مي شود در اين زمان حضرت ولي عصر را ديد؟ شاگرد بحر العلوم مي گويد: من كنار او نشسته بودم. بحر العلوم سرش را پايين انداخت و آهسته گفت: چه بگويم كه آقا مرا در آغوش گرفت. ولي بعد گفت: به ما گفتند كه در زمان غيبت اگر كسي ادعاي مشاهده و ملاقات كند را تكذيب كنيم. اينها در بوق نمي كردند و داد و فرياد نمي كردند. فقط خواصي كه دهانشان بسته بود و اهل سر بودند، به آنها مي گفتند و از آنها قول گرفته بودند كه تا وقتي زنده هستند، نگوييد. اينطور مواردي هست كه صداقت هست. آنهايي كه داد و بيداد مي كنند، خيلي باور نكنيد.

آقاي شريعتي: بسيار ممنون و متشكر، خيلي مباحث خوبي بود. حاج آقا دعا بفرماييد.

حاج آقاي عالي: خدا را به حق ولي عصر(ع) قسم مي دهيم توفيق كسب رضايت حضرت و تحت ولايت حضرت زندگي اداره كردن را به همه ما عنايت بفرمايد.

آقاي شريعتي:

ما را به جبر هم كه شده سر به زير كن *** خيري نديده ايم از اين اختيارها

بايد براي ديدن تو مهزيار شد *** يعني گذشتن از همگان محض

ص: 1245

يارها

والحمدلله رب العالمين و صلي الله علي محمدٍ و آله الطاهرين.

بخشي از بيانات مقام معظم رهبري

شما جوانان عزيز كه در آغاز زندگي و تلاش خود هستيد، بايد تلاش كنيد تا زمينه را براي آنچنان دوراني آماده كنيد. دوراني كه در آن ظلم و ستم به هيچ شكلي وجود ندارد. دوراني كه در آن انديشه بشري و عقول بشر از هميشه فعالتر و خلاق تر و آفريننده تر هست. دوراني كه ملت ها با يكديگر نمي جنگند، دست هاي جنگ افروز عالم همان هايي كه امروز مي بينيم چگونه جنگ هاي منطقه اي و جهاني را در گذشته به راه انداخته اند و مي اندازند. اين جنگ ها در آن دوران ديگر نيست. صلح است، امنيت كامل است، در مقياس عالم بايد براي آن دوران تلاش كرد. قبل از دوران مهدي موعود آسايش و راحت طلبي و عافيت نيست. «وَ اللَّهِ لَتُمَحَّصُن » (بحارالانوار/ج5/ص216)، «وَ اللَّهِ لَتُغَرْبَلُن »، به شدت امتحان مي شويد، امتحان كجا و چه موقع است؟ آنوقتي كه ميداني است، ميدان مجاهدتي است، در ميدان هاي مجاهدت قبل از ظهور مهدي موعود، انسان هاي پاك امتحان مي شوند و در كوره هاي آزمايش وارد مي شوند و سربلند بيرون مي آيند و جهان به دوران آرماني و هدفي مهدي موعود روز به روز نزديك تر مي شود. اين همان اميد بزرگ است.

93-03-04 - يادي از امام عصر(عليه السلام)

بسم الله الرحمن الرحيم

و صل الله علي محمدٍ و آله الطاهرين

هنوز اسير سكوت تو اند زندان ها *** و پايبند نگاهت دل نگهبان ها

تو مثل يك نفس تازه حبس مي گشتي *** تويي كه در نفست گم شدند طوفان ها

چه خلوت خوشي آرام، زير لب گفتي *** و سجده كردي جاي تمام انسان ها

ص: 1246

نشد طلوع كني تا تو را طواف كنند *** تقيه كار شدند، آفتاب گردان ها

تو يوسفي و مجازات يوسفي اين است *** چنين دهند گواهي تمام قرآن ها

آقاي شريعتي: سلام مي گويم به همه ي بيننده هاي خوبمان، خانم ها و آقايان. به سمت خداي امروز خوش امديد. فرا رسيدن سالروز شهادت امام موسي كاظم(ع) را به همه شما تسليت و تعزيت مي گويم. خوشحاليم كه در اين لحظات و دقايق همراه شما هستيم. حاج آقاي عالي سلام عليکم و رحمة الله. خيلي خوش آمديد.

حاج آقاي عالي: سلام عليكم و رحمة الله، بنده هم خدمت حضرتعالي و همه ي بينندگان بزرگوار عرض سلام دارم. امروز را كه روز شهادت باب الحوائج، امام هفتم، امام كاظم(ع) است را خدمت مولايمان امام زمان(ع) و همه دوستان و مؤمنين بيننده تسليت عرض مي كنم.

آقاي شريعتي: خيلي خوشحاليم که روزهاي يکشنبه ما منور و معطر به نام و ياد حضرت وليعصر(عج) است. جلسات گذشته مواردي را در مورد غيبت حضرت اشاره كردند، مباحث بسيار خوبي را شنيديم. نكاتي از مباحث جلسه گذشته باقي مانده بود، انشاءالله در اين جلسه خواهيم شنيد و يادي هم از امام كاظم(ع) خواهيم كرد و برنامه امروز ما معطر خواهد شد به عطر نام و ياد اين بزرگوار.

حاج آقاي عالي: بسم الله الرحمن الرحيم. اگر خاطرتان باشد بحث ما راجع به اين ويژگي منحصر به فرد امام زمان(ع) بود، ويژگي غيبت كه عرض كرديم يازده امام قبلي اين خصوصيت را نداشتند. اين امام بزرگوار اين نوع غيبت طولاني را داشته و اين منحصر به او هست. فلسفه ي غيبت و حكمت هايي كه در روايات ذكر شده اين مطرح شد و بحث ملاقات حضرت در زمان غيبت كه

ص: 1247

آيا اين امكان پذير هست يا نه؟ ما انواع ديدار حضرت و ملاقات هاي حضرت را پنج قسم كرديم. ملاقات در خواب، در مكاشفه، در بيداري به طور ناشناس، در بيداري به شكل هيمان بود. آن هنگام كه حضرت را مي بينند حالت تحيّر دارند و ناشناخته است، آخرين قسم و پنجمين قسم ديدن حضرت با شناخت كامل در هنگام بيداري است كه اين قسم مورد نزاع بود و عرض كرديم بعضي از بزرگان مثل فيض كاشاني مي گفتند: اين قسم امكان پذير نيست، چون با فلسفه غيبت نمي سازد. غيبت زماني هست كه قرار نيست حضرت ظهور و بروزي داشته باشد. و به آن روايت و نامه حضرت استناد كردند كه خود حضرت به آخرين نايبشان فرمود: اگر كسي در زمان غيبت ادعاي مشاهده كند، او كذاب و مفتر است.

اصل در زمان غيبت، حضور و بروز و ظهور و ملاقات و ارتباط نيست. اصل اين است كه خورشيد از پس ابر بايد بتابد و فوايد امام از پس حجاب به مردم مي رسد. بايد در اثر كفران نعمت هايي كه از امام و قدرناشناسي هايي كه شده است يك دودي در چشم بايد برود، تا مردم برگردند و آماده شوند و اضطرار ايجاد شود. حتي بعضي گفتند: اصل در زمان غيبت عدم ارتباط و ناشناخته بودن امام زمان است، به همين خاطر هست كه حضرت مثلاً ازدواج نكردند. بحث ازدواج حضرت كه گاهي مواقع مطرح مي شود و ما هم نمي خواهيم به آن بپردازيم، چون بحثي نيست كه خيلي فايده براي ما داشته باشد. فقط مي خواهم يك اشاره كنم كه حتي بعضي گفتند: چون زمان، زمان ناشناخته بودن حضرت است،

ص: 1248

پس اين مصلحت به قدري مهم است كه مي شود به خاطر آن، آن سنت مؤكد ازدواج را تأخير انداخت يا اصلاً هنگامي كه ظهورشان رخ داد، آن زمان ازدواج كنند. البته خوب بعضي جواب دادند كه نه، چه بسا ازدواج را حضرت در زمان غيبت صغري كه آنچنان غيبتي نداشتند انجام دادند كه به آن سنت عمل كرده باشند. يا نه در زمان غيبت كبري باشد ولي خوب اشكالي ندارد كه همسر ايشان به عنوان امام ايشان را نشناسد. به عنوان اينكه امام معصوم است، نشناسد. به عنوان فردي كه متدين و بزرگ است. ما در زمان غيبت كبري در همين زمان هم درست است كه اصل بر عدم ارتباط و ناشناخته بودن است. اما در روايت داريم كه عده اي مستثني هستند، عده اي كه ملازم امام هستند، ياران حضرت كه در كنار حضرت هستند، در روايتي تعداد آنها سي نفر ذكر شده است، اينها ملازم حضرت هستند. مأموريت هايي كه حضرت به عهده آنها مي گذارد، انجام مي دهند. چه اشكالي دارد كه همسر حضرت هم جز همين ملازميني باشد كه از آن مورد ناشناخته بودن حضرت براي آنها مستثني است.

به خصوص اينكه ما در بعضي از زيارت ها، مثلاً زيارت روز جمعه را ببينند، آنجا كه به حضرت سلام مي دهيم و صلوات مي فرستيم، مي گوييم: صلوات الله عليه و علي اهل بيتك! سلام بر اهل بيت حضرت. ايشان ديگر اهل بيت دارد. من اين بحث را فقط از اين جهت گفتم كه بعضي روي همان جهت كه دوران غيبت دوران ناشناخته بودن است و اصل اين است، حتي قائل به ازدواج حضرت هم نيستند. اين را گفتيم كه حتي

ص: 1249

بسياري از كساني كه در زمان غيبت گفتند: ما خدمت حضرت ولي عصر رسيديم، در واقع خدمت امام زمان نرسيدند. درست است كه در زمان غيبت مي شود خدمت حضرت رسيد، ما گفتيم: جواب بزرگاني كه گفتند: ارتباط در اين زمان قطع است، مثل شيخ مفيد و فيض كاشاني و مشهور علما گفتند كه امكان پذير است و آن چيزي كه گفتند: اگر كسي ادعاي مشاهده كرد، كذاب و مفتر است، براي آنهايي است كه ادعاي بابيت دارند و اينكه نايب خاص حضرت هستند. هر بار بخواهيم خدمت حضرت مي رسيم. اينها را بايد تكذيب كرد. ولي آن كساني كه هيچ ادعايي ندارند، خوبان و صلحايي هستند كه خدمت حضرت ولي عصر(ع) مي رسند و هيچ ادعايي هم ندارند، اين امكان پذير است. منتهي ملاقات در اين زمان و در زمان غيبت خيلي محدود است و مواردش كم است. اين مورد را بايد در نظر بگيريم كه ملاقات اختيارش به دست ما نيست، همانطور كه قبلاً گفته شد. هرچقدر هم كسي رياضتي، چهله اي، ختمي، اعمالي را انجام دهد، مثلاً فرض كنيد اين كارها را بكند، معنايش اين نيست كه علت تامه است و بايد خدمت حضرت برسد و طلبكار باشد. اختيار و مصلحت ديد ملاقات به دست حضرت است. ثانياً خيلي از آنهايي كه حاجتي و مريضي و مشكلي داشتند، خدمت بزرگي رسيدند، آن مشكلشان حل شده و مريضشان شفا داده شده، چه بسا آن بزرگ امام زمان(ع) نبوده است. خدمت ياران حضرت رسيدند، كارشان را راه انداختند، آنها گمان كردند خدمت حضرت رسيدند. البته در اينكه توجه كردند شكي نيست، ولي اينكه آيا حتماً ملاقات با حضرت داشتند، ملاقات

ص: 1250

با حضرت در زمان غيبت خيلي محدود است. منحصر به افرادي است كه يا در حد و اندازه هاي مثل سيد بن طاووس و سيد بحر العلوم و اينها از جهت تقوا و معرفت باشند. يا واقعاً كارد به استخوان رسيده باشد و مضطر شده باشند و حضرت با مصلحتي دست عنايتي به سرشان كشيده و ملاقاتي صورت گرفته است. و الا بسياري از افراد هستند، ممكن هم هست دردمند هم باشند، مشكلي هم داشته باشند و كارشان هم راه افتاده، اما با ياران حضرت بودند.

در روايت هست كه مرحوم مجلسي در بحار نقل كرده كه سي نفر هستند كه دور حضرت را گرفتند و هميشه هستند. اين سي نفرذ غير از آن 313 نفري است كه در هنگام ظهور كابينه حضرت را تشكيل مي دهند و كمك حضرت در تشكيل حكومت هستند. آن 313 نفر چيز ديگري است. اين در زمان غيبت دور حضرت را گرفتند. آنچه مرحوم مجلسي در روايت نقل كرده است، سي نفر هستند كه مأموريت هايي كه امام زمان در عالم بر عهده اينها مي گذارد، براي كمك كردن و راه انداختن و راهنمايي كردن كسي، اين مأموريت ها را انجام مي دهند.

مرحوم كفعمي كه از علماي بزرگ شيعه در صاحب مصباح بوده است، مي فرمايد: تعداد بيشتري دور حضرت را در اين زمان گرفتند و ملازم حضرت هستند. چهار نفر از اوتاد در حلقه اول و رتبه اول هستند. هفت نفر در رتبه دوم ابدال، چهل نفر در رتبه ي سوم نقبا و افرادي كه بسيار صالح و انتخاب شده هستند. 360 نفر در رتبه ي چهارم از صلحا و رجال الغيب هستند. افرادي

ص: 1251

كه ناشناخته هستند و در بين مردم گم شدند. شايد كسي عددي هم حسابشان نكند. اين تعدادي كه مرحوم كفعمي به صرت طبقه بندي شده و رتبه بندي شده و حلقه حلقه ذكر مي كند، چيزي حدود چهارصد و خرده اي نفر است. شايد آن چيزي كه در دعاي ام داود، دوستداران اهل بيت در 15 ماه رجب خواندند كه در انجا درود بر اوتاد و ابدال فرستاده مي شود، همين اوتاد و ابدالي باشند كه از دوستان امام زمان(ع)، ياران حضرت در كنار حضرت هستند.

يكي از مراجع فعلي در درسي يك زماني مي گفتند: كه خودشان با يك واسطه ي بسيار موثق از يك دكتري كه در مشهد بوده، اين واسطه ي مرجع بزرگوار هم دو تا از خوبان مشهد بودند. آيت الله ميرزا علي اكبر نهاوندي و آيت الله ميرزا علي اكبر نوقاني. اين مرجع بزرگوار از اين دو عالم و اين دو عالم از خود آن دكتري كه در زمان جنگ جهاني دوم طبابت مي كرده و در مشهد مطب داشته است، شنيده بودند كه اين دكتر مي گفت: در آن زمان كه روس ها و انگليس ها وارد ايران شده بودند و فتنه درست شده بود و قحطي و دردسرها و مشكلات، با اينكه ايران در جنگ نبود، ولي محل تاخت و تاز اين اجانب بود، اين دكتر مي گويد: من در مطبم بودم، يكباره ديدم فردي كه به كتفش تير خورده بود وارد شد. از من پرسيد: شما جراح هستيد؟ گفتم: بله، گفت: من تير خوردم. اگر مي شود اين تير را خارج كنيد. گفتم: اينطور نمي شود. شما بايد به بيمارستاني كه من هستم بياييد، آنجا وسايل بيهوشي و تجهيزات است.

ص: 1252

گفت: وسايل بيهوشي لازم نيست. شما اگر همان وسايل اوليه براي خارج كردن تير را داريد، احتياج به بيهوشي نيست. گفت: من ديدم حاضر است درد بكشد، گفتم: روي تخت بخواب. وسايل را آماده كردم، به من گفت: هر زمان خواستيد شروع كنيد به من بگوييد. مي گويد: من وقتي خواستم شروع كنم به او گفتم. او شروع كرد و گفت: «بسم الله الرحمن الرحيم، بسم الله نور» و ديدم افتاد. فهميدم كه خلع كرده و روح خودش را خارج كرده و يك آدم معمولي نيست. اين را جراحي كردم و تير را خارج كردم. بخيه و پانسمان كردم، كارها كه تمام شد، بعد از چند لحظه ديدم چشم ها باز و بسته شد. باز همان اذكار را گفت و بلند شد نشست. اين دكتر مي گويد: من فهميدم گوهري پيدا كرده است. اين فرد، فرد خاصي است. يك مقداري با او صحبت كردم و بعد ديگر با هم رفيق شديم، رفت و آمدهايي با هم داشتيم. فهميدم كه اين از كساني است كه جزء ياران حضرت است. از او سؤال كردم كه شما خدمت حضرت هم مي رسيد. گفت: ما مرتبط با هفت نفر هستيم كه آنها بيشتر خدمت حضرت مي رسند. فهميدم در آن حلقه سوم هستند. گفتم: آقا نمي خواهند نظري كنند؟ گفت: به چه؟ گفتم: اين وضعيت وموجود و اين فتنه ها! مشكلاتي كه اين اجانب براي كشور درست كردند. گفت: روس ها را مي گويي؟ گفت: روس ها مي روند، به زودي مي روند. مي گويد: عصر همان روز بود كه ما متوجه شديم تلگرافي از طرف مركز روسيه آن زمان آمده است كه قشون برگردند و همه ايران را ترك كردند و

ص: 1253

خارج شدند. اين مرجع بزرگوار مي گفت: اين دو عالم از خودش شنيده بودند كه ايشان جزء همان رتبه بندي ها و حلقه ها بود. خدا مرحوم آيت الله شيخ مرتضي حائري را كه استاد مقام معظم رهبري هم بود. يك كتابي نوشته آيت الله استادي است از خاطرات حاج شيخ مرتضي حائري كه بسيار كتاب خوبي است. ايشان در آنجا ملاقات هايي را كه با حضرت وليعصر داشته را ذكر كرده است. اين مرجع بزرگوار آيت الله حائري آدم ساده و زودباوري نبود كه فوري يك بوي عطري، يك صدايي بشنود و ادعايي كند. اصلاً اينطور نبود. بسيار دقيق النظر و با احتياط بود. حرف كه مي زد، روي هر حرفش حواسش جمع بود كه خلاف نشود. آنوقت اين كتاب كه بسيار كتاب موثقي است، خاطراتي است كه ايشان در ملاقات با ياران حضرت ولي عصر داشتند.

خدا مرحوم آيت الله العظمي اراكي را رحمت كند. مرجع بسيار با عظمت و سلمان زمان ما بودند. من يكبار از آقازاده ايشان كه استاد خود بنده هم بودند، آيت الله مصلحي كه رحمت خدا بر ايشان باد، از ايشان پرسيدم: پدر بزرگوارتان آيت الله العظمي اراكي خدمت امام زمان(ع) رسيدند. ايشان گفتند: من نمي دانم ولي خدمت ياران حضرت رسيده بودند.

مي خواهم بگويم حضرت يك چنين ياراني دارند و عمر اينها مثل عمر حضرت طولاني نيست. يكي از اينها كه از دنيا رفت، يكي از آن حلقه پايين تر، جايگزين بالايي مي شود، اگر از حلقه ها و رتبه هاي بالايي باشد، آن يك نفري كه خالي شده از مردم و متدينين همان زمان، آنهايي كه در بين ما راه مي روند و ناشناس هستند، جايگزين

ص: 1254

مي شوند. اينكه در روايات هست خدا چند چيز را پنهان كرده است، يكي ولي خودش در بين مردم است. از اين جهت است كه گاهي مواقع اينها كه تابلو و سر و صدا ندارند، الآن هم حضرت يار مي گيرد. الآن هم حضرت جزء يارانشان مي پذيرد. اگر ما نتوانستيم جزء اين ياران محدود باشيم، جزء انبوهي از ياران حضرت مي توانيم باشيم. اين شدني است. سعدي در اشعار خيلي زيبايي در بوستان مي گويد:

اي سرو بالاي سهي، كز صورت حال آگهي *** وز هركه در عالم بهي، ما نيز هم بد نيستيم

گفتي به رنگ من گلي، هرگز نبيند بلبلي*** آري نكو گفتي ولي ما نيز هم بد نيستيم

اي شاهد هر مجلسي، آرام جان هركسي *** گر دوستان داري بسي، ما نيز هم بد نيستيم

اين زبان حالي است كه بايد به امام زمان(ع) بگوييم. آن بزرگوار كريم است و من خدمت رفقا و دوستان اهل بيت عرض كنم كه كسي نگويد: ما نمي توانيم يار حضرت شويم. اين اشتباه است. او كريم است. اگر كسي يك مقدار از خودش مراقبت و مواظبت كند، او را مي پذيريم. اينهايي كه محب و دوستدار اهل بيت هستند، اينهايي كه دوستدار حق و حقيقت هستند، اينها را مي پذيرند.

من مي خواهم يك اشاره اي به زمان امام كاظم(ع) بكنم كه در آن زمان كه سختي ها و مشكلات فراوان بود، اختناق بسيار شديد بود، امام كاظم چه دوستان و ياراني پيدا كرد. در همان سختي ها درست شدند. كسي نگويد اين زمان نمي شود. كسي نگويد: مشكل است.

تو نگو ما را بدان شه بار نيست *** با كريمان كارها دشوار

ص: 1255

نيست

آدم يك مقدار مراقب خودش باشد. زمان امام كاظم(ع) شايد در بين اهل بيت پر فشار ترين و پر اختناق ترين دوران ها بوده است. زماني بود كه حكومت بني عباس شكل گرفته بود، حالا زمان امام صادق و امام باقر، هنوز اوايل حكومتشان بود و پا نگرفته بود، امام صادق و امام باقر دستشان باز بود و مي توانستند كلاس بگذارند و شاگرد تربيت كنند. ولي وقتي مستقر شدند، به خصوص آن زماني كه امام كاظم با هارون الرشيد بود. امام كاظم مصادف با چهار خليفه صفاك عباسي بود. ده سال با منصور دوانقي، ده سال با مهدي عباسي، يك سال با هادي عباسي، چهارده سال با هارون الرشيد. يعني در مجموع سي و پنج سال دوران حضرت است و از بيست سالگي به امامت رسيد، 35 سال هم دوران امامتشان بود اين چهارده سال آخر كه با هارون بود، اوج اقتدار بني عباس بود. طوري كه هارون الرشيد معروف است. به خورشيد روي مي كرد و مي گفت: خورشيد، هرجا مي خواهي بتابي، بتاب. اينجا حكومت من است. اينقدر سرزمين هايش پهناور شده بود و اقتدار داشت و ديگر اين حكومت جا افتاده بود. هركسي كه بويي از مخالفت مي داد، هركسي كه به گونه اي زمينه اي مخالفت با بني عباس در او بود، به شدت سركوب مي شد، خصوصاً كسي مثل امام كاظم(ع) طبيعي است كه اينها مي دانستند اينها چقدر مورد توجه هستند. از اين جهت شما نگاه كنيد وقتي شيعيان مي خواستند از امام چيزي نقل كنند، نمي توانستند به اسم امام نقل كنند. گاهي مواقع مي گفتند: «قال عبد الصالح» عبد صالح اينطور گفت. گاهي وقت ها عالم مي گفتند. گاهي مي گفتند: صابر،

ص: 1256

يعني به صورت كنايه مي گفتند. ما دوران ائمه ديگر هم داشتيم كه اصل تقيه بوده است. ولي نه به اين شدت! با كنايه اسم مي بردند. به قدري وحشت داشتند كه در خانه امام رفت و آمد كنند كه حضرت معصومه(س) حدود 28 ساله بود ولي نتوانست ازدواج كند. چون مي ترسيدند با خانواده امام كاظم وصلت كنند. رفت و آمد با اين خانه داشته باشند. چون اين خانه يك خانه ي سياسي بود. يك خانه اي بود كه مي دانستند مورد خشم حكومت هست و از اين جهت بعضي گفتند: به اين دليل وصلت صورت نگرفته است. هارون به انحا مختلف مي خواست حضرت را در بين مردم بشكند. آن زمان مثل اين زمان نبود. آن زمان حتي اگر كسي امام را به عنوان امام معرفي مي كرد، يعني كسي كه واجب الاطاعه است، همين خطرناك بود. همين مقدار كه ايشان را به عنوان واجب الاطاعه معرفي كنند كه بايد از اين اطاعت كرد، طبيعتاً وقتي هارون اين را مي فهميد كه كسي واجب الاطاعه است و اگر فرمان به جهاد بدهد، يك عده بسيج مي شوند برايش خيلي خطرناك بود. لذا همين هم غدغن بود و مورد تقيه بود كه ياران امام نبايد به گونه اي اشاره به امام بودن ايشان مي كردند. دوران بسيار سختي است.

حتي هارون مي خواست كاري كند كه اولاد رسول الله بودن اينها زير سؤال برود. چون آن زمان اگر كسي به عنوان فرزند رسول خدا شناخته مي شد، يك نمره مثبت بود. اين نقطه مثبتي است. هارون مي خواست اين را هم با يك تبليغاتي، البته اين از زمان بني اميه شروع شده بود. امام حسن و امام حسين

ص: 1257

و فرزندان اميرالمؤمنين و فاطمه زهرا را مي گفتند: اينها اولاد علي هستند. يعني منسوب به پيغمبر نمي كردند. چون مي گفتند: از طريق پدر نسبت سرايت مي كند. يك مرتبه هارون به امام كاظم(ع) گفت: شما فضيلتي بر ما نداريد. امتيازي بر ما نداريد. شما بچه هاي علي هستيد كه به ابوطالب منتهي مي شويد. ابوطالب عموي پيغمبر بود. ما هم بچه هاي عباس هستيم كه او هم عموي پيغمبر بود. ما همه عموزاده هاي پيغمبر هستيم. فرقي با هم نداريم. امام كاظم(ع) فرمود: ما بچه هاي فاطمه زهرا هستيم و از طريق فاطمه زهرا مي رسيم. بعد او گفت: نه! شما فرزندان علي هستيد. اين خودش يك مبارزه ي سياسي بود. الآن براي ما ساده است. در تبليغات بني اميه و بني عباس مهم بود كه اينها را بچه هاي پيغمبر ندانند. امام كاظم يك استدلالي كرد. گفت آيه ي 85 سوره ي انعام وقتي اولاد ابراهيم را نام مي برد، «وَ وَهَبْنا لَهُ إِسْحاقَ وَ يَعْقُوبَ كُلاًّ هَدَيْنا وَ نُوحاً هَدَيْنا مِنْ قَبْلُ وَ مِنْ ذُرِّيَّتِهِ داوُدَ وَ سُلَيْمانَ وَ أَيُّوبَ وَ يُوسُفَ وَ مُوسى وَ هارُونَ وَ كَذلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنينَ، وَ زَكَرِيَّا وَ يحَْيىَ وَ عِيسىَ وَ إِلْيَاسَ كلُ ٌّ مِّنَ الصَّالِحِينَ» (انعام/84 و85) عيسي را جزء فرزندان ابراهيم مي داند. در حالي كه حضرت عيسي از طريق مادر به حضرت ابراهيم متصل مي شود. پدر بشري نداشت. هارون ساكت شد. بعد حضرت يك مطلب ديگر فرمود كه اين ديگر كاملاً او را خلع سلاح كرد. حضرت فرمود: اگر پيغمبر اكرم براي خواستگاري دختر تو بيايد، به او دختر مي دهي؟ گفت: بله، با افتخار مي دهم. موسي بن جعفر فرمود: اما اگر پيغمبر براي خواستگاري دختر من بيايد، من نمي توانم

ص: 1258

به او بدهم. چون محرم است و جد مادري دختر من است. هارون گفت: درست گفتي!

آنهايي كه مادرشان سيد هست و از طريق مادر به پيغمبر مي رسند، چون خيلي اوقات سؤال مي كنند، اگر كسي مادرش سيد باشد، او هم سيد است يا نه؟ من به بحث فقهي اش كار ندارم. در مباحث فقهي خمس و امثال اينها كه سهم ساداتي آنجا هست، يك ادله اي دارد. ولي از جهت فضيلت و انتساب به پيغمبر اگر كسي از طريق مادر به پيغمبر اكرم منتسب شود، او هم سيد است. به همين دلايلي كه موسي بن جعفر گفتند. به همان آيه قرآن كه از طريق مادر هم صورت مي گيرد. بنابراين همان فضيلت را دارد. آنهايي كه مادرشان هم سيده است، اينها منتسب به پيغمبر اكرم هستند و از اين جهت براي اينها امتيازي است.

يك زماني هارون در مسير مكه، اول مدينه آمد. همه براي استقبال از او آمده بودند. حضرت موسي بن جعفر را هم آورده بودند. هارون كنار مرقد پيغمبر آمد و خواست سلام بدهد كه مثلاً ما جزء منسوبين شما هستيم. به پيغمبر اينطور سلام داد كه «السلام عليك يا رسول الله، يابن العم» امام كاظم(ع) ايستاده بود، فرموده بود: «السلام عليك يا ابا» سلام بر تو اي پدر! ما اين را خيلي ساده مي بينيم. مثلاً هارون خطاب به پيغمبر كرد، به عنوان پسر عمو، امام كاظم(ع) به ميدان آمد. به عنوان يك پدر سلام داد. ما خيلي ساده مي بينيم. ولي اين يك مبارزه ي بسيار شديد سياسي است. چون امام كاظم(ع) مي خواهد آن انتساب به پيغمبر را كه اينها به گونه اي تحت تبليغاتشان

ص: 1259

داشتند و نفي مي كردند، اثبات كند. اين است كه گفت: چون هارون قبلاً استدلالش را شنيده بود،گفت: بله شهادت مي دهم كه شما فرزند پيغمبر هستي ولي بعداً همين يك علتي براي دستگيري امام شد. چون هارون فهميد به هر حال اين تبليغات ديگر خنثي شده است و اينها به عنوان فرزندان پيغمبر در بين مردم جا افتاده اند.

در چنين جو پر فشاري كه حتي فرزند پيغمبر بودن اينها هم با تبليغات مي خواست زير سؤال برود، در اين جو امام كاظم شاگردان و ياراني برايش درست شد كه دور حضرت را گرفتند و به حضرت كمك مي دادند كه سرآمد روزگار شدند. مي خواهم خدمت دوستان بگويم كه در هر زماني مي شود يار شد. كسي نگويد: زمان ما زمان سختي است. زمان مشكلات است. زمان چه هست. اينها عذر و بهانه نيست. در هر زمان مي شود يار شد.

آقاي شريعتي: صفحه 97 مصحف شريف قرار روزانه امروز ماست. آيات 114 تا 121 سوره ي مباركه ي نساء در سمت خداي امروز تلاوت مي شود. چقدر خوب است ثواب تلاوت اين آيات را به روح بلند امام موسي كاظم(ع) هديه كنيم كه در سالروز شهادتشان هستيم. باز مي گرديم به بركت صلوات بر محمد و آل محمد.

«لَّا خَيرَْ فىِ كَثِيرٍ مِّن نَّجْوَئهُمْ إِلَّا مَنْ أَمَرَ بِصَدَقَةٍ أَوْ مَعْرُوفٍ أَوْ إِصْلَحِ بَينْ َ النَّاسِ وَ مَن يَفْعَلْ ذَالِكَ ابْتِغَاءَ مَرْضَاتِ اللَّهِ فَسَوْفَ نُؤْتِيهِ أَجْرًا عَظِيمًا(114)وَ مَن يُشَاقِقِ الرَّسُولَ مِن بَعْدِ مَا تَبَينَ َ لَهُ الْهُدَى وَ يَتَّبِعْ غَيرَْ سَبِيلِ الْمُؤْمِنِينَ نُوَلِّهِ مَا تَوَلىَ وَ نُصْلِهِ جَهَنَّمَ وَ سَاءَتْ مَصِيرًا(115) إِنَّ اللَّهَ لَا يَغْفِرُ أَن يُشرَْكَ بِهِ وَ يَغْفِرُ مَا دُونَ ذَالِكَ لِمَن

ص: 1260

يَشَاءُ وَ مَن يُشرِْكْ بِاللَّهِ فَقَدْ ضَلَّ ضَلَالَا بَعِيدًا(116) إِن يَدْعُونَ مِن دُونِهِ إِلَّا إِنَاثًا وَ إِن يَدْعُونَ إِلَّا شَيْطَنًا مَّرِيدًا(117) لَّعَنَهُ اللَّهُ وَ قَالَ لَأَتخَِّذَنَّ مِنْ عِبَادِكَ نَصِيبًا مَّفْرُوضًا(118) وَ لَأُضِلَّنَّهُمْ وَ لَأُمَنِّيَنَّهُمْ وَ لاََمُرَنَّهُمْ فَلَيُبَتِّكُنَّ ءَاذَانَ الْأَنْعَامِ وَ لاََمُرَنهَُّمْ فَلَيُغَيرُِّنَّ خَلْقَ اللَّهِ وَ مَن يَتَّخِذِ الشَّيْطَنَ وَلِيًّا مِّن دُونِ اللَّهِ فَقَدْ خَسِرَ خُسْرَانًا مُّبِينًا(119) يَعِدُهُمْ وَ يُمَنِّيهِمْ وَ مَا يَعِدُهُمُ الشَّيْطَنُ إِلَّا غُرُورًا(120) أُوْلَئكَ مَأْوَئهُمْ جَهَنَّمُ وَ لَا يجَِدُونَ عَنهَْا محَِيصًا(121)»

ترجمه آيات:

«در بسيارى از نجواهايشان فايده اى نيست، مگر در سخن آنان كه به صدقه دادن يا نيكى كردن و يا آشتى جويى فرمان مى دهند. و آن كس را كه براى خشنودى خداى چنين كند مزد بزرگى خواهيم داد. (114) هر كه پس از آشكار شدن راه هدايت با پيامبر مخالفت ورزد و از شيوه اى جز شيوه مؤمنان پيروى كند، بدان سوى كه پسند اوست بگردانيمش و به جهنمش افكنيم، و جهنم سرانجام بدى است. (115) خدا كسى را كه براى او شريكى قرار دهد نمى آمرزد و جز آن هر گناهى را براى هر كه خواهد، مى آمرزد. و هر كس كه براى خدا شريكى قرار دهد سخت به گمراهى افتاده است. (116) نمى خوانند سواى اللّه مگر الاهه هايى را و نمى خوانند سواى اللَّه مگر شيطانى سركش را. (117) خدايش لعنت كرد. و شيطان گفت: گروهى معيّن از بندگانت را به فرمان خويش مى گيرم. (118) و البته گمراهشان مى كنم و آرزوهاى باطل در دلشان مى افكنم و به آنان فرمان مى دهم تا گوشهاى چارپايان را بشكافند. و به آنان فرمان مى دهم تا خلقت خدا را دگرگون سازند. و هر كس كه به جاى خدا شيطان

ص: 1261

را به دوستى برگزيند زيانى آشكار كرده است. (119) به آنها وعده مى دهد و به آرزوشان مى افكند و شيطان آنان را جز به فريب وعده ندهد. (120) مكانشان در جهنم است و در آنجا راه گريزى نخواهند يافت. (121)»

آقاي شريعتي: انشاءالله زيارت كاظمين و عتبات عاليات نصيب همه با شود. اشاره ي قرآني امروز را بشنويم.

حاج آقاي عالي: آيه ي 114 سوره ي مباركه نساء خداوند متعال مي فرمايد: «لَّا خَيرَْ فىِ كَثِيرٍ مِّن نَّجْوَئهُمْ إِلَّا مَنْ أَمَرَ بِصَدَقَةٍ أَوْ مَعْرُوفٍ أَوْ إِصْلَحِ بَينْ َ النَّاسِ» اين يكي از آداب ديني است كه اصلاً خود ترجمه اش كافي است كه آن عدد ديني را از اين آيه شريفه بفهميم. خدا مي فرمايد: خير در بسياري از نجواها و در گوشي نيست. در گوشي حرف زدن و پنهان، در جايي كه در جمع نشستيم، اين مذمت شده و خوب نيست.چه بسا موجب سوء ظن ديگران هم شود. شايد در گوشي صحبت كردن باعث اين شود كه ديگران بگويند: در مورد ما صبحت مي گويند. گفته شده اين كار را نكنيد، مگر در بعضي موارد. «إِلَّا مَنْ أَمَرَ بِصَدَقَةٍ» مگر آنجايي كه در رابطه با يك كمك مالي باشد، اينجا براي حفظ آبروي او پنهاني گفتن باشد و به فلاني كمك بدهيم، اينجا اشكالي ندارد. «أَوْ مَعْرُوفٍ» يك تذكر خوبي را بخواهم به كسي بدهد. يك كار خيري را بخواهد به ديگري بدهد. گاهي مواقع بعضي از امر به معروف ها لازم نيست داد و بيدادي باشد. چه بسا اگر داد و بيدادي باشد، باعث لجاجت، باعث غرور و برخوردن به كسي بشود و آن را عملي نكنيم. اما اگر آهسته در

ص: 1262

جمع بگوييم، عملي كند. «أَوْ إِصْلَحِ بَينْ َ النَّاسِ» يا جايي كه به هر حال مي خواهد بين بعضي اصلاح و پا درمياني كند. انجا چه بسا پنهاني بخواهد با اين طرف يا با كس ديگر صحبت كند، در جمع نباشد. در اين موارد كه قصد خير هست، در اينطور موارد از در گوشي صحبت كردن و نجواي مضموم استثنا شده است.

آقاي شريعتي: حاج آقا اشاره كردند در زمان امام كاظم و فضاي آن زمان را تشريح كردند، شاگرداني را حضرت تربيت كردند، در اين عصر هم مي شود پا در ركاب حضرت بود، چگونه است؟

حاج آقاي عالي: من به بعضي از ياران اشاره مي كنم. يكي از ياران امام كاظم(ع) شخصي به نام محمد بن ابي عمير بود. از اصحاب امام صادق هم بود. امام كاظم و امام رضا(ع) را هم درك كرد. اين بزرگوار را يك مرتبه دستگير كردند. اسامي شيعيان عراق و كوفه را داشت. به قدري در زندان شكنجه كردند. طوري كه آويزانش كرده بودند و تازيانه مي زدند، ابن ابي عمير مي گويد: در فشار تازيانه ها طوري بود كه ديگر مي خواستم زبان باز كنم و اسامي شيعيان طرفدار امام كاظم را لو بدهم. صداي يكي از هم زنداني ها بلند شد كه ابن عمير به ياد بياور آن زماني را كه نزد خدا همه ما را نگه مي دارند. آن زمان را به ياد آور. كاري بكن كه آنجا جواب داشته باشي. مي گويد: حالا من تازيانه مي خوردم. ديگر مي خواست دهان من باز شود، يك مرتبه اين جمله را گفت. مي گويد: اصلاً انگار روح گرفتم. گفتم: هرچه مي زنند، بزنند. اين بزرگوار را چهار سال در

ص: 1263

زندان نگه داشتند. اموالش، خانه اش و كتاب هاي احاديثش از بين رفت. ايشان كسي است كه در بين اصحاب امام، جزء اصحاب اجماع است. از كساني است كه اگر سلسله ي سند به اين شخص برسد، ديگر ماقبل از او را بررسي نمي كنند. اينقدر موثق است كه مي دانند كه از فرد موثق نقل مي كند. ابن ابي عمير يك مرتبه ديگر هيچي نداشت. همه اموالش از بين رفته بود. طلبي از يك مؤمني داشت. ده هزار درهم طلب داشت. آن فرد براي اينكه بيايد طلب را بدهد، خانه اش را فروخت. و ده هزار درهم را جلوي او گذاشت. ابن ابي عمير گفت: اين را از كجا آوردي؟ ارثي رسيده يا كسي به تو بخشيده است؟ گفت: نه خانه ام را فروختم. او گفت: از مولايم امام صادق شنيدم كه كسي را از خانه اش به خاطر قرض بيرون نمي كنند. يعني خانه را نبايد فروخت. با اينكه من محتاج يك درهم تو هستم، ابدا اين ده هزار درهم را برنمي دارم. اين را بردار و ببر. جوانمرد بودند! اينطور نبود كه وقتي پول را ببينند خودشان را گم كنند.

يكي ديگر از ياران حضرت علي بن يقطين بود. از وزراي هارون بود كه به اجازه ي امام كاظم در درباره مانده بود. از ياران امام كاظم بود كه حضرت فرموده بودند: اگر كسي مي خواهد كسي از اهل بهشت را ببيند، علي بن يقطين را نگاه كند. حضرت به علي بن يقطين گفته بود كه به شيعيان برس و كمك بده. البته تقيه مي كرد. يك مرتبه يكي از شيعيان به نام ابراهيم جمّال به دربار آمد و علي بن يقطين به او

ص: 1264

بي اعتنايي كرد. او هم به شهر خودش بازگشت. علي بن يقطين همان سال به حج رفت و بعد از مناسك حج به مدينه آمد. امام او را راه نداد. اين صحابي با عظمت خودش را كه وزير هم بود، به خانه راه نداد. اينقدر دم در خانه پرسه زد، راه رفت كه به بهانه امام كاظم بيرون بيايد. وقتي امام در كوچه آمد، علي بن يقطين گفت: من كاري كردم كه مرا راه نداديد؟ حضرت فرمود: تو به يكي از شيعيان ما بي اعتنايي كردي و ما هم به تو بي اعتنايي كرديم.

ائمه ما، اهل بيت(ع) نسبت به شيعيان و دوستانشان حساس بودند. اگر كسي به يكي از آنها بي اعتنايي مي كرد، بي اعتنايي به او را بي اعتنايي به خودشان تلقي مي كردند. از اين جهت رفقا بايد خيلي مراقب باشند كه به همديگر ظلمي نداشته باشند. يك مرتبه امام صادق(ع) به يكي از اصحابش فرمود: چرا ما را تحقير كردي؟ گفت: من چه وقت شما را تحقير كردم؟ من دائم به شما احترام مي گذارم. فرمود: يك مرتبه داشتي مي رفتي، در جاده، روي مركب هوا گرم بود، يك نفر به تو گفت: مرا دو كيلومتر سوار كن. تو كه در مركبت جا داري. تو با بي اعتنايي به او رد شدي. مگر نمي داني اگر كسي يك مؤمني را تحقير كند، ما را تحقير كرده است. امام به علي بن يقطين فرمود: تو به يكي از دوستان ما و شيعيان و مؤمنين بي اعتنايي كردي، ما هم به تو بي اعتنايي كرديم. اگر مي خواهي خدا حج تو را قبول كند، حلاليت بطلب. علي بن يقطين همان شب آمد، خانه ابراهيم جمّال رفت. رفت

ص: 1265

براي حلاليت عذرخواهي كرد. وقتي ابراهيم آمد، گفت: خدا تو را ببخشد، من بخشيدم. گفت: اينطور نه! گفت: پايت را روي صورت من بگذار. وقتي ابراهيم پايش را روي صورت اين گذاشت، همانطور كه صورتش زير پاي او بود، گفت: خدايا آنچه از من براي طلب حلاليت برمي آمد، انجام دادم. ديگر از من راضي باش و دل امام را به من نرم كن. وزير بود اما همه چيز را زير پا گذاشت. برگشت و در خانه ي امام كاظم رفت، ديد امام حسابي او را تحويل گرفت. دوستانشان را تنبيه مي كردند، اگر كسي خطا مي كرد،تنبيه اش مي كردند. ولي آنها هم قهر نمي كردند. اگر فوري يك تنبيهي مي ديدند، مي رفتند جبران كنند و تسليم بودند. براي اينكه رضايت امام را بدست آورند. همه حرف همين است. شخص مي دانست كه اگر رضايت امام را از دست بدهد، رضايت خدا را از دست داده است.با اين كار خودش را بيش از گذشته در دل امام جاي مي كرد. اگر كسي سقوط كرده، خطايي كرده، گناه و اشتباهي كرده، فكر نكند كار تمام شده است. مي شود دوباره برگشت. مي شود دوباره جبران كرد. مي شود دوباره در آغوش امام خود را جا كرد.

يكي از ياران امام صفوان بن يحيي بود. از بزرگان بود. كه زيارت وارث را از امام صادق نقل كرده است. دعاي علقمه كه بعد از زيارت عاشورا است را او از امام صادق نقل كرده است. زيارت ماه رجب امام حسين(ع)، زيارت رجبيه را او نقل كرده است. اين شخص دو رفيق داشت. عبدالله بن جندب و علي بن نعمان كه بسيار با هم رفيق بودند. يك مرتبه كنار خانه

ص: 1266

خدا با هم عهد بستند كه اگر يكي از ما از دنيا رفت، ديگري عبادتي كه از او باقي مانده است انجام دهد. هردو از دنيا رفتند. صفان بن يحيي ماند. مي گفتند: ايشان روزانه علاوه بر 51 ركعت نماز واجب و مستحبي خودش، 51 ركعت براي علي بن نعمان مي خواند. 51 ركعت هم براي علي بن جندب مي خواند. زكات يا خمس اگر مي داد، سه برابر مي داد. سه ماه سال را روزه مي گرفت. اينها يار بودند. يار ادعايي نيست. يار بودن غير از بار بودن است. يار كسي است كه همراه امام، كسي است كه بار روي دوش امام نيست و كسي است كه بار برمي دارد. كسي است كه جوانمرد و رفيق و باوفا است. اگر خطايي كرد، جبران مي كند. اهل توجه به رعايت حقوق ديگران است. خانه اش را فروخت و آمد پولش را داد، قبول نكرد. اينطور افراد بودند كه مي توانستند براي ما يار باشند.

امام كاظم(ع) باب الحوائج است. به يك معنا ايران ما كشور همه اهل بيت است. به خصوص كشور بچه هاي امام كاظم است. شما نگاه كنيد حرم هاي اهل بيت در ايران را، اولين حرم اهل بيت در ايران مشهد علي بن موسي الرضا است. دومين حرم، حرم حضرت معصومه(س) دختر موسي بن جعفر است. شاهچراغ شيراز، حرم احمد بن موسي است. ايرانيان در خانه ي امام موسي بن جعفر هستند. غير از دعاي توسل معروف يك دعاي توسل غير معروفي در مفاتيح آمده است. آنجا تك تك ائمه هستند كه چه چيزي از آنها بگيريم. از اميرالمؤمنين چه چيزي بگيريم. از امام رضا چه چيزي بگيريم؟ به امام كاظم كه مي رسد مي گويد: عافيت در

ص: 1267

ظاهر و باطن. جسم و روح! اين عافيت را از امام بزرگوارمان بخواهيم.

آقاي شريعتي: انشاءالله بهترين ها نصيب شما شود.

ما را به جبر هم كه شده سر به زير كن *** خيري نديده ايم از اين اختيارها

بايد براي ديدن تو مهزيار شد *** كمي گذشتن از همگان محض يارها

والحمدلله رب العالمين و صلي الله علي محمدٍ و آله الطاهرين.

93-03-11 - رابطه ي امام حسين(عليه السلام) و امام عصر(عليه السلام)

بسم الله الرحمن الرحيم

و صل الله علي محمدٍ و آله الطاهرين

اي گردش چشمان تو سرچشمه ي هستي *** ما محو تو هستيم، تو حيران كه هستي

خورشيد كه سرچشمه ي زيبايي و نور است *** از ميكده ي چشم تو آموخته مستي

از چهار طرف محو تماشاي تو هستند *** هفتاد و آيينه ي توحيد پرستي

وا كردن در مسجد الاقصاي يقين را *** تكبيرة الاحرام نمازي كه تو بستي

تا وا شدن پنجره هرگز نزدي پلك *** تا خون شدن حنجره از پا ننشستي

يك گوشه ي چشم تو مرا از دو جهان بست *** اي گردش چشمان تو سرچشمه ي هستي

آقاي شريعتي: سلام مي گويم به همه ي بيننده هاي خوبمان، خانم ها و آقايان. به سمت خداي امروز خوش آمديد. عيد ميلاد امام حسين(ع) خيلي مبارك باشد. انشاءالله امروز بهترين ها نصيب شما شود. حاج آقاي عالي سلام عليکم و رحمة الله. خيلي خوش آمديد. ايام بر شما هم مبارك باشد.

حاج آقاي عالي: سلام عليكم و رحمة الله، بنده هم خدمت حضرتعالي و همه ي بينندگان بزرگوار عرض سلام دارم. اين ايام را كه اقعاً ايام با سعادتي است، اعياد شعبانيه و به خصوص امروز كه ميلاد

ص: 1268

مباركحضرت اباعبدالله (ع) است. نيمه شعبان شب قدري براي مؤمنين است، اين ايام را تبريك عرض مي كنم.

آقاي شريعتي: انشاءالله اين ايام بر همه مبارك باشد و بركاتش بر فرد فرد شما نازل شود. برنامه امروز ما رنگ و بوي امام حسين را خواهد داشت و هم رنگ و بوي حضرت ولي عصر(عج).

حاج آقاي عالي: بسم الله الرحمن الرحيم. اگر كسي با معارف ديني خصوصاً روايات اهل بيت آشنا باشد، يك ارتباط عجيبي بين امام حسين(ع) و وجود مقدس حضرت ولي عصر(ع) مي بيند. درست است كه حضرت ولي عصر با همه ائمه و پدرانشان ارتباط داشت. با اجداد طاهرينشان ارتباط داشت. اما امام حسين(ع) يك خصوصيتي در بين ائمه دارد كه اين ويژگي در بقيه ي ائمه نيست. من سعي مي كنم بحث امروز به اين سمت برود كه ارتباط اين دو بزرگوار را مطرح كنيم و از خلال اين ارتباط بتوانيم به درس هايي برسيم. انشاءالله بتواند مسير راهي براي ما باشد.

به عنوان مقدمه بحث امروز زيارت و دعايي وارد شده است. امروز يك دعايي از ناحيه مقدسه وارد شده است. ناحيه مقدسه به دو جا اطلاق مي شد. يك از ناحيه مقدسه امام زمان است، معمولاً نامه هايي كه در زمان غيبت صغري مي آمده است، تعبير به ناحيه مقدسه مي كردند. در زمان امام عسگري(ع) هم همينطور بوده است. چون حضرت عسگري هم زمانشان طوري بوده كه اختلاط زيادي با مردم نداشتند، به گونه اي بوده گاهي نامه هايي به نماينده هايشان مي دادند تا به شيعيانشان برسانند. اين دعايي كه براي سوم شعبان و امروز ميلاد امام حسين(ع) وارد شده از ناحيه ي امام عسگري است كه به دست قاسم بن

ص: 1269

علا همداني از نماينده هاي امام رسيده و او صادر كرده كه به دست ما رسيده است. جزء اعمال روز سوم ماه شعبان است.

من مي خواهم ترجمه ي چند جمله ابتدايي اش را خدمت شما عرض كنم كه ورود بحث ما باشد. «اللَّهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ بِحَقِّ الْمَوْلُودِ فِي هَذَا الْيَوْمِ الْمَوْعُودِ بِشَهَادَتِهِ قَبْلَ اسْتِهْلَالِهِ وَ وِلَادَتِهِ» (بحارالانوار/ج98/ص347) خدايا از تو درخواست مي كنيم به حق آن كسي كه امروز به دنيا آمد كه وعده ي شهادت او را پيشاپيش قبل از اينكه به اين دنيا چشم باز كند و متولد شود، وعده شهادتش را داده بودند. همه ما اين را شنيديم كه شهادت امام حسين(ع) از سالها قبل مطرح شده بود. مرحوم مجلسي در جلد 44 بحارالانوار، روايت نقل كرده كه جبرئيل خبر شهادت فرزند پيغمبر آخرالزمان اباعبدالله الحسين را به تمام انبياء داده بود. يعني از حضرت آدم تا خاتم خبر شهادت امام حسين را توسط جبرئيل شنيده بودند. در رابطه با حضرت آدم دارد كه وقتي از بهشت رانده شد و اشك مي ريخت و از خداوند متعال طلب بخشش مي كرد، «فَتَلَقَّى آدَمُ مِنْ رَبِّهِ كَلِماتٍ فَتابَ عَلَيْهِ» (بقره/37) خدا يك كلماتي به آدم ياد داد كه به واسطه آن كلمات حضرت آدم توبه كرد. آن كلمات در روايات گفته شده كه اسامي پنج تن بوده است كه به او نشان دادند كه به اينها متوسل شود. نور اينها در عرش الهي بوده است. حضرت آدم متوسل شد و نام اين پنج تن را كه برد، به نام پنجمي كه امام حسين است، رسيد، سؤال كرد: «فِي ذِكْرِ الْخَامِسِ يَنْكَسِرُ قَلْبِي » (بحارالانوار/ج44/ص345) به اين پنجمي كه مي رسم، چرا

ص: 1270

دلم مي شكند؟ چرا من يك حالت رقت قلبي پيدا مي كنم؟ خطاب رسيد كه اين پنجمي فرزند پيغمبر خاتم، پيغمبر آخرالزمان است كه او را به ظلم مي كشند، و به تعبيري روضه ي امام حسين را براي حضرت آدم خواندند، كه حضرت آدم خيلي گريه كرد. حضرت زكريا، حضرت ابراهيم، حضرت موسي، حضرت عيسي، همه اينها در روايات ما ذكر شده كه پيغمبر اكرم از ميلاد امام حسين خبر شهادت را به بعضي داده بود، از جمله به حضرت زهرا(س) مادر بزرگوارشان داده بود. حضرت زهرا خيلي محزون شدند كه چنين حملي خواهند داشت. در آيه ي قرآن داريم «وَ وَصَّيْنَا الْإِنْسانَ بِوالِدَيْهِ إِحْساناً حَمَلَتْهُ أُمُّهُ كُرْهاً وَ وَضَعَتْهُ كُرْهاً» (احقاف/15) مادرش او را با سختي و با مشكلات به دنيا مي آورد. با سختي و مشكلات هنگام وضع حملش است. اين در روايات به حضرت زهرا تشبيه شده كه امام حسين را با اين غم و غصه به دنيا آورد. منتهي بعد پيغمبر اكرم به او بشارت داد كه از نسل او ائمه اي خواهند بود، و آخرينشان كسي خواهد بود كه از همين نسل اباعبدالله(ع) كه جهان را پر از عدل و داد خواهد كرد. به هر حال اين خبر شهادت امام حسين پيشاپيش قبل از ولادت داده شده بود. لذا در اين دعا مي گوييم: «الْمَوْعُودِ بِشَهَادَتِهِ» وعده شهادتش را قبل از تولدش داده بودند. «بَكَتْهُ السَّمَاءُ وَ مَنْ فِيهَا وَ الْأَرْضُ وَ مَنْ عَلَيْهَا وَ لَمَّا يَطَأْ لَابَتَيْهَا» آسمان و زمين و كساني كه ساكن آسمان و زمين بودند، بر او گريستند، در حالي كه هنوز بر زمين پا نگذاشته بود، آسمان و زمين بر او گريستند.

ص: 1271

ما در اين زمينه هم خيلي داريم. به قول نيّر تبريزي، اين از روايات گرفته شده كه موجودات آسمان و زمين و ملائكه بر امام حسين گريستند. گفت:

اي در غم تو ارض و سماء خون گريسته *** ماهي به آب و وحش به هامون گريسته

همه عالم بر او گريه كردند. خدا يكي از اولياي خدا را رحمت كند كه ايشان از خداوند متعال در روز عاشورا درخواست كرد كه خدايا من مي دانم كه امروز عالم از آن وجهه باطني شان بر امام حسين گريانند. ولي من مي خواهم گريه ي عالم بر او را ببينم. مي گويد: به من نشان دادند كه تمام عالم با چشم گريان براي اباعبدالله(ع) بود. همه بر او گريسته بودند. روز ميلاد است و به گريه و شهادت اشاره دارد.

در روايت هست كه امام رضا(ع) در روايت ريان بن شبيب فرمود: چهار هزار ملك نازل شدند و در ملكوت كربلا هستند و پريشان و گريان تا زمان ظهور ولي عصر(ع) كه اين چهار هزار ملك با شعار «يا لثارات الحسين» آماده كمك و امداد به حضرت ولي عصر هستند. كه او به هر حال انتقام اين خون ها و اين ظلم هايي كه شده را بگيرد. اين چهار هزار ملك عزاداران امام حسين هستند از آن ملائكه اي كه نازل شدند. و الا تمام آن ملائكه بر غم او گريستند. «قَتِيلِ الْعَبْرَةِ وَ سَيِّدِ الْأُسْرَةِ الْمَمْدُودِ بِالنُّصْرَةِ يَوْمَ الْكَرَّةِ» اباعبدالله اين مولود امروز، كسي بود كه كشته اشك است. سيد و آقاي خاندانش كه خداوند متعال به او در رجعت كمك مي دهد. در رجعت كه بعد از ظهور امام حسين برمي گردد، كمك خواهد

ص: 1272

داد. اين تعبير «قتيل العبره» را در روايت زياد داريم. مرحوم محدث نوري از خود امام حسين(ع) در مستدرك الوسايل نقل كرده است كه اباعبدالله فرمود: «انا قتيل العبرة» من كشته اشك هستم. اين خيلي نكته مهمي است كه گاهي افراد از اين جمله مي گذرند. اين يعني چه كه امام حسين مي گويد: من كشته شدم براي گريه كردن مردم، يعني من كشته شدم براي اينكه مردم گريه كنند. يعني هدف امام حسين از كشته شدن گريه مردم بوده است. بايد توجه داشته باشيم كه گريه اباعبدالله با گريه هاي ديگر فرق مي كند.

من تقاضا مي كنم دوستان بزرگواري كه اهل مطالعه هستند، كتابي به نام «البكاء للحسين» است. آيت الله علامه مير جهاني كه كنار قبر مرحوم مجلسي دفن هستند و خيلي سال نيست از دنيا رفته است. تشرفاتي هم خدمت حضرت ولي عصر(ع) داشته و آدم بسيار با عظمتي بود. يكي از كتاب هايش اين كتاب است كه دوستان آنجا بخوانند و ببينند بحث گريه و اشك جيست. اولاً گريه عالم بر امام حسين را بدانند. بعد گريه ما بر امام حسين تا اين جمله دعا كه امام حسين كشته اشك است بفهمند كه اين اشك بر امام حسين صرفاً اشكي است كه يك انفعال دروني و رقت قلب براي كسي كه از دنيا رفته نيست. اين اشك يك تنفر و اعتراضي به ظلم است. آن كسي كه گريه مي كند، از درون آنچنان دچار هيجان است كه از كساني كه اين كار را كردند، بدش مي آيد. از دستگاه باطل بدش مي آيد. از دستگاه ابليس كه اين ظلم را مرتكب شدند، بدش مي آيد و از آن طرف با

ص: 1273

اين گريه دارد اعلام مي كند كه من با تو هستم و من به خاطر تو دارم اشك مي ريزم. من طرفدار تو هستم. يعني خود اين اشك يك تولي و تبري عملي است. يك اعلان جبهه است كه من در جبهه حسين هستم. در جبهه باطل نيستم. اين كم چيزي است! آنوقت اشكي كه تمام وجود تحت تأثيرش است. چون آدم تا رقت قلبي پيدا نكند، اشك نمي آيد. تا تمام وجودش يك اهتزاز پيدا نكند و ارتقايي پيدا نكند، اين روح براي آن انسان بزرگ اشك نمي ريزد. اشك يك اشك حماسي است. اشك براي كسي كه از دنيا رفته و نعوذ بالله نفله شده كه نيست. و لذا نتيجه ي اين اشك تاريكي و سنگيني نيست. نتيجه اش نشاط است. يعني نتيجه ي سرور دارد. نتيجه اش سبك شدن است. بعد از روضه ها اين را تجريه كرديم. روز ميلاد است ولي از اشك براي امام حسين گفته مي شود. نتيجه اش از صد سرور بالاتر است. اهتزاز روح است. اما در عين حال خود اين اشك يك حماسه است و اعلان تولي و تبري و مرزبندي و جبهه گيري عملي است.از اين جهت هست كه اگر امام حسين مي گويد: من كشته اشك هستم، چون اين اشك خيلي خاصيت عجيبي دارد. لذا در روايت افضل عبادت شمرده شده است. در روايت هست كه اگر كسي بر امام حسين اشك بريزد، حق ما اهل بيت را ادا كرده است. حق رسالت را ادا كرده است. دين را با آن احيا كرده است. بخاطر اين دين را احيا كرده است، اين اشك چه خاصيتي دارد. رشد مي دهد و رشدي كه مي دهد هيچ بديلي ندارد. هيچ جانشيني ندارد.

ص: 1274

نمي توانيم بگوييم به جاي اشك ريختن براي امام حسين و مجلس عزا گرفتن كنفرانس مي گيريم و مباحث استدلالي و عقلي در رابطه با امام حسين(ع) برگزار مي كنيم. اينها خوب است اما جاي اشك را نمي گيرد.

«الْمُعَوَّضِ مِنْ قَتْلِهِ أَنَّ الْأَئِمَّةَ مِنْ نَسْلِهِ وَ الشِّفَاءَ فِي تُرْبَتِهِ وَ الْفَوْزَ مَعَهُ فِي أَوْبَتِهِ» در اين دعا هست كه خداوند متعال به عوض اين شهادت به امام حسين سه چيز داد. آن سه چيزي كه در اين دعا گفته مي شود، اين است كه ائمه از نسل حسين هستند. امامان بعدي از نسل اباعبدالله هستند. دوم اينكه شفا در تربت امام حسين است. سوم اينكه خدا كمك مي كند و او را در رجعت پيروز مي كند كه گويي امام حسين ادامه كاري كه نيمه تمام در عاشورا است، آنجا بايد تمام مي كند. كمكش مي كند «وَ الْفَوْزَ مَعَهُ فِي أَوْبَتِهِ وَ الْأَوْصِيَاءَ مِنْ عِتْرَتِهِ» به او و فرزندان معصومي كه رجعت مي كنند كه آن حكومت الهيه را برپا كنند. در اين دعا به عوض شهادت به امام حسين سه چيز داده شده است. در بعضي ديگر از روايات هست كه چهار چيز داده شده است. با هم هيچ منافاتي ندارند. به هر حال امام حسين(ع) يك ويژگي هايي برايش قرار داده شده است. روايتي است كه اين روايت را محمد بن مسلم كه از اصحاب امام باقر و امام صادق(ع) بود از هردو بزرگوار نقل كرده است. مرحوم ابن فهد حلّي، كه از بزرگان اخلاقي ما در كتاب عدةالداعي بود، من توصيه مي كنم دوستان بزرگوار، آنهايي كه اهل دعا و مناجات هستند و مي خواهند چيزهاي ناب از دعا و مناجات گيرشان

ص: 1275

بيايد، اين كتاب عدة الداعي را مراجعه كنند. مرحوم علامه طباطبايي مي فرمود: در بين علماي اسلام و شيعه سه عالم اخلاقي هستند كه منحصر به فرد هستند. سيد بحرالعلوم، سيد بن طاووس، ابن فهد حلي هستند. مرحوم مجلسي هم در جلد 44 بحارالانوار اين روايت را از امام باقر و امام صادق(ع) نقل كرده است. «أن الله سبحانه و تعالى عوض الحسين ع من قتله بأربع خصال» (عدة الداعي/ص57) به عوض شهادت به امام حسين چهار خصلت داد. 1- «جعل الشفاء في تربته» خداوند شفا را در تربت امام حسين و خاك قبر امام حسين قرار داده است. همه ما مي دانيم كه خوردن خاك حرام است. حتي خاك قبر پيغمبر! امام كاظم(ع) در وصيت خود فرمود: وقتي من از دنيا رفتم، مرا دفن كنيد. قبر من را به اندازه چهار انگشت بالاتر آوريد كه معلوم شود قبر است. ولي از خاك قبر برنداريد. خاك قبر مرا برنداريد. اين خاك قبر را خوردن حرام است. تنها خاكي كه مي شود خورد، خاك تربت قبر جدم اباعبدالله الحسين است. به اندازه ي يك نخود مي شود خورد. در بعضي روايت داريم قبر امام حسين چهار فرسخ در چهار فرسخ است. البته هرچه نزديك تر به قبر باشد، افضل است. هرچه به مرقد شريف اباعبدالله الحسين باشد، افضل است. اين تربت يك چيز ديگر است. در روايات ما سرزمين كربلا و خاك كربلا طور ديگري است. قبل از شهادت امام حسين نسبت به اين سرزمين نگاه ديگري بود.

مرحوم قمي كه استاد شيخ مفيد بودند در كتاب كامل الزيارات آوردند، سرزميني كه كعبه بر آن بنا نهاده شده، خواست با همان زبان

ص: 1276

خودش افتخار كند كه من هم زميني هستم كه خانه خدا بر من نهاده شده است. سرزمين كربلا فرياد زد: خاموش! تو را چه به اينكه افتخار كني؟ من آن جايي هستم كه حسين بن علي بعداً در من دفن مي شود. اين سرزمين، سرزميني هست كه از ابتدا مورد نظر و عنايت بوده است. بعد از شهادت ابا عبدالله كه نور امام حسين به اين خاك تابيد و جلوه امام حسين بر اين تربت افتاد، آنوقت همه اين تربت كيميا شد. در اين تربت شفا هست. امام صادق(ع) فرمود: اين خاك «رَوْضَةٌ مِنْ رِيَاضِ الْجَنَّةِ» (كافي/ج3/ص242) يك باغي از باغ هاي بهشت است. اين خاك طور ديگري است.

مرحوم تنكابني در قصص العلما نقل مي كند كه در زمان صفويه مرحوم فيض كاشاني كه از علماي بسيار بزرگوار ما بوده، ايشان با يك عالمي كه به هر حال مسلمان هم نبوده و اهل كتاب و اهل علوم غريبه بوده كه يك خبرهايي هم داشته است. راجع به حقانيت مذهب تشيع بحث مي كرده است. مرحوم فيض كاشاني براي اينكه يك مقدار واضح تر حقانيت را اثبات كند، چون مي دانست يك چيزهايي مي فهمد، دست كرد در جيبش و تسبيحي كه از تربت امام حسين تهيه شده بود درآورد و در مشتش گرفت. به اين شخص گفت: در مشت من چيست؟ چند دقيقه آن فرد متحير فقط نگاه كرد. فيض كاشاني گفت: چرا متحير ماندي؟ گفت: چيزي كه در دست شماست خاك است، ولي من متحير هستم از اينجا كه اين خاك براي اين دنيا نيست. فيض كاشاني باز كرد و گفت: بله، اين خاك كربلا و براي فرزند پيغمبر

ص: 1277

ما است. آن عالم چون اهل و با انصاف بود و خودش به عينه ديد و فهميد، مسلمان شد و در خانه اهل بيت زانو زد. اين خاك واقعاً از بهشت است. براي همين است كه نه فقط شفا در اين تربت است، به اندازه ي يك نخود، يك عدس آن كس كه مريض است، بخورد.

خدا آيت الله بهجت را رحمت كند. مي فرمود: اگر به اندازه ي يك نخود تربت امام حسين(ع) را در يك ليوان آب زمزم، حل كنند، هفت بار يا هفتاد بار سوره حمد را براي شفا بخوانند و بعد هر روز به اندازه ي يك قاشق چاي خوري به آن فرد مريض بدهند. بسياري بودند كه جلوي چشم خود ما شفا گرفتند. فقط شفا نيست، گفته شد: كه اگر روي اين تربت سجده كنيد، حجاب هاي هفتگانه را پاره مي كند. امام صادق(ع) يك كيسه داشت كه هميشه تربت امام حسين در آن بود كه براي سجده و نماز از اين خاك برمي داشت. تسبيحي كه با تربت امام حسين ساخته شود، در روايت هست اگر با اين تسبيح ذكر هم نگفتي، اين تسبيح كار ذكر را براي شما مي كند. گفتند: كام بچه اي كه به دنيا مي آيد، تربت امام حسين را روي دست بماليد، و كام بچه را برداريد. جلوي صورت ميت و جاهايي كه بي احترامي نباشد گذاشته شود كه از عذاب قبر و حول و تكان هاي عوالم ايمن شود.

در قم در زمان مرحوم حاج شيخ عبدالكريم حائري يزدي، يك سيل بسيار عظيمي آمده بود كه خيلي خطرناك بود. رودخانه بالا آمده بود و خطر براي كل شهر بود. مرحوم آيت الله حاج شيخ

ص: 1278

عبدالكريم حائري يزدي يك مقدار از تربت امام حسين در رودخانه ريختند. سيل نشست. تربت امام حسين اگر اين كار را بكند كه نور امام حسين و جلوه اباعبدالله به آن رسيده اينگونه شده است، آنان كه خاك را به نظر كيميا كنند، خود امام حسين چه مي كند؟ در عالم آخرت خود اباعبدالله چه مي كند.

آقاي شريعتي: صفحه 102 مصحف شريف قرار روزانه امروز ماست. آيات 148 تا 154 سوره ي مباركه ي نساء در سمت خداي امروز تلاوت مي شود. چقدر خوب است ثواب تلاوت اين آيات را به روح بلند و آسماني امام حسين(ع) هديه كنيم. باز مي گرديم به بركت صلوات بر محمد و آل محمد.

«لَّا يحُِبُّ اللَّهُ الْجَهْرَ بِالسُّوءِ مِنَ الْقَوْلِ إِلَّا مَن ظُلِمَ وَ كاَنَ اللَّهُ سمَِيعًا عَلِيمًا(148) إِن تُبْدُواْ خَيرًْا أَوْ تخُْفُوهُ أَوْ تَعْفُواْ عَن سُوءٍ فَإِنَّ اللَّهَ كاَنَ عَفُوًّا قَدِيرًا(149) إِنَّ الَّذِينَ يَكْفُرُونَ بِاللَّهِ وَ رُسُلِهِ وَ يُرِيدُونَ أَن يُفَرِّقُواْ بَينْ َ اللَّهِ وَ رُسُلِهِ وَ يَقُولُونَ نُؤْمِنُ بِبَعْضٍ وَ نَكْفُرُ بِبَعْضٍ وَ يُرِيدُونَ أَن يَتَّخِذُواْ بَينْ َ ذَالِكَ سَبِيلاً(150) أُوْلَئكَ هُمُ الْكَافِرُونَ حَقًّا وَ أَعْتَدْنَا لِلْكَافِرِينَ عَذَابًا مُّهِينًا(151) وَ الَّذِينَ ءَامَنُواْ بِاللَّهِ وَ رُسُلِهِ وَ لَمْ يُفَرِّقُواْ بَينْ َ أَحَدٍ مِّنهُْمْ أُوْلَئكَ سَوْفَ يُؤْتِيهِمْ أُجُورَهُمْ وَ كاَنَ اللَّهُ غَفُورًا رَّحِيمًا(152) يَسَْلُكَ أَهْلُ الْكِتَابِ أَن تُنزَِّلَ عَلَيهِْمْ كِتَابًا مِّنَ السَّمَاءِ فَقَدْ سَأَلُواْ مُوسىَ أَكْبرََ مِن ذَالِكَ فَقَالُواْ أَرِنَا اللَّهَ جَهْرَةً فَأَخَذَتْهُمُ الصَّعِقَةُ بِظُلْمِهِمْ ثُمَّ اتخََّذُواْ الْعِجْلَ مِن بَعْدِ مَا جَاءَتْهُمُ الْبَيِّنَاتُ فَعَفَوْنَا عَن ذَالِكَ وَ ءَاتَيْنَا مُوسىَ سُلْطَانًا مُّبِينًا(153) وَ رَفَعْنَا فَوْقَهُمُ الطُّورَ بِمِيثَاقِهِمْ وَ قُلْنَا لهَُمُ ادْخُلُواْ الْبَابَ سجَُّدًا وَ قُلْنَا لهَُمْ لَا تَعْدُواْ فىِ السَّبْتِ وَ أَخَذْنَا مِنهُْم مِّيثَاقًا

ص: 1279

غَلِيظًا(154)»

ترجمه آيات:

«خدا بلند كردن صدا را به بدگويى دوست ندارد، مگر از آن كس كه به او ستمى شده باشد، و خدا شنوا و داناست. (148) اگر كار نيكى را به آشكار انجام دهيد يا به پنهان يا كردارى ناپسند را درگذريد، خدا عفوكننده و تواناست. (149) كسانى هستند كه به خدا و پيامبرانش كافر مى شوند و مى خواهند ميان خدا و پيامبرانش جدايى افكنند و مى گويند كه بعضى را مى پذيريم و بعضى را نمى پذيريم و مى خواهند در اين ميانه راهى برگزينند. (150) اينان در حقيقت كافرانند و ما براى كافران عذابى خواركننده آماده ساخته ايم. (151) و كسانى كه به خدا و پيامبرانش ايمان آورده اند و ميان پيامبرانش جدايى نيفكنده اند پاداششان را خدا خواهد داد، و خدا آمرزنده و مهربان است. (152) اهل كتاب از تو مى خواهند كه برايشان كتابى از آسمان نازل كنى. اينان بزرگتر از اين را از موسى طلب كردند و گفتند: خدا را به آشكار به ما بنماى. به سبب اين سخن كفرآميزشان صاعقه آنان را فرو گرفت. و پس از آنكه معجزه هايى برايشان آمده بود گوساله اى را به خدايى گرفتند و ما آنان را بخشيديم و موسى را حجتى آشكار ارزانى داشتيم. (153) و به خاطر پيمانى كه با آنها بسته بوديم كوه طور را بر فراز سرشان بداشتيم و گفتيم: سجده كنان از آن در داخل شويد و در روز شنبه تجاوز مكنيد. و از ايشان پيمانى سخت گرفتيم. (154)»

آقاي شريعتي: «دريا كه دست تو، ملوانان كه مست تو *** بر كشتي اش چه خوب خدا ناخدا گذاشت» انشاءالله تمام زندگي ما منور به نور امام

ص: 1280

حسين(ع) باشد. اشاره قرآني امروز را حاج آقاي عالي بفرمايند.

حاج آقاي عالي: آيه ي 148 سوره ي مباركه نساء، خداوند متعال مي فرمايد: «لَّا يحُِبُّ اللَّهُ الْجَهْرَ بِالسُّوءِ مِنَ الْقَوْلِ إِلَّا مَن ظُلِمَ وَ كاَنَ اللَّهُ سمَِيعًا عَلِيمًا» دوست ندارد كه عيوب مردم و نقايص مردم را آدم اين طرف و آن طرف بگويد. بلند به اين و آن نقل كند. اگر يك عيبي از كسي ديدي، و نقصي از كسي سراغ داري، اين رف و آن طرف نقل نكن و نگو. چه به طنز و چه حكايت كردن و خبر دادن، به هر شكلي گفته نشود. همانطور كه خدا ستار العيوب است و عيب هاي ما را پوشانده است، دوست ندارد كه بندگانش عيب هاي همديگر را آشكار كنند. فقط يكجا هست كه استثناء است. آن يكجا جايي است كه اگر كسي يك بدي و ظلمي به شما كرد، يعني اينطور نيست كه يك عيب شخصي داشته باشد، يك نقص شخصي داشته باشد، بلكه آن بدي و ظلمش به شما رسيد، اينجا ديگر اگر شما بخواهي ساكت شوي، ظالم پروري مي شود. ظالم سوء استفاده مي كند. مي گويد: خدا گفته: قرار نيست كسي از بدي ها چيزي بگويد. ما بدي مي كنيم. همين كه ظالم پروري نشود، خدا مي فرمايد: «إِلَّا مَن ظُلِمَ» آن كسي كه مظلوم واقع شده، مي تواند آن بدي كه شخص ظالم به او كرده را براي ديگران بگويد. البته نه چيزهاي ديگر را، همان بدي اش را بگويد. چون اگر بخواهد بيشتر بگويد: «وَ كاَنَ اللَّهُ سمَِيعًا عَلِيمًا» خدا مي شنود و علم دارد. بيشتر از آن ديگر تجاوز نكن. ولي در اين مورد استثناء از غيبت هم است كه

ص: 1281

اگر كسي مظلوم واقع شده گفتن ظلم هيچ عيبي ندارد.

اولين چيزي كه عرض كردم، «الشفاء في تربته» شفا در تربت امام حسين بود. دومين چيزي كه به امام حسين داده شده است، «و إجابة الدعاء تحت قبته» زير قبه ي امام حسين و در حرم اباعبدالله دعا مستجاب است. ما از امام صادق داريم، از امام هادي هم داريم كه اين دو بزرگوار مريض بودند، فردي را آنجا فرستادند كه براي ما دعا كنيد. هم از امام صادق داريم، هم از امام هادي داريم. امام هادي در سامرا بودند، حضرت يك فردي را از شيعيان به نام اباهاشم جعفري كه برو حائر حسيني، حرم امام حسين(ع) دعا كن. او وقتي از خدمت امام هادي بيرون آمد، يكي از شيعيان به او گفت: خود امام هادي حائر است. خودش زيارتگاه است. خودش حجت خداست. چور مي خواهد شما را آنجا بفرستد. اين برايش سؤال شد و خدمت آقا آمد و پرسيد: خود شما كه حجت الهي هستيد، من بروم آنجا و براي شما دعا كنم. امام هادي(ع) فرمودند: خداوند متعال به پيغمبر فرمود: دور خانه ي خدا طواف كن، حجرالاسود را ببوس. با اينكه مقام پيامبر هم از خانه خدا بالاتر است و هم از حجرالاسود بالاتر است. ولي هرجايي يك آدابي دارد. به پيغمبرش دستور داد كه در سرزمين عرفات روز عرفه وقوف داشته باش. آنجا مثلاً فرض كنيد يك مدتي را بيتوته كن و وقوف داشته باش. با اينكه مقام پيغمبر از وقوف و عرفات و همه اينها بالاتر است. ولي هرجايي يك آدابي دارد. از آداب حرم امام حسين و از حقوق آن حرم

ص: 1282

اين است كه آنجا دعا شود و آن حق بايد ادا شود. خدا دوست دارد كه آن حق آنجا ادا شود. لذا براي من برو آنجا دعا كن.

سومين چيزي كه به اباعبدالله(ع) داده شده همان است كه در اين دعا هم بود كه از نسل امام حسين «و الأئمة من ذريته» نه امام بعدي از فرزندان امام حسين هستند. و چهارمين چيزي كه به اباعبدالله عوض شهادتش داده شده، «و أن لا يعد أيام زائريه من أعمارهم» شب و روزي كه زائر براي كربلا مي رود، اين جزء عمرش حساب نمي شود. آن مدتي كه براي زيارت مي گذارد، از اين سؤال نمي شود.

يك مطلبي است كه بسيار عميق و دقيق است. من از دوستان تقاضا مي كنم اين را عنايت كنند. مطلب بلندي در روايات است، ارتباط خيلي وسيع و عميقي بين امام حسين و امام زمان هست كه اين ارتباط خاص است. شما اگر به روايات و زيارات نگاه كنيد، يك كدها و رمزهايي بين اين دو بزرگوار مي بينيد كه من به بعضي از آنها اشاره مي كنم و بعد يك تحليل و جمع بندي كه اين كد و رمزها چه چيزهايي را مي خواهد بگويد. اشاره ها و رمزهايي از امام حسين مي بينيد. يك اشاراتي از امام زمان به امام حسين مي بينيد. اين پدر و پسر به همديگر اشاراتي دارند. اين اشاره ها براي چيست.

امام باقر مي فرمايد: من چهار ساله بودم و در كربلا بودم. تمام جزئيات كربلا را در ياد دارم. شب عاشورا جدم اباعبدالله الحسين به يارانش فرمود: ياران من فردا بلاي سنگيني است كه همه ما به شهادت مي رسيم. ولي شما را به

ص: 1283

بهشت بشارت مي دهم و اينكه ما برمي گرديم و مهدي ما خواهد آمد. دو بار هم روز عاشورا فرمود: اول كسي كه برمي گردد و رجعت مي كند امام حسين است. ما روايات متعدد داريم كه ائمه برمي گردند. «أَوَّلُ مَنْ يَرْجِعُ إِلَى الدُّنْيَا الْحُسَيْنُ بْنُ عَلِيٍّ ع » (بحارالانوار/ج53/ص46) اولين كس امام حسين(ع) است كه رجعت مي كند. روز عاشورا در زيارت عاشورا دو جا هست كه خدايا روزي من كن كه خونخواهي امام حسين را با امام زمان انجام دهم. «ان يرزقي طلب ثاري مع امام منصور من اهل بيت محمد (ص)» روز عاشورا امام باقر فرمود: اگر مي خواهيد به همديگر تسليت بگوييد، اينطور تسليت بگوييد كه «عَظَّمَ اللَّهُ أُجُورَنَا بِمُصَابِنَا بِالْحُسَيْنِ ع وَ جَعَلَنَا» (مستدرك/ج10/ص315) و ما را در خونخواهي امام حسين قرار بده كه با امام زمان باشيم. اينها اشاراتي است كه از دستگاه امام حسين يا خود اباعبدالله الحسين به امام زمان مي شود. از آن طرف وقتي امام زمان تشريف مي آورد، اولين جمله اي كه مي گويد، وقتي پشت به كعبه مي كند، در خانه خدا خودش را معرفي مي كند. «انا بقية الله» من فرزند كسي هستم «الذي قتلوك عطشانا» كه او را عطشان كشتند. او را عريان انداختند و رها كردند. در معرفي خودش به امام حسين اشاره مي كند. شعار ياران امام زمان «يا لثارات الحسين» است. خونخواه امام حسين! اصلاً منتقمي است كه از القاب امام زمان(ع) است. در زيارت ناحيه مقدسه است كه جد غريبم يا ابا عبدالله، صبح و شب بر تو گريه مي كنم. امام زمان نسبت به اين جدش با اينكه به همه اجدادش ظلم شده، پيغمبر اكرم كه مقامش بالاتر از امام حسين

ص: 1284

بوده است. چه خصوصيتي است كه امام زمان و امام حسين اين اشارات را نسبت به همديگر دارند. ارتباط وسيع بين اين دو چيست؟ آن چيزي كه مي شود از مجموع فهميد و تحليل كرد اين است كه ظهور امام زمان(ع) با معجزه رخ نمي دهد. يعني با يك جبر بيروني مردم خوب نمي شوند. اينطور نيست كه مثلاً مردم يك روز بلند شوند ببينند همه خوب شدند و يك معجزه رخ داده است. نخير! اصلاً سنت خدا بر اين نيست. اگر قرار بود اين چنين باشد زمان پيغمبر اين اتفاق مي افتاد كه مقام پيغمبر از همه ائمه هم بالاتر بود. اصلاً اگر قرار بود اينطور باشد خدا همه را خوب خلق مي كرد. اگر قرار بود با معجزه خوب شوند، براي چه خدا بدها را در اين عالم، شيطان را در اين عالم آورد؟ پس از بيرون قرار نيست يك معجزه اي براي ظهور رخ بدهد. بلكه در خود ما بايد يك اتفاقي بيافتد. در درون ما يك تحولي رخ بدهد تا در بيرون ما يك ظهوري رخ بدهد. در درون عقل ها، قلب ها، دل ها و روح ها بايد رشد كنند. يك عدالت خواهي و يك معنويت خواهي، به سمت خوبي رفتن و انتخاب كردن، عبوديت و بندگي را انتخاب كردن، اگر اين اتفاق در درون اتفاق بيافتد، در بيرون هم خبرهايي مي شود.

حضرت زهرا در قبرستان احد بود وقتي زيارت قبور را كرد كه حضرت حمزه هم آنجا است، يك شخصي به نام ابوعمر مي گويد: من جلو رفتم و پرسيدم: خانم، حق با علي بود يا نه؟ آيا پيغمبر، علي را به عنوان جانشين بعد از خود نصب كرد يا

ص: 1285

نه؟ حضرت زهرا فرمود: بله در غدير همه شما بوديد و ديديد كه علي را به عنوان امام بعد از خود نصب كرد. بعد ابوعمر يك سؤالي كرد. گفت: اگر اينچنين است چرا علي خانه نشين شد؟ چرا بلند نشد و حق خودش را بگيرد؟ چرا قعود كرد؟ حضرت زهرا جواب داد: امام مثل يك كعبه است. مردم بايد به سمت او بروند. او به زور نمي آيد. اقبال مردم بايد باشد تا وقتي دست بيعت به او بدهند، آنوقت او مي آيد هدايت را به دست مي گيرد. تحميلي و اجباري نيست.

وقتي به امام باقر گفتند: ظهور شما و دولت شما چه زمان رخ مي دهد؟ امام باقر زمانه را تا ظهور سه دوره كرد. زمانه گرگ، زمانه ميش و زمانه ترازو. اين در روضه ي كافي است. زمانه گرگ زمانه اي است كه گرگ صفتي در جامعه حاكم مي شود. ظلم به غلبه زياد مي شود. اين زمان، زمان غصب ما اهل بيت است. زمانه ي ميش زماني است كه مظلوميت هست ولي يك مظلوميتي به صورت ازدحام كه بلند نمي شود حق خودش را بگيرد، يعني مثل ميش و گوسفند، ظلم پذير است. دوره سوم دوره ترازو است. عدالت خواهي است. وقتي مردم به آن دوره رسيدند كه عدالت خواه شدند، ظهور ما رخ مي دهد. پس خود مردم بايد بخواهند. مردم چگونه اين رشد و اصلاح در آنها ايجاد مي شود و اين تحول دروني در آنها به وجود مي آيد؟ اباعبدالله(ع) اين كار را بر عهده دارد. عاشوراي امام حسين دستگاهي است كه در دين تعبيه شده، كه اين عاشورا قرار است اين رشد و اصلاح را ايجاد كند. يعني همان گريه اي كه عرض كرديم يك

ص: 1286

حماسه است. اين گريه اي كه يواش يواش وجدان ها را بيدار مي كند. مردم را حق طلب مي كند، نسبت به اين جبهه طرفدار و تنفر از جبهه باطل و يواش يواش به سمت تعصي به امام حسين رفتن كه خودش عدالتخواه بود. خودش ظلم ستيز بود. اين تعصي در مردم رخ مي دهد يار براي امام زمان درست مي شود. دستگاه امام حسين براي امام زمان يار درست مي كند. اين يك متب تربيتي و اصلاحي كامل است. و لذا فرمود: من خروج مي كنم براي اينكه امت جدم را اصلاح كنم. اول امت جدش و همه مسلمين را، موج بعد انسان هاي ديگري كه در دنيا حق طلب هستند كه با امام حسين و مكتب امام حسين حق را بشناسند و عدالت را بشناسند، به اين سمت بيايند و براي امام زمان يار درست شود. مسير ظهور از كربلا و از امام حسين مي گذرد.

تمام ائمه، امامان قبل از امام حسين، امام حسين را براي كربلا آماده كردند، امامان بعد از امام حسين عاشورا را نگه داشتند. چون اين دستگاه قرار است كه آن رشد را ايجاد كند. خود امام زمان هم صبح و شب گريه مي كند. تعصي به امام زمان است كه انسان وقتي كه آن اشك حماسي را مي ريزد، براي امام زمان يار مي شود.

سيد كريم محمود تهراني از خوبان بود و علماي بزرگ دوستدارش بودند. ايشان تشرفات زيادي خدمت حضرت ولي عصر داشت. مي گفت: من زماني كه هنوز حضرت را نديده بودم، مشتاق ديدن حضرت بودم، پيغمبر را در خواب ديدم. گفتم: يا رسول الله من مي خواهم خدمت ولي زمانم امام عصر برسم. چه كنم باب

ص: 1287

بر من باز شود؟ فرمود: سيد كريم صبح و شب بر حسينم گريه كن. اين در را باز مي كند و تو را شبيه به خود امام زمان مي كند كه صبح و شب به ياد او هست. لذا سعي كنيم هر روز يكبار ياد امام حسين باشيم. «السلام عليك يا اباعبدالله، السلام عليك و رحمة الله و بركاته».

آقاي شريعتي: بسيار ممنون و متشكرم. نكات بسيار خوبي بود. در روز ميلاد امام حسين (ع) من فكر مي كنم امروز خيلي ها عهدي را با امام حسين و با امام زمانشان تازه كردند كه هر روز و هر شام به ياد امام حسين باشند، و انشاءالله در اين مكتب تربيتي رشد كنند براي اينكه عصر ظهور را درك كنند. انشاءالله بهترين ها نصيب شما شود. والحمدلله رب العالمين و صلي الله علي محمدٍ و آله الطاهرين.

بخشي از بيانات مقام معظم رهبري- (14/03/90)

تمام راه هايي كه مي شود فرزند پيغمبر از ان راه ها استفاده كند براي حفظ ميراث عظيم اسلام كه ميراث جد او و پدر او و پيروان راستين آنهاست در زندگي سيدالشهداء محسوس است. از تبيين و انذار از تحرك تبليغاتي، از بيدار كردن و حساس كردن وجدان هاي عناصر خاص همين خواص كه ما تعبير مي كنيم در آن خطبه منا، اينها همه در طول زندگي سيد الشهدا است. بعد هم ايستادگي در مقابل يك انحراف بزرگ، با قصد مجاهدت با جان نه اينكه امام حسين از سرنوشت اين حركت بي اطلاع بود. نه! اينها امام بودند. مسأله ي معرفت امام و علم امام و آگاهي وسيع امام بالاتر از اين حرف هايي است كه ما در ذهنمان مي گنجد. بلكه به

ص: 1288

معناي ترسيم يك دستورالعمل مي ايستد و تسليم نمي شود. مردم را به ياري مي طلبد، بعد هم وقتي يك عده اي پيدا مي شوند كه همان اهل كوفه باشند و اظهار مي كنند كه حاضر هستند در كنار آن بزرگوار در اين راه قدم بگذارند، حضرت درخواست آنها را اجابت مي كند و طرف آنها مي رود. بعد هم در ميانه ي راه پشيمان نمي شود. بيانات امام را كه انسان نگاه مي كند، مي بيند حضرت عازم و جازم بوده است براي اينكه اين كار را به پايان ببرد. اين كه در مقابله با حركت انحرافي فوق العاده خطرناك آن روز، امام حسين (ع) مي ايستد و اين يك درس مي شود.

93-03-18 - بررسي ويژگي هاي خاص امام عصر(عج) بحث عدالت

بسم الله الرحمن الرحيم

و صل الله علي محمدٍ و آله الطاهرين

بي قرار توام و در دل تنگم گله هاست *** آه بي تاب شدن، عادت كم حوصله هاست

مثل عكس رخ مهتاب افتاده در آب *** در دلم هستي و بين من و تو فاصله هاست

بي تو هر لحظه مرا بيم فرو ريختن است *** مثل شهري كه به روي گسل زلزله هاست

باز مي پرسمت از مسأله دوري و عشق *** و سكوت تو جواب همه مسأله هاست

«اللهم عجل لوليك الفرج»

آقاي شريعتي: سلام مي گويم به همه ي بيننده هاي خوبمان، خانم ها و آقايان. به سمت خداي امروز خوش آمديد. حاج آقاي عالي سلام عليکم و رحمة الله. خيلي خوش آمديد.

حاج آقاي عالي: سلام عليكم و رحمة الله، بنده هم خدمت حضرتعالي و همه ي بينندگان بزرگوار عرض سلام دارم. آقاي شريعتي: بحث ما با حاج آقاي عالي يادي از امام عصر(ع) است. خوشحاليم كه روزهاي يكشنبه ما منور به نور حضرت مهدي(عج)

ص: 1289

است. در ذيل همين بحث به خصايص و ويژگي هاي حضرت رسيديم. كه بحث زنده بودن را حاج آقا اشاره كردند. بحث غيبت و بحث رحمت واسعه بودن ايشان را اشاره كردند. امروز به يكي ديگر از ويژگي ها و مختصات حضرت اشاره خواهند كرد.

حاج آقاي عالي: بسم الله الرحمن الرحيم. اگر خاطر شريفتان باشد بحث در همين موضوع بود كه خصوصيات حضرت ولي عصر(عج) بيان مي شد. يكي از برجسته ترين و معروف ترين ويژگي هاي حضرت خصوصيت عدالت حضرت است كه اصلاً به قدري بحث عدالت و عدالت گستري با امام زمان توأم است، كه هر زمان اسم ان بزرگوار مي آيد، اصلاً مهدي يعني عدالت. عدالت يعني مهدي! واقعاً هم همين است. در دعاها و روايات متعدد حضرت را با اين وصف و خصوصيت توصيف كردند. در دعاي افتتاح كه مؤمنين شب هاي ماه مبارك رمضان مي خوانند، اين تعبير را آنجا مي خوانند كه «وَ صَلِّ عَلَى وَلِيِّ أَمْرِكَ الْقَائِمِ الْمُؤَمِّلِ وَ الْعَدْلِ الْمُنْتَظَرِ» (تهذيب/ج3/ص110) خدايا درود و رحمت خودت را بر قيام كننده اي بفرست كه مردم آرزو و اميد به او دارند و او عدالت مورد انتظار است. اصلاً امام زمان به عدالت توصيف شده است. نه اينكه عادل است، اصلاً عدالت عدل محض است. سر تا پاي او عدل است. مجسمه ي عدالت است.

شيخ صدوق در كمال الدين يك روايتي را از پيامبر اكرم نقل كردند، «مهدي أول العدل و آخره » (كمال الدين/ ج1/ص268) امام زمان را به اول و آخر عدل توصيف كردند. يعني صفر تا صد عدل را او محقق مي كند. از ابتدا تا انتهايش را او مي رود. درست است كه تمام انبياء و اولياء و

ص: 1290

معصومين همه هم خودشان در حد ممتاز و اعلي عادل بودند و هم عدالتخواه بودند و هم در صدد اين بودند كه هر مقدار كه امكان دارد، عدالت را تحقق ببخشند. اما اين وييژگي منحصر به فرد براي امام زمان(ع) هست كه اوست كه عدل را در جهان محقق مي كند. نه فقط تحقق مي بخشد كه پر مي كند. تعبيراتي كه در رابطه با امام زمان است، «فَيَمْلَأَ الْأَرْضَ قِسْطاً وَ عَدْلًا» (وسايل الشيعه/ج16/ص240) خداوند متعال زمين را به واسطه او پر از عدل و داد مي كند. اين تعبير بسيار تعبير بلندي است. ما يك خانه ي سه، چهار نفري را نمي توانيم پر از عدل و داد كنيم. او كل عالم دنيا را پر از عدل و داد مي كند كه در روايت شيعه و سني اين تعبير آمده است. ايشان اين ويژگي منحصر به فرد را دارد. در شب ميلاد مبارك امام زمان(ع) كه سحر نيمه شعبان سال 255 بود، كه اين هفته هم هفته ميلاد امام زمان است، شب جمعه اي كه در پيش داريم. نيمه هاي شب هنگام سحر بود كه حضرت حكيمه خاتون كه عمه ي امام عسگري بودند، و امام عسگري خواسته بودند امشب را بمانند. گفتند: عمه جان بمان كه آن وعده ي الهي امشب محقق مي شود. وقتي امام زمان(ع) متولد شد، حضرت همان هنگام جملاتي را گفتند. شبيه حضرت عيسي كه در قرآن همه خوانديم كه همان ابتدا كه متولد شد، سخناني گفت. «قالَ إِنِّي عَبْدُ اللَّهِ آتانِيَ الْكِتابَ وَ جَعَلَني نَبِيًّا» (مريم/30) امام زمان جزء ان جملات اوليه اي كه فرمودند، اولاً شهادتين اول سخني بود كه گفتند. «اشهد ان لا اله الا الله وحده لا شريك

ص: 1291

له و ان جدي محمدا رسول الله (ص) و ان ابي اميرالمؤمنين» حضرت دانه دانه امام قبلي را گواهي دادند، تا به خودشان رسيدند. وقتي به خودشان رسيدند، اين دعا را خواندند. «اللَّهُمَّ أَنْجِزْ لِي مَا وَعَدْتَنِي» (بحارالانوار/ج51/ص13) خدايا آن وعده اي كه به من دادي، آن وعده را برآورده كن. انجاز و محقق كن. «وَ أَتْمِمْ لِي أَمْرِي وَ ثَبِّتْ وَطْأَتِي» قدم مرا استوار قرار بده و كار مرا در اين عالم تمام كن، «وَ امْلَأِ الْأَرْضَ بِي عَدْلًا وَ قِسْطاً» و زمين را به واسطه من پر از عدل و داد كن. اولين سخن حضرت در هنگام ميلادشان، همين بود. در كمتر حديثي است كه يادي از امام زمان(ع) آمده باشد و يادي از عدل و قسط و عدالت حضرت نيامده باشد.

آقاي شريعتي: بقيه اهل بيت(ع) هم در اين مسير گام برمي داشتند.

حاج آقاي عالي: اصلاً زمينه ساز آن بزرگواران بودند. نه فقط امامان، همه پيغمبران. يعني در واقع يك سير تاريخي را اولياي الهي طي كردند، كه كلاس كلاس و مرحله مرحله بشريت را پيش بردند، تا به هر حال بشر بتواند به آن نقطه اوج كه نطقه بندگي و نقطه پر شدن عدالت هست، و تازه شروع زندگي انساني است. ما فكر نكنيم آخرالزمان تمام مي شود. تازه شروع مي شود. تازه به معناي واقعي كلمه زندگي انساني شروع مي شود. در هر حال اين خصوصيت حضرت است كه ويژگي منحصر به فرد اين بزرگوار هست و مسأله ي عدل و عدالت گستري، منتهي من يكي دو نكته را مي خواهم به عنوان اين بحث مطرح كنم.

اولين نكته كه يادم هست قبلاً در مباحث

ص: 1292

ياد مرگ به تناسب و مناسبتي اشاره كرديم، اين هست. درست است كه مسأله ي ظهور منجي و موعود در آخرالزمان يك ديدگاهي است كه مشترك بين همه اديان و مذاهب است. اما ديدگاهي كه شيعه و مكتب اهل بيت به واسطه ي آموزه هاي اهل بيت دارد، برخي تفاوت ها را دارد كه ديدگاهش را بسيار عميق مي كند. يكي از تفاوت هايي كه بين ديدگاهي كه ما داريم و ساير اديان و مذاهب اين است كه قبلاً گفتيم. ما حضرت را زنده مي دانيم. ما منجي را زنده مي دانيم كه در عالم با همين جسم فيزيكي زندگي مي كند و دلايلش هم قبلاً گفتيم. يكي ديگر از تفاوت هايي كه در ديدگاه ما با ديدگاه ساير اديان و مذاهب هست، اين است كه ما ظهور عدالت گستر و منجي را يكي از مراحل تكاملي به سمت خدا در سير «انا اليه الراجعون» به تعبير ديگر در راستاي معاد مي دانيم. يكي از مراحل تكاملي ظهور است.

در قيامت خداوند متعال با تمام اسماء و صفاتش در حدي كه مخلوقاتش گنجايش دارند، خدا ظهور مي كند. آنجا يوم القيامه است. روز است. با اينكه خورشيد نيست. خورشيد تاريك شده است. خورشيد و ستاره نيست. اما آنجا همه حقايق آفتابي مي شود. ظهور پروردگار هم هست. گفت:

يار بي پرده از در و ديوار *** در تجلي است يا اولوالابصار

يكي هست و نيست غير از او *** وحده لا اله الا هو

آنجا خداوند متعال، عدالت مطلق پروردگار در آنجا هست كه ظهور مي كند. آنجا مالكيت خدا، سلطنت خدا، قدرت خدا، علم خدا، همه كاره بودن خدا، كه خدا در اين عالم همه كاره است،

ص: 1293

آنجا ظهور مي كند. البته خدا اينجا هم همه كاره است. اينطور نيست كه خدا يكجايي مثلاً همه كاره باشد، جاي ديگر بيكار باشد. نخير! اينجا هم «لا حول و لا قوة الا بالله» است. منتهي اينجا ظهور ندارد. عالم دنيا گنجايش ندارد. آنجا به اين حقيقت مي رسيم و آن ظهور رخ مي دهد. در اينجا اصلاً اين از ضعف هاي عالم دنيا است و از كوچك بودن و كم ظرفيت بودن عالم دنيا كه خدا در اين عالم محجوب است. پنهان است. ما خودمان را مي بينيم، خدا را نمي بينيم. يعني شما نگاه كنيد چقدر چپ و وارونه است. با ايينكه نور عالم است، «اللَّهُ نُورُ السَّماواتِ وَ الْأَرْض » (نور/35) ولي ما ظلمت ها را مي بينيم، آن اصل نور را نمي بينيم.

خدا مرحوم حاج شيخ رجبعلي خياط را رحمت كند. تعبير قشنگي از ايشان نقل شده كه مي فرمودند: من دلم براي خدا مي سوزد. مشتري خدا كم است. همه دنبال همه چيز مي روند و دنبال خدا نمي روند. خدا را همه كاره نمي بينند. براي رزقشان، شفايشان، براي علمشان و چيزهاي ديگر دنبال همه چيز مي روند، اما ياد خدا نيستند.

رضوان خدا و رحمت خدا بر مرحوم آيت الله حجت كوه كمرده اي كه از بزرگان مراجع و بسيار با اخلاص و متواضع بودند. در دوره هاي نه چندان دور اين بزرگوار بودند. يك مقدار قبل از آيت الله بروجردي و يا تقريباً معاصر با آقاي بروجردي بودند. اين بزرگوار نقل مي كنند يك مرتبه با يك جمعي در منزلشان نشسته بودند. اين آقاي طلبه اي آمد يك نامه اي به ايشان داد. اين نامه را گرفت، زير اين نامه يك چيزي نوشت، گفت: بيا بگير.

ص: 1294

نامه را به ايشان داد، طلبه خداحافظي كرد و رفت. بيرون منزل نامه را نگاه كرد و ديد زير آن نوشته: «هُوَ الْأَوَّلُ وَ الْآخِرُ وَ الظَّاهِرُ وَ الْباطِنُ وَ هُوَ بِكُلِّ شَيْ ءٍ عَليمٌ» (حديد/3) برو توبه كن. اين بنده خدا هرچه فكر كرد، گفت: مگر من چه گناهي كردم كه بروم توبه كنم. كاري نكردم. نفهميد! بعد يك مقدار دقت كرد و ديد در نامه اش براي آقا نوشته كه آقا من از آن زماني كه از شهرمان به قم آمدم، اميدم اول به خدا بود، بعد به شما. الان يك احتياج مالي دارم، آمدم اگر شود شما مساعدتي بكنيد. ايشان نوشته كه «هُوَ الْأَوَّلُ وَ الْآخِرُ وَ الظَّاهِرُ وَ الْباطِنُ» همه كاره خداست. من چه كسي هستم كه اسم مرا كنار خدا مي بري؟ اول خدا، بعد شما. برو توبه كن!

به هر حال اين ديد شرك آلود در دنيا هست، منتهي در عالم آخرت مراحلي كه انسان تكامل پيدا مي كند، تا قيامت آنجا ديگر اين ديد شرك آلود كنار مي رود و همه اهل «لا اله الا الله» مي شوند. و آنجا همه عدالت محض خدا را مي بينند. «وَ نَضَعُ الْمَوازينَ الْقِسْطَ لِيَوْمِ الْقِيامَةِ» (انبياء/47) آنجا ترازوهاي عدل گسترده مي شود و مو را از ماست بيرون مي كشد. هيچ ظلمي و ضربه ظلمي در آنجا نيست. «لا ظُلْمَ الْيَوْم » (غافر/17) عالم دنيا عالمي است كه كم ظرفيت است. واقعاً يك ظلم هايي مي شود كه قابل جبران هم نيست. يك كسي ممكن است هزاران نفر را كشته باشد. يك بمب اتم را در جايي رها كرده، هزاران نفر كشته شدند. به فرض اگر او را دستگير كنند و

ص: 1295

به فرض اگر او را بكشند، فقط يك جان را از او گرفتند. او هزاران جان گرفته است، از او يك جان گرفتند. اين عدالت نيست ولي عالم دنيا گنجايش بيشتر از اين را ندارد. چون وقتي جان او را مي گيرند، تمام مي شود. ديگر نمي توانند كاري با او بكنند. اما در عالم آخرت اينگونه نيست. گنجايش اين را دارد كه بارها برگردد و عقوبت شود. بنابراين عدالت محض و مطلق كه اگر كسي اينجا خوبي كرده است و كسي نفهميده است، ولي آن كسي كه بايد بفهمد، آنجا فهميده است. ذره اي در اين عالم نه كم مي شود و نه گم مي شود. ظلم هم همينطور است. اين عدالت عجيب و غريبي كه آنجا هست، و همه صفات و اسماء خدا، ما با اين وضعيت روحي كه در عالم دنيا داريم، اصلاً تحمل آنجا را نداريم. صلاحيت ورود به قيامت را نداريم.

از روايات اهل بيت گفتم، كه نه فقط صلاحيت ملاقات با خدا را نداريم، يك صداي آهنگ بهشتي، موسيقي بهشت كه در روايات دارد نسيمي در درختان بهشت مي افتد، موسيقي و آهنگي پخش مي شود، كه اگر اهل دنيا بشنوند، از شوق مي ميرند. يا مثلاً در بعضي از روايات دارد كه لباس يك بهشتي وقتي در عالم دنيا بيايد، عالم دنيا گنجايش ندارد. ما چطور با اين وضعيت روحي و شخصيتي كه اينجا داريم تحمل كنيم. خدا از سر لطف و تفضل، دو مرحله مقدماتي گذاشت كه انسان ها اگر عاقل باشند، اگر زرنگ باشند، اين دو مرحله را محقق مي كنند. به آساني رشد مي كنند و آماده قيامت كه عدالت محض خدا هست، مي شوند، يكي ظهور عدالت

ص: 1296

گستر و دوم رجعت است. رجعت معصومين كه به گونه ي ادامه ي همان دولت عدالت است.

در بهشت يكي از مشخصاتي كه خيلي روي آن تأكيد شده است، عدالت خداست. زمان ظهور هم خيلي روي عدالت تأكيد شده است. اين يك مرحله مقدماتي و آماده سازي از سر لطف است. من اين كلمه لطف و تفضل را تكرار مي كنم، قصدي دارم.

اگر انسان ها خودشان اين لطف خدا را پذيرفتند، يعني خودشان را محيا كردند و اين آمادگي هاي لازم براي دريافت اين لطف خدا را در خودشان به وجود آوردند. ظهور رخ داد، به آساني يك رشدي در آنها محقق مي شود، تربيتي كه حضرت اينها را خواهد كرد، آن تحمل عدالت در آنها به وجود بيايد، مرحله بعدي رجعت معصومين است. و به آساني وارد مرحله بعدي كه ملاقات با حضرت حق است، مي شوند.

آقاي شريعتي: يك نكته اي هست و آن هم اين است كه احساس مي شود اين منحصر به افرادي است كه در عصر ظهور و رجعت هستند، ما چطور؟ يا آنهايي كه از دنيا رفتند چه؟

حاج آقاي عالي: نكته همين جا است. خوب دست خود ما است. خودت يك كاري كن كه ظهور رخ بدهد. ممكن است شما بگويي: مگر دست من است؟ بله، بايد يك جمعي براي ظهور آماده شوند. ولي در رجعت كه مي شود برگردي. يعني به هر حال يا شما آمادگي ظهور را به صورت جمعي در جامعه ات مي تواني فراهم بكني، يا نه به صورت فردي اگر ديگران تنبل هستند و خودشان را براي حكومت عدل و معصوم محيا نمي كنند و تحت تربيت او قرار گرفتند، تو خودت

ص: 1297

تنهايي شرايط را در خودت محيا كني، زمان ظهور را هم درك نكردي، رجعت است. يعني تو را برمي گردانند. اصلاً براي خود ظهور هم برمي گردانند. براي كمك به امام زمان هم برمي گردانند. پس بنابراين راه براي كسي بسته نيست. اگر كسي بخواهد اين لطف و تفضل خدا را دريافت كند و اين دو مرحله مقدماتي را، راه باز است. ولي اگر كسي شرايط اين لطف و تفضل خدا براي خودش را فراهم نكرد. نه ظهور و نه رجعت، اين دو مقدمه را براي دريافت غيابت به آساني، ورود به بهشت را محيا نكرد. ديگر بايد همين راه عمومي آمادگي براي قيامت يعني برزخ، كه آنوقت ممكن است سختي هايي هم داشته باشد، قبر و شب اول و قبر و مراحل ديگر بزرخ، ان راه عمومي است. اگر همين دو مقدمه را كسي در همين دنيا نديد، بالاخره بايد از آن راه براي قيامت و صحنه ملاقات با خداي متعال آماده شود.

ديد ما نسبت به ظهور حضرت ولي عصر و رجعت چنين ديدي است كه يك نمونه اي از بهشت است. يك جلوه اي از بهشت و يك پيش درآمدي از بهشت است براي ورود به همان بهشتي كه ملاقات خدا در آن صورت مي گيرد. لذا در بعضي از روايات يك نكته اي هست. در بعضي روايات فرج امام زمان به فرج الله تعبير شده است. در روايتي از پيغمبر اكرم هست كه «أَفْضَلُ أَعْمَالِ أُمَّتِي انْتِظَارُ فَرَجِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ» (بحارالانوار/ج52/ص122) بالاترين عبادت امت من انتظار فرج است. نگفته فرج امام زمان. گفته: انتظار فرج خدا، يعني خداوند متعال گويي در اين دوره يك گشايشي برايش پيدا

ص: 1298

مي شود كه ظهوري كند. نه اينكه به كار خدا گره افتاده است. نه حجاب براي ما است. انوقت اين حجاب كه برداشته شود، آن گشايش رخ مي دهد و خدا ظهوري در حد عالم دنيا مي كند. ولي در حد عالم دنيايي كه اصلاً قابل مقايسه با قبلش نيست. زمان ظهور حضرت ولي عصر(ع) كه لطف خدا، عنايت خدا، علم خدا، عدالت خدا، به دست معصوم و بعدش رجعت با دست معصومين ظهور مي كند، قابل مقايسه با قبل نيست. هرچند كه به يك معنا هنوز خيلي با قيامت فاصله دارد ولي در دنيا، اوج عالم دنيا و ظهور خدا در عالم دنياست. اگر كسي اين مراحل را درك كرد، كه هيچ. اگر نكرد همان راه عمومي برزخ است.

نكته دوم هم اين است كه همانطور كه آن بهشت آخرتي محصول يك زحمت ها و تلاش هايي است كه در عالم دنيا كسي كشيده است. بندگي كرده تا بهشت را به او بدهند. در اثر اين بندگي ها و تلاش ها لياقت پيدا كرده كه بهشت را تحمل كند. يعني روح تكامل پيدا كند، بتواند وارد بهشت شود. بهشت مهدوي و عدالت مهدوي، يك ترقي و رشدي مي طلبد. يك آمادگي مي طلبد كه انسان بتواند عدالت مهدوي را هم تحمل كند. بهشت مهدوي هم محصول يك زحمت و يك كاري است. همينطور كه بهشت آخرتي را ما بايد يك كاري كنيم تا آن بهشت را به ما بدهند، يك كاري كنيم تا لياقت و صلاحيت ورود به آن بهشت را داشته باشيم. به تعبير شهيد بهشتي كه مي گويند: بهشت را به بها مي دهند نه به بهانه. هرچند اعمال ما هم خيلي بهايي ندارد

ص: 1299

ولي بالاخره همين اعمال را بايد داشته باشيم. بهشت مهدوي را هم به بها مي دهند. يعني ظهور محصول صلاحيت ها و آمادگي هايي است كه ما پيدا مي كنيم.

نه اينكه حضرت بايد يك كاري كند. حضرت بايد آماده شود. او بايد يك رشدي كند. او تمام رشدش را كرده است. ما بايد اين رشد را انجام بدهيم. اينكه آيه قرآن مي فرمايد: تمام انبياء آمدند تا بشريت يك رشد براي عدالت پيدا كند. آيه اي در سوره ي حديد هست كه «لَقَدْ أَرْسَلْنا رُسُلَنا بِالْبَيِّناتِ وَ أَنْزَلْنا مَعَهُمُ الْكِتابَ وَ الْميزانَ لِيَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ» (حديد/25) ما انبياء را با كتاب و معجزه و امثال اينها فرستاديم تا مردم خودشان برخيزند و قيام به عدالت كنند. نه اينكه آنها را به زور به سمت عدالت ببرند. خودشان برخيزند. خودشان عدالتخواه شوند. بنابراين مهم اين نكته اي است كه ما بايد خودمان را مناسب كنيم و تمرين كنيم، استعدادش را همين حالا پيدا كنيم.

همانطور كه همه مي دانيم عدالت حرف زدنش آسان است. اميرالمؤمنين در نهج البلاغه دارد كه عدالت «أَوْسَعُ الْأَشْيَاءِ فِي التَّوَاصُف » (شرح نهج البلاغه/ج11/ص88) وسيع ترين حوزه را در حرافي دارد. آدم خيلي مي تواند راجع به اين حرف بزند. ولي نوبت به عمل كه شد خيلي ضيغ مي شود. عدالت از چيزهايي است كه وقتي نوبت به خود آدم رسيد، سخت است. مثل امر به معروف و نهي از منكر كه وقتي نوبت به خود آدم مي رسد، سخت مي شود. مثل انتقاد كه وقتي نوبت به خود آدم مي رسد، سخت مي شود و تلخي دارد. خيلي ها از دور اميرالمؤمنين(ع) كه پراكنده شدند، به خاطر همين بود.

يكي از اصحاب حضرت علي(ع) شاعري بود. نامش

ص: 1300

نجاشي بود و اهل يمن بود. شعر مي گفت و از محبين اميرالمؤمنين بود. از همان شعرايي بود كه اهل بزم بود و محب هم بود. يك بار در ماه رمضان اين را به مجلس بزمي دعوت كردند. آنجا يك لبي هم تر كرد و يك شرابي هم خورد. حضرت علي(ع) اين را فهميدند، اين را گرفت و حد را بر او جاري كرد. بعضي گفتند: آقا ايشان از محبين شما هستند. مردم چه مي گويند؟ حضرت علي محبان خود را هم مي زند! حضرت علي فرمود: در حد الهي از اين حرف ها نيست. بيست شلاق هم اضافه زد چون حرمت ماه رمضان را شكسته بود كه نجاشي از او پرسيد: اين بيست ضربه براي چيست؟ گفت: براي اين است كه حرمت اين ماه را شكستي. يك عده از افراد يمني كه از دوستان او بودند. از جمله شخصي به نام طارق بن عبدالله كه خيلي با نجاشي رفيق بود، با پرخاش خدمت اميرالمؤمنين آمد، گفت: يا اميرالمؤمنين فكر نمي كرديم تو اينطور باشي! فكر نمي كرديم بين موافق و مخالف فرق نگذاري. او محب تو بود. ما دلمان از كينه پر مي شود. حضرت فرمود: تو مي گويي من كسي را كه حد خدا و حدود الهي را زير پا گذاشته است، چون مرا دوست دارد، حكم خدا را در مورد او پياده نكنم؟ «وَ إِنَّها لَكَبيرَةٌ إِلاَّ عَلَى الْخاشِعينَ» (بقره/45) بله اين عدالت سخت است. مگر براي آنها كه متواضع هستند. در خانه خدا افتاده هستند. من اين كار را كردم و از اين جهت هيچ چيزي هم بر من نيست. او بلند شد سمت معاويه رفت. حضرت يك مرتبه

ص: 1301

با مالك اشتر نشسته بود. خيلي صحنه عجيبي است. ابن ابي الحديد در جلد دوم شرح نهج البلاغه اش نقل مي كند. اميرالمؤمنين يك مرتبه با مالك اشتر نشسته بود و درد دل مي كرد. مي گفت: مالك، بعضي از اينها چرا از عدل ما فرار مي كنند و به سمت ظلم ما مي روند. مالك گفت: اجازه بدهيد من بگويم. گفت: شما عمل به عدالت مي كنيد. اين حرف را مي زنيد و پاي آن هم ايستاديد. تحملش را ندارند. «فَإِنْ تَبْذُلِ الْمَالَ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ تَمِلْ إِلَيْكَ أَعْنَاقُ الرِّجَال » (شرح نهج البلاغه/ج2/ص197) اگر يك مقدار سر كيسه را شل كني، يك خرده ريخت و پاش داشته باشي، گردن ها به سمت تو كج مي شود. البته اگر كسي نعوذ بالله گمان كند مالك اشتر خواست توصيه ريخت و پاي به علي كند، واقعيت زمان را به علي مي گويد. حضرت امير(ع) فرمود: مالك چه مي گويي؟ من همين مقداري هم كه عمل مي كنم مي ترسم. مي ترسم آنچه خدا مي خواهد نكرده باشم.

تحمل عدالت سخت است، حرفش راحت است. به قول همان ضرب المثل معروف كه مرگ خوب است ولي براي همسايه. از اين قبيل هست. لذا تحمل عدالت مهدوي احتياج به آمادگي دارد. تمرين مي خواهد. تمرين عدالت مي خواهد. اگر تا الآن فرج رخ نداده است، نشان مي دهد كه هنوز نخواستيم و هنوز آن آمادگي ها در ما به وجود نيامده است.

آقاي شريعتي: صفحه 106 مصحف شريف قرار روزانه امروز ماست. آيات پاياني سوره مباركه نساء، و آيات ابتدايي سوره مباركه مائده در سمت خداي امروز تلاوت مي شود. باز مي گرديم به بركت صلوات بر محمد و آل محمد.

«يَسْتَفْتُونَكَ قُلِ اللَّهُ يُفْتِيكُمْ فىِ الْكَلَالَةِ إِنِ امْرُؤٌاْ هَلَكَ

ص: 1302

لَيْسَ لَهُ وَلَدٌ وَ لَهُ أُخْتٌ فَلَهَا نِصْفُ مَا تَرَكَ وَ هُوَ يَرِثُهَا إِن لَّمْ يَكُن لهََّا وَلَدٌ فَإِن كاَنَتَا اثْنَتَينْ ِ فَلَهُمَا الثُّلُثَانِ ممَِّا تَرَكَ وَ إِن كاَنُواْ إِخْوَةً رِّجَالًا وَ نِسَاءً فَلِلذَّكَرِ مِثْلُ حَظِّ الْأُنثَيَينْ ِ يُبَينِ ُّ اللَّهُ لَكُمْ أَن تَضِلُّواْ وَ اللَّهُ بِكلُ ِّ شىَ ْءٍ عَلِيمُ (176)»

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ

«يَأَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُواْ أَوْفُواْ بِالْعُقُودِ أُحِلَّتْ لَكُم بهَِيمَةُ الْأَنْعَمِ إِلَّا مَا يُتْلىَ عَلَيْكُمْ غَيرَْ محُِلىّ ِ الصَّيْدِ وَ أَنتُمْ حُرُمٌ إِنَّ اللَّهَ يحَْكُمُ مَا يُرِيدُ(1) يَأَيهَُّا الَّذِينَ ءَامَنُواْ لَا تحُِلُّواْ شَعَئرَِ اللَّهِ وَ لَا الشهَّْرَ الحَْرَامَ وَ لَا الهَْدْىَ وَ لَا الْقَلَئدَ وَ لَا ءَامِّينَ الْبَيْتَ الحَْرَامَ يَبْتَغُونَ فَضْلًا مِّن رَّبهِِّمْ وَ رِضْوَانًا وَ إِذَا حَلَلْتُمْ فَاصْطَادُواْ وَ لَا يجَْرِمَنَّكُمْ شَنََانُ قَوْمٍ أَن صَدُّوكُمْ عَنِ الْمَسْجِدِ الحَْرَامِ أَن تَعْتَدُواْ وَ تَعَاوَنُواْ عَلىَ الْبرِِّ وَ التَّقْوَى وَ لَا تَعَاوَنُواْ عَلىَ الْاثْمِ وَ الْعُدْوَانِ وَ اتَّقُواْ اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ شَدِيدُ الْعِقَابِ(2)»

ترجمه آيات:

«از تو فتوى مى خواهند، بگوى كه خدا درباره كلاله برايتان فتوى مى دهد: هر گاه مردى كه فرزندى نداشته باشد بميرد و او را خواهرى باشد، به آن خواهر نصف ميراث او مى رسد. اگر خواهر را نيز فرزندى نباشد، برادر از او ارث مى برد. اگر آن خواهران دو تن بودند، دو ثلث دارايى را به ارث مى برند. و اگر چند برادر و خواهر بودند، هر مرد برابر دو زن مى برد. خدا براى شما بيان مى كند تا گمراه نشويد، و او از هر چيزى آگاه است. (176)

به نام خداى بخشاينده مهربان ، اى كسانى كه ايمان آورده ايد، به پيمانها وفا كنيد. حيوانات چهارپا مگر آنهايى كه از اين پس برايتان گفته

ص: 1303

مى شود، بر شما حلال شده اند و آنچه را كه در حال احرام صيد مى كنيد حلال مشماريد. خدا به هر چه مى خواهد حكم مى كند. (1) اى كسانى كه ايمان آورده ايد، شعاير خدا و ماه حرام و قربانى را چه بدون قلاده و چه با قلاده حرمت مشكنيد و آزار آنان را كه به طلب روزى و خشنودى پروردگارشان آهنگ بيت الحرام كرده اند، روا مداريد. و چون از احرام به در آمديد صيد كنيد و دشمنى با قومى كه شما را از مسجد الحرام بازداشتند وادارتان نسازد كه از حد خويش تجاوز كنيد، و در نيكوكارى و پرهيز همكارى كنيد نه در گناه و تجاوز. و از خداى بترسيد كه او به سختى عقوبت مى كند. (2)»

آقاي شريعتي: انشاءالله زندگي همه ما منور به نور صلوات و منور به نور امام عصر(عج) باشد. اشاره قرآني امروز را حاج آقاي عالي بفرمايند.

حاج آقاي عالي: آيه ي دوم سوره مباركه مائده كه آيه مفصلي است. بخشي از اين آيه جمله معروفي است كه خداوند متعال مي فرمايند: «وَ تَعَاوَنُواْ عَلىَ الْبرِِّ وَ التَّقْوَى وَ لَا تَعَاوَنُواْ عَلىَ الْاثْمِ وَ الْعُدْوَانِ» براي اينكه انسان الهي و يك مؤمن باشد، فقط اينكه خودش به صورت فردي خوبي را انجام بدهد و از شر و بدي دوري كند، كافي نيست. بلكه لازم هست به همديگر هم در انجام خوبي ها و در پرهيز از بدي ها كمك بدهند! اين آيه اين مطلب را اشاره مي كند. يك قانون و قاعده اي است كه «وَ تَعَاوَنُواْ عَلىَ الْبرِِّ وَ التَّقْوَى» همديگر را كمك كنيد. يعني فقط خودت خوبي را انجام نده. كاري كن كه ديگري را

ص: 1304

براي خوبي كردن و دوري كردن از بدي راه بياندازي. «وَ تَعَاوَنُواْ عَلىَ الْبرِِّ وَ التَّقْوَى وَ لَا تَعَاوَنُواْ عَلىَ الْاثْمِ وَ الْعُدْوَانِ» اگر من مي بينم كه خانه ام يا مغازه ام محل گناه مي شود، اينجا دادن مغازه يا خانه، يا دادن زمين براي چنين جايي تعاون بر اثم و عدوان است. تعاون بر گناه است. كمك به كس ديگر در اين مسير است. لذا فقهاي ما گفتند: اگر كسي انگور را بفروشد به كسي كه مي خواهد از آن شراب بسازد، ولو اين انگور را فروخته، ولي چون مي داند كه آن فرد در اين مسير مي خواهد به كار ببرد و نتيجه اش يك كار حرامي است، اين آيه شامل اين مي شود كه نبايد اين كار را بكند و او را بر گناه تعاون كند. كما اينكه بر عكس آن اگر شما فرض كنيد براي يك محيط علمي كتابخانه درست كردن، كارهاي خير كردن، اگر قدمي بردارد، اين تعاون بر برّ و تقوا است. به هر حال انجام خوبي ها و ترك بدي ها نه فقط بايد فردي باشد، بلكه بايد تشويق به خوبي ها و منع ديگري از بدي ها به صورت جمعي هم باشد كه اين توصيه خدا در اين آيه است.

آقاي شريعتي: بسيار ممنون و متشكرم. از ويژگي هاي حضرت بحث عدالت را مطرح كردند. انشاءالله ادامه اين بحث براي هفته آينده بماند. در اين دقايقي كه در خدمت شما هستيم. با توجه به مباحث جلسات گذشته چند سؤال از سؤالات شما انتخاب كرديم كه حاج آقاي عالي به آنها پاسخ بدهند و انشاءالله مورد استفاده شما هم قرار بگيرد.

گفتند: اينكه حاج آقاي عالي كفتند خواندن

ص: 1305

«امن يجيب» به صورت ختم سند ندارد، در لعال المخزونه فيض كاشاني، آمده براي حصول مهمات عظيمه و برآمدن حاجات و شفاي مريض و اداي ديون آيه ي «امن يجيب» را دوازده هزار بار بخوانند، در همان هفته به مراد مي رسند. پس چرا ايشان فرمودند كه اين آيه سند ندارد؟

حاج آقاي عالي: ما گفتيم شرط اصلي آمدن امام زمان اضطرار ما است و اين آيه را مطرح كرديم. گفتيم: مهم اين است كه به اين آيه عمل كنيم. نه اينكه فقط به صورت ختم بخوانيم. هرچند كه منعي نمي كنيم كسي را كه پشت سر هم اين را تكرار كند. پنج مرتبه، يا هفت مرتبه، يا دوازده هزار مرتبه، ولي گفتيم: اين سند روايي ندارد. اينكه اين بزرگوار در لعال المخزونه فيض كاشاني گفته شده: دوازده هزار مرتبه به صورت ختم، روايت نقل نكرديم. خود ايشان فرموده است. حالا كه خود ايشان يك مدرك و سندي داشته است، ايشان خيلي بزرگوار هستند. ولي حجت ما روايات معصومين است. روايتي در اين رابطه به صورت ختم بخوانيد، و تكرار كنيد نيست. هرچند رجاعاً و به قصد ثواب اشكالي ندارد اگر كسي اين را چند مرتبه بخواند. همينطور كه براي شفاي مريضان و معمولاً بعد از جلسات دعا گرفته مي شود. اشكالي ندارد ولي عرض كردم سند روايي هم ندارد.

آقاي شريعتي: در خصوص آيه ي «امن يجيب» گفتند كه شما گفتيد: امام زمان مضطر واقعي هستند. پس چرا همين حالا اين آيه «امن يجيب» را نمي خوانند تا موانع برطرف شود؟

حاج آقاي عالي: حضرت در روايات متعدد به عنوان مضطر واقعي و مصداق واقعي همان آيه

ص: 1306

«امن يجيب المضطر» شمرده شده است. اين بزرگوار سؤال كردند: اگر اين مضطر واقعي است. خوب خدا هم كه دعاي مضطر را اجابت مي كند، پس چطور هست؟ ما در روايات داريم كه حضرت اين دعا را هنگامي كه ظهور كردند، اين آيه را مي خوانند و دعا مي كنند كه موانع برطرف شود. يعني خود حضرت ولي عصر(ع) اين را مي دانند كه يك شرايطي بايد فراهم شود. شكي نيست كه دعاي مضطر مستجاب مي شود چون بعضي هم سؤال كردند كه ما مضطر مي شويم. چرا دعاي ما مستجاب نمي شود؟ استجابت دعاي مضطر سر جاي خود، ولي خدا خلاف سنت هايش كه رفتار نمي كند. من الآن مضطر هستم و با اضطرار دعا مي كنم كه خدايا من ديگر نميرم. ديگر مرگ سراغ من نيايد. خدا اين را مستجاب نمي كند. بر خلاف سنت است. من مريض هستم و هيچ تكاني نمي خورم. هيچ سعي نمي كنم. مضطرانه و ملتمسانه از خدا مي خواهم كه خدايا مرا شفا بده. يك كارهايي بايد صورت بگيرد تا دعا سر جايش باشد و خدا بر خلاف سنت دعاها را مستجاب نمي كند. امام زمان(ع) چون سنت هاي الهي را مي داند، مي داند بايد يك شرايطي در مردم فراهم شود. اينها دوايي است و دعايي نيست. بايد مداوا شود. آنوقت به موقعش براي برطرف شدن يك سري از موانع هنگام ظهور دعا مي كنند، و خدا هم دعايشان را مستجاب مي كند.

آقاي شريعتي: اينكه حضرت در زمان ظهور به مردم كمك مي كنند حق الناس را جبران كنند و جزء ياران حضرت باشند، اين ظلم به كساني كه در آن زمان نيستند، نمي شود. اگر ما هم در آن زمان بوديم پاك مي شديم و دچار عذاب برزخ

ص: 1307

نمي شديم و ديگر اين همه سختي هم نمي كشيديم.

حاج آقاي عالي: حضرت در زمان خودشان كمك مي دهند كه مردم زمانشان، حق الناس هايي كه بر گردنشان هست، بپردازند و از بعضي ديون خلاص شوند. اين يك ظلم است كه براي زمان خودشان اين ارفاق رخ مي دهد، ولي ما كه براي آن زمان هستيم، درك نكنيم، نه! جواب اين است كه آنهايي كه آن زمان را درك كردند يك كاري كردند. يك سعي كردند. تصادفي نيست. كساني كه آن زمان را درك كردند يك زحمتي كشيدند و يك لياقتي براي خودشان تحصيل كردند كه آن زمان را درك كردند و اين ارفاق به آنها مي شود. ما قبلاً گفتيم: راه برگشت براي همه افراد به صورت رجعت است. يعني رجعت در هنگام ظهور است. يعني افرادي كه در غير از زمان ظهور هستند، مي توانند كاري كنند و آمادگي براي خودشان فراهم كنند كه در هنگام ظهور اگر هم از دنيا رفتند در هنگام ظهور برگردند و آن ارفاق هايي كه حضرت در زمان ظهور براي افراد مي كند، براي آنها هم خواهد كرد.

در مورد امواتي كه در حال برزخ هستند، نه. چون آنها زمان ظهور را درك نكردند. كه آن حق الناس را در دنيا بدهند. بحث شفاعت معصومين كه در عالم آخرت هست، اينكه در چه مرحله اي شامل حالشان مي شود، شامل حالشان خواهد شد. اگر برگشتند باز در همين عالم دنيا همان چيزي كه امام زمان در حق افراد در هنگام ظهور انجام مي دهند، در حق آنها هم انجام مي دهند.

آقاي شريعتي: اشاره كرديد امام زمان با شادي ما شاد مي شوند و با غم ما غمگين

ص: 1308

و با بيماري ما بيمار مي شوند. پس همزمان كه چندين نفر شاد و غمناك و بيمار هستند، چطور مي شود؟

حاج آقاي عالي: ما در روايات گفتيم كه امام، چه امام زمان(ع)، چه امام معصوم، فرمودند: ما با غم شيعيانمان غمگين مي شويم، با شادي شان شاد مي شويم و با بيماري شان بيمار مي شويم. خيلي از دوستان هستند بعضي شاد هستند. بعضي غمناك هستند. بعضي بيمار هستند. بعضي سالم هستند. در آن واحد امام چگونه مي تواند همه اين حالات را داشته باشد؟ اولاً من يك تشبيه مي كنم. پدر يا مادر در خانواده، وقتي يكي از بچه ها مريض است و يكي سالم است، يكي شاد است و غمناك است، معمولاً پدري كه دلسوز همه است، مادري كه براي همه دلسوز است، حالتي دارند كه همه اين حالت ها در آن است. يعني با توجه به يكي يك حالت دارد. با توجه به يكي يك حالت ديگر دارد. خلاف عقل نيست. مثلاً فرض كنيد هنگام ازدواج يكي از بچه هايش در آن واحد يكي از بچه هاي ديگرش مريض است. اين حالت را درك مي كند. به علاوه اينكه امام وسعت روحش طوري است كه آن صفت خدا كه خداوند متعال «لَا يَشْغَلُهُ شَأْنٌ عَنْ شَأْن » (مستدرك/ج5/ص48) يك كاري او را از كار ديگر باز نمي دارند. يك مشغوليتي او را از يك مشغوليت ديگر باز نمي دارد. اين صفت خدا چون مظهرش ائمه هستند، اگر به واسطه ي يك شيعه اين حالت را دارند، باعث نمي شود كه اين مشغولشان كند و مانع توجه به شيء ديگري شود.

آقاي شريعتي: دعا بفرماييد و همه آمين بگوييم.

حاج آقاي عالي: چون نزديك ايام نيمه شعبان هستيم،

ص: 1309

خدا را قسم مي دهيم به حق ولي اش كه اولاً ما را لايق او قرار بدهد كه در زمان غيبت و ظهورش بتوانيم سربازي او را بكنيم. ثانياً بتوانيم در همين زمان خودمان ظهور حضرت را درك كنيم. خدايا تو را قسم مي دهيم به حق ولي ات ظهور و فرجش را تعجيل بفرما.

آقاي شريعتي: انشاءالله بهترين ها نصيب شما شود.

خليل آتشين سخن، تبر به دوش بت شكن *** خداي ما دوباره سنگ و چوب شد، نيامدي

والحمدلله رب العالمين و صلي الله علي محمدٍ و آله الطاهرين.

بخشي از بيانات مقام معظم رهبري

اعتقاد به ظهور مهدي در يك دوراني از تاريخ مخصوص شيعه نيست. همه مسلمانان اعم از شيعه وسني به اين معنا معتقد هستند. بلكه غير مسلمانان هم به يك معنا، به يك صورت به آن معتقد هستند. منتهي امتياز شيعه در اين است كه اين شخصيت نجات بخش بشريت را با نام و نشان و خصوصيات مي شناسند. و معتقد است كه او همواره براي دريافت دستور الهي حاضر و آماده است. هروقتي كه پروردگار عالم به او دستور بدهد او آماده ي شروع آن كار عظيمي است كه بنا است بشريت و تاريخ را متحول كند. آنچه ما به عنوان يك درس و تعليم معرفتي و علمي از اين قضيه بايد بگيريم، مهم است.

93-03-25 - بررسي عدالت گستري امام عصر(عج)

بسم الله الرحمن الرحيم

و صل الله علي محمدٍ و آله الطاهرين

بگذار تا مقابل روي تو بگذريم *** دزديده در شمايل خوب تو بنگريم

شوق است در جدايي و جور است در نظر *** هم جور به كه طاقت شوقت نياوريم

ص: 1310

رو گر به روي ما نكني حكم از آن توست *** باز آ كه روي در قدمانت بگستريم

ما را سري است با تو كه در خلق روزگار *** دشمن شوند و سر بروند هم بر آن سريم

گفتي ز خاك بيشترند اهل عشق من *** از خاك بيشتر نه كه از خاك كمتريم

ما خود نمي رويم دوان از قفاي كس *** آن مي برد كه ماه به كمند وي اندريم

سعدي تو كيستي كه در اين حلقه ي كمند *** چندان فتاده اند كه ما صيد لا غريم

آقاي شريعتي: سلام مي گويم به همه ي بيننده هاي خوبمان، خانم ها و آقايان. به سمت خداي امروز خوش آمديد. حاج آقاي عالي سلام عليکم و رحمة الله. خيلي خوش آمديد.

حاج آقاي عالي: سلام عليكم و رحمة الله، بنده هم خدمت حضرتعالي و همه ي بينندگان بزرگوار عرض سلام دارم. من هم ايام مبارك و فرخنده حضرت ولي عصر(ع) را خدمت همه دوستان تبريك عرض مي كنم.

آقاي شريعتي: خوشحاليم كه روزهاي يكشنبه ما منور به نور حضرت مهدي(عج) است. بحث ما با حاج آقاي عالي در هفته گذشته عدالت حضرت بود. كه به عنوان يكي از مختصات و ويژگي هاي حضرت به آن اشاره شد و امروز قرار شد وارد جزئيات بيشتري شويم.

حاج آقاي عالي: بسم الله الرحمن الرحيم. اگر خاطر شريفتان باشد بحث در همين موضوع بود كه از ويژگي هاي منحصر به فرد حضرت همين مسأله ي عدالت و گستردگي عدالت در زمان ايشان است. اين صفتي كه امام زمان(ع) را معمولاً همه با اين صفت مي شناسند. برجسته ترين ويژگي حضرت همين بحث عدل حضرت است كه مظهر آن عدل الهي خداوند متعال است و در قيامت ظهور پيدا مي كند يك مرحله و

ص: 1311

يك جلوه از آن در زمان امام زمان(ع) تجلي مي كند.

در روايات ما هم شايد بيشترين چيزي كه بر آن تأكيد شده است، همين ويژگي عدالت گستري حضرت است. ما همه مي دانيم كه اين مسأله منجي و موعود جزء معتقدات همه اديان و مذاهب است. همه آنها آن منجي را به عنوان عدالت گستر مي شناسند، يعني ويژگي هاي ديگر آنجا خيلي مطرح نيست. معمولاً آن ديدي كه يهودي ها و مسيحي ها و تمام اديان و مذاهبي كه الآن هست، نسبت به آن منجي و موعود دارند، و حتي بعضي از كساني كه دين و مذهبي هم ندارند ولي عقايدشان تأثيريافته از اديان ابراهيمي است. آنها آن منجي را به عنوان عدالت گستر مي شناسند. چون يك نياز فطري است كه حس مي كنند در دنيا تأمين نشده و امكان ندارد كه خداوند متعال فقط و فقط عالم را براي وحشي گري و درنده خويي و بدي ها خلق كرده باشد. دوره اي هم خواهد كه دوره ي انسانيت است. دوره ظهور عدالت است. اين ويژگي حضرت خيلي برجسته است.

در بعضي از روايات است كه امام زمان(ع) اين حكومت دولت و عدلش آخرين دولت ها و حكومت ها است. حكمت اين تأخير دولت امام زمان و آخرين بودنش اين است كه همه گروه ها و اصناف و احزابي كه ادعايي دارند، بيايند حكومت كنند و بفهمند كه عاجز هستند. بدانند كه عدالت گسترده را يك كس ديگري كه ولي الهي است از طرف او بايد بيايد و جلوي او زانو بزنند. امام صادق(ع) فرمود: «مَا يَكُونُ هَذَا الْأَمْرُ حَتَّى لَا يَبْقَى صِنْفٌ مِنَ النَّاسِ إِلَّا قَدْ وُلُّوا عَلَى النَّاسِ» (بحارالانوار/ج52/ص244) اين فرج و حكومت

ص: 1312

اهل بيت و دولت مهدي (ع) رخ نمي دهد، اين ظهور رخ نمي دهد مگر اينكه هيچ گروه و صنفي از بين مردم نباشد، الا اينكه بيايند و حكومت را بدست بگيرند. همه اقسام و اصناف مردم در طول تاريخ حكومت را بدست بگيرند،«حَتَّى لَا يَقُولَ قَائِلٌ إِنَّا لَوْ وُلِّينَا لَعَدَلْنَا» تا اينكه مبادا اگر زماني شود كه حكومت ما بيايد، و دولت مهدي(ع) گسترش پيدا كند، ديگران هم ادعا داشته باشند، ما هم مي توانستيم اين كار را بكنيم. نه، همه تسليم باشند. همه بدانند كه عاجز هستند. «ثُمَّ يَقُومُ الْقَائِمُ بِالْحَقِّ وَ الْعَدْلِ» بعد از اينكه اين دوره گذشت و همه به عجزي رسيدند و تسليم بودند و در مقابل يك قديس و منجي كه از طرف خداوند متعال بيايد، زانو زدند آنوقت اين دولت عدالت گستر خواهد آمد.

يك نكته اي عرض كنم اينكه در اين روايت است كه گسترش عدالت كار كسي جز او نيست. و دولت او آخرين دولت ها است كه همه بدانند عاجز هستند، اين به اين معنا نيست كه توصيه شده حالا كه اينگونه است پس بي خودي دست به عدالت نزنيم. ما گمان نكنيم يا صد يا هيچ! و ديگر هيچ تلاشي نكنيم. ولو شما بتواني بيست درصد يكجايي عدالت برقرار كني، بايد تلاش كني. آن عدالت مطلق و كامل كار حضرت است.

خدا امام راحل را رحمت كند مي گفت: پر كردن عدالت كار ما نيست. اگر مي توانستيم وظيفه داشتيم ولي در عين حال بايد محيا كنيم. به هر حال حضرت يار مي خواهد. حضرت كساني را مي خواهد كه تجربه داشته باشند و مجرب باشند. شما وظيفه داري كه در هر منطقه اي

ص: 1313

كه بتواني عدالت برقرار كني. نمي شود از سهم خودمان كوتاهي كنيم به بهانه ي اينكه ما نمي توانيم عدالت را گسترش بدهيم.

مقام معظم رهبري يك تشبيه خيلي زيبايي داشتند. ايشان مي فرمودند: شما فرض كنيد در يك شب تاريك به اميد اينكه فردا خورشيد مي خواهد بيايد همه جا را روشن كند، مي توانيد الآن در تاريكي بنشينيد؟ ولو در يك چاهي بيافتيد. اين عاقلانه نيست. شما به اندازه خودت و دور و اطراف خودت چراغي روشن كن و استفاده كن.بله تو نمي تواني خورشيد را بياوري، خورشيد كار كس ديگري است و او روز را مي آورد. اما به اندازه يك چراغ كه مي تواني روشن كني. اين وظيفه ساقط نمي شود.

اينكه امام زمان(ع) عدالت گسترده اي را خواهند آورد و به تعبير روايات «يَمْلَأُ اللَّهُ بِهِ الْأَرْضَ قِسْطاً وَ عَدْلًا» (بحارالانوار/ج36/ص315) زمين را از عدالت پر مي كند. حضرت ابزارهايي براي اينكار دارد. يك زمينه ها و بسترهايي آماده است براي اينكه حضرت بتواند اين عدالت را گسترش بدهد. انبياء و اولياي سابق و معصومين در گذشته هم بودند. ويژگي هاي كمي نداشتند. يازده امام قبلي اينطور نبوده كه به عنوان مثال از جهت خصوصيات فردي كمتر از امام زمان داشته باشند. منتهي چه خصوصيات و ابزارهايي براي امام زمان فراهم مي شود، كه مي تواند اينچنين عدالت را گسترش بدهد. چه شرايط و زمينه هايي براي او فراهم مي شود كه مي تواند اينچنين همه جا را از عدالت پر كند. اين يك سؤال است. جوابش اين است كه گسترش عدالت چند وسيله و ابزار مي خواهد. يكي از ابزار و وسيله هايش حاكم عادل است. اينكه وجود مقدس حضرت فوق عدالت را دارد. او عصمت دارد و خطا در

ص: 1314

كارش نيست. نه علمي كه دارد علم اشتباهي است. نه عملش، عمل خطايي است. هيچ ظلم و نقطه سياهي در زندگي اش نيست.

دومين چيزي كه براي گسترش عدالت در يك جامعه ولو جامعه جهاني نياز هست، قوانين عادلانه است. آن قوانيني كه ما به واسطه ي او بخواهيم آن جامعه را اداره كنيم. نبايد اشتباه باشد. نبايد در قوانين ظلم باشد. قوانيني كه حضرت آنها را دستور كار خودش قرار مي دهد، از قرآن هست و سنت صحيح رسول خدا كه پيش اهل بيت و امام زمان (ع) است كه هيچ اشتباهي هم در آن نيست. ان هم با تفسير و تأويلي كه خود امام زمان از قرآن دارد. اشرافي كه خود امام زمان به زوايا و جزئيات قرآن دارد. طبيعتاً چيزي نيست كه از علوم قرآن خارج باشد و عترت كه پيش امام زمان نباشد. همه در اختيار اوست. ما مي دانيم در طول زمان كه الآن ما در آن هستيم، قرآن و سنت دچار بد فهمي ها و سوء برداشت ها، دچار به فراموشي سپردن ها، پشت گوش انداختن ها، ولي حضرت مي آيد اينها را احيا مي كند و به اصل خودش برمي گرداند.

در دعاي ندبه تعبيراتي هست «أَيْنَ الْمُدَّخَرُ لِتَجْدِيدِ الْفَرَائِضِ وَ السُّنَنِ أَيْنَ الْمُتَخَيَّرُ لِإِعَادَةِ الْمِلَّةِ وَ الشَّرِيعَةِ أَيْنَ الْمُؤَمَّلُ لِإِحْيَاءِ الْكِتَابِ وَ حُدُودِهِ» (بحارالانوار/ج99/ص106) در اين تعبيرات مي گوييم: كجاست آن كسي كه خدا او را ذخيره كرده است براي اينكه واجبات و مستحبات و احكام را تازه كند. نه اينكه احكام جديدي است، اين احكام گاهي مواقع مرده بوده و عمل به آن نمي شده است. كجاست كسي كه خدا او را انتخاب كرده براي انكه شريعت و

ص: 1315

آئين و دين را احيا كند. كجاست كسي كه خدا براي احياي قرآن و دستورات قرآن آرزوي او را داريم و خدا او را محيا كرده است. بنابراين قوانين هم يك قوانين عادلانه اي است.

سومين چيزي كه براي گسترش عدالت جز ابزارها و بسترها هست، كارگزاران و دولتمردان عادل است. اين بسيار مهم است. امام زمان(ع) تنها نيستند. دولتمردان و مجرياني دارند كه در سر تا سر دنيا با همه گستردگي اش بروند و حكومت را بدست بگيرند و قانون را اجرا كنند. اين دولتمردان كساني هستند كه ائمه قبل كه احياناً مشكلي داشتند، يك جهتش اين بوده كه اينها را نداشتند. يار نداشتند. آنها هم عصمت داشتند، اين شرط اول است. هم رآن و سنت را داشتند. ولي كارگزاراني كه عادل باشند و ياران همراه را نداشتند. به اندازه لازم يار نداشتند. اميرالمؤمنين(ع) هم در تاريخ نامش با عدالت اجين است. در نهج البلاغه حضرت پر است از نامه هايي كه حضرت به عنوان گلايه و توبيخ به كارگزارانش نوشته است. ابن عباس در بصره، ريخت و پاش هايي كرده بود. حضرت به شدت او را توبيخ كرد. عثمان بن حنيف كه يكي از كارگزاران حضرت بود، يك مهماني اشرافي رفته بود. كميل با آن همه عظمت و خوبي ولي در عين حال يك سستي و كوتاهي كرده بود. كارگزاران اميرالمؤمنين فرشته نبودند. يكي پدر ابن زياد بود كه استاندار فارس بود. فارس در ايران استان بسيار وسيعي بود. يك مدتي بود زياده بن ابيه پدر ابن زياد استاندار آنجا بود. حضرت او را به خاطر خطاها و خيانت هايش توبيخ كرد. منذر بن جارود حاكم استخر، منطقه اي

ص: 1316

در فارس بود. حضرت توبيخش كرد. شريح قاضي را كه يك خانه اشرافي براي خود خريده بود، حضرت توبيخ كرد.

معروف هست كه سوده همدانيه زني بود بسيار با تقوا و شجاع كه در جنگ صفين از طرفداران اميرالمؤمنين بود و با شعرهاي حماسي كه مي خواند، سربازان اميرالمؤمنين را به جنگيدن تشويق مي كرد. اميرالمؤمنين به شهادت رسيد. دوران حكومت معاويه بود. سوده همدانيه از منطقه خودشان براي شكايت از يكي از مأموران معاويه به شام رفت. معاويه ترتيب اثر نداد و اعتنايي نكرد. سوده گفت: خاطره اي از علي برايت بگويم. يكي از مأمورين مالياتي علي خطايي كرد. من به كوفه آمدم براي اينكه علي را ببينم. در مسجد نماز مي خواند. نماز را سريع تمام كرد. با مهرباني به من گفت: كاري داري؟ گفتم: يكي از كارگزاران شما به مردم ظلم كرده است. علي به پهناي صورت گريه كرد و به سمت آسمان رو كرد و گفت:«اللَّهُمَّ أَنْتَ الشَّاهِدُ عَلَيَّ وَ عَلَيْهِمْ وَ أَنِّي لَمْ آمُرْهُمْ بِظُلْم » (بحارالنوار/ج41/ص119) خدا تو شاهد هستي من كسي را براي ظلم به بندگانت نفرستادم. بعد همانجا يك چيزي را نوشت و به دست من داد و گفت: برو اين را به حاكم منطقه خودت بده. به محض اينكه به دستش رسيد، اين فرد را بركنار كن. فرق تو با علي اين است! علي اگر يكي از كارگزارانش را مي ديد اهميت ميداد و با ظلم برخورد مي كرد. يك چنين كساني دور حضرت امير بودند. اين اواخر گاهي مواقع حضرت اظهار خستگي مي كرد كه اينها يار نيستند، بار هستند. بلكه خار جلوي پاي من هستند. گاهي مي گفتند: من مي خواهم به واسطه

ص: 1317

شما كار انجام بدهم. مثل كسي هستم كه وقتي در دستش خاري رفته است، مي خواهد با يك خار ديگر آن را دربياورد، آن هم در دستش مي رود و درد مضاعف مي شود. شما درد مضاعف من هستيد.

در زمان حضرت ولي عصر(ع) ديگر چنين اتفاقي نمي افتد. دولت امام زمان يك مطلب استثنايي دارد كه در هيچ دولتي در طول تاريخ نيست. حضرت قبل از آمدن آن دولت يارانش را تربيت مي كند. ديگر تمام اين امتحان ها پس داده شده است. آن 313 نفر كه نخبه هاي عالم هستند، نخبه هاي تاريخ هستند و فوق عدالت هستند، كساني مثل سلمان و مالك اشتر، اين افراد هستند. كساني هستند كه حضرت آنها را تربيت مي كند. اينها كارگزار هستند. كساني كه امام صادق(ع) در وصفشان مي فرمايد: اينها آنچنان اهل عبادت و زهد هستند كه زاهدان شب و شيران روز هستند. كساني كه قلب و دلشان به قدري در محبت ما محكم است كه تطميع نمي شوند. اينطور نيست كه دنيا آنها را عوض كند. مثل پاره هاي آهن است و دلهاي استوار و محكمي دارند. توان هركدامشان به اندازه چهل مرد است و شل و ول نيستند. كاري و پر تلاش هستند. راحت طلب نيستند.

اميرالمؤمنين(ع) در وصف ياران حضرت ولي عصر(ع) فرمود: «لم يسبقهم سابق و لم يحلقهم لاحق » (نهج الحق/ص257) نه از پيشينيان كسي به گرد آنها مي رسد و نه از آيندگان كسي به آنها مي رسد.

در زمان خودمان شما امام راحل عظيم الشأن را در نظر بگيريد. اين مرد با عظمتي كه ذره اي قبل از حكومت و بعد از حكومت عوض نشد بلكه بر زهد و پارسايي و سادگي اش افزوده شد كه

ص: 1318

چيزي عوض نشد. نه عبادتش كم شد. نه مهرباني اش كم شد. در زمان جنگ شايد خيلي از مؤمنين يادشان هست، آن زماني كه موشك باران بود، جماران يكي از جاهايي بود كه منطقه اصلي بود كه از همه جا پر خطرتر بود. خيلي به امام سفارش مي كردند كه شما در پناهگاه برويد. ايشان فرمود: هر زمان همه مردم پناهگاه داشتند، من هم مي روم.

ياران ولي عصر(ع) با وجود اينكه اينچنين ياراني هستند، كارگزاران و دولتمردان حضرت هستند، با اين وجود ابتداي قيام و شروع نهضت امام زمان(ع) چه بيعت و عهدي از آنها مي گيرد. از اين 313 نفر بيعتي مي گيرد. نكند به مسلماني دشنام بدهيد. حتك حرمت يك حريمي را نداشته باشيد. هيچ حريمي را بي احترامي نكنيد. هجوم به منزلي نبريد. كسي را به ناحق نزنيد. زندگي اشرافي درست نكنيد. براي خودتان گنج ذخيره نكنيد. پول روي پول نگذاريد. خوراكي هاي مورد نياز مردم را احتكار نكنيد. مال ايتام را نخوريد. لباس هاي فاخر و اشرافي نپوشيد. زندگي تان ساده باشد. حضرت به اينها عادت داده كه صورت روي خاك بگذاريد. حضرت در آخر مي فرمايند: من هم همين كارها را مي كنم. من هم با شما عهد مي بندم كه اينگونه باشم. همه آنها به كم قانع هستند. از زندگي به حد كفاف بلكه كمتر قانع هستند. حضرت اين بيعت را از ياران مي گيرد و اين ياران اهل خيانت نيستند. اين ياران عهد مي بندند.

اين اوصاف روايات ما است و قطعاً توقعي نيست كه ما اين شكلي باشيم. ولي شباهت ها به ياران حضرت، به آن سمت حركت كردن، زندگي هاي اشرافي و ريخت و پاش نداشتن، ساده زندگي كردن و

ص: 1319

احترام گذاشتن به حقوق ديگران. من نمي توانم صبح به صبح با امام زمانم عهد ببندم، صبح هاي جمعه هم دعاي ندبه بروم. بعد وقتي در جامعه و بازار و خانه و خيابان آمدم، ظلم هم كنم و دشمنام هم بدهم. اين خيانت به عهد است.

مرحوم شيخ حسن علي تهراني كه رحمت خدا بر او باد. ايشان زمان ميرزاي شيرازي زندگي مي كرد. جد مادري آيت الله مرواريد كه در مشهد بودند. آيت الله حاج شيخ حسن تهراني يك مرتبه يكي از رفقايشان مريض شد، مريضي بسيار سخت كه حصبه گرفته بود. او را رو به قبله كرده بودند و خيلي حالشان وخيم بود. ايشان براي عيادت رفت. از اطرافيان مريض پرسيد: حالش چطور است؟ گفتند: حالش خيلي بد است. طب روده دارد. و دكتر گفته اگر عرق شديدي بكند، شايد طب قطع شود. اما ما هرچه روي او لحاف و پتو مي اندازيم عرق نمي كند. آقا فرمودند: چيزي نيست. يك چايي درست كنيد بخوريم، اين هم عرق مي كند و خوب مي شود. تا رفتند چاي درست كردند و آوردند، يك ربع طول كشيد. در همين حين اين مريض شدت عرقش زيادتر مي شد. طوري كه ديگر وقتي ايشان استكان را در نلبكي گذاشت و چاي را خورد، مريض نشست. مرده زنده شد. همه تعجب كردند! ايشان يك مقدار با اين مريض احوالپرسي كرد و دعايش كرد و رفت. دو نفر رفتند و گفتند: آقا چه شد شما چطور به اين محكمي از آن اول گفتيد: تا يك چاي درست كنيد، بخوريم اين هم خوب مي شود؟ گفتند: من از زماني كه اين لباس را پوشيدم به امام زمانم خيانت

ص: 1320

نكردم. روي عهد با او ايستادم. مي دانستم اگر حرفي بزنم، آقا پشت من است. مي دانستم آقا حرف مرا زمين نمي زند. اينها پيمان شكن نيستند و اهل عهد هستند.

چقدر حافظ زيبا گفت:

هرگزم مهر تو از لوح دل و جان نرود *** هرگز از خاطرم آن سرو خرامان نرود

در ازل بست دلم با سر زلفت پيوند *** تا ابد سرنكشد و از سر پيمان نرود

اينها سرشان مي رود ولي پيمانشان نمي رود. آنوقت حضرت اينها را مي فرستد. بعد هم كه فرستاد مي فرمايد: وظيفه ات در دستت است. ببين چيست و به همان شيوه عمل كن. هرجا هم نفهميدي، در آن نگاه كن. بعد ما خواهيم گفت كه رابطه اي كه هر فردي از مؤمنين در زمان ولي عصر با امام زمان دارد رابطه اي است كه در اين عالم هيچ كسي جز شما و امام زمان نيست. به راحتي ارتباط برقرار مي كند، چه برسد به كارگزارانش. مؤمنين معمولي اهل كشف و شهود مي شوند، چه برسد به كارگزاران حضرت. راحت با حضرت ارتباط برقرار مي كنند. اين ارتباط راحت معجزه نيست، نه بحث رشد است. انسان فقط اين چشم و گوش حيواني را ندارد. چم و گوش ديگري هم دارد. اين ابزار، ابزار عدالت گستري است. حاكم عادل، قوانين عادلانه و كارگزاران عادل و شيوه حكومتي و نظارت حضرت بر آنها. در روايت هست كه حضرت نسبت به كارگزارانش با قاطعيت برخورد مي كند. تعارف ندارد. در عين اينكه با درماندگان و مردم معمولي خيلي مهربان است، اما نسبت به كارگزارانش محكم و قاطع است. پيش شرط تمام اينها يك كلمه است. آمادگي مردم براي عدالت پيش شرط است.

ص: 1321

خود مردم بايد عدالتخواه باشند كه حضرت تشريف بياورند و فرض بر اين است كه مردم تا آن زمان عدالت خواه شدند.

آقاي شريعتي: صفحه 113 مصحف شريف قرار روزانه امروز ماست. آيات 32 تا 36 سوره مباركه مائده در سمت خداي امروز تلاوت مي شود. باز مي گرديم به بركت صلوات بر محمد و آل محمد.

«مِنْ أَجْلِ ذَالِكَ كَتَبْنَا عَلىَ بَنىِ إِسرَْ ءِيلَ أَنَّهُ مَن قَتَلَ نَفْسَا بِغَيرِْ نَفْسٍ أَوْ فَسَادٍ فىِ الْأَرْضِ فَكَأَنَّمَا قَتَلَ النَّاسَ جَمِيعًا وَ مَنْ أَحْيَاهَا فَكَأَنَّمَا أَحْيَا النَّاسَ جَمِيعًا وَ لَقَدْ جَاءَتْهُمْ رُسُلُنَا بِالْبَيِّنَاتِ ثُمَّ إِنَّ كَثِيرًا مِّنْهُم بَعْدَ ذَالِكَ فىِ الْأَرْضِ لَمُسرِْفُونَ(32) إِنَّمَا جَزَ ؤُاْ الَّذِينَ يحَُارِبُونَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ يَسْعَوْنَ فىِ الْأَرْضِ فَسَادًا أَن يُقَتَّلُواْ أَوْ يُصَلَّبُواْ أَوْ تُقَطَّعَ أَيْدِيهِمْ وَ أَرْجُلُهُم مِّنْ خِلَافٍ أَوْ يُنفَوْاْ مِنَ الْأَرْضِ ذَالِكَ لَهُمْ خِزْىٌ فىِ الدُّنْيَا وَ لَهُمْ فىِ الاَْخِرَةِ عَذَابٌ عَظِيمٌ(33) إِلَّا الَّذِينَ تَابُواْ مِن قَبْلِ أَن تَقْدِرُواْ عَلَيهِْمْ فَاعْلَمُواْ أَنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَّحِيمٌ(34) يَأَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُواْ اتَّقُواْ اللَّهَ وَ ابْتَغُواْ إِلَيْهِ الْوَسِيلَةَ وَ جَاهِدُواْ فىِ سَبِيلِهِ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ(35) إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُواْ لَوْ أَنَّ لَهُم مَّا فىِ الْأَرْضِ جَمِيعًا وَ مِثْلَهُ مَعَهُ لِيَفْتَدُواْ بِهِ مِنْ عَذَابِ يَوْمِ الْقِيَامَةِ مَا تُقُبِّلَ مِنْهُمْ وَ لهَُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ(36)»

ترجمه آيات:

«از اين رو بر بنى اسرائيل مقرر داشتيم كه هر كس كس ديگر را نه به قصاص قتل كسى يا ارتكاب فسادى بر روى زمين بكشد، چنان است كه همه مردم را كشته باشد. و هر كس كه به او حيات بخشد چون كسى است كه همه مردم را حيات بخشيده باشد. و به تحقيق پيامبران ما همراه

ص: 1322

با دلايل روشن بر آنها مبعوث شدند، باز هم بسيارى از آنها هم چنان بر روى زمين از حد خويش تجاوز مى كردند. (32) جزاى كسانى كه با خدا و پيامبرش جنگ مى كنند و در زمين به فساد مى كوشند، آن است كه كشته شوند، يا بردار گردند يا دستها و پاهايشان يكى از چپ و يكى از راست بريده شود يا از سرزمين خود تبعيد شوند. اينها رسواييشان در اين جهان است و در آخرت نيز به عذابى بزرگ گرفتار آيند. (33) مگر كسانى كه پيش از آنكه شما بر آنها دست يابيد توبه كنند. پس بدانيد كه خدا آمرزنده و مهربان است. (34) اى كسانى كه ايمان آورده ايد، از خدا بترسيد و به او تقرب جوييد و در راهش جهاد كنيد. باشد كه رستگار گرديد. (35) آنان كه كافر شده اند اگر همه آنچه در روى زمين است و همانند آن متعلق به آنها باشد و بخواهند خود را با آن از عذاب روز قيامت باز خرند، از ايشان پذيرفته نيايد و به عذاب دردآور گرفتار آيند. (36)»

آقاي شريعتي: انشاءالله زندگي همه ما منور به نور قرآن و منور به نور امام عصر(عج) باشد. اشاره قرآني امروز را حاج آقاي عالي بفرمايند.

حاج آقاي عالي: اولين آيه ي صفحه 113 جمله ي بسيار شناخته شده اي است و يك اصل بزرگي را مطرح مي كند. خداوند متعال مي فرمايد: «مَن قَتَلَ نَفْسَا بِغَيرِْ نَفْسٍ أَوْ فَسَادٍ فىِ الْأَرْضِ فَكَأَنَّمَا قَتَلَ النَّاسَ جَمِيعًا وَ مَنْ أَحْيَاهَا فَكَأَنَّمَا أَحْيَا النَّاسَ جَمِيعًا» اگر كسي يك شخصي را بي گناه و به ناحق بكشد، يك زمان هست كه به حق مي كشند، مثل اينكه

ص: 1323

از باب قصاص است. يا از باب آنكه آن فرد مفسد في الارض است. اما يك زمان يك كسي عمداً ديگري را به ناحق مي كشد. خدا مي فرمايد: گويي بشريت را كشته است. «فَكَأَنَّمَا قَتَلَ النَّاسَ جَمِيعًا» گويي همه مردم را كشته است. از آن طرف هم اگر كسي يك نفر را احيا كند، «فَكَأَنَّمَا أَحْيَا النَّاسَ جَمِيعًا» اين نكته بسيار مهمي است كه شرافت و ارزش يك انسان در پيشگاه خدا به منزله انسانيت است. اين تشبيهي كه مي گويد: اگر يك نفر را كشت، گويي بشريت را كشته است، يعني ارزش يك نفر ارزش انسانيت است. فكر نكنيم چون يك نفر است خيلي مهم نيست. آنوقت دقت كنيد كه كشتن هم كشتن جسم است، ممكن است كسي، كسي را بكشد. گويي اين بشريت را كشته است. سقط جنين ها هم شامل اين مي شود. به خصوص از زماني كه روح در جنين دميده شده است، چهار ماهگي ديگر يك انسان كامل است. اگر اين جنين را سقط كنند، اين مشغول همين آيه مي شود. چه جسم كسي را بكشند، چه روح او را بكشند. روح را گمراه مي كنند. روح را فاسد كردن و از يك حيات به سمت مرگ ببرد. گويي همه را كشته است. نقطه مقابل اين است كه اگر كسي، كسي را احيا كند، شغل هاي بسيار شريفي است كه احياگر هستند. آنهايي كه پرستار و امدادگر و آتش نشان هستند. يا جسم را احيا كند، يا روح كسي را احيا كند، آن كسي كه استاد و معلم است و به سمت هدايت مي برد، اينها بسيار شرافت دارند گويي بشريت را زنده كردند.

آقاي شريعتي: قسط

ص: 1324

و عدل با هم فرق دارند؟

حاج آقاي عالي: معمولاً وقتي اين دو جداي از هم مي آيد، يعني قسط به تنهايي و عدل به تنهايي در جايي بيايند، هم معنا هستند. اما اگر كنار هم بيايند قاعدتاً يك فرقي با هم دارند. عدل ظاهراً اشاره به عدل فردي است كه حضرت عدالت را به صورت فردي گسترش مي دهد يعني فرد را عادل مي كند. قسط عدالت اجتماعي است.

آقاي شريعتي: وقتي در زمان حضرت اين قسط و عدل فراگير مي شود، در سؤال ها آمده بود كه چگونه مي شود در آن زمان علي رغم اينكه عدل فراگير است، باز كسي هست كه حضرت را به شهادت مي رساند؟

حاج آقاي عالي: درست است كه حضرت همه جا عدالت را گسترش مي دهند. در جامعه يعني حكومت عادلانه است و هيچ كسي نمي تواند ظلم كند. هيچ كسي نمي تواند ظلم گسترده اي داشته باشد. اما راجع به تك تك افراد حضرت به زور كسي را مؤمن نمي كند. بله شرايط را براي خوب شدن فراهم مي كند. كسي در بيرون نمي تواند به كسي ظلم كند. اما آلودگي هاي درون خودش هم بايد اجباراً از بين برود؟ نه! درست است كه آلودگي ها، بداخلاقي ها، گناهان در زمان حضرت نسبت به تك تك افراد ميل به صفر مي كند اما صفر نمي شود و همه معصوم نمي شوند. از اين جهت ممكن است فردي هم باشد كه يك شقاوت دروني داشته باشد، آنوقت يكجا بروز بدهد. آنجا كه بروز بدهد همان مسأله شهادت حضرت پيش مي آيد كه به دست يك شقي اتفاق مي افتد. آن ظلم گسترده اجتماعي كه كسي بتواند به مردم ظلم كند، منتفي است. حاكميت ظالم منتفي است.

ص: 1325

افراد هم نوعاً عادل مي شوند، يا به عدالت ميل مي كنند اما اجباري نيست.از اين جهت مي تواند كسي شقاوت ها و آلودگي هاي پنهان داشته باشد، آنوقت يكجا اين را بروز بدهد.

آقاي شريعتي: در تعابير آمده كه قسط و عدل فراگير مي شود و همه جا را پر مي كند. اين تعابير بلند و عميقي است. اين يعني چه؟

حاج آقاي عالي: اين نكته بسيار مهمي است. اكثر روايتي كه ما در اين زمينه بحث عدل حضرت داريم، پر كردن عدالت است. صرفاً تحقق عدالت نيست. «يَمْلَأُ اللَّهُ بِهِ الْأَرْضَ قِسْطاً وَ عَدْلًا» مملو مي كند. در بعضي روايات هست همينطور كه سرما و گرما وارد خانه ها مي شود، عدالت حضرت هم اينطور وارد همه جا مي شود. اين نشان دهنده اين است كه عدالت حضرت نه فقط در صحنه ي جغرافياي زمين گسترش دارد و جهاني است. بلكه عمق هم دارد. يعني همه ابعاد و عرصه هاي زندگي را مي گيرد. هم فردي است، هم اجتماعي است.

اميرالمؤمنين(ع) در خطبه 174 نهج البلاغه ظلم را كه نقطه مقابل عدل است، سه قسم كرده است. اتفاقاً قبل از آمدن امام زمان(ع) ظلم فراگير شده بوده است. آنوقت حضرت كه مي آيد آن سه قسم ظلم را تبديل به عدل مي كند. اگر ما اين سه قسم ظلم را بشناسيم، نقطه مقابلش اقسام عدل است كه متوجه مي شويم. اميرالمؤمنين فرمودند: يك ظلمي هست كه خدا نمي بخشد و آن شرك است كه در قرآن دارد «إِنَّ اللَّهَ لا يَغْفِرُ أَنْ يُشْرَكَ بِه » (نساء/48) خدا شرك را نمي بخشد. البته اين شركي كه خدا نمي بخشد، يعني كسي كه مشرك است و از دنيا برود. و الا اگر كسي مشرك بود

ص: 1326

و توبه كرد، او را مي بخشد. ولي اگر كسي مشركانه از دنيا برود، اين يك ظلم است. «إِنَّ الشِّرْكَ لَظُلْمٌ عَظيمٌ» (لقمان/13) ظلم به خدا يك نوع ظلم است. ظلمي كه بخشيده نمي شود، ظلم به خداست.

قسم دوم ظلم، ظلمي است كه بخشيده مي شود و خيلي خدا او را دنبال نمي كند. ظلم شخص به خودش است. گناهان شخصي كه جايي پايش لغزيده و زمين خورده است. اشتباهي بوده و از دست او در رفته است.

سومين قسم ظلم، ظلمي است كه از آن بازخواست مي شود. ظلمي كه به هر حال دنبال آن را مي گيرند و آن ظلم، ظلم مردم به همديگر است. يعني حضرت سه نوع ظلم را اينجا مطرح كردند. يك ظلم در رابطه با خداست، شرك است. يك ظلم در رابطه با خود ما است، گناهان شخصي است. يك ظلم در رابطه با ديگران است. آن حق ديگران را ضايع كردن است. حضرت ولي عصر(ع) وقتي مي آيد، اين سه رابطه را اصلاح مي كند و به عدالت تبديل مي كند. يعني رابطه ما انسان ها با خدا، ديگر شرك نيست. در دعاي ندبه مي خوانيم «أَيْنَ هَادِمُ أَبْنِيَةِ الشِّرْكِ وَ النِّفَاق » تمام بناهاي شرك و نفاق، تمام زيربناها و بناها، چه بناهاي ساختماني، چه افكار شرك آلود، همه از بين مي رود.

قسم دوم ظلم شخص به خودش است. اين را هم حضرت كاري مي كند كه با تربيت كه شخص عادل شود. شخص خودش به اعتدال برسد و اين كجي هاي درونش كه حجاب شده است. همين ها مانع شده است، به تعبير ديگر ضرت كليد ما را دارد و ما را باز مي كند. كه آن استعدادها شكوفا

ص: 1327

شود. انسان بي نهايت است. الآن در صندوقچه اي گير كرده و كوچك شده است. حضرت مي آيد آن را باز مي كند. آن صندوقچه اي كه ما را كوچك كرده است، هوا و هوس هاي ما است.

سومين عدالتي كه حضرت مي آورد، رابطه انسان ها با ديگران است و آن عدالت اجتماعي است. پس حضرت هم عدالت فردي، هم عدالت اجتماعي و هم عدالت در افكار و عقايد همه اينها را اصلاح مي كند.

آقاي شريعتي: انشاءالله بهترين ها نصيب شما شود. دعا مي كنم كه خدايا چنان كن كه وقت ظهور حضرت توان برخاستن داشته باشيم و آنقدر زمين گير دنيا نباشيم. والحمدلله رب العالمين و صلي الله علي محمدٍ و آله الطاهرين.

بخشي از بيانات مقام معظم رهبري- 30/07/81

انتظار منتظران مهدي موعود در درجه اول انتظار استقرار عدالت است. درد بزرگ بشريت امروز همين مسأله ي فقدان عدالت است. هميشه دستگاه هاي ظلم و جور در سطح دنيا به شكل هاي مختلف بر مردم جفا كردند و بشريت را زير فشار قرار دادند و انسان ها را از حقوق طبيعي خودشان محروم كردند، اما امروز اين معنا از هميشه تاريخ بيشتر است و اين را انسان از ظهور مهدي موعود مي طلبد و انتظار دارد. مسأله، مسأله ي طلب عدالت است.

93-04-01- بررسي عدالت گستري امام عصر(عج)

بسم الله الرحمن الرحيم

و صل الله علي محمدٍ و آله الطاهرين

بعد تو چندين قيامت دير شد، ما را ببخش *** مهر مرد و ماه در زنجير شد، ما را ببخش

راوي اين قصه از يعقوب هم يادي نكرد *** يوسف اين قصه ديگر پير شد، ما را ببخش

نازنينا عدل ما را كشت، تو ديگر نكش ***

ص: 1328

مهربانا ظلم عالمگير شد، ما را ببخش

از حديث قدسي چشمت كسي شرحي نخواند *** مصحف ظلم تو بد تفسير شد، ما را ببخش

مدتي گر عاشقي از ياد رفت، از ما مرنج *** اندكي گر مثنوي تحقير شد، ما را ببخش

آقاي شريعتي: سلام مي گويم به همه ي بيننده هاي خوبمان، خانم ها و آقايان. به سمت خداي امروز خوش آمديد. حاج آقاي عالي سلام عليکم و رحمة الله. خيلي خوش آمديد.

حاج آقاي عالي: سلام عليكم و رحمة الله، بنده هم خدمت حضرتعالي و همه ي بينندگان بزرگوار عرض سلام دارم.

آقاي شريعتي: آرزو مي كنم كه خداوند متعال توفيق استفاده از فرصت باقيمانده شعبان را به ما بدهد، انشاءالله همه به رمضان المبارك برسيم. خوشحاليم كه روزهاي يكشنبه ما منور به نور حضرت مهدي(عج) است. در ادامه مباحثي كه خدمت حاج آقاي عالي هستيم به بحث عدل و عدالت رسيديم نكات خوبي را شنيديم. امروز همينطور كه وعده داده بودند، به جزئيات بيشتري در مورد عدالت خواهند پرداخت.

حاج آقاي عالي: بسم الله الرحمن الرحيم. همانطور كه فرموديد بحث ما در مورد ين ويژگي منحر به فرد حضرت است كه بحث عدالت وسيع و گسترده اي است كه در زمان ايشان محقق مي شود. اگر بخواهيم در يك كلمه برجسته ترين ويژگي فرهنگ مهدوي را بيان كنيم، همين مسأله عدالت گستري هست كه مظهر حكومت حضرت و جامعه مهدوي عدالت است و نماد تمام بدي ها ظلم گسترده اي است كه قبل از او بوده و بايد برچيده شود و از بين برود. در هر حال اين خصوصيت حضرت يكي از مهمترين اهداف حضرت است.

ص: 1329

عدالت نه به عنوان اينكه هدف اصلي و نهايي حضرت است، هدف اصلي و نهايي حضرت اين است كه بندگي هاي خدا را گسترش بدهد. همه بايد به آن بندگي برسد.همه به قرب خدا برسند. اينها آن هدف اصلي است. اگر آن قرب و بندگي و توحيد بخواهد به صورت واقعي در خارج از عرصه هاي زندگي تحقق پيدا كند،انسان فقط در مسجد بنده خدا نباشد. در اداره هم بندگي كند. در خانه خودش بندگي كند. در سياست و حكومت داري هم همينطور است. در همه عرصه هاي زندگي اگر بخواهند بندگي داشته باشد، قطعاً بايد در بستر عدالت باشد.چون اگر ظلم و كجي باشد، در زندگي فردي و اجتماعي استعدادها رشد نمي كند. بندگي درست تحقق پيدا نمي كند. اخلاقيات زشت مي آيد. در بستر ظلم كجي ها رشد مي كند و بنابراين نمي شود شخص بنده باشد. هركاري هم كرد، حتي فرد هم فرد خوبي باشد، ولي جامعه، جامعه خوبي نباشد، چه بسا آن رشد كامل را نخواهد داشت. لذا از اين جهت هست كه شاه كليد حكومت مهدوي و جامعه مهدوي كه همه قفل ها و گره ها را باز مي كند، مسأله عدالت است.

عدالت حضرت همه جا را پر مي كند، فقط يك عدالت در عرصه بيرون ما نيست. يعني فقط اينطور نيست كه در اقتصاد ما، در سياست ما، در فرهنگ و آموزش ما، در مسائل حقوقي و قضايي و دادگاه هاي ما، فقط در اين مسائل عدالت باشد. او هست ولي بالاتر از اين است. عدالتي كه حضرت مي خواهد گسترش بدهد، نه فقط در بيرون، بلكه در درون ما يعني به تعبيري عدالت فردي هم هست. علاوه بر عدالت اجتماعي، عدالت فردي از اين جهت بالاتر است كه در درون انسان ها، در عمق است. يعني فقط ساختارهاي بيرون انسان نيست كه يك نظام عادلانه اي پيدا مي كند. بلكه كجي هاي درون انسان صاف مي شود. كجي هاي اعتقادي، فكري، اخلاقي، رفتاري، هر گناه كه انسان انجام مي دهد، مثلاً دروغ مي گويد. اين كجي از فطرتي است كه خدا انسان ها بر او ساخته است. انسان كه نبايد اينطور باشد. مگر انسان ها بايد چنگ و دندان به هم نشان بدهند، مگر بايد همديگر را گاز بگيرند. مگر بايد از سر و كول هم بالا بروند. مگر بايد درنده خو باشند. اينها همه كجي هاست كه به تعبير ديگر ظلم است. چون اعتدال نيست. عدالت يعني استوا، يعني صاف بودن. يك كجي و انحراف است. پس حضرت ولي عصر(ع) درون انسان ها را هم صاف مي كند.

خدا حضرت امام را رحمت كند. اگر افراد توجه داشته باشند كه درون انسان ها به يك صلاح به يك عدالت مي رسد، آنوقت مي بيند كه اين تعبيري كه به وسيله ي او همه جا پر مي شود. اين فقط بيرون ما نيست، اين درون ما است. اين درون ما هم پر از عدالت مي شود. حضرت

ص: 1330

امام تعبير بلندي داشتند كه در زمان او اعوجاجات و كجي ها را در درون انسان درست مي كند. درست است كه گاهي ما به بعضي ها عارف كامل مي گوييم، ولي در زمان غيبت اصلاً انسان كاملي وجود ندارد. اصلاً نمي تواني به كمال برسي. تا تحت تربيت مستقيم ولي خدا قرار نگيرد، نمي تواند انسان كاملي شود. گاهي در تعبيرات عرفا و بزرگان هست كه مثلاً عارف كامل مي گويند. عارف كامل به صورت نسبي عيبي ندارد، مثلاً نسبت به ديگري كاملتر بوده است. اما واقعاً در زمان غيبت كه در پس پرده ابرها فيض از امام زمان مي گيري و مستقيم تحت تربيت او نيستيم، كسي به كمال نمي رسد. آن خلأ تربيت مستقيم دقيقاً وجود دارد. اصلاً شما سيد بحرالعلوم و آيت الله قاضي باش. حضرت امام خودمان كه در زمان خودمان بوديم، باش. ولي چون جامعه به هر حال يك تأثيراتي روي فرد دارد، هرچقدر هم فرد بزرگ مي شود، آن تأثيراتي كه از جامعه مي پذيرد، باعث مي شود كه كامل نشود.

يكي از فلسفه ها و حكمت هايي كه بعضي از انسان هاي با استعداد و خوب كه تمام زحمتشان را در دنيا براي خوب بودن كشيدند، اما يك چيزهايي ديگر دست خودشان نبود. ديگر خوبتر از آن نمي توانستند، باشند. چون جامعه و بيرونشان آنها را كمك نمي كرد، اين افراد در زمان رجعت برمي گردند، تا آن كمالشان را پيدا كنند. چون استعدادش را داشتند و زحمتش را هم كشيدند. ديگر تقصيري نداشتند، آنجا هم اگر ظلمي به آنها نشود در زمان رجعت به كمال مي رسند. در زمان ظهور امام زمان(ع) درون انسان ها هم به اعتدال مي رسد. حضرت كسي را به زور عادل

ص: 1331

نمي كند. بسترهايي را فراهم مي كند و رشد مي دهد. وقتي عقل انسان ها رشد پيدا كرد و فهميدند كه گناه و آلودگي و شرك و ظلم و امثال اينها، اينها را به كجاها مي برد، وقتي عقل رشد پيدا كرد، كه در زمان حضرت اين رشد را پيدا مي كند، طبيعتاً تربيت حضرت را مي پذيرند. آلودگي ها به سمت صفر مي رود. فرد اين را مي فهمد، به اينجا مي رسد. خودش را در اختيار تربيت امام زمان(ع) قرار مي دهد.

روايتي از امام صادق(ع) است كه مرحوم مجلسي در جلد 52 بحار آورده است. «إِذَا قَامَ قَائِمُنَا وَضَعَ يَدَهُ عَلَى رُءُوسِ الْعِبَادِ فَجَمَعَ بِهَا عُقُولَهُمْ» (بحارالانوار/ج52/ص336) وقتي مهدي ما مي آيد دستش را بر سر عباد مي كشد، «وَضَعَ يَدَهُ» بعضي گفتند: يا خداوند متعال آن دست رحمتش را بر سر بندگان مي گذارد. با هم هيچ منافاتي ندارد. دست حضرت همان يد الله است. دستش را بر سر بندگان خدا مي كشد و آن سايه رحمتش را بر آنها قرار مي دهد. عقل ها از پراكندگي درمي آيد، و كامل مي شود. «وَ أَكْمَلَ بِهِ أَخْلَاقَهُم » اخلاق را كامل مي كند. اخلاق وقتي رشد پيدا مي كند، خلق و خو هم كامل مي شود. آن صفات زشت را دور مي ريزد.

امام باقر در روايتي فرمود: وقتي مهدي ما بيايد، كينه از دلها مي رود. كينه كه يك خصلت غير انساني است از دلها مي رود و صفا و صميميت كه صفت اهل بهشت است. خدا فرمود: «وَ نَزَعْنا ما في صُدُورِهِمْ مِنْ غِلٍّ إِخْواناً عَلى سُرُرٍ مُتَقابِلينَ» (حجر/47) اينها را از دلها مي گيريم، بهشتي ها برادرانه روبروي هم مي نشينند و مي گويند و مي خندند. اين تجلي از آنجا در واقع اينجا هست. در يك روايت

ص: 1332

ديگري از حضرت امير هست كه فرمود: خدا فرجي را به واسطه مهدي درست مي كند. دلها را پر از عبادت و بندگي مي كند. عدلش آنچنان وسعت و فراگير خواهد شد، فراگيري پيدا خواهد كرد كه دروغ ريشه كن مي شود. يك كجي اخلاقي است، يك كجي رفتاري ريشه كن مي شود. آن زمانه درنده خويي برداشته مي شود. گرگ صفتي، از هم كندن، نسبت به همديگر دشمني داشتن، اين حالت درنده خويي و حيواني است، در دوران انسانيت خبري از آن نيست.

آقاي شريعتي: يكوقت هايي مي شنويم كه مي گويند: اگر دروغ نگوييم امورات ما نمي گذرد. آنوقت انسان ها دروغ مي گويند بخاطر اينكه منافعشان تأمين شود. در آن عصر با ترسيمي كه شما كرديد، احساس مي كنم اين صداقت است كه منافع افراد را تأمين مي كند.

حاج آقاي عالي: اين شخصي كه مي گويد: دروغ مي گويم تا منفعت شخص من تأمين شود، با فرض اينكه اينطور شود، ولي به خاطر اينكه اين باعث شود ديگري هم به او همين را هديه كند و اين دروغ در جامعه ترويج پيدا كند، بنابراين قطعاً خسارت بيشتري خواهد خورد. آخرتش بماند. آن رشد عقلي كه اتفاق مي افتد، اينها را به اين نقطه مي رساند. يعني واقعاً عقل اين را مي فهمد كه هم سعادت دنياي ما و هم سعادت آخرت ما در چيست. دليلي ندارد كه خودمان را در چاه بياندازيم. دليلي ندارد كه خودمان را در چاهي بياندازيم كه دنيا و آخرتمان را از دست بدهيم. اين روايات همه اين اتفاقاتي است كه در درون رخ مي دهد و آن اعتدالي كه حضرت در درون درست مي كند و اعواج و انحراف را از فكر و اخلاق و رفتار

ص: 1333

همه را بيرون مي برد، اين را ترسيم مي كند. همين چيزها هست كه ما را بيچاره كرده است. حجاب هاي ما همين ها است. آن انسانيتي كه قرار است تا بي نهايت برسد، الآن در يك ظرف كوچك در بسته اي حبس شده است و اجازه رشد ندارد.

حتماً داستان علي بن مهزيار اهوازي را شنيده ايد. مرقد ايشان در اهواز يك ضريح و بارگاهي دارد كه جاي بسياري با معنويتي است. علي بن ابراهيم بم مهزيار، كه در زمان هاي نزديك غيبت صغري بوده، معروف است. مرحوم مجلسي در جلد 53 بحار نقل كرده است، مرحوم محدث نوري در كتاب نجم الثاقب نقل كرده است، مرحوم محدث بحراني در كتاب عوالم نقل كرده است كه علي بن مهزيار كه از خوبان بود، 19 سال به عشق ديدن امام زمان مكه رفت. در روايت هست كه امام زمان ايام حج را در مكه هستند. نتوانست حضرت را ببيند، به عشق او رفته بود.

حاجي به ره كعبه و من طالب ديدار *** او خانه همي جويد و من صاحب خانه

ديگر تصميم گرفت نرود. در حالتي به او گفتند: امسال هم بيا و خسته نشو. با آن مشكلات سفرهاي قديمي و راهزن هاي بين راه و پياده رفتن ها و امثال اينها سال بيستم و بار بيستم هم حج رفت. مناسك را انجام داد و اعمال داشت تمام مي شد. يك شبي در مسجدالحرام كسل نشسته بود، به خودش و حالات خودش افسوس مي خورد كه باز همنصيب ما نشد. من بي لياقت بودم!

چون من گدايي بي نشان، مشكل شود يار فلان *** سلطان كجا عيش نهان با رند بازاري كند

در

ص: 1334

همين حالا اشك مي ريخت. جواني آمد به او نزديك شد و گفت: شما علي بن مهزيار اهوازي هستيد؟ گفت: بله! گفت: مژده كه راه بر شما باز شد. بعد يك چيزي از او پرسيد. گفت: يا ابالحسن، كنيه علي بن مهزيار، ابالحسن بود. گفت: دنبال چه مي گردي؟ او گفت: دنبال آن امامي مي گردم كه محجوب از عالم است. پنهان است و پوشيده است. آن جواني كه راهنما بود و آمده بود علي بن مهزيار را ببرد، گفت: علي بن مهزيار، امام تو محجوب نيست.بدي هاي خودتان هست كه شما را در حجاب كرده است.

گفتم كه روي ماهت از ما چرا نهان است *** گفتا تو خود حجابي، ورنه رخم عيان است

مقصود من اينجاست. علي بن مهزيار گفت: آن جوان مرا خدمت حضرت برد. درب خيبر را كنار زدند و وارد خيمه شدم. ديدم آقا نشسته است. سلام عرض كردم، حضرت با مهرباني جواب سلام مرا داد و خستگي اين بيست سال در رفت. اينقدر ليف با من برخورد كرد، جزئيات شمايل امام زمان راآنجا نقل كرده است. اينكه حضرت چه شكلي بود. ابروهايشان چطور بود. چشمانشان چطور بود. لباسشان چطور بود. چطور نشسته بود. همه را نقل كرده است. مي گويد: حضرت يك جمله اي به من گفت كه من شرمنده شدم. از محبتي كه حضرت به من داشت، حضرت فرمود: يا ابالحسن! علي بن مهزيار ما شب و روز منتظر تو بوديم. چرا دير كردي؟ يعني فكر نكن عاشق هستي، بيست سال ايام حج دنبال من آمدي. من شب و روز منتظر تو بودم.

سايه معشوق گر افتاد بر عاشق چه شد

ص: 1335

*** ما به او محتاج بوديم، او به ما مشتاق بود

سؤال حضرت اين بود كه چرا دير كردي و زودتر از اين نيامدي؟ گفت: آقا راهنما نداشتم. كسي را نداشتم كه مرا پيش شما آورد. مي گويد: تا اين را گفتم، حضرت سر مباركش را پايين انداخت و بعد فرمود: اينطور نيست. راهنما چيست؟ مگر من در كره ي ديگر هستم؟ مگر من در كوه و بيابان هستم كه حتماً بايد كسي بيايد و تو را اينطور برساند؟ دوري مكاني نيست. من كنارت هستم، چشمش را نداشتي. گوشش را نداشتي كه صدا را بشنوي. حضرت فرمودند: نه اين نيست. بگو: مهدي فاطمه ديگر از ما دلبري نكرد. بگو: دلبرهايمان را عوض كرديم. بگو: دنبال تكاثر رفتيم. دنبال دنيا طلبي رفتيم. زور گفتيم به آنهايي كه ضعيف بودند. صفا و صميميت بين شما نيست. مشكل شما اين چيزهاست. اينها حجاب هاي شماست. اينها مانع است. نه اينكه راهنما نداشتي. اين نكته اي است كه حضرت وقتي دارد دست مي گذارد، همين موانعي را مي گويد كه در ما است. موقعي كه آقا تشريف مي آورند، اين اعوجاجات نمي گذارد ما رشد كنيم. چون زمان حضرت زمان رشد است. زمان انسانيت است. اينها باعث مي شود كه انسان حيواني زندگي كند و درنده خو باشد. اينها را آقا با تربيت مستقيم خودشان برمي دارند. منتهي اين يك بعد بسيار مهم دوران ظهور و عدالت مهدوي است. كل اين مبحث عدالتي كه مي گوييم، چه عدالت فردي، چه عدالت اجتماعي، زمينه و علتش چيست؟ علتش همان رشد عقل است. وقتي فهم و شعور و عقل بالا مي رود، انسان هم خودش را تحت تربيت ولي اش قرار مي دهد، و

ص: 1336

هم جامعه را در اختيار او قرار مي دهد، و عدلت پذير مي شود. بستر عدالت مهدوي چه عدالت دروني، چه عدالت بيروني، چه عدالت فردي، چه عدالت اجتماعي بسترش عقلانيت است. رشد عقلي است كه حضرت دست يد اللهي را بر سرها مي كشند. البته اينكه حالا اين به شكل يك معجزه اي است يا نه، به گونه اي است كه حضرت مي آيد، الگوي تام و تمام انسانيت است و به هر حال مي تواند قفل انسان ها را با كليدي كه دارد باز كند، فهم و عقل رشد پيدا مي كند و به آن عدالت مي رسد.

با توجه به اين زماني كه مردم از ظلم ها سرخورده شدند و خسته شدند، و طبيعتاً حاضر هستند خودشان را بسپارند به قديسي كه او زميني نيست. در زمين هست ولي يك روح بلند و آسماني دارد. طبيعتاً اين رشدها در آنها به وجود مي آيد ولي با رشد عقلانيت است كه اين اتفاق ها مي افتد.

بخش دوم كه آن هم فوق العاده است و كاري است كه در طول تاريخ انجام نشده و به دست حضرت انجام خواهد شد، اين است كه حضرت انسان ها را در تمام حوزه ها و زمينه هاي اجتماعي شان به عدالت مي رساند. به تعبير ديگر جامعه و نظام هاي اجتماعي، چه فرهنگي، چه اقتصادي، چه حقوقي و قضايي، سياسي، امنيتي و خانوادگي و هرچيزي كه عرصه اجتماع است. عرصه ارتباط انسان با ديگران است. در تمام اينها عدالت را گسترش مي دهد.

كتابي به نام «عصر زندگي» است كه آقاي محمد حكيمي اين كتاب را نوشتند و كتاب بسيار ارزشمندي است. بخش مهمي از مبحث عدالت حضرت، بيشتر عدالت اجتماعي در اين كتاب هست.

ص: 1337

يكي از عرصه هاي عدالت اجتماعي حضرت بحث عدالت فرهنگي است. يعني اينكه حضرت در حوزه فرهنگ عمومي مردم و آن ديدگاهي كه بايد داشته باشند، گذشته از اينكه موانع رشد فرهنگي و فكري را از بين مي برد، موانع كفر است. خرافات است، بدفهمي از دين است. جهالت است، اينها همه چيزهايي است كه مانع از اين مي شود كه فكر درست كار كند و به حقيقت برسد. گذشته از اين آنچنان بستري براي آموزش انسان ها و علم آموزي و گسترش علم، آن هم آن علمي كه حضرت در منطق اهل بيت علم است. هرچيزي را اهل بيت علم نمي دانند. آن چيزي كه در منطق اهل بيت علم نافع است كه با حقيقت هستي مرتبط مي كند. اين زمينه را فراهم مي كند. از اين جهت است كه در روايات هست كه رشد علمي در زمان حضرت به صورت جهشي به گونه ي عجيبي است كه وقتي روايت تشبيه كرده اينطور گفته است. گفته از ابتداي خلقت بشر تا زمان ظهور، دو حرف از 27 حرف علم براي انسان ها كشف شده است. 25 حرف علم در زمان ظهور است. يعني اگر علم را قامت انسان تصور كنيم، ما تا زمان ظهور به اندازه ي قوزك پاي انسان فهميديم. بقيه در زماني است كه حضرت مي آيند. ذهن ها به يك معنا هنوز آك بند است. هنوز افكار آن رشدي كه بايد بكند را ندارد.

از امام باقر(ع) روايتي هست كه «وَ تُؤْتَوْنَ الْحِكْمَةَ فِي زَمَانِهِ حَتَّى إِنَّ الْمَرْأَةَ لَتَقْضِي فِي بَيْتِهَا بِكِتَابِ اللَّهِ تَعَالَى وَ سُنَّةِ رَسُولِ اللَّهِ ص» (بحارالانوار/ج52/ص352) حضرت آنچنان حكمت را در زمان خودش، علوم الهي و حقيقت هستي را به انسان ها

ص: 1338

مي شناساند، تا آنجايي كه زن هايي كه در خانه هستند، به عنوان كساني كه مثلاً فرض كنيد در طول تاريخ چه بسا كساني بودند كه با اينكه بسيار استدلال هم داشتند، اما امكانات آموزش برايشان فراهم نشد. حضرت آنچنان علوم را گسترش مي دهند كه زن هايي كه در خانه هستند، با كتاب و سنت به اجتهاد حكم مي كنند. «لَتَقْضِي فِي بَيْتِهَا بِكِتَابِ اللَّهِ تَعَالَى وَ سُنَّةِ رَسُولِ اللَّهِ ص» يعني ديگر فقط بانو امينه اصفهاني نيست كه دهها كتاب تفسير و معارف بنويسد. بلكه تمام زنان مؤمن كه در خانه هستند خودشان حكم الهي را استنباط مي كنند. يك رد فرهنگي بسيار گسترده و فكري در زمان حضرت اتفاق مي افتد.

آقاي شريعتي: صفحه 120 مصحف شريف قرار روزانه امروز ماست. آيات 71 تا 76 سوره مباركه مائده در سمت خداي امروز تلاوت مي شود. باز مي گرديم به بركت صلوات بر محمد و آل محمد.

«وَ حَسِبُواْ أَلَّا تَكُونَ فِتْنَةٌ فَعَمُواْ وَ صَمُّواْ ثُمَّ تَابَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ ثُمَّ عَمُواْ وَ صَمُّواْ كَثِيرٌ مِّنهُْمْ وَ اللَّهُ بَصِيرُ بِمَا يَعْمَلُونَ(71) لَقَدْ كَفَرَ الَّذِينَ قَالُواْ إِنَّ اللَّهَ هُوَ الْمَسِيحُ ابْنُ مَرْيَمَ وَ قَالَ الْمَسِيحُ يَابَنىِ إِسرَْ ءِيلَ اعْبُدُواْ اللَّهَ رَبىّ ِ وَ رَبَّكُمْ إِنَّهُ مَن يُشرِْكْ بِاللَّهِ فَقَدْ حَرَّمَ اللَّهُ عَلَيْهِ الْجَنَّةَ وَ مَأْوَئهُ النَّارُ وَ مَا لِلظَّلِمِينَ مِنْ أَنصَارٍ(72) لَّقَدْ كَفَرَ الَّذِينَ قَالُواْ إِنَّ اللَّهَ ثَالِثُ ثَلَثَةٍ وَ مَا مِنْ إِلَاهٍ إِلَّا إِلَاهٌ وَاحِدٌ وَ إِن لَّمْ يَنتَهُواْ عَمَّا يَقُولُونَ لَيَمَسَّنَّ الَّذِينَ كَفَرُواْ مِنْهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ(73) أَ فَلَا يَتُوبُونَ إِلىَ اللَّهِ وَ يَسْتَغْفِرُونَهُ وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَّحِيمٌ(74) مَّا الْمَسِيحُ ابْنُ مَرْيَمَ إِلَّا رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِن قَبْلِهِ الرُّسُلُ وَ أُمُّهُ صِدِّيقَةٌ

ص: 1339

كَانَا يَأْكُلَانِ الطَّعَامَ انظُرْ كَيْفَ نُبَينِ ُّ لَهُمُ الاَْيَاتِ ثُمَّ انظُرْ أَنىَ يُؤْفَكُونَ(75) قُلْ أَ تَعْبُدُونَ مِن دُونِ اللَّهِ مَا لَا يَمْلِكُ لَكُمْ ضرًَّا وَ لَا نَفْعًا وَ اللَّهُ هُوَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ(76)»

ترجمه آيات:

«و پنداشتند كه عقوبتى نخواهد بود. پس كور و كر شدند. آن گاه خدا توبه شان بپذيرفت. باز بسيارى از آنها كور و كر شدند. هر چه مى كنند خدا مى بيند. (71) به تحقيق آنان كه گفتند كه خدا همان مسيح پسر مريم است، كافر شدند. مسيح گفت: اى بنى اسرائيل، اللَّه پروردگار من و پروردگار خود را بپرستيد. زيرا هر كس كه براى خداوند شريكى قرار دهد خدا بهشت را بر او حرام كند، و جايگاه او آتش است و ستمكاران را ياورى نيست. (72) آنان كه گفتند: اللَّه سومين سه است، كافر شدند. در حالى كه هيچ خدايى جز اللَّه نيست. اگر از آنچه مى گويند باز نايستند به كافرانشان عذابى دردآور خواهد رسيد. (73) آيا به درگاه خدا توبه نمى كنند و از او آمرزش نمى خواهند؟ خدا آمرزنده و مهربان است. (74) مسيح پسر مريم جز پيامبرى نبود، كه پيامبرانى پيش از او بوده اند، و مادرش زنى راستگوى بود كه هر دو غذا مى خوردند. بنگر كه چگونه آيات را برايشان بيان مى كنيم. سپس بنگر كه چگونه از حق روى مى گردانند. (75) بگو: آيا جز اللَّه خداى ديگرى را كه براى شما مالك هيچ سود و زيانى نيست مى پرستيد و حال آنكه اللَّه شنوا و داناست؟ (76)»

آقاي شريعتي: امام رضا(ع) فرمودند: اين روزها زياد دعا كنيم، خدايا اگر در اين فرصت كه از ما گذشت، ما را نيامرزيدي در باقي

ص: 1340

ماه شعبان ما را ببخش و بيامرز. اشاره قرآني امروز را حاج آقاي عالي بفرمايند.

حاج آقاي عالي: آيه 74 سوره مائده در راستاي همين مطلبي است كه فرموديد. در ماه شعبان مهمترين عمل ما همين است كه لحظه لحظه اش و ساعات و روزها و شب هايش، بخواهيم كه خدايا از ما بگذر. ما وارد ماه مبارك رمضان شويم و سر سفره تو قرار بگيريم. خداوند متعال فرمود: «أَ فَلَا يَتُوبُونَ إِلىَ اللَّهِ وَ يَسْتَغْفِرُونَهُ» اين آيه بعد از اينكه خداوند متعال از شرك و مذمت افكار شرك آلودي كه بعضي از اهل كتاب داشتند، بعد از او آمده است. مي فرمايد: آيا توبه نمي كنيد؟ يعني حتي اگر از شرك هم توبه كنيد، خدا مي بخشد. با اينكه در جاي ديگر قرآن خدا فرموده كه خدا شرك را نمي بخشد. آن در جايي هست كه كسي بي توبه مشركانه از دنيا برود. و الا اگر كسي توبه كند، هرگناهي ولو شرك باشد، خدا مي بخشد. «أَ فَلَا يَتُوبُونَ إِلىَ اللَّهِ وَ يَسْتَغْفِرُونَهُ» آيا سمت خدا برنمي گرديد و استغفار نمي كنيد. «وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَّحِيمٌ» خدا مي بخشد و رحمت خاصش را شامل حال شما مي كند. در اين باقيمانده ماه شعبان اين استغفارهايي كه در روز گفته شده، در روز هركسي صد بار بگويد: «استغفرالله و اسئله التوبه». اگر هم نه با همان زبان ساده پشيماني را اظهار كنند، خدا مي بخشد.

آقاي شريعتي: امروز روز مبلغان حوزه دين است. امروز را به همه مبلغان عرصه دين و همه مجاهدان عرصه تبليغ تبريك و خدا قوت مي گوييم. فرصت در اختيار شماست، بفرماييد.

حاج آقاي عالي: يكي از ابعاد عدالت اجتماعي همان

ص: 1341

عدالت فرهنگي بود. يكي ديگر از ابعاد كه بسيار مهم است مسأله ي عدالت اقتصادي است. اگر از افراد معمولي مي پرسيد: كه در زمان امام زمان چه اتفاقي رخ مي دهد، بيشتر اين عدالت اقتصادي در ذهنشان مي آيد، حضرت در امر معيشت و رفاه يك عدالت و اعتدالي برقرار مي كنند، جلوگيري مي كند از آن جامعه طبقاتي كه يك عده آنقدر بخورند كه به هر حال از سيري آروغ بزنند. يك عده هم از زور گرسنگي مجبور مي شوند كه در ضروريات زندگي شان محتاج باشند. تا امكانات توليدي،منابع درآمد در اختيار همه قرار نگيرد، تا اينكه رانت خواري ها و ويژه خواري ها و امتياز طلبي هاي بي جا برچيده نشود، رشد فرهنگي هم صورت نمي گيرد. ولو آن عدالت فرهنگي مهمتر است. ولي تا معيشت مردم به سامان نشود، ان اخلاقيات زشت و آن روحيات زشت و ناامني ها از جامعه برچيده نخواهد شد. لذا اميرالمؤمنين(ع) در دوره ي پنج ساله ي حكومت خودشان، كه در اين پنج سال هم جنگ هاي متعددي بر حضرت تحميل شد. ولي با اين وجود خود حضرت فرمودند: در اين مدت در حوزه حكومت من كسي نيست كه گرسنه سر به بالين بگذارد يا سرپناه نداشته باشد. يعني معيشت مردم را به سامان كرده بود. كسي نيست كه از جهت غذا و مسكن مشكل داشته باشد. چون مشخص است كه يك حاكم اين را مي داند ولي اگر معيشت مردم نابسامان باشد، جنبه هاي اخلاقي و ديني شان هم مشكل پيدا مي كند.

در جامعه اي كه حاكم، حاكم عادلي است. قانوني كه اجرا مي شود كار مردم را گره نمي زند. مشكل را باز مي كند، كتاب و سنت است. كارگزاران كساني هستند كه شايسته هستند و تخصص اين

ص: 1342

كار را دارند، مديريتش را دارند. تقوا و عدالت فوق العاده هم دارند. هرجا به مشكل برخوردند، از خود حضرت مي پرسند. آن چيزهايي كه موانع رشد اقتصادي است، دست افراد چپاول گر كوتاه مي شود. طبيعي هست كه رشد اقتصادي صورت بگيرد. طبيعي هست كه ديگر نيازمندي نخواهد بود.

امام صادق(ع) در روايتي فرمودند: «إِنَّ اللَّهَ لَا يَتْرُكُ شَيْئاً مِنْ صُنُوفِ الْأَمْوَالِ إِلَّا وَ قَدْ قَسَمَهُ وَ أَعْطَى كُلَّ ذِي حَقٍّ حَقَّه » (تهذيب/ج4/ص130) خداوند متعال از ثروت ها و اموال و منابع درآمد ثروت به همه داده است. براي همه مقدر كرده است. «الْخَاصَّةِ وَ الْعَامَّةِ» به خواص و عوام داده است. منتهي «وَ كُلِّ ضَرْبٍ مِنْ صُنُوفِ النَّاسِ» خدا به همه اصناف تقدير كرده است. اگر كسي خيانت نكند، اگر كسي جلوگيري نكند، خدا ارزاق را درست تقسيم كرده است. بعضي از افراد ظالم هستند كه رزق ديگري را كه خداوند بر او مقدر كرده است، مي چاپند. بعد حضرت فرمود: «وَ قَالَ لَوْ عُدِلَ بَيْنَ النَّاسِ اسْتَغْنَوْا» اگر عدالت در بين مردم برقرار شود، همه بي نياز مي شوند. در زمان حضرت ولي عصر(ع) اين اتفاق رخ مي دهد. در روايات ما مكرر و متعدد داريم كه حضرت وقتي «يقسم بالسويه» هيچ كسي كه محتاج به زكات باشد ما در آن زمان نخواهيم داشت. طوري كه در روايت هست فرد مي گردد به دنبال اينكه خمس مال يا زكات مالش را جايي بدهد، كسي ديگر نيازمند نيست. منتهي مهمتر از اين مطلب چيز ديگري است كه در آن شيوه اقتصادي و عدالت اقتصادي كه برقرار مي كند هست. و آن اين است كه نه فقط مردم در ظاهر بي نياز مي شوند و

ص: 1343

از ثروت بيرون بي نياز مي شوند. رفاه تقسيم مي شود، در حد معقول و مورد نيازش است. اما باطن انسان ها هم به يك غنايي مي رسد كه ديگر حرص نمي زنند. آن خصلت ها و اخلاق نظام هاي سرمايه داري و سرمايه سالاري برچيده مي شود. تعبير پيغمبر اكرم اين است كه خدا بي نيازي را در قلب ها قرار مي دهد.

كسي نزد امام صادق(ع) آمد و گفت: من يك روايتي از پيغمبر ديدم، «رِبْحُ الْمُؤْمِنِ عَلَى الْمُؤْمِنِ رِبًا» (كافي/ج5/ص154) يك مؤمن از مؤمن ديگر سود بگيرد، ربا است. حضرت فرمود: نه! اين روايتي كه تو خواندي، براي زمان ظهور است. الآن عيب ندارد اگر عادلانه از هم سود بگيريد، عيبي ندارد. در زمان ظهور هست كه آنجا خدمت رساني صلواتي است. يعني به تعبير ديگر نظام ارزشي انسان ها آنچنان عوض مي شود، كار كه مي كنند، كارهاي دنيايي شان به يك هدف ديگري است. به اندازه اي كه خرجشان دربيايد و اينقدر هم بركات زميني بر آنها زياد است، زندگي شان اداره مي شود. الآن شايد مقداري پذيرش اينها سخت باشد. هرچند در زمان جبهه ها اين اتفاق افتاده بود كه فرد لقمه خودش را به ديگري مي داد و صلواتي كار كردن خيلي عادي بود. ما بايد با اين اخلاقيات به آن سمت برويم. كسي كه حرص مي زند و زياده خواه است، از امام عادل و مسلم دور مي شود.

اگر ما بخواهيم به سمت جامعه عدالت گستر برويم، بايد عدالت را در همه عرصه ها تمرين كنيم. به همان مقدار كه مي دانيد، در كاسبي هايمان، در روابط خانوادگي مان، در روابط اجتماعي مان، عادل بودن و زياده خواه نبودن و از حق خود تجاوز نكردن را تمرين كنيم.

آقاي شريعتي: انشاءالله عرصه هاي

ص: 1344

عدالت اجتماعي را هفته هاي آتي با حضور حاج آقاي عالي پي خواهيم گرفت. دعا بفرماييد.

حاج آقاي عالي: خدايا ما را لايق او قرار بده. او كه لايق هست، ما بايد لايق او باشيم.

آقاي شريعتي: انشاءالله بهترين ها نصيب شما شود. والحمدلله رب العالمين و صلي الله علي محمدٍ و آله الطاهرين.

بخشي از بيانات مقام معظم رهبري- 30/07/88

در زيارت آل ياسين وقتي كه خصوصيات آن بزرگوار را ذكر مي كنيم يكي از برجسته ترين آن خصوصيات اين است كه «الَّذِي يَمْلَأُ الْأَرْضَ عَدْلًا وَ قِسْطاً كَمَا مُلِئَتْ جَوْراً» (كافي/ج1/ص328) انتظار اين است كه او همه عالم را نه يك نقطه را سرشار از عدالت كند. قسط را در همه جا مستقر كند.

93-04-08- بررسي عدالت گستري امام عصر(عج)

بسم الله الرحمن الرحيم

و صل الله علي محمدٍ و آله الطاهرين

السلام اي ماه پنهان پشت استهلال ماه *** ما به دنبال تو مي گرديم و تو دنبال ما

ماه پيدا، ماه پنهان، ماه روشن، ماه گم *** رؤيت اين ماه يعني نامه اعمال ما

خاص اين شب ها كه ابر و باد و باران با من است *** خاص اين شب ها كه تعريفي ندارد، حال ما

كاش در تقدير ما باشد، همه شبهاي قدر *** كاش حول حالنايي تر شود احوال ما

اين سحرها در زلال ربنا گم مي شويم *** اين سحرها آسمان گم مي شود، در بال ما

ما به استقبال ما از خويش تا بيرون زديم *** ماه با پاي خودش آمد به استقبال ما

گوشه ي چشمي به ما بنماي اي ابرو هلال *** تا همه خورشيد گردد روزي امسال ما

آقاي شريعتي: سلام

ص: 1345

مي گويم به همه ي بيننده هاي خوبمان، خانم ها و آقايان. حلول ماه مبارك رمضان، اين ضيافت پر نور مبارك همه شما باشد. داريم با هم لقمه لقمه نخوردن، جرعه جرعه ننوشيدن و بال بال آسماني شدن را ترجمه مي كنيم. حاج آقاي عالي سلام عليکم و رحمة الله. خيلي خوش آمديد.

حاج آقاي عالي: سلام عليكم و رحمة الله، بنده هم خدمت حضرتعالي و همه ي بينندگان بزرگوار عرض سلام دارم. حلول ماه مبارك، ماه مهماني خدا را تبريك عرض مي كنم. انشاءالله همه سلامت باشند و بتوانند از اين ماه كمال استفاده را بكنند.

آقاي شريعتي: روزهاي يكشنبه ما منور به نور حضرت مهدي(عج) است. چون اولين روز ماه مبارك رمضان را تجربه مي كنيم، حاج آقاي عالي از فضيلت ماه مبارك خواهند گفت و بعد در ادامه با ادامه مبحث حضرت ولي عصر در خدمت شما خواهيم بود. هفته گذشته به بحث عدل و عدالت رسيديم نكات خوبي را شنيديم. امروز همينطور كه وعده داده بودند، به جزئيات بيشتري در مورد عدالت خواهند پرداخت.

حاج آقاي عالي: بسم الله الرحمن الرحيم. همانطور كه همه دوستان مي دانند اين ماه، ماه خاصي هست. يعني اگر در ماه هاي ديگر خدا مشت مشت رحمتش را مي دهد، در اين ماه خروار خروار مي دهد. خود كلمه ي رمضان به معناي ريزش برگ پاييز است كه به اندك بهانه اي اين برگ ها مي افتد. نسيم آرامي مي آيد و برگ مي ريزد. پايي به درخت بخورد، برگ مي ريزد. گاهي اصلاً بهانه هم نمي خواهد برگ ها مي ريزد. اين ريزش بي بهانه همان اتفاقي است كه در ماه رمضان در مورد رحمت خدا مي افتد. يعني پروردگار عالم در اين ماه رحمتش اينگونه ريزش دارد

ص: 1346

و گناهان هم همينگونه است. از اين جهت اين ماه ويژگي هايي دارد كه منحصر به فرد هست و قابل استفاده فراوان است.

از روايات و معارف اهل بيت برمي آيد كه حقيقت اين ماه چيزي فراتر از يك ظرف زماني و صرفاً يك ماه است. ما در يك روايتي از اميرالمؤمنين داريم كه مرحوم سيد بن طاووس در اقبال اين روايت را نقل كرده اند. اميرالمؤمنين(ع) فرمود: نگوييد رمضان. يك احترام بگذاريد، ماه رمضان يا ماه مبارك. يعني يك پسوند و پيشوندي به كار ببريد. شما نمي دانيد ماه رمضان چيست. اگر كسي همينطور بگويد: رمضان، «لَا تَقُولُوا رَمَضَانُ فَإِنَّكُمْ لَا تَدْرُونَ مَا رَمَضَانُ فَمَنْ قَالَهُ فَلْيَتَصَدَّقْ وَ لْيَصُمْ كَفَّارَةً لِقَوْلِه » (اقبال/ج3) بايد صدقه و كفاره بدهد، به خاطر اينكه بي حرمتي و بي اعتنايي كرده است. «و لكن قولوا شهر رمضان كما قال الله» همانطور كه خدا در قرآن فرموده: شهر رمضان، وقتي كه حتي ادب لفظش را به كار بردن يك آداب خاص و حرمت خاصي دارد، اين نشان مي دهد كه حقيقت اين ماه چيزي فراتر از يك ظرف زماني است، يعني اتفاقي كه در عالم بالا مي افتد كه نازله اي از اين اتفاق همين چيزي است كه در اين ماه به ما مي رسد. يعني حقايق برتري در عوالم بالاتر در اين ماه و در اين ظرف زماني رخ مي دهد كه به خاطر آن اتفاقات اين ماه ارزش ويژه پيدا مي كند. بعضي از مكان ها با مكان ديگر فرقي ندارد، منتهي در باطن و ملكوت اين زمين ها اتفاقاتي هست كه ما نمي دانيم.

اميرالمؤمنين(ع) از جنگ صفين كه برمي گشتند ظهر بود. بعضي گفتند: آقا نماز بخوانيم. حضرت فرمودند: من اينجا

ص: 1347

نماز نمي خوانم. جاي ديگر برويم. گفتند: چه اشكالي دارد؟ حضرت فرمودند: نه، من اينجا نمي خوانم. خدا مرحوم ميرزا تخت فولادي، استاد آ شيخ علي نخودكي اصفهاني بود. مي گفتند: در قبرستان تخت فولاد كه الآن قبرشان هم آنجاست، در زمان حيات خودشان رفته بودند براي اينكه قبري را تهيه كند. به شخصي كه آنجا بود، گفت: اين زمين را براي من بكن. زمين را كند و خودش در قبر خوابيد. بعد بلند شد، گفت: اينجا جاي من نيست! جاي ديگر را بكن. يكجاي ديگر را كند و خوابيد، گفت: اينجا جاي من است. براي ما اين زمين و با زمين ديگر فرقي ندارد، حتماً باطن اين زمين ها با هم فرق دارد. زمان ها هم همينگونه است. اتفاقاتي كه در باطن اين زمان در عالم بالا رخ مي دهد، به خصوص در شب هاي قدر كه وضعيت عالم ملكوت دگرگون است و شوخي نيست كه تمام ملائكه روح پايين مي آيند. يعني به گونه اي عالم ملكوت به عالم مُلك و پايين متصل مي شود. اين ماه، ماهي است كه قرآن در آن نازل شد. اين حقيقت با عظمت كلام الهي در آن نازل شده است. بنابراين يك رويه و نازله اي از آن حقايق باعث مي شود كه آن حرمت ها براي اين ماه محفوظ بماند و اين ظرف زماني يك چيز ديگري شود.

مرحوم ملكي تبريزي در كتاب المراقباتشان فرمودند: بعضي از كساني كه اهل بودند، به محض اينكه ماه رمضان امسال تمام مي شد، شروع به آمادگي ماه رمضان بعد مي كردند. از يك سال قبل براي ماه مبارك بعدي محيا مي شدند. اگر كسي نتوانست در آن حد كه يكسال خودش را آماده كند و

ص: 1348

حتي نتوانست دو ماه رجب و شعبان، خودش را آماده كند، حداقل از اول ماه مبارك رمضان مراقبت هايي داشته باشد و به يك مراتبي از آن باطن و حقيقت ماه، از آن اتفاقات نوراني كه در باطن اين ماه رخ مي دهد و اصلش هم براي مهمان اصلي خدا يعني ولي الله است، اين اتفاقات براي او رخ مي دهد، ما هم بتوانيم يك نازله اي از آن سفره بهره ببريم. در شب هاي قدر خواهيم گفت كه مهمان اصلي خدا در اين ضيافت ولي معصوم الهي است و ما هم از سفره او بهره مند مي شويم و ريز خوار او هستيم. در هر حال بايد در اين ماه مراقبت خاص كرد.

امام صادق(ع) در يك روايتي فرمود: ماه رمضان اول سال است. فرمود: «إِذَا سَلِمَ شَهْرُ رَمَضَانَ سَلِمَتِ السَّنَةُ» (وسايل الشيعه/ج10/ص311) اگر ماه رمضان را سالم نگه داشتي و توانستي حرمت را حفظ كني، سالت خوب است. سؤالي كه هست اين است كه شما در سال قمري، محرم اول سال است. چرا امام صادق(ع) ماه مبارك رمضان را اول سال دانستند؟ مرحوم سيد بن طاووس اين را در يكي از كتاب هايش جواب داده و جواب بسيار ارزشمندي داده است. ايشان فرموده كه اول سال به حسب افراد و اصناف فرق مي كند. مثلاً اول سال يك دانش آموز مهر است. اول سال يك كشاورز زماني است كه محصولش را درو مي كند. اول سال تاريخي كه حوادث در آن رخ مي دهد، همين محرم است. ولي اول سال بندگي، اول سال سالك و كسي كه مي خواهد گام هاي بلندي در بندگي بردارد، شروعش با رمضان المبارك است. اينجا مي تواند استارت هايي را بزند كه به

ص: 1349

اندازه ي يك عمر نه، بلكه به اندازه ابديت توشه بردارد. بعد از اين ماه آدم ديگري باشد.

گفت پيغمبر كه نفحت هاي حق *** اندر اين ايام مي آرد سبق

اوش هشداريد اين اوقات را *** در رباييد اين چنين نفحات را

نفحه اي آمد شما را ديد و رفت *** هركه را مي خواست جان بخشيد و رفت

نفحه ي ديگر رسيد، آماده باش *** تا از اين هم وا نماني خواجه تاش

وجود مقدس پيغمبر اكرم (ص) در خطبه ي معروف شعبانيه شان كه آخرين جمعه شعبان بود. فرمودند: «فَسَلُوا اللَّهَ رَبَّكُمْ بِنِيَّاتٍ صَادِقَةٍ وَ قُلُوبٍ طَاهِرَة» خدا را با نيت هاي صادق و راست و قلب هاي پاك بخوانيد. با خدا رو راست باشيد. در اين ماه از خدا واقعاً بخواهيد.

يك آقايي مي گفت: من از حرم امام رضا بيرون آمدم، ديدم يك پيرمردي هم بيرون آمد، گفت: خدا، باز هم خدا، باز هم خدا! من به او گفتم: پيرمرد راست مي گويي؟ گفت: نه، اينقدر مي گويم خدا كه يكي راست دربيايد. اما اگر يكي راست در بيايد، خدا را آدم واقعي بخواند، خوب است. ما در كل عمرمان اينقدر «اياك نعبد و اياك نستعين» مي گوييم كه يكي درست دربيايد.

خدا مرحوم علامه طباطبايي را رحمت كند، در الميزان نكته ي قشنگي دارند، مي فرمايد: يكي از دلايل اينكه دعاي بعضي بالا نمي رود و مستجاب نمي شود اين هست كه به خدا راست نمي گويند. رو راست نيستند. بعد ايشان مي گويد: آنجا يكي از چيزهايي كه مي تواند آدم را نسبت به خداي متعال رو راست نكند، گناهان است. گناهان باعث مي شود كه آدم عملاً با خدا رو راست نباشد. ممكن است من زباني بگويم: خدايا من

ص: 1350

دوستت دارم. اما آن كسي كه اهل گناه است و سعي هم نمي كند دست بردارد، در عمل مي گويد: خدايا نه اينطور نيست. ممكن است من بگويم: يا صاحب الزمان! عجل علي ظهورك! اما گاهي موقع كارهايي مي كنم كه وقتي بي انصاف هستم، ظالم هستم، از كارهاي خودم دست برنمي دارم، مي گويم: آقا نيا، من تحمل ندارم. عمل واقعيت آدم است. خداي متعال به زبان ها نگاه نمي كند. مرحوم علامه طباطبايي مي گويد: يكي از چيزهايي كه باعث مي شود آدم رو راست نباشد، آن زمان كه يا الله مي گويد، رو راست نباشد، اين است كه آدم گناه داشته باشد و نخواهد از اين گناهانش فاصله بگيرد. نخواهد گناهانش را ترك كند. پيغمبر فرمودند: خدا را با قلب هاي پاك بخواهيد. نيت راست وقتي است كه آدم عملش رو راست باشد و سعي كند در عمل رو راست باشد. در ماه رمضان بايد اينها را تمرين كنيم. پيغمبر فرمود: «فَسَلُوا اللَّهَ رَبَّكُمْ بِنِيَّاتٍ صَادِقَةٍ وَ قُلُوبٍ طَاهِرَة» با نيت راست و قلب پاك از خدا بخواهيد، «أَنْ يُوَفِّقَكُمْ لِصِيَامِهِ وَ تِلَاوَةِ كِتَابِه » (بحارالانوار/ج93/ص356) از خدا بخواهيد به شما توفيق روزه داري را بدهد. همه مي دانيم روزه اي كه از ما خواستند، يك درجه پايين تر نخوردن و نياشاميدن است. اينكه آدم واقعاً اعضاء و جوارحش را در اين ماه كه شياطين در غل و زنجير هستند، آدم راحت تر مي تواند بر خودش تسلط پيدا كند، چشمش هم روزه باشد. گناهي نكند. حرامي نبيند. زبانش هم روزه باشد. سعي كند. گوشش هم روزه باشد. هر آهنگي را گوش نكند. هر حرفي را گوش نكند. به خصوص اذيت ديگران، خار بودن به تن و بدن ديگران بودن،

ص: 1351

اينها همان چيزهايي است كه باعث مي شود روزه واقعي نباشد.

پيغمبر از محلي عبور مي كرد، ايام ماه مبارك بود. ديد فردي ايستاده و فحش مي داد. پيغمبر با تعجب به او نگاه كرد و فرمود: روزه هستي و اينگونه حرف مي زني؟ يك مرتبه خدمت پيغمبر آمدند و گفتند: آقا، خانمي است كه اهل نماز و روزه است، ولي زخم زبان در كلامش زياد است. به همسايه اش و اطرافيانش و همسرش نيش مي زند. پيغمبر فرمود: «لَا خَيْرَ فِيهَا» خيري در او نيست. كاري كنيم كه رمضان المبارك، مبارك باشد. براي همه با بركت باشد. كاري كنيم كه حتي بچه هاي كوچكي هم كه در خانه هستند، و اعضاي خانواده حس كنند اين ماه با ماه هاي ديگر فرق دارد. در اين ماه همه با هم مهربان و صميمي هستند. همه مراقب هستند اذيت نكنند.

مي گويند: يك كسي در ايام محرم به ايران آمده بود. ديد شب ها هم سفره مي اندازند و هم ظهرها اطعام هست. ديده بود خيلي ايام خوبي است. يك ايام ديگري آمد، در ماه رمضان بود. آمد ديد ظهرها هيچكسي چيزي نمي خورد، تازه اگر هم بخواهد بخورد، مي گويند: نخور. شب ها هم مسجد مناجات و دعا و سخنراني و اشك و گريه است. پرسيد: آن قبلي چه بود، اين چيست؟ گفتند: قبلي محرم الحرام بود. اين رمضان المبارك است. گفت: نخير، آن قبلي محرم المبارك بود! اين رمضان الحرام است. ما كاري كنيم كه اين رمضان براي ديگران و اطرافيانمان هم رمضان المبارك باشد.

خدا مرحوم شهيد مطهري را رحمت كند. مي گفت: يكي از آشنايان اداري بود، اول ماه مبارك اداره رفت. ديد يك همكار جديدي كنار ميز

ص: 1352

او نشسته است. به او تبريك گفت و سلام عليك كردند. همينطور نشست، همكار جديد گفت: روز اول رفاقت است، من يك چيزي به شما بگويم: من عصبي مزاج هستم به خصوص در ماه رمضان دست خودم نيست. يك مرتبه ديدي فحش را به جان تو كشيدم. يك مقدار مراعات مرا كن. اين بنده خدا مي گويد: من ديدم همين روز اول دارد گربه را دم حجله مي كشد و همينطور براي ما خط و نشان مي كشد، بخواهيم كوتاه بياييم، سر ما كلاه مي رود. خيلي عادي خودم را نشان دادم و گفتم: خدا پدرت را بيامرزد، چقدر خوب است اين رفاقت هاي راست و حسيني! اتفاقاً من هم همينطور هستم. من هم عصبي مزاج هستم. منتهي تو فحش مي دهي، فحش باد هوا است، چيزي نيست. من اين قندان را بر سرت رها مي كنم. يك مرتبه گفت: اوه! پس بايد مراقب هم باشيم. گفتم: بله، بايد حواسمان را جمع كنيم.

ماه رمضان گاهي ممكن است آدم روزه دار را عصباني كند. حواس ها جمع باشد. كساني اگر عذر دارند و نمي توانند روزه بگيرند، اين روزه ي واقعي كه اعضاء و جوارح روزه باشد، بگيرند. چشم و گوششان روزه باشد. درست است به خاطر بيماري و ضرر نمي توانند روزه دار باشند، بايد بخورند. اما در عين حال اعضاء و جوارحشان روزه دار باشد.

پيغمبر فرمود: علاوه بر اينكه توفيق روزه اين ماه را از خدا بخواهيم، يكي از مهمترين اعمال همينطور كه مي دانيم، بحث تلاوت قرآن است كه ماه مبارك رمضان را خداوند با تلاوت قرآن معرفي مي كند. مي فرمايد: «شَهْرُ رَمَضانَ الَّذي أُنْزِلَ فيهِ الْقُرْآنُ» (بقره/185) با نزول قرآن معرفي مي كند. بنابراين اين

ص: 1353

بحث قرآن را آدم به هر شكلي جدي بگيرد. ديدن قرآن، شنيدن قرآن، خواندن قرآن، تدبر در قرآن، خواندن تفسير قرآن، به هرگونه اي انس با قرآن داشتن مهم است. حتي خانم هايي كه عذر دارند، روزهايي كه نمي توانند روزه بگيرند، فكر نكنند نمي شود اين اعمال را انجام داد. اصلاً اينطور نيست. غير از چهار سوره اي كه سجده واجب دارد از قرآن استفاده كنند و ثوابش را دارد. اين ماه را به يك ماهي تبديل كنيم كه توشه ابديت ما باشد و واقعاً تمام اسباب در اين ماه محيا است. شوخي نيست كه شياطين در غل و زنجير هستند. ممكن است يك نفس اماره اي باشد و برود غل و زنجيرشان را باز كند، اما در عين حال مؤمنين نمي خواهند و دوست دارند واقعاً بندگي كنند. سعي كنند و در اين روز اول مراقب خاص خودشان را داشته باشند.

آقاي شريعتي: انشاءالله از اين فرصت نابي كه در اختيار ما قرار گرفته است بهره مند شويم. انشاءالله هر آنچه خير است در اين ماه نصيب همه دوستان خوب ما شود. صفحه 127 مصحف شريف قرار روزانه امروز ماست. آيات 114 تا 120 سوره مباركه مائده در سمت خداي امروز تلاوت مي شود. باز مي گرديم به بركت صلوات بر محمد و آل محمد.

«قَالَ عِيسىَ ابْنُ مَرْيَمَ اللَّهُمَّ رَبَّنَا أَنزِلْ عَلَيْنَا مَائدَةً مِّنَ السَّمَاءِ تَكُونُ لَنَا عِيدًا لّأَِوَّلِنَا وَ ءَاخِرِنَا وَ ءَايَةً مِّنكَ وَ ارْزُقْنَا وَ أَنتَ خَيرُ الرَّازِقِينَ(114) قَالَ اللَّهُ إِنىّ ِ مُنزَِّلُهَا عَلَيْكُمْ فَمَن يَكْفُرْ بَعْدُ مِنكُمْ فَإِنىّ ِ أُعَذِّبُهُ عَذَابًا لَّا أُعَذِّبُهُ أَحَدًا مِّنَ الْعَالَمِينَ(115) وَ إِذْ قَالَ اللَّهُ يَاعِيسىَ ابْنَ مَرْيَمَ ءَ أَنتَ قُلْتَ لِلنَّاسِ اتخَِّذُونىِ وَ أُمِّىَ إِلَاهَينْ ِ

ص: 1354

مِن دُونِ اللَّهِ قَالَ سُبْحَانَكَ مَا يَكُونُ لىِ أَنْ أَقُولَ مَا لَيْسَ لىِ بِحَقّ ٍ إِن كُنتُ قُلْتُهُ فَقَدْ عَلِمْتَهُ تَعْلَمُ مَا فىِ نَفْسىِ وَ لَا أَعْلَمُ مَا فىِ نَفْسِكَ إِنَّكَ أَنتَ عَلَّامُ الْغُيُوبِ(116) مَا قُلْتُ لهَُمْ إِلَّا مَا أَمَرْتَنىِ بِهِ أَنِ اعْبُدُواْ اللَّهَ رَبىّ ِ وَ رَبَّكُمْ وَ كُنتُ عَلَيهِْمْ شهَِيدًا مَّا دُمْتُ فِيهِمْ فَلَمَّا تَوَفَّيْتَنىِ كُنتَ أَنتَ الرَّقِيبَ عَلَيهِْمْ وَ أَنتَ عَلىَ كلُ ِّ شىَ ْءٍ شهَِيدٌ(117) إِن تُعَذِّبهُْمْ فَإِنهَُّمْ عِبَادُكَ وَ إِن تَغْفِرْ لَهُمْ فَإِنَّكَ أَنتَ الْعَزِيزُ الحَْكِيمُ(118) قَالَ اللَّهُ هَاذَا يَوْمُ يَنفَعُ الصَّادِقِينَ صِدْقُهُمْ لهَُمْ جَنَّاتٌ تجَْرِى مِن تحَْتِهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِينَ فِيهَا أَبَدًا رَّضىِ َ اللَّهُ عَنهُْمْ وَ رَضُواْ عَنْهُ ذَالِكَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ(119) لِلَّهِ مُلْكُ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ وَ مَا فِيهِنَّ وَ هُوَ عَلىَ كلُ ِّ شىَ ْءٍ قَدِيرُ (120)»

ترجمه آيات:

«عيسى بن مريم گفت: بار خدايا، اى پروردگار ما، براى ما مائده اى از آسمان بفرست، تا ما را و آنان را كه بعد از ما مى آيند عيدى و نشانى از تو باشد، و ما را روزى ده كه تو بهترين روزى دهندگان هستى. (114) خدا گفت: من آن مائده را براى شما مى فرستم ولى هر كه از شما از آن پس كافر شود چنان عذابش مى كنم كه هيچ يك از مردم جهان را آن چنان عذاب نكرده باشم. (115) و آن گاه كه خدا به عيسى بن مريم گفت: آيا تو به مردم گفتى كه مرا و مادرم را سواى اللَّه به خدايى گيريد؟ گفت: به پاكى ياد مى كنم تو را. نسزد مرا كه چيزى گويم كه نه شايسته آن باشم. اگر من چنين گفته بودم تو خود مى دانستى زيرا به آنچه در ضمير من مى گذرد

ص: 1355

دانايى و من از آنچه در ذات تو است بى خبرم. زيرا تو داناترين كسان به غيب هستى. (116) من به آنان جز آنچه تو فرمانم داده بودى نگفتم. گفتم كه اللَّه پروردگار مرا و پروردگار خود را بپرستيد. و من تا در ميانشان بودم نگهبان عقيدتشان بودم و چون مرا ميرانيدى تو خود نگهبان عقيدتشان گشتى. و تو بر هر چيزى آگاهى. (117) اگر آنان را عذاب كنى، بندگان تو هستند و اگر آنان را بيامرزى، تو پيروزمند و حكيمى. (118) خدا گفت: اين روزى است كه راستگويان را راستى گفتارشان سود دهد. از آن آنهاست بهشتهايى كه در آن نهرها جارى است. همواره در آن جاويدان خواهند بود. خدا از آنان خشنود است و آنان نيز از خدا خشنودند. و اين كاميابى بزرگى است. (119) از آن خداست فرمانروايى آسمانها و زمين و آنچه ميان آنهاست. و او بر هر كارى تواناست. (120)»

آقاي شريعتي: خيلي ها ماه رمضان گذشته در بين ما بودند، امروز در ميان ما نيستند و دستشان از اين دنيا كوتاه است. چقدر خوب است در بهار قرآن كه كار خير ثواب زيادي دارد، گهگاهي هم ياد كساني كنيم كه چشم انتظار خيرات ما از اين دنيا هستند. اشاره قرآني امروز را حاج آقاي عالي بفرمايند.

حاج آقاي عالي: آيه 114 سوره مباركه مائده، كه اصلاً مائده بودن نام اين سوره از همين جا است. چون اصحاب حضرت عيسي(ع) و حواريون از حضرت عيسي درخواست كردند كه خداي متعال براي ما يك مائده آسماني و طعام آسماني پهن كند، كه يقين ما بيشتر شود. ما رزق خدا را به طور مستقيم ببينيم

ص: 1356

كه براي ما نازل شده است. حضرت عيسي هم اين را از خداي متعال درخواست كرد كه «قَالَ عِيسىَ ابْنُ مَرْيَمَ اللَّهُمَّ رَبَّنَا أَنزِلْ عَلَيْنَا مَائدَةً مِّنَ السَّمَاءِ» خدايا يك مائده آسماني بفرست، «تَكُونُ لَنَا عِيدًا لّأَِوَّلِنَا وَ ءَاخِرِنَا» اين براي اولين و آخرين ما به عنوان يك عيدي باشد كه برگشت به تو باشد. «وَ ءَايَةً مِّنكَ» نشانه اي از تو باشد، «وَ ارْزُقْنَا وَ أَنتَ خَيرُ الرَّازِقِينَ» تو روزي به ما بده كه بهترين روزي دهندگان هستي. خدا در آيه بعدي مي فرمايد: «قَالَ اللَّهُ إِنىّ ِ مُنزَِّلُهَا عَلَيْكُمْ» من اين مائده آسماني را بر شما نازل مي كنم، «فَمَن يَكْفُرْ بَعْدُ مِنكُمْ» اگر بعد از اين كسي كافر شود و اين نشانه را نديد، «فَإِنىّ ِ أُعَذِّبُهُ عَذَابًا لَّا أُعَذِّبُهُ أَحَدًا مِّنَ الْعَالَمِينَ» آنچنان عذابش كنم كه ديگر احدي از عالميان را آنچنان عذاب نكردم. چون كسي كه ديگر به شهود رسيده و دست الهي را مستقيم ديده، از او طبيعتاً توقع ديگري مي رود. اين همان مطلبي هست كه بايد توجه داشت. يكي از درس هاي اين آيه اين است كه آن كسي را كه به او عنايت هايي را مي كنند، چيزهايي را مي بيند مسؤوليت او بيشتر مي شود. اگر نديده بود، مشاهده نكرده بود و نفهميده بود، توقع از او كمتر بود. اما «هركه بارش بيش، برفش بيشتر» هركسي كه سطح ديني و معرفتي او بالا بيايد، از او توقع بيشتري است. در روايات هست كه كسي كه سنش از چهل سال بگذرد، خدا از او بيشتر توقع دارد. چون يك تجربه اي كرده است. در روايات هست از مردم معمولي هفتاد گناه بخشيده مي شود، از عالم يك گناه بخشيده

ص: 1357

نمي شود. بخاطر همين است. هركسي كه سطحش بالاتر است، چه از جهت سني و معرفتي و دانستن مسائل ديني، توقع خدا هم از او بيشتر مي شود. براي همين هم است كه شما مي بينيد اگر انبياء كوچكترين كاري كه گناه هم محسوب نمي شود، ترك اولي مي كردند، خدا چطور با آنها برخورد مي كرد.

حضرت يونس ترك اولي كرد. خدا وقتي او را در شكم نهنگ قرار داد، فرمود: اگر يونس در شكم نهنگ تسبيح ما و ذكر ما را نمي گفت، « فَلَوْ لَا أَنَّهُ كاَنَ مِنَ الْمُسَبِّحِينَ، لَلَبِثَ فىِ بَطْنِهِ إِلىَ يَوْمِ يُبْعَثُونَ» (صافات/143 و144) تا قيامت آنجا زنداني اش مي كردم. از اين جهت هركسي خودش را نگاه بكند، اگر يك كلاس بالاتر مي رود، در عين حال كه يك چيزي بيشتر گيرش مي آيد اما مسؤوليتش هم بيشتر مي شود چون داشته هايش بيشتر مي شود.

آقاي شريعتي: هفته گذشته يكي از مختصات حضرت ولي عصر(عج) را اشاره كردند و آن هم ويژگي عدالت حضرت بود. عدالت فردي را اشاره كرديد، شاخه هاي عدالت اجتماعي را بيان كرديد. امروز بحث عدالت تمام خواهد شد. فرصت در اختيار شماست، بفرماييد.

حاج آقاي عالي: اين تعبير پر كردن تعبيري است كه هرچه بيشتر دقت مي كنيد سنگيني كار حضرت را بيشتر مي بينيم. عمق و وسعتش را بيشتر درك مي كنيم. ما در خانه خودمان گاهي مواقع سه، چهار نفر بيشتر نيستند. اينجا نمي توانيم مملوء از عدالت كنيم. پيغمبر اكرم نشسته بود، يك كسي هم خدمت پيغمبر آمده بود. بچه هايش هم در بغلش بود. يكي از بچه هايش را بوسيد. پيغمبر فرمود: چرا ديگري را نبوسيدي؟ عدالت نكردي. گاهي مواقع آدم اينچنين است. وجود مقدس حضرت ولي عصر در

ص: 1358

دنيايي كه ظلم فراگير شده بود، مي خواهد ورق را برگرداند و پر از عدالت كند. اين عدالت فقط در بيرون زندگي ما نيست. بلكه در درون ما هم حضرت اين عدالت را برقرار مي كنند. يعني انسان ها را از جهت فردي به يك اعتدال مي رسانند. نه به زور بلكه بستر تربيت را فراهم مي كنند. از اين جهت فكرشان از كجي درمي آيد.

ابعاد عدالت بيروني و اجتماعي حضرت اينگونه است كه در بعد عدالت فرهنگي يعني حضرت امكانات آموزشي و ارتقاء سطح فرهنگي و علمي، آن هم آن علمي كه پيش اهل بيت علم است. علم حقيقي كه حقايق هستي را بفهمد. گاهي مواقع بعضي ها اينقدر قال و قيل در ذهنشان هست، اما هيچ حقيقتي را نمي دانند و با خدا آشنا نيستند. يعني با اصلي ترين حقيقت اين عالم آشنا نيستند. اگر من دكترا و فوق دكترا بگيرم، اگر فوق تخصص بگيرم اما با خدا آشنا نباشم، اين علم است؟ چه بسا جهالت هايي كه نفعش از بعضي علوم ظاهري بيشتر است. علم حقيقتاً علمي است كه در جان يك شخص نوري ايجاد كند و با حقايق هستي و واقعيت هاي هستي عميق تر از قبل آشنا شود. بلكه نور الانوار عالم را يعني خدا را نمي بينند، عالم نيستند. آن علمي كه اهل بيت گسترش مي دهند، علمي است كه حقايق هستي و در رأس آن وجود خداوند متعال را در جان ها مي نشاند. اين كاري است كه حضرت مي كنند و به گونه اي گسترش علمي و فرهنگي خواهد بود كه در روايت هست كه «حَتَّى إِنَّ الْمَرْأَةَ لَتَقْضِي فِي بَيْتِهَا بِكِتَابِ اللَّهِ تَعَالَى وَ سُنَّةِ رَسُولِ اللَّهِ ص» (بحارالانوار/ج52/ص352) با كتاب و سنت در خانه

ص: 1359

خودش حكم مي كند. يعني اين رشد را پيدا مي كند.

بعد ديگر عدالت حضرت كه معمولاً در اذهان بيشتر است، بحث عدالت اقتصادي است كه سطح معيشت مردم و رفاه را به صورت نسبي در يك زندگي معقول حضرت آنچنان مي كند كه توقع در جامعه نباشد. ديگر كسي آنچنان سير نباشد كه از سيري آروغ بزند و يكي از گرسنگي پوستش به استخوان رسيده باشد. در بعضي كشورها الآن مي بينيم استخوان ها بيرون زده است. اينها انسان هستند. بعضي ها از حيوانات حمايت مي كنند، اما توجه نمي كنند كه اين انسان ها كنار آنها اينگونه زندگي مي كنند. زمان حضرت ديگر چنين چيزهايي نخواهد بود. حضرت امكانات درآمدي و منابع ثروت را براي همه قرار مي دهد كه يكسري چپاول گري كه از باندهاي قدرت و ثروت استفاده كردند، نخواهد بود. هركسي به اندازه زحمت خودش به نتيجه برسد. حق او را كس ديگر نخورد. حضرت اين كار را خواهند كرد. از اين مهمتر كه حضرت يك رفاه بيروني در حد معقول يك زندگي درست مي كند طوري كه ديگر محتاجي نباشد. از اين بالاتر حضرت يك ثروتي در درون انسان ها درست مي كند كه اخلاق مادي و دنيا طلبانه، اخلاقي كه براي جوامع سرمايه سالار است، يعني حرص و طمع و زياده خواهي و تكاثر را عوض مي كند. «وَ يَجْعَلُ اللَّهُ الْغِنَى فِي قُلُوبِ هَذِهِ الْأُمَّة» (بحارالانوار/ج51/ص84) مهدي ما ثروت را در قلب ها قرار مي دهد. درونش ثروتمند است.

در روايت هست كه حضرت مي فرمايد: اگر كسي نياز دارد بيايد بردارد. هيچكسي نمي آيد جز يك نفر، حضرت مي فرمايد: به مقدار نياز بردار. او برمي دارد و مقداري كه مي رود پيش خودش مي گويد: من حريص تر از

ص: 1360

همه بودم. برمي گردد و مي گويد: اين بيش از نياز من است. يعني حرص نمي زند. به صرف اينكه چيزي مي دهند، ولو نياز هم نداشته باشد، اين اتفاق نيست.

به خاطر اينكه ديدشان و ارزش هايشان عوض شده است. ديد مسابقه دادن در دنيا از همديگر نيست. مسابقه در جاي ديگر است. مناعت طبع، قناعت در زندگي دنيايي و سبك بودن، در عين حال كه زندگي شان را مي كنند. رفاه نسبي قطعاً و بدون ترديد هست. نه به اندازه اي كه دچار تجمل و تشريفات و وابستگي هاي دنيا شوند. بلكه به اندازه اي كه گذران زندگي شان راحت بگذرد تا اينكه فكر دغدغه هاي اصلي شان باشند. يعني به فكر چيزهاي بزرگتر باشند. از اين جهت هست كه طبيعتاً اين صفا و يك رنگي و صميمت و عدم حرص و قناعت باعث مي شود كه يك رشد معنوي سرشاري در آن اتفاق بيافتد.

امام باقر(ع) فرمود: در زمان مهدي ما آنچنان صميميت و يكرنگي برقرار مي شود كه اگر يك مؤمن نيازي داشته باشد دست در جيب برادرش مي كند، يعني اينقدر خودشان را يكي مي بينند. به اندازه نيازش برمي دارد، نه بيشتر كه سوء استفاده كند. او هم هيچ سوء ظني به اين پيدا نمي كند. يعني همه برادر بودن كه در روايات ما هست، شما برادر هستي اين برادر بودن به طور واقعي پياده مي شود. الآن ممكن است حتي دو برادر هم به هم رحم نكنند. ولي آن زمان مؤمنين طعم برادر بودن را مي چشند. طعم اينكه براي همديگر بگذرند. مسابقه در مواسات و ايثار است. نه استيصار و كندن. نظام ارزشي عوض شده است.

در يك روايتي هست كه در اصول كافي است. سيد اعمال و

ص: 1361

آقاي اعمال سه چيز هست. «سَيِّدُ الْأَعْمَالِ ثَلَاثَةٌ إِنْصَافُ النَّاسِ مِنْ نَفْسِكَ» (كافي/ج2/ص144) اينكه آدم با انصاف باشد. آنچه براي خودش مي خواهد، براي ديگران هم بخواهد. اين انصاف آن زمان به طور كامل در مردم ايجاد مي شود. 2- «وَ مُوَاسَاتُكَ الْأَخَ فِي الْمَالِ» برادر نسبت به برادر مواسات داشته باشد. تحقق اين را ما نمي بينيم ولي در آن عصر به طور كامل محقق مي شود. 3- «وَ ذِكْرُ اللَّهِ عَلَى كُلِّ حَالٍ» ذكر خدا در هر حالتي است.

نقل است عالم بزرگواري در نجف مدت ها براي اينكه خدمت حضرت ولي عصر(ع) برسد، اين در و آن در مي زد. چهل شب چهارشنبه مسجد سهله، رياضت كشيدن و روزه گرفتن و شب زنده داري كردن كشيد، اما نصيبش نشد. به بعضي از علوم غريبه پناه برد كه با اين علوم جاي حضرت را پيدا كند. نتوانست حضرت را ببيند. اما در اثر اين رياضت ها و شب زنده داري ها يك صفايي پيدا كرده بود گاهي مواقع در خواب و بيداري يك چيزهايي مي ديد. به او گفتند: فلان شهر برو. از نجف چند روزي به شهر ديگري رفت. آنجا هم همين مراقبت ها و رياضت ها را كشيد. در حالتي به او گفتند: اگر مي خواهي حضرت را ببيني، همين الآن به بازار برو، فلان مغازه قفل سازي است، آنجا برو. به سرعت رفت و طبق آدرس جايي را پيدا كرد، ديد حضرت نشستند چهره ملكوتي و با آن پيرمرد قفل ساز خيلي صميمي و در حال صحبت هستند. وارد شد و سلامي عرض كرد. حضرت جواب سلامش را داد و اشاره كرد سكوت كن و بايست. چند لحظه گذشت پيرزني وارد شد، به هر سه

ص: 1362

نفر سلام كرد. قفلي را به قفل ساز داد، و گفت: اگر مي شود اين را سه ريال از من بخر! من نياز به اين پول دارم. به اين قفل نگاه كرد و گفت: مادرم اين قفل سالم است. چيزي كم ندارد، يك كليد كم دارد كه من برايش مي سازم. اين قفل هشت ريال مي ارزد. پيرزن خيال كرد او را مسخره مي كند. گفت: تو سه ريال از من بخر. قفل ساز گفت: تو مسلمان هستي و من هم ادعاي مسلماني مي كنم. قفل سالم است و هشت ريال ارزش دارد، من چون كاسب هستم و مي خواهم سودي كنم هفت ريال از تو مي خرم. يك ريال خودم سود كنم. حاضر هستي؟ گفت: خدا به تو جزاي خير بدهد. قفل را خريد و پولش را داد و پيرمرد دعا كنان از مغازه بيرو رفت. تا بيرون رفت حضرت به عالم رو كرد، گفت: احتياج به اين رياضت ها و علوم غريبه نيست. شما مثل اين آقا باشيد ما خودمان مي آييم. ما جاي دوري نيستيم. بايد اين حجاب برداشته شود كه ببينيد. بعد حضرت فرمود: در كل اين بازار من مغازه اين فرد را انتخاب كردم. يك كار او اين انصافش است. اين پيرزن در مغازه هاي ديگر رفته بود. چون ديدند به اين پول نياز دارد در سر مالش زدند، و سه ريال هم نخريدند. اما اين خدا را در نظر گرفت، و با انصاف برخورد كرد.

من اگر مي خواهم اخلاقم امام زماني باشد، بايد با عدالت و انصاف باشد. بايد ظلم را كنار بگذارم. اگر عمل من ظلم باشد، با عملم مي گويم: آقا نيا. من هنوز تحملت را ندارم.

بعد

ص: 1363

سوم عدالت سياسي است. عدالت سياسي يعني حضرت منصب ها را عادلانه تقسيم مي كند. يعني قدرت در حكومت عادلانه تقسيم مي شود. نور چشمي و رابطه بازي ها و به اين و آن دادن خبري نيست. اينكه گاهي مواقع كسي مدير جايي مي شود و با ناشايستگي هرچه تمام فقط به خاطر اينكه آشناي فلاني هست، در زمان حضرت خبري نيست. اميرالمؤمنين فرمود: اگر كسي شايسته ي يك پستي نباشد، آن پست را بگيرد، ولي بداند كسي بهتر از او هم هست، «فَقَدْ خَانَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ الْمُؤْمِنِين » (بحارالانوار/ج72/ص175) خيانت به خدا و رسول و مؤمنين كرده است. در اين كشور اگر كسي مدير است، مي داند بهتر از او كسي است كه مي تواند بهتر كار كند، خيانت به مؤمنين و رسول كرده اگر آنجا بايستد. در زمان حضرت اين عدالت برقرار مي شود كه افراد ناشايست ديگر سر كار نيستند. حتي حضرت شايستگي را در ياران اوليه اش، آن 313 نفر آنچنان رعايت كرده كه از يك نژاد خاصي نيستند. شايسته سالاري به معناي واقعي است. حتي فقط از مردها نيست، زن هاي شايسته تا 50 نفر جزء ياران حضرت هستند. حتي نه فقط از زندگان، بعضي از مردگان هم برمي گردند. عدالت اين است.

آخرين بعد عدالت، عدالت قضايي و حقوقي است. محكمه ها و قضاوت ها است. در حكومت آخرين پناهگاه مردم دادگاه و دادگستري است. خدا نكند اگر جايي در يك محكمه و دادگاهي ظلم شود، در روايات تأكيد بسيار شده كه قاضي لبه ي جهنم است.اگر خداي نكرده خلاف باشد، اين لبه جهنم است كه سقوط مي كند. در عين حال اگر با تقوا باشد، امين باشد و حكم درست بدهد، درجات فوق

ص: 1364

العاده اي را خدا از بهشت به او مي دهد چون كار سختي است. ولي از آن طرف هم بر او سخت مي گيرند. در زمان حضرت ولي عصر قضاوت حضرت با زمان هاي ديگر تفاوت دارد كه در آن اشتباهي نيست. يعني حضرت ولي عصر(ع) حكم و قضاوتي كه مي كنند با بينه و شهود نيست بلكه به واقع است. قضات ديگر هم با حضرت مرتبط هستند. ممكن است بگوييد: مگر آن زمان دعوا رخ مي دهد؟ مگر نگفتيد عدالت همه جا هست؟ در بحث شهادت حضرت گفتيم. درست است كه تربيت مردم طوري خواهد شد كه خطاها و حق خوري ها به صفر مي رسد، ولي باز هم ممكن است باشد. از اين جهت در محاكمه ها و قضاوت هايي كه رخ مي دهد، خطايي نيست. از اين جهت سيره حضرت سيره پيامبر و اميرالمؤمنين است و عادلانه است.

آقاي شريعتي: انشاءالله بهترين ها نصيب شما شود. والحمدلله رب العالمين و صلي الله علي محمدٍ و آله الطاهرين.

بخشي از بيانات مقام معظم رهبري- 30/07/88

در دعاي ندبه وقتي كه شروع مي كنيم صفات آن بزرگوار را بيان كردن و شمردن، بعد از نسبت او به پدران بزرگوارش و خاندان مطهرش اولين جمله اي كه در دعاي ندبه ذكر مي كنيد اين است كه «أَيْنَ الْمُعَدُّ لِقَطْعِ دَابِرِ الظَّلَمَة أَيْنَ الْمُنْتَظَرُ لِإِقَامَةِ الْأَمْتِ وَ الْعِوَجِ أَيْنَ الْمُرْتَجَى لِإِزَالَةِ الْجَوْرِ وَ الْعُدْوَانِ»، يعني دل بشريت مي تپد تا ان نجات بخش بيايد و ستم را ريشه كن كند. بناي ظلم را كه در تاريخ بشر از زمان هاي گذشته همواره وجود داشته است، امروز هم با شدت وجود دارد، اين بنا را ويران كند.

93-04-15 -بررسي عدالت گستري امام عصر(عج)

بسم الله الرحمن الرحيم

و صل الله علي محمدٍ

ص: 1365

و آله الطاهرين

ما شيعه ي توييم، دل شادمان بده *** ويران شديم، خانه ي آبادمان بده

حاكم تويي، حكومت گلها به دست توست *** شاهد تويي، مشاهده را يادمان بده

ما دانه هاي باغ بهارآور توييم *** يك دم عنايتي كن و بر بادمان بده

خاليست از دعا لب سجاده هايمان *** جامي ز عاشقانه ي سجادمان بده

شور ابوذر و دل سلمانمان ببخش *** ايمان مالك و غم مقدادمان بده

هر سو ثقيفه اي است كه بيداد مي كند *** تا كي سكوت، جرأت فريادمان بده

آقاي شريعتي: سلام مي گويم به همه ي بيننده هاي خوبمان، خانم ها و آقايان. طاعات و عباداتتان قبول باشد. داريم با هم لقمه لقمه نخوردن، جرعه جرعه ننوشيدن و بال بال آسماني شدن را تجربه مي كنيم. حاج آقاي عالي سلام عليکم و رحمة الله. خيلي خوش آمديد.

حاج آقاي عالي: سلام عليكم و رحمة الله، بنده هم خدمت حضرتعالي و همه ي بينندگان بزرگوار عرض سلام دارم. انشاءالله طاعاتشان قبول باشد.

آقاي شريعتي: در جلسات گذشته بحث ما در ذيل بحث يادي از امام عصر (عج)، بحث عدالت حضرت بود. نكات خوبي را شنيديم. سؤالي كه در بين سؤالات دوستان فراوان بود، اين بود كه گفتند: از حاج آقا بپرسيد، اين عدالتي كه حضرت مي آورد و همه جا را پر مي كند، غير از عدالتي است كه نبي مكرم اسلام، اميرالمؤمنين(ع)، انبياء و اولياي گذشته به دنبال آن بودند. يعني جنس عدالت ايشان فرق مي كند؟

حاج آقاي عالي: بسم الله الرحمن الرحيم. اين سؤال بسيار قابل توجه است از اين جهت كه يك فصلي از تاريخ مصادف با

ص: 1366

برقراري عدالت بود ولو در يك محدوده خاصي در زمان پيغمبر اكرم، حكومت مدينه و همچنين در زمان اميرالمؤمنين(ع) در كوفه بود. آن چيزي كه ولي عصر (ع) در آخرالزمان خواهد آورد، دنباله همان است؟ از جنس همان عدالت است يا چيزي فراتر از آن است؟ از جهتي دنباله همان و از جهتي فراتر از آن است.

از اين جهت دنباله آن است، چون ظهور امام زمان و حكومت حضرت ولي عصر(ع) دنباله همان زحمات تمام انبياء و اولياء و ثمره ي آنهاست. همه انبياء و اولياء در طول تاريخ به دنبال تحقق عدالت و گسترش عدالت بودند. به دنبال يك چيز بودند و هدف يك چيز بوده كه يك عدالتي در جامعه گسترش پيدا كند و در بستر آن عدالت بندگي خدا محقق شود. توحيد محقق شود.

جنس عدالت امام زمان از همان جنس است. مهدويت دنباله همان نبوت و امامت است و امام مهدي(ع) دنباله پيغمبر و حضرت علي(ع) و امام حسن و امام حسين است. فقط چيزي كه هست يكي از جهت عرض و طول اين عدالت است، يعني گستره ي عدالت مهدوي بسيار فراگير و بسيار گسترده تر است. يعني در سطح زمين در تمام عرصه هاي جامعه اين عدالت پياده مي شود. در آن زمان نبود. دومين مورد اينكه درجات عدالت خيلي عميق تر و رشد يافته تر خواهد بود. اولاً اصل جنس عدالت همان است.

در روايتي از امام صادق(ع) است كه فرمود: «مهدي ما همان سيره پيغمبر و همان زندگي اميرالمؤمنين را خواهد داشت.» از همان جنس است. چون اين آدم از همان جنس آدم ها است. از همان جنس انسان هاي پاك و صالحي

ص: 1367

است كه تمام هم و غم شان هدف الهي و برقراري حكومت خدا در زمين بوده است.

در تواريخ معتبر هست كه پيغمبر اكرم بعد از فتح مكه، يكي از افراد طايفه ي قبيله ي بني مخزوم، از قبايل با اهميت قريش بوده است. زني سرقتي كرد، آنها مي دانستند كه پيغمبر اكرم در اجراي حد الهي و قوانين الهي مسامحه نمي كند. دور هم جمع شدند كه اگر اين كيفر ببيند، از قبايل قريش است، آبروريزي است. چطور به پيغمبر بگوييم؟ به نظرشان رسيد كه اسامه بن زيد را كه فردي محبوب پيغمبر بود و پيغمبر به او علاقه داشت را شفيع و واسطه قرار بدهند كه بگويد: از اين بگذريد. اسامه به پيغمبر گفت، پيغمبر بسيار ناراحت شد طوري كه رنگ چهره شان عوض شد، فرمود: شما در رابطه با يكي از قانون هاي خدا واسطه مي شوي كه من زير پا بگذارم. بعد كه حضرت حس كرد كه شايد يك ذهنيتي در بعضي از افراد هست، و آن قوميت و قبايل باعث شوند حكم خدا زير پا گذاشته شود، شب در مسجد بعد از نماز يك خطبه اي خواندند و يك جمله را بيان كردند كه اين خيلي گويا است. به خصوص در زمان ما براي كساني كه در اين كشور مسؤوليتي دارند، حواسشان را جمع كنند. فرمودند: پيشينيان شما و امت هاي گذشته اگر احياناً دچار هلاكت و عذاب شدند به اين خاطر بوده كه تبعيض آميز رفتار مي كردند. اگر بزرگي در بين آنها سرقت مي كرد، او را رها مي كردند. ولي اگر آدم ضعيف و بي دست و پايي بود كه كس و كاري نداشت، اگر او يك خطايي مي كرد،

ص: 1368

حد را بر او جاري مي كردند. همان مثل خودمان كه شتر دزد را رها مي كردند، آفتابه دزد را مي گرفتند. پيغمبر فرمود: به خدا قسم اگر دخترم فاطمه، چيزي را سرقت كند، دست او را قطع مي كنم. آنچنان برخوردي كرد كه همه حساب كار خودشان را بكنند. در قانون الهي تبعيض و پارتي بازي و ميانجي گري نيست.

موردي در مدينه اتفاق افتاد كه خانه اي سرقت شد، دو نفر متهم بود. يك نفر يهودي و يك نفر مسلمان بود. يك عده مسلمان روي همين مصلحت جويي هايي كه گاهي دلسوزي فراتر از خدا و رسول مي كنند، نزد پيغمبر آمدند و گفتند: يا رسول الله! اگر قرار باشد شما به اين مسلمان گير بدهيد، آبروي مسلمين مي رود. پيغمبر فرمود: اين حرف ها نيست. بايد ببينيم چه كسي بوده است. هركسي بوده فرقي ندارد. گفتند: يا رسول الله! يهودي ها خيلي به ما ظلم كردند. به فرض هم اگر مسلمان بوده، شما اين يهودي را دم چشم قرار بدهيد. به او شك كنيد به تلافي ظلم هايي كه به ما كرده اند. پيغمبر فرمود: ربطي به هم ندارد. آن ظلم ها جاي ديگري بوده است. ما قرار نيست ظلم كنيم. «وَ لا يَجْرِمَنَّكُمْ شَنَآنُ قَوْمٍ عَلى أَلاَّ تَعْدِلُوا» (مائده/8) قرار نيست دشمني با گروهي ما را به ظلم وادار كند. اتفاقاً وقتي بررسي كردند، مسلمان مقصر بود. پيغمبر گفت: آبروريزي يعني اينكه ما احكام خدا را جاري نكنيم. الآن هم بعضي هستند كه براي اينكه آبروي ما نرود، وجه خوبي در جهان ندارد، دست از احكام الهي مي كشند و توصيه مي كنند. آن چيزي كه آبروي ما را حفظ مي كند، اين است كه طبق

ص: 1369

آن چيزي كه خداي متعال فرموده است عمل كنيم. خدا مي داند كه آبرو كجا محفوظ است و كجا مي ريزد. اين چيزها بود كه دين را محبوب مردم كرد و از اقوام و ملل ديگر جذب اسلام مي شدند. چون مي ديدند كه با عدالت است. چون مي ديدند تبعيض و ظلم در آن نيست. اي در تاريخ معروف است كه اميرالمؤمنين(ع) مي رفتند. چون زره حضرت گم شده بوده، چشمش افتاد كه زره ايشان دست يك مسيحي است. از او در دادگاه شكايت كرد. آن زمان شريح قاضي در زمان حكومت اميرالمؤمنين قاضي بود. حضرت علي(ع) خليفه بود. از يك فرد معمولي مسيحي شكايت كرد كه او زره مرا برداشته است. وقتي دادگاه آمدند، شريح قاضي خواست به احترام اميرالمؤمنين بلند شود، حضرت اشاره كردند. من اينجا به عنوان اميرالمؤمنين و خليفه نيستم. من شاكي و او متشاكي است. شريح گفت: داستان چه هست؟ حضرت فرمودند: من زره خودم را گم كردم. آن زره را نه به ايشان فروختم و نه بخشيدم. الآن در دست او است! شريح از او پرسيد: حرف شما چيست؟ مسيحي گفت: نه! من اين زره را از كسي ندزديدم ولي علي را هم دروغگو نمي دانم. شريح به اميرالمؤمنين گفت: شما شاهدي داريد؟ دليلي داريد؟ حضرت فرمودند: نه! شريح گفت: پس من نمي توانم حق را به شما بدهم. اين زره دست ايشان است و براي ايشان است. حضرت سخني نگفتند و از محكمه بيرون آمدند. چند قدم دور شدند، مسيحي برگشت، گفت: شهادت مي دهم اين دين، دين حق است. اين قانون، قانون خداست و اين رفتار، رفتار انبياء است. من در كنار حاكم و خليفه

ص: 1370

وقت، هيچي فرقي بين من و او گذاشته نشود و او از فرق گذاري خوشش نمي آيد، و وقتي هم حكم عليه او شد، نه زوري و نه استبدادي و نه دشنامي، از موقعيتش هيچ استفاده نكرد. من حق را بر اين دين مي دانم و شهادت مي دهم اين دين حق است. شهادتين را جاري كرد و گفت: يا اميرالمؤمنين اين زره شما در جنگ صفين از شتر افتاد و من برداشتم. الآن هم تقديم شما مي كنم. حضرت فرمود: حالا كه مسلمان شدي براي خودت باشد!

رضوان خدا بر امام راحل ما باشد. يكي از نزديكان ايشان در يكي از شهرها يك خطايي كرد، آن زمان هنوز نيروي انتظامي تشكيل نشده بود، افراد كميته خواستند ايشان را دستگير كنند، ظاهراً ايشان پرخاش كرده بود و برخورد كرده بود. طوري بود به امام خبر داده بودند. حضرت امام متوجه شد كه او حتي اسلحه هم دارد. از اقوام نزديك امام بود. امام فرمودند: او را بگيريد، برداريد و بياوريد. اگر خواست براي شما اسلحه بكشد، او را بزنيد. درود خدا بر او كه مانند اجداد طاهرينش قصدش از اين انقلاب ظلم ستيزي و زمينه براي وجود مقدس حضرت ولي عصر(ع) بود. آدم هايي كه عادل هستند مي توانند ياور امام عدالت باشند.

شما به هر مقداري كه بتواني از ظلم كم كني، بار امام زمان را كم كردي. سختي كار را از دوش حضرت برداشتي. اين جنس عدالتي است كه بر ائمه طاهرين بوده و امام زمان(ع) هم اصل عدالتي كه خواهند آورد، همين است. منتهي فرق آن اين است كه اولاً در همه عرصه هاي فردي و اجتماعي گسترش

ص: 1371

مي دهند. ثانياً درجات عدالت در زمان امام زمان(ع) و تحت ولايت حضرت و تربيت حضرت درجات عدالت عميق تر و رشد يافته تر مي شود.

چطور در بندگي، درجات بندگي رشد يافته مي شود. ما هم بندگي مي كنيم، سلمان هم بندگي مي كند، اميرالمؤمنين هم بندگي مي كند. ولي اين بندگي كجا، بندگي سلمان و اميرالمؤمنين كجا؟ درجات تسليم بودن با هم فرق دارد. كلاس ها و مراتبش با هم فرق دارد. طوري كه اگر اعمال كلاس پايين را كلاس بالايي به جا آورد، برايش گناه حساب مي شود. اگر نماز ما را سلمان بخواند، گناه حساب مي شود. چون از سلمان اين نماز توقع نيست. مثل اين است كه استاد خطي، خطي را بنويسد كه كلاس اول ابتدايي مي نوشت. در كلاس بالا اين توقع از او نيست و خطا است. «أن حسنات الأبرار سيئات المقربين » (بحارالانوار/ج11/ص256) آن اعمالي كه براي ابرار كه مقامشان پايين تر است حسنه حساب مي شود، براي مقربين سيئه حساب مي شود. اگر ما يك مكروهي انجام دهيم، گناه نيست. اما اگر يكي از انبياء انجام دهد، مكروه كه بماند، ترك اولي، يعني چيزي كه اولويت داشت و بهتر بود انجام بدهد. اگر انجام بدهد براي او گناه مي نويسند. كلاس ها فرق مي كند. من وقتي كلاسم در بندگي، كلاسم در عدالت، بالاتر برود ترازوي من دقيق تر مي شود. اگر در كلاس پايين براي اعمالي به خودم بيست مي دادم، الآن ديگر صفر هم نمي دهم. كلاس بالا آمده است. ترازو دقيق شده است. يك چيزهايي را در زدگي ظلم نمي ديدم، اما چون الآن آدم دقيق تري است، مي بيند حواسش جمع تر شده است.

ما بايد در بندگي اينطور باشيم. بايد هرچه جلوتر مي رويم، ترازوي ما پيشرفته

ص: 1372

تر و دقيق تر باشد. اين باسكول هايي كه با كاميون بار روي آن مي رود، دو، سه كيلو را نشان نمي دهد. ولي ترازوهايي كه در طلافروشي هست مثقال را نشان مي دهد. ترازوهايي كه از آن دقيق تر است كه فشار هوا روي آن اثر گذار است. اولياي خدا و آنهايي كه كلاس بالايي در بندگي و ولايت دارند و درجاتي را طي كردند، يك چيزهايي را ظلم مي دانند كه به چشم ما ظلم نمي آيد.

مرحوم آيت الله ميرزا رحيم ارباب، در تخت فولاد اصفهان دفن هستند. ايشان عارف، مجتهد، فقيه و دين شناسي بود و در زمان مرحوم بروجردي معاصر بودند. خيلي از زمان ايشان نگذشته است، ايشان زماني در خانه سبزي پاك مي كردند، برگ هاي سبزي را وقتي جدا مي كرد، خيلي با دقت جدا مي كردند. يك نفر گفت: آقا همينطور از ساقه بكش، همه يكباره كنده شود. گفت: نه! اگر يكي از اين برگ ها از زير دست من در برود و كنده نشود، آنوقت بعد نزد خدا گلايه كند كه خدايا من اين همه راه را طي كردم، براي يك مؤمن يك چيزي مفيد شوم كه بتواند بخورد و من وارد بدن او شوم و كمال پيدا كند. مي دانيد غذا از طريق بدن مؤمن به ذكر تبديل مي شود. كمال غذا اين است كه از طريق شما به ملكوت برود و به نماز و روزه و ذكر تبديل شود. آنوقت اگر اين برگ بگويد: خدايا به من ظلم شد. مرا مهمل گذاشتند. آنوقت من چه جوابي بدهم.

خدا شهيد مطهري را رحمت كند. ايشان فرمود: من به استادم ميرزا علي شيرازي، كه خيلي از اوقات مرحوم آيت

ص: 1373

الله بروجردي ايشان را از اصفهان دعوت مي كرد كه بيايند و مجالسي را كه موعظه اي بود، آيت الله ميرزا علي آقا شيرازي سخنراني مي كرد، و از ابتدا تا انتهاي مجلس شانه ها بود كه از گريه تكان مي خورد. شهيد مطهري كه آدم دقيقي بود، مي فرمود: ما خداشناسي را از ايشان ياد گرفتيم. از ايشان فهميديم كه مي گويند:«شب مردان خدا صبح جهان افروز است» يعني چه؟ شب زنده دار و زاهد بود. شهيد مطهري فرمود: ما شب جمعه اي با ايشان به مهماني رفتيم. جلسه اي بود و علما و طلبه ها بودند و بحث از شعر و شاعري پيش آمد. هركس شعري از يك شاعر خواند. ميرزا علي آقا شيرازي، هم آن شب هم شعرهاي زيادي خواندند و هم اظهار نظر مي كردند و شعرها را نقد مي كردند و نكته سنجي مي كردند كه آقاي مطهري مي فرمود: ما فهميديم كه يد طولايي در شعر هم دارند. وقتي جلسه تمام شد، بيرون آمديم، نزديك خانه كه رسيديم، ديدم ايشان مي لرزد و حال ترسي بر او افتاده است. اگر ما گناه كبيره كنيم، آنچنان حالت ترس و لرز و اضطراب نمي شود. گفتم: چه شده است؟ گفت: من بارها با خودم عهد كردم، شب هاي جمعه شعر نخوانم. روايتي هست كه شب هاي جمعه شعر خواندن مكروه است. اشعار كه لغويات درونش بوده، نه اشعار حكمت آميز! الآن اشعاري هستند، روضه ها با شعر خوانده مي شود. اين شعرها همه حكمت و معارف است. آقاي مطهري مي گويد: ايشان عادتش اين بود كه معمولاً پاسي از سحر را بلند شود و شب زنده داري كند، آن شب نتوانست بيدار شود. اذان صبح كه بلند شد، به ما رو

ص: 1374

كرد و گفت: ببينيد! اين اثر همان كاري است كه ديشب كردم! ممكن است اين عمل براي ما چيزي نباشد، منتهي چون ترازوي او دقيق تر شده است، حس مي كند.

حضرت ولي عصر(ع) مي آيد و يك تربيت ولايي مي كند. سطح بندگي را بالا مي برد. جنس عدالت فرق نمي كند، جنس عدالت اين است كه حق هر ذي حقي به او داده مي شود. وقتي كسي تحت تربيت ولايي امام زمان قرار مي گيرد، گفتيم: افراد معمولي و عادي در زمان حضرت از اولياي خدا هستند. تعبير روايت اين است كه چشم و گوششان باز مي شود. وقتي اين مردم اينچنان رشد يافتند، طبيعي است كه درجه عدالتي را كه رعايت مي كنند، همان درجه اي نيست كه در كلاس هاي پايين تر رعايت كردند. بين اميرالمؤمنين و حضرت مهدي فرقي نيست. بحث سر عدالتي است كه حضرت محقق مي كند. سطح درك مردم از عدالت درجه درجه بالا مي رود. كما اينكه سطح ولايت مردم درجه درجه بالا مي رود. پس بنابراين امام زمان با اميرالمؤمنين فرقي نمي كند، منتهي حضرت امير موقعيت پيدا نكرد. امام زمان هم در طول و عرض اين گسترش را خواهد داد، هم در عمق و هم در درجات عدالت، چيزي است كه در زمان حضرت اتفاق خواهد افتاد.

آقاي شريعتي: انشاءالله برسيم به جايي كه از ما خواسته شده است. صفحه 134 مصحف شريف قرار روزانه امروز ماست. آيات 53 تا 59 سوره مباركه انعام در سمت خداي امروز تلاوت مي شود. باز مي گرديم به بركت صلوات بر محمد و آل محمد.

«وَ كَذَالِكَ فَتَنَّا بَعْضَهُم بِبَعْضٍ لِّيَقُولُواْ أَ هَؤُلَاءِ مَنَّ اللَّهُ عَلَيْهِم مِّن بَيْنِنَا أَ لَيْسَ اللَّهُ بِأَعْلَمَ بِالشَّكِرِينَ(53)وَ

ص: 1375

إِذَا جَاءَكَ الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بَِايَاتِنَا فَقُلْ سَلَامٌ عَلَيْكُمْ كَتَبَ رَبُّكُمْ عَلىَ نَفْسِهِ الرَّحْمَةَ أَنَّهُ مَنْ عَمِلَ مِنكُمْ سُوءَ ا بجَِهَلَةٍ ثُمَّ تَابَ مِن بَعْدِهِ وَ أَصْلَحَ فَأَنَّهُ غَفُورٌ رَّحِيمٌ(54) وَ كَذَالِكَ نُفَصِّلُ الاَْيَاتِ وَ لِتَسْتَبِينَ سَبِيلُ الْمُجْرِمِينَ(55) قُلْ إِنىّ ِ نهُِيتُ أَنْ أَعْبُدَ الَّذِينَ تَدْعُونَ مِن دُونِ اللَّهِ قُل لَّا أَتَّبِعُ أَهْوَاءَكُمْ قَدْ ضَلَلْتُ إِذًا وَ مَا أَنَا مِنَ الْمُهْتَدِينَ(56) قُلْ إِنىّ ِ عَلىَ بَيِّنَةٍ مِّن رَّبىّ ِ وَ كَذَّبْتُم بِهِ مَا عِندِى مَا تَسْتَعْجِلُونَ بِهِ إِنِ الْحُكْمُ إِلَّا لِلَّهِ يَقُصُّ الْحَقَّ وَ هُوَ خَيرُْ الْفَاصِلِينَ(57) قُل لَّوْ أَنَّ عِندِى مَا تَسْتَعْجِلُونَ بِهِ لَقُضىِ َ الْأَمْرُ بَيْنىِ وَ بَيْنَكُمْ وَ اللَّهُ أَعْلَمُ بِالظَّلِمِينَ(58) * وَ عِندَهُ مَفَاتِحُ الْغَيْبِ لَا يَعْلَمُهَا إِلَّا هُوَ وَ يَعْلَمُ مَا فىِ الْبرَِّ وَ الْبَحْرِ وَ مَا تَسْقُطُ مِن وَرَقَةٍ إِلَّا يَعْلَمُهَا وَ لَا حَبَّةٍ فىِ ظُلُمَاتِ الْأَرْضِ وَ لَا رَطْبٍ وَ لَا يَابِسٍ إِلَّا فىِ كِتَابٍ مُّبِينٍ(59)»

ترجمه آيات:

«همچنين بعضى را به بعضى آزموديم، تا بگويند: آيا از ميان ما اينان بودند كه خدا به آنها نعمت داد؟ آيا خدا به سپاسگزاران داناتر نيست؟ (53) چون ايمان آوردگان به آيات ما نزد تو آمدند، بگو: سلام بر شما، خدا بر خويش مقرر كرده كه شما را رحمت كند، زيرا هر كس از شما كه از روى نادانى كارى بد كند، آن گاه توبه كند و نيكوكار شود، بداند كه خدا آمرزنده و مهربان است. (54) و اين چنين آيات را به تفصيل بيان مى كنيم، تا راه و رسم مجرمان آشكار گردد. (55) بگو: مرا منع كرده اند كه آن خدايانى را كه جز اللَّه مى خوانيد پرستش كنم. بگو: از هوسهاى شما متابعت

ص: 1376

نمى كنم تا مبادا گمراه شوم و از هدايت يافتگان نباشم. (56) بگو: من از پروردگارم دليلى روشن دارم و شما آن دليل را دروغ مى خوانيد. آنچه بدين شتاب مى طلبيد به دست من نيست. حكم تنها حكم خداست. حقيقت را بيان مى كند و او بهترين داوران است. (57) بگو: اگر آنچه را كه بدين شتاب مى طلبيد به دست من بود، ميان من و شما كار به پايان مى رسيد، زيرا خدا به ستمكاران داناتر است. (58) كليدهاى غيب نزد اوست. جز او كسى را از غيب آگاهى نيست. هر چه را كه در خشكى و درياست مى داند. هيچ برگى از درختى نمى افتد مگر آنكه از آن آگاه است. و هيچ دانه اى در تاريكيهاى زمين و هيچ ترى و خشكى نيست جز آنكه در كتاب مبين آمده است. (59)»

آقاي شريعتي: خدايا چنين زمين گير دنيايمان نكن كه وقت ظهور حضرت توان برخاستن نداشته باشيم. انشاءالله زندگي همه شما منور به نور قرآن باشد. اشاره قرآني امروز را حاج آقاي عالي بفرمايند.

حاج آقاي عالي: آيه 59 سوره انعام كه معمولاً در نماز غفليه در ركعت دوم خوانده مي شود. اگر آدم بتواند اين آيه را در زندگي داشته باشد، خيلي مي تواند تذكر و موعظه خوبي باشد. خداوند متعال مي فرمايد: «وَ عِندَهُ مَفَاتِحُ الْغَيْبِ لَا يَعْلَمُهَا إِلَّا هُوَ وَ يَعْلَمُ مَا فىِ الْبرَِّ وَ الْبَحْرِ وَ مَا تَسْقُطُ مِن وَرَقَةٍ إِلَّا يَعْلَمُهَا وَ لَا حَبَّةٍ فىِ ظُلُمَاتِ الْأَرْضِ وَ لَا رَطْبٍ وَ لَا يَابِسٍ إِلَّا فىِ كِتَابٍ مُّبِينٍ(59)»

«وَ عِندَهُ مَفَاتِحُ الْغَيْبِ لَا يَعْلَمُهَا إِلَّا هُوَ» نزد خدا كليدهاي غيب هست. خزانه هاي رزق خدا، علم خدا، كليدش

ص: 1377

دست خداست كه غير از خدا كسي او را نمي بيند. «وَ يَعْلَمُ مَا فىِ الْبرَِّ وَ الْبَحْرِ» آنچه در خشكي ها و درياها هست، خدا همه را مي داند. «وَ مَا تَسْقُطُ مِن وَرَقَةٍ إِلَّا يَعْلَمُهَا» هيچ برگي از درخت نمي افتد مگر آنكه خدا بداند. «وَ لَا حَبَّةٍ فىِ ظُلُمَاتِ الْأَرْضِ» هيچ دانه اي در زمين نمي رويد مگر اينكه خدا بخواهد. شما تصور كنيد چقدر برگ از درخت مي افتد و چقدر دانه سبز مي شود. اصلاً جزء چيزهايي هست كه در تصور ما هم نمي گنجد. «وَ لَا رَطْبٍ وَ لَا يَابِسٍ إِلَّا فىِ كِتَابٍ مُّبِينٍ» هيچ تر و خشكي نيست. در اين عالم چيزي نيست مگر اينكه در سطح علم الهي، كتاب مبين، يا لوح محفوظ، يك مرتبه اي از علم الهي است، آنجا ثبت است.

اگر كسي اين را باور داشته باشد كه يك مولكول در اين عالم جا به جا نمي شود، مگر اينكه خداوند متعال به آن اشراف و احاطه دارد. يك برگ از درخت نمي افتد. بعد آنوقت لحظه اي مي تواند غافل شود از اينكه چشم مهرباني او را نگاه مي كند. اين اثرش همين است كه بدان در سختي ها تو در چشم خدا هستي. از سنگين ترين جاهاي عاشورا تيري بود كه به گلوي علي اصغر خورد. اباعبدالله(ع) وقتي خواست خودش را آرام كند، گفت: خدايا آن چيزي كه اين حادثه را بر من آسان مي كند اين است كه داري مي بيني.

عارفي در نجف بود، شاگردش خواست ايران بيايد. گفت: در ذهن من چه باشد؟ گفت: در ذهنت دائم اين باشد كه چشمان خدا ناظر بر تو هست. «أَ لَمْ يَعْلَمْ بِأَنَّ اللَّهَ يَرى » (علق/14) به هر حال

ص: 1378

اين آيه خيلي اثر تربيتي دارد.

آقاي شريعتي: واقعاً همه چيز حساب و كتاب دارد و خداوند متعال آمار همه را دارد. در بحث ياد مرگ بحث حسيب بودن خدا را گفتيد، يك نگاهي را براي من القاء كرد كه خيلي از اتفاقات با آن قابل حل شدن بود. بحث از گسترش عدالت در زمان حضرت ولي عصر(عج) شد، و آن هم اينكه يك گسترش همه جانبه با وسعت و عمق بسيار فراوان ايجاد مي شود. آيا اين پر شدن عدالت توسط خود حضرت با معجزه اتفاق مي افتد؟ يعني معجزه رخ مي دهد كه ورق از ظلم به عدل برمي گردد. يا اينكه اين توانايي حضرت است و يا همانكه شما اشاره كرديد، شرايط جامعه به گونه اي است كه شرايط اين عدل فراهم مي شود؟

حاج آقاي عالي: در مباحث مهدويت نكته بسيار درس آموزي است كه آدم بعضاً از روايات هم مي بيند، اين هست كه حضرت آن ظلم گسترده در آخر الزمان را و آن كار كارستان كه مي خواهند ورق را به عدالت برگردانند، جز با معجزه نمي شود.ولي بايد در نظر داشت كه معجزه وجهه قالبي كارهاي معصومين نيست. قرار نيست انبيا و اولياء با معجزه كارهايشان را پيش ببرند. شكي در اين نيست كه امدادهاي غيبي خدا در رابطه با همه مؤمنين مي رسد. اما همه كارها با معجزه و امداد غيبي پيش نمي رود. اگر قرار بود وجهه قالبي و اصل كار حضرت با معجزه باشد، نياز نبود براي به سامان شدن جامعه اين همه طول بكشد. پيغمبر اكرم مقامش بالاتر از همه ائمه است. اباعبدالله در واقعه عاشورا معجزه مي كردند. بنا بر اين نيست.

ص: 1379

اتفاقي كه در زمان حضرت ولي عصر(ع) مي افتد، او بستر عدالت است كه در جلسه قبل هم اشاره كرديم. عقل و فهم مردم بالا مي رود. ريشه ي تحمل عدالت مردم كه اجازه مي دهند حضرت عدالت را گسترش دهد، عقل ها و فهم ها هست كه رشد مي كند و بالا مي رود. از طرفي هم موانع عدالت كنار مي رود.

اينكه عقل و عقلانيت ريشه عدالت است، حديثي در اصول كافي است، معروف است. حديث جنود هقل و جهل است. امام صادق(ع) فرمود: خدا در وجود ما عقل و جهل را قرار داده و لشگرياني براي عقل و براي جهل قرار داده است. 75 صفت از صفات فضيلت، تواضع، شكر، اخلاص، اينها از صفاتي هستند كه از جنود عقل هستند، 75 صفت هم از لشگريان جهل هستند. بخل و تكبر و ريا و امثال اينها است. اين جنود عقل و جهل در درون ما يك نمايي، جلوه اي از جنگ حق و باطل در بيرون يا به تعبيري صف بندي ولايت الهي و اولياي خدا با شيطان است.

يكي از آن 75 صفت، كه زير مجموعه عقل است، عدل است. در روايت امام صادق عقل از جنود و لشگريان عقل است. يعني زير مجموعه عقل است. پس عقل اصل است. عقلانيت است كه باعث مي شود شخصي كه عاقل مي شود، عادل هم مي شود.

در جلسه قبل روايتي را از امام باقر گفتيم كه وقتي امام زمان(ع) ظهور مي كند، وقتي قيام مي كند، «إِذَا قَامَ قَائِمُنَا وَضَعَ اللَّهُ يَدَهُ عَلَى رُءُوسِ الْعِبَادِ فَجَمَعَ بِهَا عُقُولَهُمْ» (كافي/ج1/ص25) دست عنايتش را روي سر بندگان مي كشد و عقل ها كامل مي شود. تحت شرايطي كه امام زمان دارد، خود حضرت ولي عصر(ع) مي آيد، اين عقل ها رشد پيدا مي كند آنوقت آمادگي تحمل آن عدالت را خواهد داشت. چه عدالت فردي و چه عدالت اجتماعي! يعني وقتي اين شعور پيدا شود كه ظلم چه آثاري دارد؟ چه تبعاتي دارد؟ طبيعي است كه اين را مي پذيرند. از آن طرف موانع عدالت است كه

ص: 1380

مهمترين مانع عدالت شيطان است. در زمان حضرت ولي عصر(ع) ذبح مي شود. اصلاً فلسفه وجودي شيطان در زمان حضرت ولي عصر تمام مي شود.

شيطان در دستگاه آفرينش درست است كه شيطنت كرده و به اختيار خودش تمرّد كرده و به هر حال از در خانه خدا رانده شده است، اما با اين وجود اين چنين نيست كه حكومت خدا را بر هم زده باشد و يك چيزي خلاف حكومت خدا باشد. شيطان در واقع يكي دو راهي درست مي كند كه يك راهش را انبياء درست كردند، راه خير است. يك راهش را شيطان درست مي كند، راه باطل است. كه در سر اين دوراهي انسان قرار بگيرد، و انسان انتخاب كند. اگر دوراهي نبود، فقط سر راه ما بندگي و كار خوب بود. اينكه ديگر نيازي نبود خدا انسان را خلق كند. ملائكه را داشت، بندگي مي كردند و كار خوب مي كردند و گناه هم نداشتند. خدا براي اينكه موجودات برتر از ملائكه بيافريند، موجوداتي كه خودشان در عين اينكه مي توانند به سمت شر بروند، ولي در عين حال خوبي و بندگي را انتخاب مي كنند. خدا انسان را خلق كرد و سر راهش دو راهي قرار داد. راه خير را انبياء و راه شر را شيطان آمد و نشان داد.

دو علم افراشت، اسپيد و سياه *** آن يكي آدم، دگر ابليس راه

بنابراين ابليس يكي از اين دو راه را ايجاد مي كند. فلسفه وجودي انسان اين است كه راه دوم را درست كند و تمام آن زحماتي كه انبياء مي كشند، در مقابلش شيطان هم براي گمراهي مي كشد. يك موجود تخيلي نيست. يك موجود واقعي

ص: 1381

است كه نقشه مي كشد. فقط انبياء و اولياء نبودند كه سر راحت بر بالين نمي گذاشتند. شيطان هم همينطور است. خستگي ناپذير كار مي كند. من به يكي از علما گفتم: شيطان هم خواب دارد؟ فرمود: اگر مي خوابيد ما از دستش راحت مي شديم. خواب ندارد!

خدا مرحوم آ شيخ مرتضي زاهد را رحمت كند. از اكثر جاهاي تهران مي آمدند كه پشت سر ايشان نماز بخوانند. بعد هم براي مردم صحبت و موعظه مي كرد. يك مرتبه بعضي از كساني كه پشت سرش بودند، ديدند در نماز يكي دو جا را پس و پيش خواند. حواسشان آنچنان كه بايد و شايد نيست. بعد از نماز هم پراكنده گويي مي كرد و صحبت ها منسجم نيست. حتي يكي از كساني كه با ايشان خانه مي رفت، مي گفت: من در خيابان دستش را گرفتم ماشين به او نزند. دو سه روز اين حالت پريشاني را داشت، بعضي از او پرسيدند: آقا شما دو سه روز است پريشان هستي. جريان چيست؟ گفت: بله كه پريشان هستم! من دو سه شب پيش يك روايت از پيغمبر خواندم، آن روايت مرا پريشان كرد. چون اهل باور بود، روايات اهل بيت را هم باور داشت. پيغمبر به اميرالمؤمنين فرمود: يا علي! به تعدادي كه تو از خوبي ها و راه هاي هدايت مي داني، شيطان هم از بدي ها و راه هاي گمراه كردن بلد است. به تعدادي كه تو مي داني او هم مي داند. يك چنين موجودي است. فلسفه وجودي اش همين دو راهي درست كردن است.

در زمان ظهور وقتي مردم به حدي از رشد رسيدند كه بندگي را انتخاب كردند، راه بندگي و خير و سعادت را انتخاب كردند، كه ظهور

ص: 1382

رخ بدهد، ديگر فلسفه وجودي شيطان كه درست كردن دو راهي بود، تمام مي شود. چون مردم انتخاب كردند. قريب به اتفاق مردم خوبي را انتخاب كردند. و لذا در قرآن وقتي به خدا فرمود: «رَبّ ِ فَأَنظِرْنىِ إِلىَ يَوْمِ يُبْعَثُونَ» (حجر/36) از بهشت كه رانده شد به خدا گفت: خدايا تا قيامت به من فرصت بده. خدا نفرمود: باشد. فرمود: «قَالَ فَإِنَّكَ مِنَ الْمُنظَرِينَ، إِلىَ يَوْمِ الْوَقْتِ الْمَعْلُومِ» (حجر/37 و38) به تو تا يك وقت معين فرصت مي دهم. امام صادق(ع) فرمود: آن وقت معين كه عجل شيطان فرا مي رسد عصر ظهور است كه در مسجد كوفه به دست مهدي ما از بين مي رود. البته شيطان به عنوان يك عامل بيروني گمراهي و مانع عدالت از بين مي رود. نفس از بين نمي رود. مانع اصلي عدالت كه شيطان بود برداشته مي شود. از اين جهت هم عقل رشد مي كند و هم مانع برداشته مي شود. لذا حضرت در اين بستر عدالت را گسترش مي دهند.

خدا را به آبروي امام زمان(ع) قسم مي دهيم كه ما را از ياران حضرت قرار دهند، انشاءالله بتوانيم باري از حضرت برداريم با كم كردن ظلم و گناهان خودمان، هرچه بار حضرت را كمتر كنيم، كار حضرت راحت تر است.

آقاي شريعتي: از خداوند متعال توفيق بندگي مي خواهيم. از او مي خواهيم آنچنان رفتار كنيم كه او مي پسندد و او راضي است. والحمدلله رب العالمين و صلي الله علي محمدٍ و آله الطاهرين.

بخشي از بيانات مقام معظم رهبري- 30/07/88

در دعاي ندبه وقتي كه شروع مي كنيم صفات آن بزرگوار را بيان كردن و شمردن، بعد از نسبت او به پدران بزرگوارش و

ص: 1383

خاندان مطهرش اولين جمله اي كه در دعاي ندبه ذكر مي كنيد اين است كه «أَيْنَ الْمُعَدُّ لِقَطْعِ دَابِرِ الظَّلَمَة أَيْنَ الْمُنْتَظَرُ لِإِقَامَةِ الْأَمْتِ وَ الْعِوَجِ أَيْنَ الْمُرْتَجَى لِإِزَالَةِ الْجَوْرِ وَ الْعُدْوَانِ»، يعني دل بشريت مي تپد تا ان نجات بخش بيايد و ستم را ريشه كن كند. بناي ظلم را كه در تاريخ بشر از زمان هاي گذشته همواره وجود داشته است، امروز هم با شدت وجود دارد، اين بنا را ويران كند.

93-04-22- فضايل امام حسن(ع)

بسم الله الرحمن الرحيم

و صل الله علي محمدٍ و آله الطاهرين

زير پايش خدا غزل مي ريخت *** غزلي را كه از ازل مي ريخت

آن امامي كه تا سحر ديشب *** روي لب هاي من غزل مي ريخت

آنكه در جيب كودكان يتيم *** قمر و زهره و زحل مي ريخت

آن كريمي كه در پياله دست *** هرچه مي ريخت، لم يزل مي ريخت

از هر آن كوچه اي كه رد مي شد *** حسن يوسف در آن محل مي ريخت

تيغ خشمش ولي زمان نبرد *** رنگ از چهره اجل مي ريخت

شتر سرخ را به خون غلتاد *** لرزه بر لشگر جمل مي ريخت

آن امامي كه روز عاشورا *** از لب قاسمش عسل مي ريخت

آقاي شريعتي: سلام مي گويم به همه ي بيننده هاي خوبمان، خانم ها و آقايان. طاعات و عباداتتان قبول باشد. عيد ميلاد با سعادت امام حسن مجتبي بر شما مبارك باشد. حاج آقاي عالي سلام عليکم و رحمة الله.

حاج آقاي عالي: سلام عليكم و رحمة الله، بنده هم خدمت حضرتعالي و همه ي بينندگان بزرگوار عرض سلام دارم. انشاءالله طاعاتشان قبول باشد. عرض تبريك روز

ص: 1384

ميلاد را براي همه مؤمنين دارم. انشاءالله دعاي امام حسن مجتبي شامل حال همه ما شود.

آقاي شريعتي: بحث ما يادي از امام عصر (عج) است. خدمت شما هستيم و بحث شما را مي شنويم.

حاج آقاي عالي: بسم الله الرحمن الرحيم. اجازه مي خواهم در ورود بحث يادي از امام مجتبي(ع) و بعضي از فضايل اين بزرگوار شود و بعد وارد بحث اصلي خودمان شويم. روايتي از پيامبر اكرم هست كه فرمودند: اگر عل به شكل انساني مجسم شد، آن عقل مجسم حسن است. وجود مقدس امام حسن(ع)، اگر كسي زندگي و اخلاقيات و كرامات حضرت را ببيند، اگر كسي آن عمل محوري زندگي اش و آن صلحش را كه خودشان فرمودند: بهتر از چيزي بود كه آفتاب بر او بتابد، و اينكه چه كار باعظمتي را انجام داد، چقدر شجاعت داشت، صلح شجاعت بيشتري از جنگ مي طلبد. زنده بودن شجاعت بيشتري از شهادت مي طلبد.

وجود مقدس پيغمبر اكرم عجيب نسبت به اين دو بزرگوار، امام حسن و امام حسين(ع) عشق مي ورزيد. در جايي فرمود: اگر كسي مرا دوست دارد، بايد او را دوست داشته باشد، در روايتي فرمود: هركس مرا دوست دارد، بايد او را هم دوست بدارد، اين پيام را به هركس كه غايب است، برسانيد. در روايتي ديگر فرمود: من حسن را دوست دارم، هركس او را دوست دارد، من دوستش دارم. از اين جهت خوش به حال مؤمنين بزرگواري كه همه آنها محبت امام حسن مجتبي(ع) را در دل دارند كه پيغمبر فرمود: من دوستشان دارم. عملاً يك كارهايي از پيغمبر مي ديدند، به گونه اي كه پيامبر مي خواستند اين علاقه را

ص: 1385

اظهار كنند.

پيغمبر روي منبر نشسته بود، وقتي اين دو بزرگوار كه كودك بودند وارد مي شدند، پيغمبر از منبر پايين مي آمدند. اينها را مي بوسيد و روي منبر مي رفت. در نماز بارها ديده بودند كه وقتي پيغمبر در حال سجده بود، ان دو بزرگوار روي دوش پيغمبر اكرم مي رفتند، اينقدر سجده را طولاني مي كردند، تا خودشان پايين بيايند و پيغمبر سر بلند كنند. رعايت هاي خاصي داشتند.گاهي در كوچه پيغمبر با عظمت با اصحاب كه مي رفتند، پيغمبر اين دو بزرگوار را كه در كوچه مي ديد، دنبال اينها مي دويد. اينها را مي گرفت و مي نشست اين دو عزيز را غرق در بوسه مي كرد. پيغمبر اكرم همه جا و به شكل هاي مختلف فضل و فضيلت و آقايي اين دو بزرگوار و اينكه معيار حق هستند را بارها گفته بود. مرحوم مجلسي در جلد 43 بحار، دهها روايت در اين رابطه آوردند كه پيغمبر اكرم نسبت به اين دو بزرگوار معيار حق بودند، و اينكه اين دو بزرگوار ملاك حق هستند و هركجا باشند حق همانجاست. گذشته از كارهاي پيغمبر، خود مردم هم آقايي و بزرگي اينها را خيلي ديده بودند. اينقدر دست لطف و رحمت امام حسن بر سر مردم كشيده شده بود، اصلاً خانه امام حسن پناهگاه براي مردم و آن كساني بود كه از ظلم فرار كردند.

شخصي به نام سيد بن ابي سَرح است، از شيعيان بودند كه در كوفه بودند. مورد ظلم فرماندار كوفه يعني زياد بن ابي پدر ابن زياد قرار مي گرفت. سيد بن ابي سرح از كوفه فرار كرد، حتي خانواده اش را نياورد، به مدينه خدمت امام حسن مجتبي(ع) آمد. آنجا براي

ص: 1386

اينكه او را در مخمصه قرار بدهند، خانواده اش را در كوفه دستگير كردند و خانه اش را خراب كردند. اين خبر رسيد، به امام مجتبي گفت: چه كنم؟ حضرت نامه اي به زياد فرماندار مدينه نوشت. با يك توبيخي فرمودند كه اين را رها كن. زياد هم جواب حضرت را با درشتي داد و اعتنايي نكرد. حضرت با اينكه خوب اين كار سنگين و سختي بود به معاويه نامه نوشت كه فرماندارت را توبيخ كن، چنين كاري را كرده است. معاويه هم چون برايش غنيمت بود كه براي امام حسين كاري كند، با زياد برخورد كرد و شخصي كه به امام حسن مجتبي پناه برده بود را خلاص كرد. از جهت نيازمندي ها هم كساني كه نيازمند بودند، يكي از اصلي ترين جاها برايشان خانه امام حسن مجتبي بود. اينكه به كريم اهل بيت معروف شد به همين علت بود.

تعدادي بودند به صورت مستمري ماهيانه حقوق داشتند. بعضي ها هم موردي بودند. هيچكسي نبود كه در خانه امام حسن مجتبي بيايد و كمكي به او نشود. يكبار از حضرت پرسيدند: چرا هر نيازمندي كه مي آيد شما به او چيزي مي دهيد؟ حضرت فرمود: چون من گداي خانه خدا هستم. چون من نيازمند در خانه خدا هستم. مي خواهم خدا هم به من چيزي بدهد و مرا رد نكند. از اين جهت من هم سائلي را رد نمي كنم. كسي خدمت امام مجتبي آمد، گفت: آقا تو را به كسي كه خيلي كرامت ها و نعمت ها داده است، به داد من برس. دشمن به من حمله كرده است. دشمني كه كوچك و بزرگ نمي شناسد. حضرت فرمودند: چه كسي؟ گفت: فقر! مرا بيچاره كرده است.

ص: 1387

حرت به خادمشان فرمودند: هرچه هست بردار و بياور. پنج هزار درهم آورد. پنج هزار درهم، درهم نقره بوده است، هر ده درهم يك دينار بوده است. يعني پنج هزار درهم پانصد دينار مي شود. هر دينار يك مثقال طلا است. يعني پانصد مثقال طلا! اهل بيت وقتي مي دادند اينطور نبود كه كم بدهند. فرمودند: طوري به فقير بدهيد كه مشكلاتش برطرف شود. گاهي 12 هزار درهم مي دادند.

كسي خدمت امام مجتبي(ع) آمد و اظهار نياز كرد. حضرت فرمود: آدم نبايد اظهار نياز كند مگر در سه صورت. چون مي دانيد قرض گرفتن، درخواست چيزي را از ديگران كردن به خودي خود مكروه است. خدا نمي پسندد يك مؤمني ذليل شود. شايد از كسي پول بخواهي، او بر سر تو منت بگذارد. يك ذلتي در آن باشد، اگر مي خواهي شأنت محفوظ باشد، به خودي خود قرض گرفتن مكروه است. امام حسن مجتبي فرمودند: سؤال كردن و درخواست كردن صلاح نيست مگر در سه مورد. اول اينكه بدهي كمرشكن پيش بيايد. يكمرتبه كسي ورشكست مي شود. يا ديه اي سنگين برايش مي شود. در اينجا اگر درخواست كند، قرض كند، عيبي ندارد.

دوم در جايي كه فقري باشد كه آدم را سياه بخت كند. فقري كه كارد را به استخوان رسانده باشد. فقري كه نشود تحمل كرد. اينكه آدم زود با كوچكترين نيازي درخواست كند، اين درست نيست.

سومين مورد جايي است كه يك فشار ناگهاني در زندگي آدم وارد مي شود. مثلاً فرض كنيد سيلي، زلزله اي شود و خانه از بين برود. اينجا بحث كاسبي و ورشكستگي نيست. در اين سه مورد اشكالي ندارد.

حضرت صد دينار به اين

ص: 1388

فرد دادند. اين فرد خدمت امام حسين(ع) رسيد. در عين حال كه در بين ما كريم اهل بيت به امام حسن معروف است. اما در روايت هست كه پيغمبر اكرم فرمود: من دو چيز را به حسن ارث دادم. يكي آن عظمت خودم و دوم صبر و حلم و بردابري ام. به حسين شجاعت و سخاوتم را ارث دادم. اباعبدالله(ع) هم فوق العاده سخاوتمند بود. مرد به امام حسين عرض كرد: برادر بزرگ شما صد دينار به من دادند. شما هم كمكي كنيد. حضرت به احترام امام حسن 99 دينار داد.

بعد نزد يكي از شخصيت هاي معروف مدينه رسيد. گفت: يك كمكي هم شما كن. هفت دينار داد. گفت: چقدر كم! گفت: مرا با آن دو مقايسه نكن. حسن و حسين معدن كرم هستند. اينها به عظمت و بزرگي و كرامت معروف بودند. دست عنايت و محبتشان روي سر همه كشيده شده بود.

نكته اي است كه اين آدم هاي بزرگ اصلاًد انگار زمانه شان كوچكتر از اين بود كه جاي اينها باشد. مثل اينكه نسبت به زمان خودشان و ظرف زمان خودشان هم نمي گنجيدند. يا به تعبيري زمان لياقت نداشت كه اين آدم ها در آن زمانه جاي بگيرند. لذا تنها بودند. غريب مي شدند و مظلوم واقع مي شدند. اين يك درد و يك بليه ي عمومي است كه تمام بزرگان و انبياء و اولياء در طول تاريخ داشتند. با اينكه خوب ترين آدم ها بودند. تعبير مظلوم و غريب را در روايت ها خيلي داريم. امام زمان(ع) هم در زمان ما همينطور است. مرحوم صدوق در كمال الدين نقل كردند، شخصي از امام كاظم (ع) وصف مهدي(عج) را پرسيد. امام كاظم(ع) فرمود:

ص: 1389

او كسي است كه طرد شده در مردم زمان خودش است. غريب بودن به معني دور از وطن بودن نيست. گاهي آدم در خانه خودش غريب است. امام حسن مجتبي در خانه اش غريب بود. غريب بودن به اين معنا است كه معرفتي به او نيست. او را نمي شناسند و قدرش را نمي دانند. يار ندارد. وجود مقدس ولي عصر(ع) به دو معنا غريب هستند. يكي به اين معنا كه قدرش را نشناخته است. حتي در بين دوستان و شيعيانش كه وقت براي همه چيز دارند، براي او ندارند. همينكه ياران لازم را ندارند. امام صادق(ع) فرمود: اگر آن 313 نفر ياران حضرت فراهم شود، فرج رخ مي دهد. پس تنها بودند و يار نداشتند. راجع به همه ائمه اين اتفاق رخ داده است. اين معروف است كه امام صادق(ع) با يكي از شاگردانشان در اطراف مدينه مي رفتند. شاگردشان سؤال كردند: شما عليه اين ظلم و چپاولي كه بني عباس دارند، قيام نمي كنيد؟ امام صادق(ع) فرمودند: با كدام يار؟ فرمود: شما كه خيلي يار داري. حضرت فرمودند: چند تا؟ گفت: صد هزار نفر! حضرت متعجب شد و فرمود: من صد هزار يار دارم. بلكه بيشتر! امام صادق با تعجب گفت: يعني ما دويست هزار نفر يار داريم؟ گفت: بلكه بيشتر! نيمي از جهان اسلام جزء ياران شما هستند و شما را دوست دارند. حضرت چيزي نگفتند. همينطور كه با هم سوار مركبي بودند و مي رفتند، به منطقه اي در اطراف مدينه به نام ينبع رسيدند. تعدادي گوسفند مشغول چريدن بودند. حضرت فرمود: اگر ما به تعداد اين گوسفندان يار داشتيم، قيام مي كرديم. حضرت مي گويد: من گوسفندان را شمردم، 17 تا

ص: 1390

بيشتر نبود. ما مي گوييم امام حسين مظلوم بود و غريب بود، اما امام حسين در بين ائمه از همه بيشتر يار داشت. با اينكه 72 نفر بيشتر نبودند، ولي از همه بيشتر يار داشتند. آن هم اصحابي كه فرمودند: من باوفاتر از شما نديدم. بقيه ائمه خيلي مظلوم تر از اين بودند.

خدا آقا ميرزا ابوالفضل را رحمت كند. خيلي ايشان نسبت به امام زمان ارادت داشتند و يكي از بزرگان قم بودند. خيلي عاشق بود. حالاتش طور ديگري بود.

بس كه او در عشق فاني گشته بود *** آن زميني، آسماني گشته بود

خيلي اهل اشك بود. تشرفاتي هم در خواب يا بيداري داشت. يك مرتبه در جمكران خدمت حضرت رسيده بود. از حضرت سؤال كرده بود: نمي خواهيد نشريف بياوريد؟ ما كه مرديم! حضرت فرمود: ميرزا ابوالفضل با چه كسي؟ گفت: آقا اين همه محب، اين همه يار! حضرت فرمود: خيلي از اينها مشغول كار خودشان هستند. يك نفر عياض پيدا نشد بگويد: يا صاحب الزمان خودت را مي خواهم!

سلطان محمود غزنوي در بين خدمتكارانش غلام سياه چرده اي به نام عياض داشت. خيلي او را دوست داشت، اينقدر محبت به او داشت كه مورد حسادت اطرافيان بود. يك مرتبه روز عيد بود، يك تعدادي هديه و كادو و صله گذاشته بود كه به اطرافيان و درباريان بدهد. همه ايستاده بودند. سلطان محمود اشاره كرد بياييد برداريد. ظاهراً مي خواست امتحاني كند. گفت: بياييد برداريد. يك مرتبه همه ريختند كه هر كدام يك كاويي بردارند. عياض گوشه اي ايستاده بود. جلو نيامد. وقتي همه كادوهايشان را برداشتند و عقب رفتند، تازه فهميدند كه عياض

ص: 1391

اصلاً نيامده است. بعد او شروع به آمدن كرد. آرام آرام قدم برداشت. ديدند سراغ سلطان محمود آمد و دستش را روي شانه ايشان گذاشت. گفت: خودت را مي خواهم! سلطان محمود گفت: فرق او با شما اين است. شما مرا به خاطر اين چيزها مي خواهيد. اما او مرا به خاطر خودم مي خواهد. گفت:

طلب كن ز دوست، هرچه تو را آرزوست

چون همه هستي از اوست

گفتمش اي دوست، دوست

گفت كه مرد خدا چيست تو را مدعا

گفتمش اي دوست دوست

اينطور ياران هم زياد نيستند. وجود مقدس امام حسن مجتبي(ع) هم از اين جهت خيلي غريب بود. هم در خانه اش غريب و تنها بود. هم در بين يارانش، ياري نداشت. متأسفانه خيلي از كساني كه حتي اطراف حضرت را گرفته بودند، افرادي بودند كه فقط هياهو و سر و صدا داشتند، آدم هاي بودند كه روز سختي، حاضر مي شدند حضرت را دست بسته تحويل معاويه بدهند.وقتي حضرت به حكومت نشست، اميرالمؤمنين(ع) بعد از خودش در كوفه، امام حسن مجتبي(ع) را معرفي كرده بود. مردم هم جمع شدند و يكي از كساني كه خيلي سعي و تلاش كرد، عبيد الله بن عباس بود. برادر عبدالله بن عباس بود. عبيدالله بن عباس خيلي سر و صدا كرد كه با حسن بيعت كنيد و خودش هم با امام حسن بيعت كرد. حضرت وقتي حكومت را گرفت، معاويه از شام يك سپاه سنگيني راه انداخت براي اينكه عراق را بگيرد. فكر مي كرد الآن چون حكومت نوپا است، مي تواند حكومت را به دست بگيرد. سپاهي شصت هزار نفري راه انداخت. امام حسن هم

ص: 1392

براي مقابله چهل هزار نفر لشگر تدارك كرد و از اين چهل هزار نفر، دوازده هزار نفر را با فرماندهي همين عبيدالله بن عباس براي مقابله با معاويه فرستاد. عبيدالله بن عباس كسي بود كه در زمان اميرالمؤمنين والي يمن بود. آنجا وقتي معاويه با لشگري براي ضربه زدن حمله كرده بود، اين فرار كرده بود و خانواده اش مانده بود. لشگر معاويه خانواده اين و دو بچه اش را جلوي چشم مادر به طرز فجيعي كشتند. اين عبيدالله عباس كينه داشت. در حكومت امام حسن و بيعت مردم هم نقش داشت. پسرعموي فرزندان عباس، عموي پيغمبر بودند. با يك سپاه ده هزار نفري امام حسن مجتبي را فرستاد كه با معاويه مقابله كند. شب معاويه اين را با يك ميليون درهم تطميع كرد. با يك ميليون درهم او را خريد. عبيدالله بن عباس دو فرزندش كشته شده بود و خودش با امام حسن بيعت كرده بود، عبيد الله بن عباسي كه از فاميل خاندان وحي بود. همه اينها را زير پا گذاشت و با هشت هزار نفر از بين دوازده هزار نفر به سمت معاويه فرار كردند. حضرت براي همين تنها بودند. از اين دسته ياران داشتند. تا وقتي ياران بي بصيرت، ياراني كه نتوانند حق و ناحق را تشخيص دهند، يا بي تقوا باشند، و طمع هاي ديگر آنها را مي كشاند و مي برد، امام تا چنين افرادي هستند، تنها است. استقامت بايد هم در تقوا و دينداري باشد و هم استقامت در بصيرت باشد. بتواند بفهمد و موقعيت ها را تشخيص دهد.

آقاي شريعتي: صفحه 141 مصحف شريف قرار روزانه امروز ماست. آيات 102 تا 110 سوره مباركه

ص: 1393

انعام در سمت خداي امروز تلاوت مي شود. چه خوب است ثواب تلاوت اين آيات را به روح بلند امام حسن مجتبي هديه كنيم. باز مي گرديم به بركت صلوات بر محمد و آل محمد.

«ذَالِكُمُ اللَّهُ رَبُّكُمْ لَا إِلَاهَ إِلَّا هُوَ خَلِقُ كُلّ ِ شىَ ْءٍ فَاعْبُدُوهُ وَ هُوَ عَلىَ كلُ ِّ شىَ ْءٍ وَكِيلٌ(102) لَّا تُدْرِكُهُ الْأَبْصَارُ وَ هُوَ يُدْرِكُ الْأَبْصَارَ وَ هُوَ اللَّطِيفُ الخَْبِيرُ(103) قَدْ جَاءَكُم بَصَائرُ مِن رَّبِّكُمْ فَمَنْ أَبْصرََ فَلِنَفْسِهِ وَ مَنْ عَمِىَ فَعَلَيْهَا وَ مَا أَنَا عَلَيْكُم بحَِفِيظٍ(104) وَ كَذَالِكَ نُصرَِّفُ الاَْيَاتِ وَ لِيَقُولُواْ دَرَسْتَ وَ لِنُبَيِّنَهُ لِقَوْمٍ يَعْلَمُونَ(105) اتَّبِعْ مَا أُوحِىَ إِلَيْكَ مِن رَّبِّكَ لَا إِلَاهَ إِلَّا هُوَ وَ أَعْرِضْ عَنِ الْمُشرِْكِينَ(106) وَ لَوْ شَاءَ اللَّهُ مَا أَشْرَكُواْ وَ مَا جَعَلْنَاكَ عَلَيْهِمْ حَفِيظًا وَ مَا أَنتَ عَلَيهِْم بِوَكِيلٍ(107) وَ لَا تَسُبُّواْ الَّذِينَ يَدْعُونَ مِن دُونِ اللَّهِ فَيَسُبُّواْ اللَّهَ عَدْوَا بِغَيرِْ عِلْمٍ كَذَالِكَ زَيَّنَّا لِكلُ ِّ أُمَّةٍ عَمَلَهُمْ ثُمَّ إِلىَ رَبهِِّم مَّرْجِعُهُمْ فَيُنَبِّئُهُم بِمَا كاَنُواْ يَعْمَلُونَ(108) وَ أَقْسَمُواْ بِاللَّهِ جَهْدَ أَيْمَانهِِمْ لَئنِ جَاءَتهُْمْ ءَايَةٌ لَّيُؤْمِننُ َّ بهَِا قُلْ إِنَّمَا الاَْيَاتُ عِندَ اللَّهِ وَ مَا يُشْعِرُكُمْ أَنَّهَا إِذَا جَاءَتْ لَا يُؤْمِنُونَ(109) وَ نُقَلِّبُ أَفِْدَتهَُمْ وَ أَبْصَارَهُمْ كَمَا لَمْ يُؤْمِنُواْ بِهِ أَوَّلَ مَرَّةٍ وَ نَذَرُهُمْ فىِ طُغْيَانِهِمْ يَعْمَهُونَ(110)»

ترجمه آيات:

«اين است خداى يكتا كه پروردگار شماست. خدايى جز او نيست. آفريننده هر چيزى. پس او را بپرستيد كه نگهبان هر چيزى است. (102) چشمها او را نمى بينند و او بينندگان را مى بيند. دقيق و آگاه است. (103) از سوى پروردگارتان براى شما نشانه هاى روشن آمد. هر كه از روى بصيرت مى نگرد به سود اوست و هر كه چشم بصيرت برهم نهد به زيان اوست. و

ص: 1394

من نگهدارنده شما نيستم. (104) آيات خدا را اينچنين گونه گون بيان مى كنيم، تا مباد كه بگويند كه از كس درس گرفته اى و ما اين آيات را براى اهل دانش بيان مى كنيم. (105) از هر چه از جانب پروردگارت بر تو وحى شده است پيروى كن. هيچ خدايى جز او نيست. و از مشركان روى برتاب. (106) اگر خدا مى خواست، آنان شرك نمى آوردند، و ما تو را نگهبانشان نساخته ايم و تو كارسازشان نيستى. (107) چيزهايى را كه آنان به جاى اللَّه مى خوانند، دشنام مدهيد كه آنان نيز بى هيچ دانشى، از روى كينه توزى به اللَّه دشنام دهند. اينچنين عمل هر قومى را در چشمشان آراسته ايم. پس بازگشت همگان به پروردگارشان است و او همه را از كارهايى كه كرده اند آگاه مى سازد. (108) تا آنجا كه توانستند، به سخت ترين قسمها، به خدا سوگند ياد كردند كه اگر معجزه اى برايشان نازل شود بدان ايمان آورند. بگو: همه معجزه ها نزد خداست و شما از كجا مى دانيد كه اگر معجزه اى نازل شود ايمان نمى آورند؟ (109) و هم چنان كه در آغاز به آن ايمان نياوردند، اين بار نيز در دلها و ديدگانشان تصرف مى كنيم و آنان را سرگردان در طغيانشان رها مى سازيم. (110)»

آقاي شريعتي: گفت: طبع من شكوفا شد با نسيم اهل البيت *** دست من و دامانت يا كريم اهل البيت

انشاءالله امام حسن مجتبي در دنيا و آخرت دست ما را بگيرند. اشاره قرآني امروز را حاج آقاي عالي بفرمايند.

حاج آقاي عالي: آيه 108 سوره مباركه انعام خداوند متعال مي فرمايند: «وَ لَا تَسُبُّواْ الَّذِينَ يَدْعُونَ مِن دُونِ اللَّهِ فَيَسُبُّواْ اللَّهَ عَدْوَا بِغَيرِْ عِلْمٍ» يك ادبي

ص: 1395

را براي مؤمنين خداوند ترسيم كرده است. مي فرمايد: به كساني كه مشرك هستند، اهل حق نيستند و اهل باطل هستند. فحش ندهيد. سَبّ و دشنام نكنيد. چون آنها هم خدا را سبّ و دشنام مي كنند. مقدسات را سبّ و دشنام مي كنند. خداوند متعال اين كار را نهي كرده است. اين به عنوان يك ادب قرآني ذكر شده است.

ما در روايت داريم كه به نظر من الآن در اين زمان كه گاهي ممكن است اختلافات فرقه اي باعث شود خداي نكرده از روي جهالت بعضي يك حرفي براي كساني كه هم مسلك آنها نيستند، بزنند. اميرالمؤمنين در جنگ صفين ديد بعضي از لشگريانش دارند به لشگر معاويه دشنام مي دهند. اين در نهج البلاغه است كه حضرت فرمود: «إِنِّي أَكْرَهُ لَكُمْ أَنْ تَكُونُوا سَبَّابِين » (نهج البلاغه/ص323) من خوشم نمي آيد كه شما اهل فحش باشيد. فحش غير از لعني است كه در قرآن است. در قرآن داريم «لَعْنَةُ اللَّهِ عَلَى الظَّالِمينَ» (اعراف/44) خدا لعن كرده است. ولي فحش و حرف ركيك زدن به بهانه ي اينكه آنها باطل هستند، دشنام دادن اينچنيني نهي شده است.

به امام صادق(ع) گفتند: در مسجد مدينه يكي از دوستان شما هست كه به مخالفين فحش مي دهد. حضرت فرمود: «لَعَنَهُ اللَّهُ تَعَرَّضَ بِنَا» (بحارالانوار/ج71/ص217) خدا او را لعنت كند. ظلم بزرگي كرده است. متعرض ما شده است. يعني كاري كرده كه ديگران هم به ما دشنام بدهند. خيلي مراقب باشيد آنهايي كه اهل تولي هستند، لازمه تولي و تبري فحش دادن به كسي نيست. آن چيزي كه خدا در قرآن ترسيم كرده سر جاي خود است. در فتواي فقها از جمله مقام معظم رهبري

ص: 1396

هم خيلي روي اين نكته اشاره شده است كه كسي نبايد به مخالف خودش دشنام بدهد.

وقتي عبيدالله بن عباس از ان لشگر دوازده هزار نفري، هشت هزار نفر را برد. لشگر در واقع از هم پاشيد. يك نفر بود كه جانشين عبيدالله بن عباس بود به نام غيث بن سعد بن عباده بود. غيث فرزند سعد بن عباده بود. سعد بن عباده از اصحاب پيغمبر و رئيس قبيله خزرج بود كه مسلمان شده بود. غيث بن سعد از محبين اهل بيت بود. از شيعيان اميرالمؤمنين بود. در زمان حضرت امير اولين كسي كه اميرالمؤمنين به عنوان وادي مصر فرستاد، قبل از محمد بن ابوبكر، غيث بود. اولين نفر او را فرستاد. چون اول حكومت حضرت بود و جنگ هايي بود، از جمله جنگ صفين در حال شكل گيري بود. حضرت به غيث فرمود: يك تعداد از سپاهيان را بردار و به مصر برو. برو براي اينكه بتواني آنجا را آرام نگه داري. غيث گفت: شما به اين سربازها احتياج داريد. خودم مي روم! مردانگي و فهم و وفاداري را ببينيد. بدون محافظ به مصر رفت. نيرو را با خود نبرد، حضرت علي نياز ه نيرو داشت. اينها آن بصيرت ها و وفاداري ها و تقواهايي است بعضي ياران داشتند. به مصر رفت و فرماندار آنجا بود، آنجا را كاملاً مديريت كرد. بعد كه به كوفه برگشت، اميرالمؤمنين به شهادت رسيد و پنج سال اميرالمؤمنين تمام شد. امام مجتبي(ع) حاكم شدند. لشگري كه در مقابله با معاويه فرستاد، غيث به عنوان نفر دوم بود. حضرت عبيدالله بن عباس را نفر اول گذاشت. به دليل اينكه او هم جنگاور بود

ص: 1397

و هم سابقه دار و كينه معاويه را داشت. ولي وقتي او با هشت هزار نفر فرار كرد، غيث بود كه آمد و اين تعداد را جمع كرد. از طرف معاويه تطميع شد. براي غيث هم پيكي فرستادند كه يك ميليون درهم به تو مي دهيم! غيث جواب داد: بين من و تو فقط شمشير حاكم است. شازشي بين من و تو نيست. معاويه يكبار ديگر هم زماني كه غيث در مصر بود، غيث را تطميع كرد. نيمي از حاكميت اسلام در آن زمان را مي خواست به غيث بدهد. چون معاويه مي دانست اين چه مهره اي است. گفت: تقريباً نيمي از سرزمين هاي اسلامي را به تو مي دهم، دست از علي بردار و به سمت من بيا. غيث گفت: من با بهترين خلق روزگار بعد از پيغمبر دست بيعت دادم. و با بدترين خلق روزگار چون تو دست بيعت نمي دهم!!! كوه بود. يك ميليون درهم در اين زمانه ما ميلياردي است. صد هزار دينار، معادل صد هزار مثقال طلا است. معاويه گاهي براي جعل حديث پانصد هزار درهم مي داد. و گاهي بعضي ها قبول نمي كردند. مي گفت: برويد بياوريد ببيند چه مقدار است!!! وقتي مي آوردند تا سقف اين كيسه ها بالا مي رفت. بعد كه مي ديدند قبول مي كردند. غيث با هزار درهم تطميع نشد. اين آدم ها هستند كه اگر كنار اهل بيت باشند، هيچ موقع كم نمي آورند.

امام زمان(ع) هم اين چنين افرادي را در هسته مركزي اش مي خواهد. در وصف ياران ولي عصر هست كه شك و تزلزل در آنها پيدا نمي شود. خدا را خوب مي شناسند. در روايت امام صادق(ع) وقتي وصف ياران حضرت مهدي(ع) گفته شده، اين است كه سجده پيشاني

ص: 1398

آنها را اثر گذاشته است، پينه بسته است. در روز شير هستند، كار مي كنند و خدمت مي كنند. ولي در شب زاهد هستند. هر كدام به اندازه چهل مرد كار مي كنند. خستگي ناپذير هستند. دلهايشان چون تكه هاي آهن است. در محبت ما راسخ هستند. دور امام مي چرخند و خود را سپر امام قرار مي دهند. ياران ولي عصر(ع) اينچنين هستند. اگر زمان غيبت طولاني است، براي اين است كه آن غربت دوباره تكرار نشود. وقتي حضرت تشريف مي آورند، دور ايشان خالي نشود. انشاءالله ما بتوانيم جزء كساني باشيم كه در همين زمان غيبت سازندگي هاي خودمان را انجام دهيم.

ما گاهي مواقع روي حساب خودمان مي گوييم: همه چيز هست، ما آماده هستيم. براي چه نمي آيي؟ حضرت ولي عصر يك محاسبات ديگري دارند. مناسبت ما را با آن دوره مي بينند. تناسب ما را مي بينند. در اصول كافي روايت عجيبي از امام باقر و امام صادق هست كه در جلد دو اصول كافي است. «كَانَ وَقَّتَ هَذَا الْأَمْرَ فِي السَّبْعِين » خدا فرج ما اهل بيت را در سال 70 قرار داده بود. يعني سال هفتاد هجري خدا دولت اهل بيت را قرار تشكيل داده بود.

مسأله ي ظهور و فرج امام زمان از امور بداعي است. امور بداعي يعني مقدراتي كه قابل پس و پيش شدن است. مقدراتي كه مي تواند يك اتفاقي بيافتد جلوتر بيايد يا عقب تر برود. فرج ما اهل بيت قرار بود سال 70 هجري رخ بدهد. فرج معجزه وار نيست، بايد آمادگي هايي در مردم باشد. بايد يارهاي با معرفتي باشند كه دولت اهل بيت را حمايت كنند. ولي وقتي آن اتفاق نيفتاد، شهادت امام حسين(ع) در كربلا رخ داد. يك

ص: 1399

نشانه ي عدم آمادگي از مسلمين و مؤمنين بود كه در مقابل ظلم از ابا عبدالله حمايت نكردند. اگر آمادگي بود با امام حسين عليه ظلم قيام مي كردند. واقعه عاشورا اتفاق نمي افتاد. چه از خواص و چه از عوام آنهايي كه كوتاهي كردند. «فَلَمَّا أَنْ قُتِلَ الْحُسَيْنُ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْهِ اشْتَدَّ غَضَبُ اللَّهِ تَعَالَى » غضب خداوند متعال بر مردم شديد شد. «عَلَى أَهْلِ الْأَرْضِ فَأَخَّرَهُ إِلَى أَرْبَعِينَ وَ مِائَةٍ» تا سال 140 هجري خدا عقب انداخت. تقدير عوض شد. سال 140 هجري هم باز آن آمادگي هايي كه بايد از طرف مؤمنين و مسلمين باشد، كه امامشان را ياري بدهند، نبود. «وَ لَمْ يَجْعَلِ اللَّهُ لَهُ بَعْدَ ذَلِكَ وَقْتاً عِنْدَنَا» ديگر فرج عقب افتاد و ديگر وقت خاصي ندارد. تا هر موقع آمادگي حاصل شود. به صرف اينكه ما از روي محاسبات خودمان بگوييم: آماده هستيم، كافي نيست. البته هركسي بايد سعي خودش را بكند. ولي محاسبه اي كه خدا و حضرت دارند چيز ديگري است. وظيفه ي ما اين هست كه دو صفت را كه در ياران امام حسن مجتبي نبود و او را غريب گذاشتند در خودمان تقويت كنيم. 1- تقوا و عمق ديني كه آدم با دنيا و ثروت و شهرت و شهوت تطميع نشود. 2- بصيرت است كه آدم بتواند در تاريكي ها و فتنه ها حق را گم نكند. مثل بعضي از ياران امام حسن نباشند كه با يك شايعه از جانب معاويه يكباره به خيمه امام حسن حمله مي كردند. اگر اين تناسب برقرار شود از غربت خارج مي شوند.

خدا را به كريم اهل بيت قسم مي دهيم در نيمه ماه رمضان كه فرا رسيده است، ما

ص: 1400

را براي شب هاي قدر آماده كند و امروز را به عنوان عيدي همه مؤمنين بخشش گناهان، دست لطف امام زمان بر سرشان كشيده شدن و رفع فقر و نياز از شيعيان، شفاي مريض ها را خداوند به يمن امام حسن مجتبي(ع) مقدر كنند.

آقاي شريعتي:

روزه ي هجر تو از پاي درآورد مرا *** كي شود با رطب روي تو افطار كنم.

والحمدلله رب العالمين و صلي الله علي محمدٍ و آله الطاهرين.

93-04-29- نقش امام عصر در تقدير انسانها

بسم الله الرحمن الرحيم

و صل الله علي محمدٍ و آله الطاهرين

آقاي شريعتي: سلام مي گويم به همه ي بيننده هاي خوبمان، خانم ها و آقايان. طاعات و عباداتتان قبول باشد. فرا رسيدن ايام شهادت اميرالمؤمنين (ع) را تسليت مي گويم. حاج آقاي عالي سلام عليکم و رحمة الله.

حاج آقاي عالي: سلام عليكم و رحمة الله، بنده هم خدمت حضرتعالي و همه ي بينندگان بزرگوار عرض سلام دارم. ايام شهادت اميرالمؤمنين(ع) را تسليت مي گويم. انشاءالله بتوانند از اين ايام كه به ليالي قدر معروف است، كمال استفاده را بكنند.

آقاي شريعتي: بحث ما يادي از امام عصر (عج) است. خدمت شما هستيم و بحث شما را مي شنويم.

حاج آقاي عالي: بسم الله الرحمن الرحيم. شب قدر از استثنايي ترين شب سال است. شبي است كه اتفاقات عجيبي در آن رخ مي دهد. اين سه شب مبهم است كه مردم بتوانند از اين سه شب استفاده كنند. در خانه خدا بيشتر زحمت بكشند. خداوند مرحوم سيد بن طاووس را رحمت كند. ايشان مي فرمودند: اگر كسي به شما بگويد: در اين يك متر مربع جا گنجي هست، شما تمام آن

ص: 1401

زمين را از جا مي كنيد. گفته شده: در يكي از اين سه شب گنجي است، كه بايد به آن دست پيدا كرد. در امم قبلي و به انبياي قبلي هم شب قدر داده شده بود. يعني از ابتداي خلقت زمين شب قدر با همان فضيلت و ارزش هايش بوده است.

امام جواد(ع) فرمودند: خداوند متعال شب قدر را در اول خلقت دنيا قرار داده و اين شب از اول بوده است. خداوند از همان ابتدا پيغمبر و وصي او را هم خلق كرد و خلقتش را مقدر كرد. خدا در هر سال يك شبي را قرار داد كه جزئيات امور تبيين شود. بر معصوم آن زمان تقديرها عرضه شود.

در روايتي هست كه حضرت موسي از خداوند خواست كه من تقرب به تو را مي خواهم. «إِلَهِي أُرِيدُ قُرْبَكَ» خداوند به موسي فرمود: يا موسي! «قَالَ قُرْبِي لِمَنِ اسْتَيْقَظَ لَيْلَةَ الْقَدْر» (وسايل الشيعه/ج8/ص20) تقرب من براي كسي است كه شب قدر را درك كند. اين يك دسته از روايات است كه اينچنين بيان مي كنند. شب قدر از ابتدا بوده است.

بعضي از روايات مي گويد: شب قدر مخصوص امت پيغمبر و امت اسلامي است. پيغمبر اكرم فرمود: خداوند متعال به امت من ليلة القدري را داده كه به امت هاي قبلي داده نشده است. شايد بهترين جمع به اين است كه ليلة القدر را انبياء و اوصياي گذشته داشتند. يعني در واقع يك عمل اختصاصي و يك سري نزد انبياء بوده است. آنها اين شب را احيا مي داشتند و قدر مي داشتند. در رابطه با پيغمبر اكرم(ص) فرمود: به امت من داده شده است. يعني

ص: 1402

در واقع سر انبياء گذشته و عبادت خصوصي آنها براي اين امت عمومي شده است. چقدر ارزشمند است! عبادتي كه انبياء و اولياء اختصاصي انجام مي دادند، در اين امت به پاس اهل بيت و به يمن اهل بيت به امتشان داده شده است.

امشب شبي هست كه همه مي دانند ليلة القدر تقدير همه انسان ها، تك تك انسان هاست. همه مقدراتشان و همه آن حوادثي كه در طول سال مي خواهد براي آنها به وجود بيايد، چه خوب و چه بد، تمامشان را وقتي ملائكه پايين مي آيند مقدرات انسان ها را مي آورند و بر ولي و معصوم آن زمان عرضه مي كنند. شب تقدير است. امام باقر(ع) فرمود: هرچيزي كه براي انسان مي خواهد اتفاق بيفتد در شب قدر رقم مي خورد و پرونده اش بسته مي شود. اگر بچه اي بخواهد در طول آن سال متولد شود، در زندگي به كسي داده شود، يا مرگ كسي، يا رزقي كه داده مي شود، يا بركتي گرفته مي شود. شفايي به كسي داده مي شود. سلامتي يا مريضي به كسي داده مي شود.

اين تقديري كه شب هاي قدر رقم مي خورد، چيزي نيست كه ما خيال بكنيم با قطع نظر از اعمال ما و اختيار و اراده و خاص ما يك تقدير و سرنوشتي رقم بخورد، مثل يك لباس از پيش دوخته شده اي كه به زور تن آدم كنند. اينطور نيست كه اعمال ما در آن تقدير دخالتي نداشته باشد. ديد عاميانه ممكن است از سرنوشت و پيشاني نوشت و تقدير و اينها چيزي باشد كه از قبل براي انسان ها نوشتند، بخواهند يا نخواهند. ممكن است يك ديد عوامي اينطور باشد كه همان چيزي است كه حافظ گفته:

ص: 1403

بارها گفته ام و بار دگر مي گويم *** كه من دلشده اين ره نه به خود مي پويم

در پس آينه طوطي صفتم داشته اند *** آنچه استاد ازل گفت بگو، مي گويم

من اگر خارم و گر گل، چمن آرايي هست *** كه به هر دست كه مي پروردم مي رويم

ابتدا آدم يك ديد جبري از اين مي فهمد. حافظ يك معناي عميقي را كه توحيد افعالي است مي خواهد بگويد كه هيچ منافاتي با اختيار ما ندارد. خداوند متعال با ملاحظه اعمال ما تقديرها را رقم مي زند. تقدير و سرنوشت مجموع عوامل و عللي است كه در حوادث زندگي ما دخيل است كه از جمله عوامل اعمال ما است.

همه ما مي دانيم كه خداوند متعال اين عالم دنيا را با اسباب و واسطه ها اداره مي كند. اگر خدا رزق مي دهد، هزاران واسطه در كار است تا روزي و رزقي به ما برسد. «ابر و باد و مه و خورشيد و فلك دركارند» خيلي واسطه در كار است.

يكي از عابدان بني اسرائيل كه در گذشته ها شب و روز در گوشه اي انزوا پيشه كرده بودند. عابدي 60، 70 سال روزها روزه بود، شب ها، شب زنده داري مي كرد. ملائكه ديدند اين چندان مقامي پيش خدا ندارد. با وجود اين همه عبادت تعجب مي كردند. خداوند متعال فرمود: از طرف من بشارتي به او بدهيد، خودتان متوجه درجه و مقام او مي شويد. به او بشارت بدهيد كه خدا مي خواهد با فضلش با شما رفتار كند نه با عدلش! خدا اگر بخواهد با عدلش با ما برخورد كند و مو را از ماست بيرون بكشد، چهارده معصوم را كنار بگذاريد. همه مردود مي شويم. چون اگر قرار باشد كه تمام جزئيات اعمال و

ص: 1404

عبادت ها، آن استاندارد كامل باشد، ما كم مي آوريم. پروردگار عالم با فضلش برخورد مي كند. امام سجاد در دعاي ابوحمزه دارد خدايا! «لست أتكل في النجاة من عقابك على أعمالنا بل بفضلك علينا» اينطور نيست كه ما در نجات از عقاب به اعمالمان تكيه داشته باشيم. آن به فضل و گذشت و رحمت تو است. ملائكه آمدند به اين عابد بشارت دادند كه خداوند متعال مي خواهد با فضل خودش با تو برخورد كند. اين عابد گفت: نه! بگوييد: خدا با عدلش با من برخورد كند. من در بندگي چيزي كم نگذاشتم. من شب و روز بندگي مي كردم، سهم من از اين دنيا يك قرص نان و دانه اناري بود. چيزي بيشتر از اين نداشتم. اين عجب و غرور اين همه به چشمش آمد. ملائكه وقتي اين سخن را شنيدند، به خداوند گفتند: اين حرفي كه زد يعني چه؟ پروردگار عالم فرمود: به رخ او نكشيد كه توفيق 60، 70 سال عبادت را چه كسي به تو داده بود؟ ترازوي عدل بگذاريد، حساب كنيد روزي يك قرص نان و اناري كه به او دادم، در مقابل اين عبادت هايي كه كرده جوابگوي آن نعمت ها هست يا نه؟ وقتي ملائكه دقيق حساب كردند ديدند، تمام اين چند سال عبادتش در ازاي يك حبه انار شد. نه يك ميوه كامل! چون اين حبه انار وقتي از ملكوت رزق برسد و واسطه هايي كه در كار هستند، هزاران ملكي كه در كار هست، تا به عالم دنيا و واسطه هايي كه در عالم دنيا در كار هستند، اين حبه خيلي واسطه هست. خيلي كار برده است. كارهايي كه از هيچكس ديگر برنمي آيد. حالا

ص: 1405

يك عبادت هايي انجام داده كه، ناخالصي هم داشته است. واسطه هاي بسيار زيادي در كار هستند. خدا با اسباب و وسايطش كار مي كند و شفا مي دهد. اگر علم مي دهد، با اسباب و وسايطش است. اگر خدا مي خواهد علم بدهد، كتاب و دفتر و مدرسه و استاد مي خواهد. شفا اگر مي خواهيم، دكتر و دوا و تلاش و زحمت مي خواهد. اگر كسي بخواهد بدون اين واسطه ها بگيرد، خلاف سنت خداست.

در روايات داريم كه مرحوم نراقي در جامع السعادات نقل كرده است. يكي از انبياء مريض شده بود. اين دنبال داروهاي گياهي نرفت. گفت به خدا توكل مي كنم. مدتي كه گذشت شفا پيدا نكرد. گفت: خدايا من بر تو توكل كردم، چرا شفا نيامد. خدا فرمود: تو مي خواهي با توكل خودت، حكمت ما را باطل كني. ما آن گياه دارويي را حكيمانه خلق كرديم. سنت ما اين است كه بايد دنبالش بروي از آن واسطه و اسباب استفاده كني.

يكي از طلبه ها در نجف ديده بود بعضي توسلات زيادي به اميرالمؤمنين دارند. گفت: ما توسل كنيم. چرا اينقدر زحمت زيادي بكشيم؟ آقا معدن علم است. توسلي كرد، از آن تنبل ها هم بود. سختش بود سر كلاس بنشيند. شب خواب ديد كه حضرت امير با دو نفر مي آيند، فرمود: اين را بگيريد، به فلك ببنديد. گفت: براي چه؟ ما به شما توسل كرديم. حضرت فرمود: تو تنبل همين كتك را مي خواهي. اينجا اين خبرها نيست، بايد زحمت بكشي.

سنت خدا در عالم دنيا اين است كه با اسباب بدهد. اين خيلي روشن است. تقدير خدا اين هست كه وقتي مي خواهد حادثه اي رخ بدهد،

ص: 1406

خدا تمام عواملش را در نظر مي گيرد. عوامل و علل و اسباب پديد آمدن آن حادثه را بررسي مي كند. فرض كنيد يك شفايي بخواهد رخ بدهد. ظاهرش دارو و درمان و دكتر است. اما خيلي دست هاي ديگر هم در ملكوت عالم هست كه شفا از خداوند متعال به من برسد. رزق بخواهد برسد، علم برسد، هدايت برسد همه اينگونه است. تمام علل ملكوتي و ملكي، علل ظاهري و باطني را براي به وجود آمدن يك حادثه، شفا، مرگ، تولد، رزق، بركت، بي بركتي، علل و عوامل را خدا مي داند كه تعداد اينها چه چيزهايي است. ما بسياري از اينها را نمي دانيم چيست. تقدير يعني خدا مجموعه عوامل را كه از جمله اراده و عمل ما در پديد آمدن يك حادثه است، در نظر بگيريم.

اگر كسي خداي نكرده بخواهد خودكشي كند، از يك ساختمان بلندي خودش را پرت كند. يا اينكه سمي بخورد. اين يك عملي انجام داده است. حالا تقدير و سرنوشت او مردن است يا نيست، اين پديده مردن و نمردن بستگي به خيلي عوامل دارد. يكي از عواملش اراده خودش است. يكي از عوامل عمل خودش است. اين عمل را انجام داده و براي اين كار تلاش كرده است. يكي از عوامل كه در اين حادثه دخيل است، صدقه اي است كه صبح وقتي از خانه بيرون مي آمده يك صدقه اي انداخته است يا همسرش انداخته است. يكي ديگر از عوامل دعايي است كه مادرش برايش كرده است يا نكرده است. پدرش حلال خور بوده يا نبوده است. روزهاي گذشته صله رحمي انجام داده يا نداده است. جايي كار خوبي كرده كه او

ص: 1407

را دعا كردند، يا كار شري كرده كه او را نفرين كردند. اجدادش انسان هاي صالحي بودند كه براي نسل و اولادشان دعا كردند و آن صالح بودنشان تأثير گذار بوده است. تمام اين عوامل حساب كردنش از عهده ما خارج است. اينها چيزهاي ظاهري است حساب اينها را دارد كه چه چيزهايي دخيل است و چه اتفاقي افتاده است. آن صدقه داده شده يا نه؟دعا شده يا نه؟ صله رحم كرده يا نه؟ اجدادش چطور بودند؟ نه فقط كمي و تعداد اين عوامل بلكه تأثير كيفي اش يعني اينكه فرض كنيد 20 عامل شد كه دخيل هستند. هركدام چقدر اثر گذار است. مثلاً عمل خودم كه خودم را از بلندي پرت كردم، خيلي در آن مردن اثر گذار است. صدقه اي كه دادم چند درصد مانع او است. دعاي مادرش چند درصد مانع است. تقدير اين است كه جز از خداي متعال از احدي برنمي آيد. برآيند و محاسبه مجموع اين عوامل كه از جمله اين عوامل و از مهمترين عوامل خواست خود انسان و عمل خود انسان است. برآيند و محاسبه اش تقدير مي شود. شب قدر تا يكسال، عواملي كه براي هر حادثه اي در يك پرونده قرار مي گيرد. براي يك پرونده شفا گرفتن يا شفا نگرفتن است. رزق داشتن يا نداشتن، آن حادثه هايي كه مي خواهد رخ بدهد، عواملش را در نظر مي گيرد، كه يكي از عوامل هم عمل ماست. منتهي خداوند متعال چون جلوتر مي داند، همه چيزهايي كه مي خواهد رخ بدهد را در نظر مي گيرد. اين شب قدر يك چنين اتفاقي مي افتد كه خدا مقدر مي كند. عواملي كه مي خواهد به وجود بيايد، جمع مي زند. شب قدر گفتند

ص: 1408

كه تضرع كنيم. گريه كنيم. ناله كنيم. آنوقت همان گريه و ناله هم جزء همان عوامل است براي اينكه حوادث خوب براي شما رقم بخورد نوشته مي شود. دعا آن مقدرات را عوض مي كند، بخاطر اين است كه دعاي من هم يكي از عوامل مي شود. اگر شب قدر دعا نكنم و تضرع نكنم، طبق همان چيزي كه در طي سال مي خواهد رخ بدهد، حوادث بر من نوشته مي شود. اما اگر دعا و توسل داشته باشم، اين دعا هم ضميمه مي شود براي اينكه درصد تأثيرگزاري دعا به خصوص در شب قدر، كه شب قدر بستري است كه بذر در آن خيلي رشد مي كند، از اين جهت هست كه مي تواند مقدرات را عوض كند. لذا در يكي از دعاهاي شب قدر ما از خدا مي خواهيم كه خدايا اگر من در مقدرات تو جزء اشقياء بودم، مرا از آن ليست پاك كن و در زمره خوبان قرار بده. تقدير خدا براساس عواملي است كه مي خواهد در به وجود آمدن يك حادثه اي رخ بدهد و از جمله عمل و اراده ما رقم مي خورد. دعاي امشب ما مي تواند تأثير گذار باشد. اين اتفاقي است كه مي خواهد رخ بدهد و از اين جهت جا دارد كه مؤمنين تضرع خالصانه داشته باشند. نكته بسيار مهم ارتباط مقدرات و تقديري است كه براي ما امشب با امام زمان رقم مي خورد. اينكه نقش حضرت در مقدرات ما چيست؟

آقاي شريعتي: صفحه 148 مصحف شريف قرار روزانه امروز ماست. آيات 147 تا 151 سوره مباركه انعام در سمت خداي امروز تلاوت مي شود. باز مي گرديم به بركت صلوات بر محمد و آل محمد.

ص: 1409

فَإِن كَذَّبُوكَ فَقُل رَّبُّكُمْ ذُو رَحْمَةٍ وَاسِعَةٍ وَ لَا يُرَدُّ بَأْسُهُ عَنِ الْقَوْمِ الْمُجْرِمِينَ(147) سَيَقُولُ الَّذِينَ أَشرَْكُواْ لَوْ شَاءَ اللَّهُ مَا أَشرَْكْنَا وَ لَا ءَابَاؤُنَا وَ لَا حَرَّمْنَا مِن شىَ ْءٍ كَذَالِكَ كَذَّبَ الَّذِينَ مِن قَبْلِهِمْ حَتىَ ذَاقُواْ بَأْسَنَا قُلْ هَلْ عِندَكُم مِّنْ عِلْمٍ فَتُخْرِجُوهُ لَنَا إِن تَتَّبِعُونَ إِلَّا الظَّنَّ وَ إِنْ أَنتُمْ إِلَّا تخَْرُصُونَ(148) قُلْ فَللهِ َِّ الحُْجَّةُ الْبَالِغَةُ فَلَوْ شَاءَ لَهَدَئكُمْ أَجْمَعِينَ(149) قُلْ هَلُمَّ شهَُدَاءَكُمُ الَّذِينَ يَشهَْدُونَ أَنَّ اللَّهَ حَرَّمَ هَاذَا فَإِن شهَِدُواْ فَلَا تَشْهَدْ مَعَهُمْ وَ لَا تَتَّبِعْ أَهْوَاءَ الَّذِينَ كَذَّبُواْ بَِايَاتِنَا وَ الَّذِينَ لَا يُؤْمِنُونَ بِالاَْخِرَةِ وَ هُم بِرَبِّهِمْ يَعْدِلُونَ(150) قُلْ تَعَالَوْاْ أَتْلُ مَا حَرَّمَ رَبُّكُمْ عَلَيْكُمْ أَلَّا تُشرِْكُواْ بِهِ شَيًْا وَ بِالْوَالِدَيْنِ إِحْسَنًا وَ لَا تَقْتُلُواْ أَوْلَادَكُم مِّنْ إِمْلَاقٍ نحَّْنُ نَرْزُقُكُمْ وَ إِيَّاهُمْ وَ لَا تَقْرَبُواْ الْفَوَاحِشَ مَا ظَهَرَ مِنْهَا وَ مَا بَطَنَ وَ لَا تَقْتُلُواْ النَّفْسَ الَّتىِ حَرَّمَ اللَّهُ إِلَّا بِالْحَقّ ِ ذَالِكمُ ْ وَصَّئكُم بِهِ لَعَلَّكمُ ْ تَعْقِلُونَ(151)»

ترجمه آيات:

«اگر تو را تكذيب كردند، بگو: پروردگار شما صاحب رحمتى گسترده است، و خشم و عذابش از مجرمان بازداشته نخواهد شد. (147) مشركان خواهند گفت: اگر خدا مى خواست، ما و پدرانمان مشرك نمى شديم و چيزى را حرام نمى كرديم. همچنين كسانى كه پيش از آنها بودند پيامبران را تكذيب كردند و خشم و عذاب ما را چشيدند. بگو: اگر شما را دانشى هست آن را براى ما آشكار سازيد. ولى شما، تنها، از گمان خويش پيروى مى كنيد و گزافه گويانى بيش نيستند. (148) بگو: خاص خداست دليل محكم و رسا، اگر مى خواست همه شما را هدايت مى كرد. (149) بگو: گواهانتان را كه گواهى مى دهند كه خدا اين يا آن را حرام

ص: 1410

كرده است بياوريد. پس اگر گواهى دادند تو با آنان گواهى مده، و از خواسته هاى آنان كه آيات ما را تكذيب كرده اند و به آخرت ايمان ندارند و كسانى را با پروردگارشان برابر مى دارند، پيروى مكن. (150) بگو: بياييد تا آنچه را كه پروردگارتان بر شما حرام كرده است برايتان بخوانم. اينكه به خدا شرك مياوريد. و به پدر و مادر نيكى كنيد. و از بيم درويشى فرزندان خود را مكشيد. ما به شما و ايشان روزى مى دهيم. و به كارهاى زشت چه پنهان و چه آشكارا نزديك مشويد. و كسى را كه خدا كشتنش را حرام كرده است- مگر به حق- مكشيد. اينهاست آنچه خدا شما را بدان سفارش مى كند، باشد كه به عقل دريابيد. (151)»

آقاي شريعتي: اشاره قرآني امروز را حاج آقاي عالي بفرمايند.

حاج آقاي عالي: آيه 149 سوره مباركه انعام، خداوند متعال مي فرمايد: «قُلْ فَللهِ َِّ الحُْجَّةُ الْبَالِغَةُ فَلَوْ شَاءَ لَهَدَئكُمْ أَجْمَعِينَ» پيغمبر به مردم بگو: خدا يك حجتي دارد كه اين حجت بر همه غلبه مي كند. خدا مغلوب كسي نمي شود. در ذيل اين آيه روايات زيادي هست كه در قيامت خداوند متعال با دو سؤال بندگان خدا را كه تقصير كردند، در بندگي كوتاهي كردند، به تعبير امروز كيش و ماتشان مي كند كه ديگر هيچ تكاني نتواند بخورد. هيچ حجتي عليه خدا و در مقابل خدا نداشته باشد، خداوند متعال مي فرمايد: چرا بندگي مرا نكردي؟ اگر كسي بگويد: خدايا، من نمي دانستم. خداوند متعل مي فرمايد: چرا نرفتي ياد بگيري؟ ما عقل و هوش به تو داديم. كتاب ها در اختيارت بود. عالم در اختيارت بود. بنابراين اگر كسي

ص: 1411

بگويد: خدايا من نمي دانستم اين كار را چگونه انجام بدهم. خداوند متعال مي فرمايد: چرا نرفتي ياد بگيري؟

در كشور ما ندانستن معني ندارد. در كشوري هستيم كه عصر ارتباط است. به راحتي مي شود اين را فهميد. اگر در روز قيامت خداي متعال از كسي سؤال كند چرا عمل نكردي؟ اگر بگويد: نمي دانستم، مي گويد: ياد مي گرفتي. اگر بگويد: مي دانستم. خدا مي فرمايد: چرا عمل نكردي؟ ندانستن عذر نيست، دانستن و عمل نكردن بد است. آنهايي كه مقصر بودند و عمل نكردند، پروردگار عالم حجت را بر آنها تمام مي كند.

انسان بايد التماس كند و از خداوند بخواهد كه خدايا درك شب قدر را براي ما ميسر كن، به خصوص شب آخر كه شب 23 است. در روايتي خيلي زيباست كه گفته شده بود هر سه شب دخيل است. شب نوزدهم شب تقدير است. شب 21 شب تحكيم است. يعني همان تقدير محكم تر مي شود. شب 23 شب قضا است. به گونه اي امضا مي شود. مثل مراحل حكمي است كه يك قاضي مي خواهد بدهد. يك حكمي در ذهن شكل مي گيرد. مرحله بعد اين حكم را مي دهد. يعني حكم صادر مي كند. بعد احياناً يك دادگاه ثانوي ديوان عالي مي آيد و آن را تثبيت مي كند. ديگر وقتي حكم از طرف ديوان عالي آمد قابل تجديد نظر نيست. شب 23 از همه مهمتر است، كه اگر در دو شب قبل كوتاهي شده است، در اين شب مي تواند جبران كرد.

همه ما مي دانيم كه در كل ماه رمضان، مهمان اصلي خدا ولي خدا و ولي مطلق خداست و تمام ملائكه بر او نازل مي شوند. قرآن مي گويد: «تَنَزَّلُ الْمَلائِكَةُ»

ص: 1412

(قدر/4)، «تنزل» صيغه مضارع است. ماضي نيست كه بگويي: در زمان پيغمبر نزول ملائكه اي رخ داده و تمام شده است. «تَنَزَّلُ الْمَلائِكَةُ» ملائكه نازل مي شوند، هرساله اين شب، شب قدر هست. پيغمبر هم وقتي اميرالمؤمنين كنارش نشسته بود، به دو نفر اين آيه را تذكر داد. پيغمبر فرمود: آيه قرآن كه مي گويد: هر سال ملائكه مي آيند، ملائكه بعد از من بر چه كسي مي آيند؟ حضرت فرمودند: بر امام مي آيند. چون معصوم است كه فقط تحمل اين را دارد كه تمام ملائكه بر او وارد شوند. ملائكه موجودات مادي بر روي زمين نيستند. ملائكه موجود مجرد هستند. موجود مجرد روي قلب و روح وارد مي شود. كدام روح مي تواند تحمل و ظرفيت اين را داشته باشد كه تمام ملائكه بر او وارد شوند. جز معصوم هيچكس ديگري توان اين و ظرفيت اين را ندارد. بنابراين شب قدر، شب مهماني است كه براي ولي خدا ضيافت و مهماني فراهم مي شود و تمام ملائك بر او وارد مي شوند و مقدرات همه انسان ها را تا يكسال براي او بياورند.

اينكه براي خود او و در رابطه با خود او و خدا چه اتفاقي رخ مي دهد از فهم ما خارج است. خدا مي داند و ولي او! اما آنچه ما مي فهميم، ترشحاتي از مهماني خاص خدا با ولي اش در شب قدر است كه به ديگران مي رسد. آن چيزي كه از سر ريز آن سفره به ديگران مي رسد، «لَيْلَةُ الْقَدْرِ خَيرٌْ مِّنْ أَلْفِ شهَْرٍ» (قدر/3) يك شب را اگر درك كنيد، از هزار ماه يعني هشتاد و خرده اي سال، يعني يك عمر، از يك عمر بندگي بهتر است. يعني شما اگر

ص: 1413

بتواني يك شب را درك كني، درك شب قدر فقط بيدار بودن نيست. درك شب قدر اين است كه شما بتواني براي صاحب شب قدر كه در زمان ما حجة ابن الحسن است، با او پيوند بخوري. پيوندي كه بيش از چيزي است كه تا حالا بوده است. اگر من بخواهم بگويم امشب را درك كردم، يعني از سفره او چيزي گير من آمده باشد. چون اصل مهماني بين خدا و او است. من وقتي شب قدر را درك مي كنم كه از آن سفره چيزي نصيب من شود. براي همين است كه آنهايي كه در محيط ولايت معصومين هستند، چيزي گيرشان مي آيد. آنهايي كه خارج از محيط معصومين هستند، از ولايت معصوم خارج هستند و شب قدر ندارند. بنابراين مؤمنين در شب هاي قدر وقتي قرآن بر سرشان مي گذارند بعد از بك يا الله، بمحمد، بعلي، بفاطمه، توسلشان را مي گويند كه ما در محيط ولايت شما هستيم.

شب قدر را كسي درك مي كند كه علاوه بر بيدار بودن بتواند يك اتفاق جديد برايش رخ بدهد و آن يك انس و پيوند و رابطه ي بيشتر با ولي خدا داشته باشد. آن موقع هست كه آن مقدراتي كه براي اين رقم مي خورد، و به امضاي ولي خدا مي رسد كه آن يد الله است، در طول سال مقدرات خوبي خواهد بود. رابطه عاطفي كه صرفاً رابطه بدون منطق نيست. شما وقتي به ولايت او نزديك شدي، يعني به خدا نزديك شدي. او باب الله است، پس بنابراين بهره بيشتري از رحمت خدا بردي. از اين جهت هست كه مقدرات سال فرق مي كند. اين شب ها التماس كنيم

ص: 1414

كه خدا ما را با ولي اش پيوند بدهد و بتوانيم انس بيشتري با ايشان داشته باشيم. خوشا به حال آنهايي كه از اين شب ها انس گرفتند.

رحمت و رضوان خدا بر مرحوم آيت الله بافقي كه از كساني بود يك كتاب راجع به ايشان حرف هست. مرحوم بافقي در زمان آيت الله حائري يزدي به كمك او حوزه علميه را تأسيس كردند. ايشان خيلي رفيق خدا بود. نسبت به امام زمان خيلي عشق داشت. يك آدم فوق العاده اي بود. ايشان در ابتدا كه حوزه علميه مي خواست تأسيس شود، به شيخ عبدالكريم حائري گفت: شما جلو برو، من كنارت هستم. هرجا به مشكل خوردي من از امام زمان(ع) مي گيرم. چندين بار در شهريه دادن طلبه ها كمك كردند. آيت الله حائري به مشكل خورد. به ايشان گفت: بيا درست كن. مرحوم بافقي گفت: اگر من تا عصر نگيرم بنده خدا نيستم. آيت الله گلپايگاني فرمود: در زمان حاج شيخ عبدالكريم حائري 400 طلبه در قم بيشتر نبوديم. زمستان سردي بود، بعضي طلبه ها گفته بودند: سرد است، اگر مي شود عباي زمستاني كه يك مقدار كلفت تر هست براي ما تهيه كنيد. آيت الله حائري گفت: من پولي ندارم كه عباي زمستاني بگيرم. آقاي بافقي نشسته بودند گفتند: من برايشان مي گيرم. من از حضرت برايشان مي گيرم. شب جمعه بود جمكران رفت و تا صبح ماند. برگشت به آقاي حائري گفت: تا شنبه حواله شده برسد. شنبه بود كه چهارصد عباي زمستاني فراهم شد. اين بزرگوار در زمان كشف حجاب با رضاخان درافتاده بود. ايشان را از قم تبعيد كرده بودند و در كنار حضرت عبدالعظيم آورده بودند. ايشان

ص: 1415

به طلبه ها مي گفتند: اگر مي خواهيد برويد مؤمني را ببينيد، كه شياطين تسليم او هستند، برويد آقاي بافقي را ببينيد. آن رفاقت ها قشنگ است. اين شب ها شب قدر آخر و شب 23 هست، وقت گرفتن اين رفاقت ها از خود حضرت است. انشاءالله همين باعث مي شود مقدرات سال ما رقم بخورد. امشب رزق ويژه است. چون حضرت مهماني خاص دارد و ما ريزه خوار آن سفره هستيم. از آن سفره بهره مند شويم.

خدا را به حق محمد و آل محمد قسم مي دهيم كه توفيق درك شب قدر را به همه ما عنايت كند. انشاءالله امشب ديگران را در نظر داشته باشيم.

والحمدلله رب العالمين و صلي الله علي محمدٍ و آله الطاهرين.

93-06-09 - وظايف منتظران

بسم الله الرحمن الرحيم و صلي الله علي محمد و آله الطاهرين

به ظاهر زائرم اما زيارت را نمي فهمم * * * من بي چاره لطف آشکارت را نمي فهمم

تو از من بيشتر مشتاق ديداري و من حتي * * * بدين افتادن گاه و گدارت را نمي فهمم

زيارت نامه مي خوانم دلم از نور لبريز است * * * اگر چه گاه معناي عبارت را نمي فهمم

تو پرواز مرا در اوج مي خواهي و مي داني * * * من از بس در قفس بوده ام اسارت را نمي فهمم

به جاي غربت تو ازدحام صحن را ديدم * * * غريبي آه درد بيشمارت را نمي فهمم

به هر زائر سه جا سر مي زني دلگرمي ام اين است * * * زيارت نه ولي قول و قرارت را که مي فهمم

به

ص: 1416

ظاهر زائرم اما زيارت را نمي فهمم

شريعتي: سلام مي گويم به همه ي بيننده هاي خوبمان خانم ها و اقايان خيلي خوش آمديد به سمت خداي امروز آرزو مي کنم در هر کجا که هستيد خداوند متعال پشت و پناهتان باشد و زندگيتان منور باشد به نور امام زمان عجل الله تعالي فرجه الشريف ايام دهه کرامت مبارکتان باشد هر چه خير و برکت است در اين ايام به سمت شما سرازير شود. حاج آقاي عالي سلام عليکم و رحمة الله ايام را خدمت شما تبريک مي گويم خوشحاليم در خدمت شما هستيم.

حاج آقا عالي: سلام عليکم و رحمة الله بنده هم خدمت حضرت عالي و همه ي دوستان بزرگوار بينندگان محترم سلام و عرض ادب دارم تبريک مي گويم اين ايام را که ايام مواليد مطهره است به خصوص وجود مقدس امام رضا عليه السلام ان شاء الله از اين برکات استفاده همه مان بتوانيم بکنيم.

شريعتي: ان شاء الله حال دوستانمان خوب باشد اين دقايق که خدمتشان هستيم لحظات مفيدي باشد در ذيل بحث يادي از امام عصر عجل الله تعالي فرجه الشريف به بحث وظايف فردي منتظران رسيديم نکات خيلي خوبي را در جلسات قبلي شنيديم دوستان مي توانند به سايت ما مراجعه بکنند فايل هاي صوتي و متني آن موجود است samtekhoda3.ir هفته ي گذشته بحث تجديد عهد با حضرت را شما بيان کرديد به عنوان يکي از مهمترين وظايف و دغدغه هاي منتظران که آثار تربيتي بسيار فراواني را دارد بحث ناتمام ماند طلب دوستان مان شد که بحث را حاج آقا اين هفته تقديم دوستان بکنند ما و بيننده هاي خوب سراپا گوشيم و مي شنويم.

ص: 1417

اج آقا عالي: بسم الله الرحمن الرحيم همان طور که حضرت عالي هم فرموديد بحث ما در رابطه با وظايف منتظران رسيد به يکي از مهم ترين وظايفي که در واقع از لوازم يک منتظر از لوازم اصلي يک مومن است که اين مسئله را دنبال بکند بحث تجديد عهد و وفاي به عهد با حضرت ولي عصر عليه السلام است ما عرض کرديم در روايات و آيات بسياري يک عهدي مطرح شده که مفاد آن عهد خيلي شفاف در زيارت سرداب مقدس آن جا ذکر شده که عهد آن عهد همان عهدي است که ما عبوديت داشته باشيم در صراط مستقيم الهي منتها تحت ولايت معصوم با رهبري يک رهبر الهي آن عهد اين بود که وَ هُوَ عَهْدِي إِلَيْكَ وَ مِيثَاقِي لَدَيْكَ ... فَأَبْذُلُ نَفْسِي وَ مَالِي وَ وَلَدِي وَ أَهْلِي وَ جَمِيعَ مَا خَوَّلَنِي رَبِّي بَيْنَ يَدَيْكَ که انسان تمام سرمايه هاي خودش را تسليم ولي خدا بکند اموال ما سرمايه هاي ماست علم ما مهارت هاي ما قدرت ما آبروي ما فرزندان ما خانواده ي ما اين ها سرمايه هاي ماست تمام اين سرمايه ها را و امکاناتي را که در اختيار او است اين ها را اگر مي خواهد برکت پيدا کند رشد بکند اگر مي خواهد اين ها بماند اين ها را تسليم ولي خدا بکند ما سرمايه هايمان يک جايي بايد خرج بکنيم بالاخره بايد يک جايي به کار ببريم اگر خرج ولي خدا کرديم شکرش را به جا آورده ايم طبيعتا رشد مي کند اين ها زياد مي شود علم ما را اگر علم ما را در اين مسير به کار برديم ثروتمان را در راه رضايت خدا و ولي اش به کار برديم آبرويمان را خرج کرديم

ص: 1418

براي خدا و جايي که ولي اش رضايت دارد اين ها زياد تر مي شوند اين ها بيشتر مي شود و الا اگر نه هدر مي روند و خرج شيطان مي شوند يک آقايي مي گفت من يک انگشتري داشتم خيلي وابسته به آن داشتم علاقه به آن داشتم يک مرتبه يکي از رفقا به من گفت اين انگشترت را يادگاري به من بده گفتم نه هر چه اصرار کرد گفتم نه رفتم دستشويي وضو بگيرم برگردم بيايم با خنده بهش گفتم انگشتري که در راه خدا رفتيم چاه توالت از ما گرفت بالاخره اين طوري است آدم در راه خدا ندهد يک راه ديگر بايد خرج شود چه بسا خرج اولياء شيطان مي شود در زمان حضرت علي عليه السلام اين معروف است يکي از شخصيت هاي معروف آن زمان که به ظاهر خيلي مقدس گري در مي آورد اين احتياط شرعي کرد در زمان خلافت اميرالمومنين با حضرت بيعت نکرد يکي از آقازاده هاي آن زمان و فرزندان بزرگان آن زمان بود با حضرت امير عليه السلام بيعت نکرد دوران اميرالمومنين تمام شد و به شهادت رسيد دوران امام مجتبي هم بيعت نکرد با حضرت امام مجتبي هم دوران امامتش با شهادتش تمام شد دوران امام حسين عليه السلام هم عهدي با حضرت نبست و با امام حسين هم بيعتي نکرد کنار کشيده بود به هر حال گوشه ي عافيتي براي خودش طلبيده بود زمان امام سجاد مصادف بود با دو تن از خلفاي اموي که خيلي جنايت کار بودند يکي عبدالملک مروان يکي هم هشام بن عبدالملک که يکي از کارگزاران اين ها حجاج بن يوسف معروفي بود که در کوفه حاکم بود و در خونريزي

ص: 1419

به خصوص نسبت به شيعيان و علويين زبان زد بود تا حدود صد و بيست هزار نفر کساني که به دست او کشته شدند در تاريخ نوشته اند شب در منزل حجاج بن يوسف را زدند نگهبان رفت دم در ديد همان شخصيتي که با اميرالمومنين امام حسن امام حسين بيعت نکرده بود عهدي نبسته بود آمده دم در گفت من کار ضروري دارم با حاکم گفت اين موقع شب؟ گفت بله خيلي فوري است اين آمد داخل و حجاج داشت مي خوابيد در بسترش دراز کشيده بود گفت چه کار داري؟ گفت جناب حاکم من حديثي از پيغمبر را شنيده ام که مَنْ ماتَ وَ لَمْ يَعْرِفْ إمامَ زَمانِهِ ماتَ مَيْتَةً جاهِلِيَّةً اگر کسي شب بميرد و امام زماني نداشته باشد و بيعتي بر گردنش نسبت به او نباشد به مرگ جاهلي مرده من مي ترسم امشب بميرم با امام زمانم بيعت نداشته باشم آمدم با شما بيعتي بکنم

شريعتي: با حجاج به عنوان امام بيعت بکند؟

حاج آقا عالي: بله به عنوان امام، حجاج همين طور که دراز کشيده بود بلند نشد پايش را از زير آن رو انداز در آورد گفت من حال ندارم بلند شوم با دستم بيعت کنم با پايم بيعت کن بس است او هم با پاي حجاج بيعت کرد و رفت ببينيد آن کسي که امکانات خودش را خرج ولي خدا نکند بايد ذليلانه اين چنين با پاي شيطان بيعت بکند در هر حال «فَمَاذَا بَعْدَ الْحَقِّ إِلاَّ الضَّلاَلُ» (يونس/32) به تعبير قرآن بعد از حق چيزي جز ضلالت نيست يا امام حق است يا امام باطل يا امام نور

ص: 1420

است يا امام نار ديگر بيشتر از اين نيست پس آن عهدي که ما داشتيم آن عهد ولايت که همان عهد بندگي در صراط مستقيم است اين است که تمام سرمايه هايمان و امکاناتمان را تسليم او بکنيم و در رضاي او به کار ببريم، که او مي خواهد او مي پسندد او دستورش را به ما داده ما گفتيم براي اين که بتوانيم پايبند به اين عهد باشيم بتوانيم خودمان را به صورت تام و تمام و در بست در اختيار ولي خدا قرار بدهيم و وفاي به عهدمان بکنيم کارهايي را بايد انجام دهيم يعني مصاديقي دارد وفاي به عهد يکي اش همان بود که جلسه ي قبل اشاره کرديم که روزانه تجديد عهد داشته باشيم با حضرت اين خودش بسيار ارزشمند است به خصوص در همان وقت هايي که متعلق به امام زمان است که يکي از وقت ها را مي گفتيم اول روز و آخر روز يعني اول صبح و آخر روز که موقع غروب است اول صبح بعد از نماز صبح يا اول روز آدم با يک عهدي روزش را شروع بکند يا همان دعاي عهد معروف يا دعاي عهد مختصر يا به هر حال به زبان خودماني سلامي بدهد و تجديد عهد بکند غافل نباشيم از حضرت يکي ديگر از مصاديق وفاي به عهد و پاي عهد با ولي خدا ايستادن اين است که انسان روزش شبانه روزش در غفلت از او نگذرد ما در رواياتمان است امام صادق عليه السلام فرمود خدا رحمت کند آن کسي را که خودش را وقف ما اهل بيت بکند رَحِمَ الله اِنَّ رَحِمَنا حَبسُ نَفسَهُ عَلَينا خدا رحمت کند آن

ص: 1421

کسي را که خودش را دربست وقف ما بکند ما حالا دربست هم اگر وقف نکرديم لا اقل در بست غافل نباشيم 24 ساعتمان طوري نباشد که بگذرد و يادي از آن بزرگواران به خصوص امام حي و زنده ي ما که همه ي نعمت ها از او به ما مي رسد يادي از او نداشته باشيم اميرالمومنين عليه السلام در غرر الحکم است مَنْ أَحَبَّ شَيْئاً لَهِجَ بِذِكْرِهِ اگر کسي را دوست داشته باشد يادش مي کند به زبان مي آورد او را نقل مي کنند که زليخا که خيلي علاقه به يوسف داشت اسم همه چيز را يوسف گذاشته بود مي خواست هيچ چيز جز يوسف در ذهنش و زبانش نباشد گفت آن زليخا از سپندان تا به عود نام جمله چيز يوسف کرده بود همه چيز را اسمش را گذاشته بود يوسف در قرآن در سوره ي يوسف ببينيد. سوره ي يوسف واقعا از زيبا ترين قصه هاي قرآني است و به تعبير خود قرآن احسن القصص است در سوره ي يوسف حضرت يعقوب نماد يک منتظر است يعني اگر خصوصيات يک منتظر را آدم بخواهد چيست در فراق يک عزيزي حضرت يعقوب را ببيند که آن جا چطور بود يکي از خصوصيات يعقوب اين بود که با اين که بيست سال يا طبق نقلي چهل سال دچار فراغ يوسف شد يادش نرفت اين طور نبود که طول مدت باعث شود که يواش يواش عادي شود برايش غيبت يوسف يواش يواش فراق يوسف برايش عادي شود و مشغول کارهايش باشد و فراموشي او بگذراند برادر هاي يوسف که به او جفا کردند و باعث غيبت او شدند دنبال کار و زندگي اش يادشان رفتند و غافل شدند ولي

ص: 1422

حضرت يعقوب اشک چشمش خشک نمي شد دائم به ياد او بود «وَابْيَضَّتْ عَيْنَاهُ مِنَ الْحُزْنِ فَهُوَ کَظِيمٌ» (يونس/84) حتي تعبير قرآن اين است که او نابينا شد از شدت گريه اي که در فراق او مي کرد و اين قدر يوسف يوسف مي گفت که به او مي گفت «تَذْكُرُ يُوسُفَ حَتَّى تَكُونَ حَرَضًا أَوْ تَكُونَ مِنَ الْهَالِكِينَ» (يونس/85) اين قدر يوسف يوسف مي گويي يا مريض مي شوي و يا خودت را هلاک مي کني اين حالت را داشت ببينيد اين يک واقعيتي است که نمي شود يک کسي منتظر باشد و شب و روزش با غفلت از او بگذرد خدا رحمت کند آيت الله ميلاني را رضوان خدا بر اين مرجع بزرگوار باشد مي گفت مومن حداقل در روزي يک ربع بيست دقيقه 24 ساعت نه که خودمان را وقف او کنيم اين مقدار خوب است که به ياد او باشد بنشيند يک درد دلي بکند بنشيند دعايي بخواند صلوات هايي هديه کند به حضرت

شريعتي: قسمت دردناک ماجرا اين جاست که حاج آقاي عالي حضرت مدام به ياد ما هستند وَ لا ناسينَ لِذِكْرِكُمْ و از اين طرف ما اين کم لطفي را در حق حضرت داريم.

حاج آقا عالي: اگر باشد خيلي جفا مي شود حقيقتا همين طور است اين از بلاهاي بزرگ ماست که دچار فراموشي باشيم بايد بدانيم که چه گناهاني باعث مي شود که انسان اين قدر غافل مي شود از اين گناهان به خدا پناه ببريم در سوره ي طه است وَمَنْ أَعْرَضَ عَن ذِكْرِي فَإِنَّ لَهُ مَعِيشَةً ضَنكًا که خداوند متعال مي فرمايد که اگر کسي از ياد من اعراض بکند از ياد من دوري بکند اين دچار معيشت

ص: 1423

ضنک مي شود زندگي و معيشت تنگ و پر فشار مي شود خوش نمي گذرد برايش آرامش ندارد ممکن است خيلي چيزهايي که آسان کننده ي زندگي باشد برايش باشد آسايش داشته باشد ولي آرامش در زندگي اش نيست آساني برايش است ولي آرامش نيست آن وقت اين که خدا در اين جا فرموده اگر کسي از ياد من و ذکر من دوري بکند يکي از مصاديق ذکر اهل بيت اند خود اهل بيت اند «قَدْ أَنزَلَ اللَّهُ إِلَيْكُمْ ذِكْرًا رَّسُولًا» (طلاق/11) خدا در قرآن رسولش را به عنوان ذکر ياد کرده امام صادق عليه السلام فرمود ذکر ما ذکر خداست واقعا هم همين طور است حال اگر کسي از ياد اهل بيت از ياد امام زمان عليه السلام غافل شود زندگي اش زندگي اي مي شود که يواش يواش دچار شدت هاي زندگي دچار گرفتاري هاي زندگي آن چنان در چنبره ي زندگي پيچيده مي شود که دائم شب و روزش مي گذرد ولي در عين حال نمي داند چطور عمرش دارد تلف مي شود بر خلاف آن کسي که سعي بکند در روز ياد حضرت را در خودش بيشتر بکند سعي خودش را انجام بدهد او داراي آرامش است چون ذکر خدا را دارد ثانيا دعاي حضرت شامل حالش است وقتي من به ياد او هستم او دعاي ويژه در حق من دارد ثالثا وقتي که من به ياد امام زمان عليه السلام هستم خود اين مانع بسياري از گناهان است آدم خجالت مي کشد وقتي با ياد او هست با ذکر او است خودش را در محضر او مي بيند آن وقت گناهي هم بکند معمولا گناه ها محصول غفلت هاست محصول فراموشي هاست اگر آدم خودش را به حالت ذکر برساند

ص: 1424

به حالت ياد برساند خود اين مانع بسياري از گناهان مي شود خدا رحمت کند مرحوم آقاي شيخ علي رجب علي خياط را اين روزها سالگردش است ما انتقاد کوچکي از صدا و سيماي خودمان داريم که تجليل خوبي نکرد از مرحوم آقاي شيخ رجبعلي خياط به جاست که از اين بندگان صالح خدا اگر هم بخواهد صحبتي شود يادي به ميان ايد از يک عالمي از يک عارفي از کسي که در اين وادي هاست استفاده شود من برنامه اي را که ديدم واقعا مناسب نبود فردي بود که ما خداي نکرده بي احترامي نمي کنيم ولي در اين وادي ها نبود براي معرفي آقاي شيخ رجب علي خياط خانمي بود ولو با عنوان کارشناس بود معلوم بود که خيلي در اين زمينه دستي بر آتش از نزديک ندارد اين خوب نيست ما اولياء خدا را نبايد اين شکلي تبديل بکنيم به معرفي موزه ها و مثلاً اين که گردشگري است مي خواهيم توضيح بدهيم که اين چه کسي بوده نه بايد کسي باشد که خودش هم اهل دل باشد عالم باشد که شأن آن بنده ي خوب خدا حفظ شود به هر حال مرحوم آقاي شيخ رجبعلي خياط ايشان از شاگردانشان کسي بود از ايشان مي گفت که دائم به ياد حضرت بود و همه را به ياد مي انداخت صلوات هايش بدون عجل فرجهم نبود آروزيش جز فرج چيزي نبود و در مجالسش هميشه دعاي فرج را مي خواند و مي گفت چيزي جز از فرج امام زمان نخواهيد چون که صد ايد نود هم پيش ماست وقتي او بيايد همه چيز است خود ايشان مي گفت آن چه که مهم است در زمان غيبت آمادگي و

ص: 1425

وارستگي است اين را نقل مي کرد که حضرت داود از يک بياباني عبور مي کرد چشمش به يک مورچه اي انداخت که خاک را دارد جابه جا مي کند مي رود برمي گردد خاکي را برمي دارد مي برد اين بزرگوار نطق و حرف زدن حيوانات را مي دانست از آن مورچه سوال کرد که چيست اين خاکي که جا به جا مي کني گفت محبوبي دارم که شرط وصال خودش را اين دانسته که من خاک اين تپه را جا به جا بکنم به آن سمت ديگر ببرم حضرت داود خنديد گفت تمام عمرت هم يک کوچکي از اين خاک را برمي داري جا به جا مي کني عمرت کفاف نمي کند مورچه گفت خودم مي دانم فقط دلم خوش است که اگر هم بميرم مرگم در تلاش و سعي اين است که آن کاري که او مي خواهد انجام بدهم در راه رضاي او حضرت داود به گريه افتاد فهميد که درسي بوده که در مسير او قرارش دادند که آدم وقتي يک محبوبي دارد نبايد غافل از او باشد دائم بايد به گونه اي تلاش داشته باشد گفت در بحر او مي تراش و مي خراش تا دم آخر دم غافل مباش گاهي مواقع ما يک لحظه غفلتمان باعث محروميت از يک عنايت است حتي آن موقعي که خداي نکرده موقع معصيت است بماند اين هيچ اما غفلتش مرحوم آقاي آيت الله شيخ محمد تقي بافقي رضوان خدا بر ايشان باد واقعا از عاشقان امام زمان بود زندگي ايشان درس است اگر دوستان جايي زندگي نامه اي از ايشان ديدند حتما دنبال بکنند در همين زمان هاي نه چندان دور ما با رضا خان هم در قضيه ي کشف حجاب درافتاده بود تبعيد شده بود و زنداني چشيده

ص: 1426

بود و فرد عجيبي بود ايشان خودشان در خاطراتش که برادرشان نقل کرده مي گويد من جواني هايم نجف بودم هنوز ايران نيامده بود مي گويد يک مرتبه براي زيارت امام رضا عليه السلام پياده راه افتادم که از نجف پياده بيايم ايشان هر شب جمعه بي استثناء از نجف پياده مي رفت کربلا مثل خيلي از خوباني که آن زمان بودند از صلحايي که آن زمان بودند اين عادت ها را داشتند که تنبل نبودند اين عادت ها را داشتند که نخواهند بنشينند يک جايي و همان جا حرفي برايشان سقف آسمان سوراخ شود چيزهايي برايشان بريز پايين پياده راه افتاده بود بيايد به سمت ايران از قسمت غرب وارد ايران شده بود خود ايشان مي گويد که طرف هاي غروب بود به يک گردنه اي رسيدم که خيلي برفي بود هوا هم بسيار سرد من يک قهوه خانه اي را ديدم گفتم مي روم آن جا شب را همين جا هستم صبح به راهم ادامه مي دهم همين که رفتم مي خواستم وارد قهوه خانه بشوم ديدم داخل قهوه خانه يک تعداد دارند قمار بازي مي کنند وسايل قمار است مي گويد من ماندم که اگر وارد شوم اين ها آدم هايي نيستند که با امر به معروف و نهي از منکر حرف ما را گوش بدهند از طرفي که من نمي توانم شب را بمانم پيش اين ها بيرون بخواهم بمانم هوا کشنده است هلاک مي شوم متحير ايستاده بودم يک مرتبه يک صدايي از پشت سر آمد که محمد تقي بيا اين جا جاي شما اين جا نيست نگاه کردم ديدم فردي زير درختي نشسته وقتي رفتم نزديکش شدم ديدم زير درخت فضاي زير درخت هوا ملايم است اصلا هواي بهاري است تا چشم کار

ص: 1427

بکند همه جا برف است مي گفت فرد هم فردي است از عظمت و ابهت و معنويتش کاملاً حس کردم از قرائني که از ايشان ديدم خدمت امام زمان ام آن شب را تا صبح خدمت آقا بودم و آن چه که لياقت داشتم استفاده کردم بعد گفتم آقا امکانش است من خدمت شما باشم حضرت فرمود نه شما تحملش را نداريد شما برو مسيرت برو گفت کي ديگر مي توانم خدمت شما برسم آقا فرمودند دو بار ديگر در اين مسير مشهد که داري مي روي زيارت جدم دو بار ديگر مي روي من را يکي قم حرم عمه ام يکي آن جا و يکي نزديک سبزوار مي گويد من خداحافظي کردم و با شوق آمدم يک چند روز گذشت وقتي قم رسيدم سه روزي قم بودم هم زيارت حضرت معصومه سلام الله عليها کردم هم منتظر بودم آن تشرف حاصل شود نديدم آقا را و تعجب کردم چرا اين شکلي شد راه افتادم رفتم سبزوار شايد بيست روز يک ماه بعد چون پياده مي رفتم رسيدم نزديکي هاي سبزوار آن جا حضرت را ديدم جزئياتي دارد من آن ها را نمي گويم از آقا پرسيدم که آقا چطور شد دفعه ي اول قرار بود قم ما خدمت شما برسيم تشرف حاصل نشد حضرت فرمود من آمدم در حرم عمه ام حضرت معصومه سلام الله عليها منتها شما آن جا مشغول بوديد کسي از کنارت من گذشتم توجه نکردي يک حجابي براي ايشان پيش آمده بود که نتوانسته بود ببيند يک لحظه غفلت يک عنايت و يک ديدار را از دست مي دهد.

شريعتي: حتي اگر يک عمر در مسير باشد.

حاج آقا عالي: بله حتي اگر يک کسي مثل

ص: 1428

آيت الله محمد تقي بافقي از عاشق هاي امام زمان که اين طور لياقت ها را داشت اما در غفلت بود اما شما نگاه کنيد اگر کسي خداي نکرده در غفلتش يک معصيتي باشد خيلي باعث حجاب سنگين برايش مي شود در هر حال ما سعي بکنيم ياد حضرت را در خودمان بيشتر بکنيم خود اين يکي از موارد و مصاديق وفاي به عهد است بعد از مدتي يواش يواش اين عادي مي شود برايمان يعني ديگر مي توانيم همه ي کارهايمان را انجام بدهيم به ياد او هم باشيم و آن وقت اين دل دل سبزي است و با نشاط است و زندگي اش واقعا زندگي خوبي است اين امکان پذير است متاسفانه بعضي از ما همان ابتدا تا يک کاري را مي شنويم فوري حس مي کنيم اين مال آن اولياء بزرگ است و شدني نيست کاملاً شدني است شما نگاه کنيد اگر خداي نکرده دچار مصيبت عزيزي شده باشيد فرض کنيد به عنوان مثال يکي از نزديکان عزيز آدم از دنيا رفته باشد يا فرزندي از کسي گم شده باشد مثلا عرض مي کنم او ولو اين که ممکن است کارهاي ديگرش انجام بدهد اما ياد او در او هست حداقل تا يک مدتي حالا اگر اين را آدم تمرين بکند آن وقت يواش يواش مي تواند خود را در محضر حضرت بداند و لياقت هاي بالاتر از اين را هم پيدا بکند ان شاء الله که اين چنين باشيم و طبق دعايي که خود امام زمان يادمان دادند از ناحيه ي مقدسه رسيده اين دعا را زياد بخوانيم که اللّهُمَّ لا تُنْسِنَا ذِكْرَهُ وَ انْتِظَارَهُ خدايا ياد او را ما را دچار فراموشي نسبت

ص: 1429

به ياد او قرار نده هم هميشه ياد او باشيم هم منتظر او.

شريعتي: ان شاء الله خيلي ممنون خيلي نکات خوبي را شنيديم شايد همين جاست که داخل پرانتز عرض کنم توضيحات شما و نکاتي که شما مطرح کرديد اين که مي گويند نماز اول وقت آثار و برکاتي دارد هر کسي رفته دستوري بگيرد از بزرگان دينمان توصيه مي کردند نماز اول وقت چون سر قرار آدم غافل نمي شود اثرات سازنده و برکات را دارد آدم هميشه حواسش است

حاج آقا عالي: اگر ما اين را بدانيم نسبت به ياد حضرت که ياد خداست اگر بتوانيم اين کار را بکنيم شبيه همين است که کساني که اول وقت اند اين براي آدم حاصل مي شود

شريعتي: ان شاء الله نصيب همه تان شود خيلي ممنون. مشرف مي شويم به محضر قرآن کريم چقدر خوب است ثواب اين تلاوت را هديه بکنيم به ساحت مقدس حضرت ولي عصر اراوحنا فداه آيات 21 ام تا 26 ام سوره ي مبارکه توبه در سمت خداي امروز تلاوت مي شود قرار روزانه ي سمت خدايي هاست باز مي گرديم همراه شما به برکت صلوات بر محمد و آل محمد

اللهم صل و سلم علي الرسول و آل النبي العظيم

يُبَشِّرُهُمْ رَبُّهُم بِرَحْمَةٍ مِّنْهُ وَرِضْوَانٍ وَجَنَّاتٍ لَّهُمْ فِيهَا نَعِيمٌ مُّقِيمٌ ?21? خَالِدِينَ فِيهَا أَبَدًا إِنَّ اللَّهَ عِندَهُ أَجْرٌ عَظِيمٌ ?22? يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تَتَّخِذُوا آبَاءَكُمْ وَإِخْوَانَكُمْ أَوْلِيَاءَ إِنِ اسْتَحَبُّوا الْكُفْرَ عَلَى الْإِيمَانِ وَمَن يَتَوَلَّهُم مِّنكُمْ فَأُولَئِكَ هُمُ الظَّالِمُونَ ?23? قُلْ إِن كَانَ آبَاؤُكُمْ وَأَبْنَاؤُكُمْ وَإِخْوَانُكُمْ وَأَزْوَاجُكُمْ وَعَشِيرَتُكُمْ وَأَمْوَالٌ اقْتَرَفْتُمُوهَا وَتِجَارَةٌ تَخْشَوْنَ كَسَادَهَا وَمَسَاكِنُ تَرْضَوْنَهَا أَحَبَّ إِلَيْكُم مِّنَ اللَّهِ وَرَسُولِهِ وَجِهَادٍ فِي سَبِيلِهِ

ص: 1430

فَتَرَبَّصُوا حَتَّى يَأْتِيَ اللَّهُ بِأَمْرِهِ وَاللَّهُ لَا يَهْدِي الْقَوْمَ الْفَاسِقِينَ ?24? لَقَدْ نَصَرَكُمُ اللَّهُ فِي مَوَاطِنَ كَثِيرَةٍ وَيَوْمَ حُنَيْنٍ إِذْ أَعْجَبَتْكُمْ كَثْرَتُكُمْ فَلَمْ تُغْنِ عَنكُمْ شَيْئًا وَضَاقَتْ عَلَيْكُمُ الْأَرْضُ بِمَا رَحُبَتْ ثُمَّ وَلَّيْتُم مُّدْبِرِينَ ?25? ثُمَّ أَنزَلَ اللَّهُ سَكِينَتَهُ عَلَى رَسُولِهِ وَعَلَى الْمُؤْمِنِينَ وَأَنزَلَ جُنُودًا لَّمْ تَرَوْهَا وَعَذَّبَ الَّذِينَ كَفَرُوا وَذَلِكَ جَزَاءُ الْكَافِرِينَ ?26?

ترجمه:

پروردگارشان آنان را نزد خود به رحمت و خشنودي و بهشت هايي که براي آنان در آنها نعمت هاي پايدار است، مژده مي دهد. (??) همواره در آنجا جاودانه اند؛ يقيناً نزد خدا پاداشي بزرگ است. (??) اي اهل ايمان! اگر پدرانتان و برادرانتان کفر را بر ايمان ترجيح دهند، آنان را دوستان و سرپرستان خود مگيريد؛ و کساني از شما که آنان را دوست و سرپرست خود گيرند، هم اينانند که ستمکارند. (??) بگو: اگر پدرانتان و فرزندانتان و برادرانتان و همسرانتان و خويشانتان و اموالي که فراهم آورده ايد و تجارتي که از بي رونقي و کسادي اش مي ترسيد و خانه هايي که به آنها دل خوش کرده ايد، نزد شما از خدا و پيامبرش و جهاد در راهش محبوب ترند، پس منتظر بمانيد تا خدا فرمان عذابش را بياورد؛ و خدا گروه فاسقان را هدايت نمي کند. (??) بي ترديد خدا شما را در جبهه هاي زياد و عرصه هاي بسيار ياري کرد و [به ويژه] روز [نبرد] حنين، آن زمان که فزوني افرادتان شما را مغرور و شگفت زده کرد، ولي [فزوني عدد] چيزي از خطر را از شما برطرف نکرد، و زمين با همه وسعت و فراخي اش بر شما تنگ شد،

ص: 1431

سپس پشت به دشمن از عرصه نبرد گريختيد. (??) آن گاه خدا آرامش خود را [که حالت طمأنينه قلبي است] بر پيامبرش و مؤمنان نازل کرد، و لشکرياني که آنان را نمي ديديد [براي ياري مؤمنان] فرود آورد، و کساني را که کفر مي ورزيدند، به عذاب سختي مجازات کرد؛ و اين است کيفر کفرپيشگان. (??)

اللهم صل علي محمد و آل محمد و عجل فرجهم

شريعتي: چه کنم ديده و دل را که مدام دل تو را مي طلبد ديده تو را مي جويد، ان شاء الله تمام لحظاتتان غرين ياد حضرت باشد اشاره ي امروز را حاج آقاي عالي بفرمايند در ادامه همراه شما خواهيم بود.

حاج آقا عالي: آيه ي 23 سوره ي مبارکه ي توبه خداي متعال مي فرمايد که مومنين پدرتان برادرتان خويشتان اگر کافر بودند اين کفر را بر ايمان ترجيح ندهيد آن ها ديگر ولايتي ندارند پدر در جايي که کافر باشد يا نه کافر نباشد دستوري به کفر بدهد واجبي را ترک بکن حرامي را انجام بده در مجلس گناه بيا اين جاها ولايت ديگر ندارند در جايي ولايت براي کسي است براي پدر است براي به عنوان مثال پدر بزرگ است براي مادر در جايي دستور دادنش که بايد آدم اطاعت بکند که خلاف ولايت خدا و دستور خدا نباشد در جايي که آن ها خلاف دستور خداوند دادند در عين حفظ به احترامشان آن احترام سر جاي خودش حتي اگر کافر يا مشرک هم باشند در دستورات دينمان داريم که احترام بگذاريد اما اطاعت نداشته باشيد از آن ها چون آن جا اطاعت خداوند متعال و ولايت خدا مقدم است.

ص: 1432

ريعتي: خيلي ممنون يک شنبه ي ماه ذي القعده يک ويژگي دارد و يک نمازي دارد که آثار و برکاتش بسيار بسيار فراوان است دوستان قديم سمت خدا مي دانند که هر سال قرار يک شنبه هاي سمت خدايي ها بود که اين نماز را بخوانند و براي هم دعا بکنند خيلي ها گفتند اگر زحمتي نيست حاج آقاي عالي نماز را يک بار ديگر تذکر بدهيد و ياد آوري کنيد.

حاج آقا عالي: توفيق بزرگي است اگر کسي چهار رکعت نماز را بتواند انجام بدهد فضائل اين نماز را دوستان اگر در مفاتيح ببينند روايات پيغمبر است که توبه شان قبول مي شود گناهانشان بخشيده مي شود عاقبت بخير و با ايمان از دنيا مي رود والدينشان از آن ها راضي خواهد بود به والدينشان خيرات مي رسد اموال و رزقشان با برکت مي شود خيلي برکات دارد اين چهار رکعت در يکي از يک شنبه ها حال اگر اين يک شنبه کسي توانست اين يک شنبه اگر نه هر کدام از يک شنبه هاي ماه ذي القعده مي تواند اين عمل را انجام بدهد غسلي بکند وضو بگيرد بعد از آن چهار رکعت دو تا دو رکعتي در رکعت اول بعد از حمد سه مرتبه قل هو الله بعدش معوذتين قل اعوذ برب الناس و قل اعوذ برب الفلق را بخواند و بعد از اتمام اين چهار رکعت هفتاد مرتبه استغفار بکند و بعد يک دعايي دارد که يا عزيز يا غفار مي توانند به مفاتيح مراجعه بکنند اين عمل را انجام بدهند خيلي با فضيلت است.

شريعتي: حتما به مفاتيح مراجعه بکنند و ما را هم دعا بکنند نماز يک شنبه ي ماه ذي القعده قبل

ص: 1433

از اين که نکات پاياني حاج آقاي عالي در مورد بحث امروز و وظايف فردي منتظران ان شاء الله هفته ي آينده اگر توفيقي بود حاج آقاي عالي به بخشي از دوستان ما پاسخ خواهند داد دعوت مي کنم بيننده ي برنامه ي هفته ي آينده هم باشيد خدمت شما هستيم وقت در اختيار شماست.

حاج آقا عالي: يکي ديگر از مصاديق وفاي به عهد نسبت به امام زمان عليه السلام اداي حقوق مالي حضرت است آن حقوقي که به هر حال چه واجب چه مستحب نسبت به امام زمان عليه السلام آدم بايد خرج بکند و هزينه بکند اين ها را در آن بخل نورزد حقوق واجب حضرت که در راسش همان خمس است مسئله ي خمس است که حق اهل بيت است يک پنجم درآمد کساني که کاسب هستند درآمدي دارند بعد از اين که در طول سال خرج هايشان را کردند هزينه هاي زندگيشان را کردند اگر اضافه آمد آن اضافه بر هزينه هايشان يک پنجمش را به عنوان سهم خدا و رسول و ذوي القربي که ما مي گوييم سهم امام که سهم امام نصفش سهم امام است نصفش سهم سادات فقير است که در سوره ي انفال آيه ي 41 آمده که «وَاعْلَمُوا أَنَّمَا غَنِمْتُم مِّن شَيْءٍ فَأَنَّ لِلَّ_هِ خُمُسَهُ وَلِلرَّسُولِ وَلِذِي الْقُرْبَى وَالْيَتَامَى وَالْمَسَاكِينِ وَابْنِ السَّبِيلِ» که در واقع همان بحث خمس را که يک پنجم در آمد است اين را در اين آيه مطرح مي کند من روايتي را از امام رضا عليه السلام بخوانم در اصول کافي آمده اين روايت خيلي قابل توجه است من تقاضا مي کنم به خصوص دوستان بزرگواري که مخارج خانواده به عهده ي آن هاست رزق خانواده

ص: 1434

را آن ها مي دهند چون گاهي مواقع بعضي از بچه ها دانش آموز اند دانشجو اند در آمد ندارند در يک خانه سوال مي کنند ما چه کار بکنيم پدرمان خمس نمي دهد مي خواهيم نماز بخوانيم مقيد نيست آدم دلش مي سوزد يا مادران نگران اند اين روايت را ببينيد از امام رضا عليه السلام چه برکاتي است اگر کسي حق امام يعني بحث خمس و سادات را بدهد اين در اصول کافي جلد يک است آخرين حديثش است که يکي از تجار فارس از شيعيان اهل بيت نامه اي به امام رضا عليه السلام نوشت که اگر مي شود ما را از خمس معاف کنيد حلال بکنيد که امسال خمس ندهيم امام رضا عليه السلام در جواب اين گونه نوشت بسم الله الرحمن الرحيم إِنَّ اللَّهَ وَاسِعٌ کَرِيمٌ ضَمِنَ عَلَى الْعَمَلِ الثَّوَابَ خداوند متعال کريم است رحمت وسيعي دارد ثواب هر عملي را ضامن است حالا جزئياتي دارد آن ها را نمي خوانم خمسي که شما مي دهيد اين کمکي است که ما بتوانيم دين را پيش ببريم پيش برد دين است و خانواده مان را با آن تامين بکنيم دريغ نکنيد خمستان را از ما، خودتان را محروم از دعاي ما نکنيد.

شريعتي: يعني وقتي خمس مي دهيد ما دعايتان مي کنيم.

حاج آقا عالي: بله دعايتان مي کنيم، اگر شما خمس را اخراج بکنيد از مالتان خارج بکنيد گشايش در رزقتان است برکت رزقتان است، گناهانتان پاک مي شود، در روز قيامت که دچار فقر و بيچارگي هستيد آن موقع دستتان را مي گيرد، مسلمان آن کسي است که پاي عهدش مي ايستد بحث خمس و پرداخت دين مالي به حضرت را جزء وفاي به عهد امام رضا عليه

ص: 1435

السلام دانستند در قرآن هم جايي دارد که اگر کسي اين انفاقات مالي را در راه خدا بکند خداوند متعال به پيغمبر مي گويد »خُذْ مِنْ أَمْوَالِهِمْ صَدَقَةً تُطَهِّرُهُمْ وَتُزَكِّيهِم بِهَا وَصَلِّ عَلَيْهِمْ إِنَّ صَلاَتَكَ» (توبه/103) پيغمبر من شما اموال مردم را که در راه خدا مي دهند بگيرد و خرج کن سه فايده برايشان دارد پاک مي شوند خودشان رشد مي کنند هم خودشان هم زندگيشان هم اموالشان برکت پيدا مي کند و تو دعا کن برايشان طلب رحمت کن برايشان »إِنَّ صَلاتَكَ سَكَنٌ لَهُمْ» مايه آرامش مي شود عذاب برداشته مي شود هم در زندگي رنجشان کم مي شود هم در آخرت بنابراين اين بحث دين مالي حضرت را اداره کردن اين را کوچک نگيريم خدا رحمت کند مرحوم آيت الله شاه آبادي را اين عارف بزرگ استاد حضرت امام بود بسياري از کاسب ها و بازاري هاي تهران شاگردش بودند خيلي از شاگردانشان بازاري هاي متديني که در عين حال که کاسب بودند دنبال معرفت هم بودند اطراف اين عارف با عظمت که حضرت امام ايشان را انسان کامل تعبير قرار داده عارف کامل مي دانست دنبال ايشان بودند يک مرتبه ايشان با تشر آمد به بعضي از همين شاگردانش گفت چه است که ما هر چه مي گوييم گوش نمي دهيد کار خودتان را مي کنيد در جا مي زنيد يا عقب گرد مي کنيد همين طور عمرتان دارد مي گذرد بندگان خدا برق از چشمشان پريد گفتند چه مي فرماييد گفت ما هر چه مي گوييم شما گوش نمي دهيد که آمدند خدمت آقا گفتند هر چه بفرماييد ما گوش مي دهيم ايشان فرمودند که نمازهايتان اول وقت است بي بهانه و عذر هر روز يک زيارت عاشورا هم بخوانيد خمستان را همه

ص: 1436

سالي يک بار حساب مي کنند شما روزانه آخر روز حساب بکنيد طبق اين آيه هر کسي درآمدي پيدا کند همان موقع بايد خمسش را بدهد اهل بيت يک فرجه داده اند که يک سال بگذرد اگر کسي خواست روزانه هم حساب بکند اشکالي ندارد ايشان فرمود احتياط کنيد اين عمل را انجام بدهيد هر روز حساب بکنيد اين را نمي خواهم به عنوان يک دستورالعمل حساب بکنم ولي مقصودم اين است هم مسئله ماليشان هم عباديشان اين ها عمل کردند من وارد جزئيات نمي شوم بعضي هايشان صاحب کراماتي شدند از شاگردان آقاي شاه آبادي توجه به اين مسئله داشتند خمس حق اهل بيت است من قبلاً در آن قضيه ي حاج علي بغدادي قضايايي است که بعضي از فقهاي ما طبقش نظرات فقهي را استنباط کردند قضيه ي حاج علي بغدادي که مرحوم محدث نوري در کتاب نجم الثاقبش ايشان فرمود که اگر چيزي در کتاب من نبود جزء اين قضيه که خودم شنيدم خودم رفتم از حاج علي بغدادي که فرد بسيار صالح و با تقوايي است در خدمت مراجع نجف مرحوم کاظميني قضيه را از خودش شنيدم جزئياتش را قبلا گفته ايم اين آقاي حاج علي بغدادي وقتي خمسش را در نجف پيش مراجع نجف شيخ انصاري و بعضي از بزرگان حساب کرد داشت برمي گشت به بغداد حضرت ولي عصر عليه السلام را ابتدا به صورت ناشناس مي بيند حضرت اسم مي آورد که حاج علي کجا مي روي شب جمعه است برگرد که زيارت جد ما کربلا را داشته باشي او مي گويد شما از کجا من را مي شناسي حضرت فرمود من چطور نمي شناسم آن کسي که حق ما را به وکلاي ما

ص: 1437

مي دهد او گفت چه حقي؟ گفت خمسي که امروز دادي چطور من نمي شناسم کسي که حق ما را به وکلاي ما مي دهد شهادت مي دهم به اين که تو مومني خدا رحمت کند من از مرحوم آيت الله اراکي از استادشان شيخ عبدالکريم حائري شنيدم که آقاي حائري ايشان مي فرمودند که طبق همين قضيه دادن خمس به مراجع به عنوان وکيل حضرت امضا شده به عنوان وکلاي حضرت حضرت راضي اند که خمس داده شود بنابراين هم خمس به عنوان يکي از انفاقات واجب هم بعضي از انفاقات مستحب مجلس گرفتن براي اهل بيت به خصوص سيد الشهدا و فضايل را گفتن زيارت آن ها رفتن خرج آدم بکند هزينه بکند صدقه دادن روزانه هديه دادن براي آن ها اين ها همه خرج هايي است که در راه حضرت است ان شاء الله حساب مي شود.

شريعتي: ان شاء الله خيلي ممنونم فردا ان شاء الله با حضور حاج آقاي فرحزاد خدمت شما خواهيم رسيد صحن تو و ضريح تو و بارگاه تو هر حاجت نگفته گمانم روا شود.

اللهم صل علي علي بن موسي الرضا المرتضي

93-06-16 - وظايف منتظران، شناخت امام رضا(عليه السلام) و فضيلت زيارت حضرت

بسم الله الرحمن الرحيم و صلي الله علي محمد و آله الطاهرين

هميشه قبل هر حرفي برايت شعر مي خوانم * * * قبولم کن من آداب زيارت را نمي دانم

نمي دانم چرا اين قدر با من مهربان هستي * * * نمي دانم کنارت ميزبانم يا که مهمانم

نگاهم رو به روي تو بلا تکليف مي ماند * * * که از لبخند لبريزم که از گريه فراوانم

به دريا مي زنم دريا ضريح توست غرقم کن * * *

ص: 1438

در اين امواج پر شوري که من يک قطره از آنم

سکوت هر چه آيينه نمازم را تو معني نه * * * بريز آرامشي ديرينه در سينه پريشانم

تماشا مي شوي آيه به آيه در قنوت من * * * تويي شرط و شروط من اگر باري مسلمانم

اگر سلطان تويي ديگر ابايي نيست مي گويم * * * که من يک شاعر درباري ام مداح سلطانم

شريعتي: السلام عليک يا علي بن موسي الرضا سلام مي گويم به همه ي هم وطنان عيد ميلاد امام رئوف مبارکتان باشد بهترين ها را در اين روز بسيار پر نور در اين روز بسيار فرخنده براي همه ي شما آرزو مي کنم خيلي خوش آمديد به سمت خداي امروز ما حاج آقاي عالي سلام عليکم و رحمة الله عيد شما مبارک

حاج آقا عالي: سلام عليکم بنده هم خدمت شما دوستان بزرگوار بينندگان محترم متدين سلام و عرض ادب دارم تبريک عرض مي کنم امروز را که واقعاً روز با عظمتي است روز ميلاد امام رئوف امام رضا عليه السلام را خدمت مولايمان امام زمان عليه السلام و همه ي دوستان بزرگوار بيننده سلام عرض مي کنم و خدمت شما هستيم.

شريعتي: خوشحاليم در اين روز مبارک به صورت زنده و مستقيم کنار شما هستيم و بيننده هاي خوبمان ان شاءالله زيارت مشهد مقدس نصيبتان باشد دوستان در مشهد هم حتما نائب الزياره ما خواهند بود ما قرار گذاشته بوديم امروز به سوال هاي بينندگان پاسخ بدهيم اما اجازه مي خواهيم که اين قرار را موکول مي کنيم به هفته ي آينده ان شاء الله و هفته ي آينده به سوالات شما پاسخ مي دهند. برنامه ي امروز ما

ص: 1439

يک برنامه ويژه اي است که هم رنگ و بوي امام رضا عليه السلام را خواهد داشت و هم رنگ و بوي حضرت مهدي عليه السلام.

حاج آقا عالي: بسم الله الرحمن الرحيم همان طور که همه ي دوستان بزرگوار مي دانند ما ايراني ها نسبت به همه ي ائمه ارادت خاص و وِيژه داريم و وظيفه مان است ولي نسبت به امام رضا عليه السلام يک ارادت ديگري است امام رضا به هر حال جوري است که همه زير سايه اش هستيم اين وجود مقدس دو سه سال بيشتر در ايران نبود سال 200 هجري وارد ايران شد سال 202 به شهادت رسيد در واقع حدود سه سال اما در عين حال به قدري برکات داشت بودن امام رضا عليه السلام در ايران که اگر آن مقداري که ما مي توانيم بفهميم از آن برکات آن چيزهايي که نمي دانيم و اسراري که در آمدن ايشان بوده و احيانا شايد در طول تاريخ بيشتر روشن شود آن ها را کاري نداريم اما همان مقداري که براي ما روشن است واقعا برکات فوق العاده بود اجازه مي خواهم به يکي دو تا از اين برکات در طي برنامه ي امروز ان شاء الله اشاره بکنم يکي از مهم ترين برکات امام رضا عليه السلام گسترش تشيع در ايران و کم کم ايران را تبديل کردن به پايگاه شيعه بلکه پايتخت شيعه بوده است و اين چيز بسيار قابل توجهي است اهل بيت عليهم السلام از همان ابتدا از زمان پيغمبر اکرم نسبت به ايراني ها واقعا عنايت داشتند لطف داشتند محبت داشتند خود ايراني ها هم نسبت به اهل بيت همين طور بود چون در آن ها صفا و صميميت و

ص: 1440

تواضع و اخلاق و همه چيز را مي ديدند آن تکبر و بزرگمنشي که در پادشاهان ايراني ديده بودند در طول تاريخ ايران قبل از اسلام ديده بودند يا شنيده بودند در اين خانه خبري از آن چيز ها نبود از افتادگي و تواضع و صداقت بود لذا از آن اول صادقانه زانو زدند در مقابل اهل بيت پيغمبر اکرم در روايتي فرمود ايراني ها طرفداران و دوستاران ما اهل بيت هستند آيات بسياري از قرآن را اگر به تفاسير مراجعه کنيد و شان نزولش را ببينيد اشاره کرد که اين مربوط به قوم فارس است قوم سلمان است به ايراني هاست يک مورد را عرض مي کنم در سوره ي محمد صلي الله عليه و آله در آيه ي 38 خداوند متعال مي فرمايد «وَإِن تَتَوَلَّوْا يَسْتَبْدِلْ قَوْمًا غَيْرَكُمْ» اگر شما که در زمان پيغمبر هستيد دور پيغمبر را گرفتيد همان عرب هايي که دور پيغمبر بودند خدا مي فرمايد اگر شما پشت کنيد به پيغمبر آن کاري که بايد انجام بدهيد را ندهيد يک قوم ديگري را به جاي شما مي آورم شما را تبديل مي کنم قوم ديگري را به جاي شما مي آورم که خدمت برساند اصحاب وقتي اين آيه نازل شد از پيغمبر سوال کردند که آن قوم ديگري که خدا در اين آيه مي گويد من مي آورم به جاي شما کيست؟ سلمان کنار پيغمبر نشسته بود پيغمبر اکرم دست به پاي او زد فرمود اين و قوم و قبيله اش هم وطنانش بعد پيغمبر فرمود دنباله ي همين حديث است اگر لَوْ کَانَ الْإِيمَانُ مَنُوطاً بِالثُّرَيَّا لَتَنَاوَلَهُ رِجَالٌ مِنْ فَارِسَ اگر ايمان و دين در ستاره ي پروين که آن زمان به عنوان مظهر دور بودن

ص: 1441

اين ستاره بوده است اگر در آن جا هم باشد ايراني ها مي روند و او را به دست مي آورند همت بلند است دنبال دين هستند روايت ديگري در کنزالعمال نقل کرده که پيغمبر فرمود اَعظَمُ النّاس نَصيباً فِي الاِسلام اَهلُ فارس بيشترين کساني که نصيب دارند در دين در وفاداري به دين در کوشا بودن در عمل به دين و در گسترش دين ايراني ها هستند. تمجيد کمي نيست بعد از رحلت پيغمبر اکرم متاسفانه تبعيض بين عرب و عجم قائل شد و نسبت به غير عرب ها به خصوص ايراني ها خيلي بي مهري روا مي شد در بيت المال حقوق و سهمشان خيلي کم تر بود مشاغل پست اجتماعي و کارهاي خدماتي را به ايشان مي دادند زمان خلافت اميرالمومنين عليه السلام که رسيد سال 35 هجري تقريبا حدود فرض کنيد بيست سال بعد از رحلت پيغمبر حضرت امير ورق را برگرداند مثل خود پيغمبر اکرم عنايتش به همه يکسان بود نسبت به ايراني ها که خيلي بي مهري شده بود حضرت خيلي محبت مي کرد ابن ابي الحديد در شرح نهج البلاغه اش نقل کرده که اميرالمومنين يک مرتبه خطبه مي خواند يک فردي به نام اشعث بن قيس واقعا فرد منافقي بود همان کسي بود که دخترش زن امام حسن بود که او را مسموم کرد پسرش محمد بن اشعث در کربلا جز قاتلين سيد الشهدا عليه السلام بود خودش جز خوارج بعد ها شد او وقتي ديد ايراني ها دور اميرالمومنين را گرفتند کنار منبر و دور حضرت نشستند با يک تعصبي پا گذاشت روي شانه ها و آمد جلو و پرخاش کرد به اميرالمومنين که چه هست که اين سرخ رويان را اطراف

ص: 1442

خودت جمع کردي و بر ما غلبه دادي حضرت امير ناراحت شدند فرمودند که اين افراد راحت طلب خودشان بستر گرم و نرم را رها نمي کنند و اهل زحمت و کار نيستند اين بندگان خدا را که در روز گرم براي يک لقمه نان حلال تلاش مي کنند مي خواهند که من از خودم دور کنم من هرگز اين کار را نمي کنم حضرت فرمود من مقصودم اين جاست اميرالمومنين فرمود که از حبيبم رسول خدا شنيدم که تعبير اين است، همان طور که در ابتدا شما ايراني ها را وارد دين کرديد در انتها در آخر الزمان ايراني ها شما را وارد دين مي کنند واقعا اين يک نکته ي بسيار قابل توجهي است که در روايات ما مکرر به اين اشاره شده متعدد اشاره شده که زمينه سازان ظهور در آخرالزمان ايراني ها هستند اين نه از باب يک نژاد پرستي باشد اصلا اين حرف ها نيست نه از باب اين که ايراني ها خالصانه پاي دين ايستادند صادقانه دين را قبول کردند پايش برداشتند و اين مسئوليت بزرگ روي دوش ايراني ها افتاد پيغمبر اکرم فرمود گروهي از مشرق (مشرق نسبت به حجاز عربستان آن زمان ايران و مغرب روم آن زمان بود دنياي غرب آن زمان بود مشرق ايران بود) زمين هست که قيام مي کنند و زمينه ساز حکومت مهدي ما خواهند بود مقدمات ظهور را اين ها فراهم مي کنند و سهمشان در اين زمينه خيلي زياد است و آن کسي که ايران را آماده کرد براي چنين مسئوليت بزرگي امام رضا عليه السلام بود وجود مقدس امام رضا وقتي به ايران آمد ايران را تبديل کرد به يک پايگاه براي تشيع براي

ص: 1443

رشد به ارادت به اهل بيت و معرفت به اهل بيت و به تدريج پايتخت و ام القراي شيعه شدن است درست قبل از امام رضا جاهايي مثل قم و سبزوار در ايران شيعيان بودند اما اين گسترشي که با آمدن امام رضا عليه السلام در همان دو سه سال و ارادتي که به اهل بيت پيدا شد در هيچ دوره اي نبود خيلي ها به خاطر حضرت اين جا جمع شدند وقتي امام رضا آمد ياد پيغمبر را ايراني ها نديده بودند تجسم عيني پيغمبر را ديدند همان فرد با همان چيزهايي که از پيغمبر شنيده بودند سادگي صفا تواضع محبت علم و درايت که عالم آل محمد لقب گرفت امام رضا عليه السلام رأفت و رحمت و صميمتش اين که فرق نمي گذاشت بين اشراف و بين طبقات پايين اجتماعي و با همه يکسان برخورد مي کرد اين روحيات باعث شد که زانو بزنند و حتي بعضي از کساني که آن موقع شيعه نبودند واقعا گرايش به اهل بيت برايشان خيلي زياد شد حتي خانواده ي خود مأمون مادر و همسر و خانواده اش جذب حضرت شدند ارادت داشتند به امام رضا کار به کجا رسيد که مأمون و خاندان عباسي به شدت نسبت به اهل بيت اين موضع را داشتند و شديدا نسبت به شيعيان برخورد مي کردند طوري بود که برخورد شديد اين ها با شيعيان اهل بيت از بني اميه هيچ کمتر نداشت تهمت شيعه گري کافي بود که کسي را زندان بکنند زندان هاي مرگ آور تا يک زمان هايي اسم علي جرم بود در زمان امام رضا کاملا ورق برگشت طوري که مأمون خودش ادعاي تشيع مي کرد و

ص: 1444

حتي بعضي از نويسندگان عجيب اين جاست که اين ادعا را هم پذيرفته اند گفته اند شيعه بوده شهادت امام رضا به دست مأمون را بعضا نپذيرفتند تا اين حد.

شريعتي: اين قدر فضا آماده بود.

حاج آقا عالي: به نفع تشيع برگشت به نفع اهل بيت برگشت که حتي او از اين فرصت بخواهد استفاده بکند اين طور ادعايي بکند که بعضي ها پذيرفته اند البته شکي نيست مشهور و ان چيزي که قرائن متعدد است بدون ترديد شهيد کردن امام رضا عليه السلام کار اوست مي خواهم عرض کنم فضا اين شکلي شده بود در هر حال از همان موقع به بعد بود که شيعه نزج گرفت و ارادت به اهل بيت در ايران طوري شد که حتي بعضي از مذاهب ديگري که در ايران بودند علاقه پيدا کردند ولو يهودي بود مسيحي بود ولو کساني بودند که مخالف اهل بيت بودند اما نسبت به امام رضا عليه السلام چون مي دانستند خيلي متخلق اند عالم اند حضرت سرکشي مي کردند مسيحي مريض مي شد حضرت مي رفتند ديدنش عيادت مي کرد گاهي مواقع امام رضا در ايران تا الآنش هم همين طور است اقوام مختلفي در آن است زبان هاي مختلفي در آن است لهجه ها و گويش هاي مختلف امام رضا ايراني صحبت مي کرد و با لهجه مثلا فرض کنيد گاهي مواقع نمي خواهم لهجه هاي مختلف را بگويم ولي لهجه هايي که در ايران است ترکي است کردي است گيلکي است مازني بلوچ است حضرت گاهي مواقع با اين زبان ها در روايت داريم حرف مي زد يک مرتبه اباصلت کنار حضرت نشسته بود امام رضا عليه السلام فارسي صحبت کرد اباصلت يک مرتبه خيلي تعجب کرد که

ص: 1445

شما همه ي لغات با گويش ها و لهجه ها را بلديد؟ امام رضا فرمود اين روايت در عيون اخبار رضا است فرمود من حجت خداوند بر مردم ام خدا هيچ گونه کسي را حجت بر قومي قرار نمي دهد که زبان آن ها را بلد نباشد مگر اين کلام حضرت امير جدم به تو نرسيد که فرمود خدا به ما فصل الخطاب را داده يک معناي فصل الخطاب اين است امام رضا مي فرمايند فصل الخطاب چيزي جز اين نيست که زبان هاي مختلف را آدم بداند و بتواند با آن زبان ها حرف بزند. در هر حال عنايت اهل بيت عليهم السلام و به خصوص امام رضا به اين کشور از همان ابتدا بوده و در طول تاريخ هم بوده و الآن هم وجود مقدس امام زمان عليه السلام همين عنايت را دارد از سفير انگلستان نقل مي کنند در يکي از دوره هاي گذشته چهل پنجاه سال گذشته ايشان مي گفته که من در عجب ام من تاريخ ايران را خيلي رويش کار کردم و به خصوص دوره هاي معاصر و اخير را حوادثي که بر ايران گذشته تاخت و تازهايي که در ايران بوده توطئه هايي که در ايران بوده چه در خارج چه در داخل به گونه اي بوده با مطالعاتي که من کردم هفده مرتبه قرار بوده اين کشور از نقشه محو شود اصلا نباشد روي نقشه توطئه هاي بسيار سنگين در طول تاريخ ما دوران مغول ها را داشتيم در جنگ جهاني کشور محل تاخت و تاز بود هفده مرتبه بايد از نقشه محو مي شد اما در عجب ام که چه سري است که اين کشور هنوز باقي مانده اين سري که او نفهميد غير از

ص: 1446

ظواهر مسئله و ايران را باقي نگه داشته در طول تاريخ اين است که دست مقدس معصومين عليهم السلام و فوق آن ها دست مقدس پروردگار عالم که يک معنا خود معصومين هستند نگاه داشته اين کشور را در جنگ جهاني اول که ايران محل تاخت و تاز متحدين و متفقين و روس ها و انگليس ها و آلمان ها و غيره بود قطحي شديد کشتارهايي در ايران به وجود آمده بود مرحوم آيت الله نائيني استاد آيت الله خوئي استاد آيت الله حکيم و خيلي از مراجع اين يکي از بزرگان علماي ما بوده ايشان خيلي ناراحت بود خيلي غصه مي خورد که اين کشور دارد از بين مي رود با اين وضعيتي که الآن است توسلي کرده بود شب با گريه و غصه و ناراحتي خوابش برده بود در خواب ديد که يک ديواري به شکل نقشه ي ايران است اين ديوار دارد خراب مي شود و مي افتد زير آن ديوار هم زن و بچه نشسته اند اين ديوار کج شده و دارد مي افتد روي آن ها ايشان در همان عالم خواب فرياد زد که خدايا به فرياد برس ايران دارد از بين مي رود مي گويد در همان حين ديدم که حضرت ولي عصر عليه السلام تشريف آوردند با دست مبارکشان اشاره کرد ديوار را برگرداند سر جايش فرمود خطراتي براي اين کشور شايد باشد بلاهايي مي ايد سختي هاي مي بينند اما ما نمي گذاريم اين کشور سقوط بکند ما نمي گذاريم سقوط بکند از اين جهت عنايات اهل بيت هميشه بوده ما در اين سي و پنج سال بعد انقلاب مکرر ديديم مقام معظم رهبري مي فرمود مني که در همه جا بودم مي فهمم که قضيه چه است

ص: 1447

ايشان تشبيه قشنگي داشت مي فرمود ما مي فهميديم در خيلي از حوادثي که براي انقلاب پيش آمد مثل يک ماشيني که در جاده ي چالوس مثلا در آن پيچ و خم ها مي ايد پايين يک اتوبوس با سرعت مي آيد پايين مسافرها هم آسوده گرفتند خوابيدند نمي دانند چه خطراتي اطرافشان است دره هايي که هست بعد ما مي رويم آن جلو براي اين که کنترل کنيم مي بينيم فرمان نيست يعني فرمان در اختيار ما نيست مي گويد اين را ما به وضوح ديديم که فرمان در اختيار کس ديگري است از اين جهت بايد خدا را شکر کرد منتها بايد اين لياقت و قابليت را حفظ کرد خدا با هيچ قومي قوم و خويشي ندارد همين تعبيري که در اين آيه است، اگر شما پشت کنيد خدا اين پرچم را به دست گروه ديگري مي دهد قوم ديگري مي دهد به هر حال بايد اين را حفظ بکنيد و اين زمينه ي عنايت را امام رضا عليه السلام براي ايران فراهم کرد از اين جهت حق بزرگي به گردن ما دارد فقط اين نيست که قبل مطهر امام رضا اين جاست اين سر جاي خودش اما اين که ايران را آماده کرد براي چنين مسئوليت بزرگ زمينه سازي تمدن مهدوي اين کار امام رضا بود يکي ديگر از برکاتش است من برکت ديگر را بعد از ميان برنامه عرض مي کنم.

شريعتي: ان شاء الله نکات خوبي شنيديم خداوند شما را حفظ بکند به قرار روزانه مي رسيم چقدر خوب است ثواب تلاوت اين آيات را هديه کنيم به روح بلند و آسماني امام رضا عليه السلام ولي نعمت همه ي ما و ان شاء الله از برکاتش بهره مند شويم

ص: 1448

در روايتي شنيدم امام رضا عليه السلام فرمودند يک موقع وقتي که نامه هاي عمل را مي دهند و يکي سر پل صراط و سوم پاي حساب کتاب ان شاء الله حضرت سر قرار تشريف بياورند و دست همه ي ما را بگيرند به برکت همين آيات نوراني. امروز صفحه ي 197 آيات 62 ام تا 67 ام سوره ي مبارکه ي توبه است که امروز با تدبر تلاوت بکنيم به برکت صلوات بر محمد و آل محمد

اللهم صل علي محمد و آل محمد و عجل فرجهم

يَحْلِفُونَ بِاللَّ_هِ لَكُمْ لِيُرْضُوكُمْ وَاللَّ_هُ وَرَسُولُهُ أَحَقُّ أَن يُرْضُوهُ إِن كَانُوا مُؤْمِنِينَ ?62? أَلَمْ يَعْلَمُوا أَنَّهُ مَن يُحَادِدِ اللَّ_هَ وَرَسُولَهُ فَأَنَّ لَهُ نَارَ جَهَنَّمَ خَالِدًا فِيهَا ذَلِكَ الْخِزْيُ الْعَظِيمُ ?63? يَحْذَرُ الْمُنَافِقُونَ أَن تُنَزَّلَ عَلَيْهِمْ سُورَةٌ تُنَبِّئُهُم بِمَا فِي قُلُوبِهِمْ قُلِ اسْتَهْزِئُوا إِنَّ اللَّ_هَ مُخْرِجٌ مَّا تَحْذَرُونَ ?64? وَلَئِن سَأَلْتَهُمْ لَيَقُولُنَّ إِنَّمَا كُنَّا نَخُوضُ وَنَلْعَبُ قُلْ أَبِاللَّ_هِ وَآيَاتِهِ وَرَسُولِهِ كُنتُمْ تَسْتَهْزِئُونَ ?65? لَا تَعْتَذِرُوا قَدْ كَفَرْتُم بَعْدَ إِيمَانِكُمْ إِن نَّعْفُ عَن طَائِفَةٍ مِّنكُمْ نُعَذِّبْ طَائِفَةً بِأَنَّهُمْ كَانُوا مُجْرِمِينَ ?66? الْمُنَافِقُونَ وَالْمُنَافِقَاتُ بَعْضُهُم مِّن بَعْضٍ يَأْمُرُونَ بِالْمُنكَرِ وَيَنْهَوْنَ عَنِ الْمَعْرُوفِ وَيَقْبِضُونَ أَيْدِيَهُمْ نَسُوا اللَّ_هَ فَنَسِيَهُمْ إِنَّ الْمُنَافِقِينَ هُمُ الْفَاسِقُونَ ?67? وَعَدَ اللَّ_هُ الْمُنَافِقِينَ وَالْمُنَافِقَاتِ وَالْكُفَّارَ نَارَ جَهَنَّمَ خَالِدِينَ فِيهَا هِيَ حَسْبُهُمْ وَلَعَنَهُمُ اللَّ_هُ وَلَهُمْ عَذَابٌ مُّقِيمٌ ?68?

ترجمه:

آنان براي شما [از روي حيله و تزوير براي معذور نشان دادن خود نسبت به کارهاي ناهنجارشان] به خدا سوگند مي خورند تا شما را راضي و خشنود سازند، در صورتي که اگر مؤمن بودند، شايسته تر آن بود که خدا و رسولش را خشنود کنند. (??) آيا ندانسته اند که هر کس با خدا و

ص: 1449

رسولش دشمني و مخالفت کند، مسلماً آتش دوزخ براي اوست که در آن جاودانه است؛ اين [همان] رسوايي بزرگ است. (??) منافقان از اينکه سوره اي بر ضدشان نازل شود که آنان را از اسراري که [در جهت دشمني با خدا، پيامبر، مؤمنان و حکومت اسلامي] در دل هايشان وجود دارد، آگاه نمايد اظهار ترس و نگراني مي کنند؛ بگو: مسخره کنيد، خدا آنچه را از آن بيمناک و نگرانيد، آشکار خواهد کرد. (??) و اگر [نسبت به اعمال ناهنجار و گفتار باطلشان] از آنان بازخواست کني، قاطعانه مي گويند: فقط شوخي وبازي کرديم! بگو: آيا خدا وآيات او و پيامبرش را مسخره مي کرديد؟! (??) [بگو: نسبت به اعمال و گفتارتان] عذرخواهي نکنيد که [عذرخواهي شما را پايه واساسي نيست] يقيناً شما پس از ايمانتان کافر شديد؛ اگر از گروهي از شما [که تابع و دنباله رو بوديد] درگذريم، گروه ديگر را [که سردمداران برنامه هاي منافقانه بودند] به سبب آنکه همواره [در جامعه اسلامي] دست به جرم و خطا مي زدند، قطعاً عذاب مي کنيم. (??) مردان و زنان منافق همانند و مشابه يکديگرند، به کار بد فرمان مي دهند و از کار نيک باز مي دارند و از انفاق در راه خدا امساک مي ورزند، خدا را فراموش کردند و خدا هم آنان را [از لطف و رحمت خود] محروم کرد؛ يقيناً منافقانند که فاسق اند. (??) خدا آتش دوزخ را به مردان و زنان منافق و کافران وعده داده، در آن جاودانه اند، همان براي آنان بس است و خدا لعنتشان کرده و براي آنان عذابي پايدار است. (??)

اللهم

ص: 1450

صل علي محمد و آل محمد و عجل فرجهم

شريعتي: گفت همه آهوان صحرا سر خود نهاده بر کف به اميد آن که روزي به شکار خواهي آمد ان شاء الله هر چه زودتر در ظهور حضرت تعجيل شود نکته ي قرآني را حاج آقا بفرمايند.

حاج آقا عالي: آيه ي 62 سوره ي توبه مي فرمايد «وَاللَّ_هُ وَرَسُولُهُ أَحَقُّ أَن يُرْضُوهُ إِن كَانُوا مُؤْمِنِينَ» اين سوره در مورد منافقين صحبت مي کنيد يکي از انواع نفاق را اشاره مي کنند قسم مي خورند که مردم را راضي بکنند قسم مي خورند براي رضايت ديگران خوشان را شيرين مي کنند تا در دل ديگران خودشان را جا بکنند خدا مي فرمايد خدا و رسول اين ها اولي هستند به اين که اين ها را بايد راضي بکنيد اگر مومنيد دنبال او باشيد درست است منافقين اصطلاحي و معروف تماما دنبال رضايت اين بودند که مردم را راضي بکنند و محبوبيت در دل اين ها ايجاد بکنند کاري به خدا و رسول نداشتند اما اين مصداق نفاق است و هر مقداري که انسان توجه اش به جاي راضي کردن خدا و اهل بيت برود دنبال اين که خودش را در دل ديگران جا بکند برود دنبال اين که زندگي اش را تنظيم کند تا ديگران بگويند به به با خوشايند ديگران زندگي اش را فقط بخواهند تنظيم کنند بعضي ها در اين زمينه وسواس پيدا مي کنند کارهايشان را جوري مي کنند که ديگران ببينند چه مي شوند معيار مي شود مردم و نگاه آن ها بله گاهي مواقع ديد مردم مهم است اما در چارچوبه ي رضايت خدا نه اين که اين ديد بشود ملاک ديد مردم و اين که مردم چه مي گويند بشود ملاک ملاک اگر

ص: 1451

اين باشد اين به گونه اي رگه هاي اخلاق نفاق است و اين خوب نيست مگر ما قرار است که خودمان را در دل مردم جا بکنيم اگر خدا را راضي بکنيم در زيارت امين الله است که خدايا ما را محبوب بکن در بين مردم مَحْبُوبَةً فِي أَرْضِكَ وَ سَمَائِكَ ولي تو ما را محبوب بکن نه خودمان نه اين که خودمان خودمان را به هر شکلي و با هر قيمتي در دل ها جا بکنيم.

شريعتي: آن هايي که معيارشان خداست و با تقوا با مردم رفتار مي کنند بين مردم محبوب هستند.

حاج آقا عالي: بله چون دل ها دست خداست خداوند متعال محبت آن هايي را که برخلاف آن کسي که مي خواهد فقط ديگران را راضي کند کاري به خدا ندارد درست عکسش است آن چه که مهم باشد برايمان و تنظيم زندگيمان رضايت خدا و اهل بيت باشد.

شريعتي: خيلي ممنون دومين برکت حضور حضرت را مي شنويم.

حاج آقا عالي: يکي ديگر از برکات امام رضا عليه السلام با آمدنشان در ايران اين بود که ايرانيان را اهل زيارت و توسل بار آورد درست است که قبل از امام رضا در روايات متعدد اهل بيت اشاره شده به زيارت کردن توسل داشتن و در آياتي از قرآن اشاره به اين داد اما امام رضا عليه السلام عملا کاري کرد ايراني ها اهل زيارت و توسل بشوند هم در زمان حياتشان آن دو سه سالي که بودند گروه گروه مي رفتند براي زيارت حضرت و بعد از شهادتشان هميشه و هر سال روز افزون مي کند زائران حضرت از داخل و خارج کشور طوري که آمار

ص: 1452

زيارت امام رضا عليه السلام در طول سال بيش از آمار زيارت مکه است براي حج. اين اهل زيارت و توسل کردن کار بسيار ارزشمند و فوق العاده اي است چيز کمي نيست در روايات ما از خود امام رضا عليه السلام است که يکي از مصاديق وفاي به عهد که قبلا صحبت کرديم که ما عهدي نسبت به اولياء خدا و حضرات معصوم داريم يکي از مصاديقش همين زيارت است و توسل من روايتش را از امام رضا مي خوانم فرمود هر امامي يک عهدي بر گردن شيعيان و دوستانش دارد چيزي که به عنوان تکميل به وفاي به عهد است زيارت قبر آن هاست اگر کسي از سر شق برورد زيارتشان و اشتياق به زيارتشان داشته باشد و اشتياق به پاداش هاي زيارت داشته باشد اولياء دين اهل بيت شفيعان او در روز قيامت خواهند بود با اين ديد و اين نگاه که زيارت مي شود وفاي به عهد مي شود تجديد عهد با اين نگاه زيارت کردن صرف عمل استحبابي معمولي مثل نماز مستحب نافله نيست يا مثل روزه ي مستحبي گرفتن نيست مي شود يک وظيفه و يک تکليف که شما بايد وفاي به عهد داشته باشيد و يکي از بهترين انواع ارتباط که جايگزين هم ندارد زيارت است شبهه اي که مي گويند آقا پول زيارت را بده براي فلان فقير فلان کار آن ها سر جاي خودش خيرات و مبرات سر جاي خودش اما اين معنا ندارد که پول زيارت را بده آن جا زيارت نرو بله يک کسي است خيلي زياد از اندازه مي خواهد برود زيارت بله اين يک مقدارش را کمک بکند به ديگران اما

ص: 1453

اين که حداقل سالي يکي دو مرتبه بخواهد برود اين درست نيست اگر بخواهيم خدمت به ديگران هم بکنيم براي خدا باشد براي خدا بودن آن جا تنظيم مي شود.

شريعتي: همان انفاق و دستگيري و کمک در سايه ي امام رضا و روحيه اي که آن جا ايجاد مي شود.

حاج آقا عالي: اين روحيه را به آدم مي دهد و الا يواش بواش تزوير و ريا مي ايد و الا در خدمت رساني چشم و هم جشمي پيش مي ايد آدم وقتي مي رود آن جا اشک مي ريزد او را تنظيم مي کند پاک مي کند همه مان تجربه کرده ايم همين که وارد حرم مي شويم فضا عوض مي شود چون ملائکه دائم در تردد اند چون آن جا دائم ذکر خدا گفته مي شود چون آن جا معصيتي نيست فضا فضاي سبکي است آدم اين سبکي را حس مي کند در امام حسين وقتي اشاره مي کنيم در زيارت شب اول رجب در مفاتيح است مي گوييم اَشهَدُ اَنَّكَ طُهرٌ طاهِرٌ مُطَهَّرٌ مِن طُهر طاهِر مُطَهَّر يعني همه اش طهارت و پاکي خودتان پاکيد پدرتان پاک است حرمتان هم پاک است در اين حمام آدم وارد شود طبيعي است عوض مي شد طبيعي است آلودگي هايش مي رود شستشويي کن آن گه به خرابات خرام تا نگردد ز تو اين دير خراب آلوده بايد وارد اين جاها شد تا آدم جاي ديگري آلودگي ايجاد نکند از اين جهت زيارت آن ها رفتن وفاي به عهد است بهترين متن زيارتي در حرم هاي معصومين يا از دور اگر کسي برايش امکان نيست که از نزديک زيارت بکند خود اهل بيت به ما ياد دادند از دور زيارت بکنيد جاي آن را ان شاء الله مي گيرد درست

ص: 1454

است ممکن است کمتر فضيلت داشته باشد اما از هيچ خيلي بالاتر است قابل مقايسه نيست بهترين متن براي همه ي معصومين زيارت جامعه ي کبيره است و براي امام زمان عليه السلام زيارت آل يس است و به خصوص است که مومنين همه وقت مي توانند بخوانند به خصوص عصر جمعه. از دور و نزديک مرحوم شيخ صدوق در عيون نقل مي کند که يکي از صالحان پيغمبر اکرم را در خواب ديد قبلا گفته ام اما به مناسبت عرض مي کنم به پيغمبر عرض کرد مي خواهم به زيارت فرزندان شما بروم زيارت کدامشان بروم پيغمبر فرمود فرزندان من بعضي ها با شمشير کشته شدند بعضي ها مسموم شدند تا آمدند پيش من در اين عالم آن طرف جواب نگرفت چون سوالش اين بود کجا بروم دوباره پرسيد پيغمبر فرمود زيارت آن کسي برو که در همسايگي شماست چون اين فرد ايراني بود گفت رضا را مي گوييد پيغمبر فرمود بگو صلي الله علي بگو صلي الله عليه بگو صلي الله عليه بگو درود خدا بر او زيارت همسايه تان بگو زيارت امام رضا عليه السلام در بعضي روايات چيز عجيبي است زيارت امام رضا از زيارت امام حسين بالاتر دانسته شده امام جواد اين روايت را فرموده البته شکي نيست که در کل افضل زيارات زيارت اباعبدالله الحسين است اما امام رضا عليه السلام يک خصوصيتي به تعبير طلبگي از يک حيث و جهت زيارتش افضل است البته خود امام جواد در آن روايت فرموده که زيارت جدم ابي عبدالله الحسين را موافق و مخالف خواص و عوام مي روند اما زيارت پدرم امام رضا را خاصه مي گويند شيعيان مي روند و يک جهتش اين

ص: 1455

است که در ايران بايد زيارت ها در آن زياد شود تا بشود پايگاه از اين جهت خيلي توصيه به زيارت امام رضا شده همان طور که شما هم روايتش را نقل کرديد فرمود اگر کسي با دوري راه من را زيارت بکند در سه جا که هولناک ترين جاي قيامت است من به بازديدش مي ايم در سه جا از هول و وحشت هاي او خلاصش مي کنم يکي نامه ي عمل را به آدم ارائه مي دهند که خيلي وحشتناک است يکي در صراط است و يکي هم آن جايي که اعمال انسان را مي خواهند وزن بکنند آن جا وزن کشي اعمال است البته اين که امام رضا فرموده اين سه جا منحصر به اين سه جا نيست اين سه جا سخت ترين جايي است که اشاره کرده امام رضا امام رئوف است آن هايي که به ديدنش مي روند آقا مديون کسي نمي شود دو تا هم رويش مي گذارد مي ايد رئوف يعني اين که يک جوري با تو برخورد مي کند که کم نمي گذارد برايت مهرباني اش به گونه اي است که کم برايت نمي گذارد يکي از اصحاب امام رضا به نام موسي بن سيار است مي گويد با امام رضا مي رفتيم توس اولين بارمان بود که وارد شهر مي شديم صداي شيون و گريه همان ابتداي شهر به گوش رسيد ديديم تشييع جنازه اي است نگاهم به حضرت بود ديدم حضرت از مرکب آمد پايين به سرعت رفت در جمع تشييع جنازه کن ها و خودش را مثل يک مادر که به بچه مي چسبد به جنازه چسبيد و زير جنازه را گرفت همراه شد تعجب کردم اولين بار بود توس آمده بود بعيد مي دانستم آن آقا را

ص: 1456

بشناسد يک مقدار که حضرت جنازه را تشييع کرد برد جلو جدا که شد خدمت آقا گفتم اين فرد را مي شناختيد؟ حضرت فرمود نمي داني که تشييع جنازه ي يک مومن از دوستان ما جوري است که فردي که تشييع مي کند تمام گناهانش پاک مي شود انگار که از مادر متولد شده و گناهي ندارد آن جنازه را کنار قبر گذاشتند مي خواستند داخل بکنند ديدم حضرت رفت جلو دستش را گذاشت روي سينه ي فرد متوفا فرمود ديگر نترس بشارت مي دهم تو را به بهشت باز من از حضرت پرسيدم که خيلي عجيب است شما مي شناختيد؟ حضرت فرمود مگر نمي دانيد اعمال شما شب و روز بر ما عرضه مي شود اگر کسي از شما کوتاهي تقصير داشته باشد دعا مي کنيم و اگر کار خيري داشته باشد دعا مي کنيم خدا پاداش بدهد مي شناختم چون اعمالش عرضه مي شود همان موقع آمد اين فقط مال آن زمان که جسم فيزيکي حضرت بود نيست من يک مرتبه عرض کردم همه ي دوستان شنيده اند مرحوم آيت الله حائري آشيخ مرتضي رضوان خدا بر او عاشق امام رضا بود آ شيخ مرتضي حائري يزدي استاد مقام معظم رهبري از مراجع فوق العاده ي ما بود بيست و دو سه سال پيش مرحوم شد ايشان دو سه روز اگر حوزه علميه قم تعطيل بود مي رفت مشهد اگر بليط اتوبوس گيرش نمي آمد روي پيت حلبي ته اتوبوس مي نشست تا مشهد اين قدر مقيد بود وقتي هم که مي آمد با يک شور و شوقي مي آمد بعضي ها ديده بودند ايشان را که بي تکلف صاف مي رفت در حرم يک جاهايي را با عبايش جارو مي کرد که جارو کش حرم امام رضا محسوب

ص: 1457

شود ايشان مي گفت ما چهارده معصوم را خلاصه کرديم در امام رضا هر موقع از کسي مي پرسيد مال کجايي مي گفت مشهد گريه مي افتاد حدود شايد هفتاد بار در کل عمرش مشرف شد آخرين باري که از حرم آمد بيرون به يکي از شاگردانش گفت با گريه گفت اين دفعه ي آخر من است پابوس امام رضا آمدم شاگردش گفت از کجا مي گويي؟ گفت چون خود امام رضا فرمود شما ديگر نيا ما ديگر مي آييم به ديدنت حال چطور ديده بود نمي دانيم معلوم است که عمرم ديگر کفاف نمي دهد به زيارت امام رضا بيايم آيت الله آقاي مرعشي نجفي با ايشان يک قراري گذاشتند آقازاده ي آقاي مرعشي مي فرمودند يک قرار گذاشتند هر کدام زود تر از دنيا رفت به ديگري خبر بدهد پس از مرگ چه شد آيت الله حائري زود تر از دنيا رفت آيت الله مرعشي ايشان را ديد حال يا در خواب يا در چيز ديگري پرسيد از آن طرف چه خبر آقاي آشيخ مرتضي حائري گفت من وقتي از دنيا رفتم دو ملک آمدند براي سوال از من خيلي ترسيدم مي گويد يک مرتبه صداي دلنوازي از پشت سر که نمي ديدم کيست صدا را مي شنيدم گفت نترس نترس مي گفت من خيلي آرام شدم اين صدا نزديک مي شد نترس اين دو ملک دور مي شدند تا اين که صاحب صدا آمد و دو تا ملک کاملا رفتند ترس من هم به کلي برطرف شد آرام گرفته بودم چهره زيبا منور به من گفتش ترسيدي؟ گفتم در عمرم اين قدر نترسيده بودم بعد فرمود ديگر ترسي بر تو نيست راحت باش گفتم آقا شما؟ گفت هفتاد بار زيارت من

ص: 1458

آمدي اين دفعه ي اول بازديد من است 69 بار ديگر طلب داري وجود مقدس امام رئوف امام رضا عليه السلام دست شيعياني که اين طور ارادت به ايشان دارند از دور و نزديک رها نمي کنند آن هايي که مشرف هستند مشهد خوش به حالشان آن هايي هم که نه از دور مي توانند سلامي بدهند زيارتي بکنند تجديد عهدي بکنند با اين امام بزرگواري که هر موقع اسم فرزندشان مهدي مي آمد بلند مي شد دستش را روي سرش مي گذاشت ياد داد ادب محضر امام زمان را ما را آماده کرد براي ظهور ما را اهل زيارت و تجديد عهد با اهل بيت کرد خيلي مديون امام رضا هستيم اين امام بزرگوار در مسائل معنوي خيلي گره گشاست در همه ي مسائل خيلي گره گشاست آنهايي که به جاهايي رسيدند عرفا بزرگان با امام رضا خيلي ارتباط داشتند هفتاد سال آقاي بهجت زيارتش را ترک نمي کرد هر موقع مشهد بود هر روز حرم امام رضا بود هر روز صبح حرم امام رضا عليه السلام بود از اين جهت خيلي خوب است که دوستان حضرت شيعيان حضرت يک روزشان را من يادم است طرح قشنگي يک زماني طرح خادمين معنوي خيلي طرح قشنگي است که آدم يک روزش را وقف امام رضا بکند.

شريعتي: دل را گره مي زني هر کاري مي کني به خاطر امام رضا باشد.

حاج آقا عالي: بله در خانه کار مي کند زحمت مي کشد کسي که بيرون کار مي کند کارهايي که انجام مي دهد امام رضا عليه السلام را در نظر داشته باشد حداقلش اين باشد کارهاي خويش را هديه کنيم به امام رضا اين مي تواند پيوند ما را

ص: 1459

با حضرت بيشتر کند.

شريعتي: اين که فرموديد امام رضا ما را اهل زيارت کردند آداب زيارت هم خيلي مهم است ديگر؟

حاج آقا عالي: مهم ترين ادب که مرحوم علامه مجلسي در بحار ذکر کرده اند دل شکسته است يعني در عين حال که آداب ظاهري اش را اين ها همه سر جاي خودش اما آدم با دل شکسته برود لذا بعضي خوباني بود مي خواستند بروند مشهد اگر دلشان آمادگي نداشت اين قدر صلوات مي فرستند يا يارئوف مي گفتند که اين دل بشکند آماده شود اين اذن دخول است بعد وارد مي شدند و استفاده مي کردند من يک نکته ي درس را هم از امام رضا عليه السلام عرض بکنم علاوه بر اين که زيارت از دور هم قبول مي کنند و خودشان يادمان دادند يک چيز ديگر هم يادمان دادند هم از امام رضا هم از پدر بزرگشان امام موسي کاظم در کامل الزيارات است فرمودند اگر کسي نمي تواند ما را زيارت بکند دوستان و شيعيان ما را زيارت بکند پاي ما بنويسد يعني بعضي از خوبان و شيعيان را آدم به صله ي آن ها و صله رحم هم است ديدنشان برود اهل بيت فرمودند که اين را مي توانيد پاي ما بنويسيد به عنوان زيارت ما نوشته مي شود دوستان خوب ما را برويد زيارت بکنيد علما صلحا امام زاده هايي که مدفون هستند خوباني که زنده هستند به ديدن اين ها برويد به پاي ما بنويسيد

شريعتي: خيلي ممنون خيلي بحث خوبي بود در سال روز عيد ميلاد با سعادت امام رضا عليه السلام ان شاء الله زيارت مشهد الرضا نصيب همه شود و اگر مشرف شدند حتما ما را دعا بکنند حاج

ص: 1460

آقا فرحزاد يادآوري کردند نماز روز يک شنبه را يادآوري کنيد حاج آقا عالي فرمودند به مفاتيح رجوع کنيد در اعمال ماه ذي القعده نماز روز يک شنبه را تعقيب بفرمايند. حاج آقا دعا بفرمايند آمين بگوييم

حاج آقا عالي: التماس دعا داريم از همه دوستان اهل بيت آن هايي که مشرف اند آن هايي که از دور سلام مي دهند از خداوند متعال مي خواهيم به حق امام رئوف امام رضا عليه السلام دست ما را در دنيا و آخرت از دامانشان کوتاه نکند

شريعتي: الهي امين فردا ان شاء الله با حضور حاج آقا فرحزاد خدمت شما خواهيم رسيد گفت صحن تو و ضريح تو و بارگاه تو هر حاجت نگفته گمانم روا شود اللهم صل علي علي بن موسي الرضا المرتضي الامام التقي النقي و حجتک علي من فوق الارض و من تحت الثري الصديق الشهيد صلوه کثره تامه زاکيه متواصله متواتره مترادفه کافضل ما صليت علي احد من اوليائک.

93-07-06 - وظايف منتظران در زمان غيبت

بسم الله الرحمن الرحيم و صلي الله علي محمد و آله الطاهرين

صبحي گره از زلف تو وا خواهد شد * * * راز شب تار برملا خواهد شد

تو آيه ي وحدتي که با آمدنت * * * هر قطب نما قبله نما خواهد شد

شريعتي: سلام مي گويم به همه ي هم وطنان خوب مان خانم ها و آقايان دوستان خوب برنامه ي سمت خدا خيلي خوش آمديد به سمت خداي امروز ما. حاج آقاي عالي سلام عليکم و رحمة الله خيلي خوش آمديد.

حاج آقا عالي: سلام عليکم و رحمة الله بنده هم خدمت همه ي دوستان بيننده و حضرت عالي عرض سلام

ص: 1461

و ادب دارم و خدمت شما هستيم.

شريعتي: سلامت باشيد خيلي خوشحاليم که در خدمت شما هستيم امروز ما زمان کوتاه تري را خدمت دوستان خوبمان هستيم به دليل پخش مسابقات کشتي و بازي هاي آسيايي لذا بحث امروز شما را در ذيل بحث وظايف منتظران مي شنويم.

حاج آقا عالي: بسم الله الرحمن الرحيم همان طور که خاطر شريف دوستان است ما يکي از وظايف مهم و بسيار بسيار مهم منتظر را تجديد عهد با حضرت ولي عضر عليه السلام و وفاي به آن عهد دانستيم که اين وظيفه يک وظيفه اي است که نسبت به همه ي اهل بيت شيعيان دارند همه ي شيعيان نسبت به امام شان عهدي دارند که به هر حال با آن عهد بايد ثابت قدم و پابرجا باشند «وَأَلَّوِ اسْتَقَامُواA عَلَي الطَّرِيقَةِ لَأَسْقَيْنَاهُمA مَّاءA غَدَقًا» (جن/16) خداي متعال در سوره ي جن مي فرمايد اگر کسي بر آن صراط و طريق مستقيم استقامت داشته باشد آب فراواني را به او مي چشانيم آن آب فراوان هم مي تواند آب ظاهري باشد و نعمت ها باشد و هم مي تواند علوم اهل بيت باشد در روايات است که به آن ها داده مي شود نعمت ها و برکات فراوان منتها به شرط استقامت بر آن راه و صراط بعضي ها ممکن است خوب راه بيفتند اما خوب ادامه نمي دهند در ادامه ي راه کم مي آورند حافظ گفت که عشق آسان نمود اول ولي افتاد مشکل ها داستان سيمرغ عطار که براي رسيدن به قله ي قاف تعداد زيادي بودند ولي وقتي رسيدند تعداد اندکي ماندند يک واقعيتي است که اين مسير مشکلات و سختي هايي دارد که ماندن اش خيلي هنر است و استقامت بر آن

ص: 1462

عهدي که با اهل بيت داشتيم ما عهد با امام مان داريم با ائمه داريم با امام زمان داريم خوش به آن کساني که بر اين عهد ثابت قدم اند اين يکي از وظايفي بود که گفتيم و مصاديقي را بيان کرديم مثلا عهد با حضرت يک مصداق اش زيارت اهل بيت و زيارت امام زمان يکي از مصاديق وفاي به عهد است يکي ديگر از مصاديق وفاي به عهد عرض مي کنيم اين است که انسان نسبت به نائبان امام زمان آن کساني که جانشين حضرت در زمان غيبت هستند نسبت به آن ها التزام داشته باشد اعتقاد به آن ها داشته باشد هم گامي و همراهي و تبعيت داشته باشد فقهاي عادل که با عنوان مرجع يا به خصوص به عنوان فقيهي که ولايت دارد ولي فقيه است اين ها به عنوان نائبان امام هستند کسي نمي تواند ادعا بکند که من شيعه هستم اهل ولايت ام امام زماني هستم اما کاري با مرجعيت و کاري با ولايت فقيه و جانشين امام زمان در زمان غيبت ندارم.

شريعتي: يعني همان قدري که در قبال امام زمان مان مسئوليم در قبال نائبان حضرت هم مسئوليم.

حاج آقا عالي: در زمان اميرالمومنين اگر مالک اشتر را به عنوان نماينده مي فرستاد جايي مثلا مصر کساني که علوي بودند بايد از مالک اشتر تبعيت مي کردند بنابراين اين خيلي بد است بعضي ادعاي ولايي بودن را بکنند ولي تکليف شان با مسئله ي مرجعيت تقليد در مسائل احکام دين شان در مسائل اجتماعي شان بحث ولايت فقيه روشن نباشد طبيعتا رابطه شان با امام شان سست مي شود طبيعتا ضربه به دين شان مي خورد کساني که اعتقاد نداشته باشند با عالمان دين شان

ص: 1463

خصوصا جانشينان آن هايي که صلاحيت جانشيني حضرت ولي عصر را در زمان غيبت دارند طبيعتا زمينه برايشان فراهم مي شود که در طول شيطان بيفتند.

شريعتي: پذيرش اش سخت نيست که همان تبعيتي که بايد از امام زمان داشته باشيم از نائب ايشان داشته باشيم.

حاج آقا عالي: حال عرض مي کنيم طبيعتا ما در چه جهاتي بايد تبعيت داشته باشيم؟ ولي در همان محدوده اي که بايد تبعيت بکنيم اين جا تکليف بايد روشن باشد اين جا بايد اعتقاد و التزام هم به صورت اعتقادي هم التزام عملي داشته باشيم اين يک واقعيتي است امام عسکري عليه السلام در يک روايتي فرمود آن کساني که با عالمان دين شان با کساني که شرايطي که اهل بيت فرمودند در آن ها است تقوا و اهل عمل بودن و اهل عدالت بودن را دارند ارتباط شان با اين ها قطع مي شود زمينه براي اين که در شبکه و تور ابليس و جنودش بيفتند دارند در واقع اين عالمان دين واسطه هاي مردم با اهل بيت اند که خيلي از روزي ها را از اهل بيت مي گيرند و به ديگران مي دهند و آن کساني که با اين ها ارتباط ندارد از خيلي از روزي هاي معنوي و معرفتي محروم مي ماند در دعاي ابوحمزه يک تعبيري امام سجاد عليه السلام دارند لَعَلَّکَ فَقَدْتَنىA مِنْA مَجالِسِ الْعُلَمآءِ فَخَذَلْتَنى خدايا شايد من را نديدي که مجالست داشته باشم با عالمان دين ام از چشم ات افتادم و کوچک شدم در نظر تو خار شدم واقعا همين است به هر حال خيلي برکات را آدم از دست مي دهد ظرفيت اش کم مي شود خدا رحمت کند مرحوم آيت الله شاه آبادي

ص: 1464

در تهران عالم عارف با عظمت مجتهدي بود که حضرت امام شاگرد ايشان بود و فوق العاده احترام داشت يک تعدادي از بازاري هاي متدين هم شاگرد ايشان بودند يکي از کساني که نماز ايشان مي آمد درس اخلاق ايشان مي آمد يک دو سال ارتباط اش با ايشان قطع شد بعد از دو سال براي حساب خمس و اين ها خدمت ايشان رسيد گفت نپرسيديد از من که دو سال پيش شما نبودم کجا نبودم آيت الله شاه آبادي فرمود ما طلبي از شما نداريم اگر خواستيد اختيار با خود شماست تشريف بياوريد وگرنه نه گفت واقع اش اين است که به يک دليلي انقطاعي از شما حاصل شد بعد از اين يکي دو سال تازگي ها يک خوابي ديدم يک روياي صادقه اي بود که خود را در صحنه ي محشر ديدم در قيامت همراه يک جمعي خيلي ترسيده بوديم خيلي هول و تکان هاي قيامت ما را ترسانده بود چون من آدم خوبي بودم و مردم حسن ظن به من داشتند اين تعدادي که من را مي شناختند دورم جمع شدند گفتند دعا بکنيد از اين وضعيت خلاص شويم من گفتم من که هستم که دعا بکنم برويم خدمت آيت الله شاه آبادي آن جا شما در ذهن ام بوديد مي گويد با اين جمع آمديم خدمت شما و شما در يک آرامشي بوديد در يک وضعيت خيلي خوبي بوديد به شما گفتيم اگر مي شود يک دعايي بکنيد يا به ما ياد بدهيد که از اين وضعيت نجات پيدا کنيم شما فرموديد که همه تان به صورت جمعي بگوييد يا جسين که اسم اعظم خداست کيمياست ما اين را گفتيم خيلي آرام

ص: 1465

شديم از اين وضعيت نجات پيدا کرديم من از خواب بيدار شدم فهميدم اين دو سالي که از شما قطع شده خيلي در دست انداز افتادم دارم مشکل پيدا مي کنم بايد خدمت شما برسم واقعا همين است خداي نکرده اگر ارتباط ما با عالمان با تقوا و عادل و اهل عمل و آن کساني که صلاحيت جانشيني اهل بيت به خصوص در زمان غيبت را دارند خداي نکرده چه بسا مصون نمانيم و ضربه به دين مان بخورد اين را بايد خيلي مراقب باشيم در هر حال اهل بيت عليهم السلام همان طور که عرض کردم عالمان ما به عنوان واسطه هاي مردم با اهل بيت هستند در همان زمان حضور خودشان اين واسطه بودن برقرار بوده يعني فرض کنيم زمان امام صادق عليه السلام زمان امام جواد عليه السلام زمان امام عسکري عليه السلام نماينده هايي مي فرستادند به عنوان نماينده هاي خودشان در جاهايي که دور بودند و مردم دسترسي به اهل بيت نداشتند از طريق آن ها ارتباط برقرار بکنند فردي است به نام علي بن مصيب اين را مرحوم مقدس قمي در سفينه البحار نقل مي کند خدمت امام رضا عليه السلام رسيد گفت راه ام از شما دور است هر موقع بخواهم خدمت شما نمي توانم برسم از چه کسي بگيرم احکام دين و مسائل دين ام را. به هر حال شهر هايشان دور بود از اهل بيت امام رضا عليه السلام فرمود از زکريا بن آدم بگير از قم معلوم بوده که اين شخص قمي بوده. فرمود مورد اطمينان بوده در مسائل ديني و دنيايي کسي است که در امان هستي ابن آدم عالم برجسته اي که

ص: 1466

قبر ايشان نزديک حرم حضرت معصومه سلام الله عليها است و آن جا دفن است از اصحاب امام رضا و امام جواد عليهما السلام عالم تقوا برجسته کسي که مي خواست از قم بيايد بيرون امام رضا عليه السلام فرمود نه تو بمان به واسطه ي تو بلا از اهل قم دفع مي شود همان طور که به واسطه ي پدرم امام موسي بن جعفر از بغداد بلا دفع مي شود يک کسي مانند ايشان نماينده ي امام رضا عليه السلام در قم بوده يا احمد بن اسحاق قمي که در زمان امام عسکري نماينده ي امام عسکري در قم بود که مردم وجوهات مي دادند يا مسئله ي شرعي از ايشان مي پرسيدند ايشان خدمت امام عسکري مي برد هر از گاهي که اتفاقا در مسير برگشت سر پل ذهاب بود که مرحوم شد و الآن قبر ايشان به صورت گنبد و بارگاهي در سرپل ذهاب است مقصود اين که در زمان خود حيات معصومين هم نماينده هايي مي فرستادند جاهاي ديگر و به يک معنا بحث مرجعيت از همان موقع جا افتاد از همان موقع اهل بيت علمايي که خودشان تربيت کرده بودند مي فرستادند به عنوان مرجع مردم.

شريعتي: اين طور نبوده که مردم در زمان حيات اهل بيت مکرر و مرتب با آن ها در ارتباط باشند.

حاج آقا عالي: نه واقعا نبوده از همان موقع بحث شبکه ي نمايندگي و جانشيني را به گونه اي جا انداخته بودند امام صادق عليه السلام به يکي از شاگردان اش فرمود در آن شهرت بنشين و در مسجد شهرت بنشين و فتوا بده معنايش همان مرجعيت است ديگر در مسائل ديني آن چيزهايي که از امام ات

ص: 1467

ياد گرفتي من دوست دارم مثل تو در شيعيان ام باشند اين يک چيزي است که در آن زمان راه افتاد در زمان غيبت امام زمان عليه السلام طبيعتا همان خط ادامه دارد يعني در نظام امامت و ولايت رابطه ي مردم با رهبر الهي هيچ موقع قطع نمي شود حالا يا مستقيم با رهبر الهي مرتبط است يا با واسطه. رابطه ي زمين و آسمان هيچ موقع قطع نمي شود و اين نقطه ي قوت مکتب اهل بيت است که رها شده نيستند به واسطه ي آن رهبري که منصوب از طرف خداست مردم با او ارتباط دارند يا بي واسطه يا با واسطه و از اين جهت خيلي ارزشمند است در زمان غيبت حضرت ولي عصر اين زماني که ما در آن هستيم طبيعتا امام زمان نائب خاص ندارد که يک شخصي با اسم و رسم خاصي او معرفي شود به عنوان نائب. نائبان عام يعني اهل بيت و امام زمان ضابطه هايي داده اند شرايطي را داده اند که اين شرايط در هر کسي باشد به عنوان نائب و جانشين حضرت در زمان غيبت محسوب مي شود روايتي از امام عسکري عليه السلام است معروف است در احتجاج طبرسي و کتاب هاي ديگر وسائل الشيعه نقل شده ايشان فرموده اند کساني که فقيه باشند دين شناس باشند به صورت سطحي چهار مطلب به گوش آن ها نخورده باشد عميقا دين و جوامع دين را بشناسند و همچنين کسب باشد که هواي نفس نداشته باشد بتواند مهار نفس خودش را نگاه دارد مخالف هواي نفس اش باشد براي قوم و قبيله و زن و بچه ي خودش امتيازات قائل نشود تقواي ديني و عدالت را داشته

ص: 1468

باشد و همچنين حافظ دين اش باشد شجاعت داشته باشد غيرت ديني داشته باشد و همچنين آگاهي زمان داشته باشد که بتواند از دين حفاظت بکند هم آگاهي داشته باشد در زمان خودش هم شجاعت و غيرت ديني باشد که حفاظت بکند و تسليم خداوند متعال باشد کسي که اين شرايط را داشته باشد فردي دين شناس عادل آگاه به زمان شجاع و داراي غيرت ديني مردم از اين تقليد بکنند تبعيت بکنند اين به عنوان جانشين ما است در جايي که دسترسي به ما نداريد بعد خود امام عسکري عليه السلام فرمود اين شرايط در همه جمع نمي شود اين در بعضي ها است يعني در واقع بحث در رابطه با تقليد، تقليد از آن کسي است که نزديک ترين افراد به اهل بيت است درست است که خود اهل بيت هيچ خطاي علمي و عملي ندارند معصوم اند و در زمان غيبت افراد ديگر غير معصوم هستند اما غير معصوم درصد خطاهايشان با هم فرق مي کند يک فقيه دين شناسي که عدالت اين چنيني و تقواي اين چنيني دارد طبيعتا درصد خطايش از ديگران بسيار کمتر است و از اين جهت حجت است اين ها حجت قرار گرفته شده براي مردم و مردم بايد از آن ها تبعيت بکنند اين تبعيت همان کاري است که همه ي عقلا مي کنند که در مسائل فني و تخصصي رجوع به متخصص مي کنند در اين جهت هم همين طور است. مرحوم سيد البحرالعلوم اين را خواهر زاده ي ايشان سيد جواد آملي که از فقها بود صاحب کتاب مفتاح الکرامه که بسيار ارزشمند است ايشان مي گويد که علامه ي بحرالعلوم که دايي اش بود دنبال ايشان

ص: 1469

رفتم که از شهر خارج شد مسجد کوفه بود يا جايي بود با امام زمان عليه السلام در يک تشرفي بود که حضرت ولي عصر عليه السلام به ايشان فرموده بود شما در اين زمان مامور به ادله ي ظاهري هستيد ادله و احکام ظاهري يعني خود معصوم حکمي که مي گويد حکم واقعي است خطا ندارد اما ما در زمان خودمان آن چيزي که بر ما حجت است فتواي مرجع ماست ولو خطا هم باشد چون او تلاش اش را کرده ولو راه ديگري نداريم براي ما حجت است.

شريعتي: خود معصومين هم اين را از ما خواستند.

حاج آقا عالي: بله شرايطي است که خودشان فرمودند در زمان غيبت. معصومين ما را ارجاع دادند به فقهايي که واجد اين شرايط هستند منتها يک سوال مهمي که پيش مي آيد اين است که آيا همه ي فقها جانشين معصوم اند؟ نائب امام اند؟ در زمان غيبت همه شان نائب امام هستند؟ جواب اين است که همه ي فقها که اين شرايط را داشته باشند در منصب فتوا جانشين معصوم اند يعني خود معصوم يکي از شئون اش يکي از کارهايش اين است که فتوا بدهد احکام دين را براي مردم تبيين بکند در زمان غيبت در تبيين احکام دين همه ي فقهايي که واجد شرايط هستند جانشين اند.

شريعتي: يعني همان رساله هاي عمليه؟

حاج آقا عالي: آفرين که محصولش مي شود اين رساله هاي عمليه. تعدد اين ها هيچ اشکالي ندارد و هم چنين در منصب قضاوت همين طور اين منصب که يکي ديگر از مناصب معصومين است که رفع خصومت مي کنند اين ها هم اگر مثلا مراجع متعددي باشند که قضاوت

ص: 1470

بکنند اشکالي ندارد مگر اين که بگوييم چون بايد يک وحدت رويه ي قضايي باشد از اين جهت تعدد نبايد باشد اما در يکي ديگر از مناصب اهل بيت که منصب اداره ي جامعه است يکي از کارهايي که اهل بيت اگر برايشان موقعيت پيش بيايد مديريت و حکومت است در اين شان اين طور نيست که همه ي علما جانشين باشند همه ي فقها جانشين باشند اين جا فقط يک نفر است حتي در زمان خود معصومين هم در جايي که دو معصوم در يک زمان بودند فقط يکي شان مديريت جامعه را و به تعبيري امامت را به عهده داشت در زمان اميرالمومنين و پيغمبر اکرم که هر دو معصوم بودند پيغمبر بود که امامت و رهبري جامعه را داشت در زمان امام حسن و امام حسين يکي شان امام بودند پس بنابراين در مسئله ي حاکميت اداره ي جامعه اين جا معنا ندارد که همه ي فقها حاکميت داشته باشند که هرج و مرج است و انسجام جامعه به هم مي خورد طبيعتا اين جا فقط يک نفر آن وقت اين يک نفري که در اداره ي جامعه مي خواهد جامعه را به دست بگيرد در عين حال که شرايط فقاهت و بقيه را دارد ولي شرايط سنگين تري دارد يعني مديريت مدبريت آگاهي بسيار وسيع به وضعيت پيجيده و معادلات پيچيده ي جهاني باشد تا حفظ بکند.

شريعتي: يعني فراتر از آن روايت امام حسن عسکري؟

حاج آقا عالي: يعني فراتر از آن مقداري که يک فقيه در منصب فتوا و قضاوت مي خواهد داشته باشد اين در منصب حاکميت بر مردم است طبيعتا اين شرايط بسيار شرايط محدودي خواهد بود که ما اين

ص: 1471

را به عنوان ولايت فقيه مي شناسيم ولايت و سرپرستي جامعه را فقيه به عهده مي گيرد و اين را خود معصومين گذاشتند امام زمان عليه السلام در يک توقيعي که يعقوب بن اسحاق اين سوال را کرده بود در زمان غيبت صغري که از حضرت سوال کرده بود به واسطه ي دومين نائب حضرت محمد بن عثمان امري که از حضرت بپرسيد در زمان غيبت در حوادثي که پيش مي آيد و مشکلاتي که پيش مي آيد به چه کسي رجوع کنيم امام زمان عليه السلام مرقوم کردند در توقيع شان فرمودند أمَّا الْحَوادِثُA الْواقِعَةُA فَارْجِعُوا فيها إلي رُواةِA حَديثِنا در حوادثي که پيش مي آيد نه در احکام حوادث در خود اتفاقات جاري اجتماع حوادثي که چه بسا بنيان کن است يعني مي تواند جامعه ي شيعه را از هم بپاشد در اين طور حوادث به راوايان حديث ما رجوع کنيد راويان نه آن کساني که فقط روايات را نقل مي کنند مثل ضبط صوت يعني کساني که مي فهمند و فهم ديني دارند يعني فقيهان و کارشناسان ديني که بعضي از شرايط را در جاهاي ديگر مثل همان روايت امام حسن عسکري گفته شده بعد امام زمان عليه السلام فرمود فَإِنَّهُمْ حُجَّتِي عَلَيْكُمْA وَأَنَا حُجَّةُ اللَّهِ اين ها همان طور که من حجت بر شما هستم اين ها هم حجت من هستند بنابراين در يک مسئله ي ديني هستيم اين بحث يک بحث سياسي نيست اگر کسي مشکل داشته باشد با مسئله ي مرجعيت و ولايت فقيه به خصوص مشکل با بالاتر اش دارد يعني با خود ولي الله اعظم.

شريعتي: پس يک مسئله ي کاملا اعتقادي است؟

حاج آقا عالي: بله و دستور خود اهل

ص: 1472

بيت است و اگر کسي رد بکند اين را در بعضي از روايات است که رد بر آن ها رد بر ما اهل بيت است رد بر نمايندگان و جانشين ما رد بر ما اهل بيت است و کسي که ما را رد بکند خدا را رد کرده لذا از اين جهت اين مسئله را انصافا بايد جدي گرفت اين که حضرت امام رضوان خدا بر ايشان باد مي فرمود ما که ولايت فقيه را نياورديم اين همان ولايت رسول الله است اين چيزي است که اهل بيت به ما ياد دادند و اگر کسي اين رابطه را وثيق داشته باشد واقعا با خود امام زمان و اهل بيت رابطه ي محکم تري خواهد داشت من نمي دانم اگر يک دو سه دقيقه اي وقت است.

شريعتي: بله من فقط خواهش مي کنم از دوستان با توجه به اين که زمان امروز ما کوتاه تر است خودشان تلاوت بکنند صفحه ي 218 قرآن کريم را که قرار امروز سمت خدايي هاست آيات 79 تا 88 سوره ي مبارکه ي يونس و ان شاء الله از ثواب تلاوت اش بهره مند شوند و از برکات آن مستفيض.

وَقَالَ فِرْعَوْنُ ائْتُونِي بِكُلِّ سَاحِرٍ عَلِيمٍ ?79? فَلَمَّا جَاءَ السَّحَرَةُ قَالَ لَهُم مُّوسَى أَلْقُوا مَا أَنتُم مُّلْقُونَ ?80? فَلَمَّا أَلْقَوْا قَالَ مُوسَى مَا جِئْتُم بِهِ السِّحْرُ A إِنَّ اللَّ_هَ سَيُبْطِلُهُ إِنَّ اللَّ_هَ لَا يُصْلِحُ عَمَلَ الْمُفْسِدِينَ ?81? وَيُحِقُّ اللَّ_هُ الْحَقَّ بِكَلِمَاتِهِ وَلَوْ كَرِهَ الْمُجْرِمُونَ ?82? فَمَا آمَنَ لِمُوسَى إِلَّا ذُرِّيَّةٌ مِّن قَوْمِهِ عَلَى خَوْفٍ مِّن فِرْعَوْنَ وَمَلَئِهِمْ أَن يَفْتِنَهُمْ وَإِنَّ فِرْعَوْنَ لَعَالٍ فِي الْأَرْضِ وَإِنَّهُ لَمِنَ الْمُسْرِفِينَ ?83? وَقَالَ مُوسَى يَا قَوْمِ إِن كُنتُمْ آمَنتُم بِاللَّ_هِ

ص: 1473

فَعَلَيْهِ تَوَكَّلُوا إِن كُنتُم مُّسْلِمِينَ ?84? فَقَالُوا عَلَى اللَّ_هِ تَوَكَّلْنَا رَبَّنَا لَا تَجْعَلْنَا فِتْنَةً لِّلْقَوْمِ الظَّالِمِينَ ?85? وَنَجِّنَا بِرَحْمَتِكَ مِنَ الْقَوْمِ الْكَافِرِينَ ?86? وَأَوْحَيْنَا إِلَى مُوسَى وَأَخِيهِ أَن تَبَوَّآ لِقَوْمِكُمَا بِمِصْرَ بُيُوتًا وَاجْعَلُوا بُيُوتَكُمْ قِبْلَةً وَأَقِيمُوا الصَّلَاةَ وَبَشِّرِ الْمُؤْمِنِينَ ?87? وَقَالَ مُوسَى رَبَّنَا إِنَّكَ آتَيْتَ فِرْعَوْنَ وَمَلَأَهُ زِينَةً وَأَمْوَالًا فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا رَبَّنَا لِيُضِلُّوا عَن سَبِيلِكَ رَبَّنَا اطْمِسْ عَلَى أَمْوَالِهِمْ وَاشْدُدْ عَلَى قُلُوبِهِمْ فَلَا يُؤْمِنُوا حَتَّى يَرَوُا الْعَذَابَ الْأَلِيمَ ?88?

ترجمه:

و فرعون گفت: [براي درهم کوبيدن اين دو نفر] هر جادوگر دانا و زبردستي را نزد من آوريد. (??) چون جادوگران آمدند، موسي به آنان گفت: آنچه را بر افکندن آن مصمم هستيد، بيفکنيد. (??) پس هنگامي که افکندند، موسي گفت: آنچه را در اين صحنه آورديد، جادوست؛ مسلماً خدا آن را به زودي باطل مي کند، قطعاً خدا، کار مفسدان را [که براي تقويت طاغيان انجام مي دهند] به سامان نمي آورد. (??) و خدا حق را با دلايل و معجزاتش ثابت و پابرجا مي کند، گرچه گنهکاران خوش نداشته باشند. (??) پس [در ابتداي کار] کسي به موسي ايمان نياورد، مگر فرزنداني [انگشت شمار] از قومش آن هم با ترسي [شديد] از فرعون و اشراف و سران قوم خودشان که مبادا فرعونيان آنان را شکنجه و عذاب دهند؛ و مسلماً فرعون در سرزمين مصر برتري خواه، و [در گناه، معصيت و ستم] از اسراف کاران بود. (??) و موسي گفت: اي قوم من! اگر به خدا ايمان آورده ايد، پس بر او توکل کنيد اگر از تسليم شدگان [در برابر فرمان هاي حق] هستيد. (??) پس گفتند: ما فقط بر

ص: 1474

خدا توکل کرديم. پروردگارا! ما را دستخوش شکنجه و عذاب ستمکاران قرار مده. (??) و ما را به رحمتت از گروه کافران رهايي ده. (??) و به موسي و برادرش وحي کرديم که خانه هايي در سرزمين مصر براي قوم خود فراهم آوريد، و خانه هايتان را روبروي هم قرار دهيد، و نماز را برپا داريد، و مؤمنان را [به رهايي از چنگال فرعونيان] مژده ده. (??) و موسي گفت: پروردگارا! فرعون و اشراف و سرانش را در زندگي دنيا زيور و زينت [بسيار] و اموال [فراوان] داده اي که [نهايتاً مردم را] از راه تو گمراه کنند، پروردگارا! اموالشان را نابود کن و دل هايشان را سخت گردان که ايمان نياورند تا آنکه عذاب دردناک را ببينند. (??)

حاج آقا عالي: مرحوم آيت الله آشيخ عبدالنبي نوري از مراجع بزرگوار بوده است فقهايي بود که خيلي با کرامت بود ايشان تقريبا پنجاه سال پيش مرحوم شده و در قم دفن است ايشان گفت من اوايل نجف بودم و آن موقع هم که ايشان نجف بود از جهت علمي اين قدر وزين بود که با مرجع زمان خودش آسيد ابوالحسن اصفهاني حتي گاهي اوقات خودش را برتر مي دانست از جهت علمي نه اين که خداي نکرده خلاف تقوا باشد از جهت علمي خودش را اعلم مي دانست و بعضي از جاها اين را نقل کرده بود ايشان مي گفت يک عارفي در نجف آمده بود که من خيلي اعتقاد داشتم به او و رياضت هاي درستي کشيده بود من يک مرتبه از ايشان سوال کردم که ختمي ذکري رياضتي چيزي داشته باشد که زمينه براي تشرف خدمت

ص: 1475

امام زمان آماده شود او به من يک ختمي داد آشيخ عبدالنبي نوري مي گويد من در اطراف سهله آن ختم و رياضت را انجام دادم و بعد از اين که تمام شد يک سيدي که عمامه اي سرش بود و من فهميدم سيدي است و آدم با معنويتي بود به من نزديک شد گفت شما کاري نداريد؟ من گفتم نه با شما کاري ندارم که گفت شما ظاهرا با من کاري داشتيد گفتم نه من کاري با شما نداشتم متحير اصلا من انگار گيج بودم که اين همه ختم را انجام داده ام که خدمت حضرت برسم ايشان رفت يک مرتبه A A A A به خودم آمدم که نکند خود حضرت بود ما اين ختم را انجام داديم که براي اين خيلي آدم با خلوص نيتي بود مي گويد دويدم دنبال اش ديدم نمي رسم کفش ام را در آوردم عبايم را زير بغل زدم دويدم ديدم باز هم نمي رسم مي گويد نگاه کردم با چشم ديدم وارد يک منزلي شد يک مقدار نفس تازه کردم رسيدم دم در در زدم يک کسي آمد بيرون گفتم مي خواهم خدمت آقا برسم گفت بايست من اجازه بگيرم اجازه گرفت رفتم داخل مي گويد نشستم حضرت اجازه داد مي گويد م چهارده مسئله از قبل آماده کرده بودم که از آقا بپرسم همه اش يادم رفت هر چه به ذهن ام فشار آوردم سرم را بالا کردم ديدم حضرت منتظر است خيلي خجالت کشيدم گفتم اجازه مي فرماييد که من مرخص شوم از خجالت ام حضرت فرمودند بفرماييد مي گويد رفتم از خانه بيرون يک مقدار که دور شدم آن چهارده مسئله يادم افتاد

ص: 1476

گفتم که نمي شود اين ها را از دست داد بايد از اهل بيت پررويي کرد و از آن ها گرفت دو مرتبه برگشتم خدا رحمت کند مرحوم اهل بيت مي فرمود حاجات را به زور هم که شده بايد از اين خاندان کرم گرفت مي گويد برگشتم دو مرتبه دم در همان خانه آن شخصي که صاحب منزل بود باز آمد دم در گفتم من مي خواهم خدمت آقا برسم گفت آقا نيست گفتم دروغ نگو من همين الآن رسيدم گفت استغفار بکن اگر من دروغ گو بودم جايم اين جا نبود من عذرخواهي کردم حلاليت طلبيدم گفت اين آقا مثل بقيه نيست کارهايش مثل بقيه نيست ولي اگر مي خواهي جانشين آقا هست نائب آقا هست گفتم خيلي خوب است نمي فهميدم يعني چي ايشان مي گويد من را برد داخل ديدم روي همان تختي که آقا نشسته بود آيت الله آ سيد ابوالحسن اصفهاني نشسته مي گويد يک لبخندي به من زد با همان لهجه ي اصفهاني به من سلام کرد و احوال پرسي کرد من سوالاتم را از ايشان پرسيدم دقيق سوالاتم را جواب داد با آدرس با سند بعدش هم من خداحافظي کردم آمدم بيرون دست اش را بوسيدم آمدم بيرون مي گويد آمدم در راه با خودم گفتم که نکند آسيد ابوالحسن نبود اين شخصي شبيه او بود مي گويد گفتم بروم در خانه اش نجف آمدم نجف رفتم در خانه ي آيت الله آسيد ابوالحسن اصفهاني وارد ايشان شدم ديدم با همان لبخند و احوال پرسي سوالات را که پرسيدم دقيقا همان طور جواب داد بعد که سوالات تمام شد گفت شکّت برطرف شد؟ بعد گفت و از من قول گرفت که

ص: 1477

تا زنده ام نگو وقتي مردم خواستي بگويي بگو مسئله همين است که جانشيني را به او نشان دادند.

چون که گل رفت و گلستان شد خراب *** بوي گل را از که جوييم از گلاب

ان شاء الله که همه مان بتوانيم.

شريعتي: ان شاء الله خيلي ممنون وقت ما امروز کوتاه بود مطالب خيلي بيشتر.

حاج آقا عالي: ان شاء الله دوستان بزرگوار اين را به پاي اين نگذارند که کار ديگري داريم مهم تر از کار امام زمان بدانيم ان شاء الله که بگذارند بر پاي اين که کساني هم هستند که مي خواهند آن برنامه را ببينند.

شريعتي: ان شاء الله. براي ورزشکاران در عرصه ي ورزش آرزوي توفيق مي کنيم. والحمدلله رب العالمين و صلي الله علي محمد و آله الطاهرين

93-07-20 - غدير

بسم الله الرحمن الرحيم و صلي الله علي محمد و آله الطاهرين

مولاي ما نمونه ي ديگر نداشته است * * * اعجاز خلقت است و برابر نداشته است

وقت طواف دور حرم فکر مي کنم * * * اين خانه بي دليل ترک برنداشته است

ديديم در غدير که دنيا به جز علي * * * آيينه اي براي پيمبر نداشته است

سوگند مي خورم که نبي شهر علم بود * * * شهري که جز علي در ديگر نداشته است

طوري ز چارچوب در قلعه کنده است * * * انگار قلعه هيچ زمان در نداشته است

يا غير لافتي صفتي در خورش نبود * * * يا جبرِييل واژه ي بهتر نداشته است

چون روز روشن است که در جهل گمشده است

ص: 1478

* * * هر کس که ختم نادعلي بر نداشته است

اين شعر استعاره ندارد براي او * * * تقصير من که نيست برابر نداشته است

شريعتي: سلام مي گويم به همه ي هم وطنان خوب خانم ها و آقايان پيشاپيش عيد بزرگ غدير اين عيدالله اکبر مبارک شما باشد. ان شاء الله اين ايام براي همه ي ما پر از خير و برکت باشد الحمدلله الذي جعلنا من المتمسکين بولايت علي بن ابي طالب. با سمت خدا مهمان خانه هاي شما هستيم و خدمت حاج آقاي عالي هستيم سلام عليکم و رحمة الله خيلي خوشA آمديد ايام را تبريک مي گويم.

حاج آقا عالي: سلام عليکم و رحمة الله بنده هم خدمت حضرت عالي و همه ي دوستان وA همه ي مومنين سلام و عرض ادب دارم و تبريک مي گويم اين ايام را که ايام با ارزشي است عيدالله اکبر عيد ولايت و امامت را خدمت امام زمان عليه السلام خدمت همه ي دوستان اهل بيت تبريک عرض مي کنم خدمت شما هستيم.

شريعتي: ان شاء الله حال دوستان مان خوب باشد و در اين لحظات ما را همراهي بکنند برنامه ي سمت خدا را با احترام تقديم آن ها مي کنيم ببينيم که عيدي و ارمغان حاج آقا براي بحث امروز چيست؟ بحث ما يادي از امام زمان عليه السلام است. بحث تجديد عهد و تجديد بيعت بود در جلسات گذشته در مورد آن صحبت کرديم بحث امروز را مي شنويم.

حاج آقا عالي: بسم الله الرحمن الرحيم اگر اجازه بفرماييد چون ايام خاصي است اشاره اي داشته باشم به ايام غدير و ان شاء الله بتوانيم به گونه اي ارتباط با

ص: 1479

بحث خودمان هم داشته باشيم ما قبلا در يک مناسبتي عرض کرديم عيدهايي که در اسلام به عنوان عيد مطرح شده و به بزرگ داشت آن ها به عنوان تعظيم شعاير الهي توصيه شده اين ها روزهايي هستند و ايامي هستند که يک درب خاص رحمت خدا باز شده است يک اتفاقي در عالم افتاده که آن روز به هر حال زمينه ي قرب و وصول بندگان خدا به خدا فراهم است آن روز به عنوان روز عيد يعني عود يعنيA عود الي الله برگشت به خدا همين طوري هر روزي را در دين مقدس اسلام به عنوان عيد مطرح نمي کنند مثلا سي روز شخص روزه گرفته بندگي کرده رياضت کشيده مراقبت کرده از خودش احيانا شب زنده داري هايي داشته احيا کرده بعضي از شب ها را به خصوص شب هاي قدر را ارتباط با قرآن داشته اين سي روز خيلي آمادگي در نفس انسان به وجود مي آورد آن وقت روز اول شوال را که با توجه به اين مقدمات فرد يک رشدي کرده و زمينه ي ورودش به ساحت مقدس پروردگار عالم فراهم شده به عنوان عيد فطر مطرح مي کنند يا مثلا فرض کنيد حاجي از راه هاي دور و نزديک رفته مکه مناسک را انجام داده مناسک عظيم احرام و سعي و طواف و وقوف در عرفات و مشعور و منا و بيابان گردي هايي را به هر حال سختي کشيدن هايي که در آن جا به تناسب خودش دارد تا رجم و تا اين که يک آمادگي در نفس اش پيدا مي شود بعد از اين مدت دوري از خانواده و بيابان گردي به خاطر خدا و سختي هايي را تحمل کردن آن وقت

ص: 1480

روز دهم ذي الحجه را به عنوان روز عيد قربان مطرح مي کنند چون يک زمينه اي و مقدماتي فراهم شده که امروز مي تواند براي او قرب ايجاد بکند آن روز مي شود عيد چه براي آن کسي که نزديک است چه آن کساني که دور هستند عيد غدير هم که به عنوان عيدالله الاکبر است واقعا حادثه اي که اتفاق افتاده حادثه اي است که درب خاص رحمت خدا تا قيامت به روي بندگان باز شده دربي که شيطان را به فرياد درآورده اين روز روز کوچکي نيست فقط يک حادثه ي تاريخي نيست که در 18 ذي الحجه سال دهم هجري در يک محلي به نام غدير خم اتفاق افتاد و مثلا پيغمبر اکرم دست اميرالمومنين عليه السلام را گرفت بلند کرد به عنوان اين که بعد از من تو براي مردم اين جا جامعه ي آن زمان سرپرست باش و رهبري داشته باش نه خيلي فراتر از اين است اصلا پيغمبر اکرم از طرف خداوند متعال ماموريت پيدا کرد که رسالت اش را پيوند بزند به جريان امامت که تا قيامت باقي بماند يعني اگر نبود امامتA که دنباله ي همان رسالت پيغمبر است که جريان رسالت پيغمبر و دين را به همان شکلي که خود نبي در زمان حيات اش بوده ادامه بدهد تا قيامت رسالت هم از بين مي رفت رسالت هم ابتر مي شد لذا در آن آيه اي که روز غدير بر پيغمبر آمد که در آيه ي 67 سوره ي مائده است «يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنزِلَA إِلَيْكَ مِنA رَّبِّكَA وَإِنA لَّمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ» اگر ابلاغ نکردي اين کار را رسالت ات را اصلا انجام ندادي رسالت کامل نيست رسالت

ص: 1481

نا تمام است چون تمام نمي شود مثل ساير ادياني که در قبل بودند دچار تحريف شدند دچار انحراف شدند کتب آسماني قبلي دچار تحريف شد چرا؟A اين دين خاتم است تا قيامت بايد بماند کسي که ويژگي هايش شبيه ويژگي هاي پيغمبر است از جهت علم از جهت عصمت از جهت دوري از خطا از جهت مهربان بودن و دلسوز بودن به مردم از جهت شجاعت همان ويژگي هاي پيغمبر را دارد فقط نبوت ندارد به نام امام اين بايد بيايد ادامه بدهد کار پيغمبر را و دين را نگاه دارد و مردم را به قرب خدا برساند تعريف مسئله ي امامت و تعيين شخص امام فقط هم کلي امامت شخص امام هم بايد تعيين شود و آن نه فقط اميرالمومنين عليه السلام شما در خطبه ي غدير پيغمبر اکرم درست است که شکي نيست در آن زمان حضرت امير بايد معرفي شود به عنوان رأس امامت به عنوان ابوالائمه که بلافاصله بعد از پيغمبر اکرم او خلافت و امامت دارد اما در خطبه ي غديريه پيغمبر معرفي کرده همه ي ائمه را تا امام مهدي عليه السلام سه چهار مرتبه اسم امام زمان را پيغمبر در خطبه ي غديريه اش برده من تقاضا مي کنم دوستان اهل بيت خطبه ي غديريه را ببينند که اگر خود خطبه ديده شود ديگر بعضي از اين شبهات که کلمه ي من کنت مولاه فهذا علي مولاه به معناي دوستي و اين ها اصلا خود به خود زدوده مي شود.

شريعتي: يعني کل اين خطبه را با هم ببينيم.

حاج آقا عالي: بله خطبه را کسي با هم ببيند مي فهمد که بحث دوستي نبوده که حالا کاري نداريم به آن

ص: 1482

قرائن بيروني قضيه که پيغمبر در آن گرماي ظهر بعد از نماز ظهر بود صد و بيست هزار نفر را جمع بکند و طوري که اين قدر هوا گرم باشد لباس هايشان را بعضي ها جوري بکنند زير پايشان بگذارند پايشان نسوزد يا روي سرشان بکشند که سرشان نسوزد بعد از اعمال حج که همه مي خواهند زود تر برگردند بروند به خانه هايشان پيغمبر صد و بيست هزار نفر را جمع بکند و آن وقت مثلا حدود يک ساعت خطبه بخواند تقريبا خطبه ي پيغمبر حدودا اين مقدار شد ما فقط يک جمله ي من کنت مولاه فهذا علي مولاه در ذهن مان است بعد که اسم ائمه ي ديگر را هم بياورد اسم امام مهدي عليه السلام را سه مرتبه هم بياورد آن وقت با اين وجود ما بگوييم نه اين کلمه يعني فقط خواسته اعلان دوستي بکند اين اصلا شايسته ي يک فردي که معمولي است يک عقل معمولي دارد نيست تا چه برسد به آن کسي که رئيس عقلا است و آن کسي که حکمت اش تام است مثل پيغمبر اکرم به هر حال مقصود اين است که اين حادثه حادثه اي است که تعريف امامت و تعيين امام تا قيامت است براي اين که مردم بتوانند راه قرب خدا را طي بکنند براي اين که دين تا ابد مصون بماند محفوظ بماند از اين جهت است که ناله ي شيطان بلند شد حس مي کند که ديگر نمي تواند اين دين را از بين ببرد اين دين حافظ دارد بيمه شده امامA صادقA عليه السلام فرمود چهار جا شيطان فرياد زد در چهار موضع يکي يوم لعن آن روز که رجمA شد مورد

ص: 1483

طرد و لعن خدا قرار گرفت و يکي روزي که هبوط کرد به زمين و از بهشت رانده شد روزي که پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم مبعوث شد و چهارم روز غدير اين جا فرياد شيطان بلند شد چون او حس مي کند که چه اتفاقي دارد مي افتد مي فهمد که هر چه که رشته بود پنبه شد در يک روايت ديگري خيلي روايت زيبايي است از امام صادق عليه السلام فرمود تمام انبياء از ابتدا چون خبر غدير را و وصايت اميرالمومنين عليه السلام و ائمه براي پيغمبر خاتم را به انبيا گذشته گفته بودند امام صادق عليه السلام فرمود تمام انبيا اين روز را عيد مي گرفتند روز غدير را فرمود آن روز عيد الله الاکبر است وَA مَا بَعَثَ اللَّهُA عَزَّ وَ جَلَّ نَبِيّاً قَطُّA إِلَّاA وَA تَعَيَّدَ فِي هَذَا الْيَوْمِA اين روز غدير را عيد مي گرفت A وَ عَرَفَ حُرْمَتَهُ حرمت و احترامش را حفظ مي کرد وَ اسْمُهُ فِي السَّمَاءِ يَوْمُ الْعَهْدِ الْمَعْهُودِ اسم غدير در عالم ملکوت روز عهد است و در زمين روز ميثاق است.

شريعتي: يعني حقيقت اين روز از ابتدا بوده.

حاج آقا عالي: بوده و يک عهدي است که ما وارد آن عهد نمي شويم که قبل از عالم دنيا عهد اش گرفته شده بود و در اين عالم هم پيغمبر اکرم قبل از غدير هم چند بار ديگري بود که در تاريخ است چند دفعه ي ديگري بود که پيغمبر اکرم مسئله ي امامت را و خلافت بعد از خودش را مطرح کرد غدير آخرين بار بود البته يک مرتبه ي ديگر هم هنگام رحلت پيغمبر بود که

ص: 1484

در بستر بود منتها آن جا ديگر به صورت اسم بردن نبود در هر حال يک روايتي است من دوست دارم خصوصيات اين روز را براي اين که دوستان اهل بيت فردا را خيلي از آن استفاده بکنند من يک روايتي از امام رضا عليه السلام است مرحوم سيد بن طاووس در اقبال اين روايت را نقل کرده که روايت زيبايي است من بعضي از جاهايش را مي خوانم فرمود روز غدير روز کمال دين است همان الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دينَكُمْ و روزي است که شيطان بيني اش به خاک ماليده شد شکست خورد ذليل شد و روزي است که اعمال شيعيان و محبين اهل بيت قبول مي شود هر زماني به اين سهولت نيست که اين قدر راحت عمل را بپذيرند يک بستري است که بذر زود رشد پيدا مي کند در آن اگر بپاشيم يک خبري است در عالم روزي است که خداوند متعال قصد مي کند و اعمال مخالفين دين را به هدر مي دهد آن اعمال رشد نمي کنند آن اعمال خنثي مي شود بعد فرمود روزي است که جبرئيل کرسي کرامتي را در بيت المامور آسمان چهارم آن جا نصب مي کند و خودش بالا مي رود و ملائکه اطرافش جمع مي شوند و ثنا و ستايش مي کنند پيغمبر را و استغفار مي کنند براي شيعيان ببينيد فقط در عالم پايين اعمال ما نيست از بالا هم کمکي و امداد داريم استغفار ملائکه و دعاي ملائکه در روز عيد غدير از فرزندان حضرت آدم که دوستان اهل بيت هستند اين استغفار را برايشان دارند خدا برکت مي دهد آن کسي که در آن روز بندگي بکند و در خانه يک توسعه اي بدهد يک

ص: 1485

رفاهي ايجاد بکند يک فرقي بايد روز غدير با روزهاي ديگر در خانه داشته باشد کساني که در خانه هستند سعي بکنند از جهت رفاه خانواده و سروري که در خانواده است توسعه بدهند.

شريعتي: حتي شده مثلا مادرها براي بچه هايشان براي خانواده غذاي لذيذ تري درست کنند.

حاج آقا عالي: بله اين است مسئله ي هديه است مسئله ي لباس نو است اين ها چيزهايي است که اگر مجموعا عمل شود واقعا هم در ظاهر عالم يک اتفاقي مي افتد هم برکات اين تعبيري که در اين روايت از امام رضا عليه السلام مي فرمايد خدا برکت مي دهد به چنين کساني که اين کارها را بکنند يک هيايويي بايد بيرون اتفاق بيفتد بعدا عرض خواهيم کرد که جزء اعمال گفته شده زينت و آراستگي است هم زينت شخص هم زينت شهر هم زينت خانه يوم الزينة است آن کسي که زينت بکند در روز غدير خدا تمام گناهان اش را مي بخشد يعني آن کسي که جشن را در ظاهرش سرور را در ظاهرش هم ابراز مي کند علاوه بر اين که در دلش است در باطن اش است در ظاهرش هم ابراز بکند روز بسيار با عظمتي است اين روز که دوستان اهل بيت بايد قدر بدانند اما يک نکته اي را بايد دقت کرد و آن اين که سرور در روزهاي عيد و عيدهايي که درب قرب خداوند متعال و رحمت خدا است و رحمت خدا باز مي شود سرورش بايد تناسب با خود عيد داشته باشد يعني جشن و سرورش و خوشي اش ابتذال و غفلت نيست بايد تناسب با روزي که دست بيعت داري با يدالله مي دهي باشد دست

ص: 1486

در دست او داري مي گذاري داشته باشد بنابراين در عين حال که سرور و خوشي و جشن و چراغاني کردن نقل و شيريني و شربت پخش کردن است اطعام دادنA است مجلس گرفتن است فضائل اهل بيت را گفتن است هديه دادن است به ملاقات هم ديگر رفتن است در عين حال که همه ي اين چيزها که از لوازم يک جشن و سرور است برقرار است اما شما نگاه بکنيد در امروز يکي از مهم ترين چيزها اين است که هيچ گناهي آدم نکند واقعا از آن ابتداي روز قصد بکند آدم هيچ گناهي نکند به خصوص در روايت از اميرالمومنين عليه السلام است اول روز يازده مرتبه قل هوالله بخوانيد خدا کمک تان مي کند براي گناه نکردن اين روايت در ثواب الاعمال است هر روز آدم يازده مرتبه بعد از نماز صبح اول روز سوره ي توحيد را بخواند اميرالمومنين عليه السلام فرمود اين کمک الهي است براي اين که آدم گناه نکند معنايش اين نيست که آدم معصوم مي شود اما يک امداد است يک عنايتي است که آدم اين کار را انجام بدهد بداند که روز عيد روز عهد با ولي خداست روزي است که ولي خدا کاري کرده که بيني شيطان به خاک ماليده شده و ذليل شده تو هم يک کاري بکند که ذليل شود آدم با گناه نکردن آن روز و مومنانه رفتار کردن اش هم اهل بيت را خوشحال مي کند هم داد شيطان را بيشتر در مي آورد از اين جهت خوشي ها بايد مومنانه باشد بايد تناسب با قرب داشته باشد امام مجتبي عليه السلام روز عيدي بود ظاهرا عيد فطر بود داشتند از

ص: 1487

يک کوچه اي رد مي شدند ديدند يک عده مشغول بزن و بکوب هستند مشغول لهو و لعب هستند حضرت فرمود تعجب مي کنم خيلي تعجب مي کنم از آن کسي که امروز که دارند رحمت تقسيم مي کنند اين طور لهو و لعب مي کند و غافل است و احيانا دارد درب آن رحمتي را که دارند پخش مي کنند به روي خودش مي بندد چرا آدم اين کار را بکند آدم ظرفش وقتي وارونه شود باران که بيايد در اين ظرف نمي آيد تقصير باران نيست من ظرفم را وارونه گرفتم اين روز روزي است که آدم با غفلت بگذراند از شب غدير يعني امشب اعمال دادند اعمال بسيار با عظمتي را گفتند تا فردا. من يک اشاره اي مي کنم به بعضي از اعمال امشب مهم ترين عمل اش علاوه بر مجالس مناقب اهل بيت رفتن و شرکت کردن و شنيدن دوازده رکعت وارد شده که مرحوم سيد بن طاووس اين را در اقبال آورده مرحوم مقدس قمي در مفاتيح فقط اشاره کرده شرح اش را نگفته کيفيت اش به اين صورت است اين دوازده رکعت يک سلام بيشتر ندارد يعني دوازده رکعت متصل است به هم ديگر و اين از آن نمازهاي خاص است چون معمولا نمازهاي مستحبي دو رکعت دو رکعت سلام داده مي شود ولي در اين جا سر هر دو رکعت فقط تشهد است يعني رکعت دوم چهارم ششم هشتم دهم آن رکعت دوازدهم است که هم تشهد است و هم سلام است در هر رکعت ده بار حمد و سوره دارد يعني رکعت اول ده تا حمد و سوره حمد سوره حمد سوره بعد يک آيت الکرسي رکعت دوم باز ده بار حمد

ص: 1488

و سوره و يک آيت الکرسي تا رکعت دوازدهم که در رکعت دوازدهم هفت بار حمد و سوره و رکعت آخر آيت الکرسي ندارد اين عمل امشب است که دوازده رکعت به اين شکل است اما فرداA A که فوق العاده است دوستان اهل بيت از دست ندهند هر مقدارش را که مي توانند آن هايي که برايشان امکان پذير است روزه بگيرند روزه ي روز غدير امام صادق عليه السلام فرمود کفاره ي گناهان شصت سال است و ثوابش ثواب روزه ي عمر دنياست يعني اگر کسي عمرش اين قدر طولاني باشد در کل عمر دنيا بتواند روزه بگيرد اين قدر ثواب دارد خيلي عجيب است الان روزها کوتاه است اگر کسي رحمت خدا را بفهمد اين ها چيزي نيست در برابر رحمت خدا بزرگ در نظرمان نيايد که يک روز اين قدر است اين ها قطره اي هم در کنار رحمت خدا حساب نمي شود آن روز بايد با عظمت شمرده شود آن روز بايد روزي باشد که تجليل شود روزه ي ما روزه ي شکر است اين روزه روزه اي است که خدايا ممنون ات هستيم که چنين چيزي را به ما دادي نعمت ولايت را بله کم چيزي نيست به علاوه غسل فردا است که مستحب است و دو رکعت نماز عيد غدير است نيم ساعت سه ربع به اذان ظهر مانده که دو رکعت است آن در مفاتيح است چون است من آن را نمي گويم و بعد از آن امام صادق عليه السلام فرمود حاجت ات را بخواه بعد امام صادق نکته اي فرموده اند سه مرتبه قسم خورده اند که والله والله والله آن حوائج را خدا مي دهد ان شاء الله و اين حاجات را بخواهيد

ص: 1489

و بعد زيارت اميرالمومنين را داشته باشيد آن هايي که مي توانند از نزديک خوشا به حال شان ولي آن هايي که هم نمي توانند از دور که سه زيارت وارد شده حداقل زيارت امين الله کوتاه هم است بسيار زيارت ارزشمندي است البته يک زيارتي است که امام هادي عليه السلام اين را نقل کرده اند زيارت اميرالمومنين را که دوستان اهل بيت مي توانند ببينند در باب همان زياراتي که مربوط به غدير است در مفاتيح آمده است که خيلي از فضائل حضرت امير و آياتي که فضائل اميرالمومنين را در آن گفته امام هادي عليه السلام ضمن آن زيارت بيان کرده يعني يک دور مرور علي شناسي است اين بعد از آن دوA رکعتA نماز است بعد اين زيارت وارد شده يکي ديگر از چيزهايي که در عيد است اکثار صلوات است زياد صلوات فرستادن که فوق العاده است و هيچ چيز در کفه ي اعمال آدم و آن ترازو و ميزان عمل آدم در قيامت به سنگيني صلوات نيست که ان شاءالله اين را هم در نظر گرفته باشند و آخرين مطلب که من اين را عرض مي کنم خدمت شما بقيه را بعد از ميان برنامه مي گذاريم دعاي ندبه است و اين خيلي چيز عجيبي است که روز جشن و سرور و عيد چه تناسب دارد با ندبه و اشک اين نکته اش خيلي مهم است که گريه و خنده ي عشاق ز جاي ديگر است هم خنده مان حساب دارد هم گريه مان حساب دارد که اين را بعد از ميان برنامه عرض خواهيم کرد.

شريعتي: اطعام روز عيد غدير هم سفارش ويژه شده.

حاج آقا عالي: بله عرض کردم

ص: 1490

که در مجالس اطعام شود اگر امکان پذير است يا مجالس يا مجالس خانگي به هر شکلي اطعام خيلي ارزشمند است ان شاء الله از ثواب و برکات روز عيد غدير همه بهره مند شوند و مستفيذ ما را هم از دعاي خيرشان فراموش نکنند چقدر خوب است ثواب تلاوت آيات نوراني امروز را هديه بکنيم به روح بلند مولي الموحدين اميرالمومنين علي عليه السلام و ان شاء الله از برکاتش همه مان بهره مند شويم قرار امروز سمت خدايي ها تلاوت آيات صفحه ي 232 قرآن کريم است آيات 89 تا 97 سوره ي مبارکه ي هود.

اللهم صل علي محمد و آل محمد و عجل فرجهم

وَيَا قَوْمِ لَا يَجْرِمَنَّكُمْ شِقَاقِي أَن يُصِيبَكُم مِّثْلُ مَا أَصَابَ قَوْمَ نُوحٍ أَوْ قَوْمَ هُودٍ أَوْ قَوْمَ صَالِحٍ وَمَا قَوْمُ لُوطٍ مِّنكُم بِبَعِيدٍ ?89? وَاسْتَغْفِرُوا رَبَّكُمْ ثُمَّ تُوبُوا إِلَيْهِ إِنَّ رَبِّي رَحِيمٌ وَدُودٌ ?90? قَالُوا يَا شُعَيْبُ مَا نَفْقَهُ كَثِيرًا مِّمَّا تَقُولُ وَإِنَّا لَنَرَاكَ فِينَا ضَعِيفًا وَلَوْلَا رَهْطُكَ لَرَجَمْنَاكَ وَمَا أَنتَ عَلَيْنَا بِعَزِيزٍ ?91? قَالَ يَا قَوْمِ أَرَهْطِي أَعَزُّ عَلَيْكُم مِّنَ اللَّ_هِ وَاتَّخَذْتُمُوهُ وَرَاءَكُمْ ظِهْرِيًّا إِنَّ رَبِّي بِمَا تَعْمَلُونَ مُحِيطٌ ?92? وَيَا قَوْمِ اعْمَلُوا عَلَى مَكَانَتِكُمْ إِنِّي عَامِلٌ سَوْفَ تَعْلَمُونَ مَن يَأْتِيهِ عَذَابٌ يُخْزِيهِ وَمَنْ هُوَ كَاذِبٌ وَارْتَقِبُوا إِنِّي مَعَكُمْ رَقِيبٌ ?93? وَلَمَّا جَاءَ أَمْرُنَا نَجَّيْنَا شُعَيْبًا وَالَّذِينَ آمَنُوا مَعَهُ بِرَحْمَةٍ مِّنَّا وَأَخَذَتِ الَّذِينَ ظَلَمُوا الصَّيْحَةُ فَأَصْبَحُوا فِي دِيَارِهِمْ جَاثِمِينَ ?94? كَأَن لَّمْ يَغْنَوْا فِيهَا أَلَا بُعْدًا لِّمَدْيَنَ كَمَا بَعِدَتْ ثَمُودُ ?95? وَلَقَدْ أَرْسَلْنَا مُوسَى بِآيَاتِنَا وَسُلْطَانٍ مُّبِينٍ ?96? إِلَى فِرْعَوْنَ وَمَلَئِهِ فَاتَّبَعُوا أَمْرَ فِرْعَوْنَ وَمَا أَمْرُ فِرْعَوْنَ بِرَشِيدٍ ?97?

ترجمه:

اي قوم من! دشمني و مخالفت با

ص: 1491

من، شما را به جايي نرساند، که [عذابي] مانند آنچه به قوم نوح يا قوم هود يا قوم صالح رسيد به شما هم برسد، و قوم لوط از شما [چه از جهت زمان و چه از جهت مکان] چندان دور نيست. (??) از پروردگارتان آمرزش بطلبيد، سپس به سوي او بازگرديد؛ زيرا پروردگارم مهربان و بسيار دوستدار [توبه کنندگان] است. (??) گفتند: اي شعيب! بسياري از مطالبي که مي گويي نمي فهميم، و به راستي تو را در [مقايسه با] خود، ناتوان و ضعيف مي بينيم، و اگر عشيره ات نبودند، بي ترديد سنگسارت مي کرديم، وتو بر ما پيروز نيستي. (??) گفت: اي قوم من! آيا عشيره کوچکم نزد شما از خدا عزيزتر است که او را پشت سر قرار داده و فراموشش کرده ايد؟! يقيناً پروردگارم به همه اعمالي که انجام مي دهيد، احاطه دارد. (??) و اي قوم من! به اندازه اي که در قدرت و توان شماست، عمل کنيد، من [هم] بي ترديد [به وظيفه الهي خود] عمل مي کنم؛ به زودي خواهيد دانست، چه کسي را عذاب رسوا کننده خواهد آمد و دروغگو کيست؟! و منتظر بمانيد که من هم با شما منتظرم. (??) و هنگامي که عذاب ما رسيد، شعيب و کساني را که با او ايمان آورده بودند، با رحمتي از سوي خود نجات داديم، و کساني را که [به آيات ما] ستم کردند، فرياد مرگبار فرا گرفت، پس در خانه هايشان به رو در افتاده جسمي بي جان شدند. (??) گويي در آنجا اقامت نداشتند. آگاه باشيد! مَدين [از رحمت خدا] دور باد، همان گونه که ثمود

ص: 1492

دور شد. (??) همانا موسي را با نشانه هاي خود و برهاني روشن فرستاديم، (??) به سوي فرعون و اشراف و سرانِ [قومِ] او، ولي [آنان براي حفظ مقام و مال خود] از فرمان فرعون پيروي کردند، در حالي که فرمان فرعون راهنماي به سوي سعادت و خوشبختي نبود. (??)

اللهم صل علي محمد و آل محمد و عجل فرجهم

شريعتي: الحمدلله الذي جعلنا من المتمسکين بولايت علي بن ابي طالب عيدتان مبارک باشد ان شاء الله اين ايام بر همه تان پر خير و برکت باشد اشاره ي قرآني امروز را حاج آقا بفرمايند

حاج آقا عالي: آيه ي 90 سوره ي مبارکه ي هود خداوند از زبان حضرت هود به قوم اش اين طور مي فرمايد «وَاسْتَغْفِرُوا رَبَّكُمْ ثُمَّ تُوبُوا إِلَيْهِ إِنَّ رَبِّي رَحِيمٌ وَدُودٌ» ايشان حضرت هود به قوم اش مي گفت که از گناهان تان استغفار کنيد و برگرديد به پروردگارتان استغفار از گناهان بکنيد و رجوع به خدا بکنيد به او برگرديد «إِنَّ رَبِّي رَحِيمٌ وَدُودٌ» خدا هم مهربان است هم ودود است اين را حضرت هود دارد به بت پرست ها مي گويد نه به آدم هايي که فقط گناه مي کنند به آدم هايي که دشمن خدا هستند به آن ها مي گويد آن وقت رحمت خدا را وقتيA به آن ها مي گويد مي گويد «إِنَّ رَبِّي رَحِيمٌ وَدُودٌ» هم رحيم است هم ودود است ودود درست است که به معناي محب است اما خود کلمه ي محب را چه معني کنيم نفرمود خداي من هم مهربان است هم مي گذرد از شما مي بخشدتان نه فرمود دوست تان دارد و آن کلمه ي دوست تان دارد با کلمه ي ودود گفته گفت اگر استغفار بکنيد خدا دوست تان دارد ودود دوستي اي

ص: 1493

که آثارش هم در زندگي تان ظاهر مي شود برکات اش هم به شما برمي گردد يک دوستي اين چنين است آن وقتA اين را دارد به بت پرست ها مي گويد از اين جهت آن کساني که احيانا يک جا لغزشي پيدا کردند زمين خوردند اين را به خودشان بگيرند که «وَاسْتَغْفِرُوا رَبَّكُمْ ثُمَّ تُوبُوا إِلَيْهِ إِنَّ رَبِّي رَحِيمٌ وَدُودٌ»

شريعتي: بسيار خوب خيلي ممنون پيش بيني مي کنم که اين بخش گفتگوي مان با حاج آقاي عالي با توجه به يکي از اعمال روز غدير که دعاي ندبه است رنگ و بوي علوي و مهدوي خواهند داشت منتها قبل از وارد شدن به اين بحث خيلي از دوستان پيگير اند بروند مطالعه بکنند و مطالب بيشتري را بيابند حيف است در ايام عيد غدير يادي نکنيم از مرحوم علامه اميني با آن کتاب الغدير که واقعا ماندگار و مانا است خيلي خوب اگر اهل مطالعه باشند اهل تحقيق باشند مراجعه مي کنند دوستان درخواست داشتند کتاب ديگري آيا هست در زمينه ي غدير ما بتوانيم مطالعه بکنيم.

حاج آقا عالي: بله ممنون از لطف شما که اين را پرسيديد خود الغدير همان طور که فرموديد کتاب مفصلي است معمولا خود آن کساني که محقق هستند مراجعه مي کنند چندين جلد هست حتي يک خلاصه شده اي هم که چاپ شده آن هم باز قطور است در عين حال آن هايي که اهل مطالعه اند خيلي ارزشمند است ببينند اماA يک کتابي است که شايد دوستان شنيده اند شب هاي پيشاور که کتاب بسيار ارزشمندي است مرحوم سلطان الواعظين شيرازي اين کتاب را نوشته مناظراتي است که در پيشاور داشته با آن زماني که ظاهرا هنوز جزء هند بوده

ص: 1494

جزء پاکستان نبوده مناظراتي با کساني که شيعه هم نبودند از علماي مخالفين شيعه بودند و ايشان تعهد کرده که در اين کتاب از منابع غير شيعه استفاده بکند و حقيقتا از پس اش برآمده و اين کتاب خيلي کتاب ارزشمندي است ايشان از شاگردان مرحوم آيت الله بروجردي بوده بسيار توان مند عالم بوده اين کتاب را من توصيه مي کنم شب هاي پيشاور سلطان الواعظين شيرازي اين کتاب خيلي ارزشمند است.

شريعتي: بسيار خوب نثر خيلي خوبي هم دارد خيلي هم شيرين است دوستان مطالعه بکنند با مضامين بسيار بلند و عالي. خيلي خوب خدمت شما هستيم پس فرموديد يکي از اعمال روز عيد غدير فردا دعاي ندبه است.

حاج آقا عالي: بله کما اين که در سه تا عيد ديگر هم توصيه شده يکي عيد فطر يکي عيد قربان و يکي عيد جمعه خود جمعه يکي از اعياد است که صبح اين اعياد ندبه بخوانند ببينيد واقع اش وجه اش اين است که در روايات ما اهل بيت فرموده اند امام باقر عليه السلام فرمود هيچ عيدي نيست که بر ما بگذرد مگر اين که از جهتي حزن ما هم تازه مي شود از اين جهت که به هر حال ثمره ي غدير هنوز به بار ننشسته ثمره ي غدير اين بود که امامت و ولايت محور جامعه شود و سرپرستي مردم را در همه ي عرصه هاي زندگي به عهده بگيرد اين اتفاق هنوز نيفتاده است هنوز آن آثار ولايت آن چنان که بايد ظهور پيدا نکرده طبيعتا اين حزن دارد هنوز ولي الله در زمان غيبت در بلا است عَزيزٌ عَلَيَّ اَنْ تُحيطَ بِكَ دُونِيَA الْبَلْوى از اين جهت

ص: 1495

امام باقر عليه السلام فرمود هيچ عيدي نيست که بر ما بگذرد مگر اين که از جهتي حزني هم بر ما تازه مي شود که حق خودمان را در دست ديگران مي بينيم حق خودمان را پايمال شده مي بينيم دعبل خزاعي خدمت امام رضا عليه السلام اشعارش را مي خواند به اين بيت رسيد که نمي بيني که سي سال است که دائم حسرت مي خورم چون حق اهل بيت را که حق آن ها است در دست خودشان نمي بينم و ديگران را مي بينم که آمدند حق آن ها را غصب کردند و از اين جهت حسرت مي خورم امام رضا عليه السلام گريه کرد فرمود درست مي گويي از اين جهت وقتي که يک مومن يک شيعه ي علوي و مهدوي مي بيند که آن ثمره ي غدير هنوز به بار ننشسته طبيعتا غصه دار مي شود و ندبه مي کند خيلي خوب است که اگر دوستان امکان پذير بود برايشان اين کار را انجام بدهند روز غدير وقتي که دارند فرياد مي زنند فَأَغِثْ يا غِياثَ الْمُسْتَغيثينَ، عُبَيْدَكَ الْمُبْتَلى، وَA أَرِهِ سَيِّدَهُ يا شَديدَ الْقُوى در دعاي ندبه است خدايا به فرياد بنده ي خودت برس و مولاي خودش را نشان اش بده قطعا امام زمان عليه السلام نگاه ويژه اي خواهند داشت قطعا آن دل مهربان ترديد نداشته باشيد که در چنين روزي که فرد اين قد حواس اش جمع است يک نگاه خاصي به او خواهد داشت خدا رحمت کند آقاي آشيخ عباس آقاي زاهد را که از بزرگان تهران بودند ايشان دعاي ندبه اي را بعضي از روزهاي عيد و جمعه اين ها مي خواندند يکي از متدينين بود که اوتاد و اولياء و علماء و بزرگان و متقين هم مي آمدند وقتي

ص: 1496

مي رسيد به اين جمله أَيْنَ الْحَسَنُ أَيْنَ الْحُسَيْنُ؟A أَيْنَ أَبْناءُ الْحُسَيْنِ؟A صالِحٌ بَعْدَ صالِحٍ، وَA صادِقٌ بَعْدَ صادِقٍ، ديگر مي گفتند آن هايي که در آن مجلس بودند مي گفتند که تا آخر جلسه گريه بود و تکان خوردن شانه ها و حال و سوز يکي از اين مرتبه هايي که اين دعا تمام شد کريم محمودي تهراني سيد کريم کفاش که ايشان به هر حال از خوباني بود که تشرفات اش به خدمت حضرت ولي عصر از مسلمات بود ايشان بعد از جلسه آمد آشيخ آقاي خوانسار گفت حضرت تشريف داشتند داشتيد دعا مي خوانديد و در اين حالات حضرت تشريف داشتند و داشتند نگاه مي کردند جاي حضرت نشان داد که آشيخ عباس آقاي زاهد خيلي گريه کرد و گفت من نتوانستم بشناسم در هر حال اين يکي از اعمال است واقعا همين طور است ما هنوز عظمت و خسران انحراف از غدير را متوجه نشديم ما هنوز متوجه نشديم که اگر ولايت ظهور بکند آن وقت چه اتفاقي در اين عالم مي افتد اين که ما در زمان ظهور ولي عصر عليه السلام شنيديم واقعا همين است که استعداد ها رشد پيدا مي کند يعني کامل مي شود اخلاق کامل مي شود علم به نهايت خودش مي رسد يعني آن مقداري که دنيا تحمل ظهور ولايت را دارد اين جا پديد مي آيد يک جلوه اي از بهشت مي دانيد که بهشت دارالولايه است بهشت ظهور کامل اسرار ولايت است لذا سر در بهشت در روايت ما است که بر هر هشت در لا اله الا الله محمد رسول الله علي ولي الله دارد که ورودي بهشت همان ها که در دنيا باب الله بود آن جا هم باب هستند

ص: 1497

و بعد در روايت پيغمبر است که حلقه ي درب بهشت از ياقوت سرخ است که مي خورد روي صفحه هاي طلايي وقتي که دق الباب مي کند بهشتي کوبه ي در بهشت را و صفحه ي طلا طنين اش يا علي است بعضي از شاگردان علامه طباطبايي از آن ها سوال کردند که چرا طنين و صداي کوبه ي درب بهشت يا علي است ايشان فرمود وقتي شما در يک خانه اي مي رويد صاحب اش را صدا مي زنيد همان کسي که در دنيا دست تان را گرفت و به قرب خدا رساند آن جا هم قرار است در ضيافت خانه ي خدا راهنمايي تان بکند سر سفره ي او بنشينيد درخت طوبي که در بهشت روايت اش مفصل است که در خانه ي اميرالمومنين ريشه اش است در روايت است در خانه ي پيغمبر ريشه اش است خود اهل بيت فرمودند چون خانه شان يکي است ريشه ي درخت طوبي در خانه ي اميرالمومنين است شاخه هايش در خانه هاي بهشتي ها است مومنين بهشتي است و تمام نعمت هاي بهشت از آن راه به آن ها مي رسد ظهور اسرار ولايت آن جا است اما در خود زمان ولايت حضرت عصر عليه السلام به حدي که تناسب دارد ديگر آن وقت امثال سيد بن طاووس و سيد بحرالعلوم و شيخ انصاري و مقدس اردبيلي فقط اين ها محرم راز نيستند در زمان ظهور اين قدر مردم رشد پيدا مي کنند و مومنين که آن ها هم به اندازه ي خودشان محرم سرّ مي شوند و گوش شان توان شنيدن اسرار ولايت را از امام زمان عليه السلام خواهد داشت.

شريعتي: همه جا پر مي شود از آن نور ولايت.

حاج آقا عالي: و رشد. اين کراماتي که ما الآن از اوليا خدا مي شنويم آن موقع مال

ص: 1498

مومنين معمولي خواهند بود يعني مومنين معمولي آن موقع معمولي نيستند آن موقع همه ولي خدا هستند

شريعتي: اين ولايت است که موجب رشد مي شود

حاج آقا عالي: او است که تربيت مي کند او است که اين بذرها را رشد مي دهد در زمان غيبت اين بذرها بذر هستند با اين که استعداد دارند ولي رشد پيدا نکردند در آن زمان ولي خدا مي آيد اين رشد را ايجاد مي کند.

شريعتي: حاج آقاي ميرباقري مي فرمودند که دنياي عصر زمان دنياي ديگري است که خيلي ها آرزو مي کنند که رجعت کنند و برگردند.

حاج آقا عالي: قطعا همين است يکي از فلسفه هاي رجعت همين است که آن هايي که استعدادش را در دنيا داشتند براي کمال ولي زمانه زمانه اي نبود که به آن ها اجازه ي رشد بدهد مي آيند تا آن استعدادشان شکوفا شود مي آيند تا تربيت ولايي را مستقيم ببينند در بعضي از روايات دارد که زمان ظهور فرج الله است يعني فرج امام زمان تعبير نيست فرج الله است يعني گشايش کار خداست انگار. انگار اسماء خدا به عالم پايين ظهور پيدا مي کند علم خدا حکمت خدا قدرت خدا شفاي خدا همه ي اسماء پروردگار عالم هدايت خدا به اندازه اي که عالم دنيا گنجايشش را دارد ظهور پيدا مي کند و عرض کردم که مسئله ي کوچکي نيست که آن وقت هر کسي شاگرد مستقيم امام زمان مي شود من بارها اين را عرض کردم فکر نکنيد در زمان ولي عصر عليه السلام اين قدر شلوغ مي شود که ما دست مان به امام نمي رسد در روايات ما هست که رابطه ي هر فرد با امام زمان جوري است که انگار هيچ کسي

ص: 1499

در عالم نيست جز تو و امام زمان يعني اين قدر ارتباط راحت است با حضرت خدا يک کششي در گوش ها و چشم ها درست مي کند که راحت ارتباط برقرار مي کنند مي شنوند يک کسي مثل مجلسي اول در روضه المتقين مي گويد من در حرم اميرالمومنين بودم ولي عصر عليه السلام را ديدم پيش آقا نشستم حضرت چيزهايي به من گفت که به کسي نمي گويم من عقل هاي ضعيف نمي تواند تحمل بکند او محرم است مي شنود ولي در زمان ظهور ديگر اين طور نيست که کسي نکشد و يک کسي محرم باشد آن موقع ديگر همه مي توانند.

شريعتي: ان شاء الله باشيم و ببينيم خيلي ممنون نکات خيلي خوبي شنيديم حاج آقا دعا بکنند و همه ي ما آمين بگوييم خدا را قسم مي دهيم به حق علي عليه السلام ما را متمسکين به ولايت او و فرزندان اش قرار بدهد و در دنيا وA آخرت نسل ما را و نسل و اولاد ما را از دامان اش محروم نکند.

شريعتي: الهي آمين خيلي ممنون از توجه شما بنياد غدير دهه ي ولايت هر روزش را يک اسمي گذاشته و امروز روز ولايت و دفاع از مظلومين است آن ها را فراموش نکنيم حداقل برايشان دعا بکنيم که ان شاء الله خداوند به آن ها توفيق بدهد و شر ظالمين را از آن ها دفع بکند. بهترين ها را براي شما آرزو مي کنم هر چه خير و برکت است به سمت شما نازل شود تبريک من و همه ي همکاران را در برنامه ي سمت خدا که کاري است از گروه فرهنگ و معارف شبکه ي 3 بپذيريد ما را از دعاي خير فراموش نکنيد گفت

راز

ص: 1500

خلقت همه پنهان شده در عين علي است * * * کهکشان ها همه نخي از وصله ي نعلين علي است

الحمدلله الذي جعلنا من المتمسکين بولايه علي بن ابي طالب عليه السلام

93-07-27 - علائم ظهور و وظيفه منتظران

بسم الله الرحمن الرحيم و صلي الله علي محمد و آله الطاهرين

گفتمت خورشيد اما آسمان زيباتر است گفتمت باران وليکن ابر از آن زيباتر است

در رگانت مي دود خون تمام انبياء خواندن نام تو با پيغمبران زيباتر است

در سکوت چاه هاي کر نمي جويم تو را جستن ات در لا زمان در لا مکان زيباتر است

گرچه فيض آسمان جاريست اما باز هم روي دوش ماه گوني هاي نان زيباتر است

گوش دل دادم به نجواي جهان ديدم چقدر ذکر نام ات در حديث ديگران زيباتر است

از تمام سوژه هايم گفتن از مردي که داشت در گلوي سال هايش استخوان زيباتر است

ابتدا گفتم رکوع و دادن انگشتري بعد ديدم سجده و تقديم جان زيباتر است

شريعتي: سلام مي گويم به همه ي هم وطنان خوب مان خانم ها و آقايان خيلي خوش آمديد به سمت خداي امروز آرزو مي کنم در هر کجا که هستيد ايام بسيار مبارک باشد براي فرد فرد شما. حاج آقاي عالي سلام عليکم ورحمة الله ايام را تبريک مي گويم.

حاج آقا عالي: سلام عليکم و رحمة الله بنده هم خدمت حضرت عالي و همه ي دوستان عرض سلام دارم و تبريک مي گويم اين ايام بسيار با عظمتي که منسوب به اهل بيت به خصوص اميرمومنان عليه السلام است روز مباهله و آيه ي تطهير و آيه ي هل اتي مناسبت هايي که هر کدام شان يک

ص: 1501

فصلي است بسيار درخشان که در زندگي اهل که جاي توضيحات فراون دارد ان شاءالله که برکات اين روز شامل حال همه باشد.

شريعتي: ان شاء الله از برکات نام و ياد و وجود اميرالمومنين همه بهره مند شويم امروز روز مباهله است روز نزول آيه ي تطهير خاتم بخشي حضرت امير نزول آيه ي إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللّهُ ان شاء الله که روزهايمان و شب هايمان منور باشد و مزين باشد به نام اهل بيت عليهم السلام بحث مان را با نام و ياد خدا شروع مي کنيم در ذيل بحث يادي از امام عصر و ذيل بحث وظايف منتظران رسيديم و نکات بسيار خوبي را شنيديم که مي توانيد به فايل ما مراجعه کنيد فايل هاي صوتي و متني موجود است. خدمت حاج آقاي عالي هستيم.

حاج آقا عالي: بسم الله الرحمن الرحيم يکي از وظايف بسيار مهم که دوستان بزرگوار بيننده و مومن بايد در رابطه با وجود مقدس امام زمان عليه السلام و مسئله ي ظهور خيلي به آن اهتمام بورزند نزديک ديدن ظهور است ما در روايات مان به عناوين مختلف و تعابير مختلف اين توصيه را از اهل بيت داريم که ظهور را نزديک ببينيد چند روايت را عرض مي کنم که فضاي رواياتي که در اين رابطه رسيده دست دوستان بيايد از امام هادي عليه السلام روايت است که فرمود وقتي که الم شما پرچم شما از بين تان برداشته شد الم يعني امام تان چون امام پرچم دين است پرچم ايمان است پرچم توحيد است در زيارت جامعه ي کبيره خطاب به اهل بيت داريم پرچم هاي تقوا در زيارت هاي آل ياسين خطاب به امام زمان که

ص: 1502

سلام مي دهيم اَلسَّلامُ عَلَيْكَ اَيُّهَا الْعَلَمُ الْمَنْصوُبُ اي پرچم افراشته اين ها پرچم هاي افراشته ي دين و ايمان و تقوا و توحيد اند امام هادي مي فرمايند وقتي اين پرچم در زمان غيبت از بين شما برداشته شد از زير پاهاي تان منتظر فرج باشيد مرحوم مجلسي مي فرمايد اين که از زير پاهايتان يعني همان جايي که ايستاديد و تکان نخوريد يعني عبور نکرده ممکن است فرج برسد يعني اين شکلي است که از جهت زمان و مکان طوري است که خيلي سريع در هر زمان و هر مکاني امکان پذير است باز يک روايت ديگري از امام باقر عليه السلام است که به فضيل بن يسار شاگرد خوب شان فرمود وقتي که نيازمندي و حاجات مردم زياد شد و به هم ديگر به خاطر کاري رجوع کردند ولي بعضي ها آن برادر مومن اش را انکار کرد و رد کرد عرض مي کنيم يعني چه اين موقع منتظر فرج باشيد صبح و شب. صبح و شب دائما منتظر فرج باشيد شاگرد امام باقر عليه السلام سوال کرد که يعني چه بعضي ها بعضي ها را انکار بکنند امام باقر فرمود که وقتي براي يک حاجتي پيش برادر مومن اش مي رود يک جور ديگر با او برخورد مي کند جوري که قبلا اين گونه نبود حالا که براي احتياج آمده سرد برخورد مي کند تحويل نمي گيرد يک جور ديگر با او حرف مي زد که قبلا اين طور با او حرف نمي زد يکي از آسيب هاي آخرالزمان را حضرت مي گويد که رابطه ها سرد است مومنين هنگام حاجات شان کاري با هم ندارند از هم رو برمي گردانند در يک چنين وقتي که ارزش هاي اخلاقي افول کرده و ارزش هاي مادي غلبه پيدا کرده اين

ص: 1503

طور مواقعي که تاريکي است توقع فرج داشته باشيد صبح و شب يعني شب که شد بگوييد فردا صبح. فردا صبح که شد بگوييد شب.

شريعتي: اين وقت تعيين کردن نيست؟

حاج آقا عالي: اين وقت معين نيست وقت تعيين کردي که گفته شده ممنوع است اين که وقت خاصي را فلان روز فلان تاريخ فلان سال ممنوع است اما بگوييد هر صبح و شام نمي گوييم کدام يک از اين صبح ها کدام يک از اين شب ها امام زمان مي آيد که وقت تعيين شده باشد ولي مقصود نزديک ديدن است که شما اگر شب گذشت حتي تا شب بعدي هم نگو که نمي آيد فردا صبح ممکن است بيايد

شريعتي: يعني اين قدر نزديک ببينيم؟

حاج آقا عالي: بله اين قدر نزديک ببينيم که اين ها خيلي آثاري در زندگي ما دارد. باز يک روايت ديگري است که يک عنوان ديگري است از چندين روايت که امر ظهور و فرج ولي عصر عليه السلام دفعي و يک مرتبه رخ مي دهد مثل قيامت روايت از اميرالمومنين عليه السلام است که فرمود خداوند متعال فرج را به طور ناگهاني محقق مي کند به واسطه ي يکي از ماه اهل بيت. باز در توقيعي که خود امام زمان به شيخ مفيد دارند يک جمله اين است که خداوند امر فرج ما را به طور ناگهاني محقق مي کند در کمال الدين صدوق مرحوم شيخ صدوق از امام رضا عليه السلام روايت نقل کرده که امام رضا فرمودند که از پيغمبر اکرم کسي سوال کرد که مهدي شما اسم مبارک آقا است که مستحب است بلند شدن آن را عرض نمي کنم

ص: 1504

فرزند شما چه وقت ظهور مي کند پيغمبر اکرم فرمود مثل مهدي ما و داستان آن مثل قيامت مي ماند کسي کشف از وقت او نمي کند مگر خود خدا بعد پيغمبر فرمود ناگهاني فرا مي رسد اين هم يک دسته عناوين که نشان مي دهد در آن زمان که شايد قالب مردم غافل اند حواس شان نيست چون براي آن ها ناگهاني اند يک عده اي که آماده اند منتظرند حواس شان جمع است براي آن ها ناگهاني نيست آن ها غافلگير نمي شوند ولي آن هايي که غافل اند نشان مي دهد که خيلي ها اين طوري مي شوند يک مرتبه اتفاق مي افتد

شريعتي: روايت نداريم که حتي خود حضرت هم نمي داند که کي ظهور مي کند؟

حاج آقا عالي: اين را يک اشاره اي مي کنيم به مناسبتي يک روايتي که در آن يک اشاره اي است که گويي وقت پيش اهل بيت داده نشده وقت ظهور. بعضي اين را گفته اند که اهل بيت از جمله امام زمان عليه السلام نمي دانند آن جا خواهيم گفت که آن روايت را مي شود با بعضي از رواياتي که ظاهرش اين است که تمام اسرار الهي پيش اهل بيت است چه طور جمع کرد؟ يک روايت ديگري است که باز يک عنواني که چندين روايت ما در اين زمينه داريم که خداوند متعال امر فرج را يک شبه اصلاح مي کند در يک شب مقدر مي کند و زمينه فراهم مي شود براي ظهور امام صادق عليه السلام فرمود امر فرج مهدي ما در يک شب اصلاح مي شود و موانع اش برطرف مي شود کما اين که خدا در يک شب امر نبوت حضرت موسي را فراهم کرد و اصلاح کرد و آن وقت ولي ما را مهدي ما را از غيبت و

ص: 1505

از حيرت در مي آورد به دوران فرج و ظهور او. اين که در يک شب چطور امر او را اصلاح مي کند کما اين که امر نبوت حضرت موسي را در يک شب اصلاح کرد خود امام صادق در ابتداي اين روايت که روايت طولاني است فرمود که حضرت موسي وقتي در بيابان با خانواده اش مي رفتند در قرآن آمده هوا تاريک بود راه را گم کرده بودند خيلي سرد هم بود از دور نوري ديد اصلا هيچ انتظار نبوت هيچ وعده اي از قبل به ايشان داده شود هيچ خبري قرائني نبود از دور نوري ديد به خانواده اش گفت من مي روم سمت آن آتش گمان کرد آتشي است مي روم يک مقداري را مي آورم هم گرم شويم هم راه را پيدا کنيم «لَّعَلِّي آتِيكُم مِّنْهَا بِقَبَسٍ» (طه/10) وقتي که حضرت موسي عليه السلام آن جا خطاب رسيد که «فَاخْلَعْA نَعْلَيْکَ إِنَّکَ بِالْوَادِ الْمُقَدَّسِ طُوًي» (طه/12) در سرزمين مقدسي هستي کفش هايت را در بياور آن نور آتش نبود نور خاصي بود همان جا خدا با او صحبت کرد حضرت موسي هم با خدا و کليم الله شد.

رفت موسي کاتشي آرد به دست * * * آتشي او ديد کز آتش برست

يک نور ديگري شامل حال اش شد حضرت امام صادق عليه السلام مي فرمايد امر نبوت عبد اش موسي را خداوند در يک شب درست کرد بنابراين امر فرج مهدي ما هم همين طور است چه بسا در آن زماني که شايد به ظاهر قرائني نباشد بسياري از مردم در غفلت هستند به طور ناگهان فرا مي رسد لذا ما در روايات داريم که فرمود در نا اميدي ها

ص: 1506

خيلي اميدوار باشيد. خدا رحمت کند حافظ را که اشاره به اين دارد

هان مشو ناميد چون واقف نئي از سر غيب * * * هست اندر پرده بازي هاي پنهان غم مخور

واقع اين است که محاسباتي است که امر فرج در يک شب به فرموده ي اهل بيت عليهم السلام اصلاح مي شود اين جا يک نکته اي تذکر مي دهم که در عين حال که در روايات مختلف با تعابير و عناوين مختلف به ما گفته اند فرج را نزديک ببينيد صبح و شب و دائم. اما از آن طرف هم ما بايد مراقب باشيم که دو مطلب را در نظر بگيريم يک اين که اگر فرج به هر دليلي تاخير افتاد خداوند متعال مصلحت مي داند تاخير ظهور را. خداي نکرده صدها سال هم به عقب افتاد اين قدر بايد معرفت داشته باشيم اين قدر بايد تسليم امر خدا باشيم اين قدر بايد صبر داشته باشيم و استقامت که در اثر طولاني شدن به شک نيفتيم به حيرت نيفتيم به اين که چه شد به اين که وعده اي که به ما دادند چه شد خداي نکرده دچار سوء ظن و بدگماني نشويم اين را بدانيم که فرج مسئله ي کوچکي نيست تمام شرايط اش که خداوند متعال همه ي آن ها را مي داند بايد فراهم شود اگر يک چنين تاخيري افتاد دچار شک و تحير و سوء ظن نشويم اين يک و از آن طرف بام هم نيفتد که نزديک ديدن ما الآن گفتيم توصيه ي اهل بيت اين بود فرج را نزديک ببينيم ظهور را دفعي ببينيم که چه بسا مقدمات هم فراهم نباشد با محاسبه ي ما و آدم بگويد

ص: 1507

فراهم نيست اما اتفاق بيفتد اين باعث نشود بيفتيم در استعجال و توقيت در عجله کردن و وقت کردن آن هايي که مغرض اند را کاري نداريم اما بعضي ها روي حساب ندانم کاري و ندانستن عجله که مي کنند مي خواهند از در و ديوار قرائني درست بکنند براي اين که ظهور نزديک است اين قدر عجله مي کنند و شتاب دارند در اين کار و کاري ندارند به اين که در اين مسئله بايد تسليم بود چه بسا ممکن است آسمان ريسماني را به همديگر ببافند يک پيشگويي هايي با حساب حروف ابجد يک چيزهايي را در نظر گرفتن پيشگويي هاي فلان رياضي دان فرانسوي پيش گويي هاي فلان شاعر شاه نعمت الله ولي و بعد سال تعيين بکنند وقت تعيين بکنند که بگويند فلان وقت ديگر مي آيد اهل بيت خيلي با اين مسئله هم برخورد کردند که در عين حال که ظهور را نزديک ببينيد نه عجله کنيد و پيش از موعد بخواهيد خودتان جلو جلو بياوريد فرج را کَذَبَ الوَقّاتون وَ هَلَکَ المُستَعجِلون کساني که وقت تعيين کردند دروغ مي گويند و آن هايي که عجله کردند هلاک مي شوند بله به ما گفتند از خدا بخواهيد که خدا تعجيل بکند در فرج خدا وقتي عجله بکند مي داند چه کند تعجيل را بخواهيد بخصوص در صلوات ها و عجل فرجهم اما شما عجله نکنيد تعجيل خدا به اين شکل است که مسائل را طوري درست مي کند که چيزي خراب نشود ولي ما نبايد عجله کنيم يک مومن منتظر کسي است که در دعاها اهل بيت به ما ياد دادند که اين قدر تسليم است که نه دوست دارد آن چيزي که خدا مي خواهد عقب

ص: 1508

بيفتد جلو بيفتد و آن چيزي که خدا مي خواهد جلو بيفتد عقب بيفتد اين تسليم است اين درست است به هر حال آن چيزي که يکي از وظايف مومنين است اين است که فرج را و ظهور را نزديک بدانند و آمادگي ها را تسريع بکنند و اقداماتي که بايد براي اين که غافل گير نشوند را فراهم بکنند.

شريعتي: شما گفتيد که اين ناگهاني اتفاق مي افتد پس علائمي که براي ظهور گفته اند چه مي شود؟

حاج آقا عالي: اين يکي از اشکالات بسيار جدي است من اجازه مي خواهم بعد از يک روايتي که ديد يک مومني که خيلي زيبا پيش امام باقر عليه السلام آمد عقايد خودش را مطرح کرد که نسبت به ظهور و فرج چطور است را عرض مي کنم چون اين ديد بايد ديد ما باشد اين روايت در روضه ي کافي است که امام باقر با يک تعداد از شاگردان نشسته بودند پيرمردي آمد سلام کرد به حضرت عصا دست اش بود به آقا گفت که من پير شدم يک جايي کنار خودتان براي من باز کنيد بيايم بنشينم خيلي معلوم بود پيرمرد باصفا و با نشاطي بود رفت پيش حضرت نشست گفت من مي خواهم چيزي از شما بپرسم و آن اين است که من شما را دوست دارم نه به خاطر طمعي از دشمنان شما هم بدم مي آيد نه اين که کينه ي شخصي داشته باشم حلال شما را حلال مي دانم حرام شما را حرام مي دانم منتظر فرج شما هم هستم منتظر دولت شما هم هستم انتظار مي کشم يک روايتي داريم کسي خدمت امام صادق رسيد شبيه اين روايت است گفت من صبح

ص: 1509

و شب منتظر ام امسال مي گويم سال بعد اين ماه مي گويم ماه بعد اين هفته مي گويم هفته ي بعد منتظر فرج شما حکومت و دولت شما اهل بيت. چون اين ها دولت اهل بيت و فرج اهل بيت را از زمان پيغمبر احاديث اش را شنيده بودند که فردي از ما اهل بيت مي آيد و حکومت خدا را در زمين مستقر مي کند لذا همه ي مومنين خالص منتظر بودند روايت را شنيده بودند در اين روايت دارد پيش امام صادق آمد گفت من دائم اين شکلي منتظر هستم امام صادق عليه السلام اشک ريخت و گريه افتاد حال در اين جا هم اين فرد آمده به امام باقر شبيه همين را مي گويد گفت اين به درد من مي خورد که اين چنين منتظر ام؟ امام باقر عليه السلام فرمود همين سوالت را کسي از پدرم امام سجاد عليه السلام پرسيد پدرم فرمود اگر تو زنده بماني که دولت ما را ببيني که چشم ات روشن و اگر قبل از آن از دنيا بروي مهمان رسول خدا و اميرالمومنين خواهي بود اين پيرمرد زرنگ بود گفت بگذاريد من دو مرتبه اين حرف شما را بگوييم ببينم درست فهميدم راجع من کلي نمي خواهم راجع به خودم که اگر من زنده ماندم دولت شما را درک کردم چشم ام روشن؟ آن وقت همراه شما هستم و اگر از دنيا رفتم مهمان رسول خدا و اميرالمومنين خواهم بود؟ امام باقر فرمودند بله براي شما هم گفتم او شروع کرد آن چنان گريه کردن مي گويد ديدم تمام مجلس گريه شد از حال اين پيرمرد امام باقر دست مي کشيد به صورت اش اشک اش را پاک مي کرد اين پيرمرد دست امام

ص: 1510

باقر را گرفت کشيد روي سينه اش و بعد بلند شد هق هق کنان رفت امام باقر رو کرد به اطرافيان اش فرمود اگر مي خواهيد يکي از اهل بهشت را ببينيد ببينيد. اين راوي مي گويد که تا به حال يک چنين مجلسي به اين با حالي من نديده بودم اين ديد است که من منتظر ام منتظر او هستم ولي نه عجله مي کنم حضرت فرمود که اگر باشي چشم ات روشن اگر از دنيا بروي و نتواني ببيني ميان اهل بيت مهمان هستي اين انتظار ثمره اش را دارد که رشد براي تو ايجاد مي کند اين خاصيت مومن است اين سوالي که حضرت عالي فرموديد که سوال بسيار بسيار مهم و اشکال جدي است اگر اهل بيت فرمودند که دائم شما منتظر باشيد خب از طرفي علائمي را گفتند خواهد آمد حالا ما کاري به علائم غير حتمي که تعداد اش بسيار زياد است ندارم حداقل 5 علائم حتمي بايد رخ بدهد خب آن ها نيست پس ما چطور بگوييم امشب اتفاق مي افتد با اين که آن علائم نيست پنج علامت حتمي يکي بروز سفياني است که در رأس دشمنان حضرت ولي عصر است و از مشرکين است و کشتارهاي زيادي به خصوص در منطقه ي شامات و خاورميانه خواهد داشت دوم خسف بالبيداء است يعني همين لشکريان در يک منطقه اي بين مکه و مدينه زمين گير مي شوند و از بين مي روند سوم قتل نفس زکيه است که يک انسان بسيار پاکدامن و با تقوايي در مکه است گردن زده مي شود او را به ظلم مي کشند چهارم خروج يماني است که از يمن خروج مي کند و پرچم حقي را بلند مي کند و پنجم

ص: 1511

سيهه ي آسماني است که يک سيهه اي در شب 23 ام ماه مبارک رمضان زده مي شود از طرف جبرئيل که جزئيات اش را نمي گويم اين 5 علائم حتمي است اين ها که هنوز نيامده چطور بگوييم امشب به علاوه به ما گفته اند ظهور جمعه در زيارت روز جمعه سيد بن طاووس نقل کرده ظهور در جمعه است چطور ما وسط هفته منتظر باشيم و در اين چند روز بگوييم خبري نيست و نا اميد باشيم اين مسئله بسيار جدي است اين روايات چطور با هم جمع مي شود؟ جواب اين است که يکي از اعتقادات مسلم شيعه که انصافا اگر کسي اين مسئله ي اعتقادي به آن پي ببرد به عظمت مکتب اهل بيت پي مي برد و آن مسئله ي بداء است بداء به طور خيلي خلاصه اين است که دست خدا بسته نيست خدا مقدرات را عوض مي کند «بَلْ يَدَاهُ مَبْسُوطَتَانِ» (مائده/64) دست خدا که بسته نيست خدا مقدرات را عوض مي کند کما اين که شما نگاه کنيد در دعاهايمان در تضرعات در توبه ها شب هاي قدر ما در دعاها اين طور داريم که اللهمَّ ان کُنتَ کَتَبتَنِي عِندَکَ فِي اُمُّ الکِتَابِ شَقِيَّاًA ... فامحني من الاشقيا فاکتبني من السعدا خدايا اگر من در قضا قدر تو اگر در کتاب حتمي و لوح محفوظ تو جزء اشقيا هستم من را از اين ليست محو بکن و جزء سعادت مندان بده اين همان بداء است تغيير مقدرات «يَمْحُواA اللَّهُ ما يَشاءُA وَA يُثْبِتُ»A (رعد/39) يک چيزي را محو مي کند يک چيزي را اثبات مي کند و به خاطر همين است که ما در روايت داريم کسي مقدر بوده عمر اش شصت سال باشد صله رحم

ص: 1512

مي کند صدقه مي دهد احسان مي کند توسل مي کند عمرش طولاني مي شود اين تغيير مقدرات است عمري که قرار بود شصت سال باشد اضافه مي شود يک مرتبه عرض کردم مرحوم آيت الله شيخ عبدالکريم حائري يزدي که به او وعده داده بودند ده روز ديگر از دنيا مي روي در کربلا بودند جوان بودند با جمعي در باغي بودند فراموش کرده بود اين وعده را سر آن ده روز که در آن باغ بود احساس دل درد بسيار شديد کرد که او را آوردند رو به قبله شد خود ايشان بعد ها مي گفت مرحوم آيت الله اراکي شاگرد ايشان و آقازاده شان نقل مي کرد گفت ديدم ملائکه را که به قبض روح آمدند توسل کردم به امام حسين چون فوق العاده ارادت داشت به امام حسين مي گفت توسل کردم ديدم خود اباعبدالله تشريف آوردند آن ها را رد کردند فرمودند ما عمر گرفتيم از خداوند به شما و ايشان گفت که تقاضايشان اين بود که من مرگ را حق مي دانم ولي کاري نکردم براي آخرت ام يک فرصتي براي من بگيريد که اين فرصت را گرفتند و حوزه ي علميه ي قم را تاسيس کرد که مرحوم آيت الله اراکي مي گفت که حوزه ي علميه ي قم هديه ي امام حسين است از برکات عمر با برکت ايشان است. اين تغيير مقدرات است.

شريعتي: مسئله ي بداء به چه کار مان مي آيد؟

حاج آقا عالي: مسئله ي بداء که دست خدا باز است و مقدرات را عوض مي کند در علائم حتمي هم است علائم حتمي هم مشمول بداء مي تواند بشود علائم حتمي که دست خدا را نمي بندد اگر مردم آمادگي هايي داشته باشند و مردم تشنه باشند و طالب

ص: 1513

منجي باشند و به مقام اضطرار برسند بدون اين که آن علائم رخ دهد ظهور رخ مي دهد اين متن روايتي است معتبر و صحيح السند که در کتب غيبت لقماني آمده مرحوم مجلسي هم در بحار آورده مرحوم شيخ حر عاملي هم در اثبات الهدات آمده يکي از اصحاب خوب امام جواد عليه السلام به نام داود بن قاسم جعفري مي گويد در خدمت امام جواد حرف از سفياني و علائم حتمي شد و من سوال کردم آيا خدا در علائم حتمي هم بداء دارد؟ مقدرات را عوض مي کند؟ امام جواد فرمودند بله آن را هم مي تواند بعد يک سوال خيلي دقيقي کرد اين شاگرد امام جواد گفت خب اگر اين طوري است اصل ظهور امام زمان هم ممکن است که مشمول بداء شود و حضرت ديگر تشريف نياورند مقدرات او را هم عوض بکند امام جواد يک جواب بسيار قوي دادند که غير از معصوم نمي تواند اين جواب را بدهد فرمودند که ظهور از وعده هاي خداست «إِنَّA اللّهَ لاَ يُخْلِفُ الْمِيعَادَ» (آل عمران/9) خدا خلف وعده نمي کند اما علائم که جزء وعده ها نيست بله به روال طبيعي و معمولي علائم رخ مي دهد اما اگر مردم تغييري در خودشان ايجاد بکنند آن تشنگي پيدا شود مي تواند بدون آن علائم هم ظهور رخ بدهد در علائم حتمي اين چنين است تا چه رسد به مسئله ي جمعه که روز جمعه جزء علائم حتمي هم نيست پس هر زمان مي شود اين انتظار را داشت.

شريعتي: خيلي ممنون به قرار روزانه مان مي رسيم به برکت همين آيات نوراني ان شاء الله خداوند متعال ظهور حضرت را نزديک و نزديک تر

ص: 1514

بکند آيات 31 ام تا 37 ام سوره ي مبارکه ي يوسف در سمت خداي امروز تلاوت مي شود صفحه ي 239 قرار امروز سمت خدايي هاست زندگي تان منور به نور قرآن باشد به برکت بر صلوات بر محمد و آل محمد

اللهم صل علي محمد و آل محمد و عجل فرجهم

فَلَمَّا سَمِعَتْ بِمَكْرِهِنَّ أَرْسَلَتْ إِلَيْهِنَّ وَأَعْتَدَتْ لَهُنَّ مُتَّكَأً وَآتَتْ كُلَّ وَاحِدَةٍ مِّنْهُنَّ سِكِّينًا وَقَالَتِ اخْرُجْ عَلَيْهِنَّ فَلَمَّا رَأَيْنَهُ أَكْبَرْنَهُ وَقَطَّعْنَ أَيْدِيَهُنَّ وَقُلْنَ حَاشَ لِلَّ_هِ مَا هَذَا بَشَرًا إِنْ هَذَا إِلَّا مَلَكٌ كَرِيمٌ ?31? قَالَتْ فَذَلِكُنَّ الَّذِي لُمْتُنَّنِي فِيهِ وَلَقَدْ رَاوَدتُّهُ عَن نَّفْسِهِ فَاسْتَعْصَمَ وَلَئِن لَّمْ يَفْعَلْ مَا آمُرُهُ لَيُسْجَنَنَّ وَلَيَكُونًا مِّنَ الصَّاغِرِينَ ?32? قَالَ رَبِّ السِّجْنُ أَحَبُّ إِلَيَّ مِمَّا يَدْعُونَنِي إِلَيْهِ وَإِلَّا تَصْرِفْ عَنِّي كَيْدَهُنَّ أَصْبُ إِلَيْهِنَّ وَأَكُن مِّنَ الْجَاهِلِينَ ?33? فَاسْتَجَابَ لَهُ رَبُّهُ فَصَرَفَ عَنْهُ كَيْدَهُنَّ إِنَّهُ هُوَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ ?34? ثُمَّ بَدَا لَهُم مِّن بَعْدِ مَا رَأَوُا الْآيَاتِ لَيَسْجُنُنَّهُ حَتَّى حِينٍ ?35? وَدَخَلَ مَعَهُ السِّجْنَ فَتَيَانِ قَالَ أَحَدُهُمَا إِنِّي أَرَانِي أَعْصِرُ خَمْرًا وَقَالَ الْآخَرُ إِنِّي أَرَانِي أَحْمِلُ فَوْقَ رَأْسِي خُبْزًا تَأْكُلُ الطَّيْرُ مِنْهُ نَبِّئْنَا بِتَأْوِيلِهِ إِنَّا نَرَاكَ مِنَ الْمُحْسِنِينَ ?36? قَالَ لَا يَأْتِيكُمَا طَعَامٌ تُرْزَقَانِهِ إِلَّا نَبَّأْتُكُمَا بِتَأْوِيلِهِ قَبْلَ أَن يَأْتِيَكُمَا ذَلِكُمَا مِمَّا عَلَّمَنِي رَبِّي إِنِّي تَرَكْتُ مِلَّةَ قَوْمٍ لَّا يُؤْمِنُونَ بِاللَّ_هِ وَهُم بِالْآخِرَةِ هُمْ كَافِرُونَ ?37?

ترجمه:

پس هنگامي که بانوي کاخ گفتارِ مکرآميز آنان را شنيد [براي آنکه به آنان ثابت کند که در اين رابطه، سخني نابجا دارند] به مهماني دعوتشان کرد، و براي آنان تکيه گاه آماده نمود و به هر يک از آنان [براي خوردن ميوه] کاردي داد و به يوسف گفت: به مجلس آنان در آي. هنگامي

ص: 1515

که او را ديدند به حقيقت در نظرشان بزرگ [و بسيار زيبا] يافتند و [از شدت شگفتي و حيرت به جاي ميوه] دست هايشان را بريدند و گفتند: حاشا که اين بشر باشد! او جز فرشته اي بزرگوار نيست. (??) بانوي کاخ گفت: اين همان کسي است که مرا درباره عشق او سرزنش کرديد. به راستي من از او خواستار کام جويي شدم، ولي او در برابر خواست من به شدت خودداري کرد، و اگر فرمانم را اجرا نکند يقيناً خوار و حقير به زندان خواهد رفت. (??) يوسف گفت: پروردگارا! زندان نزد من محبوب تر است از عملي که مرا به آن مي خوانند، و اگر نيرنگشان را از من نگرداني به آنان رغبت مي کنم و از نادانان مي شوم. (??) پس پروردگارش خواسته اش را اجابت کرد و نيرنگ زنان را از او بگردانيد؛ زيرا خدا شنوا و داناست. (??) آن گاه آنان پس از آنکه نشانه ها [يِ پاکي و پاکدامني يوسف] را ديده بودند، عزمشان بر اين جزم شد که تا مدتي او را به زندان اندازند. (??) و دو غلام [پادشاه مصر] با يوسف به زندان افتادند. يکي از آن دو نفر گفت: من پي در پي خواب مي بينم که [براي] شراب، [انگور] مي فشارم، و ديگري گفت: من خواب مي بينم که بر سر خود نان حمل مي کنم [و] پرندگان از آن مي خورند، از تعبير آن ما را خبر ده؛ زيرا ما تو را از نيکوکاران مي دانيم. (??) گفت: هيچ جيره غذايي براي شما نمي آيد مگر آنکه من شما را پيش از آمدنش

ص: 1516

از تعبير آن خواب آگاه مي کنم، اين از حقايقي است که خدا به من آموخته است؛ زيرا من آيين مردمي را که به خدا ايمان ندارند و به سراي آخرت کافرند، رها کرده ام. (??)

اللهم صل علي محمد و آل محمد و عجل فرجهم

شريعتي: خيلي خوشحاليم که با سمت خدا همراه شما هستيم خيلي فرصت نداريم تا پايان ما خدمت حاج آقاي عالي هستيم ظاهرا حاج آقا مي خواهند تفسير سوره ي مبارکه را بگويند.

حاج آقا عالي: همان طور که فرموديد امروز روز مباهله است من يک اشاره اي نه به عنوان تفسير به اين آيه داشته باشم و فضيلت امروز که واقعا به يک معنا غديري است براي خودش و روز عيد است براي شيعه کما اين که عيد اهل بيت بوده اولا خود مباهله يعني اين که دو گروه يا دو نفر هم ديگر را نفرين بکنند در جايي که استدلال و بحث هاي عقلي و دليل آوردن جواب ندهد آن جا ديگر بنا بر اين است که فرض کنيد اگر با هم ديگر نفرين بکنند که هر کس که دروغ مي گويد و باطل است هلاک خدا نفرين و لعنت خدا بر او باد اين معناي مباهله است اصطلاحا و قضيه اش هم اين بوده که نصاراي نجران که يک منطقه اي در جنوب عربستان بوده تقريبا هم مرز با يمن که مسيحي نشين بوده از قديم و يکي از قطب هاي مسيحيت بوده از قديم الايام وقتي پيغمبر اکرم اين دين را اعلام کردند و مبعوث شدند و دعوت کردند در سال نهم هجري نامه اي نوشتند به مسيحي هاي نجران که آن ها را

ص: 1517

هم چون پيغمبر حکومت تشکيل داده بود در مدينه آن ها را هم دعوت کردند به اسلام و از آن ها هم درخواست کردند که بپذيريد يا اگر نه بايد جزيه بدهيد و اگر هيچ کدام نشد ماليات هم نخواهيد بدهيد اسلام را هم نپذيريد بنايشان بر اين بود که در غير اين صورت چون اين ها مانع مردم هستند از پذيرش دعوت حق با آن ها برخورد بکند پيغمبر. مسيحي هاي نجران آمدند به مدينه خدمت پيغمبر اکرم هزار و خورده اي کيلومتر راه را آمدند و استدلال پيغمبر را شنيدند و نهايتا به مباهله کشيده شد و اين آيه آمد و اين دستور را خداوند داد که «فَمَنْ حَآجَّكَA فِيهِA مِن بَعْدِ مَاA جَاءكَA مِنَ الْعِلْمِ» اگر کسي بعد از اين با تو در رابطه ي حق محاجه و جدل بکند بگو «تَعَالَوْاْA نَدْعُA أَبْنَاءنَاA وَأَبْنَاءکُمْ وَنِسَاءنَا وَنِسَاءکُمْ وَأَنفُسَنَا وأَنفُسَکُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَل لَّعْنَةُ اللّهِA عَلَي الْکَاذِبِينَ» بگو شما برويد خويشان و خوبان تان را بياوريد فرزندان تان را بياوريد زنان تان را بياوريد و جان خودتان را و عزيزان خودتان را بياوريد ما هم عزيزان خودمان را فرزندان مان را زنان مان را و جان خودمان را مي آوريم يعني آن کسي که مثل خود ما است و الا جان خودش که هست يک کسي که مثل جان خودم است را مي آورم شما هم بياوريد که معلوم شود که پاي اين درخواست هلاکت اين قدر حق هستيد که عزيزان تان را بياوريد اين قدر بر حق هستيد که نزديک ترين عزيزان تان را بياوريد 24 ام ذي الحجه شد مثل هم چنين روزي در يک جايي بيرون مدينه الآن ديگر داخل شهر مدينه افتاده جمع شدند پيغمبر اکرم

ص: 1518

را ديدند که آمد من اين جمله ي مفسر بزرگ اهل سنت زمخشري را چون اين قضيه اي که مي گويم هيچ مخالفي ندارد شيعه و سني عين اين مطلب را نقل کرده اند زمخشري در تفسير کشاف اين طور مي گويد رسول الله در حالي که حسين را در آغوش داشت چون کوچک بود دست حسن را هم در دست گرفته بود فاطمه پشت سر پيغمبر بود و علي هم پشت سر فاطمه بود و پيغمبر فرمود من وقتي دعا کردم شما آمين بگوييد يعني اين ها بايد باشند که دعاي پيغمبر ضميمه شود به آمين اين ها تا اثر بکند اسقف نجران که بزرگ کشيش ها و علماي نصارا و مسيحي ها بود گفت من چهره هايي را دارم مي بينم که اگر خدا بخواهد کوه ها را به واسطه ي اين ها جا به جا بکند مي کند با اين ها مباهله نکنيد هلاک مي شويد ديگر تا قيامت مسيحي روي زمين نمي ماند مباهله هم نکردند آمدند مصالحه با پيغمبر کردند قرار شد ماليات بدهند هر ساله. اين را زمخشري از مفسرين بزرگ اهل سنت نقل کرده و در آخر ببينيد امروز چه روزي است دوستان اهل بيت همه ي بينندگان محترم توجه داشته باشند زمخشري مي گويد در اين قضيه در اين حديث مباهله دليلي است که قوي تر از آن دليلي بر فضيلت اصحاب کساء نيست اگر در اين آيه آمده که خداوند متعال گفته پيغمبر فرمود که ما فرزندان مان را مي آوريم حسن و حسين را آورد زنان مان را مي آوريم يک نفر را فقط آورد فقط فاطمه ي زهرا سلام الله عليها جان خودمان را مي آوريم و اميرالمومنين را آورد و احدي غير از اين نقل کرده ايشان مي گويد بالاترين

ص: 1519

فضلت و قوي ترين دليل است بر فضيلت کسا يعني اميرالمومنين که جان پيغمبر است جزء مسئله ي نبوت همه ي خصوصيت پيغمبر را داشت اگر پيغمبر افضل از تمام انبياء حتي اولوالعظم هم است اگر افضل از تمام مردم و لايق ولايت بر همه است اميرالمومنين هم است بنابراين در اين آيه رد خور ندارد اين آيه بالاترين فضيلت را به گفته ي ايشان و مفسرين ديگر بر اهل بيت اثبات مي کند ان شاء الله قدر امروز را که اعمالي هم دارد بدانيم دوستان به مفاتيح رجوع کنند.

شريعتي: حاج آقاي عالي امروز يک ارمغاني آوردند دوستاني که اهل مطالعه هستند مباحثي که تا به حال در مورد يادي از امام عصر عليه السلام در خدمت شما بوديم کتاب شده دوستان مي توانند مراجعه بکنند کتاب را تهيه بکنند کتاب بسيار خوب و رواني است مجموعه ي مباحث برنامه ي سمت خدا با عنوان مسئله ي مهدويت ويژگي هاي امام عصر است نوشته ي حضرت حجة الاسلام و المسلمين حاج آقاي عالي است خسته نباشيد به شما مي گوييم.

حاج آقا عالي: من هم ممنون هستم از شما زحمات سوال ها و آقاي رکني عزيز که به يک معنا ايشان هم خيلي زحمت کشيدند و همه ي دوستان ديگري که تشريف دارند خدا به همه تان جزا بدهد.

شريعتي: يک خبري هم به دوستان خوب مي دهم امروز متاسفانه بايد بگويم آخرين جلسه اي است که خدمت حاج آقاي عالي هستيم به دليل مشغله هاي فراواني که داشتند ايشان خيلي مدت ها قبل بايد خداحافظي مي کردند اما خيلي لطف کردند به خاطر سفرهاي تبليغي متعددي که دارند و منبرهايي که در ماه محرم و صفر قول دادند من

ص: 1520

ناراحت هستم از هفته ي ديگر خدمت حاج آقاي عالي نيستم در اين مدت با مباحث شما با خود حضرت عالي انس گرفتيم روزهاي خوبي بود روزهاي يک شنبه ي ما در اين مدت ما خدمت شما هستيم و نکات شما را مي شنويم.

حاج آقا عالي: براي ما هم اولا توفيقي بود يک مدتي که در خدمت همه ي دوستان بوديم و من همان طور که تشکر کردم مجددا تشکر مي کنم دوستاني که خيلي زحمت کشيدند با اين که تصويري از آن ها نيست چيزي از آن ها نيست ما ياد از آن ها مي کنيم همه ي دوستان دست اندرکار عوامل برنامه خصوصا آقاي رکني عزيز که عمر گذاشتند براي اين برنامه من اميدوارم اگر توفيقي باشد بحث هنوز تمام نشده ما هنوز وظايف فردي را بيان کرديم بعد از ويژگي هاي امام عصر عليه السلام وظايف فردي را بيان کرديم هنوز وظايف اجتماعي و جامعه ي منتظر را خصوصيت اش را نگفتيم اگر توفيقي بود يک فرصت ديگري ان شاء الله بتوانيم خدمت دوستان باشيم.

شريعتي: من يک تشکر ويژه مي کنم هم از طرف خودم هم از طرف بيننده ها به خاطر وقتي که گذاشتيد با مشغله هاي فراوان تشريف آورديد با مطالعه مباحث را ارائه کرديد از طرف جناب آقاي زين العابديني جناب آقاي تورنگ مدير محترم شبکه ي سيما و مدير محترم گروه معارف از شما تشکر مي کنم از همه ي دست اندر کاران و بچه هاي سمت خدا صميمانه سپاسگزارم هر کجا هستيد موفق و مويد باشيد من اين قول را مي گيرم که به زودي در سمت خدا شما را ببينيم.

شريعتي: ان شاء الله از هفته اي آينده خدمت حاج آقاي رنجبر خواهيم

ص: 1521

بود. حاج آقاي عالي دعا بکنند.

حاج آقا عالي: دعاي ما اولا و آخرا اللهم عجل لوليک الفرج واجعلنا خير من انصاره و اعوانه و الذابين عنه و اجعلنا من المستشهدين بين يديه باشد خدا به ما توفيق ياري حضرت و در رکاب او به شهادت رسيدن را عنايت بفرمايد.

شريعتي: ما دل مان به شما تنگ مي شود ان شاء الله زود شما را ببينيم مي دانم که خيلي ها اين مدت با حاج آقاي عالي مانوس شدند پيام هاي خيلي خوبي داشتيم روزهاي يک شنبه يکي از روزهاي پر مخاطب ما بود. فردا ان شاء الله با حضور حاج آقاي فرحزاد خدمت شما خواهيم رسيد و بهترين ها را براي شما آرزو مي کنم والحمدلله رب العالمين و صلي الله علي محمد و آله الطاهرين.

1396

96-09-16 - سخنراني در جمع زيارت اولي هاي مشهد مقدس

بسم الله الرحمن الرحيم

«اللهم صل علي محمد و آل محمد و عجل فرجهم»

شريعتي: سلام مي کنم به همه بيننده هاي خوب و نازنين مان، يک سلام مخصوص و ويژه به همه شنوندگان خوب راديو قرن داريم. ايام ميلاد با سعادت نبي مکرم اسلام، حضرت محمد مصطفي(ص) و همينطور ميلاد با سعادت امام صادق بر شما مبارک باشد. انشاءالله در اين ايام بهترين ها براي شما رقم بخورد. قبلاً گفتيم جمعي از دوستان عزيز ما از خانواده بزرگ سمت خدايي ها عازم مشهد الرضا شدند. کساني که تا به حال توفيق تشرف نداشتند و براي اولين بار است که صحن و سراي امام هشتم را مي بينند. حال و هواي اين دوستان بسيار بي نظير است و من خيلي وقت ها به حالشان غبطه خوردم. يک تشکر مخصوص هم از همه شما مردم عزيز بکنم که با مشارکت و

ص: 1522

سهيم شدنتان باعث اين کار خير شديد و همينطور دوستان عزيز ما در سازمان اوقاف و امور خيريه که دست به دست هم دادند و اين اتفاق در ايام ماه ربيع، ايامي که مزين و منور به نام نبي ختمي حضرت محمد(ص) است، افتاد و دل خيلي ها شاد شد. در اين هفته حاج آقاي عالي زائر اولي ها را همراهي مي کنند و در جمعشان صحبت کردند. امروز سخنراني حاج آقاي عالي را در جمع اين زائرين خواهيد شنيد و انشاءالله بهره مند خواهيد شد.

حاج آقاي عالي: بسم الله الرحمن الرحيم، سعادتي است که در ايام ولادت با سعادت پيغمبر اکرم، دوستان بزرگوار به محضر مبارک امام رضا(ع) مشرف شدند. اين ايام نورٌ علي نور است. به خصوص که اکثريت و شايد همه دوستان بزرگواري که مشرف شدند کساني هستند که براي اولين بار زائر بودند. زيارت اول غير از زيارت هاي بعدي است. حال و هوايي که دارد تکرار شدني نيست. چه زائر مکه، چه زائر مدينه و حرم هاي معصومين، وقتي چشم به مکان مقدس مي افتد، حسي در دل زائر هست که کسي جز خدا از آن خبر ندارد. شايد به همين جهت است که خيلي از اوقات معمولاً اولين باري که آدم در اين مکان هاي مقدس وارد مي شود و مواجه مي شود، يک مرتبه مثلاً با خانه ِي خدا، ضريح مطهر پيغمبر اکرم، گنبد و حرم امام رضا(ع) و معصومين، از خودش بي خود مي شود. ديگر خودش خيلي حواسش نيست. از اين جهت هست که گفتند: سه حاجت اول زائر برآورده هست. چون حال و هواي خوديت ديگر نيست. در آن معصوم محو است. در آن قداست و

ص: 1523

حرم محو است. شايد به اين جهت گفته شده که سه حاجت زائر اول مستجاب هست.

خدا مرحوم آيت الله سيد علي آقاي قاضي را رحمت کند که از علماي بي نظير شيعه بودند. ايشان مي فرمودند: اگر به حرم علي بن موسي الرضا مشرف شدند، سه حاجت خودتان را اول در نظر داشته باشيد. اين ايامي که اينجا هستيد اينکه بدانيد چه بخواهيد خودش هنر است. خوشا به حال شما که در اين ايام مشرف شديد. انشاءالله وجود مقدس امام رضا(ع) عنايت خاص خودش را به همه دوستان و شيعيانش هرجايي که هستند، خصوصاً شما که در جوار حرم مطهرش هستيد عنايت کند. چون ايام ميلاد پيغمبر هست، يکي دو مطلب در مورد اين بزرگوار عرض کنم. شخصي از اميرالمؤمنين سؤال کرد: اوصاف پيغمبر را و اخلاقياتش را براي من بشمار. حضرت علي فرمود: نمي توانم! قادر نيستم. طرف تعجب کرد. اميرالمؤمنين وقتي تعجب او را ديد، يک سؤال کرد. گفت: نعمت هاي خدا در دنيا را مي تواني بشماري؟ گفت: نه! اميرالمؤمنين فرمود: تو نعمت هاي خدا در دنيا را نمي تواني بشماري، «وَ إِنْ تَعُدُّوا نِعْمَتَ اللَّهِ لا تُحْصُوها» (ابراهيم/34) حال که خدا فرموده: «مَتاعُ الدُّنْيا قَلِيلٌ» (نساء/77) چيزهايي که در دنيا داده شده قليل است. آنوقت من چطور مي توانم اوصاف پيغمبر را بشمارم، حال اينکه خدا فرمود: «وَ إِنَّكَ لَعَلى خُلُقٍ عَظِيمٍ» (قلم/4) خدا پيغمبر را به عظمت وصف کرده است. دنيا را که به قليل بودن و کم بودن وصف کرده است، تو نمي تواني نعمت هايش را بشماري. چطور من اوصاف پيغمبر را که خدا به عظمت اينها را ياد کرده بتوانم بشمارم؟ پيغمبر اکرم فرمود: يا

ص: 1524

علي! خدا را نشناخت کسي جز من و تو، من را نشناخت کسي جز خدا و تو، تو را نشناخت کسي جز خدا و من، پيغمبر را نشناخت کسي جز خدا و ولي خدا که جان معصوم و نفس معصوم هست.

در جلد ششم کافي نقل شده شخصي به نام ابوهارون از اصحاب امام صادق(ع) آمد خدمت آقا، يک چند روز نزد امام صادق نيامده بود. امام فرمود: چند روز نيامدي؟ کجا بودي؟ ابوهارون گفت: خدا به من فرزند پسري داد ديگر درگير شدم. چند روزي نتوانستم خدمت شما برسم. امام صادق فرمود: اسم فرزندت را چه گذاشتي؟ ابوهارون گفت: محمد! همانطور که امام صادق نشسته بود به علامت تعظيم چند بار شروع کرد اين اسم را بردن و هربار که اسم محمد را مي برد، صورتش را به علامت تعظيم پايين تر مي آورد. آنقدر پايين آورد که ديگر صورتش نزديک زمين رسيد. بعد امام صادق فرمود: چون هم اسم پيغمبر هست مواظب باش به او احترام کني. فحش و ناسزا به او ندهي و او را اذيت نکني. در روايات هست اگر در خانه اي پسري به دنيا مي آيد، تا هفت روز اسمش را محمد بگذاريد و صدايش کنيد. و اگر دختر بود تا هفت روز فاطمه صدايش کنيد. از روز هفتم اگر خواستيد همين اسم باشد که بهتر، اگر هم خواستيد عوض کنيد لااقل هفت روز اين اسم مبارک در خانه صدا شده است. خانه اي که در آن اسم محمد، احمد، علي، حيدر، فاطمه، حسن و حسين باشد اين خانه ها با برکت است. در روايت داريم خداي متعال به احترام اسم پيغمبر اگر کسي هم اسم

ص: 1525

پيغمبر باشد، خدا حيا مي کند او را عذاب بکند و روز قيامت جهنم را شامل حال او مي کند.

ايام بسيار باعظمتي است. عبد مطلق خدا پيغمبر اکرم که تمام انبياء شاگردش بودند، در عالم ارواح که قبل از عالم دنيا بود، همينطور که بعد از عالم دنيا عوالمي را در پيش داريم، برزخ و قيامت، قبل از آمدن به دنيا هم عوالمي را پشت سر گذاشتيم. يکي از آن عوالم عالم ارواح بوده است. امام صادق فرمود: در عالم ارواح که قبل از اجسام است، قبل از اينکه جسم به دنيا بيايد و عالم دنيايي باشد، پيغمبر اکرم نبي بر انبياء بوده است. «و انهم دَعاهُم الي توحيد الله و طاعة» از پيغمبر توحيد و بندگي خدا را ياد گرفتند. پيغمبر به آنها درس بندگي داد. يعني تمام انبياء شاگردان پيغمبر بودند. اين پيغمبر با عظمت به دنيا آمد تا اينکه بندگي را ترويج کند و توحيد خدا گسترش بدهد، دست ما را بگيرد و به قرب خدا برساند. گدايي کردن در خانه خدا را به ما ياد بدهد. پيغمبر براي اين آمد که بندگان خدا را به توحيد و قرب خدا برساند. منتهي توحيد و رسيدن به قرب خدا زير سايه ي ولي خداست. يعني با رهبري يک رهبري الهي! پيغمبر آمد به ما بندگي ياد بدهد به شرط اينکه جلوي ما و جلودار ما يک معصوم باشد که دست ما را مي گيرد. بندگي خدا را بکنيم ولي با هدايت يک ولي خدا، با هدايت يک معصوم. اين همان هست که همه شنيديد.

امام رضا(ع) فرمود: اگر کسي مي خواهد به «لا اله الا الله» و

ص: 1526

توحيد برسد، «و أنا من شروطها» شرط رسيدن به توحيد من هستم. شرط رسيدن به توحيد و قرب خدا ولي خداست، معصوم است. اينکه شما زيارت مي آييد، اين زيارت در اقع دست شما را در دست ولي خدا گذاشتن است. اين زيارت باعث مي شود ولايت شما تقويت شود. زيارت مثل روضه گوش دادن و اشک ريختن براي اهل بيت و سينه زني کردن و اظهار ارادت کردن، اين امور ولو مستحب است اما صدها واجب را همين مستحبات نگه داشته است. فکر نکنيد زيارت يک مستحب معمولي است مثل باقي مستحبات، ابداً! زيارت جزء تولي و تبري هست که به بقيه اعمال ارزش مي دهد.

شما نماز مي خوانيد. روزه مي گيريد، حج هم مي رويد، انفاق مي کنيد و صدقه مي دهيد، قرآن مي خوانيد و کار خير هم مي کنيد، بلا تشبيه خوارج هم قرآن مي خواندند. نماز مي خواندند. روزه مي گرفتند و حج هم مي رفتند. پس از جهت انجام عمل هم شما اعمال را انجام مي دهي و هم خوارج انجام مي دادند. معاويه هم انجام مي داد. اما جهت شما به سمت خداست و او پشت به خداست. چرا؟ چون شما با اين اعمالي که انجام مي دهي، نماز و روزه و قرآن و کارهاي خير که انجام مي دهيد زير سايه معصوم يعني يک رهبر الهي هست که شما را هدايت مي کند و رشد مي دهد و به سمت خدا مي برد. آن کسي که ولي خدا بالاي سرش هست، اين اعمالش جهت دارد و جهتش به سمت خداست. تولي و تبري، ولايت، در واقع ولي خدا جهت به ما مي دهد. شما که اينجا براي زيارت مي آييد، براي اينکه آن جهت گيري شما در زندگي درست باشد. براي اينکه

ص: 1527

بدانيد به سمت خدا برويد. و الا اعمال مثل غذا است. شما وقتي غذايي مي خوريد، مواد غذايي وارد بدن مي شود. ويتامين، پروتئين، کلسيم، آهن، مواد غذايي مي خوريد بدن قوي مي شود. اين بدن قوي هم مي تواند کار خوب انجام بدهد، هم مي تواند کار بد انجام بدهد. غذا فقط بدن را قوي مي کند اما جهت گيري را نشان نمي دهد که اين بدن کارهايي که انجام داده به سمت کار خوب باشد يا بد باشد.

وقتي شما نماز مي خوانيد، روزه مي گيريد، اعمال خير انجام مي دهيد، اينها غذاي روح است. روح قوي مي شود. اين روح قوي اگر به سمت خدا باشد قرب پيدا مي کند. اگر به سمت خدا نباشد از خدا دورتر مي شود. ولو روزه و نماز و امثال اينها آدم را از خدا دورتر مي کند. اگر ولي خدا بالاي سر آدم نباشد. اميرالمؤمنين با کميل يک شبي در کوچه هاي کوفه حرکت مي کردند. کميل مي گويد: وقتي داشتيم مي رفتيم صداي يک تلاوت زيباي قرآن به گوش من خورد و به قدري زيبا قرآن را قرائت مي کرد، پاهاي من شل شد. «أَمَّنْ هُوَ قانِتٌ آناءَ اللَّيْلِ ساجِداً وَ قائِماً يَحْذَرُ الْآخِرَةَ وَ يَرْجُوا رَحْمَةَ رَبِّهِ» (زمر/9) کميل مي گويد: در دلم گفتم: آفرين به کسي که قرآن مي خواند. اميرالمؤمنين(ع) يک مرتبه به من گفت: کميل! وز وز اين آدم تو را فريب ندهد! اين اهل جهنم است. کميل مي گويد: من تعجب کردم. هم از اين جهت که اميرالمؤمنين آنچه در دلم بود را زود گفت. هم از اين جهت که عاقبت اين فرد را قاطع گفت که اين اهل جهنم است. هيچي نگفتم! گذشت و بعد از مدت ها جنگ با خوارج پيش آمد.

ص: 1528

بعد از اينکه جنگ تمام شد با اميرالمؤمنين در بين کشته ها حرکت مي کرديم. حضرت علي به يک پيکر کشته اي رسيد و پايش را آرام به آن جسد زد و گفت: «أَمَّنْ هُوَ قانِتٌ آناءَ اللَّيْلِ ساجِداً وَ قائِماً يَحْذَرُ الْآخِرَةَ» اين همان کسي است که آن شب داشت قرآن مي خواند. کميل به پاي حضرت افتاد و گفت: حقاً خودت هستي که اول و آخر آدم ها را مي داني. اين همان کسي بود که قرآن را زيبا مي خواند.

الآن داعشي ها که خدا لعنتشان کند، اين آدم هاي فوق جنايتکار، در بعضي از سنگرهايشان قرآن بوده است. در ديوار سنگر گاهي نوشته بودند «لا تنسي ذکر الله» ذکر خدا را فراموش نکنيد. اما همين آدم هاي خبيث جنايت هايي مي کردند که اگر الآن آدم نقل کند اين را شايد حالش به هم بخورد. جنايت هايي مرتکب مي شدند که وحشتناک بود. کارهاي خوب روح را قوي مي کند اما جهت گيري بستگي به اين دارد که تو ولايتت ولايت حق باشد يا ولايت باطل باشد. اگر ولايت حق، ولايت ولي خدا بالاي سر تو باشد، اگر در محيط ولايت باشي آنوقت اعمال خوبت به سمت خدا تو را مي برد. اما اگر ولي خدا بالاي سرت نباشد، جهت گيري، ولي شيطان بالاي سر آدم باشد، اعمال خوب آدم را دورتر مي کند و به سمت شيطان مي برد. نماز و روزه و امثال اينها خوارج را از خدا دورتر مي کرد. عجب و غرورشان فقط بيشتر مي شد. دست آنها گرفته نمي شد. از اين جهت هست که ولايت جهت گيري را نشان مي دهد.

روي همين حساب است که امام رضا(ع) در روايتي فرمود: هر شيعه اي يک عهدي با امامش بر گردنش است،

ص: 1529

«وَ إِنَّ مِنْ تَمَامِ الْوَفَاءِ بِالْعَهْدِ وَ حُسْنِ الادَاءِ زِيَارَةَ قُبُورِهِمْ» (كافي، ج 4، ص 567) زيارت قبور ائمه يکي از مصاديق وفاي به عهد است. جزئي از وفاي به عهد است، يعني اگر کسي بخواهد به عهدش با اهل بيت وفا کند بايد زائر آنها باشد. بايد به زيارتشان برود. دست در دست آنها بگذارد. بعضي عذر دارند و نمي توانند زيارت بيايند ولو سالها، اما کسي که عذر ندارد و فقط از باب تنبلي کردن عقب مي اندازد و نمي رود جفاکار هست. پيغمبر اکرم بعد از رحلتش، مرحوم علامه اميني در کتاب الغدير نقل کرده است که بعد از رحلت پيغمبر بلال حبشي که مؤذن پيامبر بود از مدينه بيرون رفت. يک جاي ديگري سکني گزيد به خاطر مسائلي که بعد از رحلت پيغمبر پيش آمده بود قهر کرد و از مدينه بيرون رفت. بعد از چند مدت پيغمبر اکرم را خواب ديد. پيغمبر فرمود: بلال! اين چه جفايي است که به ما مي کني؟ چرا به زيارت ما نمي آيي؟ بلال از خواب بيدار شد و سريعاً به مدينه آمد براي زيارت قبر پيامبر.

خدا آيت الله حسن زاده آملي را حفظ کند. اين بزرگوار که از مفاخر ما هستند. ايشان مي گفت: من در اثر کثرت درس و بحث و کارهاي علمي که در قم داشتم، چند مدت دير شد و به زيارت حرم حضرت معصومه نرفتم. در خواب حضرت معصومه(س) را ديدم از من گله کرد. فلاني چرا به زيارت نمي آيي!؟ آن کسي که بدون عذر زيارت نمي آيد، اهل بيت اين را جفا مي دانند و آن کسي که زيارت مي آيد اين را وفاي به عهد مي داند. وفاي

ص: 1530

به عهد ولايتي که بر گردن ما هست. در همين زيارت ها هست که چه بسا منشأيي براي تحول زندگي آدم مي شود. زندگي آدم زير و رو مي شود. در همين زيارت هاست. به خدا قسم خيلي ها بودند در اين زيارت ها آمدند و آدم ديگري شدند و برگشتند. خدا رحمت کند مرحوم آيت الله صمد آقاي خوانساري در تهران، ايشان مرجع تقليد فوق العاده اي بود. سال 63 بعد از انقلاب مرحوم شد. صاحب نفس بود و فوق العاده بود. يک مرتبه يکي از آقايان از متدينين تهران خدمت ايشان رسيد و گفت: حاج آقا من يک برادري دارم اهل هر خلافي هست. چاقوکش هست، مشروب خور هست. اهل فحشا و منکر هست و ما از دست او خسته شديم. گفتيم: ازدواج کند بلکه شايد آدم شود. ازدواجش را فراهم کرديم باز نشد. آبرو براي ما نگذاشته است. اگر مي شود او را نزد شما بياورم و شما چهار کلمه او را نصيحت کن. آيت الله صمد آقاي خوانساري گفت: با اين اوصافي که شما از برادرت مي گويي، نصيحت من هم به درد او نمي خورد. گفت: پس چه کنيم؟ شما مرجع تقليد ما هستي. شما راهي را جلوي ما بگذار. چه کنيم؟ آيت الله خوانساري سرش را پايين آورد و چند لحظه فکر کرد و گفت: يک راه به ذهنم مي رسد، اگر اين راهي که مي گويم جواب داد، بعد برادرتان را نزد من بياوريد او را نصيحت کنم. اگر اين راهي که مي گويم جواب نداد ديگر قابل هدايت نيست. گفت: چه کنيم؟ آقاي خوانساري فرمود: او را به زيارت سيدالشهداء کربلا ببريد. اگر در حرم امام حسين گريه کرد، معلوم

ص: 1531

مي شود نور در وجودش هست. آنوقت نزد من بياوريد که نصيحت کنم. اما اگر در حرم امام حسين گريه نکرد ديگر قابل هدايت نيست. آن بنده خدا تشکر کرد و رفت. حدود يک ماه بعد نزد آقاي خوانساري آمد و گفت: او را برديم. آقاي خوانساري گفت: چه شد؟ گفت: اول که به او گفتم: بيا زيارت برويم، گفت: برو بابا کي حال زيارت دارد! اصلاً اهل اين حرف ها نبود. با يک ترفندي او را به کربلا بردم. وقتي رفتيم به سمت حرم سيدالشهداء بازي مي کرد. هي اين طرف و آن طرف را نگاه مي کرد. اهل زيارت نبود. وقتي وارد صحن مطهر امام حسين شديم. سرش را پايين انداخت. گريه نمي کرد اما سرش را پايين انداخته بود. وقتي کنار ضريح امام حسين رسيديم شروع به ضجه زدن کرد و ناله کرد و بلند بلند گريه کرد. آيت الله خوانساري گفت: حالا درست شد و معلوم است نور در وجودش هست. حالا او را نزد من بياوريد چهار کلمه هم من نصيحت کنم. برادر گفت: ديگر نيازي به نصيحت نيست. من همان جا کنار ضريح سيدالشهداء به او گفتم: برادر من! تو که با امام حسين قهر نيستي و آشتي هستي و اينطور گريه مي کني، بيا با اربابت عهد ببند و خلاف هايت را کنار بگذار. همان جا عهد بست و تمام شد. من اسم برادر خلاف را نياوردم چون ايشان يکي از شهداي بزرگ اين انقلاب شد. سر قبر ايشان در تهران ديدم که حاجت مي خواهند. همان آدمي که اهل هر خلافي بود. با يک زيارت زير و رو شد و با يک زيارت اهل بيت خريدار او

ص: 1532

شدند. آدم مي تواند با يک زيارت زندگي اش را عوض کند و منشاء يک تحول بزرگ در زندگي اش بشود.

خدمت هر معصومي که مي رسيم، الآن اينجا خدمت امام رضا هستيم. سعي کنيم خيلي چيزهاي بزرگ بخواهيم. همانطور که مي دانيد آداب زيارت را حواسمان باشد. ادب محضر معصوم را حفظ کنيم. آداب زيارت هم يک آداب ظاهري و هم آداب باطني را براي اينکه چيزي گير ما بيايد. آدم مي تواند همينطور سرش را پايين بياندازد و برود. اما معلوم نيست چيزي گيرش بيايد. هم آداب ظاهري زيارت را حفظ کنيم که انشاءالله شما همه به جا مي آوريد. هم اينکه آدم با طهارت باشد. وقتي مي خواهد وارد شود اذن دخول بخواند. مرحوم مجلسي(ره) در بحارالانوار فرمود: اذن دخول حرم ائمه به خصوص امام حسين اشک است. يعني آدم دلش بشکند و بعد وارد شود. اگر يک موقع آدم خواست وارد حرم معصوم شود ببيند دلش سنگين است و حال ندارد، بعضي از کساني که رند بودند يک گوشه مي نشستند و آنقدر صلوات هديه مي کردند و آنقدر يا رئوف مي گفتند، صفت امام رضا است. آنقدر صلوات هديه مي کردند که دل بشکند و بعد وارد مي شدند. دل شکسته و اشک روان معنايش اين است که بيا تو! اذن دخول اصلي اين است. اين اذن دخول هايي که نوشتند هم درست است. منتهي اين اذن دخول مقدمه ي اين است که آدم دلش بشکند و اشکش جاري شود. وقتي وارد حرم معصوم مي شويم و کنار ضريح مي رسيم، مواظب باشيم شأن معصوم را حفظ کنيم. کسي را هول ندهيم. بعضي هستند فکر مي کنند لمس ضريح هدف است. هول مي دهند! لزومي ندارد کسي را اذيت

ص: 1533

کنيم. يا اينکه در حرم بلند بلند حرف زدن، با همديگر حرف زدن و خنديدن! يا مثلاً بعضي ها را ديدم که پشت به ضريح عکس سلفي مي گيرد. امام(ع) اينجا نشسته و اينجا تشريف دارند. ما نمي توانيم ببينيم! در زيارتنامه مي خوانيد «اشهد انک تَشهَدُ مقامي و تسمع کلامي و ترد سلامي» شهادت مي دهم که شما شاهد هستي. مرا مي بيني و جواب سلام مرا مي دهي. آقا اينجا هست.

خدا آيت الله بهاءالديني را رحمت کند. بعضي از شاگردان ايشان مي گفتند: وقتي به حرم امام رضا با ايشان مي آمديم، آقا يک زيارت مي کرد و خيلي سريع برمي گشت. چند دقيقه بيشتر طول نمي کشيد. شاگردان ايشان مي گفتند: ما تعجب مي کرديم که آقاي بهاءالديني چرا اينقدر کم در حرم هستند. سؤال کرديم که چرا اينقدر زيارت شما کوتاه است؟ ايشان گفت: من آدم سلام کردم و جواب سلام را از آقا شنيدم. آقا تشريف دارند لذا ادب در محضر امام رضا(ع) را حفظ کنيم. ادب محضر معصوم را حفظ کنيم. اين آداب، آداب ظاهري هست. ادب باطني زيارت هم همان است که در روايت داريم زائري که «عارفاً بحق» به معصوم معرفت داشته باشد که اين ولي خداست. معرفت داشته باشد که اين صاحب اختيار ما هست. ولي خدا از خود ما به خود ما آگاهتر و از مسائل ما آگاهتر و از خود ما به ما دلسوزتر است. اگر تو اختيار خودت را داري، ولي الله اختياردار تر از تو به خودت هست. اين معرفت اگر باشد آنوقت زيارت ارزش پيدا مي کند. اين آداب هست و اين ادب هست که آدم را به جايي مي رساند و باعث مي شود آدم بتواند آثار

ص: 1534

زيارت را بگيرد و با خودش ببرد.

يک کسي از امام پرسيد: ما تربت جد شما سيد الشهداء را برديم و شفا پيدا نکرديم. مگر تربت امام حسين شفاي هر دردي نيست؟ امام فرمود: تو تربت را در خورجين مرکبت نگه مي داري. تو ادب نداري. تربت را در خورجين مرکب نگه مي داري. آنوقت مي خواهي او تو را شفا بدهد؟ برايت اثر داشته باشد. اگر آدم آداب را حفظ کند آنوقت اثر دارد. زيارت امام رضا آثار فراواني دارد. بالاترين مقام معنوي که مقام رضاء هست از طريق امام رضا داده مي شود. اين لقب رضا که بي خود روي امام رضا گذاشته نشده است. القاب معصومين، لقب ها و اسامي معصومين از طرف خداست و هرکدام روي حساب است. اسم هايي که معصومين دارند، هرکدام اشاره به يکي از کمالات است. يکي از شئون و مأموريت هايي است که در عالم دارند. يک کسي از امام رضا پرسيد: چرا به پيغمبر ابوالقاسم مي گويند؟ يکي از کنيه هاي پيغمبر، ابوالقاسم است. امام رضا اول يک جوابي در خور فهم اين طرف داد. گفت: براي اينکه پيغمبر فرزندي به نام قاسم داشت و از اين جهت به پيغمبر ابوالقاسم مي گويند. طرف آدم زرنگي بود. گفت: آقا اگر مرا اهل مي دانيد يک مقدار بيشتر بگوييد. امام رضا يک پرده اي را کنار زد. امام رضا فرمود: مگر علي بن ابي طالب قاسم نيست؟ «قسيم الجنة و النار» مگر علي بن ابي طالب نيست که اگر کسي ولايت او را داشته باشد بهشتي است و اگر نداشته باشد اهل جهنم است. مگر علي قاسم نيست؟ طرف گفت: چرا. امام رضا فرمود: پس پيغمبر ابوالقاسم است. اگر

ص: 1535

علي قاسم است، پيغمبر ابوالقاسم است. يعني علي بن ابي طالب در دامن پيغمبر بزرگ شد.

در بعضي از روايات يک لايه دقيق ترين مطرح شده است. در بعضي روايات دارد پيغمبر اکرم وقتي معراج بود، وقتي که فقط و فقط خودش بود و خداوند متعال، با خدا گفتگو کرد. وقتي گفتگوي پيغمبر با خدا تمام شد، خدا فرمود: يا ابالقاسم، اولين کسي که خطاب به ابوالقاسم کرد، خدا بود. فرمود: يا ابالقاسم، برو در حالي که هم هدايت شدي و هم ديگران را هدايت کني. پيغمبر وقتي از آن مقام تنزل پيدا کرد، با جبرئيل برخورد کرد. جبرئيل سؤال کرد: يا رسول الله! بين شما و خدا چه گذشت؟ پيغمبر فرمود: خدا به من خطاب ابوالقاسم کرد. جبرئيل گفت: يا رسول الله! از خدا پرسيديد که براي چه به شما ابوالقاسم گفت؟ پيغمبر فرمود: نه! عظمت خدا مانع از اين شد که من چيزي بپرسم. همان جا خطاب رسيد که حبيب ما! به تو گفتيم ابوالقاسم! «لانک تقسم رحمة مني بين عبادي» چون تقسيم کننده رحمت در عالم تو هستي. ابوالقاسم يعني صاحب قسمت، يعني رحمت و عنايت و لطف خدا را پيغمبر تقسيم مي کند. ببينيد يک اسم پيامبر چه معاني دارد. هرکدام هم درست است. اشاره به شئون و مقامات پيغمبر و مأموريت هايي است که دارد. اسم فاطمه اشاره به مأموريت هاي حضرت زهرا و کمالاتي هست که دارد. هرکدام از القاب و اسامي معصومين روي حساب است.

امام رضا(ع) لقب معروفش همين رضا است. اسمش علي بود. علي بن موسي، رضا لقبش بود. اين لقب را خدا به امام رضا داده است. اين لقب يعني

ص: 1536

اگر کسي نه اينکه فقط خود امام رضا به مقام رضا رسيده است. اينکه معلوم است. اگر کسي در اين عالم بخواهد به مقام رضا برسد و راضي به تقديرات خدا باشد، راضي به قضا و قدر الهي باشد، بالاترين مقام در بندگي است. اينکه آدم راضي باشد به مديريت خدا در اين عالم. بعضي از مسلمان ها خيلي معذرت مي خواهم، حتي خود ما کساني هستيم که يک جاهايي کارهاي خدا را ظلم مي دانيم و با خدا درگير مي شويم. با خدا قهر مي کنيم. گاهي اوقات دو تا مرگ و مير در خانه اي رخ مي دهد بعضي کفر مي گويند. بعضي وقتي مريض مي شوند کفر مي گويند. زماني من پشت درب اتاق عملي در بيمارستان بود. خانمي پشت درب اتاق عمل بود و معلوم بود يک مريض سنگيني دارد. بلند بلند مي گفت: خدايا! اگر اين مريض ما را شفا دادي که دادي. اگر شفا ندادي نه من و نه تو! ديگر قبولت ندارم و نه نماز مي خوانم و نه روزه مي گيرم و نه هيچي! اين آدمي که اينطور است مي گويد: خدايا اگر آنجايي که فرض کنيد به عنوان مثال اين مريض ما مرگش مقدر شده است، من ديگر قبول ندارم و اين را ظلم مي دانم.

امام راحل ما يک خاطره اي را نقل مي کرد. من يادم هست زماني که حضرت امام اين خاطره را نقل مي کرد، دو سه مرتبه هي گفت: معاذ الله! پناه بر خدا. اين خاطره را حضرت امام تا جايي که دنبال کردم از حضرت آيت الله گلپايگاني گرفته است. آيت الله گلپايگاني مي گفت: من در جواني که در قم بودم و درس مي خواندم، رفيقي داشتم که با

ص: 1537

من هم درس و هم بحث بود. چند سال که درس ما جلو رفت، و از جهت علمي بالاتر رفتيم اين رفيق ما به شهرش بازگشت و ديگر از قم رفت. ما همچنان با همديگر مکاتبه داشتيم و نامه نوشتيم. پس از يک مدتي آقاي گلپايگاني گفت: شنيدم اين رفيق ما مريضي سنگيني دارد چه بسا ديگر از آن بستر مرض ديگر بلند نشود. من به شهر او براي عيادت رفتم. وقتي رفتم ديدم او را رو به قبله کردند و حالش بد است. کنارش نشستم و ديدم نعوذ بالله دارد کفر مي گويد و آخر عمر رو به قبله شده کفر مي گويد. مي گفت: من بچه هاي کوچک و صغير دارم. احتياج به سرپرست دارند. خدا دارد مرا از دنيا مي برد. ظلمي که خدا به من کرد احدي به من نکرد!! نعوذ بالله! من بچه کوچک دارم و خدا دارد مرا از دنيا مي برد. بعضي ها نعوذ بالله با خدا درگير مي شوند. اينکه کسي به مقدرات الهي راضي باشد. راضي به مديريت خدا در اين عالم باشد، خيلي مقام بلندي است. شما در دعاهايتان، در دعاي ابوحمزه آخرين جمله را برداريد، حفظ کنيد. يک جمله بيشتر نيست. در قنوت ها و در سجده هايتان بخوانيد. به قدري دعاي قشنگي است. «اللهم اني اسئلک ايماناً تباشر به قلبي و يقيناً حتي اعلم انه لن يصيبني الا ما کتبت لي و رضني من العيش بما قسمت لي يا ارحم الراحمين»

در يک کلاس درسي يک استاد با خدايي بود، داشت از خدا مي گفت. يکي از شاگردان گفت: استاد اين خدايي که مي گوييد: همه جا هست، کو؟ چرا ما حس نمي کنيم؟ کجاست؟ اين

ص: 1538

استاد خيلي زرنگ بود. از وسط اين نيمکت ها رد شد و آخر کلاس رفت. اين شاگردان همه رو به تخته بودند. به آن شاگرد گفت: فلاني مرا مي بيني؟ گفت: نه! گفت: چرا؟ گفت: چون پشتم به شماست. اگر برگردم و رو به شما کنم شما را مي بينم. گفت: ما هم همينطور هستيم. ما پشت مان به خداست که خدا را درک نمي کنيم. اگر به سمت خدا باشيم خدا را درک مي کنيم. خدا از تو يک ايماني مي خواهد که هميشه تو را حاضر ببيند. «و يقيناً حتي اعلم انه لن يصيبني الا ما کتبت لي» خدا از تو يک باور و يقيني مي خواهد که بداند تو در اين عالم مديريت مي کني. حوادثي که به سر من مي آيد شانسي و اتفاقي نيست. ما در اين عالم شانسي نداريم. يک برگ از درخت بيافتد روي حساب و کتاب است. يک مولکول در اين عالم روي حساب و کتاب جا به جا مي شود. ما شانسي نداريم. خدا اين عالم را مديريت مي کند. خدايا به من يک باور و يقيني بده که بدانم تو داري مديريت مي کني، تو داري ربوبيت مي کني. شما گاهي يک بلايي بر سرت مي آيد، سرت درد مي گيرد، يا کابوس مي بيني و از خواب مي پري، يا پايت به سنگي گير مي کند و حالت زمين خوردن به تو دست مي دهد، معمولاً مي گوييم: شانسي تيغ در دستم رفت. پايم به سنگ گير کرد. شانسي چيست؟ همه چيز روي حساب است. چون حساب دستمان نيست مي گوييم: شانسي. «و رضني من العيش بما قسمت لي يا ارحم الراحمين» خدايا مرا به زندگي راضي کن! به قسمت راضي کن. راضي به قسمت بودن

ص: 1539

معناي جبري ندارد. تنبلي آدم مي کند و بعد مي گويد: هرچه به سرم آمد راضي هستم. نخير تو بندگي کن، هرچه از دستت برآمد انجام بده. آنوقت نتيجه هرچه بود، آن را خدا درست کرده است. تو کوتاهي نکن آنوقت مطمئن باش نتيجه را خدا به مصلحت تو رقم مي زند. آنوقت آدم راضي به تقديرات هست. اين آثار زيارت امام رضا و از همه مهمتر و بالاتر مقام رضاست. از امام رضا خود امام رضا را بخواهيم. همت بلند داشته باشيم. بخواهيم که آقا همنشين شما باشيم. همينطور که شنيده ايد امام رضا فرمود: هرکسي زيارت مرا انجام بدهد، من سه جا در هولناک ترين جاهاي قيامت به بازديدش مي روم. تو يکبار زيارت من آمدي، امام رضا فرمود: من سه بار در سخت ترين جاهاي قيامت که همه فرياد وانفسايشان بلند است، من به زيارت او مي آيم. يکي جايي که نامه عمل را ارائه مي دهند. هفتاد سال عمر کردي، تمام نامه عمل را ارائه مي دهند که همه ببينند. خيلي زمان خطرناکي است. يکي زماني که بخواهي از صراط رد شوي. يکي هم «عند الميزان» وقتي اعمال ما را وزن مي کنند. اعمال ما را با ترازو وزن نمي کنند. اعمال ما را کنار اعمال اميرالمؤمنين مي گذارند. نماز ما را کنار نماز او مي گذارند. او ميزان الاعمال است. امام رضا فرمود من سراغ شما مي آيم.

نه اينکه فقط اين سه جا بيايند. اين سه جا هولناک ترين جاهاست. و الا آنها به تعدادي که شما زائرش مي شويد زائر شما هستند. خدا مرحوم آيت الله بهجت را رحمت کند. آقازاده ي ايشان مي فرمودند: پانزده سال قبل، چند سال قبل از اينکه پدرشان از دنيا برود.

ص: 1540

آيت الله فهري به خانه ما آمد. آيت الله فهري ده سال پيش مرحوم شد. حدود هشتاد سال سن داشتند. نماينده حضرت امام در سوريه بودند و بعد از اينکه امام از دنيا رفتند، نماينده مقام معظم رهبري در سوريه بودند. آدم بسيار با عظمتي بودند. آيت الله فهري خيلي خدمت کردند. آقازاده ي آقاي بهجت مي گفتند: آيت الله فهري به خانه ي ما آمدند. با پدرم از جواني در نجف رفيق بودند. آقاي فهري به پدرم رو کرد و گفت: من و شما از جواني با هم رفيق بوديم. اما شما حق رفاقت را به جاي نياورديد. شما فهميدي چه کار کني و به يک جايي رسيدي. من سيد اولاد پيغمبر خام بودم و بلد نبودم چه کار کنم. تو بايد دست مرا مي گرفتي. تو که رفيق من بودي بايد دست مرا مي گرفتي. ايشان هم خيلي بزرگوار بود. ولي به آقاي بهجت اينطور مي گفت: عمر من تلف شد. چرا دست مرا نگرفتي؟ اينقدر از اين حرف ها زد که آقاي بهجت گريه کرد. پسر ايشان مي گويد: ديدم اشک پدرم درآمد. آقاي فهري گفت: الآن ديگر من پير شدم. الآن اگر به من بگويي: بيا مي خواهم يک نسخه و دستورالعملي به تو بدهم، ديگر نمي آيم. چون ديگر به درد من نمي خورد. اما امروز مهمان تو هستم. از خانه شما نمي روم تا يکي از عناياتي که امام رضا به شما کرد را به من بگويي. آقاي بهجت که منقلب شده بود گفت: آقاي فهري اگر کسي غير از تو و غير از اين حرف هايي که زدي بود، هيچي نمي گفتم. اما چون تو رفيق قديمي هستي و اين حرف ها را

ص: 1541

زدي يک چيزي به تو بگويم. آقاي بهجت فرمود: من خدمت امام رضا رسيدم. امام رضا(ع) ده چيز به من داد. يکي از آن ده چيز را به شما مي گويم. امام رضا به من فرمود: فلاني مگر امکان دارد کسي به ما پناه بياورد و ما به او پناه ندهيم؟يا امام رضا شما ضامن آهو بودي، اينها شيعيان شما هستند. محبين شما هستند، مجلس گرم کن هاي جد شما امام حسين هستند. شده يک عاشورا در عمر شما بگذرد و در مجلس امام حسين نباشيد و روضه گوش ندهيد؟ اين رفاقت است. يا امام رضا شما ضامن آهو شديد، ضامن اين شيعيانت که در خانه ات به گدايي آمدند، اينها هرکدام حاجاتي دارند و با کوله باري از حاجات آمدند. خيلي ها هم به اينها التماس دعا گفتند. زائراني هستند که ما هيچکدام نمي دانيم شايد آخرين زيارت ما باشد و ديگر به اينجا برنگرديم. يا امام رضا آن چيزي که از شما مي خواهيم اين است که در دنيا و آخرت دست ما از دامانت کوتاه نشود. خدايا به آبروي امام رئوف دست ما را در دنيا و آخرت از دامانشان کوتاه نفرما.

شريعتي:

صحن تو و ضريح تو و بارگاه تو *** هر حاجت نگفته گمانم روا شود

خوشا به حال همه کساني که هواي مشهد الرضا را نفس مي کشند و به پابوسي امام رضا مشرف هستند. از همه عزيزان و همينطور حاج آقاي عالي که وقت گذاشتند و در جمع زائرين حاضر شدند، تشکر مي کنم. امروز صفحه 161 قرآن کريم، آيات 82 تا 87 سوره مبارکه اعراف در سمت خدا تلاوت خواهد شد.

«وَ ما كانَ جَوابَ

ص: 1542

قَوْمِهِ إِلَّا أَنْ قالُوا أَخْرِجُوهُمْ مِنْ قَرْيَتِكُمْ إِنَّهُمْ أُناسٌ يَتَطَهَّرُونَ «82» فَأَنْجَيْناهُ وَ أَهْلَهُ إِلَّا امْرَأَتَهُ كانَتْ مِنَ الْغابِرِينَ «83» وَ أَمْطَرْنا عَلَيْهِمْ مَطَراً فَانْظُرْ كَيْفَ كانَ عاقِبَةُ الْمُجْرِمِينَ «84» وَ إِلى مَدْيَنَ أَخاهُمْ شُعَيْباً قالَ يا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ ما لَكُمْ مِنْ إِلهٍ غَيْرُهُ قَدْ جاءَتْكُمْ بَيِّنَةٌ مِنْ رَبِّكُمْ فَأَوْفُوا الْكَيْلَ وَ الْمِيزانَ وَ لا تَبْخَسُوا النَّاسَ أَشْياءَهُمْ وَ لا تُفْسِدُوا فِي الْأَرْضِ بَعْدَ إِصْلاحِها ذلِكُمْ خَيْرٌ لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ «85» وَ لا تَقْعُدُوا بِكُلِّ صِراطٍ تُوعِدُونَ وَ تَصُدُّونَ عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ مَنْ آمَنَ بِهِ وَ تَبْغُونَها عِوَجاً وَ اذْكُرُوا إِذْ كُنْتُمْ قَلِيلًا فَكَثَّرَكُمْ وَ انْظُرُوا كَيْفَ كانَ عاقِبَةُ الْمُفْسِدِينَ «86» وَ إِنْ كانَ طائِفَةٌ مِنْكُمْ آمَنُوا بِالَّذِي أُرْسِلْتُ بِهِ وَ طائِفَةٌ لَمْ يُؤْمِنُوا فَاصْبِرُوا حَتَّى يَحْكُمَ اللَّهُ بَيْنَنا وَ هُوَ خَيْرُ الْحاكِمِينَ «87»

ترجمه: و جواب قوم لوط، جز اين نبود كه گفتند: آنان را از آبادى خود بيرون كنيد، زيرا آنان مردمى هستند كه پاكدامنى را مى طلبند (و با ما نيستند). پس ما لوط و خاندان او را به جز همسرش، كه از بازماندگان (در عذاب) بود، نجات داديم. و ما بارانى (از سنگ) بر آنان بارانديم. پس بنگر كه سرانجام گنهكاران چه شد؟ و به سوى (مردم) مَديَن، برادرشان شعيب را (فرستاديم. آن حضرت) گفت: اى قوم من! (تنها) خدا را بپرستيد، جز او خدايى براى شما نيست. همانا از طرف پروردگارتان (معجزه و) دليلى روشن برايتان آمده است. پس پيمانه و ترازو را (در داد و ستدها) تمام ادا كنيد و كالاهاى مردم را كم نگذاريد و در زمين پس از اصلاح آن فساد نكنيد. اين (رهنمودها) برايتان بهتر است،

ص: 1543

اگر مؤمن باشيد. و بر سر هر راهى منشينيد تا مؤمنان را تهديد كنيد و (آنان را) از راه خدا، كه كج جلوه مى دهيد بازداريد و ياد كنيد زمانى را كه اندك بوديد، پس خداوند شما را بسيار گرداند و بنگريد كه عاقبت مفسدان چگونه بود! و اگر گروهى از شما به آنچه من براى آن فرستاده شده ام ايمان آورده و گروهى ايمان نياورده اند، پس (عجله نكنيد كه لطف و قهر خدا چه شد؟) صبر كنيد تا خداوند ميان ما داورى كند و او بهترين داوران است.

شريعتي: خيلي از عزيزان التماس دعاي ويژه گفتند. براي آنهايي که مريض دارند، گرفتاري دارند، براي آنهايي که درد دارند، براي آنهايي که قرض دارند، اجاره خانه شان عقب افتاده، براي صاحب خانه شدنشان، براي گرفتاري زندانيان، براي موفقيت بچه ها و خوشبخت شدن بچه هايمان دعا کنيم و در رأي خواسته هايمان ظهور حضرت ولي عصر(عج) است.

«والحمدلله رب العالمين و صلي الله علي محمدٍ و آله الطاهرين»

1397

97-03-31- آثار ياد مرگ

بي قرار توام و در دل تنگم گله هاست آه بي تاب شدن عادت کم حوصله هاست ، مثل عکس رخ مهتاب که افتاده در آب دردلم هستي و بين من و تو فاصله هاست ، بي تو هر لحظه مرا بيم فرو ريختن است مثل شهري که به روي گسل زلزله هاست ، باز مي پُرسَمَت از مسئله ي دوري عشق و سکوت تو جواب همه ي مسلئه هاست .

سوال – در مورد موضوع مرگ توضيحاتي بفرماييد.

پاسخ – ما مي خواهيم در مورد مهمترين بخش زندگي مان بحث بکنيم يعني درست است که ما پاره اي از زندگي مان را دنيا

ص: 1544

مي دانيم ولي خش اعظم و مهم زندگي ما پس از مرگ است . ما مي خواهيم در رابطه با مرگ و مسائل پيرامون آن بحث بکنيم . اين بحث بسيار مهم است .بالاخره ما معتقد هستيم که يک ابديتي در پيش داريم . ابديتي که تمام زندگي دنيا در مقابل آن به اندازه ي پلک زدني هم نيست . اگر فکر کنيم که ابديت يعني چه و بدانيم که ابديت ميليون ها و ميلياردها سال نيست بلکه چيزي است که انتها ندارد . شاگردان علامه طباطبايي تعريف مي کردند که ايشان در بين درس و بي مناسبت مي فرمود که آقايان ما ابد در پيش داريم . و اين را تکرار مي کردند . انسان در لابلاي زندگي اش نبايد دچار غفلت بشود و فراموش کند که چه چيزي را در پيش دارد . ده ها برابر عمر زندگي نوح در مقابل ابديت پلک زدني بيش نيست . نقل مي کنند که وقتي حضرت عزرائيل براي قبض روح کردن حضرت نوح آمده بودند ، حضرت نوح پرسيد که وقت اجل رسيد ؟ حضرت نوح با تعجب فرمود که چقدر زود تمام شد .با اينکه عمر نوح خيلي طولاني بود و قرآن دوره ي نبوت ايشان را950 سال ذکر کرده است . حضرت عزرائيل فرمود که پس عمر مردم آخر الزمان را چه مي گويي که شصت هفتاد سال بيشتر نيست . نوح فرمود که اگر عمر من شصت سال بود دنيا را با يک سجده تمام مي کردم . نوح هم مي گويد که عمرش زود گذشته است . اعتقاد ما به زندگي ابدي

ص: 1545

است و اگر ما به اين زندگي نپزدازيم و از آن غفلت بکنيم و نسبت به آمدن عالم ديگر غافلگير بشويم و يک دفعه عالم عوض بشود ، ممکن است که صحنه هاي هولناکي پيش بيايد . پس بايد بدانيم که قبل از مرگ چه اتفاقاتي رخ مي دهد ، انسان هنگام احتضار چه مشاهداتي دارد ، ما چه آداب و وظايفي نسبت به خودمان و نسبت به فردي که در حال احتضار است ، هنگامي که ملک الموت مي آيد چه چيزي ديده مي شود ، هنگام جان دادن چه اتفاقي رخ مي دهد ، چه عواملي باعث آسان يا سخت جان دادن مي شود . در روايات پانزده مورد گفته شده که سکرات مرگ را آسان مي کند . پيامبر فرمود که هر کسي بعد از هر نمازش مقداري قرآن بخواند سختي هاي هنگام جان دادن را نمي چشد . اگر کسي يک روز ماه رجب را روزه بگيرد سکرات مرگ بر او آسان مي شود .پيامبر فرمود : حضرت عزرائيل در هنگام خواندن نماز به همه ي مردم اشراف دارد ، اگر اين مردم را مواظب بر اوقات نماز ديد ، خود ايشان شهدتين را تلقين مي کند . امام صادق (ع) فرمود : اگر کسي نسبت به صله رحم مخصوصا نسبت به پدر و مادرش کوشش کند سکرات موت بر او راحت مي شود . مرحوم شيخ عباس قمي در کتاب منازل الاخرة ( من توصيه مي کنم که اين کتاب بخوانيد . شايد اثر آن از صد تا سخنراني اخلاقي بالاتر باشد .) نقل کرده که پيامبر بر بالين جواني

ص: 1546

بودند که در حال احتضار بود . پيامبر ان جوان را تلقين کرد و گفت که بگو لا اله الا الله . جوان زبانش بسته بود . پيامبر به مادرش گفت که تو از او ناراضي هستي ؟ مادر گفت که اوشش سال است که به من جفا کرده است و من از او راضي نيستم . پيامبر فرمود که الان وقت ناراضي بودن نيست . او در سختي است . زن گفت که خدا بواسطه راضي بودن شما راضي باشد . زبان جوان باز شد . پيامبر گفت که چه مي بيني ؟ گفت : يک فرد بد هيکل و بد بود را مي بينم که از بوي بد آن راه نفس من بسته شده است . پيامبر فرمود که بگو : يا من يقبل اليسير و يعفوا عن الکسير اقبل من اليسير يعفوا عن الکثير . اي کسي که از گناهان بزرگ ما مي گذري و اعمال کوچک و کم ما را قبول مي کني ، کم هاي ما را قبول بکن و گناهان زياد ما را ببخش . جوان اين را تکرار کرد . گفت: الان مي بينم که آن سياه رو دور شد و سفيد رويي معطر وارد شد. بعد راحت جان داد . محدث قمي مي گويد که نيکي نکردن به پدر و مادر باعث مي شود که نتواند تلقين پيامبر را هم بگويد. ما بايد اينها را بدانيم . ما بايد در مورد سوال و فشار قبر بدانيم . فشار قبر براي چيست و چطور بايد سوالات قبر را جواب بدهيم. بايد بدانيم که اموات با بازماندگان ارتباط دارند

ص: 1547

يا خير و مي توانند آنها را ببينند و به آنها سر بزنند. ما کمتر از اين بحث ها مي شنويم . ما معمولا از آن فرار مي کنيم و فرار کردن از مرگ مساوي با نيامدن مرگ نيست . به تعبير اميرالمومنين که فرار کردن از او همان و در چنگ آن افتادن همان . ان الذي موت تفرون منه انه ملاقيکم . غافل بودن نتيجه اش غافلگير شدن است . ما مي خواهيم که غافلگير نشويم . يکي از اصحاب پيامبر مي فرمايد که در تشييع جنازه اي پيامبر خودش را به سرعت به مردم رساند و کنار قبر نشست . پيامبر نگاهي به قبرکرد و گريه کرد و فرمود : براي چنين موقعي خودتان را آماده کنيد.

سوال – شايد احساس بشود که جوانان از شنيدن اين مباحث مکدر و ناراحت بشوند .نظر شما چيست ؟

پاسخ – جوانان ما بايد اين جواب را بشنوند و روي آن فکر بکنند . اولا واقعا کسي ضمانت نداده که ما تا پيري برسيم و در جواني نمي ميريم . کسي به ما چنين تضميني نداده است . رابطه ي حضرت عزرائيل با گرفتن جان ما ، يک رابطه ي دفعي و آني است. ما در دنيايي زندگي مي کنيم که همه چيز تدريجي است و عالم مادي همين است. وقتي مي خواهد باران بيايد ، قبل از آن هوا ابري مي شود و صداي رعد و برق مي آيد . قبل از آمدن شب و روز نشانه هايي است . ما به امور تدريجي و زماني عادت کرده ايم و فکر مي کنيم که

ص: 1548

حضرت عزرائيل هم با سر و صدا و نشانه مي آيد و جان ما را مي گيرد . مثلا فکر مي کنيم که اول بايد يک پيري يا بيماري بيايد بعد حضرت عزرائيل بيايد . حضرت عزرائيل موجود مجرد است نه مادي و جان ما را هم که مي خواهد بگيرد مجرد است . رابطه ي حضرت عزرائيل با جان ما رابطه ي آني و دفعي است نه تدريجي . شبيه اراده کردن شماست . براي اراده کردن که مي خواهد در جان شما اتفاق بيفتد زمان برنمي دارد . همين که اراده بکنيد که آب بخوريد ، اين اراده آني است البته ممکن است براي اينکه بخواهيد حرکت کنيد و ليوان آب را برداريد زماني طول بکشد چون بدن مادي است ولي اراده در جان شما آني مي آيد . وقتي اجل فرا برسد پير و جوان ندارد . حضرت امير در شعري مي فرمايد که مرگ ناگهان مي رسد. آيت الله اراکي اشک مي ريخت و اين ابيات اميرالمومنين را مي خواند : اي کسي که مشغول شدي و غافل شدي از مرگ ، مرگ ناگهان مي رسيد . کسي نبايد خودش را ايمن از مرگ بداند و بايد هميشه آماده باشد . به آيت الله شيرازي در کربلا گفتند که اگر يقين داشته باشيد که يک هفته ي ديگر مرگ شما فرا مي رسد چه کار مي کنيد ؟ گفت همان کاري که تابحال مي کردم يعني از جواني حواسش بوده است . پس اولا کسي ايمن نيست و ثانيا جوان بايد دنبال اين مباحث باشد. براي اينکه از همان اول فرصت

ص: 1549

ها را بدست بياورد و فرصت سوزي نکند . چون وقتي سني از او مي گذرد ديگر نمي تواند کاري بکند و به گذشته اش با حسرت نگاه مي کند . وقتي سني از ما بگذرد براحتي نمي توانيم همه چيز را جبران بکنيم . بعضي از تلقات ريشه دارتر مي شود و نمي توانيم بعضي صفات را از خودمان دور کنيم . نمي توانيم بعضي از آداب زشت را از خودمان دور کنيم و بعضي خراب کاري ها را جبران کنيم. در تاريخ است که هارون الرشيد به اطرافيانش گفته بود که ببينيد کسي از پيران هست که در زمان پيامبر زنده بوده باشد و حديثي را بطور مستقيم از ايشان شنيده باشد . پيرمردي را پيدا کردند . او را در سبدي گذاشتند زيرا نمي توانست راه برود و پيش هارون الرشيد آوردند . او پرسيد که تو پيامبر را ديده اي ؟ گفت : بله من هفت ساله بودم که پيامبر را ديدم و يک جمله از او شنيدم . پيامبر فرمود : به مرور که انسان پير مي شود دو خصلت در او جوان مي شود اگر خودش را تربيت نکند يکي حرص شدن و يکي آرزوهاي طولاني . هارون الرشيد خوشحال شد و کيسه ي دينار طلا به او داد . پيرمرد تا در خروج رفت ولي دوباره او را برگرداندند و پيرمرد گفت که آيا هر ماه من اين مواجب را دارم ؟ هارون الرشيد خنديد و گفت رسول اکرم راست مي گفت . من داشتم فکر مي کردم که تو تا دم در زنده مي ماني يا نه

ص: 1550

و آنوقت تو در فکر مواجب ماه بعد هستي . در پيري تعلقات بيشتر مي شود . پس ما بايد در جواني به خودمان برسيم و فرصت ها را از دست ندهيم و در جواني بتوانيم از برکات و آثار مرگ استفاده بکنيم . امير المومنين در نامه ي سي و يک نهج البلاغه به امام حسن (ع) مي فرمايد که زياد ياد مرگ باش و ياد آن چيزي که بعد از مرگ است تا مغلوب مرگ نشوي .

سوال – چرا در روايات و آيات ما تاکيد به يادآوري مرگ شده است ؟

پاسخ – در منابع ديني ما بطور بسيار جدي به ياد مرگ پرداخته شده است . شما حدود يک هزار و دويست آيه در قرآن مي بينيد که اسمي از مرگ ، منازل و مراحل بعد از مرگ در آن آمده است . اين نشان دهنده ي اهميت مسئله است. مرحوم علامه ي مجلسي در سه جلد بحارالانوار صدها هزار احاديث در اين مورد جمع آوري کرده است . در معارف ديني ما به اين مسئله پرداخته شده است . بعد از مسئله ي توحيد ما مسئله اي مهمتر از مسئله ي ياد مرگ نداريم . اين نشان مي دهد که سِّر عميقي در اين مسئله است . ما آنرا جدي نمي گيريم . با بستن چشمهاي مان روي موضوع ، واقعيت حذف نمي شود . ياد نکردن مرگ به معناي نبودن مرگ نيست . معناي آن بد مردن است . اگر کسي ياد مرگ نباشد معنايش اين نيست که مرگ به سراغش نمي آيد . ياد مرگ باعث نشاط و

ص: 1551

زنده دلي مي شود برخلاف آنچه که تصور مي شود که ياد مرگ باعث تلخکامي مي شود . از مهمترين آثار ياد مرگ سبکبالي است .

سوال – سوره ابراهيم آيات 25 تا33 را توضيح دهيد .

پاسخ – صفحه اي از قرآن نيست که خالي از ياد مرگ يا آثار آن باشد. پنج آيه از اين صفحه مربوط به مسائل آخرتي و اشاره هايي به منازل بعد از مرگ کرده است . آيه بيست و هفتم مي فرمايد : مومنين که ارتباط با دين و خدا را نگه داشته اند خدا آنها را تثبيت مي کند با کلمه ي توحيد که همان لا اله الا الله است . خدا روي اين کلمه آنها را نگه مي دارد و آنها را هم در دنيا و هم در آخرت امداد مي کند. در روايات داريم که از هنگام قبض روح تا منازل بعدي مرگ ، امدادهاي خاصي به مومنين مي رسد . روايتي از امير المومنين از کتاب کافي نقل شده است که انسان که در آخرين روز دنيا و در آستانه ي آخرت است مال ، فرزند و اعمالش پيش چشم او مجسم مي شوند . او به مالش مي گويد که من براي تهيه شما خيلي زحمت کشيده ام ما براي من چه مي کنيد ؟ گفتند که از اين اموال کفني را براي تو تهيه مي کنيم که مي تواني با خودت ببري . به فرزندانش مي گويد که من محب شما بودند و براي بزرگ شدن شما زحمت زيادي کشيده ام . شما براي من چکار مي کنيد ؟ آنها مي گويند

ص: 1552

که ما تو را تا قبر همراهي مي کنيم و بيشتر از اين کاري از دستشان بر نمي آيد . اعمال در ملکوت عالم باقي مي ماند و مجسم مي شود که بعدا در مورد آن توضيح خواهيم داد . بعد به عمل خودش روي مي کند و مي گويد که تو براي من چه مي کني ؟ مي گويد : تو نسبت به من خيلي راغب نبودي که اعمال انجام بدهي ولي من هميشه با تو هستم . اگر اين شخص از مومنين باشد زيباترين و خوش بوترين و خوش پوش ترين افراد به سمت او مي آيند و به او بشارت رحمت الهي را مي دهند و به او خير مقدم خواهند گفت . فرد به اين زيبارو مي گويد که تو که هستي ؟ مي گويد که من عمل صالح تو هستم . از دنيا بيرون بيا و به سمت بهشت برزخي برو . بعد دو تا ملک براي سوال در قبر مي آيند . وقتي ملک از دين و خداي او سوال مي کند ، مي گويند که خدا تو را محکم نگه دارد . امير المومنين مي فرمايد که اين معناي آيه يثبت الله الذين امنو ... است و خدا اين جوري مومنين را امداد و دستگير مي کند .

سوال – در ادامه تاکيد آيات و روايات به ياد آوري مرگ توضيحاتي بفرماييد .

پاسخ – آيات و روايات تاکيد دارند که اين آثار مرگ انديشي از دست ما نرود . اکثر آيات مربوط به معاد و مرگ وآخرت در سوره هاي مکي قرآن است يعني سيزده سالي که

ص: 1553

پيامبر در مکه بود و سخت ترين دوران را ميگذراند . دوراني که بايد انسانهاي نابي تربيت بشوند که بتوانند سختي هاي گسترش دين را تحمل بکنند و فداکاري بکنند و انسانهاي خود ساخته اي باشند . در اينجا از آثار ياد مرگ استفاده مي شود تا اين سازندگي عظيم ايجاد بشود . هيچ عاملي از نظر تربيتي و رشد و اهميت يادمرگ ، سازنده و مربي نيست . چه چيزي در هشت سال دفاع مقدس باعث شده بود که اين قدر فداکاري ، اخلاق خوب ، گذشت ، ايثار ، رعفت ، صميميت و رعايت حقوق در بين جمع ايجاد بشود ؟ زيرا آنها خودشان را دائما در معرض مرگ مي ديدند . کسي که خودش را دائم در معرض مرگ ببيند طبيعي است که سبکبال و سبکبار است . در واقع شان دنيا را به اندازه آن مي بيند نه بيشتر . ودر مقابل ابديت دنيا را خيلي جدي نمي گيرد که بخاطر آن حرص بزند ، با ديگران درگير بشود و به ديگران ظلم بکند . او مي داند از پس امروز فردايي هست که اعمال و اخلاقش مجسم مي شود . من در باطن خودم اخلاقياتي دارم . حسد ، کينه ، سوءظن و بدبيني باعث شده که روح من تنگ بشود . چه بسا اين تنگي ها که در باطن من است زندگي آخرتي من را تنگ بکند . وقتي من اين چيزها را بدانم طبيعي است که رفتار خودم راعوض مي کنم . در جبهه اين اتفاق افتاده بود و آنها بدون هيچ تعلقي سرباز خدا و ولي خدا

ص: 1554

شده بودند . تا کسي مشکل خودش را با مسئله ي مرگ حل نکند نمي تواند سرباز خوبي براي خدا و ولي او باشد . در جنگ تبوک پيامبر فراخواني داد که نيروها جمع بشوند تا به سمت تبوک بروند . تبوک شش صد کيلومتر با مدينه فاصله داشت . و آنها مي خواستند که با روم مقابله بکنند . تابستان بود . عده اي شروع به بهانه جويي کردند که هوا گرم است و ممکن است که چشم ما به دختر مسحيان بيفتد و ما تحريک بشويم . آيا نازل شد وتعبيرش اين بود : آيا به زندگي دنيايي راضي شديد و سنگين بار شده ايد ؟ همين سنگين باري باعث شد که آنها جواب رسول خدا را ندهند . در وصف ياران ولي عصر داريم که آنها تمناي شهادت دارند . يعني تعلقات ندارند . معنايش اين است که آنها سبک بار هستند نه اينکه الان مي خواهند شهيد بشوند . ياد مرگ است که اين سبک بالي را بوجود مي آورد . عرفاي ما وقتي مي خواهند به شاگردان شان دستورالعمل بدهد ، ياد مرگ جزو دستورات شان است . آيت الله جمال گلپايگاني که مرجع تقليد بزرگي بود و همدرس آيت الله بروجردي بود و عرفاي بزرگي بود . او تا وقتي که در اصفهان شاگر آخوند کاشي بود ، به او توصيه کرده بود که شب جمعه ها حتما به قبرستان برو و در آنجا توقف کن و درنگ و تامل بکن . ايشان در نجف از شاگردان مرحوم قاضي بود و ايشان هم همين توصيه را داشته اند .

ص: 1555

آقاي گلپايگاني خيلي به قبرستان وادي السلام مي رفت و در زميني که قبري نبود مي نشست . بعد ها پس از مرگش همانجا محل قبر خودش شد . ايشانبه بعضي از خواص خودشان نقل کرده بودند که من ارواحي از اين قبرستان را در مکاشفاتي ديدم . در هواي گرم بعضي از ارواح با حالت زننده اي به سمت من مي آمدند . من آنها را شناختم . آنها متکبريني بودند که در دنيا هرچه از دنيا و آخرت به آنها مي گفتيم مسخره مي کردند . آنها به من التماس مي کردند که در اينجا ما در سختي هستيم چون تو از فرزندان رسول خدا هستي براي ما دعا بکن . ايشان پرخاش مي کردند و به آنها مي گفتند که گم شويد تا وقتي در دنيا بوديد گوش نمي کرديد و حالا که دست تان از دنيا کوتاه شده التماس مي کنيد . اين توصيه ها جزو دستورالعمل عرفا به شاگردان شان بوده است .ياد مرگ بودن از مهمترين عوامل تربيتي و سازنده است که بخاطر همين توصيه شده است .

سوال – چکار کنيم که مرتب به ياد مرگ باشيم ؟

پاسخ – ما بايد بهانه هاي مختلفي را براي مرگ انديش بودن ايجاد بکنيم . پيامبر وقتي بهار را مي ديد مي فرمود : بهار را که ديديد به ياد قيامت بيفتيد. اين يک بهانه است که انسان به ياد مرگ بيفتد و به آن توجه بکند . پيامبر وقتي از خواب بلند مي شد مي فرمود : خدارا شکر که ما را زنده کرد پس از مردن . زيرا

ص: 1556

خواب يک مرگ سبک است که در تعابير قرآن کنار مرگ گذاشته شده است . در خواب تعلق روح کاملا قطع نمي شود و اگر خدا اجازه بدهد روح بر مي گردد و اين تعبير قرآن است. تعبير پيامبر بعد از بلند شدن خواب اين بود که الحمدلله زنده شديم . اين عاقل بودن و زيرک بودن فرد است . پيامبر فرمود : نشاني انسان عاقل اين است که زياد ياد مرگ بکند . يکي از کارهايي که مي تواند به انسان کمک بکند رفتن به قبرستان است . البته نه قبرستاني که به شکل فضاي سبز درآمده است . به شکلي که در آنجا تامل بکنيم و خلوتي داشته باشيم و به قلب مان برسانيم که ما هم به اينجا گذر خواهيم کرد . کار ديگري که مي تواند به ما کمک کند شنيدن موعظه هاست . مثل موعظه هاي شنيداري زيرا ما احتياج به موعظه هاي شنيداري داريم . حضرت علي (ع) به بعضي افراد مي فرمودند که من را موعظه کن . طرف گفت که شما همه را مي دانيد . حضرت فرمودند : در شنيدن اثري است که در دانستن نيست . انسان بايد بشنود . آقايي مي گفت که پدرم وقتي مي خواست مادرم را براي نمازصبح اول وقت بيدار کند مي گفت : خانم بلند شو .آنقدر بخوابيم که ديگر کسي نيست که ما را صدا بزند . ما موعظه هاي نوشتاري هم داريم . کتاب منازل الاخرة از محدث قمي و کتاب سياحت غرب که آقاي قوچاني نوشته است را بخوانيد . آقاي مطهري با آياالله قوچاني ارتباطي

ص: 1557

داشته و پرسده چطور از احوالات بعد از مرگ خودت نوشته اي ؟ ايشان فرمودند که مقداري از احاديث و روايت که فرموده اند آن طرف چه خبر است و بعد مکاشفات . مکاشفات خيالات و خواب نيست بلکه منطبق بر روايات است و با روايت تاييد مي شود .کار ديگر وصيت کردن است . کسي با وصيت کردن نمي ميرد.

سوال – ما جوان ترها وقتي مي گوييم که مي خواهيم وصيت بکنيم يا از مرگ صحبت مي کنيم به ما مي گويند که اين حرفها را نزنيد . راهنمايي بفرماييد .

پاسخ – لازم نيست که ما سر و صدا بکنيم . شما وصيتي بکنيد که بتوانيد در اختيار کسي بگذاريد .گاهي وصيت کردن واجب است . هميشه مستحب نيست . نوشتن وصيت و هر چند وقت ديدن اين وصيت روي ما اثر مي گذارد . وصيت و کفن کسي را نمي ميراند اگر اجلش نرسيده باشد . ديدن کفن انسان را از دنيا جدا مي کند . به انسان تذکري مي دهد . اينها مي تواند به ما کمک بکند تا به ياد مرگ باشيم .

دعاي امام سجاد (ع) در سجده اين است که مي فرمايد : خدايا کاري بکن که ما از دنيا جدا بشويم که پُر از غرور و فريب است ، توجه ما به دنياي ابديت باشد ، آماده و مهيا براي مرگ بشويم قبل از اينکه به سراغ ما بيايد .

97-04-07- آثار ياد مرگ

تصورکن بهاري را که از دست تو خواهد رفت همه گيسوي ياري را که از دست تو خواهد رفت، شبي در پيچ زلف موج در موجت

ص: 1558

تماشا کن نسيم بي قراري را که از دست تو خواهد رفت، مزن تير خطا آرام بنشين و مگير از خود تماشاي شکاري را که از دست تو خواهد رفت، هميشه رود با خود ميوه ي غلطان نخواهد داشت، به دست آور اناري را که از دست تو خواهد رفت، به مرگي آسماني فکر کن محکم قدم بردار به حلق آويز داري را که از دست تو خواهد رفت.

سوال – علت ترس ما از مرگ چيست ؟

پاسخ – اين يک چيز عمومي است که همه ي افراد يک ترس و وحشتي از مرگ دارند. حتي برخي از افراد از نام مرگ هم فراري هستند. ما به طور کلي دو جور ترس از مرگ داريم. بعضي از ترس ها، ترس هايي هستند که ارزش و تقدسي ندارند و بايد کاري کنيم که به تدريج از بين بروند. ولي برخي از ترس ها مقدس هستند. منشأ برخي از ترس ها بدليل بي ايماني، جهالت و ضعف و نقصي است که دردرون انسان وجود دارد. در موارد زيادي در روايات به اينگونه ترس ها اشاره شده است. در روايت داريم که امام هادي (ع) به بالين يکي از دوستان خود که در حال احتضار بود رفتند. او خيلي گريه مي کرد و مي ترسيد. يک کسي از حضرت سوال کرد که چرا ما اينقدر از مرگ مي ترسيم ؟ امام فرمودند: از مرگ مي ترسيم به اين خاطر که نمي دانيم چيست و آن را نمي شناسيم. يک راننده اي که در يک جاده ي تاريک و ناشناخته حرکت مي کند، نگران است. از اين وحشت

ص: 1559

دارد که هر لحظه چه اتفاقي مي خواهد پيش بيايد. امام هادي (ع) فرمودند: اگر به فرض چرک و کثافت بدن تو را گرفته باشد. در عين حال مريضي هاي پوستي و زخم هايي نيز به بدن تو وارد شده باشد. اگر همه ي اينها را با يک حمام رفت شستشو دهيد پاک مي شود و از رنج رهايي پيدا مي کنيد. آيا در اين صورت باز هم مي ترسيد حمام برويد و از آن بدتان مي آيد ؟ گفتند: نه. مرگ نيز يک چنين چيزي است براي کسي که يک کثافات و آلودگي هايي بر جان او مانده و در دنيا پاک نشده، بوسيله ي آن شستشو پيدا کرده و از رنج ها خلاصي پيدا مي کند. آن شخص با آرامش به استقبال مرگ رفت و چند لحظه ي بعد از دنيا رفت. بسياري از دلايل ترس از مرگ جهالت است. در روايتي امام جواد (ع) فرمود: مانند بچه اي است که چون خاصيت دارو را نمي داند از آن فراري است. اما آن کسي که عاقل است و مي فهمد که آن دارو او را از رنج خلاص مي کند به استقبال آن مي رود. گاهي اوقات سبب آن جهل است و گاهي نيز تعلقات شديد به دنيا است. اگر شما روي کف دست خود چسبي بزنيد که مويي ندارد مي توانيد به راحتي و بدون درد آن را بکنيد. اما اگر آن را در جاي پرمويي، مثلاً روي پا يا پشت دست خود بزنيد که با صدها مو گره خورده، وقتي که مي کنيد درد دارد. چه بسا انسان نسبت به امورات

ص: 1560

مختلف دنيا تعلقات شديد پيدا کرده و مانند هزاران زنجير به جان او وابسته شده است. طبيعتاً دل کندن از آنها و به سمت مرگ رفتن يعني دوري کردن از محبوب او. يک کسي خدمت پيامبر اکرم (ص) رسيد و گفت: من از مرگ مي ترسم و از آن بدم مي آيد. پيغمبر فرمود: آيا تو اموالي داري ؟ گفت بله. پيامبر فرمود: آيا در راه خدا چيزي را براي بعد از مرگ خود داده اي ؟ گفت نه. فرمود به خاطر همين مي ترسي چون به جان تو وابسته شده است. يکي ديگر از علل ترس از مرگ که خيلي شيوع دارد، گناهان، ظلم ها و آلودگي هايي است که در وجود انسان است. همه ي ما مي دانيم که پس از مرگ ميهمان سفره ي خود هستيم و بعد از مرگ دست پخت خودمان را مقابل ما مي گذارند. چيزي غير از اعمال ما نيست. اگر خوب باشد و آن را در دنيا خوشمزه درست کرده باشيم که کار خودمان است و اگر هم تلخ باشد که باز هم کار خودمان است. اگر بوته خار است خود کشته اي اگر پرنيان است خود رشته اي. مار و مور و حيوانات ديگر عالم قبر و جهنم را از جاي ديگري نمي آورند بلکه ما با اعمال خود آنها را درست کرده ايم. ظلمت هاي قبر ظلم هاي ما است. در روايتي از پيامبر اکرم (ص) است که همان ظلم هايي که مي کنيم ظلمت هاي روز قيامت مي شود. وگرنه اگر اينجا اعمال ما سالم باشد کاري با ما ندارند. دليلي ندارد که خداوند

ص: 1561

بخواهد کسي را در فشار قرار دهد. نقل مي کنند که کنار روستاي ملانصرالدين قبرستاني بود زماني که در حال سرزدن به آنجا بود ديد يک قبري شکافته است. وارد آن قبر شد و دراز کشيد. نزديک غروب بود که جمعي از دوستان با اسب و الاغ وارد قبرستان شدند. بخاطر سرو صدايي که ايجاد شده بود ملانصرالدين فکر کرد که نکير و منکر هستند که آمده اند. ترسيد و يکباره از جاي خود بلند شد. وقتي آن افراد در تاريکي اين صحنه را ديدند، اسب و قاطرهاي آنها رم کرد و به هم ريختند. وقتي فهميدند که ملانصرالدين يک چنين کاري کرده است حسابي او را کتک زدند. او نيز با لباس پاره و خوني از دست آنها فرارکرد و به منزل آمد. همسر او گفت چه شده است ؟ گفت که من يک چنين کاري کردم. زماني که يک مقدار آرام گرفت همسر از او پرسيد از عالم قبر چه خبر؟ ملانصرالدين گفت اگر قاطر کسي را رم ندهيد با شما کاري ندارند. درواقع اگر قاطر کسي را رم ندهيم و در دنيا ظلمي نکنيم با ما کاري ندارند. امام مجتبي (ع) يک دوستي داشتند که بسيار شوخ بود. چند روز او را حضرت نديده بودند بعد از چند روز که ديدند گفتند چطور هستيد ؟ گفت آقا يک جوري زندگي مي کنم که نه خدا راضي است، نه شيطان راضي است و نه خودم. حضرت لبخندي زدند و گفتند چطور؟ گفت خدا راضي نيست به اين خاطر که مي خواهد مدام از او اطاعت کنم و معصيتي انجام ندهم که من اينگونه

ص: 1562

نيستم. شيطان از من راضي نيست چون مي خواهد دائم معصيت کنم و هيچ اطاعتي نداشته باشم که آن هم نيستم. خودم هم راضي نيستم چون دوست دارم که تا آخر بمانم و هيچ گاه نميرم که اينطور هم نيست. همان موقع يک نفر کناري ايستاده بود گفت، چرا ما از مرگ بدمان مي آيد و هرگاه حرف مي زنيم مي گوييم نمي خواهيم بميريم. حضرت فرمودند: چون شما خرابکاري کرده ايد و اين طرف را آباد کرده ايد و مي ترسيد که از يک جايي که آباد شده به يک جاي خراب برويد. بنابراين برخي از ضعف ها بخاطر نقطه ضعف ها، جهل، کم معرفتي و کم ايماني ما است. بنابراين اين ترس ها مقدس نيست، چون منشأ آنها مقدس نيست. يک ضرب المثل معروفي است که مي گويد اگر کسي خيانتي کرده مي ترسد. اگر کسي دزدي کرده و يا در اداره اي يک رشوه اي گرفته است مي ترسد. تا حسابرس، بازپرس و پليس او را ببيند مي ترسد. اگر اين فرد نزد شما بيايد و بگويد چکار کنم که نترسم ؟ مي گوييد خوب دزدي نکنيد تا نترسيد. اين ترس مقدس نيست. اينجا هم به همين صورت است ما بايد وابستگي هاي خود را کم کنيم. ما بايد در زندگي خود گناه نکنيم و يا اگر کرده ايم آنها را حذف کنيم. يکي از بهترين چيزهايي که مي تواند جلوي گناهاني را که به عادت تبديل شده و هم چنين محبت به دنيا را بگيرد، همين ياد مرگ بودن و شنيدن موعظه هاي در رابطه با مرگ است. همچنين خواندن برخي

ص: 1563

دعاها که ما را به ياد مرگ مي اندازد. من توصيه مي کنم مناجات حضرت اميرالمومنين در مسجد کوفه را دوستان زياد بخوانند. در اين مناجات اميرالمومنين تعبيرات قرآني را جمع آوري کرده است. اگر اين تعبيرها را ما بخوانيم و دقت کنيم واقعاً موثر است. بايد به مرور منشأ اين ترس را از بين برد تا خود آن از بين برود. اما يک ترسي هم است که برخي از اولياء خدا داشته اند. اين ترس، ترس مقدسي است. شما شنيده ايد که مومن بايد خوف و رجا داشته باشد. ترسي که مومن از مرگ دارد جنس آن متفاوت است. اتفاقاً ترسي است که ناشي از معرفت و ايمان بالا است. گاهي اوقات مي ترسيدند به اين خاطر که مي دانستند بعد از مرگ بر چه عظيمي وارد مي شوند. وقتي که شما بر شخصي وارد مي شويد که به معرفت او واقف هستيد، با اينکه مي دانيد شما را اذيت نمي کند و آدم خوبي هم است اما خود بخود يک ابهتي در دل شما ايجاد مي کند. مرحوم آيت اله شيخ محمد تقي آملي از مراجع صاحب رساله در تهران بودند. ايشان از اولين شاگردان مرحوم آقاي قاضي بودند. تشرفي خدمت امام زمان (ع) در مسجد سهله داشتند، آنقدر جذبه و ابهت حضرت ايشان را گرفته بود که فرار کرده بود و به حضرت قسم داده بود که من ديگر نمي توانم جلوتر بيايم. اين ترس بخاطر درک عظمت و معرفت است. زماني امام مجتبي (ع) گريه مي کردند. بعضي افراد به ايشان گفتند که چرا گريه مي کنيد ؟ شما فرزند رسول

ص: 1564

خدا هستيد و کسي هستيد که بيست سفر پياده از مدينه به مکه رفته ايد. شما کسي هستيد که سه بار تمام اموال خود را با فقرا تقسيم کرده ايد. شما چرا گريه مي کنيد ؟ حضرت فرمودند بخاطر دو چيز من گريه مي کنم: اول اينکه دوستان خدايي را ترک مي کنم و دوم از حول و هراس به ورود عالمي که حجاب ها برداشته مي شود. ايشان عظمت خدا را مي دانند وگرنه بحث اين نيست که از اعمال خود مي ترسند. ايشان مي خواهند مرحله به مرحله در عوالمي حضور پيدا کنند که سير، سير انا عليه راجعون است. يا گاهي اوقات فرد مومن است و اعمال زيادي هم دارد اما از کم و کيف اعمال خود مي ترسد که لياقت نداشته باشد. مبادا اين اعمال براي سفر ابدي او کم باشد. يا آنقدر خالص نباشد که لايق درگاه خدا باشد. گفت چگونه سرزخجالت برآورم بردوست که خدمتي به سزا برنيامد از دستم. اينها اهل عمل بودند اما خيلي اعمال خود را نمي ديدند. حضرت خديجه (س) در آخر عمر خود که در بستر بودند گريه مي کردند. حضرت رسول پرسيدند که چرا شما گريه مي کنيد؟ ايشان گفتند من مي ترسم که آيا خداي من از من راضي است يا خير. اين بانو فداکاري هاي بزرگي داشتند و اولين بانويي بودند که به پيامبر اکرم ايمان آوردند. همانجا جبرائيل نازل شد و سلام خداوند را رساند و به حضرت رسول گفت به حضرت خديجه بفرماييد که خداوند فرمود من کمال رضايت را از شما دارم. اين ترس از اين مسئله است

ص: 1565

که مبادا اين اعمال لايق اعمال نباشد. حضرت آيت اله بروجردي هنگام مرگ خود گريه مي کردند. وقتي اطرافيان خواستند به ايشان تسلي دهند گفتند شما اين همه خدمات انجام داده ايد. اين تعداد شاگرد تربيت کرده ايد، مسجد ساخته ايد و کارهاي بزرگي انجام داده ايد. آيت اله بروجردي با همان گريه گفتند: عمل خالص را آنجا مي خرند و آن کسي که اعمال را حسابرسي مي کند خيلي آگاه است. اين ترس از روي معرفت و ايمان است. اين ترس ترس مقدسي است و از فرد جدا نمي شود. سازنده است و اثر مثبت هم دارد. اثر مثبت آن اين است که فرد مدام عمل خود را بيشتر و خالص تر خواهد کرد. از اين دو نوع ترسي که گفتيم، قسمت اول آن بايد از بين برود، اما قسمت دوم آن مقدس است.

سوال – لطفاً درخصوص آيات 71 تا 90 سوره ي حجر توضيح بفرماييد.

پاسخ – در آيه ي هشتاد و پنج مي فرمايد: ما آسمان ها و زمين و آنچه که در بين آنها است، هيچکدام را نيافريديم مگر به حق. هيچ بطلان و بيهودگي درکار ما نيست. عالم و خلقت هدفمند است. به دنبال آن مي فرمايد قيامتي وجود دارد که در واقع اين مسئله به سير هدفمندي عالم اشاره مي کند. اين همان چيزي است که در مباحث عقيدتي به آن برهان حکمت مي گويند. جهان و آفرينش را خدا حکيمانه خلق کرده است و به سمتي مي رود. بعد از آن خدا مي فرمايد: حالا که قيامتي است از اينجا بگذر. اهل انتقام و کينه نباش. از

ص: 1566

آن کسي که به تو جفايي کرد روي بگردان. البته اگر جفاي شخصي باشد. گاهي اوقات يک فردي به دين خيانت مي کند که البته نبايد از او گذشت. اما يک موقع است که فردي در حق من يک اشتباهي مرتکب شده مي فرمايد: روي بگردان و نديده بگير. درروايات داريم که روي گرداندن زيبا به اين معنا است که هيچ عتابي هم نسبت به او نداشته باش و در دل تو نيز نسبت به او چيزي نباشد. اين نکته اي است که اخلاق زيبا نتيجه ي اعتقاد به معاد است. من وقتي که مي فهمم بهشت و جهنم را از جاي ديگر براي ما نمي آورند و ما با خود از اينجا مي بريم. من وقتي که مي فهمم تنگي و فشار قبر، از تنگي روح خودم است. حسد، بخل و کينه ي من که روح من را در تنگنا قرار داده، باعث تنگي قبر من است. اگر من اين را بفهمم طبيعتاً خيلي جدي نمي گيرم و اگر کسي نسبت به شخص من خطايي کرد، آنطور نيست که در درون خود درگير باشم و کينه ي او را بپرورانم. از او مي گذرم تا خدا از من بگذرد.

سوال – احتضار چيست و هنگام آن چه اتفاقي مي افتد ؟

پاسخ – اولين مرحله و منزل از منازل آخرت وآخرين مرحله و منزل از منازل دنيا است. به زبان ما موقع جان دادن و قبض روح است. البته اسامي ديگري هم دارد به نام سکرات موت و قمرات موت که در قرآن هم به آنها اشاره شده است. احتضار يعني حاضر شدن، زماني

ص: 1567

است که مرگ انسان و فرشتگان مرگ حاضر مي شوند. اين همان وقتي است که در روايات به عنوان پايان وقت توبه از آن ياد شده است. چون فردي که در زمان احتضار قرار مي گيرد در عين حال که چشم او به دنيا است، چيزهايي از آخرت را هم مي بيند. به طورکامل و واقعي ملک الموت را مي بيند. البته اين ديدن با چشم سر نيست که ديگران هم که در کنار فرد محتضر نشسته اند بتوانند آن را ببينند. اين ديدن با همان چشم برزخي است. شبيه آن چيزي که درخواب بدن ما افتاده و چشم ما بسته است اما يک چيزهايي مي بينيم. اما اينجا در آستانه ي ورود به عالم ديگري هستيم و ملائکه را نيز مي بينيم. وقتي فرد مي بيند ديگر اينجا توبه فايده و ارزشي ندارد. چون توبه زماني ارزش دارد که شما رجوع به خدا را انتخاب کنيد. اين کمال و رشد است اما آن موقع ديگر انتخابي در کار نيست شما را مي برند و چاره اي نداريد. ايمان اجباري و اضطراري رشد و کمالي براي انسان نمي آورد. درقرآن داريم که فرعون هم در لحظات آخر توبه کرد. گفت من به خداي بني اسرائيل ايمان آوردم. همانجا خداوند خطاب کرد که الان ايمان آوردي؟ اين ايمان ديگر فايده اي ندارد و رشدي براي تو نمي آورد. آن زماني است که شخص محتضر مشاهداتي خواهد داشت. در عين حال که چشمي به دنيا دارد اما آن طرف را نيز مي بيند. پنج چيز را به عنوان مشاهدات محتضر از روايات پراکنده مي توان استخراج کرد.

ص: 1568

يکي از چيزهايي که مي بيند جايگاه خود در بهشت و يا جهنم برزخ است. ما در چندين روايت داريم که اجمالاً در آن موقع مي فهمد که جاي او کجا است. در روايتي از امام صادق (ع) است که وقتي که جاي مومن را در بهشت برزخي به او نشان مي دهند، به ملائکه ي مرگ خطاب مي کند که به من اجازه مي دهيد به خانواده ي خود بگويم ؟ مي گويند ديگر فرصتي نيست. دومين چيز از مشاهدات شخص محتضر، حضور حضرت عزرائيل (ع) يا ملائک زير دست او است. داريم که موقع احتضار ملائکه ي رحمت و غضب صف مي کشند. اگر شخص محتضر از مومنين باشد ملائکه ي رحمت به او بشارت داده و به خوش آمد مي گويند و همينطور برخورد بسيار خوبي با او خواهند داشت. و اگر اهل عذاب باشد از همان لحظه و با برخورد سختي که با او مي کنند عذاب او شروع مي شود. سومين چيزي که مي بيند معصومين هستند. دهها روايت در اين زمينه داريم که شخص معصومين را مي بيند. اولاً به چه علتي اميرالمومنين (ع)، پيامبر اکرم و سيد الشهدا را مي بيند ؟ به يک جهت فلسفه ي اين ديدن که درروايات به آن اشاره شده اين است که شخص مومني که عاشق و دوستدار اين افراد بود، وقتي چهره ي زيباي آنها را مي بيند از دنيا دل مي کند و راحت جان مي دهد. از طرف ديگر شخصي که اين افراد را قبول نداشت و در جهت عکس مسير آنها و دشمني و بغض آنها قدم بر

ص: 1569

مي داشت مي بيند، شرمندگي عجيبي بر او وارد مي شود. و غمي بر غم هاي او افزوده مي شود که من چه کساني را که اينجا همه کاره هستند از دست داده ام. در فرازي از زيات اميرامومنين که در مفاتيح هم آمده تعبير اين است: سلام بر آن علي (ع) که نعمت خدا است بر ابرار و خوبان و نقمت خدا و نوعي عذاب براي بدان است. اين نشان مي دهد که فلسفه ي آمدن آنها نوعي لذت و يا نوعي عذاب است. يکي از شاگردان خوب امام صادق (ع) سوال مي کند که آيا مومن در موقع قبض روح خود ناراحت است ؟ آيا از مرگ کراهت دارد ؟ حضرت فرمودند نه. زماني که ملک الموت براي قبض روح مي آيد ابتدا ناله اي سر مي دهد. ملک الموت مي گويد اي ولي و دوست خدا ناله نکن من از پدر براي تو مهربان تر هستم. چشم خود را باز کن و نگاه کن. مومن نگاه مي کند و در آن حال رسول خدا و اميرالمومنين (ع)، حضرت زهرا (س)، امام حسن (ع) و امام حسين (ع) و فرزندان آنها، يعني همه ي معصومين را مي بيند. به مومن گفته مي شود اينها رفيقان و هم نشينان تو در بهشت هستند. مومن نگاه مي کند، در همين زمان خطاب مي رسد: اي کسي که باور کردي و به اهل بيت اطمينان پيدا کردي، به سمت خدا بيا در حالي که با اين ولايتي که داري رضايت داري، خدا هم از تو رضايت دارد به ثواب و پاداشي که به تو مي دهد،

ص: 1570

بيا داخل اين بندگان من، يعني حضرت محمد (ع) و اهل بيت او. در اين حال هيچ چيز براي او محبوب تر از اين نيست که روح او از بدن جدا گردد و به اين بزرگواران ملحق شود. اما فقط اينکه آيا همه مي بينند و اينکه همه ي اهل بيت را مي بينند يا خير؟ آنچه که قدر مطلق همه ي روايات است و از مجموع روايات بر مي آيد اين است که همه بي استثناء، مومن و کافر پيغمبر اکرم (ص) و اميرالمومنين(ع) را مي بينند. البته طبيعي است که مومن آنها را با چهره ي باز و خندان مي بيند و از او استقبال مي کنند. و شخصي که کافر و فاسق است که در مسير خلاف آنها قدم گذاشته است، طبيعتاً با روي غضبناک آنها را مي بيند و با آنها روبرو مي شود. از جزئيات قدم به قدم مسائل پس مرگ به جز اينکه روايات و آيات قرآن به ما خبر بدهند کس ديگري نمي توانست صادقانه خبر بدهد که ما بتوانيم اطمينان داشته باشيم. اصل مسئله ي معاد با عقل اثبات مي شود که از اصول دين است. اما جزئيات مراحل آخرت، برزخ، قبر و عالم قيامت از روايات استخراج مي شود. چهارمين مشاهده شياطين هستند. چون اينجا آخرين مرحله ي دنيا است، بعد از مرگ و در عالم برزخ ديگر شيطان نمي تواند دسترسي داشته باشد بنابراين تمام هم و غم او بر اين است که بتواند وسوسه کند. اتفاقاً در اين لحظه ي آخر تمام توان خود را بکار مي برد که مومن را نسبت به اعتقادات

ص: 1571

خود به شک بيندازد. اموري که مورد علاقه ي فرد است در چشم او جلوه دهد که از دل کندن از دنيا بيزار شود. يکي از آقايان مي گفت طلبه اي بود که فرد خوبي هم بود اما موقع مرگ من به او تلقين مي گفتم و کلمه ي لا اله الا الله را مي گفتم اما مي گفت نگو نمي شکنم. بعد از يک مدت حال او خوب شد يعني به دنيا باز گشت. از او پرسيديم که چه چيزي را مي گفتي ؟ گفت آن موقع شيطان را مي ديديم و يک ساعتي که من خيلي به آن علاقه داشتم جلوي چشم من گرفته بود و مي گفت اگر بگويي لا اله الا الله من آن را مي شکنم. گفت آن ساعت را بياوريد که من آن را به کسي ببخشم و از آن دل بکنم. بخاطر همين است که گفته اند موقع مرگ و احتضار تلقين کنيد و کمک به فرد بدهيد که در حال گيجي است. براي اينکه شيطان نتواند غالب شود خواند سوره ي ياسين و صافات موثر است. بخصوص سوره ي صافات بسياري از وسوسه هاي شياطين را دفع مي کند. همچنين خواند دعاي عديله باعث مي شود که فرد ايمان خود را از دست ندهد. آخرين مورد که در روايت امير المومنين(ع) نيز به آن اشاره شد اين است که اعمال، اموال و فرزند فرد به گونه اي براي او مجسم مي شوند. همان روايتي که فرد به اموال خود مي گويد من در جهان براي شما خيلي زحمت کشيدم، شما براي من چکار مي کنيد ؟ گفتند

ص: 1572

کفني تهيه مي کنيم. به فرزندان خود خطاب مي کند، گفتند ما تو را تا قبر مي بريم. به اعمال خود خطاب مي کند، گفتند ما تا قيامت با تو هستيم. اين چيزهايي است که محتضر در هنگام مرگ مشاهده مي کند.

سوال – گاهي اوقات موقع احتضار افراد خوبي هستند که خيلي سخت جان مي دهند و بالعکس افراد بدي هستند که خيلي راحت جان مي دهند علت آن چيست؟

پاسخ – اين سوال براي خيلي از افراد پيش مي آيد اولاً سختي و راحتي جان دادن صرفاً آن چيزي نيست که ما با چشم خود مي بينيم. شما گاهي کنار رفيق خود نشسته ايد که او خواب است و در هنگام خواب وحشتناک ترين کابوس را مي بيند. يک دفعه از خواب بيدار مي شود و مي گويد آيا تو ديدي آن چيزي را که من ديديم ؟ مي گوييد نه من نديدم، شما راحت خوابيده بوديد. ظاهر فرد خيلي راحت است اما در باطن او چه اتفاقي رخ مي دهد. بنابراين صرف ظاهر را نبايد ملاک گرفت. آن چه که از روايات برمي آيد اين است که در لحظه ي آخر نوع جان دادن انسان ها چهار صورت است. بعضي از افراد آدم هاي خوبي هستند، خيلي راحت هم از دنيا مي روند. درروايتي از پيامبر اکرم (ص) است که ملک الموت دو شاخه ي گل براي اين فرد مي آورد. يکي از آنها باعث نسيان اموال و فرزندان مي شود که فرد ديگر غصه نخورد. يکي ديگر بويي معطر از حرم الهي دارد و وقتي مومن اين گل را بو مي

ص: 1573

کند سخاوتمندانه جان مي دهد. در برخي از روايات است که اين دو شاخه گل نيستند بلکه دو نسيم هستند که از حرم الهي مي وزند. دو نسيم معطر و جان فزا که يکي از آنها مونسيه و ديگري موسخيه است و فرد به راحتي جان مي دهد مانند بو کردن يک گل. اما برخي از خوبان هستند که در لحظه ي آخر سخت جان مي دهند. در روايتي از پيامبر اکرم (ص) است که الموت کفارةٌ لِذُنوب المُومنين. احياناً اگر گناهاني بوده که فرد نتوانسته آنها را جبران کند و با بلاها، مرض ها، سختي ها و مشکلات دنيا پاک نشده است، خداوند متعال در آخرين مرحله ي دنيا اين سختي را براي او بوجود مي آورد که اينجا بي حساب شود. يعني پاک شود و ازآن طرف اول راحتي او شود. نوع سوم آدم هاي بدي هستند که خوب مي ميرند و در ظاهر راحت جان مي دهند. به اين دليل است که خداوند متعال اجر کسي را ضايع نمي کند. از طرف ديگر خدا قسم ياد کرده که درآن طرف ديگر خبري از احسان به کفار نيست. از اين جهت اگر کافري در اين دنيا عمل خيري انجام داده باشد، همينجا جزاي او را مي دهند. جزاي او اين است که راحت جان بدهد. روايتي از امام کاظم (ع) است که حسنات کفار در همين دنيا با آنها تسويه مي شود. اگر کار خوبي کرده باشند در همين دنيا پاداش آن را مي بينند يعني آخرين لذت و راحتي آنها همين است. چهارمين نوع آدم هاي بدي هستند که بد هم مي

ص: 1574

ميرند. مرحوم آيت اله اراکي مي فرمود من پاي منبر آقا شيخ عباس قمي صاحب مفاتيح بودم و شنيدم که محدث قومي فرمود من وارد قبرستان وادي السلام شدم و صداي نعره شنيدم. چون صداي نعره ها بسيار بلند بود اول گمان کردم که شتري را داغ مي کنند. هرچه نزديک تر مي شدم صداي نعره ها بيشتر مي شد. دقت کردم و ديدم که اطرافيان نمي شوند و فقط من آن را مي شنوم. وقتي نزديک شدم ديدم جنازه اي را دفن مي کنند. ايشان مي گويند من متوجه شدم که نعره ها از همين جنازه است. اين فرد چه انسان فاسق و فاجري بوده که عذاب او از همين جا شروع شده است. اين آدم ها افرادي هستند که بد هستند و بد نيز مي ميرند. البته اين چهار قسم را که گفتم ما نبايد فقط ظاهر را نگاه کنيم، چيزهايي است که با چشم و گوش ديگري است ديده وشنيده مي شود که آنها ملاک است.

خدايا با فرج ولي خود همه ي مومنين را خوشحال کن. آن تعبيري که در تعقيبات نماز در ماه مبارک رمضان داريم که حتي بر اموات سرور است.

97-04-14- سکرات مرگ

دل شيخ نيشابور، دل پير هرات است دل نورمحمد، عطر صلوات است، دل گفتم و اين دل سجاده ي مکه است تسبيح مدينه است، مهر عتبات است، هوهوزدن دل، عشق است و جنون است حق حق زدن او، صوم است و صلاة است، شعر از سر من دست برداشته اما بالاي سرم باز ابر کلمات است، پايان من و دل آغاز شگفتي است مي ميرم و مرگم در

ص: 1575

قيد حيات است.

سوال – در ادبيات ديني و در ادبيات مرگ، ما به واژه اي برخورد مي کنيم به اسم سکرات. سکرات با احتضار چه فرقي دارد؟

پاسخ – اين واژه ي سکرات موت در ادبيات ديني ما وجود دارد. سکرات جمع سکره است که کلمه ي سکر و مستي نيز از همين کلمه مشتق مي شود. و در قرآن مفرد اين کلمه به کار برده شده است. سکرات در واقع همان حالت احتضار است اما از آن جهت به حالت دم مرگ احتضار مي گويند که وقت حضور مرگ، وقت حضور ملائک است. و از آن جهت به آن سکرات مي گويند که انسان در يک تحير، سردرگمي و گيجي قرار مي گيرد شبيه افراد مست. از يک طرف انسان حسرت اين را مي خورد که عمر او به پايان رسيده و درست استفاده نکرده است. و اندوه اين را مي خورد که در حال جدا شدن از دنيا و امور مورد علاقه اي است که عمري با آنها انس گرفته است و از طرف ديگر عوالم ناشناخته اي براي او جلوه مي کند که وحشت آور است. ديدن صحنه هايي که تا به حال نديده است او ملائک و شياطين را که حاضر شده اند مي بيند. و همينطور عمري فرد با بدن خود انس گرفته، آن فشاري که باعث شود روح از بدن جدا شود يک حالت سردردگمي و گيجي و تحيري ايجاد مي کند که به آن سکرات مي گويند. اگر يک دندان ما شديداً درد بگيرد ما سردرگم و گيج مي شويم و خيلي چيزها را فراموش مي کنيم.

ص: 1576

دندان درد با حالات دم مرگ قابل مقايسه نيست. در قرآن يک تأبير ديگري هم وجود دارد به نام قمرات الموت. قمرات به معناي شدايد و سختي هاي مرگ است. يک تعبير اميرالمومنين (ع) در خطبه ي 109 نهج البلاغه دارد که توصيف هنگام سکرات است. اين مطلب را اززبان کسي مي شنويم که به جزئيات اين راه آگاه بوده است. حضرت مي فرمايند: آن هنگام قابل توصيف نيست. از يک طرف سکرات موت و سختي جان دادن و از طرف ديگر غم و اندوه فرصت هايي که فرد از دست داده است تمام وجود او را مي گيرد. درآن لحظات سخت اعضاء بدن سست مي گردد و رنگ آنها تغيير مي کند. با لحظه لحظه زياد شدن آثار مرگ در پيکر، زبان از کار مي افتد ( يعني اولين عضوي است که از کار مي افتد ) و قدرت سخن گفتن سلب مي گردد. ولي همچنان اعضاء خانواده ي خود را با چشم نگاه مي کند و با گوش هاي خود مي شنود، عقل او نيز سالم است. فکر مي کند که عمر خود را به چه چيزهايي گذرانده و در چه راهي روزگار خود را تباه کرده است. به ياد اموالي مي افتد که با خون دل آنها را جمع کرده و کاري به حلال و حرام آن نداشته است. اين نشان مي دهد که حضرت کساني را توصيف مي کند که اهل دنيا هستند. و حالا بايد برود و جوابگوي اين اموال باشد. لذت و استفاده ي آن براي ديگران و حساب پس دادن و بدبختي آن براي او مانده است. مرگ

ص: 1577

همچنان بر اعضاء بدن او چيره مي گردد تا آنجا که گوش او نيزمانند زبان از کار مي افتد. و فقط به خانواده ي خود نگاه مي کند و حرکت زبان آنها را مي بيند ولي ديگر صدايي نمي شوند. پس از مدتي چشم او نيز از کار مي افتد و روح از بدن خارج مي شود. مرداري خواهد شد در بين خانواده ي خود به طوري که از نشستن نزد او وحشت مي کنند و از نزديک شدن به او دوري مي نمايند. در اين حال ديگر نه گريه کننده اي او را ياري مي کند و نه کسي به او جواب مي دهد. سپس او را برداشته و بسوي آخرين منزلگاه يعني قبر مي برند و او را آنجا تنها گذاشته و به دست اعمال خود مي سپارند و از ديدار او براي هميشه چشم مي پوشند. اين آن لحظه سکرات و قمرات است که حضرت امير(ع) توصيف کرده و لحظه ي سختي است.

سوال – ما چه کاري مي توانيم بکنيم که اين سختي ها و شدايد آسان شود؟

پاسخ – در روايات اهل بيت (ع) هم به عواملي اشاره شده که باعث آسان شدن مرگ، راحت از دنيا رفتن و سختي نکشيدن فرد مي شود و هم عواملي که باعث مي شود فرد با سلامت از دنيا برود. اين دو نکته است، اينکه هم انسان راحت از اين عالم به عالم ديگر منتقل شده و سختي نکشد. و هم با سلامت رفته و دچار آن وسوسه هايي که شياطين در لحظه ي آخر انسان را مي کنند و تيرهاي آخر را

ص: 1578

به سمت او پرتاب مي کنند نشود. اينجا ديگر منزل آخري است که دست شيطان به انسان مي رسد و در نتيجه تمام تلاش خود را در اين لحظه مي کند. اهل بيت در روايات مختلفي اشاره به عوامل آسان، راحت و با سلامت از دنيا رفتن کرده اند. اصلي ترين مورد اين است که انسان اعتقادات سالم و درستي داشته باشد. ترديدي نيست که اگر من ايمان به خدا و آخرت داشته باشم و سيم اتصال من به خدا وصل باشد، زماني که مي خواهند من را به سمت خدا منتقل کنند وحشت نمي کنم. چرا که من را به سمت دشمن نمي برند بلکه به سمت دوست مي برند. خود اين ايمان، انسان را در لحظه ي آخر راحت مي کند. در روايت زيبايي است که حضرت عزرائيل (ع) بر ابراهيم خليل الله وارد شد. حضرت ابراهيم (ع) وقتي او را ديد پرسيد: آيا تو الان من را دعوت مي کني که به اختيار آن طرف بيايم، يا زمان اختيار گذشته و خواهي نخواهي بايد بروم؟ حضرت عزرائيل (ع) گفتند نه به اختيار خود شما است که بياييد يا نياييد. حضرت ابراهيم چيزي گفت که حضرت عزرائيل را به فکر وادار کرد: خدا دوست و خليل من است، آيا ديده اي که يک دوستي مرگ را به دوست خود هديه بدهد؟ حضرت عزرائيل درمانده شد. از خداوند متعال خطاب به حضرت عزرائيل رسيد که به او بگو آيا ديده اي که دوستي از ديدار دوست خود بدش بيايد. تو به طرف دوست خود مي آيي و دوست مشتاق ديدن دوست است. اگر بخواهيم

ص: 1579

اين نگاه را به مرگ داشته باشيم مستلزم اين است که ايمان داشته باشيم. در اين صورت چقدر اين لحظه براي فرد زيبا خواهد بود. در آيه بيست و هفت سوره ي ابراهيم داريم که خداوند مومنين و افراد با ايمان را نگاه مي دارد و در دنيا و آخرت آنها را تثبيت مي کند. ما در روايات متعدد داريم که حضرت عزرائيل (ع) مي گويد که من از پدر و مادر مهربان بر مومن مهربان تر هستم. خود او مومنين را به شهادتين تلقين مي کند. ملائکه ي مرگ به او خوش آمد گفته و به استقبال او مي آيند. در روايتي داريم که دو شاخه ي گل بسيار معطر از حرم الهي براي او آورده مي شود. بوي يکي از آنها به گونه اي است که فرد خانواده و اموال خودرا فراموش مي کند تا سختي نکشد. و بوي ديگري از نسيم رحمت الهي آنچنان حالتي در او ايجاد مي کند که سخاوتمندانه جان خود را بدهد. اينها همه براي مومن است. يک روايتي است از حضرت امام صادق (ع) که مي فرمايد: روزي گذر سلمان در کوفه به بازار آهنگرها افتاد. يک مرتبه ديد جواني بيهوش شده و مردم اطراف او را گرفته اند. سلمان که از آن نزديکي عبور مي کرد، يکي از آن افراد دويد و به او گفت يا اباعبدالله اين جوان مريض و بيهوش است بيا يک دعايي بالاي سر او بخوان که بهوش بيايد. حضرت سلمان وقتي نزديک شد و به بالين جوان رسيد او چشم باز کرد. تا سلمان را ديد سر خود را بلند کرد

ص: 1580

و گفت يا ابا عبدالله اينطور نيست که مردم گمان مي کنند من بيمار هستم. وقتي گذر من به بازار آهنگرها افتاد و ديدم که با چکش هاي آهني به ميله هاي سرخ مي کوبيدند ياد اين آيه افتادم: نگهبانان جهنم با چکش هاي آهنين بر دوزخيان مي زنند. در اين حالت ديگر نفهميدم و از هوش رفتم. سلمان ديد اين فرد با معرفت است با او دوست شد. بعد از يک مدتي اين جوان مريض شد، سلمان به عيادت او رفت و ديد که موقع مرگ او است. سلمان به حضرت عزرائيل (ع) خطاب کرد که يا ملک الموت اين جوان برادر و دوست من است لطفاً مراعات او را بکن. حضرت عزرائيل فرمود: يا ابا عبدالله من مراعات اين جوان و تمام مومنين را خواهم کرد و با آنها دوست هستم. بنابراين اصلي ترين شرط براي راحت مردن ايمان است. البته اگر مي خواهيم ايمان در لحظه ي مرگ و پس از آن در مراحل ابديت حافظ ما باشد بايد در دنيا حافظ ايمان خود باشيم. ما حافظ ايمان خود باشيم تا ايمان در سختي ها حافظ ما باشد. بعضي از افراد هستند که از ايمان و اعتقادات خود محافظت ندارند. چه بسا که اعتقادات آنها لغزنده و سست است. در روايت داريم که اعتقادات و ايمان بعضي از افراد عاريه اي است، از اين دست مي گيرند و از آن دست مي دهند. مثلاً تا يک مقدار وضع مالي جابجا مي شود، حقوق کم و زياد مي شود و فشار زندگي وارد مي شود چه بسا افراد خدا را به ظلم متهم

ص: 1581

مي کنند. اينها خطرناک است. بايد ايمان ها را تثبيت کرده و نگاه داشت. تثبيت ايمان و اعتقادات هم فقط با خواندن کتاب و يا رفتن به کلاس عقيدتي نيست. اينها خوب است و مي تواند عقل را قانع کند. اما دل انسان نيز بايد قانع شود. بايد قلب انسان باور کند و ايمان در قلب رسوخ کند. باور قلب با عمل به دست مي آيد. هرچقدر ما اعمال خود را طبق وظايف و دستورات ديني انجام دهيم مانند چکشي که بر ميخ مي رود و فرو مي رود باعث تثبيت اعتقادات در قلب و باور آنها مي شود. اين آيه ي قرآن است: اگر مي خواهيد به يقين و باور قلبي برسيد، عبوديت و بندگي انجام دهيد. عمل صالح هم حافظ و تثبيت کننده ي ايمان و هم ارتقاء دهنده ي آن است. هم ايمان عمل صالح را خالص تر مي کند و هم برعکس. هر گناه و معصيت بندهاي ايمان و اعتقادات را شل و پاره مي کند. چه بسا بعد از مدتي اگر انسان دچار معاصي و آلودگي ها شود و توبه نکرده و باز نگردد از درون خالي مي شود. و در اين صورت شايد در حادثه هاي سنگين مانند لحظه ي مرگ نتواند ايمان خود را حفظ کند. در لحظه ي مرگ فکر و محاسبات فکري خيلي کار نمي کند بلکه باورهاي دروني انسان بيرون مي ريزد. اگر کسي درون دل او هرز و کفر باشد بيرون مي ريزد. اگر درون دل او خدا و اعتقادات باشد او هم بيرون مي ريزد. مرحوم آيت الله کوهستاني چند سال قبل ازانقلاب

ص: 1582

فوت کردند. کساني که در شمال ايران هستند يعني در استان مازندران و گلستان اين بزرگوار را که از اولياي خدا بود خوب مي شناختند. الان هم در شهر کوهستان که در نزديک ساري است، مدرسه ي ايشان که بسيار بامعنويت هم است برقرار است. کساني که در هنگام مرگ اطراف ايشان بودند نقل مي کنند که با اينکه آقا دو يا سه روز آخر حال حرف زدن نداشتند. اما در دم دماي آخر يکي از اطرافيان از ايشان سوال کردند که آيا شما ذکر خود را مي گوييد؟ ايشان فرموده بودند که خدا لعنت کند شيطان را من هرموقع مي خواهم ذکر بگويم سرفه ام مي گيرد. اما من به دهان او مي زنم و ذکر خود را مي گويم. اين افراد اين چيزها را فراموش نمي کنند چون در دل آنها بوده است. مرحوم آيت الله طباطبايي، فارابي زمان ما، در هنگام مرگ دچار فراموشي شديدي شده بودند. طوري که بسياري از اصطلاحات علمي و فلسفه ها و قيل و قال هاي کلامي رافراموش کرده بودند. حتي رئيس بيمارستاني که ايشان بستري بودند مي گفتند اگر يک ليوان آب به دست ايشان مي داديم همينطور در دست خود نگاه مي داشتند مگر اينکه به ايشان مي گفتيم آن را بخوريد. اما با اين وجود برخي از بستگان ايشان مي گفتند ما ديديم در لحظات آخر لب ايشان تکان مي خورد و گويي حرف مي زنند. از ايشان سوال کرديم که چکار مي کنيد؟ فرمودند تکلم. گفتيم تکلم با چه کسي؟ گفت با حضرت حق. اين را فراموش نکرده چون در جان او رسوخ

ص: 1583

کرده است. پس اولين نکته ايمان و اعتقادات سالم و قوي است. دومين نکته محبت و ولايت اهل بيت (ع) خصوصاً اميرالمومنين علي (ع) است. ولايت اهل بيت (ع) جداي از توحيد نيست. در رواياتي از امام رضا (ع) و امام سجاد (ع) داريم که فرمودند: ايمان و توحيد، لا اله الا الله، محمد رسول الله و علي ولي الله است و بعد فرمودند توحيد تا اينجا است. توحيد تا اشهدان علي ولي الله است. يعني ولايت معصومين شأني از شئون توحيد و شرط توحيد است. ولايت اهل بيت يک دستگاهي جداي از ولايت و سرپرستي خداوند عالم نيست. لطف اهل بيت (ع) در همه جا به محبين آنها مي رسد. هم در دنيا، هم در مرگ و هم بعد از آن در برزخ و قيامت و در همه ي عوالم. در هيچ عالمي از عوالم نيست که ما بي نياز از اهل بيت باشيم. در هيچ عالمي از عوالم نيست که دست اهل بيت کوتاه و بسته باشد. در زيارت جامعه ي کبيره مي خوانيم که اينها رحمت موصوله ي خدا هستند. رحمت موصوله يعني قطع نمي شود و دائم متصل است. ممکن است سوال کنيد که ما رواياتي داريم که مي فرمايد شفاعت ما اهل بيت در برزخ به شما نمي رسد. آن روايات بايد در جاي خود معنا شود. يا مقصود اين روايات اين است که قيامت مراحل بسيار سختي دارد که شفاعت اصلي ما آنجا بروز مي کند. اينجا شفاعت ما است اما شفاعت اصلي نيست. لذا شفاعت و دستگيري در برزخ هم است که در آخر زيارت عاشورا مي گوييم:

ص: 1584

الهم الرزقني شفاعة الحسين يوم الورود. يعني از همان لحظه ي ورود به عالم آخرت شفاعت مي خواهد. پس شفاعت وجود دارد اما آن شفاعت اصلي مربوط به قيامت است. يا به اين دليل است که اسم لطف هايي که اهل بيت در برزخ مي کنند شفاعت نيست. مانند لطف هايي که در دنيا مي کنند. الان اهل بيت در دنيا لطف و عنايت مي کنند اما اسم آن را شفاعت نمي گوييم. آنجا هم اسم آن را کرامت و عنايت مي گوييم. پس دست اهل بيت در هيچ کجايي کوتاه نيست. حاج آقاي بهجت مي فرمودند انشاء اله ما جوري زندگي کرده و جوري اعمال انجام دهيم که در لحظه ي آخر که قرار است اهل بيت دستگيري کنند نگويند که ما اين فرد را نمي شناسيم. او با ما کاري نداشت. بنابراين ولايت اهل بيت سکرات را آسان مي کند، خصوصاً محبت اميرالمومنين علي (ع). اينکه مي گوييم خصوصاً چون اميرالمومنين مرز و ملاک حق و باطل است. شيعه وسني از پيامبر (ص) نقل کرده اند که فرمود: يا علي حب تو را داشتن ايمان است و بغض نسبت به تو داشتن کفر است. پيامبر اکرم (ص) فرمود: اگر کسي علي (ع) را دوست داشته باشد سکرات و سختي هاي مرگ براي او آسان مي شود. پيامبر در جمعي از اصحاب بودند فرمودند: چه کسي از شما است که هر روز عمر خود روزه است؟ سلمان بلند شد و گفت من. پيامبر فرمودند: چه کسي از شما است که تمام شب هاي عمر خود را شب زنده داري کرده و عبادت مي کند؟

ص: 1585

سلمان بلند شد و گفت من. پيامبر باز فرمودند: چه کسي است که در هر شبانه روز يک بار ختم قرآن مي کند؟ سلمان بلند شد و گفت من. يکي از اصحاب گفت او دروغ مي گويد. من خيلي از شب ها ديده ام که او خوابيده است و شب زنده داري نمي کند. خيلي از روزها غذا مي خورد و روزه نمي گيرد. پيامبر فرمود: ساکت باش، به لقمان امت اينگونه تهمت نزن از او بپرس. اين شخص از سلمان پرسيد که سر اين ادعاي تو چيست؟ گفت اينکه گفتم هر روز روزه هستم به اين علت است که خداوند در قرآن فرموده اگر کسي کار خيري انجام دهد من آن را ده برابر مي کنم. من در هر ماه سه روز روزه مي گيرم، اگر سه روز را ده برابر کنيم مي شود سي روز يعني کل ماه. اينکه من گفتم هر شب شب زنده داري مي کنم به اين علت است که پيامبر خدا فرمود: هر کسي هرشب با وضو بخوابد گويي تمام شب را شب زنده داري کرده است و من هر شب با وضو مي خوابم. و اينکه گفتم هر روز ختم قرآن مي کنم چون پيامبر (ص) فرمود: يا علي مثل تو در امت من مانند قل هوالله احد است در قرآن. اگر کسي سوره ي قل هو الله را يک بار بخواند به منزله ي اين است که يک سوم قرآن را خوانده است. دو بار بخواند دو سوم قرآن را خوانده است و سه باربخواند يک ختم قرآن کرده است. يا علي اگر کسي تو را با

ص: 1586

قلب دوست داشته باشد يک سوم ايمان را دارد. اگر با قلب و زبان دوست داشته باشد دو سوم، و اگر با قلب و زبان و عمل تو را دوست داشته باشد ايمان او کامل است. بعد پيامبر فرمود يا علي اگر چناچه آسمانيان و ملکوتيان تو را دوست دارند، اهل زمين هم تو را دوست داشتند جهنم را خلق نمي کردم. بعد سلمان گفت طبق اين حديث پيامبر من در روز سه بار قل هو الله مي خوانم که به منزله ي ختم قرآن است. منظورمن آن قسمت حديث است که فرمود: اگر اهل زمين علي (ع) را دوست داشتند کسي اهل جهنم نمي شد. اين محبت و ولايت اهل بيت خود را در شدايد و سختي ها نشان مي دهد. مي گفتند مرحوم آيت الله شيخ حسن علي نخودکي اصفهاني در دو يا سه روز آخر عمر که در بستر افتاده بود با اينکه با کسي حرف نمي زد و مشغول خود بود، در شب جمعه اي سر ازبالين بلند کرد و روکرد به سمتي و گفت اي شيطان بر من که وجودم پر از محبت علي (ع) و اولاد او است دست نخواهي يافت. سومين چيزي که از عوامل آسان کردن مرگ است، صله ي رحم خصوصاً نسبت به والدين است. ارحام خويشاوندان است يعني برادر، خواهر و فاميل نزديک. ارحام را که به آن رحم مي گويند چون جلوه اي از رحمت خدا است. در روايت است که خداوند متعال فرمود: من از صد جزء محبت و رحمت خود يک جزء آن را در عالم دنيا فرستاده ام که اين محبت

ص: 1587

ها بين پدر و مادر و فرزند و برادر و خواهر و فاميل درست شده است. بقيه ي آن را آن طرف مي بينيد. اگر رحم، يک خاندان و يک خانواده که بين آنها محبت است، اين محبت را نسبت به هم قطع کنند، يعني در واقع رحمت خدا را قطع کرده اند. به اين جهت است که خيلي با آن برخورد شده که قطع رحم نکنيد. وقتي رحمت خدا را قطع کرديد طبيعتاً در مرگ سختي مي بينيد. اما اگر کسي صله ي رحم کرد در حال جذب رحمت خدا است. بنابراين چون شما قدر رحمت خدا را خصوصاً نسبت به والدين دانسته ايد مرگ را آسان مي کند. آن فردي که به مادر خود جفا کرده بود حتي نتوانست تلقين پيامبر را جواب دهد تا زماني که مادر او راضي شد و او را بخشيد. يکي ديگر از چيزهايي که خيلي توصيه شده تسبيحات حضرت زهرا(س) بعد از نمازهاي واجب است. من تقاضا مي کنم که اين گنج است و آن را از دست ندهيد. امام باقر(ع) فرمود: اگر هديه اي بالاتر از تسبيحات زهرا(س) بود پيامبر آن هديه را به حضرت زهرا مي داد. امام صادق (ع) فرمود: ما به بچه هاي خود همانطور که نماز را توصيه مي کنيم اين تسبيحات را هم توصيه مي کنيم. و بعد فرمود اگر کسي مداومت داشته باشد به خواندن تسبيحات حضرت زهرا (س) بعد ازهر نماز سختي هاي مرگ بر او آسان مي شود. يکي ديگر از چيزها دست کردن انگشتر است. بخصوص انگشتر عقيق که از علائم مومن است. يکي ديگر از عوامل

ص: 1588

آسان کردن مرگ که در روايات آمده، در تعقيبات نماز صبح و مغرب خواندن هفت بار: بِسمِ اللهِ اَلرحمنِ الرَحيم، لا حَولَ و لاقُوةَ اِلا بِالله العَليُ العَظيم. در مفاتيح نيز مرحوم محدث قومي اين را آورده است. در اصول کافي روايت داريم که اين خيلي کمک مي کند. يکي ديگر از امور دعاي عديله است. مومنين حداقل يک بار در عمر خود اين دعاي عديله را بخوانند، اعتقادات خود را صادقانه امانت نزد خدا بسپارند چون در آخر دعاي عديله داريم که خدايا تو بهترين امانت دار هستي. اين اعتقادات خود را پيش تو امانت مي گذارم تا هنگام مرگ که زماني است که انسان خيلي چيزها را از ياد مي برد به من باز گردان. و آخرين چيز خواندن قرآن بعد از هر نماز است. پيامبر فرمود: اگر هر کسي بعد از نماز قرآن بخواند سکرات موت بر او آسان مي شود و خود ملک الموت شهادتين را بر او تلقين مي کند. نماز اول وقت نيز که به آن اشاره شد.

سوال – لطفاً درخصوص سوره ي نحل آيات 55 تا 64 توضيح بفرماييد.

پاسخ - در آيه شصت و يک اين سوره ي مبارکه خداوند متعال مي فرمايد که اگر قرار بود به محض اينکه کسي ظلم مي کند ما از اينجا براي او عذاب بفرستيم و برخورد سنگين قيامتي را در دنيا با او انجام دهيم هيچ جنبده اي در زمين نمي ماند. چون دنيا به گونه اي است که ممکن است انسان تخلفاتي را انجام دهد اما خداوند براي او فرصت مي گذارد براي اينکه جبران کند. فوري با

ص: 1589

هر تخلف، جرم و اشتباهي خداوند از سر لطف برخورد نمي کند تا لحظه ي مرگ. از اين فرصتي که خدا داده و لطفي که پروردگار عالم کرده است که تا دم مرگ انسان مي تواند جبران کند بايد کمال استفاده را ببريم.

يک نکته اي را درخصوص صله ي رحم بگويم که همانطور که گفتم رحم و خويشاوندان يک جلوه اي از رحمت خدا است که او بين اين جمع محبت انداخته است. و يکي از عوامل آسان شدن مرگ اين است که اين رحمت را پس نزده و آن را قطع نکنيم. لذا در روايات قاطع رحم و کسي که صله ي رحم را با خويشاوندان خود قطع کند خيلي مذمت شده است. هم خود ما نسبت به خويشان و بخصوص پدر و مادر قطع نکنيم و هم اينکه مانع از صله ي رحم ديگري نشويم. گاهي اوقات در برخي از خانواده ها ممکن است بعضي از افراد مانع از صله ي رحم شوند. مثلاً همسربگويد که اجازه نداري با پدر و مادر و خويشان خود رفت و آمد داشته باشي. همانطور که قطع رحم براي خود من تبعات سنگين به دنبال دارد، مانع از ديگري شدن نيز همين تبعات را براي من دارد.

سوال – اگر ما با کسي که در حال احتضار است برخورد کرديم چه وظيفه اي داريم؟

پاسخ - گاهي اوقات انسان با فردي مواجه مي شود که در لحظات بسيار سخت و حساس احتضار است و نياز دارد که کسي به او کمک بدهد، اما اطرافيان که در کنار او هستند اصلاً نمي دانند که چکاري بکنند. براي

ص: 1590

يک مسلمان زشت است که در آن هنگام نداند چکار بايد بکند. در باره ي شخص محتضر يک وظيفه ي واجب و تعدادي نيز وظيفه ي مستحب داريم. وظيفه ي واجب اين است که اگر مواجه شديم با فردي که علائم مرگ در او مشخص شده و به نظر مي رسد در حال رفتن از دنيا است او را رو به قبله کنيم. اين کار بر هر مسلماني واجب است البته اگر کسي او را رو به قبله کرد از ديگران ساقط است يعني واجب کفايي است. بايد طوري او را به پشت بخوابانيم که کف پاهاي او به سمت قبله باشد. البته اگر در جايي بود که اين کار امکان پذيرنبود، مثلاً بر روي تخت بيمارستان که به فرد سرم و دستگاه هاي مختلفي وصل است و اين امکان وجود ندارد، بايد حتي الامکان و تا جايي که به اين شکل شبيه تر است او را قرار داد. اگر هم نشد که ساقط است. در روايتي از پيامبر اکرم (ص) فلسفه ي اين کار گفته شده است. ايشان فرمود اگر کسي را اينگونه رو به قبله کنيد دائم تا زمان قبض روح ملائک الهي و خود خداوند با رحمت خود به او رو مي کنند. آداب مستحبي نيز وجود دارد که اولين آن مسئله ي تلقين است. اين را بايد در نظر بگيريم که آن شخصي که درسکرات موت قرار دارد به قدري در سرگرداني و تحير است که چه بسا اسم خود را نيز به يا نمي آورد. او در يک حالت گيجي و تحير تام است. لذا در روايات متعدد گفته شده

ص: 1591

که به او کمک بدهيد. شهادتين را به اين صورت به او تلقين کنيد، در کنار او نشسته و آرام آرام نه با داد و بيداد و دعوا و اينطور چيزها که بيشتر او را اذيت کند به دهان او بگذاريد که بگو لااله الا الله، خدا يکي است. اسم پيامبر را ببر و بگو محمد رسول الله. امام اول خود را بگو، امير المومنين علي (ع). پيامبر اکرم (ص) فرمود: اين کار را بکنيد و حرف هاي پراکنده ديگرنزنيد و سپس فرمود: اگر به اين صورت تلقين کنيد آن کسي که بر زبان او اين کلمات باشد و با اينها از دنيا برود داخل بهشت مي شود. البته معلوم است که از روي اعتقاد اين کلمات را مي گويد و طوطي واربيان نمي کند. دومين نکته تلقين دعاي فرج است. دعاي فرج آن چيزي است که در قنوت ها در رساله ها گفته شده بخوانيد. افراد مي توانند در رساله ها قسمت قنوت مراجعه کنند. لا اله الا الله الحليم و الکريم، لااله الا الله العلي العظيم، سبحان اله الرب السماوات و... در رساله ها به اين بخش رجوع بفرماييد. اين دعاي فرج است که خود مرور اعتقادات توحيدي است. اين را آرام آرام بخوانيد که شخص محتضر به دنبال شما بخواند. اميرالمومنين (ع) بر سر بالين هر محتضري که مي رفتند و اين را مي خواندند مي فرمودند که ديگر ترسي نيست. سومين نکته اي که توصيه شده خواندن هر جاي قرآن، خصوصاً آيت الکرسي، سوره ي ياسين و صافات است. اين ها را بخوانيم و لازم نيست تلقين کنيم. درروايات داريم ياسين

ص: 1592

را که مي خوانيد ملائک رحمت نازل مي شوند. صافات را که مي خوانيد وسوسه هاي شيطان دفع مي شود. اينها آثار اين سوره ها است که در آن هنگام خيلي مهم است. چهارمين چيزي که ما به آن توصيه شده ايم القاء اميد است. خوف و رجاء و بيم و اميد يک مومن تا وقتي که زنده است بايد مساوي باشد. هم از اعمال خود، از آخرت و از عذاب بترسد و هم به رحمت خدا اميداور باشد. اما در روايات متعدد داريم که هنگام مرگ بايد فقط اميد باشد. لذا به آن شخصي که هنگام احتضار است رحمت خدا را القا کنيد. اهل بيت به توکمک مي دهند و جايي مي روي که به استقبال تو مي آيند. ما در روايت داريم که رحمت خدا در آخرت به گونه اي است که حتي ابليس به آن طمع مي کند. ابليسي که گناه اولين و آخرين به عهده ي او است وقتي رحمت خدا را مي بيند مي گويد شايد ما را هم ببخشند. بايد اين رحمت را با خواندن همين روايات به فرد القاء کرد و اگر هم بلد نيستيم بگوييم که لطف خداوند متعال بي نهايت است، گناه ما محدود است اما رحمت او نامحدود است. لطف خدا بيشتر از جرم ماست نکته ي سربسته چه گويي خموش

97-04-21- مرگ ناگهاني

در آن نفس که بميرم در آرزوي تو باشم بدان اميد دهم جان که خاک کوي تو باشم، بوقت صبح قيامت که سر زخاک برآرم به گفتگوي تو خيزم به جستجوي تو باشم، به مجمعي که درآيند شاهدان دو عالم نظر به سوي تو

ص: 1593

دارم غلام روي تو باشم، حديث روضه نگويم گل بهشت نبويم جمال حور نجويم دوان به سوي تو باشم، مي بهشت ننوشم ز دست ساقي رضوان مرا به باده چه حاجت که مست روي تو باشم.

سوال – اگر مرگ ناگهاني به سراغ ما بيايد و ما نتوانيم آداب قبل از آن را اجرا کنيم چه اتفاقي مي افتد؟

پاسخ - الان بسياري از مرگ هايي که اتفاق مي افتد مرگ هايي نيست که افرادي در کنار محتضر نشسته باشند و او را رو به قبله کنند و آدابي را درکنار او انجام دهند. متأسفانه اينگونه مرگ ها کم شده و مرگ هاي ناگهاني زياد شده است. تصادفات، حوادث غير مترقبه، سکته هايي که در اين زمان خيلي زياد شده و يا حتي برخي از مريضي هايي که باعث شده افراد بر روي تخت هاي بيمارستان باشند و بستگان آنها در کنارشان نباشند که در اين صورت امکان اجراي آن آداب وجود ندارد. البته تقاضايي که از پرسنل محترم بيمارستان ها اعم از پزشکان و پرستاراني که زحمت مي کشند داريم اين است که علاوه بر وظيفه ي شغلي خود، وظيفه ي ايماني و ديني را نيز در نظر بگيرند. اگر مريضي در حالتي است که آنها تشخيص مي دهند علائم مرگ در او مشخص شده حتي الامکان آن آداب واجب را که رو به قبله کردن است انجام دهند. چقدر خوب است که يک پرستار که در لحظه ي آخر در کنار مريضي است که همراهي ندارد تلقين شهادتين کرده، اسم ائمه را گفته و يا يک سوره ي قرآن بالاي سر او بخواند.

ص: 1594

شبيه اين سوال را از پيغمبر اکرم کردند، پيامبر اکرم (ص) در جمع تعدادي از اصحاب بود که فرمود به شخصي که در شرف موت است شهادتين را تلقين کنيد و اگر کسي آخرين کلام زبان او لااله الا الله باشد داخل بهشت مي شود. يک شخصي گفت در زمان سکرات موت ما آنقدر گيج و متحير هستيم که حواس ما نيست اين کلمات را بگوييم و اين حرف ها را بزنيم. همان موقع جبرائيل نازل شد و به پيامبر اکرم (ص) فرمود الان که در صحت و سلامتي هستيد، زبان شما باز و حواس شما جمع است کلمه ي لا اله الا الله را بگوييد اگر مي خواهيد اين کلمه در قلب شما باقي بماند. چون زبان صرف که در قلب نباشد خيلي هنر و ارزشي ندارد. مهم اين است که در قلب باشد، اگر کسي توانست بگويد که چه بهتر اما اگر فرصت نکرد عمده اعتقادات قلبي است. بنابراين به تعبير سعدي کنونت که چشم است اشکي ببار زبان در دهان است عذري بيار، کنون بايدت عذر تقصير گفت نه چون نفس ناطق زگفتن بخفت.

علامه محمد تقي جعفري شاگرد يکي از عرفاي نجف به نام شيخ مرتضي طالقاني بودند که مرحوم آيت اله بهجت نيز مدتي شاگرد ايشان بودند. علامه جعفري مي گويد دو روز مانده بود به محرم طبق عادت هرروز براي گرفتن درس به خدمت ايشان رسيدم. وقتي وارد شدم ايشان گفتند براي چه آمده اي. گفتم براي گرفتن درس آمده ام. ايشان گفت درس تمام شد. آقاي جعفري مي گويد من گمان کردم ايشان روزها را اشتباه کرده

ص: 1595

و فکر مي کند ايام تعطيلي محرم شروع شده است. گفتم هنوز دو روز به محرم مانده و درس برقرار است. او گفتن نه درس ديگر تمام شد. اين تعبير را کردند که خر طالقان رفته و فقط پالان او مانده، روح رفته و فقط جسم مانده است. بعد از آن نيز يک لااله الا الله گفت و اشک ريخت. فهميدم که در حال خبر دادن از چيزي است يعني خبر از مرگ مي دهد و اينکه تمام شدن درس را به طور کلي مي گويد. گفتم آقا حالا آن درس تمام شد اگر مي شود يک درس ديگري به ما بدهيد. اين شعر را خواند: تا زدستت مي رسد شو کارگر چون فوتي از کار، خواهي زد به سر. ما مي بينيم در کلمات و دعاهاي معصومين به استعداد موت يعني آمادگي براي مرگ اينقدر اشاره شده است. امام سجاد(ع) يک دعاي بسيار زيبايي دارد، تقاضاي من اين است که افراد اين دعاي زيبا را که کوتاه هم است ضبط کرده و حفظ کنند و در سجده ها و يا قنوت هاي خود بخوانند. دعا اين است: خدايا من از تو مي خواهم تعلق و چسبندگي من به دنيا را کم کني، به آن سراي ابديت رو کنم و توجه من بيشتر به عالم ابدي باشد. خدايا آماده شوم براي مرگ قبل از فرا رسيدن آن. ما همه آشنا هستيم که در معارف، توبه و جبران خطاها واجب فوري است. در مباحث و اعتقادات کلامي ما آمده و همه هم اين نظر را دارند و از قرآن مجيد نيز استفاده مي شود که توبه

ص: 1596

واجب فوري است. به اين خاطر اگردر توبه و جبران خطا ها تأخير کنيم معلوم نيست که فرصتي براي انسان باقي بماند. من اگر بگويم بعداً جبران مي کنم ممکن است بعداً وجود نداشته باشد. الان ماه شعبان است و سه عمل است که در اين ماه خيلي به آن توصيه شده است. اول صدقه، دوم صلوات مخصوصاً آن صلوات معروفي که مومنين هنگام ظهر بعد از نماز ظهر مي خوانند و سوم استغفار است. درست است که هفتاد مرتبه استغفراله و اتوب عليه در اين ماه توصيه شده است ولي توبه و استغفار زماني کامل است که آن خطاهايي را که مي توانم، جبران کنم و تأخير نيندازم. مرحوم شيخ مرتضي زاهد پنجاه يا شصت سال پيش در همين تهران زندگي مي کرد.

پيرمردهايي هستند که از ايشان خاطراتي دارند و من با برخي از آنها برخورد داشته ام. اين مرحوم نقل مي کند که يک بار بعد از نماز مغرب و عشا که مسئله مي گفتم يک مسئله را اشتباه گفتم. وقتي به منزل رفتم متوجه شدم که اشتباه گفته ام. همان شب راه افتاده و به در خانه ي مسجدي هايي که دور و بر منزل ايشان بودند و آنها را مي شناختند رفتند وبه آنها گفتند که آن مسئله را اشتباه گفته اند. به در چند خانه که رفتند يک نفر به او گفت حاج آقا چه عجله اي است حالا فردا شب ما مي آمديم آنجا شما آن را تصحيح مي کرديد. گفت شما عجله نداريد شايد حضرت عزرائيل (ع) عجله داشته باشد وفرصت به فردا نرسد که من

ص: 1597

آن را تصحيح کنم. اين چقدر ارزشمند است و چقدر زندگي را شاد مي کند. اينکه رزمندگان در جبهه ها اينقدر نشاط داشتند و شوخ و راحت بودند به اين علت است که با مرگ مشکلي نداشتند. درست است که مرگ آنها نيز ناگهاني بود و در يک لحظه خمپاره يا گلوله اي مي آمد اما آن ناگهاني به گونه اي بود که آمادگي قبلي داشتند. اين آمادگي با اين چند چيز ايجاد مي شود: اول توبه و جبران خطاها. يعني مطمئن نباشيم که فردايي است، شايد نباشد. اگر حق الله، نماز و روزه و حجي به گردن من است نبايد بي خيال آن باشم. معنا ندارد که يک مومن بي خيال حقوقي که از خداوند متعال ضايع کرده باشد. البته من نمي گويم که فرد همه ي کارهاي خود را کنار بگذارد و بايستد فقط نماز بخواند و روزه بگيرد. اگر نماز يا روزه ي قضايي به گردن فرد است روزي يک نماز قضا بخواند. همين مقدار که نشان دهد بي تفاوت نيست کافي است. نبايد با واجبات و حرام هاي خدا شوخي کنيم.

از اميرالمومنين (ع) سوال کردند که آمادگي براي مرگ چيست؟ ايشان فرمودند: فرائض و واجبات خود را انجام بده و اگر يک زماني فوت شده قضاي آن را بجا بياور. حرام ها را ترک کرده و تا آنجا که مي توانيد به صفات اخلاقي خوب مزين شويد. بعد ايشان فرمودند: اگر اينچنين شد ديگر براي فرد فرقي ندارد که چه زماني مرگ فرا برسد. براي چنين شخصي مرگ ناگهاني به معناي غافلگيرانه معنا ندارد. چون هميشه آماده است و

ص: 1598

غافلگير نمي شود. من اين مطلب را از آقازاده مرحوم آقاي اراکي شنيدم که يکي از خوبان نجف که معاصر مرحوم ميرزاي شيرازي بود يعني آقاي فاضل اردکاني يک مرتبه نماز عشاي خود را که خواند و شام خود را که خورد گفت نماز خوبي خوانديم، شام خوبي خورديم و مرگ خوبي هم مي کنيم و همان شب از دنيا رفت. ببينيد براي اين افراد چقدر آسان و راحت است. پس در جبران حقوق گذشته همانطور که همه ي مومنين مي دانند حق الله و بخصوص حق الناس مهم است. حضرت امام در وصيت ها و نصيحت هاي خود به مرحوم حاج احمد آقا فرزند بزرگوار ايشان مي فرمايد: بعد از مرگ آنجا که کار ما با خدا باشد و حساب ما با او باشد الرحم الراحمين است. ولي آنجا که کار ما با مردم باشد، مردم ديگر ارحم الراحمين نيستند و به سادگي نمي گذرند چون همه کم دارند تا يک چيزي از تو نگيرند تو را رها نمي کنند. در سوره ي فجر از مرصاد نام برده شده است و در روايت داريم که مرصاد گذرگاهي است در عالم آخرت. کسي از آن عبور نمي کند اگر حقي به گردن ديگري داشته باشد و مديون کسي باشد. يعني صاحبان حق بايد راضي باشند تا از آن گردنه و گذرگاه عبورکنيم. آنجا صاحبان حق را مي آورند و مي گويند تو بايد از آنها رضايت بگيري. آنجا ديگر رضايت به يک کلمه ي حلالم کن معمولي تمام نمي شود. پيغمبر در جمعي از اصحاب فرمود مي دانيد مفلس به چه کسي مي گويند ؟

ص: 1599

اصحاب گفتند آن که با جيب خالي کلي بار زندگي بر دوش داشته باشد. پيامبر فرمود اين مفلس نيست و فقط بي پول است. مفلس کسي است که در عالم آخرت او را مي آورند درحالي که کيسه ي اعمال خير او خيلي پر است اما او را به همين مرصاد مي آورند. صاحبان حق که حقي را از آنها ضايع کرده، آبرويي ريخته و اذيتي کرده است و مالي از آنها خورده مي آورند و بايد رضايت بگيرد. در اين حالت از کيسه ي خيرات اين فرد بر مي دارند و به ديگران مي دهند تا راضي شوند. اگر اعمال خير او تمام شد از گناهان و بار ديگران بر روي دوش اين فرد مي گذارند. پيامبر فرمود مفلس اين فرد است که اول باري از خيرات داشت اما الان کيسه اي از گناهان بر دوش دارد. بنابراين اولين وظيفه و آمادگي قبل از مرگ اين است.

اينکه اگر حقي ضايع شده به وصيت نگذاريم تا ديگران براي ما انجام دهند. ديگران گاهي در اعمال خود مانده اند. بازماندگان، بعد از مرگ تا چند روز داغ هستند و بعد شايد فراموش کنند. بعد از آن ما مي مانيم و کوله باري از سختي ها و معطلي هاي آن طرف. دومين وظيفه اين است که افرادي که مي توانند و براي آنها امکان پذير است کفن تهيه کنند. از مرحوم آيت الله بهجت است که تهيه ي کفن عمر را طولاني مي کند. روايتي در وسايل الشيعه است که مي فرمايد: اگر کسي کفن را تهيه کند و هر از گاهي به آن نگاه

ص: 1600

کند جزو غافلين نيست و هر موقع به آن نگاه کند اجر و ثواب به او مي دهند. سومين چيزي که خيلي به آن توصيه شده بحث وصيت است. در روايات ما وصيت نشانه ي عقل شمرده شده و حقي است به گردن يک مسلمان. ما حتي در آيه ي قرآن داريم که کساني که نشانه هاي مرگ براي آنها ظاهر شده الزام است که وصيت کنند به عنوان يک وصيت شايسته براي خويشان و بستگان آنها، اين يک حقي است به گردن متقين. نکته ي اول اينکه بهترين وقت وصيت در زمان صحت و سلامتي است که انسان علائمي از مرگ را نمي بيند. ولي آخرين وقت وصيت زماني است که انسان علائم مرگ را مي بيند. قرآن اشاره به اين آخرين وقت کرده که وقتي انسان اين علائم را مي بيند ديگر آخر کار است. پيامبر اکرم (ص) يک تعبيري دارد که وصيت را زير بستر و بالين خود قرار دهيد، منظور اينکه وصيت اينقدر در دسترس باشد. اگر کسي حقي به گردن خود دارد چه حق الله و چه حق الناس واجب است که وصيت کند. اين وصيت يا مي تواند شفاهي باشد و يا اينکه آن را بنويسد. اما اگر حق الناس و حق اللهي به گردن او نيست، خمس و زکات، بدهي، نماز و روزه اي به گردن ندارد و حقي از کسي ضايع نکرده، اين وصيت براي او مستحب موکد است. تکليف است که اگر داراي اموالي است ديگران بدانند چه بايد بکنند. البته وصيت تنها بخاطر اموال نيست و مي تواند براي توصيه هاي خيري باشد که تجربه

ص: 1601

هاي زندگي به او آموخته است. همانطور که اميرالمومنين (ع) به فرزند خود امام حسن (ع) آن وصيت هاي بسيار ارزشمند را دارد. اما در عين حال اگر کسي اموال دارد و حقوقي به گردن او نيست مستحب موکد است که وصيت کند. سومين مطلب اين است که وصيت ها عادلانه باشد. گاهي اوقات برخي از افراد خيلي مقدس مي شوند و همه ي اموال خود را مي بخشند و حق فرزندان ناديده گرفته مي شود و يا به بعضي از فرزندان بيشتر مي دهند. پيامبر اکرم (ص) شنيدند که يکي از مسلمين تمامي اموال خود را در زمان حيات خود بخشيده در حالي که فرزندان او محتاج هستند.

پيامبر (ص) فرمود: با اين فرد چه کار کرديد. گفتند در قبرستان مسلمين او را دفن کرديم. پيامبر فرمود: اگر من بودم اجازه نمي دادم او را در قبرستان مسلمين دفن کنيد. کار اين فرد مومنانه نبوده. نکته ي چهارم مقدار وصيت است. درست است که تا وقتي شخص زنده است مالک تمامي اموال و دارايي هاي خود است اما پس از مرگ فقط در يک سوم از اموال خود اختيار دارد. يعني فقط مالک ثلث اموال است. با اينکه همه ي اموال را او تهيه کرده اما دو سوم اموال بعد از مرگ متعلق به او نيست. اگر کسي مي خواهد وصيت کند که بعد از مرگ من اين مقدار نماز و روزه براي من بگيريد، يا بعد از مرگ من اموال من را وقف کنيد و يا خانه را به همسر من بدهيد، اين بخشش ها و وصيت ها اگربيش از مقدار ثلث

ص: 1602

باشد ارزش ندارد. مثلاً اگر کل مال صدو بيست ميليون تومان است تا چهل ميليون تومان فقط مي تواند وصيت کند اگر بيشتر شد به شرطي که همه ي وراث اجازه دهند قابل اجرا است واگر نه فقط تا ثلث. البته آن چيزي که ما در روايات داريم اين است که اگر شخصي که مي خواهد وصيت کند، فرزندان او احتياج دارند مستحب است تا يک چهارم و يک پنجم مال را وصيت کند. آخرين نکته اين است که حضرت اميرالمومنين (ع) فرمودند: بهترين وصيت اين است که خود فرد وصي خود باشد. يعني آن کارهايي که ديگران مي خواهند براي او انجام دهند خود او انجام دهد. چرا انسان براي بعد بگذارد، انسان بهتر است تا وقتي که زنده است ببخشد و فرزنداني را که الان احتياج دارند تأمين کند تا آنها دعا کنند. داريم که کسي وصيت کرد بعد از مرگ انبار خرمايي را به صدقه بدهند. بعد از مرگ او اين کار را کردند.

پيغمبر اکرم (ص) رسيد يک عدد خرما در آن انبار مانده بود، فرمود اگر اين يک عدد خرما را خود او در زماني که زنده بود انفاق مي کرد بهتر از کل انبار خرمايي است که بعد از او به صدقه داده شد. چون اسلام به دنبال رشد فرد است و اينکه تعلق او از دنيا کنده شود. درست است که بعد از مرگ هم صدقه فايده دارد ولي آن کار قبل از مرگ فايده ي بيشتري دارد. پسري بود که مدام به پدر خود مي گفت يک مقدار از اين اموال را در راه خدا بده.

ص: 1603

آن پدر مي گفت بعداً وصيت مي کنم. يک شبي در کوچه اي در حال گذر بودند در آن زمان برق نبود، اين پسر فانوس را که بايد در جلوي پدر نگاه مي داشت تا کوچه روشن شود پشت سر او نگاه داشت. پدر گفت جلو بيا نور بايد جلو باشد چرا پشت سر رفته اي؟ پسر گفت من هم همين را مي گويم، نور بايد جلو باشد و انسان عمل رابايد جلوجلو بفرستد. برگ سبزي به گورخويش فرست کس نيارد زپس، تو پيش فرست. اين نکات: توبه و جبران خطاها و حقوق ضايع شده، وصيت، تهيه ي کفن و احياناً تربت اباعبداله (ع) همان مصاديق آمادگي براي مرگ است.

سوال – لطفاً درخصوص سوره ي نحل آيات 111 تا 118 توضيح بفرماييد.

پاسخ – در آيه ي 114 پروردگار عالم مي فرمايد ازآن چيزي که خداوند به شما رزق داد و روزي شما کرد بخوريد در حالي که دو شرط داشته باشد يکي آنکه حلال باشد و آن طهارت باطني که مخصوص خداوند است و باعث رشد مي شود در آن چيزي که مي خواهيد استفاده کنيد باشد و دوم اينکه طيب باشد. يعني طهارت ظاهري داشته باشد. ممکن است گاهي اوقات يک چيزي حلال باشد اما نجس باشد يعني طهارت ظاهري نداشته باشد. بنابراين هر دو شرط هم طهارت باطني داشته باشد که ما به حلال بودن تعبير مي کنيم که باعث رشد معنوي انسان مي شود و سوخت مناسبي است که روح را ارتقاء مي دهد. هم اينکه طيب و طاهر باشد يعني ظاهر آن نيز آلوده نباشد. بعد خداوند متعال مي

ص: 1604

فرمايد: وقتي از روزي استفاده کرديد ما اين روزي را براي چيز ديگري گذاشته ايم که از استفاده از آن مهمتر است، روزي ها را استفاده کردن براي اين است که انسان به شکر برسد. اگر روزي را استفاده کند و به شکر برسد اين روزي نعمت مي شود. در روايتي از امام کاظم (ع) است که شکر نعمت بالاتراز خود نعمت است. يعني اگر شما غذايي را مي خوريد که نعمت است شکر آن بالاتر از آن غذا است. اگر سلامت نعمت است شکر آن بالا تر از خود سلامتي است. چون نعمت ها براي اين است که ما را به قرب خدا برساند و نعمت ها با شکر ما را به قرب مي رساند. وگرنه اگر نعمت باشد و خدا را در آن نبينيم، نعمت تبديل به نقمت مي شود. در روز قيامت سوال مي شود که چرا اين نعمت را حجاب خود کرديد ؟ اين بايد نردبان قرب مي شد در حالي که آن را نردبان سقوط خود کرديد. بنابراين در اين آيه تعبير شده که اگر بنده و عابد هستيد با شکر، نعمت ها را استفاده کنيد.

سوال – قبض روح چيست و در آن چه اتفاقي مي افتد؟

پاسخ – بحث قبض روح همان چيزي است که ما از آن تعبير مرگ و جان دادن مي کنيم. در قرآن با اين لفظ نيامده و ما در قرآن اصلاً تعبير قبض روح نداريم. البته در روايات داريم. در قرآن يک تعبير دقيق تري داريم به نام توفي که کلمه ي وفات نيز از همين گرفته شده است. توفي يا وفات يعني

ص: 1605

تحويل گرفتن. اينکه ما به قبض روح مي گوييم توفي و در قرآن نيز آمده است يعني فرشته ي مرگ روح را تحويل گرفته و تعلق آن را از بدن قطع مي کند. روح موجود مجرد است و بدن مادي است. مانند آبي نيست که از کوزه بيرون بيايد بلکه تعلق و رابطه ي آن قطع مي شود. گاهي اوقات ما به غلط به مرگ فوت مي گوييم. فوت به معناي تمام شدن و از بين رفتن است. در واقع از بين نمي رود بلکه وفات مي کند. وفات يعني تحويل گرفته شد و از اين عالم به يک عالم ديگري رفت. در قرآن براي دو مورد تعبير توفي و وفات بکار گرفته شده است: يکي در رابطه با موقع خواب و خوابيدن و يکي در رابطه با مرگ. در خواب نيز ما وفات پيدا مي کنيم و مکرر در چند آيه قرآن اين مسئله را بيان کرده است. قرآن مي فرمايد: خداوند متعال آن کسي است که هنگام مرگ جان ها را توفي کرده و تحويل مي گيرد و آن کسي که زمان مرگ او نرسيده هنگام خواب اين توفي براي او صورت مي گيرد. يعني تشابه خواب و مرگ همين است. درست است که در هردو توفي و وفات و تحويل گرفتن روح از اين جسم به يک عالم ديگر صورت مي گيرد که همه ي ما در خواب آن را تجربه کرده ايم. يعني به نوعي همه ي ما وفات هاي متعدد داشته ايم و تجربه کرده ايم ولي فرق آن اين است که در مرگ تعلق روح به بدن به طور

ص: 1606

کلي قطع مي شود و ديگر مديريت بدن را روح نخواهد داشت. ولي در هنگام خواب تعلق ورابطه ي روح با بدن ضعيف مي شود. لذا ضربان قلب و نبض کاهش پيدا مي کند وحرارت بدن پايين مي آيد بنابراين شبه مرگ است. وقتي از امام باقر (ع) سوال کردند که مرگ چيست فرمود: همان خوابي است که شما هر شب داريد ولي دراز مدت است. يعني مرگ يک خواب طولاني است و خواب يک مرگ سبک است. لذا پيامبر اکرم (ص) هر موقع مي خوابيدند يک آداب زيبايي را انجام مي دادند. مرحوم محدث قومي نقل کرده که پيامبر(ص) هر موقع مي خوابيدند اينگونه دعا مي کردند: خدايا به نام تو که مي خواهم بميرم و زنده شوم و زماني که از خواب بيدار مي شد شکر مي کرد که خدارا شکر که ما را بعد از مرگ زنده کرد. اين تعابير را فارسي نيز بگوييم اشکالي ندارد بلکه مهم نوع برخورد با خدا و مرگ است. که اينقدر دم دست و جلوي چشم باشد و انسان با آن مأنوس باشد. چقدر انسان آرزو مي کند در آن لحظات آخري که از دنيا مي رود و مرگ حتمي او فرارسيده که خدايا يک لحظه ي ديگر به من فرصت بده. اما الان خدا را شکر مي کنيم که ما را بعد از آنکه مرده بوديم بازگرداند. در معارف و فقه ما است که اگر فرد در حال جنابت است نخوابد و اگر خواست در اين حالت بخوابد مستحب است که وضو بگيرد. آن چيزي که توصيه شده اين است که شخص جنب وضو بگيرد

ص: 1607

و يا حداقل تيمم کند و بخوابد. در روايتي از اميرالمومنين (ع) است که شخص طاهر باشد و اگر جنب بود وضو بگيرد و يا حداقل تيمم کند به اين خاطر که روح را در هنگام خواب عروج مي دهند و به سمت خدا مي برند. واگر مرگ شخص در آن حالت برسد ديگر او را باز نمي گردانند وگرنه او را باز مي گردانند تا زمان مرگ او. بنابراين چون يک چنين اتفاقي مي خواهد رخ دهد که روح در محضر الهي حاضر شده و در عالم بالاتري برود گفته اند که در حالت جنابت مکروه است.

سوال – لطفاً درخصوص قابض و حضرت عزرائيل توضيح بفرماييد.

پاسخ – متأسفانه يکي از جفاهايي که برخي از ما در رابطه با ملک الموت و حضرت عزرائيل انجام مي دهيم ديد بدي است که نسبت به اين بزرگوار داريم. يعني گاهي از ملک مقرب الهي يک هيولا ترسيم مي کنيم. اين خيلي بد است که بي جهت يک تنفري از ايشان در خود ايجاد کنيم. تعداد ملائک بي شمار است اما چهار فرشته رئيس فرشتگان هستند. يکي از فرشتگان حضرت جبرائيل (ع) است که ايشان و زير دستان او مأمور در علم، معرفت، وحي و الهام رساندن به اهل آن و در امداد هاي غيبي هستند. برخي از ملائکه مأمور رزق هستند و روزي ها را مي رسانند که رئيس آنها حضرت ميکائيل (ع) است. دسته ي بزرگي از ملائکه هستند که مأمور حيات و زندگي بخشيدن هستند. زماني که روح در جنين دميده مي شود حيات در او القاء مي شود. يا هنگامي که در

ص: 1608

قيامت همه از قبرها برانگيخته مي شوند و دوباره زنده مي شوند که مأمور اين کار حضرت اسرافيل است. يک دسته ي عظيمي از ملائکه مأمورين گرفتن جان و قبض روح هستند که اينها حضرت عزرائيل (ع) و مأمورين زير دست او هستند. حضرت عزرائيل جزو روساي ملائکه و مقرب الهي است. در قرآن داريم که اينها بندگان بزرگوار الهي هستند که هيچ معصيت ندارند. بنابراين حضرت عزرائيل ملک، نوراني وبسيار زيبا است. يعني خود او چون ملک است و هيچ گناهي ندارد بنابراين بسيار زيبا است. مرحوم آيت اله خوانساري که از اولياي الهي بود ايشان مي گفت من حضرت عزرائيل (ع) را ديدم که چقدر زيبا است و اصلاً از او نترسيدم. هفت قدم به سمت من آمد از اين حرکت فهميدم که هفت روز ديگر بيشتر زنده نيستم و همينطور نيز شد. اينکه برخي از افراد ملائک مرگ را به چهره هاي ديگر مي بينند، در واقع در ظرف ادراک آنها يک نوع زشتي است که در اين ظرف آن ملک را زشت مي بينند. مانند اينکه شما در يک ظرفي که آلودگي دارد آب زلال بريزيد. بنابراين خود او زشت نيست و بسيار هم زيبا است اما براي برخي از افراد اين ملائکه زشت هستند. چون زشتي باطني خود آن فرد را نشان مي دهند و مانند آينه عمل مي کنند. در روايت داريم که حضرت ابراهيم (ع) به حضرت عزرائيل (ع) گفت اگر مي شود آن طور که افراد فاجر را قبض روح مي کني خود را نشان بده. گفت طاقت نداري ببيني، حضرت ابراهيم گفت چرا. گفت روي خود

ص: 1609

را برگردان و بعد نگاه کن. حضرت ابراهيم (ع) روي خود را برگرداند و بعد نگاه کرد خود او توصيف مي کند که چهره اي بسيار زشت و متعفن بود که از دماغ و دهان او دود و آتش بيرون مي آمد حضرت بيهوش شد. بعد که بهوش آمد گفت يا ملک الموت اگر آن فرد فاسق و فاجر هيچ عذابي نداشته باشد بجز ديدن تو، در لحظه ي آخر براي او بس است. اگر حضرت عزرائيل (ع) با اين چهره مي تواند براي فجار نشان داده شود براي مومن به حدي زيبا نشان داده مي شود که ديدن او با آن نورانيت و عطر عجيبي که دارد باعث مي شود که روح از بدن پر بکشد. شما در قرآن ببينيد وقتي حضرت يوسف را زنان مصر ديدند دست هاي خود را بريدند. يعني جمال يوسف باعث شد که از حالت عادي بيرون بروند. وقتي جمال ملکوتي حضرت عزرائيل مي آيد چنان شخص از ديدن اين بزرگوار متحير خواهد بود که پر مي کشد. بنابراين ما بايد ديد خود را از حضرت عزرائيل عوض کنيم و با احترام از او ياد کنيم به تعبير بعضي از اهل معرفت با او دوست شويم. برخي گفته اندکه بايد با او بيشتر دوست شد چون واسطه ي انتقال ما به عالم ربوبي است.

سوال – چطور در يک لحظه حضرت عزرائيل مي تواند جان هزاران نفر را بگيرد؟

پاسخ – حضرت عزرائيل (ع) تنها نيست و هزاران ملک به او کمک مي کنند. لذا الزامي ندارد که خود او بر بالين هر کسي باشد. شأن ملک مقرب بالا

ص: 1610

تر از اين است که بالاي سر همه بيايد. براي برخي افراد ضعيف تر، ملائک پايين تر را مي فرستد و براي برخي افراد قوي تر درحد اولياء الهي خود او حاضر ميشود. حتي اگر ملائک مرگ متعدد نبود و خود حضرت عزرائيل تنها هم بود باز هم مشکلي نبود. به اين خاطر که حضرت عزرائيل مادي نيست که بخواهد از جايي به جاي ديگر برود. ما که در عالم ماده هستيم زماني که در يک مکان هستيم ديگر نمي توانيم درجاي ديگر حضور داشته باشيم. ولي او که مجرد است احاطه به تمام عالم دارد لذا امام صادق (ع) از قول حضرت عزرائيل (ع) نقل کرده که کل عالم در دست من مانند سکه اي است در دست شما.

97-04-28- احتضار

از باغ مي برند چراغانيت کنند تا کاج جشن هاي زمستانيت کنند، پوشانده اند صبح تو را ابرهاي تار تنها به اين بهانه که باراني ات کنند، اي گل گمان نکن به شب جشن مي روي شايد به خاک مرده اي ارزانيت کنند، يوسف به اين رها شدن از چاه دل مبند اين بار مي برند که زنداني ات کنند، يک نقطه بيش بين فرق رحيم و رجيم نيست از نقطه اي بترس که شيطاني ات کنند، آب طلب نکرده هميشه مراد نيست گاهي بهانه اي است که قرباني ات کنند

سوال – گفتيد که بر بالين فرد محتضر دعاي عديله خوانده شود. دعاي عديله حاوي چه مضاميني است؟

پاسخ – اين دعا توصيه شده که وقتي فرد در صحت و سلامتي است خوانده بشود و فرد يک دوره با خلوص اعتقاداتش را مرور بکند

ص: 1611

و اين دعا را بعنوان امانت به خدا بسپارد که در هنگام سختي پروردگار آنرا به او برگرداند. همچنين خواند اين دعا را بر بالين محتضر سفارش شده است که بخوانيد بخصوص اگر شخص محتضر هم بتواند آنرا بخواند و دنبال بکند. اين دعا در مفاتيح قبل از دعاي جوشن کبير است. کلمه ي عديله به معني عدول از حق به باطل است. براي اينکه چنين اتفاقي رخ ندهد اين دعا خوانده مي شود. يعني اين دعا مانع ازعدول به سمت باطل بشود. اين دعا با شهادت به وحدانيت خدا آغاز مي شود. خود خدا به وحدانيت خودش شهادت مي دهد و خدا شهادت مي دهد که معبودي جز خودش نيست و صاحبان خرد و علم و کساني که با معرفت هستند. دين مقبول نزد خدا اسلام است. اقرار مي کنيم به اينکه خدايا من بنده اي هستم که در مقابل الطاف بيکران تو مقصر هستم و کوتاهي کرده ام. من هم به وحدانيت خدا شهادت مي دهم همانطور که ملائکه شهادت دادند. خدايي که داراي کرم واحسان است. صفات خدا را مي شماريم تا آخر. خدايي که رحمتش بر غضبش پيشي گرفته است. مگر ما کاري بکنيم که غضب خدا را به دنبال داشته باشيم. خدا در ابتدا با غضب شروع نمي کند. صفت اصلي خدا رحمت است و غضب خدا به تبع اعمال صورت مي گيرد که آن هم براي تاديب است نه براي انتقامجويي. هرکسي که طالب خدا باشد او را از دست نمي دهد و اين طور نيست که نتواند به آن برسد. خدايي که موانع تکليف را برطرف کرد و

ص: 1612

راه را براي همه مساوي قرار داد و راه را آسان کرد تا همه تکاليف الهي را انجام بدهند و راه ترک حرام را آسان کرد و گمان نکنيم که اين راه سخت است و نمي شود. تکليفي که خدا خواسته حتما شدني است. تکليفي را خدا نفرستاد مگر اينکه قبلا طاقت و توانش را در انسان ايجاد کرده است. چيزي که انسان طاقت و توانش را ندارد خدا از او نمي خواهد. بعد در اين دعا به بعثت انبياء اشاره مي کند. انبياء و اولياءالهي را فرستاد تا عدل الهي را محقق بکنند و نعمت هاي خدا را براي بندگان اظهار بکنند. ما را از امت پيامبر قرار داد از بهترين امت و جانشينان پيامبر. ايمان به پيامبر اکرم و قرآن داريم که بر او نازل شده است. ايمان به وصي او که در روز غدير پيامبر او را نصب کرد داريم. پيامبر اشاره کرد که اين علي وصي و جانشين من است. بعد يکي يکي ائمه را اسم مي برد تا امام زمان که ما انتظارش را مي کشيم. با بودن او دنيا برقرار است به برکت او هست که آسمان و زمين روزي مي خورند.بواسطه ي او هست که زمين را پر از عدل و داد خواهد کرد پس از اينکه زمين از طلم و جور پر شده باشد. کلام شان بر من حجت است و تبعيت از آنها بر من واجب است. دوست آنها لازم و حتمي است. پيروي از آنها نجات بخش است و مخالفت با آنها هلاک کننده است. سوال قبر حق است برانگيخته شدن از قبور حق است.

ص: 1613

بعد يک دوره اعتقادات مرور مي شود. مردم توجه کنند که همه ي دعاها و از جمله اين دعا را با توجه بخوانند. ما نبايد فقط اين دعا را قرائت بکنيم بلکه بايد به مضامين آن توجه بکنيم. من اين اعتقاداتم را به وديعه گذاشته ام و تو بهترين امانتدار هستي. خودت به ما امر کردي که امانت را برگردانيم. در هنگام مرگ اين اعتقادات را به من برگردان. مرحوم حائري مي گفتند که در کنار آيت الله حجت که از مراجع تقليد در زمان آيت الله بروجردي بودند دوبار دعاي عديله را خوانديم. ايشانبا اينکه به بالشتي تکيه داده بود با خلوص نيتي اين کلمات را مي گفت و وقتي به کلمه ي علي مي رسيديم، اين اعتقاداتش را مرور مي کرد. بعد که اين دعا تمام شد و آنرا به خدا وديعه سپرد، چون ايشان بيمار بود مقداري آب با تربت خوردند و گفت که آخرين توشه ي من تربت اباعبدالله است.

سوال – در مورد قبر و وحشت آن توضيحاتي بدهيد.

پاسخ – مسئله ي قبر و ورود به قبر براي هر کسي ترسناک است. بعد از قبض روح و توفي شخص که شخص ميت شد، اولين عالم آخرتي قبر است. پيامبر فرمود: اگر کسي از اين منزل بتواند خلاص بشود و نجات پيدا کند مراحل بعدي راحتتر است. اما اگر نتوانست از اين منزل خلاص بشود معلوم نيست که مراحل بعدي راحتتر باشد. اگر در دنيا پرونده اش به نوعي بوده که آمادگي هايي کسب کرده و در اين منزل او راحت است و مشکلي برايش پيش نيامده دليلي ندارد که

ص: 1614

در مراحل بعدي مشکل خاصي برايش پيش بيايد. در عالم قبر اين منزل به منرل بايد طي بشود و زمانش در مورد افراد مختلف فرق مي کند. بعضي ها هستند که در دنيا بقدري براي خودشان آمادگي کسب کرده اند و بقدري تعلقات شان را رها کرده اند که اين افراد منازل را به سرعت طي مي کنند. به تعبيري اين منازل را در دنيا طي کرده اند. پيامبر فرمودند: قبل از اينکه شما را ببرند خودتان برويد. ائمه و اولياء الهي که در مراحلي را از کمال روح طي کرده اند ( عالم قبر طي کمالات روح است ) بعد از مرگ در کلاسي هستند که تا آنجا رفته بودند. اين افراد کلاس هاي ابتدايي را گذرانده اند. پس گذراندن راهها متفاوت است. يکي اينها را در دنيا رد کرده است يا يک کسي ديرتر اينها را رد مي کند.

اين منزل که اولين منزل آخرت است مرحله ي سختي است. در تشييه جنازه اي امام کاظم (ع) حضور داشتند. وقتي شخص را در قبر گذاشتند امام درکنار قبر نشست و فرمود: دنيايي که آخرش با يک کفن ساده، يک قبر کوچک و دست خالي ختم مي شود شايسته است که انسان از اول به آن دل نبندد. آخرتي که اولش از اينجا شروع مي شود را بايد جدي گرفت. امام سجاد (ع) در دعاي ابوحمزه اشک مي ريزد و مي گويد که من گريه براي مرگ خودم، براي تاريکي قبر و تنگي قبر گريه مي کنم. ترسي که اين اولياء الهي با آن پاکي وصفا داشتند يک ترس مقدسي بود که همه

ص: 1615

بايد آن ترس را داشته باشند. اين ترس از روي معرفت و ايمان است. از روي اين است که آنها متوجه هستند که دارند کجا مي روند. با اينکه اينها تمام اعمال شان کار صالح و خير بود اما تکيه به اعمال نداشتند و تکيه شان به خداوند بود. آنها خجل بودند از اينکه اعمالشان را اسم ببرند. چگونه سر زخجالت برآورم بر دوست که خدمتي بسزا بر نيامد ازدستم. بعضي مواقع ما با دو تا عمل کوچک از خدا طلبکار مي شويم و گله مي کنيم و چرا هاي زيادي داريم. در حاليکه بيشتر مشکل آنها هم تقصير خودمان است. گاهي آنها مشکل اجتماعي است ولي ما آنرا به خدا نسبت مي دهيم. مرحوم مجلسي در جلد شش بحار اين روايت را آورده است. حضرت علي (ع) با گريه بر پيامبر وارد شدند و فرمود که مادرم از دنيا رفت. پيامبر گفت که او مثل مادر من بود و گاهي اگر بچه هايش گرسنه مي ماندند من را سير مي کرد. پيامبر گاهي او را مادر صدا مي زد. پيامبر به او لباسي دارد که آنرا کفن بکنند و در تشييع پيامبر پاي برهنه و آهسته آهسته تشييع مي کردند. پيامبر نماز اين بانو را خواند و هفتاد مرتبه تکبير گفت. وقتي مي خواستند او را در قبر بگذارند پيامبر ابتدا خودش در قبر خوابيد و بعد او را در قبر گذاشتند و پيامبر تلقين را فرمودند. وقتي مردم داشتند پراکنده مي شدند پيامبر فرمود: اَبنُک اَبنُک نه جعفر و نه عقيل، علي بن ابيطالب. علت اين کارها را از پيامبر پرسيدند. پيامبر فرمودند

ص: 1616

که يک روزي من از احوال آخرت مي گفتم و از قيامت مي گفتم که همه عريان محشور مي شوند. يک دفعه فاطمه لرزيد و گفت: واي از خجلت آن روز. من لباس خودم را تن او کردم تا روز قيامت پوشيده محشور بشود. اينکه من آهسته آهسته تشييع مي کردم بخاطر ازدحام فرشته ها بود که آهسته آهسته تشييع مي کردند و اينکه هفتادمرتبه در نماز تکبير گفتم بخاطر اين بود که هفتاد صف از ملائکه بسته شده بود. اينکه در قبر خوابيدم بخاطر اين بود که روزي براي او از عالم قبر مي گفتم، ديدم فاطمه ترسيد و گفت: واي از ضعيفي من اين فشار را چطوري تحمل بکنم ؟ گفتم: مادرم من در قبر تو مي خوابم و از خدا مي خواهم که اين قبر بر تو فشاري نياورد و اينکه آن فرياد را زدم به اين جهت بود که دو تا ملک براي سوال پيش او آمدند. روايت داريم که به محض ورود به عالم قبر دو ملک مي آيند. بعد از اينکه انسان مُرد روح جدا مي شود و روح به بدن برزخي تعلق مي گيرد. در لحظات اول و بخصوص در شب اول قبر هنوز خودش را نيافته و با عالم برزخ اُنس نگرفته و هنوز درست متوجه اين نظام نشده است. سالها در اين بدن و در اين دنيا بوده است و در تحير است. بخاطر همين مي گويند که سه تا تلقين به مرده بکنيد زيرا متحير است. و خودش را هنوز بدني مي بيند که در قبر خاکي مي برند. فشار قبر و سوال قبر براي

ص: 1617

اين قبر دو متر در يک متر نيست. عالم قبر اسم ديگر برزخ است منتها شخص در اوايل هنوز متحير است. پيامبر فرمود وقتي دو ملک از او سوال کردند که پروردگار و پيامبرت کيست ؟ گفت: خدا و محمد. وقتي سوال کردند که ولي و امام تو کيست ؟ اين خانم خجالت کشيد که بگويد: فرزندم. دسته گلي مثل علي در اين دامن پرورانده شده است ولي خجالت مي کشد که بگويد من کاري کرده ام. من به او گفتم که بگو: فرزندم علي بن ابيطالب نه جعفر نه عقيل. وقتي او اين را گفت، خدا براي او رحمتي فرستاد که او با چشم روشني در آن عالم زندگي مي کند. اولياء همه مي ترسيدند. حضرت زهرا در وصيتش به اميرالمومنين مي فرمود: بعد از اينکه من را در قبر گذاشتي نرو، بنشين و قرآن بخوان. ميت احتياج به خواند قرآن دارد. در آداب دفن داريم که وقتي شخص متوفا را دفن کردند و مردم داشتند پراکنده مي شدند چند نفر از نزديکان متوفا در آنجا بمانند. اين توصيه ي اکيد است. مدتي بمانند و تلقين بخوانند. امام صادق (ع) فرمود: يکي از نزديکان ميت دستش را روي خاک بگذارد و با صداي بلند تلقين بخوانند. وقتي اين تلقين را گفتند، آن دو ملک به همديگر مي گويند که برويم حجت را به او تلقين کردند. آمده که بعد از دفن بر سر قبر بنشينند و قرآن بخصوص سوره ي ياسين، ملک، حمد و يازده مرتبه قل هوالله، حمد و هفت مرتبه انا انزلنا را بخوانند، دعا بکنند و براي ميت طلب رحمت بکنند.

ص: 1618

در روايت داريم که اگر چهل نفر کنار قبر و جنازه بيايند و طلب مغفرت براي ميت بکنند خداوند مي گويد که من شهادت شما را پذيرفتم و او را مي بخشم.

سوال – سوره اسرا آيات 50 تا 58 را توضيح بدهيد.

پاسخ – آيه پنجاه و سه مي گويد که يکي از ترفندهايي که شيطان براي فريب انسان دارد تفرقه و فتنه انگيزي است. بيشتر فتنه گري ها با يکسري حرف هاي جزئي شروع مي شود. بين زن و شوهر، برادر و خواهر، دو تا دوست با يک طعنه و نيش اختلافي پيش مي آيد و شايد منظوري هم نداشته است. قرآن به ما درس مي دهد که اين حربه را از دست شيطان بگيريد. مي فرمايد: اي پيامبر به بندگان من بگو بهترين نوع حرف زدن را با هم داشته باشند هم محتوا و هم شکل حرف زدن خوب باشد. زيرا شيطان در کمين است که تفرقه بيندازد. او دشمن آشکار شما است. مواظب باشيد که حربه به دست او ندهيد.

سوال – چکار مي شود کرد که از اين وحشت قبر کاسته بشود؟

پاسخ – کساني که مومن هستند و مي دانند فردي مثل فاطمه زهرا (س) و امام سجاد (ع) از اين مسئله اشک و ترس داشتند، ما هم بايد از آنها ياد بگيريم، ما که پاک تر از آنها نيستيم. اين يکي از فريب هاي شيطان است که مي گوييم خدا مهربانتر از آن است که ما را عذاب بکند و باعث وحشت ما بشود. آنها با اينکه رحمت خدا را مي ديدند از مرگ هم خوف هم داشتند.

ص: 1619

ما نبايد اين را مفري براي خودمان قرار بدهيم که هرکاري دلمان خواست بکنيم. خدا بي ديني و لاابالي گري را نمي بخشد. ما نمي توانيم کلاه شرعي سرخودمان بگذاريم. خدا فردي را مي بخشد که تمام سعي و تلاش خودش را دارد مي کند و يک جا کم آورده است. اما کسي که سعي نمي کند و دستورات الهي را انجام نمي دهد خيلي جذب رحمت الهي نمي کند. مواظب باشيم که گرفتار اين ترفند شيطان نشويم. عمده وحشت عالم قبر بخاطر اين است که ما با عالم غيب نامانوس هستيم. ما با عالم آخرت و برزخ و ملائکه خيلي انس نداريم آنها براي ما نامانوس و وحشتناک هستند. از طرف ديگر تعلق زياد ما به اين دنيا باعث وحشت ما مي شود. اولين کاري که بايد بکنيم اين است که انس خودمان را با خدا زياد بکنيم. وقتي انس با خدا که معدن همه ي رحمتهاست و همه چيز در دست اوست، ديگر در هيچ جا وحشتي به شما دست نمي دهد و شما ديگر تنهايي نداري. ديگر از تنهايي و غربت نمي ترسي زيرا هيچ جا تنها نيستي. بزرگي تنهايي نشسته بود و با خدا صحبت مي کرد فردي وارد شد وگفت که ديدم شما تنها هستي و پيش شما بنشينم. بزرگ گفت که من تنها نيستم. من الان با خدا مشغول بودم و شما بزم ما را بهم زدي. کسي که با خدا مانوس است وقتي در تنهايي قرار مي گيريد لذت مي برد. امام کاظم (ع) وقتي در سخت ترين سياه چال ها زندانها قرار مي گرفت مي گفت: خدايا

ص: 1620

شکرت، دنبال جاي خلوتي مي گشتم که با تو انس بگيرم. پس انس خودمان را با خدا زياد کنيم. وقتي انس با خدا زياد بشود در امور خدايي هم با ملائک مانوس مي شويم. دومين مطلب که در روايت به آن تکيه شده است صدقه و نماز وحشت يا ليلة الدفن است. شب اول قبر يعني ورودي ميت به عالم برزخ است که هنوز وحشت بر او هست و مدتي که بگذرد کار سبک تر مي شود. شب اول خيلي سخت است. پيامبر فرمود: سخت ترين ساعات بر اولاد آدم شب اول قبر است. با صدقه دادن به اموات تان رحم کنيد و اگر نتوانستيد دو رکعت نماز بخوانيد که همان نماز ليلة الدفن است. پس اگر مومني از دنيا رفت اولين کار براي او صدقه است. اين از نماز مهمتر است. به نيت ميت صدقه به فقير داده بشود تا خدا رحمتش را بر او نازل بکند. اين نماز بدين صورت است که در رکعت اول بعد از حمد آيت الکرسي و در رکعت دوم بعد از حمد يازده ده مرتبه اناانزلنا دارد که وقتي نماز تمام شد صلوات مي فرستيم و مي گوييم که ثواب اين نماز را به فلاني بفرست. پيامبر فرمود که اگر اين نماز را بخوانيد قبر او تا قيامت وسعت پيدا مي کند. منظور عالم برزخ است. خود شخصي که نماز را خوانده به تعداد مخلوقات عالم ثواب مي برد زيرا بزرگترين خدمت را کرده است. استاد محدث نوري در کتاب دارالسلام از قول استادش ملا فتح علي سلطان آبادي که از عرفا در نجف بود نقل مي کرد

ص: 1621

که من عادتي داشتم که وقتي مسلماني از دنيا مي رفت بعداز نماز عشا دو رکعت نماز ليلة الدفن براي او مي خواندم. يک کسي به من گفت که من يک از اقوامي که از دنيا رفت بود را در خواب ديدم. او به من گفت که خدا رحمت کند پدر اين عالم بزرگوار را زيرا با دو رکعت نماز من آزاد شدم. سومين چيزي که براي رفع وحشت موثر است خواندن قرآن است. خواندن سوره ي ياسين قبل از خواب موثر است. خواند سوره ياسين بر سر قبر کسي که از دنيا رفته است بسيار موثر است. چهارمين چيز صلوات فرستادن است. گاهي فرستادن يک صلوات قبرستاني را نوراني مي کند. ما نمي دانيم که يک صلوات چيست. با يک صلوات ميت از سختي رهايي پيدا مي کند. کار ديگري که در روايات تاکيد شده رکوع را کامل انجام دادن است. ما نمي دانيم چه ارتباطي بين دفع وحشت و انجام دادن کامل رکوع است. بعضي ها رکوع را مثل نوک زدن انجام مي دهد اين رکوع ناتمام است. يکي ديگر از تفضلات الهي اين است که اگر کسي از ظهر پنجشنبه تا جمعه از دنيا برود عذاب قبر از او برداشته مي شود. ديگري محبت اهل بيت است. پيامبر فرمود: محبت من و اهل بيت درهفت جاي وحشتناک که اولين آن مرگ قبر و... است نجات بخش است.

سوال – بعضي ها وقتي فوت مي کنند در قبر قرار نمي گيرند مثلا در دريا غرق مي شوند يا دفن نمي شوند. آيا اينها هم شب اول قبر دارند ؟

پاسخ – بله. امام

ص: 1622

صادق (ع) فرمود که اسم ديگر برزخ قبر است. قبر دو تا معنا دارد. يکي همين گودالي است که در قبرستان است و جايگاه بدن گوشتي ما است. بعد از مرگ تا قيامت ديگر با اين بدن کاري نيست. يک بدن ديگري به ما داده مي شود که روح به آن بدن تعلق مي گيرد بنام بدن برزخي که مثل اين بدن است ولي سنگيني ندارد شبيه بدني است که ما در خواب مي بينيم. البته هزاران بار کامل تر از اين بدن ما است. عالم برزخ روح با بدن مثالي استک ه مثل اين بدن است. اگر کسي در دريا دنيا رفته است يا مثل هنديها که مرده را مي سوزانند و بر باد مي دهند، قبر خاکي ندارد. ما به اين قبر کاري نداريم. سوال و فشار قبر براي برزخ است. در عالم برزخ اين اتفاقات رخ مي دهد. قرآن در مورد قوم نوح مي فرمايد: بخاطر گناهانشان در دريا غرق شدند و وارد آتش شدند.

97-05-04- شب اول قبر

سوال- چکار کنيم که در روز قيامت برهنه محشور نشويم؟

پاسخ – مسئله ي عريان بودن در قيامت و نه در برزخ در روايات بسيار زيادي مطرح شده است. در روايتي داريم که يکي از همسران پيامبر همين سوال را از پيامبر اکرم (ص) پرسيد. پيغمبر (ص) فرمود: آنجا هر کسي به فکر خود است و وحشت بسياري وجود دارد. اين مسئله آنقدر افراد را از يکديگر باز مي دارد که مانند نظام دنيا چشم چراني و نگاه وجود ندارد. اما نکته ي مهمتر اين است که در روايات داريم که شيعيان و مومنين خالص که ولايت

ص: 1623

اهل بيت (ع) را دارند مستور هستند. در روايتي از پيامبر اکرم (ص) است که فرمود: شيعيان علي (ع) کساني هستند که با لباس هاي سفيد در قيامت از قبر ها برانگيخته مي شوند. اين لباس هاي سفيد يا همان کفن ها است ويا اينکه به قدري نور آنها را فرا گرفته که بدن آنها قابل ديدن نيست. درروايت ديگري از امام صادق (ع) داريم که شيعيان ما از قبور برانگيخته مي شوند در حالي که بدن آنها مستور و پوشيده هستند. بنابراين بايد ولايت خود نسبت به اهل بيت (ع) را تقويت کنيم و جزو همين شيعياني باشيم که مستور هستند.

سوال – شب اول قبر چيست؟ در شب اول قبر چه اتفاقي مي افتد که همه ازآن وحشت دارند؟ آيا اصولاً در آن زمان شب و روز مفهومي دارد يا خير؟

پاسخ – هر مسلمان معتقدي مي داند که در آينده ي دور يا نزديک با چنين شبي روبرو خواهد بود. ما در روايات داريم که کلمه ي قبر همان عالم برزخ است. اين قبري که حفره اي است در قبرستان و بدن مادي را در داخل آن قرار مي دهند. ديگر با اين بدن دنيايي کاري ندارند و نظام دنيا برچيده مي شود. يک نظام کامل تري بعنوان عالم برزخ افتتاح مي شود. و با اين بدن تا قيامت کاري نيست. بنابراين اگر گفته مي شود فشار قبر، سوال اول قبر، وحشت قبر و تعبيراتي از اين قبيل، مراد برزخ است. از همان زمان مرگ که فرد از عالم دنيا مفارقت مي کند و روح از بدن جدا مي شود شخص وارد

ص: 1624

برزخ مي شود. از امام صادق (ع) سوال کردند که برزخ چيست فرمود: برزخ همان قبر است، از هنگام مرگ تا قيامت. اين فاصله ي زماني از زمان مرگ تا قيامت، زندگي برزخي است. آن ساعات اوليه اي که روح از بدن مفارقت کرده و جدا مي شود، ساعات عجيبي است و حتي روزهاي اوليه که روح انسان از بدن جدا شده و فرد مي ميرد روزهاي عجيبي است. از اين جهت که در عين حالي که شخص از دنيا رفته هنوز به اين خاطر که انس با آن عالم و موجودات برزخي نگرفته و سالها با اين بدن و نظام دنيوي انس گرفته، آنچنان تحير و سردرگمي و ابهامي دارد که درست نمي تواند دريابد که کيست. يعني هنوز فکر مي کند همان بدن خاکي است که در داخل حفره مي گذارند. با اينکه از آن بدن جدا شده اما به اين خاطر که درست خود را نيافته گمان مي کند که همان بدن است. بايد زمان بگذرد تا کم کم با عالم برزخ انس پيدا کرده و از اين عالم دنيا دور شده و بداند که ديگر جدا شده است. در دين و توصيه هاي ديني ما اکيداً گفته شده که مراعات حالات اوليه ي ميت را بکنيد. که او خود را بيابد و در درک آن حالات و رفع سردرگمي و گيجي او را کمک بدهيد. توصيه هاي ديني چقدر زيبا شما را پيش برده تا آن ميت بتواند خود را بيابد و درک کند که کجا است. در قدم اول گفته شده که هنگام غسل آب داغ بر روي فرد نريخته

ص: 1625

و ادب بدن را حفظ کنيد. در روايت داريم که با او مدارا کرده و مهربان باشيد. چون شخص ميت در آن جا حضور داشته و گمان مي کند که همان بدن است. چه بسا زماني که مي خواهند او را چپ و راست کنند اذيت مي شود. او مانند تنه ي درخت نيست که هرکاري خواستند بکنند و آب داغ بر روي او بريزند. در روايتي از پيامبر اکرم (ص) است که خدا غضب مي کند بر کسي که با مومن ضعيفي مدارا نمي کند. اين ميت الان مومن ضعيف است و دست او از همه جا کوتاه بوده و کاري از او بر نمي آيد بنابراين بايد مراعات او را کرد. درقدم بعدي گفته شده وقتي او را تشييع مي کنيد و به سمت قبر مي بريد، آهسته آهسته ببريد. با شتاب نبرده و ناگهان او را وارد قبر نکنيد. چون او هنوز خود را نيافته و خيلي سخت است که بدن او وارد حفره شود. امام صادق(ع) در روايتي فرمود که ميت را در چند قدمي قبر بر روي زمين بگذاريد، چند لحظه صبر کنيد. بعد بلند کنيد و يک مقدار جلوتر ببريد، براي بار دوم بر روي زمين بگذاريد. باز يک مقدار جلوتر ببريد و براي بار سوم همين کاررا تکرار کنيد. در آخر در کنار قبر بر روي زمين بگذاريد، چون قبر وحشت هاي زيادي دارد. بگذاريد آمادگي پيدا کند. براي بار چهارم او را بلند کنيد و بدن را وارد قبر کنيد. چقدر خوب است افرادي که اين آداب را مي دانند و مي خواهند اين کارها را بکنند

ص: 1626

در موقع دفن زيارت عاشورا بخوانند. يا صداي قرآن و ذکر و صلوات بلند شود. ما نمي دانيم ارتباط آن چيست ولي فقط مي دانيم که ذکر به ميت کمک مي کند که زودتر خود را بيابد. در قدم سوم گفته شده که وقتي او را داخل قبر مي گذاريد تلقين همراه با تکان دادن بکنيد. يعني شخصي که وارد قبر مي شود ميت را تکان داده و به او تفهيم کند که کجا است. به او بگويد توجه داشته باش، حواس خود را جمع کن و نترس. وقتي که دو ملک مي آيند و از تو سوال مي کنند به آنها اين جواب ها را بده. چون ميت گيج است فوق العاده اين مسائل به درد او مي خورد. در قدم چهارم گفته شده که وقتي روي قبر را پوشاندند، نزديکان ميت که او در زمان حيات با آنها انس داشته و صداي آنها براي او آشنا است در کنار او بمانند. يک بار ديگر از روي قبر و در قسمت بالاي سر او را تلقين کنند. حضرت زهرا(س) در وصيت خود به اميرالمومنين (ع) فرمودند که بعد از مرگ من بالاي سر من بنشين. بدرستي که اين ساعتي است که ميت نياز دارد که افراد زنده يک انسي با او داشته باشند. يک دفعه نرفته و او را تنها نگذارند. متأسفانه گاهي اوقات در اين زمان برخي از افراد به زور بستگان ميت را از سر قبر دور مي کنند. درست است که امکان دارد برخي از بستگان خيلي بي تابي کنند ولي اين بي تابي کردن ها در آن زمان بايد به

ص: 1627

گونه اي باشد که بيشتر به درد فرد متوفي بخورد. يعني انسان فقط نخواهد که غم خود را تخليه کند. چند نفر از آشنايان او بمانند و اين تلقينات را انجام دهند. اين کارها قدم به قدم باعث مي شود که فرد متوفي انس بگيرد. او فريادهايي دارد که ما نمي شنويم. مرحوم آيت الله انصاري همداني رضوان اله که استاد شهيد دستغيب بودند مي گفتند يک بار در همدان در حال تشييع شخصي بودند که من او را با بدن برزخي بالاي جنازه ديدم. البته کسي او را نمي ديد. مي ديدم که او را به سمت تاريکي عميق و مبهمي مي برند. مي خواست فرياد بزند که خدايا من را نجات بده اما زبان او به سمت کلمه ي خدا نمي چرخيد. من او را مي شناختم که فرد بسيار ستمگر و از حکام آن زمان بود. زبان او به خدا و کمک از خدا خواستن نمي چرخيد. او به مردم التماس مي کرد که من را نبريد. واقعاً يک حالاتي است که ما نمي شنويم. بنابراين حالات اوليه، حالات تحير و ترس است. شب اول قبر همان شبي است که فرد را دفن کرده اند. عالم برزخ بر خلاف قيامت شب و روز دارد. در قيامت خورشيد و ماه و شب و روز برچيده مي شود. اما در برزخ هنوز شب و روز وجود دارد. در قرآن در رابطه با فرعونيان داريم که آنها صبح و شام بر آتش عرضه مي شوند. امام صادق (ع) فرمود: اين آيه مربوط به برزخ است که صبح و شام گفته است، چون قيامت روز و

ص: 1628

شب ندارد. در برزخ چون اولين شبي است که فرد با يک عالم ناشناخته و موجودات ناشناخته برخورد مي کند و شب بودن نيز مزيد بر علت است. آيا کسي مي تواند به سادگي يک شب را در قبرستان بخوابد ؟ معمولاً افراد از اين کار وحشت دارند. حالا اين فرد از يک طرف در عالم نامأنوس و ناشناخته و با ديدن چهره هاي عجيب و غريب از طرف ديگر که برخي از چهره هاي برزخي بسيار وحشتناک هستند وتنهايي و دلتنگي از کساني که با آنها مأنوس بوده از طرف سوم، در يک تحير و ترس و اضطراب شديدي فرو مي رود. لذا پيامبراکرم(ص) فرمود: شديدترين ساعات بر ميت شب اول قبر است. اين همان شب اولي است که او را دفن مي کنند. اما چون تحيري دارد که هنوز خود را نيافته و نمي خواهد در آن قبر زندگي کند ترس دارد. البته تعلق روح به بدن تعلق تدبيري نيست به آن معنا که بدن را مديريت کرده و بتواند حرکت کند. اما انسي که از قبل بوده برقرار است. لذا کساني که به زيارت قبر متوفي مي آيند، ميت متوجه مي شود و با آنها انس دارد.

سوال – چکار مي توان کرد که از اين ترس و وحشت کاسته شود؟

پاسخ – در همين روايتي که پيامبر(ص) فرمود: سخت ترين ساعات شب اول قبر است. فرمود بر اموات خود رحم کنيد اولاً با صدقه دادن در آن هنگام و بعد اگر نتوانستيد دو رکعت نماز هديه کنيد. اين دورکعت نماز به غير از آن دو رکعت نماز ليلة الدفن است. دو

ص: 1629

رکعت نماز به کيفيت نماز صبح است که آن را هديه مي کنيم. پيامبر(ص) در روايتي فرمود: اين دو رکعت نماز که شما کوچک مي شماريد، نمي دانيد براي او چکار مي کند. و البته نماز ليلة الدفن که بايد خوانده شود. و از همه مهمتر در اين دنيا انس با خداوند داشته باشيد. يا انيس من لا انيس له که در تنهايي هاي ما در هميشه ي زندگي و پس از مرگ، خدا است.

سوال – لطفاً درخصوص آيات 62 تا 74 سوره ي کهف توضيح بفرماييد.

پاسخ – در اين صفحه و صفحه ي بعدا داستان حضرت موسي و خضر که يکي از داستان هاي بسيار زيبا و پر رمز و راز قرآني است بيان شده. مرحوم علامه طباطبايي در الميزان فرمودند که سوره ي کهف براي بيان سه داستان آمده است. يکي داستان موسي و خضر، يکي داستان اصحاب کهف و سوم داستان ذوالقرنين است که آنقدر اهميت داشته که يک سوره براي آن آمده است. اين داستان حضرت موسي و خضر يک داستان به هم پيوسته است که اگر قرار باشد کل نکات آن بيان شود بايد کل داستان مطرح شود. در آيه ي شصت و پنج و شصت و شش آداب استادي و شاگردي و آداب تعلم و تعليم بيان شده است. آيه ي شصت و پنج ويژگي هاي استاد را بيان مي کند. اينکه استاد کسي است که بايد عبد باشد. مهمترين خصلت حضرت خضر که موسي را براي شاگردي او فرستادند تا چيزهايي را به موسي بياموزد عبد بودن او بود. به خاطر همين خصلت او است که

ص: 1630

خداوند فرمود: ما رحمت هم به او داده بوديم و علم هم به او داده بوديم. عبوديت درس اصلي است که بايد محور همه ي درس هاي استاد باشد. حضرت موسي وقتي که درخواست کرد اجازه مي دهيد يک مدت من از شما استفاده کنم ؟ تعبير حضرت موسي اين است که اجازه مي دهيد من از علم شما در مسير رشد استفاده کنم ؟ يعني تعلم و يادگيري بايد در مسير رشد باشد. اگر غير از اين باشد تعلم ارزشي ندارد.

کلاً در ارتباط با زندگي برزخي دست ما کوتاه است و تا زماني که ما به آنجا نرويم نمي توانيم آن را درک کنيم. مرحوم حاج آقا بزرگ تهراني نقل مي کنند که استاد ايشان آيت اله سيد احمد کربلايي که از عرفا بود زماني که از دنيا رفت در يک حالتي ايشان را ديد ( ظاهراً در حالت خواب بوده است ) دست ايشان را گرفت و گفت ازآن طرف چه خبر داريد؟ او با يک حالتي دست خود را کشيد و گفت بايد اينجا بيايي تا ببيني چه خبر است. شبيه همين مطلب را نيز مرحوم آيت الله گلپايگاني که از مراجع بزرگ تقليد و همزمان با آيت الله بروجردي بود نقل مي کنند. ايشان مرحوم ميرزاي نائيني را در حالتي ديد و از ايشان پرسيد از عالم برزخ چه خبر؟ مرحوم نائيني فرمودند: يک چيزي مي گوييم، يک چيزي مي شنويد و يک چيزي مي شنويم. بايد آن را ببينيد. اين واقعيت مسئله است. اما آن چيزي که از اهل بيت به ما رسيده و ما به غير از اين

ص: 1631

سند ديگري نداريم اين است که بعد از مرگ زندگي برزخي به اين شکل شروع مي شود که روح که تا به حال با اين بدن سنگين، خاکي و گوشتي و استخواني کار مي کرد، زندگي خود را با يک بدن سبک آغاز مي کند. بدن سبک همان بدن برزخي است که به آن بدن مثالي هم مي گويند. چون شکل و مثل اين بدن است. از امام صادق (ع) پرسيدند که بعد از مرگ چطور زندگي مي کنيم ؟ حضرت در يک روايتي فرمودند: در يک بدن هايي مثل بدن هاي دنيايي. بهترين مثال شبيه همان چيزي است که در خواب مي بينيم. در خواب بدن گوشتي زير لحاف است و هيچ تحرکي ندارد، اما آن بدن را مي بينيم که کاملاً فعال است، حرکت مي کند، مي فهمد، مي خورد، مي آشامد، درد مي کشد و لذت مي برد. البته بدني که با آن در برزخ هستيم اين بدن که ما در خواب مي بينيم نيست. هزاران بار متکامل تر از اين بدن است چون بدن در خواب هنوز متعلق به عالم دنيا است. اما بدن برزخي، ما از عالم دنيا بيرون رفته ايم و به عالم کامل تري رسيده ايم. در روايت ديگري امام صادق(ع) فرمود که وقتي بعد از مرگ ما وارد عالم برخ مي شويم در يک شکل و قالبي مانند همين قالب دنيا هستيم. پس شکل و صورت دارد اما جرم و سنگيني ندارد. بدن برزخي مي خورد، مي آشامد، لذت مي برد و درک و فهم دارد. لذت و عذاب او يا درک و فهم او به مراتب

ص: 1632

قوي تر از درک و فهم و لذت و عذاب هايي است که در عالم دنيا مي برد چون کامل تر بوده و حجاب هايي دنيايي برداشته شده است. شخصي از امام صادق (ع) پرسيد که بعد از مرگ ارواح کجا مي روند ؟ امام صادق (ع) فرمود: ارواح مومنين در يک اتاق هايي مربوط به بهشت برزخي از غذاهاي آنجا مي خورند. از نوشيدني هاي آنجا مي آشامند. البته خوردن و آشاميدن در بهشت مانند دنيا فقط تأمين غريزه نيست، آنجا قرب مي آورد. در اين دنيا بدن ما نياز دارد و يک تأمين غريزه است. حيوانات نيز مي خورند و مي آشامند. اما در آن جا خوردن براي شخص قرب به همراه مي آورد. بعد حضرت فرمودند: مومنين در برزخ يکديگر را مي بينند، مي شناسند و با يکديگر انس داشته و مراوده دارند. شخصي که از دنيا مي رود اگر بهشتي باشد به دور او جمع مي شوند. از او سوال کرده و راجع به فاميل مي پرسند. البته نظام زندگي برزخي اجتماعي نيست و نظام فردي است. زندگي ما در عالم دنيا اجتماعي است. در جامعه همه به يکديگر احتياج داريم. ما به مشاغل مختلف احتياج داريم و به تنهايي نمي توانيم نيازهاي خود را برآورده کنيم. احتياج به نانوا، قصاب، پزشک و.. داريم. اما آنجا ديگر اينگونه نيست. آنجا زندگي هر نفر فردي است. يعني هر کسي در گرو اخلاقيات، عقايد و اعمال خود است. زندگي اجتماعي به اين معنا که به يکديگر وابسته بوده و به هم کمک کنيم وجود ندارد. اما مي تواند به صورت جمعي بوده و

ص: 1633

در کنار هم جمع شويم و يکديگر را ببينيم. يعني خانواده ها مي توانند يکديگر را ببينند. جزو لذت هاي بهشت برزخي اين است که افراد يکديگر را ديده و با هم انس بگيرند. اين يک لذتي است که شامل حال مومن مي شود. از طرف ديگر شخصي که دچار جهنم و عذاب برزخي مي شود هم خوردن و آشاميدن دارد اما اين خوردن و آشاميدن براي او عذاب است. درزندگي برزخي تکامل و رشد وجود دارد. اما تکامل برزخي، تکامل عملي نيست. يعني آنگونه نيست که ما آنجا بتوانيم اعمال انجام دهيم يعني خيرات کرده، نماز بخوانيم و بتوانيم کارهاي خود را جبران کنيم. يعني دار عمل و مزرعه همين دنيا است. اما تکامل معرفتي و علمي است. يعني مرحله به مرحله حجاب ها کنار رفته و اسراري براي فرد کشف مي شود. افرادي که اهل بهشت هستند با ديدن و فهميدن لذت آنها بيشتر مي شود. افرادي که اهل عذاب هستند، حسرت و عذاب آنها بيشتر مي شود. در روايتي از امام موسي ابن جعفر(ع) در جلد دوم اصول کافي است که حضرت به يکي از افرادي که در کنار ايشان نشسته بودند فرمودند که دوست داريد در دنيا عمر شما طولاني شود ؟ آن شخص گفت بله. حضرت فرمود به چه دليل؟ گفت خيلي سوره ي قل هو الله احد را دوست دارم و دوست دارم که اين سوره را زياد بخوانم. امام چند لحظه سکوت کردند و بعد فرمودند: شخصي از مومنين که از دنيا برود اگر دردنيا قرآن را نياموخته باشد (البته به شرطي که براي آموختن کوتاهي نکرده باشد)

ص: 1634

در عالم قبر به او تعليم مي دهند. بنابراين تعليم و رشد علمي درآنجا وجود دارد. بعد حضرت فرمود: به اين خاطر که درجه ي او را بالا ببرند. چون درجات بهشت به اندازه ي آياتي است که خوانده ايد و بر جان شما نشسته است، به شما مي گويند بخوانيد و بالا برويد. لذا در آن دنيا به او تعليم مي دهند. دررواياتي است که بچه ها ي کوچکي که هنوز بالغ نشده و از دنيا مي روند و يا حتي سقط شده و از دنيا رفته اند در يک روايت است که حضرت ابراهيم (ع) آنها را در عالم برزخ تربيت کرده و از جهت معرفتي آنها را رشد مي دهد. پيامبر فرمود: من در معراج ديدم که بچه هاي زيادي به دور او نشسته بودند. در روايت ديگري است که امام صادق (ع) فرمود: اطفال شيعيان ما که از دنيا مي روند حضرت زهرا (س) تربيت مي کند. اينها همه تکامل هاي برزخي است. به همين خاطر است که شما در دعاها صلوات براي اهل بيت فرستاده و ترفيع درجه براي آنها مي خواهيد. در تشهد نماز شما مي گوييد که خدايا درجه ي پيامبر را بالا ببر. دعا براي ترفيع درجه نشان مي دهد که درجات هنوز وجود دارد.

سوال – در بهشت برزخي اين رشد و تکامل مي تواند وجود داشته باشد، آيا در جهنم برزخي نيز ممکن است رشد و تکاملي بوجود بيايد که فرد ديگر بعد از برزخ وارد جهنم نشود؟

پاسخ – کساني که حداقل هاي شرايط ورود به بهشت را دارند يعني اصل ايمان را دارند

ص: 1635

اما در دنيا گناهان زيادي مرتکب شده اند. کساني که اصل ايمان، اعتقاد به پيامبر و ولايت اهل بيت را دارند يعني عقائد را دارند ولي عمل نداشته يا معصيت زياد دارند، بايد در مراحلي پاک شده و کفاره ي اعمال بدي را که انجام داده اند ببينند. اين پاک شدن يا در فشار هنگام مرگ است، يا شب اول قبر است و يا در مراحل برزخ است. لذا درروايتي داريم که عذاب هاي برزخ براي مومنين کفاره ي گناهان است تا پاک شده و به بهشت بروند. اما براي کافران و کساني که اعتقادات نداشته و با حضرت حق عناد دارند. يعني مستضعف فکري نبوده اند که حق به آنها نرسيده، رسيده اما قبول نکرده اند. اين افراد در جهنم برزخي هستند و تکامل آنها به سمت غضب خدا است. يعني مرحله به مرحله درکات آنها بالا رفته و بيشتر به باتلاق فرو مي روند. هرچه قدر حجاب ها بيشتر برداشته شود حسرت و پشيماني آنها بيشتر مي شود. خيلي از افراد مي پرسند برزخ کجا است ؟ فکر مي کنند برزخ در آسمان ها است. يعني يک گمان عوامانه اي در اذهان شکل مي گيرد که گويي برزخ در آسمان ها و کهکشان ها است. به هيچ وجه اينگونه نيست. تمام آسمان ها و کهکشان ها که با ملياردها سال نوري با ما فاصله داشته باشند هنوز در عالم دنيا هستند. فاصله ي عالم برزخ با ما فاصله ي مکاني نيست. فاصله ي زماني هم نيست که چند ميليون سال ديگر به آن برسيم. فاصله ي رتبي است. مثلاً اگر الان يک حيواني

ص: 1636

دريک مکان و يک زمان کنار ما باشد، ما چيزهايي مي فهميم که او نمي فهمد. چون رتبه ي ما متفاوت است. پس الان رتبه ي ما پايين تر از برزخ است که نمي توانيم بشنويم و درک کنيم. همين الان اينجا برزخ است. يعني در باطن اين عالم برزخ وجود دارد اما نبايد به سراغ بعد زماني و مکاني برويم. و اگر بخواهيم باطن را بفهميم اينگونه است که ما موقع خواب ظاهر را از دست داده و به سراغ باطن مي رويم.

97-05-11- برزخ

سوال – سوال هاي قبر چيست و چه زماني آنرا از ما مي پرسند ؟

پاسخ – يکي از مباحثي که مربوط به برزخ و زندگي پس از مرگ است بحث سوال قبر است و از مسلمات معارف ديني ما است . در زيارت آل ياسين که يکي از زيارت هاي مربوط به حضرت ولي عصر است و روي خواندن آن هم تاکيد شده داريم که اين سوال نکير و منکر سوال حقي است و واقعيت دارد . در روايتي از امام صادق (ع ) داريم که اگر کسي اين سه چيز را انکار بکند از ما شيعيان نيست ، يکي معراج پيامبر و يکي سوال قبر و يکي شفاعت اهل بيت . سوال قبر يکي از عقايدشان همه ي شيعيان است . در روايات بسيار زيادي چگونگي سوال قبر موشکافي شده است و بسياري از مباحث در آن مطرح شده است . روايتي از پيامبر است که مي فرمايد : خدا دو تا فرشته دارد که به آنها منکر و نکير مي گويند ، وارد بر ميت مي شوند و

ص: 1637

از او سوال مي کنند . شايد علت اين که به آنها نکر مي گويند اين است که آنها ناشناخته هستند و فرد بواسطه ي آنها چيزي نمي فهمد . در بعضي از روايات داريم که ورود اين دو ملک براي همه به يک شکل نيست . افرادي که اهل معصيت هستند اينها به شکل عبوس بر آنها وارد مي شوند که نکير و منکر هستند . براي مومنين اين دو ملک بنام مبشير و بشير هستند که بشارت مي دهند و برخورد بسيار ملايمي دارند . در جلد سوم کافي داريم که ابو بصير از امام صادق (ع) سوال کرد که اين دو ملک براي مومن و کافر به يک شکل مي آيند ؟ ايشان فرمودند : خير به يک شکل نمي آيند . دردعاي ماه رجب داشتيم که خدايا من را از سوال برزخ نجات بده ، از من نکير و منکر را دور بکن و بشير و مبشر را براي من بفرست که اينها با چهره هاي باز و بشارت دهنده هستند . در مورد زمان سوال قبر در روايات پاسخ داده شده است . در همان ابتداي ورود به عالم برزخ اين دو ملک مي آيند و تعيين تکليف مي کنند . عالم برزخ يعني عالم قبر . بعد از مرگ با بدن دنيايي کاري ندارند . شخص ميت ساعتها و روزهاي اوليه هنوز نمي تواند بين عالم دنيا و عالمي که وارد آن شده است فرق بگذارد . و هنوز نمي فهمد که از اين دنيا بيرون رفته است و گمانش اين است که هنوز در اين دنيا است .

ص: 1638

پيامبر مي فرمايد وقتي شخص را در قبر مي گذارند ، وقتي صداي کفش کساني که دارند مي روند مي شنود ، دو ملک مي آيند ، يعني اين دو ملک اين قدر سريع مي آيند . روايتي در نهج البلاغه است که مي فرمايد : وقتي تشيع کنندگان رفتند و کساني که گريه مي کردند برگشتند ، اين فرد را مي نشانند و از او سوال مي کنند و اين قدر اين سوال ناگهاني است و شخص از دنيا رفته ترس رد شدن از اين امتحان را دارد که سوال را به آرامي جواب مي دهد . روايتي داريم که شخصي که از دنيا رفته را دو تا تلقين بکنيد ، يکي وقتي او را در قبر مي گذارند و يکي هم بعد از دفن که پوشانيده شد تلقين بکنيد و امام صادق (ع) مي فرمايد که وقتي تلقين دوم را مي کنيد نکير و منکر مي گويند که او را تلقين کردند پس برويم . پس همان موقعي که شخص را تلقين مي کنند اين دو فرشته مي آيند . نکير و منکر به يکديگر مي گويند که آن حجتي که بايد همراه اين متوفا باشد به او تلقين شد ، برويم . آقاي حائري يزدي که مرجع تقليد بيست و شش سال پيش بود ، يکي از دوستانشان فوت کرده بودند و ايشان وارد قبر شدند و کمي طول کشيد .از ايشان سوال کردند که چرا اين قدر طول داديد؟ ايشان گفتند که مي خواستم نکيرين که آمدند بشنوم که درست جواب داده است و خيالم راحت بشود . پس زمان سوال

ص: 1639

قبر همان اول ورود به عالم برزخ است . بخاطر همين گفتيم که وقتي همه قبرستان را ترک مي کنند عده اي در کنار قبر بمانند و دعا و تلقين بخوانند که اينها بسيار براي او موثر و مفيد است .

سوال – با توجه به اينکه ما بايد در روز قيامت هم اين سوالها را پاسخ بدهيم ، چه لزومي دارد که در برزخ هم اين سوالات پاسخ بدهيم ؟

پاسخ – ما يک سوال در عالم برزخ داريم و يک سوال هم در عالم قيامت داريم . سوالاتي که در عالم برزخ مي شود يک بازجويي اوليه است که سوال از کليات و اصول عقايد و بعضي از اصول اعمال است ولي در قيامت از ريز و درشت عقايد اخلاقيات سوال مي کنند . مثلا در برزخ از اصل نماز سوال مي کنند که آيا نماز مي خواندي يا خيراما در قيامت مي پرسند که فلان نمازي که خواندي نيت تو چه بود و آيا لباس تو غصبي يود يا خير ؟ قرائت و رکوع و سجود تو درست بوده است يا خير ؟ جز به جز سوال مي کنند . در برزخ کليات عقايد را سوال مي کنند .يعني آن چيزي که محور اصلي تشکيل شخصيت انسان است . اصلي ترين عنصري که شخصيت انسان را و جهت گيري و مسير زندگي دنيايي انسان را تشکيل مي دهد باورها وعقايد او هست که آيا عقايد کلي در زندگي را باور دارد يا ندارد. اين اوليه و مهمترين عنصر تشکيل دهنده ي شخصيت فرد است . درست است که اخلاقيات و رفتارهاي انسان

ص: 1640

هم در شخصيت او اثرگذار است اما مهمترين عنصر تشکيل دهنده ي شخصيت عقايد است و لذا از آنها سوال مي کنند . مي پرسند که معبود تو در اين عالم که بود ؟ دين تو چه بود ؟ پيامبر و امام تو که بود ؟ و از يک تعداد محدود اعمالي که آن اعمال شاهد اعتقادات هستند . مثل نماز، روزه ،خمس ، حج . از انجام اين اعمال سوال مي کنند و ديگر اينکه مي پرسند کسب و درآمد تو از چه راهي بوده است حلال يا حرام ؟جواني و عمر خودت را در چه راهي مصرف کرده اي ؟ حالا چرا از اين اعمال مي پرسند؟ چون اين اعمال اصلي ترين اعمالي است که شاهد بر صدق اعتقادات است . اگر من بگويم که من خدا را قبول دارم و اعتقادات را دارم ، بعد مي گويند نشانه ي تو که نماز است کجاست ؟ تو که مي گويي امام و پيامبر را قبول دارم چرا سهم امام را غصب کردي ؟ خمس ندادي ؟ چرا درآمد خودت را از هر راهي درآوردي ؟ چرا عمرت را به بطالت گذراندي و در راه معصيت خدا گذراندي ؟ پس از جزئيات نمي پرسد. اين سوالات مثل سوالات امتحاني پرسيده نمي شود که وقتي براي آن بگذارند . ملائک خيلي راحت آنها را از فرد در مي آورند . داريم که اگر سوال را سربلند جواب داد نتيجه اش اين مي شود که عالم برزخ گشايش پيدا مي کند و دري از بهشت به او باز مي کنند . يعني از آن باغ ،

ص: 1641

يک باغچه اي به او مي دهند ، يک جلوه اي از بهشت قيامتي به او مي دهند که در اين مدت راحت باشد. اما کسي که از اين سوالات رد شد نتيجه اش اين مي شود که يک دري از جهنم را براي او باز مي کنند . بايد تکليف فرد از همان قدم اول روشن بشود ،پس سوال قبر از همان ابتداي ورو به برزخ است . ما سرگرداني نداريم .

سوال – آيا همه انسانها سوال قبر را دارند ؟

پاسخ – مي گويند که کسي وصيت کرده بود که وقتي من مردم من را با يک کفن کهنه بپوشانيد که وقتي نکير و منکر آمدند گمان کنند که من مرده ي قديمي هستم و قبلا از من سوال کرده اند . سوال قبر را از همه مي پرسند منتها از همه ي کساني که در دنيا يک موضع اعتقادي يا ضد اعتقادي داشته اند . هر کسي که در دنيا آنقدر آگاهي و فهم داشته که براي خودش موضعي انتخاب بکند .حالا يا اين موضع درست ديني و اعتقادي است که ما به آن مومن مي گوييم يا يک موضع ضددين است که ما به آن کافر مي گوييم . از اين دو دسته سوال قبر مي شود . داريم که سوال نمي شود مگر از کساني که در طريق ثبيت دين يا در طريق تثبيت کفر بوده اند . اما دو دسته هستند که سوال قبر ندارد . يک دسته کساني که شان شان بالاتر از اين است که از آنها سوال بپرسند ، مثل انبياء و امامان . بي

ص: 1642

معنا است که از پيامبر بپرسند که پيامبر تو کيست . آنها امتحان شان را در دنيا پس داده اند . پيامبر خودش دين و کتاب را آورده است .همچنين از شهدا هم سوال نمي شود . پيامبر فرمود : شهيد در قبر مورد سوال قرار نمي گيرد . پرسيدند که چرا از مومنين سوال مي کنند ولي از شهدا سوال نمي کنند. پيامبر فرمود: همين که او به زير تيغ شمشير بخاطر خدا رفت ، آن بالاترين امتحان براي شهيد است . عزيزي است که دو چشم و دو دستش را براي خدا داده است. ايشان مي گفتند که من زمان جنگ آرپيچي زن بودم . يکي از دوستان ما که مجروح هم بود نزديک تانگ شد تا موشک بزند ولي موشک به تانک اصابت نکرد . تانک از روي بدن او رد شد و من گوشت هاي بدن او را مي ديدم که به اطراف پرت مي شد. من خودم را به بالين او رساندم . وقتي آخرين نفس هايش را مي کشيد مي گفت که خدايا از من راضي شدي ؟ کسي که اين جوري جانش را داده است و عملا اعتقادش را نشان داده ديگر احتياجي به سوال ندارد . يک دسته ي ديگر شان شان پايين تر از اين است که از آنها سوال بشود . مثلا کساني که درفرهنگ ديني ما مستضعف فرهنگي و فکري شمرده شده اند . يا در دنيا به حد رشد فکر نرسيده اند که ايمان داشته باشند يا نداشته باشند مثل بچه ها يا ديوانگان که تکليفي ندارند . که اينها نه جزو مومن

ص: 1643

و نه جزو کافر به حساب مي آيند . يا کساني که انسانهاي بالغي هستند که حجت بر آنها تمام نشده است . کساني که دين حق به آنها عرضه نشده است چه بسا اگر دين حق به آنها عرضه بشود آنها هيچ انکاري ندارند . اين جور افراد نه مومن هستند نه کافر . فردي که اطلاعات در اختيار او قرار نگرفته است . يک وقت اطلاعات هست و ما بايد تحقيق بکنيم و اگر اين کار رانکنيم ما مقصر هستيم ولي يک موقع اصلا به فرد صدايي نرسيده است و مقصر نيست . ممکن است که پيرو ديني بوده است و احتمال نمي داده که اسلام دين حقي است که برود سوال بکند. اين جور افراد که دست رسي به حق نداشته اند و حجت بر آنها تمام نشده است ، مستضعف نام دارند . رحمت خدا وسيع تر از اين است که کساني که حجت بر آنها تمام نشده عذاب بکند . به تعبير قرآن امر آنها به خداواگذار شده است . و خدا خودش مي داند که با آنها چه رفتاري بکند. چيزي که از آيه بر مي آيد اين است که آنها مورد عفو خدا واقع مي شوند . در آيه ي متسضعفين مي فرمايد که اميد است که عفو خدا شامل حال آنها بشود. پس اين دو دسته سوال قبر ندارند .

سوال – سوره مريم آيات 39 تا 51 را توضيح بدهيد .

پاسخ – در اين آيه ي سي و نه خدا از روز حسرت نام مي برد ، روزي که کار به پايان رسيده است .

ص: 1644

يک عده اي در غفلت هستند و به ايمان نمي رسند . آن روز حسرت بالايي است . يکي از اسامي روز قيامت يوم الحسرة است . پيامبر فرمود : به ازاي هر روز زندگي انسان بيست و چها رتا مخزن براي انسان در روز قيامت باز مي شود . وقتي در يک جعبه را باز مي کنند براي شخص مومن آنچنان نور و سروري و هديه اي است که بقدري خوشحال مي شود که اگر اين سرور و خوشخالي را در اهل جهنم توزيع بکنند مقداري از عذاب شان کاسته مي شود . وقتي يکي از اين خزانه ها را باز مي کنند بقدري وحشت و ظلمت وغم در آن است و آن ساعتي است که در آن معصيت کرده است که شخص دچار عذاب مي شود که اگر اين عذاب و ناراحتي را در بين اهل بهشت توزيع بکنند از خوشحالي آنها کم مي شود. يک خزانه را براي فرد باز مي کنند که خالي است و فرد بقدري حسرت مي خورد که اين حسرت براي فردي قاب درک نيست . اين يعني ساعتي که فرد در دنيا از دست داده و نتوانسته کار مفيدي انجام بدهد . لذا اين ساعتها را غنيمت بشماريد .

سوال – با اينکه ما سوالات روز برزخ را مي دانيم چرا نمي توانيم آنها را پاسخ بدهيم و پاسخ دادن به آنها سخت است ؟

پاسخ – به ظاهر اين سوالات ساده است و پاسخ آن هم ساده است . چون ما اين سوالات را با سوالات دنيايي مقايسه مي کنيم . دردنيا وقتي از ما امتحان

ص: 1645

مي گيرند يا مسابقه اي هست از محفوظات ذهني ما مي پرسند . اگر کسي از قبل مطالبي را حفظ کرده مي تواند اينها را جواب بدهد . ما فکر مي کنيم که سوالاتي که در برزخ مي پرسند مثل سوال دنيايي است که در محفوظات ما هست و جواب آن ساده است . در حاليکه ما نبايد سوال کردن دنيايي را با سوال کردن برزخي مقايسه بکنيم . سوالات برزخي از محفوظات ذهني نيست بلکه از باورهاي قلبي است يعني وقتي ملائکه سوال مي کنند عقايد و باورها را واکاوي مي کنند . بخاطر همين اينجا کار سخت مي شود. در اينجا لازم نيست که ذهن کار بکند قلب بايد باورهايشا را رو بياورد . قلب بايدباورهاي محکمي داشته باشد که وقتي سوال کردند بتواند قلبا اعتقاد خودش را به آنها برساند و آنها مي فهمند که تو به رب اعتقاد داري يا خير . فيض کاشاني مي گويد که افرادي هستند که قرن ها اسم پيامبر را فراموش مي کنند و يادشان نمي آيد . اين نشان مي دهد که عقايد و باور به پيامبر در قلب شان نفوذ نکرده است . سوالات قبر را از بدن ظاهري و گوشتي نمي پرسند . سوالات را از باطن مي پرسند و در باطن دروغ نيست . در اين دنيا مي توان به ظاهر دروغ گفت ولي در برزخ ظاهر کنار رفته و دروغ معنا ندارد . مي پرسند که در دنيا رب تو و معبود تو چه کسي بوده است ؟ کسي که در دنيا معبودش مال و ثروتش بوده است ، مي گويد

ص: 1646

شيطان است . آنها خودشان درمي يابند و احتياج به گفتن نيست . اين عقيده و باطن مخفي نيست و رو است . اما کسي که در دنيا معبود و هدفش خدا بوده است و باورش در دنيا اين بوده است ، وقتي از او مي پرسند امام تو که بود ، چون در دنيا از علي و آل او تبعيت کرده است نام امامش را مي گويد ولي کسي که دردنيا هر کاري خواسته کرده و از امام تبعيت نکرده است ، وقتي از او مي پرسند که امام تو که بوده است مي گويد : نفس من بوده است . چيزي که به درد برزخ مي خورد عقايد و باورهاي قلبي است . قلب بايد خدا را بعنوان معبود باور کرده باشد ، امام را بعنوان يک جلودار قبول کرده باشد . در بعضي از روايات از اين دو فرشته بعنوان کسي که خالص را از ناخالص جدا مي کند نام برده شده است يعني وقتي آنها واکاوي مي کنند قلب خالص از ناخالص را جدا مي کنند. اينها بسته به باورهايي دارد که در دنيا براي خودمان تثبيت کرده ايم و واقعا در قلب مان نفوذ کرده است . کساني که اين اعتقادات در قلب شان نفوذ کرده است و با نماز و روزه اعتقادات را تثبيت کرده اند ، آنها آنجا کاملا جوابگو هستند .

سوال – آيا مي شود کاري کرد که ما پاسخ اين سوالات را براحتي بدهيم ؟

پاسخ – امام سجاد (ع) هر جمعه در مسجد النبي در مدينه موعظه مي کرد . در کتاب بحار جلد

ص: 1647

ششم داريم که مي فرمايد : بعد از اين که از خدا و پيامبر سوال مي کنند ، به هوش باش و به خودت فکر کن ، قبل از اينکه از تو سوال کنند دراين دنيا آماده باش . آمادگي اين امتحان به اين صورت نيست که محفوظات ذهني مان را زياد کنيم يا کتاب بخوانيم که جواب بدهيم بلکه بايد اعتقادات و باورهاي مان را در اين دنيا تقويت کنيم . وقتي بحران هاي زندگي به سراغ من مي آيد بحران هاي مالي ، سياسي ، جنسي و خانوادگي ، دست از اعتقادم برندارم و با کوچکترين مشکل با خدا قهر نکنم و نمازم را ترک نکنم . با بالا و پايين شدن مد دست از حجابم برندارم . با يک تغيير در زندگي تمام عقايدم را دور نريزم . وقتي درا ينجا در باورهايم ثابت قدم هست در آنجا با غرش ملائکه ( در روايت داريم که صداي اين دو ملک مثل غرش رعد است ) شخص نمي ترسد . زيرا در بحران هاي زندگي اعتقادش را نگه داشته است. حالا چطور باورهاي مان را تقويت کنيم که بتوانيم پاسخ سوالات قبر را درست بدهيم . جواب سوالات ما باورهاست . قرآن مي فرمايد : اگر مي خواهي باورهايت قوي بشود بايد طبق باورهايت عمل بکني . من اگر طبق اعتقاداتم عمل بکنم در زندگي کسب و کار و ... اينها باورهاي من را تقويت مي کند. موقع نماز وقتي کارم را رها مي کنم و به سراغ نماز مي آيم ، اين باعث مي شود که اعتقادات من محکم بشود . وقتي

ص: 1648

دلم مي خواهد هر جوري کاسبي بکنم ولي دلم را کنار مي گذارم و آنچيزي را که خدا مي خواهد رفتار مي کنم اين باعث مي شود که اعتقادات من قوي بشود . هر عملي برخلاف اعتقادات مثل موريانه اي است که از درون اعتقادات ما را پوک مي کند . هر معصيت بند ارتباط با خدا را قطع مي کند . پس آن چيزي که اعتقادات را تثبيت مي کند عمل بر طبق بندگي و دستورات الهي است . کسي که در اين دنيا سعي اش را کرده است اگر در آن دنيا کم بياورد ائمه دست او را مي گيرند . روايتي از امام صادق (ع ) داريم که در قبر از پنج چيز مي پرسند : از نماز ، روزه ، حج ، زکات و ولايت . ولايت اهل بيت کناري مي ايستد و مي گويد هر جا شما کم آورديد من آنرا تکميل مي کنم . هر نقصي که بر شما وارد شد من آنرا تمام مي کنم . مرحوم آيت الله حائري عاشق امام رضا (ع) بود . گاهي ايشان براي رفتن به مشهد بليط اتوبوس گيرش نمي آمد و اين پيرمرد روي پيت حلبي مي نشستند و به مشهد مي رفتند . مدتي هم که در مشهد بود در حرم مي ماند . در طول عمرش هفتاد بار به مشهد رفته بود. در آخرين بار که ايشان به مشهد رفته بودند مي گفتند که امام رضا (ع) فرموده که تو ديگر نيا ، نوبت ماست . ايشان مي گفت که من فهميدم که اين آخرين باري است که به

ص: 1649

زيارت مي روم . مرحوم آيت الله مرعشي نجفي با آيت الله حائري با هم قراري گذاشته بودند که هر کدام که از دنيا بروند به يکديگر خبري بدهند . آيتالله حائري زودتر ازدنيا رفتند . آيت الله نجفي در حالتي ايشان را ديد و ايشان گفتند که وقتي من از دنيا رفتم دو ملک براي سوال قبر آمدند که من خيلي ترسيدم که در عمرم اينقدر نترسيده بودم . يک دفعه يک صداي دلنوازي از پشت گفت که نترس . با نزديک ترين شدن اين صدا ، اين دو ملک رفتند . وقتي چهره را ديدم پرسيدم شما چه کسي هستيد ؟ گفت : يک بار از آن هفتاد بار به ملاقات تو آمدم ، شصت و نه بار ديگر به ملاقات تو مي آيم . اين کمکي ها براي کسي است که اعمالي انجام داده و يک جايي کم آورده است .

سوال - يک تحفه اي در طليعه ي ماه مبارک رمضان به ما بدهيد تا قدر لحطات خودمان را بدانيم .

پاسخ – شما اين ماه مبارک رمضان را يک بستر مناسبي براي تقويت باورها قرار بدهيد . يکي از اين چيزهايي که باورها را تقويت مي کند درک سحر است . خدا در سحر گنجي گذاشته است . در قرآن خدا مي فرمايد که کسي نمي داند که در اين سحر من چه چيزي برايشان مخفي کرده ام . امام حسن عسگري (ع) فرمود : راه رسيدن به خدا يک راه بي نهايت است که يک مرکبي مي خواهد که بهترين مرکب شب و سحر است . از شب استفاده

ص: 1650

کنيد . بخاطر همين براي پيامبر درک سحر و شب زنده داري واجب بود . وقتي حضرت علي (ع) مي خواست آخرين اذان صبحش را بگويد به فجر نگاهي کرد که فجر يک شب چشم او را خفته نديده بود و او هميشه بيدار بود . ما مي توانيم سه رکعت نماز شب را در اين سحرهاي ماه رمضان بخوانيم .

97-05-18- فشار قبر

سوال – من يک اقليت مذهبي هستم و برنامه ي شما را خيلي دوست دارم اما هر کارشناسي که راجع به زندگي پس از مرگ و معيار قبولي اعمال صحبت مي کند من دچار اضطراب و ترديد مي شوم که اگر خدا بخواهد با اين معيارها من را بسنجد من نمي دانم چه عاقبتي خواهم داشت و با خودم مي گويم که اي کاش خدا من را خلق نکرده بود. وقتي شما مي گوييد که سبک شمردن نماز باعث بي ارزش شدن و ساير اعمال مي شود من خيلي مضطرب مي شوم زيرا در دين ما نماز واجب نيست و با نخوان نماز شخص فقط لذت صحبت کردن با خدا را از دست داده است. همين طور حجاب و گوش دادن به موسيقي و. .. من ارتباط با نامحرم را در حدي که در اسلام گفته شده رعايت مي کنم و چند بار تصميم گرفتم که به اين مجالس نروم ولي ديدم که منزوي مي شوم. من حجاب را در حدعرف رعايت مي کنم. مثلا شما مي گوييد که محبت اهل بيت مثل نخ اسکناس است، وقتي من اين حرفها را مي شنوم احساس نااميدي مي کنم. لطف کنيد معيار اعمال را در مورد

ص: 1651

اقليت هاي مذهبي توضيح بدهيد.

پاسخ – ما در معارف ديني خودمان يک بحثي بنام مستضعف فکري داريم يعني کساني که به هر دليلي حقيقت به آنها نرسيده است، دسترسي نداشته اند وحجت بر آنها تمام نشده است، اينها کساني نيستند که کافر محسوب بشوند. در روايات ما تصريح شده است که اين افراد نه بعنوان مومن محسوب مي شوند زيرا ايمان به آن معنا نداشته اند و نه کافر محسوب مي شوند زيرا آنها به حق پشت نکرده اند و با حق لجبازي نداشته اند. اين افراد به تعبير قرآن مستضعف فکري هستند و کارشان هم با خداست. و از برآيند آيات و روايات برمي آيد که عفو خدا شامل حال اينها مي شود منتها بشرطي که مستضعف باشند. اگر کسي احتمال مي دهد که حقيقتي در جايي هست نبايد از روبرو شدن با حقيقت وحشت داشته باشد. مثلا بترسد از اينکه منزوي بشود و نبايد به قضيه اين طور نگاه بکند. وقتي ما قبول کرديم که حقيقت بزرگي هست که اين حقيقت مسير زندگي دنيا و آخرت ما را تغيير مي دهد و ابديت ما را تضمين مي کند، در اينجا ما نبايد از تحقيق کردن در مورد آن وحشت بکنيم. اگر اين طور باشد کلمه ي مستضعف بر اين انسان اطلاق نمي شود زيرا خودش دنبالش نرفته و خودش تقصير داشته است. مستضعف کسي است که حق به او نرسيده است ولي اگر من خودم دست در گوشم بگذارم که حق به من نرسد، من جزو مستضعف نيستم. هيچ انصاف منصفي با پيدا کردن حق مشکلي ندارد. انسان مي تواند دنبال آن

ص: 1652

چيزي برود که که عقلش مي گويد. اگر عقل براي شما چيزي را اثبات کرد و حجيت بر شما تمام شد، پاي آن بايستيد و از تبعات آن نترسيد بخصوص که ما امدادهاي الهي را در پيش خواهيم داشت.

سوال – فشار قبر چيست؟ آيا فشار قبر در مورد همه صدق مي کند؟

پاسخ – فشار قبر يکي از مسلمات عقايد ماست و ما اين قدر در اين زمينه روايات داريم که ترديد در آن نيست. فشار قبر الزاما به اين معنا نيست که اين فشاري بر روي قبر خاکي بيايد. در واقع فشار قبر گرفتاري ها، سختي ها و عذاب هايي است که شخص در اوايل ورود به عالم برزخ بخاطر آلودگي ها و تعلقاتي که در دنيا داشته است دارد. مثلا شخص معتاد اگر مواد به او نرسد چه فشاري مي بيند ؟ اعتياد به چيزي دارد که در اختيارش نيست و درد مي کشد. حالا اگر کسي به دنيا اعتياد داشته است وقتي از دنيا مي رود، دنيا را به او نمي دهند ولي اعتياد و تعلقات او سرجايش است. او را از محبوبش جدا کرده اند و به او نمي دهند، در اين صورت خيلي فشار مي بيند و مدت فشار آن بستگي به قطع وابستگي دارد و از اينجا مي فهميم که فشارها با هم فرق دارد. اصل فشار هم براي افراد فرق مي کند. فردي که تعلقاتش به دنيا بسيار کم است، اصلا تعلقي به دنيا نداشته است و به دنيا دل نبسته است و با دنياي آخرت مانوس بوده است و علاقه اش به ائمه بوده است، اين

ص: 1653

فرد فشار قبر ندارد يا کمي دارد. پس عالم برزخ فشاري به کسي نمي آورد. اين فشار، انعکاس و پژواک دنيا است که در عالم برزخ به ما برمي گردد. آلودگي ها و تعلقات ما در دنيا تبديل به فشار درعالم برزخ مي شود. فيض کاشاني مي گويد که تنگي يا وسعت قبر بسته به کوچکي با بزرگي روح ماست. روحي که در اين دنيا کوچک است يعني روحي که حسادت و کينه دارد و در همين دنيا هم با خودش درگير است، اين فرد وقتي به عامل برزخ برود فشارهاي خودش را منتقل مي کند و فشار قبر او همين است ولي روحي که بزرگ است يعني گذشت دارد و از کسي کينه ندارد و به ديگران اعتماد دارد، اين فرد در همين دنيا برايش بهشت است. يک دسته از روايات ما مي گويند که همه فشار قبر دارند ولي يک دسته از روايات مي گويند که همه فشار قبر ندارند. پيامبر مي فرمايد: هيچ مومني نيست که فشار قبر نداشته باشد. وقتي دختر پيامبر رقيه که مظلومه اي بود از دنيا رفتد پيامبر براي او گريست وفرمود که خدايا اين دختر در دنيا سختي زياد ديده است او را بر من ببخش و فشاري بر او نباشد. روايت ديگري داريم که امام صادق (ع) فرمود: ما از فشار قبر به خدا پناه مي بريم. خيلي کم هستند که فشار قبر نداشته باشند. روايت ديگري از امام صادق (ع) است که مي فرمايد: مومن فشار قبر ندارد. اين روايت ها با هم تضاد دارند. و تضاد آنها اين طور حل مي شود که مومنين

ص: 1654

با هم اختلاف دارند. بعضي از مومنين تعلق خاطر به دنيا دارند و بعضي ها اصلا به دنيا تعلق ندارند که اين افراد خيلي کم هستند. اگر کسي تعلقش به دنيا کم است فشار او مثل مادري است که سر بچه اش را فشار مي دهد يعني فشار قبر آنها خيلي کم است. کساني که تعلق به دنيا زياد داشته اند، آنها طول مي کشد تا اعتيادشان به دنيا کم بشود. پس فشار قبر يکي ارتباط مستقيم با دلبستگي به دنيا دارد که اين خيلي مهم است و ديگري آلودگي هاي اخلاقي باعث عذاب هاي ما در قبر مي شود. فشار قبر عذابها، سختي ها و گرفتاري هايي است که بخشي از آن به آلودگي هاي اخلاقي و رفتاري و اعتقادي ماست ولي بخشي ديگر آن بخاطر انس به دنيا است و کنده شدن از دنيا براي او سختي دارد.

سوال – زمان فشار قبر چه موقعي است؟

پاسخ – به محض ورود به عالم برزخ، فشار قبر شروع مي شود. وقتي انسان با دنياي برزخ روبرو مي شود فشارهايش شروع مي شود. در داستان تشييع سعدمعاذ روايتي از پيامبر داريم که ايشان همان که هنوز بالاي سر قبر او بودند، فرمودند که فشار قبر او را گرفت.

سوال – کساني که قبر ندارند يا در زلزله از بين مي رود فشار قبرشان بچه صورت است؟

پاسخ – فشار قبر از مسلمات است و اينکه فشار قبر به چه صورت است و. .. به کار ما نمي آيد. مهم اين است که ما چکار کنيم که اين فشار قبر را نداشته باشيم يا کم داشته

ص: 1655

باشيم.

سوال – چه عواملي باعث فشار قبر مي شود؟

پاسخ – بطور کلي فشار قبر، سختي ها و عذاب ها نتيجه ي دلبستگي، تلقات و آلودگي هاي ماست. اما در روايات بطور خاص روي چند چيز دست گذاشته شده است که باعث فشار قبر مي شود و ازعوامل فشار قبر هستند. روايت داريم که يک سوم فشار قبر براي غيبت کردن است. متاسفانه چون غيبت کردن گناهي عادي شده است قبحش ريخته است و ما آنرا کوچک مي شماريم. بدترين گناهان، گناهاني هستند که به چشم نمي آيند. حضرت علي (ع ) مي فرمايد: بدترين گناه، گناهي است که آنرا کوچک بشماريم. در جامعه ي ما روابط نامشروع داشتن گناه بزرگي محسوب مي شود چون متداول نيست ولي با اينکه گناه غيبت شديدتر از داشتن روابط نامشروع است چون متداول شده است قبح آن ريخته است. آقاي ملکي تبريزي که اهل سير و سلوک بود مي فرمود که من در مجلسي بودم که در آن شبه ي غيبت بود و من چهل روز عقب افتادم. يکي ديگر از عواملي که در روايات آمده است اين است که مردي بي جهت از زنش دوري بکند و وظايف شوهري را انجام ندهد يا زني باشد که وظايف زناشويي را انجام ندهد. عوامل ديگر تند خويي و خشونت با خانواده است.

سوال – سوره طه آيات 52 تا 64 را توضيح بدهيد.

پاسخ – در آيه ي 54 بعد زا اينکه خدا در آيه ي قبلي مي فرمايد که ما زمين را به گونه اي آماده کرده ايم که شما در آن زندگي بکنيد نباتات و گياهان

ص: 1656

را براي ارتزاق شما فراهم کرديم و خدا در اين آيه مي فرمايد که هم خودتان بخوريد و هم به چارپايان خودتان هم بدهيد. اينها نشانه هايي براي صاحبان عقل است. يعني اين غذا خيلي چيز مهمي نيست چون هم شما بخوريد وهم به چاريايان بدهيد. اين زندگي دنيايي به درد ما نمي خورد و ما بايد به دنبال زندگي ديگري باشيم.

سوال – چه عواملي باعث افزايش فشار قبر مي شود؟

پاسخ – يکي بحث غيبت است که در روايات از آن نام برده شده است و گفته شده که يک سوم فشار قبر به خاطر غيبت است. يکي ديگر از عوامل اين است که زن يا شوهر بي جهت از همسرش کناره گيري بکند و وظايف مربوط به زناشويي انجام گرفته نشود. عامل ديگر فشار قبر بداخلاقي و تندي و خشونت نسبت به خانواده است. داستان تشييع سعدمعاذ معروف است که سعد معاذ از اصحاب با عظمت پيامبر بود که در جنگ هاي زيادي پيامبر را کمک مي کرد. در جنگ بدر احد و خندق بود. در جنگ خندق يا احزاب او تير خورد و مجروح شد. گاهي پيامبر از او پرستاري مي کرد ولي حال او وخيم شد تا اينکه پيامبر براي او دعا کرد که خدايا سعد را بپذير. او از دنيا رفت. پيامبر پابرهنه جلوي تابوت او را گرفت و ايشان فرمودند که هفتادهزار ملائکه در اين تشييع حضور دارند. بعد خود پيامبر او را در قبر گذاشت و روي قبر را پوشاند. مادر سعد وقتي احترام پيامبر را نسبت به سعد ديد، گفت پسرم بهشت گواراي تو باد. پيامبر

ص: 1657

به مادر او گفت که دستور براي خدا ننويس. همين الان فشار قبري او را گرفت. حضرت فرمود: او يک بد اخلاقي با خانواده اش داشت. بداخلاقي زن نسبت به شوهر و شوهر نسبت به زن و هر دوي آنها نسبت به فرزندان. افرادي که در خانه با اذيت، خشونت و فشار بر ديگران آنرا تنگ مي کنند، انعکاس اين کار در عالم آخرت براي خودشان است. رجبعلي خياط هنگام دفن خانم يکي از دوستانش به دوستش گفت: هنگامي که خانم شما مُرد، در ابتدا گفت خوب مُردَم که مُردَم، چه شد ؟ اما الان يک سگ بزرگي را همراه او در قبر مي گذارند و آن بخاطر اين است که او اخلاق تندي داشت. اين زن آنچنان ترسيده و نعره مي کشد که مرا ببخشيد. و از تو مي خواهد که تو او را ببخشي. شوهر گفت که من از طرف خودم او را حلال کردم. بداخلاقي ها براي خودمان فشار ايجاد مي کند. سعد معاذ با آن عظمت از فشار قبر بخاطر بد اخلاقي رهايي پيدا نکرد. مدت فشار قبر ممکن است که براي بعضي ها مدتها طول بکشد. در روايات داريم که اين فشار براي مومنين کفاره ي گناهانشان است تا دلبستگي اش را به دنيا از دست بدهد يا اگرآلودگي داشته پاک بشود. اين بستگي به تعلق و گناهان او دارد. پس اين مدت بستگي به افراد دارد. عامل بعدي اسراف کردن نعمت هاي خداست. در روايت داريم که از ضايع کردن نعمت، فشار قبر بوجود مي آيد. عامل ديگر فشار قبر سبک شمردن نماز است. سبک شمردن نماز از نماز

ص: 1658

نخواندن شروع مي شود. کسي که نماز نمي خواند آنرا سبک شمرده و به آن اهانت کرده است. حالا ممکن است که فردي يکي در ميان نماز مي خواند و اين هم بي اهميتي به نماز است. بعضي ها به وقت نماز بي اعتنا هستند و آنرا جدي نمي گيرند. حتي کساني که سعي نمي کنند که در نماز حضور قلب داشته باشند و حواس شان به نماز باشد جزو کساني هستنتد که نماز را سبک مي شمارند. البته مصداق مهم سبک شمردن نماز همان است که يکي درميان نماز مي خواند که گاهي در وقت مي خواند و گاهي خارج از وقت مي خواند. در جلد هشتاد و سه بحارالانوار حضرت زهرا از پدرش سوال کرد کسي که نماز را سبک مي شمارد چه عقوبتي دارد ؟ پيامبر فرمودند که پانزده عقوبت شامل اين فرد مي شود. از اين پانزده عقوبت شش تاي آن در دنيا و سه تاي آن را در عالم برزخ و سه تاي آنرا در قيامت مي بيند. از شش عقوبتي که فرد در دنيا مي بيند يکي اين است که عمرش بي برکت مي شود، نه خاصيتي براي خودش دارد و نه خاصيتي براي ديگران دارد. ديگر اينکه رزقش بي برکت مي شود. چه بسا فرد خيلي براي کار بدود ولي کفاف زندگي اش در نمي آيد. ديگر اينکه محو شدن سيما و چهره ي صالحين را از دست مي دهد. ديگر اينکه اعمالش بي نتيجه مي ماند. و در کارش گره افتاده است. ديگر اينکه دعاي او قبول نمي شود و مشمول دعاي صالحين هم نمي شود. کسي

ص: 1659

که به خدا بي اعتنايي مي کند خدا هم به او بي اعتنا مي شود. سه چيز هنگام مرگ يکي اين است که مرگش با ذلت، خواري، گرسنگي و تشنگي خواهد بود. سه چيزي که در برزخ نصيب او خواهد شد يکي فشار قبر است، ملکي او راعذاب مي کند و قبر و منزل تاريکي خواهد داشت. سه چيزي که در قيامت نصيب او مي شود اين است که در محشر او را وارانه مي کشند. ديگر اينکه از او محاسبه ي شديدي مي شود و ديگري اينکه خدا به او نگاه نمي کند و در قيامت اين بالاترين غذاب است. عوامل ديگري که باعث فشار قبر مي شود بي مبالاتي نسبت به نجاست است. در رويات داريم که يک سوم فشار قبر بخاطر اهميت ندادن به نجاسات است. ما نمي خواهيم بگوييم که شما دچار افراط و وسواس بشويد. اما از آن طرف هم تفريط نکنيم و به نجاسات ظاهري مثل خون و ادرار و چه به نجاسات باطني مثل کسي که جنابت دارد و بايد غسل بکند حتي اگر ظاهر را هم تميز بکند باز بايد با غسل درونش را هم پاکيزه بکند.

سوال – آيا مي شود کاري بکنيم که فشار قبر از ما برداشته بشود يا کم بشود؟

پاسخ – در روايات ما از چندين عامل صحبت شده است. بعضي از اين عوامل را ما در بحث رفع وحشت قبر گفته ايم. مثل صدقه ي شب اول قبر، نماز ليلة الدفن و قرآن خواندن بخصوص سوره ي ساسين و ملک. اگر کسي هر شب قبل از خواب سوره تکاثر را بخواند

ص: 1660

ذاب قبر برداشته مي شود، مداومت بر خواندن سوره ي زخرف باعث مي شود که عذاب قبر برداشته بشود. عامل ديگر جريرتين است که همراه مرده گذاشته مي شود که عذاب قبر را کم مي کند. عامل ديگر اينکه اگر کسي بين ظهر پنجشنبه تا ظهر جمعه از دنيا برود عذاب قبر او برداشته مي شود. زمان مردن دست ما نيست. اموري که رفع فشار قبر مي کند تفضلات الهي است و اعمال آن فردي که از دنيا رفته نيست. قرآن خواندن يا جريرتين همراه مرده گذاشتن، دست فرد مرده انيست و همه ي اينها تفضل الهي است و چون خدا بنايش بر رحمت است. آب پاشيدن بر روي قبر ميت مخصوصا وقتي او را قبر مي کنند و تا وقتي تازه باشد عذاب از او برداشته مي شود و دفن کردن در نجف همين طور است. اينها دست ميت نبوده است ولي خيرش به مرده مي رسد. تفضلات الهي حکيمانه است. خدا کسي را غير حکيمانه مورد رحمت قرار نمي دهد که شب جمعه از دنيا برود. خدا کسي را مورد رحمت قرار مي دهد که يک صلاحيت حداقلي از رحمت خدا را داشته باشد. سعدمعاذ با اينکه پيامبر او را تشييع کرد و آب هم روي قبرش پاشيدند ولي باز بخاطر اخلاق بدش عذاب قبر داشت. هارون الرشيد در مشهد کنار امام رضا (ع) دفن است ولي اين از او دفع عذاب نمي کند. پس براي جذب رحمت بايد يک صلاحيت حداقلي باشد. صلاحيت حداقلي يعني اينکه حق الناس برگردنش نباشد. اگر کسي اين را مراعات کرده است و کمي حق الناس برگردنش

ص: 1661

هست اينها مي تواند به او کمک کند. پس حق الناس عمده به گردن نداشتن شرط است. يکي ديگر از عوامل که باعث کم شدن فشار قبر مي شود خواندن نماز شب است. امام رضا (ع) فرمود که اگر کسي نماز شب بخواند از عذاب قبر نجات پيدا مي کند، عمرش طولاني مي شود و روزي اش زياد مي شود. مرحوم بحرالعلوم که به تعبيري از رفقاي امام زمان (ع)بود، چند روزي به کلاس درس نيامد و شاگردان از او پرسيدند که چرا درس را تعطيل کرديد؟ ايشان فرمودند که چند شب قبل من نيمه شب بيرون آمدم و ديدم که چراغ خانه هايتان خاموش است و صداي گريه و مناجات از خانه هاي تان نمي آيد، من براي چه کسي درس بدهم ؟ کساني که اهل نماز شب نيستند علم به چه دردشان مي خورد. بزرگان مي گفتند که اگر کسي به جايي رسيد با درک شب و سحر رسيد. در اين ماه که بستر نماز شب فراهم است آنرا غنيمت بشماريم.

97-05-25- تجسم اعمال

فروتنانه يادم کن تا مهرورزانه يادت کنم، روي خاک مرا بخاطر آور تا در زير خاک تو را بخاطر آورم، در سلامتي و بي نيازي نامم ببر تا در سختي و گرفتاري نامت ببرم، با ياري درماندگان به يادم باش تا در بهشت رضوان به يادت باشم، در گمنامي و خلوت مرا بخوان تا در جمعيت و شهرت تو را بخوانم، به زبانت با من سخن گوي تا در جانت با تو سخن بگويم.

سوال – عوامل کاهش فشار قبر چيست ؟

پاسخ – از عوامل رفع فشار قبر صدقه و نماز

ص: 1662

شب اول قبر براي ميت است. ديگري نماز شب است که اگر فرد خودش بخواند فشار قبر او برداشته مي شود. ديگري خواندن قرآن است. اگر کسي براي خودش قرآن بخواند بخصوص سوره ي ياسين و ملک و سوره ي تکاثر هنگام خوابيدن و مداومت بر خواندن سوره ي زخرف. هم چنين قرآن خواندن بر سرقبر مرده بخصوص خواندن سوره ي ياسين و ملک. ديگري پاشيدن آب روي قبر بخصوص هنگام دفن و هر بار که براي زيارت اهل قبور مي رويم. ديگري گذاشتن جريرتين در کفن است. ديگري مرگ از ظهر پنجشنبه تا ظهر جمعه است. هر کس بين او دو وقت فوت کند خدا عذاب را از او بر مي دارد. ديگري دفن در اماکن مقدس بخصوص کربلا و نجف. البته درست است که خيلي از اين امور اعمال ميت در زمان حياتش نبوده است و اعمالي است که ديگران براي ميت انجام مي دهند و اين تفضلات خاص الهي است منتها براي کسي که صلاحيت حداقلي براي اين تفضلات الهي را داشته باشد. يعني اينکه حق الناس عمده اي برگردنش نباشد و ظلم فاحشي از او سر نزده باشد. ممکن است که خطاهايي هم کرده است ولي خدا درهاي لطفي براي اين افراد باز کرده است. اگر هنگام دفن چهل نفر بگويند که ما از اين فرد بدي نديديم و فرد خوبي بود خدا او را مي آمرزد. اينها باب تفضلات الهي است که صلاحيت حداقلي را داشته باشد اما اگر کسي آبروي کسي را برده يا مال کسي را خورده باشد با اين چيزها فشار قبر از او برداشته نمي شود.

ص: 1663

دميَري در کتاب حيات الحيوان نقل مي کند که يکي از حکام مصر از دنيا رفت. حکومت قاري قرآني را با حقوق خوب سر قبر او گذاشت که برايش قرآن بخواند. بعد از دو روز ديدن که قاري نيست. او گفت من ديگر قرآن نمي خوانم. شبي در خواب روح متوفا با من درگير شد که هر آيه اي که تو مي خواني من را عذاب مي دهند. مثلا به آيه امربه معروف مي رسي، من را کتک مي زنند که چرا اين کار را نکردي و. .. براي فرد ظالم، اين قرآن خواندن فايده ندارد که عذاب قبر او را کم کند. ديگري هدايا و خيرات و مبراتي است که زنده ها به براي متوفا هديه مي کنند مثل نماز و خيرات. خيراتي که فرزند صالح براي متوفا مي فرستد. مدت فشار قبر بستگي به آلودگي ها دارد. اگر آلودگي ها و گناهان فرد زياد باشد بايد مدت زيادي عذاب آنها را پس بدهد. لذا اين هدايا بسيار مي تواند موثر باشد. در روايت از پيامبر داريم که حضرت عيسي از قبرستاني رد مي شد و متوجه شد که فردي در فشار قبر است. سال بعد از همانجا رد شد و متوجه شد که عذاب قبر از او برداشته شده است. علت را خداوند پرسيد. خطاب رسيد که اين شخص فرزند صالحي داشت که به حد بلوغ رسيد و کارهاي خوب کرد و بواسطه آن خدا از گناهان صاحب قبر گذشت. البته کارهاي خير انجام دادن خوب است ولي مهم اين است که ميت خودش خير و صالح باشد. يکي ديگر از عواملي که

ص: 1664

رفع فشار قبر مي کند در مورد خانم ها است. پيامبر فرمود که سه دسته از زنان فشار قبر ندارند و در قيامت با دخترم فاطمه زهرا مشهور مي شوند. يکي زناني که با فقر شوهرشان بسازند و با او مدارا مي کند با فرض اينکه شوهر کوتاهي نمي کند ولي درآمدش کم است. ديگري زناني که با بداخلاقي شوهرشان بسازند. البته اين حديث معنايش آزاد گذاشتن مرد در بداخلاقي نيست. در روايات ما تاکيد کرد اند که اگر مرد بداخلاقي در خانه داشته باشد فشار قبر مي بيند. اگر مرد بداخلاق باشد بالاخره زن بايد کوتاه بيايد. ديگري زني که مهريه ي خودش را ببخشد. مهريه حق زن است و مي تواند آنرا مطالبه بکند. مرد هم بايد بنا را بر پرداختن مهريه بگذارد ولي زندگي زوجين يک معامله ي حقوقي نيست. زندگي بر اساس رفاقت، اخلاق وسازش است. پس اگر زني مهريه اش را ببخشد يا آنرا در زندگي بياورد و باري از دوش شوهرش بردارد، فشار قبر از او برداشته مي شود. خدا براي اينکه تعادلي در خانواده بوجود بيايد خيلي زيبا عمل کرده است. در حديث به مرد توصيه ي اکيد کرده است که خانواده ي خودش را در رفاه نسبي قرار بدهد وتوسعه ايجادبکند واز طرفي به زن توصيه کرده است که اگر مرد زحمت کشيد و نتوانست اي رفاه را فراهم کند تو با او بساز. از طرفي به مرد توصيه کرده که خوش اخلاق باشد و اگر بداخلاقي باشد عقوبت دارد و از طرفي ديگر گفته که اگر مرد بداخلاق بود و زن با او ساخت، فشار قبر

ص: 1665

از زن برداشته مي شود. از طرفي به مرد گفته شده که هنگام ازدواج مهريه را بعنوان يک دِين ببيند و بايد بدهيد. در روايت داريم که اگر مردي بنا را بر اين بگذارد که مهريه را ندهد اين دزدي است و سرقت بحساب مي آيد و از طرفي به زن توصيه شده که مهريه را سبک بگيرد زيرا مهريه براي ايجاد مهر است و هديه اي است که مرد به زن مي دهد. کينه ي سنگين عداوت و دشمني مي آورد. حتي اگر زن مي بيند که بخشيدن مهريه محبت ايجاد مي کند آنرا ببخشد و با خدا معامله کند تا فشار قبر برداشته بشود. اين موهبتي براي خانم ها است که اگر در فشار قرار گرفتند براي اينکه جو تفاهم در خانه ايجاد بشود ابديت را براي خودشان بخرند و آخرين عامل بحث ولايت و محبت اهل بيت است. مهمترين عامل در برداشتن فشار قبر محبت اهل بيت است. ما در هنگام احتضار و سکرات موت، هنگام قبض روح و آمدن ملکه ي مرگ، هنگام ورود به عالم برزخ، هنگام سوال نکير و منکر، هنگام فشار قبر و ديدن مناظر هولناک قيامت به اهل بيت نياز داريم. در هيچ لحظه اي از دنيا و آخرت ما بي نياز از دستگيري اهل بيت نيستيم. دستگيريهاي اهل بيت شامل کسي خواهد بود که در دنيا دستش را به اهل بيت داده باشد. شفاعت اهل بيت مثل واسطه گيري هاي دنيايي نيست که با خواهش و تمنا بخواهند کاري را راه بيندازند. شفاعت اهل بيت سرمايه گذاري است که اهل بيت براي بعضي ها انجام مي

ص: 1666

دهند. شفاعت شامل حال بعضي ها نمي شود. بعضي ها نمي توانند شفاعت اهل بيت را جذب بکنند. اهل بيت مي خواهند که دست او را بگيرند ولي او دستش را به آنها نداده است. دستگيري و شفاعت اهل بيت از دنيا شروع مي شود. يعني اينها بگونه اي شروع به تربيت و دستگيري مي کنند. شبيه به معلمي که براي تعليم و تربيت شاگردان سرمايه گذاري مي کند. در بين اين شاگردهاي شيطان و تنبل و باهوش هست. براي همه ي آنها زحمت مي کشد. در موقع امتحان از شاگردي زحمت خودش را کشيده باشد و نمره کم بياورد معلم به او کمک مي کند و معلم به تناسب صلاحيت و لياقت کمک هايي مي کند. آيا کسي که اصلا به مدرسه نيامده است مي تواند از کمک معلم برخوردار بشود ؟

حالا اگر کسي در دنيا به کلاس اهل بيت نيامده است که درس اهل بيت را بگيرد. درس آنها صراط مستقيم است. پيامبر فرمود که صراط مستقيم يکي است بقيه اش انحرافي است. اگر کسي در اين دنيا در کلاس آنها ننشيند از هدايت آنها بهره اي نمي برد. اين مثل شاگردي مي ماند که در کلاس معلم نبوده است. پس او نبايد آخر سال توقع ارفاق داشته باشد و شفاعت شامل حال او نخواهد شد. در بين معصومين شفاعت امام حسين (ع) تاکيد شده است. خدا در آخرت به امام حسين (ع) شفاعت عجيبي داده است زيرا دستگيري عجيبي در دنيا داده است. شفاعت همان هدايت و دستگيري است. امام حسين (ع) در دنيا بخاطر شهادتش در قلبها نفوذ کرده است

ص: 1667

و همه حق طلبانه را جذب کرده است. شفاعت در آنجا تابع هدايت در اين دنيا است. کسي که هدايت شد شفاعت را در آن دنيا مي گيرد. حتي امام حسين با شهادتش بعضي از افرادي که مسلمان هم نيستند جذب کرده است. بخاطر همين خدا به امام حسين (ع) شفاعت گسترده اي داده است. در زيارت عاشورا مي خوانيم که شفاعت حسين را در بدو ورود به عالم قبر و بعد از مرگ نصيب من بکن. در کتاب کامل الزيارة که استادشيخ مفيد اين کتاب را نوشته است، امام باقر (ع) مي فرمايد: اگر فضايل زيارت اباعبدالله را مي دانستند جانشان براي اين کار پر مي کشيد. جزو فضايل زيارت امام حسين (ع) ( گاهي زيارت يک جمله است السلام عليک يا اباعبدالله، السلام عليک رحمة الله و برکاته ) اين است که عالم قبر توسعه پيدا مي کند و خدا او را از فشار قبر در امان نگه مي داد و از ترس سوال منکر و نکير او را در امان مي دارد. مرحوم رجبعلي خياط با عده اي وارد قبرستاني شدند و ايشان به امام حسين (ع) سلام داد. از او سوال کردند که اين سلام براي چه بود؟ ايشان گفتند که بوي خوشي را استشمام مي کنيد ؟ آنها گفتند: خير. از مسئول قبرستان پرسيد ه کسي را اينجا دفن کرده اند ؟ مسئول گفت که يک ساعت پيش فردي را دفن کردند و رفتند. آنها سر قبر رفتند. ايشان گفتند که صاحب اين قبر از محبين و متوسليان اباعبدالله بوده است و ايشان براي دفن او بر قبر آمده اند

ص: 1668

و بخاطر همين عذاب از اين قبرستان برداشته شد. مرحوم آيت الله مرعشي نجفي در وصيت نامه اش مي نويسد که دستمالي که من براي امام حسين (ع) گريه کرده ام در کفن، روي سينه ام بگذاريد. بعد تابوت من را در حسينه ام ببريد. يک سر عمامه ي من را به تابوت و يک سر آنرا به منبري که بر روي آن خوانده مي شد ببنديد و آنجا روضه بخوانيد. اينها به شفاعت اعتقاد عجيب داشتند. وقتي نظام رشتي از دنيا رفت. پرسيدند که در عالم قبر وضعت چطور است ؟ گفت: شکر خدا را که در پناه حسينم در عالم از اين خوبتر پناه ندارم. کسي که حب اباعبدالله در قلبش است ترديد نکند. وقتي من او را دوست دارم کم کم مي خواهم مثل او باشم. امام حسين (ع) خيلي از کساني که با منبر و خدا قهر بوده اند آشتي داده است و اين اثر همان محبت است. منظور ما از محبت اهل بيت، محبتي است که انسان از آنها تربيت پذير شده باشد يعني بگونه اي کلاس آنها نشسته و دست به دست آنها داده است و فقط در حد ادعا نبوده است. اگر من رنگي از آنها در زندگي خودم نگرفته باشم و سعي نکنم که آثار کمالات معلمين بزرگ را رد زندگي ام پررنگ تر بکنم معلوم است که درسي نگرفته ام و در اين کلاس شرکت نکرده ام و ادعاي شرکت در آن کلاس را داشته ام. ما بايد سعي کنيم که آثار اين محبت در زندگي مان بيايد.

سوال – سوره انبياء آيات 1 تا 10

ص: 1669

را توضيح دهيد.

پاسخ – آيه اول يک موعظه ي الهي است و موعظه تکان دهنده اي است. خدا مي فرمايد: حسابرسي مردم نزديک شده است ولي به آن غافلانه پشت مي کنند و مي روند. درست است که حسابرسي دقيق و جزء به جزء در روز قيامت است اما ما يک حسابرسي اجمالي بعد از مرگ داريم. از ابتداي آخرت زمان حسابرسي شروع مي شود. در يک لحظه مي شود که پرونده ي عمر کسي بسته بشود و وارد آخرت بشود. و همان لحظه شروع به حساب دادن بکند. پس حسابرسي اين قدر نزديک است و انسان در اثر غفلت پشت کرده و کارش خودش را مي کند. در آيه ي بعدي مي فرمايد که آنچه از موعظه هاي خدا مي آيد که مي تواند باعث تذکر او بشود همه را به بازي و شوخي مي گيرد. اگر دل زنده و روشني باشد و اين دو آيه را مرور بکند، حتما هدف آيه که تلنگر به دلها است تحقق پيدا مي کند.

سوال – تجسم اعمال به چه معناست ؟

پاسخ – بحث تجسم اعمال از مسلمات روايات و آيات ماست. ما از ابتدا تا انتهاي منزل آخرت، هيچ چيزي از پاداش ها و کيفرها، لذتها و عذابهاي خدا را نخواهيم ديد مگر اينکه همان اعمال خودمان را ببينيم. صورت دنياي ما در آخرت مجسم مي شود و صورت زشت يا زيبا پيدا مي کند. يعني ما بعد ازمرگ سر سفره ي خودمان هستيم. و به ما مي گويند که دست پخت خودتان را بخوريد. در واقع خودمان بهشت و جهنم خودمان را مي

ص: 1670

سازيم. داريم که بهشت خالي است. مصالح آن همان اعمال اين دنيا است. اگر اعمال خير بود آنجا لذت هاي بهشت مي شود ولي اگر اعمال شر بود مار و عقرب جهنم را از جاي ديگر براي ما نمي آورند. اين همان نيش هايي است که به کسي مي زنيم. البته اعمال دنيايي ما به اين شکل آن طرف نمي رود يعني اين طور نيست که اگر من پولي به فقير دادم در برزخ پولي به من بدهند بلکه اي کمکي که به فقير کردم باعث توانمند شدن او در زندگي مي شود و در آخرت و مسير زندگي آخرتي هم اين کار من را توانمند مي کند. اگر من در اينجا نيشي به کسي زدم يا طعنه اي زدم، همين الان عقرب درست کرده ام ولي آنرا نمي بينم و فقط نيش آنرا مي بينم. اين عقرب در قبر همراه ما خواهد بود و بقول مولوي: آن سخن هاي چو مار و کژدمت مار و کژدم گردد و گيرد دمت. تجسم اعمال يعني اعمال انسان به شکل آخرتي به ما بر مي گردد و بصورت لذت هاي ياعذاب هاي عالم آخرت در مي آيد. خدا در قرآن مي فرمايد: هيچ جزايي نمي بيند مگر اعمال خودتان را. کيفرهاي آخرت نتيجه ي اعمال ما نيست بلکه خود اعمال ماست. مي فرمايد: هر کسي در گروي اعمال خودش است. يکي از اصحاب صحرا نشين به پيامبر گفت که من را موعظه اي بکنيد. پيامبر فرمود که تو بعد از مرگ با کسي همراه خواهي بود که تا قيامت همراه تو هست. اگر همنشين تو کريم و

ص: 1671

زيبا باشد به تو احسان خواهد کرد ولي اگر همنشين تو زشت باشد در آنجا تو را تسليم بدبختي آخرت مي کند و همنشني تو عمل تو است. اين عمل اگر زشت باشد چيزي است که در قبر از آن وحشت مي کني. اين عملي است که از آن سوال مي شود و هميشه با تو خواهد بود. مرحوم قاضي سعيد قمي يکي از عرفاي شيعه در کتاب اربعين از شيخ بهايي نقل مي کند که ايشان مي گويد که من رفيقي داشتم که اهل معرفت بود. بيشتر مواقع به تنهايي به قبرستان مي رفت و فکر مي کرد. شيخ بهايي مي گويد که از دوستم پرسيدم که در قبرستان چيز عجيبي به چشم تو نخورد ؟ او گفت: ديروزي فردي را دفن کردند و رفتند. مکاشفه اي داشت م و ديدم که يک جوان بسيار زيبارو و لباس فاخر و بوي خوش به قبر نزديک شد و بعد ناپديد شد. بعد از مدت کوتاهي ديدم بوي متعفني به مشام مي رسد که نفسم گرفت ديدم که سگي مي آيد و آن سگ به قبر نزديک شد. بعد ديدم همان جوان معطر از قبر خارج شد در حاليکه خونين است و داشت مي رفت. از او پرسيد که اين داستان چيست؟ گفت که من اعمال خوب اين شخص هستم و قرار بود که همراه اوباشد. آن سگ تجسم اعمال زشت او بود. چون بديهايش بر خوبي هايش غلبه داشت من را خارج کرد. تا وقتي اعمالش تسويه بشود آن سگ همنشين او است تا من برگردم. اين واقعيتي است که ما در تجسم اعمال خواهيم

ص: 1672

داشت. ما نبايد اعمال را شوخي بگيريم و هيچکدام از عمل من بي پاسخ نمي ماند و همه چيز ثبت مي شود. پس بايد مراقبت بيشتري داشت.

سوال – در مورد کيفيت خواندن نماز شب توضيحاتي بدهيد.

پاسخ – در مفاتيح دستور العمل مفصلي آمده است. من دستور العمل ساده ي آنرا توضيح مي دهم. نماز شب يازده رکعت است که چهار تا دو رکعتي به کيفيت نماز صبح و به نيت نماز شب خوانده مي شود. حتي مي توان آنرا نشسته خواند. دو رکعت نماز به نيت نماز شفع ( جفت ) بخواند که در رکعت اول حمد و فلق و در رکعت دوم حمد و ناس خوانده مي شود. بعد يک رکعت نماز وتر ( فرد) خوانده مي شود که يک مرتبه حمد، سه مرتبه قل هوالله، يک مرتبه سوره فلق و يک مرتبه سوره ناس در آن خوانده مي شود و در قنوت آن هفتاد مرتبه استغفر الله ربي و اتوب اليه و بعد چهل تا مومن زنده يا مرده را دعا کند. مي تواند به فارسي بگويد: خدايا فلاني را ببخش. حتي مي توانيم اقوام و دوستان را دعا کنيم و اين خودش يک نوع صله رحم است. يک نوع خير خواستن است. چهل نفر بعنوان حداقل است. بعد تشهد و سلام داد ه مي شود.

97-06-01 - برزخ

سوال – ارواح در برزخ چگونه زندگي مي کنند ؟

پاسخ – در زندگي آخرت بعد از مرگ، هر کسي ميهمان اخلاق، اعمال، ملکات و عقايد خودش است. اين جور امور به لذت هايش تبديل مي شوند اگر به لذت تبديل بشود و به عذاب

ص: 1673

تبديل نشود. در عين اينکه نظام آخرت نظام اجتماعي است و در تامين نياز به ديگران وابستگي ندارد، اما در عين حال مي توانند با هم جمع بشوند و همديگر را ببينند. يکي از لذت هاي خوب در بهشت، ملاقات هايي است که مومنين با هم دارند. روايتي در کتاب کافي از امام صادق (ع) داريم که ارواح که به شکل جسم هستند يعني صورت هاي مثالي دارند، در بوستانها و باغ هاي بهشت هستند، همديگر را مي شناسند و با هم سوال و پرسش دارند، وقتي يک نفر از دنيا مي رود و به عالم روح مي پيوندد، برزخيان مي گويند که او را رها کنيد زيرا خسته است. او از وحشت بزرگي خلاص شده است و بعد از مدتي، از احوالات قوم و خويش خودشان در دنيا از او سوال مي کنند. اگر بگويد که وقتي من در دنيا بودم او زنده بود، بهشتيان اميد دارند که او در بهشت به آنها مي پيوندد. اگر بگويد که او قبل از من مُرد، بهشتيان مي گويند، اي واي حتما او به برزخ سقوط کرده است. چون اگر بهشتي بود پيش ما مي آمد. اين نشان مي دهد که بهشتيان در برزخ با هم ملاقات دارند. ملاقات بهشتيان با هم صرفا يک برخورد معمولي نيست که از تنهايي دربياند و لذتي ببرند، نيست و خيلي بالاتر از اين حرفهاست. بهشتيان وقتي با هم ملاقات مي کنند، صفا و نورانيت شان بهم منتقل مي شود چون آنها بهشتي هستند. وقتي دو نفر مومن در دنيا همديگر را ملاقات مي کنند به يکديگر ثواب و معرفت مي

ص: 1674

رسانند. سلامي که مي کنند به يکديگر ثواب مي دهند، وقتي با هم دست مي دهند، به يکديگر نورانيت منتقل مي کنند و محبت مي ورزند. در آخرت هم ملاقات بهشتيان صرف يک ملاقات معمولي نيست. در اين ملاقات به يکديگر صفا و نورانيت مي دهند و رشد مي کنند. در قرآن ملاقات بهشتيان را طرح مي کند که بهشتيان از هم سوال مي کنند و در تفسير مي گويند که از معارف اهل بيت سوال مي کنند. در آنجا ملاقات دائم در معرفت و رشد است و لحظه اي هدر ندارند که به بطلان بگذرد. بنابراين خود اين ملاقات براي آنها يک رشد است. ملاقات بهشتيان با يکديگر قانوني دارد. اين قانون هميشه برقرار است. قانون آنها اين است که فردي که درجه ي بالاتري دارد مي تواند به پايين بيايد و پاييني ها را ملاقات بکند ولي کسي که درجه ي پاييني دارد نمي تواند به درجه ي بالا برود. اين يک قانون کلي هميشه ي بهشت است. کسي که درجه ي پايين بهشت را دارد، استحقاق اين را ندارد که بالا برود. او بايد دردنيا استحقاق کسب مي کرد. ديگر اينکه آن کسي که پايين است و به درجه ي بالاتر برود، در آنجا احساس حقارت مي کند و غصه مي خورد. ولي در بهشت غصه نيست. کفار هم با يکديگر ملاقات دارند و همديگر را مي شناسند ولي دين آنها عذاب است. کساني که اهل فحش وکينه و عداوت هستند، در همين دنيا وقتي همديگر را مي بينند، در عذاب و فشار روحي هستند. روايتي از ابوبصير است که از امام

ص: 1675

صادق (ع) سوال مي کند که ارواح مومنين کجا مي روند ؟ امام فرمود: ارواح مومنين در جايگاههاي بهشتي خودشان هستند، مي خورند، مي آشامند و همديگر را ملاقات مي کنند. خوردن و آشاميدن در بهشت رشد است، صرفا يک لذت طعام يا نوشيدني نيست. بهشتيان وقتي يک طعام را مي خورند علاوه بر لذت خوردن که مي برند، مهم برايشان دست حق است که اين را به آنها مي دهد. اگر شما در اين دنيا يک هديه از بزرگي بگيريد که خيلي ارزش مادي ندارد ولي لذت بالايي مي بريد زيرا لذت بخاطر اهداء است، بخاطر آن دستي است که آنرا به شما داده است. در اين دنيا هم هستند کساني که لذتشان بيش از آنکه از خوردن ها و آشاميدن ها باشد از اطعام است. يعني از آن دستي که داده و اين لذت بخش است. لذا غذا خوردن براي آنها قرب، رشد و معرفت جديدي است. امام سجاد(ع) درمناجات الذاکرين ( يعني کساني که حواسشان جمع است ) به خدا مي فرمايد که خدايا هر لذتي که در اين دنيا بردم و ذکر تو در آن نبود استغفرالله. يک مومن هيچ کارش غافلانه نيست حتي خودنش هم همينطور است. چنين کسي در کارهاي دنيايي اش هم به ياد خداست يعني هيچ موقع غافل نيست. اين افراد وقتي طعام را مي بينند چون ازدست حق است، از خدا تشکر مي کنند وديگر اينکه اسراف نمي کنند زيرا اسراف را بي احترامي به هديه مي دانند. آقا ميرزا رحيم ارباب که در گلزار شهداي اصفهان دفن است، وقتي داشت سبزي پاک مي کرد دانه

ص: 1676

دانه برگ هاي ريحان را پاک مي کرد و يک نفر گفت که اگر شما همه را با هم بِکنيد، کنده مي شود. ايشان گفت که اگر من همه را با هم بکنم ممکن است که يکي ازاين برگ ها کنده نشود و اگر از من گله بکند که چرا هديه ي خدا را ضايع کردي من چه جوابي بدهم ؟ البته ما نمي خواهيم اين همه ريزبيني اولياء خدا را داشته باشيم اما از اين طور هم نباشد که دانه درشت هاي اسراف را هم نبينيم. پس اسراف بي احترامي به هديه هاست. در بهشت خستگي از خوردن و آشاميدن نيست. بعضي ها فکر مي کنند که ما اگر در بهشت صدسال غذاي خوب بخوريم، بالاخره تکراري و يکنواخت مي شود. اگر بهشت يکي از باغ هاي دنيا بود که فقط سيب و گلابي و کباب مي آورند، بعد از مدتي تکراري مي شد. ولي اين طور نيست. خدا در قرآن مي فرمايد: بهشتيان نمي خواهند که جايشان عوض بشود و جاي ديگر برود. زيرا آنجا خدا ميهمان دار است و رزق مي دهد. دست خدا را مي بينند و خدا را ميزبان مي دانند. در عالم آخرت رشد عملي نيست. ولي معرفت مرحله به مرحله رشد مي کند. شما وقتي به قبرستان مي روييد، مي گوييد: اسلام عليک يا اهل لا اله الا الله: سلام بر شما اهل توحيد. اينها به آن طرف رفتند و چشمان باز شد و چيزي را فهميدند که تابحال نفهميده بودند. آنها فهميدند که همه عالم را خدا اداره مي کند. لاحول و لا قوة الا بالله را

ص: 1677

درک کردند، لذا اهل لا اله الا الله شدند و رشد کردند. مرحوم آيت الله بهاءالديني شاگردي داشت که از نظر تقوا قوي بود ولي از نظر درسي ضعيف بود. اين شاگرد بعد از مدتي از دنيا رفت. آيت الله بهاءالديني فرمود که او در برزخ چه رشدي کرده است. اگر آنرا در دنيا به او مي گفتند نمي فهميد ولي الان در آنجا چه رشدي کرده است. در آنجا دائم رشد علمي و معرفتي برقرار است. پس شغل اصلي آنها ملاقات ها و خوردن و آشاميدن هاست و دائما دارند رشد مي کنند. تمام اينها در بهشت بزرخي است. اين بهشت بلافاصله بعد از مرگ شروع مي شود. علاوه بر اين ملاقات ها و و خوردن و آشاميدن که بهشتيان در منازل بهشتي خودشان دارند و جهنميان در جايگاه هاي جهنمي برزخ دارند، از روايات برمي آيد که يک ملاقات همگاني و يک پذيرايي ويژه چه براي بهشتيان و چه براي جهنميان برقرار است. در روايات داريم که اهل بهشت را هر روز به وادي السلام مي برند و يک پذيرايي ويژه از آنها مي کنند که غير از پذيرايي است که در منزل هاي بهشتي برزخي خودشان داشته اند و براي جهنميان هم چنين مجمعي در برهوت است که در آنجا يک عذاب مضاعفي براي آنها هست. اين روايت در فروع کافي است که مي فرمايد: يکي از اصحاب همراه حضرت امير از کوفه خارج شدم و به وادي السلام رسيديم. ( البته با وادي السلام فعلي قدري فرق مي کند ) حضرت امير توقف کرد و مثل اينکه داشت با عده اي

ص: 1678

حرف مي زد واين قدر امير ايستاد که من خسته شدم و عباي خودم را روي زمين پهن کردم و گفتم که آقا شما خسته شديد بفرماييد روي آن بنشينيد. اميرالمومنين فرمود: ايستادن من لحظه اي گفتگو با ارواح مومنين بود. اگر پرده از چشم تو کنار برود مي بيني که ارواح مومنين با هم گفتگو دارند. هر شخص مومني که از دنيا برود به او مي گويند که به وادي السلام ملحق شو و اين قطعه اي از بهشت برين است. در بحارالانوار مرحوم مجلسي روايتي داريم که قنبر و عده اي همراه با علي مي رفتند و به چند فرسخي کوفه رسيدند که زمين برهوتي بود. ( وادي السلام زمان حضرت اميرالمومنين همين است. وادي السلام الان قبرستاني در نجف است ولي آن موقع شهر نجفي نبود. فقط شهر کوفه بود. يک فرسخ بعد از کوفه بياباني وسيعي بود که چند تا قبر در آن بود که بعدا شهر نجف در آن بيابان وسيع قرار گرفت و در روايات منظور اين وادي السلامي است که نجف در آن قرار گرفته است. ) وقتي حضرت به اين سرزمين رسيدند نشستند. قنبر مي خواست چيزي پهن کند که حضرت روي خاک ننشيند ولي حضرت قبول نکرد. حضرت فرمودند که اينجا تربت يک مومني هست يا محل ملاقات مومنين است. يکي از اصحاب گفت: اينکه اينجا قبر يک مومني است يا بعدا قبر مومني مي شود معلوم است ولي اينکه محل ملاقات مومني است يعني چه ؟ حضرت فرمودند: اگر پرده از جلوي چشم شما کنار برود مي بيند که در پشت کوفه مومنين گروه، گروه

ص: 1679

نشسته اند و با هم ملاقات مي کنند. دراين پشت کوفه ارواح مومنين است و در برهوت ارواح کفار است. ( برهوت بيابان وسيع، مخوف و متعفني در يَمن است. منظور اين نيست که ارواح در زمين خاکي وادي السلام يا برهوت هستند بلکه منظور اين است که آنها در ملکوت وادي السلام يا برهوت هستند. يعني با چشم عادي ديده نمي شود. چون ارواح دربدن هاي مثالي هستند و روي خاک نمي نشينند. شخصي به امام صادق (ع) گفت که برادر من در بغداد است و مي ترسم در آنجا که جاي مقدسي نيست از دنيا برود. امام فرمود که نگران نباش که برادرت کجا مي ميرد. هيچ کسي در شرق و غرب عالم نمي ميرد مگر اينکه روحش را به وادي السلام مي رسانند. طرف پرسيد وادي السلام کجاست ؟ امام فرمود: پشت کوفه. گويي من آنها را مي بينم که با هم نشسته اند و با هم حرف مي زنند. مرحوم ملکي تبريزي استادحضرت امام فرمودند که من در وادي السلام ديدم که حلقه هاي ارواح مومنين با هم نشسته اند و با هم مجلس دارند.

سوال – سوره ي حج آيات 31 تا 38 را توضيح بدهيد.

پاسخ –آيه ي سي و دو مي فرمايد: اگر کسي شعارهاي الهي يعني نشانه هاي دين را احترام بگذارد و بزرگ بشمارد، اين نشان مي دهد که تقواي قلب و پاکي باطن دارد. يعني هر کس خداترس است و در باطنش از خدا حساب مي برد، به نشانه هاي ديني احترام مي گذارد و اينها را آشکار مي کند. اين آيه درست خلاف حرف

ص: 1680

است که بعضي ها مي گويند: باطن تو پاک باشد ظاهر را براي چه مي خواهي. مي گويند مگر دين داري اين است که موقع عزا پرچم سياه بزني يا ريش بگذاري يا حجاب داشته باشي يا اسم ائمه را روي بچه ات بگذاري. دينداري ظواهري دارد. باطن کسي که از خدا حساب مي برد بايد ظاهرش هم نشانه هايي داشته باشد. اگر شما تمام ظواهر را کنار بگذاريد محتوا هم از دست مي رود. پس کسي که دين دار است بايد ظواهر دين خودش را آشکار بکند و اين معنايش تظاهر نيست بلکه مي خواهد نشانه هاي خدا را حفظ بکند و در ظاهر زندگي اش داشته باشد. مثل اينکه ما اول غذا بلند مي گوييم بسم الله ارحمن الرحيم. و هنگام آمدن اسم پيامبر صلوات مي فرستيم. بايد اين شعائر را پاس داشت.

سوال – در سرزمين وادي السلام و برهوت پذيرايي ويژه اي از ارواح مي شود. توضيح بفرماييد.

پاسخ – در يک زمان مشخصي ارواح مومنين را از منزل هاي بهشتي خودشان به وادي السلام مي برند. در کتاب کافي به نقل از شيخ کليني روايتي داريم که امام باقر مي فرمايد: در هنگام غروب يعني از اول شب آنها را به وادي السلام مي برند و آنجا متنعم مي شوند و همديگر رامي شناسند و با هم گفتگو دارند و اول صبح از آن بهشت خارج مي شوند. پس اين پذيرايي ويژه در شب است. در برهوت هم همين جور است. از قرائن روايات بدست مي آيد که چهره ي دنيايي وادي السلام ارتباطي با چهره ي اميرالمومنين و نجف

ص: 1681

دارد. قبر حضرت علي از زمان حضرت آدم و نوح آمده شده بود. ما در هنگام سلام دادن به حضرت امير مي گوييم: سلام بر تو و آن دو نفري که در کنار تو آرام گرفته اند. سرزمين وادي السلام ارتباطي با قبر اميرالمومنين و نجف و ولايت دارد. پس وادي السلام وادي سلامتي و امنيت است. يعني وادي ولايت است. هر کس وارد اين وادي ولايت بشود ايمن از همه ي عذابها است. ارواح مومنين در وادي ولايت در وادي السلام وارد مي شود و پذيرايي آن در محضر ولايت رسيدن است واستفاده از جرعه هاي ناب از حضرت علي (ع) و ائمه است البته هر کس به تناسب لياقت و ظرفيت خودش. هر کسي در حد خودش يک جرعه اي از جام ولايت اميرالمومنين و محبت اهل بيت را مي چشد که اين بالاترين لذت هاي بهشت است. خوردني هاي بهشت پايين ترين لذات بهشت است. در کامل الزياره که استادشيخ مفيد آنرا نوشته است دارد که در قيامت وقتي بهشت را براي يک عده آماده مي کنند، آنها دور امام حسين (ع) مي چرخند و توجهي به بهشت ندارند و بهشت گله مند مي شود که چرا آنها توجهي به من ندارند. زيرا آنها صاحب بهشت را پيدا کرده اند. کساني که اهل معرفت هستند در بهشت دنبال اين لذت ها هستند. شاگرد مرحوم الهي قمشه اي نقل مي کردند که ايشان وقتي نهج البلاغه را درس مي داند در قسمت هايي مي گفتند که دعا کنيد که به بهشت برويم و اين درس را از خود اميرالمومنين بگيريم. اينکه مي گويند:

ص: 1682

شبها به قبرستان رفتن مکروه است شايد وجهش اين است که شبها مومنين را به پذيرايي مي برند، مزاحم آنها نشويد. وقتي شما براي زيارت سر قبر مومني مي رويد، صاحب قبر به شما که زائر او هستيد توجه دارد و توجهش به وادي السلام کم مي شود يا مانع رفتن به آنجا مي شود. يکي از مادر شهدا شبها سر قبر شهيدش مي رفت. يک بار خواب ديد که در قبرستان همه آمده هستند که به مسافرت بروند و از پسرش پرسيد که اينها کجا مي روند؟ پسرش گفت که آنها به زيارت اميرالمومنين مي روند. (البته اين يک مويد است نه دليل مطلب) مادرش گفت که پس چرا تو نمي روي ؟ گفت: من به احترام شما نمي روم. از آن موقع ديگر مادر شهيد شبها به سر قبر پسرش نمي رفت و مي گفت که من نمي خواهم مانع اين بشوم که پسرم به زيارت اميرالمومنين برود. پس شايد وجه اينکه رفتن به قبرستان در شب کراهت دارد اين است که ما مانع پذيرايي ويژه نشويم.

خدايا، اگر در اين ماه رمضان تا الان مورد رحمت الهي قرار نگرفته ايم، در همين لحظه مورد رحمت خدا قرار بگيريم.

97-06-15- قيامت

هرجا که سر زدم همه در مرز بودن است، کو مرز تازه اي که فرا تر ز بودن است. پروانه وار بال و پر گر گرفته ام، پروانه ي عبور من از مرز بودن است. کو عمر خضر، رو طلب مرگ سرخ کن، کين شيوه جاودانه ترين طرز بودن است. خاموش مي شويم و فراموش مي شويم، ما را اگر که وسوسه در سر،

ص: 1683

ز بودن است.

سوال – در خصوص قيامت توضيح بفرماييد.

پاسخ – بعد از عالم برزخ، وارد مرحله ي بسيار هولناک و بسيارعظيمي مي شويم که عالم قيامت است. صحنه هاي عجيبي در قيامت اتفاق مي افتد که شايد تصور برخي از صحنه هاي آن براي ما مشکل باشد. زماني که قرآن مي خواهد قيامت را توصيف کند مي فرمايد: قيامت سنگين است. بار گراني بر آسمانيان و بر اهل زمين است. قيامت به ناگهان فرا مي رسد. در روايتي داريم که حضرت عيسي (ع) از جبرائيل پرسيدند که قيامت چه زماني فرا مي رسد؟ حضرت جبرائيل وقتي اسم قيامت را شنيدند به خود لرزيدند. سپس گفتند که از کسي چيزي پرسيدي که در اين مسئله داناتر از شما نيست. فقط همينقدر به شما بگويم که بر آسمان ها و زمين سنگين است. و ناگهان فرا مي رسد. علامه مجلسي در جلد شانزده بحار الانوار نقل کرده که امام باقر (ع) فرمودند: روزي پيامبر اکرم (ص) و جبرائيل نشسته بودند. يک مرتبه جبرائيل به عالم بالا توجهي کرد. و رنگ او تغيير کرد. در روايت است که پيامبر فرمودند جبرائيل از ترس زرد شد. به همان نقطه اي که او نگاه کرد، من هم نگاه کردم. ديدم فرشته ي بسيار عظيمي که مغرب و مشرق عالم را پر کرده بود، به طرف پايين آمده و به من نزديک شد. گفت: يا محمد (ص) خداي متعال فرموده که من تو را بين دو چيز مخير کنم. اينکه پادشاه يا سلطاني باشي يا عبد و بنده باشي. پيامبر مي فرمايد من به جبرائيل نگاه کردم ديدم که

ص: 1684

حال او به حالت عادي بازگشت. بعد به من گفت که يا رسول الله (ص) انتخاب کن که عبد باشي. پيامبر اکرم (ص) فرمود که من مي خواهم عبد و بنده اي از بندگان خدا باشم. آن فرشته بازگشت. پيامبراکرم (ص) از جبرائيل سوال کردند: چرا حال تو تغيير کرد ؟ از ترس و نگراني تو من به قدري هراسناک شدم که تا بحال اينقدر نگران نشده بودم. جبرائيل گفت: يا رسول الله اين ملک را مي شناسيد ؟ اين ملک اسرافيل بود. ( دربين ملائک مقرب الهي که چهار ملک هستند. طبق روايات اسرافيل از همه مقرب تر است ). جبرائيل گفت: از زمان خلق آسمان ها و زمين تا به امروز اين ملک به عالم پايين نيامده بود. الان که اينجا آمد من فکر کردم که براي امر قيامت آمده است. به همين خاطر ترسيدم. بعد از آن متوجه شدم که مأموريتي دارد. آمده است که شما را بين اين دو امر مخير کند. برخي از افرادي که اين موضوع را مي فهميدند، خيلي مي ترسيدند. موي برخي از مردگاني که حضرت عيسي (ع) زنده مي کرد از ترس سفيد شده بود. زماني که حضرت عيسي (ع) پسر حضرت نوح را زنده کرد، همه ديدند که موي او سفيد است. حضرت عيسي سوال کردند که شما در همين سن پيري از دنيا رفتيد؟ گفت من جوان بودم. اما الان چون به اذن خدا شما من را زنده کرديد گمان کردم که بخاطر قيامت بلند شده ام. به همين خاطر از ترس موهاي سر من سفيد شد. البته قيامت براي همه هولناک نيست. در

ص: 1685

قرآن هم آمده است که برخي از افراد از قيامت در امان هستند. البته اينطور نيست که کسي از قبل تضميني داشته باشد که از قيامت نترسد. وقتي که پيامبر(ص) و اولياي خدا اينگونه ترس داشتند. ما چقدر مي توانيم مطمئن باشيم؟ هرزماني پيامبر اکرم (ص) ياد قيامت مي کردند، رنگ ايشان عوض شده و اشک مي ريختند. شايد برخي از دوستاني که به قم مشرف شده و نماز حضرت آيت الله بهجت را بودند فراموش نکنند. اين بزرگوار نمازهاي عجيبي داشتند. بدون استثناء در همه ي نماز ها منقلب مي شدند. اما نماز شب جمعه ي ايشان نماز ديگري بود. گويي در و ديوار مسجد گريه مي کرد. ايشان در شب هاي جمعه در رکعت اول بعد از حمد سوره ي جمعه را مي خواندند. در رکعت دوم بعد از حمد سوره ي ديگري را مي خواندند. زماني که سوره ي جمعه را مي خواندند و به اين آيه مي رسيدند که مي گويد اي پيامبر به مردم بگو آن مرگي که از آن فرار مي کنيد، يک روز به سراغ شما مي آيد. شما را به محضر آن کسي مي برند که به همه چيز عالم است. هم به پنهان و هم به ظاهر شما آگاه است. خدا به آن کارهايي که مي کرديد خبر مي دهد. آيت الله بهجت به اينجا که مي رسيدند، کاملاً مشخص بود که منقلب شده اند. در رکعت دوم زماني که به اين آيه مي رسيدند که مي گويد اي پيامبر به مردم تذکر بده و آنها را موعظه کن شايد فايده اي داشته باشد. اما آن

ص: 1686

کسي از موعظه ها و تذکرات تو نفع مي برد که دل زنده اي داشته و خدا ترس باشد. آدم شقي و کسي که قساوت دل، او را گرفته از اين موعظه ها دوري مي کند. آن کسي است که وارد بزرگترين آتش مي شود. آيت الله بهجت به اينجا که مي رسيد سکوت مي کرد. گويي ديگر توان خواندن نداشت. ما درروايت داريم که آتش هاي دنيا نسبت به آتش قيامت هفتاد مرتبه تنزل پيدا کرده اند. شما حتي نمي توانيد نزديک آتش کوره هاي ذوب آهن و يا ريخته گري ها شويد. با اين حال اين آتش هفتاد مرتبه تنزل يافته ي آتش جهنم است. البته در جهنم تنها آتش نيست بلکه چيزهاي ديگري هم است که عذاب آن از آتش بيشتر است. آقاي بهجت بعد از چند لحظه با يک صداي بسيار ضعيف ادامه ي آيه را قرائت مي کردند. آن کسي که در آن آتش بزرگ رفته نه مي ميرد که رهايي پيدا کند و نه مي تواند زندگي کند. بين مرگ و زندگي دست و پا مي زند. آقاي بهجت هفتاد سال، هر روز زيارت عاشورا، زيارت جامعه ي کبيره، نماز جعفر طيار مي خواندند و هر روز بين الطلوعين بيدار بودند. و هر روز نيز به زيارت حرم مي رفتند. آن موقعي که در نجف بودند به زيارت حرم آن مکان مي رفتند و زماني که قم بودند به زيارت حرم حضرت معصومه (س) و زماني که در مشهد بودند به زيارت حرم حضرت امام رضا (ع) مي رفتند. گاهي ما هفتاد روز و يا هفت روز هم نمي

ص: 1687

توانيم اين کار را بکنيم. اما ايشان هفتاد سال اين کار را تکرار مي کردند. اما باز هم اينگونه ترس داشتند. درجات معرفت انسان متفاوت است و نسبت به اين درجات، حالات فرد نيز مختلف است. ما نيز بايد يک شباهتي با انبياء و اوليا و يا اين کساني که شاگردان آنها بودند داشته باشيم. اما گاهي اوقات حتي ترس آن را هم نداريم. يک نفر پيامک زده بود به اين مضمون که من با اينکه گناهان بزرگي مرتکب شده ام که خدا مي داند، اما ترسي از مرگ و عالم آخرت ندارم. در جواب ايشان بايد گفت که يا شما نمي دانيد گناه چيست و چه عواقبي دارد و يا مرگ و آخرت را نمي شناسيد. وگرنه اگر انسان مرگ را شناخته و بداند که به چه جايي مي رود و يا حتي احتمال آن را بدهد، بسيار تکان دهنده است. درروايت است که اميرالمومنين (ع) زماني که حاکم بودند، به نزديک بازار مي آمدند و از اينکه مي ديدند همه مشغول کار خود هستند گريه مي کردند. مي فرمودند: بندگان خدا بانگ کوچ زده اند، حواس خود را جمع کرده و غافل نباشيد. يک ابديتي در پيش داريد. اين سال هاي کوتاه که به اندازه ي يک پلک به هم زدن هم نيست، شما را مشغول نکند. اين حالات را اين بندگان بزرگ الهي داشته اند. گاهي برخي از جملات براي ما يک تخيلي ايجاد مي کند. اميرالمومنين (ع) اينگونه مي فرمودند، ولي گاهي برخي از ما مي گوييم که ما علي داريم چه غم داريم. گويي اميرالمومنين (ع) خداي نخواسته يک بيمه

ص: 1688

ي گناهي است که به ما مي گويد شما هرکاري مي خواهيد بکنيد. يک نفر از حضرت سوال کرد که چرا شما اينقدر عبادت مي کنيد ؟ ايشان فرمود: مي ترسم به برادرم رسول خدا نرسم. يک زماني امام سجاد (ع) روي چهار دست و پا حرکت مي کردند. از بسياري سجده ورکوع نمي توانستند روي پاي خود بايستند. امام باقر(ع) فرزند ايشان مي فرمايد که من نوجوان بودم. وقتي پدر خود را با پيشاني پينه بسته و چهره ي نوراني ديدم که اين چنين چهار دست و پا حرکت مي کند، گريه کردم. گفتم: پدر جان شما خيلي سخت مي گيريد.

امام سجاد (ع) فرمود: فرزندم کتاب جدم علي (ع) را بياور. وقتي کتاب اميرالمومنين که حالاتي از ايشان در آن نوشته شده بود را آوردم. امام سجاد (ع) چند ورقي را نگاه کرده و آن را کنار گذاشتند. سپس فرمودند: چه کسي مي تواند به عبادت هاي علي (ع) برسد. حضرت علي (ع) اينگونه بودند. آنوقت گاهي برخي از ما مي گوييم که علي داريم چه غم داريم. با اين حرف گويي مي خواهيم بابي از تنبلي رابراي خود باز کنيم. يک شاعري بود به اسم حاجب که شعري به اين مضمون گفت که حاجب اگر معامله ي حشر با علي است، آسوده باش هرچه بخواهي گناه کن. آن حضرت را در خواب ديد. ايشان فرمود: اين چه حرف اشتباهي است که زدي ؟ اينگونه بگو: حاجب اگر معامله ي حشر با علي است، شرم از رخ علي کن و کمتر گناه کن. کسي که وارد ولايت اميرالمومنين (ع) مي شود اهل

ص: 1689

عمل است. در روايت است کساني که اهل ولايت هستند، اهل تقوا بوده و در آن شهري که آنها زندگي مي کنند از همه باتقوا تر و خدا ترس تر هستند. کساني که اهل ولايت هستند حقوق ديگران را رعايت مي کنند. يک عده اي براي ديدن امام رضا(ع) به مرو رفتند. خادم ايشان به نزديک در آمده و گفت چکار داريد ؟ گفتند ما يک عده از شيعيان اميرالمومنين (ع) هستيم و از راه دور آمده ايم که به خدمت امام رضا(ع) برسيم. خادم به نزد امام رضا(ع) آمده و گفت يک عده از شيعيان جد شما هستند و مي خواهند با شما ملاقات کنند. امام فرمودند بگوييد بروند من الان فرصت ندارم. خادم به آنها گفت برويد امام وقت ندارند. فردا آمدند بازهم امام ايشان را نپذيرفتند. در روايت است که تا دو ماه امام رضا (ع) ايشان را راه ندادند. بعد از دو ماه آنها به خادم گفتند از آقا بپرسيد مگر ما چه جفايي کرده ايم که اينگونه ما را دشمن شاد مي کنيد. حضرت فرمود: مي توانيد داخل شويد. سپس به آنها فرمود: شما واجبات خدا را درست انجام نمي دهيد. حرام هاي خدا را مرتکب شده و حقوق يکديگر را هم مراعات نمي کنيد. آنوقت مي خواهيد من شما را به خانه ي خود راه بدهم. شيعه کسي است که از همه اهل عمل تر و باتقواتر است. ما که شيعه ي اميرالمومنين (ع) سعي کنيم که به سمت قله هايي که اهل بيت دوست داشتند، برويم. به تعبير امام رضا (ع) شيعه کسي است که در زندگي او

ص: 1690

حضرت علي (ع) و اهل بيت وارد شده باشند. حضرت امير(ع) فرمود که شما نمي توانيد مانند من باشيد ولي زحمت خود را بکشيد. ما هم دست شما را مي گيريم. شفاعت مربوط به کسي است که در کلاس اهل بيت نشسته و احياناً در جايي کم آورده است. در اين صورت اهل بيت به او کمک مي کنند. امام صادق (ع) فرمود که روزغدير در عالم بالا، به معناي روز عهد است. يعني روزي است که ما بايد تجديد عهد کنيم. اينکه کارهايي که از ما خواسته شده، انجام داده ايم يا خير. امام ما خداترس و اهل عمل بود. اين را نيز به ما توصيه مي کند.

سوال – آيا قيامت ذاتاً هولناک است؟

پاسخ – در مورد قيامت ما به طور کلي سه مرحله بحث داريم. اولين مرحله اي که بايد در ارتباط با آن بحث کنيم، نفخ صور است. همان دميدن حضرت اسرافيل در صور است. نفخ صور باعث ميراندن يک عده و بعد از آن زنده شدن تمام اموات خواهد شد. مرحله ي دوم قيامت: بعد از اينکه همه از قبر ها برخواسته و روح به جسم بازگشت و تعلق دوباره گرفت. و همه در عرصه ي محشر جمع شدند. تمام خلايق و انسان ها از اولين تا آخرين حضور پيدا مي کنند. همه ي انسان ها بايد در صحنه ي محشر، از توقف گاه هايي عبور کنند. به تعبير قرآن و برخي روايات عقبه ها و گردنه هايي وجود دارد. شما ديده ايد که در کوه ها گاهي اوقات گردنه هاي صعب العبوري وجود دارد. اين هم به همين

ص: 1691

صورت است. کلاً پنجاه توقفگاه است که ما بايد در هرکدام از آنها توقف کنيم. جماعت محشر بايد حرکت کرده و به هرکدام از اين توقفگاه ها برسند. البته هرکسي حساب خود را دارد و اينطور نيست که مثلاً در صف بايستند. هيچ کس به ديگري کاري نداشته و مشغول کار خود است. اگر کسي از اين توقفگاه هاي پنجاه گانه عبور کرد به جزايي که يا بهشت و يا جهنم است، مي رسد. اينجا ديگر ابدي و جاودانه است. کسي که وارد بهشت مي شود ديگر بيرون نمي آيد. اما کسي که وارد جهنم مي شود تا زماني که تطهير شود در آنجا باقي مي ماند. در جهنم سختي هايي را مي چشيم که باز تاب اعمال خود ما در دنيا است. به تعبير مکرر قرآن، سختي ها و آساني هاي آخرت فقط مربوط به اعمال انسان در دنيا است.

سوال –در خصوص سوره ي لقمان آيات بيست تا بيست و هشت توضيح بفرماييد.

پاسخ- در آيه ي بيست اين سوره خداوند متعال مي فرمايد: نمي بينيد که خدا همه ي موجودات آسمان و زمين را مسخر و در خدمت انسان قرار داد. گويي همه چيز مقدمه اي است براي اينکه در خدمت انسان باشد و انسان بتواند رشد کند. خدا نعمت هاي خود را گسترده و فراوان سرازير کرد. نعمت هاي ظاهري همين نعمت هاي مادي است که به چشم مي آيد. مانند بدن سالم، خانواده ي آبرومند، عقل و هوش و غيره. اما نعمت هاي باطني، نعمت هاي معنوي است. مثل معرفت به خدا، دين، حب اهل بيت وغيره که خيلي اوقات

ص: 1692

ناديده مي گيريم. من زماني خدمت آيت الله اراکي ره بودم. ايشان اشک مي ريخت و نعمت هاي خدا را اسم مي برد. که اگر من الان بگويم شايد برخي بخندند. ايشان مي گفت: خدا ابروي ما را بالاي چشم قرار داده است. اگر اين ابرو زير چشم بود چقدر زشت بود. انگشت ها با هم مساوي نيست. اگر مساوي بود ما يک دکمه را هم نمي توانستيم ببنديم. اينها چيزهايي است که به چشم نمي آيد و ما فکر مي کنيم عادي است. هرچقدر انسان لطيف تر باشد، اين نعمت ها بيشتر به چشم او مي آيد. در اين آيه خداوند مي فرمايد که نعمت هاي مادي و معنوي خود را سرازير کرده است. اما با اين وجود بازهم برخي از مردم با خدا جدل مي کنند. بدون اينکه علمي داشته باشند و يا فطرت، آنها را راهنمايي کند و نه اينکه کتاب آسماني آنها را هدايت کند. يعني بدون هيچ حجت و دليلي اين کار را مي کنند. اينها همه نعمت ها و نشانه هايي است براي اينکه انسان، با خداوند آشتي کند. اما باز هم لجوجانه بر روي موضع خود مي ايستد.

سوال – لطفاً چند کتاب درخصوص رجعت معرفي بفرماييد.

کتاب بازگشت به دنيا در پايان تاريخ – از آقاي خدامراد سليميان. کتاب ارزنده اي است که بسيارروان درخصوص رجعت نوشته شده است. از انتشارات بوستان کتاب. کتاب دوم: عصر شکوهمند رجعت است. از آقاي محمد رضا اکبري. کتابي است که در آن رواياتي که درخصوص رجعت است به خوبي بررسي شده است. کتاب سوم: رجعت بازگشت بزرگ در هنگام ظهور

ص: 1693

است. از آقاي حسين شهميري. کتاب چهارم: زيبايي مرگ در کلام عارفان. از آقاي محمد جواد شعباني مفرد.

سوال – در خصوص زمان هاي توقف در زمان حشر توضيح بفرماييد.

پاسخ – در قرآن در سوره ي معارج خداوند متعال فرموده که ملائکه و روح که کارگزاران حکومت الهي هستند بالا مي روند، گويي کار آنها تمام شده است. روز قيامت همان روز محشر است. اين يک روز است اما روزي که به تعبير قرآن به اندازه ي پنجاه هزار سال است. البته مي تواند نسبت به افراد متفاوت باشد. در روايتي از امام صادق (ع) است که قيامت پنجاه موقف است که هرکدام هزار سال طول مي کشد. در جلد هفت بحارالانوار روايت شده که امام صادق (ع) فرمود: خود شما در اينجا به حساب خود رسيدگي کنيد، قبل از اينکه در قيامت از شما حساب بکشند. در قيامت هر موقف هزار سال است. مرحوم شيخ صدوق قرموده که در هرکدام از اين توقف گاه ها يک تکليفي از تکاليف بررسي مي شود. يک موقف مربوط به نماز. يکي مربوط به ذکات است. يکي مربوط به ولايت است. يکي مربوط به صله ي رحم است. يکي مربوط به حق الناس است. که در روايت است اسم آن مرصاد است. مرصاد در آيه ي قرآن نيز آمده است. پيامبر فرمودند: در همين مرصاد که توقفگاهي است که حق الناس را بررسي مي کنند، مي دانيد مفلس چه کسي است؟ اصحاب گفتند: مفلس کسي است که پولي نداشته و هزينه هاي زيادي بر روي دوش او است. پيامبر(ص) فرمودند: نه مفلس کسي است که با کوله

ص: 1694

باري از خيرات و حسنات وارد موقف مرصاد مي شود. اما آنجا طلبکاران او را مي آورند. چون حق الناس است و بايد از آنها حلاليت بطلبد. در آنجا آنقدر بايد از کيسه ي خيرات خود به اين طلبکاران بدهد تا او را حلال کنند. همه چون نياز دارند، به سادگي فرد را حلال نمي کنند. اگر اين کيسه ي خيرات تمام شد، از گناهان فرد طلبکار برداشته و داخل کيسه ي او مي گذارند. مفلس اين فرد است که ابتدا با کيسه اي از حسنات وارد شده، اما الان کيسه اي پر از گناهان دارد. نبايد گفت که اين مسئله خلاف قرآن است. البته قرآن گفته است که کسي گناه ديگري را بردوش نمي کشد. پس چطور گناه ديگران را بر روي دوش ما مي گذارند. اين گناه ديگران، درواقع تاوان عمل خود ما است. ما که در دنيا ظلمي کرده ايم و حالا بايد از آن افراد حلاليت بطلبيم. در دنيا مي توانستيم با دو کلمه حلاليت بطلبيم. يا از اول مراقب بوديم که حقي از ديگران ضايع نمي کرديم. در قيامت بايد حلاليت طلبيد، اما کسي پول نياز ندارد. حسنات هم که تمام شده است. بنابراين بايد باري از دوش فرد طلبکار برداريم تا ما را حلال کند. وگرنه بايد در اين موقف هزار سال باقي بمانيم. يک آيه ي ديگري در سوره ي حج است که گفته زمان روز قيامت هزار سال است. اما در سوره ي ديگري پنجاه هزار سال گفته است. البته اينها با هم منافات ندارد. چون آيه ي سوره ي حج تنها يک موقف را گفته است.

ص: 1695

گاهي مي پرسند مگر سال از گردش زمين به دور خورشيد بوجود نمي آيد ؟ در قيامت به فرموده ي قرآن، خورشيد و زمين وجود ندارد، پس اين سال چگونه است. جواب در خود آيه آمده است. منظور پنجاه هزار سال، از سال هايي است که شما مي شماريد. يعني مقدار آن طولاني است و اگر شما بخواهيد با مقياس هاي دنيايي آن را اندازه بگيريد، به اندازه ي پنجاه هزار سال است. از پيامبر(ص) سوال کردند که اين مدت خيلي طولاني است. با وجود پنجاه هزار سال ديگر رمقي نداريم که به بهشت برسيم. پيامبر(ص) فرمود: قسم به خدايي که جان من در دست او است. براي يک مومن از خواندن يک نماز واجب کمتر طول مي کشد. مومن بايد تا آنجا که مي تواند نماز اول وقت بخواند. نماز خود را بي جهت قضا نکند. مي تواند اين پنجاه هزار سال را با نماز کوتاه کند. بنابراين براي شخص مومن سريع مي گذرد. افرادي که اهل ولايت هستند، از ترس روز قيامت در امان خواهند بود. البته اهل ولايت بايد تلاش کند. در جايي که مشکل پيدا کردند، ولايت از آنها دست گيري خواهد کرد.

97-06-22- نفخ صور

دل اين سوره فجر پشت اين صبح مبين به تفاسير نگاه تو اگر گرم نبود، شب ظلماني يخبندان را هيچ از قالب تکرار زدن شرم نبود، آه اي عالم رباني عشق در کتابي ابدي شرح منظومه ي بيداري ما را بنويس.

سوال – در مورد نفخ صور و آثار آن توضيحاتي بفرماييد.

پاسخ – شروع قيامت با صيحه و فرياد کوبنده اي است. کساني که در عالم دنيا

ص: 1696

به سرمي برند با اين صيحه وارد برزخ بشوند و بعد از آن دو تا نفخ توسط حضرت اسرافيل صورت مي گيرد. نفخ اول نفخ مرگ است و کساني که در عالم بالا هستند مثل ملائک فاني مي شوند و نفخ دوم که پس از مدتي صورت خواهد گرفت نفخ حيات است که موجودات مجدد زنده مي شوند و وارد قيامت مي شوند. اولين اثري که در نفخ اول رخ مي دهد فزع و ترس بسيار شديدي است که همه را در بر مي گيرد به جز يک عده. قرآن مي فرمايد:همه به فزع مي افتند جز يک عده. شيخ مفيد در کتاب ارشاد نقل کرده است که وقتي پيامبر از جنگ تبوک بر مي گشتند، به يکي از سران کفر که خيلي به شجاعت معروف بود گفت که اسلام بياور تا تو در بزرگترين ترس ها در امان باشي. او با قلدري گفت که من از چيزي نمي ترسم. پيامبر فرمود: تو نمي داني چه اتفاقي خواهد افتاد. همه با نفخ اول صور مي ميرند و با نخ دوم صور همه زنده مي شوند، آسمان و کوهها به حرکت در مي آيند و منهدم مي شوند و در آن روزه همه در فکر خويش هستند. تو در آن روز چکار مي کني؟ او گفت: اين چيزهاي جديدي که مي شنوم ترسناک است و همانجا با عده اي که همراهش بودند به اسلام ايمان آورد. در آن روز اگر کسي در پناه خدا نباشد قطعا کم خواهد آورد. حضرت علي (ع) مناجاتي بنام مناجات مسجد کوفه دارد. خوب است که گاهي اين مناجات در خلوت

ص: 1697

قبرستان خوانده بشود و خوب است که به معاني آن توجه بشود. بعضي از دعاهاي آنرا مي توان در قنوت و سجده نماز خواند. حضرت مي فرمايد: خدايا من از تو پناه و ايمني مي خواهم براي روزي که هيچ چيز به درد نمي خورد نه مال و نه فرزندان، سرمايه ي انسان قلب بدون شرک است که مي تواند به خدا ارائه بدهد، خدايا از تو امان مي طلبم از آن روزي که ظالم آنچنان دو دست خودش را از پشيماني به دندان مي گيرد و مي گويد که اي کاش با رسول خدا همگامي مي کردم و از او عقب نمي افتم، خدايا از تو پناه مي خواهم از آن روزي که مجرمين را با چهره شان مي شناسند موي پيشاني يا پاهاي او را مي کشند و مي برند. (کسي که در فکرش گناه مي کرده او را از موي پيشاني مي گيرند وکسي که با پا گناه کرده او را از پا مي گيرند.)، خدايا از تو امان مي طلبم از آنروزي که هيچ پدري از فرزندش حمايت نمي کند و هيچ فرزندي به درد پدرش نمي خورد، وعده ي خدا حق است خدايا از تو ايمني مي طلبم از آن روزي که معذرت خواهي ظالم به دردش نمي خورد ( در دنيا انسان مي توانست معذرت خواهي بکند و خدا او را مي بخشيد ولي در آن دنيا معذرت خواهي رشدي براي انسان ندارد ) آن موقع فقط عاقبت بد است که شامل انساني مي شود که در اين دنيا از خدا معذرت نخواسته است، خدايا از تو ايمني مي

ص: 1698

خواهم از آن روزي که هيچ کسي مال کسي نيست و خدا مالک همه چيز است ( البته الان هم خدا مالک همه چيز است ولي ظهوري ندارد و انسان فکر مي کند که خودش مالک است)، خدايا از تو امان مي طلبم از روزي که هر کسي عزيزاني داشته از آن فراري است (يکي از اين جهت که نبيند که خجالت بکشد و يکي از اين جهت که هرکس مشغول کار خودش است ) هر کس مشغول خودش است، در آن روز نه تنها از عزيزانش فرار مي کند بلکه مي خواهد آنها را گِرو بگذارد تا خودش خلاص بشود زيرا گرفتاري شديد است و انسان مي خواهد خودش را نجات بدهد. فراز بعدي اين دنيا مولاي يا مولا است. در اين فراز حضرت مي فرمايد که تو مولا هستي و من عبد هستم و من مشمول بخشش تو هستم زيرا تو بزرگ هستي و اگر قرار است که کسي ببخشد تو بايد بر من ببخشي زيرا تو غني هستي و من فقير هستم، خدايا اگر قرار باشد که کسي بر کسي ترحم کند تو هستي که بايد به من کمک بدهي، تو راهنما هستي و من سرگردان، راه بلد بايد به سرگردان کمک بدهد و من چيزي از خودم ندارم. ما در قرآن داريم که عده اي از اين هول و اضطراب قيامت در امان هستند. ترس بزرگ آنها را محزون نمي کند و آنها خوش هستند. در روايات ما گفته شده که ده گروه هستند که از آن فزع اکبر درامان هستند. دسته ي اول معصومين و کساني که در پرتوي معصومين

ص: 1699

و تحت ولايت معصومين زندگي شان را سپري کرده اند. اگر معصومين به آرامش مطلق رسيده اند.بخاطر اين است که به خدا وصل شده اند و هيچ چيز آنها را نگران نمي کند. قرآن مي فرمايد: کساني که مومن هستند و عمل هم انجام داده اند که در ايمان وعملشان شرک نيستند، اين افراد امنيت دارند. امام حسين (ع) در روز عاشورا همه ي عالم مضطرب بودند که ولي خدا را آن طور به شهادت مي رسانند. در زيارت اول رجب زيارت امام حسين (ع) داريم: من شهادت مي دهم که در خون شما پايه هاي عرش خدا لرزيد و مضطراب شد و تمام مخلوقات آسمان و زمني بر شما گريه کردند، ساکنين آسمان و درياها و بيابان ها. نير تبريزي در ديوان آتشکده مي گويد: اي در غم تو ارض و سماء خون گريسته ماهي به آب و وحش به هامون گريسته، جعفر آقاي مجتهدي وقتي به اين شعر رسيده بود گفت: يا اباعبدالله من مي دانم تمام عالم در مصيبت تو گريستند ولي من مي خواهم گريه عالم را ببينم. به ايشان صحنه اي نشان دادند که تمام عالم يک چشم گرياني براي اباعبدالله در عاشورا دارد. محتشم کاشاني مي گويد: در بارگاه قدس که جاي ملال نيست سرهاي قدسيان همه بر زانوي غم است. وقتي محتشم به اين مصرع رسيد: گرچه از ملال بري ذات ذوالجلال، ديگر نتوانست قسمت دوم را بگويد. چه چيزي بگويد که جسارت به خدا نباشد. خدا بري از ملال است و نتوانست مصرع دوم را بگويد. او خوابيد و در خواب مصرع دوم را به او الهام

ص: 1700

کردند. بگو: او در دل است و هيچ دلي نيست بي ملال. در روز عاشورا که همه مضطرب بودند يک دلي بود که آرام بود و خطاب يا ايتها النفس المطمئنه ارجعي. ... بود. ( آخر سوره ي فجر ) اين نفس آرام متلاطم نمي شود حتي در روز قيامت. وقتي حضرت ابراهيم را در کوه آتش پرتاب مي کردند، روايت داريم که جبرئيل بر او نازل شد و گفت که تو حاجتي داري؟ ابراهيم گفت: من به تو احتياجي ندارم ولي به خداي خودم خيلي حاجت دارم و خدا مي داند که من چه مي خواهم. معصوم و ولي خدا کسي است که خدا و قدرت او را باور کرده است، لاحول و لاقوه الا بالله را باورکرده است و باور کرده که يک برگ بدون قدرت خدا از درخت نمي افتد. بخاطر همين راحت خودش را به خدا مي سپارد و متلاطم نمي شود. کساني که در تحت ولايت ولي خدا هم هستند از هول قيامت در امان هستند. تحت ولايت معصوم بودن يعني اينکه چارچوب زندگي انسان با معيارهايي که آنها داده اند تنظيم بشود، بايد و نبايد هايي که آنها ترسيم کرده اند. معيارهايي که آنها بيان کرده اند همان معيارهايي است که خدا براي بندگي تنظيم کرده است و کل زندگي چنين انساني خضوع و يک سجده در مقابل خدا مي شود. در مقابل معيارهاي خدا از خودش چيزي در نمي آورد. چنين فردي در حصار معصومين وارد شده است. اين چارچوب ابتدا با يک اعتقاد شروع مي شود. کسي که به سرپرستي و امامت آنها اعتقاد دارد، اين خودش

ص: 1701

گام بلندي است. کسي که محبت اهل بيت را دارد و اعتقاد به سرپرستي آنها دارد، اين خودش ورود به قلعه ي ولايت است. منتها هرکس که بتواند تمام زندگي اش را با آنها تنظيم کند به آنها نزديکتر است. سلمان بدون اجازه ي اميرالمومنين آب نمي خورد. سلمان در اين مرتبه بود. حالا ممکن است که کسي در مرتبه اي باشد که گناهاني هم داشته باشد، درست است که گناهان او بد است. از امام کاظم (ع) پرسيدند که شيعه ي شما گناه هم مي کند ؟ امام فرمود: بله. سوال کردندکه مي شود از آنها تبري بجوييم؟ امام فرمود: خير، بايد از اعمال آنها تبري بجوييد. ذات آنها خوب است ولي اعمال شان بد است مثل الماسي که در لجن افتاده است و مي توان آنرا تطهير کرد. پس ما نبايد نااميد باشيم. بعضي ها محبت اهل بيت را ناديده مي گيرند و مي گويند که ما بايد فقط عمل را انجام بدهيم. محبت و اعتقاد يک عمل قلبي است و ورود به چارچوب ولايت است. اين باعث مي شود که ذات الماس بشود. هرچه انسان بتواند اخلاق و رفتارش را به آنها نزديکتر بکند خودش را به کانون معرفت که معصومين هستند نزديکتر مي کند. آيت الله بهجت هفتاد سال هر روز زيارت عاشورا، زيارت جامعه کبيره و نماز جعفر طيار مي خواندند، نماز سحر ايشان ترک نمي شود و هر روز به زيارت يک امام يا امام زاده مي رفتند. بعضي ها مي گويند که اگر تحت ولايت اينها است ما نمي توانيم اين کارها را بکنيم زيرا وقت نداريم. شايد

ص: 1702

ما نتوانيم حتي هفت روز اين کارها را انجام بدهيم. حتي اميرالمومنين هم خودش را در امان نمي دانست. ما وقت هاي هدر زياد داريم. طلبه به مرحوم حاج شيخ انصاري گفت: من يک ساعت مانده به اذان صبح بيدار مي شوم، خوب است که در اين ساعت عبادت کنم يا درس بخوانم؟ ايشان گفتند که در روز حرف زدن زيادت را ترک کن که هم به نماز شب برسي و در روز هم به درس خواندن برسي. ما گاهي دو ساعت مسابقه ي فوتبال را مي بينيم و وقت براي مان مهم نيست ولي وقتي به عبادت مي رسيم همان نيم ساعت براي ما مهم مي شود. تمام کارشناسان اين برنامه گفته اند که مي شود کل زندگي را به بندگي تبديل کرد. ما نمي خواهيم عبادت را از زندگي جدا بکنيم. زندگي معمولي انسان مي تواند عبادت باشد. انسان بايد سعي بکند که تمام اعمالش را از يک فيلتر رضايت معصوم که همان رضايت خداست عبور بدهد. اگر انسان همه ي کارهاي روزمره را در چارچوب و معيار قرار بدهد همه ي اينها سجده مي شود. خوشا آنان که دائم در نمازند. نشانه ي ملموس که انسان بتواند خودش را بسنجد که ببيند راهش چقدر همگام با معصوم است، اين است که خودش را با گذشته مقايسه کند و ببيند که ترازويش چقدر حساس تر شده است. من بايد خودم را با ده سال پيش مقايسه کنم و ببينيم که ترازوي من در وزن کردن گناهان حساس تر شده است يا خير. مثلا اگر قبلا نسبت به مال حرام يا شبه ناک بي

ص: 1703

تفاوت بودم اما الان مي ترسم و نسبت به آن حساس شده ام و بي تفاوت نيستم. اين نشانه ي رشد است. بعضي از ترازوها مثقال ها را حساب مي کند زيرا خيلي حساس است ولي بعضي از ترازو ها حتي کيلوها را هم حساب نمي کند. قرآن مي فرمايد: وقتي شيطان به يک مومن نزديک مي شود تمام وجودشان آژير مي کشد و حساس مي شوند. مرحوم عبدالکريم حائري يزدي اگر به سمت غذايي دست مي بردند که نمي دانستند حرام است، حالت تهوع به او دست مي داد. ايشان اينقدر تمرين کرده بود که وجودشان با حرام هيچ سنخيتي نداشت. اياشندر ميهماني رفته بودند تا آمدند ميوه را بردارند دست کشيدند. صاحب خانه اصرار کرد که من خمس ميوه ها را داده ام. ايشان فرمودند که من وقتي دستم را به سمت اين مبوه ها بردم حالت تهوع به من دست داد. بعد طرف فهميد که پسرش بخاطر اينکه ميهمان داشته اند ميوه ها را از باغ همسايه بدون اجازه چيده است. حساسيت ترازوها با هم فرق دارد. هر کس بايد خودش را با خودش مقايسه کند نه با ديگران. اگر ترازوي ما حساسيتش را از دست داده است معلوم مي شود که ما از ولايت دور شده ايم. ولي اگر ما حساس تر شده باشيم يعني به کانون پاکي نزديکتر شده ايم.

سوال – آيات پاياني سوره ي احزاب را توضيح بفرماييد.

پاسخ – آيه هفتاد مي فرمايد: اي مومنين کساني که اعتقاد داريد در عمل هم خدا را مراقب باشيد کلامتان حق و محکم باشد. قول سديد دو ويژگي دارد. يکي

ص: 1704

اينکه دروغ نباشد و ديگري اينکه بيهوده نباشد و مفيد باشد. اين گفتار ميتواند انسان را بهشتي يا جهنمي بکند. روايت داريم که هر روز صبح با ساير اعضا احوال پرسي مي کند. اعضا و جوارح مي گويند که اگر تو بگذاري ما خوب هستيم. هيچ اعضاي مثل زبان نمي تواند پرگناه باشد. سي گناه از زبان امکان پذير است. مي فرمايد: اگر انسان بتواند زبان را کنترل کند زندگي تان خوب مي شود و گناهانتان بخشوده مي کند و اطاعت از خدا و رسول شما را به سعادت مي رساند.

97-07-05- قيامت

در مشک تشنه جرعه ي آبي هنوز هست اما به خيمه ها برسد با کدام دست ؟ برخاست با تلاوت خون بانگ يا اخاه وقتي در کنار درک تو کوه از کمر شکست، تيري زدند و ساقي مستان ز دست رفت سنگي زدند و کوزه ي لب تشنگان شکست، شد شعله هاي العطش تشنگان بلند باران تيري روي چشمها نشست، ناگاه بانگ ساقي اول بلند شد پيمانه پر کنيد هلا عاشقان مست، باران مي گرفت و سبوح ها که پر شدند در موج تشنگي چه صدف ها که دُر شدند.

سوال – در مورد حوادثي که بعد از نفخ صور اتفاق مي افتد توضيحاتي بفرماييد.

پاسخ – دوتا نفخ صور توسط حضرت اسرافيل دميده مي شود که نفخ اول نفخ مرگ است. يا اين نفس رحماني تمام کساني که در اين عالم هستند و همه ي موجودات اعم از ملائکه و جن مي ميرند. اولين حادثه اي که بعد از نفخ صور اتفاق مي افتد همان هراس و ترسي است که درموجودات ايجاد مي

ص: 1705

شود. جز ده گروه که از فزع و ترس قيامت در امان هستند ولي بقيه باوحشتي مي ميرند البته کساني هم که از فزع قيامت در امان هستند هم مي ميرند. حادثه ي بعدي بعد از نفخ اول اين است که نظام کائنات و عالم ماده بهم مي خورد. وقتي کرات و سيارات ازمدار خارج مي شوند، برخوردهاي شديدي بين آنها رخ مي دهد و بر کل عالم لرزه اي مي افتد. هنگامي که خورشيد تاريک مي شود، ستاره ها مي ريزند يعني اجرام آسماني از بين مي روند. زمين بشدت کوبيده مي شود بصورتي که کوههاي از جا در مي آيند و به حرکت در مي آيند و در اثر کوبيده شدن کوهها مثل پنبه حلاجي شده مي شوند. به اين شکل نظام دنيا برچيده مي شود. در صيحه ي آسماني همه انسانها مي ميرند و به برزخ مي روند. بعد نفخ صور اول شروع مي شود. در اين نفخ همه ي موجودات عالم مي ميرند. منظور از مُردن جن و ملائک چيست ؟ آيا آنها معدوم مي شوند ؟ به تعبير علامه طباطبايي حقيقت مطلب خيلي براي ما روشن نيست. چيزي که از قرآن و روايات برمي آيد اين است که در نفخ اول که همه مي ميرند يعني وجه ي ظاهري موجودات که وجه استقلال و بي ربط بودن با خداست فاني مي شود. تمام موجوداتي که اطراف ما هستند، با اينکه همه مخلوق خدا هستند و با خدا ارتباط دارند و هستي و کمالاتي که دارند را از خدا مي گيرند، وجود و خاصيت هايي دارند. آتش وجودي دارد و خاصيت

ص: 1706

آن سوزاندن است. غذا وجودي دارد و خاصيت آن سيرکنندگي است. ما مي بينيم که آب رفع عطش مي کند و دوا است که شفا مي دهد ولي در واقع اين طور نيست. ما مي بينيم که ديوار يک تکيه گاه است و اين ديورا پشت ما را گرفته است که به آن تکيه مي دهيم يعني تمام موجودات اين طور نشان مي دهند که مستقل هستند و متکي به خودشان هستند. حقيقت اين است که تمام عالم فقر محض است و از خودش چيزي ندارد، لا حول ولاقوة الا بالله. هيچ چيز کمال وزيبايي و اثر و وجودش براي خودش نيست اما اينها ظهور ندارد و چيزي که الان در موجودات ظهور دارد. قرآن مي فرمايد: شما فقير هستيد و چيزي از خودتان نداريد. خدا صمد است. مرحوم ميرداماد استاد مرحوم ملاصدرا نقل مي کند که در جمعه اي نشسته بودم و ذکر يا غني ( اي بي نياز ) و يا مغني ( اي بي نياز کننده ) مي گفتم. يک مرتبه ديدم تمام عالم وجود مي گويند يا غني نو يا مغني. اين براي فردي که صاحب چشم بود لحظه اي نمود پيدا کرد. پس در نفخ اول وجه ظاهري از بين مي رود. در نفخ دوم چهره ي ديگر موجودات نمود پيدا مي کند. نفخ دوم احيا موجودات بصورت چهره ي واقعي شان است. چيزي که الان ظهور ندارد ظهور پيدا مي کند. پس نفخ دوم همان حيات اول نيست و باطن موجودات است. زمين و آسمان جور ديگري مي شود و خدا نما بودن همه موجودات نشان داده مي شود.

ص: 1707

بعد شما مي بينيد که زمين و آسمان و درخت و. .. همه ذکر مي گويند. الان شما ذکر موجودات را نمي شنويد ولي در آن موقع که باطن موجودات ظاهر بشود شما مي بينيد که همه خدانما هستند و ذکر مي گويند. البته الان هم اين طور هستند ولي چشم مي خواهد که بتواند اينها را ببيند. آيت الله کاشي که استاد آيت الله بروجردي و آيت الله قوچاني بود. يکي از طلبه هايي که در محضر آيت الله کاشي بود گفت که شبي از کنار اتاق استادم رد شدم و يک لحظه متوجه شدم که ايشان در سجده ذکر مي گويد و يک مرتبه ديدم که تمام عالم ذکر مي گويد. چون اولين بار بود که گوشم اين را شنيده بود وحشتي به من دست داد ولي لذتي هم به من دست داد. فردا صبح به آيت الله کاشي گفتم که من شنيدم که همه ي عالم ذکرمي گفتند. ايشان فرمودند: ذکر گفتن عالم که تعجب ندارد، تعجب اين است که گوش شما باز شده است. پس در نفخ دوم موجودات با باطن به محضر قيامت مي آيند و اولين اثر نفخ دوم اين است که همه با چهره خدانما به عرصه ي محشر مي آيند. در قيامت که همه جمع مي شوند و روز جمع است و در آن روز همه احساس غبن مي کنند و آن روز، روز تغابن است اما نظام قيامت فردي است. نظام برزخ و قيامت فردي است. داريم که همه شما تنها مي آييد. در قيامت همه جمع مي شوند ولي کسي به کسي کمک نمي کند

ص: 1708

و زندگي اجتماعي نيست. در آنجا هر کس ميهمان اعمال و اخلاق خودش است. از اين جهت نظام آخرت فردي است حتي اگر با جمع هم همراه باشيم اما کسي به کسي کمک نمي دهد و کاري ندارد. فرد يک حشري با امام، رهبر و کساني که در دنيا از آنها تبعيت مي کرد دارد زيرا از نظر سرنوشت با هم شريک هستند و با هم محشور مي شوند. تيپ ها و گروهها در کنار هم قرار مي گيرند. کساني که در دنيا طرفدار امام حق يا باطل بودند با آنها محشور مي شوند. مولوي مي گويد: ذره ذره کاندر اين ارض و سماست/ جنس خود را همچو کاه و کهرباست/ نوريان مر نوريان را جاذبند/ ناريان مر ناريان را طالبند.

پس هر کسي به سمت هم سنخ خودش مي رود. زيرا کسي که از رهبري تبعيت کرده است يک سنخيتي بين محب و محبوب برقرار شده است که باعث شده اينها يک تيپ را تشکيل بدهند. در واقع آن پيشوا و محبوب، جزئي از هويت ما مي شود. شخصي وقت ظهر نزد پيامبر آمد و پرسيد قيامت چه وقت برپا مي شود. پيامبر نماز را خواندند. بعد پيامبر به آن فرد فرمودند: تو براي قيامت چه چيزي آماده کرده اي ؟ او گفت که من خيلي اعمال ندارم و اهل مستحبات نيستم ولي خدا و رسول را دوست دارم. پيامبر فرمود: هر کسي با محبوبش همراه است. کسي که دل من را برده است کم کم جزئي از وجود من مي شود. فرهنگ، اخلاق و رفتار محبوب جزئي از هويت محب مي شود.

ص: 1709

امام رضا (ع) فرمود: اگر کسي هر چيزي را دوست داشته باشد با او محشور مي شود حتي اگر سنگي باشد. يکي از دوستان رجبعلي خياط مي گويد که ما منزل را عوض کرديم و ميزي در اين منزل جديد جا نشد. در هنگام نماز، اين ميز در ذهن من بود که آنرا جايي جاي بدهم. بعد از نماز رجبعلي خياط به او گفت که اين چيست که من در گوشه ي دلت مي بينم. من گفتم: ميزي در اتاق جا نشدم و من آنرا در دلم جاي دادم. اينها هستم که تعلقات قلبي انسان را مي سازند. گاهي انسان به انگشتر که سنگي بيش نيست چنان دل مي بندد که سليمان به ملکش دل نمي بندد. پس لازم نيست که ما براي دل بستن يک ثروت انبوه داشته باشيم. گاهي انسان به تسبيح خودش دل مي بندد. محشور شدن هر فردي با امام و محبوبش است. هزار سال از شهادت اباعبدالله مي گذرد ولي اين سوز در مومنين هنوز از بين نرفته است و ما بايد خدا را شکر بکنيم. پيامبر فرمود: سوزي از شهادت حسين در قلب مومن است که خنک نمي شود. کسي که اين سوز را دارد نشانه ي ايمان او است. ائمه اول محرم غمناک مي شدند. امام رضا (ع) مي فرمود: از اول محرم غم بر پدرم غالب مي شد تا روز عاشورا. امام زمان (عج) در مرم چنان عزادار است که در زيارت ناحيه مي فرمايد: صبح و شب بر تو گريه مي کنم. اگر اشک چشم من خشک شدن خون گريه مي کنم. پس هر کس سوز

ص: 1710

بيشتري دارد شباهت بيشتري با امام خودش دارد و طبيعي است که اين پيوندها باعث محشور شدن با هم مي شوند.

سوال – آيات آخر سوره سبأ و اول سوره ي فاطر را توضيح بفرماييد.

پاسخ – آيه دوم سوره فاطر مي فرمايد: اگر خدا در رحمتي را به سوي فردي باز کند، ديگر کسي نمي تواند آنرا ببندد و اگر دري بسته بشود کسي نمي تواند آنرا باز بکند. دادن يا محروميت تحت دو تا اسم است. يکي اينکه خدا عزيز است و کسي نمي تواند بر آن غالب بشود و ديگر اينکه کار خدا حکيمانه است. اين حکيمانه بودن بدون ارتباط با اعمال ما نيست. يعني ما هستيم که ظرفي فراهم مي کنيم که خدا به ما مي دهد. و ما خودمان هستيم که مي توانيم خودمان را محروم کنيم. وقتي کسي لياقت را ازخودش سلب کرد رحمت از او گرفته مي شود و اين حکيمانه است. پس دادن يا پس گرفتن خدا مستبدانه نيست زيرا او حکيم است.

سوال – در ادامه اتفاقاتي که بعد از نفخ صور مي افتد توضيحاتي بفرماييد.

پاسخ – پيامبر فرمود: يکي از چشمهايي که در آخرت خندان است چشمي است که بر حسين گريه کند. او خوشحال و مسرور است. پس دراين شبها بايد بگرييم. مرحوم ملکي تبريزي در کتاب المراقبات مي گويد: من فرزند خردسالي داشتم که در ايام محرم خودبخود محزون مي شد و حتي غذاي او کم مي شد. مومنين در روز عاشورا مي توانند سنخيت خودشان را دريابند. کسي که مي خواهد در عزاداري و مراسم عاشورا باشد سنخيت دارد ولي اين

ص: 1711

سنخيت درجاتي دارد. امام صادق (ع) به يکي از اصحابشان فرمود: جدم اباعبدالله حسين را زيارت مي کني ؟ گفت: من خيلي نمي توانم زيرا خطرناک است. امام فرمود: مصيبت هاي جدم را ياد مي کني ؟ گفت: بله. گاهي بخاطر مصيبت هاي آن حضرت کاملا بهم مي ريزم و اهل و عيال هم متوجه ي اين مطلب مي شوند. اما فرمود: تو از شيعيان ما هستي. تو از کساني هستي که آنجايي که ما در امنيت هستيم تو هم در امنيت هستي و آنجايي که ما خوف داريم تو هم خوف داري. وقتي در قيامت ائمه امنيت دارند شيعيان و کساني که با آنها سنخيت دارند در امنيت هستند. شخصي از انصار نزد پيامبر آمد و گفت که من بقدري شما را دوست دارم که وفتي شما را نمي بينم دل تنگ مي شوم و دوست دارم که يک جوري شما را ببينم و ناراحتي من از اين است که وقتي شما را در اعلي عليين مي برند من را به آنجا نمي برند و من شما را نمي بينم. پيامبر فرمود: اگر کسي تابع خدا و رسول باشد روز قيامت با اينکه او از دسته ي آل الله نيست ولي او را به انبياء، صديقين، شهدا و صالحين ملحق مي کنند.

سوال – در مورد کساني که در روز قيامت از هول و ترس در امان هستند توضيحاتي بفرماييد.

پاسخ – کساني که صحنه ي شهوت و حرامي برايشان پيش مي آيد و از آن دست مي کشند از کساني هستند که از هول و ترس قيامت در امان هستند. دسته ي دوم

ص: 1712

کساني هستند که آتش خشم خودشان را مهار مي کنند. دسته ي سوم کساني هستند که به سالخورده ها تکريم و احترام مي کنند. دسته ي چهارم کساني که گره گشا و خدمت رسان به مومنين باشند. دسته پنجم کساني که در نمازهايشان سوره ي والعصر يا دخان را مي خوانند و کساني که سوره ي يوسف را در شب مي خوانند. دسته ي ششم کساني هستند که سر قبر مومنين هفت مرتبه انا انزلناه را مي خوانند. دسته ي هفتم کساني هستند که شبي در راه خدا بيدار بمانند يا اشکي براي حسين بريزند.

سوال – در مورد علي اکبر امام حسين (ع) توضيحاتي بفرماييد.

پاسخ – در زيارت ناحيه داريم که سلام بر اولين کشته و شهيد از نسل اهل بيت. وقتي همه ي افراد امام حسين (ع) به ميدان رفتند، اولين فردي که از خاندان امام به ميدان رفتند حضرت علي اکبر بود. امام حضرت علي اکبر را بسيار دوست داشت ولي تا ايشان اجازه ي ميدان گرفتند امام به او اجازه داد. عاطفه هاي اهل بيت به فرزندانشان بيشتر از افراد عادي است ولي اين تعلق ايجاد نمي کند که باعث مانع بشود. وقتي حضرت علي اکبر به ميدان رفت امام بلند بلند پشت سر ايشان گريه کرد. فرمود: خدا قطع بکند نسل تو را که نسل من را قطع کردي. ما کسي را فرستاديم که شبيه پيامبر بود و هر وقت ما دلمان براي پيامبر تنگ مي شد به اونگاه مي کرديم هم چهره و اخلاقش شبيه پيامبر بود. شيخ جعفر شوشتري فرمود: امام حسين (ع) در روز عاشورا هم

ص: 1713

مسموم شد، هم شهيد شد و هم مُرد. مسموم شدن ايشان وقتي بود که تير سمي هرمله به سينه ي امام نشست. شهيد شدن امام وقتي بود که از اسب به زير افتاد. امام وقتي مُرد که صورتش را بر صورت خوني علي اکبر گذاشت. امام فرمود: خاک بر دنيايي که تو در آن نباشي.

97-07-12- حشر در قيامت

سوال – در مورد مرحله ي حشر قيامت توضيحاتي بفرماييد.

پاسخ - اولين مرحله بعد از نفخ صور دوم برخاستن انسانها از قبور ورود به عرصه ي محشر است. ميلياردها انسان از بدو خلقت تا آخر هراسان از قبر بلند مي شوند و به نقطه اي سرازير مي شوند. امام رضا (ع) مي فرمايد: سه روز است که خيلي وحشتناک است. يکي وقتي که بچه بدنيا مي آيد زيرا براي اولين بار دنيا را مي بيند و براي او وحشت آور است، يکي وقتي که انسان مي ميرد و چشمش به عالم برزخ مي خورد و يکي روز رستاخير و برخاستن از قبور است که براي انسان ناشناخته است. ما برزخ را بهتر مي توانيم تصور بکنيم زيرا به دنيا نزديکتر است. ولي قيامت براي ما دورتر است. قرآن مرحله ي برخاستن از قبر و حاضر شدن در قيامت را در چند آيه ترسيم کرده است. در سوره يس آيه 51 مي فرمايد: وقتي در صور دميده مي شود ناگهان و بدون آمادگي قبلي همه از قبرها بر مي خيزند و به سمت خدا سرازير مي شوند. عده اي که اين حرفها را قبول نداشتند و فقط دنيا را مي بينند، وقتي از قبر برمي خيزند و اين صحنه ي

ص: 1714

عجيب را مي بينند مي گويد: اي واي بر ما چه کسي ما را از اين قبور بلند کرده است. فرشتگان مي گويند: اين همان وعده اي است که خدا به شما داده بود و شما حرف پيامبران را جدي نمي گرفتيد. سوره قمر آيه 6 مي فرمايد: هنگامي که يک صداي ناشناخته مردم را به سمتي دعوت مي کند، در حاليکه چشم هايش با ترس همراه است و چشمهايشان فرو افتاده است از قبور برمي خيزند مثل ملخ هايي که درهوا پراکنده هستند با شتاب و عجله به سمت صدا زننده مي روند و در اين حال کفار مي گويند که چه روز سختي است. در سوره معارج آيه 42 مي فرمايد: پيامبر ما، غصه ي اينها را نخور بگذار آنها با بازيچه هاي دنيا مشغول باشند تا ملاقات کنند روزي را که به آنها وعده داده شده بود. روزي که همه با سرعت از قبرها بلند مي شوند و گويي به سوي تابلوهاي مشخصي مي روند. چشمها از ترس فرو افتاده و غبار ذلت بر چشمها نشسته است. اين همان روزي است که به آنها وعده داده شده بود و آنها جدي نمي گرفتند. اين آيات در مورد کساني است که قيامت را قبول نداشته اند. و عمدتا اين هول و هراس براي کافران است. عرصه ي محشر يا صحراي محشر زميني است که هموار شده است و در آن کوهي وجود ندارد. زميني است که متناسب با عرصه ي قيامت و خدانما شده است. قرآن مي فرمايد: اين زمين غير از اين زمين است. امام صادق (ع) مي فرمايد: زمين است که

ص: 1715

پستي و بلندي ندارد و مسطح است. يکي از خصوصيات صحراي محشر گرماي سخت و فوق العاده ي آن است. امام مي فرمايد: جنس زمين قيامت از آتش است جز سايه ي مومن که آنجا خنکي دارد. گرماي زمين و ازدحام جمعيت ( مثل تير دان هايي که در ترکش هستند ) باعث عرق مي شود که راه نفس گرفتن را مي بندند. امام علي (ع) در خطبه ي دو مي فرمايد: در آن روز خوش شانس ترين افراد کساني هستند که بتوانند در آنجا جاي پايي پيدا بکنند که بتوانند بايستند و نفسي بکشند. روايت داريم که اين يکي از مواقف هزار ساله است. امام صادق (ع) فرمود: در اين گرماي شديد مومنين سايه اي دارند که در خنکاي آن هم نفسي مي کشند وهم راحت هستند. سايه آنها صدقاتي است که در دنيا داده اند. وقتي شما در اين دنيا صدقه اي داده اي و سايه بان کسي شده اي، اين صدقات در آنجا سايه ي سر خودت مي شود. بقول فروغي بسطامي همان دست که دادند همان دست گرفتند. در جلد 72 بحارالانوار داريم که پيامبر فرمود: هر مسلمان بايد هر روز صدقه بدهد. فردي پرسيد: مگر ما چقدر پول داريم که هر روز صدقه بدهيم ؟ پيامبر فرمود: صدقه فقط مالي نيست. اگر شما راهي را هموار بکني و بتواني باعث بشوي که کسي راهي را برود ( راه علم، تقوا، دينداري يا راه عبور )، بتواني جاهلي را هدايت بکني، عيادت مريض بکني، جواب سلام بدهي، اينها صدقه است. پس هر گونه دستگيري و کمک به مومن که نوعي خدمت

ص: 1716

رساني و دستگيري مومني باشد و سايه ات را بر سر او مي بري يا سايه ي محبت خودت را بر سر کسي با جواب سلام دادن مي بري، اين سايه عطوفت پهن کردن است. کار خير گاهي فردي است و گاهي خير آن به همه مي رسد، منظور از صدقه کار خيري است که به همه مي رسد. صدقه ي نشانه ي صدق ايمان ما است. اگر کسي اين کار را انجام بدهد، در آن گرماي عجيب اين صدقه کمکش مي کند. علامه مجلسي با تيمي بحارالانوار را جمع آوري کردند. سيد نعمت الله جزايري از شاگردان علامه مجلسي بود و در جمع آوري اين کتاب به سيد کمک کرد. آنها بين خودشان قرار گذاشتند که هر کس که زودتر از دنيا رفت خبري به ديگري بدهد. علامه مجلسي از دنيا رفت. جزايري دوست داشت که استادش را ببيند. او روزي بر سر قبر علامه رفت و برايش قرآن خواند و گريه کرد و همانجا خوابش برد. در خواب استاد را ديدم که در وضعيت بسيار خوبي بود. هم لباس فاخري بر تن داشت و هم روي زيبايي داشت. من از ايشان پرسيدم که بعد از مرگ چه شد. در هنگام مرگ من بخاطر بيماري جسمي که داشتم از خدا خواستم که فرجي براي من بفرستد. ناگهان يک چهره ي زيبايي ديدم. او به من گفت که درد مي کشي ؟ دستهايش را روي پايم گذاشت و پايم بهتر شد. دستهايش را به همه جا کشيد تا به سينه ام رسيد، در آن لحظه روح خودم را در آن طرف اتاق ديدم، ديدم جسمم

ص: 1717

افتاده است و همه گريه مي کنند. من فرياد مي زدم که من خوب شده ام ولي ديگران نمي شنيدند و گريه مي کردند. بعد از اينکه من را غسل دادند و در قبر گذاشتند ندايي آمد براي ما چه آورده اي ؟ يک دفعه ياد چيزي افتادم. از بازار اصفهان عبور مي کردم. ديدم چند نفر دارند يک نفر را مي زنند و مي گويند که طلب ما را بده. هرچه او مي گفت که من طلب شما را مي دهم، آبروي من را نبريد، آنها گوش نمي کردند. من طلب او را دادم و آبروي او را حفظ کردم. او براي من دعايي کرد که آبروي من را حفظ کردي انشاءالله خدا تو را حفظ کند. چيزي که در عالم قيامت دست من را گرفت اين بود. در آنجا ما خيلي محتاج هستيم. البته مرحوم مجلسي خدمات علمي ايشان به جاي خودش بوده است. بقول حضرت امام در آنجا محل بروز علم نبوده است و محل آن جاي ديگري بوده است. پس چيزي که اول انسان را دستگيري مي کند دستگيري فردي در اين دنيا است. ما درعرصه ي محشر برهنگي داريم. امام باقر (ع) فرمود: خدا در قيامت همه ي انسانها را بر مي انگيرد درحاليکه همه ي انسانها پابرهنه و عريان هستند. در دعاي ابوحمزه ي ثمالي امام سجاد (ع) توصيف ظريفي دارد: گريه مي کنم براي روزي که از قبر خارج مي شوم در حالي که برهنه هستم و بار اعمال سنگين اعمالم بر دوشم سنگيني مي کند. اطراف خودم را نگاه مي کنم که کسي به من کمک بدهد

ص: 1718

ولي هر کس مشغول کار خودش است. آنجا چهره ها متفاوت است. عده اي خندان هستند و به آنها بشارتي داده اند اما گروهي هستند که غبار تيرگي و ذلت بر چهره ي آنها نشسته است و غمناک هستند.

برهنگي و گرما براي غيرمومنين است. مومني که در اين دنيا زشتي هايش را از خودش دور کرده است در آن دنيا زشتي هايش آشکار نمي شود. خوبي ها و اعمال صالح نوري مي شود که پوشش آنها مي شود. زشتي ها براي کساني است که در اينجا زشت بوده اند. ابن مسعود مي گويد که حضرت علي (ع) فرمود: قيامت پنجاه موقف دارد و اوج هر کدام هزار سال است. اولين موقف خروج از قبر و محشر است. در محشر هزارسال نگه داشته مي شوند. انسانها نگه داشته مي شوند تا مومنين بروز پيدا بکنند که همان داشتن سايه بر سر است. از همان ابتدا ثمره ي مومن بودن مشخص مي شود. بعد مرحله ي دادن عمل است. در اينجا وقتي کارنامه ي قبولي به مومنين مي دهند آنها با افتخار مي گويند: بياييد بخوانيد. اين مرحله هزار سال طول مي کشد در حالي که گرسنه، تشنه و پابرهنه هستند. امام مي فرمايد: اگر کسي که از قبر بر مي خيزد ايمان به خدا و قيامت داشته است، پيامبر، رسالت و دستورات او را قبول داشته باشد، از سختي و گرسنگي نجات پيدا مي کند. جبرئيل به پيامبر گفت که به قبرستان بقي برويم. جبرئيل بالاي يک قبر صدا زد که برخيز، فردي سفيد رو بلند شد و خودش را تکاند. وقتي که او برخاست

ص: 1719

ذکر الله اکبر را گفت و گفت: الحمدلله. جبرئيل گفت که با اذن خدا به قبرت برگرد. باز جبرئيل پيامبر را سر قبر ديگري برد و گفت که برخيز. شخصي سياه رويي بلندشد و اولين کلمه اش اي واي بر من و هلاکت بر من بود. جبرئيل گفت: برگرد و او به قبر بازگشت. جبرئيل گفت که در قيامت مردگان اين طوري از قبور برمي خيزند، مومنين با چهرهاي نوراني و ذکر خدا ولي کفار با روي سياه و با ذکر وا حسرتا بر مي خيزند. پس عمده ي اضطراب ها براي غير مومنين است. درست است که نگراني ها و سختي ها در قيامت براي غير مومنين است اما بشرطي که بتوانيم ايمان خودمان را تا دم مرگ ببريم. کساني بوده اند که سابقه هايي در علم، عبادت، جهاد و جنگ داشته اند ولي سقوط کرده اند. در تاريخ و قرآن داريم افرادي که عاقبت به خير نشده اند. اولياء خدا هراس داشته اند زيرا خدا به کسي ضمانت نامه نداده است که تا آخر بماني. خود انسان بايد سعي بکند که ايمانش را ثابت نگه دارد. وقتي پيامبر به حضرت علي (ع) گفت که تو شهيد مي شوي، اولين سوالي که حضرت پرسيد اين بود که آيا در هنگام شهادت دين من سالم است؟ پيامبر گفت: بله و حضرت شکر کرد. حفظ کردن دين سخت نيست. اگر ما حداقل هايي که خدا مي خواهد انجام بدهيم دين مان را حفظ کرده ايم. اگر کسي يک مرحله را برود، در مراحل بعدي امدادهاي الهي به سراغ او مي آيد. خدا مي فرمايد: شما تلاش

ص: 1720

خودتان را بکنيد ما هم دست شما را مي گيريم. پس دين دار بودن سخت نيست. اگر ما سعي بکنيم خودمان را در مسير الهي قرار بدهيم و در چارچوب زندگي حلال و حرام خدا را رعايت بکنيم، اگر جايي از دست ما در رفت خدا براي ما کمکي گذاشته است. در زمان امام سجاد (ع) فردي بنام حسن بصري گفت: من تعجب مي کنم با اين همه شيطان و عوامل غفلت و سقوط چطور انسان مي تواند به بهشت برود ؟ امام فرمود: من تعجب مي کنم با اين همه رحمت خدا چطور کسي به جهنم مي رود. خدا به بهانه هاي مختلفي شما را کمک مي کند. مرحوم آيت الله کوهستاني مي فرمودند: من جوري زندگي کرده ام که در روز قيامت اعضا و جوارح من عليه من شهادت ندهند. مرحوم شيخ مرتضي زاهد در آخر عمر در بستر فوت مي کرد و مي گفت که دنيا را فوت مي کنم. اين کسي بود که يک عمر دنيا را فوت مي کرد و به دنيا نچسبيد. اين دنيا بايد به اندازه اي باشد که انسان بتواند توشه اش را بردارد و خوب زندگي بکند و در چارچوبه ي حلال تفريح داشته باشد. خدا در کنار هر لذت حرام، لذت حلال را در کنارش گذاشته است. هيچ کدام از واجبات ما سختي طاقت فرسايي ندارد. هر کاري در دين ما به هرج رسيد، دين آنرا از ما نمي خواهد. دين ما آسان گرفته است.

سوال – سوره ي صافات آيات 52 تا 76 را توضيح بفرماييد.

پاسخ – نوح وقتي در سختي قرار گرفت

ص: 1721

دعا کرد که خدايا آنهايي که بايد هدايت مي شدند هدايت شدند و بقيه را روي زمين نگذار. در آيه 75 خدا مي فرمايد: نوح ما را صدا زد. ما چه خوب جواب دهنده هايي هستيم. اين معنايش اين نيست که هرچه نوح خواست ما همان را به او داديم. يکي از خواسته هاي نوح اين بود که پسرش که داشت غرق مي شد نجات پيدا کند. خدا فرزند او را نجات نداد. پس جواب دادن خدا به دعاها الزاما اين نيست که ما هرچه بخواهيم بشود. خدا مي فرمايد: ما بيش از آن چيزي که نوح مي خواست به او داديم. او فقط مي خواست از زخم زبان ها ي کفار و از طوفان نجات پيدا کند ولي ما افراد با ايمان او را از سختي نجات داديم. فرزندان او را درزمين گذاشتيم و فرزندان خوب او را تا قيامت در زمين گذاشتيم سلامتي روح در تمام عوالم.

گاهي انسان چيزي را مي خواهد و خدا سه تا چيز ديگر به او مي دهد، پس ما خيلي گله مند نباشيم. وظيفه ي ما خواستن است و دادن را به خدا بسپاريم.

سوال – در مورد دادن نامه اعمال در صحنه ي محشر توضيحاتي بفرماييد.

پاسخ – اين بحث مورد توجه روايات ما است و در قرآن مکرر به آن اضافه شده است. نامه ي عملي که به ما مي دهند ( بدست مي دهند که البته ما در روايتي نداريم که نامه را به دست مي دهند چون ما ذهن دنيايي پيدا کرده ايم اين کلمه را مي گوييم)، در واقع آنرا به ما

ص: 1722

ارائه و نشان مي دهند. مسلم نامه عمل نوشته ي با کاغذ و قلم نيست. حتي نامه ي عمل مثل فيلم نيست که در جلوي انسان گذاشته بشود يعني بيرون انسان چيزي باشد که انسان را نشان بدهد. در واقع در آنجا کل اعمال عمرت را طوري مي بيني مثل اينکه الان داري آنرا انجام مي دهيد. امام صادق (ع) فرمود:وقتي روز قييامتمي شود نامه ي عملش را به او مي دهند و به او مي گويند: بخوان. هيچ لحظه ي از عمرش نيست، هيچ کلمه اي که از دهانش خارج شده نيست، هيچ قدمي که در زندگي اش برداشته نيست مگر اينکه يادش بيايد و جوري يادش مي آيد مثل اينکه دارد آنرا انجام مي دهد. عده اي در آنجا مي گويند: واي اين چه کتابي است که ريز و درشت زندگي ما را حساب کرده است، ما فکر نمي کرديم که اين قدر دقيق است. خواندن نامه ي عمل يعني تذکر و يادآوري. يعني شما يکجا بر اعمال هشتاد ساله ي خودت احاطه پيدا مي کني. به تعبير قرآن متذکر مي شوند و عملشان را حاضر مي بينند. علي القاعده نامه عمل باز است. قرآن مي فرمايد: نامه ي عمل را مي بيند در حاليکه باز است. يعني هم هشتاد سال عمر را مي بيند و هم اينکه همه آنرا مي بينند. يکي از رسوايي هاي قيامت همين است. يکي از دعاها اين است که خدايا ما را رسوا مکن و نامه ي عمل ما را به کسي نشان نده. چيزي که در نامه ي عمل تاکيد شده اين است که ريز و

ص: 1723

درشت حساب شده است و هيچ چيزي فراموش نشده است. بعضي از گناهان براي ما عادي شده است و ما توجه نداريم که اينها ثبت مي شود. ما بايد به اينها بيشتر دقت کنيم.

در کتاب اصول کافي از امام صادق (ع) داريم که پيامبر در صحرايي که هيچ چيزي در آن بود به يارانشان فرمودند که هيزم جمع کنيد. اصحاب گفتند که در اينجا هيزمي نيست. پيامبر گفت: بيشتر دقت کنيد. وقتي آنها هيزم جمع کردند. پيامبر فرمود: گناهان هم اين جوري با دقت جمع مي شوند. بترسيد از گناهان کوچکي که انسان به آن بي اعتنا مي کند. گاهي قسم خوردن به خدا و قرآن تکه کلام شده است و گاهي آنرا بعنوان دروغ حساب مي کنند. گاهي هم غيبت و نگاههاي آلوده براي ما عادي شده است. اين عادي شدن براي ما به اين معنا نيست که اين براي ما گناه محسوب نمي شود. گاهي دروغ ها، ناسزاها، فحش ها و تکه کلامهاي شوخي که دل مي شکند هم همين طور است. فرمود: هر چيزي يک طالبي دارد. خواهان گناهان کوچک ما ملک ثبت اعمال است که آنها را مي نويسد. انشاءالله ما نامه ي عمل خودمان را طوري بنويسيم که آن ملک هميشه بيکار باشد.

اللهم الرزقنا شفاعة الحسين يوم الورود.

97-07-19- خواب

هزار جهد بکردم که سِر عشق بپوشم نبود بر سر آتش ميسرم که نجوشم، به هوش بودم از اول که دل به کس نسپارم شمايل تو بديدم نه عقل ماند و نه هوشم، حکايتي ز دهانت به گوش جان آمد دگر نصيحت مردم حکايت است به گوشم، مگر تو روي

ص: 1724

بپوشي و فتنه باز نشاني که من قرار مدارم که ديده از تو بپوشم، مرا به هيچ بدادي و من هنوز بر آنم که از وجود تو مويي به عالم نفروشم.

سوال – وقتي ما اموات خود را در خواب مي بينيم يا خوشحال هستند يا ناراحت يا بيمار هستند يا چيزهايي از ما مي خواهند. اين خواب ها چه پيامي براي ما دارد؟

پاسخ – خواب بخشي از زندگي ما هست. همه ي ما خواب ديدن (رويا) را تجربه کرده ايم. براي معصومين خواب ديدن روياي صادقه اي است که اتصال به عالم ملکوت است. به تعبيري اتصال به عالم بالا و لوح محفوظ است، آنها اخباري را که در آينده مي خواهد اتفاق بيفتد يا دستورات الهي را از روياي خود مي گيرند. اين خوابها نوعي الهام است. روايت داريم که اين خوابها نوعي وحي است. پيامبر در ابتداي نبوت، دريافت وحي از طريق روياهاي شان بوده است. بعد بحث جبرئيل و ملکه ي وحي پيش آمد. هيچ تصرف و خطايي از طرف شيطان در روياهاي آنها نيست. حتي تخيلات خودشان هم، در خواب تصرفي ندارد که خواب را به يک خواب خطا و اشتباه تبديل بکند. حتي بعضي از انبياء تکاليف خودشان را در خواب مي گرفتند. حضرت ابراهيم به فرزندش گفت که من در خواب ديدم که سر تو را مي برم و ابراهيم اين تکليف را از خواب گرفت. قبل از فتح مکه در خواب به پيامبر فهماندند که وارد مکه مي شود و در امان هستي. خواب حضرت يوسف شفاف نبود هم بود. البته اين خواب رازگونه بود و

ص: 1725

تعبير مي خواست. او ديد که يازده ماه و خورشيد برمن سجده مي کردند. روياهاي انبياء که هيچ تصرفاتي از بيرون از طرف شيطان و از درون توسط نفس در آن نيست، صادق است. اما بعضي از خوابها و روياهايي که ما مي بينيم روياهاي صادقه است مخصوصا اگر فرد راستگو باشد. روايت داريم که هرکس راست تر است روياهايش هم راست تر است. پس راست گويي در نوع ديدن خواب تاثير مي گذارد. چيزهايي در روياهاي ما تاثيرگذار است. از درون نفس، تخيلات، افکار و آرزوهاي ما مي تواند در خواب هاي ما تاثيرگذار باشد. از طرفي از بيرون هم شيطان مي تواند القائاتي داشته باشد. البته ديدن روياهاي صادقه هم براي ما امکان پذير است. آيت الله اراکي از استادش آيت الله حائري شيرازي نقل مي کرد که من در خواب ديدم که به من گفتند که تا ده روز ديگر بيشتر زنده نيستي. من به خواب توجهي نکردم. همان روز دهم، با دوستان به باغي رفته بوديم. من دچار لرز شديدي شدم. به خانه برگشتيم و حالم بسيار بد بود. ديدم که دو تا ملک براي قبض روح من آمده اند. در آن موقع آن خواب به ياد من آمد. مرحوم حائري نسبت به امام حسين (ع) ارادت داشت و در بعضي دسته جات خودشان نوحه مي خواندند. او توسل به امام حسين (ع) کرد و خواست که زنده بماند زيرا توشه اي براي آخرت نداشت. لحظاتي بعد امام حسين (ع) آمد و به آن دو ملک گفت که ما براي او مهلت گرفته ايم، شما برويد. بعد از لحظه اي چشمهايم

ص: 1726

را باز کردم و ديدم که پارچه اي روي من انداخته اند زيرا فکر مي کردند که من مرده ام. مرحوم آيت الله اراکي مي فرمودند:حدس قوي من اين است که تاسيس حوزه ي علميه قم همان ذخيره اي بود که فرصتش را از امام حسين (ع) گرفت. اينها روياهاي صادقه است. چون عالم خواب عالم پر رمزي است، خيلي نمي توان روي آن حساب باز کرد. امام صادق (ع) مي فرمايد: خواب صادق و کاذب در هم است. خيلي روي خواب حساب باز نکنيد. بخاطر همين مي گويند که خواب حجيت نيست. خيلي به خواب اعتماد نکنيد. اگر در خواب ديديد که مي گويند: فلان نماز را با فلان کيفيت بخوانيد يا چهل بار فلان سوره را در نمازتان بخوانيد يا فلان ذکر ار به فلان عدد بگوييد، نبايد روي اينها تکيه بشود. اين دستورات عبادي بايد از يک منبعي صادر بشود که کاملا حجت باشد. وقتي شما مي خواهيد خدا را عبادت کنيد نبايد شکل عبادت را از خودتان در آورده باشيد. ما بايد خواب هاي مان را در کنار قرآن و سنت قرار بدهيم تا ببينيم که خواب ما صادق است يا خير. البته به شرط اينکه قرآن و سنت را بشناسيم. تعبيري کننده ي علاوه بر اينکه بايد رموز تعبير خواب را بداند، بايد کسي باشد که رموز ديني را هم بشناسد. و بتواند خواب را با کتاب و سنت تطبيق بدهد تا ببينيد که اين خواب صادق است يا کاذب. بخاطر همين تعداد کساني که تعبير کننده خواب هستند زياد نيست. ما در روايت داريم که خواب را براي هر

ص: 1727

کسي نقل نکنيد. خواب را فقط پيش اهلش نقل کنيد. وقتي حضرت يعقوب خواب يوسف را شنيد به او گفت که خواب خودت را پيش برادرانت نگو. زيرا آنها نااهل هستند. اهل کسي است که بتواند خواب را تعبير بکند يا مومن نجيب سِر نگهداري باشد که وقتي اين خواب را نقل مي کنيم سوء استفاده نکند. تعبير خواب با رمالي و کتب تعبير خواب ميسر نيست. اين طور نيست که مثلا هر کس خواب فلان چيز را ببيند تعبيرش فلان چيز است. کتاب هاي تعبير خواب هم تعبيري بوده است که مثلا ابن سيرين براي فردي تعبير کرده است. اين تعبير بنا به شخصيت و موقعيت فرد بوده است. معبر بايد شرايط شما، مزاج شما را حتي از نظر فيزيکي و شرايط روحي شما را هم بفهمد. علاوه بر آن معبر بايد رموز آيات و روايات را هم بداند که بتواند خواب را با آنها تطبيق بدهد تا پيام خواب را بفهمد و بداند که اين مطابق کتاب و سنت است که شما به آن عمل بکنيد. مثلا ما در خواب مي بينيم که فردي از دنيا رفته است، تعبيرش از دنيا رفتن فرد نيست. ممکن است که اين خواب پيام ديگري داشته باشد. اگر ما در خواب وضعيت بد فردي را مي بينيم الزاما اين طور نيست که وضعيت فرد خراب است. گاهي ما در خواب مي بينيم که اموات به ما مي گويند که خيرات کنيد. اينکار مشکلي ندارد زيرا در بيداري هم به ما مي گويند که اين کار را بکنيد. يک وقت اموات مي گويند که فلان ملک يا زمين

ص: 1728

را بفروشيد، در اينجا انسان نبايد به خودش اعتماد بکند. ما نبايد به ظاهر خواب توجه بکنيم. فردي به ابن سيرين گفت که من خواب ديدم دنيا و آخرت را از دست داده ام. ابن سيرين او را آرام کرد. فرد ديگري گفت که من خواب ديدم که دنيا و آخرت را بدست آورده ام. ابن سيرين گفت که شما قرآن خودت را گم نکرده اي؟ آن فرد اول گفت: بله. ابن سيرين به فرد دوم گفت که تو قرآني پيدا نکردي ؟ او گفت: بله. ابن سيرين گفت که اين همان قرآني است که گم شده است. دنيا و آخرت همان قرآن بود. روياهاي صادقه اي که تعريف مي کنند با قرائن و شواهد کاملا محرز شده است.

کتاب خواب ها با ما چه مي گويند نوشته ي آقاي مجتبي بلوچيان، کتاب خوبي است. اين کتاب قواعد حاکم بر رويا را ذکر کرده است و از روايات اهل بيت کمک گرفته است.

سوال – آيا حضرت اسرافيل با نفخ اول مي ميرد؟ چه کسي او را مي ميراند؟ تکيلف حضرت عزرائيل چه مي شود؟

پاسخ – در روايات داريم که خدا به حضرت اسرافيل مي فرمايد: بمير. يعني خدا او را قبض مي کند. در هنگام احيا، خدا اول حاملين عرش را زنده مي کند از جمله حضرت اسرافيل و بعد احياء توسط نفخ صور دوم اتفاق مي افتد. در جلد شش بحار امام سجاد مي فرمايد: وقتي اسرافيل در صور دميد هيچ صاحب روحي نمي ماند و همه ي آسماني ها هم مي ميرند بجز اسرافيل و خدا با اسرافيل مي گويد که

ص: 1729

تو هم بمير. بعد در همين حالت مي مانند تا نفخ دوم دميده مي شود. بعد خدا به آسمانها و زمين مي گويد که بهم بريزند و بعد حاملين عرش زنده مي شود و نفخ دوم دميده مي شود. جان حضرت عزرائيل را اسرافيل مي گيرد. اسرافيل با عظمت تر از حضرت عزرائيل و ملائک ديگر است.

سوال – گناهاني که ما توبه کرده ايم آيا باز در نامه ي اعمال ما ديده مي شود و ديگران از آن آگاهي مي يابند يا خير؟

پاسخ – امام صادق (ع) فرمود: اگر بنده اي توبه ي واقعي بکند خدا او را دوست دارد. خدا در دنيا و آخرت او را مي پوشاند. دو ملکي که نويسنده ي اعمال هستند، خدا آنها را به فراموشي مي اندازد. خدا به اعضا و جوارح دستور مي دهد که گناهش را بپوشانيد. و ديگر اعضا و جوارح عليه انسان شهادت نمي دهند. خدا به زمين مي فرمايد که بر او بپوشانيد که در روز قيامت نتواند شهادت بدهد. خدا را ملاقات مي کند در حاليکه هيچ چيزي نيست که شهادت بدهند که او گناه کرده است.

درقرآن داريم که اگر کسي صادقانه توبه کند و اعمالش را جبران بکند، نه فقط گناهان او پاک مي شود بلکه آن گناهان به حسنه تبديل مي شود. اگر کسي تک تک گناهان را به ياد بياورد و پشيمان بشود و اشکي بريزد و خضوعي نشان بدهد، خدا آن اشک و خضوع را مي نويسد. و بعد گناه به حسنه تبديل مي شود زيرا کنار هر گناه يک اشک و طاعت است. امام باقر

ص: 1730

(ع) مي فرمايد: روز قيامت مومن گناهکار را مي آورند در موقف حسابرسي، خدا خودش حسابرسي اين شخص مي شود. هيچ کسي بر حساب او آگاه نيست. زيرا مومن است و دين و خدا را قبول دارد ولي دراعمالش کم آورده است. خدا گناهان او را به او ارائه مي دهد. اين شخص مي گويد که خدايا من اقرار مي کنم که اين کارها را کرده ام. خدا به نويسندگان اعمال مي گويد که اينها را به حسنه تبديل کنيد و به مردم نشان بدهيد. وقتي مردم نامه ي اعمال شخص توبه کننده را مي بينند، مي گويند که اين فرد يک گناه هم نداشته است ؟ خدا مي فرمايد که او را به بهشت ببريد. اين براي شيعيان گناهکار ماست. آنها در تحت ولايت حضرت علي (ع) هستند و در محيط رحمت هستند. کساني که مومن نيستند، خدا حساب آنها را در پيشگاه مردم مي کند که همه مي بينند.

پس کساني که شيعه علي (ع) هستند تا گناه کردند فورا توبه مي کنند.

سوال – سوره ي ص آيات 27 تا 42 را توضيح بفرماييد.

پاسخ – آيا سي ام مي فرمايد: ما سليمان را به داود داديم. سليمان خوب بنده اي بود. او زياد به در خانه ي خدا رجوع مي کرد و دور نمي شد. هنگام عصر او از رژه اسب سواران ديدن مي کرد. سليمان فرمود: من اينها را دوست دارم ولي اين دوست داشتن ناشي از ياد خدا بودن است. کسي که زياد به درخانه ي خدا رجوع مي کند کسي است که فرزند و همسر و اموالش را

ص: 1731

دوست دارد ولي او اينها را بخاطر اينکه ابزاري هستند که انسان را به خدا نزديک مي کند دوست دارد. ما مي توانيم دنيايي ترين چيز را بخاطر خدا دوست داشته باشيم. بزرگي مي فرمود: کساني که دنيايي هستند حتي عبادات آنها هم بوي دنيا مي دهد اما کساني که ياد خدا هستند کارهاي دنيايي آنها هم بوي خدا مي دهد. پس شما چيزهاي دنيايي را دوست داشته باشيد ولي اينها نبايد شما را از خدا دور کند.

سوال – در مورد خواب هايي که ما بصورت مکرر در مورد اموات مان مي بينيم توضيحاتي بفرماييد.

پاسخ – ما نيازهاي اموات را گفتيم. نيازهاي آنها از جمله دادن ديون، حق الناس، حق الله و خيرات است. پس پيام آنها در همين چارچوب است. اگر شما پيامهاي عجيبي از آنها دريافت مي کنيد مکلف نيستيد تا وقتي که به يک تعبير کننده خواب موثق را پيدا نکنيم. همان چيزهايي که ما از روايات گفتيم براي اموات انجام بدهند.

سوال – آيا کساني که در بهشت برزخي هستند امکان دارد که در قيامت به جهنم بروند و کساني که در جهنم برزخي هستند در قيامت به بهشت بروند ؟

پاسخ – کساني که در جهنم برزخي هستند تا تطهير بشوند امکان خارج شدن از آنجا وجود دارد. حتي در قيامت هم ممکن است افرادي که خيلي آلودگي داشته باشند وارد جهنم بشوند ولي خلود نداشته باشند که تا آخر آنجا باشند تا يک مرحله اي در آنجا هستند و بعد به بهشت مي روند. خروج از جهنم و بهشت امکان پذير است هم در برزخ و در

ص: 1732

قيامت. کساني که وارد بهشت مي شوند امکان ندارد که به جهنم بروند. کسي که وارد بهشت برزخي شده است صلاحيت ها و ظرفيت هايي را داشته که وارد وادي رحمت خدا شده است. منتها اين بهشت جزاي اين مرحله است. در برزخ اعتقادات و اعمال کلي را مورد بررسي قرار مي دهند. وقتي اين فرد به قيامت مي آيد وارد جهنم نمي شود ولي بايد از مواقف عبور کند. در آنجا بحث طول کشيدن است. اين فرد در صراط معطل مي شود و اين معطلي باعث مي شود که شعاع هايي از سطح جهنم را ببيند و اين برايش سخت است. روايت داريم که کسي که اهل ولايت اميرالمومنين باشد و نسبت به دشمنان اهل بيت موضع داشته باشند و دوستان اهل بيت را دوست داشته باشد، او جهنم را با چشم نمي بيند که وارد آن بشود مگر همان مقداري که مي بيند که برايش سخت است.

سوال – توصيه اي در مورد آخرين روز ماه محرم بفرماييد.

پاسخ – دوستان يک عادتي را بعنوان توشه اي از محرم براي خودشان درست کنند: هر روز يک سلامي به امام حسين (ع) بدهند. امام صادق به شاگردش فرمود: هر روز جد ما را زيارت مي کنيد؟ او گفت که من در مدينه هستم و هر روز نمي توان به کربلا بروم. امام فرمود بگو: السلام عليک يا ابا عبدالله، السلام عليک و رحمة الله و برکاته. اگر اين را بخواني ثواب يک حج در نامه اعمالت نوشته مي شود. او اين کار را در روز تا بيست بار انجام مي داد. پس ما هر

ص: 1733

روز يک سلام به امام حسين (ع) را داشته باشيم.

97-07-26- نامه اعمال

حتي به خنده اي شده مهمان مان کنيد زلفي نشان دهيد و پريشانمان کنيد، از ما مسافران قدم دور خود زدن سلمان شدن گذشت مسلمانمان کنيد، يک نور واحديد که در چهارده افق تکرار مي شويد که حيران مان کنيد.

سوال – در مورد بحث نامه ي اعمال توضيحاتي بفرماييد.

پاسخ – اولين بحثي که ما در مورد محشر بيان کرديم بحث نامه ي عمل بود که اين اولين اتفاقي است که در محشر بعد از جمع شدن تمام خلائق ازابتدا تا انتها رخ مي دهد. حسابرسي بر اساس نامه ي عمل است. قطعا نامه ي عمل يک نوشته يا کتاب نيست که به دست کسي بدهند حتي يک فيلمي از تما زندگي نيست که فيلم وعکس اعمال ما را نشان بدهند بلکه خود عمل ما حاضر مي شود بصورتي که گويي ما داريم آن عمل را انجام مي دهيم. قرآن مي فرمايد: کاري را که انجام مي دادند حاضر مي بينند. يعني عمل را در همان حال مي بينند و امکان انکار آن وجودنداردو خدا مي فرمايد: نامه ي عمل خودت را بخوان. امام صادق (ع) در روايتي جمله ي نامه عمل خودت را بخوان را به اين صورت معني کرده است که متذکر تمام اعمال عمر خودت بشو. منظور از خواندن قرائت از روي کتاب نيست بلکه يعني تمام اعمال حاضر مي شود و درنظرت آنها را مرور مي کني. امام مي فرمايد: هيچ لحظه از عمر و هيچ کلمه اي و حرفي که زديم نيست مگراينکه آنها آنچنان حاضر مي شود مثل

ص: 1734

اين است که داري همان لحظه آنرا انجام مي دهي. علاوه بر اعمال ظاهري، اعمال باطني ما هم ظاهر مي شود يعني هر نيتي، فکري، تصميمي و اراده اي از انسان صادر شده است ظاهر مي شود. شخصي از امام کاظم (ع) سوال کرد که آيا فرشته ها هم از نيت ها هم خبر دارند ؟ امام فرمود: بله. شخص پرسيد که فرشتگان چطور از اعمال خوب و بد ما آگاه مي شوند ؟ امام فرمود: زماني که انسان نيت کار خيري را مي کند نفس او بوي عطر و خوش دارد و وقتي که انسان نيت کار شر را مي کند نفس او بوي بد دارد.

سوال – اينکه نامه اعمال را به دست راست يا چپ مي دهند به چه معناست؟

پاسخ - در روز قيامت نامه اعمال بعضي ها را به دست راست آنها مي دهند که به آنها اصحاب اليمين مي گويند که آنها با خوشحالي به بهشت مي روند. بعضي از مردم نامه ي اعمالشان از پشت سر به آنها مي دهند که به آنها اصحاب الشمال مي گويند. اين افراد با غم وغصه راهي جهنم مي شوند. قرآن مي فرمايد: کسي که نامه ي عملش را به دست راستش مي دهند با خوشحالي مي گويد که بياييد نامه ي عمل من را بخوانيد. من اعتقاد به چنين روزي داشتم. چنين شخصي در زندگي متنعمي غوطه ور خواهد بود. و آنها اهل بهشت است. اما کسي که نامه ي عملش را بدست چپش مي دهند با شرمندگي مي گويد که اي کاش نامه ي عمل ما را به ما

ص: 1735

نمي داند و اي کاش حساب خودم را نمي دانستم. گرفتن نامه عمل به دست چپ و راست چه معنايي دارد؟ در دنيا و عالم ماده، عالم ديگري هم اطراف ما را گرفته است مثل عالم ملکوت که ناديدني است. چه ملکوت اعلي که فرشتگان و ارواح طيبه در آن قرار دارند و چه ملکوت اسفل که قسمتي از ملکوت است که حتي ازعالم دنيا هم پست تر است که در آن شياطين و ارواح خبيثه هستند. پس يک سمت ما قسمت ملکوت اعلي است که قسمت رحمت است و يک سمت ما ملکوت اسفل است که سمت غضب خدا است. وقتي ما عملي انجام مي دهيم چه عمل ظاهري و چه عمل باطني، اگر اين عمل پاک و صالح باشد به سمت ملکوت اعلي بالا مي رود. در واقع صورت ملکوتي عمل ما بالا مي رود. هر عمل شکلي دارد مثلا نماز خواندن يک صورت ملکوتي و شکلي دارد. پس هر کارخيري يک صورت ملکوتي دارد که اين بالا مي رود. اين اعمال خير به گفته ي قرآن در عليين ثبت و نگه داشته مي شود. در قرآن داريم اعمال انسانهاي خوب به عليين مي رود. اعمال زشت و آلوده هم با زشت ترين چهره به ملکوت اسفل مي روند و در آنجا نگه داشته مي شوند. به تعبير قرآن به سجين مي رود. ناسزا، غضب و غيبت چهره هاي بسيار زشتي دارند. در بعضي مواقع اين چهره هاي زشت به بعضي افراد در دنيا نشان داده مي شود.يک اهل معرفتي مي گفت:زماني که با همسرم دعوا مي کردم و غضبناک شده بودم، چهره

ص: 1736

ي غضب را به من نشان دادند. از اين خلق غضب آلود زشت بقدري ترسيده بودم که همانجا از همسرم عذرخواهي کردم و دست او را بوسيدم. او باطن عملش را ديد. شهيد مطهري در کتاب عدل الهي فرموده است: ميرزا علي آقاي شيرازي استاد ما که فرد با عظمتي بود، يک روز سر درس شروع به گريه کردن کرد و گريه او را امان نمي داد که صحبت بکند. ايشان مي گفت که من ديشب خواب ديدم که از دنيا رفته ام و وقتي من را وارد قبر کردند يک سگ بسيار بزرگ و مهيبي با من وارد قبر شد. من با خودم گفت که بالاخره سگ به اين طرف آمدي. او فوق العاده عاشق امام حسين (ع) بود. من به امام حسين (ع) متوسل شدم و ايشان آن سگ را رد کردند. اين سگ تند خوئي هاي من بود. اين صورت اخلاق اعمال يا عقايد ملکوتي اعلي يا اسفل ما است. در سوره ي فاطر داريم: عقايد پاک بالا مي رود و عمل صالح اين ايمان را تقويت مي کند و بالا مي برد. عمل صالح و ايمان بالا مي رود و رتبه ي خود انسان هم بالا مي رود. پس اعمال انسان را بالا مي برد يا باعث سقوط انسان مي شود. يعني ما بواسطه ي اعمال خودمان همين الان در دنيا بالا مي رويم يا سقوط مي کنيم. پيامبر با اصحاب نشسته بود و يک دفعه فرمود: الله اکبر. پيامبر فرمود: يک سنگي از لبه ي جهنم پرت شد و هفتاد سال به طرف قعر جهنم مي رفت و الان به

ص: 1737

ته جهنم رسيد. ناگهان صداي گريه از اطراف خانه ي حضرت بلند شد. اصحاب فهميدند که يکي از مشرکين از دنيا رفته است. سنگي از لبه ي جهنم پرت شد همين شخص مشرک بود که هويت انساني او به سنگ تبديل شده بود و هفتاد سال بوده که به سمت جهنم مي رفته است. ما همين الان به سمت جهنم يا بهشت مي رويم. امام باقر (ع) مي فرمايد: شخصي عمل صالحي انجام مي دهد وعمل او را به عليين مي برند. بعد او عملش را به ديگران مي گويد و ريا مي شود و بعد خدا دستور مي فرمايد که ثواب او را به يک ثواب عمل آشکار تبديل کنيد يعني درجه اش از عليين پايين تر مي آيد. بار ديگر شخص ريا مي کند و خدا مي فرمايد که اين عمل را برداريد و براي او گناه بنويسيد يعني او را در سجين ببريد. پس ما بين دوعالم ملکوت اعلي و اسفل و دو عالم خوبي و بدي هستيم، عالمي که اعمال خوب ما در آن جمع مي شود به آن يمين مي گويند. زيرا يمن و برکت در آن است. منظور دست راست، راست جغرافيايي نيست. راست يعني آن قسمتي که يمن و برکت در آن است يعني ملکوت اعلي. اصحاب اليمين يعني اصحابي که با ميمنت هستند. در سوره ي واقعه اصحاب يمين را اصحاب ميمنه (اصحاب مبارک) گفته است. ملکوت اسفل که قسمت شر و شقات است همان چپ است. يعني شمال و مشمئه. نامه ي اعمال بعضي را از سمت راست يعني ميمنه مي آورند يعني اعمالي که در

ص: 1738

عليين ثبت شده است را مي آورند. اگر اعمال در سمت سجين يعني چپ ثبت شده است آن اعمال را مي آورند. پس از سمت راست يا چپ يعني از قسمت رحمت يا شقاوت. همان اعمالي که ما تمام عمر بصورتي در عليين يا سجين ثبت کرده ايم را مي آورند و انسان به آن اشراف پيدا مي کند.

سوال – در مورد دو فرشته اي که اعمال خوب و بد انسان را ثبت مي کند توضيحاتي بفرماييد.

پاسخ – ما دو ملک داريم بنام رقيب عتيد که اين دو ملک مامور ثبت اعمال هستند. قرآن مي فرمايد: بخاطر بياوريد وقتي که دو فرشته از چپ و راست هستند اعمال تان را دريافت مي کنند و آنها را حفظ مي کنند. هيچ گفتار يا عملي از انسان صادر نمي شود مگر در کنار آن ملک رقيب عتيد است. ملک سمت راست ملکي است که اعمال سعادت آميز و اعمالي که انسان را به سمت بهشت مي برند ثبت مي کند. ملک سمت چپ اعمال بد را ثبت مي کند و به سجين مي برد. پس در اينجا هم چپ و راست همان سمت رحمت و سمت غضب است. حضرت علي (ع) در نهج البلاغه تعبيري دارد که هيچ چيزي از اين دو ملک پوشيده نيست. اين دو ملک حتي برنيت شما هم آگاه هستند. وقتي شخص مي خواهد از دنيا برود، اين دوملک با شخص گفتگويي دارند. پيامبر مي فرمايد: اين دو ملک که اعمال فرد را ثبت مي کردند در هنگام مرگ با او گفتگويي دارند. اگر فرد اعمال صالح انجام مي داده است،

ص: 1739

اين شخص را دعا مي کنند که ما در اين عمر جز خوبي از تو نديديم، از تو جز خوبي چيزي نشنيديم و چقدر ما را به مجالس خوب و حلال بردي و او را دعا مي کنند. اين دو ملک مي گويند: امروز ما آن جوري خواهيم بود که تو دوست داري. ما شفيع تو نزد پروردگار مي شويم و به نفع تو شهادت مي دهيم که تو انسان خوبي بوده اي. اگر فردي که مي خواهد از دنيا برود فرد بدي بوده باشد اين دو ملک او را نفرين مي کنند و مي گويند که ما در اين مدت چقدر معذب بوديم و تو ما را در مجالس آلوده بردي. امرزو در نزد پروردگار ما دشمن تو هستيم و عليه تو شهادت مي دهيم. کسي از اميرالمومنين نزد پيامبر گله کرد. پيامبر فرمود: جبرئيل به من گفت که من با دو ملک علي ملاقات کردم. اين دو ملک گفتند: از زماني که علي بدنيا آمده است تاکنون يک عمل آلوده و شر از او بالا نبرده ايم و ملک سمت چپ بيکار بوده است. دو ملکي که براي علي هستند بر تمام ملائک افتخار مي کنند و مي گويند که ما دو ملکي هستيم که هيچ چيز بدي که باعث خشم خداب شود از او نديده ايم.

سوال – سوره ي زمر آيات 32 تا 40 را توضيح بفرماييد.

پاسخ – امروز بنا به رواياتي شهادت امام حسن مجتبي (ع) و تولد امام کاظم (ع) است. گاهي در رسم الخط هاي کوفي چون نقطه گذاري انجام نمي شده است بطور کامل نمي توان

ص: 1740

اعداد را در روايات تشخيص داد. مثلا در مورد شهادت حضرت فاطمه (س) در روايت داريم: خمس تسعين البته بدون نقطه نوشته شده است که اين مي تواند خمس سبعين هم خوانده بشود که بخاطر همين ما دو نقل براي شهادت حضرت فاطمه داريم. اين باعث اختلاف است. ما چون علم امامت نداريم نمي توانيم تکليف را مشخص کنيم.

آيه 33 مي فرمايد: اگر کسي در زندگي صداقت بياورد و صداقتي را هم در جايي ديد تسليم او باشد و مانع آن نشود، اين فرد باتقوا است. خوب است که معيارهاي ما با معيارهاي قرآن در مورد متقين و مومن يکي باشد. ازنظر قرآن صدافت معيار باتقوا بودن است. گاهي ما به رفتارهايي امتياز مي دهيم که خدا امتياز نمي دهد و گاهي ما به رفتارهايي امتياز نمي دهيم که خدا امتيازمي دهد. بايد معيارهاي ما با خدا يکي باشد.

سوال – مي گويند: بعد از گناه بلافاصله توبه کنيد تا ملائک آنرا ثبت نکرده اند. در اين مورد توضيحاتي بفرماييد.

پاسخ –دو ملک که اعمال خوب و بد ما را ثبت مي کنند يعني آن عمل را نگه مي دارند نه اينکه با قلم آنرا مي نويسند. در سوره ي انفطال داريم: مردم بر شما ملائکه اي هستندکه ناظر و حافظ هستند که اعمال شما را حفظ مي کنند. کاتبين و ثبت کنندگان بزرگواري هستند و هر کاري شما بکنيد آنها مي دانند. اينکه مي گويند اين کاتبين بزرگوار هستند بخاطر اين است که وقتي شخصي کار خيري انجام مي دهد ملکي که حسنات را ثبت مي کند فورا آن عمل خير را ده

ص: 1741

برابر مي نويسد. اگر کسي گناهي انجام بدهد ملک رحمت به ملک شقاوت مي گويد که عجله نکن، ننويس، هفت ساعت ( در بعضي روايت دايم به اندازه يک شب تا صبح ) مهلت بده که اگر توبه کرد چيزي نوشته نشده باشد. يعني در نامه ي عمل فرد ثبت نمي شود. بخاطر همين مي گويند که توبه واجب فوري است. بعد از هفت ساعت اگر فرد توبه نکرد ملک سمت راست که حکم رئيس را دارد مي گويد که ثبت کن. در روايت داريم که دو تا ملک از غروب تا اذان صبح با ما هستند و بعد از اذان صبح دو ملک ديگر جاي شان را با هم عوض مي کنند و مي آيند. هر دو ملک شب و روز اذان صبح را نگاه مي کنند به خاطر همين مي گويند که نماز صبح اول وقت خيلي با فضيلت است. آيت الله ملکي تبريزي در کتاب المراقبات فرمودند: دو ملکي که در شب با ما هستند، موقع سحر براي نماز شب ما را صدا مي زنند. بعضي ها صداي دو ملک را مي شنوند که بنام آقا آنها را صدا مي زنند. اگر شخص بلند بشود آن دو ملک خير و رحمت براي ما مي فرستند و براي انسان حال ايجاد مي کنند و اگر فرد بلند نشد براي او کسلي مي نويسند و مي روند. ايشان مي گويند که اگر بلند شديد و آن دو ملک را نديديد حداقل به آنها سلامي بکنيد و از آنها تشکر بکنيد. اين افراد با فرشته ها همنشين بودند و صداي آنها را مي شنيدند. انصاري

ص: 1742

همداني استاد شهيد دستغيب موقع نماز مغرب به موذن گفت که اذان را بگو. موذن گفت: هنوز موقع اذان نشده است. ايشان فرمودند که مگر نمي بيني ملائک جايشان را عوض کرده اند. از امام صادق (ع) سوال شد، با اينکه خدا خودش ناظر است اين ملائک چکاره هستند؟ امام فرمود: هر چه چشم بيشتر باشد مراقبت انسان از اعمالش بيشتر است. اگر انسان بفهمد که علاوه بر خداوند متعال چشمان ملائکه هم دائما ناظر اوست و معصومين هم او را مي بيند بيشتر مراقب خودش است. پس فلسفه ي وجودي اين ملائکه مراقبت بييشتر ما از اعمال مان است.

انشاء الله ملکي که اعمال خير ما را بالا مي برد پرکار باشد و ملکي که اعمال بد ما را به پايين مي برد بيکار باشد.

97-08-03- پل صراط

دلم امروز گواه است کسي مي آيد حتم دارم خبري هست گمانم بايد فال حافظ هم هر بار که مي گيرم باز مژده اي دل مسيحا نفسي مي آيد، بايد از جاده بپرسم که چرا مي رقصد مست موسيقي گامي شده باشد شايد ماه در دست بدنبال که اينگونه زمين مست مي چرخد و يک لحظه نمي آسايد، گُِله کم نيست ولي لب ز سخن خواهم بست اگر آن چهره به لبخند لبي بگشايد.

سوال – در مورد پل صراط که يکي از مراحل قيامت است توضيحاتي بفرماييد.

پاسخ- در صحنه ي محشر بعد از اينکه نامه ي عمل را ارائه کردند و انسان به اعمال خودش دست پيدا کرد، جهنم را مي آوردند و بر جهنم صراطي زده مي شود که انسانهايي که مي خواهند به بهشت بروند

ص: 1743

بايد از آن عبور بکنند. روايت داريم که پل صراط نازکتر از مو و بُرنده تر از شمشير است. در سوره ي فجر داريم: موقعي که زمين به شدت کوبيده بشود و عرشه ي محشر آماده بشود و پروردگار ظهور بکند و ملائک صحنه ي حسابرسي را آمده بکنند جهنم آورده مي شود. پيامبر فرمود: هزاران ملک زمام جهنم را در دست دارند و آنرا وارد محشر مي کنند. جهنم مثل يک حيوان سرکش و درنده سرکشي مي کند و اگر خدا آنرا نگه ندارد همه جا را مي سوزاند. جهنم و بهشت يک موجود زنده هستند. در قرآن صحبت کردن و شنيدن جهنم نقل شده است. جهنم ناله و صدا دارد. در سوره ي فرقان آيه دوازده مي فرمايد: وقتي جهنم مجرمين را از راه دور مي بيند يک مرتبه مجرمين يک صداي غضبناک را از جهنم مي شنوند. پس جهنم حي است. امام سجاد (ع) در دعاي سي دو صحيفه ي سجاديه مي فرمايد: پناه مي برم از جهنمي که آسان آن هم سخت است. مثل اينکه ما چيزي را مي گوييم که کم آن هم زياد است. يکي از شاگردان سيد بحرالعلوم خيلي گريه مي کرد. از او پرسيدند که تو چرا اينقدر گريه مي کني؟ او گفت: من يک روز در درس علامه بحر العلوم بودم که ايشان حديثي از احمدبن محمد نقل کردند. من به آقا گفتم که اسم او محمدبن احمد است. علامه بحر العلوم فرمودند: خير نام ايشان احمدبن محمد است. من خودش و پدر و اجدادش را مي شنام. من تمام افرادي که در اين مجلس نشسته

ص: 1744

ام را مي شناسم و حتي مي دانم چه کسي بهشتي و چه کسي جهنمي است و با چشم به من اشاره اي کرد. از آن موقع ترسي در من افتاده است که نکند من جهنمي باشم. ما نمي دانيم که جهنم را از کجا مي آورند. ظاهرا جهنم يکي از اسماء خداست. يعني يک تنزلي از اسم منتقم الهي است. اسماء رحمت خدا ظهور بهشت و اسماء قهر وغضب ظهور جهنم است. پس جهنم آورده مي شود و همه بي استثنا بايد وارد جهنم بشوند حتي اولياء و معصومين. در سوره ي مريم آيه 71 خدا مي فرمايد: همه بايد وارد جهنم بشويد و اين حکم قطعي خداست. از پيامبر پرسيدند که شما هم وارد جهنم مي شويد ؟ پيامبر فرمود: بله ولي مثل باد از آن عبور مي کنم. وقتي اين آيه نازل شد پيامبر خيلي گريه کرد. ادامه آيه نازل شد. مي فرمايد: انسانهاي با تقوا را نجات مي دهيم ولي ظالمين در جهنم به زانو درمي آيند و در آنجا مي مانند. در مجمع البيان مرحوم طبرسي روايتي است که وقتي مومنين مي خواهند از جهنم عبور کنند جهنم مي گويد که زود رد بشويد، شما با نوريتان آتش من را خاموش کرديد. پيامبر فرمود: کساني که وارد جهنم مي شوند دو فرقه هستند. يک فرقه فريادشان از جهنم بلند مي شود و يک فرقه که جهنم فريادشان از آنها بلند مي شود که با نورتان آتش من را خاموش کرديد. روايت داريم وقتي اهل بهشت به بهشت رسيدند با همديگر صحبت مي کنند و مي گويند: اينکه مي گفتند ما

ص: 1745

بايد از جهنم رد بشويم تا به بهشت برسيم را ما نديديم. مي فرمايد: رد شديد ولي آتش جهنم سرد بود. جنس شما سوختني نبود و جنس مومن سوختني نيست. شبيه آتشي که ابراهيم را نسوزاند. عبور مومنين از جهنم نسبت به درجات شان با هم تفاوت هايي دارد. چون قرآن مي فرمايد که همه بايد وارد جهنم بشوند پس معلوم است که صراط توي جهنم است. مرحوم فيض کاشاني هم مي گويد که صراط داخل جهنم است نه بالاي جهنم. کساني که آهسته رد مي شوند شعاع هايي از جهنم به آنها مي خورد و کساني که در مواقفگاه ها معطل مي شوند سختي هايي مي بينند. چه سِّري وجود دارد که همه بايد وارد جهنم بشوند؟ چرا راه بهشت از جهنم مي گذرد؟ عالم آخرت بگونه اي نمود باطن اين عالم دنيا و خصوصيات اعمال و وضعيت ما در اين دنياست. جهنم در آنجا چهره ي باطني دنياست. در آنجا همه ي باطن ها رو مي آيد از جمله باطن خودمان و باطن خود دنيا. باطن دنيا در آنجا به شکل آتش و جهنم است. البته دنياي حرام مثل باطن آلودگي ها، گناهان، شهوت ها، غضب ها و شيطنت ها. دنياي حلال نعمت خداست که در اختيار ما قرار داده مي شود. اگر کسي از چارچوب حلال دنيا استفاده کند، اين سرمايه آخرت فرد مي شود. اين مذموم نيست. فردي نزد حضرت اميرالمومنين آمد و به مذمت دنيا پرداخت. حضرت اميرالمومنين فرمود: اي کسي که فريفته ي دنيا هستي و دشنام مي دهي، تو به دنيا بد کرده اي يا دنيا به تو

ص: 1746

بد کرده است ؟ دنيا محل عبادت دوستان خداست. مردان خدا در همين دنيا معامله مي کنند. سرمايه ي آخرت ما از همين دنياست. رشد عملي و شکوفايي ما در اين دنياست. ما در اينجا مي توانيم نهال وجود خودمان را به درخت تبديل بکنيم تا بار بدهد. اگر کسي با اعمال خودش انسانيتش را شکوفا نکرد، در برزخ و آخرت جاي شکوفايي نيست. پس دنيا به اين معنا بد نيست. يکي از اصحاب امام صادق (ع) گفت که فلاني اهل دنياست و هر روز به دنبال کار مي رود. اگر کسي براي توسعه ي زندگي واهل وعيالش به دنبال کار مي رود اين عين آخرت است. دنياي مذموم که در آخرت چهره اش به شکل جهنم است همان کارهاي حرامي است که ما در اين دنيا انجام مي دهيم و يا تعلقات و دلبستگي هايي است که انسان را از خدا و خودش غافل مي کند. مثل اينکه شما به زيارت مي رويد و هدف تان زيارت است و بعد به يک هتل مي رويد و به اتاق مي پردازيد و همه اش در فکر دکوراسيون اتاق هستيد و از زيارت باز مي مانيد يا اينکه اگر هم به زيارت مي رويد در فکر اتاق هستيد. حضرت علي (ع) مي فرمايد: دنياي مذموم ظاهر زيبايي دارد ولي باطن آن سم است. حافظ مي گويد ما براي بندگي به اين دنيا آمده ايم. گاهي ما اين هدف را گم مي کنيم. مرحوم کوهستاني نمازهاي عجيبي داشت. او مي گفت که يک لحظه نمازم را با حکومت دنيا عوض نمي کنم. ايشان در آخر عمرشان بخاطر

ص: 1747

کهولت سن، رکعات نمازشان را اشتباه مي کردند و شک مي کردند. ايشان به اطرافيانشان مي گفتند که زندگي کردن در اين دنيا که رکعت هاي نمازش اين شکلي شده است ديگر فايده ندارد. ايشان زندگي را براي ارتباط باخدا و مناجات و قرب مي خواستند. بعضي از افراد مناجات را کار نمي دانند و براي آن وقت نمي گذارند. درواقع دنياي مذموم ما هستيم. دنيا طبيعت که مذموم نيست. نوع نگاه و برخورد ما به اين نعمت خداهاي باعث مي شود که اين دنيا براي ما مذموم باشد يا اينکه دنيا براي ما توشه ي آخرت باشد. پس همه وارد جهنم يعني باطن دنيا مي شوند. انبياء و اولياء به دنيا دل نبستند و مرتکب حرام نشدند و گذشتند. بخاطر همين پيامبر فرمود: ما از جهنم رد شديم و خاموش بود. آنها در اين دنيا دلبستگي پيدا نکردند که زمين گير بشوند. بنابراين از دنيا رد شدند و يک لحظه هدف را فراموش نکردند. هر کسي که مرتکب حرام شد در آن جهنم مي ماند. کساني که از امتحانات دنيا گذشتند و آلوده نشدند و به قرب الهي رسيدند، صراط مستقيم را طي کردند يعني صراط بندگي و دين و تمسک به دستورات الهي. اين راه عمل به دستورات الهي است. آنها اين راه را طي کردند و توانستند به سعادت برسند. پس صراط درعالم آخرت، باطن صراط مستقيم است که انسان را از دنيا عبور مي دهد. پيامبر فرمود: صراط مستقيم يکي بيشتر نيست. کسي که در اين دنيا به صراط مستقيم يعني دين ثابت قدم بوده است در آخرت هم بر صراط

ص: 1748

مستقيم ثابت قدم است و رد مي شود تا به بهشت برسد. هر کس در صراط لغزيد در آخرت هم روي صراط مي لغزد. امام صادق (ع) فرمود: مردم مختلف روي صراط عبور مي کنند. صراط از مو باريکتر است (زيرا تشخيص صراط مستقيم مو شکافانه است و از شمشير تيزتر است يعني وقتي شما راه را تشخيص دادي، رفتن آن هم دقت مي خواهد. پس وقتي شما وظيفه را تشخيص مي دهيد انجام دادن آن هم سخت است.) بعضي ها مثل برق از آن عبور مي کنند که در اين دنيا روي صراط مستقيم محکم و استوار باقي مانده بودند. بعضي ها مثل دويدن با اسب از آن عبور مي کند اينها کساني هستند که همت دسته ي اول را نداشتند و بعضي ها مثل دونده از صراط عبور مي کنند. اينها کساني هستند که در اين دنيا مقداري تعلقات پيدا کرده اند ولي باز هدف را گم نکرده اند. بعضي ها روي صراط پياده مي روند که گرماي و سختي را مي چشند، اينها کساني هستند که در دنيا کند مي رفتند يعني بي جهت کار خير را به تاخير مي انداختند. بعضي ها افتان و خيزان مي رفتند يعني پرت مي شوند و آويزان مي شوند و دوباره خودشان را بالا مي کشند اينها کساني هستند که حرام هايي مرتکب شده اند ولي دين را از دست نداده اند. کساني که در اين دنيا دين و صراط را از دست مي دهند در آتش جهنم پرت مي شوند. مرحوم آيت الله بهجت مي فرمودند: اگر صراط آخرت از اينجا شروع مي شود

ص: 1749

براي اينکه ما نلغزيم دعاي غريق ( که امام صادق (ع) ياد داده است ) را بخوانيد: ياالله يا رحمن يارحيم يا مقلب القلوب ثبت قلبي علي دينک.

سوال – سوره غافر آيات 17 تا 25 را توضيح بفرماييد.

پاسخ – آيه 19 مي فرمايد: خدا هم خيانت هاي چشم و هم نگاههاي آلوده را مي داند ( محاسبه مي کند ) و هم آن چيزهايي که شما در افکار و نيات خوتان پنهان مي کنيد. به جز چشم ساير اعضا هم خيانت دارند مثلا دست و پا هم مي توانند خيانت بکنند اما خيانت چشم خيلي زياد است و خيلي ظريف است و کسي متوجه آن نمي شود. خوب است که اين آيه را بعنوان يادآوري هر روز تکرار کنيم. يکي از علما وقتي مي خواست از نجف به شهر خودش باز گردد به استادش گفت که نصيحتي به من بکنيد. ايشان فرمودند: اين آيه را هر روز با خودت تکرار کن: مگر نمي داني خدا تو را مي بيند.

سوال – شما گفتيد که هر نيتي که از ما صادر مي شود ثبت مي شود. داريم که اگر ما فکر و نيت گناه داشته باشيم ولي عمل نکنيم، اين گناه محسوب نمي شود. آيا اين دو جمله با هم تناقض ندارد ؟

پاسخ – ما در روايات داريم که نيت گناه بعنوان گناه براي ما نوشته نمي شود اما خدا آنرا حساب مي کند. آيا خدا بايد با کسي که نيت گناه مي کند با کسي که نيت گناه نمي کند يکسان برخورد بکند ؟ پروردگار اينها را در محاسبه اش دخيل مي

ص: 1750

کند. کسي که نيت گناه مي کند مورد عذاب قرار نمي گيرد چون گناه نکرده است ولي در درجه بندي از کسي که نيت گناه نکرده است پايين تر است. خدا نيت ها را خبر دارد و حساب مي کند. با نيت گناه درجه ي ما پايين مي آيد ولي ما عذاب نمي شويم.

سوال – در ادامه ي توصيف صراط توضيحاتي بفرماييد.

پاسخ – صراط آخرت که ما را از جهنم به سمت بهشت عبور مي دهد نمود صراط مستقيمي است که در اين دنيا اگر کسي به آن پايبند باشد انسان را عبور مي دهد و از دنيايي که مي تواند انسان را در آلودگي ها فرو ببرد به سعادت برساند. صراط مستقيم در اين دنيا يک جاده آسفالت نيست بلکه همان دستورات الهي است. و همان چيزي است که دين ارائه داده است. اين دستورات الهي که صراط مستقيم را تشکيل مي دهد در وجود معصومين تجسم يافته است. معصوم تمام دستورات را در خودش عملي کرده است و مجسمه ي دستورات الهي شده است. معصوم کسي است که هم عقايدش پاک است و شرک در آن نيست و هم اخلاقش پسنديده است و صفات عاليه را در اوج دارد و هم رفتارش صالح و سالم است. مجسمه ي صراط خود معصومين است. روايت داريم که علي صراط است. امام صادق (ع) فرمود: ما اهل بيت صراط مستقيم هستيم. در زيارت جامعه کبيره داريم که شما اهل بيت صراط مستقيم هستيد. اگر کسي تحت ولايت اهل بيت باشد و اخلاق و رفتار و عقايدش را به آنها نزديک بکند، در آخرت تحت

ص: 1751

ولايت اميرالمومنين خواهد بود. ما بايد سطح زندگي و اخلاق خودمان را به آنها نزديک بکنيم. سلمان خودش را مطابق ميل اميرالمومنين کرده بود. پس اگر کسي خودش را نزديک به اخلاق و رفتار معصومين بکند در واقع خودش را به کانون ولايت نزديک تر کرده است. وعبورش از صراط آخرت راحت تر است. در روايت داريم که کسي نمي تواند از صراط عبور کند مگر اينکه علي جوازعبور او را بدهد. کسي که تحت ولايت اميرالمومنين بوده است در آنجا جواز عبور دارد. در جلد هشت بحارالانوار مفضل بن عمر مي گويد از امام صادق (ع) در مورد صراط سوال کردند و حضرت فرمود: راه به سمت خداست و ما دو تا صراط داريم يکي صراط در دنيا و يک صراط در آخرت. صراط دنيا که ما بايد با سلامت عبور بکنيم امام است. اگر کسي به او معرفت پيدا کرد و از او پيروي کرد راحت از صراط آخرت مي گذرد ولي کسي که در دنيا کاري به ولايت نداشته و مقابل آن ايستاده، به جهنم مي افتد (ظلم به اولياء خدا ظلم به خداست. در روايت داريم که خدا به موسي گفت که چرا به عيادت من نيامدي ؟ موسي گفت: مگر شما بيمار مي شويد ؟ خدا فرمود: مومني از اولياء من بيمار شد و بايد به عيادت او مي رفتي. پس خدا بيماري بنده ي مومن را بيماري خودش دانسته است.) او در صراط آخرت لغزش دارد. صراط اين دنيا همان صراط مستقيم است و تجسم آن در معصومين است. حضرت زهرا از پيامبر پرسيد که مردم در روز قيامت

ص: 1752

چطوري هستند ؟ پيامبر فرمود: در آن روز همه مشغول کار خودشان هستند و کسي به کسي نگاه نمي کند. حضرت زهرا پرسيدند که آيا در هنگام بيرون آمدن از قبرها در بدن مرده ها کفن هست؟ پيامبر فرمود: کفن ها مي پوسد و بدن ها از قبر خارج مي شوند ولي مومنين پوشيده هستند و کفار برهنه هستند. نوري که مومنين دارند آنچنان درخشان هست که اجازه نمي دهد بدنشان ديده بشود. حضرت زهرا سوال کردند که در روز قيامت من شما را کجا ببينم؟ پيامبر فرمود: سه جا من را ببين. يکي در پاي ميزان اعمال که من مي گويم: خدايا ترازوي مومنين را سنگين کن و يکي در جايي که نامه ي اعمال را ارائه مي دهند که من مي گويم: خدايا با امت من آسان حساب کن و ديگري در کنار صراط که وقتي مسلمانان مي خواهند عبور کنند مي گويم: خدايا امت من را به سلامت بدار.

97-08-10- حسابرسي در قيامت

ما را کبوترانه وفادار کرده است آزاده کرده و گرفتارکرده است، بامت بلند باد که دلتنگي ات مرا از هر چه هست غير توبيزار کرده است، خوشبخت آن دلي که گناه نکرده را در پيشگاه لطف تو اقرار کرده است، تنها گناه ما طمع بخشش تو بود ما را کرامت تو گنهکار کرده است، چون سرو سرفرازم و نزد تو سربزير قربان آن گلي که مرا خار کرده است.

سوال – در مورد حسابرسي و رسيدگي توضيحاتي بفرماييد.

پاسخ – در صحنه ي محشر وقتي جهنم آورده مي شود همه بايد وارد جهنم بشوند و از طريق صراط عبور بکنند. مواقف ايستگاههايي

ص: 1753

است که تکاليفي از انسان را باز خواست مي کنند و اين امر روي صراط اتفاق مي افتد. پس بحث رسيدگي و حسابرسي اعمال پيش مي آيد.

مهمترين مبحث قيامت بخش حسابرسي است. در اين بخش به اعمال ما رسيدگي مي شود. در اين دادگاه قاضي خودش شاهد بوده است. يعني آن کسي که شاهد است خودش مي خواهد حکم بکند. کل نظام آخرت همه براي رسيدگي به اعمال و حسابرسي است. خدا اسمائي دارد که در دعاي جوشن هزار اسم خدا نام برده شده است. اين دعا صد بند است که در هر بندي ده اسم خدا آمده است. اين دعا توسط جبرئيل به پيامبر و پيامبر به امامان داده است. اين دعا يک زره اي است که انسان را از خطرات نگه مي دارد. امام علي (ع) وصيت کرد که دعاي جوشن را بر کفن من بنويسيد. يکي از مستحبات نوشتن دعاي جوشن کبير بر کفن است. در روايت است که اين دعا عذاب ها را دفن مي کند. اين دعا بايد اعتقاد نوشته بشود البته صرف نوشتن هم اثر دارد ولي اثر مهم را کسي مي گيرد که با اين اسماء ارتباطي داشته است. سعي کنيد اين دعا را در غير ماه رمضان بخوانيد. اسم خدا با اسم ما فرق مي کند. اسم ما لفظي است که بصورت قراردادي روي فردي مي گذارند و ممکن است که آن اسم با فرد تناسب نداشته باشد. ممکن است که يک فرد خيلي ترسو باشد و اسم او هيبت الله باشد. ممکن است که فردي خيلي زيبارو نباشد ولي نامش حسن باشد اما اسماء الهي

ص: 1754

صرف نامگذاري نيست و هر کدام از اسماء کمالي از کمالات الهي است و هر کدام هم آثاري دارد. يکي از اسماء خدا خالق است. خدا با اين جنبه ي کمالي عالم را خلق کرده است. يکي از اسماء خدا رحمن است. چون خدا شان رحمانيت را دارد رحمت عام خودش را درعالم وجود سرازير کرده است. تمام عالم به تناسب خودشان فهم و شعور دارند. بخاطر همين همه ي موجودات عالم ذکر و تسبح دارند. در سوره ي نور مي فرمايد : هر موجودي به تسبيح خودش آگاهي دارد. تمام کمالاتي که درعالم وجود هست منشا آن اسم هاي خداست يعني اسمهاي خدا آثاري را در اين عالم پخش کرده است. خدا با اسماء خودش عالم را اداره مي کند. در دعاي کميل اميرالمومنين مي فرمايد : اسماء تو عالم را پر کرده است. يکي از اسماء خدا حسيب است يعني حساب کننده و حسابرس. اين اسم خدا فقط براي روز قيامت نيست. اين اسم حسيب آثاري دارد. اثر اين اسم اين است که در اين عالم هيچ حرکتي وعملي از ذره گرفته تا بزرگترين اجرام، بي حساب و رها نيست. اين طور نيست که انسان کاري را بکند و مثل باشد که آنکار را نکرده باشد. شما هرکاري در اين دنيا بکني نتيجه اي دارد. يک دانه در زير زمين حرکتي را شروع مي کند و به سمت ميوه شدن مي رود و اگر به مانعي برخورد نکند اثرش اين است که به يک محصول تبديل بشود و اگر به مانع بخورد بکند به ميوه تبديل نمي شود. هر عملي نتيجه اي دارد.

ص: 1755

ما عملي نداريم که هيچ خاصيتي نداشته باشد. محدث نوري رواياتي را آورده است که اگر خاري در دستتان فرومي رود يا سنگي پرت مي شود و به صورت کسي مي خورد يا کابوسي مي بينيد، اينها همه روي حساب است. ما مي گوييم که شانسي بود که يک تيغ در دستمان فرو رفت. يک برگ بي حساب از روي اين درخت نمي افتد. اگر اين اتفاق بيفتد يعني از حکومت خدا خارج است و خدا روي اين تسلط ندارد. معناي حسابگر بودن خدا اين نيست که مثل حساب دنيايي باشد که ما بخواهيم جواب مسئله اي را بدست بياوريم. براي خدا چيزي مجهول نيست. مرحوم نخودکي اصفهاني مي فرمود در کل عمرم يک نماز صبح از من قضا شد و آن روز چنان بلايي بر سر من آمد که اگر الان يک نماز شب از من فوت بشود منتظر بلايي هستم. حضرت يعقوب هر روز سفره اي پهن مي کند و اطعام مي داد. روزي گدايي به در منزل آمد ولي اهل خانه احراز نکردند که او نيازمند است. و به او توجهي نکردند و اتفاقا او نيازمند بود. نيازمند به خدا شکايت کرد که من به در خانه ي ولي تو رفتم ولي چيزي به من نداند. از طرف خدا به يعقوب خطاب شد که منتظر بلايي باش و بلا همان فراق يوسف بود که حدود چهل سال يا بيست سال طول کشيد. آن بلا در اثر يک غفلت بود. يوسف وقتي در زندان بود به هم زنداني خودش که قرار بود آزاد بشود گفت : وقتي پيش پادشاه رفتي من را هم

ص: 1756

ياد بياورد. در انسانهاي معمولي اين گفتار خلاف نيست ولي اين گفتار از يوسف پسنديده نبود و همانا جبرئيل نازل شد و گفت که اي يوسف چه کسي تو را از همه زيباتر کرده است و چه کسي تو را محبوب يعقوب قرار داد ؟ چه کسي قابفله را به سمت چاه فرستاد تا تو نجات پيدا کني؟ چه کسي حسادت زنان مصري را نسبت به تو دفع کرد ؟ يوسف گفت : خدا. پس چرا تو حاجت خودت را به نزد پادشاه بردي؟ پس چند سال ديگر در زندان مي ماني. اتفاقا آن هم زنداني يوسف يادش رفت که اسم او را به پادشاه بگويد. پس عالم بي حساب نيست. و خدا همه چيز را حساب مي کند. پس هر عملي عکس العملي دارد همان حسابگري خداست. اگر شما در دلتان نيتي بکنيد چه شما آنرا پنهان کنيد چه آشکار، خدا آنرا حساب مي کند. اين نيت يک وجودي است که در شما آمده است، اين حرکت وعملي که در شما شکل گرفته است ثمري دارد و خدا همه را حساب مي کند. خدا سريع الحساب است و دقيق حساب مي کند. هيچ چيزي از نظر خدا پنهان نمي ماند. خيلي از بندگان صالح الهي نسبت به اعمال شان مراقبت دارند زيرا مي دانند که تبعات آن عمل دامن آنها را مي گيرد. مرحوم مرشد چلويي (احمد نهاوندي ) ديوان شعري بنام سوخته دارد. ايشان اهل معرفتي بود. ايشان از رفقاي رجبعلي خياط بود. يک روز از وضع کاسبي نزد رجبعلي خياط گله مي کرد. رجبعلي خياط گفت که تقصير خودت است زيرا مشتري

ص: 1757

هاي خودت را مي پراني. ايشان گفتند که من حتي يک لقمه به شاگردهاي مغازه مي دهم. رجبعلي خياط گفت که چند روز پيش، سيدي سه روز پيش در مغازه ي تو غذاي نسيه خورد و در روز چهارم توبه او غذا ندادي. اين بي برکتي کاسبي تو به خاطر آن کارت است. ايشان آن سيد را پيدا کرد و از او حلاليت خواست. از آن پس ايشان يک تابلويي درمغازه اش زد: " نسيه داده مي شود حتي به شما در حدتوان، وجه دستي هم داده مي شود. " مراقبت اين بزرگان بخاطر اين است که مي دانند عالم بي حساب نيست. چرا انسان خيلي از اوقات نمي تواند نماز اول وقت خودش را بخواند ؟ يک موقع انسان مي بيند که نمي تواند اين کار را بکند البته يک وقت عذري دارد. چرا خيلي ازاوقات انسان حال دعا و زيارت ندارد؟ چرا عمر ما برکت ندارد؟ چرا انسان در زندگي آرامش ندارد ؟ ما يک کاري کرده ايم که نتيجه اش اين شده است. اينها بي جهت و بي دليل نيست. استادمطهري در شب جمعه همراه با استادش ميرزا آقا علي شيرازي به محفلي رفته بودند. استاد اشعاري خواند و اشعار را نقد کرد. شب برگشتند و خوابيدند. استادهنگام اذان صبح بلند شد درحالي که هميشه قبل از اذان براي نماز شب بلند مي شد و استاد گفت که اين بخاطر شعر خواندن ديشب بود زيرا در شب جمعه شعر خواندن مکروه است. صفت حسيب خدا فقط براي قيامت نيست. گاهي عکس العمل عمل ما در همين دنيا به ما مي رسد يعني

ص: 1758

کاري که اينجا انجام مي دهيم بخصوص کار بد، در همين جا چوب آنرا مي خوريم و بي حساب مي شويم که اميرالمومنين مي فرمايد که خدا شيعيان ما را به سختي ها مبتلا مي کند که در همين دنيا بي حساب بشوند. گاهي عکس العمل عمل ما در آن دنيا به ما داده مي شود. ممکن است که جنايتکاري در هنگام جنايت از بين برود يعني نتواند اثرش را در دنيا ببيند. و اثر آن به آخرت مي رود. خدا آثار عمل کفار را به قيامت مي گذارد. پس هيچ عملي بي اثر نمي ماند. خدا سريع الحساب است زيرا شما هر کاري انجام بدهيد اثرش بوجود مي آيد. پس شما هر عملي انجام بدهي سريع عکس العملش بوجود مي آيد و منظور از سرعت اين است. پس در قيامت هر عملي حسابش روشن است. در روايت داريم که خدا مثل يک چشم بهم زدن حساب مي کند. حساب کردن خدا سريع است ولي حساب پس دادن ما طول مي کشد. توقف در مواقف صراط ما را تطهير مي کند. پس خدا حساب را طول نمي دهد زيرا او سريع الحساب است. حساب پس دادن ما طول مي کشد. ما بايد تاوان کارهايي که در دنيا نداده ايم، در آنجا بدهيم. زوايد زندگي و تجملات انسان را در مواقف قيامت نگه مي دارد البته منظور ضرويات زندگي نيست. از مسکن و پوشاک و خوراک در حد کفاف و شان طرف سوال نمي شود اما تشريفاتي که باعث دلبستگي ها شده است سوال مي شود. حسابرسي در قيامت گوشه اي از حسابرسي خدا در عوالم

ص: 1759

ديگر است. خداهمه جا حسيب بوده است. خدا از همه حساب مي کشد. ما گفتيم که کفار خالص بي حساب به جهنم مي روند و مومنين خالص هم بي حساب به بهشت مي روند. اگر عده اي بي حساب به بهشت و جهنم مي روند پس حسابرسي خدا چه مي شود ؟ مومنين خالص و کفار خالص مرحله ي روي صراط را ندارند نه اينکه هيچ حسابرسي نداشته باشند. آنها فقط نيازي به توقف گاهها ندارند. ولي خدا در مورد آنها هم حسيب است. حسيب بودن خدا دراينجا يعني آنها بخاطر کار خوب به بهشت يا جهنم مي روند ولي ديگر حساب روي صراط را ندارند. اگر کسي در اينجا حسابرسي کند و به کارهايش برسد ديگر در قيامت نيازي به حسابرسي نداريد. خداوند دو بار از کسي حساب پس نمي گيرد.

سوال – سوره غافر آيات 78 تا 85 را توضيح بفرماييد.

پاسخ – آيه 85 مي فرمايد : بعضي ها زماني به ما ايمان مي آورند که عذاب رسيده باشد اين ايمان ديگر به درد نمي خورد. (زيرا اين ايمان رشد ندارد و ايمان اجباري است. ) اينکه ما ايمان اجباري را نمي پذيريم يک سنت است. در آن لحظه کافران احساس خسران مي کنند.

ما بايد قبل از اينکه ملائک قبض روح بيايند کارهاي مان را درست کنيم.

سوال – در سوره ي واقعه گروهي بنام سابقون داريم. آيا اين افراد با اصحاب يمين فرق دارند؟

پاسخ – اصحاب يمين کساني هستند که از سمت ملکوت اعلي نامه ي عملشان را بهآنها ارائه مي دهند. اصحاب شمال کساني هستند که از سمت

ص: 1760

ملکوت اسفل، نامه ي اعمال شان به آنها ارائه مي شود. در قرآن گروه سومي بنام سابقون معرفي شده است. سابقون کساني که در راه الهي پيشي گرفتند مقربين هستند. اين افراد نامه ي عمل ندارند. به تعبير ديگر قرآن سابقون همان مخلصين هستند. آنهامراحل قيامت را ندارند و بي حساب به بهشت مي روند زيرا در دنيا اين مراحل را زودتر رفته اند و سبقت گرفته اند. قرآن مي فرمايد : همه را در عرصه ي محشر جمع مي کنند بجز مخلصين. مخلصين همان مقربين هستند. اين مراحل براي کساني است که مي خواند تطهير بشوند تا لايق بهشت بشوند. کساني که اين مراحل را در دنيا رفته اند و مخلَص شده اند و نيازي به تطهير ندارند. ( مخلِص کسي است که تازه وارد وادي اخلاص شده است ) پس مقربون کساني هستند که نامه ي عمل ندارند. و مراحل محشر را ندارند.

سوال – در دعاي کميل داريم :خداوند شاهد چيزهايي است که بر فرشتگان پوشيده است ولي شما گفتيد که ملائک تمام کارهاي ما را ثبت مي کنند. راهنمايي بفرماييد.

پاسخ - دو فرشته هستند که همه ي اعمال ما و حتي نيات ما را ثبت مي کنند. در دعاي کميل حضرت امير مي فرمايد که خداوند تو خودت شاهد هستي بر چيزهايي که بر فرشتگان مخفي است. انسان لايه هاي عميقي دارد که حتي بعضي از لايه هاي دروني انسان برخودش هم پنهان است. امروزه به آن ضمير ناخودآگاه مي گويند. امام صادق (ع) مي فرمايد : خدا هم سِر شما را و هم پنهان تر از سِر شما را

ص: 1761

مي داند. سر شما يعني چيزي که من مي دانم ولي ديگران نمي دانند. پنهان تر از سِر اين است که نه تنها ديگران هم نمي دانند بلکه خودم هم نمي دانم. يعني چيزي در اعماق وجود من هست که فراموش شده است و خودم هم به آن آگاهي ندارم. ملائک از بعضي از اين لايه هاي پنهان خبر ندارند. ذات انسان که ريشه ي اعمال خوب يابد انسان است و گاهي در انسان بروز مي کند، مخفي است. اين يکي از الطاف الهي است که کسي از ذات انسان خبر پيدا نکند. ستاريت خدا باعث مي شود که فرشتگان از ذات ما خبر نداشته باشند.

سوال – چطور مي شود فهميد که خدا جواب ظلم انساني را در همين دنيا به او مي دهد؟

پاسخ – ظلم درجاتي دارد و بعضي از ظلم ها خيلي شديد است. ظلم گاهي باعث ساقط شدن زندگي فردي يا آبروريختن فردي مي شود. ظلم هاي شديد آثار و تبعات سنگيني دارد و خدا آنرا جواب آنرا براي آخرت گذاتشه است. زيرا در اين دنيا جزاي کامل عمل داده نمي شود. زيرا دنيا محدود است. کسي که چندين نفر را مي کشد نمي تواند او را چند بار کشت. البته اصل اين است که خدا جواب مومنين را در همين دنيا بدهد مگر اينکه ظلم خيلي سنگين باشد که بايد مقداري از آن به برزخ يا قيامت واگذار بشود.

انشاء الله خدا با ستاريت خودش لايه هاي درون ما را بپوشاند

97-08-24- حسابرسي در قيامت

سوال – در مورد حسابرسي و حسابگري خداوند توضيحاتي بفرماييد.

پاسخ – مهمترين مرحله ي قيامت، مرحله ي

ص: 1762

حسابرسي خداوند است. خداوند پرونده هاي ما را در دادگاههايي که حاکم آن خود اوست بررسي مي کند. بزرگواري مي گفت: کاري بکنيد و حرفي بزنيد که در قيامت بتوانيد جواب خداپسندانه بدهيد و دليل کارهايتان را بياوريد. بابا طاهر مي گويد: مکن کاري که بعدها سنگت آيد جهان با اين فراخي تنگت آيد، چو فردا نامه خوانان نامه خوانند تو بيني نامه ات را ننگت آيد. به مرحوم ميرزاي شيرازي گفتند که اگر به شما خبر بدهند که يک هفته ديگر زنده نيستيد، اين يک هفته را چطور زندگي مي کنيد. ايشان فرمودند: همانطور که تابحال زندگي مي کردم. من در زندگي سعي کرده ام وقتي مي خواهم کاري انجام بدهم اول پاسخ آنرا در آخرت در نظر مي گيرم و بعد آن کار را انجام مي دهم. مرحوم کوهستاني مي فرمود: من طوري زندگي کرده ام که اعضا و جوارح من در قيامت عليه من شهادت ندهند. گوش و چشمم نگويند که تو به ما خيانت کردي و من آنجا خجل بشوم. از اسماء حسناي خدا حسيب است يعني در اين عالم هيچ عملي بي عکس العمل نيست. اثر هر عملي يا در اين عالم به ما مي رسد يا در عالم قيامت به ما برمي گردد. پس ريزترين عمل ما رها و محمل نيست. حسابرسي خدا در قيامت يک گوشه اي از قانون کلي اسم حسيب خداست. يعني خدا درا ين عالم هم هيچ عملي را بي حساب نمي گذارد. پس هيچ چيزي اتفاقي و بي حساب نيست ولي ظهور کامل اسم حسيب در روز قيامت است. يوم الحساب يعني اينکه خدا

ص: 1763

در روي صراط حسابگر اعمال ما خواهد بود.

سوال – شما فرموديد که تمام آن چيزهايي که به ما مي رسد نتيجه ي اعمال ماست. آيا منظور شما اين است که بيماري، فقر و مصيبت هاي دنيوي نتيجه ي گناهان ماست ؟

پاسخ – اثر و نتيجه ي اينکه خدا حسيب است اين است که هيچ عملي بي نتيجه و بي عکس العمل نيست. بنابراين هر اتفاق خوشايند يا ناخوشايند شانسي نيست. اگر خاري در دست ما مي رود يا سنگي به سر ما مي خورد تصادفي نيست. هيچ اتفاقي شانسي نيست و اثر يک عمل است ولي الزاما اين طور نيست که اثر يک گناه باشد. گاهي اتفاقاتي ناخوشايندي که براي ما بوجود مي آيد بخاطر گناهي نيست که انجام داده ايم. در روايات داريم که بلاهايي که بر سر ما مي آيد بخشي از آن بخاطر کفاره ي گناهان ما است. اميرالمومنين مي فرمايد: مومنين در همين دنيا تنبيه مي شوند. اما بخشي ديگر از بلاها ترفيعي و ارتقائي است. يعني خدا دارد زمينه اي پيش مي آورد که ظرفيت فرد را بالا ببرد. نمونه ي آن بلاهايي است که بر سر اهل بيت آمده است. اهل بيت بخاطر اينکه گناه کرده اند اين بلاها سرشان نيامده است. در مجلس يزيد، يزيد به امام سجاد(ع)گفت که اين بلاهايي که بر سر شما مي آيد بخاطر گناهان شماست. امام فرمود: بعضي مواقع بلاها بخاطر بالابردن ظرفيت است. پس اگر بلايي بر سر کسي آمد ما سوء ظن پيدا نکنيم که طرف حتما گناهي کرده است. شايد خدا او را بواسطه بلا بالا مي برد.

ص: 1764

مقتضاي زرنگ بودن يک مومن اين است که اگر براي خودش بلايي پيش آمد خودش را زير ذره بين بگذارد که نکند بخاطر گناهي که کرده اين بلا بر سرش آمده است و به خودش سوء ظن داشته باشد. اتفاقاتي که براي ما پيش مي آيد در اثر اعمال ماست نه بخاطر گناهان ما.

سوال – يکي ديگر از موارد حسيب بودن خداوند را مطرح بفرماييد.

پاسخ – ما از طرفي گفتيم که خدا حسابگر است. از طرفي در روايات و دعاهاي اهل بيت داريم که حساب خلاق در دست ائمه و معصومين است. ما در آيه 25سوره ي غاشيه داريم: رجوع مردم به ماست و حسابگري آنها با ماست. اهل بيت در ذيل اين آيه مي فرمايند که ما هستيم که ماموريت حسابگري خدا را برعهده داريم. امام کاظم (ع) فرمود: رجوع مردم به ماست و حساب آنها با ما اهل بيت است. امام صادق (ع)هر امتي حسابش با امام زمان خودش است و ائمه دوستان و دشمنان شان را در هنگام حسابرسي مي شناسند. ما با چهره مردم را مي شناسيم. در زيارت جامعه کبيره از زيارات معصومين است و بهترين متن امام شناسي است. خوب است که مومنين ماهي يک بار زيارت جامعه کبيره را بخوانند. اين زيارت سفارش امام زمان (عج) و بزرگان است. داريم: اهل بيت، رجوع مردم به شماست و حساب آنها برعده ي شماست. در واقع بايد گفت که حسابگري ائمه منافاتي با حسابگري خدا ندارد زيرا آنها واسطه هاي اسم حسيب خدا هستند. مظهر اسم حسيب خدا اهل بيت هستند. اولياء خدا کساني هستند که تجسم صراط

ص: 1765

مستقيم هستند و بر دل و اخلاق و رفتار آنها جز اراده خدا چيزي حاکم نيست. وجود آنها سرتاسر وجود الهي است. آنها خليفة الله هستند. در روايات بسياري داريم که خدا حالات اولياء الهي را به خودش نسبت مي دهد. خدا به موسي گفت: چرا من بيمار شدم به عيادتم نيامدي ؟ موسي گفت که مگر شما بيمار مي شوي ؟ خدا فرمود: بله. يکي از اولياء من بيمار شد و تو به عيادت او نرفتي، عيادت او عيادت ماست. در روايات توصيه شده است که به افردي که نمي شناسيد احترام بکنيد زيرا ممکن است که او ولي خدا باشد و با اهانت به او عقوبت آنرا بچشيد. مرحوم شاه آبادي استاد امام خميني (هر وقت امام اسم ايشان را مي آورد مي فرمود: روحي فدا ) به يک حمام قديمي رفته بود. و آهسته آهسته از پله ها پايين مي رفت. فردي به ايشان گفت که زودتر پايين بيا و توهيني به ايشان کرد. آقاي شاه آبادي حرفي نزد. فرد توهين کننده در همان حمام به زمين خورد و سرش به سنگ خورد. جسم بيجان او را از حمام بيرون بردند. در روايات داريم که خدا چهار چيز را پنهان کرده است: يکي اولياء خود را در بين مردم، يکي شب قدر را در ميان شبها، يکي گناهي را بين گناهان که اگر کسي آنرا انجام بدهد شايد ديگر توفيق توبه پيدا نکند و يکي طاعاتي را بين عبادت که هر کس آن عبادت را انجام بدهد توشه ي آخرتش را برداشته است. از آن مرد خدا در ديده ي عامي بود

ص: 1766

پنهان که عارف داغ بر دل دارد و زاهد به پيشاني. پس مراقب باشيد که به ولي خدا توهين نکنيد. هر کس به ولي خدا توهين کند در حکم جنگ با خداست. در قرآن داريم سوره ي زخرف آيه 55 وقتي فرعونيان ما را متاسف کردند ما انتقام گرفتيم و همه را غرق کرديم. خدا ناراحتي و خوشحالي ندارد ولي خدا تاسف و خوشحالي اولياء خودش را تاسف و خوشحالي خودش معرفي کرده است. زيرادل آنها حرم خداست. روايت معروف شيعه و سني در مورد حضرت فاطمه داريم: رضايت و غضب حضرت زهرا معيار و ملاک خشنودي و غضب خداست. اين حسابگري اولياء همان حسابگري خداست. حسابگري کل خلق با ائمه است. شيعيان و مومنين بايد خدا را شکر بکنند که کساني حسابگر آنها هستند علاوه بر اينکه مظهر اسم حسيب خدا هستند، مظهر اسم رحيم (مهرباني خاص) خدا هم هستند. امام صادق فرمود(ع): ما حساب شيعيان را مي رسيم. ما از خدا مي خواهيم حق هاي الهي (حق الله) که به گردن شيعيان است ببخشد. خداهم آنها را بخشد. در مورد حق الناس ما از خدا مي خواهيم که آنقدر به صاحبان حق ببخشد که آنها هم از مومنين بگذرند و آنها هم مي گذرند. باز اين به نفع آنهاست. حقوقي از ما که شيعيان ضايع کرده اند ما از آنها مي گذريم و اين حسابگري ماست. اين روايت نبايد مايه ي غرور مومنين بشود که فکر کنند که بيمه گناه هستند. اينکه ائمه ما را دستگيري بکنند براي آنها هزينه دارد. پيامبر فرمود: سوره ي هود من را پير کرد. کساني که سعي

ص: 1767

کرده اند در کلاس اهل بيت باشند و تحت ولايت آنها باشد و گناهي از دستش در رفته است ائمه شفاعت آنها را مي کنند ولي کساني که عمدا حق الناسي را ضايع مي کنند ممکن است که از کلاس اهل بيت بيرون بروند. مثلا کسي نبايد فکر کند که حق الناس سخت است ولي خدا حق الله را مي بخشد پس ما نماز نخوانيم. کسي که نماز را عامدا کنار بگذارد در حد کفر است. ائمه به کساني کمک مي کنند که گناهان حق الناسي را کوچک نشمرده اند. حسابرسي ما با کساني است که کريم هستند.

سوال – سوره ي زخرف آيات 11 تا 22 را توضيح بفرماييد.

پاسخ – در آيه 12 خدا به نعمت مرکب ها اشاره کرده است و مي فرمايد: خدا کشتي و چارپايان را قرارداد تا بتوانيد با آن سفر کنيد و بر پشت آنها بنشينيد. بعد شما نعمت پروردگاراتان را متذکر بشويد. خدا در هر چيزي مي خواهد ربط آن چيز با خدا را به ما نشان بدهد. اين حيوان رام و کشتي نعمتي است. پس ياد خدا بکنيد و بگوييد: (دعاي سفر آيه 13 سوره ي زخرف) منزه خدايي که اين مرکب را مسخر و رام ما کرد و ما خودمان نمي توانستيم از آن استفاه کنيم و خدا اين کار را کرد. و ياد سفر آخرت هم بکنيد.

سوال – در مورد ويژگي هاي حسابرسي خدا در روز قيامت توضيحاتي بفرماييد.

پاسخ – در روايات و قرآن ما به سه ويژگي حسابرسي خدا تاکيد شده است. يکي اينکه يوم الحساب را نزديک ببينيد. آيه اول

ص: 1768

سوره ي انبياء مي فرمايد: حساب خيلي نزديک است ولي مردم غافل هستند و کار خودشان را مي کنند. اگر کل دنيا را نسبت به عمر آخرت حساب بکنيم عمر دنيا خيلي کم است و نزديک به آخرت است. عمر دنيا در مقابل عمر آخرت نامحدود است و تمام مي شود. وقتي حضرت عزرائيل براي گرفتن جان نوح آمده بود، نوح گفت: که وقت ما تمام شد ؟ حضرت عزرائيل گفت که عمر شما خيلي طولاني بود. در آخر الزمان بيشتر از هفتاد سال عمر نمي کنند. در قرآن دوران نبوت حضرت نوح 950 سال آمده است. نوح گفت: اگر عمر من هفتاد سال بود با يک سجده آنرا تمام مي کردم. کل عمر دنيا پلک بهم زدن است. نزديک دين آخرت ثمراتي دارد. دومين خصوصيتي که در قرآن و روايات به آن اشاره شده است سرعت حسابرسي خداست. حسابرسي خدا نوبت به نوبت و يکي يکي نيست. حسابرسي خدا طول نمي کشد. اميرالمومنين فرمود: همان طور که خدا به همه يک دفعه رزق مي دهد، يک دفعه هم به حساب همه مي رسد. اينکه مي گويند: در صراط حساب بعضي ها طول مي کشد بخاطر حسابرسي خدا نيست بلکه بخاطر حساب پس دادن ما است. به تعبيري انسان در آنجا براي تطهير نگه داشته مي شود. داريم که حسابرسي خدا در حد يک چشم بهم زدن است. امام صادق (ع) مي فرمايد: دو نفر يکي فقير و يکي پولدار را در نزد خدا مي آورند. فرد فقير مي گويد که من مال و سرمايه اي نداشته ام که خيلي بتوانم کاري بکنم. خدا دستور

ص: 1769

مي دهد او را به بهشت ببرند. فرد ثروتمند متوقف مي ماند تا پاسخ کارهاي خودش را بدهد. حتي حلال هاي خدا هم حساب و کتاب دارد. بعد از مدتي که اين فرد پولدار به بهشت مي رود به فرد فقير برخورد مي کند. فرد پولدار فرد فقير را نمي شناسد ولي فرد فقير مي گويد: حسابرسي تو چقدر طول کشيد. فرد ثروتمند مي گويد: من بخاطر قصوري که در بعضي از اموالم داشتم معطل شدم، زيرا حساب هاي من يکي يکي در جلوي من آورده مي شد. البته خدا به رحمت خودش من را بخشيد. دراينحا اين طول کشيدن مربوط به خود شخص بوده است. فرد فقير از نعمت هاي الهي در بهشت استفاده کرده بود و به شکل فعلي درآمده بود. سومين خصوصيت دقت در حسابرسي خداوند است. سوره لقمان آيه 16 ميفرمايد: اگر يک عمل خوب يا بد شما به اندازه دانه ي خردل (دانه ي فلفل ) در صخره يا آسمان پنهان باشد خدا آنرا حساب مي کند، خدا آگاه و با دقت است. آيت الله بروجردي در آخر عمرش غمگين بودند و گريه مي کردند و مي فرمودند که من دارم دست خالي مي روم. اطرافيان به ايشان مي گفتند که شما اين همه شاگرد تربيت کرده ايد واين همه اعمال ارزشمندي انجام داده ايد. ايشان فرمودند: اعمال شما بايد خالص باشد. کسي که در آنجا اعمال را حسابرسي مي کند خيلي دقيق است. امام صادق (ع) از فردي پرسيد که اين آيه که ما حساب همه چيز را داريم چطور معنا مي کني؟ فرد گفت: يعني اينکه خدا حساب

ص: 1770

ايام عمر همه ي بندگان و مخلوقات را دارد. امام فرمود: خدا حساب نفس هاي بندگانش را دارد و هر نفسي که در طاعت يا معصيت خرج بشود به دقت حساب مي شود. براي بعضي از افراد اين حسابرسي دقيق وجود ندارد. در روايت داريم: کساني که به زن و بچه هايشان سخت نمي گيرند، افرادي که در اين عالم سختگير نبوده اند، کساني که صله ي رحم انجام مي دادند، کساني که براي خانواده شان توسعه بوجود مي آوردند، کساني که در معامله مخصوصا با نزديکان سخت نمي گرفتند، خدا به اين افراد در قيامت تخفيف مي دهد. پس ما استثنايي داريم که خدا به آنها تخفيف مي دهد. اصل دقت خدا در حساب است. خدا در حساب فريب نمي خورد. اگر کسي بخواهد توجيح بکند خدا در آنجا دقت دارد. يکي اينکه خدا همه ي جهت اعمال را در نظر مي گيرد و ديگر اينکه خدا آگاه به اعمال است و فريب نمي خورد. پس خدا توجيحات را قبول نمي کند. اگر کسي بگويد که من در بالاي شهر زندگي مي کردم، خدا مثال آسيه را براي او مي آورد که او جوان بود و در خانه ي فرعون زندگي مي کرد ولي ايمانش را حفظ کرد. اگر کسي بگويد که من زيبا بودم و فريب خوردم، خدا براي مردها يوسف و براي خانم ها مريم را مثال مي زند که اينها خودشان را حفظ کردند. قرار نيست که اين امکانات و سرمايه ها باعث گناه بشود. خدا حجت غالبي بر همه دارد.

انشاء الله خدا ما را جزو کساني قرار بدهد که

ص: 1771

در حساب به آنها تخفيف مي دهد.

97-09-01- تکفير اعمال

با آمدن بهار برمي گرديم چون ميوه به شاخسار برمي گرديم، وقتي برسيم دستها مي چينند هر سال سر قرار برمي گرديم، مانند مسافران کشتي از بحر با رجعت روزگاربرمي گرديم، هر قدر که رود پر غروري باشيم با سيلي آبشار برمي گرديم، گر شانه به شانه بي نشان مي چرخيم چنگيم و به زلف يار برمي گرديم، اندازه دل سپردني ميهمانيم آنک همگي دچار برمي گرديم.

سوال – در مورد حبط و تکفير اعمال توضيحاتي بفرماييد.

پاسخ – يکي از بحث هايي که در مورد حسابرسي روز قيامت مطرح مي شود بحث حبط و تکفير اعمال است. اين دو واژه از قرآن گرفته شده است. در موقف حساب، بعضي از افراد در پرونده ي حساب شان، اعمال خوب و صالح شان را نمي بينند. آنها سوال مي کنند اعمال خوب ما کجاست؟ خدا مي فرمايد که تو عمل زشتي انجام داده اي که آن عمل زشت تو باعث شد که اعمال خوب تو از بين برود. به اين عمل حبط يا سوخت شدن عمل مي گويند. بعضي از اين گناهان به قدري زشت هستند که تمام اعمال خوب گذشته را از بين مي برد و بعضي از اين گناهان، بعضي از اعمال خوب را از بين مي برند که به نوع گناه و زشتي آن گناه بستگي دارد. پيامبر در جمعي از اصحاب فرمودند: هر کس که يک بار ذکر " سبحان الله والحمدلله و لا اله الاالله والله اکبر" بگويد به ازاي آن ده درخت در بهشت براي او کاشته مي شود. بعضي از اصحاب گفتند

ص: 1772

که ما باغ بزرگي از پيش براي خودمان در بهشت فراهم کرده ايم. زيرا اين ذکر را زياد گفته ايم. پيامبر فرمود : به شرط اينکه آنرا نسوزانده باشيد. بعضي از افراد در روز قيامت مي بينند که در پرونده شان هيچ گناهي نيست. آنها تعجب مي کنند که گناهان شان در پرونده نيست. به آنها مي گويند که شما کارهاي خوبي کرده ايد که بعضي از گناهان تان را از بين برده است. به اين کار تکفير ( پوشانيدن ) مي گويند.

سوال – اعمالي که باعث حبط و تکفير مي شوند کدامند؟

پاسخ – قانون اوليه در اعمال اين است که همه ي اعمال محفوظ باقي بماند و چيزي از آن از بين نرود. فمن يعمل مثقال ذرة خيره يره، فمن يعمل مثقال ذرة شره يره. اما بعضي از اعمال آنقدر زشت هستند که اعمال خوب ما را از بين مي برند و همچنين بعضي از اعمال خوب آنقدر خوب هستند که اعمال بد را از بين مي برند. پس قانون اوليه بقاي اعمال است ولي بعضي از اعمال مي توانند روي هم اثر بگذارند. بنابراين برايند کلي اعمال محاسبه مي شود. چيزي که باعث حبط و سوختن تمام اعمال مي شود کفر و ارتداد است. يعني اينکه انسان در مقابل خدا و دين بايستد. اين انسان اگر توبه نکند و از دنيا برود، تمام اعمال خوبش از بين مي رود. در سوره کهف آيه چهار داريم : کساني که به آيات الهي کافر شدند اعمال خوب شان از بين مي رود و در روز قيامت براي آنها ميزان نمي گذاريم. آنها بي

ص: 1773

حساب به جهنم مي روند. کار ديگر که باعث حبط اعمال مي شود بي ادبي و تمسخر در حد بي معرفتي است که در حدکفر نيست. در زمان پيامبر وقتي مي خواستند حضرت را صدا بزنند با صداي بلند و بي ادب ايشان را صدا مي زدند و صدايشان را در محضر پيامبر بالا مي بردند. سوره ي حجرات آيا دوم مي فرمايد : اي مومنين، صداي تان را بالاتر از صداي پيامبر نبريد و همانطور که خودتان را صدا مي زنيد پيامبر را صدا نزنيد، مبادا که اعمال شما حبط بشود در حاليکه نمي دانيد. الان ما بايد ادب را نسبت به اولياء خدا رعايت کنيم. حساب اولياء در نزد خدا حساب خاصي است. امام خميني وقتي معصومين را اسم مي بردند با القاب آنها را مي خواندند مثل حضرت امير يا سيدالشهدا. امام صادق (ع) وقتي اسم پيامبر را مي شنيدند بعلامت تعظيم نشسته سرشان را خم مي کردند و سر و صورت امام به زمين مي رسيد. خود معصومين هم ادب الهي را رعايت مي کردند. ما حتي در مورد روايات و اولاد معصومين هم بايد ادب را رعايت کنيم. مثلا ما نبايد به عزاداران سيد الشهدا و روايات معصومين بي احترامي بکنيم. بعضي ها کتب معصومين را با وضو مي خواندند و اگر روايتي را از معصوم مي ديدند، در مقابل آن نظر نداشتند. اين بي ادبي است که انسان فوري يک روايت را کنار بزند. بخاطر همين است که ما ضريح و ديوار حرم معصومين را مي بوسيم. در قرآن داريم که وقتي پيراهن يوسف را براي پدرش آوردند، او

ص: 1774

پيراهن رابه چشم هايش ماليد و بينا شد و شفا گرفت. وقتي پيراهن يوسف شفا مي دهد پس چيزهايي هم که متعلق به معصومين هست مي تواند شفا بدهد. مرحوم علامه اميني صاحب کتاب الغدير نسبت به اهل بيت و فرزندانشان محبت شديد داشت. فردي به ايشان گفت که اگر من تعبيرات بلندي نسبت به حضرت ابوالفضل نداشته باشم آيا اشکالي دارد ؟ ايشان با حالت تندي گفت : اگر شما حتي به من هم که فرزند او هستم بي احترامي بکني دچار عذاب الهي مي شوي. اگر شما به بچه اي بي احترامي بکنيد پدر او ناراحت مي شود و اين بي احترامي را نسبت به خودش تلقي مي کند. يکي ديگر از کارهايي که باعث حبط اعمال مي شود عُجب است. اگر انسان قدرت يا ثروتي دارد فوري به خودش مي نازد و غروري به او دست مي دهد و خودش ار بزرگ مي شمارد و ديگران را کوچک مي شمارد. کسي که خودش را بزرگ مي بيند وقتي کسي را مي بيند که داراي کمال است روي او عيب مي گذارد. کسي که دچار غرور است از خدا هم طلبکار است. اين صف يک کفر خفيف است زيرا انسان کمالات خودش را مي بيند نه خدا را. در روايت داريم : عجب اعمال صالح را فاسد مي کند. يکي از اصحاب امام رضا (ع) نزد امام رفت و شام در محضر ايشان بود و شب هم همانجا خوابيد، او پيش خودش دچار فخر و افتخار شد، امام رضا (ع) فرمود: اميرالمومنين به عيادت يک از اصحابش رفته بود و به او گفت

ص: 1775

که مبادا عيادت من را افتحاري براي خودت حساب بکني، تو مراقب خودت باشد، امام هم فرمود: پس تو هم مواظب خودت باشد. در دعا داريم : عبادات من را با عجب خراب نکن. محدث قمي به مساجد کم جمعيت مي رفت تا آنجا آباد بشود. وقتي ايشان در مسجدگوهرشاد نماز مي خواندند جمعيت زيادي در پشت سر ايشان نماز مي خواندند و صداي يا الله از دور به گوش مي رسيد. ايشان در يک لحظه گفتند که عجب جمعيتي. ايشان بلافاصله بعد از نماز مغرب از مسجد بيرون رفتند و نماز عشا را نخواندند. و گفتند که من صلاحيت خواندن اين نماز را ندارم. آنها در اعمال شان ريز بودند و نمي گذاشتند که چيزي وارد اعمال شان بشود. حسد هم باعث حبط عمل مي شود. حسد با غبطه فرق دارد. غبطه از صفات مومنين است. يعني وقتي شما خوبي در اعمال کسي مي بيند دوست داريد که مثل او بشويد، اين صفت بدي نيست و مقدمه ي تلاش است ولي حسد بد خواهي است و من دوست ندارم که آن صفت خوب از طرف گرفته بشود. امام باقر(ع): مواظب حسد باشيد که حسنات را از بين مي برد مثل آتشي که کم کم همه چيز را مي سوزاند و از بين مي برد. کار ديگر که باعث حبط اعمال مي شود غيبت کردن است. الان اين گناه رايج است و ما آنرا جدي نمي گيريم زيرا قبح آن ريخته شده است. اميرالمومنين مي فرمايد : بدترين گناه، گناهي است که انسان آنرا کوچک بشمارد. در بحارالانوار روايتي از پيامبر داريم که در قيامت

ص: 1776

وقتي نامه ي اعمال بعضي را بدست شان مي دهند، اعمال خوب خودشان را در آن نمي بينند. به خدا مي گويد : من اعمال خوبي داشته ام ولي آنرا درA پرونده ام نمي بينم. به او مي گويند: توغيبت فردي را کرده اي که به واسطه ي آن اعمال تو از بين رفته و به پرونده ي فرد غيبت شونده منتقل شده است. فرد غيبت شونده وقتي نامه ي اعمالش را مي بيند، فکر مي کند که پرونده ي خودش نيست ولي به او مي گويند : چون فرد غيبت کننده آبروي تو را برده، به مقداري که به تو ضربه زده، از اعمال او برداشته و به اعمال تو اضافه مي شود. يکي از بزرگان مي گفت که من غيبت فردي را کرده بودم. او نزد من آمد و گفت که من ديشب خواب ديدم که چند تا باربر از خانه ي شما براي من اثاثيه مي آورند و گفتند که اين اثاثيه را فلاني فرستاده است و من خوشحال شدم. اين بزرگ فهميد که اعمال صالح خودش به طرف او رفته است. چند روز بعد اين بزرگ از آن فرد حلاليت طلبيد. چند روز بعد آن فرد گفت که خواب ديدم چند تا باربر آن اثاثيه اي که آورده بودند برگرداندند. توبه کردن باعث مي شود که کارها جبران بشود. کسي که خودش را مي شکند و از کسي که غيبتش را کرده، حلاليت مي طلبد گناهش پاک مي شود البته بشرط اينکه با حلاليت طلبيدن کينه ي جديدي درست نشود. اگر انسان غيبت کسي را کرده و حلاليت طلبيدن باعث کدورت

ص: 1777

بشود لازم نيست که انسان حلاليت بطلبد و استغفار و انجام دادن اعمال خير به نيت آن فرد کافي است. توبه باعث تکفير همه ي اعمال بد مي شود. حتي اگر کسي که کافر است توبه بکند باعث مي شود که اعمال صالح فرد باقي بماند.عمل ديگر که باعث حبط اعمال مي شود ظلم به پدر و مادر است ( عاق والدين ). کسي که پدر و مادرش را آزرده و آنها را ناراحت کرده است، اعمالش به درد نمي خورد و به او مي گويند : هر کاري مي خواهي بکن. امام صادق (ع) مي فرمايد: کسي که نگاه خشمگينانه به پدر و مادرش مي کند نمازش قبول نيست. بحث حقوق والدين وعاق آنها فقط مربوط به زنده بودن پدر و مادر نيست. اگر ديني بر گردن پدر و مادر بوده و فرزندان به آن بي اعتنايي کرده اند، اين باعث عاق والدين مي شود. پس عاق والدين بعد از مرگ آنها هم امکان پذير است. آنها بعد از مرگ حيات ندارند ولي حق شان پابرجاست و هنوز پدر و مادر هستند. ما عاق اولاد هم داريم. همانطور که فرزند مي تواند مورد خشم پدر و مادر قرار بگيرد، پدر و مادر هم مي توانند موردخشم فرزندان قرار بگيرند، پدر و مادري که به بچه هايشان ظلم مي کنند يا تبعيض بيجا بين فرزندان شان مي گذارند، پدر و مادرهايي که دخالت هاي بيجا در زندگي فرزندان شان مي کنند مخصوصا وقتي که آنها متاهل هستند، پدر ومادري که سخت گير هستند و باعث مي شوند که بچه بي احترامي بکند، پدر و مادري

ص: 1778

که کارهاي سخت به بچه مي دهد و باعث مي شود که بچه زير کار سخت بماند، اين پدر و مادر عاق اولاد مي شوند. پيامبر فرمود : عاق والدين شدني که براي فرزندان بوجود مي آيد براي پدر و مادر هم بوجود مي آيد و آنها عاق فرزندانAA مي شوند. حقوق دو طرفه است البته حقوق پدر و مادر خيلي بالاتر است. مورد ديگر بداخلاقي و آزاردادن به ديگران است. اگر مسلماني بد اخلاق باشد باعث مي شود که اعمل خوبش از بين برود. به پيامبر گفتند : خانمي است که زياد عبادت مي کند اما بددهان است. با توهين و فحش اطرافيانش را آزار مي دهد. پيامبر فرمود : خيري در او نيست و او اهل آتش است. امام صادق (ع) فرمود : بداخلاقي اعمال خوب را از بين مي برد و ديگر چيزي نيست که اين فردرا به بهشت ببرد. مسلمان بودن فقط به نماز و روزه و... نيست. مهربان بودن و نرنجاندن هم جزو مسلماني است. پيامبر فرمود: مسلمان مثل گل است و ديگران از آن استفاده مي کنند. مسلمان مثل خار نيست که ديگران را آزار بدهد. بسياري از بي توفيقي ها در نماز و دعا و قرآن خواندن بخاطر سوء اخلاق ها ونيش زدن هاست. شخصي شبي ميهمان سيد بن طاوس شد. سيد ايشان را خيلي تحويل نگرفت. البته به او بي ادبي نکرد. وقتي ايشان براي نماز شب بلند شد، ديد که براي خواندن نماز شب حال ندارد. هنگام صبح ميهمان گفت: من را تحويل نگرفتي، آنها هم تو را تحويل نگرفتند. موارد ديگر ريا و منت گذاشتن

ص: 1779

است که در قرآن وجود دارد.

سوال – سوره احقاف آيات 15 تا 20 را توضيح بفرماييد.

پاسخ – آيه پانزده مي فرمايد : ما به انسان سفارش کرديم که به پدر و مادر نيکي و محبت کنيد. سه تا چيز مربوط به انسان است يکي وفاي بعهد است، برگرداندن امانت و احسان به والدين است. خيلي از افراد به پيامبر مي گفتند که پدر و مادر ما مسلمان نيستند ولي پيامبر مي فرمود که به آنها محبت بکند و احترام بگذار. احسان به والدين يکي از مواردي است که باعث تکفير مي شود. يعني باعث مي شود که گناهان انسان پوشانده بشود و از بين برود. در ادامه مي فرمايد : کساني که به پدر و مادر احسان مي کنند ما بهترين اعمال آنها را قبول مي کنيم و از گناهان آنها مي گذريم و آنها را به بهشت مي بريم.

خدا از باب رحمت اعمالي را گذاشته است که باعث از بين رفتن گناهان ما مي شود. امام رضا (ع): اگر انسان چيزي ندارد که باعث تکفير گناهان او بشود بر محمد و آل او صلوات بفرستد که اين باعث تکفير گناهان او مي شود.

هر مومني بايد اعمالي که باعث حبط مي شود ميل غبت وحسد و... را در خودش پيدا بکند و آنرا در ديگران جستجو نکند. ما بايد مراقب خودمان باشيم. هرکس بايد بازنگري در خودش بکند.

97-09-08- تکفير گناهان

چشم مي بندم نبايد جاده سرگرمم کند چند کوه و آبشار ساده سرگرمم کند، راه را در شهرهاي پر خيابان گم کنم يا دهي آرام و دور افتاده سرگرمم کند، هم نبايد کنج

ص: 1780

مسجدهاي دنج بين راه سجده سرگرمم کند سجاده سرگرمم کند، دل به راهي داده ام چون رود و شرمم باد اگر برکه اي دل به ماهي داده سرگرمم کند، مي روم چون آهوان از مردمان ترسيده ام چشم آهوي کنار جاده سرگرمم کند.

سوال – در مورد تکفير گناهان توضيحاتي بفرماييد.

پاسخ – قانون اوليه اعمال ما اين است که اعمال خوب ما به سمت راست عالم وجود مي روند يعني در ملکوت اعلي و در آنجا محفوظ بمانند و اعمال بد ما به سمت چپ عالم که همان سجين است برود و در آنجا محفوظ بماند. از بسياري از روايات و آيات قرآن اين طور بر مي آيد که اعمال ما در عالم ملکوت و سجين با هم بي ارتباط نيستند. بعضي از گناهان ما بقدري زشت هستند که اعمال خوب و صالح ما را مي سوزانند و آنرا پاک مي کنند که اين همان بحث حبط اعمال است. بعضي از اعمال خوب بقدري مثبت هستند که همه ي يا بعضي اعمال بد را مي سوزانند و از بين مي برند که اين همان بحث تکفير است. ازعواملي که باعث تکفير و گناهان گذشته مي شود اسلام و ايمان است. اگر کسي سالها مشرک بوده است و بعد ايمان بياورد و مسلمان بشود، اين اسلام آوردن او اعمال بدش را مي پوشاند. در روايت داريم که اسلام گذشته را جبران مي کند. کساني که در دم آخر مسلمان مي شوند و وقتي هم براي انجام اعمال ندارند، خداوند اعمال حق الله آنها را مي پوشاند. اين افراد چون تسليم خدا مي شوند

ص: 1781

يعني مسلمان مي شود، خدا از حق خودش مي گذرد. پيامبر براي جوان يهودي که به مسلمين خواندن و نوشتن ياد مي داد، تلقين خواند و او چند دقيقه قبل از مرگش شهادتين را گفت و بعد او از دنيا رفت. پيامبر دستور داد که او را در قبرستان مسلمين دفع کنند. در سوره ي مائده آيه 65 مي فرمايد : اگر اهل کتاب ايمان بياوند و تقوي پيشه کنند ما گناهان آنها را مي پوشانيم. ( مغفرت ) اين لطف خداست. ممکن است که اين ذهنيت پيش بيايد که آنها عملي انجام نداده اند. مستضعف کساني هستند که حق به آنها نرسيده است و مسلمان هم نشده اند ولي کساني که کافر هستند و مسلمان مي شوند، اعمالي داشته اند. زيباترين عملي که خدا دوست دارد تسليم شدن در برابر حق است. يعني فرد با حضرت حق عناد و لجبازي نداشته باشد. بدترين صفتي که خداوند از او بدش مي آيد در مقابل حق ايستادن و استکبار است. استکبار يکي از صفت هاي شيطان است که باعث رانده شدن او شد. اعمالي مثل کفر، شرک، ريا، حسد، عُجب، غرور، منت گذاشتن بر کسي و آزار دادن ديگران باعث حبط اعمال ما مي شوند وريشه ي اين اعمال کفر يا کفر خفي است. مثلا ريا يک کفر خفي است. خدا از اين کفر و عناد بدش مي آيد. ريشه ي تکفير به تسليم بودن و خضوع در برابر حق برمي گردد. پس فردي که مسلمان مي شود يعني تسليم در برابر خدا شده است و اين کار کمي نيست که بدون هيچ کاري فرد به

ص: 1782

بهشت برود. بهشت درجاتي دارد. قرآن مي فرمايد : درجات هر کس در بر طبق عملش است. عملي که باعث تکفير و آمرزش گناهان مي شود مسلمان شدن است. عمل ديگري که باعث تکفير گناهان مي شود شهادت در راه خدا است. شهادت بالاترين تسليم عملي در برابر حق است. کسي که شهيد مي شود با عملش اثبات مي کند که تسليم حق است. سوره ي آل عمران آيه 195 مي فرمايد : کساني که در راه من شهر خودشان را ترک کردند و در راه من جهاد کردند و کشته شدند، گناهان آنها را مي پوشانيم و آنها را داخل بهشت مي کنيم. امام باقر (ع) مي فرمايد : اولين قطره از خون شهيد که نشانه ي استقامت برعهد الهي است مي ريزد کفاره ي همه ي گناهان او مي شود مگر حق الناس. کفاره ي او بايد پرداخت بشود. در روز عاشورا امام حسين (ع) به يارانش فرمود: کساني که بدهي دارند بروند و آنرا ادا بکنند. من از رسول خدا شنيدم اگر کسي بميرد و بدهي برگردنش باشد، در روز قيامت از حسنات او برمي دارند و به طلبکار او مي دهند. امام حسين (ع ) مي خواست کساني که خالص هستند بمانند و حادثه ي عاشورا را رقم بزنند. عمل ديگر توبه کردن است که باعث تکفير گناهان مي شود. توبه در واقع يک نوع زانو زدن در برابر حق است. تمام موارد تکفيرAA آمرزش گناهان به خضوع در برابر حق برمي گردد. در اينجا من از بين مي رود. آبرو مي رود اي ابر خطاپوش ببار که به ديوان عمل

ص: 1783

نام سياه آمده ايم. ابر خطاپوش همان توبه است. توبه باران رحمت الهي است که از طرف خدا شروع مي شود، توبه يعني رجوع. اول خدا به دل کسي رجوع مي کند. يعني به دل طرف مي انداز که از گناه بدش بيايد و بويي از حقيقت به مشام او مي رساند. در قرآن داريم که اول خدا توبه (رجوع ) مي کند و بعد فرد توبه مي کند. وقتي که فرد فکر مي کند که بي حرمتي کرده و بايد کاري بکند، آن موقع پشيمان مي شود و به سمت خدا توبه مي کند و بعد خدا توبه ي او را قبول مي کند. يعني در توبه دو بار خدا رجوع مي کند. بنابراين خدا تواب و بخشنده است. توبه نه تنها باعث آمرزش گناهان قبل مي شود بلکه باعث تبديل سيئات به حسنات مي شود. سوره فرقان آيه 70 مي فرمايد : کسي که توبه کند و بعد ايمان به خدا را داشته باشد و بجاي هر گناه عمل صالحي انجام بدهد، خدا گناهان او را به تبديل به حسنات مي کند. توبه بالاتر از تکفير است. کسي که خودش را شکسته و پيش خدا آمده است و پاي هر گناه او شرمنده اي هست، پاي هر گناهش يک شکستگي است و خدا اين را دوست دارد. رسول ترک بعد از اينکه توبه کرد (امام حسين واسطه ي کار او شده بود) به هر مسجدي که مي رسيد دو رکعت نماز مي خواند يا اگر در مسجدي بود که تا موقع نماز وقت داشت در هر گوشه ي مسجد نماز مي خواند. رفيقش

ص: 1784

به او گفت که چرا درهر گوشه ي مسجد نماز مي خواني، ممکن است که ما را مسخره کنند. او گفت: در اين شهر جايي نيست که من در آنجا گناه نکرده باشم. من مي خواهم در هر قسمت مقدس زمين عبادت بکنم تا در روز قيامت آنها شهادت بدهند که من در هر گناهم، کار خوبي انجام داده ام. در جلد هفت بحارالانوار داريم که امام باقر (ع) مي فرمايد : در روز قيامت در موقف حسابرسي مومن گناهکار را مي آورند. خدا خودش متولي حسابرسي به او مي شود، احدي را بر حساب او مطلع نمي کند، خدا گناهان فرد را به او مي گويد ولي کسي اينها را نمي شنود حتي خدا اين صحنه ي دادرسي را به پيامبر هم نشان نمي دهد تا فرد خجالت نکشد. خدا مي فرمايد که بدي هاي او را به خوبي تبديل کنيد و بعد پرونده ي او را به همه نشان بدهيد. اين فرد عبد مذنبي بوده است که توبه کرده است. پس از آثار توبه تبديل گناهان به خوبي هاست. اگر انسان اين شرمندگي ها را بعد از هر نمازش بگويد و توبه کند، در آن روز شرمندگي نخواهد داشت. اگر کسي توبه مي کند و بدي هاي او به خوبي تبديل مي شود، بايد در ظاهر اين فرد هم تحول ايجاد بشود. پيامبر فرمود : تائب واقعي کسي است که اگر استغفرالله بگويد ولي دِين خودش را به ديگران ادا نکند، اين توبه اش واقعي نيست، اگر کسي توبه کرد ولي عبادتش اضافه نشده است و رابطه اش با خدا بيشتر نشده است

ص: 1785

اين توبه ي واقعي نيست، اگر کسي توبه کرد ولي ظاهرش عوض نشود توبه ي او واقعي نيست، اگر کسي توبه کرد ولي رفقايش همان رفقاي قديمي اش هستند اين توبه واقعي نيست، اگر کسي توبه کرد ولي روحياتش عوض نشود اين توبه ي واقعي نيست. توبه بايد در درون و ظاهر ما تغييراتي ايجاد بکند. خدا توبه اي را قبول مي کند که فرد هم در ظاهر و هم در باطن تسليم حق بشود و تغييراتي در او ايجاد بشود.

سوال – آيات ابتدايي سوره ي فتح آيات را توضيح بفرماييد.

پاسخ – آيه چهارم در مورد کساني است که آرامش دارند. خدا مي فرمايد :خداست که آرامش را به قلب مومنين قرار مي دهد. تا علاوه بر ايماني که داشتند ايمان شان اضافه بشود. بدانيد که آسمان و زمين لشکر خداست. (اگر کسي باور بکند که همه چيز لشکر خداست حيلي آرام است. در حادثه ي طبس امام فرمودند : شن هاي طبس هم از سربازهاي خدا بودند. علامه ي طباطبايي به طلبه هايش مي فرمود : خدا مي فرمايد که شما به ياد من باشيد، من به ياد شما هستم. يعني اينکه خدا پشت شماست.) خدا عليم و حکيم است.

پس اگر انسان بداند که همه ي آسمان و زمين لشکر خدا هستند و خدا عليم و حکيم است، آرامش براي انسان بوجود مي آيد.

سوال – در مورد عوامل ديگر تکفير توضيحاتي بفرماييد.

پاسخ – يکي ديگر از عواملي که باعث مي شود که گناهان ما پوشانده بشود شفاعت است. يکي ديگر از عوامل تکفير، گذشتن

ص: 1786

از گناهان کبيره است. در قرآن براي گناهان کبيره وعده ي آتش داده شده است. شما سعي کنيد گناهان کبيره را بشناسيد. بهترين کتاب، کتاب گناهان کبيره شهيد دستغيب است. خدا در قرآن مي فرمايد: اگر از کبائر پرهيز بکنيد ما از گناهان صغيره ي شما مي گذريم. ممکن است که اين تلقي پيش بيايد که آيه باعث تجري بر گناه مي شود، ولي اين طور نيست. اين برداشت اشتباهي از آيه است. مقصود آيه اين است که اگر کسي اين قدر خدا ترس و باتقوا هست که از گناهان کبيره دوري بکند، خدا کم کم در وجودش آثار گناهان صغيره را از بين مي برد. مثلا اگر کسي مواد مخدر و غذاهاي مضر را ترک بکند، مزاجش سالم مي شود و اگر مزاجش سالم شد، مي تواند بعضي از غذاي ناسالم را دفع بکند. اگر کسي از گناهان کبيره اجتناب بکند روح سالم مي شود و آن وقت آثار گناه صغيره خيلي نمي تواند در زندگي فرد ضرر بزند. اگر کسي گناه صغيره را کوچک بشمارد و به آن بي اعتنا بکند اين به بدترين گناهان تبديل مي شد. اميرالمومنين مي فرمايد : بدترين گناه اين است که شخص انجام بدهد و بگويد اين چيزي نيست. حالا اگر اين فرد توبه نکند و گناه براي او عادت بشود و بر گناه اصرار بورزد، اين خودش گناه کبيره است. گناه صغيره يکي از تورهاي شيطان است که اگر کسي آنرا انجام داد به سمت گناه کبيره هم مي رود. اين همان دانه پاشيدن شيطان است. يکي ديگر از موارد تکفير کهولت سن است. همان طور

ص: 1787

که خدا مي فرمايد به پيرها احترام کنيد، خودش هم به پيرها احترام مي کند. کهولت سن باعث مي شود که خدا از بعضي گناهان آنها بگذرد. کسي که پير مي شود در مقابل خدا خاضع مي شود و گردن کشي ندارد و اين خودش تسليم در برابر خداست. کهولت سن يک نعمت است. وقتي ما طفل هستيم هيچ قدرتي نداريم ولي بعد که جوان شديم مغرور مي شويم. اگر انسان هميشه جوان بماند مغرورمي ماند ولي بعد از مدتي همه چيز از انسان گرفته مي شود و انسان پير مي شود و مي فهمد که اين نعمت ها از طرف خدا بوده است و اين باعث مي شود که در مقابل خدا خاضع بشود. البته پيرها هم بايد حياي ديني داشته باشند. داريم کسي که از سن چهل مي گذرد خدا از او توقع دارد، وقتي سن انسان به شصت و هفتاد سالگي رسيد خدا از او توقع بيشتري دارد که حياي ديني نسبت به خدا داشته باشد. آيت الله احمدي ميانَجي مي فرمودند : پدر من رفيقي داشت که سواد نداشت و اموال زيادي داشت و وقتي هنگام زکات مي شد چون سواد نداشت مي گفت: اين باغ براي زکات. (با اينکه آن باغ خيلي بيشتر از زکات مي شد) ايشان خانه اي داشت که اتاق هاي متعددي داشت و به مسافران مي داد و در محرم و صفر در آنجا مراسم برپا مي کرد. روزي او بيمار شد و گفت که من مي خواهم بميرم. ايشان به پدرآيت الله ميانَجي فرمودند که تو امشب اينجا بمان تا من را غسل و کفن

ص: 1788

بدهي. در نيمه شب او بلند شد و به چهارده معصوم سلام داد و گفت :خدايا خودت فرمودي و ما هم شنيديم که به پيرها احترام کنيد. من هم پير شدم بعد او جان داد.

97-09-15- عوامل تکفير

ما شهيدان جنون بوديم ازعهد قديم سنگ قبر ماست دريا نبش قبر ما نسيم، شهر ما آنسوي آبي هاست دور از دسترس شهر ابراهيم ادهم شهر لقمان حکيم، اندکي بالاتر از آبادي تسليم محض صاف مي آيي سر کوي صراط المستقيم، خاک آن عرشي است گلهايش زيارت نامه خوان سنگ فرش آسمانش بال هاي ياکريم، شهر ما آبادي عشق است اما راز عشق عشق يعني واژه هاي رمز قرآن کريم، عشق يعني قاف و لام قل هوالله احد عشق يعني باي بسم الله الرحمن الرحيم.

سوال – در مورد عوامل تکفير توضيحاتي بفرماييد.

پاسخ – بدترين و منفورترين صفت در نزد خدا تکبر و لجاجت و خصوع نکردن در برابر در مقابل حق است. ريشه ي تمام عواملي که اعمال خوب ما را از بين مي برد همان خود محوري و خودراي بودن است. محبوب ترين حالت نزد خدا خضوع و شکستگي در مقابل حق و تسليم خدا بودن است. روح تمام عواملي که باعث آمرزش گناهان و تکفير مي شود به خضوع در برابر حق برمي گردد. مثلا اگر کافري عمري را در شرک بوده و بعد مسلمان بشود اين مسلمان شدن باعث مي شود که گناهانش آمرزيده بشود زيرا تسليم خدا شده است. يکي ديگر ازعوامل تکفيري شهادت در راه خداست. زيرا شهادت تسليم عملي در مقابل خداست. توبه هم شکستن در برابر خداست و يکي

ص: 1789

از عوامل ديگر تکفير است. عوامل ديگر تکفير شفاعت، اجتناب از گناهان کبيره و کهولت سن است. خداوند از باب تفضل بخشي از گناهان اشخاص پير را مي بخشد. عوامل تکفير يا همه ي گناهان گذشته را پاک مي کند مثل توبه يا بخشي از گناهان گذشته را پاک مي کند. البته بخشش گناهان حق الناس به فرد صاحب حق برمي گردد. از عوامل ديگر آمرزش گناهان بلاها، مصيبت ها و رنج هايي است که انسانها در دنيا تحمل مي کنند. حتي اگر اين بلاها در اثر عمل خود آنها باشد و منشا بلا مهم نيست. اگر کسي در اين دنيا بلا و سختي بکشد خداوند از باب کرمش گناهان او را مي بخشد. اما اينکه چه مقدار از گناهان پاک مي شود را خدا مي داند. انسان به تناسب رنج وبلايي که مي کشد باعث پاک شدن برخي از گناهانش مي شود. زيرا وقتي کسي دچار بلا و مصيبت ميشود، درخانه ي خدا مي شکند و عجز او ظاهر مي شود و بايد به خدا التماس بکند و اين تضرع در مقابل خدا باعث آمرزش گناهان مي شود. کسي کارهاي عبادي را انجام بدهد ممکن است که دچار عجب و غرور بشود. و از خدا طلبکار بشود و به خود و اعمالش تکيه بکند. امام سجاد (ع) در دعاي ابوحمزه مي فرمايد: خدايا من براي اينکه از جهنم عبور بکنم نمي توانم به کشتي شکسته ي اعمال خودم تکيه بکنم و بايد به رحمت تو تکيه بکنم. بلاها از طريق شکستن انسان را بالا مي برد. بلاهايي که انسان در دنيا دچار آن مي

ص: 1790

شود بخشي از آن بخاطر اعمال انسان است و بخشي از آن براي ترفيع است. پس وقتي ما در دنيا دچار بلا و رنج مي شويم خدا گناهان ما را پاک مي کند و اگر بلا خيلي سنگين باشد ممکن است که حساب ما با خدا صفر بشود. اميرالمومنين فرمود: اگر خدا کسي را در اين دنيا عقاب بکند، خدا کريم تر از آن است که او را يک بارديگر در آخرت عقاب بکند. سلمان بيمار بود و پيامبر به عيادت او رفته بود. پيامبر به سلمان فرمود: تو در اين بيماري سه امتياز داري: اولين امتياز تو اين است که تو مورد توجه خاص خدا هستي، دومين امتياز تو اين است که در حال بيماري دعايت مستجاب مي شود ( يکي از آداب عيادت اين است که از بيمار بخواهيد براي شما دعا بکند.درروايت دارمي که دعاي بيمار، دعاي ملائکه است) و سومين امتياز تو اين است که اين بيماري براي تو گناهي نمي گذارد و آنها را پاک مي کند. يکي از فدائيان بنام عبدالله بن يحيي اميرالمومنين خدمت ايشان آمد و روي تختي نشست. او از تخت ليز خورد، افتاد، سرش به جايي خورد و شکست. او خودش از اين اتفاق تعجب کرد. حضرت فرمود: خدا را شکر که خداوند شيعيان ما را در همين دنيا عقوبت مي کند که در آخرت بي حساب بشوند. او گفت که من چه گناهي کردم که اين بلا به سرم آمد ؟ حضرت فرمود: وقتي تو روي تخت نشستي بسم الله الرحمن الرحيم نگفتي. ( البته بسم الله نگفتن گناه نيست.اين به مراتب درجات است.

ص: 1791

گناه انبياء غيبت کردن و دروغ گفتن نيست. ترک اولي براي آنها گناه محسوب مي شود. حاج شيخ حسن اصفهاني مي فرمود: در تمام عمرم يک نماز صبح از من قضا شد که بلاي سنگيني بر سر من آمد که از آن به بعد هر وقت که نماز شب من قضا مي شود منتظر بلا هستم. خدا با اين افراد جور ديگري برخورد مي کند.) بندگان خدا و اهل بيت وقتي بلايي بر سرشان مي آمد خدا را شکر مي کردند. وقتي آيه 4 سوره ي نساء نازل شد: هر کسي که کار بدي بکند کيفر آنرا مي بيند، خدمت رسول خدا رسيدند و گفتند که با اين آيه کار خيلي سخت شد. پيامبر فرمود: شما در همين دنيا مبتلا به سختي مي شويد و خدا اينها را هم حساب مي کند. خدا رنج هاي بندگانش را حساب مي کند. پيامبر فرمود: اگر کسي سرددردي بگيرد کفاره يکسال گناهان او است. حتي ممکن است که اين سردرد بخاطر کوتاهي خودمان باشد. پيامبر فرمود: وقتي خانمي از ايام عادتش خارج مي شود همه ي گناهانش گذشته آمرزيده مي شود. در ايام بارداري هم همين طور است. داريم که اگر کسي در ايام عادت از دنيا برود خدا او را شهيده حساب مي کند. جبران خدا با اين رنج قابل مقايسه نيست. غم و غصه هايي که شخص براي تامين زندگي مي خورد، کفاره ي گناهان انسان بحساب مي آيد. پيامبر فرمود: گناهاني است که با عبادت پاک نمي شود، غم و غصه هايي که براي تامين معيشت زندگي است آنرا پاک مي کند. ( البته در

ص: 1792

حديک زندگي معمولي و در حد شان انسان ) در کتاب بحارالانوار داريم که فردي صورتش لک و پيس داشت.او خدمت رسول اکرم آمد و گفت که واجبات چيست ؟ نماز و روزه. او گفت که من فقط واجبات را انجام مي دهم، اين چه قيافه اي است که خدا به من داده است. همان موقع جبرئيل نازل شد و گفت که خدا به تو سلام مي رساند و در آخرت خدا مي خواهد چهره جبرئيل را به تو بدهد. او خيلي خوشحال شد و گفت که من ديگر در راه خدا چيزي را کم نمي گذارم. اگر ديد ما نسبت به بلاها اين ديد باشد، حتما شکرگزاري مي کنيم. در روايات به ما ياد داده اند که از خدا عافيت را بخواهيم اما اگر بلا آمد، انسان بايد آن بلا را هديه اي بداند و جزع و فزع نکند و علاوه بر صبر، شکر هم مي کند. در آخر زيارت عاشورا داريم: اللهم لک الحمد حمد الشاکرين. امام سجاد (ع) در 35 صحيفه ي سجاديه مي فرمايد: خدايا شکر من را در بلا بيشتر قرار بده. وحشي بافقي از عاشقان امام زمان (عج) بود. او در آخرعمر سکته اي کرده بود و زمين گير شده بود و دستهايش از کار افتاده بود. فردي به عيادت او رفت و گفت: حال تان چطور است ؟ ايشان فرمودند: از اين بهتر نمي شود. از صبح تا بحال ناز دستهايم را مي کِشند و مي گويند که کار نکنيد، ما غذا در دهانت مي گذاريم. آنها بلا را نمي خواستند ولي اگر بلا مي آمد مي دانستند

ص: 1793

که خدا آنرا جبران مي کند. اگر کسي يک شب تب داشته باشد گناهان يکسال او پاک مي شود. پس اگر مصيبت بيشتر باشد گناهان بيشتري پاک خواهد شد. يکي ديگر از عوامل تکفير گناهان واجبات است. پس يکي از خاصيت واجبات صفر کردن گناهان ما است.

سوال – سوره ق آيات ابتدايي را توضيح بفرماييد.

پاسخ – آيه شش و هفت خدا مردم را دعوت مي کند که به خلقت زمين و آسمان نگاه کنند. بعد خدا در آيه هشتم مي فرمايد: اينها را ببينيد تا باعث بصيرت و آگاهي بيشتر شما بشود.کسي مي تواند متذکر بشود و موعظه بگيرد کسي است که مي تواند به حق رجوع کند.

عالم هستي براي کسي مي تواند موعظه باشد که صلاحيتي در خودش ايجاد کرده باشد يعني انصاف داشته باشد و حق طلب باشد. بالاترين موعظه که قرآن است در فردي که در خودش زمينه ايجاد نکرده باشد تاثير گذار نيست. کساني که در امر تربيت کار مي کنند بدانند که اول بايد زمينه ي پذيرش تربيت را آماده بکنند تا فرد بتواند آنها را بپذيرد.

سوال – عوامل ديگر تکفير را توضيح بفرماييد.

پاسخ – يکي ديگر از عوامل تکفير عباداتي است که خداوند بر ما واجب کرده است مثل نماز، روزه، حج، جهاد.اين واجبات عبادي اموري هستند که علاوه بر اينکه خودشان خاصيت دارند، هيچ کدام جاي ديگري را نمي گيرد. همانطور که جسم انسان به ويتامين هاي مختلف نياز دارد روح انسان هم به ويتامين هاي مختلف نياز دارد که عبادت هر کدام بخشي را تامين مي کند.

ص: 1794

روزه جاي نماز و نماز جاي روزه را نمي گيرد. با اينکه هر کدام از عبادات خصوصيات خاصي دارند ولي يک خصوصيت مشترک دارند و آن اين است که اين عبادات گناهان را پاک مي کنند. اين خاصيت عمومي عبادات واجب است. روح همه ي عوامل آمرزش به خضوع و تسليم در برابر خدا برمي گردد. عبادات باعث مي شود که منيت از انسان کنار برود و انسان در مقابل خدا تسليم بشود. اين تسليم بودن در برابر خدا باعث مي شود که وجود خدا بر ما حاکم بشود و ميل هاي نفساني کنار برود. مرحوم آخوند کاشي وقتي مي خواست وضو بگيرد خيلي مواظب بود که آب وضوي ديگران به او ترشح نکند. فرد روستايي پيش ايشان رفت و وضوگرفت و آب وضو به مرحوم آخوند خراساني ترشح مي کرد. ايشان به فرد روستايي گفتند که اين وضو به درد خودت مي خورد. فرد روستايي گفت: شما از کتاب و قرآن سردر مي آوري، من آمده ام که يک وضو بگيرم که به خدا بگويم که من ياغي نيستم. همانجا ايشان سرش را در زانو گرفت و گريست و فرمود: او خدا را شناخته است. وقتي ما وضو مي گيريم مي خواهيم بگوييم: خدايا ما به ياد تو هستيم و ياغي نيستيم. ممکن است که بعضي از نمازهايي که ما مي خوانيم راست نباشد و حضور قلب در آن نباشد، اما بالاخره ممکن است يکي از اياک نعبد بگيرد و انسان به خضوع کامل در برابر خدا برسد. واجبات انسان را در مقابل خدا خاضع مي کند. آيه 115 سوره هود مي فرمايد: اول

ص: 1795

روز نماز بخوان و بعد نماز ظهر و عصر و بعد نماز مغرب و عشا را بخوان، همانا کارهاي خوب کارهاي بد را از بين مي برد. مظهر کارهاي حسنات همان نماز وعبادات است که بدي ها را از بين مي برد. شخصي در هنگام نماز گفت: يا رسول الله من گناهي انجام داده ام. کفاره ي گناه من چيست ؟ پيامبر نماز را خواندند و آن مرد دوباره سوالش را تکرار کرد. پيامبر فرمود: همين نمازي که خواندي تو را پاک مي کند. پيامبر فرمود: مسلمان وقتي وضو بگيرد و نماز پنجگانه اش را بخواند گناهانش مي ريزيد مثل برگ هاي درخت که در ايام پاييز مي ريزد. سلمان با شخصي زير درختي نشسته بود، شاخه اي از آن درخت را تکان داد و برگهاي آن ريخت. سلمان گفت من روزي با پيامبر بودم و پيامبر اين کار را انجام داد و فرمود: وقتي شما نماز مي خوانيد گناهان شما اين طوري فرو مي ريزد. اميرالمومنين مسابقه اي در مسجد برگزار کرد و سوال کردند که اميدوار کننده ترين آيه ي قرآن کدام است ؟ فردي گفت که اين آيه است: خدا همه ي گناهان را مي بحشد جز شرک را. فرد ديگري گفت اين آيه است: اگر کسي گناهي بکند و توبه بکند خدا او را مي بخشد.فرد ديگري گفت اين آيه است: اي کساني که گناه کرده ايد نااميد از رحمت خدا نباشيد خدا همه ي گناهان را مي بخشد. حضرت فرمودند که اين ها خوب است ولي اين آيات نيست. آيه 115 سوره يهود مي فرمايد: در اول روز، در ظهر

ص: 1796

و شب نماز بخوان، همانان حسنات سيئات را از بين مي برد. اگر نمازها در وقت خودش خوانده بشود فاصله ي نمازها هفت ساعت بيشتر نيست. گناهان تا هفت ساعت نوشته نمي شود. ملائکه مي گويند که گناهان را ننويسيد شايد فرد توبه بکند يا کار خوبي انجام بدهد. پس اگر کسي گناهي بکند و به نماز برخور بکند، آن نماز گناه را پاک مي کند. اين هديه اي است که خدا براي نمازگزاران قرار داده است. عوامل ديگر تکفير احسان به پدر و مادر، صلوات فرستادن، به مظلوم کمک کردن و خوش اخلاقي است.

انشاء الله خدا همه ي گناهان ما را در اين دنيا پاک بکند که در آن دنيا بي حساب بشويم.

97-09-22- مواقف قيامت

بي قرار توام و در دل تنگم گله هاست آه بي تاب شدن عادت کم حوصله هاست، مثل عکس رخ مهتاب که افتاده درآب در دلم هستي و بين من و تو فاصله هاهست، بي تو هر لحظه مرا بيم فروريختن است مثل شهري که به روي گسل زلزله هاست، باز مي پرسمت از مسئله دوري و عشق و سکوت تو جواب همه ي مسئله هاست.

سوال – آيا ما بايد در قيامت هر موقفي به سوالات جواب بدهيم ؟

پاسخ – تمام تشکيلات قيامت براي اين است که اعمال ما بررسي بشود. تا در دادگاه الهي مشخص بشود که اعمال چه کسي احتياج به تطهير يا جايزه دارد. مقتضاي اسم حسيب خدا اين است که هيچ عملي رها و محمل و بي عکس العمل نباشد. لذا ريز و درشت اعمال ما در قيامت مورد سوال قرار

ص: 1797

مي گيرد. حتي لايه هاي عميق باطني ما مشخص مي شود تا خدا پاداش هر عملي را بدهد. در سوره ي نحل آيه نود و سه مي فرمايد: به پروردگارت قسم که از همه ي گارهايي که کرده ايد سوال مي شود و از همه کس سوال خواهد شد. فرق سوالاتي که در قيامت مي شود با سوالاتي که در برزخ مي شود در اين است که سوالات برزخ يک بازپرسي اجمالي است از کليات عقايد و از اصول عقايد که شخصيت انسان را تشکيل مي دهد مثل قبول داشتن خدا، پيامبر و کتاب. و همچنين برخي از کليات اعمال مثل اصل نماز، خمس، روزه زکات. پس اصلي ترين سوال در برزخ در مورد اعتقادات است که مسير بهشت برزخي يا جهنم برزخي را روشن مي کند. ولي در قيامت کوچکترين عمل و نتيجه اش معلوم بشود. مثلا در مورد نماز به رکعت، سجده نماز و تمام حرکات رسيدگي و سوال مي شود.

روي صراط مواقف متعددي است و در هر مواقف ( ايستگاه ) يک عمل با همه ي جزئيات به آن پرداخته مي شود. پس در هر ايستگاه به يک عمل و جزئيات آن پرداخته مي شود. پس در قيامت به جزئيات اعمال مي پردازند تا اسم حسيب خدا پديدار بشود. بحث سوال کردن در قيامت از بحث حسيب بودن خداست. چون خدا حسيب است بايد همه چيز را حساب بکند. تجلي بودن اسم حسيب خدا با سوالات است. اميرالمومنين فرمود: منو معاويه بايد پاسخگوي کساني که در صفين کشته شده اند باشيم. هر کس بايد پاسخگوي اعمال باشد. چرا به قيامت

ص: 1798

روز قيامت مي گويند در حاليکه آنجا خورشيد نيست ؟ در آنجا روز معنا ندارد زيرا خورشيد از بين رفته است. در آنجا خورشيد ديگري است و حقايق آفتابي مي شود. و چيزي مخفي نيست يعني چون حقيقت روشن است روز است. در آنجا حقيقت بالا مي آيد. مرحوم يزدي صاحب کتاب عروةالوثقي فتواهاي زيادي در کتابش داده است. فردي به ايشان گفت: سيد براي روز قيامت بايد براي اين فتواها جواب آماده بکني. ايشان فرمودند: من اول جوابش را داده ام که فتوا داده ام. اينها انسانهايي هستند که اول جواب اعمالشان را آماده مي کنند بعد عمل مي کنند. از اميرالمومنين در نهج البلاغه داريم که در قيامت از زمين ( محيط زيست )، از شما سوال مي کنند. پيامبر از محلي رد مي شدند و ديدند که روي شتر، باري بسته شده و شتر معطل بود. پيامبر فرمودند: صاحب اين شتر خودش را براي جوابگويي در قيامت آماده کند ( شتر را معطل گذاشته است ). حضرت علي (ع) در شب نوزدهم وقتي از خانه دخترشان بيرون مي رفتند مرغابي ها خيلي سر و صدا مي کردند، حضرت فرمودند: يا به اين مرغابي ها بِرس يا اينکه آنها را آزاد کن، اينها جواب دارد. در عرصه ي قيامت از همه ي کارهاي ريز و درشت ما سوال مي شود. اين سوالات براي اين نيست که به علم خدا افزوده بشود زيرا خدا همه چيز را مي داند در سوره ياعراف آيه شش مي فرمايد: هم از مردم سوال مي کنيم و هم از پيامبراني که براين مردم فرستاده شده اند، فکر نکنيد

ص: 1799

که سوال کردن ما بخاطر اين است که ما نمي دانيم ما خودمان شاهد بوديم. سوال خدا از ما براي اين است که اتمام حجت بشود. وقتي کسي جوابگوي اعمال خودش (اعمالي که جلوي چشمش است يا گويي دارد همه را انجام مي دهد. امام صادق مي فرمايد: اعمال چنان مجسم مي شود که گويي فرد دارد اعمال هفتادساله ي خودش را انجام مي دهد. ) خواهد بود و اقرار بکند، وقتي در قيامت بخواهند به او جزا بدهند عذر نمي آورد که خدايا چرا درجه ي من در بهشت کم بود يا چرا من عذاب مي شوم. اگر کسي توجيهي براي عملش دارد بايد بگويد. در اينجا راه عذر بسته مي شود. مرحوم مجلسي در جلد هفت بحارالانوار بعد از مبحث سوال کردن، بابي بنام اتمام حجت دارد. در اين باب رواياتي هست که خدا با چند سوال باب عذر را بر بندگان مي بندد که بعدا کسي عليه خدا اعتراض نداشته باشد. خدا مي فرمايد: فلان کاري که کردي مي دانستي يا نمي دانستي ؟ اگر بنده بگويد که من مي دانستم فلان چيز حرام است و انجام دادم، خدا سوال مي کند که چرا به دانسته هايت عمل نکردي ؟ (آنجايي که بايد حرف مي زدي سکوت کردي و آنجا که بايد سکوت مي کردي حرف زدي، آنجا که بايد اخم مي کردي خنديدي و آنجا که بايد مي خنديدي اخم کردي،آنجا که بايد مي شنيدي نشنيدي و آنجا که بايد نمي شنيدي شنيدي. فردي خدمت خواجه نصيرالدين طوسي رسيد و خطايي انجام داد. او خيلي خجالت کشيد. خواجه خودش را به

ص: 1800

نشنيدن زد. و وقتي اين فرد سوال کرد مي گفت که من نمي شنوم، بلندتر سوال کن. اين فرد خدا را شکر کرد که آبرويش پيش خواجه محفوظ ماند. خواجه تا آخر عمر وقتي اين فرد را مي ديديد خودش را به نشنيدن مي زد. ) در اينجا فرد عذري ندارد. اگر فرد بگويد که من نمي دانستم، خدا مي فرمايد: چرا ياد نگرفتي ؟ بي خبري عذر نيست. معمولا ما حال يادگرفتن نداريم. پس در قيامت عذرها شنيده و رد مي شود. در روايت داريم که اگر ما به خدا بگوييم جوان بودم و پدر و مادرم اهل دين و رعايت نبودند و من به اين خاطر به گناه افتادم، خداوند آسيه زن فرعون را جلو مي آورد و مي گويد او در خانه ي فرعون زندگي مي کرد ولي خودش را حفظ کرد. اگر فردي بگويد که من بخاطر زيبايي ام گول خوردم، خداوند براي زنها حضرت مريم و براي مردها حضرت يوسف را مي آورد. پس عذر با حجت ها تمام است. وقتي خدا از پيامبران سوال مي کند از باب تشويق آنهاست نه از باب تنبيه آنها. پس سوالاتي که خدا از انبياء مي پرسد بخاطر تشويق است و سوالاتي که از ديگران مي پرسد بخاطر اتمام حجت است. سوالات در قيامت مثل سوالات در دادگاههاي بشري نيست که قاضي مي خواهد چيزي را روشن بکند زيرا خدا همه ي حقايق را مي داند.

اگر ما سوال و جواب روز قيامت را باور بکنيم، اگر حتي جهنمي هم وجود نداشته باشد انسان پيش خدا شرمنده مي شود و اين شرمندگي

ص: 1801

براي انسان کامل است. پس خوب است که انسان هر عمل يا حرفي را مي زند اول حجت آنرا براي روز قيامت آماده بکند. از ميرزاي شيرازي سوال کردند که اگر به شما خبر بدهند که تا يک هفته ي ديگر بيشتر زنده نيستند چکار مي کنيد. ايشان فرمودند: همان کاري که تا الان انجام مي دادم. زيرا من هر کاري که مي کنم جواب آن طرف را هم آماده مي کنم و در نظر مي گيرم. بخاطر همين من آماده هستم و روند زندگي من عوض نمي شود حتي اگر بخواهم يک هفته ي ديگر بميرم.

سوال – چه کسي سوالات محشر را از ما مي پرسد ؟

پاسخ – ما در مورد اينکه چه کسي سوال مي کند تصريحي نداريم. چه بسا در روز قيامت مامورين خدا کار مي کنند همانطور که در دنيا کار مي کردند يا ممکن است که خود خداوند متکلف سوال ازانبياء و اولياء بشود و آنها متکلف سوال از امت هايشان بشوند يعني مامورين خدا پيامبران و انبياء باشند. مهم عرصه ي سوال است که برقرار است و سوال کننده مهم نيست. در بعضي از مواقف سوال و جواب به اين صورت نيست. در آنجا مهر بر دهان ها زده مي شود و آنجا چهرها، قيافه ها، اعضا و جوارح هستند که شهادت مي دهند چکار کرده اند و ديگري نيازي نيست که زبان جواب بدهد. در سوره ي الرحمن خدا مي فرمايد: سوالي از انس و جن نمي شود. بنظر مي رسد که تناقضي در قرآن است.

ولي اين طور نيست. اميرالمومنين مي فرمايد:

ص: 1802

مواقف آن فرق مي کند. در سوره الرحمن مي فرمايد: مجرم ها به چهره شناخته مي شوند. وقتي آيه هجده سوره نبا نازل شد: روزي که در صور دميده مي شود و شما به عرصه ي قيامت دسته دسته مي آييد. پيامبر فرمود: ده دسته از دسته جات امت من با چهره هاي ديگر به قيامت مي آيند و پيامبر براي آنها گريه کرد و فرمود: آنهايي که حرام خور هستند به شکل خوک مي آيند، آنهايي که سخن چين و نمام هستند به چهره ي ميمون مي آيند، آنهايي که ربا خوار هستند به چهره ي واژگون مي آيند، آنهايي که شراب خوار هستند آنقدر بوي بد مي دهند که تمام اهل قيامت از بوي آنها ناراحت هستند. مرحوم کاشي چهره ي واقعي فردي را ديده بود و از هوش رفته بود. اين چهره ها خيلي عجيب و غريب است. اين افراد ديگر سوال و جواب ندارند. اين با ستاريت خداوند تناقض ندارد. افرادي که چهره ي باطني شان کشف مي شود و پرده از آنها برداشته مي شود کساني هستند که در دنيا از گناه حيا نداشته اند و آبروي خودشان را نگه نداشته اند. وقتي خود فرد حيا را کنار مي گذارد واز گناهش ناراحت نمي شود در قيامت رسوا مي شود. در فقه ما غيبت افرادي که تجاهل به گناه مي کنند اشکالي ندارد. يعني فسق و گناه شان راعملي کرده اند و اگر در مورد گناه شان غيبت بکنند اشکالي ندارد. کساني که آبروي ديگران را مي برند خدا در روز قيات آبروي آنها را مي برد و پرده ي

ص: 1803

ستاريت را از آنها برمي دارد. پس مواقف و افراد با هم فرق مي کنند.

سوال – آيات پاياني سوره طور را توضيح بفرماييد.

پاسخ – دو آيه آخر اين سوره فرمولي را دراختيار انسان مي گذارد. کساني که مي خواهند در زندگي استقامت و صبر بر گناه داشته باشند مي فرمايد: اي رسول ما در مقابل حکم خداي خودت صبر داشته باش هم حکم تکويني و هم حکم تشريعي خدا استفامت کن، ما تو را مي بينيم، اهل ذکر باش و مناجات داشته باش، اين حمد و تسبيح کفاره ي اين مجلس است، در شب هم تسبيح بکن و همان موقعي که ستاره ها افول مي کنند. اگر انسان باور کند که خدا او را مي بيند گناه نمي کند. امام حسين (ع) فرمود: چيزي که اين مصيبت سنگين را براي من ساده مي کند اين است که خدا دارد من ما را مي بيند. پيامبر از هر مجلسي که بلند مي شد سبحان الله مي گفت که اگر حرف لغويي در آن مجلس زده شده است کفاره ي آن باشد. اگر انسان بداند که خدا او را مي بيند اهل ذکر و مناجات مي شود.

سوال – در قيامت چند موقف وجود دارد ؟

پاسخ – در قيامت پنجاه موقف يا دادگاه وجود دارد که اينها روي صراط است. مرحوم شيخ صدوق مي فرمايد: در هر موقف سوالاتي از ما مي کنند که بر دوش ما بوده است و جزو تکاليف ما بوده است. مواقف عبارتند از: عقايد، روزه، حج، خمس، نماز، زکات، صله ي رحم، امانت، حق الناس،

ص: 1804

نعمت ها ( عمر، جواني، اموال، سلامتي و. .. )

اينکه اولين موقف کدام است در روايات مختلف است. در بعضي از روايات داريم که اولين سوال از اعتقادات است يعني از خدا و رسول و ولايت علي. در بعضي از روايات داريم که اولين چيزي که سوال مي کنند نماز است که اگر آن قبول بشود بقيه اعمال پذيرفته مي شود. پيامبر فرمود: شخص روز قيامت حرکتي نمي کند مگر اينکه از چهار چيز سوال از او بشود: عمر( بخل در عمر خوب است. فخر رازي مي گويد: من در تابستان ديدم که فردي يخ مي فروشد و فرياد مي زد: رحم کنيد به فردي که سرمايه اش دارد آب مي شود و من همانجا فهميدم که تفسير سوره ي والعصر همين است. زيرا خدا به زمان قسم مي خورد )، جواني ( جواني بخشي از عمر است که حساس است و از آن سوال مي کنند. بيشتر بزرگان زحمات علمي خودشان را در جواني کشيده اند ولي انسان نبايد نااميد بشود و تا وقتي زنده است مي تواند عوض بشود. علامه طباطبايي مي فرمودند: من دوازده سال در نجف بودم و دوازده روز تعطيلي داشتم يعني سالي يک روز و آن روز عاشورا بود. زماني رسيد که پزشک به ايشان گفته بودند که مطالعه نکنيد واز آن به بعد ايشان بيست جلد الميزان را نوشتند )، مال ( مال خودت را از کجا بدست آورده اي و کجا مصرف کرده اي )، محبت اهل بيت.

از مطالعه ي روايت اين برمي آيد که مهمترين چيز اعتقادات انسان است لذا اولين سوالي

ص: 1805

که در قيامت از انسان مي شود در مورد اعتقادات است. بعد اولين عمل، نماز است که در قيامت از آن سوال مي شود.

97-09-29- پرسش و پاسخ( ياد مرگ)

هوا، هواي لطيفي ست طراوت و ترنم و شبنم است و شقايق، هواي هم همه دارند ابر و تندر و باران، هواي زمزمه دارند بيد و باد و بنفشه و من هواي تو را دارم.

سوال – در تعاليم ديني گفته مي شود که ياد مرگ نشاط انگيز است ولي نمي دانم چرا من هر وقت به مرگ فکر مي کنم دچار استرس و نگراني زيادي مي شوم که حتي دل و دماغ انجام کارهاي روزمره زندگي ام را هم ندارم. راهنمايي بفرماييد.

پاسخ – بعضي ها با يادآوري مرگ و قيامت دچار اضطراب و استرس مي شوند. و اين نشان دهنده ي اين است که در اين کار افراطي صورت گرفته است. علي القاعده اعتقاد به آخرت و عوالم بعد از مرگ و ياد آنها بودن، نشاط آور است و باعث رقت قلب و از بين بردن قساوت قلب مي شود. پيامبر مي فرمايد: دلها زنگار مي گيرد همان طور که آهن زنگ مي زند. از حضرت پرسيدند: چه چيزي باعث از بين رفتن زنگار دلها مي شود ؟ پيامبر فرمود: ذکر آخرت باعث مي شود که دل صفا پيدا بکند. اگر ياد مرگ باعث نشاط و شادي مي شود باعث يک نشاط و شادي واقعي مي شود نه بي خيال بودن. شايد اين موضوع آنچنان که بايد خوب بيان نشده است يا ما به دنبال آن نرفته باشيم. اولا ما بايد بدانيم که بعد از اين دنيا،

ص: 1806

عالم بزرگتر و بهتر در انتظار ما هست. پيامبر فرمود: وضعيت انسان در دنيا مثل وضعيت جنين در شکم مادر هست. با مرگ انسان به دنيا ي بهتر و غير قابل مقايسه با دنيا مي رود. جنين وابستگي هايي به مادر پيدا کرده است و اگر دنيا را برايش توضيح بدهند متوجه نمي شود ولي وقتي جنين به دنيا مي آيد با ترس و گريه مي آيد و وقتي وارد اين دنيا مي شود و با لذت هاي غير قابل مقايسه با رحم مواجه مي شود ديگر نمي خواهد به عالم رحم برگردد. ثانيا بدانيم که چشم هيا مهربان و آغوش هاي گرم در انتطار ماست. خدا مي فرمايد: يک جز از صد جز مهرباني خودم را در اين عالم پخش کرده ام. مهرباني بين فرزند و والدين، خواهر و برادر و دوستان، يک جلوه از صد جلوه ي محبت خداست. در اصول کافي داريم: در قيامت وقتي بنده ي گنهکاري که اعمال صالحي نداشته است را حکم به عذاب مي کنند و به سمت جهنم مي برند، او ملتمسانه نگاه مي کند و مي گويد که نگاه من به تو اين نبود، خدا خطاب مي کند که او را برگردانيد. با اينکه او دردنيا خيلي به من خوش گمان نبود او را برگردانيد. همچنين ملائکه اي که پاک هستند با بندگان مهربان هستند. در روايت داريم که حضرت عزرائيل و ملائکه ديگر خودشان به مومنين تلقين مي کنند و از پدرA ومادر به آنها مهربانتر هستند. سلمان از بازار آهنگرهاي کوفه رد مي شد، او ديد جواني افتاده است و مردم دور او جمع

ص: 1807

شده اند. مردم به سلمان گفتند که شما دعايي بکنيد که اين جوان بلند بشود. اين جوان گفت که من وقتي از بازار رد مي شدم صداي چکش آهنگرها را شنيدم و ياد اين آيه قرآن افتادم که در جهنم دوزخيان را با گرزهاي آتشين مي زنند. و افتادم. سلمان متوجه شد که او اهل معرفت است. سلمان با او دوست شد. بعد از مدتي اين جوان به حال احتضار افتاد. سلمان به حضرت عزرائيل گفت: رعايت اين دوست من را بکن. حضرت عزرائيل فرمود: من براي همه ي مومنين از پدر مهربانتر هستم و با همه ي آنها مدارا مي کنم. در روايت داريم کساني که مراقبت در نماز اول وقت دارند خود ملک الموت آنها را تلقين مي کند و شياطين را از اين مومن دور مي کند. در جلد شش بحارالانوار داريم: اهل بيت هنگام مرگ مومن ظاهر مي شوند و آنها را ياران خودشان مي دانند و براحتي از دنيا دل مي کند. فردي از امام صادق (ع) پرسيد: آيا مومن هنگام مرگ ناراحت است و کراهت دارد ؟ امام فرمود: خير. زماني که ملک الموت براي قبض روح مي آيد ابتدا مومن جزع و فزعي نشان مي دهد. ( اين نشان مي دهد مومن يک انسان معمولي و درجه ي پايين است ) ملک الموت مي گويد اين دوست خدا جزع نکن، قسم به خدا من از پدر به تو مهربانترهستم. چشمهايت را باز کن. بعد ائمه و پيامبر بر مومن ظاهر مي شوند و دوستان او معرفي مي شوند. خطاب مي رسد: اي کسي که پيامبر و آل او

ص: 1808

را باور داشتي، به سمت پروردگارت بيا در حالي که تو از خدا راضي هستي بواسطه ي ولايتي که داري و خدا هم از تو راضي است بخاطر ثوابي که به تو مي دهد. و هيچ چيز براي مومن محبوب تر از اين نيست که برود و ديگر برنگردد. آيت الله حائري داماد آيت الله حجت بودند. وقتي دم آخر دعاي عديله را براي او خوانديم و تربت به دهانش ريختيم. و ايشان گفتند: اين تربت آخرين توشه ي من است. آيت الله حجت فرمود: آقا علي (ع) دارد مي آيد. ما بايد باور بکنيم که بعد از مرگ چنين آغوش هاي گرمي باز است. فردي مي گفت: يک طلبه ي هندي در مدرسه نجف بود که در دفترهايش نوشته بود: يا حضرت عزرائيل ادرکني يعني با حضرت عزرائيل دوست بود. ما بعضي مواقع جفا مي کنيم و از اين فرشته ي مهربان خدا هيولايي درست مي کنيم. ثالثا اگر عذاب و ناراحتي که در آن دنيا هست، بخاطر عکس العمل کارهاي خودمان است نه اينکه خدا براي ما عذاب بخواند. زشتي و معصت ما در اين دنيا، عذاب هاي آن دنيا را درست مي کند. علامه طباطبايي از عارفي که از قبرستان وادي السلام برمي گشت پرسيدند: چه خبر ؟ ايشان گفتند که از بعضي از قبرها سوال کردم که شما هم مار و مور داريد؟ قبرها گفتند: خير ما چيزي نداريم. اگر ما بدانيم اينها از اعمال خود ما است دو چيز را در دنيا رعايت مي کنيم. يکي اينکه دنيا محل گذر است و نبايد براي خودمان تعلقاتي درست کنيم که فکر

ص: 1809

کنيم هميشه مي خواهيم در آن بمانيم. اگر ما عزيزي را از دست داديم بدانيم شان دنيا همين است. اگر شئ ارزشمندي بشکند شما ناراحت مي شويد ولي اگر به شما بگويند که اين شئ شکستني است، شما مي دانيد که اين شئ قرار است که بشکند و ماندني نبوده است. يک موقع مي گويند که فلاني از دنيا رفت و يک موقع مي گويند که طرف رفتني بود. پس قرار نيست که در اين دنيا چيزي بماند و هر چيزي در دنيا رفتني است. شما بايد دنيا را مثل يک مسافرخانه اي بدانيد که بايد مدتي در آن زندگي کنيد و بعد از آنجا برويد. پس انسان بايد شان دنيا را بداند و به آن دلبستگي پيدا نکند. ديگر اينکه هر کاري که انسان در اين دنيا مي کند بايد حجت آخرتي آنرا آماده بکند. يعني انسان بتواند جوابگوي کارهايش باشد. پس اگر شما ديد خودتان را نسبت به مرگ اصلاح کنيد و بدانيد که چه آغوئش هاي گرمي منتظر ما هستند و اگر مي دانيد سختي هايي در آن دنيا است بايد به اين دنيا دل نبنديد و هر کاري که در دنيا مي کنيد حجت آخرتي براي آن داشته باشيد. اگر ديد انسان اين طور باشد، مرگ صيقل دهنده است نه ترساننده. اگر انسان با اين ديد از مرگ بترسد اين يک ترس مقدس و مفيدي است. اولياءهم اين ترس را دارند. پس بايد از مرگ ترسيد ولي نبايد اضطراب داشت. اگر انسان به مر اشتياق داشته باشد هميشه آماده ي مرگ است. اين دنيا با دنيا بعد از مرگ، قابل مقايسه

ص: 1810

نيست که باعث بشود انسان به اين دنيا دل ببندد.

سوال – برادرزاده ي من يک دخترکاملا خوب و محجبه و مومني بود که مخارج خانواده اش را تامين مي کرد ولي بخاطر مخالفت پدرش با ازدواج او، دست به خودکشي زد. ديد گاه خدا و دين نسبت به افرادي که به نفس خودشان ظلم کرده اند چيست و وظيفه ي بازماندگان براي طلب مغفرت از درگاه خداوند متعال بايد به چه نحويي باشد ؟

پاسخ – خودکشي يکي از گناهان کبيره است. نفس خود را از بين بردن يعني هديه الهي را از بين بردن. روح انسان جلوه اي از روح خدا است. همان طور که قتل فرد ديگري گناه کبيره محسوب مي شود خودکشي هم گناه کبيره محسوب مي شود. کسي نمي تواند بگويد که من اختيار جان خودم را دارم. انسان نسبت به جان خودش حقي ندارد. خدا اجازه ي برخورد انسان با جان خودش را به او نداده است. خدا به انسان وعده داده است که من گره ها و بن بست ها را باز مي کنم. البته انسان بايد با خدا معامله بکند و خدا هم گره هاي او را باز مي کند. مورچه اي در آب افتاده بود و فرياد مي زد که آب دارد عالم را مي برد. مورچه ي ديگري که در خشکي بود گفت: آب داردتو را مي برد نه عالم را. ما گاهي فکر مي کنيم که اگر ما در بن بست هستيم خدا هم در بن بست است. اگر ما با خدا معامله بکنيم خدا گره را باز مي کند. در قرآن

ص: 1811

داريم: کساني که در راه ما کار مي کنند، ماراه را براي آنها باز مي کنيم. در سوره طلاق داريم: از آنجايي که انسان به گمانش نمي رسد براي او روزي مي فرستيم. پس کسي که خودکشي مي کند علاوه بر اينکه هديه الهي يعني روح را از بين مي برد، نسبت به خدا بي اعتمادي دارد. حالا کساني که خودکشي مي کنند همه عامداً نمي خواهند در مقابل خدا مقاومت کنند. گاهي افراد در زندگي به يک مشکلي برمي خوردند و جنون آني به آنها دست مي دهد و مغزشان کار نمي کند و دست به خودکشي مي زنند. ما مواردي داشته ايم که بعد از خودکشي از کارشان پشيمان شده اند البته آنهايي که زنده مانده اند يعني دچار جنوني آني شده اند و خداوند اينها را درنظر دارد. وظيفه ي ما پي بردن به نيت فردي که خودکشي کرده است نيست بلکه ما بايد مثل يک مسلمان با او برخورد بکنيم. در وسايل الشيعه داريم که پيامبر فرمود: هر کس که اهل قبله است شما براي او نماز بخوانيد و براي او خدايي نکنيد. وظيفه ي ما اين است که براي اين فرد نماز بخوانيم و در نماز بگوييم خدايي ما جز خوبي از او نديديم منظور از خوبي يعني اينکه ما از او کفري نديديم. پيامبر تصريح فرمود: بر کسي که سنگسار شده يا کسي که خودکشي کرده نماز بخوانيد و فرمود: از آنها به بدي ياد نکنيد. و بازماندگانبايدبراي او خيرات انجام بدهند و اگر واجباتي بر گردن او هست برايش بجا بياورند. اينها براي فرد مرده، فايده ي زيادي

ص: 1812

دارد حتي اگر ما براي کفار کارخوبي انجام بدهيم، باعث تخفيف عذابش مي شود.

سوال – افرادي بوده اند که مرتکب گناهان آشکاري شده اند و الان از دنيا رفته اند. وظيفه ي ما چيست ؟

پاسخ – وظيفه ي ما همان دستورات پيامبر است يعني کارهايي را که ما براي يک مسلمان انجام مي دهيم براي اين فرد هم انجام بدهيم. مرحوم آيت الله بهجت از قول استاد آيت الله قاضي، مرحوم کشميري نقل مي کردند که ايشان مي فرموند: در نمازشبهاي تان فقط ابوذر و سلمان را دعا نکنيد بلکه گناهکاران را هم دعا کنيد زيرا آنها محتاج تر هستند. مومنني هم اين توصيه را رعايت بکنند.

سوال – سوره الرحمن آيات 17 تا 40 را توضيح بفرماييد.

پاسخ – در اين سوره يک آيه حدود سي مرتبه تکرار مي شود که خدا خطاب به جن و انس مي فرمايد: کداميک از نعمتهاي پروردگارتان را تکذيب مي کنيد ؟ در روايت داريم که با شنيدن اين آيه بگوييم: خدايا من تکذيب هيچ کدام از نعمتها را نمي کنم. اين سوره عروس قرآن است زيرا خدا نعمت ها و زينت ها را مي شمارد و يادآوري مي کند. ديدن نعمتهاي خدا لطافت مي خواهد. بعضي ها هزاران نعمت خدا را که به آنها داده است نمي بينند ولي يک نعمت که خدا به آنها نداده است را مي بينند و اعتراض مي کنند. دعاي جوشن صغير که از امام کاظم (ع) است به انسان ياد مي دهد که نعمتها را ببيند و شاکر باشد. در اين دعا امام نقص ها

ص: 1813

را مي بيند که مثلا الان افرادي در بيمارستان دچار درد هستند ولي من به تعداد اين بيمارها، سلامتي دارم و تو را شکر مي کنم. عده اي در زندان دچار مشکلاتي هستند ولي من اين طور نيستم و تو را شکر مي کنم. حضرت با ديدن نقص ها، کمالات را يادآوري مي کند.

سوال – من نوزده سال دارم و افکار پست و گناه آلود به سراغ من مي آيد و من بخاطر اين موضوع خيلي عذاب مي کشم. گاهي دچار افسردگي ميش وم واحساس مي کنم گناهکارترين افراد هستم. من نماز و دعا مي خوانم ولي اين افکار هنوز هم هست. دو سال است که ترس از گناه باعث شده است که اين افکار به سراغ من بيايد. آيا الان من يک فرد گناهکار محسوب مي شوم ؟

پاسخ – گاهي افکاري مثل پارازيت در ذهن ما مي آيد چه بسا که اين افکار در مورد مقدسات باشد، ممکن است که اين افکار در نماز يا غير نماز بيآيد. با توجه به اينکه خدا نيات ما را هم محاسبه مي کند، اگر خدا بخواهد اين کار را انجام بدهد ما خيلي کم مي آوريم. اين افکار که دست انسان هم نيست و يک شعبه اي از وسواس فکري است، ( در وسواس فکري فرد مقهور اين تفکرات و خطورات است ) بدانيد که اين افکار گناه محسوب نمي شود و مواخده ندارد. زيرا اينها بي اختيار است. اينها القائاتي از شيطان است. در جلد دوم اصول کافي در باب حديث نفس و وسوسه داريم که از پيامبر سوال مي کردند که

ص: 1814

چنني خطوراتي در مورد خدا به ذهن ما آمده است. پيامبر مي فرمايد: اين نشانه ي ايمان است زيرا تو از گناه مي ترسي. پيامبر فرمود: وقتي شيطان نمي تواند در عمل بر شما مسلط بشود به افکار شما ورود پيدا مي کند تا تعادل شما را بهم بزند. شما نبايد از اينها بترسيد. در اين زمان شما بايد خدا را به ياد بياوريد و لااله الاالله، لاحول ولا قوة الا بالله بگوييد و وقتي اين افکار به ذهن شما آمد سعي کنيد که تغيير حالت بدهيد و ذکر بگوييد. ديگر اينها به اين افکار اعتنا نکنيد و کارتان را ادامهA بدهيد. در روايت داريم که اگر شما به شيطان بي اعتنايي بکنيد، شيطان ديگر به سراغ شما نمي آيد. زيرا او متکبر است. مثل اينکه شما در خيابان ويترين ها را مي بينيد ولي نمي ايستيد و مي رويد. پس شما در مقابل اين افکار نايستيد و رد شويد. با اين کار بعد از مدتي اين مشکل برطرف مي شود.

سوال – در مورد آداب زيارت اهل قبور توضيحاتي بفرماييد.

پاسخ – يکي از سنتهاي خوب ايام سال تحويل ديد و بازديد اقوام، اموات و شهدا است. با يک ديد، قبرستان محل ناخوشايندي است زيرا در آنجا عزيزانمان را جا گذاشته ايم ومي دانيم که روزي هم خودمان به اينجا مي آييم ولي از ديد ديگر قبرستان، يک فرهنگستان است که انسان مي تواند در آن تربيت بشود و ياد بگيرد. بزرگان ما به شاگردان خودشان مي گفتند که در قبرستان بنشينيد و فکر بکنيد و زيارت مناجات اميرالمومنين در مسجد کوفه

ص: 1815

را با تفکر بخوانيد. اينها همه به انسان درس مي دهد علاوه بر اينکه براي اموات هديه مي برد. در روايت داريم که اموات با هديه هاي شما خوشحال مي شوند و اينها باعث مغفرت خود فرد هم مي شود. امام رضا (ع) مي فرمايد: هر کسي که يک حمد و هفت تا قل هوالله براي مرده بخواند خدا او و مرده را مي آمرزد. بهترين زمان براي رفتن به زيارت اموات عصر پنج شنبه تا صبح جمعه است. در اين موقع ارواح مرخصي مي گيرند تا هديه ها را با خودشان ببرند. البته هر موقع ديگري خوب است ولي شب کراهت دارد. از آداب رفتن به قبرستان اين است که با وضو وارد بشويد و سلام بدهيد ( السلام اهل لاالله الاالله ) ديگر اينکه هديه براي مومن ببريم. بهترين هديه خواندن آيت الکرسي، سوره ي ياسين، ملک، حمد و هفت مرتبه قل هوالله، حمد و يازده مرتبه اناانزلناه است. توصيه اکيد روايات ما اين است که اين هدايا را به ارواح کل مومنين هديه کنيد. اين ثواب به همه ي مي رسد بدون اينکه از يکي کم بشود. شما خيال نکنيد که اگر شما ثواب را به فرد ديگري بفرستيم، از ثواب عزيز شما کم مي شود. در روايت داريم: وقتي شما آيت الکرسي را بخوانيد و ثواب آنرا براي همه ي اهل قبور قرار بدهيد، خدا ثواب آنرا به هر ميتي مي رساند. وقتي شما ثواب را به همه ي اموات هديه کنيد، خدا از اين کار بيشتر خوشش مي آيد و اين کار نشان مي دهد که شما بخل نداريد و

ص: 1816

رحمت خدا را وسيع ديده ايد. هنگام خواندن قرآن انسان بايد روبه قبله باشد و سر قبر بنشيند. خواستن حاجت خصوصا در کنار قبر پدر ومادر است. يکي از مکان هايي که براي گرفتن حاجات تاکيد شده است کنار قبر مومنين، بزرگان، شهدا و پدر و مادر است. مرحوم آيت الله اراکي مي فرمودند: من هر وقت حاجتي داشتم، به سر قبر ميرزاي قمي در قم مي رفتم، يک سوره ي ياسين هديه مي کردم و حتما حاجتم را مي گرفتم. يکي ديگر از آداب زيارت آب پاشيدن روي قبر است البته هنگام دفن اين کار توصيه شده است. از باب تفضل الهي تا زماني که قبر مرطوب است عذاب از مرده برداشته مي شود. خيرات و مبرّات جزو آداب زيارت اموات نيست ولي مي توان در قبرستان يا غير قبرستان خيرات و مبرّات داد.

سوال – در مورد دعاي غريق توضيحاتي بفرماييد.

پاسخ – امام صادق (ع) وقتي در مورد سختي دين داري و لغزش هاي دوره ي آخر الزمان فرمودند، بعضي از شاگردان آن حضرت ترسيدند و سوال کردند که اگر ما آن زمان را درک کرديم چکار کنيم ؟ امام فرمودند: دعاي غريق را بخوانيد. اين دعا براي کسي است که در حال غرق است و مضطر و بيچاره شده است: ياالله يا رحمان يا رحيم يا مقلب القلوب ثبت قلبي علي دينک: خدايا دل من را در دين خودت ثابت قدم بدارد.

97-10-06- پرسش و پاسخ

بي تو اينجا همه در حبس ابد تبعيدند سالها هجري و شمسي همه بي خورشيدند، سير تقويم جلالي به جمال تو خوش است فصل ها را همه

ص: 1817

با فاصله ات سنجيده اند، تو بيايي همه ساعتها و همه ثانيه ها از همين امروز همين لحظه همين دم عيدند.

سوال – بعضي مواقع که سختي هاي زندگي به من فشار مي آورد نااميدي مرا فرامي گيرد و احساس مي کنم که خداوند ما را آفريده و افرادي زيادي از فرشته ها، ائمه و اولياء را قرارداده است که اگر ما خطايي کرديم، آنها اين اعمال را ثبت کنند. اين فکرها من را نسبت به مهرباني خدا دلسرد مي کند و من احساس مي کنم توجه خدا و اولياء خدا به رفتارهاي ما، ما را دچار تشويش خاطر مي کند. راهنمايي بفرماييد.

پاسخ – اينکه ما در زير چشمان افرادي مثل ائمه و اولياء خدا هستيم درست است. آنها جزو شاهدان روز قيامت هستند. در اين دنيا ما ما محلي را نداريم که خلوت ما باشد و بتوانيم در آنجا تنها باشيم. خدا و اولياء خدا وديگر موجودات شاهد ما هستند. شخصي خدمت امام حسين (ع) رسيد. و گفت که من مرتکب گناهاني مي شوم، مرا نصيحت بکنيد. حضرت فرمود: يک جاي خلوتي پيدا کن که کسي تو را آنجا نبيند بعد برو گناه بکن. پس خدا و اولياء رقيب و مراقب ما است. ايشان معناي مراقب بودن خدا را درست در نظر نگرفته اند. مراقب بودن خدا مثل يک نگاه بازرس و پليس نيست که ما تحت نظر باشيم. پليس در شهر دنبال متخلف مي گردد تا مچ او را بگيرد. نگاه خدا، نگاه مچ گيرانه نيست. مراقبت خدا مثل مراقبت پدر و مادر از بچه ي کوچک شان است. يعني مراقبت براي

ص: 1818

رشد، کمک و تربيت است. مراقبت پرستار براي بيمار براي بهبودي است نه مچ گيري. اگر بيمار صدايي از درد بلند کند، پرستار با او برخورد نمي کند. خدا رب است يعني نگاه خدا، نگاه تربيتي است. خدا به اقتضاي حالات و موقعيت انسان چيزهايي را تقدير مي کند. براي بعضي ها بلا و براي بعضي ها فقير يا غنا را تقدير مي کند. اميرالمومنين مي فرمايد: در حديث قدسي خدا مي فرمايد که من به اقتضاي حال بندگانم دارويي تجويز مي کنم، من عالم تر هستم که صلاح دين هر کس چيست و سرنوشت او را رقم مي زنم. خدا در هر حالتي يک جور لطف مي کند. در اصول کافي روايت داريم: بعضي از بندگان مومن خدا بعد از مدتي دچار عجب و غرور مي شوند و به عبادات خودشان مي نازند، خدا که مراقب آنها است، چند شبي آنها را به خواب مي اندازد تا براي نماز بلند نشود. اين فرد وقتي مي بيند براي نماز خواب مانده است خودش را سرزنش مي کند و به خودش فحش مي دهد. او با اين شکستن به خدا نزديک مي شود. تقديرات الهي همان اقدامات خداوند است که اگر ما داريم از خدا دور مي شويم آنرا تجويز مي کند. بعضي ها که دچارنااميد مي شوند، خدا نسيم هاي لطف مي فرستد. ما پشت صحنه هايي که خدا مديريت مي کند را نمي بينيم. و ممکن است که از خدا گِله بکنيم. گاهي پدر و مادر تشر يا پشت دستي به بچه شان مي زنند و همين بلا براي بچه ها مفيد است. بعضي

ص: 1819

از داده ها براي ما بُت مي شود و به آن دلدادگي پيدا مي کنيم. چه بسا براي اينکه اينها به وابستگي تبديل نشود خدا بلاهايي را بر سر ما مي آورد. ما چون اينها را نمي دانيم با خدا درگير مي شويم. مرحوم شيخ بافقي با رضا خان درافتاده بود و رضا خان او را زنداني کرده بود. او از غذاي زندان استفاده نمي کرد. از مقداري نخود و کشمش هاي خودش استفاده مي کرد و بعد اينها هم تمام شد. او به خدا گفت که در قرآن فرموده اي هيچ جنبده اي نيست مگر اينکه رزقش با من باشد. همان روز يک ملاقاتي از بيرون آمد و براي من ناهار آورد. خدا زود گله ي من را جواب دارد. خدا و اولياء قبل از اينکه رقيب باشند رفيق هستند. آنها از باب رفاقت مراقبت مي کنند. خداوند به مصلحت ما تقديراتي را رقم مي زند که ما بتوانيم درست جلو برويم. اگر ديد ما عوض بشود، نگاه خدا و اولياء را سنگين نمي بينيم. مشکل ما اين است که اولا ما خوبي ها و لطف هاي خدا را نمي بينم و ثانيا بدي هاي خودمان را پاي خدا مي گذاريم. اگر خوبي هايي که خدا در تربيتش به ما مي کند به ما بگويد ما شرمنده مي شويم. شيخ بهايي در ديوان اشعارش بنام نان و حلوا، داستاني را نقل مي کند: عابدي در کوه لبنان مقيم بود و شبها و روزها عبادت مي کرد. غذاي مختصري به او مي رسد و از کوه هم پايين نمي آيد. خدا خواست او را محک

ص: 1820

بزند. دو روز غذاي او نرسيد. او از کوه پايين آمد و به منزل گبري رفت و دو قرص نان از او گرفت. وقتي خواست از خانه بيرون بيايد سگ گرسنه به او حمله کرد و او قرص نان را بطرف او پرت کرد و فرار کرد. سگ نانها را خورد و باز به سمت او حمله ور شد. او به سگ گفت که من هر چه صاحبت به من داده بود را به تو دادم. چرا اين قدر تو بي حيا هستي ؟ سگ گفت: من بي حيا هستم يا تو ؟ من در خانه ي اين گبر بزرگ شدم و نگهبان او بودم. الان هم که پير هستم هنوز اينجا هستم. او گاهي به من غذا مي دهد و گاهي هم فراموش مي کند که به من غذا بدهد. گاهي هم من را با چوب يا سنگ مي زند. ولي من هيچ جا نمي روم. من به او وفادار هستم اما يک شب نان تو نيامد و تو خدا را رها کردي و پيش دشمن او آمدي. اي سگ نفس بهايي ياد گير، اين وفا را ازآن سگ گبر پير. گاهي خدا وابستگي هاي ما را مي شکند و بلايي بر سر ما مي آورد و ما شروع به بد و بيراه گفتن مي کنيم و از درخانه ي خدا قهر مي کنيم. در دعاي افتتاح داريم: خدايا گويي من در کارهايم بر تو منت مي گذارم اگر چيزي را با تاخير به من بدهي من عتاب مي کنم بخاطر جهالتي که دارم، شايد اين دير دادن به مصلحت من بود که اگر

ص: 1821

من مي دانستم از تو تشکر مي کردم، خدايا با اين همه بدهي هايم، مولايي صبورتر از تو بر خودم نديدم، خدايا تو من را دعوت مي کني و من به تو پشت مي کنم، تو به من خوبي مي کني و من روي به سوي تو نمي آورم گويي من بر تو منت دارم، با اين وجود تو کرم خودت را ديدي و بدي هاي من را بخشيدي و آنها را نديدي. پس ما بايد لطف هاي خدا را ببينيم و بدهاي خودمان را تقصير خدا نيندازيم. بديها آثاري در دنيا و آخرت دارد. بي برکتي و نقص ها آثار اعمال ماست و ما آنرا تقصير خدا مي گذاريم و از خدا گله مي کنيم. جاي افتخار دارد که خدا ما را نگاه مي کند. خدا به پيامبر فرمود: نسبت به تقديرات صبر کن، تو جلوي چشم ما هستي. ما بايد بدانيم جلوي چشم خدا بودن انسان را اميدوار تر مي کند. سايه ي خدا بر ما سنگين نيست. ما بايد ديد خودمان را درست کنيم، بجاي هراس بيجا طرح رفاقت با خدا بريزيم.

سوال – من از توبه هاي مداوم و توبه شکستن هايم خسته شده ام. شما دعا يا ذکري به من ياد بدهيد که بتوانم در توبه هايم، پايدار بشوم.

پاسخ – بزرگواري مي گفت که ما ميهماني داشتيم و پسر او مي خواست با پسر من که قويتر از او بود کشتي بگيرد. من به پسرم گفت که تو زمين بخور زيرا آنها ميهمان ما هستند. پسر من زمين خورد. پسر من خيلي ناراحت بود ولي دفعه ي بعد که

ص: 1822

با او کشتي گرفت، او را چنان به زمين زد که جبران دفعه ي اول را هم کرد. وقتي در کسي تواضع ريشه دار نيست، دوام ندارد و دوباره به حالت اوليه برمي گردد. گاهي ما مي خواهيم گناهي را ترک کنيم اما چون هنوز ريشه خوبي ها در ما شکل نگرفته است، ريشه ي آن بدي ها بر ما غالب مي شود. ممکن است که ما بخاطر مجلس باحال يا فيلم باحال جو گير بشويم و گناهي را ترک کنيم ولي چون ريشه ي آن گناه در ما هست، آن گناه برمي گردد. اهل معرفت مي گويند که اگر شما مي خواهيد آلودگي را ترک کنيد ريشه ي محکم تري براي خودتان درست کنيد يعني بجاي حب نفس، حب خدا را جايگزين بکنيد. وقتي اين محبت مي آيد، خودبخود آن آلودگي ها کنار مي رود. مولوي در ديوان شمس داستاني را نقل مي کند (ظاهر داستان خودش با شمس تبريزي است). مولوي اهل شعر نبود، او فقط تدريس مي کرد. وقتي او با شمس تبريزي ملاقاتي کرد، خودش نقل مي کند: مرده بودم زنده شدم گريه بودم خنده شدم دولت عشق آمد و من دولت پاينده شدم. يعني از افسردگي در آمدم و يک عشقي در دل من آمد. بعد مي گويد: ديده سير است مرا جان دلير است مرا، زَهره ي شير است مرا، زُهره ي تابنده شدم. حالا که آن عشق آمد، ديگر دنبال هر چيزي نمي روم. انسان وقتي غذاي اصلي گيرش بيايد، ديگر دنبال غذاي کاذب نمي رود. وقتي حب خدا آمد، انسان ديگر دنبال حب نفس دنيا و آلودگي

ص: 1823

ها نمي رود. انسان بايد زمينه ي محبت را در خودش ايجاد بکند. امام خميني در درس هاي اخلاق شان مي فرمودند: خدا دانه هايي را مي پاشد و مناسبت هايي را ايجاد مي کند تا اين صيد وحشي را بگيرد و ما بايد از آن دانه ها استفاده بکنيم.

سوال – سوره ي حديد آيات 12 تا 18 را توضيح بفرماييد.

پاسخ – آيه 13 مي فرمايد: روز قيامت مومنين نوري همراهشان هست که با اين نور راهشان را پيدا مي کنند ولي کفار در ظلمت هستند. مردان و زنان منافق به مومنين مي گويند که به ما نگاه بکنيد تا ما از نور شما استفاده بکنيم. به آنها گفته مي شود که شما بايد در دنيا نورتان را تهيه مي کرديد. بعد بين دسته ي مومنين و منافقين جدايي بوجود مي آيد که از سمت مومنين رحمت و از سمت منافقان عذاب است. پيامبر فرمود: وقتي نماز مي خوانيد، طوري نماز بخوانيد مثل اينکه آخرين نمازتان است. خوب است که ما اين توصيه ي پيامبر را در مورد تمام اعمال خير بکار ببريم. قرآني را که شما مي خوانيد گمان کنيد آخرين قرآني است که مي خوانيد. اگر انسان سعي بکند که در هر کار خوبي حس بکند که اين آخرين فرصت است، کيفيت اعمال بالا مي رود.

سوال – يک راه کار عملي در مورد پايداري توبه ها بفرماييد.

پاسخ – اگر ما مي خواهيم به عادات زشت مان برنگرديم، بايد يک محبت بالاتر از گناهان در خودمان بوجود بياوريم. زمينه هايي است که اين محبت و انس خدا در ما ايجاد

ص: 1824

بشود تا کامي را شيرين بکند که ديگر لذت گناه براي آن شيرين نباشد. يکي از آن راهها موعظه است که مي تواند به انسان کمک بکند. شما حداقل هفته اي يک بار موعظه بشنويد يا در جايي بنشينيد يا سخنراني هايي را گوش بدهيد. اميرالمومنين به فردي گفت که من را موعظه کن. آن فرد گفت که شما همه چيز را مي دانيد. اميرالمومنين فرمود: در موعظه اثري است که در دانستن نيست، انسان بايد بشنود. گاهي انسان با شنيدن يک جمله، مسير زندگي انسان عوض مي شود. مرحوم جهانگير خان قشقايي تا چهل سالگي اهل نماز و خدا نبود. روزي او براي تعمير تارش به اصفهان آمده بود و از پيرمردي سوال مي کند که معازه ي تعمير تار کجاست. پيرمرد آدرس را داد و گفت: همان طور که تار انسان نياز به تعمير دارد، خود انسان هم نياز به تعمير دارد. او پرسيد: انسان را کجا تعمير مي کنند؟ پيرمرد مدرسه اي را به او نشان داد. او به آنجا رفت و مسير زندگي اش عوض شد و آيت الله جهانگير خان قشقايي و عارف بزرگي شد. آيت الله بروجردي و آيت الله نجفي قوچاني ازشاگردان ايشان بودند. راه ديگر ياد مرگ است که مي تواند اثر گذار باشد. رفتن به قبرستان براي تدبر نه فقط براي يک فاتحه خواندن. راه سوم خواندن و شنيدن قرآن. وقتي ما قرآن مي خوانيم، خوب است که ثواب آنرا به اولياء الهي يا پدر و مادرمان هديه کنيم. راه ديگر مراقبت کوتاه مدت است. اگر انسان گناهي دارد، يک روز با خودش عهد بکند که

ص: 1825

آن عادت را ترک بکند و اگر اراده اش ضعيف است نذر بکند. وقتي انسان در يک روز موفق به ترک آن گناه بشود اعتمادبه نفس پيدا مي کند و آنرا طولاني تر تا چهل روز مي کند. راه ديگر انس با مناجاتها و دعاها است. انسان بايد با ارتباط داشته باشد حتي اگر به يک صفحه. انسان نبايد بگويد که وقت ندارم و گرفتار هستم. ما چون به اينها نمي رسيم گرفتار هستيم. ما نبايد براي ترک گناه دنبال ذکر باشيم. اينها دانه هايي است تا آن صيد و کبوتر را بگيرند. ما با اين کار به تور خداوند مي افتيم.

سوال – من به امام زمان (عج) معتقد هستم ولي براي ظهور ايشان بطور جدي دعا نمي کنم. آيا من براي اين کوتاهي ام، مواخذه مي شوم؟

پاسخ – ما در برابر امام مان وظايفي داريم. به تعبيري امام بر گردن ما حقوقي دارد. اولين حقوق اين است که امامت ايشان را بپذيريم و دومين حقوق اين است که سعي بکنيم که براي آمدن ايشان دعا بکنيم. حضرت مهدي فرمود: در امر فرج من، زياد دعا بکنيد.

نگاه شما بايد اين باشد که وقتي شما براي اين امر دعا نمي کنيد، چه فوايدي را از دست مي دهيد، شما فايده ي رفاقت و انس با حضرت را از دست مي دهد و کم کم باعث مي شود که از حضرت دور بشويد و دل تان پژمرده بشود. بحث فقط بازخواست نيست بلکه خود ما از فوايد آن محروم مي شويم. حضرت يعقوب در فراق يوسف اشکها ريخت و به رشد رسيد ولي برادرانش

ص: 1826

به دنبال کار خودشان بودند. اگر شما به ياد امام زمان (عج) باشيد اولين فايده ي اين کار به شما برمي گردد. در سال تحويل و آمدن بهار همه خانه تکاني مي کنند، خوب است که ما هم براي آمدن اين بهار ( آمدن مهدي ) خانه تکاني بکنيم و خودمان را عوض بکنيم.

97-10-13- مواقف قيامت

سوال – در مورد مواقف روز قيامت توضيحاتي بفرماييد.

پاسخ – مواقف و ايستگاههايي براي بازرسي در صراط هست که تعداد آنها پنجاه موقف است. امام صادق (ع) فرمودند: در قيامت پنجاه موقف است. شيخ صدوق مي گويد که اين مواقف تکاليفي است که بر دوش ما بوده است که بايد آنرا در صراط دنيا انجام مي داديم، در واقع لوازم بندگي بوده است. در آنجا اعمال ما را بررسي مي کنند که ما آنرا درست انجام داده ايم يا خير. در مورد ترتيب مواقف، ما روايت صحيحي نداريم. البته اين مهم نيست. مهم اين است که همه ي اينها بررسي مي شود. از روايات اين طور برمي آيد که اولين موقف بر صراط، بررسي اعتقادات حقي است که بايد يک مومن يا انسان داشته باشد. در روايت داريم: از توحيد، نبوت و ولايت اميرالمومنين سوال مي شود. پس ما بايد اعتقادات مان را با خودمان به قيامت ببريم و درضمن بايد اعتقادات صحيح باشد. و همراه با اعتقادات شرک آلود نباشد. در روايت داريم: ايمانها دوجور است بعضي از ايمان ها عاريه اي است يعني موقت است و با جان ما عجين نشده است. امام حسين (ع) مي فرمايد: نبايد دين به زبان باشد. وقتي هنگام مرگ زبان از

ص: 1827

کار بيفتد، ايماني هم که بر سرزبان بوده است از کار مي افتد و جان انسان بدون ايمان خواهد رفت. هنگام مرگ کم کم باطن انسان آشکار مي شود و انسان ديگر ملاحظه ي اطرافيان را نمي کند. اگرانسان جان شرک آلودي داشته باشد، خودش را نشان مي دهد. در خواب انسان ملاحظه ي بيرون را نمي کند. انسان تا وقتي بيدار است، ملاحظه مي کند که خودش را بيرون نريزد. در خواب روانکاوها با استفاده از هيپنوتيسم سعي مي کنند که درون فرد را بفهمند. در مرحله ي مرگ، انسان آنچه دردلش است بيرون مي ريزد. کساني که ايمان شان سطحي بوده و با خدا زندگي نکرده اند، کفر بيرون بريزد. پيامبر بر بالين شخص محتضري بود، پيامبر اشهدان لااله الاالله را بر او تلقين کرد ولي او گفت که من اين ذکر را نمي گويم و از آن بيزار هستم. و در همين حال هم از دنيا رفت. پيامبر از همسر او سوال کرد که او عادت به چه گناهي داشت که دچار سوء عاقبت شد؟ همسرش گفت: او مشروب خوار بود. زمان انجام گناه، انسان تحت ولايت خدا نيست. انسان در حين گناه تحت ولايت ابليس است. در روايت داريم: شخص هنگامي که در حال انجام دادن فحشاء و دزدي است، ايمان ندارد. عادت بر گناه هويتي براي انسان مي سازد که تحت ولايت شيطان بودن براي او تثبيت مي شود و ايمان از او سلب مي شود. البته اينها قابل جبران و توبه است. اگر کسي با همين حالت وعدم اعتقاد درست بميرد، دچار سوء عاقبت مي شود.در کتاب منازل الآخرة،

ص: 1828

محدث قمي، از فضيل عياض نقل کرده است که او بر بالين يکي از شاگردانش سوره ي يس را خواند و شاگردش گفت: نحوان و او هم نخواند. بعد او تلقين اعتقادات را به او گفت. او گفت: من بيزار هستم و در همين حال از دنيا رفت. فضيل شاگردش را خواب ديد که در عذاب است و از او پرسيد: تو بهترين شاگرد من بودي، چرا اين طورشدي ؟ او گفت: من مبتلا به سه گناه بودم: سخن چيني، حسادت و مشروب خواري ( البته ابتداي آن بخاطر مداوا بوده است. خدا مي فرمايد که ما مداوا را در شراب قرار نداديم.) انساني که در زندگي با خدا بوده است و از صميم قلب خدا را دوست دارد. در آخر الزمان، بعضي از افراد در اعمال کم مي آورند. و بخاطر همين خدا تخفيف داده است و مي فرمايد که هر کس در آخرالزمان يک دهم اعمال را بجا بياورد اهل نجات است ولي در اعتقادات تخفيف داده نشده است زيرا اعتقادات قلبي است و سختي ندارد. در عمل بخاطر ضرورت هاي بيروني، ممکن است مشکلاتي پيدا بشود البته ما نبايد تصميم بر بي ديني داشته باشيم. در اعتقاد قلبي، ما مي توانيم عميقا پايبند باشيم و تخفيف داده نشده است. ما بايد اعتقاداتمان را محکم بکنيم. شخصي که در دنيا و حوادث سخت زندگي صراط مستقيم بندگي را از دست نداده و از چارچوب دين بيرون نرفته است، اين شخص مي تواند براحتي در سختي هاي صراط آخرت جلو برود. رئيس بيمارستاني که علامه طباطبايي درآخر عمرشان در آنجا بستري بودند نقل مي

ص: 1829

کردند: ايشان حافظه اش را از دست داده بود و اصطلاحات ديني و علمي را به ياد نداشت اما نزديکان ايشان نقل مي کنند که در ده روز آخر زبان ايشان دائم حرکت مي کرد و با حضرت حق تکلم مي کرد. اينها اعتقادات را تا دم مرگ فراموش نکردند و اعتقادات هم آنها را در سفر آخرت نگه مي دارد. آيت الله بهجت مي فرمودند: اگر صراط آخرت از همين دنيا شروع مي شود ( که از همين دنيا هم شروع مي شود) دعاي غريق را زياد بخوانيد که در اين صراط ثابت قدم بمايند. در دعاي غريق امام صادق مي فرمايد: ياالله يا رحمن يا رحيم يا مقلب القلوب ثبت قلبي علي دينک مهم اين است که ايمان قلبي تثبيت بشود. پيامبر به اصحاب شان فرمودند که اگر شما که من را مي بينيد و سوالاتتان را از من مي پرسيد، از اعمال يک دهم کم بگذاريد، در هلاکت هستيد ولي در آخرالزمان کساني که به يک دهم عمل کنند اهل نجات هستند. اين براي کسي است که هم و غم ديني اش را حفظ کرده است ولي مقتضيات زمان دست و پاي او را بسته است و او را مجبور مي کند. مثلا ممکن است که فرد در مجلسي رفته باشد و ناخودآگاه با گناهي روبرو بشود و نتواند وظيفه ي خودش را انجام بدهد ولي در اعتقادات کسي جلوي او را نمي گيرد. تثبيت عقايد با آموختن خوب است ولي آنها عقل را قانع مي کند ولي اگر انسان مي خواهد اعتقادات به جانش رسوخ کند بايد به آنها عمل بکند.

ص: 1830

فقط علمي ياد گرفتن در مورد خدا خوب است ولي اين نمي تواند انسان را نگه دارد. در صراط مستقيم بودن يعني بندگي کردن. شيطان اطلاعات ديني زيادي دارد. در واقع شيطنت شيطان کار مي کند نه عقل او. اعتقادات شيطان در جانش رسوخ نکرده است. امام صادق (ع) حديثي بنام عنوان بصري در بحارالانوار داريم که بندگي را تعريف مي کند و دستور بندگي را مي دهد. سيد علي قاضي به شاگردانش توصيه مي کرد که اين حديث را همراه داشته باشند و در هفته دو بار آنرا بخوانند و خودشان را با آن تطبيق بدهند. ما بايد دنبال اين دستور العمل ها باشيم. بعضي ها دعاهايي از اهل بيت مي گويند که از آنها وارد نشده است و سنديت ندارد مثل. دعاي شش قفل يا گنج العرش. بعضي ها دنبال دعاهاي عجيب هستند که نه از خدا هست نه از پيامبر. شخصي خدمت امام مي رسد و از ايشان علم مي خواهد. امام مي فرمايد: اين باور قلبي (علم حقيقي ) با آموختن نيست. اين نوري است که بايد خدا در قلب انسان بگذارد،. (در روايت داريم: معرفت کار خداست.) اگر تو اين علم را مي خواهي بايد زمينه اش را فراهم کني، در ابتدا دنبال بندگي در خودت باشد و به علم عمل کن. امام صادق (ع) از کوچه اي رد مي شد و ديد که صداي ساز و آواز مطرب مي آيد. امام از خادم پرسيد که صاحب خانه عبد است يا آزاد است. خادم گفت: او آزاد است. امام فرمود که او آزاد است که هر کاري مي خواهد مي

ص: 1831

کند و اگر عبد بود اين کارها را نمي کرد. با شنيدن اين صحبت ها، صاحب خانه پابرهنه به دنبال حضرت دويد و توبه کرد که به او بُشر حافي مي گويند يعني بشر پابرهنه. ما بايد عبد بودن را در خودمان جستجو کنيم. آيا بندگي ما تا زماني است که ميل ما است ؟ يا تا زمان راحتي ما است ؟ يا تا زماني است که ما حال داريم بندگي مي کنيم و بنده ي خودمان هستيم ؟ بندگي خدا حد و اندازه ندارد. وقتي دستور از طرف خدا باشد فرقي نمي کند که من حال داشته باشم يا نداشته باشم. امام فرمود: اگر به علم عمل بکني نورت زياد مي شود از خدا بخواه که به تو بفهماند و خدا به تو مي فهماند. آن فرد پرسيد بندگي چيست که من در خودم پيدا بکنم ؟ امام فرمود: بندگي سه رکن دارد: رکن اول بندگي اين است که بنده سرمايه ها و امکانات را از خدا مي داند ( اگر علم، زيبايي و قدرتي به تو دادند بدان که از خداست نشانه ي اينکه اين سرمايه ها براي تو نيست اين است که ما در زمان پيري خيلي از سرمايه ها را از دست مي دهيم. اگر ما رکن اول عبوديت را بدانيم و امانت هاي خدا را در در راه غير خدا خرج نکنيم و در مسير خدا بکار ببريم، اگر ما اين را باور کنيم )، آن گاه بخشيدن سرمايه ها در راه خدا آسان مي شود. اگر انسان سرمايه ها را براي خدا بداند براحتي سرمايه ها را مي دهد.

ص: 1832

ندادن خمس يعني اينکه يک پنجم زندگي شما غصبي است و مال تو نيست و سهم امام است. يکي از بزرگان قم مي فرمود: به فردي گفتيم که وصيت کن، او گفت: خمس مُد نيست، اگر من مردم ورثه زکات ندهد، اگر من زنده ماندم خودم يک کاري مي کنم. او از دنيا رفت و وارثان خسم و زکات نداندو بر گردن او ماند. رکن دوم عبوديت اين است که شخص براي خودش تدبير و تقدير نکند. بگذاريد که مديريت زندگي او را بعهده بگيرد. خدا از ما به ما مهربانتر است. ما بايد بندگي بکنيم و نتيجه را به خدا بسپاريم. يکي از بزرگان نقل مي کرد که استاد من در زندان غصه مي خورد و در رنج بود، حتي بدنش هم به عفونت افتاده بود، او در زندان قرآن مي خواند: اگر در دنيا دو تا خدا باشد دنيا فاسد مي شود، من ديدم که در من، دوتا خدا حکومت مي کند يکي خود خدا و يکي خداي خودم. من خودم را کنار کشيدم و همه را به خدا سپرددم. بعد از آن چنان خوشي براي من پيش آمد که باورم نمي شد و راحت بودم.

سوال – آيات ابتدايي سوره ي تحريم را توضيح بفرماييد.

پاسخ – آيه شش مي فرمايد: اي مومنين هم خودتان و هم اهل خانواده تان را از آتش جهنمي حفظ بکنيد که هيزم آن خود مردم و سنگ ها است و در آتش جهنم ملائک سخت گيري هستند و تخلف و نافرماني ندارند و دستورات خدا را انجام مي دهند و ظلم نمي کنند. هيزم

ص: 1833

آنجا وجود خارجي ندارد که انسان را در آن آتش بيندازند بلکه آتش از وجود خود انسان است. سنگ همان بت ها هستند ولي بعضي ها مي گويند که منظور قلب هايي است که مثل سنگ شده است. يعني ظاهر و باطن انسان مي سوزد. در دنيا، آتش جسم را مي سوزاند ولي روح را نمي سوزاند. آتش جهنم دل را مي سوزاند. بقول قرآن آتش جهنم، روح را مي سوزاند. يعني هم جسم مي سوزد و هم دلهاي سنگي.

در روايات داريم که وقتي اين آيه نازل شد، پيامبر ديد شخصي کنار مسجد گريه مي کند. پيامبر پرسيد چرا گريه مي کني؟ فرد گفت که من چطور مي توانم خانواده ام را از آتش جهنم حفظ بکنم ؟ پيامبر فرمود: تو کار خودت را بکن، امر به معروف و نهي از منکر بکن و اگر کسي گوش نداد بار مسئوليت از دوش تو برداشته خواهد شد. روايت داريم: اگر کسي در خانه تذکر بدهد که مواظب نماز و روزهتان باشد، اگر خانواده اطاعت تو را کردندتو وظيفه ات را انجام داده اي و اگر اطاعت تو را نکردند به گردن تو نيست.

سوال – در مورد حديث عنوان بصري از امام صادق (ع) توضيحاتي بفرماييد.

پاسخ – اين حديث اقتضائات بندگي است. اگر کسي مي خواهد در عمل مومن باشد و با دستورات خدا و ائمه زندگي کرد دين در قلب او تثبت مي شود و اين فرد در مواقف مشکل ندارد. و موقف عقايد را براحتي مي گذراند. امام صادق فرمود: بندگي سه رکن دارد: اول اينکه سرمايه ها را

ص: 1834

از خدا بدان و تو آنرا کسب نکرده اي و براحتي در راه خدا خرج کن، دوم اينکه مديريت را به خدا بسپار و درگير قضا نشو. تو بندگي بکن و نتيجه را به خدا بسپار زيرا خدا از تو به تو دلسوز تر و آگاه تر است، رکن سوم بندگي اين است که مشغوليت بنده اين است که آيا دائم امر خدا را انجام بدهيد يا ندهد، خدايي که دائم رب است آيا من دائم بنده هستم ؟ شخصي که مي خواهد بنده باشد و ايمانش در قلبش تثبيت بشود، دائم مراقب دستورات ديني است و از ديگران هم خجالت نمي کشند. اگر شما به روي کسي که دارد غيبت مي کند بخندي خدا ناراحت مي شود ولي اگر به مردم نخندي، بنده ي خدا ناراحت مي شود. نتيجه ي رکن سوم اين است که چنني شخصي دنبال اين نيست که دل ديگران را به خودش جلب کند يا فخرفروشي کند زيرا دستورات الهي براي او مهم است. چنين کسي عبد مي شود و نمونه ي اعلي عبويت مي شود. وقتي از پيامبر مي پريند که تو که هستي ؟ مي فرمايد: بنده ام، پسر بنده ات. يعني خدا همه کاره است و ما فقط بنده هستيم. درويشي به يکي از شاه هاي قاجار احترام نکرد و شاه ناراحت شد، درويش گفت که مگر تو که هستي ؟ شاه گفت: من شاه هستم. درويش گفت: بعد چه مي شوي ؟ شاه گفت: هيچي. درويش گفت که من از الان هيچي هستم، تو مي خواهي بعدا هيچي بشوي. مرحوم شيخ مرتضي انصاري مادري داشت که

ص: 1835

بسيار متدين بود. ايشان براي ديدن پسرش از شوشتر به نجف رفته بود. زن هاي نجف به او خيلي احترام کردند. او از پسرش که چرا خانم ها دست من را مي بوسند و احترام مي کنند ؟ شيخ گفت: زيرا شما نماز شب مي خواني. مادر گفت: خيلي ها نماز شب مي خوانيد. شيخ گفت: زيرا شما زياد به زيارت مي رويد. باز مادرش اين را قبول نکرد. شيخ گفت: آنها بخاطر من به شما احترام مي گذارند. مادر به او گفت: مرتضي، مگر تو کي هستي ؟ اگر انسان باور بکند که همه کاره خداست، مي فهمد که شان انسان بندگي است. ما بايد نوع نگاه مان را اصلاح بکنيم.

امام صادق (ع) مي فرمايد: در آخرالزمان که کار بر شما سخت مي شود دعاي غريق را زياد بخوانيد: ياالله يا رحمن يا رحيم يا مقلب القلوب ثبت قلبي علي دينک.

97-10-20- حديث عنوان بصري

سوال – در مورد شرح حديث عنوان بصري توضيحاتي بفرماييد.

حجت الاسلام عالي: اولين موقف از مواقف پنجاه گانه طبق رواياتي که ازاهل بيت رسيده است در مورد اعتقادات است. تنها چيزي که اعتقادات را قلبي و عميق مي کند اين است که انسان با اين اعتقادات زندگي بکند و به آنها عمل بکند. هر عملي که ما بر طبق اعتقادات مان انجام مي دهيم مثل چکشي است که بر ميخ مي خورد و فرو مي رود، اعتقادات ما را عميق تر مي کند و اگر هر تخلفي از اعتقادات صورت بگيرد، يکي از بندهاي اعتقادات ما را سست و پاره مي کند. يکي از دستورالعمل هاي جامع و بسيار

ص: 1836

ارزنده اي که براي عمل به بندگي در زندگي وجود دارد حديث عنوان بصري است که از امام صادق (ع) به ما رسيده است. حضرت سه رکن را بعنوان اصول بندگي مطرح کرده بودند. يکي اينکه انسان خودش را مالک سرمايه ها و امکاناتي که داده شده نبيند و خدا را مالک بداند و بداند که شان او امانت داري است و بايد اين امانت ها را در راه خدا خرج بکند. ديگر اينکه انسان تدبير امور را به خدا بسپارد و انسان بايد وظيفه ي بندگي اش را انجام بدهد اما نتيجه را به خدا بسپاريد و مطمئن باشد که به خير اوست. ديگر اينکه عمده ي نگراني انسان بايد اين باشد که دستورات الهي را انجام مي دهد يا خير. چون خدا دائما رب است، پس تو هم دائما عبد باش. انسان بايد ببيند که در چارچوب الهي حرکت مي کند يا خير. اگر کسي اين سه اصل را در زندگي اش رعايت بکند، مسلما پا روي اميال و هوس هاي خودش بگذارد و امر الهي را انجام بدهد، منيت او از بين مي رود و ديگر حرص دنيا را نمي زند و اين به يک آرامش و نشاط باطني تبديل مي شود.جدي بودن دنيا در حدي است که انسان توشه ي آخرتش را بردارد. از ما عمران دنيا را هم خواسته اند امام اگر انسان اصول امام را رعايت کند حرص زدن و دلبستگي به دنيا از انسان گرفته مي شود. و انسان به يک ثروت دروني مي رسد. امام خميني مي فرمودند: زماني که رضا خان عمامه ها را برمي داشت،

ص: 1837

من براي خريدن نان بيرون رفته بودم. از بزرگي که عمامه اش را برداشته بود پرسيدم حالتان چطور است؟ ايشان گفت: الحمدلله. به ما گفتند که عمامه تان را برداريد. من عمامه ام را به زني فقيري دادم که براي بچه اش پيراهني درست بکند و الان هم نانيخورده ام و تا ظهر هم خدا بزرگ است. امام خميني مي فرمودند: من هنوزم در حسرت بي تعلقي او به دنيا هستم. اين افراد به تعبير روايات ما ثروت درون دارند حتي اگر ظاهر آنها ثروتمند نباشد. ما در روايات داريم که از خدا بخواهيم ثروت و غناي ما را در جانمان قرار بدهد. بعضي ها در پول و ثروت هستند ولي چون درون شان فقير است، حريص هستند و لذت نمي برند و راضي نيستند. من که ره بردم به گنج حُسن بي پايان دوست، صد گداي همچو خود را قارون کنم. حديث عنوان بصري چنين گنجي را به انسان مي دهد. کتاب علم آموزي و معرفت اندوزي نوشته ي رضا رمضاني گيلاني است که شرحي بر اين حديث دارد. امام به عنوان بصري فرمود که من نُه چيز را به تو ياد مي دهم که در زندگي عملي خودت انجام بدهي. امام فرمود: سه چيز از اين نُه چيز در مهار نفس است که انسان بتواند اميال نفس را کنترل بکند و يک تمريني داشته باشد، سه چيز آن درمورد حلم و بردباري است که در زندگي ناملايماتي پيش مي آيد که انسان بايد بردبار باشد و سه چيز هم در مورد کسب علم و دانش است. سه چيزي که درمهار نفس است: مبادا

ص: 1838

وقتي اشتها به چيزي نداري آنرا از سر سيري بخوري. بعضي ها يخچال را زيارتگاه مي کنند و دائم سر يخچال مي روند. پس چيزي که اشتها نداري نخور زيرا ممکن است که باعث حماقت و کند ذهني بشود، ديگر اينکه موقع گرسنگي غذا بخور و ديگر اينکه مراقب غذايت باش که حلال باشد و نام خدا را هم ببر تا اين غذا بتواند سوخت تو براي رفتن به آخرت باشد. هر غذايي نمي تواند سوختي براي رشد انسان باشد. غذايي که حرام است از طرف شيطان رسيده است و باعث صعود انسان نمي شود. امام علي (ع) وقتي به باغ خودش در مدينه رفته بودند به کارگرشان فرمودند: آيا غذايي داري که بخوريم ؟ کارگر گفت: کدوي کمي داريم که مي توانيم آنرا بخوريم. وقتي حضرت آنرا با نان جو خورد، فرمود: حيف است شکمي که با چند لقمه نان سير مي شود با حرام پر بشود. مرحوم حاج آقا حسن اصفهاني مي فرمود( به تعبير استاد مطهري خدا يکي از فوق العاده هايش را يعني اصفهاني در زمان ما بوجود آورد): من اگر به جايي رسيدم بخاطر اين سه کار بود: نمازاول وقت، خدمت به سادات و فرزندان پيامبر و رزق حلال. مرحوم کربلايي کاظم ساروقي در اطراف اراک زندگي مي کردند. خدا به ايشان الطاف خاصي کرده بود. من از پسر ايشان پرسيدم که چطور شد ايشان حافظ کل قرآن (بصورت عجيبي) شده بود. پسر ايشان گفت: پدر من رعيت بود و در مزرعه اي کار مي کرد. پدرم متوجه شد که اربابش زکات نمي دهد و چند بار هم به او

ص: 1839

تذکر داده بود ولي او گوش نکرده بود. پدرم از پيش او رفت. او رزاق را خدا مي دانست. پدرم هيزم مي آورد و در روستا مي فروخت. يک روز در کنار امامزاده اي براي رفع خستگي نشسته بود. دو مرد سيد که معلوم بود اهل آن روستا نبودند به او گفتند که با ما به امامزاده بيا. پدرم قبول کرد و با آنها به زيارتگاه رفت. يکي از آنها به پدرم گفت که تو مي تواني اين کتيبه هاي اطراف امامزاده را بخواني ؟ پدرم گفت: نه، من سواد ندارم. يکي از آن دو سيد، شانه هاي پدر من را تکان شديدي داد و پدرم مي ديدم که اينها غير عادي هستند و از هيبت آن دو بزرگوار از هوش رفت. بعد از به هوش آمدن آن دو سيد را نديد ولي مي توانست تمام کتبيه ها را بخواند. مرحوم نواب صفوي که براي تبليغ به آن روستا رفته بود، ايشان را کشف کرد و به قم در محضر آيت الله بروجردي آورد. تمام مراجع آن زمان و عده اي از بزرگان ايشان را امتحان کردند. ايشان آنقدر مسلط بودند که آيات قرآن را از آخر به اول مي خواندند. مرحوم صدر پدر موسي صدر که مرجع تقليد بودند مي گفتند من نمي توانم سوره ي حمد را برعکس بخوانم. حتي ايشان کلماتي که به قصد قرآن نوشته مي شد تشخيص مي دادند و نور آن را متوجه مي شدند. او از خودش هنري نشان داده بود که خدا چيز نابي به او داده بود. او به اندازه اي که اعتقاد داشت عمل کرد.

ص: 1840

عمل کردن به اعتقادات هم باعث رشد مي شود و هم باعث مي شود که آثاري از اعتقادات و اعمال ديد بشود. برکات اعتقاد وعمل صالح همين است که در زندگي نمي ماند. ممکن است که انسان در زندگي به بن بست هايي برسد ولي خدا راه را براي او باز مي کند. در قرآن داريم: از آنجايي که گمان نداري راه را باز مي کنم و رزق تو مي رسد. حضرت فرمود: سه چيز بندگي در حلم و بردباري است. اگر کسي به تو گفت که اگر تو يک چيز به من بگويي، من ده چيز به تو جواب خواهم گفت، تو به او بگو که اگر تو ده چيز به من بگويي، من يک چيز هم به تو جواب نمي دهم. اينها در مسائل فردي بين دو مسلمان است که انسان بايد خودش را نگه دارد. دوم اينکه اگر کسي به تو دشمنام داد بگو: اگر در اين دشنامي که به من دادي تو راست گفتي، از خدا مي خواهم که من را ببخشد و اگر تودروغ گفتي، من از خدا مي خواهم که تو را ببخشد. اگر کسي بخواهد اين طوري رفتار کند بايد مهار نفس بالايي داشته باشد. پسر عموي امام سجاد (ع) حرفهاي نامربوطي به حضرت زد و امام هيچي نگفت. فرداي آن روز حضرت به خانه ي پسرعمويش رفت و سلام کرد و گفت: اگر چيزي که ديروز به من گفتي در من باشد خدا من را ببخشد و اگر آن چيزي که تو گفتي و در من نبود، خدا تو را ببخشد. پسرعموي حضرت شرمنده شد و امام

ص: 1841

را بوسيد و سوم اينکه اگر کسي تو را تهديد کرد تو او را نصيحت کن. سه چيز بندگي درعلم است: يکي اين که چيزي که نمي داني از علماي آن علم سوال کن. در اينجا محل حيا نيست. مبادا پرسش تو براي زمين زدن فرد باشد پرسش تو بايد براي علم آموختن باشد و ديگر اينکه مستبد به راي نباشد و ديگر اينکه از فتوا دادن و نظر دادن هايي که به او مربوط نيست بپرهيزد. کساني که صاحب نظر نيستند نبايد نظر بدهند مخصوصا اگر اين فتوا در مسائل ديني باشد که ممکن است عده اي را به انحراف بکشاند. اگر کسي بتواند اين نه چيز را رعايت بکند مي تواند درجه ي تقوا را طي کند.

سوال – سوره الحاقه آيات 9 تا 14 را توضيح بفرماييد.

حجت الاسلام عالي: در آيه 9 خداوند از اقوامي نام مي برد که در اثر سرکشي و طغيان بلاهايي بر آنها نازل شد و از بين رفتند. خدا مي فرمايد: فرعونيان و کساني که قبلا بودند زير و رو شدند و بواسطه ي گناه و خطا از بين رفتند. به رسول وفرستاده ي پروردگار تسليم نشدند و خدا آنها را سخت عذاب کرد. وقتي آب بالا آمد و طغيان کرد ما عده اي از مومنان را نجات داديم تا اين تذکري براي آنها باشد. مثلا در مورد قوم ثمود خدا مي فرمايد که آنها با يک عذاب سرکش از بين رفتند يا يک صاعقه ي شديد آنها را از بين برد يا قوم عاد با يک باد سرکش و طوفان شديد از بين

ص: 1842

رفتند يا قوم نوح با طغيان آب از بين رفتند. شايد اين آيات مي خواهد بگويد که عذاب هاي اين اقوام، طغيان طبيعت عليه آنها بود. اين عکس العمل طغيان خود آنها بود. چون آنها عليه نظام آفرينش طغيان کردند، و در مقابل خدا سرکشي کردند، هستي هم عليه آنها طغيان کرد. در زمان ظهور چون مردم عبد هستند و تسليم خدا هستند، طبيعت هم تسليم مردم است و به آنها برکاتش را مي دهد. طبيعت لشکر خداست. ما سعي کنيم که رام خدا باشيم تا برکات از آسمان و زمين بيايد.

شريعتي: در مورد اعتقادات توضيحاتي بفرماييد.

حجت الاسلام عالي: تفاوتي که سوال شب اول قبر با سوالات اولين موقف قيامت دارد اين است که سوال شب اول قبر در برزخ از کليات عقايد است يعني از اصل وجود خدا، نبوت، امامت. اما در قيامت سوالات جزئي تر است. مثلا اگر شما خدا را قبول داشتي، آيا خدا را بعنوان رزاق قبول داشتي يا رزاق را کس ديگري مي دانستي. يعني اعتقادات ريز مي شود. استاندارد يک مومن اين است که خدا را در عالم همه کاره، شفا دهنده،رزاق، حکيم، رب و. .. بداند. ما معمولا اين ها را مي دانيم ولي به آنها عمل نمي کنيم. حديث عنوان بصري براي اين است که دانسته ها و ذهنيات وارد قلب ما بشود و با تمام جان بپذيريم که خدا مالک است. دانستن کفايت نمي کند. در اعتقادات زباني، وقتي زبان از کار مي افتد، آن اعتقادات هم از کار مي افتد. اعتقادات ذهني هم درهنگام مرگ بخاطر هول مرگ کار نمي

ص: 1843

کند. پس در آنجا ملکات و جان انسان است که مي ماند. اينکه ما مي دانيم خدا رزاق و شفا دهنده است، بايد وارد قلب ما بشود. ما بايد حرف خدا را از پيامبر بپذيريم و آنرا تصديق کنيم، بعد از پيامبر بايد حرف معصوميني که شان پيامبر را دارند بپذيرم. براي اينکه اين اعتقادات قلبي بشود انسان بايد به آن عمل بکند. انسان وقتي خدا را مالک دانست ديگر بخل ندارد. وقتي انسانها خمس و زکات را نمي دهند يعني خودشان را مالک مي دانند و اعتقادات آنها قلبي نمي شود. حديث عنوان بصري شيوه ي قلبي کردن اعتقادات است. البته دستورات ديني ديگر هم هست. ما دستورات صلاح دين را انجام مي دهيم که اعتقادات مان محکم بشود. اگر اعتقادات وارد جانمان بشود و آنرا بپذيريم و در قلب ما نفوذ بکند، در قيامت مي توانيم از موقف اعتقادات عبور کنيم. اعتقاداتي که وارد جان انسان مي شود نبايد شرک آلود باشد. يعني اعتقاداتي که مربوط به فرهنگ دين نيست وارد وجود انسان نشده باشد. ممکن است که اعتقادات انسان طوري باشد که رگه هاي شرک يا خرافات در آن وجود داشته باشد. شاهرگ حيات همه ي اعتقادات ولايت است که درموقف اول از آن سوال مي کنند. ما کتاب الهي و وحي را مستقيم از خدا نگرفته ايم بلکه يک انسان معصومي آنها را گرفته و به ما رسانده است. اگر ما بخواهيم به خدا متصل بشويم بايد تسليم او باشيم و او را بپذيريم. باب رسيدن به خدا، معصوم است، بعد از پيامبر اولياء الهي هستند يعني کساني که خصوصيات پيامبر

ص: 1844

را دارند، کتاب خدا را تبيين مي کنند، دين خدا را تشريع و از انحراف آن جلوگيري مي کنند و دين خدا را اجرا مي کنند. پس بعد از پيامبر بايداعتقاد به اوليا الهي باشد. در روايات داريم که از مسئله ي ولايت سوال مي شود. در سوره صافات آيه 24 داريم: آنها را نگه داريد تا از آنها سوال بشود. رواياتي داريم که از ولايت اميرالمومنين سوال مي کنند. يعني از ميزان ولايت پذيري سوال مي کنند. در سوره تکاثر آيه آخر مي فرمايد: خدا در قيامت از نعمت مي پرسد. رواياتي داريم که مهمترين نعمت، ولايت اهل بيت است. اگر اين نعمت نبود شما راهي به خدا نداشتيد. شيطان مي خواست بدون سجده به آدم معصوم، به مقاماتي برسد ولي نرسد با آن همه عباداتي که داشت. پس ما بدون اهل بيت به بهشت نمي رسيم. پيامبر فرمود: وقتي بهشتي ها مي خواهد وارد بهشت بشوند، کوبه ي بهشت از ياقوت سرخ است و روي صفحه ي طلا مي خورد و طنين آن يا علي است. علامه طباطبايي فرمود: وقتي شما در خانه اي را مي زنيد، صاحب خانه را صدا مي زنيد، صاحب بهشت علي و اولاد او هستند. در جلد هفتم بحارالانوار از پيامبر روايتي داريم: حضرت زهرا وارد صحنه ي محشر مي شود و تلاطمي بر جمعيت محشر وارد مي شود. خطاب مي رسد: چشم هايتان را ببنديد فاطمه مي خواهد عبور کند. (اين خطاب، خطاب تکليفي نيست بلکه خطاب واقعي است يعني چشم ها فرو بيفتيد. زيرا چهره ملکوتي حضرت زهرا مي خواهد بروز بکند و هر چشم بهشتي

ص: 1845

در هر مرتبه اي نمي تواند آنرا ببيند) حضرت فاطمه در عرش الهي ظهور پيدا مي کند. حضرت پيراهن اباعبدالله را بلند مي کند و از دشمنان و ظالمين اهل بيت شکايت مي کند و بعد شروع به شفاعت انسانها مي کند مثل مرغي که از زمين دانه جمع مي کند تمام محبين و دوستان اهل بيت را جمع مي کند. جز عده ي قليلي که فقط به درد جهنم مي خورند همه را به سمت بهشت مي برند و در آنجا همه دعا مي کنند که اي کاش از فاطميون بودند. بعد از موقف اعتقادات موقف عمل است که اولين آن نماز است.

شريعتي: انشاء الله که ما بتوانيم زير سايه ي اهل بيت، اعتقادات و اعمال مان را از اين مواقف عبور بدهيم.

97-10-27- مواقف قيامت

سوال – در مورد موقف تکاليف توضيحاتي بفرماييد.

پاسخ – بعد از موقف اعتقادات که اولين موقف بر صراط است، مواقف بعدي بررسي تکاليفي است که بر دوش انسان بوده است. اولين عملي که بررسي مي شود نماز است. روايات متعددي از امام صادق(ع) وامام باقر(ع) داريم که اولين عملي که در قيامت محاسبه مي شود نماز است، اگر نماز را قبول بکنند بقيه ي اعمال مورد تاييد قرار مي گيرد. ما از اين روايت متوجه مي شويم که نماز در بين اعمال خصوصيتي دارد که قبول شدن آن مشروط به اين است که انسان کارهاي متعددي انجام بدهد که در اين صورت زندگي انسان خداپسند خواهد شد. يعني نماز به اعمال ديگر ما جهت مي دهد. ما در نماز، قبول بودن و صحيح بودن داريم. صحيح بودن

ص: 1846

نماز مربوط به صورت ظاهري و پيکره ي نماز است يعني قرائت رکوع سجود و... درست باشد ولي قبولي نماز مربوط به روح و باطن نماز است که نماز روح داشته باشد تا بتواند به عالم ملکوت برود و خداپسند باشد و بتواند روح انسان را ارتقاء بدهد. چنين نمازي شرايطي دارد. ممکن است که نمازي صحيح باشد، اين نماز از انسان رفع تکليف مي کند اما اين نمازي نيست که انسان را رشد بدهد و به معراج ببرد. در جلد هشتاد و چهار کتاب بحارالانوار داريم که امام صادق (ع) فرمود: گاهي نصف يا ثلث يا ريع يا خمس آن قبول مي شود و به اندازه اي که انسان حواسش در نماز باشد که در محضر چه کسي ايستاده است مورد قبول قرار مي گيرد. امام فرمود: اگر کسي بخواهد بداند که نمازش قبول شده است بايد بيند که نمازش چقدر او را از گناه بازمي دارد. يعني به اندازه اي که نماز انسان را از آلودگي ها و فساد دور کند، مورد قبول است. پس اگر من نماز مي خوانم ولي ظلم مي کنم يا رعايت حلال و حرام را نمي کنم، بدانم که نمازم مشکل دارد و اين نماز خداپسندانه نيست. به پيامبر گفتند: خانمي است که اهل نماز و روزه است ولي بددهان است و اطرافيان و همسايه ها از گزند زبان او درامان نيستند. پيامبر فرمود: خيري در نماز او نيست و او اهل عذاب است. يعني اين نماز ارزشي ندارد و او را بالا نمي برد. زيرا او باعث اذيت ديگران شده است. در روايتي از امام باقر(ع )

ص: 1847

داريم که اگر کسي مشروب بخورد چهل روز نمازش بالا نمي رود. يعني اين نماز مانع از گناه شراب خواري نشده است. البته ما نبايد بگوييم پس در اين ايام فرد مشروب خوار نماز نخواند زيرا در اين صورت فرد تارک الصلاة بحساب مي آيد. در ادامه امام مي فرمايد: کسي که نمازش را ترک بکند عذابش(بيشتر است) قابل مقايسه با همان فردي آلوده که نمازش را مي خواند نيست. مرحوم قمي در سفينة البحار از پيامبر نقل کرده است: اگر کسي لقمه ي حرامي بخورد تا چهل روز نمازش قبول نمي شود و تا چهل روز دعايش مستجاب نمي شود. اينها موانعي است که جلوي بالا رفتن نماز ما را مي گيرد و اگر کسي مي خواهد نمازش او را بالا ببرد بايد کارهايي را رعايت بکند. در روايت داريم: خدا نماز کسي که عاق (عاق والدين يا عاق اولاد) است قبول نمي شود مگر اينکه طرف او را ببخشد. پيامبر فرمود: اگر کسي غيبت مسلماني را بکند تا چهل روز نماز او قبول نمي شود مگر اينکه طرف (غيبت شونده) از او بگذرد. پيامبر فرمود: اگر زن و شوهر نسبت به يکديگر آزار داشته باشند، خدا نماز آنها را قبول نيست مگر اينکه طرفي که به او ظلم شده است ببخشد. نماز بگونه اي است که اگر بخواهد قبول باشد شخص بايد مسائل مالي، حقوق ديگران و حق خدا را رعايت بکند. خيلي از واجبات ديني اين طور نيست. اگر کسي بخواهد روزه بگيرد و اهل خمس و زکات نباشد، در روزه ي او مشکلي ايجاد نمي شود و روزه اش قبول است.

ص: 1848

کسي که نماز مقبول خوانده است يعني خيلي کارها را رعايت کرده است. کسي که نماز مي خواند خدا و قيامت را قبول دارد، پس بايد به او تذکر داد که اگرمي خواهي نمازت بالا برود، بايد گناهان را کنار بگذاري. ما بايد نماز (مقبول) را حفظ بکنيم تا بعدا نماز هم ما را حفظ بکند. بخاطر همين است که مي گويند اگر نماز قبول شد بقيه ي اعمال هم قبول مي شود. در قرآن به هيچ فرعي از اصول دين مثل نماز تاکيد نشده است. خدا در قرآن 122 بار کلمه ي نماز را آورده است ولي بعضي از فروع دين يک مرتبه يا چهارده مرتبه در قرآن آمده است و هيچ کدام به اندازه ي نماز نيست. ما دو کتاب حديثي بنام وسائل الشيعه و مستدرک الوسائل داريم که تمام احاديث و روايت فقهي در آن جمع شده است که حدود شصت هزار روايت است که حدود بيست هزار روايت در مورد نماز است، اين اهميت نماز را مي رساند. پيامبر فرمود: در قبرستان مَلکي است که هر روز صاحبان قبور را صدا مي زند، شما به چه چيز دنيا غبطه مي خوريد ؟ آنها مي گويند: به اهل مساجد. زيرا کاري که آنها در مسجد انجام مي دهند بسيار ارزشمند است. حضرت عيسي، مادرش حضرت مريم را در مکاشفه اي ديد و پرسيد که آيا دوست داري به دنيا برگردي ؟ حضرت گفت: بله. مي خواهم به دنيا برگردم که شبهاي سرد براي نماز بلند بشوم و در روزهاي گرم روزه بگيرم، اين راه سخت است و توشه مي خواهد. در مورد

ص: 1849

اهميت نماز زياد شنيده ايد ولي در مورد استفاده از نماز کمتر شنيده ايد، يک کلاس پنج نوبته ي نماز. يک روز امام صادق (ع) در نماز آنقدر اياک نعبدوا و اياک نستعين را تکرار کردند تا افتادند. از امام پرسيدند که چه اتفاقي افتاد. امام فرمود: آنقدر اين را تکرار کردم که صداي گوينده ي سوره حمد (يعني خدا ) را شنيدم. يعني در نماز يک گفتگوي دو طرفه است که انسان مي گويد و از خدا مي شنود. کلاس نماز، کلاسي است که هيچ نقصي ندارد و اگر اشکالي هم هست بخاطر ما شاگردان است که از اين کلاس استفاده نمي کنيم. همه ي هنر براي يک انسان مومن اين است که از اين کلاس کمال استفاده را ببرد. يکي از شاگردان آيت الله بهاءالديني در خانه با خانواده اش مشاجره اي کرده بود و بعد پشت سر آقا نماز مغرب و عشا را مي خواند ولي حواسش به آن مشاجره بود. آيت الله بهاء الديني به ايشان گفت که اين نماز نيست که ما مي خوانيم، ما بايد از آن بيشتر استفاده کنيم. اگر کسي بخواهد در اين کلاس رشد معرفتي بکند،بايد کارهايي را رعايت بکند. اولا شاگرد بايد سر وقت به کلاس بيايد و منظم باشد. اگر شاگرد دير به کلاس برسد، استفاده ي کامل از آن کلاس را نمي برد. کسي که اول وقت ورود به کلاس نماز نداشته باشد يعني نمازش را دير بخواند مخصوصا اگر عذري نداشته باشد، نمي تواند از کلاس استفاده ي کامل را ببرد. پس بايد آداب نماز را رعايت بکند. اگر ما اين آداب

ص: 1850

را رعايت بکنيم براحتي مي توانيم در نماز حضور قلب داشته باشيم. مثلا هنگام وضو گرفتن انسان توجه داشته باشد که مي خواهد ورود به محضري داشته باشد و نبايد با کسي حرف بزند. در وضو مستحب است که انسان رو به قبله باشد. امام خميني در بعضي مواقع که شيرآب رو به قبله نبود، يک مشت آب برمي داشت و شير را مي بست و رو به قبله مي ايستاد و وضو مي گرفت. مستحب است که انسان يک محلي براي نماز داشته باشد. حداقل يک جاي خاص در اتاق سجاده بيندازد که وقتي وارد آن قسمت مي شود بداند که مي خواهد با خدا حرف بزند و بخاطر همين است که مي گويند: فرد محتضر را به محلي که در آنجا نماز مي خوانده است ببريد. خوب است که انسان موقع نماز خواندن معطر باشد و اذان و اقامه بگويد. ما نمي توانيم به نماز آيت الله قاضي (ايشان مي گفتند که من نمي دانم در برزخ از نمازم به اندازه ي دنيا لذت مي برم يا خير) و آيت الله بهجت برسيم. در اين دنيا کساني هستند که لذتهاي زيادي از با خدا بودن مي برند که حتي افرادي اين لذت را در بهشت برزخي نخواند داشت، آنها به نماز عشق مي ورزيدند. رسيدن به اين حضور قلب توجه و مراقبت مي خواهد ولي انسان مي تواند اين آداب ظاهري را رعايت کند. کسي که به نماز اهميت نمي دهد نبايد توقع داشته باشد که نماز او را بسازد و به بالا ببرد. پس ورود به کلاس آدابي دارد. شاگردي که شلخته

ص: 1851

است نمي تواند از کلاس استفاده ببرد. ديگر اينکه اگر انسان بخواهد از کلاس نماز استفاده بکند بايد حضور قلب داشته باشد و حواسش پرت نباشد. شاگردي که در کلاس بازيگوش باشد نمي تواند از درس استاد بهره ببرد. در کلاس نماز، انسان بايد خواسش را جمع بکند و بداند که در محضر کيست، اگر انسان مي تواند به معاني نماز توجه بکند و اگر نمي تواند لااقل اهميت بدهد که در حضور کيست. ديگر اينکه شاگرد بايد تکاليفي را قبل از کلاس انجام بدهد. اگر انسان بيرون کلاس تکاليفش را انجام نداده باشد نمي تواند بخوبي از کلاس استفاده بکند. ازعلامه طباطبايي سوال کردند که چکار کنيم که در نماز حواس مان جمع باشد؟ ايشان فرمودند: قبل از نماز مراقب زبان خودتان باشيد. نماز با حضور قلب مزد است و به هر کسي نمي دهند و اين هديه را به کسي مي دهند که زحمت کشيده باشد. سوز، اشک، حال در نماز، دعا و زيارت، مزد است. بقول حافظ: سوز دل، اشک روان، آه سحر، ناله ي شب، همه را از نظر لطف شما مي بينم. اينها را به کساني مي دهند که قبلا زحمتي کشيده باشد.

امام سجاد (ع) در دعاي ابوحمزه به نکاتي اشاره کرده است که چطور مي شود که انسان در نماز بي حال است. حضرت به ده مورد اشاره مي کند. اين مراقبت هايي پيش از نماز است و انسان بايد آنرا مراعات کند. امام مي فرمايد: خداياهر وقت پيش خودم مي گويم که آماده ي نماز هستم و در پيشگاه تو آمده ام بي حالي به من

ص: 1852

دست مي دهد که حال مناجات از من گرفته مي شود، شايد من خيلي حق تو را رعايت نکرده ام و به تو اهميت نداده ام و از اين جهت من را کوچک کردي و براي من بي حالي آمده است.(مثلا ممکن است که فرد هر روز در سرما و تاريکي، صبح زود بلند بشود و به سرکار برود ولي روز جمعه نمازش قضا مي شود.) خدايا شايد من به تو پشت کرده ام و رو به دشمن تو کرده ام (انسان در هنگام گناه تحت ولايت شيطان است و رابطه اش با خدا قطع است) و شايد تو من را اين جوري ديده اي و اين بي حالي ها بخاطر همين است. داريم: کمترين عقوبت کسي که به من پشت کرده است وعادت بر گناه کرده است، اين است که لذت مناجات را از او مي گيرم يعني انسان بي اشتها مي شود. خدايا شايد من دروغ مي گويم و تو من را دور کردي. خدايا شايد من شاکر نعمت هاي تو نبودم (يعني هيچ وقت داده هاي تو را نديدم و نداده ها را ديدم. من با زبان شاکر هستم ولي بصورت عملي شکر نمي کنم و نعمتها را در راه تو خرج نمي کنم. )تاجري خيلي ثروتمند بود و براي زيارت به مشهد رفته بود. او مي گفت که در چند روز اول در زيارت نه اشکي ئ نه شوقي داشتم. او فکر کرد که براي زيارت طلبيده نشده است بنابراين تصميم گرفت که بليط بگيرد و برگردد. قبل از بازگشت او پير مردي را ديد که به سختي چرخ دستي را

ص: 1853

مي برد، به او کمک کرد و پيرمرد گفت که من دختر دم بخت دارم و مجبورم که خيلي کار کنم. تاجر به دنبال او براه افتاد و به داخل منزلش رفت و ديد که وضع و اوضاع او خوب نيست. تاجر يک چک مبلغ بالا به پيرمرد داد. وقتي تاجر از آن خانه بيرون آمد، پيرمرد به او گفت که انشاءالله امام رضا (ع) جواب تو را بدهد زيرا من چيزي ندارم که به تو بدهم. تاجر وقتي براي خداحافظي با امام رضا (ع) به حرم رفت، اشک در او بجوشش افتاد و اشکش سرازير شد.

سوال – آيات ابتدايي سوره ي مزمل را توضيح بفرماييد.

پاسخ – اين دومين يا سومين سوره اي بود که بر پيامبرنازل شد. خدا مي فرمايد: اي کسي که به خودت پارچه اي پيچيده اي و نشسته اي، بلند شو. اگر بخواهي سختي هاي روز را تحمل کني، شب را از دست نده.

پس کساني که مي خواهند بندگي کنند، نبايدعبادت شب را از دست بدهند.

97-11-04- موقف حق الناس

سوال – در مورد موقف حق الناس در قيامت توضيحاتي بفرماييد.

پاسخ – سخت ترين و مهمترين موقف در قيامت موقف حق الناس است. زيرا کمتر کسي است که تواسنته باشد تمام حقوق را رعايت کند و هر کسي از جهتي گرفتار حق الناس است. بنابراين بايد به حق الناس اهميت بدهيم. در قيامت به موقف حق الناس که در آن به حقوق ديگران رسيدگي مي شود مرصاد مي گويند. در قرآن داريم که خداي تو درکمينگاه است. يعني مراقب است و رصد مي کند و اعمال انسان

ص: 1854

را يکي يکي بررسي مي کند. افرادي که در اين دنيا مراقبت بيشتري داشته اند بررسي اعمال شان کمتر طول مي کشد ولي براي عده اي اين بررسي زياد طول مي کشد. وقتي درقيامت طلبکارها مي خواهند حق شان را بگيرند، در آنجا کار سخت مي شود. در دعاي بيستم صحيفه ي سجاده ي داريم: خدايا رستگاري، پيروزي در معاد و سلامتي از اين گذرگاه و ايستگاه را از تو درخواست مي کنم. امام صادق (ع) مي فرمايد: کسي که ظلمي کرده باشد از اين ايستگاه نمي تواند رد بشود و صلاحيت ورود به بهشت را پيدا بکند. حضرت امير جمله اي را از پروردگار در قيامت نقل مي کند که امروز من بين شما با عدل حکم مي کنم و به هيچ کس ظلم نمي شود.در اينجا حق ضعيف را از طالم مي گيرم. کسي که ظلمي به او شده، خدا حق او را مي گيرد و تلافي مي کند.در قيامت نوع تلافي کردن با سيئات و حسنات است.خوبي هايي که شخص ظالم کرده است به حساب مظلوم مي رود تا مظلوم او را حلال کند. وقتي که حسنات تمام مي شود از گناه ديگران برمي دارند تا آنها راضي بشوند.خدا مي فرمايد: کسي که در قيامت از حقش بگذرد من ثواب زيادي به او مي دهم. ولي آنها مي توانند از حق شان نگذرند. حضرت مي فرمايد: هيچ کس نمي تواند از اين گذرگاه رد بشود که ديني بر گردن او باشد مگر ظلمي که مورد بخشش قرار گيرد. حق الناس علاوه بر اينکه حق مردم است حق خدا هم هست. حق الله

ص: 1855

فقط حق خداست مثل نماز ولي حق الناس مثل تلف کردن مال کسي يا آبروي کسي را بردن، حق خدا هم هست زيرا خدا امر کرده است و آن فرد مخلوق خدا است و کسي حق ندارد به مخلوق خدا بي احترامي کند. پس حق الناسي نوعي تمرد از خدا و ضايع کردن حق خدا هم هست. بخاطر همين حق الناس مهمتر است. پيامبر فرمود: مفلس کسي است که در عرصه ي قيامت با اعمال خير مي آيد و در مرصاد (گردنه ي) وقتي مي خواهد طلبکارانش را راضي کند آنها مي گويند که بايد اعمال خير خودت را به ما بدهي. اگر اعمال خير او تمام شد از بدهي هاي طرف بر مي دارند و به دوش او مي گذارند، اين مفلس و ورشکسته ي واقعي است. حق الناس علاوه بر قيامت در دنيا هم عقوباتي دارد. بعضي از ظلم ها در دنيا بسرعت پاسخ داده مي شود. امام صادق(ع) مي فرمايد: از ظلم کردن به کسي که جز خدا ياوري ندارد بترس زيرا عقوبت آن سريع دامن شما را مي گيرد. عالمي در زمان ناصر الدين شاه نقل مي کند که قحطي شده بود و جوان يهودي به نانوا التماس مي کرد که ناني به او بدهد. نانوا او را کشيد و به طرف تنور برد و مقداري سنگ ريزه هاي داغ را بر پشت گردن او ريخت. جوان سوخت و نفرين کرد و رفت. مدتي بعد خود نانوا فرياد مي زد که سوختم و وقتي او را گرفتند، ديدند که تا پايين گردن او تاول هاي بزرگي زده است. دکتر گفت که

ص: 1856

جوان يهودي را بياوريد. به او گفتند که هرچقدر پول بخواهي به تو مي دهيم تا تو از نانوا بگذري. جوان گفت: آن حالي که من آن موقع داشتم و نفرين کردم الان ندارم که براي او دعا بکنم تا موثر باشد. چند ساعت بعد نانوا از دنيا رفت. البته تمام ظلمهايي که در دنيا مي شود حتما جزايش در همين دنيا است. اين کليت ندارد. دنيا، دنياي عمل و عکس العمل است. اينجا عالمي است که اگر شما بزنيد، مي خوريد زيرا خدا حسيب است. حسيب بودن خدا به اين معنا است که هيچ عملي رها و مهمل نمي ماند. پس هر عملي عکس العملي دارد ولي الزما عکس العمل آن در اين دنيا نيست. بخشي ازعالم وجود دنيا است ولي بخش مهمتر عالم وجود، آخرت است. پاداش و کيفر هر عملي همين الان هست ولي زمان آن مشخص نيست و بدست خدا است. ممکن است که بنظر ماعملي کوچک باشد ولي پيش خدا ظلم بزرگي بحساب بيايد. پس استاندارد اين اعمال دست ما نيست. خدا مهلت مي دهد ولي کار را مُهمل نمي گذارد. حضرت امير مي فرمايد: ممکن است که خدا به ظلم و مظلوم مهلت بدهد ولي خدا اين ظلم را رها نمي گذارد که گم بشود.ما به آخرت اعتقاد داريم. صدام هزاران نفر را کشت و به شهادت رساند.اين عالم فقط ظرفيت يک بار کشتن صدام را داشت. ولي عالم آخرت اين ظرفيت را دارد. مثلا کسي ظلمي مي کند وهمان موقع از دنيا مي رود. او در اين دنيا چيزي نمي بيند. در روايت داربم: ظلم کردن باعث بي

ص: 1857

برکت شدن رزق مي شود. وقتي شما حق کسي را مي خوريد، در عالم وجود رزق، حق شما هم خورده مي شود و رزق شما کم مي شود. پس ممکن است که فردي چند شيفت کار کند ولي در زندگي اش به آرامش نمي رسد و چاله هاي زندگي اش زياد است. من از حرم امام رضا (ع) سوار تاکسي شدم. او فردي را سوار کرد و پول زيادتري از او گرفت. طرف متوجه شد ولي به روي خودش نياورد و پياده شد. راننده تاکسي به من گفت که من خيلي کار مي کنم ولي دخلم به خرجم نمي رسد. آيا ذکري هست که من بگويم ؟ من به او گفتم: اگر شما ظلم نکني، روزي ات زياد خواهد شد و نيازي به ذکر نيست. ظلم چاله اي در زندگي انسان درست مي کند که با اشک، رياضت، گريه و توسل پر نمي شود. ما بايد ظلم را جبران کنيم. پيامبر فرمود: اگر کسي چيزي از حقوق برادر مومنش را ضايع بکند خدا برکت رزق را از او مي گيرد مگر اينکه توبه بکند و آنرا جبران بکند. مثلا در غيبت، اگر غيبتي شده است که به گوش او نرسيده است و اگر من به او بگويم، کدورت پيش مي آيد پس لازم نيست که من به او بگويم. حق الناس در مسائل مالي، جاني و آبرويي است. يکي ديگر از آثار دنيايي ظلم کردن و حق الناس اين است که دعاي انسان پذيرفته نمي شود. مانع استجابت دعا، اعمال ما است. امام صادق (ع) فرمود: اگر کسي مي خواهد دعايش برآورده بشود کسب حلال

ص: 1858

داشته باشد و گردنش را از مظالم بيرون آورده باشد.دعاي هيچ عبدي بالا نمي رود در صورتي که مال حرام خورده باشد يا ظلمي به کسي کرده باشد. معصومين روي حق الناس خيلي تاکيد کرده اند. امام حسين (ع) در روز عاشورا به يارانش گفت که اگر کسي حق الناسي بر گردنش است، از ميان ما برود. پيامبر فرمود: اگر کسي از ما برود و برگردنش ديني باشد با شهادت آن دين جبران نمي شود. امام باقر (ع) مي فرمايد: اولين قطره ي خون شهيد گناهان او را پاک مي کند مگر دين هاي او.

سوال – سوره ي مطففين آيات 7 تا 14 را توضيح بفرماييد.

پاسخ – آيه ده مي فرمايد: واي بر کساني که قيامت را تکذيب کردند. کساني که قيامت را تکذيب مي کردند، شخص متجاوزي بودند که گناه انجام مي دادند. يعني اين افراد با يک استدلالي به تکذيب قيامت نرسيدند. چون اعتقادات آنها آلوده بود باعث شد که اعمال آنها هم آلوده بشود. فساد عمل باعث فساد اعتقاد مي شود. ما فکر مي کنم که اعتقاد باعث عمل است ولي اعمال روي اعتقادات انسان اثر مي گذارد.شخصي که گناهکار است کم کم باورهاي ش را از دست مي دهد و به تکذيب مي رسد. وقتي آيات الهي به او مي رسد مي گويد که اينها خرافه است و قرآن مي فرمايد: اعمال آنها باعث شده است که دل آنها زنگار بگيرد. کسي که اعمالش گناه آلود باشد کم کم اعتقاد به قيامت را از دست مي دهد. وقتي ما اعمالي انجام مي دهيم چيزي کسب مي کنيم،

ص: 1859

اگر اعمال صالح باشد آنچه که ما کسب مي کنيم نورانيت است و اگر اعمال فاسد باشد چيزي که ما کسب مي کنيم آلودگي است که اعتقاد را هم از بين مي برد.

سوال – بعضي ها استدلال مي کنند که ما فردي را که به ما ظلم کرده است نمي بخشيم تا در روز قيامت از حسنات او بردارند و به حسنات ما اضافه بشود. آيا اين استدلال درست است ؟

پاسخ – به گفته ي قرآن معيار رفتن به بهشت داشتن قلب سليم و دل پاک است. اگر ما حالتي داشته باشيم که بخواهيم کينه اي از کسي در دل مان بپرورانيم ممکن است که صلاحيت رفتن به بهشت خودمان را منتفي بکنيم. ما فکر نکنيم که با گرفتن چند تا حسنه از ديگران در قيامت بارمان سنگين تر مي شود زيرا ما خودمان هم بدهکار کس ديگري هستيم. اما صادق (ع) مي فرمايند: ببخشيد تا شما را هم ببخشند. کسي که گذشت ندارد و مي خواهد تلافي کند، خودش هم ظلمهايي کرده است که آن طرف ها هم او را نمي بخشند. اگر در اين دنيا انسان کسي را حلال بکند معنايش اين نيست که فرد ظالم به بهشت مي رود بلکه شما که گذشت کردي اهل گذشت هستي و دلت صاف است و صلاحيت بهشتي براي خودت درست کرده اي. خدا ظلم هاي فردي که به تو کرده است حساب مي کند. پس در حلال کردن ديگران، بخش زيادي از آن، نصيب خود ما مي شود. در روايت ما توصيه شده است که از يکديگر بگذريد. شما کار را

ص: 1860

به خدايي بسپاريد که عادل است. يک قسمت حق الناس در مسائل مادي است. مثلا تلف کردن مال ديگري وهمه اين موارد را مي دانيم. يک قسمت آن آبروي بردن ديگران است. اگر کسي از ديگري قرضي گرفته است و مي تواند آنرا پرداخت کند و معطل مي کند اين کار دزدي است. مثلا در مورد مهريه حق زن است و مي تواند مطالبه بکند. اگر مرد در زمان حياتش يا بعد از فوت (يعني وصيت نکند که حق زن را بدهند) آنرا نپردازد، اين بر گردن مرد مي ماند و حق الناس است و اين هم نوعي دزدي است. اگر بعضي از وارثين وصيت ميت را نسبت به ثلث رعايت نکنند اين نوعي دزدي است يا اين که يک ورثه نسبت به ديگران اجحاف بکند، اين هم نوعي دزدي است.حالا اگر به عمر کسي ديگري لطمه بزند چه مي شود؟ مثلا معلمي دير به سر کلاس بيايد يا کارمندي دير سر کار بيايد يا در اداره مي تواند کاري را تسهيل بکند ولي او را به قسمت هاي ديگر ارجا بدهد و وقت او را تلف کند، اين هم حق الناس و دزدي است. حضرت امير گاهي اوقات به در دارالاماره مي نشست تا وقتي کسي با ايشان کار دارد تا داخل نيايد که وقتش تلف بشود. پس تلف کردن حق مردم هم حق الناس است. مثلا آسيب هاي جسمي يا روحي به ديگران زدن يا آلودگي هاي صوتي که در شهر ايجاد مي شود يا بوق زدن هاي غير وقت يا درهنگام استراحت مردم يا بوق زدن هاي غير متعارف کاروان عروس در

ص: 1861

شهر يا آلودگي هاي زيستي مثل سيگار کشيدن در محيط هاي بسته،اينها حق الناس است و حرام است. مثلا فردي بيماري دارد که مسري است و مراقبت نمي کند و ديگران هم از او مي گيرند. اين از موارد حق الناس است. پيامبر روبروي خانه ي کعبه ايستاده بود و فرمود: اي کعبه حرمت تو خيلي بالا است ولي حرمت آبروي مومن از تو بالاتر است. زيرا خانه ي کعبه خودش محترم است ولي مومن مال، جان و آبرويش محترم است و بايد رعايت بشود. در اين رعايت ها است که مسلماني پيدا مي شود.امام صادق (ع) مي فرمايند: به طول رکوع و سجود فرد نگاه نکنيد، اگر مي خواهيد مسلماني بودن فردي را بدانيد، ببينيد امانت داري او چطور است و کارهايي که بر عهده اش است خوب انجام مي دهد يا خير. خوب است که انسان به يک اصولي پايبند باشد و حق ديگران را رعايت کند. کارواني به سمت کربلا مي رفت و دچار راهزنان شد. يکي از اهالي کاروان فرار کرد و از تپه ها بالا رفت و چادرهايي را ديد و به پيرمردي رسيد و گفت که من مي خواهم اموالم را به امانت نزد تو بگذارم. پيرمرد قبول کرد. در همان موقع دزدها به طرف چادر پيرمرد آمدند. و اموال دزديده شده را در چادر او گذاشتند. معلوم شد که او رئيس دزدها بوده است. فرد خواست فرار کند ولي رئيس دزدها فرياد زد که چرا مال خودت را نمي بري؟ زيرا تو آنرا نزد من به امانت سپردي. درست است که ما دزدي مي کنيم ولي يک جايي

ص: 1862

آنرا رعايت مي کنيم. خوب است که انسان به اصولي پايبند باشد.

کتاب احکام حق الناس نوشته ي محمد اکبري و کتاب حق الناس نوشته ي علي محمدحيدر نراقي، کتابه هاي خوبي براي مطالعه در مورد حق الناس است.

97-11-11- موقف نماز

سوال – کساني که نماز نمي خوانند، در قيامت چه برخوردي با آنها مي شود؟

پاسخ – از پيامبر داريم: کسي که عمدا نماز را ترک مي کند و به خدا اهانت مي کند کافر است. ترک نماز اهانت بزرگي به خداوند است مخصوصا در جامعه ي ما که امکان ندارد کسي در مورد نماز چيزي به گوشش نرسيده باشد. بعضي ها بهانه مي کنند که نماز ذکر و ياد خداست و ما به ياد خداهستيم، پس ديگر نيازي به نمازخواندن نيست. با اين مغلطه ها نمي شود از زير فرمان الهي شانه خالي کرد. فرق بين اسلام و کفر در نماز خواندن يا ترک نماز است. اين يک کفر حقيقي و عملي است. يعني فرد در عمل مثل کافر است.وقتي وصف جهنم مي آمد رنگ پيامبر عوض مي شد و گريه مي کرد. کسي که ترک نماز مي کند و به خدا بي احترامي به خدا مي کند ممکن است که به مرور اعتقاداتش را هم از دست بدهد و رابطه اش با خدا سست بشود. وقتي شخص اعتقاداتش را از دست بدهد، ديگري اميدي به شفاعت در روز قيامت نخواهد داشت. همه ي بدون استثنا نياز به شفاعت دارند حتي انبياء نياز به شفاعت چهارده معصوم دارند. شفاعت فقط براي خارج کردن فرد از جهنم نيست بلکه براي ارتقاء هم هست. اگر

ص: 1863

کسي تارک نماز باشد صلاحيت شفاعت را از دست مي دهد زيرا او در کلاس خدا و اهل بيت نيامده است تا اگر نمره ي کمي بگيرد،شفاعت شامل حال او بشود. در روايات داريم که شفاعت ائمه شامل کساني که نماز را سبک مي شمارند نمي شود. نماز خواندن صحيح نبايد فقط جلوي به جهنم رفتن انسان را بگيرد بلکه بايد باعث ارتقاء درجه ي انسان بشود و باعث قرب او بشود. اگر انسان بخواهد از اين کلاس خدا (نماز) استفاده بکند بايد نظم و آداب را رعايت کند. که اينکار خيلي سخت نيست. انسان در هنگام وضو سعي کند که با کسي حرف نزند و ذکر بفرستد و در جاي مخصوصي ازخانه نماز بخواند، معطر باشد و لباس تميز بپوشد. درهنگام شروع نماز اذان و اقامه بگويند. کسي که اذان و اقامه مي گويد دو صف فرشته پشت سر او مي ايستد و اين نماز، نماز ارزشمندي مي شود. بعد از نماز، حداقل تعقيبات نماز که تسبيحات حضرت زهرا است را انجام بدهد که اين کيميا است. ميرزاعلي اکبر هسته اي مي فرمود: نماز را با دنباله اش بخوانيد زيرا بادبادک بي دنباله به هوا نمي رود. با رعايت کردن آداب ظاهري، ما به خودمان تلقين مي کنيم که مي خواهيم کار مهمي را انجام بدهيم. فردي که اذان و اقامه نمي گويد و تا آخرين لحظه با ديگران صحبت مي کند و بعد شروع به خواندن نماز مي کند يعني دارد کار بي اهميتي انجام مي دهد و چنين نمازي اثري ندارد و آثار آن در زندگي محقق نمي شود. بعد از رعايت

ص: 1864

نظم و انضباط، انسان بايد حواسش باشد که دارد با چه کسي صحبت مي کند. اگر وقتي ما داريم با يک بچه صحبت مي کنيم روي مان را برگردانيم، آن کودک ناراحت مي شود. پس وقتي انسان مي خواهد با خدا صحبت بکند بايد حواسش را جمع بکند. آيت الله بهجت مي فرمودند: اگر در نماز سهوا حواس تان پرت مي شود اين خيلي به درد شيطان نمي خورد. اما وقتي شما متوجه شديد که در نماز هستيد خودتان را نگه داريد و اين خيلي ارزشمند است و اگر اين کار ادامه پيدا بکند باعث مي شود که انسان کنترل خودش را بدست بگيرد. اگر انسان عمدا در نماز حواسش پرت بشود و به دنبال شيطان برود،اين به درد شيطان مي خورد و به انسان ضربه مي زند. شرط ديگر اين است که شاگرد تکاليف قبل از کلاسش را انجام بدهد. يعني انسان قبل از اينکه وارد نماز بشود يک کارهايي بکند. نماز با حضور قلب و باحال، مزد تلاشي است که انسان بايد انجام داده باشد و براي اين مزدها لياقتهايي طلبيده مي شود تا اين سوز و گريه به کسي داده شود. فردي خدمت اميرالمومنين رسيد و گفت که من نمي توانم نماز شب بخوانم. امام فرمود: گناهان دست و پاي تو را گرفته اند. اگر قبل از نماز شما خوب باشد، نماز شما هم خوب خواهد بود. پس ما بايد تکاليف را قبل از نماز انجام بدهيم والا ممکن است که نماز ما تکراري بشود. به هيچ وجه دوتا نماز تکرار همديگر نيستند. حتي نماز رکعت اول با دوم فرق دارد زيرا

ص: 1865

شما در رکعت دوم در پله اي هستيد که از رکعت اول بالاتر هستيد. حتي شما در رکعت اول، در هر جمله بالاتر مي رويد. اول نماز اين طور شروع مي شود که خدا رحمن و رحيم است بعد مي گوييم: خدايا تو را مي پرستم يعني اول شما حالت خطاب به خدا نداريد و حالت غيابي است ولي بعد از چند جمله شما به محضر مي رسي. اين نماز تکراري نيست زيرا شما در هر لحظه در يک جا هستيد و اوج مي گيريد. مثلا کلنگ هر لحظه به زمين مي خورد ولي هر خوردن آن يک اثري روي زمين دارد. ممکن است که در ظاهر حالت تکرار باشد ولي در باطن هر لحظه اثر خاصي دارد. در مورد تکاليف پيش از نماز، جملاتي از امام سجاد (ع) داريم که حضرت ده علت براي بي حالي و کسلي در نماز ذکر کرده است. اين علتها به چيزهايي که قبل از نماز بايد رعايت بشود برمي گردد. يکي اينکه انسان حق خدا را کوچک بشمارد، ديگر اينکه پشت به خدا بکند و دست خودش را در درست دشمنان خدا بگذارد، وقتي انسان گناه مي کند دستش در دست شيطان است. و از تحت ولايت خدا خارج مي شود و به تحت ولايت شيطان مي رود، ديگر اينکه در مقام بندگي دروغ بگويد يعني مي گويد که من خدا و اهل بيت را دوست دارم ولي آثار اين دوستي در زندگي اش مشخص نيست، ديگر اينکه انسان شاکر نعمت هاي خدا نباشد (اين چهار مورد در جلسه ي گذشته ذکر شده است )، امام مي فرمايد:

ص: 1866

شايد مرا در جلسه ي علما نديدي و من را محروم کردي. عالم کسي است که هم خودش و هم خدا را شناخته است. و راه و مسير را شناخته است و به آن عمل کرده است. اگرانسان با چنين عالمي ارتباط نداشته باشد از يکسري روزي هايي محروم مي ماند. آنها واسطه ي بين ما و اهل بيت هستند يعني آنها معارف را از اهل بيت مي گيرند و به ما منتقل مي کنند. اگر کسي با آنها رابطه نداشته باشد اين چشمه خشک مي شود. زيرا رابطه انسان با خدا و اهل بيت قطع مي شود.در جلد دوم کتاب بحارالانوار از امام حسن عسگري (ع) داريم: اگر عالمان دين که در زمان غيبت مردم را به اهل بيت و خدا هدايت مي کنند نبودند همه از دين برمي گشتند. هر که خواهد همنشيني خدا و نشيند در حضور اولياء، صد قيامت در درون شان نقد هست کمترين شود همسايه مست. امام مي فرمايد: خدايا شايد من را جزو غافلين ديدي و من را از رحمتت مايوس کردي. معاشرت با افراد غافل انسان را مايوس مي کند. جنس روح ما آسماني و خدايي است. اگر ما با ملکوتيان بنشينيم احساس آرامش مي کنيم و اگر با غافلين بنشينيم دچار اضطراب مي شويم. زيرا اين روح، سنخيت با جاي ديگر و کس ديگري دارد. حافظ مي گويد: نخست موعظه ي پير مي فروش اين است که از معاشر ناجنس احتراز کنيد. اين معاشرناجنس هر چيزغير خدايي است. فردي مي گفت که من با آيت الله جمال گلپايگاني به سمت وادي السلام نجف حرکت مي کرديم.

ص: 1867

هوا بسيار گرم بود ولي وقتي من با ايشان بودم هواي خنک و مطبوعي به ما مي خورد. من از دور فردي را ديدم که اهل نبود. تا آن فرد آمد آن هواي مطبوع تبديل به هواي گرم شد. آن فرد رفت. آيت الله گلپايگاني فرمود: مواظب معاشرت هايتان باشيد. همنشين خيلي موثر است. در آخرالزمان غفلت هايي از جاهاي مختلف پمپاژ مي شود. ما بايد مراقب باشيم که زير گرد و غبار اين غفلت ها مدفون نشويم. امام مي فرمايد: خدايا شايد من با انسانهايي که اهل بطالت هستند، نشست و برخاست دارم و تو مرا اين جوري ديدي. زيرا من با آنها انس و الفت دارم. فردي نزد آيت الله کشميري رسيده بود و درخواست ذکري را کرده بود. ايشان گفته بودند که شما روزي صد بار بگوييد: يا ماست يا چغندر. ايشان مي دانست که طرف در زندگي اهل هيچ رعايتي نيست و فقط يک ذکر مي خواهد. بعضي ها در زندگي مراقبتي ندارند ولي دعا يا ذکري مي خواهند که ائمه را در خواب ببينند. انسان بدون تلاش و فقط با ذکر عارف نمي شود. فردي به آيت الله بهجت گفت که دعايي بفرماييد که من در نماز حضور قلب پيدا بکنم. ايشان فرمودند: اين چيزها دعايي نيست بلکه دوايي است و شما بايد خودتان را مداوا کنيد. ذکر بدون تلاش، شدني نيست. امام مي فرمايد: خدايا شايد ديگر دوست نداري صداي من را بشنوي و من را دور کردي. زيرا اين دعا بوي طمع و خودخواهي و ريا مي دهد. اگر من به در خانه ي تو آمدم به خاطر

ص: 1868

خودم بود نه بخاطر تو. بعضي ها عباداتشان بوي گناه مي دهد.يعني درعبادات شان دنبال کار خودشان هستند. اشکالي ندارد که انسان حاجات خودش را بخواهد ولي اين بد است که انسان فقط براي برآورده شدن حاجاتش به درخانه ي خدا برود. فردي با امام صادق (ع)همراه بود و خدم و حشم دولت بني عباس را مي ديد و آهي کشيد و گفت که اي امام چه زماني دولت شما تشکيل مي شود. (او فرج آقا را خواست) امام فرمود: تو هم دنيا طلب شدي؟ يعني دعاي فرج اين فرد بوي دنيا مي داد تا اين فرد به مقامي برسد. انسان نبايد دعا و خدا را وسيله اي براي خودش قرار بدهد. انسان بايد خود خدا را هم بخواهد. طمع خودداشتن بد است. بعضي ها وقتي ناراحتي و غصه دارند به زيارت مي روند. مرحوم حاج آقا دولابي مي فرمودند که امام رضا (ع) حق دارد که از ما گله کند زيرا ما وقتي ناراحت هستيم پيش امام رضا(ع) مي رويم، ما بايد خوشي هاي مان را هم پيش امام رضا(ع) ببريد. امام مي فرمايد: خدايا شايد بخاطر اينکه پيش تو حيا نداشته ام از من لذت عبادت را گرفته اي.

امام سجاد (ع) در انتها درمان را هم ذکر مي کند.

سوال – آيات پاياني سوره مرسلات را توضيح بفرماييد.

پاسخ – در سوره ي مرسلات ده بار اين آيه تکرار مي شود: واي بر کساني که روز قيامت را تکذيب کردند و کفر ورزيدند. مي فرمايد: وقتي آنها وارد جهنم مي شوند سايه اي بالاي سر آنها و اطراف آنها

ص: 1869

قرار مي گيرد که خنکي ندارد و اين سايه خفگي و دود و آتش دارد. به سمت آنها آتش هايي مي آيد که شراره اش مثل کاخ ها و قصرهايي است که به سمت انسان پرتاب مي شود و جرقه هاي آن مثل شتران زرد رنگ است.

ما بايد بتوانيم اعتقادات مان را با خودمان به قيامت ببريم. نکند که در دم آخر ما به تکذيب و کفر از دنيا برويم. حفظ اعتقادات وعميق شدن اعتقادات مهم است. انسان به آنچه که مي داند عمل کند و اين باعث تثبيت اعتقادات ما مي شود.

سوال – در مورد درمان بي حالي در عبادات در دعاي ابوحمزه توضيحاتي بفرماييد.

پاسخ – بعد از اينکه امام سجاد(ع) ده مورد از علت هاي بي حالي در عبادات را ذکر مي کند، درمان را هم ذکر مي کند. برخورد خدا با ما به تبع کارهايي است که ما کرده ايم يعني من کاري کرده ام که در رحمت خدا را به روي خودم بسته ام. پس خدا بواسطه ي اعمال خودمان با ما برخورد مي کند.

حالا کساني که دچار بي حالي در عبادت هستند مايوس و خسته نشوند.گاهي اين بي حالي ها فايده ي بيشتري نسبت به خوشي ها وحال ها دارد. گاهي تنبيه هاي خدا فايده اش بيشتر است مثل تنبيه هايي که پدر و مادر براي بچه بکار مي برند. وقتي ليلي ظرف مجنون را شکست، مجنون خيلي خوشحال شد. اگر با ديگرانش بود ليلي چرا ظرف مرا بشکست ليلي. گاهي تنبيه هاي خدا براي اين است که ما به خودمان بياييم

ص: 1870

و عيب هاي مان را در زندگي پيدا کنيم و ديگر اينکه جلوي غرور و عجب را بگيريم. پس وقتي بي حالي و بي توفيقي بوجود مي آيد اول بايد خودمان را ببينيم و در خانه ي خدا بشکنيم و ادعاي زيادي نداشته باشيم. بعد که شما عيب خودتان را ديديد، عفو خدا را هم ببينيد. در قسمت ديگر امام مي فرمايد: خدايا وقتي خودم را مي بينم عيب مي بينم و مضطرب مي شوم ولي وقتي تو را مي بينم طمع به کرم تو دارم. بعد امام مي فرمايد: خدايا با همه ي بدي هايم از من بگذر مثل کساني که قبلا از آنها گذشته اي زيرا صفت تو عفو است. مرحوم نراقي داستاني را نقل مي کند: جوان چوپاني عاشق دختر پادشاهي شده بود و در عشق او مي سوخت. مادر پادشاه به وزير گفت که پسرم دارد از دست مي رود. وزير گفت ( من کاري مي کنم که پادشاه دخترش را به پسر تو بدهد) که به پسرت بگو در فلان کوه مشغول نمازخواندن بشود. و وقتي من شاه را به آن کوه آوردم اعتنا نکند تا من اشاره کنم. وزير در شهر شايعه کرد که يک جوان مستجاب الدعوة اي در فلان کوه عبادت مي کند. اين شايعه به گوش پادشاه رسيد. پادشاه با وزير به ديدن جوان رفتند. وزير به جوان که در حال نماز بود اشاره اي کرد ولي جوان اعتنا نکرد. پادشاه رفت. وزير برگشت و به جوان گفت که چرا به اشاره ي من توجه نکردي. جوان گفت که من نه تو و نه دختر پادشاه

ص: 1871

را مي خواهم. من يک عبادت دروغي کردم و خدا پادشاه را به پاي من انداخت، اگر من عبادت واقعي بکنم خدا چکار خواهد کرد.

97-11-18- مواقف قيامت

در آن نفس که بميرم در آرزوي تو باشم نه در اميد دهم جان که خاک کوي تو باشم، به وقت صبح قيامت که سر زخاک برآرم به گفتگوي تو خيزم به جستجوي تو باشم، به مجمعي که درآيند شاهدان دوعالم نظر به سوي تو دارم غلام کوي تو باشم، حديث روضه نگويم گل بهشت نَبويَم جمال هور نجويم دوان به سوي تو باشم، بوي بهشت ننوشم ز دست ساقي رضوان مرا به باده چه حاجت که مست روي تو باشم.

سوال – آيا در روايات ما در مورد مواقف پنجاه گانه قيامت توضيحاتي داده شده است؟

پاسخ – پنجاه موقف بر صراط قرار دارد که درآن به اعمال و وظايفي که ما در دنيا داشتيم رسيدگي مي کنند. اين پنجاه موقف صريحا در روايات نام برده نشده است. از مجموعه روايات و سخنان بزرگان مثل شيخ صدوق اين طور برمي آيد که اين پنجاه موقف وظايفي بوده است که بر دوش ما بوده است. بطور کلي مواقف تکاليف و مسئوليت هايي است که ما بايد درقبال خدا و مردم انجام مي داديم. يکي از اين مواقف نماز، روزه، خمس و زکات است. خمس حق ولايت و امامت است. اگر کسي شرايط پرداخت خمس را داشته باشد ولي آنرا ندهد، حق امام را غصب کرده است و او عملا يکي از غاصبين حقوق اهل بيت است. يکي ديگر از آن مواقف زکات است که حق فقرا است. نپرداختن

ص: 1872

خمس و زکات بي برکتي هاي زيادي در زندگي انسان پيش مي آورد. در روايات داريم که پرداخت خمس و زکات باعث سهولت زندگي و زياد شدن برکت رزق است و اين با تجربه هم بدست مي آيد. رئيس سازمان حوادث غيرمترقبه ي کشور مي گفتند که در مناطقي زلزله يا خشکسالي آمده بود و دو تا مزرعه در کنارهم بوده اند که يکي صد درصد سوخت شده بود و يک سالم مانده بود در حاليکه اگر خشکسالي يا سرمازدگي باشد بايد هر دو از بين بروند. وقتي ما تفحص کرده ايم، متوجه شديم که صاحب يکي از آنها اهل خمس و زکات بوده است و يکي نبوده است. در قرآن داريم که اگر مردم مومن باشند برکات زمين و آسمان بر آنها نازل مي شود. ما متوجه بسياري از مشکلات روحي و معنوي نمي شويم. يکي از کشاورزان اطراف مشهد به ديدن مرحوم شيخ نخودکي رفته بود و گفت که آفت ملخ در مزارع خيلي زياد شده است و مزرعه ي من دارد از بين مي رود. ايشان گفتند که شما زکات نمي دهيد و ملخ ها حق فقرا را از زمين شما مي خورند، زکات بده تا کارت درست بشود. کشاورز عهد بست که زکات بدهد و ايشان دعايي کرد و دستورالعملي به او داد. کشاورز مي گفت که وقتي من به عهد خودم وفا کردم، مي ديدم که ملخ ها اطراف ساقه ها مي نشينند ولي علف هاي هرز را مي خورند و ساقه هاي گندم را نمي خورند. اين از وعده هاي قرآني است. موقف بعدي صله رحم است که در

ص: 1873

قيامت از آن سوال مي شود. صله ي رحم فقط صرف رفت و آمد نيست بلکه بايد بين آنها مودتي باشد و کار يکديگر را راه بيندازند. يکي از مواقف، موقف امانت است. گاهي امانت مالي و گاهي غيرمالي است. حرفي که فردي در مجلسي به شما مي زند يک امانت است و اگر شما آنرا جاي ديگر نقل کنيد ممکن است که فتنه اي بپا بشود.يکي ديگر از مواقف، موقف حج است. ما بايد اين تکليف را مثل تکاليف ديگر جدي بگيريم. متدينيني هستند که با توجه به اموال شان توان رفتن به حج را دارند ولي از اين مسئله غفلت مي کنند. وقتي خدا در قرآن حج را مطرح مي کند در ادامه ي آن مي فرمايد: هر کس که کفر بورزد (بجاي ترک حج کلمه ي کفر را بکار برده است) يعني ترک حج در حد يک کفر عملي است. زيرا انسان به دستور ديني عمل نمي کند. پيامبر به حضرت علي (ع) مي فرمود: کسي که مستطيع است و حج را ترک کند، او کافر است. دو دسته هستند که در آخر عمر به آنها گفته مي شود که غير مسلمان بميريد زيرا آنها مسلمان نيستند: يکي تارک زکات و يکي تارک حج. زيرا اگر کسي مسلمان بود به مسلمات دين اسلام پايبند بود. در ضمن کسي هم که به حج رفته است بررسي مي کنند که براي تفريح به حج رفته بود يا براي شهرت يا براي خدا ؟يکي ديگر از مواقف، موقف سوال از نعمت هاست. نعمت هايي که خدا بدون استحقاق به ما داده است مثل نعمت، سلامتي،

ص: 1874

جواني، عمر، ولايت، دين و. ..اينها نعمت هايي است که خدا به ما داده تا انسان مسير سعادت را با آنها براي خودش هموار بکند. نعمت جواني و سلامتي نعمت بزرگي است. اينها نعمت هايي است که وقتي انسان آنرا از دست مي دهد تازه قدر آنها را مي داند. اگر ما مي گوييم که از اين نعمت ها استفاده بکنيد منظورمان اين نيست که شما دائم در گوشه اي بنشيند و ذکر بگوييد يا عبادت به معناي خاص خودش انجام بدهيد. زندگي انسان بايد در چارچوب عبوديت باشد نه الزاما عبادت. يعني زندگي در قالب رضاي خدا باشد و در مسير بندگي باشد و خلاف رضاي خدا نباشد. اگر ما مي خواهيم جواني مان را هدر ندهيم بايد در تمام مسير زندگي در راه خدا باشيم و پشت به خدا نکنيم و در مسير دستورات حجت هاي الهي باشيم. فرقي که يک فرد متدين با ديگران دارد فقط در کميت اعمالش نيست بلکه در جهت گيري آن است يعني جهت گيري زندگي او به سمت رضاي خدا باشد. نعمت فرزندان و مال خيلي بزرگ است. پيامبر فرمود: خوب چيزي است که مال صالح دست انسان صالح بيفتد. حتي اگر اين براي توسعه ي زندگي اهل و عيال خودش باشد. در روايات داريم که مرد بايد يک رفاه نسبي براي خانواده اش ايجاد بکند و اين براي مرد کار دنيا نيست بلکه يک کار آخرتي است. حضرت اميرالمومنين قهرمان توليد ثروت بود. حضرت از افراد فقيري نبودند که در گوشه اي نشسته باشند. ايشان از پرکارترين افراد و مولدترين افراد نسبت به ثروت بودند. در

ص: 1875

کتاب وسايل الشيعه داريم که اميرالمومنين رفيق بيل و کلنگ بود. حضرت مي فرمودند که روزي من از گرسنگي سنگ بر شکمم مي بستم ولي الان روزي چهل هزار دينار صدقه مي دهم. حضرت مي دانست که چطور بدست بياورد و چطور خرج کند. دراين موقف مي پرسند که اين اموال از کجا آورده اي و چگونه خرج کرده اي. ما بايد مواظب بدست آوردن ثروت و خرج کردن آن باشيم. روزي حضرت امير به دفتر دار خود گفت که يک خرواز گندم براي فلاني و يک خروار خرما براي فلاني بفرست و او گفت اين خيلي زياد است. حضرت فرمود: خدا امثال تو را زياد نکند. روزي حضرت امير وارد باغش شد و به کارگرش گفت که چيزي داري که من بخورم. ؟ او گفت که مقداري بادمجان با روغن شتر سرخ کرده ام با مقداري نان جو. او آنها را آورد و حضرت خورد. حضرت فرمود: از رحمت خدا دور است کسي که براي شکم به جهنم برود، شکمي که با مقداري نان جو سير مي شود حيف است که انسان به خاطر آن به جهنم برود. بعد حضرت بلند شدند و چاه را کندند و آب بيرون زد. حضرت از چاه بيرون آمد و وقف نامه ي چاه را نوشت. حضرت در نهج البلاغه مي فرمايند: خودتان وصي اموال خودتان باشيد. مهم اين است که مديريت کار را خودتان بدست بگيريد. در واقع مواقف مسئوليت هاي الهي است که بر دوش انسان است. يکي از مواقف که من به آن فريضه ي خاموش مي گويم زيرا الان خيلي به آن توجهي نمي

ص: 1876

شود ولي خيلي مهم است و حافظ دين است، فريضه ي امر به معروف و نهي از منکر است، از اين فريضه بصورت جدي سوال خواهد شد. در اين فريضه به منافع عده اي برمي خورد و بخاطر همين انجام آن مقداري زحمت دارد و با بهانه هايي اين فريضه را براحتي کنار مي گذارند بخصوص در آخرالزمان. در نماز و حج به منفعت کسي ضرري نمي خورد با اينکه زحمت دارد ولي اينها انجام مي شود. در کتاب فروع کافي و وسايل اشيعه روايتي از امام باقر (ع) داريم: در آخر الزمان مردماني مي آيند که ريا کار هستند، به همه ي دين پايبند نيستند، دعا و قرآن هم مي خوانند ولي رشد و شعور ديني را ندارند. دنبال امر به معروف و نهي از منکر نمي روند مگر اينکه مطمئن باشند براي شان ضرري ندارد، براي خودشان بهانه و عذر مي آورند که اين کار را انجام ندهند، به سمت نماز و روزه مي روند چون ضرري براي آنها ندارد و اگر همين نماز هم به آنها ضرر، مالي، جاني و حيثيتي بزند همين را هم کنار مي گذارند. در حاليکه بالاترين فرائض که امر به معروف و نهي ازمنکر است را ترک کرده اند. اين واجب بزرگي است که بواسطه ي اين است که بقيه واجبات دين حفظ مي شود. امر به معروف و نهي از منکر روش انبياء و صلحا بوده است.بواسطه ي اين فريضه راهها امن مي شود و کسب ها حلال مي شود.

اگر همه به خلاف کارها تذکر بدهند ديگر در آن جامعه رزق حرام بدست نمي

ص: 1877

آيد که همه را بپوساند و مردم را بي حال کند. اگر اين فريضه کمرنگ بشود خسارت بزرگي به جامعه وارد مي شود.

سوال – آيات سوره قريش، ماعون و کوثر را توضيح بفرماييد.

پاسخ – يکي از مواقف به اين مي پردازد که شما با کتاب خدا و قرآن چکار کرديد. در روايت داريم که در روز قيامت قرآن از عده اي شکايت مي کند که من کتاب تبرک آنها بودم ولي وارد زندگي شان نشدم. پس سعي کنيم کتاب خدا را در زندگي مان وارد کنيم و با قرائت و ختم قرآن، کم کم به سمت فهم و عمل به قرآن برويم.

بعضي از نظراعتقادي کفار بحساب نمي آيند ولي از جهت عملي کافر هستند مثل تارک نماز يا حج. در سوره ي ماعون خدا مي فرمايد: نديديد کسي را که دين و آخرت را تکذيب کرد؟ ( کفر عملي )اين کسي است که يتيم را از خودش مي راند و ديگران را تشويق به کمک کردن به يتيم نمي کند و به نماز اهميت نمي دهند و يکي درميان نماز مي خوانند. اينها اهل ريا هستند و جلوي کمک کردن به ديگران را مي گيرند. (ماعون)

پس اين کفر عملي است نه اعتقادي. پس اين نشانه هاي کفر عملي است. انسان مي تواند مسلمان ظاهري باشد ولي کفر عملي داشته باشد.

سوال – در مورد روش فريضه ي امر به معروف و نهي از منکر توضيحاتي بفرماييد.

پاسخ – کساني که مي خواهند امر به معروف و نهي از منکر بکنند، بايد معروف و منکر را

ص: 1878

بشناسند. چيزهاي واجب را بايد امر کرد اگر کسي آنرا ترک بکند و منکر يعني گناهان. انسان بايد بداند که اين کاري که شخص دارد انجام مي دهد گناه است. گاهي طرف دارد کاري را انجام مي دهد که گناه نيست ولي شما خيال مي کنيد که گناه است. مثلا طرف کاري را طبق فتواي مرجع خودش انجام مي دهد و شما خيال مي کنيد که گناه است يا کار دو پهلويي انجام مي دهند که هم مي تواند گناه باشد و هم مي تواند نباشد مثلا خانم يا آقايي باهم راه مي روند و دليلي ندارد که شما تجسس بکنيد که اينها زن و شوهر هستند يا خير، وقتي شما در ظاهر هيچ قرينه يا نشانه ي بدي نمي بيند آن را بر وجه خوب ببينيد. در واقع ما نبايد منکر تراشي بکنيم و بايد منکري رخ بدهد تا ما در مقابل آن بايستيم. درحمام هاي قديم وقتي مي خواستند از حمام بيرون بيايند پايشان را در حوضچه اي مي زدند و بيرون مي آمدند. پيرمردي که حوله بر سرش بود پايش را در اين حوضچه نزد و حمامي با پرخاش گفت که چرا اين کار را نکردي و تمام اينجا را نجس کردي. او گفت: مگر نجس است ؟ و بعد ديدم که اين فرد آيت الله حائري بوده است. شايد يک چيزي منکر باشد ولي منکر آن در حدي است که بايد به همان اندازه با آن برخورد بشود. يعني نبايد با نهي از منکر با شدت بيشتر از خودش برخورد بکنيم تا منکر بزرگتري از آن در بيايد. در زمان آيت

ص: 1879

الله نجفي اصفهاني عده اي نفس زنان پيش ايشان آمدند و گفتند که در چند خانه آن طرف تر عروسي بود که در آن بزن و بکوب بود،ما از روي پشت بام به آن مجلس رفتيم و عده اي را زديم و دف آنها را شکستيم و سيلي به عروس زديم. آقا گفت که شما اشتباه کرديد،شما به بهانه ي نهي از منکر چند تا منکر بزرگتر انجام داده ايد. شما از پشت بام مردم بالا رفتيد و درگير شده ايد شما با چه مجوزي اين کارها را کرده ايد ؟ديگر اينکه ما بايد شيوه ي امر به معروف ونهي از منکر را بدانيم. چيزي که مهم است اين است که معروف انجام بشود و منکر ترک بشود ولي شيوه ي آن به عهده ي ما گذاشته شده است که به تناسب موقعيتها و شرايط آنرا انجام بدهيم. ممکن است که يک منکر با يک تذکر آرام حل بشود وشما حق نداريد از اين مراحله ي فراتر برويد يا تندتر صحبت کنيد. مهم ترک منکر است. ممکن است که شما با يک تذکر مهربانانه آن منکر را ترک بدهيد. گاهي ممکن است که با سکوت يا اخم يا مهرباني اين کار انجام بشود. فردي خدمت امام صادق (ع) رسيد و گفت که من از فردي طلبکار هستم و او طلب من را نمي دهد. امام فرمود: برو در خانه ي او بنشين و سکوت کن. مدتي بعد او توانست طلبش را بگيرد. در روايت داريم که اگر بچه اي کاهل نماز است زياد به او نگوييد زيرا او لجبازتر مي شود، با او قهر کنيد

ص: 1880

ولي قهرتان طول نکشد و با او سنگين باشيد. نبايد قهر کردن طول بکشد زيرا اثر تنبيهي خودش را از دست مي دهد.

ديگر اينکه در رساله ها آمده است که امر به معروف زماني است که شما احتمال ترتيب اثر را بدهيد. اگر من احتمال تاثير نمي دهم، امر به معروف و نهي ازمنکر ديگر به گردن من نيست و اين مي تواند بهانه اي براي فرار کردن از اين امر باشد. ممکن است که تنها گفتن من اثري نداشته باشد ولي وقتي چند نفر اين کار را انجام بدهند تاثير داشته باشد. در ضمن ممکن است که اثر آن فوري نباشد. در زمان امام حسين (ع) مردمان نهي از منکر امام را قبو ل نکردند ولي در طول تاريخ اين امر به معروف اثر گذاشت. گاهي اثر صد درصد منکر را برنمي دارد و اثر آن جزئي است ولي اين هم خوب است. انسان نبايد امر به معروف و نهي از منکر که حافظ اسلام است را با يک احتمال کنار بگذارد. انسان بايد فضاي اثرگذار را ايجاد کند. ما بايد شرايطي را ايجاد بکنيم که کلام و رفتار ما اثرگذار باشد. مثلا اگر ما به يک فرد بد حجاب امر به معروف و نهي از منکر بکنيم ممکن است که اثر نداشته باشد ولي اگر فضايي ايجاد کنيم که با مهرباني و دادن هديه اين کار انجام بشود، اثرگذار خواهد بود. پس ما مي توانيم با فضاي عاطفي تاثير را ايجاد بکنيم.

97-11-25- شاهدان روز قيامت

سوال – در مورد شهود و گواهان روز قيامت توضيحاتي بفرماييد.

پاسخ – در قرآن داريم: روزي که

ص: 1881

شاهدان گواهي مي دهند و بپا مي خيرند. از اين آيه مشخص مي شود که شاهدان متعدد هستند. علاوه بر خداوند که اولين و اصلي ترين شاهد ما دردنيا و گواه درقيامت است، شاهدان ديگري هم هستند. در قرآن داريم که خدا بر هر چيزي شاهد است و بر اعماق وجود ما احاطه دارد.ناظر و شاهد بودن خداوند در اين عالم از باب بربوبيت خدا است. شاهد بودن خدا در دنيا شبيه به مراقبت يک پرستار از بيمار يا مراقبت يک پدرومادر دلسوز از فرزندش است. پس نگاه خداوند نگاه امداد و تربيت است که موجب رشد است نه نگاه يک پليس يا مراقب که مي خواهد مچ بگيرد. البته خداوند شخصي را که تخلف مي کند مي بيند ولي اصل نگاه خدا براي تربيت و ربوبيت است. اگر انسان به اين توجه داشته باشد خجالت مي کشد که در مقابل خداي مهربان گناه بکند. طلبه اي که درسش تمام شده بود و مي خواست به ايران برگردد، يکي از علما به او گفت که اين آيه را زياد بخوان که مي فرمايد: آيا نمي داني که خدا تو را مي بيند. اين آيه بايد تکرار بشود تا در جان انسان بنشيند.حضرت اميرالمومنين مي فرمايد: بپرهيزيد از اينکه در خلوت معصيت کنيد زيرا کسي شما را نگاه مي کند که خودش (حاکم) در قيامت شاهد است. از طرفي انسان بايد خوشحال باشد که تحت نظارت چنين چشماني است. آيت الله اراکي مي فرمودند: سالها قبل دخترم که بسيار متدين است مي خواست تنها به حج مشرف بشود و مي ترسيد. ايشان به من گفت که

ص: 1882

من چکار کنم و من به او گفتم که در آنجا شما ميهمان خدا هستي و ذکر يا حفيظ يا عليم را زياد بگو. وقتي دخترم برگشت به من گفت که من وقتي سيل جمعيت را در طواف ديدم وحشت کردم و در گوشه اي از مسجد الحرام نشستم و ذکر يا حفيظ يا عليم را گفتم. يک دفعه ديدم که تعدادي دور يک نفر حلقه زده اند و ايشان امام زمان (عج) بودند. من هم وارد آن حلقه شدم. من عباي حضرت را گرفتم و هفت مرتبه طواف کردم. در طول اين هفت دور يک تنه به من نخورد. در انتهاي طواف حضرت را نديدم. دختر آيت الله اراکي از حفاظت خدا استفاده کرد. پس شاهد بودن خدا براي امدادرساني است. حالا اگر خدا شاهد است پس چرا شهود ديگري هم هستند؟ اين جنبه ي تربيتي دارد. يک دسته از شهود ملائکه هستند و ناظر اعمال بد و خوب ما هستند. از امام صادق (ع) سوال شد که چرا بجز خدا ملائک هم شاهد هستند. امام فرمود: وقتي کسي بداند که چشمهاي متعددي او را مي بيند بيشتر از خودش محافظت مي کند.در جاي خلوتي که ما فکر مي کنيم کسي ما را نمي بيند دهها و صدها چشم ما را نگاه مي کند. شخصي نزد امام حسين (ع) آمد و گفت که من اراده ي ضعيفي دارم و اهل گناه هستم. شما به من نصيحتي بکنيد. امام فرمود: پنج کار را بکن و هر گناهي خواستي انجام بده: از رزق خدا استفاده نکن، از حکومت و ولايت خدا بيرون برو،جاي خلوتي پيدا کن

ص: 1883

که خدا تو را نبيند، وقتي ملک الموت آمد او را از خودت دفع کن يعني اين قدرت را داشته باش و وقتي ملک جهنم (مالک) خواست تو را وارد دوزخ بکند بگو که من به دوزخ نمي روم و قدرت مقاومت داشته باش.

در مورد مناجات شعبانيه داريم که همه ي ائمه اين مناجات را مي خواندند و بر آن مداومت داشتند. يکي از فرازهاي اين دعا مي فرمايد: خدايا گناهاني را از من در دنيا پوشاندي در حالي که من محتاج تر هستم که در آخرت کسي آنها را نبيند، خدايا من را در مقابل بينندگان آخرت رسوا نکن. ما بايد از خدا بخواهيم که ستاريت خداوند در آخرت هم شامل حال ما بشود. شاهد بعدي انبياء هستند. در قرآن داريم: ما از هر امتي يک شاهد مي آوريم. شاهد کسي است که در دنيا ديده است و از جزئيات اعمال خبر دارد و داراي عدالت است و آن را کم و زياد نمي کند. اين فرد، معصوم هر امت و پيامبر آن امت است.هر پيامبري شاهد و گواه بر اعمال امتش است حتي اگر از دنيا برود باز هم از برزخ ناظر بر اعمال امتش است. در ادامه آيه مي فرمايد: و اي پيامبر، تو را شاهد بر همه ي آنها قرار مي دهيم. حضرت علي (ع)مي فرمايند: پيامبر شاهد بر همه ي شهدا ( انبياء) است. دسته ي بعدي شاهدان ائمه و معصومين هستند. در سوره توبه آيه 105 داريم: هرکاري مي خواهيد بکنيد خدا، رسول و مومنين اعمال شما را مي بينند. کدام مومن اين قدرت را دارد که

ص: 1884

از زواياي قلب ما با خبر بشود و شهادت بدهد؟ اينها ائمه و معصومين هستند. فردي نزد امام رضا (ع) رسيد و گفت که براي من و خانواده ام دعا کنيد. امام فرمود: مگر ما شما را دعا نمي کنيم؟ و بعد امام آيه بالا را خواندند. پس نظارت ائمه هم مثل نظارت خداست. ائمه مظهر رحمت خداهستند و آنها ما را نگاه مي کنند و براي ما دعا مي کنند.ائمه و پيامبران در قيامت هم شفيع ما هستند. واي به حال کساني که قرار است ائمه شفيع آنها بشوند ولي خصم آنها بشوند. پس ما بايد مواظب باشيم که از اين نگاه مهربان استفاده بکنيم نه سوءاستفاده. دسته بعدي شهود، ملائکه هستند. در سوره ي ق آيه 21 داريم:در محشر هر فردي فرشته اي در پشت دارد که او را به سمت دادگاه مي برد و ملکي هم در جلو است که شاهد است. به اين فرشتگان نويسندگان کريم مي گويند زيرا آنها در نوشتن اعمال خير ما عجله دارند و آنرا ده برابر ثبت مي کنند. وقتي انساني عمل شري انجام مي دهد هر دو ملک محزون مي شوند ولي ملک سمت چپ تا هفت ساعت گناه را نمي نويسد و بعد اگر توبه نکرد آن گناه ثبت مي شود. اين دو ملک تمام اعمال ما را مي بينند.

سوال – صفحه ي سوم قرآن کريم را توضيح بفرماييد.

پاسخ- در روايات ما به مداومت عمل تاکيد شده است. اگر يک عمل مستحب را شروع کرديم حتي اگر عمل کم باشد بايد ادامه پيدا کند.امام صادق (ع) مي فرمايد: بهترين عمل

ص: 1885

آن است که عبد بر آن مداومت داشته باشدحتي اگر کم باشد. دراين صورت قرآن با جان ما عجين مي شود.

آيه 7 سروه بقره مي فرمايد: خدا بردلهاي آنها مهر مي زند و هدايت نمي شوند، بر گوشها و بينايي آنها پرده مي کشد و حق را نمي شنوند و نمي بينند و دچارعذاب عظيم خواهند شد. پس خداست که بر دلها مهر مي زند. در قرآن داريم که خدا بعضي ها را گمراه مي کند يا مهر بر دلهاي آنها مي زند که ديگر هدايت نمي شوند يا بيماري بعضي ها را زياد مي کند. اين صفات تبعي خداست که به تبع اعمال ماست. کار ابتدايي خداوند هدايت و راهنمايي کردن است. مگر اينکه خود ما کاري بکنيم که در رحمت به سوي ما بسته بشود. اگر ما از چشم و گوش استفاده درست نمي کنيم در هدايت را به سوي خودمان مي بنديم. پس خدا هدايت را از کسي که در هدايت را به سوي خودش بسته است مي گيرد.

سوال – در مورد ادامه شهود و گواهان روز قيامت توضيحاتي بفرماييد.

پاسخ- يکي ديگر از شاهدان روز قيامت زمين است. درسوره ي زلزال داريم که زمين در روز قيامت چيزهاي سنگيني که در خودش بوده است را بيرون مي دهد و زمين رازهاي خودش را برملا مي کند. زمين خبر مي دهد زيرا خداوند به او الهام کرده است. در فرهنگ ديني ما همه ي موجودات در عالم از کوچکترين ذرات تا بزرگترين اجرام داراي شعور و درک هستند. در عالم تمام موجودات حي هستند و ذکر دارند.

ص: 1886

در قرآن داريم: هيچ چيزي نيست مگر اينکه در اين عالم ذکر دارد ولي شما نمي فهميد. مرحوم ميرداماد فرمود که من ذکر عالم را شنيدم که همه ي عالم مي گفتند: يا غني (بي نياز) و يا مغني (بي نيازکننده). يکي از شاگردان مرحوم آخوند کاشي مي گفت که وقتي نيمه شب من از کنار حجره استادم رد مي شدم مي شنيدم که درختان مي گفتند: سبوح قدوس ملائکته و روح. وقتي نگاه کردم ديدم که استاد هم همين ذکر را در سجده مي گويد. صبح آن روز ايشان فرمودند: اينکه شما ذکر عالم را شنيده ايد تعجبي ندارد، اينکه گوش شما باز شده است تعجب دارد. يکي از معجزات پيامبر اين بود که پيامبر مقداري سنگ ريزه برمي داشتند و اين سنگ ريزه ها شروع به ذکر کردن مي کردند. معجزه ي پيامبر ذکر گفتن سنگ ريزه ها نبود بلکه معجزه ي پيامبر اين بود که گوش کسي که نمي توانست آن ذکر را بشنود باز مي کردند. زمين کارهاي خوب و بد شما را مي بيند. داريم که نمازهاي واجب را در يک جاي منزل بخوانيد يعني مصلي داشته باشيد ولي در مورد نمازهاي مستحب امام صادق (ع) فرمودند که در جاهاي مختلف منزل تان نماز بخوانيد که در روز قيامت براي شما شهادت بدهند.

امام صادق (ع) مي فرمايد: وقتي شخصي گناهي مرتکب شده است بعد که توبه مي کند خدا به زمين و جاهايي که او گناه کرده است دستور مي دهد که آنها را بپوشانند و کتمان کنند. توبه حجابي براي تمام گناهان درست مي کند. رسول ترک

ص: 1887

که آزاد شده ي دست امام حسين (ع) بود، وقتي از محلي رد مي شد وارد مسجد آنجا مي شد و نماز مي خواند و در هر قسمتي از مسجد دو رکعت نماز مي خواند. يکي از رفقاي او گفت که چرا تو در مسجد مي چرخي؟ رسول ترک گريه اش گرفت و گفت که من زياد گناه کرده ام و حالا بايد آنقدر نماز بخوانم که زمين شهادت بدهد که من روي آن نماز خوانده ام.

خدا را به باب الحوائج قسم مي دهيم که حاجات شرعيه ي همه ي مومنين را برآورده بفرمايد.

97-12-09- شاهدان روز قيامت

سوال – در مورد شهود و گواهان روز قيام توضيحاتي بفرماييد.

پاسخ – شهود و گواهان روز قيامت متعدد هستند. تعدد اين شهود جنبه ي تربيتي دارد ازاين جهت که باعث مي شود ما بيشتر مراقب باشيم. وقتي ما مي بينيم که چشم هاي بيشتري ما را نگاه مي کند و مراقب ما است دقت مان روي اعمال مان بيشتر است و اگر ما بدانيم چشمهاي نگران، چشمهاي مهرباني هستند که نگاه آنها نگاه رحمت و لطف است، احساس امنيت و اميدي هم مي کنيم. اصلي ترين شاهد وجود مقدس خداوند متعال بود. او ناظر بر اعمال ما است و بر تمام اعمالي که بر شهود مخفي است آگاه است و خبر دارد و مراقب است. در دعاي کميل داريم: خدايا همه ي گناهاني را که من انجام داده ام و کرام الکاتبين آنها را ثبت کره اند ببخش، کرام الکاتبيني که شهود بر من هستند علاوه بر اعضا و جوارج، خدايا تو بالاي سرهمه ي شهود، شاهد

ص: 1888

و مراقب من هستي، تو شاهد اعمالي هستي که بر شهود ديگر مخفي است. اسرار و زوايايي است که بر شاهدان ديگر پنهان است. مرحوم محمد مهدي نراقي در جامعه السعادات روايتي از پيامبر دارد: خدايا حساب امت من را طوري برس که هيچ کس اعمال آنها را نبيند، فقط من و تو آنها را ببينيم. خدا مي فرمايد: اي پيامبر اگر تو مهربان هستي من خالق مهرباني هستم و از تو مهربان تر هستم و اعمال آنها را به تو هم نشان نمي دهم وخودم آنها را محاسبه مي کنم. شاهد بعدي انبياء هستند که در راس آنها پيامبر اسلام است، شاهدان بعدي ائمه هستند، شاهدان بعدي ملائکه هستند که همان کرام الکاتبين هستند. اينها فرشتگاني هستند اعمال ما را ثبت مي کند و مراقب ما هستند و براي ما امداد دعا هم دارند. مرحوم تبريزي در کتاب اسرارالصلاة و المراقبات دارد: کرام الکاتبين در سحر مومن را براي نماز شب صدا مي کنند اگر آنها بلند بشوند، آنها نورانيت و صفا پيدا مي کنند والا کسل مي شوند. بعضي صداي فرشتگان را مي شوند که آنها را صدا مي زنند. اگر شما صداي آنها را نشنيدي باز به آنها سلامي بکنيد. ايشان با فرشتگان مراوده داشتند. انسان بايد طوري باشد که اگر پايش لغزيد اين فرشتگان براي او دعا کنند و او را نگه دارند. شاهد بعدي زمين و مکان ها هستند. زمين شعور دارد و اعمال ما را ثبت مي کند و در روز قيامت خبرهايي که در دلش نگه داشته است را بيرون مي ريزد. مستحب است که انسان حجرالاسود را

ص: 1889

ببوسد يا دست بکشد و اگر شلوغ است از دور براي آن دست تکان بدهد. در روز قيامت اين سنگ شهادت مي دهد. پيامبر فرمود: دست و صورت تان را به حجرالاسود بکشيد، اين به منزله ي دست خدا در روي زمين است که با انسانها بيعت مي کند و دست مي دهد مثل کسي که به خدا پناه برده است. و در روز قيامت شهادت مي کند که اين فرد تجديد بيعت کرد. گفته شده است که نمازهاي مستحب را در مکان هاي مختلف بخوانيد. مرحوم قاضي فرموده است که اگر حال نماز خواندن نداريد محل هاي عبادت تان را عوض کنيد.

سوال – شاهدان روز قيامت عليه ما يا به نفع ما شهادت مي دهند؟

پاسخ – شاهدان هم مي توانند به نفع ما و هم بر عليه ما شهادت بدهند، اين بستگي به اعمال ما دارد که اگر انسان کار بد انجام بدهد آنها گواهي مي دهند و اين براي يک انسان تبهکار خجالت آور است و اگر انسان کار خوب انجام بدهد آنها گواهي مي دهند و اين گواهي، براي مومن لذتي دارد. تعدد شهود براي فردي که دچار عذاب و گناه است باعث رسوايي است و نمي تواند اعمال خودش را کتمان کند.

سوال – در مورد شاهدان ديگر قيامت توضيحاتي بفرماييد.

پاسخ - زمان هم در روز قيامت جزو گواهان است. نيمه شعبان و شب جمعه و تمام ايام براي خودش شخصيتي دارد. امام صادق (ع) مي فرمايد: هيچ روزي بر انسان نمي گذرد مگراينکه آنروز براي انسانها ندايي دارد: اي انسانها، من يک روز

ص: 1890

نويي هستم و شاهد هستم، از من استفاده کن و اعمال خير انجام بده. حتي شب جديد هم اين ندا را دارد. حتي زمين علاوه بر زمان شعور و خطاب دارد. پس هر روز و هر شب يک شخصيت و هويت جداگانه اي دارد. مثل انسانها که هر کدام با هم فرق مي کنند. در هر روز که شما اعمالي انجام بدهيد، اين روز بسته و مهر مي شود. ما بايد قدر هر روز را بدانيم. نه تنها هر روز براي خودش شخصيت جداگانه اي دارد و شاهد است بلکه هر ساعت هم براي خودش شخصيت جداگانه اي دارد. پس تعداد شاهدان زمين هم خيلي زياد است. شهود بعدي اعضا و جوارح است. در سوره ياسين آيه 65 داريم: امروز که روز قيامت است بر دهان شان مهر مي زنيم و دست و پاهاي آنها شهادت مي دهند. اين آيه مربوط به مشرکين است که در دنيا انسانهاي دروغگويي بودند و دروغ ملکه ي آنها شده است و در روز قيامت وقتي آنها مي خواهند حرف بزنند، باز هم دروغ مي گويند. حتي آنها وقتي اعمال شان را مي بينند باز قبول نمي کنند و وقتي ملائکه شهادت مي دهند آنها مي گويند که ملائک بنفع خدا شهادت مي دهند و ما قبول نداريم. در اينجا خدا به دهان آنها مهر مي زند و دست و پاي آنها شهادت مي دهند. شهادت دادن دست به اين صورت است که عمل را نشان مي دهد و در واقع آن عمل بازسازي مي شود. در اينجا ديگر جاي انکار نيست. مرحوم کوهستاني مي فرمود: من طوري زندگي

ص: 1891

کرده ام که در روز قيامت اعضا و جوارج عليه من شهادت ندهند. امام باقر(ع) در کتاب اصول کافي مي فرمايد: جوارح عليه مومن شهادت نمي دهد، بر کسي شهادت مي دهد که عذاب بر او حتمي است، مومني که اعمالش را بدست راستش مي دهند با خوشحالي مي رود. اعضا و جوارح به نفع مومن شهادت مي دهند. در کشف الاسرار داريم: مژه و چشم شهادت مي دهند که اين مومن چقدر گريه کرده است، خدا اين مومن را مي آمرزد و مي فرمايد که اين آمرزيده بواسطه ي تار مو است. پس اعضا و جوارح بنفع مومن شهادت مي دهند. شاهد بعدي وجدان انسان است، وجداني که بيدار شده است شهادت مي دهد. اين وجدان ها دروغ نمي گويند. شاهد بعدي تجسم خود اعمال است. يعني اعمال خوب ما به شکل ملکوتي درمي آيد و تجسم پيدا مي کنند. شاهد بعدي قرآن است. قرآن شهادت مي دهد که خدايا فلاني با من بود يا اينکه فلاني من را ترک کرد. در واقع اين همان شکايت قرآن است. علامه مجلسي در جلد هفت اين روايت را آورده است: رفتارهايي که افراد با قرآن کرده اند، در قيامت شهادت داده مي شود. بشرطي اعضا و جوارح ما در قيامت عليه ما شهادت نمي دهند که ما مومن باشيم و ايمان خودمان را با خودمان به قيامت ببريم.

اگر ما توبه بکنيم تمام اعمال بد ما بر همه ي شاهدان پوشانده مي شود. و در توبه ي واقعي بدي ها به خوبي تبديل مي شود.

سوال – صفحه ي 17 قرآن را توضيح بفرماييد.

ص: 1892

پاسخ – در آيه 110 سوره بقره، خدا مي فرمايد: نماز بخوانيد و زکات بدهيد، خيراتي که براي خودتان مي فرستيد پيش خدا مي ماند و گم نمي شود.

پس ما خيراتي که آن طرف مي فرستيم براي خودمان مي ماند. و چيزهايي که در اين دنيا مي ماند براي وارث است. پيامبر گوسفندي را ذبح کردند و آن را خيرات کردند. يکي از زنان پيامبر گفت که شما همه ي گوسفند را داديد و چيزي نماند. پيامبر فرمود: همه ي اينها ماند يعني چيزهايي که براي خدا داده ايم مي ماند. پس چيزهايي که انسان براي خودش در دنيا پس انداز مي کند براي خودش نيست و اين براي ديگران است. چيزهايي که ما براي آن طرف مي فرستيم، باقي است.

سوال – در مورد ميزان روز قيامت توضيحاتي بفرماييد.

پاسخ – وقتي در دادگاه مي خواهند اعمال ما را بررسي کند بايد ملاک و ميزاني باشد. مثلا وقتي شما مي خواهيد ببيند که خطي زيبا است يا خير آنرا با کامل ترين و زيباترين خط مي سنجيد. وقتي شما مي خواهيد ببينيد که ديواري صاف است آنرا با شاقول ارزيابي مي کنيد. ميزان اعمال ما در قيامت حق و عدل است. يعني اعمال ما را با حق مي سنجند که آيا عمل ما حق بوده است يا باطل. در آيه ي ديگر داريم که عمل ما را با عدالت مي سنجند. در آيه 8 سوره ي اعراف داريم: ميزان در آن روز حق است و اعمال ما را با حق مي سنجند و آيه 47 سوره انبيا داريم: ميزان هاي عدل را مي گسترانيم و اعمال را با آن مي سنجيم و به هيچ کس ظلم نمي شود. امام صادق (ع) مي فرمايد: پيامبر و جانشينان مصداق حق

ص: 1893

و عدل هستند که در راس آنها چهارده معصوم است. آنها مصداق کامل عدالت و حقانيت هستند. نماز ما را با نماز آنها مي سنجند. پس آنها موازين هستند. در اين صورت اعمال ما خيلي با اعمال ائمه فاصله دارد و اين نگران کننده است. اگر کسي مي خواهد به ميزان حق نزديک باشد بايد دو کار انجام بدهد و اينها ميانبُرهستند:خوش اخلاقي و صلوات بر محمد و آل محمد. پيامبر فرمود: چيزي مثل خوش اخلاقي ترازوي عمل را سنگين نمي کند. انسان خوش اخلاق در دنيا اعتبار دارد و انسان بد اخلاق پوک است و ظاهري دارد و درون مايه ندارد. مرحوم ميرزا جواد آقاي تهراني مجسمه ي اخلاق بودند. ايشان وقتي فردي پيش او مي آمد تمام قد بلند مي شد و اگر فردي به ايشان مي گفت که مرا موعظه کنيد، ايشان مي فرموند که اول شما مرا موعظه کنيد. روزي فردي به زور دست ايشان را بوسيد. ايشان از اتاق بيرون رفتند و در بازگشت فرمودند که شما اهل علم هستيد که دست مرا بوسيديد، من هم کفش شما را بوسيدم. روزي ايشان وقتي داشت با شاگردش بحث مي کرد صدايش بالا رفت و اين شاگرد از سادات بود. بعد از درس ايشان مي خواستند دست او را ببوسند. روزي ايشان دير به منزل آمده بود و تا صبح پشت در نشسته بود زيرا مي فرمود که اگر من زنگ بزنم حق بچه ها ضايع مي شود. يکي از شاگردانش که سادات بود مي گفت که من دو ساعت ايشان را سرپا نگه داشتم تا از ايشان سوال کنم. من بخاطر

ص: 1894

اين معطلي از ايشان معذرت خواهي کردم. ايشان فرمودند که در روز قيامت وقتي من را به طرف جهنم مي برند به مادرت زهرا بگو که شفاعت من را بکند. امام صادق (ع) مي فرمايد: در نامه ي عمل چيزي سنگين تر از صلوات نيست. وقتي عمل انسان را وزن مي کنند وعمل انسان سبک است، در اينجا صلوات ها به کمک انسان مي آيد و ميزان را سنگين مي کند.

صلوات نزديک شدن به سمت اهل بيت است و کم کردن فاصله با اهل بيت است. ظاهر صلوات همان ذکر است و باطن آن انجام دادن خواسته ي ائمه است. صلوات ظاهري و باطني هر دو انسان را به ائمه نزديک مي کند.

از خداوند مي خواهيم که ما در هيچ کدام از مواقف قيامت توقف نداشته باشيم و شفاي همه بيماران و گم شدگان را از خداوند خواستاريم.

97-12-15- ياران اميرالمؤمنين علي (عليه السلام)

شريعتي: بسم الله الرحمن الرحيم، اللهم صل علي محمد و آل محمد.

بفرماييد فروردين شود اسفندهاي ما *** نه بر لب بلکه در دل گل کند لبخندهاي ما

بفرماييد هر چيزي همان باشد که مي خواهد *** همان يعني نه مانند من و مانندهاي ما

سر مويي اگر با عاشقان داري سر ياري *** بيافشان زلف و مشکن حلقه ي پيوندهاي ما

به بالايت قسم سر و صنوبر با تو مي بالند *** بيا تا راست باشد عاقبت سوگندهاي ما

نمي دانم کجايي يا کي اي، آنقدر مي دانم *** که مي آيي که بگشايي گره از بندهاي ما

سلام مي کنم به همه بيننده ها و شنونده هاي گرانقدرمان، خيلي خوشحاليم که با سمت خدا مهمان لحظات شما هستيم. با

ص: 1895

احترام در اين ايام از عيد ميلاد حضرت زهرا تا عيد ميلاد حضرت اميرمؤمنان خدمت کارشناسان عزيزمان هستيم که طي اين سالها از محضرشان استفاده مي کرديم. با افتخار و احترام در محضر حاج آقاي عالي هستيم. سلام عليکم و رحمة الله، خيلي خوش آمديد.

حاج آقاي عالي: سلام عليکم و رحمة الله، بنده هم خدمت شما و همه بينندگان عزيز عرض سلام دارم.

شريعتي: خيلي خوشحاليم در خدمت شما هستيم و قرار هست از اصحاب و ياران خاص اميرالمؤمنان علي(ع) بگويند، اينکه اين اصحاب چه ويژگي داشتند که اينقدر به حضرت نزديک شدند. امروز در مورد عمار ياسر خواهيم شنيد.

حاج آقاي عالي: بسم الله الرحمن الرحيم، در رابطه با شخصيت جناب عمار که يکي از شخصيت هاي بسيار با عظمت است و از اصحاب پيغمبر اکرم و اميرالمؤمنين بود. خصوصيتي دارد که بي نظير است يعني يک جهتي هست که اين جهت باعث مي شود شخصيت ايشان ممتاز باشد. پرداخت به ايشان براي ما خيلي درس ها داشته باشد. آن جهت بي نظير ايشان در بين اصحاب با عظمت پيغمبر اکرم و اميرالمؤمنين(ع) اين است که عمار يک عمر طولاني داشت که هم دوران نبوت را از ابتدا تا انتها و هم دوران امامت اميرالمؤمنين جز دو سه سال آخر را درک کرد. در اين دوران در صف اول با پيغمبر و اميرالمؤمنين بود. در همه جا حضور مؤثر داشت و هيچيک از اصحاب اين خصوصيت را نداشتند. ايشان يک تاريخ شفاهي بود که احاديث پيغمبر را همه جا مي گفت و سند بود و همه به او اعتماد داشتند. در صف اول بود و آدم کنار نشسته اي

ص: 1896

نبود که فقط چيزي را بداند، در وسط ميدان بود. اصحاب ديگر مثل ابوذر سال 32 هجري به شهادت رسيدند و از دنيا رفتند. يعني هنوز خلافت و حکومت اميرالمؤمنين را درک نکرد يا مقداد سال 33 به شهادت رسيد، سلمان سال 35 به شهادت رسيد و باز هم درک نکرد. اميرالمؤمنين اواخر سال 35 و 36 بود تا 40 هجري که به شهادت رسيد. اين چند سال بودند ولي عمار تا سال 37 هجري بود. يعني تا دو سه سال قبل از شهادت اميرالمؤمنين بود. از اين جهت اين شخصيت خيلي ممتاز بود که وقتي به شهادت رسيد، اميرالمؤمنين در بالينش گريه کرد و از خدا درخواست مرگ کرد. اميرالمؤمنين فرمود: کسي اگر در شهادت عمار مصيبت زده نباشد و او را بزرگ نداند بهره اي از اسلام ندارد.

باز در آخرين خطبه ، خطبه 182 فرمودند و بعد ضربت خوردند، در آخر خطبه که حسرت ياران شهيدشان را مي خوردند، اولين کسي را که اسم برد «أين عمار» بود. عمار کجاست؟ «أَيْنَ عَمَّارٌ وَ أَيْنَ ابْنُ التَّيِّهَانِ وَ أَيْنَ ذُو الشَّهَادَتَيْنِ» بعد اسم ديگران را بردند. امام رضا(ع) در نامه اي که مأمون درخواست کرد خلاصه اسلام را براي من بنويسيد. اين را مرحوم صدوق در کتاب عيون آورده است. امام رضا(ع) در يک تعبيري خيلي اين تعبير قابل توجه است، فرمودند: يکي از شروط مسلمان بودن ولايت و تولي داشتن نسبت به اميرالمؤمنين و آن کساني که بر همان شيوه پيغمبر بودند و عوض نشدند. مثل سلمان، ابوذر، مقداد، عمار! اينها ثابت قدم هستند که يکي از شروط مسلماني دوست داشتن اينهاست. امام رضا(ع) مي گويد، همان

ص: 1897

که در زيارت عاشورا هم در فرازي يک اشاره مي شود «و اسئل الله الذي اکرمني بمعرفتکم و معرفة اوليائکم» اشاره مي کنيم هم معرفت اهل بيت و هم معرفت اولياء و دوستان اهل بيت، اين مهم است. چيزي است که خدا بايد به آدم کرامت کند. در مسير رشد يک شخصيتي اگر آدم بخواهد به آن بلوغ ديني و معرفتي برسد، آن هم يک کسي مثل جناب عمار. در رابطه با عمار مرحوم علامه اميني در الغدير، آياتي که شأن نزولش عمار بوده، اين نکته است. مثلاً آيه تقيه، چون اولين کسي که در اسلام تقيه کرد، عمار بود. يعني اصل تقيه را بنيان گذاشت. يکي از اصول مترقي اسلام که در مکتب تشيع روي آن بسيار سفارش شده است.

اوايل صدر اسلام که عمار را مشرکين شکنجه مي کردند، به قدري به او فشار آمد، پدر و مادرش را به شهادت رساندند. سميه و ياسر که اولين شهداي اسلام بودند. اين يکي از خصوصيات عمار است که فرزند اولين شهداي اسلام است. هم پدر، هم مادر و هم برادرش، خود عمار که شکنجه خيلي زياد دادند و تا دم مرگ رفت، از او خواستند نسبت به پيغمبر بيزاري بجويد که عمار با اينکه قلبش مالامال محبت پيغمبر و ايمان نسبت به نبوت پيغمبر و خداوند متعال بود، روي زبانش بيزاري جست و خيلي ناراحت بود. نزد پيغمبر آمد، پيغمبر اشک هايش را پاک کرد و گفت: قلب تو از من تبري نجسته است. روي زبانت فشار بوده است. عمار گفت: بله. پيغمبر فرمود: اگر بار ديگر هم اين کار را کردند، همين کار را کن. اين تقيه است، آيه

ص: 1898

نازل شد «مَنْ كَفَرَ بِاللَّهِ مِنْ بَعْدِ إِيمانِهِ إِلَّا مَنْ أُكْرِهَ وَ قَلْبُهُ مُطْمَئِنٌّ بِالْإِيمانِ» (نحل/106) اگر کسي را مجبور کنند در حالي که قلباً استحکام دارد و محکم و مطمئن است نسبت به خداوند متعال و مؤمن هست، ولي مجبورش کنند روي زبان چيزي را جاري کند اشکالي ندارد، چيزي نيست که مورد غضب خدا باشد و گناه حساب شود. اين همان اصل تقيه است که در واقع يک سپر حفاظتي است که انساني که در يک مبارزه ديني واقع شده، تقيه سازش با دشمن نيست، سستي نيست بلکه سپري هست همانطور که آدم در جنگ پشت سپر پنهان مي شود، يک سپر و شيوه مبارزه است. قلب در عين اينکه اعتقادات دارد، يک جاهايي واجب مي شود تقيه. اينکه شأن نزول يک آيه مربوط به عمار بود. علامه اميني آيات ديگري که مصداقشان عمار هست را ذکر کرده است.

تعابيري در کلمات بزرگان دين ما در تاريخ در مورد عمار و بعضي ديگر از خوبان وارد شده که قابل توجه است. مرحوم شيخ طوسي در کتاب رجال عمار را جزء ارکان اربعه مي داند. يعني پايه هاي چهارگانه دين، دين که حقيقتش اميرالمؤمنين و ولايت اميرالمؤمنين است، ولايت و حکومتش روي چهار تا پايه استقرار پيدا کرد. يکي سلمان، يکي ابوذر، يکي مقداد و يکي عمار، جزء ارکان اربعه و روايت هست از پيغمبر که بهشت مشتاق چهار نفر است که يکي عمار است. عمار جزء هفت نفري بود از اصحاب که در تشييع جنازه حضرت زهرا(س) که خصوصي ترين تشييع جنازه بود و فقط خواص بودند، حضور داشت. در مورد خصوصيات آن هفت نفر در روايات ما

ص: 1899

گفته شده است. جزء دوازده نفري بود که در دفاع از اميرالمؤمنين در مسجد؛، آن زمان که حضرت را براي بيعت برده بودند، فقط دوازده نفر به حرف زدن بلند شدند و البته بسيار خطرناک بود و برايشان خطر جاني داشت. عمار يکي بود که بلند شد فضايل اميرالمؤمنين و آنچه از پيامبر شنيده بود را در مورد اميرالمؤمنين گفت. عمار جزء شرطة الخميس بود. شرطة الخميس کساني بود که فداييان اميرالمؤمنين بودند با حضرت شرط کرده بودند ما خدمت شما هستيم و تسليم شما هستيم، هرکاري شما بگويي اعتراض نداريم فقط در بهشت با شما باشيم. همراه شما باشيم و از شما جدا نشويم. در سالهاي اخير اسم عمار به يک دليل خيلي برجسته شد. در دوراني که شبهات و فتنه ها خصوصاً سال 88 که فضاي غبار آلودي بود، رهبر بزرگوارمان چند بار اسم عمار را به عنوان نماد بصيرت، به عنوان نشانه و شاخص روشنگري که اين شخصيت بايد در اينطور موقع ها بايد بروز پيدا کنند. خواص تأثيرگذار که بتوانند فضاي شبهه و غبار آلود را بخوابانند. آن موقع چراغ راه شوند.

يکي از برجستگي هاي عمار همين است، منتهي يک نکته را اشاره کنم، اينکه اين شخصيت ها اينقدر بزرگ مي شوند، اين شخصيت هاي با عظمت در دين ايجاد مي شود، چه سرّي دارد؟ چون اين شخصيت ها اينطور نيست که تکرار نشوند. چهارده معصوم فقط همين چهارده نفر هستند. آنها ديگر تکرار نمي شوند و آنها قله ها هستند. اما کساني که به قله ها نزديک مي شوند، کساني که برجستگي هايي درون آنها به وجود مي آيد که آينه مي شوند براي آنهايي که بعد از هزار و خرده اي سال هنوز در

ص: 1900

مورد آنها حرف مي زنيم و از آنها درس مي گيريم. چطور مي شود اين شخصيت ها در دين اينقدر با عظمت مي شوند؟ ما در اعمال ديني و مناسک ديني مان شيوه بزرگ شدن را خدا گفته است. گاهي موقع ها بعضي سؤال مي کنند: چه کنيم؟ اعمال و مناسک ديني، واجبات و مستحبات که عمل آنها باعث رشد و قرب به خدا مي شود، محرمات و مکروهات که تا جايي که مي شود ترک آنها باعث رشد و قرب به خدا مي شود، اين اعمال ديني يک ظاهري دارند. اين ظاهر اعمال است. نماز و روزه هست، حج و خمس و زکات است، قرآن خواندن و نماز شب است، روضه گوش کردن و سينه زدن و انفاق کردن است، امثال چيزهايي که در دين هست، يکسري از واجبات و مستحبات. منتهي اين اعمال يک روحي دارد. يعني بايد ما را به نتيجه اي برساند. ما را بايد به يک محصول برساند. محصول اين اعمال بايد پاکي و طهارت و تهذيب نفس، رحم و مروت، انصاف و عدالت، اخلاق خوش و مهار کردن نفس از اينکه هر چيزي نگويد، هر چيزي نخورد، هر جايي نرود و هر چيزي را گوش نکند. اين اعمال يک خروجي بايد داشته باشد. درخت نماز بايد يک ميوه اي داشته باشد. من که نماز مي خوانم اين نماز بايد يک پاکي در روح انسان ايجاد کند. «إِنَّ الصَّلاةَ تَنْهى عَنِ الْفَحْشاءِ وَ الْمُنْكَر» اين نتيجه اش است. از پيامبر سؤال کردند: جواني هست که دزدي مي کند. در روايت ديگر هست از پيامبر سؤال کردند: جواني هست چشم چران است. مراقب چشمش نيست. در هردو مورد پيغمبر فرمود: نماز مي خواند؟ گفتند: بله، فرمود: نماز درستش

ص: 1901

مي کند. اگر اين نماز را ادامه بدهد، نماز محصول دارد. پاکي در او ايجاد مي کند، در کسي زودتر و در کسي ديرتر، به هر حال يک معرفت ها و پاکي هايي ايجاد مي کند. روزه که باعث مي شود آدم نفس خودش را ضبط کند و هرچه دلش مي خواهد نخورد، بايد يک کنترل و يک قدرت کنترل در آدم ايجاد کند که بعد از ماه رمضان هم همينطور باشد. حرام در زندگي اش نيايد و حرام خور نباشد. بتواند جلوي حرام گفتن را حداقل بگيرد. مراقب چشم باشد، روزه بايد يک قدرت کنترلي در آدم ايجاد کند و يک محصول داشته باشد. خمس و زکات بايد يک قدرت ارتباط با فقرا که بتوانم راحت نسبت به فقرا نگاه و دستگيري داشته باشم، کسي که توسل به اهل بيت مي کند، سينه زني مي کند، زيارت مي رود و روضه گوش مي دهد بايد بتواند با اهل بيت ارتباطي پيدا کند. تعالي روح، اتصال به معصوم در زندگي او پيدا شود. اينها محصولات اعمال است که اين محصولات همان چيزي است که ما به آن عبوديت مي گوييم. يعني اعمال عبادت هستند اما نتيجه بايد عبوديت و بندگي باشد. بايد خلوص و پاکي باشد. و الا اگر نتيجه نداشته باشد، خوارج هم نماز مي خواندند و روزه مي گرفتند، بيشتر از ما. قرآن را زيباتر از ما مي خواندند اما شکم زن حامله اي که محب اميرالمؤمنين بود را مي دريدند و جنين را از شکم بيرون مي کشيدند و جلوي چشم مادر که نفس هاي آخر را مي کشيد سر مي بريدند.

اعمال محصول نداده و رحم ايجاد نکرده، عقلانيت و رشد ايجاد نکرده است. داعشي هايي که امروز بچه شش ساله را به جرم شيعه بودن،

ص: 1902

سر بريدند. فرض کنيد نوجوان سيزده ساله را لب وانت بگذارد و با خنده سر ببرد. اين معلوم است که فرض هم اگر ديني داشته باشد، آن کسي که عمليات انتحاري مي کند و خيال مي کند به بهشت مي رود، باطن و روح دين در او به بار ننشسته است. نماز و روزه و حج در او محصول نداده و رحم ايجاد نکرده است. بايد خودمان را هم ببينيم. اگر در اين وضعيت سخت اقتصادي که در آن هستيم، اگر بعضي از کساني که نمازخوان و روزه گير و روضه گوش کن هستند، اما در مسائل سخت معيشتي رحم ندارند، گران مي کنند، از جنس مي زنند و از کار مي زنند، کم فروش و گران فروش هستند، اهل اختلاس هستند، اهل ويژه خواري هايي هستند که حق ديگران را ضايع مي کنند. اين بايد در نماز خواندنش تجديد نظر کند. در روضه گوش کردنش تجديد نظر کند، چون من اگر روضه گوش کردم و متصل به اهل بيت شوم مي توانم بي رحم باشم. مي توانم طوري باشم که يک مؤمن ديگري را توجه نکنم. اميرالمؤمنين(ع) در گرماي کوفه بيرون دار الاماره مي نشست و نگهبان مي گفت: آقا داخل اتاقتان برويد، ارباب رجوع آمد پيش شما مي فرستم. مي فرمود: نه، الآن کسي پيش من نيست. مي آيم اينجا تا اگر ارباب رجوع آمد، به همين مقدار که بايد نگهبان ها را رد کند و به من برسد اين فاصله حذف شود و زودتر کارش را راه بياندازم. من چطور مي توانم در محيط کارم شيعه اميرالمؤمنين باشم، روضه اش را گوش بدهم و برايش سينه زني کنم، اما ارباب رجوع را از اين دفتر به آن دفتر بدوانم. اينها يک

ص: 1903

مقدار نياز به تجديد نظر دارد. رحم محصول اعمال ديني ماست. اعمال و مناسک دين ما بايد به بار بنشيند. خدا رحمت کند مرحوم آ سيد مهدي قوام يکي از بزرگان اخلاقي تهران بود که پيرمردهاي تهران هنوز که هنوز است با ايشان مأنوس بودند و از ايشان خاطره دارند. خودم با بعضي از کساني که مستقيم با ايشان بودند، ايشان وقتي از دنيا رفت، يکي از کساني که دستفروش بود و روي گاري دستي ميوه مي فروخت خيلي گريه و بي تابي مي کرد. به او گفتم: چرا اينقدر گريه مي کني؟ تو قوم و خويش نبودي؟ گفت: سيد مهدي قوام بود که مرا از جهنم به بهشت آورد؟ گفتند: چطور؟ گفت: من دزد بودم. يک مرتبه خانه ايشان براي دزدي رفتم. فکر کردم کسي نيست و داشتم فرشي را لوله مي کردم. ايشان خوابيده بود. همينطور سرش را بلند کرد ديد من دارم فرش را لوله مي کنم، گفت: اين را تنهايي نبر، اين يک لنگه است. لنگه ديگر هم بردار، از تو بهتر مي خرند. فلان سرا در بازار برو و بگو: سيد مهدي تو را فرستاده است، بهتر از تو مي خرند. بعد برو يک گاري دستي بخر و ميوه رويش بگذار و بفروش. دم غروب ها هم مي آيم هرچه ميوه مانده از تو مي خرم که ضرر نکني. سيد مهدي قوام بود که مرا حلال خور کرد. دل مي سوزاند که يک جواني که دارد اين کار را مي کند، چرا اين کار را مي کند؟ اگر مي توانم کمکي کنم. ايشان يک دهه محرم، وقتي دهه اول محرم تمام شد ششصد تومان آن زمان در پاکت به او داد. وقتي تهران آمد

ص: 1904

به يکي از رفقا گفت: مي آيي با هم جايي برويم؟ گفت: کجا؟ گفت: بيا برويم. او را در يک کوچه برد. گفت: اين خانه را مي بيني؟ اين پاکت را به آن خانه بده. گفت: چرا خودت نمي روي؟ سيد مهدي قوام گفت: مرا مي شناسند. خجالت مي کشند. تو برو بده و بگو: هديه است. او رفت داد و آنها از خوشحالي گريه کردند. خيلي محتاج بودند. وقتي آمد سيد مهدي قوام گفت: فلاني پنج ريال داري به من قرض بدهي؟ من نان ندارم. هرچه داشت داد، رحم در وجودش بود. اينها کساني هستند که دين برايشان محصول داده است. اعمالي که انجام دادند، اعمال و عبادات به عبوديت و بندگي و حق طلبي رسيده و آنوقت در درونشان يک تقواي قلبي و باطني دارند. يعني عميقاً با تقوا هستند. اين همان است که قرآن مي گويد: «و من يتق الله يجعل له فرقانا» آن کسي که تقواي قلب و تقواي باطني را داشته باشد، خدا به او فرقان مي دهد که حق و باطل را مي تواند جدا کند. در شبهات نلغزد. حق را گم نکند. بصير باشد و بصيرت داشته باشد. نه فقط خودش، دست ديگران را هم بگيرد، چراغ راه شود. هر مقدار که اين تقواي واقعي و باطني، نه فقط ظاهر ديني و اعمال ظاهري، بلکه آن روح اعمال در وجود انسان به بار بنشيند، آنوقت فرقان را پيدا مي کند. عمار چون خالصاً اين اعمال را انجام مي داد، اعمال ديني را صادقانه انجام مي داد، دين در او به بار نشسته بود. مهمترين خصوصيتي که پيدا کرد همين فرقان و همين فرق گذاشتن بين حق و باطل و

ص: 1905

همين چراغ راه شدن بود. اين تکرار پذير است. فقط اينطور نيست که يک عماري بوده و پرونده او بسته شده است. پرونده باز است و عمارها مي توانند به وجود بيايند.

چند مورد از خصوصيت عمار که اشاره به بعضي از نقاط برجسته زندگي عمار هم بشود، يک اشاره اي بکنم. يکي از ويژگي هاي عمار، عمار از 90 تا 94 سال عمرش را ذکر کردند. عمر ايشان عمر طولاني بود که عرض کردم ايشان از زمان قبل از بعثت پيغمبر که پيغمبر اکرم چوپان بودند با عمار رفيق بودند و با هم گوسفندان را مي بردند. حتي در ازدواج پيغمبر با حضرت خديجه واسطه بود. تقريباً همسن پيغمبر بود، براي همين پيغمبر 63 سالگي از دنيا رفتند، ايشان سي سال بعد حدوداً نود و خرده اي سال از دنيا رفتند. عمار جزء «والسابقون» بود «وَ السَّابِقُونَ الْأَوَّلُونَ مِنَ الْمُهاجِرِينَ وَ الْأَنْصار» (توبه/100) يکي از مصاديق بسيار بارزش عمار است. در اين جهت بي نظير است. هيچکسي آن سابقه را به اين مدت طولاني ندارد. هيچکدام از اصحاب ندارند. يکي از خصوصيات اصحاب حضور هميشه در صحنه است که حضور پر تلاش و مؤثر، حضوري که در صف اول است. در هجرت به حبشه با جعفر بن ابي طالب برادر اميرالمؤمنين، حدود بيست نفر از مسلمين که خيلي در فشار بودند، پيغمبر فرمود: برويد که از فشار در امان باشيد. هجرت به حبشه کرد و وقتي پيغمبر به مدينه آمد، سيزده سال مکه تمام شد و ده سال مدينه شروع شد، عمار هم به سرعت خودش را رساند و در مدينه بود. مسجد قبا که اولين مسجد اسلامي بود

ص: 1906

به پيشنهاد عمار بود که يک جايي را بسازيد که نماز بخوانيم. وقتي به شهر مدينه رسيدند، اولين مسجد که مسجد النبي بود بنا شد، عمار معروف بود که دو برابر همه کار مي کرد. دو تا خشت بزرگ برمي داشت. که وقتي مي گفتند: چرا؟ مي گفت: يکي به نيت پيغمبر است. اينقدر پيغمبر را دوست داشت با اينکه پيغمبر خودش مشغول کار بود. بعضي از روي زرنگي بار را خيلي بيشتر روي دوش او مي گذاشتند. عمار مي آمد شوخي مي کرد و مي فرمود: يا رسول الله! اصحاب شما مرا کشتند. پيغمبر يک جمله معروفي گفت: «انک لن تموت» نه اينجا نمي ميري. «تقتلکَ الفئة الباغيه» تو را يک گروه ستمگر مي کشند که اين جمله ديگر براي عمار به عنوان يک شاخص ماند که در هر جبهه اي باشد، جبهه مقابلش گروه ستمگر است. يعني يک شاخصي پيغمبر به عمار داد.

عمار اشعار دارد و يکي از کارها و خصوصيات عمار کار تبليغاتي و فرهنگي با شعرهايش است. شعري که آنوقت رسانه بود. شعرهاي حماسي و ساده و رجزگونه داشت. در زماني که مسجدالنبي را مي ساختند، شروع مي کرد اشعار را خواندن و همه حتي پيغمبر تکرار مي کردند. «لا يستوي من يعمرٌ مساجدا» همه مي گفتند: مساجدا مساجدا. «يدعب فيه قائماً و قاعدا» مساوي نيست آن کسي که مسجد مي سازد، مي نشيند و بلند مي شود و تلاش مي کند، «و من يري من الغبار حائدا» با آن کسي که يک کناري نشسته و عافيت طلب است. آن کسي که جهاد مي کند با کسي که عافيت طلب است مساوي نيست. عمار در همه جنگ ها با پيغمبر بود. جنگاور بود، سياه لشگر معمولي نبود. در بدر درخشيد، در

ص: 1907

جنگ احد که يکي از جنگ هاي سخت پيغمبر بود پيشاپيش پيغمبر مي جنگيد. مرحوم اميني در الغدير آورده و مرحوم مجلسي هم در بحار آورده است. جبرئيل به پيغمبر اکرم نازل شد. جبرئيل عرض کرد: يا رسول الله! بشارت بده به عمار، «ابشره بالجنه حُرمت النار علي عمار» آتش جهنم بر عمار حرام است. اين در احد بود. بعد از پيغمبر اکرم در تمامي مراحل با اميرالمؤمنين بود. مي گفت: اگر علي هيچکسي را نداشته باشد من او را تنها نمي گذارم. اين حضور خستگي ناپذير و فعال، در جنگ جمل و صفين ديگر عمار حدود نود سال داشت. يک لحظه آرام و قرار نداشت. دائم هم شمشير مي زد و هم کار رواني مي کرد، اگر کسي دچار شبهه مي شد فوري سراغش مي رفت و احاديث پيغمبر را برايش مي خواند و شبهه او را حل مي کرد و مانند يک جوان کار مي کرد. اين درس همين است که ما وقتي در دين آمديم با جو عوض نشويم، عقب ننشينيم، خسته نشويم، اگر دو تا فحش شنيديم، دختر خانمي که حجاب دارد دو تا متلک شنيد، يا نماز مي خواند متلک شنيد، فوري سرد نشود. اگر جايي حاجتي خواست به او ندادند. يک مشکلي در زندگي برايش پيش آمد. با خدا قهر نکند. «إِنَّ الَّذِينَ قالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَيْهِمُ الْمَلائِكَةُ» (فصلت/30) آنهايي که گفتند: خدا و پاي آن ايستادند. عمار اينطور بود.

خصوصيت دوم عمار اينکه نسبت به ولايت اميرالمؤمنين تعصب و غيرت داشت. نسبت به ولايت اميرالمؤمنين ذره اي کوتاه نمي آمد. به محض اينکه قضاياي بعد از رحلت پيغمبر که يک فتنه اي در امت بود و انحرافي افتاد، عمار به

ص: 1908

کمک اميرالمؤمنين شتافت. سلمان و ابوذر و مقداد هم بودند. اميرالمؤمنين مي فرمود: اگر من چهل نفر مثل اين چهار نفر داشتم اين اتفاقات رخ نمي داد. وقتي حضرت امير را به سمت مسجد مي بردند اين چهار نفر بودند پشت سر اميرالمؤمنين مثل محالفظ مي رفتند. وارد مسجد شدند اشاره کردند جان ما فداي شما، اگر بايد کاري کنيم، بکنيم. اميرالمؤمنين فرمود: پيغمبر عهد کرده که در اين زمان آشوب و فتنه درست نشود و صبر کنيد. بعداً در يک تجمعي که در مسجد بود که دوازده نفر از خصيصين و حواريون اميرالمؤمنين که يکي عمار بود رفتند سخنراني کردند و فضايل اميرالمؤمنين و احاديثي که از پيغمبر شنيده بودند را گفتند. شايد اين نکته قابل توجه باشد که عمار از بنيان گذاران حکومت علوي بود. يعني در زمان خليفه سوم وقتي خليفه سوم کشته شد و انقلابي رخ داد عمار مردم را به خانه اميرالمؤمنين دعوت کرد براي بيعت با حضرت، خودش بعد از اينکه حضرت علي حکومت را تشکيل داد، حضرت او را مشاور خود کرد. عمار کنار حضرت علي بود و مشاور حضرت بود و بعد فرمانده نيروي انتظامي اميرالمؤمنين شد. عمار دو جنگ مهم را درک کرد. جمل بود که اولين جنگ بود و بعد صفين بود که دومين جنگ حضرت علي بود و در صفين به شهادت رسيد و ديگر به نهروان نرسيد ولي در اين دو جنگ فرماندهي قسمت هايي را به عهده داشت. در مسير ولايت بسيار محکم بود. اين يکي ديگر از خصوصيات عمار بود که پيغمبر اين را به عنوان يک بشارت گفته بود. پيغمبر فرموده بود: «يا أبا اليقضان

ص: 1909

فانک اخو عليٍ في ديانة» تو برادر علي هستي در ديانت و دينداري، «و من افاز اهل ولاية» از بزرگان اهل ولايت هستي «و من المقتولين في محبة» در محبت اميرالمؤمنين به شهادت مي رسي. «تقتلک الفئة الباغيه» يک گروه ستمگر تو را به شهادت مي رسانند «و آخر زادک من الدنيا ضياحٌ من لبن» آخرين توشه ي تو از دنيا يک مقدار شير هست. « و يلحق روحک بارواح محمدٍ و آل الفاضلين» روح تو به پيامبر ملحق و اهل بيت مي شود. «فأنت من خيار شيعتي» تو از برگزيدگان شيعيان من هستي.

شريعتي: چقدر امروز محتاج هستيم که عمارگونه زندگي کنيم و راهمان را پيدا کنيم.

حاج آقاي عالي: سنگين ترين امتحان خدا امتحان به ولايت است چون گوهر دين است. گوهر را به سادگي نمي دهند. اهل بيت در کلماتشان هست که امر ولايت ما اهل بيت سنگين است و هرکس نمي تواند تحمل کند و پاي آن بايستد. عمار کسي بود که تا آخر پايش ايستاد. اين بلا را اگر آدم کم نياورد و دچار فتنه نشود و سست نشود، اين براي امروز ما درس است. ما ولايت امام زمان را در اين زمان به عنوان امام حيّ داريم اما در زمان غيبت ما را ارجاع داده خود حضرت ولي عصر(ع) به رهبر فقيه شجاع عادل جامعه، يعني باز ولايت رشته اش قطع نمي شود. در شيعه رشته ولايت قطع نمي شود. اتصال آسمان و زمين هيچوقت قطع نمي شود. امام زمان(ع) الآن تشريف دارند ولي نايب ايشان کارهايي را انجام مي دهند. اگر کسي نائب امام را جفا کند، به خود امام جفا کرده است. آنهايي که در کربلا و کوفه به حضرت مسلم جفا کردند

ص: 1910

که نايب و سفير امام حسين بود، به امام حسين هم جفا کردند. لذا اين نکته که با ولايت همراه بودن و در مسير ولايت بودن، درس عمار است.

سومين خصوصيت ساده زيستي عمار بود. حتي وقتي که مسئوليت گرفت، عمار در زمان خليفه دوم عمر او را به عنوان حاکم کوفه قرار داد. کوفه آن زمان بسيار مهم بود و بخش مهم حکومت ديني بود. به اجازه اميرالمؤمنين قبول کرد وقتي آنجا رفت عمار ساده زيستي اش زبانزد بود. خودش در بازار خريد مي کرد. گاهي علوفه براي مرکبش را روش پشتش مي گذاشت و مي آمد. طوري که بعضي از افراد اشرافي که منافعشان با بودن عمار به خطر افتاده بود خبرچيني کردند که خليفه دوم ايشان را عزل کرد. وقتي عزل کرد از عمار پرسيد: از عزلت ناراحت شدي؟ گفت: نه آن موقع که به من دادي خوشحال شدم و نه زماني که از من گرفتي ناراحت شدم. اينها براي من مهم نيست. مسئولين عزيز ما توجه داشته باشند. کسي که اشرافي زندگي کند يواش يواش اشرافي فکر مي کند، تمايلاتش اشرافي مي شود. در تصميم گيري هايش مستضعفين مورد لحاظ نيستند.

کسي که اشرافي زندگي مي کند و در سطحي که با سطح معمول مردم هماهنگ نيست زندگي مي کند استقامت مردم را در هم مي شکند. يعني مردمي که پاي انقلاب ايستادند وقتي رهبرشان را مي بينند که ساده زيست هستند اين استقامت برايشان پيدا مي شود. مسئولين هم بايد همينطور باشند. يعني وقتي آنها ساده زيست زندگي کنند اين باعث مي شود با سختي ها بسازند. در تحريم ها بتوانند مقاومت کنند. لذا اين مسأله ساده زيستي در مسئولين خيلي مهم است. عمار يکي از

ص: 1911

خصوصياتش اين است. آخرين خصوصيت بحث بصيرت عمار است که گاهي اميرالمؤمنين افرادي که دچار شبهه بودن را نزد عمار مي فرستاد. اين خيلي نکته است. در جنگ صفين عمار بصيرت خودش را از هر زماني بيشتر نشان داد. دليلش اين است که در جنگ صفين جنگ رواني سنگيني از طرف معاويه با عمروعاص صورت گرفت، اوج فتنه در صفين بود. احاديثي را جعل کرده بودند، فضيلت هايي را براي بعضي درست کرده بودند در مذمت اميرالمؤمنين احادث جعل کرده بودند. اوج غبار و تاريکي آن زمان بود و بعضي دچار شبهه شدند. علامه مجلسي در بحار نقل کرده که در جنگ صفين خدمت اميرالمؤمنين آمد و گفت: آن زمان که از خانواده ام جدا شدم و براي جنگ آمدم هيچ شبهه نداشتم تا ديشب، ديشب وقتي که منادي ما اذان گفت براي نماز، ديدم آن طرف هم منادي دارد اذان مي گويد. همان جملاتي که آن طرف مي گويد، اين طرف هم مي گويد. نمازي که ما خوانديم آن طرف هم مي خوانند. همين پيغمبر و خدا را هم آنها قبول دارند. همين قرآن را هم آنها قبول دارند. اينجا بايد چه کار کنيم؟ دو طرف يک چيزي دارند. يک دين و يک خدا و يک پيغمبر و يک قرآن دارند. چرا مقابل هم ايستاديم؟ من دچار شک شدم و از ديشب نخوابيدم. اميرالمؤمنين(ع) گفت: عمار را ديدي؟ گفت: نه، گفت: نزد عمار برو.

ابن ابي الحديد در شرح نهج البلاغه مي نويسد از مظلوميت هاي اميرالمؤمنين اين است که اميرالمؤمنين بايد کسي را نزد عمار بفرستد. شاخص خودش است، خود اميرالمؤمنين شاخص است. مگر آن مقدار که پيغمبر در مورد اميرالمؤمنين گفت، کمتر

ص: 1912

بود از چيزي که در مورد عمار گفت. صدها برابرش را در رابطه با اميرالمؤمنين گفت. «عليٌ مع الحق و الحق مع علي» اين از مظلوميت اميرالمؤمنين است. وقتي نزد عمار فرستاد، عمار به او گفت: پرچم را مي بيني دست عمروعاص هست، در لشگر معاويه، پرچم سياهي بود. اين طرف گفت: بله. گفت: اين پرچم را قبلاً ديده بودي؟ گفت: نه، گفت: من سه بار قبلاً ديده بودم. در جنگ بدر، در جنگ احد و در جنگ احزاب، اين پرچم، پرچم کفر است که در آن سه جنگ من با پيغمبر بودم و اين پرچم در مقابل ما بود. همان پرچم در مقابل علي است. الآن با علي هستي، برو هيچ شک نکن. خيلي عمار در جنگ صفين کار کرد و نهايتاً هم روز سوم جنگ صفين بود که عمار نزد حضرت علي آمد و گفت: همان روزي نيست که حبيبم رسول خدا به من وعده داده است. اميرالمؤمنين گفت: برو سر جايت! دو بار ديگر عمار آمد و اميرالمؤمنين او را برگرداند. بار سوم که آمد اميرالمؤمنين از اسب پياده شد. او را بغل کرد، گريه کرد و بعد دعايش کرد و گفت: عمار خدا به تو جزاي خير بدهد. خوب رفيق و برادري بودي. بعد عمار يک جمله گفت: آقا اين مدت که با تو بودم، همه از روي آگاهي و بصيرت بود. پيغمبر به من فرمود: در غبار فتنه ها ببين علي کجاست با علي باش. همه از روي فهم و دستور بود. بعد رفت وقتي به شهادت رسيد، شب هنگام بود که اميرالمؤمنين رفت در پيکرها براي جستجو، بالين کسي يک عمر

ص: 1913

بر حق بود و از حق دم زد. حضرت امير گريه کرد و دعا کرد خدايا چقدر دوستان من دارند مي روند. عمر علي را هم بگير! مرگ را درخواست کرد. بعد گفت: «رحم الله عماراً حين اسلم رحم الله عماراً حين قُتِل و رحم الله عماراً حينَ يبعث حيّا» رحمت خدا بر عمار آن زمان که در اسلام وارد شد. آن زمان که به شهادت رسيد و آن زمان که روز قيامت برانگيخته مي شود. طبق سفارش عمار با لباس خونين، چون شهيد غسل و کفن ندارد. بر او نماز خواند و دفنش کرد و اين شد که اميرالمؤمنين بعدها هر موقع ياد او مي افتاد که من ديگر فرصت نيست، دوستان خطبه 182 را ببينند، ياد عمار طولاني اميرالمؤمنين گريه مي کرد. طولاني گريه مي کرد و مي فرمود: «أين عمار» عمار کجاست؟ انشاءالله بتوانيم عمارگونه زندگي کنيم.

شريعتي: انشاءالله، عماري که خود روشن بود و هم به ديگران روشني مي بخشيد و طي اين قرن ها همچنان چراغ راه عمار بلد راه ماست. امروز روز درختکاري هم بود، انشاءالله همه مردم يک نهال به نام اميرالمؤمنين و به نيت و نشانه محبت اميرالمؤمنين بکاريم و با اين اميد و آرزو که نهال ولايت در وجود همه ما ريشه دار شود، انشاءالله. دعا بفرماييد و آمين بگوييم.

حاج آقاي عالي: انشاءالله خدا زندگي و مرگ ما را علوي قرار بدهد و با ولايت اميرالمؤمنين زندگي کنيم و با ولايت اميرالمؤمنين از دنيا برويم.

شريعتي: فردا با حضور آقاي دکتر رفيعي در خدمت شما خواهيم بود. «والحمدلله الذي جعلنا من المتمسکين بولاية اميرالمؤمنين عليه السلام»

1398

98-01-03- شرح کلماتي از نهج البلاغه اميرالمؤمنين امام علي(عليه السلام)- حکمت154

شريعتي: بسم الله الرحمن الرحيم، «اللهم صل

ص: 1914

علي محمد و آل محمد و عجل فرجهم»

مي چرخم و دلم به مدار تو دلخوش است *** پاييز اين جهان به بهار تو دلخوش است

صبر و قرار رفته از اين عالم و هنوز *** اين وعده باز دل به قرار تو دلخوش است

گفتي به دار مي کشي ام وعده ي خوشي است *** اصلاً دلم به وعده دار تو دلخوش است

خاکستري که مانده به جا تا جوان شود *** هر لحظه دم به دم به شرار تو دلخوش است

من نقش مي زنم که جهان تازه تر شود *** اما دلم به نقش و نگار تو دلخوش است

يار صبور، دست مرا آن جهان بگير *** اين غرق در گنه به تبار تو دلخوش است

سلام مي کنم به همه بيننده هاي خوب و نازنين مان، انشاءالله در اين روزهاي بهاري دل و جانتان بهاري و سبز باشد. خيلي خوش آمديد به سمت خدايي که در روزهاي ابتدايي سال منور به حکمت هاي ناب نهج البلاغه تقديم شما مي شود. حاج آقاي عالي سلام عليکم، خيلي خوشحاليم خدمت شما هستيم. سال نو مبارک.

حاج آقاي عالي: سلام عليکم و رحمة الله، بسم الله الرحمن الرحيم، بنده هم خدمت شما و همه بيننده ها سال نو را تبريک مي گويم. انشاءالله اين ايام که مقارن است با ايام رجب، ايام بندگي خدا، ايام ريزش رحمت الهي، بر همه مبارک باشد و برکات الهي شامل حال همه ما باشد.

شريعتي: قرار هست يکي از حکمت هاي ناب نهج البلاغه را بشنويم. با دل و جان بحث شما را خواهيم شنيد.

حاج آقاي عالي: حکمتي که از وجود مقدس اميرالمؤمنين در اين برنامه تقديم مي کنيم، حکمت 154 نهج البلاغه

ص: 1915

هست، اميرالمؤمنين (ع) مي فرمايد: «الرَّاضِي بِفِعْلِ قَوْمٍ كَالدَّاخِلِ فِيهِ مَعَهُمْ» کسي که رضايت داشته باشد با عمل جبهه و گروهي، گويي خودش در همان گروه است. «وَ عَلَى كُلِّ دَاخِلٍ فِي بَاطِلٍ إِثْمَانِ» نتيجه اين مي شود که اگر کسي به جبهه باطل رضايت داشته باشد و کارهايي که در جبهه باطل و کفر، جبهه ظلم، به آنها رضايت داشته باشد، دو گناه دارد. يک گناه، يکي اينکه عمل به آن ظلم مي کند اگر داخل شود، «إِثْمُ الْعَمَلِ بِهِ وَ إِثْمُ [الرِّضَا] الرِّضَى بِه » گناه رضايت به اين جبهه. اگر بخواهيم عباداتي که در اسلام انجام مي شود تقسيم کنيم، سه نوع عبادت داريم. يک عبادت فردي داريم، عبادت فردي اين است که شخص خودش با قطع نظر از اينکه اصلاً کسي باشد يا نباشد، مثل روزه، مثل عبادتي را انجام مي دهد. يا فرض کنيد حج انجام مي دهد. نماز شب مي خواند. کارهايي که به تنهايي انجام مي دهد. اما عباداتي داريم جمعي است، که عبادات اجتماعي يک مرتبه ارزش و ثوابش فوق العاده زياد مي شود و تصاعدي بالا مي رود. فرض کنيد در مورد نماز جماعت، از يک تعدادي اگر عدد جماعت از يک تعداد بالا برود عددش قابل شمارش نيست. مثلاً اگر از ده نفر بالاتر رود، در روايات هم شنيديم که ديگر ثوابش را جن و انس هم نمي توانند بنويسند. اين عبادت جمعي است که تا جمع نباشد من نمي توانم اين عبادت را انجام بدهم.

يا کارهايي که فرد با تأهل در ازدواج يا در خانواده انجام مي دهد. شما به تنهايي اگر باشيد يک کارهاي فردي انجام مي دهيد اما يک کارها و ثواب هايي است که فقط در

ص: 1916

تشکيل خانواده و با تعامل با همسر و فرزندان حاصل مي شود و جاي ديگر نيست. به عنوان مثال در روايت هست که پيغمبر اکرم فرمود: «جُلُوسُ الْمَرْءِ عِنْدَ عِيَالِهِ أَحَبُّ إِلَى اللَّهِ تَعَالَى مِنِ اعْتِكَافٍ فِي مَسْجِدِي هَذَا» (مجموعه ورام/ج2/ص122) اگر زن و مرد با همديگر در خانه بنشينند و درد دل کنند و بگو و بخند کنند، نزد خداوند از اعتکاف در مسجد پيغمبر بالاتر است. يا امام صادق فرمود: «مَا مِنِ امْرَأَةٍ تَسْقِي زَوْجَهَا شَرْبَةَ مَاءٍ» (ارشاد القلوب/ج1/ص175) اگر زني يک ظرف آب دست شوهرش بدهد به اين عنوان که من حواسم به تو هست و صميميتي هست، «إِلَّا كَانَ خَيْراً لَهَا مِنْ سَنَةٍ» از عبادت يک سال برايش بالاتر است که «صِيَامٍ نَهَارُهَا وَ قِيَامٍ لَيْلُهَا» روزها روزه باشد و شب ها، شب زنده داري کند. باز پيغمبر فرمود: اگر مردي يک ساعت در خدمت خانواده باشد، اگر خريد دارد، کمک نياز دارد در کارهاي منزل، از عبادت هزار سال برايش بهتر است.

امثال اينطور روايت زياد است، روايت متعدد و بسياري در وسايل الشيعه و مستدرک الوسايل و کتب روايي ديگر هست که عباداتي که با کارهاي ساده، يک ظرف آب دست همسر دادن، يک ساعت کمک کردن، نشستن و بگو و بخند کردن، اينها چيزهايي هست که خيلي رياضت نياز ندارد. اما خداوند متعال خروار خروار ثواب ريخته است. چرا؟ بخاطر حفظ کيان خانواده که اين جمع که محبوب خداست اينجا برقرار بماند. خانه معبد است و محل عبادت است. همانطور که مسجد معبد است، خانه هم معبد است و عبادت هايي در آن صورت مي گيرد که در مسجد صورت نمي گيرد. اينها عبادت

ص: 1917

جمعي است. بايد يک جمع دو نفره، سه نفره و چند نفره باشند تا اين عبادت ها صورت بگيرد. ثواب و ارزش آن از عبادت هاي فردي بالاتر است.

اما قسم سوم عبادت غير از عبادت فردي و جمعي است، عبادت تاريخي که انسان خودش را وارد کند در عباداتي که در طول تاريخ تمام انبياء و اولياء و خوبان انجام دادند. خودمان را وارد کنيم در ثوابي که آنها در کارهايشان در طول تاريخ بدست آوردند و شامل حال ما هم شود. عبادت تاريخي اين است که در جبهه حق وارد مي شويد. اين مربوط به جبهه است. ما مي دانيم جبهه حق و باطل يک جبهه تاريخي هستند که صف بندي در طول تاريخ داشتند. ديگر بحث فرد و جمع در زمان ما نيست، بحث تاريخ است. شما اگر در جبهه تاريخي انبياء و اولياء وارد شوي، ثوابي که آنها داشتند را شريک شوي، طبيعتاً نه به اين معنا که آنهايي که در کربلا به امام حسين شمشير زدند، عين آن را به من که راضي هستم به اينکه امام حسين آن کار را انجام داده، به من هم مي دهند اما در عين حال من در همان جبهه هستم. ثوابي از همان جبهه گير من مي آيد. اين عبادت تاريخي که ديگر ارزشش قابل مقايسه با عبادت هاي فردي و جمعي نيست براي ما با رضايت حاصل مي شود. با نيت، اينکه انسان در قلب و دلش نسبت به جبهه حق و کارهايي که خوبان و انبياء در جبهه حق در طول تاريخ انجام دادند، من راضي باشم. اينکه به ما ياد دادند که هر موقع ياد کربلا افتاديد، بگوييد:

ص: 1918

«يا ليتني کنتُ معکم» اي کاش ما با شما بوديم! يعني ما دلمان با شماست و در جبهه شما هستيم. اين باعث مي شود که شما جهت گيري زندگي و فکري و قلبي ات با جبهه حق باشد و وصل به درياي خروشان حق شوي. اينها تخيل نيست، چيزهاي مجاز گويي و شاعرانه حرف زدن نيست. اينها واقعيت است که با رضايت قلبي به يک جبهه مي پيوندي.

در مسابقه فوتبال يازده نفري که در زمين هستند، يک مربي و تيم هم کنار زمين هستند. اما تشويق هاي ديگران هم خيلي در برد آن جبهه تأثير دارد. در روحيه دادن يا تضييع روحيه شان، خراب کردن روحيه شان خيلي اثر دارد. حساب کنيد اگر کساني را داشته باشند که حامي اش باشند، کساني باشند که راضي به آنها باشند، اين جبهه در کل تاريخ يک جبهه تاريخي مي شود. يک جبهه تاريخي و اين جبهه تاريخي همه در اقامه حق با هم شريک مي شوند. البته سهم هريک از اين شريک ها مثل سهم يک شرکت سهامي که سهم هريک با هم فرق دارد، سهم ها متفاوت است. يکي رئيس است، يکي فرمانده است، يکي آبدارچي است. اما در عين حال اين شرکت با همه اين مجموعه مي چرخد. طبيعتاً وقتي جهت گيري من با نيت، اين جبهه حق باشد بدون شک در اعمال من تأثير گذار است. آن جهت گيري يک چيز واقعي است که نيت من به صورت واقعي اين است که تمام قلبم، ميلم، محبتم، با جبهه حق است. بغضم و تنفرم از جبهه باطل است.

چطور مي شود محبت من، هرچه درجه محبت بالاتر در اعمال ظهور بيشتري پيدا مي کند. بنابراين از رضايت و ميل قلبي

ص: 1919

شروع مي شود. اما اين جهت گيري را تنظيم مي کند. مثلاً ما بخاطر محدوديت زماني و مکاني که داريم براي اين زمان و مکان هستيم. در صفين نيستيم با اميرالمؤمنين، در کربلا با سيد الشهداء نيستيم. در بدر و احد با پيغمبر نيستيم. اما در عين حال وقتي قلب ما راضي است و قلباً مي خواهيم با آنها باشيم، اين همان است که در اين حکمت فرمولش را دادند،«الرَّاضِي بِفِعْلِ قَوْمٍ كَالدَّاخِلِ فِيهِ مَعَهُمْ» کسي که رضايت به عمل يک جبهه دارد، گويي داخل آنهاست. اما آنهايي که با ميل و رضايتشان همراهي مي کنند، بالاخره همراهي مي کنند و فرقي مي کند با کساني که پشت به جبهه حق هستند. از اين جهت من وقتي اينچنين باشم، با اميرالمؤمنين در صفين هستم و با پيغمبر در بدر و احد هستم. ثواب که يارانشان بردند ما هم داريم. در کربلاي سيد الشهداء با همان اعلان رضايت قلبي شريک هستم. يک جاي ديگر نهج البلاغه حضرت امير هست که در جنگ جمل وقتي جنگ تمام شد، يا اواسط جنگ يکي از ياران حضرت حسرت خورد که من برادري دارم که خيلي دوست داشت همراه شما باشد، نتوانست. حضرت عرض کرد: ميل برادرت با ما بود؟ گفت: بله، خيلي دوست داشت بيايد ولي عذر پيدا کرد. حضرت فرمود: او هم با ماست، کساني که در طول زمان مي آيند و هنوز در اصلاب پدران و ارحام مادران هستند و به دنيا نيامدند، اگر ميل قلبي شان با ما باشد، آنها هم با ما هستند. اين همان است که همه دوستان بيننده شنيدند، جابر بن عبدالله انصاري در اربعين به سيدالشهدا، وقتي با عطيه کوفي که

ص: 1920

از علما بود دو نفري وارد شدند سر قبر مطهر امام حسين، جابر بن عبدالله انصاري خيلي گريه کرد. گفت: ما هم با شهداي کربلا در ثوابشان شريک هستيم. عطيه کوفي که از علما و مفسرين بود، گفت: چطور شريک هستيم؟ ما که نبوديم در کربلا، نه دستي از ما جدا شد و نه سري از تن جدا شد. ما که نبوديم! جابر حديثي را از پيغمبر نقل کرد چون جابر پيغمبر را درک کرده بود. گفت: از حبيبم رسول خدا شنيدم، اگر کسي دوست داشته باشد يک جبهه را و شريک شود با آنها در ثواب آنها شريک است. ما هم عمل اصحاب سيد الشهداء و ياران کربلايي اش را دوست داشتيم، پس ما هم شريک هستيم. اين ميل قلبي آدم را شبيه او و هم جبهه با او مي کند. شبيه تماشاگران در يک مسابقه، و در اين سير تاريخي همراه مي شوي. نقطه مقابلش هم همينطور است. اگر خداي نکرده کسي ميلش با جبهه باطل باشد و رضايت داشته باشد با جبهه باطل، طبيعتاً شريک با آنها مي شود. اگر کسي يک سنت سيئه اي در تاريخ داشته باشد، مثلاً رضاخان کشف حجاب را در ايران بنا گذاشت، اگر کسي راضي به عمل او باشد، چه کار خوبي کرد. يا بعضي از کارهايي که ظلمه در طول تاريخ داشتند، اين هم با آنها شريک است.

مرحوم شيخ رجبعلي خياط، بعد از مرگ يکي از کساني که آدم به ظاهر مقدس و خوبي بود، بعد از مرگش برزخش را ديد. عالم قبرش را ديد در يک مکاشفه اي که آنجا دچار يک عذابي و يک ناراحتي هست، دليلش را

ص: 1921

آن شخصي که متوفي بود، شيخ رجبعلي خياط مي گفت: من يک مرتبه در رژيم سابق که ظلم فراوان بود. من يک مرتبه اظهار کردم عجب کارهاي خوبي کرده است. من يک مرتبه اظهار رضايت با اين جبهه کردم، رضايت با اين رژيمي که پشت به دين بود، پشت به خدا بود. در اين ترديدي نيست. مي گويد: من وقتي که اظهار رضايت کردم الآن دارم چوب آن را مي خورم که تو هم شريک با آنها هستي. تو هم با همان کساني که اعوان ظلم بودند، شريک هستي. صفوان جمال از اصحاب امام کاظم بود و آدم بزرگوار و متدين و خوبي بود. ايشان شتر کرايه مي داد. آن زمان مرکب شتر بود و کرايه مي داد. شترش را به هارون الرشيد کرايه داده بود. امام کاظم تذکر داد که شنيدم چنين کردي! گفت: براي حج است، براي عياشي و براي فسق و فجور و گناه نيست. حضرت سؤال کرد: آيا شما به همين مقدار که پولت را بگيري، دوست داري آن ظالم زنده بماند که برگردد و کرايه شما را بدهد. گفت: بله، به همين مقدار با او شريک هستي. آنها کساني نيستند که ظلم شخصي بکنند، دارند ظلم را اقامه مي کنند. شما وقتي ميل داري جبهه ظلم باقي باشد به همين اندازه شريک با آنها هستي. صفوان فوري رفت و آن قرارداد را باطل کرد و قرارداد کرايه شترها را فسخ کرد. هارون الرشيد گفت: اگر سابقه دوستي با تو نبود مي گفتم گردنت را بزنند. مي دانم از کجا اين مسأله آب مي خورد. بحث فقط بحث هاي فردي و جمعي نيست يک بحث تاريخي هم هست که انسان با

ص: 1922

تولي و تبري خودش مي تواند ورود به جبهه حق و پشت به جبهه باطل کند و خداي نکرده اگر ميل به جبهه باطل پيدا کند، همين ميل يک شرکت در جبهه باطل است.

شريعتي: در روزگار ما فضاي مجازي خيلي مي تواند در اين مسير هم خوب باشد و هم بد. يعني همين لايک کردن يک پست، در واقع اين مصداق همين است.

حاج آقاي عالي: اگر انسان در يک مقياس بزرگتر اين کار را ببيند، يعني بحث را يک بحث کوچک شخصي نداند، فرض کنيد من در اين فضا حالا يک لايک کردم، اينطور نبيند. اگر اينطور باشد، مي گويد: تو هم يکي از همان تشويق کننده ها هستي. صد هزار نفري که در استاديوم آزادي هستند، تک تک مشوق هستند در روحيه دادن به تيم خودي، آن کسي که در فضاي مجازي، يک نفر از هزاران نفر دارد يک جبهه را با همديگر تشکيل مي دهند. اگر امر باطلي باشد، در امر باطل تأييد مي کند.

شريعتي: اگر توصيه اي داريد بفرماييد و بعد هم دعا بفرماييد و آمين بگوييم.

حاج آقاي عالي: در سلام ها و زياراتي که در مورد وجود امام زمان هست، تعبير «السلام علي ربيع الأنام و نضرة الايام» سلام بر بهار ايام، بهاري که وقتي مي آيد به هرحال طراوت و تازگي و خرمي اش احياء مي کند. مرده ها را جان مي بخشد و اين وجود نازنين امام زمان (ع) است. در اين ايامي که ايام خرمي و بهار است، اولاً فراموش نکنيم حضرت را که بهار اصلي اوست و از خداي متعال بخواهيم اين بهار را هرچه زودتر تعجيل بکند.

شريعتي: چه خوب گفت: بهارهاي شگفتي در راه

ص: 1923

است، فردا گلي مي شکفد که بادها را پر پر مي کند.

«والحمدلله رب العالمين و صلي الله علي محمدٍ و آله الطاهرين»

98-01-22 -شفاعت

شريعتي : در مورد شفاعت توضيحاتي بفرماييد.

حجت الاسلام عالي: يکي از مهمترين مباحث معاد وعالم آخرت شفاعت است. اين مسئله پيچيده است. آيا شفاعت عده اي را برگناه تشويق نمي کند؟ آيا شفاعت شرک نيست؟(وهابيت ما را متهم به شرک مي کنند) آيا شفاعت نوعي پارتي بازي و ظلم نيست؟ آيا شفاعت مخصوص گناهکاران است يا خوبان هم به شفاعت نياز دارند؟ آيا در برزخ هم شفاعت است ؟اينها سوالات مهمي است که بخشي از معارف ما را تشکيل مي دهد و هر مومني بايد جواب اين سولات را بداند. امام صادق (ع) مي فرمايد: هر کس سه چيز را انکار بکند مومن نيست: معراج، سوال قبر و شفاعت. شفاعت يعني واسطه گيري و پادرمياني. شفاعت يعني اينکه يک موجود قويتر براي موجود ضعيف تر پا درمياني بکند. معصومين و اولياء خدا بتوانند موجودات پايين را دستگيري کنند. انسانهاي پايين تر يا در عذاب هستند که دست آنها را مي گيرند و از جهنم بيرون مي آورند يا موجود پايين در بهشت است و درجه ي آنها را بالاتر مي برند. شفاعت دو مصداق دارد و فقط مخصوص گناهکاران نيست و کمک مي کند تا خوبان هم به رتبه هاي بالا بروند. حتي انبياء بزرگ نياز به شفاعت پيامبر ما دارند.يکي از خدمتکاران امام سجاد(ع) حرف جسارت آميزي در خدمت امام باقر(ع) زدند. او گفت که شما مردم را فريب مي دهيد و از شفاعت صحبت مي کنيد. امام فرمود: واي بر

ص: 1924

تو، آيا دلت خوش شده است که از حرام ها دوري مي کني و حلال ها را رعايت مي کني، فکر مي کني که تو به شفاعت نياز نداري و به اعمالت دل خوش شده اي ؟ اگر بداني در قيامت چه مراحل هولناکي در پيش است، مي فهمي که همه از اولين تا آخرين احتياج به شفاعت پيامبر دارند زيرا همه ي انسانها از مقام پيامبر پايين تر هستند. پس شفاعت مخصوص گناهکاران نيست.

شفاعتي که در عالم آخرت رخ مي دهد، تجسم يک ارتباطي است که در دنيا بين انسانها است. اعمالي که ما در دنيا انجام مي دهيم در آخرت تجسم پيدا مي کند، رفتارهاي خوب و بد بصورت ملکوتي در عالم آخرت تجسم پيدا مي کند. علاوه بر اينکه اعمال ما تجسم پيدا مي کند، روابطي که ما با انسانها داريم تجسم پيدا مي کند. وقتي شما کسي را دوست داريد، کم کم از او پيروي مي کنيد و رنگ او را به خودتان مي گيريد، او را محب خود قرار مي دهيم و بعد او را رهبر قرار مي دهيد و جذب او مي شويد، اين محبت و پيروي و ارتباط روز قيامت به شکل شفاعت و دستگيري و جذب در مي آيد. يعني در روز قيامت، موجودي که شما در دنيا جذب او بوده ايد و امام شما بود، شما را جذب مي کند. وقتي شما کسي را محبوب قرار مي دهيد، ممکن است که آن فرد از شما بالاتر نباشد ولي شما او را امام خودت قرار مي دهيد. ممکن است آن فرد فرعون باشد و شما

ص: 1925

او را رهبر خودت قرار داده اي. اين رابطه ي واقعي در قيامت شما را جذب مي کند چه اين امام حق باشد چه باطل. در قرآن داريم: هر کسي را با امامش مي خوانند. در قرآن در مورد فرعون داريم: فرعون در روز قيامت جلو مي افتد و آنها را به سمت آتش مي برد. اولياء اللهي که عده اي را جذب کرده اند و با آنها ارتباط برقرار کرده بودند، آنها را جذب مي کنند و به سمت بهشت مي برند. هر مقداري که ما در دنيا نسبت به آنها جذب شده ايم، همان مقدار ما را در آخرت بالا مي برند. مثلا اگر کسي جذب انبياء شده است که همه ي زندگي اش محو اينها شده است مثل سلمان، اين فرد شفاعت زيادي شامل حال او مي شود و بشدت جذب مي شود.

پس شدت شفاعت به شدت جذبي است که در دنيا وجود دارد. هر مقدار که شما نسبت به حضرت علي (ع) علاقه داري، در آخرت اين شدت بالا بردن، به علاقه ي شما بستگي دارد. شفاعت روز قيامت تابع جذب و پيروي در دنيا است. شفاعت اهل بيت هم شامل گناهکاران مي شود بشرطي که در دنيا فرد جذبي نسبت به اهل بيت داشته باشد يعني در دنيا دست شان در دست اهل بيت باشد تا در آن دنيا بصورت شفاعت ظهور کند. اگر کسي دشمن اهل بيت باشد و سنخيتي با اهل بين نداشته باشند، در قيامت جذب آنها نمي شوند.پس شفاعت شامل همه ي کساني که با اهل بيت ارتباط داشته اند مي شود. روايت داريم

ص: 1926

که حضرت نوح، عيسي،آدم و... در تمام سختي ها و ترک اولي ها به اهل بيت متوسل مي شدند. وقتي حضرت آدم به آن درخت نزديک شد و هبوط کرد، به زمين آمد و سالها گريه کرد.خدا به او کلماتي آموخت تا توبه اش قبول بشود و اين کلمات اسامي پنج تن بودند. حضرت ابراهيم در آتش به اهل بيت متوسل شدند. اينها در جاذبه ي اهل بيت بوده اند پس در قيامت هم، جاذبه ي اهل بيت شامل حالشان خواهد شد. کسي که ايمان نداشته است و اهل ولايت نبوده است و از آنها پيروي نداشته است، شفاعت شامل حال آنها نمي شود مگر مستضعفين که چيزي از دين به آنها نرسيده است و عنادي با اهل بيت نداشته اند.در روايت داريم که از هشت در بهشت يک در بهشت مخصوص کساني است که خدا را قبول دارند و اهل توحيدند ولي اهل ولايت نبود، اينها مستضعف بوده اند. اين رابطه يک رابطه ي قراردادي نيست بلکه يک رابطه ي قراردادي و تجسمي است. کسي نمي تواند اعتراض کند که چرا شفاعت شامل حال من شد يا نشد زيرا آنها تجسم رابطه ي ما است و کسي نمي تواند به آن اعتراض کند. شفاعت تکويني است و تابع رابطه اي است که ما برقرار کرده ايم.

اگر مومن گناهي مي کند ذاتش پشيمان است و به گناهش افتخار نمي کند. در روايت داريم که علامت مومن بودن اين است که وقتي گناه مي کند ذاتش او را پس مي زند و افتخار نمي کند. در قيامت جاذبه ي اهل بيت شامل حال چنين

ص: 1927

مومني مي شود زيرا به اهل بيت محبت داشته است. محبت يک عمل قلبي است و ارزشمند است. پيامبر فرمود: محبت من به اهل بيت در هفت جا خودش را نشان مي دهد: هنگام مرگ، در قبر، هنگام نشر، هنگام حشر، دادن نامه عمل، حساب، ميزان و صراط. هر مقدار رابطه ي ما قويتر باشد در قيامت جاذبه بيشتر است. درهنگام قيامت ما قدر شفاعت را بيشتر درک مي کنيم. يکي از بالاترين لذت ها اين است که انسان در دنيا تحت ولايت اهل بيت باشد، در آخرت اين لذت را همه درک مي کنند که بالاتر از اين لذتي نيست. شفاعت امام حسين(ع) در قيامت خيلي گسترده است زيرا در دنيا جاذبه اش خيلي زياد است. بعضي بزرگان مي گويند که دستگاه امام حسين (ع) مشتري اش از دستگاه خدا بيشتر است البته دستگاه امام حسين (ع) همان دستگاه خداست. بخاطر نوع محبتي که امام حسين(ع) در دل مردم دارد شفاعت خيلي گسترده است. مرحوم شاه آبادي استاد امام خميني بودند وعده اي از بازاري هاي تهران شاگرد ايشان بودند و اهل کشف شده بودند. يکي از اين بازاري ها دوسال به خدمت ايشان نيامد و بعد از دوسال وقتي براي دادن خمس به محضر ايشان آمد، گفت: من در خواب عالم آخرت را ديدم و در آنجا کساني را که مي شناختم در عذاب بودند و تا آنها من را ديدند به من گفتند که براي ما کاري بکن، يکي گفت که به خدمت آقاي شاه آبادي برويم، در عالم آخرت ما به خدمت شما آمديم و شما در آنجا جاي عجيبي داشتيد

ص: 1928

و به شما گفتيم که ذکري به ما بگوييد که از اين گرفتاري خلاص بشويم. شما فرموديد که يک صدا بگوييد: يا حسين، ما اين را گفتيم و خلاص شديم. من فهميدم که بايد پيش ما بيايم و اين قطع ارتباط اشتباه بوده است.

شريعتي: صفحه ي 24 قرآن را توضيح بفرماييد.

حجت الاسلام عالي: آيه 155 سوره بقره مي فرمايد: ما دردنيا شما را متحان مي کنيم (امتحان بعضي ناامني و خوف، بعضي فقر، بعضي در جان است ) و در آخر خدا مي فرمايد: صابرين را بشارت بده. يعني صابر بودن در چنين مکانهايي براي انسان بدست مي آيد. اين امتحانات بخاطر اين است که استعدادهاي انسان بروز پيدا کند. يعني اگر اينها نباشد شما صابر، شاکر و زاهد نمي شويد، صفات خوب در دل امتحانات الهي بدست مي آيد. گاهي کساني که در در رفاه هستند هم بايد شکر بکنند. اين فلسفه ي امتحانات الهي است.

شريعتي: کتابي در مورد عالم پس از مرگ معرفي کنيد

حجت الاسلام عالي: کتاب عالم پس از مرگ نوشته ي دکتر حبيب الله طاهري است.

شريعتي: در مورد آثار اعتقاد به شفاعت توضيحاتي بفرماييد.

حجت الاسلام عالي: يکي از آثار ارزشمند شفاعت، اميد است. گاهي بعضي از افراد که توبه مي کنند هنوز دلواپس هستند و از نظر وجدان ناراحت هستند. اگر انسان اميد به شفاعت داشته باشد، در گناه توقف مي کند. فايده ي ديگر شفاعت اين است که ما بايد شرايط آنرا در خودمان بيشتر کنيم. فايده ي ديگر شفاعت اين است که ما ارتباط مان را با

ص: 1929

شفيعان مثل اهل بيت، قرآن، شهيدان وعلما گسترده تر بکنم زيرا اينها به درد ما مي خورند. يکي از شفيعان قرآن است و در ماه رمضان خوب است که ما ارتباط مان را با آن بيشتر کنيم و سعي کنيم تفسير قرآن را بخوانيم مثل تفسير نمونه. يعني ورود به ماه رمضان ورود به عمق قرآن باشد.

اللهم الرزقنا شفاعت الحسين يوم ورود.

98-01-29 -شفاعت

سوال – در مورد حقيقت شفاعت توضيحاتي کامل تري بفرماييد.

پاسخ- حقيقت شفاعت از ارتباط در دنيا شروع مي شود، ارتباط با بعضي از انسانها که اتحاد روحي و سنخيت ايجاد مي کند. اگر شما نسبت به بعضي از انسانها در دلت محبت داشته باشي و دلبستگي در دل شما ايجاد بشود و موحب تبعيت و پيروي از او بشود و شما او را رهبر خودت قرار بدهي، تجسم اين ارتباط در قيامت بصورت شفاعت است. انسانهاي نوراني در اين دنيا همديگر را جذب مي کنند و در قيامت اين افراد بصورت شفاعت جذب مي شوند و اولياء آنها را به سمت بهشت مي روند. اهل جهنم در دنيا همديگر را جذب مي کنند و در دايره ي محبت آنها قرار مي گيرند و در آخرت هم با هم جمع مي شوند و به سمت جهنم خواهند رفت. ما روايات زيادي داريم که ائمه حق و باطل پيروان شان را به سمت بهشت وجهنم مي کشانند. درجلد هشت بحارالانوار از امام صادق (ع) داريم: در محشر از طرف خداوند ندا دهنده اي صدا مي زند: آيا اين عدالت پروردگارتان نيست که هر کسي که در دنيا پيرو او بوديد با او

ص: 1930

محشور بشويد.

همانطور که در آخرت اعمال ما تجسم پيدا مي کند ارتباطات ما هم در آخرت تجسم پيدا مي کند. بيابان نشيني از پيامبر سوال کرد که قيامت چه زماني است ؟ پيامبر به نماز ايستاد و بعد از نماز پيامبر فرمود: چه چيزي براي قيامت آماده کرده اي؟ بيابانگرد گفت: من خيلي اهل اعمال مستحبي نيستم ولي خدا و رسول را دوست دارم. پيامبر فرمود: هر کسي با محبوبش همراه است. اگر دل شما را رسول خدا و اولياء خدا پر کرده است با آنها خواهيد بود. اگر پيوند شما با آلودگي ها و سران کفر است با آنها همنشين خواهيد شد.

ما عنواني بنام الحاق و پيوند داريم اما ماهيت و حقيقت آن همان شفاعت است. در قرآن داريم که در آخرت بعضي به بعضي ملحق مي شوند. درآيه 21 سوره ي طور داريم: کساني که مومن هستند و در بهشت درجات بالايي دارند و ايمان خالص دارند، اگر فرزندان آنها در ايمان از آنها تبيعيت کردند،(پدران اين امت مثل ائمه و اولياء )ما اين فرزندان را به پدران ملحق مي کنيم. (بدون اينکه خوبي از اعمال پدران کم بشود). حالا اين سوال پيش مي آيد که آيا اين ظلم نيست که فرزندان بدون اينکه کارخوبي انجام بدهد به پدران ملحق مي شوند ؟ اين نشان مي دهد که در اين شفاعت اتفاقي رخ مي دهد يعني صلاحيتي در کساني که پايين تر هستند پيش مي آيد که به پدران ملحق مي شوند. وقتي انسان معصيتي انجام مي دهد اثر سوء و منفي در روح انسان بجا مي گذارد که اگر گناهان

ص: 1931

زياد بشود چهره ي باطن عوض مي شود. امام باقر (ع) مي فرمايد: انساني که بدنيا مي آيد روحش سفيد است، اگر يک گناهي مرتکب شد نقطه سياهي روي روح او ثبت مي شود. اگر فرد توبه کرد آن نقطه پاک مي شود ولي اگر توبه نکرد اين نقاط سياه در روح فرد گسترش پيدا مي کند و به قول قرآن بر دل آنها مهر مي خورد. خداوند از سر لطف و رحمت، وسيله هايي براي شستشو گذاشته است که اين سياهي ها پاک بشود. بعضي از اين اعمال در اين دنيا وجود دارد مثل توبه که با آن مي توان نقاط سياه را پاک کرد يا شهادت در راه خدا که آثارگناه را پاک مي کند يا اعمال خوب و واجبات که کارهاي بد را مي شويد يا دوري از گناهان کبيره باعث پاک شدن گناهان مي شود. اينها اسبابي است که گناهان را پاک مي کند. بعضي از اسباب در آخرت باعث پاک شدن گناهان مي شود مثل شفاعت. الحاق به پدران و خوبي باعث مي شود که آلودگي هاي انسان پاک بشود. در واقع شفاعت يکي از اسباب تطهير است. در قرآن مي فرمايد که اگر شما در دايره ي جاذبه ي خوبان قرار بگيريد يعني کساني که مومن هستند ما شما را به پدران تان ملحق مي کنيم بدون اينکه اعمالي از آنها را به شما بدهيم. يعني تغييري در شما رخ مي دهد و شما پاک مي شويد. در زيارت جامعه کبيره (متن امام شناسي است)داريم: ولايت شما اهل بيت مايه ي پاک شدن ماست. مرحوم مجتهدي که مقاماتي داشتند

ص: 1932

مي فرمودند: ما به هر جا رسيديم با اشک و توسل به سيدالشهدا رسيديم. اين اشک انسان را تطهير مي کند. شايد حوض کوثر براي همين پاک کردن گناهان باشد. کساني که تحت شفاعت از جهنم خارج مي شوند بايد پاک وارد بهشت بشوند و شايد در حوزه کوثر تطهير بشوند. آيه 21 سوره طور که بحث الحاق است، ماهيتش شفاعت است. محبت به اهل بيت انسان را در آخرت پاک مي کند. در مورد الحاق روايت داريم اگر شما اعمال خوب انجام بدهيد(خوش اخلاق باشيد) همنشين ما در بهشت خواهيد بود. البته همنشيني درجاتي دارد. هم سلمان و هم يک فرد معمولي همنشين پيامبر مي شوند. استاد کمپاني، استادعلامه طباطبايي مي فرمود: من خواب پدرم را ديدم که جاي خوبي در برزخ داشت و از ايشان پرسيدم که جاي شما بهتر است يا ميرزاي شيرازي؟ ايشان گفت: ما کجا و ميرزاي شيرازي کجا. من پرسيدم شيخ انصاري چطور؟ ايشان گفت: او که جايش فوق العاده است. پرسيدم آيا شما اباعبدالله را مي بينيد؟ ايشان گفت که هر چند گاهي ايشان را مي بينيم و مست مي شويم. هر چه ميزان پيروي و شباهت فرد با اهل بيت بيشتر باشد از شفاعت بيشتري در آخرت برخوردار خواهد بود.

درجلد هشت بحارالانوار داريم که فردي به پيامبر گفت: من خيلي به شما علاقه دارد و نمي توانم دوري شما را تحمل کنم و ترس من از روز قيامت است که چطور دوري شما را تحمل کنم. آيه نازل شد: هر کسي که از خدا و رسول تبعيت بکند در آخرت همراهي با پيامبران و شاهدين و

ص: 1933

صالحين دارد. اين بشارت بزرگي است. ما از جهت عمل نقص داريم ولي چون اعتقاد ما را در دايره ي آنها قرار مي دهد، با آنها همنشين هستيم.

روايتي داريم که فردي از خراسان تا مدينه پياده رفته بود تا امام باقر (ع) را ببيند. در راه پايش تاول زده بود و خون راه افتاده بود. او پايش را به امام نشان داده و گفت که چيزي جز محبت شما مرا به اينجا نکشيده است. امام فرمود: دين چيزي جز اين محبت نيست. اگر کسي ما را دوست داشته باشد خدا او را با ما محشور مي کند. پس انسان با محبوبش محشور مي شود.

سوال – ما در مورد شفاعت بايد از چه چيزي بترسيم؟

پاسخ – ما بايد از اين بترسيم که مبادا شفاعت شامل حال ما نشود. درست است که ائمه فرموده اند که ما شفيعان شما هستيم ولي ما هم بايد در دايره ولايت آنها بمانيم. امام صادق (ع )مي فرمايد: واي به حال کساني که شفيعانش از او روي برگردانند. زيرا ما کاري کرده ايم که با آنها سنخيتي نداريم و آنها ما را نمي شناسند. شمر در لشگر اميرالمومنين بود و درجنگ صفين مجروح شد ولي او در کربلا قاتل امام حسين (ع) شد. زبير از ياران امام علي (ع) بود ولي بعد از به حکومت رسيدن امام با او جنگيد. پس حب و معرفت بايد با عمل همراه باشد. آلودگي ها و گناهان تحت ولايت ابليس است. آلودگي ها و گناهان ممکن است که انسان را از ولايت خدا به ولايت شيطان ببرد.

سوال - صفحه ي 31

ص: 1934

قرآن کريم را توضيح بفرماييد.

پاسخ – درآيه دويست سوره بقره داريم: بعضي ها در حج از خدا دنيا مي خواهند و بعضي ها در دنيا حسنه مي خواهند و حسنه ي آخرت را هم مي خواهند و از عذاب آتش جهنم به خدا پناه مي برند.

بعضي ها حتي در عبادات شان هم دنبال دنيا مي گردند. بعضي ها فقط مي خواهند به دنيا برسند و کاري به خوبي يا بدي آن ندارند. اما بعضي ها همت بلند دارند که هم حسنه دنيا و هم حسنه آخرت را مي خواهند. اگر کسي بخواهد خودش را خرج دنيا بکند، از خود کالاهاي دنيا کمتر است. در روايت داريم که قيمت جسم شما بهشت است. حالا قيمت روح ما چقدر است ؟

سوال – در ادامه ي بحث شفاعت توضيحاتي بفرماييد.

پاسخ – شفاعت فقط مخصوص قيامت نيست و در برزخ هم هست. هيچ دنيايي نيست که ائمه دست شان در آنجا بسته باشد و نتوانند دستگيري کنند. ما داريم که هنگام وفات ائمه و حضرت امير مي آيد و در هنگام شب اول قبر ائمه به ما کمک مي کنند. پيامبر فرمود که محبت من و اهل بيت من، هفت جا به شما کمک مي دهد: هنگام مرگ در برزخ و در ميزان و. .. در زيارت جامعه ي کبيره داريم که ائمه رحمت متصل خداوند هستند و قطع نمي شوند. زيرا خدا هم رحمتش قطع نمي شود. آيت الله سيدجمال گلپايگاني مي گفتند که در نجف زير نظر استاد کربلايي بودم و يافتم که من عالم را فيض مي دهم و قدرت همه در

ص: 1935

دست من است. من مي دانستم که اين اشتباه است ولي من اين را يافتم. نزد استادم رفتم و ايشان گفتند که نزد اميرالمومنين برو. من اميرالمومنين را واسطه قرار دادم ولي نتيجه نگرفتم و بعد موسي بن جعفر(ع) را شفيع قرار دادم و به کاظمين رفتم و آنقدر گريه کردم که اين حال را از من بگيرد. هنوز از گريه سر برنداشته بود که لاحول ولاقوة الابالله را فهميدم. من عکس خدا را در آينه ديدم و فکر کردم که خودم هستم. بعد تا چند روز اين حال توحيدي را يافتم و بعد سر قبر اميرالمومنين رفتم و چيزي يافتم که خيلي بالاتر از آن بود که من مي خواستم، بعد فهميدم شفاعتي که موسي بن جعفر(ع) در دنيا از من کرد، سرآغاز شفاعتي بود که اميرالمومنين مي خواست از من بکند. پس در همه جا دست اهل بيت باز است.

امام صادق (ع) مي فرمايد: من براي شما در برزخ مي ترسم، اگر در قيامت کار بدست ما افتاد، ما مي دانيم چکار بکنيم. در مورد اين روايت بايد گفت که روايت اهل بيت را بايد با هم ديد. طبق دلايلي که ما گفتيم دست اهل بيت در همه جا باز است. اين روايت را بايد اين طور معنا کرد که شفاعت اصلي ما در قيامت است زيرا آنجا هولناک تر است. ائمه در دنيا و برزخ هم دست ما را مي گيرند ولي ما متوجه آن نيستيم. علامه طباطبايي در جلد يک الميزان مي فرمايد که در برزخ و دنيا به شفاعت، تصرف مي گويند. پس شفاعت اهل بيت در همه جا

ص: 1936

هست ولي شفاعت اصلي اهل بيت براي قيامت است.

سوال – د رمورد ماه مبارک رمضان توصيه هايي بفرماييد.

در ماه مبارک اولين قدم شما اين باشد که چه کارهايي را نبايد بکنيد، اين مهم است.ما بدنبال ذکر و دعا مي گرديم، بجاي اينکه دنبال اينها باشيم بدنبال اين باشيم که چکار نکنيم. امير المومنين از پيامبر پرسيد که بالاترين عمل در ماه رمضان چيست؟ پيامبر فرمود: بهترين کار اين است که کارهايي را انجام ندهيد. پس ما بايد در ماه رمضان گناه و ظلم و آلودگي نداشته باشيم و ديگر اينکه ارتباط خودمان را با قرآن و اهل بيت بيشتر بکنيم، از خواندن و قرائت قرآن ورود به تفسير قرآن هم داشته باشيم. يک سوم دعاي افتتاح در مورد امام زمان (عج) است. تعقيبات ماه رمضان (خدايا همه فقير ها را غني بکن و همه اسيرها را آزاد بکن و. .. )ترسيم جامعه ي ظهور است. شب قدر را کسي درک مي کند که پيوندش را با اهل بيت و امام زمان (عج) زياد کند.

انشاءالله ماه رمضان، ماه پيوند بيشتر ما با قرآن وعترت باشد.

98-02-05- شفاعت

سوال – شفيعان ما چه کساني هستند ؟

پاسخ – از آيات و روايات اين طور برمي آيد که بيست دسته هستند که ما را شفاعت مي کنند. اين شفيعان آبرومند هستند که مي توانند دست ديگران را بگيرند. اصل دستگيري خداست. اولين شفيع خداوند است يعني شفاعت خداوند است که از کانال خوبها، دست پايين ترها را مي گيرد. اين کشش رحمت و مغفرت خود خداست که اين طور جلوه مي کند. خدا آفرينش عالم را

ص: 1937

با رحمت شروع کرد. و اين رحمت شامل همه چيز شد که اين رحمت عالم است. بعضي ها از انسانها جذب رحمت خدا شدند و مومن شدند و بعضي از انسانها به خدا پشت کردند و رحمت را جذب نکردند. کساني که با خدا آشتي کردند، مومن شدند و با ايمان شدند. درآخرت خداوند رحمت خاصي هم دارد و اين رحمت شامل همه ي انسانها نمي شود. اين رحمت خاص شامل کساني مي شود که در دنيا اين رحمت را جذب کرده باشند يعني مومنين. پس شفاعت خدا شامل فرد مومن مي شود که رحمت خدا را در عالم دنيا جذب کرده است و کساني که در اين دنيا رحمت خدا را جذب نکرده اند رحمت خاص خدا شامل آنها نمي شود و غضب خدا شامل حال آنها مي شود. خدا هم صفت رحمت و هم صفت عدل دارد يعني خدا هم رحيم است و هم عادل. در قيامت خدا با مومنين با رحمتش برخورد مي کند. اين رحمت با رحمتي که ما در دنيا از خدا مي بينيم خيلي فرق دارد. حضرت امير مي فرمايد: خدا رحيم است نسبت به مومنان. رحمت خدا صد قسمت است و يک قسمت از آن را به دنيا فرستاده است. تمام مهرباني و رحم بين انسانها و حيوانات آثار يک جز رحمت خداست و نود و نه درصد آن در آخرت ظهور پيدا مي کند. خدا با مومنين با عدلش برخورد نمي کند. اگر خدا بخواهد در آخرت با عدلش برخورد بکند به جز چهارده معصوم همه مشکل دارند و مردود مي شوند. وقتي حضرت يونس ترک اولي

ص: 1938

انجام داد خدا او را در شکم نهنگ زنداني کرد و او در شکم نهنگ ذکر و تسبيح خدا را گفت و توبه کرد. خدا مي فرمود اگر يونس به ما متوسل نمي شد و ذکرنمي گفت تا قيامت در شکم ماهي مي ماند. اگر خدا بخواهد با عدلش با ما که گناه کبيره و صغيره انجام مي دهيم رفتار کند چه مي شود ؟ ما متوجه گناه و حرمت شکني گناه نمي شويم و فکر مي کنيم که گناه صغيره است. در روايت داريم که شما به کوچکي گناه توجه نکنيد بلکه به کسي که از او نافرماني کرده ايد توجه کنيد. اگر کسي به يک فرد عادي بي احترامي کند بد است ولي اگر به يک مرجع تقليد بي احترامي کند بدتر است و اگر به امام زمان بي احترامي کند خيلي بدتر است.اگر کسي به خدا بي احترامي کند خيلي خيلي بد است. پس گناه کوچک نيست اگر خدا بخواهد با عدلش برخورد بکند. علما براي خلاف ادب کوچکي که از آنها سر مي زند اشک مي ريختند و ناراحت بودند. مرحوم ملکي تبريزي مي گفتند که در مجلسي، شبه غيبتي شد و من از آنجا بيرون آمدم و خيلي ناراحت بودم. ايشان مي گفت که اين شبه غيبت چهل روز من را عقب انداخت. زيرا بي حرمتي شد. آقا مصطفي فرزند امام خميني ديدند که امام دارد گريه مي کند. همسرش گفت که شايد نماز شبي از ايشان فوت شد يعني براي ترک مستحب گريه مي کردند زيرا آنها عظمت خدا را مي فهميدند. آنها مي ديدند که اين گناه يا

ص: 1939

مکروه نسبت به چه کسي است. اگر خدا با مومن با عدلش برخورد بکند ظلمي نکرده است ولي خدا اين کار را نمي کند و از مومن مي گذرد. ولي کسي که پشت به خدا کرده است خدا از او نمي گذرد.

افاضه ي رحمت خدا قانون و قواعدي دارد. وقتي خدا رحمتش را مي فرستد اولين موجود در عالم که از نظر مقام بالاتر است آنرا جذب مي کند و به مقام هاي پايين تر مي رساند، در واقع سلسله مراتب دارد. پس اين رحمت مستقيم به ما نمي رسد. وقتي استاد درس مي دهد مطالبي را مي گويد و شاگردي که هوش بالاتري دارد آن مطلب را زودتر از همه را مي گيرد و ممکن است براي ديگران آنرا توضيح بدهد. يعني با مراتبي علم استاد به افراد مي رسد. رحمت خدا هم با مراتب مي رسد. اولين کسي که رحمت خدا را در دنيا و آخرت مي گيرد پيامبر است. رحمت خاص خدا همان شفاعت خداست که به پيامبر افاضه مي شود و بعد با سلسله مراتب به شفيعان ديگر مي دهد. ديگر شفيعان مثل انبيا، علما، شهدا و صالحين هم شفاعت را از پيامبر مي گيرند. نظام عامل نظام اسباب است. زيرا ما ظرفيت نداريم که مستقيم از خدا رحمت را بگيريم. وحي را خدا مي فرستد و شاگرد ممتاز گيرنده ي اين وحي است و با سلسله مراتب به مقام پايين تر مي دهد. حيات را خدا مي دهد و يک واسطه ي آن پيامبر و يک واسطه ي آن اسرافيل است و واسطه ي پايين تر ملائک زير

ص: 1940

دست اسرافيل است. يک واسطه ي حيات پدر و مادر است. رزق وشفا دادن هم همين طور است. تمام فيض هاي خداوند به اين شکل است. اين قانون دنيا وآخرت است. پس شفاعت همان رحمت و لطف خداست که با واسطه به پيامبر و. .. رسيده است. در سوره ي زمر آيه 44 داريم: همه ي شفاعت ها متعلق به خداست. اين نظام سلسله مراتب را از دست ندهيد. ما اسباب را واسطه مي دانيم. اگر ما از اهل بيت حاجت مي خواهيم و توسل مي کنيم آنها واسطه هستند. حضرت عيسي به اذن خدا مرده را زنده مي کرد. ديد ما نسبت به واسطه ها ديد شرک آلود نيست. گاهي اوقات در مورد توسل ما را محکوم به شرک مي کنند. ديد ما نسبت به آنها ديد واسطه اي است. مثلا وقتي مي گوييم که يا رسول الله مشکل من را برطرف بکن، مي دانيم که آنها شفا را از خدا مي گيرند. آيت الله مجتهدي تهراني مي فرمود: من خدمت آيت الله خوانساري رسيدم و پرسيدم که وقتي ما به امام رضا (ع) مي رويم، خدا را مخاطب قرار بدهيم يا بگوييم: اي امام رضا(ع) بچه ي من را شفا بده. ايشان فرمودند که هر دو خوب است ولي بهتر است که به واسطه بگوييد و او به خدا بگويد. حتي سر قبر طبرسي برويد و از او بخواهيد که از امام رضا (ع) بخواهد. آيت الله حسن زاده ي آملي مي گفتند که استادم مي گفت که گاهي من از امام رضا (ع) حاجتي مي خواهم ولي داده نمي شود و حاجتم

ص: 1941

را از شاه عبدالعظيم حسني مي گيرم و حواله اينجا داده مي شود. زيرا سنخيت ما با ايشان بيشتر است. پس اصل شفاعت خود خداوند است.

سوال – صفحه ي 38 قرآن کريم را توضيح بفرماييد.

پاسخ – درآيه 237 سوره بقره خدا مي فرمايد: اگر شما مردها همه ي مهريه را ببخشيد( اگر ازدواج تمام صورت نگرفته است بايد نصف مهريه پرداخت بشود) و گذشت داشته باشيد اين به تقوا نزديکتر است.گذشت و فضل را بين خودتان فراموش نکنيد. خدا ناظر بر همه چيز است.

خدا احکام حقوقي مربوط به ازدواج را با يک توصيه ي اخلاقي همراه مي کند.از نظر حقوقي خدا حکم را مي دهد ولي توصيه مي کند که اگر آنرا ببخشي بهتر است. اين نشان مي دهد که حقوق با اخلاق همراه است. حتي در طلاق هم رابطه بايد اخلاقي باشد. خداوند توصيه مي کند که اگر عفو بکنيد بهتر است و فضل را فراموش نکنيد. خدايي که به بنده اش اين توصيه را مي کند، آيا مي شود که خودش با فضل با بنده اش رفتار نکند؟

سوال – چرا پيامبر رحمت لله العالمين است ؟

پاسخ – خدا رحمتش را به پيامبر مي دهد و او رحمت لله العالمين مي شود يعني همه ي رحمت خدا را گرفته است و اين رحمت بايد بين تمام عوامل پخش بشود. پس لقب پيامبر رحمت لله العالمين است و کنيه اش ابوالقاسم است. ايشان تقسيم کننده ي رحمت هستند. در جلد 18 بحار داريم: در معراج، شبي که جبرئيل هم با من نبود و من بالاتر

ص: 1942

از جبرئيل رفتم، هنگام برگشت خدا مرا ابوالقاسم ناميد و فرمود: برو هم تو راهنماي ديگران هستي و هم راه يافته هستي، خوش آمدي وخوش رفتي، خوش به حال تو و کسي که تو را تصديق بکند. وقتي پيامبر پايين آمد و پيش جبرئيل رسيد و براي جبرئيل گفتگو را تعريف کرد و جبرئيل پرسيد که چرا خدا شما را ابوالقاسم صدا زد. همانجا خطاب رسيد: اي احمد، تو را ابوالقاسم گفتم زيرا تو صاحب قسمت کردن رحمت هستي. اگر پيامبر در قيامت رحمت را تقسيم مي کند در دنيا هم اين کار را مي کند.

پس تمام کساني که پايين تر از پيامبرهستند به رحمت پيامبر محتاج هستند، چه خوبان و چه گناهکاران. پس شفاعت پيامبر مخصوص گناهکاران نيست بلکه براي هر کسي است که پايين تر از پيامبر است. منظور از گناهکار کسي است که گناه کرده است و توبه نکرده است. اين شخص براي اينکه از جهنم خارج بشود نياز به شفاعت پيامبر دارد. حتي خوبان براي رفع ترس و وحشت از برزخ و قيامت نياز به شفاعت دارند. ما در قيامت نياز داريم که سريع به حساب ما برسند و يا ما را بي حساب به بهشت ببرند. اينها نيازهاي ماست. حتي کسي که بي حساب به بهشت رفته است مثل انبياء، احتياج به رحمت بالاتر دارند. پس همه به رحمت پيامبر نياز داريم. ما در آنجا با زبان بي زبان مي گوييم که نياز به رحمت داريم. کسي که درجهنم است يا کسي که در مواقف است اقتضاي حالش دريافت رحمت است. در جلد هشت بحار داريم که امام

ص: 1943

رضا (ع)به يکي از اصحابش فرمود اگر حاجتي داشتي بگو: خدايا تو را به حق محمد وعلي مي خوانم. آنها پيش تو آبرو دارند به جهت اين شأن و مرتبه اي که آنها دارند بر آنها صلوات بفرست و حاجت من را هم بده. امام فرمود: وقتي قيامت فرا برسد هيچ ملک مقرب، هيچ پيامبر مرسل و هيچ مومن امتحان پس داده اي نيست که احتياج به شفاعت آنها نداشته باشد. پيامبر همه را شفاعت مي کند. در روايات متواتر از شيعه و سني نقل شده است که پيامبر فرمود: شفاعت من شامل کساني است که اهل گناهان کبيره بوده اند و از دنيا رفته اند. پيامبر فرمود: من شفاعت خودم را براي کساني که گناهان کبيره کرده اند و توبه نکرده اند و از دنيا رفته اند، ذخيره کرده ام. کساني که افراد خوب هستند نيازي به شفاعت ندارد. سند اين روايت خيلي محکم است. منظور پيامبر اين است که انسانهاي خوب نياز به شفاعتي که بايد از جهنم بيرون بيايند ندارند. روايات را بايد با هم خواند. اين روايت را بايد درست معني کرد. منظور اين است که خوب ها نياز به شفاعت خروج از جهنم را ندارند. شفاعتي که براي ترفيع مقام است براي خوبان است. مقام محمود پيامبر هم همين است که همه او را ستايش مي کنند.

خدايا به حق پيامبر و اهل بيت،ما را جزو کساني که با آنها محشور مي شوند و شفاعت شان شامل حال آنها مي شود، قرار بده.

98-02-12 -شفاعت

سوال – چه کساني مي توانند شفاعت بکنند؟

پاسخ – رحمت عام خدا دردنيا شامل همه

ص: 1944

مي شود ولي در آخرت رحمت خاص خدا شامل مومنين مي شود. اين رحمت خاص از کانال برترين عالم وجود يعني پيامبر و اهل بيت جذب مي شود و آنها اين رحمت را تقسيم مي کنند. بخاطر همين لقب پيامبر رحمت للعالمين و قاسم يعني قسمت کننده ي رحمت است. تمام کساني که در مرتبه ي پايين تر از پيامبر هستند چه مومنين و چه گناهکاران، چشم شان به شفاعت و دستگيري پيامبر است و به اين مقام پيامبر، مقام محمود مي گويند. در سوره ي اسراء آيه 79 خدا به پيامبر دستور مي دهد که اگر مي خواهي به مقامي برسي که همه تو را ستايش بکنند، بخشي از شب را بلند شو و نماز شب بخوان. در مورد پيامبر تحجر واجب بود. مرحوم طبرسي در مجمع البيان دارد که پيامبر چندين سال و به مدت طولاني بيدار مي ماند و به عبادت مي ايستاد و سنگيني بدنش را روي پايش احساس مي کرد و بعد از مدتي بر اثر کثرت عبادت چشم هاي پيامبر گود افتاده بود و پاهايش ورم کرده بود بعد آيه نازل شد که اي پيامبر، ما قرآن را نازل نکرديم که اين قدر خودت را به سختي بيندازي. پيامبر براي اينکه بتواند از همه دستگيري بکند اين همه صدمات را تحمل مي کرد. همه ي مفسرين شيعه و سني گفته اند که اين مقام محمود همان مقام شفاعت کبري است. کلمه ي محمود از حمد يعني ستايش مي آيد، پيامبر کاري مي کند که مورد ستايش همه مي شود. پيامبر در روز قيامت چکار مي کند که در قيامت

ص: 1945

همه او را ستايش مي کنند؟ پيامبر از همه دستگيري خواهد کرد.

سعدي در شعرهايش دارد که همه ي پيامبران تحت ظل رسول اکرم هستند. در عالم دنيا نمي توانيم همت محمد را بفهيم و آن در روز قيامت مشخص مي شود. اگر مي خواهي جوان باشي و عاشقي کني، طوري عاشقي کن که در آخرت سربلند باشي و عشق محمد را داشته باشي. پيامبر مي فرمايد: همه ي پيامبران زير پرچم من هستند.

يکي ازاهالي بصره خدمت امام باقر(ع) رسيد و گفت که اميدوارکننده ترين آيه در قرآن کدام است. امام از او سوال کرد که به نظر تو اميدوار کننده ترين آيه کدام است؟ او اين آيه را خواند: اي کساني که گناهي کرده ايد و زياده روي کرده ايد خدا همه ي گناهان را مي بخشد. امام اين آيه را خواند: اي پيامبردر روز قيامت آنقدر خدا به تو مي بخشد تا خشنود بشوي. اين همام مقام شفاعت پيامبر است. آيا اين پيامبر راضي مي شود که در قيامت خودش در لذت هاي بهشتي باشد و عده اي از اهل اسلام که خدا و پيامبر و اهل بيت را قبول داشتند و دشمن نبودند ولي شيطان آنها را به گناه کشيد، در عذاب باشند؟ پيامبر براي مشرکين هم دلسوزي مي کرد. در جنگ بدر وقتي سران مشرکين را اسير کرده بودند و از جلوي پيامبر عبورمي دادند پيامبر لبخند مي زند. يکي از آنها گفت که تو ما را اسير کرده اي و مي خندي؟ پيامبر گفت که خنده ي من براي اين است که من شما را با غل و زنجير

ص: 1946

به بهشت مي برم ولي شما نمي آييد. پس اين پيامبر در قيامت هم پادرمياني مي کند.

پيامبر که داراي اين مقام است يعني مقام دستگيري کل مردم، راضي نمي شود که خودش در بهشت باشد و مسلمانان درعذاب بمانند و خدا آنقدربه او مي بخشد تا پيامبر خشنود بشود. امام سجاد(ع)مي فرمايد: خدايا اگر من را به جهنم ببري شيطان خوشحال مي شود و اگر به بهشت ببري، پيامبرت خوشحال مي شود و من مي دانم که تو خشنودي پيامبرت را مي خواهي.

سوال – پيامبر و اهل بيت در شفاعت کردن هزينه اي پرداخت مي کنند. ما چکار کنيم که آنها هزينه ي کمتري براي شفاعت ما پرداخت کنند؟

پاسخ – درجلد هشت بحارالانوار داريم که پيامبر در هنگام مرگ در بستر خوابيده بودند و جبرئيل نازل شد و گفت که بهشت براي شما آماده است و ملکوتيان براي استقبال شما صف کشيده اند. پيامبر فرمود که براي امت من چه آورده اي؟ جبرئيل گفت که چيزهايي که خدا به شما مي دهد بغير از چيزهايي است که به انبياء ديگر مي دهد،مقام محمود براي شماست و آنقدر خدا از انسانها به تومي بخشد تا خشنود بشوي. پيامبر گفت که الان چشمم روشن شد و آنگاه پيامبر جان به جان تسليم کرد. پس مومني که پيامبر و اهل بيت را دوست داشته است در عذاب باقي نخواهد ماند البته ممکن است که اين شفاعت مدتي طول بکشد که اين خيلي ترسناک است. هر لحظه ي قيامت برابر با سالهاي دنياست. اميدوار کننده اين است که آنها قطعا مومنين را دستگيري مي کنند. به

ص: 1947

مرحوم کاشف القطاع خبر دادند که يکي از شيوخ عرب از دنيا رفته است و براي نماز ميت به سراغ او مي آيند. ايشان به کتابخانه رفت و در آنجا خوابيد زيرا نمي خواست که براي اين عرب که فرد صالحي نبود نماز بخواند. در خواب ديد که اين مرد عرب را براي دفن به صحن اميرالمومنين آوردند. چند جا را براي قبر کندند و به مانع برخورد کردند و بالاخره او را دفن کردند. بعد ديد که دو تا ملک او را از قبر بيرون کشيدند و حضرت علي (ع) دستور داد که او را بيرون بکشند زيرا فرد صالحي نبوده است. آن عرب به اميرالمومنين گفت که من سوالي دارم. اگر مرا بيرون بيندازيد حق من است ولي الان مرا پيش دشمنان شما مي برند و آنها مي گويند که تو يک عمر سنگ علي را به سينه مي زدي و آخر هم تو را پيش ما آوردند. پس علي چه شد؟ اگر دشمنان اين را بگويند من چه جوابي به آنها بدهم. اميرالمومنين فرمان داد که او را رها کنند. علامه از خواب بيدار شد و به سمت حرم اميرالمومنين رفت. ديد که شيخ عرب را آوردند و خواستند در چند محل او را دفن کنند ولي به مانع برخورد کردند و بعد او را دفن کردند و ايشان فهميدند که رويايش صادقه بوده است. ايشان جلو رفت و براي ميت نماز خواند.

پيامبر براي دستگيري هزينه اي را متقبل مي شوند بخصوص براي افرادي که اهل جهنم هستند. کسي که در بهشت است جايش خوب است حتي اگر شفاعت شامل او

ص: 1948

نشود. کسي که اهل جهنم است پيامبر بايد براي آنها زحمت زيادي بکشد تا ضامن آنها بشود.

سرپرستي مومنين پيامبر و آل معصوم هستند. آنها پدران اين امت هستند. پدر براي اهل خانه هزينه مي کند. پيامبر فرمود: من و علي پدران اين امت هستيم. آنها سرپرست هستند که انسانها را به قرب برسانند. آنها مثل پدر مسئوليت پذير هستند و در راه ما را دستگيري مي کنند. همانطور که پدر دلسوز سپر فرزندانشان مي شود ائمه و امامان هم سپر بلا مي شدند. موسي بن جعفر مي فرمود که من سپر بلاي امتم شدم. در زيارت اربعين داريم که امام حسين(ع) خون قلبش را داد و سرش را بالاي نيزه داد تا بندگان خدا را از ظلالت بيرون بياورد. پس ائمه در دنيا براي شفاعت شان هزينه پرداخت مي کنند. در روايت داريم که وقتي شما در دنيا گناه مي کنيد اهل بيت شرمنده مي شوند.امام صادق (ع) دربين ياران شان فرمودند که چرا شما پيامبر را ناراحت مي کنيد؟ آنها گفتند که ما کاري نکرديم. امام فرمود: مگر نمي دانيد که پيامبر ناظر براعمال شما است و او پدر شماست. وقتي شما گناه مي کنيد پيامبر ناراحت مي شود. پس پيامبر را ناراحت نکنيد بلکه او را خوشحال کنيد. پيامبر و اهل بيت سرپرستي بندگان را دردنيا و آخرت بعهده دارند تا آنها را به سمت خدا ببرند. پس آنها سرمايه گذاري را در دنيا و آخرت تحمل مي کنند. حتي پيامبر و اهل بيت براي کساني که حق الله و حق الناس بر گردن شان هست پادرمياني مي کنند و آبرو گرو

ص: 1949

مي گذارند. پس آنها هم در دنيا متحمل سختي بوده اند و هم در آخرت ناظر و نگران آنها هستند و شفاعت مي کنند. داريم که اگر مي خواهيد به ما اهل بيت کمک کنيد با تقوا باشيد. حضرت علي (ع) در نهج البلاغه مي فرمايد: با تقواي تان به علي کمک بدهيد. در بحارالانوار داريم که اين کمک به اهل بيت کمک در شفاعت و دستگيري است. پدر مهرباني که در گردنه هاي سخت دست بچه اش را مي گيرد و مي برد تا پرت نشود و اين بچه مي خواهد دستش را بکشد، مثل ائمه است که ما انسانها با گناه دست مان را از دست آنها مي کشيم و به سمت شيطان مي رويم. اينکار باعث مي شود که زحمت آنها بيشتر بشود و هزينه شان بالا برود. بزرگواري مي فرمودند که امام زمان(عج) فرموده که ما چاره اي نداريم جز اينکه شما را با خودمان ببريم. اگر اين طور باشد در جايي بايد بلايي سر ما بيايد که پاک بشويم. و ممکن است که آن بلا بيماري طولاني باشد تا شما پاک بشويد که باز هم در اينجا آنها ناراحت مي شوند. آنها فرموده اند که با پاک بودن و عفت با ما راه بياييد و محکم در صراط مستقيم پيش برويد. با اين کمک ما مي توانيم هزينه ي اهل بيت را پايين بياوريم. اهل بيت براي همه ي مردم هزينه ي مي کنند ولي کساني که دشمني با اهل بيت کرده اند، در روز قيامت اهل بيت از آنها حمايت نمي کنند. کساني هم که مستضعف بوده اند اهل

ص: 1950

بيت از آنها حمايت مي کند. از مرحوم رشتي در بعد از مرگ پرسيدند که وضعيت تو در آنجا چطور است. ايشان گفتند: شکر خدا را که در پناه حسينيم، عالم از اين خوبتر پناه ندارد.

سوال – صفحه ي 45 قرآن را توضيح بفرماييد.

پاسخ – خدا در آيه قبلي در مورد پرداخت انفاق توصيه کرده بود. و در آيه 268 سوره بقره مي فرمايد که وقتي شما مي خواهيد انفاق کنيد شيطان دو تا کار انجام مي دهد. يکي اينکه تو را وسوسه مي کند که فقير مي شويي و تو را از انفاق مي ترساند و از طرفي تو را امر به بدي مي کند. خدا به کساني که انفاق مي کنند دو تا وعده مي دهد: يکي اينکه در آخرت به آنها مغفرت مي دهد و در اين دنيا به آنها برکت مي دهد. يکي از عوامل وسعت روزي و برکت اموال انفاق است. اميرالمومنين در نهج البلاغه دارد که وقتي فقير شديد با خدا معامله کنيد با صدقه دادن و خدا وسعت مي دهد و او عليم است.

سوال – در مورد گروههاي شفاعت کننده توضيحاتي بفرماييد.

پاسخ – در روايات حدود بيست دسته شفاعت کننده نامبرده شده است. دست اول خدا بعد پيامبر و بعد اهل بيت و دسته ي چهارم انبياء الهي هستند که امت خودشان را شفاعت مي کنند. دسته ي چهارم علما هستند. در قيامت به عابد مي گويند که به بهشت برو ولي به عالم مي گويند که بايست و کساني را که تربيت کرده اي ببين. دسته ي ششم شهدا هستند. داريم: انبياء، علما

ص: 1951

و شهدا هم شفاعت مي کنند. شفاعت خدا و پيامبر و اهل بيت نامحدود است ولي شفاعت بقيه شفاعت کنندگان محدود است. مثلا شهدا خانواده و دوستان شان را مي توانند شفاعت کنند. گروه هفتم ملائکه هستند، مثل دو ملکي که اعمال ما را ثبت مي کنند يا ملکي که سلام هاي زائرين را به امام حسين (ع) مي رسانند. هشتمين شفيع ما قرآن است. داريم که قرآن را ياد بگيريد که در قيامت شما را شفاعت مي کند. قرآن در قيامت به زيباتري چهره نمايان مي شود و به صف مسلمين مي آيد و مسلمين تعجب مي کنند و فکر مي کنند که جزو شهدا است و بعد به صف بالاتر مي رود تا به زير عرش الهي قرار مي گيرد. قرآن در آنجا از بعضي شکايت مي کند و از بعضي شفاعت مي کند. کساني که با باطن قرآن ارتباط برقرار کرده اند شفاعت قرآن از آنها عميق تر است. اين حديث در کافي است. کمترين حدي که يک مومن مي تواند شفاعت بکند تا سي نفر پايين تر از است. دهمين شافع رحم و خويشان هستند يعني کساني که بالاتر هستند خويشاوند پايين تر را شفاعت مي کنند. يازدهمين شفاعت ما اعمال صالح است. يکي از کساني که دست ما را مي گيرد اعمال ماست. داريم: شفيعي بهتر از توبه نيست. در جايي گفته شده که صلوات دست ما را مي گيرد. دوازدهمين شفيع همسايه است. بخاطر همين رابطه با همسايه در دنيا و در آخرت خوب است. سيزدهمين شفيع بچه هاي سقط شده هستند. رحمت خاص شامل حال آنها مي شود

ص: 1952

و دم بهشت مي ايستند تا پدر ومادرشان بيايند. چهاردهمين دسته شفيع دوست است. کساني که دوستي شان در دنيا صادقانه است در آخرت هم دست همديگر را مي گيرند. پانزدهمين دسته فقرا هستند. فقرا مومني که با عزت زندگي کردند خدا براي آنها جبران مي کند و به آنها شفاعت مي دهد. آنها خانواده ي خودشان را شفاعت مي کنند که فقر را تحمل کرده اند. صلوات، توبه، راست گويان، مجاهدين و دانشجوياني که علم مفيد کسب مي کنند مي توانند شفاعت بکنند.

انشاء الله ما جزو کساني باشيم که از شفاعت گسترده ي اهل بيت بهره مند بشويم.

98-02-19- شفاعت

تو صد مدينه داغي تو صد بقيع دردي، يتيم مي شود خاک اگر تو برنگردي تمام شب نيفتاد صداي گريه ي باد چه بادهاي زردي چه کوچه هاي سردي، دو قريه آن طرف تر بپيچ سمت لبخند شکوفه مي فروشد بهار دوره گردي، کسي مي آيد از راه چه ناگهان چه ناگاه خداي من چه روزي خداي من چه مردي، از آسمان چهارم مسيح بازگشته است زمين ولي چه تنهاست مگر تو بازگردي.

سوال – چه کساني در قيامت مورد شفاعت قرار مي گيرند؟

پاسخ – امروز روز تخريب قبور ائمه بقيع است و ما اين روز را تسليت عرض مي کنيم. بايد امروز بعنوان يک روز عزا در بين مومنين شناخته شود. عده اي هويت خودشان را در تخريب مي بينند و روش کار آنها شبهه انگيزي و تخريب باورهاست. آنها بايد بطور منطقي حرف شان را بزنند و از عقايدشان دفاع بکنند ولي آنها حرف خاصي ندارند که آنرا بگويند. در

ص: 1953

تاريخ ادياني که بي ريشه و ساختني هستند ماندني نيستند. با اينکه ظواهر قبور از بين رفته است ولي اصل آنها باقي است و ياد آنها در بين همه اسماء است.

در روايات ما، در مورد اينکه چه کساني مورد شفاعت قرار مي گيرند طوري مطرح شده است که نه انسان صددرصد خيالش راحت شود که شفاعت شامل حالش مي شود،نه اينکه از شفاعت نااميد شود. در واقع تضميني نشده است که چه کساني شفاعت شامل حالشان مي شود. با اينکه فردي مومن و با ايمان است ولي معلوم نيست که ايمانش را با خودش به قيامت ببرد. بسياري از افراد در هنگام مرگ ايمان شان را از دست داده اند و عاقبت به خير نشده اند. مشخص نيست که شفاعت بلافاصله بعد از مرگ شامل حال انسان مومن بشود و ممکن است سالها طول بکشد. و حتي شفاعت در جهنم به او برسد. در روايت داريم که خيلي از افراد نام پيامبر را بعد از قرن ها يادشان مي آيد. اينها کساني هستند که رابطه شان با شفيعان ضعيف بوده است و شفاعت به آنها دير مي رسد. آيا ما تحمل داريم که بعد از چند صد سال مورد شفاعت قرار بگيريم؟ پس ضمانتي نيست که صد درصد شفاعت سريع به انسان برسد و از طرفي باب شفاعت را طوري مطرح کرده اند که هر کسي اميدوار بشود. يعني فردي که ايمان دارد و با خدا و اهل بيت دشمني ندارد اميدوار باشد. در روايات داريم که در قيامت آنقدر خداوند از گناهان بنده هايش مي گذرد که شيطان هم طمع مي کند

ص: 1954

که شايد خدا او را ببخشد. اگر کسي ذره اي از محبت اهل بيت در دلش باشد در عذاب نمي ماند. شفاعت اهل بيت گسترده است و محدوديتي ندارد. از زمان احتضار تا قيامت، ائمه مي توانند دستگيري بکنند و اين شفاعت شامل همه ي گناهان حق اللهي و حق الناسي است. اينها اميد را زياد مي کند که شخصي نااميد نباشد. حضرت موسي وقتي چوپان بود يکي از گوسفندانش گم شد و موسي خيلي تلاش کرد تا گوسفند را پيدا کرد و وقتي گوسفند را ديد، دستي به سر آن کشيد و گفت که من دلم به حال خودت مي سوخت که اسير گرگ بشوي، وحي آمد که اي موسي چون ما تو را مهربانترين فرد يافتيم، تو را به پيامبري برگزيديم. وقتي پيامبري راضي نمي شود که حيواني نصيب گرگ نشود، آيا راضي مي شود که انساني نصيب جهنم بشود؟ پس بحث شفاعت در آيات و روايات طوري مطرح شده است که انسان بين خوف و رجاء بماند و اين اصل باعث رشد انسان مي شود.

شفاعت تجسم رابطه اي است که انسان در دنيا با خدا و اولياء خدا برقرار کرده است، شفاعت واسطه گري نيست يا پارتي بازي نيست تا کاري راه بيفتد حتي اگر قانوني زير پا گذاشته شود. شفاعت آخرت تکويني است و تجسم رابطه اي است که در دنيا با آنها برقرار کرده ايم. کسي که در عالم دنيا رابطه اي با خدا و اولياء الله خدا برقرار نکرده است، در آخرت دستش به آنها نمي رسد و شفاعت شامل حالش نمي شود. کسي که کمي حب

ص: 1955

در دلش دارد مشخص است که دشمن نيست و با حق عناد ندارد و جزو مستضعفين است و بگونه اي از آنها دستگيري مي شود. اگر کسي به خدا و اولياء پشت کرده باشد محروم از شفاعت است. همه ي شفيعان بايد اجازه ي شفاعت را از پيامبر بگيرند و کسي فکر نکند که مثلا شفيعان ديگري مثل همسايه، زمين و. ..،آنها را شفاعت مي کنند. در قيامت مثل عالم دنيا نيست که با گريه و زاري بتوان کاري پيش برد. پس مهمترين شرط شفاعت داشتن ايمان و بودن در محيط ولايت و دشمني نداشتن با اهل بيت است. سوره مريم آيه 87 مي فرمايد: کسي نمي تواند داراي شفاعت بشود مگر کسي که پيش پروردگار عهدي بسته باشد. امام صادق (ع) مي فرمايد: عهد يعني کسي که اذن ولايت اهل بيت را به او داده شده باشند و به او اذن داده اند که اهل ولايت بشود. عهد با خدا يعني اينکه در صراط مستقيم و دنباله روي معصومين باشد. اگر کسي دشمن اهل بيت باشد شفاعت شامل حال او نمي شود. در جلد هشت بحارالانوار داريم که فردي نزد امام باقر(ع) آمد و گفت که همسايه ي ما اهل خلاف است و نماز نمي خواند. امام گفت که بدتر از همسايه ي تو کسي است که با ما خصومت دارد.البته امام اول تاسف خورد. امام مي فرمايد: هيچ بنده اي نيست که اسم ما پيش او برده بشود و دلش نرم نشود مگر اينکه دست نوازش ملائکه بر سر او خواهد بود و گناهانش بخشيده مي شود. اين شفاعتي است که گناهان را

ص: 1956

به حسنات تبديل مي کند. مگر گناهي کرده باشد که ايمانش را از دست داد باشد. فرمودند: شفاعت مورد قبول قرار مي گيرد جز در مورد دشمنان ما. آقاي قاضي مي فرمودند که فردي از همسايه هاي ما با اهل بيت خصومت داشت. او از دنيا رفت و شب اول قبر او را به دخترش نشان دادند.دختر ديده بود که اميرالمومنين به فردي که از دنيا رفته بود، فرموده که او از ما نيست و او را بشدت عذاب کرده بودند و اين دختر از ترس موهايش سفيد شد. پس در حق دشمن اهل بيت شفاعتي نيست. سوره انبياء آيه 28 مي فرمايد: ملائکه هر کسي را شفا نمي کنند مگر آنکسي را که خدا از او راضي باشد. امام رضا (ع) در تفسير اين آيه مي فرمايد که خدا از کسي راضي مي شود که دين و عقايد او را بپسندد. اگر عقايد کسي شرک آلود نبود و پاک بود مشمول شفاعت مي شود.

سوال – صفحه 66 قرآن کريم را توضيح بفرماييد.

پاسخ – عده اي تصميم داشتند که با پيامبر به جنگ نروند ولي عده اي پشيمان شدند و همراه پيامبر رفتند. آيه 102 سوره آل عمران مي فرمايد: ياد بياوريد که طائفه اي از شما تصميم گرفتند که به جنگ نيايند، خدا ولي آنهاست و مومنين بايد توکل شان به خدا باشد. پس اگر کسي تصميم بر گناه گرفته باشد و ولي آنرا عملي نکند، از ولايت خدا بيرون نمي رود. البته انسان در هنگام هنگام از ولايت خدا خارج مي شود تا وقتي که توبه کند و برگردد.

ص: 1957

دواي سستي هاي دين توکل است. براي رفتن به سمت خدا بايد به خدا تکيه کرد و خدا پشت ما را خالي نمي کند.

سوال –فردي که در عمل گناهکار کبيره انجام مي دهد شفاعت شامل حال آنها مي شود. خدا چطور مي شود که از آنها راضي باشد؟

پاسخ – يکي از ياران امام کاظم (ع) اين سوال را پرسد و امام فرمود: گناهکار دو جور است: گناهکاري که از گناه خوشش نمي آيد و گناه با ذات او همجنسي ندارد،اين نشانه ي اين است که ذات او پاک است و از طينت اهل بيت است. يعني گناهان آنها از عمق ذات نيست. مومن کسي است که از گناه اجتناب مي کند مگر از گناهاني که با پشيماني همراه است و از گناه خوشش نمي آيد. اين فرد مثل الماسي است که در لجن افتاده است. روايت داريم محبت اميرالمومنين نوري در ذات انسان است که گناه را پس مي زند و نمي گذارد گناه وارد عمق جان او بشود. اين فرد با شستشويي در دنيا پاک مي شود. اين فرد مي تواند مورد رضايت خدا باشد. از امام پرسيدند که آيا شيعه ي شما گناه هم مي کند؟ امام فرمود: بله، پرسيدند که مي توان به آنها فاسق گفت؟ امام فرمود: مي توان به آنها فاسق العمل و طيب الروح گفت.امام سجاد (ع) در دعاي ابوحمزه مي فرمايد: خدايا من گناه تو را کردم و تو جبران کننده هستي، من کسي هستم که بر آقاي خودش جرات ورزيدم و گناه کردم، خدايا اگر گناه کردم نخواستم با تو دشمني کنم و هواي نفس بر من غالب شد و مي دانم اشتباه کردم. رسول تُرک در عيد نوروز به کربلا مي رفت. او مي گفت

ص: 1958

که من در طول سال روسياه هستم و آخر سال به کربلا مي آيم تا بشفاعت امام حسين(ع) رو سفيد بشوم و برگردم. در ادامه امام فرمود: عده اي هستند که از گناه کردن خوششان مي آيد و آنها مورد رضايت خدا نيستند.

در سوره مدثر داريم که بهشتيان از جهنميان مي پرسند که چه چيزي باعث شد که به جهنم برويد؟ آنها گفتند: ما جزو نمازگران نبوديم، به مساکين کاري نداشتيم، غرق در دنيا بوديم و تکذيب قيامت را مي کرديم. شفاعت شامل اين افراد نمي شود.

کساني هستند که نماز را کوچک مي شمارند و نماز نمي خوانند ولي عده اي هستند که نماز نمي خوانند ولي اگر در جايي بفهند که آنها نماز نمي خوانند، آنها خجالت مي کشد. ممکن است که شفاعت به آنها دير برسد. پس کسي که نماز نمي خواند و شرمنده است با کسي که نماز نمي خواند و به آن اهميت نمي دهد فرق مي کند.

اللهم الرزقنا شفاعت الحسين يوم ورود، خدايا علاوه بر شفاعت در آخرت، توفيق دستگيري ائمه را در دنيا، به ما عنايت بفرما.

98-02-26- شفاعت

حتي به خنده اي شده ميهمانمان کنيد، زلفي نشان دهيد و پريشانمان کنيد، از ما مسافران قدم دور خود زدن، سلمان شدن گذشت مسلمانمان کنيد، يک نورواحديد که در چهارده افق، تکرار مي شويد تا حيرانمان کنيد.

سوال – در مورد حمزه عموي پيامبر توضيحاتي بفرماييد.

پاسخ - امروز را که روز شهادت عموي پيامبر (ص)، حمزه سيد الشهدا است را تسليت مي گويم. حضرت حمزه در تنهايي ها و غربت پيامبر اکرم (ص)

ص: 1959

از بزرگترين مدافعان ايشان بود. بعد از حضرت علي (ع) و خديجه ي کبري (س) که از همان اولين روزهاي رسالت در کنار پيامبر (ص) بودند، حضرت حمزه بود که با ابهتي که داشت پشت پيامبر ايستاد. با آمدن ايشان، مشرکين به گونه ي ديگري با پيامبر اکرم (ص) برخورد مي کردند.در زيارت حضرت حمزه، تعبير اسدالله و اسدالرسول براي ايشان آمده است. پيامبر (ص) فرمودند که من اين تعبير را از جبرئيل شنيدم. درروايتي از امام باقر (ع) آمده که بر ستوني از عرش نوشته شده حمزةٌ اسد الله و اسدالرسول و سيد الشهدا. در برخي از روايات آمده که اگر بعد از رحلت پيامبر، حمزه و جعفرابن ابيطالب حضورداشتند، مسائلي که براي حضرت امير(ص) و حضرت زهرا (س) پيش آمد، رخ نمي داد. به همين خاطر پيامبر اکرم (ص) روز احد که روز شهادت حضرت حمزه است را سنگين ترين روز براي خود تلقي کردند. در برخي از روايات داريم که شأن نزول گروهي از آيات قرآن حضرت حمزه است. از جمله آيه ي: بعضي از مومنين کساني هستند که پاي عهد خود تا آخر ايستاده اند ( يا به شهادت رسيدند و يا منتظر شهادت هستند) و اصلاً از عهد خود بازنگشتند. در روايتي از امام باقر (ع) است که کساني که تا هنگام شهادت پاي عهد خود ايستادند، حمزه و جعفرابن ابيطالب بودند. البته مصاديق اين آيه منحصر به اين دو بزرگوار نيست. امام حسين (ع) در کربلا بر بالين برخي از شهدا که مي رسيدند همين آيه رامي خواندند. ما نبايد فقط به صورت يک قضيه ي تاريخي به شهادت

ص: 1960

حضرت حمزه نگاه کنيم. ما همگي مديون اين بزرگوار هستيم. حضرت حمزه يکي از کساني است که شهيد شد تا دين به عرصه رسيد و ما متدين شديم. حضرت زهرا (س) در تمام عمر خود، روزهاي دوشنبه و پنج شنبه به سر قبر شهداي احد و بخصوص حضرت حمزه رفته و فاتحه مي خواندند.

سوال – اگر شفاعت حق بوده و در آخرت آنقدر گسترده است، پس چرا قرآن در آياتي مانند آيه ي 48 سوره ي بقره آن را رد کرده است؟

پاسخ – ما نبايد براي بيان يک موضوع فقط به يک آيه يا يک روايت استناد کنيم. بلکه بايد همه ي آيات و رواياتي که مربوط به يک موضوع است را بررسي کنيم تا يک نگاه جامع داشته باشيم. درست است که يک دسته از آيات قرآن شفاعت را رد کرده است. در آياتي مانند آيه ي 48 سوره ي بقره خداوند مي فرمايد: روز قيامت روزي است که نه کسي را بجاي ديگري مي گيرند و نه شفاعتي قبول مي شود. در برخي ديگر از آيات آمده که (در آن روز) نه مي توان براي آسايش خود چيزي را خريد، نه دوستي و رفاقتي بدرد مي خورد و نه شفاعتي. اما در آيات زيادي هم شفاعت اثبات شده است. مثلاً در آيت الکرسي آمده که چه کسي مي تواند نزد خدا شفاعت کند، مگر با اجازه ي خدا. بنابراين شفاعت وجود دارد ولي با اجازه ي خدا است. در بحث شرايط شفاعت شوندگان در آيه ي هشتاد و هفت سوره ي مريم آمده است که کسي نمي تواند حق

ص: 1961

شفاعت داشته باشد مگر اينکه عهدي با خدا بسته باشد. در آيه ي بيست و هشت سوره ي انبياء آمده است که ملائکه شفاعت نمي کنند مگر کسي که خدا از او راضي باشد. بنابراين آيات دو دسته هستند. در برخي آيات شفاعت نفي شده و در برخي نيز اثبات شده است. يک شفاعتي وجود دارد که مردود بوده و ما نيز آن را قبول نداريم. اين شفاعت در مباني ديني ما پسنديده نبوده و مستلزم نسبت شرک و يا ظلم به خدا دادن است. اگر تلقي شهادت همان پارتي بازي هاي دنيايي باشد که برخي به آن توسل جسته و قانون را زير پا مي گذارند که در واقع يک نوع ظلم و تبعيض است. اين شفاعت هيچگاه در حق خداوند متعال روا نبوده و در آخرت وجود ندارد. برخي از آيات قرآن که فرموده در آخرت شفاعت و رفاقتي نيست، در واقع به اينگونه شفاعت اشاره دارد. شفاعتي که حق بوده و ما آن را قبول داريم، رابطه اي است که از عالم دنيا شروع شده که به واسطه ي آن شخص با خدا يا معصومين ارتباط پيدا مي کند. اين شخص داراي لياقت و شايستگي است که بخاطر آن در روز قيامت مورد شفاعت قرار مي گيرد. بنابراين به ناحق چيزي به کسي داده نمي شود. برخي از مشرکين نيز ديدگاهي راجع به شفاعت داشتند که بت ها را شفيع خود مي دانستند. ديد آنها اين بود که خدا عالم را خلق کرده و کناري نشسته است. کسي که عالم را اداره مي کند يک سري موجودات آسماني هستند مانند ملائکه و

ص: 1962

ستارگان. چون دست ما به اين موجودات نمي رسد، بت هايي مي سازيم که نماد آن واسطه ها باشند. آرام آرام اين افراد بجاي احترام به اين بت ها آنها را پرستش مي کردند. اين ديدگاه مابين بت پرستان رواج داشت. قرآن اين ديدگاه را مردود مي داند. بنابراين شفاعتي که در آن ظلم و تبعيض دنيايي وجود داشته باشد و يا شفاعت منهاي خدا باشد، مردود است. اگر ما که شيعه ي اهل بيت هستيم، نگاهي استقلالي به شفيعان داشته باشيم و فکر کنيم که مثلاً با جلب رضايت امام حسين (ع) نيازي به رضايت خدا نداريم نيز اشتباه کرده ايم. برخي افراد فکر مي کنند که رضايت خدا با انجام واجبات و دوري از محرمات جلب مي شود که کار سختي است.اما رضايت امام حسين (ع) تنها با ريختن اشک جلب مي شود که کار آساني است. اين اعتقاد شبيه همان شفاعت منهاي خدا است که در قرآن رد شده است. قطعاً اولين کسي که مخالف اين ديدگاه است، خود امام حسين (ع) است. امام حسين (ع) تعبيري دارند که رضايت خدا همان رضايت ماست. عده اي نزد اميرالمونين (ع) آمدند و گفتند که تو همان کسي هستي که بايد باشي. اين افراد نسبت به حضرت امير غلو کرده و يک مقام الوهيت براي ايشان قائل بودند. اميرالمونين (ع) در همان حال به سجده افتادند تا اين افراد بدانند که ايشان بنده است. سپس بلند شدند و فرمودند که از اين غلوي که کرديد توبه کنيد والا برخورد سختي با شما خواهم داشت. در زيارت امام حسين (ع) گفته مي شود: اشهد انک

ص: 1963

قد اقمت الصلوة و اتيت الزکوة و امرت بالمعروف و نهيت ان المنکر، معناي همه ي اين چيزها بندگي است. بنابراين ما بايد بدانيم که شفيعان واسطه هايي هستند که رحمت و مغفرت را از خدا مي گيرند و به زيردستان خود پخش مي کنند. در همه ي موارد خدا بايد راضي بوده و اجازه دهد. يعني هيچ موردي مستقل از خدا نيست. اگر انتهاي آيه اي که در سوره ي بقره آمده و شفاعت را نفي مي کند را نگاه کنيد متوجه مي شويد منظور قرآن شفاعت در مورد کفار وهمينطور شفاعت شرک آلود است.

سوال – شما گفتيد که اهل بيت حتي در مورد حق الناس هم شفاعت مي کنند. با اينکه همه مي دانيم خداوند حق الناس را به صاحبان حق سپرده است و نمي شود حق آنها را ناديده گرفت. پس شفاعت در اين مورد به چه معنايي است؟

پاسخ – روايات متعددي در مورد معناي شفاعت اهل بيت نسبت به حق الناس وجود دارد. شفاعت در صورتي مستلزم ظلم است که بدون دليل اهل بيت فرد گنهکاري را نجات دهند. اگر صرفاً اينگونه بود نشانه اي از ظلم و تبعيض وجود داشت. اما قطعاً اينگونه نيست. کسي مورد شفاعت قرار مي گيرد که خدا از اعتقادات او راضي باشد. اين فرد بايد به خدا ايمان داشته و در محيط ولايت باشد. يک چنين کسي يک صلاحيت و لياقتي دارد. اين فرد با گنهکاري که کافر بوده و رابطه اي با خدا و اهل بيت ندارد متفاوت است. فردي که حق را پذيرفته است اما نقص و کمبودي دارد

ص: 1964

ممکن است مورد شفاعت قرار گيرد. البته ممکن است گناهان او باعث شود که شفاعت دير به او برسد و يا سال ها و قرن ها در برزخ و قيامت باقي بماند. معطلي در برزخ و قيامت چيز کمي نيست. زماني که اسم قيامت مي آمد، رنگ پيامبر(ص) مي پريد. برقراري ارتباط با خدا و اهل بيت کاري است که فرد کافر آن را انجام نداده است. پاداش برقراري ارتباط با خدا و اهل بيت، شفاعتي است که شامل حال او مي شود. در روايتي در کتاب کافي آمده است که امام باقر (ع) با يکي از اصحاب خود در مسجد الحرام نشسته بودند. امام باقر (ع) به صحابه فرمودند: اين افرادي که مي بيني برگشت آنها به سوي ما بوده و حساب آنها با ما است. سپس فرمودند: اگر گناهي بين خود و خداي خود داشته باشند، ما بطور اکيد از خدا مي خواهيم که آنها را ببخشد. خدا در اين مسئله جواب ما را مي دهد. اما در مورد گناهاني که بين خود با هم داشته اند و ظلم به کسي کرده اند، ما به سراغ صاحبان حق مي رويم واز آنها درخواست مي کنيم که از حق خود بگذرند. به آنها مي گوييم که در عوض اين کار خدا چيزهايي به شما مي دهد و ما شما را دعا مي کنيم. حق صاحبان حق زير پا گذاشته نمي شود بلکه اهل بيت از آنها درخواست مي کنند. بنابراين به اين معنا نيست که اهل بيت دست فردي را که ظلم کرده مي گيرند و به بهشت مي برند و صاحب حق ناديده

ص: 1965

گرفته مي شود. در اين مورد اهل بيت پادرمياني مي کنند، همانطور که در دنيا هم اين کار را مي کردند. مرحوم مجلسي در جلد پنجاه و سه بحار الانوار نقل کرده است که سيد ابن طاووس که از علماي بزرگ بود وارد سرداب مقدس سامرا شد. اين سرداب مکاني در منزل امام عسگري (ع) بوده که امام زمان هم در همين سرداب به دنيا آمده اند. سيد ابن طاووس مي گويد: زماني که در پله هاي اول سرداب بودم صداي مناجاتي شنيدم. زماني که دقت کردم ديدم صداي امام زمان (ع) است. در همان پله نشستم و ديدم که حضرت از خدا درخواستي دارد به اين مضمون که خدايا شيعيان ما از نور ما خلق شده اند و سنخيتي با ما دارند، آنها گناهاني مرتکب شده اند. خدايا اگر گناهان آنها حق الهي بوده گذشت کن، ما هم از آنها گذشتيم. اما در مورد گناهاني که حق الناسي بوده، بين آنها صلح ايجاد کن. خدايا آنقدر از مال ما به مال آنها برکت بده که از همديگر بگذرند. شفاعت اهل بيت نسبت به حق الناس اينگونه است.

سوال – در مورد آيات 174 تا 180 سوره ي آل عمران توضيح بفرماييد.

پاسخ – در آيه ي 178 خداوند مي فرمايد: کفار گمان نکنند که اگر ما طول عمري به آنها مي دهيم، امکاناتي در اختيار آنها گذاشته مي شود و به ظاهر در رفاه هستند، براي آنها خير و خوب است. ما اين امکانات را به آنها مي دهيم تا پيمانه ي خود را پر کنند و گناه خود را بيشتر کنند.

ص: 1966

در واقع آنقدر از چشم ما افتاده اند که آنها را رها کرده ايم تا به انتهاي جهنم بروند. بعداً آنها خواهند ديد که چه عذاب خوار کننده اي به سراغ آنها خواهد آمد. از اين آيه ي شريفه مشخص مي شود که گاهي حساب ما با حساب خداوند متعال متفاوت است. اين آيات در ارتباط با جنگ احد است. در اين جنگ، مومنين در ابتدا شکست خوردند و اين مسئله براي آنها خيلي سخت بود. در اين ارتباط خداوند متعال مي فرمايد که حساب هاي خود را خدايي کنيد. فکر نکنيد که اگر ما به کفار فرصتي مي دهيم براي آنها خوب است. ما نبايد قضاوت عجولانه داشته باشيم و صرف اينکه کسي صاحب سرمايه و امکانات است فکر کنيم که خدا به او عنايت دارد. در مجلس يزيد زماني که او با غرور پيروزي خود را بر امام حسين (ع) بازگو مي کرد، حضرت زينب (س) همين آيه را خواندند. در روايات داريم که مرگ براي کفار نعمت است. بايد بدانيم که دادن ها و گرفتن هاي خدا براي امتحان است. مهم اين است که ما در چه مسيري حرکت مي کنيم. بايد ببينيم که امکانات را در جهت خدا بکار مي بريم يا در جهت خلاف او.

سوال – آيا کار خاصي وجود دارد که رابطه ي ما را با اهل بيت که قرار است شفيعان ما باشند عميق تر کند؟

پاسخ – به طور کلي اصلي ترين کار اين است که ارتباط ما با آنها محکم بوده و جذب آنها باشيم. هرچقدر شباهت و ارتباط ما با آنها قوي

ص: 1967

تر باشد، از شفاعت سريع تر، زود هنگام تر وعميق تري برخوردار خواهيم شد. در روايات براي تحقق اين امر، به دو يا سه مورد اشاره شده است. يکي از موارد اين است که فرد در اين دنيا از ديگران دستگيري کرده و و کار ديگران را راه بيندازد. با اين کار در روز آخرت اهل بيت دست او را مي گيرند. در روايتي در بحار الانوار داريم که امام صادق (ع) فرمودند: شما به مومنين کمک کنيد، اي بسا در قيامت به مشکلي برخورد کنيد و همان مومني که در اين دنيا حاجت او را برآورده کرده ايد، شفاعت شما را بکند و شما را نجات دهد. امروز سالروز وفات حضرت عبدالعظيم است. يکي از خصوصيات ايشان اين بود که زياد به ديگران کمک مي کرد. يکي از رفقاي شيخ رجب علي خياط مي گفت که من از حضرت عبد العظيم سوال کردم که چطور شما اين مقام عظيم را بدست آورديد؟ ايشان فرمودند که من در زمان خود با زحمت کار مي کردم و پولي بدست مي آوردم. مقدار زيادي از آن پول را احسان مي کردم. در روايتي از اميرالمونين (ع) است که چهار گروه هستند که من در روز قيامت شفاعت آنها را مي کنم. اول -کسي که به فرزندان من احترام بگذارد. دوم – کسي که نيازهاي آنها را برآورده کند. سوم – کسي که در مورد کارهايي که فرزندان من به مشکل برخورد مي کنند سعي و تلاش کند. چهارم – کسي که با قلب و زبان محب آنها باشد. مرحوم آيت الله نخودکي اصفهاني مي فرمايند: من به

ص: 1968

هرجا که رسيدم با سه چيز رسيدم: اول - احترام به سادات و فرزندان اهل بيت، دوم - نماز اول وقت، سوم - رزق حلال. مرحوم آيت الله تهراني حدود بيست سال پيش از دنيا رفتند. ايشان از پيشگامان خدمت و احترام به سادات بودند. روزي هنگام پاسخ دادن به يکي از شاگردان خود يک مقدار صداي خود را بلند کردند. بعد از درس، به شاگرد خود که از سادات بود گفتند که من بايد دست شما را ببوسم، چرا که صداي من بر فرزند زهرا (س) بلند شد. يکي از شاگردان ايشان مي گويد من دو ساعت وقت ايشان را گرفتم و ايشان ايستاده پاسخ سوالات من را دادند. براي اين کار من خيلي خجالت کشيدمA وگفتم من را حلال کنيد. ايشان گفتند مزاحمتي نبود اما چون اصرار مي کني من يک تقاضايي از شما دارم. روز قيامت وقتي که من را احياناً به سمت جهنم مي برند، شفاعت من را نزد مادر خود زهرا(س) بکن. دومين کاري که در روايات براي جلب توجه اهل بيت به آن خيلي سفارش شده، اخلاق خوش است. در روايت است که پيامبر (ص) فرمود: نزديک ترين شخص در روز قيامت به من و کسي که شفاعت او واجب است، کسي است که اخلاق او از همه بهتر است.

98-03-02 -بهشت و جهنم

نه دِعبلم نه فَرَزدق که شاعرت شده مقبول خاطرتم باشم، نه آهوم نه کبوتر که ضامنم باشي و يا پرنده ي صحن مجاورت باشم، نه آن دلي که به معنا رسم نه آن چشمي که مثل آهوي حيران ظاهرت باشم، ولي زلطف مرا هم گداي خويش بخوان که با

ص: 1969

تو ساحر دنيا و آخرت باشم، هميشه سفره ي مهمانوازي ات باز است اجازه مي دهي ام آنگاه زائرت باشم ؟ اجازه مي دهي ام گاه از تو بنويسم به عمر چندغزل آه شاعرت باشم.

سوال – در مورد بهشت و جهنم توضيحاتي بفرماييد.

پاسخ – آخرين منزلگاه آخرت بهشت يا جهنم است. بعد از اينکه در قيامت همه ي انسانها محشور شدند و مراحل نشر و حشر را گذراندند و نامه ي عمل بدست شان آمد و مراحل حسابرسي را گذراندند و مواقف و ايستگاهها را طي کردند، حکم به بهشت يا جهنم داده مي شود.

درک ما از مفاهيم و حقايق مربوط به عالم آخرت مخصوصا قيامت ناقص است زيرا ذهن ما به مفاهيم و حقايق اين دنيا عادت کرده است و وقتي از بهشت و جهنم مي شنويم آنرا با دنيا مقايسه مي کنيم و حق مطلب را درک نمي کنيم البته چاره اي نيست. خدا هم در قرآن الفاط را در همين حد بيان کرده است.وقتي ما از بهشت مي شنويم که باغ هايي است که زير آن نهرهايي جاري است، باغ دنيايي بنظر ما مي آيد. در روايت داريم که اگر لباس اهل بهشت به دنيا بيايد کسي طاقت ديدن آنرا ندارد، آهنگي در بهشت نواخته مي شود که نوعي ذکر است و براي انسان تقرب مي آورد. يکي از ياران امام صادق (ع) سوال کرد که آيا در بهشت موسيقي است که براحتي بتوان آنرا گوش داد و حرام نباشد؟ امام فرمود: دربهشت درختي وجود دارد که وقتي از عرش الهي مي وزد و به آن

ص: 1970

مي خورد، آهنگي از آن بر مي آيد که اهل دنيا تحمل شنيدن آنرا ندارند. اهل ملک تحمل عالم ملکوت را ندارند. در مورد منازل بهشتي فراتر از چيزي است که به ذهن ما مي آيد. يکي از ملائک الهي براي اينکه وسعت بهشت را درک بکند هزاران سال با پرواز از بهشت عبور کرد و از خدا پرسيد که من نيمي از بهشت را طي کرده ام ؟ يکي از حوري هاي بهشتي گفت: اي ملک الهي خودت را خسته نکن مدتهاست که پرواز مي کني ولي هنوز از منزل يک مومن عبور نکرده اي. اينها طوري بيان شده است که ما ذهن را از مسائل دنيايي فراتر ببريم. بعضي از آيات قرآن لذت هاي بهشت را زيبا و مبهم تعريف کرده است. مي فرمايد: چشم روشني هايي براي شما پنهان کرده ام که کسي نمي فهمد يعني قابل درک و بيان نيست. در حديث قدسي داريم : براي بندگان صالح چيزهايي آماده کرده ام که نه چشمي ديده و نه گوشي شنيده و نه به ذهن کسي خطور کرده است. اگر شما بخواهيد به جنين مادر، در مورد دنيا توصيفي بکنيد، او تصوري ندارد. جنيني که تغذيه اش از خون است نمي تواند لذت خوردني هاي اين عالم را درک کند و تصوري ندارد. شيخ آقا بزرگ تهراني شاگرد سيد احمد کربلايي مي فرمود: وقتي استادم از دنيا رفت در خواب انگشت او را گرفتم و گفت: آن طرف چه خبر است؟ ايشان انگشت شان را کشيدند و فرمودند : تا به اينجا نيايي و نبيني، نمي تواني بفهمي. مومن بايد در خوف

ص: 1971

و رجا باشد، بنابراين بهشت و جهنم بايد با هم توصيف بشود. در توصيف بهشت و جهنم ما از کلمات خدا که سازنده ي بهشت است و اهل بيت که بهشت را ديده اند، استفاده مي کنيم و بهشت و جهنم را تصوير مي کنيم. عذاب هاي جهنم هم بالاتر از ادراک ماست. در روايت داريم : هفتاد مرتبه آتش جهنم تخفيف داده شده است و پايين آمده تا آتش هاي دنيايي شده است. نور خورشيد وقتي در ماه مي افتد اين همان نور ضعيف شده است، اگر در شب آئينه اي جلوي ماه بگذاريم اين هم خفيف تر از نور قبلي است يعني نور خورشيد مرتبه به مرتبه ضعيف مي شود. اگر فردي که در آتش جهنم است را به آتش دنيا بياورند، او از راحتي در آتش دنيا خوابش مي برد. يعني آتش دنيا براي او سرد است و سوزانده نيست. مرحوم شوشتري در کتاب موعظه هايش مي نويسد که اي مردم در قرآن وقتي وصف جهنم را مي گويد، مي فرمايد: جهنم آتشي است که داغ و گرم است. اي مردم مگر آتش سرد هم داريم ؟ بله، آتش دنيا در مقابل آتش آخرت سرد است.

وقتي پيامبر اوصاف جهنم را از جبرئيل مي شنيد يا خودشان نقل مي کردند، رنگ شان عوض مي شد. وقتي اين آيه آمد که جهنم هفت در دارد که هر در آن مخصوصا گروه مشخصي است، پيامبر گريه کردند و اصحاب هم گريه کردند و براي اينکه پيامبر خوشحال بشود حضرت زهرا را آوردند تا اندوه حضرت کم شود. حاج آقا فائق در تهران در

ص: 1972

اطراف ميدان شهدا زندگي مي کردند و اهل باور بودند. آيت الله بهجت نماز ميت ايشان را خواندند و مي فرمودند: که من از جواني ايشان را مي شناختم وعمل مکروهي از ايشان نديده بودم. اين فرد که اهل عمل بود وقتي اسم جهنم را مي آورد اشک مي ريخت. اين افراد جهنم را باور کرده بودند. براي اينکه انسان، فرد خوبي باشد نياز نيست که به بهشت و جهنم يقين داشته باشد، اگر ما احتمال بهشت و جهنم را هم بدهيم، باز تکان مي خوريم. خيلي از کساني که دنبال تجارت هاي دنيا مي روند يقين ندارند که سودي بدست مي آورند و با احتمال دنبال آن مي روند. اگر ما ده درصد احتمال بهشت و جهنم را بدهيم چه اتفاقي مي افتد؟ و اگر ما درست عمل بکنيم ضرر نمي کنيم. يکي از ياران امام صادق (ع) سوال کرد که اگر بعد از دنيا خبري نبود ما که اين قدر مراقب اعمال مان بوديم چه مي شود؟ امام فرمود: در اين صورت شما ضرري نمي کنيد ولي اگر خبري بود و شما عمل نکرده باشيد، ضرر بزرگي کرده ايد. پس اگر ما يقين و باور کامل هم نداشته باشيم بايد تکان بخوريم و اگر انسان حرکت کرد يقين هم بدست مي آورد.

بندگي اين است که انسان ناديده ها را باور بکند بخاطر همين امام حسين(ع) در ابتدا جاي يارانش را در بهشت به آنها نشان نداد و اِلا همه ياران با او مي ماندند. بعد از اينکه ياران خالص امام ماندند، امام جاي آنها را در بهشت نشان داد.پس آنها بندگي

ص: 1973

کردند تا به آنها نشان دادند. اگر انسان بندگي کند باور و يقين بدست مي آورد.

سوال - ماهيت و حقيقت بهشت و جهنم چيست ؟

پاخ - سير همه ي انسانها به سمت خداست. ما به سمت ملاقات خدا مي رويم. کساني که تسليم بوده اند، خدا را با چهره ي جمال و رحمت او مي بينند. در تمام لذت هاي بهشت جمال الهي ديده مي شود و به خاطر همين بهشت خستگي ندارد. البته دنيا هم اين طوري است ولي ما نمي بينيم مگر کساني که جلوه ي خدا را مي ديدند. و در همه چيز ذکر خدا را مي شنيدند ولي در بهشت، همه خدا را درشکل هاي مختلف ملاقات مي کنند. حضرت موسي، زمزمه ي من خدا هستم را از درخت شنيد.اين زمزمه در همه جا است ولي در دنيا براي همه قابل مشاهده نيست. اهل جهنم هم خدا را در چهره غضب مي بينند. خداي ارحم الراحمين، منتفم هم هست. پس بهشت و جهنم دو چهره ي رحمت وغضب خداست يعني ما خدا را با اين پوشش ها ملاقات مي کنيم. بهشت و جهنم ظهور ولايت حق و ولايت باطل است. کساني که در دنيا تحت سرپرستي خدا بوده اند و تسليم بوده اند، در بهشت اين ولايت براي آنها آشکار مي شود.ولايت حق سرتاسر نور و لطف و رحمت است. در بهشت، پذيرايي با حضرت علي (ع) است. در روايتي پيامبر فرمود: ريشه ي درخت طوبي در خانه ي من است و در روايت ديگري داريم که ريشه ي درخت طوبي در خانه علي است. در خانه

ص: 1974

ي همه ي بهشتي ها شاخه اي از آن درخت است که هر نعمت و لذتي که بخواهند از آن شاخه به آنها مي رسد. بر تمام سردرهاي بهشت نوشته شده است: لا اله الاالله محمد ولي الله و وقتي بهشتيان مي خواهند وارد بهشت بشوند کوبه اي را مي زنند که اين کوبه از ياقوت سرخ است که روي صفحه ي فلزي مي خورد. وقتي بهشتي کوبه را روي صفحه مي خورد صداي و طنين آن ياعلي است. علامه طباطبايي فرمودند: وقتي شما مي خواهيد وارد خانه اي بشويد صاحبخانه را صدا مي زنيد و ميزبان بهشت، علي و اولاد طاهرين است. پس بهشت ظهور اسرار ولايت است. جهنم ظهور ولايت باطل است. در قرآن داريم که جهنميان را به طرف ظلمات مي برند.

سوال – صفحه 80 قرآن را توضيح بفرماييد.

پاسخ – آيه 17 سوره نساء مي فرمايد :توبه اي که برعهده ي خداست براي کساني است که به ناداني کار زشتي انجام مي دهند و زود توبه مي کنند خدا توبه ي آنها را قبول مي کند. خدا هم علم دارد و هم حکمت دارد.

پس اگر انسان توبه را به تاخير نيندازد خدا آنرا زود قبول مي کند و اين توبه بر خداست. اين از باب فضل است. توبه اي که به تاخير مي افتد امکان دارد که قبول نشود ولي توبه اي که زود انجام مي شود حتما مورد پذيرش خدا قرار مي گيرد.

سوال – آيا بهشت و جهنم موجود است ؟

پاسخ – بعضي از اصحاب ائمه از آنها اين سوال را

ص: 1975

مي پرسيدند. اباصلت از امام رضا(ع) پرسيدند که بهشت و جهنم وجود دارد يا بعدا بوجود مي آيد ؟ امام فرمود: پيامبر در شب معراج وارد بهشت شد و جهنم را به حضرت نشان دادند. اباصلت پرسيد: عده اي مي گويند که بهشت و جهنم وجود ندارد و بعدا خلق مي شوند. امام فرمود : آنها از ما اهل بيت نيستند و ما هم از آنها نيستيم. پس اگر کسي وجود بهشت و جهنم را قبول نکند پيامبر را تکذيب کرده است. بدون ترديد بهشت و جهنم وجود دارد. حديث معراج بسيار عجيب و جالب است و گوياي بهشت و جهنم قيامتي است. پيامبر اين بهشت و جهنم را ديدند و پيامبر فرمود: من ميوه ي بهشت را خوردم که مايه بوجود آمد حضرت زهرا شد. من حضرت آدم را ديدم که سمت راستش دري بود که بسيار معطر بود و سمت چپش دري بود که بسيار متعفن بود. جبرئيل گفت که اين درهاي بهشت و جهنم است. پيامبر افرادي که در عذاب بودند، ديدند. در اصول کافي داريم که جواني خدمت پيامبر آمد و گفت که من اهل يقين شده ام و بهشت و جهنم را باور دارم. پيامبر فرمود: نشانه ي يقين تو چيست؟ جوان گفت: من بهشتيان و جهنميان را مي بينم. او از پيامبر خواست که برايش دعا کند که به شهادت برسد و او در يکي از جنگها به شهادت رسيد. در سوره تکاثر داريم که اگر شما يقين داشتيد بهشت و جهنم را مي ديديد. يکي از شاگردان سيدبحر العلوم خيلي گريه مي کرد و مي گفت که آقا

ص: 1976

در هنگام درس در حديثي فرمودند: احمدبن محمد و من گفتم که محمد بن احمد درست است ولي ايشان قبول نکردند. ايشان فرمودند که من او را مي شناسم و پدرش را هم مي شناسم و مي دانم که هر کدام از شما اهل بهشت هستيد يا جهنم. وقتي ايشان اين کلمه را گفتند به من اشاره اي کردند و من مي ترسم که عذاب شامل من هم بشود. پس اهل يقين مي بينند.

اگر انسان بتواند تعلقات دنيايي را بردارد مي تواند بهشت و جهنم را ببيند، اين مشاهدات مخصوص ائمه نيست. آقازاده آيت الله اراکي از قول پدرشان مي فرمودند: من در جواني آتشي را از بعضي از قبرها مي ديدم. آقا شيخ عباس قمي مي فرمودند که در وادي السلام، من صداي کساني را که در عذاب بودند مي شنيدم.

بهشت و جهنم برزخي و قيامت، تجسم اعمال ماست. لذتهاي بهشت و عذاب هاي جهنم را خود ما فراهم مي کنيم. داريم که زمين بهشت خالي است و بايد خودتان قصرها، نعمت و لذت ها را با اعمال تان بسازيد. آيت الله طباطبايي از يکي از عرفاي بزرگ نجف که از وادي السلام برمي گشت پرسيدند که از قبرستان چه خبر ؟ايشان فرمودند که مي گويند : قبر مار و مور دارد ولي من مار و موري نديدم، ما خودمان اينها را مي آوريم.

98-03-09 -بهشت و جهنم

بر چهره ي تو نقش تبسم هميشگي در چشمهاي تو غم مردم هميشگي، درياي نمايش آرامشي ولي در پهنه ي دل تو تلاطم هميشگي، در وسعتي که عطر سکوت مي وزد باراني از ترانه و ترنم

ص: 1977

هميشگي، با حکمت ظريف تو مابين عشق و عقل سازش هميشگي تفاهم هميشگي، خورشيد جاودانه ي اشراق روي توست سرچشمه ي مکارم الاخلاق خوي توست.

سوال – در مورد موجود بودن بهشت و جهنم توضيحاتي بفرماييد. تکليف برزخ افرادي که پيامبر ( در معراج)در بهشت و جهنم ديده اند، چه مي شود؟

پاسخ – بهشت و جهنم موجود است و روايتي از امام رضا(ع) و امام صادق(ع) داريم که هر کس موجود بودن بهشت و جهنم را قبول نداشته باشد، از ما نيست. يکي از دلايل وجود بهشت و جهنم، ديدن بهشت و جهنم در معراج پيامبر است. پيامبر درهاي بهشت و جهنم و نوشته هاي آنرا ديد. يکي ديگر از دلايل وجود بهشت و جهنم آيات و رواياتي است که در قرآن آمده است، در آيه 131 آل عمران مي فرمايد: بهشت براي متقين آماده شده است و جهنم براي کفار آماده شده است. در سوره ي تکاثر داريم که اگر شما به آخرت يقين مي داشتيد جهنم و بهشت را مي ديديد. يعني اگر حجاب ها کنار مي رفت شما بهشت و جهنم را همين الان مي ديد. امام صادق (ع) حوض کوثر را به بعضي از ياران شان نشان مي دادند. يکي از شاگردان علامه طباطبايي مي گفتند که مرحوم طباطبايي فرمودند که من در مسجد سهله بودم، در مقام ادريس نماز وتيره و سوره ص را مي خواندم که ديدم من را بالا بردند و در مکاشفه حقيقت ص را ديدم که نهري در بهشت بود. ( در معراج،پيامبر در اين چشمه وضو گرفتند و نمار خواندند).پس بودند کساني

ص: 1978

که در دنيا، بهشت و جهنم را مي ديدند. در قرآن داريم که الان جهنم کافران را فرا گرفته است يعني فردي که گناه مي کند و کافر است همين الان در عذاب است ولي خودش نمي تواند آنرا درک کند. يکي ديگر از دلايل وجود بهشت و جهنم، تجسم اعمال ماست. عمل خوب و بد ما در اين دنيا، يک صورت دنيايي، يک برزخي و يک صورت قيامتي دارد. پس الان، اعمال ما تجسم پيدا مي کند ولي ما بعد از مرگ مي توانيم اين اعمال را درک کنيم. پيامبر در ميان جمعي از اصحاب نشسته بودند و فرمودند که سنگي از لبه ي جهنم افتاد و هفتاد سال طول کشيد که به قعر جهنم بيفتد و الان اين سنگ به قعر جهنم رسيد و همان موقع صداي شيون از خانه اي بلند شد و متوجه شدند که يکي از مشرکين که هفتاد ساله بود از دنيا رفت. او هويت جمادي مثل سنگ براي خودش درست کرده بود. پيامبر برزخ و قيامت افراد را مي ديدند زيرا حجابي نداشتند.

پس همين الان، دنياي برزخي ما را احاطه کرده است و مسافت مکاني يا زماني بين ما و برزخ يا قيامت نيست. اين طور نيست که ما هفتاد سال بعد به برزخ برسيم زيرا برزخ همين الان موجود است و اين طور نيست که هفتاد سال بعد عرصه ي قيامت بوجود بيايد. منتها اينها بطور لايه اي است و مراتب دارد يعني رتبه ي عالم وجودي برزخ از دنيا بالاتر است و رتبه ي قيامت از برزخ بالاتر است. مثلا انسان با گياه و

ص: 1979

حيوان فاصله ي مکاني يا زماني ندارد بلکه از نظر مراتب فاصله دارد، بنابراين گياه و حيوان نمي تواند عالم دنيا را درک کند زيرا رتبه ي وجودي آنها ضعيف تر است. پس الان برزخ و قيامت وجود دارد ولي ما نمي توانيم آنرا درک کنيم زيرا حجاب ها نمي گذارد که ما آنرا درک کنيم و رتبه ي وجودي ما ضعيف شده است. اگر کسي بتواند رتبه ي وجودي اش را بالا ببرد مي تواند ملکوت را ببيند. براي از بين بردن حجاب ها بايد تعلقات دنيايي را کم کرد. الزامي وجود ندارد که انسان حتما بميرد و بعد برزخ را ببيند. اگر دلبستگي هاي انسان قطع بشود انسان مي تواند برزخ را ببيند، ممکن است که اين قطع دلبستگي توسط مرگ اتفاق بيفتد يا بصورت ارادي باشد. پس کساني را که پيامبر در معراج مي ديد، لازم نيست که حتما مرده باشند بلکه مي توانند در کنار پيامبر باشند و پيامبر جايگاه آنها را در بهشت يا جهنم ببيند. تمام عوالم برزخ و آخرت وجود دارند ولي بخاطر حجابها، ما آنها را درک نمي کنيم. اصل عالم بهشت و جهنم موجود است ولي ما مصالح آنها را تهيه مي کنيم و مي فرستيم. پيامبر فرمود: زمين بهشت خالي است، شما مصالح آنرا بفرستيد. پيامبر در معراج ديدند که عده اي از ملائکه قصري از طلا يا ياقوت درست مي کنند ولي بعضي مواقع از کار دست مي کشيدند و پيامبر از آنها سوال کرد که چرا کار نمي کنيد ؟ آنها گفتند که ما منتظر مصالح هستيم. خشت و آجرهاي قيامت همان اعمال

ص: 1980

ماست که با آنها قصرها را درست مي کند. در بهشت به جز اعمال ما، فضل خدا هم بهشت را مي سازد. در قرآن داريم که همه چيز در بهشت است و ما هم به آن اضافه مي کنيم. در جهنم، خدا چيزي به اعمال ما اضافه نمي کند.

سوال – صفحه ي 87 قرآن کريم را توضيح بفرماييد.

پاسخ – آيه 58 مي فرمايد: خداي شما به شما امر مي کند که امانت را به اهلش برگردانيد و به آن خيانت نکنيد، اگر مي خواهيد حاکم بشويد عادلانه قضاوت بکنيد، خدا شما را خوب موعظه اي مي کند خدا شنوا و بينا است.

حضرت علي (ع) مي فرمايد که بهشت با عمل به دست مي آيد نه با آرزو. خدا امانت هايي به انسان داده است و انسان نبايد به اين امانت ها خيانت کند. در شان نزول اين آيه داريم که وقتي پيامبر مکه را فتح کردند کليد را از کليد دارد کعبه گرفتند و بعد از پاک سازي از بت ها، باز کليد را به همان کليددار قبلي دادند. بعد پيامبر اين آيه را خواند. امام صادق (ع) مي فرمايد که اگر مي خواهيد دين داري انسانها را بفهميد به امانتداري، راستگويي، انصاف آنها نگاه کنيد.

اگر ما باور کنيم که همان موقع که داريم غيبت مي کنيم گوشت برادر مرده ي زير دندان مان است، ديگر اين کار را نمي کنيم. پيامبر در ماه رمضان به فردي گفتند که تو روزه نيستي و او گفت که من روزه هستم و پيامبر فرمود: قي کنيد و او استفراغ

ص: 1981

کرد. پيامبر ملکوت کار او را مي ديد. اگر انسان باور کند که همين اعمال خودش آتش درست مي کند، ديگر اين کار را نمي کند. بعضي ها همين امروز در بهشت هستند.

سوال- در مورد خصوصيات کلي بهشت و جهنم توضيحاتي بفرماييد.

پاسخ – يکي از خصوصيات بهشت اين است که رنج، غم، خستگي، دلزدگي و ملال در آنجا وجود ندارد. در آيه 34 فاطر داريم: خدا را شکر که حزن و غصه را از ما دور کرد... آن خدايي که ما را وارد بهشت کرد، در اينجا به ما رنج و خستگي نمي رسد.

از امام صادق(ع) سوال کردند که اگر فردي بهشتي باشد و قرار باشد که رنجي نبيند ولي بفهمد که يکي از نزديکانش اهل عذاب باشد آيا مي تواند غصه نخورد؟ امام صادق (ع) فرمود: اينها فاميل را فراموش مي کنند. شايد مقصود اين است که دوستي هاي بهشتي، دوستي هاي خدايي است يعني اگر کسي به جهنم رفته است يعني با خدا دوست نبوده است، بنابراين آنها فراموش مي شوند، زيرا تعلقات بهشتيان الهي است. حتي داريم که اگر کسي گناهي در دنيا انجام داده است و بعد توبه کرده باشد، در بهشت اين گناهان را فراموش مي کند تا غصه نخورد و شرمنده نباشد. پس در بهشت، هر چيزي که باعث رنج بشود فراموش خواهد شد. در بهشت پيري، ضعف، عيب هاي جسمي وجود ندارد. پيامبر به عمه ي پيرشان گفتند که پيرها به بهشت نمي روند زيرا جوان مي شوند و بعد به بهشت مي روند. از فيض کاشاني داريم که از امام زمان

ص: 1982

(عج) سوال کردند که آيا در بهشت زاد و ولد هم وجود دارد که باعث سختي بشود؟ امام فرمودند: در آنجا نه دوران بارداري است نه وضع حملي است، عادت ها و بيماريهاي مخصوص زنها هم نيست، بچه داري هم نيست. اگر کسي بخواهد بچه داشته باشد مي تواند اراده کند و دفعتاً فرزند دارد خواهد شد و سختي نمي کشد.

انشاءالله چهره ي منور رسول اکرم براي همه جهانيان آفتابي بشود و همه تسليم وجود مقدس آن حضرت بشويم.

98-03-16- بهشت و جهنم

من کيستم؟ کبوتر بي آشيانه ات محتاج دستهاي تو و آب و دانه ات، نامت بلند مثل غزل هاي کهکشان هفت آسمان نشسته به ايوان خانه ات، از کوچه باغ هاي نيشابور رد شدي با کوله باري از غم غربت روي شانه ات، دل در مدينه عاشق روي تو شد ولي از کوچه هاي طوس گرفتند نشانه ات، دست من و نگاه تو اي هشتمين بهار ما را رها نکن به تب عاشقانه ات.

سوال – در ادامه ي بحث ويژگي هاي بهشت توضيحاتي بفرماييد.

پاسخ – ويژگي ديگر عالم آخرت زنده بودن و سرتاسر شعور است. درخت، سنگ، ميوه و هر چيزي که در بهشت و جهنم وجود دارد، داراي شعور و حيات است. در سوره عنکبوت آيه 64 مي فرمايد: سرتاسرعالم آخرت حيات و شعور است. حضرت موسي زميني را حفر مي کرد، کِرم ريزي را در سنگ ديد و از خدا پرسيد که چرا اين کرم ريز را در دل سنگ آفريدي ؟خطاب آمد که اين کرم روزي چند بار مي پرسد که چرا اين انسان را خلق کردي؟ ما فکر

ص: 1983

مي کنيم که فقط خودمان درک داريم و مي فهميم. در روايت داريم که حتي درک برزخي حيوانات از انسان ها بيشتر است. پيامبر فرمود: زماني که من چوپان بودم، گاهي مي ديدم که گوسفندان بي جهت مي پرند و من از اين کار تعجب مي کردم ولي الان بعد از پيامبري فهميدم وقتي در برزخ کافري را عذاب مي کنند آنچنان ضربه اي به آن مي زنند که تمام موجودات به جز انسان ها و جن ها، مي پَرَند. ما حد و اندازه درک و شعور حيوانات را نمي دانيم. ما درک و شعور برزخي را در آخرت بدست مي آوريم ولي موجودات ديگر اين درک را دارند. تمام موجودات ذکر دارند. حيوانات حيات و شعور دارند که ذکر هم دارند. در روايت داريم: حيواني که در دام صياد مي افتد، ذکرش را فراموش کرده است. يکي از معجزات پيامبر اين بود که مشتي از سنگ ريزه ها را برداشتند و ديگران صداي ذکر سنگ ها را شنيدند. معجزه پيامبر ذکر گفتن سنگ ريزه ها نبود بلکه باز کردن گوش ديگران بود. زيرا سنگ ريزه ها دائم الذکر هستند. فقط انسان است که ذکر را فراموش مي کند. مرحوم بانو امين اصفهاني مي فرمودند که وقتي من تفسير آيه همه ي عالم ذکر خدا را مي گويند( سوره جمعه)، را مي نوشتم، من ذکر عالم را مي شنيدم. زنده بودن عالم آخرت به اين معنا است که در آنجا گوش ما باز مي شود و الا در اين دنيا همه موجودات زنده هستند. در آخرت چون درک انسان آخرتي بالا مي رود و حجاب

ص: 1984

ها برداشته مي شود، حقايق را مي بيند و شعور آخرتي را درک مي کند. ثمره زنده بودن و شعور حيات براي فرد بهشتي اين است که لذت هايش چندين برابر مي شود. وقتي در بهشت تمام موجودات به بهشتيان سلام مي دهند و ذکر مي گويند، لذت خاصي به بهشتيان دست مي دهد. پيامبر مي فرمايد: در بهشت ميوه هايي وجود دارد که بسيار به انسان نزديک و در دسترس است. يکي از اين ميوه ها به ولي خدا ( همه ي بهشتي ها اولياء خدا هستند) مي گويند که من را بخور قبل از اينکه ميوه ي ديگري را بخوري يعني ميوه ها در خورده شدن از هم سبقت مي گيرند تا جزئي از وجود ولي خدا بشوند. اين لذت خاصي است. از طرفي اين شعور و درک آخرتي براي جهنمي ها باعث عذاب است. در آنجا آتش، سنگ و. .. با جهنمي ها با قهر و غضب برخورد مي کنند. اين خيلي غصه آور است. در قرآن داريم که جهنم حرف مي زند و به جهنم مي گويند که آيا اينها براي تو کافي است و جهنم مي گويد که من باز هم جا دارم. در سوره فجر داريم که جهنم را مي آورند. در روايتي از پيامبر داريم که وقتي جهنم را مي آورند مثل يک حيوان درنده، سرکشي مي کند که اگر ملائک آنرا کنترل نکنند آسمان و زمين را مي سوزاند. روايت ديگري داريم که جهنم مثل حيوان درنده اي است که طعمه اش را مي بيند، به طرف آن حمله مي کند. طبق آيات قرآن صراط روي جهنم

ص: 1985

است. جهنم به مومنيني که از آن رد مي شوند، خطاب مي کند: اي مومن سريع رد شو، نور تو شعله ي مرا خاموش کرد. در قرآن داريم: خدا به آتش خطاب مي کند به ابراهيم سرد باش. خطاب براي موجود با شعور است.

يکي ديگر از خصوصيات بهشت اين است که لذت هاي بهشت با اراده ي ما درست مي شود. لذت هاي اين عالم با زحمت همراه است. حتي انسان براي آب خوردن، بايد دستش را دراز کند و آب را بردارد. يعني مقداري زحمت دارد. نظام عالم دنيا با دليل و تدريجي است. اگر فرزندي بخواهد ايجاد بشود بايد دوراني طي شود و زحمتي دارد. نظام آخرت، تدريجي نيست و بدون زحمت است. خدا در سوره زخرف آيه 71 مي فرمايد: در بهشت، هر چيزي که شما ميل کنيد مي آيد. در جاي ديگر داريم: هر چي که بخواهند مي آيد. اراده ي بهشتي اراده ي ولي خداست. شخص بهشتي ( با هر رتبه اي )هر چه بخواهد مي شود. پيامبر فرمود: در بهشت ملائکه اي نزد فرد بهشتي مي آيد و نامه اي از طرف خدا ابلاغ مي کند، از خداي حي قيوم به بنده اي که حي قيوم است: من هر چه بخواهم مي شود، تو را طوري قرار داده ام که هرچه بخواهي بشود.

انسان در دنيا هم مي تواند به اين مقام برسد. اگر انسان در اين دنيا بندگي کند و اطاعت خدا را بکند، صفات خدا در او ( در حد خودش )ظهور مي کند و کامل مي شود. هر چه تسليم تر باشيم اين صفات بيشتر

ص: 1986

ظهور مي کند. اگر انسان مواظب چشمش باشد و حرام را نبيند، اين چشم عين الله مي شود و چيزهاي ديگري را مي بيند. اگر کسي بندگي کرد در اين دنيا اراده ي او اراده ي خدا مي شود. درحديث قدسي داريم: اي بنده ي من، در اين دنيا، تو از من اطاعت کن، آنگاه هر چه بخواهي مي شود همان طور که من هر چه بخواهم مي شود. اين رشد در اين دنيا هم بوجود مي آيد. مرحوم آخوند ملاعلي معصومي همداني هم کلاسي امام خميني بودند.ايشان مي فرمودند: من در صحن اميرالمومنين نشسته بودم که ديدم بچه اي از گلدسته ي به پايين پرت شد. مردم مبهوت مانده بودند. يک باربري گفت: بايست. اين بچه معلق ايستاد. مردم بچه را گرفتند و به مادرش دادند. از او سوال کردند که چه ذکري گفتي که خدا اجابت کرد. او گفت: يک عمر هرچه خدا گفت، من چَشم گفتم و من الان حرفي زدم و خدا هم چَشم گفت. اين بخاطر بندگي فرد بود نه بخاطر ذکر او. اين کرامات لحظه اي نيست بلکه بخاطر بندگي است. ما مي خواهيم با ذکر دعاي مان مستجاب شود و وقتي دعاي مان مستجاب نمي شود از خدا گِله مي کنيم. ما بايد بندگي کنيم که اين بندگي براي ما رشد ايجاد کند تا حرف ما به ملکوت برسد. اگر بهشتيان اولياء خدا شدند بخاطر اين است که ازخدا اطاعت کردند و نتيجه ي عمل شان بهشت است که آنرا دريافت کرده اند. تمام اراده ي بهشتيان اراده ي خداست ولي اراده ها با هم فرق مي کند.

ص: 1987

يکي در بهشت خواسته اش گلابي است و يکي خواسته اش همنشيني با اميرالمومنين است. يکي دنبال بهشت است و يکي دنبال بهشت آفرين است. سيدکريم محمودي تهراني معروف به سيد کفاش عاشق امام زمان (ع) بود. ايشان در يکي از تشرفاتي که خدمت امام زمان(عج)رسيده بود، امام جاي او را در بهشت نشان داده بود و او از امام سوال کرده بود که آيا شما هم در آنجا هستيد؟ حضرت فرمود: خير. سيد هم گفته من هم آنجا را نمي خواهم، من دنبال شما هستم. اين همت بلند است. در دنيا همت ها هم متفاوت است. فردي نزد پيامبر آمد و گفت: من در طائف از شما پذيرايي کردم، پيامبر گفت که از ما چيزي بخواه. او گفت که من 200 گوسفند و يک چوپان مي خواهم، پيامبر اينها را تهيه کرد و گفت که همت او خيلي کم بود، چرا او همت پيرزن بني اسرائيلي را نداشت؟ در زمان حضرت موسي خطاب رسيد که از فلسطين به مصر برو و جنازه ي يوسف را هم با خودت ببر. حضرت موسي گفت که من نمي دانم جنازه ي يوسف در کجا دفن است. خطاب رسيد که از پيرزني که در فلان جا است بپرس، حضرت موسي پيرزن را پيدا کرد و پير زن براي او شرط گذاشت. خطاب رسيد که شرط او را بپذير. پيرزن گفت: من بايد در بهشت همنشين تو باشم. اين پير زن همت بلند داشت. اگر کسي مي خواهد که در بهشت همت بلند داشته باشد بايد کارش را از اين دنيا شروع کند.

سوال – صفحه ي 94 قرآن

ص: 1988

کريم را توضيح بفرماييد.

پاسخ – آيه صد مي فرمايد: اگر کسي بخاطر خدا هجرت کند هم جاي امن پيدا مي کند و هم در کارش گشايش مي شود. اگر کسي به سمت خدا و رسول هجرت بکند و به مقصد هم نرسد، اگر مرگ به او برسد اين اجرش بر خداست و او غفور و رحيم است.

اين آيه مربوط به هجرت است. ما نبايد هجرت را فقط هجرت مکاني نيست. اگر انسان در محلي دچار گناه است، مي تواند هجرت کند و خدا شما را ضمانت مي کند. هر چيزي که شما را از گناه بيرون ببرد و به سمت خدا ببرد، هجرت است. مهمترين هجرت، هجرت هاي باطني است. کسي که عادت زشت دارد، اگر آنرا ترک کند يعني هجرت کرده است. اين هجرت اصلي است. اميرالمومنين فرمود: کساني که از گناهان هجرت کنند اينها مهاجر هستند. ما بايد هجرت را از خودمان شروع کنيم.

سوال – چرا بهشت ملال آور نيست؟

پاسخ – در آيه 108 سوره کهف داريم: بهشتيان درخواست منتقل شدن نمي کنند و احساس ملالت نمي کنند.

ما فکر مي کنيم که بهشت باغ بزرگي است که بهترين لذت ها را دارد و ما بعد از چندين سال خسته مي شويم. اين فکر بخاطر اين است که ما بهشت را با دنيا مقايسه مي کنيم. جنس لذت هاي بهشت نو به نو مي شود و شدت آن فرق مي کند. چرا ما از بالاترين لذت هاي دنيا خسته مي شويم ؟ انسان ذاتا دنبال کمال مطلق است و آن کمال مطلق خداست. وقتي انسان لذت دنيايي را بدست

ص: 1989

مي آورد فکر مي کند که اين کمال مطلق است ولي بعد از مدتي مي فهمد که اين نقص دارد. در بهشت نعمت ها و لذت هايي که به انسان مي دهند همراه خداست. در بهشت خدا رزق مي دهد و شما دست و رضايت خدا را مي بينيد. اين همان چپزي است که انسان به دنبال آن است و وقتي شما به اين مي رسيد، در واقع به کمال اصلي رسيده ايد و ديگر دنبال چيز ديگري نيستيد. زيرا چيز ديگري در کار نيست. ما فقط دنبال خدا هستيم و اگر دنبال هر چيز ديگري برويم هيچ وقت سير نمي شويم زيرا مطلوب ما خداست. افرادي که اين را مي فهمد، به دنبال خدا مي روند و وقتي به آنها نعمتي مي رسد مي دانند که اين نعمت از دست خداست و قدر آنرا مي دانند. ما بايد با نعمت ها درست برخورد کنيم.

89-03-09- دينداري در آخرالزمان

به نام او که در طلوع نگاهش قامتم قد مي کشد به دو رکعت صلاه عشق. بي تو اينجا همه در حبس ابد تبعيدند، سالها هجري و شمسي همه بي خورشيدند، سير تقويم جلالي به جمال تو خوش است فصل ها را همه با فاصله ات سنجيدند، تو بيايي همه ساعت ها و ثانيه ها از همين روز همين لحظه همين دم عيدند.

سوال: من به يک روايت برخوردم که روايت تکان دهنده اي بود. نمي دانم بايد بترسم و يا خوشحال باشم. رسول خدا (ص) فرمود: گروهي دين خود را به بهايي اندک مي فروشند، کسي که در اين آن روز به دين خود چنگ زده و پاي

ص: 1990

بند است مثل کسي است که گلوله اي از آتش را در دل گرفته و يا بوته خاري را در دست مي فشارد. دينداري در آخر زمان خيلي سخت است. بسيار از حضرات معصوم (ع) روايت شده که در اين دوره ما زياد امتحان و غربال و آزمايش مي شويم و اين آزمايش هم در امر دين است. خوش به حال آنهايي که دين خودشان را حفظ مي کنند اگر چه سخت است. خيلي ها مي گويند عجب دور و زمانه اي است که ما بارها در محاوره ها شنيده ايم که مي گويند آخرالزمان است ديگه، خدا به داد بچه هايمان برسد. پدر و مادر نگران فرزندانش است و شوهرها نگران خانمهايشان هستند و خانمهايشان نگران شوهرانشان هستند. جوانها و بچه ها مي گويند ما چه گناهي کرديم که بايد در اين دوره متولد بشويم و دوران پدر و مادر ما براي دينداري راحتتر بود. آيا واقعاً بايد از آخرالزمان ترسيد؟ آيا اصلاً ما در آخرالزمان قرار داريم؟

پاسخ: شروعتان زيبا بود چون بخشي از آخرالزمان را ترسيم کرديد يعني آن بخش تهديدها و ترسها را. بله واقعيت اين است که طبق آموزه هاي ديني و روايات ما که هم شيعه و هم اهل سنت و حتي برخي از ديگر از اديان مسيحي ها و يهوديها اين تهديدها و ترسهاي آخر الزمان را نقل کردند. به هر حال اين سختي هاي دينداري و فتنه ها و لغزشها و لغزشگاهها واقعيتي است که در آموزه هاي ديني بخصوص در روايات اهل بيت به وفور از آن نام برده شده است که اصلاً قابل انکار

ص: 1991

نيست. کتب متعددي از علماي ما جمع آوري کرده که همين فتنه ها و سختي ها و آشوبها را که اصلاً در کتب آخر الزماني مهدوي به کتاب مَلاهم و فِتَن يعني آشوبها و فتنه ها معروف است که اصلاً يک مبحث مجزا و شناخته شده در مباحث مهدويت است. منتها اين بخشي از واقعيت آخرالزمان است يعني قسمتي که واقعاً تهديد و ترس است و شوخي هم نيست و تعارف بردار هم نيست. واقعيتي که حتي با قطع نظر از روايات، مردم به صورت عيني و ملموس آن را مي بينند يعني در زندگي خودشان سختي دينداري را لمس کردند. با توجه به زمينه هاي فتنه و لغزش که اي چه بسا در گذشته نبوده حتي در اين عمر کوتاه اگر با گذشته خودشان مقايسه مي کنند مي بينند زمينه لغزش فراوانتر شده است و هم کميت و هم کيفيت اش شدت پيدا کرده است، هم تعداد آنها بسيار شده و هم کيفيت آنها طوري شده که جذاب تر انسان را به سمت شيطنت و تمرد و دوري از خداوند متعال سوق مي دهد. منتها بخش ديگري از واقعيت آخرالزمان اميدها و روشنايي ها دوره آخرالزمان است که نبايد از آن هم غافل بود يعني اين هم در آموزه هاي ديني ما هم است که بايد به آن توجه شود که بهترين انسانها و ياران خالص امام زمان (ع) در آخرالزمان پرورنده مي شوند. دو روايت براي شما بگويم که خيلي زيباست. روايت خيلي معروف از پيامبر اکرم (ص) است که حضرت در جمعي از اصحاب نشسته بودند و با يک آه و شوقي

ص: 1992

فرمود: خدايا برادران مرا به من نشان بده خيلي مشتاق آنها هستم. اصحابي که دور پيامبر نشسته بودند گفتند يا رسول الله مگر ما برادران شما نيستيم فرمودند نه شما اصحاب من هستيد برداران من کساني در آخرالزمان مي آيند که بدون اينکه ما را ببينند و بدون اينکه حجت حق را با چشم فيزيکي بتوانند رويت کنند، اما ما را باور و قبول دارند و بر دين خودشان ايستادند. بعد پيغمبر فرمود که استقامت هر يک از آنها در دين خود از کندن خار با دست و به دست گرفتن آتش گداخته سخت تر است. آنها مشعلهاي هدايت هستند که خداوند آنها را از فتنه هاي تيره و تار نجات مي بخشد. اينها هم در آخرالزمان هستند منتها مشعلهاي هدايت و حجت هاي خدا هستند که در روز قيامت پروردگار عالم مي تواند به عنوان الگو به همه نشان دهد و حجت را تمام کند که آخرالزمان چنين کساني هم بودند و دينشان را حفظ کردند و بلکه بهترين ياوران دين شدند. روايت ديگري که بسيار زيبا است در جلد پنجم بحارالانوار علامه مجلسي نقل کردند که بزودي پس از شما کساني مي آيند که يک نفر از آنها پاداش 50 نفر از شما را دارد. اصحاب پيامبر گفتند يا رسول الله ما در رکاب شما بوديم در جنگهاي بدر، حنين و احد شرکت کرديم و آياتي از قرآن در مدح ما آمده است پس چطور آخرالزماني ها هر نفرشان اجر 50 نفر را ما را دارد. پيامبر دليل فرمودند که چون آنچه از سختيها بر آنها مي آيد (تحملي که آخرالزمانيها که بايد

ص: 1993

در دينداريشان انجام بدهند)، اگر بر شما وارد بيايد معلوم نيست که شما بتوانيد تحمل کنيد. آن افراد با استقامت ارزش دينداريشان فوق العاده خواهد بود. در آخرالزمان با ديد ترس و اميد بايد ديد، هم بايد ترسيد چون شوخي بردار نيست. ما حدود دو هزار روايات در اين زمينه داريم که فقط روايات بخش آخرالزمان است و کل روايات مبحث مهدويت شايد حدود شش هزار روايات است ولي حدود دو هزار روايات درباره علائم و نشانه ها، خصوصيات آخرالزمان و بحث فتنه ها و مقابله با فتنه ها و مباحث اينچنين است. پس معلوم است که يک امر جدي است و بايد ترسيد. اما در عين حال از آنطرف نقطه هاي اميد و روشني هم فراوان است که اگر کساني در اين زمينه بتوانند مراقبت از خودشان داشته باشند و عوامل تقويت دينداري را در خودشان و اطرافيانشان فراوان بکنند که در مباحث آينده به آن خواهيم پرداخت، اين جزء کساني خواهد بود که رسول خدا (ص) مشتاق آنها خواهد بود و مي فرمود در آخرالزمان هر نفر آنها اجر 50 نفر از اصحابي که در بدر، حنين و احد شرکت کردند، را خواهد داشت. براي پاسخ به بخش دوم سوال شما که در آخرالزمان هستيم يا نه، بايد فضاي آخرالزمان را آنچنان که در روايات ما ترسيم کردند، ما مقداري بتوانيم ترسيم کنيم.

سوال: آيا ضرورت دارد که ما دنبال علائم آخرالزمان باشيم و بفهميم در آخرالزمان هستيم يا نه؟

پاسخ: بله کاملاً يکي از ضروري ترين مباحث معارف ما که از تاکيدات زياد ائمه که تعداد روايات آن را عرض

ص: 1994

کردم، نشان مي دهد که براي آنها خيلي مهم است که مومنين و شيعيان و پيروان آنها به اين مبحث توجه کنند، همين مبحث آخرالزمان است که بايد دنبال شود. چرا يک ضرورت انکارناپذير دنبال کردن آخرالزمان است؟ از اين باب که آن آمادگي لازم را در مقابل آن داشته باشيم و بتوانيم در مقابل آن تهديدها، تهديدها را به يک فرصت تبديل کنيم و اين طبيعتاً براي کسي امکان خواهد داشت که آمادگي از قبل براي خودش پيدا بکند و زمانه اش را بفهمد و در چه زمان بودنش را متوجه باشد. لذا از اين جهت يک ضرورت انکارناپذير است با تاکيدات بسيار فراوان خود ائمه که اين بخش را بايد جدي بگيريم. شناسايي دوره و زمانه که در آن زندگي مي کنيم به ما کمک مي کند که بيشتر مراقب باشيم. براي جواب دادن اينکه الان آخرالزمان است يا نه؟ ابتداء فضاي آخرالزمان را ترسيم کنم بعد بطور طبيعي مي شود فهميد که در اخرالزمان هستيم يا نه؟ من بعضي از خصوصياتش را عرض کنم اولاً اين آخرالزمان کي است؟ چه تعريفي براي آن است؟ از روايات مي توان دو تا تعريف براي آخرالزمان بدست آورد. يک تعريف که در روايات ما که متعدد به آن پرداخته شده از زمان بعثت پيغمبر اکرم (ص) به بعد آخرالزمان مي شود چون در روايات ما مکرراً از زبان انبياء گذشته حضرت عيسي و حضرت سليمان و در روايات داريم که وقتي مي خواستند پيغمبر خاتم را معرفي کنند مي گفتند در آخرالزمان پيغمبري خواهد آمد، پيغمبر آخرالزمان. در روايتي از حضرت سليمان است که وقتي

ص: 1995

حضرت سليمان در سفري به همين منطقه مدينه رسيده بودندکه شهر پيغمبر بعداً در آن بوجود مي آمد، حضرت سليمان به اطرافيانش فرمودند که اين مکان، مکاني است که نبي آخرالزمان در آن خواهد آمد. خوشا به حال آن کسي که از او تبعيت کند و به او ايمان آورد. پيامبر اکرم (ص) فرمود که بعد از من نبي ديگري نخواهد آمد من آخرين نبي و نبي دوره آخر هستم يعني آن آخر زمان دنيا که متصل به قيامت مي شود، زمان پيغمبر اکرم (ص) است. پيغمبر در يک جمعي دو تا انگشتشان را نشان دادند و فرمودند: من و قيامت مثل اين دو انگشت هستيم که بعد از من قيامت است و ديگر چيز ديگر نيست يعني بعد از دوره نبوت من، که دوره نبوت پيامبر، تمام آخرالزمان را مي گيرد. اين معني عام است. ولي معني رايجتر و معروفتر آخرالزمان که معمولاً در مباحث مهدوي مقصود ماست، بخشي از زمان نبوت پيامبر اکرم (ص) است که متصل به ظهور حضرت ولي عصر (ع) است که در واقع در دوران غيبت، آن بخشي که متصل به ظهور و نزديک به ظهور است. البته نزديک بودن به اين معني که چند سال تا ظهور است، به هيچ وجه روشن نيست. در بحث اين را بايد متوجه باشيم که ائمه ما به شدت از اينکه در تشخيص دادن زمان ظهور را مشخص بکنيم، به شدت نهي کردند و فرمودند: ما وقت نمي گذاريم و کساني که وقت تعيين مي کنند دروغ مي گويند. بنابر اين اينکه ما مي گويم دوره آخرالزمان يک دوره متصل و نزديک

ص: 1996

به ظهور است معنايش اين نيست که مقدار سال را تا ظهور را بگوييم و اين نزديکي نسبي است. نزديکي يک دوره نسبي است که فقط در اين دوره نزديک به ظهور و هر چه که نزديکتر مي شويم شدت فتنه ها و هم آسيب هاي اجتماعي از قبيل لغزشها و گناهان و مفاسد و هم بلاهاي طبيعي مثل سيلها و زلزله ها و توفانها که بسياري از آنها نتيجه گناهان است که بايد روي آن بحث شود و هم بحرانهايي که در زندگي مردم بوجود مي آيد مثل بحرانهاي اخلاقي و اعتقادي که از جهت اعتقادي که چه بسا سرگرداني براي بعضي بوجود مي آيد از جهات اخلاقي در سقوط هاي اخلاقي قرار خواهند گرفت. بحرانهاي زيست محيطي و بحرانهاي اقتصادي، اينها اموري است که در آخرالزمان گفته شده و پيش خواهد آمد. معناي آخرالزمان که ما الان روي آن بحث مي کنيم به معناي دوم است يعني آن معناي نزديک به ظهور و قبل از ظهور است. در اين دوره علائمي گفته شده است که البته من در اينجا مطلبي را عرض کنم که اين علائم و نشانه هاي آخرالزمان را ما دو جور مي توانيم برخورد کنيم يکي اينکه اين علائم و نشانه ها را ببينيم و فقط دنبال شناسايي آن برويم و تشخيص بدهيم که اين علامت چيست؟ فرض کنيد در روايات ما است که صيحه آسماني در 23 ماه رمضان زده خواهد شد، يا خروج يماني و يا خروج سفياني، اين علائمي که قبل از ظهور گفته شده است. اين يک نوع برخورد است که به نظرم اين برخورد را

ص: 1997

بسپاريم به کارشناسان فني که سند روايات را مي توانند تشخيص بدهند و قرائني که اطراف اين علائم است را مي توانند تشخيص بدهند و اينها خيلي بين مردم پخش نشود تا هر کس بخواهد راجع به آن اظهار نظر کند چون به ما لطمه مي زند. برخورد دومي که به علائم و نشانه هاي آخرالزمان و آن اين است که ما علائم را بشناسيم به قصد اينکه وظيفه اي براي خودمان در آخرالزمان ترسيم کنيم که تهديدها تبديل به فرصت شود و يک سکوي پرش شود. اين نگاه ما فقط نگاه شناسانه علائم نباشد بلکه نگاه وظيفه شناسانه باشد که از اين نشانه ها وظيفه در بياوريم و آمادگي خودمان را بالا ببريم. مثلاً در رابطه با بحث آخرالزمان و نشانه هايي که عرض کردم پيغمبر اکرم (ص) در يک حديث معروفي دوره هايي که بشر با آن مواجه خواهند بود به خصوص جامعه مسلمين، سه دوره کردند، يک دوره خواهد آمد که مردم امر به معروف و نهي از منکر را ترک خواهند کرد، اصحاب با تعجب گفتند آقا يعني اين امکان دارد که امر به خوبي ها و نهي از بديها را مردم ترک کنند. پيغمبر فرمود بالاتر، زماني برسد که مردم همديگر امر به منکر و نهي از معروف کنند. دوباره اصحاب با تعجب گفتند يعني اين امکان دارد که امر به بديها و نهي از خوبيها کنند. پيغمبر فرمود: بالاتر زماني برسد که جاي معروف و منکر و خوبي و بدي عوض شود. يعني پيغمبر اکرم (ص) سه دوره را ترسيم کردند که در دوره اول ارزشها کمرنگ مي شود

ص: 1998

و به آن اعتناء نمي شود و دوره دوم دوره مقابله با ارزشها در جامعه بشري صورت مي گيرد و دوره سوم دوره وارونه شدن ارزشها است و جاي خوب و بد عوض مي شود. آخرالزمان با دوره سوم منطبق مي شود که دوره اي است که سقوط بيشتر خواهد بود و متاسفانه شيطان در ذائقه هاي بشري نفوذ بيشتري خواهد کرد. شيطان در آخرالزمان هر چيزي که در چَنته دارد روي سيني مي ريزد هر تيري دارد در ترکش دارد به سمت انسان ها و انسانيت رها مي کند چون مي داند که فرصت و عجل او دارد به پايان مي رسد. شما در قرآن خوانده ايد که شيطان از بهشت رانده شد از خداوند متعال خواست که به او تا قيامت مهلت بدهد ربنا انزني يوبعثون. خداوند متعال نفرمود که تا هر وقت که خواستي مهلت مي دهم فرمود: و انک منزين عن الوقت المعلوم: من تا وقت معيني به تو مهلت مي دهم که در روايت است که وقت معين وقت ظهور حضرت ولي عصر (ع) است که فلسفه وجودي شيطان تمام خواهد شد. شيطان اين را مي داند که عجلش نامحدود نيست، لذا در آخرالزمان که نزديک ظهور است سعي او بر اين است که لغزشها را بيشتر کند و هر چه دارد رو مي کند و اين دوراني است که آن سختي ها بر آن شمرده شده است. يکي از شاگردان آيت الله مرعشي نجفي که مرحوم اشتهاردي بودند که در حرم حضرت معصومه نماز مي خواندند مي گفتند آيت الله مرعشي در درس مي فرمودند آقايان من صبح که

ص: 1999

از خانه بيرون مي آيم خدا را به چهارده معصوم قسم مي دهم که ظهر ديندار به خانه برگردم. چه بسا سرعت سقوط چقدر زياد مي شود. در روايت است که شخص صبح ديندار است و شب دينش را از دست مي دهد و يا شب ديندار است و صبح دينش را از دست مي دهد، به خاطر اين است که عوامل سقوط زياد است که اگر کسي مراقب نباشد از اين جهت سقوط انسانها بسيار خواهد بود.

سوال: گفتيم در آخرالزمان ارزشها جابجا مي شود. اگر ما ديدم ارزشها جابجا شد آيا مي توانيم دست روي دست بگذاريم که اين از ويژگيهاي آخرالزمان است و نمي شود کاري کرد؟

پاسخ: اين روايت کاملاً همين را بيان مي کند که اين دوره خواهد آمد و شما مراقب خودتان باشيد. اهل بيت نخواستند فقط يک دوره اي را ترسيم کنند که ما حسرت لغزشها را بخوريم به افرادي که لغزيدند. نه اين را مي گويند تا اين دوره سخت، دوره اي است که صرف يک دين شناسنامه ايي کافي نيست و دين بايد عميق باشد. يکي از چيزهايي که خطر اين دوره را زياد مي کند اين است که اشخاص متوجه بدي اين دوره نمي شوند يعني آنچنان با فاسد عادت کردند که خودشان را تطبيق مي دهند يعني اگر قرار شد جاي خوب و بد عوض شود، اي چه بسا مني که مراقب نباشم و معيارهاي ديني را از دست داده باشم، من هم بد را خوب ببينم و ديگر با آن مبارزه نکنم. اين را نشان دادند و فرمودند تا انسان خودش

ص: 2000

يک باز بيني داشته باشد. ما بزرگي مثل عبدالعظيم حسني در شهر ري به پابوسي او مي رويم، مي ببينيم که ايشان از بزرگان و محدثين شيعه است و خودش از امامزادگان بزرگوار بود، خدمت امام هادي (ع) مي رسد و دين خودش را بازگو مي کند و مي گويد اعتقادات من اين است و اگر اشکالات دارد به من بفرماييد. آنوقت ما گاهي اِبا داريم که بيايم يک بازنگري در دين خودمان کنيم. اي چه بسا اين دين احتياج به يک عالمي و کارشناس دين عرضه شود و آن لغزشگاههاي آن و محلي که ممکن است باعث سقوط من شود، جلويش گرفته شود. اين خطر بيماري که مي تواند بي درد باشد و من نمي توانم بفهمم مگر آن کسي که از قبل با اين روايات حساس شده است و بيشتر به دين خودش بپردازد و حداقل يک بازنگري کند و آنجاهايي که احتياج دارد تعميق شود. اين را هم بايد با يک نگاه وظيفه شناسانه پرداخته شود. نهايتاً وقتي ما اين علائم و روايات را مي بينيم مي توانيم تا حدي اطمينان پيدا کنيم که با توجه به شدت يافتن فتنه ها و لغزشها و آشوبها و بلاها که چه بسا بعضي از اين بلاها در دهه هاي اخير در طول تاريخ از نظر کيفيت و کميت سابقه نداشته است. مي تواند انسان يک اطميناني پيدا کند که دوره اي به سر مي برد، دوره آخرالزمان است، حداقل به عنوان يک احتياط، يک مومن بايد اين دوره را به عنوان دوره آخرالزمان که احتمال معقول بدهد تا بتواند آن لوازم ورود به اين

ص: 2001

دوره و تبديل کردن آن تهديدها به فرصت را در خودش و اطرافيانش ايجاد کند و به شدت مراقب باشد که دينش حفظ شود. با توجه به روايت پيامبر اکرم (ص) که سه دوره اي خواهد آمد و آن دوره که دوره انحطاط و سقوط بشري که جاي خوب و بد عوض مي شود، ذهنم بي اختيار مي رود به چيزي که متاسفانه در دنياي فعلي اتفاق مي افتد. شما به عنوان مصداق بارز ببينيد بعضي از منکرات درشت و قبيح، قبح خودش را از دست داده است. پديده اي مثل همجنس گرايي که پديده بسيار کثيف و آلوده است در بعضي از اين کشورها قبح خودش را از دست داده است يعني همجنس گراها افرادي هستند که حقوق قانوني دارند و از آنها حمايت مي شود و افرادي هستند که اتحاديه و صنفيه دارند و افرادي هستند که براي خودشان فلسفه و تئوري در کار خودشان ترسيم کردند. کساني هستند که کارشان نه تنها قبيح شمرده نمي شود، بلکه نشاندهنده روشن انديشه بودن هم شمرده مي شود و در ايام انتخابات رياست جمهوري و محلي که مي شود کانديدها سعي مي کنند که راي اينها را براي خودشان جمع کنند. در دانشگاه کلمبيا رئيس جمهور ما که مي رود به عنوان اعتراض و نه سوال مي گويند چرا در ايران اين آزاد نيست. اين پديده قبح خودش را از دست مي دهد و اين منکر، معروف مي شود و از آنطرف با عفاف و حجاب مبارزه مي شود. با روسري و مقنعه در بسياري از کشورهايي که دم از آزادي مي زنند، مبارزه مي

ص: 2002

شود و به عنوان نشانه و نماد عقب ماندگي و تحجر شمرده مي شود و در دادگاهها آن خانم محجبه 18 تا ضربه چاقو مي خورد اما در عين حال کسي از او دفاع نمي کند و بعد مطبوعات از او حمايت نمي کنند. من گاهي فکر مي کردم که اين 18 ضربه چاقو 18 تير مسلسل که نيست که در يک لحظه رها شود، طول مي کشد و مي توانستند جلوي آن را بگيرند ولي مي بينيد که اين برخورد صورت نمي گيرد. آدم ياد حکايت سعدي مي افتد سعدي يک حکايتي در گلستان نقل کرده است که شاعري در ديار دزدان راهش افتاد وقتي او را نزد سردسته دزدان بردند يک شعري در مدح آنها گفت. رئيس دزدها خوشش نيامد و گفت اموال اين را بگيرد و رهايش کنيد. اموالش را گرفتند و شاعر بيچاره را رها کردند. وقتي از آن منطقه بيرون مي رفت هوا بسيار سرد بود و يک تعداد سگ دنبالش کردند. سعدي مي گويد اين دست کرد که يک سنگي را بردارد و سگ را بزند ديد اين سنگ روي زمين يخ زده است. گفت خدايا اينجا ديگر چه جهنمي است سنگ را بستند و سگ را آزاد گذاشتند. آدم گاهي متحير مي ماند که شبيه آن را مي بينيم که سنگ را بستند وقتي شوهر آن زن براي دفاع مي رود به او حمله مي کنند ولي سگ را آزاد مي گذارند. اين جابجا شدن ارزشها که آدم نمونه هاي بارز آن را مي بيند اين همان است که مي تواند اطمينان پيدا کند که در دوره آخرالزمان

ص: 2003

به سر مي برد و آمادگي هاي لازم جايش همين موقع است.

سوال: از امام صادق (ع) نقل شده است که اميرالمومنين (ع) در سخنرانيهاي خود اين جمله را بسيار مي گفت اي مردم ديندار باشيد ديندار. اگر گناه کنيد و ديندار باشيد بهتر از آن است که ثواب کنيد و بي دين باشيد زيرا گناه در دينداري آمرزيده مي شود و ثواب و نيکي در بي ديني پذيرفته نمي شود. اگز نکته اي درباره علائم اخرالزمان مانده است بفرماييد.

پاسخ: من نکته اي را عرض کنم که در روايات ما است و خيلي نکته زيبا و قابل توجهي است و آن اين است که خداوند متعال به ازاي سختي هايي که در دوران آخرالزمان است و همان فتنه ها و لغزشهايي که عرض کرديم و در روايات ما هم به آن تاکيد شده است يک سادگي و ساده گرفتني را پرودگار عالم در آخرالزمان قرار داده يعني نمره قبولي که به آدمها مي دهد خيلي ساده و بالا است. من روايتي را عرض کنم بهترين چيز خود روايت گوياي مطلب است. پيغمبر اکرم (ص) به مخاطبين زمان خودش فرمود: اگر در زمان شما اگر يک دهم وظايف ديني اش را ترک کند اهل هلاکت است يعني شما عذري نداريد و کنار پيغمبر هستيد و الگوي مجسم دين را مي بينيد و الگوي مجسم اخلاق و پاکي و طهارت را مي بينيد و اگر مشکلي هم داشته باشيد، خيلي راحت مي توانيد آن را حل کنيد و اما روزگاري خواهد آمد که اگر کسي به يک دهم از تکاليف عمل کند نجات خواهد

ص: 2004

يافت. البته اين معنايش اين نيست که ما بياييم سهل انگار باشيم چون اين امري است که خداوند متعال در اين سختي ها تفضل خودش را مي کند و ما بايد کار خودمان را بکنيم. اين حديث نبايد براي ما اين را ايجاد کند که ما سهل بگيريم و اي چه بسا کسي اين را انجام بدهد آن يک دهم هم برايش نمي ماند يعني من بايد سعي خودم را بکنم و همانطور که در روايات آمده ما موظف هستيم که به دانستني هاي خودمان را پاي بند باشيم و پاي او بيايستيم. اما از طرف خداوند به خاطر سختي هاي اين دوره ارفاقهايي خواهد بود. اين موجب اين نشود که ما سهل بگيريم خدا دارد سهل مي گيرد و ما بايد وظيفه بندگي امان را انجام بدهيم و ما که خدا نيستيم و خدا، خدايي اش را بلد است که چگونه برخورد کند.

سوال: بسياري از پدر و مادرها نگران فرزندانشان هستند و خيلي از فرزندان نگران پدر و مادرشان هستند و خيلي ها نگران دوستان خود هستند و خيلي ها نگران همسرنشان هستند. چگونه مي توان در اين دوره از دينداري بهترشان کمک بکنيم. راهنمايي شما را مي شنويم.

پاسخ: ما يک قدم عقب تر برويم و آن بحث مربوط به تقويت دينداري را در مرحله بعد مطرح مي کنيم. اصلاً ما چه نيازي به دينداري داريم؟ حالا اينکه چگونه دينداري را تقويت کنيم سوال ديگري است. اصلاً ما چه نيازي به دين داريم؟ دين چه خلايي را در زندگي ما پر مي کند و چه نيازي از نيازهاي ما را

ص: 2005

برآورده مي کند؟ چه بسا گاه مي گويند دلت پاک باشد و چکار داري که اينطور باشي و احتياجي به مديريت دين نمي بينيم و گاهي هم مي گويند ما آنقدر بزرگ شديم که نيازي به دين نداشته باشيم يعني عقل جاي دين و وحي را بگيرد. وقتي قرآن مي خواهد مسائل ديني و مناسک ديني را به ما معرفي کند نماز، روزه و حج را. يک نگاه بيان فايده در هر کدام از معرفي امور دارد. مثلاً وقتي وجوب روزه را مي خواهد بيان کند مي فرمايد روزه بگيريد که پاک شويد. وقتي نماز را مي خواهد واجب کند فقط يک دستور خشک نيست بلکه فايده آن را هم بيان مي کند که در زندگي چه اتفاقي رُخ مي دهد. ان الصلاة تنهى عن الفحشاء والمنكر والبغي (سوره عنکبوت –آيه 45) که باعث مي شود رذايل و آلودگي شما برطرف شود و با نماز خداوند متعال دست روي قلبها مي گذارد و آرام آرام تطهير مي کند. اگر ما با همين نگاه به دين نگاه کنيم يعني آن نگاهي که قرآن دارد. اين عصري که روانشناسان به عصر اضطراب ناميدند دوره اي که بحران هويت و معنويت است. اصلاً براي چي زندگي کنيم که چي بشود؟ اگر دين در زندگي ما بيايد و باورها و اخلاق ما را درست کند شما ديگر از اين اضطراب و نگرانيها رهايي مي يابيد. انسان به پوچي مي رسد. ببينيد با وجود رفاه در بعضي از کشورها آمار خودکشي و افسردگي بالاست. مشکل فقط فقر و اقتصادي نيست، بلکه مشکل روحي به يک بحران رسيده است. بنابر اين

ص: 2006

اين نکته اگر مورد توجه قرار بگيرد که من در باورم اين باشد که اين ملک خدايي دارد که عالم را اداره مي کند و کسي که از من به من عالم تر و آگاهتر است و هم از من به خودم مهربانتر است والله غالب علي امره (سوره يوسف-آيه 21): و او کسي است که سوار بر کار است و مديريت کار را بعهده گرفته است. کسي است که اسباب به دست اوست و سبب ساز و سبب سوز اوست. اگر باور داشته باشيد که لاحول و لا قوه الا بالله که حول و قوه دست اوست و تاثيرگذاري در اين دنيا دست اوست و اسباب به اذن او تاثير در اين عالم مي گذارند، آتش مي سوزاند، آب تشنگي را رفع مي کند و غذا سير مي کند و دارد به اجازه او شفا مي دهد. اگر انسان اين باور را داشته باشد و در دينداريش محکم باشد کجاي زندگي اش به بن بست مي رسد و کجا کم مي آورد. بن بست ها براي ماست و براي خدا نيست. وقتي حضرت موسي (ع) بني اسرائيل را از چنگ فرعونيان نجات داد، به رود نيل رسيدند و از آنطرف لشگر فرعون به تاخت دنبال آنها آمدند. به تعبير قرآن آنها آنقدر نزديک شدند که اين دو جمعيت همديگر را مي ديدند فلما تراءى الجمعان قال أصحاب موسى إنا لمدركون (سوره شعراء-آيه 61). اينها شروع به اعتراض به موسي کردند که اي موسي ما بيچاره شديم و گير افتاديم يعني بريدند و کم آوردند و به بن بست رسيدند. حضرت موسي با اينکه نمي

ص: 2007

دانست چه اتفاقي مي خواهد رُخ دهد، اما مي دانست اين عالم خدايي دارد که آن خدا دارد اداره مي کند و اگر من بندگي ام را بکنم او کم نمي گذارد و از من به من مهربانتر است اگر من وظيفه ام را انجام بدهم. لذا با اطمينان به آن جمع بريده فرمود: إن معي ربي سيهدين (سوره شعراء-آيه 62): ما ربي داريم که ما را هدايت مي کند و آنجا دستور رسيد که با عصايت به دريا بزن که شکافته شود و عبور کنيد. اگر انسان اينطور باور داشته باشد اين دين باعث مي شود که هيچوقت در بن بست نماند و دچار افسردگي و پزمردگي نشود و خلاء روحي هيچگاه پيدا نکند. بعلاوه اگر قيامت را باور داشته باشم و يک ذره کار خير و يا شر در اين عالم نه کم مي شود و نه گم مي شود و همه محفوظ است فمن يعمل مثقال ذره خيرا يره فمن يعمل مثقال ذره شرا يره (سوزه زلزال-آيه 7و8). اگر اين را باور داشته باشم مي توانم به کسي ظلم کنم و حق کسي را پايمال کنم و مي توانم در خانه به همسرم و پدر و مادرم اجحاف کنم ، مگر باورها ضعيف باشد که ا« احتياج به تقويت و عوامل تقويت دارد. ولي دين اين خلاءها را پر مي کند. باور به دين باعث مي شود انسان در زندگي آرامش داشته باشد و نبُرد و باعث مي شود که انسان حقوق ديگران را رعايت کند و به حق خودش قانع باشد. يک نکته ديگر هم عرض کنم. اگر من واقعاً باور

ص: 2008

داشته باشم که خداوند متعال تقديرات را به عهده دارد و مقدرات بر اساس تلاش، وظيفه شناسي ماست. اگر اين را باور داشته باشم و يک مشکلي و بلايي در زندگي پيش آمد نه فقط راحت مي توانم صبر کنم بلکه مي توانم شکر بکنم. اين خيلي حرف است که انسان بتواند در بلاها نه فقط صابر باشد بلکه شاکر باشد. اينکه وجود مقدس اباعبدالله الحسين (ع) در سنگين ترين بلاهاي عاشورا، شب عاشورا شکر مي کرد. مرحوم بافقي که يکي از علماي خوب ما در زمان حاج عبدالکريم حائري موسس حوزه قم بوده است، ايشان در آخر عمر دچار سکته مي شود و حالش خيلي وخيم شده بود. اتفاقاً در همان حين يک سکته دومي برايش پيش آمد که دستهايش از کار افتاده بود. وقتي حالشان را از او سوال مي کنند. ايشان گفته بود الحمدالله از صبح تا حالا ناز دستانم را مي کشم و غذا در دهانم مي گذارند. چنين کسي وقتي نگاهش اين است که من بندگي ام را کرده ام ديگر هر چه پيش آيد خوش آيد. کسي مقدرات را رقم مي زند که هم حکيم و عالم است و عالمتر از من به مصالح من و همربانتر از خودم به خودم است. اين آدم هيچ وقت در زندگي اش بن بست ندارد. دين در اينجاست که جاي آن بدل ندارد. ما دين را خوب نشناختيم. شکي نيست که درصورتي دين اين فوايد را خواهد داشت که يک باور باشد و عمل به آن شود و من صرفاً اداي دينداري را بخواهم در بياورم فوايد دينداري به من نمي رسد.

ص: 2009

همان ضرب المثل معروف که با حلوا حلوا گفتن دهان شيرين نمي شود. من بايد اين را بچشم و دين هم بايد چشيده شود و هضم شود و باورهايش يک باور براي من باشد و اخلاقياتش صفات اخلاقي در زندگي من وارد شده باشد. اگر به من دستورات ديني مي دهند من نخواهم بهانه بياورم و توجيه کنم. اين توجيه ناپسندي است که از متدينين سزاوار نيست که بگويند دلت پاک باشد. مگر منافات دارد که هم آدم دلش پاک باشد و هم ظاهر آدم زيبا و پاک باشد. هم دل زيبا باشد و هم ظاهر رفتار و پوشش و اعمال آدم هم زيبا باشد. به خصوص اينکه دستورات دين را کساني دادند که دلشان از همه پاکتر بود و آنها اين توجيه را نکردند و خودشان از همه بيشتر سخت کوشتر بودند. اگر کسي بگويد دلم پاک است و رفتارم هر چه دلم مي خواهد انجام مي دهد، آن دل پاک نخواهد ماند يعني ظاهر انسان ظاهر خود انسان است و بيگانه با من نيست و در من تاثير مي گذارد. بنابر اين هم پاکي دل بر پاکي رفتار و اخلاق تاثير مي گذارد و هم از آنطرف رعايت کردن امور ظاهري در پاک کردن دل تاثير گذار است. اينها ارتباطشان با هم مستقيم است.

خدايا اين دوره آخرالزمان را اگر درآن به سر مي بريم براي ما جزء بهترين دوره هايي که پيغمبر فرمود برادران ما در آخرالزمان هستند جزء آن بهترين دوران هاي ما که جزء برادران رسول خدا (ص) و ياوران حضرت ولي عصر (ع) باشيم قرار بده.

مي

ص: 2010

گفت به انتظار نشستن، بزرگترين خطاي بشريت است و من به انتظار تو مي دوم. منتظر واقعي باشيد.

89-03-16- دينداري در آخرالزمان

به نام او که در طلوع نگاهش قامتم قد مي کشد به دو رکعت صلاه عشق. ماه امشب کامل است و آسمان گيسوي او، سيزده شب ماهها در انتظار روي او، ماه معصومم اگرچه رو گرفته از چشمه ها از وراي ابرها هم مي رسد سو سوي او، پشت پلکم خم شد از اين غم که عمري چشم من بر تمام خلق رو انداخت الا روي او، گاه خورشيد آرزو دارد که شب روشن شود تا زمين يک دم ببيند ماه را پهلوي او.

سوال: هفته پيش بحثي به نام دينداري در آخرالزمان، با رويکرد وظيفه شناسي نه نشانه شناسي شروع کرديم. از آخرالزمان و نشانه هاي آن صحبت شد و با نگاه کلان به ضرورت توجه به اين پرداختيم که دين در زندگي امان چه نقشي دارد. از سختي دينداري در آخرالزمان گفتيم انسان هاي موفق کساني هستند که از اين تهديدها به عنوان فرصت و سکوي پرش در زندگيشان استفاده مي کنند. بهانه همه اين روايتي بود که از حضرت رسول اکرم (ص) عرض کردم که اجازه مي خواهم يک بار ديگر بخوانم. حضرت فرمودند: گروهي دين خود را به بهايي اندک مي فروشند، کسي که در اين روز به دين خود چنگ زده و پاي بند است (مثل آخرالزمان) مثل کسي است که گلوله اي از آتش را در دست گرفته و يا بوته خاري را در دست مي فشارد. اين چکيده مباحث هفته گذشته بود. خواهش مي کنم يک چشم اندازي براي

ص: 2011

ما براي ورود به بحث ترسيم کنيد که از کجا مي خواهيم شروع کنيم و به کجا مي خواهيم برسيم؟

پاسخ: در روايت اهل بيت در مورد آخرالزمان، دو جور تهديد را اشاره کردند. يکي تهديدهايي که متوجه دين و دينداران است قطع نظر از اينکه از چه قشر و صنفي هستند، مرد و زن، جوان و پير و عالم و عامي، به تمام اقشاري که افراد متدين هستند خطرات و آسيبهايي متوجه مي شود که طبيعتاً بايد راههاي مقابله با آن را بررسي کنيم. يک بخش ديگري که در روايات که بحث مفصلي است که تهديدهايي است که به اصناف و اقشار مختلفي وارد مي شود و آسيبهايي که به خانواده وارد مي شود آسيب هايي که مربوط به زنان و مردان است. آسيب هايي که مربوط به کسبه و تجار است. آسيب هايي که به عالمان و تحصيل کرده ها و قاريان قرآن متوجه مي شود. اينجا هم شناخت آنها و به خصوص اهم اين آسيب ها چون شناخت تک تک آنها به فرصت بسيار زيادي احتياج دارد، و پيدا کردن راههاي مقابله با اين آسيب ها يک بخش ديگر بحث است که ما از بخش اول يعني آسيب هاي عمومي شروع کنيم. آسيب هاي عمومي که کلي است مثل دنيازدگي. شيطان يکي از کساني است که در آخرالزمان ترفندهاي خاصي دارد و شناخت آن ترفندها و ابزار و وسايلي که تمرد معصيت را اشاعه مي دهد،

سوال: اصولاً حقيقت دين چيست اصلاً دين در کجاي زندگي ماست و قرار است با زندگي ما چکار کند و چه ضرورتي دارد که توجه

ص: 2012

به دين کنيم و اينقدر از دينداري در آخرالزمان مي گوييم و اصلاً ضرورتي دارد که ما ديندار باشيم يا نه؟

پاسخ: اگر بخواهيم دين را به زبان ساده ترسيم کنيم، دين طرح و برنامه اي است که از طرف خداوند متعال براي رسيدن بشر به سعادت دنيا و آخرت و براي رسيدن به کمالاتي که يک انسان مي تواند به آن کمالات برسد، نقشه راه و طرح و برنامه و دفترچه راهنمايي است که از طرف خداوند توسط انبياء براي بشريت آورده شده است. الان شما بخواهيد وسيله اي بخريد يک دفترچه راهنمايي يا کاتالوگ به همراه آن وسيله قرار داده مي شود که عمداً دو نقش دارد يکي اينکه ظرفيتها و امکانات و استعدادهايي که اين وسيله دارد را معرفي مي کند و طريقه بهره برداري از آن امکانات و استفاده ها. چه بسا کسي تلفن همراه دارد و بسياري از امکاناتش را استفاده نمي کند چون او نمي داند و آن دفترچه راهنما اين امکانات را براي فرد به فعليت مي اندازد. دوم اينکه باعث مي شود که آن وسيله عمر مفيد طولاني تر پيدا کند و استفاده بهينه از آن شود. براي مثال براي ماشين لباسشويي از پودر و کابل مناسب استفاده نکنيد بعد از مدتي کارايي خودش را از دست مي دهد و عمر مفيدش کوتاه مي شود. دين دفترچه راهنمايي است که خداوند متعال که سازنده عالم و آدم و اين دستگاه آفرينش است که براي انسان آفريده که اولاً استعدادها و ظرفيت هايش به فعليت برسد و از امکاناتش استفاده کند و الان ما از امکاناتمان استفاده نمي

ص: 2013

کنيم و انسان در بين مخلوقات الهي موجودي با بي نهايت استعداد و ظرفيت است و تنها موجودي است که بي حد است هم در طرف خوبي و صعود و هم در طرف بديها و سقوط. شما دعاي سحر ماه رمضان را ببينيد اهل بيت به ما ياد دادند که از خدا بخواهيم: اَللّهُمَّ اِنّي اَسْئَلُكَ مِنْ جَمالِكَ بِاَجْمَلِهِ وَكُلُّ جَمالِكَ جَميلٌ اَللّهُمَّ اِنّي اَسْئَلُكَ بِجَمالِكَ كُلِّهِ، اللّهُمَّ اِنّي اَسْئَلُكَ مِنْ جَلالِكَ بِاَجَلِّهِ وَكُلُّ جَلالِكَ جَليلٌ اَللّهُمَّ اِنّي اَسْئَلُكَ بِجَلالِكَ كُلِّهِ: خدايا جمالت و جلالت و علمت و رحمتت و مشيتت را مي خواهم. به تعبير يکي از بزرگان قم که درس اخلاق مي گفتند، مرحوم شيخ عباس تهراني، زماني که حضرت امام خميني در قم بودند و درس اخلاق مي گفتند از ايشان نقل مي کنند وقتي اين دعاي سحر را مي گفت يعني خدايا مي خواهم مثل خودت باشم يعني صفات خودت را داشته باشم. انسان اين ظرفيت را دارد که صفات الهي را بتواند براي خودش کسب کند. در روايت خيلي معروف که حديث قدسي است که از طرف خداوند متعال که فرمود: بنده من مرا اطاعت کن تا من تو را مثل خودم قرار بدهم صفات من در تو تسري پيدا کند. همانجور که من مي گويم هر چيزي را که اراده کنم خواهد شد تو هم اگر اراده کني هر چيزي که بخواهي خواهد شد. اين دور از دسترس است چون ما به دفترچه راهنما عمل نمي کنيم. اصلاً اين دفترچه راهنما براي همين است و چيزي دور از دسترس نيست. طبيعتاً موانعي دارد که بايد پشت سر گذاشته شود.

ص: 2014

انسانهايي که به قله ها برسند خيلي زياد نباشند همه اهل قله ها نيستند، اما اين ظرفيتي است که دين ايجاد مي کند و مقصود من اين نيست که الزاماً همه مي رسند. نمونه هايي هم داشتيم. اگر نمونه اي نداشت آنوقت مي گفتيم ديني که هيچ نمونه اي ندارد فقط يک آرمان و تخيل است. دين دفترچه راهنمايي است که آمده اين ظرفيتهاي بي نهايت انسان را بکار بگيرد و بتواند آن را به فعليت برساند. ما شايد الان از يکصدم ظرفيت هايمان استفاده نمي کنيم مانند آن تلفن همراه که از امکاناتش بهره برداري نمي شود و فقط احياناً براي تلفن زدن است، اما امکانات متعددي که دارد از آن بهره برداري نمي شود. انسان هم الان همينطور است. در روايت ظهور امام زمان (ع) است که فرمودند از ابتداي خلقت بشر تا زمان ظهور حضرت ولي عصر (ع) دو حرف از 27 حرف علم کشف مي شود و 25 حرف علم را حضرت مي آورد. معلوم است که خيلي از امکانات استفاده نشده است. آنوقت زمان ظهور وقتي شما مختصات جامعه مهدوي و انساني که در آن زمان است تحت تربيت معصوم قرار گرفته مي بينيد وقتي اين ظرفيت ها به فعليت مي رسد در روايات گفته شده که عقلها و اخلاقها کامل مي شود دروغ و کينه ها از دلها دور مي شود و بطون قرآن را امام زمان (ع) براي مردم مي آورد و مردم متدين محرم سِر مي شوند آنقدر رشد پيدا مي کنند که به تناسب محرم سِر مي شوند و کراماتي که از بعضي از اولياي خدا

ص: 2015

مي شنويم آنزمان براي مردم معمولي خواهد بود چون مردم آنزمان مردم رشد يافته هستند. اين نشاندهنده ظرفيت انسان است. چرا در آن زمان اينقدر به فعليت مي رسند؟ قرآن را در سوره نور آيه 55 ببينيد که مي فرمايد: دليل اينکه مردم به اين شکوفايي استعدادها مي رسند و زمين و زمان زنده مي شود و دوران زندگي انساني در واقع است چون آن ديني که خداوند براي آنها پسنديده مستقر مي شود و چون دين تحقق پيدا مي کند آنوقت اين شکوفايي رخ مي دهد. اين شکوفايي در واقع عمل به اين دفترچه راهنما است. بنابر اين اين نکته اول که دين ظرفيت ها را به جريان و بفعليت مي اندازد. نکته دوم اين است که اين دفترچه راهنما عمر مفيد را براي انسان طولاني مي کند. بسياري از ما يا برخي از ما، يا عمر مفيد نداريم و يا کم داريم. ياقوت حموي کتاب معروف به معجم البولدان دارد که مربوط به شناسايي مناطق و سرزمين هاي مختلفي است. آنجا يک نکته زيبايي اشاره کرده است. مي گويد: به يک سرزميني گذرم افتاد که ديدم قبور جلوي خانه ها مردم است، تعجب کردم قبرستان که از منازل دور نيست!! نگاهم به سنگهاي قبر افتاد، ديدم سن و سال همه انهايي که از دنيا رفته اند، کم است، يک ساله و دو ساله و سه ساله، خدايا اينجا همه بچه مردند؟ از يک نفر از اهالي سوال کردم. او گفت: اينکه قبور را در خانه ها مي گذاريم، براي اينکه بفهميم از پس امروز، فردا هم است و هر روز بفهميم که دنيا

ص: 2016

ابدي نيست و آخرتي هم است و به فکر آن باشيم. برخلاف بعضي جاها که قبرستانها مي خواهد ياد مرگ حذف شود و ثانياً اينکه شما ديديد سن و سالها کم هستند چون ما عمر مفيد را فقط درج مي کنيم، آن مقداري که شخص زندگي انساني داشته است. يکي از بزرگان مي گفت: بنابر اين بعضي ها سقط جنين هستند يعني چه بسا عمر مفيدي در دنيا نداشته اند. ما متاسفانه خيلي وقت پِرت و هدر داريم و عمر مفيد ما خيلي زياد نيست. من اينجا در پرانتز لازم است عرض کنم که ما اگر نگاه کنيم که چقدر وقتهاي هدر و اتلاف وقت در زندگي ما است. در انتظارها براي مثال در مطب ما وقت را 2-1 ساعت سخاوتمندانه از دست مي دهيم، با آنکه مي شد، آنجا استفاده کرد. گاهي براي ديدن يک مسابقه ورزشي، جوان يک روز منتظر مي ماند و براي ديدن يک ساعت مسابقه، زمانش را از دست مي دهد. در ترافيک ها وقتهايي مي گذرد. با يک حساب سر انگشتي کسي حساب کرده بود که اگر عمر من 70 سال باشد بر فرض اينکه در روز 7-6 ساعت مي خوابم يعني حدود 20 سال را خواب بودم و اگر در روز 2 ساعت مشغول خورد و خوراک بوديم، تقريباً 4 سال در کل عمرمان در خوردن بوديم. اگر روزي 3 ساعت پاي تلويزيون بنشينيم يعني يک هشتم روز، کل عمر يک هشتم اش حدود 9 سال مي شود. همين سه قلم را جمع کنيم 33 سال يعني نيم عمر رفته است. يعني نخوابيم و نخوريم؟ نه مقصود اصلاً

ص: 2017

اين نيست، تفريح و خواب لازمه زندگي است، اينها گريس کاري و روغن کاري است که پيچ و مهره ها خوب کار بکنند، وگرنه اصلاً انسان خشک و بي نشاط نمي تواند ادامه دهد و عمر مفيدش هم کم خواهد شد. بحث اين است که اتلاف وقت نداشته باشيم و برنامه و مديريت براي زمان خودمان داشته باشيم. ما مي گوييم عمر طلاست با اينکه قابل مقايسه با طلا نيست چون طلا قابل جبران است اگر از دست برود و سرقت شود، ولي عمر قابل جبران نيست. بعلاوه شما با وقت طلا گير مي آوريد و با طلا وقت گير نمي آوريد. نگاه کنيد اگر يک انگشتر يا سکه طلا داريم از آن محافظت مي کنيم، ولي وقت را چه بسا به راحتي هدر مي دهيم و وقت کشي هم مي کنيم که به تعبير بعضي روايات وقت کشي، خودکشي است. روايتي يسيار زيبا از پيغمبر (ص) است که فرمود: تو به تعداد روزها و ايامت هستي يعني ايام عمر هر کس لباسي است که به قد و قواره او دوخته شده است، 60 يا 70 سال، هر چقدر عمر دارد. هر چقدر از روزت برود يک تکه از تو رفته است و يک مقدار از خودت رفته است. اينطوري بايد به عمر نگاه کرد که سرمايه اي است که هيچ چيز ديگر بديل و جايگزين ندارد. فخر رازي يکي از علماي بزرگ اهل سنت است و يک تفسيري به نام تفسير کبير دارد، در آن تفسير مي گويد من در يک تابستان گرم از جايي عبور مي کردم مي ديدم شخصي يخ مي فروشد

ص: 2018

و دقت کردم ديدم اينجوري کالاي خودش را تبليغ مي کند. مي گفت: مردم بيايد به کسي که سرمايه اش دارد ذوب مي شود، رحم کنيد و يخ را بخريد و همانجا فهميدم اين تفسير سوره والعصر است که خدا قسم به زمان مي خورد که ان الانسان لفي خسر، انسان آرام آرام آب مي شود و سرمايه اش به هدر مي رود، الا الذين آمنوا و عمل صالحات، مگر ان کساني که با دينداري بتوانند عمر مفيد براي خودشان درست کنند. چکار بايد بکنند؟ انسانهاي با فضيلت و موفق کساني هستند که بتوانند براي وقت خودشان برنامه ريزي کنن و مديريت وقت داشته باشند. اصلاً مقصودم اين نيست که استراحت، تفريح و ديد و بازديدها را کنار بگذاريم، مقصودم اين است که جلوي اتلاف را بگيريم. ببينيد دزد طلا يک چيزي است و دزد وقت گاهي بي برنامگي و جلسات بي فايده و بي حوصلگي و تنبلي و خواب زياد است. وقت خودبخود نمي آيد، همه از کمبود وقت مي نالند و چه بسا وقتشان آنقدر مفيد نباشد. وقت را بايد ايجاد کرد. اگر براي خودمان برنامه بريزيم و روزي يک ساعت براي خودمان خالي کنيم يعني در ماه سي ساعت و 365 ساعت در سال يعني حدود 45 روز کاري مفيد براي خودتان خالي کرديد. مي توانيد براي خودتان مطالعه بگذاريد و يا مهارتهايي که در زندگي و شغل ات لازم داريد، آموزش ببينيد و يا يک زبان ياد بگيريد و يا قرآن را حفظ کنيد.

سوال: دين چکار مي کند؟ شايد جوامعي که ديندار نباشند، آدمهايي که اهل دين نباشند اين

ص: 2019

برنامه ريزي را داشته باشند و چه بسا خيلي هم از وقتشان بهتر از ما استفاده مي کنند.

پاسخ: يک نکته اي را من عرض کنم. در اين استفاده از وقتها، اگر بتوانيم از اين وقتهاي پِرت و هدر استفاده کنيم. من که يک تا دو ساعت وقتم در ترافيک مي گذرد، اگر راننده هستم با يک نوار و سي دي آموزشي و سخنراني و نوار قرآن يا هر چيزي که بتواند براي عمر من مفيد باشد. يکي از دوستان مي گفت من اکثر آثار شهيد مطهري را در ماشين گوش کردم. يا يک کتاب کوچک جيبي و يا قرآن کوچکي داشته باشم، مي توان از بسياري وقتها استفاده کرد. موقع خوابيدن چند دقيقه اي که قبل از خواب است و معمولاً شخص طول مي کشد که بخواب برود، مي تواند يک مطالعه سبک کند. بهتر اين است که در روايت ما داريم که براي ورود به خواب که شبيه مرگ است، اذکار خواب را بگويد. حضرت زهرا (س) فرمودند: پدرم پيغمبر نزديک خواب من که رختخواب را پهن کرده بودم، وارد شد. بعد فرمود دخترم مخواب مگر اينکه چهار کار را انجام داده باشي. يکي اينکه ختم قرآن کرده باشي، دوم شفاعت انبياء را براي خودت جلب کرده باشي، سوم حج و عمره اي بجا آورده باشي و چهارم اينکه خوشنودي همه مومنين را براي خودت جلب کرده باشي و فوري مشغول نماز شد. حضرت زهرا (س) فرمودند من منتظر نماز پدرم بودم تا تمام شد و گفتم: يا رسول الله اصلاً در اين وقت نمي شود اينکار را کرد، چکار کنيم؟ پيغمبر ياد

ص: 2020

دادند. دين خيلي از اين استفاده ها را براي موقعيت هاي مختلف ياد مي دهد. پيغمبر فرمودند اگر شما سه تا سوره قل هو الله احد (توحيد) را بخوانيد، يک ختم قرآن کرديد و اگر شما موقع خواب درود و صلواتي بر من و انبياء پيشين بفرستيد اللهم صل ال محمد و آل محمد و صل علي الانبياء و المرسلين، شفاعت ما را به خودت جلب کردي و اگر استغفار کني براي همه مومنين اللهم اغفر المومنين و المومنات، کاري کردي که خوشنودي مومنين را درک کردي و اگر يکبار بگويي، سبحان الله و الحمدالله و لا اله الا الله و الله اکبر، گويا حج و عمره را بجا آوردي. دين کاري که در زندگي مي کند و استفاده بهينه مي دهد، اين است که شما را به يک برنامه ريزي مي کشاند که اولاً نيت خالصانه در زندگي ات داشته باشي و خود اين نيت بسياري از وقتها و کارها را مفيد مي کند. آن کسي که صبح براي کسب و کار بيرون مي رود، نيت اش آن است که خانواده خودم را از کسب حلال تامين کنم، سرتاسر اين زندگي اش که براي کسب کار رفته است، در عبادت مي گذرد. خانمي که در خانه مشغول کار، تربيت و مديريت در خانه است و زحمت خانه را مي کشد با اين نيت که من خانه جوري اداره کنم که اين تربيت در خانواده صورت بگيرد و آرامش و سکونتي که قرآن مي گويد و يکي از اهداف زندگي است، در خانه تحقق پيدا کند، سرتاسر کارهايي که در منزل مي کنيم، عبادت مي

ص: 2021

شود. حتماً لازم نيست که مانند نماز نيت کند و به زبان بياورد و حتي در نمازش هم لازم نيست و حتي بعضي گفتن مکروه است که به زبان بياورد چون بعد از اذان و اقامه گفتن، ديگر آدم نبايد چيزي به زبان بياورد. نيت همان امر قلبي است و مي داني چکار داري مي کني. سرتاسر آن زندگي عبادت مي شود. آن کسي که گفت: خوشا آنان که دائم در نمازند، مقصودش اين بود که شخص دائم در نماز مي شود و منظور اين نيست يک سجاده بياندازم و فقط رکوع و سجود کنم، بلکه دائم در بندگي قرار مي گيرند و اين بالا بردن کيفيت زندگي است، کميت شايد فرق نکند چون شما اعمالت را اضافه نکردي. بر اعمال روزت نيافزودي، هر چند خود آن اعمال روز به تناسب ظرفيت، اگر آدم نشاط داشته باشد مي تواند اضافه شود، همان که گفتم يک ساعت مي تواند در وقت خود اضافه کند و کارها ي مفيد را در کار بياورد، اما حتي آن هم نباشد، حداقل دين کيفيت زندگي را بالا مي برد. شما با يک نيت خالص تمام اعمالت، عمل صالح مي شود. معجزه دين اين است که زندگي شما مي توانيد زندگي پاک و سالم و آرامش بخشي کنيد. شما آدم را فقط براي زندگي دنيا تعريف نمي کنيد، ما زندگي را فقط سعادت دنيا تعريف نمي کنيم، بلکه زندگي را تا ابد تعريف مي کنيم نه 60 و 70 سال. اگر ما تمام اين مدت را ببينيم، آنوقت کارآيي دين مشخص مي شود. شما در اين 60 و 70 سال زندگي

ص: 2022

که مزرعه آخرت است، کاشت درست داشته باشيد و وقت پِرت و هدر نداشته باشيد. هم کميت کارهايت به تناسب ظرفيت و قدرت خودت درست باشد که بتوانيد کارهاي مفيد در زندگي انجام بدهيد، ديد و بازديد درست و جلسات مضر را حذف کند که دين اينکار را مي کند. جلساتي که کارکرد منفي دارد و از انسان کم مي کند، جلويش را بگيرد. به هر حال دين خط قرمزهايي را قرار مي دهد که اگر شما در آنجا وارد شويد، استعدادهايت کشته مي شود خودت هدر مي روي. دين مي تواند هم اين کميتها را يعني اين محدودها را درست کند و هم در اين محدوده يک کيفيتي به زندگي ات بدهد که سرتاسر زندگي ات در بندگي باشد و در رشد باشي. دين در زندگي امان مهندسي مي کند و اين چيز کمي نيست. ما نياز داريم يک کسي به ما برنامه بدهد و دستورهاي ديني همين برنامه است که اگر ما بتوانيم اين برنامه را، آن واجبات و محرمات که پايه و فونداسيون شخصيت انسان است و تعداد آن کم يا زياد براي انسانها ندارد و همه بايد رعايت کنند. يک محدوده کاملاً مشخص است. در ناحيه مستحبات و آداب به مقداري که شما نشاط داريد و به مقداري که قدرت و توان داريد و البته به مرور اين توان بالا مي رود و قدرت و ظرفيت استفاده از آداب و مستحبات روزافزون مي شود. اين مسير يک مسير تدريجي است که اگر کسي رعايت کرد و اين همان دفترچه راهنما است. زندگي را نبايد تعطيل کرد و سراغ دين رفت، اصلاً

ص: 2023

دين بيرون زندگي نيست و آميخته با زندگي است. کدام يک از ائمه ما بيرون از زندگي بودند، کار مي کردند. امام محمد باقر (ع) مزرعه داشت و ائمه ما بعضاً کار مي کردند و هيچکدام يک گوشه اي بنشيند، نبود. در خانه و خانواده و کار و هرجايي که است مي تواند دين را عملي کند و اتفاقاً محک دينداري آدمها اين است که در زندگي اشان ديندار باشند. اگر قرار باشد من گوشه اي فقط بروم، اين که هنر نيست. هنر اين است که شما در کسب و کار انصاف داشته باشيد و در مسائل مالي دقت داشته باشيد و حقوق ديگران را رعايت کند و در خانه احتياج دارد فداکاري کند و وقتي بخواهد آرامش برقرار شود، من کوتاه بيايم و مشاجره را قطع کنم، حتي اگر حق با من است. اينها همان دستورات ديني است و دينداري آدمها در اينجا معلوم مي شود. اينکه در روايت امام صادق (ع) فرمود دينداري را به طول رکوع و سجود نبيند، دينداري را در صداقت و امانتداري ببينيد. دينداري را در مسائل مالي، گذشت و کوتاه آمدن در مشاجرات در خانه ببينيد. دين دستور زندگي است که آميخته با زندگي است. اگر کسي اينکار را کرد، انسانهاي عصر ظهور اينکار را مي کنند که آنچنان رشد مي يابند و زندگي عصر ظهور زندگي انساني است چون به تعبير قرآن در سوره نور آيه 55 دين تمکن و استقرار در زندگي اشان کرده و قدم به قدم با دين جلو مي روند.

روايتي از امام علي (ع) که فرمودند براي اهل دين نشانه هايي است

ص: 2024

که به واسطه آنها شناخته مي شود راستي در گفتار، اداي امانت، وفاي به عهد، صله ارحام، ترحم به ضعيفان، بذر خوبها، اخلاق نيکو، پيروي از علم و آگاهي و آنچه آدمي را به خداي متعال نزديک مي سازد.

مقام معظم رهبري فرمودند: اگر دنيا را خورشيدي روشن کرد اين به آن معنا نيست که تا آمدن آن خورشيد نوراني در تاريکي بنشينيم.

سوال: نشانه هاي اهل دين در دو روايت بالا ذکر شد، بعضي مي گويند ما که آدم راستگويي هستيم و امانتدار هم هستيم خيلي هم دلمان براي ضعفا مي سوزد و خيلي صله رحم انجام مي دهيم و ديد و بازديد مي کنيم، ولي انجام واجبات و ترک محرمات را از ما نخواهيد چون در توانمان نيست که مثلاً روزه بگيريم. سوال در اين است که چرا نشانه هاي دينداري را حضرات معصوم (ع) اين موارد را برشمردند، چرا خواندن نماز و گرفتن روزه نيست؟

پاسخ: اين سوال بسيار ارزنده اي است، منتها اين مطلب را بايد گفت که دين يک مجموعه به هم پيوسته است و يک دفترچه راهنمايي است که اگر کامل به آن عمل شود، خاصيت هاي خودش را خواهد داشت. شما نمي توانيد به بعضي از دستورات عمل کنيد چون بخشي از وجود شما معطل مانده است و بخشي از استعدادهايي که براي کمال انسان است، رشد پيدا نمي کند. دين مجموعه اي از عقايد و دستورات عملي است عقايدي که آدم بايد به آن باور داشته باشد و دستورات عملي است که بايد در زندگي در مسائل احکامي و اخلاقي و فردي و اجتماعي پياده

ص: 2025

کند. اين مجموعه به هم پيوسته است که مي تواند آن خاصيت خودش را داشته باشد. اگر مي بينيد در بعضي روايات اين نشانه هاي اهل دين را مي گويند، اين را نشان نمي دهد که شما نماز و روزه را کنار بگذاريد، گفته فقط او را نبينيد يعني در واقع آن ديد سطحي که گاهي وقتها بعضي ها دارند و ملاک دين را فقط در طول رکوع و سجود مي بينند و فقط اعمال ظاهري مي بينند، اينجا ائمه گفتند فقط او را نبينيد و ملاک دينداري جاهاي ديگر در عينيت زندگي است، اما جاي ديگر گفتند که نماز بخوانيد و روزه بگيرد، اين بخش مهم دين است و اين شخصيت انساني، انسان است و شخصيت ديني انسان با همين واجبات است و پايه است و هيچ چيز جايگزين آن نيست، بنابر اين اگر ما اين را بپذيريم که در يک فضايي که ائمه وقتي مي بينند افراد بطور سطحي نمره دينداري را به کساني مي دهند که همان ظواهر دين را و بعضي از مناسک دين را عمل مي کنند، حتي جاي ديگر اخلاق ندارد. شخص ممکن است رکوع و سجودش طولاني داشته باشد، اما در خانه اخلاق ندارد. اي چه بسا با ديد سطحي بگويند چه آدم متديني است، اين که آدم متديني نيست. ائمه جلوي اين را دارند مي گيرند فقط تدين را به آنجا نمره ندهيد، بلکه تدين يک مجموعه است و او نمره اش کم است و يک بخش را بجا آورده و به همان حد به او نمره بدهيد و نمره متدين و کمال دين به او ندهيد

ص: 2026

چون شخصيت اش ناقص است نگاه به صداقت، امانتداري و انصاف و گذشت کنيد. ائمه مي خواهند بگويند منحصراً يک يا دو عمل را نبينيد، ولي معنايش اين نيست که اصلاً نبينيد و يکي اين نتيجه را بگيرد پس ما آنها را عمل نمي کنيم. مثل چيزي که بعضي در توصيف بعضي از افرادي که در کشورهاي ديگر هستند مي گويند آدمهاي با نظمي، راستگو و با وجدان کاري هستند و از همه خيلي متدين تر هستند، اين ديگر مرتبه اقرار و جوگير شدن است که يک مرتبه از آنطرف مي افتيم و اين به معني اين نيست که آدم متديني است، تدين يک اعتقادات دارد و يک رفتار و تعبدات دارد. اين مجموعه را بايد در نظر بگيريم.

سوال: آيا حقيقت دين به معناي کلمه سخت است يا آسان؟ اگر اين مشخص شود خيلي چيزها براي ما حل مي شود.

پاسخ: اين سوال از آن سوالاتي است که کليد خيلي از مشکلات و گره هايي است که بعداً مي تواند يک کسي با آن مواجه شود. ببينيد اگر ما اثبات بکنيم که ديني که از ناحيه خدا آمده است، آموزه هاي ديني چه از ناحيه اعتقادات و باورهاي و چه در ناحيه دستورالعملها سهل و دينداري راحت است. اگر ما اين را اثبات کنيم آنوقت مي فهميم که اگر يکجا ما در سختي افتاديم اين سختي براي دين نيست و يک امر بيروني بر دين عارض شده و يک مشکلي در ما بوجود آمده است، از ناحيه خدا آن دستورالعمل شاقي نيست و غيرقابل عملي نيست. اگر غير قابل عمل باشد، آن خدايي

ص: 2027

که خودش سازنده انسان است و مي داند توانش چقدر است، بيشتر از توان نمي خواهد. گاهي وقتها مي گوييم اين دختر بچه ما نمي تواند روزه بگيرد و يا نماز بخواند، عزيز من دلسوزتر از تو به او، خداي او است، او وقتي يک سني را براي تکليف تعيين کرده او مي داند که او اين توان را دارد، بعد راهکاري گذاشته است اگر در يک مورد خاصي به مشقت و سختي افتاد، يک راه حل دادند، گفتند اگر به تعبير ديني به حَرج افتاد، او مي تواند يک کار ديگر جايگزين او کند و يا يک وقت ديگر آن را انجام بدهد. بنابراين اگر اين را اثبات کردم که دين سهل است که اثبات خواهيم کرد، سختي ها و مشکلاتي که بعداً بوجود مي آيد، از ناحيه ماست. براي مثال عرض مي کنم ببينيد اشخاصي که دچار وسواس شدند به خصوص در اعمال ديني اشان کار دارم. در وضو گرفتن و يا غسل کردن چند بار تکرار مي کند مدتها به مشقت مي افتد در نماز و قرائت نماز گاهي وقتها مي شکند و گاهي اعاده مي کند و به سختي افتاده و دين در ذائقه اش تلخ شده و اتفاقاً شيطان همين را مي خواهد که دين را به کام افراد تلخ شود و او بگويد ديني که چنين است چه فايده دارد و دين را رها کند. اين سختي دينداري براي چه کسي است؟ خدا که در قرآن فرموده: يريد الله بکم اليسر ولا يريد بکم العسر (سوره بقره-آيه 185): خدا براي شما ساده گرفته و آساني را مي خواهد و

ص: 2028

من که الان در مشقت و سختي افتادم، اين معلوم است که مشکل در من است. نقش محيط براي دين نيست اين به خاطر کوتاهي وظيفه ماست که محيط را نساختيم. نقش دين بع عنوان آموزه هايي که خداوند متعال داده، خود عمل به دين سخت نيست. چون شما نگاه کنيد هم اعتقادات و باورهاي ديني را خدا نخواسته تحميل بکند و مطابق با عقل و فطرت و وجدان است و هم باورهاي ديني چنين است و خلاف عقل نيست و يک باور غيرمعمول و غير منطقي نيست. منطق برايش است اصلاً برايش گفته اعتقاداتت را با منطق بپذير و هم دستورات ديني، دستورات شاق و فوق قدرت انسان نيست. پيغمبر در يک روايت بسيار زيبا فرمود: من را خدا با شريعتي فرستاده که هم سماحت يا با گذشت دارد و دين لجوج و يکدنده نيست و اگر گفته براي نماز وضو بگيريد و غسل بکنيد، به جاي آن گفته اگر براي شما ضرر داشت و يا احتمال ضرر را داشتيد، تيمم کنيد. ببينيد در جاي خودش مي گذرد. اگر گفته روزه بگيريد، خود همين دين گفته در صورتي که در سفر بوديم و براي شما مشقت دارد، روزه نگيريد. بعضي مي گويند آسان بودن يعني اينکه روزه نگيريم. نه به اين معني نيست که بي دين باشيد. بي دين بودن را ما گفتيم آن دفترچه راهنما بايد کارش را بکند. بي دين بودن باعث مي شود که فرد به سعادت خودش نرسد. اين دين دستوراتي که براي سعادت آورده شده، عمل به آن ساده است، نه اينکه عمل نکنيم و بگوييم خدا ساده و

ص: 2029

آسان مي گيرد. نه همان خدا فرموده اين کارها را بکنيد و اگر اين خط قرمزها را رعايت نکنيد و واجبات و محرمات را عمل نکنيد کيفر دارد.

سوال: شما مي گوييد اين دين مطابق با فطرت ماست و عمل کردن به آن بسيار ساده است. اگر اينطور باشد ما در مدينه فاضله زندگي مي کرديم؟

پاسخ: گفتم سختي هايش از ناحيه ماست. چرا شخصي که دچار وسواس است، يراي او دينداري سخت است. چرا ديگران همين نماز و روزه و وضو و غسل را خيلي راحت انجام مي دهند، براي او يک اختلالي بوجود آمده است و او يک عدم تعادلي در شخصيت اش بوجود آمده است. من مي خواهم بگوييم آنچه که از ناحيه خداوند آمده به تناسب انسان و قدرت او، چيزي است که بتواند عمل کند و به مشقت هم نيافتد. ببينيد در همين آيه اي که مربوط به روزه است اگر شما مريض بوديد و يا در مسافرت بوديد: من کان مريضا او علي سفر فهده من ايام اخر يريد الله بکم اليسر ولا يريد بکم العسر (سوره بقره-آيه 185): روزه نگيريد و يک وقت ديگر قضايش را به جا بياوريد و بعد خدا مي فرمايد: خدا براي شما سختي نمي خواهد و خدا براي شما سهولت مي خواهد. ديني که با نيت انسان، نيتي که خيلي زحمت ندارد، نمره مثبت مي دهد. شما نيت کنيد، رشد مي کنيد. ديني که خداي او سريع الرضا است که بهانه براي بخشيدن مي گيرد و نه بهانه براي جهنم بردن. مچ گيري نمي کند، دستگيري مي کند. در روايت اصول کافي امام

ص: 2030

باقر (ع) فرمود: وقتي حضرت آدم از بهشت رانده شد به خدا گفت خدايا شيطان اين چنين قوي را بر ما مسلط کردي و مثل خون در رگ و پي ما جاري است و نفوذ در ما مي کند وسوسه مي کند و به تعداد هر انساني که بدنيا مي آيد دو تا شيطان هست که تعدادشان خيلي زياد است، خدايا براي من هم يک چيز امدادي و کمکي قرار بده و خداوند متعال فرمود: براي تو و فرزندانت اين را قرار مي دهم تا روز قيامت، اگر از بين شما نيت کار خوب را کرد، براي او يک حسنه مي نويسم و اگر آن کار خوب را انجام داد ده حسنه مي نويسم و از آنطرف اگر نيت کار بد را کرد براي او نمي نويسم، ولي اگر عمل بد و شر را انجام داد تا هفت ساعت نوشته نمي شود اگر شخص توبه کند و اگر اينکار را نکرد براي او يک دانه فقط مي نويسم. حضرت آدم فرمود: بيشتر مي خواهم. خدا فرمود همان يک معصيت را هم که براي فرد گناهکار نوشتم تا آخر عمر از آن پشيمان شود و برگردد، او را مخفي مي کنم و آن سئيه را تبديل به حسنه مي کنم. چنين خدايي سخت گير است.

89-03-23- دينداري در آخرالزمان

بي قرار توام و در دل تنگم گله هاست، آه بي تاب شدن عادت کم حوصله هاست، مثل عکس رخ مهتاب که افتاده در آب در دلم هستي و بين من و تو فاصله هاست، بي تو هر لحظه مرا بيم فروريختن است مثل شهري که به روي گسل زلزله

ص: 2031

هاست، باز مي پرسمت از مسئله ي دوري و عشق، و سکوت تو جواب همه ي مسئله هاست.

سوال: هفته گذشته اشاره شد که کارکردهاي دين براي زندگي امروز ما چي است و دين دفترچه نماي زندگي ماست. آنهايي که مي خواهند سعادتمند شوند و به آنجايي برسند که شايسته است، بايد با دين قدم به قدم جلو بروند. نکته دوم اين بود که دين به زندگي ايمان جهت مي دهد و باعث مي شود که استفاده مفيدي از عمرمان داشته باشيم و تمام عمرمان پر برکت شود آنجوري که بايسته و شايسته است. حتي شما به چند تا ذکر اشاره کرديد که باعث مي شد که ما بهترين استفاده را از اوقات و عمرمان داشته باشيم. حاج آقا عالي اشاره کردند که دينداري سهل و آسان است، نکته اينجاست که وقتي به دين نگاه مي کنيم مي بينيم کلي دستور و بايد و نبايد دارد. بهتر نبود که دين اينقدر دستور نداشت و اينهمه بايد و نبايد نداشت و بهتر نبود که ما را آزادتر مي گذاشت. اينهمه دستور و بايد و نبايد براي چيست؟ آيا با اين که گفتيد دين سهل و آسان است، منافات ندارد؟

پاسخ: اين مطلبي که شما فرموديد خيلي از اديان و فرقه هاي انحرافي و حتي عرفانهاي بدلي و کاذب از همين نقطه استفاده کردند يعني به اين معني که چون طبع انسان ساده پسند و آسان پسند است از اين جهت استفاده کردند و در عين اينکه دين و معنويت را حذف نکردند چون وجدان بشري آن را نمي تواند حذف کند، اما يک دين ساده

ص: 2032

و بدون دستوري القاء کردند که شما يکسري اعتقادات داشته باشيم، کافي است، اما دستورات شريعت را بخواهيد عملي کنيد، لازم نيست. آيا دين بدون دستوري وجود دارد؟ اينها اين را القاء کردند که دين همان ايمان قلبي است و همين فقط کفايت مي کند تا به بهشت و سعادت برسي، ولي در عمل آزاد باشي و دستورات دست و پاگير نداشته باشي. در زمان ائمه هم يک گروه مورجِه بودند، به خصوص در زمان خلافت بني اميه و بني عباس که به اين اعتقاد دامن مي زدند يعني اين به نفع آنها بود چون خودشان به دستورات ديني عمل نمي کردند و طبيعتاً وقتي که قرار شد دين دستورات نداشته باشد، مچ آنها گرفته نمي شد. ائمه هم به شدت با اين طرز تفکر برخورد مي کردند. امام صادق در روايتي فرمودند: ملعون ملعون من قال الايمان قول بلاعمل: اگر کسي بگويد ايمان فقط يک گرايش بدون عمل است و فقط اعتقاد است، مورد نفرين خدا است. واقع مطلب اين است که اگر ما بخواهيم يک جواب درست به آن بدهيم، اگر کسي هدفي در زندگي نداشته باشد مي تواند آزاد هر کاري دلش مي خواهد، انجام بدهد. امکان ندارد کسي هدف مشخصي داشته باشد اما دستورالعمل و برنامه ريزي براي رسيدن به آن هدف نداشته باشد. براي مثال فرض کنيد خانمهايي که هدفشان است که قورمه سبزي درست کنند، اما به او بگويم هر جور مي خواهي عمل کن با هر موادي و هر شکلي که مي خواهي بپز. اصلاً امکان ندارد. يعني اگر هدفي باشد يک مسيري و برنامه اي، انسان را

ص: 2033

به آن هدف مي رساند. يا مثل اين است که شما را در يک بياباني تاريک رها بکنند، بگويند هدف رسيدن به مشهد است، اما از هر راهي که مي خواهي برو. اين شدني نيست، آن مسير مشخص خودش را دارد. اگر بي هدف باشندمي تواند هر راهي باشد ولي دچار سرگرداني مي شوند. اگر بنا شد دين و اعتقاداتي و هدفي داشته باشيم، آنوقت معنا ندارد که براي رسيدن به آن هدف از هر راهي بتوانيم برويم. اين حديث از پيغمبر (ص) معروف است که حضرت جايي در بين اصحاب نشسته بودند با يک چوب خطوط متعدد کج و ماوج به اطراف کشيدند و يک خط مستقيم هم کشيدند و بعد فرمودند که راههاي انحرافي بي شمار هستند و صراط مستقيم که به هدف مي رساند يکي بيشتر نيست. پيغمبر اکرم (ص) مي فرمايد آن مسيري که انسان را به هدف مي رساند دو تا هم نيست، تا چه به آن برسد که هر راهي که دلت خواست. پس چرا مي گويند که راههاي رسيدن به خدا به تعداد خلايق است؟ اين يک حرف ديگري است. اين بحث به ان معنا نيست که صراط ها متعدد است، صراط خدا يکي است. اين مثل اين مي مانند که شما در يک اتوبان که چند لاين دارد به تناسب ماشينت در يکي از اين لاينها حرکت کني، يعني محدوده را رعايت مي کني. نه اينکه از محدوده دين بيرون برود و بگويد هر جور دلم خواست. اصلاً بندگي با دل بخواهگي سازگار نيست. ديني که انسان را بخواهد بنده کند و نسبت به خداي متعال خاضع

ص: 2034

کند، بايد برنامه ريزي با او باشد. برنامه اي که براي رشد و پرورش استعدادها است براي رسيدن به قرب اوست. از هر راهي نمي شود به قرب او رسيد. اين همان داستان شيطان در داستان آفرينش است که خداوند متعال وقتي که به او و تمام ملائکه دستور داد که سجده کنيد در روايت است که خدايا من را از اين سجده بر آدم معاف بکن، تو را آنچنان عبادتي بکنم که احدي آنچنان عبادت نکرده است. خداوند متعال فرمود: من احتياج به عبادت تو ندارم من مي خواهم تو مرا بندگي کني از آن راهي که من مي گويم نه آن راهي که تو دلت مي خواهد که منيت تو را افزون مي کند. اما آن چيزي که من مي خواهم آن خداپرستي و بندگي تو را افزون مي کند و اين باعث رشد است. بنابر اين اگر ما در زندگي هدف داشته باشيم که اين ادعاي فرد متدين است و مي خواهد به قرب خدا برسد. قرب خدا هر راهي و هر مسيري نيست. مسيري است که خود خدا تعيين کرده و هماني است که ما نام آن را دين مي گذاريم که دستورالعمل است و همان کاتالوگي است که انسان را پرورش مي دهد و دستگاه پيچيده را رشد مي دهد طوري که صفات الهي در او بروز کند. اين بروز صفات الهي شيوه دارد و دين براي خوب شدن انسان و رسيدن به قرب خدا دستورالعمل دارد که ما آن را به عنوان شريعت مي شناسيم و هيچ راه ديگري هم غير از اين نيست. لذا اولياء بزرگ دين که

ص: 2035

بزرگترين معتقدان از نظر عملي بودند و کساني بودند که عاملترين افراد به اين دستورات بودند.

سوال: اگر دين يک کاتالوگ و دفترچه راهنما است و اگر ما را آزاد گذاشت که هر طور خواستيم زندگي کنيم، مثل دستگاهي که با يک کاتالوگ که در همه شرايط کار مي کند، اين در واقع نشاندهنده نقص و خالي بند بودن آن است، درست است؟

پاسخ: کليدي که به هر قفل بخورد، فقط هوا است. همچنين کليدي ساخته نشده است که توي هر قفلي برود. اگر دستگاهي باشد که هر جور دلت خواست از آن استفاده کني و بهره هاي لازم از آن ببري، چنين دستگاهي نداريم و اگر کسي ادعا کند دروغي پيش نيست چون اين دستگاه با ظرفيت هايي که دارد براي رسيدن به بهره وري خودش و آن اهدافي که سازنده ساخته، اين بايد با شيوه خاصي از آن کار کشيده شود. هر شيوه اي نمي شود و اين يک چيز طبيعي است. عرض کردم يک موقع هدف ندارد و بهره وري ندارد، آنموقع هر جور خواستيد استفاده بکنيد. اما يک موقع مي خواهيد به يک هدفي برسيد که آن مسير مشخص دارد و از هر مسيري نمي شود به هدف رسيد. در رابطه با دينداري همين است. اگر واقعاً هدف است و خدا را قبول دارد و اين راه بي نهايت را بايد طي بکند و اين راه بي نهايت احتياج به دستورالعمل دارد و دستورالعمل آن هم هر جور که من بخواهم، نيست چون من نمي دانم اين راه بي نهايت را چگونه طي بکنم و چگونه استعدادهاي خودم را بتوانم

ص: 2036

به پرورش برسانم. اينجاست که دين از طرف خداوند مي آيد و اين بهره وري را از انسان مي گيرد.

سوال: شما فرموديد دينداري آسان و سهل است، من که نگاه مي کنم اين همه دستور و امر به انجام واجبات مثل حجاب و خمس و روزه که هيچکدام ساده نيست و هر کدام سختي خودش را دارد و ترک محرمات که از خيلي از لذت ها بايد چشم پوشي کنيم و براي خدا ترک کنيم. اصولاً ما مکلف هستيم و تکليف يعني کلفت يعني سختي و مشقت و زحمت و اين منافات با بحث اينکه دينداري سهل و ساده است، ندارد؟

پاسخ: اين بحث که از جلسه قبل گفتيم، پايه است و بايد براي انسان هضم و حل شود. از جمله مطالبش همين سوال شما است که در ذهن بسياري از ديندارها است. تعبير پيامبر اکرم (ص) که مي فرمايد شريعت با گذشت و سهل و آساني را آوردم، چگونه با سختي اين تکاليف جمع مي شود؟ حقيقت اينکه آن ادعايي که ما کرديم و از دلايل ديني امان مطرح کرديم اين است که آن چيزي که خداوند متعال براي بندگانش خواسته سهولت و رواني دينداري است و چشيدن شيريني هاي دين در زندگي اشان است. خدا سختي و مشقت و تلخ کامي براي بندگانش نخواسته است. منتها چشيدن سهولت و شيريني هاي دين دو تا شرط دارد، اول بايد به مجموع و کليت دين عمل کند. دين مجموع اعتقادات و دستورالعمل اخلاقي و احکامي و رفتاري است مثل نسخه اي است که شما از طبيب مي گيريد و اگر بخشي از آن

ص: 2037

را عمل کنيد و بخش ديگر را عمل نکنيد، طبيعتاً خوب نمي شويد و شيريني سلامتي را نمي چشيد و اينجا نمي توانيد برويد به دکتر اعتراض کنيد و از او گله کنيد که چرا نسخه ات عمل نکرد. دين مثل يک پازل مي ماند و بايد تمام اجزاء و قطعات کنار هم جمع شود يک شکل زيبا بدست مي آيد. ولي اگر شما بعضي از قطعات را سرجايش بگذاريد و بعضي را نه، آثار خود را نخواهد داشت. بگذاريد چند مثال بزنم و ببينيم که آيا اين در زندگي ما است. جمعي از دينداران هستند که آرزوي حضور قلب و شيريني در نماز را دارند، اما چه بسا خيلي اين را نمي چشند. اين به خاطر اين است که بيرون نماز کارهايي که بايد انجام بدهيم، انجام نمي دهيم، زبان، چشم و گوشمان را مراقب نيستيم، بعد مي خواهيم 5 دقيقه در نماز به معراج برويم و اگر نرفتيم، گله کنيم که چرا اينطور است؟ اينجا کجاي کار خراب است؟ آيا نماز و مناجات با خدا لذت ندارد؟ آيت الله بهجت از استادشان مرحوم قاضي نقل مي کردند که فرمودند لذتي در دنيا بالاتر از لذت نماز نيست. ايشان نقل مي کنند که من چند روز است که در فکر هستم که در بهشت اگر نگذارند نماز بخوانيم چکار بکنيم، آنقدر لذت مي برد. خود آيت الله بهجت مي فرمود: اگر لذتي را که نماز دارد اهل دنيا مي چشيدند به هيچ عنوان دنبال لذتهاي مادي و نفساني نمي رفتند. اين که من نمي چشم، ذائقه من خراب است. مريض هم نمي تواند لذت

ص: 2038

غذاي خوشمزه را درک کند. بيرون نماز آن کارهايي که بايد انجام بدهم، انجام نمي دهم. نماز اول وقت و با حضور قلب و درک سحر اينها گنج هايي است که مجاني داده نمي شود. اينها احتياج به مراقبت هايي قبل از نماز دارد. من جاهاي ديگرخودم را در هزار بند کردم، آنوقت مي خواهم در نماز پرواز کنم. خمس ام را نمي دهم و خودم را در بند فقرا و سادات کردم، اينجا مي خواهم پرواز کنم. چشم و گوش و زبانم بيرون نماز آزادانه کار مي کنند و خودم را در بند کردم و مديون بسياري از حقوقي که از مومنين ضايع کردم (حق الناس)، اينجا مي خواهم پرواز کنم. در خانه و اداره و در محيط کار و جاهاي ديگر اخلاقم درست نيست. مرحوم ميرزا آقا ملک تبريزي کلامي در کتاب اسرار الصلوه دارند که خيلي زيبا است، ايشان مي فرمايد همه ما مي دانيم که اگر لباسمان در نماز نجس باشد، اين نماز قبول نيست. لباس نجس باعث مي شود که نماز بالا نرود با اينکه لباس يک پوستيه بيروني است و جزء وجود نيست. آنوقت اگر کسي درونش خُم نجاست باشد، اخلاق نجس و کثيفي باشد آيا اين معراج پيدا مي کند. يک جاي خراب است و ما يک جاي دين را که عمل نکرديم يک جاي ديگر سخت مي شود و همه چيز زنجبروار به هم مرتبط است. اين خيلي مهم است. خدمت علامه طباطبايي رسيدند گفتند حضور قلب در نماز مي خواهيم، چکار کنيم؟ فرمودند: زبانتان را مراقب باشيد. کسي خدمت اميرالمومنين (ع) رسيد گفت آقا من محروم

ص: 2039

از نماز شب هستم دوست دارم نماز شب بخوانم، اما نمي توانم. حضرت فرمودند: گناهان تو را در بند کرده و دست و پايت را گرفته است. امام صادق (ع) فرمود اگر کسي دروغي بگويد و اين دروغ باعث محروميت او از نماز شب و از رزق بسيار گسترده مي شود چون مي دانيد يکي از چيزهايي که روزه را وسيع مي کند هم روزي دنيايي را و هم روزي معنوي را، درک سحر است. به تجربه آنها که اهل سحر هستند روزيشان وسيع است. هر گنج سعادت که خدا داد به حافظ، از يُمن دعاي شب و ورد سحري بود. منتها اين لازم است که من قبل خودم را درست کرده باشم. يک بخش کار خراب است و اثرش اينجا پيدا مي شود. مي گويند شبي دزدي با اره آهن بر قفلي را مي بريد يک کسي عبور مي کرد گفت داري چکار مي کني؟ گفت: دارم ساز مي زنم. گفت: پس چرا صدا ندارد؟ گفت: صداش فردا در مي آيد. حالا بسياري از کارهايي ما که در روز مي کنيم صدايش شب، سحر، نخواندن نماز اول وقت و نچشيدن شيريني نماز در مي آيد. کسي که اخلاق خوبي ندارد و به واجبات مالي اش عمل نمي کند و زبانش را نمي تواند کنترل کند اين شخص نمي تواند از دينداريش لذت ببرد. به هر مقدار که کم گذاشته، از آنجا کم مي گذارند. دينداري براي ما کلفت و سختي پيدا مي کند چون شيريني آن را نمي توانيم خيلي درک کنيم و خيلي به بار نمي نشيند. طبيعي هم است چون دين مثل

ص: 2040

پازل مي ماند. شما آن بخش از واجبات دين را و ترک حرامهاي دين را عمل کنيد همراه با اعتقاداتي که داريد، قطعاً مي تواند برسيد. پس ما نمي گوييم با تمام اداب و مستحبات، آنها در کلاس بالاتر است. کا کاريکاتوري عمل مي کنيم. در کاريکاتور بيني بزرگ است ولي بخشهاي ديگر کوچک است ما در يک چيز حساس مي شويم در چيز ديگر نه. يک موقع از حرم امام رضا (ع) بيرون مي آمدم، يک کسي مسافرکشي مي کرد سوار ماشين اش شدم، اين يک نفر ديگر را سوار کرد که در مسافت کوتاهي پياده شد اين راننده ديد اين غريب است يک کرايه چند برابر از او گرفت. آن طرف هم فهميد اما چون عجله داشت يک غرولندي کرد و رفت. اين راننده شروع کرد با من درد دل کردن، گفت حاج آقا نمي دانم چرا روزيم آنچنان که بايد برکت ندارد، دو شيفت و سه شيفت دارم کار مي کنم. پيش يک حاج آقايي رفتم به من چله ايي داده که دارم انجام مي دهم. گفتم خدا پدرت را بيامرزد شما چند دقيقه پيش ظلمي کرديد و حقي به گردن او داريد و آنوقت شما مي خواهيد روزيتان برکت پيدا کند. شما آن کار را نکن، چله نگهداشتن هم نمي خواهد و رياضت هم نمي خواهد. اين مشکل ماست. گاهي فرد متدين است يعني به بعضي از اعمال دين عمل مي کند. بعد مي بينيد يک جشن ازدواجي مي گيرد که انواع گناهان در آن مي شود. بعد از او مي پرسي تو چرا اينکار را مي کني مي گويد: حاج

ص: 2041

آقا يک شب است. يک شب که خيلي زياد است يک لحظه از چشم خدا و از چشم امام زمان مي افتد. در يک لحظه مي گويد فلاني تو که رفيق ما بودي از تو انتظار نداشتيم. اين خيلي مهم است که آدم خيال نکند اگر از يک جاي دين چشم پوشيد و نتيجه لازم را نگرفت از خدا گله مند شود. تشريفات و مشکلات ايجاد شده در ازدواج که مفاسد اخلاق اجتماعي را بدنبال دارد، اين براي دستور خداست يا ما سادگي ازدواج را رعايت نکرديم. مجالس عزا هم همينطور است. توصيه دين اين است که فقط سه روز مجلس عزا بگيريد و براي شخص صاحب عزا غذا ببريد که او راحت بنشيند و عزاداري اش را بکند، اما آن را سخت کرديم. اول نگاه جامع به دين داشته باشيم و دين مثل يک پازل است. نکته دوم اين است که تربيت يک امر تدريجي است. شما وقتي مي خواهيد يک نهال را بکاريد حتي همه کود و بذر را فراهم کنيد بايد آرام آرام رشد کند، عجله نبايد داشته باشيد. اگر انسان بخواهد استعدادهايش رشد کند، وقتي بدنيا مي آيد غرايز بر او حاکم است و آن استعدادهاي انساني اش بايد بتدريج پرورش پيدا کند، بايد از هوا و هوس و منيت ها به سمت خداي متعال و خضوع و از کبر به تواضع و از ريا به خلوص برسد. اينها در مسير از منيت ها تا خدا بايد طي شود. دين براي اين مسير به ما برنامه مي دهد. وقتي شما در اين برنامه قرار مي گيريد يک درگيري رُخ مي دهد

ص: 2042

و يک مقدار کار سخت مي شود و هوا وهوس در جريان تربيت با اين برنامه خدا درگير مي شود يعني سد راه ما مي شوند. خدا مي گويد اين برنامه را انجام بده، دل نمي خواهم و چشم مي خواهد هرچه را ببيند و زبان مي خواهد هر چه را بگويد و گوش مي خواهد هرچه را بشنود. اينجا در اين فرآيند تربيت يک مقدار طول مي کشد تا رشد کند و آنوقت که استعدادهاي انساني اش رشد کرد و طبق دين عمل کرد اين برنامه اي که قبلاً در آن سختي مي کشيد، ديگر تکليف را کلفت نمي بيند و تشريف و عنايت خدا مي بيند. مرحوم سيد طاووس که از علماي بزرگ شيعه است، در زمان تکليف جشن گرفت مثل همين جشن تکليفي که الان مرسوم است، سنتي است سيد طاووس گذاشت يعني حس او اين بود که الان خداوند متعال من را قابل دانسته که دارد به من خطاب مي کند. اين کار را بکن و اين کار را نکن. بکن و نکن را تشريف و عنايت خدا و شرافت خودش مي دانست. ما لطف خدا را به خودمان در رزق مي بينيم که خدا به ما روزي داده است. خدا رزق را به حيوانات هم مي دهد. عنايت خاص خدا در تکاليف است، من فقط به تو تکليف مي کنم و به بره ها تکليف نمي کنم، تو را مي خواهم و تو در آغوش من بيا و لذا هر که را بيشتر دوست داشته باشم، بيشتر تکليف مي کنم. پيغمبر خدا از همه بيشتر تکليف دارد. آنوقت انسان ذائقه

ص: 2043

اش مي تواند بچشد. بنابر اين اگر اين دو مطلب را در نظر بگيريم اول دين را تا انجا که مي توانيم همه قسمت هايش را عمل کنيم و هر مقدار به جامعيت و کليت دين عمل کرديم به همان مقدار شيريني اش را مي چشيم و دوم اينکه اين تدريج را رعايت کنيم و تحمل داشته باشيم و توقع زيادي از خودمان نداشته باشيم. اين روند بايد طي شود. البته استعدادها فرق مي کند. يکي استعدادش زياد است و اين فرآيند را سريع طي مي کند.

سوال: اگر ما بخواهيم اين مسير را طي کنيم، امروز هر چه مي توانيم به خدا بگوييم چشم. اين تمرين براي روزهاي ديگر مي شود و زود نبايد نااميد شد چون خيلي ها مي گويند ما اين مسير را رفتيم، ولي به نتيجه نرسيديم و اين نبايد مانع شود.

پاسخ: بدون ترديد. يک وزنه بردار که يک وزنه 200 کيلوگرم را بالاي سر مي برد، روز اول اينطور نبود و با وزنه هاي خيلي کم شروع کرده و از خودش به اندازه کارش تواقع دارد يعني اگر از خودمان زيادي تواقع داشته باشيم، دلسرد مي شويم. بايد تحمل داشته باشيم و اين راه بايد آهسته آهسته بايد طي شود. لذا اگر اين کار را انجام بدهيم يعني افراط و تواقع زياد نداشته باشيم و حد خودمان را بشناسيم. البته خداوند لذتهاي نقد را هم براي افرادي که در اين جهاد قرار مي گيرند، در نظر مي گيرد و اين امدادهاي و تفضلهاي خداست. آنکه کل سهولت و شيريني را همه جا ديدند اين دو شرط را

ص: 2044

دارد، وگرنه در بين راه خدا امدادهايي را دارد و اين ترديدي نيست.

سوال: هفته گذشته يکسري اذکاري و دستوراتي در راستاي دينداري ما گفتند که از عمرمان مفيد استفاده کنيم، يکبار ديگر اين نکات را بفرماييد.

پاسخ: گفتيم دين براي انسان عمر مفيد درست مي کند. شما زندگيت را از دين جدا نمي کنيد، بلکه زندگي دين مدارانه انجام مي دهيد. دين با زندگي ات عجين مي شود و کيفيت زندگي را بالا مي برد. شما اينطور نيست که ديندار باشيد نخوابيد و نخوريد و تفريح نکنيد، اما مي توانيد تمام اين را تحت پوشش بندگي ببريد. آنوقت تمام زندگيت عبوديت مي شود و آن کسي که مي گويد خوشا آنان که دائم در نمازند، مقصودش همين بود. در اين راستا عرض کردم که براي مثال شما يک خواب را که جزء لاينفک زندگي است و نمي شود حذف کرد، اما اين خواب را مي شود، مفيد کرد و صرفاً يک خواب باشد. خوابي که براي ما عبادت باشد. از کسي که در روز حدود 7-6 ساعت بخوابد 70 سال هم عمرش باشد 20 سالش در خواب رفته است. حالا حيف نيست اين بيست سال را تبديل به بيست سال عبادت نکند. در روايت است که پيغمبر (ص) در موقع خواب به خانه دخترشان رفتند. حضرت زهرا (س) فرمودند: پدرم وقتي من رختخواب را پهن کرده بودم، وارد شد. بعد فرمود دخترم مخواب مگر اينکه چهار کار را قبل آن انجام داده باشي. يکي اينکه ختم قرآن کرده باشي، دوم شفاعت انبياء را براي خودت جلب کرده باشي، سوم حج و عمره اي بجا

ص: 2045

آورده باشي و چهارم اينکه خوشنودي همه مومنين را براي خودت جلب کرده باشي و فوري مشغول نماز شد. حضرت زهرا (س) فرمودند من منتظر نماز پدرم بودم تا تمام شد و گفتم: يا رسول الله اصلاً در اين وقت نمي شود اينکار را کرد، چکار کنيم؟ پيغمبر ياد دادند. دين خيلي از اين استفاده ها را براي موقعيت هاي مختلف ياد مي دهد. پيغمبر فرمودند اگر شما سه تا سوره قل هو الله احد (توحيد) را بخوانيد، يک ختم قرآن کرديد و اگر شما موقع خواب درود و صلواتي بر من و انبياء پيشين بفرستيد اللهم صل ال محمد و آل محمد و صل علي الانبياء و المرسلين، شفاعت ما را به خودت جلب کردي و اگر استغفار کني براي همه مومنين اللهم اغفر المومنين و المومنات، کاري کردي که خوشنودي مومنين را درک کردي و اگر يکبار بگويي، سبحان الله و الحمدالله و لا اله الا الله و الله اکبر، گويا حج و عمره را بجا آوردي. اگر اينکار را انجام بدهي اين خواب عبادت مي شود.

بحث ما دينداري در آخرالزمان است. قبلاً گفتيم که رويکرد ما وظيفه شناسي است نه نشانه شناسي، چرا که احساس مي کنم وظيفه امان را بشناسيم و به بهترين شکل ممکن منتظر باشيم. امام راحل فرمودند منتظران مصلح خود بايد صالح باشند.

سوال: شما به شرايط آخرالزمان اشاره کرديد و زمينه هايي که در اين دوره به تضعيف دينداري مي انجامد. در فرهنگ ديني و فرهنگ شفاهي ما مردي به نام دَجال اشاره شده است که مثلاً يک چشم دارد و عده اي را هوادار

ص: 2046

خود مي کند. آيا واقعاً چنين فردي با چنين اتفاقاتي رُخ خواهد داد و او سارق دين مردم خواهد بود يا خير؟

پاسخ: من ابتدا يک نکته اي را عرض کنم که از اين سوال ممنونم که اين چنين سوالات رويکرد ما بايد نسبت به علائم و نشانه ها آخرالزمان به همين سمت برود. گاهي اوقات ما مي توانيم سوالاتي مطرح کنيم که خاصيتي در زندگي ما نداشته باشد و نتيجه و ثمره و کاربرد عملي نداشته باشد. براي مثال مي پرسند حضرت امام زمان (ع) ازدواج کرده اند يا نه؟ آيا خانواده حضرت در جزيره خضراء زندگي مي کنند يا نه؟ من نمي خواهم نفي کنم اينها اطلاعات عمومي است، ولي اين در زندگي آدم چقدر تاثير دارد؟ اما دنبال اين سوال برويم که من چکار کنم در دل امام زمان (ع) جا کنم؟ حضرت از من چه توقعي دارد؟ همانطور که ما منتظر او هستيم، او هم منتظر ماست. چکار کنيم خوشحال مي شود؟ اين سوالاتي است که مي تواند براي يک فردي که مي خواهد واقعاً يک خاصيتي و عمر بهينه اي در زندگي اش داشته باشد، و بايد به سمت آن برود و سوالات از روي بي دردي و سيري به درد نمي خورد. مولوي در مثنوي مي گويد يک کسي نشسته بود، يک فردي از پشت سر يک سيلي از پشت گردن به او زد. اين سوخت و برگشت و تا اين عکس العمل نشان دهد، اين فردي که زننده بود گفت يک سوالي از تو دارم، اين صداي ترقي که آمد از کف دست من بود يا پشت گردن

ص: 2047

تو. اين تراق از دست من بود يا از قفاگاه تو از فخر کيا. بنده خدا گفت اين سوالات براي آدمهاي بي درد است. من که درد دارم دنبال اين حرفها نمي روم. آدمي که دردمند صاحب زمان (ع) است دنبال چيزي مي گردد که آمادگي خودش و ديگران را بيشتر کند. اين سوال که شد، ارزنده است که از دجال و يا چيزهاي ديگر به عنوان فتنه ها و راهزنان دين هستند، تعبير جالبي در اين سوال است يعني سارق دين. من در روايات نديديم که عين اين تعبير آمده باشد، ولي واقعيتي است. در رابطه با دجال بحث زياد است. در روايات ما خصوصياتي براي دجال گفته شده است که نشاندهنده اين است که دجال به تعبير شهيد صدر در کتاب موسوه الامام المهدي يک جريان فرهنگي فاسد در آخرالزمان قبل از آمدن ولي عصر (ع) است که فتنه و فسادش شرق و غرب را مي گيرد و گسترش پيدا مي کند. دجال يک شخص خاص نيست. علائمي که براي دجال گفتند که از مادري يهودي بدنيا مي آيد که اي چه بسا مقصود اين باشد اگر الان بخواهيم تطبيق بدهيم که صهيونيست ها باشند که فرهنگ را توليد مي کند و متاسفانه مراکز عمده فرهنگي دست آنهاست. دجال يک جريان فرهنگي فاسد و مادي است که حرص به دنيا، بي حيايي و هرزگي را توليد مي کند که چه بسا در جذاب ترين شکل در دنيا پخش مي کند. الان شما نگاه کنيد هاليود به عنوان غول تصويري غرب که هفت تا کمپاني در کنار هم قرار گرفتند و 78 درصد سينماي

ص: 2048

دنيا را تغذيه مي کنند و فيلمهايشان، جوان را 3-2 ساعت هيپنوتيزم مي کند. روساي هر هفت شرکت هاليودي يهودي صهيونيست هستند، نژادپرستاني که متاسفانه ارزش هاي انساني را هدف گرفتند. بنابر اين دجال هيچ بعدي ندارد که همان جريان فرهنگي فاسد باشد و آن علائمي که اهل بيت فرمودند همه تطبيق مي کند، اما در عين حال همانطور که در جلسه اول عرض کرديم راجع به تطبيق اين علائم با احتياط حرف مي زنيم و مي گوييم احتمال معقولي است که دجال با اين علائم، مقصود همين جريان فرهنگي باشد که در مقابلش بايد اقدامات لازم را انجام داد که انشاءالله در جلسات بعد اقداماتي که براي حفظ و تقويت دين در مقابل عوامل سستي و تضعيف دين است، بيان مي کنيم.

سوال: تمام علائم و نشانه هاي ظهور در آخرالزمان تعبير و تفسيردارند و يا اينکه علائم قطعي هم است.

پاسخ: بله بعضي از علائم داريم که خيلي صريح است. بعضي از علائم اسم يک منطقه اي را بردند مثلاً علم در آخرالزمان به قم کوچ خواهد کرد، اين تعبير ديگري ندارد. در زمان اهل بيت هم قم بوده و بعد هم همان شهر است. اما بعضي علائم است که احتمال تاويل است، لذا محققين ما در مبحث مهدويت روي آن بحث دارند مثل سُفياني که کي است آيا يک شخص است و يا يک جريان است؟

98-03-23- بهشت وجهنم

سوال – در خصوص ويژگي هاي بهشت و جهنم توضيح بفرماييد.

پاسخ – يکي از ويژگي هاي مهمي که در عالم قيامت وجود دارد اين است که باطن ها و اموري که در عالم

ص: 2049

دنيا غيب بوده آشکار مي شود. مکرراً در قرآن گفته شده که قيامت روزي است که باطن ها آشکار مي شود. اين مسئله تنها مربوط به انسان نيست بلکه باطن و حقيقت تمام هستي مشخص مي شود. در سوره ي ابراهيم آيه ي چهل وهشت خداوند مي فرمايد: زمين و آسمان آن روز به گونه اي ديگر است و همه چيز بروز و ظهور پيدا مي کند. در پيشگاه الهي، نهان ها و پنهان ها آشکار مي شود. مهم ترين حقيقتي که درآن روز براي همه آشکار مي شود، توحيد و يگانگي خداوند است. آن روز ظهور لا اله الا الله، لاحول و لاقوة الا بالله است. طبق فرهنگ ديني، ما اعتقاد داريم که در عالم دنيا هر چيزي که وجود دارد آيه و نشانه ي خدا است. پرتوي از اسماء و صفات خدا در همه ي موجودات عالم وجود دارد. هيچ موجودي نيست که با خدا ارتباط نداشته باشد. همه ي موجودات مخلوق خدا هستند و مخلوق سهمي از کمالات خالق دارد. ولي چون ما در عالم دنيا ديد شرک آلود داريم و موحد بودن و بندگي ما کامل نشده، اين مسئله را حس نمي کنيم. با ديدن عالم، عقل ما به اين مسئله گواهي مي دهد، اما نمي توانيم آن را به وضوح مشاهده کنيم. ما موجودات عالم را مستقل مي بينيم. اينکه هرکدام براي خود يک آثار و خواصي داشته و يک سببيتي دارند. مثلاً آب رفع عطش مي کند، غذا سير مي کند، آتش مي سوزاند و غيره. بخاطر ضعف هايي که داريم، واقعيت ها و حقايق از ديد ما پنهان

ص: 2050

است. اگر يک لحظه عنايت پروردگار از اين عالم قطع شود، عالم پوچ مي شود. مثلاً شما در ذهن خود يک موجودي مانند يک انسان غول پيکر و قوي را خلق کنيد که به راحتي مي تواند کارهاي خارق العاده انجام دهد. در صورتي که يک لحظه توجه خود را از او قطع کنيد و به چيز ديگري فکر کنيد، مسلماً هيچ مي شود. تمام قدرت و قوت اين موجود قوي به شما متصل است و از خود هيچ چيزي ندارد. در صورتي که توجه خود را از او قطع کنيد نه تنها وجود ندارد بلکه کمالات وجودي او نيز که همان قدرت، حرکت و غيره است نيز از بين مي رود. تمام عالم وجود و مخلوقات نيز، نسبت به خداوند متعال همين ارتباط را دارند. يعني اگر خالق به مخلوق خود عنايت نداشته باشد، باطل محض مي شود. مولوي در مثنوي مي فرمايد: ما همه شيران ولي شير علم، حمله مان از باد باشد دم به دم. حمله مان از باد و نا پيداست باد، جان فداي آنکه ناپيداست باد. ناصرالدين شاه در سفر خود به سبزوار به خدمت حاج ملاهادي سبزواري رفت. از او پرسيد اين بيت از شعر مولوي چه معنايي دارد ؟ آقاي ملا هادي سبزواري گفت: او لا حول و لا قوة الا بالله را تفسير مي کند. اينکه همه ي قدرت ها در عالم متعلق به خدا است. ما به خودي خود صفر و پوچ هستيم. مرحوم ميرداماد از اساتيد مرحوم ملاصدرا که از فلاسفه و بزرگان ما است در رساله ي خود نوشته که يک شب جمعه اي

ص: 2051

بود، من نشسته بودم و ذکر مي گفتم. يک باره اظهار نياز موجودات به خدا را ديدم که همگي مي گفتند يا غَنيُ يا يا مُغَني. خدايا تو همه کاره و غني هستي. تو بي نياز کننده ي ما هستي، چيزي به ما بده. تا زماني که ما در دنيا هستيم به واسطه ي حجابي که مقابل چشمان ما است اين مسئله را متوجه نمي شويم. عالم آخرت، عالم لا اله الا الله است و به محض اينکه افراد از دنيا مي روند، اهل لا اله الا الله مي شوند. هرچقدر که ما در عالم آخرت جلوتر برويم، صورت و چهره ي اصلي حقايق بيشتر براي ما آشکار مي شود. چيزهايي که در قيامت است با چيزهايي که در عالم برزخ است تفاوت دارد. ما به قيامت روز قيامت مي گوييم، با اينکه خورشيد وجود ندارد. روز بودن قيامت به دليل روشن شدن حقايق است.البته هنرمند است که در عالم دنيا به اين درک رسيده باشد. در عالم آخرت چشم همه ي افراد باز مي شود. ولي مهم اين است که چشم توحيدي ما در اين دنيا باز شود. موقعيت ما نسبت به خدا شبيه مخلوق ذهني ما است نسبت به خود ما.اگر ما اين مسئله را باور کنيم و در جان ما بنشيند، غير خدا براي ما مهم نخواهد بود.در اين صورت فرد، ديگر از غير خدا ترس نداشته و براي او تملق و چاپلوسي نمي کند. تکيه ي انسان فقط به خدا خواهد بود و به دنبال چيز ديگري نمي رود. اميرالمومنين در نهج البلاغه مي فرمايد: وقتي خالق در دل مومنين بزرگ

ص: 2052

مي شود، بقيه ي چيزها در چشم آنها کوچک مي شود. در يکي از جنگ ها پيامبر اکرم (ص) يک مقدار از لشکر خود دور شدند و زير سايه ي درختي استراحت کردند. يکي از افراد دشمن از دور ايشان را ديدند. آن فرد موقعيت را مناسب ديد که پيامبر (ص) را ترور کند. آن فرد بالاي سر پيامبر (ص) رفت و يکباره فرياد زد و شمشير خود را کشيد. او گفت اي محمد چه کسي مي تواند تو را از دست من نجات دهد ؟ پيامبر (ص) چشم خود را باز کردند و فرمودند: ربي و ربک. آن فرد از اينکه پيامبر (ص) نترسيد خيلي عصباني شد. شمشير خود را بلند کرد وگفت خدا کيست ؟ سپس دست خود را بالا برد که پيامبر (ص) را با شمشير بزند. يک دفعه سنگي زير پاي او لغزيد وزمين خورد. تا اين اتفاق افتاد پيامبر (ص) بلند شد و شمشير او را برداشت سپس فرمود: الان چه کسي مي تواند تو را نجات دهد. او گفت فقط عفو و کرم شما. پس از اين واقعه آن فرد مسلمان شد. کسي که تکيه ي او به خدا است آرام و مطمئن است و درزندگي خود بن بست ندارد. در دعاهاي اوايل صحيفه ي سجاديه است که خدايا اسباب به لطف تو اسباب هستند. اگر آتش مي سوزاند چون تو مي خواهي. همين به معناي لااله الا الله است. يک زن و شوهر پيري خدمت مرحوم شيخ نخودکي اصفهاني رفتند. گفتند عمر ما گذشت و بچه دار نشديم. ايشان دعايي کردند و گفتند انشاء الله اولاد دار مي

ص: 2053

شويد. آن زن و شوهر خنده اي کردند و گفتند از ما گذشته است. شيخ نخودگي فرمودند: شما از خدا بچه خواستيد ايشان هم به شما مي دهد. در قرآن در مورد حضرت ابراهيم آمده است که وقتي ملائکه به حضرت ابراهيم مژده ي فرزند دادند، هم ايشان و هم همسر ايشان پير بودند. همسر ابراهيم گفت: من نمي توانم بچه به دنيا بياورم، من پيرزن هستم. خطاب رسيد که از کار خدا تعجب نکنيد.مرحوم شيخ نخودکي به آن زن و شوهر گفتند که به اين کارها کار نداشته باشيد فقط اگر بدنيا آمد اسم او را حسن بگذاريد. در عالم آخرت، توحيد و يگانگي خداوند براي همه ي افراد آشکار مي شود. يکي ديگر از چيزهايي که در عالم قيامت براي همه آشکار مي شود، باطن احکام و دستورات است. البته زماني که فرد از دنيا مي رود اين چيزها صورت هاي برزخي پيدا مي کنند. ولي صورت برزخي يکي از چهره هاي آنها است، لايه هاي اصلي تر آن در قيامت آشکار مي شود. مرحوم نجفي قوچاني در کتاب سياحت قبر، از دو نفر ياد مي کند که در سير برزخي همراه او بوده اند.يکي از آنها هادي است که يک چهره ي نوراني است که در تمام گرفتاري ها و سختي ها مرحوم نجفي قوچاني کمک مي کرده. ديگري يک شخص سياه و بد بويي است که هميشه باعث لغزش ايشان بوده است. هادي، تجسم برزخي ولايت اميرالمومنين (ع) و اولاد ايشان است. آن شخص سياه، تجسم جهالت و شيطنت هايي است که در سنيني ايشان داشته است. ايشان مي فرمايند که

ص: 2054

اين دو با هم جمع نمي شدند. هر موقع هادي حضور دارد، فرد سياه نبود و بالعکس. ولايت در برزخ اين چهره را دارد. چه بسا در قيامت چهره ي اصلي تري پيدا کند. مثلاً ولايت به شکل درخت طوبي و شيطنت به شکل زقوم ظهور پيدا مي کند. از جانب درخت طوبي نعمت هاي متنوع به انسان مي رسد و شاخه اي از آن در خانه ي هرکدام از بهشتيان وجود دارد. زقوم نيز در جهنم است و شاخه اي از آن در منزلگاه هرکدام از جهنميان وجود دارد. يکي ديگر از چيزهايي که باطن آن در قيامت آشکار مي شود، قرآن است. قرآني که ما در اين دنيا با آن سروکار داريم، آن را حفظ مي کنيم، مي خوانيم و...تنزل يافته است. يعني از يک مرتبه ي بالايي نازل شده و کم کم نزول پيدا کرده تا اين قرآني شده که در دست ما است. در قيامت با چهره ي اصلي خود، خود را نشان مي دهد. در جلد دوم اصول کافي روايتي از امام باقر (ع) آمده است که ايشان فرمودند در روز قيامت قرآن به زيباترين شکل وجود دارد. قرآن در صفوف مسلمين قرار مي گيرد. مسلمين مي گويند اين را مي شناختيم اما خيلي زيبا و نوراني است مشخص است که از ما بالاتر است. قرآن بالاتر مي رود و در رتبه ي شهدا قرار مي گيرد. شهدا مي گويند ما اين را مي شناختيم اما خيلي نوراني تر است. قرآن در صف انبياء مي رود، انبياء نيز همين را مي گويند. در صف ملائکه قرار مي گيرد، آنها نيز

ص: 2055

همين را مي گويند. قرآن در مقابل ذات پروردگار چهره ي خود را عرضه مي کند و خداوند متعال مي فرمايد تو حجت من در زمين بودي. الان شفاعت کن که شفاعت تو مورد قبول است. چه بسا در آن زمان مشخص شود که باطن آن با باطن اميرالمومنين و اهل بيت (ع) يکي است.چون تمامي اسماء و صفات خداوند در قرآن است. در ضمن تمام اسماء و صفات خدا در اهل بيت نيز وجود دارد. قرآن و اهل بيت نسخه ي انسان کامل هستند. لذا پيامبر (ص) فرمود که قرآن و عترت از هم جدا نمي شوند. يکي از چيزهاي ديگري که خود را نشان مي دهد، باطن خود ما است. در روز قيامت باطن ما مشخص مي شود بنابراين بايد خيلي مراقب باشيم. باطن ما هويتي است که ما براي خود در دنيا درست کرده ايم. اگر ما بر چيزي استمرار و عادت داشته باشيم، آرام آرام آن صفت، خلق و خو و ملکه ي ما مي شود. اگر ما به بدي ها عادت کنيم و تبديل به خلق و خوي ما شود، شايد در آخرت چهره ي ما انساني نباشد. البته فضايل نيز چهره ي ما را زيبا مي کند. يکي از اصحاب نزد پيامبر (ص) آمد و پرسيد: اينکه در قرآن گفته شده دسته دسته مردم به عرصه ي قيامت مي آيند چه معنايي دارد ؟ پيامبر (ص) فرمود: مردم به ده شکل وارد مي شوند. برخي به شکل خوک، برخي به شکل ميمون و... البته چهره ها ي بسيار نوراني و زيبايي نيز وجود دارد. اين مسئله بستگي دارد که

ص: 2056

افراد اهل بهشت باشند يا اهل جهنم. البته اين مشکلات مربوط به افرادي است که از خود مراقبت نکرده و توبه نيز نکرده اند. وگرنه خداوند متعال با توجه به ستاريتي که دارد تا زماني که کسي هتاکي نکند، باطن او را ظاهر نمي کند. هويت برخي افراد در واقع تغيير کرده و تبديل به يک حيوان شده است. اين افراد يک ظاهر انساني دارند که با مرگ آنها تغيير مي کند. در آن زمان صورت انسان نشان دهنده ي سيرت او خواهد بود. ولي برخي افراد هستند که در اين دنيا با دين و خداوند ارتباط داشته اند. احياناً اگر بدليل برخي گناهان صورت ظاهر آنها تغيير کرده باشد، طي مراحلي تطهير مي شوند. بعد از گذراندن آن مراحل وضعيت آنها تغيير کرده و چهره ي آنها تبديل به چهره ي انساني مي شود. اين افراد کساني هستند که تا ابد در جهنم نمي مانند. بنابراين عالم آخرت، عالمي است که باطن ها و اسرار آشکار مي شود. از خصوصيت ديگر عالم قيامت اين است که لذت ها و يا عذاب هاي آن هم جسمي و هم روحي است. در قرآن و روايات مکرراً اين مسئله عنوان شده است. در قرآن از خوردني ها، پوشيدني ها، نهرهاي جاري، باغات، قصرها و حوريان گفته است. اين ها همگي لذت هاي جسمي است. در عين حال لذت هاي روحي فوق العاده اي نيز وجود دارد. در مورد غذاب نيز به همين صورت است. در عين حال که آتش وجود دارد عذاب هاي روحي هم است. عذاب ها و لذت هاي بهشت و جهنم هم مادي است

ص: 2057

هم معنوي. به اين دليل که انسان موجودي مرکب از جسم و روح است. اگر انسان فقط روح بود و غرايز مادي نداشت، مسلماً در عالم آخرت نيز فقط لذت ها روحي بود. اما وقتي که انسان حس چشايي، بوايي و غيره را با خود مي برد بايد اين حواس نيز تأمين شوند. باتوجه به مرکب بودن انسان، تمام عذاب ها و يا لذت هاي او بايد کامل باشد. غرايز جسماني که انسان دارد در صورتي حيواني است که موجب غفلت شده و جلوي کمال را بگيرد. اگر انسان مانند يک حيوان فقط به خوردن و خوابيدن فکر کند و توجهي به خدا، کسب علم و معرف و کمک به ديگران نداشته باشد. يا اينکه خورد و خوراک فرد باعث ظلم به ديگران شده و جلوي کمال آنها را بگيرد، تبديل به غرايز حيواني مي شود. اما اگر غرايز جسماني فرد به گونه اي باشد که از ياد خدا غافل نشود، جلوي کمالات او را نگرفته و ظلم به ديگران هم نباشد، ديگر حيواني نيست. انبياء و اولياء نيز غرايز جسماني داشتند ولي همه ي آنها براي نزديکي به خداوند بود. درآيه ي 22 سوره ي قيامت مي فرمايد: بهشتيان چهره ي خندان و شاد دارند و فقط و فقط به خدا نگاه مي کنند. يعني اگر به لذت هاي بهشت نگاه مي کنند، جلوه ي خدا را در آنها مي بينند و غافل نمي شوند. تمام لذت هاي قيامت با معرفت، شناخت و نزديکي به خداوند همراه است. بهشتيان به طور دائم رشد معرفتي پيدا مي کنند.

سوال – در خصوص آيات 141

ص: 2058

تا 147 سوره ي نساء توضيح بفرماييد.

پاسخ – در آيه ي 147 خداوند متعال مي فرمايد: خدا کاري ندارد که شما را غذاب کند در صورتي که شاکر بوده، قدردان نعمت ها باشيد و آنها را بجا بکار برده در ضمن مومن هم باشيد. در اين صورت هم خدا از شما تشکر مي کند و هم نيت شما را از شکر کردن مي داند. بنابراين عذابي که خداوند براي برخي افراد در نظر مي گيرد بخاطر انتقام و غيره نيست. اگر انسان صالحانه و مومنانه نعمت را مصرف کند و ايمان هم داشته باشد مورد غذاب قرار نمي گيرد. بنابراين عذاب بخاطر اعمال نادرست ما است. در انتهاي آيه مي فرمايد هم خدا قدردان خوبي هاي شما است و هم عليم است و مي داند که افراد به چه صورت شکرمي کنند. خدا در بسياري از آيات قرآن مقابله به مثل هاي کريمانه و بزرگوارانه اي دارد. خدا مي فرمايد: اگر شما شکر من را بجا آورديد من نيز از شما تشکر مي کنم. قدرداني خداوند به اندازه ي خود او است. اين سخنان نشان مي دهد که خداوند مشتاق تر از ما.

عذاب ها و لذت هاي جهنم و بهشت هم جسمي و هم روحي است. احترام يکي از چيزهايي است که جزو لذت هاي معنوي بهشت است. شخص مومن در بهشت بسيار محترم است. در بدو ورود، نگهبانان بهشت با سلام و خوش آمد گويي از او استقبال مي کنند. در آيه ي قرآن است که نگهبانان بهشت به بهشتيان مي گويند سلام عليکم، خوش آمديد وارد شويد و تا

ص: 2059

آخر نيز در همين مکان باشيد. ملائکه از هرطرف به بهشتيان سلام کرده و مي گويند سلام بر شما به واسطه ي صبري که کرديد. واجبات سختي داشت، ترک حرام سخت بود، وارد شدن مصيبت سخت بود، مسير بندگي فراز و نشيب داشت ولي در همه ي اين موارد شما صبر کرديد. چه خوش عاقبت شديد. از همه مهم تر سلام خداوند است. در جهنم نيز افراد دچار تحقير و توهين زيادي هستند. زماني که جهنميان از خدا مي خواهند که ما را از اين مکان خارج کنيد. اگر بعد از خروج از جهنم باز هم به کارهاي بد بازگشتيم ستمکار هستيم. درآيه ي 108 سوره ي مومنون، همان خدايي که بسيار مهربان است با لحن بدي به جهنميان توهين کرده است. کلمه اي که خداوند در اين آيه به کار برده است همه ي مفسرين مي گويند که مربوط به دور کردن سگ است. بعد از آن مي فرمايد: ديگر با من حرف نزنيد. بدترين عذاب جهنم اين است که خداوند به جهنميان مي گويد که من با شما حرف نمي زنم و شما را نگاه هم نمي کنم. اميرالمومنين (ع) در نهج البلاغه مي فرمايد: با دوري تو چکار کنم. يکي ديگر از لذت ها يا عذاب هاي عالم قيامت رفقا هستند. بهشتيان رفقاي خوبي دارند. مهمترين کار بهشتيان، ملاقات وارتباط با يکديگر است. در آيه ي 55 سوره ي يس مي فرمايد: بهشتيان خوش و سرگرم هستند. در ذيل اين آيه آمده است که سرگرمي مهم بهشتيان ملاقات است. همه ي آنها تا جايي که اجازه دارند خدمت انبياء مي روند. و

ص: 2060

يا انبياء به ملاقات بهشتيان مي آيند. در روايت است که هر جمعه بهشتيان خدمت اميرالمومنين (ع) مي رسند. البته برخي از شيعيان هستند که در بهشت دائم در خدمت اميرالمومنين (ع) هستند. مومنيني که خانواده ي آنها نيز در بهشت حضور دارند با يکديگر ملاقات مي کنند. در قرآن است که هم نشينيان جهنميان کساني هستند که يکديگر را لعن و نفرين کرده و دشنام مي دهند.

98-03-30- بهشت وجهنم

تو آن بتي که پرستيدنت خطايي نيست، اگر خطاست مرا از خطا ابايي نيست. بيا که در شب گرداب زلف مواجت، به غير گوشه ي چشم تو ناخدايي نيست. درون خاک دلم مي تپد هنوز اينجا، بجز صداي قدم هاي تو صدايي نيست. نه حرف عقل بزن با کسي نه لاف جنون، که هرکجا خبري هست ادعايي نيست. دليل عشق فراموش کردن دنياست، وگرنه بين من و دوست ماجرايي نيست. سفر به مقصد سردرگمي رسيد، چه خوب که در ادامه ي اين راه ردپايين نيست.

سوال – در خصوص ويژگي هاي بهشت و جهنم توضيحاتي بفرماييد.

پاسخ – در سوره ها و آياتي از قرآن جزئيات بهشت و جهنم بيان شده است. تعداد اين آيات و روايات بسيار زياد است. در برخي از سوره هاي قرآن آيات مربوط به بهشت و جهنم به صورت متمرکز عنوان شده است. مثلاً سوره ي واقعه و الرحمن تا حد زيادي اينگونه است. در سوره ي واقعه برخي جزئيات بهشت و جهنم آمده است. سوره ي واقعه داراي نود و شش آيه است که تمامي آنها مربوط به قيامت است. اصولاً کلمه ي واقعه يکي از اسامي قيامت است. واقعه

ص: 2061

يعني چيزي که حادث بوده و وقوع حتمي دارد. چون سوره ي واقعه در خصوص مرگ، بهشت وجهنم است، تذکر خوبي بوده و غفلت انسان را از بين مي برد. در روايتي از پيامبر اکرم (س) است که اگر کسي هر شب اين سوره را بخواند، جزو غافلين نخواهد بود. در آخرالزمان عوامل غفلت خيلي زياد است و اگر انسان گردگيري نکند مدفون مي شود. و چه بسا که نور ايمان در فرد کم رنگ و کم فروغ مي شود. بنابراين يکي از چيزهايي که از انسان غفلت زدايي مي کند قرائت سوره ي واقعه همراه با توجه است. اگر آفت غفلت از زندگي انسان کم شود، برکات زيادي وارد زندگي او مي شود. اين برکات هم معنوي و هم مادي است. اگر کسي سوره ي واقعه را هر شب جمعه بخواند و بر روي اين کار مداومت داشته باشد، فقر از زندگي او بيرون مي رود. امام صادق (ع) فرموده اند: کسي که هر شب جمعه سوره ي واقعه را بخواند، هم خداوند او را دوست دارد و هم کاري مي کند که او مورد محبت مردم قرار گيرد. اصولاً دل ها به دست خدا است و کسي که محبوب خدا باشد محبوب مردم هم مي شود. و در دنيا گرفتگي و گره هاي کور وارد زندگي او نمي شود، فقر نصيب او نشده و آفت هاي سخت عالم دنيا شامل حال او نمي شود. در ضمن از رفقاي اميرالمومنين(ع) خواهد بود. عبدالله بن مسعود يکي از اصحاب پيامبر اکرم (ص) بود که در خيلي از جنگ ها با ايشان بود. بعد از رحلت

ص: 2062

پيامبر (ص) نيز همراه اميرالمومنين بود. زماني که موقع مرگ او فرارسيده بود، خليفه ي وقت به عيادت ايشان رفت. خليفه از او پرسيد: آيا درد و ناراحتي داري؟ او گفت: درد دارم اما دردم از گناهان است. خليفه پرسيد: الان اشتهاي تو به چه چيزي است و چه چيزي ميل داري؟ گفت: رحمت پروردگار. خليفه پرسيد: مي خواهي طبيبي بربالين تو بياوريم ؟ گفت: طبيب من را بيمار کرده است. بخاطر مسائل سياسي حقوق عبدالله ابن مسعود را از بيت المال قطع کرده بودند. خليفه پرسيد: مي خواهي حقوق تو را دوباره برقرار کنيم؟ او گفت: زماني که من در زندگي به اين پول نياز داشتم آن را قطع کرديد، الان موقع مرگ من است و اين پول به کار من نمي آيد. خليفه گفت: مي تواني به دختران خود بدهي. او گفت: من به فرزندان خود ياد داده ام که سوره ي واقعه را بخوانند تا فقير نشوند. از حبيبم رسول خدا (ص) شنيدم که اگر کسي هر شب سوره ي واقعه را بخواند، فقر نصيب او نمي شود. بنابراين اين سوره برکات زيادي دارد و اصلي ترين اثر آن هم غفلت زدايي است. در سوره ي واقعه بعد از اينکه خداوند در خصوص روز قيامت صحبت کرده است، مردم را به سه دسته تقسيم مي کنند. دو دسته از اين افراد اهل بهشت بوده و يک دسته اهل جهنم هستند. يکي از اين سه دسته اصحاب اليمين يا اصحاب الميمنه هستند. اصحاب الميمنه يعني افرادي که ميمون و مبارک هستند. افراد خوبي که در اين دنيا اهل صلاح بوده اند. ممکن است

ص: 2063

خطاهايي هم داشته باشند ولي جهت گيري اصلي آنها به سمت خدا بوده است. به اين افراد اصحاب اليمين هم مي گويند يعني کساني که نامه ي عمل خود را از سمت راست دريافت مي کنند. مقصود از سمت راست، سمت راست جغرافيايي نيست. بلکه منظور سمت راست عالم دنيا است.سمت راست عالم دنيا به تعميري ملکوت اعلي است يعني عالمي که موجودات برتر در آنجا حضور دارند، اعمال خوب انسان در ملکوت اعلي نگهداشته مي شود. گروه دوم سابقون هستند يعني پيشگامان و پيشتازان. اين افراد از اصحاب يمين جلوترهستند. کساني که در همه ي خوبي ها و پاکي ها پيشتاز هستند. اين دو دسته اهل بهشت هستند. گروه سوم اصحاب الشمال يا دست چپي هستند. نامه ي اعمال اين افراد از دست چپ يعني ملکوت اسفل به آنها داده مي شود. اين افراد شوم بوده و اهل شقاوت هستند. خداوند متعال مي فرمايد: شما سه دسته شده ايد. يکي از آنها اصحاب الميمنه هستند که باعظمت هستند. ديگري اصحاب المشمئه هستند که چه مصيبتي هستند. دسته ي سوم پيشگامان و پيشتازان هستند که تنها بايد در وصف آنها گفت: السابقون السابقون، يعني پيشگامان، پيشگامان. اينها افرادي هستند که به وادي قرب خداوند متعال رسيده اند در بهشت هايي که براي آنها است. اکثر اين سابقون متعلق به اول تاريخ هستند. احتمالاً منظور اين آيه اين است که متعلق به دوران انبياء گذشته هستند. تعداد انبياء گذشته خيلي زياد بوده است. انبياء نيز جزو السابقون هستند.اوصياء و جانشينان آنها نيز جزو السابقون هستند. سابقون و پيشگامان امت اسلامي، پيامبر اکرم و معصومين و تعداد

ص: 2064

کمي از اصحاب خاص آنها هستند. اينکه خداوند مي فرمايد: اکثر سابقون مربوط به اولين هستند يعني افرادي که قبل از اسلام بوده اند که تعداد آنها بيشتر است. قليلٌ من الاخرين. السابقون بعدي که همان امت اسلامي است، تعداد کمي هستند.البته از لحاظ کمي قليل هستند ولي از لحاظ کيفي بسيار بالاتر هستند. سپس خداوند متعال جايگاه بهشتي سابقون را بيان مي کند. ابتدا خداوند جايگاه سابقون را در بهشت بيان مي کند، سپس جايگاه اصحاب الميمنه را عنوان مي کند. اصحاب يمين درجه ي پايين تري دارند. در خصوص سابقون خداوند گفته است که اين افراد در تخت هايي که بافته شده و محکم است نشسته اند. بر روي اين تخت ها تکيه داده و استراحت مي کنند. در حالي که روبروي يکديگر نشسته اند. دونکته در اين آيه وجود دارد. يکي اينکه روي تخت نشسته اند که منظور راحت و آسوده نشستن است.السابقون کساني هستند که در دنيا اهل زحمت بوده و راحتي نداشته اند. اين افراد بر روي نفس خود کنترل داشته و اجازه نمي دادند هر کاري را انجام دهد. به تعبير حضرت علي (ع) در خطبه ي متقين، اين افراد کساني هستند که جان و نفس آنها از دست آنها در سختي است، چون اجازه نمي دهند هرکاري را انجام دهند. اما مردم از دست اين افراد راحت هستند و به کسي آزار نمي رسانند. در روايت است که وقتي که مومني از دنيا مي رود و بر روي سنگ غسالخانه گذاشته مي شود، روح او در بالاي سر جسد قرار مي گيرد و همه ي کارها را تماشا

ص: 2065

مي کند. ملکي به او مي گويد که آيا مي خواهي به دنيا بازگردي؟ روح مومن مي گويد که من شب ها و روزهاي طولاني سختي کشيده ام و الان راحت شده ام. به قول حافظ: در شمار ارچه نياورد کسي حافظ را، شکر کان محنت بي حد و شمار آخر شد. حضور در آن دنيا براي اين افراد، ابتداي خوشي و راحتي خواهد بود. اين افراد گرد يکديگري مي نشينند و هيچيک بر ديگري فخر فروشي نمي کند. يکي از بهترين و بالاترين لذت هاي بهشتيان در عالم برزخ و قيامت، نشستن دور يکديگر است. سه چيز است که در بهشت بالاترين لذت ها را دارد. يکي از آنها خلود و جاودانگي است. انسان بهشتي مي داند که ديگر از آنجا بيرون نمي رود و تا آخر لذت ها ادامه خواهد داشت. خوشي هاي دنيا هرچقدر هم زياد باشد اما باز هم فاني هستند يا انسان از اين دنيا مي رود و يا لذت از بين مي رود. بنابراين در اين دنيا انسان به طور دائم در لذت نخواهد بود. اما لذت هاي بهشت به طور دائم و جاودانه است. همانطور که خلود و جاودانه بودن جهنم براي برخي از اهل آن عذاب مضاعف است. حبس ابد اين افراد واقعي است. حبس ابد عالم دنيا موقت است. حبس ابد واقعي، ماندن به طور دائم در جهنم است. دومين لذت فوق العاده اي که اهل بهشت دارند رضوان خدا و رضايت الهي است. مدام به اين افراد گفته مي شود که خداوند از شما راضي است. لذت سوم بهشتيان، مجالست با يکديگر است. ذره اي

ص: 2066

کدورت و آلودگي در دل بهشتيان وجود ندارد. اين افراد گرد يکديگر مي نشينند و از صفاي هم استفاده مي کنند. مهم ترين اشتغال و سرگرمي بهشتيان همين مجالست است. در روايت است که سابقون ميهماني هاي عجيبي دارند. اين افراد هرروز خدمت يکي از پيامبران و انبياء هستند و يک روز نيز که مانند جمعه ي ما در اين دنيا است، خداوند متعال را ملاقات مي کنند. مستي و لذت اين ملاقات به حدي است که از درک ما خارج است. در روايتي است که پيامبر اکرم به اميرالمومنين فرمود: علي جان کساني که شيعه ي تو هستند و در دنيا تسليم تو بوده اند، هر هفته اي يک ملاقات با تو دارند. البته ملاقات هفته اي يک بار با اميرالمومنين مربوط به پايين ترين شيعيان است و الا برخي افراد اصلاً از اميرالمومنين جدا نمي شوند. مرحوم الهي طباطبايي شاگردي داشت به نام اديب. اين فرد روحي قوي داشت و به راحتي مي توانست با ارواح مومنيني که از دنيا رفته اند ارتباط برقرار کند. البته نه با استفاده از کارهاي باطلي که در برخي از جلسات احضار روح انجام مي گيرد. اين فرد دستي بر روي چشم خود مي کشيد و اين ارتباط برقرار مي شد. اين ارتباط به صورت احضار نبود. احضار حرام است و روح را مقهور مي کند که حتماً حضور داشته باشد. مرحوم الهي طباطبايي مي گفت که ما با اين کار اشکالات برخي کتب را از مولفين آنها که از دنيا رفته بودند مي پرسيديم. ايشان مي گفتند که نتوانستيم با روح دو نفر ارتباط برقرار کنيم.

ص: 2067

يکي علامه بحرالعلوم و ديگري سيد بن طاووس بود. اين دو نفر گفتند که ما مدام در خدمت اميرالمومنين هستيم و نمي توانيم پايين بياييم و با شما ارتباط برقرار کنيم. برخي از اصحاب امام حسين (ع) در کربلا نيز اينگونه بودند. مثلاً سيد بن عبدالله حنفي که در هنگام نماز مقابل امام حسين (ع) ايستاد و تير خورد از جمله اين افراد است. در لحظات آخر عمر زماني که حضرت بر بالين ايشان قرار گرفت فرمود: تو در بهشت جلوي من هستي. يعني مابين من و تو فاصله نيست. امام صادق (ع) در روايتي فرمود: در قيامت زير عرش الهي براي امام حسين (ع) منبري قرار مي دهند. امام حسين (ع) براي صحبت کردن بر روي آن مي نشيند. اطراف امام را دوستان و شيعيان او مي گيرند. زماني که حضرت شروع به صحبت کردن مي کنند، از بهشت ندا مي رسد که بهشت آماده است مي توانيد وارد شويد. يک نفر از آنها سر بلند نمي کند. از حورالعين خطاب مي رسد که ما مشتاق شما هستيم. باز هم اين افراد سر خود را بلند نمي کنند. آنقدر اين افراد در مجلسي که با اباعبدالله هستند سرور و خوشي مي بينند که حس مي کنند اصل بهشت همانجا است. اين مجالست ها براي بهشتيان، باعث رشد و معرفت دائمي است. بنابراين بالاترين سرگرمي و خوشي بهشتيان برزخي و قيامتي همين مجالست ها با انبياء، پيامبران و خداوند است. در ادامه آيه مي فرمايد که به طور دائم نوجوانان زيبا رويي به دور اين افراد مي چرخند و خدمتکار آنها هستند. ولدانٌ مخلدون، نوجواناني

ص: 2068

هستند که دائماً در اين سن مي مانند و پير نمي شوند. در روايت است که اين نوجوانان، اطفال مشرکين و کفار هستند که در کودکي از دنيا رفته اند. اطفال مومنين که در کودکي از دنيا مي روند در عالم برزخ خدمت حضرت ابراهيم هستند و در تربيت مي شوند. در برخي روايات هم داريم که خدمت حضرت زهرا مي روند. به تعبير قرآن اين کودکان در عالم قيامت به پدر و مادر بهشتي خود ملحق مي شوند. بنابراين ولدانٌ مخلدون که خدمتکار بهشتيان هستند، اطفال مشرکين هستند. اين کودکان قبل از سن تکليف از دنيا رفته اند. از پيامبر سوال شد که براي اطفال مشرکين چه اتفاقي مي افتد؟ پيامبر فرمودند: اين افراد خدمتکاران اهل بهشت خواهند بود. اين افراد از اين خدمتکار بودن لذت مي برند و براي آنها سختي ندارد. جامي که در آن شراب گوارا است براي بهشتيان آورده مي شود. شرابي که در بهشت به بهشتيان داده مي شود باعث سردرد و مستي نمي شود بلکه باعث معرفت و رشد اين افراد مي شود. امام صادق (ع) مي فرمايد: نوشيدني که در بهشت به بهشتيان داده مي شود از هرچيزي غير خدا، اين افراد را جدا مي کند، باعث توجه کامل اين افراد به پروردگار شده و جلوه هايي از خدا را در آن مي بينند و هر ميوه اي که دوست داشته باشند براي آنها آورده مي شود. در روايت است که بهشتيان، نعمت هاي بهشت را با اراده ي خود خلق مي کنند. اين امر بخصوص در مورد سابقون صادق است چرا که همت و اراده ي

ص: 2069

آنها بسيار بلند است. اراده ي اين افراد مظهر اراده ي خدا است. حوريان بهشتي به قدري زيبايي و کمالات دارند که از ديدن آنها انسان متحير مي شود. معناي ديگر حوري اين است که داراي چشمان سياه هستند. اين حورالعين مانند مرواريد داخل صدف هستند. حوريان هم مانند مرواريدي که داخل صدف است زيبا هستند و هم به تعبير ديگر نجيب و پوشيده هستند. يعني حوري هر فردي در دست خود اوست و در دسترس افراد ديگر قرار ندارد. در آيه اي خداوند مي فرمايد که هر حوري فقط در خيمه ي يک بهشتي است. يعني چشم فرد ديگري او را نمي بيند. در روايت است که اگر لباس يک حوري در عالم دنيا قرار گيرد، افراد تحمل ديدن زيبايي آن را ندارند. همسران مومنين در اين دنيا، در بهشت از حوريان هم زيباتر هستند. به تعبير امام صادق (ع)، زنان صالحه اي که در دنيا بوده اند از حورالعين زيباتر هستند. حورالعين تجسم نماز و اعمال صالح هستند. بنابراين حورالعين تجسم عمل صالح يک انسان مومن است. شکي نيست که انسان مومن از عمل او بالاتر است. يعني عامل بالاتر از عمل است. افرادي که در اين دنيا متأهل بوده اند و زنان صالحه داشته اند در عالم آخرت با هم خواهند بود. کساني هم که مجرد بوده اند در عالم آخرت همسر اختيار مي کنند. در آخر آيه نيز خداوند مي فرمايد که اين چيزها جزاي عمل افراد است. لذايذي که تا اينجاي سوره خداوند مي فرمايد مربوط به لذت هاي جسماني است. ادب و حياي قرآن اقتضا مي کند که در

ص: 2070

مورد حورياني که در نزد زنان هستند توضيحاتي ندهد. مشخص است که براي زنان نيز در عالم آخرت همسراني وجود دارد. اولاً همسران اين زنان که در دنيا صالح بوده اند در آخرت در نزد آنان خواهند بود و زيباتر از هرچيزي هستند. اما اگر زنان در اين دنيا همسر نداشته باشند و يا همسر آنها بهشتي نبوده و يا درجه ي آنها پايين تر باشد، مي توانند همسر اختيار کنند. سابقون در عالم آخرت سخنان لغو و بيهوده نمي شنوند. در عالم آخرت غيبت، تهمت، دروغ و مسخره کردن وجود ندارد. زبان اين افراد کنترل شده بوده و حرف نابجايي نيز نمي شنوند. حرف هاي اين گروه با يکديگر فقط سلام و سلامتي است. هم اين افراد به يکديگر سلام مي کنند و هم خدا و ملائکه به آنها سلام مي گويند. سلامٌ قولاً من رَبِ الرحيم. يکي از اسامي بهشت دارالسلام است. امام سجاد (ع) مي فرمايند که من تعجب مي کنم با وجود اينهمه رحمت خدا، چگونه کسي جهنمي مي شود.

سوال - درخصوص آيات ششم تا نهم سوره ي مبارکه ي مائده توضيح بفرماييد.

پاسخ – در آيه ي شش سوره ي مائده دستور وضو و تيمم آمده است. خداوند مي فرمايد: اگر در جايي آب پيدا نکرديد روي خاک پاک تيمم کنيد. سپس مي فرمايد: خدا در اين دستورات براي شما مشقت و سختي نخواسته است، مي خواهد که شما پاک شده و تقرب پيدا کنيد. خدا مي خواهيد با اين دستورات نعمت خود را بر شما تمام کند. مي خواهد همه ي آداب و ويژگي هاي بندگي را

ص: 2071

به شما بگويد تا درست شاکر خدا باشيد. در دستورات ديني هرجايي مشقت زا باشد برداشته مي شود. مثلاً اگر وضو گرفتن در جايي براي فرد مشقت داشته باشد برداشته مي شود. بنابراين اگر ما در دينداري دچار مشقت شديم، مانند افرادي که وسواسي هستند، مشکل خود ما است و گره کوري به دينداري خود زده ايم.

سوال – آيا در مجالسي که در حضور انبياء در بهشت وجود دارد خانم ها هم حضور دارند؟

پاسخ – بدون ترديد خانم ها هم حضور دارند. کمالات مربوط به روح است. زن و مرد بودن يک امر جسمي است. افرادي که در بهشت حضور دارند و مي خواهند کمالات پيدا کنند، تفاوتي ندارد که زن باشند يا مرد. هر کمالي که براي مرد گفته مي شود براي خانم ها هم وجود دارد. اگر در قرآن اين موضوع بوضوح بيان نشده مربوط به حيا و ادب قرآن است و اين به آن معنا نيست که در آن دنيا از خانم ها کم مي گذارند. به تعبير قرآن هر کسي که صالح باشد آن رشد را خواهد داشت. زنان بهشتي زيادي هستند که درجات آنها از مردان بالاتر است.

حجت الاسلام والمسلمين حسيني قمي

1390

90-12-27

90/12/27 آري هوا خوش است و غزل خيز در بهار باريده است خنده ي يك ريز در بهار ، از باد نوبهار حديث است تن مپوش بايد دريد جامه ي پرهيز در بهار ، اما خدا نياورد آن روز را كه آه گيرد دلي بهانه ي پاييز در بهار ، بي ديد و بازديد تو تبريك عيد چيست ؟ چندين دروغ مصلحت آميز در بهار ، با ديدنم پُر

ص: 2072

از عرق شرم مي شوند گلهاي شادكام دل انگيز در بهار . سوال – آيا مي شود نوروز بهانه اي براي رفتن به سمت خدا باشد ؟ پاسخ – بله ، نوروز فرصت خوبي براي رفتن به سمت خدا هست . انتخاب كردن اين فصل براي عيد نوروز نشانه ي هوش و ذكاوت ايرانيان است . در فصلي كه سرما شكسته شده است و گرما نيامده است ، زمان خوبي براي استفاده از طبيعت است . نوروز پيام هاي ارزشمندي دارد : بحث ديد و بازديد، مسافرت ، صله ي ارحام ، هديه دادن و خانه تكاني .در كتاب تهذيب شيخ طوسي داريم كه زمان نوروز بود و براي پيامبر فالوده شيريني آوردند ، براي عربها اين شيريني رسم نبود . پيامبر مناسبت اين شيريني را پرسيدند و ايرانيان گفتند ( به نقلي آن فرد سلمان فارسي بوده است ) كه اين شيريني نوروز ماست . پيامبر فرمودند : اگر مي توانيد هر روز ما را ، نوروز قرار بدهيد . نوروز جشن است و ما بايد آنرا به عيد تبديل بكنيم . واژه ي عيد از بازگشت است يعني الان بازگشت طبيعت است . ما چه بخواهيم و چه نخواهيم طبيعت عيد گرفته است . آيا ما هم عيد داريم يا فقط مراسم جشن داريم ؟ طبيعت بازگشت دارد و ما هم بايد اين بازگشت را در زندگي مان داشته باشيم ، ما در هنگام سال تحويل مي خوانيم : حول حالنا الي احسن الحال . اگر اين حال در ما تحويل شد ، ما هم عيد داريم . اگر ما اخلاق هاي خوب

ص: 2073

را در زندگي مان شكوفا كنيم و مثل طبيعت ، اخلاق هاي خوب را احيا كنيم ، ما هم عيد داريم . پس ما جشن كه همان مراسم است را داريم ولي اگر بخواهيم عيد داشته باشيم بايد بازگشت داشته باشيم . حتي در اعياد مذهبي مثل عيد قربان و غدير هم بايد اين نگاه را داشته باشيم . عيد صرفا به غذا و پوشاك نيست ، اينها جشن و شادي است ولي بازگشت نيست . اميرالمومنين بعد از نماز عيد فطر ، مشغول خوردن غذاي ساده اي بودند . فردي امام را ديد ، تعجب كرد و گفت : امروز هم كه عيد است شما اين غذاي ساده را مي خوريد ؟ حضرت فرمود :( در نهج البلاغه حكمت 428) اگر كسي روزه اش قبول شده باشد و تلاش او در ماه رمضان مورد قبول خدا باشد ، آن فرد عيد دارد . هر روزي كه انسان گناه نكند آن روز عيد است . در روايت داريم : فردي نزد اميرالمومنين آمد و ديد كه حضرت غذايش را پنهان كرد . فرد تعجب كرد و گفت كه مگر شما بخيل هستيد ؟ حضرت فرمود : دوست ندارم غذايي را مصرف كنم كه مسيرش را نمي دانم . منظور غذاي حلال است . (البته خوردن غذاهاي متنوع در جشن عيد خوب است.) در آخر سال همه حساب و كتاب مالي دارند ما هم بايد براي اعمال خودمان حساب و كتاب بكنيم و به اصل خودمان برگرديم . در مفاتيح در اعمال اول ماه محرم يعني اول ماه قمري كه سال قمري عوض مي شود از

ص: 2074

پيامبر دعايي داريم . امام رضا (ع) مي فرمودند : در روز اول سال پيامبر دو ركعت نماز مي خواند و اين دعا را مي خواندند : خدايا سال نو مي شود ولي تو ابدي و ازلي هستي ، من سه تا تقاضا داريم : از شر شيطان محفوظ بمانم ، از شر نفس اماره محفوظ بمانم و تصميم بگيريم مشغول چيزهايي بشوم كه به تو نزديك بشوم . خوب است كه انسان هنگام تحويل سال با اين نگاه شروع بكند . اگر انسان اين نگاه را به زندگي داشته باشد ، هر روز نوروز است و زندگي زيباتر مي شود. در كتاب كافي داريم كه امام صادق (ع) فرمودند : هر روزي كه بر انسان مي گذرد ، آن روز با انسان سخن مي گويد و به انسان مي گويد : من نوروز( يك روز نو) هستم و من از گواهان تو هستم ، بنا بگذار از اين روز نو كار خوب انجام بدهي . در نوروز همه ي نگاهها اين است كه سال 90 تمام شد و سال 91 شروع مي شود . كسي كمتر مي گويد كه سال 90 تمام شد و ما يك سال را از دست داديم يا يك سال از عمر ما گذشت . همه منتظر آمدن سال هستند ولي ما بايد بگوييم كه يك سال قبل گذشت . امام حسن مجتبي (ع) مي فرمايد : اي انسان ، تو از روزي كه بدنيا آمدي هر روز دارد از عمرت كم مي شود. شما به از دست دادن عمر توجه بكنيد و ببيند كه تابحال چه كرده ايد .

ص: 2075

وقتي يك سال جديد مي رسد ، يكسال از عمر ما كم مي شود . فردي نزد امام صادق (ع) آمد و سوال كرد كه معناي آيه : ما حساب هاي نفس هاي شما را داريم چيست ؟ امام فرمود : نظر شما در مورد اين آيه چيست ؟ او گفت :من فكر مي كنم كه منظور حساب سال و روز عمر ماست . حضرت فرمود : خدا حساب نفس هاي ما را دارد . حالا چكار كنيم كه ما عيد و بازگشت در زندگي داشته باشيم ؟ خداي نوروز با خداي شبهاي قدر يكي است . ما نبايد فكر بكنيم كه چون نوروز است ما آزادي هايي داريم . خداي مكه و مدينه با خداي شهرهاي ديگري يكي است . امام صادق (ع) از لقمان حكيم آداب سفر را نقل مي كند ، در سفر با همسفرانت خوش اخلاق باش ، با هسمفرانت هماهنگ باش مگر در گناه (پس در سفر حدود را رعايت كنيم ). انسان بايد مواظب گناه كردن باشد . بعضي از مراجع بزرگوار به خانمها مي گفتند كه چادر شما از عباي ما مقدس تر است . خانمي مي گفتند كه من خيلي معتقد و مومن هستم ولي با مردهاي اقوام دست مي دهم و هيچ قصدي ندارم . احتمالا ما در گفتن احكام كوتاهي كرده ايم . ما روايت داريم : اگر كسي با نامحرم دست بدهد خشم الهي را براي خودش خريده است و در قياما اين دست در غل و زنجير است . گاهي مي گويند كه خيلي سخت نگيريد . خوب است شما به حوادث رجوع

ص: 2076

كنيد و ببيند كه سرمنشا خيلي از گناهان همين كارهاي كوچك است . امام مي فرمايد : در سه مسئله جلوتر از همسفرانت باشد ، يكي در سكوت طولاني (البته مزاح خوب است ولي نبايد كسي را اذيت كنيم يا كسي را مسخره كنيم يا غيبت كسي را بكنيم . غيبت يعني اينكه شما در مورد برادر مومن خودت حرفي بزنيد كه او ناراحت بشود )، ديگري در نماز و ديگري بخشش . آداب بعدي سفر قرآن و ذكرخواندن است . ما در عيد نوروز سه هفته ي تعطيلي داريم و مي توانيم استفاده هاي مفيدي از اين ايام بكنيم . شما مي توانيد نذر بكنيد كه در اين ايام روزي دو ساعت مطالعه بكنيد . كتاب بخوانيم و تلاوت قرآن انجام بدهيم . سريال و سرگمي هم حدي دارد . ما نمي توانيم تمام وقت ، خودمان را سرگرم كنيم . چقدر سرگرمي لازم است؟ كاري كنيم كه خنده بر دل ديگران بيايد نه بر لب ديگران . در روايات داريم كه ادخال سرور بايد در قلب مومن باشد . امام صادق ( ع)مي فرمايد : اگر كسي به بازار برود و براي خانواده اش هديه بخرد اين مثل صدقه است . اميرالمومنين فرمودند : من هديه دادن را بيشتر از صدقه دادن دوست دارم و صدقه دادن را بيشتر از هديه دادن دوست دارم . يك گروه كه عذاب قبر از آنها برداشته مي شود زناني هستند كه به تنگدستي شوهرشان صبر مي كنند و آنها با فاطمه ي زهرا محشور خواهند شد . آقايان تا آنجا كه در توان شان است هديه

ص: 2077

بدهند و خانواده را به مسافرت ببرند و خانم ها هم به همسران شان فشار نياورند اگر مرد خانه توانايي ندارد . سوال – سوره حديد آيات 4 تا 11 را توضيح بفرماييد . پاسخ – شما حتما تفسير سوره حديد را مطالعه كنيد . سوره حديد يكي از سوره هايي است كه با سبح شروع مي شود و به آن مسبحات مي گويند . سوره ي حشر ، صف ، جمعه و تغابن هم جزو سوره مسبحات است . در اين سوره ي مسبحات آيه اي است كه پيامبر مي فرمايد : ثواب آن از هزار آيه بالاتر است كه ممكن است آن آيه آخر سوره ي حشر باشد . فردي اميرالمومنين را قسم داد كه بهترين هديه اي كه پيامبر به شما داده است را به ما بدهيد . حضرت فرمودند : شش آيه اول سوره ي حديد و چهار آيه آخر سوره ي حشر را بخوان كه نام اعظم خدا در اين آيات هست . بعد اين دعا را بخوانيد : اي خدايي كه اين اوصاف تو هست و بر محمد صلوات بفرست و بعد حاجت خود را بخواه . بيست اوصاف خداوند در اين آيات آمده است . امام سجاد (ع) فرمود : خداوند مي دانست كه در آخر الزمان مردماني ژرف انديش مي آيند ، بنابراين سوره ي توحيد و آيات اول سوره حديد را نازل كرده است . بعد از اينكه خدا به بيست وصف معرفي مي كند در آخر آيات خدا از مردم تقاضايي دارد . در آيه 11 خدا به مردم مي گويد : شما جانشين من

ص: 2078

در روي زمين هستيد . به من قرض بدهيد . در روايت داريم : اگر كسي بتواند به برادر مومنش قرض بدهد و اين كار را نكند ، بوي بهشت بر او حرام مي شود . در خطبه ي 183 حضرت به اين آيات اشاره كرده است و مي فرمايد : نه اينكه خدا از سر كمبود تقاضاي وام كرده است بلكه مي خواسته شما را امتحان بكند . اگر در بين اقوام كسي باشد كه نياز به كمك داشته باشد ، او در اولويت است . هر كس كه به سفر زيارتي مي رود دست اندركاران برنامه ي سمت خدا را دعا بكند .

90-12-20

90/12/20 بفرماييد فروردين شود اسفندهاي ما نه بر لب بلكه دردل گل كند لبخندهاي ما ، بفرماييد هر چيزي همان باشد كه مي خواهد همان يعني نه مانند من و مانندهاي ما ، بفرماييد اين بي چارتر كار عالم عشق رها باشد از اين چون و چرا و چندهاي ما ، سر مويي اگر با عاشقان داري سر ياري بيفشان زلف و مشكن حلقه ي پيوندهاي ما ، به بالايت قسم سرو و صنوبر با تو مي بالند بيا تا راست باشد عاقبت سوگندهاي ما ، نمي دانم كجايي يا كي آنقدر مي دانم كه مي آيي بگشايي گره از بندهاي ما . سوال – در آستانه ي بهار توصيه هايي بفرماييد . پاسخ – اگر نگاه به قبه بارگاه حضرت معصومه دلها را معنوي مي كند ، خوب است كه در آستانه ي عيد سفرهاي مان به زيارتگاهها باشد . خوب است كه پدر و مادرها در سفر سهم

ص: 2079

فرزندان شان را در نظر بگيرند يعني به جايي بروند كه هم زيارت و هم سياحت باشد . من در يك سفر عمره ي دانشجويي با صد و هشتاد دانشجو بودم . يكي از اين دانشجوها در طواف، سه ختم قرآن كرده بود ، دانشجويي بود كه در ميقات مسجد شجره آنقدر گريه مي كرد كه من لبيك گفتن را به او يادآوري كردم . اين زيارت ها روي جوانان اثر مي گذارد . الان سفرهاي راهيان نور هم هست كه خيلي خوب است . حالا اگر شما به سفرهايي مي روييد كه بار مثبت ندارد اشكالي ندارد ولي سعي كنيد به سفرهايي كه بار منفي دارد نروييد . وقتي ما از سفر برمي گرديم بايد اخلاق و ايمان فرزندمان كم نشده باشد. ما بايد در آستانه ي عيد ، عيد را براي همه بخواهيم . اگر در نوروز هزينه ي ما اضافه مي شود خوب است كه ما پنج درصد از اين هزينه ها را به فقرا اختصاص بدهيم . در روايت داريم كه اگر ما در بين خويشاوندان خود نيامند داشته باشيم صدقه به ديگران نمي رسد . حتي ما مي توانيم به كساني كه مشكل مالي دارند ، پول قرض بدهيم .حضرت اميرالمومنين مي فرمايند : من قرض دادن را بيشتر از صدقه دادن دوست دارم . در روايت داريم : اگر كسي بتواند به برادر مسلمانش قرض بدهد و اين كار را نكند ، خدا بوي بهشت را بر او حرام مي كند . پس ما با كمك كردن ، قرض دادن و هديه دادن عيد را براي همه بخواهيم .

ص: 2080

يك فرد زنداني كه اشتباه كرده است نياز به كمك شما دارد . فردي در اردبيل بخاطر سي ميليون ديه ، دوازده سال زندان بوده و در سفر هيئت دولت آزاد شده است . ما بايد خنده را در دل مومن ايجاد بكنيم ، خنده فقط بر لب نيست . پس مردم و و دولت كمك كنند تا عيد وشادي براي همه باشد . سوال – در مورد ادامه بحث صبر بر معصيت توضيحاتي بفرماييد . پاسخ – ترك گناه ثوابش خيلي بالاتر از انجام عبادات است .انجام عبادات كار خيلي سختي نيست . اگر انسان بتواند در برابر گناه بايستد باعث سير و سلوك و تكامل انسان مي شود . در كتاب سِّر دلبران ، آيت الله حائري داستاني را از آقا سيد محمد فشاركي استاد آيت الله حائري نقل كرده اند . برادرم پسرش را براي طلبگي به من سپرد و گفت كه شما مواظب معنويات او باش . او خوب درس مي خواند اما شبي دير به خانه آمد . به او گفتم : كجا بودي ؟ او گفت : كه من استادعرفاني بنام ملافتحعلي سلطان آبادي را پيدا كرده ام . و مي خواهم به سير و سلوك راه پيدا كنم . ايشان دستور چله نشيني به من داده است . آيت الله فشاركي به او گفته بود كه من دستور ديگري به تو مي دهم . ايشان به او فرمودند : از امشب تا چهل شب اعمال خودت را بررسي كن . سعي كن هر شب تعداد گناهانت را كم كني و اگر در شب چهلم گناهي مرتكب نشده بودي

ص: 2081

، سير و سلوك تو به نتيجه رسيده است . ايشان توصيه ي ذكر ونماز و .. را نمي كند بلكه توصيه به محاسبه و گناه نكردن مي كند . در كافي ( از كتب اربعه است ) داريم : انساني خيلي مومن بود و مواظب اعمال خودش بود . شيطان نگران بود كه چرا نمي تواند او را وسوسه كند . شيطان شاگردان خودش را جمع كرد و گفت : چه كسي مي تواند اين انسان مومن را به گمراهي بكشاند ؟ يكي از شاگردان شيطان گفت كه من از راه جلوه دادن دنيا او را مي فريبم ، ديگري گفت : من از راه ارتباط نامشروع او را مي فريبم ، ديگري گفت : از راه خوبي ها و عبادات او را مي فريبم . شيطان به سراغ اين مومن آمد و در كنار سجاده ي او ، سجاده اي پهن كرد ( داريم كه شيطان براي فريب انسان مي تواند در چشم او ظاهر بشود ) و بيش تر از آن فرد مومن نماز عبادت كرد . انسان مومن تعجب كرد و به او گفت كه تو از اين همه عبادت خسته نمي شوي ؟ شيطان گفت : من گناهي مرتكب شده ام و هر وقت به ياد آن گناه مي افتم عبادتم تقويت مي شود. پس تو بايد گناهي بكني تا رابطه ات با خدا قويتر بشود . شيطان به او آدرس زني را داد كه با او ارتباط نامشروع برقرار بكند و گفت كه بعد از اينكه از اين گناه برگشتي انگيزه ي عبادت تو بيشتر مي شود. اين انسان

ص: 2082

مومن فريب وسوسه ي شيطان را خورد و به سراغ آن زن رفت . زن به او گفت كه به قيافه ي تو نمي آيد كه اهل اين كارها باشي . زن به او گفت : كه تو اشتباه مي كني كسي از گناه به عبادت نمي رسد . ترك گناه بهتر از توبه است . مومن برگشت . امام صادق (ع) فرمود : اين زن در فاصله ي كوتاهي از دنيا رفت . خداوند به پيامبر زمانش خطاب كرد كه بر جنازه ي او نماز بخوان . خداوند فرمود :من گناه او را آمرزيدم زيرا يك نفر را از گناه باز داشت ( اگر يك نفر بد بود و گناهي انجام مي داد، دليلي ندارد كه در همه ي اعمال بد سقوط كرده باشد . ممكن است كه آن فرد اعمال خوب هم داشته باشد) سوال – در مورد ادامه ي صبر بر گناه غيبت توضيحاتي بفرماييد . پاسخ - روايتي داريم كه فردي داشت سنگسار مي شد و دو نفر از اصحاب پيامبر با هم گفتند : مثل سگ سنگسار شد . پيامبر فرمود : او الان در بهشت است و شما گرفتار غيبت شده ايد . ( اين طور نيست كه همه در بدترين درجه باشند و ما خوب باشيم . اين عجب است ) . پس تمام سير و سلوك ، صبر و مقاومت در برابر گناه است . گاهي ما با گناه اعمال خوب مان را از بين مي بريم . ما گاهي در موعظه ها و نصيحت ها خسته مي شويم . ولي اين درست نيست . اگر ما

ص: 2083

بتوانيم بر گناه غيبت صبر كنيم خداوند پاداش هاي فراواني به ما مي دهد . الان نزديك عيد است . در نوروز ما كارهاي زيبايي انجام مي دهيم . مثل : صله ي رحم كه آثار زيادي دارد، هديه دادن، سفر رفتن و خانه تكاني. حضرت اميرالمومنين مي فرمايد: من هديه دادن را بيشتر از صدقه دادن دوست دارم . ما در بهترين فصل كار بهترين كارها را انجام مي دهيم . ما بايد مواظب باشيم كه اين زيبايي هاي عيد را با گناه از بين نبريم . امام خميني ، آيت الله حائري و آيت الله زنجاني با هم عهد بسته بودند كه در جلسات شان غيبت نكنند با اينكه آنها اهل غيبت نبودند ولي باز با هم شرط مي كردند . ما هم در ايام نوروز در ميهماني ها شرط كنيم كه غيبت نكنيم تا زيبايي نوروز خراب نشود . در كافي داريم كه اگر كسي غيبت بكند روزه اش باطل مي شود. شيخ طوسي در كتاب تهذيب آورده است كه كسي كه غيبت مي كند و روزه است ، غذا خوردن بر او واجب است . ملاصدرا در شرح اصول كافي دارد كه اگر ما يك قطره آب بخوريم روزه مان باطل مي شود پس چطور وقتي گوشت برادر ( غيبت كردن ) را مي خوريم روزه مان باطل نمي شود ؟ فقهاي ما مي فرمايند : با غيبت ثواب روزه كم مي شود ولي خواجه نصرالدين طوسي كه در اوج فتوا دادن بود مي فرمايد كه با غيبت كردن روزه ي فرد باطل مي شود . روايت داريم : كسي كه

ص: 2084

غيبت مي كند وقتي وارد صحراي محشر مي شود ، دهانش بوي بدتر از مردار مي دهد و تمام اهل محشر از بوي بد دهان او ناراحت مي شوند . اين گناه جزو گناهان كبيره است . در كتاب ابن فهم حلي روايتي داريم كه از معاذبن جبل سوال كردند كه آيا شما خودت حديثي را از پيامبر شنيده اي كه براي ما نقل كني ؟ معاذبن جبل اشكش جاري شد و گفت : خداوند در هر آسماني فرشته اي بعنوان نگهبان است . اعمالي كه ما انجام مي دهيم در غروب به آسمان مي رود و فرشته ي هر آسماني آنرا كنترل مي كند . مثلا در يك آسمان فرشته اي مسئول غيبت است و اگر كسي غيبتي كرده باشد ، اين فرشته نمي گذارد كه اعمالش از طبقه ي اول آسمان بالاتر برود. در روايت داريم : اين عمل را برگردانيد و به صورت صاحبش بزنيد . پس در كنار هر كار خيري ، اگر غيبتي باشد ، آن كار خير من از آسمان اول بالا نمي رود. بعضي ها مي گويند كه من جلوي خودش هم عيبش را مي گويم يا مي گويند كه وصف او است ، اينها توجيحي براي غيبت نيست . ابوذر از پيامبر پرسيد : غيبت چيست ؟ پيامبر فرمود : حرفي بزني كه برادر تو از آن حرف بدش بيايد . ابوذر گفت اگر عيبي در طرف باشد و ما آنرا بگوييم باز غيبت است ؟ پيامبر فرمود : اگر عيبي در طرف باشد و شما آنرا بگوييد، غيبت است ولي اگر آن عيب در طرف نباشد

ص: 2085

تهمت است . پس ما تعطيلات زيباي عيد را با آبرو بردن ديگران خراب نكنيم . وعده هاي الهي در مورد كساني كه غيبت را ترك كنند اين است : پيامبر فرمود كه اگر انسان غيبتي را ترك كند ، ثوابش از ده هزار نماز مستحبي بيشتر است . در روايت ديگري پيامبر فرمود : اگر در جلسه اي غيبت فردي را بكنند و شما از آن فرد ( آبروي فرد ) دفاع كنيد يا نگذاريد كه غيبت او را بكنند ، خدا شما را از آتش جهنم نجات مي دهد . از شيخ صدوق در كتاب امالي و من لا يحذر داريم كه اگر كسي غيبت مسلماني را بشنود و از آبروي او دفاع كند ، خدا باب هزار بدي را بر او مي بندد . اما اگر او از آبروي فرد مسلمان دفاع نكرد ، خدا هفتاد گناه براي او مي نويسد در حاليكه براي غيبت كننده يك گناه مي نويسد . سوال – آيات پاياني سوره قمر و آيات ابتدايي سوره ي الرحمن را توضيح بفرماييد. پاسخ – در مجلسي فردي كه مي خواست سخنراني بكند به خانواده ي فردي كه جاويدالاثر بود گفت كه من مي دانم جنازه ي فرزند شما كجاست .ايشان به بالاي منبر رفتند . و آيه پاياني سوره ي قمر را خواندند و گفتند كه فرزند شما اينجا هستند . اين آيه آرامشي براي كساني است كه فرزندش جاويدالاثر مي باشد . با خواندن سوره ي الرحمن مي فهميم كه خدا مظهر رحمت است . 113 سوره قرآن با بسم الله شروع شده است . در قرآن

ص: 2086

146 بار واژه ي رحمن و 157 بار واژه رحيم آمده است . در قرآن واژه هاي رحمت ، مغفرت ، عفو و گذشت ، توبه ، كريم ، 920 بار تكرار شده است يعني يك ششم آيات قرآن در مورد اين پنج واژه است . در آيه 60 سوره الرحمن داريم : آيا جواب نيكويي جز نيكويي است . سوره فصلت آيه 34 مي فرمايد بدي را به خوبي جواب بدهيد . سعي كنيد به اين آيات قرآن عمل كنيم .

90-12-13

90/12/13 با همين چشمهاي خودم ديدم زير باران بي امان بانو در حرم قطره قطره مي افتاد آسمان روي آسمان بانو، صورتم قطره قطره حس كرده است چادرت خيس مي شود اما به خدا گريه هاي من گاهي دست من نيست مهربان بانو ، گم شده خاطرات كودكيم گريه گريه در ازدحام حرم باز هم امدم گم بشوم من همان كودكم همان بانو ، باز هم مثل كودكي هر سو مي دوم در رواق تودرتو دفترم دستم و واژه ها آهو گفتم آهو و ناگهان بانو شاعري در قطار اُمتت تاب مي خورد و مي گفت : شك ندارم كه زندگي يعني طعم سوهان زعفران بانو ، شعر از دست واژه ها خسته است بغض راه گلوي را بسته است بغض يعني نگفته هايم را از نگاهم خودت بخوان بانو . سوال – نقش و جايگاه حضرت فاطمه ي معصومه و زنان در تاريخ چگونه بوده است ؟ پاسخ – ما در تاريخ قطعه اي نداريم كه در آن قطعه بانوان نقش آفريني نكرده باشند . ما در اين مورد بيش از

ص: 2087

ده نمونه ي قرآني داريم . استاد مطهري مي فرمود كه اگر سه زن در تاريخ نقش آفريني نكرده بودند ما پيامبري بنام موسي نداشتيم . مادر موسي ، خواهر موسي و آسيه . در سوره ي قصص آيات هفتم تا بيست و هفتم به اين نقش اشاره شده است . در آيه هفتم داريم كه خدا به مادر موسي مي فرمايد كه او را در دريا رها كن و ما او را محافظت مي كنيم . مادر موسي به خدا اعتماد كرد . مي فرمايد : مادر به دخترش گفت كه تو به دنبال اين جعبه برو تا ببيني امواج اين كودك را به كجا مي برد . در آيه بيست و هفتم داريم كه آسيه نگذاشت كه كودك را به قتل برسانند . در مورد نقش حضرت معصومه كتابها بايد نوشت . زيرا ايشان نقش مهمي در شهر مقدس قم براي جلالت ، عظمت دين ، تشيع و اسلام داشتند . امام خميني مي فرمودند: ما زماني در حوزه عليمه به قم چهارصد طلبه ي ورشكسته بوديم . به بركت اين بانوي بزرگوار امروز حوزه علميه ي قم در اوج است . آيت الله حائري براي زيارت اين بانو بزرگوار به قم آمدند و حوزه ي علميه را تاسيس كردند ، بعد آيت الله بروجردي براي زيارت به قم آمدند و كار آيت الله حائري را ادامه دادند . امروزه دهها هزارنفر طلاب ايراني و خارجي از هفتاد و دو كشور دنيا در اين حوزه درس مي خوانند . همه ي اينها به بركت حضرت فاطمه معصومه است دارمي كه ائمه خبر دادند

ص: 2088

كه از قم اسلام به دنيا منتشر مي شود . ما در روايات خبري از تشكيل حوزه در نجف يا مشهد نداريم ولي ائمه از تشكيل حوزه در قم خبر داده اند . حضرت معصومه در ساوه بودند و بيمار شدند و از اطرافيان سوال كردند كه تا قم چقدر راه است . به ايشان گفتند كه ده كيلومتر راه است و حضرت فرمودند كه زودتر مرا به قم برسانيد . قم قبل از حضور حضرت فاطمه مركز محدثين بزرگ بوده است . شيعيان خيلي قوي در قم حضور داشتند . قبل از حضرت محدثين قمي و محدثين تشيع بوده اند و بعد از ايشان توسعه پيدا كرده است . شيخ صدوق ، علي بن بابويه پدر شيخ صدوق ، ذكربن آدم ، احمدبن اسحاق قمي از اصحاب خاص امام عسگري (ع) ، ابن بويه پدر و پسر صاحب كتاب كامل الزيارات و علي بن ابراهيم قمي از محدثين قم مي باشند . در كتاب كافي ما شانزده هزار حديث داريم كه نُه هزار حديث آن از علي بن ابراهيم قمي به ما رسيده است . پس حضرت فاطمه معصومه بخاطر محدثين و ارادتمندان شيعه سراغ قم را گرفتند . چهل و پنج سال قبل از اينكه حضرت فاطمه معصومه بدنيا بيايد امام صادق (ع) از حضور حضرت در قم خبر دادند . امام صادق (ع) مي فرمايند : پاره اي از تن ما در قم به خاك سپرده مي شود ، به زيارت او برويد و از او شفاعت بخواهيد . عده اي از ري نزد امام صادق (ع) رسيدند و گفتند كه ما

ص: 2089

از ري آمده ايم . امام فرمود: آفرين بر برادران ما از قم . آنها فكر كردند كه امام متوجه نشدند ولي امام باز سخن خودش را تكرار كرد . بعد فرمود : سلام خدا بر اهل قم . زيرا آنها اهل بندگي و سجده هستند و آنها علما و وفقها هستند و اهل درك و فهم حديث هستند . پس حضرت معصومه بخاطر مردم اين شهر را انتحاب كردند . پس اگر مردم قم يا هر شهر ديگري اهل ركوع ، سجود ، درك ، فهم دين باشند ، سلام امام صادق (ع) شامل آنها مي شود . يكي از بهترين ياران اميرالمومنين به شام رفت . معاويه گفت كه شام هم مركز مهم و مقدسي است .او به معاويه گفت كه تو اشتباه مي كني ، زمين به كسي تقدس نمي دهد بلكه عمل صالح است كه به مردم يك سرزمين تقدس مي دهد . بعضي از كمالات حضرت معصومه تفضلي است يعني در خانواده ي خوبي بوده است و خواهر امام رضا (ع) و ... بوده است . امام صادق(ع) ، امام رضا(ع) و امام جواد(ع) اين تعبير را دارند كه هركس فاطمه ي معصومه را زيارت كند بهشت بر او واجب مي شود . چرا اين همه سفارش شده است ؟ قطعا بخاطر اينكه جزو خانواده اش نبوده است . خيلي از امامزاده ها جلالت ندارند . جعفر كذاب فرزند ، برادر و عموي امام بود . حضرت معصومه برادري داشتند كه به او زيدالنار مي گفتند . پس ملاك ، فضيلت هايي كه اين بانو بدست آورده است . حضرت

ص: 2090

فاطمه معصومه در سال صد و هفتاد وسه بدنيا آمدند و ده ساله بودند كه پدرشان به شهادت رسيد . ايشان در اين ده سال پدر را كمتر مي ديدند . اين بانو برشهادت پدرشان صبر كردند ، همچنين دوري برادر را تحمل كردند . ايشان بيست و هشت سال عمر كردند و در شرايطي بودند كه نمي توانستند ازدواج كنند . زيرا پدر ايشان در زندان بودند و كسي جرات نمي كرد كه با حضرت ارتباط خويشاوندي برقرار كند . ايشان در اوج عفاف و پاكدامني بودند . عده اي ازخانم ها به آيت الله صافي گفتند كه اجازه بدهيد ما عباي شما را ببوسيم و ايشان فرمودند : از عباي من مقدس تر چادر شماست . در نزديكي قم محلي بنام بيت النور است كه آنجا عبادتگاه مخصوص حضرت است . ( ايشان هجده روز در آنجا عبادت كردند) . اين محل هزار و دويست سال است كه زيارتگاه است . يكي از مراجع مي فرمودند : اگر مردم عظمت بيت النور را مي دانستند ،همان اندازه كه به زيارت حرم مي رفتند به زيارت اين محل مي رفتند . اين بانوي بزرگوار محدثه بودند . مرحوم علامه اميني در كتاب الغدير حديثي نقل مي كنند كه سند آن حضرت فاطمه معصومه است . امروزه هزاران نفر از بانوان به بركت اين بانوي بزرگوار مشغول به تحصيل علوم حوزوي هستند . بانو مجتهده امين اصفهاني از چهل و هفت سالگي تا نود و هفت سالگي گواهي اجتهاد داشتند و گواهي اجتهاد خودشان را از آيت الله حائري گرفته اند . قبر حضرت فاطمه

ص: 2091

معصومين به دليل كمالات و امتيازات اين بانو مورد توجه علماي بزرگ اسلام بوده است . ملاصدرا مدتي در اطراف قم زندگي مي كرد . ملاصدرا در حاشيه بحث اتحاد عاقل و معقول كه بحص مشكلي است نوشته است : وقتي من اين مطلب را مي نوشتم براي قابل درك نبود لذا به به زيارت حضرت فاطمه معصومه رفتم و ازاين بانو كمك گرفتم . علامه طباطبايي هر روز ماه رمضان ، افطارشان را با بوسه بر ضريح حضرت معصومه باز مي كردند. مرحوم ملكي تبريزي در هفت سال آخر عمر نمي توانست از خانه بيرون بيايد ولي قبل از اذن صبح به زيارت حضرت معصومه مي رفتند . در وصيت نامه آيت الله بروجردي آمده است كه مرا در اينجا دفن كنيد زيرا مي خواهم در زير پاي زوار حضرت معصومه باشم . مي گويند كه اسلام به جايگاه بانوان اهميت نداده است . در حاليكه بزرگي درهمايش فرموند : در كجاي دنيا براي يك بانو اين همه بارگاه و قُبه ساخته اند . حدود نود سال پيش آيت الله حائري در قم حوزه را تاسيس كردند . امام خميني يكي از دست پروده هاي اين بانوي بزرگوار بودند . سوال – سوره طور آيات 15 تا 31 را توضيح بفرماييد . پاسخ – در اين آيات مي فرمايد : كساني كه ايمان آوردند و ذريه شان به بهشت مي روند بشرطي كه ذريه آنها با ايمان همراه ايشان باشند . علامه طباطبايي مي فرمايد : اگر پدر مومن درجه بالا است ، ذريه اش خيلي هم درجه ي بالاي ايمان را نداشتند به

ص: 2092

بهشت مي روند ولي حتما بايد ايمان باشد . اگر حضرت فاطمه به مقامي رسيده است بخاطر اين است كه در اوج ايمان رهرو پدر بزرگوارشان بوده است . سوال – در مورد كرامات حضرت فاطمه معصومه را توضيحاتي بفرماييد . پاسخ – مرحوم آيت الله صدر پدر امام موسي صدر كه قبرشان در نزديك حرم است نقل كرده اند : بعد از فوت آيت الله حائري ( سه نفر مرجعيت قم را اداره مي كردند : آيت الله صدر، آيت الله خوانساري و آيت الله حجت ) اداره حوزه براي ما سخت بود و مشكلات زيادي از طرف حكومت رضاشاه براي ما ايجاد مي شد . آيت الله صدر پذيرفته بودند كه ماهي سه تومان به طلبه ها شهريه بدهم . چند ماه گذشته بود و من پول نداشتم كه به طلبه ها بدهم . وقتي حساب كردم ديدم كه يازده هراز تومان بدهكار هستم . من اعلام كردم كه از فردا كمك هزينه نمي دهم . طلبه ها پيش من آمدند و يكي از آنها درد و دل كرد و من خيلي ناراحت شدم و گفتم كه تا فردا صبر كنيد . نيمه شب به حرم حضرت معصومه آمدم و با حضرت درد دل كردم و گفتم كه اگر شما نمي خواهيد اين حوزه اداره بشود تكليف ما را مشخص كنيد ، اگر خودت قدرتي نداري از برادرت و جدت كمك بگيرد . من ديگر به زيارت شما نمي آيم .( اين حرف يك مرجع بزرگ است ) وقتي من به خانه آمدم ديدم كه در مي زنند و آقايي با من كار

ص: 2093

داشت . اين آقا دست من را بوسيد و عذرخواهي كرد كه بد موقع آمده است . ايشان گفت كه من به اصفهان مي رفتم ولي وقتي چشمم به بارگاه حضرت معصومه افتاد ، به دلم برات شد كه الان وجوه شرعي خودم را به شما بپردازم . من مي دانم كه الان بين الطلوعين است و كسي خانه ي يك مرجع نمي رود. ايشان پولي داد كه علاوه بر اينكه بدهي را دادم ، شهريه يكسال طلبه ها هم تامين شد . من به حرم رفتم تا هم از حضرت تشكر كنم و هم عذرخواهي كنم و بگويم كه همه ي عالم در اختيار شماست و لازم نيست كه شما از برادر يا جدتان كمك بگيريد . انشاءالله به بركت اين بانوي بزرگوار حاجت متوسلين برآورده بشود .

90-12-06

90/12/6 جمعه ها طبع من احساس تغزل دارد ناخودآگاه به سمت تو تمايل دارد ، بي توچندي ست كه در كار زمين حيرانم مانده ام بي تو باغچه مان گل دارد ، شايد اين باغچه ده قرن به استقبالت فرش گسترده و در دست گلايول دارد ، يازده پله زمين رفت به سمت ملكوت يك قدم مانده زمين شوق تكامل دارد ، هيچ سنگي نشود سنگ صبورم تنها تكيه بر كعبه بزن كعبه تحمل دارد . سوال – من يك پسر بيست و دوساله و دانشجو هستم . ما چطور مي توانيم با اين وضع حجاب و تيپ و قيافه هايي كه خانم ها دارند گناه نكنيم . من هرچقدر كه سعي مي كنم به نامحرم نگاه نكنم نمي شود و اين كار خيلي سخت است

ص: 2094

. من خودم دوست دارم كه گناه نكنم . لطفا من را راهنمايي بفرماييد . پاسخ – كار اين جواني كه مي خواهد خودش را حفظ بكند واقعا دشوار است . ما در مورد وعده هاي الهي در صبر بر گناه مي گوييم ولي اين كفايت نمي كند . يكي از راههاي مقاومت در برابر گناه اين است كه ما زمينه هاي گناه را از بين ببريم . من واقعا نمي دانم كه بايد چه جوابي به اين سوال بدهم . كساني كه مسئول اصلاح اين محيط ها هستند بايد به اين سوال جواب بدهند . وقتي يك جوان در دانشگاه زمينه ي گناه را فراهم مي بينند براي او خيلي سخت است كه گناه نكند . كساني كه مسئول هستند بايد سعي كنند كه در اين مكان ها زمينه ي گناه كمتر بشود . ما نبايد زمينه ي گناه را فراهم كنيم و بعد بگوييم كه شما در برابر اين گناهان مقاومت كنيد . ما وعده هاي الهي را در مورد صبر بر گناه گفته ايم . اگر اين وعده ها داده شده است بخاطر سختي كار است . صبر در برابر گناه جهاد اكبر است و زمان ومكان نمي شناسد و اين كار واقعا سخت است . وقتي عده اي داشتند از جنگ برمي گشتند ، پيامبر به آنها گفت كه شما از جهاد اكبر برمي گرديد و آماده ي جهاد اكبر يعني جهاد نفس باشيد . جهاد با نفس يك جنگ هميشگي است و واقعا مشكل است . در كافي داريم كه پيامبر فرمود : اگر كسي بخاطر خدا گناهي را ترك

ص: 2095

كرد در قيامت خدا او را راضي مي كند . يكي از شارحين مي فرمايد كه در اين حديث نفرموده است كه خدا چگونه او را راضي مي كند . زيرا عقل ما به حقيقت پاداش خدا نمي رسد . پاداش بقدري عظيم است كه پيامبر در مورد آن توضيحي نداده است . خدا در مورد نماز شب مي فرمايد كه كسي نمي داند ما چه چيزي براي آنها نگه داشته ايم . در واقع ما كنه حقيقت و لطف خدا را در مورد صابران بر گناه درك نمي كنيم . سوره توبه آيه 72 مي فرمايد : خدا به مومنين و مومنات وعده مي دهد كه بهشت ، كاخ ها و بهشت جاودانه را به آنها مي دهد و همچنين رضايت خداي بزرگ را به آنها مي دهد . حديثي است كه جابر از پيامب رنقل مي كند كه وقتي مومنين به بهشت مي روند ،خدا به آنها مي گويد كه آيا چيز ديگري هم مي خواهيد ؟ آنها مي گويند كه ما به همه چيز رسيديم ، مگر چيز ديگري هم هست ؟ خدا مي فرمايد : بله ، اينكه شما از من راضي باشيد و من هم از شما راضي باشم . اگر ما به اين پاداش ها باور داشته باشيم مقابله با گناه براي ما راحت تر است . پيامبر مي فرمايد : هفت گروه هستند كه در قيامت خدا آنها را زير سايه ي خودش قرار مي دهد . در روايت داريم كه در قيامت زمين آتش است . فقط رد زير سايه ي مومن آتش نيست . پس خدا

ص: 2096

به هفت گروه در قيامت سايه مي دهد : آن جواني است كه بخاطر صحنه ي گناه چشمش را بپوشاند ، كسي كه زمينه ي گناه براي او پيش مي آيد ولي او بگويد كه من از خدا مي ترسم ، جواني كه وقتي به جواني مي رسد و نشاط و قدرت دارد ، بگويد كه خدايا من همه چيز دارم و ولي گناه نمي كنم ، جواني كه به ياد خدا بيفتد و اشكش از خوف خدا جاري بشود ، كسي كه دلداده ي مسجد و خانه ي خداست و تعلقات ديني دارد ، كسي كه صدقه مخفي مي دهد و كسي كه به بدهكاري مهلت بدهد . خوب است كه بدهكار ، بدهي خود را بدهد ولي طلبكارها هم بايد به بدهكاران فرصت بدهند . روايت داريم : اگر كسي به طلبكارش مهلت بدهد خدا براي هر روز مهلت ثواب صدقه را مي نويسد . پس كسي كه به طلبكار مهلت مي دهد در واقع صدقه هم مي دهد . كسي كه با طلبكار كنار مي آيد خداوند هم در قيامت با او كنار مي آيد . ما به خدا بدهكار هستيم و خدا از ما خيلي طلبكار است . امام باقر (ع) مي فرمايد : در قيامت خدا عده اي را محشورمي كند كه چهره و لباس وجايگاه هايشان نوراني است . اهل بهشت سوال مي كنند كه اين ها پيامبران يا شهدا هستند ؟ خطاب مي شود : خير اينها كساني هستند كه با طلبكارها كنار مي آمدند . محمدبن عمير فردي بود كه امام كاظم (ع) ، امام جواد (ع)

ص: 2097

و امام رضا (ع) را درك كرده بود. بعد از شهادت امام رضا (ع) او چهار سال در زندان بود و شكنجه مي شد. بعد از چهار سال كه او از زندان آزاد شد هيچ چيزي نداشت . فردي به خانه ي او آمد و گفت كه من ده هزار درهم به شما بدهكار بودم . من خانه ام را فروخته ام وطلب خودم را آورده ام . او گفت : به خدا قسم چون از مولايم شنيده ام ، با اينكه محتاج يك درهم هستم ولي درهمي را از تو نمي گيرم . ( خانه جزو استثنائات است كه نمي توان آنرا بعنوان طلب برداشت .) اگر كسي زمينه ي گناه را از بين ببرد ثواب اين وعده ها را مي برد . سوال – ما چكار كنيم كه وقتي موقعيت گناه براي ما پيش مي آيد سخنان اهل بيت در گوش مان باشد و ما را از گناه باز دارد ؟ راهنمايي بفرماييد . پاسخ – راههاي صبر برگناه فراوان است . يكي اينكه ما زمينه ي گناه را فراهم نكنيم و در بستر گناه نرويم . ما نگوييم كه ما قدرت مقاومت در برابر گناه را داريم . ما نبايد وارد مجلس گناه بشويم زيرا كسي ما را تضمين نكرده است كه گناه نكنيم . امام صادق (ع) را به ميهماني دعوت كردند . در هنگام غذا فردي گفت كه من آب مي خواهم و صاحبخانه شراب آورد . همان لحظه امام بلند شد و از مجلس بيرون آمد . فردي گفت كه كسي به ذهنش خطور نمي كند كه شما گناه

ص: 2098

بكنيد . امام فرمود كه من از پيامبر شنيدم كه دور از رحمت خداست كه انسان سر سفره اي بنشيند كه ديگري شراب مي خورد و گناه مي كند . بعضي از دوستان زشتي گناه را براي ما زيبا جلوه مي دهند . مثلا مي گويند كه يك شب اتفاقي نمي افتد ؟ داريم : بدترين همنشين كسي است كه گناه را براي تو زيبا جلوه بدهد . ديگري فكر گناه است . كسي كه در گناه زياد فكر بكند به طرف گناه كشيده مي شود . فكر گناه زمينه ي گناه را ايجاد مي كند . دينداري تزريقي نيست كه فرد در عرض يك شب دين دار بشود. ما بايد فرزندان مان را با باورهاي ديني بزرگ كنيم . يعني شركت در مجالس ديني، كتاب و ... انسان تحت تاثير بدي قرار مي گيرد . اگر كسي باورهاي ديني اش قوي باشد اشكالي ندارد كه شب زنده داري هم نداشته باشد . پس ما بايد زمينه ي گناه را برطرف بكنيم ، فكر گناه را از بين ببريم ،در مجالس گناه شركت نكنيم ، از رفيقي كه گناه را براي ما زيبا جلوه مي دهد بپرهيزيم و باورهاي ديني داشته باشيم . سوال – سوره ي حجرات آيات 12 تا 18 را توضيح بفرماييد . پاسخ – در تفسير سوره حجرات نكات اخلاقي خاصي وجود دارد . در اين آيات در مورد بدگماني ، سوء ظن ، حرمت تجسس وغيبت صحبت شده است . امام خميني با آيت الله حائري و آيت الله زنجاني خيلي با هم رفيق بودند و با هم به تفريح

ص: 2099

مي رفتند و جلسات آنها سه تا شرط داشت : غيبت در آنجا نباشد ، نماز شب بخوانند و مباحث علمي مطرح نشود ( آخر هفته خسته مي شدند و مباحث علمي مطرح نمي كردند ). در مورد غيبت يكي سنگيني غيبت است و يكي بحث ايستادن در برابر فرد غيبت كننده است . گاهي در جلسه اي فردي غيبت مي كند و وقتي فرد ديگري مي گويد كه غيبت نكن ، به او مي گويد كه مقدس نمايي نكن . انسان نبايد در برابر اين حرفها كوتاه بيايد . پيامبر فرمود: اگر كسي در مجلسي غيبت برادر مسلمان را شنيد و از آبروي مومن دفاع كرد بهشت بر او واجب مي شود . ( رسول خدا دوره خانه ي كعبه طواف مي كردند و به كعبه خطاب كردند كه حرمت تو چقدر بالاست ، به خدا قسم حرمت مومن از تو بالاتر است . ما با غيبت گناه سنگين تر از شكستن كعبه را انجام مي دهيم ) دفاع از مومن كار بزرگي است . در تفسير درالمنصور داريم : در زمان پيامبر فردي سنگسار شد و فردي به رفيقش گفت : ديدي مثل سگ او را سنگسار كردند . پيامبر اين صحبت را شنيد . مدتي بعد پيامبر به آنها گفت كه از مردار اين حيوان بخوريد ولي آنها امتناع كردند .پيامبر به آنها گفت كه كاري كه شما الان كرديد از اين هم بدتر است . پيامبر فرمود : بر اين فرد حد جاري شد و او پاك شد و او الان در نهرهاي بهشتي فرو مي رود ولي شما گرفتار اين

ص: 2100

گناه سنگين شديد. ما نمي توانيم پشت سر يك گناهكار صحبت بكنيم . غيبت فرد فاسق البته با شرايط آن استثنا است . گاهي فردي غيبت مي كند و مي گويد كه اين وصف طرف است . پيامبر فرمود : اگر فردي عيبي را دارد و پشت او حرف برنيد اين غيبت است واگر آن عيب را نداشته باشد تهمت است . پس گناه غيبت خيلي سنگين است . حالا اگر ما در جلسه اي قرار گرفتيم كه در آنجا غيبت مي شد ،اگر ما آنرا گوش بدهيم ، در گناه غيبت كننده شريك هستيم . پيامبر فرمود : اگر كسي از غيبت شونده دفاع كند خدا هزار باب شر را از او برمي دارد . در روايات غيبت را به خوردن گوشت برادر مرده تعبير كرده اند زيرا اگر شما گوشت انسان زنده را برداريد باز جايش پر مي شود ولي اگر از مرده گوشتي جدا بشود ديگر قابل بازگشت نيست . پس اگر آبروي مومن برود بسادگي قابل بازگشت نيست . در ضمن آن فرد در جلسه نيست تا از خودش دفاع كند . الان در تبليغات انتخاباتي هستم . تبليغات نبايد بصورت تخريب باشد . تهمت و غيبت زيبنده ي جامعه ي ديني نيست . اگر كسي دنبال عيبت كسي بگردد تا روزي او را رسوا كند ، خدا هم عيوب او را پيدا مي كند و او را رسوا مي كند .

90-11-29

29/11/90 عشق از نگاه من و تو تشكيل مي شود گاهي تمام من به تو تبديل مي شود ، وقتي به داستان نگاه تو مي رسم يكباره شعر

ص: 2101

وارد تمثيل مي شود ،اي عابر بزرگ كه با گام هاي تو از انتظار پنجره تجليل مي شود تا كي سكوت مبهم شبهاي انتظار بر ديده گان غم زده تحميل مي شود يك روز هم به پاس غزل هاي چشم تو بازار بزم و قافيه تعطيل مي شود آن روز هفت سين اهورايي بهار با سلام تو تكميل مي شود . سوال – خلاصه اي از بحث صبر بر معصيت بفرماييد . پاسخ – پيامبر در مورد درجات صبر بر مصيبت و صبر بر طاعت و معصيت ، مي فرمايد : درجه ي صبر بر گناه از بقيه بالاتر است . كساني كه صبر بر مصيبت مي كنند خداوند سي صد درجه كمال به آنها عطا مي كند اما كساني كه صبر بر طاعت دارند ، خداوند شش صد درجه ي كمال به آنها عطا مي كند و كساني كه صبر بر گناه دارند خداوند نُه صد درجه كمال به آنها عطا مي كند . علامه مجلسي فرموده اند : ما در واجبات خيلي مشكل نداريم و آنها را انجام مي دهيم ولي ما در برابر گناه كمتر صبر مي كنيم و بيشتر در مورد پايداري در برابر گناه مشكل داريم . انجام واجبات و مستحبات خيلي دشوار نيست . ما براي مستحبات و زيارات خيلي آمادگي داريم ولي در مورد صبر بر گناه آمادگي لازم را نداريم . نماز خواندن كار خيلي سنگيني نيست . اگر انسان در مقابل گناه مقاومت كند هنر كرده است . در مورد تقسيم گناهان كبيره و صغيره ، داريم : هيچ گناه صغيره اي نيست كه با اصرار

ص: 2102

بر آن به كبيره تبديل نشود . اگر انسان گناه كبيره اي مرتكب شد و توبه كرد ، نبايد هيچ گناهي را كبيره بشمارد . ما نبايد بگوييم كه اين گناه كوچك است و اشكالي ندارد يا ما كه قتل نكرده ايم و به آن عادت كرديم ، در اين صورت همان گناه صغيره تبديل به گناه كبيره مي شود. ديگر اينكه صبر بر معصيت كار دشواري است . بخاطر همين است كه خداوند به كساني كه در برابر معصيت صبر مي كنند پاداش زيادي داده است . مقاومت در برابر گناه جهاداكبر در سراسر عمر انسان است .ما دشمن بيروني و دروني داريم . دشمن از چهار طرفه به ما حمله مي كند و نفس هم از درون به ما جمله مي كند . وقتي از مقدس اردبيلي كه ضرب المثل قدس و طهارت است مي پرسند كه اگر در برابر موقعيت نامشروع قرار بگيريد چه مي كنيد ، ايشان مي فرمايند : استعاذ بالله . ايشان نگفتند كه من قطعا اين گناه را انجام نمي دهم . پس اين كار دشوار است . روايت داريم : در قيامت ندا مي رسد كه صابران كجا هستند ، به بهشت بروند . عده اي مي گويند كه ما از صابراين هستيم و به طرف بهشت مي روند . از آنها مي پرسند كه شما چكار كرديد كه از صابران شديد؟ آنها مي گويند كه ما صبر برگناه كرديم . سوال – درادامه ي صبر بر معصيت و گناه توضيحاتي بفرماييد . پاسخ – مرحوم فلسفي مي فرمودند : پزشكان براي درمان بيماري دو راه را

ص: 2103

ارائه مي دهند . يكي اينكه دارو مي دهند و ديگر اينكه يك سري پرهيزهايي به بيمار مي دهند . اگر بيماري بگويد كه من بخش دارو را مي خورم و هر چه شما بگوييد انجام مي دهم ولي در مورد پرهيز نمي توانم كاري انجام بدهم و من بايد همه چيزهايي كه قبلا مي خوردم باز هم بخورم . كسي كه بيمار ديابت يا چربي دارد بايد علاوه بر دارو حتما پرهيز هم بكند . كسي كه جراحي قلب انجام مي دهد بايد يكسري دارو و پرهيزهايي مي دهند كه بيمار بايد حتما اينها را انجام بدهد. اگر بيماري پرهيزها را انجام ندهد ، قطعا بيماري اش خوب نمي شود . در مورد گناهان هم همين طور است . اگر ما نماز را بخوانيم و روزه ماه رمضان را هم بگيريم ولي در برابر گناه مقاومت نكنيم ، اين اثري ندارد . همان طور كه در بخش درمان ما بايد پرهيزها را رعايت كنيم در مورد گناه هم بايد نبايد ها را رعايت كنيم . فردي نزد امام صادق (ع) آمد و سوالاتي در مورد مستحبات آب خوردن و كيفيت آن كرد .امام فرمود : به خدا قسم من از اين بابت نگران شما نيستم ، من نگران بخش محرمات و گناهان هستم . انسان بايد بتواند محرمات را ترك كند . پس اگر ما نبايدها را رعايت نكنيم ، بايدها اثر خودش را نمي گذارد. طلبه هاي جوان خدمت آيت الله احمدي ميانَجي مي آمدند و مي گفتند كه دستورات اخلاقي به ما بدهيد. اياشن مكرر مي فرمودند : شما بهترين غذاها را

ص: 2104

استفاده كنيد و بهترين لذت هاي زندگي را ببريد ولي مواظب گناه در زندگي تان باشيد . مهمتر از انجام مستحبات و مكروهات ، ترك گناه است.آيت الله بهجت و بزرگان به جوانان مي فرمودند : سير و سلوك همين رساله ي عمليه است . واجبات و محرمات را انجام بدهيد . تا زماني كه ما فرصت داريم بايد براي مقاومت در برابر گناه يا همان صبر بر معصيت تصميم بگيريم . زيرا اگر دير بشود كار ترك گناه مشكل مي شود. بعضي جوانان مي گويند كه ما حالا وقت براي توبه كردن داريم و اگر گناهاني انجام مي دهيم در آينده توبه مي كنيم . اگر انسان در آغاز گرفتاري به گناه مبارزه نكند و آن گناه در زندگي ريشه بدواند كار توبه كردن سخت مي شود . يكي از شاعران اهل بين معاصر با امام صادق است و در زمان بني عباس براي اهل بيت شعر مي گفته و خودش ادعا مي كرد كه كسي نمي تواند صفتي براي اميرالمومنين بگويد كه من آن را در قالب شعر در نياورده باشم . يعني همه ي فضايل اميرالمومنين را بصورت شعر گفته بود. شعر گفتن براي اهل بيت در زمان بين عباس يعني اينكه شاعر چوبه ي دار را به دوش مي كشيد . و كار آساني نبود . او علني فرياد مي زد . در آن زمان شعر كار رسانه را انجام مي داد. در آن زمان يك شاعر با يك شعر ، گاهي يك دولت را نابود مي كرد ، با يك قصيده بازارها تعطيل مي شود و مملكت بهم مي ريخت

ص: 2105

. او در آن شرايط سخت براي حضرت امير شعر مي گفت . با تمام اين فضايل او آلوده به گناهي بود كه مي گفت نمي تواند آنرا ترك كند . او گرفتار شرب خمر بود . البته او شراب خواري خودش را مخفي مي كرد . او مي گويد : روزي ظرف شرابي را تهيه كرده بودم و به خانه مي رفتم . در راه با امام صادق (ع) برخورد كردم .ايشان گفتند كه در ظرفت چه داري ؟ من گفتم : در ظرف شير است . امام فرمود : مقداري شير در دست من بريز . وقتي او شراب را روي دست امام ريخت ، ديد شير در دست امام جاري شد . با يك نگاه ولايي و تكويني امام ، ظرف شراب به ظرف شير تبديل شد . مشكل ديگر اين شاعر اين بود كه معتقد به امامت محمد حنفيه بود . امام پرسيد : امام كيست ؟ او گفت :امام من كسي است كه با يك نگاه شراب مرا به شير تبديل كرد و همانجا شعري گفت و توبه كرد . روايتي داريم كه امام حسن عسگري (ع) از پدرشان و ايشان از پدرشان و ... و پيامبر وپيامير از ميكائيل و ميكائيل از جبرائيل نقل مي كنند كه مي فرمايد : ( يازده معصوم قسم به خدا و خدا را شاهد مي گيرند كه اين حديث از سول خداست ... ) خدا فرمود : كسي كه گرفتار شرب خمر است مثل بت پرست است . ما تصور مي كنيم كه مسلماني با بعضي از گناهان سازگاري دارد . بعضي ها

ص: 2106

مي گويند كه ما مسلمان هستيم ، نماز مي خوانيم و روزه هم مي گيريم ولي گناهي هم انجام مي دهيم و نمي توانيم آنرا ترك كنيم . اين درست نيست . ما نبايد هيچ گناهي را كوچك بشماريم . بعضي ها مي گويند كه ما كمي مشروب مي خوريم و محرم و رمضان توبه مي كنيم . يا اينكه ما نماز مي خوانيم ولي گرفتار ارتباط نامشروعي هم شده ايم . از كجا معلوم كه شما به توبه برسيد ؟ اگر ما در روزهاي اول با گناه مبارزه نكنيم ، گرفتار مي شويم . ماهشدارهاي جدي داريم . پس گناهان با مسلماني قابل جمع نيست . در كتاب منازل الاخرة داريم كه جواني در كوچه نشسته بود و خانمي آدرس حمامي را از او پرسيد . اين جوان بجاي آدرس حمام ،آدرس منزل خودش را داد . اين خانم متوجه نشد كه وارد خانه ي آن جوان شده است ولي وقتي وارد شد متوجه شد اسير هوسبازي اين جوان شده است . زن فكري به ذهنش رسيد و گفت كه براي گناه بايد بساط عيش و نوشي راه بيندازي . مرد با اين صحبت از خانه بيرون رفت و زن خودش را نجات داد. وقتي جوان برگشت ديد كه زن فرار كرده است . اين جوان تا آخر عمر در حسرت اين گناه باقي ماند . محدث قمي مي نويسد : موقع سكرات مرگ بجاي اينكه لااله الاالله بگويد ، شعري در مورد آن زن مي خواند : كجا رفت آن زني كه سراغ حمام را از من گرفت و از خانه ي من

ص: 2107

فرار كرد . گاهي اگر انسان گرفتار گناه بشود ممكن است كه ديگر نتواند از دست آن خلاص بشود . انسان وقتي وارد راه شيطان مي شود ، شيطان او را گام به گام مي برد و انسان مي بيند كه همه چيز خودش را از دست داده است . البته خدا توبه را مي پذيرد و انسان نبايد نااميد باشد. گاهي انسان فكر مي كند با يك ارتباط نامشروع كار تمام مي شود ولي بعد مي بيند كه اين كار در تمام زندگي او تاثير گذاشته و زندگي اش را نابود مي كند. شيطان انسان را قدم به قدم مي برد تا جايي كه ديگر راهي براي بازگشت انسان باقي نماند . سوال – در مورد وعده هاي الهي در مورد صبر بر معصيت توضيحاتي بفرماييد . پاسخ – ما معتقد به باورهاي ديني هستيم . پيامبر مي فرمايد : اگر مومني از يك گناه كنار برود ، ثواب آن از هفتاد حج مقبول بالاتر است . ترك گناه خيلي مهم است . حضرت علي (ع) از پيامبر سوال كرد كه در ماه رمضان چه عملي از همه بالاتر است ؟ پيامبر فرمود : ترك گناه . اگر شما در ماه رمضان يك آيه قرآن بخوانيد ثواب يك ختم قرآن را دارد. ولي باز پيامبر مي فرمايد كه ترك گناه از همه اعمال بالاتراست . بعضي ها وقتي اين روايات را مي شنوند ، دست از گناه بر مي دارند . عبادت به شب زنده داري و نماز شب نيست .از يك جوان انتظار شب زنده داري نيست ولي اگر جوان واجبات را انجام

ص: 2108

بدهد و گناه نكند برايش كافي است . امام سجاد (ع) مي فرمايد : كسي كه از گناه دوري بكند عابدترين مردم است . عابد يك پيرمرد سر سجاده نيست . امام صادق (ع) فرمود كه خدا به موسي گفت : بالاترين وسيله ي تقرب به خدا دوري از گناه است . اميرالمومنين فرمود : بالاتر از كسب حسنات و مستحبات ، ترك گناه است . اميرالمومنين (ع) به امام حسن (ع) فرمود : هيچ نفعي بالاتر از دوري از گناه نيست . موثرتر از همه هچيز دوري از گناه است . امام هادي (ع) مي فرمايد : بالاترين عبادت دوري از گناه است . سوال – در مورد سوره محمد (ص) آيات 31 تا 38 توضيحاتي بفرماييد . پاسخ – در آيات اول در مورد منافقين است . خدا به پيامبر مي گويد كه اگر ما بخواهيم منافقين را به تو نشان بدهيم ، نشان مي دهيم و آنها نمي توانند كتمان كنند و فكر نكنند كه خدا خبر ندارد . قرآن مي فرمايد : اي پيامبر اگر بخواهي منافقين را بشناسي از روي صحبت هايشان مي تواني آنها را بشناسي . در تفسير دُرالمنصور كه يكي از مهمترين كتاب هاي تفسير اهل سنت است از دو صحابي پيامبر نقل مي كند كه وقتي اين آيه كه تو مي تواني منافقان را از روي صحبت هايشان بشناسي نازل شد ، هر كس كه با اميرالمومنين دشمني داشت ، او را منافق مي دانستند . سوال – شما دوست داريد كه قرآن جيبي به چه كساني هديه بشود ؟ پاسخ – ما بايد همدلي ايجاد

ص: 2109

بكنيم . من قرآن را به كساني كه در آرزوي فرزند هستند و خداوند به آنها فرزندي عنايت نكرده است هديه مي دهم . البته بدانيد كه همه ي خيرات در فرزند دار بودن نيست . بعضي از بزرگان تمام خيرات در آثار و كتاب هايشان است . كساني كه در آرزوي فرزند بوده اند و خدا به آنها فرزند داده است ، اولا براي كساني كه فرزند ندارند دعا كنند و ثانيا خوب است كه اين افراد به كساني كه در آرزوي بچه هستند قرآن هديه بكنند . سوال – در مورد رد مظالم توضيحاتي بفرماييد . پاسخ- من از مراجع تقليد و از مردم تشكر مي كنم . بسياري از مردم موفق شدند كه در ماه ربيع رد مظالم تا صد هزارتومان را كه مراجع تقليد اجازه فرمودند به فقراء غير سيد بپردازند . ما از آقاي ركني تهيه كننده اين برنامه كه اين طرح را دادند تشكر مي كنيم . از فرصتي كه از مراجع گرفته شده چهار روز ديگر باقي است يعني تا آخر ماه ربيع . سعي كنيد حتما اين كار را انجام بدهيد . اگر در آينده بخواهيد رد مظالم بپردازيد بايد از مرجع تقليد اجازه بگيريد . ما تقاضا مي كنيم كه آقايان بخشي از پول را در اختيار خانم ها قرار بدهند تا آنها هم بتوانند رد مظالم را بپردازند . اينكار باعث آرامش انسان در دنيا و آخرت مي شود. زيرا مردم از دِين بيرون مي آيند . اين راه شرعي و فقهي است . ما مي توانيم به نيابت گذشتگان هم رد مظالم بدهيم .

90-11-15

ص: 2110

5/11/90

غزل تر از غرل گل تر از گل زيباتر از زيبا تو از الله اكبر آمدي از اشهد ان لا، شهادت مي دهم معراج يعني چشم هاي تو شهادت مي دهم چشم تو يعني سوره ي اسراء ، غريبه نيستي اين روزها بسيار دلتنگم براي اين دل تنهاترم دستي ببر بالا ، دلم زرد است شبهايم همه سرد است يا خورشيد ، بقي ستان اشكم بسته شده يا قبة الخضراء تو مي گويي : زمان ديدن باز هم فردا من مي گويم : امشب زودتر حالا همين حالا .

سوال – چطور مي شود كه رحمت الهي شامل حال ما هم بشود و مظاهر رحمت زندگي در كجاي زندگي ما است ؟

پاسخ – خيلي كامل نيست كه ما ايام ولادت پيامبر اسلام رابا يم جشن وچراغاني و تعطيلي سپري كنيم . خوب است كه در اين هفته ي وحدت و رحمت يك اقدام عملي هم صورت بگيرد . يكي از نگراني هاي مردم بحث رد مظالم است كه اگر اموالي از مردم را ضايع كرده اند آيا راه حلي براي حل اين مشكل وجود دارد يا خير . ما در زندگي بصورت خواسته يا ناخواسته اموالي از زندگي مان را تلف كرده ايم يا به حق كسي تجاوزي كرديم و به اين افراد دسترسي نداريم . اين حقوقي كه بر گردن ما است مانعي براي درياقت رحمت الهي مي شود. و ما بايد اين مانع را برطرف بكنيم . هر كسي كه در زندگي اين نگراني را دارد و مديون ديگران هستند و مي خواهد اين حق را ادا كند بايد اقدام عملي

ص: 2111

بكند .

سوال – در مورد اهميت حق الناس و رد مظالم توضيحاتي بفرماييد .

پاسخ – گاهي پيامبر را دعوت مي كردند كه بر جنازه ي مسلمانان نماز بخواند . پيامبر سوال مي كردند كه اين فرد مديوم بوده و بدهي و ديني داشته است يا خير ، اگر فرد بدهي نداشته حضرت بر اين فرد نماز مي خواند . اگر فرد بدهكار بود حضرت سوال مي كردند كه آيا او ارثي دارد كه بدهي او پرداخت بشود ، اگر جواب مثبت بود ، پيامبر نماز را مي خواند ولي اگر فرد مديون بوده و ارثي هم باقي نگذاشته ، پيامبر بر او نماز نمي خواندند . از امام صادق (ع) سوال كردند كه آيا اين حديث صحت دارد ؟ امام فرمود : بله . پيامبر بر آن فرد نماز نمي خواند ولي فرد ديگري نماز مي خواند زيرا نماز ميت واجب است كه بر ميت خوانده بشود . پيامبر اين كار را انجام مي داند كه حق الناس در پيش مردم مهم جلوه كند . پيامبر مي خواستند براي فردي نماز ميت بخوانند و اين سوال را كردند و متوجه شدند كه اين فرد بدهكار است و ارثي هم از خودش باقي نگذاشته است كه با آن اداي دِين بكند ، پيامبر فرمودند كه فرد ديگري نماز بخواند و در همان موقع حضرت علي (ع) فرمودند: كه من دين هاي اين فرد را ضمانت مي كنم . پيامبر برگشتند و بر اين فرد نماز خواندند و دعا كردند كه كسي كه بدهي كسي را در اين دنيا بپردازد خداوند در قياميت بدهي هاي

ص: 2112

او را خواهد مي پردازد. پس اداي دِين بقدري مهم است كه پيامبر براي حق الناس اين عمل را انجام مي داند. دِين بخشي از زندگي ماست . حالا اين طور نيست كه ما ديگر در زندگي مان قرض نگيريم . در احكام اسلامي داريم كه تا انسان مجبور نشده است قرض نگيرد . هر چقدر كه در اسلام به دادن قرض سفارش شده است به همان مقدار هم به نگرفتن آن سفارش شده است . گرفتن قرض مكروه است مگر اينكه ضروريتي در زندگي پيش بيايد كه انسان مجبور باشد قرض بگيرد . خيلي از دِين هاي ما بخاطر ضروريات نيست . و بخاطر تشريفات و تجملات است. بدهي داشتن اشكالي ندارد. پيامبر وقتي از دنيا رفتند دِين بر گردن شان داشتند . امام حسين (ع) و امام حسن(ع) هم در هنگام شهادت دين بر گردن شان داشتند ولي ارثي هم داشتند كه دين شان را ادا كنند. در مكتون فقهي داريم كه اگر فردي بدهكار است و طلبكار براي وصول طلب نزد او آمده باشد ، اگر اين فرد نمازش را در اول وقت بخواند نمازش صحيح نيست . زيرا زمان پرداخت دين محدود است و طلبكار ايستاده است ولي زمان خواندن نماز در اول وقت موسع است . امام صادق (ع) فرمود : اگر كسي از كسي قرضي بگيرد و از اول نيت پرداخت آنرا نداشته باشد ، اين فرد مثل دزد مي ماند . ولي اگر نيت پرداخت داشته باشد خدا به او كمك مي كند . مرحوم آيت الله گلپايگاني زماني مستاجر بودند و در هنگام نماز در مسجد صاحبخانه

ص: 2113

به ايشان گفت كه كم كم خانه را تحويل بدهيد من خودم آنرا لازم دارم . ايشان از نماز به خانه برنگشتند و خانه ي ديگري پيدا كردند و اثاث ها را به آن خانه ي جديد منتقل كردند . ما بايد اين طوري به حق الناس اهميت بدهيم . اميرالمومنين همه ساله در حساس ترين روز و مكان يعني در سرزمين مقدس منا و در روز عيد قربان ، فردي را مامور كرده بودند كه به مردم بگويد كه اگر از پيامبر طلبي دارند اعلام كنند تا حضرت اين طلب را بپردازد . اينها نشانه ي اهميت حق الناس است . همين كار را امام حسن (ع) بعد از شهادت حضرت امير مي كردند . همين كار را امام حسين (ع ) بعد از امام حسن (ع) مي كردند . اين پيامي براي ما است كه حق الناس را جدي بگيريم . مرحوم احمدي ميانجي در وصيت نامه شان نوشته بودند كه من مايل نيستم مجالس ختم آنچناني براي من بگيريد زيرا اين مجالس ختم ، بيش از اينكه بزرگداشت ميت باشد بزرگداشت بازماندگان است . اگر ما به فكر بزرگداشت ميت هستيم بايد ببينيم كه آن ميت بدهي داشته است يا خير و آنرا ادا كنيم . كسي به اين كار كمتر توجه مي كند .خوب است كه مردم در مجالس ختم اعلام كنند كه اگر كسي از ميت طلبي دارد اعلام بكند . اين خيلي بهتر از آن تشريفات است . اگر ما مي خواهيم آبروي ميت را حفظ كنيم بايد بدهي او را بپردازيم . درتحريرالوسيله داريم كه اگر فردي از

ص: 2114

دنيا برود دين هاي ا و به روز مي شود يعني اگر من قرضي گرفته ام كه بايد شش ماهه ديگر آنرا پرداخت كنم بعد از فوت دين من به حال مي شود و بايد پرداخت بشود . يعني قبل از تقسيم ارث بايد اين بدهي ها پرداخت بشود . چيزي كه در مورد درگذشتگان ما مهم است اين است كه دِيني به گردن ما نباشد . در نزديك غروب مالي را به بيت المال آوردند . اميرالمومنين فرمودند : اين مال را الان تقسيم كنيد . ماموران بيت المال گفتند كه الان شب شده است ، فردا اين كار را انجام مي دهيم . حضرت فرمودند : شما ضمانت مي دهيد كه من تا فردا زنده بمانم . اگر مي خواهيم رحمت الهي شامل حال ما بشود بايد حق الناس را ادا كنيم . در روايت داريم : اگر شما مي خواهيد دعايتان مستجاب بشود بايد كسب تان حلال باشد و از حق الناس مردم بيرون بياييد .

سوال – در اداي دِين ،اگر ما صاحبان حق را نشناسيم چكار بايد بكنيم ؟

پاسخ – مورد بحث رد مظالم در اين خصوص است . يك وقت ما بدهي داريم و طرف را مي شناسيم ، در اينجا رد مظالم معنا ندارد . ما بايد بدهي را به فرد يا وارثان او بدهيم . اگر ما به فردي بدهي داريم كه او را نمي شناسيم ، در اينجا رد مظالم معنا دارد . فردي مي گويد كه من هشتاد سال دارم ، در جواني ديگران را كتك مي زدم والان پشيمان هستم يا اينكه ما

ص: 2115

سوار تاكسي مي شويم و راننده پول اضافي به ما مي دهد يا فرزندان ما حق كسي را از بين برده اند ، ما در اينجا مي توانيم رد مظالم بدهيم . پس اگر ما مالي از كسي را از بين برده ايم و طرف را نمي شناسيم يا يك وقت مالي را پيدا كرده ايم و بايد اعلام مي كرديم ولي اين كار را نكرديم ، در اين موارد بايد رد مظالم بدهيم . در رد مظالم ما چون فرد را نمي شناسيم مبلغي را بعنوان صدقه به نيابت آن فرد مي دهيم . اگر من كسي را كتك زده ام بايد به مبلغ ديه به نيت آن فرد صدقه بدهم . از نظر فقهي دادن اين صدقه اجازه ي مجتهد را لازم دارد . اگر انسان ميزان را ندارد بايد به حدي مبلغ را بدهد كه يقين پيدا كند كه بري الذمه شده است . اين مال ، مال مجهول المالك است و اختيار آن در دست حاكم شرع است . پس ما براي اين بدهي ها بايد از مجتهد اجازه بگيريم . ممكن است كه فردي مي خواهد مبلغ كمي را بعنوان رد مظالم بپردازد و اجازه گرفتن براي او سخت باشد،ما براي پرداخت ردمظالم تا صد هزارتومان از مراجع تقليد اجازه گرفته ايم كه اين مبلغ حتما بايد به فقير پرداخت بشود. ( آيت الله مكارم شيرازي ، آيت الله نوري همداني ، آيت الله صافي گلپايگاني ، آيت الله وحيد خراساني ، آيت الله سيستاني )

صدقات روزانه با رد مظالم فرق مي كند . ما يك اجازه ي كلي

ص: 2116

از مراجع گرفته ايم كه مشكل مردم حل بشود . فقهاء تاكيد كرده اند كه اين ردمظالم به فقراي غير سادات پرداخت بشود. و حتما به فقير پرداخت بشود وبراي كارهاي خيريه استفاده نشود . فقير كسي است كه خرجس سالش را نداشته باشد . اين ردمظالم به فقيري پرداخت بشود كه ظاهر اسلامي را رعايت مي كند و ظاهرش نشان بدهد كه پايبند به اصول اسلامي باشد. ما مي توانيم صدقات روزانه را به نيت رد مظالم بدهيم . اگر ما غيبت كسي را كرده ايم مي توانيم با ردمظالم آنرا حل كنيم .

سوال – نامه ي برنامه ي سمت خدا به مراجع براي اجازه ي پرداخت رد مظالم : با توجه به اينكه دغدغه ي مومنين براي پرداخت رد مظالم مي باشد چنانچه حضرتعالي اجازه مي فرماييد مومنين تا مبلغ يك صد هزار تومان از رد مظالم را با اجازه ي حضرت عالي به فقرا پرداخت نمايند .

پاسخ – آيت الله نوري همداني : باعرض تبريكات بمناسبت تولد پيامبر و امام جعفر صادق (ع) و امامت امام زمان (عج) ، با دادن اجازه براي پرداخت ردمظالم تا صدهزار تومان به فقرا موافقت مي كنم . البته اين مبلغ فقط بايد به فقرا داده بشود و براي ساخت مسجد و... اجازه داده نمي شود .

آيت الله مكارم شيرازي : با تبريك آغاز ولايت حجت بن الحسن ،به مومنين اجازه پرداخت رد مظالم تا يك صد هزارتومان به فقرا داده مي شود ولي اين مبلغ براي ساخت مسجد و كارهاي ديگر نبايد مورد استفاده قرار بگيرد و فقط بايد به نيازمندان داده

ص: 2117

بشود .

آيت الله خامنه اي : در اين باب ايشان بحث احتياط را مطرح نموده اند بنابراين مقلدين مقام معظم رهبري مي توانند به يكي از مراجع عظام رجوع كنند و با اجازه ي عمومي كه آنها داده اند عمل كنند .

سوال – در مورد ادامه ي مبحث ردمظالم توضيحاتي بفرماييد.

پاسخ- در رد مظالم اجازه ي مجتهد لازم است . همه ي ما يكسري بدهي ها و دين هايي داريم كه در اين ايام خوب است آنرا پرداخت كنيم تا در ماه ربيع رحمت الهي شامل حال ما هم بشود . مراجع هم در اين برنامه اجازه ي چندتن از مراجع را گرفتيم كه شما بتوانيد در اين ماه در مظالم خودتان را بدهيد . خوب است كه آقايان بگويند اگر همسر و فرزندان ما مبلغي از پول ما بدون اجازه برداشته اند آنها را بري الذمه مي كنيم . اگر آقايان مي خواهند ردمظالم بدهند از طرف خانم و همسرشان هم اين كار را انجام بدهند .

در روز عرفه آيت الله مشكيني سخنراني كردند و فرمودند : من طواف واجب را انجام دادم و فقط يك طواف مستحبي انجام دادم و آنرا به نزد خدا براي روز قيامت به امانت گذاشتم كه اگر كسي از من طلبي داشت و من طلب او را پرداخت نكرده بودم، اين جايگزين آن بشود .

90-11-08

8/11/90

از نو شگفت نرگس چشم انتظاري ام گل كرد خار خار شب بي قراري ام ، تا شد هزار پاره دل از يك نگاه تو ديدم هزار چشم در آيينه كاري ام ، گر من به شوق

ص: 2118

ديدنت از خويش مي روم از خويش مي روم كه تو با خود بياري ام ، بود و نبود من همه از دست رفته است باري مگر تو دست برآري به ياري ام ، كاري به كار غير ندارم كه عاقبت مرهم نهاد نام تو بر زخم كاري ام ، تا ساحل قرار تو چون موج بي قرار با رود رو به سوي تو دارم كه جاري ام ، با ناخنم به سنگ نوشتم : بيا بيا زان بيشتر كه پاك شود يادگاري ام .

سوال¬ – در مورد صبر بر معصيت توضيحاتي بفرماييد .

پاسخ – در روايت صبر به قسم است : صبر بر مصيبت ، صبر بر طاعت و صبر بر معصيت . صبر بر طاعت يعني انجام عبادت و واجبات و صبر بر طاعت يعني ترك گناه و ايستادگي در برابر گناه و وسوسه هاي شيطاني . ما آيات فراواني داريم كه اجر صبر بر معصيت دو برابر اجر صبر بر مصيبت است . صبر بر طاعت و بندگي خوب است ولي بيشترين پاداش ها براي صبر برگناهان است .

سوال – صبر بر معصيت خيلي سخت است و كار ساده اي نيست . راهنمايي بفرماييد .

پاسخ – علت اينكه پاداش صبر بر معصيت ( ايستادگي در برابر گناه ) بيشتر است بخاطر اين است كه ايستادگي در برابر گناه كار سختي است . بيشتر ما در انجام واجبات مشكلي نداريم يعني نماز صبح و ... را مي خوانيم و واجبات را انجام مي دهيم و حتي ترك مكروهات را هم انجام مي دهيم ولي كار سخت تر

ص: 2119

اين است كه در برابر گناه ايستادگي كنيم . عبدالملك نزد امام صادق (ع) آمد و سوال كرد كه آيا اشكال ندارد كه من ايستاده آب مي نوشم . امام فرمود : اشكالي ندارد . بعد سوال كرد كه آيا اشكال دارد كه من همه ي يك ليوان آب را با يك نفس بنوشم . امام فرمود :اشكالي ندارد . بعد سوال كرد كه هنگام نماز آيا اشكال دارد كه دست من بيرون جامه ام نباشد . امام فرمود : مانعي ندارد . به خدا قسم من از اين چيزها بر شما نگران نيستم . نگراني ائمه در مورد صبر برگناه است . بالاتر ازعبادت ترك گناه است . در خطبه ي شعبانيه پيامبر فرمود : اگر كسي در ماه رمضان يك آيه تلاوت كند ثواب يك ختم قرآن را دارد . در پايان اين حديث اميرالمومنين مي فرمايد كه در اين ماه بهترين كار چيست ؟ پيامبر فرمود : بهترين كار ترك گناه است . درحج بيت الله حرام امام صادق (ع) فرمود : كساني كه به زيارت خانه ي خدا مي روند خدا به آنها عنايتي ندارد مگر اينكه سه ويژگي در آنها نباشد : ترك گناه ، حلم و بردباري و اخلاقي كه بتواند با مردم مدارا بكند. در روايت داريم : كسي كه به حج مشرف مي شود تا وقتي گناه نكند نور حج در او باقي مي ماند . كسي كه به حج مستحب مي رود بايد نگران باشد كه نكند به مردم بدهكار باشد يا خمس مالش را نداده باشد . اين كارها براي ما سخت است. مهمتر از

ص: 2120

اينها ترك گناه و ايستادگي در برابر گناه است . چرا صبر در برابر گناه سخت است ؟ زيرا ما هم دشمن بيروني ( شيطان ) و هم دشمن دروني ( نفس ) داريم . در قرآن ده آيه است كه مي فرمايد : شيطان را دشمن بپنداريد و دشمني شيطان آشكار است . حضرت علي (ع) در خطبه ي 192 نهج البلاغه مي فرمايد: از شيطان اين دشمن خدا برحذر باشيد . شيطان بيماري واگيرداري دارد و مي خواهد اين بيماري را به شما منتقل كند. شيطان مي خواهد احساسات شما را تحريك كند و شما را به سمت گناه ببرد . او دشمني است كه با سپاه سواره و پياده مي آيد . شيطان شما را از نزديك شما را نشانه كرده است . در سوره ي اعراف داريم كه شيطان از چهار طرف شما را محاصره كرده است . اگر انسان بندگي و عبوديت خدا را فراموش نكند شيطان اختيار را از انسان سلب نمي كند . اينكه شيطان از چهارطرف مي آيد . امام صادق (ع) مي فرمايد : وقتي شيطان از روبرو مي آيد مي گويد كه آخرت خيلي مهم نيست . وقتي شيطان از پشت سر مي آيد انسان را تشويق به جمع كردن مال و بخل مي كند . وقتي شيطان از راست مي آيد شبه افكني مي كند و اعتقادات انسان را متزلزل مي كند . وقتي شيطان از چپ مي آيد انسان را ترغيب به گناهان شهوت انگيز مي كند. ولي شيطان از بالا نمي آيد زيرا بالا مسير رحمت الهي است و انسان از آن

ص: 2121

طريق مي تواند با خدا ارتباط برقرار بكند . امام باقر (ع ) مي فرمايد : از سخت ترين كارها اين است انسان هميشه به ياد خدا باشد . وقتي گناه پيش مي آيد انسان به ياد خدا باشد و اين ياد خدا سدي بين او و گناه ايجاد مي كند . (سوره ي اعراف) در برابر شيطان اگرانسان به ياد خدا باشد چشمهايش باز مي شود . پس صبر بر معصيت كار سختي است ولي انسان امكان ايستادن در مقابل اين سختي را دارد . مثلا براي جواني امكان ازدواج پيش نيامده است و ما به او مي گوييم كه صبر بر گناه بكند . ما مي دانيم كه اين كار سختي است . حضرت يوسف مي فرمايد كه من خودم را تبرئه نمي كنم . ما در مقابل نفس اماره ، نفس لوامه و نفس مطمئنه داريم و بايد آنها را تقويت كنيم . در كتاب جواهرالكلام داريم كه به مرحوم مقدس اردبيلي گفتند كه اگر يك گناهي مثل ارتباط نامشروع با يك زن براي شما پيش بيايد شما چه مي كنيد ؟ ايشان مي فرمايد : اگر در چنين آزمايشي در قرار بگيرم به خدا پناه مي برم .

بعضي ها مي گويند: شما پاداش صبر بر مصيبتها را در برابر پاداش شهيد قرار داده ايد و با اينكار اجر شهيد را پايين آورده ايد . خير اين طور نيست . مجاهد چندس ال در جهاد اصغر است . ولي انسان هشتاد سال در جهاد اكبر است . داستان برسيساي عابد در سوره حشر آيه 16 است . در تفسير داريم

ص: 2122

كه عابدي در بني اسرائيل بود كه هفتاد سال سابقه ي عبادت داشت . ولي در صومعه اي يك خانمي آمد و ... اين عابد نبايد اين خانم را مي پذيرفت و فكر مي كرد كه مي تواند در مقابل او مقاومت كند. در روايت داريم : در جايي كه يك زن و مرد نامحرم قرار بگيرند نفر سوم شيطان است . چرا بعضي ها به خودشان گارانتي مي دهند كه گناه نمي كنند ؟ اسلام مي خواهد جلوي زمينه را بگيرد تا ما به گرفتاري ها نرسيم . انگيزه ي بسياري از مفاسد بخاطر اين انگيزه هاست . برسيساي عابد دچار گناه شد و شيطان او را وسوسه كرد تا آن زن را از بين ببرد تا آبرويش نرود. گناهان به دنبال همديگر مي آيد . وقتي برسيساي عابد را به بالاي دار بردند ، شيطان گفت كه همه ي اينها نقشه ي من بود . اگر بر من سجده كني همه ي كارها را درست مي كنم . در قرآن داريم كه واي بر روزي كه انسان از شيطان برائت كند . انسان بايد هر لحظه به ياد خدا باشد. و نفس لوامه و مطمئنه را بكار بيندازد . هنر اين است كه انسان در موقعيت گناه قرار بگيرد ولي آنرا انجام ندهد. هنر پاكدامني از قرار گرفتن انسان در برابر گناه بدست مي آيد . در روايت داريم : اگر كسي گرفتار گناه ارتباط نامشروع و شرب خمر شد، از ايمان خارج مي شود همانطور كه پيراهن از تن انسان جدا مي شود ايمان هم از انسان جدا مي شود . هر

ص: 2123

كاري از كم شروع مي شود و بعد زياد مي شود . افراد سيگاري با يك سيگار در روز شروع كرده اند ولي الان يك پاكت سيگار مي كشند و مي گويند كه نمي توانند آنرا ترك كنند. در مورد گناه هم همين طور است . پيامبر مي فرمايد : من بعد از خودم نگران گناهان شهوات جنسي هستم . پس اين كار سخت است . با تمام سختي كار ، نبايد نااميد شد .

سوال – آيات پاياني سوره ي شوري و ابتدايي سوره ي زخرف را توضيح بفرماييد .

پاسخ – در آيات پاياني سوره ي شوري مي فرمايد : اي پيامبر تو از ايمان به آيات قرآن خبر نداشتي . اگر پيامبر از قرآن خبر نداشتند پس قبل از رسالت پيامبر چه آييني داشتند ؟ اميرالمومنين مي فرمايد: خدا از دوران كودكي فرشته اي را مامور پيامبر كرد كه به او مكارم اخلاق را ياد مي داد يعني پيامبر آيين خاصي را عمل مي كردند. بعضي ها گفته اند كه پيامبر قبل از اسلام به آيين مسيح يا آيين ابراهيم عمل مي كردند. پيامبر آيين خاصي را با آموزش خدا داشتند . علامه مجلسي مي فرمايد : پيامبر قبل از رسالت ، نبوت داشتند و وحي را دريافت مي كردند . رسالت ايشان از زمان بعثت آغاز شد . ما گزارشي از پيامبر نداريم كه قبل از اسلام به معبد يهوديان يا معبد مسيحيان رفته باشد .

سوال – در مورد پاداش صبر بر معصيت (ايستادگي در برابر گناه) توضيحاتي بفرماييد.

پاسخ – با تمام سختي ها و با داشتن دشمني

ص: 2124

مثل شيطان ، اگر انسان بتواند با ياد خدا در برابر دشمن مقاومت بكند ، ديگر پاداش ها خيلي عجيب به نظر نمي آيد . پيامبر مي فرمايد : اولين كسي كه وارد بهشت مي شود جوان پاكدامن دارد يا با سختي در برابر گناه مقاومت مي كند .پيامبر مي فرمايد : بالاترين عبادت اين است كه انسان بتواند در برابر ارتباط نامشروع خودش را حفظ بكند. امام صادق (ع ) مي فرمايد : بالاترين عبادت پاكدامني است . در روايت داريم كه فرداي قيامت همه چشمها گريان است به جز سه چشم ، يكي چشمي كه در راه خدا شب زنده داري كرده است ، يكي چشمي كه بخاطر خدا از صحنه ي حرام فرو بسته شود و چشمي كه از خوف خدا اشك مي ريزد . ما نبايد خودمان را در اين شرايط قرار بدهيم . روايت داريم : در روز قيامت خدا همه ي خلق عالم را جمع مي كند . از طرف خدا خطاب مي شود : كساني كه در دنيا اهل صبر بودند كجا هستند ؟ گروهي مي گويند : ما هستيم . فرشتگان به آنها مي گويند: شما چه صبري كرده ايد ؟ آنها مي گويند : ما در برابر گناهان صبر كرده ايم . منادي از پيشگاه خدا ندا مي كند كه اينها راست مي گويند . ندا مي رسد : بفرماييد بهشت ، اين مزد ايستادگي شما در برابر گناهان است . روايت داريم : صبر بر معصيت بالاترين جهاد است . روايت داريم : نگاه تيري از تيرهاي مسموم شيطان است و لذت آن يك ساعت

ص: 2125

است ولي غم و غصه ي طولاني همراه آن است .

90-11-01

1/11/90

سوال – توضيحاتي در مورد صبر در سيره ي عملي رسول اكرم (ص ) بفرماييد .

پاسخ- اي از همه ممكنات اقدم گفتار تو بر خرد مقدم ، اي مير امم امير لولاك اي فخر بشر نبي اكرم ، اي شرف بندگان يزدان اي سرور سروان عالم ، خلاق جهان نموده وصفت گويند فرشتگان ثنايت ، بيگانه به درگاه خداوند هركس كه نگشت آشنايت ، لولاك ولاخلقت افلاك گفته است به وصف تو خدايت ،اي مبدا آفرينش خلق اي بهر نجات ما دعايت .

ما مي خواهيم صبر را در سيره ي عملي پيامبر مطرح كنيم . در قرآن 103 واژه با آيه صبر داريم . ما بيست بار واژه صبر را در قرآن داريم كه خطاب به پيامبر است . در سوره يهود آيه 115 مي فرمايد : صبر كنيد ، اجرنيكوكاران زايل نمي شود. نگران مكر و نقشه هاي دشمنان نباش و صبر پيشه كن . سوره ي روم داريم : وعده هاي الهي حق است صبر براي او آسان مي شود . درسوره لقمان هم دستور صبر را به پيامبر داريم .

در سوره ي غافر آيه 55 داريم كه همه ي پيامبران سختي ها را تحمل كردند ، سوره ي معارج آيه5 هم داريم . گاهي خدا پيامبر را با سرگذشت پيامبر گذشته كه براي رسالت شان سختي هايي زيادي را تحمل كرده بودند تسلي مي داد . در سوره ي قلم داريم : صبر كن ، مثل يونس نباش ، او زود نفرين كرد و گرفتار

ص: 2126

سختي ها شد . اگر او تسبيح نمي گفت در شكم ماهي مي ماند . همه ي پيامبران مقرب بودند ولي درجات انبياء متفاوت است . اين نمونه هايي از فرمان هاي صبر به پيامبر است. تمام صبرهايي كه ما تابحال گفته ايم در درجات اعلا در زندگي پيامبر وجود داشته است . يكي صبر بر اذيت ها و آزارها . پيامبر فرمود : هيچ پيامبري به اندازه ي من اذيت نشد . پبامبر بر همه ي اين اذيت ها صبر كرد . روايت داريم كه پيامبر خدا در بازار مكه قدم مي زد و دنبال دلهاي آماده اي مي گشت كه آنها را به يكتا پرستي دعوت كند . فرياد مي زد : قولوا لااله الاالله تفلحوا، ابولهب دنبال پيامبر مي رفت و با سنگ به پاي پيامبر مي زد و مي گفت كه او كذاب است ، به حرفهاي او گوش نكنيد . وقتي پيامبر قلب آماده اي را پيدا مي كرد و با او در مورد اسلام صحبت مي كرد ، وقتي پيامبر از آنجا مي رفت ابولهب به سراغ آن فرد مي رفت و مي گفت كه به حرف او گوش نكن ، او مجنون است و ما مشغول درمان جنون او هستيم . من عموي او هستم و او را بهتر مي شناسم . در داستان ديگر داريم كه پيامبر مشغول طواف بود و به پيامبر دشنام دادند وعمامه ي پيامبر را پايين كشاندند و پيامبر را كشان كشان از مسجدالحرام بيرون بردند . وقتي پيامبر براي دعوت به دين اسلام به طائف رفته بودند . در هنگام برگشت مشركين

ص: 2127

در دو صف نشسته بودند و از دو طرف پاي حضرت را نشان مي رفتند و سنگ مي زدند . وقتي به پيامبر مي گفتند كه نفرين كنيد .پيامبر مي فرمود : من براي نفرين نيامده ام . پيامبر آنها را دعا مي كرد و مي فرمود : خدايا قوم من را هدايت كن . نزديكترين نزديكان پيامبر دشمن او بودند . با اين حال پيامبر در برابر آنها صبر مي كرد و آنها را دعا مي كرد . اگر انسان باور بكند كه در مقابل ديد خدا هست صبر بر او آسان مي شود . صبر بعدي صبر بر شماتت ها و سرزنش هاي دشمن بود . درسوره ي حجر آيه ششم مي فرمايد : به پيامبر مجنون مي گفتند . گاهي ياران آن حضرت را سفيه و نادان مي شمردند . وقتي مي گفتند كه به پيامبر ايمان بياوريد آنها مي گفتند كه يكسري افراد سفيه و نادان در اطراف او هستند . در سوره ي طور آيه سي مي فرمايد : ما منتظر مرگ تو هستيم . به پيامبر شاعر ،كاهن ،مجنون و ساحر مي گفتند . زخم شمشير خوب مي شود ولي چيزي زخم زبان را درمان نمي كند . سوره يس آيه سي مي فرمايد : هر پيامبري مي آمد مردم مسخره مي كردند ولي پيامبران حسرت وغصه مي خوردند . پيامبر آنقدر حسرت مسلمان نشدن كفار را خوردند كه خدا در سوره ي فاطر آيه هشت مي فرمايد : پيامبر اين قدر غصه نخور ،تو داري جان خودت را از دست مي دهي . خداوند به پيامبر دلداري مي

ص: 2128

داد . در شوره ي شعرا مي فرمايد : داري جان خودت را از دست مي دهي كه مشركان ايمان نمي آورند ، آنها ايمان نمي آورند . پيامبر در برابر آزار و اذيت و شماتت ها فقط حسرت و غصه ي مي خوردند . سوره ي كهف هم اين را داريم . پيامبر در مقابل حركتهاي گسترده ي ايذائي دشمن صبر مي كردند . صبر مفاهيم فراواني دارد .گاهي پيامبر در برابر دشمنان مي ايستاد كه اين شجاعت است . پيامبر سيزده سال در مكه بودند و تمام دشمني ها و آزارها را تحمل كردند . بعد به مدينه حجرت كردند . باز دشمن او را تعقيب كرد و جنگ هايي بر او تحميل كرد . پس پيامبر باز هم بر دشمن صبر كرد . ما از شجاعت علي درميدان نبرد زياد شنيده ايم . در نهج البلاغه در نامه ي نهم اميرالمومنين داريم : وقتي كار خيلي سخت مي شد ما به پيامبر پناه مي برديم وادي از پيامبربه دشمن نزديك نبود يعني پيامبر در صف اول جنگ بودند . ايشان يك كوه صبر بودند . اميرالمومنين در جنگ بدر به معاويه فرمودند : تو ما را در روز بدر ديدي كه ما به پيامبر پناه مي برديم . پيامبر در صف اول محكم مي ايستاد . پس پيامبر در مقابل لشكر آنها هم صبر و ايستادگي كردند . صبر ديگر صبر اجتماعي و خانوادگي آن حضرت است . آيه اول تا پنجم سوره ي تحريم در مورد اذيت و آزراهايي كه همسران پيامبر . پيامبر رازي را به همسرانشان مي گفت .

ص: 2129

آنها نه تنها رازداري نمي كردند بلكه پيامبرراهم اذيت كردند . پيامبر نسبت به اذيت و آزار دوتن از همسران خودش به بيرون از مدينه رفتند و بسيار ناراحت بودند . قرآن به آنها مي فرمايد : اگر توبه كنيد اينجا محل توبه است زيرا دلهاي شما از حق منحرف شده است و اگر توبه نكنيد و به اذيت و آزار ادامه بدهيد خدا ، جبرئيل و بندگان صالح خدا با پيامبر هستند . اين هم صبر پيامبر بر بداخلاقي هاي همسر بود . البته پيامبر همسران با وفايي هم داشتند . مثل خديجه ي كبري كه در سيزده سالي كه پيامبر در مكه بودند يار و ياور پيامبر بودند . وقتي خديجه از دنيا رفت، به فاصله ي كوتاهي ابوطالب هم از دنيا رفت . آن سال ، سال غم و اندوه براي پيامبر شد . پيامبر به حضرت خديجه خيلي علاقه داشت و هر كس كه نام خديجه را مي برد متاثر مي شد .

سوال – سوره فصلت آيات 47 تا 54 را توضيح بفرماييد .

پاسخ – آيه 49 مي فرمايد: يكي از ويژگي هاي بد انسان اين است كه از اينكه چيزهاي خير از خدا بطلبد خسته نمي شود و اگر شري به او برسد نااميد مي شود و هميشه مي خواهد زندگي همان طور باشد كه او مي خواهد . مي فرمايد : وقتي به او رحمت مي رسد مي گويد اين از خدا نيست اما وقتي سختي به او مي رسد از خدا شكايت مي كند و مي گويد : معلوم نيست كه قيامتي در كار باشد

ص: 2130

. وقتي موسي به قارون مي گفت كه زكات مال خودت را بپرداز ،قارون مي گفت كه اين ثروت ها مال خودم است و معلوم نيست كه قيامتي در كار باشد و من كه در دنيا زندگي خوبي داشتم در قيامت هم زندگي خوبي خواهم داشت. سوره ي يونس آيه 12 مي فرمايد: وقتي انسان گرفتار مي شود به دعا و نيايش مي پردازد . وقتي ناراحتي او برطرف مي شود گويا خدا را نمي شناسد .

سوال – در مورد صبر پيامبر بر مصيبت ها توضيحاتي بفرماييد .

پاسخ – پيامبر در طول نزدگاني مصيبت هاي سنگيني ديدند ولي بر همه ي اين مصيبت ها صبر كردند . پيامبر در دوران كودكي پدر و مادرشان را از دست دادند. پيامبر فرزندي هجده ماهه اي بنام ابراهيم داشتند . او از دنيا رفت . پيامبر در تشييع جنازه ي او گريه مي كرد . قبر او در قبرستان بقيع است . به پيامبران گفتند: مگر شما نگفتيد صبر كنيد . پيامبر فرمود : من نگفتم كه گريه نكنيد . پيامبر وقتي خديجه را ازدست داد گريه هاي زيادي مي كرد. پيامبر حتي تا پيايان عمرشان وقتي گوسفندي قرباني مي كردند به دوستان خديجه هم مي دادند . پيامبر ،ابوطالب را در همان سال از دست داد . پيامبر اسم آن سال را سال حزن گذاشتند. پيامبر در جنگ بدر يكي از عموهايش بنام عبيده را از دست داد و در جنگ احد عمويش حمزه را از دست دارد . زندگي بيست و سه سال پيامبر همراه با سختي ها و گرفتاري ها بوده است

ص: 2131

. در جنگ احزاب وقتي پيامبر علي را به جنگ با عمربن عبدود فرستاد ، فرمود : خدايا در بدر عمويم عبيده را از من گرفتي و در جنگ احد عموي حمزه را از من گرفتي ، من را تنها نگذار وعلي را براي من نگه دارد. در جنگ ها عده اي از اصحاب پيامبر به شهادت مي رسيدند و اين داغ ها قلب پيامبر را آزرده مي كرد . قلب پبامبرخيلي صبور بود . مشركين مي گفتند كه چرا پيامبر بصورت فرشته نيامده است . الگوي انسان ها بايد انسان باشد. اگر پيامبر يك چهره ي ملكوتي بود ،ما نمي توانستيم از او الگو بگيريم . خدا مي فرمايد: پيامبر الگوي خوبي براي شما است . يك بخش ديگر صبر پيامبر ، صبر بر طاعت بود . پيامبر اصحاب خودش را به عبادت دعوت مي كرد ولي خودش مقدم بر همه بود و براي خودش هم استثنائي قائل نبود . عبادتهايي كه بر ما مستحب است بر پيامبر واجب بود مثل خواندن نماز شب . ما براي خواندن نماز شب يازده ركعت نماز شب مي خوانيم و بعد نماز صبح را مي خوانيم . امام پيامبر مي خوابيدند بعد بلند مي شدند و چهار ركعت نماز شب مي خواندند و دوباره استراحت مي كردند و دوباره بيدار مي شدند و چهار ركعت ديگر نماز شب مي خواندند و براي سومين بار بيدار مي شدند و سه ركعت باقي مانده را مي خواندند و بعد نماز صبح را مي خواندند . پس ايشان نماز شب را باعشق وعلاقه مي خواندند . پيامبر ركوع و سجود

ص: 2132

طولاني داشتند . سوره ي طه آيا يكم مي فرمايد : پيامبر آنقدر خودش را به زحمت مي انداخت كه خدا گفت نياز نيست براي عبادت اين قدر خودت را به زحمت بيندازي . پيامبر بايد الگوي ما در صبر باشد . اگر ما از دشمن آزار و اذيتي ديديم بايد تحمل كنيم و دربرابر دشمن مقاومت كنيم و اگر در خانه بداخلاقي از همسران ديديم تحمل كنيم . ما نماز واجب را آنطور كه خدا مي پسندد انجام بدهيم .

اميرالمومنين در خطبه 197 نهج البلاغه لحظات پاياني زندگي پيامبر را اينطور نقل مي كند : پيامبر در حالي از دنيا رفتند كه سر پيامبر روي سينه ي من بود و سر حسن و حسين روي سينه ي پيامبر بود .( چيزي نبايد روي سينه ي محتضر باشد كه راحت تر جان بدهد ) من سر آن دو آقازاده را برداشتم ولي پيامبر گفت: بگذار حسن و حسين روي سينه ي من باشد تا آنها از من توشه بگيرند و من آنها را ببويم . فاطمه در كنار بستر نشسته بودند و گريه مي كردند. پيامبر به فاطمه خبر داد كه او اولين كسي است كه به پيامبرملحق مي شود.

روح هستي در ميان بستر است لحظه هاي آخر پيامبر است

گاه گويد با حسن رازي مگو گاه بوسد از حسين زير گلو

گاه گويد با غم و درد و محن غم مخور هستي من زهراي من

اولين كس تو به من ملحق شوي بعد من حامي دست حق شوي

از مهر كسي تسلي آن خسته جان نداد ميخواست باعلي سوي مسجد رود

ص: 2133

لي ميخواست تا كه دهد جان به پشت در چون بي كسي علي ديد جان نداد

هر قهرمان كند به نشان خود افتخار زهرا نشان خود به علي هم نشان نداد

مردم پيامبر را با اسم صدا مي ردند ، سوره نور آيه 63 نازل شد : اي مردم رسول خدا را خوب صدا بزنيد . پيامبر وارد خانه ي زهرا شدند ، ايشان به احترام اين آيه صدا زدند: يا رسول الله . پيامبر فرمودند: چرا من را با كنيه صدا زني ؟ تو به من بابا بگو ، وقتي تو به من بابا مي گويي قلب من زنده مي شود و خدا راضي تر است .

اميدواريم كه خدا به همه ي ما توفيق عمل به سيره ي پيامبر را بدهد .

90-10-17

17/10/90

چشمها را مي گشايي عشق مي ريزد زمين با گل لبخندتان باشد بياويزد زمين ، آيه ي تطهير مي بارد نگاهت مرد صبح باشد از خواب هزاران ساله برخيزد زمين ، كي هواي تو كبوتر مي وزد اي ناگهان كِي بگو كِي مي شود از خون بپرهيزد زمين كِي عنايت مي كني كي سيصد و چندين صباح .

سوال – در مورد صبر بر معصيت توضيحاتي بفرماييد .

پاسخ – در بسياري از روايات داريم كه صبر سه شاخه دارد: صبر بر مصيبت ، صبر بر طاعت و صبر بر معصيت . صبر بر معصيت يعني انسان بتواند در برابر گناه مقاومت كند و آن گناه را انجام ندهد . در مورد جايگاه صبر بر معصيت از پيامبر داريم : كسي كه بر مصيبت صبر كند ،خداوند سي صد

ص: 2134

درجه براي او مي نويسد(علامه مجلسي مي فرمايند كه اين سي صد درجه مي تواند سي صد درجه در بهشت باشد يا سي صد كمال از كمالات انساني باشد ) كسي كه بر طاعت صبر كند خداوند شش صد درجه براي او مي نويسد و كسي كه بر معصيت صبر كند خدواند نُه صد درجه براي او مي نويسد . صبر بر مصيبت و دوري از گناه بالاترين پاداش را دارد . امير المومنين مي فرمايد : صبر بر مصيبت زيباست ولي بهتر از مصيبت صبر بر گناه است .ذكر دو نوع است يكي ذكردر هنگام مصيبت و يكي ذكر در هنگام گناه . در هنگام گناه انسان بايد ياد خدا باشد و مرتكب معصيت نشود. پس صبر بر معصيت در درجه ي اول و بعد صبر بر طاعت و بعد صبر برمصيبت است . علامه مجلسي مي فرمايد كه انجام طاعت از ترك گناه سخت تر است. انسان طاعت ها را انجام مي دهد اما ترك گناه و گذشتن از گناه سخت است . كساني هستند كه واجبات شان را انجام مي دهند ، روزه مي گيرند ، نمازهاي واجب را مي خوانند ، حج خانه را انجام مي دهند . پس آمادگي ما براي واجبات و حتي مستحبات خوب است . ولي مشكل ما وقتي است پاي گناه به ميان مي آيد . ما در عين حال كه عبادات را انجام مي دهيم ولي گرفتار خيلي از گناهان هستيم مثل گناه رايج زبان ، چشم و گوش . ما چقدر غيبت ها را مي شنويم درحالي كه نماز صبح مان را هم خوانده

ص: 2135

ايم . ما در برابر گناه مقاومت نمي كنيم . ممكن است كسي همه ي واجبات را انجام بدهد ولي گرفتار غيبت است . روايت داريم وقتي در قيامت نامه ي عمل فرد غيبت كننده را به او مي دهند او فكر مي كند كه اشتباه شده است و مي گويد كه من كارهاي خوبي انجام داده ام . به او مي گويند : تو بخاطر غيبتي كه انجام داده اي تمام حسناتت به فردي كه غيبتش را كرده اي منتقل شده است . داريم كه اگر فرد غيبت كننده توبه كرد ، او آخرين فردي است كه وارد بهشت مي شود و اگر توبه نكرد ، او جزو اولين گروهي است كه وارد جهنم مي شود . يكي از راههايي كه باعث مي شود ما گناه نكنيم اين است كه ما هيچ گناهي را كوچك نشماريم . امام سجاد (ع) در صحيفه ي سجاديه در دعاي هشتم مي فرمايد : خدايا من به تو پناه مي برم از اينكه من گناه را كوچك بشمارم و طاعتم را بزرگ بشمارم . پيامبر فرمود : كسي كه گناه را با خنده مرتكب مي شود وارد آتش مي شود در حالي كه گريان است . امام سجاد(ع) مي فرمايد : اگر گناهي انجام دادي شاد نباش و توبه كن . اميرالمومنين فرمود : سنگين ترين گناه اين است كه صاحبش بگويد اين چيزي نيست . امام صادق (ع) فرمود : از گناهان كوچك بپرهيزيد . گناه كوچك گناهي است كه فرد گناه كننده بگويد اين چيزي نيست . در واقع اين گناهان كوچك را جمع مي كنند

ص: 2136

و بزرگ مي شود . پيامبر در بياباني به اصحاب شان گفتند كه هيزم جمع كنيد . اصحاب گفتند كه در اين بيابان هيزم نيست . بعد همه به جمع كردن هيزم پرداختند و مقدار زيادي هيزم جمع كردند و پيامبر فرمود : گناهان هم مثل اين هيزم روي هم جمع مي شوند . پيامبر فرمود : چهار چيز نشانه ي شقاوت انسان است : اصرار برگناه ، حريص بودن براي روزي ، قساوت قلب و داشتن چشم خشك . در دعا داريم كه خدايا به من كمك كن كه خودم گريه كنم . در آداب دعا داريم كه بايد چشم گريان داشته باشيم . پس ما نبايد اصرار بر گناه داشته باشيم . امام باقر (ع) مي فرمايد : هيچ گناهي با اصرار كوچك نيست . پس ما ديگر گناه صغيره نداريم . بعضي ها مي گويند كه مگر ما شراب خورديم يا انسان كشتيم ، ما فقط پشت سر كسي حرفي زديم يا كسي را دست انداخته ايم . اما جماعت بايد مرتكب گناه كبيره نشود و اصرار بر گناه صغيره نداشته باشد . پس اگر كسي اصرار بر گناه صغيره داشت ، آن گناه كبيره مي شود. روايت داريم كه اگر استغفار كردي گناه كبيره نداري . پس ما با استغفار گناه كبيره نداريم . ما نبايد دچار ياس بشويم. امام علي (ع) فرمود : اصرار بر گناه يعني انسان گناهي را انجام بدهد و در فكر توبه آن گناه نباشد. ما نبايد از پرده پوشي خدا سوء استفاده نكنيم . پيامبر فرمود : اگر پرده ها كنار مي رفت كسي حاضر

ص: 2137

نبود جنازه ي ديگري را به خاك بسپارد . خدا ستار است .در سوره ي مجادله داريم كه مشركان با استهزاء به پيامبر مي گفتند : چرا خدا ما را عذاب نمي كند ؟ ما نبايد گناهان مان را ذكر كنيم . بيان گناه خودش گناه است . امام رضا (ع) مي فرمايد : كسي كه گناهش را مي پوشاند خدا او را مي آمرزد ولي كسي كه گناه را اشاعه مي دهد خدا او را نمي بخشد .

پيشگيري بر درمان مقدم است . پيامبر فرمود : از توبه بالاتر اين است كه انسان گناه را مرتكب نشود . در واقع گناه نكردن آسانتر از توبه كردن است . ما بايد زمينه هاي گناه را برداريم . با زمينه ي گناه ، ترك گناه خيلي دشوار است . چرا ما در جايي برويم كه در آنجا زمينه ي گناه باشد . الان فيلم هايي كه در ماهواره ها نمايش داده مي شود مشكلات اخلاقي در خانواده ها بوجود آورده است . يك منظره ي گناه ممكن است كه زندگي را دگرگون بكند . مثلا كتاب هاي رمان هم مي تواند انسان را در زمينه گناه قرار بدهد . حتي انسان ممكن است كه تحت تاثير سخن ديگران قرار بگيرد . روايت داريم : كسي كه به سخن ديگري گوش مي كند او را مي پرستد ، اگر او از خدا سخن مي گويد يعني فرد دارد خدا را مي پرستد . پس انسان هرچه را كه مي بيند و مي شنود يعني دارد آنرا پرستش مي كند. ديگر اينكه اوقات فراغت مهم است .

ص: 2138

ما نبايد انساني را به لبه پرتگاه ببريم و بعد بگوييم كه مواظب باش . چرا ما بايد نزديك پرتگاه بشويم ؟ خيلي از افراد مسئله ي محرم و نامحرمي را جدي نمي گيرند . مثلا فردي در روز با هزاران خانم سر و كار دارد كه حدود را رعايت نمي كنند ، ما به ايشان نمي توانيم بگوييم كه صبر بر معصيت بكن . مثلا نمي شود بدحجابي در جامعه زياد باشد و ما به جوان بگوييم كه صبر بر معصيت بكن ، اينكار سخت است. ما نمي توانيم هم زمين هي گناه را داشته باشيم و هم بگوييم كه صبر بر معصيت بكنيد. اين دو با هم ناسازگار است .

حالا ممكن است كه عده اي گرفتار گناه شدند وظيفه ي ما چيست ؟ ما نبايد فقط به ظاهر افراد توجه كنيم . وقتي خدا موسي و هارون را به سوي فرعون مي فرستد ، مي فرمايد : با فرعون نرم صحبت كنيد . حضرت علي (ع) مي فرمايد: اگر شما راست مي گوييد كه گناهكار نيستيد يك گناهكار را مورد محبت خودتان قرار بدهيد . اي بنده ي خدا در عيب ديگري عجله نكن شايد خدا او را آمرزيده ولي بر خودت مطمئن نباش شايد تو بر اين گناه عذاب بكشي و او آمرزيده شده باشد .

سوال – سوره زمر آيات پاياني و 1 تا 7 سوره ي غافر را توضيح بفرماييد .

پاسخ – عده اي اعتراف به گناه مي كنند ولي اينكار را در روز قيامت انجام مي دهند. ولي در آنجا راه بازگشتي نيست . در اين آيات

ص: 2139

مي فرمايد : خدايا دو مرتبه ما را ميراندي و دو مرتبه ما را زنده كردي . الان ما بعد از دو حيات بيدار شديم و اعتراف مي كنيم . همه ي انسان يك بار مي ميرد و به حيات برزخي مي رود و بعد دوباره اين مرحله به پايان مي رسد و مرگ برزخي فرا مي رسد . همه از دنيا مي رويم و بعد از اين مرگ دوم حيات قيامت است . انسان بايد در اين دنيا بيدار بشود . در تاريخ داريم كه خيلي از افراد در هنگام مرگ شان حرفهاي زيبايي زدند .

مأمون قبل از مرگش در بلندي كه مشرف به لشكريانش بود گفت : اي خدايي كه ملك تو زوال پذير نيست به من رحم كن كه به پايان خط رسيده ام . پس بعد از اين دنيا اعتراف به گناه فايده اي ندارد .

سوال – وظيفه ما در قبال كساني كه گناه مي كنند چيست ؟

پاسخ – حضرت علي (ع) در خطبه ي هشت نهج البلاغه مي فرمايد : وظيفه ي ما اين است كه آنها را جذب كنيم و مورد محبت قرار بدهيم . البته ما نمي خواهيم در جامعه گناه را تشويق كنيم ولي بايد فردي كه گناه مي كند تشويق كنيم تا از گناهش برگردد . امام مي فرمايد : شما گناهان بدتري مرتكب شده ايد ، شما بدگويي ، غيبت و سرزنش ديگران را مي كنيد پس چرا آنها را سرزنش مي كنيد ؟ اين خودش بالاترين گناه است.

اگر كسي در برابر گناه صبر كرد يا وارد گناه شد و

ص: 2140

توبه كرد خدا مي فرمايد : بدي هاي او را به نيكي تبديل مي كنيم . بعضي ها فكر مي كنند اگر وارد آلودگي شده اند تمام درهاي رحمت خدا به روي آنها بسته شده است . اين بالاترين خطر است . داريم كه نااميدي از گناهان كبيره است . كسي كه توانايي برگناه نداشته است با كسي كه صبر بر گناه مي كند فرق دارد . اگر كسي در اوج جواني است ولي بخاطر خدا به نامحرم نگاه نكرد با فردي كه نابينا است و نگاه نمي كند فرق دارد . دادگاه هاي دنيا با دادگاه آخرت فرق دارد . در دنيا بر اساس اسناد و شاهد حكم مي كنند . پيامبر فرمود : در قيامت شاهد و حاكم خداست. اگر ما در نزد قاضي جرميانجام بدهيم نمي توانيم منكركارمان بشويم . اگر انسان باور كند كه تمام گناهاني كه انجام مي دهد توسط قاضي كه خودش شاهد است مورد قضاوت قرار مي گيرد ، ديگر هرگز گناه نمي كند .

اميدواريم خدا همه ي ما را به ترك گناه ، صبر بر معصيت و توبه سريع موفق بدارد .

90-10-10

10/10/90

جمعه ها طبع من احساس تغزل دارد ناخودآگاه به سمت تو تمايل دارد ، بي تو چندي است كه در كار زمين حيرانم مانده ام بي تو چرا باغچه مان گل دارد ، شايد اين باغچه ده قرن به استقبالت فرش گسترده و در دست گلايول دارد ، يازده پله زمين رفت به سمت ملكوت يك قدم مانده زمين شوق تكامل دارد ، هيچ سنگي نشود سنگ صبورت تنها تكيه بر كعبه بِزَن

ص: 2141

كعبه تحمل دارد .

سوال – در مورد آداب عيادت از بيمار توضيحاتي بفرماييد .

پاسخ – يكي از كارهاي خوبي كه ما بايد انجام بدهيم اين است كه آلام روحي بيماران را كم كنيم يعني كسي كه گرفتار بيماري است حداقل گرفتاري روحي ديگري نداشته باشد . خدا به بيماران پاداش عنايت مي كند و بيماران فكر نكنند كه اين بيماري حتما عقوبت يا مواخذه اي است . سرزنش بيمار صحيح نيست . نظر ما اين است كه بيماري روحي به بيماري جسمي بيمار اضافه نشود. در اسلام به عيادت بيمار خيلي سفارش شده است . بعضي ها وقتي در بستر بيماري مي افتند فراموش مي شوند. گاهي افرادي چندسال بيمار مي شوند و فراموش مي شوند مخصوصا افرادي كه در جامعه نقش فعال يا حضور فعال در جامعه داشته اند . انسان در ارتباط با جامعه است و با افراد رفت و آمد دارد ولي وقتي انسان بيمار مي شود ممكن است جز خانواده ي خودش كسي ديگري را نبيند . اين خيلي سخت است . بيماري براي هر كسي ممكن است كه پيش بيايد . جامعه بايد به اين سو برود كه بيمار را فراموش نكند . افرادي هستند كه عجيب اهل روابط هستند و بعد چندين سال بيمار مي شوند و فراموش مي شوند . اين يك نوع ناسپاسي و كم لطفي از سوي ما هست . ما با يك برنامه ي دائمي بايد به سمت عيادت بيماران پيش برويم . روايت داريم : پيامبر وقتي نماز صبح شان تمام مي شد به سوي مردم مي آمدند و سوال مي كردند

ص: 2142

كه كسي بيمار نيست كه ما به عيادت او برويم. ( اين يكي از برنامه هاي روزانه پيامبر بوده است و پيامبر به اينكار اهتمام مي ورزيدند . پيامبر باهمه ي گرفتاريهايي كه داشتند به عيادت بيماران مي رفتند . زيرا اين كار در رديف كارهاي مهمي زندگي شان بود. حضرت علي (ع) پنج مسير را پياده و پابرهنه مي رفتند : وقتي به نماز عيد فطر مي رفتند ، وقتي به نماز عيد قربان مي رفتند ، وقتي به نماز جمعه مي رفتند ، وقتي به عيادت بيمار مي رفتند و وقتي تشييع جنازه اي مي رفتند . ايشان مي فرمودند اينها مسيرهاي الهي است و من مي خواهم اين مسيرها را پابرهنه به سمت خدا بروم . حضرت در تعبيري ديگري مي فرمايند : از بهترين كارهاي خير ، عيادت بيمار است . ما فكر مي كنيم بهترين كارها مثلا خواندن يك جز قرآن است البته اين كار خيلي خوب است ولي بهترين كار عيادت بيمار است . موسي از خدا سوال كرد كه بندگان پيش تو محبوب تر هستند ؟ خطاب شد سه گروه : كساني كه عيادت بيمار مي روند ، كساني كه به مصيبت زده تسليت مي گويند و كساني كه به تشييع جنازه مي روند . اين در واقع اين بحث روابط عمومي در اسلام است . اين نگاه ، نگاه اجتماعي است . ما بايد همه را از خود بدانيم . پيامبر به اصحاب شان فرمودند : در روز قيامت خدا بعضي از بندگانش را توبيخ مي كند و به بنده مي گويد كه چرا وقتي من بيمار

ص: 2143

شدم تو به عيادت من نيامدي ؟ بنده مي گويد : خدايا تو منزه هستي و بيماري درباره ي تو معنا ندارد . برادر ايماني تو بيمار شد و تو به عيادت او نرفتي يعني اين قدر بنده ي من پيش من كرامت دارد كه عيادت او مثل عيادت من است . ما داريم كه خدا مي فرمايد : به من قرض بدهيد يا من را ياري كنيد . همه ي مردم الان گرفتاري هاي زيادي دارند ولي با برنامه ريزي و توجه به اين مسئله مي توانيم آنرا انجام بدهيم . يكي از مصاديق صله ي ارحام ديدن حضوري است . در عيادت بيمار هم همين طور است .انسان مي تواند از طريق تلفن تماس بگيرد و از او مطلع بشود. در واقع ما بايد از بيمار خبر داشته باشيم .

در متون ديني ما چند ادب در ارتباط با آداب عيادت بيمار آمده است . ادب اول اين است كه پيامبر سه روز صبر مي كردند و بعد اگر اصحابشان را نمي ديدند از آنها سراغ مي گرفتند . اگر آن فرد مسافرت بود پيامبر براي او دعا مي كردند و اگر آن فرد بيمار بود پيامبر به عيادتش مي رفتند. پس عيادت بيمار پس از گذشت سه روز است . قبل از سه روز ممكن است كه بيماريهاي ساده اي باشد و تمام بشود. ادب دوم اين است كه پيامبر فرمود : به عيادت كسي برو كه به عيادت تو نيامده است زيرا تو به خاطر خدا قدم بر مي داري.روايت داريم: به كسي هديه بده كه به توهديه نمي دهد.ولي ما

ص: 2144

مي گوييم بايد به كسي هديه بدهيم كه قبلا به ما هديه داده است و حواسش به ما بوده است . ادب سوم اين است كه هنگام رفتن پيش بيمار هديه اي براي او ببريم . پيامبر عده اي را ديدند كه به عيادت بيمار مي رفتند . به آنها فرمودند كه من هم با شما مي آيم، آيا شما هديه يا ميوه اي براي او تهيه كرده ايد ؟ آنها گفتند : نه. پيامبر گفت صبر كنيد تا هديه اي براي او فراهم كنيم . زيرا همين هديه كوچك او را خوشحال مي كند . ادب چهارم اين است كه عيادت بيمار كوتاه باشد و آن حضرت فرمودند : پاداش عيادتي بيشتر است كه كوتاهتر باشد مگر اينكه خود بيمار بخواهد شما مدت بيشتري در آنجا بمانيد . ادب پنجم اين است كه پيامبر فرمود : وقتي بيمار را مي بينيد حمد خدا را بگوييد. اما يك جوري باشد كه به گوش بيمار نرسد . يعني يك جوري نگوييم الحمدلله كه طرف فكر كند كه يعني يك اشكالي در كار شما بوده است كه گرفتار بيماري شده اي .

فردي خدمت امام موسي كاظم (ع) آمد و گفت كه همه ي اهل وعيال من بيمار هستم . من چكار كنم ؟ امام فرمود : با صدقه بيماران خودت را درمان كن . دعا همراه با صدقه به اجابت مي رسد . نفع چيزي براي بيمار بالاتر از صدقه نيست . امام صادق (ع) فرمود : بيمار خودش به نيازمند كمك كند و به آن نيازمند بگويد كه تو براي سلامتي من دعا كن .

ص: 2145

اين خيلي موثر است . ما خيلي داريم كه از بزرگان سوال شده كه براي بيماري و مشكلات چكار كنيم و آنها فرموده اند كه صدقه بدهيد و گوسفند قرباني كنيد . روايت داريم : بعد از نفخ صور هر كسي كه سر از قبر برمي دارد به خدا التماس مي كند كه به من رحم كن . خطاب مي رسد امروز رحمت براي كسي است كه در دنيا به كسي رحم كرده باشد . اگر ما مي خواهيم لطف و عنايت خدا شامل حال ما بشود حتما بايد لطف وعنايت ما شامل حال ديگران بشود. (دعاي پانزده صحيفه ي سجاديه )وقتي امام سجاد (ع) بيمار مي شدند اين دعا را مي خواندند . پيام دعا اين است كه ما هنگام بيماري به داده هاي الهي هم توجه كنيم . گاهي ما وقت سختي ها و بيماريها را مي بينيم . امام مي فرمايد : حمد مختص توست . خدايا من ساليان سال از نعمت سلامتي برخوردار بودم . سپاسگزار هستم كه اين بيماري را پيدا كردم . من نمي دانم كدام حالات را سپاسگزار باشم ، آن دوران سلامت كه از نعمت هاي سلامتي برخوردار بوده ام يا اين دوران بيماري كه براي من نعمتهايي است و اين دوراني كه باعث تطهير من شد. روايت داريم كه حضرت اميرالمومنين وقتي بيماري را مي ديدند كه خوب مي شد حضرت به او تبريك و تهنيت مي گفت و مي فرمود : پاكي از گناهان مبارك شما باشد. امام مي فرمايد: آنقدر فرشته ها در اين دوران بيماري براي من خوبي نوشته اند كه كسي تصور

ص: 2146

نمي كند . خدايا من را به درجه اي برسان كه اگر بيمار شدم راضي باشم ، اين سختي را براي من آسان كن و شيريني عافيت را دوباره به من برگردان . پيامبر به عيادت اميرالمومنين آمدند و اين دعا را به ايشان ياد دادند : اللهم اني اسئلك تعجيل عافيتك او صبرا علي بليَّتك : خدايا من از تو مي خواهم كه سلامت را به زودي به من برگرداني يا به من صبر بر بيماري بدهي .

سوال – سوره زمر آيات 22 تا 31 را توضيح بفرماييد .

پاسخ – در آيه 22 در مورد قلب قاسيه سخن مي گويد. قرآن تعبير قلب سليم ، قلب قسي ، قلب مريض و قلب مهر شده را دارد . در اينجا تعبير قاسيه است .گاهي قلب انسان دچار قساوت مي شود و هيچ سخن حقي در او اثر نمي كند . چه مي شود كه قلب انسان قساوت پيدا مي كند ؟ روايات عوامل فراواني را ذكر كرده اند . يكي از علت هاي آن گناه روي گناه است كه قساوت قلب مي آورد . ما بايد موانع قلب را كنار بگذاريم تا سخن حق در آن اثر كند . علت ديگر قساوت قلب حرف لغو و بيهوده است . علت ديگر قساوت قلب اين است كه پيامبر فرمود : مثل اربابي كه به بنده اش نگاه مي كند شما به گناهان بندگان نگاه نكنيد ، سراغ خودتان بروييد . ما عيب ديگران را مي بينيم ولي عيب خودمان را نمي بينيم . اگر انسان سراغ خودش نرود غفلت مي كند .

سوال

ص: 2147

– دختر نوزده ساله اي هستم كه امسال كنكور دارم . من تا كنون بخاطر سختي كار پرستاري نسبت به آن ديد خوبي نداشتم . اما بعد از شنيدن سخنان شما تصميم گرفتم هنگام انتخاب رشته ، پرستاري را هم انتخاب كنم . آيا كسي كه شغل او پرستاري است با كسي كه داوطلبانه اينكار را انجام مي دهد ثواب يكساني مي برند البته من اين شغل را بخاطر رضايت خدا انتخاب مي كنم ؟

پاسخ – به تمام پرستاران با اين نگاه بايد تبريك گفت . همه ي ثوابها شامل حال پرستاران مي شود . ما در زندگي مان مي توانيم هر كاري را به نيت عبادت و بندگي انجام بدهيم . پيامبر وقتي به جنگ مي رفتند يكسري خانمها بعنوان پرستار به همراه پيامبر مي آمدند . پيامبر به يكي از اين پرستارها گردنبندي هديه داد. در جنگ خيبر وقتي يكي از پرستارها تعدادي از مجروحين را مداوا كرد ، در پايان جنگ پيامبر گردنبندي به او هديه كردند . تا آخر عمر كسي نتوانست اين گردنبند را از او بگيرد زيرا مي گفت كه اين افتخار من است كه اين هديه را از خود پيامبر گرفته ام . ما مي خواهيم آلام روحي بيمار كم بشود. كساني كه در كم شدن آلام روحي بيماران نقش دارند پرستاران هستند .

سوال – همسر من جانباز هفتاد درصد بود كه الان پنج سال است كه شهيد شده است . من بيست سال بخاطر خدا و رضاي دل خودم در كنار او بودم و با جان و دل و توكل به خدا مواظب او بودم

ص: 2148

. آيا اين ثواب ها شامل حال ما هم مي شود زيرا او مجروح جنگي بود نه بيمار ؟

پاسخ – اگر جانبازان و همسران شان مشمول اين روايات نباشند چه كسي مي خواهد مشمول اين روايات باشد ؟ خوشا به حال همسر فداكاري كه سالها اين خدمت را به شوهر جانبازش داشته است . خدمت به جانبازان در راس همه ي خدمت هايي است كه ما گفته ايم . ما مديون جانبازان هستيم . جانبازي مي گفت كه من در روز دو تا كپسول يازده كيلويي اكيسژن مصرف مي كنم . اين عزيزان سي سال است كه راه شهيدان را لحظه به لحظه طي مي كنند . مسلما بالاترين خدمت ، خدمت به جانبازان است .

سوال – شما فرمويد كه به سادگي به طبيب مراجعه نكنيد . لطف كنيد اين را اصلاح كنيد . زيرا الان با يك چكاب مي توان بيماري را غربال گري كرد . بعضي ها اين قدر به علائم بيماري شان بي تفاوت هستند كه وقتي به پزشك مراجعه مي كنند كه بيماري شان غير قابل درمان است . راهنمايي بفرماييد .

پاسخ – قطعا پيام ما اين نبوده است كه به طبيب مراجعه نكنيد . حضرت علي (ع) مي فرمايد : اگر كسي بيماري اش را از پزشك پنهان بكند به خودش و بدنش خيانت كرده است . خيلي از بيماريها با مراجعه به موقع و بررسي درمان مي شود . ما چون به پزشك دير مراجعه مي كنيم آثار منفي در زندگي مان دارد . حرف اين است كه وقتي كسي بيمار شد بيماري را سخت

ص: 2149

نگيرد . بعضي ها وقتي دچار بيماري كوچكي مي شوند مي گويند كه عزرائيل دارد مي آيد . ما تا مي توانيم بايد با بيماري كنار بياييم .

سوال – بعضي ها معتقد هستند افرادي كه ظلم وستم مي كنند مجازات آنرا در اين دنيا بصورت بيماري مي بينند. راهنمايي بفرماييد .

پاسخ – اين طور نمي تواند باشد. هيچ بيماري نمي تواند نشانه ي عقوبت باشد و سلامتي هم نمي تواند نشانه ي لطف الهي باشد . كسي كه بيمار شده ، نمي توان گفت كه اين نسانه ي عقوبت اوست . در هر زماني انسان بايد از بيماري و سلامتي براي نزديكي به خدا استفاده كند .

هفتم صفر ولادت امام كاظم (ع) است و به روايتي شهادت امام حسن محتبي(ع) است . در قم در اين روز مراسم عزاداري برپا است . امام حسن مجتبي (ع) وقتي به شهادت رسيدند معاويه خوشحال شد . در آن هنگام ابن عباس كه از صحابه رسول خدا بود ونابينا شده بود و اواخر عمرش بود ، در شام بود . وقتي او مي خواست پيش معاويه برود به همراهش گفت : دست من را رها كن ، خودم مي روم . زيرا مي گفت كه معاويه من را شماتت مي كند . ابن عباس گفت كه او مي گويد اين چوب خداست . كساني بيماران را سرزنش مي كنند كه بويي از خدا نبرده اند . بر معاويه وارد شد و معاويه به او گفت كه حسن بن علي كشته شده است . ابن عباس گفت : انالله وانااليه راجعون و از هوش رفت

ص: 2150

.

ابن عباس به معاويه گفت كه خبر دارم در كشته شدن امام حسن (ع) شادي كرده اي . فكر نكن با شهادت امام حسن (ع) تو عمر جاودانه خواهي داشت . اين طور نيست كه تو هر كاري بخواهي انجام بدهي و تو هم عقوبت كار خودت را خواهي ديد ، ما مصيبت هاي سنگيني تر از اين را در زندگي ديده ايم و صبر كرده ايم . مصيبت پيامبر را ديديم و صبر كرديم و خدا ولايت اميرالمومنين را براي ما قرار داد . معاويه گفت : شينده ام كه حسن بن علي بچه هاي خردسالي دارد . (قاسم در هنگام مرگ پدرش سه ساله بوده است و در حادثه ي كربلا سيزده سال داشته است) ابن عباس گفت : تو نگران آنها نباش . خدا آنها را بزرگ مي كند . دكتر رياضي يزدي مي گويد :

اي علوي زا تو خداي صفات صدرنشين همه ي كائنات

سيد و سالار شباب بهشت دست قضا و قلم سرنوشت

شاخه ي طوبي و بهشت برين نور خدا در ظلمات زمين

پاك ترين گوهر نسل بشر از همه خوبان بشر خوبتر

نام حسن روي حسن خوي حسن نورخدا چهارمي پنج تن

صبر هم از صبر تو بي تاب شد زهر شد و كوزه شد و آب شد

بعد از شهادت نكشيد از تو دست تير شد و بر تن پاكت نشست .

90-10-03

3/10/90

سوال – من شنيده ام كه بيماري عقوبت گناهان ماست . من مدتي است كه دچار بيماري سختي شده ام كه خلاصي از آن بسيار سخت است و هر چه

ص: 2151

به اعمال خودم نگاه مي كنم گناه آنچناني نمي بينم . آيا واقعا من بخاطر گناهانم عقوبت مي شوم ؟

گاهي اطرافيان ما را شماتت مي كنند كه ببين چه كار كردي كه به اين بيماري دچار شده اي . راهنمايي بفرماييد .

پاسخ – گاهي شماتت افراد مشكل را بيشتر مي كند. آيا مگر انبياء الهي و اولياء معصوم نبودند ؟ ما در تاريخ مي بينيم كه آنها مصيبت هاي سنگيني داشته اند . آيا انبياء بيمار نمي شدند ؟ در روايتي داريم كه اميرالمومنين دچار چشم درد شديدي شدند به حدي كه فرياد مي زدند . صيحه ي بيمار ثواب تسبيح دارد و ناله ي بيمار ثواب ذكر دارد . پيامبر پيش حضرت آمدند و براي آرام كردن اميرالمومنين از راهي استفاده كردند . پيامبر اشاره اي به سختي جان گرفتن و جان دادن كفاركردند و مقداري از عذاب هاي الهي را مطرح كردند . اميرالمومنين نشست و گفت كه من درد خودم را فراموش كردم .يك بار ديگر اينها را تكرار كنيد. كسي فكر نكند كه بيماري الزاما بخاطر عقوبت است . امام حسن(ع) و امام حسين (ع) بشدت بيمار شدند به حدي كه براي سلامتي آن دو بزرگوار نذر كردند كه سه روز ، روزه بگيرند . امام حسين (ع) به همراه پدرشان عازم سفر حج بودند و در بين مسير بيمار شدند . بقدري بيماري شدت پيدا كرد كه امام نتوانست به مكه برود و همانجا امام علي (ع) گوسفندي قرباني كردند و امام حسين (ع) از نيمه راه برگشت . اگر ما گرفتار چنين مشكلي بشويم ، ديگران مي

ص: 2152

گويند ببين كه توچه گناهي مرتكب شدي كه خدا تو را از مدينه برگرداند ، تو قابليت نداشتي و پيامبر و خدا تو را نپذيرفت . ممكن است كه بيماري طبيعي باشد . در كافي داريم كه حضرت امام سجاد (ع) سه بار آنچنان بيماري شان شديد شد كه وصيت نامه نوشتند ولي باز بهبودي پيدا مي كرند . امام موسي بن جعفر (ع) فرمودند : من هفده ماه است كه دچار تب هستم و اين تب من را رها نمي كند. قرآن در سه جاي داستان حضرت ايوب و بيماري او را نقل مي كند . امام صادق (ع) فرمود : بيماري حضرت ايوب هفت سال طول كشيد . ايشان چه گناهي كرده بودند ؟ در زمان ايوب هيچ كس عزيزتر از ايوب در نزد خدا نبود ولي گرفتار بيماري بود. همسر ايوب در اين هفت سال با ايوب ماند . اين فكر قديمي است . يونس بن عمار يكي از اصحاب امام صادق (ع) بود و از بيماري رنج مي برد . او به امام گفت : مردم به من مي گويند كه خدا به تو نظر نداشته كه تو دچار بيماري هستي . امام فرموند :آنها اشتباه مي كنند ، مگر داستان آل ياسين را نخوانده اي ؟ آيه 20 سوره يس مي فرمايد : آل ياسين بيماري سختي در دستش داشت . در حديثي داريم كه وقتي بيماري ايوب تمام شد و خوب شد ، از او پرسيدند دراين هفت سال مشكل ترين چيز براي توچه بود ؟ ايوب فرمود : كساني كه من را شماتت مي كردند . امام صادق

ص: 2153

(ع) فرمود : كسي را شماتت نكنيد . زيرا ممكن است كه او خوب بشود و تو به آن بيماري يا گناه مبتلا بشويد . پيامبر فرمود : وقتي ديديد كه كسي دچار بيماري است ، در كنار تخت او ، حمد خدا را نگوييد از اينكه سلامت هستيد زيرا ممكن است كه اين كار معني دار باشد . بيماري مي توان امتحان باشد. حتي اگر بيماري عقوبت هم باشد كسي حق ندارد كه شماتت بكند و حق ندارد كه در كنار تخت بيماري الحمد لله بگويد . اگر كسي بيماري را بخاطر عقوبت دارد خيلي خوب است زيرا در همين دنيا فرصت داشته كه عقوبت كارش را ببيند كه به قيامت كشيده نشود. اين عنايت خداست . حضرت زينب وقتي در نزد يزيد بودند ، او اهل بيت را سرزنش مي كرد و مي گفت كه خدا خواسته ما عزيز باشيم و شما اسير دست ما باشيد .حضرت فرمود : اين آيه براي تو نيست بلكه اين آيه براي توست : گناهكار خيلي نكند كه اگر مجازات نمي شود خير اوست . پس اگر بيماري ما بخاطر عقوبت گناهان هم باشد باز اين جاي حمد دارد . و اگر اين بيماري بخاطر امتحان است باز جاي حمد دارد . مگر بيماري اختصاص به ما مسلمانان دارد ؟ ما با وعده هاي الهي آرامشي پيدا مي كنيم .

سوال – خدا به من فرزند معلولي داده است كه من در روز چهارساعت مي خوابم . من فرصت انجام نمازهاي مستحب و خواندن قرآن و رفتن به مسجد را ندارم . من براي رضاي خدا اين

ص: 2154

كار را مي كنم ولي بعضي مواقع خيلي خسته مي شوم .راهنمايي بفرماييد .

پاسخ – باورهاي ديني ما را نگه مي دارد. دو نفر همسفر به مدينه رفتند . يكي از آنها بيمار شد و فرد ديگر هر روز به زيارت مي رفت و از او مراقبت نمي كرد . بيمار به كسي پيغام داد و اين پيغام را به امام صادق (ع) رساندند . امام پيغام دادند كه به اين آقا بگوييد : اگر كنار همسفر بنشيني و از همسفرت مراقبت كني ثوابش از نماز در مسجدالنبي بيشتر است . در مسجدالنبي يك ركعت نماز معادل ده هزار ركعت نماز است . پس پرستاري از اين بالاتر است .كسي كه از بيمار پرستاري مي كند نبايد نگران از دست دادن كارهاي مستحب باشد زيرا اين كار او ، فضيلتش بالاتر از اعمال مستحب است . امام خميني به دخترشان كه از اذيت هاي فرزندش گله داشت فرمودند كه من حاضرم تمام عبادات خودم را بدهم و ثواب بزگ كردن بچه ها و سختي آنها را بگيرم . ما در محاسبات مان دقيق نيستيم . امام خميني با دوستان شان به مشهد مشرف شدند . امام زودتر از همه ي همسفران بر مي گشتند و همه چيز را آماده مي كردند . از ايشان پرسيدند كه چرا شما اين قدر زود برگشتيد ؟ امام مي فرموند : زيرا ثواب اين كار بيشتر از زيارت است . مابايد باور كنيم كه خدمت پاداش زيادي دارد. حالا اگر اين خدمت به بيمار باشد پاداش آن خيلي بيشتر است . فردي به امام صادق (ع) گفت كه

ص: 2155

من با عده اي به سفر حج رفتم و آنها وسايل شان را پيش من گذاشتند و به زيارت خانه ي خدا رفتند و من از وسايل آنها نگهداري كردم . امام فرمود : بدان ثواب تو از همه بيشتر است . پيامبر فرمود : روايت داريم كه اگر غذاي خاصي براي بيماري غذا درست كند ، خدا از ميوه هاي بهشتي به او مي دهد . اگر ما به اينها باور داشته باشيم ديگران نگران نيستيم كه چرا كارهاي مستحبي انجام نداده ايم . كساني كه توفيق پرستاري از بيمار را دارند خودشان به اينها باور دارند . من در سفر حج جواني را مي ديدم كه همه بخاطر توفيقي كه داشت همه به او حسرت مي خوردند . او همسري داشت كه روي ويلچر بود . اين جوان بجاي هر كاري به اين خانم خدمت مي كرد . كساني هستند كه ده سال است كه به مادرشوهرشان خدمت مي كنند . اگر ايمان به وعده هاي الهي نبود قطعا اين افراد تحمل در اين راه را نداشتند .

سوال – در مورد سوره ص آيات 17 تا 26 توضيح بفرماييد .

پاسخ – در قرآن آيه 17 در مورد صبر است . در قرآن 103 بار واژه ي صبر آمده است . در شانزده آيه قبل خدا به حرفهايي كه مشركين مي زنند مي پردازد . آنها به پيامبر زخم زبان مي زدند . از جمله اينكه مي فرمايد : آنها پيامبر را مسخره مي كردند و مي گفتند كه اگر عذابي هست همين الان آنرا براي ما بياور . خدا به پيامبر

ص: 2156

فرمود : صبر كن . ( سليمان ، ايوب ، يعقوب و ... سختيهاي زيادي كشيدند .) بدان پيروزي با ماست . فردي به امام سجاد (ع) گفت : درحادثه ي كربلا چه كسي پيروز شد ؟ امام فرمود : صبر كن ظهر بشود و اذان بگويند . اگر هنوز نماز برپا بود معلوم مي شود كه حسين پيروز است. پس قطعا پيروزي از انبياء است . در اين آيه با ذكر نُه پيامبر و زندگي آنها خدا به پيامبر دلداري مي دهد .

سوال – در مورد پرستاري از بيماران توضيحاتي بفرماييد .

پاسخ- ما نمي توانيم بگوييم كه بيماري عقوبت است . كسي نمي تواند بگويد كه اين بيماري در فرد ، مواخذه ي الهي است . ما نمي توانيم اين را تشخيص بدهيم . ما در مورد پاداش بيمارها و پرستارها گفته ايم . ما از بيماران تقاضا مي كنيم كه با پرستاران شان كنار بيايند و البته پرستاران هم مراعات حال آنها را بكنند . حضرت علي (ع) در نهج البلاغه مي فرمايد : تا بيماري با تو كنار بيايد ، تو با بيماري كنار بيا . يكي از دوستان مي گفت كه پدر و پدر بزرگم بيمار بودند . پدر بزرگم هميشه با بيماري كنار مي آمد ولي پدرم اين كار را نمي كرد . ما تا كسالتي پيدا مي كنيم سريع در رختخواب مي خوابيم . انسان بايد بتواند از نظر روحي و رواني خودش را نگه دارد . داريم كه تا مجبور نشديد به طبيب مراجعه نكنيد . البته منظور ما اين نيست كه بيماري خودمان را

ص: 2157

از طبيب كتمان كنيم . درهنگام بيماري سعي كنيم كه تحمل مان بالا باشد ، در هنگام بيماري سخت نگيريم ، اعتراض نكنيم و فرياد نزنيم و با پرستارمان طوري رفتار كنيم كه آنها بتوانند از ما مراقبت كنند .

امشب آخرين شب محرم است و آغاز فضل زمستان و شب يلدا است . امام صادق (ع) فرمودند : زمستان بهار مومن است . زيرا اين فصل شبهاي طولاني دارد و انسان فرصت شب زنده داري پيدا مي كند و روزهاي آن كوتاه است و انسان فرصت روزه داري پيدا مي كنيد . در اين شبهاي طولاني ما بايد مقداري را براي عبادت با خدا بگذاريم . اگر ما نماز قضا و روزه ي قضا داريم خوب است كه الان آنرا بجا بياوريم . اگر كسي روزه ي قضا دارد نمي تواند روزه ي مستحبي بگيرد . جواني را در اروپا ديدم كه تمام سه ماه رجب ، شعبان و رمضان را روزه مي گرفت .

در زمان پيامبر ، يكي از خدماتي كه خانم ها در جنگ انجام مي دادند پرستاري بود . مثلا حضرت فاطمه (س) ، ام سلمه و.. اين خدمت را انجام مي داند . بانويي مي گفت : بخاطر پرستاري كه من در جنگ انجام مي دادم ، پيامبر به من گردنبندي هديه داد . اگر امروزه پيامبر خدا بودند قطعا به تمام پرستاران اين هديه را مي دادند . پرستاران مستحق اين هديه هستند .

خدايا دعاي بيماران را در حق خودشان ، ما و پرستاران شان مستجاب بگردان .

90-09-26

26/9/90

سوال – در مورد صبر بر بيماري

ص: 2158

توضيحاتي بفرماييد.

پاسخ – يكي از نگراني هاي فردي كه به مدت طولاني بيمار است اين است كه آنها مي گويند ما در گذشته توفيقاتي داشته ايم . مثلا نمازمان را در اول وقت مي خوانديم ، مسجد و زيارت مي رفتيم . يكي از نگراني جدي بيماران اين است كه خيلي از فيوضات مثل رفتن به مكه و كربلا را از دست داده اند . اين نگراني روحي گاهي نگراني جسمي را هم تشديد مي كند. در كتاب كافي كه يكي از كتب اربعه است حديثي از امام صادق (ع) است كه از پيامبر داستاني را روايت مي كند . اصحاب در نزد پيامبر نشسته بودند . آنها ديدند كه پيامبر نگاهي به آسمان كردند و تبسمي كردند . اصحاب علت را سوال كردند . پيامبر فرمود : دو فرشته ي الهي از آسمان آمدند تا ثواب نمازهاي بنده ي مومني كه هميشه نمازهايش را مي خواند بنويسند ، آنها ديدند كه او در جاي عبادتش نيست . فرشتگان به آسمان رفتند و به خدا گفتند كه اين فرد در جايگاهش نيست . خدا فرمود : مثل همان پاداشي كه در صحت و سلامتي براي اومي نوشتيد الان بنويسيد. چون من او را در اين موقعيت يا بيماري قرارداده ام. پس اگر فرد جزو سينه زنان امام حسين (ع) بوده است ، مطمئن باشد كه امسال هم همان ثواب را برايش در مراسمي كه حضور نداشته است مي نويسند و تمام عزاداري هايي كه در دو ماه محرم انجام مي داده است برايش نوشته مي شود. پيامبر مي فرمايد : خداوند به فرشته

ص: 2159

دستورمي دهد براي سالخورده اي كه قبلا عباداتي را انجام مي داده است و الان نمي تواند انجام بدهد ، نوشته بشود آنچه كه وقتي كه جوان بوده است نوشته مي شده است . ( در بيماري هم آنچه در زمان صحت و سلامت انجام مي داده است نوشته مي شود.) پيامبر مي فرمايد : چهار گروه هستند كه بايد عمل شان را از نو صفر شروع بكنند . يكي وقتي حاجي از حج برمي گردد ( در روز عرفه خدا به حاجي مي گويد : گناهانت بحشيده شد از اول شروع كن ) ديگر كسي كه با خدا آشنا نبوده است و مسلمان بشود ، ديگري كسي كه از نماز جمعه برمي گردد ( نماز جمعه اي كه اثر تربيتي داشته باشد ) و ديگري وقتي بيماري بهبودي پيدا كرد . امام حسين (ع) مي فرمايد : اميرالمومنين به عيادت سلمان فارسي آمدند . حضرت پرسيدند : حالت چطور است ؟ سلمان گفت : حمد خدا مي كنم ولي شكايت هم مي كنم . حضرت فرمود : شكايت نكن . وقتي تو بيمار هستي خدا از سه جهت به تو پاداش مي دهد .يكي بخاطر صبر بر اين بيماري و ديگري بخاطر رقت قلب و ديگري بخاطر دعاهايي كه دارد . خدا حسنات را براي شما مي نويسد و درجات شما را بالا مي برد . ساعاتي كه انسان درد را تحمل مي كند ساعات خطا و گناه را از بين مي برد به تعبيري بيماري كفاره ي گناهان است . پيامبر در خطبه ي شعبانيه فرمود كه در ماه رمضان خواب شما عبادت

ص: 2160

است . پيامبر خطاب به اميرالمومنين فرمود : خواب بيمار در بسترعبادت است ، ناله اي كه مي زند ثواب سبحان الله دارد ، فريادي كه مي زند ثواب لا اله الا الله دارد و اينكه بيمار از اين پهلو به آن پهلو مي شود ثواب مجاهدي كه در راه خدا مي جنگد را دارد . پس بيمار بايد باور داشته باشد كه خدا به او تفضل دارد . طبيعت بيماري اين طور است كه انسان رقت قلب دارد ، خلوتي دارد و انسان فرصتي دارد كه به اعمالش بينديشد . گذشته را به ياد مي آورد و به تعبير پيامبر قطره اي اشك از او جاري مي شود و خدا گناهان او را پاك مي كند . امام صادق (ع) فرمود : از آداب عبادت بيمار اين است كه وقتي به عيادت بيمار مي رويد از او بخواهيد كه براي شما دعا بكند . اين دعاي بيمار معادل دعاي فرشتگان است . بخشي از بيماري بخاطر اين است كه انسان متذكر بشود . انسان سالم كمتر با خودش خلوت و رقت قلب دارد ولي بيمار اين خلوت و رقت قلب را بيشتر دارد و بخاطر همين دعايش معادل دعاي فرشتگان است . البته شرطش اين است كه در برابر بيمار شكايت نكند و سپاسگزار باشد .حضرت فرمودند : تا آنجا كه ممكن است بيماري اش را به ديگران نگويد و شكايت نكند . در بيماري هم مثل مصيبت بايد صبر جميل داشت . آقاي سيداحمد خوانساري ازمراجع تقليد بودند . فردي به ملاقات ايشان رفت . از اطرافيان پرسيد كه حال آقا چطوراست ؟

ص: 2161

آنها گفتند كه آقا تا صبح نخوابيده است . ايشان از خود آقا سوال كردند كه حالتان چطور است ؟ ايشان فرمودند : ديشب تا صبح و جمله را قطع كردند و ادامه دادند : ديشب تا صبح الحمدلله . در حكمت 289 اميرالمومنين مي فرمايد : من يك برادري ايماني داشتم كه اين ده تا ويژگي را دارد . يكي از ويژگي آن اين است كه برادر من از بيماري خودش شكايت نمي كرد مگر موقعي كه خوب مي شد و به شرح علامه ي مجلسي آن ديگر شكايت نبود ، الحمدلله بود. در روايت زيادي داريم كه بيمار با بيماري مدارا بكند . امام صادق (ع) فرمود : شكايت اين است كه شما بگوييد كه من بيماري دارم كه هيچ كسي اين درد و بيماري من ار ندارد . هر كسي هر بيماري كه دارد مي گويد كه اين بدترين بيماري است . كساني كه بيماري ميگرن دارد مي گويند كه اين از همه ي دردها بدتر است . البته اگر بگويد كه تا صبح نخوابيدم اشكالي ندارد ولي بالاترين درجه اش همان است كه الحمدلله بگويد . پيامبر مي فرمايد : چهار چيز از گنج هاي بهشت است : پنهان كردن فقر ( گفتن فقر به ديگران تاثيري ندارد ، اگر فرد دوست شما باشد ناراحت مي شود و اگر دشمن شما باشد خوشحال مي شود )، پنهان كردن صدقه و انفاق ( امامان وقتي انفاق شان مشخص مي شد كه از دنيا مي رفتند ) ، پنهان كردن مصيبت ( البته اگر مصيبت خيلي سنگين نباشد و امكان پنهان كردن آن

ص: 2162

باشد . ) ، پنهان كردن بيماري . بيماري اختصاص به ما ندارد . بعضي ها فكر مي كنند كه نظر خدا از آنها برگشته است كه دچار بيماري شده اند . روايت داريم كه ائمه هم دچار بيماريهاي سخت مي شدند و بيماري بخشي از زندگي است . اينكه ديگران بگويند مگر چكار كردي كه دچار بيماري شده اي ، اثر منفي بيشتري دارد .

سوال – سوره صافات آيات 25 تا 51 را توضيح بفرماييد .

پاسخ – داريم كه وقتي ظالمان را به سمت جهنم مي برند دستور مي آيد كه متوقف بشويد و اين سوال پيش مي آيد كه اگر حكم قطعي شده است چرا متوقف مي شوند ؟ اين بصورت يك مجازات رواني بيشتري است . در روايات داريم : ايستادن در صحراي محشر آنچنان سنگين است كه خيلي ها التماس مي كند از اين مرحله زودتر عبور كنند. كسي كه حكم او آمده است و به سمت آتش مي رود خوشحالند كه از اين موقف قيامت عبور مي كنند ولي آنها را نگاه مي دارند تا باز از آنها سوال كنند و آنها اعتراف كنند . مي فرمايد : بقدري موقف محشر براي آنها سنگين است كه التماس مي كنند خدايا بي نوبت به حساب ما رسيدگي كن ، ما را زودتر به آتش برسان ولي اينجا نايستيم . وقتي آنها را نگه مي داند مي پرسند كه چرا از كسي كمك نمي خواهيد و كسي به كمك شما نمي آيد .انسان در دنيا فسق و فجور مي كند و فكر مي كند كه پشتيباني دارد ولي در

ص: 2163

آنجا هيچ پشتيباني ندارد . در جنگ بدر ابوجهل شعار مي داده است كه ما همديگر را ياري مي كنيم . مي فرمايد : آنها وقتي به طرف آتش مي روند از كساني كه آنها را گمراه كرده اند مي گويند كه شما ما را فريب داديد و شما به اسم خير خواهي ما را گمراه كرده ايد . آنها جواب مي دادندكه ما شمارا مجبور نكرديم مي خواستيد دعوت ما را قبول نكنيد و در آنجا شيطان از انسان اعلام برائت مي كند. آنها مي گويند مگر انبياء هم شما را دعوت نكردند ، چرا دعوت آنها را نپذيرفتيد ؟ يكي از اسامي قيامت يوم الفرار است ، در آن روز همه از هم فرار مي كنند و كسي به فكر كسي نيست . در تفسير روح المعاني اهل سنت از پيامبر داريم كه يكي از سوالهايي كه در آنجا مي پرسند از ولايت اميرالمومنين علي (ع) است .

سوال – آيا صبر بر مصيبت حضرت زينب (س) با صبر بر مصيبتي كه بر اثر سوء تدبير هاي ما بوجود آمده است مساوي است ؟ آيا صبر كردن بر مصيبت هايي كه ما خودمان بوجود مي آوريم هم اجر و پاداش دارد ؟

پاسخ – عرب زبانان رسمي دارند كه در شب عاشورا مقتل خواني مي كنند و اين رسم پسنديده اي است و تمام مصيبت هاي اصحاب و بني هاشم را مي خوانند . خوب است در كنار اين رسم پسنديده رسم خطبه خواني امام حسين (ع) هم رايج بشود .

صبر حضرت زينب (س) يك نوع صبر است . مصيبت يك وسيله

ص: 2164

اي براي تَنَبُه و بيداري ماست . اجر مصيبتي كه ما بدست خودمان ايجاد كرده ايم قابل مقايسه با اجر مصيبت حصرت زينب (س) نيست ولي نبايد نااميد شد. اگر همين مصيبت باعث بيداري ما باشد خوب است . روايت داريم كه اگر كسي سرش كلاه رفت و ضرر كرد اجر و پاداشي پيش خدا ندارد و نه ستايش مي شود . انسان بايد مواظب باشد كه اين اتفاق نيفتد و اگر هم اتفاق باعث بيداري ما مي شود . مثلا مادري كه بر مصيبت فرزندش كه در حادثه اي كشته شده است و فرزند هم مقصر است صبر مي كند قطعا اجر دارد . ما بايد جلوي مصبت هاي دست ساز را بگيريم . دونفر براي قضاوت نزد پيامبر آمدند .يكي از آنها ادله را بهترنقل مي كردند و پيامبر هم طبق ادله حكم دادند . نفر بعدي در دفاع كوتاهي مي كرد و محكوم شد . فرد محكوم شده گفت اشكالي ندارد ، خدا به ما اجر مي دهد . پيامبر ناراحت شد و دستش را تكان دادند و گفت كه از حق خودت دفاع كن. اين دفاع نكردن اجري ندارد.

خدايا به حق محمد وآل محمد و سيدالشهدا ، دعاي كساني كه الان در بستر بيماري هستند ، در حق خودشان و ديگران به اجابت برسان .

90-09-19

19/9/90

همينكه دست قلم در دوات مي لرزد به ياد مهر تو چشم فرات مي لرزد ، نهفته راز اذا زلزلت ماند بدون عشق تو بي شك صراط مي لرزد ، هزار نكته باريكتر از مو اينجاست اگر اشاره كني كائنات مي لرزد

ص: 2165

، تو را به كوثر و تطهير و نور گريه مكن كه آيه آيه تن محكمات مي لرزد ، غزل تمام نشد چند كوچه بالاتر ميان چشم سواري فرات مي لرزد ، سپس سوار مي افتد تو مي رسي از راه كه روضه خواني شوي اما صدات مي لرزد .

سوال – فرعون اگر بد اخلاق و بي خدا بود ، معتاد نبود و پولدار هم بود . تحمل كردن فرعون راحت تر از مرد بي ادبي است كه خرجي خانه را هم نمي دهد . همسر من به مواد مخدر و مشروبات الكلي معتاد است . راهنمايي بفرماييد .

پاسخ – سر و جان در ره جانان چو بداد از دل و جان ، جان جانان شد و محبوب به جانان آمد بود ، چون خون خدا و پسر خون خدا ، خون بهايش به جزا ايزد منان آمد .

سخن ايشان صحيح است . داريم كه اگر كسي به بداخلاقي شوهرش صبر بكند خدا ثوابي كه به آسيه داده ، به او خواهد داد . ما نمي توانيم بين ادعاي مسلماني و بعضي از گناهاني كه افرادي گرفتار آن هستند جمع ببنديم . عده اي مي گويند :اشكالي ندارد كه مشروباتي هم مي خوريم و محرم و صفر هم تعطيل مي كنيم . تصور بعضي اين است كه مي توان هم مسلمان بود و هم مشروب خورد . در كتاب شيخ صدوق داريم كه پيامبر مي فرمايد : شراب خوار مثل بت پرست مي ماند . پيامبر مي فرمايد : چهار چيز را در مورد شراب خوار فرموده است . با او همنشيني

ص: 2166

نكنيد ، به او دختر ندهيد ، اگر بيمار شد به عيادت او نرويد و اگر مُرد به تشييع جنازه ي او نرويد . بعضي ها مي گويند كه همه گرفتار گناهاني هستند و ما هم گرفتار اين گناه هستيم . اين گناه با مسلماني قابل جمع نيست . داريم كسي كه شراب مي خورد در روز قيامت با چهره ي سياه مي آيد . حتي اگر كسي مسلمان هم نباشد ، آثار اجتماعي شراب خواري خيلي خطرناك است . پيامبر فرمود : چهار چيز است كه اگر وارد خانه اي شد آن خانه خراب مي شود و بركت در آن خانه نيست و يكي از آنها شرب خمر است . آقايي مي گفتند كه من مشروبات الكلي مصرف مي كردم و خانواده ام خبر نداشتند البته در شب دوم محرم خوردن مشروبات الكلي را ترك كرده بودند . همسرم به من مي گفت كه تو چرا اين قدر پرخاشگر و عصباني شده اي . البته اين آقا مي گفتند كه ترك مشروبات الكلي خيلي سخت است و در واقع خانه خراب مي شود . روايت داريم هر كس بخاطر خدا شراب را ترك بكند فرداي قيامت خدا از شراب هاي بهشتي به او مي دهد حتي اگر براي غير خدا ترك كند خدا او را پاداش مي دهد . سوال شد چرا براي غير خدا ؟ فرمودند : زيرا جان و روح خودش را حفظ بكند . بعضي ها مي گويند كه در مورد مضرات مشروبات الكلي مي دانيم ولي ما كم مصرف مي كنيم يا از درصد كم آن مصرف مي كنيم .

ص: 2167

زمان آيت الله بروجردي عده اي از خارج به دين ايشان آمده بودند . در خارج عده اي مخالف سر سخت مشروبات الكلي هستند . آنها از آيت الله بروجردي سوال كردند كه چرا اسلام حتي با يك قطره مشروب مخالف است . ايشان فرمودند : انسان را جز خدا كسي نمي شناسد . انسان كسي نيست كه اگر وارد آلودگي شد به كم آن راضي بشود. اگر شما از تمام كساني كه به موادي معتاد هستند سوال كنيد ، همه ي آنها خواهند گفت كه از خيلي كم شروع كرده اند . حالا ببينيم وظيفه ي خانواده در مقابل اين فرد چيست ؟ خانم ها بايد صبر كنند ولي در كنار آن بايد سعي كنند كه همسرانشان را به ترك تشويق كنند . داريم ترك عادت بد معجزه است . اگر خانم توان معجزه را دارد مي تواند اين كار را بكند . با اينكه اين كار سخت است ولي اجر و پاداش آن زياد است . اين مشكل كل خانواده را درگير مي كند .

ممكن است كه افراد معتادي بگويند كه خرجي خانه را مي دهيم و از خانه چيزي كم نمي گذاريم ولي آنها بايد بدانند كه تكريم از همه چيز بالاتر است . اگر انسان موقعيتش از دست برود تحملش از گرسنگي خيلي سخت تر است . اگر شما همه ي اهانت ها را به فردي بكنيد و بعد به او بگوييد كه امروز ناهار ميهمان من باشيد ، مطمئنا فرد مي گويد من گرسنه باشم بهتر از اهانت هايي است كه به من كردي . حفظ شأن و جايگاه

ص: 2168

اجتماعي مهمتر است . ممكن است كه آقايي بگويد كه من خوش اخلاق هستم و خرجي هم مي دهم ولي با اينها نمي شود آن جايگاه را جبران كرد . ممكن است كه آقا خانم و فرزندانش را به كارهاي غير شرع مجبور كند كه اين جزو صبر نيست . صبر كردن تا مرز دين است . مثلا آقايي به خانمش مي گويد كه نبايد حجاب را رعايت بكني ، در اينجا صبر درست نيست . داريم كه احترام به والدين واجب است حتي اگر آنها مشرك باشند ولي اگر تقاضايي دارند كه با سخنان خدا منافات دارد در اينجا احترام واجب نيست .

سوال – در مورد صبر و اجر خانم هايي كه همسرشان را از دست داده اند توضيحاتي بفرماييد .

پاسخ – داريم كه اگر انسان مصيبتي ديد از خدا بخواهد كه براي او اين مصيبت را جبران بكند . ما بايد باور بكنيم كه خدا با عدالتش اين مصيبت را جبران مي كند. يكي از اصحاب پيامبر ابو سلمه بود . او از اولين كساني بود كه به مدينه هجرت كرد . او تمام احاديثي كه از پيامبر مي شنيد براي خانواده اش نقل مي كرد . او براي خانواده اش اين حديث را نقل كرد كه پيامبر فرمود : اگر كسي مصيبتي بر او وارد شد اول بگويد : انالله وانااليه راجعون و ديگر اينكه از خدا اجر و پاداش بخواهد و ديگر اينكه بگويد : خدا تو براي من جبران كن . مدتي گذشت و ابوسلمه مُرد . همسر او به ياد اين حديث افتاد و از خدا

ص: 2169

خواست كه اين مصيبت را براي او جبران بكند ولي پيش خودش گفت كه چه كسي بهتر از ابوسلمه پيدا مي شود . چند ماهي گذشت و پيامبر به خواستگاري او آمد كه پس از خديجه او يكي از بهترين زنان پيامبر بود . او به پيامبر گفت كه من از ابو سلمه بچه هايي دارم و ديگر اينكه از من سني گذشته است و ديگر اينكه من غيرتي دارم . پيامبر فرمود : بچه هاي او بچه هاي من هستند و از من هم سني گذشته است و من هم دعا مي كنم كه اين غيرت از تو گرفته بشود. پس ما بايد باور كنيم كه خدا مصيبت را براي ما جبران مي كند.

سوال – چكار كنيم كه در مصيبت ها بيشتر صبر كنيم ؟ آيا ذكرهاي خاصي هست كه در اين مواقع به ما كمك كند ؟

پاسخ – واستعينوا بالصبر و الصلاة. رسول خدا وقتي براي اهل خانه مشكلي پيش مي آمد دستور مي داند كه آنها نماز بخوانند و اگر براي خودشان هم مشكلي پيش مي آمد نماز مي خواندند . نماز بالاترين ذكر است . اميرالمومنين بعد از خاك سپاري همسرش به نماز ايستادند و از نماز كمك گرفتند . امام صادق (ع) فرمود : هر كس برايش غم يا مشكلي پيش آمد وضو بگيرد و به مسجد برود . وضو گرفتن مقدمه ي ارتباط با خداست و در فضاي مسجد انسان مي فهمد كه همه چيز دنيايي نيست و خود بخود آرامش پيدا مي كند . داريم كه اگر كسي مشكلي برايش پيش آمد نماز بخواند و

ص: 2170

روزه بگيرد . يكي از ذكرهاي موثر نماز و روزه است . رفتن به اماكن مذهبي خيلي موثر است . كسي كه شوهرش را از دست داده است خوب است كه به زيارت مرقد امام رضا (ع) يا زيارت مرقد امام حسين (ع) برود تا در آنجا مصيبت خودش از يادش برود .

سوال – خانمي پس از مرگ فرزندش با خودش عهد كرده است كه در هيچ مراسم شادي شركت نكند . آيا اين كار صحيح است ؟ ما براي افراد فاميل بايد تا چه زماني عزاداري كنيم ؟

پاسخ - خير اين كار صحيح نيست . اگر خانمي شوهرش را از دست بدهد از نظر شرعي بايد مدتي صبر بكند ولي در مورد فرزند اين طور نيست . كسي به مادرش وصيت كرده بود كه وقتي من مُردم ، از افردي كه براي مراسم من آمده اند بگو كساني كه مصيبتي ديده اند بروند و وقتي مادر اين را به افراد گفت : همه ي آنها رفتند يعني هيچ كسي نيست كه مصيبت نديده باشد . اينكه كسي اگر فرزندش را از دست داد ديگر نبايد به مراسم شادي برود از توصيه هاي ديني نيست . اين كار روي روحيه آنها هم اثر منفي خواهد داشت .

سوال – آيات پاياني سوره فاطر و ابتدايي سوره ي يس را توضيح بفرماييد .

پاسخ – آيات قبلي سوره ي فاطر در مورد تهديد مجرمها بود . آيه بعدي در جواب اين سوال است كه چرا مشركين مكه مجازات نمي شوند . آيه جواب مي دهد : اگر قرار باشد كه خدا هر مجرمي را

ص: 2171

بلافاصله مواخذه بكند ديگر احدي باقي نمي ماند . خدا به آنها مهلت مي دهد . خوب است كه ما از مهلتي كه خدا به ما داده سوء استفاده نكنيم . حضرت زينب در مجلس يزيد فرمودند : آرام ، آرام ، فكر نكن كه چون انسان خوبي هستي بدي مي كني و خدا با تو كاري ندارد .(سوره آل عمران) پيامبر فرمود : سوره ي يس قلب قرآن است . فضيلت سوره يس فراوان است . كمتر سوره اي مثل يس داريم كه سفارش به خواندن آن شده باشد . پيام هاي بسيار مهم ديني دارد . سفارش شده كه روز تان را با سوره يس شروع كنيد . نكات مهم در اين سوره اين است كه كساني مي توانند از حق استفاده كنند كه موانع شناخت را كنار بگذارد . در اين سوره مي فرمايد : اگر كسي غل و زنجير در گردنش بود روي صلاح و رستگاري نخواهد ديد . هوا و هوس و خود پرستي پيش داوري و ... مانع پذيرفتن حق است . انسان مي تواند كارش را به جايي برساند كه انذار روي آن تاثيري نداشته باشد . و خدا بر قلبهاي آنان مهر مي زند . تلاوت سوره يس را در برنامه ي روزانه خود قرار بدهيد .

سوال – در مورد خسوف (ماه گرفتگي ) توضيحاتي بفرماييد .

پاسخ – در هنگام ماه گرفتگي بايد نماز آيات خواند . وقت اين نماز از زمان ماه گرفتگي شروع مي شود . بنابر احتياط واجب نبايد آنرا به تاخير بيندازند كه ماه شروع به بازشدن بكند . نماز

ص: 2172

آيات از نمازهاي واجب است . اگر كسي از دنيا برود و اين نماز را نخواند ، بايد اين نماز را براي او قضا كنند. اگر كسي تا زمان باز شدن ماه ، نماز را به تاخير انداخت بايد نيت نماز ما في الذمه بكند ولي بعد از پايان ماه گرفتگي بايد نيت نماز قضا بشود . اين نماز به دو طريق است . دو ركعت نماز كه در هر ركعت حمد و يك سوره خوانده مي شود . و در هر ركعت سوره را به پنج قسمت تقسيم مي كنند و در هر قسمت يك ركوع دارد. طريق ديگر اين است كه در هر دو ركعت پنج حمد و سوره خوانده شود و بعد از هر حمد و سوره ي يك ركوع بجا آورده مي شود . در ماه گرفتگي ما دستور داريم كه بايد نماز آيات خوانده بشود . در زمان پيامبر ، ابراهيم فرزند ايشان از دنيا رفت و بعد از آن خورشيد گرفتگي اتفاق افتاد. خيلي ها گفتند كه بخاطر مرگ فرزند پيامبر خورشيد گرفت . پيامبر فرمود : خورشيد و ماه از نشانه هاي خدا هستند و بخاطر مرگ كسي اين اتفاق نمي افتد .

ما در دين خودمان آنقدر مسلمات ديني داريم كه نيازي نداريم به سراغ چيزهاي غير صحيح برويم . پيامبر اهل عوام فريبي نبودند . وقتي سعد بن معاذ شهيد شد ، يكي از اصحاب پيامبر به ايشان گفتند كه وقتي او مرد من صداي لرزش عرش الهي را شنيدم . پيامبر فرمود : خير آن صداي شكستگي تخت او بوده است . ماه گرفتگي يكي

ص: 2173

از نشانه هاي الهي است .

90-09-12

12/9/90

اين اشك ها به پاي شما آتشم زدند شكر خدا براي شما آتشم زدند من جبرئيل سوخته بالم نگاه كن معراج چشمهاي شما آتشم زدند ، سر تا به پا خليل گلستان نشين شدم هر جا كه در عزاي شما آتشم زدند از آن طرف مدينه و هيزم از اين طرف داغ كربلاي شما آتشم زدند ، بردند روي نيزه دلم را و بعد از آن يك عمر در تبار شما آتشم زدند ، گفتم كجاست خانه ي خورشيد شعله ور گفتند : بورياي شما آتشم زدند .

سوال – در مورد صبر در واقعه عاشورا توضيحاتي بفرماييد .

پاسخ – كربلا مظهر انواع صبر است . ايمان در صبر خلاصه مي شود . زيرا صبر بايد در تمام مظاهر زندگي ما خودش را نشان بدهد و كربلا نمايشگاه صبر بود. صبر بر مصيبت ، طاعت، گناه و غصب بود. صبر بر غضب همان حلم است و صبر در مقابل دشمن همان شجاعت است . ما مي خواهيم واژه صبر در سخنان امام را جستجو مي كنيم . امام روز هشتم ذي الحجه از مكه بيرون آمدند كه به آن يوم الترويه مي گويند . به يوم الترويه محمل ببستند جملگي در آن نشستند ، همه قربانيان كعبه ي دل بروم خرگه زدند ازكعبه ي گِل ، حرم را از حرم كردند بيرون همه سرگشته اند در دشت و هامون ، كساني را كه درعالم پناهند بيرون كردند از بيت خداوند . اما در روز هفتم خطبه اي خواند . امام فرمود : الحمد الله ، ماشاء

ص: 2174

الله ، لا قوة الابالله ، مرگ بر انسان نوشته شده است . من مي دانم كجا مي روم . دارم يك عده گرگ هاي بيابان را كربلا مي بينم كه مي خواهند من را قطعه قطعه كنند . رضاي خدا رضاي ماست و ما بر اين مصيبت ها صبر مي كنيم . و خدا پاداش ما را بي حساب مي دهد . هر كس حاضر است خون قلبش را تقديم بكند فردا صبح با ما حركت كند . حجت الاسلام نير تبريزي پيام امام را در قالب شعر در آورده است . گفت اي گروه هر كه ندارد هواي ما سر گيرد و برون رود از كربلا ي ما ، اين عرصه نيست جلوه گر روبَه و گراز شيرافكن است باديه ي ابتلاي ما ، تا دست و رو به خون نشست مي نيافت كس راه طواف در حرم كبريا ، ما پروريم دشمن و به خون كشيم دوست كس را وقوف نيست چون و چراي ما ، يزدان ذوالجلال به خلوت سراي عشق آراسته است بزم ضيافت براي ما ، ما را هواي سلطنت ملك ديگر است كين عرصه نيست در خور فر هماي ما . امام فرمود : برگردد آنكه با هوس كشور آمده سرناور به افسر شاهي گداي ما ، برگشت هر كه طاقت تير و سنان نداشت چون شاه تشنه كاري به شمر و سنان نداشت . شروع سخنان امام با صبر است و پايان سخن هم با صبر است . در گودال قتلگاه تعبير امام باز صبر بر قضا است . در تاريخ طبري داريم كه روز نهم محرم

ص: 2175

دو نفر از كوفه براي امام حسين (ع) خبري آوردند كه اين كوفه همان كوفه اي نيست كه هجده هزار نامه براي شما نوشت . آنها همه بر عليه شما بسيج شده اند . امام فرمود : ما وكالت كار خودمان را به خدا سپرده ايم . در قرآن داريم كه به مسلمانان مي گفتند كه همه عليه شما بسيج شده اند و ايمان آنها بيشتر مي شد . جمعي از اصحاب به شهادت رسيده بودند و عده ي كمي مانده بودند . امام براي آنها خطبه اي خواند تا در مقابل دشمن مقاومت كنند . امام فرمود : اي بزرگ زادگان صبر كنيد زيرا مرگ يك پل ارتباطي است كه شما را از مشكلات دنيا عبور مي دهد . چه كسي ناراحت است كه از زندان دنيا به قصر الهي و روضوان الهي مي رود ؟ بخاطر اين سخنان امام در روز عاشورا ياران با هم مسابقه مي دادند . در روايت داريم كه در صبح عاشورا دو تا پسر عمو گريه مي كردند كه چرا بيشتر از يك جان ندارند كه در راه امام تقديم كنند . پس امام اصحابشان را به صبر دعوت مي كردند . امام اهل بيت را به صببر دعوت مي كردند. اما در عصر عاشورا كه ديگر كسي نمانده بود به اهل بيت خودش گفت كه صبر كنيد . به خدا سخن شما هرگز روي ذلت را نخواهيد ديد و دشم شما ذليلي خواهد شد . شما با صبر عظيم مي شويد . اهل بيت صبر كردند و عزت عالمي پيدا كردند . ابن حديد سني در شرح

ص: 2176

نهج البلاغه دارد كه ما به تاريخ كاري نداريم ، معلم آزادگي حسين است . مصيبت علي اكبر مصيبت سنگيني براي امام بود. امام خيلي زود اجازه داد كه علي اكبر به ميدان برود. ولي اين اجازه براي پدر آسان نبود . گمان مدار كه گفتم برو دل از تو بريدم نفس شمرده زدم همرهت پياده دويدم ، نه تيغ شمر مرا مي كشد نه نيزه خولي زمانه كشت مرا لحظه اي كه داغ تو ديدم ، كنار كشته ي تو با خدا معامله كردم نجات خلق جهان را به خون بهائت خريدم ( علامه اميني مي گويد كه امام آنچه داشت در راه خدا داد و خدا آنچه دارد به امام حسين (ع) مي دهد ) .انسان در داغ عزيزان بعد از مدتي ديگر اشك نمي ريزد . مي گويند كه اگر كسي نام امام حسين (ع) را در نزد امام صادق (ع) مي آورد ، امام تا شب لبخند بر لبشان نمي آمد . علي اكبر شبيه پيامبر بود . عده اي از يَمَني ها به مدينه آمدند و گفتند كه اي كاش زودتر مي آمديم كه پيامبر را مي ديديم . مردم به آنها گفتند كه اگر علي اكبر را ببينند مثل اين است كه پيامبر را ديده ايد . صبح روز عاشورا امام حسين (ع) به ماذن گفت كه امروز اذان نگو ، بگذار علي اكبر اذان بگويد . امام در آخرين وداع به علي اكبر به فرمود : عزيزم صبر كن ، روز به شب نمي رسد مگر اينكه از دست جدت سيراب بشوي . خوب است كه ما از

ص: 2177

عاشوراي براي زندگي مان درس و الگو بگيريم . گرفتاري ها در زندگي پيش مي آيد .

سوال – سوره ي سبأ آيات 40 تا 48 را توضيح بفرماييد .

پاسخ – آيه46 پيام هاي فراواني دارد . اساس قيام همين انبياء و اولياء بر اساس همين دعوت است . مي فرمايد : من يك موعظه دارم و آن قيام براي خداست . اگر تنها يا چند نفر هم بوديد قيام كنيد و تفكر كنيد . تفكر ريشه ي هر انقلابي است . ريشه ي هر انقلابي بايد فكري باشد . در حادثه ي كربلا حر كمي تفكر كرد و تغيير كرد . از كجا به كجا رسيد . كسي كه بايد نامش در زمره ي كساني كه در تاريخ مورد لعن و نفرين قرار بگيرند باشند با كمي فكر كردن جزو كساني شد كه در طول تاريخ همه ي اولياء خدا به او بگويند : بابي انتم و امي . گاهي انسان تنهاست ولي باز بايد قيام كند . محمد حنفيه از سر خير خواهي به امام حسين (ع) گفت : اگر شما نمي خواهيد با يزيد بيعت كنيد به يمن برويد . در آنجا شيعه و مسلمانان خوب زياد است و به شما پناه مي دهند . امام مي فرمايد : قسم به خدا اگر در همه ي عالم پناهگاهي نداشته باشم من با يزيد بيعت نمي كنم . امام خميني مي فرمودند : اگر در هيچ جاي عالم من را راه ندهند ، من در درياها مي نشينم و صحبت خودم را مي كنم .

سوال – در مورد ادامه

ص: 2178

ي واژه ي صبر در سيره ي امام حسين (ع) توضيحاتي بفرماييد .

پاسخ – در تمام حركت نوراني امام از هفتم ذي الحجه كه خطبه خواندند و در هشتم ذي الحجه كه حركت كردند تا گودال قتلگاه ، واژه ي صبر حضور دارد . خبر شهادت مسلم بن عقيل را در راه به امام حسين (ع) دادند . در راه عده ي زيادي به امام پيوسته بودند ولي وقتي شهادت مسلم و هاني را به امام دادند مردم فهميدند كه مردمان كوفه پشتيبان امام نيستند . امام اتمام حجت كردند . امام فرمود : هركس كه حاضر است بر طعم نيزه ها و شمشيرها صبر كند ، با ما بيايد . به تعبير فيض كاشاني در محجةالبيضا : صبر وقتي در برابر دشمن است همان صبر است و شجاعت تلقي مي شود . امام فرمود : هر كس اين شجاعت را دارد بماند . همه رفتند . برگشت هر كس طاقت تير وسنان نداشت . كساني كه ماندند تا آخر ماندند و اينكه مي گويند : عده اي در شب عاشورا رفتند اينطور نيست . رفتني ها از همانجا رفتند و در شب عاشورا كسي نرفت و همه ماندند .پاداش اين صبر چه شد ؟ در شب عاشورا وقتي همه ماندند ، امام تصرفي ولايي در ديدگان اصحاب خودشان كردند و فرمود : سرهايتان را بالا بياوريد و جايگاه خودتان را در بهشت ببينيد . در روزعاشورا عابز فرد شجاعي بود و به ميدان آمد . لشكريان كوفه فرار كردند . او زره و كلاه خودش را برداشت و گفت : وقت آن آمد

ص: 2179

كه من عريان شوم تن گذارم سراسر جان شوم . باز دشمنان جرات نكردند كه به او نزديك شوند و از دور او را سنگ باران مي كردند . اصحاب معصوم نبودند ولي باور كرده بودند و چون جايگاه خودشان را در بهشت ديدند اين طور جانفشاني مي كردند .

امام حسين (ع) يكي از مظاهر صبري كه در كربلا به ما ياد داد صبر در برابر خشم ، حلم و بردباري بود . در كربلا به امام زخم زبان زيادي زدند ولي امام صبر كرد . امام دور خيمه خندقي كندند كه بعد از عاشورا خطر حمله از پشت به خيمه ها نباشد . و آتشي هم در خندق ها روشن كرده بودند . فردي از لشكريان عمر سعد به امام گفت : قبل از اينكه در آتش آخرت بسوزي در اينجا براي خودت آتش روشن كرده اي . فرد ديگري گفت : به آب فراتنگاه كن مثل شكم مار موج مي زند ولي قطره اي از اين آب را به شما نخواهيم داد تا طعم مرگ را بچشيد . محمدبن اشعث جزو سپاهيان كوفه بود . در سخنراني امام فرمود : خدايا ما فرزندان پيامبر تو هستيم . اشعث فرياد زد : تو چه قوم و خويشي با پيامبر داري ؟ در ظهر عاشورا امام براي نماز از لشكر دشمن فرصت خواستند . حبيب بن مظاهر براي گرفتن فرصت نماز نزد لشكر دشمن رفت . وقتي حبيب نزد آنها رفت ، يكي از آنها فرياد زد : ياحسين ، وقت نماز براي چه مي خواهي ؟ نماز تو قبول نيست . وقتي شمر

ص: 2180

روي سينه ي امام حسين (ع) نشست و محاسن امام را در دست گرفت تا سر از بدن امام جدا كند ، امام تبسمي كرد و فرمود : اَتَقتُلني . حتي امام مي خواست در لحظه ي آخر يك نفر را برگرداند . سوال – در مورد شهادت علي اصغر توضيحاتي بفرماييد .

پاسخ - امروز مردم ما براي علي اصغر خيلي اشك ريختند . سخت ترين مصيبت براي امام همين مصيبت بود. امام گفت : اين غنچه ام از سوز عطش افسرده من هم از داغ لبش لاله صفت مي سوزم ، گرچه امروز در اين جنگ مرا هست شكست ولي اين طفل كند تا ابد پيروزم . خيلي از غير مسلمانها به حادثه ي عاشورا پرداختند و گفتند كه اين جنگي بوده كه خيلي ها كشته شده اند ولي وقتي به داستان حضرت علي اصغر رسيدند متوقف شدند . امام فرمود : قهرمان همه ي عشاق فداكار منم اين مدالي است كه حق عطا كرده امروزم . در پيايان شعرداريم : هرمله جست زجا گفت كه با تير اكنون اين مدالت به روي سينه ي تو مي دوزم ، تير حلق پسر و سينه شرح دوخت بهم . مصيبت خيلي سنگين بود. فقط در اين مورد است كه در كربلا به امام دلداري داده شد . پيك و وحي الهي آمد : اي حسين ، علي اصغر را به ما واگذار ، امام حسين (ع) نتوانست به طرف خيمه ها برگردد و مادرعلي اصغر هم از خيمه ها بيرون نيامد . يعني نه سيد الشهدا مي توانست به خيمه برود و نه رباب

ص: 2181

مي توانست از خيمه بيرون بيايد .نوشته اند : امام با قلاف شمشير قبر كوچكي آماده كردند ، خون گلوي علي اصغر را به قنداقه ي او ماليدند و نماز خواندند ( بر طفل شش ماهه واجب نيست كه نماز خوانده بشود ) بعضي ها مي گويند كه نماز صبر بوده است . امام از نماز كمك خواست تا اين مصيبت را تحمل كند. بعضي ها مي گويند كه اين نماز شكر بوده است . شايد نمازي بوده كه اميرالمومنين بعد از بخاك سپردن حضرت فاطمه خواندند . به رباب خبر دادند كه اگر الان نيايي ديگر علي اصغر را نخواهي ديد . مادر دويد و با افغان و زاري گفت كه اي اصغر مگر مادر نداري ؟

90-09-05

5/9/90

غزل تر از عزل گل تر زگل زيباتر از زيبا تو از الله اكبر آمدي از اشهد ان لا ، شهادت مي دهم معراج يعني چشم هاي تو شهادت مي دهم چشم تو يعني سوره ي اسراء ، غريبه نيستي اين روزها بسيار دلتنگم براي اين دل تنها ترم دستي ببر ، دلم زرد است شبهايم همه سرد است يا خورشيد بقي سِتان اشكم بسته شد يا حبة الخضراء ، تو مي گويي زمان دين هم باز هم فردا و من مي گويم امشب زودتر همين حالا .

سوال – در مورد فقر و تنگ دستي همسر و صبر بر آن توضيحاتي بفرماييد.

پاسخ – گاهي آقايان در تلاش و كوشش روزي كوتاهي مي كنند . در كتاب كافي داريم كه يكي از اصحاب امام صادق (ع) گفت كه روزي من دير به سر كار

ص: 2182

مي رفتم .امام من را ديد و ناراحت شد و فرمودند : صبح زود سراغ عزت خودت برو .يعني امام از كسب و تلاش ، تعبير به عزت مي كند . يكي از راههاي اينكه انسان عزيز باشد اين است كه انسان كار و تلاش كند و صبح زود حركت بكند . فردي نزد امام صادق (ع) آمد و توضيحاتي در مورد خودش داد و از امام خواست كه او را راهنمايي كند . او گفت : من به دنبال دنيا مي روم و دوست دارم كه ثروتي فراهم كنم ، آيا من دنيا پرست نيستم ؟ امام فرمود : با اين كسبي كه داري چه مي كني ؟ او گفت : هزينه ي خودم و زن و فرزندم را تامين مي كنم ، هر سال حج و عمره مي روم ، به خويشاوندانم مي رسم و صدقه هم مي دهم . امام فرمود : اگر درآمد اين طور كسب مي شود اين درآمد ديگر دنيايي نيست بلكه سرمايه گذاري براي آخرت است . امام صادق (ع) به يكي از اصحابش گفت : همه سال زن و همسرت را به حج وعمره و زيارت ببر . داريم كه كسي كه براي زن و فرزندش از حلال تهيه مي كند مانند مجاهد در راه خداست . پس ما بايد باور داشته باشيم كه كاسب حبيب خداست . بهترين مردان به تعبير امام كسي است كه بيشتر براي زن و فرزندانش هزينه و خرج بكند . ما فكر مي كنيم كار خير اين است كه به ديگران كمك بكنيم و صدقه را فقط به فقرا بدهيم .

ص: 2183

امام موسي بن جعفر (ع) فرمود : اگر كسي به بازار برود و هديه اي براي خانمش تهيه بكند و در خانه به خانمش بدهد ، اينكار مثل صدقه است . پيامبر فرمود : بهترين مردان كسي است كه مجبور نمي كند زن و همسرش دستش پيش كسي دراز باشد . مرد نبايد كاري بكند كه نياز همسرش از فرزندش فراهم بشود . در حالات آيت الله احمد ميانَجي داريم كه ايشان را به حج بيت الله دعوت كرده بودن كه ميهمان باشند . ايشان قبول نكرده بودند و گفته بودند كه اگر به حج بروم همسرم در خانه تنها مي ماند . فرزندان ايشان گفتند كه ما پيش مادرمان هستيم . ايشان فرمودند كه مادرتان با من راحت تر است تا با فرزندان . بدترين مردان كساني هستند كه همسرشان مجبور مي شود نيازشان را از ديگران فراهم كند . روايت داريم : دور است از رحمت خدا ، كسي كه حق زن و فرزند خودش را ضايع مي كند يا كسي كه زحمت خودش را بر گردن ديگران مي اندازد . روايت داريم : از ما نيست كسي كه امكانات دارد و بر زن و فرزندش سخت مي گيرد . از ما نيست كسي كه ندارد و در بدست آوردن درآمد و تهيه زندگي كوتاهي مي كند . در مشكلات زندگي ، سخت ترين آزمون فقر است . اگر ما خودمان فقر را بوجود مي آوريم چرا بايد اين كار را بكنيم ؟ يك وقت ما تلاش خودمان را مي كنيم ولي فقير هستيم . خدا به ابراهيم خطاب كرد كه من امتحانات

ص: 2184

سختي از تو كردم و تو را در آتش انداختم و تو سرافراز بيرون آمدي ، اگر من تو را به فقر امتحان مي كردم تو چه مي كردي ؟ ابراهيم گفت : فقر از آتش نمرود سخت تر است . لقمان حكيم به پسرش گفت : من انواع سختي ها را كشيده ام ، من سخت تر از فقر نديده ام . پس اگر در توان ما هست حتما بايد كار و تلاش بكنيم اما جايز نيست كه بواسطه ي تنبلي خودمان را در اين آزمون الهي قرار بدهيم . البته اكثر آقايان اين طور هستند كه كار و تلاش مي كنند ولي اگر آقاياني كوتاهي كنند اسلام آنرا نمي پسند . يك مرد در حد توان و در حد معقول بايد كار و تلاش بكند. افراط و تفريط هم خوب نيست . خوب نيست كه آقايان بيش از حد توان و بخاطر توقعات بالاي خانم ها كار و تلاش بكنند . ساعات كار يك حدي دارد . مرد بايد در حد ساعت كار تمام كار و تلاش خودش را بكند . اگر مرد همه تلاش خودش را كرد ولي باز دچار فقر شد اينجا نوبت خانمهاست . در اينجا خانم ها بايد هماهنگ باشند . روايت داريم : بهترين زنها كسي است كه اگر زندگي خوب است سپاسگزار باشد اما اگر زندگي خوب نبود با وضعيت موجود صبر بكند . روايت داريم : اگر زني با شوهرش مدارا نمي كند و از او انتظاراتي دارد كه او در توان آن مرد نيست خدا از او هيچ حسنه اي را نمي پذيرد و خدا

ص: 2185

از او غضبناك است . در نهج البلاغه نامه ي 69 ، امام نامه اي به يكي از اصحابش كه عارف زمان خودش بوده است مي نويسد .در اين نامه حضرت سي و سه دستور دادند . دستور بيست و پنجم نامه اين است كه يادت باشد كه در زندگي هميشه به زير دست خودت نگاه كن كه اين باعث شكرگزاري مي شود . پس خانم ها بايد صبر و مدارا را داشته باشند .

امام علي (ع) فرمود : اگر كسي مومني را بخاطر فقرش سرزنش كند ، در پل قيامت خدا او را انگشت نما مي كند . اين سرزنش مردي است كه تلاش كرده ولي باز فقير بوده است . چند روزي از ازدواج حضرت فاطمه (س) گذشته بود . پيامبر ديد كه فاطمه با سختي كارهاي خانه را انجام مي دهد . ايشان آسياب مي كردند ، فرزند نگه مي داشتند و كارهاي خانه را مي كردند . رسول اكرم فرمود : سختي هاي دنيا را تحمل كن كه راحتي هاي آخرت در پيش است . عمر حضرت در زندگي مشترك نه سال بوده است كه در اين سالها داراي چهار فرزند شده اند . در ده سال مدينه حضرت امير هم در جنگ بوده اند . حضرت امير در هشتاد جهاد همراه رسول اكرم بوده اند. حضرت فاطمه (س) آنقدر اين خانه را زيبا اداره مي كردند كه حتي پدر خبر نمي شد كه سه روز در اين خانه نان پيدا نمي شود . در آن دوران آنها واقعا چيزي نداشتند . حضرت فاطمه (س) فرمود : من نمي دانم

ص: 2186

چگونه شكر خدا را بكنم . شكر نعمت باعث زيادي نعمت مي شود . وقتي جهيزيه ي حرت را نزد پيامبر آوردند اشك پيامبر جاري شد و فرمود : خدايا مبارك بگردان اين زندگي كه بيشتر ظرف هاي گِلي است . از اين زندگي ساده راضي بودند . روزي من خدمت آيت الله بهجت رسيدم و گفتم كه فردي به من سفارش كرده است كه وقتي نزد شما مي آيم حتما به شما بگويم براي اين فرد دعا كنيد زيرا مشكل مالي شديدي دارد . ايشان گفتند كه باشد من دعا مي كنم و فرمودند : كسي پيش استاد اخلاق وعرفان آيت الله قاضي آمد و گفت كه علم كيميا را به ما ياد بدهيد . علم كيميا يك علم و دانش واقعي است . آيت الله قاضي فرموده بودند كه نيازي نيست كه اين علم را ياد بگيريد . كيميا اين چيزي است كه من به شما تعليم مي دهم . كيميا اين است كه اين دعا در زندگي شما واقعي باشد ، الهي اَغنني بحلالك من حرامك و بطاعتك عن معصيتك و بفضلك عن من سواك : خدايا ما را به جايي برسان كه به حلال زندگي قانع باشيم ودنبال مال حرام نرويم ، خدايا به فضل ت قانع باشيم وبه بندگي واطاعت دنبال گناه نرويم . فرعون مي گفت كه من خداي بزرگ هستم .اگر انسان به قناعت زندگي نرسد به هر درجه اي برسد قانع نخواهد شد . اگر ما به حلال راضي باشيم اين براي زندگي ما كافي است . من خيلي شنيده ام كه خانمها به همسرشان مي گويند

ص: 2187

كه براي ما نان حلال بياور . فرداي قيامت ما به خدا مي گوييم كه ما به حلال راضي بوديم . اينكه بعضي آقايان به دنبال مال حرام مي روند بيشتر بخاطر فشار درون خانه است .

سوال – سوره احزاب 55 تا 62 را توضيح بفرماييد .

پاسخ – در آيه 55 ، صلواتي كه خدا بر پيامبر مي فرستد رحمت الهي است و صلواتي كه ما بر پيامبر مي فرستيم طلب رحمت براي پيامبر است . در روايتي داريم كه امام صادق (ع) فرمود : كسي كه يك صلوات بر محمد بفرستد خدا هزار صلوات بر او مي فرستد . تفسير دُرالمنصور مهمترين تفسير اهل سنت است . سي آيه در ذيل اين ايه است . از پيامبر سوال مي كردند كه ما چطور بر شما صلوات بفرستيم ؟ پيامبر فرمود : اللهم صل علي محمد و آل محمد . صلوات در تشهد واجب است . شافعي ها هم در تشهد صلوات را واجب مي دانند . امام شافعي مي گويد : در عظمت شما اهل بيت همين كافي است كه اگر كسي بر شما صلوات نفرستد نمازش باطل است . اين عظمت صلوات است . در آيه 56 داريم كه به زنان مومن بگو كه از جلباب استفاده كنند. جلباب روسري هاي بزرگي است كه از چادر كوچكتر است كه تمام بدن را مي پوشاند و اين آيه صريح قرآن در مورد حجاب است .

سوال – در مورد ويژگي هاي ماه محرم توضيحاتي بدهيد .

پاسخ – ماه محرم ماه آشتي با خداست . در ماه محرم آشتي با

ص: 2188

خدا بيشتر از ماه رمضان است . در اين ماه مردم به بركت قصه هايي كه مي شوند با خدا آشتي مي كنند. آيا گناهي از گناه حُر بالاتر بود ؟ حُر گفت : خدايا من دل اولياء تو را به لرزه انداختم .اگر حُر جلوي امام (ع) را نمي گرفت و امام به كوفه مي رسيد شايد مسائل به صورت ديگري اتفاق مي افتاد. حُر وقتي پيش امام آمد سرش را پايين انداخت . امام به او گفت كه سرت را بالا بگير . امام حسين (ع) با اين ميهمان تازه وارد كاري كرد كه با ابوالفضل و علي اكبر نكرد . وقتي امام كنار بدن حُر نشستند ، ديدند كه علي اكبر ايستاده ، به ايشان گفتند : پسرم براي حُر مرثيه بخوان . امام سر حر را به دامن گرفته بود و با مرثيه علي اكبر گريه مي كرد . امام او را از ديگران بيشتر و بهتر تحويل گرفتند . در ماه محرم از كساني كه مسئول هيئات هستند تقاضا دارم كساني كه چهره هايشان نشان مي دهد كه با امام حسين (ع ) رابطه ي كمتري دارند ( من به خطا اين طور فكر مي كنم ) ، بيشتر تحويل بگيرند . مطمئنا اجر و ثوابش بيشتر است . ديدم همه جا بر در و ديوار حريمت جايي ننوشته است گنه كار نيايد . گناهكاران بايد بيايند و در اقيانوس پاك بشوند . همه ي اهل بيت كشتي نجات هستند ولي كشتي حسين گسترش و سرعتش بيشتر است . مرحوم شوشتري مي گويد كه اگر از باب التوبه راهت نداند

ص: 2189

از باب الحسين بيا . اگر مي خواهيم از اين شبها بهره ي بيشتري ببريم مراقبت روزهاي مان را بيشتر كنيم . ما مي توانيم بخاطر سيدالشهدا در اين دهه ي نمازمان را اول وقت بخوانيم . به احترام امام حسين (ع) در اين دهه ي محرم ما مي توانيم حجاب و پوشش مان را بهتر بكنيم . مرحوم شهريار مي گويد : شيعيان ديگر هواي كربلا دارد حسين روي دل با كاروان نينوا دارد حسين ، از حريم كعبه ي جدش به اشكي شست است مره پشت سرنهاد اما صفا دارد حسين ، مي برد به همراه خود هفتاد و دو ذبح عظيم بيش از اينها حرمت كوي منا دارد حسين ، بردن اهل حرم دستور بود و سِر غيب ور نه اين بي حرمت ها كي دارد حسين . بقول علامه اميني امام حسين (ع) هر چه داشت در راه خدا داد و خدا آنچه دارد به امام حسين (ع) دارد .

ما هر گناهي را مرتكب شده باشد به گناهان حُر نمي رسد كه او توبه كرد و بر ديگران مقدم شد . باب الحسين انسان را زودتر مي رساند .در روايت داريم كه نزديكترين حالتي كه انسان با خدا دارد حالتي است كه در سجده اشك جاري بشود . مداحان بايد از فرصت ها استفاده كنند و هنگامي كه اشك ها جاري شده است بهترين زمان بازگشت و اتصال با خداست .انسان براي كسي گريه مي كند كه او را دوست دارد. فردي نزد امام صادق (ع) آمد و پرسيد من حال حضور و گريه ندارم . من مي خواهم نماز

ص: 2190

شب بخوانم ولي آمادگي ندارم . امام فرمود : گاهي انسان در روز يك دروغ مي گويد و از نماز شب محروم مي شود . اگر ما در اين شبها مي خواهيم حال حضور داشته باشيم مراقبتهاي روزمان را بيشتر كنيم . زبان مان را بيشتر كنترل كنيم و نمازمان را سر وقت بخوانيم تا حال حضور بيشتر بشود

90-08-28

28/8/90

سوال – در مورد كيفر بداخلاقي ها و آثار حُسن خلق در خانه توضيحاتي بفرماييد.

پاسخ – رسول اكرم مي فرمايد : اگر خانمي همسرش را با زبان آزار بدهد ( زخم زبان خيلي سخت است . زخم شمشير قابل التيام است ولي زخم زبان قابل التيام نيست و خيلي سخت تر است.) خدا هيچ عبادتي را از او نمي پذيرد عبادات واجب ، مستحب و توبه . حتي اگر تمام عمرش را روزه بگيرد و اموالش را در راه خدا بدهد مگر اينكه همسرش را راضي بكند . و اگر مرد هم اين طور باشد همين است . شكستن دل همسر با نماز و روزه و كارهاي ثواب ديگر جبران نمي شود . در روايتي امام مي فرمايد : اگر خانمي به همسرش بگويد كه ما در زندگي از تو خير نديديم ، عملش حبط مي شود . حبط عمل يعني نابودي همه ي گذشته . اگر كسي بعد از پنجاه سال كافر بشود همه ي اعمالش حبط مي شود . سعدبن معاذ يكي از اصحاب رسول خدا بود . ويژگي فراواني داشت ودر جنگ بدر و احد حضور داشت و يكي از مجاهدين بود . او در جنگ احد مجروح شد .

ص: 2191

و بعد جانباز شد . او را به مدينه منتقل كردند و در اثر شدت جراحات به شهادت رسيد . پيامبر خودشان ناظر بر غسل او بودند . پيامبر پابرهنه به تشييع جنازه آمدند و گاهي سمت راست و گاهي سمت تابوت را مي گرفتند و پيامبر فرمود كه هفتاد هزار فرشته در تشييع جنازه ي او حضور دارند . پيامبر او نماز خواند و او را در قبر گذاشت . مادر شهيد گفت : گوارا باد بر تو . پيامبر فرمودند : در مورد كار خدا جزمي صحبت نكن توچه مي داني ؟ پيامبر فرمود : او الان دچار فشار قلب شد زيرا در خانه زبانش تند بود. البته داريم كه همه ي گناهان شهيد بخشيده مي شود به جز حق الناس . اخلاق حق الناس است و در تعامل با ديگران است . پيامبر فرمود : بدترين مردها كسي است كه سه ويژگي داشته باشد يكي مردي كه به همسرش تهمت مي زند . مردي كه به زنش تهمت بزند او از همه ي حسنات و كارهاي خوبش بيرون مي رود . اگر صد سال كار خوب داشته باشد به خاطر تهمتي كه زده ، همه ي كارهاي خوب از بين مي رود و ديگري مردي كه بدزبان باشد . البته زن بايد بر بداخلاقي شوهرش صبر كند و ديگري مردي كه زن و همسرش را مي زند . پيامبر فرمود : من تعجب مي كنم از مردي كه زن و بچه اش را مي زند در حاليكه خودش شايسته ي زدن است . ما حتي حق نداريم كه فرزندان مان را بزنيم

ص: 2192

. اگر پدر و مادري فرزند خودش را بزند و صورت او سرخ بشود ديه دارد و بايد يك مثقال و نيم ديه بدهد . و اگر از سرخي بالاتر شد و كبود شد سه مثقال ديه و اگر سياه شد شش مثقال ديه دارد . در نهج البلاغه خطبه ي 204 داريم كه در جنگ صفين حضرت علي ديدند كه بعضي از رزمندگان به سپاه معاويه دشنام مي دهند و امام فرمودند : من دوست ندارم كه ياران من به دشمن دشنام بدهند . بجاي آن دعا كنيد . بگوييد : خدايا بين ما و سپاه معاويه صلح برقرار كن . خون ما و خون سپاه معاويه را حفظ كن . امام راضي نيست كه به دشمن درجنگ دشنام داده بشود . شهيدمطهري مي فرمودند كه من چهار استاد داشتم كه بيشتر از همه در تعليم و تربيت من نقش داستند : آيت الله بروجردي،امام خميني ، آيت الله طباطبايي و آيت الله حاج علي آقا شيرازي كه ايشان عارف بزرگي بودند و من را با نهج البلاغه آشنا كرده است . در كتاب عدل الهي شهيد مطهري مي گويد كه روزي اين استاد به سر كلاس آمدند و گريه كردند و نتوانستند درس را آغاز كنند . استاد گفتند كه من از ديشب رويايي ديده ام كه ديگر گريه در اختيار من نيست . فرمودند : من خواب ديدم كه مُردَم و من را به خاك سپردند . يك سگ وارد قبر من شد . همانجا احساس كردم كه اين سگ تجسم تند خويي من است . من گاهي بداخلاقي مي كنم .

ص: 2193

يك مرتبه ديدم كه از طرف ديگر قبر من سيد الشهدا وارد قبر شدند و فرمودند كه نگران نباش ، من تو را از دست اين سگ نجات مي دهم . اين عارف با اين خواب بيدار شد . اخلاق با همسر و فرزند و ديگران جزو حق الناس است و بايد آنرا رعايت كرد . پس ما سفارش به صبر داريم ولي اينها مجوز اين نمي شود كه ما سوء استفاده بكنيم . يكي از موارد حُسن خلق در خانه اين است كه ما بدانيم حدود انتظار همسر در خانه چقدر است . يكي از همسران پيامبر بنام ام سلمه است كه بعد از خديجه از برترين همسران پيامبران بوده است . ام سلمه از پيامبر در مورد فضليت خدمت زنها به شوهرانشان سوال كرد . پيامبر در سه بخش به سه پاداش اشاره كردند . پيامبر فرمود : هر زني كه در خانه كار كند خداوند نظر رحمتش را به سوي او مي گرداند و دچار عذاب نمي شود. اگر خانمي باور بكند كه تمام زحمت روزانه كه او تحمل مي كند باعث مي شود كه خدا نظر رحمت به سوي او داشته باشد ، مشكلات را براحتي تحمل مي كند . پيامبر فرمود : وقتي زن دوران بارداري اش فرا مي رسد خداوند پاداشي به او عنايت مي كند مثل مجاهدي در ميدان نبرد . و وقتي فرزندي را بدنيا مي آورد خدا به او خطاب مي كند كه من گذشته ي تو را بخشيدم و از نو شروع كن . در روزعرفه خدا به حاجي مي گويد كه گذشته ي تو

ص: 2194

را بخشيديم . از نو شروع كن . پيامبر فرمود : كسي كه ابائي نداشته باشد از اينكه به همسرش در خانه كمك بكند بي حساب وارد بهشت مي شود . حضرت فرمود: كمك به زن در خانه ، كفاره ي گناهان كبيره است . كار درخانه خشم الهي را خاموش مي كند . حضرت فرمود : كسي در خانه خدمت مي كند كه خدا خير در دنيا و آخرت را براي او اراده كرده باشد. اميرالمومنان سه كار را در خانه انجام مي داند : تهيه ي سوخت ، آب و جارو و نظافت. در محجةالبيضاء داريم كه وقتي پيامبر به خانه مي آمد ، از همسرش درخواست غذا نمي كرد و حتي ميل خودش را بر آنها تحميل نمي كرد . اگر به او غذايي مي دادند ميل مي كرد هر غذايي كه بود و هيچ غذاي خاصي را سوال نمي كردند و نه غذاي خاصي را رد مي كردند و كسي را متكلف نمي كرد . گاهي در خانه خرما بود يا نان يا شيرتنها بود و آنها را ميل مي كرد . خانمي مي گفت : بعد از پنجاه سال ، هنوز وقتي آقا زنگ خانه را مي زند من مي ترسم كه نكند چيزي را كم گذاشته باشم . اگر ما حق و وظيفه را بدانيم ديگر اين اتفاقات نمي افتاد . اين سيره ي پيامبر بود . انس بن مالك ده سال خدمتكار پيامبر بود و مادرش او را به پيامبر داده بود . او مي گويد كه در طي اين ده سال يك بار پيامبر به من نگفت

ص: 2195

كه چرا اين كار را كردي يا نكردي ؟ اگر ما در تعاملات خودمان اينها را رعايت كنيم مشكلات مان حل مي شود.

سوال – در مورد سوره ي احزاب آيات 10 تا 15 را توضيح بفرماييد .

پاسخ – آيه ده مي فرمايد كه ما از پيامبران اولوالعزم عهد گرفته ايم . اگر اين حق در آيه قبل براي پيامبران گذاشته شد در آيه بعد مسئوليت پيامبران را اعلام مي كند . پيام آيه اين است كه هر كجا كه مسئوليتي بود تكليفي هم هست . ما انسانها بخش اختيارات را به ياد داريم ولي تكاليف را فراموش مي كنيم . در 24 و 25 ذي الحجه داستان ولايت ادامه دارد . در 24 ذي الحجه داستان مباهله ، نزول آيه تطهير و آيه خاتم بخشي امير المومنان و در 25 ذي الحجه نزول آيات هل اتي است .

90-08-21

سمت خدا – 21/8/90

آقاي حسيني

سوال – آيا تحمل رفتار و اخلاق بد همسران از ديدگاه خداوند متعال داراي اجر است يا خير؟

پاسخ – اگرچه اين صبر كمتر از صبر بر مصيبت ، طاعت و يا گناه است ، اما صبر بسيار مهمي است . و در زمره ي جهاد اكبر بوده و زمان آن طولاني است . جهاد اصغر ،به معناي مبارزه با دشمن است كه زمان كوتاهي داشته و تمام مي شود . اما يك آقا و يا يك خانم بايد در ميدان زندگي پنجاه يا شصت سال صبر كرده واين جهاد را تحمل كند . اما اينكه آيا واقعاً اين صبر لازم است و اجر و پاداشي دارد يا خير،

ص: 2196

جاي صحبت دارد . زندگي خانوادگي گاهي به جايي مي رسد كه ديگر امكان گسستن آن وجود ندارد . بسياري از خانم ها و آقايان اين مسئله را تصديق مي كنند . اگر به اطراف خود نگاه كنيد ، خانم هايي را مي بينيد كه چند سالي است از زندگي آنها گذشته و داراي فرزند و گاهي نوه و نتيجه هستند . با آقايي زندگي كرده اند كه خوش اخلاق نبوده و اخلاق اسلامي نداشته است . آيا واقعاً امكان دارد كه اين زندگي در اين شرايط به هم ريخته و گسسته شود . يكي از اساتيد بزرگوار تعبيري را مي كردند كه بسيار جالب بود . ايشان مي گفتند : پيامبر خدا فرموده اند كه بد ترين حلال ها ، طلاق است . درست است كه طلاق جايز است اما خدا آن را نمي پسندد. در روايت داريم كه در هنگام طلاق ،عرش خداوند به لرزه در مي آيد . آيا پيامبر (ص) نمي دانستند كه درصد قابل توجهي از زندگي ها داراي مشكلات است ؟ خانم ها وآقاياني هستند كه گرفتار بداخلاقي هاي همسر خود مي باشند . پيامبر(ص) مي دانستند اما در عين حال مي فرمودند: تا آنجا كه مي شود به سراغ طلاق نرويد . مگر اينكه واقعاً امكاني براي زندگي وجود نداشته باشد . الان به گونه اي شده كه افراد طلاق را به عنوان اولين راه در نظر مي گيرند. در حالي كه واقعاً طلاق حلالي است كه بايد به عنوان راه آخر در نظر گرفته شود. پيامبر خدا با اينكه مي دانستند زندگي ها داراي مشكلات زيادي است

ص: 2197

اما با اين حال مي فرمودند كه تا آنجا كه امكان دارد صبر كنيد . يكي از روان شناسان مي گفت كه انصافاً اگر شما در همه ي عالم بگرديد دو نفر را پيدا نمي كنيد كه با هم توافق صد در صد داشته باشند . ايشان مي گفت كه گاهي انسان با خودش هم توافق ندارد . يعني كاري را خود ما انجام داده ايم اما باز هم پشيمان مي شويم . پس چطور دو جنس زن و مرد با دو نوع احساسات و عواطف با هم توافق كامل داشته باشند . اگر اين دو جنس مخالف در كنار هم قرار بگيرند،اختلاف نظر هاي زيادي ممكن است پيش بيايد. پس با و جود اينكه هيچ دو نفري نيستند كه با هم هماهنگي كامل داشته باشند و پيامبر خدا نيز اين مسئله را مي دانستند ، باز هم مي فرمودند كه از طلاق پرهيز كنيد . گاهي زندگي ها در يك مرحله اي است كه واقعاً نمي توانند زوجين حرف از جدايي بزنند . تا آنجايي كه امكان دارد ما بايد زندگي را نگاه داشته و مدارا كنيم . مگر اينكه موارد خاصي باشد . خانم بايد به زندگي خود نگاه كند . درست است كه شايد شوهر او بد اخلاق است و گاهي حرف هايي را مي زند كه شايسته نيست . اما با وجود مثلاً دو نوه و سي سال زندگي كجا مي خواهد برود . اين نوع زندگي ها يكي از آن موارد شاخصي است كه حتماً صبر لازم است . در سوره ي مباركه ي نساء قرآن سفارش مي كند كه

ص: 2198

آقايان بايد با خوبي با همسران خود برخورد كنند . اما اگر ديدند كه با خانم خود سازگاري ندارند ، (جدا نشوند ) چه بسا كه خير كثير براي آنها به همراه داشته باشد . چطور قرآن سفارش كرده است كه بايد با شوهر و يا خانم بدزبان زندگي كرده و صبر كرد . از روي چه معيار و ملاكي اين مسئله را فرموده است . مفسرين گفته اند كه خير كثير دو معنا دارد . اولاً ممكن است مشكلاتي كه الان در زندگي آنها موجود است بعدها به خوبي و الفت تبديل شود . مخصوصاً من به دختر خانم ها و آقا پسرهايي كه تازه زندگي خود را شروع كرده اند توصيه مي كنم كه عجله نكنند. اگر الان سري به دادگاه هاي خانواده زده و پرونده ها را مطالعه كنيم ، اشك ما جاري مي شود . مي بينيم كه زوجين چقدر زود تصميم گرفته اند . يعني بجاي اينكه طلاق را به عنوان آخرين راه انتخاب كنند ، از آن به عنوان اولين راه استفاده كرده اند . اگر از برخي از آنها بپرسيد كه چه مدت است ازدواج كرده ايد ، مي گويند دو يا شش ماه است . آيا واقعاً اين افراد در اين شش ماه به اين نتيجه رسيده اند كه ديگر هيچ راهي وجود ندارد ؟ قرآن مي فرمايد كه اگر صبر كنيد خير كثيري براي شما به همراه دارد . يكي از اين خيرهاي كثير همين است كه بعد از مدتي با هم كنار آمده و اخلاق و رفتار آنها با هم هماهنگ خواهد شد. دوم اينكه

ص: 2199

خداوند فرزندان خوبي به آنها عنايت خواهد كرد . از خانمي كه از همسر خود ناراحت است بايد سوال كرد كه آيا همه ي عالم در وجود اين شوهر خلاصه مي شود . مثلاً برخي از افراد فكر مي كنند كه همه ي خيرات در وجود اولاد است . و اگر فرزند نداشته باشند خداوند در همه ي خيرات را به روي آنها بسته است . اما خيلي از بزرگان دين ما هستند كه نام آنها به واسطه ي فرزندشان جاويدان نشده است . بلكه بخاطر خدمات و تأليفاتي كه انجام داشته اند نام آنها باقي مانده است . همينطور نبايد فكر كنيم كه اگرشوهر كسي بداخلاق است و يا همسر كسي بداخلاق است، درهاي سعادت به روي او بسته است . اگر اجر و پاداشي را كه خداوند به خاطر اين صبر به اين افراد عطا مي كند باور كنيم، شايد بسياري از خانم ها يا آقايان آرزو كنند كه موقعيت آنها را داشته باشند . در روايتي از پيامبر(ص) در كتاب وسائل الشيعه داريم كه سه گروه از خانم ها، گرفتار عذاب قبر نمي شوند . و با فاطمه ي زهرا (س) محشور مي شوند . گروه اول خانم هايي هستند كه بداخلاقي شوهر خود را تحمل كنند . پيامبر خدا مي دانستند خيلي از زندگي ها اين مشكلات را دارد اما باز هم مي گفتند كه با هم سازش كنيد . هيچ دونفري نيستند كه توافق صد در صد داشته باشند . خانمي كه با وجود بداخلاقي شوهر خود صبر مي كند و با در نظر گرفتن اين مسئله كه زندگي او

ص: 2200

در مرحله اي است كه امكان جدايي وجود ندارد . با خداي خود راز و نياز كرده و مي گويد كه خدايا من بخاطر تو صبر مي كنم ، بخاطر وعده اي كه قرآن و پيامبر خدا داده اند صبر مي كنم ، پاداش دريافت مي كند . آيا اگر به كسي تضمين بدهند كه با تحمل اين سختي با فاطمه زهرا(س) محشور مي شود ، آن را تحمل نمي كند ؟ دسته ي دوم خانم هايي هستند كه بر نداري و تنگدستي شوهر خود صبر دارند . امروزه يكي از مشكلات همين است . البته مرد وظيفه دارد كه كار و تلاش كرده و اسلام نيز به او سفارش نموده است . اما اگر كسي با وجود كارو تلاش ، نتوانست زندگي راحتي فراهم كند و همسر او با اين مسئله كنار آمده و تحمل كند ،گرفتار عذاب قبر نمي شود . يك نفر نزد پيامبر(ص) آمده و گفت من يك همسري دارم كه وقتي ناراحت هستم ، علت آن را از من جويا مي شود . مي گويد اگر مسائل مالي فكر تو را مشغول كرده ، غصه نخور . فقط روزي حلال به سر سفره ي ما بياور . پيامبر (ص) در جواب ايشان فرمود: اين خانمي كه با تنگدستي شوهر خود مي سازد و سفارش مي كند كه بخاطر ما به دنبال لقمه ي حرام نباش. خداي متعال روي زمين كارگزاراني دارد كه اين خانم يكي از آنها است . و خداوند نيمي از اجر شهيد را نصيب او مي كند . البته مسلم است كه تحمل تنگدستي مشكل است .

ص: 2201

اما اگر كار بزرگي نبود كه پاداش به اين بزرگي و حشر با فاطمه زهرا (س) را به همراه نداشت. بايد ديد كه فاطمه زهرا (س) چه كارهايي را كرده كه بانوي بهشتي شده است . دسته ي سوم كساني هستند كه مهريه ي خود را به شوهر خود مي بخشند . البته مهريه در آغاز زندگي خوب بوده و نشانه ي صداقت است . و به عنوان يك پشتوانه مي باشد . اما اگر زندگي به جايي رسيد كه ديگر صفا و صميميت حرف اول را مي زد ، يكي از نشانه هاي اين صفا و صميميت بخشش مهريه است . البته اسلام توصيه كرده كه مرد موظف است مهر همسر خود را مانند يك دين بداند . ما روايتي از امام حسين (ع) داريم كه فرمودند ما مهر همسر خود را مي داديم . اما امروزه در خصوص مهر مي گويند كه چه كسي آن را داده و چه كسي گرفته است . در روايتي داريم كه اگر كسي مهري را تعيين كند ولي نيت پرداخت آن را نداشته باشد ، مانند سارق است . بنابراين نبايد مهر را به عنوان تشريفات در نظر گرفت .امام موسي ابن جعفر(ص) فرمودند كه ما از پاك ترين اموال خود مهر همسران خود را مي پردازيم . ممكن است آقايان الان فكر كنند كه ما فقط در مورد خانم ها صحبت كرديم و درخصوص مردهايي كه زن هاي بد اخلاق را تحمل مي كنند صحبتي نكرده ايم . يك جمله اي را من از علامه طباطبايي صاحب تفسير الميزان شنيدم كه خيلي قابل توجه است .

ص: 2202

ايشان مي فرمودند : اخلاق ، برخورد و تحمل ما در خانه ، سير و سلوك ما است . الان خيلي از جوان ها فكر مي كنند كه سير و سلوك فقط نافله ي شب، چله نشيني و دعا و نيايش است . از علامه طباطبايي كسي وارسته تر و بزرگ تر نمي توان سراغ داشت . ايشان فقيه ، عارف و مرد بزرگي بود . با اين وجود توصيه مي كردند كه تحمل ، اخلاق خوب و بردباري در خانه سير و سلوك است . مگر مقدمات سير و سلوك ، تحمل سختي و رياضت نيست . چه رياضتي از اين بالاتر است . يكي از اساتيد بزرگوار مي فرمودند كه بالاترين رياضت ، همين رياضت در خانه است . براي كساني كه به دنبال سير و سلوك بوده و سختي ها را بر خود هموار مي كنند ، اين بالاترين كلاس خود سازي است . و در واقع جهاد اكبر است . چون فرد شب و روز در خانه است . و بايد بد اخلاقي هاي همسر خود را تحمل كند . در روايتي از پيامبر خدا (ص) داريم كه اگر كسي بر بد اخلاقي همسر خود صبر كرد ، پاداشي كه خداوند به پيامبران بزرگ خود مانند داوود و ديگر پيامبران در تحمل مصيبت ها داد ، نصيب او مي كند . در اين روايت است كه اگر خانمي بر بداخلاقي شوهرخود صبر كرد ، ثوابي مانند آسيه خواهد داشت . شوهري از فرعون كه بدتر نيست . قرآن كريم در سوره ي تحريم ، همسر فرعون را به عنوان ضرب المثلي

ص: 2203

از زنان مومن در نظر مي گيرد . ايشان زني است كه به خاطر تحمل خود ضرب المثلي براي زنان و مردان شد. يكي از اساتيد بزرگوار مي فرمودند كه قرآن كريم از قول خيلي از افراد نقل مي كند كه آرزوي بهشت داشته اند . ولي بهشتي كه آسيه از خدا خواست ، يك بهشت استثنايي بود . او گفت من هر بهشتي را نمي خواهم، بلكه بهشتي را مي خواهم كه در كنار خود تو باشد. بنابراين سفارش قرآن اين است كه اگر انسان صبر و پايداري كرده و باعث نشود كه زندگي از هم بپاشد ، خدا به او فرزندان خوبي عطا كرده و از آنها خير مي بيند. خيلي از افراد هستند كه خودشان تصديق مي كنند كه همسر خوبي ندارند ، اما فرزندان بسيار خوبي دارند. حتي در زندگي از نوه هاي خود خير ديده اند . داماد خوب ، عروس خوب ، فرزند ونوه ي خوب نيز از مواهب زندگي است . چرا ما اين همه خيرات و خوبي ها را نمي بينيم . يكي از سختي هايي كه علاوه بر اخلاق بد شوهر، خانم ها با آن درگير هستند ، همكاري نكردن شوهر در كارهاي خانه و پرورش فرزندان است . با توجه به اخلاق بد شوهر و مشكلات ديگر ، نگهداري و تربيت فرزندان بسيار سخت تر مي شود . در روايات بسياري، مردان بداخلاق و بد دهان نكوهش شده اند . در خاطرات امام (ره) است كه گاهي دختر خانم ها و عروس خانم ها نزد ايشان مي آمدند و بچه هاي خردسال خود را به

ص: 2204

همراه نمي آوردند . امام مي فرمودند: چرا بچه هاي خود را نياورديد كه من آنها را ببينم . مي گفتند همينقدر كه ما را اذيت مي كنند كافي است . نخواستيم كه باعث آزار و اذيت شما هم بشوند. گاهي يك سخن زندگي انسان را از اين رو به آن رو مي كند . وتحولي در ذهن انسان ايجاد مي كند . امام (ره) به دختر خانم ها و عروس خانم هاي خود فرموده بودند : آيا حاضر هستيد يك معامله با من بكنيد . پرسيده بودند چه معامله اي ؟ ايشان فرموده بودند : من حاضر هستم تمام عبادات هشتاد يا نود سال عمر خود را به شما بدهم ولي ثوابي را كه خداوند از تحمل اذيت و تربيت فرزندان به شما مي دهد، به من بدهيد. امام يك فقيه ، عارف و مفسر بودند و هرگز مبالغه نمي كردند .

سوال – لطفاً درخصوص آيات 12 تا 19 سوره ي مباركه ي لقمان توضيح بفرماييد.

پاسخ – در قرآن كريم نسبت به احسان به پدر و مادر آيات فراواني داريم . خداوند احسان به پدر و مادر را در كنار يكتا پرستي قرار داده است . در اين آيات نيز خداوند شكرو سپاسگزاري از پدر و مادر را ، در كنار سپاسگزاري از خود قرار داده است . در اينجا قرآن اين نكته را بيان فرموده كه ما هميشه به انسان راجع به پدر و مادر سفارش كرده ايم ، اما صد حيف كه انسان فراموش مي كند . ما از روز اول به او گفتيم . اما او زماني به

ص: 2205

ياد مي آورد كه به سن چهل سالگي و رشد عقلي رسيده است . مفسرين گفته اند كه چرا انسان كه اين مقدار سفارش قرآن را مي بيند در چهل سالگي احسان به پدر و مادر را به ياد مي آورد. چون در آن سن است كه اكثر آقايان و خانم ها ، پدرو مادر شده اند . و سختي آن را درك كرده اند .

قرآن كريم در سوره ي نساء آيه ي نوزده به آقايان سفارش مي كند كه معاشرت خوبي با همسران خود داشته باشد . اگر احياناً ناراحتي و كراهت پيش آمد بدانيد كه خداوند خير زيادي در آن قرار داده است . گاهي با الفت و مهرباني بعدي و گاهي نيز با فرزندان خوب جبران مي شود . پيامبر اكرم (ص) فرمود كه سه گروه از بانوان عذاب قبر ندارند. و فرداي قيامت با فاطمه ي زهرا(س) محشور مي شوند . دسته ي اول خانم هايي كه با بداخلاقي شوهر خود بسازند . دسته ي دوم خانمي كه با تنگدستي شوهر خود كنارآمده و صبر كند . دسته ي سوم خانم هايي كه از روي صداقت و محبت ، مهريه ي خود را به همسر خود ببخشند . در روايت آمده است كه اگر آقايي بداخلاقي همسر خود را تحمل كند ، خداوند پاداشي را به او مي دهد كه به پيامبراني مانند داوود داده است . اين پيامبران بزرگ در امتحانات و مصيبت ها صبر كرده و خداوند پاداش بزرگي نصيب آنها كرده است . به اين آقايان نيز خداوند همين پاداش را عنايت خواهد كرد.

سوال – لطفاً

ص: 2206

درخصوص امام هادي (ع) توضيح بفرماييد.

پاسخ – از عيد قربان تا عيد غدير را دهه ي امامت ناميده اند . در نيمه ي ماه ذي الحجه نيز ولادت امام هادي (ع) است . خوشا به حال كساني كه توفيق زيارت حضرت را دارند . يكي از بهترين يادگاراني كه از امام هادي (ع) براي ما باقي مانده ، زيارت جامعه ي كبيره است . يك تعبيري مرحومه علامه مجلسي در خصوص اين زيارت ،كه يك زيارت استثنايي در ميان زيارت هاي ما است، دارد . عصر امام هادي (ع) دوراني بود كه ايشان گرفتار گروه هاي افراطي و تفريطي فراواني بودند . يك عده در خصوص ائمه (ع) زياده گويي كرده و شأن ايشان را از آن چيزي كه بود بالاتر مي بردند . عده اي در طول تاريخ بوده اند كه اميرالمومنين (ع) را خدا مي دانستند . از طرف ديگر كساني هم بودند كه حتي نسبت به جايگاهي هم كه خداوند به ائمه (ع) داده بود ، معرفت نداشتند .امام هادي (ع) در زيارت جامعه ي كبيره ، امام شناسي را خيلي زيبا بيان كرده اند . بايد به اوصافي كه در اين زيارت ، امام هادي (ع) در مورد امامت بيان كرده اند توجه كرد . اگر ما تمام روايات ها ، دعاها و زيارت هايي را كه در بحث امامت وجود دارد جستجو كنيم ، چيزي به عظمت زيارت جامعه ي كبيره نداريم . حدود سيصد ويژگي براي امام در اين زيارت بيان شده است . ما درروايتي از امام رضا (ع) داريم كه هفتاد ويژگي بيان شده است .

ص: 2207

هدف امام هادي (ع) مبارزه با همين حركت هاي افراطي و تفريطي بوده است . علامه مجلسي مي فرمايد كه سند اين زيارت از همه ي زيارت هاي ديگر صحيح تر است . البته اينگونه زيارت ها نياز به سند ندارد . يعني متن آنقدر بلند و بالا است كه امكان ندارد جعلي باشد . مانند نهج البلاغه اميرالمومنين علي (ع) . همينطور تنها زيارتي است كه با استفاده از آن شما مي توانيد هر امامي را زيارت كنيد . از نظر فصاحت و بلاغت نيز زيارتي مانند زيارت جامعه ي كبيره وجود ندارد . بعضي از علما و بزرگان گفته اند كه اين زيارت براي اين بوجود آمده كه عقايد ما را اصلاح كند . هركسي مي خواهد امام را بشناسد ، معيار و ميزان، اين زيارت است . يكي از امتيازات حضرت عبدالعظيم حسني اين بود كه در دوران امام هادي (ع) به محضر ايشان رسيد . ما بايد دين خود را به معارفي كه از اهل بيت (ع) به ما رسيده است عرضه كنيم. معيار و ميزان آنها هستند . حضرت عبدالعظيم نزد امام هادي (ع) آمد و گفت من مي خواهم دين خود را به شما عرضه كنم . شما بگوييد كه آيا اعتقادات من درست است يا خير. ايشان يك يك اعتقادات خود را در محضر امام هادي (ع) بر شمرد . زيارت جامعه ي كبيره نيز چنين نقشي را دارد . در واقع يك ميزان و ترازو است كه هر كسي مي خواهد راجع به امام شناسي سخني بگويد مي تواند از آن استفاده كند .

90-08-14

14/8/90 ما گدايان

ص: 2208

خيل سلطانيم ، شهروند هواي جانانيم . بنده را نام خويشتن نبود ، هرچه ما را لقب دهند آنيم . گربرانند و گرببخشايند ، ره بجاي دگر نمي دانيم . چون دل آرا مي زند شمشير ، سر ببازيم و رخ نگردانيم . دوستان در هواي صحبت يار ، زرفشانند و ما سرافشانيم . هرگلي نو كه در جهان آيد ، ما به عشقش هزار دستانيم . تنگ چشمان نظر به ميوه كنند ، ما در آثار صبح حيرانيم . هرچه گفتيم جز حكايت دوست ، در همه عمر از آن پشيمانيم . سعديا بي وجود صحبت يار، همه عالم به هيچ نستانيم.

سوال - زوج هاي بسياري هستند كه خداوند به آنها فرزندي عطا نكرده است . در مورد پاداش اين دسته از افراد صحبت بفرماييد.

پاسخ – در يكي از آيات سوره ي مباركه ي شوري خداوند در ابتدا مي فرمايد ملك آسمان و زمين متعلق به من است و من هر چه بخواهم مي آفرينم .به بعضي از افراد دختر داده وبه برخي پسر مي دهم . در ادامه ي آيه مي فرمايد برخي از افراد هم پسر داشته و هم دختر دارند . برخي نيز اصلاً فرزند ندارند .نكته ي اول اين است كه ما تسليم مشيت الهي باشيم . همان خدايي كه مي گويد ملك آسمان و زمين متعلق به من است ، همان خدا مي فرمايد مشيت من اين است كه به برخي دختر داده و به برخي پسر بدهم . و به بعضي از افراد نيز اصلاً فرزند ندهم . پس از خدايي خدا كم نمي شود اگر

ص: 2209

به همه فرزند بدهد . خدا در ابتدا مي فرمايد كه در قدرت من ضعفي نيست . و در پايان مي فرمايد كه من عالم به مصالح انسان ها هستم . اين توصيفاتي كه در انتهاي آيه مي آيد با مضمون آيه هماهنگي دارد. مفسرين پيامبران الهي را نيز مشمول اين آيه دانسته اند . يعني در مورد آنها نيز اين چهار تقسيم وجود دارد . پيامبران بزرگ الهي بوده اند كه فقط فرزند دختر داشته اند . شعيب پيامبر پسر نداشت . پيامبراني هم بودند كه فقط پسر داشتند . مانند حضرت ابراهيم كه هفت يا هشت پسر داشت و اصلاً دختر نداشت . پيامبراني هم بودند كه هم پسر و هم دختر داشتند مانند پيامبر اسلام . روي اين نكته تأكيد مي كنم كه پيامبراني داشتيم كه اصلاً فرزند نداشتند . ولي در عين حال آوازه ي آنها عالم را پر كرده است . مثلاً حضرت عيسي و حضرت يحيي فرزند نداشتند ولي پيام و سخن آنها عالم گير شده است . پس ما در ابتدا بايد تسليم مشيت الهي باشيم . خدايي كه صاحب ملك و سماوات است، به مصالح ما عليم است . نكته ي دوم اين است كه گاهي ما فكر مي كنيم همه ي خيرات در داشتن فرزند است . فكر مي كنيم كه تنها با داشتن فرزند است كه باقيات صالحات از ما باقي مي ماند . همه ي خيرات به داشتن فرزند نيست . متأسفانه ما فكر مي كنيم كه اگر چيزي را نداشته باشيم همه ي درها بسوي ما بسته شده است . در حالي كه

ص: 2210

اينطور نيست . برخي عالمان بزرگ و طراز اول شيعه بوده اند كه از نظر خدمت همتا نداشته اند. از جمله مي توان از شيخ صدوق ، شيخ مفيد و مرحوم كليني نام برد . به شيخ صدوق ، شيخ المحدثين مي گفتند . ايشان سيصد كتاب تأليف كرده است . كليني صاحب يكي از كتب اربعه است . آيا نام اين افرادي كه ما نظير آنها را در تاريخ شيعه نداشته ايم، به چه علت باقي مانده است . ما الان كسي را نمي توانيم از نسل كليني به عنوان فرزند يا نوادگان ايشان نام ببريم . اما كتاب اين بزرگوار جاودانه شده است . تأليفات شيخ صدوق و شيخ مفيد جاودانه شده است . ما مديون تعليفات اين بزرگواران هستيم . اگر تأليفات اين سه بزرگوار را جمع كنند ، خزانه ي ما خالي مي شود . چه باقيات و صالحاتي بهتر از اين است . راز ماندگاري صرفاً در داشتن فرزند نيست . خيلي از افراد هستند كه آثار فراواني از خود بجا گذاشته اند . مساجد و مدارسي ساخته و كارهاي خيري انجام داده اند . صدها سال است كه آنها از دنيا رفته اند اما آثار آنها باقي است . معلوم نيست كه فرزندان ما آنقدر كه ما فكر مي كنيم در آينده به ياد ما باشند . چقدر ما الان به فكر پدرها و پدر بزرگ هاي خود هستيم . اگر در ابتدا تسليم مشيت الهي بوديم و خواستيم براي خود باقيات و صالحات باقي بگذاريم ، خداوند اين راه را براي ما قرار داده است . فكر نكنيم

ص: 2211

اگر خداوند به ما فرزند نداده حتماً ما گناهي را مرتكب شده ايم كه لياقت آن را نداشته ايم . يكي از علماي بزرگ بودند كه داراي فرزند نمي شدند .خيلي از اين جهت نگران بوده و بسيار به سيد الشهدا متوسل مي شدند . در عالم رويا ، سيد الشهدا (س) را خواب ديدند . آقا به اين عالم فرمودند كه اصرار نكن ، مصلحت تو نيست. اين عالم بزرگوار گفتند كه من بعد از اين رويا يك آرامش روحي پيدا كردم . لازم نيست كه ما حتماً رويا ببينيم تا به آرامش برسيم . خداوند در قرآن فرموده كه به مصالح ما آگاه است . و همه ي راه ها نيز به فرزند منتهي نمي شود . اگر انسان تسليم مشيت الهي بوده و برآن چيزي كه خداوند براي او مقدر كرده صبر داشته باشد ، قطعاً پاداش دارد .

سوال - شما از صبر بر مصيبت و صبر جميل صحبت كرديد و گفتيد از نشانه هاي صبر جميل اين است كه ما شكوه نكنيم . آيا گريه كردن در از دست دادن يك عزيز ، شكوه محسوب مي شودو اجر صبر ما را كم مي كند يا خير ؟

پاسخ – صبر به معناي گريه نكردن نيست . ما نمونه هاي تاريخي فراواني را داريم . پيامبر خدا ، انبياء و اولياء در مصيبت هايي كه به آنها مي رسيد گريه مي كردند . زماني كه حمزه سيدالشهدا در احد به شهادت رسيدند در شهر مدينه غريب بودند . انصاري كه در اين جنگ به شهادت رسيده بودند ، چون در

ص: 2212

شهر مدينه ساكن بودند ، افرادي را داشتند كه براي آنها گريه كنند . پيامبر در خصوص حضرت حمزه فرمودند كه عموي من حمزه كسي را ندارد كه براي او گريه كند . از آن به بعد رسم شد كه هركس مي خواست براي شهيد خود گريه كند ، به سفارش پيامبر ابتدا براي حضرت حمزه عزاداري مي كرد . اميرالمومنين (ع) برادري داشتند به اسم جعفرابن ابيطالب كه در موته به شهادت رسيد . ايشان فرزندي دارد به اسم عبدالله كه اين قصه را نقل مي كند . مي گويد روزي كه پدر من به شهادت رسيد ما بچه هاي خردسالي بوديم . پيامبر به خانه ي ما آمدند و ما را در آغوش گرفته و گريه كردند . اشك چشم پيامبر روي صورت ما مي ريخت . بنابراين پيامبر در شهادت حمزه و عبدالله ابن جعفر گريه كردند . پيامبر فرزند هيجده ماهه اي داشتند كه از دست دادند . كساني كه به حج مشرف مي شوند در قبرستان بقيع به كنار قبر فرزند پيامبر مي روند . حضرت در مصيبت ابراهيم بسيار گريه كردند . يا ايشان گاهي به كنار قبر مادر خود رفته و گريه مي كردند . پيامبر مادر خود را در كودكي از دست داده بودند . و آنقدر در كنار قبر مادر خود متأثر مي شدند كه كساني كه در كنار ايشان بودند نيز از گريه ي ايشان به گريه مي افتادند .پيامبر خدا تنها در مصبيت ها گريه نمي كردند . ايشان نوه اي داشتند به اسم عمامه كه دختر زينب بود . يك زماني اين دختر

ص: 2213

بيمار شد . موقعي كه پيامبر نوه ي عزيز بيمار خود را ديدند ، اشك ايشان جاري شد. اصحاب به پيامبر (ص) نگاه كرده و متعجب بودند كه چرا ايشان گريه مي كند . پيامبر (ص) فرمودند كه چرا نگاه مي كنيد اين رحمتي است كه خداوند در قلب من قرار داده است . بنابراين قطعاً گريه ايرادي ندارد . گاهي اصحاب به پيامبر (ص) مي گفتند كه شما ما را به صبر دعوت مي كنيد پس چرا خود شما گريه مي كنيد ؟ حضرت مي فرمودند : بعد از مصيبت انسان دو حالت دارد . اگر آثار اين مصيبت در قلب و چشم ظاهر شد نشانه ي رحمت انسان است . انسان ، مخصوصاً مادر ، مظهر مهر و محبت و عاطفه است . قلب او مي سوزد و اشك او جاري مي شود . در تشييع جنازه ي فرزند هيجده ماهه پيامبر (ص) ايشان گريه مي كردند و مي فرمودند كه قلب من مي سوزد و اشك من جاري مي شود . آنچه در چشم و در قلب است نشانه ي رحمت است . اما اگر اثر مصيبت باعث شد كه انسان مصيبت زده سخني را به زبان جاري كند كه ناشكري نسبت به خداوند باشد. و عدل الهي را زير سوال ببرد ، رد پاي شيطان است . اگر فرد مصيبت زده با دست خود نيز كارهايي انجام دهد . مثلاً به سرو صورت خود زده و كارهايي از اين قبيل هم انجام دهد ، رد پاي شيطان است . حديثي را به پيامبر خدا نسبت مي دهند كه ايشان ديدند يك

ص: 2214

نفر در حال گريه است ، فرمودند چرا اين فرد گريه مي كند . اين گريه باعث عذاب فردي مي شود كه از دنيا رفته است . از اين حديث استفاده كرده و مي گويند كه بنابراين به گفته ي پيامبر (ص) گريه ي بستگان باعث عذاب ميت مي شود . اين حديث را در تمام منابع شيعه و سني نقل كرده اند . اما جالب است كه وقتي از يكي از همسران پيامبر پرسيدند كه آيا پيامبر اين سخن را در خصوص گريه گفته است . ايشان گفتند كه پيامبر اينطور نگفته است . آن افرادي كه نقل كرده اند اشتباه شنيده اند . اين داستان مورد خاصي بوده . يك نفر از دنيا رفته بود كه شايسته ي عذاب بود . پيامبر خدا فرمود: در حالي كه بستگان اين ميت گريه مي كنند ، او در عذاب الهي است . نه اينكه اين افراد چون گريه مي كنند آن ميت عذاب مي كشد . پس مطمئناً اينگونه نيست و خلاف عدالت الهي است كه ما گريه كنيم و ميت عذاب بكشد. قطعاً گريه منافاتي با صبر نداشته و باعث آرامش انسان مي شود .

سوال – آيا بلاهايي كه به ما مي رسد قطعاً به دليل عقوبت گناهاني است كه ما مرتكب شده ايم ؟ مثلاً اگر ما در جواني به سبب جهالت گناهي مرتكب شده ايم ، ممكن است با از دست دادن فرزند عقوبت شويم ؟

پاسخ – فكر نكنيم كه هميشه بلا نشانه ي عقوبت است . يك تعبير زيبايي از مرحوم علامه ي طبرسي در تفسير مجمع البيان است

ص: 2215

به اين مضمون كه در زمان ايوب پيامبر ، هيچكس به اندازه ي ايشان در نزد خدا گرامي نبود . ايشان پيامبر بزرگ الهي بود و بالاترين مقام را در نزد خداوند داشت . اما خدا او را به آزمايش هاي سنگيني مبتلا كرد . بلا هميشه الزاماً عقوبت نيست و گاهي آزمايش الهي است . حضرت ايوب از جانب ديگران مورد سرزنش قرار مي گرفت . در قرآن آمده كه افراد نزد ايوب مي آمدند و مي گفتند كه اين بيماري تو بخاطر گناهاني است كه مرتكب شده اي. با اينكه به تعبير علامه طبرسي ، در آن زمان كسي گرامي تر از ايوب در نزد خداوند نبود ولي در معرض امتحان الهي قرار گرفت . در خصوص حضرت ابراهيم نيز به همين صورت است . كسي از ايشان در نزد خداوند مقرب تر نبود . در عين حال مورد آزمايشات سنگيني قرار گرفت . حضرت يوسف (س) نيز از پيامبراني است كه امتحانات سنگيني داشته است . ايشان چندين سال در زندان بود . امام صادق (ع) فرمود: روزي كه يوسف به زندان رفت دوازده سال سن داشت و هيجده سال به جرم پاكدامني در زندان بود . اگر ما به مصيبت هايي كه حضرت يوسف ، ايوب ، ابراهيم و همينطور بلاها و مصيبت هايي كه اهل بيت كشيدند مبتلا مي شديم ، چطور مي توانستيم تفسير كنيم . هميشه بلا عقوبت نيست . به همين خاطر است كه اين بزرگواران به اين درجات رسيدند. پيامبر (ص) به امام حسين (ع) فرمودند كه تو مقاماتي داري كه بدون ابتلا به سختي ها

ص: 2216

به آنها نمي رسي.

سوال – ما در قبال خانواده هايي كه عزيزي را از دست داده اند و مصيبت زده هستند چه وظيفه اي به عهده داريم ؟

پاسخ – در دين اسلام در اين خصوص زياد سفارش شده است . ما مي توانيم با كمك خود باعث شويم كه درد و مصيبت اين افراد كم شود . ما بايد حداقل از دو راه استفاده كنيم . راه اول اظهار همدردي است . وقتي يكي از عموزاده هاي امام صادق (ع) مصيبت ديدند ، حضرت نامه اي به ايشان نوشته و آيات قرآن را درخصوص صبر به آنها يادآوري كردند . بنابراين ما بايد اظهار همدردي بكنيم . اگر توانستيم به صورت حضوري و اگر نتوانستيم با نامه و يا چيزهاي ديگر . اين مراسمي كه ما براي فرد از دنيا رفته داريم ، بسيار خوب و پسنديده است . در روايت داريم كه امام رضا(ع) در يك تشييع جنازه شركت كردند . هنگامي كه برگشتند به كسي كه همراه ايشان بود گفتند : اگر كسي به تشييع جنازه ي مومن برود ، زماني كه باز مي گردد خداوند همه ي گناهان او را مي آمرزد . اين امر به خاطر تسلي بازماندگان است . اسلام براي عواطف و احساسات فرد مصيبت زده احترام زيادي قائل است . وعده هاي الهي به صابر جاي خود دارد اما ما هم وظيفه اي داريم . در روايت ديگري داريم كه اولين حاجتي كه از فرد از دنيا رفته برآورده مي شود اين است كه او از خدا مي خواهد افرادي كه در تشييع جنازه ي او

ص: 2217

شركت كرده اند را مورد رحمت خود قرار دهد . تشييع جنازه ي مومن اينقدر مهم است . يكي از چيزهايي كه يك مقدار در جامعه ي ما مورد غفلت قرار گرفته ، كمك به فرد مصيبت زده است . جعفر ابن ابيطالب برادر حضرت امير (ع) بود كه در موته دو دست خود را در راه خدا از دست داد و به شهادت رسيد. پيامبر در خصوص ايشان فرمود : خداوند بجاي اين دو دست به او دو بال مي دهد . زماني كه جعفر به شهاد رسيد ، پيامبر (ص) به دختر خود فاطمه ي زهرا فرمودند كه شما به خانه ي ايشان برويد . سه روز در خانه ي ايشان مراسم عزا را برگزار كنيد اما غذا را خود شما ببريد . اما الان يكي از مصيبت هايي كه مصيبت ديدگان در فكر آن هستند و گاهي از اصل مصيبت براي آنها سنگين تر است پذيرايي از ميهمان ها است . در حالي كه دقيقاً عكس اين مسئله در دستورات ديني ما آمده است . پيامبر خدا به حضرت زهرا(س) فرمود كه شما غذا را آماده كنيد و به خانه ي جعفر ببريد . پس هم بايد اظهار همدردي كرد و هم هرنوع كمك و ياري كه از دست انسان برمي آيد براي آنها انجام داد . گاهي ممكن است به فردي يك مصيبتي رسيده باشد و ما احساس كنيم كه براي هزينه ها مشكل دارد . بايد بدون اينكه آنها از ما ياري بخواهند ، به آنها كمك مالي بكنيم . فرد عزادار فقط بايد به فكر مصيبت خود بوده و

ص: 2218

مصيبت ديگري نبايد به او تحميل شود .

سوال - درخصوص آيات شش تا پانزده سوره ي مباركه ي روم توضيح بفرماييد.

پاسخ – قرآن مي فرمايد: پايان گناه اين است كه انسان آيات الهي را تكذيب كرده و مسخره كند . يعني اينطور نيست كه انسان هميشه در محدوده ي همان گناهي كه انجام مي دهد باقي بماند . خداوند مي فرمايد: اي كساني كه ايمان آورده ايد از قدم هاي شيطان پيروي نكنيد . مفسرين گفته اند كه چرا قرآن مي فرمايد قدم ها چرا نمي گويد قدم . به اين خاطر كه شيطان قدم به قدم انسان را پيش مي برد . يعني از يك جايي شروع مي كند اما پايان را نشان نمي دهد . چون اگر انسان پايان را ببيند به دنبال او نمي رود . اين آيه هشدار مي دهد كه مراقب باشيد ، گناه، انسان را به جايي مي رساند كه همه چيز را منكر مي شود . اين آيه را زينب كبري (س) در مجلس يزيد خطاب به او خواند. يزيد آيات ديگري را مي خواند كه بگويد همه چيز به نفع ما است . اما حضرت فرمودند كه آيه ي تو آنهايي كه مي خواني نيست بلكه آيه ي تو اين است . كار تو به جايي رسيده كه همه چيز را مسخره مي كني . اگر انسان در گناه توقف نكرده و باز نگردد از آثار آن همين مسئله است . و اگر انسان به اين نقطه برسد ، بازگشت بسيار سخت است . يعني پايان گناه كذبوا بايات الله است .

سوال – از

ص: 2219

فضيلت اعمال شب و روز عرفه صحبت بفرماييد.

پاسخ - نيت مومن از عمل او بالاتر است . همه ي افرادي كه قلب آنها متوجه صحراي عرفات است قطعاً در اين ثواب ها شريك خواهند بود . در روايت است كه در روز عرفه ابتدا خداوند به زائران قبر سيدالشهدا (س) نظر مي كند . احياء شب عرفه مستحب است . يعني مانند شب قدر است وروز عرفه مانند روز قدر است . زيارت امام حسين (ع) در اين شب مستحب است . امام حسين (ع) حج خود را نيمه كاره گذاشته و به سمت سرزمين مقدس كربلا رفتند . ولي چون خداوند اين نيت و عمل خالص را از ايشان ديد ، در روز عرفه ابتدا به زائران قبر سيد الشهدا نظر مي كند . از آداب مستحب صحراي عرفات، خواندن زيارت كربلا است . دستور آمده كه در روزعرفه ما نماز ظهر و عصر خود را زير آسمان بخوانيم . يعني هيچ حجاب و مانعي بين ما و خداوند نباشد . بعد از نماز ظهر و عصر نيز دو ركعت نماز مانند نماز صبح بخوانيم و بعد از آن به گناهان خود اعتراف كنيم . اگر انسان نزد بندگان خدا اعتراف كند ، گناه است . ولي اعتراف به گناه نزد خداوند متعال، زمينه ي بخشش و آمرزش را فراهم مي كند . در روايت داريم كه خداوند ثواب عرفاتيان را به كساني مي دهد كه اين نماز و اين اعتراف را بجا بياورند . بعد از اين نماز يك نماز دوركعتي ديگر هم است كه ركعت اول آن حمد و توحيد است

ص: 2220

و ركعت دوم ، حمد و قل يا ايها الكافرون است . بهتر است كه افراد بعد از ظهر روز عرفه را كاملاً به دعا و مناجات با خدا اختصاص دهند . مهمترين فراز اين دعاها نيز دعاي حضرت امام حسين (ع) در صحراي عرفات است . كساني كه فكر مي كنند خداوند به آنها توجه ندارد و گناهكار هستند در روز عرفه بيشتر به مناجات بپردازند . در حديث قدسي داريم كه خداوند متعال مي فرمايد: اگر كساني كه با ما قهر كرده اند بدانند كه من چقدر مشتاق آنها هستم ، از شدت شوق جان به جان آفرين تسليم مي كنند . هيچكس با سنگين ترين بار گناه نبايد نااميد باشد . ما در روايات داريم اگر كسي در ماه رمضان آمرزيده نشد بايد فرصت عرفه را از دست ندهد . اگر در زواياي قلب كسي در ماه رمضان كمي نا اميدي بوده بايد با تمام اميد وارد روز عرفه بشود . نبايد كسي بگويد كه من مشمول عفو خدا نمي شوم . اتفاقاً خداوند كساني را كه فكر مي كنند مشمول عفو نمي شوند بيشتر دوست دارد كه به سمت او بيايند . مرحوم كليني يك روايتي را دارد به اين مضمون كه فرداي قيامت فرمان مي رسد كه بنده اي را به سمت آتش ببرند . وقتي كه اين بنده را فرشتگان الهي مي برند ، در ميان راه باز مي گردد و به پشت سر خود نگاه مي كند . خطاب مي رسد كه او را نگاه داريد . خداوند از او مي پرسد چرا برگشتي و پشت سر خود

ص: 2221

را نگاه كردي؟ مي گويد من فكر نمي كردم كه مشمول عذاب شوم . خداوند متعال سوال مي كند چه گماني به من داشتي ؟ مي گويد من فكر مي كردم كه خطاي من را مي بخشيد و من را به بهشت مي بريد . خطاب مي رسد كه بخاطر اين حسن ظني كه به من داشته است از نيمه ي راه جهنم او را باز گردانيد . خدا به دنبال بهانه است كه گناهان ما را ببخشد .در دعاي افتتاح در شب هاي رمضان ما خوانديم كه خدايا من مولايي مثل تو نديدم كه بر گناهان و بدي ما صبر داشته باشد . خدايا تو من را صدا مي زني و من بر مي گردم . تو به من مهرباني مي كني ولي من با دشمني جواب مي دهم . لطف تو به ما مي رسد ولي ما قبول نمي كنيم . خدايا ما به گونه اي با تو برخورد مي كنيم كه گويي ما بر تو منت داريم . ولي با تمام اين بدي ها ، مانع نمي شود كه تو بر ما لطف داشته باشي . كساني كه فراري هستند بايد بدون ذره اي يأس و نااميدي به در خانه ي خدا بيايند . من به دوستان و كساني كه خادمان حرم هاي مقدس هستند مي گويم به كساني بيشتر جا و پناه بدهيد كه وقتي از در وارد مي شوند، به ظاهر زياد با آن مكان مقدس مأنوس نباشند . اينها ميهمان ويژه هستند و خدا بيشتر به آنها توجه دارد . اين افراد خيلي زودتر نظر خدا را جلب مي

ص: 2222

كنند . با وجود اينكه روزه ي روز عرفه معادل شصت سال است ولي گفته اند اگر اين روزه باعث شود كه انسان حال دعا نداشته باشد نبايد روزه بگيرد .

90-08-07

7/8/90

مي چرخم و دلم به مدار تو دل خوش است پاييز اين جهان به بهار تو دل خوش است ، صبر و قرار رفته از اين عالم و هنوز اين وعده باز دل به قرار تو دل خوش است ، گفتي به دار مي كشي ام وعده ي خوشي ست اصلا دلم به وعده ي دار تو دل خوش است ، خاكستري كه مانده به جا تا جوان شود هر لحظه دم به دم به شرار تو دل خوش است ، من نقش مي زنم كه جهان تازه تر شود اما دلم به نقش و نگار تو دل خوش است ، يار صبور مدست مرا آن حهان بگير اين غرق در گنه به تبار تو دل خوش است .

سوال – در مورد سالروز ازدواج حضرت علي (ع) و حضرت فاطمه (س ) توضيحاتي بفرماييد .

پاسخ – اول ذي الحجه سالروز ازدواج حضرت علي (ع) و حضرت فاطمه (س) است . زندگي اين دو حضرت مخصوصا داستان ازدواج اين دو بزرگوار براي ما الگو است . ما سه اصل را مورد بحث قرار مي دهيم . يكي اصل وظيفه ي پدر و مادر در ازدواج فرزندان و ديگري وظيفه ي جامعه در قبال ازدواج جوانان و ديگري وظيفه ي خود جوانان است . اصل اول در مورد پدر و مادر است . حديثي در كتاب مجمع البيان طبرسي است .

ص: 2223

پيامبر فرمودند : اگر كسي جواني دارد و مي تواند براي ازدواج او اقدام بكند ولي اين كار را نكند ، اگر اين جوان مرتكب گناهي بشود ، پدر و مادر در گناه جوان شريك هستند و گناه به پاي هر دو نفر آنها نوشته مي شود . روايت داريم كه اگر كسي ازدواج كند نصف دين خودش را حفظ كرده است . بسياري از مشكلات و دوري ما از تقوا بخاطر ازدواج نكردن است. كسي كه ازدواج كرده است در پايگاه امني قرار مي گيرد و در نيمه ي باقي مانده بايد تقوا را پيشه كند . مطلب ديگر آسان گرفتن ازدواج است كه اين هم يكي از وظايف پدر و مادرهاست . فردي به امام صادق (ع) نوشت كه دختر من خواستگاري دارد من بايد چكار كنم ؟ امام نوشتند : اگر از دين و امانتداري اين جوان راضي هستي ، حتما دخترت را به ازدواج او در بياور و اگر اين كار را نكنيد ، فساد بزرگي روي زمين پيش مي آيد ( سوره انفال آيه 73 ) . بسياري از مفاسد اخلاقي به مسئله ي ازدواج برمي گردد . پس وظيفه ي پدر و مادرها اين است كه در مسئله ي ازدواج سخت نگيرند . الان ما شرايط ازدواج را سخت گرفته ايم . ما در كنار دين ،اخلاق و امانت داري ، چه معيارهايي داريم ؟ اين معيارهاي اصلي كم كم فراموش يا كم رنگ شده است و خيلي مواقع ما معيارهاي اصلي را نمي بينيم و سراغ معيارهاي ديگر مي رويم . پس پدر و مادرها اصل ازدواج را

ص: 2224

اقدام كنند و ازدواج را آسان بگيرند . وظيفه ي جامعه در قرآن اين طور بيان مي شود . در سوره نور مي فرمايد : واسطه ازدواج دو نفر را فراهم كنيد . خيلي از خانواده ها هستند كه دنبال دختر خوب مي گردند ولي سراغ ندارند و اين وظيفه ي همه ي ما است كه واسطه ازدواج دو نفر بشويم. امام موسي كاظم (ع) مي فرمايند : سه گروه در روز قيامت در سايه ي عرش الهي قرار مي گيرند . يك گروه كسي است كه در راه ازدواج برادر مسلمان خودش قدم بردارد . ديگر اينكه كسي هزينه هاي ازدواج ديگران را بپردازد . مثلا مقداري از هزينه ي ازدواج فرزندش را به جوانان ديگر اختصاص بدهد . خيلي از افراد با همين مبالغ كم با هم ازدواج مي كنند . امام فرمود : براي هر قدمي كه بر مي دارد خداوند ثواب يكسال عبادت را براي او مي نويسد . ممكن است كه اين حديث بنظر مبالغه آميز بيايد . وقتي حضرت علي (ع) در بستر شهادت بودند سفارش كردند كه بين دو نفر را اصلاح كنيد . امام فرمود : اصلاح بين دو نفر بالاتر از تمام نمازها و روزه ها است . بخش ديگر وطيفه ي جامعه بحث مهريه ، جهيزيه و... است كه مشكلاتي ايجاد كرده است . ما بايد در جامعه تغييراتي ايجاد بكنيم و در قرآن داريم خدا سرنوشت جامعه اي را تغيير نمي دهد مگر اينكه خودشان بخواهند . جامعه بايد بفهمند كه اين موانعي كه در سر راه ازدواج ايجاد كرده است خوب نيست .

ص: 2225

اين عوامل مانع ازدواج مي شود . اصل سوم وظيفه ي خود جوان است . حالا اگر خانواده و جامعه به وظيفه ي خودش عمل نكرد جوان بايد چكار كند ؟ سوره ي نور آيه 33 مي فرمايد : اگر پسر و دختري نتوانست ازدواج بكند بايد عفاف و پاكدامني را پيشه كند . يكي از مهمترين مراتب صبر ، صبر بر گناه و معصيت است . در بخش قصار نهج البلاغه حضرت علي (ع) مي فرمايد : پاداش مجاهد شهيد در راه خدا بالاتر از آن نيست كه جواني امكان گناه دارد ولي پاكدامني پيشه مي كند . در يكي از جنگ هاي سخت ياران پيامبر از جنگ برمي گشتند . پيامبر فرمود كه از جهاد كوچك برگشتيد و جهاد بزرگتر در راه است . اصحاب فكر كردند كه جنگ سخت تري در راه است . پيامبر فرمود : جهاد بزرگتر مبارزه با نفس است . عرصه ي جهاد اكبر هميشه هست . حضرت فرمود : شهيد بالاتر از اين جوان پاكدامن نيست . در شرح نهج البلاغه ابن حديد داريم : اگر كسي عاشق شد ،كتمان كرد ،صبر كرد و پاكدامني پيشه كرد جايگاه او در بهشت است . بالاترين عبادت پاكدامني است . در اينجا بايد صبر كرد . وقتي زمينه ي گناه براي جوان پيش مي آيد بايد كاري بكند كه به آن گناه فكر نكند و بايد از خدا كمك بگيرند . پس اگر كسي بر گناه صبر كند اجرش از شهيد بالاتر است . يكي از مهمترين وعده الهي به جوانان كه پاكدامني را پيشه مي كنند اين است

ص: 2226

كه خدا به آنها چشم باطن عنايت مي كند . مظهر پاكدامني در قرآن حضرت يوسف است . يوسف به علم تعبير خواب رسيد . درتاريخ داريم كه ابن سيرين هم خواب تعبير مي كرد . البته تعبير خواب به اين راحتي نيست و هر خوابي نبايد ما را نگران كند . البته ما روياي صادقه داريم . پيامبر از اصحاب خودشان مي پرسيدند كه در رويا به كسي بشارتي نرسيده است ؟ استادي مي گفتند كه اين براي كسي است كه روز خوبي داشته باشد و ما كه بيداري مان با دروغ است چطور مي خواهيم خواب مان صادق باشد . ابن سيرين بخاطر يك گناه نكردن به علم تعبير خواب رسيد . ابن سيرين جوان خوش سيمايي بود . يك صحنه ي گناهي براي او پيش آمد ولي او خودش را از آن صحنه نجات داد . ما مطمئن باشيم كه اگر ما خدا را حكيم مي دانيم خدا آنرا جبران مي كند . اگر جوانان سختي را تحمل مي كنند بدانند كه خدا آنرا جبران خواهد كرد . قرآن در سوره يوسف آيه 90 هم اين بشارت را به كساني كه تقوا و صبر پيشه مي كنند مي دهد .

سوال - سوره ي عنكبوت آيات 15 تا 23 را توضيح بفرماييد .

پاسخ – در اين آيات در مورد رزق صحبت مي كند . خدا مي فرمايد كه روزي دست من است و از من روزي بخواهيد . هيچ كاري را بخاطر طلب روزي از كسي نخواهيد . گاهي پيامبر مشغول نماز جمعه بودند و خطبه مي خواندند و در اين

ص: 2227

بين وقتي مسلمانان صداي فروشنده اي را مي شنيدند خطبه ي پيامبر را رها مي كردند . خدا در سوره ي جمعه مي فرمايد كه خدا خيرالرازقين است . خدا در سوره مزمل مي فرمايد كه كارتان را به من بسپاريد و خدا وكيل شما است . در ابتدا خداوند حيطه ي وكالت خودش را شرق و غرب ( همه ي عالم ) معرفي مي كند . باور كنيم كه رزاق خداست و بازگشت ما به خداست و همه چيز در دست خداست. در عين اينكه ما تلاش خودمان را انجام مي دهيم كار خودمان را به خدا بسپاريم .

سوال – كساني كه زمينه ي ازدواج براي آنها فراهم نشده است عفت پيشه مي كنند ولي اطرافيان جوري به آنها نگاه مي كنند مثل اينكه جايي از كار آنها اشتباه بوده است . راهنمايي بفرماييد .

پاسخ – اين مشكل در بحث مصيبت ها هم هست . گاهي فردي كه به او مصيبتي رسيده صبر و پايداري خوبي دارد ولي اطرافيان مي گويند كه حتما شما گناهي كرده اي و اين چوب الهي است . امام صادق (ع) كنار كعبه بودند و اشاره به كعبه كردند و فرمود : چقدر حرمت تو بالاست ! كعبه بدان كه تو بالاترين نيستي ، از تو بالاتر حرمت مومن است . اگر ما با يك سخن طعنه دل مومني را شكستيم يا اگر جواني كه عفت پيشه مي كند و وعده هاي الهي را باور دارد با طعنه باعث لغزش او بشويم ، بايد خودمان را مقصر بدانيم .

سوال – در مورد ماه ذي الحجه توضيحاتي

ص: 2228

بفرماييد .

پاسخ – وعده ي موسي در ده روز ماه ذي الحجه كامل شد ( يك ماه ذي القعده براي موسي كافي نبود و با ده روز ذي الحجه ،اربعين موسي كامل شد) . پيامبر اگر روزه اي از ماه رمضان شان قضا مي شد در اين ده روز بجا مي آوردند . نماز ذي الحجه مثل نماز صبح است و بعد از حمد و سوره ، آيه 142 سوره ي اعراف را مي خوانيد . امام باقر (ع) فرمودند : كسي كه در اين ده شب اين نماز را بخواند در ثواب حجاج بيت الحرام شريك خواهد بود . اين نماز بين نماز مغرب و عشا خوانده مي شود . اول ذي الحجه خواندن نماز حضرت زهرا مستحب است كه دو تا دو ركعت است و بعد از حمد 50 مرتبه قل هوالله خوانده مي شود .

90-07-30

30/7/90

ما غريبيم و تو از ما آشناتر با خدايي پرده پوش آبروي گريه هاي بي صدايي ، ضامن چشمان آهوي گريزان از خجالت حاجتي دلهاي مشتاقان از دنيا جدايي ، قبله ي طاعات محروم مان بي نام و نشاني سفره ي حاجات مظلومان بي نام و نوايي ، بهر بي آغاز لطفي قسمت خويش و غريبي گنج بي پايان عشقي روزي شاه و گدايي ، بي پناهم قسمت كن تا به پابوس تو آيم گرچه تو خود اينجا غريبي با غريبان آشنايي .

سوال – روايت داريم : كساني كه در مصيبت از دست دادن فرزندشان صبر مي كنند اگر يك فرزند را در دنيا از دست بدهند خداوند پاداشي برابر هفتاد فرزندي را

ص: 2229

كه در ركاب حضرت حجت تقديم كرده باشند به آنها مي دهد يا اگر مادر و پدر داغ فرزند ببينند آن فرزند دم در بهشت مي ايستد تا پدر و مادرش وارد بهشت بشوند . آيا اين مضامين مبالغه نيست ؟ آيا اين متن ها برداشت شهيد ثاني است يا متن روايت است ؟

پاسخ – من به متن چند حديث ديگر اشاره مي كنم تا بينندگان بدانند كه احاديث بالا هم از متن روايت است و در كتاب كافي مرحوم كليني يا در كتاب من لا يحذرالفقيه شيخ صدوق آمده است : پيامبر خدا مي فرمايد : وقتي كه پدر و مادري در داغ فرزندي مي نشيند خداوند به فرشتگان خطاب مي كند كه شما فرزند اين بنده ي من را از او گرفتيد ؟ فرشتگان مي گويند :بله . دوباره خطاب مي شود : ميوه ي قلب پدر و مادر را از او گرفتيد ؟ قرشتگان مي گويند : بله . خطاب مي شود : اين پدر و مادر داغ ديده در اين مصيبت چه گفت ؟ فرشتگان مي گويند :آنها گفتند كه انالله وانااليه راجعون . خطاب مي شود كه براي اين پدر و مادر فرزند خانه اي بسازيد كه نام آن خانه ي حمد و سپاس باشد . يعني پاداش مصيبت ديده اي كه با يك انااليه وانااليه راجعون و يك حمد در برابر مصيبت قرار مي گيرد ، خانه اي بنام بيت الحمد در بهشت است . در روايت ديگري داريم كه پيامبر فرمود : اگر در مصيبت صبر كنيد پيش من محبوب تر است از اينكه كسي عمل همه

ص: 2230

ي انسانها را در پرونده اش داشته باشد . در حديثي داريم كه همه ي ايمان در صبر خلاصه شده است . اين همه پاداش بخاطر اين است كه در مصيبت هاست كه ايمان انسانها محك زده مي شود . ما كه ادعاي مومني مي كنيم بايد آزموني بدهيم كه واقعا در عمل مشخص بشود كه ما مومن هستيم . روايت ديگري داريم كه پيامبر فرمود : انساني كه وارد قبر مي شود اگر مي خواهد گرفتار عذاب الهي بشود ، در قبر فرشته ي عذاب از بالاي سر مي آيد ولي فرد بخاطر قرآن هايي كه خوانده است فرشته عذاب نمي تواند از بالاي سر بيايد ، فرشته ي عذاب مي خواهد از بغل وارد بشود ولي بخاطر دستي كه صدقه داده است اين عذاب هم رد مي شود. وقتي آنها مي خواهند از پايين پا وارد بشوند ، رفتن به مسجد مانع اين عذاب است . در تعبير ديگري زكات ، نماز و خوبي كه در حق ديگران انجام داده است سپر عذاب فرد مي شود. صبر در گوشه اي ايستاده است و به اين اعمال مي گويد كه اگر شما نتوانستيد اين عذاب را از فرد دور كنيد آنگاه من به كمك شما مي آيم و من كفايت مي كنم . يعني صدقه دادن ، قرآن خواندن ، كارهاي خوب انجام دادن ، به مسجد رفتن و زكات يك طرف است و اگر اينها نتوانند كاري بكنند صبر وارد مي شود. يعني همه ي آنها يك طرف و صبر هم يك طرف است . صبر نشانه ي ايمان است و بايد خودش

ص: 2231

را در تمام مظاهر زندگي نشان بدهد . در تفسير دُرالمنصور داريم كه پيامبر فرمود : براي مصيبت زده ترازوي عمل برقرار نمي شود زيرا در سوره زمر مي فرمايد : كسي كه قرار است به او پاداش بي حساب داده بشود هرچه هم خطا داشته باشد در كنار آن پاداش بي حساب پاك مي شود . كفه ي ترازو با صبر سنگين مي شود . در كتاب حديث كنزالعُمال داريم كه پيامبر مي فرمايد : خدا مي فرمايد كه اگر من مصيبتي براي بنده ي خودم رساندم و بنده ي من صبر جميل كرد يعني صبري كه در آن شكايت نباشد ، من حيا مي كنم كه در قيامت دوباره ترازوي حساب و كتاب برپا كنم . از رسول خدا سوال كردند كه چرا شهيد سوال اول قبر ندارد ؟ حضرت فرمود: شهيد زير برق شمشيرها جانش را از دست داده است . او امتحانش را پس داده است . زندگي بدون حادثه نيست . هميشه زندگي بر وفق مراد ما نيست . بادها در درياها برخلاف ميل ناخداها حركت مي كنند .

سوال – نامه اي كه امام صادق (ع) به يكي از بستگان شان نوشته بودند را توضيح بدهيد .

پاسخ – در مسكن الفواد شهيدثاني اين حديث آورده شده است . يكي از عموزادگان ا مام صادق (ع) مصبتي ديدند . در نامه فقط به آيات قرآن تاكيد شده است . در آغاز نامه حضرت مي فرمايد : همان مصيبتي كه تو ديدي من هم ديده ام و در غم تو شريك هستم . من هم اين مصيبت را ديدم و

ص: 2232

به سراغ قرآن رفتم . ( ما 103 آيه در قرآن با واژه ي صبر داريم . امام به دوازده آيه كه بيشتر در مورد مصيبت است اشاره مي كند ). من اين آيات را ديدم . پيامبر صبر كن ما تو را مي بينيم . هيچ چيزي از چشم خدا مخفي نيست . سخت ترين مصيبت شهادت طفل شش ماهه امام حسين (ع) است . وقتي امام حسين (ع) اين مصيبت را ديدي گفت : اين مصيبت بر من آسان است . زيرا خدا مي بيند . انسان بايد باور كند كه اگر مصيبتي مي بيند خدا ناظر بر مصيبت ماست و آنرا جبران مي كند .دنيا حساب و كتاب دارد . اين آيات بر كليه ي مصيبت ها دلالت دارد . سوره بقره آيات 155 تا 157 مي فرمايد : مصيبت بر اموال ، جان ، فرزند ، شوهر يا زن است . هر كدام از اينها يك امتحان است . امام صادق (ع) اين آيه را در نامه آورده اند كه به صابران بشارت مي دهد . يعني كساني كه وقتي مصيبتي به آنها مي رسد مي گويند: انالله وانا اليه راجعون . سوره ي زمر آيه دهم مي فرمايد : خداوند بدون حساب به صابران پاداش مي دهد . بسياري از خوبي ها در قرآن در كنار صبر است . در سوره ي رعد آيه 24 مي فرمايد : وقتي بهشتيان وارد بهشت مي شوند ، فرشتگان به اينها سلام مي كنند بخاطر صبر آنها . در سوره ي مومنون مي فرمايد : چون صبر كردند امروز پاداش آنها بهشت است

ص: 2233

. در سوره فرقان ، انسان ، نحل آيه 96 و سوره لقمان هم آمده است . اگر انسان پاداش اخروي و پاداش دنيايي مي خواهد بايد صبر كند و صبر انسان را به پيشوايي مي رساند . و مصيبت را بر ما آسان مي كند . اميرالمومنين مي فرمايند كه اگر صبري پيش بيايد اگر صبر نكني خودت را گرفتار مي كني و اگر صبر كني اجر و پاداشي هم داري . دركتاب كافي داريم كه اميرالمومنين ديدند كه شخصي در مسجد نشسته است و خيلي ناراحت است . او در حادثه اي پدر و مادر و برادرش را از دست داده بود و مي ترسيد كه دق كند . امام فرمود كه اگر توصبر كني خدا به تو اجر و پاداش مي دهد و اگر صبر نكني مصبت را چند برابر مي كني . بعضي ها وقتي به آنها مصيبتي مي رسد دچار بيماريهاي روحي مي شوند . در داستاني داريم كه يكي از اصحاب امام كاظم (ع) خيلي ناراحت بود. امام از او سوال كرد كه چرا ناراحت هستي . او گفت كه من تمام اموال خودم را از دست داده ام و خانه نشين شده ام . امام فرمود: چرا امسال به حج نرفته اي ؟ گفت كه مالي ندارم . امام به او گفت كه اگر صبر كني مورد غبطه ي ديگران قرار مي گيري . او توانست دوباره خودش را در زندگي جمع بكند .

سوال – سوره قصص آيات 44تا 50 را توضيح بفرماييد .

پاسخ – در آيات قبل مي فرمايد كه خدا پيامبراني مي فرستد تا

ص: 2234

مردم نگويند كه چرا پيامبري براي ما نيامد . حالا كه ما پيامبر را فرستاديم شروع به بهانه گيري مي كنند و مي گويند كه چرا معجزه شما با معجره ي موسي فرق مي كند . قرآن مي فرمايد : مگر وقتي موسي با آن معجزات آمد مخالف نداشت . چرا انسانها بهانه گير مي شوند ؟ قرآن در ادامه آيه مي فرمايد كه اگر شما قبول نداريد يك معجزه بياوريد . هوا پرستي با حق پرستي قابل جمع نيست . پس هوا پرستي ، لجاجت ، تعصب و آلوده شدن به گناه نمي گذارد كه انسان حق را بپذيرد.

سوال – در ادامه روايات صبر بر داغ فرزند توضيحاتي بفرماييد .

پاسخ – كسي كه داغ يك فرزند را ببيند ثوابش از داشتن هفتاد فرزندي كه در ركاب امام زمان (عج) حضور داشته باشند بيشتر است . حضرت به فردي كه در خانه نشين شده بود و فرزندش را از دست داده بود فرمود : از هر دري بخواهي وارد بهشت بشوي فرزند تو آنجا نشسته است و دامن تو را مي گيرد و مي گويد كه بايد با هم وارد بهشت بشويم . اگر كساني كه هنوز فرزندشان بدنيا نيامده است و دچار مشكل صدق جنين مي شود به حديث بعدي توجه كنند . اين حديث در كافي است . پيامبر فرمود : اين فرزند سقطي در كنار در بهشت منتظر است و وارد نمي شود . او مي گويد : تا پدر و مادرم نيايند من وارد بهشت نمي شوم . اين وعده هاي الهي به صابران را باور كنيم .

سوال

ص: 2235

– دحوالارض چه روزي است و در مورد آداب آن توضيحاتي بفرماييد .

پاسخ – 25 ذي القعده روز گسترش زمين از زير كعبه است و دحوالارض نام دارد . اين روز جزو چهار روزي است كه روزه گرفتن در آن ممتاز است . در 25 ذي القعده گرفتن روزه معادل هفتادسال است . البته اگر كسي روزه ي قضا دارند نمي تواند روزه ي مستحبي بگيرد . پس همان روزه ي قضا را نيت بكنند انشاء الله ثواب اين روز را هم مي برند . در روايتي داريم كه روزه گرفتن در اين روز كفاره ي گناهان هفتاد ساله ي انسان است . در اين روز دو ركعت نماز دارد. بعد از سوره حمد ، پنج مرتبه سوره ي و الشمس و الضحي خوانده مي شود . و دعايي هم دارد كه در مفاتيح آمده است . نماز روز يكشنبه ذي القعده هم در مفاتيح آمده است . پيامبر فرمود : كسي كه اين نماز را بخواند به او مي گويند كه بخشيده شده اي از نو شروع كن .غروب روز عرفه فرشتگان به حجاج مي گويند : از نو شروع كنيد . دو تا نماز دو ركعتي است . بعد از حمد سه مرتبه توحيد و يك مرتبه سوره ناس و يك مرتبه سوره ي فلق خوانده مي شود و بعد از اتمام نماز هفتاد مرتبه استغفرالله گفته مي شود . مرحوم ميرداماد مي فرمايد : بالاترين عمل روز دحوالارض ، زيارت امام رضا (ع ) است .

90-07-23

23/7/90

سوال – در مورد تحمل مصيبت فرزند توضيحاتي بفرماييد .

پاسخ – در روايات

ص: 2236

ما از صبر به ايمان تعبير شده است . ايمان يعني صبر و شكيبايي . فيض كاشاني در محجة البيضا مي فرمايد : حج همان عرفه است . مي دانيد كه حج تمتع سيزده عمل دارد يعني حاجي بايد مُحرم بشود بايد طواف زيارت و نساء داشته باشد بايد مشعر و منا برود و.. ايشان حج را در عرفه خلاصه كرده اند . اگر كسي تمام دوازده عمل را انجام بدهند ولي وقوف عرفه كه از ظهر نهم تا غروب روز نهم است را انجام ندهد حجش او باطل مي شود . كساني كه روز عرفه را درك مي كنند در موقع غروب عرفه به آنها گفته مي شود كه خدا همه ي شما را بخشيد برويد زندگي را دوباره شروع كنيد . چرا حج را در عرفه خلاصه كرده اند ؟ اين تعبيري از اهميت است . الايمان هوالصبر . كسي نمي شود كه بگويد من مومن هستم ولي روز گرفتاري و مصيبت لوازم صبر و شكيبايي رادر خودش زنده نگه ندارد . اگر كسي مومن است بايد خودش را در اين زمان نشان بدهد . لذا ايمان در صبر خلاصه شده است . در اينجا ايمان بايد خودش را نشان بدهد . صبر مثل سر در بدن است . انسان بدون سر حيات ندارد . اگر ما در گرفتاري ها به سه اصل توجه كنيم همه ي مصيبت ها بر ما آسان مي شود . اصل اول وعده هايي است كه خدا به صابرين داده است . اصل دوم اين كه انسان مومن باور كند كه خدا حكيم وعادل است و در مقابل

ص: 2237

اين مصيبتي كه به ما رسيده خدا آنرا جبران مي كند . اصل سوم اين كه يادمان باشد كه هميشه بلا و مصيبت نشانه ي عقوبت نيست . كتاب مُسكن الفواد تاليف شهيد ثاني و توسط آقاي حجتي ترجمه شده است . اين استاد بزرگوار فرزندانش را از يكي يكي از دست داده است و وقتي كه ايشان به شهادت رسيدند 54 سال سن داشتند و فقط يك فرزند 7 ساله داشتند . يك پدر عالم بزرگ داغ فرزندان متعدد را ديده است و اين كتاب را نوشته و اين سه اصل را در اين كتاب آورده است. اگر كسي مصيبت فرزندي ديد بايد به وعده هاي خدا توجه كند . بيشترين دعاي حضرت علي (ع) در مورد فرزندان بود . ما انتظارداريم كه فرزند مان صالح باشد و جزو ياوران امام زمان (عج) باشد . پيامبر مي فرمايد كه اگر داغ يك فرزند بر دل انسان بنشيند بالاتر از هفتاد فرزندي است كه در ركاب امام زمان (عج) حضور پيدا كنند . ما با اين باورها و اعتقادات مذهبي زنده هستيم . يكي از اصحاب خوب پيامبر در زمان پيامبر از دنيا رفت . وقتي ايشان از دنيا رفتند پيامبر كفن او را كنار زدند و پيشاني او را بوسيدند و گريه كردند و متاثر شدند . اين صحابي فرزندي داشت كه از دنيا رفت . از آن به بعد اين صحابي خانه نشين شد و به مسجد نمي آمد . ما الان در جامعه داريم كساني كه بخاطر يك مصيبت افسرده مي شوند و از جامعه جدا مي شوند و خودشان را خانه

ص: 2238

نشين مي كنند . رسول خدا به منزل اين صحابي آمد و به او فرمودند : نمي داني بهشت هشت در دارد و دوزخ هفت در دارد . خوشحال نمي شوي كه در روز قيامت از هر در بهشت كه وارد بشوي فرزند خودت را مي بيني كه منتظر توست و تا تو وارد نشوي او به بهشت نمي رود. با اين جمله براي او آرامشي ايجاد شد و به زندگي خودش ادامه دارد . داريم فردي به مسجد مي آمد و فرزند خردسالي داشت كه او را نزد پيامبر مي آورد. پيامبر متوجه شد كه اين فرزند كوچك از بين رفته است و پدر او خانه نشين شده است . پيامبر به ديدن او رفت و همين حديث را براي آن مرد گفت . ما در قرآن سفارش به صبر داريم . خدا براي پيامبران كه صبر بسيار داشتند ولي بعضي مواقع صبر آنها كم مي شده است وعده هايي مي داده است . داود پيامبر فرزندي داشت كه از دنيا رفت و او خيلي ناراحت شد . به داود خطاب شد : اين فرزند چقدر پيش تو ارزش داشته است . داود گفت : يك عالم پر از طلا . خدا مي فرمايد : تو به همين اندازه ي اجر و ثواب نزد من داري . اين روايت ها روي قلب مصيبت زده ها تاثير مي گذارد . روايت داريم كه خدا بالاتر از اين است كه ميوه ي دل كسي را از بنده اي بگيرد و در روز قيامت بخواهد براي او پرونده ي حساب و كتابي باز بكند . يعني فرد

ص: 2239

با تحمل اين مصيبت خود را بهشتي مي كند . صبر جميل يعني صبري كه در آن شكايت نباشد . گريه مانعي ندارد . پيامبر در مصيبت ها گريه مي كردند ولي شكايت نمي كردند . در اصل دوم داريم كه خدا حكيم و عادل است . روايت داريم كه اگر به كسي مصيبتي رسيد بگويد : انالله وانااليه راجعون ، ديگر اينكه از خدا تقاضاي اجر و مزد بكند و ديگر اينكه از خدا بخواهد بهتر از آن چيزي كه از او گرفته ، به او بدهد . يعني خداي حكيم حتما اين مصيبت را جبران مي كند . روزي كه پيامبر به مدينه آمد ، افراد شهر مدينه از پيامبران به خوبي استقبال كردند و جشن گرفتند . هر كدام از مردم مدينه هديه اي به پيامبر مي دادند . خانمي گفت كه من هديه اي ندارم ولي فرزندي دارم كه دوست دارد خادم شما باشد و نويسندگي هم مي داند . اين فرزند (انس بن مالك ) ده سال خادم پيامبر بود . اين خانم فرزند ديگري داشت كه بيمار شد و از دنيا رفت . شب كه شوهر زن مي خواست به خانه بيايد او كاري كرد كه شوهرش از مرگ فرزند خبردار نشود و صبح به او گفت كه اگر كسي به ما امانتي بدهد و بعد بخواهد آنرا پس بگيرد مابايد آنرا پس بدهيم و مرگ فرزند را به همسرش گفت و همسر آن زمان داستان را به پيامبر گفت . پيامبر براي اين زن دعا كردند و خدا به آنها فرزندي عنايت كرد كه وقتي به دنيا آمد

ص: 2240

او را نزد پيامبر بردند و نام او را عبدالله گذاشت . او از ياران پيامبر شد و فرزندان او قرآن خوان و خوب شدند . پس بدانيم كه اگر مصيبتي به ما رسيد وعده و پاداش هاي الهي به ما خواهد رسيد . و مطمئن باشيد كه خدا آنرا جبران مي كند .

سوال – سوره نمل آيات 77- 88 را توضيح بفرماييد .

پاسخ – قرآن به پيامبر مي فرمايد كه تو بر حق آشكار هستي . پس چرا عده اي آن را نپذيرفتند ؟ در اين آيه مي فرمايد : حق آشكار براي زنده دلان است . اگر انسان حيات ظاهري داشت و مرده دل بود ، ديگر سخن آشكار براي او اثري ندارد . اگر انسان كر و كور باشد سخن حق آشكار براي او اثري ندارد . چرا انسان مرده دل مي شود ؟ بخاطر تعصب ، لجاجت و گناه است كه انسان مرده دل مي شود . در روز عاشورا وقتي امام حسين (ع) سخنراني مي كردند لشكر به حرفهاي ايشان گوش نمي كردند و در ضمن كف هم مي زدند كه صداي امام را نشنوند . وقتي آنها آرام شدند امام فرمود: مي دانيد چرا شما نمي خواهيد سخنان من را بشنويد ؟ خدا بر دلهاي شما مهر زده است زيرا مال حرام خورده ايد و رشوه هاي حرام گرفته ايد .

سوال – درمورد وعده هاي خداوند به صابران حديثي بفرماييد .

پاسخ – امام صادق (ع) با خبر شدند كه به عموزادگان شان مصيبت سنگيني رسيده است . نامه اي براي آنها نوشتند . امام دوازده

ص: 2241

آيه و چند حديث برايشان نوشتند . درصدر آيه انالله و انااليه راجعون است . سنگين ترين بار مصيبت بر مادر و پدر و مخصوصا مادر است . مادر مظهر احساس و عاطفه و مهرباني است . پدر و مادري كه فرزند خودشان را از دست داد بودند خيلي آرام بودند و علت را از آنها پرسيدند . آنها گفتند: اين فرزند تاكنون زينت زندگي ما بود و از اين به بعد باقيات و صالحات من شده است . اين درست نيست كه ما فكر كنيم چون فرزند را از دست داده ايم ،باقيات و صالحات را هم از دست داده ايم .

سوال – درادامه ي بحث تحمل مصيبت فرزند توضيحاتي بفرماييد .

پاسخ – اصل سوم كه اگر به آن توجه كنيم باعث مي شود كه مصيبت بر ما آسان بشود اين است كه ما باور كنيم بلا هميشه به معناي عقوبت نيست . بعضي ها باورهاي منفي در مورد خودشان دارند و به خودشان تلقين منفي مي كند .مثلا وقتي مصيبتي برايشان پيش مي آيد مي گويند كه اين نشانه ي قهر خداست . الان زائران خانه ي خدا مشرف به حج مي شوند .اگر بطور مثال براي زائري كه تازه به مدينه رسيده است حادثه اي پيش بيايد ، اين زائر بايد بگويد كه اين يك حادثه است ولي بيشتر مواقع زائر مي گويد كه ائمه ي بقيع من را جواب كرده اند يا من قابل نبودم . اگر كسي محرم شد و برايش حادثه اي پيش آمد و برگشت خودش يا مردم مي گويند كه ما لياقت زيارت نداشتيم يا

ص: 2242

چه مال و پولي داشتي كه تو را برگرداندند . اين باورها اشتباه است . امام حسين (ع) همراه با پدرش در مسجد شجره محرم شدند و امام حسين (ع) بيمار شدند و ادامه كار برايشان امكان نداشت. ايشان بايد از احرام بيرون مي آمدند و از نظر فقهي بايد گوسفندي قرباني مي كردند . ايشان قرباني انجام دادند و به مدينه برگشتند .بلا هميشه نشانه ي عقوبت نيست . چرا كسي كه داغ فرزندي مي بيند به خودش تلقين مي كند كه حتما يك جاي زندگي من ايرادي داشته است . بلا مي تواند امتحان باشد . اصل ديگر ممكن است كه ما در زندگي تلاطمي داشته باشيم و بلايي براي ما پيش بيايد نبايد آرامش را از دست بدهيد . فردي است كه بيست سال در بستر است يا فرزندانش را از دست داده است . ما بايد در دل طوفان آرامش داشته باشيم . اگرانسان باور كرد كه بلا هميشه نشانه ي عقوبت نيست به آرامش مي رسد . اميرالمومنين مي فرمايد : از روزي كه پيامبر به رسالت رسيده است من يك روز آرام نداشته ام . سيزده سالي كه در مكه بودم هميشه اذيت و آزار مشركين را داشتم ، ده سال مدينه هم درگير جنگ با مشركين بودم . من يك روز آرام نداشتم و زندگي من در تلاطم بوده است ولي خدا را شكر مي كنم . ممكن است كه ما در زندگي مان گرفتاري فراوان داشته باشيم ولي آرامش هم داشته باشيم .

خدايا آنچه همه ي بينندگان اين برنامه از تو مي خواهند ، در حق

ص: 2243

ما و خودشان به اجابت برسان .

90-07-16

سمت خدا – 16/7/90

آقاي حسيني قمي

در دلم انداخته حال رجا و بيم را ، جذبه ي ذي القعده آتش مي زند تقويم را . دارد امشب از شمال شرق احسان مي وزد، مي شناسد اين گدا سلطان آن اقليم را . مي شود آقا بدان زائر سرا راهم دهد ؟ مي نشينم تا محقق سازد اين تصميم را . يا رضا اذن دخول ماست نام مادرت ، مرحمت كن رخصت پابوسي و تعظيم را . بيدق سبزرضا قصد هلاكم داشت حيف، كاش بالا برده بودم پرچم تسليم را.

سوال – درخصوص وعده ي الهي براي پاداش دادن به صابران توضيح بفرماييد.آيا واقعا ً صبر در مصائبي كه خود ما بوجود آورنده ي آنها نيستيم به چشم خداوند مي آيد ؟

پاسخ – در ابتدا ولادت امام رضا(ع) را تبريك مي گويم . ماه ذي القعده ماه امام رضا (ع) است . يازدهم اين ماه ولادت امام رضا(ع) و اول اين ماه ولادت حضرت معصومه (س) خواهر گرانقدر ايشان است . بيست و سوم اين ماه روز شهادت امام رضا(ع) بنا بر روايتي است . اين روز هم روز شهادت ايشان و هم روز زيارتي ايشان است . بيست و پنجم اين ماه روزي است كه در سال ممتاز است . روزه در اين روز معادل هفتاد سال است . چهار روز در سال اين امتياز را دارد . مرحوم ميرداماد مي فرمايد : با وجودي كه روزه ي اين روز معادل هفتاد سال است ، اما افضل اعمال آن زيارت امام رضا(ع) است . آخر اين

ص: 2244

ماه هم شهادت امام جواد (ع) است . به همه توصيه مي كنم كه از زيارت اين امام رئوف ، امام رضا(ع) در هر فرصتي غفلت نكنند . در اين اقيانوس پاك به بركت امام رضا(ع) همه شستشو مي شوند . آيت الله نخودكي عالم بزرگي بودند كه در نجف زندگي مي كردند . به زيارت امام رضا(ع) آمدند يك كاشفه اي پيش آمد كه مقيم مشهد شدند . ايشان مي گويد كه من ديدم امام به همه ي زائران خود توجه دارد . با اينكه همه ي زائران چهره هاي خوبي نداشتند ولي امام رضا(ع) جدا نمي كردند .

گاهي برخي از واژه هاي مذهبي ما مظلوم واقع مي شوند . يكي از واژه هايي كه خيلي زياد در قرآن كريم آمده ، واژه ي صبر است . اين كلمه صدو سه بار درقرآن تكرار شده است . تنها به پيامبر خدا فرمان صبر بيست بار گفته شده است . برخي از واژه ها است كه نياز به توضيح دارند . يكي از اين واژه ها انتظار است . آيا انتظار يعني اينكه ما كاري انجام ندهيم تا امام زمان (عج) ظهور كنند . چهار واژه ي صبر ، تسليم ، توكل و رضا از واژه هايي هستند كه نياز به توضيح دارند و خوب براي افراد جا نيفتاده است . زماني دو نفر كه با يكديگر دعوا داشتند به پيامبر(ص) مراجعه كردند و ايشان را به عنوان قاضي قرار دادند . زماني كه دعوا مطرح شد يكي از اين دونفر خوب حرف هاي خود را مطرح نكرده و دفاع نمي كرد . بنابراين

ص: 2245

طبق قوانين قضاوت، حق به ديگري داده شد . رسول خدا قضاوت كرده و حق را به آن طرف دادند . آن كسي كه محكوم شد گفت اشكالي ندارد اجر ما با خدا باشد . حضرت ناراحت شده و سه بار دست مبارك خود را تكان داده و فرمودند : اطلب حقك ، حق خود را بگير. كساني كه دين را افيون جامعه مي دانند به سراغ واژه هايي مانند صبر مي روند. به اين علت كه شايد تفسير آن به خوبي براي مردم روشن نشده است . اين واقعيت است كه گاهي مصيبت هايي پيش مي آيد كه ما دخالتي در آنها نداشته ايم . يك تعبير كوتاهي در نهج البلاغه در اين خصوص است كه بسيار زيبا است . حضرت مي فرمايند : صبر شجاعت است . ولي اينكه انسان خود را به ناتواني بزند آفت است . وقتي كه فرد كار و وظايف خود را انجام داده ولي بازهم يك گرفتاري هايي براي او پيش آمده است، در اين صورت صبر شجاعت است . يك شعري است كه مضمون آن اين است : اين واقعيت زندگي است كه آنطور نيست كه ما به آنچه آرزو داريم برسيم . آيا واقعاً كسي است كه بگويد من در زندگي خود هيچ مشكلي نداشته ام ؟ همه در طول زندگي خود مشكلاتي داشته اند . اين مسئله طبيعي است . اگر يك داغ و مصيبتي براي انسان پيش بيايد كه خود فرد در بوجود آمدن آن هيچ تقصيري نداشته است . در اين خصوص بايد صبر كرد . ما با باورهاي ديني زنده هستيم و

ص: 2246

گاهي يك باور خيلي به ما كمك مي كند . يك زماني حضرت موسي (ع) از خداوند خواست كه عابدترين و محبوترين افراد نزد خود را به او نشان دهد . خداوند يك آدرسي را به حضرت موسي (ع) دادند كه به كنار دريا بروند و آن فرد را ببينند . حضرت موسي به آن مكان رفتند و هرچه گشتند كسي را با ويژگي هاي افراد عابد و زاهد پيدا نكردند . تنها يك نفر را پيدا كردند كه فرد زمين گيري بود و بيماري هاي سختي داشت و به يك ذكري هم مشغول بود . ازخداوند سوال كرد پس آن فردي كه ما به دنبال او هستيم كجا است ؟ جبرائيل گفت همين فرد است . گفتند ما از اين فرد كه چيزي نديديم . نه عبادتي ، نه سجاده اي و نه پيشاني پينه بسته اي . خطاب آمد كه مي خواهيد يك امتحان همينجا از اين فرد بكنيم . اين پيرمرد با اينكه چند بيماري داشت درهمانجا بينايي او هم از او گرفته شد . انتظار مي رفت كه فرياد اين پيرمرد بالا برود كه خدايا من كه مشكلات عديده اي داشتم چرا بينايي را هم از من گرفتي ؟ اين پيرمرد مناجاتي به اين مضمون كرد كه خدايا تا آن وقتي كه خواستي بينايي را به من دادي ، امروز هم از من گرفتي اشكالي ندارد . من هنوز خيلي به تو اميد دارم و هنوز از اميد من به خاطر رفتن اين بينايي كم نشده است . در آخر هم گفت اي خدايي كه خيلي به ما لطف داشته و

ص: 2247

نسبت به ما مهربان هستي . خطاب به حضرت موسي (ع) آمد كه عابدترين و محبوب ترين فرد همين است . گاهي ما نماز مي خوانيم ، نماز شب هم مي خوانيم اما در حين نماز شب به گونه اي الحمدالله مي گوييم كه از صد بدگويي بدتر است . يعني به گونه اي حمد مي كنيم كه تماماً شكايت است . حضرت موسي (ع) به آن پيرمرد گفت من مستجاب الدعوه هستم آيا مي خواهي دعا كنم كه تمام بيماري هاي تو از بين برود؟ گفت آن چيزي كه خدا براي من بپسندد براي من محبوب تر ازآن چيزي است كه خودم بخواهم . من راضي هستم . حضرت موسي از او پرسيد خدا چه چيزي به تو داده كه اينقدر شاكر هستي ؟ گفت در اين منطقه تنها خداشناس من هستم و بقيه هيچكدام مومن نيستند . آيا اين مسئله جاي شكر ندارد . يكي از اسوه هاي صبر حضرت ايوب است . يك زماني همسر ايشان به حضرت گفت : دعا كن گرفتاري هاي ما برطرف شود . گفت ما هفتاد سال سر سفره ي نعمت خدا بوده ايم ، حالا گرفتار شده ايم . اجازه بده هفتاد سال از اين گرفتاري ما بگذرد ، بعد شكايت يا دعا كنيم . بايد در باورهاي ديني خود آنچه را خدا به ما داده ببينيم و باوركنيم كه خدا ناظر بر ما است .

سوال – به چه اميدي ما بايد صبر كرده و منتظر چه روزنه اي باشيم ؟

پاسخ – يكي از آموزه هاي ديني ما اين است كه مي گويند نيت

ص: 2248

مومن از عمل اومهمتر است . جابر وقتي كه اربعين به كربلا آمد و در سلامي كه به شهداي كربلا داد گفت ما در ثواب شما شريك بوديم . اين جمله براي عطيه كه خود او هم مفسر قرآن است سخت بود . گفت چگونه ما در ثواب اين افراد شريك هستيم . مي داني كه اينها چه سختي هايي كشيده اند ؟ جابر گفت خودم از رسول خدا شنيدم كه اگر كسي ، امت و ملتي را دوست داشته باشد با آن قوم محشور مي شود . كار يك امتي را دوست داشته باشد در ثواب آنها شريك است . جابر قسم خورد و گفت به خدا قسم اگر من در كربلا بودم در ركاب سيدالشهدا شهيد مي شدم . يعني اگر كسي از ته قلب بگويد اگر من داشتم اين كارها را مي كردم . اگر واقعاً با نيت خالص بگويد مطمئن باشد در اين كارها شريك خواهد بود . البته نبايد شكوه و ناله كند . بايد بگويد كه من مثلاً بيست سال است در بستر بيماري هستم ، نماز اول وقت و روزه ي درست ندارم، اما اگر سالم بودم جاي من هميشه در صف اول نماز جماعت بود . جابر گفت به خدا ما شريك ثواب اين شهدا هستيم . وقتي كه خدا مي خواست به پيامبر دلداري بدهد ، گفت تو در مقابل ديدگان ما هستي . اگر انسان باور كند كه صبر او مقابل ديدگان خدا است براي او آسان مي شود . زماني كه حادثه ي كربلا خيلي سنگين مي شد ، امام حسين (ع) مي فرمودند

ص: 2249

: خدايا صبر مي كنم چون در مقابل ديدگان تو است .

سوال - درخصوص آيات يكم تا سيزدهم سوره ي نمل توضيح بفرماييد.

پاسخ – حضرت موسي (ع) گرفتاري هاي زيادي را تحمل كرد . بيشترين داستاني كه در قرآن آمده درخصوص حضرت موسي (ع) است . اين آيه درخصوص زماني است كه ايشان به همراه همسر خود فرار كردند و گرفتار انواع سختي ها شدند . در تفاسير است كه همسر ايشان در آستانه ي زايمان در بيابان بود و هيچ امكاناتي هم نداشت . نگاه حضرت به يك آتشي افتاد . به همراهان خود گفت از اين آتش مشخص است كه بايد كسي در آن مكان باشد . ببينم مي توانم از او كمك بگيرم . اميرالمومنين (ع) مي فرمايد كه حضرت موسي رفت آتش بياورد ، پيامبر بازگشت . داستان وحي به حضرت موسي و شروع پيامبري او از همينجا است . ايشان در اوج سختي و گرفتاري اميد خود را از دست نداد . شايد سخت ترين بخش زندگي حضرت موسي (ع) همان شب باشد. آغاز پيامبري او از اوج سختي ها بود . درخصوص حضرت ايوب نيز به همين گونه بود . به محض اينكه به همسر خود گفت صبر كن ، همه ي گرفتاري ها برطرف شد.چرا كه او امتحان خود را داده بود .

سوال – كسي كه با تمام سختي ها صبر مي كند بايد منتظر چه اتفاقي در دنيا يا آخرت باشد و خداوند چه چيزي براي او آماده كرده است؟

پاسخ – قرآن در خصوص صابرين مي فرمايد : كساني هستند كه وقتي به

ص: 2250

آنها مصيبتي وارد مي شود مي گويند ما از خدا هستيم و به سوي خدا باز مي گرديم . كمتر تعبيري در قرآن به اين صورت است . تقريباً پاداش همه ي اعمال مشخص است . پاداش نماز ،روزه ، حج و غيره مشخص است . اما تنها در خصوص صابرين گفته شده كه به آنها اجري بدون حساب داده مي شود . در قرآن ميزان پاداش اين افراد گفته نشده است . امام رضا(ع) حديثي را به جد بزرگوار خود رسول الله نسبت مي دهند . اين حديث قدسي است . خداي متعال مي فرمايد : وقتي كه من براي بنده ي خود به هر دليلي يك گرفتاري پيش آوردم ، اين مصيبت ممكن است در مال ، در جسم و در فرزند او باشد . اگر بنده ي من در مقابل مصبت صبر جميل كرد، ( صبر جميل صبري است كه در آن شكايت نباشد ) ، من حيا مي كنم در روز قيامت به حساب او برسم و ميزان و نامه ي عملي براي او در نظر بگيرم .

ازخدا مي خواهيم كه به بركت ولادت امام رضا (ع) ما را بيشتر با معارف اهل بيت آشنا كرده و توفيق عمل عنايت بفرمايد.

1391

91-12-27

91/12/27 در يك بهار سبز خوش آيند مي رسي يك روز در اواخر اسفند مي رسي، وقتي كه دسته دسته كبوتر به اذن عشق از آسمان فرود بيايند مي رسي از نسل ارتفاعي و از پشت آسمان بي هيچ واسطه به خداوند مي رسي ،تا يازده ستاره برايت شمرده اند با اين حساب با عدد چند مي رسي

ص: 2251

از پشت روزهاي مه آلوده ي زمين مي بينمت كه با گل و لبخند مي رسي. سوال- در مورد نداي قيامت كه مي فرمايد :كجا هستند كساني كه با خدا جنگيده اند توضيحاتي بفرماييد. پاسخ – ولادت خجسته ي زينب كبري را تبريك عرض مي كنيم. يكي از مصداق هاي افرادي كه با خدا جنگيده اند، كساني هستند كه با اولياءخدا جنگيده اند. مصداق ديگر كساني هستند كه قسم دروغ مي خورند و مصداق ديگر رباخواري است كه اين يك جنگ دوطرفه است. ظلم به ديگران هم يكي ديگر از مصداق هاي جنگ با خداست. در نهج البلاغه نامه ي 53 داريم( حضرت امير به مالك اشتر) مي فرمايند :با مردم منصفانه برخورد كن. انصاف با مردم يعني هر آنچه كه براي خود مي پسندي براي ديگران هم بپسندي. اگر با مردم منصفانه برخورد نكني، ظلم كرده اي و كسي كه به بندگان خدا ظلم كند خدا دشمن اوست ،كسي كه خدا با او دشمني كند عذري از او پذيرفته نمي شود و كسي كه به مردم ظلم كند محارب با خداست. پس افرادي كه ظلم مي كنند با خدا مي جنگند. حضرت مي فرمايد :فكر نكني كه جنگ با خدا چيز مهمي نيست، تو نمي تواني كيفر الهي را تحمل بكني. حديثي در كتاب كافي داريم كه امام صادق(ع) مي فرمايد :خدا به يكي از پيامبرشان وحي فرستاد و فرمود كه به فلان ستمكار بگو كه اگر من به تو مقام دادم براي اين نبود كه خون بي گناهان را بريزي و مردم را چپاول كني، من اين مقام را به تو دادم تا

ص: 2252

كاري بكني كه مظلومين صداي ناله نداشته باشند. من از ظلم به مظلومين صرف نظر نمي كنم اگر چه مظلوم كافر باشد. حضرت در ادامه مي فرمايد: در طبقات پايين جامعه ،خدا را در نظر داشته باش. با بيچاره ها ، درماندگان ،نيازمندها و زمين گيرها، طوري رفتار كن كه در روز قيامت كه خدا را ملاقات مي كني كوتاهي نكرده باشي .حضرت به مالك تاكيد دارد كه بايد با طبقات پايين بيشتر توجه كني. آيت الله احمدي ميانجي نقل مي كردند كه آيت الله مدرس با جايگاه بالايي كه داشت وقتي ايشان در مجلس مي نشستند، اگر فردي از طبقات پايين دست مي آمد آيت الله مدرس به تمام قد در مقابل او مي ايستاد و اگر تاجري مي آمد نيم خير، قيام مي كرد و اگر قوم السلطنه مي آمد تكاني مي خورد و يا اللهي مي گفت. وقتي ايشان مي خواست در حق قوام لطف كند مي گفت كه قوام براي خودش چايي بريزد. و قوام از اين كار خوشحال مي شد. در جامعه نبايد اين وضعيت جابجا بشود. عده اي از مسئولين وعلما خدمت امام خميني رسيده بودند و به امام گفتند كه شما به مردم بگوييد كه از تشريفات كم كنند و به فقرا رسيدگي كنند. وقتي فردي اين حرف را به امام زد ،امام با ناراحتي فرمود كه من چه بگويم اگر من به مردم بگويم كه سراغ تشريفات نرويد و مردم به من بگويند كه مسئولين چكار كرده اند. من شنيده ام كه براي خودتان خانه هاي كذايي درست كرده ايد. امام نگران بود كه نكند مسئولين با

ص: 2253

فقرا هماهنگ نباشند. كساني كه مي توانند كاري براي طبقات زير دست و پايين انجام بدهند. كساني كه از بانك ها وام مي گيرند دو دسته هستند: عده اي هستند كه ميلياردي وام مي گيرند، اگر بانك از آنها درصد بالاي سود هم بگيرد و جريمه هم بگيرد آنها ضرر نمي كنند زيرا آنها برج ساخته اند و سود برده اند و افرادي هستند كه بخاطر نيازمندي وام هاي ده ميليون يا بيست ميليون مي گيرند. آيا نظام اسلامي نمي تواند براي افراد نيازمند كاري بكند؟ خانمي نوشته اند كه شوهر من وام گرفته است و در اثر سانحه اي چشمش را از دست داده است و نتوانسته است كه قسط هاي بانك را بدهد. الان خانه را از دست ما گرفته اند. آيا ما مسئوليتي در قبال اين آقا نداريم؟ خانمي كه تحت پوشش كميته ي امداد هستند ،نوشته است كه من وامي گرفته ام كه خانه ي گِلي خودم را بازسازي كنم. به دلايلي نتوانستم آنرا پرداخت كنم و الان جريمه هاي زيادي دارم .آقايي گفته اند كه ضامن فرد جواني شده ام كه وام بگيرد و اين جوان در اثر حادثه از بين رفته است و وام آن به گردن من افتاده است. من نتوانستم آنرا بدهم و الان جريمه ي آن خيلي زياد شده است. آيا ما در مورد اين جور گرفتاري ها وظيفه اي نداريم ؟ ما بايد به حكم دين اعتماد داشته باشيم. آيه 280 سوره بقره مي فرمايد: اگر كسي وام گرفت و نتوانست آنرا بپردازد، به او مهلت بدهيد. شأن نزول اين آيه به اين صورت بود

ص: 2254

كه عده اي وام مي دادند و وقتي زمان پرداخت آن فرا مي رسيد و نمي توانست آنرا بپردازد، طلبكار مي گفت كه آنرا با شش ماه تاخير بده ولي بايد جريمه بدهي .اين آيه اي كه در مورد ربا آمده است بخاطر اين موضوع است . از يكي مراجع بزرگوار پرسيدم كه بانك مي گويد كه جريمه شرط ضمن عقد است كه فرد قبول مي كند كه اگر قسط را ندهد، جريمه پرداخت كند. ايشان فرمود :اگر اين مجوز زياده گرفتن بود ، چرا در روايات نفرموده اند كه ربا حرام است مگر اينكه طرف قبول بكند كه بيشتر بپردازد. در سال 1361 از طرف بانك، خدمت امام خميني رفتند و گفتند كه اگر ما جريمه نگيريم مردم قسط هايشان را نمي پردازند. و خواستند كه شرط ضمن عقد بگذارند و امام فرمودند كه من قبول نمي كنم و اين كار ربا است و من آنرا جايز نمي دانم. مجلس قانوني تصويب كرد و شوراي نگهبان هم آنرا تاييد كرد و گفت: بر اساس فتواي غيرمشهور اين قانون درست است و اين كار انجام شد. الان سي سال است كه اين قانون نوشته شده است. آيا بعد از سي سال نبايد اين قانون بازنگري بشود ؟آيا راه ديگري وجود ندارد؟ حداقل حكومت ديني براي كساني كه نيازمند هستند چاره اي بينديشد. اين آيه قرآن در كجاي نظام اسلامي ماست ؟ در آن روز امام فرمودند كه فكر ديگري به جز جريمه بكنيد و آنرا قبول نكردند. خوب است كه رسانه، ميزگردهاي علمي با افراد با تجربه و فقها بگذارند و مباحثه و مناظره در

ص: 2255

مورد اين قانون ،آنرا بررسي كنند. رسانه مي تواند آمار بگيرد از افرادي كه وام هاي كم گرفته اند و نتوانسته اند اقساط آنرا بپردازند و خانه شان را از دست داده اند. چه مقدار مردم دچار مشكل شده اند؟ و چه مقدار بانك متضرر شده است ؟ در هر موضوعي كه رسانه وارد بشود نقشش خيلي مهم است. گاهي يك گزارش چند دقيقه اي پخش مي شود و استاني به حركت در مي آيد تا مشكل را حل كند. پس خوب است كه در اين مورد وقت گذاشته بشود و اين قانون كارشناسي بشود. يكي از نمايندگان مجلس گفته است كه امروز بانك ها خون مردم را در شيشه كرده اند و حتي اين مطلب در رسانه هم پخش كنند. صحبت هايي شد كه تعطيلي روز تاسوعا را حذف كنند. خوب است ما بجاي خذف تعطيلي روز تاسوعا، به تغيير اين قانون فكر كنيم. فقيه بزرگواري فرمودند كه بانك ها در ايران بالاترين سود را مي گيرند و ايران رباخوارترين كشور جهان است. وقتي نرخ سود واقعي نباشد مشكلات زيادي پيش مي آيد. مديرعامل بانكي مي گفت كه يكي از آشنايان بواسطه ي من از بانك وام كلاني با سود 14 درصد گرفت و بعد متوجه شدم كه در همان بانك با سود 20 درصد سرمايه گذاري كرده است، وقتي به اين فرد اعتراض كردم ايشان اسم اين كار را فكر اقتصادي گذاشت. هر كجا كه ما تسليم دين نشويم و راه كار دين را قبول نكنيم دچارمشكل مي شويم. امام خميني به حكم دين باور داشت و جريمه بانك را قبول نكرد. اگر

ص: 2256

ما به راه كار دين اعتماد داشته باشيم دنبال راه كارهاي ديگر نمي رويم. موسسات اعتباري روي بانكها را سفيد كرده اند ،نبايد دست آنها را باز گذاشت .در هر شهري بايد شوراي فقهي باشد تا ببينند كه بانك ها به وظايفشان عمل مي كنند يا خير و عقود را مورد بررسي قرار بدهند. شما از كارمند بانك ها يا مردم سوال كنيد كه چند درصد آنها از عقود بانك ها اطلاع دارند. چند درصد به اين عقود عمل مي كنند؟ سوال – صفحه 269 قرآن كريم را توضيح بفرماييد. پاسخ – در اين صفحه داريم :اگر بخواهيد نعمتهاي الهي را بشماريد نمي توانيد اين كار را بكنيد. انسان سپاسگزار نيست .اين تعبير در دو جاي قرآن آمده است: آيه ي 34 سوره ابراهيم مي فرمايد: هيچ كس نمي تواند نعمت هاي الهي را بشمارد . خداوند غفور و رحيم است . در اين صفحه خداوند مي فرمايد كه اگر بخواهيد سپاسگزارهم باشيد نمي توانيد. همه مشكلات دارند ولي انسان بايد نيمه ي پر ليوان را هم ببيند. سوال – آداب سفر چيست ؟ پاسخ – امام صادق (ع)از لقمان نقل فرموده اند كه وقتي به سفر مي رويد خوش اخلاق باشيد. مواظب باشيد كه شادي همراه با گناه نباشد. آيت الله اراكي در قم نماز جمعه مي خواندند و مي فرمودند كه مي شود چهار نفر مومن كنار هم جمع بشوند و غيبتي نشود؟ اگر شما چنين چيزي را پيدا كرديد من ريش هايم را مي كنَم. آداب ديگر سفر، هماهنگي در سفر است .در سفر با همسفرهاي تان هماهنگ باشيد ولي اگر بخواهند

ص: 2257

شما را به گناه بكشند نبايد با آنها هماهنگ باشيد. حدود حريم محرم و نامحرم هم رعايت بشود. وقتي عده اي از خانم ها مي خواستند عباي آيت الله صافي را ( بخاطر مقدس بودن) ببوسند ايشان مي فرمود: از عباي من مقدس تر، چادر خودتان است. در ديد و بازديد عيد به اين فكر نباشيم كه به ديدن كسي برويم كه هم شأن ما باشد. و اگر كسي كه از ما فقيرتر است به منزل ما آمد ،او را تحويل نگيريم. روايت داريم :اگر كسي مومني را به خاطر فقرش ذليل بكند ،در روز قيامت خدا او را انگشت نما و رسوا مي كند. .آبروي مومن پيش خدا خيلي محترم است. پس اگر به سراغ خويشاوندان مي رويد به سراغ افرادي كه وضع مالي شان از شما بدتر است برويد و آنها را تحويل بگيريد. فرصت عيد زمان خوبي براي اطعام دادن به مومنان است. اطعام دادن با صدقه دادن فرق مي كند. حتما نبايد در اطعام دادن، افراد فقير باشند. فردي به امام صادق(ع) گفت كه من الان فقير هستم ولي قبلا وضعم خوب بود. امام فرمود كه مقداري قرض كن و اطعامي بده تا عده اي از مومنين سر سفره ي تو بنشينند ،تناول كنند و براي تو دعا كنند. بحثي بنام بركت وجود دارد كه آنرا مي توان براي مومن نقل كرد زيرا بحث معنوي است. ابن حديد از علماي اهل سنت براي هفت صد سال قبل است .ايشان نقل مي كند كه امام علي(ع) ناراحت بود، گريه مي كرد و مي فرمود كه هفت روز است كه ميهمان به خانه

ص: 2258

ي من نيامده است و من مي ترسم كه از عنايت خدا دور شده باشم كه ميهمان به خانه ي من نمي آيد. كسي كه نگاهش مادي است مي گويد كه ما بايد كسب درآمد كنيم، آنرا جمع كنيم و به كسي ندهيم. به پذيرايي و اطعام ها به چشم يك عبادت نگاه كنيم و مواظب باشيم كه رضاي خدا در آن باشد. يا مقلب القلوب والابصار .... انشاءالله خودمان مقدمات تحويل حال را فراهم كنيم ،دل هاي مان را باهم صاق كنيم تا خدا دل هاي ما را به بهترين احوال تبديل كند.

91-12-20

91/12/20 سوال- در مورد نداهاي روز قيامت توضيحاتي بفرماييد. پاسخ- در روايت داريم كه در قيامت ندا مي كنند :كجا هستند كساني كه در دنيا با خدا جنگيده اند. خيلي سخت است كه در صحراي محشر انسان را با شاخصه ي بدي صدا بزنند. سه دسته هستند كه با خدا جنگيده اند: كساني كه با اولياء و ائمه خدا جنگيده اند( كساني كه امام حسين(ع) را به شهادت رساندند و كساني كه در مقابل حضرت علي(ع) ايستادند و جنگيدند ،اينها مصداق جنگ با خداست. در زيارت جامعه كبيره داريم كه هر كس با شما بجنگد با خدا جنگيده است)، كساني كه قسم دروغ مي خورند و مي دانند كه قسم شان دروغ است.( اين كار مثل جنگ با خداست، گاهي در دادگاه براي انسان مسئله اي پيش مي آيد كه كار به قسم مي كشد. بعضي ها فكر مي كنند كه اشكالي ندارد كه يك قسم دروغ بخورند. گاهي در اين قسم هاي دروغ، منافع كسي را هم از بين

ص: 2259

مي بريم. در دادگاه گاهي با يك قسم پرونده مختومه مي شود و فردي ضرر مي كند) و كساني كه در دنيا رباخوار بودند. در رباخواري جنگ دو طرفه است. يعني رباخوار با خدا جنگيده است و خدا هم با رباخوار مي جنگد. آيه 279 سوره بقره در مورد رباخواري است كه مي فرمايد: ربا را كنار بگذاريد، اگر اين كار را نكنيد بدانيد كه اين جنگ خدا با شماست. يعني خدا با رباخوار اعلام جنگ مي كند. واي به حال كسي كه خدا با او اعلام جنگ كند. چرا گناه ربا خواري اين قدر شديد است ؟ ما در مورد هيچ گناهي اين قدر آيه و حديث نداريم. ربا از فحشا ،قمار ،شرابخواري و قتل نفس بدتر است چرا؟ علامه طباطبايي مي فرمايد: بيشتر گناهان، چند نفر را گرفتار مي كند ولي ربا نظام يك جامعه و اساس دين را از بين مي برد. اين كار با دين ما قابل جمع نيست. آقاشيخ عباس قمي مي فرمود كه شبي به ميهماني رفتم و در آن شب، نتوانستم نماز شب بخوانم و نماز صبح را هم نزديك طلوع آفتاب خواندم و تا چهل شب نتوانستم نماز شب بخوانم يعني حال نماز شب خواندن را نداشتم. تحقيق كردم كه و متوجه شدم كه اين فرد كسي است كه بعداز ظهرها وام ربوي به مردم مي دهد. اين لقمه براي آقا شيخ عباس قمي شبهه ناك بوده است زيرا خبر نداشته است ولي باعث شده است كه ايشان نتواند چهل شب نماز شب بخواند. حالا واي به حال كسي كه عمدا ربا خواري كند. خوب است كه

ص: 2260

ما در مسائل ديني وسواس داشته باشيم. مرحوم مجتهدي مي فرمودند كه بعضي ها وسواس گربه اي دارند يعني يك حمام رفتن شان يك ساعت طول مي كشد يا در وضو گرفتن وسواس به خرج مي دهند. گربه در بعضي مواقع از آب رد نمي شود ولي براي گرفتن ماهي، تمام تنش را در آب فرو مي برد. پس خوب است كه ما در مسائل مالي وسواس داشته باشيم. آيت الله گلپايگاني فرمودند كسي كه وسواس داشته باشد عادل نيست. پس ربا نظام جامعه و دين انسان را از بين مي برد. براي از بين بردن ربا،بايد قرض هاي غير ربوي را توسعه بدهيم. بهترين راه مبارزه با رباخواري اين است كه اگر انسان قرض گرفت، زمينه اي فراهم كند كه همه براحتي به ديگري قرض بدهند. عده اي وام مي گيرند ولي آنرا پس نمي دهند. روايت داريم كه اگر كسي قرض بگيرد و نخواهد آنرا پس بدهد، مثل دزد است . روايت ديگر مي فرمايد: در قيامت خطاب مي شود اين ستمگري است كه حق خدا را نداده است يعني حق مردم حق خدا مي شود. روايت داريم كه دزدها سه دسته هستند: كساني كه مي توانند دِين مردم را بدهند ولي آنرا نمي دهند، كساني كه مي توانند مهريه همسرشان را بدهند ولي آنرا نمي دهد و كساني كه زكات مال شان را پرداخت نمي كنند. پس مومن كسي است كه اگر راحت قرض گرفت، راحت هم قرض را پس بدهد. ويژگي مومن است كه خوب قرض مي دهد و خوب قرض را پس مي دهد. حالا اگر كسي قرض گرفت و

ص: 2261

نتوانست آنرا پس بدهد چكار بايد كرد ؟ در سوره بقره داريم :به او مهلت بدهيد تا بدهي اش را پرداخت كند و اگر مي توانيد آنرا ببخشيد،روزي خداوند در دادگاه الهي آنرا جبران مي كند. در نظام بانكداري ما قانون عمل بانكي بدون ربا در مجلس تصويب شده است و شوراي نگهبان آنرا تصويب كرده است، آيا اين قانون به اين آيه عمل مي كند؟ افرادي كه وام گرفته اند سه دسته هستند :عده اي كه نمي خواهند وام را پس بدهند ، عده اي هستند كه مي توانند وام را پس بدهند ولي آنرا عقب مي اندازند و عده اي هستند كه مي خواهند وام را پس بدهند ولي مشكلاتي برايشان پيش آمده است. آيا اين قانون، مطابق سوره بقره (براي گروه سوم كه ممكن است بيمار داشته يا حادثه اي برايشان پيش آمده باشد) عمل مي كند؟ خير ،قانون به اين سه گروه به يك چشم نگاه مي كند و مي گويد كه بايد جريمه بدهند. ما نمي خواهيم بگوييم كه قانون جريمه اشتباه است ولي بايد بين اين سه گروه كه وام گرفته اند تفاوتي باشد. اين قانون بشري است ،آيا نمي توان يك قانون جايگزين براي آن نوشت؟ عده اي از متدينين براي فردي پول جمع كردند و خانه اي خريدند و ده ميليون تومان آن كم بوده است كه از بانك وام گرفته اند. اين فرد نتوانسته است كه قسط هاي وام را برگرداند و به مرور زمان اين خانه براي بانك شده است و هنوز هم به بانك مقروض است .حتما اين قانون مي تواند جايگزين داشته باشد.

ص: 2262

اين قانون بعد از سي سال مي تواند عوض شود. مثلا آيا مي توان براي اين قانون، بيمه درنظر گرفت. وقتي فردي در رانندگي تصادف مي كند بيمه مي تواند تشخيص بدهد كه فرد مقصر است يا خير. حالا به فرض تاجري وام گرفته است، بيمه مي تواند پشتيبان باشد كه ببيند اين فردي كه بدهي اش را نمي دهد بخاطر مشكلاتي است كه بوجود آمده است يا خير. حتما راه كارهاي متعددي وجود دارد. به فرض شما هر سه گروه را جريمه كنيد، اين جريمه ها كجا مي رود؟ آيا جريمه ها بايد منبع درآمدي براي بانك ها باشد يا عاملي باشد كه مردم تخلف نكنند؟ در قانون جديد جريمه براي بانك يك منبع درآمد شده است. الان در دنيا اگر كسي جريمه مي شود، به حساب بانك نمي رود بلكه اين جريمه ها به حساب صندوقي مي رود و بعد بانك مبلغ خودش را برمي دارد و مابقي را براي نيازمندان خرج مي كنند. پس اين جريمه ها نمي تواند جزو درآمد هاي بانكي باشد. بعضي ها مي گويند كه ما با شش ماه تاخير حقوق مي گيريم، آيا در اين موارد ،دولت خودش را جريمه مي كند؟ الان موسسات اعتباري خيلي بدتر از بانك هاي دولتي هستند. يعني بانك گرفتاري كمتري براي مردم درست مي كند. پس بايد بعد از سي سال، اين قانون بازنگري شود و بين افرادي كه وام را نمي دهند تفاوت هاي قائل شود. از نظر فقهي جريمه محل بحث دارد. امام خميني مي فرمود: براي جريمه هيچ راهي وجود ندارد. از طرفي اگر جريمه نگيرند ممكن است

ص: 2263

كه سيستم بانكي و پرداخت ها بهم بخورد. امام اين مسئله را به شوراي نگهبان واگذار كردند. در سال 62 اين قانون تصويب شد. در مسئله ي تصادفات رانندگي اگر شما مقصر نباشيد بيمه به شما كمك مي كند. در مسئله وام هم مي توان از اين كار استفاده كرد. اگر ربا خواري اين همه مذمت شده است، آيا مسئولين احتمال نمي دهند كه اين مشكلات سخت بانكي كه ايجاد شده است بخاطر اين است كه اين قانون اشتباه رفته است ؟آيا اين اثر وضعي اين قانون نيست كه جريمه را از وام هاي كوچك جمع مي كنند و بعد مبالغ هنگفتي از بانك اختلاس مي شود؟ البته قوه قضائيه با اين اختلاس ها برخورد كرده است ولي آيا اين تبعات اين قانون نيست؟ آيا كارگران تقاضا مي كنند كه تاخير حقوق شان را بگيرند ؟ در خيلي از كشورهاي اسلامي وقتي قانوني تصويب مي شود، آن قانون را رها نمي كنند. در دنيا شوراهاي نظارتي بر حسن اجراي قانون داريم. در سرتاسر نظام بانكي ما يك شوراي فقهي كه حرفش را گوش بدهند نداريم. چرا هر روز يك موسسه ي بانكي باز مي شود؟ چون سود دارد ،اين سود از كجا مي آيد؟ آنها با جريمه هايي كه (به اسم قانوني) مي گيرند سودهاي زيادي مي كنند. در بانك حساب هاي قرض الحسنه هايي وجود دارد ولي بانك چند درصد وام قرض الحسنه مي دهد؟ الان وام جهيزيه را نمي دهند و ممكن است كه عقوبت اين همان است كه ميلياردها تومان اختلاس مي كنند. انشاءالله اين برنامه اثرگذار باشد. كتاب برزخ و نفخه

ص: 2264

ي صور به انضمام مباحث رجعت نوشته ي آقاي عالي، كتاب خوبي است. پس يك روي سخن ما با مسئولين است. پيامك هايي در مورد جريمه اي بانكي به ما رسيده است كه اشك انسان را در مي آورد. خانمي يك ميليون وام گرفته است و بعد از مدتي كه نتوانسته است قسط ها را بدهد، مبلغ آن به پنج ميليون رسيده است .بعضي ها علاوه بر اينكه خانه شان را از دست داده اند هنوز به بانك مقروض هستند. بعضي ها براي جهيزيه معطل هستند. بعضي از بيماران يك وام گرفته اند و نتوانسته اند آنرا پرداخت كنند، بانك نبايد با گرفتن ديركرد زندگي آنها را تباه كند. بانك بايد حساب كساني را كه نمي توانند بعلت مشكلات ،وام شان را برگردانند ، از بقيه جدا كند. افراد پولدار نبايد وام ها را دير پرداخت كنند و اگر اين كار را بكنند مثل دزد هستند. افرادي كه پولدار هستند بايد پول هايشان را در صندوق هاي قرض الحسنه بگذارند نه اينكه دنبال بانكي باشند كه سود بيشتري مي دهد. در قديم افرادي بودند كه پول هايشان را در صندوق قرض الحسنه مسدود مي كردند و هر كس كه به پول احتياج داشت با معرفي به آن صندوق مي توانست براحتي وام دريافت كند. ما نبايد فكر كنيم كه اگر ما اول سال پول مان را در صندوق بگذاريم در آخر سال ارزش پول ما كم مي شود. (بخاطر تورم) كسي كه اين كار را مي كند با خدا معامله مي كند. اگر ارزش پول شما پايين مي آيد در عوض ثواب قرض الحسنه خيلي

ص: 2265

زياد است. وقتي پيامبر به معراج رفتند در سر در بهشت نوشته شده بود :قرض از صدقه بالاتر است. پيامبر اين سوال را از جبرئيل پرسيدند و جبرئيل پاسخ داد :صدقه ده ثواب و قرض هجده ثواب دارد زيرا گاهي صدقه را به فردي مي دهيد كه مستحق نيست ولي در قرض ،حتما فرد مضطر است كه به دنبال قرض مي آيد . پس كمك مردم و مسئولين در اين امر مهم است و كساني كه وام گرفته اند قسط هايشان را سر وقت بپردازند تا مشكلاتي پيش نيايد. خدايا محبت دنيا را از دل ما بيرون ببر تا دلبسته به دنيا نباشيم و بتوانيم به مردم كمك كنيم.

91-12-13

91/12/13 سوال- در مورد شاخصه هاي خوبي و بدي در قيامت توضيحاتي بفرماييد. پاسخ – در صحنه ي قيامت مهم است كه در ميان اين همه خوبي ها و بدي ها چه كساني را صدا مي زنند. چرا با وجود اين همه بدي ها، بعضي از آنها شاخص بدي مي شوند؟ در شاخصه هاي خوبي داريم كه در قيامت خطاب مي شود: همسايه هاي خدا كجا هستند؟( گاهي در همايش ها افرادي را در ميان جمعيت صدا مي زنند، مهم نيست كه مي خواهند به آنها چه چيزي بدهند، مهم صدا زدن در ميان جمعيت است. حالا تصور كنيد كه در ميان خلق اول و آخر فردي را صدا بزنند به بدي يا خوبي) گروهي بلند مي شوند و جلو مي آيند و فرشتگان از آنها مي پرسند كه شما چكار كرده ايد؟ آنها مي گويند كه ما اهل فضل و بخشش بوديم. خداوند دست دهنده

ص: 2266

را دوست دارد. پس اگر كسي در دنيا چنين صفتي را داشته باشد در قيامت همسايه ي خدا مي شود. در سوره تحريم آيه 11 داريم كه من (آسيه همسر فرعون) بهشتي را مي خواهم كه نزد خودت باشم. خيلي لذت بخش است كه انسان در قيامت همسايه ي خدا باشد. همسايگان خدا كساني هستند كه به فكر حل مشكلات ديگران بودند. در كتاب گزيده ي اصول كافي داريم كه شخصي از ياران امام صادق(ع) در حال طواف بود و فردي از دور به او اشاره كرد ولي او جواب نداد و بار دوم اشاره كرد و امام متوجه اشاره اين فرد شد و فرمود :چرا جواب اين آقا را نمي دهي؟ او گفت: من در طواف واجب هستم ،امام فرمود: برو و حاجت مومن را برآورده كن، اشكالي ندارد. فتواي مشهور فقها هم اين است كه انسان براي انجام حاجت يك مومن طواف را رها كند. الان فصل مشرف شدن به عمره است. كساني كه چندين بار مشرف شده اند خوب است كه هزينه ي عمره را براي حل مشكل ديگري هزينه كنند و بدانند كه ثوابش كمتر از عمره نيست. او كار مومن را تمام كرد و برگشت .از امام پرسيد: مگر يك مومن چه حقي بر گردن مومن ديگر دارد؟ امام پاسخ نداد ولي او اصرار كرد و امام فرمود :حق مومن بر گردن تو اين است كه تو نيمي از مالت را به او بدهي . او تعجب كرد و امام فرمود: اگر بيش از نيمي از مالت را بدهي ايثار كرده اي. قرآن از ايثار تعريف كرده است. يكي از

ص: 2267

نداهاي الهي در قيامت اين است كه كجا هستند ايثارگران ؟ كتاب مفتاتيح الحيات تاليف آيت الله جوادي آملي است. ايشان معتقد بودند كه در كنار كتاب مفاتيح الجنان بايد كتاب مفاتيح الحيات( كليدهاي زندگي) هم باشد. اگر ما اين كليدهاي زندگي را محور قرار بدهيم براي زندگي كافي است. اين كتاب شصت دفعه چاپ شده است. خوب است كه اين كتاب را آهسته بخوانيم وعمل كنيم. در اين كتاب داريم كه ابن عباس در كنار حضرت امام حسن مجتبي(ع) در مسجد الحرام بود و داشت طواف مي كرد. امام معتكف بودند. فردي از امام كمك مالي خواست تا بدهي اش را بپردازد. امام فرمود: دست من خالي است و الان پولي ندارم. آن فرد گفت كه شما با من بياييد و به طلبكار بگوييد كه به من وقت بدهد. امام اعتكاف را بهم زدند و براي شفاعت اين فرد رفتند. ابن عباس سوال كرد كه مگر شما معتكف نبوديد؟ امام فرمود كه از رسول خدا شنيدم :كسي كه حاجت مومني را برآورده كند ثوابش از نُه هزار سال عبادت بالاتر است. در كتاب مفاتيح الحيات داريم :امام صادق(ع) مي فرمايد كه اگر فردي خانه ي خالي داشته باشد و به برادر مومنش نمي دهد، خداوند مي فرمايد: فرشتگان اين بنده حاضر نشد كه يك مسلمان را در خانه اي اسكان بدهد، من هم در بهشت به او جا نمي دهم. يعني اسكان دنيا در مقابل اسكان آخرت . گاهي انسان مي تواند واسطه ي خبر بشود. آيت الله حق شناس كلام نافذي داشتند. ايشان فرموده بودند :ايامي كه درقم طلبه بودم روزي طلبه اي

ص: 2268

به حجره آمد و گفت پولي به من بدهيد. من گفتم كه من از تو گرفتارتر هستم. او رفت ،بلافاصله من احساس تب شديدي كردم تا چند روزي اين تب ادامه پيدا كرد. در عالم رويا به من گفته شد كه اين بخاطر اين است كه گرفتاري آن طلبه را برطرف نكردي. گفتم دستم خالي بود ولي گفته شد كه مي توانستي از كسي براي او قرض كني يا شفاعت او را بكني تا بتواند قرض بگيرد. بعضي ها با زبان شان واسطه ي كار خير مي شوند. الان نزديك عيد است و بايد توانگران به فقرا كمك كنند. آيت الله بروجردي در عالم رويا خواب ديده بودند كه در مجلسي هستند و پيامبر در صدر مجلس نشسته اند و در اطراف پيامبر، علماي بزرگ نشسته اند. آقاي بروجردي دم در نشسته بودند. كنار پيامبر يكي از علما نشسته بود كه ايشان فكر مي كرد جايش نزديك پيامبر نيست. پيامبر به ايشان فرمود: اين عالِم براي رفع گرفتاري هاي مردم بيشتر تلاش كرده است. ما نبايد براي كمك به ديگران فقط به ديگران نگاه كنيم و هر كس بايد به خودش نگاه كند و بگويد كه من چه كرده ام. در يكي ديگر از نداهاي قيامت مي فرمايد :كجا هستند كساني كه مومنان را اذيت و آزار مي كردند؟ در كتاب كافي روايت داريم :كساني قيام مي كنند كه در صورتشان گوشتي نيست و به آنها مي گويند كه به جهنم برويد و در عذاب الهي باشيد. اين بخشي از ظلم كردن است. ولي اذيت كردن مومن جايگاه ويژه اي دارد. در كتاب نهج الفصاحه

ص: 2269

از پيامبر داريم :مواظب باشيد كه يك مظلوم كافر به شما نفرين كند. اين نفرين بالا مي رود و خدا آنرا مي بيند، از نفرين مظلوم بترسيد. در دين ما حيوانات حقوقي دارند .حتي صاحب جواهر، رساله اي در مورد حرمت اذيت و آزار حيوانات دارد. نفقه چهار گروه بر ما واجب است: همسر ،فرزند ،پدر و مادر و حيواني كه در خانه نگهداري مي شود. شما يا بايد پرنده را آزاد كنيد كه برود يا اگر آنرا در خانه نگه مي داريد بايد دانه و آب او را بدهيد. خانمي نوشته اند كه شوهر من فوت كرده است و من با دو فرزند صغيرم در خانه ي پدر شوهرم زندگي مي كنم و اگر اجاره ي خانه را دير پرداخت كنم ايشان مي گويد كه شما را بيرون مي كنم. اين پدر بزرگ نمي داند كه نوه ،واجب النفقه پدر بزرگ است. ما خيلي از دين فاصله داريم. روايت داريم: يكي از كارهايي كه ايمان را از بين مي برد ظلم است . خوب است كه در شهرها ستادهايي ايجاد شود تا به مردم كمك كنند. آقايي از دنيا رفت و به نان شبش محتاج بود. ولي ايشان فرد آبرومندي بود و پول هاي زيادي براي فقرا در مساجد جمع مي كرد و واسطه ي كار خير بود. پس ما مي توانيم از آبروي خودمان مايه بگذاريم. خوب است كه خانم ها در جلساتي كه شركت مي كنند، براي فقرا پول جمع كنند تا بتوانند مشكلات مردم را حل كنند. سوال – صفحه 255 قرآن كريم را توضيح بفرماييد. پاسخ – در اين صفحه

ص: 2270

داريم :من مالك خزائن آسمانها و زمين هستم، كساني كه دنيا را بر آخرت مقدم مي دارند و مانع كارهاي خير مي شوند، در گمراهي دوري هستند. در آيه ي ديگر خداوند از ما قرض مي خواهد تا ما را امتحان كند و اِلا خدا مالك خزائن آسمانها و زمين است و نيازي به قرض گرفتن از ما ندارد. ما نبايد بگوييم كه هر وقت مشكلات مان تمام شد به ديگران كمك مي كنيم ،بدانيد كه ما هيچ وقت مشكلات مان تمام نمي شود زيرا اگر خانه ي ما صد ميليوني است مي خواهيم آنرا بهتر كنيم و اگر وسايل كهنه داريم مي خواهيم آنها را نو كنيم .پس ما بايد همين الان با وضعيتي كه داريم به ديگران كمك كنيم. كتاب انوارالولاية نوشته ي آيت الله ملازين العابدين گلپايگاني استاد ميرزاي شيرازي است، ايشان مي فرمايد: همه ي كارها بايد به قصد قربت باشد ولي بعضي كارها وجود دارد كه حتي اگر در آنها قصد قربت هم نباشد خدا آنرا تشويق مي كند. مثلا كسي كه شراب را ترك كند خداوند از شراب هاي بهشتي به او مي دهد. مثلا اگر شما سخاوتمند باشيد و دست ديگران را بگيريد و به ديگران كمك كنيد حتي اگر براي خدا نباشد، خدا آنرا قبول مي كند البته اگر اينكارها را به قصد قربت بكنيم بهتر است. خوب است كه كتاب مفاتيح الحيات (سبك زندگي) تاليف آيت الله آملي زاده را حتما بخوانيد و دنبال جزوه هاي مختلف نباشيد. انشاءالله خداوند توفيق جدا شدن از محبت دنيا و توفيق انفاق در سختي و آساني به ما عنايت

ص: 2271

بفرمايد.

91-12-06

91/12/6 بفرماييد فروردين شود اسفندهاي ما نه برلب بلكه در دل گل كند لبخندهاي ما، بفرماييد هر چيزي همان باشد كه مي خواهد همان يعني نه مانند من و مانندهاي ما ،سر مويي اگر با عاشقان داري سر ياري بيفشان زلف و مشكن حلقه ي پيوندهاي ما ،به بالايت قسم سرو و صنوبر با تو مي بالند بيا تا راست باشد عاقبت سوگندهاي ما، نمي دانم كجايي يا كي آنقدر مي دانم كه مي آيي كه بگشايي گره از بندهاي ما، بفرماييد فردا زودتر فردا شود امروز همين حالا بيايد وعده ي آينده هاي ما. سوال- در مورد نوشتن و متن وصيت نامه توضيحاتي بفرماييد. پاسخ – يكي از نداهاي قيامت اين است كه ما از فرصت هاي دنيا خوب استفاده كرده ايم يا نه. پيامبر فرمود: فرداي قيامت ندا مي آيد كه شصت ساله ها كجا هستند؟ ... اين نداي الهي اشاره به ندايي است كه در قرآن هم آمده است. سوره فاطر آيه 33-37 ( ترسيمي از بهشتيان و دوزخيان دارد)مي فرمايد: بهشتيان به بهشت مي روند و حمد خدا را بجا مي آورند كه سختي هاي دنيا تمام شد ،و در بهشت غم و غصه و ناراحتي ندارند... دوزخيان در يك عذاب هميشگي هستند و دوزخ پاياني ندارد. اهل دوزخ فرياد مي زنند و مي گويند كه خدايا ما را برگردان و قول مي دهيم كه اين دفعه كار خوب انجام بدهيم. خطاب مي شود: آيا آنقدر عمر در دنيا نداشته ايد كه وسيله تذكر و بيداري شما باشد؟ الان فايده اي ندارد. انسان در سن شصت سالگي تمام هشدارها را دريافت

ص: 2272

كرده است. در بعضي روايات داريم كه سني كه انسان بايد هشدارها را دريافت كرده باشد چهل سالگي است زيرا اين سن كمال است. حتي داريم كه سن هجده سالگي هم براي هشدار كافي است. پس در سن شصت سالگي هيچ عذري پذيرفته نيست. در كتاب ارشادالقلوب از پيامبر داريم كه اي بيست ساله ها ،دنيا شما را فريب ندهد( در اين سن اوج قدرت انساني است و مي فرمايند كه فريب دنيا را نخوريد زيرا دنيا زود تمام مي شود.) اي سي ساله ها بشنويد نداهاي الهي را و آواز خدا هميشه در گوش دل است كو دل كه دهد گوش به آواز خدا. اي چهل ساله ها چه چيزي براي ملاقات الهي آماده كرده ايد؟ اي پنجاه ساله ها ،در اين سن خيلي هشدار آمده است و اي شصت ساله ها چه عمل صالحي را فرستاده ايد؟ و چه چيزي براي وارثي گذاشته ايد كه به شما رحم نمي كند؟ (فردي كه از دنيا مي رود فرشتگان الهي مي پرسند چه آورده اي و زميني ها مي پرسند كه چه گذاشته اي) و اي هفتاد ساله ها شما كِشتي هستيد كه وقت چيدن آن رسيده است. در كتاب من لا يحذر شيخ صدوق داريم كه خدا ندا مي كند: اي انسان من سه تا نعمت به تو دادم كه از آن خوب استفاده نكردي: اي انسان من گناهان تو را پوشاندم كه اگر دوستان و اهل تو از آن خبر داشتند حاضر نبودند تو را دفن كنند، اي انسان من به تو مال دنيا دادم و بعد از تو قرض خواست و تو

ص: 2273

حاضر نشدي كه به من قرض بدهي(اميرالمومنان مي فرمايد: خدايي كه خزائن آسمان و زمين است مي گويد كه به من قرض بدهيد ،اين قرض بخاطر فقر نيست بلكه بخاطر اين است كه مي خواهد شما را امتحان كند. در اين شب عيد خوب است كه از فقيران مخصوصا خويشاوندان مان دستگيري كنيم. قرض آسانتر است زيرا برمي گردد. روايت داريم كه سر در بهشت نوشته شده است كه قرض 18، صدقه 10 يعني ثواب قرض از صدقه بيشتر است با وجود اينكه برمي گردد. پيامبر در اين مورد از جبرئيل سوال كرد و جبرئيل گفت: زيرا در صدقه، ممكن است كه انسان به فقير واقعي كمك نكند ولي در قرض حتما به كسي قرض مي دهيد كه نياز دارد زيرا تا كسي مجبور نشود قرض نمي گيرد. پس بهترين سرمايه گذاري پيش خداست كه به خدا قرض بدهيم.) و اي انسان در آخر عمر فرصتي به تو دادم كه يك سوم مالت را وصيت كني و اين كار را هم نكردي. در دنيا وابستگي ها نمي گذارد كه انسان اين كار را بكند ولي در آخرين لحظات عمر هم وصيت نكردي. يعني خدا به شما اين فرصت را داده است كه بعد از خودتان وصيت كنيد كه يك سوم اموال تان را براي امور خيريه صرف كنند ولي بعضي ها به اين كار هم بي تفاوت بودند. وصيت يك سوم مال ضرري به ما نمي رساند زيرا انجام اين كار بعد از مرگ ما انجام مي شود. هشدارها از هجده سالگي شروع مي شود و بعد چهل سالگي و اوج آن در شصت سالگي

ص: 2274

است . پيامبر در روايتي دارد كه عمر اكثر امت من بين شصت تا هفتاد سال است. ما از يك ساعت ديگرمان خبر نداريم و بايد كاري بكنيم كه از دسته اي باشيم كه وقتي وارد بهشت مي شويم از غم و غصه رهايي پيدا مي كنيم. ما نبايد از دسته اي باشيم كه به خداوند بگوييم ما را به دنيا برگردان تا كار خوب انجام بدهيم . گاهي ما مشكلي پيدا مي كنيم و بعد تصميم مي گيريم كه كارهاي زشت را ترك كنيم ولي باز آنرا تكرار مي كنيم. پس معلوم است كه اگر ما را از قيامت به دنيا برگردانند بازهيچ اتفاقي در ما نمي افتد. نمونه ي يك وصيت نامه كامل و شرعي : بسم الله الرحمن الرحيم اللهم صل علي محمد و آل محمد، اينجانب در تاريخ ششم اسفند سال 91 به موارد ذيل وصيت مي كنم: وصيت نامه هاي ديگر قبل از اين تاريخ از درجه ي اعتبار ساقط است. اين وصيت نامه داراي شش بخش مي باشد : 1-تعيين وصي يعني من وصي خود قرار مي دهم فلاني را( وصي بايد مورد اعتماد باشد يعني به وصيت عمل كند. گاهي انسان به فرزندش هم اعتماد ندارد) 2- تعيين ناظر بر وصي يعني كسي را بعنوان ناظر انتخاب كنيد تا بر كار وصي نطارت كند البته اين براي كساني است كه مال و اموال زيادي دارند ولي اگر كسي اموالي ندارد نياز به تعيين ناظر نيست. 3- تعيين قيم براي فرزندان صغير . وقتي فردي از دنيا مي رود كه داراي فرزندان صغير است بطور طبيعي اگر پدر داشته

ص: 2275

باشد ايشان سرپرست فرزندان مي شود ولي اگر پدر هم از دنيا رفته باشد بايد به حاكم شرع مراجعه كرد تا سرپرست مشخص بشود مگر اينكه قبلا سرپرست مشخص شده باشد. در وصيت امام خميني ( در سال 1330)داريم :اكنون يك فرزند غيربالغ بنام احمد دارم، وصي من قيم اوست .(وصي امام حاج آقا مصطفي بودند) وقتي كسي فوت مي كند مردم به خانه ي او مي آيند و آنها در شب هاي اول ، دوم و سوم اطعام مي دهند. بايد بدانيد كه در خانه اي كه فرزند صغير است بدون اجازه ي سرپرست نمي توان اين كارها را كرد و اگر سرپرست تعيين نشده باشد چه كسي مي خواهد اجازه ي اين كار را بدهد؟ اگر بخواهيم اجازه بگيريم خيلي طول مي كشد. در رساله ي امام خميني مسئله 877 داريم :اگر بعضي از ورثه ي ميت صغير باشند تصرف در ملك اين ميت حرام است و نماز در آن باطل است بدون اجازه ي ولي شرعي . اگر فردي فوت كند و اقوام به منزل او بيايند و فرزندان صغير او ولي شرعي نداشته باشند، رفتن به اين خانه و نماز خواندن در اين خانه جايز نيست. در استفتائات مرحوم آيت الله گلپايگاني در مورد مخارج تجهيز ميت سوال كرده اند يعني مصارف سوم ،هفتم و چهلم( در صورتي كه ميت وصيت نكرده باشد)، ميت داراي فرزندان صغير است چه بايد كرد؟ فرمودند: مخارج تجهيز به مقدار واجب از اصل برداشته مي شود ( واجبش يك كفن است) .پس اگر ميت فرزند شش ماهه يا هفت ساله يا به سن تكليف نرسيده

ص: 2276

دارد،بايد ولي تعيين بشود و تصرفات بايد به نفع صغير باشد و نمي توان از مال صغير برداشت ،اگر فرزند كبير دارد بايد از مال آن برداشته شود يا خانم از مال خودش بردارد. موارد زيادي است كه ميت فرزند صغير دارد و مردم به خانه ي او مي آيند و به اين مشكل توجهي نمي كنند .در وصيت ثلث مال اين مشكل حل مي شود. ميت مي تواند وصيت كند كه ثلث اموالم را براي مراسم بگذاريد. اما اگر كسي وصيت به ثلث مال نكرده باشد تمام اموال به فرزندان مي رسد. حتي كفن هم بايد به مقدار واجب باشد نه مستحب . در ادامه مي فرمايد: بيش از آن چون ميت وصيت نكرده است بايد از مال فرزندان كبير خرج شود و اِلا نه . باز در مورد مجالس پرسيده اند كه فرموده اند: جايز نيست. پس تعيين سرپرست مشكل در تصرف مال را حل مي كند و وصيت به ثلث، مشكل مخارج را حل مي كند. مثلا جواني از دنيا رفته است و مي خواهند مراسم بگيرند، از مال صغير نمي توان مراسم گرفت مگر اينكه ميت وصيت به ثلث كرده باشد .خوب است كه انسان سرپرستي فرزندان را به مادر فرزندان واگذار كند البته اگر مادر دنبال سرپرستي است. پس بخش اول معين كردن وصي ناظر و سرپرست فرزندان است. بخش دوم بدهكاري هاست. بدهكاري ها عبارت است از :مهريه همسر، ما بايد مهريه همسرمان را بنويسيم. سوال كرده اند كه ما بايد مهريه را به نرخ روز بدهيم ؟ اين سوال را هر كس بايد از مرجع تقليدش بپرسد. دوم

ص: 2277

اينكه اگر به افرادي بدهكار هستيم آنرا بنويسيم . سوم اينكه خمس درآمدها تا روزي كه از دنيا مي رود را بنويسيم . اگر سال خمسي فردي اول فروردين است و روز ششم فروردين از دنيا رفته است پس بايد خمس تا امروز را پرداخت كند زيرا اگر از دنيا نمي رفت زمانش فرا رسيده بود كه خمس را بپردازد. اگر گفته اند كه خمس ساليانه باشد بخاطر اين است كه انسان به زحمت نيفتد و الا هر درآمدي خمس دارد .پس در آمدهاي خمسي خودش از سال گذشته تا تاريخ فوت را مي نويسد. حتما سال خمسي خودمان كه اول فروردين است را بنويسيم. چهارم اين است كه اگر خمس و زكاتي را بدهكارهستيم بنويسيم. پنجم حج واجب است يعني اگر حج بر گردن من مستقر شده است و من بايد به حج مي رفتم و كوتاهي كرده ام بنويسم كه حج واجب بر ذمه ي اينجانب است و شخصي از من نيابت كند. كساني كه ثبت نام كرده اند بايد از مراجع تقليدشان سوال كنند. خيلي ها به نيابت پدرشان به حج مي روند، خيلي از اين نيابت ها باطل است زيرا حج نائب بايد كامل باشد و در حمد و سوره غلط دارد. اگر كسي حج خودش باشد تلاش مي كرد كه حمد وسوره را درست كند و خدا مي پذيرفت ولي عمل نائب بايد صددرصد درست باشد. بسياري از اين نيابت ها مشكل دارد زيرا نمي تواند نيابت بكند. نماز ،طواف و اعمال نائب بايد خيلي عالي باشد. در وصيت نامه بايد نوشت كه شخصي با تاييد دفتر مراجع به نيابت

ص: 2278

اينجانب گذاشته شود. زائري بود كه مي گفت من به نيابت آمده ام و وقتي نمازش را تا اياك نعبدوا خواند، متوجه شدم كه نمازش قابل اصلاح نيست . داستان حج را جدي بگيريد و اگر كسي را مي شناسيد مي توانيد بعنوان نائب انتخاب كنيد. مرحوم آيت الله حكيم فرمودند كه رفيقي داشتم كه از دنيا رفت و قرار بود كه هر كس كه زودتر از دنيا رفت به خواب ديگري بيايد. بعد از يكسال به خواب من آمد و گفت كه من حج را بجا نياورده بودم در حاليكه واجب الحج بودم، وقتي من مي خواستم بميرم به من گفتند كه تو نمي تواني مسلمان بميري يا بايد يهودي بميري يا نصراني .چهارده معصوم در كنار من بودند و حضرت فاطمه به امام زمان(عج)سفارش كردند كه شما امسال به نيابت اين آقا به مكه برو. من يكسال منتظر بودم تا امام نيابت كردند و بعد من آزاد شدم. اين داستان در كتاب روزنه هاي غيب آمده است. آيا ما مي توانيم به اين اميد باشيم كه همه ي ما را امام زمان(عج)نيابت كند؟ ششم اينكه اگر بدهكاري ديگري داشتيم هم بنويسيم. در بخش سوم، وصيت به يك سوم مال است يعني مي نويسيد كه يك سوم اموالم در اين امور هزينه شود.و چهار سال نماز و روزه .امام خميني در وصيت شان فرموده بودند كه احتياطاً چهار سال نماز و روزه برايم بگيريد. البته اين نبايد مورد سوء استفاده ثروتمندان قرار بگيرد كه اگر نماز نخوانديم بعدا وصيت مي كنيم چون عِقاب نماز نخواند باقي مي ماند. اگر ما نماز و روزه را

ص: 2279

در وصيت نامه ننويسيم ورثه تكليفي ندارند و. گناهي مرتكب نشده اند. حتي اگر ما از ثروتمندترين افراد باشيم. دوم در مورد رد مظالم احتياطي را مي نويسيم كه براي مان داده بشود. سوم در مورد كفارات مي نويسيم. اگر ما قضاي روزه ي سال قبل را داشته باشيم و آنرا نگيريم تا ماه رمضان سال بعد برسد ،بايد كفاره بدهيم. چهارم هزينه ي غسل ، كفن ، دفن و مراسم را بنويسيم. در اين صورت اگر فرد، صغير هم داشته باشد مشكلي وجود نخواهد داشت. زيرا اين از ثلث مال است و براي خود ميت است. البته هزينه ها بايد متعارف باشد. پنجم وصيت براي خويشاونداني كه ارث نمي برند .فردي اولاد، پدر و مادر دارد و پسر عموي فقيري هم دارد كه اين پسر عمو ارث نمي برد ولي مي تواند كه وصيت كند كه اين پسر عمو از او ارث ببرد. نفقه ي سه گروه به عهده ي ماست: خانم و فرزندان و نوه ها و پدر ومادر و پدر بزرگ و مادر بزرگ .البته نفقه ي همسر مقدم است. اگر ما در زمان حيات از اقوامي غفلت كرده ايم مي توانيم براي افراد فاميل وصيت كنيم. ششم اينكه مي توانيم از باقي مانده ي ثلث مال مان هزينه ي كار خير بكنيم يعني براي هزينه بيمارستان يا مدرسه خرج كنند. بشرط اينكه ورثه نيازمند نباشد و اموال زيادي داشته باشد ولي اگر اين طور نيست وصيت نكنيم بهتر است. آيت الله بروجردي وصيت كرده بودند كه يك سوم اموال شان وقف عزاداري سيد الشهدا بشود. آيت الله احمدي ميانجي سفارش كرده

ص: 2280

اند كه نگوييد: يك سوم تمام اموالم را وصيت مي كنم زيرا وقتي مي گوييد كه يك سوم تمام اموالم ،ورثه گرفتار مي شوند. پس بگويند يك سوم اموالم از خانه يا از پول نقد يا مزرعه يا مغازه. پس خوب است كه مال معيني را بگويند. پخش پنجم اين است كه مطالبات خودش را بنويسد كه مثلا از فلاني اين قدر طلب دارم. بخش ششم وصيت اخلاقي است. مثلا پدر وصيت مي كند كه من در ماه رمضان به فقرا كمك مي كردم يا در عزاداري ها شركت مي كردم ،شما هم اين كار را فراموش نكنيد. امام خميني در وصيت نامه سال 1330 مي فرمايند: وصيت مهم من به همه ي اولادهايم خصوصا مصطفي آن است كه با مادرشان سازگار و مهربان باشند و رضايت خاطر ايشان را بعمل آورند زيرا ايشان به همه ي ما حقوق فراوان دارد و اداي آن بر من ميسر نشده است. فرزندان من بايد به اطاعت و جلب رضايت ايشان خداي تعالي را راضي كنند. و بدانند رضايت من از آنها منوط به رضايت مادرشان است. و خود فرزندان من با هم گرم باشند و مطيع برادر بزرگترشان باشند و ايشان مهربان به آنها باشد. اين توصيه ها خيلي موثر است زيرا طرف مي گويد كه پدرم گفته است كه هواي مادرتان را داشته باشيد و تا سي سال هم يادش نمي رود. زيرا اين تاكيد ويژه است. بحث ديگر حق واگذاري استفاده خانه به همسر است .مثلا وقتي فردي از دنيا مي رود همسرش يك هشتم ارث مي برد. اين مبلغ مقداري نيست كه مادر بتواند

ص: 2281

يك خانه ي آبرومند تهيه كند ، بچه ها خانه را مي فروشند و يك هشتم مادر را مي دهند. براي اينكه مشكلي پيش نيايد خيلي از بزرگان مثل امام اين كار را كرده اند يعني فرد در زمان حيات به همسرش بگويد كه من حق استفاده از اين خانه ي مسكوني خودم (آدرس منزل) را تا زماني كه در حيات هستي به تو واگذار مي كنم. اين غير از وصيت به ثلث است. اين بحث در كتاب تحريرالوسيله ي امام موجود است. به اين كار حق حبس مي گويند. ملك از ارث فرزندان بيرون نمي رود و وقتي مادر از دنيا مي رود مي توانند ملك را تقسيم كنند. اينكار نياز من ايجاب و قبول است يعني اين مطلب را به خانمش بگويد و خانم هم اين مطلب را قبول كند . در وصيت نامه ي امام داريم كه حق استفاده از اثاث خانه را به مادرتان واگذار كردم. تا وقتي كه زنده است. پس كسي حق ندارد كه اثاث خانه را در زمان زنده بودن همسر قسمت كند. در پايان وصيت نامه تعداد بخش نوشته مي شود و به امضاي گواهان مي رسد. در وصيت نامه ي امام آيت الله حائري و ديگران شهادت داده اند. وقتي آيت الله بروجردي مي خواستند وصيت كنند فرموده بودند كه من مي خواهم وصيتم را محضري كنم، محضردار خبر كنيد. با محضري كردن مشكلات بعدي پيش نمي آيد. نبايد بازماندگان با وصيت به دردسر بيفتند. گاهي در وصيت نامه جزئياتي مي نويسند كه مثلا در كجا مرا دفن كنيد يا فلان كار را بكنيد يا ...

ص: 2282

يعني كارهايي كه ديگران را به زحمت مي اندازد. امام خميني در وصيت نوشته اند كه اگر ميسور باشد بدون زحمت و كلفت، كتابه هايي كه نوشته ام به تدريج چاپ بشود. وصيت نامه حتما بايد در حضور عالم باشد و بدون مراجعه به عالم نباشد. اگر وارثي گفت كه ديون پدر را نمي دهم و فقط مي خواهم ارثم را بگيرم، هر كس كه به او ارث رسيد مكلف است كه ديون را بپردازد. خوب است كه هر سال در وصيت نامه تجديدنظر بشود كه مشكلي پيش نيايد. منظور از حج ،حج واجب است و نيازي نيست كه كسي حج عمره را وصيت بكند . صغير يعني كسي كه به تكليف شرعي نرسيده باشد و مكلف نشده باشد، دختر نه سال و پسر پانزده سالش تمام نشده باشد. پس هر كس به تكليف نرسد صغير بحساب مي آيد. و نمي توان د ر مال صغير تصرف كرد. تمام ديون ميت نقد مي شود. يعني اگر من يك ميليون به شما بدهكار باشم و قرار باشد كه يك سال ديگر بدهم وقتي فوت مي كنم بايد همان موقع دين را بپردازند و دين نقد مي شود. مگر اينكه اين مال براي موسسه اي باشد كه راضي باشد و ورثه آن مال را كنار بگذارند . نماز و روزه را نبايد به هر كس بدهيم كه بخواند. مي توانيد از دفاتر مراجع سوال كنيد. انشاءالله خداوند به همه توفيق تنظيم سفر آخرت و آماده شدن به اين سفر را عنايت بفرمايد.

91-11-29

91/11/29 سوال – در مورد وصيت كردن توضيحاتي بفرماييد. پاسخ – آيه 180 سوره بقره

ص: 2283

در مورد وصيت كردن سفارش كرده است. در روايتي از پيامبر داريم :كسي كه وصيت نداشته باشد مايه ي ننگ دنيا و آخرت و عذاب آخرت است .زيرا گاهي با وصيت نكردن حقوق ديگران ضايع مي شود. واقعا ننگ است كه يك فرد مسلمان وصيت نداشته باشد و بعد از مرگش مشخص نباشد كه به چه كسي بدهكار است و از چه كسي طلبكار است. امام سجاد(ع) مي فرمايد: يكي از گناهاني كه پشيماني مي آورد نداشتن وصيت است. انسان نبايد يك كار به اين آساني را نبايد از دست بدهد. پيامبر فرمود: سزاوار نيست كه يك مسلمان شب را به صبح برساند درحاليكه وصيت نامه اش زير سرش نباشد. يعني اينكه وصيت نامه ي ما بايد آماده و در دسترس باشد. داريم: فرياد اكثر اهل آتش، از امروز و فردا كردن است .يعني آنها در دنيا بودند و كارها را عقب مي انداختند و امروز و فردا مي كردند. بعضي ها وقتي مي خواهند وصيت كنند آنرا به عقب مي اندازند .بعضي ها مي گويند كه وصيت نكنيد زيرا شگون ندارد ولي اين حرف با باورهاي ديني ما سازگاري ندارد. امام صادق(ع) مي فرمايد: ميتي كه چشمش باز است مهلت بستن چشم را نداشته و ميتي كه چشمش بسته است مهلت باز كردن چشم را نداشته است. مرگ با وصيت عقب و جلو نمي شود. در روايت داريم كه وصيت كردن باعث طول عمر مي شود. بخش زيادي از پرونده هاي دادگاه ها مربوط به مسائل بعد از مرگ افراد است. گاهي مواقع در وصيت ابهاماتي است كه باعث اختلاف بين خانواده ها مي

ص: 2284

شود. با وصيت كردن، اين بارها سبك مي شود. ما در زمان حيات مان مي توانيم در مورد ثروت و دارايي هاي مان تصيماتي بگيريم مثلا آنرا ببخشيم يا وقف كنيم . ولي بعد از مرگ و در وصيت نامه ،اختيار اموال تا يك سوم مال بيشتر نيست. مثلا فردي پانصد هزار تومان دارائي دارد و در وصيت نامه نمي تواند بنويسد كه من تمام اموال خودم را به مسجد مي پردازم. حتي اگر فرزند ناخلف داشته باشد. محروم كردن از ارث امكان ندارد .حتي فرد نمي تواند بگويد كه تمام اموالم را به يك فرزندم بدهم يا اينكه بگويم ارث دختر و پسر را مساوي تقسيم كنيم. اينها باطل است. بعضي ها حق ارث دخترشان را مي دهند و مي گويند كه بعد از مرگ دختر ارث نبرد. اين كار زماني محقق مي شود كه فرد تمام ورثه را جمع كند و از آنها رضايت بگيرد و همه موافق باشند. بعد از مرگ شما فقط مي توانيد تا يك سوم ،پانصد هزار تومان وصيت كنيد. ما نبايد بين فرزندان مان تبعيض قائل بشويم. مگر اينكه ما براي كارمان جهت خاصي داشته باشيم. پيامبر خدا فرمود: اگر كسي خوب وصيت نكند نشانه ي اين است كه از عقل كامل و جوانمردي كامل برخوردار نيست و به شفاعت ما نمي رسد. حالا وصيت خوب چيست؟ ما بايد در وصيت نامه حقوق الهي را بنويسيد، اگر نماز و روزه ي قضا داريم آنرا بنويسيم. در وصيت نامه ي امام خميني داريم كه احتياطي پنج سال نماز قضا بگيريد. اگر ما در وصيت نامه نماز قضا را ننويسيم،

ص: 2285

ديني بر گردن وارث نيست. ديگر اينكه در وصيت نامه مسئله ي حج را بنويسد. آيت الله حائري مي فرمود كه در خواب دوستم را ديدم كه كور بود در حاليكه در دنيا چشم داشت. از طريق فرزندانش متوجه شدم كه او واجب الحج بوده است ولي به حج نرفته است. كساني كه مستطيع بوده اند ولي به حج نرفته اند در هنگام مرگ به آنها مي گويند كه يا يهودي بمير يا نصراني. اگر كسي حج بر گردنش بوده است و آنرا در وصيت ننويسد باز هم برگردن وارث است كه آنرا بجا بياورند. البته اگر وارث خوب باشد. اگر خمس و زكاتي بدهكار بوديم و نداديم در وصيت بنويسيم. مسئله ي ديگر اين است كه در مورد رد مظالم بنويسيم. قسمت ديگر وصيت نامه بايد در مورد حق الناس باشد يعني اگر حق الناسي برگردن مان هست آنرا بنويسيم. از جمله حق الناس بحث مهريه همسر است .زيرا مهريه حق همسر است و اگر كسي در زمان حيات ندهد، بايد وصيت كند كه بعد مرگ مهريه همسرش را بدهند. حتي اگر كسي كل مالش به اندازه ي مهريه همسر باشد بايد آنرا به همسر داد. زيرا مهريه جزو بدهي است. اگر فردي كل دارائي اش پانصد هزار تومان باشد اول بايد دِين او پرداخت بشود يعني خمس، زكات، كفارات، رد مظالم ، مهريه و بدهي به مردم . بعد از پرداخت بدهي ،بايد به وصيت توجه كرد. مثلا اگر سي صد هزار تومان مانده است بايد يك سوم آن كه صد هزارتومان مي باشد را بابت وصيت خرج كرد كه اين وصيت مي

ص: 2286

تواند براي نماز قضا يا بابت كار خير باشد. بعد دويست هزارتومان باقي مانده را بين ورثه تقسيم مي شود. بعضي پرسيده اند كه آيا ما بايد حتما يك سوم مال مان را وصيت كنيم يا خير؟ وصيت يك سوم مال به وارث بستگي دارد. اگر وارثان نيازي مالي نداشته باشند و از نظر مالي وضع شان خوب باشد، فرد مي تواند وصيت يك سوم مالش را بكند ولي اگر ورثه وضعيت مالي خوبي ندارند، فرد نبايد از همه ي وصيت يك سوم مالش استفاده كند .روايت داريم اميرالمومنين مي فرمايد: اگر من يك پنجم مالم را وصيت كنم بيشتر دوست دارم تا يك چهارم را. و اگر يك چهارم مالم را وصيت كنم بيشتر دوست دارم تا يك سوم را. پس اگر ورثه نياز مالي دارند هر چه كمتر ( از يك سوم مال) وصيت كنيم بهتر است . اگر كسي از دنيا رفت ، اولين چيزي كه بر او واجب است حساب كردن خمس سالش است. مثلا فردي فروردين ماه ،خمس مالش را مي دهد و وقتي از دنيا مي رود حتما بايد خمس يازده ماه گذشته را بدهند ولي اكثرا حتي متدينين هم اين كار را نمي كنند و كمتر كسي است كه بگويد اول خمس مال را بدهيم بعد آنرا تقسيم كنيم. تا خمس مال داده نشود تصرف در مال جايز نيست. اگر طرف خودش زنده بود حتما خمس سالش را مي داد. اگر چند فرزند باشند كه خمس دادن را قبول ندارند ولي يكي از آنها خمس دادن را قبول دارد مي تواند از مالي كه به او مي رسد

ص: 2287

خمس را بدهد. تعجيل به عمل كردن به وصيت هم مهم است. بعضي ها مي گويند كه ما فعلا كار داريم و بعد از چهلم به وصيت ميت عمل مي كنيم كه اين كار اشتباه است. فردي به خواب دوستش آمد و دوستش پرسيد كه حالت خوب است ؟ ميت گفت كه بعد از هفده روز حالم خوب شده است و بعد متوجه شدند كه وصيت نامه ي اين فرد را بعد از هفده روز باز كرده بودند. ميت در آن دنيا گرفتار است .آيت الله احمدي ميانجي نوشته بودند كه من دنبال تشريفات نيستم و اين تشريفات براي بزرگداشت زندگان است و شما براي كار مرده زودتر به وصيت عمل كنيد. نكته ي بعدي اين است كه ما بايد وصي داشته باشيم يعني چه كسي بايد وصيت نامه را اجرا بكند. ما بايد فرد مومني را وصي خودمان قرار بدهيم و دوتا شاهد هم داشته باشيم. در زير وصيت نامه ي شخصي شان امام خميني ،چند عالم بزرگ امضا كرده اند. پس در وصيت نامه ،حتما شاهد داشته باشيم. امروزه مي توان وصيت نامه را ثبت كرد. خيلي از دعواها سر وصيت نامه است كه هر فرزندي ادعاي يك وصيتي از پدر را دارد. و هر كدام يك وصيت نامه رو مي كند. سر مال دنيا نمي توان براحتي مصالحه كرد. خوب است كه وصيت نامه در محضر يك عالم باشد. مرحوم مجتهدي مي فرمودند كه روزي يازده برادر و خواهر نزد من آمدند و وصيت نامه ي پدرشان را پيش من آوردند. آنها گفتند كه اگر ما بخواهيم به وصيت پدرمان عمل كنيم

ص: 2288

بيشتر مال مي رود آيا مي توانيم به وصيت نامه عمل نكنيم؟ من گفتم: خير. پدر شما مديون است. يكي از برادران گفت اگر ما اين كار را نكنيم چه مي شود؟ گفتم :پدرتان در آن دنيا مي سوزد و آنها گفتند كه اگر پدرمان بسوزد بهتر است يا ما يازده نفر بسوزيم؟ پس اولاد كاري براي ما نمي كند. اميرالمومنان مي فرمايد: اي انسان خودت وصي خودت باش و هر كاي مي خواهي خودت انجام بده. اگر شما بدهي داريد همين الان كه زنده هستيد آنرا بپردازيد يا اگر مي خواهيد كار خيري بكنيد همين الان بكنيد. ما نبايد به اميد ديگران باشيم. بعضي از خويشاوندان از ما ارث نمي برند. روايت داريم كه اگر كسي براي خويشاوندي كه وارث نيستند وصيت نكند، عملش با گناه به پايان رسيده است. در قرآن داريم كه براي فرزندان و خويشاوندان وصيت كنيد. ممكن است كه ما در دنيا اقوامي داشته ايم كه در دنيا به آنها نرسيده ايم و خوب است كه در يك سوم مالي كه وصيت مي كنيم در مورد آنها هم وصيتي بكنيم. اگر پدر بزرگ دارايي دارد و فرزند و نوه فقير است ،نفقه ي فرزند و نوه بر پدر بزرگ واجب است. يكي از پسرعموهاي امام صادق(ع) قصد جان امام را داشت و امام هنگام وصيت فرمود كه هفتاد دينار به او بدهيد زيرا قرآن دستور اين عمل را داده است. ما مي توانيم مكرر وصيت نامه را تغيير بدهيم و در وصيت تجديد نظر كنيم. ما مي توانيم همراه هر سال خمسي، وصيت را هم تغيير بدهيم. كسي كه از

ص: 2289

دنيا مي رود تمام ديونش نقد مي شود. مثلا اگر ما به فردي بدهكار هستيم و بايد دوسال بعد بدهيم وقتي از دنيا مي رويم بايد همين الان بدهي را بدهيم زيرا اگر مال تقسيم بشود و شش ماه بعد آن طرف طلبكار بيايد، بايد از چه كسي طلبش را بگيرد؟ پس بعد از فوت بايد دِين هاي را بلافاصله پرداخت كرد. اگر خانم يا آقايي هيچ مالي ندارند مي توانند وصيت نكنند. ولي خوب است كه همه يك وصيت اخلاقي داشته باشيم. اين وصيت هاي اخلاقي مي تواند در زندگي فرزندان آثاري داشته باشد. مثلا يك وصيت نامه ي اخلاقي بنويسيد كه فرزندان من، نماز و روزه يادتان نرود ،محرم و صفر را برپا كنيد ،ايتام و بي بضاعت ها را فراموش نكنيد و قبل از عيد چند خانواده را تحت پوشش قرار بدهيد . سوال – صفحه 241 قرآن كريم را توضيح بفرماييد. پاسخ – وقتي در زندان به يوسف گفتند كه پادشاه گفته است كه آزاد هستي. يوسف گفت كه بايد تكليف من مشخص بشود و نمي خواهم شامل عفو بشوم. يوسف اين ضربه ها را از مكر زليخا خورد. قرآن مي فرمايد :از زن هايي كه دست خودشان را بريدند بپرسيد. يوسف نامي از زليخا نُبرد و اين اوج بزرگواري يوسف بود. اگر پدر يا مادري به ما ظلم كردند، ما بايد بزرگواري كنيم و از گذشتگان به بزرگواري ياد كنيم. ما نبايد از پدرمان بدگويي كنيم و كينه اي داشته باشيم. پس همه بايد وصيت نامه داشته باشند حتي اگر مالي هم ندارند، آيا نماز و روزه ي قضا هم

ص: 2290

ندارند؟ شما احتياطي نماز و روزه ي قضا را مي توانيد در وصيت بنويسيد. فرهنگ داشتن وصيت نامه، فرهنگ احترام به حقوق خدا و مردم است. اين فرهنگ بايد در ميان ما جا بيفتد. ديگر اينكه وصيت نامه نوشتن را جدي بگيرند و بدانيد كه از نوشتن آن ضرر نمي كنيد. به قول امام علي(ع) ما بايد خودمان وصي خودمان باشيم. فردي به پسرش گفت كه وقتي من از دنيا رفتم اين تيمچه را خراب كن و مدرسه بساز. شبي پسر داشت با پدر مي رفت و فانوس دست پسر بود. پسر فانوس را عقب پدر برد و پدر گفت كه اي پسر اين فانوس براي جلو پاي من است و چراغ پشت سر به درد من نمي خورد. پسر گفت كه اگر چراغ پشت سر به درد نمي خورد چرا وصيت كرده ايد كه بعد از شما مدرسه بسازم و چرا خودتان اين كار را نمي كنيد؟ پيامبر طبق وصيت فردي انبار خرما را تقسيم كرد و فرمود كه اگر يك دانه خرما را با دستخودش داده بود خيلي بهتر بود از دادن انبار خرما بعد از مرگش. انشاء الله خداوند به ما توفيق بده كه وصيت نامه داشته باشيم.

91-11-15

91/11/15 سوال – پدر من چند سالي است كه فوت كرده است. ايشان در زمان حيات شان اكثر اموال را بخاطر پسر دوست بودن، به پسرشان بخشيده اند با اينكه دختران شان نياز شديد مالي داشتند. من ،خواهر و مادرم از طريق قالي بافي معاش مي كنيم. مدتي است كه برادرم زمين كشاورزي بزرگي را كه براي همه ي فرزندان است در دست دارد

ص: 2291

و اجاره ي زمين را به ما نمي دهد در حالي كه مي داند ما در مضيقه هستيم. مادرم از ايشان طرفداري مي كند. آيا درست است كه چون برادرم، پسر است همه ي اموال در اختيار ايشان باشد؟ پاسخ – ايام دهه ي فجر را تبريك مي گوييم. اين تبعيض ها در جامعه ي ديني ما كم نيست. بعضي ها بين دختر و پسر فرق مي گذارند و گاهي بجاي اينكه هواي فرزندي كه وضع مالي بدي دارد را داشته باشند، برعكس عمل مي كنند. گاهي فرزند پست و مقامي دارد و والدين او را بيشتر تحويل مي گيرند يا گاهي فرزندي كه مدرك تحصيلي بالاتر دارد را بيشتر تحويل مي گيرند. فردي نزد پيامبر نشسته بود، يكي از دو فرزندش را بوسيد و يكي را نبوسيد. حضرت ناراحت شدند و فرمودند: چرا بين آنها فرق گذاشتي ؟وقتي پيامبر در بين جمعي مي نشستند، نگاه شان را به عدالت تقسيم مي كردند. آيا پيامبر از اينكه ما بين فرزندان مان تبعيض قائل بشويم، راضي است؟ در روايت داريم كه پيامبر در مدينه بودند و يكي از انصار به پيامبر گفت كه من مي خواهم مالي را به فرزندم ببخشم و مي خواهم شما شاهد بخشش من باشيد.(اگر ما بوديم مي گفتيم كه اين كار خير است و سريع مي رفتيم) پيامبر فرمود :آيا تو فرزند ديگري نداري؟ فرد گفت: چرا فرزند ديگري دارم ولي مي خواهم به اين فرزندم ببخشم. پيامبر فرمود :ما پيامبران شاهد ظلم و ستم نمي شويم. وقتي پيامبر اين قدر دقيق بودند آيا ما مي توانيم اين همه تبعيض قائل

ص: 2292

بشويم ؟ ما فكر مي كنيم كه يكي از فرزندان بيشتر به درد ما مي خورد در حاليكه نمي دانيم بايد امور را به خدا واگذار كنيم. دركتاب من لايحضر شيخ صدوق داريم كه حضرت علي(ع) فرمود: يكي از گناهان كبيره اين است كه انسان در وصيت ظلم كند. در قرآن سوره بقره آيه 181 داريم: اگر كسي وصيتي كرد و از دنيا رفت، كسي نمي تواند وصيت او را تغيير بدهد. در آيه 182 مي فرمايد: اگر كسي در وصيت ظلم كند يا عمدا يا غير عمد، وصي بايد آنرا به وصيت درست برگرداند. يكي از مصداق هاي ظلم در وصيت، همين سوال بالاست . بعضي ها مي گويند كه ما مي خواهيم نيمي از اموال خودمان را به يك پسرمان بدهيم و بقيه را بين دخترها تقسيم كنيم. اين ظلم بحساب مي آيد و باطل است. ما نمي توانيم دلبخواهي عمل كنيم. بعضي مي گويند كه ما مي خواهيم فرزندان مان را از ارث محروم كنيم. ما در زمان حيات هم نبايد ظلم كنيم چه برسد به زمان بعد از حيات و در وصيت نامه .يكي از باورهاي غلط اين است كه مي توان فرزندي را از ارث محروم كرد. بعد از مرگ ارث بطور شرعي بين فرزندان تقسيم مي شود. ما حق نداريم كه به وصيتي كه درآن ظلم شده است عمل كنيم و بايد آنرا برگردانيم. بعضي ها وصيت بيشتر از ثلث مي كنند كه اين هم اشتباه است . بعضي ها قبل از مرگشان تمام اموال شان را وقف مي كنند درحاليكه فرزند و همسر دارند كه اين هم اشتباه

ص: 2293

است. فردي از دنيا رفت و پيامبر بر جنازه اش نماز خواندند. او فرزندان كوچكي داشت ولي تمام اموالش را وقف كرده بود و فرزندانش به گدايي افتاده بودند. حضرت فرمود: اگر من خبر داشتم كه اموالش را وقف كرده است اجازه نمي دادم كه جسد او را در قبرستان مسلمانان دفن كنند. با اينكه او در زمان حيات وقف كرده بود چون همسر و فرزند داشت حق نداشت اين كار را بكند. ما در ثلث اموال مان حق داريم ولي حتما نبايد وصيتي درمورد ثلث اموال داشته باشيم. حضرت علي(ع) مي فرمايد: اگر من به يك پنجم و يك چهارم وصيت كنم بيشتر دوست دارم تا به ثلث. فقها فرموده اند كه ممكن است كه فرزندان ما نيازمند باشند و اگر وضع مالي آنها خوب بود مي توان به ثلث وصيت كرد. اگر كسي فرزندانش وضع مالي خوبي ندارند نبايد به ثلث مالش وصيت كند و آنها را به سختي بيندازد. محروم كردن و بيش از ثلث وصيت كردن اشتباه و باطل است . و اگر كسي اين طور وصيت كرد بايد آنرا درست كرد. چرا پدر همه ي اموال را به اين پسر بخشيده است درحاليكه دختران احتياج مالي دارند؟ در جامعه ي ما چند درصد وصيت دارند؟ اكثرا وصيت را جدي نمي گيرند. اگر ما بدهي داريم واجب است كه وصيت كنيم. چرا ما در وصيت كردن كوتاهي مي كنيم. حدود هشتاد درصد مردم ما وصيت ندارند و وقتي فوت مي كنند اول گرفتاري است. زيرا طلبكار مي آيد ولي سندي در كار نيست و فرد طلبكار نمي تواند بدهي اش را

ص: 2294

بگيرد و مالش از بين مي رود. پيامبر فرمود: اگر كسي بدون وصيت از دنيا برود ،به مرگ جاهليت از دنيا رفته است. اگر ما به كسي بدهكاري داريم ، بايد آنرا بنويسيم و اگر به خدا هم بدهي داريم مثل نماز و روزه ، بايد آنرا بنويسيم. خوب است كه وصيت نامه به روز باشد. درنوشتن وصيت به يك عالم مراجعه كنيد. دراستفتائات آيت الله گلپايگاني دارد كه فردي وصيت كرده است ولي فرزندان متوجه وصيت ايشان نشده اند و آنرا براي ايشان فرستاده اند .آقاي يك ماه آنرا خواندند و بعد نوشتند كه ما هم نفهميدم كه ايشان چه نوشته اند، با هم مصالحه كنيد. اگر بنده اي از دنيا رفت ،بدهي نماز و روزه داشت و آنرا ننوشت، فرزندان با اينكه مي دانند او بدهي دارد ولي آنرا انجام ندهند، از نظر شرعي اشكالي ندارد.( به فتواي اكثر فقها) البته اگر فرد بدهي مالي به كسي داشته باشد بايد از اموالش پرداخت شود. مثلا آقايي از دنيا مي رود و فرزندان مي خواهند ارث تقسيم كنند و سهم مادر را از خانه مي دهند .گاهي سهم مادر آنقدر نيست كه مادر بتواند يك خانه ي آبرومند براي خودش درست كند. اين مادر بعد از مدتي درمحلي زندگي كرده است و حالا نمي تواند آنجا را ترك كند. و به محل دورتر برود. اگر كساني مي خواهند كه اين اتفاق پيش نيايد، اين كار راه فقهي ديگري هم دارد. و كسي هم ضرر نمي كند. مسئله ي وقف قابل بازگشت نيست ولي مسئله حبس شبيه وقف است و قابل بازگشت است .آقا مي

ص: 2295

تواند حق استفاده از اين خانه را تا زماني كه خانم زنده است به او بدهد و براي اينكه مشكلي پيش نيايد مي تواند به يك عالم مراجعه كند و مي تواند اين را در ثبت كنند. يعني وقتي اين خانم از دنيا رفت بچه هاي مي توانند خانه را تقسيم كنند. خيلي از بزرگان اين كار را كرده اند. ما گاهي خودمان ظالم نيستيم ولي راضي به ظلم هستيم. اين مادر راضي به ظلم پسرش است و داريم كه درقيامت ندا مي دهند كجا هستند ظالمان و كساني كه به آنها كمك كرده اند. حتي كسي كه جوهري براي قلمي ظالم آماده كرده اند .اين مادر بايد نگران باشد كه به اين ظلم پسر راضي است. سوال – آيا مي توان رد مظالم را براي آزادي فردي از خانواده كه بخاطر جرم غيرعمد در زندان بسر مي برد پرداخت ؟ پاسخ – اين كار خوبي است. كسي بهتر ازخانواده نيست كه به زنداني ها رسيدگي كند. اگر مشكل زنداني با مالي حل مي شود، اين كارخوبي است. رد مظالم را بايد به نيازمند داد و زنداني هم نيازمند است. مهم اين است كه گروهي جمع بشوند و اين مشكل را حل كنند. ما نبايد رد مظالم را فقط در بدهي بدانيم. اگر ما وقت مردم را ضايع كرده ايم اين خودش نياز به رد مظالم دارد .شهيد آيت الله مدني به ميهماني دعوت شده بودند و اين قرار را فراموش كردند و به عتبات مشرف شدند تا سه شنبه به نجف رسيدند. ايشان شب جمعه دعوت داشتند. وقتي در دفتر ديدند كه شب جمعه

ص: 2296

دعوت شده اند ،ايشان شبانه به منزل آيت الله حكيم مي آيد كه ايشان شبانه اجازه ي بازگشت را بدهند. ايشان بر مي گردد. به صاحب خانه هم مي گويند كه ايشان در نجف هستند. اما ايشان به ميهماني رفتند و به وعده ي خودشان عمل كردند. اگر اين كارها مظالم باشند ما خيلي از اين كارها كرده ايم. پزشكي به بيمار وقت دو ماه ديگر را مي دهد و اين بيمار از شهرستان به تهران مي آيد . بعد مي گويند كه دكتر به مرخصي رفته است. آيا اين پزشك ضامن نيست؟ ايشان مي توانست با شماره تلفن اين بيمار تماس بگيرد و اطلاع بدهد كه قرار عوض شده است. گاهي وقت دادگاه مي دهند و بعد مي گويند كه قاضي به مرخصي رفته است .آيا شما نمي توانيد به اين فرد خبر بدهيد كه اين مسير را نيايد. اگر اينها را رد مظالم حساب كنيم گسترده ي رد مظالم خيلي وسيع است. اگر موتور و ماشين سوار حق عابر پياده را رعايت نكند، آيا اين جزو رد مظالم نيست ؟ ما الان در پياده رو امنيت نداريم و خطر تصادف با موتور داريم . در آمار پزشك قانوني داريم كه در ماه ،چهارصد نفر عابر پياده جانشان را از دست مي دهند. اينها مظالم است. آيا اگر بيمه، ضرر ما را بدهد اين كافي است ؟ما حتي وقتي مي خواهيم از خط عابر پياده رد شويم به سختي عبور مي كنيم .آلودگي هاي صوتي و هوا حق الناس است. آقا محدث قمي پسري داشتند كه منبر خوبي داشت روزي ايشان در بالاي منبر

ص: 2297

حديثي خواند و از ايشان مي پرسند كه سند حديث شما كجاست و ايشان مي گويد كه نمي دانم. وقتي به خانه مي آيد خيلي ناراحت مي شود. شب در خواب پدرش را مي بيند كه ايشان سند حديث را به او مي گويد و مي گويد كه اگر بدون مطالعه به منبر بروي مديون مردم مي شوي. در غيبت حلاليت طلبيدن كافي است و اگر نتوانستيد كه حلاليت بطلبيد مي توانيد كار خير براي طرف انجام بدهيد يا براي او پول بدهيد. حاج آقا رحيم ارباب از بزرگان اصفهان بودند ايشان فرمودند: من يقين دارم كه در قيامت مرا در موقف زبان نگه نمي دارند زيرا خيلي مواظب زبانم بودم. آقاي احمدي ميانجي مي فرمودند كه يكي از دوستانم گفت كه من خواب عجيبي ديدم. خواب ديدم كه تمام اثاث منزلم را به خانه ي شما فرستادم. ايشان متوجه شده بود كه غيبت آقا را كرده است. در روايت داريم كه اگر كسي غيبت كسي را بكند تمام خوبي هايش به او منتقل مي شود. بعد ايشان از آقا حلاليت مي طلبد. چند روز بعد طرف خواب مي بيند كه تمام اثاث ها را به منزل برمي گردانند. ما نمي توانيم بجاي رد مظالم جنس بدهيم مثلا برنج يا گوشت بدهيم. وقتي شما پول رد مظالم را به فقير مي دهيد نمي خواهيد بگوييد كه اين پول رد مظالم است. كافي است كه ما پول را بدست فقير برسانيم. اگر ما به دولت بدهي داريم بايد آنرا به دولت برگردانيم و نمي توانيم به حساب رد مظالم بگذاريم. شماره حساب دولت 14/108 به نام

ص: 2298

خزانه داري كل درآمدهاي متفرقه ي دولت نزد بانك ملي مي باشد. در رد مظالم مي توان به حساب فرد هم پول واريز كنيم. طرح هايي كه در اين برنامه از زبان كارشناسان مطرح مي شود، طرح و پيگيري آن توسط آقاي تهيه كننده است . سوال – صفحه 227 قرآن كريم را توضيح بفرماييد. پاسخ – در اين صفحه داريم: وقتي نوح از خدا تقاضا كرد كه پسرش را نجات بدهد خدا فرمود كه اين پسر از تو نيست ،او عمل غيرصالح است . در سوره تغابن آيه 14 داريم :اي مومنان بعضي از فرزندان و همسران دشمنان شما هستند.

91-11-08

سوال – در مورد فقر و انواع آن توضيحاتي بفرماييد.

پاسخ – فقر به چهار قسم تقسيم مي شود : يكي فقر اختياري كه انسان بر اثر تنبلي بدست مي آورد و اين مدحي ندارد .از ائمه داريم :خدايا من از فقر به تو پناه مي برم. جنگاوران جنگ تبوك جواني با بازوي ستبر و هيكل قوي ديدند كه چوپاني مي كرد. اصحاب گفتند كه اي كاش اين جوان با اين توانايي در ركاب پيامبر و در راه خدا جنگ مي كرد. پيامبر فرمود: اگر اين جوان براي خانواده و فرزندانش تلاش مي كند، اين هم در راه خداست ولي اگر در فكر مال اندوزي است ،در راه شيطان است. در دين به فقر سفارش نشده است تا به دنبال كار و تلاش نرويم . در روايات تلاش در دنيا مذمت نشده است بلكه در چهار چيز مذمت شده است : يكي حب دنيا، در قرآن حب دنيا را مذمت مي كند، در

ص: 2299

روايت داريم : حب دنيا ،راس همه خطاهاست، ديگري دنيايي كه انسان را سرگرم كند و از ياد آخرت غافل كند، در سوره منافقون آيه 63 داريم :مال و اولاد شما را از ياد خدا باز ندارد ، سوره نور آيه 37 داريم : تجارت، آنها را از ياد خدا غافل نمي كند ،در سوره اعلي آيه 61 ، اينكه انسان دنيا را مقدم بر آخرت بداند مذمت شده است ، ديگري وابستگي و ديگري دلبستگي به دنيا است . در خطبه ي 204 نهج البلاغه داريم كه حضرت مي فرمودند : دلبستگي به دنيا را كم كنيد.(حضرت علي(ع) هر شب بعد از نماز عشا اين سخن را به مردم مي فرمودند.) در شب بيست و هفتم ماه رمضان امام سجاد(ع) مي فرمايد: خدايا وابستگي و تجافي (نيم خيز) من را به دنيا كم مكن و اين دعا را تا سحر تكرار مي كردند. آيت الله بهجت هميشه در سجده ي آخر نماز اين دعاي امام سجاد (ع) را مي خواندند .پس انسان بايد دنبال كار و تلاش برود.

فقر ديگر، فقر بر اثر سوءتدبير و برنامه ريزي هاي غلط است كه اين فقر هم بدست انسان بوجود مي آيد. امام علي (ع) مي فرمايد: سامان زندگي به برنامه ريزي است. افرادي هستند كه درآمد كمي دارند ولي با برنامه ريزي زندگي خوبي دارند ولي عده اي درآمد زيادي دارند ولي بخاطر سوء تدبير در زندگي گرفتار مي شود. فقر ديگر فقر تحميلي است و كاري از دست انسان برنمي آيد. تحمل اين فقرها خوب است .فقر ديگري فقري است كه انسان تلاش و

ص: 2300

كوشش را انجام مي دهد ولي باز فقير است كه به اين فقر مصلحتي يا امتحاني مي گويند. فقيري كه بر فقرش صبر مي كند اجرش از ثروتمندي كه مالش در راه خدا خرج مي كند و شاكر است، بيشتر است. ما حديثي نداريم كه ائمه تقاضاي فقر كرده باشند مگر اينكه منظور آنها فقر الي الله بوده است يا زندگي زاهدانه همراه با فقر است كه شبيه زندگي فقرا است يا فقر تحميلي بوده است. پرسيده اند كه چرا پيامبر فرموده است كه خدايا من را زنده بدار مسكين و بميران مسكين و در زمره ي مساكين قرار بده. علامه مجلسي در جلد 69 بحار مي فرمايد كه منظور حضرت اين است كه من خلق و خوي جبارها را نداشته باشم و خلق و خوي مساكين را داشته باشم . پس فقر اختياري مورد ستايش نيست .

بحث ما در اين است كه فردي تمام تلاش خودش را مي كند ولي باز زندگي او نمي چرخد. واقعا تحمل فقر سخت است. لقمان حكيم مي فرمايد : اي پسرم ،من انواع تلخي ها و سختي ها را چشيده ام و تحمل كرده امولي تلخ تر از فقر نديديم . پس به تعبير لقمان هيچ چيزي از فقر تلخ تر نيست .خداوند از ابراهيم سوال كرد كه من تو را گرفتار آزمون هاي مختلفي كرده ام، اگر من تو را به فقر امتحان مي كردم تو چه مي كردي ، ابراهيم فرمود: فقر سخت تر از آتش نمرود است .پس فقر امتحان سنگيني است. فقر مذمت شده است و در دين به فقر سفارش نشده است

ص: 2301

ولي گاهي فقر دست ما نيست و مصلحت و آزمون ما فقر است، دراين صورت اگر ما صبر كنيم پاداش عظيمي داريم .فقرا از اين ناراحت هستند كه نمي توانند كارهاي خير بكنند ،امام صادق (ع) مي فرمايد:بنده ي مومن فقيري مي گويد كه اگر من وسعت مال داشتم خيلي از كارهاي خير را انجام مي دادم،وقتي خدا مي داند كه اين فقير راست مي گويد،همان پاداش ها را به او مي دهد ،همانا خدا كريم است . روايت داريم : نيت مومن از عملش بالاتر است .

سوال – وظايف فقرا چيست ؟

پاسخ – فقرا بايد راضي باشند. فقيري كه تلاش كرده ولي همچنان فقير مانده است بايد صابر باشد و بالاتر از آن راضي باشد. اين كار خيلي سخت است. فردي نزد امام صادق (ع) رسيد و خيلي ناراحت بود، او يك اولاد دختر داشت. امام فرمود: اگر خدا از تو مي پرسيد كه خودت مي خواهي جنسيت فرزندت را انتخاب كني يا من انتخاب كنم ، تو چه مي گفتي؟ او گفت :انتخاب خدا .امام فرمود : خدا براي تو دختر انتخاب كرده است، پس چرا تو ناراحت هستي ؟ اگر خدا به بنده ي فقير خودش وحي مي كرد كه من انتخاب كنم يا تو انتخاب مي كني بنده چه مي گفت ؟ اگر ما به اين باورهاي ديني برسيم، مشكلات ما حل مي شود. اگر شما تلاش كرديد و زندگي نچرخيد، اين مصلحت شماست. يكي از اصحاب پيامبر به پيامبر گفت كه براي من دعا كن كه غني بشوم. پيامبر گفت كه اين زندگي فقيرانه براي تو بهتر

ص: 2302

است ولي او اصرار كرد و پيامبر براي او دعا كرد و زندگي او خوب و غني شد. دام هاي او زياد شد و او از مدينه بيرون رفت .اين فرد قبلا هر روز به مسجد مي آمد ولي كم كم به مسجد نيامد. وقتي پيامبر مي خواست زكات را از او بگيرد، او مخالفت كرد و گفت كه اين جزيه است و او منكر زكات شد و در مورد مذمت او نازل شد. اگر خدا فقر را براي ما انتخاب كرد ما بايد صبر كنيم و راضي باشيم . دعا كردن براي رهايي از فقر منافاتي با مصلحت ما ندارد و ما مي توانيم دعا كنيم كه خدايا آنچه به مصلحت و خير ما است، به ما عطا كن. فردي به امام صادق (ع) فرمود: من فقر را بهتر از غنا و بيماري را بهتر از سلامت مي دانم .امام فرمود: ما اين طور نيستيم و هر چه خدا به ما بدهد به آن راضي هستيم .پس صبر بر فقر و تلاش براي غني شدن ،منافاتي با مصلحت و رضا ندارد.

بعضي ها مي گويند كه توچه گناهي كرده اي كه دست به هر كاري مي زني، بد مي آوري ؟ اين فكر غلط است . خداوند مي فرمايد: نه ثروت نشانه ي كرامت است و نه فقر نشانه ي دوري از خدا . در اين مورد باورهاي غلطي وجود دارد. هر بيماري و مصيبت نشانه ي عقوبت و كيفر نيست، ممكن است كه بعضي از مصيبت ها امتحان الهي باشد. ولي انسان مي تواند خودش را محاسبه كند ولي ديگران نبايد اين

ص: 2303

كار را بكنند و دنبال علت باشند.

وظيفه ي ديگر فقير اين است كه اظهار فقر نكنند. در خدا سوره ي بقره آيه 273 مي فرمايد :اصحاب پيامبر دچار فقير تحميلي شدند ولي نبايد اظهار فقر كنند و بايد آبروداري كنند. در نهج البلاغه داريم : آبروداري و خويشتن داري زينت فقير است . چقدر خوب است كه اغنياء به فقرا احترام و تواضع كنند، زيباتر از تواضع ثروتمندان، خويشتن داري فقرا است. اگر كسي فقط بخاطر اينكه فردي غني است به او سلام كند، دو سوم دينش را از دست داده است . اگر كسي از ديگران دستگيري كند اين جوانمردي است، اگر انسان خودش را در فقر حفظ كند و آبروداري كند ،اين جوانمردي، بالاتر است .

سوال – صفحه ي 69 قرآن را توضيح بفرماييد.

پاسخ – در اين صفحه كساني كه در جنگ احد شركت كرده بودند و پيامبر را تنها گذاشتند مذمت شدند. قرآن مي فرمايد: وقتي پيامبر مي گفت كه مسلمانان كجا مي روييد، شما فرار مي كرديد. در اينجا بحث گذشت از جان است. گاهي خدا و رسول ما را صدا مي زند و ما توجه نمي كنيم.

سوال – در ادامه وظايف فقرا توضيحاتي بفرماييد.

پاسخ – فقرا ، فقرشان را ابراز نكنند و حتي پش خودشان هم آنرا بيان نكنند. وظيفه ي ديگر فقير اين است كه بدنبال مال حرام نرود. فقر مرز كفر است . فقير نبايد مشكلات اخلاقي پيدا كند. در نهج البلاغه داريم :قوام دين و دنيا به چند چيز است : يكي اينكه اگر فقير است دين و آخرتش را

ص: 2304

به دنيا نفروشد. در قرآن داريم كه فقرا نبايد از ديگران تقاضا بكنند و تا آنجا كه مي تواند تحمل بكنند. روزي حضرت امير تنگدست بودند و از قصابي رد مي شدند و قصاب گفت كه گوشت هاي خوبي آورده ام، حضرت فرمود الان پول ندارم ،قصاب گفت كه من مي توانم صبر كنم تا شما بعدا پول آنرا به من بدهيد ، حضرت فرمود: من صبر مي كنم.

پس فقر پاداش ندارد بلكه صبر بر فقر پاداش دارد، آبرومند زندگي كردن ،با سيلي صورت را سرخ كردن و عزت نفس داشتن پاداش دارد. بيشترين سهم براي كنار آمدن با فقر را ،خانم ها دارند. اگر خانم ها با فقر شوهران شان كنار بيايند مشكلات كمتر مي شود. روايت داريم: زني كه با فقر شوهرش كنار بيايد، گرفتار عذاب قبر نمي شوند و در قيامت با حضرت فاطمه (س) محشور مي شود. ما بايد اين باورها را جدي بگيريم .

91-11-01

1/11/91 يازده بار جهان گوشه ي زندان كم نيست كنج زندان بلا گريه ي باران كم نيست ،سامرائي شده ام راه گدايي بلدم لقمه ناني بده از دست شما نان كم نيست، قسمت كعبه نشد تا كه طوافت بكند بر دل كعبه همين داغ فراوان كم نيست ،يازده بار به جاي تو به مشهد رفتم بپذيرش به خدا حج فقيران كم نيست، زخم دندان تو و جان پر از خونابه ماجرايي است كه در ايل تو چندان كم نيست، از همان دم پسر كوچكتان باران شد تا همين لحظه كه خون گريه ي باران كم نيست ،در بقيع حرمت باده ي خود مي گفتم

ص: 2305

كه مگر داغ همان مرقد ويران كم نيست. سوال – در مورد نداهاي قيامت توضيحاتي بفرماييد. پاسخ – شهادت امام حسن عسگري(ع) را تسليت مي گوييم. امام عسگري(ع) تنها امامي است كه مشرف به خانه ي كعبه نشد. پيامبر فرمود: (در ميان شاخص خوبي ها)در قيامت اين ندا شنيده مي شود: كجا هستند كساني كه فقرا را مورد تكريم و اكرام قرار دادند؟ اكرام فقط كمك به فقير نيست. امام صادق(ع) مي فرمايد كه كارخير وقتي به كمال مي رسد كه سه ويژگي داشته باشد: پنهان باشد، زود انجام شود و در نظر ما بزرگ جلوه داده نشود. وقتي ندا داده مي شود يك عده به صحنه مي آيند، به آنها مي گويند: حزني نيست به داخل بهشت برويد. در قرآن هشت مورد است كه واژه ي هيچ خوفي نيست استفاده شده است و سه مورد آن در باره ي فقرا است: سوره بقره آيه 262 و274 و 277. اين سه مورد درباره ي انفاق و رسيدگي به فقرا است. اگر ما مي خواهيم كه در قيامت ناراحتي نداشته باشيد و ما را بعنوان شاخص خوبي ندا بزنند و بگويند كه وارد بهشت شويد ،در دنيا به فقرا رسيدگي كنيم. اينكار تجارت و معامله با خداست. بقول شهيد بهشتي براي رفتن به بهشت بايد بهاي آنرا پرداخت .در قرآن داريم: آيا مي خواهيد با من تجارت كنيد؟ پس به فقرا رسيدگي كنيد. از هشتم ماه ربيع الاول به بعد ،ماه شادي و جشن است. ما مي خواهيم پيامبر خدا را شاد كنيم و به سمت جشن ولادت آن حضرت برويم .شهيد مطهري مي فرمودند كه

ص: 2306

مسيحيان براي ولادت حضرت عيسي جشن هاي زيادي مي گيرند. آيا ولادت امام صادق (ع)و پيامبر پيش ما پررنگ است؟ ما چطور مي توانيم پيامبر را شاد كنيم ؟شادي فقط دست زدن و چراغاني نيست. اگر ما مي خواهيم پيامبر را شاد كنيم ،بايد دلي را شاد كنيم و از گرفتاري نجات بدهيم. كساني هستند كه در هزينه ي بيماري يا اجاره ي خانه يا جهيزيه شان مانده اند، ما مي توانيم به آنها كمك كنيم. امام صادق(ع) مي فرمايد :وقتي شما مومني را مسرور مي كنيد بيشتر از آن مومن، پيامبر را شاد كرده ايد. هر كس هر چقدر كه توان دارد و هر طوري كه مي تواند، دل مومني را شاد كند. يكي ديگر از نداهاي قيامت اين است :كجا هستند كساني كه اهل عفو و گذشت بودند؟ آنها به صحنه مي آيند و خدا آنها را مورد عفو و بخشش قرار مي دهد. آيه 22 سوره نور مي فرمايد :ببخشيد ،آيا نمي خواهيد خدا از شما بگذرد؟ يكي از اصحاب خاص امام حسن عسگري(ع)، اسحاق بن اسماعيل نيشابوري بود. امام نامه هاي زيادي به او مي نوشتند. در كتاب هاي قديمي روايت داريم كه امام به ايشان نامه اي نوشتند كه به چهارده آيه قرآن استشهاد كرده اند. امام مي فرمايد : خدا را شكر مي كنم، به من خبر رسيده است كه تو كاري كرده اي كه مي تواني از گردنه هاي قيامت عبور مي كني. سوره بلد داريم: با آزاد كردن يك انسان مي توان از گردنه هاي قيامت عبور كرد. اگر ما گرفتاري را از گرفتاري آزاد كنيم يا

ص: 2307

زنداني را از زندان آزاد كنيم، مي توانيم از گردنه هاي قيامت عبور كنيم . كسي كه به زندان نرفته است نمي تواند حال يك زنداني را درك كند. زيرا اگر درك مي كرديم، بيشتر روي اين كار سرمايه گذاري مي كرديم. زنداني، دوازده سال به خاطر پانزده ميليون تومان در زندان بود. ما نبايد فقط به شادي ظاهري توجه كنيم بلكه بايد به شادي دل توجه كنيم. اگر كسي بخاطر ولادت پيامبر، از طلب خودش بگذرد و زنداني را آزاد كند، از گردنه ي قيامت رد خواهد شد. اميرالمومنان در نهج البلاغه مي فرمايد كه اگر زنده بمانم از قاتلم مي گذرم زيرا گذشت باعث تقرب مي شود. الان ما سه هزار زنداني بخاطر مهريه در زندان داريم. عده اي بخاطر ديه در زندان هستند. دولت ،مردم و رسانه در اين كار سهم دارد. فردي بخاطر ندادن ديه ،هفده سال در زندان مانده بود. در ادامه امام مي فرمايد: انساني را آزاد كن يا گرسنه اي را سير كن و يتيم خويشاوند را سير كن يا مسكين خاك نشين را سير كن. ابوهاشم جعفري از اصحاب خاص امام عسگري(ع)بود. ايشان پنج امام را ديده است و از فرزندان جعفر بن ابيطالب است. امام به او فرمود :اسم يكي از درهاي بهشت معروف است (يعني در گره گشايي) كساني مي توانند از اين در بهشت وارد بشوند كه در دنيا دنبال كار خير بودند. ابوهاشم گفت كه به فكرم آمد كه من كارهاي خيري انجام داده ام و انشاءالله از اين در، وارد بهشت مي شوم. امام فكر او را خواند و فرمود: تو اهل

ص: 2308

كارهاي خيرهستي و انشاء الله خدا به تو توفيق بدهد كه اين مسير را ادامه بدهي. ما بايد به مومنين خدمت كنيم. امام عسگري(ع) به غير مومن هم خدمت مي كردند. يوسف شاعر،شاعر دربار متوكل بود. متوكل كسي است كه بيشترين ظلم را به اهل بيت كرده است. خدا فرزندي به يوسف شاعر داد، هزينه ي زندگي اش بالا رفت و نياز به پول پيدا كرد. به چند تن از دوستانش نامه نوشت تا از آنها كمك بخواهد ولي هيچ كدام جواب نامه ي او را ندادند. بعضي ها مي گويند كه در اين بحران اقتصادي فعلا به فكر خودمان باشيم و به كسي كمك نكنيم. ما چون نگران خودمان هستيم نكند كه به ديگران كمك نكنيم. و كار خير كمتري بكنيم. او مي گويد كه روي رفتن به خانه را نداشتم. بيرون از خانه قدم مي زدم كه يكي از ياران امام عسگري(ع) چهارصد درهم به من داد و گفت كه امام بخاطر بدنيا آمدن فرزندت تبريك گفته است. او اصلا به امام مراجعه نكرد ولي امام عالم بود. اگر ما مي خواهيم مصداق اين شاخص هاي خوبي باشيم بايد گرفتاري هاي مردم را حل كنند. گاهي ما مي توانيم بطور شراكتي يكي را از گرفتاري نجات بدهيم. بايد حل كردن گرفتاري مردم در اولويت كار ما باشد. يكي ديگر از نداهاي روز قيامت صدا زدن اصحاب خاص ائمه است .ويژگي هاي ياران خاص امام عسگري(ع)چيست؟ يكي از ياران امام، حضرت عبدالعظيم حسني است . اين داستان از مصادر قديمي ما مثل كامل الزيارات ،روضه المتقين ،ثواب الاعمال و كفايت الحديث است .فردي از

ص: 2309

ري خدمت امام عسگري (ع) رسيد. و گفت كه من زيارت امام حسين (ع) بود. امام فرمود :اگر در شهر خودت حضرت عبدالعظيم حسني را زيارت مي كردي مثل اين بود كه امام حسين(ع) را زيارت كرده اي . تمام علماي ما وقتي به تهران مي آمدند حتما به زيارت حضرت عبدالعظيم حسني مي رفتند. ايشان به قدري در معارف دين پيش رفت كه وقتي از امام هادي (ع) مي پرسيدند كه اگر ما سوالي داشتيم و دست ما به شما نرسيد از چه كسي سوال كنيم ؟ امام فرمود :از عبدالعظيم حسني .يعني ايشان مرجعي براي ديگران بود. ايشان امامزاده با چهار واسطه به امام معصوم مي رسد و مقام ايشان بخاطر تحصيل علم است .ايشان از تمام فرصت هايش استفاده مي كرد .روزي ايشان نزد امام هادي (ع)بودند و از امام خواستند كه برايش حديثي نقل كند ،بعد از نقل حديث ،دوباره از امام خواست كرد كه حديث ديگري را نقل كند تا اينكه در يك مجلس شانزده حديث از امام نقل شد. ما مي توانيم وقتي پيش عالمي هستيم از ايشان مسائل ديني بپرسيم . حضرت عبدالعظيم حسني نزد امام آمد و گفت من مي خواهم اعتقاداتم را به شما عرضه كنم كه ببينيد اعتقادات من درست است يا خير. وقتي ايشان اعتقاداتش را گفت امام فرمود: بله اين همان ديني است كه خدا آنرا مي پسندد. ما هم مي توانيم خودمان را پيش عالمي عرضه كنيم و مسائل مان را بپرسيم. قبل از سيد رضي ،حضرت عبدالعظيم حسني نهج البلاغه را جمع آوري كرده است البته نه به گستردگي سيدرضي .مفيد

ص: 2310

بودن و هميشه در سمت خدا بودن از صفات ايشان بود. سوال – صفحه 213 قرآن كريم را توضيح بفرماييد. پاسخ – فردا روز آغاز امامت امام زمان(عج) است .خدا مي فرمايد :آيا كسي كه خودش هدايت مي كند به سوي حق شايسته ي امامت است يا كسي كه محتاج هدايت ديگري است ؟ چطور حكم مي كند. 124 بقره مي فرمايد: ابراهيم بعد از امتحان دادن خدا او را امام قرار داد. فخر رازي مي گويد كه از اين آيه مي توان فهميد كه امام حتما بايد معصوم باشد زيرا قرار است كه ديگران از او پيروي كنند. حتما امام و رسول را بايد خدا تعيين كند نه بنده ي خدا. ما بايد به طرف تجارت و معامله با خدا برويم و هيچ تجارتي بالاتر از تجارت پروردگار نيست .بيشتر عمر امام عسگري(ع) در زندان سپرده شده است.

91-10-24

91/10/24 سوال – در مورد نداهاي روز قيامت توضيحاتي بفرماييد. پاسخ – شروع ماه ربيع را تبريك عرض مي كنيم. ماه ربيع الاول ماه اعياد است و فصل شادي ها است. 17 ربيع الاول روز ولادت پيامبر و ولادت امام صادق(ع) است .روايت داريم :شيعيان ما در غم ما غمناك و در شادي ما شاد هستند. البته هشتم ماه ربيع شهادت امام عسگري(ع) است . يكي از اسامي روز قيامت، روز ندا است. قيامت هفتاد اسم دارد. هر نام قيامت، حامل پيامي از صحنه هاي قيامت است. سوره غافر آيه 29 مي فرمايد: اي مردم، من نگران شما هستم بر روز صدا زدن ها ،روزي كه انسان جز خدا فريادرسي ندارد. منظور از ندا، نداهاي الهي

ص: 2311

است. نداهاي فراواني در قيامت وجود دارد. در سوره ي اعراف آيه 44 نداي بهشتي ها به دوزخيان را داريم .زيرا آنها دوزخيان را مي بينند و آنها را صدا مي زنند كه ما رسيديم به آنچه كه خدا به ما وعده داده بود، آيا شما رسيديد به آنچه كه خدا به شما وعده داده بود؟ اهل دوزخ مي گويند :بله. كسي بين اينها اعلام مي كند لعنت بر ظالمين باد،... نداي ديگر ندايي جهنميان به بهشتي ها است .جهنمي ها با بهشتيان صحبت مي كنند و مي گويند كه اگر مي شود مقداري از نعمت الهي در بهشت را به ما بدهيد، مقداري به ما آب بدهيد. آنها مي گويند: خدا اين نعمت هاي الهي را بر اهل دوزخ حرام كرده است. وقتي بهشتيان با نورشان وارد صحراي محشر مي شوند اهل دوزخ و منافقين به آنها مي گويند كه كمي از نورتان را به ما بدهيد و نگاهي به ما بيندازيد تا نور شما را بگيريم .آنها مي گويند: برگرديد از دنيا نور بياوريد. اگر انسان رضوان الهي را مي خواهد بايد توشه اش را از اين دنيا ببرد. نداي ديگر قيامت نداي عمومي است. در مجمع البيان داريم: روز قيامت هر كس كه سر از قبر برمي دارد ندايي دارد و مي گويد: خدايا به من رحم كن. (بدترين و بهترين انسانها اين ندا را مي گويند) ،ندا مي آيد: اگر در دنيا به ديگران رحم كرديد رحمت من شامل شما مي شود. شهيد بهشتي مي فرمودند كه بهشت را به بهاء مي دهند نه به بهانه .اصل بهشت عمل كردن است

ص: 2312

و بهانه فايده اي ندارد. البته بهانه ي بدون عمل ولي اگر بهانه اي باعث عمل بشود خوب است. پس وقتي همه درخواست رحمت خدا را دارند، خدا ندا مي دهد كه اگر رحم كرديده ايد، رحمت من شامل شما مي شود .اين يك معامله است. در دنيا داد و ستدي بوده است ،اگر ما با خدا معامله كرديم و جان و مال مان را در راه خدا داديم، در قيامت رحمت خدا شامل حال ما مي شود. پس رحمت خدا هم حساب و كتاب دارد. اين روايت در تمام مصادر ما مثل امالي شيخ صدوق وجود دارد كه پيامبر فرمود: با داشتن اعمال خوب، ما نياز به لطف و رحمت خدايي داريم. هفتادسال عبادت ما در برابر يكي از نعمت هاي خداوند قابل مقايسه نيست. عده اي از پيامبر پرسيدند كه شما با اعمال خودتان به بهشت مي رويد يا نياز به رحمت خدا داريد؟ پيامبر فرمود: من هم نياز به رحمت الهي دارم. پيامبر سه بار اين جمله را تكرار كردند. رحمت خداوند در قيامت براي كساني است كه از دنيا دست خالي نرفته باشند. حضرت موسي سوال كرد كه اگر كسي گرسنه اي را سير كرد، پاداش او چيست؟ خطاب شد: من فرداي قيامت فرمان مي دهم كه يك منادي ندا بدهد در برابرخلق اول و آخر،همانا فلاني پسر فلاني از آزادشدگان از آتش است . روايت داريم : وقتي عده اي وارد محشر مي شوند چهره هايشان مي درخشند و اهل قيامت سوال مي كنند كه اينها پيامبران يا شهدا هستند؟ ندا مي آيد كه اينها كساني هستند كه دردنيا بر

ص: 2313

مردم سخت نمي گرفتند و به گرفتار مهلت مي دادند. پس اگر كسي بر بدهكارش سخت بگيرد، در روز قيامت چهره ي نوراني نخواهد داشت. روايتي در كتاب كافي داريم كه فرداي قيامت از طرف خدا ندا مي رسد: كساني كه از من طلب دارند بلند شوند. كساني مي توانند بلند بشوند كه در دنيا اهل عفو و بخشش بوده اند. سوال – در مورد روايتي كه مي فرمايد: سه گروه از زنان هستند كه عذاب قبر را از آنها بر مي دارد و با حضرت زهرا محشور مي شوند توضيحاتي بفرماييد. پاسخ – روايت داريم: سه گروه از زنان هستند كه خدا عذاب قبر را از آنها بر مي دارد و با حضرت زهرا محشور مي شوند، دست اول زناني هستند كه با تنگدستي شوهرانشان بسازند.(آقايان وظيفه دارند كه تلاش و كوشش كنند ولي اگر با تمام اين كارها فقير بود چكار بايد كرد؟)دسته دوم زناني هستند كه با بداخلاقي شوهران شان بسازند( وظيفه ي مردها خوش اخلاقي است و هيچ بهانه اي براي بداخلاقي مردها وجود ندارد اما اگر مرد بداخلاق بود و زن نتوانست مرد را اصلاح كند چكار بايد كرد؟) دسته ي سوم زناني كه مهريه ي خودشان را مي بخشند(مردها بايد مهريه را بپردازند و زنان را در فشار قرار ندهند كه مهريه را ببخشند ولي به زنان سفارش شده است كه اگر مهريه را بخشيد بهتر است.) سوال – من 22 سال سن دارم و دو سال است كه ازدواج كرده ام و مهريه ام 650 سكه بود كه شوهرم توانست يك روز بعد ازعقد، با چربي زباني مرا

ص: 2314

مجبور كند كه 550 عدد از سكه هاي مهريه ام را ببخشم .الان يك بچه ي چند ماهه دارم. شوهرم مي گويد كه صد تا سكه چيزي نيست آنرا جمع مي كنم و تو را طلاق مي دهم .بنظر شما اگر مهريه ي من همان 650 سكه بود، شوهرم هر روز از طلاق صحبت مي كرد؟ پاسخ- ببخش مهريه محبت را زياد مي كند. ولي اگر مردي زن را در فشار قرار مي دهد و مي خواهد مهريه كم را اهرم فشار قرار دهد، نبايد خانم مهريه اش را ببخشد. خانمهايي كه تازه ازدواج كرده اند اگر مي بينند كه شوهرشان خوش اخلاق نيست و آينده شان مشخص نيست و مشخص است كه آقا خيلي سرسازش ندارد و اگر خانمها فكر مي كنند كه مهريه پشتوانه ي آنها است و با بخشيدن مورد آزار همسر قرار مي گيرند، مهريه شان را نبخشند. ما اميدواريم به روزي برسيم كه پشتوانه، اخلاق شوهر بشود نه سكه ي طلا. خانمي مي گفت كه من براي سفركربلا از شوهرم اجازه مي خواستم و شوهرم گفت كه من به شرطي به تو اجازه ي دهم كه مهريه ات را ببخشي يا خانمي گفتند كه شوهرم اين قدر مرا كتك زده است تا من مهريه ام را بخشيدم. اين كارها زيبا نيست. خيلي از زن ها و شوهرها هم هستند كه من و تو ندارند. اگر كسي فرزندش از دنيا رفت و فرزند بدهكار مهريه ي همسرش بود، وظيفه ي پدر نيست كه بدهي پسر را بدهد ولي اگر اين كار را بكنند بهتر است. در ضمن بخشيدن مهريه بصورت زباني

ص: 2315

كافي است و نيازي به محضر و تشريفات نيست. سوال – صفحه ي 206 قرآن كريم را توضيح بفرماييد. پاسخ – خدا مي فرمايد: مومنين تقوا داشته باشيد و همرا با راستگويان باشيد. اين يكي از خطاب هاي قرآن است كه با يا ايها الذين امنوا شروع شده است. تعداد آياتي كه با ياايهاالذين امنوا شروع شده است 89 بار است و تعداد آياتي كه با ياايها الذين امنوا اتقوالله شروع شده ،هفت بار است . راستگويان چه كساني هستند ؟اين راستگويان حتما بايد معصوم باشند زيرا ما بايد با كسي باشيم كه گناه نمي كند. چون خطاب براي هميشه است بايد درهر زماني معصوم وجود داشته باشد. ما هم مخاطب اين آيه هستيم. وقتي مي فرمايد كه شما با راستگويان باشيد حتما اين گروه ،افراد ممتازي از مومنين هستند. اين افراد اميرالمومنين و فرزندانش هستند. در منابع تفسير اهل سنت در كتاب تفسير دُرالمنصور كه يكي از منابع اهل سنت است داريم كه پيامبر فرمود: همراه با راستگويان يعني همراه با علي .اين حديث را تفسير روح المعاني و تِرمِزي هم نقل كرده اند .مهمترين تفسير جامع اهل سنت ،تفسير كبير فخر رازي است. از آيت الله معرفت درمورد رتبه ي اين كتاب در ميان اهل سنت پرسيدند و ايشان فرمودند كه هر كسي كه بعد از تفسيركبير، تفسير قرآن نوشته است ميهمان سفره ي فخر رازي بوده است .اين كتاب براي هشت صد سال پيش است .در جلد شانزدهم صفحه ي 191 داريم: اين آيه دلالت مي كند بر اينكه كساني كه جايزالخطا هستند حتما بايد با معصوم باشند. پس بايد دنبال معصوم

ص: 2316

باشيم و معصوم بايد در تمام زمان ها باشد و مختص به زمان پيامبر نيست. دراين كتاب دارد كه شخص خاصي را در هر زمان نداريم و ما چنين شخصي را نمي شناسيم. پس ما بايد با مجموع امت باشيم .( قضاوت اين جمله بعهده ي خودتان است .) جمع زيادي از اهل سنت بسم الله اول نماز را آهسته مي گويند .در جلد اول داريم :بايد بسم الله الرحمن الرحيم را بلند گفت زيرا به تواتر ثابت شده است كه علي بن ابيطالب بسم الله الرحمن الرحيم را بلند مي گفته است و هركس در دينش به علي اقتدا كند هدايت شده است. پس من مي گويم كه بايد بسم الله الرحمن الرحيم را بلند گفت. دليل من اين است كه پيامبر فرمود: خدايا هميشه حق را با علي بگردان. انشاءالله مهريه ها معقول و جهيزيه ساده باشد. داريم كه تا قومي خودش نخواهد، سرنوشتش تغيير نخواهد كرد.

91-10-17

91/10/17 ما شهيدان جنون بوديم ازعهد قديم سنگ قبر ماست دريا نقش قبر ما نسيم، شهر ما آن سوي آبي هاست دور از دسترس شهر ابراهيم ادهم شهر لقمان حكيم، اندكي بالاتر از آبادي تسليم محض صاف مي آيي سر كوي صراط المستقيم ،خاك آن عرشي است گل هايش زيارتنامه خوان سنگ فرش آسمانش بالهاي ياكريم، شهر ما آبادي عشق است اما راز عشق عشق يعني واژه هاي رمز قرآن كريم، عشق يعني قاف و لام قل هو الله احدعشق يعني باي بسم الله الرحمن الرحيم . سوال – در مورد شاخص هاي بدي در روز قيامت توضيحاتي بفرماييد. پاسخ – در قيامت سه گروه را

ص: 2317

بعنوان شاخص بدي صدا مي زنند: ظالم ها، دشمنان خدا (يعني شرابخواران و كساني كه تجاوز به نواميس مردم مي كنند) و كساني كه مومنين را آزار مي دادند. اين سه گناه ازهمه ي گناهان بدتر است .عذاب قيامت از يك طرف ،سختي در وقوف قيامت از طرف وجود دارد ولي صدا زدن افراد در ميان همه ي مردم بعنوان شاخص بدي از همه سخت تر است. اعلام اسم يك نوع مجازات سنگيني است و گاهي از مجازات ديگر سنگين تر است. نمونه هاي ستمگري چيست؟ يك نمونه ي آن كتك زدن است كه باعث ديه بشود. جامعه ي ما هنوز گرفتار اين مسئله است. هنوز عده اي مي گويند كه مرد حق دارد كه زن و فرزندش را بزند يا اينكه معلم مي تواند دانش آموز را بزند ولي اين درست نيست . كافي هشت جلد است .كتاب گزيده ي كافي خيلي مفيد است در كافي داريم كه پيامبر فرمود : از ظلم بپرهيزيد زيرا ظلم در دنيا، تاريكي قيامت است. واژه ي ظلم و ظلمت يكي است . امام صادق(ع) مي فرمايد: خدا هيچ وقت خودش را حمد نكرده است مگر وقتي كه ريشه ي ظالم را كنده است در سوره انعام آيه 45 داريم: ما ستمگران را به عذاب گرفتار كرديم ما ريشه ي ظالم ها را كنديم، ستايش مخصوص خداست .پس خدا هنگامي نابودي ظلم، خودش را تسبيح مي كند. خدا حق مومن را در كنار حق خودش قرار داده است. امام صادق (ع) مي فرمايد: كسي كه حق مومني را از بين ببرد خدا در صحراي محشر او را نگه

ص: 2318

مي دارد، مدت زيادي مي ماند ،عرق شرم مي ريزد تا منادي صدا مي زند كه بشناسيد اين همان ظالمي است كه حق الهي را از بين برده است . اين روايات خوفي نيست ولي جاي نگراني دارد. ما در زيارت عاشورا ظالم ها را لعن مي كنيم. ما فقط ظلم هاي بزرگ نداريم بلكه ظلم هاي كوچك و شخصي هم داريم .يكي از نزديكان آيت الله گلپايگاني مي گفتند كه ايشان در دفترشان مي نشستند و كساني كه با ايشان كار داشتند مشكلات شان را مطرح مي كردند. يك روز پيرمردي آمد و گفت كه من مي خواهم چشمم را عمل كنم. آقا دستوردادند كه براي ايشان بنويسند كه چشم شان را رايگان عمل كنند. پيرمرد يك حواله ي زغال و پول هم مي خواست ،آقا به او حواله ي زغال و پول هم داد و وقتي پيرمرد مي خواسته حرف چهارمش را بگويد آقا با احترام به او مي فرمايد كه ديگران هم هستند كه كار دارند، پيرمرد بلند مي شود و مي رود. وقتي آيت الله گلپايگاني كارش تمام مي شود با ناراحتي قدم مي زد و مي فرمود كه چرا اين پيرمرد را ناراحت كردم،به پيرمرد پيغام داد كه فردا پيش ايشان بيايد. ايشان با صداي بلند مي گويد كه من ديروز مقابل جمع به شما بي احترامي كردم و امروز در مقابل جمع از شما معذرت خواهي مي كنم. آقا گريه كردند و مردم بخاطر اين كار، گريه كردند. ايشان تا اين حد در كارشان دقت مي كردند كه به كسي ظلم نكنند. ما اصلا اين نكات به ذهن مان

ص: 2319

هم خطور نمي كند. الان در روزنامه ها در صفحه ي اول تهمتي مي زنند و وقتي اين تهمت تكذيب مي شود آنرا در آخرين صفحه روزنامه مي نويسند. آنها با اينكار آبروي فرد را مي برند. ما غيبت كسي را مي كنيم و آبروي ديگران را مي بريم ولي خيلي براي مان مهم نيست .اگر ما آبروي كسي را پيش ديگران مي بريم براي جبران ، بايد پيش همان افراد برويم و معذرت خواهي كنيم. اينها بدترين ظلم است و نكات ظريفي است. پس در اين روايت حق مومن در كنار حق خدا قرار داده شده است. ما بايد مواظب ظلم هاي مان باشيم . مفلس كسي است كه وضع مالي خوبي نداشته باشد. پيامبر فرمود: مفلس كسي است كه در روز قيامت با نماز، روزه ،حج و زكات مي آيد ولي چون پول كسي را خورده يا به صورت كسي سيلي زده يا حق الناس به گردنش دارد ،تمام اعمال شان را بر مي دارند تا ظلم هايش را جبران كند. (ممكن است كه اعمال و كارهاي خير شما به فرد غير مسلماني كه شما حقش را ضايع كرده اي برسد.) اگر اعمال يك فرد تمام شود ولي هنوز ظلمهايش جبران نشده باشد اعمال بد ديگران را بر روي اعمال او مي گذارند. ما بايد اينها را باور كنيم. روايت داريم :كسي كه غيبت مي كند،حسناتش را بر مي دارند و به غيبت شونده مي دهند. وقتي او پرونده ي اعمالش را مي بيند،مي گويد كه خدايا اين نامه ي من نيست، كارهاي خوب من نيست و يكسري گناهاني است كه من انجام

ص: 2320

نداده ام، در آن نوشته شده است. به او مي گويند كه حسنات تو به ديگران منتقل شده و گناهان آنها براي تو نوشته شده است. ما بدنبال ترك اعمال بد نيستيم و فقط بدنبال انجام اعمال هستيم .صبر برگناه خيلي بالاتر از صبر بر طاعت است. ما در عبادات مثل نمازخواندن و روزه خيلي مشكل نداريم ولي در صبر برگناه مشكل داريم. در كتاب امالي و من لايحذر شيخ صدوق داريم: اگر كسي مهر همسرش را پرداخت نكند و ظلم كند و كاري بكند كه زن مهريه اش را ببخشد، در قيامت خداوند به او خطاب مي كند كه تو به اين زن ظلم كرده اي ،از حسنات اين مرد برمي دارند و به همسرش مي دهند. اگر حسنات او كفايت نكرد، او را به آتش مي اندازند. ما در قرآن آيات فراواني داريم آيه چهارم سوره نساء مي فرمايد: مهر همسرانتان را بدهيد بعنوان يك هديه،اگر خودشان مهريه را برگرداند گواراي شما باد. بقره 237 مي فرمايد :اي زنان، اگرمهريه تان را ببخشيد به تقوا نزديكتر هستيد. سه گروه زنان فشار قبر ندارند: يكي گروهي كه به همسرشان بگويند كه مهريه ام را بخشيدم. منظور اين است كه دعوا سر مهر كه يك هديه است نباشد ولي بدانيم كه اين يك حق الهي است. آيه 19 سوره نساء مي فرمايد: زن را در فشار قرار ندهيد كه مهري را كه به او داده ايد از او بگيريد. گاهي آقايان در مسئله ي طلاق آنچنان زن را در فشار قرار مي دهند تا زن مهريه اش را ببخشد .در مثل، جامعه ي ما مي

ص: 2321

گويند كه چه كسي مهريه را داده و چه كسي گرفته است ؟ آيا فرهنگ جامعه ي ما به اين آيه قرآن نزديك است ؟ بعضي ها مهريه را بعنوان يك دِين طلقي نمي كنند. نگاه ما با نگاه دين فرق مي كند. آقايي ده هزار سكه بهار آزادي را براي مهريه تعيين كرده بود. و مي گفت كه من خيلي همسرم را دوست دارم . اگر ما كسي را دوست داريم بايد مهريه اي را تعيين كنيم كه نتوانيم آنرا پرداخت كنيم ؟مهريه ها بايد معقول باشد. روايت داريم :كسي كه مهريه را تعيين كند كه قصد پرداخت آنرا ندارد، او مثل دزد است .هر كس كه مي خواهد ازدواج كند حتما اين روايات را به ياد داشته باشد. مهريه دِين است و بلافاصله بعد از عقد بايد پرداخت شود. البته نگاه دين بخشش است ولي آقا بداند كه مهريه يك دِين است و بايد پرداخت شود. فردي به امام كاظم(ع) گفت كه مي خواهيد من كفن شما را فراهم كنم؟ امام فرمود: خير،ما خانواده اي هستيم كه سه چيز را از پاك ترين مال ها انتخاب مي كنيم: حج ،كفن و مهريه زنان را .فردي نزد امام حسين(ع) رفت و ديد كه زندگي امام، زرق و برقي دارد. امام فرمود كه اين مهريه ي همسرم است و خودش اينها را خريده است. ائمه بعد از ازدواج مهريه را با دست خودشان و از حلال ترين مال ها مي دادند. ولي ما از اول مي گوييم كه چه كسي داده و چه كسي گرفته يعني نمي دهيم و اگر كار به طلاق كشيد آنقدر

ص: 2322

زن را اذيت مي كنيم كه آنرا ببخشد. اگر ما به مهريه بعنوان دين نگاه نكنيم اين حكم پاك نمي شود. چند سال پيش پدري پيش من آمد و گفت كه فرزندم از دنيا رفته است و مي خواهم تكليف ارث او را مشخص كنيد. او پدر و مادر و يك همسر جوان دارد، پسرم يك آپارتمان شصت ميليوني دارد .من گفتم كه پسر شما بدهي نداشته است؟ ايشان گفت: خير. گفتم: پسر شما مهريه خانمش را پرداخته است ؟ پدرگفت: خير او از دنيا رفته است، چه مهريه اي؟ مهريه بدهي است و با مرگ پاك نمي شود. مهريه خانم سيصد تا سكه بود. مهريه حدود صد و بيست ميليون مي شد. من به پدر ايشان گفتم كه شما بايد شصت ميليون ديگر روي اين آپارتمان بگذاريد و به خانم ايشان بدهيد و ديگر ارثي نمي ماند كه تقسيم بشود زيرا دِين بر ارث مقدم است .آيت لله احمدي ميانجي در وصيت نامه شان نوشته بودند كه من نياز به مجلس بزرگداشت ندارم زيرا اين مجالس بزرگداشت زنده هاست.زيرا مي خواهند آبرويشان حفظ شود. بزرگداشت ميت به اين است كه دين او را بپردازي. آيا اين نگاه در جامعه ي ما وجود دارد؟ پس مرد را در قيامت بعنوان يك ظالم صدا مي زنند اگر مهريه همسر را ندهند. پس مهريه ها بايد معقول باشد و پرداخت شود و اگر در حيات پرداخت نشد، بعد از مرگ ابتدا مهريه پرداخت شود بعد ارث تقسيم شود. سوال – صفحه 199 قرآن كريم را توضيح بفرماييد. پاسخ – خدا مي فرمايد: عده اي عهد بسته بودند

ص: 2323

كه اگر از فضلت به ما عطا كني صدقه مي دهيم ولي وقتي خدا به آنها داد و بخيل شدند. چون بخل ورزيدند، دردل شان نفاق پيدا كردند .و آيات را دروغ پنداشتند. پس آثار گناه اين است كه انسان به نفاق و كفر كشيده مي شود. گناه كاري نيست كه انجام بدهيم و بعد توبه كنيم و تمام مي شود. اميدواريم كه به سمتي برويم كه مهريه هاي ما معقول باشد و آقايان به فكر پرداخت دِين باشند.انشاء الله ازدواج هاي آسان ،مهريه معقول و مراسم هاي كم تشريفات داشته باشيم و سنتهاي غلط را بشكنيم.

91-10-10

91/10/10 سوال – در مورد نداي هاي روز قيامت توضيحاتي بفرماييد. پاسخ – در قيامت يك دسته از شاخص خوبي ها زائران قبر امام حسين(ع) هستند كه در قيامت صدا زده مي شوند. كتاب كامل الزيارت نوشته ي ابن قولويه قمي است. قبر ابن قولويه قمي( در قرن چهارم ) در حرم مرقد امام موسي بن جعفر(ع) و امام جواد(ع) است و دركنار قبر شيخ مفيد است .دركتاب كامل الزيارات 755 حديث است كه پانصد حديث آن در مورد امام(ع) حسين است .اين كتاب 108 باب دارد بيش از 80 باب در مورد زيارت سيد الشهدا است . امام صادق(ع) مي فرمايد: منادي ندا مي كند: زائرين حسين كجا هستند؟ عده اي برمي خيزند .خدا از آنها سوال مي كند چرا به زيارت امام حسين(ع) رفتيد؟ آنها مي گويند: بخاطر ارادت و محبتي كه به پيامبر و اميرالمومنين داريم و بخاطر خدمت بزرگي كه امام حسين(ع) در راه دين كرد، به زيارت رفتيم .خدا خطاب مي كند شما

ص: 2324

بخاطر محبتي كه به پيامبر و پنج تن داريد پيش آنها برويد، در همان درجه اي كه آنها هستند، پيش پرچم پيامبر كه دست امير المومنين است برويد. زائران قبر پيامبر و اميرالمومنين و ... هم مقام دارند و محترم هستند ولي اين چه ويژگي است كه فقط زوار حسين را ندا مي كند؟ همين يك روايت براي زوار حسين كافي است .هر كسي كه مردم را از زيارت پيامبر و اهل بيت دور كند ظلم بزرگي به اسلام كرده است. زيارت فقط مخصوص ايرانيان و شيعيان نيست .همه ي مسلمانان دوست دارند كه به زيارت بقيع بروند. وهابيان مردم را از اين فيض بزرگ محروم مي كنند. زيارت امام رضا(ع) چقدر بركات دارد؟ چقدر انسانها به زيارت رفته اند و توبه كرده اند و به خدا نزديك شده اند. كساني كه پياده به كربلا مي روند مي خواهند به امام حسين(ع) ، افكار و مرام امام نزديك بشوند. امام صادق(ع) مي فرمايد: هيچ فرشته ي مقرب و پيامبر الهي نيست كه از خدا تقاضا نداشته باشد كه اجازه بدهد به زيارت حسين(ع) بروند، دائما گروهي از فرشتگان در راه رفتن و گروهي در راه بازگشتن هستند. امام صادق(ع) مي فرمايد: وقتي زيارت كربلا تمام شد و مي خواهيد برگرديد منادي ندا مي دهد كه شما نمي شنويد ،اگر صدا منادي را مي شنيديد تا آخر عمر در كربلا مي مانديد . منادي خطاب مي كند: خدا گذشته را بخشيد از نو شروع كن . ما اين خطاب را در روز عرفه داريم . علامه اميني مي فرمودند :امام حسين(ع) آنچه داشت در راه خدا

ص: 2325

داد و خدا آنچه دارد در راه امام حسين(ع) مي دهد. احدي نيست در روز قيامت كه آرزو مي كند كه اي كاش من هم از زوار امام حسين(ع) بود. امام باقر(ع) مي فرمايد: به شيعيان ما دستور بدهيد كه به زيارت امام حسين(ع) بروند. هر كس امام حسين(ع) را قبول دارد، زيارت امام حسين(ع) بر او واجب است. گاهي امام صادق(ع) گِلايه مي كردند از بعضي از شيعيان و مي فرمودند: چند سال گذشته و شما به زيارت امام حسين(ع) نرفته ايد. علامه ي مجلسي فقيه، مفسر و محدث بوده است .ايشان احاديثي كه در مورد زيارات است را در بحارالانوار آورده است .ايشان از همه ي احاديث اين طور نتيجه مي گيرد كه زيارت قبر امام حسين(ع) واجب و مورد تاكيد است .علامه مجلس مي فرمايد: بعيد نيست كساني كه توانايي دارند، رفتن به زيارت امام حسين(ع) بر آنها واجب باشد. پدرمن (محمد تقي مجلسي) هم همين را مي فرمايند. امام صادق(ع) مي فرمايد :بخاطر ترس زيارت امام حسين(ع) را رها نكنيد. اگر كسي به خاطر ترس زيارت را ترك كند فرداي قيامت حسرتي مي بيند كه مي گويد: اين كاش تا آخر عمر در كربلا مي ماندم. كسي كه بخاطر ما ترسي را تحمل كند، در قيامت زير سايه ي عرش الهي خواهد بود. در طول تاريخ هميشه دولت هاي ظالم بوده اند كه مانع زيارت امام حسين(ع) شده اند و مردم را مي ترساندند و اين خطرات هميشه بوده است. الان در مسير زيارت امام حسين(ع) حوادثي پيش مي آيد و همه از اين حوادث آگاه هستند ولي چه چيزي از

ص: 2326

اين بالاتر كه انسان در كنار قبر حسين(ع) جان دهد . يكي ديگر از راه هاي ارتباط با امام حسين(ع) سجده بر تربت امام حسين(ع) است. روايت داريم : سجده بر تربت امام حسين(ع) زمين هاي هفت گانه را نوراني مي كند و حجاب هاي هفتگانه را كنار مي زند. يكي از معنايي آن مي تواند اين باشد كه نمازهاي ما بخاطر گناهاني كه انجام مي دهيم به درجه ي قبول نمي رسد، وقتي ما ارتباط مان را با سجده بر تربت حفظ مي كنيم گناهاني كه مانع قبول نماز مي شود به كنار مي زند. در حالات امام سجاد(ع) داريم كه امام جز بر تربت سجده نمي كردند. ما نبايد اين فضيلت را به آساني از دست بدهيم . ما بايد در مساجد و خانه از مهر تربت استفاده كنيم .روايت داريم كه مقداري از نماز پذيرفته مي شود كه انسان در آن حضور قلب داشته باشد. فردي نزد امام سجاد(ع) آمد و گفت :اگر اين طور باشد،هيچ قسمت نماز ما مورد قبول نيست زيرا ما حضور قلب نداريم .حضرت فرمود: نگران نباشيد خدا براي شما جبراني گذاشته است ،با نافله اين جبران مي شود. يك مصداق ديگر آن سجده بر تربت امام حسين(ع) است كه مي تواند نداشتن حضور قلب را جبران كند. پس با وضوگرفتن، سجده بر تربت، خواندن اذان و اقامه، خواندن نماز با جماعت ، گفتن تسبيحات حضرت زهرا و خواندن نافله ها، مي توان نداشتن حضور قلب در نماز را جبران كرد. كساني كه مكرر به زيارت امام حسين(ع) مشرف شده اند، مي توانند كساني را كه تابحال مشرف

ص: 2327

نشده اند، ميهمان كنند . والدين جوانان شان را در اين مسير مشرف كنند. بسيارهستند كساني كه هنوز مشرف نشده اند .اگر كسي ما را ميهمان نكرد ،يكي از راههاي زيارت ، زيارت از راه دور است .خيلي از بزرگان ما هر روز زيارت امام حسين(ع)، زيارت عاشورا و وارث را مي خواندند. امام صادق(ع) مي فرمايد: هر وقت امام حسين(ع) را ياد كردي سه مرتبه بگوييد: صلي الله عليك يا اباعبدالله . امام خميني مي فرمود :من هفت سال در درس استادم آيت الله العظمي شاه آبادي شركت كردم و اگر فرصت داشتم هفتاد سال ديگر هم شركت مي كردم. در كتاب روزنه هاي عالم غيب از آيت الله خرازي داريم: روزي آيت الله العظمي شاه آبادي از دوستان شان گله كردند كه چرا كسي دنبال سير و سلوك نيستند و دنبال دنيا هستند.عده اي گفتند كه ما حاضر هستيم سير و سلوك انجام بدهيم .ايشان فرموده بودند بايد سه تا كار انجام بدهيد: يكي از نمازهايتان را اول وقت بخوانيد( آيت الله قاضي فرموده بودند كه هر كس اول وقت نماز بخواند به همه جا مي رسد)،هر روز خمس مال تان را بدهيد(انسان مي تواند خمس را سر سال حساب كند ولي ممكن است كه سر سال شيطان انسان را وسوسه كند كه خمس را ندهد)و هر روز زيارت عاشورا بخوانيد. در كتاب روزنه هاي عالم غيب داريم: آيت الله العظمي حائري موسس حوزه علميه قم شاگرد آيت الله فشاركي بودند. در سامرا بيماري وبا آمده بود و هر روز جان عده اي را مي گرفت . آيت الله فشاركي در جلسه ي

ص: 2328

درس ميرزاي شيرازي مي رود. ايشان به ميرزا مي گويد كه آيا شما مرا مجتهد وعادل مي دانيد؟ ايشان گفتند: بله .آيتالله فشاركي فرمودند: اگر مرا مجتهد وعادل مي دانيد من حكم مي كنم ( اگر مجتهدي حكم كند حتي مجتهدين ديگر هم بايد بپذيرند ) كه همه به مدت ده روز بايد زيارت عاشورا بخوانند و به حضرت نرجس خاتون هديه كنند براي دفع بيماري وبا .از فردا كساني كه زيارت عاشورا را خواندند و به حضرت نرگس خاتون هديه كردند، ديگر به بيماري وبا متبلا نشدند و خطر از بين رفت . سوال – صفحه 192 قرآن كريم را توضيح بفرماييد. پاسخ – در اين صفحه داريم :عده اي مي خواهند نور خدا را خاموش كنند ولي خدا مي خواهد نورش بماند. خيلي سعي كرده اند كه نور امام حسين(ع) را خاموش كنند. اگرخدا اراده كند كه نوري بماند ، همه عالم جمع بشوند نمي توانند آن نور را خاموش كنند. در كتاب تاريخ الخلفا داريم: متوكل كسي است كه فرمان داد كه قبر امام حسين(ع) را هفده بار خراب كنند و خانه هاي بالا را خراب كردند و دستور داد كه به كشتزار تبديل كنند و دستور داد كه كسي به زيارت نرود. آيا متوكل موفق شد ؟ امام ماندني شد. امام عسگري(ع) مي فرمايد :يكي از علامات مومن، زيارت امام حسين(ع) در روز اربعين است. كساني هستند كه تمام سفرها را مي روند ولي سفر كربلا را فراموش مي كنند. كساني كه مشرف مي شوند اين زيارت را از نزديك بخوانند و كساني كه نمي توانند از دور اين زيارت را

ص: 2329

بخوانند. انشاءالله كساني كه آرزوي زيارت قبر حسين را دارند موفق به زيارت بشوند و كساني كه موفق نمي شوند، خدا به آنها ثواب بهترين زائران امام حسين(ع) را بدهد .

91-10-03

91/10/3 دل شيخ نيشابور دل يپر هرات است دل نور محمد عطر صلوات است، دل گفتم و اين دل سجاده ي مكه است تسبيح مدينه است مهر عتبات است، دربارش خنجر دل تازه كن و روح لب تشنه تر از دل چشمان فرات است، هوهو زدن دل عشق است و جنون است حق حق زدن روح صوم است و صلاة است ،پايان من و دل آغاز شگفتي است مي ميرم و مرگم در قيد حيات است. سوال – افرادي كه در قيامت شاخص خوبي و بدي مي شوند چه ويژگي هايي داشته اند؟ پاسخ – اميرالمومنين مي فرمايد:خداوند خلق اول و آخر را جمع مي كند و حسابرسي دقيق مي كند و هر كس بايد به سزاي عمل خودش برسد،همه متواضعانه ايستاده اند، عرق از سر و روي شان مي ريزد و زمين زير پاي آنها مي لرزد( همه نگران هستند)، بهترين موقعيت انسان در محشر اين است كه بتواند جايي براي ايستادن پيدا كند. حالا كساني كه شاخص خوبي هستند، دراين فضا چقدر خوشحال مي شوند كه صدا زده بشوند و كساني كه شاخص بدي هستند چقدر نگران تر مي شوند وقتي صدا زده بشوند. با اين همه اضطراب و نگراني، چقدر سخت است كه از ميان اين همه انسانهاي بد، سه گروه را صدا بزنند.(ظالمان ،دشمنان خدا، مردم آزارها)چه لذتي دارد وقتي در ميان انسانهاي خوب ،دوازده گروه شاخص را صدا

ص: 2330

بزنند. در قيامت ،امام باقر(ع) و امام صادق(ع) اصحاب شان را مشترك صدا مي زنند .يكي از اصحاب حمربن اعين است كه آنها پنج برادر بودند. برادر ديگر زراره بن اعين است. از زمان امام سجاد(ع) تا زمان غيبت صغري امام دوازدهم ، اين برادران هميشه به درد مردم مي خوردند. و روايات را از ائمه به مردم مي رساندند. نوشته اند كه ايشان وقتي درجلسه اي مي نشست تا وقتي كه موضوع جلسه حرف مناسب و ديني بود با جلسه همراهي مي كرد ولي وقتي مي ديد كه مطالب گفته شده فايده اي ندارد، به دوستانش تذكر مي داد و تا سه بار اين كار را انجام مي داد و اگر مي ديد فايده اي ندارد جلسه را ترك مي كرد. الان بخشي از مشكلات زندگي ما جلسات ماست. گاهي ما مي گوييم كه اگر در جلسه حرفي بزنيم به ما مي گويند كه مقدس بازي درمي آوري، بخاطر همين چيزي نمي گوييم. موضوع جلسه مهم است .امام صادق (ع)مي فرمايد: زمستان بهار مومن است .جلسات شب هاي زمستان خيلي خوب است ولي بايد آنرا به تعارف نگذرانيم و از آن براي عبادت و كارهاي خير استفاده كنيم. اگر جلسه اي بيهوده مي گذرد،ما بايد در مقابل آن بايستيم .كسي كه اين كار را انجام مي دهد در رديف حواريون حضرت قرار مي گيرد. اميرالمومنين از جايي عبور مي كردند و ديدند كه فردي خيلي زياد حرف مي زند، حضرت فرمود: مي داني حرف هايي كه مي زني املاء مي شود يعني تو املاء مي كني و دو فرشته نفر آنرا مي نويسند و

ص: 2331

آن نامه مي شود و خدا آن نامه را تصحيح مي كند. مواظب باش حرف هاي بيهوده نزني. ما خيلي مواقع گرفتار گناهان مجالس مي شويم و خجالت مي كشيم كه جلسه را ترك كنيم. ويژگي ديگر اين صحابي اين بود كه روزي ايشان خدمت امام صادق(ع) رسيد و گفت كه من قسم خورده ام كه تا شما سوال مرا پاسخ ندهيد برنگردم. آيا من از شعيان شما هستم؟ امام فرمود: تو در دنيا و آخرت با ما هستي .صحابي ديگر امام محمد بن مسلم است. يك ششم رواياتي كه از امام صادق(ع) به ما رسيده است از ايشان است. اين يك كار علمي فرهنگي گسترده است .ايشان مي گويد كه من از امام باقر(ع) سي هزار حديث شنيده ام. اگر ما الان بگوييم كه پنج حديث از اميرالمومنين بخوانيد چند نفر مي توانند اين حديث ها را بخوانند؟ محمدبن مسلم كه در قيامت او را ندا مي كنند احاديث زيادي را مي دانست . انتقال معارف ديني به ديگران مهم است .پس معارف ديني را ساده نگيريم . محمد بن مسلم مي گويد كه من با دوستم براي شهادت دادن به دادگاه خلفاي عباسي رفتيم تا قاضي چشمش به ما افتاد گفت :شما جعفريان و علوي مذهبان به دادگاه آمده ايد؟ آنها شروع به گريه كردند. قاضي سوال كرد كه چرا گريه مي كنيد؟ آنها گفتند كه شما نسبت جعفري به ما داديد،ما كجا ،امام صادق(ع) و امام علي(ع) كجا؟ آيت الله احمدي ميانجي تعريف مي كردند كه آيت الله قاضي مي فرمودند: وقتي مي خواهيد دعا كنيد فقط شيعيان را دعا نكنيد بلكه

ص: 2332

دوستان حضرت اميرالمومنين را دعا كنيد، شايد اين دعا شامل حال ما هم بشود. اين نگراني ها در زندگي خوب است . به روز حشر كه اعمال من حساب كنند ،خدا كند كه مرا جعفري خطاب كند. پس بهترين اصحاب نگران جعفري بودن شان بودند. امام صادق(ع) به محمد بن مسلم مي فرمايد: تواضع كن. او از خانه ي امام بيرون آمد و مقداري خرما خريد و به در مسجد آمد و صدا مي زد :خرما،خرما . او به اين طريق خودش را شكست. پس كساني مي توانند اصحاب خاص بشوند كه تواضع داشته باشند،احكام ديني را نشر بدهند، نگران و مراقب جلسات باشند. صفوان بن يحيي ،عبدالله بن جندب و علي بن لعمان با هم شريك بودند و در مسجد الحرام باهم قراردادي نوشتند كه عهد ببندندهركس كه زودتر از دنيا رفت، ديگري هر كارخيري انجام داد، ديگري را هم در كار خير شريك كند. دو نفر از دنيا رفتند و صفوان بن يحيي زنده ماند. او وقتي نماز صبح مي خواند سه تا نماز صبح مي خواند. تمام اعمال واجبش را سه بار انجام مي داد. او حتي زكات مالش را سه بار مي داد. آيا ما نسبت به عزيزان مان اين طور عمل مي كنيم ؟ در كتاب گزيده كافي داريم كه امام صادق (ع) مي فرمايد: كسي كه دور خانه ي خدا طواف كند ،خداوند ثواب شش هزار حسنه براي او مي نويسد، شش هزار گناه او را پاك مي كند و شش هزار درجه به او مي دهد. اگر شما گرفتاري مومني را برطرف كنيد بالاتر از ده طواف دور

ص: 2333

خانه كعبه است .امام باقر(ع) مي فرمايد: شما به جايي رسيده ايد كه اگر برادر مومن شما احتياجي داشت از جيب برادرش پول بردارد و وقتي طرف خبردار شد ناراحت نشود؟ طرف گفت :خير. امام گفت كه شما به درجه ي شيعه نرسيده ايد. همه ي شهداي كربلا جزو حواريون امام حسين (ع)هستند. كساني كه در نهضت امام حسين(ع) او را ياري كرده اند هم جزو حواريون هستند. وقتي اهل بيت به كوفه آمدند ابن زياد جلسه اي را گرفت و سرهاي شهدا را وارد مجلس كرد و ابن زياد گفت :حمد خدايي كه حق را پيروز كرد، حمد خدايي كه اميرالمومنين يزيد را پيروز كرد و حسين و شيعيانش دروغگو را كشت . پيرمردي بلند شد و گفت كه تو و پدرت كذاب هستيد، تو فرزندان پيامبر را كشته اي و از حق صحبت مي كني ؟ ابن زياد ناراحت شد. پيرمرد را گرفتند و وقتي او را پيش ابن زياد آوردند از او پرسيد كه چرا جلسه ي ما را بهم زدي،من دستورمي دهم تو را بكشند. پيرمرد گفت: تو هنوز به دنيا نيامده بودي كه من در ركاب اميرالمومنين مي جنگيدم و آرزوي شهادت داشتم .( دركربلا ابن زياد 28 سال داشت) من در جنگ جمل چشم راست و در جنگ صفين چشم چپم را از دست دادم. من نگران بودم كه چطور مي خواهم شهيد بشوم. سي سال است كه من آرزوي شهادت داشتم و خدا را شكر كه حاجت من برآورده مي شود. تو مرا از شهادت مي ترساني ؟(ابن زياد هر جلسه اي گرفت آن جلسه بهم خورد) كتاب

ص: 2334

كامل بهائي نوشته عمادالدين طبري است. اين كتاب جزو مصادر است .مرحوم محدث قمي مي گويد: دوازده سال طول كشيده است كه اين كتاب تاليف شده است. در اين كتاب داستان حضرت رقيه نوشته شده است.(در جلد دوم صفحه 172 كتاب كامل بهائي داستان شهادت حضرت رقيه نوشته شده است )داريم: خاندان نبوت در حال اسيري ،حال مرداني كه در كربلا شهيد شده بودند بر فرزندان ايشان پوشيده مي داشتند.هر كودكي را وعده ها مي دادند كه پدر تو به فلان سفر رفته است و باز مي گردد.دختركي شبي از خواب بيدار شد و گفت كه پدر من حسين كجاست؟او را به خواب ديدم .زنان و كودكان گريه مي كردند و يزيد دستور داد كه سر پدرم را بياورند و در كنار دختر نهند. دختر پرسيد كه اين چيست ؟ گفتند: اين سر پدر توست .دختر ناله كرد و جان برآورد .كتاب لهوف هم براي هفت صد سال پيش است. در اين كتاب داريم: وقتي امام حسين(ع) مي خواستند با فرزندان و خواهر خداحافظي كنند همه ي را صدا زدند. تحمل اين مصيبت ها خيلي سخت است .تحمل اين مصيبت ها انسان را به جايي مي رساند كه در غوغاي محشر او را صدا بزنند . وقتي ما از خود اهل بيت مي گوييم، مردم مي گويند كه آنها امام بوده اند و حساب شان از ما جدا است ولي اين افراد از مردم معمولي بوده اند. تقابل بين ظلم و نور خوب است. اين تقابل ها بايد باشند تا ما محك بخوريم .نجاشي از اصحاب خاص اميرالمومنين بود .او شاعر امير المومنين بود. در

ص: 2335

اول ماه رمضان مي خواست به نماز جماعت برود. يك رفيق ناباب به او گفت كه كجا مي روي ؟من يك غذاي مفصلي آماده كرده ام ( يك دسته از دشمنان خدا شراب خواران هستند)بيا با هم بخوريم و شراب هم بخوريم. او به داخل خانه رفت ،غذا و شراب را خورد. آنها بعد ازظهر سر و صدا كردند و مردم آنها را نزد اميرالمومنين بردند. حضرت فرمود: فردا حد را جاري خواهم كرد. حضرت حد را جاري كردند. او بخاطر شلاقي كه خورده بود از اميرالمومنين جدا شد و پيش معاويه رفت. پس انسان بايد نگران باشد . سوال – صفحه 185 قرآن كريم را توضيح بفرماييد. پاسخ – در اين صفحه اين آيه دو بار تكرار شده است كه مي فرمايد: به مردم بگو كه خدا كافي است و وكيل ماست .آيه ذاريات آيه 19 مي فرمايد: در شرق و غرب عالم، هيچ كس جز من نيست مرا وكيل زندگي تان قرار دهيد . سوال – در مورد نحس بودن ماه صفر توضيحاتي بفرماييد. پاسخ – مرحوم محدث قمي در كتاب وقايع الايام دارد كه ماه صفر بعد از سه ماه حرام است .در اين ماههاي حرام جنگ حرام بوده است. ماه صفر جنگ ها شروع مي شده است. مردم هميشه خاطره ي تلخي از ماه صفر داشته اند. يكي از علت هايي كه ماه صفر به ماه نحس معروف شده است بخاطر همين جنگ هاي بوده است .در كتاب مفاتيح محدث قمي داريم كه اين ماه به نحسي معروف است. هيچ كاري بهتر از صدقه دادن، دعا خواندن و استغفارات وارده نيست

ص: 2336

.مردم در ماه صفر بيشتر صدقه مي دهند. در اعمال ماه صفر دعايي دارد :يا شديد الغربا يا شديد المحال يا عزيز ياعزير. خوب است كه در مساجد اين دعا خوانده شود. اگر در خويشاوندان نيازمندي داريد نمي توانيد آنرا به بيگانه بدهيد. كساني در صندوق كميته ي امداد صدقه بيندازند كه در خويشاوندان شان فقيرنداشته باشند. در كتاب گزيده كافي داريم :فردي به امام صادق(ع)گفت كه من نمي توانم تنها غذا بخورم و حتما بايد نيازمندي سر سفره ي من باشد .حضرت فرمود: ثواب كساني كه سر سفره ي تو مي آيند بيشتر از ثواب توست. زيرا آنها وقتي پيش تو مي آيند روزي مي آورند و وقتي مي روند آمرزش گناهان تو را مي برند . اگر شما نگران نحس بودن ماه صفر هستيد بهترين كار خدمت به نيازمندان است . انشاء الله ما درغوغاي محشر، جزو كساني باشيم كه نام ما را با خوبي ندا مي دهند.

91-09-26

91/9/26 سوال – در مورد شاخص هاي خوبي در قيامت توضيحاتي بفرماييد. پاسخ – در آخرت دوازده گروه را بعنوان شاخص خوبي صدا مي زنند. چرا درميان اين همه انسان، اين گروههاي ويژه را انتخاب مي كنند؟ يكي از نداها اين است كه كجا هستند حواريون و اصحاب پيامبر،كجا هستند اصحاب علي و... (دوازده امام را ندا مي دهند).در سوره صف آيه 14 خدا به مومنين مي فرمايد: مومنين ياوران خدا باشيد، مثل حواريون عيسي .ما بايد ببينيم كه اين افراد چه ويژگي هايي داشته اند كه حواريون ناميده شده اند. ياران خاص اميرالمومنين ياسرعمار،اويس قرني محمد بن ابي بكر و ... هستند. يكي از

ص: 2337

اصحاب خاص اميرالمومنين، عمربن خزاعي است كه در سال 50 بدست معاويه به شهادت رسيد، مامورين معاويه مدتها در تعقيب او بودند. او همسر مومنه اي بنام آمنه داشت، آنها همسر او را به زندان بردند و بعد شوهرش را دستگير كردند و به شهادت رساندند. جرم اين فرد، شيعه بودنش مي باشد. درنامه ي امام حسين(ع) به معاويه، امام جرايم معاويه را برمي شمارد. امام مي فرمايد: آيا تو قاتل عمربن خزاعي نبودي؟ او از اصحاب رسول خداست و در تمام جنگها با اميرالمومنين بوده است. درجنگ صفين، خزاعي و عده اي از اصحاب اميرالمومنين داشتند به سپاهيان معاويه دشنام مي دادند و امام فرمود كه من دوست ندارم به دشمنان فحش داده شود. كارهاي زشت آنها را توصيف كنيد ولي دشنام ندهيد. بجاي دشنام بگوييد :خدايا خون ما و خون لشكريان معاويه را حفظ كن.( سران لشكر شايسته ي مرگ هستند ولي سياهي لشكر تقصيري ندارند)، بين ما و اينها صلح بشود و آنها از گمراهي شان هدايت بشوند. خزاعي به امام گفت :ما موعظه ي شما را قبول مي كنيم شما ما را ادب كرديد و ما آنرا مي پذيريم. ( اين تواضع او را مي رساند)حضرت فرمود : اي كاش در ميان شيعيان من صد نفر مثل تو بودند. اول ماه صفر، شروع جنگ صفين است. نهم ماه صفر روز شهادت عمار ياسر است. وقتي حكميت را بر اميرالمومنين تحميل كردند، مالك اشتر به پيروزي نزديك بود ولي سپاه گفت كه قرآن ها سر نيزه است و ما نبايد بجنگيم .حضرت فرمودند كه اين يك حيله است ولي عده اي اصلا

ص: 2338

نپذيرفتند و سه كار را بر حضرت تحميل كردند: خاتمه ي جنگ ،حكميت و انتخاب حَكم. حضرت ابن عباس يا مالك را براي حكميت انتخاب كردند ولي آنها ابوموسي اشعري را انتخاب كردند. عمربن خزاعي كه از صحابي خاص حضرت بود گفت :ما تسليم شما هستيم و در برابر شما نظري نداريم . پس تفاوت زيادي است بين كساني كه تسليم هستند و كساني كه بر امام تحميل كردند. علامه مجلسي در 42 بحار آورده است: در پنج سال خلافت حضرت امير، حضرت عده اي از خلفا را تعويض كردند ولي عده اي از خلفا را تعويض نكردند. در يمن حاكمي بود كه حضرت به او نامه نوشت كه تو بر كار خودت باش. ازميان مردم ده نفر را به سوي من اعزام كن تا من از شرايط من اطلاع داشته باشم. اين ده نفر زبده باشند و به مدينه بيايند و به من گزارش بدهند. چون حضرت علي(ع) از طرف پيامبر مدتي در يمن بودند، يمني ها به اميرالمومنين خيلي علاقه داشتند.حاكم يمن از بين صدنفر، ده نفر را انتخاب كرد. و يكي نماينده شد كه گزارش ها را به اميرالمومنين بدهد. اين نماينده گفت :اي امام عادل، اي ماه تمام ، ... و اشعاري خواند و گزارش هاي زيبايي داد. حضرت اسم او را سوال كرد و او گفت: من عبدالرحمن ابن ملجم مرادي هستم. حضرت فكري كرد و فرمود: انالله وانااليه راجعون. او همان كسي است كه در جنگ صفين در برابر حضرت مي ايستد و جزو خوارج مي شود و گفت كه بايد امام را ترور كنيم و امام را در

ص: 2339

شب نوزدهم ضربت مي زند. در قيامت ندا مي كنند كه بهترين و بدترين انسانها بيايند؟ بخاطر تسليم بودن بعضي از ياران است كه آنها را ندا مي كنند. مرحوم محمد خاني رئيس سازمان تبليغات مي گفتند كه من آيت الله فلسفي ،آيت الله مرواريد و آيت الله آقا ميرزا جواد تهراني را در حرم ديدند و از آنها سوال كردم كه دعاي مستجاب شما چيست ؟ هر سه نفر آنها فرمودند: عاقبت به خيري. ما بايد بپذيريم كه تفسير قرآن مفسر مي خواهد. البته قرآن براي همه قابل استفاده است. ما نبايد درك و فهم خودمان را بر قرآن تحميل كنيم. در روايت داريم :در روز قيامت اصحاب امام باقر(ع) و امام صادق(ع) صدا زده مي شوند. و چند نفر مي آيند. يكي از آنها عبدالله بن ابي عفور است كه جزو شاخص خوبي هاست. وقتي امام صادق(ع) اسم او را مي برد سه بار بر او صلوات مي فرستاد. او براي امام قسم خورد كه اگر شما يك انار را بشكافيد و بگوييد كه نيمي از انار حلال و نيمي حرام است ، من حلال و حرام شما را قبول مي كنم. يعني من تسليم هستم. اميرالمومنين مي فرمايد: زماني مي رسد كه مردم رشوه مي گيرند و اسم آنرا هديه مي گذارند. ما مي دانيم ربا حرام است ولي آنرا توجيه مي كنيم. گاهي معامله اي انجام نمي شود و فاكتور صوري مي نويسند كه وامي بگيرند. آيا اين مضاربه است؟ گاهي اصلا نمي دانند مضاربه چيست؟ ما منافع خودمان را توجيه مي كنيم. آيا ما تسليم قرآن هستيم؟ خانمهايي هستند كه

ص: 2340

مي گويند :اگر آيه اي در قرآن در مورد حجاب پيدا كرديد ما آنرا رعايت مي كنيم.( سوره نور و احزاب )اين تسليم نبودن است .كساني كه به مقام تسليم مي رسند شاخص خوبي مي شوند. محمد ابن عُمير از اصحاب خوب امام رضا(ع) بود. هارون او را به زندان برد و گفت كه بايد ليست اصحاب امام را به ما بگويي، او را شكنجه كردند. او چهار سال در زندان بود ولي اعتراف نكرد. بعد از آزادي ،تمام اموال او را مصادره كردند (او تاجر بود) و او به نان شبش محتاج بود. يكي از دوستانش به در منزل او آمد و گفت كه من دوازده هزار درهم به شما بدهكار بودم و الان براي شما آورده ام. او پول را قبول نكرد و گفت كه اين پول را از كجا آورده اي ؟ دوستش گفت: من خانه اي خريده بودم ولي الان آنرا فروختم زيرا توخودت به پول احتياج داري. او به دوستش گفت كه من يك درهم از اين را قبول نمي كنم زيرا مولايم گفت :كسي را بخاطر بدهي از خانه بيرون نمي كنند ،من تسليم امام هستم. آيا زندگي ما اين طور است؟ اين داستان ها كم كم دارد به افسانه تبديل مي شود.در اسلام، خانه جزو استثنائات دِين است يعني به كسي نمي گويند كه بخاطر بدهكاري، خانه ات را بفروش. از آيت الله گلپايگاني پرسيدند كه آيا اين راست است كه آيت الله مرعشي نجفي پول خريدن كتاب را نداشته و نماز و روزه استيجاري انجام مي داده و پول آن را براي خريد كتاب مي داده است

ص: 2341

.آيت الله گلپايگاني فرمود: اين راست است ولي بالاتر اين است كه آقايي از آيت الله مرعشي نجفي نامه اي براي من آورد كه به او نماز و روزه ي استيجاري بدهم. من نگاهي كردم و به اين آقا اطمينان نداشتم كه نماز و روزهاي ميت را بجا بياورد. ولي به احترام نام ايشان، قبول كردم. در مجلسي آيت الله نجفي را ديدم و سوال كردم كه من به اين فردي كه شما فرستاديد اعتماد نداشتم ، ايشان فرمود:من خودم هم اعتماد نداشتم ولي او خيلي گرفتار بود و اصرار كرد. من او را به شما معرفي كردم ولي از فردا، خودم نماز و روزه ي آن ميت را شروع كردم.

91-09-19

91/9/19 به نسيمي همه را ه بهم مي ريزد كي دل سنگ تو را آب بهم مي ريزد ،سنگ در بركه اي اندازم و مي پندارم با همين سنگ زدن ماه بهم مي ريزد، عشق بر شانه ي هم چيدن چندين سنگ است گاه مي ماند و ناگاه بهم مي ريزد، آن چرا عقل به يك عمر بدست آورده است دل به يك لحظه ي كوتاه بهم مي ريزد، آه يك روز همين آه تو را مي گيرد گاه يك كوه به يك كاه بهم مي ريزد. سوال – در مورد نداهاي قيامت توضيحاتي بفرماييد. پاسخ – در ميان افرادي كه در محشر هستند سه گروه را صدا مي زنند كه يكي از آن گروه ،كساني هستند كه ظلم كرده اند. ظلم موارد متعددي دارد مثل ظلم نسبت به فرزند يا شاگرد .اگر معلمي يا پدر و مادري به صورت فرزند بزنند و صورت

ص: 2342

فرزند سرخ بشود، ديه آن يك مثقال و نيم طلا است و اگر صورت كبود بشود سه مثقال طلا ديه دارد و اگر سياه بشود شش مثقال طلا، ديه دارد. اگر مرجعي فتوا بدهد كه آقايان حق دارند كه خانم هايشان را بزنند طرفداران زيادي پيدا خواهند كرد. هيچكس حق ندارد كه كس ديگري را بزند. اين جمله باعث شده است كه پيامك هاي زيادي مبني بر اين موضع بدست ما برسد .خانمي نوشته اند كه شوهر من زود از كوره در مي رود و با زبان حرفش را به من نمي رساند بلكه با مشت و لگد حرفش را به من مي رساند و اين كار او باعث اذيت و آزار فرزندانم مي شود. من خجالت مي كشم كه جلوي بچه هايم كتك بخورم .من هيچ وقت او را نمي بخشم . خانم ديگري نوشته اند كه من پشت دست پسرم را با قاشق داغ سوزاندم زيرا موهاي خواهرش را كشيده بود. حالا بايد چكار بكنم؟ خانمي نوشته اند كه شوهرم من و فرزندانم را كتك مي زند و اظهار پشيماني هم نمي كند. ما از او ناراضي هستيم، او مي گويد كه من حق دارم شما را بزنم زيرا پدر و مادر من اين جوري بوده اند . خانمي نوشته اند كه چند روز پيش پدرم بقدري مادرم پنجاه ساله را زده بود كه بدنش كبود شده بود و او بعنوان قهر به خانه ي فرزندش رفته بود و مي خواهد تقاضاي طلاق كند. پدرم زدن زن و فرزند را حق خودش مي داند. آيه 34 سوره نساء مي فرمايد : زنان را

ص: 2343

بزنيد .خيلي از آقايان اين آيه را از حفظ هستند . به آساني نمي توان از روي معاني قرآن، حكم داد. قرآن آيات محكم و متشابه دارد. تفسير قرآن به عصر پيامبر برمي گردد. اگر فهم قرآن به همين آساني بود ديگر نيازي به اين همه روايات نبود. مفسري مثل علامه طباطبايي شصت سال زحمت مي كشد و همه عمرش را روي تفسير قرآن مي گذارد .سوره قيامت آيه 23 داريم :فرداي قيامت عده اي چهره هاي شادي دارند و به خدا نگاه مي كنند. عده اي اين طور ترجمه كرده اند كه خدا در قيامت قابل روئيت است. در سوره انعام آيه 103 داريم: خدا ديده نمي شود. در سوره نور آيه 33 داريم :(در عصر جاهليت عده اي كنيزاني داشتند و اينها را به تن فروشي مجبورمي كردند تا درآمدي كسب كنند) اگر آنها با فحشاء موافق نبودند اين كار را نكنيد. آيا مي توان اين آيه را اين طور معنا كرد كه اگر آنها موافق فحشا مي بودند مي توانند به كارشان ادامه بدهند؟ سوره اسراء آيه 22 مي فرمايد: اگر كسي مظلومانه كشته شد اولياءدم حق دارند ولي در كشتن اسراف نكنند. آيا معنايش اين است كه چند نفر را بيشتر نكشند ؟ آيه 72 اسراء مي فرمايد: كسي كه در دنيا كور است در آخرت هم كور است. ما نمي توانيم آيات را اين طور ترجمه كنيم. آيه 34 سوره نساء مي فرمايد: زنها را بزنيد . آيا به استناد اين آيه شوهر حق دارد كه زنش را بزند؟ مي توانيد اين سوال را از مراجع بپرسيد . آيا بزرگترها

ص: 2344

حق دارند كه براي تربيت كوچكترها را كتك بزنند. از مرحوم آيت الله گلپايگاني سوال كردند :اينجانب هشتاد سال از عمرم مي گذرم . فكر مي كنم از زمان جواني ديه هاي زيادي به ذمه من آمده است .مثلا زدن زن و فرزند ،زدن به سر و صورت بوسيله ي دست و چوب و غيره كه به حد كبودي يا جراحت رسيده است. من بعضي از مضروبين و مجروحين را نمي شناسم . من چگونه بايد ديه آنها را بپردازم؟ در صورتي كه افراد مجروح يا مضروب را مي شناسيد يا ورثه ي آنها را مي شناسيد بايد از آنها تحصيل رضايت نماييد، چنانچه آنها را نمي شناسيد بايد به اندازه اي كه يقين به ديه داريد رد مظالم بپردازيد. .(با دادن ديه يا مصالحه. هدف ما اين است كه ببينيم چكاركرده ايم .اميرالمومنين فرمودند :اگرمن زنده بمانم ضارب خودم را مي بخشم.) شخصي براي تربيت فرزندانش دست به كتك با كمربند يا هر چيزي ديگري مي زند و آنها را به وضعي تنبيه مي كند كه جاي آن سياه و كبود مي شود يا خون مي آيد . آيا چنين كاري جايز است ؟ تاديب فرزندان بر پدر لازم است لكن در حدودي كه شرع مقدس اجازه داده است و دستور شرع به اتفاق همه ي مراجع اين است كه تنبيه بايد به نحوي باشد كه موجب ديه نشود، پس اگر طوري باشد كه بدن سرخ يا كبود يا خون بيايد ، اين كار حرام و معصيت است و ديه دارد. زدن زياد مخصوصا به صورت غالبا نتيجه ي معكوس دارد و عكس العمل

ص: 2345

هاي غير مطلوب از طرف فرزندان دارد. بايد كمال ملاحظه را در تاديب فرزندان نمود كه هدف تربيت باشد نه تشفي قلب. از امام خميني سوال كردند: اگر پدر فرزند خود را براي تاديب بزند و موجب سياهي يا كبودي يا قرمزي پوست بشود، آيا ديه دارد ؟ اگر براي تشفي خاطر و در اثر ناراحتي بزند آيا ديه دارد ؟با فرض اينكه موجب جرح يا كبودي بشود، ديه دارد . معصيت بالاتر از كتك زدن اين است كه ما فعلي را انجام بدهيم و آنرا گردن اسلام بيندازيم. اين گناه خيلي بزرگتر از گناه كتك زدن است. بعضي ها مي گويند كه قرآن گفته : زن را بزن ، اين گناه بزرگتر است .اين كار بدعت در دين است . چرا عده اي اميرالمومنين را كافر مي دانستند ؟خوارج مي گفتند كه شما حكميت را پذيرفته ايد و اين گناه است و بايد توبه كنيد و اِلا كافر هستيد. اميرالمومنين مي فرمودند كه من حكميت را نپذيرفتم ولي پذيرفتن آن هم كفر نمي آورد ولي آنها حرف خودشان را مي زدند. ما در تمام مسائل به متخصص آن مراجعه مي كنيم. مثلا براي بيماري قلب آيا ما خودمان به داروخانه مي رويم و چند تا داروي قلب را انتخاب مي كنيم و آنرا مصرف مي كنيم يا اينكه پيش متخصص قلب مي رويم و داروهايي كه دكتر تجويز كرده مصرف مي كنيم ؟پس در دين هم بايد به متخصص مراجعه كنيم نه اينكه خودمان نظر بدهيم . سوال – درنيروي انتظامي، بعضي از افرادي كه هنوز جرم شان ثابت نشده است را كتك مي

ص: 2346

زنند ،آيا اين كارشرعي است ؟ پاسخ – خير ، ما براي اقرار گرفتن از متهم ،نمي توانيم او را بزنيم. ممكن است كه ما بگوييم كه اگر دزدها را نزنيم ،اعتراف نمي كنند. ما نمي توانيم در مورد مسائل نظر بدهيم .نظر دين مهم است .در سوره نساء آيه 65 داريم كه اگر كسي دچارعمل فحشاء شد بايد چهار شاهد داشته باشد. ما نمي توانيم بگوييم كه چرا چهار تا شاهد لازم است ؟ نظر قرآن مهم است . ممكن است كه هر كسي را بعنوان متهم دستگير كنند، آيا شما دوست داريد كه بعنوان متهم كتك بخوريد و بعد از شما بخاطر اشتباه، عذرخواهي كنند؟ پس ما بايد براي ديگران هم راضي به اين امر نباشيم و تسليم دين باشيم . شيخ طوسي در كتاب تهذيب دارد كه اميرالمومنين به قنبر فرمان داد كه هشتاد ضربه شلاق به شخصي بزند، او هشتاد و سه ضربه زد و اميرالمومنين فرمود كه بايد سه تا ضربه ي شلاق را بخوري. پس او تسليم حكم حضرت شد .هيچ كس حق ندارد كه سرباز را تاديب كند به حدي كه سرخ يا سياه شود و به ديه برسد .پدر و مادر حق ندارد كه فرزندانش را بزند و اگر اينكار باعث ديه شد، بايد ديه را براي فرزند كنار بگذارند تا او بزرگ شود .اگر شما مي خواهيد فردي را راضي كنيد بايد مبلغ ديه را به او بگوييد و بعد رضايت بگيريد. سوال – صفحه 171 قرآن كريم را توضيح بفرماييد. پاسخ – در اين صفحه داريم كه به يهوديان خطاب شد كه روزهاي شنبه به

ص: 2347

صيادي نرويد و صيادي در روز شنبه حرام شد. اتفاقا در روز شنبه ماهي ها بيشتر مي آمدند. آنها حوضچه هايي درست كرده بود كه اين ماهي ها به آنجا مي رفتند و در روز بعد آنها را صيد مي كردند و مي گفتند كه ما آنها را در روز شنبه صيد نكرديم. آنها با دين بازي مي كردند و تسليم نمي شدند. ما نبايد در دين ،از خودمان نظر بدهيم . پيامبر فرمود: خدا به من وحي فرستاد كه امت خودت را انذار كن كه به خانه ي من (مسجد) نروند اگر ظلمي به كسي كرده اند و اگر بروند تا زماني كه نماز مي خوانند، مورد لعن قرار مي گيرند. منظور اين روايت اين نيست كه ما اگر بدهكار هستيم به مسجد نرويم بلكه منظور اين است كه نسبت به حقوق مردم بي خيال نباشيم .و بدنبال جبران بدهي هاي خود باشيم .ما نبايد فكر كنيم كه با نماز خواندن، بدهي هاي ما درست مي شود.مثلا ما به مسجد مي رويم و بعد وقتي به خانه مي آييم، بداخلاقي مي كنيم. ما نبايد نسبت به بدهكاري بي تفاوت باشيم . ما به معلمين گفتيم كه حقوق دانش آموزان را رعايت كنند ولي دانش آموز هم بايد به معلم احترام بگذارد.ولي اگر اين دانش آموز حرمت نگه نداشت ،معلم اجازه ي كتك زدن نداريم. خانم ها بايد به شوهرشان احترام بگذارند و از آنها اطاعت كنند ولي اگر اينكار را نكردند، شوهر حق كتك زدن ندارد. خدايا به همه ي ما توفيق تسليم در برابر احكام دين را عنايت بفرما.

91-09-12

91/9/12 هيچ كس نيست

ص: 2348

عزادار به اندازه ي عشق اين همه خسته و تب دار به اندازه ي عشق ،چهارده قرن به آهنگ عطش مي گوييم مي شود حادثه تكرار به اندازه ي عشق ،دستش افتاد ولي بيرقش از دست نرفت دست ها دارد علم دار به اندازه ي عشق، قد كشيده ست سر نيزه دوباره خورشيد تا به اندازه ي دلدار به اندازه ي عشق ،غربت كيست كه برشانه ي اندوه زمان مي شود اين همه آوار به اندازه ي عشق ،بار اندوه تو را جز دل زينب نكشيد هيچ كس نيست سزاوار به اندازه ي عشق، كيستي اي گل گم گشته كه اينگونه جهان مانده از عطر تو سرشار به اندازه ي عشق . سوال – در مورد نداهاي قيامت توضيحاتي بفرماييد. پاسخ – با اينكه در صحنه ي قيامت انسان هاي خوب و بد فراوان هستند ولي در ميان خوب ها دوازده گروه به عنوان شاخص خوبي صدا زده مي شوند و از ميان بدها ،سه گروه بعنوان شاخص بدي ها صدا زده مي شوند. از ميان خوب ها صابران ،كساني كه بر گناه و معصيت صبر كرده اند، رجبيون ، امام سجاد ، زائران حسين و عده اي خاصي از اصحاب ائمه و پيامبر و ... را صدا مي زنند و در از ميان بدها سه گروه شاخص هستند كه اين خيلي پيام دارد. گروه اول ستمگران و كساني كه به آنها كمك مي كنند، گروه دوم كساني كه دشمن خدا هستند يعني كساني كه شراب خوار هستند و كساني كه به نواميس مردم تجاوز مي كردند و دسته ي سوم كساني كه بندگان خوب

ص: 2349

خدا را آزار مي كردند. واژه ي ظلم و مشتقات آن سي صد بار در قرآن تكرار شده است. در روايات كلمه ظلم ،ظالم و مظلوم ( در بحارالانوار دو هزار و پانصد بار حديث در اين مورد داريم )زياد تكرار شده است . شيخ صدوق دارد كه پيامبر به علي فرمود: بالاترين جهاد اين است كه انسان وقتي از خواب بيدار مي شود هيچ فكري در ذهنش نداشته باشد كه ديگران ظلم كند. يعني اينكه قصد ظلم نداشته باشد. حديث ديگر از ابن فهم حلي است. قبر اين عالم بزرگوار نزديك قبر سيدالشهدا است و ايشان ازعلماي قرن هشتم هستند .اين حديث قدسي است كه مي فرمايد :اي پيامبر به مردم هشدار بده كه به مساجد نروند در حاليكه ظلمي به كسي كرده اند و كسي از آنها طلبي دارد .زيرا وقتي او دارد نماز مي خواند مورد لعن و نفرين من است .اگر كسي بدنبال دادن حق مردم برود، جزو اولياء مي شود. اگر ما ظلمي كرده ايم و براي مان مهم نيست بايد به اين حديث توجه كنيم كه خدا مي فرمايد به مسجد نرويد بلكه حق مردم را ادا كنيد. اگر فردي در اول وقت مي خواهد نماز بخواند ،طلبكاري بيايد و طلبش را درخواست كند، فرد بايد برود و طلبش را بدهد. در حديث قدسي داريم: من از ظلم ظالم نمي گذرم حتي اگر شما دست كسي را فشار داده ايد و او اذيت شده است. علامه جعفري مي فرمودند: در كرمان حاكم خوبي بود ولي ظلم هايي هم مي كرد. او دستور داد كه بي گناهي را به زندان

ص: 2350

بيندازند. و دستور داد كه فرزند خردسال او را هم به زندان ببرند. زنداني پيام داد كه فرزند مرا از زندان ببريد .حاكم به رابط گفت كه قانون مملكت ما تغيير نمي كند. اين فرزند نتوانست فضاي زندان را تحمل كند و جلوي چشم پدرش از دنيا رفت .فرداي آن روز فرزند حاكم بيمار شد و نذر و نياز اثري نكرد. حاكم پرسيد كه چرا دعا و نذر اثري ندارد؟ رابط گفت: قانون مملكت خدا تغيير نمي كند. گاهي ما فكر مي كنيم كه مي توانيم انسان خوبي باشيم يعني نماز بخوانيم و به مسجد برويم ولي ظلم هم بكنيم. خانمي در تهران دستفروشي مي كرد و زندگي اش را از اين راه تامين مي كرد. مامور گفت كه بايد اينها را جمع كني ولي زن اين كار را نكرد. يكي از مامورين لگدي به وسايل او زد .از فرداي آن روز مامور درد پا گرفت. درمان ها اثر نكرد و او به كربلا رفت و در شب حضرت ابوالفضل را ديد كه فرمود: اگر پاي تو به حرم من برسد من تو را مجازات مي كنم زيرا تو دل مادري را شكسته اي و جمعي از يتيم ها را گرسنه گذاشته اي، بايد آنها را راضي كني. او به حرم نرفت و به ايران برگشت تا آن زن را راضي كند. ظلمي كه انسان بر ديگران مي كند حق الناس است و با استغفرالله جبران نمي شود. در سوره يونس آيه 54 مي فرمايد: به ظالمان مي گويند كه به آتش برويد، در قيامت اگر تمام عالم براي او بود، حاضر بود كه بدهد

ص: 2351

ولي عذاب نكشد. ما به شما ظلم نمي كنيم ولي شما به خودتان ستم مي كنيد. اينها هشدار است . انسان بايد ظلم ها را در همين دنيا جبران كرد .امام سجاد (ع) در قنوت نماز شب با خدا راز و نياز مي كرد و مي فرمود :خدايا به من رحم كن، روزي كه همه از من نااميد مي شوند و زن و بچه با من وداع مي كنند، خدايا به مرور زمان نام من فراموش مي شود، قبرم هم محجور مي شود و كسي به زيارت من نمي آيد ولي مظلومان ( كساني كه من به آنها ظلم كرده ام )در آنجا به صف مي ايستند. در سوره هود داريم :خدا ظالمين را لعنت كرده است .وقتي سر امام حسين (ع) را به شام و كوفه مي بردند، سر امام آياتي را تلاوت مي كردند( سيعلم الذين ظلموا ... سوره هود). امام فرمود: وقتي بازاري مي خواهد به دنبال كسب و كار برود ،دو ركعت نماز بخواند(كه ركعت اول سوره توحيد و در ركعت دوم سوره كافرون) بعد به خدا بگويد كه به من روزي حلال بده ، خدايا پناه مي برم از اينكه به كسي ظلم بكنم يا مورد ظلم واقع شوم ،خدايا به تو پناه مي برم از شيطان و لشكريان شيطان. شيخ صدوقي در كتاب امالي دارد : كسي كه به كارگري ظلم كند(حقوقش را ندهد يا دير بدهد) خدا اعمالش را حبط (پاك شدن تمام كارهاي خير)مي كند. گاهي مادر يا پدر فرزندش را براي تربيت مي زند ولي كسي حق ندارد اين كار را انجام بدهد زيرا ديه دارد.

ص: 2352

ما زدن به حق، نداريم ولي گاهي ما مي زنيم و مي گوييم كه حقش بود. حق زدن فقط بدست حاكم شرع است .اگر صورت فرزند سرخ بشود، ولي هفت صد و پنجاه تومان به فرزند بدهكار مي شود. ما نبايد بزرگي گناه يادمان برود. اگر سرخي به كبودي بزند ديه دو برابر مي شود. زن يا شوهر اختيار ندارند كه همديگر را بزنند، اينها ظلم است و آثاري دارد . سوال – صفحه ي 164 قرآن كريم را توضيح بفرماييد. پاسخ – در اين صفحه داستان موسي و فرعون را داريم .وقتي موسي و هارون فرعون را به خداپرستي دعوت كردند او نپذيرفت و از اينكار ناراحت شد. فرعون با مشاورين مشورت كرد و خدا مي فرمايد : مشاوران گفتند كه نگران نباش ،موسي سحر كرده است،ما هم ساحران را مي آوريم . وقتي حضرت زينب و اسرا را به شام و كوفه بردند، حضرت زينب و امام سجاد(ع) جواب يزيد را دادند و يزيد از مشاورانش كمك گرفت. مشاوران گفتند :ما همه را گردن مي زنيم . امام باقر(ع) (در كربلا چهارساله بودند) ايستاد و گفت: همين اتفاق در نزد فرعون هم افتاد ولي مشاوران فرعون نگفتند كه موسي را به قتل برسانيم. مي داني تفاوت مشاورين تو با مشاورين فرعون چيست ؟ تفاوت آنها اين است كه مشاورين تو حرام زاده هستند و مشاورين تو از فرعون بدتر هستند. يزيد سرش را پايين انداخت و از كشتن اهل بيت در آن مجلس منصرف شد.(امام حسين(ع) فرمود كه فرزند حرامزاده، من را بين شمشير و تسليم قرار داده است.) سوال – چند حديث

ص: 2353

از كتاب اصول كافي بيان بفرماييد. پاسخ – در كتاب گزيده ي اصول كافي كه روايات اخلاقي است از امام صادق(ع) داريم كه مي فرمايد: بترسيد از نفرين مظلوم، نفرين مظلوم به آسمانها مي رود. چهار گروه دعايشان به آسمان مي رود كه يكي از آنها دعاي مظلوم است .امام باقر(ع) مي فرمايد: لحظه شهادت پدرم مرا به سينه چسباند و فرمود كه پدرم حسين لحظه ي شهادت مرا به سينه چسباند و فرمود: پسرم ،بپرهيز از ظلم به كسي كه جز خدا ياوري ندارد. انشاءالله خداوند به همه ي ما توفيق بيشتر براي آشنايي با دين و عمل به آن را عنايت بفرمايد.

91-08-28

91/8/28 همين كه دست قلم در دوات مي لرزد به ياد مهر تو چشم فرات مي لرزد ،نهفته راز اذ زلزلت به چشمانت اگر اشاره كني كائنات مي لرزد، هزار نكته باريكتر زمو اينجاست بدون عشق تو بي شك صراط مي لرزد، تو را به كوثر و تطهير و نور گريه مكن كه آيه آيه تن محكمات مي لرزد، غزل تمام نشد چند كوچه بالاتر ميان چشم سواري فرات مي لرزد، سپس سوار مي افتد تو مي رسي از راه كه روضه خوان شوي اما صدات مي لرزد. سوال – در مورد ماه محرم توضيحاتي بفرماييد. پاسخ – عده اي از كربلا، به ديدن يكي از مراجع آمده بودند و ايشان به آنها فرمود: وقتي به كربلا برگشتيد به زيارت سيدالشهدا برويد . روايت داريم: هيچ فرشته ي مقرب و نبي مرسلي نيست مگر اينكه مي خواهد براي زيارت سيد الشهدا، از خدااجازه بگيرد. علامه اميني مي فرمودند: بخاطر عظمت كربلا

ص: 2354

و نقشي كه درتاريخ داشت، بايد پنج تن دركربلا حضور پيدا مي كردند، هر كدام از پنج تن كه نبودند نماينده اي در كربلا داشتند. نماينده ي پيامبرعلي اكبر بود،نماينده حضرت علي قمر بني هاشم بود، نماينده امام حسن(ع) حضرت قاسم بود و نماينده ي حضرت زهرا(س) زينب كبري بود. پس عظمت اين حادثه خيلي بزرگ بوده است . مرحوم آيت الله عبدالهادي شيرازي وقتي مي خواستند نماز بخوانند قبل از تكبيرة الحرام نماز، يك سلام به حضرت اباعبدالله مي دادند. شاگردان علت را سوال كردند و ايشان فرمودند : من در مورد اين كارم روايت خاصي نديدم ولي چون دين و نمازم را از سيدالشهدا دارم ، نمي توانم بدون سلام بر اباعبدالله نمازم را آغاز كنم . ما بايد تمام اين ده روز را وقف سيدالشهدا كنيم يعني تمام ساعات در مجلس عزاداري شركت كنيم. ما نبايد براي امام حسين(ع) كم بگذاريم زيرا امام حسين(ع) براي ما كم نگذاشت . مرحوم علامه اميني مي فرمودند: حسين آنچه داشت در راه خدا داد و خدا آنچه دارد به امام حسين(ع) مي دهد. پس ما هرچه داريم براي امام حسين(ع) بدهيم. شهيد بابايي اول محرم ،خدمت امام رسيدند و از امام مرخصي گرفتند زيرا نذر كرده بودند كه اگر در تهران بودند در مجلس اهل بيت شركت كنند و در آنجا چاي بدهند و كفش ها را جفت كنند. امام به ايشان گفتند كه من به شرطي به تو مرخصي مي دهم كه مرا در ثواب اين كارت شريك كني .پس هر كاري در اين دهه ي بدست مان مي آيد انجام دهيم . علامه

ص: 2355

طباطبايي دوازده سال نجف بودند و هيچ وقت درس را تعطيل نمي كردند و فقط عاشورا و تاسوعا را تعطيل مي كردند.و مي فرمودند كه من در سال اولي كه در نجف بودم، در روز عاشورا درس را تعطيل نكردم و ناراحتي چشمي گرفتم و از آن سال به بعد، اين دو روز را تعطيل كردم .در زيارت امام حسين(ع) مي خوانيم كه خداوند بعوض شهادت امام حسين(ع) به او چند چيز عطا كرده است ،يكي اينكه تربتش شفا است و دعا در زير قبه ي اش مستجاب است .خوردن خاك حرام است ولي خوردن خاك قبرامام حسين(ع) شفا است. علامه شوشتري مي فرمود :هر كجا خيمه ي عزاي امام حسين(ع)برپا شد، آنجا قبه ي امام حسين(ع) است و دعا ،زير آن مستجاب است . مداحي در محضر آيت الله ميلاني مي خواندند كه اي خاك كربلاي تو مُهر نماز من، مهر تو را به مهر سليمان نمي دهم، ايشان گريه مي كردند و مي فرمودند: مُهر نماز من نه اصل نماز من .كساني كه در اين روزها در مجالس امام حسين (ع) خدمت مي كنند بدانند كه اين خدمات گم نمي شود. فردي خودش را به زحمت به كربلا رسانده بود و خودش را به صحن امام حسين(ع) رساند و به حرم نگاه كرد و گفت: يا اباعبدالله، من اينجا را با زحمت پيدا كردم معلوم نيست كه در صحراي محشر شما را پيدا كنم، در قيامت شما آقايي كنيد و مرا پيدا كنيد. كساني كه در اين مجالس دنبال امام حسين(ع) مي گردند، اين جمله را به امام بگويند. پس مجالس را از

ص: 2356

روز اول شروع كنيد و كم نگذاريد. و هرچه داريم براي مجالس عزا بدهيم . محرم ماه بازگشت به ارودگاه سيدالشهدا است .هر كس در اين دوازده ماه از خيمه ي امام حسين(ع) دور شده است الان بهترين فرصت است تا بازگشت داشته باشند. مرحوم شوشتري مي فرمود: اگر در شب هاي قدر نتوانستي از باب التوبه وارد بشوي،درمحرم از باب الحسين وارد شويد. حسين سفينه نجات است .كساني كه نااميد هستند بازگشت داشته باشند و اميدوار باشند. هنر ما اين است كه كساني كه با امام آشتي نيستند را وارد اين سفينه نجات بكنيم و بقيه را به امام بسپاريم .فردي از طرف عمر بن سعد پيامي براي امام آورد وقتي او خواست برگردد ،حبيب بن مظاهر به او گفت كه من نمي گذارم كه به لشكرعمربن سعد بگردي زيرا تو سابقه ي خوبي داري و او را نگه داشت. در اين شبها ،افراديرا به مجلس عزا بياوريم .اگر مي خواهيم اين شبها فيض بيشتري ببريم ،با طهارت باطني و ظاهري بيشتري به مجالس برويم . دائم الوضو بودن خوب است مخصوصا در مراسم مجالس امام حسين(ع). وقتي پيامبر از خواب بيدار مي شدند بلافاصله وضو مي گرفتند. مبلغين و مداحان حتما وضو گرفتن را رعايت كنند. در اين روزها ما بايد مراقب زبان و گوش مان باشيم تا طهارت باطني پيدا كنيم. در اين يك هفته با خودمان عهد ببنديم كه نمازمان را اول وقت بخوانيم. در صبح عاشورا صف نماز بسته شد و علي اكبر اذان گفت ، اذان ظهر را خود امام حسين(ع) گفت .وقتي سپاهيان كوفه از كربلا برگشتند هر

ص: 2357

كدام گزارشي مي دادند . به فردي گفتند كه تو چه كسي را كشتي ؟ او گفت من مرد بلند قامتي را كشتم كه وقتي او را ديدم جاي سجده در پيشاني اش بود منظور قمربني هاشم بود كه حدود سي و پنج سال داشت. در اين ايام حجاب را بيشتر رعايت كنيم. حضرت زينب در بارگاه يزيد فرمود :من جز زيبايي چيزي نديدم .آيا اين عدالت است كه كنيزان و زنان خود را پشت پرده ببري و با ما اين طور برخورد كني .نگراني حضرت زينب بخاطر عفاف بود. در اين ايام سعي كنيم كه اخلاق بهتري در خانه داشته باشيم. در لحظات آخر، امام حسين(ع) براي وداع وارد خيمه شد و گفت كه فرزندم ،ظلم به كسي كه پناهي جز خدا ندارد نكن. ما تمام حوادث عاشورا را مي گوييم ولي نمي گوييم كه امام فرمود: اگر كسي مديون و بدهكار است در اينجا نماند و برود. پيام كربلا اخلاق ،حق الناس ،نماز و ... است. سوال – آيات پاياني سوره انعام را توضيح بفرماييد. پاسخ – آيه 160 مي فرمايد: كسي كه كار نيك انجام بدهد خدا ده برابر پاداش مي دهد.در مورد انفاق مي فرمايد كه هفت صد برابر پاداش داده مي شود. انفاق با بقيه ي اعمال قابل مقايسه نيست . بهترين انفاق ها خرج مراسم امام حسين(ع) است . كتاب بررسي تاريخ عاشورا نوشته ي دكترمحمدابراهيم آيتي است. دكتر بهشتي در مورد ايشان مي فرمود كه به جرات مي توانم بگويم درهمه ي كشور كسي را نداريم كه به تاريخ صد ساله اول اسلام مثل آيتي احاطه داشته باشد

ص: 2358

و سخن او درمورد هر گوشه ي تاريخ اسلام سند است . آيتي دُر گرنبهايي بود كه از دست ما رفت .اين كتاب پنجاه بار چاپ شده است كتاب پيشواي شهيدان نوشته ي آيت الله صدر و كتاب سخنان حسين بن علي از مدينه تا كربلا ،كتاب هاي مفيدي براي مطالعه هستند. خوب است كه از اول مراسم شركت كنيم يعني در تمام قسمت هاي مجلس شركت كنيم . در ميان عربها رسم است كه مقتل خواني دارند. خوب است كه ما خطبه خواني را رسم كنيم. در شب و روز عاشورا خطبه خواني داشته باشيم. اگر قسمتي از مجلس نقص داشت ما آنرا برطرف كنيم و از كسي طلب نداشته باشيم .زمينه ي جذب جوانان را در اين مجالس بيشتر كنيم. مجالس در خانه ها هم كار خوب و پسنديده است. در روايت داريم كه اين روضه هاي خانگي بركت خانه است . در ديوان دكتر رياضي يزدي دارد : بوي بهشت مي وزد از كربلاي تو اي صد هزار جان گرامي فداي تو اجر هزار عمر و حج در طواف تو اي مروه و صفا به فداي تو رفتي و به پاس حرمت كعبه به كربلا شد كعبه ي حقيقي دل كربلاي تو ما را هم اي حسين گدايي حساب كن آخر كجا رود به جز ا ين در گداي تو با گفتن رضاً به قضائك به قتلگاه شد متعهد رضاي خدا با رضاي تو برخير و باز بر سر ني آيه اي بخوان اي من فداي آن سر از تن جداي تو. سر مقدس اباعبدالله درچند جا تلاوت قرآن داشتند .انشاءالله ما

ص: 2359

هم در اين شب ها با تلاوت قرآن ،با سر امام حسين(ع) همراه باشيم.

91-06-15

15/6/91 سوال – درخصوص صبر بر فقر توضيح بفرماييد. پاسخ – يكي از وظايف فقرا صبر است و بالاتر از آن رضا است . تعبيري از اميرالمومنين (ع) در خطبه ي متقين آمده است. ايشان مي فرمايند : متقين نه تنها صابر و راضي از فقر خود هستند بلكه خوشحال هم هستند . اگر انسان بداند كه خداوند اين فقر را براي او مقدر كرده، بايد صابر ، راضي و خوشحال باشد . مرحوم آيت الله اراكي در كتاب خاطره هاي خود يك داستاني دارند به اين مضمون : مرحوم آيت الله شيخ عبدالله گلپايگاني يكي از علماي بزرگ نجف بودند . ايشان به حدي زبده بودند كه مرحوم آيت الله بروجردي در اين خصوص فرموده بودند: وقتي ما رفتيم نجف ايشان شاگرد اول مرحوم آخوند خراساني بودند . گاهي، وقتي مي خواستند در درس سخني بگويند، مرحوم آخوند خراساني مي گفتند ببينيم اين شاگرد فاضل ما چه چيزي مي خواهد بگويد . آيت الله عبدالله گلپايگاني در چهل و دو سالگي از دنيا رفته و وادي السلام نجف به خاك سپرده شده اند . مرحوم آيت الله اراكي نقل كرده اند كه بعد از فوت ، شخصي ايشان را در خواب مي بيند و مي پرسد آنجا چه خبر است ؟ ايشان مي گويد كه به حسابرسي ما آمدند و گفتند كه چه چيزي را براي سراي آخرت آورده ايد ؟ گفتم كه تمام عمر خود را در نجف مشغول آموزش علوم ديني بودم . فرشتگان نپذيرفتند، ازمن اشكال گرفتند

ص: 2360

، من پاسخ دادم . چند بار اين كار را كردند اما درس و بحث ما قبول نشد . گفتند ديگر چه چيزي داري ؟ گفتم واجبات زيادي دارم . نماز خواندم ، روزه گرفتم ، حج بجا آوردم . باز هم اشكال گرفتند و با اينكه من جواب دادم اما باز هم مردود شد . اگر خدا بخواهد با عدالت با ما برخورد كند همينگونه مي شود . پرسيدند ديگر چه چيزي داري؟ گفتم من مستحبات زيادي را بجا آورده ام . زيارت رفتم ، توسل داشته ام ، كربلا رفته ام . از اينها نيز اشكال گرفتند و با اينكه من جواب دادم باز هم رد شد . گفتند ديگر چه چيزي داري ؟ گفتم ديگر چيزي ندارم . فرشتگان گفتند : يك دُرِ گرانبهايي داري كه فراموش كرده اي . خاطره اي را به اين مضمون به ياد من آوردند : يك زماني من مي خواستم براي كاري به كربلا بروم . با اينكه بين نجف تا كربلا راه زيادي نيست ، من پول وسيله ي نقليه براي اين سفر را نداشتم . بنابراين مجبور شدم پياده بروم . در راه پاي من مجروح و متورم شد . به همين خاطر در مكاني نشستم و با خدا درد و دل كردم . به خدا گفتم كه با اينكه تمام عمر خود را در درس و بحث بوده ام، اما اين زندگي فقيرانه را دارم و پول رفتن تا كربلا را ندارم . اما يكباره گفتم : خدايا من به اين فقر راضي هستم الحمدالله . فرشتگان به او مي گويند كه اين

ص: 2361

همان دُرِ گرانبهايي است كه فراموش كرده بودي. واقعاً اگر خدا بخواهد تمام اعمال ما را حسابرسي كند ممكن است همه ي آن ها از بين برود . در مورد اين عالِم هيچ چيزي به داد او نرسيده بود و فقط يك الحمدالله كه در برابر فقر گفته شده بود او را كمك كرده بود . اگر ما به انتخاب خدا راضي هستيم بايد حمد و شكر بجا بياوريم . و به تعبير اميرالمومنين (ع) بايد به فقر خود مسرور باشيم . انسان بايد آبروداري كند . در آيه ي 273 سوره ي بقره داريم كه فقرا صورت خود را با سيلي سرخ مي كنند و دست نياز نزد كسي دراز نمي كنند . يك زماني ناصرالدين شاه مي گويد كه من مي خواهم زندگي و خانه ي ملا هادي سبزواري را ببينم. مرحوم ملاهادي سبزواري صاحب كتاب منظومه هستند . واقعاً اگر كسي منظومه ي سبزواري را بفهمد افتخار مي كند . ناصرالدين شاه به خانه ي ايشان مي آيد و مي گويد من امروز مي خواهم ناهار با شما باشم . مرحوم سبزواري تعدادي نان خشك و مقداري سركه مي آورد . ناصرالدين شاه هركاري مي كند نمي تواند آن را بخورد. بنابراين مي گويد اجازه بدهيد من اين نان را به صورت تبرك ببرم چرا كه براي من قابل خوردن نيست . سپس به ملاهادي سبزواري مي گويد كه از من يك تقاضايي داشته باش. ايشان مي گويد من چيزي نمي خواهم . هرچقدر ناصرالدين شاه اصرار مي كند و از هر راهي وارد مي شود ، باز هم ايشان مي گويد

ص: 2362

من چيزي نمي خواهم . ما آبروي فقر و قناعت نمي بريم، با پادشه گوي كه روزي مقرر است . ناصرالدين شاه مي گويد: پس من دستور مي دهم كه ماليات را از زمين كشاورزي شما بردارند . مرحوم سبزواري در اوج فقر مي گويد كه من راضي به اين كار نيستم . شاه مي پرسد : علت چيست ؟ ايشان مي گويد كه شهر سبزوار بايد يك حدي ماليات بپردازد، اگر مأمورين از من نگيرند از زمين هاي ديگران مي گيرند تا به حد لازم برسد . اينكه فقير، صابر، راضي ، مسرور بوده واز كسي درخواست نكند خيلي مهم است . در روايات دو عبارت آمده است يكي اينكه چه چيزهايي موجب فقر مي شود و ديگري چه چيزهايي روزي را زياد مي كند. در روايات داريم كه قطع ارتباط با خويشان موجب فقر است . امام صادق (ع) فرمودند: من سراغ ندارم چيزي كه موجب زيادي روزي شود ، مگر صله ي رحم . قطع ارتباط با خويشاوندان حتماً روزي را كم كرده و صله ي رحم روزي را زياد مي كند . البته اگر كسي الان گرفتار فقراست فكر نكند كه حتماً چون صله ي رحم نكرده به اين مشكل مبتلا شده است . اين مسئله تنها بين خود او و خدا است و ديگران حق ندارند بگويند كه حتماً عملي را مرتكب شده كه به فقر گرفتار شده است . گاهي فقر امتحان ما است . در غير اين صورت يكي از اين موارد مي تواند عامل فقر باشد . در روايت داريم كه اگر پدر به فرزند خود نفرين

ص: 2363

كند ، اين نفرين موجب فقر پدر مي شود . چرا كه اين نفرين نوعي قطع ارتباط است . البته نفرين در زندگي اولاد تأثير مي گذارد ولي در زندگي فردي هم كه نفرين كرده اثر مي گذارد . صله ي رحم تنها يك توصيه ي اخلاقي نيست و افراد فكر نكنند كه آن هم مانند ديگر مستحبات است . قطع رحم بدون شك از گناهان كبيره است . در يك فتوايي از مرحوم آيت الله گلپايگاني داريم كه از ايشان سوال كردند قطع رحم چيست ؟ ايشان فرمودند : اين يك موضوع عرفي است و موارد متفاوت است . سپس گفتند : اگر شخص ثروتمند به خويشاوندان فقيرخود كه محتاج هستند كمك نكند، در برخي موارد قطع رحم به حساب مي آيد . صله ي رحم فقط سلام و احوالپرسي نيست . اگر فرد ثروتمندي مي بيند بستگان او دختر دم بخت دارند و با مبلغي پول كه اصلاً براي او رقمي به حساب نمي آيد، مي تواند اين دختر را سرو سامان بدهد، بايد اين كار را انجام دهد . در غير اينصورت صله ي رحم بجا نياورده و قطعاً كار او گناه كبيره بوده و روزي را كم مي كند . كساني كه وضع مالي خوبي دارند بايد حواس خود را جمع كنند . گاهي گره هايي در زندگي انسان ايجاد مي شود كه نمي داند از كجا بوجود آمده است . برخي افراد مي گويند كه ما زندگي خوبي داشته ايم اما مدتي است كه به هم ريخته شده است . بايد بگرديم و علت را جستجو كنيم . مخصوصاً آقايان

ص: 2364

نسبت به همسر و فرزندان خود بايد دقت كنند . درروايتي از رسول خدا (ص) در كتاب كافي داريم كه به شما خبر بدهم كه بدترين مردان كساني هستند كه كاري مي كنند كه همسر و فرزندان آنها دست نياز نزد ديگران دراز كنند . البته در بحث ارحام، حساب پدر و مادر جدا است . پدر و مادر واجب النفقه ي ما هستند . اگر ما توانايي مالي داريم و فرزند ما نيازمند است ، بايد به او كمك كنيم و واجب النفقه ي ما است . درروايات زيادي داريم كه كمك به مومنين حتي اگر خويشاوند ما نباشند، روزي را زياد مي كند . ده ها روايت داريم كه صدقه، روزي را زياد مي كند . در كتاب كافي آمده است كه شخصي خدمت امام صادق(ع) آمد . گفت: وضع مالي من خيلي خوب بوده ولي مدتي است كه همه چيز به هم ريخته است . يك دستور العملي براي من بدهيد. حضرت فرمودند : وقتي بازگشتي به كوفه ده درهم پيدا كن . گفت : من ده درهم ندارم . امام فرمودند : بخشي از لوازم زندگي خود را به اندازه ي ده درهم بفروش . سپس فرمودند : ده مومن را به خانه ي خود دعوت كن و به آنها طعام بده . بعد از خوردن غذا در سر سفره به آنها بگو كه دعا كنند خدا مشكل تو را برطرف كند . خدا دست دهنده را دوست دارد . ارحم ترحم . رحم شما شامل ديگران شود تا رحم خدا شامل حال شما شود . درروايت داريم كه وقتي به

ص: 2365

كسي صدقه مي دهيد به او تلقين كنيد كه براي شما دعا كند . چرا كه دعاي او در حق شما مستجاب مي شود، ولي در حق خودش مستجاب نمي شود . شخصي نزد امام صادق (ع) آمد و گفت من دو بچه داشته ام كه از دنيا رفته اند . فقط يك فرزند ديگر دارم . مدام نگران هستم كه مبادا حادثه اي براي او پيش بيايد. حضرت فرمودند : به فرزند خود پول بده كه با دست خود در راه خدا صدقه بدهد . خداوند ، صدقه ، اطعام ديگران ، محبت ، خوبي و ... را دوست دارد . امام (ع) فرمود : كسي كه دست دهنده دارد ، دشمنانش با او دوست مي شوند . اگر كسي بخيل باشد در نزد اولادش دشمن مي شود. در روايات زيادي داريم كه حتي كسي كه فقير است بايد يك بخشي از مال خود را صدقه بدهد . مرحوم طبرسي در مجمع البيان آورده اند كه وقتي كه مسئله ي بت پرستي و گوساله در قوم بني اسرائيل پيش آمد ، حضرت موسي تصميم گرفت كه سامري را مجازات كند . اين فرد ششصد هزار نفر را بت پرست كرده بود . مجازاتي كه حضرت موسي در نظر گرفت ، مرگ بود . خطاب آمد كه به سامري تخفيف بده . چرا كه آدم سخاوتمندي است . يعني سخاوت در زندگي انسان اثر مي گذارد، حتي اگر سامري باشد . در روايت داريم كه اگر كسي در راه خير انفاق نكند، خدا مال او را به طرف بدان و اشرار مي برد . خوش

ص: 2366

اخلاقي و حسن خلق باعث زيادي روزي مي شود. يك كاسبي كه خوش اخلاق بوده و دست دهنده دارد ، مسلماً مردم بيشتر به او مراجعه مي كنند . درروايت داريم كه كساني كه مرتكب عمل فحشا بشوند، سه گرفتاري در دنيا و سه گرفتاري در آخرت دارند . در دنيا عمر آنها كوتاه شده ، آبروي آنها ريخته و دچار فقر مي شوند . در روايت ديگري داريم كه غناء زياد شنيدن موجب فقر مي شود . روزي امير مومنان (ع) از بازار عبور مي كردند . به جواني رسيدند كه خياطي مي كرد وآواز مي خواند . حضرت فرمودند : اي جوان چرا قرآن نمي خواني ؟ آن جوان گفت: من هم دوست دارم اين كار را بكنم اما قرآن بلد نيستم . حضرت فرمودند : جلو بيا . در گوش او كلمه اي را گفتند كه در همان لحظه آن جوان حافظ قرآن شد . در نهج البلاغه آمده كه حج عمره فقر را از بين مي برد . يكي از آثار زيارت امام حسين (ع) اين است كه فقر را از بين مي برد . قرض كردن چيز خوبي نيست . اما همه ي فقها نوشته اند كه مستحب است كه انسان براي حج قرض كند . در خطبه ي دويست و نه نهج البلاغه آمده است كه اميرالمومنين بعد از جنگ جمل به بصره آمدند . به حضرت گفتند كه يكي از اصحاب شما بيمار شده است . فرمودند: به زيارت ايشان برويم . وقتي حضرت وارد شدند ديدند كه خانه ي بزرگي دارد . حضرت به ايشان فرمودند :

ص: 2367

اين خانه ي بزرگ را براي چه مي خواهي ؟ اگر مي خواهي به خويشاوندانت برسد ، ميهماني كني و حقوق الهي آن را پرداخت كرده اي كه در واقع خانه ي آخرت تو است . در غير اين صورت خانه را به چه دليل مي خواهي ؟ آن صحابه گفت كه من صحبت شما را انجام مي دهم ، اما يك برادري دارم كه ترك دنيا كرده است . حضرت فرمودند : به او بگوييد بيايد . حضرت به او تندي كرد و فرمود : مگر طيبات برتو حلال نيست ، چه كسي گفته كه نعمت دنيا را استفاده نكني ؟ چرا به زن و فرزند خود رحم نمي كني ؟ آن فرد گفت: شما امام من هستيد . من به زندگي شما نگاه كرده ام . حضرت فرمودند : من مثل تو نيستم . من حاكم و امام هستم . خدا براي پيشوايان عادل واجب كرده كه زندگي آنها بايد مانند ضعيف ترين افراد باشد ، تا فقر فقير براي او سخت نشود . حكومت علوي حكومتي است كه اگر مردم گرفتاري و مشكلات اقتصادي دارند، تمامي وكلا، نمايندگان ، دولت ، وزرا و غيره نيز مانند آنها زندگي كنند. سوال – درخصوص صفحه ي هفتاد و شش قرآن كريم ، آيات پاياني سوره ي آل عمران، توضيح بفرماييد. پاسخ - چهار دستور در اين آيات است : اول- صبر كنيد. دوم- در برابر مقاومت دشمن مقاومت كنيد . سوم - مرز داري كنيد . ما بايد مرزهاي اعتقادي خود را حفظ كنيم . آنچه به عنوان شعار مكتب اهل بيت (ع) است

ص: 2368

را بايد حفظ كنيم . بيست و پنجم شوال شهادت امام صادق (ع) است . چه خوب است كه ما يك هفته براي ايشان برنامه داشته باشيم . علما و مراجع به ما تأكيد كرده اند كه روز شهادت ايشان را مانند عاشورا برگزار كنيم . انسان بايد دائماً مراقب مرزهاي جغرافيايي ، سياسي و اعتقادي باشد . 4- تقوا پيشه كنيد . ما بايد بر مصيبت صبر كنيم . انسان بايد در حوادث وبيماري هايي كه در زندگي پيش مي آيد صبر داشته باشد. گاهي خداوند براي انسان مقدر نكرده كه فرزند داشته باشد، بايد صبر كند . انسان بايد بر بداخلاقي همسران صبر كند . ما بايد باور داشته باشيم كه خداوند جبار است و حتماً جبران مي كند. در روايت است كه روز قيامت قبل از اينكه فقرا وارد بهشت بشوند ، خداوند خطاب مي كند كه فقرا كجا هستند ، وارد بهشت بشوند. مأمورين بهشت به آنها مي گويند كه شما هنوز حسابرسي نشده ايد . آنها نيز مي گويند كه خدا چيزي به ما نداده كه نياز به حسابرسي داشته باشد . خدا از هيچ ملك مقربي غذر خواهي نمي كند ولي از فقير عذرخواهي مي كند . مي گويد اگر من به تو فقر دادم قصد توهين نداشتم . در روايت است كه وقتي فقرا مي خواهند وارد بهشت شوند ، خدا به آنها خطاب مي كند كه چه كساني به شما خدمتي كردند ؟ دست آنها را بگيريد و به بهشت ببريد . بنابراين نه تنها فقير زودتر از افراد ديگر به بهشت مي رود بلكه حق شفاعت

ص: 2369

هم دارد . اگر خداوند بدون اينكه ما كوتاهي كرده باشيم چيزي را براي ما مقدر كرد ، بايد راضي باشيم . اين جلساتي كه من در خدمت شما و بيندگان بودم براي من افتخار بود . ابتدا از مخاطبين تشكر مي كنم كه مهر و محبت آنها شامل حال من بوده است . من هرجا كه باشم دعاگوي همه هستم . از مديريت شبكه سه نيز تشكر مي كنم . با اينكه اين شبكه به شبكه ي ورزش معروف است اما بيش از شبكه هاي ديگر برنامه ي مذهبي و ديني دارد . از همه ي دست اندركاران اين برنامه ، مدير محترم معارف شبكه ي سه ، تمام افرادي كه تلاش مي كنند ، تصويربرداران ، صدابرداران ، كارگردان و غيره تشكر مي كنم . از مجري خوب اين برنامه نيز تشكر مي كنم . در ضمن از تهيه كننده ي خوب اين برنامه جناب آقاي سيد مجيد ركني تشكر مي كنم . ايشان داراي سه ويژگي ممتاز هستند : اولاً بسيار براي برنامه دلسوز هستند . دوماً به مباحث اشراف كامل دارند. تمامي پيامك ها را مي بينند و دسته بنديم مي كنند . در ضمن ايشان يك كارشناس كامل هستند . لوح تقدير: سرور گرامي حضرت حجت الاسلام و المسلمين حسيني سلام عليكم : بيان معارف الهي در قالبي نو و دلپذير و مبتني بر متن آيات و روايات وظيفه اي است كه عموم مبلغان عرصه ي دين بايد بدان همت گمارند . برنامه ي سمت خدا به لطف الهي و به مدد كارشناسان گرانقدرش به اندازه ي بضاعت خويش در

ص: 2370

اين عرصه قدم گذاشته است . بحث كليدي صبر كه از مباحث مورد نياز جوامع انساني در هر دوره و زمانه اي است در بيان متقن حضرت عالي و با تكيه بر آيات نوراني قرآن و روايات گهر بار اهل بيت عصمت (ع) جلوه ي ديگري يافت. و بسياري از بينندگان ضمن آشنايي با ابعاد مختلف اين موضوع از نگاه دين با آگاهي ازوعده هاي الهي به صابران به آرامش دروني كه مورد رضايت حق تعالي است دست يافتند . روزهاي خوب سمت خدا با حضور حضرتعالي بيانگر تصويري از رحمت و محبت بي كران الهي به بندگانش حتي در روزهاي سخت زندگيشان بود . توفيق روز افزون حضرتعالي را در عرصه ي نشر معارف بلند اسلام از درگاه احديت خواهانيم . گروه فرهنگ و معارف اسلامي شبكه ي سه سيما برنامه ي سمت خدا – شهريور 1391

91-06-08

سوال – در مورد فقر و انواع آن توضيحاتي بفرماييد. پاسخ – فقر به چهار قسم تقسيم مي شود : يكي فقر اختياري كه انسان بر اثر تنبلي بدست مي آورد و اين مدحي ندارد .از ائمه داريم :خدايا من از فقر به تو پناه مي برم. جنگاوران جنگ تبوك جواني با بازوي ستبر و هيكل قوي ديدند كه چوپاني مي كرد. اصحاب گفتند كه اي كاش اين جوان با اين توانايي در ركاب پيامبر و در راه خدا جنگ مي كرد. پيامبر فرمود: اگر اين جوان براي خانواده و فرزندانش تلاش مي كند، اين هم در راه خداست ولي اگر در فكر مال اندوزي است ،در راه شيطان است. در دين به فقر سفارش نشده است

ص: 2371

تا به دنبال كار و تلاش نرويم . در روايات تلاش در دنيا مذمت نشده است بلكه در چهار چيز مذمت شده است : يكي حب دنيا، در قرآن حب دنيا را مذمت مي كند، در روايت داريم : حب دنيا ،راس همه خطاهاست، ديگري دنيايي كه انسان را سرگرم كند و از ياد آخرت غافل كند، در سوره منافقون آيه 63 داريم :مال و اولاد شما را از ياد خدا باز ندارد ، سوره نور آيه 37 داريم : تجارت، آنها را از ياد خدا غافل نمي كند ،در سوره اعلي آيه 61 ، اينكه انسان دنيا را مقدم بر آخرت بداند مذمت شده است ، ديگري وابستگي و ديگري دلبستگي به دنيا است . در خطبه ي 204 نهج البلاغه داريم كه حضرت مي فرمودند : دلبستگي به دنيا را كم كنيد.(حضرت علي(ع) هر شب بعد از نماز عشا اين سخن را به مردم مي فرمودند.) در شب بيست و هفتم ماه رمضان امام سجاد(ع) مي فرمايد: خدايا وابستگي و تجافي (نيم خيز) من را به دنيا كم مكن و اين دعا را تا سحر تكرار مي كردند. آيت الله بهجت هميشه در سجده ي آخر نماز اين دعاي امام سجاد (ع) را مي خواندند .پس انسان بايد دنبال كار و تلاش برود. فقر ديگر، فقر بر اثر سوءتدبير و برنامه ريزي هاي غلط است كه اين فقر هم بدست انسان بوجود مي آيد. امام علي (ع) مي فرمايد: سامان زندگي به برنامه ريزي است. افرادي هستند كه درآمد كمي دارند ولي با برنامه ريزي زندگي خوبي دارند ولي عده اي درآمد زيادي

ص: 2372

دارند ولي بخاطر سوء تدبير در زندگي گرفتار مي شود. فقر ديگر فقر تحميلي است و كاري از دست انسان برنمي آيد. تحمل اين فقرها خوب است .فقر ديگري فقري است كه انسان تلاش و كوشش را انجام مي دهد ولي باز فقير است كه به اين فقر مصلحتي يا امتحاني مي گويند. فقيري كه بر فقرش صبر مي كند اجرش از ثروتمندي كه مالش در راه خدا خرج مي كند و شاكر است، بيشتر است. ما حديثي نداريم كه ائمه تقاضاي فقر كرده باشند مگر اينكه منظور آنها فقر الي الله بوده است يا زندگي زاهدانه همراه با فقر است كه شبيه زندگي فقرا است يا فقر تحميلي بوده است. پرسيده اند كه چرا پيامبر فرموده است كه خدايا من را زنده بدار مسكين و بميران مسكين و در زمره ي مساكين قرار بده. علامه مجلسي در جلد 69 بحار مي فرمايد كه منظور حضرت اين است كه من خلق و خوي جبارها را نداشته باشم و خلق و خوي مساكين را داشته باشم . پس فقر اختياري مورد ستايش نيست . بحث ما در اين است كه فردي تمام تلاش خودش را مي كند ولي باز زندگي او نمي چرخد. واقعا تحمل فقر سخت است. لقمان حكيم مي فرمايد : اي پسرم ،من انواع تلخي ها و سختي ها را چشيده ام و تحمل كرده امولي تلخ تر از فقر نديديم . پس به تعبير لقمان هيچ چيزي از فقر تلخ تر نيست .خداوند از ابراهيم سوال كرد كه من تو را گرفتار آزمون هاي مختلفي كرده ام، اگر من تو را به

ص: 2373

فقر امتحان مي كردم تو چه مي كردي ، ابراهيم فرمود: فقر سخت تر از آتش نمرود است .پس فقر امتحان سنگيني است. فقر مذمت شده است و در دين به فقر سفارش نشده است ولي گاهي فقر دست ما نيست و مصلحت و آزمون ما فقر است، دراين صورت اگر ما صبر كنيم پاداش عظيمي داريم .فقرا از اين ناراحت هستند كه نمي توانند كارهاي خير بكنند ،امام صادق (ع) مي فرمايد:بنده ي مومن فقيري مي گويد كه اگر من وسعت مال داشتم خيلي از كارهاي خير را انجام مي دادم،وقتي خدا مي داند كه اين فقير راست مي گويد،همان پاداش ها را به او مي دهد ،همانا خدا كريم است . روايت داريم : نيت مومن از عملش بالاتر است . سوال – وظايف فقرا چيست ؟ پاسخ – فقرا بايد راضي باشند. فقيري كه تلاش كرده ولي همچنان فقير مانده است بايد صابر باشد و بالاتر از آن راضي باشد. اين كار خيلي سخت است. فردي نزد امام صادق (ع) رسيد و خيلي ناراحت بود، او يك اولاد دختر داشت. امام فرمود: اگر خدا از تو مي پرسيد كه خودت مي خواهي جنسيت فرزندت را انتخاب كني يا من انتخاب كنم ، تو چه مي گفتي؟ او گفت :انتخاب خدا .امام فرمود : خدا براي تو دختر انتخاب كرده است، پس چرا تو ناراحت هستي ؟ اگر خدا به بنده ي فقير خودش وحي مي كرد كه من انتخاب كنم يا تو انتخاب مي كني بنده چه مي گفت ؟ اگر ما به اين باورهاي ديني برسيم، مشكلات ما حل مي شود.

ص: 2374

اگر شما تلاش كرديد و زندگي نچرخيد، اين مصلحت شماست. يكي از اصحاب پيامبر به پيامبر گفت كه براي من دعا كن كه غني بشوم. پيامبر گفت كه اين زندگي فقيرانه براي تو بهتر است ولي او اصرار كرد و پيامبر براي او دعا كرد و زندگي او خوب و غني شد. دام هاي او زياد شد و او از مدينه بيرون رفت .اين فرد قبلا هر روز به مسجد مي آمد ولي كم كم به مسجد نيامد. وقتي پيامبر مي خواست زكات را از او بگيرد، او مخالفت كرد و گفت كه اين جزيه است و او منكر زكات شد و در مورد مذمت او نازل شد. اگر خدا فقر را براي ما انتخاب كرد ما بايد صبر كنيم و راضي باشيم . دعا كردن براي رهايي از فقر منافاتي با مصلحت ما ندارد و ما مي توانيم دعا كنيم كه خدايا آنچه به مصلحت و خير ما است، به ما عطا كن. فردي به امام صادق (ع) فرمود: من فقر را بهتر از غنا و بيماري را بهتر از سلامت مي دانم .امام فرمود: ما اين طور نيستيم و هر چه خدا به ما بدهد به آن راضي هستيم .پس صبر بر فقر و تلاش براي غني شدن ،منافاتي با مصلحت و رضا ندارد. بعضي ها مي گويند كه توچه گناهي كرده اي كه دست به هر كاري مي زني، بد مي آوري ؟ اين فكر غلط است . خداوند مي فرمايد: نه ثروت نشانه ي كرامت است و نه فقر نشانه ي دوري از خدا . در اين مورد باورهاي غلطي وجود

ص: 2375

دارد. هر بيماري و مصيبت نشانه ي عقوبت و كيفر نيست، ممكن است كه بعضي از مصيبت ها امتحان الهي باشد. ولي انسان مي تواند خودش را محاسبه كند ولي ديگران نبايد اين كار را بكنند و دنبال علت باشند. وظيفه ي ديگر فقير اين است كه اظهار فقر نكنند. در خدا سوره ي بقره آيه 273 مي فرمايد :اصحاب پيامبر دچار فقير تحميلي شدند ولي نبايد اظهار فقر كنند و بايد آبروداري كنند. در نهج البلاغه داريم : آبروداري و خويشتن داري زينت فقير است . چقدر خوب است كه اغنياء به فقرا احترام و تواضع كنند، زيباتر از تواضع ثروتمندان، خويشتن داري فقرا است. اگر كسي فقط بخاطر اينكه فردي غني است به او سلام كند، دو سوم دينش را از دست داده است . اگر كسي از ديگران دستگيري كند اين جوانمردي است، اگر انسان خودش را در فقر حفظ كند و آبروداري كند ،اين جوانمردي، بالاتر است . سوال – صفحه ي 69 قرآن را توضيح بفرماييد. پاسخ – در اين صفحه كساني كه در جنگ احد شركت كرده بودند و پيامبر را تنها گذاشتند مذمت شدند. قرآن مي فرمايد: وقتي پيامبر مي گفت كه مسلمانان كجا مي روييد، شما فرار مي كرديد. در اينجا بحث گذشت از جان است. گاهي خدا و رسول ما را صدا مي زند و ما توجه نمي كنيم. سوال – در ادامه وظايف فقرا توضيحاتي بفرماييد. پاسخ – فقرا ، فقرشان را ابراز نكنند و حتي پش خودشان هم آنرا بيان نكنند. وظيفه ي ديگر فقير اين است كه بدنبال مال حرام نرود. فقر مرز

ص: 2376

كفر است . فقير نبايد مشكلات اخلاقي پيدا كند. در نهج البلاغه داريم :قوام دين و دنيا به چند چيز است : يكي اينكه اگر فقير است دين و آخرتش را به دنيا نفروشد. در قرآن داريم كه فقرا نبايد از ديگران تقاضا بكنند و تا آنجا كه مي تواند تحمل بكنند. روزي حضرت امير تنگدست بودند و از قصابي رد مي شدند و قصاب گفت كه گوشت هاي خوبي آورده ام، حضرت فرمود الان پول ندارم ،قصاب گفت كه من مي توانم صبر كنم تا شما بعدا پول آنرا به من بدهيد ، حضرت فرمود: من صبر مي كنم. پس فقر پاداش ندارد بلكه صبر بر فقر پاداش دارد، آبرومند زندگي كردن ،با سيلي صورت را سرخ كردن و عزت نفس داشتن پاداش دارد. بيشترين سهم براي كنار آمدن با فقر را ،خانم ها دارند. اگر خانم ها با فقر شوهران شان كنار بيايند مشكلات كمتر مي شود. روايت داريم: زني كه با فقر شوهرش كنار بيايد، گرفتار عذاب قبر نمي شوند و در قيامت با حضرت فاطمه (س) محشور مي شود. ما بايد اين باورها را جدي بگيريم .

91-06-01

اي ابر دل گرفته ي بي آسمان بيا باران بي ملاحظه ي ناگهان بيا ، چشمت بلاي جان و تو از جان عزيزتر اي جان فداي چشم تو با قصد جان بيا، مگذار با خبر شود از مقصدت كسي حتي به سوي ميكده وقت اذان بيا، شهرت در اين مقام به گمنام بودن است از من نشان بپرس ولي بي نشان بيا، ايمان خلق و صبر مرا امتحان مكن بي آنكه دلبري كني

ص: 2377

از اين و آن بيا، قلب مرا هنوز به يغما نبََُرده اي اي راهزن دوباره به اين كاروان بيا. سوال –در مورد صبر بر فقر و تنگدستي توضيحاتي بفرماييد . پاسخ – يكي از موارد صبر، صبر بر فقر و تنگدستي است. فقر به چهار قسم تقسيم مي شود: فقر اختياري يعني فقري كه انسان بر اثر كوتاهي هاي خودش بدست مي آورد . اين فقر مورد ستايش نيست زيرا انسان خودش باعث فقرش شده است و تنبلي كرده است و پاداش هم ندارد و اين نوع فقر مذمت شده است .در روايت داريم: دور باد از رحمت خدا كسي كه آب و خاك دارد ولي باز هم فقير است .ما در دعاهاي زيادي داريم كه خدايا من از فقر به تو پناه مي برم. در سوره ضحي داريم :اي پيامبر تو فقير بودي و ما تو را بي نياز كرديم. (خدا بخاطر غني شدن بر پيامبر منت مي گذارد) در سوره جمعه آيه ده داريم : وقتي نماز جمعه تمام شد به دنبال كار و فضل الهي برويد .پيامبر فرمودند : بعضي از گناهان هيچ صدقه يا نمازي آن گناه را از بين نمي برد ،فقط طلب روزي آنرا از بين مي برد يعني طلب روزي كفاره ي بعضي از گناهان است .امام صادق (ع) مشغول كار كردن بودند و فردي گفت كه اجازه بدهيد من اين كار را انجام بدهيم. امام فرمود: من دوست دارم كه در آفتاب سوزان طلب روزي كنم و كار كنم . فردي به امام صادق (ع) گفت كه براي من دعا كنيد كه خدا روزي مرا زياد كند.

ص: 2378

حضرت فرمود: خير ، برو كار كن و روزي ات را بدست بياور .حضرت فرمود: عبادت هفتاد بخش دارد، برترين بخش عبادت دنبال روزي حلال بودن است . در كافي داريم كه امام صادق (ع) پرسيدند كه عمربن مسلم چه مي كند؟ به امام گفتند كه او تجارت را كنار گذاشته است و مشغول عبادت است .حضرت فرمود : واي بر او ، نمي داند كسي كه تجارت را كنار بگذارد، دعايش مستجاب نمي شود. يكي از امام پرسيد كه من مدتها بدنبال كار تجارت هستم و پول هم از مردم است ولي من با آن كار مضاربه اي دارم و تصميم دارم كه اين كار را رها كنم. امام فرمود: مي خواهي خودت را از بين ببري و با خودت بجنگي؟ امام يكي از يارانش را ديد كه دير وقت به سر كارش مي رفت ،امام فرمود : صبح زود به سراغ عزتت برو . امام سراغ يكي از يارانش را گرفت كه چرا به حج نرفته است ؟ به امام گفتند كه او تجارت را كنار گذاشته است و زندگي محدودي دارد و نمي تواند به حج برود .امام فرمود: تجارت را كنار نگذاريد .همه ي ائمه كنار گذاشتن كسب و تجارت را نهي كرده اند. در سوره بقره آيه 215 و 180داريم : انسان بايد وصيت داشته باشد و از مال به خير تعبير كرده است ، سوال مي كنند ما چه چيزي انفاق كنيم ؟قرآن مي فرمايد: از خير انفاق كنيد يعني مال . در يازده جاي قرآن از مال به خير تعبير شده است . در روايت زيادي فقر مذمت

ص: 2379

شده است. حضرت امير در نهج البلاغه كلمات قصار 163 مي فرمايد : فقر مرگ بزرگ است .حضرت به فرزندش فرمود: به خدا پناه ببر از فقر. پيامبر فرمود :فقر انسان را به كفر مي كشاند. فقر ممكن است كه انسان را به انحرافات اعتقادي و انحرافات اخلاقي بكشاند. ممكن است كه انسان بخاطر فقر نسبت به خدا كفر عملي پيدا كند و اگر انسان نتواند ايمانش را حفظ كند، دست به سرقت و كسب حرام بزند. اينها بخاطر فقر است . پس اگر فقر بر اثر تنبلي باشد مذمت شده است و پاداشي ندارد زيرا ما خودمان عامل آن بوده ايم . گاهي فقر بر اثر نداشتن برنامه و تدبير است .ممكن است كه انسان ثروتي داشته است ولي برنامه ريزي و تدبير نداشته و به فقر كشيده شده است ،اين فقر هم مورد ستايش نيست .حضرت مي فرمايد: من نگران فقر شما نيستم، من نگران برنامه ريزي هاي غلط هستم . حضرت علي (ع) مي فرمايد: كليد فقر برنامه ريزي هاي غلط است .مثلا فردي كه مي داند حقوقش مشخص است بايد برنامه ريزي كند تا آخر ماه آنرا داشته باشد و در وسط ماه دچار فقر نشود. اين فقر اجر و پاداشي ندارد. افراد زلزله زده اكثرا خانه هايشان قديمي بوده است و دولت بايد هزينه هايي بكند تا خانه هاي قديمي دوباره ساخته بشود.البته صبر بر اين مصيبت ها پاداش دارد ولي ما مي توانيم جلوي خيلي از مصيبت ها را بگيريم . فقر ديگر فقر تحميلي است يعني فقيري كه ما در آن نقشي نداشته ايم و دشمن بر ما

ص: 2380

تحميل كرده است .وقتي مسلمانان مي خواستند از مكه به مدينه هجرت كنند، به آنها اجازه نداند كه وسايلشان را ببرند و آنها بدون هيچ وسايلي به مدينه آمدند. و براي آنها آيه نازل شد كه آنها بخاطر خدا فقير شدند . اين فقر اجر و پاداش دارد. وقتي اصحاب پيامبر در شعب ابيطالب در محاصره بودند فقير بودند و هيچ امكاناتي نداشتند. فردي نزد حضرت امير آمد و گفت كه من شما را دوست دارم، حضرت فرمود: اگر دوستدار ما هستي فقر را بعنوان يك پوشش براي خودت نگه دار زيرا ممكن است كه گرفتار آن بشوي. زيرا دشمن فقر را بر آنها تحميل مي كرد. اگر كسي در تنگنا قرار بگيرد بايد فرياد بزند و از حقش دفاع كند. پس ما بايد در مقابل فقر تحميلي بايستيم. سفير ايران در افريقاي جنوبي آماري دادند كه 40 درصد معادن طلاي جهان در افريقا است ولي تمام اين ثروت ها در دست يك عده اي از افراد است . اسلام مي فرمايد كه در مقابل اين فقر بايد قيام كرد و حق را گرفت و بخاطر همين عده اي در افريقا جذب دين اسلام مي شوند. فقر ديگر فقر غيراختيار(امتحاني) است يعني فرد تمام تلاش خودش را مي كند ولي باز كارش درست نمي شود . در بقره آيه 155 داريم :ما شما را با مال و جان تان امتحان مي كنيم . اگر كسي كوتاهي نكرد ولي مال چنداني بدست نياورد ، اين فقر غير اختياري است . در طول تاريخ از اين نمونه ها زياد داشته ايم . آيت الله قاضي اهل تلاش

ص: 2381

بوده است ولي فقيرانه زندگي مي كرده و يازده فرزند داشته است و ايشان مي فرمودند كه امتحان من در فقر است .ممكن است كه فردي بخواهد فقيرانه و زاهدانه زندگي بكند. گاهي انسان هر كاري مي كند به جايي نمي رسد. آيت الله حائري در شرايط سختي زندگي مي كردند و در همين شرايط سخت ، حوزه را هم اداره مي كردند. شيخ محمد تقي بافقي مسئول شهريه طلبه ها بوده است و گاهي وقتي براي گرفتن شهريه ها نزد آيت الله حائري مي آمدند، ايشان مي فرمودند كه الان سرمايه اي جز توكل نداريم .وقتي مرحوم بافقي اين صحبت ها را از آيت الله حائري مي شنيدند ، به مسجد جمكران مي رفتند و هميشه دست پر برمي گشتند . فقير(غيراختياري) صابر پاداش بيشتري دارد يا غني شاكر؟ فقير صابر، زيرا فقير صابر در امتحان دائمي است و بايد با آن كنار بيايد .البته غني شاكر هم در امتحان است . امتحان يك غني كمتر از امتحان يك فقير نيست. مرحوم مجلسي مي فرمايد كه قطعا فقيري كه بر فقرش صبر مي كند اجرش بيشتر است البته اين مراتبي دارد . حالا غني شاكر كه مالش را از راه حلال بدست آورده است و آنرا را در راه خدا و خير خرج مي كند، نمي توان گفت كه پاداش اين فرد از فقيري كه صبر كرده كمتر است . چرا پيامبر فرموده است كه فقر افتخار من است ؟ در سوره فاطر آيه 15 داريم : شما فقير در راه خدا هستيد. اين فقر پيامبر يا فقر در راه خداست يا ساده زيستي

ص: 2382

است يعني كسي دوست دارد كه ساده زندگي كند. البته اين مي تواند فقر تحميلي هم باشد. اين فقر هم مي تواند افتخار باشد. اينكه فرد فقير باشد پاداش ندارد مگر اينكه فرد در مقابل اين فقر تحميلي يا غير ارادي صابر باشد .اينها فقر مالي است و يك فقر معنوي هم داريم . اين فقر هم براي دنيا و هم براي قيامت است .در نهج البلاغه در كلمات قصار ،كلمه 452 مي فرمايد: در قيامت مشخص مي شود كه چه كسي فقير است يا ثروتمند. فردي نزد امام صادق (ع) آمد و گفت كه من فقير هستم و اصرار مي كرد ولي امام قبول نكرد و فرمود كه تو فقير نيستي . امام سوال كرد كه آيا حاضري صد دينار بگيري و از ما برائت كني ؟ او گفت كه نه هرگز حاضر نيستم كه از شما جدا بشوم. امام فرمود: كسي كه اين سرمايه را دارد چرا مي گويد كه فقير است . سوال – صفحه 62 قرآن كريم را توضيح بفرماييد. پاسخ – اولين آيه اين صفحه در مورد فقر است .مي فرمايد :اگر مي خواهيد بهشت داشته باشيد از آنچه كه دوست داريد انفاق كنيد. وقتي اين آيه نازل شد ابوطلحه ي انصاري نزد پيامبر آمد و نخلستان خودش را كه خيلي دوست داشت در راه خدا داد. و پيامبر فرمود: آفرين ، مبارك باشد ،اين مالي است كه سودش براي انسان مي ماند. پيامبر فرمود كه اگر در ميان خويشاوندانت فقيري داري آنرا به او بده . زيد بن حارثه مركبي داشت كه خيلي محبوبش بود و آنرا در راه

ص: 2383

خدا داد. وقتي مي خواستند يكي از شتران كوچك ابوذر غفاري را قرباني كنند او گفت كه شتر بهتري را برداريد زيرا اين براي من ماندني است و اشاره به آيه بالا كرد. سفارش دين اين است كه از آنچه كه دوست داريد انفاق كنيد. آقايان نبايد در خانه سخت بگيرند و روزي را توسعه ندهند و بگويند كه اسلام گفته است كه بر فقر صبر كنيد. اگر مردي مالش را جمع كند و بر زن و فرزندانش سخت بگيرد، مالش براي وارث مي ماند و خودش سودي نمي برد. ما نبايد كاري بكنيم كه آنها آرزوي مرگ ما را بكنند. اگر آقايان بخواهند،مي توانند خودشان ساده زندگي كنند ولي نبايد به خانواده شان سخت بگيرند. خدايا همه ي فقيرها را غني بفرما. انشاءالله يك فقير هم در جامعه ي ما نباشد.

91-05-25

چقدر پنجره را بي بهار بگذاري و يا نيايي و چشم انتظار بگذاري ،مگر قرار نشد شيشه اي از آن ني ناب براي روز مبادا كنار بگذاري بيا كه روز مباداي ما رسيد از راه كه گفته است كه ما را خمار بگذاري، گمان كنم تو اي گل بدتت نمي آيد هميشه سر به سر روزگار بگذاري نيايي و همه ي سررسيدهاي مان را مدام چشم به راه بهار بگذاري ، به پاي بوس تو خون ناله مي كنيم و رواست كه نام ديگر ما را انار بگذاري ، گمان كنم وسط كوچه ي دوازدهم قرار بود كه با ما قرار بگذاري . سوال – در مورد فضيلت ماه رمضان توضيحاتي بفرماييد. پاسخ – پايان ماه رمضان همراه به يك نگراني است و

ص: 2384

مي توان ساعت هاي پاياني ماه مبارك رمضان را شمارش كرد. زيرا فرصت دارد تمام مي شود. در دهه ي آخر ماه رمضان دعاي مخصوصي مي خوانيم : اعوذ بجلال وجك الكريم ... اين دعا در مفاتيح نوشته است و مي فرمايد كه خدايا به جلال كريم تو پناه مي برم، نكند اين ماه تمام بشود يا امشب ما به صبح برسد و ما هنوز در پرونده مان گناهي داشته باشيم. اين نشان دهنده ي جاي نگراني است .انسان بايد نگران باشد كه نكند در روزهاي پاياني ماه رمضان هنوز مشمول رحمت الهي نشده باشد. پيامبر فرمود :اگر كسي در ماه مبارك رمضان آمرزيده نشود تا ماه رمضان سال آينده آمرزيده نمي شود مگر اينكه به عرفه برود. البته نبايد فكر كرد كه پذيرش خداوند فقط محدود به ماه مبارك رمضان است. پيام اين حديث اين است كه اگر انسان نتواند رحمت هاي الهي را در ماه رمضان جذب كند ، آمرزيده شدن بعد از اين ماه خيلي سخت است. در روايت داريم كه خدا در هر روز ماه رمضان عده اي را مي آمرزد و اگر كسي نتواند مورد آمرزش قرار بگيرد كارش خيلي سخت مي شود. در صحيفه ي سجاديه، دعاي 44 در مورد استقبال ماه رمضان و دعاي 45 در مورد وداع با ماه رمضان است. ما بايد از اين جهت نگران باشيم كه آيا ما مطابق دعاي ورود به ماه رمضان،وارد اين ماه شده ايم؟ امام سجاد(ع)مي فرمايد :خدايا به ما عظمت ماه رمضان را الهام كن كه آنرا درك كنيم . امام ده تا تقاضا و دعا دارد : خدايا

ص: 2385

به ما كمك كن كه روزه بگيريم، روزه اي كه اعضاي و جوارج ما گناه نداشته باشد ، سخن بيهوده نشويم، نگاه حرام نداشته باشيم، مال غير حلال مصرف نكنيم و ... آيا ما اين طور وارد اين ضيافت رمضان شده ايم ؟ اگر جواب منفي است فرصت كمي داريم .امام مي فرمايد : خدايا در ماه رمضان رسيدگي به خويشاوند داشته باشيم. آيا ما اين طور رفتار كرده ايم و به اقوام سر زده ايم ؟ شأن نزول آيه 60 سوره عنكبوت اين است كه عده اي از مسلمانان حاضر نبودند از مكه به مدينه هجرت كنند و مي گفتند كه زندگي ما چه مي شود؟ آيه نازل شد: اي مسلمانان، نترسيد خدا به هر جنبده اي روزي مي دهد حتي به جنبده اي كه نمي تواند روزي اش را ذخيره كند. فقط انسانها و بعضي از حيوانات روزي شان را ذخيره مي كنند. ما گاهي نگران هستيم كه اگر كمك و انفاق بكنيم براي خودمان چه اتفاقي مي افتد؟ در نهج البلاغه داريم: با صدقه روزي را زياد كنيد. حضرت مي فرمايد : اگر فقير و تنگدست شديد صدقه بدهيد. در كلمات 126 قصار حضرت امير داريم : من از كساني كه در راه خدا بخيل هستند تعجب مي كنم ،در دنيا مثل فقير زندگي مي كنند ولي در آخرت مثل يك فرد غني به حساب آنها رسيدگي مي شود. ما در اين چند روزباقي مانده ازماه رمضان مي توانيم اينها را جبران كنيم . عرب بيابانگردي نزد اميرالمومنين آمد و تقاضاي كمك كردند. حضرت قسم خوردند كه الان چيزي در دست ندارند.

ص: 2386

اين نيازمند جمله اي گفت كه فرداي قيامت جواب خدا را چه مي دهي ؟ حضرت گريه كرد و به او گفت كه بار ديگر جمله ات را تكرار كن. حضرت زره اش را به او داد و فرمود كه در روز قيامت نمي خواهم چنين سوالي را جواب بدهم. در دعاي چهارم مي فرمايد :خدايا به ما توفيق بده كه به همسايگان برسيم ، در دعاي پنجم مي فرمايد :خدايا به ما توفيق بده اموال مان را پاكسازي كنيم. در غروب پولي به بيت المال رسيد كه بايد بين مسلمانان تقسيم مي شد. حضرت امير فرموند : همين الان بايد اين كار انجام بشود. آيا ضمانت مي كنيد كه من تا فردا زنده باشم ؟ در دعاي ششم مي فرمايد : خدايا در ماه رمضان به ما توفيق بده كه زكات مان را بدهيم و در دعاي هفتم مي فرمايد :خدايا توفيق بده ،كسي كه با من قهر كرده با او ارتباط برقرار كنيم . در دعاي هشتم مي فرمايد :خدايا كسي كه به من ظلم كرده است من با عدل با او رفتار كنم .در دعاي نهم مي فرمايد: خدايا به ما توفيق بده كساني كه به ما بدي كرده اند با آنها به خوبي برخورد كنيم و در دعاي دهم مي فرمايد: به ما توفيق بده كه در ماه رمضان كارهايي بكنيم كه كفاره ي گناهان ما باشد. ما بايد كاري بكنيم كه شايسته ي رحمت الهي باشيم. در حكمت 24 داريم :كفاره ي گناهان بزرگ برطرف كردن غم و اندوه ديگران است. كفاره ي گناهان ما فقط دعا خواندن نيست. حضرت

ص: 2387

امام سجاد (ع) مي فرمايد: خدايا در بقيه ي ماهها مثل ماه رمضان باشم. خيلي ها در ماه رمضان مراقبت هايي خوبي دارند ولي بعد از ماه رمضان آنرا كنار مي گذارند. اگر ما اين ده دستور را انجام داده ايم خوب است ولي اگر انجام نداده ايم بايد نگران باشيم . در دعاي 45 كه دعاي وداع با ماه رمضان است، 56 فراز دارد و امام بيست بار با ماه رمضان خداحافظي كرده است. ما بايد دو نوبت وداع را بخوانيم: يكي آخرين جمعه ي ماه رمضان(جابر نزد پيامبر رفت و پيامبر به او گفت كه امروز جمعه آخر ماه رمضان است با رمضان وداع كن) و يكي آخرين شب ماه رمضان. اگر ما نمي دانيم كه ماه رمضان بيست و نه روز است يا سي روز ، بايد دو شب با ماه رمضان وداع كنيم . گاهي ما دعا را براي ثواب مي خوانيم . سيد بن طاوس مي فرمود كه با حال و اشك با ماه رمضان وداع كن . اين وداع بايد واقعي باشد نه دروغي .در اين دعا امام مي فرمايد :خدايا من با ماه رمضان وداع مي كنم، وداعي كه با آن دشوار است و از جدايي ماه رمضان به وحشت افتاده ام و غم به دلم افتاده است . آيا ما مي توانيم اين جملات را بگوييم ؟ حضرت مي فرمايد : خداحافظ اي ماه بزرگ خدا، اي ماه عيد اولياء، اي ماهي كه در آن دلها نرم شد و اشك ها جاري شد و گناهان كم شد، اي ماهي كه خيلي ها در آن آزاد شدند ،

ص: 2388

اي ماهي كه ما را ياري كرد كه بر شيطان غلبه پيدا كنيم، هيچ روزهايي قابل رقابت با اين ماه نيست ،(ماهي كه در آن نفس ثواب ذكر دارد) ، ماهي كه ما از روزه ي آن خسته نشديم . از مستحبات ماه شوال اين است كه انسان شش روز را روزه بگيرد. يعني ما بايد ماه رمضان را بدرقه كنيم. حضرت مي فرمايد: خدايا به ما مصيبتي مي رسد كه اين ماه دارد از دست ما مي رود، خدايا اين مصيبت را جبران كن. سوال – صفحه ي 55 قرآن را توضيح بفرماييد. پاسخ – داستان اين صفحه در مورد دو خواهر است كه هر دو فرزند نداشتند: يكي مادر مريم و يكي همسر زكريا. وقتي مادر مريم در سن بالا فرزند دار شد ، زكريا دعا كرد خدايا به من فرزندي پاك عطا كن، خدا دعاي ما را مي شنود. ملائكه به او خطاب كردند كه خدا به همسر تو يحيي را عطا خواهد كرد. سوال – جمع بندي در مورد ماه رمضان بفرماييد. پاسخ – ما براي تمام شدن ماه رمضان بايد نگران باشيم كه مبادا از آن خوب استفاده نكرده باشيم . در كتاب المراقبات ميرزا ملكي تبريزي داستاني را از امام سجاد(ع) نقل كرده است : يكي از برنامه هاي امام اين بود كه بردگاني را مي خريدند و مدتي آنها را در خانه شان تربيت مي كردند و بعد آنها را آزاد مي كردند و مبلغي به آنها مي داند كه در زندگي بي نياز باشند. امام در شرايطي قرار داشتند كه نمي توانستند كلاسي داشته باشند بنابراين اين

ص: 2389

بردگان را تربيت مي كردند و در سال دو بار يكي در روز عرفه و يك در پايان ماه رمضان آنها را آزاد مي كردند. در روز آخرماه رمضان، حضرت اينها را جمع مي كرد و به آنها مي فرمود : شما خطاهايي كرده ايد ولي من از آنها گذشتم. داريم كه امام در ميان آنها اشك مي ريخت و نوحه مي كردند و به آنها مي فرمودند كه شما دعا كنيد كه خدا من را ببخشد و از من بگذرد و بگوييد كه خدايا او را از آتش جهنم نجات بده همانطور كه او ما را از بردگي نجات داد. ما نبايد دعاي هيچ كس را كوچك بشماريم . وقتي امام صادق (ع) غصه دار مي شدند، اعضاي خانه و بچه ها را جمع مي كردند و دعا مي كردند و آنها آمين مي گفتند. در اين ساعات پايان ماه رمضان خوب است كه اگر ما به كسي ظلم كرده ايم طلب عفو بكنيم و اگر كسي به ما ظلم كرده، او را ببخشيم و بگوييم كه براي ما دعا كند. ما بايد به مصيبت زدگان كمك كنيم تا غصه هايشان كمتر بشود. خدايا به همه ي مصيبت زدگان صبر عنايت بفرما و ما هم را موفق به انجام وظيفه مان بگردان .

91-05-18

امام رو به رهايي امام روي زمين قيامتي شد بعد از اقامه روي زمين ،خطوط آخر نهج البلاغه ريخت به خاك چكيد خون خدا در ادامه روي زمين ،خودت بگو به كه دل خوش كنند بعد از تو گرسنگان حجاز و يمن روي زمين، زمان به خواب بببيند كه باز اميراني

ص: 2390

رقم زنند به رسم تو نامه روي زمين مرا بس است همين يك دو قرص نان زجهان مرا بس است همين يك دو جامه روي زمين ، تو رفته اي و زمين مانده است و ما اينك روزهاي پر از اشك داريم روي زمين . سوال – در مورد اميرالمومنين علي (ع) توضيحاتي بفرماييد. پاسخ – اگر انسان به الگوهاي صبر مثل اميرالمومنان نگاه كند، اين نگاه در زندگي اش خيلي موثر است و به او كمك مي كند .انواع صبر در برابر مصيبت، طاعت ،گناه و ... را مي توان در زندگي اميرالمومنان پيدا كرد. در قرآن واژه ي صبر صد و سه بار تكرار شده است . در نهج البلاغه بيش از هشتاد بار واژه ي صبر آمده است و اينها به زندگي حضرت امير برمي گردد. وقتي ائمه مي خواستند روي صفات حضرت امير تاكيد كنند روي صبر ايشان تاكيد مي كردند. بالاترين درجه ي صبر در زندگي حضرت وجود داشته است. امام سجاد(ع) در معرفي خودش در خطبه اي كه در شام خواند فرمود: پدرم علي روزي كه بايد صبر مي كرد، صبر كرد و آن روزي كه بايد قيام مي كرد، قيام كرد. براي حضرت امير مرحله ي صبر به مرحله ي شكر و رضا رسيده بود. در خطبه ي 156 در نهج البلاغه داريم كه حضرت علي(ع) بعد از جنگ احد گفت كه من به شهادت نرسيدم و پيامبر به او وعده ي شهادت داد. حضرت به پيامبر فرمود : آيا تو به من وعده ي شهادت ندادي ؟ پيامبر فرمود: صبر تو در برابر شهادت چگونه است؟ حضرت

ص: 2391

علي (ع) مي فرمايد: وقتي من در آستانه ي شهادت قرار بگيرم ديگر جاي صبر نيست، جاي شكر و بشارت است. يكي از شاگردان مرحوم آيت الله سيدكريم حائري شيرازي مي گفتند كه من در نجف 25 سال با ايشان بودم . ايشان بخاطر بيماري قند چشم شان را از دست دادند و وقتي من به عيادت ايشان رفتم ، استادم را به صبر توصيه كردم . استادم فرمود : صبر كه چيزي نيست ، اگر به يك حيوان هم غذا ندهند صبر مي كند ،من غصه مي خورم كه چرا به مقام رضا نرسيده ام .ما مي خواهيم صبر در زندگي مان كاربردي بشود . در خطبه ي 149 نهج البلاغه و نامه ي بيست و سوم داريم كه وقتي حضرت ضربت خوردند عده اي دور حضرت جمع شدند و گفتند كه ما را نصيحتي بكنيد. بالشتي زير حضرت گذاشتند و حضرت نشست و فرمودند :شكر و حمد خدا را مي كنم ... به علي نگاه كنيد تا ديروز همراه شما بود و امروز در بستر شهادت مايه ي عبرت شما است و فردا از شما جدا مي شود.(ما فكرمي كنيم كه سلامتي هميشه است و غفلت مي كنيم ) خدا ما و شما را ببخشد. اگر از اين ضربت جان سالم به در بردم خودم مي دانم چكار كنم ، اگر من او را ببخشم به تقرب مي رسم ولي اگر به شهادت رسيدم، (ابن ملجم در جنگ با خوارج فرار كرد و در مسجد به حضرت ضربت زدند)شما فرزندانم او را ببخشيد .آيا نمي خواهيد خدا شما را بيامرزد ؟ من براي

ص: 2392

شهادت آماده بودم و شهادت براي من غير منتظره نبود. در كتاب امالي ابوحمزه ي ثمالي از حبيب نقل مي كند كه من چند ساعت قبل از شهادت به عيادت حضرت امير رفتم و نشستم. آقا محل زخم را به من نشان داد، من به حضرت گفتم كه اين زخم چيزي نيست و خوب مي شويد. حضرت فرمود: به خدا قسم همين ساعت از شما جدا مي شوم. شهادت براي من ناگهاني نبود. حضرت نيازي به دلداري نداشت. حبيب گريه كرد و حضرت زينب هم گريه كرد .حضرت فرمود :دخترم چرا گريه مي كني ؟ زينب فرمود :چرا گريه نكنم وقتي شما در ساعات آخر بسر مي بريد ؟ حضرت فرمود : اگر آنچه كه من مي ديدم ،توهم مي ديدي، گريه نمي كردي. زينب پرسيد شما چه مي بينيد ؟ حضرت فرمود :مي بينم كه فرشتگان و پيامبران الهي دارند از من استقبال كنند و پيامبر منتظر من است و مي گويد: علي جان بيا. هر مومني مي تواند به اين مرحله برسد كه هنگام مرگ فرشتگان را ببيند . پس هر مومني مي تواند به اينجا برسد. حضرت علي(ع) در هنگام شهادت از مرحله ي صبر گذشته بود و به شاكر بودن رسيده بود و به ديگران دلداري مي داد. حضرت علي (ع) سه مرحله ي زندگي خودشان را تعريف مي كنند : مرحله ي اول كه ده ساله بودم كه پيامبر به رسالت مبعوث شدند و تا بيست وسه سالگي كه در مكه بودم مورد اذيت و آزر و شكنجه بودم و وقتي به مدينه آمدم و ده سال در آنجا بودم،

ص: 2393

در جهاد بودم( هشتاد نبرد همراه با پيامبر بودم .شيخ صدوق در كتاب امالي مي نويسد: بيش از هزار اثر جراحت بر بدن امير المومنين باقي مانده بود. آيا مي شود ما پيرو علي باشيم ولي براي دين مان سختي نكشيم ؟ دين داري مشكلاتي دارد .علي بالاتر از صبر يعني شاكر بود) بعد از آن رحلت رسول خدا تازه مصيبت بزرگ شروع شد. ولي حضرت با اين همه مشكلات باز مي فرمايد كه من از زندگي جز خير نديدم . آيت الله احمد خوانساري در هنگام كهولت و بيماري شب تا صبح نخوابيده بودند و وقتي از ايشان پرسيدند كه چطور هستيد ؟ مي فرمايد : تا صبح الحمدلله . حضرت همه چيز را خوب مي ديدند . در نهج البلاغه خطبه ي 26 حضرت سختي ها را بيان مي كند. حضرت مي فرمايد :بعد از رحلت پيامبر تنها شدم جز اهل بيت، يار و ياوري نداشتم .مثل كسي كه خار در چشم دارد و استخوان بر گلو دارد صبر كردم. حضرت فرمود : من صبركردم مثل كسي كه نيزه بر بدن دارد. شخصيتي با اين همه مشكلات صبر مي كند يعني در اوج قدرت، برمشكلات صبر مي كند. سوال – صفحه ي 48 قرآن را توضيح بفرماييد. پاسخ – در اين آيات، نوزده دستور در تنظيم اسناد تجاري است .قرآن تاكيد دارد كه اگر بدهي داريد آنرا بنويسيد و ثبت كنيد. خيلي از اختلافات ما، بخاطر عمل نكردن به اين آيه است .كسي كه بدهكار، بدهي اش را نمي دهيد در حاليكه او آنرا ثبت نكرده است ، اگر اين فرد دعا كند

ص: 2394

طلب پرداخت بشود ، خدا دعاي او را مستجاب نمي كند زيرا به اين آيه ي قرآن عمل نكرده است. حتي اگر ما در بعد مرگ وصيت نداشته باشيم باعث مشكلاتي مي شود . پس بايد هم در هنگام زنده بودن بدهي وطلب هاي خودمان را ثبت كنيم و حتي براي بعد از مرگ هم وصيت بنويسيم كه بدهي و طلب ها را در آن نوشته باشيم . سوال – در مورد صبر در زندگي اميرالمومنين توضيحاتي بفرماييد. پاسخ – صبر بر گناه يكي از مهمترين صبرهاي امام در مقابل گناهان و حرام خواري ها است .امام باقر (ع)مي خواهد علي را توصيف كند و مي فرمايد: به خدا قسم اميرالمومنين در دنيا هرگز از حرام استفاده نكرد. يعني درمقابل حرام مقاومت مي كرد و به سمت آن نمي رفت. روزي غذاي حضرت امير را بسته بندي كرده بودند و فردي پرسيد كه چرا شما غذايتان را بسته بندي مي كنيد مگر شما بخيل هستيد؟ حضرت فرمود : من مسير اين غذاي بسته بندي شده را مي دانم كه پاكيزه و حلال است، نمي خواهم غذاي غير حلال وارد غذاي من بشود. از علماي اهل سنت ابن حديد داريم كه اميرالمومنين چند عدد خرماي درجه ي پايين خوردند و فرمودند: كسي كه براي اين شكم كه با چند عدد خرما سير مي شود خودش را اهل آتش بكند، از رحمت خدا دور است . صبر در برابر حرام خيلي مهم است. حضرت در خطبه ي 224 مي فرمايد : به خدا قسم حاضرم تمام شبها را تا صبح روي خاكها و در زنجير باشم ولي

ص: 2395

در دادگاه الهي ظلمي به بنده اي نكرده باشم . صبر بر مصيبت موارد زيادي دارد. يكي از مصيبت هاي سنگين حضرت شهادت حضرت فاطمه بود كه حضرت بر آن صبر مي كرد و شكر هم مي كرد. اميرالمومنين در كنار بستر حضرت فاطمه نشست . فاطمه گريه مي كرد و حضرت پرسيد چرا گريه مي كني ؟ فاطمه گفت: بخاطر سختي ها، حضرت فرمود: اين سخت ها كوچك است . حضرت شهادت برادرش جعفر طيار را تحمل كرد . در خطبه ي 225 در مورد رحلت پيامبر مي فرمايد :اگر فرمان صبر تو نبود، آنقدر گريه مي كردم كه اشك چشمم تمام بشود. حضرت در خطبه ي 171 و 206 در مورد صبردر برابر اذيت هاي دشمن مي فرمايد كه در جنگ با معاويه به سربازان معاويه فحش ندهيد و بگوييد كه خدايا خون ما و سپاه معاويه را حفظ كند ،خدايا بين ما و سپاه معاويه صلح برقرار كن و ما را از ستم به دشمن دور كن. ما صبر از اين بالاتر نداريم. همه ي اين صبرها به ايمان برمي گردد .در خطبه 182 نهج البلاغه داريم كه حضرت بالاي منبر دست شان را بر محاسن مي گرفتند و مدتها گريه مي كردند.( اين صبر دركنار مظلوميت بود) ومي فرمودند : كجا رفتند آن برادران كه با من بودند و رفتند ؟ و ياران باوفائيشان را نام مي برند. حضرت امير را در شب نوزدهم ضربه نزدند و در شب بيست و يكم به شهادت نرساندند بلكه حضرت در طول سالها به شهادت رسيد و اين مصيب ها حضرت را كشت .

ص: 2396

91-05-11

من كيستم كبوتر بي آشيانه ات محتاج دست هاي تو و آب و دانه ات ،بامت بلند مثل غزل هاي كهكشان هفت آسمان نشسته به ايوان خانه ات، از كوچه هاي باغ هاي نيشابور رد شدي با كوله باري از غم و غربت به شانه ات ،دل در مدينه عاشق روي تو شد ولي از كوچه هاي طوس گرفتند نشانه ات ،دست من و نگاه تو اي هشتمين بهار ما را رها نكن به تب عاشقانه ات. سوال – در مورد ماه مبارك رمضان توضيحاتي بفرماييد. پاسخ – دعاي 44 صحيفه سجاديه در مورد ورود به ماه رمضان است و دعاي 45 آن(ع) در مورد خداحافظي با ماه رمضان است. امام در اين دعا مي فرمايد : خدايا مصيبت زده شده ايم، تو مصيبت ما را جبران كن. ما بايد اين طور با ماه رمضان برخورد بكنيم كه وقتي دارد تمام مي شود، مثل اينكه ما مصيبت زده شده ايم و خدا خودش بايد آنرا جبران كند. سوال – شما در مورد دزدي و غيبت مسئله را خيلي ساده گرفته ايد و كسي به اين راحتي از حقش نمي گذرد. شما بايد روي كسي كه مالش برده شده است و حقش ضايعش ده است بيشتر تاكيد بكنيد. شما آنرا طوري بيان كنيد كه ارتكاب آن از طرف ديگران ساده بنظر نيايد. راهمايي بفرماييد. پاسخ – ما نگران اين هستيم كه مطالبي كه مي گوييم چنين برداشت هايي پيش بيايد. ما در مورد حق الله و حق الناس گفته ايم. مشهور فقهاء گفته اند كه براي كسي كه غيبتش را كرده ايد استغفار كنيد و طلب

ص: 2397

رحمت كنيد و لازم نيست كه به طرف مراجعه كنيد مخصوصا اگر امكان شر ديگري باشد. ما نمي خواهيم غيبت را ساده بگيرم .پيامبر فرموند: سه دسته دچار عذاب قبر هستند : كساني كه غيبت كرده اند، كساني كه دروغ گفته اند و كساني كه سخن چيني كرده اند. اين گناهان همه زباني هستند و گناهان سنگيني هستند. در روايت داريم كه اگر غيبت كننده توبه كند آخرين كسي است كه وارد بهشت مي شود و اگر توبه نكند اولين كسي است كه وارد جهنم مي شود. پس سنگيني اين گناه جاي خودش است ولي ما مي خواهيم كسي كه واقعا توبه كرده است،درها به رويش بسته نباشد. من در مورد دزدي نگفته ام كه بايد مسئله را ساده گرفت .مال و حرمت مردم خيلي مهم است. اگركسي مالي از كسي را از بين برده است، بايد تصميم بر جبران آن داشته باشد و بايد هميشه نگران باشد و نبايد آرامش داشته باشد. اگركسي درآمدش كم است و مال ديگران را ضايع كرده است، نبايد زندگي اش مثل مردم عادي باشد بلكه بايد زوائد زندگي را كم كند تا بتواند بدهي اش را بپردازد. و دغدغه ي پرداخت بدهي اش را داشته باشد. در نجف پولي را پيش آيت الله ممقاني آورده بودند كه بين طلبه ها تقسيم بكند.ايشان نيمي از پول در اين ماه داده بودند و قصد داشتند كه نيم ديگر را در ماه آينده بپردازند. ايشان تا صبح خوابش نبرده بود كه چرا اين پول ها را نگه داشته است و صبح پولها را بين طلبه ها تقسيم كرده بود. ايشان نسبت

ص: 2398

به يك امانت اين قدر حساس بودند. حالا كسي كه مال كسي را غصب كرده است و دزدي كرده است مي تواند زندگي عادي داشته باشد و مسافرت و ميهماني برود و بگويد كه من قصد دارم جبران كنم و اگر نكردم خدا مي بخشد ؟ خير، اين طور نيست. ما بايد حتما دغدغه داشته باشيم. از طرفي اگر ما اين دسته افراد را نااميد كنيم ، باز به راه خودشان كه دزدي است ادامه مي دهند. ما باب توبه را براي مردم بيان مي كنيم و مي گوييم كه درباب حق الناس و حق الله بايد نگران باشند . مثلا كسي كه نماز قضا دارد وقتي به زيارت امام رضا (ع) مي رود نبايد به هشت ركعت نماز متسحبي اكتفا كند و بايد نماز قضاي بيشتري بخواند. اگر مردم تعداد كمي روزه ي مستحبي مي گيرند، كسي كه قضاي روزه دارد بايد روزه ي بيشتري بگيرد . سوال – 21 سال دارم و از وقتي خودم را شناختم نماز مي خواندم و بعد از مدتي نماز را كنار گذشتم .الان مدتي است كه توبه كرده ام و نمازمي خوانم ،قضاهاي نُه ساله ي نماز را چطور جبران كنم ؟ پاسخ – اگر كسي نمي داند كه ده سال قضاي نماز دارد يا دوازده سال ، خدا حداقل را مي پذيرد . در مسائل عبادي حق الله ، حداقل كفايت مي كند . سوال – من به افراد زيادي بدهكار هستم ولي مقدار بدهكاري ها را نمي دانم و بعضي از آنها را نمي شناسم ،تكليف من چيست ؟ پاسخ – اگر شما افراد را

ص: 2399

نمي شناسيد بايد رد مظالم بدهيد ولي اگر آنها را مي شناسيد بايد به سراغ آنها برويد. اگر در حق الناس مبلغ را نمي دانيد بايد با طرف كنار بياييد و اِلا مبلغ با حداكثر است يعني احتياط با حداكثر است . اگر نشانه اي از طرف باشد حتي اگر زحمت هم داشته باشد ،بايد طرف را پيدا كند. سوال – من ده سال پيش ناخواسته باردار بودم و سقط جنين كردم و بعدها فهميدم كه اين قتل نفس بوده ام . من توبه كرده ام ولي پول ديه را نداشتم كه بپردازم . آيا خدا من را مي بخشد ؟ پاسخ – سقط جنينن گناه بزرگي است. در چهار ماهگي كه روح دميده مي شود ديه كامل به آن جنين تعلق مي گيرد .در سوره اسرا داريم: بچه هاي تان را با سقط جنين نكشيد. ما براي اين گناه هيچ بهانه اي را نمي توانيم پيدا كنيم. كسي كه ناخواسته باردار مي شود و تعدادي بچه دارد، اين مجوزي براي سقط جنين نمي شود حتي كسي كه از راه حرام باردارشده است مجوزي براي سقط جنين ندارد . اگركسي اين كار را كرده است و توبه كرده است ،اين توبه خيلي سنگين است و ديه يك انسان كامل را بايد پرداخت كند. ديه بر گردن مباشر است يعني كسي كه مستقيما اين كار را انجام مي دهد. يعني اگر پزشك اين كار را انجام بدهد مباشر است. و ديه بر گردن پزشك است. البته اين چيزي از گناه مادر كم نمي كند. اگر خانم خودش دارويي مصرف كرده مباشر خودش است . حتي اگر

ص: 2400

تزريقاتي اين كار را با علم انجام بدهد، مباشر بحساب مي آيد. اگر چهار ماه تمام شده باشد، ديه كامل را بايد پرداخت كند. علاوه بر ديه ،كفاره ي ديه هم بر گردن طرف است. يعني هم ديه و هم شصت روز روزه و اطعام شصت نفر فقير بر گردن طرف است.اگر جنين در چهل روز اول باشد،ديه آن بيست مثال طلا است و اگر در چهل روز دوم باشد چهل مثال طلا و اگر در چهل روز سوم باشد ديه هشتاد مثال طلا است و اگر جنين به استخوان بندي رسيده باشد و گوشت روييده باشد، ديه صد مثقال طلا است و اگر روح در بدن دميده باشد ديه يك انسان كامل مي شود. اينكار توبه پذير است .فردي نزد پيامبر آمد و گفت كه زني باعث كشته شدن فرزند خودش شده است . پيامبر فرمود : به خدا سوگند ،اگر او هفتاد پيامبر را به قتل مي رساند، توبه مي كرد و پشيمان مي شد ،خدا توبه ي او را مي پذيرفت. سوال – صفحه ي 41 قرآن كريم را توضيح بفرماييد. پاسخ – آيه اول اين صفحه داستان طالوت و جالوت است. طالوت وقتي با لشكرش حركت كرد،احساس كرد كه لشكرش آمادگي نبرد را ندارد و آنها را امتحان كرد. قرآن مي فرمايد : لشگر تشنه شدند و به نهر آبي رسيدند و طالوت به آنها گفت كه اگركسي از اين آب بنوشد از من نيست و نمي توانيد بيشتر از يك مشت آب تناول كنيد. اين آب حلال بود ولي اين براي امتحان بود .فقط 313 نفر آب نخوردند و بقيه

ص: 2401

آب خوردند. باز اين 313 نفر در مقابل آزموني ديگري قرار گرفتند و دو دسته شدند، عده اي جنگ را ترك كردند و عده اي در برابر دشمن ايستادند و جنگيدند و اينها كساني بودند كه در امتحان اول حتي يك جرعه آب هم ننوشيده بودند يعني از يك مشت آب حلال هم پرهيز كرده بودند. اگر كسي در امتحان روزه داري موفق شد ،در امتحانات ديگرهم موفق مي شود. و پيام اين آيه اين است كه كساني مي توانند در مقابل دشمنان بيروني بايستند كه در امتحانات موفق بشوند. سوال – من در ماه شعبان مشروبات الكلي مصرف كرده ام ولي در ماه رمضان روزه گرفته ام. مي گويند كه نماز من تا چهل روز درست نيست ،پس تكليف روزه ي من چه مي شود ؟ سوال – قطعا خدا توبه ي ايشان را قبول كرده است. اينكه مي گويند: نماز شما تا چهل روز درست نيست به اين معنا نيست كه شما نبايد تا چهل روز نماز بخوانيد. شراب خواري گناه بزرگي است و مثل بت پرستي مي ماند.منظور اين است كه چهل روز طول مي كشد فرد بعد از توبه به نقطه ي اول برسد و نبايد در آن تاخيري بيندازد. فرد بايد تا چهل روز تلاش كند تا به نمازهاي قبل از گناه برسد و از نمازهايش لذت ببرد .آيت الله ملكي تبريزي در سجده ي نماز الله اكبر را گفتند و بعد فوت كردند. پس اين حديث مجوز ترك نماز نيست . سوال – من كارشناس فرهنگي زندان هستم . زندانيان فوق العاده افسرده و نااميد هستند . من از

ص: 2402

رحمت خدا زياد صحبت مي كنم و آنها از من مي پرسند كه واقعا خدا ما را مي بخشد و من مي گويم كه خدا شما را مي بخشد. من با توجه به وضعيت آنها اين حرفها را مي زنم . آيا حرف هاي من درست است ؟ پاسخ – حرف هاي اين كارشناس صحيح است .روايت داريم كسي را سنگسار مي كردند و يكي از اصحاب پيامبر گفت كه او را مثل سگ سنگسار كردند. پيامبر ناراحت شدند و فرمودند كه او مجازاتش را تحمل كرد و الان در رحمت الهي است. ما نزديك به شب قدر هستيم و حتما كسي كه توبه كند رحمت الهي شامل او خواهد شد .عده اي هستند كه گناهي نكرده اند يعني مومنيني كه پاك هستند و دوران جواني را با پاكي گذرانده اند. شب قدر بهانه اي براي بازگشت است .در دعاي افتتاح داريم :خدايا نديدم مولايي بر بنده اي پست مثل من صبر كند، من را صدا مي زني و من برمي گردم. خدايا من جوري با تو برخورد مي كنم كه گويي من بر تو منتي دارم ، باز هم تو مرا صدا مي زني . بندگان گناه كاري كه هنوز نيامده اند، بدانند كه خدا پيغام داده است كه بياييد با من آشتي كنيد. خدا مثل پدري كه دنبال فرزند فراري اش است دنبال بنده ي گناهكارش مي گردد . حالا مي توان گفت كسي كه از گناه برگشته است مثل كسي است كه اصلا گناه نكرده است ؟ دلخوش نباشيد كه يك روز توبه مي كنيد. خيلي ها مهلت توبه كردن پيدا نكردند.

ص: 2403

ضمانتي براي توبه كردن نيست .فرزندي كه از خانه فرار كرده است با فرزندي كه هميشه در كنار پدر و مادر بوده است فرق دارد. كساني كه خوب هستند به خوبي خودشان خوشحال باشند و فكر نكنند كه ضرركرده اند. پيامبر فرمود : توبه كننده حبيب و دوست خداست . نااميدي گناه است مخصوص در ماه رمضان كه نفس كشيدن هم درآن عبادت است . از امام صادق (ع) سوال كردند كه اگر فردي توبه كند و بعد توبه را بشكند آيا خدا باز توبه ي او را مي پذيرد ؟ امام فرمود :بله . دوباره سوال كرد كه اگر باز توبه را بشكند آيا خدا او را مي بخشد ؟ امام با ناراحتي فرمودند : تو فكر مي كني كه خدا او را نمي بخشد. خداوند توفيق بهره وري بيشتر از ماه رمضان و شب قدر را به ما عنايت بفرما.

91-05-04

حالا بيا كه خاك پر از ربنا شود تا سنگ در مسير عبورت طلا شود، حالا بيا كه غربت شبهاي بي كسي با چشم هاي روشن تو آشنا شود ،شهري كه در سكوت سياهش شكسته بود وقتش رسيده با نفست هم صدا شود ، وقتش رسيده ماه برقصد به دور تو ،وقتش رسيده پنجره روي تو باز شود اي كاش روز آمدنت دل حضورداشت تا مثل يك پرنده به راهت رها شود، قسمت كنيم ميان همه آب و دانه را آنگاه دل كنار تو غرق خدا شود. سوال – توصيه هاي در مورد ماه مبارك رمضان بفرماييد. پاسخ – پيامبر فرمود: كسي يك روز روزه بگيرد،اگر خداوند همه ي عالم پر از طلا

ص: 2404

را به او پاداش بدهد، باز اجر و پاداش آن كامل داده نمي شود تا روز قيامت. داريم كه روزه دار دو تا شادي دارد كه يكي لحظه ي افطار است كه قابل توصيف نيست . داريم : كسي كه يك روز از روزه هاي ماه رمضان را بخورد اگر تمام عمرش را روزه بگيرد نمي تواند آن را جبران كند. تظاهر به روزه خواري پسنديده نيست .بعضي ها مي گويند كه در ماه رمضان نبايد به مسافرت رفت زيرا ثواب روزه هاي اين ماه خيلي زياد است . در قرآن داريم كسي كه ماه رمضان را درك كرد سفري نرود كه نتواند روزه بگيرد.اميرالمومنين مي فرمايد :من از دنيا سه چيز را انتخاب كردم : روزه ي تابستان ، اكرام ( ميهماني دادن )و جهاد در راه خدا . سوال – در مورد گام هاي عملي توبه توضيحاتي بفرماييد. پاسخ – ازعلامه مجلسي داريم كه اگر انسان گناهي انجام بدهد كه حق الله است مثلا حرامي انجام داده است ،درحدي كه پشيمان بشود و تصميم بگيرد كه ديگر آن كار را انجام ندهد، همين كافي است .اگر در اين گناه واجبي را ترك كرده است بايد آنرا جبران كند و مهم تصميم به شروع است .كساني كه چندين سال نماز نخوانده اند كافي است كه تصميم بگيرند و شروع كنند . اگرعمرشان كفاف نداد خدا مي بخشد .مهم بازگشت و تصميم است . خدا محتاج روزه ي ما نيست بلكه اين روزه براي سازندگي ماست. اگر انسان خوف ضرر داشته باشد يا در سفر باشد، نبايد روزه بگيرد. بعضي ها مي گويند كه ما

ص: 2405

دل مان نمي آيد كه روزه نگيريم كه اي درست نيست. دخترخانمهايي كه توانايي گرفتن روزه ندارند واجب نيست كه روزه بگيرند. خدا مي خواهد كه ما تسليم باشيم .در كافي داريم كه امام صادق (ع) مي فرمايد: اگر خبردار بشوم كه كسي در سفر روزه گرفته و از دنيا رفته است، بر جنازه ي او نماز نمي خوانم. مسافر و بيمار نبايد روزه بگيرند .ما بايد محدوده ي دين را رعايت كنيم . كسي كه در ماه رمضان بعلت عذر شرعي نتوانست روزه بگيرد مي تواند بعد از ماه رمضان روزه بگيرد و كفاره هم ندارد. اما اگر فرد تا ماه رمضان ماه ديگر بيمار بود، اين روزه ها قضا ندارد و فقط كفاره دارد، براي هر روز 750 گرم يا يك مد طعام به فقير بدهد. در اين كفارات نمي توان پول داد مگر اينكه فقير(غير سيد) را وكيل كنيم كه پول را طعام بخرد. راحت تر اين است كه ما به دفتر مراجع تقليد مراجعه كنيم . اگر فرد عذر داشته كه نتوانست تا ماه رمضان سال آينده قضاي روزه را بگيرد، اين قضا باقي مي ماند و بايد جريمه آنرا كه يك مد طعام براي هر روز است بپردازد. كساني كه سالم بوده اند و سالهاي سال روزه شان را خورده اند و الان توبه كرده اند ، بايد روزه گرفتن را شروع كنند و تا آنجا كه مي توانند روزه بگيرند و براي هر روزي كه خورده اند يا بايد شصت روزه بگيرند يا به شصت فقير غذا بدهند كه حدود 45 كيلو مي شود. خمس بر كسي واجب مي

ص: 2406

شود كه حقوق بگير است و تا سر سال مبلغي از حقوقش باقي بماند ولي اگر حقوقش اضافه نيامد بر او خمس تعلق نمي گيرد. اگر فرد درآمدي داشت و زندگي خوبي هم فراهم كرده است و مبلغي از درآمدش اضافه آمده است ، به اين در آمد فرد خمس تعلق مي گيرد كه يك پنجم آنرا كنار مي گذارند و خمس يك بار بر هر چيزي تعلق مي گيرد .افرادي كه تابحال خمس نداده اند به دفتر مرجع تقليدشان مراجعه كنند و به مرور خمس شان را بپردازند .مال شما بايد پاك بشود. مهم شروع كردن است . ممكن است كه وسوسه هاي شيطاني به سراغ انسان بيايد ولي بخشي از خمس به فقير سادات مي رسد و بخشي از آن كارهاي فرهنگي و مذهبي است . اگر شيطان شما را وسوسه مي كند ، شما مي توانيد از مرجع تقليدتان اجازه بگيريد و خودتان خمس را خرج كنيد .درمورد زكات هم بايد به دفتر مرجع تقليد مراجعه بشود. در مورد حج بايد گفت كه حج دو حالت دارد : يك وقت حج بر گردن انسان مستقر شده است و انسان مستطيع شده است يعني ممكن است سالي كه ثبت نام مي كردند فرد پول داشته است ولي كوتاهي كرده است ، اين فرد به هر ترتيبي كه هست بايد به حج برود يا وصيت كند. حالا اگر فرد در آن زمان اين مبلغ را نداشت بايد صبر كند تا زمان ثبت نام فرا برسد . در كتاب روزنه هايي از عالم غيب نوشته ي آيت الله خرازي آمده است كه آيت الله حكيم

ص: 2407

با دوستش قرار گذاشته بود كه هر كدام زودتر از دنيا رفتند به خواب ديگري بيايند. دوست آيت الله حكيم زودتر از ايشان از دنيا رفتند .يكسال بعد ، آيت الله حكيم دوستش را در عالم رويا ديد و او گفت كه وقتي من از دنيا مي رفتم چون به حج نرفته بودم به من گفتند كه حق نداري مسلمان از دنيا بروي ،در كنار بسترم اهل بيت بودند. حضرت فاطمه سفارش من را به آقا امام زمان (عج) كردند و فرمودند كه حج اين آقا را شما امسال انجام بدهيد، بنابراين من يك سال منتظر ماندم تا حج انجام شد و بعد آزاد شدم .پس اگر حج بر گردن ما آمده است كوتاهي نكنيم. ممكن است كه توبه از گناهاني باشد كه به حق الناس برمي گردد. مثلا مالي را از بين برده ايم ، بايد صاحب ما را پيدا كنيم و آنرا جبران كنيم و اگر طرف فوت كرده است به وارث او بدهيم .اگر ما صاحب مالي كه ضايع شده است را نمي شناسيم مي توانيم رد مظالم بدهيم . ممكن است كه فردي توان مالي نداشته باشد كه آنها را جبران كند. در اينجا فرد بايد تصميم به بازگرداندن مال مردم داشته باشد. اگر ما تصميم گرفتيم و نتوانستيم، خدا صاحبان حق را راضي مي كند. مثلا معلمي شاگردانش را كتك زده است ، بايد از فرد رضايت بگيرد يا ديه يا قصاص را بپردازد. سوال – صفحه ي 34 قرآن را توضيح بفرماييد. پاسخ – آيه پاياني اين صفحه درمورد حرمت شراب است .قرآن آيات زيادي در مورد حرمت شراب

ص: 2408

دارد. امام صادق(ع) مي فرمايد: كسي كه شراب را براي غير خدا كنار بگذارد خداوند در قيامت از نعمت هاي بهشتي به او خواهد داد .زيرا او جان خودش را حفظ كرده است .شراب روي اخلاق آثار سوء دارد. داريم: كليد تمام بدي ها شراب است . بعضي ها مي گويند كه الان شراب را با درصد كم درست مي كنند و اشكالي ندارد. روزي عده اي از جوامع اروپا پيش آيت الله بروجردي آمدند و گفتند كه چرا دين اسلام كم شراب را هم حرام كرده است؟ ايشان فرمودند: انسان را خدا ساخته و مي داند كه اگر انسان به سراغ اين كار برود ،به كم آن قانع نمي شود. ما نبايد فكر كنيم كه شراب با مسلماني سازگاري دارد. امام صادق مي فرمايد : با شراب خوار در روز قيامت مثل بت پرست رفتار مي شود. امام رضا(ع) مي فرمايد :سفره اي كه در آن شراب است نشستن حرام است. اگرانسان مي خواهد گناه نكند، نبايد به سراغ آن برود. داريم كه با شراب خواردوستي نكنيد و اگر بيمار شد به عيادتش نرويد. اگر فردي شهرت به شرابخواري دارد حتي به تشييع جنازه ي او هم نرويد. سوال – توبه در گناهان آبرويي چگونه است ؟ پاسخ – در گناهان آبرويي يكي بحث غيبت است .اگر كسي كه غيبت كرده است به طرف بگويد و اين باعث شر بشود، نبايد گفته بشود. دراين مورد بايد استغفار بكنيم و از خدا براي او طلب رحمت بكنيم . اگر به فردي كه غيبتش را كرده ايم بگوييم و شر هم نشود ، خيلي از علما

ص: 2409

فرموده اند كه لازم نيست بگوييد و استغفار كافي است و همين كه بين خود و خدا توبه كنيم كافي است . غيبت يعني اينكه فرد كار خلافي كرده است و نمي خواهد كسي از اين خبر دار بشود و شما اين صفت را به ديگران بگوييد .اگر اين صفت را نداشته باشد و شما به كسي بگوييد اين تهمت بحساب مي آيد. آيت الله حائري و آيت الله زنجاني و امام خميني شرط مي كردند كه در مجالس شان غيبت كسي را نكنند و نماز را اول وقت بخوانند. بحث ديگر دل شكستن است.در اينجا بايد دل فرد را بدست بياوريم . اگر زخم زبان زده ايم يا تهمتي زده ايم يا اذيت و آزاري كرده ايم بايد آنرا جبران كنيم و دل طرف را بدست بياوريم . داريم كه درماه رمضان به اهل خانه نيكي كنيد. آقاي فاطمي نيا مي فرمودند كه بعضي ها آبروي ماه رمضان را با بداخلاقي ها مي برند. اين خيلي بد است. گرماي تابستان و روزه گرفتن نمي تواند توجيهي براي بداخلاقي ما در خانه باشد .

91-04-28

91/4/28 گفت در آخرين جمعه ي شعبان به ديدن ابوالحسن علي بن رضا(ع) رفتم و حضرت فرمودند : اينآخرين جمعه ي ماه شعبان است .اباصلت بيشتر شعبان گذشت كوتاهي گذشته ي خودت را در اين ماه جبران كن، بسيار استغفار كن و خيلي قرآن بخوان و از گناهانت توبه كن تا وقتي ماه رمضان مي آيد خالص براي خدا باشي و هيچ امانتي بر گردنت نباشد مگر آنكه آنرا از بين ببري و آنرا رد كني و هيچ كينه اي از

ص: 2410

مومني در دلت نباشد مگر آن كه از دلت بيرون كني ،ازهر گناهي كه انجام مي دهي دست بردار وتقواي خدا را پيشه كن ودر نهان و آشكارت بر اوتوكل كن چرا كسي كه به خدا توكل مي كند خدا براي او كافي خواهد بود و در باقي مانده ي اين ماه اين دعا را زياد تكرار كن : خدايا اگر در اين مدت كه از شعبان گذشته ما را نبخشيده اي در مدتي كه از آن مانده ما را بيامرز. سوال – در مورد گام هاي عملي توبه توضيحاتي بفرماييد . پاسخ – پيامبر فرمود:اگر كسي مومني را بخاطر گناهي سرزنش كن از دنيا نمي رود تا اينكه خودش گرفتار آن گناه بشود .در روايت ديگري پيامبر فرمود : نزديكترين حالت انسان به كفر و دورترين حالت او به خدا اين است كه به دنبال لغزش هاي مومني باشد و آنرا در ذهنش حفظ كند تا روزي خطاهاي او را به رخ او بكشد و او را سرزنش كند. حاجي نوري مي فرمايد كه تجربه ثابت كرده است كه اين از سنت هاي الهي است .حالا اين سوال پيش مي آيد كه تكليف امر به معروف و نهي از منكر چه مي شود؟ ما در امر به معروف و نهي از منكر ، از سر دلسوزي سخن مي گوييم نه از روي عيبجويي. ما با گناه مخالف هستيم نه با گناهكار .بايد دست گناهكار را گرفت و او را نصيحت كرد .امير المومنين در نهج البلاغه كلمات قصار 140 مي فرمايد : سزاوار است كساني كه گناهكاري را مي بينيد به نظر رحمت به

ص: 2411

گناهكار نگاه كنند. دعايي از امام صادق (ع) براي ورود به ماه رمضان است : اي خدايي كه وقتي من گناهي مرتكب مي شوم تو آنرا مي پوشاني و اگر كسي به خاطر اين گناه من را سرزنش كند تو غضب مي كني. پس سرزنش صحيح نيست ولي دلجويي و دستگيري خوب است. ما گاهي بدنبال سندسازي عليه ديگران هستيم و خيلي زود فرد را طرد مي كنيم و با او دشمن مي شويم و او را لعن مي كنيم.بايد فرد گناهكار را هدايت كرد نه لعن . دركتاب چهل حديث امام خميني ( در حديث 48 امام فرموده بودند كه من روحي لطيف تر از آيت الله شاه آبادي نديدم.ايشان استاد امام بودند)دارد: شيخ عارف ما روحي فدا مي فرمود كه هيچ وقت لعن شخصي نكنيد گرچه به كافري كه نداني از اين عالم چگونه منتقل شده مگر معصومي از حال بعد از مرگ او اطلاع دهد مثل سران كفر.زيرا كه ممكن است كه در وقت مردن مومن شده باشد .يكي داراي چنين نفس قدسيه اي است كه راضي نمي شود به كسي كه در ظاهر كافر مرده توهين شود به احتمال اينكه شايد در دم مردن مومن شده باشد. علامه مجلسي مي فرمايد كه يك وقت از گناهي كه بين ما و خدا است توبه مي كنيد مثل حق الناس مثلا كسي كه شراب خورده است همينكه پشيمان شود و تصميم بگيرد ديگر اين كار را انجام ندهد كافي است .اگر انسان واجبي را ترك كرده است بايد آنرا جبران كند مثل نماز و روزه . مهم اين است كه شروع به جبران

ص: 2412

بكنيم .گاهي شيطان توبه را بزرگ جلوه مي دهد كه ما توبه نكنيم . حالا كسي كه توبه كرده، لازم نيست كه يكدفعه تمام نماز قضاها را بخواند و خودش را به زحمت بيندازد.اگر انسان نمي داند كه چند سال نماز قضا دارد،قضاي حداقل آن كافي است. انسان در زمان حيات نمي تواند نمازهايش را به ديگري واگذار كند مگر اينكه وصيت كند كه بعد از حياتش براي او اجير بگيرند.در هنگام خواندن نمازهاي قضا نماز ظهر و عصر و مغرب وعشا يكروز، بايد با هم خوانده بشود ولي مي توان مثلا ده تا نماز صبح باهم خواند. بعضي ها غسل جنابت به گردن شان بوده است و آنرا بجا نياورده اند، اينها بايد نمازهاي آن زمان را قضا كنند ولي قضاي روزه واجب نيست .ما در ماه رمضان سعي كنيم كه بار آنرا سنگين نكنيم و كفارات و قضاي آنرا به گردن مان نگذاريم .دخترهايي كه امسال سال اول تكليف شان است ، ما بايد كاري بكنيم كه آنها بتوانند روزه بگيرند، شبها بيدار باشند و صبح استراحت كنند و سحري مناسبي بخورند و پدر و مادرها هواي آنها را داشته باشند و به آنها كاري نسپارند .اگر دخترخانمي توانايي روزه گرفتن را ندارد، تكليف از او برداشته مي شود. در قرآن داريم : كساني كه طاقت ندارند نبايد سخت گيري كنيد. اگر كسي قدرت روزه گرفتن ندارد روزه بر آنها واجب نيست ولي بايد كفاره ي آنرا بدهند. اگر كسي نمي داند كه مي تواند روزه بگيرد يا خير، مي تواند قبل از اذان ظهر در چهار فرسخي محل زندگي اش برود و

ص: 2413

مسافر بشود و آنجا آبي بخورد و بعد برگردد، اين سفره عمدي است و اشكالي ندارد. دخترخانم هايي كه متولد 1381 و قبل از آن هستند حتما مكلف هستند و بايد روزه بگيرند. پدر و مادرها مي توانند اين سوال را از يك روحاني بپرسند. آقا پسرها هم از سن پانزده سالگي روزه بر آنها تكليف مي شود. كساني كه سال اولي است كه روزه مي گيرند، خوب است كه بستگان شان در اولين روز ماه رمضان در سر افطار آنها را تشوق كند و به آنها تلفني بزنند و از آنها Â بخواهند كه برايشان دعا كنند يا جشني براي آنها بگيرند. سيد طاوس مي فرمود كه اگر من مي دانستم كه در چه سني به تكليف رسيده بودم هر سال آنرا جشن مي گرفتم .تشويق تاثير زيادي دارد .يكي از مراجع بزرگوار كتابشان برنده ي سال شده بود و جايزه را براي ايشان برده بودند، ايشان فرمود كه من به اين هدايا نيازي ندارم ولي خوشحال شدم كه شما مرا تشويق مي كنيد .پس انسان از نه ساله تا نود ساله نياز به تشويق دارد.ما يك فرصت عبادت براي فرزندان مان بگذاريد. ماه رمضان ماه دعاست. البته برنامه ي سرگرمي هم لازم است ولي وقت دعاي افتتاح و ابوحمزه چه زماني است؟ زمان صله ي ارحام چه زماني است؟ پس رسانه طوري برنامه ريزي كند كه مردم به برنامه هاي عبادي شان هم برسند. در ماه رمضان كساني كه كارهاي سنگين دارند مثل كساني كه كارگر هستند يا كشاورز هستند، بايد كارهايشان را سنگين تر نكنند يا آنرا سبك تر بكنند. كارفرماها كارها

ص: 2414

را تخفيف بدهند. و با خدا معامله كنند و ساعت كار كارگرها را كم كنند. اگر ما اينها را باور داريم حتما خدا آنرا جبران مي كند. شما به دين داري كارگرها كمك كنيد تا خدا هم به شما كمك كند.اگر كسي نمي تواند كارش را سبك كند و مجبور است كه كارهاي سنگين را انجام بدهد، نبايد اول صبح روزه اش را بخورد بلكه بايد روزه اش را بگيرد و و قتي امكان روزه برايش نبود مي تواند روزه اش را بخورد يا مي تواند قصد سفر كند و در آنجا روزه اش را بخورد. فردي به امام خميني گفته بود كه وقتي ما روزه مي گيريم به كا رهاي مان نمي رسيم ، امام فرموده بودند كه روزه خودش يك كار است.اينكه ما مي خواهيم هفده ساعت در تابستان روزه بگيريم ،اين خودش يك كار است . سوال- صفحه ي 27 قرآن كريم را توضيح بفرماييد. پاسخ – تفسير نمونه تفسير رواني است و مي توانيد در ماه رمضان آنرا مطالعه كنيد. تفسير شرح نهج البلاغه آيت الله مكارم شيرازي هم تفسير رواني است . قرآن مي فرمايد : فكر نكنيد همه ي خوبي ها اين است كه شما دنبال قبله بگرديد.( يهودي ها مسلمانان را سرزنش مي كردند كه شما قبله مستقل نداريد و بعد كه قبله به سمت كعبه تغيير كرد باز آنها مسلمانان را سرزنش مي كردند) نيكي عبارت است از: ايمان به خدا، انفاق به نزديكان ( اگرهر كس مواظب اطرافيان خودش باشد مشكلات حل مي شود.امام سجاد(ع)Â وقتي روزه مي گرفتند، آبگوشتي مي پختند و در هنگام افطار

ص: 2415

آنرا بين نيازمندان پخش مي كردند ولي افطار خودشان نان خرما بود. امام رضا (ع) مي فرمايد: افطاري دادن از روزه ي خودت بالاتر است .در بعضي از شهرها سنتي است كه در اول ماه رمضان مقداري مواد خوراكي بعنوان سبد كالا تهيه مي كنند و آنرا بين خويشاوندان تقسيم مي كنند.تا بين اقوام شما فقير هست صدقه به ديگران نمي رسد. از پيامبر سوال كردند كه چه صدقه اي برتر است ؟ پيامبر فرمود : صدقه ي ماه رمضان . بالاترين زمان سخاوت پيامبر در ماه رمضان بود. ما در ماه رمضان تنقلات سفره مان را زياد مي كنيم .آيا فقرا حداقل اين سفره را دارند ؟ به اين مسائل توجه كنيم . انشاءالله خداوند قابليت ورود به ماه رمضان و آمرزش گناهان را به همه عنايت بفرمايد.

91-04-14

91/4/14 گفت حتي به خنده اي شده مهمان مان كنيد زلفي نشان دهيد و پريشان مان كنيد، از ما مسافران قدم دور خود زدن ، سلمان شدن گذشت مسلمان مان كنيد، يك نور واحديد كه در چهارده افق تكرار مي شويد كه حيران مان كنيد . سوال – راههاي ارتباط ما با امام زمان (عج) چيست ؟ پاسخ – در عصر هر امامي ، پيروان آن حضرت بايد با ايشان ارتباط داشته باشند. يكي از وظايف پيروان اين است كه ارتباط خودشان را با امام زمان شان حفظ كنند. اين اختصاص به عصر غيبت امام زمان (عج) ندارد. در عصر يازده امام ، مردم با اهل بيت ارتباط هايي داشتند. در عصر غيبت هم بايد اين ارتباط باشد .چه امام حاضر باشد چه غايب، شيعه بايد

ص: 2416

در ارتباط با امامش باشد. آنچه از يازده امام براي ما باقي مانده است بخاطر ارتباطات مردم با ائمه است . هر كس كه امامت حضرت را پذيرفته است بايد ارتباط را داشته باشد. راه اول ارتباط با امام ديدار با امام است . در زمان يازده امام اين ديدار حضوري وجود داشته است و در زمان غيبت امام دوازدهم هم اين ديدار وجود دارد .شيخ صدوق در كتاب كمال الدين به نقل از امام صادق (ع) روايتي دارد كه مي فرمايد :چه جاي انكاري دارد شباهت امام زمان (عج) به يوسف نبي؟همانطور كه يوسف سالها در ميان مردم بود ولي مردم يوسف را نمي شناختند حتي برادرانش ،امام زمان هم همين طور است .امام مي فرمايد : امام زمان (عج) در زندگي مردم حضور دارد،مردم امام را نمي شناسند . اين ديدار گاهي با شناخت و گاهي بدون شناخت است. حديثي در كتاب كمال الدين شيخ صدوق و كتاب من لا يحضرالفقيه شيخ صدوق و كتاب غيبت شيخ طوسي آمده است كه يكي از نواب اربعه قسم مي خورد كه امام زمان (عج) همه ساله به حج مشرف مي شود، مردم را مي بيند و مي شناسد و مردم هم او را مي بينند ولي نمي شناسند. آيا ما بايد دنبال اين ارتباط باشيم؟ در غيبت صغري (72سال) امام چهار نايب داشتند و آنها از طرف امام حكم داشتند و نواب اربعه امام بودند .آنها رابط بين امام و مردم بودند و نامه ها و پيام هاي مردم را به امام مي رساندند و جواب مي گرفتند. مقام اين نواب خيلي بالا است. محدث

ص: 2417

قمي مي فرمايد كه اگر هيچ امامي در عتبات نبود( درعتبات زيارت قبر شش امام است ) زيارت نواب اربعه براي مردمي كه به عتبات مي روند كافي بود. پس مقام آنها بسيار بالاست. در دوران غيبت صغري ،نائب دوم حضرت ،پنجاه سال نائب خاص امام زمان (ع) بوده است . مطالعه ي زندگي آنها بسيار براي ما آموزنده است . فردي نزد اين نائب گله كرد و گفت كه تو يك وقت ملاقات هم براي من بگير كه امام را زيارت كنم . او فرمود: اصرار بر ديدار حضوري نداشته باش، يكي از برنامه هاي الهي اين است كه در دوران غيبت ارتباط حضوري نباشد. مهمتر از ديدن امام زمان(عج) ،برنامه هاي نبودن ارتباط حضوري با آن حضرت است .در آستانه ي نيمه شعبان ما بايد كاري بكنيم كه امام به دنبال ما بيايد و نيازي نيست كه ما بدنبال راهي بگرديم كه امام را ملاقات كنيم . مرحوم آيت الله سيد محمد باقر سيستاني درمشهد زندگي مي كردند. روزي ايشان به فكر افتادند كه امام را ملاقات كنند. ايشان چهل جمعه زيارت عاشورا را در مساجد مختلف خواندند .در جمعه ي چهلم ديدند كه از خانه اي نور مي آيد . زيارت عاشورا را تمام كردند و رفتند تا ببينند كه در آن خانه چه خبر است . گفتند كه خانمي در اين خانه فوت كرده است .ديدم پارچه اي روي جسد اين خانم است و نور هم از همان اتاق بود . به محضر امام مشرف شدم و امام فرمود : نيازي نيست براي ديدار ما راههاي مختلفي بروي ،مثل اين خانم

ص: 2418

باش تا من به ديدارت بيايم .اين خانم براي اينكه حجاب خودش را در زمان رضاخان حفظ كند چندين سال از خانه بيرون نرفته بود. اگر ما نسخه اي براي ديدار امام بگوييم همه به دنبال اين نسخه مي آيند ولي حضرت مي فرمايد كه اصرار بر زيارت حضوري نداشته باشيد بلكه عمل شما طوري باشد كه من به دنبال شما بيايم .پس عمل ما بايد خوب باشد. راه دوم اين است كه به ياد حضرت باشيم. ما چقدر به ياد امام زمان (عج) هستيم؟ چقدر امام در زندگي و برنامه هاي ما حضور دارد ؟ زُراره نزد امام صادق(ع) آمد و گفت كه اگر من عصر امام زمان را درك كردم چه دعايي را بخوانم .امام فرمود:اللهم عرفني بنفسك ... يعني معرفت خدا را بخواه و بعد معرفت پيامبر و معرفت ائمه را بخواه .كسي كه معرفت خدا را داشته باشد حتما امام شناس خواهد شد. سيدطاووس مي فرمايد : دعاهايي را در روز جمعه بخوانيد و اگر هيچ كدام را نتوانستيد بخوانيد دعاي الله عرفني بنفسك و ... را بخوانيد . پس خدا شناسي ،پيامبر شناسي و امام شناسي . امام صادق فرمود: در عصر غيبت شبهاتي پيش مي آيد مگر اينكه دعاي غريق خوانده بشود يا الله يا رحمن يا رحيم يا مقلب القلوب ثبت قلبي علي دينك. زيارت آل ياسين از ناحيه ي مقدسه است و مقدماتي دارد .اگر ما هر روزمان را با تلاوت آل ياسين شروع كنيم خيلي خوب است .خواندن نماز امام زمان(عج) هم هست. اين نماز نبايد حتما در مسجد جمكران خوانده بشود. مهم به ياد حضرت

ص: 2419

بودن است. ما بايد باور كنيم كه اعمال ما به محضر حضرت عرضه مي شود. راه سوم ارتباط مطالعه زندگي كساني كه با حضرت ارتباط داشته اند از جمله نواب اربعه .كسي كه بتواند پنجاه سال نائب حضرت باشد چكار كرده است كه به اين مقام رسيده است ؟نائب دوم امام، روزي يك بار تلاوت قرآن را داشتند و روايات را منتشر مي كردند. اگر ما اين كارها را انجام بدهيم حتما امام راضي است يعني رواج معرفت ديني در جامعه .نائب دوم امام به فردي كه مي خواست امام را ببيند گفت كه من براي تو دعا مي كنم كه اگر روزي امام زمان(ع) را ديدي، ديدار حضرت براي تو همراه با عافيت باشد. معني اين جمله اين است كه معلوم نيست ديدار همه ي با امام همراه با عافيت باشد .در روايتي داريم كه وقتي حضرت ظهور مي كنند، بسياري از مردم مي گويند كه او از اهل بيت نيست .زيرا آنها ذهنيت ديگري دارند و منتظر امام زمان ديگري بوده اند. آنها مي خواهند خواسته هاي خودشان را بر حضرت تحميل كنند. در روايت ديگري داريم كه همه ي كساني كه فكر مي كردند منتظر حضرت هستند، وقتي امام ظهور مي كند راهشان را جدا مي كنند و به امام مي گويند :از همان راهي كه آمده اي برگرد ،ما نيازي به فرزندان فاطمه نداريم. چرا اين اتفاق مي افتد ؟ مگر دوران ظهور چه ويژگي هايي دارد ؟ يكي اينكه دوران ظهور حضرت اوج فداكاري است. ما مي گوييم كه امام بيايد تا مشكلاتمان برطرف بشود يعني ما امام را براي

ص: 2420

خودمان مي خواهيم . در دعاي عهد داريم :خدايا ما را از ياوران امام قرار بده ،كساني كه از امام دفاع مي كنند و ما را از كساني قرار بده كه وقتي حضرت ظهور كردند ما بدنبال حوائج حضرت برويم. ما منتظر امامي هستيم كه حوائج ما را برطرف كند. آيت الله بهجت مي فرمودند : اگر از كساني كه در جمكران نماز امام زمان(عج) را مي خوانند بپرسيم كه حاجت شما چيست، هر كس مشكلاتش را مي گويد ولي كسي نمي گويد كه ما مي خواهيم حوائج امام را برطرف كنيم و سرباز امام باشيم. فردي نزد امام صادق (ع) آمد و گفت : مي گويند كه وقتي امام زمان (عج) مي آيد همه ي دشمنان سنگ مي شوند و از بين مي روند و حكومت آماده مي شود. امام مي فرمايد : اگر بنا بود كه همه چيز با معجزه و يك اشاره تمام بشود خدا اين كار را براي پيامبرش مي كرد. پيامبر 13 سال در مكه زجر كشيدند و ده سال در مدينه با مشركان جنگ كردند. اينها سنت هاي الهي است كه انسانها بايد امتحان بشوند. در عصر ظهور امام زمان(عج) اوج فداكاري است آيا ما آماده هستيم ؟ عصر ظهورامام اوج ايثار مالي است . آيا ما آماده هستيم ؟ فردي نزد امام باقر(ع) آمد و گله كردند كه چرا شما قيام نمي كنيد؟ ما هزاران شمشير زن داريم .امام پرسيد:آيا اين افراد به مرحله اي رسيده اند كه اگر برادر مسلمان شان پولي از جيبشان بردارد بدون اينكه به آنها بگويد و آنها ناراحت نشود؟ گفت: خير .

ص: 2421

امام فرمود: كسي كه حاضر نيست از مالش بگذرد چگونه جانش را فدا مي كند؟ ما به زيارت امامان مي رويم و زيارت جامعه ي كبيره مي خوانيم :پدر، مادر، زندگي و كاشانه ام به فداي شما باد .آيا شما حاضر هستيد كه خمس مال تان را بدهيد ؟ شما به برادر نيازمندت قرض نمي دهي چطور اين جمله ي ي زيارت را تكرار مي كنيد ؟ پس اگر ما به ويژگي هاي زمان ظهور رسيده ايم، دعا كنيم . ما الان در همه ي سخنراني هاي مان دعاي فرج را مي خوانيم .آيت الله بهجت مي فرمودند: مهمتر از دعا براي فرج امام زمان(عج) ، دعا براي آمادگي ما براي ظهور امام است. آمادگي ها از دعا مهمتر است. سوال – صفحه ي سيزده قرآن كريم را توضيح بفرماييد. پاسخ – عده اي از يهوديان شنيده بودند كه رسول خدا ظهور مي كند. آنها زودتر به مدينه آمده بود تا جزو اولين كساني باشند كه به پيامبر ايمان بياورند. همان افراد كه منتظر رسول خدا بودند، حضرت را تنها گذاشتند. زيرا آنچه كه فكر مي كردند بغير از چيزي بود كه ديدند. عصر انتظارهم اين طور است. امام صادق (ع) فرمود :عدالت امام در درون خانه ها نفوذ مي كند همانطور كه گرما و سرما نفوذ مي كند و در دعاي افتتاح هم اين را داريم .آيا ما آماده ي اين عدالت هستم ؟ خوب است كه ما براي گرفتاري هاي مان متوسل به امام زمان باشيم ولي حاجات امام زمان(عج) را هم درنظر داشته باشيم . اميرالمومنين در مورد امام زمان (عج) مي

ص: 2422

فرمايد : وقتي ايشان ظهور مي كنند يك ظلم را باقي نمي گذارند مگر اين كه آن حق را بر مي گردانند. ما بايد جلوي حق الناس ها را بگيريم . برنامه هاي اما زمان(عج) چيست ؟ هيچ چيز به اندازه ي نماز، بيني شيطان را به خاك نمي ماليد . وقتي امام مي آيد نماز را بپا مي دارد و امر به معروف ونهي از منكر مي كند .آيا در جامعه ي ما ، امربه معروف و نهي از منكر وجود دارد؟ آيا ما دغدغه ي اينها را داريم ؟ حديثي از امام صادق(ع) در كافي است :زماني مي رسد كه مردم نماز مي خوانند ، روزه مي گيرند و واحبات را انجام مي دهند ولي امر به معروف و نهي از منكر نمي كنند و با بهانه هايي اين واجب را ترك مي كنند. سوال - در مورد اعمال شب نيمه شب توضيحاتي بفرماييد. پاسخ – شب نيمه ي شعبان قبل از تولد امام زمان(عج) هم فضيلت داشت ولي تولد امام زمان (عج) فضيلت اين شب را زيادتر كرده است . اين يك شب استثنائي است. احياي امشب مستحب است .بعد از شب قدر، شبي بالاتراز شب نيمه ي شعبان نداريم. ما بخشي از شب را به امام اختصاص بدهيم ،خواندن دعاي كميل مستحب است .برترين عمل زيارت امام حسين (ع) است حداقل اين است كه به بالاي بامي برويد و به سمت قبر امام حسين (ع) اشاره كنيد و بگوييد : السلام عليك يا اباعبدالله السلام عليك و رحمه الله و بركاته .براي امشب پانزده عمل در مفاتيح ذكر شده است. امشب

ص: 2423

يك فرصت طلايي براي توبه و استغار است .ما نبايد منتظر شب قدر باشيم .ما بايد پاك وارد ماه رمضان بشويم .خوب است كه ما بخشي از اعمال اين شب را انجام بدهيم . براي امشب نماز جعفر طيار و نماز امام زمان(عج) هم ذكر شده است .دركافي داريم كه محمدبن مسلم خدمت امام صادق(ع) آمد و امام فرمود : اگر كسي توبه كرد، خدا همه ي گناهان او را مي آمرزد، مومن بعد از توبه، دوباره شروع كند. جوانان نااميد نباشند و امشب از نو شروع كنيد . محمد بن مسلم به امام گفت كه اگر دوباره به گناه برگشت چه ؟ امام فرمود : فكرمي كني كه خدا توبه ي بندگانش را نمي بخشد؟ براي بار سوم امام فرمود: هرچه مومنان به خدا برگردند، خدا آنها را مي پذيرند ،مبادا ديگران را نااميد بكنيد.

91-04-07

سمت خدا – 7/4/91 حاج آقا حسيني رسيده ام به خدايي كه اقتباسي نيست ، شريعتي كه در آن حكمت ها قياسي نيست . خدا كسي است كه بايد به ديدنش بروي ، خدا كسي كه از آن سخت مي هراسي نيست. به فكر هيچ كسي جز خودت مباش اي دل ، كه خودشناسي تو جز خداشناسي نيست . دل از سياست اهل ريا بكن خود باش ، هواي مملكت عاشقان سياسي نيست . سوال – گام هاي عملي براي تحقق توبه چيست ؟ پاسخ – همه ي ما به طريقي گرفتار برخي از گناهان هستيم . بنابراين بعد از توبه بايد قدم هايي را براي جبران گذشته برداريم . هيچ كدام از ما معصوم نيستيم و شيطان به

ص: 2424

شيوه هاي مختلف انسان را وسوسه مي كند . برخي از افراد مبتلا به گناه بدزباني و بداخلاقي هستند. گروهي مبتلا به بداخلاقي با مردم و برخي نيز مبتلا به بداخلاقي در خانه هستند و... اگر خداوند به ما توفيقي داد و توبه كرديم در اين ماه شعبان مي خواهيم قدم هايي را براي جبران گذشته برداريم تا بتوانيم وارد ضيافت الله شويم . آيا همين كه بگوييم توبه كرديم كافي است ؟خير .گناهان چند بخش هستند . گروهي از آنها بين خدا و انسان است . گروهي بين انسان و مردم است و برخي از آنها نيز بين انسان و خدا است ولي نياز به كارهايي براي جبران دارد. اگر كسي صرفاً بگويد: من توبه كرده ام اما مسير و دوستان خود را تغيير نداده و روشي كه در گذشته داشته را عوض نكند، اين توبه تأثيري ندارد . سوال – ما چگونه موفق به توبه مي شويم ؟ پاسخ – ما بايد به نعمت ها و الطاف الهي توجه داشته باشيم . كسي كه مرتكب گناه شده بايد بداند كه با چه اعضاء و جوارحي گناه كرده است . بنابراين بعد از توبه، انسان بايد خدا را سپاسگزار باشد كه مي خواهد از اين اعضاء و جوارح و نعمت پروردگار در راه خوب استفاده كند . همه ي حيات و جان انسان مي تواند با كوچكترين مشكلي از بين برود . نبايد فكر كنيم كه اين نعمت ها هميشه به همين صورت برقرار است . بايد بدانيم كه ما مي خواهيم با چشمي گناه كنيم كه نعمت خدا است و امكان دارد به

ص: 2425

سادگي از ما گرفته شود . در يكي از سفرها، من خانمي را ديدم كه مي گفت دختردانش آموزي دارم كه با يك كسالت ساده الان دو سال است همه ي حواس خود را از دست داده است . اگر ما نعمت سلامتي داريم بايد آن را در مسير خدا استفاده كنيم ،فكر نكنيم كه هميشه اين سلامتي و قدرت برقرار است . ممكن است كه اين سلامتي هر لحظه از انسان گرفته شود ، بنابراين امروز كه اين سلامتي را داريم بايد از آن خوب استفاده كنيم . گاهي انسان براي اينكه گناه نكند بايد نذر كند . دوستي مي گفت كه من در اين راه نذرهاي سنگيني كرده ام و موفق هم شده ام . مثلاً من گرفتار برخي از گناهان پنهاني بودم كه نذر كردم اگر طرف اين گناه بروم ده ميليون تومان به فقير بدهم . چون يك چنين جريمه ي سنگيني مقابل من است الان حتي مي ترسم كه فكر آن گناه را بكنم . با اين كار احساس آرامش پيدا كرده ام . البته اگر كسي اين نذر را كرد بايد انجام بدهد . اينگونه نيست كه صرفاً يك كلام باشد. در حالات مرحوم آيت الله بروجردي است كه ايشان گاهي در هنگام درس عصباني مي شدند ، نذر كرده بودند كه اگر در سر درس عصباني شوند و به خود مسلط نباشند ، تعدادي روزه بگيرند . الان ما در آستانه ي فصل تابستان و تعطيلات هستيم و اوقات فراغت و بيكاري يكي از چيزهايي است كه زمينه ي گناه را ايجاد مي كند . الان يك جمعيت

ص: 2426

ميليوني از دانش آموزان و دانشجويان ما اوقات فراغت پيدا مي كنند . اگر براي اين تعطيلات خوب برنامه ريزي نشود زمينه ي گناه فراهم مي شود. اگر افراد توانايي دارند مي توانند در مساجد، كلاس هاي گوناگون تابستاني برقرار كنند . زياد هم نياز به برنامه ريزي هاي سازماني نيست . اگر اين كارها مردمي باشد خيلي زودتر به نتيجه مي رسد . هر فردي اين كار را كرد بايد بداند كه كمك كرده تا وقت آزاد تعدادي جوان پر شود . اين پرشدن اوقات فراغت به معناي دوري از گناه است . همه ي ما بايد دست به دست هم دهيم تا در تابستان هرچه بيشتر اين زمينه را فراهم كنيم . نكته ي بعدي اين است كه ما نبايد هيچ گناهي را كوچك بشماريم . در روايت داريم كه اگر كسي گناهي را با خنده و شادابي انجام دهد هرچند كوچك هم باشد ، گريان وارد آتش مي شود . اگر كسي گناهي كرد بايد خيلي زود برگردد و توبه كند . همين بد اخلاقي و تندي كه شما در خانه به فرزند خود مي كنيد نبايد كوچك شمرده شود. در حديث زيبايي داريم كه اگر انسان اصرار برگناه داشته باشد هيچ گناهي كوچك نيست . اگر در نظر انسان گناهي كوچك جلوه كند ، همين گناه در واقع كبيره است اما اگر فرد گناه بزرگ انجام داد ولي زود برگشت و توبه كرد ، هيچ گناهي كبيره نيست . نكته ي بعدي اين است كه زمينه ي گناه را ايجاد نكنيم . مثلاً يكي از زمينه هاي گناه خلوت است. فردي

ص: 2427

به مدينه آمد و خانه گرفت. حضرت فرمودند: كسي پيش شما است ؟ او گفت: نه يك اتاق به تنهايي گرفته ام . حضرت فرمودند اين كار را نكنيد و تنها نباشيد . خدا اين كار را دوست ندارد و خواب و زندگي تنهايي نكوهش شده است . فردي در زمان امام صادق (ع) به مدينه آمد و خانه اي گرفت . صاحب خانه يك خانم بود. آن خانم به آن فرد وعده داده بود كه بين خود و او يك پرده اي ايجاد كند. اما بعداً گفت كه نيازي نيست . حضرت فرمودند كه از اين خانه بيرون برو و جايي نباش كه خانم نامحرم در آنجاست، زيرا سومين نفر شيطان است . از نظر فقهي در مكاني كه زن و مرد بيگانه اي هستند كه شخص ثالثي نمي تواند وارد شود ، نماز اشكال دارد. واقعاً اگر مي خواهيم گناه را از بين ببريم بايد اين زمينه ها از بين برود . ما نبايد اجازه بدهيم بستر گناه ايجاد شود. اگر در موسسه اي كار مي كنيد كه در بسته است و تنها يك منشي خانم حضور دارد، تمام زماني كه در آن مكان هستيد فعل حرام است . حتماً بايد در باز باشد . كسي به ما تضمين نداده كه به طرف گناه برويم و گناه نكنيم . به مقدس اردبيلي گفتند كه اگر زمينه ي گناه در يك خلوتي با يك خانم براي شما فراهم شود چه مي كنيد ؟ گفت : به خدا پناه مي برم . مقدس اردبيلي در تقوي ضرب المثل بودند اما نمي گويند كه من حتماً

ص: 2428

گرفتارنمي شوم . هيچ كس نبايد خود را مصون بداند . بنابراين نبايد به سراغ شرايط گناه ، كتاب ، فيلم و مسائل گناه آلود برويم . در روايت داريم كه فكر گناه انسان را به گناه دعوت مي كند . نكته ي ديگر اين است كه توبه را به تأخير نيندازيم . امام رضوان الله عليه مي فرمايند : از وسوسه هاي شيطان است كه توبه را بزرگ جلوه مي دهد تا ما به طرف آن نرويم. اگر گناهان در نظر فرد بزرگ جلوه كند قطعاً توبه سخت خواهد بود . انسان هر گناهي كه مرتكب شده اگر شروع به جبران آن كند خدا هم او را كمك مي كند . اگر كسي پنجاه سال نماز نخوانده، مسلماً نمي تواند همه ي آن را جبران كند . اما همين كه شروع كند، كافي است . هرچقدر هم از آن باقي بماند خدا آن را مي پذيرد . در آيه داريم كه گاهي انسان فكر مي كند توبه براي او سخت است بنابراين براي اينكه خود را نجات دهد شروع به انكار خدا ، توحيد و پيامبري مي كند. نكته ي مهم بعدي اين است كه ما نبايد گناه خود را براي كسي بازگو كنيم . اگر گناهي مرتكب شده ايم و توبه هم كرده ايم نبايد آن گناه را براي ديگران تعريف كنيم . اگر الان زمان خلافت اميرالمومنان بود و ما گناهي مرتكب شده بوديم هم نبايد آن را براي حضرت علي (ع) تعريف مي كرديم و از ايشان مي خواستيم كه حد را براي ما جاري كنند تا پاك شويم . مرحوم

ص: 2429

كليني در كافي اين حديث را نقل كرده اند : فردي نزد اميرالمومنان (ع) آمد و گفت من گناهي مرتكب شده ام ، من را پاك كن . حضرت ناراحت شدند و فرمودند : اگر گناهي مرتكب شده ايد چرا خود را رسوا مي كنيد ؟ سپس اميرالمومنان فرمودند : به خدا قسم اگر اين فرد بين خود و خداي خود توبه مي كرد و گناه خود را براي من كه حجت و ولي خدا هستيم بازگو نمي كرد و از من تقاضا نمي كرد كه من را تطهير كن، از اينكه من حد الهي را براي او جاري كنم بالاتر بود . قطعاً ذكر گناه ، گناهي ديگر است . حتي لازم نيست براي راه حل گرفتن از ديگران بگوييم كه من اين گناه را مرتكب شده ام .فرد مي تواند بگويد اگر كسي اين گناه را مرتكب شد راه حل چيست . ياد ما باشد كه گاهي گرفتاري هاي ما در اثر گناهان است . اگر توبه كرديم مطمئن باشيم كه يك روز جديد و روزنه هاي بزرگي به سوي ما باز مي شود . در كتاب روزنه هايي از عالم غيب آيت الله خرازي داستاني از آيت الله حق شناس نقل شده است . آيت الله حق شناس (رضوان الله ) استاد اخلاق بودند . ايشان مي فرمايند : زماني من مشغول تحصيل در شهر قم بودم . يك جواني از تهران نامه اي به اين مضمون براي من نوشت كه يك گرفتاري سختي براي من پيش آمده شما دعا كنيد اين گرفتاري برطرف شود . آيت الله حق شناس مي فرمايند

ص: 2430

: من به حرم حضرت معصومه (س) مشرف شدم و دعا كردم . شب در عالم خواب ديدم كه اين جوان وارد اتاق من شد اما در حال سينه زدن براي امام حسين (ع) است . از خواب بيدار شدم و تعجب كردم كه اين خواب با اين نامه و دعاي من چه ارتباطي دارد ؟ خدمت آيت الله حجت كه از مراجع بودند رسيدم و داستان را تعريف كردم . ايشان فرمودند كه اين آقا هنوز مضطر است و اين سينه زدن نشانه ي اضطرار است ، بيشتر براي ايشان دعا كنيد . من دوباره به حرم رفتم و براي ايشان دعا كردم . شب بعد خواب ديدم كه به من گفته شد ما گرفتاري اين جوان را حل مي كنيم ولي به شرط اينكه نماز خواندن را شروع كند ،اگر نماز را ترك كند دوباره اين مشكل را براي او ايجاد مي كنيم . آيت الله حق شناس مي فرمايند : من داستان را از اول تا آخر در نامه اي براي آن جوان تعريف كردم . آن جوان براي من نامه نوشت كه شما چطور متوجه اين موضوع شديد . هيچ كس، حتي پدر و مادر من از نماز نخواندن من اطلاع نداشتند . گاهي گرفتاري هايي كه براي انسان پيش مي آيد بر اثر همين گناهان است . اگر ما مي خواهيم كه خداوند و اهل بيت به ما عنايت داشته باشند حتماً بايد قدم هاي بزرگي برداريم . گاهي اوقات نيز ما بخاطر گناهان برخي از توفيقات را از دست مي دهيم . اگر ما بخاطر گناهان توفيق پيدا كرده

ص: 2431

و توبه كرديم بايد سعي كنيم كه اين حالت حفظ شود وگرنه بسياري از توفيقات از دست مي رود . الان ماه رمضان در راه است .بسياري از افراد خوب از آن استفاده مي كنند و برخي نيز خوب بهره نمي برند . برخي از افراد نزد امام صادق (ع) مي آمدند و با توجه به اينكه امام طبيب جان انسانها بودند ، بيماري خود را به ايشان مي گفتند . در روايات مكرري داريم كه به امام مي گفتند كه چرا ما توفيق نماز شب نداريم . حضرت مي فرمودند : گناه اجازه نمي دهد كه شما حال نماز شب را داشته باشيد . شعبان و رمضان كسي آباد است كه جداً توبه بكند و بر روي آن باقي بماند . در روايت ديگري داريم كه فردي همين سوال را از امام كرد و ايشان فرمودند : گاهي انسان يك دروغ مي گويد و با همين يك دروغ از نماز شب محروم مي شود . مرحوم حاج آقا مصطفي خميني رضوان الله مي گفتند : من يك روز ديدم كه امام بعد از نماز صبح گريه مي كنند . از مادرم سوال كردم علت گريه ي پدر چيست ؟ فرمودند : حتماً نماز شب ديشب ايشان قضا شده و از دست رفته است . هروقت نماز شب ايشان فوت مي شود بعد از نماز صبح بشدت گريه و زاري مي كنند. يعني ايشان نگران بودند كه چه حادثه اي پيش آمده كه من توفيق نماز شب را از دست داده ام . شهيد اول از فقهاي بزرگ شيعه هستند و حدود قرن هشتم به

ص: 2432

شهادت رسيده اند . مرحوم محدث قومي يك كتابي به نام فوائد الرضويه دارند كه اين قصه در آن كتاب آمده است . الان بعد از گذشت شش صد سال از شهادت شهيد اول كتاب ايشان در حوزه هاي علميه رايج است . در حالات ايشان است كه ابتدا آن فقيه را يك سال به زندان انداختند و سپس به شهادت رساندند . بعد از شهادت نيز بدن ايشان را به دار زدند . بدن به دارزده را سنگ باران كردند و سپس آتش زدند . بنابراين ايشان مزار ندارد . الان در حوزه هاي علميه هزاران هزار نفر كتاب هاي اين شهيد بزرگوار را مي خوانند . اين فقيه عاليقدر تنها يك شب از نماز شب خواب ماندند . صبح با گريه و زاري اشعاري به اين مضمون مي سرايد: خدايا مصيبت بزرگي به من رسيده و .... ايشان گريه مي كند چون در روز مراقب احوالات خود است و به گِرد گناه نمي رود. اگر كسي به گناه آلوده شود نه تنها از مستحبات دور مي شود بلكه در واجبات نيز مشكل پيدا خواهد كرد. الان ما در ماه شعبان كه ماه استغفار است مي باشيم ، بنابراين فرصت خوبي است براي اين كار . در روايت است كه از امام صادق (ع) سوال كردند كه افضل اعمال در اين ماه چيست ؟ دو عمل بالاترين است يكي صدقه دادن و ديگري استغفار. مستحب است كه ماه شعبان انسان روزي هفتاد مرتبه استغفار كند . قبل از اينكه ما به ضيافت الله رمضان برسيم بايد آماده باشيم . انسان بايد ماه رجب و

ص: 2433

شعبان را به گونه اي درك كند كه وقتي به ماه رمضان رسيد هيچ گناهي باقي نمانده باشد و واقعاً پاك وارد اين ضيافت الله شود. مضمون ذكر صلوات شعبانيه اين است : طاعت است كه دل را آباد مي كند، خدايا با گناه من ذليل و خوار نشوم . به ما گفته شده كه در ماه شعبان هر روز اين ذكر را بخوانيد . پيامبر در اين حال از دنيا رفتند و رسم ايشان اين بود كه تمام ماه شعبان و ماه رمضان را روزه مي گرفتند . اگر از ماه رمضان سال گذشته ما روزه ي قضايي داريم تا ماه رمضان نرسيده ،گام عملي اين است كه آن روزه ها را بگيريم . اگر كسي قضاي روزه ي ماه رمضان دارد نمي تواند روزه ي مستحبي بگيرد . سوال- در خصوص آيات سي ام تا سي وهفتم سوره ي مباركه بقره توضيح بفرماييد. پاسخ – اين يك صفحه ي قرآن هفت آيه است . در خصوص تفسير اين يك صفحه يك جلد تفسير نوشته شده است. خوب است كه ما بيشتر با تفسير قرآن انس بگيريم . براي اين كار مي توانيم الان كه تابستان و فصل تعطيلي است، روزي ده صفحه از تفسير نمونه را بخوانيم . اين يك صفحه ي قرآن ده ها نكته دارد . كلمه ي خليفه اي كه در آيه ي اول آمده است مربوط به چه كسي است ؟ خداوند چه كسي را خليفه در زمين قرار داده است ؟ اكثر مفسرين گفته اند كه اين تنها مربوط به حضرت آدم نيست و هر انساني بايد خليفه

ص: 2434

ي خدا بر روي زمين باشد . انسان بايد مظهر صفات و اسماء الهي باشد. خداوند انسان را آفريد تا جانشين او در زمين باشد ، نه جانشين انسان هاي گذشته و يا فرشتگان. بنابراين هر انساني بايد خليفه ي خدا بر روي زمين باشد در غير اين صورت هدف آفرينش را به ثمر نرسانده است . در پايان اين صفحه داستان ترك آدم از بهشت است . او به بهشت رفت و بيرون آمد ، سپس كلماتي از خدا دريافت كرده و توبه كرد . اگر ما مي خواهيم موفق به توبه شويم ،ابتدا خدا بايد توفيق آن را به ما بدهد . بعد از آن ما توبه كنيم و خدا توبه ي ما را بپذيرد . توبه به معناي رجعت است . ما يك توبه مي كنيم و خدا دو توبه انجام مي دهد . ابتدا بايد رحمت خدا شامل حال ما بشود تا ما موفق به توبه بشويم ، سپس ما توبه كنيم و خدا توبه ي ما را بپذيرد. در تفسير دُرُالمنصور كه مهم ترين تفسير اهل سنت است، كلماتي كه حضرت آدم آنها را دريافت كرد و به وسيله ي آنها توبه كرد آمده است . از ابن عباس نقل شده كه از رسول الله سوال كردند آنها چه كلماتي بودند ؟ پيامبر (ص) فرمودند: آدم خدا را به حق خمسه ي طيبه قسم داد . چقدر خوب است كه ما هم از اين فرصت استفاده كنيم . اگر مي خواهيم گام هاي عملي برداريم ، ديگري را مخاطب قرار ندهيم . هركسي خود را مخاطب قرار دهد و اگر

ص: 2435

مي خواهد توبه ي او قبول شود قدم اول را بردارد و يك تغييري در خود ايجاد كند . اگر تغيير در اخلاق فرد ايجاد نشود نمي تواند بگويد من توبه كرده ام . در حديثي داريم كه امام (ع) فرمودند : اگر كسي يك مومني را بخاطر گناهي كه مرتكب شده است سرزنش كند ، از دنيا نمي رود تا خود او هم گرفتار آن گناه شود . توبه ي حقيقي زماني است كه گام هاي عملي برداشته و هر حقي كه به گردن داريم جبران كنيم . از امام سوال كردند كه من چهل سال نماز نخوانده ام و الان توبه كرده ام چه كاري بايد انجام دهم و چه مقدار از وقت خود را بايد براي اين كار بگذارم ؟ امام فرمودند: شروع كنيد . البته لازم نيست تمام وقت خود را بگذاريد .

91-02-30

91/2/30 سوال – چكار كنيم كه توبه ي ما ماندگار باشد و در راه آن ثابت قدم بمانيم ؟ پاسخ – علماي اخلاق بدنبال بحث توبه بحث ماندگاري توبه را هم مطرح نموده اند كه ما پنج راه آنرا توضيح مي دهيم . كساني كه به توبه دست يافته اند نگران هستند كه مبادا باز به گناه برگردند. مهمترين راه ،دوري انسان از عواملي است كه او را به گناه تشويق مي كند. مثلا به كساني كه در حال ترك اعتياد هستند، سفارش مي كنند كه حتي از خياباني كه در آنجا مواد تهيه مي كرده اند عبور نكنند زيرا اين عاملي است كه انسان را به اعتياد تشويق و ترغيب مي كند. حتي مي گويند با دوستان

ص: 2436

دوره ي اعتياد كه هنوز گرفتار هستند معاشرت نكنيد .زيرا انسان تحت تاثير قرار مي گيرد .روايت داريم : ترك اعتياد مثل معجزه مي ماند . يعني كسي كه موفق مي شود عادت بدي را ترك كند، در واقع معجزه صورت گرفته است .اين اعجاز براي انسان امكان پذير است. پيامبر فرمود :بالاترين عبادت اين است كه انسان بر عادت هاي غلط خودش غلبه كند. در روايت ديگري پيامبر مي فرمود: سخت ترين تدبيرها براي ترك عادات بد است .پس انسان اگر مي خواهد گناهان را ترك كند، بايد عوامل آنرا كنار بگذارد .پيامبر فرمود :اگر كسي مي گويد كه من توبه كرده ام ولي به دوستان و جلسات قبلي برمي گردد، اين چه توبه اي است ؟ اين توبه نمي تواند حقيقي باشد .اگر كسي مي خواهد توبه اش واقعي باشد بايد دوستان و جلساتش را عوض بكند. حتي خلوت ها كه زمينه ي گناه است را نداشته باشد .در روايت داريم : سبب بسياري از فجور خلوت است. اگر كسي بخواهد توبه اش پايدار باشد بايد همه ي اين زمينه ها را از بين ببرد. انسان بايد در فكرهم گناه را از بين ببرد . انساني كه توبه كرده است ، براي اينكه دوباره به سراغ گناه نرود ،حداقل مي تواند انجام دادن گناه را تاخير بيندازد . شيطان در انجام گناه تعجيل مي كند و ما با تاخير در گناه، با شيطان مبارزه مي كنيم . به كساني كه در حال ترك هستند ، مي گويند كه اگر شما سه روز در ترك هستيد به خودتان جايزه اي بدهيد و اين از

ص: 2437

نظر رواني تاثير دارد . يعني انسان خودش را تشويق بكند. راه دوم اين است كه (ميرزا ملكي تبريزي در كتاب اسرارالصلاة )انسان گناهاني را كه مرتكب شده است با خوبي جبران بكند .مثلا اگر اهل نماز و تلاوت قرآن نبوده است، به آنها مقيد بشود. من بايد با كارهاي خوب، بدي ها را جبران كنم . در كلمات قصار 242 نهج البلاغه داريم :تقوا پيشه كنيد ولي كم ،( اين خطاب براي كساني است كه تازه به سوي خدا توبه كرده اند) بين خود و خدا پرده اي ايجاد كن حتي اگر پرده نازك باشد. يعني انسان نبايد همه پل ها را خراب كند.اگر انسان همه ي پل ها را خراب كند خطر سقوط زياد است، همان پرده ي نازك انسان را نگه مي دارد . خانمي نزد پيامبر آمد و گفت كه من سه گناه بزرگ مرتكب شده ام ، چكار كنم كه خدا من را ببخشد ؟ پيامبر فرمود : من گمان مي كنم كه تو نماز را ترك كردي كه گرفتار اين گناهان شده اي ( اين در مورد نماز عصر است زيرا نماز عصر جايگاه ويژه اي دارد).اگر انسان مرتكب گناه بزرگي هم شده است نبايد ارتباط خودش را با خدا قطع بكند زيرا اين خطر بزرگي است . به پيامبر گفتند كه فردي گناه مي كند و نماز هم مي خواند . پيامبر فرمود : بالاخره روزي نماز او را از بدي برمي گرداند. بعضي ها وقتي گناه مي كنند ديگر حتي نماز هم نمي خوانند و مي گويند كه ديگر فايده ندارد .اين اشتباه است . ما نبايد

ص: 2438

همه ي پرده ها را پاره كنيم . دعايي در مفاتيح داريم : يا من اظهر الجميل و سترالقبيح ... خدا نمي خواهد پرده ها كنار برود (و ما هم نبايد پرده ها را كنار بزنيم )، خدا خوبي هاي ما را مي آورد و آبروي ما را حفظ مي كند، خدا ما را به گناه مواخده نمي كند و خدا هيچ پرده اي را كنار نمي زند . راه سوم اين است كه ما نياز به موعظه داريم . انسان نياز به موعظه دارد و بايد معلم اخلاقي داشته باشد. با اينكه برنامه هاي رسانه خوب است ولي اين نمي تواند جايگزين مجالس اخلاق باشد .دركتاب سيماي فرزانگان نوشته ي از امام خميني داريم ( دراين كتاب زندگي بزرگان و دستورالعمل هاي آنها نوشته است): استاد اخلاق براي خود معين بكنيد، جلسه ي پند،خطاب و نصيحت تشكيل دهيد، خودرو نمي توان محذر شد. چطور شد كه علم فقه واصول به معلم نياز دارد ،براي هر علم و صنعتي در دنيا استاد لازم است لكن علوم اخلاقي وتربيتي به معلم نياز ندارد و خودرو و بدون معلم حاصل مي گردد .كراراً شنيده ام آيت الله شوشتري معلم اخلاق شيخ مرتضي انصاري بوده است. همه مي توانند در جلسات اهل بيت شركت كنند و نيازي نيست كه هر كس يك معلم اخلاق داشته باشد.پيامبر به عبدالله بن مسعود مي فرمودند كه براي من قرآن بخوان. او مي گفت : قرآن بر قلب شما نازل شده است ، من چه قرآني بخوانم ؟ پيامبر فرمود: در شنيدن قرآن تاثيري هست. او قرآن مي خواند و پيامبر اشك

ص: 2439

مي ريختند .پس در معرض موعظه قرار گرفتن تاثير دارد. راه چهارم اين است كه انسان بداند شهودي دارد :پيامبر، خدا، زمين ،زمان و... ما گاهي كارهاي مباح را بخاطر آبروي اجتماعي خودمان ترك مي كنيم چه برسد به گناه. فردي نزد امام رضا (ع) آمد و گفت كه براي من دعا كنيد . امام با تعجب فرمودند :مگر ما براي شما دعا نمي كنيم ؟ به خدا قسم اعمال شما صبح و شام بر ما عرضه مي شود.(اگر انسان اينها را باور كند در زندگي اش تغييراتي ايجاد مي شود) فرد تعجب كرد و امام فرمود: (آيه 105 سوره توبه) خدا اعمال شما را مي بيند. امام صادق (ع) به ياران شان مي فرمودند كه چرا شما پيامبر را آزار مي دهيد ؟ مگر شما نمي دانيد كه اعمال شما هر روز بر حضرت عرضه مي شود . فردي به امام حسين (ع) گفت كه من در برابر گناه نمي توانم مقاومت كنم . پايداري بر توبه چگونه است؟ امام فرمود :اگر مي خواهي گناه بكني، جايي را پيدا كن كه خدا تو را نبيند. شيخ صدوق در كتاب عيون اخبارالرضا دارد: روزي من با امام رضا (ع) از شهر بيرون آمديم . در راه مسير جنازه اي را ديديم . امام از مركب پياده شدند و فرمودند: هر كس در تشييع جنازه فردي شركت كند خدا همه ي گناهان او را مي آمرزد. وقتي جنازه را زمين گذاشتند امام كنار ميت رفتند و دستشان را روي سينه ي اين ميت گذاشتند و اسم او را بردند و گفتند كه نگران نباشد. من سوال

ص: 2440

كردم كه شما اين فرد را از كجا مي شناختيد ؟ امام فرمود : تو نمي داني همه ي اعمال شما به ما عرضه مي شود . ما بايد فكر كنيم كه با چه وسيله اي گناه مي كنيم .آيا اگر كسي به ما ابزاري بدهد و ما با آن گناه بكنيم آيا اين بي انصافي نيست ؟ ما با چشم ،گوش ،دست و ... گناه مي كنيم كه همه اينها از الطاف الهي است. امام باقر(ع) مي فرمايد :خدا دو كار از شما مي خواهد يكي اعتراف به نعمتهاي خدا تا نعمتهاي تان زياد بشود و ديگري اقرار به گناه تا خدا گناهان شما را بيامرزد. انسان با نعمت هاي خدا گناه مي كند و اين انصاف نيست . مثلا فردي كه مشروب خوار بوده است و الان ترك كرده است ، اگر دوباره بخواهد اين گناه را شروع كند بايد فكر كند كه در تناول اين مايع صدها نعمت در كار است تا اين مايع پايين برود. بعضي از بيماران گرفتاري بيماري هستند كه به مرور زمان نخاع بدن شان ازبين مي رود. و حتي آب از گلوي آنها پايين نمي رود. براي اين بيماران عملي انجام مي دهند كه غذا و آب مستقيم وارد معده بشود. آيا ما مي توانيم نعمتهاي خدا را بشماريم ؟ انسان با اين همه نعمت ها چرا اين ابزارها را براي گناه استفاده مي كند ؟ ما به عيادت بيماري كه ناراحتي كليه داشت رفتيم . يكي از دوستان به سرويس بهداشتي رفت و زود برگشت .بيمار به ما گفت كه من براي اين كاري كه شما

ص: 2441

در عرض چند دقيقه انجام مي دهيد، بايد ساعت ها دياليز بشوم. سوال – آيات سوره عصر ،لمزه و فيل را توضيح بفرماييد . پاسخ – در سوره ي عصر داريم : همه ي انسانها در زيان هستند . در كتاب تفسير كبير فخر رازي در ذيل اين آيه داستاني را دارد كه فردي مي خواست اين آيه را تفسير كند كه چرا انسانها درخسران هستند ؟ من در ظهر گرماي تابستان از خانه بيرون آمدم و كسي در بازار نبود و ديدم كه فردي فرياد مي زد كه رحم كنيد به كسي كه دارد سرمايه اش آب مي شود . ديدم آن فرد يخ فروش است . من فهميدم كه تفسير اين آيه چيست . ما داريم سرمايه ي عمرمان را از دست مي دهيم. قرآن مي فرمايد : همه دارند از سرمايه استفاده مي كنند پس در زيان هستند مگر اينكه در برابر آن ايمان بياورند وعمل صالح انجام بدهند. اگر انسان در برابر از دست دادن سرمايه عمر چيزي بدست نياورد در خسران است . سوال – در ادامه بحث ثابت قدم ماندن در راه توبه توضيحاتي بفرماييد. پاسخ – اگر انسان مي خواهد توبه اش پايدار بماند، بايد تصميم بگيرد حقوقي كه از خدا بر گردن او هست بجا بياورد البته تدريجي و به مرور. ما نبايد توبه را سخت جلوه بدهيم كه بترسيم ولي بايد حق الله وحق الناس را بجا بياوريم . بعضي از حق ها نمي گذارد انسان صفاي باطن پيدا بكند و توجه اهل بيت را به خودش جلب بكند. كتاب روزنه هايي ازعالم غيب نوشته ي

ص: 2442

آيت الله خرازي است كه اين كتاب شامل داستانهايي از بزرگان وعلما است تا ايمان ما تقويت بشود . اين داستان ها نشان مي دهد كه ايمان به غيب واقعيت دارد. بزرگي نقل كرده اند كه يك از پاسبان هاي كلانتري مي گفت كه ما از خياباني رد مي شديم كه خانمي سد معبر كرده و بساطي پهن كرده بود. من به او گفتم كه بساط خودت را جمع كن ولي او گفت كه من چند تا بچه ي يتيم دارم و خرج آنها را از همين راه بدست مي آورم . من چيزي نگفتم ولي دوستم لگدي به بساط اين زن زد و رفت. دل اين زن شكست. مدتي بعد اين دوست ما درد پا گرفت و معالجات اثري نكرد.او به كربلا رفت تا متوسل به امام بشود. شب خوابيديم و صبح كه مي خواستيم به حرم برويم او گفت كه من بايد برگردم زيرا من حضرت اوبالفضل را درخواب ديدم كه گفت: تو بچه هاي يتيم را از غذا مي اندازي و با آنها رفتار بد مي كني .اگر به حرم بيايي من تو را مكافات مي كنم . او برگشت و رضايت آن زن را جلب كرد . پس اگر ما مي خواهيم كه توبه ها پايدار باشد، بايد تصميم بگيريم كه حق الناس را هم ادا بكنيم .كسي كه چندين سال است كه نماز نخوانده است بايد درحد توانش نماز بخواند و همراه با نماز واجبش، نمازهاي قضا شده را هم بخواند. ديگر اينكه ما بايد باورهاي ديني را تقويت كنيم تا بيشتر بتوانيم در برابر گناه و توبه مقاومت و

ص: 2443

پايداري بكنيم .فردي نزد امام صادق(ع) آمد و گفت كه من زياد اهل اعمال مستحبي نيستم ولي مقيد هستم كه دنبال اعمال حرام نروم .امام فرمود: اين بالاترين عبادت است كه انسان از گناه دوري بكند. پس ما در برابر گناه پايداري را ادامه بدهيم . ما هفت راه براي پايداري در برابر گناه داريم : دوري از عوامل تحريك كننده ي گناه ، خراب نكردن همه ي ارتباط ها با خدا ،داشتن معلم اخلاق و مجالس اهل بيت ، عرضه ي اعمال ما به امامان، از نعمت هاي خدا در برابر گناه استفاده نكردن ، رعايت حق الناس و حق الله و تربيت باورهاي ديني .

91-02-23

91/2/23 اي شكوهت فراتر از باور اي مقامات بالاتر از از ادراك وصف تو درك ليلةالقدر است فهم ما از تبار ما ادراك كوثري بي كرانه دريايي ،ماييم و ظرف حقير اين كلمات بايد از تو نوشت با آيات بايد از تو سرود با صلوات ، آيه درآيه وصف تو جاري ست فتلقي مباهله كوثر در دل انما يريدون الله در فصل لربك ونحر، از بهشت آمدي به هيئت نور عطر سيبت وزيده در هستي تو گل نه تو نوبهار نه تو بهشت هستي ، روز مادر شده در محضر تو آمدم پا به پاي اين كلمات ،هديه ي من براي تو اشك است هديه من براي تو صلوات . سوال – در مورد صبر حضرت خديجه توضيحاتي بفرماييد . پاسخ – امروز روز زن و تولد حضرت فاطمه است. امام كاظم (ع) فرمودند :كسي كه به بازار برود و هديه اي براي همسرش تهيه كند اين

ص: 2444

مثل صدقه است . هديه نبايد حتما مادي باشد ، اگر امروز آقايان اخلاق بد خودشان را كنار بگذارند اين خودش هديه است .يك شاخه گل ممكن است كه پژمرده بشود ولي اگر مرد به همسرش بگويد كه او را دوست دارد اين حرف از دل خانمش بيرون نخواهد رفت . يكي از بانوان با عظمت كه در برابر بسياري از مصيبت ها صبر كرد مادر حضرت فاطمه يعني خديجه ي كبري است .بعضي ها به پيامبر اعتراض مي كردند كه تو چقدر نام خديجه را مي بري .پيامبر فرمود : روزي كه هيچ كس به من ايمان نياورده بود اين بانو به من ايمان آورد. و همه ي مال و هستي خودش را در راه اسلام قرار داد . حضرت به اين بانو خيلي علاقه داشتند . در سيزده سال اول اسلام اين بانو مقاومت مي كند و پاداش اين صبر و مقاومت ولادت فاطمه است .اگر ما بخواهيم به امامان سلام بدهيم آنها را مفتخر به اين مي دانيم كه آنها فرزند خديجه ي كبري هستند. شيخ صدوق در كتاب امالي داستاني را از امام صادق (ع) نقل مي كند كه فردي از امام سوال كرد كه ولادت حضرت فاطمه به چه شكلي بود .امام فرمودند : بعد از ازدواج خديجه با پيامبر، خديجه از طرف زنان مورد تحريم اجتماعي قرار گرفت و كسي با ايشان رفت و آمد نمي كردند . حضرت خديجه غمگين مي شدند . تنهايي خيلي سخت است ولي ايشان اين سختي را تحمل كردند تا زمان بارداري ايشان فرا رسيد. امام مي فرمايد : فاطمه قبل از تولدش

ص: 2445

با مادرش صحبت مي كرد و او را دلداري مي داد. اگر عيسي در گهواره مي تواند سخن بگويد پس فاطمه هم در شكم مادرش مي تواند با مادرش صحبت بكند. يك روز پيامبر وارد خانه شدند و ديدند كه او با كسي دارد صحبت مي كند ولي كسي در خانه نيست . خديجه گفت كه نوزاد با من انس گرفته است و صحبت مي كند. در روز تولد، پيامبر براي زنان پيام فرستاد كه به كمك خديجه بيايند ولي آنها بخاطر اختلافات قبلي نيامدند و تحريم را نشكستند .امام مي فرمايد : چهار بانوي آسماني آمدند و خودشان را معرفي كردند . يكي از آنها كه ديگران را معرفي مي كرد ساره همسر ابراهيم بود و ديگري آسيه همسر فرعون و ديگري حضرت مريم و ديگري خواهر موسي بن عمران بود . اين چهار بانوي بهشتي به استقبال ولادت فاطمه آمدند .اين صبر و تحملي كه فاطمه و خديجه كبري داشتند به كوثر رسيد .تفسير كبير فخر رازي ( 32 جلد است و در جلد آخر و رد ذيل تفسير سوره ي كوثر ) در ميان اهل سنت از همه بالاتر است و در ميان تفاسير شيعه تفاسيري كه بر همه ي تفاسير مقدم است تفسير شيخ طوسي است و هزار سال از وفات او مي گذرد . شيخ طبرسي در كتاب مجمع البيان خود از كتاب شيخ طوسي استفاده كرده است .فخر رازي وقتي به تفسير سوره ي كوثر مي رسد مي گويد : تفسير سوره ي كوثر فاطمه است زيرا اين آيه در زماني نازل شد كه عده اي گفتند كه اگر

ص: 2446

پيامبر از بين برود نسلش منقطع مي شود و با مرگ پيامبر همه چيز تمام مي شود و دين اسلام ادامه پيدا نمي كند. فخر رازي مي گويد : در طول تاريخ همه فرزندان فاطمه را كشتند ولي امروز عالم پر از فرزندان فاطمه است ، يكي از بزرگان اين نسل، نسل امامان است . ما تعداد علماي زيادي از نسل فاطمه ي زهرا (سادات طباطبايي و موسوي ) داريم . وقتي انسان كتاب فوايد الرضويه شيخ طوسي را مي خواند متحير مي ماند كه از كدام علماي شيعه بگويد : از سيد بحر العلوم، سيد مرتضي ،آيت الله بروجردي ،علامه طباطبايي و ... ( از نسل طباطبايي ) و علماي بزرگي مثل سيد بن طاوس ، چنين نسلي از فاطمه بوجود آمد. درعالم كسي نيست كه بتواند بگويد كه من از نسل كساني هستم كه در برابر صديقه ي كبرا ايستادگي كردند . يكي از سنت هاي پسنديده اي كه درميان ما هست اين است كه اگر كار خوبي ديديم آنرا تشويق كنيم .الان بيش از دو سال و نيم از برنامه ي سمت خدا مي گذرد. من از طرف خودم و تمام كارشناسان مي گويم كه اگر شما به اين برنامه علاقه داريد بايد آنرا نشان بدهيد . فقط تماشا كردن برنامه كافي نيست و شما مي توانيد از اين برنامه بعنوان يك برنامه ي خوب قدرداني كنيد. ما اطلاعات كاملي از تعداد بينندگان خودمان نداريم و بهتر است كه شما امروز يك پيام به اين برنامه بدهيد. خوب است كه انسان در هر كار خوب شراكت بكند و آنرا تاييد كند .

ص: 2447

سوال – آيات پاياني سوره فجر و آيات پاياني سوره بلد را توضيح بفرماييد . پاسخ – امام صادق (ع) فرمودند : در نمازهاي واجب و مستحب سوره ي فجر را بخوانيد زيرا اين سوره امام حسين (ع) است زيرا آيات ياايتهاالنفس المطمئنه ... كامل ترين مصداق نفس مطمئنه امام حسين(ع) بود كه با آرامش در آخرين لحظات آنچه داشت در راه خدا تقديم كرد . سوال – در مورد روز مادر و روز زن توضيحاتي بفرماييد . پاسخ – ما در قرآن چهار پيام قرآني در مورد روز مادر داريم : پيام اول در مورد احسان است كه در سوره ي اسراء آيه 23 ، سوره بقره آيه 83، سوره انعام آيه 153 و سوره نساء آيه 36 ،سوره احقاف آيه 15 و سوره ي عنكبوت آيه 8 داريم كه به پدر ومادرخود احسان كنيد . معناي احسان چيست ؟ امام صادق (ع) مي فرمايد: احسان به پدر ومادر اين است كه بدون اينكه پدرو مادر حاجت خودشان را به زبان بياورند شما آنرا برآورده كنيد. يعني انسان بايد خودش بررسي كند و نياز آنها را برطرف كند.پيام دوم قرآني در سوره ي اسراء آيه 24 مي فرمايد: براي پدر ومادر بال رحمت را بگشا و پدرو مادر را در آغوش رحمت بگير .(در حالات سيدبن طاوس داريم كه ايشان در وصيت نامه شان نوشتند كه تا پدر ومادر من زنده بودند من آنها را در آغوش خودم مي گرفتم ، پس قبر من را پايين قبر پدر ومادرم قرار بدهيد.در داخل حرم اميرالمومنان، قبر سيدطاوس و پدر و مادرش است.) پيام قرآني سوم

ص: 2448

انفاق ويژه براي پدر و مادر است ، در سوره بقره آيه 215 مي فرمايد : كه نفقه پدر ومادرخود را پرداخت كنيد . در نفقه ي واجب ،اگر پدر و مادر ما نيازمند باشند نفقه ي آنها بر ما واجب است همانطور كه نفقه ي همسر و فرزندان بر انسان واجب است . در پيام قرآني ديگر وصيت ويژه براي پدر ومادر است. در سوره بقره آيه 81 داريم : براي وصيت اول پدر و مادر را در نظر بگيريد . بطور طبيعي از فرزند يك ششم به پدر ومادر ارث مي رسد ولي اگر پدرومادر احتياج دارند و در سختي هستند مي توانيد وصيت كنيد كه به آنها ارث بيشتري برسد. امام خميني در كتاب وعده ي ديدار عبارتي دارند كه مي فرمايند : حقوق بسيار مادرها را نمي توان شمرد و نمي توان به حق ادا كرد . يك شب مادر نسبت به فرزندش از سالها عمر پدر متعهد ارزنده تر است .تجسم عطوفت و رحمت در ديدگان مادر بارقه ي رحمت رب العالمين است . خداي تبارك و تعالي قلب و جان مادران را با نور رحمت آميخته است . امروز نبايد احترامات ما به همسر تشريفاتي باشد . از نظر فقهي وقتي خانمي فرزند دارد يك ششم از شوهرش ارث ( از زمين ارث نمي برد )مي برد ، اين سهم زيادي نمي شود . خيلي موارد اين سهم ،زندگي آنها را بعد از فوت شوهرشان مختل مي كند و گاهي فرزندان طمع مي كنند و مي گويند كه اين خانه ورثه اي به درد مادر نمي خورد و يك

ص: 2449

خانه استيجاري در آن طرف شهر براي او مي گيرند و مادر را به آنجا مي فرستند .امام در وصيت نامه شان مي نويسند : منزلي كه در قم دارم بين ورثه تقسيم شود ولي ورثه موظف هستند مادام كه مادرشان در قيد حيات هستند با او مزاحمت نكنند .يعني اينكه سكني و منافع آن تا زمان حيات واگذار به ايشان نمودم و كسي حق مزاحمت ندارد. پس شوهر مي تواند مقداري از خانه را به نام همسرش بكند يا اينكه وصيت بكند كه تا زمان حيات همسرش استفاده از منافع مسكن بدست همسرش باشد . اگر ما خدمتي به مادر كرديم، آن خدمت را بزرگ نشماريم . در كتاب تفسير في زلال از سيد قطب روايتي داريم : فردي در حال طواف مادرش را به دوش گرفته بود، پيامبر را ديد و گفت كه من مادرم را به دوش گرفته ام ، آيا با اينكار حق مادرم را ادا كرده ام؟ پيامبر فرمود : حضرت فرمود : هنوز جبران يكي از ناله هاي مادر نشده است .خدمت ما به پدر ومادر بغير از خدمتي است كه آنها در مورد فرزندان انجام داده است و ديگر اينكه مادر نسبت به پدر سهم بيشتري دارد . يكي از راههاي جلب محبت خدا خدمت به پدر ومادر است. كساني كه توبه كرده اند اگر مي خواهند مطمئن بشوند كه خدا آنها را مي بخشد به پدر و مادرشان خدمت كنند. روايتي از مرحوم راوندي نقل كرده اند كه فردي نزد پيامبرآمد و گفت : من هر نوع گناهي انجام داده ام ولي توبه كرده ام .من الان

ص: 2450

چكار كنم كه توبه ي من پذيرفته بشود و رحمت خدا شامل حال من بشود. پيامبر فرمود :آيا مادرت در قيد حيات است؟ او گفت : نه ،ولي پدرم در قيد حيات است. پيامبر فرمود : به پدرت خدمت كن . وقتي او دور شد ،پيامبر با حسرت فرمود : كاش ، او مادر داشت . ديگر اينكه از پيامبر سوال كردند كه حق پدر و مادر چيست؟ پيامبر فرمود : انسان با خدمت به پدر ومادر مي تواند خودش را بهشتي بكند و با رنجاندن آنها مي تواند جهنمي بشود . پيامبر مي فرمايد : اگر اهل خدمت به پدر ومادر باشي، فرض كن كه در بهشت نشسته اي ولي اگر در حق آنها كوتاهي كني،بدان كه در جهنم نشسته اي . بعضي ها مي گويند: پدر و مادر در حق ما ظلم كرده اند ما چكار كنيم ؟ در روايت داريم : اگر كسي نگاه خشم آلود به پدر و مادر داشته باشد حتي اگر آنها به فرزند ظلم كرده باشند، خدا نماز او را نمي پذيرد .(مرحوم مجلسي مي فرمايد كه اين منافاتي با گناهكار بودن پدر و مادر ندارد و اين مانع كوتاهي ما در مقابل پدر و مادر نمي شود.) اگر ما مشغول نماز مستحبي هستيم و پدر ومادر ما را صدا زدند ،بايد نماز را قطع كنيم و جواب آنها را بدهيم . اگر ما درحال شروع نماز واجب هستيم و آنها ما را صدا زدند نبايد نماز را شروع كنيم و بايد جواب آنها را بدهيم ولي اگر نماز واجب را شروع كرديم نمي توانيم آنرا قطع كنيم

ص: 2451

. فردي به پيامبر گفت كه من مي خواهم به جهاد بروم ولي پدر ومادرم مي خواهند كه من با آنها انس بگيرم ،من چكار كنم ؟ پيامبر فرمود : يك شبانه روز انس با پدر ومادر از يكسال جهاد ( البته جهادي كه واجب كفايي باشد) بالاتر است. حالا اگر كسي در زمان حيات پدر و مادر به آنها خدمت كرده باشد ولي بعد از فوت آنها را فراموش كند مورد عاق آنها قرار مي گيرد .پيامبر فرمود : اگر ديني به گردن پدر ومادر هست و فرزند آنها را ادا نكند( بعد از فوت آنها ) و براي آنها طلب آمرزش نكند، مورد عاق آنها قرار مي گيرد .

91-02-16

91/2/16 سوال – در مورد صبر برگناه و توبه توضيحاتي بفرماييد. پاسخ – توبه واجب فوري است و آدابي دارد از جمله : نماز، دعا و غسل . ما نبايد توبه را طوري جلوه بدهيم كه گناهكار از نزديك شدن به آن بترسد . بعضي مي گويند كه ما پنجاه سال اهل عبادت نبوده ايم والان فايده اي ندارد كه توبه كنيم زيرا ما نمي توانيم گذشته را جبران كنيم . شما مي گوييد براي هر روزه اي كه نگرفته ايد بايد شصت روز روزه بگيريد يا شصت نياز مند را سير كنيد، من چطور اين كارها را انجام دهم يا كفارات زيادي بر دوش من است ، من بايد به خانه ي خدا مشرف مي شدم اما نشدم و آنقدر توبه جلوي آنها بزرگ جلوه مي كند كه مي ترسند به طرف توبه حركت كنند و مي گويند : همين گونه باشيم بهتر

ص: 2452

است. يكي از بهترين كتاب هاي اخلاقي، كتاب چهل حديث امام خميني رضوان عليه است كه من توصيه مي كنم آن را بخوانيد . البته اين كتاب بايد با حوصله و تامل مطالعه بشود يعني اين طور نيست كه ما يك شب تمام اين كتاب را بخوانيم بلكه هر شب بايد يك حديث آن خوانده بشود. امام خميني در اين كتاب مي فرمايند: مبادا شيطان و نفس اماره مطلب را بزرگ نمايش دهند و تو را از توبه منصرف سازند يعني شيطان براي اينكه ما نزديك توبه نشويم آن قدر توبه را بزرگ جلوه مي دهد كه ما جرات نكنيم به توبه نزديك بشويم . امام در ادامه مي فرمايند كه اگر نمازهاي فوت شده ، روزه ها ، كفاره ها ،حقوق الهي بسيار، حقوق مردم بي شمار و گناهان متراكم است، نااميد نباش. بعضي مي گويند :من آنقدر گناه كرده ام و حقوق الهي و حقوق مردم را از بين برده ام كه الان نمي توانم آنها را جبران كنم ، پس چطور توبه كنم؟ ديگري مي گويد: اگرمن توبه كنم آنقدر مال مردم را از بين برده ام و آن قدر به حقوق مردم تجاوز كرده ام كه الان برايم امكان جبران نيست، پس چطوربه توبه نزديك نشوم .اين از همان وسوسه هاي شيطاني است . امام مي فرمايد : حقوق الهي زياد است اگر نتوانستي حقوق الهي را اداء كني خدا از حقوق خود مي گذرد . شما شروع كن و تصميم بگير، خدا نماز و روزه هايي را كه نخوانده اي مي بخشد . مهم شروع كردن و بازگشت و در

ص: 2453

مسير بازگشت قرار گرفتن است . خداوند محتاج اين نماز و روزه هاي ما نيست . ختم كلام ايشان اين است كه اگر نتوانستي حقوق او را اداء كني ،خدا از حقوق خود مي گذرد. در ادامه مي فرمايد : اگر نتوانستي حقوق مردم را ادا كني خدا جبران مي فرمايد . در روايت داريم كه خدا طلبكاران شما را راضي مي كند. فردي مي گفت كه من مشروب خورده ام و به من گفته اند كه تا چهل روز نبايد نماز بخوانم . اين وسوسه ي شيطان است . فردي دچار گناه شرب خمر شده است و با نماز نخواندن مرتكب گناه سنگين تري مي شود. اين اشتباه است. از امام صادق (ع)سوال كردند كه گناهان كبيره را بشماريد . امام فرمود: شرب خمر ، رباخواري و... . راوي گفت كه شما تارك الصلاة را نشماريد. امام فرمود: نماز نخواندن كفر است . در روايات داريم توبه يعني پشيماني . همين كه انسان پشيمان شد و تصميم بر برگشت به گناه را نداشت و به اندازه اي كه توانست جبران كرد، اين مفهوم توبه است . شيخ بهايي فرموده اند :فرد گنهكاري بود كه در شهر شهرت به گناه داشت . روزي كه او از دنيا رفت مردم حاضر نشدند كه براي غسل و كفن و نماز بر او حاضر بشوند. يك عابدي ديد كه زني تنها با دو نفر دارند جنازه اي را دفن مي كنند. او حاضر شد كه كارهاي جنازه را انجام بدهد. مردم به او اعتراض كردند . عابد گفت: من ديشب خواب جنازه اي را ديدم كه با زني

ص: 2454

تنها بود و مي گفتند كه خدا او را آمرزيده است. مردم به زن او گفتند كه او چه كارخيري در زندگي داشته است كه ما از آن بي خبر هستيم .زن گفت كه او با تمام آلودگي ها سه تا كارخوب انجام مي داد: بعد از هر گناه لباسهايش را عوض مي كرد، وضو مي گرفت و به نماز مي ايستاد . (ارتباط او با خدا قطع نمي شد . آيت الله حق شناس مي فرمودند : جوانان ،نگذاريد ارتباط تان با خدا قطع بشود .)در بعضي شبها وقتي از خواب بلند مي شد، با خدا زمزمه مي كرد و مي گفت : خدايا كدام گوشه ي جهنم را براي من قرار داده اي؟ ، خانه ي ما هميشه ميزبان بچه هاي يتيم بود . پس انسان نبايد با همه ي آلودگي ها ارتباط خودش را با خدا قطع بكند.در روايت داريم:كار خوب گناه را از بين مي برد. بعضي ها وقتي گناه مي كنند ديگر نماز هم نمي خوانند و مي گويند كه آب از سر ما گذشته است .اين خيلي خطرناك است . در تفسير مجمع البيان از مرحوم طبرسي داريم : كسي به پيامبر گفت كه من گناهي مرتكب شده ام ، بايد چكاركنم .حضرت روي برگرداندند و مشغول نماز شدند . بعد از نماز،جوان حرف خودش را تكرار كرد.پيامبر فرمود : مگر تو الان نمازجماعت نخواندي ؟ جوان گفت : بله. من توبه ام كرده ام .پيامبر فرمود : همين كفاره ي گناه تو است .در روايت آمده است : همانطور كه ما نبايد توبه را بزرگ جلوه بدهيم ،نبايد

ص: 2455

گناه را كوچك جلوه بدهيم . اگر ما توبه را بزرگ جلوه بدهيم جرات نمي كنيم به سراغ توبه بياييم و اگر گناه را كوچك بشماريم خيلي آسان به طرف گناه مي رويم .فرموده اند: اگر مومن گناهي انجام داد گناه را مثل كوهي بر بالاي سر خودش مي بيند كه هر لحظه بر سرش فرود مي آيد. و فرد غيرمومن آنرا مثل پشه اي كوچك ببيند. پس ما نبايد گناه را كوچك بشماريم . امام صادق (ع) فرمودند: سلمان فارسي از بازار آهنگران عبور مي كرد، ديد جواني بيهوش شده است .مردم به او گفتند كه دعايي بخوان تا او به هوش بيايد .جوان به هوش آمد و سلمان از او پرسيد كه تو بيماري داريد ؟ جوان گفت : خير . من داشتم از اين بازار عبور مي كردم و ديدم كه آهنگران آهن گذاخته را از كوره بيرون مي آورند و روي آن پتك مي كوبند ، من ياد آيه 22 سوره ي حج افتادم كه مي فرمايد: هر وقت كفار بخواهند از آتش جهنم بيرون بيايند با پتك آنها را به آتش بر مي گردانند، براي اهل دوزخ پيراهن هايي از آتش دوخته شده است . بعد از هوش رفتم . سلمان به او گفت كه تو جوان خوبي هستي و خوب است كه با تو دوست بشوم. در كتاب گناهان كبيره شهيد دستغيب داريم :در مقايسه آتش دنيا با آتش جهنم ، اگر كافر را در آتش دنيا بيندازند ، آنقدر اين آتش آرام است كه او خوابش خواهد برد .آيت الله بروجردي در اواخر عمرشان گريه مي كردند و

ص: 2456

مي گفتند كه دست من خالي است . به ايشان گفتند با اين همه خدماتي كه شما انجام داده ايد؟( بيش از هفتصد شاگرد و ساخت مساجد و...) ايشان فرمودند: مطمئن نيستم كه آنچه انجام داده ام از من پذيرفته شده است يا خير . در نهج البلاغه خطبه ي 102 حضرت مي فرمايند : در قيامت آنقدر كار دشوار است كه عده اي التماس مي كنند كه خدايا حسابرسي ما را بدون نوبت انجام بده تا به آتش برويم (زيرا در آنجا خيلي سخت مي گذرد) . امام در بحث توبه تذكر داده اند : دخول در گناهان بخصوص كبائر باعث مي شود كه توبه از ياد برود ،گمان مكن بعد از محكم شدن ريشه ي گناهان، انسان بتواند توبه نمايد. امام صادق(ع) مي فرمايد: هيچ چيزي براي روح انسان بدتر از گناه نيست ، زيرا با گناه قلب انسان دگرگون مي شود. در سوره ي روم آيه 10 داريم :پايان كار گناهكار تكذيب است و همه چيز را مسخره مي كند.در ادامه مي فرمايد : بهار توبه جواني است زيرا بار گناهان كمتر، كدورت قلب و ظلمات باطني ناقص تر و شرايط توبه آسانتر است. در پيري حرص و طمع ، حب جاه و مال و آرزوهاي بيشتر است . در ادامه امام مي فرمايد : به فرض كه در پيري انسان بتواند توبه كند ، از كجا معلوم كه انسان به پيري برسد .مامون الرشيد خليفه ي عباسي است كه خيلي مغرور بود كه با ابرها سخن مي گفت و مي گفت كه هركجا شما بباريد در محدوده ي قدرت من باريده

ص: 2457

ايد .روزي او داشت از جنگي برمي گشت و در آستانه ي مرگ بود و مطمئن شد كه در ساعات آخر عمرش است. گفت : براي من جايگاهي درست كنيد كه من همه ي لشكر خودم را ببينم . وقتي او در جايگاه رفت ، با خدا راز و نياز كرد و گفت: اي خدايي كه سلطنت تو زوال ناپذير است، رحم كن به انساني كه به آخر خط رسيده است . البته او خيلي دير به فكر توبه افتاده بود. معلوم نيست كه ما فرصت توبه پيدا بكنيم . سوال – آيات سوره انفطار و آيات ابتدايي سوره ي مطففين را توضيح بفرماييد پاسخ – امروز روز تكريم بانو ام البنين مادر چهار شهيد است . در اين آيات مي فرمايد : اي انسان چه چيزي تو را نسبت به خداي كريم مغرور كرد؟ خدايي كه تو را آفريد و همه نعمت ها را به تو داد، اگر انسان روز جزا را فراموش كرد، باعث غرور مي شود . تمام اعمال شما را فرشتگان مي نويسند . سوال – در ادامه ي بحث توبه توضيحاتي بفرماييد. پاسخ – پس توبه واجب فوري است .انسان بايد فوري توبه بكند و حتي آداب مستحب توبه بايد بعد از توبه انجام بشود .هيچ شرطي براي توبه نيست جز پشيماني . بعد از توبه خوب است كه انسان غسل انجام بدهد. غسل توبه نبايد الزاما غسل جداگانه اي باشد. انسان مي تواند يك غسل را با چند نيت انجام بدهد. خوب است كه انسان هر وقت مي خواهد غسل بكند، بگويد : خدايا آنچه بر گردن من است

ص: 2458

و من آنرا فراموش كرده ام، واجب يا مستحب، ادا يا قضا . ثمره ي اين كار اين است كه اگر غسل واجبي ي بر گردنش بوده است و سالها آنرا فراموش كرده است، از گردن او ساقط مي شود. حتي اين كار غسل هاي مستحبي را هم در بر مي گيرد . قضاي غسل روز جمعه در روز شنبه مستحب است. در غسل هاي مستحب انسان بايد براي خواندن نماز وضو بگيرد . كسي كه روزه ي قضا دارد نمي تواند روزه ي مستحبي بگيرد .نماز قضا را هم مقدم بر نماز مستحبي بدانيم . حالا اگر ما در گذشته توبه كرده ايم ولي غسل ، نماز و دعا نخوانده ايم ، اين اشكالي ندارد و توبه ما قبول است ولي آداب مستحب ،توبه ي ما را ماندگارتر مي كند. هر كسي هر گناهي كرده است الان توبه كند و نماز را از همان موقع شروع كند.و نگويد : از شب جمعه شروع مي كنم يا به زيارت بروم و بعد نماز را شروع كنم. اين وسوسه ي شيطان است .شما بايد قضاي نمازهايتان را شروع كنيد.يك انسان بدهكار بايد همه ي خوشي هاي خودش را بگيرد تا بتواند حق الناسي كه بر گردنش است را بدهد . اگر كسي واجب حج بوده است و به حج نرفتهاست، وقتي توبه كرد بايد در همان سال به مكه برود ولي اگر سالها گذشت و توان مالي نداشت نمي تواند بگويد كه خدايا من مي خواهم به حج بروم ولي مالي ندارم و تو خودت جبران كن .اين قابل قبول نيست و اين فرد بايد با

ص: 2459

قرض و حتي پاي پياده و سختي به حج برود زيرا بايد زماني مي رفته ولي اين كار را نكرده است .پس اگر شما بدهكار هستي به هر قيمتي بايد بدهي خودت را بپردازي .اگر كسي استطاعت مالي دارد بايد به حج برود ولي اگر من زماني اين مبلغ را داشتم و كوتاهي كردم و بعد توبه كنم و تمكن مالي نداشتم ، به هر قيمتي شده است بايد به حج بروم. در مسئله ي بدهي هم اين طور است . يعني انسان بايد از خودش كم بگذارد و بدهي خودش را بپردازد . اميدواريم خدا همه ي ما را مورد عفو و رحمت خودش قرار بدهد.

91-02-09

91/2/9 بگذار كه مقابل روي تو بگذريم دزده ي در شمايل خوب تو بنگريم ، شوق است در جدايي و جور است در نظر هر جور به كه طاقت شوقت نياوريم ، روي گر به روي ما نكني حكم از آن توست باز آي كه رو در قدمانت بگستريم ،ما را سري ست با تو كه گر خلق روزگار دشمن شوند و سر برود هم برآن سريم ، گفتي زخاك بيشتراند اهل عشق من از خاك بيشتر نه كه ازخاك كمتريم ، ما خود نمي بريم زبان از قفاي كس آن مي برد كه ما به كمند سعدي تو كيستي كه در اين حلقه ي كمند چندان فتاده اند كه ما صيد لاغريم . سوال – در مورد آداب توبه توضيحاتي بفرماييد . پاسخ- تصور غلطي وجود دارد كه مردم فكر مي كنند توبه بايد درشرايط خاصي انجام بگيرد . مثلا بعضي ها مي گويند ما مي خواهيم

ص: 2460

توبه كنيم ولي بايد شب قدر برسد يا به حج برويم يا زيارتي برويم تا توبه كنيم . توبه واجب فوري است . بعضي از واجبات زمان دارد ولي يك سري از واجبات فوري است . انسان نمي تواند منتظر ماه رمضان يا شب جمعه باشد . هر زمان كه انسان تصميم جدي براي توبه گرفت با يك استغفرالله اين اتفاق تحقق پيدا مي كند . وقتي انسان مي خواهد توبه كند شيطان انسان را وسوسه مي كند كه آنرا عقب بيندازد . انسان وقتي تصميم بر توبه گرفت همين كافي و حتي ممكن است كه گفتن ذكر استغفرالله هم لازم نباشد زيرا مهم اراده است . ما آدابي براي توبه داريم البته بعد از اينكه انسان تصميم برتوبه گرفت . از آداب توبه : غسل ( از غسل هاي مستحب ديگر توبه يكي براي فردي است كه مست مي كند و مي خوابد كه بعد از بيدار شدن بايد غسل بكند و ديگر براي زني كه خودش را براي غير شوهر معطر بكند ، بعداز توبه بايد غسل بكند )،نماز و دعاي است . سوره بقره آيه 222 مي فرمايد : خدا توبه كنندگان و تطهير كنندگان ( غسل توبه ) را دوست دارد . در سوره ي تحريم آيه 8 مي فرمايد : توبه نصوح كنيد. اميد است كه اين كفاره ي گناهان شما باشد . توبه نصوح يعني توبه اي كه بعد از آن غسل توبه باشد. كيفيت غسل با غسل هاي ديگر فرق نمي كند. در روايات هم غسل توبه را داريم . در كتاب من لايحضر شيخ صدوق داريم: فردي

ص: 2461

نزد امام صادق (ع) آمد و گفت كه من همسايگاني دارم كه صداي آواز زنان و ساز از خانه شان مي آيد . من گاهي وقتي به حياط منزل مي روم در آنجا كارم را طول مي دهم و آن صداها را گوش مي دهم . امام فرمود : اين كار را نكن . مگر نشنيده اي كه در قيامت گوش ما هم بايد جواب بدهد . آن فرد گفت : استغفرالله . امام فرمود : اين گناه بزرگي است . بلند شو ، غسل توبه انجام بده و نماز توبه بخوان . حديثي در كتاب كافي ،تهذيب شيخ طوسي ، من لايحذر شيخ صدوق ( سه تا از كتابهاي مهم شيعه )آمده است .امام صادق (ع) مي فريايد : اگر كسي دو تا دو ركعت نماز بخواند و در هر ركعتي بعد از حمد پنجاه مرتبه سوره توحيد را بخواند و بعد از تمام شدن نماز صورتش را برنمي گرداند مگراينكه خدا تمام گناهان او را آمرزيده باشد . اين نماز در مفاتيح هم بنام نماز اميرالمومنين نوشته شده است . در اعمال روز عرفه داريم كه بعد از نماز ظهر وعصر، نماز اميرالمومنين را بخوانيد . در غروب عرفه ،به تمام كساني كه در صحنه ي عرفه هستند خطاب مي شود كه خدا تمام گناهان شما را بخشيد . بعد از نماز ،دعاي توبه است. بعد از اين نماز دعايي است كه بايد خوانده بشود و دعاي ديگري در كتاب صحيفه ي سجاديه ، دعاي 31 است كه مي فرمايد : خدايا من با تو قرار مي گذارم كه ديگر به گناه برنگردم

ص: 2462

، خدايا تو به من كمك كن . خدايا اگر من بخواهم به اين توبه وفادار بمانم تو بايد به من كمك كني ، خدايا تو قدرتمند هستي به من كمك كن ، خدايا اين توبه را چنان قرار بده كه من بعد از اين توبه، نياز به توبه ي ديگر نداشته باشم . تمام اين اعمال را بايد بعد از توبه انجام داد. اين اعمال باعث مي شود كه توبه ماندگار بشود . اين غسل براي نماز كفايت از وضو نمي كند و بايد بعد از غسل توبه ،وضو گرفت . اين آداب توبه در تلطيف روح انسان و نشاط تاثير دارد كه انسان ديگر به گناه بر نگردد . خوب است كه انسان بعد از مناجات با خدا اشكي هم داشته باشد.در كتاب عيون الاخبار شيخ صدوق از امام رضا (ع) داريم : نزديك ترين حالتي كه انسان به خدا دارد اين است كه در سجده باشد و اشك چشمش جاري باشد. در كتاب المراقبات مرحوم تبريزي نوشته است : من از استادم ملاقلي همداني سوال كردم كه يك دستور مجرب سير وسلوك كه براي خودتان ثابت شده است را به من بگوييد . ايشان فرمودند :يكي اينكه هميشه يك انگشتر فيروز و عقيق همراهتان باشد . اين يك اطاعت دائمي است .ديگر اينكه در هر شبانه روز يك سجده ي مستحب طولاني داشته باشيد و ذكر يونسيه ( لاالله الاانت سبحانك اني كنت من الظالمين) را در آن بخواند . سوال – در مورد ادامه ي بحث گناهان پنهاني توضيحاتي بفرماييد . پاسخ – كساني هستند كه فيلم يا عكسي از فرد

ص: 2463

گناهكاري دارند و او را تهديد مي كند. پيامبر فرمودند : مرز ايمان و كفر اين است كه انسان از مسلماني چيزي بشنود يا از برنامه اي خبر داشته باشد و اين را نگه دارد تا روزي او را رسوا بكند. در كافي مرحوم شيخ كليني داريم: يكروز پيامبر بعد از نماز صبح به طرف مردم برگشتند و فرياد زدند: اي كساني كه با زبان ايمان آورديد ولي با قلب ايمان نياوريد بدنبال عيب مومنان نباشيد . اگر كسي دنبال عيوب مومنين باشد خدا به دنبال عيوب او مي رود و اگر خدا بدنبال عيوب كسي باشد، اگر او در خانه هم باشد، باز او را رسوا مي كند. اگركساني هستند كه اين كارها را مي كنند ، بدانند كه اين كار خيلي ناپسند است زيرا امنيت را از ديگران مي گيرد . عده اي مي گويند: شما مي گوييد كسي كه گناه مي كند و بعد توبه مي كند خدا او را مي بخشد و گناهانش را به خوبي تبديل مي كند ، پس در اينجا كساني كه گناه نكرده اند ضرر كرده اند . درست است كه خدا توبه كنندگان را دوست دارد ولي ما بايد هميشه در بيم و اميد باشيم . تضميني وجود ندارد كه اگر ما مرتكب گناه بشويم موفق به توبه بشويم .چقدر كساني بوده اند كه درحال گناه از دنيا رفته اند و موفق به توبه نشده اند . ما نبايد فضا را آلوده بكنيم به اين اميد كه دوباره آنرا پاك كنيم . با تمام وعده هاي الهي كه ما در مورد توبه داريم ، ما بايد

ص: 2464

بيم اين داشته باشيم كه نتوانيم توبه بكنيم. مرحوم ميرزا ملكي مي گويد : اميد وار بودن به خدا نمي تواند بي مبالاتي در دين باشد و اين فريب شيطان است . ما پايان كار خودمان را نمي دانيم . يكي از بزرگان مي فرمودند كه محدث قمي به حجره ي ما آمده بودند. من از ايشان خواستم كه نصيحتي به من بكند كه ايمانم زياد بشود. محدث قمي فرمودند كه من ايامي در وادي السلام نجف بودم . مرده اي را به خاك سپاردند و بستگان رفتند. من صدايي از اين قبر شنيدم كه آيه 56 سوره ي زمر را مي خواند : انسان حسرت مي خورد كه چرا در فرامين الهي كوتاه كرده است . پس اگر در توبه باز است ، اين نبايد بهانه اي براي گناه ما باشد. سوال – آيات پاياني سوره ي انسان و آيات ابتدايي سوره مرسلات را توضيح بفرماييد . پاسخ – در اين آيات خداوند پيامبر را دعوت به صبر مي كند و بلافاصله مي فرمايد كه صبح و شام به ياد خدا باش ،سجده اي در شب داشته باش و نماز شب داشته باش . سوال – درمورد ادامه آداب توبه توضيحاتي بفرماييد. پاسخ – بعضي ها حكم فقهي غسل جنابت را نمي دانسته اند و الان بايد نمازهاي آن دوران را قضا كنند البته به اندازه اي كه يقين دارند . نمازهاي قضا را هم مي توان كم كم بجا آورد. خوب است كه انسان نذر بكند يا قسم بخورد كه گناه را ترك بكند ولي اگركسي نذر يا عهد يا قسم را با

ص: 2465

صيغه شرعي شكست ،اين كار كفاره دارد. در كفاره ي نذر و قسم مثل كفاره ي خوردن روزه است . اگر خانم شوهرداري با مردي ارتباط نامشروعي داشته است وقتي توبه مي كند ، اين توبه بايد بين او و خدا باشد و نيازي نيست كه از شوهرش حلاليت بطلبد زيرا اين حق الناس نيست . ذكر گناه ، گناه است . اينها مصاديق حق الناس نيست . ازدواج و جامعه ي پاك يكي از راههاي ترك گناهان پنهاني است ولي اين طور نيست كه تا شما ازدواج نكرده ايد و جامعه پاك نشده است،شما مي توانيد گناه بكنيد . انسان مي تواند در هر شرايطي در برابرگناه بايستيد. كساني هم هستند با اينكه ازدواج كرده اند باز هم گناه مي كنند . الان خيلي از افراد گرفتار فقر مالي هستند ولي آيا همه گرفتاران ،حرام خوار هم هستند ؟ قطعا اين طور نيست . يك فقير نمي تواند بگويد كه چون خدا به من مال نداده است، من هم بدنبال دزدي مي روم .خيلي از انسانها دچار فقر بوده اند و ازدواج هم نكرده اند ولي دچار گناه هم نشده اند . انشاء الله خدا دعاي همه بينندگان را در حق ما و خودشان به اجابت برساند .

91-02-02

91/2/2 بي قرار توام و در دل تنگم گله هاست آه بي تاب شدن عادت كم حوصله هاست ،مثل عكس رخ مهتاب كه افتاده درآب در دلم هستي و بين من و تو فاصله است ،بي تو هر لحظه مرا بيم فرو ريختن است مثل شهري كه به روي گسل زلزله هاست ،باز مي پرسمت از

ص: 2466

مسئله ي دوري و عشق و سكوت تو جواب همه ي مسئله هاست. سوال – من گرفتار گناهان پنهاني بوده ام و الان توبه كرده ام ولي مطمئن نيستم كه خدا من را بخشيده است . راهنمايي بفرماييد . پاسخ – توصيه ي بزرگان دين ما اين است كه ايام فاطميه را بايد مثل عاشورا برگزار كنيم . و در مجالس ها كسب معرفت بكنيم . روز شهادت حضرت فاطمه دسته جات عزاداري حركت خواهند داشت . خوب است كه مومنان اين چند روزي كه به شهادت حضرت مانده است را مراعات كنند . گناهان دسته جمعي مقدماتي لازم دارد ولي گناهان پنهاني براحتي انجام مي گيرد و انسان مي تواند در وسوسه ي شيطان قرار بگيرد . با اين همه وعده هاي خدا،شما نبايد اين نگراني ها را داشته باشيد . امام مي فرمايد : خدا به توبه كنندگان سه وعده داده است كه اگر يك وعده از آن ،به تمام اهل آسمان و زمين داده مي شد ،براي نجات آنها كافي بود. در سوره بقره آيه 222 مي فرمايد : خدا توبه كنندگان و پاكيزگان را دوست دارد . امام فرمود : اگر كسي محبوب خدا شد ،خدا محبوش را عذاب نمي كند. سوره غافر آيه 7 مي فرمايد . فرشتگان حامل عرش الهي از خدا تقاضا مي كنند كه توبه كنندگان را ببخشد . سوره فرقان آيه 70 مي فرمايد : كسي كه توبه كرد بديهاي او را به خوبي تبديل مي شود. پس با وعده هايي كه در اين آيات وجود دارد ما نبايد نگران باشيم كه خدا ما را بخشيده

ص: 2467

است يا خير . روايتي از شيخ صدوق داريم : چيزي پيش خدا محبوب تر از اين نيست كه انساني توبه كند . اگر انسان توبه كرد ديگر نبايد نگران باشد زيرا اين كار سوء ظن نسبت به خدا است . اين وعده ها شامل كساني كه چند بار توبه كرده اند و باز آنرا شكسته اند هم مي شود . البته انسان بايد جدي توبه كند . واژهاي رحمت، مغفرت ،توبه، كرم و گذشت 920 بار در قرآن آمده است . از شيخ صدوق داريم كه خدا به داود نبي وحي كرد كه اگر بنده ي گناهكار من توبه كرد ارتباط را قطع نكند و اگر از آن گناه شرم داشت من او را مي آمرزم و فرشتگاني كه مامور كتابت گناهان آنها بوده اند را به فراموشي مي اندازم و گناهان او را به حسنه تبديل مي كنم .در بخش حكمتها، كلمات 94 حضرت علي (ع)مي فرمايد : در دنيا براي دو گروه خير و سعادت است : يكي انسانهايي كه بدنبال خوبي ها مي روند و انسانهاي خوبي هستند و يكي انسانهايي كه اشتباه كرده اند و توبه مي كنند . خانمي پرسيده اند كه من از گناهان مخفي ،توبه كرده ام و پشيمان شده ام . آيا من بايد خودم را به حاكم شرع معرفي بكنم تا تطهير بشوم و آيا من بايد به همسر اين مطلب را بگويم و از همسرم رضايت بگيرم ؟ من از اين سوالها تعجب مي كنم . انسان در مورد گناهش فقط بايد با خدا ارتباط داشته باشد و توبه كند. در كتاب من لايحضر

ص: 2468

شيخ صدوق داريم : فردي به اميرالمومنين گفت كه من آلوده به گناه ارتباط نامشروع هستم مرا پاك كن . امام فرمود : براي چه اين حرف را به من مي زني ؟ او گفت : براي اينكه شما مرا پاك كنيد و حد الهي را بر من جاري كنيد . امام فرمود : چه طهارتي بالاتر از توبه است ؟ در روايت ديگري داريم كه امام از اين حرف طرف ناراحت شد و گفت : چقدر نازيبا است كه وقتي شما دچار گناه مي شويد آنرا به ديگران مي گوييد . امام علي (ع) قسم خوردند كه اگر تو پيش من نمي آمدي و بين خود و خدا توبه مي كردي بالاتر بود از اينكه من حد الهي را جاري كنم. همين كه ما از گناه برگرديم اين كافي است و گناهان گذشته كفاره ندارد . الان مراسم سوگواري حضرت فاطمه فرصت خوبي براي توبه است و ما بايد خودمان را با ايشان پيوند بزنيم و حضرت فاطمه را شفيع قرار بدهيم . اگر كسي گناه مخفي دارد حداقل در اين هفته توبه كند و اين هفته اين كار را انجام ندهد . اگر خانمي حجابش را رعايت نمي كند در اين هفته به احترام حضرت فاطمه حجابش را رعايت كند. در تفسير نورالثقلين داريم كه فردي گناهي كرده بود و خجالت مي كشيد كه پيش پيامبر بيايد. او حسن و حسين را روي شانه هايش گذاشت و پيش پيامبر آمد و گفت كه من گناهي كرده ام و اين دو را براي شفاعت آورده ام . پيامبر خنده شان گرفت و فرمود :

ص: 2469

من تو را بخشيدم و بعد سوره نساءآيه 64 نازل شد : اي پيامبر، اگر كسي گناهي مرتكب شد و پيش تو آمد تا تو واسطه ي آمرزش او باشي، تو اين كار را بكن . ما هم الان حضرت فاطمه را واسطه قرار بدهيم كه خدا ما را ببخشد . اگر ما گمان كنيم كه خدا ما را نمي آرزد اين سوء ظن ونااميد است و اين خودش گناه است . سوال – راههاي عملي در مورد صبر برگناه بفرماييد. پاسخ – يكي از راههايي كه باعث مي شود ما مصمم بشويم كه ديگر گناه نكنيم اين است كه ما باورهاي ديني مان را تقويت كنيم . اگر انسان به وعده الهي ايمان داشته باشد ، اين در ترك گناه خيلي موثر است . خدا سوره حجر آيه 43 و44 مي فرمايد : همانا در قيامت وعده ي اهل دوزخ جهنم است جز معصوم . پيامبر بعد از نزول اين آيه خيلي متاثر شدند و اشك ريختند. سلمان حضرت فاطمه را نزد پيامبر آورد تا ايشان سوال كنند كه چرا ناراحت هستند . حضرت فاطمه از پدر سوال كردند كه چرا گريه مي كنيد ؟ پيامبر فرمود كه اين آيات نازل شده است . وقتي حضرت فاطمه اين دو آيه را شنيدند با صورت به زمين برخورد كردند و گفتند كه واي بر كسي كه داخل آتش بشود. پس ما بايد مواظب باشيم كه وقتي زمينه ي گناه پيش مي آيد به ياد وعده (پاداش) و وعيدهاي (عذاب)الهي باشيم . در روايتي داريم كه پيامبر به ابوذر فرمود : اگر جواني در دنيا گناه

ص: 2470

را ترك كند خداوند اجر و پاداش هفتاد و دو صديق را به او عطا مي كند . اين يك وعده الهي است . در روايت داريم كه اگر كسي از خوف خدا گناه را ترك بكند خدا در روز قيامت او را راضي مي كند. خدا نفرموده است كه چگونه بنده اش را راضي مي كند . راه ديگر صبر برگناه اين است كه ما گناه را كوچك نشماريم يعني نگوييم كه گناه خودارضائي از گناه ارتباط نامشروع كوچكتر است . اين سوال را از امام صادق (ع ) پرسيدند . امام فرمود : خودارضائي هم گناه بزرگي است و آنرا كوچك نشماريد و در جاي ديگري فرمودند كه گناه خودارضائي هم مثل گناه ارتباط نامشروع است . كسي اين سوال را ار امام علي (ع) پرسيد .امام ناراحت شدند و فرمودند : دور باد از رحمت خدا كسي كه اين گناه را مرتكب بشود، اين زنا است .اين خيلي خطرناك است كه انسان گناه خودش را توجيه كند و بگويد كه گناه من از ديگران سبك تر است . فردي مي گفت كه من نمي توانستم گناه پنهاني خودم را ترك كنم بنابراين دست روي قرآن گذاشتم و قسم خوردم و بعد گناهم را ترك كردم . اين هم راه خوبي براي ترك گناه است .انسان بايد فضايل اخلاقي را بدست بياورد و رذايل اخلاقي را ترك كند. خيلي از بزرگان براي ترك رذايل اخلاقي شان نذر مي كردند. يكي از عوامل بازدارنده از گناه نذر كردن بين خود و خداست. حتي انسان مي تواند براي خودش جريمه اي قرار بدهد . آيت

ص: 2471

الله بروجردي گاهي دچارتندي مي شدند . ايشان نذر كرده بودند كه اگر باز دچار تندي بشوند، يكسال روزه بگيرند. سوال – آيات پاياني سوره جن را توضيح بفرماييد . پاسخ – اين آيات وعده مي دهد كه ايمان نه تنها بركات معنوي دارد بلكه بركات مادي هم دارد . مي فرمايد : كساني كه بر طريق مستقيم استقامت بكنند ما آنها را از رحمت الهي سيراب مي كنيم . ايمان و تقوا دنيا را هم آباد مي كند. در ادامه مي فرمايد : ما اين همه نعمت مي دهيم تا آنها را امتحان كنيم . آزمايش بر نعمت سخت تر از آزمايش هاي ديگر است . حضرت سليمان به خدا گفت : اين نعمتها همه از فضل خداست. (هذا من فضل ربي) و در ادامه مي فرمايد : همه ي اينها براي آزمايش و تشكر از خداست . همه ي نعمتها وسايل آزمايش است . سوال – در مورد ادامه راههاي عملي صبر بر گناه توضيحاتي بفرماييد . انسان بايد قبل از گناه يا حين به ياد وعيدهاي (عذاب هاي) الهي باشد ولي بعد از ارتكاب گناه ،از رحمت الهي نااميد نشود و بداند كه خدا تواب است و درهاي الهي به سمت كسي بسته نيست . انسان همين كه مي خواهد توبه كند و در اين كار جدي است كافي است و نبايد بگويد كه ممكن است من توبه ام را بشكنم ،پس ديگر توبه نكنم . راهكار ديگر ازدواج است ولي نبايد اين بهانه اي باشد كه اگر كسي ازدواج نكرد مي تواند گناه بكند . از شيخ مفيد داريم : فردي

ص: 2472

دچار گناه خودارضائي شده بود . حضرت علي (ع) او را تنبيه كرد.امام از او پرسيد كه مجرد هستي ؟ پس چرا ازدواج نمي كني ؟ او گفت كه من توان مالي ندارم . حضرت از بيت المال مهريه خانمي را دادند و او ازدواج كرد . خيلي از جوانان امكان ازدواج را دارند ولي پدر و مادرها مخالفت مي كنند و والدين بدانند كه اگر جوانان آنها گناه بكنند آنها هم در گناه آنها شريك هستند . بهتر است كه ما زمينه هاي گناه را از بين ببريم كه يكي از آنها ازدواج است . پس جامعه و والدين نبايد مسئوليت خودشان را فراموش نكنند . الان در جامعه زمينه هاي گناه مثل بدحجابي خيلي زياد است . پس جامعه هم بايد جامعه ي پاكي باشد . موعظه به تنها كافي نيست . كنترل نگاه خيلي مهم است ولي جامعه هم بايد اسلامي باشد . در تلويزيون فيلمي از انتخابات سالهاي قبل نشان مي داد و در اين فيلم حجاب ها خيلي خوب بود ولي هر چه انتخابات به سالهاي اخير نزديكتر مي شد ،سطح حجاب ها كمتر مي شد . رفيق بد خيلي موثر است . از امام علي (ع) پرسيدند كه بدترين رفيق كيست ؟ امام فرمود : كسي كه گناه را براي شما جلوه بدهد . تنهايي هم يكي ديگر از زمينه اي گناه پنهاني است كه بايد آنرا از بين ببريم .

91-01-26

91/1/26 حرير نور غريبش بر اين رواق مي افتد اگر چه ماه شبي چند در محاط مي افتد ، تو بايدي و يقيني نه اتفاقي و شايد تو

ص: 2473

سرنوشت زميني كه اتفاق مي افتد ، بهار مي رسد اما چه فرق مي كند آيا براي شاخه ي خشكي كه در اجاق مي افتد . سوال – در مورد صبر برگناهان علني و خصوصي توضيحاتي بفرماييد . پاسخ – بعضي از گناهان بصورت جمعي است و علني انجام مي شود و بعضي از گناهان بصورت فردي است و پنهاني انجام مي شود. مثلا در غيبت كردن بايد عده اي باشند كه آنرا بشوند يا مسخره كردن مخاطبي مي خواهد تا اين گناه تحقق پيدا بكند ، پس اين گناه هم علني است وهم در جمع است ولي گناهاني هستند كه فردي و پنهان است . گناهان فردي و پنهاني خطر بيشتري دارد زيرا گناهان جمعي مقدماتي مي خواهد كه ممكن است ايجاد نشود و اگر هم ايجاد بشود ، ممكن است كه عده اي ما را از آن نهي از منكر بكنند. مثلا اگر درجمع غيبتي بشود ، عده اي اعتراض مي كنند كه اين گناه را انجام ندهيد . يعني يك تذكر ممكن است كه ما را از گناه دور كند . مشكل گناهان فردي و پنهاني اين است كه كسي از گناه ما مطلع نمي شود ، بنابراين كسي هم ما را نهي از منكر نمي كند. دسترسي به گناهان فردي خيلي آسان است . ممكن است كه كسي گناه انجام بدهد بدون اينكه كسي از آن مطلع بشود . پيامبر فرمود :من نگران گناهان پنهاني امت خودم هستم . ما پنج راه براي مبارزه با گناهان فردي داريم . راه اول اين است كه ما زمينه ي گناه را ايجاد نكنيم

ص: 2474

و نگذاريم زمينه ي گناه پيش بيايد. پيامبر فرمودند: سبب گناهان فردي و پنهاني خلوت است.كسي كه احساس مي كند در معرض اين گناه است نبايد اجازه ي ايجاد محيط خلوت را بدهد . خلوت ممكن است يك نفره يا دو نفره باشد. در كتاب شيخ صدوق داريم: محمد طيار به مدينه آمد و دنبال يك خانه ي اجاره اي مي گشت . او در خانه اي ،اتاقي را پيدا كرد كه ميانش دري بود و در اتاق ديگري خانمي زندگي مي كرد . او شرط كرد كه بايد اين در بسته بشود . آن خانم شرط را قبول كرد . او با سختي اثاث هايش را آورد ولي آن خانم به شرط عمل نكرد و در ميان دو اتاق را نبست . او خدمت امام صادق (ع) آمد و داستان را تعريف كرد . حضرت فرمود: از آن خانه بيرون بيا ، وقتي زن و مرد در خانه اي خلوت كنند حتما نفر سوم شيطان است . پس زمينه ي گناه خيلي مهم است . ما تضميني نداريم كه در اين زمينه ها برويم و مرتكب گناه نشويم . امام فرمود : اگر كسي اين زمينه ي را ايجاد نكند از شر شيطان محفوظ مي ماند . شيطان به موسي مي گويد : اگر مردي با زني خلوت كند ، من خودم مستقيم وارد مي شوم . يعني اگر اين زمينه پيش آمد ،شيطان بلافاصله وارد عمل مي شود. ما از نظر فقهي داريم كه اگر زن و مرد در محل خلوتي باشند كه امكان رفت و آمد ديگران در آنجا نباشد و احتمال

ص: 2475

گناه وجود داشته باشد ،بودن در آن محل جايز نيست . در شركت هاي خصوصي كه رئيس شركت و خانم منشي تنها هستند و امكان آمدن كسي در آنجا هم نيست ، بودن آنها در آنجا حرام است و خواندن نماز در آنجا جايز نيست . مثلا ما مي گوييم :انگشتر طلا درهنگام نماز جايز نيست ، عده اي مي گويند كه ما هنگام نماز آنرا در مي آوريم . مسئله اين است كه اصلا استفاده از انگشتر طلا براي آقايان حرام است و اين در نماز مشكل دومي ايجاد مي كند. بحث خلوت مرد و زن هم همين طور است. مقدس اردبيلي مجمسه ي تقوا بود ولي وقتي از او پرسيدند كه اگر زمينه ي گناه براي شما پيش بيايد چه مي كنيد ؟ ايشان فرمود : به خدا پناه مي برم . راه دوم تنهايي زندگي نكردن است .بعضي گناهان پنهاني در خلوت هاي يك نفره انجام مي شود . فردي در مدينه خدمت امام صادق (ع) رسيد و امام از ايشان پرسيد كه دركجا منزل كرده اي ؟ او آدرس محلي را داد . امام پرسيد : آيا تنها زندگي مي كني يا دوستي هم داري ؟ او گفت: من تنها زندگي مي كنم. امام فرمود: تنها نباش ، محل زندگي ات را عوض كن . در تنهايي شيطان فرصت بيشتري براي فريب انسان دارد .الان سبك زندگي ها به اين طرف رفته است كه جوانان دوست دارند محل خلوتي داشته باشند در حاليكه اين روش تعريف شده اي نيست . كساني كه گرفتار گناهان پنهاني و يك نفره هستند يا قبلا

ص: 2476

بوده اند ،مي دانند كه مقاومت در برابر اين گناهان در تنهايي خيلي سخت است . وقتي انسان تنها است فرصتي براي شيطان است كه او را وسوسه بكند . زيرا در تنهايي فكرهاي شيطاني به سراغ انسان مي آيد و مانعي هم وجود ندارد. پيامبر فرمود: از رحمت خدا دور باد، كسي كه تنها در خانه مي خوابد . در اسلام داريم كه تنها غذا نخوريد ، نخوابيد، مسافرت نروييد و ... راه سوم اين است كه ما فكر گناه را نكنيم . امام صادق (ع) فرمودند : وقتي عيسي حواريون را نصيحت مي كرد . گفت كه موسي به شما امر كرده كه قسم دورغ نخوريد ولي من به شما مي گويم كه قسم راست را هم نخوريد . موسي به شما گفت كه آلوده ي گناهان شهواني و جنسي نشويد ولي من مي گويم اصلا فكر اين گناه را هم نكنيد . انسان در هر كاري اگر بخواهد آنرا به مرحله ي عمل برساند حتما در مورد آن فكر مي كند . حتي آلوده كردن و مشغول كردن فكر به گناه هم جايز نيست. پيامبر مي فرمايد : كسي كه زياد فكرش در گناه باشد به سمت آن گناه كشيده مي شود. راه چهارم اين است كه اگر مرتكب گناه شديم با اراده ي قوي در برابر گناه بايستيم و نگذاريم كه گناه ادامه پيدا بكند. در كتاب گفتار معنوي استاد مطهري داريم كه مامون بيمار شده بود و بيماري او اين بود كه خاك مي خورد. اين بيماري خيلي سخت است . هيچ كدام از درمان ها جواب ندارد . فردي

ص: 2477

گفت كه من درمان قطعي دارم . آن فرد گفت : تو خليفه هستي ،يك تصميم شاهانه بگير . مامون گفت : ما كه مي خواهيم مملكتي را رهبري كنيم بايد در مقابل اين بيماري بايستيم و اين كار را هم كرد . در روايت داريم : اگر كسي به گناهي عادت كرد ، كنار گذاشتن آن گناه معجزه است. اگر انسان خودش براي ترك گناه تصميم بگيرد، اين معجزه است .در گناهان پنهاني و يكنفره مثل خود ارضائي اثرات بدي روي جسم و روح انسان دارد و در تمام حواس انسان تاثير مي گذارد و اراده را ضعيف مي كند. انسان قبل از اينكه معتاد به گناه بشود بايد آنرا ترك كند . ما بعضي مواقع خودمان را خيلي قوي مي دانيم و مي گوييم كه من هر وقت بخواهم مي توانم گناهم را ترك كنم . مثلا كسي كه سيگار مي كشد ، مي گويد كه من به خودم مطمئن هستم و هر وقت بخواهم مي توانم آنرا كنار بگذارم . اين اشتباه است . راه پنجم اين است كه انسان به وعده ها و وعيدهاي الهي توجه بكند . اگر كسي اين باورهاي ديني را قبول كند،مقاومت در برابر گناه براي او آسان مي شود. در سوره قاف ( آيه 29 تا 35) داريم : ما بهشت را براي متقين زينت داده ايم . بهشت براي كساني است كه اهل توبه و بازگشت باشند . متقي كسي است در پنهان از خدا بترسد . اگر در جايي كه مانعي نيست و شما به خاطر خدا گناه نكردي آنگاه بهشت جاودان را به

ص: 2478

شما مي دهند . در خيلي از گناهان علني زمينه براحتي فراهم نمي شود و عده اي ما را مذمت مي كنند. در گناهان پنهاني فقط من و خدا هستيم و اين وعده ها مي تواند ما را از ارتكاب گناه دور نگه دارد. نويسنده اي نوشته بود: كساني كه به گناهان فردي معتاد مي شوند ، اعتيادي پيدا مي كنند كه اعتياد آنها از اعتياد به مواد مخدر بدتر است . يعني اعتياد نابود كننده اي است . در سوره ملك و يس هم اين وعده ها ديده مي شود. انسان بايد ايمان به غيب را در زندگي اش باور كند . در كتاب شهيد دستغيب داستان پدر و پسري هست كه براي سرقت به باغي رفته بودند . وقتي پدر مشغول سرقت شد به پسرش گفت كه اگر كسي ما را ديد ، به ما خبر بده . تا پدر شروع به دزدي كرد ، پسر گفت: او دارد ما را مي بيند. پدر گفت : چه كسي ؟ پسر گفت : خدا. ما خيلي از گناهان را بخاطر حفظ آبروي اجتماعي مان انجام مي دهيم . ما خيلي از گناهان جمعي را انجام مي دهيم تا از چشم مردم نيفتيم . حتي ما بعضي از موقعيت هاي حلال را هم انجام نمي دهيم و مي گوييم در شان ما نيست . يعني ما از حلال بخاطر نگاه مردم صرف نظر مي كنيم . كسي كه در پنهان گناه مي كند يعني به غيب اعتقاد ندارد. ما شاهدان زيادي داريم : خدا ،پيامبر ،اعضاي بدن انسان ،زمين ،زمان ،ملائك و ... خدا در

ص: 2479

مورد ابراهيم مي فرمايد : او بصورت پنهاني پيش خدا راز و نياز مي كرد . پس انسان بايد در پنهاني از خدا بترسد . سوال – آيات آخر سوره ي قلم و آيات ابتدايي سوره الحاقه را توضيح بفرماييد . پاسخ- در آيه پاياني سوره قلم ( آيه چشم زخم ) وان يكادالذين كفروا ... داريم كه كفار مي خواستند با چشم زخم پيامبر را از بين ببرند . در اين آيه اصل چشم زخم مسلم است . در سوره يوسف آيه 63 داريم كه يعقوب به برادران يوسف كه مي خواستند به مصر بروند گفت كه همه با هم وارد نشويد و هر كدام از يك در مختلف وارد بشويد. ( منظور مورد چشم زخم قرار گرفتن بود) در نهج البلاغه در كلمه 400 قصار داريم : چشم زخم حق است . از نظر عقلي هم چشم زخم وجود دارد. وقتي اشعه ي ليزر مي تواند تاثير خاص داشته باشد ،پس چشم هم مي تواند تاثيري داشته باشد . مهم اين است كه ما براي دفع چشم زخم بدنبال خرافات نرويم . امام رضا (ع ) براي دفع چشم زخم مي فرمايند : سوره حمد ،توحيد ،ناس ،فلق و آيةالكرسي را در كاغذي بنويسيد . امام صادق (ع) مي فرمايد كه اگر منظره اي چشم شما را گرفت ، براي دوري از چشم زخم بگوييد: ماشاءالله ولاقوة الابالله ، الله اكبر و آيه ان يكاد الذين كفرو... . پس ما نبايد سراغ كارهاي خرافي برويم . سوال – در مورد وعيدهاي الهي توضيحاتي بفرماييد . پاسخ – انسان در شرايطي كه گناه پنهاني

ص: 2480

را انجام مي دهد، بايد خدا را ناظر بر خودش بداند . در كتاب كافي شيخ كليني داريم : عده اي در كشتي بودند و كشتي دچار بلا شد و همه مُردند و فقط خانمي زنده ماند و به جزيره اي رسيد . مردي آلوده اي به اين زن نزديك شد و ديد كه اين زن مي لرزد . آن مرد گفت كه چرا مي ترسي ؟ زن گفت كه من از خدا مي ترسم . اين جوان تكاني خورد و گفت : تو كه زن پاكدامني هست از خدا مي ترسي ، من كه گناهكار هستم ،بايد بيشتر از خدا بترسم . اين جوان توبه كرد و بازگشت . او در مسيري با راهبي همسفر شد. آفتاب شديدي بود . جوان به راهب گفت كه شما دعا كن كه سايه اي بالاي سر ما قرار بگيرد زيرا من قابل دعا كردن نيستم . راهب دعا كرد و سايه اي بالاي سر آنها قرار گرفت . وقتي آن دو خواستند از هم جدا بشوند سايه همراه با جوان آمد . راهب گفت كه تو پيش خدا از ما مقرب تر هستي . جوان گفت : من بازگشته به درگاه الهي هستم . پس بخاطر يك گناه پنهاني كه اين جوان انجام نداد ،فضل الهي شامل حال او شد . وقتي يوسف و زليخا در معرض گناه قرار گرفتند، زليخا پارچه اي روي بتي كه مي پرستيد انداخته بود تا درمقابل او گناه نكند ، تو از روي سنگي شدي شرمسار ،مرا شرم نايد زپروردگار . اگر ما معتقد به ناظريت خدا هستيم گناهي مرتكب نمي

ص: 2481

شويم . ما بايد به وعده هاي الهي شاد باشيم و هم نگران وعيدهاي الهي باشيم. بعضي ها فكر مي كنند كه گناهان پنهاني گناهان سنگيني نيست . در نهج البلاغه حكمت 303 مي فرمايد : از گناهان درخلوت بپرهيزيد زيرا قاضي خودش شاهد است . پس انكار آن خيلي سخت است . فردي به امام حسين (ع) گفت كه من مي خواهم گناه نكنم ولي نمي توانم . چكار كنم ؟ امام فرمود : جايي گناه كن كه خدا تو را نبيند و از حكومت خدا بيرون برو و گناه بكن . پس ما در سرزمين خدا و ميهمان خدا هستيم ، در نگاه خدا هستيم و در آخر هم كار ما با خداست . با اين زمينه ها صبر بر گناه آسان مي شود. انشاء الله خداوند رحمت واسعه ي خودش را شامل حال ما بكند .

91-01-19

90/1/19 دنيا به كام تلخ من امشب عسل شده است شيرين شده است و ماحصلش اين غزل شده است : زهرايي و تلولوي نور محبتت در سينه ام ز روز لم يزل شده است ، از عرش آمدي و زمين آبرو گرفت بايد براي بردن نامت وضو گرفت ، عمرت نفس نفس همه نفس تنبيه زندگي ست حرفت چراغ راه و مفاتيح زندگي ست ، اشك شما عذاب بهشت است خنده كن لبخندت آفتاب بهشت است خنده كن ، دنياي ما نبوده برازنده ي شما هجده نفس زمين شده شرمنده ي شما ، آيينه اي نهاده خدا بين سينه ام حس مي كنم مزار تو را بين سينه ام . سوال – در مورد صبر در

ص: 2482

زندگي حضرت زهرا (س) توضيحاتي بفرماييد . پاسخ – چهار كتاب حديثي سر آمد كتابهاي حديثي ما است : كافي ، من لايحذر الفقيه ، تهذيب و استبصار . روايتي در كتاب كافي مرحوم كليني و كتاب تهذيب شيخ طوسي است كه رواي آن موسي بن قاسم از اصحاب امام رضا (ع) و امام جواد (ع) است كه بيش از نه صد حديث ازائمه نقل كرده است . و سي كتاب نوشته است و او از صحابي مورد اعتماد است . راوي مي گويد : من به محضر امام جواد (ع) رسيدم و پرسيدم كه وقتي من به طواف مكه مي روم ،دوست دارم به نيت ائمه طواف كنم . به من گفته اند كه به نيت ائمه نمي شود طواف كرد . امام فرمود : به تو اشتباه گفته اند ، تو مي تواني به نيت ائمه طواف كني . بعد از سه سال دوباره من به محضر امام جواد (ع) رسيدم . و گفتم كه در اين مدت طواف هاي من در روز اول به نيت رسول الله ، روز دوم به نيت امام حسن (ع) و ... تا امام جواد (ع) بوده است ، گاهي به نيت مادرتان طواف مي كردم ولي اينكار در برنامه ي من نبوده است . اگر اين دفعه به مكه مشرف شدي ،بيش از همه براي مادرم فاطمه طواف كن كه او از همه بالاتر است و اين با فضيلت ترين عملي است كه تو انجام مي دهي . مقام پيامبر از فاطمه بالاتر است ولي امام مي فرمايد كه طواف براي مادرم افضل است . چرا

ص: 2483

؟ زيرا در طول تاريخ ،عده اي سعي داشتند كه نام فاطمه در تاريخ فراموش بشود. و ائمه در برابر اين فكر اصرار داشتند كه نام فاطمه فراموش نشود . اگر ما مي خواهيم مجلسي بگيريم مجلس را بنام فاطمه برگزار كنيم واگر مي خواهيم كتابي بنويسيم در مورد حضرت فاطمه كتابي بنويسيم و در كلمات حضرت به دنبال معارف باشيم اگر مي خواهيم بيمارستان يا مركزي را نامگذاري كنيم . بزرگان ما هم به همين جهت روي فاطميه تاكيد دارند . پنجشنبه (روز شهادت حضرت فاطمه) و جمعه وشنبه ، سه روز اول فاطميه ي است . روز چهارم و پنجم و ششم ( روز شهادت) ارديبهشت است ، سه روز دوم فاطميه است . مسلمين تا آنجا كه مي توانند مراسم جشن و شادي را نگيرند . در بيستم جمادي الثاني روز ولادت حضرت فاطمه است و شما مي توانيد جشن شان را در آن روز بگيرند . پس مسلمين بين دو فاطميه را هم احترام كنند . اميرالمومنين فرمودند: از روزي كه پيامبر مبعوث شدند ، من روز آرامي نداشتم . در كودكي در مكه بوديم و مورد اذيت و آزار مكيان قرار مي گرفتيم و در مدينه هم در جنگ هاي متعدد شركت مي كرديم و در جهاد بوديم . حضرت نمي فرمايند كه من آرامش نداشتم . رزمندگان ما در طي هشت سال يك روز آرام نداشتند ولي آرامش داشتند . در مورد زندگي حضرت فاطمه هم همين طور است و تمام زندگي حضرت همراه با سختي بوده است . در سال پنجم بعثت فاطمه بدنيا آمد و آن زمان

ص: 2484

اوج اذيت و آزار مشركين مكه نسبت به پيامبر بود . در شعب ابوطالب فاطمه پنج ساله بود . در ده ساله مدينه فاطمه در اوج سختي ها و جنگ ها بوده است . مشركين بيش از نود جنگ بر پيامبر تحميل كردند. ما مي خواهيم از زندگي حضرت درس بگيريم . در تمام نبردها اميرالمومنين همراه با پيامبر بودند و بعضي مواقع زخمي به خانه مي آمدند. در جنگ احد بيش از نود جراحت بر پيكر اميرالمومنين وارد آمد . ولي همه ي اين ناراحتي در بيرون از خانه بود و به محضي كه ايشان وارد خانه مي شدند با يك نگاه به فاطمه ،همه ي ناراحتي هاي ايشان تمام مي شدند. محيط خانه بايد اين چنين باشد . حضرت فاطمه شهادت تمام اقوام را تحمل كردند ، ايشان در سن پنج سالگي مرگ مادرشان خديجه را تحمل كردند و در سن هجده سالگي مرگ پدر را تحمل كردند .فاطمه كنار بستر پيامبر گريه مي كردند ، پيامبر پرسيد كه چرا گريه مي كني ؟ پيامبر فرمود : من مي روم ، خدا با شماست . پيامبر ديدند زني در كنار قبري نشسته است و بي تابي مي كند . پيامبر به او فرمود : صبر كن . او پيامبر را نشناخت و گفت : اي آقا به دنبال كار خودت برو ، من فرزندم را از دست داده ام . فردي به زن گفت كه او پيامبر بود . او به دنبال پيامبر دويد و گفت كه من اشتباه كردم ، و پرسيد كه اگر من صبر كنم آيا براي من پاداشي هست

ص: 2485

؟ پيامبر فرمود : اجر و پاداش براي كسي است كه در مرحله ي اول مصيبت صبر بكند . مصيبت در مرحله ي اول خيلي سنگين است . در زيارتنامه ي حضرت زهرا مي خوانيم : خدا تو را امتحان كرد و تو صبر كردي . بعد پيامبر از دنيا مي رود ، فاطمه به ميدان مي آيد و به وظيفه اش عمل مي كند خطبه ولي صبر هم مي كند . حضرت فرمود : مصيبت هايي بر من وارد شد كه اگر به روز وارد مي شد به شب تبديل مي شد ولي من صبر كردم . امير المومنين مي فرمايد : من مثل كسي كه خار در چشم و استخوان در گلو دارم ، صبر مي كنم . حضرت فاطمه در خطبه اش مي فرمايد : من صبر مي كنم مثل كسي كه با كارد او را قطعه قطعه مي كنند . اگر انسان وظيفه اي را انجام مي دهد نبايد آنرا بزرگ ببيند . اميرالمومنين در كنار بستر فاطمه نشسته بودند و به فاطمه مي گفتند كه چرا گريه مي كني ؟ همه ي اين مصيبت ها پيش من كوچك است زيرا در راه خداست . وقتي زينب در كنار بدن قطعه قطعه شده ي حسين مي آيد مي فرمايد : خدايا اين قرباني اندك را از من بپذير . ايشان در اوج سختي ها صبر خودش را كوچك مي داند . اگر انسان در راه خدا بودن را باور بكند ، تمام اين مشكلات را تحمل مي كند . مانبايد فكركنيم كه اگر مشكلاتي به زندگي ما مي رسد حتما تقصير

ص: 2486

ما است زيرا در زندگي تمام ائمه مشكلاتي بوده است . البته زندگي حتما نبايد همراه با سختي باشد ولي الزاما زندگي هميشه همراه با راحتي نيست . انسان بايد سختي هاي زندگي را تحمل بكند . اميرالمومنين مي فرمايد : روزي پيامبر من ،حسن ،حسين و فاطمه را جمع كرد و فرمود كه پيك وحي الهي خبر آورده است كه شما دچار سختيهاي زيادي مي شويد ، موضع شما چيست ؟ آنها به رسول خدا گفتند كه ما صبر مي كنيم . قرآن وعده داده است كه به صابران اجر و پاداش بي حساب مي دهد . بعد از اين جلسه ي خصوصي ،آيه ي 20 سوره ي فرقان نازل شد . اگر انسان خدا را بصير بداند ، مصيبت ها آسان مي شود. سوال – در مورد صبر در زندگي حضرت زهرا توضيحاتي بفرماييد . پاسخ - مرور زندگي حضرت فاطمه به زندگي ما جهت مي دهد . ما نمي خواهيم اين مطالب را براي ثوابش بشنويم ، ما مي خواهيم اين مطالب در زندگي مان راه پيدا بكند . در ده سال زندگي حضرت فاطمه با علي (ع) ، يكي از مراحل زندگي ، صبر بر فقر و تنگدستي است . زندگي آنها شيرين بوده است با اينكه امكاناتي نداشتند ولي آنها آرامش داشتند. وقتي جهيزيه ي حضرت فاطمه را آوردند، اشك چشم پيامبر جاري شد و فرمود : خدايا مبارك بگردان زندگي را براي اين زن و شوهري كه بيشتر ظروف شان از گِل است ، خدايا در اين زندگي الفت و مهرباني قرار بده . البته اگر امكانات باشد خوب

ص: 2487

است ولي اگر امكانات نبود ، انسان بايد با آن بسازد. امكانات خوب حق مومن است ولي محور زندگي نيست . پيامبر به خانه ي فاطمه آمدند و از علي پرسيد : فاطمه را چگونه يافتي ؟ علي (ع) فرمود : فاطمه ياور خوبي براي بندگي خدا . روزي پيامبر به خانه ي فاطمه آمدند و ديدند كه او خيلي درگير زندگي است. ايشان چهار فرزند پشت سر هم داشتند و شوهرشان در جنگ بود و آن زمان دوران فقر مسلمانان بود . پيامبر ديد كه كار خانه براي او سخت است و دست حضرت زهرا با آسياب دستي مجروح شده است ، پيامبر فرمود : فاطمه جان صبر كن ،شيريني آخرت را در پيش داري . پس اگر شرايط به اين صورت رسيد ،انسان بايد شرايط سخت را تحمل كند. سوال – آيات پاياني سوره ي طلاق را توضيح بفرماييد . پاسخ – در اين آيات داريم كه اگر كار به طلاق كشيده شد يك جوري زندگي را برگردانديد . شرايط طلاق خيلي سنگين است . خيلي از خانم ها تصور مي كنند كه اگر مدتي از همسرشان جدا باشند ، ديگر جاري شدن صيغه ي طلاق لازم نيست . اگر زن و شوهر شصت سال هم از هم جدا باشند تا طلاق شرعي خوانده نشود ، نمي توانند از هم جدا بشوند و دوباره ازدواج بكنند. اگر مرد از طلاق پشيمان بشود برگشتن به زندگي خيلي آسان است . نيازي به صيغه خواندن نيست و به سادگي مي تواند به زندگي برگردد البته اگر هنوز خانم در مدت عده سه ماه و ده

ص: 2488

روز باشد . قرآن مي فرمايد : اگر شما زن را طلاق داديد نبايد او را از خانه بيرون كنيد . آنها را اذيت نكنيد كه آنها از سر سختي به بيرون از خانه بروند . اگر خانم باردار بود هزينه ي حمل و شيردهي او را بدهيد . سوال – در ادامه ي صبر حضرت فاطمه در زندگي توضيحاتي بفرماييد . پاسخ – ما كمالات اكتسابي فاطمه ي زهرا را گفته ايم . تمام صفاتي را كه ما گفته ايم تفضلي نبود كه خدا به فاطمه عطا كرده باشد . حضرت مقامات تفضلي فراواني دارد . اين كمالات را حضرت فاطمه در زندگي كسب كرده است . اميرالمومنين دركنار بستر فاطمه نشسته بود و فرمود چقدر خوب است كه زن و شوهر درخانه با هم صحبت كنند ، جانم فداي تو باد ، جان من بلا گردان تو باد ، در خوبي و سختي همراه تو هستم . اين ها كمالات اكتسابي است . در زندگي حضرت فاطمه صبر بر بيماري بود. داستان نزول سوره ي هل اتي اين است كه حسن و حسين سخت بيمار شدند و حضرت نذر كردند كه سه روز ، روزه بگيرند . بعد از سه روز ، روزه گرفتن حضرت سردرد شديدي گرفتند . اميرالمومنين به فاطمه فرمود : بشارت ، صبر ،اگر مي خواهي به درجات الهي برسي بدون صبر به ان نمي رسي . در خطبه ي 202 نهج البلاغه وقتي حضرت علي (ع ) پيامبر سخن مي گفتند : سلام از من و دختري كه به جوار تو رسيد و خيلي زود به تو ملحق

ص: 2489

شد ، صبرم كم شده است گاهي مصيبت آنچنان سنگين مي شود كه صبر كم مي شود . من آن روزي دل از جان شسته بودم كه بعد از مرگ زهرا زنده بودم ، خودم كندم چو آن شب قبر او را تو گويي قبر خود را كنده بودم . درادامه حضرت مي فرمايد : يا رسول الله اين امانتي كه به من سپرده بودي از من گرفتند . غم من دائمي است و من شبها خواب ندارم تا من به تو ملحق بشوم . درنهج البلاغه داريم : دخترت فاطمه به تو خبر مي دهد ولي نه ، اگر به اصرار از فاطمه نپرسي فاطمه به تو نمي گويد كه چه بر او گذشت . بعد از نبي به دخترش امت امان نداد ، از مهر كسي تسلي آن خسته جان نداد ، مي خواست با علي سوي مسجد رود ، ولي دردا كه تازيانه امان نداد ، مي خواست تا دهد جان به پشت در ، چون بي كسي علي ديد جان نداد ، هر قهرمان كند به نشان خود افتخار زهرا نشان خود به هم علي نشان نداد .

1392

92-12-27

برنامه سمت خدا موضوع برنامه: سيره ي اهلبيت (عليهم السلام)، سيره علوي كارشناس:حجت الاسلام والمسلمين حسيني قمي تاريخ پخش: 27/12/92 بسم الله الرحمن الرحيم و صل الله علي محمدٍ و آله الطاهرين هوا، هواي لطيفي است، طراوت است و ترنم و شبنم است و شقايق هواي همهمه دارندابر و تندر و باران، هواي زمزمه دارند بيد و باد و بنفشه و من هواي تو را دارم آقاي شريعتي: سلام مي گويم به همه ي بيننده هاي خوبمان، خانم ها

ص: 2490

و آقايان، پيشاپيش فرا رسيدن بهار 93 را به همه ي شما تبريك عرض مي كنم. انشاءالله اين ايام، ايام پر بركتي براي همه ما باشد. حاج آقاي حسيني قمي، سلام عليكم و رحمة الله خيلي خوش آمديد. حاج آقاي حسيني قمي: عليكم السلام و رحمة الله، عرض سلام و ارادت خالصانه به همه ي بينندگان عزيز دارم. آقاي شريعتي: سلامت باشيد. خيلي خوشحاليم كه خدمت شما در اين دكور بهاري سمت خدا هستيم و خوشحال هستيم كه برنامه ي امروز را با احترام تقديم نگاه دوستان خوبمان مي كنيم. روزهايي كه خدمت حاج آقاي حسيني هستيم، مي دانيد كه در هفته هاي اخير حاج آقاي حسيني سيره ي علوي و مباحث مربوط به سيره ي اميرالمؤمنين(ع) را ارائه مي دهند و خيلي هم مورد استقبال دوستان خوبمان قرار گرفت، امروز هم خدمت شما هستيم. بحث شما را مي شنويم. حاج آقاي حسيني: بسم الله الرحمن الرحيم. من فقط اشاره كنم پيام بينندگان عزيز را كه مي ديدم، يكي از بينندگان نوشته بود كه شما بايد خيلي خدا را شاكر باشيد كه در اين طرح جديد بحث از اميرمؤمنان و سيره ي اميرالمؤمنين نصيب شما شد. من هرچه خدا را شكر كنم، باز هم كم است. نمي توانيم سپاسگزار اين نعمت بزرگ الهي باشيم كه روزهاي سه شنبه انشاءالله هم خودمان و هم بينندگان مهمان سفره ي اميرالمؤمنين و نهج البلاغه اين كتاب مظلوم آن حضرت و ناشناخته هستيم. انشاءالله كه خداوند اين توفيق را براي ما مستدام بدارد. ما در بحث امروزمان پيرامون سيره ي اميرالمؤمنين(ع) به عدالت در زندگي حضرت اشاره مي كند. البته مي دانيد عدالت گاهي عدالت فردي است، گاهي عدالت اجتماعي است. حالا بحث امروز ما عدالت اجتماعي اميرالمؤمنين(ع) است.

ص: 2491

سخن را با يك داستاني آغاز مي كنم كه هم شيخ طوسي در امالي نقل فرمودند، و هم در شرح نهج البلاغه ي ابن ابي الحديد از علماي اهل سنت و علماي اهل شيعه نقل شده است. خود نهج البلاغه هم در خطبه ي 295 اشاره اي به اين داستان شده است كه مقداري از اين خطبه را هم مي خوانيم. داستان اين است كه اميرالمؤمنين(ع) دومين روز بيعت با حضرت، وقتي بعد از 25 سال خانه نشيني خلافت را پذيرفتند، روز دوم آمدند يك خطبه اي براي مردم خواندند. خطبه مفصل است، فرازهاي كوتاهي از آن را اشاره مي كنم. فرمودند: «إنما أنا رجل منكم لي ما لكم و علي ما عليكم» (شرح نهج البلاغه/ج7/ص36) من يكي از شما هستم. «إنما أنا رجل منكم» من يكي از شما هستم. هرچه براي شما هست، براي من هم هست. هر قانوني براي شما محدوديتي ايجاد مي كند، براي من هم ايجاد مي كند. هيچ تبعيضي، هيچ چيز اضافه اي، تفاوتي به هيچ وجه براي من نسبت به شما نيست. اين كلام خيلي زيباست، يك حاكمي در اوج قدرت، در خطبه ي اولي كه مي خواهد با مردم صحبت كند، مي گويد: «إنما أنا رجل منكم» خيلي حرف است. ما اگر روي همين كلمه تا آخر فرصت امروز صحبت كنيم، باز مجال هست. ولي مي خواهم با عجله كل بحث را تقديم كنم. مي فرمايد: در مسائل حكومتي من مثل شما هستم. من يكي از شما هستم. مقام اميرالمؤمنين(ع) جاي خود، موقعيت جاي خود، علم و دانش جاي خود، خلافت جاي خود است. ولي در مسائل حكومتي «رجل منكم» من يكي از شما هستم. هرچه براي شماست، براي من هم هست. اگر قانوني شما را محدود

ص: 2492

مي كند، مرا هم محدود مي كند. مورد دوم فرمودند: نسبت به بيت المال هم «المال مال الله يقسم بينكم بالسوية» (شرح نهج البلاغه/ج7/ص36) از اين به بعد بيت المال به عدالت بين همه تقسيم مي شود، و هيچ تفاوتي بين كسي وجود ندارد. اين روز دوم حضور حضرت در مسأله ي خلافت هست ومهم ترين مسأله در زندگي اميرالمؤمنين(ع) كه مي دانيد سنگين ترين چالش هم براي حضرت ايجاد كرد، همين مسأله بود. «المال مال الله يقسم بينكم بالسوية». مسأله ي سوم خيلي جالب است. يك عده اي حتماً خواهند گفت: آقا «بالسوية» يعني چه؟ پس ما كه در بدر بوديم، ما كه در احد بوديم، ما كه سابقه ي ايمان داريم، ما كه سابقه ي هجرت داريم، ما كه سابقه ي جهاد داريم، ما جزء مجاهدين هستيم. ما جزء رزمندگان هستيم، ما جزء اول مؤمنين هستيم. ما جزء سابقين هستيم. مهاجر و غير مهاجر يكي، مجاهد و غير مجاهد يكي، آن كه سبقت داشته، احدي و بدري و ديگران يكي، فرمودند: شما در تقسيم بيت المال فرقي نداريد. من از اينكه اين روايت ها را به عجله مي خوانم، ناراحت هستم. ولي چاره اي نيست. فرمودند: «و للمتقين عند الله غدا أحسن الجزاء» پرهيزگاران، آنهايي كه تقواي بيشتري دارند، خدمت بيشتري كردند، جهاد بيشتري انجام دادند، سبقت در ايمان داشتند، در بدر و احد بودند، اولين مؤمنين بودند، پاداششان فردا با خداست. اما اينجا چيزي اضافه نيست. «غدا أحسن الجزاء» بهترين پاداش را هم خدا به آنها مي دهد، ولي فردا در قيامت مي دهد. فردا نياييد بگوييد: آقا پس ما چه؟ ما در احد و احزاب بوديم. اول مؤمن و دوم مؤمن و سوم مؤمن ندارد. نكته ي چهارم فرمودند: همه ي شما فردا بياييد،

ص: 2493

بنا است بيت المال تقسيم شود، آنچه در بيت المال موجود است، حضرت محاسبه اي به ابي رافع كرده بودند كه متولي بيت المال بود، فرمودند: فردا به همه نفري سه دينار بده. همه نفري سه دينار! فردا بنا شد تقسيم شود. چند اعتراض شد. يكي از معترضين كسي به نام «سهل بن حنيف» است. يك جواب قشنگي حضرت به او داد. گفت: «يا أمير المؤمنين هذا غلامي بالأمس و قد أعتقته اليوم» (شرح نهج البلاغه/ج7/ص37) اين آقا را مي بيني، اين تا ديروز برده ي من بوده است. امروز آزادش كردم. تكليف ما چيست؟ حضرت فرمود: به تو و غلامت نفري سه دينار مي دهم! هردو يكسان و هيچ فرقي ندارد. «نعطيه كما نعطيك» گفت: آقا ديروز آزاد شده است. من امروز او را آزاد كردم. فرمودند: فرقي ندارد. اعتراض دوم پنج نفر معترض بودند كه اينها براي خودشان عناوين و عنواني داشتند، طلحه، زبير، مروان، عبدالله بن عمر، سعيد بن عاص. عرض كردم داستان را هم ابن ابي الحديد كه از علماي اهل سنت هستند، و شرح نهج البلاغه اش را چند بار اشاره كرديم، شيخ طوسي در امالي مفصل نقل كرده است. اين پنج نفر اعتراض داشتند. حضرت آمدند روز بعد وقتي صداي اعتراض اينها را شنيدند يك خطبه ي ديگري خواندند، من آن خطبه را ديگر نمي گويم، دو ركعت نماز خواندند، بعد از دو ركعت نماز به طلحه و زبير فرمودند: بياييد ببينيم حرف شما چيست؟ از اينجا به بعدش در خود نهج البلاغه هست. عزيزان خطبه ي 205 نهج البلاغه را اگر ملاحظه كنيد، طلحه و زبير گفتند: ما دو اشكال به شما داريم. ايراد اول اينكه منظور شما از «بالتسوية» چيست؟ يعني چه كه

ص: 2494

من مساوي بين همه تقسيم مي كنم؟ اين كار معنا ندارد. ايراد دوم اينكه چرا با ما در امور مشورت نمي كنيد؟ ما «بالتسوية» را قبول نداريم. براي چه با ما مشورت نمي كنيد؟ حضرت فرمودند: من چند سؤال از شما دارم. «أَ لَا تُخْبِرَانِي أَيُّ شَيْ ءٍ كَانَ لَكُمَا فِيهِ حَقٌّ دَفَعْتُكُمَا عَنْهُ» (شرح نهج البلاغه/ج11/ص7) حقي شما پيش من در بيت المال داشتيد كه من آن حق را به شما نداده باشم؟ حق شما را به ديگران داده باشم؟ فرمود: چيزي از بيت المال براي خودم برداشتم؟ گفتند: نه! فرمودند خوب اين در بحث تقسيم، اما مشورت! آيا تا امروز كه من امور خلافت را متصدي شدم، آيا جايي اشتباهي كردم، مشكلي داشتم؟ «أَخْطَأْتُ» خطايي داشتم كه نيازي به مشورت با شما داشته باشم؟ چه نيازي به مشورت داشتم؟ فرمودند: مي دانيد «وَ اللَّهِ مَا كَانَتْ لِي فِي الْخِلَافَةِ رَغْبَةٌ» به خدا قسم هيچ رغبت و ميلي به خلافت ندارم. «وَ لَا فِي الْوَلَايَةِ إِرْبَةٌ» هيچ علاقه و احتياجي به خلافت ندارم. شما مرا دعوت كرديد، «وَ لَكِنَّكُمْ» آن جمعيتي كه خود حضرت در نهج البلاغه مي فرمايند: به حدي جمعيت زياد بود كه نزديك بود حسنين (امام مجتبي و سيد الشهداء) زير دست و پا از بين بروند. فرمود: مردم اصرار كردند. من ميلي نداشتم. رغبتي نداشتم. من مي خواهم به اين دو مسأله اشاره كنم. در بحث مشورت، مسأله اي پيش نيامده كه چيزي بر من مخفي باشد. چون مي دانيد حرف اينها چه بود؟ مشورت در چه مي خواستند؟ اولاً اميرالمؤمنين(ع) كسي بود كه مي فرمودند: «سلوني قبل أن تفقدوني» (شرح نهج البلاغه/ج2/ص286) اينها اميرالمؤمنين را نشناخته بودند. يا اگر مي شناختند بهانه گيري مي كردند. كسي كه مي گويد: من راه هاي

ص: 2495

آسمان را بهتر از راه هاي زمين بلد هستم، با چه كسي مشورت كند؟ ثانياً مشورت براي چه؟ تازه اول بسم الله است. مسلّمات احكام داريم، اينها مشورتي نيست. من با شما مشورت كنم كه بيت المال را چگونه تقسيم كنم؟ احكام الهي روشن نيست؟ فرض بفرماييد در يك مسأله ي جزئي مي خواهيم يك تصميمي بگيريم. پيامبر هم با اصحابشان مشورت مي كردند. به هر دليلي كه حالا بزرگان فرمودند، انگيزه هاي پيامبر در اين مشورت چه بوده است؟ در جنگ احد مشورت كرد كه آقا در مدينه بمانيم، يا بيرون مدينه برويم؟ اما الآن چنين مسأله اي پيش نيامده است. احكام مسلّم الهي است. تقسيم بيت المال است، حكمش خيلي روشن است. براي چه بايد با شما مشورت كنم؟ كجا من درمانده ام؟ كجا جهلي داشتم؟ كجا خطايي داشتم كه نياز به مشورت با شما داشته باشم؟ اما مسأله ي تقسيم؛ حضرت فرمود: «وَ أَمَّا مَا ذَكَرْتُمَا مِنْ أَمْرِ الْأُسْوَة» (شرح نهج البلاغه/ج11/ص7) اين جمله خيلي زيباست. خود ابن ابي الحديد اين داستان را اينطور نقل مي كند. و آن اينكه مردم حدود بيست و چند سال به يك برنامه اي عادت كرده بودند، اين از زمان خليفه ي دوم شروع شد. زمان خليفه ي اول هم نبوده، ابن ابي الحديد مي گويد: زمان خليفه ي دوم، خليفه ي دوم چند امتياز بين افراد قائل بود. مي گفت: كساني كه سبقت در اسلام داشتند، بايد سهمشان بيشتر باشد. آنهايي كه روزهاي اول مسلمان شدند. دوم اينكه مهاجر بر انصار بايد ترجيح داشته باشد. به مهاجرين بيش از انصار از بيت المال مي داد. در بين مهاجرين، مهاجر قريش را بر غير قريش ترجيح مي داد. حر را بر عبد ترجيح مي داد. اين چهار امتياز و چهار

ص: 2496

فاصله را ايجاد كرده بود. ابن ابي الحديد نقل مي كند كه خليفه ي دوم به خليفه ي اول هم گفت شما اين كار را انجام بده. كساني كه زودتر اسلام آوردند بايد مقدم باشند. كساني كه مهاجر بودند، مقدم باشند. كساني كه مهاجر از قريش بودند، مقدم باشند. حر مقدم باشد. بايد سهمش از بيت المال بيشتر باشد. خليفه ي اول گفت: نه! من همانطور كه پيغمبر تقسيم مي كرده، عمل مي كنم. ولي خليفه ي دوم اين كار را كرد. خليفه ي سوم اين كار را كرد. مردم 22 سال اينگونه عادت كرده بودند. اميرالمؤمنان به اين 5 نفر مخصوصاً به طلحه و زبير فرمود: «وَ أَمَّا مَا ذَكَرْتُمَا» مي گوييد چرا من از خلفاي قبل از خودم پيروي نمي كنم؟ «فَإِنَّ ذَلِكَ أَمْرٌ لَمْ أَحْكُمْ أَنَا فِيهِ بِرَأْيِي» رأي خودم نيست. من به سنت پيامبر عمل كردم. بگوييد پيامبر چه مي كرد؟ مي گوييد: پيامبر فصل هاي اين تبعيض هايي كه شما مد نظرتان هست و انتظار داريد، انجام مي داده يا انجام نمي داده است؟ اين مورد اول است. اولين مسأله براي اميرالمؤمنين(ع) شروع شد. چالش اول تقسيم بيت المال بود. يك وقت كسي به ذهنش نيايد، آقا خوب راست مي گويند و حرف خوبي است. كسي كه سبقت بيشتري در اسلام داشته، كسي كه در جبهه ها حضور داشته، كسي كه در بدر و احد حضور داشته، اينها بايد مزد بيشتري بگيرند، حضرت فرمود: نه! «و للمتقين عند الله غدا أحسن الجزاء» آنها را نديده نمي گيريم ولي پاداششان پيش خداست. آن كسي كه زودتر اسلام آورده، آن كسي كه در بدر و احد حضور داشته است، در ميدان نبرد حضور داشته است، براي خدا حضور داشته است. لله براي

ص: 2497

بيت المال و پاداش حضور داشته است. البته بحث تقسيم غنايم بحث ديگري است، اما بيت المال است كه بنا است مرتب داده شود، شما چه فرقي داريد؟ ايمان زودتر، جهاد بيشتر، مهاجر هستيد، هجرت كرديد، عده اي هجرت نكرده بودند، «و للمتقين عند الله غدا أحسن الجزاء» اين سنت الهي و فرمان پيامبر است. مورد دوم كه باز خيلي قابل توجه است، در همين روزهاي اول اميرالمؤمنين (ع) بيشتر كارگزاران خليفه ي قبلي را بركنار كردند. شايد يك چند نفري باقي ماندند. عمده ي كارگزاران، فرمانداران، استانداران خليفه ي قبل را بركنار كردند. خوب يكي از اينها معاويه است. معاويه در شام و در قلمرو گسترده ي شام است. معاويه گفت: من با علي(ع) بيعت نمي كنم مگر اينكه اول مرا بر اين پست ثابت كند و بگويد: من باز هم هستم. وگرنه من بيعت نمي كنم. حضرت فرمودند: نه! نمي پذيرم. يك كسي از سر خيرخواهي آمد به اميرالمؤمنان گفت: يا علي «كَيْمَا تَتَّسِقَ عُرَى الْأُمُور» (بحارالانوار/ج32/ص386) گفت: آقا شما سياست داشته باش. چرا سياست نداري؟ فعلاً بگو معاويه باشد. يك چند صباحي باشد، شما تازه به خلافت رسيديد. پايه هاي حكومت شما مستقر شود، بعد معاويه را عزل كن. اينكه اميرالمؤمنين(ع) جاودانه مانده است، براي همين است. عدل اميرالمؤمنان(ع) هيچ مصلحتي را نمي بيند. حضرت از كسي كه مي خواست نظر خيرخواهي بدهد، سؤال كردند. حضرت فرمودند: به من بگو: «أَتَضْمَنُ لِي» (بحارالانوار/ج32/ص386) مي گويي: من الآن معاويه را تثبيت كنم؟ ضمانت مي دهي من در اين فاصله زنده بمانم؟ گفت: آقا من چه تضميني مي توانم بكنم؟ فرمود: من جواب خدا را چه بدهم؟ اگر معاويه حتي بر دو نفر بخواهد حكومت كند، تا چه رسد به

ص: 2498

حكومت گسترده ي شام! مورد سوم باز جالب است. هم ابن ابي الحديد در شرح نهج البلاغه نقل كرده است، هم ديگران نقل كردند. اميرالمؤمنين(ع) يك روز با مالك اشتر درد دل كردند. مالك يار صميمي اميرالمؤمنين(ع) بود. به خاطر همين عدالت حضرت خيلي از ياران امام فرار مي كردند، وقتي فرار مي كردند، كجا مي رفتند؟ نزد معاويه مي رفتند. خيلي از ياران حضرت فرار مي كردند. آنجا همه چيز بود. آنجا تبعيض مهم نبود، اصلاً معاويه دنبال اين مي گشت، يك كسي به شام پناهنده شود. خيلي برايش مهم بود. از اصحاب پيامبر، ياران پيامبر، مدينه اي ها، ياران اميرالمؤمنين، يك نفر هم پناهنده شود خيلي برايش مهم بود. يك روز اميرالمؤمنين(ع) با مالك اشتر درد دل كرد. فرمودند: چرا ياران مي روند؟ چرا خيلي ها فرار مي كنند؟ چرا به معاويه پناهنده مي شوند؟ مالك هم گفت: خيلي روشن است. «أنت تأخذهم بالعدل» (شرح نهج البلاغه/ج2/ص197) اين عدالتي كه شما داري، آنها تحمل ندارند. اميرالمؤمنان(ع) جواب زيبايي دارد. حضرت فرمودند: قرآن كريم آيه ي 46 سوره ي فصلت مي فرمايد: «مَنْ عَمِلَ صالِحاً فَلِنَفْسِهِ وَ مَنْ أَساءَ فَعَلَيْها» (فصلت/46) آن كسي كه براي خدا كار مي كند، خدا مزدش را مي دهد. اميرالمؤمنان(ع) تا آخرين نفس ايستاده است ولي وقتي با مالك درد دل مي كند، فرمود: «و أنا من أن أكون مقصرا فيما ذكرت أخوف» (شرح نهج البلاغه/ج2/ص197) من هنوز نگران هستم كه نكند در عدالت كوتاهي كرده باشم. تو به من مي گويي: جرم تو عدالت تو است؟ عدالت است كه فرار مي كنند و به طرف معاويه پناه مي برند. من نگران هستم كه نكند در عدالت كوتاهي كرده باشم. اين خيلي مهم است كه انساني روز اول خطبه بخواند، روز دوم خطبه بخواند. حرف هايش

ص: 2499

را از روز اول بزند. هيچ مصلحتي در مسأله ي عدالت به خرج ندهد، تازه نگران باشد كه نكند كوتاهي كرده باشم! مطلب چهارم يك داستان بسيار آموزنده است كه واقعاً اگر در زندگي اميرالمؤمنين نبود، جز همين گزارش در عدالت حضرت شايد كافي بود. اين داستان را همه نقل كردند. يك بانوي بزرگواري به نام «سوده ي همدانيه» است. اسم اين بانو در تاريخ آمده است. يك روز او نزد معاويه رفت شكايتي كند. فرق نور و ظلمت را ببينيد. عظمت نور را بخواهد پي ببرد، ظلمت را كنارش بگذارد، بهتر مي فهمد. اين بانو از ارادتمندان اميرالمؤمنين(ع) است. در زمان حكومت اميرالمؤمنين جز ياران حضرت بود، بعد از شهادت اميرالمؤمنين يك كاري پيش آمد، نزد معاويه رفت. وقتي نزد معاويه رفت، معاويه او را شناخت. گفت: تو همان زني نيستي كه در جنگ صفين شعرهاي حماسي براي تشويق ياران اميرالمؤمنين مي گفتي؟ اين زن شاعره بوده است و شعرهاي خيلي زيبايي هم دارد. گفت: تو همان زن هستي؟ گفت: بله! من هستم و افتخار هم مي كنم. «و الله ما مثلي من رغب عن الحق» (بلاغات النساء/ص47) من از آن حقي كه بوده برنگشتم. گفت: براي چه اين كار را كردي؟ گفت: محبت اميرالمؤمنين(ع) و حقانيتي كه در زندگي و روش اميرالمؤمنين مي ديدم. گفت: حال از ما چه مي خواهي؟ تو يار علي هستي، زن شاعره، در جنگ، اينجا چه مي كني؟ گفت: شكايت دارم. گفت: از چه كسي؟ گفت: از كسي كه شما فرستادي. شخصي به نام «بُصر بن ارتات» نامش در تاريخ آمده است. جلاد خون آشامي است كه او هم خيلي ها را كشته است. وارد يك شهر كه

ص: 2500

مي شد به كشتار جمعي از ياران اميرالمؤمنين و ارادتمندان ايشان مي پرداخت. يكي از جرم هاي معاويه هم همين است كه ما يك موقع در تاريخ هم اشاره كرديم. بُصر وقتي وارد يك منطقه اي مي شد، همه را مي كشت. اين زن گفت: بصر به منطقه ي ما آمده است. «فقتل رجالي و أخذ مالي» (بلاغات النساء/ص48) مردان ما را مي كشد و اموال ما را غارت مي كند. من يك تنه به شكايت آمدم. يا او را بركنار كن، يا اينكه خودمان مي دانيم با او چه كنيم؟ معاويه خيلي نارحت شد. گفت: «تهددني» مرا تهديد مي كني؟ و اين جمله را هم اضافه كرد و گفت: مي خواهي تو را سوار يك مركب همواري كنم و با سختي نزد بصر ببرند و بگويم آنجا مجازاتت كنند؟ تا اين جمله را گفت، گزارش تاريخ اين است. اين زن «سوده همدانيه» شروع به گريه كرد. معاويه فكر كرد، ترسيد. ديد دارد يك شعري را مي خواند. گفت: «صلى الإله على جسم تضمنه قبر فأصبح فيه العدل مدفونا» درود خدا بر كسي كه وقتي بدنش را به خاك سپردند، عدالت را به خاك سپردند. گفت: منظور تو چه كسي است؟ گفت: منظورم علي بن ابي طالب است. گفت: براي چه اينطور مي گويي؟ گفت: معاويه من امروز آمدم به تو مي گويم: والي تو مردان ما را مي كشد، اموال ما را غارت مي كند، تو مرا تهديد مي كني، مي گويي: تحويل همان والي مي دهم. به خدا قسم يك روز مسجد كوفه رفتم. به اميرمؤمنان(ع) شكايتي داشتم. شكايت از كسي كه اميرالمؤمنان براي جمع آوري زكات فرستاده بود. ظلمي كه اين مرد به ما كرده بود اين بود كه در گرفتن زكات

ص: 2501

مراعات نمي كرد. چون خود اميرالمؤمنان در نامه ي 25 نهج البلاغه به كساني كه براي گرفتن زكات مي رفتند، سفارش مي كردند. حضرت مي فرمودند: اينطور نباشد كه شما مجبور كنيد مثلاً اگر مي خواهيد گوسفند زكات بدهيد، آن كسي كه مأمور است براي گرفتن گوسفندها نرود. فرمودند: در اختيار خودشان بگذاريد. فرمودند: اگر 320 گوسفند دارد، دو قسم كنيد. 160 گوسفند مي شود. بگو: شما كدام را مي خواهي برداري؟ يك نيمه را انتخاب مي كند. اين نيمه را دوباره نصف كن. 80 تا مي شود. بگو: شما كدام را مي خواهي برداري؟ آن هشتاد تا را دو نيمه كن. بگو: شما كدام را مي خواهي؟ بگذار با ميل خودش و آزادانه بدهد. شما خوب هايش را جدا نكن. اين زن به معاويه گفت: معاويه من رفتم به اميرالمؤمنين(ع) شكايت كنم كه اين كسي كه شما فرستادي، خوب هايش را جدا مي كند. زكات مي گيرد، ولي خوب هايش را برمي دارد. مگر ايشان بنا نيست به اين شكل تقسيم كند؟ مي گويد: وقتي من وارد مسجد كوفه شدم، «فوجدته قائما يصلي» اميرالمؤمنان براي نماز ايستاده بود. تا نگاهشان به من افتاد كه يك زن وارد شده است، «انفتل من صلاته» به نماز نايستاد. تكبيرة الاحرام نگفت. «ثم قال لي برأفة و تعطف» (بلاغات النساء/ص48) با مهرباني به من گفت: براي چه اينجا آمدي؟ چه مشكلي داري؟ من جريان را گفتم. گفتم: مأمور شما با ما خوب عمل نمي كند. «فبكى» اميرالمؤمنين شروع به گريه كرد. زانوهايش سست شد و نشست. سر به آسمان برد. گفت: «اللهم إنك أنت الشاهد علي و عليهم» خداي تو شاهد هستي بر من و بر مأموريني كه فرستادم. «أني لم آمرهم بظلم» خدايا تو مي داني من اينها را

ص: 2502

براي ظلم كردن نفرستادم. «بظلم خلقك و لا بترك حقك» خدايا تو شاهد باش كه من براي ظلم كسي را نفرستادم. نماز نخواند و در محراب نشست. يك پوستي را درآورد كه نوشته اي را بنويسد. نوشتند: بسم الله الرحمن الرحيم. بعد از يك سري آيات قرآن به آن مأمور نوشتند: «إذا قرأت كتابي» وقتي اين نامه بدست تو مي رسد، «فاحتفظ بما في يديك» هرچه جمع آوري كردي، نگه دار. تا مأمور ديگري بفرستم از تو تحويل بگيرد. تو را عزل كردم. مأموري كه با مردم اينگونه در گرفتن زكات رفتار كند، عزل مي كنم! معاويه من امروز آمدم به تو مي گويم: بُصر اموال ما را غارت كرده و آدم مي كشد، تو مرا تهديد مي كني. به علي فقط همين يك جمله را گفتم. گفتم: مأمور تو خوب رفتار نمي كند و در گرفتن زكات خوب ها را جدا مي كند. گريه كرد، نشست، نامه نوشت و مأمورش را بركنار كرد. «صلى الإله على جسم تضمنه قبر فأصبح فيه العدل مدفونا» گفت: وقتي اميرمؤمنان را به خاك سپردند، عدالت را دفن كرد. معاويه گفت: خوب همين چيزها بوده كه علي بن ابي طالب به شما جرأت داده و شما جري شديد بياييد در برابر حاكم ها بايستيد. اينكه يك زن بيايد در برابر معاويه اينطور محكم صحبت كند، معاويه گفت: همين است. آن رفتار علي بوده، كه به شما جرأت داده در برابر حاكمان بايستيد. معاويه تحت تأثير قرار گرفت. گفت: عيبي ندارد، بنويسيد از اين چه گرفتند، اموالش را به او بدهند. سوده همدانيه گفت: اموال مرا بدهند! اموال همه ي مردم را بايد بدهند. گفت: تو با آنها چه كار

ص: 2503

داري؟ گفت: «هي و الله إذن» واقعاً اينها تربيت شدگان مكتب اميرالمؤمنين(ع) هستند. خير را براي خودمان نخواهيم. نگويم: فقط من! مشكل من حل شد. گفت: نه! اين ظلم به قوم من است. يا به همه يا به هيچ كس! من براي خودم اينجا نيامدم. «إن لم يكن عدلا شاملا» اگر عدل شامل همه مي شود بسم الله و الا من سهم خودم را هم نمي خواهم. معاويه مجبور شد و گفت: بگوييد به همه ي كساني كه در منطقه ي اين زن هستند، اموالشان را برگردانند. در حالت اميرالمؤمنين(ع) مي گويند: اميرالمؤمنين در محراب عبادت به خاطر عدالتش به شهادت رسيد. اگر از روز اول كوتاه مي آمد، كمي كوتاه مي آمد، به قول آنهايي كه گاهي از سر خيرخواهي حرف مي زدند، صبر كن تا پايه هاي قدرتت محكم شود. يك كمي كوتاه مي آمد، همه چيز حل مي شد. شهيد محراب نمي شد. اما اميرمؤمنان حاضر است شهيد محراب باشد ولي حرف عادلانه اش در تاريخ بماند. آقاي شريعتي: آقا بسيار ممنون و متشكرم. در زيارت نامه ي حضرت مي خوانيم كه حضرت ميزان اعمال هستند، چقدر خوب است در اين خلوت هايمان يك خط كشي بگذاريم ببينيم فاصله ي ما با حضرت چقدر است و انشاءالله روز به روز اين فاصله كم و كمتر شود به بركت نام اميرالمؤمنين و آيات نوراني كه تا لحظات ديگر به محضر آن مشرف خواهيم شد. قرار روزانه ي امروز ما صفحه ي 33 مصحف شريف آيات 211 تا 215 سوره ي مباركه ي بقره تلاوت مي شود. باز مي گرديم در كنار شما خواهيم بود به بركت صلوات بر محمد و آل محمد. «سَلْ بَنىِ إِسْرَ ءِيلَ كَمْ ءَاتَيْنَاهُم مِّنْ ءَايَةِ بَيِّنَةٍ وَ مَن يُبَدِّلْ نِعْمَةَ اللَّهِ مِن بَعْدِ

ص: 2504

مَا جَاءَتْهُ فَإِنَّ اللَّهَ شَدِيدُ الْعِقَابِ(211) زُيِّنَ لِلَّذِينَ كَفَرُواْ الْحَيَوةُ الدُّنْيَا وَ يَسْخَرُونَ مِنَ الَّذِينَ ءَامَنُواْ وَ الَّذِينَ اتَّقَوْاْ فَوْقَهُمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَ اللَّهُ يَرْزُقُ مَن يَشَاءُ بِغَيرِْ حِسَابٍ(212) كاَنَ النَّاسُ أُمَّةً وَاحِدَةً فَبَعَثَ اللَّهُ النَّبِيِّنَ مُبَشِّرِينَ وَ مُنذِرِينَ وَ أَنزَلَ مَعَهُمُ الْكِتَابَ بِالْحَقّ ِ لِيَحْكُمَ بَينْ َ النَّاسِ فِيمَا اخْتَلَفُواْ فِيهِ وَ مَا اخْتَلَفَ فِيهِ إِلَّا الَّذِينَ أُوتُوهُ مِن بَعْدِ مَا جَاءَتْهُمُ الْبَيِّنَاتُ بَغْيَا بَيْنَهُمْ فَهَدَى اللَّهُ الَّذِينَ ءَامَنُواْ لِمَا اخْتَلَفُواْ فِيهِ مِنَ الْحَقّ ِ بِإِذْنِهِ وَ اللَّهُ يَهْدِى مَن يَشَاءُ إِلىَ صِرَاطٍ مُّسْتَقِيمٍ(213) أَمْ حَسِبْتُمْ أَن تَدْخُلُواْ الْجَنَّةَ وَ لَمَّا يَأْتِكُم مَّثَلُ الَّذِينَ خَلَوْاْ مِن قَبْلِكُم مَّسَّتهُْمُ الْبَأْسَاءُ وَ الضَّرَّاءُ وَ زُلْزِلُواْ حَتىَ يَقُولَ الرَّسُولُ وَ الَّذِينَ ءَامَنُواْ مَعَهُ مَتىَ نَصْرُ اللَّهِ أَلَا إِنَّ نَصْرَ اللَّهِ قَرِيبٌ(214) يَسَْلُونَكَ مَا ذَا يُنفِقُونَ قُلْ مَا أَنفَقْتُم مِّنْ خَيرٍْ فَلِلْوَالِدَيْنِ وَ الْأَقْرَبِينَ وَ الْيَتَامَى وَ الْمَسَاكِينِ وَ ابْنِ السَّبِيلِ وَ مَا تَفْعَلُواْ مِنْ خَيرٍْ فَإِنَّ اللَّهَ بِهِ عَلِيمٌ(215)» ترجمه آيات: «از بنى اسرائيل بپرس كه ايشان را چه آيات روشنى داديم. هر كس كه نعمتى را كه خدا به او عنايت كرده است دگرگون سازد، بداند كه عقوبت او سخت است. (211) براى كافران زندگى اينجهانى آراسته شده است و مؤمنان را به ريشخند مى گيرند. آنان كه از خدا مى ترسند در روز قيامت بر فراز كافران هستند، و خدا هر كس را كه بخواهد بى حساب روزى مى دهد. (212) مردم يك امّت بودند، پس خدا پيامبران بشارت دهنده و ترساننده را بفرستاد، و بر آنها كتاب بر حق نازل كرد تا آن كتاب در آنچه مردم اختلاف دارند ميانشان حكم كند، ولى جز كسانى كه كتاب بر آنها نازل شده و

ص: 2505

حجّتها آشكار گشته بود از روى حسدى كه نسبت به هم مى ورزيدند در آن اختلاف نكردند. و خدا مؤمنان را به اراده خود در آن حقيقتى كه اختلاف مى كردند راه نمود، كه خدا هر كس را كه بخواهد به راه راست هدايت مى كند. (213) مى پنداريد كه به بهشت خواهيد رفت؟ و هنوز آنچه بر سر پيشينيان شما آمده، بر سر شما نيامده؟ به ايشان سختى و رنج رسيد و متزلزل شدند، تا آنجا كه پيامبر و مؤمنانى كه با او بودند، گفتند: پس يارى خدا كى خواهد رسيد؟ بدان كه يارى خدا نزديك است. (214) از تو مى پرسند كه چه انفاق كنند؟ بگو آنچه از مال خود انفاق مى كنيد، براى پدر و مادر و خويشاوندان و يتيمان و مسكينان و رهگذران باشد، و هر كار نيكى كه كنيد خدا به آن آگاه است. (215)» آقاي شريعتي: اللهم صل علي محمد و آل محمد و عجل فرجهم. خيلي خوشحال كه خدمت شما هستيم. اشاره ي قرآني امروز را حاج آقاي حسيني بفرمايند. حاج آقاي حسيني: اين آيه ي پاياني كه تلاوت شد، «يَسَْلُونَكَ مَا ذَا يُنفِقُونَ قُلْ مَا أَنفَقْتُم مِّنْ خَيرٍْ فَلِلْوَالِدَيْنِ وَ الْأَقْرَبِينَ وَ الْيَتَامَى وَ الْمَسَاكِينِ وَ ابْنِ السَّبِيلِ» ببينيد مقدم بر همه چيز، انفاق بر والدين است. بعد اقربين و خويشاوندان است، بعد يتيمان و مساكين و بعد ابن سبيل است، كساني كه درمانده ي راه هستند. يادتان باشد بحث وصيت را قبلاً مفصل گفتيم. والدين و پدر و مادر واجب النفقه ي ما هستند. همانطور كه 1- همسر واجب النفقه ي ما هستند، 2- والدين واجب النفقه ي ما هستند. 3- اولاد ما حتي اگر ازدواج كرده

ص: 2506

باشند، حتي اگر پنجاه سال ازدواج كرده باشند، نيازمند هستند، واجب النفقه ي ما هستند. والدين هم اگر نيازمند هستند، واجب النفقه هستند. آقاي شريعتي: بسيار ممنون و متشكرم. دو خبر كه ديروز هم عرض كردم و امروز هم باز يادآوري مي كنيم، حاج آقاي حسيني اتفاقي كه امسال در برنامه ي سمت خدا افتاده است، در ايام نوروز هم مهمان مردم خوب ما خواهد بود. برنامه ي بهاري را تقديم دوستان ما خواهد كرد. با اين تفاوت كه ما پنج شنبه و جمعه ها هم برنامه خواهيم داشت و اين اتفاق خوبي است. برنامه سمت خدا در ايام نوروز 93 در مسير احياي ارزش هاي فاطمي گام خواهد برداشت. و انشاءالله اين را هم به فال نيك مي گيريم. نكته ي دوم اينكه فايل هاي متني برنامه ي سمت خدا از ابتدا تا كنون با حضور همه ي كارشناساني كه ما توفيق داشتيم در خدمت آنها باشيم، با قابليت استفاده بر روي گوشي هاي تلفن همراه و تبلت هاي سيستم عامل اندرويد قابل نصب هست، و انشاءالله استفاده كنيد. باز هم جا دارد من بسيار بسيار تشكر كنم از دوستان خوبي كه اين شرايط را فراهم كردند تا بيننده هاي خوب سمت خدا بتوانند از اين فرصت استفاده كنند و از محتوا و متن برنامه ي سمت خدا به هر شكل ممكن استفاده كنند. اگر نكته اي هست حاج آقا بفرماييد. حاج آقاي حسيني: مي خواستم يادآوري كنم كه بينندگان عزيز حتماً يادشان است ما از سيره ي نبي مكرم اسلام به سيره ي اميرالمؤمنين رسيديم. در سيره ي نبي مكرم اسلام اگر يادتان باشد، گفتيم پيامبر خدا در مجلسي بودند، عده اي در جلسه بودند، در جلسه جا نبود. چند نفر از كساني كه در جنگ

ص: 2507

بدر حضور داشتند، آمدند. چون جا نبود روي پا ايستادند. پيامبر خدا به اين جمعيتي كه نشسته بودند و جمعيتي كه غير بدري بودند، به تعدادي كه از بدري ها سرپا بودند، فرمودند: «قُم يا فلان و يا فلان» فرمودند: شما بلند شويد، بدري بنشيند. يعني پيامبر خدا تكريم مجاهد بدري را، تكريم رزمنده اي كه سبقت داشته، روز اول در غربت اسلام آمده است، وظيفه ي مسلّم يك جامعه ي ديني مي داند. يعني يك جامعه بايد يادش باشد، پيامبر خدا اين سيره اش تا روز آخر بدري را تكريم مي كرد. اما اگر همين بدري طلحه و زبير شد، همين بدري آمده از اميرالمؤمنين(ع) اضافه مي خواهد، زياده خواهي دارد، قطعاً اميرالمؤمنين در برابرش مي ايستاده و به هر قيمتي مي ايستد. الآن در آستانه ي سال جديد خيلي ها راهيان نور هستند. چرا مردم آنجا مي روند؟ براي چه مي روند؟ ساليان سال از دفاع مقدس گذشت، اما امكان ندارد مردم يادشان برود. خاكي را كه يك رزمنده اي روي آن خاك افتاده، آن خاك را مي بوسند و بر چشم مي مالند. بارها اينجا گفتيم و به نظر من هنوز هم كه هنوز است ما خيلي فاصله داريم تا آن دِيني را كه نسبت به رزمنده داريم، ادا كنيم. اگر جامعه اي فضيلت ها را فراموش كرد. جهاد را فراموش كرد، تقوا را فراموش كرد، جانباز و رزمنده از يادش رفت، بايد يادمان باشد كه پيامبر فرمود: بلند شويد مجاهد بدري بنشيند! اما از آن طرف هم اگر طلحه پيدا شد، زبير پيدا شد، مروان پيدا شد، كساني كه آمدند مي گويند: يا علي! حق اداره ي حكومت نداري مگر با مشورت ما. در برابر زياده خواهي ها حضرت مسلّماً ايستادند. آقاي شريعتي: من باز

ص: 2508

هم يادآوري كنم هديه ي نوروزي سمت خدا به يمن نام حضرت فاطمه زهرا(س) اين اتفاق خوب افتاد، و دوستان خوب ما مي توانند كليه ي فايل هاي متني برنامه ي سمت خدا را از ابتدا تا كنون با قابليت جستجو با حضور تمام كارشناساني كه ما خدمتشان بوديم، براي استفاده در گوشي هاي همراه و تبلت ها كه سيستم عامل اندرويد هست به سايت ما مراجعه كنيد. samtekhoda.tv3.ir مراجعه كنند. آنجا مي توانيد اين را دريافت كنيد و بهره مند شويد. حاج آقاي حسيني: من يك نكته را در ادامه ي اين بحث اضافه كنم. اميرالمؤمنين(ع) در نامه ي 27 زيبا فرمودند. سعادتي است كه ما و بينندگان عزيز مهمان سفره ي اميرمؤمنان باشيم. من تقاضايي از محضر بينندگان دارم و اينكه تقريباً سه هفته مراكز علمي، فرهنگي تعطيل است. كشور يك مقدار زيادي تعطيل است. برنامه ريزي كنيم. با نهج البلاغه انس بگيريم. واقعاً نهج البلاغه مظلوم است. شخصيتي مثل شهيد مطهري(ره) در مقدمه ي سيري در نهج البلاغه مي گويند: من سطح حوزه را تمام كردم. الآن سطح حوزه تقريباً هشت سال، ده سال طول مي كشد. بعد از اينكه سطح حوزه را تمام كردم، نهج البلاغه هم شنيده بودم، بعضي از خطبه ها و مواعظش را از گويندگان شنيده بودم ولي يك بزرگي دست من را گرفت و با دنياي نهج البلاغه آشنا كرد. ايشان عاشق آن بزرگ و بزرگوار بود. از او به يك فقيه، يك اديب، يك طبيب، يك حكيم، به يك عالم رباني تعبير مي كند. مرحوم آيت الله حاج ميرزا علي شيرازي(ره) كه به تعبير شهيد مطهري ايشان با نهج البلاغه زندگي مي كرد. نفس مي كشيد. وقتي خطبه هاي نهج البلاغه را مي خواند، سيلاب اشك بر گونه هايش جاري بود. ارادت شهيد مطهري به اين

ص: 2509

بزرگوار عجيب است. مي گويد: ايشان دست مرا گرفت، بعد از اينكه ده سال از تحصيلات حوزه ي من گذشته بود، دست مرا گرفت و با دنياي نهج البلاغه آشنا كرد. واقعاً نهج البلاغه مظلوم است. چقدر خوب است در اين تعطيلات، نامه ها و خطبه ها را بخوانيم. ما واقعاً اگر در گذشته نهج البلاغه را معرفي مي كرديم، بلافاصله جوان ها مي گفتند: براي نهج البلاغه چه مطالعه كنيم و چه شرحي را بخوانيم؟ شرمنده مي شديم. شرح بود اما شرحي كه براي عامه ي مردم مفيد باشد، نداشتيم. كتاب «پيام امام اميرالمؤمنين(ع)» شرح جامعي از نهج البلاغه است. شايد بينندگان نديده باشند. «پيام امام» نوشته ي آيت الله مكارم شيرازي است. 14 جلد است كه از اول تا آخر نهج البلاغه است. كتاب برگزيده ي سال است و شبيه كار تفسير نمونه است و كار جمعي و گروهي است كه ايشان انجام دادند. تفسير نمونه بعضي از مجلداتش نوشته شده كه چاپ 95 است. واقعاً آدم خوشحال مي شود كه جامعه اينطور به قرآن روي آورده است. اين كتاب هم 14 جلد پيام امام است. شرح نهج البلاغه است. در اين تعطيلات انشاءالله عزيزان يك سري به نهج البلاغه بزنند. حضرت در نامه ي 27 به محمد بن ابي بكر وقتي براي ولايت مصر فرستادند، قبل از مالك اشتر كه مي دانيد محمد بن ابي بكر به شهادت رسيد. از جنايات معاويه اين بود كه اين بزرگوار را به شهادت رساند و بدنش را سوزاند، قبل از اينكه او برود، حضرت به او نامه اي نوشتند. در اين نامه چهار دستور دادند. عدالت اين است. «فَاخْفِضْ لَهُمْ جَنَاحَكَ» (شرح نهج البلاغه/ج15/ص163) مردم را زير بال مهرباني خودت بگير. «وَ أَلِنْ لَهُمْ جَانِبَكَ» با نرمي با مردم

ص: 2510

سخن بگو. «وَ ابْسُطْ لَهُمْ وَجْهَكَ» با روي گشاده با مردم سخن بگو. «وَ آسِ بَيْنَهُمْ» حضرت به استاندارش مي گويد. «فِي اللَّحْظَةِ وَ النَّظْرَةِ» عدالت داشته باشد. بين مردم مساوات را رعايت كن. حتي به اندازه ي يك گوشه ي چشم بين افراد فرق نگذار. نگاه تمام و گوشه ي چشم تو بين مردم متفاوت نباشد، «حَتَّى لَا يَطْمَعَ الْعُظَمَاءُ فِي حَيْفِكَ لَهُمْ» اگر گوشه ي چشمي طرف ديگران رفت و تبعيض قائل شدي، آنوقت آنهايي كه طلبكار مي شوند، آنهايي كه فكر مي كنند براي خودشان شخصيت هايي هستند، عظما، آنها طمع مي كنند. كاري كن كه آنها طمع نكنند. در حكومت عدل علوي بايد فضا طوري باشد كه كسي به زياده خواهي طمع نكند. كسي طمع نكند كه حاكم اسلامي به اينها چيز اضافه اي بدهد. من يك گوشه چشم بين مردم فرق نمي گذارم. تا چه رسد به اينكه «فِي اللَّحْظَةِ وَ النَّظْرَةِ حَتَّى لَا يَطْمَعَ الْعُظَمَاءُ فِي حَيْفِكَ لَهُمْ وَ لَا يَيْأَسَ الضُّعَفَاءُ» اين بيچاره ها نا اميد نشوند. در تبعيض ها، بيچاره ها و ضعفا نا اميد مي شوند. در تبعيض ها كساني كه زياده خواه هستند، طمعشان زياد مي شود. اين نامه ي 27 را بينندگان عنايت داشته باشند. جالب است ابن ابي الحديد نقل مي كند اول كسي كه صندوق شكايات درست كرد، اميرالمؤمنين بود. ابن ابي الحديد مي گويد: «اول من اتخذ بيتا ترما فيه قصص اهل الظلامات» اول كسي كه صندوق شكايات مردمي را تأسيس كرد، حضرت علي بود. من يك تقاضاي ديگر هم آخر وقت داشته باشم. انشاءالله روزهاي خوبي در پيش داشته باشند. ولي بينندگان عزيز و مردم مؤمن ما مي دانند، 12، 13 و 14 فروردين ايام فاطميه ي دوم هست. انشاءالله سالمان را بهار

ص: 2511

فاطمي داشته باشيم كه نگاه صديقه ي طاهره باشد و امروز هم كه عصر سه شنبه است و در آستانه ي شب چهارشنبه من از پدر و مادرها و خود جوان هاي عزيز تقاضا مي كنم، عزيزان ما، نور چشمان ما، يك كاري نكنيد كه خداي نكرده جان كسي را در معرض خطر قرار بدهيم، يك عمري پشيمان شويم. ترساندن ديگران جايز نيست. اذيت كردن ديگران جايز نيست. اگر يك نفر يك ذره بترسد، يك تكان بخورد ما بايد جواب بدهيم. يك آقايي مي گفت: من به بچه هايم پول مي دهم و مي گويم: چقدر مي گيريد امروز از خانه بيرون نرويد؟ من آن مبلغ را مي دهم كه امروز از خانه بيرون نرويد. آقاي شريعتي: خيلي ممنونم از شما. سال خوبي را هم براي شما آرزو مي كنم. گرچه در سال جديد هم در خدمت كارشناسان عزيز به ترتيب همين روزها هستيم. ضمن اينكه پنج شنبه ها جناب آقاي دكتر رفيعي در برنامه حضور خواهند داشت و روزهاي جمعه هم در محضر جناب حجت الاسلام قرائتي خواهيم بود. فردا انشاءالله با حضور حاج آقاي ماندگاري خدمت شما خواهيم رسيد. والحمدلله رب العالمين و صل الله علي محمدٍ و آله الطاهرين.

92-12-20

برنامه سمت خدا موضوع برنامه: سيره ي علوي كارشناس:حجت الاسلام والمسلمين حسيني قمي تاريخ پخش: 20/12/92 بسم الله الرحمن الرحيم و صل الله علي محمدٍ و آله الطاهرين غزل تر از غزل، گل تر ز گل، زيباتر از زيبا *** تو از الله اكبر آمدي، از اشهد ان لا شهادت مي دهم معراج يعني چشم هاي تو *** شهادت مي دهم چشم تو يعني سوره ي اسراء غريبه نيستي اين روزها بسيار دلتنگم *** براي اين دل تنها ترم، دستي ببر بالا دلم زرد است، شب

ص: 2512

هايم همه سرد است، يا خورشيد *** بقيعستان اشكم بسته شد، يا قبة الخضرا تو مي گويي زمان ديدن هم باز هم فردا *** و من مي گويم امشب زودتر، حالا، همين حالا آقاي شريعتي: سلام مي گويم به همه ي شما بيننده هاي خوبمان، خانم ها و آقايان، دوستان گرامي. آرزو مي كنم در هر كجا كه هستيد انشاء الله تنتان سالم باشد و قلبتان سليم و باغ ايمانتان آباد. خيلي خيلي خوش آمديد به سمت خداي امروز ما. حاج آقاي حسيني، سلام عليكم و رحمة الله. خيلي خوش آمديد. حاج آقاي حسيني: سلام عليكم و رحمة الله، عرض سلام و ارادت خالصانه به همه ي بينندگان خوب. اجازه بدهيد من به جاي احوالپرسي بيشتر يك مطلبي را ابتدا يادآوري كنم. خيلي از دوستان سؤال كردند در مورد ايام فاطميه، ايام شهادت صديقه طاهره(س). من عرض كنم كه مي دانيد ما دو تا فاطميه داريم. فاطميه ي اول و فاطميه ي دوم. دو روايت در مورد شهادت حضرت زهرا(س) هست. فاطميه ي اول همين شنبه اي است كه در پيش داريم. شنبه، يكشنبه و دوشنبه، اين سه روز را فاطميه ي اول مي گويند. در تقويم هم هست، شنبه را نوشتند روز شهادت حضرت زهرا(س). 24، 25 و 26 اسفند. روز شنبه نوشتند روز شهادت، يكشنبه و دوشنبه، سه روز ايام فاطميه ي اول مي شود. فاطميه ي دوم هم روز دوازدهم، سيزدهم و چهاردهم فروردين سال 93 است. كه اميدواريم سال خوبي براي همه ي مردم ما باشد، ولي اين سه روز ايام فاطميه ي دوم هست كه دوازدهم، سيزدهم و چهاردهم فروردين 93 است كه باز عزيزان مي دانند كه در تقويم نوشته چهاردهم روز شهادت حضرت زهرا(س) است كه اين سالها مخصوصاً

ص: 2513

علما و مراجع خيلي تأكيد دارند كه روز چهاردهم فروردين كه فاطميه ي دوم و روز شهادت هست، دسته جات عزاداري و بسيار با عظمت تعظيم صديقه ي طاهره (س) شود. علي اي حال چون خيلي از دوستان سؤال كردند مي خواستند يك برنامه هايي داشته باشند، يادشان نرود اين سه روز فاطميه ي اول كه از شنبه ي همين هفته شروع مي شود، و سه روز فاطميه ي دوم، 12، 13، و 14 فروردين 93 انشاءالله در قيد حيات باشيم و بتوانيم آن ايام را هم عرض ارادت به صديقه ي طاهره(س) را داشته باشيم. آقاي شريعتي: بسيار ممنون و متشكرم. خيلي نكته ي خوبي بود در طليعه ي بحث كه حاج آقاي حسيني خيلي از دوستان پرسيده بودند. انشاءالله دوستان پاسخ سؤالشان را گرفته باشند و انشاءالله ضمن تعظيم و تكريم ايام فاطميه از بركات اين روزها همه ي ما بهره مند شويم تا انشاء الله شفاعت حضرت صديقه ي طاهره، حضرت زهرا(س) شامل حال همه ي ما بشود. انشاءالله. ما بحثمان با حاج آقاي حسيني در هفته هاي اخير سيره ي علوي بود. نكات بسيار ناب و فرازهاي بسيار عالي را از نهج البلاغه ي شريف شنيديم و با سيره ي حضرت علي (ع) آشنا شديم. مباحث الحمدلله بسيار پر مخاطب و بازتاب هاي خيلي مثبتي هم داشته است. ما امروز خدمت شما هستيم و حرف هاي امروز شما را مي شنويم. حاج آقاي حسيني: بسم الله الرحمن الرحيم. در بحث سيره ي علوي امروز مي رسيم به يكي ديگر از صفات اميرمؤمنان(س) و اين سخن را باز با يك روايتي از نبي مكرم اسلام آغاز مي كنيم. جالب است اين حديث را من مي ديدم، منابع فراواني از اهل سنت و شيعه نقل كردند. من براي رعايت فرصت، سه تا

ص: 2514

منبع از كتاب هاي اهل سنت و سه تا از منابع شيعه را مي گويم. از منابع شيعي مرحوم شيخ طوسي در امالي، شيخ صدوق در خصال، و شيخ مفيد در ارشاد اين حديث را نقل كردند. از منابع عامه هم در مسند احمد حنبل كه مي دانيد احمد حنبل رئيس يكي از چهار فرقه ي اهل سنت است. حنبلي ها، امامشان احمد حنبل است و مسندي دارد، در اين مسند آورده شده است. و دوم تاريخ دمشق ابن عساكر و سوم شرح نهج البلاغه ي ابن ابي الحديد است. همه اين روايت را نقل كردند، فراوان است من به عنوان نمونه عرض كردم. پيامبر خدا به فاطمه ي زهرا(س) فرمودند: «زَوَّجْتُكِ» من تو را به عقد كسي درآوردم كه سه ويژگي دارد. «أَقْدَمَ أُمَّتِي سِلْماً وَ أَكْثَرَهُمْ عِلْماً وَ أَعْظَمَهُمْ حِلْما» (بحارالانوار/ج38/ص20) كسي كه ايمانش بر همه مقدم است. خوب مي دانيد هيچكس در ايمان و رتبه ي ايمان به اميرالمؤمنان(ع) نمي رسد. سخن در اين زمينه فراوان است. دوم «وَ أَكْثَرَهُمْ عِلْماً» علم و دانشش بيش از همه است. فراوان است و همه نقل كردند كه اميرالمؤمنان مي فرمود: «سَلُونِي قَبْلَ أَنْ تَفْقِدُونِي» (وسايل الشيعه/ج15/ص128) من راه هاي آسمان را از راه هاي زمين بهتر مي دانم. در اين هم هيچ بحثي نيست. ويژگي سوم «وَ أَعْظَمَهُمْ حِلْما» كسي كه از همه حلم و بردباري اش بيشتر بود و سنگين تر و باعظمت تر بود. يعني سه ويژگي، ايمان، دانش، حلم و بردباري. پيامبر به فاطمه ي زهرا(س) مي فرمايد: داماد اين سه ويژگي را دارد. خوشا به حال كساني كه جزء اين سه باشند يعني نگاهشان به ازدواج ها همين باشد براي داماد اين ويژگي ها را در نظر بگيرند، ايمان خيلي مهم است. حلم

ص: 2515

و بردباري خيلي مهم است. اگر داماد آدم بداخلاقي باشد، ثروت چه فايده اي دارد. متأسفانه الآن ديديد وقتي زنگ مي زنند يك جايي خواستگاري، خيلي ها شكايت مي كنند. سؤال مي كنند آقاي داماد ماشين دارد يا نه؟ حالا بگويي مثلاً پيكان هم دارد، فايده اي ندارد. پرايد دارد، فايده ندارد. بايد حتماً يك ماشين مدل بالا داشته باشد. خانه به نام خودش دارد يا نه؟ خانه ي ملكي دارد يا نه؟ اگر استيجاري باشد، باز فايده ندارد. اينها را واقعاً سؤال مي كنند. پيامبر فرمود: فاطمه جان، معياري كه من در نظر دارم، و ويژگي هايي كه شوهر تو اميرالمؤمنين دارد اين سه تا هست. ايمان، دانش، حلم و بردباري. حالا من روي اين جهت سوم امروز مي خواهم صحبت كنم. حلم و بردباري اميرمؤمنان(ع) واقعاً يك دريا معارف براي زندگي ما هست. مي دانيد حلم گاهي در روابط فردي ما هست، گاهي در روابط اجتماعي ما هست. يكوقت من در ارتباط فردي ام بايد آدم بردباري باشم، يكوقت نه يك حوادثي در جامعه پيش مي آيد كه من بايد بردباري خودم را نشان بدهم. من در هر دو بخش مي خواهم از تاريخ اميرالمؤمنان(ع) چند نمونه از داستان هاي زندگي اميرمؤمنان را عرض كنم. نمونه ي اول باز حديثي از امام باقر(ع) است كه همه نقل كردند. باز من تأكيد مي كنم اتفاقاً ديدم ابن ابي الحديد هم در اين شرح نهج البلاغه اش نقل كرده است. داستان اين است كه مي نويسند امام باقر(ع) فرمودند: اميرمؤمنان يك برنامه ي روزانه اي داشتند. برنامه اين بود كه براي نماز مي آمدند مسجد، با مردم نماز صبح را به جماعت مي خواندند، بعد از نماز صبح تا طلوع آفتاب اين فاصله ي نماز صبح تا طلوع آفتاب را

ص: 2516

حدود يك ساعت، يا بيش از يك ساعت حضرت مشغول تعقيبات نماز بودند. آفتاب كه طلوع مي كرد، مردم دور حضرت جمع مي شدند. حضرت «يعلمهم القرآن و الفقه» احكام ديني و قرآن را به مردم ياد مي دادند. بعد از نماز، طلوع آفتاب، اولين برنامه ي اميرالمؤمنان كلاس درسشان بود. الآن هم در حوزه ها فراوان است. يعني همه جا، مراكز علمي، البته خوب بعضي ها ديرتر شروع مي كنند، ولي اميرالمؤمنان اول طلوع آفتاب، بعد از تعقيبات كلاسشان شروع مي شد. كلاس آموزش قرآن و مسائل فقهي احكام تعليم مي دادند. يك ساعتي، مدتي مقرر بلند مي شدند، دنبال برنامه هاي ديگرشان مي رفتند. در روايت هست كه حضرت يك روز وقتي كلاسشان تمام شد، در مسجد آمدند عبور كنند بروند، «فَمَرَّ بِرَجُلٍ» يك كسي به اميرمؤمنان برخورد كرد، «فَرَمَاهُ بِكَلِمَةِ» يك جمله اي به حضرت گفت. روايت اين است و راوي امام باقر(ع) است. «فَرَمَاهُ بِكَلِمَةِ هُجْر» (بحارالانوار/ج34/ص335) «هُجر» به معني فحش است. به اميرمؤمنان(ع) فحش داد. ما يكوقت يك تعبير «سَب» داريم، سَب يعني دشنام. مثلاً يك كسي بگويد: آدم پست، آدم فرومايه! «سَب» مي گويند به عربي، به اصطلاح همان دشنام. خوب اينها هم بد است. نبايد آدم به مؤمن دشنام بدهد. اما از اين تعبير بالاتر، در همين تعبير«سب» اين مثال ها را زدم. به كسي بگويي: فرومايه، بگويي: پست، بگويي: عقب مانده، اينها همه حرام است. در كتاب هاي فقهي ما مطرح شده است. عذر مي خواهم اين تعبير را مي گويم. به يك مسلماني بگويي: سگ! اينها همه حرام است. شما به مؤمني پست و فرومايه و بي عقل و اينها را بگويي، همه حرام است. فقها مطرح كردند ولي از اين بدتر گفت، فحش اين در اين

ص: 2517

وادي نبود. چند پله بالاتر بود. فحش داد كه امام باقر(ع) آن صحبت را نفرمودند. شايسته نيست، هركس هر چيزي را گفته كه ما نبايد نقل كنيم. چه جسارتي به اميرمؤمنان كرد كه امام باقر(ع) عبارت را نفرمودند. يك حرف بسيار ركيك كه عرض كردم، «هُجر» يعني فحش، يك حرف زشت و ركيك، غير از «سَب» است. غير از اينكه به كسي بگويي سگ، اين از اينها خيلي بالاتر و بدتر بود. وقتي اين جمله را به اميرمؤمنان(ع) گفتند، خوب امام است، حاكم است، قدرت دستش است، اشاره كند تمام است. حضرت در مسير رفتن بودند، دوباره برگشتند. «فَرَجَعَ عَوْدَهُ عَلَى بَدْئِهِ حَتَّى صَعِدَ الْمِنْبَر» به منبر رفتند، حالا شايد بعضي ها فكر كردند حضرت مي خواهد چه بگويد، انتقامي، حضرت منبر رفتند و شروع به سخنراني كردند. فرمودند: جمع شويد. متفرق نشويد. من يك صحبتي دارم. عين كلام حضرت اين است، من همه ي اينها را مقدم بر اين جمله عرض كردم. فرمودند: «لَيْسَ شَيْ ءٌ أَحَبَّ إِلَى اللَّه وَ لَا أَعَمَّ نَفْعا» هيچ چيزي براي امام پيش خدا محبوب تر نيست، و سودش براي عامه ي مردم بيشتر نيست از اينكه يك امام حليم و بردبار باشد. «لَيْسَ شَيْ ءٌ أَحَبَّ إِلَى اللَّه» محبوب ترين چيز نزد خدا و آن كه براي مردم هم نفعش عمومي باشد، اين است كه امام حليم و بردبار باشد. من شنيدم، به من فحش داده است. عرض كردم «سَب» از دشنام خيلي بالاتر است. فرمودند: ولي نه، خدا از امام دوست دارد و مي پسندد كه امام حليم و بردبار باشد. و نقطه ي مقابلش فرمودند: «لَيْسَ شَيْ ءٌ» هيچ چيزي نزد خدا، بيش از اين خدا دشمن

ص: 2518

ندارد كه يك امامي «مِنْ جَهْلِ إِمَام» آنجا «حِلْمِ إِمَامٍ وَ فِقْهِه» امام حليم باشد، فهميده باشد. نقطه ي مقابلش كه خدا دوست ندارد، اينكه امام بداخلاقي بكند. جهل است، نقطه ي مقابل بردباري. امام هيچ نگفت. اين در برخوردهاي شخصي شان. اينها شنيدنش آسان است. گاهي يك كسي يك جمله ي تندي به ما بگويد زمين و زمان را زير و رو مي كنيم. اين تعبيرات كه عرض كردم امام باقر(ع) اصلاً تصريح نكردند. مقام اميرالمؤمنان(ع) بالاتر از اين است كه ما بگوييم به حضرت چه گفته است. آن هم در آن اوج قدرت! خيلي از اين دعواهايي كه الآن متأسفانه در جامعه ي ما هست به خاطر چيست؟ يك وقتي حاج آقاي فرحزاد نقل مي كردند كه در زندان يك بندي به نام بند بوق هست. گفتند: شوخي مي كني؟ گفت: نه جدي. گفتند: بوق ديگر يعني چه؟ گفت: اينجا كساني هستند كه دعوايشان شده با هم، زد و كشتار و هرچه سر يك بوق! چرا بوق زدي؟ بند بوق داريم. دعوا شده، اين آقا آمده داد زده، فحش داده است. آنوقت به اميرمؤمنان(ع) فحش دادند، سخنراني كرده، فرمود: امام آن كسي است كه خدا دوست دارد حليم و بردبار باشد. من حرفي نمي زنم! تو را بخشيدم. برو! اين در روابط فردي امير مؤمنان(ع). مهم تر از اين در روابط اجتماعي است. كساني كه كاري دستشان است. مسؤوليتي دارند. آنها حليم باشند. آنها يك وقتي جاهاي حساسي برايشان پيش مي آيد. در بخش دوم باز من سخن را از يك كلامي از ابن ابي الحديد شروع مي كنم. اشاره كرديم ايشان شرح نهج البلاغه دارد، بيست مجلد هم هست. از علماي اهل سنت است. حدود

ص: 2519

هفتصد سال پيش زندگي مي كرده است. البته گاهي دوستان سؤال مي كنند، سؤال خوبي هم هست و خيلي مي پرسند. چطور مي شود كسي بيست جلد شرح نهج البلاغه ي اميرالمؤمنان(ع) را نوشته ولي آن معرفتي كه نسبت به حضرت بايد داشته باشد، ندارد؟ خوب جوابش خيلي روشن است. مي دانيد گاهي ما يك پيش داوري هايي داريم، تعصب هايي داريم كه نمي گذارد حق روشن را بپذيريم. حالا براي اينكه معطل نشويم، يك نمونه خيلي سريع بگويم. اول همين كتاب ايشان كه بيست جلد است كلمه ي اول اول است. «بسم الله الرحمن الرحيم» دوستاني كه دارند، نگاه كنند. خطبه ي اول اين آقا اين است. «الحمدلله الذي قدم المفضول على الفاضل» مي گويد: حمد خدايي كه مفضول را بر فاضل، قبول دارم اميرالمؤمنان افضل از ديگران است. اما خدا خواست اميرالمؤمنين رتبه اش عقب تر برود! خدا خواست، الحمدلله! ببينيد آخر واقعاً مي شود آدم اين را بپذيرد؟ خودشان قبول دارند اميرالمؤمنان(ع) افضل است. اين كتاب داد مي زند. فرياد مي زند كه اميرالمؤمنين افضل است. مي گويد: حالا خدا اينطور خواست. خدا خواست كه اين افضل رتبه اش مؤخر باشد. علي اي حال گاهي اين پيش داوري ها نمي گذارد. ما در زندگي فردي مان هم همينطور هستيم. چقدر نمونه هاي فراواني هست، حق را مي دانيم. ما در همين بحث حلم و بردباري كه داريم مي گوييم، انصافاً الآن در جامعه ي ما نيست. چقدر فراوان است. ما در آستانه ي سال نو هستيم، نمي خواهيم فقط سيره ي اميرالمؤمنين را بگوييم. به به بگوييم. بگوييم: عجب اميرالمؤمنيني داريم! نه در زندگي خودمان! اميرمؤمنان كه يك فحشي را صرف نظر مي كند و خطبه مي خواند. يك آقايي مي گفت: من چند ماه است، شايد يك سال است كه با رفيق صميمي ام قهر كردم.

ص: 2520

گفتم: چرا؟ گفت: وارد يك مجلسي شدم، آن آقا به پاي من بلند نشد. گفتم: آقا احتمال نمي دهي كه متوجه نشده باشد؟ گفت: اتفاقاً داشت با كسي هم صحبت مي كرد. شايد هم متوجه نشد ولي من يك سال است با او صحبت نمي كنم. اين خوب نيست. اينها كم نيست. چقدر الآن در آستانه ي سال جديد، برادرها با برادر، خواهر با خواهر، عروس با مادر شوهر، مادر شوهر با عروس، زن و شوهر، با هم اختلاف دارند؟ سر چه موضوعي؟ بررسي كنيد سر چه موضوعي بوده است؟ فلان مهماني مرا دعوت نكرده است. كارت دعوتش به دست من دير رسيده است. كارت دعوتش قشنگ نبوده است. آن خطي كه پشت كارت دعوت نوشته، خط بدي بوده. بايد يك كسي اين را قشنگ مي نوشت. باور كنيد سر همين چيزها است. خواهر با خواهر قهر است. برادر با برادر قهر است. بابا سال جديد شد، اگر ما فقط بگوييم حلم و بردباري اميرمؤمنان(ع) به جايي نمي رسيم. الآن خانم ها خيلي دارند زحمت مي كشند و در خانه ها غبارها را پاك مي كنند. خيلي خوب است. ولي اين غبار پشت شيشه و پرده است.حالا باشد هم خيلي مهم نيست. خيلي كار خوبي است، خدا به آنها قوت بدهد. ما گفتيم آقايان هم كمك كنند. ولي اگر هم نشود يك غباري پشت شيشه است. بياييم غبار دل را پاك كنيم. اگر امي مؤمنان دشنام را اوج قدرت بود، فحش را، نه دشنام، فحش بدتر است، حضرت سكوت كرد ما هم گذشت داشته باشيم. چقدر در زندگي ما اين پيش داوري هايي پيش آمده كه براساس آن ديگر حاضر نشديم ساليان سال اين حرف حق را

ص: 2521

بپذيريم. مي گويد: نه حرف مرد يكي است! خدا رحمت كند يكي از علماي بزرگ مي گفت: اتفاقاً مرد كسي است كه حرفش دوتا باشد. اينكه مي گويند: حرف مرد يكي است! غلط است. مرد اين است كه حرفش دو تا باشد. آقا فهميدي اشتباه است، چرا اصرار داري؟ بگو اشتباه كردم. ابن ابي الحديد در شرح نهج البلاغه اش وقتي به بخش حلم و بردباري مي رسد، مقدمه اي دارد كه اين مقدمه را هم جداگانه، خدا جناب آقاي دواني را رحمت كند اين را ترجمه كرده به فارسي و بسيار مقدمه ي زيبايي است. به بردباري و حلم اميرمؤمنان(ع) كه مي رسد پنج نمونه از حلم اميرمؤمنان در روابط اجتماعي را مي گويد. من اينها را سريع بگويم. يكي در داستان جنگ جمل است. مي دانيد جنگ جمل اولين جنگي است كه بر اميرالمؤمنان(ع) تحميل كردند. حضرت تازه خلافتشان شروع شده بود. طلحه و زبير، البته اينها رقمي نبودند، يكي از همسران پيامبر را هم همراهي كردند، راه افتادند در بصره رفتند و بصره را تصرف كردند، و استاندار اميرالمؤمنين را بيرون كردند. قائله اي را برپا كردند، جنگ جمل در بصره شروع شد. جنگ بسيار سنگيني است. حالا اگر رسيديم در بخش سيره ي نظامي حضرت، سيره ي اجتماعي حضرت و سيره ي فرهنگي حضرت، بايد مفصل وارد شويم. اميرالمؤمنان(ع) در اين جنگ كه خيلي هم تلفات داشته اشت، متأسفانه گاهي مورد غفلت قرار مي گيرد. نزديك به سي هزار نفر كشته شدند. سي هزار مسلمان خونشان بر زمين ريخته شد. براي چه؟ خون يك مسلمان محترم است. سي هزار نفر كشته شدند. براي چه كشته شدند؟ طلحه و زبير چه مي خواستند؟ غير ازاينكه دعوا سر قدرت بود؟

ص: 2522

سر پست بود؟ اگر اميرمؤمنان به اينها باج مي داد، سكوت مي كردند. حضرت حاضر نبود. سي هزار نفر در جنگ جمل، در بصره كشته شدند. حضرت فاتح شدند. پيروز شدند. ابن ابي الحديد پنج نمونه از گذشت اميرالمؤمنان را مي گويد. يكي اين است كه عبدالله بن زبير در اين جنگ اسير شد. پسر زبير، خود زبير كشته شد، عبدالله پسرش اسير شد. عبدالله بن زبير كسي بود كه او مي نويسد «وَ كَانَ عَبْدُ اللَّهِ بْنُ الزُّبَيْرِ يَشْتِمُهُ عَلَى رُءُوسِ الْأَشْهَاد» (شرح نهج البلاغه/ج1/ص21) علني به اميرمؤمنان دشنام مي دهد. باز من عبارت عبدالله بن زبير را هم نمي گويم. واقعاً نبايد گفت. اين عبارت را نقل كردند. ولي من نمي گويم. او چه عبارتي در مورد اميرمؤمنان(ع) به كار برد، چه دشنامي به حضرت داد. ولي وقتي حضرت در جنگ جمل پيروز شدند، همين آقا را بخشيدند. گذشتند و عفو كردند! مورد دوم حضرت بخشيدند. مروان بن حكم به قول ابن ابي الحديد، «و كان أعدى الناس» كسي به اندازه ي او با اميرمؤمنان دشمن نبود. «و أشدهم بغضا». من يك اشاره اي كنم. داريم در بخش نامه هاي نهج البلاغه، نامه ي 72 را مي گوييم. جنگ جمل كه تمام شد، من عين روايت را مي خوانم. «أُخِذَ مَرْوَان بْنُ الْحَكَمِ أَسِيرا» مروان اسير شد، «فَاسْتَشْفَعَ الْحَسَنَ وَ الْحُسَيْن» امام حسن و امام حسين را واسطه قرار داد، گفت: شما شفاعت كنيد پدر از من بگذرد. مروان! اعدا عدو اميرالمؤمنان، حسنين (سلام الله عليهما) را واسطه قرار داد، گفت: شما به پدرتان بگوييد: از من بگذرد. حضرت هم «فَخَلَّى سَبِيلَه» بخشيدند. فرمودند: تو را بخشيدم. «فَقَالَا لَهُ» حسن و حسين (سلام الله عليها) و اميرالمؤمنين به پدرشان عرض

ص: 2523

كردند: پدر جان اين مي خواهد با شما بيعت كند. مي خواهد دوباره با شما بيعت كند. اجازه مي دهيد؟ حضرت فرمودند: «أَ وَ لَمْ يُبَايِعْنِي» مگر روز اول با من بيعت نكرد؟ نهج البلاغه بخش خطبه ها، خطبه ي 72 است. فرمودند: مگر با من بيعت نكرد؟ «لَوْ بَايَعَنِي بِيَدِهِ» من اين آدم را مي شناسم. الآن اگر با اين دست با من بيعت كند، دوباره از پشت خنجر مي زند. بيعت اين فرد بي اثر است. حالا ما او را به خاطر اين آتشي كه برپا كرده است، بخشيديم. اما كاري با او نداريم! ببينيد كسي كه امام درباره ي او اين تعبير را دارد، «لَا حَاجَةَ لِي فِي بَيْعَتِه» فرمود: احتياجي به بيعت با او ندارم. «إِنَّهَا كَفٌ يَهُودِيَّة» دستش دست يهودي است. دست مكر است. دست خيانت است. با من بيعت كند، بيعت شكني مي كند. ولي اميرالمؤمنان(ع) وقتي حسنين (سلام الله عليهما) شفاعت كردند، فرمود: بخشيدم. اين نمونه ي دوم. عبدالله بن زبير را بخشيد، مروان حكم را بخشيد. ما يك كسي جلوي پاي ما بلند نمي شود، نمي بخشيم. آنوقت كسي كه اعدا عدو اميرالمؤمنان هست، بخشيده مي شود. مورد سوم ابن ابي الحديد مي گويد: تمام مردم بصره، همه ي اينهايي كه جنگ برپا كرده بودند، اينها جرم بزرگي مرتكب شده بودند. وقتي حضرت پيروز شدند، جمعشان كردند. باقيماندگان را جمع كردند. فرمودند: من با شما چه كنم؟ چرا اين قائله را برپا كرديد؟ يك جمله به اميرالمؤمنين گفتند. گفتند: همان كاري كه يوسف با برادران كرد، با ما انجام دهيد. مگر يوسف نگفت: «لا تَثْريبَ عَلَيْكُمُ الْيَوْمَ» (يوسف/92) حضرت فرمودند: «لا تَثْريبَ عَلَيْكُمُ الْيَوْمَ يَغْفِرُ اللَّهُ لَكُمْ» خدا بيامرزد. بلند شويد برويد! شما در تاريخ

ص: 2524

مي بينيد گاهي وقتي يك شهري عليه حكومتي قيام مي كند، وقتي بر آن شهر فائق مي آيند، غالب مي شوند، پدر آن مردم را درمي آورند. پدر مردم آن شهر را درمي آورند كه ديگر كسي هوس نكند چنين كاري را انجام بدهد. حضرت همه را بخشيد، فرمود: «لا تَثْريبَ عَلَيْكُمُ الْيَوْمَ يَغْفِرُ اللَّهُ لَكُمْ» خدا شما را بيامرزد. ابن ابي الحديد مي گويد: مورد چهارم همسر پيامبر كه در اين قائله جنگ را برپا كرده بود، طلحه و زبير رقمي نبودند. اميرالمؤمنين(ع) آمد پيش ايشان و يك جمله اي فرمودند: «أَهَكَذَا أَمَرَكِ رَسُولُ اللَّه» (بحارالانوار/ج32/ص182) پيامبر به تو فرموده بود كه اين كار را كني؟ قرآن نمي گويد: «وَ قَرْنَ في بُيُوتِكُن» (احزاب/33) در خانه هايتان بنشينيد. پيامبر گفته بود اين قائله را برپا كني؟ عرض كردم شوخي نيست، مجال نيست وارد اين بحث شويم. سي هزار نفر مسلمان كشته شدند. در آن شرايط، روزهاي اولي است كه حضرت به حكومت رسيده است. حضرت به مردم بصره فرمودند: مگر شما با من بيعت نكرديد؟ چرا بيعت شكني مي كنيد؟ خون سي هزار نفر براي چه ريخته شد؟ حضرت فرمود: «أَ هَكَذَا أَمَرَكِ رَسُولُ اللَّه» پيامبر گفته بود اين كار را بكني؟ فقط يك جمله گفت. گفت: «يَا أَبَا الْحَسَنِ ظَفِرْتَ فَأَحْسِن، وَ مَلَكْتَ فَأَسْجِح» شما پيروز شدي، ما را ببخش. آقا گفتند: برو، من كاري با تو ندارم. شيخ مفيد (رض) كتابي به نام جمل دارد. خيلي كتاب خوبي است. ايشان مي نويسد اميرمؤمنا (ع) چهل مسلح را همراه اين كرد كه او را به مدينه بفرستند كه در راه يك موقع هوس نكند يك قائله ي ديگري راه بياندازد. چهل مسلح را ولي در راه

ص: 2525

كه مي رفت بد و بي راه به اميرمؤمنان مي گفت. مي گفت: باز اميرالمؤمنين حرمت مرا نگه نداشت. چهل نفر مرد مسلح را با همسر پيامبر فرستاده است! تو از آنجا بلند شدي چندين هزار نفر لشگر دنبال خودت راه انداختي اشكالي نداشت؟ وقتي به مدينه رسيدند، مسلح ها چهره هايشان را كنار زدند، ديد اين چهل نفر مرد نيستند، زن هستند. يعني اميرمؤمنان تا آنجا را در نظر گرفته است. چهل زن مسلح كه چهره هاي خودشان را پوشانده بودند. چهل زن مسلح همراه او باشند و او را به سلامت به مدينه برسانند. فرمودند: برو در خانه بنشين! دنبال اين كارها نباش. اين مورد چهارم بود. جالب است اينجا يك جمله اي را اضافه كنم. در تاريخ است كه وقتي اميرالمؤمنين(ع) آمدند با اين صحبت كنند، زن هايي اطرافش بودند، يك زني فرياد زد و به اميرمؤمنين گفت: «يَا قَاتِلَ الْأَحِبَّة» (شرح نهج البلاغه/ج15/ص105) تو كسي هستي كه عزيزان ما را كشتي. حضرت فرمود: من عزيزان شما را كشتم؟ اگر مي خواستم عزيزان شما را بكشم، اين كساني را كه در خانه پنهان بودند، مي كشتم. فكر مي كردند حضرت خبر ندارد. چه كسي در خانه پنهان بود؟ همين عبدالله بن زبير در اين خانه پنهان بود. مروان در اين خانه پنهان بود. اگر مي خواستم اينها را نمي بخشيدم. اميرالمؤمنين(ع) همه را بخشيدند. در خود نهج البلاغه هم حضرت جمله اي در بخش كلمات قصارشان دارند. كه اصلاً شكرانه ي پيروزي، گذشت از ديگران است. باز جالب است من اينها را مي خواهم با تاريخ بگويم شايد بهتر در ذهن بينندگان بماند. وقتي اميرمؤمنان مي خواستند از بصره برگردند، ابن عباس را جانشين خودشان گذاشتند. شهري كه عرض كردم قيام كرده، سي هزار

ص: 2526

خون به ناحق بر زمين ريخته، اين فتنه ي سنگين را به پا كردند، اميرمؤمنان چه سفارشي به جانشين خودشان كردند؟ از سفارشاتي كه به ابن عباس كردند اين بود. حضرت فرمودند: به تو سفارش مي كنم: 1-«عليك بتقوى الله» تقواي الهي 2- عدالت 3- با مردم با گشاده رويي برخورد كن. 4- مجلسي را داشته باش كه همه بتوانند پيش تو بيايند. 5- «تسعهم بحلمك» (جمل/ص420) نكند با اين مردم با خشم و غضب رفتار كني؟ حلم و بردباري، با چه كساني؟ با اين مردمي كه دشمني كردند. آتش به پا كردند. حضرت جانشين خودش را كه گذاشته فرموده: با اينها با حلم و بردباري برخورد كن. مورد پنجمي كه ابن ابي الحديد در مقدمه ي نهج البلاغه اش دارد جالب است. مورد پنجم داستان معاويه است. معروف است، شايد بينندگان فراوان شنيده باشند. وقتي اميرالمؤمنان(ع) در جنگ صفين در برابر سپاه معاويه قرار گرفتند، خوب معاويه زودتر رسيده بود به جايي كه آب مفصلي بود. مانع شد، گفت: لشگر جايي بايستند، كه از اين آب به سپاهيان اميرالمؤمنان نرسد. خوب لشگر اگر آب نداشته باشد، چند ده هزار نفر، اميرمؤمنان به معاويه پيغام داد: آب را آزاد كن. آب را نگه ندار. گفت: نه! عين جمله اش اين است. ابن ابي الحديد نقل مي كند. معاويه به اميرمؤمنان پيغام داد، «لا و الله و لا قطرة» (شرح نهج البلاغه/ج1/ص23) قسم خورد، گفت: به خدا قسم از اين آب يك قطره به شما نمي دهم، تا همه از تشنگي بميريد. اميرمؤمنان به امام حسين فرمودند: برو آب را بگير! با يك جمعي آمدند خيلي سريع آن جمعي كه كنار آب مانع آب بودند، كنار زدند

ص: 2527

و آب آزاد شد. بعضي ها به اميرمؤمنان گفتند: خوب حالا نوبت ما است. ما آب به لشگر معاويه نمي دهيم. معاويه قسم خورد، حضرت هم قسم خورد. ببينيد اين اوج فضيلت و اوج رذيلت اين است. او قسم خورد به خدا قسم يك قطره آب به شما نمي دهم تا از تشنگي بميريد. حضرت فرمودند: «لا و الله» به خدا قسم من مقابله به مثل نمي كنم. آب در جنگ آزاد است! اينها چيزهاي برجسته اي است كه ابن ابي الحديد در زندگي اميرمؤمنان(ع) نقل مي كند. من يكي دو مورد ديگر اضافه كنم. دلم نمي آيد واقعاً اين زندگي اميرمؤمنان (ع) را كه آدم مي بيند تعجب مي كند. ما واقعاً بايد تعجب كنيم. چون به خودمان نگاه مي كنيم. به زندگي خودمان نگاه مي كنيم. باز در روابط اجتماعي حضرت در جنگ با نهرواني ها، خوب مي دانيد از همين سپاه صفين، جنگ اميرالمؤمنين با معاويه يك عده نهرواني ها پيدا شدند. كساني كه وقتي قرآن را عمروعاص به نيزه كرد، خطشان را از اميرالمؤمنين جدا كردند. به اصطلاح مارقين! باشد در يك فرصتي راجع به افكار آنها بايد مفصل صحبت كنيم. خدا شهيد مطهري(ره) را رحمت كند، خيلي بحث زيبايي در اين بحث جاذبه و دافعه ي امام علي(ع) دارد. من فقط مي خواهم دو سه تا داستان بگويم كه در اين پايان بحث اين مجموعه انشاءالله ما را تكان بدهد. همين نهرواني ها كه امام را كافر مي دانستند، چون حضرت حكميت را پذيرفت، با اينكه به حضرت تحميل كرده بودند، حضرت علي را كافر مي دانستند. من خيلي سريع دو نمونه را بگويم. طبري در تاريخش مي نويسد، اميرالمؤمنين(ع) داشت در مسجد كوفه سخنراني مي كرد. اميرمؤمنان در مسجد كوفه،

ص: 2528

در اوج قدرت، سخنراني، وسط سخنراني اش يك كسي از يك گوشه ي مسجد فرياد زد: «لا حكم الا لله»! اين «لا حكم الا لله» معني اش كفر اميرمؤمنان است. تو قبول كردي و كافر هستي. حضرت اعتنايي نكردند. يك نفر ديگر از يك گوشه ي ديگر، وسط سخنراني. نفر سوم از يك گوشه ي ديگري فرياد زد. اصحاب گفتند: آقا اجازه بدهيد ما با اينها برخورد كنيم. فرمودند: نه تا دست به شمشير نبردند، من با اينها كاري ندارم. سه چيز پيش ما دارند. مانع نمي شويم در مسجد بيايند و نماز بخوانند. اينها كه پشت سر اميرمؤمنان نماز نمي خواندند، در مسجد اميرمؤمنان مي آمدند، در مسجد كوفه، اميرالمؤمنين امام بود، حاكم بود، امام جماعت، خطبه، نماز، اينها نماز فرادي مي خواندند. امامي كه كافر مي گويند كه پشت سرش نماز نمي خوانند. فرمود: 1- ما با شما كاري نداريم، به مسجد بياييد و نماز خودتان را بخوانيد. 2- از بيت المال هم حقوق شما را مي دهم. تا دست به شمشير نبرديد، حقوقتان را مي دهم. 3- ما شروع به جنگ نمي كنيم. اين يك برخورد. برخورد دوم در كلمات نهج البلاغه در حكمت 420 هست. حتماً عزيزان مراجعه كنند انشاءالله بركت اين جلسه اين باشد، ما گفتيم مي خواهيم واقعاً مهمان سفره ي اميرالمؤمنان باشيم. حكمت 420 در نهج البلاغه است. «كَانَ جَالِساً فِي أَصْحَابِهِ» با اصحابشان در مسجد نشسته بودند. «فَقَالَ رَجُلٌ مِنَ الْخَوَارِج» يكي از همين خوارج، اميرالمؤمنين جمله اي فرمود، او گفت: «قَاتَلَهُ اللَّهُ كَافِرا» خدا او را بكشد. اين كافر چه قشنگ حرف مي زند! اميرمؤمنان، يك سخني فرمودند در حكمت 420 نهج البلاغه، اينكه از خوارج بود گفت: «قَاتَلَهُ اللَّهُ كَافِرا» مرگ بر علي! «كافراً» چقدر قشنگ حرف

ص: 2529

مي زند اين كافر! اوج قدرت، به امام، به حاكم كافر بگويند. مرگ بر تو! اصحاب گفتند: آقا بگذاريد ما پدر اين را دربياوريم! عين عبارت اين است. «فَوَثَبَ الْقَوْمُ لِيَقْتُلُوه» گفتند: آقا او را بكشيم. به شما كافر مي گويد. اميرالمؤمنين را كافر مي داند. بگذاريد او را بكشيم! حضرت فرمودند: «رُوَيْدا» حوصله كنيد، چه خبر است! «إِنَّمَا هُوَ سَبٌّ بِسَب» مگر به من دشنام نداده است؟ كافر به من گفته اين «سَب» است. خوب جواب او يك دشنام ديگر است يا «أَوْ عَفْوٌ عَنْ ذَنْب» ما دو راه داريم. يا بايد همان جواب را بدهم، يا او را ببخشم. من هم مي بخشم! اميرالمؤمنان اهل انتقام نيستد. يك وقتي عرض كرديم اگر اميرالمؤمنين(ع) زنده بودند، قطعاً قاتلشان را مي بخشيدند. خوب بعد از شهادت حضرت فضا يك فضايي شد كه ديگر نمي شد، اگر حسنين(سلام الله عليهما) بچه هاي اميرالمؤمنان ابن ملجم را مي بخشيدند، مردم ابن ملجم را تكه تكه مي كردند. و الا اين نهج البلاغه است. حضرت فرمود: «وَ إِنْ أَعْفُ فَالْعَفْوُ لِي قُرْبَة» (شرح نهج البلاغه/ج15/ص143) من به خدا نزديك مي شوم اگر قاتلم را ببخشم. «سَبٌّ بِسَب» فرمودند: دشنام داده، جوابش دشنام است. دعوا ندارد. بكشيد! براي چه؟ دشنام داده جوابش دشنام است. يا نه بگذريم. من مي گذرم. اين نمونه ي دوم، اگر اجازه بدهيد من يك نمونه ي ديگر بگويم و اين بحث را تمامش كنم. باز اين را منابع عامه فراوان نقل كردند، منابع خاصه هم داريم. من داستان را بگويم. اين داستان ها بهتر در ذهن مي ماند. شخصي به نام موسي بن طلحه است. در همان داستان جنگ جمل در بصره اميرمؤمنان عده اي از كساني را كه در جنگ شركت

ص: 2530

كرده بودند، خوب در ميانه جنگ افرادي را اسير كردند و زندان مي بردند. كه دوباره نيايند عليه اميرالمؤمنين شمشير بكشند. يك كسي به نام موسي بن طلحه است. عرض كردم همه نقل كردند. واقعاً داستان تكان دهنده اي است. جنگ جمل كه تمام شد، سي هزار نفر كشته شدند. اميرمؤمنان پيروز شده، همه ي مردم بصره را بخشيده است. موسي بن طلحه مي گويد: من در زندان بودم. اسير بودم، جزء اسرا در زندان بودم. آمدند صدا زدند موسي بن طلحه كيست؟ گفت: آقا گفتند: برو شهادتين بگو، كه ديگر مرگ تو قطعي است. برو آماده ي مرگ شو! در جمل ما اين همه ياران اميرالمؤمنين را كشتيم. حضرت حتماً ما را مي كشد. مي گويد: يك وقتي خدمت اميرالمؤمنين آمدم. حضرت به من فرمودند كه سه مرتبه بگو: «استغفرالله و اتوب اليه» چه كسي؟ شمشير كشيده، شكست خورده، سي هزار نفر خون انسان ها بر زمين ريخته. حالا حضرت اين زنداني را آزاد كرده، فرمود: سه بار بگو«استغفرالله و اتوب اليه». گفت: آقا «استغفرالله و اتوب اليه، استغفرالله و اتوب اليه، استغفرالله و اتوب اليه» اين استغفار قبل از اعدام است. چون فكر مي كرد، حضرت مي خواهد او را اعدام كند. قبل از اعدام هم يك توبه اي دارد. ديديد اين اعدامي ها را كه يك توبه اي مي دهند. با ترس و لرز گفت «استغفرالله» را بگوييم و برويم. سه مرتبه كه گفت، فرمودند: حالا آزادش كنيد. سه استغفار فرمودند: او را آزاد كنيد. البته فرمودند: مواظب باش. هركجا مي خواهي بروي، برو. اما ديگر فتنه نكن. ديگر قائله اي بپا نكن. ديگر جنگ بپا نكن. و برو نگاه كن اگر چيزي از اثاث تو در لشگر ما

ص: 2531

است، بردار ببر! برو بگرد، اگر چيزي از غنايم جنگي، بود بردار. ولي تقوا پيشه كن. ديگر فتنه برپا نكن. ديگر دنبال جنگ با امام نباش. سه تا استغفار حضرت آزادش كرد. آقاي شريعتي: فكر نمي كنم خيلي فرصت داشته باشيم تا پايان برنامه ي امروز، انشاءالله دوستان خودشان به محضر قرآن مشرف شوند. امروز صفحه ي 26 مصحف شريف قرار روزانه ي ما است. آيات 170 تا 176 سوره ي مباركه ي بقره انشاءالله دوستان تلاوت كنند و ما را هم از دعاي خير خودشان محروم نكنند و انشاءالله از بركاتش بهره مند شوند. حاج آقاي حسيني اگر نكته اي باقي مانده جمع بندي فرمايشات شما را مي شنويم. حاج آقاي حسيني: خواهش مي كنم پس من اين بحث را حداقل تكميل كنم. يك مورد ديگري را امام صادق(ع) نقل فرمودند. باز اين هم در منابع عامه هست. من امروز هرچه نقل كردم تقريباً تمام مسائلي كه عرض كردم هم منابع عامه دارد، هم منابع خاصه دارد. امام صادق(ع) فرمودند: اميرمؤمنان داشتند نماز صبح مي خواندند. در حال نماز، اين داستاني كه گفتيم در خطبه بود، مشغول سخنراني بود. اين در حال نماز است. نماز صبح مي خواندند. يكي از همين خوارج، از خوارج شروع كرد اين آيه را خواندن. سوره ي زمر آيه ي 65. طعنه به اميرالمؤمنان مي زد و شروع به تلاوت اين آيه مي كرد. «وَ لَقَدْ أُوحِيَ إِلَيْكَ وَ إِلَى الَّذينَ مِنْ قَبْلِكَ لَئِنْ أَشْرَكْتَ لَيَحْبَطَنَّ عَمَلُك» (زمر/65) معناي اين آيه چيست؟ يعني اميرالمؤمنين تو مشرك هستي. پيام آيه اين است. ما به پيامبر هم گفتيم، اگر مشرك شوي اعمالت نابود مي شود و از بين مي رود. اميرالمؤمنين در خطبه بود، اين در نماز است. اميرمؤمنان است،

ص: 2532

حاكم اسلامي است، در مسجد كوفه دارد نماز مي خواند، تمام مردم پشت سر او دارند نماز مي خوانند، وسط نماز امام صادق فرمود: يكي از اين خوارج اين آيه را خواند. يعني آقا شما مشرك هستي. تا به آيه شروع كرد، حضرت به احترام قرآن ساكت شدند. دوباره خواند. حضرت ساكت شدند. بار سوم خواند. ديد اين رها نمي كند. حضرت آيه ي 60 سوره ي مباركه ي روم را تلاوت كردند. اين آيه در سوره ي مباركه ي روم عزيزان خودشان مراجعه كنند «إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَق وَ لا يَسْتَخِفَّنَّكَ الَّذينَ لا يُوقِنُون» (روم/60) وعده ي خدا حق است. آنهايي كه ايمان ندارند، آنهايي كه باور ندارند تو را خشمگين نكنند. پيامش اين است. در نماز اميرمؤمنان با آيه ي قرآن خوارج پيام مي دادند كه علي تو مشرك هستي. سه بار، بار سوم اميرالمؤمنين با آيه جواب داد كه من صبر مي كنم و نمازشان را ادامه دادند. آقاي شريعتي: اميرالمؤمنيني كه ميزان اعمال است، انشاءالله ببينيم فاصله ي ما با حضرت چقدر است. حاج آقاي حسيني: يك پيام هم بدهم. آنهايي كه الآن در آستانه ي سال جديد، دارند شيشه ها و غبار پشت شيشه را پاك مي كنند، اگر غبار دل را هم پاك كردند ما را هم خبر بدهند، خوشحال شويم به ديگران هم بگوييم. بگوييم: امروز از اميرالمؤمنان اين استفاده را برديم. آقاي شريعتي: انشاءالله. خيلي ممنون و مشتكرم. خيلي از توجه شما سپاسگزارم. فردا انشاءالله با حضور حاج آقاي ماندگاري خدمت شما خواهيم رسيد. حاج آقاي ماندگاري به پرسش هاي شما پاسخ خواهند داد. حاج آقا دعا كنند و همه ي ما آمين بگوييم. حاج آقاي حسيني: چه دعايي بالاتر از اين كه از خدا

ص: 2533

بخواهيم، انشاءالله خداوند به حق اميرالمؤمنان(ع) به همه ي ما توفيق عمل به سيره ي علوي، من باز هم تأكيد مي كنم، در اين جلسه مجال تاريخ گويي نيست. تاريخ براي عمل است. انشاءالله خدا همه ي ما را در عمل به سيره ي امام علي(ع) موفق بگرداند. آقاي شريعتي: الهي آمين. خيلي ممنون و متشكرم. والحمدلله رب العالمين و صلي الله علي محمدٍ و آل الطاهرين. «وَ إِذَا قِيلَ لَهُمُ اتَّبِعُواْ مَا أَنزَلَ اللَّهُ قَالُواْ بَلْ نَتَّبِعُ مَا أَلْفَيْنَا عَلَيْهِ ءَابَاءَنَا أَ وَ لَوْ كاَنَ ءَابَاؤُهُمْ لَا يَعْقِلُونَ شَيًْا وَ لَا يَهْتَدُونَ(170) وَ مَثَلُ الَّذِينَ كَفَرُواْ كَمَثَلِ الَّذِى يَنْعِقُ بمَِا لَا يَسْمَعُ إِلَّا دُعَاءً وَ نِدَاءً صُمُّ بُكْمٌ عُمْىٌ فَهُمْ لَا يَعْقِلُونَ(171) يَأَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُواْ كُلُواْ مِن طَيِّبَاتِ مَا رَزَقْنَاكُمْ وَ اشْكُرُواْ لِلَّهِ إِن كُنتُمْ إِيَّاهُ تَعْبُدُونَ(172) إِنَّمَا حَرَّمَ عَلَيْكُمُ الْمَيْتَةَ وَ الدَّمَ وَ لَحْمَ الْخِنزِيرِ وَ مَا أُهِلَّ بِهِ لِغَيرِْ اللَّهِ فَمَنِ اضْطُرَّ غَيرَْ بَاغٍ وَ لَا عَادٍ فَلَا إِثْمَ عَلَيْهِ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَّحِيمٌ(173) إِنَّ الَّذِينَ يَكْتُمُونَ مَا أَنزَلَ اللَّهُ مِنَ الْكِتَابِ وَ يَشْترَُونَ بِهِ ثمََنًا قَلِيلاً أُوْلَئكَ مَا يَأْكلُُونَ فىِ بُطُونِهِمْ إِلَّا النَّارَ وَ لَا يُكَلِّمُهُمُ اللَّهُ يَوْمَ الْقِيَمَةِ وَ لَا يُزَكِّيهِمْ وَ لَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ(174) أُوْلَئكَ الَّذِينَ اشْترََوُاْ الضَّلَالَةَ بِالْهُدَى وَ الْعَذَابَ بِالْمَغْفِرَةِ فَمَا أَصْبرََهُمْ عَلىَ النَّارِ(175) ذَالِكَ بِأَنَّ اللَّهَ نَزَّلَ الْكِتَابَ بِالْحَقّ ِ وَ إِنَّ الَّذِينَ اخْتَلَفُواْ فىِ الْكِتَابِ لَفِى شِقَاقِ بَعِيدٍ(176)» ترجمه آيات: «چون به ايشان گفته شود كه از آنچه خدا نازل كرده است پيروى كنيد، گويند: نه، ما به همان راهى مى رويم كه پدرانمان مى رفتند. حتى اگر پدرانشان بيخرد و گمراه بوده اند. (170) مَثَل كافران، مثَل حيوانى است كه كسى در گوش

ص: 2534

او آواز كند، و او جز بانگى و آوازى نشنود. اينان كرانند، لالانند، كورانند و هيچ درنمى يابند. (171) اى كسانى كه ايمان آورده ايد، از آن چيزهاى پاكيزه اى كه روزى شما كرده ايم، بخوريد و اگر خدا را مى پرستيد، سپاسش را به جاى آوريد. (172) جز اين نيست كه مردار را و خون را و گوشت خوك را و آنچه را كه به هنگام ذبح نام غير خدا بر آن بخوانند، بر شما حرام كرد. اما كسى كه ناچار شود هر گاه كه بى ميلى جويد و از حد نگذراند، گناهى مرتكب نشده است، كه خدا آمرزنده و بخشاينده است. (173) آنان كه كتابى را كه خدا نازل كرده است پنهان مى دارند، تا بهاى اندكى بستانند، شكمهاى خود را جز از آتش انباشته نمى سازند. و خدا در روز قيامت با آنها سخن نگويد و پاكشان نسازد و بهره آنها عذابى دردآور است. (174) اينان گمراهى را به جاى هدايت برگزيدند و عذاب را به جاى آمرزش. چه چيز بر آتش شكيبايشان ساخته؟ (175) زيرا كه خدا كتاب را به حق نازل كرد و كسانى كه در كتاب خدا اختلاف مى كنند، در مخالفتى دور از صوابند. (176)»

92-12-13

برنامه سمت خدا موضوع برنامه: سيره ي اهلبيت (عليهم السلام)، سيره علوي كارشناس:حجت الاسلام والمسلمين حسيني قمي تاريخ پخش: 13/12/92 بسم الله الرحمن الرحيم و صل الله علي محمدٍ و آله الطاهرين يا رب نكند به زخمم آگاه كني *** اين گمشده را دوباره گمراه كني افتاده ام از پا نكند دستم را *** از دامن اهلبيت كوتاه كني آقاي شريعتي: سلام مي گويم به همه ي بيننده هاي خوبمان، خانم ها و آقايان خيلي خيلي خوش آمديد به

ص: 2535

سمت خداي امروز ما. آرزو مي كنم در هرجا كه هستيد مثل هميشه انشاءالله بهترين ها نصيب شما شود. جناب حجت الاسلام والمسلمين حاج آقاي حسيني قمي، سلام عليكم و رحمة الله خيلي خوش آمديد. حاج آقاي حسيني قمي: عليكم السلام و رحمة الله، عرض سلام و ارادت خالصانه به همه ي يبينندگان عزيز دارم. آقاي شريعتي: سلامت باشيد. حالتان انشاءالله خوب است. خدا را شكر مي كنيم. انشاءالله همه ي شما هم حالتان خوب باشد. و آرزو مي كنم در اين لحظات و دقايقي كه خدمت شما هستيم، لحظات و دقايق مفيدي را با هم سپري كنيم. بحث ما در هفته هاي اخير روزهاي سه شنبه با حضور حاج آقاي حسيني، سيره ي اهلبيت(عليهم السلام) هست. بعد از اينكه به مناسبت ميلاد نبي مكرم اسلام بحث سيره ي نبوي را داشتيم و خيلي هم پر مخاطب شد و با استقبال خوب مخاطبان خوبمان مواجه شد، اين بحث را در دستور كار روزهاي سه شنبه قرار داديم. روزهاي سه شنبه سيره ي علوي را حاج آقاي حسيني به آن اشاره كردند كه خيلي هم خوب بود و فرازهاي نابي از نهج البلاغه را شنيديم، امروز هم خدمت شما هستيم. حاج آقاي حسيني: بسم الله الرحمن الرحيم. در بحث سيره ي علوي از يك كلامي از نبي مكرم اسلام سخن را آغاز كرديم. پيامبر خدا به اميرمؤمنان(ع) فرمودند: «إِنَّ اللَّهَ زَيَّنَكَ بِزِينَة» (بحارالانوار/ج39/ص297) خداوند زينت، زيور، و زيبايي به تو عنايت كرده كه زيوري نزد خدا از اين محبو تر نيست. در اين روايت به دو زينت اشاره شده است. دو زيبايي در زندگي اميرمؤمنان(ع) كه يك مورد را آن هفته اشاره كرديم. «وَ وَهَبَ لَكَ حُبَّ الْمَسَاكِين» شما مساكين را دوست داريد. اميرمؤمنان(ع)

ص: 2536

مساكين را دوست داشت و در اين زمينه مطالبي را در سيره ي حضرت گفتيم. براي اينكه اين حديث را تمام كنيم، يك جمله ي ديگري را كه در همين روايت هست، دو زيور، زيور دوم «بِالزُّهْدِ فِي الدُّنْيَا» زندگي شما زندگي زاهدانه هست. يعني پيامبر خدا وقتي مي خواهند اميرمؤمنان را تعريف كنند، مي فرمايد: يكي اينكه شما مساكين را دوست داريد، دوم زندگي شما زندگي زاهدانه هست. خوب مي دانيد زهد يكي از آن واژه هايي است كه نياز به تعريف دارد. زندگي زاهدانه يعني چه؟ ما بنا شد سه شنبه ها، مهمان سفره ي اميرمؤمنان(ع) باشيم و گفتيم: حداقل اين است كه طبق حديثي كه پيامبر خدا فرمودند و همه نقل كردند، اهل سنت و شيعه، «ذِكْرُ عَلِيٍّ عِبَادَةٌ» (بحارالانوار/ج36/ص370) نام اميرمؤمنان، ياد اميرمؤمنان، سيره ي اميرمؤمنان(ع) عبادت است. يقيناً در اين ساعت انشاءالله همه در عبادت هستيم. من ديدم يكي از بينندگان عزيز پيام داده كه آيا ما هم كه اين مباحث را مي شنويم در عبادت هستيم؟ قطعاً در عبادت هستيم. همه از سخن اميرمؤمنان و ذكر ياد و نام اميرمؤمنان(ع) در عبادت هستيم. چون مي خواهيم سر سفره ي حضرت مهمان باشيم، بيشتر از كلمات خود حضرت استفاده كنيم. اين نهج البلاغه ي خود اميرمؤمنان(ع) است. در بخش كلمات قصار كلمه ي 439، خود حضرت زهد را معنا فرمودند. كسي كه اين راه را طي كرده خودش مي گويد زهد يعني چه؟ حضرت فرمودند: «الزُّهْدُ بَيْنَ كَلِمَتَيْنِ مِنَ الْقُرْآن» (نهج البلاغه/ص553) جالب است. اميرمؤمنان هم زهد را از قرآن تفسير مي كند. فرمودند: زهد بين اين دو كلمه ي قرآن است. سوره ي مباركه ي حديد آيه ي 23. اميرمؤمنان در نهج البلاغه، كلمات قصار، كلمه ي 439 به قرآن استناد مي فرمايند براي تفسير

ص: 2537

زهد. فرمودند: در اين آيه ي قرآن آمده است. سوره ي مباركه ي حديد آيه ي 23. «لِكَيْلا تَأْسَوْا عَلى ما فاتَكُمْ وَ لا تَفْرَحُوا بِما آتاكُمْ» (حديد/23) اگر چيزي از دست داديد، ناراحت نشويد و اگر چيزي را به دست آورديد، شادماني همراه با غرور شما را نگيرد. شادي عيب ندارد. آدم مست نشود، مغرور نشود. اگر چيزي بدست آورد. اگر دنيا در اختيارش بود. مست و مغرور نشود، وظايفش يادش نرود و اگر چيزي از دست داد، غصه نخورد. اگر دنيا به او اقبال نكرد، ناراحت نشود. جالب است يك حديثي ديدم، خيلي زيباست. ببينيد اگر واقعاً بخواهيم زهد را در يك كلمه معنا كنيم، به تعبير قرآن اسير دنيا نبودن است. اسير دنيا نباشيم. نداشتيم غصه نخوريم. دنيا اسير ما باشد. اميرمؤمنان(ع) در يك بيان نوراني مي فرمايد: «انأ الذي اهنت الدنيا» من آن كسي هستم كه دنيا را ذليل كردم. دنيا ما را ذليل نكند. اين خيلي مهم است. اگر دنيا ما را ذليل نكرد، ما زاهد هستيم. به ثروت نيست. به دارايي نيست. ممكن است يك انسان آه در بساط نداشته باشد، ولي دنيا ذليلش كرده است. دائم غم و غصه و بحث فقر مفصل گفتيم. اصل عدالت خدا را مي برد زير سؤال، كه چرا من زندگي ام فقيرانه است؟ دنيا او را ذليل كرده است. ممكن است انسان همه چيز داشته باشد، ولي آنچه دارد به وظيفه اش عمل مي كند، در راه خدا هزينه مي كند، تكاليفش را انجام مي دهد، اين دنيا را ذليل كرد. اميرمؤمنان فرمود: «أنا الذي اهنت الدنيا». من دنيا را ذليل كردم. من دنيا را خوار كردم. زهد اين است. خيلي مهم است.

ص: 2538

«أنا الذي اهنت الدنيا»، «اهانت» خوار كردن، من دنيا را ذليل كردم. دنيا نتوانست مرا ذليل كند. پس تعريف اميرمؤمنان(ع) از زهد همين بيان نوراني قرآن كريم است. اين جمله ي اول است. من يك بياني مي ديدم از شهيد مطهري(ره) در اين كتاب سيري در نهج البلاغه كه انصافاً كتاب خوبي است. ايشان واژگاني را از نهج البلاغه مفصل معنا كردند، از جمله همين كلمه ي زهد را در نهج البلاغه، ايشان بيان زيبايي دارند. مي فرمايند: زهد با رهبانيت خيلي فرق دارد. آن شكل نيست كه بعضي ها تبليغ مي كنند، آدم يك گوشه اي برود، نه اسلام طرفدار رهبانيت قطعاً نيست. زاهدانه زندگي كردن يعني چه؟ ايشان مي فرمايد: زهد سه مرحله، سه جلوه مي تواند داشته باشد. من اگر برسم اين سه جلد را بگويم، فكر مي كنم در پرتو كلمات اميرمؤمنان(ع) و بيان شهيد مطهري(ره) بحث خوبي شود. مرحله ي اول اين است كه انسان زاهد، زاهدانه زندگي مي كند. براي چه؟ براي اينكه ديگران را مهمان سفره ي خودش قرار بدهد. مي گويد: من نمي خواهم. من دارم، من نمي خواهم استفاده كنم. من مي خواهم ديگران استفاده كنند. يعني زاهد است. وقتي انسان مي تواند ديگران را مهمان كند كه خودش اسير دنيا نباشد، بي رغبت به دنيا باشد. اين جلوه اش در زندگي اميرمؤمنان(ع) خيلي زيبا هست. يك حديثي از امام باقر(ع) هست. حضرت وقتي مي خواهند زندگي اميرمؤمنان را توصيف كنند، مي فرمايند: اميرمؤمنان كسي بود كه «يأكل» خودش چه مصرف مي كرد؟ «يطعم» به مردم چه مي داد؟ غذاي خودشان نان بود. اتفاقاً باز اين عبارت را ديدم. ابن ابي الحديد در شرح نهج البلاغه اش دارد. نقل مي كند اين روايت را كه خورشت اميرمؤمنان(ع) چه بوده است. شايد بينندگان زياد شنيده باشند. اولاً

ص: 2539

خيلي وقت ها حضرت نان تنها مصرف مي كردند. خورشت ايشان به ترتيب اين بود. گزارش كساني كه در محضر اميرمؤمنان(ع) بودند. خورشتش نان بود و مثلاً يك سركه اي بود. نان و نمكي بود. ما اينها را اصلاً خورشت حساب نمي كنيم. اگر يك درجه ترقي مي كرد خورشت حضرت، نان بود و سبزيجات، يك درجه ترقي مي كرد نان و شير بود. يك درجه ديگر خيلي ترقي مي كرد، اين ديگر خيلي ترقي بود، نان و گوشت بود. «لا يأكل اللحم إلا قليلا» (شرح نهج البلاغه/ج1/ص25) در ابن ابي الحديد اين گزارش است. اينكه حضرت خيلي كم مواد گوشتي مصرف مي كرد. به اصحابشان هم مي فرمودند: «لا تجعلوا بطونكم مقابر الحيوان» (شرح نهج البلاغه/ج1/ص25) شكمتان را مقبره ي حيوانات، قبرستان حيوانات قرار ندهيد. آقاي شريعتي مي دانيد الآن هم در بحث دستورات غذايي زياد سفارش كردند، بسياري از بيماري هايي كه امروز جامعه ي ما متأسفانه گرفتارش هست، به خاطر همين بي حساب غذا خوردن و مواد غذايي را رعايت نكردن، و اين غذاهاي گوشتي را بيش از حد مصرف كردن. اين زندگي اميرمؤمنان بود. يعني خورشتشان سركه بوده، مرحله ي بعد سبزيجات مي شده، مرحله ي بعد ديگر خيلي مي شد، شير و كم به گوشت مي رسيد. اما به ديگران چه؟ خودشان اين غذايشان بود اما به ديگران نان و گوشت مي دادند. بهترين غذاها را به فقرا و نيازمندان مي دادند. به آنهايي كه شايد ماه ها به نان و گوشت نرسيده بودند، به آنها غذا مي دادند. پس زاهد زندگي مي كند تا ديگران را سير كند. زاهدانه زندگي كردن براي ايثار. آقاي شريعتي: آنهايي كه اهل ايثار و معرفت هستند، يك مرحله اش زهد است. حاج آقاي حسيني: بله، اگر زهد نبود نمي توانست دل بكند.

ص: 2540

اگر رغبت به دنيا داشت، بدون بي رغبتي نمي تواند به ديگران اطعام بدهد. اين يك جمله. آنوقت جالب است ابن ابي الحديد هم اين عبارت را دارد. مي گويد: نگوييد اميرمؤمنان(ع) اگر اين غذايش بود چگونه به ميدان نبرد مي رفت؟ حضرت جواب دادند كه نه! به پرخوري ها آدم شجاعت پيدا نمي كند. اتفاقاً اينهايي كه خيلي پرخور هستند، زمين گير هستند. حالا من وارد آن بحث نمي شوم. يكي دو عبارت ديگر باز از ابن ابي الحديد بگويم. جالب است. يكي از دانشمندان بزرگ اهل سنت است. شرح نهج البلاغه نوشته است. بيست مجلد، تقريباً حدود هفتصد، هشتصد سال است از دنيا رفته است. شرح نهج البلاغه اش معروف است. در مصر، در لبنان، در خيلي از كشورها، يكي از شرح هاي خوب نهج البلاغه است. انصافاً خيلي خوب و جامع است. يك عبارت خيلي زيبايي دارد، مي گويد: اميرمؤمنان «وَ لَقَدْ وُلِّيَ الْخِلَافَةَ وَ أَتَتْهُ الْأَمْوَالُ» (شرح نهج البلاغه/ج2/ص202) وقتي دوران خلافتشان شد، خوب از همه جا بيت المال در خدمت حضرت بود. اموالي مي رسيد. «فَمَا كَانَ حَلْوَاهُ إِلَّا التَّمْرَ» اوج شيريني جاتي كه حضرت مصرف مي كردند چه بوده؟ خرما بوده. تمام شيريني جات بوده. الآن گاهي آدم در زندگي سلاطين مي خواند چه سفره هايي دارند. «مَا كَانَ حَلْوَاهُ إِلَّا التَّمْرَ» شيريني اش فقط خرما بوده. «وَ لَا ثِيَابُهُ إِلَّا الْكَرَابِيسَ» (شرح نهج البلاغه/ج2/ص202) لباسش كرباس بود، يك جامه ي ساده اي بود. باز ابن ابي الحديد مي نويسد. مي گويد: اميرالمؤمنين كسي بود «و هو الذي كان يكنس بيوت الأموال» (شرح نهج البلاغهج1/ص21) بيت المال را تقسيم مي كرد و جارو مي كرد. چيزي نماند، همه را در راه خدا داده باشي. «و يصلي فيها» بيت المال را تقسيم مي كرد. جارو مي كرد و بعد به نماز مي ايستاد و مي فرمود: «يا دنيا

ص: 2541

غري غيري» اين جمله بسيار معروف است. «يا صفرا» اي طلاها، اي نقره ها، ديگران را فريب دهيد، نمي توانيد اميرالمؤمنين را فريب دهيد. باز اين داستان معروف است. يك كسي مي گويد: من با پدرم پاي خطبه ي حضرت رفته بودم. من سني نداشتم با پدرم پاي خطبه ي اميرمؤمنان رفتم. ديدم حضرت در حالي كه دارند خطبه مي خوانند، لباسشان، پيراهنشان را تكان مي دهند. از پدرم سؤال كردم كه چرا اين خطيب جمعه پيراهنش را تكان مي دهد؟ گفت: اين آقايم پيراهن بيشتر ندارد. پيراهنش را شسته و تر است، وقت نماز جمعه رسيده است، آمده خطبه بخواند و پيراهنش را حركت مي دهد كه خشك شود. اينطوري بوده در حالي كه به همه ي مردم مي دانيد اميرمؤمنان خيلي صدقات داشته است. صدقاتشان فراوان بوده است. خصوصاً در آن بيست و پنج سالي كه حضرت خانه نشين بودند، در نخلستان ها كار كشاورزي و باغداري مي كردند. خوب فراوان اين را شنيده ايم. وقف مي كردند. روي اين كلمه اصرار دارم. كه ما تا بحث زهد را مطرح مي كنيم، در ذهن ما نرود اينكه نداشتند. شايد اميرمؤمنان درآمدي كه از مزرعه هايشان داشتند، از نخلستان هايشان داشتند در مدينه بي نظير بوده است. ولي همين آقا پيراهنشان را تكان مي دادند، تا خشك شود. همين آقا نان ساده مصرف مي كردند. آقاي شريعتي: يعني حضرت از اين درآمدهايي كه داشتند چيزهايي را براي خودشان نمي خواستند. حاج آقاي حسيني: زاهدانه زندگي كنيم تا نسبت به ديگران دست دهنده داشته باشيم. اين يك مرحله و يك جلوه از زهد است. يك داستان بگويم، شايد اين داستان بهتر در ذهن بماند و مؤثرتر باشد. عرض كنم شخصي هست به نام ابومَطَر، مَطَر يعني باران.

ص: 2542

ابومطر يعني پدر باران. چرا به او ابومطر مي گفتند، نمي دانم. ولي داستان را همه نقل كردند. محقق اِربلي و ديگران نقل كردند. مي گويد: يكوقت من كوفه رفتم. جالب است. مي گويد: كوفه رفتم در بازار كوفه، يك آقايي را ديدم، ديدم مردم را موعظه مي كند. بازاري ها را نصيحت مي كند. موعظه مي كند. تعجب كردم. به قيافه اش نگاه كردم ديدم هيچ مميزه و مشخصه اي ندارد. از يك كسي سؤال كردم اين آقا كيست؟ گفت: غريبي؟ گفتم: بله. من از بصره آمدم. در كوفه غريب هستم. بار اول است آمدم، دفعه ي اول است. اين آقا چه كسي است؟ گفت: اين اميرالمؤمنين است. عين عبارت اين است. عبارت اين است كه مي گويد: «كَأَنَّهُ أَعْرَابِيٌّ بَدَوِي» (شرح نهج البلاغه/ج9/ص235) نگاه كردم «كَأَنَّهُ أَعْرَابِيٌّ» اعراب يعني بيابان گرد، «بَدَوِي» يعني از آن بيابان گردهاي خيلي درجه بالا. حالا يكوقت بيابان گردها هم كه زندگي مثلاً شهرنشيني پيدا كردند. اما نه نه! بيابان گرد اصيل اصيل! تيپ اش اينطور بود. گفتم: اين آقا كيست؟ گفتند: اميرالمؤمنين. غريبي؟ گفتم: بله از بصره آمدم. گفتند: اميرالمؤمنين است. من دنبال شما بودم ببينم چه مي كني؟ به هر صنفي كه مي رسيدند، موعظه اي مي كردند. به يك قسمت كه رسيدند فرمودند: «لَا تَحْلِفُوا» به بازاري ها، قسم نخوريد. در كسب شما قسم خوردن مكروه است. قسم نخوريد.«فَإِنَّ الْيَمِينَ» (بحارالانوار/ج40/ص331) قسم خوردن «وَ يَمْحَقُ الْبَرَكَةَ» بركت را از بين مي برد. بحث بركت سازي و بركت سوزي با حاج آقاي فرحزاد. اگر قسم بخوريد، بركت شما از بين مي رود. اصلاً اگر بخواهيم وارد اين شويم بايد تا آخر جلسه راجع به قسم صحبت كنيم. آنوقت نقطه ي مقابل، به يك سري ديگر از بازاريان رسيدند، حديثي كه جلسه گذشته

ص: 2543

با عجله خوانديم. فرمودند: «أَطْعِمُوا الْمَسَاكِينَ يَرْبُو كَسْبُكُم» قسم بخوريد بركت مي رود. مي خواهيد بركت بيايد، «يَرْبُو كَسْبُكُم»، «أَطْعِمُوا الْمَسَاكِينَ». به نيازمندان هم بدهيد. به خرما فروش ها كه رسيدند، فرمودند: «أَطْعِمُوا الْمَسَاكِينَ» به مساكين، به نيازمندان، از اين خرماها بدهيد، «يَرْبُو كَسْبُكُم» كسب شما بركت مي كند. مي گويد: من همينطور دنبال حضرت مي آمدم. به اصناف مختلف كه مي رسيدند، يك موعظه اي مي كردند. تا به صنف پارچه فروش ها رسيدند. آنجا ايستادند. فرمودند: من يك پيراهن مي خواهم. تا گفت: چشم يا اميرالمؤمنين، من در خدمت شما هستم. تا اميرالمؤمنين را شناخت، حضرت فرمود: نه من از شما خريداري نمي كنم. مسير را ادامه دادند. دنبال حضرت به يك مغازه ي ديگر آمدم. فرمودند: يك پيراهني مي خواهم. چشم يا اميرالمؤمنين، در خدمت هستيم. حضرت فرمودند: نه! از شما هم نمي خريم. ادامه دادند، به مغازه ي سوم رسيدند، يك جواني بود، حضرت را نمي شناخت. فرمودند: پيراهني به سه درهم مي خواهم. پيراهن را آماده كرد، معامله تمام و حضرت راه افتادند. در مسجد كوفه آمدند. بازار كوفه تمام شد، مسجد كوفه آمدند و نشستند براي رفع حاجات مردم. صاحب آن مغازه رسيده بود. صاحب آن مغازه اي كه حضرت از او پيراهن خريده بود، وقتي در بازار مي رسد، ديگران به او مي گويند: اميرالمؤمنين از شما پيراهني خريده است. پسر شما پيراهني خريد، شما نبودي. چند فروختي؟ سه درهم. به عجله خدمت حضرت مي آيد، يك درهم را باز گرداند. مي گويد: آقا اين يك درهم را بگير. حضرت فرمود: نه، معامله تمام شد. من راضي بودم و او هم راضي بود. تمام شد. ناشناس، ببينيد كسي كه حضرت را مي شناسد، از او خريداري نمي كند. تا مرحله ي سوم. جالب است

ص: 2544

باز اين هم در تتمه ي اين داستان بگويم. پيراهن را گرفت، دعايي هم كرد. دعايي هم خواندند. «الحمدلله الذي» يك پيراهن سه درهمي كه خريدند، ايستادند دعا. گزارش اين آقاي ناشناسي كه مي گويد: من حضرت را نمي شناختم، غريبي كه در بازار كوفه آمده است، حضرت يك دعايي خواندند. به حضرت گفتند: آقا اين دعا را از كجا آوردي؟ فرمودند: اين دعا را پيامبر وقتي پيراهني مي خريدند و مي پوشيدند مي خواندند. پس تا اينجا اميرمؤمنان، مي بينيم اگر زاهدانه زندگي مي كند، اگر ساده زندگي مي كند، با وجود داشتن ثروت و اموال اما مي خواهد ديگران بهره ببرند. مي خواهيم تا حداكثر مهمان سفره ي اميرمؤمنان(ع) باشيم، آن هفته هم عرض كردم يادم هست يك روزي خدا آيت الله بهجت را رحمت كند. يكي دو بار اين مسأله را فرمودند. شايد يكي دو بار اين را فرمودند. مي خواستند تأكيد كنند. مي فرمودند: در منبرهايتان از نهج البلاغه بگوييد. از نهج البلاغه كه بخوانيد ديگر مردم پاي منبر شما نيستند. پاي منبر اميرالمؤمنين(ع) هستند. اين نهج البلاغه خطبه ي 160، طولاني است و من فقط يك جمله اش را عرض مي كنم. حضرت مي فرمايد: «وَ اللَّهِ لَقَدْ رَقَّعْتُ مِدْرَعَتِي هَذِهِ حَتَّى اسْتَحْيَيْتُ مِنْ رَاقِعِهَا»خطبه ي 160 است. به خدا قسم اينقدر اين جامه ام را وصله زدم كه ديگر خجالت مي كشم بروم پيش آن وصله زن و بگويم: بار ديگر هم وصله بزن. «اهنت الدنيا» اگر كسي دنيا را خوار كرد، ذليل كرد، ديگر اسير اين چيزها نيست. اين يك داستان است. من يك داستان ديگري عرض كنم. اين هم به نظرم در زندگي اميرمؤمنان(ع) خيلي مهم است و براي ما خيلي قابل استفاده است. باز من آدرس را بدهم. چون عرض

ص: 2545

كردم مي خواهيم مهمان حضرت باشيم، در بخش خطبه ها، خطبه ي 208. خطبه ي قبلي خطبه ي 160 بود، اين خطبه ي 208 است. داستان اين است كه حضرت به كوفه آمدند مهمان يكي از اصحاب براي عيادت يكي از اصحاب و يارانشان. نامش در تاريخ آمده به نام علاء بن زياد. بيمار شده بود. يكي از اصحاب حضرت به نام علاء بن زياد بيمار شد. حضرت عيادتش آمدند. جالب است. از فرصت عيادت استفاده كردند، براي نصيحت و موعظه كردن. ما عيادت بيمار كه مي رويم فكر مي كنيم حتماً يك چيزي بگوييم كه بيمار خوشش بيايد، نه! افرادي كه مي آيند در اين جمله مي خوانيم. به اين بيمار هم تندي كردند. و اين هم خيلي جالب است. انسان در مهماني مي تواند موعظه داشته باشد. در جلسات، عيادت بيمار، از فرصت ها خوب استفاده كنيم. من يكوقتي اين جمله را گفتم. خدا مرحوم آيت الله مرتضوي لنگرودي(ره) را رحمت كند. از شاگردان امام بودند. بسيار بسيار خليق و عالم بزرگوار، ايشان مي فرمودند: ما در نجف، مهماني كه مي رفتيم. طلاب، فضلا، علما، مهماني كه مي رفتند، پذيرايي در مهماني فقط به چاي و ميوه و شيريني نبود. با موعظه پذيرايي مي كردند. با يك بحث علمي، با يك موعظه، با يك حديث، الآن سال جديد در پيش است. انشاءالله بعداً بايد مفصل بگوييم. خيلي در مهماني هايمان مواظب باشيم. چه مانعي دارد مهماني برقرار باشد، يك حرف خوب هم گفته شود؟ يك حرف علمي هم گفته شود. موضوع علمي مطرح شود. حضرت عيادت علاء بن زياد آمدند. از اصحابشان هستند. ديدند يك خانه ي خيلي وسيعي دارد. خانه ي بسيار بزرگي دارد. حضرت فرمودند: «مَا كُنْتَ تَصْنَعُ بِسَعَةِ هَذِهِ

ص: 2546

الدَّارِ فِي الدُّنْيَا» (شرح نهج البلاغه/ج11/ص33) خطبه ي 208 است. اين خانه ي به اين بزرگي را براي چه مي خواهي؟ باز من همين جا تأكيد كنم. خانه ي وسيع اشكالي ندارد. حالا ادامه ي حديث مشخص مي شود. يكوقت عزيزان اگر ادامه را نگاه نكنند، آنوقت يك سؤالي به ذهنشان مي آيد. ببينيد اتفاقاً در روايات داريم كه از نعمت هاي الهي خانه ي وسيع است. «مِنْ سَعَادَةِ الْمَرْءِ الْمُسْلِمِ الْمَسْكَنُ الْوَاسِعُ» (كافي/ج6/ص536) سعادت انسان خانه ي وسيع است. ولي خانه را براي چه مي خواهيم؟ آدم داشته باشد فقط خودش استفاده كند؟ اگر همين خانه را وسيله ي خدمت به ديگران قرار داد، گاهي مي شود نگاه زاهدانه. اگر همين خانه را درست استفاده كنيم، ببينيد چقدر زيباست. فرمودند: «مَا كُنْتَ تَصْنَعُ بِسَعَةِ هَذِهِ الدَّارِ فِي الدُّنْيَا» در حقيقت اين خطبه سه بخش است. يك موعظه با علاءبن زياد است، يك موعظه به برادرش است. يك سؤالي هم از حضرت پرسيدند. حضرت به آن سؤال جواب دادند. موعظه ي به علاء اين است كه فرمودند: علاء «أَنْتَ إِلَيْهَا فِي الآْخِرَةِ كُنْتَ أَحْوَجَ» (شرح نهج البلاغه/ج11/ص33) تو در قيامت بيشتر به اين خانه نياز داري. براي خانه ي آخرتت كاري كردي يا نه؟ اينجا خانه داري خيلي خوب. براي خانه ي آخرت چه؟ آنجا بيشتر نياز داري. «بَلَى إِنْ شِئْتَ» تعبير زيبايي است. «بَلَى إِنْ شِئْتَ بَلَغْتَ بِهَا الآْخِرَةَ» اگر اين كارهايي كه حضرت نام مي برند، اگر اين كارها راما با خانه در خانه ي وسيع اين كارها را انجام بدهيم، خيلي خوب است. فرمودند: 1- «تَقْرِي فِيهَا الضَّيْفَ» خانه ي وسيع مي خواهي در آن مهمان پذيرايي كني. 2- «وَ تَصِلُ فِيهَا الرَّحِمَ» خويشاوندانت را، صله ي ارحام انجام بدهي. به خويشاوندانت رسيدگي كني. 3- «وَ تُطْلِعُ مِنْهَا

ص: 2547

الْحُقُوقَ مَطَالِعَهَا» حقوق الهي را با اين خانه اي كه داري پرداخت كني. خانه از مال حلال است. از مال حلال تهيه شده است. بعد هم خوشاوندانت را مهماني مي كني. اگر اين هست، «فَإِذاً أَنْتَ قَدْ بَلَغْتَ بِهَا الآْخِرَةَ» اصلاً اين آخرت است. خانه ي اصلي تو خانه ي آخرت است. الآن مي دانيد خيلي هستند، الحمدلله ما خبر داريم. خانه هاي وسيعي دارند. در محل مي گويند، اگر كسي گرفتاري دارد. مجلسي دارد، مجلس شادي دارد، اگر يكوقتي مجلس عزايي است، مهماني دارد، خانه ي ما براي آنها باشد. اين خانه، خانه ي آخرت است. اتفاقاً گاهي خانه ي كوچك بهانه مي شود. علي اي حال خيلي از توفيقات از انسان سلب مي شود. اين است كه نمي توانند مهماني كنند. مي گويند: جايمان كم است. واقعاً هم يك عده جايشان كم است. اما اگر خانه وسيع بود «تَقْرِي فِيهَا الضَّيْفَ» مهمانداري شد. صله رحم شد، حقوقش ادا شد خيلي خوب. ببينيد خانه وسيع ولي اينطوري از آن استفاده شود. علاء بن زياد گفت: يا اميرالمؤمنين من اينطور زندگي مي كنم. يك برادري دارم عاصم، عاصم بن زياد. اصلاً همه ي دنيا را كنار گذاشته، رفته دنبال يك عبادت و سر به بيابان گذاشته، و مي گويد: بايد زندگي اينطور باشد. صبح اول وقت دنبال عبادت مي رود. شب آخر شب مي آيد نه كاري و نه كسبي. حضرت ناراحت شدند و فرمودند: بگوييد بيايد. عاصم را خواستند. آمد با تندي «يَا عُدَيَّ نَفْسِهِ» فرمودند: اينطور با خودت دشمني مي كني؟ «لَقَدِ اسْتَهَامَ بِكَ الْخَبِيثُ» شيطان تو را سرگردان كرد. چرا به زن و فرزندت رحم نكردي؟ تو چطور حق داري اينطور زندگي كني؟ شبانه روز سر به بيابان بگذاري، اسلام اين نيست.

ص: 2548

عبادت با رهبانيت فرق دارد. اين سؤالي از حضرت مطرح كرد. گفتم فراز سوم سؤال است، من به عجله مي گويم، كه به ان سؤال برسم گفت: يا اميرالمؤمنين ما از شما ياد گرفتيم. شما به ما تندي مي كني، ما از شما ياد گرفتيم. آقاي شريعتي: در واقع زهد را از نگاه خودشان تعريف كردند. حاج آقاي حسيني: گفت: آقا مگر شما زندگي تان همينطور نيست. گفت: «يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ هَذَا أَنْتَ فِي خُشُونَةِ مَلْبَسِك» اين غذايي است كه شما داري، لباسي است كه شما داري. شما اميرالمؤمنين هستي و ما مي خواهيم مثل شما باشيم. ببينيد آن بخش دومي كه من همين جا اشاره كنم. شهيد مطهري(ره) بيان مي كنند. فرمودند: گاهي انسان زاهدانه زندگي مي كند براي همدردي با ديگران. اين براي امام است. براي حاكم اسلامي است. حضرت فرمودند: «وَيْحَكَ إِنِّي لَسْتُ كَأَنْتَ» من با تو فرق دارم. چرا من با تو فرق دارم؟ «إِنَّ اللَّهَ تَعَالَى فَرَضَ عَلَى أَئِمَّةِ الْحَقِّ أَنْ يُقَدِّرُوا أَنْفُسَهُمْ بِضَعَفَةِ النَّاسِ» تو حق نداري مثل من زندگي كني. كلاً دنيا را سه طلاقه كني، بروي دنبال عبادت، بگويي هيچي نمي خواهم. من امام هستم! «إِنَّ اللَّهَ تَعَالَى فَرَضَ» به تعبير وجوب است. واجب كرده بر امامان عدل، پيشوايان و حاكمان عادل «أَنْ يُقَدِّرُوا أَنْفُسَهُمْ» زندگي شان مثل مردم ضعيف باشد. همان اميرمؤمنان كه اين همه مال و ثروت داشت، ولي يك بخش زهدش اين بود كه به ديگران بدهد، يك بخش زهدش اين بود كه با مردم درگير كند. من امام هستم، من حاكم هستم! من اگر زندگي فقيرانه داشتم، «كَيْلَا يَتَبَيَّغَ بِالْفَقِيرِ فَقْرُهُ» فقرا وقتي نگاه كنند مي گويند: بابا چيزي نيست. اين امام ما

ص: 2549

است، زندگي اش اينطور است. مشكلي نداريم كه. اين حاكم ماست. امام ماست. آقاي شريعتي از نظر روحي و رواني اين مسأله خيلي مؤثر است. الآن در جامعه نيازمندان زياد هستند. فقرا زياد هستند. گرفتارها زياد هستند. اما اگر نگاه كردند گفتند: آقا حاكمان ما هم همينطور هستند. حاكم ها هم همينطور دارند زندگي مي كنند. رئيس جمهور را ديدند، استاندار را ديدند، فرماندار را ديدند. بخشدار را ديدند. هركسي را هرجا ديدند، ديدند نه زندگي شان از اينها ساده تر است. مي گويند: خوب چيزي نيست. حالا فقر هست، حتي اگر اين حاكم داشته باشد، حتي اگر اين استاندار داشته باشد... من يك داستاني بگويم. ولي باز در ذهن بينندگان مي ماند. شهيد مطهري در همين كتاب سيري در نهج البلاغه نقل كردند. تعبير ايشان اين است. استاد الفقها، وحيد بهبهاني(ره)، يكوقتي نگاه كرد ديد عروسش يك لباس خيلي گراني تنش كرده است. عالم بزرگي مثل وحيد بهبهاني. ايشان ناراحت شد، اعتراض كرد. پسرشان مرحوم آقا محمد اسماعيل، خدمت پدر آمد. او هم بالاخره فضلي داشت و گفت: آقا چرا اعتراض كردي؟ لباس عروس خانم شما، لباس همسر من، عروس خانم شما، لباس نويي است. چرا اعتراض كردي؟ مگر شما نمي گوييد قرآن؟ مگر قرآن را نخوانديد؟ «قُلْ مَنْ حَرَّمَ زينَةَ اللَّهِ الَّتي أَخْرَجَ لِعِبادِه وَ الطَّيِّباتِ مِنَ الرِّزْق» (اعراف/32) چه كسي حرام كرده است؟ مگر حرام است؟ مگر لباس گران قيمت بر ما حرام است؟ «مَنْ حَرَّمَ زينَةَ اللَّهِ» براي پدرش مرحوم وحيد بهبهاني آيه خواند. «مَنْ حَرَّمَ زينَةَ اللَّهِ الَّتي أَخْرَجَ لِعِبادِه» در سوره ي مباركه ي اعراف آيه ي 32، «مَنْ حَرَّمَ» مرحوم وحيد بهبهاني(ره) همين جواب اميرمؤمنان را فرمود. فرمود: درست است

ص: 2550

من نمي گويم حرام است. لباس گران قيمت حرام نيست. اما ما پيشوايان مردم هستيم. ما بايد زندگي مان طوري باشد كه فقرا و نيازمندان ناراحت نشوند. «كَيْلَا يَتَبَيَّغَ بِالْفَقِيرِ فَقْرُهُ» فقير و نيازمند و گرفتار، ناراحت نشود. فقر او را اذيت نكند. تحريكش نكند. پس گاهي زاهدانه زندگي مي كند و همدرد است. ولي يك جمله ديگر اضافه كنم و دلم نمي آيد، ببينيم به كجا مي رسيم. اين نامه ي 45 اميرمؤمنان در بخش نامه ها است. ما اينها را خلاصه اشاره مي كنيم، دوستان مفصل تر ببينم. اين نامه معروف است. شايد دوستان زياد شنيده باشند، من اشاره ي كوتاهي مي كنم. حضرت يك استانداري در بصره داشتند، يك نامه اي حضرت به او نوشتند، عنوان نامه اين است. «يَا ابْنَ حُنَيْفٍ فَقَدْ بَلَغَنِي» (شرح نهج البلاغه/ج16/ص205) يك خبري به من رسيده است. «أَنَّ رَجُلًا مِنْ فِتْيَةِ أَهْلِ الْبَصْرَةِ» به من خبر رسيده كه يكي از جوان هاي بصره شما را به يك سفره اي دعوت كرده و تو در آن سفره رفتي. چرا اين كار را كردي؟ جرمش چه بوده؟ اشكال اين سفره چه بوده؟ «فَأَسْرَعْتَ إِلَيْهَا» سفره ي رنگيني بوده، «عَائِلُهُمْ مَجْفُوٌّ وَ غَنِيُّهُمْ مَدْعُو» فقرا در سر آن سفره نبودند. من عرض كردم ما از همه ي حواشي داريم خيلي سريع مي گوييم. اميرمؤمنان آن حكومت گسترده، حكومت گسترده اي كه در زمان اميرمؤمنان(ع) بوده ايميل نبوده، تلفن نبوده، تلگراف نبوده، اين وسايل ارتباط جمعي نبوده، يك استاندار جرمش چيست؟ يك مهماني رفته كه سر آن مهماني فقرا نبودند. نه تنها اميرمؤمنان خبردار شده و خبر به حضرت رسيده است. نامه نوشته است. تو چه حق داري؟ تو استاندار اميرمؤمنان هستي. سر سفره اي مي روي كه فقرا نباشند. اغنيا

ص: 2551

باشند؟ «أَلَا وَ إِنَّ لِكُلِّ مَأْمُومٍ إِمَاماً يَقْتَدِي» شما امام نداري؟ استاندار، امام نداري؟ هر مأمومي نبايد يك امام داشته باشد؟ «وَ يَسْتَضِي ءُ بِنُورِ عِلْمِه» مي داني من كه امام شما هستم زندگي ام چگونه است؟ «أَلَا وَ إِنَّ إِمَامَكُمْ قَدِ اكْتَفَى مِنْ دُنْيَاهُ بِطِمْرَيْهِ وَ مِنْ طُعْمِهِ بِقُرْصَيْه» من كه امام شما هستم، از همه ي دنيا، از تمام جامه هاي دنيا دو جامه دارم. اينكه حضرت جامه را مي شستند و تكان مي دادند، چون جامه ي دوم نداشتند. «طُعْمِهِ بِقُرْصَيْه» غذاي حضرت را گفتيم دو قرص نان بود. جامه حضرت را گفتيم. «مِنْ دُنْيَاهُ بِطِمْرَيْهِ وَ مِنْ طُعْمِهِ بِقُرْصَيْه» اين كل زندگي من است. «فَوَاللَّهِ مَا كَنَزْتُ مِنْ دُنْيَاكُم» من گنجي ذخيره نكردم. پولي ذخيره نكردم. چرا من اينطور زندگي مي كنم؟ ببينيد باز عرض كردم گاهي براي همدردي است. استاندار، امام، حاكم، فرمود: من مي توانم غذاهاي خوب تهيه كنم. نه اينكه نمي توانم. «وَ لَوْ شِئْتُ» اگر مي خواستم بهترين غذاها در اختيارم بود. ولي «وَ لَكِنْ هَيْهَاتَ أَنْ يَغْلِبَنِي هَوَاي» (شرح نهج البلاغه/ج16/ص286) هوا بر من غالب شود، «لَعَلَّ بِالْحِجَازِ أَوْ بِالْيَمَامَةِ مَنْ لَا طَمَعَ لَهُ فِي الْقُرْصِ وَ لَا عَهْدَ لَهُ بِالشِّبَعِ» من سير بخوابم شايد در دورترين نقطه اي كشور اسلامي كسي پيدا شود، سيري را در زندگي ياد نداشته باشد. مي توانم بهترين غذاها را تهيه كنم. تو استاندار من هستي. تو هم حق نداري، بايد مثل من باشي. مي ترسم! «لَعَلَّ بِالْحِجَازِ أَوْ بِالْيَمَامَةِ مَنْ لَا طَمَعَ لَهُ فِي الْقُرْصِ وَ لَا عَهْدَ لَهُ بِالشِّبَعِ». «أَ أَقْنَعُ مِنْ نَفْسِي بِأَنْ يُقَالَ هَذَا أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ» همينكه به من اميرالمؤمنين مي گويند، بس است؟ قناعت كنم؟ «وَ لَا أُشَارِكُهُمْ فِي مَكَارِهِ الدَّهْرِ» من

ص: 2552

در سختي هاي زندگي با مردم شريك نباشم. پس اين دو مرحله ي زهد است. يك مرحله ي زهد اميرالمؤمنين(ع) شد. زاهدانه زندگي مي كرد و به ديگران مي رسيد. زاهدانه زندگي مي كرد، با با فقرا و نيازمندان همدردي مي كرد. كه اين مخصوصاً وظيفه ي مهمي براي مسؤولين، براي دست اندر كاران است، كسي پستي دارد، مقامي دارد، كساني كه الگوي جامعه ي اسلامي هستند. اين يك مرحله. يك مرحله ي سوم هم كه عرض كردم بيان شهيد مطهري هست، اين هم من سريع اشاره كنم. گاهي انسان زاهدانه زندگي مي كند براي بدست آوردن آزادي. زهد نتيجه اش آزادي و آزادگي است. بگذاريد من باز اين را از كلامي از خود اميرمؤمنان(ع) بخوانم. بنا شد مهمان سفره ي حضرت باشيم. كلمات قصار، كلمه ي 444. اين جمله معروف است. من بخوانم شما تا آخرش را مي خوانيد. البته روايات ديگر را هم ما سريع مي خوانيم كه شما نخوانيد. كلمات قصار كلمه ي 444 «أَلَا حُرٌّ يَدَعُ هَذِهِ اللُّمَاظَةَ لِأَهْلِهَا» (شرح نهج البلاغه/ج20/ص173) اميرمؤمنان فرمودند: يك آزاده اي پيدا نمي شود اين «لماظة» اينطور معنا كردند، «لماظة» بقيه ي غذا است كه در ظرف مي ماند. ته مانده ي غذا، آن ته مانده ي غذا كه تازه انسان بايد مسواك بزند و از دهان بيرون آورد. «أَلَا حُرٌّ» يك آزاده اي نيست، اين غذاي باقيمانده را از آن كنار بگيرد. «يَدَعُ هَذِهِ اللُّمَاظَةَ لِأَهْلِهَا» دنيا را حضرت اينطور تشبيه كرده است. دنيا را به آن باقيمانده ي غذاي در دهان... اينقدر پست است. مي گويد: اين را به اهلش بده. من امروز خيلي تكرار كردم. نمي گوييم: نداشته باشيد. من آن كسي هستم كه دنيا را خوار كردم. ذليل كردم. «أَلَا حُرٌّ» يك آزاده اي نيست، «إِنَّهُ لَيْسَ لِأَنْفُسِكُم» اين از زيباترين كلمات

ص: 2553

اميرالمؤمنين در نهج البلاغه است. كه اينقدر زيباست كه اهلبيت هم مي خواندند. بعضي ها مي گويند: (قال الحسين) امام حسين هم از پدر بزرگوارشان نقل كردند. «إِنَّهُ لَيْسَ لِأَنْفُسِكُمْ ثَمَنٌ إِلَّا الْجَنَّةَ» قيمت شما چقدر است؟ بهشت است. «إِنَّهُ لَيْسَ لِأَنْفُسِكُمْ ثَمَنٌ إِلَّا الْجَنَّةَ» قيمت انسان بهشت است. «فَلَا تَبِيعُوهَا إِلَّا بِهَا» فقط خودتان را به بهشت بفروشيد. بهشت كامل است. اگر انسان خواست آزادي و آزادانه زندگي كند، آزادانه و حرّيت بايد زاهدانه باشد. خيلي از وقت ها كه ما اسير شديم، خيلي از وقت ها كه ما مجبور شديم، دشمن را تحمل كنيم، به خاطر اين است كه حاضر نشديم از دنيا دل ببنديم. اين جمله معروف است. گاندي يك كلامي دارد كه مي گويد: من از امام حسين(ع)... واقعاً اين جمله معروف است. من اين را مي خواهم بگويم. لابد بينندگان عزيز شنيدند. او مي گفت: تا وقتي در كشور من مثلاً اگر خودم به صنعت كفش نرسيدم، پا برهنه مي روم. من به صنعت فلان لباس نرسيدم، نمي پوشم. اگر انسان بخواهد آزاده زندگي كند، اسير هواها نباشد. اسير طمع ديگران نباشد. اسير استعمار ديگران نباشد، به شرطي كه زاهدانه براي آزادي، اگر دل بستيم گفتيم آقا ما دنيا را به هر قيمتي مي خواهيم، لوازم مي خواهيم به هر قيمتي، زندگي مي خواهيم به هر قيمتي، تشريفات مي خواهيم به هر قيمتي، تجملات، رفاهيات، به هر قيمتي مي خواهيم. آنوقت اسيري و عبوديت يكي از آثار تعلق به دنيا هست. آقاي شريعتي: آقا بسيار ممنون و متشكرم. خيلي لحظات خوبي بود در محضر شما و خدمت بيننده هاي خوبمان. واقعاً استاد شهريار چقدر خوب گفت وقتي شما اميرالمؤمنين را توصيف مي كرديد با فرازهاي نهج البلاغه و نكاتي

ص: 2554

كه اشاره مي كرديد، ايشان گفت: متحيرم چه نامم شه ملك لافتي را! فكر مي كنم اين سيره و مشي ايشان واقعاً عجيب بود. شايد روزهاي پاياني عمر حضرت بود و شايد ساعت هاي پاياني كه حضرت فرمودند: «سَلُونِي قَبْلَ أَنْ تَفْقِدُونِي» از من بپرسيد قبل از اينكه مرا از دست بدهيد، فكر مي كنم هنوز هم مي شود پرسيد تا وقتي كه اين كتاب شريف نهج البلاغه هست و اين درياي ناب معارف، خيلي ما خوشحال هستيم كه روزهاي سه شنبه ما به كلام حضرت امير مزين شده. نهج البلاغه هم واقعاً يكي از كتاب هاي مهجور است كه انشاءالله اين روزها از اين گرد غربت بيرون بيايد. به قرار روزانه مان مي رسيم. صفحه ي 19 مصحف شريف آيات 120 تا 126 سوره ي مباركه ي بقره تلاوت مي شود. باز مي گرديم در كنار شما خواهيم بود به بركت صلوات بر محمد و آل محمد. «وَ لَن تَرْضىَ عَنكَ الْيهَُودُ وَ لَا النَّصَارَى حَتىَ تَتَّبِعَ مِلَّتهَُمْ قُلْ إِنَّ هُدَى اللَّهِ هُوَ الهُْدَى وَ لَئنِ ِ اتَّبَعْتَ أَهْوَاءَهُم بَعْدَ الَّذِى جَاءَكَ مِنَ الْعِلْمِ مَا لَكَ مِنَ اللَّهِ مِن وَلىِ ٍّ وَ لَا نَصِيرٍ(120) الَّذِينَ ءَاتَيْنَاهُمُ الْكِتَابَ يَتْلُونَهُ حَقَّ تِلَاوَتِهِ أُوْلَئكَ يُؤْمِنُونَ بِهِ وَ مَن يَكْفُرْ بِهِ فَأُوْلَئكَ هُمُ الخَْاسِرُونَ(121) يَابَنىِ إِسْرَ ءِيلَ اذْكُرُواْ نِعْمَتىِ َ الَّتىِ أَنْعَمْتُ عَلَيْكمُ ْ وَ أَنىّ ِ فَضَّلْتُكمُ ْ عَلىَ الْعَالَمِينَ(122) وَ اتَّقُواْ يَوْمًا لَّا تجَْزِى نَفْسٌ عَن نَّفْسٍ شَيًْا وَ لَا يُقْبَلُ مِنهَْا عَدْلٌ وَ لَا تَنفَعُهَا شَفَاعَةٌ وَ لَا هُمْ يُنصَرُونَ(123) وَ إِذِ ابْتَلىَ إِبْرَاهِمَ رَبُّهُ بِكلَِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قَالَ إِنىّ ِ جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا قَالَ وَ مِن ذُرِّيَّتىِ قَالَ لَا يَنَالُ عَهْدِى الظَّالِمِينَ(124) وَ إِذْ جَعَلْنَا الْبَيْتَ مَثَابَةً لِّلنَّاسِ وَ أَمْنًا وَ اتخَِّذُواْ مِن مَّقَامِ إِبْرَاهِمَ مُصَلىًّ وَ عَهِدْنَا

ص: 2555

إِلىَ إِبْرَاهِمَ وَ إِسْمَاعِيلَ أَن طَهِّرَا بَيْتىِ َ لِلطَّائفِينَ وَ الْعَاكِفِينَ وَ الرُّكَّعِ السُّجُودِ(125) وَ إِذْ قَالَ إِبْرَاهِمُ رَبّ ِ اجْعَلْ هَاذَا بَلَدًا ءَامِنًا وَ ارْزُقْ أَهْلَهُ مِنَ الثَّمَرَاتِ مَنْ ءَامَنَ مِنهُْم بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الاَْخِرِ قَالَ وَ مَن كَفَرَ فَأُمَتِّعُهُ قَلِيلًا ثُمَّ أَضْطَرُّهُ إِلىَ عَذَابِ النَّارِ وَ بِئْسَ الْمَصِيرُ(126)» ترجمه آيات: «يهودان و ترسايان از تو خشنود نمى شوند، تا به آيينشان گردن نهى. بگو: هدايت، هدايتى است كه از جانب خدا باشد. اگر از آن پس كه خدا تو را آگاه كرده است از خواسته آنها پيروى كنى، هيچ ياور و مددكارى از جانب او نخواهى داشت. (120) كسانى كه كتابشان داده ايم و آن چنان كه سزاوار است آن را مى خوانند، مؤمنان به آن هستند، و آنان كه به آن ايمان ندارند، زيانكاران هستند. (121) اى بنى اسرائيل، از آن نعمتى كه بر شما ارزانى داشتم و شما را بر جهانيان برترى دادم، ياد كنيد. (122) و بترسيد از روزى كه هيچ كس ديگرى را به كار نيايد و فديه پذيرفته نشود و شفاعت سودشان نكند و كسى به ياريشان برنخيزد. (123) و پروردگار ابراهيم او را به كارى چند بيازمود و ابراهيم آن كارها را به تمامى به انجام رسانيد. خدا گفت: من تو را پيشواى مردم گردانيدم. گفت: فرزندانم را هم؟ گفت: پيمان من ستمكاران را در بر نگيرد. (124) و كعبه را جايگاه اجتماع و مكان امن مردم ساختيم. مقام ابراهيم را نمازگاه خويش گيريد. ما ابراهيم و اسماعيل را فرمان داديم: خانه مرا براى طواف كنندگان و مقيمان و راكعان و ساجدان پاكيزه داريد. (125) و ابراهيم گفت: اى پروردگار من، اين

ص: 2556

شهر را جاى امنى گردان و از مردمش آنان را كه به خدا و روز قيامت ايمان دارند، از هر ثمره روزى ساز. گفت: هر كس كه كافر شد او را اندك برخوردارى دهم، سپس به عذاب آتش دچارش گردانم، كه بد سرانجامى است. (126)» آقاي شريعتي: انشاء الله زندگي همه ي ما منور به نور قرآن باشد و منور به نور اهلبيت(عليهم السلام). خيلي خوشحال كه خدمت شما هستيم. اشاره ي قرآني امروز را حاج آقاي حسيني بفرمايند و بعد هم شايد خيلي فرصت نداشته باشيم. حاج آقاي حسيني: من قبل از اشاره ي قرآني يك يادآوري كنم. در پيام ها ديدم چند نفر از عزيزان پيام داده بودند كه آن دعاهايي كه ما گفتيم كه پيامبر خدا فراوان اين دعاها را مي خوانند يكبار ديگر اين دعاها را بگوييم. حالا من تقاضا كردم يكبار ديگر اين دعاها را زيرنويس كنند. چهار دعا است كه پيامبر زياد اين دعاها را مي خواندند. يكي دعاي «ربَّنَا آتِنا فِي الدُّنْيا حَسَنَةً، وَ فِي الْآخِرَةِ حَسَنَةً وَ قِنا عَذابَ النَّارِ»، دوم دعاي «يَا مُقَلِّبَ الْقُلُوبِ ثَبِّتْ قَلْبِي عَلَى دِينِك» سوم «اللَّهُمَّ لَا تَكِلْنِي إِلَى نَفْسِي طَرْفَةَ عَيْنٍ أَبَدا» خدايا ما را يك چشم بر هم زدن به خودمان واگذار نكن. چهارم اين دعا است كه « اللَّهُمَّ إِنِّي أَعُوذُ بِكَ مِنَ الْبُخْلِ وَ أَعُوذُ بِكَ مِنَ الْجُبْنِ وَ أَعُوذُ بِكَ أَنْ أُرَدَّ إِلى أَرْذَلِ الْعُمُر» پيامبر هرروز در دعا هم خوانديم كه امام باقر فرمودند: هرروز اين دعا را حضرت مي خواندند، از پنج چيز به خدا پناه مي بردند. «مِنَ البُخل» بخيل بودن، «الْجُبْنِ» ترس، «أَنْ أُرَدَّ إِلى أَرْذَلِ الْعُمُر» آدم به آنجايي برسد كه

ص: 2557

چشمش، گوشش، دستش، اعضايش از كار بيفتد، ان زندگي كه نياز به ياري ديگران داشته باشد، و پنجم «و من فتنة الدنيا و عذاب القبر»، «فتنة الدنيا» آزمايش هاي دنيا و عذاب قبر. البته فتنه به معناي آزمايش در روايت داريم از خدا «مضلات الفتن» را به خدا پناه برد. آزمايشاتي كه انسان در آن آزمايش ها رفوزه شود. و الا آزمايش براي همه هست. اين را دوستان گفته بودند. اين صفحه نكات قرآني زياد دارد. من يك نكته كه به نظرم شايد از همه برجسته تر باشد، در اين آيه ي شريفه خوانديم. «وَ اتخَِّذُواْ مِن مَّقَامِ إِبْرَاهِمَ مُصَلىًّ»، «وَ اتخَِّذُواْ» خداوند فرمان داد، «وَ إِذْ جَعَلْنَا الْبَيْتَ مَثَابَةً لِّلنَّاسِ وَ أَمْنًا» كعبه را، خانه ي بيت الله الحرام را، محل اجتماع مردم و وسيله ي امن قرار داديم، «وَ اتخَِّذُواْ» اين را بينندگان بيشتر عنايت كنند. خدا فرمان داده به همه ي انبياء، به همه ي اوليا،«وَ اتخَِّذُواْ مِن مَّقَامِ إِبْرَاهِمَ مُصَلىًّ»، مقام ابراهيم را به عنوان مصلي خودتان قرار بدهيد. عزيزاني كه حج مشرف شدند، مي دانند. انسان وقتي طوافش تمام مي شود بايد كجا نماز بخواند؟ پشت مقام ابراهيم. همه ي انبياء و اولياء، هركسي كه به زيارت خانه ي خدا رفته است، بعد از ابراهيم(ع) و حتماً بايد نمازش را پشت مقام ابراهيم بخواند. اگر بگويد: نه من راه برايم باز است. مي خواهم داخل كعبه بخوانم. نماز، طواف واجب، فايده اي ندارد. در حجر اسماعيل بخوانم. فايده ندارد. فقط بايد پشت مصلي باشد. پشت مقام ابراهيم باشد. من سؤالم اين است. اين مقام ابراهيم چه خصوصيتي دارد كه «وَ اتخَِّذُواْ مِن مَّقَامِ إِبْرَاهِمَ مُصَلىًّ»؟ اين سؤال را نمي دانم بينندگان به آن عنايت كردند

ص: 2558

يا نه؟ چه خبر است در اين كه خيلي ها مي روند سر مي كشند، مي بينند چه در اين مقام ابراهيم است؟ اينجا چيست كه بايد همه ي انبياء و اولياء و اوصياء بيايند پشت اين نماز بخوانند؟ در خانه بروند باطل است. جلو بروند باطل است. طواف واجب بايد همين پشت مقام ابراهيم باشد. چه خبر است در اين چيست؟ خدا در اينجا چه گذاشته كه هيچي نيست؟ يعني چه هيچي نيست؟ فقط يك سنگ زير پاي ابراهيم است. بناي كعبه را كه بالا مي برد، «وَ إِذْ يَرْفَعُ إِبْراهيمُ الْقَواعِدَ مِنَ الْبَيْت» (بقره/127) خوب الآن ديديد، مي خواهند ساختمان بسازند، وقتي ديوار بلند مي شود، چه درست مي كنند؟ يك داربستي مي گذارند. داربست ابراهيم يك سنگي بود زير پاي گذاشت. اگر كار براي خدا بود، اگر ما خالصانه قدم برداشتيم، سنگ زير پاي ما تا قيام قيامت مصلي و قبله ي همه ي اهل عالم مي شود. اگر ابراهيم وار به ميدان آمديم. فقط خدا، ابراهيم فقط خدا بود. اوج اخلاص، اوج توحيد، قهرمان توحيد، قهرمان اخلاص، سنگ زير پايش كه حكم يك داربست را براي ابراهيم داشت، تا قيامت قيامت مصلي همه ي انبياء و همه ي اولياء و همه ي اوصياء شد. آقاي شريعتي: بسيار ممنون و متشكرم حاج آقاي حسيني دعا بفرماييد و انشاء الله همه آمين بگوييم. حاج آقاي حسيني: از خدا مي خواهيم كه انشاءالله به همه ي ما توفيق عمل به سيره ي اميرمؤمنان(ع) و زندگي زاهدانه با اين مراحلي كه گفتيم، مخصوصاً دستگيري از ديگران، مخصوصاً روزهاي پايان سال يادمان نرود و خداوند به همه ي ما اين توفيق را عنايت بفرمايد. انشاءالله! آقاي شريعتي: خيلي ممنون و متشكرم. فردا انشاءالله با حضور حاج

ص: 2559

آقاي ماندگاري خدمت شما مي رسيم. ايشان به سؤالات شما پاسخ خواهند داد. بهترين ها را براي همه ي شما آرزو مي كنيم. خط نستعليق چشمان تو مولا ماندني است *** زود شد منسوخ خط و خال كوفيان خيلي ممنونم از توجه شما. حسن ختام برنامه ي امروز ما صلوات بر حضرت امير خواهد بود. والحمدلله رب العالمين و صل الله علي محمدٍ و آله الطاهرين. كليد واژه ها: سيره علوي حب مساكين زهد قناعت مناعت طبع موعظه صله ي ارحام آزادگي اخلاص

92-12-06

برنامه سمت خدا

موضوع برنامه: سيره اهل بيت عليهم السلام

كارشناس: حجت الاسلام والمسلمين حسيني قمي

تاريخ پخش: 06/12/92

بسم الله الرحمن الرحيم

و صلي الله علي محمد و آل الطاهرين

حتي به خنده اي شده مهمانمان كنيد *** زلفي نشان دهيد و پريشانمان كنيد

از ما مسافران قدم دور خود زدن *** سلمان شدن گذشت، مسلمانمان كنيد

يك نور واحديد كه در چهارده افق *** تكرار مي شويد كه حيرانمان كنيد

آقاي شريعتي: سلام مي گويم به همه ي بينندگان خوبمان، خانم ها و آقايان، دوستان گرانقدر، خيلي خيلي خوش آمديد به سمت خداي امروز ما. خيلي خوشحال هستيم كه در اين لحظات و دقايق همراه شما هستيم و در كنار شما هستيم. همانطور كه قبلاً خدمت شما عرض كردم و شما هم مطلع هستيد، از اين هفته روزهاي سه شنبه برنامه ما مزين است به حضور حاج آقاي حسيني عزيز. سلام عليكم و رحمة الله خيلي خيلي خوش آمديد.

سلام عليكم و رحمة الله، عرض سلام و ارادت خالصانه به همه بينندگان خوب برنامه.

آقاي شريعتي: از اين جلسه ما يك بحث جديدي را با حاج آقا حسيني در دور جديد

ص: 2560

برنامه سمت خدا آغاز خواهيم كرد. ببينيم كه ايشان براي سه شنبه هاي ما چه به ارمغان خواهند آورد؟ ما خدمت شما هستيم.

بسم الله الرحمن الرحيم، همينطور كه اشاره فرموديد، تقريباً چند هفته اي است ما در حال مشورت با دوستان هستيم. و مطالعه اينكه در دور جديد چه موضوعي را مطرح كنيم. به اين نتيجه رسيديم كه بحث «سيره ي اهل بيت عليهم السلام» جايش در سري برنامه خالي و مورد نياز است و مخصوصاً آغاز سخن ما از وجود مقدس اميرمؤمنان (سلام الله عليه) و سيره ي ايشان باشد. انشاءالله مي خواهيم حداقل اين هفته هاي اول مهمان سفره ي اميرمؤمنان (سلام الله عليه) باشيم. مي دانيد كه حداقل اش اين است كه اين مدتي كه ما در برنامه هستيم، در عبادت هستيم. چون در روايت هست كه پيامبر خدا فرمودند: «ذِكْرُ عَلِيٍّ عِبَادَة» (بحارالانوار/ج36/ص370) نام اميرمؤمنان، ياد اميرمؤمنان، سخن گفتن از اميرمؤمنان عبادت است. اين حديث را هم منابع شيعه و هم منابع اهل سنت نقل كرده اند. ابن عساكر در تاريخش و مناقب خوارزمي، همه نقل كردند كه پيامبر فرمود: «ذِكْرُ عَلِيٍّ عِبَادَة»

يعني سه شنبه ها انشاءالله با ياد اميرمؤمنان(سلام الله عليه) در آغاز سيره ي اهل بيت به اين عبادت مشغول هستيم.

آقاي شريعتي: البته من فكر مي كنم كه بحث پر مخاطبي هم بشود، چون به مناسبت ميلاد نبي مكرم اسلام حضرت محمد(ص) كه بحث سيره ي نبوي را با حاج اقاي حسيني شروع كرديم بسيار پر مخاطب و پرطرفدار شده بود. و الحمدلله خيل عظيمي از بيننده ها از سيره ي حضرت رسول استفاده كردند و من فكر مي كنم در راستاي همان بحث مباحث خوبي را داشته باشيم.

همانطور كه شما فرموديد، سيره ي نبوي با

ص: 2561

سيره ي علوي بسيار بسيار به هم نزديك است. دليلش هم خيلي روشن است. چون اميرمؤمنان(ع) آينه ي تمام نماي پيامبر است. بنابراين سيره ها به هم نزديك است.

«أَنْفُسَنا» به تعبير شما و به تعبير قرآن «أَنْفُسَنا وَ أَنْفُسَكُم» (آل عمران/61). سيره ي نبوي و سيره ي علوي خيلي به هم نزديك است.

همينطور كه فرموديد، دوستان بحث سيره ي نبوي را هم خيلي استقبال كردند. من قبل از شروع به سخن فقط يك جمله را بخوانم. اين جمله در كتاب «جُرجُرداق» است. كتابش را شايد دوستان آشنا باشند. كتابي دارد به نام «امام علي ابن ابي طالب صوت العداله الانسانيه» يك دانشمند مسيحي است و هنوز هم در لبنان هست، قريب به 100 سال سن دارد. من در كتابي مي ديدم كه آيت الله العظمي صافي گلپايگاني فرموده بودند: ايشان وقتي اين كتاب را نوشتند، به آيت الله العظمي بروجردي(رض) هديه كردند. من اين را خبر نداشتم. نوشته هاي ايشان را ديدم. كتاب را با يك نامه اي خدمت آيت الله العظمي بروجردي فرستادند و فرمودند: من هيچ كس را شايسته تر از شما نديدم كه هديه كنم. يك دانشمند مسيحي، چند جلد كتاب راجع به اميرمؤمنان(سلام الله عليه) مي نويسد و بعد به ايشان هديه كرده است. خوب ايشان هم كتاب را پسنديده اند و دستور به ترجمه ي آن به فارسي دادند. يعني شايد در حدود شصت سال پيش به فرمان مرحوم آيت الله العظمي بروجردي به فارسي ترجمه شده است. يك جمله ي زيبايي ايشان در اين كتاب دارند، خطاب به دنيا مي گويد: «ماذا عَلَيك لَو حَشَت قُواك» دنيا چه مي شد اگر همه ي نيروهاي خودت را جمع مي كردي «فَاَعطَيتَ في كلِ زَمانِ عَليا» در هر دوراني

ص: 2562

يك علي به جامعه تحويل مي دادي. تمام نيروهاي خودت را بسيج مي كردي و يك علي را در هر دوران تحويل مي دادي. آنوقت تعبير پاياني اش جالب است، مي گويد: مثل امير مؤمنان «بِعَقله و لِسانه و ذي فِقاره» با همان خرد، با همان دانايي و با همان بيان، با همان زبان، با همان شجاعت و صلابت، هر دوران جامعه يك علي داشت. اين تعبير اين دانشمند مسيحي است.

به هر ترتيب ما مي خواهيم انشاءالله مهمان سفره ي اهل بيت عليهم السلام در اين مباحث باشيم. در هفته هاي اول مهمان سفره اميرالمؤمنان(س). عرض كردم شباهت هاي خيلي زيادي دارد سيره ي نبوي و سيره ِ علوي، دليلش اين است كه اميرمؤمنان بهترين شاگرد مكتب پيامبراست.

من همين آغاز سخنم را شروع كنم با يك عبارت از نهج البلاغه اميرمؤمنان(س).

در خطبه ي قاصعه كه خطبه ي معروفي و زيبايي است. خطبه ي 192 نهج البلاغه، معروف است به خطبه ي قاصعه. يك تعبيري اميرالمؤمنان دارد. مي فرمايد: «وَ قَدْ عَلِمْتُمْ مَوْضِعِي مِنْ رَسُولِ اللَّهِ ص بِالْقَرَابَةِ الْقَرِيبَة» مي دانيد كه من چقدر نزديك بودم به پيامبر، «وَ الْمَنْزِلَةِ الْخَصِيصَةِ» جايگاه ويژه اي داشتم در محضر پيامبر. تا مي رسد به اينجا «وَ لَقَدْ كُنْتُ أَتَّبِعُهُ اتِّبَاعَ الْفَصِيلِ أَثَرَ أُمِّه» من مثل بچه اي كه دنبال مادر بدود، دنبال پيامبر بودم. «يَرْفَعُ لِي فِي كُلِّ يَوْمٍ مِنْ أَخْلَاقِهِ عَلَماً» هر روز پيامبر يك دستور اخلاقي به من مي داد، «وَ يَأْمُرُنِي بِالِاقْتِدَاءِ بِهِ» به من دستور مي داد كه اين فرامين اخلاقي پيغمبر را در زندگي پياده كنم. از كودكي همراه پيامبر بودم. بنابراين سيره ي نبوي و علوي يكي است. چون علي(ع) آينه ي تمام نما و بهترين و برجسته ترين صحابي و شاگرد پيامبر خدا است.

من

ص: 2563

سخنم با سخني از پيامبر در مورد اميرمؤمنان(ع) آغاز كنيم. اين حديث در امالي شيخ طوسي، در امالي شيخ صدوق، و هم ابن ابي الحديد كه از شارعين نهج البلاغه و از دانشمندان اهل سنت است، نقل شده است. داستان در جنگ صفين است.

عمار ياسر در ركاب اميرمؤمنان(س) به شهادت رسيد، قبل از شهادتش، مي گفت: «سَمِعْتَ مِنْ رَسُولِ اللَّه» من خودم از پيامبر شنيدم كه به اميرمؤمنان مي فرمود: يا علي! «إِنَّ اللَّهَ قَدْ زَيَّنَكَ بِزِينَة» (بحارالانوار/ج39/ص297) خدا به تو زينتي داده، زيوري داده است كه از اين زيور و زينت محبوب تر نزد خدا وجود ندارد. آن زينت چيست كه عمار ياسر اين سرباز، اين شهيد، قبل از شهادتش، شايد يك روز، دو روز قبل از شهادتش اين سخن را از خودش به يادگار گذاشت؟ پيامبر به اميرمؤمنان فرمود: «وَ وَهَبَ لَكَ حُبَّ الْمَسَاكِين» دو زينت در اين روايت آمده است. يكي فرمودند: «زَيَّنَكَ بِالزُّهْدِ فِي الدُّنْيَا» زندگي تو زندگي زاهدانه است، و دوم اينكه «حُبَّ الْمَسَاكِين». دوستي با مساكين و بيچاره ها! يعني وقتي پيامبر مي خواهد از اميرمؤمنان تعريف بكند، زينتي كه از اين ديگر نزد خدا محبوب تر نيست، يكي زندگي زاهدانه و دوم محبت به مساكين و نيازمندان و گرفتارهاست. البته حالا زهد به معناي نداشتن نيست. به معناي اينكه انسان تعلق به دنيا نداشته باشد.

ويژگي دوم «حُبَّ الْمَسَاكِين» است. ما مي خواهيم اين روزها مهمان سفره ي اميرمؤمنان(ع) باشيم. هرچه بيشتر سر سفره ي حضرت باشيم و از كلمات حضرت بهره ببريم، زيباتر است. يادم است يكوقتي مرحوم آيت الله بهجت(رض) مي فرمودند: در سخنراني هايتان از نهج البلاغه بگوييد. تعبير ايشان اين بود، مي فرمودند: وقتي از نهج البلاغه اميرمؤمنان

ص: 2564

بگوييد، مردم ديگر مستمع شما نيستند، پاي منبر شما ننشستند، پاي منبر اميرمؤمنان نشسته اند. بنابراين همه ي ما پاي موعظه ي اميرمؤمنان(ع) باشيم. محبت به مساكين در كلمات اميرالمؤمنان(ع) موج مي زند.

اشاره كنم به نامه اي كه حضرت به مالك اشتر مي نويسد، كه به عهدنامه ي مالك اشتر معروف است. يك فرازي در اين عهدنامه هست. «اللَّهَ اللَّهَ فِي الطَّبَقَةِ السُّفْلَى» (شرح نهج البلاغه/ج17/ص85) مالك! خدا را در نظر داشته باش، در مورد اين طبقات پايين! «الَّذِينَ لَا حِيلَةَ لَهُم» اين بيچاره هايي كه چاره اي ندارند و دستشان به جايي نمي رسد. «مِنَ الْمَسَاكِينِ وَ الْمُحْتَاجِينَ وَ أَهْلِ الْبُؤْسَى وَ الزَّمْنَى» به تعبير پيامبر آدمي كه به مساكين علاقه داشته باشد، عهدنامه اش هم سفارش به مساكين است. مالك به مصر رفتي، مواظب مساكين، محتاجين، گرفتارها، بيچاره ها، زمين گيرها باش!

يك داستاني را مي ديدم جالب است. مرحوم علامه در بحار از تفسير علي ابن ابراهيم قمي نقل كردند. جنگ بدر كه تمام شد پيامبر خدا كه مي خواستند غنايم را تقسيم كنند، سعد ابن ابي وقاص، به پيامبر اعتراض كرد. گفت: يا رسول الله! اين چه جور تقسيم غنايم است؟! شما بين طبقات مختلف، يكجور تقسيم مي كنيد. اغنيا، فقرا، ضعفا، همه را داريد به يك ديد نگاه مي كنيد. حضرت خيلي ناراحت شدند. فرمودند: «هَلْ تُنْصَرُونَ إِلَّا بِضُعَفَائِكُم» (بحارالانوار/ج19/ص269) پيروزي هاي شما غير از اين است كه دست همين طبقات پايين و ضعفايي است كه شما به حسابشان نمي آوريد. پيروزي شما با اينها نيست؟ الآن هم همينطور است، در تمام جوامع ديني ما، در انقلاب ما چه كساني در اصل انقلاب بودند؟ الآن در خانواده هاي معظم شهدا ببينيد. در هر كجا كه حضور مردم لازم باشد، همين طبقات

ص: 2565

هستند. «هَلْ تُنْصَرُونَ إِلَّا بِضُعَفَائِكُم» همين طبقات پاييني هاي كه به نظر شما نمي آيند، اينها وسيله ي پيروزي هستند كه مديون اينها هستيم.

حضرت مي فرمايد: «اللَّهَ اللَّهَ فِي الطَّبَقَةِ السُّفْلَى» بعد يك جمله اي در ادامه دارد. «وَ لَا يَشْغَلَنَّكَ عَنْهُمْ بَطَر» مالك!... شخصيت با آن عظمت كه ما هرچه در شخصيت ايشان بگوييم، كم گفتيم. يعني اگر ما بخواهيم پنج نفر از اصحاب اميرمؤمنان و ياران باوفا و خوب حضرت را نام ببريم، يكي مالك است. ولي حضرت به او هشدار مي دهد. «وَ لَا يَشْغَلَنَّكَ عَنْهُمْ بَطَر» يكوقت غرور قدرت تو را مشغول نكند و اين طبقات پايين را فراموش نكني! «بَطَر» يعني مغرور نشوي، امروز كه قدرت دست تو آمده است، مغرور نشوي و اين طبقات مساكين و محتاجين و گرفتارها و زمين گيرها را يادت برود. «تَفَقَّدْ أُمُورَ مَنْ لَا يَصِلُ إِلَيْكَ مِنْهُم» آنهايي كه دستشان به تو نمي رسد، به فرياد آنها برس.

دوستان حتماً يادشان هست كه در سيره ي پيامبر گفتيم كه پيامبر مي فرمود: «أَبْلِغُونِي حَاجَةَ مَنْ لَا يَقْدِر» (بحارالانوار/ج16/ص148) آنهايي كه نمي توانند، دستشان به من نمي رسد، شما واسطه شويد و پيام آنها را برسانيد. اينجا به مالك مي فرمود: مواظب آنها باش. «تَحْقِرُهُ الرِّجَال» آنهايي كه ديگران به چشم تحقير به آنها نگاه مي كنند. «وَ اجْعَلْ لِذَوِي الْحَاجَات» (شرح نهج البلاغه/ج17/ص87) يك فرصتي قرار بده، گرفتارها بتوانند به راحتي به حضور تو بيايند، اين روايت جالب است «تُقْعِدُ عَنْهُمْ جُنْدَكَ وَ أَعْوَانَكَ مِنْ أَحْرَاسِك» نگهبان ها را كنار بگذار، محافظين را كنار بگذار. بدون محافظ، بدون نگهبان، مردم بيايند و حرفشان را با تو بزنند. بي واسطه و بدون هيچ پرده اي... وقتي مي آيند حرف بزنند، ديگر هيچ مراقبي

ص: 2566

آنجا نباشد. محافظي آنجا نباشد و بتوانند راحت حرفشان را بزنند. «فَإِنِّي سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّه»

يك كسي آمد به پيامبر خدا سلام كرد، يك مرتبه مضطرب شد. از بس شنيده بودند تاريخ پادشاهان را، فكر مي كردند پيامبر هم يك شاه است، پادشاه است. حضرت فرمودند: چرا اينطور شدي؟ «هَوِّنْ عَلَيْك» آن طرف لرزيد. فرمود: «هَوِّنْ عَلَيْك فَلَسْتُ بِمَلِك» (بحارالانوار/ج16/ص229) آسان بگير، من پادشاه نيستم. ببينيد عين اين تعبير در مورد زندگي اميرمؤمنان هست و سفارش اميرمؤمنان هم هست. فرمود: «فَإِنِّي سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّه» من از پيامبر شنيدم، «لَنْ تُقَدَّسَ أُمَّةٌ لَا يُؤْخَذُ لِلضَّعِيفِ فِيهَا حَقُّهُ مِنَ الْقَوِيِّ غَيْرَ مُتَتَعْتِع» اگر در جامعه اي ضعفا نتوانند حقشان را بدون لكنت زبان بگيرند، حرفشان را بزنند و بدون سختي بگويند، اگر ضعيف نتواند حرفش را راحت بزند، آن جامعه رستگار نمي شود. «لَنْ تُقَدَّسَ» آن جامعه روي رستگاري نمي بيند. آن جامعه اي كه ضعيف نتواند راحت حرف بزند. اگر بنا شد موقع سخن گفتن به لكنت زبان افتادن و با احتياط صحبت كنيم، بگوييم، نگوييم، مصلحت هست، نيست، بنويسيم، ننويسيم، براي ما عواقبي دارد، ندارد، اين جامعه رستگار نمي شود. جامعه اي روي رستگاري را مي بيند كه كسي خواست حرف بزند، راحت حرفش را بزند.

در خطبه ي 216 حضرت باز يك تعبير زيبايي دارد. مي فرمايد: «فَلَا تُكَلِّمُونِي بِمَا تُكَلَّمُ بِهِ الْجَبَابِرَة» آنطور كه با شاهان و جباران حرف مي زنند، با من حرف نزنيد. «وَ لَا تَتَحَفَّظُوا مِنِّي» وقتي مي خواهيد با من حرف بزنيد، ملاحظه كاري نداشته باشيد. راحت حرف بزنيد. «وَ لَا تُخَالِطُونِي بِالْمُصَانَعَة» ساختگي با من حرف نزنيد. تشريفاتي حرف نزنيد، به من راست بگوييد، و هيچ ملاحظه اي نداشته باشيد.

اگر خداوند

ص: 2567

محبت مساكين را در دل كسي قرار داد، اگر پيامبر به عنوان افتخار، يك امتياز استثنايي، يك امتيازي كه محبوب ترين امتياز پيش خداست، محبت مساكين را قرار داد، آنوقت آثارش اين مي شود. خودش كه با مساكين هست هيچ، به يك فرماندار، به يك استاندار وقتي مي خواهد دستور بدهد، مهم ترين دستورش اين است.

يك جمله ي زيباي ديگري هم عرض كنم. حضرت فرمود: «فَلَا تُطَوِّلَنَّ احْتِجَابَكَ عَنْ رَعِيَّتِك» (شرح نهج البلاغه/ج17/ص90) مالك مواظب باش، اگر يكوقت هم يك كاري برايت پيش آمد، از مردم دور شدي، دوري تو از مردم طولاني نباشد.

مي دانيد يكي از كارهاي خيلي خوبي كه در صدر اسلام بوده و حالا تقريباً كمتر شده، اين است كه در گذشته معمولاً وُلات ائمه جماعات بودند. والي، حاكم، فرماندار، استاندار، خودش امام جماعت و امام جمعه بوده است. يعني الآن استاندار است، جمعه نماز جمعه مي خواند. فرماندار است، نماز جمعه مي خواند. حاكم است، نماز جمعه مي خواند. نماز جماعت مي خواند. تمام وقت و شبانه روز در اختيار مردم بودند. «فَلَا تُطَوِّلَنَّ احْتِجَابَكَ عَنْ رَعِيَّتِك»

«وَ إِنَّمَا الْوَالِي بَشَر» هر كدام از اين كلام را بايد با تأمل خواند، بايد در زندگي ما تابلو شود. همينكه اميرمؤمنان فرموده: جامعه اي بخواهد روي رستگاري ببيند شرطش همين است. «وَ إِنَّمَا الْوَالِي بَشَر» والي يك بشر است مثل ديگران. «عالم الغيب و الشهادة» كه نيست. پس بنابراين بايد ميان مردم باشد. حجابي بين خودش و مردم ايجاب نكند تا از اخبار مردم و گرفتاري هاي مردم با خبر باشد.

در روايات ديگري داريم پيامبر خدا فرمود: «أَيُّمَا وَالٍ احْتَجَبَ عَنْ حَوَائِجِ النَّاس» (وسايل الشيعه/ج17/ص94) اگر يك حاكمي بين خودش و مردم پرده اي ايجاد كرد،

ص: 2568

«احْتَجَبَ اللَّهُ عَنْهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَ عَنْ حَوَائِجِه» خداوند فرداي قيامت بين و و حوائج اش پرده اي ايجاد مي كند و نمي گذارد، دستش به خدا برسد. فردا خداوند بين او و حوائج اش فاصله مي اندازد.

جمله ي پاياني اين كلام را بخوانم. «مَعَ أَنَّ أَكْثَرَ حَاجَاتِ النَّاسِ إِلَيْكَ مَا لَا مَئُونَةَ فِيهِ عَلَيْك» حضرت مي فرمايد: مالك! بدان. اينكه من اينقدر اصرار دارم كه مردم دسترسي به تو داشته باشند، فوري بهانه نياور كه آقا مردم نيازهاي مالي دارند و ما نمي توانيم نيازهاي مالي همه را برآورده كنيم. نه! اينطور نيست. مالك! «أَنَّ أَكْثَرَ حَاجَاتِ النَّاسِ إِلَيْك» بيشترين حاجت هاي مردم، گرفتاري هاي مردم، «مَا لَا مَئُونَةَ فِيهِ عَلَيْك» مئونه اي ندارد. چطور مئونه اي ندارد؟ مردم چه مي خواهند كه مئونه اي ندارد؟ «مِنْ شَكَاةِ مَظْلِمَةٍ أَوْ طَلَبِ إِنْصَافٍ فِي مُعَامَلَةٍ» مي خواهند شكايت كنند از ظلمي كه به آنها شده است. يك كسي به آنها ظلم كرده است. در حكومت اسلامي مظلوم واقع شده اند، شما جلوي ظلم را بگير. جلوي ظلم را گرفتن كه خرج ندارد. «مَعَ أَنَّ أَكْثَرَ حَاجَاتِ النَّاسِ إِلَيْكَ مَا لَا مَئُونَةَ فِيهِ عَلَيْك» اين هيچ خرجي ندارد، نترس. فكر نكن اگر مردم الآن بيايند هر كسي يك نياز مالي دارد، نه! مي خواهند از آنها رفع ظلم شود. «أَوْ طَلَبِ إِنْصَافٍ فِي مُعَامَلَةٍ» يك معامله اي با آنها شده، با آنها طوري برخورد كردند، بي انصافي كردند. معامله نه فقط تجارت، نه! ديگران با آنها بي انصافي رفتار كردند. مي خواهند جلوي ظلم گرفته شود. جلوي بي انصافي ها گرفته شود. در اختيار مردم باش.

ببينيد اگر كسي «حب المساكين» داشت، همه فكرش، همّ و غم اش گرفتاري مردم است. مشكل مردم است. دارند، ندارند. وسعشان مي رسد، نمي رسد. مشكلاتشان

ص: 2569

چيست، مي توانند حرفشان را راحت بزنند يا نه؟ من باز هم تأكيد مي كنم اگر مي خواهيم مهمان سفره ي اميرمؤمنان(ع) باشيم، فقط اين نيست كه ما بگوييم: به به! عجب كلماتي، بايد اينها را تابلو كرد، آن مسيحي اينطور گفته، آن اهل سنت اينطور گفته، اين به جايي نمي رسد. اگر جامعه و آحاد جامعه بنا گذاشت واقعاً مهمان سفره ي اميرالمؤمنان(س) باشد، بايد سيره ي اهلبيت و سيره ي علوي در زندگي پياده شود.

فرازهاي نابي را حاج آقاي حسيني انتخاب كردند از عهد مالك اشتر و من فكر مي كنم كه بسيار نكات لطيفي داشت و هر فرازش يك معيار بود براي زندگي امروز ما و خدا كند كه انشاءالله ما فاصله مان را كم و كمتر كنيم. انشاءالله دوستان مي توانند به اين عبارات مراجعه كنند. عهد مالك اشتر در نهج البلاغه، نامه ي 53 نهج البلاغه.

من يك جمله اي همين جا عرض كنم براي اينكه خيلي كلي گويي نگفته باشيم، يك استفاده اي كرده باشيم. چون پيام هاي هفته ي گذشته را مي ديدم، ديدم كسي نوشته آقا شما سيره ي نبوي مي گوييد. شما كه اينقدر مي گوييد: پيامبر به فكر مردم بود، الآن اين هفته هم مي گويند: شما اينقدر گفتيد: اميرمؤمنان به فكر مساكن و بيچاره ها و گرفتارها بود، آيا پيامبر راضي هست با اين همه مشكلاتي كه حالا وجود دارد؟

اين عزيز در نامه نوشته بود، جوانان ما سه مشكل اساسي دارند. مشكل اشتغال، مشكل ازدواج، و مشكل تحصيل. آيا درست است با اين مشكلات ما هزينه هاي ديگر و خرج هاي ديگري كه امروز مي بينيد را داشته باشيم؟ هر روز يك گوشه اي يك جشنواره، يك اجلاسيه، يك سمينار و هزينه هايي كه آخر هم متأسفانه مشخص نمي شود. آيا با آن نيازها اين

ص: 2570

درست است؟ سيره ي نبوي همين را مي گويد؟ واقعاً پيامبر اينطور بود؟ اميرمؤمنان اينطور بود؟

من يك برنامه اي را چند شب پيش در رسانه مي ديدم، يك آماري را شنيدم واقعاً خيلي متأثر شدم. يكي از مسؤولين رده ي بالاي دانشگاهي مي گفت. به نظر من اين آمارها بايد در صدر اخبار بيايد، نه يك گوشه اي، مصاحبه اي و رد شويم. عرض كردم مشكل تحصيل، مشكل اشتغال، مشكل ازدواج مشكلات اساسي است. اين گفتن ها اثر دارد. ايشان گزارش مي داد: ما از 331 هزار نفر جواني كه در رشته ي دكترا شركت كردند، 5 درصد را دانشگاه هاي ما ظرفيت دارد و مي تواند بپذيرد. اين آقا كه يكي از مسؤولين رده بالاي دانشگاه بود، مي گفتند: اينكه مي گويند فرار مغزها، 95 درصد را ما از دست مي دهيم. مي گفتند: از بين اينهايي كه نمي توانيم جذب كنيم، سال گذشته 150 هزار نفر ثبت نام كردند كه خارج از كشور بروند و درس بخوانند. كجا مي روند و درس مي خوانند؟ گفتند: بيشتر اينها مي روند دانشگاه هاي درجه دو و سه اطراف خودمان. كشورهاي اطراف! يا راجع به كارشناسي ارشد باز ايشان آماري مي دادند. مثلاً 900 هزار نفر شركت مي كنند، ما 26 يا 27 درصد اين را مي توانيم پذيرش كنيم. بقيه معطل هستند.

باز من يك خبري را همين روزها مي ديدم. نوشته بودند كه در كشور حدود ده ميليون پسر، ده ميليون دختر مشكل ازدواج دارند و بايد ازدواج كنند. روز سه شنبه است از آقاي قرائتي ياد كنيم. تمام اين حرف هايي كه ما مي زنيم راجع به مبارزه با فساد و اينها همه حرف است. همه كشك است. راه اصلي اين ازدواج است. ما بيست ميليون، ده ميليون پسر، دختر، حدود

ص: 2571

بيست ميليون دختر داريم كه مجرد هستند و مي خواهند ازدواج كنند. حرف اصلي، راه حل اصلي، پايه ي اول بحث ازدواج است. براي ازدواج چه كرده ايم؟ باز خبر تازه اي ديدم، برايم جالب بود. ما مي گفتيم: بانك ها بيايند حداقل اين پنج ميليون وام ازدواج را راحت بدهند كه يك ميليون نفر در نوبت هستند، مصاحبه اي يكي از مسؤولين بانك داشت كه بانك مركزي كه اگر اين پنج ميليون را سه ميليون كنند، ما يك طرحي مي دهيم، كه ديگر متقاضيان اينقدر در نوبت نمانند. آنوقت با اين سه تومان چه مي خواهند خريداري كنند؟ حالا ما باز هم بحث قرض الحسنه را گفتيم و باز هم تأكيد مي كنيم، خيلي هم استقبال شده و واقعاً مردم بايد يك فكري كنند.

يك خبري را شنيدم انشاءالله اينطور نباشد. اينكه چون بانك ها سود سپرده ها را بالا بردند، يك عده دارند از صندوق هاي قرض الحسنه پولشان را مي گيرند و مي برند بانك هايي كه به آن سود بالاتر برسند. اين خوب نيست! حتماً اگر اميرمؤمنان(س) مي فرمود: «اللَّهَ اللَّهَ فِي الطَّبَقَةِ السُّفْلَى» مساكين، نيازمندان، گرفتارها، مشكلات، يك وظيفه وظيفه ي حاكم است. ما هم وظيفه داريم. فقط اين نيست كه بگوييم حاكم و حكومت وظيفه دارند. ما چه كار كرديم؟ اين را يادمان نرود. اين گرفتاري مردم را، مخصوصاً در روزهاي پايان سال هستيم.

باز در پيام بينندگان بود، عزيزي نوشته بود: شما كه در سيره ي نبوي اينقدر در مورد ديون صحبت كرديد، سفارش كنيد، آخر سال است.

كسي از دنيا مي رفت، پيامبر سؤال كرد: مديون هست يا نه؟ وقتي مي خواستند بر جنازه نماز بخوانند، پيامبر سؤال مي كردند، مديون هست يا نه؟ اگر مي گفتند: مديون است، پيامبر نماز نمي خواند.

ص: 2572

اين در حالات پيامبر است. بر جنازه ي مديون نماز نمي خواندند. مي فرمودند: ديگران بخوانند. حتماً نبايد پيامبر بخواند. فرمود: «دُونَكُمْ صَاحِبَكُم» (كافي/ج2/ص90) يك نفر بخواند، من نمي خوانم!

از امام صادق(ع) سؤال كردند كه واقعاً همينطور است، پيامبر بر جنازه ي مديون نماز نمي خواندند؟ مگر مديون جرمي مرتكب شده؟ مسلمان است بايد بر جنازه اش نماز خواند. حضرت فرمود: بله، پيامبر مي خواستند اهميت دين را جلوه بدهند. مردم مواظب باشند. نوشته بودند: شما كه اينطور گفتيد، بگوييد حداقل آخر سال است، خانمي نوشته كه من در خانه ها كار مي كنم، بگوييد: حقوق كارگران را آخر سال، پولي كه ما در اين خانه ها كار مي كنيم به ما بدهند و بتوانيم شب عيد يك كاري كنيم. هم اينها، هم كارخانه ها، كارمندها، به هر ترتيب... اگر مي گوييم: «اللَّهَ اللَّهَ فِي الطَّبَقَةِ السُّفْلَى» ويژگي اميرمؤمنان شوخي نيست. «يَا عَلِيُّ إِنَّ اللَّهَ قَدْ زَيَّنَك» (بحارالانوار/ج39/ص297) خدا به تو افتخاري داده، زينتي داده كه محبوب ترين زينت است. يكي زاهدانه زندگي كردن است. و ديگري «حب المساكين» محبت به مساكين و بيچاره ها و گرفتارها، انشاءالله در زندگي مان داشته باشيم.

امروز 12 روز از قرار روزانه در دور سوم ختم قرآن مي گذرد. امروز صفحه 12 مصحف شريف را با هم تلاوت مي كنيم. آيات 77 تا 83 سوره ي بقره.

«أَوَ لَا يَعْلَمُونَ أَنَّ اللَّهَ يَعْلَمُ مَا يُسِرُّونَ وَ مَا يُعْلِنُونَ(77)وَ مِنهُمْ أُمِّيُّونَ لَا يَعْلَمُونَ الْكِتَابَ إِلَّا أَمَانىَ وَ إِنْ هُمْ إِلَّا يَظُنُّونَ(78) فَوَيْلٌ لِّلَّذِينَ يَكْتُبُونَ الْكِتَابَ بِأَيْدِيهِمْ ثُمَّ يَقُولُونَ هَاذَا مِنْ عِندِ اللَّهِ لِيَشْترَواْ بِهِ ثَمَنًا قَلِيلًا فَوَيْلٌ لَّهُم مِّمَّا كَتَبَتْ أَيْدِيهِمْ وَ وَيْلٌ لَّهُم مِّمَّا يَكْسِبُونَ(79) وَ قَالُواْ لَن تَمَسَّنَا النَّارُ إِلَّا أَيَّامًا مَّعْدُودَةً قُلْ أَ تخَّذْتمُ عِندَ

ص: 2573

اللَّهِ عَهْدًا فَلَن يخُلِفَ اللَّهُ عَهْدَهُ أَمْ تَقُولُونَ عَلىَ اللَّهِ مَا لَا تَعْلَمُونَ(80) بَلىَ مَن كَسَبَ سَيِّئَةً وَ أَحَاطَتْ بِهِ خَطِيَتُهُ فَأُوْلَئكَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِيهَا خَلِدُونَ(81) وَ الَّذِينَ ءَامَنُواْ وَ عَمِلُواْ الصَّالِحَتِ أُوْلَئكَ أَصْحَابُ الْجَنَّةِ هُمْ فِيهَا خَلِدُونَ(82) وَ إِذْ أَخَذْنَا مِيثَاقَ بَنىِ إِسْرَ ءِيلَ لَا تَعْبُدُونَ إِلَّا اللَّهَ وَ بِالْوَالِدَيْنِ إِحْسَانًا وَ ذِى الْقُرْبىَ وَ الْيَتَامَى وَ الْمَسَاكِينِ وَ قُولُواْ لِلنَّاسِ حُسْنًا وَ أَقِيمُواْ الصَّلَوةَ وَ ءَاتُواْ الزَّكَوةَ ثمُ تَوَلَّيْتُمْ إِلَّا قَلِيلًا مِّنكُمْ وَ أَنتُم مُّعْرِضُونَ(83)»

« آيا اينها نمي دانند خداوند آنچه را پنهان مي دارند يا آشكار مي كنند مي داند؟! (77) و پاره اي از آنان عواماني هستند كه كتاب خدا را جز يك مشت خيالات و آرزوها نمي دانند؛ و تنها به پندارهايشان دل بسته اند. (78) پس واي بر آنها كه نوشته اي با دست خود مي نويسند، سپس مي گويند: «اين، از طرف خداست.» تا آن را به بهاي كمي بفروشند. پس واي بر آنها از آنچه با دست خود نوشتند؛ و واي بر آنان از آنچه از اين راه به دست مي آورند! (79) و گفتند: «هرگز آتش دوزخ، جز چند روزي، به ما نخواهد رسيد.» بگو: «آيا پيماني از خدا گرفته ايد؟! -و خداوند هرگز از پيمانش تخلف نمي ورزد- يا چيزي را كه نمي دانيد به خدا نسبت مي دهيد»؟! (80) آري، كساني كه كسب گناه كنند، و آثار گناه، سراسر وجودشان را بپوشاند، آنها اهل آتشند؛ و جاودانه در آن خواهند بود. (81) و آنها كه ايمان آورده، و كارهاي شايسته انجام داده اند، آنان اهل بهشتند؛ و هميشه در آن خواهند ماند. (82) و (به ياد آوريد) زماني را كه از بني اسرائيل پيمان گرفتيم كه جز خداوند

ص: 2574

يگانه را پرستش نكنيد؛ و به پدر و مادر و نزديكان و يتيمان و بينوايان نيكي كنيد؛ و به مردم نيك بگوييد؛ نماز را برپا داريد؛ و زكات بدهيد. سپس (با اينكه پيمان بسته بوديد) همه شما -جز عده كمي- سرپيچي كرديد؛ و (از وفاي به پيمان خود) روي گردان شديد.» (83)

آقاي شريعتي: اگر خلق عالم علي (ع) را مي شناختند دوستش مي داشتند و اگر خلق عالم علي را دوست مي داشتند، جهنم آفريده نمي شد. اي خدا ما را در بهشت عشق علي جاودان بدار. حاج آقا حسيني اشاره ي قرآني را مي فرمايند و در خدمتشان هستيم.

اين آيه ي پاياني كه تلاوت شد، راجع به احسان به پدر و مادر، خيلي جالب است. بينندگان با اين آيه آشنا هستند. شش آيه در قرآن تقريباً با اين تعبير داريم. «لَا تَعْبُدُونَ إِلَّا اللَّهَ» در كنار يكتاپرستي چه آمده است؟ «وَ بِالْوَالِدَيْنِ إِحْسَانًا» احسان به پدر و مادر شش مرتبه در قرآن در كنار مهم ترين مسأله ي توحيدي آمده است. «لَا تَعْبُدُونَ إِلَّا اللَّهَ وَ بِالْوَالِدَيْنِ إِحْسَانًا» آن هفته ما يك مسأله اي گفتيم راجع به اينكه آيا پدرها مي توانند در خانه اجبار كنند؟ بعضي از بينندگان پيام دادند، ناراحت شده بودند و گفتند: آقا اين حرف اصلاً درست نيست. شما اينطور مي گوييد، ديگر بچه ها به حرف ما گوش نمي دهند. «وَ بِالْوَالِدَيْنِ إِحْسَانًا» گفتيم بچه ها وظيفه ي احسان به پدر و مادر دارند، اما از آن طرف خوب پدر و مادرها مجبور نكنند.

چون ادامه آيه دارد: «وَ ذِى الْقُرْبىَ وَ الْيَتَامَى وَ الْمَسَاكِينِ» در كنار يكتاپرستي، احسان به پدر و مادر، خويشاوندان، يتيمان ومساكين كه اميرمؤمنان هم زينتش محبت مساكين بود. يك

ص: 2575

حديثي را مي ديدم اين هم جالب است. چون بحثي كه شما با حاج آقاي فرحزادي داريد راجع به بركت است. حديث در بحار علامه مجلسي هست. «أَطْعِمُوا الْمَسَاكِين» (بحارالانوار/ج40/ص331) روايت داستاني دارد كه پيامبر خدا در بازار كوفه قدم مي زدند، داستان مفصل است يك روزي شايد گفتيم. رسيدند به خرمافروش ها، فرمودند: «أَطْعِمُوا الْمَسَاكِين» به مساكين، به نيازمندان غذا بدهيد، «يَرْبُو كَسْبُكُم» تا كسب شما رونق بگيرد. به مساكين اطعام كنيد تا خدا به كسب شما بركت بدهد.

اين را صد بار گفتيم. به مساكين بدهيد از اين كم مي شود؟ نه! قرآن مي فرمايد: بيشتر مي شود. اميرمؤمنان در بازار كوفه قدم مي زد، به بازاري ها مي فرمود: به مساكين اطعام كنيد تا خدا به كسب شما بركت بدهد.

آقاي شريعتي: يك مژده به بيننده ها خوبمان بدهم و يك بشارت به همه ي آنهايي كه علاقمند سلسله مباحث سمت خدا هستند، كتاب هاي برنامه را دنبال مي كنند، بعد از انتشار جلد اول «وعده هاي الهي به صابران» همين روزها «وعده هاي الهي به صابران» جلد دوم، هم منتشر شده است. سلسله مباحث سمت خدا كه در خدمت حاج آقاي حسيني بوديم، اين مباحث به رشته ي تحرير درآمده است و بعد هم وصيت نامه كه راهنماي نوشتن وصيت نامه هست براي آقايان و خانم ها.

بخش پاياني گفتگو در خدمت شما هستيم.

من يك مطلبي را راجع به اين كتاب كه فرموديد عرض كنم. باور بفرماييد يكي از دغدغه هاي خيلي دائمي و هميشگي و شديد ما مسأله ي وصيت نامه است. مسأله اش را مفصل در چند جلسه گفتيم. مشكلات فراواني در وصيت هاي ما هست. الآن در پرونده هاي قضايي ببينيد، بسياري از پرونده هاي قضايي در دادگاه دعوا بين برادر

ص: 2576

و خواهر سر ارث پدر است. برادر و خواهر سر ارث دعوا دارند. ما اينقدر مي توانيم مشكلات فراواني را با يك وصيت نامه حل كنيم. من نمي خواهم خداي نكرده معاذ الله منتي بگذارم. ولي باور بفرماييد، وصيت نامه بيش از چند كتاب وقت ما را گرفت. چهل مسأله را تذكر داديم كه اگر كسي خواست وصيت نامه بنويسد اين تذكرات را حتماً بايد بخواند. اگر وصيت نكنيم چه آثاري دارد. وصيت به ثلث تعبيرش چيست؟ تفسيرش چيست؟ چطور مي شود؟ خيلي مفصل است. مسائل فقهي فراواني داشته است. اميدوار هستيم مردم كوتاهي نكنند. چون اگر يادتان باشد عرض كرديم. گفتيم: اگر كسي وصيت نداشته باشد، هيچي نداشته باشد يا ثروتمند ترين آدم روي زمين باشد. اگر از دنيا برود ولي وصيت نكرده باشد كه نماز و روزه براي من بدهند. به فتواي مشهور فقها ورثه ي او وظيفه اي ندارند. فرض كنيد پسر بزرگتر ندارد. به فتواي مشهور فقها اگر ننويسد من نمازم قضا بود، روزه ي قضا، ورثه وظيفه اي ندارد. خيلي كار را آسان مي كند ولي مسائلش دقيق است. پيچيده است. در اين كتاب تمام مسائل را آورديم كه انشاءالله جدي پيگيري كنيد.

من اگر فرصت باشد يك جمله اي اشاره كنم از عهدنامه اميرمؤمنان به مالك اشتر. حضرت راجع به نماز مي فرمايد. ما در سيره ي پيامبر گفتيم حضرت به معاذبن جبل فرمود: «إِيَّاكَ أَنْ تَكُونَ فَتَّانا» (بحارالانوار/ج79/ص365) نماز را طول نده، كه مردم از نماز جماعت فراري شوند. ما هفته ي گذشته هم گفتيم كه حضرت چه سوره هايي را مي خواندند. چه دعاهايي را پيامبر بيشتر مي خواندند كه حالا دوستان زيرنويس مي كنند. خيلي از دوستان سؤال كردند: آن چهار دعايي كه پيامبر

ص: 2577

زيادتر مي خواندند، حضرت به معاذبن جبل فرمودند: «إِيَّاكَ أَنْ تَكُونَ فَتَّانا» نمازت را طولاني نكن. يكي از بيننده ها نوشته كه آقا شما چرا نمازهاي جمعه را نمي گوييد؟ البته راست هم مي گويند. بعضي از نماز جمعه ها واقعاً طولاني است. من دست همه ي ائمه ي جمعه را از دور مي بوسم، ولي خودم نماز جمعه اي رفتم، ساعت 3 نماز تمام شد. پيامبر را گفتيم: «لا يطيل الخطبه» موعظه را طولاني نمي كردند. «انما هنَّ كلمات يسيرا».

من يك تقاضايي دارم. اين يك پيشنهاد خيلي آسان است. به نظرم خيلي با بركت است. اگر ائمه جمعه صداي ما را مي شنوند. با كمال تواضع عرض مي كنم. مسؤولين دفاترشان مي شنوند، كسي مي شنود به اطلاع اين بزرگواران برساند. يك سامانه ي پيامكي در هر شهري براي هر نماز جمعه اي تأسيس كنند. كه پيام هاي مخاطبين، نمازگزاران را آن سامانه بيايد و امام جمعه هر هفته بشنود، بخواند، كه پيام مردم چيست. الآن اگر در همين برنامه اين سامانه ي پيامكي نبود، چقدر ضرر داشتيم. واقعاً من الآن نمي دانم هفته ي آينده چه خواهم گفت. سلسله بحث معلوم است. عنوان بحث معلوم است. هزينه اي هم ندارد. يك سامانه ي پيامكي تأسيس كنند. همه ي تهران اين كار را كنند. مراكز استان، يك شهر دورافتاده، يك روستا، يك بخش دور افتاده، الآن ما به بركت انقلاب اسلامي بيش از 500 تا نماز جمعه داريم. از بركات امام(ره) است. اين 500نماز جمعه، 500 سامانه ي پيامكي داشته باشد. مردم كه آمدند، انتقادي دارند. حالا امام جمعه امروز يك مطلبي را گفته است. ما اين همه حرف مي زنيم بينندگان انتقاد مي كنند، پيشنهاد مي كنند. ما هم با جان و دل مي پذيريم. آقاي امام جمعه اين مطلبي

ص: 2578

را كه امروز فرموديد، اين اشكال را داشت. اين مطلب را بيشتر بگوييد. اين مطلب نياز ضروري است. در يك سامانه ي پيامكي اين تذكرات را بدهند. آن تذكر طولاني شدن و غيره را هم در همان سامانه قيد كنند.

يك عده هم نوشته بودند كه آقا مثلاً امام جماعت ما از آن طرف خيلي سريع نماز را مي خواند، كه ما به نماز نمي رسيم. آن هم يك مشكل است. من عهدنامه اميرمؤمنان را بخوانم. حضرت به مالك اشتر فرمودند: وقتي مي خواهي نماز بخواني، طوري نماز بخوان... مي گويد: من سؤال كردم. «إِذَا قُمْتَ فِي صَلَاتِك» مي فرمايد: از پيامبر سؤال كردم، من چطور نماز بخوانم؟ پيامبر به من ياد داد. اميرمؤمنان مي فرمايد، پيامبر به من ياد داد. «صَلِّ بِهِمْ كَصَلَاةِ أَضْعَفِهِمْ وَ كُنْ بِالْمُؤْمِنِينَ رَحِيما» (شرح نهج البلاغه/ج17/ص89) رحم داشته باش به مسلمان ها در نماز. يعني چه رحم داشته باش؟ «فَلَا تَكُونَنَّ مُنَفِّراً وَ لَا مُضَيِّعا» نه طوري كن كه مردم از نماز جماعت و جمعه فرار كنند، نه طوري باشد كه نماز ضايع شود. حضرت به مالك مي فرمايند. من همين جا بگويم، در حالات پيامبر گرامي اسلام است. حضرت وقتي مي خواستند ذكر ركوع را بگويند، سه تا «سبحان ربي العظيم و بحمده» مي گفتند. ذكر سجده پيامبر سه تا «سبحان ربي الاعلي وبحمده» بود. نه مُنَفّر باشيم، نه مُضَيع! نه نماز را ضايع كنيم آنطور كه مأموم به نماز ما نرسد. نه آنطور نماز را طول بدهيم كه مردم از جماعت فراري باشند. اين در عهدنامه اميرمؤمنان به مالك اشتر، نامه 53 آمده است. «وَ إِذَا قُمْتَ فِي صَلَاتِكَ لِلنَّاسِ» وقتي امام جماعت مردم هستي، «فَلَا تَكُونَنَّ مُنَفِّراً وَ لَا

ص: 2579

مُضَيِّعاً» اين اعتدال را رعايت كن. نه مردم را فراري بده و نه نماز را ضايع كن. از بين نبر، آن حدي كه بايد باشد رعايت شود. اين هم من به احترام پيامي كه عزيزان داده بودند، تذكري كه عزيزان داده بودند خواستم مطرح كنم.

آقاي شريعتي: اگر نكته اي باقي مانده مي شنويم و دعا بفرماييد.

دو مسأله را من در اين دو دقيقه بگويم. يكي راجع به وصيت نامه من باز دوباره تأكيد كنم. ببينيد ديونمان را اهميت بدهيم. گفتيم پيامبر مي خواستند نماز به جنازه بخوانند، سؤال مي كردند، اگر مديون بود، نماز نمي خواندند. حداقل ديونمان را اگر زماندار هست، در وصيت نامه انسان بنويسد، بسيار هستند كساني كه از دنيا مي روند، يك جا ننوشتند ديونشان را، بدهكاري شان را ننوشتند، طلبكار مي آيد، مي گويد: آقا پول ما را بده. مي گويد: برو سند بياور. او هم سند ندارد. نوشته اي ندارد. رسيدي ندارد. ما هم در وصيت نامه ننوشتيم. حق مردم از بين مي رود. اين يك مطلب كه راجع به وصيت نامه خواستم عرض كنم.

مطلب ديگر اينكه خانمي پيام داده بودند كه روزهاي پاياني سال هست و ما مشغول خانه تكاني هستيم. به آقايان سفارش كنيد كه يا كمك كنند يا حداقل مراعات حال ما را داشته باشند. راست مي گويند. نظافت و بهداشت هم دستور ديني است. گفتند: توصيه كنيد به آقايان كه اگر مي توانند كمك كنند. روايت داريم كه اميرالمؤمنان(ع) فرمود: «خِدْمَةُ الْعِيَالِ كَفَّارَةٌ لِلْكَبَائِر» (مستدرك/ج13/ص48) انشاءالله آقايان گوش مي كنند. برنامه را قطع نكنند. «خِدْمَةُ الْعِيَالِ كَفَّارَةٌ لِلْكَبَائِر» اميرمؤمنان فرمود: خدمت به اهل خانه كفاره ي گناهان كبيره است. در اين فصل خانه تكاني گناهان كبيره مان را انشاءالله از

ص: 2580

بين ببريم.

اميدواريم خداوند به همه ي مسؤولين ما، به همه مردم ما كمك كند فكرشان، اراده هايشان را بر مسأله ي اشتغال و ازدواج جوان ها و تحصيل جوان ها، انشاءالله خداوند مشكلات همه را به عنايت خودش برطرف بفرمايد.

آقاي شريعتي: خيلي روز خوبي بود در خدمت شما و حاج آقاي حسيني. بهترين ها را براي همه ي شما آرزو مي كنيم.

«والحمدلله رب العالمين و صل الله علي محمدٍ و آله الطاهرين»

92-11-27

92/11/27 برگرد اي توسل شب زنده دارها پايان بده به گريه ي شب هزارها، از يك خروش ناله ي عشاق كوي تو حاجت روا شوند هزاران هزارها ،يك بار نيز پشت سرت را نگاه كن دل بسته ايم پياده به لطف سوارها ،ما را به جبر هم كه شده سر به زير كن خيري نديده ايم از اين اختيارها، بايد براي ديدن تو مهزيار شد يعني گذشتن از همگان محض يارها، اين دست ها به لطف تو ظرف گدايي اند يا ايهاالعزيز تمام ندارها. سوال – در مورد ادا كردن قرض توضيحاتي بفرماييد. پاسخ – روايت داريم :مومن زود قرض مي دهد و اگر قرض گرفت زود قرض را پس مي دهد. سيدمحمدكاظم طباطبايي يزدي از مفاخر بزرگ شيعه است. صد سال از وفات ايشان مي گذرد. در كتاب عروةالوثقي ايشان فردي سوال كرده كه من از كسي قرض گرفته ام و زمان آن رسيده كه قرض را پس بدهم ولي اين كار را نمي كنم زيرا اگر قرضم را پس بدهم ،فردا بايد از فرد ديگري قرض بگيرم. مي خواهم با اين پولي كه در دستم است تجارت كنم و به زيارت بروم، آيا مي توانم اين

ص: 2581

كار را بكنم؟ ايشان فرموده اند: اداي دِين باتمكن واجب فوري است. اگر كسي توان پرداخت را داشت اين كار واجب فوري است. هر چند به دادن تمام مايملك باشد .به جز خانه و ضروريات خانه و قوت يك شبانه روز. در رساله هاعنواني به اين نام داريم: يكي از مواردي كه مي توان نماز واجب را شكست. فرمودند :اگر در وسعت وقت مشغول نماز باشي و طلبكار طلب را مطالبه كند، چنانچه كه بتواند در بين نماز طلبش را بدهد بايد همان موقع طلبش را بپردازد بدون شكستن نماز. اگر بدون شكستن نماز دادن طلب ممكن نيست، بايد نماز را بشكند و طلب را بدهد و بعد نماز را بخواند. اين اجماع تمام فقهاء است. نماز شكستن به اين سادگي نيست مثلا با زنگ تلفن نبايد نماز را شكست. اگر كسي مهلت پرداخت قرضش تمام شده بايد به جز خانه و وسايلش و قوت يك روز، بايد هرچه دارد بفروشد و قرضش را بدهد. اگر طلبكار راضي باشد ،مي توان براي پرداخت بدهي مهلت گرفت. ولي اگر طلبكار پول دارد بايد دِينش را بپردازد. در ادامه آيت الله طباطبايي يزدي مي فرمايد: جايز نيست كه با آن پول تجارت كني يا حج و زيارت مستحبي بروي. اگر ما بدهكار هستيم نمي توانيم در ايام نوروز به زيارت امام رضا(ع) برويم. پس اداي دِين واجب فوري است. و براي اداي دِين بايد نماز را بشكنيد و قرض تان را بدهيد. اگر كسي فرزندش را كتك زده بايد با او مصالحه كند و بگويد كه من چندين بار تو را زده ام ولي با فلان مبلغ

ص: 2582

راضي شو. از آيت الله طباطبايي يزدي سوال كردند :آيا پدر حق دارد كه كار خانه را از فرزندانش طلب كند بدون اجرت؟(البته فرزندان بايد به پدر و مادر احسان داشته باشند و آنها را احترام كنند كه اينها مربوط به مسائل اخلاقي است)در بحث فقهي پدر نمي تواند از فرزندان طلب كار بدون اجرت كند. آنها بايد با رضايت كار كنند. نفقه ي فررزندان بر پدر واجب است و اگر فرزندي در خانه كار نكرد، مي توان از اين اهرم استفاده كرد. يعني اگر پدري كاري از فرزند بخواهد و فرزند آنرا انجام ندهد، پدر هم مي تواند بگويد كه من هم نفقه نمي دهم. اولاد هرچند سال داشته باشد، اگر مالي نداشته باشد، واجب النفقه پدر است. همسر و پدر و مادرهم واجب النفقه هستند. در حالات ميرزاي شيرازي داريم كه ايشان در طول عمرش حتي يك بار به همسرش نگفته كه براي من آب بياور. البته در خانه بايد محبت و صفا باشد ولي حدود قانوني آن بايد مشخص باشد. سوال – در مورد سيره ي پيامبر توضيحاتي بفرماييد. پاسخ- پيامبر دلسوز مردم بودند و مراعات حال آنها را مي كردند. روايت داريم كه پيامبر در شب هاي باراني نماز مغرب را مختصر مي خواندند و بلافاصله نمازعشا را هم مي خواندند. يكي از اصحاب پيامبر بنام معاذبن جبل ،امام جماعت مسجدي در مدينه بود. او در نمازش بعد از حمد يك سوره طولاني را خواند. فردي كه به نماز جماعت رفته بود خسته شد و از نماز جماعت جدا شد. خبر به پيامبر رسيد و پيامبر او را احضار كرد و

ص: 2583

فرمود: اي معاذ، بپرهيز از اينكه مردم، از نماز جماعت محروم بشوند. سوره هاي والشمس و ضحي و سوره هاي كوتاه را بخوان. شيخ طوسي در تحذيب دارد كه پيامبر در نماز صبح شان سوره عم يتسالون ، غاشيه و لا اقسم باليوم القيامه و در نماز ظهرشان والشمس والضحي ، سبح باسمك الاعلي و در نماز مغربشان قل سوره هوالله ،زلزال و سوره هاي كوتاه را مي خواندند. پيامبر فرمود :كسي كه رحم نكند، خدا به او رحم نمي كند. پس مجالس مذهبي و نماز جماعات نبايد خسته كننده باشد و باعث اذيت ديگران بشود. پيامبر با اينكه نمازشان را سريع مي خواندند ولي كامل مي خواندند. پيامبر در نماز جماعت ها در ركوع سه تا سبحان ربي العظيم و بحمده و سجده سه تا سبحان ربي الاعلي و بحمده مي گفتند. گاهي ما نمازي مي خوانيم كه سه تا سبحان الله را كامل در ركوع يا سجده نمي گوييم كه اين اشتباه است. پيامبر نمازهاي فرادا و نماز شب هايشان را طولاني مي خواندند. امام صادق(ع) مي فرمايد: آنقدر ركوع شان طولاني بود كه مي گفتند كِي سر از سجده بر مي دارد؟خطبه هاي نماز جمعه پيامبر طولاني نبود. ما بايد كاري كنيم كه مردم با نشاط به جلسات مذهبي بروند و مردم را خسته نكنيم. اگر جلسه ي دعاي كميل نيم ساعت باشد،مردم با نشاط به آن جلسه مي روند. روايتي در مورد سفر مكه از امام صادق(ع) داريم كه تا ميل به طواف داري از طواف كنار بيا. يعني نشاط در عبادت مهم است. نبايد در مجالس خسته بشويم. اگر در

ص: 2584

هنگام تمام شدن مجالس مردم فرار مي كردند معلوم است كه مجلس خسته كنده بوده ولي اگر مردم در پايان جلسه هنوز نشسته اند معلوم است كه مجلس خسته كننده نبوده است. در مجالس مذهبي و نماز جماعت ها بايد كاري كرد كه جذابيت برنامه ها از دست نرود. در كتاب مجموعه وراء( نويسنده ي اين كتاب جد سيد بن طاوس بوده كه نسلش با شش واسطه به مالك اشتر مي رسد) ازعبدالله بن مسعود نقل مي كند :وقتي صف هاي نماز جماعت مرتب نبود، پيامبر شانه ها را مي گرفتند و صف ها را مرتب مي كردند. البته تذكر مي دادند ولي خودشان صف ها را مرتب مي كردند. اگر رسول خدا راضي نيست كه صف نماز جماعت نامنظم باشد، آيا راضي است كه مسائل اجتماعي، اقتصادي ،سياسي و روابط ما نامنظم باشد؟ ما حرف هاي خوب زيادي داريم ولي عمل، كم داريم. اميرالمومنين در بستر شهادت مي فرمايد: خداوند شما را به نظم امر كرده است. در ايران ساليانه 25 هزار نفر بر اثر سانحه ي تصادف جان شان را از دست مي دهند چرا؟ بيشترين علت بخاطر رعايت نكردن مقررات راهنمايي و رانندگي است. ما سالي 250هزار مصدوم و مجروح داريم. علت اين است كه ما در روابط و كارهاي مان، نظم نداريم. در كشور سوئد كه ده ميليون جمعيت دارد، سالي 500 نفر تلفات دارند. ولي نگران هستند و مي خواهند كاري كنند كه آن هم كم بشود. خواندن روايات بدون عمل فايده اي ندارد. در كشور ما سالي 5500 نفرعابر پياده كشته مي شوند. هشتاد درصد كساني كه كشته مي

ص: 2585

شوند مرد هستند كه نان آور خانه هستند. در ايران ده ميليون موتور سوار داريم كه هشت ميليون آنها بيمه ندارند. من در كشور اروپايي ،در هنگام رانندگي وقتي به خط عابر پياده رسيدم ، ترمز كردم. دوستم گفت كه اگر پليس اينجا بود شما را جريمه مي كرد. زيرا قانون مي گويد كه شما بايد پنجاه متر قبل از خط عابر پياده، سرعت تان را كم كنيد تا عابر با آرامش از خط عابر عبور كند. آنها كشور كفر هستند ولي نظم شان خيلي بيشتر از كشور ماست كه اسلامي است و حضرت امير ما را به نظم امر كرده است. ما بايد احاديث را در زندگي مان پياده كنيم. رسانه بايد نظم را به مردم آموزش بدهد. البته افراد هر كدام به تنهايي بايد نظم را رعايت كنند و منتظر ديگري نباشند. سوال – صفحه سوم قرآن كريم را توضيح بفرماييد. پاسخ- اين آيات در مورد منافقين است. گاهي رگه هايي از نفاق در زندگي ما بوجود مي آيد. پيامبر فرمود كه سه خصلت اگر در كسي باشد رگه اي از نفاق در او وجود دارد حتي اگر روزه بگيرد ،نماز بخواند و فكر كند كه مسلمان است: كسي كه به امانت خيانت كند ،دروغ بگويد و خلف وعده كند. پيامبر بعضي دعاها را زياد مي خواندند. در روايت داريم كه پيامبر چهار دعا را زياد مي خواندند :ربنا اتنا في الدنيا حسنه و في الاخره حسنه وقنا عذاب النار( انس بن مالك مي گويد كه اگر پيامبر مي خواستند چندين دعا داشته باشند، با دعاي ربنا شروع مي كردند و وسط آن

ص: 2586

دوباره دعاي ربنا مي خواندند و در پايان هم همين دعا را مي خواندند. ، دعاي يامقلب القول ثبت قلبي علي دينك كه خواندن آن درعصر غيبت سفارش شده است، اللهم لا تكني الا نفسي ... و اللهم اني اعوذ بك ... خدايا از پنج چيز به تو پناه مي برم :از بخيل بودن و ترسو بودن و از اينكه زنده باشم ولي چشم و گوش از كار بيفتد، آزمايشات سنگين دنيا و عذاب قبر. انشاء الله خداوند به ما توفيق عمل به سيره ي نبوي را عنايت بفرمايد.

92-11-20

92/11/20 سوال – در مورد سنت قرض الحسنه توضيحاتي بفرماييد. پاسخ – در كتاب كافي داريم كه چند نفر از اصحاب خاص امام صادق(ع) خدمت ايشان رسيدند. امام فرمود :خوش آمديد، چهره هايي كه ما را دوست دارند و ما آنها را دوست داريم. خدا شما را در دنيا و آخرت از ما جدا نكند. يكي از اصحاب بنام ابن عمران سوال كرد: من فردي هستم كه توان مالي خوبي دارم. بلافاصله امام فرمود: خدا به زندگي تو بركت بدهد. او در ادامه گفت: بعضي از نيازمندان به من مراجعه مي كنند و از من كمك مي خواهند. من مي خواهم از زكاتم به آنها كمك كنم ولي هنور موقع دادن زكاتم نرسيده است، چكار كنم؟ حضرت فرمود: اگر وقت زكات تو نرسيده، بعنوان قرض به آنها پول بده. وقتي زمان زكاتت رسيد، آنها را بعنوان زكاتت حساب كن. مگر نمي داني كه قرض هجده ثواب دارد. يعني قرض را حلال بكند و لازم نيست كه بگويد كه اين زكات است. در خمس هم مي توان

ص: 2587

اين كار را كرد. كسي كه خمس يا زكات به گردنش است ،اگر اين كار را بكند، هم قرض داده و هم واجبات مالي اش را انجام داده است. بعد امام فرمود: به هيچ نيازمندي دست رد نزن. اگر اين كار را كردي ،اين خطاي بزرگي نزد خداست. اگر مي دانستيد كه مومن پيش خدا چه منزلت و جايگاهي دارد، در برآوردن حاجات مومن سستي نمي كرديد. پس مومن خيلي پيش خدا عزيز است. نبايد مومني را نااميد كنيم. امام فرمود: اگر حاجت يك مومن را برآوردي، ثواب هفتاد حج را مي بري و اگر دل مومني را بشكني، حج انجام داده را از دست مي دهي. امام صادق(ع) از حج بر مي گشتند كه به منزلگاهي رفتند. يكي از همسرانش بنام اُم اسماعيل با يكي از خدمتكاران امام تندي كرد و او را زد. اين سفر تمام شد و سال بعد دوباره به اين مسير براي حج آمدند. وقتي به آن منزلگاه رسيدند، همسر امام سوال كرد كه اسم اين منزلگاه چيست؟ حضرت فرمود: اين همان جايي است كه سال گذشته حج تو را حبط و نابود كرد. بعضي مواقع انسان كارهايي مي كند كه اعمالش حبط مي شود. مثل كفر . پس اگر دل مومني را بشكني حج خودت را نابود مي كني و اگر دلش را بدست بياوري، ثواب هفتاد حج را مي بري. ما بايد اينها را باور كنيم. اگر اينها را باور كرديم حاضر هستيم كه از همه چيزي كه داريم بگذريم تا گرفتاري مومني را برطرف كنيم. اگر كسي واقعا نياز ندارد پولش را براي سودگرفتن در بانك نگذارد

ص: 2588

و آنرا در راه قرض الحسنه استفاده كند يا با قرض دادن آن پول ،مشكل ازدواج يا اشتغال چند نفر را برطرف كند. اين كارهاي خير را نمي توان با سود پول مقايسه كرد. به قول امام صادق (ع) اگر شما جايگاه مومن را نزد خدا بدانيد، در برطرف كردن مشكل مومن تعلل نمي كنيد. بعضي ها پول شان را در قرض الحسنه مسدود مي كنند و از صندوق قرض الحسنه مي خواهند كه به عده اي كه آنها معرفي مي كنند وام بدهد. با اين كار هم مي شود گره ي چند نفر را باز كرد. در سوره تغابن داريم: مال و فرزندان شما وسيله ي آزمايش شماست ،مال براي خداست. مرحوم اصفهاني سر درس آمدند و درس هاي روز پيش را تكرار كردند، باز روزهاي دوم و سوم همان درس ها را تكرار كردند. يكي از شاگردان اعتراض كرد. ايشان فرمود: سه روز است كه وقتي به سر درس مي آيم، هيچ چيزي جديدي به فكرم نمي آيد. يعني خدا مي خواهد بفهماند كه فكر تو هم مال ماست. مهم است كه ما باور كنيم مال، مال الله و وسيله ي آزمايش است. داريم كه اين اموال از فضل خداست تا شما را بيازمايد كه كدام شاكر هستيد. اگر شما مبلغي را به قرض الحسنه بسپاريد مال تان هم سالم مي ماند. در آيه ي ديگر سوره تغابن داريم :كسي كه به خدا قرض مي دهد، خدا آنرا چند برابر مي كند و شما را مي آمرزد. در سوره مزمل قرض الحسنه در ريف نماز و زكات آمده است. و مي فرمايد: نماز

ص: 2589

بخوانيد ،زكات بدهيد و قرض بدهيد، هرچه شما پيش بفرستيد، خدا در قيامت به شما مي دهد. ما مطمئن هستيم كه حرف هاي قرآن حساب و كتاب دارد. مهم اين است كه خدا از ما قرض مي خواهد. و يادتان باشد خدايي كه از شما قرض خواسته فقير نبوده است و براي امتحان اين كار را كرده است. خدا از شما طلب ياري كرده و فقير هم نبوده است زيرا خزانه دار زمين و آسمان است و اين براي امتحان است. در سوره مائده داريم :نماز بخوانيد، زكات بدهيد، به پيامبران ايمان بياوريد و قرض نيكو بدهيد تا خدا شما را ببخشد. چند واژه در قرآن باعث آمرزش است كه يكي از آنها قرض الحسنه است. در سوره حديد داريم :در قيامت مومنين نور دارند، منافقين به مومنين مي گويند كه مقداري به ما نور بدهيد. آنها مي گويند كه اينجا محل كسب نور نيست به دنيا برگرديد و از آنجا نور بياوريد. آنها مي گويند: مگر ما با شما نبوديم؟ آنها مي گويند: بله، شما با ما بوديد ولي فريب خورديد، امروز و فردا كرديد(معلوم نيست كه خيلي فرصت داشته باشيم، پس نبايد در كار خير تأخير كنيم)،شك كرديد و آرزوهاي زيادي كرديد. اگر شما نگران از بين رفتن پول تان هستيد مي توانيد پول تان را در صندقي مسدود كنيد و با شرايط صندوق به ديگران وام بدهيد. خداوند اجر قرض را مضاعف مي كند. اگر ما اين وعده هاي الهي و آيات را باور كنيم بايد از پول هايي هم كه لازم داريم بگذريم و قرض بدهيم چه برسد به پول هاي

ص: 2590

كنار. در كتاب امالي حديثي از پيامبر داريم :اگر برادر مومني از شما قرض بخواهد و شما مي توانيد به او قرض بدهيد ولي اين كار را نكنيد ،خدا بوي بهشت را بر شما حرام مي كند. در روايت داريم :بو بهشت از مسير پانصد سال به مشام بهشتيان مي رسد. كساني كه مي خواهند قرض بگيرند،تا آنجا كه مي توانند دنبال قرض گرفتن نروند. در كتاب تحريرالوسيله امام خميني دارد: اگر كسي نياز ندارد كه قرض بگيرد و قرض بگيرد اين كار مكروه است. هر چه ضرورت كمتر باشد كراهت بيشتر است. تا مي توانيد قرض نگيريد. ما بايد روي فرهنگ قرض نگرفتن هم تبليغ كنيم. امام مي فرمايد: اگر نمي توانيد قرض تان را ادا كنيد، نبايد قرض بگيريد مگر اينكه مضطر باشيد. اگر ما قرض بگيريم درحاليكه ضرورتي ندارد كه قرض بگيريم، عده اي را كه نياز به قرض دارند، محروم مي كنيم. در خصال شيخ صدوق داريم كه پيامبر فرمود: پناه مي برم از كفر و بدهي. يعني پيامبر كفر و بدهي را كنار هم گذاشته است. پس تا مي توانيم خودمان را مديون نكنيم. يعني اگر ضرورت ندارد قرض نگيريم. پيامبر فرمود: بهترين شما كسي است كه قرض را زود بدهد. خيلي ها هستند كه قرض داده اند و در پرداخت اذيت شده اند و الان ديگر قرض نمي دهند. پس كاري نكنيم كه مردم به سمت سنت قرض الحسنه نروند. اين گناه سنگيني است زيرا جامعه را از قرض الحسنه دور كرده ايم. كسي كه قرضش را نمي پردازد، به سهم خودش جامعه را از قرض الحسنه دور كرده

ص: 2591

است. خيلي ها قرض دارند ولي به تزيين خانه مي پردازند يا به مسافرت هاي تفريحي مي روند، اين كار اشتباه است. بعضي ها وقتي مي خواهد در صندوقي پول بگذارند مي گويند كه ما به اين صندوق قرض الحسنه اعتماد نداريم. اين درست نيست. بايد در جامعه اعتمادها بالا برود. الان مردم به بانك ها اعتماد ندارند. بانك ها مي توانند اعتماد مردم را برگردانند. يعني قرض الحسنه در جاي خودش به فرد نيازمند ، وام را بصورت قرض الحسنه بدهد. قرض الحسنه يعني قرضي كه سريع باشد، پنهاني باشد و آنرا بزرگ جلوه ندهند. در كتاب شيخ طوسي داريم كه امام صادق(ع) فرمود: اگر به كسي قرض داديد به خانه ي او براي ميهماني طولاني نرويد و حداكثر سه روز بمانيد. اگر به كسي قرض داديم احترام او را حفظ كنيم. يكي از اصحاب امام رضا(ع) هشت سال زنداني بود و صد تازيانه به او زده بودند. وقتي او از زندان آمد هيچ پولي نداشت. فردي به او گفت كه تو از من طلب داشتي ،من طلب تو را مي دهم .من خانه ام را فروخته ام كه طلب تو را بدهم. او گفت: من به يك درهم آن نياز دارم ولي اين پول را برنمي دارم زيرا امام فرموده: كسي را بخاطر بدهي از خانه بيرون نكن. در خدمت يكي از مراجع بودم كه سهم بزرگي در انقلاب دارند .ايشان فرمودند: در مورد بانك ها فكري بكنيد. ايشان فرمودند: ما خودمان مجبور شديم براي اين موسسه كه داريم وام بگيرم ولي كارمان به جايي رسيد كه گفتيم :انشاءالله هيچ كافري كارش به

ص: 2592

بانك نيفتد چه برسد مسلمان. كساني كه به زيارت حضرت معصومه مشرف مي شوند، از لحظه اي كه از خانه شان بيرون مي روند به نيابت همه ي كساني باشند كه آرزوي زيارت حضرت معصوم را داشته اند و دعاي حوائج را براي شفاي بيماران، خير دنيا و آخرت ،امر ازدواج و اشتغال جوانان را در نيت داشته باشند. بدانند كه امام رضا(ع)، امام صادق(ع) و امام جواد(ع) بهشت را به زائران حضرت معصومه نويد داده اند.

92-11-13

سمت خدا 13/11/92 اي ابر دل گرفته ي بي آسمان بيا، باران بي ملاحظه ي ناگهان بيا. چشمت بلاي جان و تو از جان عزيزتر، اي جان فداي چشم تو با قصد جان بيا. مگذار با خبر شود از مقصدت كسي، حتي به سوي ميكده وقت اذان بيا. شهرت در اين مقام به گمنام بودن است، از من نشان بپرس ولي بي نشان بيا. ايمان خلق و صبر مرا امتحان مكن، بي آنكه دلبري كني از اين و آن بيا. قلب مرا هنوز به يغما نبرده اي، اي راهزن دوباره به اين كاروان بيا. سوال- در خصوص قرض الحسنه و آثار آن توضيح بفرماييد. پاسخ- حضرت محمد(ص) هرگز به هيچ ظلمي راضي نبودند. قبل از بعثت پيامبر، ايشان به همراه تعدادي از جوانمردان مكه عضو پيماني به نام حلف الفضول بودند. مضمون اين پيمان اين بود كه اگر كسي مورد ستم قرار گرفت، اين گروه از او حمايت كنند. در آن زمان گاهي عده اي از مكان هاي دور براي تجارت به مكه مي آمدند و پيش مي آمد كه افرادي قوي و زورمند پول آنها را نمي

ص: 2593

دادند. اين هيئت جوانمردان تصميم گرفتند كه اگر كسي چنين ظلمي كرد، حق مظلوم را از او بگيرند. بعد از رسالت نيز پيامبر اعلام كردند كه همچنان عضو آن گروه باقي مي مانند. در روايت است كه فردي نزد پيامبر(ص) آمد و گفت: من مي خواهم بخشي از دارايي خود را به يكي از فرزندان خود ببخشم، شما شاهد من در اين كار باشيد. پيامبر پرسيدند كه آيا فرزند ديگري هم داري؟ آن شخص گفت: بله دارم. فرمودند: به آن فرزندان هم چيزي داده اي؟ گفت: نه فقط مي خواهم به اين فرزند خود بدهم. حضرت فرمودند: ما پيامبران گواه ظلم نمي شويم. البته گاهي ممكن است پدري به دلايلي خاص مال بيشتري به يكي از فرزندان خود بدهد. مثلاً يكي از فرزندان نياز مالي بيشتري دارد. در اين صورت مصداق ظلم نيست. ولي اگر كسي بي دليل به يكي از فرزندان مالي را ببخشد، ظلم است. اين مسئله نشان مي دهد كه پيامبر راضي به هيچگونه ظلم در جامعه ي ديني نيستند. اگر ما هم مي خواهيم به سيره ي پيامبر عمل كنيم، نبايد شاهد ظلم باشيم. امروز يك ظلم عمومي و فراگير در جامعه رخ داده است. مشكلات زيادي در خصوص وام هاي مختلف بوجود آمده وعده ي زيادي زندگي خود را از دست داده اند. در زيارت امام زمان (ع) آمده است كه ايشان مظهر عدالت هستند. اينكه ما در جامعه ظلمي را مشاهده كنيم و بگوييم منتظر عدل گستر هستيم معنايي ندارد. خوب است كه همه ي ما براي رفع اين ظلم قدم برداريم. هدف ما دستگيري از افرادي است كه

ص: 2594

در اين ظلم گرفتار شده اند. تعداد زيادي پيام از طرف افراد براي ما ارسال شده است. در سايت سمت خدا قسمتي در نظر گرفته شده كه كساني كه مي خواهند در طرح قرض الحسنه شركت كنند، مي توانند آنجا اظهار نظر كنند. آقايي عنوان مي كردند كه من و همسرم مبلغ هفتاد و چهار ميليون تومان پول داريم كه قصد داشتيم آن را در بانك بگذاريم و هرماه مبلغي را به عنوان سود دريافت كنيم. اما با طرحي كه شما مطرح كرديد، از اين سود صرف نظر كرديم و آن را در يك صندوق قرض الحسنه ي سنتي قرار داديم تا افراد بتوانند قرض بگيرند و مشكلات خود را برطرف كنند. فرد ديگري مي گفت كه بعد از برنامه ي شما من ده ميليون تومان در صندوق قرض الحسنه ي محله ي خود گذاشتم. هفته ي پيش نيز فردي نزد من آمد و مبلغي را همراه آورده بود. ايشان گفت كه اين مبلغ را به فردي كه اعلام كرديد مشكل دارد بدهيد. بسياري از افراد گفته بودند كه ما گرفتار سود دادن به بانك ها هستيم. اين بانك ها ابتدا سود خود را دريافت مي كنند. در دفترچه ي اقساط بانك قيد شده كه اگر قسط اول وام دريافتي مثلاً دويست هزار تومان است. مبلغ صد و نود و پنج هزار تومان از آن سود پول است. با اين كار بانك بعد از شش ماه تا يك سال، كل سود پولي را كه بصورت وام پرداخت كرده دريافت مي كند. اگر شما بخواهيد بعد از يك سال مثلاً كل مبلغ وام دريافتي را به

ص: 2595

بانك بازپرداخت كنيد، بانك كل سود ده ساله ي خود را قبلاً دريافت كرده است. خانمي مي گفت كه من مبلغ سي ميليون تومان با بيست و هشت درصد سود از بانك وام گرفته ام. به دليل جريمه ي ديركرد و سودي كه بانك دريافت كرده، اين مبلغ به صدو هشتاد ميليون تومان تبديل شده است. الان كار به جايي رسيده كه منزل من را بانك مصادره كرده است. اما به دليل اينكه كل پول هنوز تسويه نشده شوهر من در زندان است. آقاي جانبازي مي گفت كه مبلغ هفت ميليون تومان بصورت وام از يكي از بانك ها به من تعلق گرفته بود. من چند روزي دير مراجعه كردم و اين وام منتفي شد. اما بعد از چند روز يك دفترچه براي من آمد كه سي و سه قسط سي و پنج هزارتوماني بابت وامي كه دريافت نكرده ام بايد پرداخت كنم. من به آن بانك رفتم و اعتراض كردم. رئيس شعبه به حال من دلسوزي كرد ولي باز هم مبلغ صد و بيست هزار تومان سود پولي را كه نگرفته بودم، را دريافت كرد. ما مي خواهيم براي اينگونه مشكلات راه حلي پيدا كنيم. اگر يك ظلم عمومي است بايد همه در رفع آن سهيم باشيم. مسئولين، مردم و علما بايد در اين كار نقش داشته باشند. برنامه ريزان اقتصادي، بانك ها، مسئولين و غيره بايد براي اين مسئله فكر كنند. آيا در يك جامعه ي ديني ما مي توانيم اينگونه زندگي كنيم وشاهد اين ظلم باشيم؟ كتاب وسائل الشيعه يك كتاب مشتمل بر سي و هشت هزار حديث است. اين كتاب بابي

ص: 2596

دارد به اين مضمون كه يكي از وظايف حكومت ديني اين است كه اگر كسي بدهكار شد و نتوانست بدهي خود را بپردازد. حكومت، حاكم و امام بايد اين بدهي را بپردازد. در سوره ي مباركه ي توبه آيه ي شصت آمده است كه يكي از مصارف زكات در حكومت اسلامي، براي كساني است كه وامي دريافت كرده اند و قدرت پرداخت ندارند. البته اين مسئله مربوط به جامعه ي ايده آل مذهبي است. امام و مراجع ديگر براساس روايات فتوا داده اند كه يكي از وظايف حاكم همين مسئله است. حتي اگر حكومت اسلامي نمي خواهد اينگونه عمل كند اما چه خوب است كه اگر كسي قرضي گرفت اين مقدار از او سود وجريمه ي ديركرد گرفته نشود. الان مردم به بانك ها اعتماد ندارند. بايد اين اعتماد برگردانده شود. مديران بانك ها بايد بر روي نحوه ي هزينه شدن اين قرض الحسنه ها نظارت كنند. در يكي از برنامه ها از بانك ها سوال كرده بودند كه قرض الحسنه اي كه مردم به شما مي دهند، چگونه هزينه مي كنيد. بعضي از بانك ها پاسخ داده بودند كه پنجاه درصد مبلغي كه به عنوان قرض الحسنه نزد ما است، ما به پرسنل خود وام داده ايم و پنجاه درصد مابقي را به مشتريان بانك داده ايم. آيا اين كار عادلانه است. نبايد فكر كرد كه بحث جريمه هاي بانك، يك معماي پيچيده است. آيا جريمه هايي كه بانك ها از افراد مي گيرند بايد بازدارنده باشد يا درآمد زا؟ جريمه ها تبديل به يك منبع درآمد براي بانك ها شده اند. بانك ها

ص: 2597

قوانيني دارند كه نه تنها سود وام پرداختي را از افراد مي گيرند، بلكه بيمه ي منزلي كه نزد آنها وديعه گذاشته شده را نيز دريافت مي كنند. جريمه بايد بازدارنده بوده و به حساب بيت المال برود. در حالي كه الان اين جريمه به حساب بانك مي رود. به همين خاطر است كه هر روز يك شعبه ي جديد داير مي كنند. تقاضاي ما اين است كه مسئولان اقتصادي، مسئولان بانك و همگان براي حل اين مشكل كمك كرده و بر هزينه ها نظارت داشته باشند. جريمه ي ديركرد بايد در حد جبران خسارت بانك باشد. يك مديربانك در يك شهر دورافتاده نيز مي تواند به وظيفه ي خود عمل كند. يك مدير محلي بانك نبايد وام را فقط به بستگان و خويشاوندان خود بدهد و آنها را مقدم بداند. در همه ي رسانه ها گفته شده كه بانكي به يك طفل چند روزه پنجاه ميليون وام داده است. اگر نظارت ها قوي باشد همه ي اين مسائل قابل حل است. الان دهه ي مباركه ي فجر است چقدر خوب است كه ما كام مردم را با يك راه حل شيرين كنيم. مرحوم حاج آقا حسين فاطمي در كتاب خود مي نويسد كه عده اي دزد به قافله اي زدند و اموال مردم را غارت كردند. در ميان اين اموال يك نوشته اي پيدا كردند و آن را نزد رئيس دزده ها آورند. روي آن نوشته شده بود كه هركس اين دعا را بخواند مال او به سرقت نمي رود. رئيس دزدها گفت تمام اموال اين افراد را بازگردانيد. ما اگر الان اموال اين

ص: 2598

افراد را برداريم به دين آنها لطمه مي خورد. ما نمي خواهيم دزد دين مردم باشيم. فتواي مرجع تقليد است كه اگر بدهكار امكان بازپرداخت نداشت، حكومت ديني بايد اين كار را انجام دهد. ما اگر الان اين كار را انجام نمي دهيم، حداقل مي توانيم مشكلات را كم كرده و گره ها را باز كنيم. بايد اعتماد مردم به سيستم بانكي بازگردد. بخش دوم نيز مربوط به اقشار مردم است. مردم مي توانند در اين راه كمك كرده و قرض الحسنه ها را توسعه دهند. اگر در هر شهر و روستايي صندوق هاي قرض الحسنه ي سنتي بود و مي توانستند بدون سختي و مشكل به مردم وام بدهند، افراد مجبور نبودند به بانك ها مراجعه كنند و گرفتار شوند. مرحوم شيخ صدوق در ثواب الاعمال آورده است كه امام باقر(ع) فرمود: كسي كه به مومني قرض بدهد و با او مدارا كند، خداوند تمام گذشته ي او را مي بخشد و بايد اعمال خود را دوباره شروع كند. اين تعبير در مورد حجاج در روز عرفه نيز آورده شده است. مرحوم كليني در كافي شريف آورده است كه اگر كسي مبلغي را قرض داد، تا زماني كه آن فرد پول را باز پس نداده، فرشتگان آسمان بر او درود مي فرستند. امام باقر(ع) مي فرمايد: اگر من گرفتاري مسلماني را برطرف كنم، از هفتاد حج خانه ي خدا براي من بهتر است. در روايت است كه از امام صادق (ع) سوال كردند: چرا خداوند ربا را حرام كرده است؟ ايشان فرمود: به اين خاطر كه وقتي ربا حرام شود مردم به سراغ فضايل

ص: 2599

اخلاقي مي روند. اگر من الان تمام ثروت خود را به يكي از فرزندان خود ببخشم، شرعاً كار اشتباهي انجام نداده ام. اما پيامبر (ص) مي فرمايند كه من نمي خواهم شاهد ظلم باشم. بنابراين ممكن است كاري شرعي، مصداق ظلم اخلاقي باشد. تبعيض ناروا ظلم است. بسياري از كارهايي كه الان در نظام بانكي انجام مي گيرد شرعي است. آنها تمام امضاء ها را از وام گيرندگان دريافت مي كنند و كارهاي خود را قانوني مي كنند. بالاي دفترچه هاي پس انداز نوشته شده و امضاء مي گيرند كه افراد ابتدا بايد سود بانك را پرداخت كنند. اين مسائل شرعي است اما پيامبر (ص) مي فرمايند كه من شاهد ظلم نمي شوم. بنابراين افراد بايد كاري كنند كه مردم نياز به اينگونه قرض هايي كه سود دارد، نداشته باشند. چه خوب است كه ما بجاي اينكه پول خود را در بانك هايي كه سود مي دهند پس انداز كنيم در صندوق هاي قرض الحسنه ي سنتي بگذاريم و كاري كنيم كه وام گيرندگان عمري دعا گوي ما باشند. ربا حتي اگر به صورت مخفيانه هم باشد در زندگي اثر دارد. كار خير هم به همين صورت است. لازم نيست كار خير علني باشد و همه متوجه شوند، اگر مخفيانه هم باشد در زندگي اثر دارد. اگر اقوام ما نياز مالي دارند، چه خوب است كه به آنها وام بدهيم. در روايت داريم كه كار خير به كمال نمي رسد مگر اينكه سه شرط داشته باشد: اول زود و فوري انجام بگيرد، دوم اينكه مخفي باشد، سوم اينكه در نزد خود آن را زياد بزرگ

ص: 2600

نكنيد. افراد مي توانند از ائمه ي جماعات، معتمدين و غيره بپرسند كه يك صندوق قرض الحسنه ي مطمئن و خوب كجا است. البته اگر ضرورتي به گرفتن وام وجود ندارد نبايد اين كار را انجام دهيم. الان در جامعه ي ما وام گرفتن تبديل به يك كار شده است. فكر مي كنيم كه اگر وامي وجود دارد كه مشمول ما مي شود، در صورتي كه اين كار را نكنيم ضرر كرده ايم. امام در تحرير الوسيله مي فرمايند كه مكروه است اگر كسي احتياج شديد ندارد وام دريافت كند. فقها گفته اند كه گاهي وام واجب است، گاهي مستحب است، گاهي نيز مكروه است. خوب است كه وام را براي افرادي بگذاريم كه مشكل بيشتري دارند. حتي اگر وامي را دريافت كرديم كه حق ما بود خوب است به افرادي بدهيم كه نيازمندتر هستند. البته افرادي هم كه وام مي گيرند بايد آن را به موقع بازپس بدهند. در روايت داريم كه مومن راحت وام مي دهند و راحت نيز قسط آن را مي پردازد. خانمي مي گفت كه من پولي داشتم كه مي خواستم با آن النگو بخرم اين كار را نكردم و پول را در صندوق قرض الحسنه گذاشتم. مسئولين، مردم و علما بايد در اين قضيه سهيم باشند. مسئولين بانك ها انواع استفتاء ها را از علما كرده اند و همه ي راه حل ها را رفته است. اين كار ها را كرده اند كه سود محفوظ بماند و جريمه را بتوانند از افراد دريافت كنند. البته امام رضوان الله مي فرمودند كه جريمه اصلاً موضوعيتي ندارد. اول انقلاب به ايشان

ص: 2601

گفتند كه اگر جريمه نباشد مردم پول را پس نمي دهند. ايشان فرمودند كه من جريمه را قبول ندارم. اما الان زندگي يك عده در اين راه از بين رفته است. جريمه بايد در حد يك بازدارنده باشد نه يك منبع درآمد. اين مشكلي است كه براي همه ي مردم وجود دارد. افراد در هرجايي و به هر شكلي بايد سهمي در از بين بردن اين ظلم عمومي داشته باشند. درروايت است كه پيامبر(ص) هر روز اين دعا را مي خواندند و آن را به اصحاب خود آموزش مي دادند. از اصحاب نقل شده كه همانطوركه معلم در كلاس درس نوشتن را به كودكان آموزش مي دهد، پيامبر نيز به ما آموزش مي داد. خدايا به تو از بخل پناه مي برم. فردي به امام باقر(ع) گفت: آيا راست است كه پيامبر هر روز به خدا پناه مي برد. فرمود: بله ما هم همين كار را مي كنيم. در قرآن آمده كه اگر كسي از بخل و حرص جدا شود رستگار مي شود. درروايت است كه اميرالمومنين (ع) فرمود: من تعجب مي كنم از بخيل. در دنيا مانند فقرا زندگي مي كند، اما روز قيامت چون اين ثروت را جمع كرده بايد جوابگوي آن باشد. ما از مسئولين مي خواهيم كه در اين دهه ي مبارك فجر كام مردم را شيرين كنند و در اين راه قدم برداشته شود. به گونه اي شيرين كنند كه مردم تا سال ها اين اتفاق خوب را به خاطر داشته باشند و مشكل آنها برطرف شود.

92-11-06

92/11/6

دلم امروز گواه است كسي مي آيد ،حتم دارم خبري هست گمانم

ص: 2602

بايد فال حافظ هم هر بار كه مي گيريم باز مژده اي دل كه مسيحا نفسي مي آيد ،بايد از جاده بپرسم كه چرا مي رقصد مست موسيقي گامي شده باشد شايد، ماه در دست به دنبال كه اين گونه زمين مست مي چرخد و يك لحظه نمي آسايد، گِله كم نيست ولي لب زسخن خواهم بست اگر آن چهره به لبخند لبي بگشايد.

سوال – در مورد سيره ي نبوي توضيحاتي بفرماييد.

پاسخ -يكي از خصوصيات پيامبر اين بود كه در تمام مدت در خدمت مردم و در حال گره گشايي از كار مردم بودند. شيخ صدوق درعيون اخبارالرضا و شيخ طوسي اين حديث را آورده اند كه پيامبر فرمود: اگر كسي نمي تواند مشكلش را به من بگويد، شما واسطه بشويد. البته پيامبر حاجب و مانعي نداشتند كه كسي نتواند خدمت ايشان برود ولي بعضي ها راه هايشان دور بود و نمي توانستند خدمت حضرت بروند .حضرت در ادامه فرمود :اگر كسي گرفتاري فردي را به حاكمي برساند ،در قيامت كه همه ي قدم ها مي لرزد، خداوند به او ثبات قدم مي دهد. پس يكي از راه هاي بدست آوردن آرامش در قيامت اين است كه گرفتاري مردم را به حاكم برساني .

الان خيلي از مردم دست شان به وزراء و مسئولين نمي رسد، شما مي توانيد واسطه باشيد. يك بخشي از اين حديث مي تواند براي همه ي مردم باشد. كساني كه در كار رسانه هستند مي توانند پيام مردم را به مسئولين برسانند. برطرف كردن مشكل مردم ثواب زيادي دارد. گاهي امام در طواف يا در حال اعتكاف

ص: 2603

در مسجد الحرام بودند ولي وقتي فردي مشكلش را بيان مي كرد، بخاطر او اعتكاف شان را بهم مي زنند و از مسجد الحرام بيرون مي آمدند تا مشكل او را حل كنند.

باورهاي ديني خيلي مهم است. بايد اينها را باور بكنيم. داريم كه اگر شما گرفتاري مومني را برطرف بكنيد، از نود حج بالاتر است. گاهي امام براي برطرف كردن مشكل فردي طواف را رها مي كرد.

الان بانك ها وام مي دهند .اگر فرد بخواهد بعد از يكسال وام را تسويه كند و از خير وام بگذرد، بانك مي گويد: اين كار تاثيري در كار شما ندارد. زيرا در سال اول ،نود درصد پول را به نيت سود وام از وام گيرنده مي گيرند.يعني در سال اول بانك تمام سود پولش را مي گيرد. و ديگر فرقي نمي كند كه شما الان تسويه كنيد يا بيست سال ديگر. آيا اين قانون در نظام اسلامي جوانمردانه است؟ آيا نمي شود مردم اين قدر در گرفتاري نباشند؟ آيا نمي شود كاري كرد كه اين قوانين به نفع مردم باشد؟ كارشناسان مي توانند راه حلي پيدا كنند. در اين كشور همه ورشكست مي شوند اِلا بانك ها كه هر روز شعبه هاي جديد باز مي كنند پس مشخص است كه سودهاي آن خيلي زياد است. الان هر كاري بكنيد به نفع بانك هاست. خانمي پيامك زده اند كه من هفت ماه باردار هستم ولي تا الان يك وعده گوشت نخورده ام. چرا اين اتفاق افتاده است؟

اگر كساني كه تريبون در دست دارند حاجت مردم را به گوش حاكم برسانند، خداوند در قيامت به آنها

ص: 2604

ثبات قدم خواهد داد. آيا ما به احاديث پيامبر عمل مي كنيم؟ آيا در رسانه ي ملي اين كار را كرده اند؟ اين كار از حج وعمره بالاتر است. روايت داريم :پيامبر در روز عيد قربان دو تا قرباني مي كردند و مي فرمود: يكي براي خودم است و يكي براي هر كسي كه دلش مي خواسته قرباني كند ولي نتوانسته است. حضرت علي(ع) مي فرمايد: پيامبر در هنگام افطار به من مي فرمود كه در را باز كن كه هر كس مي خواهد سرسفره ي افطار ما بنشيند، بنشيند.

در حالات پيامبر داريم كه وقتي ميوه ها در باغ ها مي رسيد، پيامبر به اصحاب سفارش مي كردند كه راهي در باغ باز كنيد كه اگر نيازمندي مي خواهد از آن رد شود بتواند رد بشود و از ميوه ها استفاده كند. پس نبايد اين قدر ديوارها را محكم كنيم. پيامبر چه ويژگي داشتند كه به رسالت مبعوث شدند؟ امام باقر(ع) مي فرمايد: وقتي پيامبر كار تجارت را كنار گذاشتند، تمام سودهايي كه از اين راه بدست آورده بودند را در راه خدا صدقه دادند. خداوند به اين دل نگاه كرد. خدا ديد كه اين دل، ايثار و گذشتش از همه بيشتر است و خاضع و متواضع است ،بخاطر همين پيامبر را مبعوث كرد. وقتي پيامبر از همه چيز مي گذرد، خداوند همه چيز به او مي دهد. اگر دور خودمان ديوار بكشيم به جايي نمي رسيم.

در جاي ديگر پيامبر مي فرمود :كسي عليه كسي حرفي نزد ،من مي خواهم همه را خوب ببينم. يعني براي من ذهنيت درست نكنيد. البته مردم

ص: 2605

خلاف مي كنند ولي نبايد خلاف ديگران را به كسي برسانيم . ما الان برعكس اين كار را مي كنيم يعني هنوز كاري ثابت نشده ،آنرا افشا مي كنيم. گاهي خبر را تيتر بزرگ مي نويسند ولي تكذيبيه ي آن را در آخر روزنامه مي گذارند. حالا ممكن است كه فردي مي خواهد مسئول بشود، بايد سابقه اش تحليل و بررسي بشود. ولي نيازي نيست كه كارهاي عامه ي مردم تحليل بشود.

در حالات آيت الله سيد ابوالحسن اصفهاني(مرجعيت مطلق داشتند)داريم كه ايشان در جلسه ي سخنراني يك واعظ مشهور شركت مي كند. اين واعظ در مورد ديگران صحبت مي كند(مشي ايشان اين طور بوده). ايشان ناراحت مي شوند و بعنوان اعتراض از مجلس بيرون مي روند. اين كار باعث شد كه ضربه ي سنگيني به آن واعظ وارد بشود به حدي كه آن واعظ خانه نشين شد. و نظرها از او برگشت. ايشان نزد آقا آمدند و گفتند كه چرا شما اين كار را با من كرديد؟ آقا فرمود: چرا شما در منبر به هر كس چيزي مي گفتي و مي گفتي كه فلاني فاسق است؟ واعظ گفت: مگر او فاسق نيست؟ آقا فرمود:من سه سوال از شما دارم: آيا فقط چند نفري كه شما نام مي برديد آدم بدي بودند و بقيه خوب بودند، آيا خداوند در مورد ديگران اعلام مي كند كه فلاني بد يا فاسق است يا پرده پوشي مي كند؟ آيا فسق آن فرد در دادگاه ثابت شده است يا خير؟(داريم كه اگر پنجاه نفر بگويند كه فلاني اين كار را كرده ولي خودش قبول نكند ،بايد حرف فرد را

ص: 2606

قبول كرد) آيا هر كسي كه محكوم شد شما حق داريد كه فسق و محكوميت او را اعلام بكنيد؟ پس اخلاق الهي داشته باشيد.

روايت داريم: اگر خدا پرده ها را كنار مي زد جنازه هاي شما روي زمين مي ماند يعني كسي حاضر نبود جنازه ي ديگري را بردارد. پس ما هم بايد در مورد خلاف ديگران پرده پوشي كنيم. پيامبر فرمود: اگر كسي دنبال عيوب ديگري برود براي اينكه اعلام بكند، خدا دنبال عيوبش مي رود، اگر سِّرش در درون خانه اش باشد، خدا او را رسوا مي كند.

پس چيزهايي كه بايد بگوييم، بگوييم و چيزهايي كه نبايد بگوييم، نگوييم.

سوال – صفحه 584 قرآن كريم توضيحاتي بفرماييد.

پاسخ – در اين صفحه داريم :حضرت موسي به فرعون نگفت كه من تو را پاك كنم بلكه گفت كه تو خودت، خودت را پاك كن. هيچ پيامبري نمي تواند به اجبار كسي را پاك كند مگر اينكه فرد، خودش تصميم بگيرد پاك بشود. پس موسي نمي تواند فرعون را پاك كند مگر اينكه خودش بخواهد، بعد حضرت موسي فرمود :آيا بنا داري كه پاك بشوي يا خير.

كساني كه در ماه ربيع مي خواهند رد مظالم بدهند از علما اجازه گرفته شده كه تا مبلغ صدهزارتومان را به فقير بدهند. اگر شما دِيني به گردن داريد و فرد را نمي شناسيد يا فرد در دسترس نيست ،مي توانيد رد مظالم بدهيد و به نيت آنها به فقرا كمك كنيد.

ملاعباس قربتي تمام ارث پدري كه به ايشان رسيده بود را صدقه دادند. خانمي در خارج از كشور تمام ارث پدري شان را

ص: 2607

به من دادند كه در صندوق قرض الحسنه در ايران بگذارم تا مردم از آن استفاده كنند. اين باقيات و صالحات است. پس بايد كاري كرد. شما مي توانيد به خويشاوندان وهمسايگان توجه داشته باشيد تا مشكل شان حل بشود. اگر شما مي خواهيد بيش از مبلغ صدهزارتومان رد مظالم بدهيد ،بايد از مرجع تقليدتان اجازه بگيريد.

ما مي توانيم صدقات روزانه را هم به نيت رد مظالم بدهيم. اگر شما بدهكار بوديد كه دِين تان برطرف مي شود و اگر مديون نبوديد، صدقه حساب مي شود.

اگر ما مي خواهيم مشكلات برطرف بشود، بايد از خودمان شروع كنيم .آيا ما براي حل مشكل سهمي داريم؟ در قرآن داريم اگر مال خودتان را در راه خدا بدهيد ،هفت صد برابر مي شود. ثواب قرض الحسنه از صدقه بالاتر است زيرا ممكن است كه صدقه به اهلش نرسد ولي كسي كه قرض مي گيرد حتما نيازمند است.

انشاءالله خداوند باورهاي ديني ما را تقويت كند و زبان گويا و دست دهنده اي براي حل مشكلات به ما عطا كند.

92-10-15

92/10/15 پرسيده ام از ابرهاي تشنه نامت را جاري كن اي باران غزل هاي كلامت را ،اين روزها بادي كه مي پيچد ميان شهر آورده با خود صبح ها عطر سلامت را، قرآن بخوان با لهجه ي دريا و ابريشم در باور دنيا شكوفا كن قيامت را ،من جبرئيلي مست مستم مي پرست تو پيوسته در من تازه كن شور قُدامت را، اما بدان دست از نگاهت برنمي دارم گم مي كنم هر چند گاهي رد گامت را ، تا زنده هستم هر

ص: 2608

كجا باشم يقين دارم با شعرهايم جار خواهم زد پيامت را. سوال – در مورد سيره ي نبوي توضيحاتي بفرماييد. پاسخ – ايام ماه ربيع الاول را تبريك عرض مي كنيم. همان طور كه دو ماه عزاداري را با شكوه انجام داديد ،جشن هاي اين ماه را هم باعظمت برپا كنيد. استادمطهري در كتب سيره ي نبوي مي فرمايد: چرا ولايت پيامبراكرم را باعظمت برقرار نمي كنيم؟ مسيحيان براي ولادت حضرت مسيحي، جشن هاي مفصل مي گيرند. حضرت امير در خطبه ي دوم نهج البلاغه در مورد زمان و شرايط بعثت پيامبر توضيحاتي داده اند. يعني ويژگي هاي زمان جاهليت را بيان كرده اند. حضرت مي فرمايد: پيامبر در سرزميني بودند كه دهان عالمان و دانشمندان را بسته بودند ولي افراد جاهل مورد احترام بودند. از بس كه آنها درگير كشتار و جنگ بودند بخشي از امران معاش آنها از غارتگري و جنگ ها بود. سرمه ي چشم شان اشك بود و هميشه گريان عزيزان شان بودند و خواب نداشتند زيرا هميشه نگران حمله ي دشمنان شان بودند. پيامبر براي فردي ازاسلام صحبت كردند و او اسلام را قبول كرد ولي پرسيد :آيا در بهشتي كه شما وعده مي دهيد جنگ هم وجود دارد؟ حضرت فرمود: در بهشت جاي جنگ و كشتار نيست. او گفت: من بهشتي كه در آن جنگ و كشتار نباشد نمي خواهم. زيرا آنهاعادت به جنگ و دعوا كرده بودند. دو قبيله ي بزرگ اوس و خزرج، سي صد سال با هم مي جنگيدند. پيامبر توانستند در اين فضا و از اين مردم شخصيت هايي بسازد كه در اوج فداكاري و

ص: 2609

ايثار باشند مثل ابوذر و سلمان ها. عدالت در زندگي پيامبر وجود داشت حتي درنگاه .وقتي پيامبر در جلسه اي مي نشستند، حتي در نگاه هم با عدالت رفتار مي كردند. يعني نگاه را بين اصحاب شان تقسيم مي كردند. و به همه ي افراد جلسه، بطور مساوي نگاه مي كردند. آيا اين عدالت ها در جامعه ي ديني ما رعايت مي شود؟ در باب قضاوت داريم كه قاضي بايد با دو طرف دعوا بطور مساوي رفتار كند. مثلا اگر بناست كه قاضي سلام بكند بايد به هر دو طرف سلام كند و حق ندارد كه به يكي از طرفين سلام كند و به ديگري سلام نكند. اگر بناست كه به آنها نگاه كند حق ندارد به يكي از طرفين دعوا بيشتر نگاه كند و به يكي كمتر. اگر قاضي مي خواهد جواب سلام بدهد بايد جواب سلام هر دو طرف را بدهد. و نمي تواند جواب سلام يكي را بدهد و ديگري را ندهد. اگر يكي از دو طرف دعوا به قاضي سلام نكند، قاضي بايد جواب طرفي را كه سلام كرده ندهد و به طرفي كه سلام نكرده بگويد كه تو هم به من سلام كن تا من جواب سلام هر دو نفر را بدهم. زيرا اگر قاضي جواب يكي را بدهد فرق گذاشته است. يعني نگاه قاضي خيلي دقيق است. آيا ما اين نگاه را در جامعه داريم ؟ اميرالمومنين به فردي نحو و ادبيات ياد دادند و او را قاضي كردند و بعد از مدتي، او را عزل كردند. او نزد امام آمد و گفت كه من خيانتي نكردم. حضرت به

ص: 2610

او فرمود :من در دادگاه ديدم (اين نشان مي دهد كه حضرت به دادگاه ها سركشي مي كردند) كه وقتي صحبت مي كردي صدايت بلندتر از صداي فردي بود كه شكايت كرده. (قاضي بايد ساكت باشد و سخن متهم را بشنود). پيامبر فرمود :شديدترين مردم از نظر عذاب كسي است كه هنگام سخن گفتن ازعدالت خوب حرف مي زند ولي عملش ظالمانه است. اگر كسي ادعاي حكومت اسلامي را نداشته باشد مشكلي نيست ولي اگر كسي از عدالت حرف مي زند بايد خيلي مواظب باشد. حاج آقا حسين فاطمي مي فرمود: رئيس دزدها در بين اموال قافله كاغذي پيدا كرد و فرمان داد كه همه ي اموال دزدي را به قافله پس بدهند. زيرا درآن كاغذ نوشته شده بود كه هر كس اين كاغذ دعا در اموالش باشد،دزد به اموالش نمي زند. رئيس دزدها گفت: ما دزد مال مردم هستيم نه دزد دين مردم. كسي كه اين كاغذ را با خودش آورده، با اعتقادي اين كار را كرده است. و اگر ما اموال او را بدزديم اعتقادش سست مي شود. پس بايد مواظب باورها و اعتقادات مردم باشيم. پيامبر درريزترين امور با عدالت رفتار مي كرد. پيامبر دوست نداشتند كه كسي ايشان را مدح و تعريف كند. پادشاهان و سلاطين به اين مدح عادت كرده بودند. و بعد از پيامبر هم خلفاي اموي اين كار را ادامه دادند. يعني پول مي دادند تا شاعران مدح آنها را بگويند. فردي به طمع پول نزد پيامبر آمد و گفت: شما رئيس ما بوديد، در زمان جاهليت و امروز رئيس ما هستي ،بهترين پدر هستي و... پيامبر فرمود:

ص: 2611

مقابل زبان تو پرده نگذاشته است؟(منظور لب و دندان است) اين پرده ها كافي نبود كه ما از شر تيزي زبان تو در امان بمانيم. يعني حضرت از مدح و تعريف استقبال نمي كردند و از آن به تيزي و تندي زبان ياد مي كردند. بعد پيامبر فرمود: مواظب زبانت باش، هيچ چيزي براي انسان ضررش بيشتر از باز بودن زبان نيست. حضرت فهميد كه او نياز مالي دارد و به اميرالمومنين دستور داد كه پولي به او بدهند تا نيازش برطرف بشود. پيامبر فرمود: از مدح و چاپلوسي بپرهيزيد. اگر كساني در جلوي شما از شما تعريف كردند، خاك به صورت آنها بپاشيد. خيلي از افراد بخاطر چاپلوسي و تعريف جايگاه هايي را بدست مي آورند كه جاي شان آنجا نيست. اگر جامعه پذيرش انتقاد را نداشته باشد، كساني كه انتقاد مي كنند را حذف مي كند. و كساني كه چاپلوسي مي كنند را جايگاه مي دهد. حضرت امير مي فرمايد: هيچ امتي روي رستگاري را نمي بيند مگر اينكه فرد ضعيف ،بدون هيچ لكنت زباني حق خودش را بگيرد. وقتي پيامبر در آستانه ي رحلت بودند به مردم پيامبر گفتند كه ما چطور شما را كفن كنيم و به خاك بسپاريم. و چطور بر شما نماز بخوانيم. حضرت فرمود: بر من وارد شويد، ده نفر ده نفر(البته اميرالمومنين و عده ي كمي نمازميت را بر پيامبر خواندند )و بگوييد: ان الله و ملائكته يصلون علي النبي يا ايهاالذين امنوا ...( جنازه ي پيامبر سه روز روي زمين بود و مردم ده نفر ده نفر وارد مي شدند و اين نماز را بر پيامبر

ص: 2612

مي خواندند)، مرا اذيت نكنيد با مدح و تعريف. پس پيامبر بعد از مرگ شان هم راضي نبودند كه از ايشان تعريف بشود. بهترين كار در نزد مرده ،دعا كردن است. خدمت به مردم از ويژگي ديگر پيامبر بود. در كتاب الميزان جلد ششم داريم :اگر پيامبر مشغول نماز بودند و مي فهميدند كه كسي با ايشان كار دارد، نمازشان را كوتاه مي كردند و نماز مستحبي را طول نمي دادند. تا نياز او را برطرف كند. وقتي حضرت به خانه مي آمدند زمان شان را به سه قسمت تقسيم مي كردند: ارتباط با خدا، ارتباط با اهل خانه و گذاشتن وقت براي خودشان كه آنرا در اختيار مردم قرار مي دادند. حضرت به ديگران مي فرمودند: اگر كسي حاجتي دارد و نمي تواند مشكل خودش را به من برساند، شما آنرا به من برسانيد. در جامعه ي ديني ما چقدر به اين سيره عمل مي شود؟ آيا مردم مي توانند گرفتاري هايشان را به مسئولين بگويند؟ روايت داريم :زكات آبرو، شفاعت است. رسانه ملي، روزنامه ها و سايت ها مي توانند پيام مردم را به مسئولين برسانند. گاهي يك خبري چند دقيقه اي در رسانه باعث حل شدن مشكل بزرگي مي شود. گاهي امام جمعه در تريبون نماز مشكلي را مطرح مي كند و بعد آن مشكل حل مي شود. سوال – صفحه 563 قرآن كريم را توضيح بفرماييد. پاسخ – بعضي از منافقين و دشمنان پيامبر مطالبي عليه پيامبر مي گفتند كه به گوش پيامبر مي رسيد. آنها قرار گذاشتند كه اين حرفها را مخفيانه بگويند كه پيامبر خبردار نشود، آيه نازل شد

ص: 2613

كه اگر شما پنهاني بگوييد يا آشكار ،خدا خبر را به پيامبر مي رساند. خدا از دل شما آگاه است. خدايي كه خالق شما است از دل و قلب شما خبر ندارد ؟ اين تعبير يازده بار در قرآن آمده است. در سوره غافر داريم :خدا خيانت چشم را مي داند و آنچه در دلها پنهان كرده ايد. يعني خدا اشاره ي چشم شما را هم مي بيند. پس باوريم كنيم كه خدا از افكار و نيت ما آگاه است. ويژگي ديگر پيامبر تواضع ايشان بود. فردي از بيرون مدينه آمد و با پيامبر كار داشت. او فكر مي كرد كه براي ديدن پيامبر بايد مثل ديدن سلاطين عمل كند. او سراغ پيامبر را گرفت و به او گفتند كه در خانه است ولي پيامبر در خانه نبود ،به او گفتند كه پيامبر در مسجد است، او به مسجد رفت و سراغ پيامبر را گرفت. او ديد فردي در گوشه ي زمين نشسته و دارد نان مي خورد. او با تعجب به پيامبر گفت كه تو پيامبر هستي ،تو كه مثل برده ها روي زمين نشسته اي و عذا مي خوري. پيامبر فرمود: چه كسي از من بنده تر؟ پيامبر مثل برده ها روي زمين مي نشست. و تشريفاتي نبود. پيامبر باور داشت كه عبد است. و وقتش را در خدمت مردم مي گذاشت. فردي پيامبر را ديد و فكر كرد كه ايشان هم مثل سلاطين است. او ترسيد و لرزه بربدنش افتاد. پيامبر فرمود: من شاه نيستم، آسان بگير، من مثل شما هستم و مادرم ... پيامبر داستان زندگي خودش را تعريف كردند تا

ص: 2614

ترس آن مرد بريزد. پيامبر بدش مي آمد كه مثل پادشاهان زندگي كند. اميرالمومنين درنهج البلاغه در بخش نامه ها مي نويسد: من عبد خدا هستم ،نامم علي است و اميرالمومنين هستم. حضرت در جلسه اي نشسته بودند كه فردي بنام جرير وارد مجلس شد و چون جاي نشستن نبود، روي زمين نشست. پيامبر پيراهن خودشان را به او دادند تا روي آن بنشيند. او پيراهن را بوسيد. وقتي پيامبر با اصحاب مي رفتند، هيچ وقت جلوتر از آنها راه نمي ر فتند. پيامبر تواضع زيادي داشتند. وقتي فردي جلو راه برود و عده اي پشت سر او بروند ،از نظر رواني اين روي فرد اثر دارد و ديگر احساس عبد بودن نمي كند و احساس رب بودن مي كند. حضرت امير دارد :خدايا اگر مرا پيش مردم بالا بردي، به همان اندازه پيش خودم، خودم را پايين مي آورم. وقتي شيخ جعفر كاشف الغطاع علامه شده بود،گاهي در اتاق خودش قدم مي زده و با خودش مي گفت كه تو شيخ جعفر بود، در اول جعفر بودي ،يادت نرود. پس عبد بودن در زندگي پيامبر فراموش نشده بود. خدايا به آبروي پيامبر و اهل بيت گرفتاري ها را برطرف بفرما، لباس عافيت بر بيماران بپوشان، حوائج را برآورده به خير بگردان ، زيارت مدينه و ائمه بقيه را روزي ما بگردان.

92-10-08

92/10/8 سوال – در مورد روش و سيره پيامبر اسلام توضيحاتي بفرماييد. پاسخ – كتاب سيري در سيره نبوي نوشته شهيد مطهري است كه ايشان در اين كتاب نوشته اند: يكي از امتيازاتي كه ما مسلمانان نسبت به پيروان ساير اديان داريم اين

ص: 2615

است كه كتابي كه بر پيامبر نازل شده(قرآن)، امروزه بدون هيچ تحريفي در اختيار ما قرار دارد. اين قرآن همان قرآني است كه بر رسول الله نازل شده است، حرفي بر آن اضافه يا كم نشده است. اين يك افتخار و نعمت براي ما بشمار مي رود. ديگر اينكه بخش عمده اي از سيره ي پيامبر بدست ما رسيده است. امروزه بخش فراواني از كلمات و زندگاني پيامبر در اختيار ماست. ما مي دانيم اولين كسي كه به پيامبر ايمان آورده چه كسي بوده است، دومين نفر و... دقيقا تمام حوادث سال ها و روزهاي عمر پيامبر براي ما ضبط شده است. ما هيچ نگراني نداريم كه قرآن وحي الهي نباشد. اين امتياز مختص ماست و اديان ديگر اين امتياز را ندارند. هيچ مسيحي ادعا نمي كند كه اين اِنجيلي كه در اختيار دارد همان اِنجيلي است كه بر حضرت عيسي نازل شده است. حتي پاپ چنين ادعايي ندارد. بر حضرت عيسي كتاب انجيل نازل شده است ولي الان آنها به كتاب شان مي گويند :اَناجيل. زيرا چهار اِنجيل دارند. اين چهار انجيل در ميان صدها انجيلي كه(خيلي با هم تناقض داشته اند)بوده، معتبرتر است. و اين چهار انجيل را به رسميت شناخته اند. اين كتاب ها سرگذشت عيسي مسيح است و از طرف خدا نازل نشده است. اگر كسي كتاب هايي كه در مورد زندگي پيامبر نوشته شده (مثل تاريخ طبري ،تاريخ ابن هشام) را در يك كتاب جمع آوري كند، آيا اين مي شود كتاب پيامبر؟ خير، اين تاريخ زندگي پيامبر است نه كتاب پيامبر. پس انجيل سرگذشت عيسي مسيح است كه حدود

ص: 2616

هفتاد سال بعد از صعودعيسي مسيح به آسمان ها، شاگردانش اين كتاب را نوشتند. البته دستورات حضرت مسيح هم در اين كتاب آمده است ولي اين كتاب آسماني نيست كه بر حضرت عيسي وحي شده باشد. الان كتاب هاي انجيل را با ترجمه هاي تفسيري روان چاپ مي كنند تا براي همه قابل فهم باشد و به زبان هاي مختلف ترجمه شده است. در اول انجيل نوشته اند :در قرن اول ميلادي پس از صعود مسيح به آسمان عده اي به نوشتن سرگذشت عيسي مسيح پرداختند. از بين اين عده فقط چهار نفر بودند كه با الهام خدا نوشتند.(اين يك ادعا است .آنها از كجا مي دانند كه با الهام خدا نوشته اند؟ مثل اينكه فردي تاريخ پيامبر را بنويسد و بعد بگويد كه آنرا با الهام الهي نوشته ام)بخاطر همين چهار نوشته ي شاگردان مسيح رسميت يافت. انجيل ،عيسي مسيح را به خواننده معرفي مي كند و جلوه هاي شكوهمند زندگي او را نمايان مي سازد. چهار كتاب انجيل عبارتند از :متي ،مَرقُس ،لوقا و يوحنا. در اول انجيل لوقا اين عبارت آمده است: از آن جهت كه بسياري دست خود را دراز كردند به سوي تاليف حكايت اموري كه نزد ما به اتمام رسيده ،من نيز مصلحت چنان ديدم كه همه را از آغاز به دقت مطالعه كرده و به ترتيب بنويسم. يعني او چند كتاب تاريخ در مورد حضرت عيسي خوانده و يك كتاب جديد نوشته است. در انجيل متي ،مرقس ،لوقا داستان دستگيري حضرت عيسي و محاكمه و به دار آويختن عيسي نوشته شده است.در قرآن مي فرمايد كه عيسي را

ص: 2617

نكشته اند و فردي كه شبيه او بود به دار آويخته شد. اگر در كتابي داستان به دار آويختن عيسي، دفن شدن و بعد دوباره به آسمان رفتن عيسي آمده است، آيا اين كتاب برعيسي نازل شده است ؟ اين كتاب داستان است. پس يقين داشته باشيد تنها كتابي كه در اين عالم بدون تحريف مانده و بر پيامبر نازل شده، قرآن است. بيش از 1400 سال از نزول قرآن گذشته است و تعداد مسلمانان به ميليارد رسيده است ولي دو گروه از مسلمانان نيستند كه بگويند :قرآن ما با شما فرق دارد. ما فقط يك قرآن داريم البته اسامي قرآن مجيد ،كريم، مبين، حكيم هست كه همان قرآن است. اگر اين كتاب انجيل همان كتابي بود كه برعيسي نازل شده بود نبايد مراسم خاكسپاري عيسي در آن نوشته مي شد. قرآن مي فرمايد اگر اين كتاب از پيش خدا نبود، بايد در آن تناقض وجود داشت. ادعاي ما اين است كه در قرآن تناقضي وجود ندارد. در داستان دستگيري و به دار آويختن و دفن كردن عيسي(در شش صفحه)، در اين سه كتاب ،هشتاد تناقض وجود دارد. در تورات و انجيل مطالبي وجود دارد كه ما از گفتن آن شرم داريم كه بگوييم اين مطالب در كتاب آسماني است. اينكه قرآن، نهج البلاغه و صحيفه سجاديه از افتخارات ما مسلمان است براي ما كافي نيست و بايد با آنها انس بيشتري بگيريم. هند بن ابي طالب فردي بود كه خيلي زيبا پيامبر را ترسيم مي كرد. امام مجتبي(ع) و سيد الشهدا(ع) جدشان را ديده بودند ولي نزد اين شخص مي آمدند و مي گفتند

ص: 2618

كه جدمان را براي مان توصيف كن. اولين جمله اي كه اين وصاف از پيامبر مي گفت، اين بود: او هميشه در فكر و انديشه بود و آرامش و آسايش نداشت. پس اسلام دين تفكر و تعقل است. در قرآن خدا ما را به تفكر و تعقل و تدبر دعوت كرده است. بيشترين عبادت ابوذر تفكر بود. ما ديني داريم كه در آن مناظرات امام رضا(ع) بوده است .ما كتاب احتجاح مرحوم طبرسي را داريم كه در مورد مناظرات پيامبر و ائمه مي باشد. همه ي ائمه اهل بحث و گفتگو، استدلال و منطق بوده اند. او در ادامه مي گويد: پيامبر سكوت هاي فراواني داشتند. و جز در ضرورت سخن نمي گفتند. يكي از مشكلات ما پرحرفي و پرگويي هاي ماست. اميرالمومنين مي فرمايد: كسي كه حرف هايش زياد شد، خطاهايش هم زياد مي شود. كسي كه خطاهايش زياد شد، حياءاش كم مي شود .و اين نشانه ي بي ايماني است. بعضي ها در هر موضوعي اظهار نظر مي كنند. و براي اينكه هر روز حرف جديدي ندارند، به ديگران اتهام مي زنند يا ديگران را محكوم مي كنند و كم كم اين كار براي شان عادي مي شود. ما از خواندن بعضي از مطالب شرمنده مي شويم. مگر ما مجبور هستيم كه هر روز مصاحبه كنيم؟ اگر ما نگران خطاي خودمان نباشيم،اين نشانه ي بي حيايي است. ما نبايد با آبروي مردم بازي كنيم كه اين نشانه ي بي ايماني است. چه كسي مي تواند زياد فكر كند؟ كسي كه سكوتش طولاني باشد. شهيد مطهري در عمر 58 ساله شان ،85 تاليف داشته

ص: 2619

اند. ايشان زياد حرف نمي زنند و بعد از تامل، حرف مي زدند. در ادامه مي نويسد: حضرت با خودشان خلوت داشتند. در روايت داريم كه وقتي به خانه مي آمدند وقت شان را تقسيم مي كردند، يك بخشي از وقت را براي خودشان مي گذاشتند. ما چقدر در بيست و چهار ساعت بين خودمان و خدا خلوت مي گذاريم؟صله رحم و مجالس خوب است ولي بايد در مجالس مواظب گفتار و رفتارمان باشيم .پيامبر فرمود :زمستان بهار مومن است. زيرا شب هاي آن بلند است براي عبادت و شب زنده داري. و روزهاي آن كوتاه است براي روزه داري. سوال – صفحه 556 قرآن كريم را توضيح بفرماييد. پاسخ – در اين صفحه داريم :كساني كه ايمان داشته باشند و عمل صالح انجام بدهند، خداوند گناهان شان را مي آمرزد. و وارد بهشت الهي مي كند. شهيد بهشتي فرمود: بهشت به بهاء داده مي شود نه به بهانه. ما را با يك بهانه به بهشت نمي برند. در سوره ذاريات آمده :متقين در بهشت هستند و آنچه خدا به آنها داده دريافت مي كنند زيرا قبل از اين ،در دنيا اهل كارهاي خوب بودند. همه شب نمي خوابيدند، در سحر طلب آمرزش مي كردند، نماز مي خواندند و حق سائل و محروم را مي دادند. (انهم كانوا قبل ذالك ) در قرآن داريم :اصحاب جهنم در عذاب هستند زيرا قبل از اين در دنيا مست و مغرور بودند.(كانوا قبل ذالك )پس بايد به بهشت بهاء داد نه بهانه. اگر فقط قلب مان پاك باشد به بهشت نمي روييم. عبدالله بن مسعود مي گويد: در

ص: 2620

روزهاي آخر عمر پيامبر،ايشان (اصحاب خاص)ما را به خانه شان دعوت كردند. وقتي نگاه حضرت به اصحاب افتاد، اشك از چشمان شان جاري شد و فرمودند: خوش آمديد. و مي خواستند وصيت به تقوا كنند. ولي قبل از آن، ده تا دعا كردند. حضرت به اصحاب فرمود: خدا شما را به سلامت بدارد،شما را محافظت كند ،شما را ياري كند، به شما خير برساند، شما را هدايت كند، شما را موفق كند،شما را بپذيرد، روزي شما را زياد كند ،شما را بالا ببرد، من شما را به تقوا سفارش مي كنم. اين نوع توصيه خيلي موثر است. گاهي فرزندي اشتباه مي كند، پدر و مادر بايد اول خوبي هاي او را بگويند و بعد اشتباهش را بگويند. پيامبر تا آخرين لحظات زندگي شان پيشكسوتان جهاد را مورد احترام قرار مي دادند. اگر جامعه اي به فضيلت ها احترام نگذارد، مثل علم، دانش، تقوا، اخلاق، جهاد و آن چيزهايي كه فضيلت نيست، جايگزين آن بشود،مثل پُست، ثروت، (البته اگر ثروتمند كار خيري مي كند اين كارخيرش ثواب دارد. داريم: اگر كسي به ثروتمندي فقط به خاطر ثروتش تواضع كند بخشي از دينش را از دست داده است)، اين جامعه حيات معنوي اش را از دست مي دهد. از ويژگي هاي ديگر پيامبر اين بود كه تا روز آخر عمر بدري ها( كساني كه در جنگ بدر بودند) را مورد احترام قرار مي دادند. در مجلسي جا نبود و عده اي از بدري ها ايستاده بودند، تا پيامبر چشم شان به آنها افتاد، به تعداد آنها افرادي را بلند كرد و بدري ها را جاي آنها نشاند.

ص: 2621

از ويژگي هاي پيامبر اين بود كه هيچ امتيازي براي خودشان قائل نبودند. هيچ تكليفي از پيامبر برداشته نمي شد بخاطر اينكه پيامبر بود. ده مسئله بر امت مستحب بود ولي بر پيامبر واجب . مثل نمازشب. پيامبر از خواب بيدار مي شدند، وضو مي گرفتند و آيات پاياني سوره آل عمران مي خواندند و چهار ركعت نماز شب مي خواندند و بعد استراحت مي كردند و دوباره بيدار مي شدند، وضو مي گرفتند و چهار ركعت ديگر نماز شب مي خواندند و استراحت مي كرند و بار سوم بيدار مي شدند و سه ركعت پاياني نماز شب را مي خواندند. پيامبر بر خويشاوندان شان هم امتيازي قائل نبودند. پيامبر به خويشاوندان شان فرمودند :در قيامت باعمل صالح پيش من بياييد نه با نسب هاي تان.مگر قرآن را نخوانديد كه خدا فرموده : وقتي در صور دميده مي شود ديگر نسبت ها كارساز نيست. فردي هفت سال خادم افتخاري پيامبر بود و بعد از هفت سال ،پيامبر فرمود كه از من حاجتي بخواه. او گفت :دعا كنيد كه من در بهشت با شما همنشين باشم. پيامبر فرمود: شرطي دارد، با سجده ي زياد به من كمك كن كه دست تو را بگيرم. بر ستون مقابل ضريح پيامبر نوشته شده است: جان من فداي آن سرزميني كه شما در آنجا آرامش پيدا كرده ايد كه جود و آرامش در آنجاست. انشاءالله جود و كرم رسول الله شامل حال همه ي ما بشود، حوائج برآورده به خير بشود و گرفتاري ها برطرف بشود.

92-10-01

92/10/1 هنوز شوق تو باراني از غزل دارد نسيم يك سبد آينه در بغل

ص: 2622

دارد، خوشا به حال خيالي كه در حرم مانده كه هر چه خاطره دارد از آن محل دارد ،به ياد چايي شيرين كربلايي ها لبم حلاوت احلي من العسل دارد، چه ساختار قشنگي شكسته است خدا درون قالب شش گوشه يك غزل دارد، بگو چه شد كه من اين قدر دوستت دارم بگو محبت ما ريشه در ازل دارد، غلام تان به من آموخت كه در ميانه ي خون كه روسياهي ما نيز راه حد دارد. سوال – در مورد شرح خطبه امام حسين(ع) در منا توضيحاتي بفرماييد. پاسخ – همه ي كساني كه از قافله ي اربعين جا مانده اند در حسرت زيارت اربعين سيدالشهدا هستند. ميليون ها انسان در شب اربعين اشك مي ريزند، وقتي مي بيننند كه دسته جات پياده روي به سمت كربلا مي رود. ما هم آرزوي داشتيم در خيل آن عزاداران باشيم. سيدالشهدا دو سال قبل از هلاكت معاويه در سال 58 هجري ،در منا از دويست نفر از اصحاب پيامبر و هشت صد نفر از تابعين دعوت خصوصي كردند و براي آنها خطبه خواندند. كتاب سلوك عاشورايي نوشته ي آقامجتبي تهراني است كه ده جلد است و شرح خطبه ي منا در جلد دهم است. سيدالشهدا چهارده بار جمعيت را قسم دادند و فرمودند: آيا اين فضايلي كه من از اميرالمومنان مي گويم يادتان هست يا شنيده ايد؟ همه صحبت هاي امام را تاييد كردند. امام در بخش اول در مورد داستان غدير، حديث منزلت، داستان فتح خيبر و فضايل اميرالمومنان صحبت كردند. تمركز بخش دوم خطبه امام، براين موضوع بود: شما كه سران قوم هستيد و برگزيده

ص: 2623

ي صحابه و تابعين هستيد چرا در مقابل معاويه سكوت كرده ايد و امر به معروف و نهي از منكر نمي كنيد؟ بخش دوم خطبه با اين عبارات شروع مي شود: عبرت بگيريد ،نخوانده ايد كه خداوند مذمت مي كند علماي يهود و نصارا را بخاطر اينكه امر به معروف و نهي از منكر نكردند و سكوت كردند.( اشاره به آيه 63 سوره مائده است .به قول آيت الله مجتبي تهراني امام مي خواهد بگويد كه شما مسلمانان كه امر به معروف و نهي از منكر نمي كنيد از علماي يهود و نصارا بدتر هستيد) عده اي از بني اسرائيل مورد لعنت حضرت داود و حضرت عيسي قرار گفتند زيرا در برابر منكرها سكوت مي كردند. (آيه 78 سوره مائده) چرا خدا آنها را مذمت مي كند؟ چون آنها منكرها را مي ديدند و سكوت مي كردند. مي دانيد كه چرا شما در برابر معاويه سكوت كرده ايد؟ يك جهت اين است كه چشم شما به هديه هايي است كه معاويه به شما مي دهد. جهت ديگر اينكه از معاويه مي ترسيد.( زيرا معاويه افراد زيادي از ياران اميرالمومنين را مي كشت مثل عمار و ياسر) آيا در قرآن نخوانده ايد كه از مردم نترسيد، از خدا بترسيد؟( آيه 44 سوره مائده) مگر قرآن را نشنيده ايد كه مي فرمايد :مومنان امر به معروف و نهي ازمنكر مي كنند و نماز را بپا مي دارند و زكات مي پردازند( آيه 71 سوره توبه) اگر امر به معروف اقامه شد، اسلام هم اقامه مي شود. دعوت به اسلام با امر به معروف و نهي از منكر

ص: 2624

است. عشق و علاقه ي ما به امام حسين(ع) از دسته جات پياده روي به سمت كربلا مشخص است ولي بدانيد كه همه ي اين شعائر و نهضت ها مقدمه ي پيام عاشوراست. پيام عاشورا امر به معروف و نهي از منكر است. امام مي فرمايد: چرا امر به معروف و نهي از منكر نمي كنيد؟ بالاترين منكر، معاويه و حكومتش بود. امروزه امر به معروف و نهي منكر در جامعه ي ما بشدت فراموش شده است. كتابي بنام امر به معروف و نهي از منكر دو فضيلت فراموش نوشته شده است. ما الان منكرهايي در جامعه مي بينيم ولي سكوت مي كنيم. البته امر به معروف و نهي ازمنكر هم شرايط و مراتبي دارد كه بايد رعايت شود. مفاسد اخلاقي يكي از مصاديق منكر است ،فسادمالي و بداخلاقي سياسي هم از مصاديق ديگر منكر است. بحث مسائل اخلاقي فقط با شعار حل نمي شود. جامعه براي ازدواج جوانان چكار كرده است ؟ آيا ما سنت هاي غلط را كنار گذاشته ايم؟ جوانان چطور مي خواهند ازدواج كنند؟ الان همان مقدار كم وام ازدواج هم تعطيل شده است؟ بعد عده اي ميلياردها تومان وام مي گيرند و بعد آنرا بر نمي گردانند. آيا نمي شود اين مبالغ را براي وام ازدواج جوانان گذاشت؟ اينها هم منكر است ولي كسي حرفي نمي زند. و همه سكوت كرده اند. اينكه عده اي اختلاس هاي ميلياردي مي كنند بخاطر اين است كه بانك مبالغ كم ازدواج را به سختي به مردم مي دهد. در تمام دوران انقلاب، همه ي ادارت با مشكل روبرو بودند الا بانك ها .چطور

ص: 2625

هر روزه كارخانجات ورشكسته مي شوند ولي بانك ها هر روز رشد مي كنند؟ اينها مصداق منكر است. در كتاب كافي از پيامبر داريم: خدا دوست ندارد مومن ضعيفي را كه دين ندارد. يعني كساني كه در مقابل نهي از منكر سكوت مي كنند. در بخش سوم خطبه امام مي فرمايد :اي جماعتي كه اينجا هستيد شما چند تا ويژگي داريد: شما شهرت علمي داريد، مردم از شما به خوبي ياد مي كنند، مردم شما را خيرخواه ديگران مي دانند و شما بخاطرخدا جايگاه ويژه اي داريد. پس چرا شما سكوت كرده ايد و حرفي نمي زنيد؟ حضرت در ادامه مي فرمايد :براي خدا چكار كرده ايد؟ آيا جان و مال تان را براي دين به خطر انداخته ايد ؟با كدام طائفه دشمني كرده ايد؟( معاويه بيست سال بر آنها حكومت مي كرد ولي آنها سكوت مي كردند.فردي سر قبر حجر گريه مي كرد و مي گفت كه او سيد،شهيد و مظلوم بود. از او پرسيدند: چه كسي او را كشت ؟ فرد گفت :سيد ما، معاويه . مگر مي شود انسان با همه كنار بيايد؟ عبدالله بن عمر به امام گفت كه حيف است كه شمشير يزيد به چهره ي زيباي شما بخورد. امام فرمود : تا آسمان و زمين بر پا است، اف بر اين كلام)شما انتظار بهشت داريد؟ شما انتظار داريد كه در بهشت مجاور پيامبر باشيد؟ شما انتظار داريد كه از عذاب الهي در امان باشيد ؟ اين انتظار بيجاست. مومن نمي تواند در برابر منكرها ساكت باشد. گاهي امر به معروف و نهي از منكر به جايي مي رسد كه

ص: 2626

انسان بايد جانش را در اين راه بدهد يعني حرف و سخنراني ديگر اثر ندارد. در ادامه حضرت مي فرمايد: اگر صبر مي كرديد و مشكلات و سختي ها را تحمل مي كرديد، دشمن بر شما مسلط نمي شد زيرا شما به دنيا چسبيده ايد و مي خواهيد از مرگ فرار كنيد. دنيا شما را به شگفتي باز داشته است. دلبستگي شما به دنيا علت همه ي مشكلات شماست. سوال – صفحه 549 قرآن كريم را توضيح بفرماييد. پاسخ – در اين صفحه داريم :يادتان باشد كه خويشاوندان و فرزندان شما در قيامت به درد شما نمي خورند. خداوند بين شما و فرزندان و خويشاوندان تان فاصله ي ايجاد مي كند. اگر فرزندان و خويشاوندان از شما انتظاراتي دارند كه خدايي نيست مواظب باشيد به خاطر دلخوشي فرزندان و خويشاوندان حرف خدا را زمين نيندازيد. زيرا آنها در قيامت به فرياد شما نمي رسند. ما بخاطر علاقه به فرزندان مان ،حاضر هستيم كه وسايلي(ماهواره) را به خانه بياوريم كه دين و اخلاق را مي برد. گاهي يك برنامه از ماهواره كافي است كه جوان ما را منحرف كند. خراب كردن كاري ندارد ،اصلاح كردن سخت است. گاهي يك جرقه كافي است كه آتشي برپا شود. يكي از موشك هاي دشمن ،موشك صيهونيست ها است. يكي از موشك هاي دشمن كه همان ماهواره است ،وارد قلب و زندگي ما شده است. ما احساس مصونيت كاذبي داريم. همه چيز با دعا حل نمي شود .شما زمينه ي گناه را درخانه فراهم كرده ايد و بعد مي گوييد كه براي جوانان دعا كنيد. هزينه ي شبكه هاي ماهواره

ص: 2627

اي چندين ميليون دلار است. آنها دارو را براي ما تحريم كرده اند، ولي ميلياردها خرج شبكه هاي ماهواره يا مي كنند، آيا آنها دل شان به حال ما مي سوزد؟ در شب اربعين قلب مان را به امام حسين(ع) نزديك كنيم. ما بايد نگران دخترها و پسرهاي مان باشيم. آنها گارانتي نشده اند ؟بعضي ها مي گويند كه ما به پسر و دخترمان مطمئن هستيم. آيا آنها از يوسف بالاتر هستند؟ به مقدس اردبيلي گفتند كه اگر با زن نامحرمي تنها در اتاقي باشي چكار مي كني؟ فرمود: من به خدا پناه مي برم . پيام سيدالشهدا در اين خطبه معرفي اميرالمومنين بود. امام سجاد(ع) در سفر كوفه همين كار را انجام دادند. امام سجاد(ع) در مجلس يزيد خطبه اي خواندند و فرمودند :بسم الله الرحمن الرحيم ،اي مردم حساب ما جداست. (هر كس نمي تواند اميرالمومنان باشد حتما بايد با علم غيب در ارتباط باشد) خدا چند ويژگي به ما داده است: علم، دانايي، شجاعت، صبر، فصاحت و محبت در دل مومنين. خدا محبت ما را در دل مومنين قرار داد. محمد مختار ،حيدر كرار، جعفر طيار، حمزه سيد الشهدا، حسن، حسين و مهدي اين امت از ماست. آيا اين مقدار كافي است يا بيشتر بگويم؟ در ادامه حضرت ريشه ي خودش را معرفي مي كند كه پيامبر است و بعد اميرالمومنان را معرفي مي كند. هر كجا كه پيامبر بوده علي هم بوده است درجنگ بدر، احد، در بيعت شجره، عقبه بوده، در مكه و مدينه. امام در ادامه روضه ي پدرشان را مي خوانند. و مي فرمايند: آيا مي خواهيد بدانيد

ص: 2628

كه پدرم را چگونه به شهادت رساندند؟ من پسر حسيني هستم كه او را با لب تشنه به شهادت رساندند، من پسر حسيني هستم كه سرش را از قفا جدا كردند. من پسر حسيني هستم كه مردم شام در شهادت او جشن گرفتند ولي فرشتگان آسمان گريه كردند، من پسر كسي هستم كه سرش را چهل منزل هديه بردند. من پسر حسيني هستم كه عبا و عمامه اش را به غارت بردند. پدرم را با قتل صبر به شهادت رساندند. من پسر حسيني هستم كه مردم هرچه داشتند به بدن او مي زدند. عده اي با شمشير، عده اي با نيزه ، عده اي با سنگ و چوب . انشاءالله خداوند ما را هم جزو زائرين امام حسين(ع) قرار بدهد.

92-09-24

92/9/24 ما شيعه ي توايم دل شادمان بده ويران شديم خانه ي آبادمان بده ،حاكم تويي حكومت دلها بدست توست شاهد تويي مشاهده را يادمان بده، ما دانه هاي باغ بهار آور توايم يك دم عنايتي كن و بربادمان بده ، شور ابوذر و دل سلمان مان ببخش ايمان مالك و غم مقدادمان بده، هر سو سقيفه اي است كه بيداد مي كند تا كي سكوت جرأت فريادمان بده. سوال – در مورد خطبه ي امام حسين(ع) در منا توضيحاتي بفرماييد. پاسخ – حضرت امام حسين (ع)اين خطبه را در سال 58 هجري در منا خوانده است. يعني دو سال قبل از هلاكت معاويه. امام با دعوت خصوصي دويست نفر از اصحاب پيامبر و هشتصد نفر از تابعين را در زير خيمه اي جمع كردند و اين خطبه را براي آنها خواندند. در ضمن به

ص: 2629

كساني كه در جلسه بودند، فرمودند كه آنچه را كه من مي گويم بشنويد و بنويسيد و وقتي به شهرهاي تان برگشتيد به افرادي كه مورد اطمينان تان هستند برسانيد. اين خطبه جواب اين پرسش است كه چه اتفاقي افتاد كه در سال 61 تقريبا همه امت اسلام در برابرولي خدا ايستادند؟ هيچ حادثه اي بدون مقدمه نيست. اين طور نبود كه يك دفعه در سال 61 همه ي مردم در برابرسيدالشهدا بايستند و اين كار در عرض يك شب اتفاق افتاده باشد. براي اين حادثه پنجاه سال زمينه سازي كرده اند، پنجاه سال مسير خلاقت تغيير پيدا كرده و مردم باور كردند كه خليفه ي رسول الله كسي است كه مردم انتخاب كنند و لازم نيست كه خدا و رسول او را انتخاب كرده باشند، لازم نيست كه جانشين معصوم باشد و انسان خوبي باشد. لذا معاويه و يزيد جانشين رسول الله بحساب مي آمدند. و مردم بايد از آنها اطاعت مي كردند. و مخالفت با جانشين رسول الله حرام بود. وقتي اين فكر در مردم جا افتاد، درسال 61 مردم ديدند كه خليفه يزيد است و حسين در برابر خليفه ي پيامبر قيام كرده است ،پس بايد با حسين جنگيد. اين فكر محصول پنجاه سال كار است. هيچ حادثه اي يك مرتبه بروز پيدا نمي كند. در تحليل حادثه ي عاشورا اين مطلب خيلي مهم است. امام حسين(ع) براي اينكه با اين طرز فكر مبارزه كنند ، در منا خطبه خواندند. اين خطبه سه بخش دارد كه حضرت در يك بخش ،فضايل اميرالمومنان را بيان فرمودند و چهار ده بارمردم را به خدا

ص: 2630

قسم دادند. امام روي اين بخش تاكيد كردند كه بگويند: كسي كه اين همه عليه اش تبليغ شد و در همه ي منابر به او دشنام مي دادند، اين صفات را داشت. و اشتباه معرفي شده بود. امام پدرشان را جانشين پيامبر معرفي كردند و به مردم گفتند كه مسير را اشتباه رفته اند. و اين مسير اشتباه شما را به اينجا رسانده كه تسليم معاويه شديد . اين خطبه ي در كتاب احتجاج مرحوم طبرسي آمده است. در كتاب سلوك عاشورايي كه چهارده سخنراني آيت الله مجتبي تهراني است، اين خطبه ،شرح داده شده است. در اين خطبه حضرت مي فرمايد: شما را به خدا سوگند، شما مي دانيد آن روزي كه پيامبر بين مسلمانان عقد برادري خواندند، بين اميرالمومنان و پيامبر عقد اخوت خوانده شد، خدايا تو شاهد هستي .به خدا قسم شما مي دانيد كه درها به سوي مسجدالنبي باز بود فرمان الهي آمد كه همه ي درها را به سوي مسجد ببنديد فقط در خانه ي علي به مسجد باز بود،عده اي اعتراض كردند و پيامبر فرمود اين كار من نبود، خدا اين فرمان را داده است. بعد حضرت فرمود: به خداسوگند در داستان بستن درها ، خليفه ي دوم از پيامبر خواست كه به اندازه ي يك روزنه از خانه اش به مسجد باز باشد، پيامبر فرمود: اين فرمان خدا بوده است و براي ديگران اجازه داده نشده است. مردم اين داستان را تصديق كردند. بعد حضرت فرمود: شما را به خدا قسم ،داستان غدير و جانشيني علي را فراموش كرده ايد؟ آنها گفتند :خير. ما شاهد بوديم.( اگر به

ص: 2631

داستان غدير اهميت داده مي شد از اول علي خليفه رسول الله بود و كار به كشتن حسين و تكبير گفتن مردم نمي رسيد) در ادامه حضرت مي فرمايد: شما را به خدا قسم يادتان هست در جنگ تبوك كه پيامبر به علي گفت كه تو نسبت به من به منزله هارون به موسي هستي( حديث منزلت)آنها گفتند : بله . شما را به خدا سوگند يادتان هست در داستان مباهله وقتي نصاراي نجران براي مباهله آمد پيامبر، اميرالمومنان و فرزندان و دخترش را همراه خودش برد. آنها گفتند :بله . به خدا قسم شما داستان خيبر را به ياد داريد كه كسي نتوانست خيبر را فتح كند و پيامبر فرمود: فردا پرچم را به دست كسي مي دهم كه خيبر را فتح كند. او خدا و رسول را دوست دارد و خدا و رسول هم او را دوست دارد. فردا پرچم را به علي دارد. آيا يادتان هست؟ آنها گفتند : بله . خدا را به شما قسم يادتان هست داستان برائت را كه وقتي سوره برائت نازل شد، پيامبر فرمود :دستور خداست كه اين آيه را يا خودم ببرم يا مردي از خودم. آنها گفتند :بله. شما را به خدا سوگند آيا يادتان هست كه در اين 23 سال سختي براي پيامبر پيش نيامد مگر اينكه علي را مقدم داشت چون به علي اعتماد داشت. پيامبر هميشه به علي مي فرمود: اي برادرم . آنها گفتند :بله . وقتي پيامبر بين علي و زيد و جعفر قضاوتي داشتند فرمودند: اي علي تو از من هستي و من از تو هستم ... پيامبر هر

ص: 2632

روز و هر شب با اميرالمومنان يك جلسه ي خصوصي داشتند. اگر در آن جلسه اميرالمومنان سوالاتي داشتند پيامبر جواب مي دادند و اگر اميرالمومنان پرسشي نداشتند پيامبر سخن مي گفتند. شما را به خدا قسم يادتان هست كه وقتي داستان ازدواج فاطمه پيش آمد پيامبر فرمود: علي از همه بالاتر است و من تو را به همسري كسي درآوردم كه بهترين اهل بيت است ،علم ،دانش و حلم او از همه بيشتر است. سبقت او در اسلام بيشتر از همه است . آنها گفتند : بله . شما را به خدا قسم يادتان هست كه پيامبر در آخرين خطبه اش فرمود كه كتاب خدا و اهل بيت را در ميان شما به امانت مي گذارم ( حديث ثقلين، دويست منبع از اهل سنت اين حديث را نقل كرده اند)آنها گفتند : بله . امام به آنها فرمود: شما كه حرف هاي مرا تاييد مي كنيد چرا از معاويه حمايت مي كنيد؟ آنها دو تا مشكل داشتند:از معاويه مي ترسيدند و ديگر اينكه از معاويه رشوه و هديه هاي زيادي مي گرفتند .امام حسين(ع) در روز عاشورا به سپاهيان دشمن گفت كه شكم هاي شما از حرام پر شده است. البته شمشير بران معاويه ترس داشت. او آدمي بود كه براحتي افراد را قتل عام مي كرد، ياران حضر امير را سم مي داد و مي كشت. پس آنها بايد از معاويه مي ترسيدند. امام فرمود: مشكل شما اين است كه از مرگ مي ترسيد. و مي خواهيد بيشتر در اين دنيا زندگي كنيد. در حقيقت امام مي خواهد از آنها اعتراف بگيرد كه نترسند.

ص: 2633

فرق بين سيدالشهدا وعبدالله بن عمر چيست ؟ عبدالله بن عمر در مكه به امام گفت كه آيا حيف نيست يزيد اين چهره ي زيباي شما را شمشير بزند، به مكه نرويد. امام فرمود: اُف بر اين حرف ، اين همه انبياء در راه خدا كشته شدند ولي من بخاطر اينكه شمشير به صورتم نخورد با يزيد بيعت كنم؟ در ادامه امام فرمود :شما را به خدا سوگند آيا يادتان هست كه پيامبر فرمود: اگر كسي فكر كند كه با من دوست است ولي با علي دشمن است، او دروغ مي گويد. زيرا هر كس علي را دوست بدارد مرا دوست مي دارد. علي از من است و من از علي هستم. آنها گفتند: بله . در اين بخش حضرت مي خواهد بگويد كه شما پنجاه سال اشتباه رفتيد و نتيجه ي اين اشتباه اين است كه امروز تسليم معاويه شده ايد، به معاويه اميرالمومنين مي گوييد ،در حاليكه مي دانيد او شراب خوار است و ظلم مي كند. پس چرا سكوت كرديد ؟ چون اين خطبه اثر نداشت سيدالشهدا خونش را داد يعني چون خطبه اثر نداشت بايد خون بر شمشير پيروز مي شد. امام اين كار را كرد ولي بايد فرياد امام حسين(ع) اثر مي كرد، اگر مردم بيدار مي شدند؟ چرا مردم سكوت كردند و حكومت معاويه و ظالمان را پذيرفتند ؟ صحيح مسلم و صحيح بخاري مهمترين كتاب حديثي در بين اهل سنت است. اين كتاب همراه با شرح است. در شرح بيستم بابي است به عنوان باب الوجوه الصبر عند ظلم ولاة ... : شما بايد در برابر ظلم والي

ص: 2634

ها صبر كنيد و آنرا اطاعت كنيد حتي اگر حقوق شما را ندادند. پيامبر فرمود: بعد از من حاكماني امي آيند كه بيت المال را به نفع خودشان برمي دارند ،مستبد هستند و كارهايشان برخلاف دين است. مردم سوال كردند: ما چكار كنيم؟ پيامبر فرمود :وظيفه ي شما اين است كه اطاعت كنيد و حق خودتان را ادا كنيد. سوال شد: پس حق ما چه مي شود؟ پيامبر فرمود: از خدا بخواهيد براي شما فرجي برساند. يعني از خدا بخواهيد كه به دل والي ها بيندازد كه با شما كنار بيايند. يكي از شارحين مي گويد: اين حديث مردم را تحريك مي كند به اينكه شما از والي اطاعت كنيد. از پيامبر سوال كردند اگر حاكماني بر ما مسلط شدند كه حق ما را ندادند و به ما مي گفتند كه بايد از آنها اطاعت كنيم، ما چكار كنيم ؟پيامبر فرمود: آنها گرفتار گناه خودشان مي شوند، شما اطاعت كنيد. پيامبر فرمود: پيشواياني هستند كه هدايت مرا ندارند ،سنت مرا عمل نمي كنند، دل آنها دل شيطان است و ظاهرشان انسان است. سوال كردند ما چكار كنيم؟ پيامبر فرمود: اگر مال شما را گرفتند ،شما بايد اطاعت كنيد. پيامبر فرمود: اگر كسي ديد اميري كاري را انجام مي دهد كه آن كار خلاف است، اگر كسي از جامعه ي مسلمين جدا بشود ،مرگش مرگ جاهليت است .امير هر كاري مي كند شما اطاعت كنيد. در شرح نوشته است كارهايي كه انجام مي دهد :اگر امير دنبال شرابخواري و فحشا رفت، شما بايد از او اطاعت كنيد. در كتب شيعه داريم كه پيامبر فرمود :اگر روايتي

ص: 2635

از من به شما رسيد كه برخلاف قرآن بود، آنرا بگوييد. در قرآن داريم: از مسرف و گناهكار اطاعت نكنيد. امام صادق (ع) مي فرمايد :اين احاديث كار بني اميه بود. هرچه مي خواهيد از ايمان بگوييد ولي از شرك حرفي نزنيد كه ما بتوانيم بر شما حكومت كنيم. مردم مدينه يكسال بعد از عاشورا قيام كردند .يكي از فرماندهان اين قيام عبدالله بن حنظله بود .آنها به شام رفتند و گزارشي دادند كه يزيد شارب الخمر و سگ باز است ما با آنها مي جنگيم. عبدالله بن عمر به خانه ي عبدالله مطيع آمد كه براي فرمانده اين قيام حديثي بخواند. او گفت كه تو حق نداري عليه يزيد قيام كني. من از پيامبر شنيدم اگر كسي دستش را از اطاعت امير خليفه ي مسلمين بردارد فرداي قيامت جوابي ندارد. اگر با يزيد بجنگيد مرگ تان مرگ جاهليت است. ترمز اين قيام اين احاديث جعلي بود. اين احاديث برخلاف آيات قرآن است. با اين فكر و نگاه پنجاه سال بود كه بر مردم حاكم شده بود. اين احاديث ترمز قيام مردم مدينه بود. عبدالله بن عمر پرسيد: آيا تو راست مي گويي؟ پيامبر فرمود :بدترين امامان شما كساني هستند كه آنها با شما دشمن هستند و شما با آنها دشمن هستيد، شما آنها را لعنت مي كنيد و آنها شما را لعنت مي كنند. سوال كردند :آيا ما با آنها بجنگيم ؟ پيامبر فرمود : تا نماز را بپا مي دارند با آنها كاري نداشته باشيد. آيا مي شود پيامبر كه آمده بود تا مردم را از زير ظلم وستم نجات بدهد اين احاديث

ص: 2636

را بگويد. اين با اصول مسلم دين نمي سازد. تمام اين احاديث جعل شده بود. علماي علم كلام اهل سنت بر اساس اين احاديث نظر داده اند. داريم :امامي كه ما مي گوييم به فساد و ظلم بركنار نمي شود. الان حاكماني به اندازه ي حاكمان آل سعود وجود ندارند كه اين قدر ظلم كنند و با ظالمان صلح كنند ،چرا برعليه اين حكومت قيام نمي كنند. مهمترين علت اين است كه آنها اين احاديث را مي خوانند و مي گويند كه به حاكمان كاري نداشته باشيد. براي تثبيت حكومت شان خواندن اين باب كافي است. در كتاب امامت كافي شريف داريم كه پيامبر فرمود: كسي ادعاي امامت بكند و اهليت امامت نداشته باشد( امامت را خدا تعيين مي كند او بايد اعلم وشجاعترين ترين مردم باشد و علم غيب داشته باشد) كافر است. اين نگاه امامت است. پيامبر فرمود: خدا مي فرمايد هر رعيتي كه از امام جائر اطاعت كند كه نصب او از جانب خدا نيست ،خدا آنها راعذاب مي كند حتي اگر اعمال شام خوب باشد . تفاوت اين دو نگاه چيست؟ پيامبر آمد زنجيرهاي ظلم را بردارد . انشاء الله خداوند همه ي ما را از خواب غفلت بيدار كند.

92-09-17

سمت خدا 920917 حاج آقا حسيني كنج خرابه منزل يك ماه پاره نيست، اينجا كه جاي سوختن اين ستاره نيست. آن شهاب كوچك غمگين سه ساله نه، خورشيد ساله است كه از اين هزاره نيست. سيلي كه از قشنگي گل كم نمي كند، اين قطره هاي سرخ كم از گوشواره نيست. يك تازيانه مي كُشدش بيشتر چرا، بايك اشاره هست و

ص: 2637

با يك اشاره نيست. عمه براي دختركش شرح مي دهد، راهي است راه عشق كه هيچش كناره نيست. دختر سوال مي كند از تشت با نگاه ، آيا جز آنكه سربسپارند چاره نيست؟ سوال- درخصوص خطبه ي مناي حضرت سيدالشهدا توضيح بفرماييد. پاسخ - من هم شهادت حضرت رقيه را به همگان تسليت مي گويم. روز گذشته يكي از دوستان عراقي كه در ايران مقيم است من را ديد. ايشان گفت: كه من تازه از عراق بازگشته ام. تمام دوستان و بستگان ما كه در عراق هستند و فارسي بلد هستند، برنامه ي سمت خدا را مي بينند و پيگيري مي كنند. ما به همه ي دوستاني كه در تمام عالم اين برنامه را تماشا مي كنند عرض ارادت داريم. امام حسين (ع) در فرازي از خطبه فرمودند كه من نگران هستم كه همه چيز نابود شده و حق از بين برود. اين خطبه در دو سال پاياني حكومت معاويه يعني در سال پنجاه و هشت بيان شده است. مباحثي كه ما بيان مي كنيم سه ويژگي دارد :يكي اينكه ما آن ها را بدون تعصب عنوان مي كنيم. دوم اينكه هميشه صحبت هاي ما همراه با احترام بوده و تنها نهي ديني است. سوم اينكه همه ي آنها مستند هستند. امام حسين (ع) نامه اي به معاويه نوشتند و فرمودند تو نبودي كه حجرابن عدي را به شهادت رساندي؟ امام در اين نامه يك به يك جناياتي را كه معاويه كرده بود برشمردند. حجر يك صحابي معمولي نبود. مرحوم علامه اميني در جلد دهم و يازدهم الغدير به طور مفصل به وضعيت معاويه پرداخته

ص: 2638

است. از جمله در خصوص حجر مي نويسند كه ايشان از اصحاب خاص پيامبر بوده است. حجر مستجاب الدعوه و از اعظم صحابه در عبادت بوده است. در حالات ايشان است كه هميشه با وضو بوده و اگر وضوي ايشان از بين مي رفته بلافاصله وضو مي گرفته و نماز مي خوانده. بنابراين نمي توان به راحتي از كنار كشته شدن حجر به دست معاويه گذشت. معاويه مالك اشتر، محمد ابن ابي بكر، عمرابن حميق را نيز به شهادت رسانده است. اهل سنت به چهارشاخه ي شافعي، مالكي حنبلي و حنفي تقسيم مي شوند . آنها داراي چهار امام به نام هاي امام ابوحنيفه، امام شافعي، احمد حنبل و مالك ابن انس هستند . احمد حنبل داراي كتابي بسيار معتبر به نام مسند است. همانطور كه ما شيعيان بحار علامه مجلسي و اصول كافي و غيره را مي شناسيم، در اهل تسنن نيز كسي نيست كه كتاب مسند حنبل را نشناسد. در جلد پنجم اين كتاب در صفحه ي 347 حديثي از بُرِيد نقل شده است. عبدالله ابن بريده مي گويد: من با پدرم ميهمان معاويه بوديم. او از ما پذيرايي كرد و براي ما غذا آورد. بعد از غذا معاويه بر سر سفره شراب آورد. معاويه شراب را نوشيد و به پدر من نيز تعارف كرد. پدرم گفت: از روزي كه پيامبر شراب را حرام كرده و آيه ي تحريم آن نازل شده من ديگر نخورده ام. بريده از اصحاب پيامبر بوده و به روشني اين مطلب را بيان كرده است. كتاب تاريخ طبري جزو قديمي ترين تواريخ است. بيش از هزار و صد

ص: 2639

سال از وفات طبري مي گذرد. يكي از كارهايي كه معاويه انجام داده بيعت گرفتن براي يزيد بوده است. بعد از حادثه ي كربلا گروهي از مدينه به شام رفتند. آنها قصد داشتند از نزديك اوضاع داخلي يزيد را بررسي كنند. اين گروه در هنگام بازگشت به مدينه شرح سفر خود را براي مردم بيان كردند. در تاريخ طبري آمده است كه آنها گفتند ما از پيش كسي آمده ايم كه دين ندارد، شراب مي خورد، سگ بازي مي كند و غيره. چه كسي چنين فردي را بر سر مومنين مسلط كرده است؟ چنين فردي به عنوان خليفه ي رسول الله بر مردم حكومت مي كند. يكي از افراد ديگر اين گروه مي گويد: به خدا قسم يزيد شراب مي خورد و به قدري مست مي شود كه نمي فهمد نماز يعني چه. بعد از اين گزارش عبدالله ابن حنزله و مردم مدينه قيام كردند. بعد از شهادت سيد الشهدا چندين قيام اتفاق افتاد. از جمله مي توان قيام مردم مدينه، قيام توابين، قيام مختار، قيام يزيد، قيام يحيي ابن زيد و غيره را نام برد. يزيد، مسلم ابن عقبه را براي سركوب قيام مردم مدينه فرستاد. اين فرد نه تنها خون مردم مدينه را ريخت بلكه نواميس آنها را بر سپاهيان خود مباح كرد. او بعد از اينكه عده ي زيادي را كشت از بقيه ي مردم بيعت گرفت تا در امان باشند. به آنها گفت من به شرطي با شما كاري ندارم كه عبوديت و بندگي يزيد ابن معاويه را بپذيريد. در ضمن بايد بپذيريد كه يزيد هرطور مي خواهد بر خون، مال

ص: 2640

و نواميس شما حكم كند. آيا پيامبر مبعوث شد كه كسي بگويد من خليفه ي رسول الله هستم و اينگونه از مردم بيعت بگيرد؟ حكومت يزيد يكي از جنايات معاويه است. تمام اين گناهان به حساب معاويه گذاشته مي شود. ابن ابي الحديد از علماي بزرگ اهل سنت است و در هفتصد سال پيش مي زيسته است. كتابي دارد به نام نهج البلاغه كه بارها در كشورهاي اسلامي به چاپ رسيده است. در جلد پنجم صفحه 129 مي گويد: بسياري از اصحاب ما دين معاويه را زير سوال بردند نه فقط اينكه آدم فاسقي بوده است. او كافري است كه پيامبري حضرت محمد(ص) را قبول نداشته است. در جلد ششم صفحه 285 داستاني را به طور مفصل در ده صفحه نقل مي كند. چهارنفر نزد معاويه آمدند و گفتند كه يك جلسه اي را برگزار كن كه امام حسن (ع) در آن حضور پيدا كند. ما مي خواهيم هرچقدر كه مي توانيم به او و پدرش حضرت علي (ع) دشنام بگوييم. آن چهارنفر عبارت هستند از: عمروعاث، وليد، عتبه برادر معاويه و مقيره. اين مطلب در احتجاج طبرسي، در مقتل خوارزمي و غيره نيز آمده است. معاويه امام مجتبي (ع) را به جلسه آورد. آن چهار نفر جسارت هاي بسيار زيادي به امام مجتبي (ع) كردند. حضرت به هركدام از آنها به طور جداگانه پاسخ دادند. به معاويه فرمودند: مي دانيد كه علي ابن ابيطالب(ع) به دو قبله نماز خواند در حالي كه تو و پدرت كافر بوديد و بت لات و عزي را مي پرستيديد؟ پدرم با پيامبر دو بيعت فتح و رضوان را

ص: 2641

داشت در حالي كه تو كافر بودي. مي داني كه اميرالمومنين اولين كسي بوده كه به پيامبر ايمان آورده است. تو و پدرت اگر يك روزي هم به اسلام روي آورديد در باطن كافر بوديد. به خاطر داري كه اميرالمومنين در جنگ بدر پرچم دار پيامبر بود، در حالي كه تو و پدرت پرچمدار مشركين بوديد. در جنگ بدر، احد و احزاب پرچمدار پيامبر علي ابن ابيطالب(ع) بوده و پرچمدار مشركين تو و پدرت بوديد. به خاطر داري كه يك روز پدرت سوار بر مركب بود تو مقابل بودي و برادرت عتبه از پشت سر مي آمد. پيامبر فرمود: خداوند كسي كه سوار برمركب است، آنكه جلو مي رود و آنكه پست سر مي آيد را لعنت كند. تو اين شعر را براي پدرت نوشتي: مبادا يك روزي اسلام بياوري. امام مجتبي به طور مفصل مقامات اميرالمومنين و موقعيتي را كه معاويه داشت بيان كردند. ايشان فرمود: به خاطر داري كه پيامبر در هفت موضع ابوسفيان را لعنت كرده: در احد، احزاب، حديبيه، در آن روزي كه به همراه دوازده نفر قصد كشتن پيامبر را داشتند. سپس امام مجتبي (ع) جوابي به عمروعاث دادند. حضرت فرمود: هيچ جنگي نبوده كه تو مقابل پيامبر نايستاده باشي. هميشه پيامبر را دشنام دادي. به خاطر داري كه به حبشه رفتي و با پادشاه آنجا صحبت كردي كه افرادي را كه به آنجا پناه برده بودند بازگرداند و آنها را عذاب بدهد. البته نجاشي حاضر به اين كار نشد. تو شعري را در هفتاد بيت در دشنام به پيامبر گفتي . پيامبر در جواب او گفتند كه خدايا من

ص: 2642

شعر نمي گويم ولي به هر حرفي كه در اين هفتاد بيت آورده هزار بار لعنت خود را به او بفرست. سپس امام حسن(ع) رو به وليد كرده و گفتند كه من چه چيزي به تو بگويم. تو همان كسي هستي كه پدرم به خاطر شرابخواري به تو هشتاد تازيانه زد. وليد در زمان خليفه ي سوم شراب خورده بود و كسي جرأت نمي كرد حد را بر او جاري كند. اميرالمومنين فرمود: اگر حد الهي را جاري نكنيد من اين كار را مي كنم. تو همان كسي هستي كه آيه ي شش سوره ي حجرات در مذمت تو و فسق تو نازل شد. اميرالمومنين در چندين خطبه در نهج البلاغه در خصوص معاويه مطالبي بيان كرده اند. در مسئله ي امامت دو نگاه وجود دارد:. چه كسي مي تواند خليفه و جانشين پيامبر باشد؟ مسئله ي كربلا يك دفعه و در يك روز اتفاق نمي افتد. پنجاه سال مسير عوض شده است. اگر خطبه اي كه در سال پنجاه و هشت امام خواندند اثر مي گذاشت مسئله ي عاشورا اتفاق نمي افتاد. چون اين خطبه اثر نكرد سيد الشهدا با خون خود و اهل بيت خود خواستند مردم را بيدار كنند. ايشان ثابت كردند كه خون بر شمشير پيروزمي شود. زينب كبري وارد قتله گاه شدند و به بدن سيدالشهدا نگاه كردند فرمودند: پدرم به فداي تو كه لشكر تو را دوشنبه غارت كردند. معروف است كه حادثه ي عاشورا در روز جمعه اتفاق افتاده است. از امام صادق (ع) سوال كردند كه امام حسين(ع) در چه روزي به شهادت رسيدند فرمودند: ايشان روز

ص: 2643

دوشنبه به شهادت رسيد. دوشنبه همان روزي است كه در سقيفه نشستند و مسير خلافت را تغيير دادند. دو نگاه وجود دارد: در حديثي از پيامبر در كتاب صحيح مسلم جلد نهم صفحه ي 387 آمده است كه ايشان فرمودند: بعد از من پيشواياني مي آيند كه در مسير من نيستند و سنت من را عمل نمي كنند. در ميان آنها مرداني هستند كه دلشان دل شيطان است و فقط به صورت انسان هستند. چنين اماماني بر شما حاكم خواهند شد. فردي پرسيد: اگر ما در آن زمان بوديم چه كار كنيم؟ پيامبر فرمود: بايد اطاعت كنيد. حتي اگر مال شما را گرفت و شما را كشت. ( البته به نظر ما اين سخنان دروغ است و پيامبر هيچگاه اينگونه نمي گويند) . حديث ديگري نيز در اين مورد وجود دارد كه در كافي كليني، در ثواب الاعمال شيخ صدوق و در كتاب شيخ طوسي آمده است. ما اعتقاد داريم كه اين حديث درست است. پيامبرفرمود: خداوند فرموده است من عذاب مي كنم مردمي را كه از امام ظالم و كسي كه از جانب خدا نيست اطاعت كنند. حتي اگر كارهاي اين مردم خوب باشد. سوال- درخصوص صفحه ي 535 قرآن كريم توضيح بفرماييد. پاسخ – افراد نبايد از قرائت سوره ي واقعه غفلت كنند. خواندن اين سوره در ركعت اول نماز وتيره ( دو ركعت نشسته ي بعد از نماز عشاء) توصيه شده است. در حديثي است كه فردي به يكي از اصحاب پيامبر گفت: پول مي خواهي؟ او گفت نه من هيچگاه فقير نشده ام. چون در عمرم تلاوت سوره ي واقعه را

ص: 2644

ترك نكرده ام. حديثي كه در كتاب صحيح مسلم از پيامبر نقل شده را ما قبول نداريم اما نتيجه ي همين نگاه بود كه شمر، با دستي به خون سيد الشهدا آلوده شده در كنار كعبه نشست و خود را تطهيركرد. به آنها آموخته بودند كه اگر كسي خليفه بود حتي اگر دل او شيطان باشد تا زماني كه نماز را به پا داشت بايد از او اطاعت كرد. برخلاف نگاه دوم كه مي گويد: اگر امتي نماز بخوانند و عبادت كنند اما اگر اطاعت امام ظالم را داشته باشند فايده اي ندارد. كتاب لباب الانساب نوشته ي علامه بيهقي از علماي بزرگ شيعه است كه در سال 565 وفات كرده است. مرحوم آيت الله مرعشي مقدمه ي مفصلي در خصوص عظمت علامه بيهقي نوشته است. ايشان هفتاد و شش كتاب تأليف كرده است. در اين كتاب ايشان دختران امام حسين(ع) را به نام هاي فاطمه، سكينه و رقيه بيان مي كند. بنابراين هيچ ابهامي در اين مورد وجود ندارد. در صفحه 179 جلد دوم كتاب كامل بهائي تأليف محمد ابن علي ابن حسن طبري نيز كه مربوط هفتصد سال پيش بوده آمده كه زنان و دختران پيامبردر حالت اسيري قصه ي كربلا را از بچه ها مخفي مي كردند. تا رسيدند به شام، شبي كودكي از خواب بيدار شد و پرسيد پدر من حسين (ع) كجا است اين ساعت او را در خواب ديدم. زنان و كودكان جملگي به گريه افتادند. يزيد از خواب بيدار شد و باقي داستان آورده شده است. از مرحوم علامه طباطبايي نقل شده است كه براي حضرت رقيه (س)

ص: 2645

به دنبال سند نباشيد. همين سند كافي است كه وقتي انسان وارد حرم ايشان مي شود بي اختيار قلبش مي شكند و اشك او جاري مي شود. آقاي محدث قمي فرزندي داشتند به نام حاج ميرزا علي آقاي محدث زاده كه منبري بودند. ايشان نقل مي كردند كه هنجره ي من مشكل پيدا كرده بود و پزشكان گفته بودند كه نبايد چند ماه صحبت كنم. يك شب سيد الشهدا را در خواب ديدم و متوسل به ايشان شدم. آقا فرمودند: نزد سيدي كه جلوي در است برو و بگو روضه ي رقيه را بخواند خدا تو را شفا مي دهد. ايشان مي گويند كه آن آقا روضه را مي خواندند و من گريه مي كردم كه همسرم من را از خواب بيدار كردند. فردا كه به پزشك مراجعه كردم تعجب كرد و گفت كدام پزشك تو را معالجه كرد؟ در جواب گفتم كه حضرت رقيه (س) اين كار را كرد.

92-09-10

92/9/10

عمري كه سوز عشق تو در جان ما گذاشت چندين هزار كشته و زخمي بجا گذاشت، چشمان عاشقت كه مرا تا خدا كشاند قانون سخت جاذبه را زير پا گذاشت، پل زد كمان ابروي تو بر پل صراط درياي عفو در عطش كربلا گذاشت، دريا كه دست تو ملوانان كه مست تو بركشتي اش چه خوب خدا نام خدا گذاشت، دستان بي حياي شب از آسمان به زور خورشيد را گرفت و سر نيزه ها گذاشت ،گريه امان نداد و ابهام شعر من سر پوش روي عاقبت ماجرا گذاشت.

سوال- در مورد خطبه ي امام حسين(ع) در ارتباط با حادثه ي كربلا كه دو

ص: 2646

سال قبل از اين حادثه خوانده شده بود توضيحاتي بفرماييد.

پاسخ- چطور شد كه در سال 61 همه امت اسلامي در برابر سيدالشهد ايستادند يا سكوت كردند؟ يكي عامل تهديد بود كه ابن زياد مردم را تهديد مي كرد و مردم مي ترسيدند .عامل ديگر تطميع يعني طمع داشتن به دنيا بود. عامل مهمتري هم بود. حدود پنجاه سال بود كه مسئله ي خلافت و جانشيني پيامبر در بين مردم تغيير كرده بود. يعني كساني حاكم اسلامي و جانشين پيامبر شده بودند كه با نص پيامبر هماهنگ نبودند. اين مسئله در داستان كربلا تاثيرگذار بود. خيلي از كساني كه در مقابل امام ايستادند كساني بودند كه مي خواستند امر حاكم زمان خودشان را انجام بدهند. مردم معاويه و يزيد را اميرالمومنين و خليفه ي رسول الله مي دانستند.

داستان ابواسحاق را علامه اميني در كتاب الغدير نوشته اند ،در كتاب اهل سنت هم اين داستان نوشته شده است. ابواسحاق مي گويد: در سال 62 هجرت يكسال بعد از حادثه ي كربلا ،در مسجدالحرام بودم. شنيدم كه كسي با خدا مناجات مي كند و مي گويد: خدايا تو مي داني كه من آدم شريفي هستم ،مرا بيامرز .اگركاري هم كردم مامور بودم و معذور. اين جملات توجه مرا جلب كرد كه ببينم اين فرد كيست. او شمر قاتل امام حسين (ع) بود. من از شمر سوال كردم كه تو خجالت نمي كشي كه سال گذشته امام را كشته اي و الان طلب مغفرت مي كني؟ او گفت: ما امر يزيد را اطاعت كرديم و اگر مخالفت مي كرديم از حيوانات باربر پست تر بوديم.

ص: 2647

پس هيچ حادثه اي يك مرتبه پيش نمي آيد و هيچ انحرافي يك مرتبه در جامعه ايجاد نمي شود. در آن زمان حق و باطل گمشده بود. فردي مثل يزيد و معاويه اميرالمومنين شده بودند. يعني يك تغيير عجيب در جانشيني پيامبر.

عده اي كه به كربلا آمده بودند به لشكريان عمر سعد مي گفتند كه از امام تان اطاعت كنيد و از جماعت مسلمين جدا نشويد. آن جمعي كه مقابل امام ايستاده بودند يك جمع مقدس شده بودند و يزيد هم اميرالمومنين شده بود.

عبدالله بن عمر فردي بود كه امام حسين(ع) او را دعوت كرد ولي او نپذيرفت و بعد دعوت يزيد را پذيرفت و بعدها با حجاج بيعت كرد. معاويه به عبدالله بن عمر نامه نوشت كه با يزيد بيعت كن. او به معاويه نوشت: اگر همه ي مردم بر خلافت يزيد اجتماع كردند، من هم با او مخالفت نمي كنم. پس معيار اجتماع مردم بود. الان رياست حكومت به معيار مردم است. اين يك انحراف مهم در جامعه ي اسلامي است. و پنجاه سال قبل از حادثه ي كربلا اتفاق افتاده بود. در حادثه ي كربلا، سيدالشهدا را كشتند و تكبير گفتند و يادشان نبود كه دارند تكبير و لااله الاالله را مي كشند.

امام حسين(ع) تلاش فراواني براي هدايت جامعه و برگرداندن مردم از اين انحراف كردند. يكي از اين تلاش هاي آن حضرت ،خطبه اي است كه امام حسين(ع) دو سال قبل از حادثه ي كربلا و دو سال قبل از مرگ معاويه( سال 58هجري) خواندند. امام حسين (ع)با عبدالله بن جعفر و ابن عباس به مكه مشرف شدند

ص: 2648

و در منا، عده اي را دعوت به جلسه ي خصوصي كردند كه آنها دويست نفر از صحابي و هشت صد نفر از تابعين ( كساني كه پيامبر را نديده اند)بودند. اين خطبه در كتاب هاي قديمي مثل احتجاح مرحوم طبرسي و كتاب محير العقول آمده است.

امام خطبه را در سه بخش خواندند. امام در بخش اول از فضايل اميرالمومنين صحبت كردند. چرا امام اين كار را كردند؟ امام مي خواستند به مردم بفهمانند كه اشتباه كرده اند كه معاويه را اميرالمومنان صدا مي زنند و مي خواهند با فرزند او بيعت كنند. معاويه قبل از مرگش زمينه سازي بيعت با فرزندش يزيد را فراهم كرده بود. پس امام در حساس ترين زمان و مكان و در يك جلسه ي خصوصي خطبه خواندند. در خطبه خواني ها ما معمولا خطبه هاي امام حسين (ع)را از زمان حركت مدينه به مكه و كربلا مي خوانيم. اگر به اين خطبه ي امام كه دوسال قبل از حادثه ي كربلا خوانده شده بود توجه مي شد ،ديگر لازم نبود كه امام از خونش مايه بگذارد. و در برابر بني اميه بايستد.

امام در اين خطبه مي فرمايد: بسم الله الرحمن الرحيم. تابعين و اصحاب، ديديد كه اين طغيان گر با ياران ما چه مي كند، از قتل و غارت ياران اميرالمومنين خبر داريد؟ من سوالي از شما دارم ،اگر من راست مي گويم شما مرا تصديق كنيد.( امام در اين خطبه چهارده بار از مردم اعتراف گرفتند و آنها را قسم داده است)و اگر خلاف مي گويم بگوييد كه خلاف است. اين جلسه تشريفاتي نيست، بشنويد ،بنويسيد،

ص: 2649

به شهرتان كه برگشتيد به افراد مورد اطمينان تان، حرف هاي مرا بگوييد. من نگران هستم كه بطور كلي دين از بين برود. و همه چيز نابود بشود. البته خدا دينش را حفظ مي كند ولي اين نگراني وجود دارد.

با حكومت معاويه و يزيد چيزي از دين باقي نمي ماند. زيرا اسلام معاويه كفر محض بود. معاويه امام را تهديد كرده بود و حضرت به معاويه نامه نوشتند و جنايات معاويه را ذكر كردند. امام نوشتند :آيا تو حُجر را نكشتي ؟ بهترين اصحاب پيامبر و اميرالمومنين را به چه جرمي كشتي؟ معاويه حجر و شش نفر از يارانش را به قتل رساند(قبر حجر در دمشق است)حجر قبل از وصيتش گفت: من راضي نيستم اين غل و زنجيري كه معاويه به بدن من انداخته بيرون بياوريد. راضي نيستم خون مرا بشوييد. من مي خواهم با همين حالت در قيامت معاويه را ملاقات كنم .

در ادامه خطبه امام مي فرمايد: آيا تو عمربن حمق را نكشتي؟ او بخاطرعبادت زياد ،رنگ چهره اش تغيير كرده بود. در قيامت وقتي ندا مي دهند كه ياران اميرالمومنين كجا هستند؟ يكي از آنها عمربن حمق خزاعي است.

عمربن خزاعي مدتي در دست معاويه اسير بود و همسرش چشم انتظار بازگشت شوهرش بود. يك روز ماموران معاويه به خانه ي او آمدند و سر شوهرش را در مقابل او انداختند. همسرش به ماموران گفت كه پيامي از من به معاويه برسانيد. به معاويه بگوييد: كسي را كه تو كشتي، فردي است كه من يك روز براي او سفره ي غذا پهن نكردم زيرا هميشه روزه بود و به عبادت

ص: 2650

مشغول بود. معاويه افرادي مثل مالك اشتر را با عسل زهرآگين مي كشت و قتل آنها را به گردن نمي گرفت و مي گفت: خدا لشكرياني از عسل دارد. معاويه، محمدبن ابي بكر را كشت و بدنش را آتش زد.

زماني معاويه به مدينه آمده بود.امام حسين(ع)را در ملاقاتي ديد و مي خواست امام را بترساند. او به امام گفت :به شما خبر دادند كه ما با حجر و يارانش چه كرديم ؟ امام فرمود : چكار كردي؟ او گفت :كشتيم ،برآنها نماز خوانديم و آنها را دفن كرديم. امام فرمود :اگر روزي شما بدست ما كشته بشويد ما بر شما نماز نمي خوانيم و شما را دفن نمي كنيم. يعني ما شما را مسلمان نمي دانيم. علامه اميني در جلد دهم كتاب الغدير، در مورد معاويه مباحثي را آورده اند. ازجمله در مورد شراب خواري و كفر او .فردي مي گويد كه نزد معاويه رفتم و ديدم كه ناراحت است و مي گويد: اسم پيامبر بعد از الله اكبر در اذان مي آيد. تا من اين نام را دفن نكنم، آرام نخواهم نشست. پس بحث فقط در مورد سّب اميرالمومنان نبود.

وقتي داشتند حجر را نزد معاويه مي بردند در نزديكي دمشق او را شهيد كردند تا كسي شفاعت او را نكند كه زنده بماند. پيرمردي بر سر قبر حجر گريه مي كرد. علت را سوال كردند. او گفت: او آقاي ما، مظلوم و شهيد است. سوال كردند كه چه كسي او را كشته است. پيرمرد گفت :آقاي ما معاويه . يعني هم شهيد و هم مظلوم هر دو بنام آقا خوانده مي شدند.

ص: 2651

پس تغييرات پنجاه ساله اتفاق افتاد تا حادثه ي كربلا بوجود آمد. ما بايد تكليف خودمان را در تاريخ مشخص كنيم. در اين پنجاه سال نسل دوم و سوم هم آمدند. معمولا در انقلاب ها نسل دوم و سوم خبر از انقلاب ندارند و از انقلاب دور مي شوند، بايد پيام رساني كرد.

در جنگ صفين جواني نزد حضرت آمد و گفت: من در ركاب شما مي جنگم ولي ترديد پيدا كردم كه شما بر حق هستيد يا معاويه .امام جواب او را ندادند. امام فرمود: از عمارياسر سوال كن. او ازعمار سوال كرد .عمار گفت: آن پرچم كه در لشكر دشمن مي بيني براي كيست؟ او گفت :براي عمر و عاص و معاويه است. عمار گفت: به خدا قسم، در جنگ بدر ،احد و حنين، ما در ركاب رسول خدا مي جنگيديم و پدر معاويه در لشكر مقابل پيامبر يعني لشكر كفر بود. امروز هيچ چيزي عوض نشده است. و فقط اسمش مسلمان شده است.

سنائي مي نويسد:

داستان پسر هند مگر نشنيدي كه ازاو وسه كس اوبه پيامبرچه رسيد

پدر او دُر دندان پيامبر بشكست مادر او جگر عم پيامبر بدرديد

او به ناحق ،حق داماد پيامبررا گرفت پسر او سر فرزند پيامبر بِبُريد

بر چنين قوم تو لعنت نكني؟شرمت باد لعن الله يزيداً و علي آل يزيد

معاويه 42 سال حكومت كرد كه 22 سال اعلام كرد كه من جانشين پيامبر هستم. بيست سال قبل از حكومت حضرت علي (ع)، چه كسي معاويه را استاندار شام كرده بوده؟

92-09-03

سوال- درخصوص اصحاب و ياران حضرت سيدالشهدا توضيحاتي بفرماييد. پاسخ - صحبت در

ص: 2652

خصوص زناني كه در كربلا نقش آفريني داشته اند بسيار با اهميت است و شايد كمتر مورد توجه قرار گرفته باشد. اين مسئله را به شش بخش تقسيم مي كنيم. بخش اول درخصوص بانويي است كه در كربلا به شهادت رسيد يعني همسر عبدالله بن عمير. عبدالله بن عمير شخصيت بسيار بزرگواري است. ايشان از اصحاب با وفاي اميرالمومنين (ع) بوده و در كربلا نيز جزو ياران خوب سيدالشهدا سلام الله عليه قرار داشت. امام زمان (عج) در زيارت ناحيه ي مقدسه به برخي از شهداي كربلا سلام مي كنند كه از جمله مي توان نام اين بزرگوار را ذكر كرد. عبدالله عمير در كوفه بود و به كربلا آمد و به شهادت رسيد كه داستان مفصلي دارد اما بعد از شهادت همسر ايشان به كنار بدن غرق به خون شوهر خود آمد و گفت: از آن خدايي كه بهشت را نصيب تو كرد مي خواهم كه مرا با تو همراه قرار دهد. شمر به غلام خود فرمان داد كه با عمود آهنين بر فرق اين زن بزند و به اين ترتيب او به شهادت رسيد. بنابراين عبدالله ابن عمير كلبي جزو اصحاب اميرالمومنين، امام حسين(ع) و شهيد كربلا بود و در ناحيه ي مقدسه به او سلام شده است . اين نقل ها از تاريخ طبري است. تاريخ طبري به راحتي در دسترس است. تاريخ طبري از قديمي ترين تواريخ است. وفات طبري در سال 310 هجري است. يعني بيش از هزار و صدو پنجاه سال از وفات او مي گذرد و ايشان بسيار به زمان شهادت سيدالشهدا نزديك بوده است. طبري به طور

ص: 2653

مفصل داستان عبدالله بن عمير و داستان شهادت همسرش را نقل كرده است. بخش دوم مربوط به مادراني است كه در كربلا حضور داشته اند و شاهد شهادت فرزندان خود بوده اند. هشت مادر در خيمه ها بودند كه فرزندان آنها در ميدان مبارزه كرده و به شهادت رسيدند. اينكه انسان شهادت فرزند خود را شاهد باشد يك سختي و غم مضاعفي دارد. از جمله ي اين بانوان مي توان رباب مادر علي اصغر (س)، زينب كبري( كه فرزند ايشان عون در كربلا به شهادت رسيدند) را نام برد. بانوي بسيار بزرگواري به نام رمله حضور داشت كه مادر قاسم ابن الحسن فرزند امام مجتبي(ع) بود كه در كربلا به شهادت رسيد. اين بانو شاهد بدن غرق به خون فرزند خود بود. رقيه دختر اميرمومنان نيز در كربلا حضور داشتند. فرزند ايشان عبدالله بن مسلم نام داشت. جناب مسلم داماد اميرمومنان (ع) بود. رقيه در كربلا شاهد شهادت فرزند خود عبدالله بن مسلم بود. از ديگر شهداي كربلا مي توان عمربن جناده را نام برد. وقتي كه جناده به شهادت رسيد همسر ايشان يك عمود به دست گرفت و به ميدان آمد. سيد الشهدا ايشان را بازگرداندند. فرزند اين بانو به ميدان آمد و به شهادت رسيد. شهيد بزرگوار ديگري به نام محمد بن ابي سعيد ابن عقيل نيز در كربلا به شهادت رسيد كه مادر ايشان در كربلا حضور داشته است. عبدالله بن حسن كه فرزند امام مجتبي(س) بود( نام ايشان بسيار در روضه ها برده مي شود) نيز در كربلا به شهادت رسيد. مادر ايشان بانوي بزرگواري است به نام بنت شليل كه

ص: 2654

در كربلا حضور داشت. بنابراين هشت مادر شهيد در كربلا شاهد و ناظر شهادت فرزندان خود بودند. سومين نقش زنان در كربلا مربوط به زناني است كه در جمع اسرا قرار گرفتند. بعد از واقعه ي عاشورا اهل بيت چهل منزل را از كربلا تا كوفه و شام طي كردند. معمولاً نام امام سجاد(ع) زياد برده مي شود. امام سجاد(ع) و امام باقر(ع) جزو مرداني بودند كه در جمع اسرا قرار داشتند. از بانوان معمولاً نام حضرت زينب (س) زياد برده مي شود اما ما حداقل بايد يك بار، به ديگر بانواني كه همراه اسرا بودند اداي احترام كنيم. امير مومنان چهار دختر در جمع كاروان اسرا داشتند: زينب كبري ، بانوي بزرگواري به نام ام كلثوم يا زينب صغري، بانوي بزرگوار ديگري به نام فاطمه و چهارم رقيه همسر جناب مسلم. سه نفر از دختران سيد الشهدا در كاروان اسرا بودند: سكينه بنت الحسين (س)، فاطمه، رقيه بنت الحسين (س). رباب همسر امام حسين(ع) و رمله مادر قاسم بن الحسن نيز جزو كاروان اسرا بودند. فاطمه مادر بزرگوار امام باقر(ع) كه دختر امام مجتبي (ع) بودند نيز در كاروان اسرا بودند. دختر مسلم كه امام حسين (ع) بعد از شهادت پدر او را بسيار نوازش كرد نيز در اسرا بودند. دختر زينب (س) نيز در جمع اسرا بودند. به غير از فرزندان زينب كبري كه در كربلا به شهادت رسيدند داماد ايشان قاسم نيز شهيد شدند. دختر حضرت زنيب(س) به نام ام كلثوم كه شوهرش به نام قاسم در كربلا به شهادت رسيد نيز جزو كاروان اسرا بود. همه ي اين بانوان حاضر در

ص: 2655

كاروان اسرا داغ ديده بودند. مثلاً زنيب كبري (س) هم داغ برادران خود را ديده بود، هم فرزندان ،هم داماد و هم برادر زاده هاي ايشان . اين بانوان هر كدام از چند جهت مصيبت ديده بودند. اين دوازده بانو كه در كاروان اسرا حضور داشتند مانند پروانه اي به دور شمع حضرت زينب (س) مي گشتند و به احترام حضرت زينب(س)، معمولاً نامي از آنها برده نمي شود. مطلب چهارمي كه نقش زنان را كربلا نشان مي دهد مربوط به زنان اصحاب سيد الشهدا است. سه نفر از اصحاب سيد الشهدا با همسران خود آمده بودند. يكي از آنها مسلم بن عوسجه است. ايشان همراه با همسر خود به كربلا آمده بود كه بعد از شهادت همسر ايشان همراه با كاروان اسرا به سمت شام مي رود. مسلم بن عوسجه اولين شهيدي است كه از اصحاب به شهادت مي رسد. دومين شهيدي كه از اصحاب به شهادت مي رسد عبدالله بن عمير است كه همسر ايشان نيز به شهادت مي رسد. سومين اصحاب نيز جناده است كه به اتفاق همسر خود به كربلا آمد و فرزند ايشان عمربن جناده نيز به شهادت مي رسد. همسر جناده نيز در قافله ي اسرا حضور داشت. بخش پنجم مربوط به زناني است كه از غير بني هاشم بودند. موارد فراوان است كه گاهي همه ي آنها در تاريخ عنوان نشده است. بانوي بزرگواري به نام ام خلف همسر مسلم بن عوسجه در قافله ي اسرا بود. بانوي ديگري به نام بحريه همسر جناده بود. ايشان هم شوهر خود و هم فرزند خود امر را در كربلا از

ص: 2656

دست مي دهد و هم خود او در قافله ي اسرا قرار مي گيرد. بانوي بزرگوار ديگري به نام حسنيه كه خادمه ي امام سجاد(ع) است. فرزند ايشان در كربلا به شهادت مي رسد و خود او نيز در قافله ي اسرا است. چهارم بانوي بزرگواري است به نام فكيحه . ايشان خادمه ي حضرت رباب (س) است كه در قافله ي اسرا قرار مي گيرد. بانوي ديگري است كه خادمه ي مسلم بن عوسجه بوده است. يعني هم همسر و هم خادمه ي مسلم بن عوسجه در قافله ي اسرا حضور داشتند. مورد پنجم مربوط به شمع اين بانوان است كه در قافله حضور داشتند و همه دور ايشان جمع بودند. حضرت زينب كبري (س) نقش ويژه اي داشتند. كتابي است به نام بطلة كربلا كه بانويي مصري بنت الشاطي آن را نوشته است. چند نفر از جمله مرحوم آقاي دكتر شهيدي اين كتاب را ترجمه كرده اند. اين بانوي مصري وقتي شرح حال زينب كبري (س) را مي نويسد بسيار تحت تأثير قرار مي گيرد. ايشان اسم اين كتاب را قهرمان كربلا زينب كبري گذاشته است. چه خوب است كه ما مجموع خطبه هاي امام حسين (ع) را مورد مطالعه قرار دهيم. كلمات امام حسين (ع) را در مسير مدينه تا كربلا مطالعه كنيم. از جمله اين كلام ها سخني است كه امام حسين (ع) در موقع وداع با اهل بيت بيان كرده اند. ايشان در زمان وداع با زينب كبري، اهل بيت و زناني كه تا ساعتي ديگر در كاروان اسرا قرار مي گيرند كلماتي را بيان مي كنند. امام حسين (ع)

ص: 2657

سه مطلب را مي فرمايند: آماده ي بلا باشيد. سه مطلب را بدانيد: ان الله حافظكم و يجعل عاقبة الي خير و يعوضكم. اولاً خدا محافظ شما است. دوم بدانيد پايان كار شما خير است. الان بعد از هزار و سيصد، چهارصد سال نام امام حسين (ع) در همه ي عالم زنده است. ما الان فقط ايران، عراق و كشورهاي اسلامي را مي بينيم اما نام ايشان در همه ي عالم فراگير است. فرياد يا حسين همه ي عالم را گرفته است. اي كاش رسانه ي ملي ما همانطور كه عزاداري هاي شهرهاي ايران را به زيبايي به تصوير مي كشد، عزاداري هاي مردم مسلمان در همه ي عالم را نشان مي داد. دربسياري از كشورها، در اروپا و در شهرهاي مختلف مجالس عزداري برپا مي شود. چه حكومتي مي توانست اين تعداد مجلس را ساماندهي كند. فقط در شهر لندن در ايام دهه ي محرم بيش از صد مجلس عزاي امام حسين (ع) به زبان هاي مختلف و براي مليت هاي مختلف برپا شده است. در همه ي شهرهاي اروپا دسته ي عزاداري روز عاشورا برگزار مي شود. سوم امام حسين(ع) فرمودند كه خدا به شما عوض مي دهد و انواع كرامت هاي الهي را خدا به شما مي بخشد. سپس امام حسين(ع) به حضرت زينب (س) و اهل بيت فرمودند كه مراقب دو كار باشيد: ولا تشكوا: شكايت نكنيد. آيا شما جايي شنيده ايد كه اهل بيت شكايت كرده باشند؟ و به زبان چيزي نگوييد كه از جلالت شما كم كند. آيا شما تا بحال شنيده ايد كه اهل بيت چيزي گفته باشند

ص: 2658

كه با عظمت و جلالت اهل بيت هماهنگ نباشد؟ ميرزاي شيرازي رسم داشتند كه وقتي مي خواستند درس را شروع كنند مي فرمودند يكي از شاگردان يك روضه بخواند و سپس درس را شروع مي كردند. برخي از شاگردان ايشان قبل از شروع درس روضه مي خواندند. از جمله روضه خوان هاي درس ايشان مرحوم آيت الله حائري موسس حوزه ي علميه ي قم بودند. آيت الله حائري شاگرد مرحوم ميرزاي شيرازي در سامرا بودند. مرحوم آيت الله حائري صداي خوبي داشتند و حتي در روز عاشورا در دسته هاي عزاداري نوحه مي خواندند. ما گاهي از كنار اين روضه ها آسان مي گذريم. شايد به اين خاطر كه آنها را بسيار شنيده ايم. مرحوم آيت الله حائري معمولاً اين روضه را مي خواندند. همه از جمله ارشاد شيخ مفيد رضوان الله تعالي اين روضه را نقل كرده اند. اين عبارت آمده است كه زينب (س) را وارد بر ابن زياد كردند همه ي مطالب در همين يك كلمه نهفته است. ايشان در حالي وارد شدند كه لباس هاي خوبي بر تن نداشتند. هنوز ادامه ي روضه را مرحوم آيت الله حائري نخوانده بودند مرحوم ميرزاي شيرازي مي فرمودند: كافي است. در آن روز درس تعطيل مي شود و ايشان مي فرمايند اجازه دهيد ما حق اين جمله را ادا كنيم. اگر ما تا ظهر گريه كنيم حق اين كلمه كه فرمودند: زينب (س) را با لباس هاي كهنه وارد بر ابن زياد كردند ادا نمي شود. ادامه ي روضه را ميرزاي شيرازي مي خواند و درس تعطيل مي شد. ابن زياد به زينب كبري

ص: 2659

(س) مي گويد: شكر كن خدايي كه شما را رسوا كرد و شما را كشت و دروغي را كه شما مي گفتيد برملا كرد. زينب (س) فرمودند: الحمدالله الذي اكرمنا به نبيه محمد طهرنا من الرجس تطهيرا انما يفتزح الفاسق. ما رسوا نشديم بلكه فاسق رسوا مي شود. و يكذب الفاجر، ما دروغ نمي گوييم بلكه فاجرها دروغ مي گويند. و هو غيرنا الحمدالله. اين جواب قاطع زينب كبري (س) است. ابن زياد خواست كه نمك به زخم بي بي بپاشد گفت: كيف رأيت فعل الله به اهل بيتك. ديدي خدا با شما چه كرد؟ زينب كبري (س) فرمود: خدا شهادت را بر ما مقدر كرد و فرداي قيامت خدا بين تو و آنها جمع مي كند. مخاصمه فرداي قيامت است و آنجا بايد جواب خدا را بدهيد. سپس به مرحله اي رسيد كه ابن زياد گفتگويي را با امام سجاد(ع) دارد. چون امام به محكمي جواب ابن زياد را داد ،او تصميم گرفت كه ايشان را به قتل برساند. ابن زياد فرمان قتل امام سجاد(ع) را صادر كرد. بي بي زينب (س) فرمودند: اگر بنا داري كه امام سجاد(ع) را به شهادت برساني ابتدا بايد من را به شهادت برساني. ابن زياد مي گويد: به خدا قسم من ديدم كه زينب آماده بود براي شهادت، اگر من تصميم به كشتن امام سجاد(ع) داشتم. به همين خاطر او از كشتن امام سجاد(ع) منصرف شد. در مجلس يزيد نيز گفتگو ها زياد است. شيخ مفيد نقل مي كند كه در مجلس يزيد قام عليه رجلُ من اهل شام، در مجلس يزيد يك مرد شامي ايستاد و

ص: 2660

يك حرفي زد. او به فاطمه دختر امام حسين (ع) كه همراه زينب كبري (س) بود اشاره كرد و گفت: اين دخترك را به من ببخش تا در خانه خدمتكار من باشد. اين دختر مي گويد كه من ترسيدم و گفتم مبادا اين كار امكان داشته باشد كه من را خدمتكار خانه ي خود كنند. من به پيراهن عمه ي خود زينب (س) چسبيدم. عمه ام زينب به آن مرد شامي فرمود: كذبة الله بخدا دروغ مي گويي اين اوج پستي تو است. به خدا قسم كه نمي تواني اين كار را انجام دهي. يزيد عصباني شد و گفت :تو دروغ مي گويي. اگر بخواهم مي توانم اين كار را انجام دهم. زينب كبري فرمود: كلا والله. بخدا قسم نمي تواني. مگر اينكه از دين اسلام خارج شوي. يزيد عصباني شد و گفت :كسي كه از دين اسلام خارج شده پدر و برادر تو است. زينب كبري يزيد را مي شناخت اما مانند كوه ايستاد. فرمود: يزيد اگر تو مسلمان باشي، كه نيستي، به واسطه ي زحمات پدر و برادر من است. يزيد عصباني شد و گفت :كذبت يا عدوة الله. اي دشمن خدا دروغ مي گويي. زينب فرمود: امروز قدرت دست تو است مي خواهي دشنام بدهي، بده. فرياد مي زني و ظالمانه دروغ مي گويي. در اينجا يزيد نتوانست جواب بدهد در مقابل منطق محكم زينب كبري سكوت كرد. نكته ي ششم مربوط به نقشي است كه رباب دارد اما حق ايشان ادا نشده است. اين بانوي بزرگوار در همين مجلس وقتي ديد كه يزيد با چوب دستي به لب و دندان امام

ص: 2661

حسين (ع) مي زند، از جا بلند شد. سر ابا عبدالله را از آن سبد برداشت و به سينه چسباند و اشعاري را قرائت كرد كه در همه ي تواريخ آمده است. يك چنين بانوي داغ ديده اي كه فرزند او علي اصغر در كربلا به شهادت رسيده و چهل منزل را طي كرده، در كوفه و شام به اسارت آمده و يزيد را مي شناسد، وقتي ديد به سر بريده ي امام حسين (ع) جسارت مي كنند، سر را برداشت، به سينه چسباند و نوحه خواني كرد. دو مسئله اهميت زيادي دارد يكي نقشي است كه زنان در كربلا داشتند كه در شش محور به آن اشاره شد. دوستان اگر بخواهند مي توانند به كتاب اصحاب امام حسين از مدينه تا كربلا مراجعه كنند. جناب آقاي ناظم زاده ي قمي آن را نوشته اند. يك فردي نوشته بود كه من تا بحال فكر مي كردم اگر كربلا بودم همراه با امام حسين (ع) فداكاري مي كردم، فرزند خود را مي دادم و خودم نيز مي ايستادم. اما وقتي به فرزند هيجده ساله ي خود نگاه مي كنم اشك مي ريزم براي جوان سيد الشهدا (ع) و مي گويم اگر من بودم چه مي كردم؟ ما الان در هفته ي بسيج هستيم. واقعاً پدران و مادران شهدا نشان دادند كه اگر كربلا هم بودند راست مي گفتند و مي ايستادند. كتابي در خصوص شرح حال مرحوم آيت الله ابوالحسن اصفهاني نوشته شده است. ايشان رياست عامه ي مرجعيت در تمام كشورهاي اسلامي را برعهده داشتند. ايشان فرزندي داشتند به نام مرحوم آقا سيد حسين كه

ص: 2662

روحاني بسيار فاضلي بودند. شبي مرحوم آيت الله اصفهاني در صحن اميرالمومنين در نجف در حال خواندن نماز جماعت مغرب و عشا بودند كه در بين نماز، فرزند ايشان را كشتند. پدر ايشان سر و صدا و همهمه مي شنوند، علت را مي پرسند، مي گويند: چيزي نيست يك حادثه اي پيش آمده اما شما نماز را ادامه بدهيد. سپس به ايشان خبر مي دهند كه فرزند شما را به شهادت رسانده اند. از خادم ايشان سوال كردند كه آن شب آقا چه مي كردند؟ خادم مي گويد: من نيمه شب ديدم كه آقا در منزل قدم مي زند و اين شعر را مي خواند كه درخصوص مصيبت امام حسين (ع) است. داغي كه حسين از غم اكبر به جگر داشت، زان داغ به جز خالق اكبر كه خبر داشت؟ يعني يك پيرمرد هشتاد ساله وقتي مي خواهد دل خود را در مصيبت فرزند تسلي بدهد، اين اشعار را مي خواند. شايد لطيف تر از اين شعر در شرح حال امام حسين (ع) در زبان فارسي وجود نداشته باشد. زبان حال امام حسين (ع) در اين شعر اين است كه فكر نكنيد من به اين آساني جدا شدم. خطاب به علي اكبر مي گويد: گمان مدار كه گفتم برو دل از تو بريدم، نفس شمرده زدم همرهت پياده دويدم. محاسنم به كف دست بود و اشك بر چشم، گهي زجايي پريدم گهي به خاك فتادم. نه تير شمر مرا مي كشد نه نيزه ي خولي، زمانه كشت مرا وقتي كه داغ تو ديدم. كنار كشته ي تو با خدا معامله كردم، نجات خلق جهان را

ص: 2663

به خونبهات خريدم. انشاءالله خداوند به ما توفيق ادامه ي عرض ارادت و اخلاص تا پايان محرم و صفر را عنايت كند و به بركت اين اشك ها خداوند حاجت همه ي مومنين برآورده به خير كند.

92-08-26

92/8/26 اين اشك ها به پاي شما آتشم زدند شكر خدا براي شما آتشم زدند، من جبرئيل سوخته بالم نگاه كن معراج چشم هاي شما آتشم زدند، سرتا به پا خليل گلستان نشين شدم هر جا كه در عزاي شما آتشم زدند، از آن طرف مدينه و هيزم از اين طرف با داغ كربلاي شما آتشم زدند، بردند روي نيزه دلم را و بعد از آن يك عمر در هواي شما آتشم زدند، گفتم :كجاست خانه ي خورشيد شعله ور گفتند: بورياي شما آتشم زدند. سوال – در مورد معاد باوري در عاشورا توضيحاتي بفرماييد. پاسخ – علامه اميني مي فرمودند: حسين آنچه داشت در راه خدا تقديم كرد و خدا آنچه دارد به امام حسين(ع) تقديم مي كند. همه چيز براي خداست .لذا همه ي دل هاي عالم متوجه سيد الشهداست. اميدواريم كه با نام اهل بيت زندگي كنيم، با اين نام بميريم و در روز قيامت با اين نام محشور بشويم. سيدالشهدا در روز عاشورا خطبه اي دارد. در مقدمه دارد كه امام با چه شرايطي اين خطبه را خواندند. داريم :امام صبح عاشورا مقابل لشكرشان ايستادند و نگاهي به لشكريان دشمن كردند كه سيل لشكر در مقابل حضرت ايستاده بودند، سپاه 72 نفري در مقابل سيل لشكر كوفيان. حضرت نگاهي به عمر سعد و لشكريانش كرد. حضرت در مقابل آنها خطبه خواندند كه اين خطبه

ص: 2664

مهمترين سخنراني حضرت است. امام مي فرمايد: بسم الله الرحمن الرحيم، شكر خدايي را كه دنيا را آفريد و آنرا فاني قرار داد .(در روايات دلبستگي به دنيا مذمت شده است. در نهج البلاغه داريم كه فردي در حضور اميرالمومنين دنيا را مذمت كرد. حضرت ناراحت شد و فرمود: تو كه دنيا را مذمت مي كني ،دنيا بايد عليه تو اعلام جرم بكند يا تو عليه دنيا؟ چرا دنيا را مذمت مي كني؟ ما به عبرت هاي دنيا نگاه نكرديم. اين همه مرگ پدران و مادران را نديديد. اينها هشدار بود و شما عبرت نگرفتيد.هر كس به مقاماتي رسيده است در همين دنيا و در امتحانات به مقامات رسيده است. دنيا تجارت خانه ي اولياء خداست. اصحاب امام حسين(ع) در همين دنيا نام شان را جاودانه كردند) حضرت در شب عاشورا شمشير خودشان را آماده مي كردند و اين شعر را مي خواندند: يا دهر، اف لك من خليلي، كم لك اشراف ... اين نگاه زيباست و بخاطر همين همه ي اصحاب در شب عاشورا شاد بودند. و بعضي از اصحاب با هم شوخي و مزاح مي كردند. در حوادث شب عاشورا داريم كه امام فرمود كه هر كس مي خواهد برود برود البته كسي نرفت. شب عاشورا فقط اعلام وفاداري بود. مزد اين وفاداري پيداكردن چشم برزخي است. امام به اصحابش فرمود: سرتان را بالا بياوريد و جايگاه تان را در بهشت ببينيد. امام در شب عاشورا مي فرمايد: اي روزگار، اف بر دوستي تو، چقدر در صبحگاه و شامگاهان دوستانت را گرفتي و بردي. در حاليكه چه كسي به دنيا آمد و نرفت.

ص: 2665

(ما گاهي آنچنان مشغول دنيا هستيم كه فكر مي كنيم همين دنيا پايان كار ماست. دعاي امام سجاد(ع) در شب بيست و هفتم ماه رمضان( اين دعا را تا سحر تكرار مي كردند) اين بود: خدايا كاري كن كه ما نسبت به دنيا نيم خيز باشيم و به آن نچسبيده باشيم) امام حسين (ع)در ادامه ي خطبه مي فرمايد: دنيا شما را فريب ندهد ،بازگشت ما به خداست. اي لشكريان تقوا داشته باشيد، بپرهيزيد از دنيا و به آن وابسته نباشيد. اگر بنا بود كه كسي در دنيا بماند و دنيا براي كسي بماند، خدا آنرا براي پيامبرانش نگه مي داشت. هر چيز نو، در دنيا كهنه مي شود و همه چيز از بين مي رود. در نهج البلاغه داريم كه اميرالمومنان هر شب بعد از نماز عشا، سه بار به مردم مي فرمودند: مردم زاد و توشه بگيريد، دلبستگي به دنيا نداشته باشيد. هيچ كس در مدينه به اندازه ي حضرت علي(ع) عمران و آبادي نداشته است. منظور حضرت اين نيست كه در دنيا كار نكنيم يا در دنيا چيزي نداشته باشيم. منظور اين است كه به دنيا دل ندهيم. گلايه ي امام حسين(ع) از مردم اين بود كه برده ي دنيا شده اند. دينداري لقلقه ي زبان شان است. در امتحانات دين داري واقعي كم مي شود. پس يكي ازعلت هايي كه كوفيان درمقابل امام ايستادند ،دنيا پرستي شديد آنها بود. يعني گرگ صفت به دنيا حمله كردند. آيا در اين ميان ،عده اي بودند كه به معادباوري رسيده باشند؟ بله، اصحاب عاشورا. بُرير يكي از كساني است كه به معادباوري رسيده بود.

ص: 2666

او از كساني بود كه شب ها شب زنده دار بود و روزها روزه مي گرفت و شيوخ قُراء نام گرفته بود. بعد ازعاشورا ،قاتلان اصحاب مي گفتند كه ما چه كسي را كشتيم و افتخار هم مي كردند. بعضي از آنها نزد ابن زياد مي آمدند و مي گفتند كه ما فلاني را كشته ايم، به ما بيشتر جايزه بدهيد. قاتل بُرير به خانه اش رفت و به همسرش گفت كه من بُرير را كشته ام. همسرش گفت كه تو استاد قاري قرآن را كشته اي و من تا آخر عمر با تو حرف نمي زنم. بُرير در شب عاشورا گفت: اي اباعبدالله، به خدا قسم ،خدا بر سر ما منت گذاشته است كه ما امشب بمانيم و فردا جان مان را در راه شما فدا كنيم.( در قرآن داريم : خدا بر سر ما منت دارد كه ما را هدايت مي كند و ما نبايد بر سركسي منت داشته باشيم) در شب عاشور امام حسين(ع) سوره آل عمران را بلند مي خواندند و گريه مي كردند،به آيه 108 رسيدند كه مي فرمايد: خداوند شما را رها نمي كند. دنيا دار امتحان است بايد (طيب)خوب و بد از هم جدا بشوند. يكي از لشكريان كوفي كه مراقب خيمه ها امام بود، وقتي اين آيه را شنيد، بي ادبي كرد. و گفت :اي حسين ، طيب ما هستيم. بُرير وقتي اين جمله را شنيد داشت نماز مي خواند ،او نمازش را شكست و به او گفت: طيب سيدالشهداست. و او را نصيحت كرد. زهير به امام حسين(ع) گفت :عمر شصت ساله قابلي ندارد كه در

ص: 2667

راه شما تقديم كنيم .به خدا قسم،اگر به ما سند جاودانگي زندگي را مي دادند باز ما جان مان را در راه شما تقديم مي كرديم. در روز عاشورا دو نفر پسر عمو بودند و گريه مي كردند.حضرت فرمود :چرا گريه مي كنيد؟ آنها قسم خوردند كه براي خودمان گريه نمي كنيم. ما گريه مي كنيم كه يك جان چه ارزشي دارد كه در راه شما فدا كنيم. اين معادباوري است. عبدالله بن عُمير در كوفه نزد خانواده اش بود و شنيد كه صدايي مي آيد،سوال كرد چه خبراست ؟ گفتند كه لشكر دارد به كربلا مي رود تا با امام حسين(ع) بجنگد. او گفت :من آرزو داشتم با مشركين بجنگم، حالا آنها با پسر پيامبر مي جنگند؟ او گفت كه جنگ با كوفيان كمتر از جنگ بامشركان نيست .او به همسرش گفت كه من مي خواهم به كربلا بروم. او با همسرش شبانه و مخفيانه و از بيراهه به كربلا آمدند. روز عاشورا،غلام ابن زياد و پدرش گفتند : چه كسي با ما مي جنگد؟ حبيب و برير اعلام امادگي كردند ولي امام قبول نكردند. عبدالله بن عمير اعلام آمادگي كرد و امام قبول كردند. او جنگيد و هر دو را كشت. انگشتانش زخمي شد و از انگشتانش خون مي چكيد. همسرش به ميدان آمد تا بجنگد ولي امام او را برگرداند. در تاريخ طبري داريم :در درگيري ديگري عمير به شهادت رسيد. همسرش به جنازه ي عمير نگاهي كرد و گفت كه ما با هم از خانه به كربلا آمديم تو رفتي و من ماندم، از آن خدايي كه تو را بهشتي كرده

ص: 2668

،مي خواهم كه مرا هم همراه تو قرار دهد. اين اوج فضيلت كربلا بوده است. شمر صداي او را شنيد و غلامش را فرستاد و با عمودي بر سرش زد و او در كنار شوهرش به شهادت رسيد. به يكي از اصحاب خبر دادند كه پسرش در مرز اسير شده است. امام به او فرمود كه براي آزادي فرزندت برو. او به امام گفت :اگر گرگ هاي بيابان مرا قطعه قطعه كنند دست از شما برنمي دارم. بروم و بعد بشنوم كه بگويند: امام حسين(ع) را در كربلا كشتند؟ عده اي هم تا عصر عاشورا ماندند و بعد امام را تنها گذاشتند. ضحاك بن عبدالله، عصر عاشورا برگشت. او خودش گزارشگر واقعه ي عاشور بود. حتي او به ميدان رفته و چند نفر را كشته بود. او به امام گفت كه ما قرار گذاشته بوديم كه من تا زماني بمانم كه از شما دفع خطر بشود. اگر قرار است كه شما كشته شويد چرا من بمانم ؟من مي خواهم بروم. پس ما ببينيم كجاي كربلا هستيم. عده اي از اول با امام آمدند ،عده اي در راه با امام شدند ،عده اي در روز عاشورا آمدند و عده اي در عصر عاشورا امام را ترك كردند. سوال – صفحه 514 قرآن كريم را توضيح بفرماييد. پاسخ – در آيه ي پاياني اين صفحه داريم :خداوند پيامبري را فرستاد همراه هدايت و دين حق. خداوند وعده داده كه دين اسلام فراگير خواهد شد. آيا الان دين اسلام فراگير شده است؟ هنوز، خير .امام باقر(ع)مي فرمايد كه اين آيه از آياتي است كه نشانه ي عصر ظهور

ص: 2669

امام زمان(عج) است. تعبير اين آيه نيامده است. يكي از آياتي كه براي ظهور امام زمان(عج) به آن استناد مي شود همين آيه است. اين وعده ي قطعي قرآن است. اين آيه بايد در زمان عصر امام زمان(عج) تحقق پيدا كند. ديدن الگوهاي كربلا ،معادباوري ما را تقويت مي كند. كربلا اوج فضيلت ها و اوج رذيلت هاست. هر دو نوع افراد در كربلا بودند. ابوثمامه صائدي كه وقت نماز را به امام حسين(ع) يادآوري كرد و گفت كه الان وقت نماز است ،بدست قيس بن عبدالله كه پسر عمويش بود شهيد شد. او لعن را تا قيامت براي خودش خريد. يك پسر عمو در صف امام حسين(ع) بود و شهيد شد. او نام جاوادنگي قيامت را براي خودش حفظ كرد. عمروبن غرظه كعبي از شهداي كربلاست .برادر او در لشگر عمر سعد بود. وقتي عمروبن غرظه شهيد شد برادرش به امام حسين(ع) اعتراض كرد كه تو برادرم را به كشتن دادي. پس انسان درهر فضايي مي تواند خودش را حفظ كند اگر اسير دنيا نباشد. سوال – لازمه ي دلبستگي به دنيا يا تقويت معادباوري چيست؟ پاسخ- وقتي اين مباحث گفته مي شود همه مي گويند كه منظورشان به ما نيست بلكه منظورشان كساني است كه ميلياردي ثروت دارند. اميرالمومنان در مدينه بيشتر از همه عمران و آبادي كرده بودند ولي تعلقي به دنيا نداشتند. گاهي ما به محدوده ي كوچك خودمان آنقدر وابستگي داريم كه افرادي كه ميلياردي ثروت دارند، اين قدر وابستگي ندارند. حضرت در نخلستان شان كار كردند، خسته شدند و به فردي كه مسئول نخلستان بود فرمود كه غذايي بياور.

ص: 2670

او مقداري كدو آورد. آقا بعد از غذا فرمودند: دور باد از رحمت خدا، كسي كه بخاطر اين شكم كه با مقداري كدويي سير مي شود، خودش را جهنمي مي كند. اميرالمومنان بيشتر از همه ثروت داشتند. ولي همه را صدقه مي دادند. اين فردي كه مسئول نخلستان حضرت بود فرزندي به نام نصر داشت كه جزو شهداي كربلا بود. حبيب بن مظاهر در كربلا 75 سال داشت و در همه ي جنگها با اميرالمومنان بود. او حافظ قرآن بود. وقتي حبيب شهيد شد اين شهادت براي امام خيلي سخت بود. امام فرمود: رحمت خدا بر تو باد، تو حافظ قرآن بودي.( او گاهي يك شب يك ختم قرآن داشت) وقتي حبيب در اوج عظمت و فضيلت به شهادت رسيد، فردي گفت : من حبيب را كشتم و ديگري گفت: من كشتم و بين سپاه دعوا شد. جمعي داشتند با هم درگير مي شدند. بين آنها به اين صورت صلح برقرار كردند كه سر حبيب براي يكي باشد و جايزه اش را بگيرد ولي اين سر را به اسب ديگري آويزان كند كه او با اسب دوري بزند و مردم بدانند كه او هم در كشتن حبيب سهمي داشته است. شب عاشورا نماينده ي عمربن سعد ،پيامي براي امام آورد. وقتي مي خواست برگردد، حبيب او را گرفت و گفت كه من تو را مي شناسم تو بايد طرف امام باشي ،من نمي گذارم تو برگردي. او گفت: بگذار پيام را ببرم و بعد برگردم. او رفت ولي برنگشت. خدايا به حق سيدالشهدا، مزد عزاداري هاي ما را همراهي وهمگاهي با اهل بيت در دنيا

ص: 2671

و آخرت قرار بده.

92-08-19

92/8/19 از درد تو تمام تنم تير مي كشد وقتي كسي به روي تو شمشير مي كشد، طاقت ندارم اين همه تنها ببينمت وقتي كه چله چله كمان تير مي كشد ،اين بغض جان ستادن كه تو به كس ترين شدي پاي مرا به بازي تقدير مي كشد ،اي قاري هميشه قرآن آسمان كار تو جزء جزء به تفسير مي كشد ،اينك ز هرطرف نفست را گرفته اند آن كوچه را به مسلخ تفسير مي كشند، برخيز اي امام نماز فرشته ها لشكر براي تو قتل تو تكبير مي كشند. سوال – در مورد بحث معاد باوري در كربلا توضيحاتي بفرماييد. پاسخ – يكي از سوالاتي كه در تاريخ كربلا مطرح است اين است كه چه اتفاقي افتاد كه جامعه ي اسلامي با گذشت پنجاه سال از گذشت پيامبر در سال 61 هجري در برابر فرزند رسول الله ايستادند جز عده ي كمي ،بقيه در سپاه مقابله حضرت بودند يا اينكه نتوانسته بودند خودشان را برسانند و از نظر فكري با آنها هماهنگ بودند. عامل اول اين است كه بني اميه كاري كرده بودند كه اهل بيت را از جامعه ي ديني منزوي كرده بودند يعني كاري كرده بودند كه مردم احساس نياز به اهل بيت نكنند. اميرالمومنين 25 سال خانه نشين شدند و در پنج سالي كه حكومت كردند مجبور بودند جنگ هاي سنگين داشته باشند. امام حسن (ع) را مجبور كردند كه با معاويه صلح كند. امام حسين(ع) ده سال امامت داشتند ولي كسي به سيدالشهدا مراجعه نمي كرد. بني اميه كاري كرده بود كه مردم احساس نياز به

ص: 2672

مرجعيت علمي اهل بيت نداشته باشند. آنها خودشان مكتب هاي زيادي باز كرده بودند و مي گفتند كه نيازي به مكتب اهل بيت نيست. در كتاب وسايل الشيعه شيخ حُر عاملي، 35 هزار حديث فقهي وجود دارد. علامه طباطبايي فرمودند كه من به تمام اين احاديث مراجعه داشتم و متوجه شدم كه دوران امامت ده ساله امام حسين (ع)، يك مورد پيدا نكردم كه در اين ده سال امامت يك نفر يك سوال از سيد الشهدا پرسيده باشد و براي ما نقل كرده باشند. عامل دوم ترس شديدي بود كه بر مردم كوفه حاكم بود. وقتي مسلم به كوفه آمد يزيد نگران شد و ابن زياد را كه در بصره بود به كوفه فرستاد. مردم كوفه خاطرات تلخي از ابن زياد داشتند و آوازه ي ابن زياد به گوش آنها رسيده بود. وقتي ابن زياد حاكم بصره شد، درمسجد با مردم صحبت كرد كه من از طرف يزيد آمده ام، با من بيعت كنيد.مردم با او بيعت كردند. بعد از مدتي ابن زياد پرسيد: آيا كسي مانده كه با من بيعت نكرده باشد؟ اسم هشتاد نفر از سران بصره را به او دادند كه بيعت نكرده اند. او گفت :دستي كه با من بيعت نكرده است شايسته نيست كه بر تن بماند. و دستور دادند كه دست هاي آنها را قطع كنند. با اين خاطرات، ابن زياد از بصره به كوفه آمده بود. ابن زياد به كوفيان دستور داد كه براي جنگ با حسين به كربلا بروند. خيلي از مردم كوفه به جنگ نرفتند و ابن زياد مردم را تهديد كرد. مردم در خانه ها

ص: 2673

پنهان شدند. شهر خلوت شده بود. روزي ابن زياد به داخل شهر آمد و ديد فرد غريبي دارد از آنجا مي گذرد، به او گفت كه چرا به كربلا نرفته اي، او گفت كه من از داستان كربلا خبر ندارم و مي خواهم طلبم را بگيرم و بروم . ابن زياد سرش را از تنش جدا كرد. و با اين كار همه ترسيدند و به كربلا رفتند. البته عده اي از بين راه فرار مي كردند و به كربلا نرفتند. عامل سوم اين بود كه مردم خيلي به دنيا تعلق پيدا كرده و قيامت را فراموش كرده بودند. يعني زرق و برق دنيا آنها را گرفته بود. سيدالشهدا از مدينه تا كربلا، به اين مشكل روحي مردم نظر كردند. حضرت خطبه هاي زيادي خواندند. خوب است كه خطبه خواني در مجالس ما رسم شود. عرب ها در شب عاشورا مقتل خواني دارند. يعني تمام حوادث روز عاشورا را يكجا مي خوانند. خطبه هايي كه امام در طول مسير خواندند خيلي پيام دارد. امام تلاش كردند كه معاد را در زندگي مردم جا بيندازند و مردم معادباور باشند. حضرت قبل از اينكه از مدينه( 27 ماه رجب از مدينه بيرون آمدند و سوم شعبان به مكه رسيدند و در هشتم ذيحجه از مكه بيرون آمدند و دوم محرم به كربلا رسيدند) بيرون بيايند وصيت نامه نوشتند. اين كار پيام دارد. امام وصيتي به برادرشان محمد حنفيه نوشتند: من حسين هستم ،به يگانگي خدا و رسول شهادت مي دهم ... انسان وقتي وصينامه اش را مي نويسد تعلقش به دنيا كم مي شود. انسان وقتي مي خواهد

ص: 2674

وصيت نامه بنويسد به فكر فرو مي رود كه چه چيزي بنويسد، چه چيزي جمع كرده است و چه چيزي همراه خودش مي برد؟ در طول سفر عده ي زيادي با حضرت ملاقات داشتند. عبدالله بن عمر فرزند خليفه ي دوم ،به امام حسين (ع) گفت كه در مكه بمانيد، چرا مي خواهيد خودتان را با يزيد درگير كنيد. او خيلي به امام اصرار كرد. و گفت: آقا مي ترسم اين چهره ي نوراني شما را با شمشير بزنند و اين حيف است. امام فرمودند :تا آسمان و زمين برقرار است مرگ بر اين منطق كه چهره ي مرا با شمشير بزنند، نشنيدي كه بني اسرائيل جمعي از پيامبران را مي كشتند و بعد به دنبال كارشان مي رفتند، نشنيدي كه سر حضرت يحيي را از بدن جدا كردند و هديه بردند. سروجان درراه جانان چون بداد دل وجان جان جانان شدومحبوب به جانان شد بود چون پسر خدا و خون خدا خون بهايش به جزا ايزد منان آمد حضرت فرمود :اي عبدالله بهانه نياور و دست از ياري من برندار .او گفت: من آمادگي ندارم. او گفت: من زياد ديده ام كه پيامبر سينه ي شما را مي بوسيد ،اجازه بدهيد كه سينه ي شما را ببوسم. عبدالله امام را در همين حد ياري كرد. امام قبل از حركت از مكه درهفتم ، ذيحجه خطبه اي خواندند و فرمودند: بسم الله وماشاءالله ... مرگ بر بني آدم نوشته شده است. مرگ زيباست به زيبايي گردنبند ،من دارم ملاقات مي كنم جايگاهي كه دارم و دارم خودم را مي بينم كه بند بند، بندم را

ص: 2675

گرگ هاي بيابان جدا مي كنند در كربلا. بعد فرمودند :هركس حاضر است خون قلبش را تقديم كند، هر كس به دنيا دلبسته است بماند و هر كس آماده ي لقاء الله است با ما راه بيفتد، من فردا صبح حركت مي كنم. كتاب سِّر دلبران نوشته ي آيت الله حائري( پسر آيت اللله حائري موسس حوزه ي علميه قم و داماد آيت الله حجت)است. ايشان مي گفت: با اينكه آيت الله حجت پدرخانم من بودند، من خيلي در كارهاي ايشان دخالت نداشتم و به فكر كارهاي خودم بودم. يك روز در زمستان به خانه ي ايشان رفتم درحاليكه خانه شان را بنايي مي كردند. آن روز كارگرها را جواب كردند. علت را سوال كردم و ايشان گفت كه من آماده ي مرگ هستم و مرگ من نزديك است، تعجب كردند. البته آيت الله حجت ناراحتي مختصري داشتند ولي خيلي جدي نبود. ايشان تمام وجوهاتي كه داشتند به من دادند و گفتند كه آنها را به فلاني بدهيد و من ديگر وجوهات قبول نمي كنم . ايشان فرمود: خدايا همه بدهي هايي كه گردن من بود را رد كردم، مرگ مرا برسان. به آيت الله حجت گفتند كه شما ترسيده ايد ،ايشان گفت: وفات من وقت ظهر است. ايشان به من گفت كه در اين چند روز ،بيشتر به من سر بزن. چند روزي گذشت و روز شنبه وقتي خدمت ايشان رفتم ايشان سوال كردند كه آيت الله بروجردي سر درس رفته اند و وقتي من پاسخ مثبت دادم، ايشان فرمودند :الحمدلله. و خوشحال شدند. ايشان فرمود كه دعاي عديله را براي من بخوانيد. مقداري

ص: 2676

آب تربت براي شفا به ايشان داديم و ايشان فرمودند: آخرين توشه ي من از دنيا تربت حسين است. كمي حال شان منقلب شد و نفس شان قطع شد و به همين آساني جان به جان تسليم كردند. وقتي از اتاق بيرون آمدم از صداي اذان از مدرسه حجتيه مي آمد. پس مي شود كه انسان در دنيا باشد ولي اسير دنيا نباشد. سوال – صفحه 507 قرآن كريم را توضيح بفرماييد. پاسخ – آيات 4 تا 8 سوره محمد ،گويا براي محرم وعاشورا نازل شده است. آيا امام حسين (ع) و شهداي كربلا در تاريخ گم شدند؟ چه نامي از دشمنان اهل بيت باقي ماند؟ اميرالمومنين مي فرمايد:(خدا مي فرمايد :دين مرا ياري كنيد) فكر نكنيد كه خدا نمي تواند دين خودش را ياري كند. خدا فقير نبود كه به شما گفته به من قرض بدهيد ،خدا مي خواهد شما را امتحان كند. در كربلا همه امتحان شدند. اين امتحان هميشه براي ما وجود دارد. ان تنصرالله ينصركم. درس امام حسين(ع) در كربلا، معاد باوري و اسيردنيا نبودن بود. امروز ششم ماه محرم است و رسم است كه از نوجوان سيزده ساله قاسم بن حسن نام مي برند. اين نوجوان چكار كرده است كه تاريخ نام او را مي برد؟ وقتي امام در شب عاشورا فرمود كه همه به شهادت مي رسيد، قاسم نزد عمويش آمد و سوال كرد كه آيا من هم در بين آنها هستم. ايشان در روز عاشورا به امام التماس مي كرد. آنقدر دست و پاي امام را بوسيد تا امام اجازه ي بدهد كه به ميدان برود. قاسم مثل

ص: 2677

يك تكه ماه مي درخشيده است. راوي مي گويد :او آنقدر عجله داشت كه حتي بند كفشش را نبسته بود و گريه مي كرد. شايد ديد دشمن اين بود كه امام يك نوجوان را فرستاده كه دارد گريه مي كند ولي وقتي قاسم رجز خواند ، دشمن فهميد كه او براي امت گريه مي كند. و از گمراهي امت و تنهايي امام گريه مي كرد. در فرس تند روهر كه تو را ديد گفت برگ گل سرخ را باد كجا مي برد وقتي كه امام حسين (ع) خودش را با عجله به بدن قاسم رساند فرمود:عزيز برادرم، خيلي براي عمويت سخت است كه عمويت را صدا بزني و نتواند به تو جواب بدهد و وقتي جوابت را بدهد كه ديگر فايده نداشته باشد. عزيز برادر، مگر نمي داني اين صدايي است كه ديگر من ياور ندارم و همه دشمن هستند و من ياري ندارم. يعني امام مي خواستند عذرخواهي از قاسم بن حسن داشته باشد. به قول شاعر كه مي گويد كه مردم كوفه خوب از امام مجتبي(ع) تجليل كردند: اجر حسن را به تو پرداختند اسب به گلگون بدنت تاختند كاش نمي ديد عمو پيكرت تا ببرد هديه بر مادرت كاش نمي ديد عمو اينچنين جان دهي وپاي زني برزمين خدايا به حق سيدالشهدا، فيض ما را از مراسم دهه ي محرم حداكثر قرار بده و ما را دست خالي از روضه امام حسين (ع)بيرون نياور.

92-08-12

92/8/12 زود بيدار شدم تا سر ساعت برسم بايد امروز به غوغاي قيامت برسم، من به قد قامت ياران نرسيدم اي كاش لااقل ركعت آخر به جماعت برسم

ص: 2678

، آه مادر مگر از من چه گناهي سر زد كه دعا كردي و گفتي: به سلامت برسم ،طمع بوسه مدار از لبم اي چشمه كه من نذر دارم لب تشنه به زيارت برسم، سيب سرخي سر نيزه است دعا كن من نير اين چنين كال نمانم به شهادت برسم. سوال – در مورد اسامي قيامت( آيه 180 سوره آل عمران) توضيحاتي بفرماييد. پاسخ – 180 آل عمران مي فرمايد: كساني كه آنچه خداوند از فضل خودش نصيب آنها كرده است بخل مي ورزند فكر نكنند كه به نفع آنهاست، اين براي آنها شر است . در قيامت ثروت هايي كه جمع كرده اند و در راه خدا نداده اند، بصورت طوق گردن آنها خواهد بود. در آنجا سنگيني اين ثروت بر وبال گردن آنهاست. و براي آنها عذاب است .اين آيه تجسم اعمال را نشان مي دهد. ما بايد باور كنيم كه امانتدار ثروت مان هستيم. اگر انسان به اين باور برسد، سخاوت و انفاق برايش آسان مي شود. بدانيم ثروت و نعمت هاي ديگر از فضل خداست. علم ودانش و فكر و استعداد از نعمت هاي پروردگار است. آيت الله شيخ محمدحسين قروي اصفهاني استاد شخصيت هايي مثل آيت الله بهجت، آيت الله ميلاني و علامه مظفر بوده .ايشان از بهترين شاگردان آخوند خراساني بوده است. بعضي ها معتقد هستند كه حواشي صحبت هاي استاد كه شاگرد نوشته است از حرف هاي استاد بهتر است. ايشان مي گويد: يك روز سر درس آمدم و متوجه شدم كه درس استاد تكرار ديروز است ،فردا دوباره درس استاد تكراري بود. روز سوم باز استاد درس

ص: 2679

را تكرار كرد. يكي از شاگردان ايشان آقا شيخ علي محمد بروجردي ( پدرشهيد آقا شيخ مرتضي بروجردي)به استاد گفت كه شما داريد درس تكراري مي دهيد. استاد گفت: من مي دانم كه دارم درس تكراري مي دهم. ولي سه روز است كه هر چه فكر مي كنم نمي توانم حرف جديد بزنم و درس هاي تكراري به مغزم مي رسد. خدا مي خواهد بگويد كه حتي فكر تو هم از ماست.( درس توحيدي) پس ما نبايد به خودمان مغرور بشويم .اگر ما باور كنيم كه علم و فكر ما از خداست، ديگر براي ياد دادن به ديگران بخل نمي ورزيم. هر چيزي زكاتي دارد: زكات علم تعليم است و زكات آبرو، گذاشتن آبرو براي حل كردن مشكلات ديگران. اگر ما در علم ،آبروي و.. بخل مي ورزيم بخاطر اينها است كه باور نداريم اينها از فضل خداست. در آخر آيه مي فرمايد: آنچه بخل مي ورزيد مي ماند و خداوند وارث آسمان و زمين است. علامه طباطبايي مي فرمايد كه اين آيه شبيه آيه 34 سوره توبه است. در اين آيه داريم :طلا و نقره را بصورت گنج جمع مي كنند و آنرا در راه خدا انفاق نمي كنند. در قيامت اين طلا و نقره در آتش جهنم گذاخته مي شود و بر پشت و پهلوي آنها گذاشته مي شود و مي گويند: اين همان گنج هايي است كه جمع كرده بوديد. حالا اثر آنرا در اينجا بچشيد. علامه طباطبايي مي فرمايد كه در اسلام ثروت و مالكيت محدوديت ندارد. به چه چيزي گنج مي گويند كه عذاب دارد. جواب اين سوال را ادامه

ص: 2680

ي آيه داده است كه مي فرمايد كه اگر جمع كرديد و در راه خدا انفاق نكرديد. انفاق در راه خدا چيست؟ راه خدا(في سبيل الله) چند مصداق دارد .هر چيزي كه قوام جامعه در راه آن است. مثل جهاد. اگر در جبهه نياز به طلا و نقره باشد و كسي آنرا جمع كند و ندهد، اين يكي از مصداق هاي آن است. مثل مصالح عمومي كه حفظ دين و شئونات جامعه قائم به آن است. عده اي ثروت ها را جمع مي كنند درحالي كه مي دانند اگر اين ثروت را در اختيار ديگران قرار بدهند (مثلا قرض بدهيم) مشكلات عده اي حل مي شود. الان جوانان براي ازدواج نياز به شغل و وام دارند. اگر جوان شغل نداشته باشد چه مفاسدي به دنبال آن وجود دارد ؟افرادي كه از سر بيكاري و فقر ازدواج نمي كنند و مشكلاتي براي آنها پيش مي آيد، آيا ما در گناه آنها شريك نيستيم؟ مثلا ما مي توانيم ثروت مان را در جامعه فعال كنيم و مشكلاتي را حل كنيم. قرآن مي فرمايد كه ثروت شان را در راه خدا ا نفاق كنند. اگر در اقوام فردي است كه با چند ميليون مشكلش حل مي شود، آيا اين مصداق آيه نيست؟ اين گنج حتما نبايد خيلي زياد باشد. الان نظام بانكداري ما مسئول است. اگر مردم ما به صندوق هاي قرض الحسنه بانك ها اعتماد داشتند، حتما پول شان را در اختيار آنها قرار خواهند داد ولي وقتي آمارها را مي بينند مي فهمند كه بانك ها دغدغه ي قرض الحسنه را ندارند. در خيلي موارد پول

ص: 2681

هاي قرض الحسنه تماماَ بصورت قرض الحسنه پرداخت نمي شود. البته اين آيه شامل كساني كه خمس و زكات هم مي دهند مي شود ولي علامه مي فرمايد كه اين آيه منحصر به واجبات نيست. يعني اگر كسي خمس مالش را داد فكر نكند كه ديگر شامل اين آيه نمي شود. راه خدا از اين بالاتر است. اگر راه خدا زمين مانده و مشكلات عده اي با ثروت ما حل مي شود ،بايد آنرا در اختيار آنها قرار بدهيم و ثروت را بصورت گنج جمع نكنيم. ممكن است كه در يك شب انسان همه چيز را از دست برود.مگر اينكه آنها را در راه خدا داده باشد. واژه ي بخل دوازده بار در قرآن آمده است. در سوره ليل داريم: هر كس دست دهنده دارد و تقوا پيشه مي كند و قيامت را قبول دارد،... كساني كه بخل مي ورزند و قيامت را تكذيب كردند. پس منشأ بخل ،تكذيب قيامت است. آيت الله بهجت مي فرمود: ما بايد آنقدر با نهج البلاغه مأنوس باشيم كه آنرا از حفظ كنيم . در نامه 53 حضرت امير به مالك اشتر داريم :منشأ بخل ،حرص و ترسيدن از مردم بدگماني به خدا و تكذيب قيامت است. خدا مي فرمايد: روزي كه وارد آتش مي شويد ثروت ديگر به دردتان نمي خورد. ما باورنداريم كه اگر در راه خدا بدهيم، خدا براي ما جايگزين مي كند. انساني كه بخيل و خسيس است و از ديگران مي ترسد، اين باور را ندارد. مرحوم طبرسي درمجمع البيان ،در ذيل اين آيه داستاني دارد: فرد مسلماني درخت خرمايي داشت و شاخه هاي

ص: 2682

آن درخانه ي همسايه بود. كه اين همسايه هم فقير و هم عيال وار بود. گاهي اوقات خرماها در خانه ي همسايه مي افتاد. اين فرد خسيس خرماها را از اين همسايه مي گرفت. (بعضي آقايان به خانواده شان خرجي نمي دهند. پيامبر فرمود: بدترين مردان شما كسي است زن و فرزندش را وادار كند كه دست نياز پيش كس ديگري دراز كند.) گاهي اوقات خرما را از دهان بچه ي اين همسايه درمي آورد. اين همسايه نزد پيامبر رفت و داستان را گفت. پيامبر گفت كه اين درخت را بفروش ولي او قبول نكرد. پيامبر فرمود: اين درخت را با يكي از درخت هاي بهشتي عوض كن ولي او قبول نكرد. فردي از اصحاب پيامبر گفت كه اگر من او را راضي كنم درخت بهشتي را به من مي دهي. پيامبر قبول كرد. اين صحابي نزد او رفت و اين درخت را با قيمت سنگيني خريد. و آنرا به همسايه داد. پيامبر فرمود :درخت بهشتي براي توست. بدتر از صفت بخل ،بخل بعلاوه ي حرص است. در سوره تغابن آيه 16 و 17 داريم :اگر انفاق كنيد براي خودتان بهتر است. هر كه خداوند او را ،از بخل و حرص نگه دارد، رستگار مي شود. در نهج البلاغه داريم :خدايي كه همه ي آسمان ها و زمين مال اوست مي فرمايد كه به من قرض بدهيد. خداوند نيازي به ثروت شما ندارد مي خواهد شما را امتحان كند. دنيا دار امتحان است. امام صادق (ع) در خانه كعبه از صبح تا شب يك دعا را تكرار مي كردند. و مي فرمودند: خدايا مرا از

ص: 2683

بخل بعلاوه ي حرص حفظ كن. در دعا مي خوانيم كه خدايا مرا از عذاب نار نجات بده. عذاب نار از بخل مي آيد. فردي گفت كه شما دعاي ديگري نخوانديد ؟ امام فرمود كه قرآن مي فرمايد: رستگاري در همين دعاست. علامه طبرسي در مجمع البيان نقل مي كند كه به بزرگي گفتند كه فلاني اين قدر ثروت جمع كرده است. او گفت: او به اندازه اي كه ثروت جمع كرده، عمر هم جمع كرده است؟ گفتند :خير. درمناقب خوارزمي داريم كه پيامبر فرمود: اگر مي شد سخاوت را بصورت يك انسان مجسم كرد، او امام حسين(ع) بود. كساني كه براي عزاي سيدالشهدا هزينه مي كنند، اين يك نوع سخاوت است. مردم براي امام حسين(ع) كم نمي گذارند. امام حسين(ع) مي فرمايد: اينكه مردم نيازمند شما هستند، اين براي شما نعمت است، از آن خسته نشويد .اگر از آن اظهار خستگي كنيد اين نعمت به فرد ديگري منتقل مي شود. ما مي توانيم روايات امام حسين(ع) را در هيئت ها تابلو كنيم. سوال – صفحه ي 500 قرآن كريم را توضيح بفرماييد. پاسخ – دراين صفحه داريم : پيامبر به مسلمانان بگو كه ببخشند كساني كه قيامت را قبول ندارند. قيامت هم يوم الله است.اصل شما بر هدايت و دستگيري باشد. بهترين هديه، كتاب است و خوب است كه باني بشويم و به ديگران كتاب هديه بدهيم. پيامبر به اميرالمومنين فرمود: اگر يك نفر بوسيله ي تو هدايت بشود از همه ي آنچه خورشيد بر او مي تابد بهتر است. يكي از راه هاي هدايت جوانان ،خواندن كتاب هاي خوب است. در آستانه ي

ص: 2684

محرم هنر ما اين باشد كه دست ديگران را بگيريم و بر كشتي سيدالشهد سوار كنيم. هنر اين است كه ما كساني را كه فكر مي كنيم رابطه اي با سيد الشهدا ندارند، هدايت كنيم. همه ي ائمه كشتي نجات هستند ولي سرعت كشتي امام حسين(ع) بيشتر است. همه را سوار اين كشتي كنيم تا امام حسين(ع) آنها را به ساحل نجات برساند. خوب است كه اگر ما خلافي داريم، به احترام اين ده شب، آنها را كنار بگذاريم. اگر گناه چشم ،بدحجابي و ... است آنها را كنار بگذاريم. آقاي مسلماني در كشور خارجي مي گفت كه من نمي دانستم كه ماه محرم فرارسيده است. ولي در شب دوم وقتي فهميدم ،به احترام عزاي امام حسين(ع) شرب خمر را كنار گذاشتم. و الان زندگي ام عوض شده است. آيت الله بهجت مي فرمود: به آيت الله حائري موسس حوزه ي عليمه قم گفتند كه رضاخان جلوي عزاداري را گرفته است ،ايشان خيلي ناراحت شدند. فردي به آقا گفت كه ناراحت نباشيد ، فقط جلوي روضه خواني كه يك كار مستحب است را گرفته اند. آقا فرمود: از اين كار مستحب هزار كار واجب بدست مي آيد. الان ما هر چه داريم از مجالس سيد الشهدا داريم. آيت الله بهجت فرمود: فضيلت گريه ي بر سيد الشهدا از نماز شب بالاتر است. ايشان مي فرمود: اصرار نداشته باشيد كه خدمت امام زمان(عج) تشرف پيدا كنيد. دو ركعت نماز و توسل به امام زمان(عج) از تشرف بالاتر است. درمجالس امام حسين(ع) با ادب بنشينيم و گريه كنيم. رفتن به مجالس امام حسين(ع) تشرف خدمت ايشان است.

ص: 2685

امروز ساعت پنج خورشيد گرفتگي اتفاق مي افتد كه نماز آيات دارد. نماز آيات دو ركعت است.. راه آسان: در هر ركعت حمد را بخوانيد و سوره توحيد يا سوره ديگر را پنج قسمت كنيد و بعد از هرقسمت به ركوع برويد. راه طولاني :درهر ركعت، پنج سوره حمد و سوره پنج توحيد خوانده شود. كتاب پرتويي از عظمت حسين نوشته ي آيت الله صافي گلپايگاني، كتاب قصه ي كربلا نوشته ي نظري منفرد، كتاب پيشواي شهيدان نوشته ي آيت الله صدر و كتاب بررسي تاريخ عاشورا نوشته ي دكتر آيتي است.

92-08-05

92/8/5 هنوز مثل زمين در طواف خورشيدم ولي زمين نشدم گِرد خود نچرخيدم، حكايت من و باران كه مي گريست يكي است از آسمان به زمين كرده اند تبعيدم، مرور مي كنم اين سال هاي هجري را پُر از تلاقي ماه محرم و عيدم، بگو به باغ كه من آفتابگردانم جز آفتاب به ساز كسي نرقصيدم، گل محمدي من سلامم و صلوات ولي سراپا تيغم اگر بچينيدم، ستارگان سَحر پيش مرگ خورشيدند ستاره ي سحرم پيش مرگ خورشيدم. سوال – در مورد ولايت حضرت علي (ع)توضيحاتي بفرماييد. پاسخ – پيامكي نوشته بودند: شما كه كتاب معرفي مي كنيد مقداري از آنرا به بينندگان هديه بدهيد. در مورد داستان غدير و آيه 55 سوره مائده كه در مورد حضرت علي(ع) است، يكي از مهمترين تفسير جامع اهل سنت تفسير كبير فخر رازي است. از ابن عباس نقل مي كند كه اين آيه ( آيه 55 سوره مائده)در مورد اميرالمومنين است. حديث ديگري از اباذر نقل مي كند كه مي گويد: ما با پيامبر نمازظهر

ص: 2686

را مي خوانديم. نيازمندي از مردم تقاضاي كمك كرد ولي كسي به او كمك نكرد. فقير گفت: خدايا تو شاهد باش من از مردم تقاضاي كمك كردم ولي كسي به من كمك نكرد. حضرت امير در حال ركوع بودند و اشاره به انگشترشان كردند و آن فقير، انگشتر را از اميرالمومنان گرفت. پيامبر بعد از ديدن اين صحنه ،با خدا راز و نيازي داشتند و فرمودند : خدايا برادرم موسي از تو تقاضا كرد كه هارون برادرم را جانشين من قرار بده. خدايا تو براي موسي برادرش را جانشين قرار دادي ،من محمد نبي تو هستم ، جانشيني از خانواده ام يعني علي را جانشين من قرار بده . هنوز كلمات پيامبرتمام نشده بود كه اين آيه نازل شد. انما وليكم الله رسول ...پس تمام منابع اهل سنت در مورد اين آيه تفسير گفته اند. در كتاب آيت الله مكارم شيرازي به سي منبع اهل سنت اشاره كرده اند. مهمترين كتاب تفسير حديثي در منابع اهل سنت ،تفسير كبير دُرالمنصور است كه نوشته ملا جلال الدين ثبوتي است. اين كتاب براي پانصد سال پيش است. (آيه 3 سوره مائده اليوم اكملت لكم دينكم )ابوسعيد خدري مي گويد: وقتي پيامبر اميرالمومنين را معرفي كرد، جبرئيل اين آيه را آورد. داريم: يهوديان نزد خليفه ي دوم آمدند و گفتند: شما آيه اي را در قرآن تان مي خوانيد اگر ما چنين آيه اي در دين مان داشتيم ما آن روز را عيد مي گرفتيم. در اين آيه خداوند چهار ويژگي را بيان مي كند: دين شما كامل شد، كفار نااميد شدند،نعمت بر شما تمام شد و دين

ص: 2687

اسلام مرضي خدا قرار گرفت. اين روز خيلي مهم است. بعضي ها مي گويند كه اين روز ،روزبعثت پيامبر است. درحاليكه اين طور نيست زيرا در آن روز كفارنااميد نبودند. بعضي مي گويند كه اين آيه در مورد فتح مكه است ولي اين آيه سال هاي بعد از اين حادثه نازل شده است. بعضي ها مي گويند كه اين آيه در مورد ادامه گوشت هاي حلال و حرام است. بعضي ها گفته اند كه منظور روز عرفه است. در منابع اهل سنت داريم :پيامبر 81 روز بعد ازاينكه اين آيه نازل شد فوت كردند. اهل سنت وفات پيامبر را 12 ربيع مي دانند. شاعري از پيامبر اجازه گرفت كه داستان غدير را در قالب شعر بگويد و پيامبر اجازه داد. او مي گويد: پيامبر به اميرالمومنان گفت: بلند شو اي علي تو جانشين و هدايت كننده ي مردم بعد از من هستي. در درالمنصور در مورد آيه 67 سوره مائده (بلغ ما انزل...) از ابن مسعود داريم كه وقتي ما مي خواستيم در زمان پيامبر اين آيه را بخوانيم آنرا با شأن نزول مي خوانديم. ابن مسعود مي گويد: پيامبر بگو آنچه ما به تو گفتيم علي اميرالمومنين است ،نگران نباش ما محافظ تو هستيم. بعضي مي گويند: اگر داستان غدير اين قدر مستدلل است چرا حضرت علي(ع) در شوراي سقيفه به داستان غدير استدلال نكردند؟ اين سوال در كتاب مراجعات علامه شرف الدين هم هست. اين كتاب خوبي براي مطالعات جوانان در مورد امامت است. در اين كتاب بيش از صد نامه بين شيخ سليم رئيس دانشگاه مصر و علامه شرف الدين وجود دارد.

ص: 2688

آيت الله بهجت مي فرمودند: كسي كه اين كتاب را بخواند حجت بر او تمام مي شود. و نمي تواند عذر و بهانه اي داشته باشد. در اين كتاب در نامه ي 101 رئيس دانشگاه مصر اين سوال را پرسيده است. ايشان مي نويسد كه همه چيز بر من روشن شد ولي چرا حضرت علي (ع) در سقيفه به داستان غدير استدلال نكردند؟ علامه اميني در كتاب الغدير جلد اول جواب اين سوال را دادند كه مگر اميرالمومنين در سقيفه حضور داشت ؟زيرا جنازه ي پيامبر هنوز غسل داده نشده بود. در ضمن پيامبر جانشين خودش را معين كرده بود و نيازي به شوراي سقيفه نبود. امام علي (ع) در شوراي شش نفره ،در جنگ جمل و در صفين به داستان غدير اشاره فرمودند. تمام ائمه به داستان غدير استدلال مي كردند. گاهي اوقات در نهج البلاغه حضرت امير مي فرمايند كه مردم را به خلافت انتخاب كردند. حضرت نامه ي ششم نهج البلاغه را به معاويه نوشته است كه اگر تو غدير و ثقلين را هم قبول نداري، به انتخاب مردم احترام بگذار. پس حضرت درجاي خاصي از خلافت صحبت مي كند. بعضي مي گويند كه نصب حضرت امير، سلب آزادي مردم است. پس نصب انبياء هم سلب آزادي مردم است ؟ خدا به ابراهيم خطاب مي كند كه من تو را امام مردم قرار داديم. آيا حكومت پيامبر، سلب آزادي مردم بود؟ نگاه به امامت مختلف است. ما فقط حاكميت را شأن امام نمي دانيم. شأن بالاتر امام، مرجعيت علمي مردم است. پيامبر حاكم بود ولي بالاتر از حكومت، مرجعيت علمي است. چه

ص: 2689

كسي بايد به سوالات مردم پاسخ بدهد؟ پيامبر مي فرمود كه من راه هاي آسمان را بهتر از شما مي دانم. اگر سوالي داريد از من بپرسيد. گاهي مي گويند كه اگر حق حضرت امير را گرفته بودند حضرت كه فاتح خيبر بود با آن شجاعت از حقش دفاع مي كرد. حضرت در خطبه ي سوم نهج البلاغه و خطبه ي شقشقيه به اين سوال پاسخ داده اند كه اسلام را در خطر مي ديدند كه از حق شان دفاع نكردند. سوال – صفحه 493 قرآن كريم را توضيح بفرماييد. پاسخ – در اين صفحه داريم كه وقتي فرعون در برابر پيام هاي موسي خلع صلاح شد ،گفت: آيا مصر براي من نيست ؟آيا رود نيل با سرشاخه ها و نهرهاي فراوان را نمي بينيد؟ يعني فرعون ثروت و قدرت خودش را به مردم ارائه مي كرد و مي گفت : اين پيامبر چرا دستبند طلا ندارد؟ وقتي مردم تسليم ستمگران مي شوند كه از نظر فكري تسليم آنها شده باشند. در طول تاريخ هرگاه استعمارگران خواستند مردم را تحت سلطه خودشان دربياورند مقدمه اي فراهم كرده اند يعني تا ملتي را خفيف نشمرده اند، نتوانسته اند آنها را تحت سلطه قرار بدهند. الان هم استعمارگران هر كجا كه مي خواهند وارد بشوند اول فرهنگ خودشان را وارد مي كنند و بعد سلطه و قدرت خودشان را وارد مي كنند. الان فرهنگ غرب دارد در كشور نفوذ مي كند. ما مخالف صنعت و اقتصاد و پيشرفت نيستيم ولي آنها از طريق ماهواره مي خواهند فرهنگ غرب را وارد كشور كنند تا بتوانند بر ما سلطه

ص: 2690

پيدا كنند. فرعون به مردم مي گويد كه قدرت در دست من است و موسي يك فرد گدايي است ،پس من كه قدرت دارم بر حق هستم. كتاب امامت و رهبري شهيد مطهري ،كتاب خوبي براي مطالعه در مورد امامت است. سوال – در مورد اسامي قيامت( سوره آل عمران آيه 180 )توضيحاتي بفرماييد. پاسخ – در آيه 180 سوره آل عمران خدا مي فرمايد: انسانهايي كه بخل مي ورزند از آنچه كه خدا از فضلش به آنها داده است، اين براي آنها خير نيست بلكه شر است. درقيامت اين ثروت ها مثل طوق برگردن شان است. بدانيد كه هر چه باشد در اين دنيا مي گذاريد و مي رويد . آسمان و زمين ارث خداوند است. در تفسير مي گويند: همان طور كه افراد خسيس در دنيا حاضر نشدند كه ثروت از آنها جدا بشود، در قيامت هم بايد آنرا با خودشان بكشند. در اين آيه مي توانيم تجسم اعمال را متوجه بشويم. اگر در اين دنيا حاضر نشديم از آنچه خدا به ما داده است بگذريم ، تجسم اين عمل اين است كه در قيامت بايد آنرا مثل طوق برگردن مان بكشيم. در قيامت نمي شود دروغ گفت. چون قيامت دارالتكليف نيست زيرا تكليف براي دنياست. علامه طباطبايي مطرح مي كند كه پس چرا عده اي دروغ مي گويند.(درسوره نحل آيه 28 ، گناه كاران مي گويند كه ما كار بدي نمي كرديم، سوره مجادله ي آيه 14 و 18 جهنميان قسم دورغ مي كنند و آنها دروغ مي گويند).ايشان پاسخ مي دهد :آنچه كه ما در دنيا انجام داده ايم بروزش در

ص: 2691

قيامت است. باطن اعمال در آخرت آشكار مي شود. در قيامت دروغ ما را نمي پذيرند ولي كساني كه در دنيا دروغ مي گفتند در قيامت هم دروغ خواهند گفت. پس اگر ما در دنيا راست گفتيم در قيامت هم راست مي گوييم. ما در دنيا مي توانيم نقش فرد خوب را بازي كنيم. ولي در قيامت نمي توانيم نقش بازي كنيم. اعمال خوب و بد ما در قيامت ادامه دارد. در قيامت و سكرات مرگ(لحظه ي جان دادن)باطن انسان آشكار مي شود. لحظه ي جان دادن را لحظه ي مستي مي نامند .چرا جان دادن سخت است؟ رمز سخت بودن موقوف قيامت چيست ؟علتش اين است كه بازي كردن نقش تمام شده است. در سكرات مرگ باطن آشكار مي شود. و واقعيت ها بر زبان ما جاري مي شود. معمولا بعد از به هوش آمدن فرد، يكسري حرف هايي به زبان مي آيد كه آنرا كتمان كرده است. آيه 14 سوره مجادله مي فرمايد: آنها در دنيا قسم دروغ خورده اند و در قيامت هم دروغ شان ظاهر مي شود. خدايا همه ي كساني كه چشم انتظار دعاي جمع مومنين اين برنامه هستند، بيماران شان را لباس عافيت بپوشان ،گرفتاري ومشكلات شان را برطرف بفرما، امر ازدواج جوانان شان را مقرر و مشكلات اقتصادي شان را برطرف بفرما.

92-07-28

92/7/28 سوال – در مورد اعياد ذيحجه توضيحاتي بفرماييد. پاسخ – پانزده ذيحجه روز تولد امام هادي(ع) است. بهترين يادگار ما از آن امام ،زيارت جامعه ي كبيره است .18 ذيحجه عيد غدير است. 24 ذيحجه داستان مباهله و نزول آيه تطهير در حق اهل بيت

ص: 2692

و داستان خاتم بخشي اميرالمومنان در آيه 55 سوره مائده است. حضرت امير در نماز انگشتر خودشان را به مسكين دادند و آيه بالا نازل شد .25 ذيحجه آيات هل اتي نازل شده است. در اين دو هفته مناسبت هاي زيادي حول ولايت داريم. در كتاب جامع الدُرَر حاج آقا فاطمي( خلاصه ي منبرهاي ايشان است) داريم :فرد طبيبي بنام حاج ميرزا خليل تهراني بودند كه نام ايشان در تمام كتاب هاي طبي قديمي آمده است .ايشان در 150 سال پيش زندگي مي كرده است. ايشان پدر ملاعلي تهراني است كه از علماي بزرگ و شاگرد جواهر بوده است. بعضي از علوم تفضل پروردگار است. ابن سيرين بخاطر ترك گناه، علم تعبير خواب به او تفضل شد. در سالي كه در ايران قحطي بود و بين ايران و روس جنگ بود. من( خليل تهراني) براي زيارت حضرت معصومه به قم رفتم. محل اسكاني پيدا كردم و با زحمت ناني تهيه كردم. در راه خانمي با فرزندش را ديدم كه به من گفت :شما در كشورتان اسير مي آوريد ولي به او نان نمي دهيد؟ من خيلي به اين نان احتياج داشتم ولي آنرا به اين خانم غير مسلمان اسير دادم. وقتي به خانه آمدم داشتم فكر مي كردم و گرسنه هم بودم. شب كسي در خانه را زد و گفت كه همسرم بيمار است آيا شما طبيبي سراغ داريد. من به زبانم آمد كه فلان دارو خوب است ،آنرا مصرف كن. اين آقا فردا آمد و گفت كه همسرم كه در آستانه ي مرگ بود نجات پيدا كرد. يك سيني غذا و يك سكه ي

ص: 2693

اشرفي براي من آورد. همه به هم خبر دادند كه طبيبي آمده است كه بيمار دم مرگ را نجات داده است. بيماران به من مراجعه مي كردند و من بي اختيار فكري در سرم مي آمد و حرفي بر زبانم جاري مي شد و آنرا مي گفتم. بعدها ديدم كه من نام داروها را نمي دانم، بخاطر همين كتاب طب حكيم را مطالعه كردم كه اسامي چند دارو را بدانم. از آن به بعد زندگي ام عوض شد. خداوند علم طب را بخاطر دادن يك نان به زن نيازمند به او تفضل كرد. اهل بيت سه شب نان شان را به يتيم ،مسكين و اسير دادند و بعد آيه هل اتي نازل شد. روايت داريم كه يك درهم عيدي دادن درعيد غدير معادل هزار درهم است. اين عيدي دادن اختصاص به سادات ندارد. روايت داريم :در روزعيد غدير، اطعام به يك مومن معادل اطعام دادن به همه ي انبياء و صديقين است. اينها تفضل خداست. اگر تعداد كساني كه نماز جماعت مي خوانند به يازده نفر برسد، ديگر جن و انس نمي توانند ثواب آنرا بنويسند. در بحث هاي گذشته گفتيم كه فرزندان در دنيا خيلي خدمت پدر و مادرها نيستند. خيلي ها پيامك زده بود: اين طور نيست كه فرزندان به درد پدر و مادر نخوردند. خانمي نوشته اند كه مادر من 35 سال است كه زمين گير است. من مثل يك پرستار در خدمت مادرم هستم و هنوز پايم را جلوي مادرم دراز نكرده ام. خانم ديگري نوشته اند كه مادرم من 30 سال است كه بينايي اش را از دست داده است

ص: 2694

ولي من از گل كمتر به مادرم نگفته ام. خيلي ها گفته بودند كه ما در خدمت پدر و مادرها هستيم. ما گفتيم كه خوب است بدهي هاي پدر و مادرها را بدهيم. وقتي به آخوند تربتي ارث رسيد تمام آنرا براي پدر و مادرش خيرات داد. فردي نوشته است كه من تمام سهم الارث خودم را به برادر كوچكترم كه يتيم بود دادم. فرد ديگري نوشته بودند كه ما تمام سهم الارث خودمان را براي رد مظالم، نماز و روزه پدرمان داديم. شايد نگاه ما در اين بحث كامل نبوده است. در اين اعياد خوب است كه به ياد پدر و مادرها باشيم كه اگر زنده هستند به ديدارشان برويم و اگر از دنيا رفته اند براي شان خيرات كنيم. سوال – در مورد اسامي قيامت در قرآن(سوره عنكبوت آيه 25 )توضيحاتي بفرماييد. پاسخ – در قرآن كلمه ي قيامت 70 بار آمده است. و هر كدام پيامي دارد. سوره عنكبوت آيه 25 ،از زبان حضرت ابراهيم است. آيات قبل در مورد داستان ابراهيم است كه مي خواستند او را به آتش بيندازند. در 25 سوره قرآن نام حضرت ابراهيم حدود 70 بار آمده است. ضمن اينكه يك سوره بنام ابراهيم هم داريم. در قرآن داريم كه درجات پيامبران با هم مساوي نيستند. در سوره مريم آيه 41 داريم كه اي پيامبر، از ابراهيم ياد كن. درسوره قلم آيه 48 داريم : مثل يونس كم صبر نباش. اين دو پيامبر هر دو معصوم هستند ولي يونس زود ناراحت شد و نفرين كرد. سوره هود 74 و 75 داريم: فرشتگان پيش ابراهيم آمدند و ابراهيم

ص: 2695

آنها را نشناخت و ترسيد. وقتي ترس او برطرف شد ،فهميد كه آنها مي خواهند بشارت فرزند را به او بدهند. فرشتگان گفتند كه ما آمده ايم قوم لوط را عذاب كنيم. حضرت ابراهيم شروع به مجادله كرد و گفت كه خدايا فرصت ديگري به قوم لوط بده. پس امتياز ابراهيم در اين بود. مهرباني ،محبت ،دوستي ،دستگيري و دلسوزي براي ديگران درس است. فخر رازي مي گويد :هر نقشه اي كه آنها براي ابراهيم ريختند، خداوند عكس آنرا انجام داد :آنها ابراهيم را در آتش انداختند و آتش گلستان شد. آنها وقتي مي خواستند اسم ابراهيم را ببرند با بي اعتنايي اين كار را مي كردند ولي خدا او را به شيخ المرسلين رساند. همه ي حجاج بايد نمازشان را پشت مقام ابراهيم بخوانند. در قرآن داريم :پشت مقام ابراهيم نماز بخوانيد. در فضاي شيشه اي مقام ابراهيم ،سنگي وجود دارد كه اين سنگ زير پاي ابراهيم است. وقتي او مي خواست ديوار كعبه را بالا ببرد، از اين سنگ استفاده كرد. سنگ زير پاي ابراهيم شده است محل خواندن نماز تمام ولي و نبي. ابراهيم چنين عزتي به او داد و خليل الرحمان شد .مي خواشتند ابراهيم را منزوي كنند و او رابه فراموشي بسپارند . سوره نحل آيه 120 داريم : به او حسنه داديم و نسلي به او داديم كه همه پيامبر شدند. پيامبر ما افتخار مي كرد كه از نسل ابراهيم است. پس اگر انسان براي خدا كار كند و خسته نشود، خداوند در دنيا و آخرت به او پاداش خواهد داد. در اين آيه داريم: ابراهيم به مردم گفت

ص: 2696

كه اين بتهايي كه شما مي پرستيد مي خواهيد وسيله ي مودت و دوستي شما در زندگي باشد.(بتها رمز وحدت هر قومي بود. هر قوم براي خودشان يك بت داشتند و به آن افتخار مي كردند) اين دوستي هاي غيرخدايي براي اين دنياست. و در قيامت همديگر را قبول ندارند و نمي شناسند، همديگر را لعن مي كنند. در قرآن داريم :تمام دوستي هاي دنيا به دشمني تبديل مي شود مگر دوستي كه بر اساس تقوا باشد. در قيامت كسي با ما همراهي نمي كند. علامه طباطبايي مي فرمايد كه اين آيه شبيه سوره اعراف آيه 38 است كه مي فرمايد: هر امتي كه در عذاب رفتند هر امتي ،امت ديگر را لعنت مي كند. وقتي همه جمع شدند مي گويند :خدايا اينها ما را گمراه كردند. اگر مودت و پرستش ها بر اساس خدا نباشد، در قيامت به در ما نمي خورد. علامه طباطبايي دارد كه سوره بقره آيه 165 مي فرمايد: گاهي ما دوستي خدا را كنار مي گذاريم و ديگران را به اندازه ي خدا دوست مي داريم ولي مومنين بيش از همه خدا را دوست دارند. در قيامت پيشوايان و رهبراني كه ما به دنبال آنها رفتيم، از ما اعلام برائت مي كنند. تمام دوستي ها قطع مي شود. يك روز فتحعلي شاه براي ديدن ميرزاي قمي آمده بود كه ايشان در حمام بودند. در حمام ايشان را صدا زد و آقا پرسيد كه چه چيزي همراهت داري؟ فتحعلي شاه گفت كه من وزير و سپاه و ... دارم .آقا پرسيد الان در حمام چه چيزي با خودت داري؟ فتحعلي شاه

ص: 2697

گفت : فقط يك لُنگ دارم. آقا گفت :يادت باشد كه تو را همين جوري از دنيا مي برند. پس با كسي در دنيا همراهي كنيم كه در قيامت دست ما را بگيرد. يكي از علماي بزرگ آيت الله حاج آقا شيخ محمد اصفهاني معروف به كمپاني است. ايشان از اساتيد حوزه ي نجف بود. ايشان استاد آيت الله بهجت و آيت الله ميلاني بوده اند. ايشان ديوان شعر فارسي و عربي هم دارد. روزي آيت الله كشميري از ايشان مي پرسد كه اين شعر از كيست ؟ گرچه سيه رو شدم غلام تو هستم خواجه مگر بنده ي سياه ندارد اين شعر براي مرحوم كمپاني است. حافظ غزلي دارد كه ايشان به استقبال آن شعر رفته است : غزل روشني حافظ به تو ماه ندارد پيش تو گل رونق گياه ندارد آيت الله كشميري مي فرمود كه استاد نماز شب و صبحش را در حرم اميرالمومنين مي خواند بعد قرآن هم مي خواند و رو به ضريح مي ايستاده و با اشك چشم و حالات سوخته به اميرالمومنين خطاب مي كرده : گرچه سيه رو شدم غلام تو هستم خواجه مگر بنده ي سياه ندارد وقتي آقاي ضياء عراقي فوت كردند. حوزه نجف به احترام فوت ايشان چند روزي تعطيل بوده است . شاگردان مي گويند كه خوب است از امروز درس را شروع كنيد. مرحوم كمپاني مي گويد كه من تصميم داشتم كه از امروز درسم را شروع كنم. امروز بعد از نماز صبح آقا ضياء عراقي را در مكاشفه ديدم كه گفت: اين شب جمعه ميهمان ما هستي .(ايشان هيچ بيماري نداشتند

ص: 2698

و آن موقع 65 سال داشتند).اتفاقا ايشان همان شب جمعه از دنيا رفتند. آقا جمال گلپايگاني در تشييع ايشان گفته بود كه من ديدم كه آقا ضياءعراقي در قنوتش دست ايشان را گرفت و برد. حضرت ابراهيم در يك رويا تسليم خدا شد. آيت الله بهجت دارد كه استادم از خدا خواسته بود كه وقتي از دنيا مي رود زيارت عاشورايش را هم خوانده باشد. ايشان زيارت عاشورا را مي خواند و از دنيا مي رود. سوال – صفحه 486 قرآن كريم را توضيح بفرماييد. پاسخ – در اين صفحه داريم :من اجري از شما نمي خواهم مگر دوستي اهل بيت خودم را . شأن نزول اين آيه به اين صورت است كه عده اي در مدينه نزد پيامبر آمدند و گفتند كه شما اين همه كار كرده ايد ،اگر پولي مي خواهيد ما با خودمان پول آورده ايم. همان موقع اين آيه بالا نازل شد. منافقين گفتند كه اين آيه دروغ است. پيامبر، انصار و مهاجرين را خواستند و فرمود كه آيه ي ديگري نازل شده است كه عده اي گفته اند كه او آيات را از خودش درست مي كند. مگر شما چه گفته ايد؟ آنها از پيامبر عذرخواهي كردند. آيه آمد كه آنها پشيمان شده اند و خدا توبه را مي پذيرد. در مورد مودت في القربي ،از پيامبر سوال كردند كه نزديكان شما چه كساني هستند؟ حضرت فرمود : علي، فاطمه و دو پسرشان . كتاب گزيده جامع الدُرَر، كتاب خوبي است . بسته فرهنگي چاپ شده است كه كتابهايي در قطعه جيبي 20 تايي چاپ شده است كه در مورد

ص: 2699

موضوعات اعتقادي است. خدايا به حق امام هادي(ع)، امام علي(ع) و اهل بيت همه ي كساني كه چشم انتظار دعاي اين جمع هستند، گرفتاري هايشان را برطرف بفرما. مشكلات ازدواج و مسكن جوانان برطرف بفرما و ما را ميهمان سفره ي امير المومنين در روز غدير قرار بده.

92-07-21

92/7/21 ساحت مستجاب سجاده بندگي را تو يادمان دادي دل ما شد اسير چشمانت دل مان را به آسمان دادي، آيه آيه پيام عاشورا در احاديث روشنت گل كرد امتداد قيام عاشورا در تب و اشك و شيونت گل كرد، دم به دم در فرات چشمانت ماتم كربلا مجسم بود چشم تو لحظه اي نمي آسود همه ي عمر تو مُحَرم بود، چلچراغي زگريه در دلم روشن كرد اشك بي امان تو تا هميشه مناي چشمانم وقف اندوه بي كران تو تا هميشه . سوال – در مورد سيره ي اخلاقي امام باقر(ع) توضيحاتي بفرماييد. پاسخ – اولين ويژگي امام باقر(ع)،جاذبه ي ايشان بود. الان مي گويند كه بايد جاذبه ي ما بيشتر از دافعه باشد ولي درعمل اين طور نيست. و ما آنقدر دايره مان را تنگ كرده ايم كه همه را طرد مي كنيم. زندگي ائمه براي ما ميزان است و بايد خودمان را با آن بسنجيم. شيخ طوسي در كتاب امالي نقل كرده است: شخصي اهل شام بود ولي آمده بود كه مدتي در مدينه زندگي كند. شام در دوران معاويه و بني اميه ،مركز تبليغات عليه اميرالمومنين و ائمه بود. اصولا مردم شام نگاه خوبي به اهل بيت نداشتند. اين فرد جذب امام باقر(ع) شده بود. و در جلسات حضرت شركت مي

ص: 2700

كرد. او به امام مي گفت كه من بيشتر از همه با شما فاصله ي فكري و اعتقادي دارم. عقيده ام اين است كه اگر بخواهم بنده ي خوبي براي خدا و رسول باشم، بايد با شما دشمن باشم. ولي دو ويژگي در جلسات شما وجود دارد كه من جذب جلسات شما شده ام. يكي بحث هاي خوب علمي است و ديگر اينكه اخلاق خوب شما مرا جذب كرده است. حضرت به او فرمود: چيزي بر من مخفي نيست ،تو به جلسات ما بيا. او مدتي به جلسات امام مي آمد تا اينكه بيمار شد. او به دوستانش وصيت كرد كه وقتي من از دنيا رفتم بگوييد كه نماز جنازه را امام باقر(ع) بخواند. اما در مسجد نماز مي خواندند كه خبر فوت اين مرد را به امام دادند و وصيتش را هم گفتند. امام به خانه برگشتند و دوباره وضو گرفتند و به مسجد برگشتند. دو ركعت نماز خواندند و مدت طولاني دعا خواندند و يك سجده ي طولاني انجام دادند. بعد به منزل فوت شده رفتند. بدن پيچيده شده آماده ي نماز بود. امام باقر (ع) او را صدا زدند ،ميت زنده شد و نشست. آقا فرمود كه او زنده است برايش غذايي بياوريد. امام به منزل رفت و او بلافاصله به نزد امام رفت و در خلوت گفت: من شهادت مي دهم كه شما ولي و حجت خدا هستيد. امام فرمود :علت تغيير نظر شما چيست؟ مرد گفت: وقتي جان از بدن من بيرون آمد، شنيدم كه منادي ندا داد كه روح را به بدنش برگردانيد آنرا امام باقر(ع) از ما خواسته

ص: 2701

است. او يكي از اصحاب امام باقر(ع) شد. در اين داستان دو نكته وجود دارد. در پايان اين داستان حديثي از امام باقر(ع) دارد كه شبيه آن در خطبه 154 نهج البلاغه و در كلمات پيامبر هم وجود دارد. امام فرمود :مگر نمي داني خدا بندگانش را دوست دارد و اگر كار بدي مي كنند، خدا با آن كار مخالف است نه با خود بنده . يعني ما دشمن شما نيستيم. خدا با كسي دشمني ندارد. من مي خواستم دست شما را بگيرم و برگردانم. اين داستان بايد نگاه ديني ما را عوض كند. ما بايد جاذبه ي امام را در زندگي مان پياده كنيم. اميرالمومنين در نهج البلاغه دارد: شما كه خودتان را خوب مي دانيد، وظيفه ي شما اين است كه به گناهكاران با محبت نگاه كنيد و دست آنها را بگيريد. كسي كه كار بدي كرده است بايد روزي برگردد. پس ما بايد يقين داشته باشيم كه خدا ما را دوست دارد .در روز عرفه فرصت خوبي است كه نماز توبه اميرالمومنين خوانده شود. كه اين نماز يكي از اعمال روز عرفه است. اين نماز دو تا دو ركعت است. در هر ركعت بعد از حمد پنجاه مرتبه سوره توحيد خوانده مي شود. امام صادق(ع) مي فرمايد: كسي كه اين نماز را بخواند صورتش را برنمي گرداند مگر اينكه خداوند تمام گناهانش را آمرزيده باشد. ما بايد باور كنيم كه خدا ما را دوست دارد ولي خدا با معصيت ما مخالف است. در روزعرفه برنامه ريزي كنيد كه بتوانيد دعاهاي اين روز را بخوانيد .در روايت داريم :اگر كسي درماه رمضان آمرزيده

ص: 2702

نشد بايد منتظر باشد تا روز عرفه. ائمه تك بُعدي نبوده اند. مثلا ما در كارهاي علمي موفق هستيم ولي در عبادت و بندگي كوتاهي مي كنيم يا اينكه در عبادت موفق هستيم ولي در رسيدگي به فقرا كوتاهي مي كنيم. امام باقر (ع) مُحرم شدند و به مسجدالحرام آمدند. فردي همراه حضرت بود. ايشان مي گويد :به محض اينكه امام به مسجدالحرام رسيد ،با صداي بلند گريه كردند و همه متوجه امام شدند.من به امام گفتم كه كمي آرامتر گريه كنيد، همه دارند شما را نگاه مي كنند. امام فرمود: اينجا خانه ي خداست و انسان بايد ميل صاحبحانه را در نظر بگيريد نه ميل ميهمان ها را. بعد امام طواف كردند و در پشت مقام ابراهيم دو ركعت نماز خواندند و بعد از نماز سر به سجده گذاشتند و آنقدر گريه كردند كه زمين پر از اشك هاي امام شد. امام مي فرمايد: نزديكترين حالت بنده به خدا، داشتن چشم گريان در سجده است. ويژگي ديگر امام اين بود كه در رسيدگي به فقرا و مسائل اجتماعي غفلت نمي كردند. وقتي براي امام ميهمان مي آمد حضرت پذيرايي مي كردند و وقتي ميهمان مي خواست برود امام به ميهمان خرجي و لباس هم مي دادند. فردي به امام گفت كه ديگر چرا خرجي و لباس مي دهيد؟ امام فرمود :دنيا خوبي ندارد جز اينكه انسان به ديگران خدمتي انجام بدهد. آيا روزي كه ما به كسي خدمت مي كنيم بيشتر لذت مي بريم يا وقتي به خودمان خدمت مي كنيم؟ پيامبر در روز عيد قربان دو تا قرباني انجام مي دادند. از امام

ص: 2703

سوال كردند كه چرا دو تا قرباني؟ پيامبر فرمود: يكي به نيت خودم و يكي به نيت فردي از امتم كه دلش مي خواهد قرباني انجام بدهد ولي نمي تواند. بعضي از علما گفته اند كه قرباني كردن واجب است ولي فتواي مشهور،قرباني كردن را مستحب مي داند ولي روي اين مستحب خيلي تاكيد شده است. همه قرباني كنند مخصوصا كساني كه سال هاي گذشته در مكه بوده اند. سعي كنيد كه در اين روز فقرا محصوصا فقراي خويشاوند را فراموش نكنيد. شما مي توانيد قرباني را بصورت شراكتي انجام بدهيد. ما بايد اين نگاه ها را تقويت كنيم. امام باقر(ع) فرمود: بندگان خدا دو دسته هستند. عده اي مثل باران مي مانند و مايه ي بركت هستند (يعني خودشان زندگي مي كنند و عده اي هم به بركت آنها زندگي مي كنند. اگر شما پول نداريد مي توانيد با زبان تان كمك كنيد. خيلي ها هستند كه از نظر مالي ثروتي نداشت ولي اعتبار داشت و واسطه ي خير مي شدند) و عده اي هستند كه از رحمت خدا دورهستند ،نه خودشان زندگي مي كنند و نه مي گذارند ديگران از آنها بهره اي بيرند. آنها مثل ملخ مي مانند. يعني وقتي به جايي مي رسند همه چيز را از بين مي برند. امام فرمود: اگر به فقيري كمك مي كنيد به بهترين اسم آنها را صدا بزنيد يعني تكريم واقعي بكنيد. اگر تحقيري در كار خير باشد، ثواب آن از بين مي رود. سوال – صفحه 479 قرآن كريم را توضيح بفرماييد. پاسخ – در اين صفحه داريم: كفار مي ترسيدند كه اگر

ص: 2704

افرادي آيات قرآن را بشنوند تحت تاثير قرار بگيرند بخاطرهمين مي گفتند كه وقتي پيامبر قرآن مي خواند شلوغ كنيد تا صداي قرآن را نشنويد. اين حرف كفر است كه حتي حاضر نيست صداي پيامبر را بشنود. حتي گاهي مي گفتند كه پنبه در گوش تان بگذاريد كه تحت كلام سِحر پيامبر قرار نگيريد. اگر انسان حرف حق را بشنود حتما در او اثر مي گذارد. اگر شما از عالِمي خوش تان نمي آيد به حرف هاي او گوش بدهيد زيرا روزي به درد شما مي خورد. اگر شما از روحاني خوش تان نمي آيد اشكالي ندارد شما به مجلس او برويد و حرف حق را بشنويد. زيرا حرف حق تاثير دارد و نشست و برخاست با عالم تاثير دارد. ممكن است كه در يك جلسه ي دعا قلب انسان تكان بخورد و انسان تغيير كند. پس حرف خوب را بشنويم و در جلسات خوب شركت كنيم. كتاب امامت و رهبري نوشته ي شهيدمطهري است. كتاب امامت در ده درس نوشته ي آيت الله مكارم شيرازي است. سه شب ديگر فرصت داريد كه نماز دهه ي اول ذيحجه را بخوانيد. اين نماز بين نماز مغرب و عشا خوانده مي شود تا در ثواب حاجيان شريك باشيم. نماز اين ماه خوب است ولي بايد قرباني هم انجام بدهيد. امروز هفتم ذيحجه است و روزي است كه امام حسين (ع) در شهر مكه خطبه خواند و فردا به سوي كربلا حركت كرد. امام در اين خطبه مي فرمايد: هر كس حاضر است خون قلبش را تقديم كند ،هر كس آماده ي لقاءالله است با ما حركت كند،

ص: 2705

من فردا حركت خواهم كرد. نَيِر تبريزي اين خطبه را به صورت شعر زيبايي درآورده است : اي گروه هر كه ندارد هواي ما سرگيرد وبرون رود از كربلاي ما اين عرصه نيست جلوه گرروبَه وگراز شيرافكن است باديه ابتلاي ما تادست ورو به خون نَشُست اسمي نيافت كس راه طواف در حرم كبرياي ما ما پروريم دشمن ودر خون كشيم دوست كس را وقوف نيست زچون و چراي ما ناداده تن به زاري و ترك سر نتوان قدم گذاشت به خلوت سراي ما ما را هواي سلطنت مُلك ديگر است كين عرصه نيست درخور فَّر هماي ما هشتم ذيحجه را يوم الترويه مي گويند يعني روزي كه براي حاجيان آب مي بردند.امام در اين روز حركت كردند. به يوم الترويه محمل ببستند خواتيم جملگي در آن نشستند همه قربانيان كعبه ي دل برون خرگه زدند از كعبه ي گِل حرم را از حرم كردند بيرون همه گشته اند در دشت و هامون كساني را كه درعالم پناهند بيرون كردند از بيت خداوند امام حسين(ع) چهار ماه در مكه بودند. و همه انتظار داشتند كه كاروان به سوي عرفات برود. وقتي در روز نهم حاجيان در عرفات جمع شدند، ديدند كه آن قافله به عرفات نيامد و به طرف كربلا حركت كرد. شهريار تبريزي : شيعيان ديگر هواي كربلا دارد حسين روي دل باكاروان نينوا دارد حسين ازحريم كعبه ي جدش به اشكي شُست دست مروه پشت سر نهاداما صفا داردحسين مي بَرد همراه خود هفتاد و دو ذبح عظيم بيش از اينها حرمت كوه منا دارد حسين احمدي ميانجي در روضه ها خيلي گريه

ص: 2706

مي كردند. وقتي به اين بيت شعر مي رسيدند ديگر نمي توانستند اين شعر را ادامه بدهند : بردن اهل حرم دستور بود و سِّر غيب ورنه اين بي حرمتي ها كي روا داردحسين در اين كاروان يك پسر چهارساله بود كه ايشان امام باقر(ع) بودند. حادثه ي كربلا در سال 61 بود .ايشان حوادث كربلا را ديده اند و در حوادث كوفه و شام حضور داشتند. امام چهار ساله به يزيد جمله اي فرمودند كه يزيد از كشتن اهل بيت صرف نظر كرد. اگر عده اي با هم شريك مي شوند و گوسفندي قرباني مي كنند ،هر كدام از آنها ثواب قرباني كردن يك گوسفند را خواهند برد. سيدالشهدا همه ي خانواده شان را در كربلا قرباني كردند. حضرت ابراهيم مي خواست اسماعيل را قرباني كند .خطاب شد كه لازم نيست. همين مقدار كافي است. قرباني اصلي كه بايد قرباني اش را انجام بدهد سيد الشهدا با علي اكبرش است. ما بجاي اسماعيل يك ذبح عظيم به اسماعيل داديم. اگر قوچي قرباني كرده است آيا اين قرباني عظيم است؟خير. بعد از اينكه قرار شد اسماعيل قرباني نشود جبرئيل آمد و روضه ي كربلا را براي حضرت ابراهيم خواند و چنان تأثري در قلب ابراهيم بوجود آمد كه فرمود :اگر من اسماعيل را قرباني كرده بودم اين قدر متاثر نمي شدم. آنها فرزند قرباني كردند. به ما گفته اند كه يك گوسفند قرباني كنيم تا تربيت بشويم.

92-07-14

92/7/14 سوال – در مورد تعريف امامت از نظر شيعه توضيحاتي بفرماييد. پاسخ- تعريف امامت در نگاه عامه و اهل سنت با تعريفي كه در نگاه اهل بيت

ص: 2707

است متفاوت است. در آن تعريف امامت را در حد حكومت و جانشيني پيامبر و رهبري جامعه ي اسلامي مي دانند. اهل سنت تعريف مشهوري دارند كه امامت را اين طور تعريف مي كنند: جانشيني پيامبر رياستي است در امور ديني و دنيايي مردم و با انتخاب مردم است. يعني مردم اجتماع مي كنند و فردي را جانشين پيامبر مي كنند كه كار اين جانشين رهبري حكومت اسلامي است. در همه ي دنيا اداره جامعه نياز به يك رئيسي دارد و در حكومت اسلامي هم يك رهبري براي اداره جامعه ي اسلامي لازم است كه مردم بايد او را انتخاب كنند. اين رهبر نياز به عصمت و علم غيب و علم خاصي ندارد. مثلا رئيس جمهور نبايد حتما عصمت و علم غيب داشته باشد . كتاب تمهديد نوشته ي باقِلاني است و چاپ بيروت است. نويسنده ي اين كتاب هزار سال پيش زندگي مي كرده است. در اين كتاب داريم :اين رهبر لازم نيست معصوم باشد و علم غيبت داشته باشد و لازم نيست كه شجاع ترين مردم باشد. دليلش اين است :كساني كه بعد از پيامبر جانشين بودند گفتند كه ما عصمت نداريم و لازم نيست كه در علم سرآمد باشيم.( خليفه دوم بارها مي گفت كه اگر اميرالمومنان در مسائل علمي به فرياد من نمي رسيد،من از بين مي رفت)رهبر اسلامي درعلم و دانش هيچ تفاوتي با مردم ندارد. فقط بايد تدبير حكومتي را بداند. (علامه اميني در كتاب الغدير در جلد هفتم هم اين مطلب را كامل نقل كرده است) اين امامي كه ما معرفي مي كنيم بركنار نمي شود به فساد

ص: 2708

و ظلم و در صورت فساد و ظلم بايد او را موعظه كرد. الان در همه ي خطبه هاي نمازجمعه ي مدينه و مكه دعا مي كنند كه خدايا امام ما را حفظ كن. آنها امروز به ملك عبدالله امام مي گويند و ديروز به ملك فهد امام مي گفتند و فردا به ... تعريف امام در مكتب اهل بيت اين است كه جانشين پيامبر فقط رهبري يك جامعه ي اسلامي را بعهده ندارد .و مردم او را انتخاب نمي كنند. آنها يك مقام بالاتر براي امام قائل هستند و مي گويند كه امام يك مرجعيت ديني دارد. پيامبر در آن 23 سال فرصت پيدا نكردند كه تمام جزئيات و احكام ديني را بيان كنند .پيامبر در 13 سالي كه در مكه بودند در اوج فشارها واذيت ها بودند كه كل مسلمانان 400 نفر بوده اند و عده اي از آنها به حبشه مهاجرت كرده بودند. در ده سال مكه پيامبر مشغول جنگ بودند كه آنها بر پيامبر تحميل مي كردند. شهيد مطهري مي نويسد: اگر پيامبر در اين 23 سال مشكلاتي هم نداشتند و مثل يك معلم هر روز احكام ديني را بيان مي كردند، باز هم فرصت گفتن تمام احكام را نداشتنند. با توسعه ي حكومت اسلامي و پيدا شدن مسائل جديد بعد از پيامبر چه بايد كرد ؟ در نگاه اهل بيت فقط حكومت در دست امام نيست بلكه مرجعيت ديني دست امام است. اما بايد كسي باشد كه بتواند به همه ي سوالات مردم پاسخ بدهد. اهل سنت وقتي جواب حكمي را ندارند و در بيان پيامبر هم نبوده است سراغ

ص: 2709

قياس مي روند. يعني اگر پيامبر چيزي را گفته حلال است آنرا مسئله را با گفتگوي پيامبر قياس مي كنند. پيامبر فرمود :من بعد از خودم دو چيز گرانبها در ميان شما به امانت مي گذارم، كتاب خدا و عترتم را .قرآن معصوم است و كلامش حق است. پس اگر قرآن معصوم است، اهل بيت هم معصوم هستند و كلام شان حق است. پس از ديد اهل بيت مرجعيت ديني با امام است. اميرالمومينن فرمودند :پيامبر قبل از مرگ شان هزار باب علم به من ياد دادند كه از هر باب آن هزار باب باز مي شد. ما اميرالمومنان را معصوم مي دانيم. يك رئيس جمهور نيازي به معصوميت ندارد اگر فقط بخواهد رهبري حكومت را داشته باشد. ولي نياز ديني مردم چه مي شود ؟پس مرجعيت ديني مردم با امام و جانشين پيامبر است. در قرآن داريم كه امروز دين را بر شما كامل كرديم ،نعمت را بر شما تمام كرديم و دين اسلام به شما داده شد و كفار نااميد شدند. چه روزي است كه اين ويژگي ها را داشته باشد؟ آن روز جز غدير چه روزي مي تواند باشد؟ آيا روزي كه پيامبر مكه را فتح كرد يا مهاجرت كرد مي تواند اين روز باشد؟ خير. شئوني كه ما در زيارت جامعه ي كبيره مي خوانيم براي امامي است كه عصمت دارد و داراي مرجعيت ديني مردم است. مسائل جديد جامعه ي ديني را بايد امامي جواب بدهد كه داراي عصمت باشد. امام كسي است كه بتواند همه ي مسائل و مشكلات را براي ما بيان كند. وقتي ما به زيارت امام

ص: 2710

مي رويم مي گوييم: شما صداي ما را مي شنوي، كلام ما را پاسخ مي دهد، جايگاه ما را مي داني و از درون ما خبر داري و اعمال ما بر امام عرضه مي شود. در كتاب كافي و در كتاب هاي شيخ صدوق داريم :امام رضا(ع) تازه به مرو آمده بودند، فردي به امام گفت: وقتي ما در مسجد جامعه بوديم ،مردم در مورد امامت مي گفتند كه جانشيني پيامبر در حد يك رياست است و مردم بايد امام را انتخاب بكنند. امام رضا(ع) هفتاد ويژگي براي امام مطرح كردند. حضرت امير مي فرمود كه از من بپرسيد قبل از اينكه من از ميان شما بروم. خلفاي ديگر ادعاي معصوميت نداشتند زيرا خودشان را حاكم مي دانستند ولي خودشان را اعلم از ديگران نمي دانستند. مهمترين شأن امام پاسخگويي به نيازهاي علمي است البته حكومت ديني و رهبري ديني هم با امام است .در زمان پيامبر كسي را بعنوان رهبر جامعه انتخاب نمي كردند و نمي گفتند كه پيامبر فقط نيازهاي علمي ما را پاسخ بدهد. با مقام عصمت پيامبر اين حرف ها مطرح نبود. اگر امام معصوم است،اعلم ترين و با تقواترين مردم است و همان شئون پيامبر(به جز وحي) را دارد، پس بايد حكومت و مرجعيت ديني مردم را بعهده داشته باشد. آيت الله بروجردي كتاب ها و رساله هاي فراواني نوشته اند كه اين حديث ثقلين در آن نوشته شده است. همان طور كه كسي در مورد قرآن بحثي ندارد در مورد عترت هم نبايد بحثي داشته باشد زيرا اين قرآن وعترت درحديث ثقلين در رديف يكديگر آورده شده است. در

ص: 2711

زيارت جامعه ي كبيره بيش از دويست ويژگي براي امام آمده است . امام رضا(ع) در جواب آن فرد فرمود :امامت بالاتر از اين است كه مردم با عقل خودشان انتخاب كنند.( در قرآن داريم: ابراهيم مقام خليل الرحماني و پيامبري را داشته بعد امام مردم شده است.و مي گويد كه امامت به ظالمين نمي رسد) امامت جانشيني پيامبر و ادامه ي كار پيامبراست. مقام عصمت دارد و علم وافر دارد. و خداوند اين علم را به آنها داده است .انبياء و پيامبران به مكتب نرفته اند .امام رضا (ع) به چند آيه در قرآن اشاره كردند: سوره يونس آيه 25 مي فرمايد :چه كسي براي امامت مي تواند بهتر باشد؟ آيا كسي كه مي تواند دست ديگران را بگيرد، يا كسي كه نياز به هدايت ديگران دارد؟ حضرت امير يك بار از كسي سوالي نكرده است. و همه نيازمند علم ايشان بوده اند. سوره بقره آيه 269 مي فرمايد : و من يعطي ا لحكمه ... خدا اين حكمت را عطا مي كند. سوره بقره آيه 249 مي فرمايد: ان الله الصطفاكم عليكم... خداوند طالوت را انتخاب كرد زيرا او در علم و قدرت برتر بود. سوال – در مورد امامت امام جواد(ع) توضيحاتي بفرماييد. پاسخ - در تعريفي كه ما از امامت داريم : خدا امامت را تعيين مي كند، آنها مقام عصمت دارند، علم و دانش بي پايان دارند و اين علم را از پيامبر گرفته اند، پس ديگر سن دخالتي در امامت ندارد. اگر امامي در هفت سالگي به امامت رسيد ديگر اشكالي ندارد ؟زيرا امام نمي خواهد به مكتب برود

ص: 2712

و درس بخواند يا دوره ببيند تا رشد پيدا كند. آيا پيامبر،حضرت موسي و حضرت عيسي دوره ديده بودند؟ ما امامت را ادامه ي پيامبري مي دانيم. پس فرق مهم تعريف امامت ما با اهل سنت اين است كه سن در آن دخالتي ندارد. شخصي بنام علي بن اثبات مي گويد :ديدم مردم دارند دور كسي مي گردند و او را بعنوان امام مي شناسند. تيزبينانه نگاه كردم كه ببينم چطور با اين سن كم ،مردم به او امام مي گويند. تا اين فكر به ذهن من آمد ،امام جواد(ع) فرمود :امامت با نبوت چه فرقي دارد ؟ يكي از شئونات امام اين است كه ضمائر ما را مي داند و جواب ما را مي دهد و صداي ما را مي شناسد. پايين تر شأن يك امام رهبري جامعه ي اسلامي است و بالاترين آن داشتن مرجعيت ديني است. مگر حضرت عيسي در گهواره صحبت نكرد و حضرت يحيي در كودكي به مقام پيامبر نرسيد. قاسم بن عبدالرحمن مي گويد كه من امامت امام جواد(ع) را قبول نداشتم. و زيدي مذهب بودم. در بغداد ديدم كه مردم فردي را احترام مي كنند و برايش راه باز مي كنند و دستش را مي بوسند. ديدم كه او امام جواد(ع) است در سن خيلي كم .پيش خودم گفتم :خدا لعنت كند آنها را كه معتقد به امامت اين آقا هستند. به محض اينكه اين فكر در ذهن من آمد، امام اين آيه 24 سوره قمر را فرمودند كه در مورد مشركين است كه به پيامبر مي گفتند كه ما يك بشري را مثل خودمان پيدا مي كنيم.

ص: 2713

چرا او پيامبر ما باشد؟ من تعجب كردم و فكر كردم كه اين آقا ساحر است . بعد حضرت آيه بعدي را خواندند :به پيامبر نسبت سِحر مي دادند. فردي گفت: وقتي من امام را در بغداد ديدم، گفتم :امام عجب زندگي خوبي دارد و ديگر به مدينه بر نمي گردد. به محض اينكه اين به ذهن من آمد امام سرش را پايين انداختند و بعد فرمودند: اشتباه مي كنيد. اگر مي گذاشتند من در حرم پيامبر باشم با يك نان جو و نمك براي من بهتر بود. شخصي دوسال در مدينه اقامت داشت فقط براي اينكه رواياتي را كه از علي بن جعفر( برادر امام هفتم و فرزند امام ششم) ياد بگيرد. در ميان فرزندان ائمه ،مقام علي بن جعفر بسيار بالاست. علي بن جعفر بالاي صد سال سن داشت و تا زمان امام جواد(ع) زندگي مي كرد. علي بن جعفر مي گويد: يك روز كه در جلسه ي علي بن جعفر نشسته بوديم كه روايت ياد بگيريم امام جواد(ع) از در مسجد نبي وارد شد. امام حداكثر بيست سال داشتند. من تا امام را ديدم از جا پريدم و در محضر امام دويدم، دست امام را بوسيدم و احترام كردم. امام فرمود: عموجان، بنشينيد، رحمت خدا بر شما باد. او گفت تا شما ننشينيد من نمي نشينم.( امام جواد(ع) هرروز به مسجد النبي مي آمدند و در خانه ي حضرت زهرا(س) دو ركعت نماز مي خواندند و برمي گشتند). من ايستادم تا امام نمازش را خواند و وقتي امام رفت درس را شروع كردم. شاگردان گفتند كه تو عموي پدر ايشان هستي و

ص: 2714

صد سال سن داري ،چرا اين كارها را مي كني؟ من گفت: اگر خدا مرا شايسته ي امامت ندانست و او را شايسته ي امامت دانست ،من منكر فضيلت او باشم ؟ پس بايد به او احترام بگذارم. من خادم امام جواد(ع)هستم. اين افراد مي دانستند كه جانشين پيامبر فقط امامت نيست بلكه مرجعيت علمي و ديني هم هست بود. سوال – در مورد اعمال ماه ذيقعده توضيحاتي بفرماييد. پاسخ - امروز آخر ماه ذيقعده است و مي توانيد نماز يكشنبه ي ماه ذيقعده را هم بخوانيد. از امشب هم كساني كه مي خواهند در ثواب حاجيان شريك باشند، در تمام شب هاي اين دهه، دو ركعت نماز در بين نماز مغرب وعشا بخوانند. بعد از حمد و يك مرتبه توحيد آيه وَ واعدنا موسي ثلاثين ليلة و اَتمَمناها بعَشر فَتَمّ ميقاتُ رَبه اربعينَ ليلةً و قال موسي لاخيه هارونَ اخلُفني في قومي و اَصلَح و لا تَتَّبع سبيلَ المُفسدين را بخوانند. اين نماز معروف به نماز واعدنا است. فردا اول ماه ذيحجه است. دراول ماه ذيحجه نماز توبه اميرالمومنين را بخوانيد. خدايا به حق امام جواد(ع) همه جوان هاي ما را در پناه امام زمان(عج) حفظ بفرما و مشكلات شان را برطرف و دل شان را شاد كن.

92-07-07

92/7/7 سوال – در مورد اسامي قيامت( سوره ممتحنه آيه سوم ) توضيحاتي بفرماييد. پاسخ – يكي از اسامي قيامت كه 68 بار در قرآن آمده است يوم القيامه است. خدا در سوره ممتحنه آيه سوم مي فرمايد: در روز قيامت فرزندان و خويشاوندان به درد شما نمي خورند، خدا بين شما جدايي ايجاد مي كند.

ص: 2715

علامه طبرسي در مجمع البيان دارد كه بعد از جنگ بدر،(اولين جنگي كه مشركين براي از بين بردن سملمانان از مكه به مدينه آمدند ولي شكست سختي خورند. در جنگ بدر پيامبر و ياران شان پيروز شدند) زني بنام ساره از مكه به مدينه آمد. او پيامبر را مي شناخت. پيامبر به او فرمود :مسلمان شده اي كه به مدينه آمده اي؟ او گفت :خير. پيامبر فرمود :هجرت كرده اي و مي خواهي در مدينه زندگي كني ؟او گفت :خير. من نياز به كمك مالي داشتم و آمده ام كه از شما تقاضاي كمك كنيم. كار اين زن در مكه آوازه خواني بود. او براي جوانان مكه آواز مي خواند و پول مي گرفت. حضرت فرمود: مگر جوانان مكه به تو پول نمي دهند؟ او گفت: بعد از جنگ بدر كه تلخي شكست را چشيده اند مجلس عيش و نوش آنها بهم خورده است. و كسي سراغ من نمي آيد. پيامبر بدون معطلي دستور دادند كه پولي خوبي به او بدهند. حتما پيامبر او را به اسلام دعوت كرده ولي او نپذيرفته زيرا اسلام اجباري نيست. مسلمان مهاجري بنام حاطب اين خانم را بصورت مخفيانه صدا زد و گفت كه من پولي به تو مي دهم و تو هم نامه اي را براي مشركين قريش ببر. در آن روزها پيامبر در جريان فتح مكه بودند. او در نامه مي نوشت كه بدانيد پيامبر مي خواهد مكه را فتح كند. به محض اينكه اين زن رفت .جبرئيل به پيامبر خبر داد كه اين زن دارد چنين نامه اي را مي برد. پيامبر حضرت علي (ع)و عمار

ص: 2716

ياسر را فرستادند تا اين نامه را از زن بگيرد ولي او گفت كه نامه اي ندارد. بالاخره او اعتراف كرد و نامه را برگرداند. پيامبر حاطب را خواست و فرمود :اين چكاري بود كه كردي؟ او گفت: من مسلمان واقعي هستم و منافق هم نيستم. من مي دانستم كه اين نامه ي تاثيري در كار آنها ندارد. و شما پيروز هستيد. همسر و فرزندان من در مكه بودند و من خواستم با اين كار آنها درامان باشند. فردي گفت كه بگذار من او را مجازات كنم ولي پيامبر قبول نكرد زيرا او جزو رزمندگان بود. پيامبر او را بخشيدند و بخاطر اين داستان ،آيه ي سوم سوره ي ممتحنه نازل شد. پس اگر عزيزترين افراد خانواده ي شما در مسير حق نيستند بخاطر آنها خودتان را جهنمي نكنيد. بعضي ها مسلمان خوبي هستند نماز مي خوانند، روزه مي گيرند و زكات مي دهند ولي همسر و فرزندان آنها را به مسير خلاف مي برند. ما در بعضي از امتحانات زندگي موفق هستيم. ولي گاهي علاقه شديد به خويشان و فرزند و همسر، ما را در مسيري مي اندازد كه مي دانيم خدا از آن راضي نيست. بايد علاقه باشد ولي بايد محدود ه ي آن رعايت بشود. ما سه آيه هشدار در مورد فرزندان و همسران داريم: در سوره انفال آيه 28، خدا مي فرمايد: مواظب باشيد كه فرزندان شما وسيله ي آزمايش هستند، درسوره منافقين آيه 9 خدا مي فرمايد: محبت به فرزندان شما را از ياد خدا غافل نكند ،درسوره تغابن آيه 14 خدا مي فرمايد: بعضي ازهمسران و فرزندان شما دشمنان

ص: 2717

شما هستند. ما بايد به فرزندان و همسران مان مهرباني كنيم ولي اگر در راهي از ما تقاضايي كردند كه خلاف جهت حق بود ،نبايد آنرا بپذيريم. مردي روزي حلال دارد ولي مي بيند كه انتظارات فرزندانش برآورده نمي شود.بنابراين به دنبال روزي حرام مي رود. خيلي از كساني كه دچار حرام خواري هستند بخاطر فشارهايي است كه در خانه مي بينند. البته بعضي از مردها هم هستند كه خودشان دنبال مال اندوزي هستد. بعضي از پدرومادرها متدين هستند ولي مجالس عروسي فرزندان شان همراه با گناه است و مي گويند كه ما نمي توانيم به فرزندان مان بگوييم كه فلان كار را نكن. اگر شما بخاطر علاقه به فرزندان و همسر گرفتار گناه شديد بدانيد كه آنها در قيامت به درد شما نمي خورند.حتي محبت به فرزند و همسر هم وسيله ي آزمايش است و نبايد آنها ما را سرگرم كنند كه دنبال دين نرويم . حضرت علي(ع)مي فرمايد: بيشتر فكر خودت را به زن و فرزندان قرار نده يا آنها از بندگان خوب خدا هستند كه خدا مواظب آنهاست و يا آنها دشمن خدا هستند، چرا براي دشمن خدا دل مي سوزانيد؟ در كتاب فضيلت هاي فراموش شده كه شرح حال آخوند ملاعباس تربتي است و نوشته ي پسر ايشان، آقاي راشد است داريم :(ايشان اهل تربت حيدريه و شهر كاريزك بوده اند. فرزند ايشان آقاي راشد هم انسان فوق العاده اي بودند. امام در درس هايشان از ايشان تعريف مي كردند.) من پدر بزرگي داشتم كه از دنيا رفت. وارث ايشان پدر و عمه ام بودند. پدرم به خواهرش گفت كه هر

ص: 2718

چه مي خواهي از سهم خودت بردارد. بعد پدرم تمام ثروتي كه از پدرش به ارث رسيده بود را بعنوان خمس، زكات و ردمظالم به فقرا و در راه خدا داد. از اين فرزندان خيلي كم پيدا مي شود. اين اولادها به درد مي خورند. ما نمي دانيم كه بعد از مرگ چقدر فقير هستيم. آيت الله خرازي نوشته اند كه وقتي پدر ملاحبيب الله رشتي از دنيا مي رود،ايشان طلبه بودند و تمام نمازهاي پدرشان را قضا مي كنند.(احتياط اشكالي ندارد) بعد كه مجتهد مي شوند يك بار ديگر نمازهاي پدر را قضا مي كنند. اينها به افسانه بيشتر شبيه است. بعضي ها به وصيت پدر در مورد قضاي نمازها هم عمل نمي كنند. يازده فرزند نزد آقاي مجتهد تهراني آمدند و گفتند كه نماز و روزه ي زيادي بر گردن پدر ما است ولي ما نمي خواهيم آنها را ادا كنيم و پدرم وصيت هم نكرده است. يكي از فرزندان گفت كه اگر ما اين كار را نكنيم چه مي شود .ايشان گفت :پدر شما در آنجا مي سوزد. او گفت: اگر پدر ما تنها بسوزد بهتر است يا ما يازده تا در اينجا بسوزيم؟ بعضي نگاه ها اين طوري است. اينها اولادهايي هستند كه در قيامت به درد ما نمي خورند. پس مواظب باشيم كه بخاطر فرزندان و همسران خودمان را جهنمي نكنيم. بعد از مرگ پدر و مادر كسي در كنار قبر آنها خيمه نمي زند . آقاي احمدي ميانجي مي گفتند كه محبتي كه ما به بچه داريم قابل مقايسه با محبتي كه بچه به پدر و مادر دارد، نيست.

ص: 2719

يكي از دوستان هميشه در منبر اين دعا را مي كرد: خدايا ما را محتاج روز نوبتي نكن. گاهي اوقات عمر پدر و مادر زياد مي شود يا زمينگير مي شوند .فرزندان نوبت مي گذارند كه هر روز يكي از آنها مراقبت كند.بالاخره آنها هم خسته مي شوند.روايت داريم كه ما بايد دعا كنيم كه زمين گير نشويم. گاهي فرزندان آرزوي مرگ پدر و مادر را دارند ولي مي گويند كه خدا پدرم را نجات بدهد. گاهي پدر و مادر چندين سال فرزندي را كه فقط حيات نباتي دارد نگه داري مي كند و به او عشق مي ورزند. ما چقدر سر قبر پدر و مادرمان مي رويم يا براي آنها خيرات يا صدقه مي دهيم؟ اكثرا كمتر به ياد آنها هستند با اينكه پدر ومادر پنجاه سال براي آنها كار كرده اند. اگر جواني از دنيا برود، پدر و مادر از شدت محبت زياد، از بين مي روند. سوال- صفحه 465 قرآن كريم را توضيح بفرماييد. پاسخ – قرآن سفارش مي كند از قرآن پيروي كنيد و به آن عمل كنيد نكند كه روز قيامت حسرت بخوريد. در سوره زمر شش بار كلمه ي يوم القيامه در آيات 15،24 ،31 ،47 ،60 ،67 آمده است. در آيه 60 داريم كه در روز قيامت عده اي چهره شان سياه است .در جهنم جايي براي متكبرين نيست . در سوره آل عمران آيه 106 و107 خدا مي فرمايد: در قيامت عده اي با چهره سفيد و عده اي با چهره ي سياه وارد مي شوند. به كساني كه با چهره ي سياه وارد مي شوند گفته

ص: 2720

مي شود: شما كه مومن بوديد ،دوباره كافر شديد؟ سفيد رويان نه ،آنها در رحمت خدا بسر مي برند. در كتاب كافي ،من لايحذر شيخ صدوق و ملحقات كتاب مفايتح داريم كه هرگاه حضرت علي(ع) وضو مي گرفتند اين دعا را مي خواندند: خدايا در روز قيامت صورت مرا سفيد بگردان و آن روزي كه همه چهره ي سفيد دارند، من با چهره ي سياه وارد محشر نشوم .اين دعاي وضو براي اميرالمومنين است. بايد بدانيم كه فقط دعا كافي نيست و بايد قدم برداشت. حضرت فقط دعا نمي كردند. ما گاهي دنبال كارهاي آسان مي گرديم. مثلا وقتي پدر و مادري از دنيا مي رود، نماز وحشت مي خوانيم ولي پيامبر فرمود: در شب اول قبر به مرده رحم كنيد با صدقه دادن. اگر صدقه نداشتيد نماز ليلة الدفن بخوانيد. پس اول براي مرده صدقه بدهيم. حضرت علي(ع) آباداني هاي فراواني كرده بودند و موقوفات زيادي هم داشتند. روزي ايشان مي خواستند نخلستاني را وقف كنند و اين طور نوشتند :من علي بن الحسين هستم و مي خواهم اين نخلستان را وقف كنم تا اينكه روز قيامت خداوند آتش را از من برگرداند. يعني به دنبال دعاي وضو، اين اعمال را هم انجام مي دادند. اگر ما بعد از مرگ پدر و مادر كاري براي آنها نمي كنيم حداقل در زمان حيات بار آنها را سنگين نكنيم. پدر و مادرها بيشتر بخاطر فرزندان به حرام مي افتند. تصميم بگيريم كه هر روز يك بار سوره ي ياسين را براي پدر و مادرمان بخوانيم. در كنار اين ،به نيت آنها به فقرا هم كمك كنيم.

ص: 2721

نماز روز يكشنبه ماه ذيقعده را فراموش نكنيد و مي توانيد اين نماز را به نيت پدر و مادر بخوانيد. براي اين نماز غسل مي كنيم و بعد وضو مي گيريم و دو تا نماز دو ركعتي مي خوانيم. 25 ماه ذيقعده روز دحوالارض (گسترش زمين از زير كعبه)است.اين روز اعمال زيادي دارد. در رساله ي ميرداماد داريم :در سال چهار روز است كه روزه گرفتن مورد تاكيد قرار گرفته است.يكي از آن روزها، 25 ذيقعده است كه روزه ي آن معادل هفتاد سال است. پس از روزه ي اين روز غفلت نكنيد ولي اگر كسي روزه ي قضا دارد نمي تواند نيت روزه ي مستحبي بكند.مرحوم ميرداماد مي نويسد: در اين روز بالاتر از عمل روزه گرفتن، زيارت امام رضا(ع) است. انشاء الله خداوند به ما توفيق عمل به دستورات دين را عنايت بفرمايد.

92-06-31

92/6/31 سوال – در مورد نااميدي از استجابت توضيحاتي بفرماييد. پاسخ – سالگرد دفاع مقدس را گرامي مي داريم. اميدواريم كه شرمنده ي شهيدان و جانبازان و رزمندگان نباشيم. و اين هفته فرصتي باشد براي ابلاغ پيام جبهه هاي نبرد به نسل دوم و سوم كه شايد خيلي خبر از آن دوران نداشته باشند. شروع ماه مهر و شروع مدارس و مراكز آموزشي را هم تبريك مي گوييم. در بعضي از پيامك ها نوشته بودند كه ما مدتي است كه از امام رضا (ع) حاجت مي خواهيم ولي هنوز آن حاجت را نگرفته ايم و كم كم داريم نااميد مي شويم. ما بايد باور كنيم كه بعضي از كارها به مصلحت ما نيست. آيت الله بهجت مي فرمود كه استاد

ص: 2722

ما آيت الله قاضي مي فرمودند: من چهل سال بود كه بعد از نماز، حاجتي از خدا مي خواستم، بعد از چهل سال برآورده نشد. بعد از چهل سال متوجه شدم كه اين كار مصلحت من نبوده است. آيت الله قاضي زندگي فقيرانه اي داشتند وعيال وار هم بودند و مي فرمودند : امتحان ما در دنيا به فقر است. آقاي احمدي ميانجي مي فرمود :از خدا اجاجت بخواهيد ولي براي خدا تكليف معين نكنيد. فردي از خدا پسر مي خواست و خدا به او دختر داه بود. اين فرد نزد امام صادق(ع) آمد و ناراحت بود. امام به او فرمود: اگر قبل از اينكه جنسيت بچه مشخص مي شد ،خدا مي گفت كه اي بنده من ،انتخاب با توست يا من،تو چه مي گفتي ؟،حتما مي گفتي :اختيار با شماست. پس خدا صلاح ما را مي داند. بيننده اي نوشته است كه من ده سال است كه از تخت پايين نيامده ام. آيت الله بهجت مي فرمودند كه فردي متوسل به امام رضا(ع) شده بود و در خواب حضرت معصومه (س) را ديد. حضرت فرموده بود كه حاجت تو برآورده شد. اين حاكي از رابطه ي عميق بين خواهر و برادر است. حضرت معصومه (س) فرموده بود كه شما خيلي اينجا گريه كرده ايد. امام رضا (ع) از گريه ي زوار و دوستانش ناراحت مي شود. اين اوج رأفت امام است. همه ي حوائج در دست قدرت الهي است .پس دعا كنيم ولي راضي به رضاي خدا باشيم. سوال – در مورد اسامي قيامت توضيحاتي بفرماييد. پاسخ – در قرآن هفتاد اسم براي قيامت

ص: 2723

آمده است: هشت اسم از اسامي قيامت در دعاي اميرالمومنين است و نُه اسم هم در سوره ي غافر است ،يوم الحسرة، يوم التغابن و يوم الندامة. نام ديگر قيامت يوم لاينطقون است يعني روزي كه اجازه نمي دهند كسي در آنجا حرف بزند و عذر خواهي كند. نام ديگر قيامت ،يوم يتذكر الانسان است يعني انسان تذكر مي دهد كه ديگر فايده اي ندارد. در سوره حديد آيه 12 و 13 داريم كه نام ديگر قيامت اين است كه نور المومنين است . نام ديگري كه در قرآن براي قيامت آمده است يوم القيامة است. در قرآن 68 بار اين نام آمده است. و هر كدام پيامي دارد. هر اسمي اشاره به يك حادثه ي قيامت است. يك سوم آيات قرآن در مورد مراحل زندگي انسان بعد از مرگ است. ما مي توانيم پنجاه سال در مورد آيات قيامت بحث كنيم. داريم :روز قيامت، روز ايستادن است. در نهج البلاغه داريم كه در روز قيامت همه با خضوع و خشوع ايستاده اند. سوره طه آيه 124 مي فرمايد: كساني كه از ياد من اعراض داشته باشند من زندگي آنها را در سختي قرار مي دهم و در قيامت كور وارد قيامت مي شوند. آيت الله طباطبايي سوالي مطرح كرده اند در مورد اينكه منظور از زندگي شان در تنگي و فشار است چيست؟ ما انسان هايي را داريم كه يادخدا در زندگي شان نيست ولي در رفاه و آسايش هستند. ايشان مي فرمايد: اين زندگي سخت مي تواند دو جهت داشته باشد: اگر كسي ياد خدا در زندگي اش نبود همه ي هم وغمش

ص: 2724

دنيا مي شود، وقتي اين اتفاق افتاد او از دنيا سير نمي شود. حرص، بخل و طمع آزارش مي دهد حتي اگر ثروتش هم زياد باشد، از دنيا لذت نمي برد. در قرآن داريم: فرعون مي گفت كه من خداي بزرگ شما هستم. حضرت موسي مي گفت كه از درجه ي خدايي پايين بيا ولي او قبول نكرد. اگر كسي ياد خدا در زندگي اش نباشد حتي اگر همه ي دنيا را هم داشته باشد ولي حرص و بخل او را آزار مي دهد . فكر نكنيد كساني كه به ياد خدا نيستند و مال زيادي دارند، در آرامش هستند. در كتاب المخلاد از شيخ بهايي داريم: پيامبر در كعبه ديدند كه فردي پرده ي كعبه را گرفته است و از خدا حاجت مي خواهد و مي گويد: خدايا به حق پرده ي كعبه حاجت مرا بده. پيامبر فرمود: خدا را به مومن قسم بده زيرا آبروي مومن از كعبه بالاتر است. پس خدا را به خودت قسم بده. آن فرد از پيامبر پرسيد: من ثروت زيادي دارم ولي مشكلي در زندگي دارم( ممكن است كه انسان مسلمان باشد ولي از زندگي اش لذت نبرد با اينكه ثروتمند است) من بقدري بخيل هستم كه وقتي از من درخواست كمك مي كنند آثارش در چهره ي ام مشخص مي شود. پيامبر فرمود كه اگر با اين وضعيت تمام عمرت را نماز بخواني و روزه بگيري باز فايده ندارد زيرا ريشه ي بخل كفر است و ريشه ي سخاوت ايمان است. پس كسي كه بخيل است ايمانش ضعيف است و اين به كفر برمي گردد. قرآن مي

ص: 2725

فرمايد كه اگر شما يك درهم در راه خدا بدهيد، مال تان هفت صد برابر مي شود. چرا ما اين كار را نمي كنيم ؟ زيرا به حرف خدا ايمان نداريم. پس انسان بخيل به كفر مي رسد. مهم نيست كه انسان ثروت داشته باشد يا نداشته باشد . ممكن است كه انسان ثروت داشته باشد ولي معيشت او تنگ باشد و ممكن است كه فقير باشد ولي از زندگي لذت برد. پس به فقر و غنا نيست. در كتاب كافي داريم كه پيامبر در منا نشسته بودند .فردي از پيامبر درخواست كمك كرد و پيامبر به او خوشه ي انگوري داد. فقير به پيامبر گفت: من پول مي خواهم. و انگور را پس داد. پيامبر فرمود: خدا به تو بدهد. فقير دوباره برگشت و گفت كه انگور را بدهيد. پيامبر فرمود :ديگرتمام شد، خدا به تو بدهد. بعد گداي دوم آمد و پيامبر سه حبه انگور به او داد. فقير گفت: شكر خدا بخاطر اين روزي .پيامبر خوشش آمد و دستان او را پر از انگوركرد. او دوباره شكرگزاري كرد و پيامبر خوشش آمد. پيامبر از خادم پرسيدند كه چقدر پول داريم؟( معمولا حجاج در منا پول زيادي با خودشان نمي آورند) او گفت: بيست درهم داريم. پيامبر بيست درهم را به اين گدا داد. گدا دوباره شكرگزاري كرد و پيامبر پيراهن خودشان را به او دادند. و گدا دوباره شكرگزاري كرد. ممكن است كه فردي فقير باشد ولي از زندگي راضي باشد. الان زندگي ها به اين صورت است كه همه اززندگي شان راضي نيستند. اگر كسي باورهاي ديني را در زندگي تقويت

ص: 2726

كند و هميشه بهياد خدا باشد از زندگي اش راضي مي شود. آيت الله بهجت مي فرمودند: آخوندخراساني درخانه بود و نيازمندي نزد او آمد .ايشان به فقير گفت كه من الان چيزي ندارم ولي همين فرش زير پاي مرا جمع كن و ببر .سريع برو تا بچه هاي من نيامدند و اعتراض نكردند. اين زندگي در آرامش است. اين افراد وقتي در اوج فقير باشند يا اوج غنا، برايشان فرقي نمي كند. جهت ديگر اين است :كساني كه به ياد خدا نيستند سه نگراني دارند كه نكند با حوادث موقعيت ما از دست برود ،مال و ثروت از دست برود. اين فرد هميشه نگران هستند. كساني كه پست و مقام دارند اگر نگاه ديني نداشته باشند يكي از نگراني هايشان اين است كه اين مقام از دست برود. اگر فردي ياد خدا باشد برايش مهم نيست كه مقام دارد يا ندارد. كتاب فضيلت هاي فراموش شده نوشته ي آخوند ملاعباس تربتي پدر مرحوم راشد است كه زندگي اين مرد در عبادت ،خدمت و تبليغ خلاصه مي شده كه البته براي ما شبيه افسانه است. ايشان كشاورز مي كرده و بعد از سه وعده نماز به منبر مي رفته و در روستاها تبليغ مي كرده و غذاش را هم با خودش مي برده. ايشان بعضي مواقع مي ديد كه زمان آبدهي زمينش است ولي فردي آب را منحرف كرده است. ايشان به فردي كه آب را منحرف كرده بود مي گفت: هر وقت زمين تو سيراب شد آب را به طرف زمين من بفرست. در نگاه ديني داشتن و نداشتن يكسان است. انسان نبايد تعلق

ص: 2727

داشته باشد. نگراني ديگر، بيماري و مرگ است. كسي كه به معاد ايمان نداشته باشد بيماري و مرگ برايش بالاترين غصه است. ما مي خواهيم در زندگي به آرامش برسيم. الان بيشترمردم جامعه ي ما آرامش ندارند زيرا از ياد خدا غافل شده اند. به هر اندازه كه از ياد خدا غافل بشويم رضايتمندي از زندگي كم مي شود. به حلال قانع نيستيم و دنبال حرام مي رويم .فردي كه به ياد خداست برايش مهم نيست كه زمان مرگ چه وقت باشد. آيت الله مجتبي طالقاني آخرين سفارشش به علامه جعفري اين بود كه تا دستت مي رسد شو كارگر .آيت الله بهجت مي فرمود: شب آخري كه ايشان مي خواست از دنيا برود ما در حجره ي ايشان بوديم. ايشان 90 سال عمر كرده بودند و به ايشان گفتند كه بگذاريد شما را به خانه ببريم. ايشان گفت :فردا خبر مرگ مرا به شما مي دهند، برويد. صبح ديديم مثل عروسي در حجله از دنيا رفته است. اگر به ما بگويند كه دو سال ديگر از دنيا مي رويد ما چكار مي كنيم ؟ مرحوم حاج آقا حسين فاطمي در قم به منبر مي رفتند و شاگرد آيت الله ملكي تبريزي بودند. امام خميني هم به پاي منبر ايشان مي رفتند. آيت الله بهجت مي فرمود :وقتي ايشان مي خواست از اين دنيا برود بستگان در كنار ايشان بودند و ايشان مي گفت: شام خورديم،نماز خوانده ايم و لااله الاالله هم مي گوييم و پيامبرهم فرموده :هر كس در آخر عمرش اين كلمه را بگويد به بهشت مي رود. اين چه حال خوبي است.

ص: 2728

من منتظر چه چيزي هستم ؟ بيايند مرا ببرند. ايشان با نشاط اين مطالب را مي گفتند. چرا انسان به اينجا مي رسد؟ بخاطر ياد خداست كه به اين مقام مي رسد. داريم كه به مجرمين مي گويند: بخوان نامه ات را يا داريم كه گناه كاران آتش را مي بييند .پس چطور مي فرمايد كه آنها كورهستند؟ مرحوم علامه مي فرمايد: حساب دنيا را با قيامت يكي ندانيد. در دنيا آتش نور دارد ولي در قيامت آتش نور ندارد و مثل ظلمت است. چنين انساني وقتي مي خواهد نامه ي اعمالش را بخواند، مي تواند ببيند. داريم كه بنده مي گويد :خدايا چرا من كور هستم درحاليكه در دنيا بينا بوده ام. ندا مي آيد: تو در دنيا آيات و نشانه هاي خدا را فراموش كردي و امروز خدا تو را فراموش مي كند سوال – صفحه 458 قرآن كريم را توضيح بفرماييد. پاسخ – آيات قبل در مورد شيطان است كه حاضر نشد به انسان سجده كند و از بهشت رانده شد. شيطاني كه شش هزار سال عبادت كرد استكبار كرد. شيطان معلم ملائكه بوده است ولي به جايي رسيد كه خداوند به او گفت :تو مورد لعنت من هستي تا قيامت. شيطان تقاضاي مهلت كرد و خداوند به او مهلت داد. شيطان گفت :من همه ي بندگان تو را فريب مي دهم مگر بندگان مخلص تو را. در اين صفحه مي فرمايد :خدا به حق قسم خورده كه من جهنم را از تو و پيروان تو پر مي كنم. اين از وعيدهاي الهي است. نماز روز يكشنبه ماه ذيقعده را فراموش نكنيد.

ص: 2729

مي توانيم اين نماز را به نيت پدر و مادرمان هم بخوانيم. اين نماز غسل هم دارد . پس قرآن مي فرمايد كه يكي از حوادث قيامت اين است كه عده اي كور وارد قيامت مي شوند و علتش بخاطر اعراض از ياد خداست. و اين فرد زندگي اش در دنيا در سختي و فشار است و در قيامت هم كور محشور مي شود. پس فقير بودن و غني بودن ملاك نيست. مهم رضايتمند بودن از پروردگار است يعني اگر سلامت باشي يا بيمار ، اگر فقير باشي يا غني ، نبايد براي شما فرقي بكند. ملاك اين است كه ما از خدا راضي باشيم. ما بايد وظيفه ي خودمان را انجام بدهيم و تلاش خودمان را انجام بدهيم و بقيه را به خدا بسپاريم و از خدا راضي باشيم. اگر كسي پولدار است دليل بر اين نيست كه خداوند به او روكرده است و اگر كسي فقير است دليل بر اين نيست كه خداوند از او رو برگردانده است. و ما را دوست ندارد. مهم اين است كه ياد خدا در زندگي ما باشد. اگر انسان ياد خدا نداشته باشد هيچ وقت راضي نيست و از مرگ بيماري و حوادث نگران است. اگر كسي به ياد خدا باشد نگران بيماري ،مرگ و حوادث نيست. انشاءالله خداوند رحمت واسعه ي خودش را به ارواح همه ي شهداي انقلاب اسلامي مخصوصا شهداي دفاع مقدس واصل كند. خداوند به همه ي جانبازان صبر بر دوران سخت عنايت بفرمايد و ما را شرمنده ي شهدا و رزمندگان و جانبازان قرار ندهد.

92-06-24

سوال- درخصوص اسامي قيامت در قرآن توضيحاتي

ص: 2730

بفرماييد. پاسخ- نه اسم از اسامي قيامت در سوره ي مباركه ي غافر است. حدود بيست يا بيست و پنج آيه از اين سوره در خصوص قيامت است. اين سوره و سوره هاي بعد از آن نوعاً در خصوص قيامت بحث مي كند. در ابتداي اين سوره آمده است: حم تنزيل الكتاب. به اين سوره و سوره هاي بعد از آن اصطلاحاً حواميم مي گويند. ما هفت سوره داريم كه با حم شروع مي شود. اين سوره و سوره هاي چهل، چهل و يك، چهل و دو، چهل و سه، چهل و چهار، چهل و پنج و چهل و شش حواميم گفته مي شود. اين هفت سوره عبارتند از: غافر، فصلت، شوري، زخرف، دخان، جاثيه و احقاف. نوع مباحث اين سوره ها در خصوص قيامت است. در روايتي پيامبر فرمودند: حواميم هفت سوره هستند و درهاي جهنم نيز به همين تعداد است. هركدام از اين سوره ها فرداي قيامت در مقابل يكي از درهاي جهنم مي ايستد. كسي را كه مي خواهند به داخل آتش ببرند اگر اين سوره ها را تلاوت كرده باشد به خداي متعال مي گويند كسي كه به من ايمان داشته و من را مي خوانده از اين در به آتش نبريدش. چون جهنم هفت در دارد و هركدام از اين سوره ها مقابل يك در ايستاده است و از هر دري كه بخواهند اين فرد را وارد جهنم كنند، سوره ها ممانعت مي كنند. البته كساني كه نه تنها اين سوره ها تلاوت مي كرده اند بلكه به آنها ايمان داشته اند، اينگونه مورد شفاعت قرار مي گيرند. بنابراين كسي

ص: 2731

كه اين سوره ها را بخواند و به آنها ايمان داشته باشد حتماً بهشتي است و از عذاب دوزخ نجات پيدا مي كند. در روايت آمده كه اين هفت سوره كه حواميم هستند، به سه اصطلاح تاج القرآن، لباب القرآن و ريحان القرآن ناميده مي شوند. نه اسم قيامت در آيات پانزده، شانزده، هفده و هجده و بيست و هفت، سي و يك، سي و دو، پنجاه و يك و پنجاه دو سوره ي غافر آمده است. يكي از اسامي قرآن يوم التلاق يعني روز ملاقات انسان با اعمال خود، فرشتگان و پرودگار است. يومهم بارزون اسم ديگر قرآن است كه در آيه ي شانزده آمده است. فرداي قيامت همه چيز از خوبي و بدي آشكار مي شود. اگر كسي در اين دنيا رازداري كرده باشد، خدا در قيامت آبروي او را حفظ مي كند. اگر ما در اينجا آبروي ديگران را برده باشيم خدا در آن دنيا آبروي ما را مي برد. با اينكه ما مي دانيم خداوند گفته كه فرداي قيامت يومهم بارزون است پس چرا ما از ديگران پرده دري مي كنيم؟ يكي از علل آن خود برتر بيني است. ما خود را فردي مومن و پاك دانسته و ديگران را فاسد و گنهكار مي دانيم. مرحوم كليني در كافي يك روايتي را از امام صادق (ع) آورده است :اگر كسي خود را از ديگران بهتر بداند از مستكبرين است. استكباري كه شيطان را جهنمي كرد. اصحاب پرسيدند: ممكن است اينكه ما خود را برتر از ديگران بدانيم، به اين علت است كه فرد مومني هستيم و ديگري گنهكار است. حضرت دوبار

ص: 2732

فرمودند: هيهات. تو چه مي داني شايد خدا او را آمرزيده و تو فرداي قيامت بايد بايستي و به سوالاتي كه خدا از تو مي پرسد جواب بدهي. سپس امام به داستان موسي و فرعون و ساحران اشاره كردند و فرمودند: مگر داستان ساحران را نشنيده ايد تا يك لحظه قبل تر به عنوان حامي و يار دستگاه فرعون بودند اما عاقبت بخير شدند. حضرت در ادامه فرمودند: يك عده چون ديگران از آنها تعريف مي كنند فريب مي خورند. اينكه مردم از ما مدح بگويند فكر مي كنيم همه كاري مي توانيم بكنيم و هر بدي را در مورد ديگران مي گوييم. اين مسئله خيلي خطرناك است و از عواملي است كه انسان آبروي ديگران را مي برد و در روز قيامت گرفتار مي شود. مرحوم آيت الله بروجردي نقل مي كنند كه طلبه ها از ايشان پرسيده بودند در ماه رمضان براي تبليغ چه كتابي را با خود همراه ببرند؟ ايشان مي فرمودند ارشادالقلوب را ببريد. در اين كتاب آمده كه از پيامبر خدا سوال كردند: از آسمان سنگين تر و از دريا بي نياز تر چيست؟ حضرت فرمودند: از آسمان سنگين تر تهمت زدن به يك انسان بي گناه است. همه ي ما نياز به اين تذكر ها داريم چرا كه بسياري از گرفتاري هاي ما بخاطر تهمت هايي است كه به ديگران مي زنيم و فرداي قيامت بايد جواب دهيم. يكي از اساتيد بزرگ حوزه مي فرمود كه سال اولي كه من طلبه شدم با هم مباحثه ي خود كه زياد حشر و نشر داشتيم قرار گذاشتيم، در گفتگوهاي خود به

ص: 2733

جز مباحث علمي حرف ديگري نزنيم. يك روز من قرار را فراموش كردم و به دوست خود گفتم خبر داري كه فلان آقا با فلان آقا دعوا كرده است؟ او گفت مگر قرار نبود ما فقط حرف هاي علمي بزنيم. ما بايد اين مراقبت ها را داشته باشيم و به هم تذكر بدهيم وگرنه گرفتار مي شويم. يك فردي از امام بزرگوار يك ذكري را خواستند. ايشان فرمودند: لااله الا الله ذكر خوبي است. همين امام فرمودند گاهي لااله الا الله ما در حكم گناه كبيره است. مثلاً در يك جلسه اي نشسته ايم و شخصي بدگويي ديگري را مي كند و نسبت ناروا مي دهد . ما نيز او را با گفتن لااله الا الله تشويق كنيم. اگر در دنيا از زبان خود مراقبت نكنيم در روز قيامت آبروي ما برده مي شود. هرچقدر ما در اين باره بگوييم كم گفته ايم و در اين موارد نياز به تذكر داريم. مرحوم كليني در كافي اين حديث را نقل كرده اند كه پيامبر خدا مي فرمود: قلب من گاهي تار مي شود و غبار مي گيرد و كار بجايي مي رسد كه من مجبور هستم روزي هفتاد بار استغفار كنم. پيامبر كه معصوم بودند پس چرا فرمودند كه قلب ايشان تار مي شود؟ همه ي كساني كه اين حديث را تفسير كرده اند گفته اند كه علت اين است كه پيامبر مجبور بودند با همين انسان هاي معمولي نشست و برخاست كنند. پيامبر چاره اي جز مجالست با اين افراد و موعظه ي آنها نداشتند. تأثير مجالست با اين افراد اين بود كه قلب پيامبر

ص: 2734

را تار مي كردند. يكي از اساتيد تعبير زيبايي در اين مورد داشتند. پيامبر با ابوجهل ها و ابو لهب ها بايد سروكله مي زدند. مجالست براي دعوت به خوبي نيز بر روي پيامبر تأثير مي گذاشت و مجبور بودند روزي هفتاد بار استغفار كنند. در حالات پيامبر است كه وقتي در مجلسي مي نشستند، قبل از اينكه قيام كنند بيست و پنج بار استغفار مي كردند. اين مسئله به ما ياد مي دهد كه وقتي در جلسه اي نشستيم يك ذكري بگوييم و يك لحظه دقت كنيم كه چه چيزهايي گفتيم و شنيديم. يومهم بارزون هم براي خوب ها است و هم براي بدها. فرداي قيامت خوبي هاي افراد نيز مشخص مي شود. مخلصين و مومنين خوبي هاي خود را در دنيا مخفي مي كنند. يومهم بارزون براي افرادي مصيبت است كه در اين دنيا رازداري نكردند و آبروي ديگران را ريخته اند و به بهانه ي اينكه بهتر از ديگران هستند خود را آزاد مي دانسته اند. در آيه ي هفده اسم ديگر قيامت آمده است: اليوم تجزي كل نفس بما كسب. فرداي قيامت هركسي هر چيزي را كسب كرده باشد به او پاداش داده مي شود. خداوند به كسي ظلم نمي كند. همه ي ما نگران قيامت هستيم چرا كه بماكسبت ما مشكل دارد. در حالات مرحوم آيت الله نجفي مرعشي آمده است كه وقتي صبح براي درس و تدريس مي خواستند از خانه خارج شوند، مي فرمودند: خدايا تو را به چهارده معصوم قسم مي دهم يك كاري كن كه وقتي ظهر به خانه مي روم دينم از دستم نرفته باشد.

ص: 2735

معروف است كه ايشان حدود شصت يا هفتاد سال نماز شب را پشت در حرم حضرت معصومه مي خواندند. هنوز همه ي مردم در خواب بودند كه ايشان نماز را خوانده و در محراب نشسته بودند. يك عالم ديني با اين عبادات، چنين دعايي مي كند پس ما چقدر بايد نگران خود باشيم. هر اتفاقي در قيامت بيفتد به اعمال ما باز مي گردد. اسم چهارم از اسامي قيامت در آيه ي هجده آمده است. پيامبر مردم را بترسان از روزي كه نزديك است. در اين آيه مي فرمايد كه آنجا جان به گلوگاه مي رسد. گاهي در تعبيرات فارسي نيز اين مسئله آمده است كه نفس ما بند آمد. ظالمين كسي را ندارند كه از طرف آنها شفاعت كند. قرآن كريم در آيه ي ششم سوره ي معارج نيز همين مسئله را متذكر شده است. مرحوم آيت الله العظمي سيد محمد تقي خوانساري صاحب نماز باران معروف و موسس نماز جمعه در قم هستند. مرحوم آيت الله اراكي دلباخته ي ايشان بودند. از آقاي خوانساري نقل است كه ايشان مي فرمودند من تعجب مي كنم هركسي كه از دنيا مي رود ما به تشييع جنازه ي او مي رويم اما پيش خود مي گوييم كه ما مدت هاي زيادي زنده خواهيم بود. قرآن مي فرمايد قيامت نزديك است. در آيه ي بيست و هفتم نيز قيامت را به عنوان يوم الحساب ناميده است. موسي فرمود كه من به خدا پناه مي برم. در اين دنيا بايد عمل كنيم، در روز قيامت تنها مختص حساب است و ديگر عملي در كار نيست. در آيه ي

ص: 2736

سي و يك مي فرمايد: يوم التناد. روز قيامت روز ندا است. بهشتيان و جهنميان را صدا مي زنند، يكديگر را مي بينند و با هم گفتگو مي كنند. آيه ي سي و دوم مي فرمايد: يوم التولون المدبرين. در روز قيامت شما فرار مي كنيد. يك بياني مرحوم طبرسي و يك بياني نيز مرحوم علامه طباطبايي در اين خصوص دارد. مرحوم علامه طبرسي در مجمع مي فرمايد: زماني كه يك عده را به سمت آتش مي برند قبل از وارد شدن به آن فرار مي كنند. فكر مي كنند راه فراري وجود دارد اما فايده اي ندارد. مرحوم علامه طباطبايي نيز در الميزان مي فرمايد كه بعد از اينكه افراد وارد جهنم شدند مي خواهند از آنجا فرار كنند وبيرون بيايند. ايشان به آيه ي بيست و دو سوره ي مباركه ي حج استناد مي كنند. جهنميان فكر مي كنند درآتش راه فراري وجود دارد. در آنجا پا به فرار مي گذارند. اما آنها را باز مي گردانند و مي گويند كه عذاب آتش جهنم را بچشيد. در آيه ي پنجاه و يكم مي فرمايد: يوم يقوم الاشهاد. فرداي قيامت روزي است كه گواهان آنجا شهادت مي دهند. در روز قيامت چندين گواه داريم. خدا، پيامبر، اعضاء و جوارح، زمين و زمان شاهد هستند. در آيه ي پنجاه و دو اسم آخر قرآن آمده و مي فرمايد: يوم لا ينفع الظالمين معذرتهم. آنجا عذرخواهي بدرد انسان نمي خورد. اگر قرار است عذري براي كارهاي خود بخواهيم بايد اين كار را در دنيا انجام دهيم. انساني كه مي توانست پرواز كند، سقوط مي كند و

ص: 2737

خداوند در قرآن رحمان و رحيم او را لعن مي كند. سوال- لطفاً درخصوص آيات 127 تا 153 سوره ي مباركه ي صافات توضيح بفرماييد. پاسخ- در اين آيه مي فرمايد اگر حضرت يونس در گرفتاري كه پيدا كرد، تسبيح خدا را نمي گفت تا قيامت در همانجا گرفتار مي شد. اين آيه را بايد در كنار آيه ي هشتاد و هفت سوره ي انبياء در نظر گرفت. يونس در مكاني كه قرار گرفت ظن و گمان برد كه ما نمي توانيم. اما ذكر معروف خود را بكار برد و خدا او را از غم نجات داد. خدا مي فرمايد: نه تنها يونس بلكه مومنين را هم نجات مي دهيم. اگر يونس نگفته بود: لااله الا انت سبحانك اني كنت من الظالمين، نجات پيدا نمي كرد. خدا مي فرمايد اگر اين ذكر را نگفته بود تا قيامت او را در آنجا نگاه مي داشتيم. در المراقبات مرحوم آيت الله ملكي تبريزي آمده است كه يك روز من به استاد خود مرحوم آيت الله حسين قلي همداني يك دستوري براي سيرو سلوك كه مجرب باشد به من بدهيد. ايشان فرموده بودند دو كار انجام بده: هميشه يك انگشتر عقيق يا فيروزه همراه خود داشته باش. با توجه به اينكه حلقه ي طلا براي آقايان حرام است مي توانند بجاي آن يك انگشتر عقيق يا فيروزه به دست بكنند. البته در مورد خانم ها نيز فرقي نمي كند و مي توانند اين كار را بكنند. دستور دوم اين بود كه در هر شبانه روز يك سجده ي طولاني داشته باش و در آن سجده ذكر يونسيه را

ص: 2738

بكن. ايشان در اين خصوص كه سجده ي طولاني چقدر است توضيحي نداده است. اما در جاي ديگري مرحوم آيت الله ملكي تبريزي نامه اي به مرحوم آيت الله شيخ محمد حسين اصفهاني نوشته اند. در آن نامه از قول استاد خود نوشته اند كه اقلاً در هر سجده بايد چهارصد بار اين ذكر را تكرار كرد. اين كار حدود بيست دقيقه طول مي كشد. هرچقدر هم بيشتر بگوييد موثرتر است. اين ذكر براي رفع غم، گرفتاري ها قطعاً خواهد بود. نمازي است كه يك بار در يكي از يك شنبه هاي ماه ذي القعده خوانده شود آثار فراواني دارد. چون ماه ذي القعده با يك شنبه شروع شده و با يك شنبه نيز تمام مي شود بنابراين پنج يك شنبه دارد. كيفيت اين نماز دو دوركعتي است مانند نماز صبح. مجموعاً چهارركعت است اما در پايان هر دوركعت سلام داده مي شود. در ركعت اول بعد از سوره ي حمد، سوره ي توحيد سه مرتبه خوانده مي شود. بعد از آن يك بار سوره ي قل اعوذ برب الفلق و يك بار نيز قل اعوذ برب الناس خوانده مي شود. بعد از آن ركوع و دو سجده خوانده مي شود. ركعت دوم نيز مانند ركعت اول است و سپس سلام داده مي شود. بعد از خواندن اين چهار ركعت هفتاد مرتبه ذكر استغفرالله ربي و اتوب اليه بايد خوانده شود. يك مرتبه نيز لا حول و لاقوه الا بالله العلي العظيم گفته مي شود و يك خط نيز دعا دارد كه بايد از مفاتيح خوانده شود. البته قبل از نماز بايد غسل كرده و

ص: 2739

وضو گرفت. در حديثي داريم كه پيامبر خدا از اصحاب سوال كردند چه كسي مي خواهد توبه كند؟ همه گفتند ما يا رسول الله. فرمود: اگر كسي اين نماز را بخواند به او خطاب مي شود كه خدا تو را بخشيد. خدا به تو ذريه ي تو و خاندان تو بركت مي دهد. با ايمان از دنيا مي روي. خدا براي پدر و مادر تو رحمت نازل مي كند. جبرائيل مي گويد موقع جان دادن من شفاعت تو را مي كنم. در ضمن پيامبر فرمودند كه اين نماز از سوغات معراج است. روزه در روزهاي پنج شنبه، جمعه و شنبه نيز در اين ماه مستحب است. در روايت داريم كه چله نشيني حضرت موسي از اول ماه ذي القعده شروع شده است. امروز نه روز است كه حضرت موسي در چله نشيني است. در روايت است كه حضرت موسي اين سي روز را روزه مي گيرد. و تورات در دهه ي ذي الحجه بر او نازل شده است. در روايت داريم كه اگر كسي در هر ماه حرامي سه روز پنج شنبه، جمعه و شنبه را روزه بگيرد ثواب عبادت يك سال را دارد. كساني كه روزه ي قضا دارند حتماً بايد نيت قضا كنند. به مناسبت تولد امام رضا(ع) امشب و فرداشب من در حرم ايشان جلسه دارم و به نيابت همه ي بينندگان سمت خدا يك زيارت امين الله و يك زيارت جامعه ي كبيره مي خوانم. ماه ذي القعده، ماه زيارتي امام رضا(ع) است. افراد زيادي خدمت آيت الله بهجت مي آمدند و مي گفتند ما عازم مشهد مقدس هستيد يك دستور

ص: 2740

بدهيد كه ما آنجا چه كاري انجام دهيم؟ ايشان به همه مي گفتند در مشهد بعد از آنكه نماز زيارت را خوانديد، نماز جعفر طيار بخوانيد. شرح اين نماز در مفاتيح آمده است. ايشان در مستحبات تأكيد زيادي داشتند. روي سه موضوع مخصوصاً تأكيد زيادي داشتند: يكي دائم الوضو بودن، يكي نافله ي شب و ديگري نماز جعفر طيار. مرحوم آيت الله حق شناس مي فرمودند كه اين كار وسواس را از بين مي برد. آيت الله بهجت هر روز به حرم حضرت معصومه مشرف مي شدند و نماز جعفر طيار را مي خواندند. اين نماز دو ركعت است و جمعاً سيصد مرتبه سبحان الله والحمدالله و لا اله الا الله و الله اكبر دارد. كساني كه به زيارت امام رضا(ع) حضرت معصومه و يا شاه چراغ مي روند اين نماز را حتماً تلاوت كنند. نماز روز يك شنبه ي اين ماه حتماً بايد در روز خوانده شود و غسل قبل از آن به نيت نماز ذي القعده انجام گيرد. كساني كه سوره ي فلق و ناس را بلد نيستند مي توانند از روي قرآن بخوانند. اميدواريم كه در اين ايام ولادت امام رضا (ع) خداوند همه ي كساني را كه مشرف شده اند و يا كساني كه نتوانسته اند را ازجمله زائرين آن حضرت قرار دهد.

92-06-17

92/6/17 ما غريبيم و تو آشناتر با خدايي پرده پوش آبروي گريه هاي بي صدايي ،ضامن آهوي چشمان گريزان از خجالت حاجت دل هاي مشتاقان از دنيا جدايي ،قبله ي طاعات محرومان بي نام ونشاني سفره ي حاجات مظلومان بي نان ونوايي، بحر بي آغاز لطفي قسمت خويش

ص: 2741

و غريبي گنج بي پايان عشقي روزي شاه و گدايي ،بي پناهم قسمتم كن تا به پابوس تو آيم گرچه خود اينجا غريبي با غريبان آشنايي. سوال – در مورد ماه ذي القعده و ايام مبارك آن توضيحاتي بفرماييد. پاسخ – بعضي ها گلايه مي كنند كه تكرار برنامه زمان خوبي نيست و نمي توانند برنامه ي سمت خدا را ببينند. خوب است كه براي برنامه هاي ديني و مذهبي هم برنامه ريزي بيشتري بكنند همان طور كه براي سريال ها برنامه ريزي مي كنند. ما ديانت مسئولين صدا و سيما را قبول داريم ولي بايد برنامه هاي رسانه فقط براي سرگرمي نباشد. امروز هفده شهريور است. رسانه ارث شهداي ماست. زيرا در اين روز چهار هزار شهيد داده ايم. درسال گذشته قبل از ماه رمضان كارشناسان اين برنامه نزد مقام معظم رهبري رفتند. ايشان از اين برنامه تجليل كردند. و كارشناسان گفتند كه اين برنامه در شبكه ي ديگر تكرار ندارد و ايشان تعجب كردند كه ما هجده شبكه ي تلويزيوني داريم ولي تكرار چنين برنامه اي را درشبكه ي ديگر نداريم. دستور ايشان بعد از چند ما عملي شد و تكرار اين برنامه در شبكه ي ديگري گذاشته شد ولي بعد از مدتي قطع شد. نگاه به برنامه هاي ديني بايد نگاه بهتري باشد. در جلسه اي كه بين كارشناسان مذهبي رسانه گذاشته شده بود به رئيس صدا و سيما عرض كرديم كه ما نگران برنامه هاي ديني رسانه هستيم. در اين نُه سال شما اولين جلسه اي است كه با كارشناسان مذهبي داشته ايد. ما پيام مردم را مي رسانيم و مردم

ص: 2742

هم بايد پيام هاي شان را به گوش مسئولين رسانه و سمت خدا برسانند. همه مي توانند يك پيام مشترك بدهند كه نياز به برنامه ي ديني دارند. رسانه نقش بالايي در مسائل اجتماعي ،اقتصادي ،حجاب وعفاف و... دارد. رسانه ظرفيت بالايي در حل مشكلات دارد مثلا يك گزارش چند دقيقه اي در اخبار هشت و سي پخش مي شود و بعد تمام مسئولين سعي مي كنند كه اين مشكل را حل كنند. در خبري خواندم كه الان در ايران ده ميليون موتورسوار داريم كه هشت ميليون آنها بيمه ندارند. اين مسئوليت رسانه است كه مردم را آگاه كنند. مشكلات بايد در صدر اخبار قرار بگيرد. پيامكي آمده است: شوهر من به دليل بيماري و بيكار شدن نتوانسته است وام خودش را بپردازد و دارد سود آن زياد مي شود. خواهش مي كنم اگر مي توانيد كمك كنيد. و پيامك من را بخوانيد. پس رسانه براي انتقال مشكلات ظرفيت بالايي دارد. ماه ذيقعده ماه امام رضا(ع) است. اول اين ماه ولادت حضرت معصومه (س) است. يازدهم اين ماه ولادت امام رضا(ع) است. بيست و سوم اين ماه به روايتي شهادت امام رضا(ع) و روز زيارتي امام رضا(ع) است. بيست و پنجم روز دحوالارض است. روزه ي آن معادل شصت سال است ولي مرحوم ميرداماد مي فرمايد كه عمل بالاتر از روزه اين روز ،زيارت امام رضا(ع) است. آخر ماه هم شهادت امام جواد(ع) است. ماه ذيقعده از اولين ماه هاي حرام است. ( ذيقعده ،ذيحجه و محرم از ماه هاي حرام هستند) مرحوم ملكي تبريزي مي فرمايد كه در اين ماه ها جنگ حرام است

ص: 2743

حتي جنگ با كفار. پس اگر جنگ با كفار حرام است آيا جنگ با مومنين حرام نيست؟ داستان ميقات و چله نشيني حضرت موسي از اول ذي القعده شروع شده است. ما از اول ذي الحجه نماز واعدنا موسي ... مي خوانيم. حاج آقا فاطمي استاد اخلاق بودند و امام خميني هم در درس اخلاق ايشان شركت مي كردند. ايشان در كتاب شان نقل كرده اند: آيت الله ملامحمد اشرفي ( ايشان اهل به شهر شمال بودند و در بابل دفن هستند) از شاگردان شيخ انصاري بودند.محدث قمي مي نويسد كه ايشان صاحب كرامت بودند. صاحب رساله و مقامات علمي بوده است. خانه ي ايشان هم محل رفت وآمد ضعفاء بوده است. حاج ميرزا حسن حكيم مي گويد كه من مي خواستم به مشهد بروم، نزد ايشان رفتم تا خداحافظي كنم. ايشان نامه اي براي امام رضا (ع) مي نويسد و به حكيم مي گويد كه اين نامه را به ضريح بينداز و جواب آنرا براي من بياور. من تعجب كردم. من نامه را در ضريح انداختم. چند ماه در مشهد بود. در شب آخري كه مي خواستم برگردم در نافله نماز بودم كه ديدم خادم ها همه را بيرون كردند كه حرم را بشويند. آنها مرا بيرون نكردند. ديدم كه از داخل ضريح آقايي بيرون آمد( اين حالت مكاشفه بوده است)و به من فرمودند كه به آقاي اشرفي پيام ما را برسان: آينه شو جمال پري طلعتان طلب، جاروب زن به خانه و پس ميهمان طلب. بعد كه به عقب نگاه كردم ديدم كه همه در ضريح هستند. وقتي به شهرم برگشتم به ديدن

ص: 2744

آيت الله اشرفي رفتم. هنوز در نزده بودم كه اين مرد بزرگ از داخل خانه صدا زد: حاج ميرزا حسن زيارت قبول ،آينه شو جمال پري طلعتان طلب، جاروب زن به خانه و پس ميهمان طلب. سعي كنيم كه ورود به اين ماه را با مراقبت بيشتري انجام بدهيم. نماز يكشنبه ماه ذيقعده نماز توبه است. اين نماز از سيدبن طاوس نقل شده است: دو تا دو ركعت است. در هر ركعت بعد از حمد، سه مرتبه سوره توحيد و يك مرتبه سوره ناس و يك مرتبه سوره فلق خوانده مي شود. قبل از اين نماز بايد غسل كرد و وضو گرفت و اين نماز را خواند. اين نماز را مي توان در يكشنبه هاي ماه ذيقعده خواند. بعد از نماز هفتاد مرتبه ذكراستغفار گفته مي شود و يك مرتبه ذكر لاحول و لاقوةالا بالله العلي العظيم خوانده مي شود. در آخر اين دعا خوانده مي شود :يا عزيز ياغفار اغفرلي ذنوبي و ذنوب جميع المومنين و المومنات فانه لايغفرالذنوب الا انت. روايت داريم كه پيامبر خدا در روز يكشنبه ماه ذيقعده به ميان اصحاب شان آمدند و فرمودند: كداميك از شما مي خواهيد توبه كنيد؟ همه گفتند: ما مي خواهيم توبه كنيم. حضرت فرمود: كسي كه اين نماز را بخواند شش ندا از سوي آسمان به سوي او خطاب مي شود .در نداي اول خطاب مي شود :بنده ي خدا از نو شروع كن خداوند گذشته ي تو را بخشيد.( در غروب عرفات اين ندا به حاجيان گفته مي شود. انسان بايد تصميم جدي براي توبه بگيرد و اين نماز را بخواند. يقين داشته

ص: 2745

باشيد كه خداوند با توبه شما را مي آمرزد) در نداي دوم خطاب مي شود مبارك باشد بر تو و خانواده ات و بر نسل تو بخاطر اين نماز. در نداي سوم خطاب مي شود كه خداوند در روز قيامت طلبكاران تو را راضي مي كند.( گاهي انسان غيبتي كرده است و نتوانسته طرف را راضي كند. يعني هر حقي را كه نتوانستيم ولي ما بايد سعي كنيم كه حق ها را ادا كنيم).در نداي چهارم خطاب مي شود كه با ايمان از دنيا مي روييد و خداوند قبر شما را نوراني مي كند. در نداي پنج خطاب مي شود كه خداوند گناهان پدر و مادر شما را مي آمرزد. در نداي ششم خطاب مي شود كه جبرئيل در هنگام مرگ با تو است و سفارش تو را به ملك الموت خواهد كرد. اي نماز تفضل خداوندست. اين نماز هديه ي خداوند در معراج است كه به پيامبر داده شد. مثل نماز جماعت كه يك ركعت آن چندين برابر ثواب نماز فرادا را دارد. سوال – صفحه 444 قرآن كريم را توضيح بفرماييد. پاسخ – سوره ياسين قلب قرآن است و اين سوره پيام هاي زيادي دارد و 83 آيه دارد كه بيش از 25 آيه آن در مورد قيامت است. شيخ انصاري وقتي مي خواست سر درس بيايد در راه خانه تا كلاس درس سوره ي يس را مي خواند و اگر به كلاس مي رسيد و سوره يس تمام نشده بود آنرا تمام مي كرد و بعد درس را شروع مي كرد. در روايات آثار فراواني در مورد سوره يس داريم. سعي كنيد

ص: 2746

اين سوره را هر روز تلاوت كنيد. در اين صفحه گزارش بهشتيان و جهنميان را داريم. بهشتيان در آسايش هستند و با همسران شان در زير سايه ها نشسته اند و خدا به آن ها سلام مي دهد . به مجرمين مي گويند كه شما صف هاي تان را جدا كنيد. پسر آقاي محدث قمي مي فرمود: پدرم بعد از نماز شب قرآن مي خواندند و يك شب به اين آيه مي رسند كه اين همان جهنمي است كه به شما گفته بوديم .پدرم اين قدر گريه كردند كه نتوانستند سوره را ادامه بدهند. و تا اذان صبح اين آيه را تكرار كردند. در قيامت شش ندا مي رسد براي كساني كه نمازهاي روز يكشنبه ذيقعده را بخوانند: دوباره از نو شروع كنيد خداوند گذشته شما را بخشيد ،مبارك باد بر تو و خانواده و نسل تو، در روزقيامت طلبكاران را از تو راضي مي كنند، با ايمان از دنيا مي رويم ،خداوند پدر و مادر تو را مي آمرزد، جبرئيل ندا مي دهد كه سفارش تو را به ملك الموت خواهد كرد. پخش نقاره خانه ي امام رضا (ع) از سيما در دهه ي كرامت خوب است ولي پخش نقاره خانه ي امام رضا(ع) مهمتر است يا عيون اخبارالرضا(پيام امام)؟ ما بايد به اصالت ها برسيم و خودمان را اسير نقش ها نكنيم. خدايا به حق محمد و آل محمد حوائج همه ي كساني كه التماس دعا گفته اند را برآورده بفرما.

92-06-10

92/6/10 كاش من هم به لطف مذهب نور تا مقام حضور مي رفتم كاش مانند يار صادقتان بي امان در تنور مي

ص: 2747

رفتم، علم عالم در اختيار شماست جبر در اين مسير حيران است چشم هايت طبيب و بيمارش يك جهان جابربن حيان است، قصه تكرار مي شود يعني باز هم در مدينه عاشق نيست كوچه در كوچه شهر را گشتم هيچ كس با امام صادق نيست، خواب ديدم كه پشت پنجره ها روبه روي بقيع گريان هستم پا به پاي كبوتران حرم در پي آن مزار پنهانم، گريه در گريه با خودم گفتم جام افقلاك پشت پنجره هاست آي مردم تمام هستي ما در همين خاك پشت پنجره هاست. سوال – در مورد سيره ي اخلاقي امام صادق(ع) توضيحاتي بفرماييد. پاسخ – شيخ صدوق حديثي در سه كتاب امالي، خصال و الي الشرايع آورده است. اين حديث گزارشي است از مالك بن انس از سيره ي اخلاقي امام صادق (ع) است. ايشان زياد با امام رفت وآمد داشت. مالك بن انس يكي از چهار پيشوايان اهل سنت است. اهل سنت يا مالكي مذهب هستند( كه مالك بن انس پيشواي آنهاست) يا حنفي مذهب هستند(كه پيشواي آنها ابوحنيفه است) يا شافعي مذهب هستند(كه پيشواي آنها محمد شافعي است) يا حنبلي مذهب هستند كه پيشواي آنها محمد حنبلي است. مالك بن انس تعبيري هاي بلندي در مورد امام صادق (ع)دارد. او مي گويد كه وقتي من خدمت حضرت مي رفتم حضرت به من احترام مي كرد و مرا مورد محبت قرار مي داد. پيام اين سخن اين است كه امام حتي به كساني كه از نظر فكري صددرصد با ايشان موافق نبودند احترام مي گذاشتند. او مي گويد كه باعث خوشحالي من بود كه مورد تكريم امام قرار

ص: 2748

مي گرفت. ما در مسئله ي امامت با اهل سنت اختلاف داريم ولي معنايش اين نيست كه به يكديگر احترام نگذاريم. بعضي رسانه ها در مورد اهل سنت و شيعه اين مسائل را رعايت نمي كنند. صحيح نيست كه ما احساسات يكديگر را عليه همديگر تحريك بكنيم. مالك بن انس مي گويد كه من هر وقت محضر امام مي رفتم از ايشان استفاده مي كردم. ايشان مي گويد: چشمي نديده، گوشي نشنيده و به قلب و فكر كسي خطور نكرده فردي برتر از امام صادق(ع) در تقوا ،علم و زهد. مالك بن انس در مورد عبادت امام مي فرمايد: وقتي ايشان جلسه اي نداشتند، مشغول عبادت در نماز و ذكر بودند و روزه دار بودند. در سفري با امام بوديم وقتي به ميقات رسيدم و حضرت براي گفتن لبيك آماده شدند ،تا ايشان مي خواستند بگويند: لبيك ،صدا در گلوي ايشان قطع مي شد. من به آقا گفتم كه چاره اي نيست بايد لبيك بگوييد و حركت كنيم. امام فرمود كه چگونه جرات كنم بگويم :لبيك، اللهم لبيك و بشنوم لا لبيك .(بهترين زائر مكه يعني امام نگران گفتن لبيك شان بودند. خوب است كساني كه مي خواهند به مكه بروم حق الناس ها را ادا كنند ،اگر دل كسي را شكسته اند، آنرا بدست بياورند زيرا امام صادق(ع) با پاك ترين مال ها به حج مي رفتند و نگران لبيك گفتن بودند. روايت داريم :ما خانواده اي هستيم كه هزينه ي حج را از پاك ترين اموال مان هزينه مي كنيم. انس بن مالك در مورد مجالست امام صادق(ع)مي گويد: امام در مجالس شان

ص: 2749

پرحديث و خوش مجلس بودند و مجلس پرفايده اي داشتند. منظور از پُرحديث ،زياد حرف زدن نبوده است. امام از اصحابي كه پُرحرف بودند گِله مي كردند و مي فرمودند كه افرادي كه قبل از شما بودند تمرين سكوت مي كردند ولي شما خيلي حرف مي زنيد، اگر در مجلس حرف بيهود گفته مي شد از صاحب مجلس مي خواستند كه مجلس را به سمت حرف مفيد ببرند و بار دوم و سوم هم مسير مجلس را عوض مي كرد ولي بعد مجلس را ترك مي كردند. ما در مجالسي مي نشينيم و حرف هاي بيهوده مي شنويم ولي روي مان نمي شود كه بگوييم غيبت نكنيد. اگر ما نمي توانيم در مقابل افرادي كه مجلس را به گناه مي كشانند مقابله كنيم ،بايد مجلس را ترك كنيم. پنجاه سال پيش در روز شهادت امام صادق (ع) مجلسي در مدرسه ي فيضيه ي قم از طرف آيت الله گلپايگاني برپا شده بود كه ماموران رژيم به مدرسه فيضيه حمله مي كنند وعده اي را به شهادت مي رسانند. آيت الله گلپايگاني مي فرمودند كه وقتي من در جلسه اي شركت مي كنم نمي گذارم كه نبض مجلس در دست كسي باشد .اگر مي ديدم كه مجلس به طرف حرف هايي مي رود كه فايده اي ندارد، مجلس را در اختيار مي گرفتم. ما نبايد تحت تاثير مجلس قرار بگيريم البته نبايد خودمان را به مجلس تحميل كنيم. در مجالسي كه پيامبر داشتند هر كس كه در مورد موضوعي صحبت مي كرد پيامبر همان موضوع را ادامه مي داد و هماهنگ با مجلس بودند مگراينكه موضوع

ص: 2750

گناه بود و پيامبر از آن جلوگيري مي كردند. در خاطرت مرحوم آيت الله لنگرودي داريم كه در نجف ،پذيرايي ها با چاي و ميوه نبود بلكه با يك بحث علمي از ميهمان پذيرايي مي كردند. خوب است كه مجلس ما با حرفي كه ثمره اي ندارد تمام نشود. كثيرالحديث بودن امام صادق(ع) به اين معناست كه حديث زياد مي گفتند. دوران حكومت امام صادق(ع) 34 سال بوده و همزمان با دوران افول علوي ها بود. علوي ها براي نشر معارف ديني تلاش مي كردند. امام صادق (ع) تاسيس كننده مذهب شيعه نبودند ولي اوج شكوفايي علمي و فرهنگي شيعه در عصر امام صادق(ع) بوده است. مجموع رواياتي كه از امام مجتبي(ع) تا امام عسگري(ع) در اختيار ماست، شصت هزار و شش صد حديث بوده است كه سي و هشت هزار حديث از امام صادق (ع) بوده است. از 43 جلد كتاب احاديث 22 جلد از احاديث امام صادق (ع) است. ابن اباالحديد در مقدمه ي شرح نهج البلاغه دارد: علوم اربعه اهل سنت با واسطه يا بي واسطه به امام صادق(ع) برمي گردد.( مالك بن انس و ابوحنفي با واسطه و شافعي و احمد حنبل هم بي واسطه). ابوحنفي مي گويد: اگر اين دوسالي كه در محضر امام صادق(ع) شاگردي كردم نبود، من نابود مي شدم. پس بي واسطه يا با واسطه به امام بر مي گردد يعني شاگرد امام بودند. پس امام روايات فراواني داشتند. مالك بن انس مي فرمايد: وقتي امام مي خواستند حديثي از پيامبر بخوانند و مي فرمودند: يا رسول الله، از عظمت پيامبر رنگ چهره شان تغيير مي كرد.

ص: 2751

روايات فراواني داريم كه اهل بيت و ائمه پيامبر به نام پيامبر احترام خاصي مي گذاستند. پس ما هم به پيامبر و ائمه احترام كنيم. به يكي از ياران امام گفتند كه ما داريم به ديدارخصوصي امام مي رويم آيا تو هم مي آيي ؟او گفت: اگر جلسه عمومي باشد من مي آيم. مي ترسم كه نتوانم در جلسه ي خصوصي ،ادب مخصوص امام را رعايت كنم. يكي از آداب به اهل بيت اين است كه در مجالس اهل بيت شركت كنيم. ما نبايد روزهايي را كه براي تكريم اهل بيت تعطيل مي كنند به كار ديگري بپردازيم. اگر باور كنيم كه ارتباط با اهل بيت بركات زيادي در زندگي ما دارد، بيشتر به ائمه احترام مي گذاريم وارتباط مان را قوي تر مي كنيم. در كتاب مستند امام صادق(ع) و در كتاب هاي قديمي التمحيص كه براي هزار سال پيش است (معناي كتاب اين است كه مومن در ابتلاي الهي قرار مي گيرد تا خالص بشود) داريم كه به امام صادق (ع)گفتند كه فرزندتان اسماعيل تب شديدي گرفته است. امام فرمود: به او بگوييد كه امروز چه كار بدي كرده اي كه خدا دارد او را مواخده مي كند.( بلا و بيماري هميشه نشانه ي عقوبت نيست و مي تواند امتحان الهي باشد و ما نمي تواني آنرا تشخيص بدهيم ولي امام مي تواند تشخيص بدهد) يكي گفت كه او امروز با همسرش بداخلاقي داشته است ،به صورت همسرش زده است و او به درگاهي خورده و صورتش مجروح شده است .امام همسر اسماعيل را خواستند. امام فرمود: من از تو تقاضا مي كنم

ص: 2752

كه اسماعيل را حلال كني. او گفت من به احترام شما او را بخشيدم. امام هديه اي به او دادند شايد اين هديه به اندازه ي ديه بود( اگر در زدن ،صورت سرخ بشود يك مثقال ونيم طلا ديه دارد و اگر كبود بشود سه مثقال و اگر سياه بشود، شش مثقال ديه دارد) بعد حال اسماعيل را پرسيدند و ديدند كه حالش خوب شده است. اين از سيره ي اخلاقي حضرت در خانه است. گاهي انسان عقوبت كارش را در دنيا مي بيند.خوب است كه ما عقوبت كارمان را در دنيا ببينم زيرا در دنيا كار راحت تر است. حاج آقا رحيم ارباب از قبرستاني عبور مي كرند و ديدند كه بچه ها دارند با جمجمه ي انساني بازي مي كنند. ايشان آنرا دفن كردند و شب خواب ديدند كه فردي از او تشكر مي كند و فهميدند كه او صاحب جمجمه است. او گفت :حق من بود جمجمه ام مورد بازي بچه ها قرار بگيرد زيرا در دنيا سرم خيلي باد داشت. وقتي به امام گفتند كه اسماعيل چه اشتباهي كرده است امام فرمود: خدا را شكر كه اگر فرزندان ما كاري مي كنند در همين دنيا عقوبت شان را مي بينند. سوال – صفحه 437 قرآن كريم را توضيح بفرماييد. پاسخ – بين تجارت با مردم و تجارت با خدا تفاوت وجود دارد. در تجارت هايي دنيايي انسان يا سود مي كند يا ضرر. خدا تجارتي را به شما معرف مي كند كه امكان ضرر در آن وجود ندارد. در اين صفحه داريم :كساني كه قرآن تلاوت مي كنند ،نماز مي خوانند

ص: 2753

و انفاق مي كنند هم مخفي و هم علني، به جايي مي رسند كه در آن قطعا خسارت نيست. كساني كه در راه خدا انفاق مي كنند بدانند كه ضرر نخواهند كرد. مي دانيم كه انفاق به خويشاوندان ارحج است. امام صادق (ع) به خويشاوندان انفاق پنهاني مي كردند. ابوجعفر مي گويد كه امام به من كيسه اي دادند كه درآن پول بود. و گفتند كه اين را به يكي ازعموزادگانم بده ولي اسم مرا نبر. من كيسه ي درهم را به عموزاده دادم. ايشان سوال كرد كه اين كيسه را چه كسي داده است؟ من گفت :نمي خواهد كه اسمش برده شود. خويشاوند گفت: خداوند به او جزاي خير دهد. من نمي دانم كه اين فرد كيست ولي بدان كه امام جعفر صادق(ع) با اين همه ثروتي كه دارد تابحال به من درهمي كمك نكرده است. امام صادق(ع) مي فرمايد كه كار خوب وقتي به كمال مي رسد كه سه ويژگي داشته باشد: زود انجام شود، پنهاني باشد وعمل نزد خودمان كوچك شمرده شود. يكي از اصحاب به امام گفت كه من مشكلي دارم و امام فرمود :مشكل او را برطرف كنيد. بعد امام فرمود: اين كاري كه شما كرديد معروف يا امر خير اعلي نيست. اگر شما بدون اينكه فرد نيازش را بگويد نياز او را برطرف كنيد، اين معروف با فضيلت است. اما اگر او مشكلش را بگويد و شما مشكل او را برطرف كنيد، در برابر آبرويش كه پيش شما ريخته شده ،شما مزد آبروي او را مي دهيد. يعني كاري كه براي او انجام مي دهيد مزد آبرويش است كه

ص: 2754

پيش شما ريخته و از شما كمك خواسته است. يكي از اصحاب امام صادق(ع) داود رقي بود. امام در مِنا به او گفت كه نامه ي اعمالت پيش من آمد، من خوشحال شدم كه تو به پسرعمويت كمك كردي. اين پسرعمو با اهل بيت رابطه اي نداشت. فردي به امام گفت كه من مشكل مالي زيادي دارم، براي من دعا كنيد. امام مبلغي به او كمك كردند ولي او گفت كه من به دعاي شما نياز دارم. امام براي او دعا كرد، پول هم داد و فرمود كه نصيحتي به تو مي كنم :پيش هر كسي نيازت را نگو زيرا عزت تو كم مي شود. ابن اباالحديد دارد : امام صادق(ع) داشتند پيش منصور مي رفتند . فردي به امام گفت كه سفارش مرا پيش منصور بكن ،چند ماهي است كه حقوق ما را نداده است. امام سفارش او را كردند و برگشتند. امام به آن فرد گفت: خوبي از همه خوب است و از تو خوب تر و بدي از همه بد است و از تو بدتر زيرا به ما منسوب هستي. ابن ابالحديد مي گويد: اين فرد شرابخوار بود، امام به او احترام گذاشت، كمك كرد و با كنايه او را موعظه كرد. در امر به معروف و نهي از منكر ما اول بايد محبت خودمان را در دل فردي كه مي خواهيم او را امر به معروف كنيم قرار بدهيم يعني امام او را نصيحت كردند و مشكل او را هم حل كردند. يكي از مفسرين اهل سنت مي گويد: اين اخلاق پيامبران است كه وقتي مي خواهند كسي را موعظه كنند

ص: 2755

اين طوري موعظه مي كنند. كتاب زندگاني امام صادق(ع)نوشته ي دكتر سيد جعفر شهيدي است. كتاب سوگواره گنبد كبريا، تاريخچه اي از تخريب قبور ائمه بقيع است كه نوشته ي آقاي جعفري است. فردي به امام صادق (ع) گفت كه برايم دعا كنيد. امام فرمود: خدايا پنجاه سفر حج، همسر خوب،خانه ي خوب و اولاد خوب نصيبش بفرما.

92-06-03

92/6/3 روزي گره از كار تو وا خواهد شد راز شب تار برملا خواهد شد، تو آيه ي وحدتي كه با آمدنت هر قطب نما قبله نما خواهد شد. سوال – در مورد اسامي قيامت (يومهم البارزون) توضيحاتي بفرماييد. پاسخ – يكي ديگر از اسامي قيامت يومهم البارزون است يعني در قيامت درون انسان ها آشكار مي شود. در واقع يوم تبلي السرائر است. اگر كسي در دنيا رازدار مومنين باشد خداوند در قيامت رازدار او خواهد بود. بعضي سوال كرده اند كه در مورد افرادي از ما سوال مي كنند آيا ما بايد حقايق را پرده پوشي و رازداري كنيم ؟اگر شما در مقام مشورت قرار گرفتيد مثلا پسري مي خواهد به خواستگار دختري برود و در اين مورد از شما سوال مي كنند. اين موارد در استخدام و تجارت و ازدواج وجود دارد. وظيفه ي شما در مقام مشورت چيست؟ اگر ما عيبي از كسي سراغ داريم بايد دو مسئله را مورد توجه قرار بدهيم: 1- توجه به اهم و مهم. ما بايد ببينم كه گفتن عيب شخص مهمتر است يا مشورت دادن. به فرض شما مي خواهيد چيزي را پيش كسي امانت بگذاريد ولي خيلي به او اطمينان نداريد، آيا من مي توانم به

ص: 2756

شما بگويم كه اين فرد قبلا سابقه ي ي خوبي نداشته است؟ خير. آيا اين امانت ارزش دارد كه آبروي مومني ريخته بشود؟ پس ما بايد ببينم كه آيا ارزش دارد كه حقايق گفته شود يا خير. 2- از راه كار ديگري استفاده كنيم. مثلا ما عيوبي از پسري مي دانيم و در مورد ايشان از ما سوال كرده اند. به فرض اين پسر شرابخوار است. لازم نيست كه ما غيبت او را بكنيم، مي توانيم بگوييم كه اجمالا ازدواج با اين مورد به صلاح نيست. ضرورتي ندارد كه ما تمام عيوب شخص را افشاء كنيم. ما ملتزم به دين و قرآن هستيم. در بحث غيبت امام خميني در كتاب شان( فقهي) در مورد مشورت بحث كرده اند. امام خميني فرمودند: شما بايد مورد به مورد مشورت را مشاهده كنيد و هر كجا كه مي بينيد كه مسئله ي مشورت مهمتر است، آنرا بيان كنيد. در مورد مشوت، ما نمي توانيم بطور كلي بگوييم. در جامعه ما اين طور فكر مي كنند كه در مشورت بايد همه موارد را گفت. ما نمي توانيم پرونده ي سي ساله طرف را به سوال كننده بگوييم. ما مجاز نيستيم كه در مقام مشورت اسرار ديگران را فاش كنيم. چه اشكالي دارد كه ما در مورد آبروي مومن احتياط كنيم ؟مسئله ي حرمت غيبت خيلي مهمتر از مسئله ي مشورت دادن است. پس آبروي مومن حرف اول را مي زند. اگر شما ديديد كه آبروي مومني در خطر است و مي خواهند با شما مشورت كنند شما احتياط كنيد و اين مسئله را از عالم ديني سوال كنيد. اگر

ص: 2757

ما باوركنيم كه آبروي مومن مهم است براي آن وقت مي گذاريم. بعضي موارد وقتي در مورد كسي با ما مشورت مي كنند ما حتي در مورد پدر فرد هم اطلاعات مي دهيم .ضرورتي ندارد كه شما پرونده ي اجداد طرف را بگوييد به فرض اينكه اطلاعات شما واقعيت داشته باشد و اِلا تهمت است. پس در مقام مشورت فوري جواب ندهيم. به فرض يك نفر مي خواهد وزير بشود و بايد نمايندگان مجلس اطلاعاتي در مورد آنها داشته باشند آيا لازم است كه همه مردم از اين اطلاعات با خبر بشوند ؟نمايندگان خودشان بررسي مي كنند و راي مي دهند ولي ضرروتي ندارد كه همه ي مردم ايران خبردار بشوند كه ايشان چه عيبي دارد. اگر نظام ما ديني است و مي خواهيم با فتواي يك فقيه پيش برويم ،بدانيم كه ما در مقام مشورت نمي توانيم آبروي كسي را از بين ببريم. كتاب فضيلت هاي فراموش شده در مورد زندگي ملا آخوندعباس تربتي است و بيش از چهل بار چاپ شده است. ايشان هفتادسال پيش از دنيا رفته اند. اين كتاب بخاطر احتياط هاي زياد، براي ما شبيه افسانه است.امام خميني در مثال هاي شان از عظمت ايشان مثال مي زدند. داريم: شيخ عباس قمي در بالاي منبر بودند و ديدند كه آخوند تربتي در پاي منبر نشسته است. ايشان از منبر پايين آمدند و گفتند كه وقتي ملا تربتي در اينجا هستند من بالاي منبر نمي روم. در تربت آقايي حكم كردند كه فلاني كافر است. مردم به خانه ي او ريختند و او فرار كرد و مخفيانه زندگي مي كرد. در

ص: 2758

روز عيد غدير اين فرد فراري به خانه ي آخوند ملا تربتي رفت. رفتن به خانه ي ايشان وجه اي براي فرد تكفير شده درست كرد. كسي كه او را تكفير كرده بود به نزد آخوند تربتي آمد و گفت كه چرا شما او را پذيرفتيد و او را تحويل گرفتيد؟ ملا سوال كرد كه آيا ايشان در نزد شما منكر ضروري دين شده بود كه شما حكم به كافر بودن او داديد؟ او گفت : خير آيا دوشاهد عادل شهادت دادند كه او كافر است ؟ او گفت: خير ،مردم مورد وثوق اين خبر را به من داده اند. ملا پرسيد: آيا شما حاضر هستيد كه مال تان را به دست اين افراد مورد وثوق بسپاريد. او گفت: خير. آيا شما در فهم مردم مورد وثوق اطمينان داريد كه درست برداشت كرده اند؟ ملا تربتي فرمود: ما شب و روز تلاش مي كنيم كه مردم را مسلمان كنيم و شما مسلمان را كافر اعلام مي كنيد. فردي در مشهد از استاندار زمان شاه بد گفته بود. وقتي ملا تربتي او را در جلسه اي ديده بود فرمود: چطور شما در مورد ايشان صحبت كرده ايد، آيا دو شاهد عادل شهادت داده اند؟ شما بايد اول او را خصوصي نصيحت كنيد و بعد اگر موثر نبود امر به معروف ونهي از منكر كنيد. مبادا حرف هايي كه در سخنراني مي زنيد براي هواي نفس و جذاب شدن سخنراني تان باشد. (وقتي سخنراني انتقادي باشد افراد جذب مي شوند) روزي ايشان نزد پزشكي بنام ضياء الاطباء رفتند و منتظر نشستند تا نوبت شان بشود. و قبول

ص: 2759

نكردند كه بدون نوبت نزد پزشك بروند. خانمي نزد پزشك رفت، پزشك نبض بيمار را گرفت و گفت كه نسخه ي قبلي شما كجاست ؟ بيمار گفت: شما گفتيد كه نسخه را بجوشانيد و بخوريد و من هم اين كار را كردم. پزشك به او گفت :حيف از ناني كه همسرت به تو مي دهد، تو نمي داني كه نسخه را بايد گرفت نه اينكه خورد. جمعيت خنديدند. وقتي نوبت مرحوم تربتي شد ،ايشان به پزشك گفت كه چرا اين خانم را پيش مردم خوار كردي .تو چه حقي داشتي كه اين كار را بكني ؟بزرگترهاي فاميل، رئيس اداره يا سخنران فكر مي كند كه حق دارد همه را مسخره كنيم. بايد از مسخره كردن مردم بترسيم. ما با بزرگان فاصله زيادي داريم. آيت الله بروجردي در زمان مرجعيت شان عليه گروهي سخنراني تندي مي كنند. فردي از سران آن گروه ،وقتي به خانه مي رود صاحبخانه او را جواب مي كند و مي گويد كه مگر آيت الله بروجردي عليه شما سخنراني نكرده است؟ ديگر جاي شما اينجا نيست.(به فرض كسي محكوم شد ما نبايد به خانواده ي او اهانت كنيم و آبروي آنها را ببريم) اين آقا شبانه به در خانه ي يكي از بستگان آيت الله بروجردي رفت و گفت كه من امنيت جاني ندارم و مي خواهم از قم بروم، مادر و خانواده ام را به شما مي سپارم. ايشان داستان را براي آيت الله بروجردي تعريف كردند. مرحوم بروجردي به صاحبخانه پيام داد كه از اين به بعد من پول اجاره ي خانه را مي دهم و آنها مستاجر من

ص: 2760

هستند. و مقرري را براي خانواده ي ايشان در نظر گرفتند. ما وقتي با فردي بد مي شويم، بايد عدالت را رعايت كنيم. اخلاق، جامعه ي ديني را زنده مي كند. چرا نام اين بزرگان زنده است؟ آيت الله بروجردي 53 سال است كه از دنيا رفته اند ولي هنوز نام شان زنده است. آيت الله بروجردي مسجد اعظم قم را ساخته اند و معمار آن آقاي لرزاده بود. آقاي لرزاده گفت كه مسجد احتياج به يك چاه آب دارد. كسي كه چاه آب خوب مي زند يك زرتشتي است كه در تهران زندگي مي كند. آيا ما پيش اين زرتشتي برويم؟ آقا فرمود: هر كس كارش بهتر است پيش او برويد، ما به دين او كاري نداريم. بعد از اينكه اين آقاي زرتشتي كارش را انجام داد گفت :قبل از گرفتن دستمزدم مي خواهم مرجع ديني شما را ببينم. آقا او را پذيرفت. وقتي اين فرد زرتشتي چهره ي نوراني آقا را مي بيند(عده اي از اروپائيان وقتي به ديدن ايشان رفته بودند گفتند:ما در چهره ي ايشان نور عيسي مسيح را ديديم. ايشان فرد جذابي بود.)دست و پيشاني آقا را مي بوسد و در كنار ايشان مي نشيند. آقا از او تشكر مي كند و و مي فرمايد: چرا دستمزد خودتان را نمي گيريد؟ فرد زرتشتي گفت كه شما اين مسجد را براي عبادت ساخته ايد و اجازه بدهيد كه ما هم در اينجا سهيم باشيم، آقا پذيرفت. فردي به آقا گفت: حالا كه او شما را دوست دارد به اين فرد بگوييد كه مسلمان بشود،آقا ناراحت شد( زيرا هرسخن جايي و هر

ص: 2761

نكته مكاني دارد).و فرمود: من دعا مي كنم خلوصي كه ايشان در كارش داشت، خدا به ما هم بدهد. هنگام خداحافظي اين فرد زرتشتي دست و پيشاني آقا را مي بوسد و مي رود. سي سال بعد( متولي مسجد ،نوه ي آيت الله بروجردي بودند)چاه مسجد مشكل پيدا مي كند. پسر آن فرد زرتشتي چاه را درست مي كند و مي گويد: پدرم در پرونده ي اين چاه نوشته است كه تا زماني كه آيت الله بروجردي در مورد اين چاه از شما كمك خواست موظف هستيد كه آنرا مجاني انجام بدهيد. بعضي از اقليت هاي ديني از بينندگان برنامه ي سمت خدا هستند. و همراه با پخش قرآن، قرآن را مي خوانند. در خاطرات آيت الله بروجردي دارد كه به ايشان خبر دادند كه بعضي از بچه ها هنگام تشيع جنازه ي يهوديان به آنها سنگ مي زنند. آقا براي برداشتن اين كار غلط ،دنبال جنازه ي يهوديان مي رفته و جنازه ها را تشيع مي كرده است. بياييد به قرآن و فقه برگرديم. و ساده با آبروي مسلمانان بازي نكنيم تا روز قيامت خداوند گناهان ما را پرده پوشي كند. سوال - صفحه 430 قرآن كريم را توضيح بفرماييد. پاسخ – در اين صفحه داريم :شيطان بر مردم سلطه ندارد. و فقط مردم را وسوسه مي كند. از ويژگي ما انسان ها اين است كه مي خواهيم خطاي خودمان را گردن ديگران بيندازيم. به فردي در دادگاه گفتند كه چرا اين كار را كردي ؟متهم گفت :شيطان مرا گول زد. اگر ما خطاهاي مان را به گردن شيطان بيندازيم، در روز قيامت تبرئه

ص: 2762

نخواهيم شد. پس در دنيا ،گناهان ديگران را پرده پوشي كنيم تا در روز يومهم البارزون خداوند بدي هاي ما را بپوشاند. در روز قيامت اعمال و نيات خوب و بد انسان ها آشكار مي شود. كساني كه در دنيا خوش دل وخوش قلب بوده اند و آبروداري كرده اند در قيامت خداوند خوبي هاي آنها را هم نشان مي دهد. اگر كسي شاهد حق الناسي بوده يا شاهد ريختن خون كسي بوده، بايد در دادگاه شهادت بدهد، اين اشكالي ندارد. ولي اگر جواني خلافي انجام داده است و حق الناس نيست، نبايد آنرا به كسي بگوييم. فردي نزد حضر امير آمد و گفت كه من گناهكارهستم ،حد را بر من جاري كن. حضرت فرمود: به خدا قسم، اگر بين خود و خدا توبه مي كردي بالاتر از اين بود كه خودت را به من معرفي كردي. وقتي كسي توبه مي كند بايد يقين داشته باشد كه خدا او را مي بخشد. اگر خانم يا آقايي قبل از ازدواج انحرافي داشته اند نبايد آنرا برملا كنند و بايد بين خود و خدا توبه كنند .خداوند ستار است .پس در مسائل شخصي حق الله، ما نبايد خودمان را معرفي كنيم يا عليه كسي شهادت بدهيم. آيا خبر دادن به همديگر جايز است؟ خير. گاهي يك خبر درعرض چند ساعت بين همه ي مردم پخش مي شود كه اين كارها اشتباه است. حتي زدن پليس براي اعتراف گرفتن از گناهكار اشكال دارد .ما بايد بيشتر احتياط كنيم. وسواس ديني خوب است. سعي كنيم كه در مورد ديگران غيبت نكنيم و تهمت نزنيم. بعضي ها اسم تهمت را

ص: 2763

سوال مي گذارند و از ديگران سوال مي كنند كه او در بين جمع جواب بدهد. اين كار هم اشتباه است. يازده شهريور روز شهادت امام صادق (ع)است،مراسم اين روز را با عظمت برگزار كنيد. انشاء الله خداوند به ما توفيق دقت در رعايت مسائل حلال و حرام و حفظ آبروي مومن را عنايت بفرمايد.

92-05-27

92/5/27 آري همين امروز و فردا باز مي گردي ما اهل آنجاييم و از اينجا باز مي گرديم، با پاي خود سر در نياورديم از اين اطراف با پاي خود يك روز اما باز مي گرديم، چون ابرها صحرا به صحرا برد ما را چون رودها صحرا به صحرا باز مي گرديم، اين زندگي مگزيست مابين دو تا سجده استغفراللهي بگو ما باز مي گرديم، بين جماعت هم نماز ما فُرادا بود عمريست تنهاييم و تنها باز مي گرديم، ما عاقبت انااليه راجعون بر لب از كوچه ي بن بست طوفاني باز مي گرديم. سوال – در مورد اسامي قيامت در سوره غافر توضيحاتي بفرماييد. پاسخ – در سوره غافر هشت اسم از اسامي قيامت آمده است: يوم التلاق روز ملاقات و يوم البارزون. در مورد يوم البارزون بايد گفت كه مثل يوم تبلي السرائر است يعني روزي كه همه ي پنهان ها آشكار مي شود هم نيات و هم اعمال ما در دنيا بروز پيدا مي كند. اگر نيات ما ريا يا اخلاص بوده آشكار مي شود. ما مي توانيم در دنيا نقش بازي كنيم ولي در قيامت جاي نقش بازي كردن نيست. و همه چيز ظاهر مي شود. بعضي پرسيده بودند با اينكه ما در شب قدر توبه

ص: 2764

كرديم آيا باز خداوند در قيامت همه ي اعمال ما را نشان مي دهد(يوم تبلي السرائر)؟ بايد گفت كه با توبه سيئات به حسنات تبديل مي شود. وقتي خداوند در اين دنيا ما را مي بخشد ديگر در قيامت تبلي السرائري وجود نخواهد داشت. پس براي كساني كه توبه مي كنند جاي نگراني وجود ندارد. بعضي پرسيده اند كه اگر ما گناهي از ديگري ديديم آيا مي توانيم آنرا به خانواده و دوستانش بازگو كنيم. ما حق نداريم گناهي كه انجام داده ايم به احدي بگوييم ، حالا چطور حق داريم كه در مورد گناهان ديگران صحبت كنيم؟ فردي كه مرتكب گناه مي شود حتي نمي تواند آنرا براي امام زمانش بازگو كند. پس وقتي ما نمي توانيم سِّر خودمان را آشكار كنيم، حتما هم اجازه نداريم سِّر ديگران را آشكار كنيم. بعضي ها اين افشاء ها را ساده مي گيرند. خيلي راحت گناهان را به ما پيامك مي زنند يا گناهان ديگران را به اطرافيان مي گويند كه اين خيلي خطرناك است. دركتاب كافي كليني داريم :فردي نزد امام علي (ع) آمد و گفت :من عمل خلافي مرتكب شده ام، حد الهي را بر من جاري كن. امام چهار بار او را برگرداند و خشمگين شدند و فرمودند: چقدر زشت است كه انسان گناهش را نزد ديگران بگويد،چرا گناهت را به من مي گويي مگر بين خود و خدايت توبه نكرده اي؟ حضرت فرمود: به خدا قسم اگر او بين خود و خدا توبه مي كرد بالاتر از اين بود كه پيش من اعتراف كند و من حّد را بر او جاري كنم. اين

ص: 2765

فكر اشتباه است كه با اعتراف به گناهان سبك مي شويم. ما بايد با توبه كردن نزد خدا سبك بشويم. ممكن است كه خانم يا آقايي قبل از ازدواج يا بعد از ازدواج رابطه ي نامشروعي داشته است ،آنها حق ندارد كه اين مطلب را بگويند؛ در ضمن جايزهم نيست كه اين مطلب را بگويد. و اگر هم بگويد اين كار حرام است. بالاخره انسان معصوم نيست ولي نبايد راحت گناهان خودمان يا ديگران را بيان كنيم. روايت داريم كه پيامبر از خدا تقاضا كرد كه خودش به حساب امتش برسد ولي خداوند قبول نكرد و فرمود :من نسبت به بندگانم مهربانتر هستم و خودم به حساب آنها رسيدگي مي كنم. با اين روايت، يوم تبلي السرائر چه معنايي دارد؟ قرآن مي فرمايد كه در قيامت خداوند باطن ها را آشكار مي كند. اگر در دنيا از كار ديگران پرده پوشي كنيم خداوند هم در قيامت از كار ما پرده پوشي مي كند. اما اگر سِّر ديگران را آشكار كنيم در قيامت خداوند همه ي سِّرهاي ما را به ديگران نشان مي دهد. اگر مردم در دنيا از نيش زبان يا قلم ما در امان نباشند، مطمئن باشيم كه در قيامت خداوند كارهاي ما را پرده پوشي نمي كند. از آقايي پرسيدم كه برادرتان كجاست؟ او گفت :برادرم به فلان اتهام در زندان است. من ناراحت شدم و مي خواستم بگويم كه چرا به من گفتي كه برادرت در زندان است. من نبايد براحتي خبر زندان شدن دوستم را بگويم. در كافي روايتي از امام صادق(ع) داريم :اگر كسي خبر مومني را پخش كند كه

ص: 2766

آبروي او را ببرد يا از چشم مردم بيندازد، خداوند او را به ولايت شيطان منتقل مي كند و شيطان هم او را نمي پذيرد. گاهي ما مي خواهيم در مناسك حج به شيطان سنگ بزنيم ولي مي بينيم كه ما خودمان از شيطان هستيم .در بعضي مواقع شيطان هم ما را نمي پذيرد. آيا چنين شخصي مي تواند انتظار داشته باشد كه خداوند در قيامت كارهاي او را پرده پوشي كند؟ آيا او آبروي كسي را حفظ كرده است كه در قيامت خداوند آبرويش را حفظ كند؟ در بعضي از روايات كه چهل گناه كبيره آمده است، اولين گناه كبيره نااميدي از رحمت خداست و دومين گناه كبيره اين است كه انسان خودش را از انتقام الهي درامان بدارد. بشارت و انذار باهم لازم است. بايد به رحمت خداوند اميدوار باشيم ولي به اعمال مان اميدوار نباشيم. اگر ما كار خلافي كرده ايم نبايد خودمان را از انتقام الهي درامان بدانيم. در دنيا خداوند ستار است ولي همين ستاريت هم محدود است. روايت از حضرت علي(ع) داريم: خداوند تا چهل پرده از گناه را مي پوشاند(چهل گناه كبيره داريم)، بعد به فرشته ها مي فرمايد: شما گناهان را بپوشانيد. ولي فرد به گناهانش ادامه مي دهد و هر گناهي را انجام مي دهد و در مرحله ي بعد انسان به گناه افتخار مي كند، خداوند به فرشته ها مي فرمايد كه شما پرده ها را برداريد و او را رها كنيد. لطف حق با تو مداراها كند چونكه از حد بگذر رسوا كند پس ستاريت خداوند وقتي شامل ما مي شود كه ما هم

ص: 2767

حدي را رعايت كنيم. اگر ما مي خواهيم از يوم تبلي السرائر درامان باشيم، بايد آبروي كسي را نريزيم . يك وقت فردي گناهي كرده و ما آنرا به همه مي گوييم و گاهي به دروغ گناه را به گردن ديگران مي اندازيم. فردي نزد امام هادي(ع) آمد و امام پرسيد: از فلاني (يكي از دشمنان امام) چه خبر؟ فرد گفت: كشته شده است. امام بيست و چهار مرتبه فرمود :الحمدلله .فرد تعجب كرد وعلت را پرسيد. امام فرمود :اين فرد روزي به پدرم گفت: به قيافه ي تو مي آيد كه امروز مست باشي .پدرم امام جواد(ع)فرمود: من امروز روزه هستم و او را نفرين كردند. مرحوم شوشتري دارد كه امام حسين (ع)در برابر نيزه نفرين نمي كردند ولي وقتي زخم زبان مي زدند ،نفرين مي كردند. زخم شمشير خوب مي شود ولي زخم زبان به آساني خوب نمي شود. سعي كنيم كه زخم زبان نزنيم و دل كسي را نشكنيم. ممكن است كه فردي خطا كند آيا بايد آن را همه جا پخش كرد؟ مثلا پيامك يا بولوتوثي به شما مي رسد كه فلاني كار خطايي انجام داده است آيا شما بايد آنرا براي همه بفرستيد؟ بعضي ها دنبال اين پيامك ها مي گردند. شيخ بهايي دارد كه امام صادق(ع) يكي از يارانش را ديد كه چيزي دستش بود. امام پرسيد چه چيزي خريده اي ؟ او گفت: شير خريده ام و به خانه مي برم. او شراب خريده بود ولي نمي توانست به امام بگويد. امام گفت: مقداري از اين شير را در كف دست من بريز. وقتي او ظرف را سرازير

ص: 2768

كرد، در دست امام شير آمد. درحاليكه طرف فكر مي كرد الان شراب به دست امام مي آيد. پس امام از تصور ولايي خودش استفاده كرده و شراب را به شير تبديل كرد تا آبروي فردي حفظ شود. ما گاهي شير مردم را تبديل به شراب مي كنيم. ممكن است كه فردي خلاف كند و بعد توبه كند ولي وقتي كار خلاف او پخش شد، با خودش مي گويد: حالا كه همه فهميدند ما خلاف كرديم، پس كار از كار گذشته است.و به كار خلاف خودش ادامه بدهد. پخش كننده اين خبر در گناه فرد سهيم است. گاهي ما به اين كارها عادت كرده ايم و منظوري هم نداريم. مثلا گناه غيبت و تهمت چه لذتي دارد؟ مثلا كسي كار خلافي مي كند، توبه مي كند و به مسجد مي آيد ولي وقتي ما گناه آنها را پخش مي كنيم او از ما دور مي شود. پس پرده پوشي خداوند براي كساني است كه در دنيا پرده پوشي مي كنند. تمام فرد فرد ما بايد جانشين خدا روي زمين باشيم، آيا خدا آبروي كسي را مي برد ؟ بعضي ها زبان شان در اتهام زدن و آبروي بردن خيلي دراز است و بعد آنرا توجيه مي كنند. و مي گويند كه وظيفه ي شرعي ماست كه اينها را بگوييم. پس هم ستاريت خداوند دردنيا محدود است و هم يوم تبلي السرائر در قيامت محدود است. گاهي ما در سخنراني اشتباهي مي كنيم و بعد بخاطر آن اشتباه خيلي ناراحت و نگران هستيم، پس چطور مي توانيم آبروي كسي را ببريم ؟ سوال – صفحه 423

ص: 2769

قرآن كريم را توضيح بفرماييد. پاسخ – در اين صفحه داريم :اي مومنين خدا را زياد ياد كنيد. خداوند دائما بر شما رحمت مي فرستد و فرشتگان تقاضاي رحمت براي شما را دارند. علامه طباطبايي مي فرمايد: بالاترين درجه ذكر خدا اين است كه انسان خدا را به ياد داشته باشد. امام خميني فرمود : عالم محضر خداست در محضر خدا گناه نكنيد. بايد باوركنيم كه دنيا محضر خداست. علامه طباطبايي مي فرمايد: تسبيحات حضرت زهرا، سبحان الله و... ذكر كثير و مصداق آن است. در قرآن داريم: اي كساني كه ايمان آورده ايد خدا و فرشتگان بر پيامبر صلوات مي فرستند. و در جاي ديگر داريم كه فرشتگان بر انسان صلوات مي فرستند. پس ما مي توانيم به اوج برسيم. كه خدا و فرشتگان بر ما هم رحمت بفرستند. و راهش ذكر كثير است يعني هميشه به ياد خدا باشيم. در آيه 52 سوره غافر داريم: لا ينفع ظالمين معذرتهم ... ،در قيامت معذرت ظالمين قبول نمي شود و لعنت الهي و پايان بد براي گناهكاران است. سوره عنكبوت آيه 25 مي فرمايد: در قيامت كساني كه در دنيا به دنبال آنها مي رفتند ،همديگر را منكر مي شوند و همديگر را لعنت مي كنند. خدايا به ما توفيق بيشتر آَشنايي با آيات الهي را عنايت بفرما.

92-05-20

92/5/20 سوال – در مورد اسامي روز قيامت توضيحاتي بفرماييد. پاسخ – پيامبر فرمود: به زميني ها رحم كنيد تا آسماني ها به شما رحم كنند. ملت ما در ماه رمضان به زميني ها رحم كردند قطعا رحمت آسماني ها هم شامل حال آنها خواهد شد. در

ص: 2770

روايتي پيامبر فرمود: كسي كه مالش را در راه خير مصرف نكند، خداوند مالش را در راه شر قرار مي دهد. اين يك سنت الهي است كه اگر كسي مالش در راه خدا بدهد خدا هم به او مي دهد. پس اگر كسي مالش را در راه خير ندهد به راه شر مي رود. اين فرصت هميشه برقرار است و شما مي توانيد به كمك هاي تان ادامه بدهيد. در سوره غافر كه چهلمين سوره قرآن است هشت اسم از اسامي قيامت آمده است. غافر يعني آمرزنده. خداوند در سوره غافر، سوره توبه و الرحمن خودش را معرفي مي كند كه همه را مورد رحمت و مغفرت قرار مي دهد .در قرآن سوره اي بعنوان شديد العقاب نداريم البته آيات عقاب داريم. واژه ي غفور و غفار 72 بار در قرآن آمده است. غفور صيغه ي مبالغه است يعني خداوند بسيار آمرزنده است. قرآن مي فرمايد: غافر الذنب ،قابل التوب، شديد العقاب .روايت داريم كه رحمت خداوند بر عقابش مقدم است. پس همان خدايي كه قابل التوب و غافر الذنب است شديد العقاب هم هست. در دعاي افتتاح هم در مورد رحمت و هم در مورد غضب خداوند صحبت شده است. ما هم به رحمت الهي و هم به غضب الهي نياز داريم. در آيه 15 سوره غافر داريم: خداوند درجات مومنين را بالا مي برد،... روز قيامت روز ديدار( يوم التلاق )است. هدف ارسال رسل، انذار بوده است. يعني مردم از روز ملاقات بترسند. مفسرين مي فرمايند كه ملاقات بندگان با خداوند ،ملاقات ظالم و مظلوم، ملاقات خلق اول و آخر و ملاقات انسان

ص: 2771

با اعمالش و ... است. فردي به پيامبر گفت: به من نصيحتي بفرما .پيامبر فرمود: بترس از روزي كه انسان اعمال و خداي خودش را ملاقات مي كند. در دعا داريم : خداي روزي كه من همه را ملاقات مي كنم... در دنيا ممكن است كه فردي جرمي مرتكب بشود و فرار كند ولي در قيامت همه باهم جمع مي شوند و همديگر را ملاقات مي كنند. آيه 16 سوره غافر مي فرمايد: قيامت يومهم البارزون است. در اين مورد چند تفسير وجود دارد :روزي كه همه ي مردم در قيامت ظاهر مي شوند و حضور پيدا مي كنند. در آيه 21 سوره ابراهيم هم داريم: همه ي مردم در قيامت حاضر مي شوند. تفسير ديگر اين است كه قيامت روزي است كه حالت كسي بر ديگري مخفي نمي ماند مثل آيه 9 سوره طارق است كه مي فرمايد: يوم تبلي السرائر. ممكن است كه در دنيا ما را بهترين انسان بدانند زيرا خودمان را خوب نشان داده ايم ولي در قيامت باطن ما آشكار مي شود. اينكه در قيامت همه از هم فرار مي كنند بخاطر اين است كه همه مي خواهند باطن شان كه ظاهر شده، آنها را رسوا نكند. حتي پدر و مادر از فرزندان فرار مي كنند تا باطن آنها مشخص نشود. همه ي نقش ها براي دنياست كه باعث نفاق مي شود. قيامت محل رسوايي است. ستاريت خداوند براي دنياست . در قيامت چه چيزي آشكار مي شود؟ ايمان، كفر، اخلاص و رياي انسان ها آشكار مي شود. همچنين اعمال انسان هم آشكار مي شود. مرحوم علامه طبرسي دارد كه

ص: 2772

اعمال خوب و بد انسان ها براي تمام اهل قيامت آشكار مي شود. پس نامه ي اعمال را فقط بدست ما نمي دهند بلكه همه ي افراد قيامت اعمال ما را مي بينند. اين خيلي خطرناك است. همين خطر كافي است كه ما از گناه دست برداريم . علامه طبرسي مي فرمايد كه همه چيز ظاهر مي شود و چيزي باقي نمي ماند يعني همه نيت و هم اعمال آشكار مي شود. در دعا داريم: خدايا مرا در قيامت در جلوي خلق رسوا نكن. پس در قيامت زمينه ي رسوايي وجود دارد و خداوند در آنجا اعمال ما را نمي پوشاند. در قرآن داريم كه در قيامت همه چيز آشكار مي شود و چيزي برخدا مخفي نمي ماند. مي گويند كه مگر در دنيا چيزي بر خدا پنهان بوده است كه در آنجا پنهان نماند. بعضي مفسرين مي گويند :منظور اين است كه در قيامت ستاريت خداوند وجود ندارد. علامه طبرسي مي فرمايد كه مردم در دنيا فكر مي كردند كه اعمال شان مخفي است يعني خداوند اعمال آنها را مخفي مي كند و خدا هم نمي بيند. ولي در قيامت اين توهمات برطرف مي شود. در سوره نساء داريم : مردم خيلي از گناهان را در جلوي ديگران بخاطر آبرويشان انجام نمي دهند. ما بعضي مواقع اعمال مباح و حلال را هم در جامعه انجام نمي دهيم و مي گوييم كه جامعه آنرا نمي پسندد و نگاه مردم از ما بر مي گردد ،اگر اين مباح را انجام بدهيم. آيا اين رسوايي يومهم البارزون عمومي است يا خير؟ مردم دو دسته هستند. شيخ صدوق

ص: 2773

مي فرمايد: اگر كسي عيب مومني را بپوشاند، در قيامت خداوند عيب او را مي پوشاند. روايت ديگر اين است كه اگر كسي عيب برادر مسلمانش را به ديگران اعلام كند اولين قدمي كه برمي دارد در جهنم است و خداوند عيوبش را در قيامت آشكار مي كند. آيات هم انذار است هم بشارت. اگر ما عيبي از ديگران را در دنيا برملا كرديم نمي توانيم انتظار ستاريت داشته باشيم. ما بايد اخلاق الهي داشته باشيم. خداوند ستار است، آيا شما در دنيا ستار بوديد؟ اگر در دنيا ستار بوده ايد، خداوند در قيامت هم براي شما ستار است. حاج آقا حسين فاطمي يكي از بزرگان حوزه بودند و در خانه شان درس اخلاق داشتند. بزرگان زيادي در كلاس اخلاق ايشان شركت مي كردند. ايشان چهل سال پيش فوت كرده اند و حتي امام خميني هم در كلاس هاي ايشان شركت مي كردند. ايشان از شاگردان آيت الله ملكي تبريزي بوده است. حاج آقا حسين فاطمي مي گويد: در يك شب ماه رمضان از شهر قم بيرون رفتم و ديدم كه عده اي از طلبه هاي جوان و اهل علم به تفريح رفته اند. ناراحت شدم و گفتم شب هايي با اين عظمت چرا به تفريح رفته اند؟ بعد از نماز جماعت آيت الله ملكي تبريزي، اين مسئله را مطرح كردم و بعد روضه خواندم. فردا صبح خدمت آيت الله ملكي تبريزي رفتم كه سوالي بپرسم. ايشان جواب مرا نداد و فرمود: ديدي ديروز چه كردي؟ چرا در يك جلسه ي عمومي اين طور موعظه كردي كه چرا عده اي طلبه به تفريح رفته اند؟

ص: 2774

مگر تفريح رفتن در ماه رمضان اشكالي دارد كه با اين لحن صحبت كردي و آبروي آنها را بردي؟ در يك جمع عام از يك عده خاص انتقاد نمي كنند. من گفتم : اشتباه كردم چطور جبران كنم؟ ايشان فرمود: در يك جلسه ي عمومي مغذرت خواهي كن. من در يك جمع از آنها معذرت خواهي كردم. ما آسان آبروي مردم را مي بريم و معذرت خواهي هم نمي كنيم. در رسانه ها و روزنامه ها آبروي مردم را مي برند مثل بحث انتخابات و سياسي. درست نيست كه در روزنامه آبروي فردي را ببرند و بعد بنويسند كه اشتباه شده است .آيا آبروي رفته برمي گردد؟ با دين مردم بازي نكنيد. حاج آقا حسين فاطمي دركتاب شان نوشته اند كه عده اي دزد بودند و داشتند از قافله اي دزدي مي كردند. رئيس دزدها داشت تماشا مي كرد. دزدها كاغذي پيدا كردند و نزد رئيس شان بردند. در كاغذ نوشته شده بود كه هركس اين دعا را بنويسد و همراه داشته باشد از گزند دزد در امان مي ماند. رئيس دزدها دستور داد كه تمام اموال قافله را برگردانند. دزدها اعتراض كردند و رئيس دزدها گفت :ما دزد مال مردم هستيم نه دين مردم. اگر ما اموال آنها را برداريم اين دعا بي اعتبار مي شود و دين مردم به خطر مي افتد. ما نمي خواهيم دين مردم را بدزديم. ما گاهي حرف هايي مي زنيم كه دين مردم به خطر مي افتد. بايد نظام ما با نظام هاي كشورهاي ديگر تفاوت داشته باشد. اگر قرار باشد كه ما از هر راهي رقيب انتخاباتي

ص: 2775

را از بين ببريم پس تفاوت ما با كشورهاي اروپايي چيست؟ حكومت ما اسلامي و ديني است. محدث قمي در سفينة البحار مي نويسد: داستان يوسف تمام شد. و او پيش پدرش برگشت. روزي حضرت يعقوب از يوسف سوال كرد كه تعريف كن از گذشته هايت. يوسف گفت: از من نپرس برادران با من چه كردند، از من بپرس كه خداوند چه لطف هايي در حق من كرده است. حضرت يوسف هجده سال در زندان بوده است. (12 سالگي تا 30 سالگي) يوسف با برادرانش سر سفره مي نشست. روزي برادرانش گفتند كه سفره ات را از ما جدا كن زيرا وقتي مي خواهيم غذا بخوريم ياد اذيت هايي مي افتيم كه به تو كرديم. حضرت يوسف گفت: شما به من خدمت كرديد ، وقتي شما آمديد مشخص شد كه من از چه خانداني هستم . اگر مي خواهيم در قيامت آبروي مان نرود در دنيا پرده پوشي كنيم. ما هم مثل خداوند ستار باشيم. سوال – صفحه 416 قرآن كريم را توضيح بفرماييد. پاسخ – در قرآن از مرگ بعنوان توفي ياد كرده است نه فوت( از دست رفتن). توفي يعني چيزي را بطور كامل دريافت كردن. در اين صفحه داريم كه ملك الموت همه چيز را دريافت مي كند. خداوند مي فرمايد: اي پيامبر، مجرمين را مي بيني كه در روز قيامت سرشان پايين است. و مي گويند: خدايا الان شنيدم و فهميديم ،ما را برگردان تا اعمال صالح انجام بدهيم. خدا مي فرمايد: در دنيا امروز را فراموش كرده بوديد، ما امروز شما را فراموش مي كنيم. اگر بخواهيم در قيامت سربلند

ص: 2776

باشيم بايد در دنيا سربلند زندگي كنيم. از سري كتاب هاي سرنوشت انسان كتابي بعنوان بهشت و جهنم چاپ شده است كه نوشته ي حاج آقا عالي است. در ادامه سوره غافر داريم :در فرداي قيامت همه چيز ظاهر مي شود و چيزي مخفي نمي ماند. امروز ملك براي كيست؟ جواب مي آيد كه همه چيز براي خداوند است. آيات بعدي داستان حضرت موسي و فرعون را نقل مي كند. آيه 28 مي فرمايد:( مومن آل فرعون به مردم مي گويد) اي مردمان، امروز ملك براي شماست ،امروز همه چيز دست شماست ولي چه كسي ما را از عذاب و گرفتاري نجات مي دهد. منظور اين است كه تا دنيا در دست شماست خوب عمل كنيد زيرا در قيامت همه اقرار مي كنند كه همه چيز در دست خداست. اگر در دنيا هر چه خواستيم گفتيم و نوشتيم كسي از ما بازخواست نمي كند ولي در قيامت شرمنده خواهيم بود. من نگران كساني هستم كه خيلي راحت مقالات را مي نويسند زيرا رسانه در دست آنهاست ولي طوري بنويسيد كه در قيامت شرمنده نشويد و سرتان را پايين نيندازيد. ما مي گوييم كه در يك خانواده پنج نفره نبايد اختلاف باشد و كسي نبايد به كسي تهمت بزند. در يك جامعه هم بايد همين طور باشد كه كسي به كسي تهمت نزند. امروزه دين فروشي خيلي آسان است. از بين بردن گروه هاي مومن راحت است. خوب است كه طوري بنويسيد كه در قيامت وقتي نامه ي اعمال تان را بدست تان مي دهند بگوييد :همه بياييد نامه ي اعمال مرا بخوانيد. خدايا آنچه در

ص: 2777

ماه رمضان به ما عنايت كردي براي ما نگهدار.

92-05-13

92/5/13 من سايه اي از نيمه ي پنهاني خويشم، تصوير هزار آينه حيراني خويشم، صد بار پشيماني و صد مرتبه توبه هر بار پشيمان ز پشيماني خويشم، عالم همه هر چند كه زندان من و توست از اين همه آزادم و زنداني خويشم، تا در خم آن گيسوي آشفته زدم دست چون خاطرم جمع پريشاني خويشم، فردايي اگر باشد باز از پي امروز شرمنده چوحافظ زمسلماني خويشم ، حافظ مگر از عهده ي وصف تو برآيد با حسن تو حيران و غزل خوان خويشم. سوال – در مورد صفات اميرالمومنين توضيحاتي بفرماييد. پاسخ – صفي الدين حلي يكي از شاگرد علامه حلي بود كه قصيده اي در مورد حضرت علي(ع) دارد كه معروف است. ايشان اشاره مي كند كه حضرت جامع صفات متضاد بودند. در تاريخ زاهد زياد است ولي وقتي حضرت كه از زهد سخن مي گويد، انسان گمان نمي برد كه او همان مرد جنگ هاست. او يك حاكمي بود كه در اوج قدرت، زاهد بود. اين سوال هميشه در تاريخ مطرح بوده است كه اگر علي زاهد وعادل بوده ،پس چرا مردم كوفه و شام با حضرت مخالفت مي كردند و از دستورات حضرت سرپيچي مي كردند ولي مردم عراق به دستورات معاويه گوش مي داند و عليه او كاري نمي كردند؟ حضرت هميشه از اصحاب خودش شكايت مي كردند .منشأ اين شكايت ها چيست؟ بعضي به اين سوال پاسخ هاي انحرافي داده اند. در هر صفحه اي از نهج البلاغه، شكايت اميرالمومنين از اصحاب شان ديده مي شود. در خطبه ي 94،

ص: 2778

34، 39، 282 و... شكايت ديده مي شود. حضرت در خطبه 94 مي فرمايد: در تاريخ هميشه مردمان نگران ظلم حاكمان بوده اند ولي من دارم از سوي مردم مورد ستم قرار مي گيرم. آرزو مي كنم :اي كاش معاويه با من معامله درهم و دينار مي كرد. اي كاش معاويه ده نفر از ياران مرا مي گرفت و يك يار به من مي داد. يكي از بزرگان جواب داده است كه مردم عراق مردمان زيركي بودند و مواظب حاكمان خودشان بودند و با مشكلات مخالفت مي كردند. بخاطر همين عراقي ها با امام مخالفت مي كردند ولي مردم شام اين طور نبودند و حرف هاي حاكمان را مي پذيرفتند. آيا واقعا اين پاسخ درست است؟ استاد جواد مُقنيه يكي از شارحين نهج البلاغه است. ايشان مي گويد كه اين پاسخ انحرافي است و دروغ مي گويد. مردم عراق چه ايرادي مي توانستند از حكومت اميرالمومنين بگيرند؟ چه بي عدالتي در حكومت حضرت وجود داشت؟ حضرت سه جنگ در طول حكومت داشتند. جنگ جمل پيش آمد. شيخ مفيد در هزار سال پيش كتابي بنام جمل نوشته است و در اين سه جنگ حرف زيادي وجود دارد. ايشان مي فرمايد: بيش از سي هزار نفر در جنگ جمل كشته شدند. چرا طلحه و زبير اين جنگ را پيش آوردند؟ حضرت در اين جنگ پيروز شد و دشمنان تلفات سنگيني داشتند. در اين جنگ پنج هزار نفر از ياران حضرت به شهادت رسيدند. حكومت حضرت امير چه ايرادي داشت؟ بعد از جنگ حضرت براي مردم بصره خطبه اي خواندند و فرمودند :ايراد من چيست؟ كجاي حكومت من

ص: 2779

ايراد دارد؟ من از بيت المال به اندازه ي يك پيراهن هم برنداشتم و اين پيراهن تنم را در مدينه براي من بافته اند. به خدا قسم اين كيسه ي خرج من از درآمدهاي خودم است.( حضرت از كشاورزي در نخلستان ها درآمدهاي بالايي داشتند) طه حسين دانشمند مصري است كه كتابهاي زيادي دارد و كتابي بنام علي و فرزندانش نوشته است. ايشان نابينا بوده است. اين دانشمند اهل سنت جواب اين سوال را كه چرا در زمان حكومت حضرت علي(ع)اين همه با حضرت مخالفت مي كردند را داده اند و نوشته اند: اميرالمومنان حاكم بود ولي حكومتش براساس تقوا بود و حاضر نبود با مكر و حيله زندگي كند. حضرت در خطبه 200 نهج البلاغه مي فرمايد: به خدا قسم معاويه از من سياستمدارتر نيست ولي او با مكر، خيانت ،فسق و فجور كار مي كند و من حاضر به اين كار نيستم . حضرت در خطبه ي 126 مي فرمايد: شما به من فرمان مي دهيد كه پيروزي را از راه جور و رستم بدست بياورم؟ طلحه و زبير نزد حضرت آمدند و حق و حساب مي خواستند حتي نزديكان حضرت مثل مالك اشتر از سر خيرخواهي گفتند :آقا چرا شما سخت مي گيريد ؟ چيزي به طلحه و زبير بدهيد تا بروند ولي حضرت فرمود :من حاضر نيستم. معاويه به هر قيمتي حكومت مي كرد. داستان شهادت مالك اشتر به اين صورت بود كه در راه فردي عسل مسمومي آورد و به مالك داد، او خورد و به شهادت رسيد. ابوبكر به اين صورت افراد را مي كشت و با افتخار مي

ص: 2780

گفت: خدا لشكرياني از عسل دارد. پس چون اميرالمومنان در چارچوب عدل حركت مي كرد و آنها تحمل عدل علي را نداشتند، با او مخالفت مي كردند. وقتي معاويه بعد از صلح با امام حسن(ع) به مدينه آمد و گفت كه گمان نكنيد كه من جنگيدم كه شما نماز بخوانيد بلكه جنگيدم كه حكومتم را تثبيت كنم .ولي حضرت علي(ع) بخاطر دين اصلا كوتاه نمي آمد. قبل از جنگ صفين حضرت در حال استراحت بودند. محمد حنفيه( او يكي از فرزندان حضرت بود) ديد كه لشكريان زيادي آماده تيراندازي بودند. او اميرالمومنين را بيدار كرد و حضرت با همان لباس آمد كه لشكر را ببيند. او به حضرت گفت كه چرا با اين لباس آمده ايد؟ امام فرمود: توكجا بودي؟ به خدا قسم تو نبودي ،زمان پيامبر وقتي ما مي جنگيديم امكانات نظامي نداشتيم ،پس نترس. بعد حضرت زره شان را پوشيدند. در جنگ احزاب كه جنگ تمام كفر در برابر اسلام بود ،پيامبر سه مرتبه فرمود: چه كسي با عمربن عبدود مي جنگد و هر سه مرتبه ،فقط حضرت علي (ع) جواب داد.حضرت به ميدان كارزار رفتند. سماواتيان پرده برداشتند به نَظاره گردن برافراشتند كه يارب چه زور وچه بازوييست اين مگربا قَدرهم ترازوست اين در جنگ احزاب اميرالمومنين ايستاده بودند و پيامبر دعا كردند: خدايا راضي به رضاي توهستم ولي در جنگ بدر عمويم عبيده به شهادت رسيد، در جنگ احد عمويم حمزه به شهادت رسيد، خدايا امروز علي را برايم نگه دار و مرا تنها نگذار. در اين جنگ افراد زيادي اطراف پيامبر بودند ولي پيامبر به خدا مي فرمايد كه مرا

ص: 2781

تنها نگذار. اميرالمومنين جايي كه بايد بجنگد مي جنگد و جايي كه بايد سكوت كند سكوت مي كند( بعد از مرگ پيامبر ) و تحمل مي كند. پس حضرت در اوج قدرت حلم مي ورزيد و سكوت مي كند. اين صفات متضاد ديگر حضرت است. حضرت در نهج البلاغه از افتخاراتش نام مي برد و مي فرمايد: من كسي هستم كه در جنگ نهروان ،چشم فتنه را از كاسه بيرون آوردم(فاتق).وقتي حضرت به خلافت رسيدند بعضي از استاندارهاي دوره ي قبل را ابقاء كردند مثل فرماندار يمن. حضرت به آنها فرمود كه گزارشاتي به من بدهيد. آنها هفتاد نفر را انتخاب كردند و از ميان آنها يك سخنگو را انتخاب كردند و آن سخنگو ابن ملجم مرادي بود. ابن ملجم كسي است كه در جنگ نهروان نتوانست حضرت را از پاي دربياورد. پس وقتي دشمنان نتوانستند حضرت را در جنگ به شهادت برسانند تصميم گرفتند كه حضرت را در محراب به شهادت برسانند. اگر حضرت چهار هزار نفر را در جنگ نهروان نمي كشت، ما بجاي يك ابن ملجم چهارهزار ابن ملجم مرادي داشتيم. همين اميرالمومنان، وقتي به محراب مي رفت اشك مي ريخت. حضرت علي (ع) در دارالاماره دو نفر ميهمان داشت.نيمه شب حضرت براي نماز بلند شدند و داشتند اشك مي ريختند و آيات پاياني سوره آل عمران (كه در ابتداي نماز شب مي خوانند) را تلاوت مي كرد، بشدت گريه مي كرد و به كمك ديوار راه مي رفت. حضرت به ميهمان ها رسيدند و ديدند كه آنها بيدار هستند. حضرت فرمود: گريه كنيد، قطره اي اشك از خوف خدا درياهايي از

ص: 2782

آتش را خاموش مي كند. شما سعي كنيد كه در ماه مبارك رمضان يازده ركعت نماز شب را بخوانيد. آيت الله حق شناس مي فرمود: اگر نماز شب هم نمي خواني حداقل يك يا الله بگو كه ارتباط قطع نشود. آيت الله بهجت مي فرمود: در سخنراني ها از خطبه هاي حضرت امير استفاده كنيد. وقتي شما از خطبه هاي حضرت امير استفاده مي كنيد مردم پاي سخنراني حضرت علي(ع) هستند. سوال – صفحه 409 قرآن كريم را توضيح بفرماييد. پاسخ – خداوند در چند آيه ،ما را دعوت به سير در زمين كرده است در اين صفحه داريم: در زمين سيركنيد تا عاقبت گناهكاران گذشته را ببينيد. در سوره انعام آيه 11 هم داريم: در زمين سير كنيد تا عاقبت دروغ گويان را ببينيد .سوره نمل آيه 69 مي فرمايد :در زمين سير كنيد تا عاقبت مجرمين را ببينيد. كساني كه ظلم كرده اند نام خوبي از آنها نمانده است. در اين صفحه داريم :روز قيامت روزي است كه نمي توان آنرا باز داشت و آنرا برگرداند، قيامت روزي است كه بهشتيان از جهنميان جدا مي شوند. در سوره شورا آيه 44و 47 داريم :وقتي عذاب را مي بينند مي گويند كه آيا راهي است كه ما برگرديم. در آنجا كسي آنها را ياري نمي كند ،قيامت روز بازگشت نيست و نمي توان جلوي قيامت را گرفت. آنجا پناهگاهي نيست. در اين آيات حسرت ،ندامت و پشيماني وجود دارد. داريم كه وقتي فرشته ها مي خواهند جان كافر را بگيرند آنها مي گويند: خدايا ما تسليم هستيم، ما را برگردان ،آنها دروغ هم مي

ص: 2783

گويند و مي گويند: ما كاري نكرديم. آنجا راه بازگشتي نيست. روايت داريم كه خداوند در هر شب ماه رمضان يك ميليون نفر را مي آمرزد. خدايا به حق همه ي خوبانت، ما را هم مورد رحمت و مغفرت خودتقرار بده.

92-05-06

92/5/6 اين جذر و مد چيست كه تا ماه مي رود ؟درياي درد كيست كه در چاه مي رود؟ اينسان كه چرخ مي گذرد بر مدار شوم بين خسوف و تيرگي ماه مي رود، گويي كه چرخ بوي خطر را شنيده است يك لحظه مكث كرده به اكراه مي رود، آبستن عزاي علي نيز كين چنين آه سينه سر نسيم سحرگاه مي رود ،در كوچه هاي كوفه صداي عبور كيست گويي دلي به مقصد دلخواه مي رود ،دارد سر شكافتن سر آفتاب آن سايه ي اي كه در دل شب راه مي رود. سوال – در مورد فضيلت حضرت علي (ع) توضيحاتي بفرماييد. پاسخ – يكي ازعلماي بزرگ اسلام محقق حلي است. ايشان هفت صد سال پيش زندگي مي كرده است و شاگردي بنام صفي الدين حلي داشت كه او هم عالم و اهل فضيلت بوده ،اديب و مهمترين شاعر زمان خودش هم بوده است و ديوان شعر هم دارد. ايشان شعري در مورد علي سروده است كه( دوازده بيت است)جاودانه شده است:اي اميرالمومنان شما صفات متضاد داري ،چون اين صفات متضاد را در خودت جمع كرده اي بي نظير هستي. ما در طول تاريخ افراد زاهد زيادي داشته ايم اما حضرت علي(ع) در اوج حكومت و قدرت بود ولي شجاع و حليم بود. وقتي حضرت به محراب مي رفت عبادت مي كرد و

ص: 2784

در جنگ ها مبارزه مي كرد. اهل جود و بخشش بود در عين اينكه دستش خالي بود. در جمله اول مي گويد كه جميع صفات اضداد در حضرت ديده مي شود. محدث قمي مي گويد: جامع صفات متضاد اشاره به جمله ي سيد رضي در مقدمه ي نهج البلاغه دارد. سيدرضي در مقدمه ي نهج البلاغه بسيار زيبا ازعلي سخن گفته است. سيد رضي (با تمام خدماتي كه داشته عمر طولاني نداشته و 47 سال بيشتر عمرنكرده است و هزار سال از وفات ايشان مي گذرد)مي فرمايد: من در جواني كتابي بنام خصايص الائمه نوشتم و در بخش آخر كلمات اميرالمومنين را هم نوشتم. دوستان وقتي اين كتاب را خواندند به من گفتند كه چرا تمام سخنان اميرالمومنين را جمع آوري نمي كني .اين انگيزه اي شد كه نهج البلاغه را بنويسم. در ماه رمضان در كنار تلاوت قرآن ،فرصتي هم براي مراجعه به نهج البلاغه داشته باشيم. سيد رضي در مقدمه ي نهج البلاغه مي نويسد: هيچ كسي با اميرالمومنان در اين ويژگي ها شريك نيست، اين ويژگي ها منحصر به فرد حضرت امير اين است كه وقتي كسي كلمات و موعظه هاي زهد و بي رغبتي حضرت را مطالعه مي كند، شك نمي كند كه اين كلام كسي است كه كوهي دارد و در آن غاري است كه مشغول عبادت است و الا كسي نمي تواند به اين زيبايي موعظه كند. انسان باور نمي كند كه اين كلمات كسي است كه وقتي در ميدان جنگ وارد مي شود به او اسدالله مي گويند. ادامه ي شعر مي فرمايد :حضرت در عين زهد و

ص: 2785

بي رغبتي بر دنيا حكومت مي كرد. زماني كه بعد از 25 سال حضرت حكومت را پذيرفتند، آقا مي خواستند در مسجد خطبه بخوانند كه سعسعة بن سوهان جمله اي گفت: علي جان خلافت را پذيرفتي، تو خلافت را زينت دادي و خلافت به تو چيزي اضافه نكرد، تو خلافت را بالا بردي ولي خلافت تو را بالا نبرد، خلافت محتاج تو بود ولي تو محتاج خلافت نبودي. درعالم نمي توان كسي را پيدا كرد كه وقتي به او خلافت دادند درجه اش بالا نرفته باشد. يك دانشمند مسيحي بنام جرجدان مسيحي كتابي دارد كه به فارسي ترجمه شده است. ايشان در هر كتاب بخشي از زندگي حضرت امير را بررسي كرده است.مثلا نام يك جلد آن علي و انقلاب فرانسه است، علي و اعلاميه ي جهاني حقوق بشر.ايشان در كتاب علي و اعلاميه ي جهاني حقوق بشر، نامه هاي ي حضرت علي(ع) به مالك اشتر و فرماندهان ديگر را با اعلاميه ي حقوق بشر مقايسه مي كند. در پايان جمع بندي، ايشان مي نويسد كه چهار فرق اساسي بين اعلاميه هاي جهاني بشر و عهدنامه هاي علي وجود دارد: حضرت امير المومنان چهارصد هزار سال پيش اين حقوق را براي بشر نوشت و شما هزار و چهارصد سال بعد آنرا نوشته ايد. اميرالمومنان در بستر شهادت به فرزندان شان فرمودند كه اگر من زنده ماندم خودم ولي دم هستم و اگر ببخشم بهتر است .اگر من ضارب خودم را ببخشم اين وسيله ي نزديك شدن من به خداست .بعد از شهادت حضرت جّو خيلي سنگين بود حتي اگر فرزندان حضرت قاتل را مي بخشيدند

ص: 2786

مردم او را رها نمي كردند. فرق ديگر اين بود كه حضرت علي(ع) تنهايي قلم بر مي داشت و به استاندارهايش نامه مي نوشت ولي براي نوشتن اعلاميه ي حقوق بشر، افكار همه ي عالم را جمع كرده اند تا اين اعلاميه تنظيم شده است. فرق ديگر اين بود كه حضرت اگر اين حقوق را نوشت پاي اين حقوق ايستاد تا نفس آخر. ولي كساني كه اين اعلاميه بشر را نوشته اند به آن عمل نكردند. روزي حضرت فرمود كه به من خبر رسيده است كه زينت از يك زن يهودي درآورده اند، اگر كسي از اين خبر بميرد نبايد او را ملامت كرد. چه كساني عامل خونريزي در كشورهاي اسلامي هستند؟ آيا كساني نيستند كه اعلاميه ي حقوق بشر را نوشته اند و به آن عمل نكرده اند؟ بعد از صحبت سعسعه، اميرالمومنان هم خطبه اي خواندند و فرمودند: اي مردم، امروز دارايي مرا بررسي كنيد، يك خادم ،يك مركب سواري و مقداري توشه دارم اگر روزي از حكومت جدا شوم و دارايي ام بيشتر از اينها باشد، من به شما خيانت كرده ام. حضرت حاكم زاهد است. در زمان خليفه ي دوم ، يك يهودي در مورد حضرت ادعايي كرد.و از آقا شكايت كرد. آقا به دادگاه آمدند. خليفه ي دوم قاضي بود. او گفت: اي اباالحسن، اينجا بنشينيد تا من قضاوت كنم. رنگ چهره ي حضرت تغيير كرد. بعد از دادگاه قاضي به حضرت گفت كه چرا شما منقلب شديد. حضرت فرمود: چرا در برابر طرف دعوا مرا با كنيه صدا زدي؟(درعرب كنيه صدا زدن احترام است) مسلمان و يهودي در برابر

ص: 2787

دادگاه مساوي هستند. در كجاي تاريخ مي توان حاكم زاهدي مثل علي يافت. علاقه به اميرالمومنان اختصاص به شيعيان ندارد. اهل سنت و مسيحيان در مورد علي كتابها نوشته اند. چرا حضرت علي(ع) براي آنها مي درخشد؟ يكي از صحابي حضرت بنام نجاشي بود كه در جنگها براي حضرت شعر مي گفت. در روز اول ماه رمضان او مي خواست به مسجد برود كه نماز بخواند .ولي يك رفيق ناباب سر راه او قرار گرفت و او را به منزلش برد و به او ناهار و شراب داد. همه فهميدند. او را نزد حضرت بردند و حضرت فرمود كه فردا صبح حكم الهي را اجرا مي كنم. خويشاوندان او گفتند: فردا مي خواهي چكار كني ؟او نزديكترين يار شماست. حضرت فرمود: براي من فرقي ندارد. حضرت علاوه بر هشتاد ضرب بخاطر شراب خواري بيست ضربه هم اضافه كرد بخاطر اينكه در ماه رمضان شرابخواري كرده بود. پس اگر در ماه رمضان كارهاي نيك ثوابش بيشتر است ،گناه هم عقابش بيشتر است. حرمت ماه رمضان خيلي مهم است. نجاشي شبانه به طرف معاويه رفت ولي حضرت علي(ع) كوتاه نيامدند. پس اما حاكم زاهد بود. حضرت مي فرمود : روز اول حكومت ،شيردهي خوب و لذت دارد ولي در آخر جدا شدن از آن سخت است. ابن اباالحديد دارد: روزي كه حضرت امير به خلافت رسيد از همه ي اموال خزانه كه در دستش بود ،تنها شيريني كه مصرف مي كرد خرما بود و تنها لباسي كه بر تن مي كرد كرباس بود. در نهج البلاغه داريم كه امام مي فرمايد: من از دنياي شما دو لباس

ص: 2788

و دو قرص نان دارم. البته من از شما چنين توقعي ندارم و شما نمي توانيد اين طور زندگي كنيد. ابن اباالحديد مي نويسد: حضرت همه ي اموال را تقسيم مي كرد و بيت المال را جارو مي كرد و بعد نماز مي خواند و وقتي به طلاها نگاه مي كرد مي فرمود كه شما نمي توانيد علي را فريب بدهيد. يك شب بودجه اي براي بيت المال رسيد و حضرت فرمود: الان آن را تقسيم كنيد. گفتند: فردا اين كار را بكنيم. حضرت فرمود: آيا شما تضمين مي دهيد كه فردا علي زنده باشد ؟پس حضرت حكومت در دست داشت ولي زندگي زاهدانه داشت. اين صفات متضاد داشتن است. روزي حضرت علي(ع) چند تا خرما خوردند و بعد مقداري آب نوشيدند. به شكم شان دست زدند و فرمودند: دور باد از رحمت خدا كسي كه با چند خرما شكمش سير مي شود ولي باز خودش را اهل جهنم مي كند. ببينيد كه فاصله ي ما با حضرت چقدر است ؟ قنبر افطاري حضرت را كه در كيسه اي بود آورد. فردي گفت :مگر شما بخيل هستيد؟ آقا تبسمي كرد و فرمود: من كيسه ام را بسته ام كه كسي چيزي به آن اضافه نكند نه اينكه كسي از آن چيزي برندارد. حضرت فرمود: دوست ندارم غذايي مصرف كنم كه مصرف تهيه ي آن را نمي دانم. مرحوم زاهد مي فرمود كه من براي ماه رمضان پول هاي حلال تر را كنار مي گذارم. البته ايشان همه ي درآمدهايشان حلال بود. سوال – صفحه 402 قرآن كريم را توضيح بفرماييد. پاسخ – دراين صفحه داريم

ص: 2789

:مجادله را خوب و احسن انجام بدهيد. علامه طبرسي مي فرمايد :گفتگوي خوب و احسن دو شرط دارد: به نرمي باشد و با قصد خيرخواهي باشد. خدا مي فرمايد: اي موسي با فرعون با نرمي سخن بگو و اگر كسي بداند كه شما قصد خير خواهي داريد حرف شما را گوش مي كند. گفتگوهاي خوب واجب است كه اين دو شرط را داشته باشد. سوال – در مورد آداب شب قدر توضيحاتي بفرماييد. پاسخ – در شب قدر خوب است كه توبه كنيم و اول نماز اميرالمومنان (نماز توبه) را بخوانيم. اين نماز دو تا دو ركعت است و بعد از حمد پنجاه مرتبه ي سوره توحيد خوانده مي شود. در روزعرفه، حاجيان اولين نمازي كه زير آسمان مي خوانند اين نماز است. بعد غسل توبه است و بعد دعاي توبه است كه در آخر مفاتيح آورده شده است. پيامبر فرمود: بيچاره كسي است كه ماه رمضان بگذرد و آمرزيده نشود. پس همه اين نماز را در اين روزها و شب ها بخوانند. در مشهد جواني نزد من آمد و اشك مي ريخت و مي گفت كه من گناهي كرده ام كه مي دانم خدا من را نمي بخشد و سه ماه است كه خجالت مي كشم نماز بخوانم. ما نبايد گناه مان را به كسي بگوييم ولي بايد يقين داشته باشيم كه خدا ما را مي بخشد. اين نااميدي سنگين تر از آن گناه است. اين شب ها شب هاي توبه است. اين از وسوسه هاي شيطان است كه توبه را بزرگ جلوه مي دهد كه ما به طرف توبه نرويم. در قرآن داريم

ص: 2790

:خدا توابين را دوست دارد و گناهان آنها را به حسنات تبديل مي كند. علامه مجلسي در بحارالانوار دارد: حضرت وصيت كردند كه شبانه او را به خاك بسپارند (قبر اميرالمومنان تا زمان امام صادق(ع) مخفي بوده است). اميرالمومنان وصيت كردند كه وقتي مرا در قبر گذاشتيد خاك نريزيد، دو ركعت نماز بخوانيد و بعد در قبر من نگاه كنيد و ببينيد كه چه چيزي مي بينيد. امام حسن(ع) و امام حسين(ع) در كنار قبر دو ركعت نماز خواندند و ديدند كه پرده اي روي بدن اميرالمومنان قرار گرفته است.امام حسن(ع) پرده را بالا زدند و ديدند كه سه نفر نشسته اند: پيامبر،آدم و ابراهيم و دارند با اميرالمومنين سخن مي گويند. وقتي امام حسين(ع) در پايين قبر پرده را كنار زدند، ديدند كه سه زن نشسته اند :حضرت فاطمه، حوا و آسيه و نوحه خواني مي كنند. اولين كسي كه در مظلوميت و غربت زندگي كرد و به خاك سپرده شد، حضرت علي(ع) بود. انشاءالله خداوند در اين شب قدر به ما حال خوشي عنايت بفرمايد. خدايا اگر در گذشته ي ماه رمضان ما را نيامرزيده اي، در آخر رمضان ما را بيامرز.

92-04-30

92/4/30 گرچه چون موج مرا شوق زخود رستن بود موج موج دل من تشنه ي پيوستن بود، يك دم آرام نديدم دل خود را همه عمر بس كه هر لحظه به صد حادثه آبستن بود، خواستم از تو به غير تو نخواهم اما خواستن ها همه موقوف توانستن بود ،كاش از روز ازل هيچ نمي دانستم كه هبوط ابدم از پي دانستن بود، چشم تا باز كنم فرصت ديدار گذشت همه

ص: 2791

ي طول سفر به چمدان بستن. سوال – درمورد روزه گرفتن در ماه رمضان توضيحاتي بفرماييد. پاسخ – حضرت علي(ع) مي فرمايد كه من از دنيا ي شما سه چيز را برگزيدم: روزه در تابستان، احترام و پذيرايي از ميهمان و جهاد در راه خدا. قطعا اجر و پاداش روزه گرفتن در تابستان بيشتر است. در بعضي از كشورها روزه داري حدود بيست تا بيست و دوساعت است .البته آنجا هوا خوب است ولي طول روزه داري شان خيلي زياد است. آنجا مسلمانان محكمي دارد. يكي از جوانان اسكانديناوي مي گفت كه من سه ماه رجب ،شعبان و رمضان را روزه مي گيرم. افطاري دادن در ماه رمضان خوب است ولي نبايد خانواده مان را اذيت كنيم. ما از كارفرماها تقاضا مي كنيم كه ساعات كاري را در ماه رمضان كم كنند ولي حقوق را كم نكنند و يقين داشته باشند كه خداوند آنرا جبران مي كند. سوال – در مورد اسامي قيامت توضيحاتي بفرماييد. پاسخ – به آيت الله ملكي تبريزي اعتراض كرده بودند كه شما خيلي انذاري صحبت مي كنيد، بشارت هم بدهيد. ايشان فرموده بودند كه من هنوز انذاري صحبت نكرده ام، فردا شب بياييد تا انذاري صحبت كنم. آن شبي كه ايشان با صحبت هاي انذاري به منبر رفتند، چند نفر بيهوش از مجلس بيرون آمدند. ما هم به انذار و هم به بشارت نياز داريم. يكي از اسامي روز قيامت روز تغابن است. سوره تغابن آيه 9 مي فرمايد: روز قيامت روز زيانكاري است و عده اي مغبون مي شوند. در روز قيامت هم خوب ها وهم بدها احساس زيان

ص: 2792

و حسرت مي كنند. كساني كه روزه گرفته اند،حسرت مي خورند كه اي كاش بيشتر روزه مي گرفتند و كساني كه روزه نگرفته اند، حسرت مي خورند كه چرا روزه نگرفتند. پس ندامت براي همه است. در تفسير ابوالفتوح رازي مفسر قرن هفتم از پيامبر نقل شده است كه در قيامت هم خوب ها وهم بدها مغبون مي شوند. علامه طباطبايي فرمود كه معيار سنجش دنيا و آخرت متفاوت است، هم در كارهاي خوب وهم در كارهاي بد. افراد خوب وقتي مي فهمند كه براي يك آيه قرآن آنقدر پاداش در نظر گرفته شده است احساس زيانكاري مي كنند. در سوره زمر آيه 47 داريم: وقتي اهل عذاب، عذاب قيامت را مي بينند باور نمي كنند و فكر آنرا هم نمي كردند. در آخرت آنقدر پاداش ها و عذاب ها سنگين است كه با پاداش ها وعذاب هاي دنيايي قابل سنجش نيست. وقتي مي خواهند آتش قيامت و دنيا را مقايسه كنند مي گويند:( در روايت داريم)آتش قيامت آنقدر گرم است كه وقتي كساني كه در آتش قيامت هستند را در تنور آتش دنيا بگذارند، خواب شان مي برد از بس كه آرام مي شوند. اينها متن آيه است و انذار است. بعد از آيه انذار، آيه بشارت آمده است: كسي كه عمل صالح داشته باشد خداوند گناهان او را مي آمرزد و او را وارد بهشت مي كند. اين پيام ها براي اين است كه ما مواظب باشيم و خواب مان نبرد. سيدرضي در نهج البلاغه دارد كه اميرالمومنين در طول پنج سال حكومت شان هر شب سه بار بدون استثنا به مردم مي

ص: 2793

فرمودند: به دنيا نچسبيد و اسير دنيا نباشيد. كسي كه به خدا ايمان داشته باشد وارد بهشت مي شود. در قرآن داريم :ثروت و اولاد وسيله آزمايش و فتنه ي دنياست. ما بايد از ثروت و اولاد طوري استفاده كنيم كه در آخرت مغبون نشويم. گاهي محبت زياد به اولاد ما را به اختلاف وادار مي كند. بعضي از انسانها در آزمون نماز، روزه و .. موفق هستند ولي در آزمون محبت به اولاد كم مي آورند، دچار گناه مي شوند و از مواضع شان پايين مي آيند. قرآن مي فرمايد: اي مومنين، بعضي از فرزندان و اموال دشمن شما هستند، از آنها برحذر باشيد. اگر خانواده ما را به گناه وادار مي كنند دشمن ما هستند. بعضي مي گويند كه نمي شود دل خانم يا فرزند را شكست كه اين اشتباه است. پس در روز قيامت هم خوب ها و هم بدها مغبون مي شوند زيرا معيار سنجش ها متفاوت است. ماه رمضان اوج رحمت و اوج انتظار است. تمام رحمت الهي در ماه رمضان آمده است ولي خدا اوج انتظار هم از ما دارد. در ماه رمضان تمام كارهاي ما حتي خوابيدن و نفس كشيدن هم عبادت است. از وفات مرحوم ملازين العابدين گلپايگاني صدسال مي گذرد و مزارش در گلپايگان است .بعد از مرگ ميرزاي شيرازي مي خواستند ايشان را به نجف بياورند كه مرجعيت را بپذيرد ولي ايشان نپذيرفتند. ايشان در كتاب المعارف الهيه دارد: هر كاري كه خدا بخواهد به آن پاداش بدهد شرطش اين است كه در آن كار نيت باشد. حتي براي نماز و روزه هم نياز به

ص: 2794

نيت و قصد قربت است. كارهايي وجود دارد كه اگر در آن نيت و قصد قربت هم نداشته باشيد خدا به شما پاداش مي دهد. روايت داريم كه اگر كسي شراب خواري را كنار بگذار نه براي خدا، فرداي قيامت خداوند از نوشيدني هاي بهشتي به او مي دهد. اين را از امام سوال كردند و امام فرمود : زيرا كار او صيانت از نفس است و خدا به او پاداش مي دهد. كسي كه در ماه رمضان مي خوابد نيت ندارد زيرا خواب اوج غفلت است ولي خداوند به او ثواب مي دهد. حتي كسي كه نفس مي كشد نيت ندارد ولي نفس كشيدن هم ثواب دارد. پس اين ماه اوج رحمت است، پس اوج انتظار هم هست. اگر ما در اين ماه انتظار را برآورده نكرديم ،يوم التغابن پيش مي آيد. خداوند همه چيز را در ماه رمضان آورده است و اين ماه اوج رحمت است. در اين ماه خداوند انتظار دارد كه ما دست خالي نرويم. خداوند به عبادت و بندگي ما نيازي ندارد و اينها براي خودماست. علامه طباطبايي در تفسير دارد كه روزه براي خداست. خداوند نفرموده است كه حج براي من است ولي فرموده كه الصوم لي. تنها عبادتي كه هيچ بروز و ظهوري ندارد روزه گرفتن است. وقتي شما مي خواهيد نماز بخوانيد يا به حج برويد همه خبر دار مي شوند ولي در روزه گرفتن اين طور نيست. ما خبر نداريم كه چه كسي روزه است يا نيست. زيرا روزه امساك محض است و بخاطر همين روزه براي خداست. اگر ما نتوانيم در ماه رمضان كاري بكنيم

ص: 2795

زيانكار خواهيم بود. امام خميني مي فرمود: اگر مي خواهيد ببينيد كه روزه تان قبول شده است ببيند كه رمضان در شما تحول ايجاد كرده است يا خير. اگر كسي بعد از ماه رمضان با ما تند خويي كرد، آياعكس العمل ما همان عكس العملي است كه در قبل از رمضان بوده يا با نزديك شدن به خدا آرام شده ايم. بعد از رمضان شب زنده داري ما چطور شده است؟ روايت داريم :مغبون كسي است كه از شب زنده داري محروم باشد مخصوصا در ماه رمضان. بعيد است كه در ماه رمضان كسي سحر بيدار بشود و نماز شب نخواند. يازده ركعت نماز شب وقت آنچناني نمي برد. اگر در اخلاق و رفتار ما تحولي ايجاد بشود يعني روزه ما مورد قبول قرار گرفته است. استادي مي فرمود كه مثلا ما در مشهد زيارت جامعه كبيره مي خوانيم :باَبي انتم و امي و .... شما را شاهد مي گيرم كه پدرم ،مادرم و فرزندانم فداي شما باد. چرا شما به امام دروغ مي گوييد زيرا شما حاضر نيستيد كه خمس مال تان را هم بدهيد ؟بعد مي گوييد كه تمام مال من فداي شما باد. بعضي مي گويند كه خمس به ما تعلق نمي گيرد اين مهم نيست ،مهم اين است كه ما آمادگي پرداخت خمس را داشته باشيم. ما بايد حساب و كتاب داشته باشيم . به فرض اگر خمس به گردن ما باشد، ما را زنداني نمي كنند زيرا شما با قصد قربت مي خواهيد خمس را بپردازيد . مهم اين است كه ما آماده باشيم تا مال مان را پاك كنيم

ص: 2796

حتي اگر مبلغ آن كم باشد. بعضي مي گويند كه اگر توبه نكنيم بهتر است زيرا سي سال نماز نخوانده ايم، حالا بايد قضاي آنرا بخوانيم و اين خيلي سخت است. امام خميني مي فرمايد كه اين طور نيست .شما بايد تصميم بگيريد كه از اين به بعد نماز هاي تان را بخوانيد و نماز قضاها را هم بخوانيد. مهم تصميم و اراده است. اگر عمر شما كفاف نداد كه تمام نمازها را قضا كنيد، خداوند از حقش مي گذرد. مهم حالات بازگشت و تصميم ماست. حتي در حق الناس هم همين طور است. شما تصميم و عزم جدي بگيريد كه حق الناس را ادا كنيد و مواظب زندگي تان باشيد و به حداقل زندگي اكتفا كنيد تا حق مردم را ادا كنيد. اگر عمر شما كفاف نداد خداوند در قيامت طلبكاران را راضي مي كند. در آخر اگر شما مالي داريد مي توانيد آنرا وصيت كنيد تا بعد از شما به طلبكاران تان بدهند و دِين شما را ادا كنند. در مورد روزه داري، ما بايد شرايط را براي روزه اولي ها آماده كنيم تا راحت تر روزه بگيرند، ضعف مجوزي براي خوردن روزه نيست. بالاخره روزه گرفتن ضعف دارد. پس فرزند شما روزه را بگيرد و اگر نتوانست بر ضعفش غلبه كند، آنرا بخورد. آيا گفتار ما در ماه رمضان تغيير كرده است؟ ما بايد تحول ايجاد كنيم تا روزه ما مورد قبول واقع شود. سوال – صفحه 395 قرآن كريم را توضيح بفرماييد. پاسخ – در اين صفحه داستان قارون است. قارون از قوم حضرت موسي بود و نسبت فاميلي با موسي

ص: 2797

داشت. او اطلاعات ديني زيادي از تورات داشته است. و جزو متدينين شاخص بوده است. خدا مي فرمايد: او راهش را از حضرت موسي جدا كرد بخاطر داشتن ثروت ،ما آنقدر به او گنج داديم كه صندوق جواهرات را چند نفر قوي هيكل مي بردند. وقتي حضرت موسي به قارون گفت كه زكات مالت را بده ،قارون گفت: اين از علم و زحمت خودم بوده است قرآن مي فرمايد: انسان هايي از شما قوي تر بوده است كه نابود شده اند. زمين قارون را با تمام ثروتش فرو برد. اين تفكر قاروني بود كه مي گفت: اين اموال را با علم خودم جمع كرده ام ولي تفكر الهي مي گويد كه ما به قارون گنج داديم. سليمان تفكرش الهي بود زيرا مي گفت : هذا من فضل ربي .ما نبايد يادمان برود كه خدا به ما نعمت داده است. ما بايد همه چيز را از خدا بدانيم. جابربن انصاري از ياران پيامبر بود. پيامبر به او فرمود كه هر كس در ماه رمضان اين كارها را انجام بدهد، بعد از تمام شدن ماه رمضان مثل فردي است كه از مادرش متولد شده است، البته شرايط آن سخت است: روزه بگيرد، بخشي از شب را زنده داري كند، چشم و دامن را حفظ كند. انشاء الله خداوند دعاي ببيندگان را به اجابت برساند و همه ي ما را دست پر از ماه رمضان بيرون ببرد.

92-04-23

92/4/23 عمرم به سر رسيد نشد يارتان شوم آقا نشد كه لايق ديدارتان شوم ،غفلت بساط كرد سر راه طفل دل نشد وايم نشد كه راهي بازارتان شوم، واصل اگر به

ص: 2798

عرصه ي حسن تو مي شدم چيزي نداشتم كه خريدارتان شوم، باري زدوش حضرت تان برنداشتم شرمنده ام كه تا به كجا بارتان شدم، ماه خدا رسيد و دلم آرزو نمود ميهمان كنار سفره ي افطارتان شوم. سوال – در مورد سوره ي تغابن و يوم التغابن توضيحاتي بفرماييد. پاسخ- روايت داريم :لذتي كه انسان خودش را مخاطب پروردگار مي بيند سختي ها را بر انسان آسان مي كند. هيچ كس مثل يك فرد روزه دار نمي تواند دعاي لحظه ي افطار را درك كند مخصوصا در مناطق گرم و كساني كه كارهاي سنگين دارند. اللهم لك صمت وعلي رزقك ... اين خستگي روزانه را از بين مي برد. لحظه ي افطار يك دعاي مستجاب دارد. به امام خميني گفته بودند كه وقتي ما روزه مي گيريم به كارهاي مان نمي رسيم. امام فرموده بودند كه روزه خودش يك كار است. ما از خدا مي خواهيم كه به دو گروه كمك كند: كساني كه در مناطق گرمسير زندگي مي كنند و كارهاي سخت دارند، و مي خواهند روزه بگيرند و همچنين كساني كه سال اولي است كه روزه مي گيرند. در سوره تغابن و آيه نهم آمده است :فرداي قيامت روزي است كه افراد مي فهمند كه مغبون شده اند، هم خوب ها وهم بدها. خوب ها وقتي خوبي را مي بينند احساس زيان كاري مي كنند و مي گويند كه اي كاش ما بيشتر كار خوب مي كرديم. خداوند فرمود :من جزاي روزه را مي دهم، من خودم پاداش روزه دار هستم. افراد خوب مي گويند كه اي كاش بيشتر روزه مي گرفتيم. بدها

ص: 2799

هم وقتي عذاب را مي بينند متوجه مي شوند كه مغبون شده اند. انسان هر چه هم به مقامات بالا برسد ،باز مقامات انبياء را مي بيند و حسرت مي خورد. در قرآن به تغابن و خسران اشاره كرده است. در قرآن بيش از پنجاه بار واژه ي خسارت آمده است. در آيه 15 سوره زمر داريم :اي پيامبر بگو كساني ضرر مي كنند كه مي بينند در قيامت همه چيز را باختند، در قيامت خسران مبين معلوم مي شود. در آيه 103 سوره مومنون داريم :در قيامت متوجه مي شوند كه زيان ديدند و در جهنم خواهند بود. در آيه 78 سوره غافر داريم: كساني كه در دنيا دنبال باطل بوده اند متوجه مي شوند كه خسارت ديده اند. در آيه 27 سوره جاثيه هم در مورد خسران صحبت كرده است. تمام موارد خسران در قرآن خسران معنوي است. ضرر مادي جبران مي شود ولي خسارت مبين خسارت معنوي است زيرا كاري از دست كسي برنمي آيد. يكي از خسارت هاي مهم انسان در روز قيامت اين است كه ماه رمضان تمام بشود و او آمرزيده نشود. پيامبر در خطبه ي شعبانيه فرمود: بيچاره و مغبون كسي است كه در ماه رمضان آمرزيده نشود. مثل افرادي كه از فرصت هاي رمضان استفاده نكردند، دعا، نماز و روزه نخواندند. و براي آنها ماه رمضان با ماه هاي ديگر مساوي است. امام رضا(ع) مي فرمايد كه قبل از ماه رمضان حق الناس و حق الله را ادا كن. سعي كنيم كه سحري و افطاري حلال بخوريم. اينها خسارت است و غير قابل جبران است. خدا در

ص: 2800

هر روز ماه رمضان و شب هاي قدر ميليون ها انسان را مي بخشد و اگر ما يكي از آنها نباشيم آيا اين ضرر نيست؟ از امام صادق(ع) داريم كه اگر كسي در ماه رمضان آمرزيده نشد بايد تا ماه رمضان سال آينده منتظر بماند. توبه فقط براي ماه رمضان نيست ولي وقتي اين همه زمينه در اين ماه است و ما جذب نشديم، چه زماني توبه خواهيم كرد؟ پيامبر فرمود: اگر كسي يك روز را روزه بگيرد، اگر خدا تمام زمين پر از طلا را به آنها بدهد باز پاداش آنها را نداده است تا روز قيامت. پاداش روزه در اين دنيا امكان ندارد. علامه طباطبايي فرمود: سنجش هاي خوبي و بدي دنيا و آخرت با هم متفاوت است. آيا مي شود كسي اين حديث را بشوند و روزه گرفتن براي او سخت باشد؟ پيامبر فرمود :كسي كه يك روزه ي ماه رمضان را بدون عذر بخورد، اگر تمام روزگار را روزه بگيرد، جبران آن روزه نمي شود. اگر ما قضاي روزه را بگيريم عذاب نخواهيم ديد ولي روزه خوردن با قضا جبران نمي شود. اگر ما مي خواهيم گرفتار تغابن نشويم از ماه رمضان استفاده كنيم. فضيلت ماه رمضان خيلي زياد است. مغبون هاي قيامت چه كساني هستند؟ 1-امام فرمود :كسي كه زكات مالش را با طيب خاطر ندهد، در قيامت مغبون است. زيرا اين مال ها براي وارث مي مان كه يا وارث آنرا به حرام مي خورد كه باز عذابش براي فرد است يا اينكه خمس مال را مي دهد و آنرا حلال استفاده مي كند كه باز حسرتش براي فرد

ص: 2801

مي ماند. بعضي ها مي گويند كه خمس مال مان را به چه كسي بدهيم كه بخورد؟ خمس دو بخش دارد: سهم امام و سهم سادات فقير. مراجع معمولا پرداخت خمس سادات فقير را به طرف واگذار مي كنند. پس شما مي توانيد سيد فقير پيدا كنيد و به او بدهيد. مصرف سهم امام براي خرج مساجد ،كارهاي ديني و چاپ كتاب است. شما مي توانيد پيش مجتهد برويد و بگوييد كه من مي خواهم مستقيم آنرا خرج كنم و آنها شما را به ساخت مسجد يا كارهاي خير راهنمايي مي كنند. مناطق دور افتاده اي هستند كه مسجد و بيمارستان و مدرسه ندارند. شما مي توانيد اين كار را مستقيم انجام بدهيد. اگر شما اين كار را بكنيد در قيامت مغبون نخواهيد شد. خانم هايي كه شوهرشان اهل خمس دادن نيستند مي توانند خمس سحر و افطارشان را بدهند. يعني اگر نمي خواهند خمس تمام مال شان را بدهند، خمس سحر و افطارشان را بدهند. اگر خانم يقين دارد كه به سحري و افطاري خمس تعلق مي گيرد(مثلا شما برنجي داريد كه براي سال قبل است و خمس به آن تعلق گرفته است و از آن استفاده مي كنيد) مي تواند خمس سحر و افطار خودش را بدهد. اگر خانم پول ندارد مي تواند نيت كند يعني بر ذمه بگيرد و بعداً پرداخت كند. بيشتر مجتهدين اين كار را اجازه مي دهند. 2-امام صادق(ع) مي فرمايد: كساني مغبون هستند كه دست گرفتن شان بيشتر از دست دادن شان است.يعني گرفتن برايش محبوب تر باشد تا دادن. در واقع در قيامت پرداخت هاي خير به

ص: 2802

درد ما مي خورد. عده اي در ماه رمضان سبد كالا به فقرا مي دهند كه اين كار خيلي خوبي است. هر كس به توان خودش مي تواند به ديگران كمك كند. روايت داريم كه پيامبر گوسفندي را قرباني كردند و همه را پخش كردند. يكي از همسران پيامبر گفت كه همه ي گوسفند رفت. پيامبر فرمود :اشتباه مي كني، آنچه رفت مانده است. وقتي امام سجاد(ع) روزه مي گرفتند؛ گوسفند ذبح مي كردند، آبگوشت درست مي كردند و بين نيازمندان تقسيم مي كردند. ولي افطار خودشان نان و خرما بود. ما نمي توانيم به حضرت برسيم ولي مي توانيم به حضرت نزديك بشويم. پيامبر فرمود :اگر به ديگران افطاري بدهي، ثوابش بيشتر از روزه گرفتن است. هر كس به توان خودش مي تواند افطاري بدهد. 3-پيامبر فرمود: مغبون كسي است كه با امروز و فردا كردن فرصت ها را از دست مي دهد. روايت داريم كه بيشتر فرياد اهل جهنم از سوف سوف (امروز و فردا) كردن است. 4-دو نعمت وجود دارد كه بيشتر مردم در آن مغبون هستند: سلامتي و از فرصت ها استفاده نكردن. آيا سلامتي نعمت نيست؟ كساني هستند كه براي گرفتن يك روزه در ماه رمضان حسرت مي خورند. كسي كه برايش روزه ضرر دارد نبايد روزه بگيرد. حتي خوف ضرر هم كافي است كه فرد روزه نگيرد .حيف نيست كه عده اي سالم هستند و روزه نمي گيرند؟ 5-امام صادق(ع) مي فرمايد: شب زنده داري را كنار نگذاريد اگر كسي اين كار را كنار بگذارد مغبون است. در ماه رمضان سر خودمان را به فيلم ها و سريال ها

ص: 2803

گرم نكنيم تا از خواندن نماز شب و قرائت قرآن عقب بمانيم. سوال – صفحه 388 قرآن كريم را توضيح بفرماييد. پاسخ – داستان اين صفحه در مورد حضرت موسي و خانواده اش است كه حضرت موسي در بيابان تاريك آتشي ديد و وقتي جلو رفت تا ببيند كه آن آتش چيست ، ندا آمد كه من خداي تو هستم. در ماه رمضان همه بايد به خدا اميد داشته باشيم. پيامبر فرمود :چيزي كه به آن اميد نداري، بيشتر به آن اميد داشته باش تا چيزي كه به آن اميد داري. حضرت موسي رفت كه آتش بياورد ولي پيامبر شد و برگشت .ما بايد به فضل الهي اميدوار باشيم. اگر بخواهيم از نعمت ماه رمضان مغبون نشويم، بايد كارهاي خير مثل تلاوت قرآن، افطاري دادن ،خمس دادن و ... را از همان ابتداي ماه رمضان شروع كنيم. در رمضان اخلاق مهم است. بزرگواري مي فرمود كه ما در ماه رمضان طوري بداخلاقي مي كنيم كه خانواده مان مي خواهد زودتر اين ماه رحمت تمام بشود. و اين كار خيلي بد است. سختي روزه ،مجوز بداخلاقي نيست. پيامبر در خطبه ي شعبانيه فرمود: كسي كه در رمضان اخلاقش را خوب كند آن روزي كه در صراط قدم ها مي لغزد، او ثابت قدم رد مي شود. امام موسي بن جعفر(ع) مي فرمايد: توسعه بدهيد روزي خانواده تان در ماه رمضان. ما بايد كاري بكنيم كه بچه ها چشم انتطار ماه رمضان باشند. يعني طعم شيرين ماه رمضان در خانواده ي ما باشد. در كتاب ارشاد القلوب داريم كه در شب معراج به پيامبر خطاب شد :اي

ص: 2804

احمد، مي داني ميراث روزه چيست ؟ميراث روزه كم گفتن و كم خوردن است. پس در ماه رمضان مواظب گفتار و خوردن مان باشيم. ما نبايد در سحر و افطار جبران خوردن را بكنيم. معمولا در كشور ما سرانه ي مصرف مواد غذايي در ماه رمضان بالا مي رود. خدايا بيماران را لباس عافيت بپوشان و امر ازدواج و اشتغال جوانان را فراهم كن و شب زنده داري و استفاده از ماه رمضان را به ما عنايت بفرما.

92-04-16

92/4/16 بي تو اي جام جهان، جام جهان را چه كنم؟ خود جهان مي گذرد ماندن جان را چه كنم ؟ ماه شعبان و رجب نم نم اشكي شد و رفت ،خانه ابري است خدايا رمضان را چه كنم ؟ شانه بر زلف دعا مي زنم و مي گريم موسي من تو بگو روزه و شبان را چه كنم؟ صاحب حيّ علي لقمه ي نوري برسان سحر از راه رسيده است، اذان را چه كنم ؟ كاتبان تو مرا خط اماني داده اند كشته ي خال توام، خط امان را چه كنم؟ سوال – در مورد اسامي روز قيامت( يوم التغابن) توضيحاتي بفرماييد. پاسخ – در سوره تغابن آيه 9 داريم كه نام يكي ديگر از اسامي قيامت يوم التغابن است. خدا مي فرمايد :روزي كه خدا شما را جمع مي كند. اين روز، روز تغابن است. و قابل جبران نيست. مرحوم طباطبايي در ذيل اين آيه دارند : در دنيا به كسي كه كلاه سرش مي گذارند مغبون مي گويند. در قيامت كسي كلاه سر ما نگذاشته است بلكه خودمان بايد كارهايي كه انجام مي داديم،

ص: 2805

نداده ايم و مغبون شده ايم. در قرآن داريم :دنيا محل تجارت است. خدا جان و مال ها را از ما مي خريد و...اگر ما در اين تجارت با خدا معامله نكنيم مغبون مي شويم و خودمان سر خودمان كلاه مي گذاريم. در اينجا اين تغابن را باور نمي كنيم ولي در قيامت آنرا باور مي كنيم. علامه مي فرمايد: معيار و ميزان سنجش هاي دنيا و آخرت با هم متفاوت است. در دنيا اگر ما خانه اي بخريم و آنرا گرانتر بخريم، مي گوييم: مغبون شده ايم .خدا مي فرمايد: كسي كه نماز شب بخواند نمي داند كه ما چه پاداشي براي او در نظر گرفته ايم. در قيامت خوب ها وقتي پاداش خودشان را مي بينند باور نمي كنند. در مورد بدي هم همين طور است. در آيه 47 سوره زُمر داريم :در قيامت وقتي اهل آتش عذاب را مي بينند حاضرند هر چه در زمين دارند بدهند تا از عذاب نجات پيدا كنند ولي اين كار امكان نيست. خدا مي فرمايد: اهل عذاب وقتي عذاب شان را مي بينند تصور نمي كردند كه چنين عذابي ببينند و آن موقع مغبون مي شوند و آنر روز يوم التغابن است. در آيات قرآن خوف و رجاء با هم است. كساني كه اهل نماز شب بودند فكر نمي كردند كه براي يك نماز شب اين قدر پاداش ببينند. اگر در نماز جماعت ،تعداد ده نفر به يازده نفر برسد، تمام فرشته ها و جن و انس نمي توانند ثواب اين نماز جماعت را بنويسند. در بخش عذاب هم همين طور است. در قيامت بدها مغبون

ص: 2806

مي شوند. آيا در قيامت خوب ها هم مغبون مي شوند؟ ابوالفتوح رازي از پيامبر نقل كرده است كه تغابن هم براي خوب ها و هم براي بدهاست. در مورد حسرت و ندامت هم همين طور است. خوب ها مي بينند كه چه پاداش هايي را از دست داده اند. در بازار فردي جنسي مي خرد و بعد گران مي شود و مي گويد كه من مغبون شدم چراكه بيشتر نخريدم. حالا فردي كه جنسي را داشته و فروخته او هم مي گويد: مغبون شده ام زيرا آن جنس را از دست داده است. كسي كه يك انفاقي در راه خدا انجام بدهد، خدا پاداش آنرا تا هفت صدبرابر مي كند و حتي پاداش عظيم تري هم مي دهد .اين افراد هم در قيامت مي گويند كه مغبون شده اند. يكي از موارد مغبون شدن هاي ما همين ماه شعبان است. داريم كه در آخرين روزهاي ماه شعبان اين دعا را بخوانيد: خدايا اگر تا اواخر ماه شعبان ما را نيامرزيدي ،اين چند روز آخر ما را بيامرز. پس اگر كسي در ماه شعبان آمرزيده نشود خيلي مغبون شده است. ما بايد براي آمرزش اين ماه به خدا التماس كنيم. ازدست دادن اين ماه غبن بزرگي است. يكي از اصحاب امام رضا(ع) بنام خواجه اباصلت هروي بود. او يكي از ياران مورد وثوق امام بود. بعد از شهادت امام رضا(ع)، به مدت يكسال او را زنداني كردند. خواجه خسته شد و به امام جواد(ع) متوسل شد. امام او را با معجزه از زندان نجات داد. امام از او پرسيد :به كجا مي خواهي بروي ؟او

ص: 2807

گفت :مي خواهم به هرات( وطنم) بروم. امام به او گفت: چشمهايت را ببند. بعد از لحظه اي او خودش را در مقابل منزلش در هرات ديد. در هرات ارادتمندان به اهل بيت كم بودند. پدر شيخ بهائي از علماي بزرگ چهارصد سال پيش است و شاگرد شهيد ثاني است. ايشان به مدت هشت سال در هرات تبليغ دين كرده است. اباصلت نقل مي كند كه در اواخر ماه شعبان خدمت امام رفتم. حضرت فرمود :ماه شعبان تمام شد اگر در گذشته ي شعبان كوتاهي كرده اي، در اين اواخر جبران كن. امام چند دستور به اباصلت دادند: مواظب باش در حالي وارد ماه رمضان بشوي كه كينه اي از مومني داشته باشي ،پس قلبت را صاف كن. اگر هنوز در زواياي دل مان كينه اي وجود داشته باشد نمي توانيم به خدا بگوييم كه رحمتت را بر ما ببار. اينها به تكبر و حسادت برمي گردد. اگر قلب مان را از حسادت و تكبر پاك كنيم، آماده ي اين ضيافت مي شويم. اگر ما اين كار را نكنيم ممكن است كه پنجاه رمضان از ما بگذرد و ما هنوز همان انسان اوليه باشيم. در حالات مرحوم بروجردي داريم :به آيت الله خبر دادند كه آقا سيد ابوالحسن اصفهاني مي خواهد از نجف به ايران بيايد. ايشان مرجع تقليد بودند و عالم بزرگي بودند و هم رديف آيت الله بروجردي بودند. آيت الله صدر و آيت الله حجت پيشنهاد دادند كه براي استقبال ايشان تا سلفچگان يا اراك برويم. آيت الله بروجردي فرمود: اگر بنا شد كه ايشان به ايران بيايد رفتن ما تا مرز

ص: 2808

عراق مسلم است. هماهنگ كنيد كه بايد داخل مرز هم برويم يا خير؟ ما حاضر نيستيم براي كسي كه در دريف ما هست چنين كارهايي بكنيم، اين از مشكلات ماست. اگر ما از مسلماني كينه اي داريم نمي توانيم وارد ماه رمضان بشويم. پيامبر فرمود: خدا توبه ي انسان بداخلاق را نمي پذيرد. پس اگر يك فردبداخلاق در ماه رمضان توبه كند چرا آمرزيده نمي شود؟ چون ريشه گناه را از بين نبرده است. بداخلاقي ريشه هاي تكبر ،غرور و رذايل اخلاقي است. علامه مجلسي در ذيل حديث توضيح مي دهد كه وقتي ريشه ي گناه كنده نشود، اگر از يك گناه هم توبه كند دچار گناه بزرگتري مي شود. زيرا انسان حسود، بداخلاقي و متكبر وقتي توبه مي كند به سراغ گناه ديگري مي رود. اگر ريشه ي گناه را از بين نبريم آمرزيده نمي شويم. خانمي مي گفت كه من محتاج خرج اوليه زندگي ام هستم درحاليكه شوهرم براي مسجد محل ،يخچال گراني خريده است. آيا اين كار خير است؟ بايد بداخلاقي ها را كنار بگذاريم. روايت داريم كه انسان در قبر دچار نود ونه عذاب مي شود. شيخ بهايي فرمود: يقين داشته باشيد كه در قبر مار و عقرب نيست ،مارها همان اعمال(رذايل) ما هستند. فرد بداخلاق ،متكبر و حسود انسان خوبي نيست زيرا گناه تكبر باعث هزاران گناه ديگر مي شود. امام صادق(ع) مي فرمايد: اگر مومن از كسي ناراحت بشود از جايش بلند نمي شود مگر اينكه كينه را دور بريزد. گاهي ما بخاطر ناراحتي كوچكي تا چند سال با كسي قهر هستيم. بزرگي مي فرمود كه من از كسي

ص: 2809

كينه ندارم و همه را حلال كرده ام. ما هم بايد همه را حلال كنيم و در دلمان از كسي ناراحتي نداشته باشيم. پيامبر فرمود: در شب معراج ديدم كه بر روي در بهشت نوشته شده بود كه هر كاري راهكاري دارد، يك زندگي خوب چهار راه كار دارد: ترك كينه ،قناعت، مراعات حقوق مردم و مجالست با اهل خير. قطب راوندي در كتاب دعوات از پيامبر دارد كه در شب قدر خداوند همه را مي آمرزد مگر كسي كه از كسي كينه به دل داشته باشد. مبادا چندين ماه شعبان و رمضان از ما بگذرد و ما دست خالي بمانيم. سوال – صفحه 381 قرآن كريم را توضيح بفرماييد. پاسخ – اين صفحه در مورد مخالفت مردم با حضرت صالح و حضرت لوط است. خدا مي فرمايد كه قوم لوط به حضرت لوط گفتند :بايد لوط را از شهر بيرون كنيم. زيرا او انسان خوب و پاكي است. اين برخورد مردم با حضرت لوط بود. در سوره هود آيه 74 داريم كه وقتي فرشتگان غذاب مي خواستند قوم حضرت لوط را عذاب كنند، حضرت ابراهيم با خدا مجادله مي كند كه يك فرصت ديگري به اين قوم بدهد. مفسرين هم مي گويند كه آيا درست است كه يك پيامبر در برابر حكم خدا مجادله كند؟ ادامه آيه مي فرمايد كه ابراهيم تواب و حليم است. پسراني كه متولد قبل از 30 شعبان 1419 و دختراني كه متولد قبل از 30 شعبان 1425 هستند، مكلف به روزه گرفتن مي باشند. خوب است از كساني كه امسال ،اولين سالي است كه روزه مي گيرند، تفقدي بكنيم.

ص: 2810

دختر خانمهايي كه سال اول تكليف شان است، اگر واقعا توانايي روزه گرفتن را ندارند واجب نيست كه روزه بگيرند. امام رضا(ع) مي فرمايد: قبل از ماه رمضان اگر امانتي به ذمه ات هست آنرا بپرداز، چه حق الله باشد چه حق الناس، ما بايد پاك بشويم. ما قبل از رفتن به ميهماني پاك مي شويم و بعد به ميهماني مي رويم. مرحوم زاهد مي فرمود : من پول حلالي را كنار گذاشته ام كه در ماه رمضان از اين پول حلال استفاده كنم. اگر شما سر سفره اي هستيد كه در مال تان حرام و حلال قاطي است و خمس مال پرداخت نمي شود، شما مي توانيد خمس مبلغي از پول تان را بدهيد (مثلا يك ميليون را بدهيد كه مي شود دويست هزارتومان و شما پنجاه هزار تومان هم بيشتر بدهيد زيرا همان مبلغ دويست هزار تومان هم از مال قاطي پرداخت مي شود) و از آن پول براي سحر و افطار استفاده كنيد. به امام باقر(ع) گفتند كه اميرالمومنين را توصيف كنيد. امام باقر(ع) مي فرمايد: جّد ما كسي بود كه هرگز لقمه ي حرام در زندگي اش نمي آمد. پس قلب مان را پاك كنيم و مال مان را هم حلال كنيم. انشاءالله در چند روز باقيمانده ي ماه شعبان، به طهارت برسيم.

92-04-02

92/4/2 سَرم را مي زنم از بي كسي گاهي به درگاهي، نه با خود زاده راهي بردم از دنيا نه همراهي ،اگر زاد رهي دارم همين اندوه فرياد است نه بر مژگان من اشكي نه بر لب هاي من آهي ،غروبي را تداعي مي كنم با شوق

ص: 2811

ديدارش تماشا مي كنم عطر تنش را هر سحرگاهي ،هلال نيمه ي شعبان رسيد و داغ دل نو شد دعاي آل ياسين خواندم با شعر كوتاهي ،اگر عصري ست يا صبحي تو آن عصري تو آن صبحي اگر مهري ست يا ماهي تو آن مهري تو آن ماهي ،دل مصر و يمن خون شد زمهر نابرادرها يقين دارم كه تو آن يوسف افتاده در چاهي . سوال – در مورد فضيلت نيمه شعبان توضيحاتي بفرماييد. پاسخ- ولادت ولي عصر را تبريك عرض مي كنيم. شب نيمه شعبان، شب باعظمتي است نه فقط بخاطر ولادت امام زمان(عج)بلكه اين شب ذاتاً شب بابركتي است حتي قبل از ولادت امام عصر. شيخ طوسي در كتاب امالي دارد كه امام صادق(ع) مي فرمايد: بهترين شب بعد از شب قدر شب نيمه ي شعبان است. اين شب اعمالي دارد كه اين اعمال نشان از عظمت اين شب دارد. اولين عمل در اين شب ،شب زنده داري است. شيخ صدوق در كتاب ثواب الاعمال از پيامبر دارد: كسي كه شب نيمه شعبان را احياء داشته باشد دلش نمي ميرد آن روزي كه درمحشر ،همه دل شان مي ميرد. در كتاب مجالس مفيد شيخ مفيد داريم كه امام علي (ع) مي فرمايد: من دوست دارم چهار شب در سال را احياء داشته باشم: شب اول ماه رجب، شب نيمه شعبان، شب عيد فطر و شب عيد قربان. در كتاب مصباح سيد بن طاوس داريم كه زيد شهيد فرزند امام سجاد(ع) مي گويد :در شب نيمه ي شعبان پدرم همه ي اهل را جمع مي كرد. و تا صبح بيدار بوديم. شب را

ص: 2812

به سه قسمت تقسيم مي كرديم ، قسمت اول نماز مي خوانديم، قسمت دوم پدرم دعا مي كرد و ما آمين مي گفتيم و قسمت سوم استغفار مي كرديم.(البته در اين شب بايد جشن پُررنگي بگيريم و خوب است كه به يكديگر هديه بدهيم تا اين شب زيباتر بشود) يكي ديگر از اعمال اين شب خواندن دعاي كميل است. اميرالمومنان اولين شبي كه دعاي كميل را به كميل ياد دادند نيمه شعبان بوده است. پس ورود آن در شب نيمه ي شعبان بوده است و در شب هاي جمعه هم خوانده مي شود. يكي ديگر از اعمال اين شب، خواندن نماز جعفرطيار است. آيت الله مجتهدي مي فرمود: همان طور كه ميوه نوبرانه مي خوريد، نماز شب راهم نوبر كنيد .پس خوب است بعضي زيارات و نمازها را نوبر كنيم. جعفرطيار( برادراميرالمومنين) در هجده سالگي به حبشه هجرت كرد. دوازده سال دوران جواني اش را در غربت گذراند. و وقتي هم كه به مكه برگشت، در جنگ موته به شهادت رسيده است. روزي كه جعفر از حبشه آمد مصادف با فتخ خيبر بود كه پيامبر خيلي خوشحال شد. پيامبر فرمود: نمي دانم بخاطر فتح خيبر خوشحال باشم يا از برگشت جعفر از حبشه. پيامبر فرمود :مي خواهم به جعفر جايزه بدهم،مي خواهم نمازي به جعفر ياد بدهم . پس اين جايزه را پيامبر به او تعليم داد و معروف به نماز جعفر طيار شد. خيلي از بزرگان مقيد بودند كه هر روز اين نماز را بخوانند. شيخ انصاري با آن همه گرفتاري تدريس و نوشتن كتاب، هر روز اين نماز را مي خواند. همچنين آيت

ص: 2813

الله بهجت هر روز اين نمار مي خواندند. ما هم مي توانيم نوبرانه اين نماز را در شب نيمه شعبان بخوانيم. نماز جعفر طيار دوتا دو ركعت است كه در اول مفاتيح نوشته است و كيفيت خاصي دارد. و مجموعا سيصد مرتبه سبحان الله والحمدالله ولااله الاالله والله اكبر خوانده مي شود. يكي ديگر از اعمال اين شب خواندن صدمرتبه سبحان الله و الحمدلله و لااله الاالله والله اكبر است. يكي ديگر از اعمال شب نيمه شعبان نمازي است كه دو ركعت است، در ركعت اول بعد از حمد سوره قل يا ايهاالكافرون خوانده مي شود و در ركعت دوم بعد از حمد سوره توحيد خوانده مي شود. افضل اعمال شب نيمه شعبان زيارت سيدالشهداء است. انسان مي تواند در زير آسمان قرار بگيرد و اشاره به سمت راست و چپ داشته باشد و اين سلام را بدهد :السلام عليك يا اباعبدالله السلام عليك و رحمت الله و بركاته .(به تعبير آقاي ميرباقري يعني در غرب و شرق عالم هيچ كسي جز حسين را نمي بينم.در شب مبعث، شب عرفه، شب نيمه شعبان و شب قدر خواندن زيارت امام حسين(ع) مستحب است.) همه ي شب نشيني ها احياء نيستند. زيرا در شب نشيني ها انسان دچار گناه مي شود. مرحوم اراكي مي فرمودند: شما چهار تا مومن را پيدا نمي كنيد كه دور هم بنشينند وغيبت نكنند. اگر احياء باعث غيبت بشود بهتر است كه انسان بخوابد. پس امشب را به نماز و عبادت احياء كنيم. سوال - راه هاي ارتباط در دوران غيبت با امام زمان(عج)چيست؟ پاسخ – يكي از راه ها خواندن دعاهايي

ص: 2814

است كه به ما ياد داده اند. هر دعا پيامي دارد. يكي دعاي غريق است. شيخ صدوق كتابي به نام كمال الدين دارد كه موضوع آن امام زمان(عج) است.و در آن از امام صادق(ع) داريم كه درعصر غيبت در يك آزمايشي قرار مي گيريد و كساني نجات پيدا مي كنند كه اين دعا را بخوانند: يا الله يا رحمن يا رحيم يا مقلب القلوب ثبت قلبي علي دينك (دعاي غريق). در اين دعا ما از خدا مي خواهيم كه دين ما ثابت باشد. در عصر غيبت دين و اعتقادات مورد تهاجم قرار مي گيرد .در روايات داريم كه در عصر غيبت دين داري به حدي سخت مي شود كه وقتي مي خواهند دين داري شان را اعلام كنند با اشاره اعلام مي كنند و نمي توانند به زبان بياورند. دين داري در اين عصر واقعا مشكل است. الان همه ي كشور چراغاني است. امام زمان(ع) از ما چه مي خواهد ؟ امام از ما مي خواهد كه به او نزديك بشويم. اما همه جا حاضر است اگر امشب امام زمان(عج) كنار دست شما بنشيند،آيا از اعمال و رفتار ما راضي هستند يا خير ؟ پس پيام دعا اين است كه حفظ دين در زمان غيبت كار سختي است. از شيخ صدوق ،شيخ طوسي و كليني داريم كه زُراه خدمت امام صادق(ع) رسيد و سوال كرد كه اگر من زمان غيبت را درك كردم چه دعايي بخوانم، امام فرمودند :اللهم عرفني نفسك انك ان لم تعرفني نفسك لم اعرف نبيك اللهم عرفني رسولك فانك ان لم تعرفني رسولك و لم اعرف حجتك اللهم عرفني حجتك و

ص: 2815

انك لم تعرفني حجتك ظللت عن ديني .سيدبن طاوس در مقامات معنوي فوق العاده است ايشان فرمودند كه اگر شما نتوانستيد روز جمعه هيچ دعايي را نتوانستيد اين دعا را بخوانيد.) استادي مي فرمودند كه نكته ي مهم اين دعا اين است كه از خدا مي خواهيم كه خدا شناس بشويم و مرحله ي بعدي يپامبر شناس و بعد مرحله سوم امام شناس بشوم. اگر جامعه ي ديني ما به معناي حقيقي پيامبر شناس باشد حتما امام شناس هم خواهد بود. اگر من باور كردم كه پيامبري آمده است و جزئي ترين مستحبات و مكروهات را گفته است ، پس حتما اين پيامبر بعد از خودش تكليف امت را روشن كرده است . روايت داريم :مسواك بزنيد به عرض دندان نه به طول مسواك. الان برنامه هاي پزشكي هم اين توصيه ها را مي كنند. پيامبر اسلام هزار و چهارصد سال پيش مدل مسواك زدن را گفته است ، آيا مي شود كه اين پيامبر مدل اداره ي حكومت بعد از خودش را نگفته باشد؟ اگر جامعه رسول شناس شد و امام را نشناخت، دين اين جامعه در گمراهي است. كتاب احتجاج مرحوم طبرسي در مورد مناظراتي است كه ائمه داشته اند. اين از افتخارات ماست كه ائمه اهل مناظره بودند. هشتاد سال از وفات طبرسي مي گذرد. يكي از اصحاب ( استاد مرحوم كليني)در زمان دوران غيبت صغري نامه اي به امام زمان(عج) مي نويسد و امام در جواب ايشان مي نويسد كه آن طور كه خدا به ما سلام داده است شما هم به ما سلام بدهيد و با اين زيارت( آل ياسين)

ص: 2816

ما را بخوانيد: سلام علي آل ياسين. اين زيارت از ناحيه ي امام زمان(ع) است. اين زيارت خيلي مهم است. خيلي از مجالس ،مراسم شان را با اين زيارت شروع مي كنند. در اين زيارت داريم :سلام بر تو كه تلاوت قرآن مي كني. اي امام تو رحمت واسعه ي خدا هستي .ما مي توانيم با خودمان عهد ببنديم كه روزي ده دقيقه قرآن تلاوت كنيم.

فرزدق (از اصحاب امام سجاد) مي گويد :من هنوز نوجوان بود كه با پدرم خدمت امير المومنين رسيدم و پدرم به امام گفت كه من دارم به پسرم شعر ياد مي دهم. حضرت امير فرمود: اگر قرآن به او ياد مي دادي بهتر بود. افضل بين ياد گرفتن قرآن و شعر، قرآن است. چنان كلام حضرت بر من اثر گذاشت كه تا قرآن را حفظ نشدم سراغ كار ديگري نرفتم.

هر كس كه امشب جشن دارد چشم انتظار رحمت امام زمان(عج) است. در ادامه زيارت داريم :سلام بر لحظه اي كه در ركوع و سجده هستي و قنوت مي گويي و لااله الاالله مي گويي. امام زمان(عج) مي فرمايد: دور باد از رحمت خدا كسي كه نماز مغربش را تأخيري بيندازد تا وقتي كه ستاره ها پيدا بشود. معمولا چند دقيقه بعد از مغرب ستاره ها در آسمان پخش مي شوند. امام زمان(عج) مي فرمايد: دور است از رحمت خدا كسي كه نماز صبحش را به تأخير بيندازد تا ستاره ها پنهان بشوند. در فاصله ي كوتاهي بعد از اذان صبح ستاره ها پنهان مي شوند. امام زمان(عج) مي فرمايد: هيچ چيزي مثل نماز بيني شيطان را به خاك

ص: 2817

نمي مالد ،نماز بخوانيد تا دماغ شيطان را به خاك بماليد. سوال – صفحه 367 قرآن كريم را توضيح بفرماييد. پاسخ – در اين صفحه داريم :آنقدر پيامبر براي ايمان مردم دلسوز بود كه خدا به او گفت : اين قدر غصه نخور، تو داري جانت را از دست مي دهي بخاطر اينكه آنها ايمان نمي آورند. اين اوج مهرباني پيامبر است. اگر ما مي خواهيم كسي را هدايت كنيم بايد با محبت اين كار را انجام بدهيم تا تاثير داشته باشد. الان ايام سالگرد مرحوم مهندسي است. خيلي ها با برنامه هاي آقاي مهندسي به سمت خدا آمده اند. سالگرد وفات ايشان را گرامي مي داريم. خدايا به حق آقا امام عصر و مادرش نرجس خاتون به همه ي كساني كه چشم انتظار عيدي از امام زمان(عج) هستند،عيدي عنايت بفرما و انشاء الله دعاي همه ي ملتمسين به اجابت برسد.

92-03-26

92/3/26 درخود شكسته ايم هزاران هزاربار لختي ببار آينه ما را به خود بيار، با برگ هاي بي رمق احساس مان يكي است مانديم چون كوير بيا حضرت بهار ،ماييم و لحظه هاي سراسيمه پيش رو برگرد حس گم شده ي روح روزگار ،اي آفتاب ناز شبي عطر روشنت مي گيرد آشيانه در اين جان بي قرار؟ اي آيه رفيع قيامت نزول كن بر سرزمين رو به تب آلودمان ببار. سوال – در مورد عوامل ندامت و پشيماني در قيامت توضيحاتي بفرماييد. پاسخ – يكي از اسامي روز قيامت روز حسرت و پشيماني است. پيامبر فرمود : بدترين پشيماني ها، پشيماني در قيامت است، بدترين عذرخواهي،عذرخواهي در سكرات مرگ است، بدترين سخن گفتن ،گفتن

ص: 2818

دروغ است،بدترين كسب رباخواري است و بدترين خوردني ها خوردن مال يتيم است. آيت الله كوهستاني فرمودند :از مال يتيم، صغير و وقف بپرهيزيد. چه كساني پشيمان مي شوند؟ پيامبر فرمود :احدي نيست در قيامت كه پشيمان نباشد. حسرت در قيامت هم براي افراد خوب است و هم براي افراد بد. پشيماني هم همين طوراست. خوب ها پشيمان هستند كه چرا از اين فرصت دنيا بهتراستفاده نكردند. پس پشيماني قيامت عمومي است و بدترين پشيماني هاست. از عوامل پشيماني يكي حرام خواري و ديگري مفاخره و تفاخر است. يكي ديگر از عوامل پشيماني بخل است. سوره آل عمران آيه 180 مي فرمايد: كساني كه خداوند از فضل خودش به آنها چيزي داده است فكر نكنند كه خير آنهاست ،اگر بخل بورزند براي آنها شر مي شود. اموالي كه در راه خدا نداده اند مثل طوقي برگردن آنها مي شود. خداوند مال آسمان و زمين است. اين آيه در مورد زكات واجب(مثل خمس و زكات) و صدقات مستحبي است. اين يكي از ندامت هاي سنگين است. كتاب تنديس پارسايي از شيخ غلامرضاي يزدي است. ايشان از شاگردان آخوند خراساني، ،آيت الله دُرچه اي و جهانگيرخان بوده است. و درجه اجتهاد داشته است. وقتي ايشان به قم مي آمده مرحوم آيت الله بروجردي طلبه هاي را جمع مي كرده تا ايشان به طلبه ها درس اخلاق بدهد. وقتي ايشان از دنيا مي رود به قدري مردم به ايشان علاقه داشتند كه از محل اسكان ايشان تا يزد كه شصت كيلومتر فاصله است ، جنازه ي ايشان را پياده به يزد بردند. وقتي از آيت الله بهجت در

ص: 2819

مورد ايشان سوال مي كنند، آيت الله بهجت مي فرمايد: ما كجا و آيت الله غلامرضاي يزدي كجا؟ وقتي فقرا به ايشان مراجعه مي كردند و دست ايشان خالي بود، منزل محل سكونتش را مي فروخته و به فقرا مي داده است. مردم متوجه مي شدند كه آقا خانه اش را بخاطر نيازمندان فروخته است و آنها دوباره خانه را براي آقا مي خريدند. ايشان چندين بار خانه را فروختند و در آخر مريدان ايشان خانه را بنام خانم ايشان سند زدند كه آقا نتواند آنرا بفروشد. حتي در سال قحطي ايشان آرد را به يهوديان مي داده است. ايشان نسبت به ديگران ترحم داشتند. آيت الله بروجردي شخصيتي بود كه معاد را باور داشت. اين معاد باوري منشأ همه ي خيرهاست. حتي زماني مي خواستند آب انبار يهوديان راخراب بكنند ولي آيت الله غلامرضا يزدي اجازه ي اين كار را ندادند. فرزند محدث قمي مي گفت كه من و برادرم بعد از مرگ پدرم تصميم گرفتيم كه خدمتي به پدرم انجام بدهيم. البته پولي هم نداشتيم. در صحن نجف ،در شب هاي جمعه به مردم تشنه آب مي داديم. يكشب اين كار را نكرديم و پدرم را در عالم رويا ديدم كه مي گفت :من تشنه هستم. و از آب هاي درِ صحن مي خواهم. ما بايد باور داشته باشيم كه كمك كردن به مردم و گره گشايي خيلي ثواب دارد. ما نگاههاي ديني را به سبك خودمان تفسير مي كنيم. مرحوم سيدبن طاوس از پيامبر نقل كرده است كه سخت ترين زماني كه انسان از دنيا مي رود شب اول قبراست. به ميت

ص: 2820

رحم كنيد.( ما فقط نماز شب اول قبرمي خوانيم)و صدقه و خيرات بدهيد و اگر نداريد نماز شب اول قبر بخوانيد. نگاه ما بايد به رفع گرفتاري مردم و خير رساندن به ديگران باشد. در صلوات شعبانيه داريم :خدايا به من توفيق بده كساني كه در تنگناي روزي هستند از فضلي كه تو به من داده اي، روزي بدهم ،خداياي ثروت وسيله ي امتحان است تا بينم كه شاكر هستم يا ناسپاس. ثروت ، فقر و مقام همه امتحان هستند. در ارشادالقلوب ديلمي داريم :فرداي قيات ،ترازوي اعمالي فردي را مي گذارند و مي بينند كه در كفه حسنه يك حسنه كم دارد تا كارش درست بشود. اين فرد فرزندش را پيدا مي كند و به او مي گويد كه من براي تو خدمات زيادي انجام داده ام، يك حسنه به من بده تا مشكل من حل بشود. فرزند مي گويد :من هم گرفتاري دارم و نمي توانم به تو حسنه بدهم. سراغ همسرش مي رود ولي او هم قبول نمي كند. اينكه داريم در قيامت همه از هم فرار مي كنند بخاطر اين است كه نمي خواهند حسنه اي به كسي بدهند و همه گرفتار هستند. سوال – صفحه 360 قرآن كريم را توضيح بفرماييد. پاسخ – يكي از بهانه هايي كه كفار و مشركين مي گرفتند اين بود كه چرا پيامبر از جنسي بشر است . خدا مي فرمايد: مشركين مي گفتند كه اين چه پيامبري است كه غذا مي خورد و در بازار راه مي رود. اگر پيامبراز جنس ما بود الگو اسوه ي ما مي شد ولي اگر پيامبر از جنس

ص: 2821

فرشته بود بهانه مي گرفتند كه او فرشته است و نمي تواند الگوي ما باشد. مشركين بهانه هاي مختلف ديگري مي گرفتند. يكي ديگر ازعوامل پشيماني ظلم است. منظور از ظلم فقط ظلم هاي يزيد و صدام نيست. آيا ما در زندگي فردي و اجتماعي ظلم نمي كنيم؟ همين ظلم ها در قيامت باعث پشيماني است. امام حسين(ع) در عصر عاشورا در حاليكه خون از بدنش مي ريخت به خيمه ي امام سجاد(ع) آمد و به پسرش فرمود: پسرم ظلم نكن. من حدود دوازده سال در كشور اروپايي بودم و در مركز اسلامي كار مي كردم. من خودم در آنجا رانندگي مي كرد. روزي با يكي از دوستانم درماشين بودم و قبل از خط عابر پياده توقف كردم. دوستم گفت كه اگر پليس اينجا بود تو را جريمه مي كرد. زيرا تو بايد از هفتاد متر جلوتر از خط عابر پياده سرعت ماشين را كم كني تا براي عابر پياده دلهره ايجاد نشود تا عابر با آرامش از خيابان عبور كند. ترساندن عابر پياده ظلم نيست؟ تلفات عابران پياده در كشور بالاي 60 درصد است .ما فكر مي كنيم كه ظلم منظور ظلم هاي خيلي بززگ است. در كشورهاي اروپايي در سال تلفات ساليانه عابران پياده پانصد نفر است. در حاليكه در كشور ما حدود بيست هزار نفر است. در يكي از كشورهاي اروپايي در حادثه اي چهار دانش آموز فوت كردند، عزاي عمومي برگزار شد و مسئولي بركنار شد. كساني كه مسئول هستند به مسئوليت خودشان عمل نمي كنند. رسانه بايد آموزش بدهد تا تلفات كمتر بشود. در كشور ما پياده رو بخشي از

ص: 2822

محل عبور موتورسوارها شده است، اين حق الناس است. اين حوادث مشكلات زيادي بوجود آورده است. بيشتر اين حوادث به فرهنگ سازي برمي گردد. ايجاد آلودگي صوتي ظلم است. آزار همسايه حق الناس است. ناديده گرفتن حقوق اجتماعي ظلم است. آيت الله بهاءالديني نماز شب خودش را تعطيل كرد زيرا ديد كه دوستش آقاي حيدري كاشاني ديروقت از مراسم روضه آمده است و اگر او نماز شب بخواند باعث اذيت دوستش مي شود. بنابراين آيت الله بهاءالديني از نماز شب كه براي او مثل واجبي بود مي گذرد. عبادت به اين نيست كه ما فقط نماز بخوانيم و روزه بگيريم. در مراسم نيمه شعبان حقوق مردم را رعايت كنيم. و سعي كنيم كه اين جشن همراه با آزار مردم نباشد. عامل ديگر پشيماني در قيامت عجله و شتاب است. گاهي ما در عقوبت و مواخده عجله مي كنيم. عده اي خدمت پيامبر آمدند و گفتند كه ما رفته بوديم زكات جمع كنيم ولي آنها مي خواهند با ما بجنگند.آيه (سوره حجرات آيه 6 ) نازل شد كه اين طور نيست، شتاب نكنيد، بررسي كنيد. آنها براي استقبال آمده بودند. ما در زندگي اجتماعي به خاطر تصميمات عجولانه اي كه مي گيريم خيلي دچار پشيماني مي شويم. فردي به امام حسين(ع) جسارت كرد. امام فرمود كه تو به من اهانت كردي. من خودم را مي شناسم، ما بايد از يك گردنه ي سنگين عبور كنيم اگر من از آن گردنه عبور كردم مهم نيست كه به من چه گفته اي، اگر آنجا متحير ماندم ،من بدترهستم از حرفي كه تو گفته اي. خيلي از حوادث بخاطر

ص: 2823

يك تصميم عجولانه است. در كتاب مناقب و بحار داريم كه سيد الشهدا در لحظات آخر، وقتي شمر روي سينه او نشسته بود تبسم كردند و او را موعظه كردند كه تو مرا نمي شناسي ؟... ايشان مي خواستند در آخرين لحظه كسي را ارشاد كنند. سوال – نظر شما درمورد انتخاب رياست جمهوري چيست؟ ما پيروزي ملت ايران را در انتخابات رياست جمهوري با شركت 72 درصدي مردم تبريك مي گوييم. مردم با تمام مشكلاتي كه دارند وقتي احساس مي كنند كه بايد براي انقلاب در صحنه حضور داشته باشند در صحنه ظاهر مي شوند .و ما بايد از مردم تشكر عملي بكنيم يعني مشكلات مردم از جمله معيشت ،ازدواج جوانان و ... را حل كنيم. رئيس جمهور منتخب روحاني هستند كه جزو مجلس خبرگان هستند. و مردم از اين فرد با سابقه انتظارات فراواني دارند. ايشان بايد براي رفع مشكلات مردم و تدين مردم تلاش كنند. پيامكي براي من آمده است( آيه 140 سوره آل عمران): شكست ها شكست نيست، مي گردد و براي همه امتحان است. چه براي كسي كه رأي آورده است و چه براي كسي كه رأي نياورده است. پيامبر فرمود :اگر رياست رنگ خدايي نداشته باشد روز اول خيلي خوب است ولي جدا شدنش خيلي سخت است .اگر كسي براي خدا كار كند ،روزي كه آمده و روزي كه مي خواهد برود ،نبايد برايش فرق داشته باشد. خدايا به حق محمد و آل محمد براي همه ي ملت ما خير مُقدر بفرمايد.

92-03-19

92/3/19 گرفته بوي تو را خلوت خزانه ي من كجايي اي گل شب بوي بي نشانه

ص: 2824

ي من، غزل براي تو سر مي برم عزيرترين اگر شبانه بيايي به ميهماني من، چون كه بوي تنت در رواق ها جاريست چگونه گل نكند بغض جمكراني من ،عجب حكايت تلخي ست نااميدشدن شما كجا و من و چادر شبانه ي من ،به پاي بوس تو آئينه دست چين كرده ام كجايي اي گل شب بوي بي نشان من. سوال – در مورد اسامي قيامت توضيحاتي فرماييد. پاسخ – يكي از اسلامي قيامت يوم الندامة يا روز پشيماني است. روزي قيامت هم روز حسرت است و هم روي پشيماني .فرقي بين حسرت و پشيماني چيست؟ مفسرين مي فرمايند : ندامت از كارهايي زشتي است كه انسان انجام داده است و در قيامت پشيمان مي شود . در فارسي مي گوييم چرا عاقل كند كاري كه باز آرد پشيماني ولي حسرت از كارهاي خوبي است كه انسان مي توانسته انجام بدهد ولي نداده است و در روز قيامت پشيمان مي شود. در قرآن هفت بار واژه ي ندامت آمده است. در بحارالانوار علامه مجلسي بيش از صد مرتبه كلمه ي ندامت در روايات آمده است. سوره يونس آيه 54 مي فرمايد: آنها پشيماني شان را مخفي مي كنند.و از طرف خدا به آنها ستمي نشده است .( از امام صادق(ع) سوال كردند كه چرا پشيماني را مخفي مي كنند، امام فرمود :زيرا اظهار پشماني باعث شماتت و سرزنش ديگران مي شود) تمام آياتي كه درآن يا ليت آمده است به معناي اي كاش است كه معناي پشيماني مي دهد. در سوره انعام داريم: يا ليتنا نُرد... ما پشيمان هستيم اي كاش ما را برمي گرداند

ص: 2825

و پيامبران را تكذيب نمي كرديم. سوره احزاب آيه 66 داريم :اي كاش ما اطاعت خدا و رسول مي كرديم در سوره فجر داريم: اي كاش براي زندگي آخرت در دنيا چيزي از پيش مي فرستادم .در سوره ام يتسائلون داريم :اي كاش خاك بودم. اي كاش با فلاني رفيق نشده بودم زيرا مرا از راه حق گمراه كرد. سوره حاق داريم :كساني كه نامه ي اعمال شان به دست چپ شان داده مي شود مي گويند: اي كاش نامه ي عمل را به من نداده بودند و از حسابم خبر نداشتم. اي كاش مرگ به سراغ ما مي آمد. ولي فايده اي ندارد زيرا در قيامت مرگي وجود ندارد. ثروت و قدرت به درد من نخورد. شيخ عباس قمي صد وده كتاب دارد. فرزند ايشان آقا ميرزا علي آقاي محدث زاده نقل مي كنند (ايشان در سال 57 از دنيا رفتند) : پدر ما مقيد بود كه يك ساعت مانده به اذان صبح براي نماز بلند مي شدند و ما با صداي گريه ي پدر از خواب بيدار مي شديم. پدرم مي فرمود كه بهترين عمل مستحبي نمازنافله ي شب است. شبي پدرم براي نماز شب بلند شدند و بعد از نماز شب ،آيه 62 سوره ياسين( اي كاش مرگ به سراغ من مي آمد) را تلاوت مي كردند .و اين قدر سر اين سوره گريه كردند كه ديگر نتوانستند قرآن را ادامه بدهند تا اذان صبح شد. شيخ حسن علي نخودكي (فقيه، محدث ،مجتهد ،حكيم و داراي كرامت بسياري بوده است) فرموده بودند كه من يكشنبه از دنيا مي روم و آخرين وصيت

ص: 2826

ايشان قبل از مرگ به پسرشان اين بوده است كه حتما نماز شب بخوان، نماز اول وقت بخوان و حوائج و گرفتاري هاي مردم را رفع كن. عوامل ندامت چيست؟ بيست تا از عوامل ندامت عبارتند از : حرام خواري ( در خطبه ي 109 نهج البلاغه داريم: هنگام مرگ انسان يادش مي آيد كه مال هاي حرام جمع كرده است و دارد مي رود) مرحوم دواني كتاب مفاخر اسلام را در شرح حال محدث قمي نوشته است. آيت الله بهجت مي فرمودند: من در نجف بودم و نزد آقاي محدث قمي رفتم و گفتم كه من كتاب شرح اصول كافي ملا صالح مازندارني را در كتابفروشي ديده ام، آقا مي خواهيد آنرا براي شما بخرم. عشق محدث قمي كتاب بود ولي كتاب كمي داشت. ايشان خيلي خوشحال شد و گفت كه اين كتاب را براي من بخريد. من كتاب را خريدم و براي محدث بردم. ايشان به من گفت كه مطمئن هستيد كه آقايي كه اين كتاب را فروخته، آيا از مبلغ آن راضي است؟ من دوباره به كتابفروشي رفتم و سوال كردم كه از فروش كتاب ضرر نكرده اند و كتابفروش گفت كه اين كتاب امانت بود و من آنرا به قيمت خوبي براي طرف فروخته ام. آقا شيخ عباش قمي به ايران رفت ولي باز به من مي گفت كه اگر كتابفروش را ديدي از او بپرس كه آيا راضي است كتاب را به فلان مبلغ به من فروخته است يا خير. ايشان در معامله ي قطعي هنوز ناراحت بود. ايشان مي گفت كه مي ترسم در روز قيامت گرفتار باشم. آقا

ص: 2827

سيد احمد خوانساري امام جماعت بازار تهران بودند ولي قبلا در قم بودند و در مسجد بازار قم نماز جماعت مي خواندند. بازاري ها مي گفتند كه وقتي ايشان براي خريد به بازار مي آمدند، مي گفتند: آيا مي شود شما اين پتو را به من هديه كنيد و بازاري ها خوشحال مي شدند كه چنين فرد عالمي از ايشان هديه خواسته است ،بنابراين قبول مي كردند و پتو را هديه مي دادند ولي چند روز بعد ايشان نزد مغازه دار مي آمد و مي گفت كه اين مبلغ (مبلغ پتو) را از من هديه بگيريد. ايشان مي ترسيدند كه اگر معامله صورت بگيرد در آن اشتباهي بشود. بنابراين هديه مي گرفت و مبلغ آنرا هديه مي كرد. ما نمي خواهيم شيخ محدث قمي يا آيت الله خوانساري باشيم ولي مي توانيم از حرام چشم پوشي كنيم تا در قيامت دچار ندامت نشويم. در بحث حسرت هم اميرالمومنين فرمودند كه اگر ثروت تو را، وارث در راه حلال مصرف كند براي تو حسرت است كه چرا خودت آنرا انجام نداده اي و اگر آنرا در راه حرام مصرف كند باز براي تو حسرت است. خانواده ها اگر مي دانند كه گرفتار مردي هستند كه لقمه ي حرام به خانه مي آورد به حداقل ها اكتفا كنند. و زندگي را از مال شبه ناك گسترش ندهند. مراقب و مواظب باشيم . عامل ديگر ندامت در قيامت به فرموده امام صادق(ع): فخرفروشي ،مباهات و چشم همچشمي ،كم ترين اثر آن سوزاندن دل مردم است. گاهي دختر به حداقل جهيزيه راضي است ولي نمي داند با حرف مردم

ص: 2828

و سرزنش مردم چكار كند. ريشه كن كردن اين صفات كه ريشه ي آن تكبر است خيلي سخت است. روايت داريم :نام صالحين را كه ببريد رحمت خدا نازل مي شود. مرحوم محدث قمي كتابي دارد به نام فوائدالرضويه كه شرح حال علما است. ايشان در مقدمه ي اين كتاب نوشته است كه من زماني بسيار غمگين و غصه دار بودم. در روايتي ديدم كه وقتي انسان به زيارت امام رضا(ع) مي رود غم و غصه ها از او زائل مي شود، به همين خاطر به زيارت حضرت رفتم. در همان مكان اين كتاب را نوشتم و به احترام حضور در جوار امام رضا(ع) نام آن را فوائد الرضويه گذاشتم. در اين دو جلد كتاب شرح حال حدود دو هزار عالم آمده است اما زماني كه به ترتيب اسامي به اسم خود كه عباس است مي رسد مي فرمايد: همانا چون اين كتاب شريف در بيان احوال علما است، شايسته نديدم كه ترجمه ي خود را كه پست تر از آن هستم كه در عداد علما باشم در آن درج كنم به همين خاطر از ذكر حال خود صرف نظر مي كنم. به همين خاطر است كه خداوند به اين قلم بركت داده و در خانه ي تمام علما حداقل يك يا دو جلد از كتاب هاي محدث قمي وجود دارد. كسي كه اينقدر خود را كوچك كرده، خدا اين عظمت را به او مي دهد. ايشان اهل مفاخره و مباهات نبود. در حالات ايشان آمده است كه زماني كه تازه مفاتيح الجنان را چاپ كرده بود به تهران مي آيد. مرحوم شيخ عباس به

ص: 2829

نزد ناشري مي رود كه كتاب را چاپ كرده بوده و به او مي گويد كه من اين كتاب را ننوشتم كه شما اين قيمت زياد را بر روي آن بگذاريد. ناشر از او مي پرسد مگر اين كتاب را شما نوشته ايد زودتر از اينجا برويد كه ما بخاطر ظاهر ساده و زاهدانه ي شما مشتري هاي خود را از دست مي دهيم. آقاي محدث قمي در همان كتاب مي نويسد كه من شرح حال خود را نمي نويسم و فقط اسامي كتاب هايي را كه نوشته ام عنوان مي كنم. ايشان تا سن چهل سالگي شصت و يك كتاب داشته است. فرزند ايشان مي گويد كه آقا روزي هفده ساعت كتابت داشتند. يكي از حسرت ها اين است كه ما از عمر خود به خوبي استفاده نكنيم. فرزند آقاي قمي مي فرماند كه يك روز پدر ما به خانه آمد و به زير كرسي رفت. من به سراغ درس خود رفتم و بعد از يك يا دو ساعت برگشتم. پدر زير كرسي به خواب رفته بودند. زماني كه برگشتم ديدم هنوز خواب هستند. به محض اينكه بيدار شدند گفتند من اين زمان زياد خواب بودم؟ در همان زمان نذر مي كند كه هر زماني زير كرسي بنشيند، دو جزء قرآن تلاوت كند. در واقع خود را جريمه كردند. سوال - درخصوص آيات 28 تا 31 سوره ي مباركه ي نور توضيح بفرماييد. پاسخ – در اين آيات بحث حجاب مطرح شده است. اگر ما نمي خواهيم حجاب را رعايت كنيم حداقل وجود آن را در قرآن منكر نشويم. گاهي برخي افراد مي گويند

ص: 2830

اگر مسئله ي حجاب در قرآن عنوان شده بود ما آن را رعايت مي كرديم. در اين آيات صريحاً در خصوص خمار كه همان روسري بلندي است كه تمام سر، گردن و سينه را مي پوشاند سخن گفته شده است. الان در آستانه ي فصل گرما هستيم بايد ببينيم كه افراد مختلف، رسانه و حكومت چقدر به وظايف خود در قبال امر به معروف و نهي از منكر عمل مي كنند. بحث حجاب در نهي از منكرهاي ما خيلي كم رنگ شده است. همه ي ما مسئوليت داريم. پوشش موي سر تنها يك بخش از حجاب است، عفاف ، پاكدامني، حيا و غيره نيز از مصاديق آن است. جامعه ي ما بايد ديني باشد. من ساعت يك و پنجاه دقيقه ي شب جمعه شبكه ي سه تلويزيون را روشن كردم و ديدم كه دعاي كميل پخش مي كند. ساعت سه و پنجاه دقيقه هم شبكه ي يك را روشن كردم ديدم دعاي كميل پخش مي كند، بعد از آن هم اذان و نماز را پخش كرد و سپس شروع به پخش دعاي ندبه كرد. يعني زمان پخش دعاها نيمه شب است و زمان پخش جنگ هاي خنده و غيره چه زمان هايي است؟ رسانه تابلوي فرهنگي يك نظام است. ما نبايد منكر حجاب باشيم. الان ساعت هاي آخر ماه رجب است ، صدقه و استغفار در اين ماه بسيار مورد توجه است. تا دير نشده به اين كارها بپردازيم. امشب شب اول ماه شعبان است و يك نمازي دارد كه مرحوم محدث قمي در مفاتيح آن را نوشته است. اين نماز دوازده ركعت است مانند

ص: 2831

نماز صبح يعني شش دو ركعت است و تنها تفاوت آن اين است كه سوره ي توحيد بايد يازده بار خوانده شود. يك نماز ديگر هم است كه دو ركعت است ولي سوره ي توحيد بايد سي بار در هر ركعت خوانده شود، اين نماز توسط مرحوم آيت الله ملكي در مراقبات نقل شده است . به گرفتن روزه در روز اول ماه شعبان بسيار سفارش شده است. در روايت است كه اميرالمومنين (ع) در روايتي فرمودند: از روزي كه من شنيدم پيامبر در خصوص روزه ي ماه شعبان سفارش كردند هيچگاه روزه ي ماه شعبان من از دست نرفت. در روايت است كه پيامبر تمام ماه شعبان را روزه مي گرفتند. خدا را قسم مي دهيم به حق ولايت هايي كه در ماه شعبان است همه ي بيماران را شفا بدهد و گرفتاري همه ي افراد را برطرف كند.

92-03-12

92/3/12 رسيدم تا اجل اما رسيدن شدن فراموشم دميدم در ني دنيا دميدن شد فراموشم، سرم با خنده ي گل گرم شد در فصل گل چيني دلم چون سيب سرخ افتاد چيدن شد فراموشم، نداي اِرجعي گل كردم برگشتم دمي تا خود همي كه پر درآوردم پريدن شد فراموشم ،چنان از آخرت گفتم كه دنيا گشت عقبايم چنان گرم تماشايم كه ديدن شد فراموشم، شب جان كندن آمد باز دل بستم به دل دادن تب دل بُردن آمد دل بريدن شد فراموشم، اگر گفتند: نامت چيست در غوغاي مَن رَبُك ؟بگو :من هم ملك بودم پريدن شد فراموشم. سوال – در مورد اسامي قيامت توضيحاتي بفرماييد. پاسخ – يكي از اسامي قيامت در قرآن كريم

ص: 2832

يوم الحسرة است .در سوره مريم آيه 39 داريم: اي پيامبر انذار داشته باش روزي كه روز حسرت است و كار تمام مي شود. بعضي از مفسرين فرموده اند :مثل فرد متهمي كه در انتظار راي دادگاه است و وقتي قضاوت تمام مي شود حسرت مي خورد كه چرا دنبال جرم رفته است. قرآن مي فرمايد: در قيامت انسانها بينا و شنوا مي شوند ولي اين بينايي و شنوايي ديگر فايده اي ندارد. بعضي از مفسرين فرموده اند كه اين آيه شبيه آيه ي 31 سوره قاف است كه مي فرمايد: (چشم بصيرت از سكرات مرگ آغاز مي شود) تو در غفلت بودي، ما پرده ها را كنار زديم .امروز نگاه تيز بيني داري ولي ديگر گذشته است . سوره انعام آيه 31 مي فرمايد: كساني كه قيامت را تكذيب كردند مورد خسارت هستند و مي گويند :يا حسرتنا ،چرا ما كوتاهي كرديم؟ آيه قبل مي فرمايد:وقتي جهنميان آتش را مي بينند مي گويند كه اي كاش ما مي توانستيم برگرديم و تكذيب نمي كرديم ولي قرآن مي فرمايد : فايده اي ندارد آنها اگر برگردند باز كارشان را در دنيا ادامه مي دهند. سوره زمر آيه 56 مي فرمايد: به سراغ دستورات الهي برويد قبل از اينكه عذاب الهي بيايد و بگوييد كه چرا من كوتاهي كردم يا چرا من مسخره كردم ؟ سوره بقره آيه 167 هم به همين مذمون است. اگر امروز انسان تلاشي داشته باشد فايده دارد. علامه جعفري در خدمت آقا شيخ مرتضي طالقاني درس كفايه مي خواندند. علامه مي گويد :يك روز براي درس نزد ايشان رفتم. ايشان فرمود

ص: 2833

كه درس تعطيل شد، خر طالقان مُرد و پالان آن باقيمانده است.علامه مي گويد :من متوجه شدم كه روز آخر زندگي استاد است. و به استاد گفتم كه شما از مرگ خودتان خبر مي دهيد؟ استاد گفت: برو. به استاد گفتم كه نصحيتي به ما بكن .استاد فرمود :تا كه دستت مي رسد شو كارگر، چون فُتي از پاي خواهي زد به سر .اين همان حسرت است. آخرين حرفي كه آيت الله ميلاني زد و از دنيا رفت اين بود: يك لحظه ي آخرت با تمام لذت هاي دنيا قابل مقايسه نيست. چقدر نادان هستند كساني كه دنيا را بر آخرت مقدم مي دارند. آيت الله شيخ مرتضي طالقاني تا چهل سالگي چوپان بوده است و بعد از آن به سراغ درس آمده است. استاد فرمود: من بي سواد بودم و يك روز صداي آيات قرآن به گوش من رسيد. يك لحظه با خودم گفتم كه اگر خدا بگويد كه قرآن نامه اي بود كه براي تو فرستادم، آيا تو نامه را خواندي و چيزي فهميدي، من چه جوابي دارم. با خودم گفتم: در قيامت مي گويم كه سواد نداشتم ولي باز با خودم گفتم كه شايد خدا حرف مرا قبول نكند و بگويد كه درس مي خواندي. همان شب گوسفندها را تحويل دادم و به اصفهان رفت و پنج سال در آنجا درس خواندم و بعد به نجف رفتم. كتاب پرتوي از خورشيد، خاطرات ياران امام است .آيت الله اميني نقل مي كنند كه بعد از فوت آيت الله بروجردي ما خدمت امام خميني رفتيم و دوست داشتيم كه امام مسئوليت مرجعيت را بپذيرد

ص: 2834

زيرا اين مسئوليت سنگيني بود ولي امام قبول نمي كردند. روزي به امام گفتيم كه عده اي از فضلاي حوزه مي خواهند خدمت شما بيايند و بحث و استفتائي داشته باشند. امام متوجه قصد من شد و فرمود: آقاي اميني از شما چنين انتظاري نداشتم ،منتظر بودم كه به من بگويي كه تو پير شدي و مرگت نزديك شده است، به فكر معاد باشد و خودت را اصلاح كن، با نفس اماره ات مبارزه كن.(حتي امام مقدمات مرجعيت را هم نپذيرفت) در آن زمان امام حدود شصت سال داشتند. ما تازه بعضي از كارها را در سن شصت سالگي شروع مي كنيم كه در جواني آنرا انجام نداده ايم. آيت الله طاهري خرم آبادي نقل كردند كه روزي امام خميني مي خواستند در مسجد اعظم كنار قبر آيت الله بروجردي درس بگويند. بالاي قبر آيت الله بروجردي دو تا عكس بود كه يكي عكس مطالعه ي آيت الله بروجردي بود و يكي مراسم تشييع جنازه ي ايشان بود. امام به شاگردانش مي فرمودند كه اين عكس را ببينيد كه ايشان سلامت هستند و عكس پايين هم جنازه ي ايشان روي دست مردم است و در پايين تر قبر ايشان است. آنچه امروز به درد ايشان مي خورد، صفا و صميميت است. انسان وقتي آيات قرآن را مي خواند تحت تاثير قرار مي گيرد. ميرزاي قمي از مراجع بزرگ است كه 160 پيش فوت كرده است. ايشان صاحب كتابها و تاليفات زيادي است. ايشان در نزديك حرم معصومه در قبرستان شيخان( دوشيخ بزرگ در اين قبرستان دفن هستند :ميرزاي قمي و ذكريا بن آدم و افرادي

ص: 2835

مثل شيخ تبريزي) دفن است. ايشان جزو كساني بودند كه با سلاطين در ارتباط بودند و مي خواستند دست آنها را بگيرند و به مردم كمك كنند. در زمان فتحعلي شاه، شاه براي ديدن ميرزا به قم آمد. روزي ميرزا در حمام بود و شاه كه عجله داشت براي ديدن ايشان به حمام رفت. شاه مي بيند كه حمام تاريك است. ميرزا مي گويد چه كسي هستي؟ شاه مي گويد فتحعلي هستم. آقا مي گويد: كدام فتحعلي؟ فتحعلي دلاك؟ شاه مي گويد :فتحتعلي شاه هستم. آقا مي پرسد :از شاهي چه داري ؟ شاه گفت: لشكر و قشون دارم. فرمود :اينجا چه داري ؟ آقا گفت: همين جوري تو را مي برند، چيزي داشته باش كه بتواني با خودت ببري. در احرام ما بدست خودمان،خودمان را كفن مي كنيم قبل از آن كه ديگران ما را كفن كنند. ميرزاي قمي نامه هايي براي موعظه داشتند. ايشان به فتحعلي شاه نامه هايي مي نوشت. حاج انصاري در منبرها احاديث زيادي مي گفت. ايشان تعريف مي كند كه روزي ميرزاي قمي به فتحعلي شاه نامه مي نويسد: فتحعلي بدان ما آماده ي سفر آخرت شديم و به تعبير پيامبر انسان وقتي از دنيا مي رود با چيزهايي كه دوست داري همراه مي شود ،مي ترسم رفاقت من با تو در قيامت به زيان من باشد، بنابراين من رفاقتم را با توقطع كردم. سوال – صفحه 346 قرآن كريم را توضيح بفرماييد. پاسخ – آيات قيامت در قرآن زياد است .در اين صفحه داريم: عده اي در دنيا در غفلت بودند و و قتي گرفتار عذاب قيامت مي

ص: 2836

شوند ،فرياد مي زنند. ما بايد كاري بكنيم كه براي قيامت حسرتي نگذاريم .اگر انسان غفلت را كنار بگذار در قيامت حسرت نخواهد خورد. سوال – عوامل حسرت در قيامت كدامند؟ پاسخ - چرا در روز قيامت همه حسرت مي خورند؟ در قيامت هم خوب ها و هم بدها حسرت مي خورند. عامل اول حسرت بخل است. انسان هاي بخيل در قيامت حسرت مي خوردند. در نهج البلاغه داريم: بالاترين حسرت قيامت حسرت كسي است كه مال بدست آورده است و آنرا جمع كرده و به وارثانش مي رسد كه يا وارث در طاعت مصرف مي كند يا در معصيت، اگر در بندگي مصرف كنند براي شما حسرت آور است كه چرا خودتان اين كار را نكرديد و اگر در معصيت مصرف كند باز براي شماحسرت آور است. اميرالمومنين مي فرمايد: من تعجب مي كنم از بخيل در دنيا مثل گداها زندگي مي كند و در قيامت بايد مثل اغنياء جواب بدهد. پيامبر فرمود :مي خواهيد به شما خبر بدهم به بدترين و بهترين مردها ؟ بدترين مردها كساني هستند كه بخل مي ورزند و كاري مي كند كه دست زن و فرزندشان جلوي ديگران دراز باشد. و بهترين مردان كساني هستند كه اين كار را نمي كنند. عامل ديگر حسرت براي كساني است كه خوب حرف مي زنند ولي جور ديگري عمل مي كند. مومنين و متدينيني هستند كه ادعاي ايمان دارند ،خيلي خوب از عدالت صحبت مي كنند ولي جور ديگري عمل مي كند كه اين نشانه ي نفاق است. عامل ديگر حسرت براي گروهي است كه در مجالس ياد خدا و اهل

ص: 2837

بيت نمي كنند. در قيامت اين مجلس حسرتي براي آنها مي شود. مواظب باشيم كه در ميهماني ها غيبت نكنيم و كسي را مسخره نكنيم. آقا شيخ مرتضي زاهد مي فرمود كه من نمي گذاشتم در مجلس كسي نبض مجلس را بدست بگيرد و خودم نبض مجلس را بدست مي گرفتم. البته ما نمي خواهيم در مجالس خودمان را به ديگران تحميل كنيم ولي اگر مجلس داشت به طرف گناه مي رفت مي توانيم اين كار را بكنيم. بايد در مجالس ذكر خدا و اهل بيت گفته شود. بعضي ها جلسات خانوادگي ماهانه دارند. مواظب باشيم كه اين مجالس حسرت روز قيامت ما نشود. عامل ديگر حسرت لحظه هايي است كه از آن استفاده نمي كنيم. اميرالمومنين مي فرمايد (بخش نامه ها 59 ): دنيا دار آزمايش است، اگر كسي يك ساعت فراغت داشته باشد اگر از همين يك ساعت خوب استفاده نكند، اين حسرت روز قيامت او خواهد شد. ما در يك روز ساعت هايي داريم كه از آن خوب استفاده نمي كنيم. خيلي از جوانان ما قرآن و نهج البلاغه را نخوانده اند. خواندن روزي يك صفحه قرآن خيلي خوب است. در مورد عامل ديگر حسرت ،حضرت اميرالمومنين مي فرمايد: اگر مردي علمي را ياد گرفت و به ديگران تعليم داد و ديگران از آن بهره بردند و خودش استفاده نكرد،در قيامت حسرت خواهد خورد. كساني كه ادعاي دين دارند ،مُبَلغ هستند و ديگران را به دين دعوت مي كنند به خودشان هم نگاه كنند و ببينيم اهل عمل هستند يا خير . عامل ديگر حسرت به فرمايش حضرت علي (ع) اين است

ص: 2838

كه كسي مي توانست دنبال دانش برود ولي از اين فرصت استفاده نكرد. پس يكي از اسامي قيامت،يوم الحسرة است. اگر مي خواهيم در قيامت حسرت نخوريم، بخل نورزيم ، از مجالس و وقت مان خوب استفاده كنيم، علم و دانشن را بياموزيم و اگر چيزي به ديگران ياد داديم خودمان هم به آن عمل كنيم. اگر ازعدالت دم مي زنيم شعار ندهيم. در آستانه ي شهادت امام موسي كاظم(ع) و در آستانه ي بعثت پيامبر هستيم. خداوند به حق محمد و آل محمد تمام بيماران را شفا عنايت بفرما و رفع غم و گرفتاري از همه ي بينندگان بفرما.

92-03-05

92/3/5 شبي دراز شبي خالي از سپيده منم، طلوع تلخ غروبي به خون تپيده منم، پي نظاره ات اي يوسف سراپا عذر كسي كه دست و دل از خويشتن بريده منم، كسي كه از همه سو زخم تيغ ديده تويي كسي كه از همه زخم زبان شنيده منم، خوشا به حال تو اي سرو رُسته بر سر ني نگاه كن منم اين بيد قد خميده منم، فتاده آتش غم بر دوازده بندم غزل تويي و سرآغاز قصيده منم، اگر به كوره ي داغ تو سوختم خوش باش غمت مباد كه شمشير آب ديده منم، خوشا به حال تو اين ره به پا مي پويي كسي كه اين همه ره را به سر دويده منم. سوال – در مورد فضيلت ماه رجب و مراسم اعتكاف توضيحاتي بفرماييد. پاسخ – سالروز شهادت زينب را تسليت عرض مي كنيم. افرادي كه موفق به اعتكاف نشده اند مي توانند از ثواب هاي شب نيمه رجب بهره ببرند. شب استثنائي

ص: 2839

ماه رمضان، ليلةالقدر است ، شب استثنائي رجب و شعبان، نيمه ماه است. احياء شب نيمه رجب مستحب است همانطور كه احياي شب نيمه شعبان و شب قدر مستحب است. روز نيمه ماه رجب هم يك روز استثنايي است. امروز چند عمل مستحب است :زيارت امام حسين( مي توان با گفتن سه بار صلي الله عليك يا اباعبدالله، حضرت را زيارت كرد)، نماز حضرت سليمان (پنج نماز دو ركعتي مثل نماز صبح است ولي بعد از حمد سه مرتبه سوره توحيد و سه مرتبه سوره كافرون خوانده مي شود. خواندن اين نماز در اول ماه و نيمه ماه مستحب است)، اعمال اُم داود( امام صادق(ع) برادر رضاعي داشتند بنام داود كه خيلي به او احترام مي گذاشتند. منصور دوانقي كه از خلفاي ظالم بود، داود را به زندان انداخت .مادر داود به خدمت امام صادق(ع)آمد و گفت كه دعايي به ياد بدهيد تا داود از زندان آزاد شود. امام صادق(ع) اين دستور را دادند كه سيزدهم ،چهاردهم و پانزدهم ماه رجب را روزه بگير و دو ركعت نماز بخوان( كه صد مرتبه سوره توحيد دارد) بعد از نماز ،سوره انعام، بني اسرائيل، كهف و ... كه حدودا چهار جزءقرآن و 44 سوره قرآن است را بخوان. شرط اين نماز، روزه بوده است. ماه رجب ماه رحمت الهي است و در دعا داريم :يا من يعطي كثير بالقليل يا من يعطي من سئله و ...، همچنين خواندن نماز توبه(يا نماز اميرالمومنين كه دو تا دو ركعت است ،بعد از حمد پنجاه مرتبه سوره توحيد خوانده مي شود) مستحب است. امام صادق(ع)مي فرمايد: كسي كه اين نماز

ص: 2840

را مي خواند صورت برنمي گرداند مگر اينكه خدا تمام گناهان او را آمرزيده باشد. اولين نمازي كه در روزعرفه خوانده مي شود و در زير آسمان هم خوانده مي شود ،نماز اميرالمومنين يا نماز توبه است. نماز و روزه مقدمه براي پاكي قلب و صفاي دل است. بايد مواظب زبان مان باشيم از تهمت و غيبت ها. فردي نزد امام هادي(ع) آمد و امام از او پرسيد: از فلاني چه خبر؟ او گفت: او به هلاكت رسيده است. امام 24 مرتبه فرمودند :الحمدلله ،او به پدرم تهمت زد. روزي با پدرم بحث كرد و درگير شد و در ميان حرف هايش به پدرم گفت كه شما مست هستيد. زخم زبان و تهمت خيلي سنگين است .زخم هاي تن به مرور خوب مي شود ولي تهمت و دل شكستن هيچ وقت از ياد انسان نمي رود. پدرم فرمود: خدايا مي داني كه من امروز روزه دارم و او به من مي گويد كه مست هستي ، خدايا اگر او دروغگو است او را مجازات كن. او مجازات شد. البته او با امام دشمني سرسختي داشت. فردي نزد امام صادق(ع) آمد و گفت :گاهي در مورد برادر مسلماني حرفي مي زنند، اگر پنجاه نفر از افراد مورد وثوق هم شهادت بدهند و قسم بخورند ،آيا مي توان حرف آنها را پذيرفت؟ امام فرمود: اگر خودش قبول نكند بايد حرفش را پذيرفت. ممكن است كه فردي در دادگاه محكوم شده و افرادي هم شهادت داده اند .علامه مجلسي مي فرمايد: اگر قاضي هم او را محكوم كند ولي باز فرد خودش قبول نكند، بايد حرف او را

ص: 2841

بپذيريم حتي اگر حد بر او جار شده باشد. ممكن است كه قاضي به تكليف خودش عمل كرده است ولي شما بايد بگوييد كه او راست مي گويد تا آبرويش را حفظ كنيد. سوال – در مورد اسامي قيامت توضيحاتي بفرماييد. پاسخ – در مناجات اميرالمومنين چندين اسامي قيامت آمده است: خدايا از تو امان مي خواهم از روزي كه اگر ظالمين عذرخواهي كنند سودي ندارد و لعنت خدا بر آنهاست. در سوره غافر آيه 52 داريم: در قيامت عذرخواهي فايده اي ندارد. قرآن مي فرمايد كه در قيامت چند چيز به درد نمي خورد: عذرخواهي به درد نمي خورد، مال و فرزندان به درد نمي خورد، )سوره بقره آيه 252 مي فرمايد:) در قيامت داد و ستد و معامله به درد نمي خورد، در آنجا دوستي ها به درد نمي خورد و دوستي ها تبديل به دشمني مي شود، كسي نمي تواند از كسي شفاعت كند و كسي به داد كسي نمي رسد. پس در دنيا بايد معلمله هايي انجام بدهيم كه در قيامت به درد ما بخورد. فقيري نزد اميرالمومنين آمد و تقاضاي كمك كرد. حضرت فرمود كه دست من خالي است و هيچي ندارم. فقير گفت: فرداي روز قيامت، خدا از تو بازخواست مي كند كه به من كمكي نكردي. حضرت به شدت به گريه افتاد. حضرت فرمود: به فقير بگوييد كه دوباره بيايد و فرمود: يكبار ديگر حرفت را تكرار كن. حضرت دوباره گريه كرد. حضرت به قنبر گفت كه زره مرا بياور و زره اش را به فقير دارد. حضرت فرمود :مواظب اين زره باش ،اين زره را براحتي از

ص: 2842

دست نده زيرا وقتي اين زره درتن من بود، غم و غصه هاي زيادي از قلب پيامبر برداشته ام .حضرت فرمود: نمي خواستم تمام دنيا مال من باشد و او بگويد كه فرداي قيامت از تو سوال مي كنند. اگر نيازمندان فرداي قيامت ما را نگه دارند ما چه جوابي داريم ؟ در روزنامه جام جم نوشته است كه آقايي تصادفي كرده و دِين به گردنش آمده است و نتوانسته آنرا بپردازد. 18 ارديبهشت امسال آزاد شده است. روزي كه ايشان به زندان رفته 42 ساله بوده و وقتي از زندان خارج شده 70سال داشته است. ايشان در زابل بوده است. تصور اين هم خيلي وحشتناك است. زنداني داريم كه براي صد و پنجاه هزار تومان، دو ماه است كه در زندان است. ما بايد به فكر اطرافيان باشيم. چرا اطرافيان اين فرد به او نگاه نكرده اند؟ اگر فقيري به ما بگويد كه روز قيامت جلوي تو را مي گيرم ،ما مي گوييم كه نداريم و او را رها مي كنيم. ولي حضرت امير باور كرده بود كه داد و ستد و معامله در قيامت به درد كسي نمي خورد. سوال – صفحه 339 قرآن كريم را توضيح بفرماييد. پاسخ – در اين صفحه داريم كه در روز قيامت همه ي قدرت ها دست خداست. در قرآن داريم: ما پيامبران را در دنيا و روز قيامت ياري مي كنيم. خداوند در كجاي دنيا، پيامبرانش را ياري كرده است؟ آيا پيامبران را شكنجه نداده اند و به شهادت نرسانده اند؟ سيد قطب صاحب تفسير في زلال از مفسرين اهل سنت مي نويسد: پيروزي هميشه ظاهري

ص: 2843

نيست،گاهي عقيده پيروز مي شود. امام حسين (ع) پيروز شد زيرا پيروزي امام حسين(ع) به وسعت تمام دنياست. امام به قلوب مردم راه پيدا كرده است. نام حضرت زينب و سيدالشهدا و كربلا جاودانه در دلها ماند. ماندن در دل مردم بالاترين پيروزي هاست . سوال - در مورد وفات حضرت زينب توضيحاتي بفرماييد. پاسخ - كتاب شير زن كربلا نوشته ي بنت الشاطي از اهل سنت است. 60 سال پيش اين كتاب ترجمه شده است. هم مرحوم شهيدي و هم آيت الله صدر اين كتاب را ترجمه كرده اند. حضرت زينب وقتي در مقابل يزيد مي ايستاد از خودش دفاع مي كرد. همسايه حضرت زينب مي گويد كه يك بار صداي زينب به گوش نرسيد. حضرت آيت الله بهجت همسايه اي داشتند كه مي فرمودند ما چهل سال با اين خانم همسايه بوديم ولي صداي او را نشنيديم، اين زن اهل بهشت است. خوب است كه زنان ما حضرت زينب را الگوي خودشان قرار بدهند. امر به معروف را با زبان خوش، محبت و صميميت انجام بدهيم تا حضرت زينب از ما راضي بشود. در داستان كربلا گاهي حضرت سجاد(ع) زينب را دلداري مي داده است يعني گاهي امام سجاد(ع) جان زينب را نجات مي داده و گاهي حضرت زينب جان امام سجاد(ع) را نجات مي داده است. وقتي كاروان اُسرا را از گودال قتلگاه عبور دادند، امام سجاد(ع) حالش منقلب شد. حضرت زينب به ايشان فرمود :داري با جانت بازي مي كني ما كسي جز تو را نداريم .امام سجاد(ع) فرمود :آنها سرهاي بي بدن ما را گذاشتند ولي اجساد خودشان را دفن

ص: 2844

كردند. حضرت زينب فرمود :از پدرم شنيدم كه دراينجا پرچمي تا قيامت برافراشته مي شود، در اينجا حضرت زينب امام سجاد(ع) را نجات داد. در دروازه ي كوفه وقتي نگاه حضرت زينب به سر بريده ي امام حسين(ع) افتاد با او سخن گفت. امام سجاد (ع)فرمود كه مرا به عمه ام زينب برسانيد. امام سجاد(ع) سرش را درون محمل زينب كرد و فرمود :عمه جان ،آرام بگير، حسين با اين ناله ها برنمي گردد. بعد حضرت زينب آرام شد. ميرزاي شيرازي هر روز قبل از درس به يكي از شاگردانش مي گفته كه روضه بخوانند. آيت الله حائري صداي خوبي داشته است، روزي ميرزا به آيت الله حائري مي گويد كه روضه بخوان و ايشان اين روضه را مي خواند: زينب را بر ابن زياد وارد كردند. وقتي اين جمله تمام شد، آيت الله ميرزاي شيرازي فرمود: ديگر نخوان؛ بگذار حق اين جمله را ادا كنيم و ايشان تا ظهر بر اين جمله گريه كردند.

92-02-29

92/2/29 گفت پيامبر به اصحاب كبار: تن مپوشانيد از باد بهار آنچه با برگ درختان مي كند با تن و جان شما آن مي كند. سوال – در مورد اسامي قيامت در قرآن توضيحاتي بفرماييد. پاسخ – ولادت امام جواد(ع) و حضرت علي(ع) را تبريك مي گوييم. خانمي نوشته اند كه من خودم دوسال عقد بسته بودم و تازه عروسي كرده ام ،من در خانه ي پدر ماندن و نداشتن جهيزيه را درك مي كنم. و حاضرم از هدايايي كه در عروسي به من داده اند براي دادن جهيزيه ي نيازمندان هزينه كنم. آقا پسر دانشجويي نوشته بودند كه

ص: 2845

من هفت صد هزار تومان پس انداز دارم و حاضرم آنرا كمك كنم. مهم اين است كه ما به فكر فقرا باشيم. هر كسي به اطرافيان خودش نگاه كند ،حتما در ميان خويشاوندان ،همسايگان و اطرافيان ما دختر خانم هايي هستند كه بخاطر نداشتن جهيزيه به خواستگاران شان جواب منفي مي دهند. يا بعد ازعقد نمي توانند به خانه شوهر بروند .اگر در ميان خويشاوندان ما افراد فقيري باشد ما نبايد به افراد بيگانه كمك كنيم. خوب است كه صاحبخانه ها بگويند :بخاطر ماه رجب و سرازير شدن رحمت خداوند، با مستاجر كنار مي آييم. ما در برابر فقرا مسئوليت داريم. بايد در ماه رجب حس همدردي بيشتر باشد. در ماه رجب هم بايد صدقه باشد و هم نماز و استغفار. در كتاب مفاتيح الجنان ،مناجات اميرالمومنين درمسجد كوفه را داريم .در اين مناجات هشت اسامي قيامت برگرفته از قرآن آمده است. امام مي فرمايد: خدايا من از تو امان مي خواهم براي روزي كه مال و اولاد به درد من نمي خورد. (سوره شعرا آيه 88 ) بيشتر دلخوشي هاي ما در دنيا مال و ثروت و اولاد است .قرآن مي فرمايد كه در روزي قيامت مال و فرزندان به درد شما نمي خورند .علامه طباطبايي مي فرمايد: اين آيه شبيه آيه 46 سوره كهف است كه مي فرمايد:مال و اولاد زينت دنيا هستند. انسان مي تواند جوري از ثروت و اولادش استفاده كند كه باقيات و صالحات او باشند. كساني كه از ثروت شان براي كارهاي خيريه استفاده كرده اند ممكن است كه سالها پيش فوت كرده باشند ولي هنوز نام شان باقي

ص: 2846

مانده است. به شيخ صدوق ،شيخ المحدثين مي گويند. ايشان فرزند علي ابن بابويه است .قبر شيخ صدوق در تهران است و قبر پدرش در قم است. پدر شيخ صدوق در دوران غيبت صغري امام زمان زندگي مي كرده است. يعني زماني كه امام زمان(ع) از طريق نواب اربعه با مردم در اتباط بودند. علي بن بابويه در دوران حسين بن روح كه يكي از نواب اربعه بود ،به امام زمان(ع) نامه نوشت و به حسين بن روح داد و گفت كه اين را به آقا بده. من از آقا خواسته ام كه دعا كند كه خدا به من فرزنداني بدهد كه فقيه در دين باشند. امام زمان فرمود :ما براي تو دعا كرديم ،خدا دو فرزند به تو مي دهند كه هم فقيه هستند وهم خَيِر هستند.(ابو جعفر و ابو عبدالله )فقيه نمي تواند بگويد كه به جامعه و مشكلات مردم كاري ندارم. هركس مي تواند مال و فرزندش را طوري قرار بدهد كه به درد دنيا و آخرتش بخورد. در روايت داريم كه بيشترين دعاي اميرالمومنين اين دعاي قرآني بوده است :ربنا هبلنا من ازواجنا و ذرياتنا قرة اعين. (خدايا فرزندان ما را نور چشم ما قرا بده)پس يكي از اسامي روز قيامت يوم لاينفع مال و البنون است.انسان مي تواند كاري بكند كه مال و فرزندانش باقيات و صالحاتش باشند. يك سوم آيات قرآن در مورد قيامت است. آيه بعد مي فرمايد: وقتي نامه اعمال را مي بينند مي گويند اين چه نامه اي است كه هيچ كوچك و بزرگي را از قلم نينداخته است . در كتاب اعتقادات شيعه شيخ صدوق

ص: 2847

داريم :از اعتقادات ما اين است كه دميدن در خاكستر هم در نامه ي اعمال نوشته مي شود. پس در آن روز مال و فرزند براي ما نفعي ندارند مگر كساني كه از مال و فرزندان شان استفاده ي خوب كرده باشند. قلب سليم قلبي است كه فقط خدا در آن باشد و اگر تعلقاتي هم درآن است بخاطر خدا باشد. اگر ما ديگران را مي خواهيم فقط بايد بخاطر خدا باشد. چند نفر از ما انسانها در آزمون هاي ديني موفق مي شويم؟ بيشتر ما در آزمون اولاد موفق نمي شويم. بايد اولاد را دوست داشت اما بين حرف دين و حرف اولاد، بايد حرف دين را پذيرفت. شما بخاطر اولاد حلال و حرام را قاطي مي كنيد و تسليم خواسته هاي غيرمشروع اولاد مي شويد، خدا در مورد اين اولاد مي فرمايد كه در قيامت فرزند به درد شما نمي خورد. امام در ادامه ي مناجات مي فرمايد:(سوره عبس آيه 34)امان مي خواهم از روزي كه انسان از فرزندش فرار مي كنند .در دعاي افتتاح داريم: انك انت الرحم الراحمين في موضع عفو و الرحيم و اشد المعاقبين، آيت اله حق شناس مي فرمود :اينكه ما خدا را الرحم الراحمين معرفي كنيم خيلي خوب است ولي يادمان باشد كه خدا اشدالمعاقبين هم است. مفسرين مي گويند كه چرا انسان در قيامت از فرزند، مادر، پدر و همسرش فرار مي كند؟ زيرا مي ترسد كه آبرويش پيش آنها برود. رسوايي جلوي خويشاوندان خيلي بد است .ديگر اينكه فرار مي كنند زيرا حقوق آنها را ادا نكرده اند. يعني به پدر و مادر و همسر

ص: 2848

ظلم كرده است. علت ديگر فرار بخاطر اين است كه همه در قيامت گرفتار كار خودشان هستند. امام در ادامه ي مناجات مي فرمايد: امان مي خواهم از روزي كه مجرم مي خواهد خودش را از عذاب نجات بدهد با فرزند، برادر خواهر و همسر و اقوامش .(سوره معارج آيه 11 مي فرمايد : هيچ رفيق قديمي سراغ رفيق قديمي اش را نمي گيرد. مجرمين دوست دارند كه خودشان را از عذاب قيامت نجات بدهند با فرزندانشان، همسرشان ،برادرشان،طائفه، خويشاوندانشان و تمام اهل عالم ،اين امكان ندارد .اين آتش فروزان قيامت است كه پوست را مي كند و آتش جهنم صدا مي زند كساني كه مال دنيا را جمع كردند و به ديگران ندادند. علامه طباطبايي مي فرمايد كه مجرم يعني هر انسان گناهكار .پس براي رفيق خودتان را اسير نكنيد و به گناه نيندازيد. كساني كه در دنيا رفيق هم بودند در قيامت دشمن هم مي شوند مگر اينكه رفاقت شان براساس تقوا بوده باشد. ) اگر انسان فرزندش را خدمتگزار دين تربيت كند اين باقيات و صالحات انسان مي شود. سوال – صفحه 332 قرآن كريم را توضيح بفرماييد. پاسخ – در اين صفحه داريم :روز قيامت روزي است كه زن شيرده از هول و ترس آن ،از فرزندش غافل مي شود و او را رها مي كند. اين هم يكي از اسامي قيامت است. در سوره معارج در مورد كساني كه دائم نماز مي خوانند و هم از نمازشان مراقبت مي كنند صحبت شده است. راه نجات نماز است. در روز قيامت اول چيزي كه حساب مي كنند نماز است ، اگر

ص: 2849

نماز قابل قبول بود كارهاي ديگر را حساب مي كنند. اين نمازهاي دست و پا شكسته ممكن است كه كار دست ما بدهد. . آقا حاج محمد بافقي از ارادتمندان خاص امام زمان(عج) بوده است. شهريه اي كه آيت الله حائري به طلبه ها مي داده است از طريق ايشان بوده است. گاهي مرحوم بافقي براي گرفتن شهريه ي طلبه ها نزد آيت الله حائري مي آمده و ايشان مي فرمودند كه من غير از توكل چيزي ندارم. مرحوم بافقي به مسجدجمكران مي رفت و به امام توسل مي كرد و وقتي برمي گشت شهريه را مي گرفت. ايشان مبارز بود. وقتي خانواده ي رضاخان بدون حجاب وارد حضرت معصومه شد، مرحوم بافقي جلوي آنها ايستاد و گفت كه اگر شما كافر هستيد نبايد وارد حرم بشويد و اگر مسلمان هستيد بايد با حجاب وارد شويد. رضاخان از تهران به قم آمد و ايشان را كتك زد و او را به شهرستان ري تبعيد كرد. آيت الله حق شناس مي فرمود :من جوان بودم و آقا حاج محمدبافقي را در زيارت حضرت عبدالعظيم ديدم. مي خواستم با ايشان نمازاول وقت را بخوانم. ايشان گفتند كه چرا اينجا آمده اي ؟گفتم: آمده ام كه با شما نماز بخوانم. ايشان فرمود: نماز من چهل و پنج دقيقه طول مي كشد. نماز ظهر آيت الله بروجردي بيست دقيقه طول مي كشيده است. ما مي توانيم نماز را با جماعت بخوانيم يا با طمأنينه بخوانيم. آيت الله حق شناس مي فرمود: در ماه رجب به عبادات تان اضافه كنيد. مناجات و خلوتي داشته باشيد. پس در ماه رجب گناه

ص: 2850

را كم كنيم و عبادت را زياد كنيم و خلوت و مناجاتي با خدا داشته باشيم. اينها انسان را به جايي مي رساند. نماز در قيامت ما را نجات مي دهد مخصوصا نمازي كه روي آن مداومت باشد. انسان مي تواند كاري بكند كه اين مال و فرزند هم در دنيا و هم در آخرت به دردش بخورد. اميرالمومنين بيشترين دعايي كه مي خواندند اين بود: خدايا فرزندان ما را نور چشم ما قرار بده ،حضرت فرمود :منطور من فرزنداني نيست كه چهره و قيافه ي خوبي داشته باشند بلكه منظور فرزنداني است كه دين دار و صالح باشند. وقتي در قيامت ندا مي دهند كه كجا هستند رجبيون ،كساني مي توانند قيام كنند كه يك روز از ماه رجب را روزه گرفته باشند. از صدقه ي ماه رجب غفلت نكنيد. انشاءالله خداوند به همه ي ما توفيق خلوت و حال عباد در ماه رجب را عنايت بفرمايد .خدايا به حق امام جواد(ع)و امام علي(ع) همه ي بيماران را لباس عافيت بپوشان و گرفتاري همه را برطرف بفرما.

92-02-22

92/2/22 سوال – در مورد نام هاي قيامت (سوره فجر آيه 23 ) توضيحاتي بفرماييد. پاسخ – ولادت امام باقر(ع) و حلول ماه رجب را تبريك مي گوييم. خانمي نوشته بودند كه همسر من روز ولادت حضرت فاطمه(س) بهترين هديه را به من داد و نماز خواندن را شروع كرد. امام صادق(ع) مي فرمايد: كسي كه نماز را اول وقت بخواند خشنودي الهي را به خودش جلب مي كند ولي اگر آخر وقت بخواند عفو و بخشش الهي را به خودش جلب كرده است. عفو و

ص: 2851

گذشت براي زماني است كه انسان گناهي را مرتكب شده باشد .پس اول وقت نماز خواندن، موجب رضوان الهي است و آخر وقت خواندن موجب بخشش خداوند مي شود. رضوان خدا خيلي بالاتر از بخشش خداست. يكي از اسامي قيامت يوم التذكر يا روز تذكر است كه در اين آيه مي فرمايد: در قيامت جهنم آورده مي شود. در تفسير مجمع البيان داريم كه ابوسعيد خِدري در محضر پيامبر بود و آيه اي بر پيامبر نازل شد. حضرت متاثر شدند و اصحاب نگران پيامبر شدند. آنها حضرت علي(ع) را آوردند تا از ناراحتي پيامبر سوال كند. اميرالمومنين پيامبر را بوسيدند و علت ناراحتي را پرسيدند ،حضرت فرمودند كه اين آيه آمده است: جهنم را مي آوريم . حضرت پرسيد :چطور جهنم را مي آورند؟ پيامبر فرمود: با هفتاد هزار مَلك و هفتار هزار مهار ،جهنم را مي آورند .در آن روز همه مي گويند :نفسي ،نفسي (عاقبت ما چه خواهد شد؟) جز پيامبر كه مي فرمايد :امتي، امتي. در قرآن داريم :بهشت را براي بهشتيان مي آورند. در ادامه آيه مي فرمايد: در آنجا انسان متذكر مي شود. در تفاسير مي فرمايند كه در آنجا نامه ي اعمال انسان را به او مي دهند يا اينكه انسان خود اعمال را مي بينند و شاهدان قيامت هم عليه او شهادت مي دهند. خدا ،پيامبر، اعضا و جوارج و زمين شهادت مي دهند. در ادامه مي فرمايد كه تذكر ديگر فايده اي ندارد. مرحوم علامه مي فرمايد: اين آيه شبيه آيه 22 سوره ق است كه مي فرمايد: در دنيا خودت را به غفلت زدي، امروز پرده

ص: 2852

ها كنار مي رود ولي ديگر فايده اي ندارد و فرصت گذشته است ... ما به جهنم مي گوييم كه پُر شدي ؟جهنم مي گويد: نه ،باز هم بفرست. پس يكي از اسامي قيامت، روز تذكر است ولي در قيامت فايده اي ندارد. تذكر يعني به ياد انسان مي آيد كه نبايد كارهايي را انجام مي داده يعني انسان پشيمان مي شود و در ادامه آيه داريم كه انسان مي گويد: اي كاش كاري كرده بودم. در آيات پاياني داريم :بندگان من وارد بهشت من مي شوند. ماه رجب فرصت خوبي است .خداوند هيچ امتي را در ماه رجب عذاب نكرده است. آيت الله حق شناس در كتاب مواعظ دارد: هر كس كه مرا بخواند ،من جواب او را مي دهم. در دعاي رجب مي خوانيم :يا من ارجوه لكل خير و ... خداوند چند چيز بعنوان حرام معرفي كرده است :كعبه بيت الحرام ،مسجدالحرام و شهر الحرام يا ماه حرام .در ماه رجب بايد سه دستور را انجام بدهيم تا مورد لطف ويژه خدا قرار بگيريم. هر وقت پيامبر هلال ماه رجب را مي ديدند مي فرمود :خدايا ماه رجب و شعبان را بر ما مبارك بگردان و ما را به ماه رمضان برسان. خدايا به ما كمك كن به روزه و شب زنده داري( سه تا زيارت در ماه رجب مستحب است: زيارت خانه ي خدا،زيارت امام حسين و زيارت امام هشتم)، كمك كن به حفظ زبان و چشم مان را از گناه بپوشان. خدايا بهره ما از ماه رجب فقط گرسنگي و تشنگي نباشد. الان زمان انتخابات است و غيبت هايي در

ص: 2853

روزنامه ها و سايت ها مي شود .آيا ما مي توانيم آنها را بخوانيم ؟ ما بايد مواظب تفرقه و اختلاف باشيم .يكي از مراجع تقليد مي فرمودند كه در جنگ تحميلي خرمشهر سقوط كرد و خطر سقوط شهر آبادان هم بود. امام جمعه آبادان براي امام پيام دادند كه تكليف ما چيست ،زيرا آبادان در محاصره است. حاج احمدآقا پيام را به امام گفتند . امام در حال وضوگرفتن بودند. و با آرامش فرمودند: آبادان سقوط نمي كند و شروع به خواندن نماز كردند. در دوران جنگ به امام گفتند كه علماي فلان شهر با هم اختلاف پيدا كرده اند و ممكن است كه غائله اي بپا شود، دستور شما چيست ؟ امام فرمود: واي . يعني امام از صدام نمي ترسيدند و با آرامش گفتند كه آبادان سقوط نمي كند ولي در بحث هاي داخلي نگران بودند. حيف نيست كه در ماه رجب وقت مان را تلف كنيم و بخاطر انتخابات گناهاني مثل تهمت و غيبت را بشنويم. تكليف ما راي دادن است .پس در ماه رجب بيشتر مواظب زبان مان باشيم. آيت الله ملكي تبريزي مي فرمود :در ماه رجب جنگ حرام است. وقتي جنگ با كفار حرام است آيا جنگ با مومنين حرام نيست ؟ حضرت علي (ع) مي فرمايد كه در قيامت ندا مي كنند :كجا هستند رجبيون؟ رجبيون چه كساني هستند ؟ كسي كه يك روز ماه رجب را روزه بگيرد مي تواند شامل اين ندا باشد. پس خوب است كه از رحمت ماه رجب استفاده كنيم و زبان مان را آلوده نكنيم زيرا اگر زبان مان را آلوده

ص: 2854

كنيم حال عبادت پيدا نخواهيم كرد. اگر درمنزل وسايل گناه آلودي وجود دارد آنها را ترك كنيم مثل ماهواره . جوانان مواظب باشند كه در گوشي هايشان مطالب آلوده به گناه نباشد. ما در مقابل تهاجم فرهنگي خيلي سخت نمي گيريم ولي در مقابل تهاجم نظامي خيلي سخت مي گيريم. ولي بدانيد كه ما توپخانه هاي فرهنگي دشمن را به خانه هاي خودمان آورده ايم. مرحوم حاج آقا ارباب مي فرمود :من از جواني تا الان يك بار نگاهم به نامحرم نيفتاده است. ايشان از اولياء خدا بود. ايشان مي فرمود: در روز قيامت اگر مرا در هر موقفي نگه دارند حتما در موقف زبان نگه نخواهند داشت. آيت الله ملكي تبريزي مي فرمود كه در ماه رجب دنبال اعمال زياد نباشيد بلكه سعي كنيد عمل لطيف انجام بدهيد. اگر ما تمام ماه رجب را روزه بگيريم ولي زبان مان آزاد باشد چه فايده اي دارد؟عمل زياد مهم نيست ولي بايد مواظب زبان مان باشيم. روايت داريم كه در ماه رجب عقاب گناهان هم بيشتر است .ثواب اعمال در شب هاي جمعه خير بيشتر است ولي عقاب گناهان هم بيشتر است. در رديف كعبه و مسجد الحرام ،ماه رجب است ،پس اين ماه خيلي قداست دارد. بهترين عمل ماه شعبان صدقه و استغفار است. وقتي براي امام باقر(ع) ميهمان مي آمد ،امام از او پذيرايي مي كردند و وقتي ميهمان مي رفت به او پول و لباس مي دادند. امام مي فرمايد: دنيا خوبي ندارد جز اينكه انسان به برادران ديني اش برسد. الان تورم زياد است. چه كسي بايد به مردم كمك كند؟ آقايي

ص: 2855

نوشته است كه همسر من بيمار است و بايد ماهي يك آمپول به قيمت يك ميليون و سيصد و پنجاه هزارتومان تزريق كند و در ضمن مستاجر هم هستم و دو تا دختر عقد بسته دارم كه نمي توانم جهيزيه اينها را تامين كنم كه ازدواج كنند. ما به سهم مسئولين كاري نداريم ،سهم ما چيست؟ روزي آيت الله بهجت سراغ عالمي را از من گرفت و من گفتم كه ايشان ناراحتي قلبي دارند. بعد از آن هر وقت ايشان من را مي ديدند حال ايشان را مي پرسيد و گاهي كمك مالي مي فرستادند. پس ما هم بايد در كمك به مردم سهمي داشته باشيم. در تحريرالوسيله در مورد مكروهات تجارت داريم: مومن از مومن سود بگيرد كراهت دارد. اگر شما خودتان احتياج داريد سود بگيريد يا اينكه تجارت سنگين است سوداشكالي ندارد ولي يك وقت شما فردي را مي شناسيد كه نيازمند است، اگر شما خودتان نياز نداريد، مكروه است كه از او سود بگيريد. اين دستور دين ماست ولي الان اعمال ما اين طور نيست و عده اي كالاها را احتكار مي كنند و گرانتر به مردم معمولي مي فروشند. اگر مي خواهيم حال عبادت در ماه رجب را داشته باشيم بايد مواظب زبان و چشم مان باشيم و لقمه ي حلال داشته باشيم. شيخ مرتضي زاهد قبل از ماه رمضان پولي را كنار مي گذاشتند و مي گفتند كه اين پول خيلي حلال است و مي خواهم آنرا در ماه رمضان مصرف كنم. اگر اينها را رعايت كنيم اعمال اين ماه اثر خواهد داشت. سوال – صفحه 325 قرآن كريم را

ص: 2856

توضيح بفرماييد. پاسخ – روز اول ماه رجب روز زيارتي امام حسين(ع) است و مي توانيم امام را از راه دور زيارت كنيم .فردي از امام صادق(ع) سوال كرد كه وقتي به ياد جد شما سيدالشهدا افتاديم چه بگوييم ؟امام فرمود: هر وقت ياد جد ما افتاديد، سه مرتبه بگوييد: صلي الله عليك يااباعبدالله. براي كمك كردن به ديگران خوب است كه ما به سراغ خويشاوندان گرفتار برويم و از آنها غفلت نكنيم. حتما در خويشاوندان ما نيازمند وجود دارد. روايت داريم كه تا وقتي خويشاوندان فقير داريم به سراغ فقيرهاي ديگر نرويم. خدايا ماه رجب و شعبان را به ما مبارك بگردان و ما را به ماه رمضان برسان و توفيق نماز و روزه و حفظ زبان را به ما عنايت بفرما.

92-02-15

92/2/15 حرفهاي ما هنوز ناتمام، تا نگاه مي كني وقت رفتن است باز هم همان حكايت هميشگي ،پيش از آنكه با خبر شوي لحظه ي عزيمت تو ناگزير مي شود، آه اي حسرت و دريغ هميشگي ناگهان چقدر زود دير مي شود. سوال- در مورد پيامك هايي كه به برنامه سمت خدا مي رسد توضيحاتي بفرماييد. پاسخ – پيامكي از آمريكا داريم كه نوشته بودند: برنامه ي سمت خدا براي ما مثل ماهي در آب ايست يا طلا مي ماند. اين برنامه ها در خارج از كشور هم نفوذ كرده است. پيامك داده بودند كه شما به مادرشوهرها هم سفارش كنيد كه خوش اخلاق باشند. سفارش دين است كه همه بايد اخلاق شان خوب است هم مادر شوهر و هم عروس. اگر مادر شوهر اخلاق خوبي داشته باشد كنار آمدن با او

ص: 2857

كار سختي نيست و در واقع هنر هم نيست. اگر مادر شوهر خوب نباشد و عروس با او سازگاري داشته باشد، اين هنر است . شيخ صدوق از امام صادق(ع) در كتاب امالي نقل كرده است: يوسف بخاطر كاري كه برادرهايش با او كردند يعني او را به چاه انداختند و ... بعد به زندان رفت، باز آنها را بخشيد. حضرت يوسف روزي كه به زندان رفت دوازده ساله بود و وقتي از زندان بيرون آمد سي ساله بود. اگر كسي كمي كدورت دارد بايد به اين روايت ها توجه كند. وقتي يوسف برادرانش را ديد خوشحال شد و آنها را بخشيد و مورد محبت قرار داد. هنگام غذا يوسف و برادرانش سر سفره با هم مي نشستند. روزي برادران يوسف به او گفتند كه اگر امكان دارد تو جداگانه غذا بخوري زيرا ما سر سفره نگاه مان به تو مي افتد و شرمنده مي شويم. يوسف به آنها گفت كه شما به من خدمت كرديد و منت داريد. وقتي شما نيامديد آنها فكر مي كردند كه من غلام هستم ولي وقتي شما آمديد، آنها فهميدند كه من از خانواده ي پيامبر هستم. اگر مادرشوهر به عروس ظلم كرد هنر اين است كه عرسو او را ببخشد .البته مادرشوهرها هم بايد رعايت كنند. سوال – در مورد اسامي روز قيامت توضيحاتي بفرماييد. پاسخ – در سوره مرسلات داريم :در روز قيامت كسي اجازه ي حرف زدن ندارد، واي بر تكذيب كنندگان. آيه واي بر تكذيب كنندگان يازده بار تكرار شده است. در اين سوره هم در مورد اهل عذاب و هم اهل بهشت توضيحاتي داده

ص: 2858

است. اهل عذاب اجازه ي سخن گفتن ندارند. چرا اهل عذاب اجازه ي سخن گفتن ندارند؟ بعضي از مفسرين مي فرمايند: بخاطر هول و وحشت قيامت زبان اهل عذاب بند مي آيد. كسي كه به دادگاه مي رود و همه ي مدارك برعليه اوست حرفي براي گفتن ندارد. فرد مجرم در اين دادگاه حرفي ندارد. بعضي گفته اند كه ممكن است كه اجازه ي سخن گفتن به آنها داده نمي شود. در سوره يس داريم كه در قيامت ،بر دهان ها مهر مي زنند. ادامه ي سوره مرسلات اين سخن را تاييد مي كند و مي فرمايد: در قيامت اجازه نمي دهند كه كسي عذرخواهي كند. دنيا زنگ املاء و حرف زدن است. در قيامت زنگ حرف زدن نيست و زنگ حساب رسي است. ما در دنيا زياد حرف زده ايم. حضرت امير ديدند كه فردي زياد حرف مي زد .اميرالمومنين فرمود: حرف هاي تو گم نمي شود ،فرشته ها همه را مي نويسند، زياد حرف نزن. كتاب مواعظ مرحوم حق شناس خيلي خوب است. در اين كتاب حديثي از پيغمبر است كه مي فرمايد :اگر در دنيا زياد حرف نمي زديد و افكارتان پراكنده نبود، آنچه من مي شنيدم شما هم مي شنيديد و آنچه من مي ديدم شما هم مي ديديد. حرف هاي زياد براي ما حجاب مي شود. هر وقت پيامبر به بالاي منبر مي رفتند اين آيه را مي خواندند: (سوره احزاب آيه 70 ) حرف هاي خوب بزنيد، اگر حرف خوب بزنيد، خدا اعمال تان را اصلاح مي كند و شما را مي آمرزد. آيت الله حق شناس در كتاب

ص: 2859

مواعظ داستاني از شيخ انصاري بيان كرده است. شيخ انصاري با مقامات عالي و معنوي كه داشتند در هنگام سكرات مرگ شان، به ايشان گفتند كه اين دعا را بخوانيد :يا من يقبل اليسير و يعفو عن الكثير( خواندن اين دعا مستحب است): اي خدايي كه عبادت كم را قبول مي كني و گناهان زياد را مي بخشي. اما ايشان اين دعا را نخواندند و فرمودند: اَين اليسير( اعمال كم كجاست)؟ چرا در روز قيامت اجازه معذرت خواهي نمي دهند ؟در دادگاه هاي دنيايي اگر كسي بخواهد عذري بياورد به او مهلت مي دهند. امام صادق(ع) مي فرمايد: عظمت و عدالت خدا بالاتر از اين است كه خدا اجازه ندهد كه كسي عذرش را بگويد ولي انسان حرفي براي گفتن ندارد. حالا شايد ما عذري داشته باشيم. آيت الله طباطبايي فرمود: در سوره هاي قرآن داريم كه اگر مي خواستيد عذري بياوريد ما آنها را شنيده ايم. در سوره سبأ آيه 31 وقتي خدا مي فرمايد: كه چرا دچار گناه شده اي ؟مي گويند: عذاب را بچشيد، گناهكاران مي گويند :خدايا ما تقصير نداريم اگر شما (كساني كه آنها را گمراه كرده اند) نبوديد، ما ايمان مي آورديم يعني گناه شان را گردن ديگران مي گذارند. ما انسان ها سعي مي كنيم كه مسئوليت پذير نباشيم. يك سوم آيات قرآن در مورد قيامت و معاد است. آنها به گناهكاران جواب مي دهند كه ما به شما چكار داشتيم . در سوره ابراهيم آيه 22 داريم كه انسان هاگناه را بر گردن شيطان مي گذارند. خدا مي فرمايد :خدايا شيطان ما را فريفت. شيطان مي گويد:

ص: 2860

124 هزاز پيامبر شما را به خوبي دعوت كرد و شما آنرا نشنيديد ولي حرف مرا گوش كرديد، خودتان را سرزنش كنيد. پس اگر ما عذر هم بياوريم تمام عذرهاي بي جهت است و بخاطر همين در روز قيامت عذر پذيرفته نيست . در سوره احزاب آيه 67 مي فرمايد :بزرگان، اين حرف ها را به ما گفته اند و ما را گمراه كرده اند. كلاً در قيامت اجازه ي حرف زدن داده نمي شود ولي در بعضي از مواقف اجازه ي عذر آوردن داده شده مي شود. آيا اين عذر در قيامت پذيرفته است ؟خير .اصول دين را بايد با استدلال و منطق ياد گرفت. ما نمي توانيم بگوييم كه بزرگان ما را منحرف كرده اند. الان كساني كه قبور اصحاب پيامبر را خراب مي كنند در قيامت مي توانند بگويند كه ما از بزرگان پيروي مي كرديم ؟ آيا زيارت صحابه پيامبر اشكالي دارد؟ بالاي سرپيامبر اين آيه نوشته شده است: صداي تان را بالاتر از صداي پيامبر نبريد. مگر ما حيات برزخي نداريم، حتي شهيدان، پيامبران، كافران و صحابه همه حيات برزخي دارد. مرگ پايان همه چيز نيست. شهيدان زنده هستند و در نزد خدا روزي مي خورند و شاد هستند. فرق شهيدان با كافران اين است كه بر كافران در حيات برزخي صبح و شام آتش عرضه مي شود. در اينجا منظور حيات برزخي است نه قيامت .از امام صادق(ع) پرسيدند كه شايد منظور آتش، آتش قيامت است .امام فرمود: قيامت صبح و شام ندارد. ما بايد دنبال فهم مطالب برويم نه اينكه بگوييم ما به دنبال بزرگان مان بوديم. از

ص: 2861

اصحاب امام موسي بن جعفر(ع) فردي بنام حسن بن عبدالله، عابدترين فرد آن زمانه بود به حدي كه درميان مردم به زهد معروف بود، با حكام بني عباس درگيري مي شد و امر به معروف و نهي از منكر مي كرد. روي امام او را ديد و گفت كه همه ي كارهاي تو خوب است ولي تو معرفت نداري .از راه روايات به دنبال فهم دين برو. مدتي به حوزه هاي درسي رفت و بعد آنها را به امام عرضه كرد و امام فرمود كه روايات تو اِشكال دارد. امام معرفت هاي حق و امامان را براي او توضيح داد تا به خودش رسيد. او از امام معجزه خواست .امام به او معجزه نشان داد و او از ياران امام شد. سوال – صفحه 318 قرآن كريم را توضيح بفرماييد. پاسخ – در اين صفحه داستان گوساله پرستي بني اسرائيل است .مرحوم علامه طبرسي در تفسيرمجمع دارد كه وقتي سي روز تمام شد و موسي نيامد، سامري گوساله اي در عرض هفت روز با طلاهاي مردم ساخت كه از آن صدايي بيرون مي آمد.( او اين گوساله را در جهت باد ساخته بود تا صدايي از آن بيرون بيايد.) مردم گوساله پرست شدند. سامري سه روز وقت داشت تا مردم را به گوساله پرستي دعوت كند. در اين سه روز، شش صد هزار نفر گوساله پرست شدند. بدانيد كه سر و صداي باطل زياد است و بايد مواظب باشيم كه گول آنرا نخوريم. كتاب هاي مجموعه سرنوشت انسان نوشته ي حاج آقا عالي است. كتاب قيامت و حشر جلد سوم از مجموعه سرنوشت انسان است

ص: 2862

و جلد چهارم كتاب صراط و شفاعت است. جلد پنجم بنام بهشت و جهنم است. مجموعه وصيت نامه نوشته ي حاج آقا حسيني هم آماده شده است. در اول وصيت نامه بيست و پنج تذكر نوشته شده است. در نوشتن وصيت نامه حتما به يك عالم ديني مراجعه كنيد. انشاء الله خداوند توفيق آشنايي بيشتر با معارف قرآن وعمل به آن را به همه عنايت بفرمايد.

92-02-08

92/2/8 فواره وار سر به هوايي و سر به زير چون تلخي شراب دل آزار و دل پذير، ماهي تويي و آب من و تنگ روزگار من در حصار تنگ و تو در مشت من اسير، مرداب زندگي همه را غرق كرده است اي عشق همتي كن و دست مرا بگير، شيريني فراق كم از شور وصل نيست گر عشق مقصد ست خوشا لذت مسيح، چشم انتظار حادثه اي ناگهان مباش با مرگ زندگي كن و با زندگي بمان. سوال- در مورد روز ولادت حضرت فاطمه(س) توضيحاتي بفرماييد. پاسخ – روز ولادت حضرت فاطمه(س)، روز زن و روز مادر را تبريك عرض مي كنيم. روايت داريم :كسي كه به بازار برود و هديه اي خريداري كند و به زن وهمسرش هديه كند، اين كار مثل صدقه دادن است. الزاما كار خير و خوش اخلاقي ،براي بيرون از خانه نيست. پيامبر فرمود: بهترين شما كسي است كه براي اهل خانه بهترين باشد و من اين طوري هستم. پس خوب است كه آقايان يك كادو براي تكريم به همسرشان تقديم كنند البته با اخلاق خوب. ما بايد روز زن و روز مادر را تكريم كنيم. اين دو با هم قابل جمع

ص: 2863

است .آقا بايد هم به مادر و هم به همسر احترام بگذارد. جواني در حرم امام رضا(ع) گريه مي كرد و مي گفت كه من اخلاقم با مادرم و همسرم خوب است. ولي همسرم حاضر نشده است كه با مادرم به زيارت بيايد. اين جوربد دلي ها اثر منفي در زندگي دارد. اگر منشا گناه يك رذيله ي اخلاقي باشد مثل تكبر و بددلي، آتش جهنم آن با فردي كه در اثر غفلت گناه مي كند فرق مي كند. گاهي دل خوشي پدر ومادر پير ،يك سفر زيارتي است. بددلي يك بيماري و يك مشكل اخلاقي است. بايد آنرا درمان كرد. سعي كنيم كه وظيفه مان را نسبت به مادر و همسرمان انجام بدهيم. سوال – در مورد اسامي قيامت قيامت توضيحاتي بفرماييد. پاسخ – در قرآن، هفتاد نام براي روز قيامت آمده است .بعضي از اين نام ها در قرآن تكرار شده است مثل روز آخرت يا سراي آخرت كه صد و چهل بار در قرآن آمده است. كلمه ي روز قيامت هفتاد بار در قرآن تكرار شده است. چرا اين روز را روز قيامت مي گويند ؟ قرآن مي فرمايد كه آنجا روز ايستادن است .همانطور كه در دادگاه دنيوي بايد ايستاد، در قيامت هم همين طور است. قيام از قبرها يا برخاستن از قبرها هم مي تواند يكي از علت نام گذاري روز قيامت باشد. امام سجاد (ع) مي فرمايد: انسان از مرگ تا قيامت، سه روز سخت دارد:روزي كه ملك الموت را مي بيند، سكرات مرگ ، احتضار( در حالات شيخ عباس قمي داريم كه در هنگام سكرات مرگ به آقا

ص: 2864

زاده شان گفته بودند كه اين كتاب ناتمام را از اتاق من بيرون ببر، مي ترسم تعلق به اين كتاب، جان دادن را براي من سخت كند. امام خميني در كتاب چهل حديث از آيت الله شاه آبادي مي نويسند كه ايشان تعلق خاصي به يكي از فرزندان شان داشتند و خيلي نگران بودند و خيلي سعي كردند كه اين شدت علاقه را كم كنند تا هنگام مرگ مشكلي نداشته باشند)،روز برخاستن از قبر و هنگام موقف و حاضر شدن در مقابل خدا. تعبيري كه ما از مرگ داريم با تعبيري كه قرآن از مرگ دارد متفاوت است. يكي از باورهاي غلط ما از مرگ اين است كه از كلمه ي فوت استفاده مي كنيم. در هيچ جاي قرآن نداريم كه تعبير فوت را براي مرگ استفاده كرده باشد. فوت يعني از دست رفتن. آيا مرگ از بين رفتن است؟ قرآن كلمه ي فوت را نفي كرده است. و آنرا يك بار آورده است . در سوره سبا آيه 51 داريم :وقتي كسي در آستانه ي مرگ قرار مي گيرد فوتي در كار نيست يعني از بين رفتن در كار نيست .اگر بخواهيم جان فردي را بگيريم از راه نزديك مي گيريم. بعضي از مفسرين مي فرمايند كه بعضي از چيزها كه وسيله ي حيات است وسيله ي مرگ بعضي ها شده است. فرعون وسيله ي حيات خودش را آب رود نيل مي دانست و به آن افتخار مي كرد ولي مرگش بوسيله ي آب دريا شد. قارون به ثروتش افتخار مي كرد و در همان زمين فرو رفت. خيلي از پادشاهان بوسيله ي نگهبانان

ص: 2865

نزديك شان يا فرزندان شان كشته شده اند. كسي فكر نمي كند كه پسرعليه پدر قيام كند. در قرآن بجاي فوت مي فرمايد: وفات. وفات يعني گرفتن. قرآن 24 بار از مرگ به وفات تعبير كرده است مثل آيه 28 سوره نحل مي فرمايد: كساني كه ملائك جان شان را مي گيرند بدون اينكه چيزي گم بشود ،آن هنگام ستمگران تسليم مي شوند و مي گويند كه ما كاري نكرديم. هيچ فوتي در كار نيست. نگاه ما بايد به مرگ عوض بشود. ما نبايد فكر كنيم كه چيزي گم مي شود يا از بين مي رود. امام خميني در كتاب چهل حديث مي فرمايد: آيت الله شاه آبادي مي گفتند كه مواظب باشيد كه تعلق شما به دنيا آنقدر نباشد كه هنگام جان دادن بعنوان دشمن خدا از دنيا برويد. در اين دنيا اگر كسي بخواهد ماشين يا مال ما را بگيرد با او دشمن مي شويم. هنگام جان دادن، خدا همه ي اموال و جان ما را مي گيرد. و در اين هنگام ما نبايد دشمن خدا بشويم مثلا بگوييم خدايا الان مرگ براي ما زود بود يا... سوره حديد آيه 12و 13 مي فرمايد: روز قيامت روزي است كه مومنين نور دارند و نور در اطراف شان حركت مي كند. ما در دنيا با نور عادت داريم و فكر مي كنيم كه در قيامت هم نور است ولي تمام قيامت ظلمت است. روايت داريم كه تمام قيامت ظلمت و آتش است. فقط سايه و نور مومن است . صدقات و خوبي هايي كه مومن در دنيا داشته است در قيامت سايه اش مي

ص: 2866

شود. درقيامت نورها متفاوت است. هر مقدار عمل صالح مومن در دنيا بيشتر باشد، نور مومن بيشتر است . بعضي از مومنين به اندازه اي نور دارند كه جلوي پايشان را ببينند و بعضي ها نور گسترده اي دارند. آيه در ادامه مي فرمايد: كساني كه در ظلمت هستند نور مومن را مي بينند و به مومن التماس مي كنند كه به ما نگاه كنيد كه ما از نور شما اقتباس كنيم. به آنها گفته مي شود كه اينجا محل نورگرفتن نيست شما بايد از دنيا نور بياوريد. بين آنها ديواري زده مي شود و آنها گرفتار عذاب مي شوند .پس اگر انسان دنبال نور قيامت است بايد در همين دنيا كاري بكند. خانم گوهرشاد، ثروتي داشته و مسجد گوهرشاد را ساخته است .در داخل حرم يك مدرسه كوچكي است كه نامش مدرسه ي پريزاد است. خانم پريزاد خدمتگزار خانم گوهرشاد بوده است . وقتي مسجد گوهر شاد ساخته شد خانم پريزاد هم مي خواست كه مدرسه اي بسازد لذا از خانم گوهرشاد اجازه گرفت و از باقي مانده مصالح مسجد گوهرشاد، مدرسه اي را ساخت. همت و نيت مهم است .در كارهاي خير، پول خيلي مهم نيست .مهم اين است كه ما دنبال كار خير باشيم. وقتي كسي مي خواهد به مسافرتي برود ما بارهاي مان را مي دهيم كه با خودش ببرد. امير المومنين مي فرمايد تا آنجا كه مي توانيد براي سفرآخرت بارهاي تان را بفرستيد. اينها به باورهاي ديني ما برمي گردد. مدرسه ي ديگر مدرسه ي عباسقلي خان است. اين مدرسه قبلا كاروانسرا بوده است. روزي صاحب آن به پسرش

ص: 2867

مي گويد كه اين كاروانسرا را بعد از مرگ من به مدرسه تبديل كن. ايشان پسر زيركي داشت. پسر با پدر همراه بود و چراغ در دست پسر بود . پسر به پشت پدر رفت و پدر نمي توانست جلويش را ببيند و ناراحت شد و گفت كه چراغ براي جلوي سر است نه پشت سر. پسر گفت: پس همين الان مدرسه را بساز نه بعدا. فرداي همان روز پدر شروع به ساخت مدرسه مي كند. در ادامه ي آيه مي فرمايد :آنها مي گويند كه مگر ما در دنيا با هم نبوديم؟ مومنين مي گويند كه شما پنج ويژگي بد داشتيد كه قلب تان سالم نبود. آرزوهاي زياد داشتيد و امروز و فردا كرديد و كار خير را عقب مي انداختيد. داريم كه بيشتر ضجه ي اهل آتش بخاطر فردا فردا كردن و سوف سوف است. در قيامت منافق در اوج ظلمت است . چرا مومنان مي گويند كه برويد از دنيا نور بياوريد مگر اين كار امكان دارد؟ خدا در سوره قلم آيه 43 مي فرمايد: به كساني كه در دنيا سر به سجده ي حق نگذاشتند مي گويند كه سجده كنيد. ولي شما نمي توانيد. وقتي شما سالم بوديد، گفتيم كه سجده كنيد. تمام انبياء شما را دعوت به سجده و حق كردند ولي شما گوش نكرديد. پس در قيامت نمي توان از دنيا نور آورد. آيت الله حق شناس به نماز اول وقت ،نماز جماعت و ترك غيبت خيلي تاكيد مي كردند. ما نزد آيت الله ناصري در اصفهان بوديم و ايشان به جوانان تاكيد مي كردند كه نماز اول وقت

ص: 2868

بخوانيد و گناه نكنيد. آقايي تعريف مي كردند كه روز آيت الله حق شناس به من گفت كه اين كتابها را مي خواهيم با اتوبوس به قم بفرستيم. من به ايشان كمك كردم . باربري كتاب ها را برد و با اينكه مبلغ را از قبل تعيين كرده بوديم، باز او زير حرفش زد و خيلي بددهان بود و در آخر هم كنايه اي به ما زد و رفت. من به آقاي حق شناس گفتم كه چه فرد بددهاني بود؟ ايشان گفتند كه تمام شد و رفت ،ديگر حرفش را نزد زيرا گرفتار غيبت مي شويم. پس وقتي كه در اين آيه مي فرمايد كه برويد نور را از دنيا بياوريد منظور استهزاء كردن آنهاست زيرا چنين كاري امكان ندارد. آقاي شيخ مرتضي زاهد در آخرعمرشان نمي توانستند از خانه بيرون بروند ولي وقتي كار خيري در پيش بود، ايشان را به دوش مي كشيدند و مي بردند. آقايي به ايشان مراجعه كرد و گفت كه من مشكل مالي سنگيني دارم. شيخ زاهد پولي نداشت ولي اعتبار داشت. ايشان به كول فردي سوار شد و به مغازه ي فردي كه تمكن مالي داشت رفت و پول را براي او تهيه كرد. اگر انسان واقعا خيرخواه باشد و قلب پاكي داشته باشد دنبال كارخير مي رود.

92-02-01

92/2/1 سوال – در مورد مراسم عزاداري سالگرد شهادت حضرت فاطمه(س) توضيحاتي بفرماييد. پاسخ – امسال مراسم عزاداري حضرت فاطمه (س) خيلي خوب برگزار شد و عزاداري شبيه عزاداري عاشورا بود. همه ي مردم در عزاداري شركت كردند. رسانه هم دسته جات عزاداري را خيلي خوب انعكاس داد. از گذشته

ص: 2869

مراجع تاكيد داشتند كه اين مراسم به خوبي برگزاري بشود. اين مراسم درس خوبي براي علما بود كه بدانند مردم هميشه آماده هستند ولي مردم بايد در اين مسيرها هدايت بشوند. الان مردم نگران حجاب وعفاف جامعه هستند. اگر رسانه ،علما و مردم با هم تلاش كنند، مي توانند در مورد حجاب جامعه كاري انجام بدهند. آقايي مي گفتند كه من چهل سال بود كه همسايه ي آيت الله بهجت بودم. همسر من از دنيا رفت و آيت الله بهجت به تشييع جنازه آمدند و بعد به قبرستان آمدند و مراسم خاك سپاري را هم انجام دادند با اينكه كار سختي براي ايشان بود. اصرار كردم كه ايشان به قبرستان نيايند ولي ايشان قبول نكردند و گفتند كه اين خانم جزو شهدا هستند زيرا من چهل سال است كه با ايشان همسايه هستم ولي تابحال صداي ايشان را نشنيدم. اگر رسانه ،علما و مراجع بيان ها را خوب و بابرنامه بگويند، مردم آماده هستند. اين آقاي همسايه مي گفت كه روزي در خانه ي ما خيلي سر و صدا بود و ديديم كه آيت الله بهجت به منزل ما آمدند و مقداري پول به من دادند و گفتند كه من ديدم سر و صدا زياد است ،ممكن است كه شما ميهمان داشته باشيد و نياز به كمك مالي داشته باشيد. بعد از مدتي وقتي خواستم پول را به ايشان پس بدهم ولي قبول نكردند و من به اجبار پول را به ايشان دادم و ايشان گفتند كه من اين پول را براي خانم شما مي دهم كه ختم قرآن كنند. سوال – در مورد نداها

ص: 2870

و اسامي قيامت توضيحاتي بفرماييد. پاسخ – در قرآن هفتاد نام براي قيامت برده شده است. فيض كاشاني در محجة البيضاء مي نويسد كه هر كدام از اين اسامي، سِّر و رمزي در قيامت دارد. و فقط براي صدا زدن نيست. در اسامي دنيويي ما مي خواهيم چيزي يا كسي را با اسم صدا بزنيم ولي در قيامت اين طور نيست. هر اسم فضايي قيامت را ترسيم مي كند. مثلا در قرآن اسامي وصفي داريم يوم تبلي السرائر، يوم يفرالمرء من اخيه و... هر كدام از اين اسامي جهتي دارد. مثلا در مورد عذاب قبر، اميرالمومنين نامه اي به محمد بن ابي بكر نوشته اند( كتاب امالي شيخ مفيد) كه مي فرمايند:كساني كه دچار عذاب قبر هستند 99 مار آنها را عذاب مي دهد. چرا حضرت عدد 99 را بكار برده اند ؟ اين اعداد هم رمز دارد. شيخ بهائي مي نويسد: اين اعداد اشاره به مجموعه ي صفات و رذايل اخلاقي است كه انسان ها وقتي از دنيا مي روند همراه خودشان دارند . عذاب قبر چيزي نيست كه از خارج آمده باشد بلكه چيزي است كه ما خودمان همراه برده ايم. اگر ما همراه خودمان حسد ،تكبر ،بددلي و... را برده ايم همان عذاب قبر ما مي شود. قبر هيچ ماري ندارد مگر اينكه ما خودمان صفات رذيله را همراه ببريم .پس در قبر ،حسد براي ما يك مار مي شود. انسان مي تواند عذاب قبر نداشته باشد بشرط اينكه صفات رذيله را در خودش از بين ببرد. امام خميني در كتاب چهل حديث مي فرمايد كه در جهنم دو نوع عذاب داريم:

ص: 2871

يكي افرادي هستند كه گناهكار هستند و كفه ي گناهان شان سنگين تر است و عذاب مي كشند. در جهنم عذابي وجود دارد كه منشأ آن يك رذيله ي اخلاقي بوده است. مثلا فردي تكبر يا حسادت داشته و تكبر يا حسادت منشأ صدها گناه شده است. جهنم اين افراد با افراد ديگر متفاوت است. اين افراد يك آتش مخصوص دارند. ممكن است كه انسان گناهي انجام بدهد ولي گاهي يك رذيله باعث صدها گناه مي شود. يكي از دوستان مي گفت كه من مدت ها در اصفهان پاي خطبه هاي نمازجمعه حاج آقا ارباب بودم. ايشان گفت كه من خاطرات زيادي از ايشان دارم. قرار شد كه بعد از تعطيلات نوروز، ايشان خاطراتش را در اختيار من بگذارد ولي متاسفانه ايشان در نوروز از دنيا رفتند. ايشان به نقل از حاج آقا ارباب مي گفتند كه زماني در اصفهان جاده اي را از وسط قبرستان عبور دادند.(در زمان شاه خيلي به اين مسائل پايبند نبودند) روزي از اين خيابان كه هنوز نيمه كاره بود ،عبور مي كردم كه ديدم تعدادي از بچه ها دارند با سر اسكلتي فوتبال بازي مي كنند. من آن سراسكلت را گرفتم و با عصايم در خاك دفن كردم. هنگام شب خواب ديدم كه آقايي به ظاهر مذهبي از من تشكر مي كند. به او گفتم كه من شما را نمي شناسم. او گفت كه من صاحب جمجمه اي بودم كه شما از بچه ها گرفتيد. من مستحب اين عقوبت بودم زيرا كله ي من كمي باد داشت و كمي تكبر داشتم ( البته ايشان فرد خوبي بوده )و بايد

ص: 2872

مواخده مي شدم. پس اگر انسان اين رذايل را از بين نبرد و همراه خودش به قبر ببرد همه ي آنها تبديل به عذاب مي شود. هر كدام از اسامي قيامت اسراري دارد. يكي از اسامي قيامت يوم الطناد يعني روز صدا زدن يا ندا كردن است، در اين روز جهنم يان صدا مي زنند. سيدبن طاوس حديثي نقل كرده اند كه جهنميان در قيامت، سه نوع ندا دارند: (سوره اعراف آيه 50) جهنميان بهشتيان را صدا مي زنند و مي گويند كه كمي به ما آب بدهيد. روايت داريم كه اهل جهنم تشنه مي ميرند، تشنه وارد قبر مي شوند، تشنه سر از قبر برمي دارند و تشنه وارد قيامت مي شوند. اگر آب نمي شود چيز ديگري به ما بدهيد. آنها مي گويند كه اين نعمت ها براي شما حرام است. اين افراد كساني بودند كه دين داران را مسخره مي كردند و در دنيا دين را فراموش كرده بودند. در روايت داريم كه مدت چهل سال طول مي كشد تا بهشتيان جواب رد به جهنميان بدهند. روايت داريم :انتظار از مرگ سخت تر است. (سوره غافر آيه 49)جهنميان به ماموران جهنم ندا مي دهند كه شما از خدا بخواهيد كه يك روز عذاب ما را تخفيف بدهد. آنها مي گويند كه چرا شما در دنيا جواب انبياء را نشنيديد ؟ ماموران هم جواب رد مي دهند. (سوره زخرف آيه 77)جهنميان ندا مي دهند كه اي مالك( مامور جهنم) از خدا بخواه كه ما را نابود كند و ما تمام بشويم. بعد از چهل سال به آنها مي گويد كه شما اينجا هستيد.

ص: 2873

بايد در دنيا حرف ها را گوش مي كرديد ولي سخنان دين را نپذيرفتيد. چرا جهنميان مستقيما از خدا درخواست نمي كنند؟ مرحوم علامه مي فرمايد كه جواب اين سوال در آيه 15 سوره مطففين آمده است كه مي فرمايد: اهل جهنم قابليت درخواست از خدا را ندارند و بين آنها با خدا حجاب است.(برعكس در بهشت به بهشتيان سلام مي كنند و مي گويند كه داخل شويد و هر چه مي خواهيد مهيا است.)پس جهنميان محجوب هستند و نمي توانند تقاضاي شان را به خدا بگويند. در آيه 108 سوره مومنون داريم :وقتي مرگ عده اي مي رسد، آنها مي گويند خدايا ما را برگردان تا عمل صالح انجام دهيم ... جهنميان مي گويند :ما را از آتش برگردان اين آخرين بار است. خطاب مي آيد: گم شويد،دورشويد ( اين تعبير براي دور شدن حيوان بكار مي رود) شما در دنيا مومنين را مسخره مي كرديد. ( اگر خدا ما را برگرداند ما باز كارهاي گذشته را ادامه مي دهيم زيرا در زندگي موقعيت هايي پيش آمده است كه تصميم جدي گرفته ايم كه اشتباه را كنار بگذاريم ولي باز آنرا ادامه داده ايم. به عالمي گفتند كه اگر مخبري به شما خبر بدهد كه شما تا هفته ي ديگر زنده نيستيد چكار مي كنيد؟ ايشان فرمود :من هيچ تغييري در زندگي ام نمي دهم زيرا از زماني كه به تكليف رسيده ام در زندگي ام حساب داشته ام. در شهرستاني ، يك وصيت نامه اي به من نشان دادند كه ببينم درست است يا خير، مبلغ ارث بيست ميليارد تومان بود. در كل

ص: 2874

وصيت نامه هيچ كار خيري نوشته نشده بود و فقط نوشته بود كه صد هزا رتومان به فقرا بدهيد. شما فكر كنيد كه در قيامت مي خواهيد به خدا بگوييد كه ما را برگردان ، پس از همين الان شروع كنيم.) گناه بد است ولي اگر منشأ گناه رذيله اخلاقي در وجود باشد، خيلي بدتر است زيرا اين رذيله باعث توليد هزاران گناه مي شود. از آيت الله بهجت پرسيدم كه ما چه كتاب اخلاقي بخوانيم ؟ايشان فرمود: جامع السادات بخوانيد. مرحوم مهدي نراقي درجامع السادات فرمود: صفات رذيله كشتزار گناهان است يعني تكبر صدها گناه توليد مي كند. پس آتش جهنم اين فرد با آتش جهنم فردي كه يك گناه انجام مي دهد فرق مي كند. سوال – صفحه 304 قرآن كريم را توضيح بفرماييد پاسخ – در پايان اين صفحه داريم :علامه مجلس از موسي بن جعفر(ع) نقل كرده است كه اگر كسي مي خواهد براي نماز شب بلند بشود اگر آيه پاياني اين صفحه را بخواند تا خواب نماند. مهم اين است كه ما دغدغه ي نافله ي شب را داشته باشيم .حاج آقا مصطفي خميني مي گفتند كه روزي ديدم كه پدرم بعد از نماز صبح ، بلند گريه مي كند و علت را از مادرم پرسيدم و مادرم گفت كه پدرت هر وقت از نماز شب خواب مي ماند، گريه مي كند. گاهي ما اگر يك سفر پروازي داشته باشيم از اضطراب خواب مان نمي برد و هيچ وقت از پرواز جا نمي مانيم ولي چرا براي نماز شب خواب مي مانيم ؟ آيا نماز صبح پرواز نيست ؟ شهيد

ص: 2875

رضوان عليه يك شب از نماز شب خواب مانده بود و شعري گفت كه خدايا يك مصيبت عُظما به من رسيد كه ديشب از نماز شب خواب ماندم. اگر انسان دغدغه ي نماز را داشته باشد حتي اگر اين آيه را هم نخواند، ازنماز شب يا صبح خواب نمي ماند. انشاءالله خداوند توفيق معارف دين و عمل به آن را به همه عنايت بفرمايد.

92-01-25

92/1/25 همينكه دست قلم در دوات مي لرزد به ياد تو چشم فرات مي لرزد، نهفته راز اذا زلزلت به چشمانت اگر اشاره كني كائنات مي لرزد، هزار نكته ي باريك تر از مو اينجاست بدون عشق تو بي شك صراط مي لرزد، تو را به كوثر و تطهير و نور گريه مكن كه آيه آيه تن محكمات مي لرزد، كنون نهاده علي سر به روي شانه ي در به روي گونه خاطرات مي لرزد، عزل تمام نشد چند كوچه بالاتر ميان چشم سواري فرات مي لرزد، سپس سوار مي افتد تو مي رسي از راه كه روضه خوان شويي امان صدات مي لرزد. سوال- در مورد خطبه ي فدكيه حضرت زهرا (س) توضيحاتي بفرماييد. پاسخ – شهادت صديقه طاهره را تسليت عرض مي كنيم. براي رواج هر فكر و مذهب سه عامل مهم لازم است: تاسيس فكري ،تاسيس عملي و حمايت و پشتياني در طول تاريخ. اگر از ما بپرسند كه در مكتب تشيع چه كساني عامل جاودانگي بوده اند، بايد به اين سه عامل پاسخ داد. تاسيس فكري تشيع به اراده ي الهي برمي گردد كه پيامبر در روز غدير علي را بعنوان جانشين خودشان معرفي كردند. اگر به

ص: 2876

ما مكتب جعفري مي گويند به خاطر اين نيست كه موسس اين مكتب امام جعفرصادق(ع) بوده است بلكه بخاطر اين است كه اوج اين مكتب در زمان امام صادق (ع) بوده است. پس تاسيس فكري تشيع اراده ي الهي است . تاسيس عملي شيعه يعني كسي كه از جان مايه گذاشت تا اين فكر و ايده باقي بماند، حضرت فاطمه زهرا(س) بوده است. مجموعه كلمات حضرت در 95 روز بعد از شهادت پيامبر و خطبه ي حضرت با زنان مهاجر و انصار بيانگر اين نكته است. در روز شهادت حضرت زهرا هر چقدر كه ما عزاداري كنيم نمي توانيم حق تلاش هاي حضرت را ادا كنيم. يك نمونه از فداركاري و نقش حضرت زهرا(س) خطبه ي حضرت است كه بنام فدكيه معروف است ولي اين خطبه فراتر از بحث فدك است ولي مهمترين قسمت اين خطبه در مورد حمايت از ولايت و امامت اميرالمومنين و تحليل روزهاي بعد از وفات پيامبر است. اهل بيت در طول تاريخ اصرار داشتند كه اين خطبه محور گفتگوها قرار بگيرد. زيدبن علي بن حسين مي گويد: من مي ديدم كه بزرگان آل ابي طالب اين خطبه را از پدران خودشان روايت مي كردند و آنرا به فرزندان شان تعليم مي دادند. اين خطبه در منابع شيعه و سني سندها و راويان فراواني دارد. اگر خداوند اراده كند كه كلمه اي بماند تمام خلق نمي توانند آنرا از بين ببرند. اولين مصدري كه اين خطبه را روايت كرده است از مصادر سني و كتاب بلاغات النساء است كه قصد اين كتاب جمع آوري خطبه هاي بليغي است كه از زنان

ص: 2877

در طول تاريخ اسلام صادر شده است. مولف اين كتاب احمد بن ابي طاهر است. بيش از 1200 سال پيش اين كتاب نوشته شده است. اين قديمي ترين سند خطبه ي حضرت زهر(س) است. خطبه ي سوم اين كتاب از حضرت زينب است. يكي از بهترين راه هايي كه مي توانيم بفهميم كه اين كلام از ائمه است يا خير، خواندن متن كلام است. مثلا زيارت جامعه كبيره اگر سند هم نداشت، آيا كسي مي توانست مثل اين عبارات را بياورد؟ اگر نهج البلاغه سند نداشت كلام هاي آن گويا است .شيخ كليني در اصول كافي در باب توحيد خطبه اي از اميرالمومنين آورده است و خودش مي گويد كه تمام جن و انس جمع بشوند نمي توانند به زيبايي اميرالمومنان در مورد توحيد ، صحبت كنند. خطبه ي حضرت زهرا(س) فاصله ي زيادي از وفات پيامبر ندارد. وقتي داستان فدك را به حضرت زهرا(س) گفتند و ايشان مي خواستند حركت كنند، خُمار(مغنه ي بزرگي است كه روي سينه را مي پوشاند) را بر سر انداختند و جلباب (پوشش سراسري) به سر كردند. عده اي از زنان هم فكر و خويشان هم با حضرت همراه بودند. آنها وارد مسجد شدند و حضرت پشت پرده قرار گرفتند. ايشان نشستند و خطبه خواندند زيرا توان ايستادن نداشتند. حضرت فاطمه ناله اي زد( ايشان ياد خاطرات پيامبر، محراب و مسجد پيامبر افتادند)ولي گريه نكردند زيرا مسجد پر از جمعيت بود. بعد از خواندن خطبه دشمنان كاري كردند تا تاثيرخطبه ي حضرت كم بشود. حضرت شروع به خواندن خطبه كردند و نام پدر را بردند و مردم شروع به

ص: 2878

گريه كردند. حضرت منتظر شدند تا جمعيت آرام بشود. حضرت فرمود : بدانيد كه من فاطمه هستم، حرف اول و آخر من يكي است. خطا در سخن من نيست.( ايشان معيار حق و باطل بوده است) پيامبري براي شما آمد كه مهربان بود،او پدرمن بود، من تنها يادگار پيامبر هستم. غير از علي بن ابيطالب كسي ديگر نمي تواند بگويد كه عهد اخوت با پيامبر بسته؟ افتخار مي كنم به اين نسب. شما قبل از بعثت كجا بوديد؟وضعيت شما چگونه بود ؟شما در پرتگاه آتش بوديد، نه موقعيت اجتماعي، نه موقعيت سياسي و نه موقعيت فرهنگي و نه غذايي داشتيد. هر كسي از هر جا مي آمد به سر شما مي زد و نگران بوديد كه هر لحظه به شما حمله كنند.( فردي نزد پيامبر مسلمان شد ولي سوال كرد كه اگر من مسلمان بشوم و وارد بهشت بشوم، آيا مي شود در بهشت جنگيد ؟ پيامبر فرمود: خير. او گفت: بهشتي كه در آن نجنگيم به درد ما نمي خورد. پدرم در برابر سه گروه دشمن ايستاد و مقاومت كرد: افراد قوي و بي منطق مثل مشركين مكه ، وقتي پيامبر شبانه از مكه فرار كرد و به مدينه آمد، ابوجهل كيلومترها پيامبر را تعقيب كرد، گرگ هاي عرب، امام حسين(ع) در خطبه اش مي فرمايد كه عده اي گرگ مي خواهند مرا پاره پاره كنند. از ويژگي هاي گر گ اين است كه وقتي گرسنه مي شود خيلي جري مي شود و همه چيز را مي درد يعني گرگ تمام گله را مي درد ولي يكي از گوسفندان را مي خورد. بعضي انسان

ص: 2879

ها گرگ صفت به دنيا حمله مي كند و حق همه را از بين مي برند و اهل كتاب كه پيمان مي بستند و پيمان شكني مي كردند) هر وقت آتشي بپا مي كردند خدا آن آتش را خاموش مي كردند. وقتي دشمن دهان باز مي كرد پيامبر علي را درگلوي آنها مي انداخت. كسي كه با پيروزي برمي گشت و دشمن را زمين گير مي كرد و كمر همت را بسته بود.( در ده سال جنگ در مدينه، حضرت علي(ع) همراه پيامبر بود. در جنگ احزاب بالاترين عبادت جن و انس يك ضربه ي علي بود زيرا تمام اسلام در برابر كفر قرار گرفت و اسلام پيرو شد .در اين جنگ پيامبر دعا كرد :خدايا در جنگ بدر عمويم عبيده را از من گرفتي،در جنگ احد عمويم حمزه را از من گرفتي،امروزعلي را براي من نگه دار)آن روز شما كجا بوديد؟ و امروز علي را خانه نشين كرديد. شما درسايه خوش امنيت نشسته بوديد و از جنگ فرار مي كرديد و منتظر بوديد كه حادثه اي براي علي پيش بيايد( آيه 155 سوره آل عمران مي فرمايد: كساني كه در احد فرار كردند فريب شيطان را خوردند. چه كساني فرار كردند ؟)امروز مي دانيد كه علي مامور به سكوت است... در ادامه مي فرمايد: چه اتفاقي افتاد كه همه چيز عوض شد؟ وقتي پيامبر از دنيا رفت چرا دين كه پوشش سراسري بود كهنه شد؟ چرا كساني كه سكوت كرده بودند امروز به ميدان آمدند و حرف مي زنند.( ابن حديد از بزرگان اهل سنت مي گويد؟ ابوسفيان در فتح مكه اسلام آورد زيرا

ص: 2880

قدرت اسلام را ديد و ساكت شد ولي بعد از پيامبر به ميدان آمد. علامه طباطبايي در تفسير الميزان سوال مي كند كه آيا قبول داريد كه پيامبر اسلام تا آخرين لحظات عمرشان گرفتار منافقين بودند ؟سوره منافقون هم نازل شد. اينها در جنگ ها كارشكني مي كردند. بعد از فوت پيامبر اين منافقين چه شدند؟ چرارده پايي از آنها ديده نمي شود؟ درنهج البلاغه حضرت مي فرمايد كه منافقين نمردند) وقتي پيامبر از دنيا رفت شيطان سرش را از سوراخ بيرون كرد. شيطان شما را صدا زد و شما دعوت او را اجابت كرديد و به شيطان لبيك گفتيد. شيطان به شما برپا زد و شما بلند شديد و مسيري را رفتيد كه نبايد مي رفتيد. خيلي زود بود كه اين مسير را برويد ( سه روز بدن پيامبر روي زمين بود و بدنش را دفن نكرده بودند كه آنها جواب شيطان را دادند. فاصله غدير تا وفات پيامبر 70 روز بوده است ولي مردم غدير را فراموش كردند) هنوز جراحت هاي ما التيام پيدا نكرده بود و جسد پيامبر روي زمين بود. شما بهانه اي داشتيد و مي گفتيد كه اگر ما اين كار ( تغيير حكومت علي )را نكنيم فتنه اي به پا مي شود. ابتدا گمان كرديد ولي شما دروغ گفتيد. مهمترين كلمات حضرت، در مورد پشتيباني از حضرت علي(ع) بود. اگر اين كلمات از دهان علي بيرون مي آمد حتما او را مي كشتند ولي ملاحظه ي فاطمه را كردند. همه ي مردم خطبه را گوش كردند ولي نگفتند كه اين حرفها درست است و فاطمه راست مي گويد. آنها

ص: 2881

عوام فريبي كردند و گفتند كه ما هدف ديگري داريم. آيت الله صدر مي گويد كه وقتي من به اين صفحه مي رسم اشك چشمم جاري مي شود كه چه اتفاقي افتاد كه حضرت فاطمه دو خطبه خوانده است ولي يك نفر جواب حضرت فاطمه(س)را نداده است ؟ بيست و پنج سال بعد ،در زمان جنگ جمل هزاران نفر در مقابل علي ايستادند. ياران حق كم هستند و مردم براحتي دنبال حق نمي روند. علامه طبرسي دارد كه موسي خيلي زحمت كشيد تا مردم را از بت پرستي نجات داد ولي وقتي موسي به كوه طور رفت و ده روز ديرتر آمد ،در عرض سه روز شش صد هزار نفر گوساله پرست شدند . دعوت آنها به توحيد خيلي كار سختي بود. سوال – صفحه 297 قرآن كريم را توضيح بفرماييد. پاسخ – در اين صفحه داريم كه خيلي از مردم به پيامبر مي گفتند كه اگر مي خواهي ما به تو ايمان بياوريم فقرا را از خودت دور كن، آيه نازل شد: با فقرا و نيازمندان باش( هر چند كار سختي بوده است زيرا فشار ثروتمندان زياد بوده است) زيرا آنها ياد خدا را دارند از آنها روي نگردان و دنبال آنها باش. ما بايد فقرا راهم مثل ثروتمندان تحويل بگيريم و بين آنها فرق نگذاريم. كتاب شرح خطبه حضرت زهرا(س) نوشته ي آيت الله عزالدين حسيني زنجاني است كه دو جلد است . امروز روز سنگيني از نظر مصيبت است. در اين روز حضرت علي(ع) به خانه آمدند . مردي كه همسر جوانش سه ماه دربستر است وقتي مي بيند كه همسرش بستر

ص: 2882

را جمع كرده است خوشحال مي شود. حضرت زهرا(س) در اين روز آخر سه تا كار انجام داده بودند: سر فرزندان شان را شسته بودند ، لباس فرزندان را عوض كرده بودند و مقداري نان پخته بودند. الان اگر مادري بخواهد يك روز به مسافرت برود نگران فرزندان مي شود. حضرت فاطمه(س) كار خانه را در روز آخر كردند. حضرت امير خوشحال شدند كه حال فاطمه بهتر است. حضرت فاطمه(س) جواب دادند كه حالم بهتر نشده است چون روز آخر بود كار خانه كردم موي فرزندان خود را شانه كردم امشب به نخل آروزيم برپيوستم درچهره ي زردم نشان مرگ پيداست ديدي چه حالي درنمازم بود اسماء اين آخرين راز و نيازم بود اسماء اين جملات براي حضرت علي(ع) خيلي سنگين بود. حضرت از فاطمه سوال كردند كه از كجا خبر داري ؟حضرت فاطمه (س)فرمود كه در عالم رويا پدرم را ديدم و شكايت كردم . پدرم فرمود كه من مشتاق تو هستم و امشب ميهمان من هستي. وقتي حضرت اين جمله را از فاطمه شنيدند دست ايشان را گرفتند و به اتاق آمدند. بچه ها را از اتاق بيرون كردند و سر زهرا را به سينه چسباندند و مدتي هر دو گريه كردند. اميرالمومنان سوال كردند كه چرا گريه مي كني؟ فاطمه فرمود :براي مصيبت هايي كه تو بعد از من مي بيني گريه مي كنم. فاطمه ،علي را به گريه كردن تشويق كرد. و فرمود كه براي فرزندان يتيم من گريه كن. بعد از نبي امت به دخترش امان نداد ازمِهركسي تسلي آن خسته جان نداد ميخواست باعلي سوي مسجد رود ولي درد

ص: 2883

تا كه تازيانه قمپز امان نداد مي خواست كه تا دهد جان به پشت در چون بي كسي علي ديد جان نداد هرقهرمان كندبه نشان خودافتخار ولي زهرانشان خود به علي هم نشان نداد وقتي حضرت زهرا(س) به شهادت رسيدند حضرت علي(ع) يك وصيت نامه زير سر فاطمه پيدا كردند كه نوشته شده بود :اين وصيت نامه فاطمه دختر پيامبر است،علي جان ،خدا مرا به عقد تو درآورد كه من دنيا و آخرت براي تو باشم. نمي خواهم دست ديگري به طرف من بيايد، غسل ،كفن و نماز من شبانه باشد ،به احدي اعلام نكن. علي با تو خداحافظي مي كنم . انشاءالله خداوند به همه ي ما توفيق جلب رضايت حضرت فاطمه(س) و ادامه ي مكتب حضرت را عنايت بفرمايد.

92-01-18

92/1/18 كي مي شود بيايي و نيلوفر آوري، گل هاي رنگ رنگ به هر دفتر آوري ،باران شوي ،بهار شوي ،غنچه غنچه گل لب واكني، گلاب خوش قمصر آوري. سوال – در مورد نداهاي الهي در قيامت ( شاخصه هاي خوبي )توضيحاتي بفرماييد. پاسخ – در قيامت ندا مي رسد كجاست فاطمه زهرا (س) ؟( در محشر كه همه نگران هستند اين ندا خيلي مهم است) در ادامه خطاب مي شود هر چي مي خواهي از من بخواه تا به تو بدهم. از قول اميرالمومنين داريم كه در قيامت همه مي خواهند جاي پايي براي خودشان پيدا كنند تا زمان حساب شان فرا برسد .عده اي به خدا التماس مي كنند كه ما را بي حساب به جهنم بفرست تا از موقف نجات پيدا كنند و بي نوبت به جهنم بروند. حضرت فاطمه (س)

ص: 2884

مي فرمايد: من چيزي نمي خواهم غير از تو. كساني مي توانند به اين درجه برسند و در قيامت بگويند كه ما فقط تو( خدا) را مي خواهيم كه در دنيا مثل فاطمه (س) عمل كرده باشند .امام صادق(ع) مي فرمايد: اگر آسماني ها دنبال ستاره بگردند بايد آنرا در محراب فاطمه زهرا(س) جستجو كنند. ستاره ي ما زميني ها در آسمان است ولي ستاره ي آسماني ها، محراب عبادت حضرت فاطمه(س) است.) روزي پيامبر به كنار محراب عبادت حضرت فاطمه (س) آمد و وقتي مناجات حضرت تمام شد پيامبر فرمودند : پيك وحي الهي آمده است و براي تو پيامي آورده است كه هر چه مي خواهي از ما بخواه كه به تو بدهيم. اين خطاب مشابه همان ندا است و جواب هم مشابه همان جواب است .فاطمه (س) مي فرمايد :من حاجتي به جز گفتگو با خدا ندارم. انسان وقتي به كنار خانه كعبه مي رسد هيچ آرزويي ندارد. زيرا فقط مي خواسته به خدا برسد كه رسيده است. وقتي انسان در مسجد الحرام مي نشيند همه ي حاجاتش را فراموش مي كند. انسان مي تواند به اين درجه برسد. براي رسيدن به اين درجه نبايد وابسته به اين دنيا باشيم. يكي از صفات حضرت فاطمه (س) بتول است .بت يعني قطع بتول يعني قطع شده از دنيا . در سوره مزمل خدا مي فرمايد: اي پيامبر،نام خدا را داشته باش اين همان بتول است انقطاع به سوي خدا داشته باش. نداي ديگر قيامت اين است كه به اهل محشر ندا مي شود: چشم هايتان را پايين بيندازيد فاطمه زهرا (س) مي خواهد

ص: 2885

به بهشت برود. شايد عظمت حضرت فاطمه (س) براي مردم قابل روئيت نباشد. حضرت فاطمه (س) به سمت بهشت حركت مي كند و وقتي به بهشت مي رسد آيه سوم سوره فاطر( خدا مزد ما را داد و خدا كم كسي نمي گذارد و ...) را تلاوت مي كند. چرا حضرت فاطمه (س) به اين مقام مي رسد؟ يكسري فضائل حضرت تفضل است مثل دختر پيامبر بودن و يكسري از آنها اكتسابي است كه آنرا كسب كرده بود. چون حضرت در دنيا معادباور بود به اين مقام ها رسيده است . ما باور ضعيف يا عمل ضعيف داريم. شيخ صدوق نقل مي كند كه حضرت فاطمه (س) از پدرش سوال كرد كه مردم در صحراي قيامت چه كار مي كنند و حال مردم چطور است؟ پيامبر فرمود: در آنجا همه گرفتار كارخودشان هستند و هيچ كس به كناردستي خودش نگاه نمي كند و همه از هم فرار مي كنند. پدر به فرزند و مادر به فرزند نگاه نمي كند و در آنجا از محبت خبري نيست. آيه 37 سوره عبس هم اين را خبر مي دهد. حضرت فاطمه(س) نگران شد ،حضرت سوال كرد: من شما را كجا پيدا كنم؟ پيامبر فرمود :جايي كه ترازوي اعمال است. حضرت پرسيد كه اگر تو را در ميزان پيدا نكردم چه كار كنم؟ پيامبر فرمود: زماني كه مي خواهند نامه ي اعمال را بدست افراد بدهند. فاطمه(س) فرمود: اگر آنجا هم پيدا نكردم؟ پيامبر فرمود: در پل صراط. پيامبر فرمود: همه ي گرفتار خودشان هستند ولي من به دنبال شفاعت امتم هستم. حضرت فاطمه (س) در قيامت مي فرمايد

ص: 2886

كه آرزويي ندارد( مُنا كه اسم سرزميني است در عربستان و به معناي منتهاي آرزوست). حضرت فاطمه (س) دو تا حاجت دارد و مي فرمايد كه من مي خواهم حسن و حسين را ببينم. روايت داريم كه امام حسين(ع) در حاليكه در محشر به ملاقات مادرش مي رود كه بدون سر است و از رگ هايش خون مي جوشد يعني عاشورا مجسم مي شود.در واقع عزاداري واقعي در همانجا گرفته مي شود. حاجت ديگر حضرت اين است كه مي فرمايد :من به بهشت بروم ولي شيعيان من چه مي شوند؟ خداوند خطاب مي دهد كه شما به بهشت برويد هر كس كه به دنبال شما آمد به بهشت وارد شود. هر كس نمي تواند بدنبال حضرت فاطمه (س) وارد بهشت بشود. كساني مي توانند دنبال حضرت به بهشت بروند كه شباهتي به ايشان داشته باشند و تناسبي با حضرت داشته باشند. مثلا عالم ديني كه مي خواهد به مجلسي برود عده اي به دنبال عالم مي روند كه شباهتي به عالم داشته باشند. چه كساني مي توانند به دنبال حضرت فاطمه (س) به بهشت بروند؟ آيه هر خانمي با هر حجاب و هر تيپي مي تواند به دنبال حضرت فاطمه (س) به بهشت برود؟ الان در آستانه ي ايام فاطميه دوم هستيم. مراجع تاكيد كرده اند كه روز شهادت حضرت فاطمه (س) را مثل عاشورا برگزار كنيم. ما بايد در اين دنيا به دنبال حضرت فاطمه (س) باشيم كه بتوانيم در قيامت هم به دنبال ايشان به بهشت برويم. كساني كه در دسته عزاداري حضرت فاطمه(س) راه بيفتند انشاءالله در قيامت هم مي توانند به

ص: 2887

دنبال حضرت به بهشت بروند. وقتي حضرت به طرف بهشت مي روند تمام خلقي كه در محشر هستند آرزو مي كنند كه اي كاش از فاطميون بودند. زندگي ما بايد فاطمي باشد تا بتوانيم به دنبال حضرت به بهشت برويم. چكار كنيم كه بتوانيم در دنيا فاطمي( زنان) و علوي(مردان) باشيم؟ اميرالمومنان فرمود: تمام غصه هاي من بيرون از خانه بود( حضرت در بيرون از خانه در جنگ ها زخم هاي عميق بر مي داشتند و ...)، وقتي به خانه مي آمدم و يك نگاه به فاطمه (س) مي كردم تمام غم و غصه ي عالم از دل من برداشته مي شد. در كشور ما آمار طلاق در سال گذشته صد و چهل هزار طلاق بوده است يعني در هر ساعت، شانزده طلاق انجام مي گيرد. وقتي اين دو نفر كه ازهم جدا مي شوند، در واقع فرزندان و خانواده هاي دو طرف هم، از هم جدا مي شوند. آيا نمي توان به خانواده علوي و فاطمي برگشت؟ در روايت داريم كه وقتي حضرت فاطمه(س) مي خواست با اميرالمومنين سخن بگويد مي فرمود :جان من فداي تو باد،در خوبي و سختي با تو هستم. در سوره نساء آيه 19 داريم: خانم ها و آقايان، با هم خوب زندگي كنيد آقايان با خانم هايتان خوب برخورد كنيد و اگر مشكلي پيش آمد صبر كنيد و بسازيد، خدا به شما خير مي رساند. الان در زندگي ها حرف اول طلاق است درحاليكه طلاق آخرين راه است. آيه 128 سوره نساء هم همين توصيه را مي كند. قرآن مي فرمايد: اگر نتوانستيد باهم بسازيد به يك داور از

ص: 2888

فاميل مراجعه كنيد تا بين شما داوري كند. در سوره طلاق داريم كه اگر هم از هم جدا شديد، سه ماه فكر كنيد بلكه دوباره برگرديد و گذشته را جبران كنيد. اگر خانه اي با طلاق خراب شد بايد خانم و آقا دوباره اين خانه را درست كنند. آيه اول سوره طلاق مي فرمايد: اگر كار به طلاق كشيد از خدا بترسيد و زن را از خانه بيرون نكنيد و زن هم نبايد از خانه بيرون برود(سه ماه يا عده).متاسفانه در جامعه ي ديني ما وقتي خانم و آقا مي خواهند ازهم جدا مي شوند، وكيل مي گيرند كه همديگر را نبينند يا وقتي از هم جدا مي شوند دختر به طرف خانواده خودش مي رود و پسر هم به طرف خانواده ي خودش مي رود. اين يك باور غلط است. پس وقتي خانم از آقا جدا شد مرد حق ندازد زن را از خانه بيرون كند و زن هم حق ندارد خانه را تا زمان عده ترك كند يعني با طلاق هيچ اتفاقي نيفتاده است. حتي قرآن مي فرمايد كه نبايد خانه را عوض كرد. سوال اين است كه وقتي صيغه ي طلاق جاري شد آيا زن به مرد محرم است ؟ بله، زن به مرد محرم است. در اين سه ماه همه چيز بايد سرجايش باشد حتي نفقه دادن مرد و پخت و پز خانم هم بايد سرجايش باشد. در طلاق سه ماه وقت است( تا عده تمام بشود) بلكه اين خانه دوباره بنا بشود. در كافي داريم كه امام صادق(ع) مي فرمايد: خانمي كه طلاق گرفته است نه تنها محرم است بلكه

ص: 2889

بايد خودش را آرايش كند و دلبري كند. گاهي آنقدر خانمها گرفتار خودشان شده اند كه از شوهرشان غفلت كرده اند، در اين سه ماه مي توانند كارهايي كه در گذشته نكرده اند انجام بدهند) امام در تحريرالوسيله دارد: در دوران طلاق مستحب است كه زن زينت خودش را به مرد نشان بدهد و مثل گذشته بايد حرف مرد را گوش بدهد و آقا نبايد زن را از خانه بيرون كند و واجب است كه خرج اين زن را بدهد. براي طلاق كارهاي زيادي لازم است مثل مراجعه به دادگاه و آوردن دو شاهد و... ولي براي رجوع هيچ كاري لازم نيست همين كه مرد به زن محبت بورزد كافي است. اگر در اين سه ماه يكي از اين دو نفر از دنيا بروند، از هم ارث مي برند زيرا زن و شوهر هستند. در جامعه ي ما قبل از جاري شدن صيغه ي طلاق، بنيان خانواده را از ريشه در مي آورد كه هيچ چيزي قابل رجوع نباشد. الان در طلاق نقش واسطه كمرنگ شده است و گاهي واسطه كار را خراب تر مي كند. پس دين مي گويد حتي سه ماه بعد از طلاق بايد همه چيز سرجايش باشد و كافي است كه مرد به اشتباه خودش پي ببرد. در اين سه ماه زن و مرد بايد به كارهاي گذشته شان فكر كنند و آنرا اصلاح كنند. گاهي آقا مدير موفقي است ولي شوهر موفقي نبوده است. اين آقا مي تواند در اين سه ماه جبران بكند. امام مي فرمايد كه اظهار پشيماني به زبان هم لازم نيست. اگر خانم ها بخواهند فاطمي

ص: 2890

و مردان بخواهند علوي زندگي كنند بايد كمي گذشت داشته باشند. در طلاق رجعي ،دين مي گويد كه زن و مرد با هم باشند و خانم دلبري كند و مرد وظيفه اش را انجام بدهد تا مهر و صفا برگردد. ولي در كشورما، شش ماه قبل از راي طلاق دادگاه، زن ومرد خانه را ترك مي كنند. در وفات همسر،دين مي گويد كه در ايام چهارماه و ده روز( ايام عده) زن نبايد آرايش كند و زينت خودش را آشكار كند ولي بعضي خانم ها اين عده را رعايت نمي كنند. در طلاق هاي رجعي ،عده ي خيلي كمي با هم زندگي مي كنند. ما بايد به فرمان هاي الهي اعتماد كنيم. ما باور نمي كنيم كه بعد از طلاق ممكن است كه قلب هاي زن و مرد بهم نزديك بشود و دوباره باهم زندگي كنند. اين باور بايد اصلاح شود. زيرا آيه اول سوره طلاق مي فرمايد كه اميد است كه خدا همه چيز را دوباره درست كند. ما يا بايد حرف خدا را باور كنيم يا حرف خودمان را. اگر ما به خدا اعتماد داشته باشيم خيلي از مشكلات حل مي شود.

1393

93-01-19

برنامه سمت خدا موضوع برنامه: سيره ي اهلبيت (عليهم السلام)، سيره علوي كارشناس:حجت الاسلام والمسلمين حسيني قمي تاريخ پخش: 19/01/93 بسم الله الرحمن الرحيم و صل الله علي محمدٍ و آله الطاهرين نمازي خوانده ام در بارش يك ريز ترتيلش *** فداي عطر حول حالناي سال تحويلش كليد آسمان در دست، مردي مي رسد از راه *** پر است از معني آيات ابراهيم تنزيلش زمين هر روز فرعوني دگر در آستين دارد *** دعا كن

ص: 2891

هر سحر آبستن موسي شوي نيلش زمين يك روز در پيش خدا قد راست خواهد كرد *** به قرآني كه گل كرده است از تورات و انجيلش «اللهم عجل لوليك الفرج» آقاي شريعتي: سلام مي گويم به همه ي بيننده هاي خوبمان، خانم ها و آقايان، در هر كجا كه هستيد انشاءالله باغ ايمانتان آباد باشد. جواني تان و روزگارتان پر نشاط باشد. خيلي خوش آمديد به سمت خدا امروز. انشاءالله لحظات و دقايقي كه در كنار شما هستيم، لحظات خوبي براي همه ما باشد. حاج آقاي حسيني قمي، سلام عليكم و رحمة الله خيلي خوش آمديد. حاج آقاي حسيني قمي: عليكم السلام و رحمة الله، عرض سلام و ارادت خالصانه به همه ي بينندگان عزيز دارم. آقاي شريعتي: بحث ما در روزهايي كه خدمت شما هستيم، سيره ي علوي است و الحمدلله بحثي است كه بسيار پر مخاطب و پر طرفدار هست، و در زندگي امروز ما خيلي راهگشا است. امروز هم خدمت شما هستيم. بحث شما را مي شنويم. حاج آقاي حسيني: بسم الله الرحمن الرحيم. در ادامه ي بحث سيره ي علوي امروز به سيره ي خانگي و خانواده ي اميرالمؤمنان(ع) مي پردازيم. مي دانيد اميرالمؤمنان(ع) تربيت يافته ي پيامبر خدا بود و در دامن رسول خدا و پيامبر بزرگ شد. بنا شد ما سه شنبه ها مهمان سفره ي اميرالمؤمنين و نهج البلاغه باشيم. بنابراين از نهج البلاغه شروع مي كنيم. حضرت در خطبه ي 192 نهج البلاغه يك عبارتي دارند، اين خطبه معروف به قاصعه است. «وَ كَانَ يَمْضَغُ الشَّيْ ءَ ثُمَّ يُلْقِمُنِيه» (شرح نهج البلاغه/ج13/ص197) من به قدري كودك بودم، پيامبر خدا لقمه ي غذا را مي جويدند و در دهان من مي گذاشتند. پيداست اميرالمؤمنين چند ماهه بودند. از آن زمان در دامان پيامبر تربيت شدند. بعد

ص: 2892

هم در ادامه مي فرمايد: «وَ لَقَدْ كُنْتُ أَتَّبِعُهُ اتِّبَاعَ الْفَصِيل» مثل بچه اي كه دنبال مادر بدود، ن هم دنبال پيامبر بودم. «يَرْفَعُ لِي فِي كُلِّ يَوْمٍ مِنْ أَخْلَاقِه» وقتي سن من بالاتر رفت، هر روز يك درس اخلاقي به من مي دادند، «وَ يَأْمُرُنِي» به من فرمان مي دادند كه اينها را در زندگي ام پياده كنم. پس اميرالمؤمنين(ع) تربيت يافته ي دامان پيامبر آن هم از وقتي كه در دهان كودك غذا مي گذارند، بودند. اين سالها گذشت، حضرت به مدينه آمدند. يك روز يكي از اصحاب به اميرالمؤمنين(ع) فرمود: يا علي چرا خواستگاري دختر پيامبر براي ازدواج نمي روي؟ تا اين جمله را گفت، اشك در چشمان پيامبر، در چشمان اميرالمؤمنان حلقه زد. فرمودند: چرا دوباره به ياد من آوردي؟ يك چيزي بود كه من فراموش كرده بودم. «هَيَّجْتَ مِنِّي سَاكِنا وَ أَيْقَظْتَنِي لِأَمْرٍ كُنْتُ عَنْهُ غَافِلا» (بحارالانوار/ج43/ص124) چرا چيزي كه از ياد من رفته بود را به ياد من آوردي؟ حضرت گريه كردند. گفت: نه، من دستم خيلي تنگ است و نمي توانم. گفت: اين حرف ها چيست؟ شما كه مي داني پيامبر خدا همه ي عالم برايش يك چيز بي ارزشي است. اميرالمؤمنين(ع) را تحريك كردند و حضرت راه افتادند. اين داستان را محقق اِربَلي از علماي هفتصد سال پيش در كشف الغمه نقل كرده است. خدمت پيامبر خدا آمد. عرضه داشت: «فداك أبي و أمي» پدر و مادرم به فداي شما! «انك اخذتني» (كشف الغمه/ج1/ص355) شما مرا از كودكي بزرگ كرديد، من در دامان شما تربيت شدم. «و أدبتني بأدبك» به آن آدابي كه خودتان خواستيد، مرا تربيت كرديد. «فكنت لي أفضل من أبي طالب» شما مهربان تر از پدر و مادر براي

ص: 2893

من بوديد. «و أنك و الله يا رسول الله ذخري و ذخيرتي في الدنيا و الآخرة» به خدا قسم ذخيره ي دنيايي و آخرتي من شما هستيد. البته در روايت هست كه اميرالمؤمنين(ع) سرشان را پايين انداخته بودند. خجالت مي كشيدند. اولين جلسه خواستگاري اميرالمؤمنين بود. اين مقدمه را بيان كردند و بعد عرضه داشتند، «فقد أحببت» مي خواهم يك سر و ساماني پيدا كنم. خواستگاري فاطمه(س) آمده ام. حضرت فرمودند: مهر شما چيست؟ در قرآن است: «وَ آتُوا النِّساءَ صَدُقاتِهِنَّ نِحْلَةً» (نساء/4)، «صَدُقاتِهِنَّ» يعني يك هديه و پيش كش، «نِحْلَةً» هديه اي. عرض كرد: يا رسول الله! شما كه از زندگي من خبر داريد. من هيچ ندارم. اميرالمؤمنين(ع) در اوج فقر بود. گفت: شما خبر داريد. من از همه عالم سه چيز دارم. يك شمشير، يك زره و يك شتر دارم كه با آن زندگي را مي گذرانم. حضرت فرمودند: شتر را كه لازم داري. شمشير را هم لازم داري. مرد ميدان هستي. اما مي تواني زره ات را بفروشي. رسول خدا رفتند از فاطمه ي زهرا سؤال كردند، چون مي دانيد داماد اميرالمؤمنان هم باشد، باز رضايت عروس خانم شرط است. من از بينندگان تقاضا مي كنم خيلي مراقب باشند، من يادم هست كه رهبر انقلاب هم در سفرهايي كه به استان ها مي روند خيلي روي اين موضوع تأكيد مي كنند. داماد اميرالمؤمنين است. ولي رضايت عروس خانم شرط است. از حضرت فاطمه(س) سؤال كردند. «إن عليا قد ذكرك» (كشف الغمه/ج1/ص365) اميرالمؤمنان خواستگاري شما آمده است. سكوت كرد. حضرت فرمودند: «سكوتها رضاها» (وسيله/ص299) سكوت نشانه ي رضايت دخترم فاطمه هست. همان زره را به عنوان مهريه فروختند. يكي دو ماه گذشت. خواستگاري تمام شد و عقد را

ص: 2894

خواندند. مرحوم آيت الله غروي اصفهاني شعري دارند، در مدح اميرالمؤمنين و فاطمه ي زهرا است كه خيلي زيباست. مي گويد: عقد علي و قاطمه، بسته خداي فاطمه ***سزد جان عالمي شود فداي فاطمه يكي،دو ماه گذشت يك روز برادر اميرالمومنين عقيل گفت: اي علي! چرا به پيامبر نمي گويي كه همسرت را در خانه ي خودت بياوري و عروسي كني و مستقل شوي و تشكيل زندگي بدهي؟ آمدند به ام السلمه گفتند. ام السلمه گفت: اين كار شما نيست. كار ما زن ها است. ما بايد برويم مسائل را به پيامبر بگوييم. خدمت رسول خدا آمدند. گفتند: اميرالمؤمنين پيشنهاد و تقاضا دارد كه فاطمه را به خانه ي خود ببرد. اين اوج ايمان، اوج مهر و وفا و اوج ادب و اخلاص، ولي دست خالي خالي است. اميرالمؤمنين خدمت رسول خدا آمد و گفت: بله! ما مي خواهيم تشكيل زندگي دهيم و همسرمان را ببريم. حضرت فرمودند: يا علي! «يا علي إنه لا بد للعرس من وليمة» (كشف الغمه/ج1/ص365) عروسي يك وليمه مي خواهد كه مستحب است. يكي از مواردي كه مستحب است آدم مهماني بدهد، عروسي است. اميرالمؤمنين چيزي نداشت. براي وليمه ي عروسي اش چيزي نداشت. سعد بن عُباده، گفت: يا رسول الله! گوسفندش با من! بعضي از اصحاب گفتند: يا رسول الله! حبوباتش هم با ما، يك آبگوشتي درست كنيم. پيامبر هم يك مقدار پول دادند، فرمودند: برويد خرما، روغن و كشك تهيه كنيد. پيامبر خدا غذا را درست كردند و با آن خرما و روغن و كشك هم يك شيريني خاصي درست كردند. غذا و شيريني عروسي را تهيه كردند. همه خرج را ديگران دادند و آقاي داماد چيزي نداشتند.

ص: 2895

مسأله ي خانه مطرح شد. در امر خانه فاطمه ي زهرا(س) پا درمياني كرد. گفت: حارثة بن نعمان خانه دارد، مي شود بگويي: يكي از خانه هايش را به ما بدهد، ما براي عروسي برويم. حضرت فرمودند: من خجالت مي كشم. آنقدر ما از اين آقا براي كارهاي مختلف خانه گرفتيم، من نمي توانم به حارتة بن نعمان بگويم. خبر به گوش اين صحابي پيامبر رسيد و به عجله آمد. گفت: يا رسول الله! جان و مال و هستي من فداي شما! خانه ي من خانه ي عروسي زهرا و علي باشد. چه افتخاري از اين بالاتر است! خانه از من باشد. تا اينجا با ياري ديگران همه چيز پيش رفت. جهيزيه هم با همان پول مهريه خريداري شد. البته در روايت هست كسي كه زره اميرالمؤمنين را خريد و چهارصد درهم را داد، دوباره زره را به حضرت برگرداند. او هم يك لطفي در حق اميرالمؤمنين كرد. با همان پول يك جهيزيه ي ساده اي خريدند. ريز جهيزيه ي حضرت در همه جا فراوان نقل شده است. وقتي مقابل پيامبر آوردند، حضرت يك نگاهي كردند و اشك شوق بر چشمان حضرت جاري شد. عرض كردند: «اللهم بارك لقوم جل آنيتهم الخزف» (كشف الغمة/ج1/ص358) نگاه كردند و ديدند همه چيز سفالي است. فرمودند: خدايا مبارك بگردان اين زندگي كه بيشتر ظرف هايش از سفال است. حضرت به زن ها فرمودند: فردا شب عروسي است، برويد يك شعاري بدهيد اما حرف باطلي نزنيد. شعر مي خواندند و تكبير مي گفتند و با اين وضع حضرت زهرا را به خانه ي اميرالمؤمنين بردند. اين نحوه ي بردن حضرت فاطمه ي زهرا(س) براي ما الگو است. يك سفارش پيامبر خدا به اميرالمؤمنين كردند. فرمودند: يا علي! با

ص: 2896

همسرت مهربان باش. با زهرا مدارا كن. امام(ره) يكي از كارهايشان جاري كردن خطبه ي عقد بود. ايشان يك جمله به همه مي فرمودند كه با هم بسازيد. اين همان ترجمه ي كلام پيامبر خدا به اميرالمؤمنين است. مدارا كن و مهربان باش. اميرالمؤمنين و فاطمه ي زهرا(س) يك تقاضايي از پيامبر خدا كردند. اين حديث در وسايل الشيعه است. گفتند: يا رسول الله! شما يك لطفي هم در حق ما بفرما. شما يك تقسيم كاري براي ما معين كنيد. ما كارها را چگونه انجام بدهيم؟ پيامبر خدا اينگونه تقسيم كردند. «فَقَضَى عَلَى فَاطِمَةَ ع» (وسايل الشيعه/ج20/ص172) فرمودند: فاطمه ي زهرا(س) كارهاي داخل خانه را اجام دهند، و اميرالمؤمنين كارهاي بيرون خانه را انجام دهند. صديقه ِ طاهره فرمودند: «فَلَا يَعْلَمُ مَا دَخَلَنِي مِنَ السُّرُورِ إِلَّا اللَّهُ» جز خدا نمي داند كه من چقدر از اين تقسيم كار خوشحال شدم كه كار خانه بر عهده ي من است. من به تازگي در روايتي ديدم كه نه تنها كار خانه را به زيبايي انجام مي داد، اين آسيايي كه حضرت داشت، بعضي از فقراي مدينه نداشتند. فاطمه ي زهرا بعضي از كارهاي همسايگان را هم انجام مي دادند. فرمود: خدا مي داند من چقدر خوشحال شدم كه كار بيرون خانه به عهده من نيست. من داخل خانه بايد كار انجام بدهم. چرا پيغمبر اينگونه تقسيم كار كردند؟ نمي شد كه اميرالمؤمنين در داخل خانه و فاطمه ي زهرا در بيرون خانه كار كنند. يك جمله اي اميرالمؤمنين در نامه ي 31 نهج البلاغه دارند. من فكر مي كنم تعبير از اين لطيف تر، از اين زيباتر نشود راجع به موقعيت بانوان پيدا كرد. نامه ي 31 نامه اي به حضرت مجتبي است. حضرت مي فرمايد: «فَإِنَّ الْمَرْأَةَ رَيْحَانَةٌ

ص: 2897

وَ لَيْسَتْ بِقَهْرَمَانَة»، زن گل است. قهرمان يك واژه ي فارسي است كه در ربان عربي رفته است و عرب ها از آن استفاده كردند. زن ريحان است، گل است. قهرمان نيست. يعني مرد است كه توانايي كارهاي سنگين، مديريت هاي سنگين، جنگ و جهاد را دارد. يك تعبيري هم در قرآن داريم. در سوره ي زخرف آيه ي 18 مي فرمايد: «أَ وَ مَنْ يُنَشَّؤُا فِي الْحِلْيَةِ» (زخرف/18) راجع به زن ها است. «وَ هُوَ فِي الْخِصامِ غَيْرُ مُبينٍ» زن مظهر عاطفه است. مظهر زيبايي است. «أَ وَ مَنْ يُنَشَّؤُا فِي الْحِلْيَةِ» زن را خدا اينگونه آفريده است. در زيبايي ها، در زينت اينگونه است. مي دانيد زن و مرد هر كدام مكمل آفرينش ديگري هستند. «وَ هُوَ فِي الْخِصامِ غَيْرُ مُبينٍ» مظهر عاطفه است. مظهر مهرباني است. اهل جنگ نيست، در خصام و دعواها نمي تواند حرفش را به خوبي و روشني بزند. من همين جا يك جمله اي از مرحوم علامه(ره) بگويم. ايشان يك كلام زيبايي دارد، البته اين كلام ذيل آيه ي 34 سوره ي نساء است. مرموم علامه مي فرمايد: شما ده سال حكومت اسلامي پيامبر را ببينيد، پيامبر ده سال در مدينه حكومت كردند. در اين ده سال هيچگاه يك زني را به منصب قضاوت نصب نكردم. «لا اعطي امرأتاً منصب القضاء» چرا؟ به دليل همين آيه اي كه مي خوانيم. اتفاقاً يكي از آياتي كه به آن استشهاد مي كنند كه زن مي تواند قاضي باشد همين آيه است. «وَ هُوَ فِي الْخِصامِ غَيْرُ مُبينٍ» حديثي را من امروز نگاه مي كردم، شيخ صدوق در من لا يحضر دارد. اين را بيشتر تأكيد مي كنم كه يك وقت خانم ها فكر نكنند اگر اسلام گفت: زن نمي تواند قاضي باشد، يك

ص: 2898

ظلمي به زن ها شده است. مردها هم كه قاضي هستند، تعبير پيامبر اين است. پيامبر فرمود: «مَنِ ابْتُلِيَ بِالْقَضَاء» (فقيه/ج3/ص11) كسي كه به قضاء مبتلا شد، مواظب باشد به عدالت رفتار كند. يعني پيامبر از قضاوت به ابتلاء تعبير كرده است. امتحان است، امتياز نيست كه بگوييم: اسلام به زن ها نداده، به مردها داده است. صرفاً يك فضيلت نيست. «مَنِ ابْتُلِيَ بِالْقَضَاء» اگر كسي به قضاوت مبتلاء شد، قضات اين حديث خيلي يادشان باشد. شايد زيباترين پيام همين است. مواظب باشند حتي اگر اين مسؤوليت واجب عيني هم باشد، ولي ابتلاء است، امتحان الهي است. در يك تعبيري داريم پيامبر مي فرمايد: كسي كه متولي قضاوت مي شود، «ذُبِحَ بِغَيْرِ سِكِّينٍ» (وسايل الشيعه/ج27/ص19) با پنبه سر خودش را بريده است. يكوقت آدم مي داند دينش دارد از بين مي رود، يكوقت ندانسته همه چيز را از دست مي دهد. اگر اسلام گفت: آقا اين كار براي مردها باشد. ابتلاء و امتحان باشد، مواظب هم باشيد. خانم ها اين كار را نكنند. يك مرد قاضي چه مي كند؟ قضات چه مي كنند؟ گاهي بايد محاكمه كند، يك آدم جلاد، شياد، قاتل، قاچاقچي، هزار چهره است. اگر خانم با آن روحيه ي لطيف و عاطفي به تعبير قرآن و روايت اگر گفتند: شما را از اين ابتلاء و امتحان معاف كرديم، نمي خواهد شما اين مرد جلاد را محاكمه كنيد. اين روح لطيف شما خيلي بزرگتر از اين است. شما كنار بيا. اين ظلم نيست. دوم اينكه مرحوم علامه فرمودند: پيامبر در هيچ جنگي زن ها را دعوت نكرد كه براي جنگيدن بيايند. قبلاً هم گفتيم: در ميدان هاي نبرد مي آمدند، كار مداواي مجرحين را داشتند. پيامبر به زني كه

ص: 2899

در نبردها خيلي مجروحين را مداوا مي كرد، گردنبندي را هديه دادند. به هر قيمتي مي خواستند از او بخرند، نمي داد. مي گفتند: اين هديه ي پيامبر است. سومين مورد مرحوم علامه ذيل آيه ي 34 الميزان دارد. مي فرمود: ده سال حكومت پيامبر را ببينيد. پيامبر هيچگاه ولايتي را به زن ها نداد. تاريخ پيامبر موجود هست. برويم ببينيم در اين ده سال پيامبر يكجا هست كه زني را فرماندار يا استاندار كرده باشد؟ مرحوم علامه زمان پيامبر را مي گويد. بينندگان عزيز زمان اميرالمؤمنين هم ببينند. كسي مخالف تحصيل زن ها نيست. اين مسلم است ولي حتماً براي تحصيل زن ها بايد دو سه شرط را رعايت كرد. يكي اينكه تحصيل مفيد باشد. علمي ياد بگيرند كه مفيد باشد. اوايل انقلاب چقدر مواردي بودند كه زن ها حتي در مسائل پزشكي شان مجبور بودند به پزشكان مرد مراجعه كنند. چقدر ما بايد از اين خيل كثير بانواني كه رفتند درس خواندند و الآن در رشته هاي تخصصي و فوق تخصصي مهارت دارند. اين واقعاً افتخار است. چقدر از دختران علما و مراجع تقليد ما الآن در رشته هاي تخصصي و فوق تخصصي پزشكي دارند كار مي كنند. درس مفيد باشد. اين خانم مجتهده امين اصفهاني كه شما در سالگردشان نامشان را برديد، ايشان پنجاه سال گواهي اجتهاد داشته است و از آيت الله العظمي حائري مؤسس حوزه ي علميه ي قم گواهي اجتهاد دريافت كردند. اگر دين گفت: شما مجتهد باش ولي مرجع تقليد نباش، باز ظلمي به زن شده است؟ نه! مرجعيت يك مسؤوليت است. وقتي صاحب جواهر از دنيا رفت، همه منتظر بودند، مرجعيت بايد به شيخ انصاري مي رسيد. ديدند شيخ انصاري در حرم اميرالمؤمنان(ع) رفته و گريه

ص: 2900

مي كند. گفتند: بابا داريم دنبال تو مي گرديم. گفتند: صاحب جواهر و استاد شما را خواستند. فرمود: نه! من يك رفيق به نام سعيد العلماء مازندراني در مازندان با هم بوديم. او از من بهتر است. جمعي به مازندان آمدند گفتند: شيخ انصاري گفته: تو بهتر هستي. گفت: نه! به شيخ انصاري بگوييد: ما آن وقت كه با هم بوديم، من فاصله گرفتم و اينجا آمدم، شما بهتر هستيد. مسؤوليت است. قضاوت ابتلاء است، مرجعيت ابتلاء است. اين شرط اول مفيد باشد كه ما واقعاً افتخار مي كنيم. همين جمله اي كه در آغاز برنامه از مقام معظم رهبري پخش كردند، جمله ي خيلي زيبايي بود. بياني كه در اول سال ايشان داشتند، بحث فرهنگ و اقتصاد است كه فرمودند: فرهنگ بالاتر است. اين را بپذيريم كه امروز جامعه ي ما متأسفانه داشتن مدرك به عنوان يك ارزش شده است. مهم نيست اين مدرك آيا چيزي به دست ما مي دهد يا نه؟ اگر الآن بگوييم خانم هايي كه گرفتار اين مسأله بودند به ما پيام بدهند، فراوان پيام مي رسد. خانم هايي كه در رشته اي كه اصلاً علاقه نداشتند، درس خواندند. صرف گرفتن مدرك بوده است. مي گويد: اگر فردا بگويند: مدرك تحصيلي شما چيست، چه بگويم؟ 1- علاقه نداشته است. 2- از روز اول با بي علاقگي درس خوانده است. 3- هيچ ثمري نداشته است. 4- مصيبت بزرگ اين است كه گرفتار دانشگاه هاي آزاد و امثال اينها مي شود و پدر پيرش پولي نداشته و بانك هاي مختلف قرض كرده و با هزار گرفتاري درست كرده كه اين دختر خانم يك علم غير مفيد و بي علاقه را دنبال كند. اين بايد عوض شود. اينكه اميرالمؤمنين از

ص: 2901

پيامبر تقاضا كرد كار را بين حضرت فاطمه و ايشان تقسيم كنند، و فاطمه ي زهرا اينقدر خوشحال مي شوند، معنايش اين است. اينطور نباشد كه بگوييم: اگر زني اشتغال نداشت، نقص بزرگي است. الآن فرم پر مي كنند، مي نويسند خانه دار، مي گويند: خانه دار هم شغل شد. مادر، مادر بودن هم شغل است؟ من يكوقتي ديدم كه رسانه ي ملي با افتخار مصاحبه مي كردند كه يك خانمي از تريلي هجده چرخ پايين آمد و با او مصاحبه كردند. آيا واقعاً اين افتخار و امتياز است؟ يعني به عنوان يك الگو بگوييم: اگر يك زن توانست يك تريلي هجده چرخ را ببرد و اين كار را انجام داد، واقعاً كار بزرگي است؟ من سؤال مي كنم، اين خانم چگونه مي تواند مادر خوبي براي فرزندانش باشد؟ يك زن و شوهري هردو شاغل هستند. تقريباً 5، 6 صبح از خانه بيرون مي زنند، كي برمي گردند؟ 5، 6 بعد از ظهر هم برمي گردند. فرض كنيد يك طفل يكي، دو ساله هم دارند. مي خواهد با اين بچه چه كند؟ اين خانم چه وقت مادر فرزندانش مي شود؟ بچه ها را كجا مي گذاريم؟ مهدكودك مي گذاريم. اولاً اين مهد كودك ها جاي مادر را نمي گيرند. اينكه گفتم: اميرالمؤمنين فرمود: زن گل است، اين گل چطور بايد طراوات را به فرزندش منتقل كند؟ با در آغوش گرفتن فرزندش، با حضور در كنار فرزندش به او محبت مي كند. الآن در كشور ما آمار گرفته شده كه درصد حضور پدر و مادرها در خانه ها خيلي كم شده است. از صد در صد 6 درصد آمار داده اند. اينگونه مي شود بعد عاطفي را جبران كرد؟ الآن از بازي هاي كامپيوتري و رايانه اي بسيار استقبال شده است. چرا؟

ص: 2902

براي اينكه مي خواهيم بچه ها كاري با ما نداشته باشند. من مي خواهم بگويم چگونه مي توانند مادر خوبي باشند؟ نكته ي دوم اينكه چطور مي توانند يك مادر باشند؟ الآن همين بحثي كه مقام معظم رهبري هم فرمودند، بحث نسل است. ما تهديد جمعيتي داريم. واقعاً يك خانم شاغل مي تواند به راحتي چند فرزند داشته باشد؟ سخت است. حداكثر مي گويد: حالا يك فرزند، نهايت دو فرزند داشته باشيم. به فرزندان بيشتر تن نمي دهد. خانه ي زهرا(س) را نگاه كنيم. فاطمه ي زهرا نه سال خانه ي امييرالمؤمنين بوده است. نه سال چند فرزند داشته است؟ چهار فرزند قد و نيم قد داشته است. الآن اگر يك خانم شاغلي چهار فرزند پشت سر هم داشته باشد، اصلاً معنا ندارد. شايد خانم ها در مورد اين بحث نظري داشته باشند. ما تابع هستيم، هيچ تحكمي هم نداريم، مي توانند نظرشان را بدهند، پيام بدهند، سؤال سوم من اين است. حتي اين خانمي كه بعد از هفت، هشت ساعت كار به خانه مي آيد، اين پول كجا هزينه مي شود؟ خدا مي داند كه من دلم مي سوزد وقتي مي بينم خانم ها در اين شركت ها و مؤسسات خصوصي كار مي كنند، باور كنيد نمي خواهم تعبيرهايي بگويم كه تعبيرهاي خوبي نيست. واقعيت هست و نمي خواهم بر زبان بياورم. يك خانم محترم 12 ساعت با كمترين درآمد كار مي كند. من تقاضا مي كنم خانم ها به ما بگويند: آنهايي كه با ساعات زياد و درآمد كم در شركت هاي غير دولتي كار مي كنند، اين درآمد را چه بايد كند؟ سه هزينه دارد. 1- براي اين بچه اي كه 12 ساعت بيرون است. 2- براي سرويس و رفت و آمدش، 3- اول فصل زمستان كه مي شود، ديديد اين بچه از

ص: 2903

يك نفر ديگر بيماري واگير دار مي گيرد. آدم واقعاً دلش مي سوزد. اين پول را مي گيرد، يك چيزي هم روي آن مي گذارد، كه بتواند اين بچه اي را كه در جاي ديگر دارد رشد مي كند، مشكل بيماري او را برطرف كند. مشكل سرويس و رفت و آمد او را حل كند. من مي خواهم بگويم امسال مي شود اين را درست كرد. من مخصوصاً عرض كردم امسال كه اين پيام شروع شده واقعاً مي شود. رسانه بايد به ميدان بيايد. علما بايد به ميدان بيايند. هركس حرفي بلد است، بايد به ميدان بيايد. نكته ي آخري كه من مي خواهم عرض كنم اين است. الآن خانم ها مي گويند: آقا شما مي خواهيد ما را خانه نشين كنيد. ما مي خواهيم بيرون برويم، سرمان هوا بخورد، سر هوا خوردن به اين نيست كه شما 12 ساعت پيش يك مردي برويد، كار كني و يك مبلغ ناچيزي به شما بدهند و اينطور هزينه كني. سؤال من اين است فرض كنيد در شرايط برابر است. فرض كنيد در خانه زن و مردي هستند، تحصيلات واحد با مدرك واحد و قدرت واحد دارند. بنا است بالاخره يكي از اين دو شاغل باشند، يا زن بايد شاغل باشد، يا مرد بايد شاغل باشد. ترجيح با چه كسي است؟ آيا زن شاغل شود، مرد بنشيند، نقش مادر را بازي كند يا نه مرد بيرون برود، و زن بنشيند مادري كند؟ سؤال من اين است الآن در كشور ما چند ميليون از خانم ها شاغل هستند؟ آمارها خيلي متفاوت است. دو ميليون زن شاغل داريم. وقتي دو ميليون زن شاغل است، يعني چه؟ يعني ما دو ميليون مرد را در خانه نشانديم. اين

ص: 2904

سؤالي است كه ما پرسيديم و گفتيم: منصفانه بگويند. الآن ما چند ميليون بيكار داريم؟ من جداي از آن شغل هايي كه منحصر به خانم ها است مي گويم. ما افتخار مي كنيم، واقعاً خدمت بزرگي كردند. ولي من به عنوان يك ارزش مي گويم، تحصيل خوب است. مدرك ارزش نباشد. يك بخشي از خانم هاي ما گرفتار هستند. نسبت به شغل بدون علاقه اش تنفر دارد، مي گويد به مدركش برسيم. يك بخشي هم مي گويند: من اشتغال داشته باشم، چون نداشتن اشتغال خوب نيست. مادر بودن كه شغل نيست! نمي خواهد اين را بنويسد. عرض كردم اگر در يك خانه اي يك زن و مرد با يك نوع تحصيل و يك نوع قدرت هستند، چه كسي بايد بيرون از خانه برود؟ مرد برود، زن مادري كند. يا نه زن بيرون برود و مرد نقش مادر را بازي كند؟ اين را همه بپذيرند. من مي گويم اگر در اين دو مورد، يك مورد را مي پذيريد، آيا جامعه يك خانه و يك خانواده ي بزرگ نيست؟ اگر ما دو ميليون زن شاغل داريم، معنايش اين نيست كه ما دو ميليون كار داريم. چند ميليون هم بيكار داريم. اگر همه شاغل باشند، مي گوييد: كشور خوب است و همه اشتغال دارند. ما مرد بيكار نداريم. شما دو ميليون زن را شاغل كردي و دو ميليون را هم بيكار كردي. يعني دو ميليون از كساني كه بايد مادر باشند و نقش خودشان را ايفا كنند، آنها ايفا نمي كنند و همان گرفتاري هاي بيرون را دارند و دو ميليون نفري كه بايد بيرون بروند، نشستند نقش مادر را بازي مي كنند. خدا آيت الله اميني را سلامت بدارد. يكسال خطبه هاي نماز جمعه شان پيرامون اين

ص: 2905

موضوع بود. پس اميرالمؤمنين تقاضاي تقسيم كار كردند، پيامبر كار را تقسيم كردند، و فاطمه ي زهرا فرمود: جز خدا كسي نمي داند چقدر خوشحال شدم كه من در خانه كار مي كنم. البته همين فاطمه(س) همان روزي كه بايد ميدان بيايد، آمد. همان روزي كه بايد بيايد خطبه بخواند، به ميدان آمده است. آن روزي كه بايد به جبهه ي جنگ احد بيايد و مجروحين را مداوا كند، حاضر بودند. آن روزي كه بايد خطبه بخواند با آن حجاب كاملي كه در خطبه هست، آمدند خطبه را خواندند. آقاي شريعتي: آقا بسيار ممنون و متشكرم. امروز صفحه ي 54 مصحف شريف قرار روزانه ي ما است. آيات 30 تا 37 سوره ي مباركه ي آل عمران تلاوت مي شود. باز مي گرديم در كنار شما خواهيم بود به بركت صلوات بر محمد و آل محمد. «يَوْمَ تَجِدُ كُلُّ نَفْسٍ مَّا عَمِلَتْ مِنْ خَيرٍْ محُّْضَرًا وَ مَا عَمِلَتْ مِن سُوءٍ تَوَدُّ لَوْ أَنَّ بَيْنَهَا وَ بَيْنَهُ أَمَدَا بَعِيدًا وَ يُحَذِّرُكُمُ اللَّهُ نَفْسَهُ وَ اللَّهُ رَءُوفُ بِالْعِبَادِ(30) قُلْ إِن كُنتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونىِ يُحْبِبْكُمُ اللَّهُ وَ يَغْفِرْ لَكمُ ْ ذُنُوبَكمُ ْ وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَّحِيمٌ(31) قُلْ أَطِيعُواْ اللَّهَ وَ الرَّسُولَ فَإِن تَوَلَّوْاْ فَإِنَّ اللَّهَ لَا يحُِبُّ الْكَافِرِينَ(32) * إِنَّ اللَّهَ اصْطَفَى ءَادَمَ وَ نُوحًا وَ ءَالَ إِبْرَاهِيمَ وَ ءَالَ عِمْرَانَ عَلىَ الْعَالَمِينَ(33) ذُرِّيَّةَ بَعْضُهَا مِن بَعْضٍ وَ اللَّهُ سمَِيعٌ عَلِيمٌ(34) إِذْ قَالَتِ امْرَأَتُ عِمْرَانَ رَبّ ِ إِنىّ ِ نَذَرْتُ لَكَ مَا فىِ بَطْنىِ مُحَرَّرًا فَتَقَبَّلْ مِنىّ ِ إِنَّكَ أَنتَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ(35) فَلَمَّا وَضَعَتهَْا قَالَتْ رَبّ ِ إِنىّ ِ وَضَعْتهَُا أُنثىَ وَ اللَّهُ أَعْلَمُ بِمَا وَضَعَتْ وَ لَيْسَ الذَّكَرُ كاَلْأُنثىَ وَ إِنىّ ِ سَمَّيْتهَُا مَرْيَمَ وَ إِنىّ ِ أُعِيذُهَا بِكَ وَ ذُرِّيَّتَهَا مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيمِ(36) فَتَقَبَّلَهَا رَبُّهَا

ص: 2906

بِقَبُولٍ حَسَنٍ وَ أَنبَتَهَا نَبَاتًا حَسَنًا وَ كَفَّلَهَا زَكَرِيَّا كلَُّمَا دَخَلَ عَلَيْهَا زَكَرِيَّا الْمِحْرَابَ وَجَدَ عِندَهَا رِزْقًا قَالَ يَامَرْيَمُ أَنىَ لَكِ هَاذَا قَالَتْ هُوَ مِنْ عِندِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ يَرْزُقُ مَن يَشَاءُ بِغَيرِْ حِسَابٍ(37)» ترجمه آيات: «روزى كه هر كس كارهاى نيك و كارهاى بد خود را در برابر خود حاضر بيند، آرزو كند كه اى كاش ميان او و كردار بدش فاصله اى بزرگ بود. خداوند شما را از خودش مى ترساند. و خدا به بندگانش مهربان است. (30) بگو: اگر خدا را دوست مى داريد از من پيروى كنيد تا او نيز شما را دوست بدارد و گناهانتان را بيامرزد، كه آمرزنده و مهربان است. (31) بگو: از خدا و رسولش فرمان ببريد. پس اگر رويگردان شدند، بدانند كه خدا كافران را دوست ندارد. (32) خدا آدم و نوح و خاندان ابراهيم و خاندان عمران را بر جهانيان برترى داد: (33) فرزندانى بودند، برخى از نسل برخى ديگر پديد آمده. و خدا شنوا و داناست. (34) و زن عمران گفت: اى پروردگار من، نذر كردم كه آنچه در شكم دارم از كار اينجهانى آزاد و تنها در خدمت تو باشد. اين نذر را از من بپذير كه تو شنوا و دانايى. (35) چون فرزند خويش بزاد، گفت: اى پروردگار من، اين كه زاييده ام دختر است- و خدا به آنچه زاييده بود داناتر است- و پسر چون دختر نيست. او را مريم نام نهادم. او و فرزندانش را از شيطان رجيم در پناه تو مى آورم. (36) پس پروردگارش آن دختر را به نيكى از او بپذيرفت. و به وجهى پسنديده پرورشش داد و زكريا را به سرپرستى

ص: 2907

او گماشت. و هر وقت كه زكريا به محراب نزد او مى رفت، پيش او خوردنى مى يافت. مى گفت: اى مريم، اينها براى تو از كجا مى رسد؟ مريم مى گفت: از جانب خدا زيرا او هر كس را كه بخواهد بى حساب روزى مى دهد. (37)» آقاي شريعتي: اللهم صل علي محمد و آل محمد و عجل فرجهم. اشاره ي قرآني امروز را حاج آقاي حسيني بفرمايند. حاج آقاي حسيني: همين آيه كه الآن تلاوت شد، به بحث ما خيلي كمك مي كند. مادر مريم فكر مي كرد خدوند فرزند پسري به او مي دهد. بنابراين براي بيت المقدس نذر كرد، خادم بيت المقدس شود. وقتي وضع حمل كرد، قرآن مي فرمايد: «قَالَتْ رَبّ ِ إِنىّ ِ وَضَعْتهَُا أُنثىَ» اي داد بيداد! ما فكر مي كرديم پسر است، اينكه دختر شد. «وَ اللَّهُ أَعْلَمُ بِمَا وَضَعَتْ» مرحوم علامه اميني مي فرمايد: ادامه ي آيه كلام مادر مريم نيست. «وَ لَيْسَ الذَّكَرُ كاَلْأُنثىَ» اين كلام خداست، كلام مادر مريم نيست. ببينيد چقدر معنا زيباست؟ قرآن مي فرمايد: مادر نگران نباش! تو فكر مي كردي ما به تو پسري مي دهيم. دختري به تو داديم. «وَ لَيْسَ الذَّكَرُ كاَلْأُنثىَ» مردان عالم به پاي اين دختر نمي رسند. اگر سخن مادر مريم بود، بايد مي گفت: اِ... اينكه دختر شد! دختر مثل پسر نيست. «وَ لَيْسَ الذَّكَرُ كاَلْأُنثىَ» اين سخن خداوند است. خدا مي گويد: مادر نگران شدي كه فرزندت دختر شد؟ فكر مي كردي پسر است؟ مردان عالم به پاي اين دختر نمي رسند. چرا؟ مريم به كجا رسيد؟ عيسي را به جامعه تحويل داد. اميدوارم كه امروز بينندگانمان را از دست نداده باشيم. خانم ها از ما قهر نكنند. امام مي فرمود: از دامن زن مرد به معراج مي رود. حرف

ص: 2908

قرآن اين است. «وَ لَيْسَ الذَّكَرُ كاَلْأُنثىَ» ما به تو مريم داديم، كه مريم يك نتيجه اش است. ما اگر قبول كرديم زن كار خانه، كار مادري را داشته باشد، آن مهر و عاطفه اي كه قرآن و اميرالمؤمنين مي گويد، آنوقت باور مي كنيم كه وقتي امام مي گويند: از دامن زن مرد به معراج مي رود يعني چه؟ زن مي تواند مجتهد باشد، اما مرجعيت نه. مرجعيت مسؤوليت است. با اشك چشم مرجعيت را قبول مي كردند. پير مي شد آدم تا يك فتوا بدهد. اين هنر نيست. يا اينكه زن ها نمي توانند امام جماعت شوند. امام جماعت شدن فضيلت نيست. نماز جماعت خواندن فضيلت است. چقدر علما و بزرگاني را داشتيم كه از امام جماعتي فرار مي كردند. به عمرشان نماز جماعت نخواندند. مي گفتند: ديگران هستند. ما را گرفتار نكنيد. يعني امام جماعت شدن ثواب مضاعفي ندارد. اما خانم در نماز جماعت شركت كند. اما امام جمعه چه؟ امام جمعه شدن يك مسؤوليت است. ائمه جمعه اگر شب جمعه را تا صبح بيدار باشند، كم است. من ايام عيد در مشهد مشرف بودم، به اين نكته در سخنراني ها اشاره كردم، ديدم خانم ها هجوم آوردند. گفتند: شما خبر نداري، با اين خرج هايي كه امروز هست، شما خبر نداريد و شكم شما سير است.با دو شغل هم زندگي اداره نمي شود. من مي خواهم بگويم اين حرف، حرف درستي نيست. اولاً عرض كردم يك سري هزينه هاي ديگري مي شود، ثانياً اگر ما نگاه دين را پذيرفتيم، زن در خانه نشست، اينكه قرآن مي فرمايد: «خَلَقَ لَكُمْ مِنْ أَنْفُسِكُمْ أَزْواجاً لِتَسْكُنُوا إِلَيْها» (روم/21) اگر زندگي با آرامش بود، يقين داشته باشيد مرد با فكر آزاد و با آرامش و تلاش

ص: 2909

مضاعف جبران مي كند و آن پولي را كه شما فكر مي كنيد با كار كردنتان در بيرون منزل بدست مي آوريد برطرف مي شود. اين جمله از اميراالمؤمنين است. فرمودند: وقتي من به خانه مي آمدم، «لَقَدْ كُنْتُ أَنْظُرُ إِلَيْهَا» (كشف الغمه/ج1/ص362) فقط يك نگاه به فاطمه مي كردم، «فتنكشف عني الهموم و الأحزان» تمام غم و غصه ي عالم از قلب من مي رفت. انصافاً زني كه با مردش، صبح از خانه مي رود و 6 بعداز ظهر برمي گردد، اين مي تواند آن زني باشد كه وقتي مرد به خانه مي آيد نگاه بكند و غم و غصه ي عالم از دل او برطرف شود؟ لذا در خاك سپاري حضرت هم فرمودند: خدايا من از فاطمه راضي هستم. و امام باقر(ع) فرمود: هيچ شفيعي بالاتر از رضايت شوهر براي زن مؤثر نخواهد بود. آقاي شريعتي: بسيار ممنون و متشكرم. نكات خوبي را شنيديم، چون هركدام در آن مسؤوليتي كه داشتند سعي كردند كه موفق باشند. من فكر مي كنم اين مي تواند راز و رمز خيل از زندگي هاي موفق باشد. حاج قاي حسيني دعا بفرمايند و همه ما آمين بگوييم. حاج آقاي حسيني: اميدواريم خداوند اين سال را براي همه ي ما همراه با سعادت و خير و موفقيت براي همه ي ملت ايران قرار بدهد. انشاءالله در آن قسمت هايي كه كوتاه آمديم بازگشت به آن ارزش هاي ديني ميسر شود. آقاي شريعتي: والحمدلله رب العالمين و صل الله علي محمدٍ و آله الطاهرين.

93-01-12

برنامه سمت خدا موضوع برنامه: كارشناس:حجت الاسلام والمسلمين حسيني قمي تاريخ پخش: 12/01/93 بسم الله الرحمن الرحيم و صل الله علي محمدٍ و آله الطاهرين آقاي شريعتي: سلام مي گويم به همه ي بيننده هاي خوبمان، خانم ها و آقايان،

ص: 2910

خيلي خوشحاليم كه با سمت خدا مهمان خانه هاي شما هستيم و افتخار اين را داريم كه خدمت حاج آقاي حسيني قمي باشيم. سلام عليكم و رحمة الله خيلي خوش آمديد. حاج آقاي حسيني قمي: عليكم السلام و رحمة الله، عرض سلام و ارادت خالصانه به همه ي بينندگان عزيز دارم. ايام شهادت صديقه ي طاهره، فاطمه ي زهرا(س) را تسليت عرض مي كنم. امروز و فردا و پس فردا ايام فاطميه است و روز چهاردهم شهادت صديقه ي طاهره(س) است. اين زبان حال اين بانوي بزرگوار است. گل بر من و جواني من گريه مي كند *** بلبل به ناتواني من گريه مي كند از درد شانه، شانه نشد موي زينبم *** اين گل به باغباني من گريه مي كند ديگر حسين را نتوانم به بر گرفت *** او هم به ناتواني من گريه مي كند گريم به همسرم كه همين روزها علي *** بر مرگ ناگهاني من گريه مي كند «السلام عليك ايتها الصديقة الشهيده، السلام عليك يا فاطمة الزهرا» من اجازه مي خواهم سخن را با يك حديثي آغاز كنم كه هم در كافي مرحوم كليني(رض) است، هم در تهذيب شيخ طوسي آمده است. شخصي به نام موسي بن قاسم است. مي گويد: من شرفياب محضر امام جواد(ع) شدم. از حضرت سؤال كردم: آيا مي شود به نيابت ائمه طواف كرد يا نه؟ مي گويد: من اين سؤال را قبلاً از ديگران پرسيده بودم، به من گفتند: كسي كه طواف بيت الله مي رود، نمي شود به نيابت امام طواف كند. امام جواد(ع) فرمودند: اينطور نيست. به شما اشتباه گفتند. مانعي ندارد. مي گويد: از محضر امام جواد(ع) كه مرخص شدم، سه سال بعد دوباره محضر حضرت آمدم. گفتم: آقاجان

ص: 2911

يادتان هست من سه سال پيش اين سؤال را از شما پرسيدم؟ شما فرموديد: مانعي ندارد به نيابت از امام طواف كرد. من از آنوقت هروقت مكه مشرف شدم، براي خودم يك برنامه ريزي كردم و آن برنامه اين است كه روز اول فقط و فقط تمام طواف هاي مستحبي كه دارم به نيت رسول الله انجام بدهم. تا گفت رسول الله، امام جواد سه مرتبه فرمودند: «صل الله علي رسول الله، صل الله علي رسول الله، صل الله علي رسول الله» روز دوم فقط به نيابت اميرالمؤمنان، روز سوم فقط به نيابت امام حسن، روز چهارم فقط به نيابت امام حسين، تا به روز دهم فقط به نيابت شما، امام جواد(ع) مي رسد. بعد خودش در ادامه گفت: و اما به نيابت مادرتان فاطمه(س) در برنامه ي مستمري من نيست، بعضي وقت ها پيش بيايد «رُبَّمَا لَمْ أَطُف» (كافي/ج4/ص314) يك طوافي هم به نيابت حضرت زهرا(س) انجام مي دهم. اما برنامه ي مستمر من همين است كه گفتم. خيلي حديث عجيبي است. من دلم مي خواهد بينندگان به كلام امام جواد بيشتر عنايت كنند تا تكليف ما در اين شب ها و روزهاي فاطميه ي دوم مشخص شود. امام جواد(ع) فرمودند: يادت باشد از اين به بعد هروقت به زيارت خانه ي خدا مشرف شدي، «اسْتَكْثِرْ مِنْ هَذَا فَإِنَّهُ أَفْضَلُ مَا أَنْتَ عَامِلُه» (كافي/ج4/ص314) بيش از همه به نيابت مادر ما فاطمه(س) طواف كن كه از همه بالاتر است. روايت را هم مرحوم كليني و هم مرحوم شيخ طوسي در تهذيب نقل كردند. حتماً بينندگان اين سؤال به ذهنشان مي آيد. مگر اين آقا نگفت من به نيابت رسول الله طواف مي كنم. مگر مقام پيامبر بالاتر

ص: 2912

از مقام فاطمه ي زهرا (س) نيست؟ قطعاً مقام پيامبر بالاتر است. مگر نمي گويد: به نيابت اميرالمؤمنين طواف مي كنم. چرا امام جواد اينگونه فرمود؟ من يادم است يكوقتي از بعضي از اساتيد بزرگوار معنا و تفسير اين حديث را سؤال كردم. فرمودند: جهتش اين است كه دشمن در طول تاريخ اصرار بر محو نام فاطمه ي زهرا (س) داشته است. در برابر آن حركت دشمن، اهلبيت هم در نقطه ي مقابل اصرار بر احياي نام فاطمه ي زهرا(س) داشتند. هيچ مخالفتي نداشت اگر مي خواستند سيره ي پيامبر را بگويند. اما سيره ي فاطمه ي زهرا، خطبه ي صديقه ي طاهره، مواضع فاطمه ي زهرا، دفاعي كه اين بانو از حريم امامت و ولايت داشت، موجوديت آنها را به خطر مي انداخت. لذا اصرار داشتند نام صديقه ي طاهره(س) نباشد. بعد ائمه در برابر آن مي گفتند: نه! طواف يك نيت است. مخصوصاٌ دلم مي خواهد بينندگان به اين نكته عنايت داشته باشند. طواف به نيت برمي گردد. من دارم دور خانه ي خدا مي گردم. در نيت من است كه آيا اين به نيابت رسول الله است، يا به نيابت اميرالمؤمنين است. شكل و ظاهرش هيچ فرقي ندارد. كسي هم خبر نمي شود. چه كسي خبردار مي شود كه من امروز به نيت فاطمه ي زهرا يا به نيابت از رسول الله طواف كردم؟ امام جواد(ع) فرمودند: به نيابت از فاطمه ي زهرا(س) طواف كن. «أَفْضَلُ مَا أَنْتَ عَامِلُه» از همه ثوابش بيشتر است. اگر يك عملي كه فقط نيت قلبي است و هيچ ظهور و بروزي ندارد، امام مي فرمايد: به نيابت امام جواد(ع) باشد، ثوابش بالاتر است و افضل از همه است. آنوقت كارهايي كه ما در زندگي مان انجام مي دهيم و ظهور و بروز داشته

ص: 2913

باشد، شعائر ديني ما باشد. آنها چيست؟ اگر يك مجلسي مي خواهيم بگيريم، براي فاطمه ي زهرا(س) يا براي ديگران بگيريم، آنها هم اهلبيت هستند. اگر مي خواهيم كتابي بنويسيم، براي حضرت فاطمه(س) بنويسيم، يا براي ديگران بنويسيم. حتماً در همه ي موارد طبق روايات، اقامه ي مجلس، شعائر ديني به نام مظلومه ي عالم، صديقه ي طاهره(س) از همه بالاتر است. بنابراين تكليف ما مشخص باشد. بينندگان عزيز و مخاطبين بزرگوار مي دانند در اين سالها مخصوصاً علما و مراجع، دلسوزان دين ما اصرار دارند كه مخصوصاً فاطميه ي دوم، يعني روز چهاردهم كه روز شهادت حضرت فاطمه ي زهرا(س) است، مثل عاشورا برگزار شود. دسته جات عزاداري باشد. سر و صدا باشد. يكوقت يكي از اساتيد بزرگوار مي فرمودند: به يك عالم شيعي گفته بودند: چرا در عاشورا دسته جات عزاداري سيد الشهداء راه مي اندازيد؟ گفت: باشد، امام حسين به شهادت رسيده است. در يك مسجدي، در يك حسينيه اي، در يك سالني بنشينيد عزاداري كنيد. اما علم و كُتَل و سر و صدا و داد و فرياد و اين شعائر براي چيست؟ يكجا بنشينيد و عزاداري كنيد. اين عالم بزرگوار جواب خوبي داده است. فرموده بود به خاطر اينكه ما در غدير اين كار را نكرديم، در غدير نيامديم سر و صدا و داد و فرياد و حركت هاي وسيع كنيم و به مرور زمان شما غدير را از كار انداختيد. البته داستان غدير را كسي منكر نمي شود. ولي پيامبر خدا منظورش اين نبود كه اميرالمؤمنين جانشين من است. مي خواست بگويد: اميرالمؤمنين را دوست داشته باشيد. مي شود انسان باور كند پيامبر خدا در گرماي سوزان حجاز كه در تاريخ و روايات مفصل آمده است، از شدت

ص: 2914

گرما عده اي نيمي از عبايشان را زير پايشان مي انداختند كه از زمين نسوزند. نيمي را بر سر مي گرفتند كه از تابش آفتاب در امان باشند. در اين گرما سه روز مردم را نگه داشته كه بگويد: علي را دوست داشته باشيد. «الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُم» همين است. در حد دوستي است. «يا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَه» (مائده/67) نگويي تمام رسالت از بين رفته است. نه اين داستان، همه چيز نابود شده است. اين فقط براي همين است، بگوييد: علي را دوست داشته باشيد. من يكوقتي شايد گفته ام كه سراغ تفاسير عامه برويد، «يا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَه» ببينيد تفاسير عامه اينها را چگونه معنا كردند. به عنوان نمونه مي گويم: «الدُرّ المنصور»، مهم ترين تفسير حديثي اهل سنت است. براي جلال الدين سيوطي است و براي 500 سال پيش است. «الدُرّ المنصور» مهم ترين تفسير حديثي است. اگر شما يك كتابخانه اي پيدا كرديد كه در آن اين تفسير نباشد، جايزه داريد. مهم ترين تفسير حديثي است. از عبدالله بن مسعود روات نقل كرده است «كنا نقرأ على عهد رسول الله» مي گويد: زمان پيامبر وقتي مي خواستيم اين آيه را تلاوت كنيم، «يا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ» چون مورد مهم بود، آيه را با تفسيرش اينطور مي خوانديم: «يا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ أَنَّ عَلِيّاً مَوْلَى الْمُؤْمِنِين» (بحارالانوار/ج37/ص189) نمي خواهيم بگوييم از آيه چيزي كم شده است. عبدالله بن مسعود مي گويد: چون مورد مهم بود، ما با تفسيرش مي خوانديم. «يا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ

ص: 2915

ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ أَنَّ عَلِيّاً مَوْلَى الْمُؤْمِنِين» بعد ادامه آيه را مي خوانديم كه منظور «ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ» يادمان نرود! اين عالم بزرگوار گفته بود ما در غدير شعائر را جدي نگرفتيم، اينگونه شد. مي ترسيم اگر عاشورا هم اين كار را نكنيم، به مرور زمان بگوييد: نه آقا! مطمئن هستيد سيد الشهداء به شهادت رسيده است. شايد يك صحنه ي درگيري ديگري بوده است. قصه ي ديگري بوده است، حادثه ي ديگري بوده است. سانحه اي بوده است. قصه ي فاطميه هم همينطور است. شهادت صديقه ي طاهره(س) همينطور است. حديث در مصادر اوليه ي ما مثل كافي مرحوم كليني، و تهذيب مرحوم شيخ طوسي نقل شده است. اگر امام جواد(ع) مي فرمايد: بيش از همه طواف به نيابت مادر ما فاطمه انجام بده، از همه ثوابش بيشتر است. طواف يك نيت قلبي است. در نيت من باشد كه به نيابت از حضرت زهرا يا به نيابت از حضرت رسول طواف كنم هيچ ظهور و بروزي ندارد، كسي متوجه نمي شود. اين را مي گويد: افضل است چه برسد به اينكه بخواهيم جلسه بگيريم و بخواهيم فرياد بزنيم. بخواهيم كتابي بنويسيم. بخواهيم مجلسي برپا كنيم و بخواهيم دسته جات عزاداري برپا كنيم. «فَإِنَّهُ أَفْضَلُ مَا أَنْتَ عَامِلُه» اين يك مطلب بود. مطلب دوم اين است كه رمز و راز اين همه تجليل و تعظيم يك جمله است و ان اينكه صديقه ي طاهره(س) جان خودشان را در راه دفاع از حريم ولايت تقديم كردند. اصولاً اگر اين فداكاري نبود، شايد نامي نمي ماند. تأسيس يك مذهب نياز دارد به اينكه عده اي جان خودشان را در حوادث فدا كنند تا آن مذهب بماند. و الا مذهب

ص: 2916

به مرور زمان فراموش مي شود. من يك داستاني را خيلي سريع بگويم. فكر مي كنم اين ايام مناسب ترين سخن براي اين برنامه همين باشد. اين داستان هم باز در مسائل قديمي ما هست. كتابي به نام «كفاية الاثر في النص علي الائمة اثني عشر» داريم. مؤلف اين معاصر شيخ صدوق است. يعني بيش از هزار و پنجاه سال از تأليف اين كتاب مي گذرد. يكي از محدثين شيعه به نام «علي بن محمد بن علي خزاز» است. خيلي ها اين حديث را نقل كردند، ولي مصدر اولي همه همين مصدر بيش از هزار سال پيش است و آن داستان اين است. شخصي به نام محمود بن لُبيد است، مي گويد: من از كنار شهداي احد عبور مي كردم. كساني كه مدينه مشرف شدند، مي دانند قبر حمزه سيد الشهداء و شهداي احد، در كنار مدينه است. صداي ناله ي جانسوزي مرا متوقف كرد. وقتي ايستادم ديدم صداي صديقه ي طاهره و ناله ي فاطمه ي زهرا(س) است. طوري گريه مي كرد كه خود راوي مي گويد: من ديگر نتوانستم قدم از قدم بردارم. منتظر ماندم، به قدري گريه ي حضرت شديد بود كه امكان گفتگو نبود. گاهي بعضي ها حالتي دارند كه اصلاً نمي شود با آنها صحبت كرد. «فَأَمْهَلْتُهَا حَتَّى سَكَنَت» (بحارالانوارج36/ص352) صبر كردم تا حضرت صديقه ي طاهره(س) آرام شود. عرض كردم اين چه گريه اي است كه شما مي كنيد؟ «وَ اللَّهِ قَطَعْتِ نِيَاطَ قَلْبِي» رگ هاي دلم از ناله ي جانسوز شما پاره شد. چرا اينطور گريه مي كنيد؟ فرمودند: «وَ لَحَقٌّ لِيَ الْبُكَاء» گريه سزاوار من است، با اين مسائلي كه من ديدم. هم پدر بزرگوارشان از دنيا رفته است، هم داستان اميرالمؤمنان(ع)، و ظلمي كه به اميرالمؤمنين شده بود.

ص: 2917

فرمود: گريه سزاوار من است. اين سخص سه سؤال از فاطمه ي زهرا(س) پرسيده اند. سؤال اول: «هَلْ نَصَّ رَسُولُ اللَّهِ قَبْلَ وَفَاتِهِ عَلَى عَلِيٍّ بِالْإِمَامَة» (بحارالانوار/ج36/ص353) شما كه دختر پيامبر هستيد، در خانه ي پيامبر بوديد، آيا پيامبر قبل از رحلتشان در مورد جانشيني اميرالمؤمنين سخني فرمودند؟ صديقه ي طاهره جواب دادند: «وَا عَجَبا» اين چه سؤالي است از من مي پرسيد؟ «أَ نَسِيتُمْ يَوْمَ غَدِيرِ خُم» مگر غدير يادتان رفته است؟ فاصله ي غدير با رحلت پيامبر چند روز است. بعضي از بينندگان شايد تصور كنند كه دو سال طول كشيده است. اينطور نيست. آخرين حج پيامبر است. حجة الواداع بوده است. داستان غدير هجدهم ذي الحجه است. از ماه ذي الحجه چند ماه ديگر باقي مانده است؟ دوازده روز باقي است. ماه بعدي چه ماهي است؟ ماه محرم است. ماه بعدي صفر است. 28 صفر پيامبر از دنيا رفتند. چيزي در حدود 70 روز مي شود. فرمودند: براي چه از من مي پرسيد؟ 120 هزار نفر مسلمان حضور داشتند و شاهد بودند. از من سؤال نكنيد. يادتان رفته آن همه گزارش هايي كه مردم دادند. سؤال دوم را مطرح كرد. گفت: منظور من داستان غدير نبود. شما در خانه ي حضرت بوده ايد سخني غير از اين سخنان شنيده ايد يا نه؟ فاطمه ي زهرا(س) فرمودند: «أُشْهِدُ اللَّه» من خدا را شاهد مي گيرم كه از پدرم شنيدم. چرا فاطمه ي زهرا(س) براي نقل يك حديث بايد بگويد: «أُشْهِدُ اللَّه» خدا را شاهد مي گيرم. شما روايات ما را ببيند. كجا يك راوي وقتي مي خواهد يك حديثي از پيامبر نقل كند، قسم مي خورد و خدا را شاهد مي گيرد؟ چون اينها آنقدر در مورد صديقه ي طاهره(س) تبليغ كردند، شايد مردم كلام

ص: 2918

فاطمه را باور نكنند. لذا مي فرمود: من خدا را شاهد مي گيرم كه از پيامبر شنيدم. پيامبر فرمود: «عَلِيٌّ خَيْرُ مَنْ أُخَلِّفُهُ فِيكُمْ» علي بهترين جانشين من است. تمام اسامي ائمه در اين روايت آمده است. فرمودند كه پيامبر فرمود: «لَئِنِ اتَّبَعْتُمُوهُمْ وَجَدْتُمُوهُمْ هَادِينَ مَهْدِيِّين» اگر پيرو علي و فرزندانش شديد، اينها هادي هستند. «هَادِي» يعني هدايتگر، «مَهْدِي» هدايت شده، هم خودش هدايت شده، هم ديگران را هدايت مي كند. «وَ لَئِنْ خَالَفْتُمُوهُمْ» اگر با اينها مخالفت كرديد، فكر نكنيد حوادث همين جا تمام مي شود. «لَيَكُونُ الِاخْتِلَافُ فِيكُمْ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَة» تا روز قيامت اين آتش برپا خواهد بود. الآن اين روزها ما پاي گيرنده ها و خبرها نشستيم و مي شنويم كه روز خونين عراق! صد نفر، دوست نفر كشته شدند. در يك ماه گذشته هزار و هفتصد نفر كشته شدند. آمار نشان مي دهد بيشترين كشته شدگان از ارادتمندان اميرالمؤمنين هستند. اينها چرا كشته مي شوند؟ اگر آن روز مسير درست تعيين شده بود، آيا حوادث عالم به اينجا كشيده مي شد؟ صديقه ي طاهره فرمود: اگر از علي جدا شديد، «لَيَكُونُ الِاخْتِلَافُ فِيكُمْ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَة» تا روز قيامت اين دعواها هست. چرا يك عده خون همه را مباح مي دانند؟ تكفيري ها چه مي گويند؟ مي گويد: فقط من مسلمان هستم. همه كافر هستند. در سيره ي اميرالمؤمنين(ع) داريم كه فرمودند: منطق شما چيست؟ منطق خوارج و تكفيري ها اين است، مي گويند: اگر كسي گناه كبيره اي مرتكب شد، ديگر كافر است و خونش مباح است. اميرالمؤمنين در نهج البلاغه فرمود: پيامبر اينطور نبود. شما چرا به سنت پيامبر عمل نمي كنيد؟ پيامبر اينگونه عمل نمي كرد. زمان پيامبر حتي اگر كسي گناه كبيره اي هم مرتكب مي شد، پيامبر او

ص: 2919

را كافر نمي دانست. نمي گفت: او كافر است. اميرالمؤمنين فرمود: زمان پيامبر، اگر كسي قتلي مرتكب مي شد، قاتل را مجازات مي كرد ولي او را مسلمان مي دانست. در قبرستان مسلمانان او را دفن مي كرد. ارثش را بين مسلمانان تقسيم مي كرد. شما چه منطقي داريد كه همه را كافر مي دانيد؟ شما مي دانيد اينها الآن همه را كافر مي دانند. يك عده تكفيري هستند كه هر كسي غير خودشان را كافر مي دانند. هر حركتي داشته باشي، كافر مي شوي. خوب با چه مجوزي؟ چرا خون همه را مباح مي دانيد؟ سؤال سوم از اين دو سؤال مهم تر است. جواب فاطمه ي زهرا به اين سؤال خيلي زيباست. سؤال كرد: اگر پيامبر خدا تصريح كردند، اگر غدير هست، اگر اين روايت هست، اين همه آيات هست، «فَمَا بَالُهُ قَعَدَ عَنْ حَقِّه» چرا اميرالمؤمين(ع) از حق خودشان دفاع نكردند؟ چرا سكوت كردند؟ مگر همان فاتح خيبر نبود. مگر همان فاتح بدر و احد نبود؟ چرا سكوت كرد؟ خيلي ها اين سؤال را مي پرسند. آن شجاعت اميرالمؤمنين(س) كجا رفت؟ «فَمَا بَالُهُ قَعَدَ عَنْ حَقِّه». فاطمه ي زهرا(س) جمله اي را گفتند كه جداً بايد تابلو شود. از كلمات صديقه ي طاهره(س) كه از پدر بزرگوارشان نقل كردند. فرمودند كه پدر فرموده است: «مَثَلُ الْإِمَامِ مَثَلُ الْكَعْبَة» مثل امام مثل كعبه است. «إِذْ تُؤْتَى وَ لَا تَأْتِي» من سؤال مي كنم مردم به زيارت كعبه مي روند، يا كعبه به زيارت ما مي آيد؟ اگر يك روزي همه ي مردم عالم زيارت كعبه را رها كنند، كعبه راه مي افتد دور كسي بگردد؟ نخير! مثل امام مثل كعبه است. قدرت و سلطنت و حكومت مادي نيست كه با هزار زحمت و كودتا و نقشه بخواهد قدرت

ص: 2920

را بدست بگيرد. مردم بايد دنبال امام بيايند. مردم بايد درك كنند در خانه ي امام همه چيز است. مردم بايد احساس تشنگي و عطش كنند. كعبه به زيارت كسي نمي رود. كعبه در خانه ي كسي نمي رود. كعبه دور كسي نمي گردد. ممكن است آدم در كنار كعبه باشد، پشت به كعبه بايستد. من گاهي ديدم افرادي تازه وارد مي آيند، مي خواهد نماز بخواند، ازدحام جمعيت در مسجدالحرام زياد است و درست كعبه را نمي بيند. من در مسجد الحرام ديدم كه خانم سالخورده اي است و حواسش نيست و با انحراف از كعبه مي ايستد و نماز مي خواند. خوب كعبه يك مقدار برمي گردد كه انحراف اين آقا درست شود؟ مردم بايد بروند. صائب تبريزي يك شعري دارد، مي گويد: غفلت نگر پشت به محراب كرده اي *** در كشوري كه قبله نما موج مي زند ممكن است ما دهها قبله نماز داشته باشيم، ولي نخواهيم رو به قبله بايستيم. در داستان اميرالمؤمنين ابهامي نبود. هيچ نقطه ي ابهامي نبود. شما ممكن است دهها قبله نما داشته باشيد، مي گويد: جهت قبله اين است. شما از اين طرف مي شود. قيله سمت شما برنمي گردد. در مسجد الحرام باشي، توجه نداشته باشي و منحرف باشي. كعبه به طرف شما نمي آيد. لذا باز در نهج البلاغه اميرالمؤمنين(ع) هست كه بعد از 25 سال وقتي سراغ اميرالمؤمنين آمدند كه بياييد خلافت را بپذيريد، فرمود: براي چه آمديد؟ برويد هركجا بوديد، ادامه دهيد. حضرت فرمود: «لَوْ لَا حُضُورُ الْحَاضِرِ وَ قِيَامُ الْحُجَّةِ بِوُجُودِ النَّاصِر وَ مَا أَخَذَ اللَّهُ عَلَى الْعُلَمَاءِ أَلَّا يُقَارُّوا» (شرح نهج البلاغه/ج1/ص202) اگر نبود كه شما امروز اعلام آمادگي كرديد، و ما با خدا پيمان و قراري داريم. ما با خدا

ص: 2921

عهد بستيم «أَلَّا يُقَارُّوا» يعني آرامش و قرار نداشته باشيم، در برابر ظلمي كه به مظلومين مي شود. اگر اين پيمان ما با خدا نبود، حضور شما نبود و حجت بر من تمام نشده بود، امروز هم نمي پذيرفتم. قدرت و سلطنت نيست دنبالش بروم. پس اگر از فاطمه ي زهرا سؤال مي كنند، «فَمَا بَالُهُ قَعَدَ عَنْ حَقِّه» چرا سكوت كرد، جوابش اين است. مردم بايد مي آمدند. در پايان جمله اي را اضافه كنم و آن اينكه خدا مي داند اين دفاع جانانه اي كه صديقه طاهره در 75 روز از اميرالمؤمنين و از حريم امامت و ولايت كرد، چقدر بر اين بانوي بزرگوار سنگين تمام شد. من فقط يك جمله از اين دو بزرگوار بگويم و بحث را تمام كنم. جمله اي كه از فاطمه ي زهرا(س) در خطبه ي فدكيه است، حضرت وقتي مي خواهند سختي دوران خودشان را ترسيم كنند، سختي مصيبت هايي كه تحمل كردند، مي فرمايند: «وَ نَصْبِرُ مِنْكُم» (بحارالانوار/ج29/ص226) من صبر مي كنم «عَلَى مِثْلِ حَزِّ الْمُدَى، وَ وَخْزِ السِّنَانِ فِي الْحَشَا،» مثل كسي كه او را با قيچي تكه تكه مي كنند. چطور مي تواند صبر كند؟ نيزه به بدنش خورد و اينطور صبر كرد. اين گزارش فاطمه ي زهرا بود. يك گزارش هم اميرالمؤمنين در نهج البلاغه دارد. در كلمات قصار كلمه ي 461 است. كلمات پاياني نهج البلاغه است. به اميرالمؤمنين گفتند: «لَوْ غَيَّرْتَ شَيْبَكَ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِين» حضرت محاسنشان سفيد شده بود، اصحاب در محضر حضرت حنا و خضابي تهيه كردند. خدمت اميرالمؤمنين گذاشتيم. گفتند: آقا اگر مي شود، شما محاسنتان را خضاب كنيد. «قِيلَ لَهُ» به اميرالمؤمنان گفته شد،«لَوْ غَيَّرْتَ» تغيير بدهيد. امام فرمودند: «الْخِضَابُ زِينَة» خضاب براي مرد زينت و آرايش است. «وَ

ص: 2922

نَحْنُ قَوْمٌ فِي مُصِيبَة» من عزادار هستم. يعني اميرالمؤمنين(ع) اينچنين بر داغ صديقه ي طاهره(س) عزادار و مصيبت زده بود. اميدواريم خداوند به همه ي ما توفيق عنايت كند كه بيش از پيش با معارف اهل بيت و مخصوصاً در اين ايام با دفاع جانانه ي صديقه ي طاهره(س) از حريم امامت و ولايت آشنا شويم و آنوقت حق خودمان را به اهل بيت ادا كنيم. آقاي شريعتي: خيلي ممنون و متشكرم. انشاءالله همه ي ما مشمول شفاعت حضرت فاطمه ي زهرا(س) قرار بگيريم. قرار روزانه ي امروز ما تلاوت صفحه ي 47 مصحف شريف خواهد بود. انشاءالله دوستان تلاوت كنند و چقدر خوب است ثواب اين آيات را هديه به روح بلند و ملكوتي حضرت فاطمه ي زهرا(س) كنند. والحمدلله رب العالمين و صل الله علي محمدٍ و آله الطاهرين. صفحه 47 قرآن كريم: «الَّذِينَ يَأْكُلُونَ الرِّبَواْ لَا يَقُومُونَ إِلَّا كَمَا يَقُومُ الَّذِى يَتَخَبَّطُهُ الشَّيْطَانُ مِنَ الْمَسّ ِ ذَالِكَ بِأَنَّهُمْ قَالُواْ إِنَّمَا الْبَيْعُ مِثْلُ الرِّبَواْ وَ أَحَلَّ اللَّهُ الْبَيْعَ وَ حَرَّمَ الرِّبَواْ فَمَن جَاءَهُ مَوْعِظَةٌ مِّن رَّبِّهِ فَانتَهَى فَلَهُ مَا سَلَفَ وَ أَمْرُهُ إِلىَ اللَّهِ وَ مَنْ عَادَ فَأُوْلَئكَ أَصْحَبُ النَّارِ هُمْ فِيهَا خَلِدُونَ(275) يَمْحَقُ اللَّهُ الرِّبَواْ وَ يُرْبىِ الصَّدَقَاتِ وَ اللَّهُ لَا يُحِبُّ كلُ َّ كَفَّارٍ أَثِيمٍ(276) إِنَّ الَّذِينَ ءَامَنُواْ وَ عَمِلُواْ الصَّالِحَاتِ وَ أَقَامُواْ الصَّلَوةَ وَ ءَاتَوُاْ الزَّكَوةَ لَهُمْ أَجْرُهُمْ عِندَ رَبِّهِمْ وَ لَا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لَا هُمْ يَحْزَنُونَ(277) يَأَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُواْ اتَّقُواْ اللَّهَ وَ ذَرُواْ مَا بَقِىَ مِنَ الرِّبَواْ إِن كُنتُم مُّؤْمِنِينَ(278) فَإِن لَّمْ تَفْعَلُواْ فَأْذَنُواْ بِحَرْبٍ مِّنَ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ إِن تُبْتُمْ فَلَكُمْ رُءُوسُ أَمْوَالِكُمْ لَا تَظْلِمُونَ وَ لَا تُظْلَمُونَ(279) وَ إِن كاَنَ ذُو عُسْرَةٍ فَنَظِرَةٌ إِلىَ مَيْسَرَةٍ وَ

ص: 2923

أَن تَصَدَّقُواْ خَيرٌْ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ(280) وَ اتَّقُواْ يَوْمًا تُرْجَعُونَ فِيهِ إِلىَ اللَّهِ ثُمَّ تُوَفىَ كلُ ُّ نَفْسٍ مَّا كَسَبَتْ وَ هُمْ لَا يُظْلَمُونَ(281)» ترجمه آيات: «آنان كه ربا مى خورند، در قيامت چون كسانى از قبر برمى خيزند كه به افسون شيطان ديوانه شده باشند. و اين به كيفر آن است كه گفتند: ربا نيز چون معامله است. در حالى كه خدا معامله را حلال و ربا را حرام كرده است. هر كس كه موعظه خدا به او رسيد و از رباخوارى باز ايستاد، خدا از گناهان پيشين او درگذرد و كارش به خدا واگذار مى شود. و آنان كه بدان كار بازگردند، اهل جهنّمند و جاودانه در آن خواهند بود. (275) خداوند، ربا را ناچيز مى گرداند و صدقات را افزونى مى دهد و هيچ كفران كننده گنهكار را دوست ندارد. (276) آنان كه ايمان آورده اند و كارهاى نيكو كرده اند، و نماز خوانده اند و زكات داده اند، مزدشان با پروردگارشان است. نه بيمناك مى شوند و نه غمگين. (277) اى كسانى كه ايمان آورده ايد، از خدا بترسيد، و اگر ايمان آورده ايد، از ربا هر چه باقى مانده است رها كنيد. (278) و هر گاه چنين نكنيد، پس جنگ با خدا و رسول او را اعلام كنيد. و اگر توبه كنيد، اصل سرمايه از آن شماست. در اين حال نه ستم كرده ايد و نه تن به ستم داده ايد. (279) و اگر وامدار تنگدست بود، مهلتى بايد تا توانگر گردد. و اگر دانا باشيد، دانيد كه چون بر او ببخشاييد برايتان بهتر است. (280) از آن روز كه به سوى خدا بازمى گرديد و به هر كس پاداش عملش به تمامى داده مى شود و

ص: 2924

ستمى نمى بيند، بيمناك باشيد. (281)»

93-01-05

برنامه سمت خدا موضوع برنامه: كارشناس:حجت الاسلام والمسلمين حسيني قمي تاريخ پخش: 05/01/93 بسم الله الرحمن الرحيم و صل الله علي محمدٍ و آله الطاهرين اي حسن يوسف دكمه ي پيراهن تو *** دل مي شكوفد گل به گل از دامن تو جز در هواي تو مرا سير و سفر نيست *** گل گشت من ديدار سرو و سوسن تو آغاز فروردين چشمت مشهد من *** شيراز من ارديبهشت دامن تو هر اصفهان ابرويت نصف جهانم ***خرماي خوزستان من خنديدن تو من جز براي تو نمي خواهم خودم را *** اي از همه من هاي من بهتر، من تو هرچيز و هركس رو به سويي در نمازند *** اي چشم هاي من نماز ديدن تو حيران و سرگردان چشمت تا ابد باد *** منظومه ي دل بر مدار روشن تو آقاي شريعتي: سلام مي گويم به همه ي بيننده هاي خوبمان، خانم ها و آقايان، به سمت خداي امروز خيلي خيلي خوش آمديد. بهترين ها را در آغاز سال جديد در روزهاي ابتدايي بهار براي فرد فرد شما آرزو مي كنم. انشاءالله در هركجا كه هستيد تن و روحتان بهاري بهاري باشد. در آغازين روزهاي سال 1393 خدمت شما و حاج آقاي حسيني هستيم. سلام عليكم و رحمة الله خيلي خوش آمديد. حاج آقاي حسيني قمي: عليكم السلام و رحمة الله، عرض سلام و ارادت خالصانه به همه ي بينندگان عزيز دارم. اميدوارم كه سال خوبي همراه با سعادت و موفقيت در پرتو قرآن و اهل بيت شروع كرده باشند. آقاي شريعتي: من هم از طرف خودم و همه ي بيننده هاي خوبمان آرزو مي كنم كه انشاءالله سال جديد براي شما و خانواده ي محترمتان سال

ص: 2925

پر خير و بركتي باشد. دوستان خوب ما قطعاً منتظر هستند بدانند كه عيدانه حاج آقاي حسيني براي بيننده هاي سمت خدا چيست. ما خدمت شما هستيم و نكات شما را مي شنويم. حاج آقاي حسيني: بسم الله الرحمن الرحيم. من سخن را با يك كلامي از سيد بن طاووس (رض) آغاز مي كنم. عزيزان مي دانند كه سيد بن طاووس يكي از علماي بزرگ شيعه است. تقريباً 500 سال از وفات اين بزرگوار مي گذرد. خدمت بزرگي كه اين عالم به جامعه ي شيعي كرده اين است كه مجموعه اي از ادعيه ي اهلبيت(ع) آنچه از ميراث گرانبهاي اهلبيت بوده، جمع آوري كرده و در كتاب هاي متعددي براي ما حفظ و نگهداري كرده و به ما رسانده است. اگر عزيزان به كتاب دعاي محدث قمي مفاتيح مراجعه كنند، قالب اين دعاها را ايشان از كتاب هاي سيد بن طاووس نقل كردند. اين مرد بزرگ با اين عظمت كتابي دارد كه به «اقبال» سيد بن طاووس معروف است. ايشان از وجود مقدس امام رضا(ع)، از پدران بزرگوارشان كه اول سال پيامبر خدا اين دعا را مي خواندند. خيلي دعاي زيبايي است و پيام خيلي خوبي دارد. رسول خدا عيد كه مي شد اين دعا را مي خواندند. اگرچه چند روزي گذشته ولي مانعي ندارد، روزهاي اول سال هم آدم اين دعا را بخواند، خيلي خوب است. در روايت است كه حضرت در ابتداي سال سه مرتبه اين دعا را مي خواندند. بسم الله الرحمن الرحيم «اللَّهُمَّ أَنْتَ الْإِلَهُ الْقَدِيمُ وَ هَذِهِ سَنَةٌ جَدِيدَةٌ» (مصباح كفعمي/ص407) خدايا سال نو شده، اما تو همان خداي قديمي هستي. اين سالها مي آيد و مي رود اما تو همان ازلي و ابدي خواهي بود. اين

ص: 2926

خيلي زيباست، خدا همان خداست. خداي قديمي است و سالهاست كه مي آيد و مي رود. «فَأَسْأَلُكَ فِيهَا» سه تقاضا پيامبر خدا اول سال از خداوند متعال دارد. 1- مبارزه با شيطان بيروني، 2- مبارزه با دشمن دروني، 3- نتيجه ي اين مبارزه، مشغول شدن با آنچه خدا از ما مي پسندد. اين دعا بسيار معتبر است و سيد (رض) نقل كردند. «اللَّهُمَّ أَنْتَ الْإِلَهُ الْقَدِيمُ وَ هَذِهِ سَنَةٌ جَدِيدَةٌ فَأَسْأَلُكَ فِيهَا الْعِصْمَةَ مِنَ الشَّيْطَانِ وَ الْقُوَّةَ عَلَى هَذِهِ النَّفْسِ الْأَمَّارَةِ بِالسُّوْءِ وَ الِاشْتِغَالَ بِمَا يُقَرِّبُنِي إِلَيْكَ يَا كَرِيمُ يَا ذَا الْجَلَالِ وَ الْإِكْرَامِ و الفضل و الإنعام يا أرحم الراحمين» من مخصوصاً تأكيد دارم عزيزان اين روزهاي اول يادشان باشد، در اين رفت و آمدها اين تقاضاها يادمان نرود. 1- «أَسْأَلُكَ» خدايا از تو مي خواهم «الْعِصْمَةَ مِنَ الشَّيْطَانِ» من از وسوسه هاي شيطان مصون بمانم. «وَ الْقُوَّةَ عَلَى هَذِهِ النَّفْسِ» همه چيز را هم گردن شيطان نياندازيم. ما گاهي براي فرار از مسؤوليت مي گوييم شيطان ما را فريب داد. قرآن كريم يك آيه اي دارد، وقتي فرداي قيامت اهل دوزخ مي گويند: خدايا شيطان ما را فريب داد، ما مقصر نيستيم، شيطان از خودش دفاع مي كند، مي گويد: نه! من فقط شما را دعوت كردم. شما را مجبور نكردم. 124 هزار پيامبر شما را به خوبي دعوت كرد، من هم به بدي دعوت كردم. شما انتخاب كرديد. اين سخن شيطان است كه در قرآن آمده است. من سلطنتي بر شما نداشتم. كسي را مجبور نكردم. خداوند هم اين سخن را تأييد مي كند كه شيطان ما را مجبور نمي كند. بنابراين پيامبر از خدا مي خواهد. ما هم از خدا بخواهيم. 1- بر دشمن بيروني،

ص: 2927

شيطان مسلط شويم. 2- بر دشمن دروني، هواي نفس و نفس اماره مسلط باشيم. آنوقت نتيجه اش تقاضاي سوم است. «وَ الِاشْتِغَالَ بِمَا يُقَرِّبُنِي إِلَيْكَ» خدايا در اين سال به چيزهايي مشغول شوم كه مرا به تو نزديك كند. «يَا ذَا الْجَلَالِ وَ الْإِكْرَامِ و الفضل و الإنعام يا أرحم الراحمين» البته مي دانيد خواندن اين دعا خوب است. اينكه پيغمبر خدا روز اول سال اين دعا را مي خواندند بسيار خوب است، اما مهمتر پيام اين دعاست كه يادمان نرود «أَنْتَ الْإِلَهُ الْقَدِيمُ وَ هَذِهِ سَنَةٌ جَدِيدَةٌ» سال عوض شده و خدا همان خداست. خداي اين روزها و خداي رمضان يكي است. گاهي ما فكر مي كنيم خداي شب قدر با خداي اين روزها متفاوت است. خداي سفر بيت الله الحرام، حج، با اين خدا متفاوت است. نه! همه جا خدا يكي است. خدا را در همه ي مجالسمان، احوالمان، گفتارمان، كردارمان، مخصوصاً اين ايام مراقب باشيم. انشاءالله خدا به ما كمك كند، هم بر دشمن دروني و بيروني و هم مشغول باشيم به آنچه رضاي خدا است. اينكه مي گوييم: رضاي خدا، معنايش اين نيست كه سجاده بياندازيم و اين ايام هم 24 ساعت نماز بخوانيم. من از همين جا خوب است وارد يك جمله ي ديگري شوم. در حالات اميرالمؤمنين (ع) است، ما اين روزها از سيره ي اميرالمؤمنين(ع) براي عزيزان مي گفتيم. اميرالمؤمنين در مسير جنگ صفين بودند. جنگ با سپاهيان معاويه و معاويه بود. جمعيت زيادي هم همراه حضرت بودند. چند ده هزار نفر لشگر همراه اميرالمؤمنين(ع) بودند. حضرت به يك منطقه ي بسيار خوش آب و هوايي رسيدند. بسيار خوش آب و هوا بود و آب بسيار خوبي داشت. درختان فراواني داشنند.

ص: 2928

در مسير جنگ بودند ولي در جنگ خيلي تعجيل نبود. حضرت فرمودند: اينجا آب و هوا خيلي خوب است. لشگر اينجا بمانند. همه اينجا اتراق كنيم. كنار يك منظره ي خيلي خوب، كنار دريا، كنار صحرا بودن اين هم عبادت است. وقتي مي گوييم: «وَ الِاشْتِغَالَ بِمَا يُقَرِّبُنِي إِلَيْكَ» 24 ساعت عبادت كردن و نماز خواندن نيست. ولي حضرت علي(ع) كنار دريا هم كه رفتند و لشگر را نگه داشتند، آن شب ها هم حتماً نماز شب مي خواندند. باز يك داستان ديگري در حالات اميرالمؤمنان است كه مناسب اين روزهاست، بگويم. روايتي است كه اميرالمؤمنان(ع) فرمودند: يك شب پيامبر مرا صدا زدند. شبي بود كه باران فراواني در مدينه آمده بود. باران شديدي در مدينه آمده بود و تمام گودال ها پر از آب شده بود. پيامبر به من فرمود: ياعلي! فردا مي خواهيم به منطقه ي «عقيق» برويم. اين آب هايي كه آمده و محل تجمع آب ها را ببينيم. راه افتادند و براي ديدن اين نعمت الهي رفتند. اميرالمؤمنان(ع) عرض كرد: يا رسول الله! كاش زودتر به من مي گفتيد، يك غذايي هم تهيه مي كرديم. پيامبر خدا فرمودند: كه خدا ما را پذيرايي مي كند. يك نعمت الهي هم رسيد و از جانب پروردگار آنجا ضيافتي بود و مهمان پروردگار بودند. بنابراين به اين معنا نيست كه وقتي مي گوييم«وَ الِاشْتِغَالَ بِمَا يُقَرِّبُنِي إِلَيْكَ» عبادت جاي خودش است، اما همه چيز را در نگاه ديني مي شود همه چيز را با عبادت نگاه كرد. با توجه نگاه كرد. كارهاي ما رنگ خدايي داشته باشد. يك جمله ي ديگر باز از اميرالمؤمنين (ع) بگويم. من ديدم مرحوم شيخ صدوق(رض) در «من لا يحضره الفقيه» كه از چهار

ص: 2929

كتاب حديثي معتبر ما هست. ايشان نقل مي كنند كه براي اميرالمؤمنين (ع) يك هديه اي آوردند. در اين روايت نوشته نشده كه چه هديه اي بود. يك هديه اي براي اميرالمؤمنين آوردند. حضرت سؤال كردند كه مناسبت اين هديه چيست؟ حضرت هم هديه مي دادند، هم هديه مي پذيرفتند. هديه دادن، هديه گرفتن، خيلي سفارش شده است. چقدر ما روايت داريم، كينه ها را از بين مي برد. محبت ها را زياد مي كند. من خيلي اين سنت حسنه را مي پسندم كه ديدم بعضي ها در هر رفت و آمدي كه دارند، يك هديه اي مي برند. هربار كه منزل همديگر مي روند، ولو يك شاخه گل باشد، براي هم مي برند. در حالات پيامبر خدا هست كه حضرت صدقه تناول نمي كردند. رسول خدا صدقه را نمي پذيرفتند. ولي هديه را با كمال ميل مي پذيرفتند. حضرت فرمودند: «لَوْ أُهْدِيَ إِلَيَّ ذِرَاعٌ أَوْ كُرَاع» (مستدرك/ج13/ص206) يك چيز خيلي پيش پا افتاده كه شايد مردم براي آن ارزشي هم قائل نباشند، به من هديه بدهند «لَقَبِلْتُ» من مي پذيرم. براي اميرالمؤمنين(ع) هديه اي آوردند. حضرت سؤال فرمودند: مناسبت هديه چيست؟ گفتند: «الْيَوْمُ النَّيْرُوز» (وسايل الشيعه/ج17/ص288) روايت شيخ صدوق اين است. امروز نوروز است. معلوم مي شود كسي كه هديه برده ايراني بوده است. حضرت خيلي پسنديدند، فرمودند: اگر نوروز به اين است «اصْنَعُوا لَنَا كُلَّ يَوْمٍ نَيْرُوزاً» هر روز ما را نوروز قرار بدهيد. اگر نوروز به هديه دادن است، اين خيلي خوب است. شايد اين جمله اي كه ما مي گوييم: «هر روزتان نوروز باد» من احتمال زياد مي دهم اين جمله برگرفته از اين روايات باشد. چون شبيه اين روايت باز هم روايت داريم. داريم «نيرزونا كل يوم» هر روز ما را نوروز قرار بدهيد. اگر به

ص: 2930

هديه است، اگر به ديد و بازديد است، اگر به خانه تكاني ظاهري و باطني است، گفتيم: خانم ها خيلي زحمت كشيدند، واقعاً زحمت كشيدند، خدا خيرشان بدهد. اين ايام پاياني سال تمام غبارها را از پشت پنجره ها پاك كردند، ولي بهتر از آن و واجب تر از آن، آنها را از دل پاك كنيم. اگر به خانه تكاني و گرفتن غبار است، خانه تكاني ظاهري و باطني است خوب خيلي خوب است. اگر استفاده از طبيعت است خيلي خوب است. اگر به هديه دادن است، خيلي خوب است. اگر به عيدي دادن است. حديثي است كه ابن ابي الحديد نقل كرده است. «رئي علي ع يوما باكيا» (كامل الزيارات/ص70) من مي خواهم اين حديث را با كمي دخل و تصرف ترجمه كنم. مي ترسم همينطور ترجمه كنم يكوقت بينندگان بگويند: آقا مبالغه است. ديدند يك روز اميرالمؤمنين گريان است. گفتند: چرا شما گريه مي كنيد؟ «لم تبكي» فرمود: يك هفته است كه مهمان براي من نيامده است. من مي ترسم «أخاف» نكند مورد بي لطفي و بي مهري پروردگار قرار گرفتم كه يك هفته است به خانه ي من مهمان نيامده است. من نمي خواستم گريه بگويم، بگويم: حضرت متعصب شد. ولي روايت اين است. حضرت گريان بودند كه چرا يك هفته است مهمان به خانه ام نيامده است؟ اين باز به باورهاي ديني ما برمي گردد كه بارها عرض كرديم. اگر من باور كردم همين اميرالمؤمنان فرمود: «الضَّيْفُ دَلِيلُ الْجَنَّةِ» (بحارالانوار/ج72/ص460) مهمان راهنماي بهشت است. باز در روايت ديگري داريم خانه اي كه مهمان در آن وارد نشود فرشتگان وارد آن خانه نمي شوند. حضرت فرمود: «كُلُّ بَيْتٍ لَا يَدْخُلُ فِيهِ الضَّيْفُ لَا يَدْخُلُهُ الْمَلَائِكَةُ» (بحارالانوار/ج72/ص461) خانه اي كه مهمان در

ص: 2931

آن نرود فرشتگان وارد آن نمي شوند. فرشتگان كجا مي روند، سراغ چه كساني مي روند؟ اين روايت پيچيده نيست كه ما فكر كنيم آقا چه ارتباطي بين رفتن فرشتگان با مهمان است؟ فرشتگان خانه ي چه كساني مي روند؟ خانه ي كساني مي روند كه دست دهنده داشته باشند. بخشنده باشند. من باز همين جا تأكيد كنم متأسفانه مي دانيد الآن در اروپا ميان غربي ها روابط اجتماعي به شدت از بين رفته و آسيب ديده است. باور بفرماييد من منزل يكي از ايراني ها در يكي از اين كشورها رفته بودم. اين آقا مي گفت: آقا آهسته! گفتم: الآن كه ديروقت نيست. گفت: نه، من چهارده سال است در اين خانه هستم، تا حالا مهمان خانه ي من نيامده است. الآن اين همسايه ها مي گويند: اين كيست و اينجا چه خبر است؟ واقعاً بينندگان اين را از ما بپذيرند. زندگي غربي امروز سبك زندگي اش اين است كه اينقدر گرفتاري هست كه رفت و آمدي در آن نيست. پدر و مادر با فرزند، فرزند با پدر و مادر، اصلاً روابط نيست. ما گرفتار اين چيزها نشويم. ما باور كنيم «الضَّيْفُ دَلِيلُ الْجَنَّةِ» همه ِ خوبي ها، همه ي بركات در اين رفت و آمدها هست. چقدر ائمه سفارش مي كردند، اگر به خانه اي مهمان رفت، فرشتگان هم مي روند. اگر مهمان نرفت، فرشتكان وارد نمي شوند. باز در روايت ديگري داريم «إِذَا أَرَادَ اللَّهُ بِقَوْمٍ خَيْراً» (كافي/ج1/ص329) خدا اگر بخواهد به مردمي خير برساند، هديه اي به آنها مي دهد. سؤال كردند: يا رسول الله! چه هديه اي؟ حضرت فرمود: مهمان به آنها مي دهد! حضرت فرمودند: «الضَّيْفُ يَنْزِلُ بِرِزْقِهِ وَ يَرْتَحِلُ بِذُنُوبِ أَهْلِ الْبَيْتِ» (بحارالانوار/ج72/ص461) وقتي روزي اش را مي آورد، وقتي مي رود، وقتي مي آيد يك چيزي مي آورد، وقتي

ص: 2932

مي رود يك چيزي مي برد. چه مي آورد؟ روزي مي آورد. چه مي برد؟ وقتي رفت خداوند تمام گناهان اهل آن خانه را مي آمرزد. ما اينها را باور كنيم. باز يك داستان ديگري بگويم. اين حديث را مرحوم كليني در كافي شريف نقل كرده است. در روايتي داريم پيغمبر خدا مشغول نماز بود. در يكي از جنگ ها، در يك منطقه اي مشغول نماز بودند. يك گروهي آمدند سراغ گرفتند رسول الله كجاست؟ گفتند: رسول الله در فلان خيمه مشغول نماز است. گفتند: ما عجله داريم، سلام ما را به رسول الله برسانيد. ما داريم مي رويم، خداحافظ! پيامبر نمازشان تمام شد، رفتند گفتند: يا رسول الله گروهي آمده بودند، مي خواستند شما را ببينند، عجله داشتند، رفتند. «فَغَضِبَ» حضرت عصباني شدند. ناراحت شدند. چرا؟ فرمودند: يك گروهي مي آيند سراغ مرا مي گيرند، سلام مي رسانند، بعد شما اينها را داخل نمي آوريد به اينها غذا بدهيد؟ وقتي سراغ مرا گرفتند، حال مرا پرسيدند، مهمان بر من وارد شده، بايد اينها را نگه مي داشتيد و از اينها پذيرايي مي كرديد. اگر اين باورها در زندگي ما پياده شد، آنوقت اين روزها استقبال مي كنيم، خوشحال مي شويم، باور كنيم كه روزي اش را مي آورد. باور كنيم گناهان اهل خانه را مي برد. يك داستاني باز از سيره ي حضرت بگويم. شيخ صدوق در خصال نقل كردند. امام رضا(ع) از قول اميرالمؤمنين(ع) فرمودند: كسي حضرت را به مهماني دعوت كرد. حضرت فرمودند: مهماني آمدن من سه شرط دارد. 1- «لَا تُدْخِلُ عَلَيْنَا شَيْئا» (عيون الاخبار/ج1/ص258) براي ما چيزي از بيرون نگيريد. 2- هرچه در خانه داريد براي ما بياوريد. از خانه هم هرچه داري، دريغ نكني. 3- عيالت را، زن و فرزندت را

ص: 2933

به زحمت نيانداز. گفت: آقا من قبول دارم. البته من همين جا بگويم مي دانيد يكوقت انسان خودش بدون دعوت جايي مي رود، تكليفي نداريم، هرچه موجود هست، مي آوريم. اما اگر مهمان را دعوت كرديم، خيلي بيشتر، ولي در عين حال اميرالمؤمنان با اينكه دعوتشان كردند، باز اين سه شرط را گذاشتند كه چيزي از بيرون تهيه نكنيد، هرچه در خانه هست به ما بدهيد و زن و فرزندتان را به زحمت نياندازيد. اين مطلب اول است. مطلب دومي كه به سرعت عرض مي كنم، الآن در مهماني ها ديديد. غذا كه تمام مي شود مي گويند: آقا ببخشيد، اين سفره قابل شما را نداشت. ما را حلال كنيد. شرمنده هستيم، خجالت مي كشيم. اين روايت عجيب است. من تقاضا مي كنم اين روزها شايد عده اي سر سفره نشسته باشند. مهمان هستند، ميزبان هستند و دارند برنامه را مي بينند. شيخ صدوق در خصال نقل كرد. پيامبر خدا فرمودند: همين گناه كافي است كه انسان وقتي براي مهمان غذايي را مي آورد، بگويد: آقا اينكه چيزي نبود. اينكه قابل شما را نداشت. اين نعمت خداست.چند نوع غذا آماده كردي، باز هم مي گويي: قابل شما را نداشت؟ چرا اينطور مي گويي؟ از آن طرف فرمود: مهمان هم حق ندارد خداي نكرده، هرطور پذيرايي شد، ولو كم، سبك بشمارد. مطلب سومي كه لازم مي دانم مخصوصاً اشاره كنم امام صادق(ع) فرمودند: وقتي مهمان آمد، «لَا تَقُلْ لِأَخِيكَ» (بحارالانوار/ج72/ص455) يك مهماني آمده، فرض كنيد ساعت سه بعداز ظهر است. آقا! ناهار ميل فرموديد يا برايتان بياورم؟ فرمودند: اينطور نگو! كسي كه وارد شد به او نگو: «إِذَا دَخَلَ عَلَيْكَ أَكَلْتَ الْيَوْمَ شَيْئاً» آقا غذا خوردي؟ نه! پس چه كنم؟ فرمودند: تو

ص: 2934

برو سفره را بيانداز. هرچه داري بياور. «فَإِنَّ الْجَوَادَ كُلَّ الْجَوَادِ» (بحارالانوار/ج72/ص455) «غاية الجود بذل الموجود» (غررالحكم/ص381) بالاترين جود و بخشش اين است كه انسان هرچه هست، بياورد. شما هرچه هست بياور، بعد اگر مهمان گفت: آقا، من غذا خوردم. اما اينكه شما از اول سؤال كني، خوب بنده ي خدا ممكن است در رودروايسي بگويد: نه! در روايات داريم اين كار خوب نيست. پيامبر خدا به كسي غذا تعارف كردند، گفت: من سير هستم. حضرت مي دانستند او گرسنه است. فرمودند: ببين! بين گرسنگي و دروغ جمع نكن. هم گرسنه هستي، هم به دروغ مي گويي من سير هستم! چون حضرت خبر داشت. به هر ترتيب ممكن است مهمان بين گرسنگي و دروغ مجبور شود جمع كند. بنابراين نبايد پرسيد. حرف آخر من اين است كه باز اين حديث را شيخ صدوق در من لا يحضر دارد. از كلمات اميرالمؤمنين(ع) است. اميرالمؤمنين(ع) فرمودند: «عُدْ مَنْ لَا يَعُودُكَ وَ أَهْدِ إِلَى مَنْ لَا يُهْدِي إِلَيْكَ» (فقيه/ج3/ص300) اين خيلي پيام دارد. من در چند جمله مي گويم. الآن متأسفانه اين سيره اي كه بين ما پيدا شده با سيره ي علوي خيلي فاصله دارد، اگر هم بخواهيم مهماني داشته باشيم، مي گوييم: آقا پارسال نوروز، خانه ي چه كسي رفتيم؟ آنها را دعوت كنيم. ماه رمضان ديديد افطاري مي خواهيم بدهيم، به چه كساني مي خواهيم افطاري بدهيم؟ مي گوييم ببينيم چه كساني ما را به افطاري دعوت كردند؟ ما هم نقطه ي مقابلش، آنها رادعوت كنيم. متأسفانه اين بر خلاف سيره ي علوي است. اميرالمؤمنين فرمودند: «عُدْ مَنْ لَا يَعُودُكَ» به ديدن كسي برو كه به ديدن تو نيامده است. «وَ أَهْدِ إِلَى مَنْ لَا يُهْدِي إِلَيْكَ» به

ص: 2935

كسي هديه بده كه به تو نداده است. هنر اين است من خودم را بشكنم. آن آقا به من هديه نداده است. بگويم: خدايا تو مي داني، نگاه دين اين است «تَصِلُ مَنْ قَطَعَك» (كافي/ج2/ص107) به كسي كه با تو قطع ارتباط كرده، با او ارتباط برقرار كن. و الا آن كسي كه با تو ارتباط برقرار كرده، اين كه هنر نيست. ليست كنيم اينها پارسال ما را دعوت كردند، ما هم امسال دعوتشان كنيم. اين يك بده بستان مي شود. چه كسي دعوت كرده است؟ چه كسي هديه داده است؟ هديه اش چقدر است؟ الآن قيمت بازارش چقدر است؟ فرض كنيد صد هزار است. يادتان باشد هديه ي صد هزار توماني ببريم. اينكه ما مي خواهيم ببريم 110 هزار است، نه يك 100 هزارتوماني بگير. اين نگاه هاي مادي است. اين محاسبات مادي است. اين فرق دارد با آن كسي كه گريه مي كند و ناراحت است چرا مهمان براي من نيامده است؟ اين خيلي فرق دارد با نگاهي كه مي گويد: مهمان راهنماي بهشت است. ما يكوقتي گفتيم يكي از علماي بزرگ مرحوم حجت الاسلام(رض) يكي از علماي بزرگ گلپايگان است. ايشان يك كتابي دارد در آنجا نوشتند كه تمام اعمال نيت مي خواهد. هركاري كه ما انجام مي دهيم نيت مي خواهد. خدا بدون نيت كاري را قبول نمي كند. بدون قصد قربت كاري قبول نمي شود. شما 18 ساعت روزه بگير. يك دقيقه به اذان مغرب، اين را به ريا آلوده كن باطل مي شود.قصد قربت مي خواهد. نيت مي خواهد. نمازش هم اين است. روزه اش هم اين است. اما ايشان مي فرمايد: يك سري اعمالي داريم ولو شما نيت قربة الي الله هم نداشته باشي. خدا به تو

ص: 2936

اجر مي دهد. اين فقيه بزرگوار مثال زده است. اين خيلي مسأله ي جالبي است. فرمودند: يكي ترك شراب خواري است. اگر كسي شراب را كنار گذاشت، امام صادق فرمود: خداوند از نوشيدني هاي بهشتي به او مي دهد ولو براي خدا نباشد. گفتند: يابن رسول الله! براي خدا، فرمودند: باشد. مي گويد: مي خواهم جانم را حفظ كنم. يكي هم سخاوت است. اگر انسان دست دهنده داشت، اگر براي خدا بود، كه پرواز مي كند. اگر براي خدا هم نباشد، همين كه انسان مهماني بدهد، پذيرايي كند، رفت و آمد نداشته باشد، آن كسي كه هديه نداد، به او هديه بدهد، او كه ديدنش نيامد، ديدن او برود، اگر براي خدا هم نباشد، خدا دوست دارد، خدا دست دهنده را دوست دارد. آقاي شريعتي: انشاءالله مهماني هاي ما مورد رضايت خداوند متعال باشد و آن سيره اي كه از حضرت امير و پيامبر و اهلبيت(ع) گفتند، طبق آن سيره عمل كنيم. اگر نكته اي هست بفرماييد وگرنه دعا كنيد و بيننده هاي خوبمان هم آمين بگويند. حاج آقاي حسيني: من از همه ي بيننده هاي عزيز تقاضا مي كنم مخصوصاً اين روزها به ياد كساني باشيد كه هيچ كس به يادشان نيست. اين ديد و بازديدها و رفت و آمدها معمولي هايش مهم نيست. ببينيد چه كساني هستند كه غريب هستند و هيچ كسي به ديدنشان نمي رود. يك عده متأسفانه در خانه هاي سالمندان هستند. يك عده در بيمارستان ها هستند. يك عده جاهاي غريب هستند. هركسي خودش مي داند. كجا تا به حال نرفتيم و يادمان رفته بوده است. در وصال با كدام قوم و خويش غفلت كرديم، دست آنها را بگيريم. به ديدن آنها برويم. به آنها سر بزنيم. انشاءالله خدا همه ي

ص: 2937

ما را در اين راه موفق بگرداند. آقاي شريعتي: خيلي ممنون و متشكرم از توجه شما. انشاءالله بهارتان پربار باشد. بهترين ها را براي همه ي شما آرزو مي كنيم. گفت: بهارهاي شگفتي در راهند، فردا گلي مي شكفد كه بادها را پرپر مي كند. والحمدلله رب العالمين و صل الله علي محمدٍ و آله الطاهرين. صفحه 40 قرآن كريم: «أَ لَمْ تَرَ إِلىَ الْمَلَا مِن بَنىِ إِسْرَ ءِيلَ مِن بَعْدِ مُوسىَ إِذْ قَالُواْ لِنَبىِ ٍّ لَّهُمُ ابْعَثْ لَنَا مَلِكًا نُّقَاتِلْ فىِ سَبِيلِ اللَّهِ قَالَ هَلْ عَسَيْتُمْ إِن كُتِبَ عَلَيْكُمُ الْقِتَالُ أَلَّا تُقَاتِلُواْ قَالُواْ وَ مَا لَنَا أَلَّا نُقَاتِلَ فىِ سَبِيلِ اللَّهِ وَ قَدْ أُخْرِجْنَا مِن دِيَارِنَا وَ أَبْنَائنَا فَلَمَّا كُتِبَ عَلَيْهِمُ الْقِتَالُ تَوَلَّوْاْ إِلَّا قَلِيلًا مِّنْهُمْ وَ اللَّهُ عَلِيمُ بِالظَّلِمِينَ(246) وَ قَالَ لَهُمْ نَبِيُّهُمْ إِنَّ اللَّهَ قَدْ بَعَثَ لَكُمْ طَالُوتَ مَلِكاً قَالُواْ أَنىَ يَكُونُ لَهُ الْمُلْكُ عَلَيْنَا وَ نحَْنُ أَحَقُّ بِالْمُلْكِ مِنْهُ وَ لَمْ يُؤْتَ سَعَةً مِّنَ الْمَالِ قَالَ إِنَّ اللَّهَ اصْطَفَئهُ عَلَيْكُمْ وَ زَادَهُ بَسْطَةً فىِ الْعِلْمِ وَ الْجِسْمِ وَ اللَّهُ يُؤْتىِ مُلْكَهُ مَن يَشَاءُ وَ اللَّهُ وَاسِعٌ عَلِيمٌ(247) وَ قَالَ لَهُمْ نَبِيُّهُمْ إِنَّ ءَايَةَ مُلْكِهِ أَن يَأْتِيَكُمُ التَّابُوتُ فِيهِ سَكِينَةٌ مِّن رَّبِّكُمْ وَ بَقِيَّةٌ مِّمَّا تَرَكَ ءَالُ مُوسىَ وَ ءَالُ هَرُونَ تحَْمِلُهُ الْمَلَئكَةُ إِنَّ فىِ ذَالِكَ لاََيَةً لَّكُمْ إِن كُنتُم مُّؤْمِنِينَ(248)» ترجمه آيات: «آيا آن گروه از بنى اسرائيل را پس از موسى نديدى كه به يكى از پيامبران خود گفتند: براى ما پادشاهى نصب كن تا در راه خدا بجنگيم. گفت: نپنداريد كه اگر قتال بر شما مقرر شود از آن سرباز خواهيد زد؟ گفتند: چرا در راه خدا نجنگيم در حالى كه ما از سرزمينمان بيرون

ص: 2938

رانده شده ايم و از فرزندانمان جدا افتاده ايم؟ و چون قتال بر آنها مقرر شد، جز اندكى، از آن روى برتافتند. خدا به ستمكاران آگاه است. (246) پيغمبرشان به آنها گفت: خدا طالوت را پادشاه شما كرد. گفتند: چگونه او را بر ما پادشاهى باشد؟ ما سزاوارتر از او به پادشاهى هستيم و او را دارايى چندانى نداده اند. گفت: خدا او را بر شما برگزيده است و به دانش و توان او بيفزوده است، و خدا پادشاهيش را به هر كه خواهد دهد كه خدا دربرگيرنده و داناست. (247) پيغمبرشان گفت كه نشان پادشاهى او اين است كه تابوتى كه سكينه پروردگارتان و باقى ميراث خاندان موسى و خاندان هارون در آن است و فرشتگانش حمل مى كنند، نزد شما آيد. اگر مؤمن باشيد اين براى شما عبرتى است. (248)»

1394

94-01-18- شرح نهج البلاغه

بسم الله الرحمن الرحيم و صلي الله علي محمد و آله الطاهرين

اي حسن يوسف دکمه ي پيراهن تو * * * دل مي شکوفد گل به گل از دامن تو

جز در هواي تو مرا سير و سفر نيست * * * گل گشت من ديدار سرو و سوسن تو

آغاز فروردين چشمت مشهد من * * * شيراز من ارديبهشت دامن تو

هر اصفهان ابرويت نصف جهانم * * * خرماي خوزستان من خنديدن تو

من جز براي تو نمي خواهم خودم را * * * اي از همه من هاي من بهتر من تو

هر چيز و هر کس رو به سويي در نماز اند* * * اي چشم هاي من نماز ديدن تو

حيران و سرگردان چشمت تا ابد باد * *

ص: 2939

* منظومه ي دل بر مدار روشن تو

شريعتي: سلام مي گويم به همه ي شما خيلي خوش آمديد به سمت خداي امروز آرزو مي کنم در هر کجا که هستيد تن و دل و جانتان بهاري باشد. در خدمت حاج آقاي حسيني هستيم سلام عليکم و رحمة الله.

حاج آقا حسيني: سلام عليکم و رحمة الله عرض سلام و ارادت خالصانه دارم خدمت همه ي بينندگان خوب برنامه مثل هميشه تقاضا مي کنم که همين مختصر عرض اردات ما را بپذيرند و الا اگر تا آخر برنامه هم ارادت مان را ابراز کنيم باز هم کم است اميدوارم سالي همراه با عزت و عافيت و عاقبت بخيري زير سايه ي امام زمان ارواحنا فداه همه ي مردم ما مخصوصا بينندگان خوب ما داشته باشند پيشاپيش ولادت حضرت زهرا را تبريک عرض مي کنم روز زن روز مادر. در مورد روز مادر چند جمله اي بعد از تلاوت قرآن عرض مي کنم در مورد روز زن آقايان کادوهايشان را تهيه بکنند چون سه هفته بعدش ولادت اميرالمومنان روز مرد است خانم ها مي خواهند جورابي چيزي هديه بدهند سکه ها را بدهند که حداقل جوراب نصيبشان شود.

شريعتي: سلامت باشيد خدا حفظتان بکند خوشحاليم خدمت شما هستيم روزهاي سه شنبه ي ما مزين بود به نام حضرت علي و همه مان مهمان سفره ي ناب نهج البلاغه ي شريف بوديم بحث ما با حاج آقا حسيني سيره ي تربيتي امام علي عليه السلام بود نکات بسيار خوبي شنيديم بازتاب هاي متنوع و متفاوتي داشته و بسيار راهگشا بوده از اين بابت خدا را شاکريم امروز هم در خدمت شما هستيم.

حاج آقا حسيني: بسم الله الرحمن الرحيم بدون مقدمه اشاره

ص: 2940

مي کنم به نامه ي 27 اميرمومنان سلام الله عليه در نهج البلاغه يکي از نامه هاي بسيار زيباي حضرت علي است که نکات فراواني دارد بارها گفتيم نهج البلاغه سه بخش است بخش خطبه ها سخنراني هاي حضرت 240 خطبه دوم نامه ها 72 نامه و سوم کلمات حکمت آميز نامه ي 27 ام نامه اي است که حضرت به محمد بن ابي بکر نوشتند وقتي که استان داري مصر را براي او نوشتند و به عنوان استان دار مصر منصوب شدند من فقط در مورد شخصيت اين بزرگوار توضيحي مي دهم نامه بسيار مهم است ببينيم حضرت به چه کسي نوشتند مادر اين بزرگوار بانوي بسيار با جلالتي است به نام اسماء بنت عميس من در مورد اين مادر بسيار با جلالت چند جمله اي مي گويم در تاريخ مشهور است اسما ازدواج اولش با جعفر بن ابي طالب بود پسر عموي اميرمومنان سلام الله عليه که با هم رفتند حبشه جعفر دوازده سال سلام الله عليه در حبشه بود به خاطر اين که مشرکين و کفار در مکه اذيت و آزار مي کردند مجبور به هجرت شدند جناب اسما رفت آن جا خداوند سه فرزند عنايت کرد به نام عبدالله محمد و عون سه فرزندي است که از جعفر بن ابي طالب خداوند به اين بانوي بزرگوار عنايت کرد وقتي بعد از دوازده سال از حبشه برگشتند مدتي گذشت جنگ موته پيش آمد که اين جناب جعفر بن ابي طالب فرمانده سپاه بود در جنگ موته و به شهادت رسيد بعد از شهادتش اسماء ازدواج دومي داشت که اين فرزند از ازدواج دوم جناب اسماء است و باز ازدواج سومي بعد از مرگ شوهر

ص: 2941

دوم داشته با اميرمومنان سلام الله عليه که از اين ازدواج سوم خداوند فرزندي به آن ها عنايت کرد به نام يحيي بن علي سلام الله عليه من قبل از اين که اشاره ي بيشتري به زندگاني اين بزرگوار داشته باشم مطلبي را در حاشيه عرض مي کنم جالب توجه است وقتي آدم به اين قسمت تاريخ مي رسد يک بانوي با عظمتي مثل جناب اسماء هم مادر شهيد است هم همسر شهيد وقتي شوهرش جناب جعفر بن ابي طالب به شهادت مي رسد دوباره ازدواج مي کند ازدواج اول دارد دوم دارد ازدواج سوم دارد امروز متاسفانه يکي از فرهنگ هاي غلطي که در جامعه ي ما رواج پيدا کرده اين است که احيانا اگر خانمي شوهرش به شهادت مي رسد يا از دنيا مي رود مي گويند اين نبايد ازدواج بکند فکر مي کنند احترام به آن شوهر اين است که ديگر ازدواج نکند يا يک آقايي اگر خانمش از دنيا مي رود مثلا اگر ازدواج بکند در جامعه مخصوصا اگر با فاصله ي زماني کم البته در مورد بانوان اين است که اگر شوهرشان از دنيا مي رود عده ي وفات بايد نگه دارند بحثي نيست چهار ماه و ده روز اما اگر بعد از آن عده ي وفات بخواهند ازدواج بکنند جامعه ي ما يک کمي.

شريعتي: مي گويند خلاف عرف است.

حاج آقا حسيني: بله خلاف عرف است ما نبايد يک عرفي ايجاد بکنيم که اين عرف خلاف شرع است احترام بعضي از عرف ها لازم است ولي چرا چنين عرفي ايجاد بکنيم اگر بنا شد عرف اين طور شود که اصلا اين خانم نبايد ازدواج بکند اين عرف چه عرفي است؟ من خيلي کوتاه عرض مي کنم ما

ص: 2942

از اميرمومنان و فاطمه ي زهرا سلام الله عليها بالاتر نيستيم کسي ادعا ندارد حضرت زهرا سلام الله عليها در بستر شهادتشان بودند از جمله وصيت هايي که به اميرمومنان عرض کردند بعد از من شما ازدواج کنيد در بستر شهادت فاطمه ي زهرايي که جانش را به خاطر حضرت علي تقديم کرد شهيده ي راه ولايت است ولي در همان بستر شهادت به حضرت علي سفارش کرد که بعد از من ازدواج بکن حتي مورد ازدواج را هم مشخص کردند فرمودند من دوست دارم با عمامه ازدواج کني بانوي بسيار با فضيلتي است و اميرمومنان اين کار را کرد بعد از صديقه ي طاهره ازدواج کردند با عمامه فاصله ي زيادي هم نشد الآن من اگر فاصله را بگويم بينندگان تعجب مي کنند ازدواج کرد اميرمومنان يا خود اميرمومنان سلام الله عليه خيلي جالب است شايد بينندگان نشنيده باشند حضرت در بستر شهادت بودند بعد از اين که اميرمومنان در محراب عبادت ضربت خوردند ايامي که در بستر شهادت بودند وصيت هايي داشتند ما بعضي از اين وصيت ها را مي شنويم اما اين را نمي شنويم کمتر گفته مي شود حضرت در مورد ازدواج همسر خودشان همين بانوي بزرگوار عمامه که بعد از فاطمه ي زهرا با او ازدواج کردند حضرت براي ازدواج او بعد از شهادت خودشان اظهار نظر کردند و اظهار تمايل کردند علاقه کردند يکي از نوازدگان عبدالمطلب ازدواج بکنند خيلي عجيب است اميرمومنان در بستر شهادتشان ما همه ي وصيت ها را مي گوييم وَ اَللَّهَ اَللَّهَ فِي اَلْقُرْآنِ لاَ يَسْبِقُكُمْ بِالْعَمَلِ بِهِ غَيْرُكُمْ وَ اَللَّهَ اَللَّهَ فِي اَلصَّلاَةِ فَإِنَّهَا عَمُودُ دِينِكُمْ (نهج البلاغه/ خطبه 47) اين ها همه درست است ولي يکي از وصيت هاي اميرمومنان

ص: 2943

اين بود که دوست داشتند همسر خودشان عمامه بعد از شهادتشان با يکي از نوادگان عبدالمطلب ازدواج بکند و اين بانوي بزرگوار اين کار را کرد هم صديقه ي طاهره در بستر شهادت هم اميرمومنان در بستر شهادت حضرت زهرا به اميرمومنان مي گويند بعد از من ازدواج کن مورد هم تعيين مي کنند اميرمومنان هم در بستر شهادتشان اظهار علاقه مي کنند که همسرشان بعدا ازدواج بکند.

شريعتي: اين نوع نگاهي که هست در جامعه بايد عوض شود نه ريشه ي شرعي دارد نه ريشه ي عقلي.

حاج آقا حسيني: ديشب يک آقايي به من مي گفت چهار سال است همسرم از دنيا رفته من بعد از مدتي ازدواج کردم با يک خانم ديگري نپرسيدم بعد از چه مدتي مي گفت در اين چهار سال کلا پدر خانم من کلا خانواده ي قبلي من همه با من قطع رابطه کردند زن و مرد نياز به هم دم دارند ارتباط دارند «أَنْ خَلَقَ لَكُم مِّنْ أَنفُسِكُمْ أَزْوَاجًا لِّتَسْكُنُوا إِلَيْهَا» (روم/22) زن مايه آرامش است زندگي مايه آرامش است الآن اگر خانم يک آقايي از دنيا برود در جامعه ي ما يک ماه بعد دو ماه بعد شش ماه بعد بخواهد ازدواج بکند مي گويند اي بابا هنوز آب کفن خانمش خشک نشده من نمي دانم اين آب کفن چه آب کفني به درياي خليج فارس وصل است بعد شش ماه خشک نشده براي خانم ها عده ي وفات از نظر شرعي زن وقتي شوهرش از دنيا مي رود بايد چهار ماه و ده روز نگه دارد الآن خانمي بخواهد بعد از شش ماه نه ماه دوباره ازدواج بکند عجب هنوز شش ماه نگذشته يک بي احترامي تلقي مي شود. داستاني

ص: 2944

مي گويم يکي از اصحاب پيامبر است به نام ابوسلمه اين رواياتي که از پيامبر مي شنيد مي آمد در خانه براي خانمش تعريف مي کرد کار خيلي پسنديده اي است من تقاضا مي کنم اين ساعت ساعتي است که خانم ها بيشتر پاي برنامه هستند يک روايتي يک حديثي مي شنوند آقا وقتي از سر کار مي آيد و بچه ها براي آن ها هم تعريف بکنند خيلي ها از ما گاهي سوال مي کنند شما چطور اين حديث و داستان يادتان مي آيد حافظه تان استثنائي است؟ مي گويم نه حافظه ي ما از بقيه ي مردم کمتر هم است ولي چون تکرار مي کنيم الآن شما داستاني مي شنويد شوهرتان آمد تعريف بکنيد حديثي شنيديد تعريف بکنيد يا آقايان چيزي مي شنوند در سخنراني ها براي خانم ها بگويند ابوسلمه مي آمد خانه حديث ها را براي خانمش تعريف مي کرد يک روز آمد گفت امروز حديث پيامبر اين بوده پيامبر فرمود اگر کسي مصيبتي به او رسيد عزيزي از دست داد اين سه جمله را بگويد اول بگويد «إِنَّا لِلّهِ وَإِنَّ_ا إِلَيْهِ رَاجِعونَ» (بقره/156) دوم بگويد اَللّهُمَّ اْجُرْني عَلى مُصيبَتي خدايا مصيبت به من رسيد اجر و پاداش به من بده عزيزي از دست دادم پاداشي به من بده سوم بگويد وَ اخْلُفْ عَلَىَّ أفْضَلَ مِنْها (زاد المعاد، ص ???) خدا جبار است جبران مي کند بهترش را جايگزين کن اين حديث امروز پيامبر بود اين حديث را براي خانمش خواند گذشت اتفاقا خود ابوسلمه از دنيا رفت خانمش گفت حالا آن حديثي که آن روز خوانده بود ما عمل کنيم انا لله و انا اليه راجعون گفت و گفت خدايا به ما اجر بده و جانشين هم براي ما بهتر ولي با خودش فکر کرد که

ص: 2945

ديگر چه بهتر از ابوسلمه جانشين خواهد بود از بس به شوهرش علاقه داشت و او را مرد خوبي مي دانست مي گفت ما دعا خوانديم ولي بهتر از او پيدا نمي شود يک روز نشسته بود در خانه را زدند در را باز کرد ديد پيامبر خداست آمد حضرت داخل استقبال کرد پذيرايي کرد حضرت فرمود آمدم خواستگاري تو گفت شما خواستگاري سه مشکل من دارم مشکلم اين است که من سنم بالاست پيامبر فرمود فکر مي کني سن من کم است سن من هم بالاست اين که مشکلي نيست گفت مشکل دوم اين که من عيال وار هستم بچه دارم فرمود بچه هايت از اين به بعد بچه هاي من است شاهدم جمله ي سومش است گفت من غيرتي هستم من زني هستم که غيرت شديدي دارم شايد به اين معنا با اين غيرت چطور دوباره بروم ازدواج بکنم شاهدم اين جمله ي پيامبر است در مصادر قديمي آمده پيامبر فرمود يَذْهَبُ اللَّهُ عَنْكَ (کافي ج 2، ص 551) خدا اين غيرت را از تو بگيرد يعني چه؟ خانمي که شوهرش از دنيا رفته حالا عده اش هم گذشته چند ماه گذشته مي خواهد ازدواج بکند غيرت اين است که او ديگر ازدواج نکند؟ پيامبر آمده خواستگاري غيرت اجازه نمي دهد؟ حضرت تائيد نکردند فرمودند من دعا مي کنم اين غيرت از بين برود معنا ندارد جاي اين غيرت نيست بالاخره ازدواج کرد اين خانم ام سلمه است من تقاضا مي کنم من يقين دارم بينندگان عزيز الآن پيام ها شروع مي شود مخصوصا نمي دانم آقايان بيشتر يا خانم ها اگر واقعا براي اين مطلب توجيهي است که ما بلد نيستيم نمي دانيم اين سنت پيامبر اميرمومنان و

ص: 2946

حضرت زهرا است يک مرد احتياج به هم دم دارد يک خانم همين طور اين طور نيست که يک فرهنگ هاي غلطي در جامعه ايجاد بکنيم و سکوت بکنيم اگر واقعا توجيهي دارند به ما بگويند آن توجيه ها را ما متوجه شويم بگوييم به اين دليل. من وقتي مي شنوم يک خانمي مثلا بعد از شش ماه نه ماه دوباره ازدواج کرده بعد از مرگ از دست دادن شوهر واقعا خوشحال مي شوم يک آقايي مي شنوم بعد از وفات خانمش ازدواج کرده به هر ترتيب اين سيره اي است که در تاريخ اسلام بوده اگر واقعا نکته اي است که ما خبر نداريم آن را به ما بگويند که ما شايد توجيه نيستيم البته شايد بينندگان من مي دانم چند دقيقه اي که گذشت پيام ها شروع شد خيلي ها شايد پيام بدهند که شما به فکر ازدواج اين ها هستيد ما اصلا چقدر جوان هاي مجرد داريم بله اين هم يک واقعيتي دارد اين هم سر جايش واقعا يک دغدغه و فاجعه بايد بگوييم آماري که مي دهند مي گويند دوازده ميليون جواني هستند دختر و پسري که وقت ازدواجشان است و ازدواج نکرده اين کشور هفتاد ميليون جمعيت دارد دوازده ميليون جوان وقت ازدواجشان باشد و ازدواج نکردند اين واقعا يک مصيبت است هم بايد دولت به فکر اين ها باشند هم مردم سنت هاي غلطشان را فقط هم دولت نيست هم دولت يک بخشي هم مردم سنت هاي غلط را کنار بگذارند که مشکلات ازدواج حل شود به هر ترتيب پس اين استاندار يعني کسي که نامه را حضرت به او نوشته نامه ي 27 اين شخصيتي است که مادرش اسماء است ولي جالب است اين را من بگويم

ص: 2947

محمد بن ابي بکر که استان دار اميرمومنان است در مصر اين سه ساله بوده که آمده خانه ي امير مومنان يعني ازدواج سوم اسماء از سه سالگي محمد است از سه سالگي در خانه ي اميرمومنان بزرگ شده خود حضرت مي فرمود مُحَمَّدُ اِبني پسر من است با بچه هاي اميرمومنان با امام حسن و حسين هم بازي بوده اختلاف سني زيادي هم نداشته شايد پنج شش سال اختلاف داشته در خانه ي اميرمومنان بزرگ شده و بيست و هشت ساله بوده به شهادت رسيده در مصر که يک اشاره ي کوتاهي مي کنم اگر همين يک جمله را داشته باشيم براي عظمت اين شخصيت و برويم سراغ اصل نامه کافي است يک وقتي بحث نداهاي الهي در قيامت داشتيم يکي از نداهاي الهي در قيامت اين است أَيْنَ حَوَارِيُّ عَلِيِّ (الاختصاص، شيخ مفيد، ص 61) حواريون علي بن ابي طالب کجا هستند حواريون يعني اصحاب خاص الخاص خيلي جالب است وقتي ندا مي دهند حواريون حضرت علي عليه السلام کجا هستند چهار نفر اجازه دارند قيام بکنند خيلي عجيب است اميرمومنان اين همه يار داشته اما چهار نفر حواري هستند يکي عمر بن حمق خزاعي است که به شهادت رسيد يکي ميثم تمار است به شهادت رسيد يکي اويس است يکي محمد بن ابوبکر است اين چهار نفر ياران خاص خاص در قيامت در غوغاي محشر فقط اين چهار نفر به عنوان حواريون امير مومنان قيام مي کنند در يک جمله اي از امام صادق عليه السلام است که فرمود اين همه نجابت اين همه خوبي اين آقا از بالاترين افسران رشيد اميرمومنان است بيشترين دفاع را از اميرمومنان سلام الله عليه کرده

ص: 2948

امام صادق سلام الله عليه فرمود تمام خوبي ها و نجابتش از ناحيه ي مادرش است آن قدر اين بانوي بزرگوار تاثير گذار بوده من همين جا در آستانه ي روز مادر هستيم بحث را خواهم داشت ولي مادر ها يادشان باشد آن قدر مادر نقش اش موثر است تاثير گذار است اسماء آن چنان نقش ايفا کرده فرزندي مثل محمد بن ابي بکر تربيت کرده از افسران ارشد اميرمومنان است و شهيد راه اميرمومنان است امام مي فرمايد کانت النجابه چون من ديدم زياد مادرها اين نگراني را دارند فراوان برخورد مي کنيم احيانا مي گويند شوهران ما آن طوري که مي خواهيم نيستند آن طوري که بايد مقيد باشند به تعاليم دين به مسائل ديني نيستند ما نگران بچه ها هستيم من عرض مي کنم مادر مي تواند آن قدر زيبا نقش ايفا بکند آن خلاء را پر بکند امام ولي خدا امام صادق عليه السلام فرمود تمام نجابت اين که اين قدر جايگاه مادر والا و بالاست يک بخشي اش هم همين است مي دانيم در تاثير گذاري پدر و مادر قطعا نقش مادر بيشتر است نه ماه تمام اين سرمايه در اختيار مادر است در دوران بارداري پدر تقريبا سهم زيادي ندارد تمام سهم عمده ي سهم مال مادر است لذا در مورد اين بزرگوار امام صادق عليه السلام آن طور فرموده به قدري با عظمت بود که در تاريخ وقتي مي خواهند نامش را ببرند مي گويند آب دو قريش اين هم خيلي عجيب است جوان ها توجه بکنند يک جوان 28 ساله به شهادت رسيده آن وقت چه کرده که آب دو قريش فرزندي دارد به نام قاسم من فقهاء الحجاز از فقيهان حجاز است

ص: 2949

يک کسي در 28 سالگي شهيد مي شود اين درجه ي عبادتش است فرزندي به جامعه ي اسلامي تحويل داده که در حجاز به عنوان يک فقيه نام آور نام برده مي شود خود اميرمومنان هم يک جمله اي دارد خيلي ها دوست دارند بحث را گسترده تر ببينند در نامه ي 34 و 35 نهج البلاغه در همين بخش نامه ها من يکي را مي خوانم وقتي محمد بن ابي بکر به شهادت رسيد اميرمومنان سلام الله عليه تعبيري در مورد او دارد فرمود فَعندَ الله نَحتَسبه ما او را به حساب خدا آن قدر مصيبت سنگين بود که حضرت فرمود خدا بايد به ما اجر و پاداش بدهد در اين مصيبت چهار ويژگي حضرت بيان کردند وَلَداً نَاصحاً وَ عَاملًا کَادحاً وَ سَيفاًقَاطعاً وَ رکناً دَافعاً بي خود نيست اين ها حواريون اميرمومنان اند و در قيامت گل سرسبد ياران اميرالمومنين اند وَلَداً نَاصحاً فرزندي خير خواه، وَ عَاملًا کَادحاً کارگزاري پر تلاش، «إِنَّكَ كَادِحٌ إِلَى رَبِّكَ» (انشقاق/6) کادحا پر تلاش و صيفا قاطعا شمشيري برنده وَ رکناً دَافعاً ستوني مدافع اميرالمومنين از اين استاندار به عنوان يک ستون يک رکن و يک شمشير برنده به عنوان يک کارگزار پر تلاش به عنوان ولد فرزند خيرخواه که خود حضرت مي فرمودند فرزند من است در دامن حضرت بزرگ شده اين جمله در نامه ي 34 هم حضرت باز تعبيري دارد مي فرمايد کَانَ إِلَيَّ حَبِيباً اميرمومنان کسي را حبيب صدا بکند خيلي مهم است.

شريعتي: ويژگي هايي که در مورد ايشان گفتيد يک بخشي اش برمي گردد به تربيت مادر يک بخشي اش برمي گردد به محيطي که رشد کرده ولي يک بخشي اش برمي گردد به تلاش خودش.

ص: 2950

حاج آقا حسيني: بله در امام زادگان پيامبر زادگان پسر نوح بوده پسر نوح ولي با بدان بنشست يعني در عين حال زمينه و محيط انسان را مجبور نمي کند اين تلاش خودش است که حضرت مي فرمايد عاملا کادحا يک کارگزار پر تلاش بوده اميرمومنان او را حبيب خودش صدا بزند پايان عمرش هم به شهادت رسيد معاويه چون وعده ي مصر را داده بود به عمرو عاص در داستان حکميت به عمرو عاص گفت اگر به من کمک بکني در جنگ صفين من مصر را به تو مي دهم از طرف اميرمومنان حضرت استاندارشان را فرستاده بودند همين بزرگوار را معاويه براي اين که مصر را بگيرد و به عمرو عاص تحويل بدهد يک لشکري را فرستاد به مصر اين بزرگوار را آن جا به شهادت رساندند سر از بدنش جدا کردند و به طرز بسيار فجيعي من نمي گويم آن را هر چه در تاريخ آمده عرض نمي کنم دوستان ببينند به طرز بسيار فجيعي معاويه جنازه ي اين بزرگوار اين يار اميرمومنان اين صيف قاطعا عاملا کادحا ولدا ناصحا به طرز فجيعي جنازه اش را هم سوزاند بدنش را آتش زد البته مي دانيد يکي از جنايات معاويه است معاويه از اين کارها در پرونده اش زياد دارد شهادت مالک اشتر همين عمر بن حمق خزاعي که گفتيم از اين نمونه ها فراوان داريم اين اجمالي از شخصيتي که حضرت اين نامه را براي او نوشته اصل نامه چهار پنج بخش است که به هر بخشي برسيم ان شاء الله اشاره مي کنيم.

شريعتي: خيلي ممنون نکات خوبي را شنيديم ان شاء الله ما هم تلاش بکنيم به آن جايگاهي که بايد برسيم برسيم صفحه ي 409 قرار امروز دوستان سمت خداست آيات 42 ام تا 50 ام سوره ي مبارکه ي روم در سمت خداي امروز تلاوت مي شود چقدر خوب است که در آستانه ي ولادت با سعادت حضرت فاطمه ي زهرا سلام الله عليها ثواب تلاوت اين آيات را هديه بکنيم به روح بلند و آسماني حضرت زهرا و از شفاعت آن حضرت همه ي ما بهره مند شويم

اللهم صل علي محمد و آل محمد و عجل فرجهم

قُلْ سِيرُوا فِي الْأَرْضِ فَانظُرُوا كَيْفَ كَانَ عَاقِبَةُ الَّذِينَ مِن قَبْلُ كَانَ أَكْثَرُهُم مُّشْرِكِينَ ?42? فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ الْقَيِّمِ مِن قَبْلِ أَن يَأْتِيَ يَوْمٌ لَّا مَرَدَّ لَهُ مِنَ اللَّ_هِ يَوْمَئِذٍ يَصَّدَّعُونَ ?43? مَن كَفَرَ فَعَلَيْهِ كُفْرُهُ وَمَنْ عَمِلَ صَالِحًا فَلِأَنفُسِهِمْ يَمْهَدُونَ ?44? لِيَجْزِيَ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ مِن فَضْلِهِ إِنَّهُ لَا يُحِبُّ الْكَافِرِينَ ?45? وَمِنْ آيَاتِهِ أَن يُرْسِلَ الرِّيَاحَ مُبَشِّرَاتٍ وَلِيُذِيقَكُم مِّن رَّحْمَتِهِ وَلِتَجْرِيَ الْفُلْكُ بِأَمْرِهِ وَلِتَبْتَغُوا مِن فَضْلِهِ وَلَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ ?46? وَلَقَدْ أَرْسَلْنَا مِن قَبْلِكَ رُسُلًا إِلَى قَوْمِهِمْ فَجَاءُوهُم بِالْبَيِّنَاتِ فَانتَقَمْنَا مِنَ الَّذِينَ أَجْرَمُوا وَكَانَ حَقًّا عَلَيْنَا نَصْرُ الْمُؤْمِنِينَ ?47? اللَّ_هُ الَّذِي يُرْسِلُ الرِّيَاحَ فَتُثِيرُ سَحَابًا فَيَبْسُطُهُ فِي السَّمَاءِ كَيْفَ يَشَاءُ وَيَجْعَلُهُ كِسَفًا فَتَرَى الْوَدْقَ يَخْرُجُ مِنْ خِلَالِهِ فَإِذَا أَصَابَ بِهِ مَن يَشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ إِذَا هُمْ يَسْتَبْشِرُونَ ?48? وَإِن كَانُوا مِن قَبْلِ أَن يُنَزَّلَ عَلَيْهِم مِّن قَبْلِهِ لَمُبْلِسِينَ ?49? فَانظُرْ إِلَى آثَارِ رَحْمَتِ اللَّ_هِ كَيْفَ يُحْيِي الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا إِنَّ ذَلِكَ لَمُحْيِي الْمَوْتَى وَهُوَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ ?50?

ترجمه:

بگو: در زمين بگرديد پس

ص: 2951

با تأمل بنگريد که سرانجام کساني که پيش تر بودند [و مرتکب کار زشت شدند] چگونه بود؟ بيشتر آنان مشرک بودند. (??) پس [با توجه به بي پايه بودن شرک] با همه وجودت به سوي اين دين درست و استوار روي آور پيش از آنکه روزي فرا رسد که از سوي خدا هيچ بازگشتي براي آن نيست، آن روز [همه مردم] دسته دسته و گروه گروه شوند. (??) کساني که کافر شوند کفرشان به زيان خود آنان است، و آنان که کار شايسته انجام دهند، [بستر امن و آسايشي و اقامت گاه جاويدي] براي خود آماده مي کنند، (??) تا خدا به کساني که ايمان آورده و کارهاي شايسته انجام داده اند از فضل خود پاداش دهد [و کافران را از رحمتش محروم کند]؛ زيرا خدا کافران را دوست ندارد. (??) و از نشانه هاي [قدرت و ربوبيت] او اين است که بادها را مژده دهنده مي فرستد، و تا بخشي از [باران] رحمتش را به شما بچشاند، و تا کشتي ها [به وسيله بادها] به فرمان او حرکت کنند، و نيز براي اينکه از رزق و روزي او بجوييد، و باشد که شما سپاس گزاري کنيد. (??) و به راستي پيش از تو پيامبراني را به سوي قومشان فرستاديم که براي آنان دلايل روشن آوردند، سپس ما از آنان که مرتکب گناه شدند، انتقام گرفتيم [و مؤمنان را ياري داديم]؛ و ياري مؤمنان حقّي بر عهده ماست. (??) خداست که بادها را مي فرستد تا ابري را برمي انگيزد، پس آن را در آسمان آن گونه که بخواهد مي گستراند و به صورت بخش

ص: 2952

بخش و پاره هاي مختلف در مي آورد، پس باران را مي بيني که از لابه لاي آن بيرون مي آيد و چون آن را به هرکس از بندگانش که بخواهد مي رساند، آن گاه شادمان و خوشحال مي شوند. (??) و همانا پيش از آنکه باران بر آنان نازل شود، [آري] پيش از آن مأيوس و نااميد بودند. (??) پس با تأمل به آثار رحمت خدا بنگر که چگونه زمين را پس از مردگي اش زنده مي کند، بي ترديد اين [خداي قدرتمند] زنده کننده مردگان است و او بر هر کاري تواناست. (??)

اللهم صل علي محمد و آل محمد و عجل فرجهم

شريعتي: صداي دلنشين آقاي فروغي را از حرم حضرت معصومه سلام الله عليها را شنيديم حاج آقاي حسيني اشاره ي قرآني امروز را بفرماييد

حاج آقا حسيني: آيه ي آخري که تلاوت شد من آدرس مي دهم هر کجا قرآن «قُلْ سِيرُوا فِي الْأَرْضِ» دارد در زمين سير کنيد ولي ببينيم سير انسان نبايد در زمين بي هدف باشد سير هم بايد هدف دار باشد تمام قرآن را ببينيد هر کجا سيروا في الارض دارد بعدش يک نتيجه اي مي خواهد بگيرد من آيه را مي خوانم «سِيرُوا فِي الْأَرْضِ» ثم ان عاقبه مکذبين سوره ي انعام سوره ي نمل آيه ي 69 «قُلْ سِيرُوا فِي الْأَرْضِ فَانْظُرُوا كَيْفَ كَانَ عَاقِبَةُ الْمُجْرِمِينَ» همين آيه اي که الآن تلاوت کرديم «سِيرُوا فِي الْأَرْضِ فَانظُرُوا كَيْفَ كَانَ عَاقِبَةُ الَّذِينَ مِن قَبْلُ» (روم/42) سوره ي مبارکه ي عنکبوت «سِيرُوا فِي الْأَرْضِ» پيام اين آيه اين است عزيزان خودشان مفصل نگاه بکنند سير در زمين هيچ کار انسان حتي سير و سفرش بي

ص: 2953

هدف نبايد باشد سفر کنيد در زمين اما ببينيد در سفرها که مي رويد اگر رفتيد عاقبت مکذبين مجرمين را ببينيد خوب ها را بدها را ببينيد که درسي گرفته باشيد سفر بدون هدف نباشد

شريعتي: خيلي ممنون برويم سراغ فرازهاي ناب نامه ي 27 ام حضرت.

حاج آقا حسيني: من بخش اول را بخوانم فَاخْفِضْ لَهُمْ جَنَاحَكَ حضرت به استان دار خودش در مصر مي نويسد وَ أَلِنْ لَهُمْ جَانِبَكَ وَ اُبْسُطْ لَهُمْ وَجْهَكَ استاندار من وقتي مي روي پيش مردم حالا چون در آستانه ي روز مادر هستيم اين تعبير را در مورد والدين در قرآن داريم در سوره ي مبارکه ي اسراء «وَاخْفِضْ لَهُمَا جَنَاحَ الذُّلِّ مِنَ الرَّحْمَةِ» (اسراء/24) بار رحمت بگشا و پدر مادر را زير بال رحمت بگير نگاه دين اين است همان برخوردي که انسان با مادر بايد با پدر داشته باشد بال رحمتش را باز بکند يک مسئول يک حاکم يک استان دار بايد بال رحمت را باز بکند مردم را زير بال رحمتش بگيرد اوج فروتني است از اين فروتني هاي در احترام و دست به سينه نيست فخفض لهما جناحک و عدل لهم جانبک لين با اين ها صحبت کن نرم صحبت کن مسئول نبايد تند صحبت بکند با تندخويي با مردم نبايد صحبت بکند در مورد پيامبر گرامي اسلام است «فَبِمَا رَحْمَةٍ مِّنَ اللّهِ لِنتَ» (آل عمران/159) اين رحمت الهي است اگر کسي مسئولي نرم با مردم نباشد از رحمت الهي دور است اگر رحمت الهي شامل حالش شود بايد با مردم با نرمي برخورد کند وابسط لهم وجهک گشاده رو باش شاداب با مردم صحبت کن اين مهم تر است اين تا

ص: 2954

به حال برخوردش بوده وَ آسِ بَيْنَهُمْ فِي الْلَّحْظَةِ وَ النَّظْرَةِ (نهج البلاغه، نامه 46) اگر ما امروز در پاي سفره ي اميرمومنان همين يک جمله را ياد بگيريم بس است حضرت به استان دارشان مي فرمايند مساوي باش فرق لحظه و نظره چيست؟ يعني حتي يک گوش چشم نگاهي که به مردم داري حتي به يک گوشه چشم بين مردم نبايد فرق بگذاري مساوي نگاه بکن در حالات پيامبر است که وقتي پيامبر در يک مجلسي مي نشستند يُقَسِّمُ لَحَظاتهُ بَينَ اَصحابهِ نگاهشان را تقسيم مي کردند يَنظُرُ اِلي ذا وَ يَنظُرُ اِلي ذا بِالسَّوِيَّه (کافي ج ? ص ??? ح ???) به افراد مختلف به اندازه ي مساوي نگاه مي کردند اگر يک ديني مي گويد حاکم نگاهش را بايد به طور مساوي تقسيم بکند آن وقت اين دين حاضر است بين مردم فرق بگذارد تبعيض باشد؟ يک جمله اي آمد بگويم خوب است نمي دانم به هر ترتيب گاهي دوستان مي گويند شما اين ها را که مي گوييد مقايسه مي کنند مي گويند فاصله ي ما زياد است يک کمي مسکوت باشد بهتر است ولي نه مي گوييم فاصله ها کم شود مثلا به عنوان نمونه عرض مي کنم در دستورات ديني ما است قاضي اگر در دو طرف دعوا که مي روند پيش قاضي بايد برخورد قاضي با آن ها مساوي باشد قاضي در زمره ي کساني است که در مجموعه ي نظام حکومتي است نگاه قاضي بايد بين دو طرف دعوا مساوي باشد يعني دو طرف آمده اند در دادگاه قاضي اگر سلام مي کند به هر دو سلام بکند اگر بلند مي شود براي هر دو بلند شود اگر بالاي مجلس جا مي دهد به هر دو حق ندارد که يکي را

ص: 2955

بيشتر تحويل بگيرد به يکي سلام بکند به يکي سلام نکند خيلي هم زيباست هم از يک طرف شايد يکي از فقهاي بزرگ ما اين مسئله را که مطرح کرده گفته قاضي نشسته دادگاه دو طرف دعوا آمدند اين ها مي خواهند به عدالت رفتار بکند هر دو سلام مي کند قاضي مي گويد عليکم السلام جواب هر دو را مي دهد اگر يکي سلام کرد يکي سلام نکرد اين قاضي بيچاره چه کند گفتند اگر قاضي جواب سلام ندهد گناه است با عدالتش منافات دارد جواب سلام واجب است اگر جواب سلام بدهد آن يکي سلام نداده فرق مي شود گفتند نه جواب ندهد اول به آن يکي بگو من از تو تقاضا مي کنم شما به من سلام بکن بعد جواب هر دو را با هم بده اگر نگاه اين است آن وقت فاصله هاي ما چقدر است؟ به استان دارشان مي نويسند وَ آسِ بَيْنَهُمْ فِي الْلَّحْظَةِ وَ النَّظْرَةِ اثرش چيست؟ اگر مسئول مردم را با يک چشم نگاه کرد فرق نگذاشت حتي گوشه ي چشمش به طرف يکي بيشتر نشد آثارش چيست؟ حَتَّى لاَ يَطْمَعَ اَلْعُظَمَاءُ فِي حَيْفِکَ اگر با مردم يکسان برخورد کردي آن کله گنده ها آن هايي که صاحب قدر و پول اند آن هايي که زر و زور دارند آن ها طمع نکنند که تو به نفع آن ها چيزي راي بدهي ظلم بکني به مردم به نفع آن ها اگر حاکم رئيس جمهور استاندار فرماندار اگر مسئول حتي در نگاه در تحويل گرفتن بين مردم فرق نگذاشت آن وقت کله گنده ها بزرگ ها جرئت نمي کنند اصلا طمع نمي کنند حَتَّى لاَ يَطْمَعَ اَلْعُظَمَاءُ فِي حَيْفِکَ لَهُمْ وَ لاَ يَيْأَسَ اَلضُّعَفَاءُ مِنْ عَدْلِکَ عَلَيْهِمْ ضعفا

ص: 2956

از عدالت تو نا اميد نمي شوند

شريعتي: خيلي اميدوار کننده است.

حاج آقا حسيني: اگر عمل شود در يک روايتي يک کسي آمد محضر پيامبر چون مي دانيد مردم وقتي از راه دور مي آمدند شنيده بودند يک پيامبري به رسالت مبعوث شده وارد مدينه مي شدند وقتي وارد مي شدند هر چه شنيده بودند سلاطين و قيصرها و کسراها و قدرت هاي سلطنت و پادشاهان و هفت خوان رستم و يک آدم هاي با آن حکومت ها و برو بياها وقتي مي آمدند يک کسي آمد خدمت پيامبر با آن خاطره فکر مي کرد ايشان هم از همان سنخ است ترسيد لرزيد پيامبر به او فرمود هَوّنْ عَلَيْك آسان بگير لَسْتُ بِمَلِک من شاه نيستم بر خودت آسان بگير من که پادشاه نيستم بعد حضرت شروع کرد يک کمي از زندگي شخصي خودش گفت من مثل تو هستم مادرم اين طوري بزرگم کرده به من غذا داده با بچه ها بازي مي کردم زندگي شخصي را گفت که ترس اين آقا بريزد اگر جامعه بخواهد روي رستگاري ببيند مردم بايد همه با حاکم اين طور باشند يک جمله اي اميرمومنان سلام الله عليه در نامه ي 53 به مالک اشتر دارند خيلي عجيب است اين ها را بايد گفت بايد تکرار کرد تا ياد ما نرود گاهي اين فرهنگ ها فراموش مي شود حضرت در نامه ي 53 به مالک اشتر مي نويسد مالک از پيامبر شنيدم فَإِنِّي سَمِعْتُ رَسُولَ اَللَّهِ يَقُولُ فِي غَيْرِ مَوْطِنٍ نه يک بار مکرر لَنْ تُقَدَّسَ أُمَّةٌ لاَ يُؤْخَذُ لِلضَّعِيفِ فِيهَا حَقُّهُ مِنَ اَلْقَوِيِّ غَيْرَ مُتَتَعْتِعٍ اگر در يک جامعه اي حق ضعفا را از قوي ها به آساني نتوانند بگيرند اين جامعه روي رستگاري نمي بيند

ص: 2957

ضعيف وقتي مي آيد حرفش را بزنند لکنت زبان پيدا نکنند آسان بتوانند حرفشان را بزنند و حقشان را بگيرند.

شريعتي: اميدوار باشد بتواند کارش را پيش ببرد.

حاج آقا حسيني: و به حقش برسد اگر ضعفا ترسيدند گفتند ما کجا برويم کسي نيست سفارش ما را بکند ما با چه واسطه اي با چه پارتي برويم پارتي واسطه مي خواهد ببينيد حالا ما حاشيه نرويم حاشيه هايش روشن است واقعا الآن در جامعه ي ديني ما پارتي نيست کسي پارتي داشته باشد يا نداشته باشد در دستگاه قضا و اجرا و قوه ي مقننه و مجريه قضائيه اين هايي که آدم هاي پا برهنه ي کوچه و بازار هستند حرفشان به همان آساني مي رسد به آن جايي که آن هايي که صاحب قدرت و ثروت و زر و زور هستند

شريعتي: اگر اين نکاتي که حضرت فرمودند اگر اجرايي عملي شود چقدر دلگرم مي شود

حاج آقا حسيني: جامعه اميدوار مي شود جامعه اي مي تواند بگويد من رستگارم جامعه اي مي توانيم بگوييم در آن عدالت است که حق ضعيف را که مي خواهند بگيرند بدون دردسر بگيرند زحمت نداشته باشد نه اين طور نباشد اگر خواستند يک جايي احقاق حق بکنند کلي داد و فرياد و واسطه و فضاسازي بکنند تا بتوانند حق کسي را بگيرند نه غير متعطه حق را بايد گرفت بدون دردسر لذا حضرت مي فرمايد يک جوري با مردم برخورد کن لا يطمع العظمي کله گنده ها طمع نکنند که به نفع آن ها راي بدهي به نفع آن ها کاري انجام بدهي ضعفا هم از عدالت تو نا اميد نباشند فَإِنَّ اَللَّهَ تَعَالَى يُسَائِلُکُمْ بارها عرض کرديم باور ديني مي خواهد چطور مي شود يک

ص: 2958

مسئول يک استاندار يک فرماندار به اين جا برسد که فرقي بين مردم نگذارد اميرمومنان راهکارش را بلافاصله بيان کردند استاندار من بدان فَإِنَّ اَللَّهَ تَعَالَى يُسَائِلُکُمْ مَعْشَرَ عِبَادِهِ عَنِ اَلصَّغِيرَةِ مِنْ أَعْمَالِکُمْ وَ اَلْکَبِيرَةِ خدا از کوچک و بزرگ اعمالتان سوال مي کند وَ اَلظَّاهِرَةِ وَ اَلْمَسْتُورَةِ پنهان کني خدا سوال مي کند اگر من باور کنم پنهان و علاني همه چيز پيش خدا يکسان است يکي از عرفا جمله ي قشنگي دارد مي گويد در مخفي ات يک جوري کار کن که انگار الآن پشت شيشه اي در خانه هستي پشت پرده پرده ها افتاده نشستي فرض کن پشت شيشه اي من تو را مي بينم آن طور عمل بکن فَإِنْ يُعَذِّبْ فَأَنْتُمْ أَظْلَمُ اگر خدا شما را عذاب بکند به خاطر اين کارها خب شما ظالم هستيد وَ إِنْ يَعْفُ فَهُوَ أَکْرَمُ اگر شما را ببخشد به خاطر کرم خداوند است و الا ما قابل لطف و کرم پرودگار نيستيم

شريعتي: خيلي ممنون فرازهاي بعدي اش ماند ان شاء الله وعده ي دوستان باشد جلسه ي آينده بشنويم خيلي ممنون حاج آقا دعا بکنند و نکات پاياني را بفرمايند ان شاء الله خداحافظي بکنيم

حاج آقا حسيني: اين آيه اي که اشاره کرديم «وَاخْفِضْ لَهُمَا جَنَاحَ الذُّلِّ مِنَ الرَّحْمَةِ» (اسراء/24) ديروز مطالب بسيار خوبي از حاج آقاي فرحزاد شنيديم در مورد مادر اين ها همه جاي خودش يک جمله اي اضافه مي کنم الآن همه به فکر مادراني هستند که در قيد حيات اند خدا ان شاء الله سايه شان را بر سر همه ي فرزندان نگه دارد مي روند دست مادر را پاي مادر را مي بوسند ولي به نظرم ما گاهي غفلت مي کنيم از پدر

ص: 2959

مادرهايي که در جمع ما نيستند امام باقر عليه السلام فرمود گاهي انسان زماني که پدر و مادرش بودند خيلي خوب خدمت کرده کوتاهي نکرده ولي بعد از مرگ چون آن ها را فراموش کرده عاق والدين مي شود بعد از مرگ من اين را مي گويم ما باور کنيم روز مادر من تقاضا مي نکم آن هايي که الآن در آستانه ي روز مادر مادري در خانه هايشان نيست مادر از دست دادند من خطابم به آن هاست آن ها باور بکنند روز مادر براي آن ها هم هست روز مادر فقط براي آن مادراني نيست که شما مي رويد دستانشان را مي بوسيد آن مادراني که زير خروارها خاک هستند روز آن ها هم است امام باقر عليه السلام فرمود گاهي انسان واقعا بعد از مرگ يادش مي رود يادش مي رود از مادر چرا يادش مي رود؟ من داستاني بگويم و حديثي اشاره کنم بارها اشاره کرديم کتاب فضيلت هاي فراموش شده شرح زندگاني مرحوم آخوند ملا عباس تربتي رضوان الله عليه من چند بار خواندم ولي چند وقت است دوباره مي خوانم چون تاثير گذار است واقعا هر بار آدم مي خواند اين مرد در اوج خدمت اوج تلاش اوج ديانت است من يک خاطره اي مي ديدم اين را بينندگان يادشان باشد ايشان وقتي پدرشان از دنيا مي روند البته فرقي ندارد پدر باشد مادر باشد ارث زيادي از پدر برايش رسيده بوده پدرش کشاورزي داشته دامداري داشته به خواهرش مي گويد خواهر تو برو سهم الارثت را بردار خواهر وقتي سهم الارثش را برمي داد تمام باقي مانده ي ارث را مي گويد من دست نمي زنم مي خواهم بدهم براي پدرم بابت خمس شايد خمس مالش را به طور کامل ادا نکرده دوم بابت

ص: 2960

زکات شايد زکات به گردنش بود ادا نکرده سوم بابت مظالم. بارها مظالم را در برنامه گفتيم آدم به کسي بدهي داشته نمي شناسد وارثانش را هم نمي شناسد تمام ارث پدر را من تقاضا مي کنم اگر در ميان بينندگان کسي اين طوري است پيامک بدهد ما هفته ي ديگر بدهيم ما هم داشتيم ارث زياد و قابل توجه بوده بابت خمس زکات مظالم پدر داده اگر آن هايي که مادر از دست دادند آن ها هم روز مادر دادند دين مادر را مقدم بدارند اگر نمازي روزه اي به گردنش بوده اگر حجي مظالمي به گردنش بوده يا خيراتي بدهند به نيت مادرشان همين که من گفتم باز مي ترسم فردا مثلا جمعه بگويند تذکر خوبي شد يک شاخه گل ببريم سر قبر مادر من کاري ندارم ولي شاخه گل دردي دوا نمي کند يک فقيري را يک گرفتاري را گرفتاري اش را حل کنيم يا رد مظالم خود مادر را بدهيم اگر بده کار بود که بدهکار اگر نه صدقه حساب مي شود همان صدقات خودمان را بدهيم به نيت رد مظالم اگر واقعا به کسي بدهکار بوديم بابت رد مظالم حساب مي شود اگر نه صدقه حساب مي شود به نيابت از مادران آن هايي که از دست داده اند رد مظالم بدهند اگر بده کار بوده بدهي اش را بدهند گرهي را باز بکنند شاخه گلي که براي مادر مي خواهند باشد اين کار خير باشد.

شريعتي: ان شاء الله خيلي ممنون بهترين ها را مثل هميشه براي شما آرزو مي کنم والحمدلله رب العالمين و صلي الله علي محمد و آله الطاهرين

94-02-22- (سيره ي تربيتي امام علي عليه السلام)

بسم الله الرحمن الرحيم و صلي الله علي محمد و آله الطاهرين

ص: 2961

شريعتي: سلام مي گويم به همه ي هم وطنان عزيزم خانم ها و آقايان خيلي خوش آمديد به سمت خداي امروز. امروز سمت خدايي ها مهمان بهار فرهنگي پايتخت هستند نمايشگاه بين المللي کتاب تهران همان طور که ديروز هم عرض کرده بوديم خدمت شما برنامه ي امروز را از اين جا تقديم نگاه دريايي و آسماني شما مي کنيم خيلي خوشحاليم که در اين لحظات از اين جا به شما سلام مي کنيم. يک تشکر ويژه و مخصوص از همه ي دوستان عزيزي که دست به دست هم دادند تا اين ارتباط به صورت زنده و مستقيم تقديم نگاه شما شود. در محضر حاج آقا حسيني قمي هستيم. سلام عليکم و رحمة الله خيلي خوشحاليم خدمت شما در نمايشگاه بين المللي کتاب تهران هستيم.

حاج آقا حسيني: سلام عليکم و رحمة الله عرض سلام و ارادت خالصانه دارم خدمت همه ي بينندگان خوب برنامه ي سمت خدا چون فردا شب بيست و پنجم ماه رجب شب شهادت امام موسي بن جعفر سلام الله عليهما است شهادت آن حضرت را هم به همه ي عزيزان تسليت عرض مي کنم ان شاء الله فردا شب و روز پنج شنبه در مجالس حضرت شرکت خواهند فرمود جمعه هم عزيزان مي دانند بيست و ششم ماه رجب وفات حضرت ابوطالب پدر بزرگوار اميرمومنان سلام الله عليه و بزرگ حامي پيامبر اسلام است اميدوارم که بتوانيم حق اين مطلب را نسبت به اين شخصيت بزرگ و بزرگوار ادا کنيم من ابتدا عرض مي کنم مباحثي در مورد هفته ي گذشته و پيام هاي بينندگان و عکس العمل عزيزان خودمان است که ان شاء الله بعد از تلاوت قرآن بحث خواهيم کرد.

شريعتي: حتما بازتاب هاي متفاوتي داشته بعد از تلاوت قرآن در محضر حاج آقا حسيني عزيز خواهيم بود. غرفه ي برنامه ي سمت خدا و شبکه ي سه سيما در نمايشگاه بين المللي کتاب تهران راهرو بيست غرفه ي 28 است دوستان مي توانند محصولات فرهنگي را از اين جا تهيه بکنند و استفاده بکنند. مهمان نهج البلاغه ي شريف خواهيم بود.

حاج آقا حسيني: بسم الله الرحمن الرحيم در بخش کلمات حکمت آميز حکمت 372 اميرالمومنين عليه السلام يک بيان بسيارنوراني دارند خطاب به جابر بن عبدالله انصاري يَا جَابِرُ قِوَامُ اَلدِّينِ وَ اَلدُّنْيَا بِأَرْبَعَةٍ (حکمت 372 نهج البلاغه) بسيار بسيار حکمت مثل همه ي حکمت هاي اميرمومنان سلام الله عليه است فقط من اجازه مي خواهم خيلي سريع چون مخاطب اين حکمت شخصيت بزرگواري به نام جابر

ص: 2962

بن عبدالله انصاري است يک اشاره اي مي کنم مشخص شود چه مخاطبي دارد. جابر فرزند عبدالله انصاري است پدر بزرگوارش در جنگ احد به شهادت رسيد فرزند شهيد است ثانيا خودش يکي از مجاهدين رکاب پيامبر است در بسياري از جنگ ها همراه پيامبر حضور داشته و جالب است من مخصوصا به جوان هاي عزيز مي گويم از بيست سالگي در رکاب پيامبر در همه ي نبرد ها شرکت کرده است مطلب سوم بعد از پيامبر از مجاهدين همراه اميرمومنان سلام الله عليه بود و مطلب چهارم اين داستاني که فراوان عزيزان شنيده اند اولين زائر اربعين سيدالشهدا سلام الله عليه است همراه با عطيه آمد و مطلب پنجم اين که کسي است که اين افتخار را داشت سلام پيامبر را به امام باقر عليه السلام رساند عمر طولاني داشت از پيامبر خدا اميرمومنان تا امام باقر سلام الله عليه 94 ساله بود در مدينه از دنيا رفته است جمله ي آخري که اضافه مي کنم مرحوم حاجي نوري در مستدرک الوسائل وقتي به شخصيت اين مرد بزرگوار مي رسد مي فرمايدلَهُ فَضائِل لا اُحصِي فضيلت هاي اين بزرگوار را نمي شود به حساب آورد به شماره نمي شود آورد اين اجمالي از شخصيت بزرگوار است که مخاطب اين حکمت است البته همه ي ما مخاطب اين حکمت هستيم ولي مخاطب اولش جابر است يَا جَابِرُ قِوَامُ اَلدِّينِ وَ اَلدُّنْيَا بِأَرْبَعَةٍ (همان)اگر من بخواهم خلاصه اي از اين حکمت بگويم حضرت امير مي خواهند بفرمايند سعادت دين و دنياي همه ي مردم چهار چيز است يک عالماني که به علم خودشان عمل بکنند الگوي عملي جامعه باشند تعليم دوم تعلم آن هايي که بروند از محضر مردمي که بروند از محضر مردمان ديني

ص: 2963

استفاده بکنند سوم تقسيم عادلانه ي ثروت است انسان هاي بخشنده اي که براي جود و بخشش شان بخل نورزند اهل سخاوت باشند و چهارم اگر عده اي گرفتار فقر بودند صبر بر مشکلات و سختي ها مخصوصا حضرت در اين مسئله به مشکل فقر اشاره کرده است اين پيامش است پس پايه هاي سعادت يک جامعه تعليم، تعلم تقسيم عادلانه ي ثروت و صبر بر همه ي مشکلات مخصوصا فقر است يَا جَابِرُ قِوَامُ اَلدِّينِ وَ اَلدُّنْيَا بِأَرْبَعَةٍعَالِمٍ مُسْتَعْمِلٍ عِلْمَهُ (همان) پايه ي اول و رکن اول سعادت يک جامعه عامل مستعمل است خيلي مهم است نه هر عالمي عالمي که به علمش عمل بکند من همين آغاز سخن يک داستان بگويم ببينيد نقش تاثير عمل مي دانيد مردم به گفته ها کمتر توجه مي کنند آن چيزي که بيشتر روي مردم تاثير دارد عمل است کردار است يکي از شاگردان مرحوم آيت الله حاج آقا مرتضي حائري تازگي هم از دنيا رفتند نزديک چهلم ايشان است از ايشان شنيدم ايشان مي فرمودند شاگرد حاج آقا مرتضي حائري فرزند موسس حوزه ي علميه ي قم بودند مي فرمودند وقتي به زندگي خودمان نگاه مي کرديم شاگردان اين بزرگوار اگر دين ما حفظ شد اگر ايمان ما حفظ شد نه مرهون شنيده هاي ما بود مرهون آن چيزي بود که از مرحوم آيت الله حائري ديده بوديم عمل اين مرد بود يعني وقتي اين ها به اين شخصيت ها نگاه مي کردند خدا ترسي را در زندگي شان مي ديدند معاد باوري را در تمام زندگي اين ها مي ديدند اين بود که اين ها را مي ساخت اخلاق عملي شان نه فقط صرف گفتار يک داستاني هم از خود مرحوم آيت الله عظمي شيخ عبدالکريم حائري پدر ايشان موسس حوزه ي

ص: 2964

علميه ي قم اين هم عجيب است يکي از عزيزان مي فرمودند روزهاي آخر عمرشان بوده در بستر بيماري بودند که بعد از اين بيماري از دنيا رفتند يکي از ارادتمندان ايشان يک گوسفندي را مي فرستد منزل ايشان مي گويد اين گوسفند را قرباني کنند دستور بدهيد قرباني کنند گوشتش را بين فقرا تقسيم بکنند خدا به شما سلامتي برگرداند مرحوم آيت الله عظمي مي فرمايند گوسفند کجاست مي گويند در حياط منزل مي گويند بفرماييد اين گوسفند را شخصيتي با آن همه خدمت موسس حوزه ي علميه ي قم که من در حالات امام مي ديدم به امام گفته بودند چرا مرحوم آيت الله حائري آن قيام و انقلابي که شما کرد شما شاگرد ايشان بوديد چرا ايشان اين کار را در برابر رضاخان نکرد امام فرموده بود حفظ حوزه ي علميه ي قم که توسط ايشان انجام شد کمتر از قيام و انقلاب ما نبود اين مرد با تمام حسناتي که داشت فرمودند گوسفند را بياوريد آوردند ايشان دستي روي اين گوسفند کشيده بود فرموده بود خوش به حالت تو را قرباني مي کنند گوشتت را يک عده مومنين استفاده مي کنند نيرو مي گيرند نماز مي خوانند دعا مي خوانند نماز شب مي خوانند من چه کنم؟ تو کارت با قرباني تمام مي شود عبدالکريم چه کار بکند؟ چند بار اين جمله را تکرار مي کنند تو که تمام مي شوي ما دلمان براي گوسفند مي سوزد که اي بابا اين را دارند قرباني مي کنند اگر راستش را بخواهيد گوسفندان بايد دلشان به حال ما بسوزد او قرباني شد تمام شد فرمود عبدالکريم چه کار بکند که مرگ اول حساب کتاب است اين ها باور داشتند اين باور ايمان باور معاد اين است که اثر

ص: 2965

دارد لذا اميرمومنان مي فرمايد ارکان و پايه هاي دين چهار چيز است يک عالمي که به علم عمل کند دوم جَاهِلٍ لاَ يَسْتَنْکِفُ أَنْ يَتَعَلَّمَ(همان) ديگران هم حاضر باشند کوتاهي نکنند بروند از محضر عالمان ديني استفاده بکنند امروز حالا اگر بخواهيم واقعا يک گلايه ي دوستانه اي هم بکنيم امروز آن تعليم يعني آن تشنگي براي تعليم ما نداريم آن طوري کهبايد باشد درست است مردم برنامه هاي رسانه را مي بينند سمت خدايي باشد برنامه ي مذهبي باشد اين ها کافي نيست ما نگفتيم بياييد نهضت آشتي با نهج البلاغه ايجاد کنيد چقدر جلسه ي آشنايي آشتي با نهج البلاغه است. فردا شب شب شهادت امام موسي بن جعفر سلام الله عليهما است يک داستاني از حضرت بگويم در اين بحث خيلي نکته ي زيبايي دارد اين داستان را همه ي مصادر قديمي نقل کردند مرحوم کليني در کافي دارد مرحوم شيخ مفيد در ارشاد دارد يک کسي بود در عصر امام موسي بن جعفر سلام الله عليهما به نام عبدالله بن حسن اين آقا معروف بود در جامعه شهرت داشت به اين که آدم خوبي است سه ويژگي درباره اش گفتند كَانَ زَاهِداً مِنْ أَعْبَدِ أَهْلِ زَمَانِهِ يَتَّقِيهِ السُّلْطَانُ لِجِدِّهِ فِي الدِّينِ وَ اجْتِهَادِهِ وَ رُبَّمَا اسْتَقْبَلَ السُّلْطَانَ فِي الْأَمْرِ بِالْمَعْرُوفِ وَ النَّهْيِ عَنِ الْمُنْكَرِ بِمَا يُغْضِبُهُ وَ كَانَ يَحْتَمِلُ لِصَلَاحِهِ(الخرائج و الجرائح ، ج 2 ، ص 650) در عبادت در زهد نمونه بود بالاتر از اين اهل امر به معروف نهي از منکر بود در حالاتش است حتي با حاکمان زمان خودش اين ها را مر به معروف مي کرد نهي از منکر مي کرد آن ها هم به خاطر موقعيتي که داشت ملاحظه

ص: 2966

اش را مي کردند يک وقتي امام موسي بن جعفر اين آقا را ديد اين آقايي که زاهد عابد اهل امر به معروف نهي از منکر است در جامعه معروف به خوبي است خيلي جالب است حضرت به او فرمود مَا أَحَبَّ إِلَيَّ مَا أَنْتَعَلَيْهِ من خيلي دوست دارم حالاتي که تو داري خيلي خوشحالم از حالاتي که داري تو اهل زهد عبادت امر به معروف داري همه چيزت خوب است ولي يک اشکال در زندگي ات است عرض کرد چه اشکالي بفرماييد برطرف کنيم أَنَّهُ لَيْسَتْ لَكَ مَعْرِفَةٌ فَاطْلُبِ الْمَعْرِفَةَبي معرفت هستي خدا پدرش را بيامرزد که سوال کرد معرفت چيست اگر نپرسيده بود هر کس يک جوري تفسير مي کرد حضرت فرمودند قَالَ وَ مَا الْمَعْرِفَةُ قَالَ اذْهَبْ وَ تَفَقَّهْدين را بفهم فقه يعني فهم، فهم دين پيدا کن حديث ياد بگير از راه حديث دين را بفهم همه ي اين خوبي ها جاي خودش يعني اگر بناست فقط نماز کنيم فقط عبادت کنيم فقط شب زنده داري فراوان شنيده ايم روايات فراوان است چقدر اهل بيت سفارش مي کردند در کنار عبادت تعليم فهم دين است جالب است گفت کجا بروم دين ياد بگيرم حضرت در مدينه بودند فرمودند اين همه فقها در مدينه هستند مالک بن انس است ديگران هستند حضرت يک کار زيبايي کردند خواستند اول عطش و تشنگي در او ايجاد بکنند بعد بيايند سراغ خود حضرت فرمودند اين همه کلاس درس است در مدينه مکتب در برابر اهل بيت فراوان بود مکتب زياد است در اهل بيت برو يکي از اين مکاتب را ولي حضرت رهايش نکرد فرمود هر چه از اين مکتب ها

ص: 2967

ياد گرفتي بياور به من عرضه کن نشانم بده اين رفت يک چند وقتي رفت و لابد دفتري دستکي هر چه ياد گرفته بود آورد خدمت امام گفت محصول اين مدتي که من رفتم اين ها بوده جالب است عين روايت اين است حضرت وقتي چيزهايي که ياد گرفته ديد حرف هايي که در مکاتب ديگر ياد گرفته بود رفته بود چند وقت جلسات فقهاي ديگر حضرت وقتي حرف هايش را ديد اَبطَلَهُ کُلَه تک تکش را باطل کرد گفت اين باطل است اين باطل است اين هايي که ياد گرفتي همه اش باطل است من يک آدرسي بگويم دوستان شايد بگويند اين باطل است يعني چه يک کتابي است به نام سيري در صحيحين نوشته ي مرحوم آقاي نجمي از نويسندگان معاصر تازه از دنيا رفتند خدا رحمتشان کنند خيلي هم زحمت کشيدند خيلي هم چاپ شده الآن هم در نمايشگاه انتشارات ناشرين مختلف دارند اين را ايشان يک نگاه اجمالي کرده يک سيري در صحيح مسلم صحيح بخاري اين چيزهايي که از غير مسير اهل بيت است ببينيد خدا را چطور معرفي کردند من وقت نيست وارد جزئيات شوم خدايي که جسم است خدايي که از آسمان هفتم نزول مي کند زمين مي آيد با جسمش مي آيد کلا ببينيد عزيزان ببينند حضرت وقتي رواياتي که درس هايي که در مکتب هاي ديگر ياد گرفته بود گفت فايده ندارد بگذار کنار گفت چه کار کنم گفت برو ياد بگير زرنگي کرد گفت من ديگر جاي ديگري نمي روم فرداي قيامت پيش خدا مي گويم خدايا من خواستم تشنه بودم اين آقا دست من را نگرفت ديگر جايي نمي روم حضرت ديدند نه آمادگي دارد جلسه اي

ص: 2968

برايش گذاشتند داستان حقانيت اميرمومنان ولايت اميرمومنان را مفصل بيان کردند ائمه را يک يک تا رسيد به خودشان امام موسي بن جعفر گفت من تازه از راه آمدم مي شود يک معجزه اي هم به من نشان دهيد خيلي زيبا است حضرت فرمودند آن درخت را مي بيني برو به آن درخت بگو موسي بن جعفر مي گويد بيا همين. به هر ترتيب تازه واردي است دلش مي خواهد يک معجزه اي هم باشد رفت به درخت گفت درخت حرکت کرد آمد محضر آقا موسي بن جعفر من به پايان داستان کاري ندارم ولي شاهدم اين است كَانَ زَاهِداً مِنْ أَعْبَدِ أَهْلِ زَمَانِهِ ولي آقا چه چيزي از او توقع داردقَالَ اذْهَبْ وَ تَفَقَّهْ و اُطلُبِ الحَديِث اين جا نمايشگاه کتاب است ما جدا کتاب در زندگي ما نقش ندارد آن هفته نگفتم شهيد مطهري با پنجاه و هفت هشت سال عمر هشتاد و چهار کتاب از او منتشر شده ما هشتاد و چهار کتاب مطالعه کرده ايم؟ نه يک کتاب برداريم چند صفحه بخوانيم بگذاريم کنار پس حضرت فرمودند ارکان دين و دنياي مردم پايه هاي دين و دنياي مردم چهار چيز است عالمي که به علمش عمل بکند جاهلي که برود ياد بگيرد و جَوَادٍ لاَ يَبْخَلُ بِمَعْرُوفِهِ آدم هاي بخشنده اي که اهل جود و بخشش باشند اگر کسي ثروت دارد سخي باشد باز من فقط يک جمله اشاره مي کنم مجال کم است مي خواهيم در بخش دوم مطالب بيشتري عرض بکنيم اگر کسي اين حديث از امام صادق استما هم بايد بشارت داشته باشيم هم انذار نمي شود همه اش بشارت باشد هر دوي آن لازم است امام صادق فرمود مَا

ص: 2969

آمَنَ بِاللهِ وَ لَا ِبرَسُولِهِ وَ لَا ِبوِلَاَيتِنا به خدا به رسول به ولايت ما اهل بيت ايمان نياورده چه کسي؟ مَن اِذَا عَطَاهُ کسي که اگر برادر مومنش بيايد در يک گرفتاري به او مراجعه بکند لَم يَضحَک فِي وَجهِهِ با خنده با خوش رويي از او استقبال نکند نه اين که حاجتش را برآورده کند آن جاي خودش يک گرفتاري آمد لبخند بزند با شادي برخورد کند آقاي ثروتمند آقايي که پولي شغلي مسئوليتي داري اگر کسي به تو مراجعه کرد با شادي نه با بداخلاقي الآن عزيزان مي گويند خيلي وقت ها به ما مراجعه مي کنند توان انجامش را نداريم حضرت تکليف آن ها را مشخص کرده فرمود اگر مي تواند حاجتش را برآورده کند اگر نمي تواند واسطه شود از آبروي خودش مايه بگذارد بنابر اين بخش سوم ثروتمنداني که اهل جود و بخشش باشند.

شريعتي: اين هم يکي از پايه ها است.

حاج آقا حسيني: بله و فَقِيرٍ لاَ يَبِيعُ آخِرَتَهُ بِدُنْيَاهُ اگر کسي گرفتار فقر است در گرفتاري ها فَقِيرٍ لاَ يَبِيعُ آخِرَتَهُ بِدُنْيَاهُ درست است آدم هاي ثروتمند وظيفه دارند اگر آن ها به وظيفه شان عمل نکردند فقير هم به خاطر فقر آخرتش را به دنيا نفروشد جواد و بخشنده وظيفه اي دارد جاي خودش اما اين بهانه نمي شود فقير بگويد او به وظيفه اش عمل نکند من در فقر گرفتارم من هم دين فروشي مي کنم. حضرت مي فرمايد وَ إِذَا بَخِلَ اَلْغَنِيُّ بِمَعْرُوفِهِ بَاعَ اَلْفَقِيرُ آخِرَتَهُ بِدُنْيَاهُ معروف اگر پولدار ها کوتاهي کردند درست است فقير نبايد دين بفروشد ولي گاهي اين طوري پيش مي آيد ولي وَ إِذَا بَخِلَ اَلْغَنِيُّ بِمَعْرُوفِهِ بَاعَ اَلْفَقِيرُ آخِرَتَهُ بِدُنْيَاهُ فقرا آن

ص: 2970

وقت اگر دينشان را فروختند اين گناهش گردن چه کسي است؟ اين هشدار است اين را زياد بينندگان شنيدند اگر يک فرزندي وقت ازدواجش باشد پدرش کوتاهي بکند و گناهي مرتکب شود در عين حالي که او گناه کار است ولي پدر هم مقصر است من مي خواهم بگويم اين کلام اميرمومنان است باور بکنيم اگر کساني مي توانند گرفتاري گرفتارها را برطرف بکنند کوتاهي نکنند و اگر کوتاهي کردند آن ها دين فروشي کردند گناه خودشان سر جايش ولي اين ها در آن گناه سهيم هستند آن هفته عرض نکرديم؟ اگر دوازده ميليون جوان وقت ازدواجشان است و نتوانستند ازدواج بکنند آن ها به گناه افتادند گناهشان سر جاي خودش است ولي مني که مي توانستم قدمي بردارم و کوتاهي کردم يادم باشد در آن گناه سهيم هستم

شريعتي: خيلي ممنون مستفيذ و بهره مند شديم مثل هميشه خيلي خوشحاليم از نمايشگاه بين المللي کتاب تهران همراه شما هستيم به تعبير مقام معظم رهبري اين جا بهار کتاب است انس ما با مطالعه بيشتر شود خيلي ها گفتند ما شهرستان هستيم نمي توانيم در نمايشگاه شرکت بکنيم به ياد همه تان هستم دوستاني که مي خواهند محصولات فرهنگي و کتاب هاي معرفي شده در برنامه را تهيه بکنند مي توانند به سايت ما مراجعه بکنند دوستان به آن ها خواهند گفت که چگونه محصولات فرهنگي و کتاب ها را تهيه بکنند مشرف مي شويم به محضر قرآن کريم طبق قرار امروز برمي گرديم صفحه ي 444 آيات 55 تا 70 سوره ي مبارکه ي يس ان شاء الله لحظه لحظه ي زندگيتان منور به نور قرآن باشد به برکت صلوات بر محمد و آل محمد

اللهم صل علي محمد و آل محمد و

ص: 2971

عجل فرجهم

إِنَّ أَصْحَابَ الْجَنَّةِ الْيَوْمَ فِي شُغُلٍ فَاكِهُونَ ???? هُمْ وَأَزْوَاجُهُمْ فِي ظِلَالٍ عَلَى الْأَرَائِكِ مُتَّكِؤُونَ ???? لَهُمْ فِيهَا فَاكِهَةٌ وَلَهُم مَّا يَدَّعُونَ ???? سَلَامٌ قَوْلًا مِن رَّبٍّ رَّحِيمٍ ???? وَامْتَازُوا الْيَوْمَ أَيُّهَا الْمُجْرِمُونَ ???? أَلَمْ أَعْهَدْ إِلَيْكُمْ يَا بَنِي آدَمَ أَن لَّا تَعْبُدُوا الشَّيْطَانَ إِنَّهُ لَكُمْ عَدُوٌّ مُّبِينٌ ???? وَأَنْ اعْبُدُونِي هَذَا صِرَاطٌ مُّسْتَقِيمٌ ???? وَلَقَدْ أَضَلَّ مِنكُمْ جِبِلًّا كَثِيرًا أَفَلَمْ تَكُونُوا تَعْقِلُونَ ???? هَذِهِ جَهَنَّمُ الَّتِي كُنتُمْ تُوعَدُونَ ???? اصْلَوْهَا الْيَوْمَ بِمَا كُنتُمْ تَكْفُرُونَ ???? الْيَوْمَ نَخْتِمُ عَلَى أَفْوَاهِهِمْ وَتُكَلِّمُنَا أَيْدِيهِمْ وَتَشْهَدُ أَرْجُلُهُمْ بِمَا كَانُوا يَكْسِبُونَ ???? وَلَوْ نَشَاء لَطَمَسْنَا عَلَى أَعْيُنِهِمْ فَاسْتَبَقُوا الصِّرَاطَ فَأَنَّى يُبْصِرُونَ ???? وَلَوْ نَشَاء لَمَسَخْنَاهُمْ عَلَى مَكَانَتِهِمْ فَمَا اسْتَطَاعُوا مُضِيًّا وَلَا يَرْجِعُونَ ???? وَمَنْ نُعَمِّرْهُ نُنَكِّسْهُ فِي الْخَلْقِ أَفَلَا يَعْقِلُونَ ???? وَمَا عَلَّمْنَاهُ الشِّعْرَ وَمَا يَنبَغِي لَهُ إِنْ هُوَ إِلَّا ذِكْرٌ وَقُرْآنٌ مُّبِينٌ ???? لِيُنذِرَ مَن كَانَ حَيًّا وَيَحِقَّ الْقَوْلُ عَلَى الْكَافِرِينَ ????

ترجمه:

همانابهشتيان درچنين روزي درسرگرمي وصف ناپذيري شيرين کام وخوش اند. (??) آنان و همسرانشان در زيرسايه هايي [آرامبخش] برتختهايي [آراسته چون حجله عروس] تکيه ميزنند. (??) براي آنان در آنجا ميوهها [ي عالي و مطبوع] و آنچه دلشان بخواهد فراهم است. (??) باسلام [ي پرارزش و سلامتبخش] که گفتاري از پروردگاري مهربان است. (??) و [نداآيد:] اي گناهکاران! امروز [ازصف نيکان] جداشويد. (??) اي فرزندان آدم! آيا به شما سفارش نکردم که شيطان را مپرستيد که او بي ترديد دشمن آشکاري براي شماست؟ (??) واينکه مرا بپرستيد که اين راهي است مستقيم، (??) وهماناشيطان گروه بسياري ازشما را گمراه کرد ،آياتعقّل نميکرديد [که پيروانش به چه سرنوشت شومي دچار شدند؟] (??)

ص: 2972

اين است دوزخي که به شما وعده ميدادند. (??) امروز به کيفر کفري که همواره ميورزيديد ،درآن درآييد. (??) امروز بر دهانهايشان مُهرخاموشي نهيم و دستهايشان با ما سخن ميگويند و پاهايشان به اعمالي که همواره مرتکب ميشدند ،گواهي ميدهند! (??) واگربخواهيم [درهمين دنيا] ديدگانشان را محو ميکنيم ،پس به [سوي همان] راه [گمراهي] بر يکديگر پيشي ميگيرند؛ نهايتاً چگونه و کجا ميتوانند [صراط مستقيم را] ببينند؟ (??) و [نيز] اگربخواهيم آنان را درجاي خودشان مسخ ميکنيم، [و به صورت جمادي خشک در ميآوريم] که نه بتوانند بروند و نه بازگردند، (??) و به هرکس عمرطولاني دهيم،او را درعرصه آفرينش [به سوي حالت ضعف، سستي،نقصان و فراموشي] واژگونش ميکنيم ؛پس آيا تعقّل نميکنند؟ (??) و به پيامبر،شعر نياموختيم و [شعرگويي] شايسته او نيست. کتاب [او] جز مايه يادآوري وقرآني روشنگر [حقايق] نيست، (??) تا کساني راکه [به عقل و هوش واستعداد] زنده اند هشدار دهد، و فرمان عذاب بر کافران محقق و ثابت شود. (??)

اللهم صل علي محمد و آل محمد و عجل فرجهم.

شريعتي:خيلي خوشحاليم همراه شما هستيم و در کنار شما امروز سمت خدايي ها مهمان نمايشگاه بين المللي کتاب تهران هستند اشاره ي قرآني امروز را حاج آقاي حسيني فرمايند

حاج آقا حسيني: آيه ي 63 که تلاوت شد «هَذِهِ جَهَنَّمُ الَّتِي كُنتُمْ تُو عَدُونَ»من يک داستاني بگويم خدا رحمت کند مرحوم محمد قمي مرحوم شيخ عباس صاحب مفاتيح آقا زاده اي داشتند به نام حاج ميرزا علي آقاي محدث زاده ايشان مي فرمودند پدر ما در طول سال يک ساعت به اذان صبح بيدار مي شدند نماز شب مي خواندند که ما گاهي با صداي گريه ي

ص: 2973

پدرمان از خواب بيدار مي شديم مي فرمودند يک شب بعد از نماز شبشان شروع کردند سوره ي يس را تلاوت کردن که قلب قرآن است و خيلي سفارش شده رسيدند به اين آيه «هَذِهِ جَهَنَّمُ الَّتِي كُنتُمْ تُوعَدُونَ»آن قدر گريه کردند که از اين آيه رد نشدند تا اذان صبحگريه کردند و تکرار مي کردند ما بعضي ها باور داريم گفتم باور مي خواهد مرحوم آقاي حائري باور داشت امام باور داشت اين مرد بزرگ باور داشت بعضي ها بازي مي کنيم با آيات يک سلطان ظالم جائر خون آشامي به وزيرش گفت ما تصميم گرفتيم براي بعد از مرگمان سنگ قبري درست کنيم چه بنويسيم روي سنگ قبر گفت قبله ي عالم شما کجا به فکر قبر و سنگ و قيامت هستيد گفت حالا خواستند بعد از مرگشان يک تشکيلاتي راه بيندازند گفت نه ما تصميم گرفتيم تو فقط بگو چه مناسب است روي سنگ قبر بنويسيم بعد از مدتي خبر آورد گفت من فکر کردم هيچ آيه اي مناسب تر از اين آيه نيست گفت روي سنگ قبرت بنويس «هَذِهِ جَهَنَّمُ الَّتِي كُنتُمْ تُو عَدُونَ»روايت هم داريم که الْقَبْرُ رَوْضَةٌ مِنْ رِيَاضِ الْجَنَّةِ أَوْ حُفْرَةٌ مِنْ حُفَرِ النَّار(بحارالانوار،ج6، ص 205) ان شاء الله خدا به همه ي ما رحم بکند.

شريعتي: ان شاء الله خيلي ممنون حيف است در نمايشگاه کتاب باشيم و کتاب معرفي نکنيم دو کتاب دست من است دوستان نشان بدهند از تاليفات حاج آقاي حسيني عزيز ما است سيره ي علوي در دو جلد سيره ي تربيتي و اخلاقي و حکومتي امام علي عليه السلام مجموعه مباحث سمت خداست که حاج آقا حسيني کتاب را به رشته ي تأليف در آوردند دست

ص: 2974

مريزاد و خدا قوت خدمت شما و بازخواني تاريخ کربلا اين کتاب هم بسيار کتاب خوبي است من تورق کردم کتاب بسيار جامعي است چهارده مجلس عاشورايي اين هم از تاليفات حاج آقاي حسيني عزيز ماست سلسله مباحث برنامه ي سمت خدا که دوستان تهيه بکنند و بهره مند شوند در نمايشگاه بين المللي کنتاب غرفه ي شبکه ي سه و برنامه ي سمت خدا راهرو بيست غرفه ي شماره 28 است دوستان مراجعه بکنند کتاب ها را تهيه بکنند يا براي ما پيامک ارسال بکنند يا به سايت ما مراجعه بکنند samtekhoda3.ir با توجه به فرمايشات شما در هفته ي گذشته بازتاب هاي بسيار متفاوتي داشته من پيام ها را خواندم پيام هاي بسيار عميقي رسيد مردم هم بسيار متاثر شدند هم اين که با آن درک و فهم عميقشان نکاتي را متذکر شدند که من احساس مي کنم حيف است در برنامه ي امروز به آن نپردازيد. شما که مي دانيد ما برنامه ي اين هفته را هفته ي گذشته ضبط کرده بوديم صادقانه خدمت بينندگان عزيز عرض بکنيم ولي تحت تاثير آن همه پيام محبت آميزي که مردم داشتند من به تهيه کننده ي خوب برنامه جناب رکني گفتم که براي احترام به اين همه پيام هاي محبت آميز ما بياييم برنامه را زنده برگزار کنيم و مخصوصا امروز هم در نمايشگاه اين برنامه برگزار شد با همه ي گرفتاري هايي که داشتم به دوستان هم عرض کردم امروز را تا غروب بمانم در نمايشگاه براي اين که از نزديک به اين همه اظهار محبت.

شريعتي: بينندگان عزيز بخشي شان در استوديوي ما حضور دارند دوستان تصوير جمعيت را نشان بدهند بدانند دوستداران برنامه ي سمت خدا اين جا حاضر هستند.

ص: 2975

اج آقا حسيني: من خدا شاهد است بدون مبالغه عرض مي کنم به قدري پيام ها زيبا بود محبت آميز بود در ارتباط با موضوعي که هفته ي گذشته داشتيم در مورد اين که بايد به هم برسيم گرفتاري هاي همديگر را برطرف کنيم درد هم را بفهميم چرا کوتاهي مي کنيم خيلي پيام بود من آن هفته گفتم به خاطر تألمات روحي من با برنامه خداحافظي کنم من نمي دانم اين را بگويم يا نه شما پيام ها را ديديد به قدري پيام از خارج از کشور بود شخص مطرح نيست به برنامه مردم انس و علاقه اي دارند و الا من قابل نيستم من صادقانه عرض مي کنم پيام ها را که مطالعه کردم باز اشک ما در آمد ولي اين مرتبه از اظهار محبتي که عزيزان داشتند. نتيجه ي آن هفته من مي خواهم يک مطلبي را اين هفته عرض بکنم بلکه ان شاء الله اين همه هم ياري بينندگان به يک ثمره اي برسد ما با دوستان کارشناس صحبت کرديم مشورت کرديم جلساتي داشتيم به اين نتيجه رسيديم الآن خيلي ها در پيام ها نوشتند که خود سمت خدا بيايد صندوق قرض الحسنه تشکيل بدهد خود شما بياييد ما به شما اعتماد داريم هر چه شما بگوييد پول بدهيم شما واسطه شويد به نيازمندان يا قرض الحسنه عزيزان بيننده مي دانند اين واقعا کار پيچيده اي است کار برنامه نيست اين خودش تشکيلات بسيار مفصلي مي طلبد حالاما گيرم به صد نفر به هزار نفر رسيديم به ده هزار نفر رسيديم مشکل يک کشور هفتاد ميليوني اين طور حل شدني نيست ما با کارشناسان به نتيجه رسيديم من با يک مقدمه اي پيشنهاد را عرض مي کنم بينندگان عنايت بکنند عزيزان

ص: 2976

مخصوصا قديمي ها بيشتر يادشان است در گذشته يک جلساتي بود در محلات و شهرستان ها به آن ها مي گفتند سياره حالا مي گويند جامعه انجمن هيئت قديم ها مي گفتند سياره در خانه ها مي چرخيد کارش چه بود؟ يک عالم ديني دعوت مي کردند يک جلسه داشتند سه کار اصلي داشتند يکي تلاوت قرآن بود بحث قرآن تلاوت قرآن آموزش قرآن فهم قرآن تفسير قرآن بود همه ي کارهاي قرآني بود دوم احکام بود مسائل مي گفتند احکام ديني شان را ياد مي گرفتند نماز حمد و سوره شان را نمازشان را درست مي کردند من سوال مي کنم عزيزان قديما که رسانه نبود اين همه جلسات گسترده نبود شما دين تان را کجا ياد گرفتيد در همين جلسات و سياره ها نبود همين هيئت هاي خانگي و ماهانه و هفتگي و محلي نبود؟ اين کار دوم يکي قرآن با همه ي محور ها احکام با همه ي محور ها سوم به فرياد هم ديگر رسيدن گرفتاري هاي همديگر را برطرف کردن صندوق قرض الحسنه بود جهيزيه ي دختري را بخواهند تامين بکنند بود يک کسي مريض بود به عيادتش بروند معرفي مورد ازدواج بود همه چيزش بود ما تا برنگرديم من با همه ي وجود عرض مي کنم تا باور نکنيم و برنگرديم به همان کارهاي قديمي خودمان مشکلات حل نمي شود هر کسي در محله ي خودش جلسه اي بگيرد همان جلسات هيئت ها حالا مي گويند هيئت انجمن سياره هاي قديمي را داشته باشيم هم قرآن در آن باشد معارف باشد نهج البلاغه باشد رفع گرفتاري باشد اين طرح را ان شاء الله کارشناسان پيگيري مي کنند مخاطبين هم امکان آمادگي بکنند.

شريعتي: ما هم در حد بضاعت مي توانيم حمايت بکنيم.

حاج آقا حسيني: ان شاء الله من يک بار ديگر

ص: 2977

با کمال تواضع تقدير تشکر مي کنم امروز آمديم در نمايشگاه که حضوري تا غروبي بعضي ها من واقعا شرمنده ام يک آقايي پيام داده بود آقاي شريعتي ما که ايشان نيستيم شما به ايشان بگوييد ما مي خواهيم دست آقاي حسيني را ببوسيم من دست بينندگان و پاي عزيزان را مي بوسم اين جا آمدم بمانم چند ساعتي دست عزيزان را ببوسم ولي دل ما مي خواهد يک کاري شود بلکه ان شاء الله از همين جا شروع شود ان شاء الله بينندگان همراهي بکنند.

شريعتي: ان شاء الله فکر مي کنم اتفاق خوبي خواهد افتاد اگر مردم خوب مان فرد فردشان احساس مسئوليت بکنند دست به دست هم بدهند جز با کمک آن ها اين اتفاق ميسر نيست ما هم در خدمت آن ها هستيم

حاج آقا حسيني: من به يک سلسله پيام ها هم اشاره اي مي کنم و اداي احترامي به حقوق آن ها کرده باشم يقين داشته باشند که ما پيام ها را مي خوانيم ده ها پيامک بود در مورد موضوع کفارات يک بار ديگر اشاره کنم عزيزي نوشته بود خيلي شما آسان گرفتيد يا بيان شما خيلي روشن نبود. من اين را اشاره مي کنم خيلي ساده عرض مي کنم اگر کسي ماه رمضان مثلا سال گذشته سه سال گذشته پنج روز روزه نگرفته ده روز روزه نگرفته مريض بوده مسافرت بوده روزه نگرفته در فاصله ي تا اين رمضان بايد بگيرد اگر نگرفت در اين يازده ماه در اين فاصله روزه را قضا نکرد مثلا مال سه سال قبل بوده هنوز نگرفته دو ماه رمضان از آن گذشته اگر از رمضان آمديم بيرون تا فاصله ي رمضان بعد قضاي آن روزه ها را نگرفتيم قضاي روزه جاي

ص: 2978

خودش يک دانه بايد قضا بکند مسافرت بوده مريض بوده اما يک جريمه هم دارد کفاره است کفاره اش چقدر است؟ خيلي ساده عرض مي کنيم براي هر روز 750 گرم گندم يا نه آسان تر يک کيلو نان بعضي ها گفتند شما گفتيد يک دانه نه يک کيلو پس يا 750 گرم گندم يايک کيلو نان مثلا اگر من از سه سال پيش بعضي ها نوشتند در دفترهايشان ده روز روزه داشتيم مال سال هاي قبل ماه رمضان گذشته نگرفتيم ده روز قضايش را به جا بياورند ده کيلو نان يا 10 تا 750 گرم براي ده روز به فقير بدهند هر کسي هر فقيري که سراغ داريم فقير را هم گفتيم اين نيست که رو به قبله خوابيده باشد دخل و خرجش با هم نخواند اين فقير است اين مال کساني است که مي گويند کفاره ي تاخير جريمه ي اين که به تاخير انداختند اما اگر کساني عمدا خوردند اين را زياد در پيام ها داشتيم بالاخره شيطان بازي داده جواني بودم به هر دليلي يک روز روزه ام را عمدا خوردم چه کار کنم؟ رساله ها نوشته قضايش جاي خودش اما بايد يکي از سه کار را انجام دهد شصت مسکين را اطعام بکني يا شصت روز را روزه بگيري يا شصت برده آزاد بکني اين را که مي گويي مردم پشيمان مي شوند خدا رحمت کند آيت الله زنجاني سيد احمد زنجاني مي فرمودند آسان بگيريد مردم مشتري شوند نماز شب نگوييد چهل مومن و سي صد استغفرالله نه يازده رکعت مستحب است بقيه اش را نخواندي مردم مشتري مي شوند من مي خواهم آسان بگويم نه اين که حکم را عوض کنم شصت

ص: 2979

روز روزه نمي شود شصت برده از کجا بياوريم برده اي نيست شصت مسکين را اطعام کنيد يعني شصت نفر را برويم چلو کباب بدهيم نه آسان است براي يک روز که عمدا خورديد باز شصت کيلو نان به فقير بدهيد يا شصت تا 750 گرم که مي شود چهل و پنج کيلو به شصت فقير بدهيد فرقي که با آن قبلي دارد اين است که آن جا همه اش را مي شود به يک فقير داد ولي اين جا به شصت فقير بايد پيدا کنيد براي يک روز بدهيد اين يک کم سخت است اين را آقايان خانم ها اگر مي خواهند انجام بدهند خيالشان را راحت بکنند به دفاتر مراجع تحويل بدهند پولش را بدهند به دفاتر مراجع آن ها شصت فقير که هيچ شش هزار فقير به آن ها مراجعه بکنند پس در عمدي براي هر روز 45 کيلو گندم يا به شصت فقير يا پولش را بدهند به دفتر مراجع که آن ها به شصت فقير بدهند

شريعتي: پولش را نمي شود به شصت فقير داد؟

حاج آقا حسيني: سوال خوبي است مي شود ما پولش را خودمان بدهيم در آن قصه ي بخش اول يا دوم پول را اگر بخواهيم به فقير بدهيم بايد فقير را وکيل کنيم خودش برود نان بخرد بگوييم آقاي فقير من شصت کيلو نان مي خواستم صد کيلو نان زياد داشتيم هر چه ولي اين پول را شما وکيل هستيد از طرف من نان را بخريد توجه داشته باشد فقير که نان را دارد به وکالت من مي خرد اگر نه توجه داشته باشد به فقير مطمئن باشيد که اين کار را مي کند پول را نرود خرج ديگري بکند

ص: 2980

هر وقت پول نان بخرد اين در ذهنش باشد اين را دارم از طرف آقايي که کفاره داده مي خرم اين را عزيزان مخصوصا از فيض ماه رجب عقب نمانند يک مسئله ي ديگري بينندگان خيلي پيام داده بودند ما بحث بيمه ي موتور را گفته بوديم ما گفتيم 100 هزار تومان بينندگان گفتند معلوم شد شما موتور نداريد راست مي گويند ما موتور نداريم گفتند 100 تومان نيست سي صد تومان است سي صد تومان هم به هر شکلي است ديه ي 220 ميليوني دارد خداي نکرده حادثه اي پيش نيايد گرفتار نشويم بعضي از بينندگان حرف خوبي نوشتند که ما حاضر هستيم وقتي مي رويم بيمه مان را يک ماه دو ماه با تاخير که مي رويم بيمه جريمه ي اين دو سه ماه را مي گيرد من از شما سوال مي کنم اگر شما ماشين تان را يک ماه دير برويد بيمه بکنيد اگر در آن يک ماه اگر حادثه اي به شما پيش بيايد بيمه به شما خسارتي مي دهد؟ نخير پس چرا جريمه اش را مي گيرد؟ در آن ايام به شما خدمت نمي دهد اگر شما ايامي که بيمه تان تمام شده به شما خسارت نمي دهد چرا شما جريمه مي دهد عزيزان در پيام هايشان نوشتند کجاي اسلام براي کار نکرده جريمه مي گيرند اگر مي خواهيد اين ها تنبيه شوند بسم الله اين بايد برود بيت المال مثل بانک ها جريمه ي ديرکرد حتي اگر بشود راهي برايش پيدا کرد نبايد در جيب بانک برود اين را هم باز پيشنهاد داده بودند که متاسفانه بيمه شرطش گواهينامه است گواهينامه شرطش پايان خدمت است نوشت ما حاضر هستيم برويم ولي پايان خدمت نداريم بنابراين گواهينامه نمي توانيم بگيريم که برويم بيمه

ص: 2981

بگيريم درست است يک سري محروميت ها براي اين هايي که نرفتند خدمت سربازي است ولي بايد بروند ولي محدوديت ها را حذف کنند سند به نامشان نمي شود خيلي محروميت ها است ولي اين يک محروميت جان مردم است اين همه زنداني داريم اخيرا يک طرحي در مجلس تصويب شد ولي شنيدم نيروي انتظامي مخالفت کرده که درست نيست اين حرف مردم است اين ها حتما بايد بروند سربازي جاي خودش محروميت هاي ديگر باشد حالا اين محروميت ها باشد چطور مي شود؟ سربازي نرفته ولي گواهينامه بگيرد بيمه کند اين همه زنداني براي بيمه نداشته باشيم خيلي ها درگير هستند و حرف آخري که اگر در دقيقه ي آخر من اضافه کنم باز به احترام پيام هايي که بينندگان عزيز دارند نوشتند بحثي که در مورد ازدواج زناني که شوهرانشان از دنيا رفته يا مرداني که همسرانشان از دنيا رفته ما گفتيم انصافا چيز عجيبي است در جامعه ي ما خانمي شوهرش از دنيا رفته دو سال بعد هم بخواهد ازدواج بکند جامعه نمي پذيرد يا به عکس اين را هم ان شاء الله بايد مفصل بپردازيم. من دعايي بکنم خيلي در پيام ها بود من باز هم اعتراف مي کنم نه به دعاي خودمان ولي به ميليون ها آميني که در برنامه است اميدواريم تقاضا مي کنم از بينندگان هر کس هر کجا گفتيم دل شکسته پاي اين برنامه زياد است سه مرتبه اين آيه را دعا کنيم اعوذ بالله من الشيطان الرجيم «أَمَّن يُجِيبُ الْمُضْطَرَّ إِذَا دَعَاهُ وَيَكْشِفُ السُّوءَ» (نمل/62)

خدايا به حق محمد و آل محمد همه ي آن هايي که پاي اين برنامه هر حاجتي دارند به حق صديقه ي طاهره به حق آقا موسي بن جعفر که فردا شب

ص: 2982

شهادتشان است حوائجشان را برآورده به خير بفرما مريض هايشان را لباس عافيت بپوشان رفع همّ و غم و گرفتاري از همه شان بفرما.

شريعتي: ان شاء الله خيلي ممنون والحمدلله رب العالمين و صلي الله علي محمد و آله الطاهرين.

94-03-12- شب نيمه ي شعبان

بسم الله الرحمن الرحيم و صلي الله علي محمد و آله الطاهرين

برگرد اي توسل شب زنده دار ها *** پايان بده به گريه ي چشم انتظار ها

از يک خروش ناله ي عشاق کوي تو *** حاجت روا شوند هزاران هزار ها

يک بار نيز پشت سرت را نگاه کن *** دل بسته اين پياده به لطف سوار ها

از درد بي حساب فقط داد مي زنم *** آيا نمي رسند به تو اين هوار ها

ما را به جبر هم که شده سر به زير کن *** خيري نديده ايم از اين اختيارها

بايد براي ديدن تو مهزيار شد *** يعني گذشتن از همگان محز يار ها

اين دست ها به لطف تو ظرف گدايي اند *** يا ايها العزيز تمام ندار ها

شريعتي: سلام مي گويم به همه ي شما هم وطنان عزيز ايام خيلي مبارک شما باشد امشب شب ميلاد با سعادت حضرت ولي عصر عج الله تعالي فرجه الشريف است شب عيد بزرگ نيمه ي شعبان بر همه مبارک باشد خيلي خوشحاليم همراه شما هستيم در محضر حاج آقا حسيني عزيز سلام عليکم و رحمة الله ايام را صميمانه شادباش مي گويم.

حاج آقا حسيني: سلام عليکم و رحمة الله عرض سلام و ارادت خالصانه خدمت همه ي بينندگان برنامه و عرض تبريک صميمانه چقدر خوشحالم که امشب شب نيمه ي شعبان نوبت ما است که مي توانيم عيد

ص: 2983

را به همه ي بينندگان تبريک عرض کنيم البته چهاردهم خرداد را گرامي مي داريم سالروز ارتحال امام رضوان الله عليه و شهداي پانزدهم خرداد را من اشاره اي مي کنم در ادامه ي بحث به پيام هاي هفته ي گذشته خواهيم رسيد شرمنده ي اين همه پيام محبت آميز دوستان هستيم من صادقانه عرض مي کنم شايد در طول اين سال ها ما کمتر برنامه اي داشتيم اين همه پيام محبت آميز از سوي بينندگان نسبت به برنامه ي هفته ي گذشته بوده من از همه ي عزيزان مخلصانه و صادقانه تشکر عرض مي کنم.

شريعتي: دعوت مي کنم امروز هم تا پايان برنامه همراه ما باشيد حاج آقاي حسيني قرار است به ما عيدي بدهند خدمت شما هستيم.

حاج آقا حسيني: بسم الله الرحمن الرحيم بحثي را در نظر گرفتم با اين عنوان بررسي فاصله ي ما با امام زمان ارواحنا فداه ببينيم ما چقدر با برنامه هاي حضرت فاصله داريم حضرت بقية الله در عصر ظهورشان چه برنامه هايي دارند و بررسي کنيم که آيا ما به اين برنامه ها نزديک هستيم يا نه اگر فاصله زياد است کم کنيم. تقريبا من پنج عنوان را در نظر گرفتم اگر برسيم عنوان اول اين است که امام زمان عليه السلام در هنگام ظهورشان تلاش فراواني دارند براي اين که مردم از حقوق هم ديگر نجات پيدا کنند حق الناس ها پرداخت شود کسي گرفتار حق الناس ديگري نباشد من همه را مي خواهم با سرعت از متن روايات تقديم کنم روايت اول مال آقا اميرمومنان سلام الله عليه است روايت مفصل است من يک قسمتش را عرض مي کنم وقتي امام زمان ظهور مي کند من دارم از بحار مي خوانم بحار علامه مجلسي سه جلدش در مورد

ص: 2984

امام زمان است 51 و 52 و 53 در جلد 52 است اميرمومنان فرمودند امام زمان سلام الله عليه در عصر ظهور فَلا يَترُک عَبداً مُسلِماً اِلا اشتَرَاهُ و اعتَقَهُ و لَا غَارِما الَّا قَضَي دِينَه (الامام المهدى، ص 631) هيچ بدهکاري نمي ماند که نتواند دينش را ادا کند مگر اين که امام زمان بدهي اش را ادا خواهد کرد بينندگان خواهند پرسيد از کجا حضرت ادا مي کنند يکي از وظايف حکومت ديني همين است يکي از وظايف امام همين است ما يک وقتي اشاره کرديم در وسائل الشيعه که کتاب حديثي ما است يک باب دارد عنوان اين باب اين است چند روايت در آن است باب اَنَّهُ يَجِب عَلي الاِمام قَضا دِين عَلي مُومِن (وسائل الشيعه) اين يکي از وظايف امام در حکومت ديني است اين است که مومنيني که بدهکاري دارند و نتوانستند بدهي شان را پرداخت بکنند اگر اين بدهي را در طاعت خدا بوده نرفتند دنبال عيش و نوش نه واقعا گرفتاري داشتند قرض کردند نمي توانند بپردازند از وظايف امام اين است که دين اين ها را بپردازد از کجا؟ من سهم الغارمين اشاره کرديم به اين آيه ي قرآن «انَّمَا الصَّدَقَاتُ لِلْفُقَرَ اءِ وَالْمَسَاكِينِ وَالْعَامِلِينَ عَلَيْهَا وَالْمُؤَلَّفَةِ قُلُوبُهُمْ وَفِي الرِّ قَابِ وَالْغَارِ مِينَ وَفِي سَبِيلِ اللَّ_هِ وَابْنِ السَّبِيلِ» (توبه/ 60) يعني زکات مصرف زکات چيست؟ يکي از مصارف زکات بدهکاران است اگر يک مومني قرضي گرفت براي گرفتاري و مشکلي حالا نمي تواند قرضش را بپردازد وظيفه ي امام و حکومت ديني است که قرض او را بپردازند بنابراين امام زمان در عصر ظهور اين کار را انجام مي دهند. يک بخشي در هر حکومت ديني بايد

ص: 2985

اين کار انجام شود از زکات است البته همين جا بد نيست اشاره کنم بارها عرض کرديم الآن در جامعه ي ديني ما نمي خواهيم تاريخ امام زمان را بگوييم که چه خواهد کرد بسم الله ما منتظر ظهور هستيم منتظر چنين حکومتي هستيم قرار است زمينه را آماده کنيم الآن چند درصد مردم زکات مالشان را مي دهند؟ نمي دانم مي گويند مثلا ده بيست درصد يعني هفتاد هشتاد درصد زکات نمي دهند زکات واجب است بحثي در آن نيست مفصل بحثش را گفته ايم چند درصد مي دهند چند در صد از مردم خمس مالشان را مي دهند نه عموم مردم بلکه نماز خوان هاي ما آن هايي که به نماز روزه مقيد اند اما گاهي به مباحث مالي که مي رسد سخت مي شود واجبات مالي مشکل مي شود پس اين يک وظيفه ي امام کاري که انجام مي دهد يکي از برنامه هاي امام اين است دوم در همين بحث حقوق مردم که مردم مديون هم ديگر نباشند ديه اي اگر کسي به گردنش باشد امام پرداخت مي کند وَ لَا يَقتَل قَتيل إلا قَضَي عَنهُ دِينهُ (الامام المهدي، ص 631) اگر کسي ديه اي به گردنش است و توانايي پرداختش را ندارد يکي از برنامه هاي امام زمان اين است که اين ديه ها را پرداخت مي کند سوم ولَا مَظلمةً لِاَحَدٍ مِن النّاسِ الّا رَدّها، و لا يُقْتَلُ منهم عبدٌ الّا ادّى ثمنه (بحارالانوار، ج 52، ص 224 و 225). خيلي پيام دارد چقدر ما به گردن هم ديگر حقوقي داريم که حاضر نيست پرداخت کنيم توجه نداريم اگر مي توانيم خودمان بايد بپردازيم چه عصر ظهور چه غيبت اما در عصر ظهور اگر کسي نتوانست حضرت مي فرمايد حقوق هم ديگر را

ص: 2986

بدهيد اگر کسي واقعا نمي تواند مي شود بدهکارهايي که امام دين آن ها را ادا مي کند. حديث ديگر باز مرحوم علامه مجلسي از علل الشرايع شيخ صدوق نقل کردند شيخ صدوق از علماي قديمي ما است بيش از هزار سال از وفات مرد بزرگوار مي گذرد حديث جالبي است کسي آمد محضر امام باقر عليه السلام گفت من پانصد درهم زکاتم است شما بگيريد هزينه کنيد مي خواهم زکات مالم را بدهم شما بدهيد به نيازمندان حضرت فرمودند که خودت اين کار را انجام بده اَنتَ فَزعِها فِي جِيرانِکَ و الاَيتَام و المَسَاکِين همسايه سراغ نداري ايتام مساکين سراغ نداري خودت بپرداز شاهد من ادامه ي حديث است حضرت فرمودند اين که شما به من امام بدهيد جمع شود و تقسيم شود اين عصر ما نيست که دست ما بسته است مال زماني است که امام زمان ارواحنا فداه ظهور بکند اين مال آن زمان است وقتي امام زمان قيام کنند اين کار انجام مي شود بعد حضرت فرمودند تَجمع اِلَيهِ اَموَال الدُّنيا (غيبت نعماني، 237) همه ي اموال به طرف امام زمان برمي گردد حضرت به مردم مي فرمايد تَعالَوا اِلَي مَا قَطَعتُم فِيهِ الاَرحَام هر کس قطع رحم کرده صله رحم نکرده آن طور که بايد به خويشاوندانش رسيدگي نکرده امام عليه السلام هزينه مي کنند براي اين که مردم به اين واجبشان به صله رحم عمل بکنند اين هم يک بخش ديگري در بدهي هاي مالي مي خواهيم فاصله ي خودمان را با حضرت ببينيم حضرت ظهور بکنند مي خواهند چه کار کنند بدهي شان را مردم بپردازند مردم از حق الناس هم ديگر نجات پيدا بکنند صله رحم انجام بدهند جالب است امام پول مي دهند

ص: 2987

که مردم با اين پول ها آن واجب صله ارحامشان را انجام بدهند يک وقتي اشاره کردم ده بيست سوال کردند از مرحوم آيت الله عظمي گلپايگاني رضوان الله عليه در مورد صله رحم کتابش همراه من است يکي را مي خوانم ايشان فرمودند قطع رحم از گناهان کبيره است انسان با خويشاوندانش ارتباط را قطع بکند از گناهان کبيره است سوال کردند صله رحم به چه چيزي تعلق پيدا مي کند خوب شد گفتيد امشب شب نيمه ي شعبان است مي رويم خانه ي برادر يک احوال مي پرسيم آيا اين کافي است ايشان فرمودند صله رحم موضوعي است عرفي و صدق آن نسبت به اوضاع و احوال اشخاص در نظر عرف مختلف است مثال زدند خيلي مثال جالبي است فرمودند مثلا عدم مساعدت مالي شخصي که غني است پولدار است نسبت به خويشاوند خود که فقير است و محتاج در بعضي موارد قطع رحم شمرده مي شود يعني اين نيست من امشب بروم خانه ي برادرم بگويم مال و ثروت و ملک و املاکم را به رخش بکشم پز بدهم يک باري هم رويش اضافه کنم نيمي از هزينه ي حقوق اين ماهش را بخواهد آبرو داري بکند شامي به ما بدهد بعد هم آخرش سوار ماشين مدل بالاي خودم شوم و هيچ چيز فقط دلش را سوزاندم که من دارم و تو نداري اين صله رحم نشد اين فتواي يک فقيه است مثلا عدم مساعدت مالي اگر شما ثروت داريد شما برادري هستي که وضع مالي ات خوب است برادرت نياز مالي دارد نه فقط برادر بلکه برادرزاده ات خواهر خواهر زاده عمو عمه دايي خويشان و همه ي ارحام شما مي تواني نياز

ص: 2988

مالي اش را برطرف کني اين مي شود صله رحم ما مي گوييم ما که خبر داريم از همه ي خويشاوندان تمام گرفتاري هايشان را مطلع هستيم خبر دارم چند سال اتفاقا در جريان هستم چند سال است دخترش را مي خواهد شوهر بدهد ده ميليون جهيزيه جور بدهد همه را خبر دهم اين شد صله رحم بروم خانه داغش را تازه کنم خبر دارم اگر کسي به پسرش ده بيست ميليون سرمايه بدهد شغلي پيدا مي کند فرمودند نه عدم مساعدت اگر شما کمک مالي نکني شما که ثروت مند هستي نسبت به خويشاوندت که فقير است و محتاج است در بعض موارد قطع رحم شمرده مي شود اين هم يک کار امام زمان عليه السلام پس پول مي دهند براي اين حقوقي که مردم بين هم دارند انجام دهند اين کار اول است چهار برنامه گفتيم از امام زمان بگوييم يک حضرت کاري مي کنند مردم به هم ديگر بدهکار نباشند دوم صميميت و صداقت در ميان مردم است کاري مي کند حضرت اوج صميميت و صداقت است جالب است اين در بحار علامه مجلسي است يک کسي آمد محضر امام باقر عليه السلام به ائمه مردم اعتراض مي کردند که چرا شما قيام نمي کنيد کسي آمد محضر امام باقر گفت إِنَّ أَصْحَابَنَا بِالْكُوفَةِ لَجَمَاعَةٌ كَثِيرَةٌ (اختصاص شيخ مفيد، ص??) ما هزاران هزار نفر لشکر شمشير زن آماده داريم چرا شما قيام نمي کنيد جواب خدا را چه مي دهيد در برابر اين حکومت هاي ظلم سکوت کرديد قيام کنيد به امام اعتراض مي کرد فَلَوْ أَمَرْتَهُمْ لَأَطَاعُوكَ وَ اتَّبَعُوكَ شما اشاره اي کنيد همه اطاعت مي کنند حضرت فرمودند به تعبير من که جانشان را مي خواهند فدا کنند

ص: 2989

جانشان به کنار امام فرمود قَالَ يَجِي ءُ أَحَدُكُمْ إِلَى كِيسِ أَخِيهِ حاجته به اين جا رسيديد که اگر يک برادر نياز مالي داشته باشد برود از کيسه ي برادرش حساب و صندوق برادرش بردارد او هم وقتي متوجه شد بگويد تو خيلي کار خوبي کردي نه برادر از يک پدر و مادر نه برادران ايماني من يک گرفتاري مالي دارم بيايم از حساب تو از کيسه صندوق شما بردارم شما هم که خبر شدي بگويي کار خوبي کردي باز هم بيا به اين جا رسيديد گفت نه ما از اين شوخي ها با هم نداريم حضرت فرمود هُمْ بِدِمَائِهِمْ أَبْخَلُ اگر کسي حاضر نيست از مالش بگذرد چطور مي گويي هزاران شمشير زن حاضرند از جانشان بگذرند حتما حاضر نيستند خونشان را تقديم بکنند از مالشان حاضر نيستند بگذرند شاهدم اين جمله است حضرت فرمود الآن اين کار ها را داريد با هم انجام مي دهيد ولي وقتي زمان امام زمان بيايد وقتي امام زمان قيام کنند جَاءَتِ الْمُزَامَلَةُ اصل مزامله است يعني اين که الصداقة الخالصة صميميت واقعي و بدون هيچ غل و غش ما همه داريم دعا مي کنيم عجل لوليک الفرج دعا مي کنيم چه عصري بيايد عصر ظهور عصر صداقت خالص بيايد ما آمده ايم براي آن صداقت خالص؟

شريعتي: آن صداقت خالص ناشي از چيست؟ ناشي از ظهور حضرت است يا اين که مردم به يک رشدي مي رسند.

حاج آقا حسيني: در روايات است کُمِلَت عُقُولُهُم (بحار الانوار، ج 52، ص 328) عقل مردم کامل مي شود رشد مردم بيشتر مي شود آمادگي بيشتري پيدا مي کنند مي خواهم بگويم فاصله ها را در نظر بگيريم حضرت برنامه هايشان چيست ما کجا

ص: 2990

هستيم خودمان را آماده کنيم خدا رحمت کند مرحوم آيت الله بهجت هميشه اين جمله را مي فرمودند به جاي اين که اين قدر دعا مي کنيد براي تعجيل در ظهور امام زمان يک کم دعا کنيد آمادگي ظهور پيدا کنيد قابليت ظهور پيدا کنيد خيلي ما دعا مي کنيم دعا کنيم براي قابليت ظهور سوم اين حديث در دو تا از کتاب هاي کتب اربعه ي ما است هم استبصار شيخ طوسي هم من لا يحضر شيخ صدوق کسي آمد محضر امام صادق که اين حديث راست است مي گويند رِبْحَ المؤمنِ على المؤمنِ رِبا حَرَام (من لا يحضره الفقيه، ج3، ص 200) مومن حق ندارد از مومن سود بگيرد يک تاجري فروشنده اي کسبي دارد حق ندارد از مومن سود بگيرد سود بگيريد حکم ربا را دارد از امام صادق سوال کرد اين حديث راست است حضرت فرمود حديث درست است ولي عصرش چه عصري است؟ ذَلک اِذَا قَامَ قَائِمُنَا (وسائل الشيعه، ج 8، ص 415) اين مال آن دوراني است که امام زمان ظهور بکند يعني امام زمان وقتي ظهور کند به جايي مي رسند مردم کارها مي شود صلواتي اين کسب و کارش را مگر اين که نيازي داشته باشد بيش از نيازش را در عصر غيبت هم فرمودند يک وقت حديثش را خوانديم در عصر غيبت هم مومن از مومن اگر در حد نيازيش سود گرفت ديگر از بقيه سود نگيرد اما عصر امام زمان اين طوري مي شود اين زمان ظهور است. ما مي گوييم چنين شخصي بيايد آقاي تاجر آقاي فروشنده کاسب امشب که شب نيمه ي شعبان است که مي گوييم عجل لوليک الفرج يعني مي گوييم خدايا برسان آن زماني

ص: 2991

را که سود گرفتن من از مومن حرام باشد حالا آن را نمي خواهيم يک کمي درجه ي پايين ترش را حاضريم انجام دهيم برنامه ي چهارمي که حضرت دارد خيلي جالب است عرض کردم به هر ترتيب يادمان باشد فاصله مان چقدر است ان شاء الله قدم برداريم روايتي است که امام زمان سلام الله عليه وقتي ظهور مي کنند بيعت مي گيرند با يارانشان کساني که مي خواهند ياور حضرت باشند حضرت بيعت مي گيرند شرايط بيعت چيست؟ امام زمان يک سلسله شرايط در بيعت خودشان مي گذارند کساني که مي خواهند با امام زمان سلام الله عليه بيعت کنند حضرت يک سلسله شرايط را مي دهند مي گويند مي پذيري با من بيعت کني شرايط بيعت چيست؟ اين کتاب منتخب الاثر است مال آيت الله عظمي صافي گلپايگاني يکي از مهم ترين کتاب ها در موضوع امام زمان اين کتاب است جزء مصادر است قريب شصت هفتاد سال است از تاليفش گذشته تقريبا مي توان گفت همه ي کساني که بعد از ايشان کتاب نوشتند يکي از مصادرشان همين منتخب الاثر است روايت از اميرمومنان است حضرت فرمودند امام زمان وقتي مي خواهند بيايند و افراد با آن ها بيعت کنند حضرت مي فرمايد اين شرايط را بايد به من قول بدهيد اگر مي خواهيد از من اطاعت کنيد من سه چهار تا را سريع مي گويم حضرت مي فرمايد به شرطي که وَ لَا تاَکُلُونَ رِبَا ديگر دنبال ربا نباشيد نمي شود کسي يار امام زمان باشد ربا خوار باشد الآن در جامعه ي ما گرفتار ربا هستيم يا نه و مي گوييم عجل لولليک الفرج دو و لَا تَغدِرُونَ بِمُسلِم در شرايط بيعت حضرت مي فرمايد کلاه سر مسلمان نگذاريد سوم وَ لَا تَلعَنُونَ مُوحِداَ،

ص: 2992

از اين به بعد با من بيعت کرديد يک وقت به يک مومني دشنام ندهيد شيعه ي ديگر را موحد ديگر را لعن نکنيد شما ببينيد ديگر نيازي نيست من حاشيه اش را بگويم در همين دعواهاي سياسي کسي در جناح ما نباشد به کمتر از کفر راضي نيستيم چرا اين قدر جو سازي مي کني عليه اش چقدر آبرو ريزي ميکنيم وَ لَا تَلبِسُون الذَّهَبَ وَ لَا الحَرِيرَ و لَا الدِيبَاج به شرطي که زندگي شما زاهدانه باشد به اصحابشان مي فرمايد به زندگي شان شرط کنيد در شرايط بيعت اين پيمان را بدهيد زندگي زاهدانه باشد الآن فاصله هاي طبقاتي تجمل گرايي يعني يک عده اي نشستند دارند فکر مي کنند اين دو سه روز تعطيل چه خاکي به سرشان بکنند جواب بچه ها را چه بدهند جشن امام زماني سفره اي اما يک عده هم نشستند فکر مي کنند پول هايمان را چطور هزينه کنيم و حاضر نيستند در راه خدا هزينه کنند در اين مسيرهايي که گفتيم شرط پنجم حضرت وَ لَا تَکنِزُون ذَهَباً (گفتار اميرمومنان در شناخت امام و حوادث آخرالزمان، ص 54) به شرطي که ثروت اندوزي نکنيد در شرايط بيعت امام زمان اين چند شرط را مي گذارند اين هم شرايط بيعت يک نکته ي ديگر را اضافه کنم اين است که عصر امام زمان عليه السلام اوج تواضع است اين شعر بسيار زيبايي که خوانديد و نام علي بن مهزيار را آورديد براي همين اشاره مي کنم که دوستان نام علي بن مهزيار را فراوان شنيده اند داستان تشرفش را خدمت امام زمان خدا رحمت کند مرحوم کافي با نواي زيبا و گرم هنوز هم کساني که گوش مي کنند

ص: 2993

برايشان خاطره ي جذاب است وقتي رفت خدمت امام زمان عليه السلام بعد از نوزده سفر رسيد خدمت حضرت به ايشان فرمود قَدْ کنَّا نَتَوَقَّعُک لَيلًا وَ نَهَاراً، ما شب و روز منتظر تو بوديم امام مي گويد امام زمان مي فرمايد ما شب و روز منتظر تو بوديم چرا حالا آمدي ما دير رفتيم ما دير مي رويم امام غايب نيست امام حاضر است حضرت فرمود ما شب و روز منتظر بوديم فَمَا الَّذِي أَبْطَأَ بِک عَلَينَا؟ چه شد که دير آمدي کجا بودي تا حالا علي نب مهزيار گفت لَمْ أَجِدْ مَنْ يدُلُّنِي إِلَي الْآنَ من دوست داشتم کسي نبود به شما راهنمايي بکند حضرت فرمود نه سه اشکال در زندگي تان بود يک لَا وَ لَکنَّکمْ کثَّرْتُمُ الْأَمْوَالَ شما دنبال ثروت اندوزي هستيد دو وَ تَجَبَّرْتُمْ عَلَي ضُعَفَاءِ الْمُؤْمِنِينَ جامعه تان جامعه اي شده به ضعفاي مومنين تکبر مي فروشيد ضعفا را تحويل نمي گيريد اين ها آدم نيستند الآن گاهي آدم يک جوري به حساب نمي آورد فقير فقرا را تحقير مي کنيم سوم وَ قَطَعْتُمُ الرَّحِمَ الَّذِي بَينَکمْ آن رحمي که بايد دنبالش مي رفتيد قطع کرديد اين ها علت دير آمدنتان است علي بن مهزيار با کمال ادب گفت اَلتَّوبه اَلتَّوبه (دلائل الإمامة، ص 297) ببخشيد قبول دارم اشتباه کردم ما هم بياييم به حضرت يک التوبه امشب که شب نيمه ي شعبان است بگوييم اگر عصر امام زمان اوج صميميت و صداقت و اوج پرداخت حق الناس ها اهست و اوج تحويل گرفتن فقرا است اوج تحويل گرفتن گرفتارها است ما هم يک التوبه التوبه بايد بگوييم بعد عجل لوليک الفرج اين بحثي بود ولي مطلبي که مي خواهم در بخش دوم اشاره کنم

ص: 2994

اين است که در ارتباط با بحث هفته ي گذشته من تمام پيام ها را تک تک پيام ها را بدون استثناء خواندم تشکر مي کنم مردم فراوان همراهي کردند در بحث آزادي زندان من خودم باور نمي کردم هيچ وقت اين طوري مطرح نکرديم عرض کردم خدا شاهد است من نمي خواهم آن قدر مردم پيام داده بودند شايد در اين چند ساله ما اين همه پيام همراهي و تشکر نديده بوديم من به دو پيام اشاره مي کنم يک پيامش را دختر خانمي نوشته من دختر جواني هستم مدتي پدرم زندان است گرفتار يک سري آسيب هاي اجتماعي شدم دختري که پدرش در زندان است بالاخره دختراني که پدرانشان هستند بالا سرشان الآن در اين فضا چقدر آسيب زياد است مي گويد من گرفتار آسيب هاي اجتماعي شدم چه کسي مسئول آسيب هاي من است يک پدري زندان است دخترش مي گويد من گرفتار آسيب هاي اجتماعي شدم در اين فضاي امروز چه کسي مسئول است دوم اين که يک خانمي نوشته من شوهرم چهار سال است زندان است در اين چهار سال پسرم ترک تحصيل کرده سه خواستگار براي دخترم آمده چون پدر در زندان است نتوانستم جواب دهيم اگر فهرست کنيم از اين آسيب ها فراوان است آن هفته عرض کرديم يادمان باشد زنداني مساوي با قاچاقچي و تبه کار و اشرار نيست واقعا قواي سه گانه تلاش کنند قوانين را يک جوري تنظيم کنند که زندان حرف اول نباشد حرف آخر باشد متاسفانه الآن قانون گذار قاضي اول آسان ترين کاري که مي نويسد زندان است ثالثا خود مردم بايد وظيفه اي که مردم دارند يکي اين که بگذرند کسي که مي تواند بگذرد روايت هايش را

ص: 2995

خوانديم اين عصر امام زمان است ايشان مي آيد ديه ها را پرداخت کند با زکات ها حقوق مردم ادا شود امام زمان مي آيد يک بدهکار روي زمين نماند ما خودمان قدم برداريم ثانيا تخفيف بدهيم روايتش را خوانديم پيامبر فرمود پنجاه پنجاه حساب کن يا مهلت دهيم اين روايت خيلي عجيب است شيخ صدوق در ثواب الاعمال نقل کرده پيامبر فرمود مَنْ أَقْرَضَ مَلْهُوفًا فَأَحْسَنَ طَلَبَهُ ي کسي به يک گرفتاري قرض بدهد با او کنار بيايد خطاب به او مي شود مَنْ أَقْرَضَ مَلْهُوفًا فَأَحْسَنَ طَلَبَهُ فَلْيَسْتَأْنِفِ الْعَمَلَ (ثواب الاعمال، جلد 1، ص 341) تو از نو شروع کن اين را در کجا داريم؟ عصر روز عرفه خدا به حاجيان مي گويد از نو شروع کنيد خدا گذشته ي شما را بخشيده شما يک ميليون دو ميليون پنج ميليون به کسي قرض دادي مي بيني نمي تواند بدهد يا بگذر يا تخفيف بده يا مهلت بده به تو خطاب مي کنند از نو شروع کن خطابي که به حاجي در روز عرفه مي شود مسئله ي چهارم هم اين که بياييم سهيم شويم در آزاد کردن زندانيان اگر مي توانيم از خودمان کمک کنيم يا اگر نه حداقل از سهم امام آن هفته عنوان کرديم اجازه ي مراجع را گفتيم آيت الله عظمي مکارم آيت الله عظمي صافي آيت الله عظمي سيستاني وحيد خراساني شبيري زنجاني من خودم شخصا از دفاتر تک تک اين ها اجازه گرفتيم تا آخر ماه شعبان تا مبلغ پانصد هزار تومان اگر کسي مي خواهد از سهم امام بپردازد اگر حاضر هستند از پول خودشان بدهند که هيچ اگر نه از سهم امام مي خواهند بپردازند البته جرائم عمدي نباشد و زنداني هم گفتيم

ص: 2996

تبه کار نباشد مومن باشد متدين باشد مقام معظم رهبري هم من عرض کردم ايشان فرمودند به شرطي که اين زنداني از ارحامشان باشد و فقير باشد من همين جا عرض مي کنم اين را هم از دفتر قم خودم شخصا هماهنگ کردم اين نکته ي جالب توجه اين است که نيازي نيست در اين موارد دوباره تک تک از بيوت مراجع ما سوال بکنيم اين فتواي مثلا در همين قصه فتواي رهبري اين است که در سهم امام تا يک سوم اگر شما خويشاوند فقيري دارد يک سوم سهم امام را ايشان اجازه مي دهند حالا اگر زنداني هم بود يک مصداقش اين است چيز پيچيده اي نيست نه همين اذني که ايشان به طور عمومي داشتند و ما شماره حساب نداديم مي خواهيم خود مردم بسم الله ائمه ي جمعه ائمه ي جماعات راه بيفتند خيرين معتمدين در 190 شهر انجمن حمايت از زندانيان است امشب بعد از نماز دور هم جمع شويد به امام جماعت امام جمعه بگوييد يک روز برويم زندان عيدي ببريد آمار زنداني ها را بگيريد من گفتم چقدر افراد محکوميتشان تمام شده به خاطر دويست هزار تومان سي صد هزار تومان خودشان جمع شوند گروهي تشکيل بدهند اين کار را انجام بدهند لذا شماره اعلام نکرديم عزيزان يک عده هم هستند نه بدهکاري نيست در زندان هستند نه شاکي هاي خصوصي دارند يک دعوايي درگيري شده اين آقا شکايت کرده رفته زندان به احترام جشن امام زمان همين امروز فردا تماس بگيريم بگذاريد يک زنداني شما يک دعوايي داشتيد اميرمومنان از قاتلش فرمود بگذريد يوسف هجده سال در زندان بود برادران را بخشيد در دعواهاي شخصي و

ص: 2997

خصوصي عزيزان اين کار را انجام دهند.

شريعتي: در آستانه ي ماه مبارک هستيم جمع اين ها در سر سفره ها جمع مي شود.

حاج آقا حسيني: من خيلي به عجله و به سرعت گفتيم شب عيد است نمي خواهم کسي ناراحت شود پيام ها را خيلي آرام نرم خواندم همين يک پيام را نگاه کنيد صد ها پيام دختر خانم مي گويد پدر من در زندان است من آسيب هاي اجتماعي ديدم مناسب نيست من نام ببرم چند دختر جوان که پدرشان زندان است چه آسيب هايي مي بينند؟ پدر ها هستند بالاي سر دختر ها چقدر گرفتاري داريم عزيز من تو که از اين آقا شکايت کردي به خاطر درگيري دعوا به خاطر بدهي انداختي زندان آن در زندان باشد پول مي شود؟ غير از اين که پدري را از خانواده جدا کردي 440 هزار فرزند چشم انتظار هستند پدرانشان برگردند. من تشکر مي کنم از همه ي عزيزاني که اين برنامه را در فضاهاي مجازي بردند در سايت ها اعلام کردند باز هم تقاضا مي کنم عزيزان اين را هم در فضاهاي مجازي و سايت ها نشر بدهند در اين دو هفته ي باقي مانده

شريعتي: خيلي ممنون امشب فضيلت ذاتي هم دارد علاوه بر اين که شب ميلاد امام زمان است در بخش بعدي درباره ي امشب براي ما خواهند گفت اين قرآن ها قرآن هايي است که برنامه ي سمت خدا قرار است به تعداد 14 جلد به هر دوست بزرگواري که داوطلب است خانه اش خانه ي نوراني باشد جزء همين محافل قرآني خانوادگي که طرح برنامه ي سمت خدا در اين روزها است ان شاء الله اهدا خواهد شد مشرف مي شويم محضر قرآن کريم بعد برمي گرديم خدمت شما هستيم صفحه ي 465 قرار امروز اهالي

ص: 2998

سمت خدا است آيات 57 ام تا 67 ام سوره ي مبارکه ي زمر ان شاء الله لحظه لحظه زندگي تان منور به نور قرآن باشد به برکت صلوات بر محمد و آل محمد.

اللهم صل علي محمد و آل محمد و عجل فرجهم

أَوْ تَقُولَ لَوْ أَنَّ اللَّ_هَ هَدَانِي لَكُنتُ مِنَ الْمُتَّقِينَ ?57? أَوْ تَقُولَ حِينَ تَرَ ى الْعَذَابَ لَوْ أَنَّ لِي كَرَّ ةً فَأَكُونَ مِنَ الْمُحْسِنِينَ ?58? بَلَى? قَدْ جَاءَتْكَ آيَاتِي فَكَذَّبْتَ بِهَا وَاسْتَكْبَرْ تَ وَكُنتَ مِنَ الْكَافِرِ ينَ ?59? وَيَوْمَ الْقِيَامَةِ تَرَ ى الَّذِينَ كَذَبُوا عَلَى اللَّ_هِ وُجُوهُهُم مُّسْوَدَّةٌ أَلَيْسَ فِي جَهَنَّمَ مَثْوًى لِّلْمُتَكَبِّرِ ينَ ?60? وَيُنَجِّي اللَّ_هُ الَّذِينَ اتَّقَوْا بِمَفَازَتِهِمْ لَا يَمَسُّهُمُ السُّوءُ وَلَا هُمْ يَحْزَنُونَ ?61? اللَّ_هُ خَالِقُ كُلِّ شَيْءٍ وَهُوَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ وَكِيلٌ ?62? لَّهُ مَقَالِيدُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْ ضِ وَالَّذِينَ كَفَرُ وا بِآيَاتِ اللَّ_هِ أُولَئِكَ هُمُ الْخَاسِرُ ونَ ?63? قُلْ أَفَغَيْرَ اللَّ_هِ تَأْمُرُ ونِّي أَعْبُدُ أَيُّهَا الْجَاهِلُونَ ?64? وَلَقَدْ أُوحِيَ إِلَيْكَ وَإِلَى الَّذِينَ مِن قَبْلِكَ لَئِنْ أَشْرَ كْتَ لَيَحْبَطَنَّ عَمَلُكَ وَلَتَكُونَنَّ مِنَ الْخَاسِرِ ينَ ?65? بَلِ اللَّ_هَ فَاعْبُدْ وَكُن مِّنَ الشَّاكِرِ ينَ ?66? وَمَا قَدَرُ وا اللَّ_هَ حَقَّ قَدْرِ هِ وَالْأَرْ ضُ جَمِيعًا قَبْضَتُهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَالسَّمَاوَاتُ مَطْوِيَّاتٌ بِيَمِينِهِ سُبْحَانَهُ وَتَعَالَى عَمَّا يُشْرِ كُونَ ?67?

ترجمه:

يا بگويد: اگر خدا هدايتم مي کرد، بي ترديد از پرهيزکاران بودم، (??) يا چون عذاب را ببيند، بگويد: اي کاش مرا [به دنيا] بازگشتي بود تا از نيکوکاران مي شدم. (??) [ولي به او گويم:] آري، آياتم به سوي تو آمد، پس تو آنها را انکار کردي و [در پذيرفتنش] تکبّر ورزيدي، و [نسبت به آن] از کافران بودي، (??) و روز قيامت کساني را که بر خدا دروغ بستند مي بيني که صورت هايشان سياه است؛ آيا در دوزخ

ص: 2999

جايگاهي براي متکبران نيست؟ (??) و خدا کساني را که پرهيزکاري پيشه کردند، به سبب اعمالي که مايه رستگاري شان بود نجات مي دهد، عذاب به آنان نمي رسد، و اندوهگين هم نمي شوند. (??) خدا آفريننده هر چيزي است و او بر هر چيزي نگهبان و کارساز است. (??) کليدهاي آسمان ها و زميندر مالکيّت اوست، و کساني که به آيات خدا کفر ورزيدند، هم آنان زيانکارند. (??) بگو: اي نادانان! آيا به من فرمان مي دهيد که غير خدا را بپرستم؟! (??) بي ترديد به تو و به کساني که پيش از تو بوده اند، وحي شده است که اگر مشرک شوي، همه اعمالت تباه و بي اثر مي شود و از زيانکاران خواهي بود. (??) بلکه فقط خدا را بپرست و از سپاس گزاران باش. (??) و خدا را آن گونه که سزاوار اوست نشناختند، در حالي که زمين در روز قيامت يکسره در قبضه قدرت اوست، و آسمان ها هم درهم پيچيده به دست اوست؛ منزّه و برتر است از آنچه با او شريک مي گيرند. (??)

اللهم صل علي محمد و آل محمد و عجل فرجهم

شريعتي:

مستي نه از پياله نه از خم شروع شد *** از جاده ي سه شنبه شب قم شروع شد

سه شنبه شب باشد و شب ميلاد نيمه شعبان خيلي ها امشب جمکران مشرف هستند خيلي ها در مشاهد مشرفه هستند دعا بکنند خيلي ها در بيمارستان مريض دارند و ايام امتحاناتشان است دانش آموزان دانشجوها و طلبه هاي عزيز. وقت در اختيار شما است

حاج آقا حسيني: بسم الله الرحمن الرحيم من اشاره مي کنم به اعمالي که امشب

ص: 3000

شب نيمه ي شعبان است خيلي سريع اولا مي دانيد حديثي از امام باقر عليه السلام است که فرمودند فَقَالَ هِيَ أَفْضَلُ لَيْلَةٍ بَعْدَ لَيْلَةِ الْقَدْرِ (مصباح المتهجد و سلاح المتعبد، ج 2، 831) در طول سال ما شبي بعد از شب هاي قدر به عظمت نيمه ي شعبان نداريم همين طور که شما اشاره کرديد شب نيمه ي شعبان جداي از ولادت امام زمان عليه السلام خودش عظمت ذاتي دارد با ولادت حضرت مضاعف شده است دوم اين که در روايت ديگري است جبرائيل در شب نيمه ي شعبان به پيامبر خطاب کرد پيامبر مشغول استراحت بودند أَتَنَامُ فِي هَذِهِ اللَّيْلَةِ (بحارالانوار، ج 95، ص 413) سوال کرد چه شبي است فرمود شب نيمه ي شعبان است يعني جبرئيل اين خبر را آورد که اين شب يک شب استثنايي است از اميرمومنان روايت است حضرت مي فرمودند من دوست دارم که در سال چهار شب را احيا داشته باشم يکي شب عيد فطر دوم شب عيد قرآن سوم شب اول ماه رجب چهارم امشب شب نيمه ي شعبان امشب احيائش مستحب است اميرمومنان احيا داشتند خدا رحمت کند يادم است مرحوم آيت الله تبريزي قديم ها مقيد بودند طلبه ها را به احيا تشويق مي کردند خودشان هم براي نماز صبح آن هايي که احيا داشتند شب ها خيلي بلند نيست کوتاه است خيلي جلسات احيا هست اگر تا يک و دو مشغول احيا باشند دو ساعت بعد مشغول تلاوت قرآن و اعمال باشند به اذان صبح نزديک مي شوند چند تا از اعمال امشب را عرض مي کنم يکي دعاي کميل است جالب است شايد بينندگان نشنيده باشند دعاي کميل را اولين بار اميرمومنان سلام الله عليه در سجده

ص: 3001

در شب نيمه ي شعبان خواندند و به کميل فرمودند که اين دعا را هفته اي يک بار ماهي يک بار بخوان يعني اولين بار دعاي کميل مال شب نيمه ي شعبان بودم آن هم در سجده دوم زيارت امام حسين خوشا به حال کساني که مشرف اند حداقلش اين است که مرحوم محدث قمي فرموده اند انسان يک سلام بدهد اگر زير آسمان باشد چه بهتر السلام عليک يا ابا عبدالله السلام عليک و رحمة الله و برکاته البته زيارت مخصوص هم دارد حتما غافل نشوند سوم صد مرتبه ذکر سبحان الله والحمدلله و لا اله الا الله والله اکبر چهارم اين را تقاضا مي کنم يک کم بيشتر عنايت کنند نماز حضرت جعفر طيار است دين نماز دو رکعت است اول مفاتيح است نماز پيامبر نماز ائمه که تمام مي شود نماز جناب جعفر است دو دو رکعت است در مجموع اين چهار رکعت سي صد مرتبه سبحان الله والحمدلله و لا اله الا الله و الله اکبر است با يک شکل خاصي که در مفاتيح ببينند گاهي ما در طول سال موفق نمي شويم امشب ديگر شب نيمه ي شعبان اين نماز را حتما عزيزان بخوانند خدا رحمت کند من يادم است تا روز آخر مرحوم بهجت بعد از نماز صبحشان مي آمدند حرم حضرت معصومه نماز جعفر طيار را بالاي سر حضرت مي خواندند هر روز سال 365 روز مي خواندند ما سالي يک شب بخوانيم امشب هم شبش است در حالات شيخ انصاري است هر روز مي خواندند خيلي از بزرگان هر روز مي خواندند دو رکعت نماز هم دارد خيلي ساده است اعمال زيادي دارد عزيزان حتما به مفاتيح مراجعه کنند

ص: 3002

ولي نماز جعفر طيار را تاکيد کردم چون حديث امام رضا است که سفارش کردند امشب خوانده شود مخصوصا آن هايي که مجاور حضرت هستند يک دو رکعتي هم هست که خيلي آسان است مثل نماز صبح است فقط فرقش اين است که رکعت اول بعد از حمد کافرون را مي خوانند رکعت دوم بعد از حمد سوره ي توحيد البته دعاي فرج هم که امشب شبش است. خدا رحمت کند مرحوم آيت الله عظمي خويي يکي از عزيزان مي گفت من در نجف شاگرد ايشان بودم هفده سال نجف شاگرد بودم در اين هفده سال يک نماز از ايشان نديدم که ايشان در قنوت نماز دعايي غير از دعاي اللهم کن لوليک الفرج بخوانند عزيزان از فرصت حداکثر استفاده را ببرند.

شريعتي: ان شاء الله طرح خانه هاي نوراني را اشاره بفرماييد.

حاج آقا حسيني: بله بناست از اين قرآن که نمونه اش را در خدمت قرآن هستيم به هزار خانه ي قرآني بدهيم بحمدلله تا اين جا راهکارش در سايت است تا هزار خانه ي نوراني باني هايش پيدا شده چهارده قرآن در هر خانه اي باشد مي شود چهارده هزار قرآن اگر کساني مي خواهند از قافله ي خير عقب نمانند فرصت ها در حال گذر است در آستانه ي ماه مبارک رمضان شايد به همت بينندگان هزار تا بشود ده هزار تا.

شريعتي: يعني هزار را برنامه ي سمت خدا باني شده هر تعداد که مي خواهند دوستان هم مي توانند باني شوند.

حاج آقا حسيني: بله.

شريعتي: براي جزئيات بيشتر مي توانيد به سايت ما مراجعه بکنيد جزئيات طرح در آن جا است يک اتفاق خوبي هم که افتاده اين محافل مزين به نام حضرت خديجه کبري

ص: 3003

شده.

حاج آقا حسيني: بله در دهم ماه مبارک رمضان وفات حضرت خديجه است واقعا اين بانوي بزرگوار که ام المومنين است در جلالتش سخن فراوان است يکي از کارهاي زيباي خانه هاي قرآني اين است که نام بانوي بزرگوار احيا مي شود شب عيد است نمي خواهيم بگويم چقدر ما به اين نام بانوي بزرگوار ظلم کرديم.

شريعتي: خيلي روز خوبي بود امشب مبارکتان باشد ما را دعا کنيد حاج آقاي حسيني دعا بکنند.

حاج آقا حسيني: من باز هم تقاضا مي کنم خيلي ها سفارش کردند دل شکسته زياد است هر کس هر کجا هست به همه دعا بکند مشهد و کربلا و جمکران هر کجا دارند برنامه را مي بينند خيلي ها پيام دادند ما از کربلا برنامه را ديديم اين آيه ي شريفه را سه مرتبه با توجه براي رفع گرفتاري ها بخوانيم «أَمَّن يُجِيبُ الْمُضْطَرَّ إِذَا دَعَاهُ وَيَكْشِفُ السُّوءَ» (نمل/ 62) خدايا به حق امام زمان اروحنا فداه حوائج همه ي ملتمسين به دعا مخصوصا آن هايي که به آمين اين مردم مخاطبين اين برنامه چشم انتظار اين آمين هستند به حق محمد و آل محمد حوائجشان را برآورده بخير بفرما مريض هايشان را شفا عنايت بکن گرفتاري هايشان را برطرف بفرما.

شريعتي: الهي آمين خيلي ممنون تا آن قرار ما 34 روز مانده به برکت نام و ياد ائمه ي بقيع عليهم السلام همه ي ما توفيق درک شب قدر را داشته باشيم والحمدلله رب العالمين و صلي الله علي محمد و آله الطاهرين.

94-03-19- سيره تربيتي امام علي عليه السلام در نهج البلاغه

بسم الله الرحمن الرحيم و صلي الله علي محمد و آله الطاهرين

شريعتي: سلام مي گويم به همه ي شما خيلي خوش آمديد به سمت خداي امروز در هر

ص: 3004

کجا که هستيد باغ ايمانتان آباد آباد باشد همين ابتداي برنامه از خداوند متعال مسئلت مي کنم اين روزها و شب هاي باقيمانده ي ماه شعبان براي همه ي ما پر خير و برکت باشد به رسم سه شنبه ها در محضر حاج آقاي حسيني هستيم سلام عليکم و رحمة الله خيلي خوش آمديد

حاج آقا حسيني: سلام عليکم و رحمة الله عرض سلام و ارادت خالصانه خدمت همه ي بينندگان خوب برنامه در دعا است که در روزهاي پاياني ماه شعبان انسان اين دعا را زياد بخواند حديث از امام رضا عليه السلام است اَللّهُمَّ اِنْ لَمْ تَكُنْ غَفَرْتَ لَنا فيما مَضى مِنْ شَعْبانَ فَاغْفِرْ لَنا فيما بَقِىَ مِنْهُ (مفاتيح الجنان، اعمال ماه شعبان) خدايا اگر تا اين جاي ماه شعبان ما را نيامرزيدي در اين چند روز باقيمانده ي مانده شعبان ما را بيامرز يک روايت خيلي زيبايي از امام رضا عليه السلام در اين زمينه است اگر مجال شد بعد از تلاوت مي خوانم هفته ي ديگر شب چهارشنبه شب آخر ماه شعبان است يک هفته بيشتر باقي نمانده و بايد آماده ي آن ضيافت الله شويم نمي دانم آماده شديم يا نه.

شريعتي: به رسم سه شنبه ها دوستان مي دانند مهمان سفره ي ناب نهج البلاغه هستم امروز حاج آقاي حسيني براي ما باز هم از نهج البلاغه و سيره ي تربيتي امام علي عليه السلام خواهند گفت.

حاج آقا حسيني: بسم الله الرحمن الرحيم در بخش حکمت ها حکمت 94 کسي در محضر اميرمومنان عليه السلام يک دعايي کرد دعا کرد اللَّهُمَّ إِنِّى أَعُوذُ بِكَ مِنَ الْفِتْنَةِ خدايا من را در آزمون قرار نده فتنه به معناي آزمون است خدايا من را امتحان نکن حضرت

ص: 3005

وقتي اين جمله را شنيدند فرمودند لَا يَقُولَنَّ أَحَدُكُمْ هيچ کدام از شما نبايد بگوييد اللَّهُمَّ إِنِّى أَعُوذُ بِكَ مِنَ الْفِتْنَةِ چرا گفتي خدايا من را امتحان نکند لِأَنَّهُ لَيْسَ أَحَدٌ إِلَّا وَ هُوَ مُشْتَمِلٌ عَلَى فِتْنَةٍ همه ي ما در آزمون هستيم همه ي انبياء اولياء همه ي بندگان از آزمون هستند اين سنت الهي است وَ لَكِنْ مَنِ اسْتَعَاذَ اگر مي خواهيد بگوييد بگوييد فَلْيَسْتَعِذْ مِنْ مُضِلَّاتِ الْفِتَنِ آن آزمون هايي که در آن آزمون ها شکست شويم شکست بخوريم خدايا به تو پناه مي بريم از آن آزمون و الا اصل آزمون جزء سنت هاي الهي است سربلندي در آزمون را بخواهيم بعد حضرت استشهاد کردند به اين آيه «وَاعْلَمُوا أَنَّمَا أَمْوَالُكُمْ وَأَوْلَادُكُمْ فِتْنَةٌ» (انفال/ 28) حضرت اشاره فرمودند به اين آيه ي سوره ي مبارکه ي غافر آيه ي 15 صريح قرآن است اولاد انسان ثروت انسان وسيله ي آزمون ما هستند اگر کسي بگويد اللهم اني اعوووذ بک فتنه يعني خدايا من ثروت نمي خواهم اولاد نمي خواهم يکي از سخت ترين آزمون هاي ما همين دو آزمون است اولاد و اموال. بدون تعارف عرض مي کنم ما در خيلي از آزمون هاي الهي موفق مي شويم نماز اول وقت را خوانديم الحمدلله ماه رمضان روزه مي گيريم حج بيت الله حرام مشرف مي شويم زيارت ائمه عتبات همه ي اين ها را داريم ميليون ها نفر نوبت حج عمره دارند اما در اين دو آزمون به مشکل برمي خوريم اين که انسان بتواند ثروت را از حلال تهيه بکند ربا خواري رشوه خواري حرام خواري کم فروشي و انواع اقسام حرام خواري ها را نکند و واجبات مالي را بپردازد خمس زکات را بدهد به فقرا رسيدگي بکند حق اين اموال را ادا بکند در

ص: 3006

اين آزمون خيلي از ما شکست مي خوريم با دوستان اين حرف ها را نداريم ببينيد چند درصد نمازخوان ها روزه گيرهاي ما اين هايي که حج کربلا عتبات مشرف مي شوند همين مستحبات ولي حساب دارايي که مي رسد واجبات مالي که مي رسد مشکل پيدا مي کنيم حق الله سخت است خمس سخت است زکات سخت است صدقات سخت است صريح قرآن است «وَالَّذِينَ فِي أَمْوَالِهِمْ حَقٌّ مَّعْلُومٌ، لِّلسَّائِلِ وَالْمَحْرُ ومِ» (معارج/ 25-24) لذا اميرمومنان به اين دو آزمون مخصوصا اشاره کردند يکي آزمون ثروت يکي آزمون اولاد. آزمون اولاد هم خيلي سخت است مثال مي زنم خيلي از ما در بسياري از اين آزمون ها نمره مي آوريم اما فرزندان ما از ما تقاضاهايي دارند که مي دانيم درست نيست خلاف شرع است ولي روي محبت بيش از حدي که به فرزندان داريم تسليم آن ها مي شويم حضرت گفت نگو خدايا من را امتحان نکن يعني شما اولاد ثروت نمي خواهي صريح قرآن است که اولاد و ثروت امتحان است چرا مي گويي امتحان نکن اگر مي خواهي دعا کني بگو مِنْ مُضِلَّاتِ الْفِتَنِ در اين آزمون ها شکست نخوريم در آزمون ثروت و اولاد مخصوصا در اين دو آزمون دست گذاشتند حکمت بعدي حکمت 95 است جالب است پس مال و ثروت شد آزمون در حکمت بعدي سُئِلَ عَنِ الْخَيْرِ از حضرت سوال کردند خير چيست سعادت انسان به چيست خيلي زيبا است ما خيلي تلگرافي عرض مي کنيم حضرت فرمود لَيْسَ الْخَيْرُ أَنْ يَكْثُرَ مَالُكَ وَ وَلَدُكَ سعادت خير به اين نيست که ثروت خير و سعادت مي آورد يا اولاد اين که آدم باز همين ها را بتواند چطور از اين ها استفاده بکند آن جا مي فرمايد آزمون است اين جا

ص: 3007

مي فرمايد فکر نکن تمام خير و سعادت در مال و فرزند است نه مهم اين است راهش را بلد باشي حضرت مي فرمايد خير در سه چيز است خيلي زيبا است وَ لَكِنَّ الْخَيْرَ أَنْ يَكْثُرَ عِلْمُكَ وَ أَنْ يَعْظُمَ حِلْمُكَ علم و دانايي ات خير سعادت انسان به علم و دانايي است به حلم و بردباري است سوم وَ أَنْ تُبَاهِيَ النَّاسَ بِعِبَادَةِ رَبِّكَ به بندگي خدا است اين ها نشانه هاي سعادت است اگر آدم علمش را داشت همان مال را مي تواند چطور استفاده بکند اگر باورهاي ديني داشت همان مال را مي تواند خوب استفاده بکند در زندگي ما درگيري مشکلاتي است سعادت اين است انسان در اين درگيري ها حلم داشته باشد مخصوصا دوباره اين جا به اين سه اشاره مي کنند اساسي ترين وسايل ابزار سعادت انسان علم و دانايي حلم و بردباري و عبادت و بندگي خداوند. حديث ادامه دارد نمي خوانم پيام اين دو کلمه حکمت آميز اين است مواظب باشيم ثروت اولاد اگر درست استفاده شد و آدم دانش استفاده از اين ها را داشت حلم و بردباري داشت اين ها را وسيله ي عبادت قرار داد آن وقت خير است و الا آزمون سنگيني است که خيلي ها شکست مي خورند يک داستاني است که شيخ طوسي در امالي نقل مي کند کسي آمد محضر امام صادق ظاهرا زياد مي آمده خدمت حضرت مي ديد حضرت خيلي اسم سلمان فارسي را زياد مي برند يک روزي با کمال ادب گفت يَا سَيِّدِي آقاي من پيامبر اين همه اصحاب داشته اميرمومنان اين همه ياران داشته چه شده در ميان همه ي اين ها شما اين قدر اسم سلمان را مي آوريد او سوال کرد که چقدر

ص: 3008

ذکر سلمان فارسي را مي کنيد حضرت فرمود سلمان محمدي بگو سَلمَانُ مِنَّا اَهلُ البَيت (بحارالانوار، ج 22، ص 326) حضرت فرمود جهتش سه چيز است فرمود به سه جهت نام سلمان را زياد مي آورم آن قدر امام صادق ياد کرده که اصحاب تعجب کردند سه ويژگي داشت يثَارُهُ هَوَى أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ عَلَى هَوَى نَفْسِهِ سلمان خواست و ميل مولايش اميرمومنان را بر خواست و ميل خودش مقدم مي داشت نمي گفت من چه مي خواهم مي گفت مولاي من اميرمومنان چه مي خواهد خيلي مهم است کتاب ها شرح مي خواهد تسليم محض امام باشيم از خودمان اجتهاد نکنيم در هر کجا سر دو راهي ها قرار مي گيريم توجيه کنيم فرار کنيم انتخاب امام صادق است دومين ويژگي سلمان اين است که وَ الثَّانِيَةُ حُبُّهُ الْفُقَرَاءَ فقرا را خيلي دوست داشت وَ اخْتِيَارُهُ إِيَّاهُمْ عَلَى أَهْلِ الثَّرْوَةِ وَ الْعُدَدِ فقرا را مقدم مي داشت بر اين هايي که فقط قدرت و ثروت و زر و زور دارند بيشتر با خاکي ها و طبقات پايين بود سوم وَ الثَّالِثَةُ حُبُّهُ لِلْعِلْمِ وَ الْعُلَمَاءِ وَ الثَّالِثَةُ حُبُّهُ لِلْعِلْمِ وَ الْعُلَمَاءِ (امالي، ص 133) سلمان با علم و دانش خيلي سر و کار داشت پس يک خواست مولايش اميرمومنان دو هم نشيني با فقرا سه هم نشيني با عالمان فرمود به اين جهت من زياد نام سلمان را مي برم من به اين مناسبت هر دو هم حبه للفقرا که خيلي مهم است هم حبه للعلم اين که آدم فقرا را دوست داشته باشد به فکر فقرا باشد

شريعتي: اگر ما اين ويژگي ها را داشته باشيم مي شود اميدوار بود حضرات ياد ما بکنند

حاج آقا حسيني: قطعا عنايت خواهند داشت

ص: 3009

من چند روز پيش خدمت آيت الله محقق داماد بودم ايشان فرزند مرحوم آيت الله عظمي محقق داماد است ايشان داماد آيت الله عظمي حائري بودند ايشان داستاني نقل کردند فرمودند روزي که مرحوم آيت الله عظمي حائري از دنيا رفت در زمان ايشان بعد از وفات ايشان سه نفر بودند مراجع آن زمان يکي آيت الله عظمي صدر، خوانساري و حجت اين ها بعد از آيت الله حائري مرجعيت داشتند مقدمات آمدن آيت الله بروجردي را فراهم کردند همه ي آبروي خودشان را در اختيار آيت الله بروجردي قراردادند ايشان مي فرمودند روز تشييع جنازه ي آيت الله عظمي حائري موسس حوزه ي علميه ي قم مردم نشسته بودند آماده شود جنازه براي تشييع آيت الله عظمي صدر هم آمده بودند براي تشييع آيت الله حائري يک پيشکاري داشتند آمد يک جمله اي در گوش آيت الله صدر پدر امام موسي صدر گفتند يک جمله اي در گوش آيت الله صدر گفت همه ي مردم هم نشستند آماده اند براي تشييع جنازه ي آيت الله عظمي حائري موسس حوزه تا اين جمله را گفت ايشان فريادش بلند شد داد زد واي واي واي مردم ريختند دور آقا که چه به آقا گفتند فرمودند ببينيد اين چه مي گويد يک پيشگاري داشتند به نام کلب علي شاه گفتند چه گفته گفت مي گويد شما داريد جنازه را مي بريد براي تشييع من ظهر در اين خانه هيچ چيز ندارم که غذا براي اهل خانه درست کنم هيچ چيز شيخ براي خودش نگذاشته اگر يادتان باشد در صحيفه امام است امام يک وقت اشاره کردند به داستان که حاج شيخ ما يعني موسس حوزه وقتي از دنيا رفت در

ص: 3010

خانه اش غذا نبود براي پختن فريادش بلند شده بود هيچ چيز نيست ظهر غذا بدهند مرجعي با آن عظمت اين داستان را براي اين گفتم که اين مردي که وقتي از دنيا مي رود غذا در خانه اش نيست براي زن و فرزندش روزهاي آخر عمرش ناراحت بوده کسي مي پرسد از دوستان براي چه ناراحت هستيد خبر داشته مرحوم آيت الله عظمي مبلغ بالايي بده کاري داشته پنجاه هزار تومان هفتاد سال پيش مي گفت چرا غصه مي خوريد اين را قرض شخصي که نکرديد براي حوزه و اداره ي حوزه خرج کرديد آن هم در دوره ي رضاخاني کسي بتواند حوزه را اداره بکند يک وقت به امام گفته بودند که چرا کار انقلابي که کرديد چرا استاد شما حاج شيخ اين کار را نکرد فرمود کاري که ايشان کرد و حوزه را در عصر رضاخان حفظ کرد بالاتر از انقلاب ما بود گفتند براي چه ناراحت هستيد پنجاه هزار تومان شخصي نيست براي حوزه است ايشان جمله اي جواب دادند واقعا مو بر بدن انسان راست مي شود آن ها چه بودند ما کجا يک مرجع تقليد در عصر رضاخان ووزهاي آخر عمرش در خانه ي خودش غذا براي ظهر زن و بچه اش پيدا نمي شود ولي پنجاه هزار تومان براي اداره ي حوزه و دين قرض دارد و ناراحت نيست مي گويد من ناراحت نيستم که پنجاه هزار تومان مقروض ام من ناراحت ام که الآن از دنيا رفتم اگر امام زمان به ما بگويد ما به تو آبرو داديم مي توانستي بيش از اين از آبرويت خرج کني براي اداره ي دين چرا اين کار را نکردي چرا از اعتبارت بيش از اين ها

ص: 3011

استفاده نکردي کسي اين قدر به فکر ديگران باشد به فکر فقرا باشد به فکر حوزه باشد به فکر کارهاي ديني باشد در خانه اش قضا پيدا نمي شود ولي اگر امام زمان به من گفت از آبرويت چرا کم استفاده کردي من چه بگويم باز يک خاطره اي بگويم اين ها بهتر در ذهن مي ماند در حالات مرحوم آيت الله بروجردي اين داستان معروف است ايشان در دوراني که در بروجرد بودند در سال قحطي ايشان در خيابان در کوچه مرد بزرگي بوده ايشان درست است وقتي آمدند قم بيشتر شناخته شدند ولي در بروجرد هم عظمت زيادي داشته ايشان در کوچه هاي بروجرد وقتي رد مي شود در دوران قطحي مي بيند يک خانمي با دو سه تا بچه از گرسنگي فريادش بلند است گرسنگي خودش و بچه هايش به آيت الله بروجردي مي گويد شما نماينده ي امام زمان هستيد اين چه زندگي است که ما داريم قدرتي نداشتند حکومتي دستشان نبود ولي توقع داشت عالم ديني به فکر فقرا باشد ايشان تا نگاهشان مي افتد به گريه مي افتد يک کمکي مي کند به اين زن مي گويد از خدا مي خواهم بتوانم کمکي به همه بکنم يک نفر کمک چه فايده اي دارد تمام بازاري هاي بروجرد اهل خير نانواها را جمع مي کند يک مديريت بحران ايجاد مي کند يک عالم ديني در بروجرد يک مديريت بحران تشکيل مي دهد که نان را ارزان دست مردم بدهند بخشي از زمين هاي خودش را در اين راه مي فروشد گندم هايي که خودشان داشتند مديريت مي کند کاري مي کند که مشکل نان ارزان در آن دوران قطحي در بروجرد به کلي برطرف مي شود به گريه مي افتد وقتي يک نفر را مي بيند اين

ص: 3012

داستان را خود ايشان نقل مي کند من در خواب ديدم يک جلسه اي است همه ي عالمان ديني نشستند در محضر پيامبر ولي يک کسي نزديک تر از همه است با اين که از نظر علمي جايگاهش آن جا نبود علماي صدر اسلام از شيخ مفيد شيخ صدوق سيد رضي ولي يک کسي نشسته کنار پيامبر که جايش نبايد آن جا مي بود مي گويد تا در عالم رويا اين فکر به ذهنم آمد پيامبر خدا فرمود علت اين که جايش پيش من است به خاطر اين است که بيشتر از همه به فکر نيازمندان و فقرا است معيار اين است پيش اهل بيت اميرمومنان هم مي فرمايد مالت ثروت است ثروت تو آزمون است. اين بحث را مقدمه اي قرار مي دهم براي نکته ي مهم

شريعتي: دغدغه ي اين ها از چه ناشي مي شود؟

حاج آقا حسيني: همان باور ديني. خدا رحمت کند اين قصه را گفته ام يکي از علماي بزرگ يزد که وقتي از دنيا مي رود گفتند شصت کيلومتر جنازه اش را تا يزد مردم تشييع کرده بودند دست به دست محل به محل مي بردند کتاب تنديس پارسايي را عزيزان ببينند خوب است ايشان وقتي بعضي از پولدارها را مي ديده که اين قدر بي خيال از کنار فقر و گرفتاري مردم اين قدر بي خيال اند مي فرمودند من تعجب مي کنم شما چرا دق نمي کنيد همين بحثي که دو سه هفته اشاره کرديم بحث زندانيان اولا من تشکر مي کنم واقعا پيام هاي اميدوار کننده خيلي بود يکي از مخاطبين مي گفتند من يقين دارم به صداقتشان مي گفت من به خاطر اين بحثي که مطرح شد چند طلبکار داشتم حلال کردم نپرسيدم خودش گفت يکي

ص: 3013

چهار ميليون يکي دوازده ميليون طلب داشتم ولي از آن طرف پيام هاي ناراحت کننده هم زياد بود و من چيزي که در اين پيام ها ديدم و سابقه نداشت در چند سال پيام هاي سمت خدا اين بود که بيشترين پيام ها از سوي بچه ها بود بچه هايي که نوشتند پيام ها هست دوستان مي توانند ببينند من يک بچه ي هفت ساله چهار ساله ده ساله هستم پدرم زندان است مدت ها پدرم را نديدم من اين را مي گويم تا بينندگان در جريان باشند من دو سه ساعت پيش يکي از بينندگان تماس گرفت بچه اي با من صحبت مي کرد گفتم چه است مطلبت گفت من دوازده سالم است هفت سال است پدرم زندان است من نديدم پدرم را گفتم گوشي را بده به بزرگتر گفتم چيست داستان گفت پدر بچه کار اقتصادي مي کرده ورشکست مي شده گفتم کل بدهي اش چقدر است گفت صد و ده بيست ميليون تومان گفتم به چند نفر گفت به عده اي گفتم طلب ها چندي است گفت پنج ميليون هفت ده ميليون جمع شدند صد و بيست ميليون شده هفت سال است در زندان است براي پنج ده ميليون پسر مي گفت کارنامه ي امتحاناتم را گرفتم مي خواهم بدهم به پدرم ببيند الآن نيست که نشان بدهم گفتم مگر کجاست در شهرتان نيست گفت چرا در شهر ما است گفتم مي تواني بروي ببيني گفت نه پدرم مي گويد اين جا محيط خوبي نيست پدرم موافقت نمي کند حرفم اين است بحث اين يک مورد خاص نيست سوال من اين است هر منصفي که اين برنامه را مي بيند من از يک نفر پنج ميليون ده ميليون طلب داشتم شديم ده نفر شده صد و

ص: 3014

بيست ميليون صد و پنجاه ميليون اين آقا هم که همان حديث امام صادق حضرت فرمود لَم تَذهَب فِي بَطنِ وَ لَا فَرَج (وسائل الشيعه، ج11، ص 548) خوشگذراني که نکرده شهوت راني که نکرده ورشکست شده خب تو که پنج ده ميليون طلب داري يا بيشتر يا کمتر اين آقا برود زندان الآن هفت سال است در زندان پول شد براي شما؟ همين بزرگ اين فرزند با من صحبت مي کرد مي گفت من از طلبکارها صحبت کردم چه فايده دارد شوهر من زندان است مي گفت يکي شان گفت بود من مي دانم براي ما پول نمي شود ولي دلمان مي خواهد در زندان بپوسد يکي گفته بود دلمان خنک مي شود.

شريعتي: در شأن جامعه ي ما نيست اين نوع ادبيات و نگاه.

حاج آقا حسيني: اصل بدهکاري را زندان کردن من آن هفته گفتم به خدا ما مسئول هستيم مسئولين ما مسئول اند قانون گذاران قوه ي قضائيه مسئول است بنشينند براي اين ها يک فکري بکنند درصد بالايي از زندانياني که الآن زندان هستند مي توانند آزاد باشند جنايت که نکردند ما طرفداري از تبه کاران اشرار مفسدين نمي کنيم من يک کار اقتصادي داشتم اشتباه کردم يا به هر دليل در اين اوضاع اقتصادي خدا را شاهد مي گيرم قصد ما سياه نمايي نيست همين اخباري است که در کشور است چقدر چک برگشتي داريم مشکلاتي هست ما چرا انصاف نداريم اين هفت سال رفته ده بيست سال برود اين پول مي شود براي تو؟ دلت خنک شد؟ من مسلمان هستم دلم خنک شد به خاطر صد ميليون مجموعه ي ما ده بيست نفر اين آقا برود زندان بچه مي گويد هفت سال است پدرم

ص: 3015

را نديدم در شهر است پدرم مي گويد نيا بچه ي دوازده ساله کجا برود زندان.

شريعتي: دختر خانمي در زير پست صفحات اجتماعي مربوط به طرح آزادي زندانيان نوشته بود پدرم جوان بود رفت زندان و حالا پير شده.

حاج آقا حسيني: سوال من اين است ما ايمان داريم به بينندگان اين ها مومن اند متدين اند حرف خوب و قرآن و اهل بيت را مي پذيرند شما هر طلبي که داري اين آقا که رفته زندان شما جواب خدا را چه مي دهي دخترش در معرض يک آسيب اجتماعي قرار بگيرد ما پدر ها بالاي سر دخترمان هستيم هزار تا گرفتاري پيش مي آيد در اين جامعه آن وقت يک دختر پسري که پدرش پنج سال هفت سال ده سال زندان است اگر اين دختر به فساد کشيده شود چه کسي بايد جواب خدا را بدهد من اصلا کاري به عاطفه اش ندارم مسائل عاطفي به جهنم که عاطفه اش خورد شد از بين رفت بنا است درد ما نيايد اما آسيب اين دختر را چه کسي مي خواهد جواب دهد يک پيامک نوشت من به خاطر بيست سکه مهريه رفتم زندان از زندان که برگشتم شغلم را از دست دادم او شاغل بوده شغلش را از دست داده در پيام ها خيلي ها نوشته بودند شما به بانک ها بگوييد خيلي ها زندان اند به خاطر سود اين پول ها مي گويند اصل پول را داديم به خاطر سودش سود سي چهل درصد به اين زودي که تمام نمي شود قصد ما سياه نمايي نيست اشکال ما اين است که ما پيام ها را زياد مي خوانيم قرار گذاشته بوديم از اين پيام ها کمتر به ما بدهند پيام هاي روز

ص: 3016

سه شنبه ي ما را بفرستند براي حاج آقاي فرحزاد و پيام هاي دوشنبه را بفرستند براي ما اين کار را نکردند من جدا خواهش مي کنم مسئولين يک سامانه درست بکنند اصلا نمي خواهد کاري انجام بدهند به خدا اين خدمت نيست که رسانه ي ملي فکر مي کند اين خدمت است رياست قوه ي قضاييه هر کجا رفتند هر چه گفتند بلافاصله منتقل بکنند اين چيزي نيست اگر بخواهند خدمت بکنند به قوه قضاييه بيايند اين ها را منتقل بکنند آن ها در جريان مشکلات مردم باشند آسيب هايي که زندانيان مي بينند قاضي به اين راحتي امضا نکند اولين حکم حکم زندان است زندان زدايي هم که شعار مي دهند چقدر عمل شده قوانين را مجلس درست بکنند نوشتند در قصه ي بانک ها ما اصل پول را داديم ما به خاطر سود پول زندان هستيم نگرانم يک وقتي متوجه مسائل شويم که دير شده باشد مسائل بانک ها را گفتيم وظيفه داشتيم تمام شد نگراني من اين است که يک وقتي متوجه شويم چه آسيبي مملکت ما ديد چقدر مردم زمين خوردند از بين رفتند گفتن زندان آسان نيست شما را يک هفته من را يک هفته همين جا حبس بکنند بگويند از اين جا بيرون نرويد شما يک هفته در خانه تان قسم ببند بيرون نروي ديوانه مي شوي کسي سال ها ده بيست سال آن جا است وقتي مي آيد در يکي از پيام ها بود من يک بدهي داشتم به خاطر بدهي داشتم رفتم زندان وقتي آمدم مردم فکر مي کنند من قاتل ام نگاه جامعه به من عوض مي شود اين حرفي که قبلا گفتيم يک بار ديگر تاکيد مي کنيم.

شريعتي: در مورد طلب کار ها کسايي هم هستند

ص: 3017

که توانش را ندارند ببخشند مي گويند ده ميليون زندگي ما بوده از دست ما رفته چيزي نداريم اين ها مهلت بدهند.

حاج آقا حسيني: بله مهلت بدهند ما فرداي قيامت بايد جواب بدهيم اگر بگويم من به خاطر ده ميليون اين آقا را زندان کردم تا دلم خنک شود الآن قانون ما اشکال دارد از همه ي علما بپرسيد کسي که ندارد زندان جاي بدهکار نيست او ندارد يک کار اقتصادي کرده ورشکست شده ندارد براي چه برود زندان وام گرفته ندارد برود زندان پول مي شود اتفاقا خانواده ي آقايي که گفتم که هفت سال است پسرش مي گويد پدرم را نديدم مي گويم در اين هفت سال اگر کارگري مي کرد بخشي از پول شما را داده بود در زندان باشد پول مي شود براي شما من دلم خنک شود؟ اين را من بايد جواب بدهم اصل اعسار را بپرسيد از هر عالم ديني از مراجع بپرسيد آن کسي که واقعا ندارد قرآن است مراجع نمي خواهد «وَإِن كَانَ ذُو عُسْرَ ةٍ فَنَظِرَ ةٌ إِلَى? مَيْسَرَ ةٍ» (بقره/ 280) يعني نداشت ميسره مهلت دهيد ما فقط آيه ي حج را بلد هستيم نوبت بنويسيم ده ميليون بدهيم بريم حج نماز اول وقت را بخوانيم روزه بگيريم خيلي خوب اين آيه است حديث نيست فقها فتوا داده اند الآن اولين چيزي که براي بدهکار مي نويسند زندان است مجلس بايد قانون را اصلاح بکند قاضي بايد مواظب باشد اين آقا هفت ده سال ديگر هم باشد زندان حرف آخرم اين است تقاضايي که داشتيم اجازه يا که مراجع تقليد گفتند دوستان خيلي ها انجام دادند مراجع تقليد آيت الله مکارم صافي سيستاني وحيد خراساني زنجاني من با تک تک

ص: 3018

دفاترشان صحبت کردم تا آخر ماه شعبان پانصد هزار تومان از سهم امام را براي آزادي زندانيان اجازه دادند مقام معظم رهبري هم فتوا به طور کلي داده اند که اجازه مي دهد يک سوم سهم امام اگر فقير رحم از خويشاوند شما بود سهم امام را تا يک سوم را اجازه مي دهند اگر زنداني بود که آن هم يک مصداقش است بنابراين چيز عجيبي نيست که تعجب بکنند.

شريعتي: ان شاء الله اين هم دلي ها در بين ما رواج پيدا بکند هم دل شويم دست به دست هم دهيم گرهي را باز کنيم به برکت آيه هاي نوراني قرآن کريم صفحه ي 472 قرار امروز برنامه ي سمت خداست.

حاج آقا حسيني: من يک جمله اضافه مي کنم همه را در بدهکار ها خلاصه نکنند خيلي ها زندان اند به خاطر شکايت هاي خصوصي در دعواهاي شخصي به من فحش داده کتک زده در دعواها همه اش که قتل نفس نيست قاچاقچي نيست من تقاضا مي کنم يک هفته مانده از ماه شعبان يک کاري کنيد رضايت بدهيد بگذاريد سفره ي افطاري که مي نشينيد پيش بچه هايتان همه ي زنداني ها غير از جنايت کارها تبه کارها و قاچاقچي ها بقيه سفره افطار کنار زن و فرزند باشند هر شکايتي که داريد.

شريعتي: ان شاء الله به برکت نبي اکرم که ماه شعبان مزين به نام ايشان است برمي گرديم بيشتر در اين مورد صحبت مي کنيم آيات 41 ام تا 49 ام سوره ي مبارکه ي غافر صفحه ي 472 در سمت خداي امروز تلاوت مي شود لحظه لحظه زندگي تان منور به نور قرآن باشد به برکت صلوات بر محمد و آل محمد.

اللهم صل علي محمد و آل محمد و

ص: 3019

عجل فرجهم

وَيَا قَوْمِ مَا لِي أَدْعُوكُمْ إِلَى النَّجَاةِ وَتَدْعُونَنِي إِلَى النَّارِ ?41? تَدْعُونَنِي لِأَكْفُرَ بِاللَّ_هِ وَأُشْرِ كَ بِهِ مَا لَيْسَ لِي بِهِ عِلْمٌ وَأَنَا أَدْعُوكُمْ إِلَى الْعَزِيزِ الْغَفَّارِ ?42? لَا جَرَ مَ أَنَّمَا تَدْعُونَنِي إِلَيْهِ لَيْسَ لَهُ دَعْوَةٌ فِي الدُّنْيَا وَلَا فِي الْآخِرَ ةِ وَأَنَّ مَرَ دَّنَا إِلَى اللَّ_هِ وَأَنَّ الْمُسْرِ فِينَ هُمْ أَصْحَابُ النَّارِ ?43? فَسَتَذْكُرُ ونَ مَا أَقُولُ لَكُمْ وَأُفَوِّضُ أَمْرِ ي إِلَى اللَّ_هِ إِنَّ اللَّ_هَ بَصِيرٌ بِالْعِبَادِ ?44? فَوَقَاهُ اللَّ_هُ سَيِّئَاتِ مَا مَكَرُ وا وَحَاقَ بِآلِ فِرْ عَوْنَ سُوءُ الْعَذَابِ ?45? النَّارُ يُعْرَ ضُونَ عَلَيْهَا غُدُوًّا وَعَشِيًّا وَيَوْمَ تَقُومُ السَّاعَةُ أَدْخِلُوا آلَ فِرْ عَوْنَ أَشَدَّ الْعَذَابِ ?46? وَإِذْ يَتَحَاجُّونَ فِي النَّارِ فَيَقُولُ الضُّعَفَاءُ لِلَّذِينَ اسْتَكْبَرُ وا إِنَّا كُنَّا لَكُمْ تَبَعًا فَهَلْ أَنتُم مُّغْنُونَ عَنَّا نَصِيبًا مِّنَ النَّارِ ?47? قَالَ الَّذِينَ اسْتَكْبَرُ وا إِنَّا كُلٌّ فِيهَا إِنَّ اللَّ_هَ قَدْ حَكَمَ بَيْنَ الْعِبَادِ ?48? وَقَالَ الَّذِينَ فِي النَّارِ لِخَزَنَةِ جَهَنَّمَ ادْعُوا رَ بَّكُمْ يُخَفِّفْ عَنَّا يَوْمًا مِّنَ الْعَذَابِ ?49?

ترجمه:

اي قوم من! چرا من شما را به سوي رهايي [از خسران دنيا و آخرت] مي خوانم، و شما مرا به آتش مي خوانيد؟! (??) مرا مي خوانيد که به خداي يگانه کافر شوم و بر پايه جهالت و ناداني، و بدون دانش و معرفت که روشنگر حقايق است چيزي را شريک او قرار دهم! و من شما را به تواناي شکست ناپذير و بسيار آمرزنده مي خوانم. (??) ثابت و يقيني است اينکه آنچه مرا به سويش مي خوانيد براي او در دنيا و آخرت حقّ ادعا [ي الوهيت و ربوبيت] نيست، و اينکه بازگشت ما به سوي خداست، و اينکه اسراف کاران اهل آتش اند. (??) پس به زودي [درستيِ] آنچه را [که امروز درباره

ص: 3020

عذاب اسراف کاران] مي گويم [و شما باور نمي کنيد] متوجّه خواهيد شد، و من کارم را به خدا وامي گذارم؛ زيرا خدا به بندگان بيناست. (??) پس خدا او را از آسيب هاي آنچه بر ضد او نيرنگ مي زدند، نگه داشت و عذاب سختي فرعونيان را احاطه کرد. (??) [عذابشان] آتش است که صبح و شام بر آن عرضه مي شوند، و روزي که قيامت برپا شود [ندا رسد:] فرعونيان را در سخت ترين عذاب در آوريد. (??) و [ياد کن] هنگامي را که در آتش با يکديگر نزاع و کشمکش مي کنند، پس ضعيفان به مستکبران مي گويند: ما [در دنيا] پيرو شما بوديم، آيا مي توانيد بخشي از اين آتش را از ما دفع کنيد؟ (??) مستکبران مي گويند: هم اکنون همه ما در آتش هستيم، بي ترديد خدا [به عدالت و انصاف] ميان بندگان داوري کرده است. (??) و آنان که در آتش اند، به نگهبانان دوزخ مي گويند: از پروردگارتان بخواهيد که يک روز بخشي از عذاب را از ما سبک کند. (??)

اللهم صل علي محمد و آل محمد و عجل فرجهم

شريعتي: يک سلام ويژه و مخصوص به همه ي دوستاني که از شبکه ي جام جام بيننده ي ما هستند اشاره ي قرآني را بفرماييد.

حاج آقا حسيني: آيه ي پاياني صفحه که تلاوت شد «وَقَالَ الَّذِينَ فِي النَّارِ لِخَزَنَةِ جَهَنَّمَ» جهنمي ها به خازنين جهنم مامورين جهنم يک تقاضايي دارند چه مي گويند «ادْعُوا رَ بَّكُمْ يُخَفِّفْ عَنَّا يَوْمًا مِّنَ الْعَذَابِ» از خدا بخواهيد يخفف عنا يوما من العذاب يک روز خدا به ما تخفيف بدهد مرحوم علامه طباطبايي ذيل اين آيه

ص: 3021

نکته ي خيلي زيبايي دارد مي فرمايد اين ها مرحله ي سوم مي روند سراغ خزنه ي جهنم مرحله ي اول از خدا تقاضا مي کنند خداي ارحم الراحمين به آن ها چه مي گويد «اخْسَئُوا» (مومنون/ 108) خداي ارحم الراحمين گاهي سقوطش به آن جا است که خدا اين طور خطاب مي کند خطابي که ما به سگ وقتي دورش مي کنيم چخي چخي مي گوييم آدم به اين جا مي رسد دعاي افتتاح را مي خواهيم بخوانيم اَيْقَنْتُ اَنَّکَ اَنْتَ اَرْحَمُ الرّاحِمينَ فى مَوْضِعِ الْعَفْوِ وَالرَّحْمَهِ وَ اَشَدُّ الْمُعاقِبينَ فى مَوْضِعِ النَّکالِ وَالنَّقِمَهِ وقتي از خدا نا اميد مي شوند مي روند سراغ مالک جهنم مي گويند از خدا بخواه تخفيفي بدهد از مالک نا اميد مي شوند مرحله ي سوم از مامورين جهنم مي خواهند نمي گويند ما را ببخش نمي گويند از خدا بخواه ما را نجات بدهد مي گويند يک روز ما يک نفس بکشيم اين جا فرصت است يک کاري بکنيم که به آن جا نرسيم.

شريعتي: ان شاء الله. آن روايت امام رضا را بفرماييد.

حاج آقا حسيني: خواجه اباصلت را عزيزان مي شناسند اطراف مشهد مي روند زيارتش از اصحاب بسيار خوب امام رضا عليه السلام است مي گويد من روز جمعه ي آخر ماه شعبان هفته ي آخر شعبان رسيدم خدمت حضرت فرمودند اکثر ماه شعبان گذشت جبران کن در اين باقي مانده گذشته را حضرت پنج دستور دادند يک فرمودند دعا استغفار و قرآن زياد بخوان در باقيمانده دوم توبه کن ما مي خواهيم برويم ضيافت الله آدم بايد آماده برود در مهماني سوم وَ لَا تَدَعَنَّ أَمَانَةً فِي عُنُقِکَ اگر امانتي به مردم به خدا ديني به گردنت است در روزهاي آخر بده. ما هر چه به طلبکارها مي گوييم ببخشند کوتاه بيايند بدهکارها يادشان

ص: 3022

باشد اگر کسي بدهي دارد تا آن جا که مي تواند اگر کسي بدهي داشته باشد و نخواهد بدهد به منزله ي سارق است حضرت فرمود آخر ماه شعبان بدهي هايت را بده حق الله به گردنت است من بدهکارم ندارم بدهم بعد بلند مي شود مي رود يک سفر تفريحي اين کار خوبي نيست اگر من بدهي دارم لباس نو نخرم اول بدهي را بدهم سوم کينه اي نداشته باش تو را خدا اين روزهاي آخر بياييم هم ديگر را حلال کنيم پاک برويم ضيافت است مهماني است وَ اتَّقِ اللَّهَ وَ تَوَکَّلْ عَلَيْهِ تقوا توکل داشته باش و اين دعا را زياد بخوان اللَّهُمَّ إِنْ لَمْ تَکُنْ قَدْ غَفَرْتَ لَنَا فِي مَا مَضَى مِنْ شَعْبَانَ فَاغْفِرْ لَنَا فِيمَا بَقِيَ مِنْهُ (عيون اخبار الرضا، جلد2، صفحه 51) شعبان خدايا اگر تا اين جاي ماه شعبان ما را نيامرزيدي در روزهاي باقي مانده ما را بيامرز. اين خانه هاي قرآني که مطرح شد سحر بحث حاج آقا فرحزاد را گوش کردم 5 تمام شد دوستان وعده داده بودند پنج تکرار سمت خدا را شروع کنند پنج تمام مي شود ان شاء الله درست شود تشکر مي کنيم از عزيزان خيلي لطف دارند الآن سريال ها دو سه بار تکرار دارد نکته اي که ايشان گفتند نکته ي خيلي خوبي بود در تهران چند مسجد است؟ آماري که براي غبار روبي مساجد گفتند 2500 مسجد چند نفر در تهران است؟ 12 و 13 ميليون واقعا اين تعداد مسجد مي تواند جواب دوازده ميليون آدم را بدهد؟ نمي تواند چقدر خوب است ما جلسات قرآني را در خانه ها داشته باشيم برکات خانه هاي ما است با کمال تاسف چند درصد جوان هاي

ص: 3023

ما مخفي که نمي شود کرد اين قرآن را بدهيد بگوييد روخواني بکنيد اين خجالت ما است درصد بالايي از جوان ها روخواني را بلد نيستند در مساجد نمي شود در خانه ها مي تواند اتفاق بيفتد گره گشايي هايي که در اين مجالس مي شود.

شريعتي: ديروز هم عرض کردم حضور در جلسات مي تواند مقدمه ي آباد شدن مساجد باشد.

حاج آقا حسيني: بله اين طور نيست بگوييم رقيبي بر مساجد است در سياره ها و جلسات خانگي همه دينشان را آن جا ياد مي گرفتند دختراني که مي خواهند ازدواج بکنند آماري تازگي مي خواندم خيلي عجيب بود چرا دختران ازدواج نمي کنند دو سه دليل گفتند يکي اين که دختران را نمي شناسند يک بحث مشکلات اقتصادي است يک بحث سن ازدواج بالا رفته يک بحث هم مورد مناسب را نمي شناسد در اين خانه ها در برکات جلسات خانگي اتفاق مي افتد آزادي زنداني ها و به درد هم بخورند حاج آقاي فرحزاد اشاره کردند از قديم علماي ما جلسات قرآني در خانه هايشان داشتند من ياد کنم از مرحوم آيت الله احمدي ميانجي حاج آقا مهدي روحاني يک جمعي بودند هنوز اين جلسه شايد حدود پنجاه سال است جلسه ي قرآني مخصوصا در ماه رمضان تفسير قرآن داشتند عالم بودند مفسر بودند الآن هم اين جلسه ادامه دارد شک نکنيم مطمئن باشيم برکاتش فراوان فراوان است و عزيزان مي دانم خيلي زحمت کشيدند هزار جلسه ي قرآني همت بزرگي مي خواهد 14000 قرآن ولي هزار تا در پانصد شهري که داريم مي شود هر شهر دو جلسه مردم همت بکنند.

شريعتي: ان شاء الله خودشان باني شوند فراگير شود در سطح کشور حاج آقاي حسيني دعا بکنند.

حاج آقا حسيني: اگر فرصت است

ص: 3024

من تقاضا مي کنم همه ي دل شکستگان پاي برنامه اين آيه را سه مرتبه بخوانند «أَمَّن يُجِيبُ الْمُضْطَرَّ إِذَا دَعَاهُ وَيَكْشِفُ السُّوءَ» (نمل/ 62) خدايا به حق محمد و آل محمد حوائج همه ي ملتمسين مخصوصا آن هايي که پاي اين برنامه نشستند و با دل شکسته آمين مي گويند همه ي حوائجشان را برآورده بخير بفرما زنداني هايشان آزاد بگردان مريض هايشان را شفا بفرما رفع هم و غم از همه شان بفرما.

شريعتي: خيلي ممنون بهترين ها را براي همه ي شما آرزو مي کنم والحمدلله رب العالمين و صلي الله علي محمد و آله الطاهرين فقط 27 روز باقي مانده است.

94-03-26 - مسائل ماه مبارک رمضان

بسم الله الرحمن الرحيم و صلي الله علي محمد و آله الطاهرين

شريعتي: سلام مي گويم به همه ي هم وطنان خيلي خوش آمديد به سمت خداي امروز آرزو مي کنم در هر کجا که هستيد تنتان سالم باشد قلبتان سليم باشد اين آرزوي هميشگي ماست خيلي خوشحاليم در اين روزها و در اين فرصت باقي مانده از ماه شعبان همراه شما هستيم همه مان ان شاء الله مهيا شويم براي رسيدن به ضيافت پر نور الهي حاج آقا حسيني سلام عليکم و رحمة الله.

حاج آقا حسيني: سلام عليکم و رحمة الله عرض سلام و ارادت خالصانه دارم به همه ي بينندگان.

شريعتي: سلامت باشيد خدمت شما هستيم.

حاج آقا حسيني: بسم الله الرحمن الرحيم فردا شب طبق پيش بيني منجمين شب اول ماه مبارک رمضان است به نظرم رسيد بعضي از مسائل در مورد ماه مبارک عرض کنم مطلب اول اين که اگرچه امسال هم روزها بلند است هم هوا گرم است ولي ما باز بلندترين روزها

ص: 3025

را نداريم جاهايي است که روزهاي خيلي بلند تر از کشور ما است در بسياري از کشورهاي اروپايي مخصوصا شمال اروپا الآن در ماه رمضان روزها 22 ساعت است و صدها هزار مومن آن جا روزه دار هستند نگويند آن جا کسي نيست بسيارند کساني که 2 ساعت فقط وقت سحر و افطارشان است و جالب است من يک جواني را مي ديدم مي گفت تمام ماه رجب، شعبان، رمضان را در همين روزهاي بلند مي گيرم بنابراين ولو سخت است اما پاداشش ان شاء الله بيشتر است من يک تقاضا دارم آن هايي که کارهاي سنگيني دارند اگر کارفرماها هستند يعني کارفرمايي دارند از کارفرما جدا تقاضا مي کنيم يک کمي تخفيف دهند در ساعات کار اگر ما معتقديم خدا جبار است يعني جبران مي کند يقين داشته باشيد اگر کار ساختماني شما کار کارخانه ي شما هر کاري که است يک ساعت دو ساعت تخفيف بدهيد اگر خدا را جبار بدانيد خدا جاي ديگر جبران مي کند اين طور نيست کارگر روزه دار ماه رمضان را در همان ساعت بياييم بگوييم مي خواهيم کار پيشرفت داشته باشد ما تعهد داديم بايد فلان تاريخ تمام شود اين ها بارو ايمان مي خواهد اگر خدا را جبار مي دانيم خدا جبران مي کند البته ما اين جا گلايه ي بسيار شديدي هم از دولت داريم متاسفانه امسال هم ساعات اداري را تغيير ندادند به نظرم به هيچ کجاي عالم برنمي خورد اگر آن ها هم يکي دو ساعتي کم مي کردند از ساعات اداري کارمندان خيلي جاها الآن وقت نماز و نهار دارند بيش از يک ساعت اين وقت نماز و نهار کجا مي رود ماه رمضان که ديگر نيست دير هم نشده

ص: 3026

پيام مردم اين است به نظرم اين کار انجام شود بسيار پسنديده است فضاي ماه رمضان به هر ترتيب يک فضاي ديگري باشد دولت هم باور داشته باشد با يکي دو ساعت زمين و زمان به هم نمي خورد اگر پرسنل شما اهل کار باشند در بقيه ي ساعات کار مي کنند به هر ترتيب اين هم تقاضايي است مخصوصا وقتي به کارفرماهاي شرکت هاي خصوصي مي گوييم مي گويند دولت چنين کاري انجام نداده اگر کارفرما نداريم و کارمند دولت نيستيم خودمان براي خودمان کار مي کنيم خودمان به خودمان يک کمي تخفيف بدهيم ساعات خودمان را کم کنيم يقين داشته باشيم خدا جبران مي کند نگويند شکمش سير است از وضع ما خبر ندارد چرا ما خيلي خبر داريم اما يک کم تخفيف دهيد ماه رمضان روزه سخت نباشد يک کسي به امام گفته بود ما ماه رمضان که روزه مي گيريم به کارهاي ديگرمان نمي رسيم امام فرموده بود روزه خودش يک کار است دست کم نگيريم نگوييم با روزه کاري نمي شود کرد از آن کار بزنيم چرا از روزه بزنيم اگر واقعا مي توانيم که خيلي از ما مي توانيم هر کس مي تواند در اين ساعات طولاني و فضاي هواي گرم ساعات را تنظيم کنيم که به روزه داري موفق شويم.

شريعتي: ان شاء الله آثار و برکات ماه مبارک رمضان را بدانيم خودمان حساب ويژه اي باز مي کنيم.

حاج آقا حسيني: بله در مورد دختراني که امسال سال اول تکليفشان است اين هم خيلي مهم است اگر توانايي دارند روزه بگيرند مخصوصا پدر مادر ها فضاي استراحت را برايشان آماده کنند شب ها که خيلي بلند نيست کوتاه است اگر تا اذان صبح

ص: 3027

بيدار باشند بعد از سحري بخوابند ديگر فکر کنم مخصوصا دختر خانم ها خوابشان خوب است مدرسه شان هم تمام شده مي خوابند تا نزديک افطار خيلي گرسنگي به آن ها فشار نمي آورد اگر مي توانند با استراحت با غذاي مناسب مراقبت بکنند محبت بيشتر مراقبت بيشتر يک وقتي گفتيم حتي بستگان و فاميل به اين دختر خانم هاي سال اول تکليفشان التماس دعا بگويند تقبل الله بگويند اگر مي توانند با اين شرايط بگيرند اگر واقعا نمي توانند توانايي اش را ندارند صريح قرآن کريم است وقتي احکام روزه را قرآن بيان مي کند «وَعَلَى الَّذِينَ يُطِيقُونَهُ فِدْيَةٌ طَعَامُ مِسْكِينٍ» (بقره/ 184) هر کس نمي تواند توانايي اش را ندارد بايد کفاره بدهد منظورم اين است وقتي مي گوييم تشويق بکنيد به اين معنا نيست که اگر واقعا قابل تحمل نيست نمي شود تحمل کرد نه دختر خانمي ولو سال دوم تکليفش است هر چه اما اگر قابل تحمل نيست برايش نه اين که يک کم بگوييم ضعف به هر ترتيب روزه است و گرسنگي اگر با استراحت و با غذاي خوب و مراقبت نشد واقعا در توانشان نيست پدر مادر ها اصرار بيش از حد نکنند اصلا اصرار نداشته باشند. من يک مسئله مي گويم همه ي فقها فرموده اند که در روزه شرطش اين است که براي انسان ضرر نداشته باشد سه حالت دارد يک وقت ما يقين داريم روزه براي ما ضرر دارد يا دختر سال اول تکليف است يا بيمار است يا هر شخص ديگر اين حتما جايز نيست روزه بگيرد و اگر هم بگيرد گناه است فرداي قيامت وقتي گناهان ما را مي نويسند يکي از گناهان ما روزه ي ماه رمضان بوده که يقين

ص: 3028

داشتيم براي ما ضرر داشته نبايد مي گرفتيم در يک روايتي داريم مسافر روزه برايش جايز نيست امام صادق عليه السلام فرمودند اگر کسي در سفر روزه بگيرد نه افراط نه تفريط.

شريعتي: مي گويند دلمان نمي آيد.

حاج آقا حسيني: بله مي گويند من روزه نگيرم ديوانه مي شوم اين الآن ديوانه است و الا بايد تکليف حکم خدا باشيم امام صادق فرمود اگر کسي در سفر روزه بگيرد حضرت فرمود اگر در اين سفر از دنيا برود به من امام صادق بگويند به جنازه اش نماز بخوان نماز نمي خوانم آن کسي که مسافر است و تکليفش روزه نگرفتن است جايز نيست بگيرد آن کسي هم که يقين دارد ضرر دارد جايز نيست سه حالت دارد يک وقت يقين داريم روزه ضرر دارد جايز نيست دوم گمان داريم گمان من اين است که روزه برايم ضرر دارد شصت درصد هفتاد هشتاد درصد يا از نظر پزشک به اين يقين يا گمان رسيدم يا خودم از حالات خودم خبر دارم اين هم روزه گرفتن جايز نيست مرحله ي سومش عين عبارت مسئله است يک وقت از اين هم کمتر است احتمالي که موجب خوف است ترس است احتمال عقلايي است من احتمال عقلايي قابل توجه دارم ولو شک دارم يقين ندارم يقين نيست گمان آن شصت درصد هم نيست از اين هم کمتر است ولي در حد احتمال عقلايي است که اين روزه براي من خوف ضرر است ترس دارم که ضرر داشته باشد بيماري من را تشديد بکند يا بيماري براي من ايجاد بکند ترسي که احتمال عقلايي باشد در يک حدي که به عقلا بگويند اين روزه

ص: 3029

برايش جاي نگراني دارد نگران است ترس دارد اين هم جايز نيست پس يک وقت يقين داريم دوم گمان داريم سوم از گمان هم کمتر احتمال عقلايي خوف است ترس است نگراني اين که روزه براي ما ضرر داشته باشد باز هم جايز نيست اين جا جاي احتياط نيست نگويد من شک دارم ولي احتياطا روزه مي گيرم نه اگر مي گويم نگرانم روزه برايم ضرر داشته باشد جايز نيست اين از موارد احتياط نيست البته فقها باز تذکر داده اند فرمودند ضعف کافي نيست ولو ضعف شديد باشد يک کسي مي گويد من روزه مي گيرم از بعد از ظهر ساعت دو به بعد هيچ کاري از من برنمي آيد کارش را بايد کم کند مجوز روزه خوردن نيست يک کسي بگويد روزه بگيرم از ده صبح نمي توانم کار کنم بايد استراحت کند ضعف ولو ضعف شديد باشد اگر قابل تحمل است مجوز روزه خواري نيست.

شريعتي: اگر پزشکان بگويند چه.

حاج آقا حسيني: فرق نمي کند يک وقت انسان از کلام پزشک به اين اطمينان مي رسد يقين پيدا مي کند گمان پيدا مي کند يا مرحله ي سوم احتمال عقلايي يا خودش کلام پزشک هم يک نشانه است تنها معيار نيست يک وقت آدم مي گويد اين پزشک بيخود مي گويد هر کس مي آيد به آن هايي که سالم هستند هم مي گويد هيچ کس روزه نگيرد اين به درد نمي خورد معيار اين است که انسان يک وقت از کلام پزشک مطمئن مي شود يک وقت خودش از حال خودش مسئله ي سوم خانم هايي هستند که باردار هستند يا خانم هايي که بچه شير مي دهند و روزه براي فرزندي که در شکم دارند باردار است براي حملش

ص: 3030

ضرر دارد يا براي بچه اي که شير مي دهد ضرر دارد اگر بخواهد شير بدهد شيرش کم مي آيد باعث ناراحتي بچه مي شود اين جا باز همه ي فقها فرموده اند خانمي که باردار است يا شير مي دهد و اين روزه براي فرزندش ضرر دارد اين هم واجب نيست روزه بگيرند فقط يک مدّ طعام بعدا قضا مي کنند ولي يک مدّ طعام 750 گرم گندم در راه خدا اطعام مي کنند براي هر روزي و بعد هم قضايش سر جاي خودش است البته اين ديگر کمتر پيدا مي شود ولي فرضا اگر کسي پيدا شد گفت من بچه ات را شير مي دهم شما روزه ات را بگير او بايد بچه اش را بدهد به او پس بدون ابهام عرض مي کنم يک وقت خانمي است باردار است يا شير مي دهد به فرزندش اگر روزه براي اين حملش براي بچه اي که در شکم دارد يا بچه اي که شير مي دهد يا براي خودش ضرر دارد يا خودش يا بچه اش باردار است روزه براي خودش ضرر دارد فرقي نمي کند روزه واجب نيست بگيرند فقط يک مدّ طعام کفاره است بعدا قضايش را بايد انجام بدهند مطلب چهارم که هر سال اين را مي گوييم سن تکليف اگر فردا شب شب اول ماه رمضان باشد دختر خانم هايي که متولد چه سالي باشند بايد روزه بگيرند اين را زياد سوال مي کنند خوشبختانه در اين سال هاي اخير ما تشکر مي کنيم از کساني که اين برنامه را انجام دادند در شناسنامه ها ولادت قمري را هم مي نويسند ده پانزده سال است تولد قمري بچه ها را که به دنيا مي آيند مي نويسند عزيزان مراجعه بکنند به شناسنامه ي دختر خانم اگر نوشته

ص: 3031

دختر خانمشان اول رمضان 1427 به دنيا آمده اين ها امسال روزه برايشان واجب است اگر توانايي داشته باشند و اول رمضان يا قبلش از اول رمضان ديگر روزه حتما واجب است يک وقت دوم رمضان است از دوم رمضان واجب است بيستم است از بيستم البته پنجم رمضان هم اگر قبل از اذان صبح به دنيا آمده باشد اگر بعد از اذان باشد آن يک روز هم دوباره رد مي شود يک بار ديگر عرض مي کنم عزيزان حتما زير نويس مي کنند دختر خانم هايي که اول رمضان 1427 يا قبل از آن شمسي اش را هم اگر بخواهيم بگوييم نيازي نيست شمسي چون قمري را در شناسنامه ها نوشتند شمسي اش هم دهم مهر 1385 و قبل از آن اين تکليف دختر خانم هايي است که خيلي آسان مي توانند نگاه بکنند آقا پسرها اگر اين که در شناسنامه ها نوشته اند دقيق نوشته باشند قديم ها اين طور بود کمتر است بچه اي داشتند حادثه اي پيش مي آمد از دنيا مي رفت ديگر دوباره شناسنامه گرفته بودند همين را مي گذاشتند براي بچه ي بعدي اين دو سال بعد به دنيا آمده بود اين را مي گذاشتند.

شريعتي: الآن ديگر اين طوري نيست.

حاج آقا حسيني: بله در مورد پسرها اگر اول رمضان 1421 قمري و قبل از آن به دنيا آمده اند از نظر تاريخ شمسي 15 آذر 1379 و قبل از آن البته اين مال صورتي است که پسر ها قبل از اين به سن تکليف نرسيده باشند اگر به سن بلوغ از راه هاي ديگر نشانه هاي بلوغ در آن ها است زودتر از اين مکلف شده اند و بحثي نيست اما اگر به نظر سن

ص: 3032

باشد از نظر سني همين است که عرض کرديم اين هم مسئله ي چهارم من تا مسئله ي پنجم را عرض نکردم چند مسئله ي ديگر مي خواهم بگويم از بينندگان تقاضا مي کنم مسائل مهمي است حتما عنايت بکنند و موقع اخبار کانال عوض نکنند هيچ خبري نيست من بعدا همه ي اخبار را عرض مي کنم مي خواهيم در مورد مسئله ي آزادي زندانيان هم حرف هاي جديدي است که عرض مي کنم مسئله ي پنجم اين است که فردا شب شب اول ماه رمضان است اگر اين طور که پيش بيني کرده اند منجمين فردا شب ماه ديده شد علما مراجع اعلام کردند که فردا شب اول ماه است که هيچ سحر پنج شنبه بلند مي شويم و روزه مي گيريم اگر فردا شب احيانا اعلام نکردند گفتند هنوز معلوم نشده تا اذان صبح تا سحر مشخص نشد اگر مشخص نشد اصطلاحا مي گويند يوم الشک شک داريم بالاخره آخر شعبان است يا اول رمضان روزه ي يوم الشک واجب نيست اگر آدم يقين نکند که اول ماه رمضان رسيده واجب نيست ولي همه روزه مي گيرند چطور نيت کنيم اين خيلي مهم است اگر ثابت شد که هيچ اگر ثابت نشد نمي توانيم به نيت اول ماه رمضان نيت کنيم اگر قضا به گردن ما است نيت قضا بکنيم اگر خود به خود اول ماه رمضان بود خود به خود جزء روزه ي اول ماه رمضان حساب مي شود اگر هم قضا به گردن ما نيست روزه ي مستحبي نيست کنيم باز اگر اول رمضان شد خود به خود اول رمضان حساب مي شود البته اگر وسط روز اعلان کردند که شب نگفتند سحر نگفتند وسط روز گفتند هر وقت گفتند نيتمان خود

ص: 3033

به خود منتقل مي شود خودمان هم با توجه مي گوييم نيت روزه ي ماه رمضان پس يادمان باشد اگر فردا شب قطعي نشد نمي توانيم نيت روزه ي ماه رمضان کنيم مسئله ي ششم اين که از قديم اين مسئله را مخصوصا براي جوان ها مي گفتيم اگر کس وقتي اذان صبح مي گويند انسان که وارد اذان صبح مي شود بايد غسل واجبي به گردنش نباشد اگر غسلي به گردنش است آقا و خانم غسل هايي که خانم ها به گردنشان است يا آقايان بايد غسل واجب را قبل از اذان صبح انجام دهند اگر آمد و اين غسل را انجام نداديم مثلا جواني سال اول موقع اذان نتوانست به هر جهتي غسل بکند به هر دليلي اگر نرفت اگر با اين حالت وارد ماه رمضان شود يک کفاره ي عمد و خيلي سنگين مي شود يک راه حلي را فقها گفته اند اگر چه گناه کرده نرفته بايد مي رفت غسل صبر مي کند وقتي وقت کم است دو دقيقه مانده به اذان صبح در دو دقيقه که نمي شود غسل کرد تکليف در اين دو دقيقه تيمم است تيمم بکند روزه اش حداقل مشکل ندارد روزه اش را مي کند غسلش را هر وقت رفت تا وقت نمازش وقت دارد براي نماز براي روزه عجله اي نيست براي نمازش بايد غسل بکند پس مخصوصا جوان هاي عزيز اگر پيش آمد نتوانستند غسل بکنند وقتي که وقت تنگ شده دو دقيقه مانده به اذان صبح تيمم کنند بي خيال غسل نشوند اگر هم بي خيال شوند که معصيت کرده گناه کرده اين يک گناه دو گناه نشود روزه اش حداقل باطل نشود وقتي زمان کم مي شود تيمم بکند آن آقا يا خانم

ص: 3034

بدل از غسل واجب مشکل روزه اش حل مي شود آن وقت براي نمازش دوباره غسل بکند.

شريعتي: نماز صبحش را مي تواند با اين غسل بخواند.

حاج آقا حسيني: نه براي نماز چون وقت دارد بايد غسل بکند نوعا مشهور فقها گفته اند همين کافي است روزه اش درست است بعضي ها به احتياط گفتند قضا دارد اما مشهور گفته اند همين روزه کافي است. مسئله ي هفتم در آستانه ي ماه رمضان يک وقتي ما گفتيم خيلي خوب است مخصوصا در آستانه ي ماه رمضان قبلا گفتيم هر وقت انسان غسل مي کند غسل بکند به نيت ما في الذمه يادم است يکي از اساتيد هميشه اين مسئله را تذکر مي داد شما که مي رويد غسل چرا بگويي اين غسل معين بگو هر غسلي که به گردن من است واجب يا مستحب هر چه به گردن من است با يک تير چند نشان مي زنيد در آن واحد تمام اين غسل ها مثلا يک وقتي کسي جنب شده غسل نکرده حداقل امشب فردا شب يک غسل از اين غسل هايي که همه ي نيت ها را مي آورد انجام بدهد مثال ساده مي زنم غسل مس ميت يادش رفته پدرش از دنيا رفته بوده رفته به بدن پدرش جنازه ي ميت وقتي سرد مي شود قبل از غسل جنازه اگر کسي دست بزند غسل مس مبت به گردنش مي افتد حالا اگر هميشه اين طور هر چه ما في الذمه است همه ي اين غسل ها خود به خود انجام شده لازم نيست توجه داشته باشد نيت کن بگو نمي دانم هر غسل واجب و مستحبي که به گردن من است انجام شود مثلا من خانم ها شايد نگران شوند مثلا خانمي سقط

ص: 3035

جنين داشته اگر فرزندش روح دميده شده و سقط کرده غسل مس ميت به گردن اين خانم مي آيد ميت بوده خانم ها به اين توجه ندارند روزه هايشان نماز اشکال دارد کسي که غسل مس ميت به گردنش است نمازهايش مشکل دارد ما هفته اي يک بار دو بار پنج بار مي رويم حمام غسل که مي کنيم غسل جمعه که مي کنيم نيت کنيم خدايا من که نمي دانم هر غسلي واجب مستحب هر چه به ذمه ي من است اين غسل را هم قبل از رمضان انجام دهيم مشکل همه ي اين ها حل مي شود.

شريعتي: تکليف نمازهايي که خانم ها خواندند.

حاج آقا حسيني: با اين غسل حل مي شود بقيه را بايد زنگ بزنند بپرسند. شايد بينندگان تعجب کنند که چرا ما اين را مي گوييم من ديدم در رساله من ساده تر عرض مي کنم در همين تهران يک جوان هيئتي البته ما مقصر هستيم مي رويم سخنراني بر احکام در جلسات وقتي گذاشته نمي شود يک جوان هيئتي مقيد به مراسم مذهبي به من در تهران مي گفت که من تا دو سه سال نمي دانستم اصلا چيزي به اسم غسل جنابت به گردن انسان مي آيد اين يک مورد مورد دوم باز متديني به من مي گفت من سال ها است دارم غسل مي کنم سر و گردن را آخر مي شورم اين غسل به فتواي مشهور فقها باطل است تمام نماز ها مشکل پيدا مي کند باطل است اما روزه ها نه حجش اشکال دارد در غسل اول سر و گردن بعد سمت راست بعد سمت چپ غسل هم که مي کنيم به نيت ما في الذمه.

شريعتي: دوستان ما چه اشکالي دارد هر روز يک صفحه رساله مطالعه بکند.

ص: 3036

حاج آقا حسيني: بله واجب است مسئله ي 11 رساله اين است که احکامي که انسان غالبا به آن مبتلا مي شود واجب است ياد بگيرد.

شريعتي: برنامه ي زلال احکام بسيار برنامه ي خوبي است حتما بيننده ي آن برنامه هم باشيد که با احکام روزه و ماه مبارک رمضان آشنا شويد.

حاج آقا حسيني: مسئله ي آخر اين هم عيب ندارد يادآوري داشته باشيم براي بعضي ها پيش مي آيد خيلي نگران مي شوند زنگ مي زنند دفاتر مراجع کسي يادش رفت روزه است و چيزي خورد روزه باطل نمي شود مثلا روز اول ماه رمضان يادتان رفت رفتيد سر يخچال و يک آب سيري خورديد بعد يادتان آمد ماه رمضان است هيچ اشکالي ندارد چيزي را باطل نمي کند تذکرات خيلي مهم تر از بخش اول دارم بگذاريم براي بخش دوم.

شريعتي: ان شاء الله خيلي خوب دعوت مي کنم در بخش بعدي هم همراه ما باشيد مشرف مي شويم محضر قرآن کريم آيات صفحه ي 479 مصحف شريف آيات 21 ام تا 29 ام سوره ي مبارکه ي فصلت در سمت خداي امروز تلاوت مي شود لحظه لحظه ي زندگي تان منور به نور قرآن باشد به برکت صلوات بر محمد و آل محمد

اللهم صل علي محمد و آل محمد و عجل فرجهم

وَقَالُوا لِجُلُودِهِمْ لِمَ شَهِدتُّمْ عَلَيْنَا قَالُوا أَنطَقَنَا اللَّ_هُ الَّذِي أَنطَقَ كُلَّ شَيْءٍ وَهُوَ خَلَقَكُمْ أَوَّلَ مَرَّ ةٍ وَإِلَيْهِ تُرْ جَعُونَ ?21? وَمَا كُنتُمْ تَسْتَتِرُ ونَ أَن يَشْهَدَ عَلَيْكُمْ سَمْعُكُمْ وَلَا أَبْصَارُ كُمْ وَلَا جُلُودُكُمْ وَلَكِن ظَنَنتُمْ أَنَّ اللَّ_هَ لَا يَعْلَمُ كَثِيرً ا مِّمَّا تَعْمَلُونَ ?22? وَذَلِكُمْ ظَنُّكُمُ الَّذِي ظَنَنتُم بِرَ بِّكُمْ أَرْ دَاكُمْ فَأَصْبَحْتُم مِّنَ الْخَاسِرِ ينَ ?23? فَإِن يَصْبِرُ وا فَالنَّارُ مَثْوًى لَّهُمْ وَإِن يَسْتَعْتِبُوا فَمَا هُم مِّنَ الْمُعْتَبِينَ ?24? وَقَيَّضْنَا لَهُمْ قُرَ نَاءَ فَزَيَّنُوا لَهُم مَّا بَيْنَ أَيْدِيهِمْ وَمَا خَلْفَهُمْ وَحَقَّ عَلَيْهِمُ الْقَوْلُ فِي أُمَمٍ قَدْ خَلَتْ مِن قَبْلِهِم مِّنَ الْجِنِّ وَالْإِنسِ

ص: 3037

إِنَّهُمْ كَانُوا خَاسِرِ ينَ ?25? وَقَالَ الَّذِينَ كَفَرُ وا لَا تَسْمَعُوا لِهَذَا الْقُرْ آنِ وَالْغَوْا فِيهِ لَعَلَّكُمْ تَغْلِبُونَ ?26? فَلَنُذِيقَنَّ الَّذِينَ كَفَرُ وا عَذَابًا شَدِيدًا وَلَنَجْزِيَنَّهُمْ أَسْوَأَ الَّذِي كَانُوا يَعْمَلُونَ ?27? ذَ?لِكَ جَزَاءُ أَعْدَاءِ اللَّ_هِ النَّارُ لَهُمْ فِيهَا دَارُ الْخُلْدِ جَزَاءً بِمَا كَانُوا بِآيَاتِنَا يَجْحَدُونَ ?28? وَقَالَ الَّذِينَ كَفَرُ وا رَ بَّنَا أَرِ نَا اللَّذَيْنِ أَضَلَّانَا مِنَ الْجِنِّ وَالْإِنسِ نَجْعَلْهُمَا تَحْتَ أَقْدَامِنَا لِيَكُونَا مِنَ الْأَسْفَلِينَ ?29?

ترجمه:

و آنان به پوستشان مي گويند: چرا بر ضد ما گواهي داديد؟ مي گويند: همان خدايي که هر موجودي را به سخن آورد، ما را گويا ساخت، و او شما را نخستين بار آفريد و به سوي او بازگردانده مي شويد. (??) و شما [هنگام ارتکاب گناه در دنيا] از اينکه مبادا گوش و چشم و پوستتان بر ضد شما گواهي دهند، پنهان نمي شديد، بلکه گمان کرديد که خدا بسياري از آنچه را که [در خلوت] مرتکب مي شديد، نمي داند!! (??) و اين گمانتان بود که به پروردگارتان برديد [و همان] شما را هلاک کرد، در نتيجه از زيانکاران شديد. (??) پس اگر [بر همين حال] ايستادگي کنند، جايگاهشان دوزخ است، و اگر [براي به دست آوردن خشنودي خدا] عذرخواهي کنند، عذرشان مورد پذيرش قرار نخواهد گرفت. (??) [به خاطر کفر و طغيانشان] براي آنان همنشيناني [مفسد و تبهکار] گماشتيم که لذايذ مادي و شهواني حال و آينده را در نظرشان زيبا و دلربا جلوه دادند، و فرمان عذاب بر آنان در [زمره] گروه هايي از جن و انس که پيش از آنان گذشتند، محقق و ثابت شد، آنان بي ترديد زيانکارند. (??) کافران گفتند: به اين قرآن گوش ندهيد و

ص: 3038

[هنگام قرائتش] سخنان لهو و بيهوده [و سر و صداهاي بي معنا] در آن افکنيد [تا کسي نشنود!] شايد که پيروز شويد. (??) به يقين کافران را عذابي سخت مي چشانيم، و بي ترديد آنان را بر پايه بدترين اعمالي که همواره مرتکب مي شدند، کيفر مي دهيم. (??) اين است کيفر دشمنان خدا که آتش است، براي آنان در آتش دوزخ سرايي جاودانه و هميشگي است، کيفري است [ويژه و سخت]، براي اينکه همواره آيات ما را انکار مي کردند. (??) و کافران مي گويند: پروردگارا! آنان که از گروه جنّ و انس ما را گمراه کردند، به ما نشان بده تا زير پاي خود گذاريم، براي اينکه از پست ترينان شوند. (??)

اللهم صل علي محمد و آل محمد و عجل فرجهم

شريعتي: مثل قصه عاشقي آب است قصه هايي عميق و پر احساس

قصه هايي پر از فداکاري قصه هايي عجيب اما خاص

قصه ي آب چشمه ي زمزم زير پا کوبه هاي اسماعيل

قصه ي نيل و حضرت موسي قصه ي آن گذشتن حساس

قصه ي حفظ حضرت يونس توي بطن نهنگ در دريا

يا که نفرين نوح پيغمبر بر سر مردم نمک نشناس

قصه ي ظهر روز عاشورا بستن آب روي وارث آن

کربلا بود و يک حرم تشنه کربلا بود و حضرت عباس

بين افسانه هاي آب و جنون قصه ي تازه اي اضافه شده

قصه ي 27 ساله اي که از 175 تا غواص

سلام به همه ي شهداي انقلاب اسلامي و هشت سال دفاع مقدس سلام به همه ي آن 270 کبوتر

ص: 3039

عاشقي که امروز ساعت شانزده ميدان بهارستان تشييع پيکرهاي نوراني شان است سلام به همه ي پدرمادرهاي صبور شهدا سلام به مادرهاي چشم به راه سلام به خانواده هاي معظم آن ها و سلام به همه ي شما که سنگ تمام گذاشتيد تشکر ويژه و مخصوص دارم از همه ي جوان هايي که در فضاهاي مجازي با اين پويش مردمي که راه افتاد خيلي خوب استقبال کردند از شهدا ان شاء الله دست ما را بگيرند اين روزها حال ما خيلي خوب است فضاي کشورمان هواي تهران پاک پاک است و معطر به عطر شهداي عزيز و بزرگوار حاج آقاي حسيني.

حاج آقا حسيني: من يک جمله مي گويم خانواده هايشان 29 سال منتظر بودند 29 سال خيلي است کم نيست امروز مردم تهران هر چه مايه بگذارند جبران يک شب انتظار پدر ها و مادرها نخواهد شد ان شاء الله امروز کاري بکنند حداقل يک کمي غم 29 ساله برطرف شود.

شريعتي: ان شاء الله من مطمئنم که امروز مراسم باشکوهي را مردم خوب ما رقم خواهند زد وقت در اختيار شما است.

حاج آقا حسيني: يک بحثي ما در سه هفته ي گذشته داشتيم بحث آزادي زندانيان از طريق کمک هاي مردم بحمدلله خيلي استقبال شد من بدون مبالغه عرض مي کنم ما طرح هاي مختلفي در برنامه ي سمت خدا داشتيم شايد هيچ طرحي به اين اندازه مورد استقبال نبود چند وقت دو سه هفته من در کوچه بازار هر کجا مي رفتم مردم صدا مي زدند چطور بايد کمک کنيم به کارشناسان ديگر همين طور مراجعه مي کردند تا الآن مي گفتيم خود مردم بروند وجوه را بريزند پيدا بکنند زندانيان بدهکار را اما از

ص: 3040

بس مردم اصرار کردند که نه حتما شما يک شماره حسابي بدهيد ما دو کار دوستان سمت خدا دو کار انجام دادند کار اول اين که اجازه اي که از مراجع گرفته بود تا پايان ماه شعبان مراجع تقليد اجازه دادند تا آخر ماه رمضان مقلدين مراجعي که من نام مبارکشان را يک بار ديگر نام مي برم اجازه دادند از سهم امام تا پانصد هزار تومان اگر بيشتر بخواهند بايد از دفاتر مراجع اجازه بگيرند دفتر آيت الله عظمي مکارم شيرازي عزيزان به کلام ما اعتقاد دارند ديشب اتفاقا خود آيت الله عظمي مکارم خيلي مورد محبت قرار دادند ما را گفتند شما توفيقات زيادي داريد آيت الله عظمي مکارم شيرازي آيت الله عظمي صافي گلپايگاني آيت الله عظمي سيستاني که معمولا ما همه ي اين موارد را با دفتر قم با نماينده ي ايشان حضرت حاج آقا شهرستاني هماهنگ مي کنيم نماينده ي تام الاختيار ايشان هستند حضرت آيت الله عظمي وحيد خراساني و حضرت آيت الله عظمي شبيري زنجاني 500 هزار تومان از سهم امام عليه السلام البته در جرائم غير عمد قبلا گفتيم زندانياني که تبهکار، قاتل، قاچاقچي نباشند نه زندانيان مومن متديني که به هر دليل گرفتاري مالي دارند در مورد مقام معظم رهبري هم آن اجازه اي که گفتيم ايشان اصولا مبنايشان اين است که از ثلث سهم امام به ارحام فقير مي شود داد خويشاوندي که فقير باشند بنابراين اين مورد را عزيزان اگر بخواهند انجام بدهند نمي توانند به شماره حسابي که اعلام کنيم چون اين ها نمي روند ارحام فقير اين آقا را پيدا بکنند خودشان بايد بروند پيدا بکنند اگر از خويشاوندان فقيرشان کسي در زندان

ص: 3041

است بروند از اين پول پانصد هزار تومان استفاده بکنند براي آزاديشان اما مقلدين بقيه ي مراجع که نام مبارکشان را برديم مي توانند به همين شماره حسابي که عزيزان زيرنويس مي کنند ما امروز يک جلسه ي تقريبا سه ساعته داشتيم با عزيزان در ستاد ديه که خيلي زحمت مي کشند فراوان من وظيفه دارم تشکر کنم يک کلمه را عرض مي کنم اين ها چقدر پيگيري کردند که بيمه ي شخص ثالث الزامي و اجباري شود سال هايي که آمار زندانيان در اثر همين بيمه کم شده اين شماره اي که زيرنويس مي کنند مال ستاد ديه است قرار شده عزيزان اگر مي خواهند پانصد هزار تومان سهم امام را به اين ستاد ديه واريز کنند با همان شرايطي که گفتيم اين ها براي آزادي زندانيان حتما اقدام خواهند کرد مي توانند به بانک ها مراجعه بکنند من يک نمونه اش را من خودم امروز امتحان کردم بانک ملت وقتي مي زني يک بخشي دارد کمک هاي مردمي که بزني مي آيد ستاد ديه است از خودپرداز مي شود پس تا آخر ماه رمضان است يک ماه ديگر تمديد شد. خيلي از عزيزان پيشنهاد داشتند چون ماه مبارک رمضان است بحث رد مظالم را يک بار ديگر از مراجع تقليد اجازه بگيريم مقدماتش را صحبت کرديم ان شاء الله هفته ي ديگر را به اطلاع بينندگان خواهيم رساند مطلب ديگري که من تقاضا مي کنم از همه ي عزيزان خوبي که ان شاءالله از فردا شب به استقبال ضيافت الله ماه رمضان مي روند اين حقيقتي است کتمانش فايده اي ندارد امروز کم نيستند اولا من يک بار ديگر حقيقتي که اول صحبت گفتم تکرار کنم واقعا در قصه ي روزه داري گلايه داريم از دولت محترم دولتي

ص: 3042

که داعيه ي دين داري دارد بايد اين ديگر يکي دو ساعت بحث کار اداري تخفيف در کارهاي اداري به جايي بر نمي خورد شما خودتان مي گوييد هشت ساعت کار محصولش بيست دقيقه است حالا يکي دو ساعتش کم شود بيست دقيقه مي شود هجده دقيقه به جاي عالم برنمي خورد ما از کارفرماها تقاضا مي کنيم که تخفيف بدهند مي گويند دولت تخفيف نداده ما چه تخفيف بدهيم اميدواريم دولت توجه به خواست مردم بکند کمک به دينداري مردم است بحث نماز و نهار يک ساعت وقت مي گيرد آن ها الآن کجا رفت؟ به کار اضافه مي شود؟ يک تقاضايي از مردم دارم با همه ي تلاش هايي که شده ولي انسان هاي کمي نيستند که واقعا محتاج نان شبشان هستند آبرومند هستند روزه داراني که دم افطار نيازمند هستند به نظر من اگر يک طرحي را خود مومنين بگذارند اين طرح ها پيچيده نيست در مساجد يک افطار ساده يعني يک نان و پنير و خرما يک سوپ و آشي دم افطار پهن بکنند کسي معطل اين افطار ساده حداقل نباشد آمارهايي که دارند مي دهند من دقيق آمار را نمي گويند مي گويند چند درصد مردم باز محتاج نان شبشان هستند ماه رمضان است يکي از بهترين خيرات عزيزاني که دستشان مي رسد توانايي مالي دارند اين است که همين است پيچيده هم نيست مومنين متدينين يک نان و پنير و خرما است يک سوپ و آش اين ديگر نه تشکيلات مي خواهد نه اداره و ستاد نه چند خير مي خواهد در ماه رمضان خيرات پدرانشان امواتشان گذشتگان.

شريعتي: خيلي هم تجملاتي برگزار نکنيم که اصلا برگزار نشود.

حاج آقا حسيني: نه ساده که حداقل هر کسي

ص: 3043

که گرفتاري مالي دارد بگويد من شب در فلان مسجد محله يک نان و پنير و سوپ و آش حداقل پيدا مي شود من ديروز يک خانمي مي گفت دخترم سال اول تکليفش است من يک ذره گوشت ندارم که در اين يک ماه رمضان يک سير گوشت نمي توانم بخرم براي دختر سال اول خودم از فردا شب از پس فردا شب سفره هاي افطارها را نگاه کنيد چقدر چيز ما فقط اضافه مي کنيم يک درصدي پنج درصد ده درصد عزيزان اگر به فکر دخترت هستي که غذايت سحري اش خوب باشد دختر همسايه فقير نيازمند او هم سال اول تکليفش است اگر دختر شما پسر شما سال اولش است او هم سال اولش است اين را رسيدگي شود.

شريعتي: دو ثواب را براي خودمان مي خريم يکي انفاق يکي ثواب افطاري دادن.

حاج آقا حسيني: رواياتش مفصل است مَنْ فَطَّرَ مِنْکُمْ صَائِماً (خطبه شعبانيه) اين را تقاضا مي کنم در روايت داريم امير مومنان فرمودند پيامبر دم افطار که مي شد به من مي فرمود علي جان در خانه را باز بگذار هر کسي مي خواهد بيايد داخل ما اهلش نيستيم در خانه را نمي خواهد باز کنيم يک سفره اي در مسجد مجله بيندازيم هر کسي مي خواهد در مسجد بيايد سر سفره ي افطار بنشيند بيش از اين باشد براي يک فرصت ديگر مطلب ديگري که عرض مي کنم چند مراقبت در ماه مبارک رمضان است نمي خواهيم سر و ساده يک ماهي بود جشن رمضان و چند سريال ها زياد تر شده آخر رمضان هم تمام شد چه دست ما آمد؟ من خواهش مي کنم همه ي عزيزان کمک بکنند دو سه مراقبت را حداقل بيشتر

ص: 3044

کنند يکي اين که من بدون مقدمه عرض مي کنم ديگر اين ها پنهان کردنش فايده ندارد ما مقدمه بگوييم هست نيست آمار چقدر است ماهواره در خانه ها زياد شده نمي خواهم آمار بدهم درصد بگويم جاي انکار نيست حداقل بياييم در اين ماه رمضان از فردا شب که شب اول ماه رمضان است اين يک ماه را مي خواهيم برويم مهماني خدا اين ابزار گناه را از زندگي مان کم کنيم خدا مي داند اين بحث ها سياسي نيست من کاري به مسائل سياسي ندارم الآن دشمن هدف قرار داده اخلاق خانواده هاي ما را مي گويند چيزي نيست يک سريال است سريال را يک جوري برنامه ريزي کرده وقتي سي قسمت را ديدي تمام شد تمام ارزش هاي اخلاقي در زندگي فرزندت از بين مي رود بدون اين که متوجه شويم آن ها حساب شده برنامه ريزي کرده اند حداقل اين ماه رمضان کوتاه بياييم اگر خواستيم بعد از ماه رمضان دوباره برگرديم ان شاء الله برنمي گرديم ان شاء الله ماه رمضان حجاب ها بهتر باشد خيلي ها مي گويند کسي حجابش خوب نبود روزه نگيرد نه حتما روزه اش را بگيرد ولي به برکت ماه رمضان ان شاء الله حجابش بيشتر مي شود مراقبت دوم اين است که سر سفره ي افطار و سحر لقمه ي حلال بگذاريم عزيزان پدران خانواده نگذاريد بچه ها خودتان خانواده سر سفره ي افطار با حرام افطار بکنند اگر خمس مالمان را هنوز شيطان نگذاشته بدهيم عيب ندارد زورمان نرسيده به شيطان حداقل برويم خمس يک ماهه رمضان را مالمان را حلال کنيم به همين اندازه چقدر است سحر و افطار مان دفتر مرجع تقليد برويد من قول مي دهم به شما آن جا شما را

ص: 3045

حبس نکنند زنداني نمي کنند بگوييد شيطان بر ما مسلط است نتوانستيم خمس همه ي اموالمان را بدهيم حداقل خمس سحر و افطارمان را بدهيم خدا رحمت کند مرحوم آقاي زاهد مي فرمودند در نجف دزدي بود مي شناختند همه به دزدي ولي روزه مي گرفت کسي دزدي مي کند بگوييم روزه نگير؟ روزه بگيرد براي اين که يک روز برگردد دزدي مي کرد دم افطار که مي شد مي ديد همه ي اموالش دزدي است مي آمد به کوچه بازار به مردم التماس مي کرد يک لقمه حلال بدهيد من افطار کنم مردم باور نمي کردند فکر مي کردند دوباره مي خواهد به يک بهانه اي مردم را سرکيسه بکند گاهي يکي دو ساعت کسي چيزي نمي داد صبر مي کرد تا يک لقمه ي حلال با لقمه ي حلال افطار کنند دزدها هم دم افطار ماه رمضان مي گويند با لقمه ي حلال افطار کنم دزد بود ولي مي گفت با لقمه ي حلال افطار کنيم بياييم سحر و افطار را اگر زورمان نرسيد کل مال را حلال کنيم اين را حلال کنيم حرف آخر اين که خيلي سفارش شده در ماه رمضان أحسِنُوا فِي شَهرِ رَمَضَان إلَي عَياِلکُم با خانواده ها خوش رفتار باشيد اگر هنوز با کسي قهر هستيد يقين داشته باشيم ورود به رمضان پيدا نکرديم ان شاء الله با اخلاق خوب مخصوصا يکي از عزيزان مي گفت بعضي از ما ببخشيد اين جمله را مي گويم بعضي از ما آبروي ماه رمضان را مي بريم اين قدر بداخلاقي مي کنيم که زن و بچه مان مي گويند کي ماه رحمت سايه اش را از سر ما بردارد ان شاء الله اين طوري نباشد.

شريعتي: خيلي ممنون از توجه شما تشکر مي کنم از آقاي ميرحسيني و دوستان خوب در

ص: 3046

پخش که اين چند دقيقه اضافه را به ما دادند در مورد شماره حسابي هم اعلام کرديد در مورد ستاد ديه دوستان مي توانند غير از سهم امامي که واريز مي کنند به حساب کمک هاي خودشان را هم واريز بکنند ما سحرهاي پر نور ماه مبارک رمضان با ويژه برنامه ي سحر در محضر حاج آقاي فرحزاد خدمت شما خواهيم بود والحمدلله رب العالمين و صل الله علي محمد و آله الطاهرين.

94-04-02- مسائل ماه مبارک رمضان و تفسير آياتي از جزء شش قرآن کريم

بسم الله الرحمن الرحيم و صلي الله علي محمد و آله الطاهرين

من بي تو دمي قرار نتوانم کرد *** احسان تو را شمار نتوانم کرد

گر بر تن من روان شود هر مويي *** يک شکر تو از هزار نتوانم کرد

شريعتي: سلام به همه ي هم وطنان عزيز طاعات و عبادات قبول باشد خدا را شکر مي کنيم به خاطر اين که در اين روزها و شب هاي ضيافت پر نور را تجربه مي کنيم خيلي خوشحاليم در اين روزها همراه شما هستيم حاج آقاي حسيني سلام عليکم و رحمة الله خيلي خوش آمديد طاعات قبول باشد

حاج آقا حسيني: سلام عليکم و رحمة الله عرض سلام و ارادت خالصانه دارم خدمت همه ي بينندگان خوب برنامه اميدوارم خداوند لطف عنايات به همه ي مومنين بکند و عبادات را قبول درگاهش بکند

شريعتي: ان شاء الله اتفاق خوبي در ماه مبارک امسال افتاده در برنامه ي سمت خدا بخش اول گفتگوي ما با کارشناسان حول محور قرآن کريم است با توجه به جزئي که متعلق به هر روز است ما امروز هم آيات جزء شش قرآن کريم را در محضر حاج آقاي حسيني ارائه مي کنيم و تفسيرش را مي شنويم خدمت

ص: 3047

شما هستيم

حاج آقا حسيني: بسم الله الرحمن الرحيم با توجه به اشاره فرموديد بحث تفسير قرآن در بخش اول مباحث عزيزان بسيار کار پسنديده اي است در ماه رمضان يکي از بهترين کارها تلاوت قرآن تفسير قرآن است انصافا توجه خوبي شده است دوستان عزيز در برنامه ي سمت خدا يک توجه ويژه که قرآن سر سفره ي مائده ي آسماني ما ان شاء الله باشد جايگاه ويژه اي باشد الحمدلله من بخش اول را به تفسير آيات جزء ششم مي پردازم بخش دوم مهم ان شاء الله به بينندگان وعده مي دهم جلسه ي گذشته ما يک سري احکام را عرض کرديم عزيزان امر فرمودند که ما اين بخش احکام را هم ادامه بدهيم ما هم تابع اوامر بينندگان خوب مان هستيم اول جزء ششم عزيزان حتما در محضر قرآن هستند سوره ي مبارکه ي نساء آيه ي 148 ام اعوذ بالله من الشيطان الرجيم «لَّا يُحِبُّ اللَّ_هُ الْجَهْرَ بِالسُّوءِ مِنَ الْقَوْلِ إِلَّا مَن ظُلِمَ وَكَانَ اللَّ_هُ سَمِيعًا عَلِيمًا» (نساء/ 148) اين آيه پيامش چيست؟ و بيان نوراني اين آيه چيست خدا دوست ندارد «لَّا يُحِبُّ اللَّ_هُ» چه را دوست ندارد «الْجَهْرَ بِالسُّوءِ مِنَ الْقَوْلِ» اين که انسان با سخنان خودش بدي هاي ديگران را اظهار بکند بدي ديگران را بگويد بيان بکند کسي بدي دارد خلافي مرتکب شده ما برويم بنشينيم بدي هايش را بيان بکنيم باز گو کنيم

شريعتي: همان غيبت

حاج آقا حسيني: يک مصداقش غيبت است اتفاقا در کتاب هاي فقهي ما وقتي مي خواهند فقهاي ما استدلال بکنند به آيات قرآن براي اين که غيبت جايز نيست يکي از آيات همين آيه است خدا دوست ندارد در غالب غيبت باشد مخصوصا در

ص: 3048

ماه ضيافت الله که در روايات داريم الْغِيبَةُ تُفْطِرُ الصَّائِمَ (فقه الرضا، ص 23) به قول مرحوم ملاصدرا يک قطره آب روزه ي ما را باطل مي کند تمام سر را زير آب کنيم روزه را باطل مي کند آن وقت آبروي مسلمان را ببريم؟ «يُحِبُّ أَحَدُكُمْ أَن يَأْكُلَ لَحْمَ أَخِيهِ مَيْتًا» (حجرات/ 12) اين غيبت البته از نظر فقهي مي گويند روزه صحيح است ولي اين ديگر روزه چه روزه اي است که آدم هم روزه باشد هم غيبت بکند هم به هر ترتيب يک مصداقش غيبت است يک مصداقش شکايت است اين که برويم بنشينيم پيش کسي شکايت بکنيم حکايت بکنيم غيبت بکنيم اگر ما به همين اصل قرآني در زندگي مان توجه کنيم خدا دوست ندارد ما بدي هاي ديگران را بازگو کنيم جامعه به چه سلامتي مي رسد؟ بسياري از اين حرف هايي که ما مي زنيم تمام مي شو يک داستاني مي گويم جالب است يکي از علماي بزرگ مرحوم نجم آبادي در حالاتشان است يک وقتي نشسته بودند يک کسي را کشان کشان آوردند خدمت ايشان فرمودند چه خبر است گفتند شراب خورده شراب خوار است آورديم شما حد الهي را برايش جاري کنيد حالا شراب خورده کجا خورده يک جايي مخفي خورده شما براي چه دنبالش رفتيد که عيبش را کشف کنيد فرمود از کجا مي گوييد شراب خورده دليلتان چيست ديده ايد جايي بوديد گفتند نه دهانش بوي شراب مي دهد اين عالم بزرگ فرموده من شراب نخوردم که ببينم بوي شراب چه بويي است دهان کسي که شراب خورده چطور است شما اگر خورديد برويد دهانش را بو کنيد برويد ببينيد بوي شراب مي دهد يا نه اصرار اين که

ص: 3049

اثبات بکنيم جرم ديگران را چرا؟ يک وقت مصاديق خاصي است يک کسي علني گناهش فسق و فجورش اين موارد خاص بماند اما اين که ما برگرديم درون خانه هاي معلوم و افشا کنيم خدا دوست ندارد يک استثناء فقط قرآن بيان کرده «إِلَّا مَن ظُلِمَ» کساني که مورد ستم قرار گرفته اند مظلوم واقع شده اند اگر ظالمي در حقيقت ادامه ي آيه مي خواهد بگويد تن به ظلم ندهيد بله يک وقت يک کسي از سوي ظالمي مورد ستم قرار گرفته او برود فرياد بزند داد بزند که اين ظالم به من ظلم کرده دادخواهي بکند اين مانعي ندارد ولي اين که بعضي از مفسرين فرمودند اين نکته ي لا من ظلم استثناء است براي اين که کسي بگويد حرف نزنيد در مورد ستمگران و جاني ها چون بعضي ها تبليغ مي کنند مي خواهيم در مورد مظالم بني اميه بگوييم نه قرآن نخواندي اصلا بدي هيچ کسي را نگو حرف هيچ کسي را نزن دشمن اهل بيت بوده به مردم ظلم کرده حرفش را نزن فقط خوبي ها را بگوييد نه «إِلَّا مَن ظُلِمَ» خدا رحمت کند شهيد مطهري ايشان مي فرمودند اين حديث را بني اميه جعل کردند اُذکْرُوا موْتاکُمْ بِالْخَير مرده هايتان را به خوبي ياد کنيد هر کس هر سابقه اي دارد چرا بني اميه اين کار را کردند ايشان فرمود بني اميه آبا اجدادشان معاويه يزيد ظلم هاي زيادي کرده بودند حاکمان بعدي که آمدند سر کار عده اي مي آمدند بازگو مي کردند ظلم يزيد معاويه را اين ها براي اين که پشت سر آن ها حرف نزنند جنايات يزيد و معاويه را ديگر کسي مطرح نکند اين حديث را جعل کردند پشت سر

ص: 3050

مرده حرف نزنيد مرده هايتان را به خوبي ياد کنيد هيچ چيز نگوييد کدام موتا؟ کدام مرده؟ حتي يزيد؟ حتي معاويه يعني خدا دوست ندارد ما بدي اين ها را بگوييم نه مگر کسي مورد ستم قرار گرفته باشد اگر کسي مظلوم است ظالم ظلم کرد بله اين آيه معنايش اين نيست ما در برابر ستمگران فرياد نزنيم اين موارد خاص است اما نسبت به خودمان اگر کسي بدي کسي را بگويد خدا دوست ندارد چه به صورت غيبت باشد چه به صورت شکايت باشد چه به صورت حکايت باشد خدا نمي پسندد آيه ي بعد دقيقا مقابل آيه ي اول است «إِن تُبْدُوا خَيْرً ا أَوْ تُخْفُوهُ أَوْ تَعْفُوا عَن سُوءٍ فَإِنَّ اللَّ_هَ كَانَ عَفُوًّا قَدِيرً ا» (نساء/ 149) آن جا مي فرمود بدي را نگو بدي کسي را خدا دوست ندارد اظهار کنيد اين جا مي گويد خيرها را اعلام بکنيد آشکار بکنيد حالا خير ديگران را کار درباره ي ديگران آشکار پنهاني کار خير انجام بدهيد همان بدي را هم ببخشيد آن جا نفرمود اگر کسي مظلوم واقع شده حق دارد مظلوم شکايت بکند ولي همين جا مي گويد مظلوم هم ببخشد البته اين روشن است مظلوم نه مورد ظلم ستمگراني مثل يزيد و معاويه نه کسي يک گوشه اي برادري به برادري ظلمي کرده همسايه به همسايه اين جا «إِن تُبْدُوا خَيْرً ا أَوْ تُخْفُوهُ أَوْ تَعْفُوا عَن سُوءٍ فَإِنَّ اللَّ_هَ كَانَ عَفُوًّا قَدِيرً ا» اين آيه را در سوره ي مبارکه ي نور آيه ي 22 فراوان شنيديم فراوان خوانديم الآن ماه رمضان است ماه تلاوت قرآن است اين تلاوت قرآن به اين معنا نيست که بخوانيم سريع برويم چقدر خوب است روي يک آيه چند

ص: 3051

آيه توقفي داشته باشيم اگر شما ببخشيد «فَإِنَّ اللَّ_هَ كَانَ عَفُوًّا قَدِيرً ا» خدا عفو است قدير است خدا مي بخشد سوره ي نور «وَلْيَعْفُوا وَلْيَصْفَحُوا أَلَا تُحِبُّونَ أَن يَغْفِرَ اللَّ_هُ لَكُمْ وَاللَّ_هُ غَفُورٌ رَّ حِيمٌ » (نور/ 22) نمي خواهيد خدا شما را بيامرزد بيامرزيد خدا جبران مي کند مي خواهيم در آستانه ي شب هاي قدر دعاي جوشن کبير بخوانيم هزار اسم يا رحمن يا رحيم يا عفو يا شکور يا غافر الذنب يا ساتر الذنب همه از خداست اين خدايي که غفور و غفار و شکور و ستار و رحمن است دعاي جوشن شوخي نيست هزار وصف به رحمت به بخشش به گذشت به آمرزش ما اين خدا را اين طوري صدا بزنيم اما خدا به من نگويد تو چه کردي نبايد ما خودمان «إِن تُبْدُوا خَيْرً ا أَوْ تُخْفُوهُ أَوْ تَعْفُوا عَن سُوءٍ فَإِنَّ اللَّ_هَ كَانَ عَفُوًّا قَدِيرً ا» يادمان نرود باز هم تکرار مي کنم اين معامله يک طرفه نيست يک راويتي را اشاره کرديم مرحوم راوندي در دعوات نقل کردند کُلُّ مَن يَقُوم مِن قَبرِهِ وقتي نفخ صور مي شود هر کس يک تقاضايي دارد مي گويد اَللهّمَّ اِرحَمنِي خدايا به من رحم کن جواب چه مي آيد مي گويد همه را بخشيدم رحمت من شامل همه شد نه جواب مي آيد فََيَجَابونَ لَئِن رَحِمتُم فِي الدُّنيا لَتُرحَمُونَ اليَوم (دعوات، ص 25) اگر در دنيا رحمت شما شامل حال ديگران شد امروز رحمت من شامل حال شما مي شود اين جاده دو طرفه است صريح قرآن است ببخشيد آيا انتظار نداريد خدا شما را ببخشد اگر دوست داريد خدا شما را بيامرزد شرطش گذشت شماست پس پيام اين دو آيه ي نوراني اين شد اولا خدا دوست ندارد

ص: 3052

بدي کسي را بگوييد مگر کسي که مظلوم قرار گرفته همان مظلوم هم اگر يک موارد خاصي نيست يک جناياتم بزرگ حکومتي يزيدي معاويه اي نيست شما در ظلم هاي موارد خاص باز ببخشيد بهتر است خدا مي پسندد آن جا مي گفت اجازه داريد اگر کسي به شما بدي کرد اجازه داريد داد بزنيد فرياد بزنيد ولي همين جا «إِن تُبْدُوا خَيْرً ا أَوْ تُخْفُوهُ أَوْ تَعْفُوا عَن سُوءٍ فَإِنَّ اللَّ_هَ كَانَ عَفُوًّا قَدِيرً ا» مخصوصا در ماه مبارک رمضان يک جمله از صحيفه ي امام سجاد اشاره کنيم برويم سراغ بخش دوم بحث ما در صحيفه ي امام سجاد دو دعا است من تقاضا مي کنم بينندگان حوصله کنند اين دو دعا را بخوانند يک دعا دعاي 44 ام است امام سجاد به استقبال ماه رمضان رفته دعاي بعدي 45 ام وداع با ماه رمضان است اين دو کنار هم است عزيزان ببينند امام سجاد چطور از ماه رمضان استقبال کرده وَ وَفِّقْنا خدايا ما را موفق بدار به چه؟ وَ وَفِّقْنا فيهِ لِاَنْ نَصِلَ اَرْحامَنا بِالْبِرِّ وَالصِّلَةِ توفيق صله ارحام داشته باشيم وَ أَنْ نَتَعَاهَدَ جِيرَانَنَا بِالْإِفْضَالِ وَ الْعَطِيّةِ و به همسايه ها برسيم وَ أَنْ نُخَلّصَ أَمْوَالَنَا مِنَ التّبِعَاتِ وَ أَنْ نُطَهّرَهَا بِإِخْرَاجِ الزّكَوَاتِ خدايا توفيق بده ماه رمضان مالمان را پاک کنيم و الا همين يک جمله اي دارد اميرمومنان ما مصداقش نباشيم كَمْ مِنْ صَائِمٍ لَيْسَ لَهُ مِنْ صِيَامِهِ إِلَّا الْجُوعُ وَ الظَّمَأُ (نهج البلاغه، حکمت 145) از خدا بخواهيم خدايا ما را موفق بدار آن جلسه گفتيم خدا رحمت کند مرحوم آقاي زاهد مي فرمود من خودم يک بخشي از پاک ترين اموالم را گذاشتم کنار براي هزينه ي سحر و

ص: 3053

افطار ماه رمضان اين بنده ي خدا همه ي اموالش پاک بود مال غير پاک در زندگي اش نبود ولي پاک ترين را پاکي هم درجاتي دارد از آن پاک ترين براي سحر و افطار گذاشتم ايشان مي فرمودند در نجف دزدي بود دزدي مي کرد روزه مي گرفت دزدي اش بد روزه اش که خوب است خيلي ها سوال مي کنند ما روزه مي گيريم ولي موسيقي هم گوش مي کنيم روزه نگيريم نه روزه را بگيريد ان شاء الله کم کم موسيقي حرام را هم کنار بگذاريد ما روزه مي گيريم ولي حجاب را رعايت نمي کنم روزه گرفتن خوب است بد حجابي بد است آن را بگذار کنار خيلي ها تصور مي کنند چون آلوده به گناهي هستند روزه را بگذارند کنار نه ماه تطهير پاکي است ولي اگر گرفتار يک گناه هستيد معنايش اين نيست که روزه را انجام ندهيد دزدي مي کرد روزه هم مي گرفت مقيد بود روزه بگيرد دم افطار که مي شد نگاه مي کرد همه ي اموالش دزدي است مي گفت مي خواهم با مال حلال افطار کنم به مردم التماس مي کرد افطاري بدهيد مردم باور نمي کردند نمي دهند گاهي يکي دو ساعت افطارش دير مي شد تا مال حلال پيدا کند من در پيام هاي بينندگان ديدم که ما هفته ي گذشته گفتيم اگر نتوانستيم خمس همه ي اموالمان را بدهيم اين وظيفه ي ما است نتوانستيم وسوسه هاي شيطاني هواهاي نفساني نگذاشت بسم الله حداقل بياييم خمس افطار سحرمان را بدهيم بچه هايمان را سر سفره ي سحري حلال ببريم نه افطاري که خمس تعلق گرفته از حق الناس از حق الله است خيلي ها پيام داده بودند حرف خوبي است چطور بايد اين کار را بکنيم جوابش اين است که بايد بروند

ص: 3054

دفتر مرجع تقليد بگويد ما مي خواهيم به اندازه خورد و خوراک ماه رمضان ما پاک شود پس حضرت از خدا مي خواهد وَ وَفّقْنَا أَنْ نُرَاجِعَ مَنْ هَاجَرَنَا خدايا من را موفق بدار آن هايي که از ما قهر کردند فاصله گرفتند جدا شدند ما برويم سراغ آن ها تعارف که ندارد دارد ماه رمضان به سرعت مي گذرد اگر بنا شد ماه رمضان بگذرد من هنوز با برادرم اختلافي که داشتم حاضر نباشم برطرف کنم هيچ تغييري نکنيم هنوز عروس خانم با مادر شوهرش قهر است هنوز آقا با خواهرش قهر است با مادر خانم با پدر خانمش با دوستش رفيقش قهر است در دعاست أَنْ نُنْصِفَ مَنْ ظَلَمَنَا اين همين است که در اين آيه آمده به ما کسي ظلم کرده باشد با ظالم هم بايد منصفانه برخورد کرد بهترين برخوردش گذشت است وَ أَنْ نُسَالِمَ مَنْ عَادَانَا اين پيام دين است کسي با ما دشمني کرد ما از سر سلم و دوستي و صلح و محبت وارد شويم پس اگر بخواهيم در يک جمله پيام اين آيات نوراني را بگوييم اين است که خدا دوست ندارد بدي کسي را بگوييم مگر کسي که مظلوم واقع شده همان مظلوم هم اگر بگذرد «وَلْيَعْفُوا وَلْيَصْفَحُوا أَلَا تُحِبُّونَ أَن يَغْفِرَ اللَّ_هُ»

شريعتي: خيلي خوب خيلي نکات خوبي را شنيديم اتفاق خوبي هم که افتاده در اين طرح خانه هاي نوراني يک سي دي دوستان تهيه کردند براي ارسال به طرح محافل قرآن خانوادگي با همين قرآن هايي که دست من است ارسال شده براي دوستان از هر جزئي يک تفسيري را کارشناسان خوب ما بيان کردند مجموعه ي اين سي تفسير در

ص: 3055

سايت ما است samtekhooda3.ir قابل دريافت است خيلي از دوستان استقبال کردند حتما دريافت بکنيد از مباحث کارشناسان بهره من شويد مشرف مي شويم به محضر قرآن کريم نشستن سر سفره ي قرآن کريم در بهار قرآن يک لطف ديگري دارد آيات صفحه ي 486 در سمت خداي امروز تلاوت مي شود آيات 23 ام تا 31 ام سوره ي مبارکه ي شوري لحظه لحظه ي زندگي تان منور به نور قرآن باشد به برکت صلوات بر محمد و آل محمد

اللهم صل علي محمد و آل محمد و عجل فرجهم

ذَلِكَ الَّذِي يُبَشِّرُ اللَّ_هُ عِبَادَهُ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ قُل لَّا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْرً ا إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْ بَى وَمَن يَقْتَرِ فْ حَسَنَةً نَّزِدْ لَهُ فِيهَا حُسْنًا إِنَّ اللَّ_هَ غَفُورٌ شَكُورٌ ?23? أَمْ يَقُولُونَ افْتَرَ ى عَلَى اللَّ_هِ كَذِبًا فَإِن يَشَإِ اللَّ_هُ يَخْتِمْ عَلَى قَلْبِكَ وَيَمْحُ اللَّ_هُ الْبَاطِلَ وَيُحِقُّ الْحَقَّ بِكَلِمَاتِهِ إِنَّهُ عَلِيمٌ بِذَاتِ الصُّدُورِ ?24? وَهُوَ الَّذِي يَقْبَلُ التَّوْبَةَ عَنْ عِبَادِهِ وَيَعْفُو عَنِ السَّيِّئَاتِ وَيَعْلَمُ مَا تَفْعَلُونَ ?25? وَيَسْتَجِيبُ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ وَيَزِيدُهُم مِّن فَضْلِهِ وَالْكَافِرُ ونَ لَهُمْ عَذَابٌ شَدِيدٌ ?26? وَلَوْ بَسَطَ اللَّ_هُ الرِّ زْقَ لِعِبَادِهِ لَبَغَوْا فِي الْأَرْ ضِ وَلَ_?كِن يُنَزِّلُ بِقَدَرٍ مَّا يَشَاءُ إِنَّهُ بِعِبَادِهِ خَبِيرٌ بَصِيرٌ ?27? وَهُوَ الَّذِي يُنَزِّلُ الْغَيْثَ مِن بَعْدِ مَا قَنَطُوا وَيَنشُرُ رَ حْمَتَهُ وَهُوَ الْوَلِيُّ الْحَمِيدُ ?28? وَمِنْ آيَاتِهِ خَلْقُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْ ضِ وَمَا بَثَّ فِيهِمَا مِن دَابَّةٍ وَهُوَ عَلَى جَمْعِهِمْ إِذَا يَشَاءُ قَدِيرٌ ?29? وَمَا أَصَابَكُم مِّن مُّصِيبَةٍ فَبِمَا كَسَبَتْ أَيْدِيكُمْ وَيَعْفُو عَن كَثِيرٍ ?30? وَمَا أَنتُم بِمُعْجِزِينَ فِي الْأَرْ ضِ وَمَا لَكُم مِّن دُونِ اللَّ_هِ مِن وَلِيٍّ وَلَا نَصِيرٍ ?31?

ترجمه:

اين است چيزي که خدا آن را به بندگانش که ايمان آورده و کارهاي شايسته انجام

ص: 3056

داده اند، مژده مي دهد. بگو: از شما [در برابر ابلاغ رسالتم] هيچ پاداشي جز مودّت نزديکان را [که بنابر روايات بسيار اهل بيت _ عليهم السلام _ هستند] را نمي خواهم. و هر کس کار نيکي کند، بر نيکي اش مي افزاييم؛ يقيناً خدا بسيار آمرزنده و عطاکننده پاداش فراوان در برابر عمل اندک است. (??) بلکه [منافقان سبک مغز] مي گويند: [در نزول آيه مودت] بر خدا دروغ بسته است! پس اگر خدا بخواهد، بر دل تو مهر مي نهد [تا از دروغ بستن باز ايستي، ولي تو از دروغ بستن بر خدا منزهي، اين تهمت بزرگ است که اين بيماردلان بر تو مي بندند]. و خدا باطل را محو مي کند و حق را با کلمات استوارش [و سخنان منطقي و مستدلش] پابرجا مي سازد؛ يقيناً او به نيّات و اسرار سينه ها داناست. (??) و اوست که توبه را از بندگانش مي پذيرد و از گناهان درمي گذرد و آنچه را انجام مي دهيد، مي داند. (??) و درخواست کساني را که ايمان آورده و کارهاي شايسته انجام داده اند، اجابت مي کند و از فضل و احسانش بر آنان مي افزايد؛ و براي کافران عذابي سخت خواهد بود. (??) و اگر خدا روزي را بر بندگانش وسعت دهد، در زمين سرکشي و ستم کنند، ولي آنچه را بخواهد به اندازه نازل مي کند؛ يقيناً او به بندگانش آگاه و بيناست. (??) و اوست که باران را پس از اينکه [مردم از آمدنش] نوميد شدند، نازل مي کند و رحمتش را مي گستراند، و او سرپرست و يار [واقعي] و ستوده

ص: 3057

است. (??) و از نشانه هاي [ربوبيت و قدرت] او آفرينش آسمان ها و زمين است و [نيز] آنچه از جنبنده ميان آن دو پراکنده است، و او هرگاه بخواهد بر جمع کردنشان تواناست. (??) و هر آسيبي به شما رسد به سبب اعمالي است که مرتکب شده ايد، و از بسياري [از همان اعمال هم] درمي گذرد. (??) و شما در زمين عاجزکننده [خدا] نيستيد [تا بتوانيد از دسترس قدرت او بيرون رويد] و جز خدا هيچ سرپرست و ياوري براي شما نيست. (??)

اللهم صل علي محمد و آل محمد و عجل فرجهم

شريعتي: ان شاء الله به برکت اين آيات نوراني و ذکر صلوات بر محمد و آل محمد نماز روزه هاي همه مان قبول باشد وقت در اختيار شماست هفته ي گذشته بحث احکام خيلي مورد استقبال قرار گرفت يک ويژگي هم احکام دارد که خيلي فرار است

حاج آقا حسيني: من احکام را مي گويم هم در مورد رد مظالم و وعده اي که از مراجع مي خواستيم بدهيم من اگر برسم حدود پانزده مسئله را مي گويم مسئله ي اول اين که يک سوالي که فراوان الآن مي پرسند روزه ي کساني که شغل هاي سختي دارند کشاورزها در اين گرما بايد کشاورزي بکنند نانواها معدن کارها رانندگاني که در شهر رفت و آمد دارند در اين گرما ببينيد اولا ما قبلا هم گفتيم انصافش اين است که ما بايد يک جوري برنامه ريزي مي کرديم که ماه رمضان کارها يا کم شود يا تعطيل شود کارهاي خيلي سخت من يک جمله اي را اين روزها مي ديدم از حضرت آيت الله شبيري زنجاني ايشان نقل فرمودند از قول يکي از

ص: 3058

علماي بزرگ سوال کرده بودند اگر ما ماه رمضان روزه بگيريم اقتصاد کشور تعطيل مي شود ايشان يک جمله ي قشنگي جواب داده بودند آن عالم بزرگ فرموده بود اين به خاطر اين است که ما دين را در حاشيه ي زندگي قرار داديم مي خواهيم زندگي مان به روال عادي باشد هر چه اضافه آمد خرج دين بکنيم يک وقت است نه دين در متن زندگي است دين اول است هماهنگ مي کنيم کارهاي ديگر را با اين برنامه من يک مثالي مي زنم همين بزرگوار مثالي زده من همي زنم در بسياري از کشورها مخصوصا شمال اروپا در زمستان تقريبا نمي شود کارهاي جدي انجام داد سرما پنجاه درجه زير صفر است خيلي عادي است اين ها چه مي کنند اين ها عوضش در طول سال تنظيم مي کنند در فصلي که هوا مناسب است يک کمي اضافه کار مي کنند زمستان اگر يکي دو ساعت کم شد کارشان جبران شود براي دنيايشان برنامه ريزي کرده اند ما براي دينمان برنامه ريزي کرده ايم؟ نمي شود اصلا نمي شود کشاورزي معادن تعطيل مي شود کارخانه ها بايد تعطيل مي شود خيلي ها نوشته اند شما در مورد کارمندان گفتيد که زير کولر گازي نشستند ما کارگرها را بگوييد معادن را بگوييد راست هم مي گويند حق هم است اگر دين در متن زندگي بود ما يک جوري برنامه ريزي مي کرديم که ماه رمضان کارها کم شود روزه مان هم برقرار باشد اگر دين در حاشيه بود اصل کار است اصل زندگي است اصل اقتصاد است و کاري هم نداريم که جبران بکنيم در آن يازده ماه ديگر خيلي ها هستند اين کار را مي کنند در طول يازده ماه يک جوري کار مي کنند پس

ص: 3059

اندازي ماه رمضان با کار کمتر زندگي شان اداره مي شود آن ها دين را در متن قرار دادند ما مي خواهيم در حاشيه قرار بدهيم نمي شود يک روز بيا شاطر باش ببين مي شود روزه گرفت يا نه

شريعتي: يعني اگر دين اصل باشد براي همه ي اين ها برنامه ريزي مي کنيم

حاج آقا حسيني: بله دولت ها مردم برنامه ريزي مي کنند دولت هم مي تواند در طول سال يک جوري تنظيم بکند که اين ماه رمضان با تخفيف ساعات به هيچ کجاي عالم بر نخورد مخصوصا کارهاي سخت کشاورزها نانواها معدن کارها راست مي گويند حالا اگر دين را در متن زندگي قرار نداديم الآن چه کار کنيم راه حل بر امروز بگوييم آيا کسي که اين کارهاي سخت را دارد مجوز خوردن روزه را دارد نه از هر فقيهي بپرسيد مجوز ندارد مگر اين که بروند مسافرت صبح برود چهار فرسخي مسافر مي شود کسي در وطنش عمدا هم مسافرت برود مسافر که مي شود برود چهار فرسخي آن جا يک حبه قندي مي خورد روزه اش باطل مي شود دوباره برگردد البته در رمضان سفر کراهت دارد ولي حداقل مشکل روزه اش حل مي شود ننشيند در محل کارش عمدا بخورد مسئله ي سوم ما مسافرت نمي توانيم برويم اين امکان پذير نيست هر روز برويم مسافرت مثلا در شهرهاي بزرگ نصف روزمان مي رود مي توانيم روزه را عمدا در کارهاي سنگين بخوريم نه نمي شود آقا داريم مي پزيم کارمان سخت است سنگين است فشار مي آيد همه ي آقايان فرمودند مگر اين که به حرج برسد يعني ديگر طاقت تحمل روزه را نداشته باشد يکي از دوستان مثال قشنگي مي زد به جايي برسد که اورژانس را زنگ بزنيم بيايد اگر

ص: 3060

به آن جا رسيد مي تواند بخور چه بخور؟ نه به اندازه اي که رفع حرج شود بخورد بقيه را هم امساک بکند بعدا قضا را به جا بياورد اگر تا اين اندازه فشار بيايد اصلا نمي تواند مثلا صبح صبحانه حاضر کند صبح بايد نيت روزه را داشته باشد اگر به مرحله اي رسيد که اورژانس 115 بيايد بايد در حدي که جانش را نجات بدهد بخورد بعد امساک کند اين را به اين جهت گفتم دوستان فکر نکنند شغل سختي دارند مجوز مي شود مسئله ي بعدي در مورد خانم هاي باردار همين طور اگر زني باردار يا شيرده است روزه براي خودش يا فرزندش ضرر دارد لازم نيست روزه بگيرد نمي خواهد روزه بگيرد ولي همان جا هم اين طور نيست هر کسي خودشان مي دانند مسئله را ما بايد بگوييم واقعا خود خانم ببيند يا با پزشکش مشورت کند اگر به کلام پزشکش مطمئن است اگر واقعا ضرر دارد نگيرد بعضي از خانم ها خيلي مقيد اند مي گويند حساب کرديم مشورت کرديم ديديم يک روز در ميان مي توانيم روزه بگيريم يک روز بگيرند يک روز افطار کنند هر مقدار که مي توانند بايد بگيرند در مورد سال اولي ها پدر مادر ها مکلف اند خيلي اين روزها ما زنگ داريم مردم سوال مي کنند شما تکليف شرعي تان است اين دختر خانم که سال اولش است مکلف هستيد استراحت لازم برايش درست بکنيد من شنيدم يک پدري امروز به من کسي مي گفت يک خانمي مي گفت فرزند من سال اولي است روزه مي گيرد همين کاري که شما گفتيد انجام داديم استراحت لازم و تغذيه ي خوب گفتيم بعد از اذان صبح بخواب بعد از ظهر دو ساعت

ص: 3061

به غروب بيدار شو پدرش مي آي اول اذان بيدار مي کند مي گويد بلند شو نمازت را اول وقت بخوان اين چه نماز اول وقتي نمازش را با تاخير بخواند آن هم روزه اش را بگيرد پدر مادر مراعات کنند تغذيه ي خوب استراحت خوب بقيه ي اعضاي خانواده همراهي کنند اگر تا سحر بيدار باشد غذاي خوبي بخورد تا بعد از ظهر بخوابد يک خواب مفصلي بکنند اين که بگوييم هر کسي تا گفتند سال اولي است توان ندارد واقعا بله اگر واقعا طاقت ندارد قدرتش را ندارد نگيرد اما ضعف مجوز نيست که بگوييم روزه مي گيرد ضعف مي کند هر کس روزه مي گيرد ضعيف مي شود خب. مسئله ي بعدي اين است که خيلي ها سوال کردند در حال روزه الزام دارد قبل از اذان صبح مسواک بزنيم يا نه مسواک جزء واجبات روزه نيست ولي اگر شما مي دانيد مسواک نزنيد در بين روز يک چيزي مي آيد از لاي دندان به دهانتان اگر مي دانيد باز بيرون مي بريد هيچ اما اگر مي دانيد يک تکه اي مي آيد از لاي دندان داخل دهان و فرو مي بريد اگر مي دانيد فرو مي رود از اول مسواک بزنيد قبلش که خيلي خوب است نوعا هم مسواک مي زنند چقدر اسلام سفارش به اسلام کرده پيامبر فرموده لَولا أن أشُقَّ على اُمَّتي لأَمَرتُهُم بِالسِّواكِ (وسائل الشيعه، ج 1، ص 261) اگر دشوار نمي شد بر امت من من مسواک را واجب مي کردم سوال مهم اين است که در طول روز مي توانيم مسواک بزنيم بله هيچ اشکالي ندارد با خمير دندان فقط بايد مواظب باشيم چيزي از اين مواد و آب فرو نبريم بيرون بريزيم خيلي ها مي گويند دندان سازي برويم اشکال سازي ندارد

ص: 3062

به شرطي که موادي که پزشک چيزي داخل دهان مي گذارد فرو نرود مهم فرو بردن است چيزي که روزه را باطل مي کند فرو بردن است اگر موادي چيزي است بيرون بيايد البته کمي سخت است در دندان پزشکي ولي اگر بتوانند آن چيزي که مبطل است فرو بردن خوردن و آشاميدن است مسئله ي ديگر که خيلي ها سوال مي کنند شما مسافرت داريد مي خواهيد فردا برويد اصفهان من يک وقت جايي بودم واقعا جدي مي گويم يک جمعي اين ها مي خواستند فردا بروند شهرستاني يک موسسه اي بود من اسم نمي برم من صبح رفتم ديدم رستوران را باز کردند دارند صبحانه مي خورند گفتم مگر ماه رمضان تمام شده وسط ماه رمضان هستيم گفتند مگر خبر نداريد ما امروز همه اعزام هستيم مي خواهيم برويم شهرستان از همان صبح شروع کرده بودند بايد از حد ترخص خارج شود مثلا کسي بخواهد برود مسافرت با هواپيما مي خواهد برود با مشهد در فرودگاه حق ندارد بخورد اين هم در مسافرت ها تقاضا مي کنيم يک کم بيشتر رعايت بکنند البته اگر مسافري کسي در تهران است رفت تا کرج ولي قبل از اذان ظهر دوباره برگشت رسيد به وطنش روزه ي آن روزش درست است اگر امساک کرده چيزي نخورده روزه اش مشکلي ندارد فرض کنيد از قم کسي مي رود کاشان يا تهران ولي قبل از اذان ظهر هر کسي اذان ظهر در وطنش باشد روزه اش درست است چيزي اگر نخورده باشد امساک کرده باشد الله اکبر اذان ظهر را مي گويند در وطن خودش باشد روزه ي آن روزش درست است بعد از ظهر هم که هيچ مشکلي ندارد سوال ديگري که خيلي ها پرسيدند اين است خانم ها

ص: 3063

در ايامي که روزه بر آن ها واجب نيست نماز نمي خوانند آيا در آن ايام قرآن مي توانند بخوانند يا نه من نمي دانم اين سوال از کجا است خيلي ها فکر مي کنند خانم ها که حالا که روزه نمي گيرند نماز نبايد بخوانند قرآن نبايد بخوانند نه حتما قرآن بخوانيد فقط سوره هاي سجده دار چهار سوره اي که سجده دارد بعضي از فقها مي فرمايند آيه بعضي مي فرمايند تمام سوره آن ها را نخوانند اما قرآن خواندن حتما کار خوبي است اگر قرآن در برنامه ي روزانه دارند حتما بخوانند مشکلي ندارد البته اين خانم ها توجه دارند که اگر همين مشکلي که براي روزه شان پيش مي آيد چند روزي در اين ايامي که عادت ماهانه هستند و روزه نمي گيرند نماز نمي خوانند اين نماز روزه از آن ها برداشته شده در اين ايام اگر يک ساعت به غروب هم شد اين حالت اگر ده دقيقه به اذان مغرب برايشان پيش آمد روزه ي آن روزشان ديگر باطل است يا اگر بعد از اذان صبح يک دقيقه بعد از اذان صبح پاکي به آن ها دست داد ديگر روزه ي آن روز روزه نيست خانمي که مي خواهد روزه بگيرد بايد در تمام اين مدت پاک باشد به طول کامل از اذان صبح تا اذان مغرب من فراواني ديدم در پيام ها و جاهاي ديگر نمي دانم منشأ اين حرف کجاست خانم هايي که زايمان مي کنند اين ها ايام نفاس دارند ده روز تمام مي شود نمي دانم منشأ اين حرف کجاست گفتند مي گويند چهل روز نماز و روزه از خانم ها برداشته مي شود اين را من در بعضي از مناطق زياد سوال کردند نه قطعا اين طور نيست چهل روز نماز روزه برداشته شدن وجود خارجي ندارد

ص: 3064

سوال ديگري در پيام ها ديدم خيلي ها مطرح کردند آن هفته هم اشاره کرديم گفتيم اگر کسي غسل واجبي به گردنش است خيلي پيام داشتيم يک جواني است دختري پسري آقايي خانمي وارد اذان صبح که مي خواهيم شويم ما بايد غسل به گردنمان نباشد بايد غسلمان را قبل از اذان صبح کرده باشيم حالا اين کار را نکرديم يک جواني مي گويد من خجالت کشيدم غسل نکردم غسل واجب را انجام ندادم آن هفته گفتيم اين خيلي خوب است کار بدي کرده غسل نکرده معصيت کرده ولي اگر زمان محدود شد الآن مانده يک دقيقه ي ديگر به اذان صبح ديگر نمي رسد غسل بکند اين جا تيمم بدل از غسل مي کند حداقل روزه اش ديگر اشکالي پيدا نمي کند غسل ما في الذمه خيلي خوب است يک غسل کنيم هر غسلي که به گردن ما بوده پاک شود آن هفته گفتيم خانمي سقط جنين کرده غسل مس ميت به گردنش دارد مال خانمي است که فرزندش چهار ماهش تمام شده اگر سقط کرد اين غسل مس ميت واجب مي شود حالا اين خانم انجام نداده يا کسي به جنازه ي پدرش دست زده بعد از اين که سرد شده قبل از اين که جنازه را غسل داده باشند غفلت کرد در مورد نماز ها اشکال دارد نه روزه اش. همين را فقها مي گويند اگر انسان غسل مس ميت به گردنش باشد يک غسل واجب ديگري مثل غسل جنابت را انجام داده باشد اين خود به خود کفايت از آن غسل مس ميت مي کند ولو توجه هم نداشته نگران نباشد همين خانمي که سقط جنين داشته غسل مس ميت نکرده همان غسل واجبي

ص: 3065

کرده کفايت مي کند سوال ديگري که خيلي ها سوال کردند گفتند ما گاهي يادمان مي رويد نيت کنيم نيت مسئله ي پيچيده اي نيست ما نگوييم بهتر است آسان تر است سخت نشود دچار وسواس مي شوند بايد بروند چند جلسه ي وسواس حاج آقاي فرحزاد را گوش بکنند ولي اين يادتان باشد از حالا يک ماهه را نيت بکند کافي است لازم نيست ما شب به شب نيت بکنيم اگر از الآن نيتش اين است که مي خواهم تا آخر ماه رمضان روزه بگيرم همين مقدار کفايت مي کند ما چند دقيقه مسائل را مي گوييم در رسانه برنامه هاي مختلفي است چند دقيقه احکام مي گويند هر مسئله اي براي عزيزان پيش مي آيد با دفاتر مراجع تقليد تماس بگيرند خيلي ها مي گويند ما مريض هستيم بايد روزي يک عدد قرص بخوانيم حتما بايد بخوريم يک وقت قبل از اذان صبح مي خورند بعد از افطار مي خورند مشکلي ندارد اما يک وقت کسي مي گويد من بايد اين قرص را حتما ساعت 10 صبح بخورم پزشکش گفته جانش در خطر است بايد بخورد مي شود با همين يک عدد قرص روزه برايم ضرر ندارد همين قرص را بايد بخورم مي شود روزه بگيرم نه يک نصف قرص هم اگر مجبوري روزه معنا ندارد اگر حتما بايد قرص بخورد جزء بيماران حساب مي شود در بحث رد مظالم ما در ماه مبارک رمضان هم از مراجع معظم تقليد اجازه گرفتيم تا آخر ماه رمضان تا مبلغ صد هزار تومان اگر کسي خودش بخواهد رد مظالم بدهد بايد از مراجع اجازه بگيرد ما براي اين که عزيزان معطل تماس نشوند اجازه گرفتيم اگر بخواهند تا صد هزار تومان رد مظالم بدهند اين اجازه ي ما

ص: 3066

کفايت مي کند اما اگر بيشتر بخواهند بدهند يا در غير ماه رمضان بايد زنگ بزنند اجازه بگيرند رد مظالم مال کجاست فرض کنيد در يک معامله اي از مشتري پول اضافي گرفتيم مشتري را پيدا نمي کنيم فرض کنيد کرايه ي راننده تاکسي را نداديم پيدا نمي کنيم يک جنسي وسط راه از مردي خريديم واقعا پيدا نمي کنيم بچه بوديم در کودکي شيطنت کرديم شيشه ي خانه اي را شکستيم بعد فرار کرديم اين ها همه مصاديق رد مظالم است يا دوران مدرسه به ماشين کسي خسارت زديم آينه اش را شکستيم گازش را گرفتيم رفتيم گفتيم ولش کن حالا متوجه شديم اشتباه کرديم در دوران مدرسه زديم در صورت کسي ديه دارد حالا نمي شناسيم در تمام اين موارد اگر خودشان يا وارثانشان را پيدا نکرديم من يک همکلاسي داشتم زدم در صورتش ظالمانه خودش را مي شناسم خودش را نمي شناسم وارث هايش را مي شناسم بايد بروم سراغ آن ها اما اگر نه خودش نه وارثش را سراغ داريم اين مي شود مورد رد مظالم الآن بايد به نيت آن آقا به نيت آن کسي که به آن بدهکاريم ما پول بدهيم به فقير اين را مي گويند رد مظالم عزيزان يقين داشته باشند همه ي ما تقريبا به گردنمان است غفلت داريم مخصوصا براي درگذشتگان بهترين فرصت ماه رمضان است براي اموات خيلي خوب است براي پدر مادر بهترين خيرات است اين را بايد به فقير داد براي مدرسه سازي و مسجد و کمک هاي ديگر نه البته فقير هم قبلا گفتيم فقير به آن نمي گويند که رو به قبله باشد من خودم ديدم فلاني يک کيلو گوشت گرفت فقير نبايد يک کيلو گوشت بگيرد؟ کسي که

ص: 3067

هشتش گرو نه است دخل و خرجش جور در نمي آيد فکر نکنند فقير به کسي مي گويند که آه در بساط نداشته باشد بگويد من خودم ديدم يخچال برد خانه اش پس اين هم معناي فقير نکته ي آخر اين که عزيزان يادشان باشد لازم نيست اگر خواستند رد مظالم بدهند بگويند ما داريم به عنوان رد مظالم مي دهيم همين اجازه اي که ما گرفتيم از مجتهدين مراجع تقليد تا آخر ماه رمضان هديه بدهيد لازم نيست صبر کن اول نيت بکنم خدايا صد هزار تومان به نيت رد مظالم بدهم نه به عنوان هديه بدهيم توضيحات لازم نيست اسم رد مظالم هم لازم نيست برده شود

شريعتي: خيلي ممنون از توجه شما نماز روزه هايتان قبول باشد حاج آقاي حسيني دعا بکنند خداحافظي بکنيم

حاج آقا حسيني: اگر مجال است خيلي ها فرمودند ما دعاي سه مرتبه از عزيزان تقاضا بکنم آيه ي شريفه را مخصوصا در اين ماه رحمت مغفرت آمرزش بخوانند دل هاي شکسته پاي سمت خدا زياد است خداوند عِندَ المُنکَسِرَةِ قُلُوبُهُم (منيه المريد، ص 123) است «أَمَّن يُجِيبُ الْمُضْطَرَّ إِذَا دَعَاهُ وَيَكْشِفُ السُّوءَ» (نمل/ 62) خدايا به حق محمد و آل محمد رفع گرفتاري و پريشاني از همه ي عزيزاني که مخصوصا به اين برنامه التماس دعا دارند بفرما مريض هايشان را لباس عافيت بپوشان

شريعتي: ان شاء الله تو که يک گوشه چشمت غم عالم ببرد حيف باشد که تو باشي و مرا غم ببرد از قرار ما فقط سيزده شب ديگر باقي مانده والحمدلله رب العالمين و صلي الله علي محمد و آله الطاهرين.

94-04-09- مسائل ماه مبارک رمضان و تفسير آياتي از جزء 13 قرآن کريم

بسم الله الرحمن الرحيم و صلي الله علي محمد و آله

ص: 3068

الطاهرين

شريعتي: سلام مي گويم به همه ي شما هم وطنان خيلي خوش آمديد به سمت خداي امروز هم چنان لقمه لقمه نخوردن و جرعه جرعه ننوشيدن و بال بال آسماني شدن را تجربه مي کنيم خوشحاليم در اين لحظات همراه شما هستيم و در محضر حاج آقاي حسيني سلام عليکم و رحمة الله خيلي خيلي خوش آمديد.

حاج آقا حسيني: سلام عليکم و رحمة الله و برکاته حاج آقاي قرائتي مي فرمودند شما همه اش را مي گوييد ديگر چيزي براي ما نمي گذاريد عرض سلام و اردات خالصانه دارم خدمت همه ي بينندگان خوب سمت خدا اميدوارم طاعاتشان قبول درگاه الهي قرار گرفته باشد و توفيق روزه و بندگي تا پايان ماه رمضان را داشته باشند ان شاء الله.

شريعتي : خيلي خوشحاليم خدمت شما و دوستان خوب هستيم خوشحاليم که ماه مبارک امسال منور شده به نور قرآن کريم و برنامه ي سمت خدا هر روز به صورت ويژه با محوريت قرآن کريم مباحثي را تقديم نگاه شما مي کند حضرت رسول صلي الله عليه و آله و سلم فرمودند عَلَيکُم بِالقُرآن فَاتَّخِذَوهُ اِمَاماً و قَائِدًا (نهج الفصاحه، حديث 1979) اميدوارم که قرآن واقعا رهبر و پيشواي ما باشد و در مسير زندگي مان هميشه با چراغ قرآن کريم حرکت بکنيم امروز روز سيزدهم ماه مبارک است دوستان ما مي دانند حاج آقاي حسيني بناست از آيات جزء سيزدهم قرآن کريم براي ما بفرمايند خدمت شما هستيم.

حاج آقا حسيني: بسم الله الرحمن الرحيم جزء سيزدهم بخشي از اين جزء سوره ي حضرت يوسف علي نبينا و آله و عليه السلام است من از آيه ي 84 فراز بسيار حساسي از داستان حضرت

ص: 3069

يوسف است به عنوان ترجمه عرض مي کنم آيات اشاره دارد به غم و غصه اي که براي حضرت يعقوب پيش آمد بعد از فراق يوسف «وَابْيَضَّتْ عَيْنَاهُ مِنَ الْحُزْنِ فَهُوَ كَظِيمٌ» ((يوسف/ 84) از غصه ي يوسف از بس گريه کرد بينايي خودش را از دست داد « قَالُوا تَاللَّ_هِ تَفْتَأُ تَذْكُرُ يُوسُفَ» برادران يوسف به پدر مي گفتند چقدر نام يوسف را مي بري «حَتَّى تَكُونَ حَرَ ضًا أَوْ تَكُونَ مِنَ الْهَالِكِينَ» آن قدر يوسف يوسف مي گويي يا بيمار مي شوي يا جان خودت را از دست مي دهي چشمان مبارکش را که از دست داد يا بيماري ديگري پيدا مي کني يا اصلا جانت را از دست مي دهي يعقوب چه بگويد به اين ها فرزندان چه درکي دارند از محبتي که پدر نسبت به فرزند دارد « قَالَ إِنَّمَا أَشْكُو بَثِّي وَحُزْنِي إِلَى اللَّ_هِ» شکايت خودم را غم و غصه و درد دل خودم را به خدا مي گويم «وَأَعْلَمُ مِنَ اللَّ_هِ مَا لَا تَعْلَمُونَ» چيزهايي مي دانم که شما نمي دانيد شاهد من اين فراز بعدي آيات است «يَا بَنِيَّ اذْهَبُوا فَتَحَسَّسُوا مِن يُوسُفَ» برويد بگرديد از يوسف برادرش بنيامين شايد اين ها را پيدا کرديد برادرها مطمئن بودند از يوسف خبري نيست بعد از ساليان سال حضرت يعقوب براي اين که اين ها نا اميد نشوند فرمود «وَلَا تَيْأَسُوا مِن رَّ وْحِ اللَّ_هِ إِنَّهُ لَا يَيْأَسُ مِن رَّ وْحِ اللَّ_هِ إِلَّا الْقَوْمُ الْكَافِرُ ونَ» از رحمت الهي نا اميد نباشيد فقط کافر از رحمت خدا نا اميد است برويد بگرديد چقدر اين آيه پيامش اين شب هاي ضيافت الله و در آستانه ي شب هاي قدر براي ما جالب است تمامش اميد است کافر خدا را قبول ندارد او اميد به

ص: 3070

رحمت خدا ندارد هر کسي خدا را قبول دارد بايد به رحمت الهي اميدوار باشد «فَلَمَّا دَخَلُوا عَلَيْهِ»اين ها خيلي نگران بودند برادران يوسف رفتند به امر پدر رفتند دوباره مصر خدمت يوسف محضر يوسف ولي چند نگراني داشتند اولا اين ها به عنوان سارقان کنعان معروف بودند قصه ي قبلي آن داستاني که پيش آمد اين ها متهم به سرقت شدند ثانيا مطاع قابل توجهي نداشتند که اين مرتبه بخواهند بروند از جناب يوسف گندم و مواد غذايي بگيرند به اندازه ي کافي مطاع نداشتند ثالثا اين سفر دوم است يک بار يوسف را از دست دادند يک بار بنيامين را از دست دادند دل رفتن نداشتند خيلي نا اميد بودند يک عده اي که سفر قبلي شان به عنوان يک عده سارق معرفي شدند مطاعي هم که ندارند ببرند برادر هم که از دست دادند خيلي ناراحت بود فقط يک جمله به آن ها اميد مي داد همين سفارش پدر وقتي «فَلَمَّا دَخَلُوا عَلَيْهِ» يک جمله اي به جناب يوسف گفتند که اين شب ها ما بايد بگوييم «قَالُوا يَا أَيُّهَا الْعَزِيزُ مَسَّنَا وَأَهْلَنَا الضُّرُّ وَجِئْنَا بِبِضَاعَةٍ مُّزْجَاةٍ فَأَوْفِ لَنَا الْكَيْلَ وَتَصَدَّقْ عَلَيْنَا إِنَّ اللَّ_هَ يَجْزِي الْمُتَصَدِّقِينَ» گفتند برادر تو آقايي تو عزيزي خدا به تو عزت داده عزيز مصر عزيز ما ما بيچاره شديم ما گرفتار شديم ما و اهلان همه گرفتاريم همه بيچاره ايم گرفتار قحطي شديم سرمايه نداريم خيلي کم است مطاعي نداريم که با آن مطاع بياييم دم خانه ي تو ولي تو به نداشتن مطاع ما نگاه نکن به کمي مطاع ما نگاه نکن کيل ما را پر کن ما اعتراف مي کنيم سرمايه مان کم است اعتراف مي کنيم که

ص: 3071

گرفتاريم ولي تو بزرگي کن صدقه بده ما اين شب ها در خانه ي خدا بايد اعتراف کنيم «قَالُوا يَا أَيُّهَا الْعَزِيزُ مَسَّنَا وَأَهْلَنَا الضُّرُّ « سرمايه نداريم تصدق علينا هم در ليالي قدر که شب هاي قدر «تَنَزَّلُ الْمَلَائِكَةُ وَالرُّ وحُ » (قدر/ 4) فرشتگان بر ولي عصر نازل مي شوند به امام زمان عرض کنيم سيد بن طاووس رضوان الله عليه مي گويد وقتي حال خوشي پيدا کرديد با امام زمان اين طوري زمزمه کنيد. بگوييم آقا تو آقايي تو عزيزي خدا عزت را به تو داده هيچ چيز نداريم نه اين که اعمالي وظيفه را آن چه واجب بوده انجام بايد بدهيم ولي اين ها چيزي نيست شما پيمانه مان را پر کن صدقه بده خدا دوست دارد خدا به آن هايي که صدقه بدهند جزاي خير مي دهد.

شريعتي: گفت اين دست ها به لطف تو ظرف گدايي اند *** يا ايها العزيز تمام ندارها

حاج آقا حسيني: در تفسير است که حضرت يعقوب وقتي برادرها را فرستاد يک نامه اي داد دست اين ها اين ها نامه را تقديم جناب يوسف کردند يوسف را که نمي شناسند اين نامه چهار بخش داشت بخش اولش تمجيد کرده بود حضرت يعقوب از عدالت و محبت عزيز مصر تشکر و تمجيد کرده بود بخش دوم خودش را معرفي کرده بود خاندان خودش را معرفي کرده بود بخش سوم از فراق يوسف نوشته بود يعقوب نامه را که داد از فراق يوسف و از اين مصيبتي که برايش پيش آمده بود چشم گريان و چشمي که از دست رفت در فراق يوسف شرح فراق يوسف را نوشته بود بخش چهارمش هم تقاضاي آزادي بنيامين را کرده بود که اگر

ص: 3072

ممکن است آن پسر من را به من برگردان در روايت است که وقتي حضرت يوسف نامه ي پدر را خواندند گريه کردند خيلي متاثر شدند خيلي گريه کردند سال ها يوسف پدر را نديده بود حالا نامه ي پدر آمده آن هم پدر از غم و غصه ي خودش مفصل گفته شايد يوسف اين جزئيات را خبر نداشت علي القاعده اطلاع نداشت که پدر در فراق يوسف چشمش را از دست داده شرح غصه ها را نوشت براي يوسف خاندان خودش را معرفي کرد خيلي براي يوسف سخت است تازه پدر با يک نامه بخواهد مشکلش حل شود خودش را معرفي کند گريه کرد نامه را بوسيد روي چشم گذاشت همين برخورد يوسف با اين نامه يک کمي براي برادرها جاي تعجب بود عزيز مصر چه مناسبي دارد نامه ي پدر ما را مي خواند چرا گريه مي کند چرا متاثر شد چرا بوسيد چرا روي چشم گذاشت يک بارقه ي اميدي در دل برادرها پيدا شد اميدوار شدند اين نبايد غريبه باشد غريبه با نامه ي پدر ما اين طور احساساتش جلوه نمي کند تا اين حالت را از يوسف ديدند اين تاثر و گريه را از يوسف ديدند آيه ي بعد است «قَالُوا أَإِنَّكَ لَأَنتَ يُوسُفُ» (يوسف/ 90) تو خودت نيستي يوسف؟ در روايت در تفسير است که در عين حال يک جمله اي هم در آيه ي قبل است يوسف به برادرها فرمود «قَالَ هَلْ عَلِمْتُم مَّا فَعَلْتُم بِيُوسُفَ وَأَخِيهِ» (يوسف/ 89) چه کرديد با يوسف با برادرش بنيامين البته براي اين که اين ها ناراحت نشوند بلافاصله عذري برايشان بيان کرد فرمود «إِذْ أَنتُمْ جَاهِلُونَ» شما جاهل بوديد نمي دانستيد حالا عاقل شديد آدم است جوان

ص: 3073

است و جاهل چقدر زيباست بعد از اين همه مصيبت نه تنها برادران را سرزنش نمي کند بلافاصله توجيه مي کند جاهل بوديد مي دانيد چه کرديد؟ تا اين جمله را جناب يوسف فرمود برخورد پر از احساس با نامه ي پدر «قَالُوا أَإِنَّكَ لَأَنتَ يُوسُفُ» خودت نيستي؟ راستش را بگو خودت يوسفي؟ در روايت است براي اين که اين ها ناراحت نشوند يوسف تبسم کرد چقدر آقاست چقدر بزرگ است هم عذر مي تراشد براي خلاف آن ها هم يک تبسمي کرد يک وقت آن ها خيلي ناراحت نشوند تا تبسم کرد در تفسير آمده اين دندان هاي مبارک يوسف پيدا شد دندان ها را که ديدند دندان هاي زيباي يوسف را ديدند بيشتر شباهت ها در ذهنشان جرقه زد شايد اين حالت را نديده بودند گفتند خودتي؟ «قَالَ أَنَا يُوسُفُ وَهَذَا أَخِي» معطلتان نکنم بيشتر از اين اذيتتان نکنم بيش از اين نگران من نباشيد من يوسفم اين هم برادرم بنيامين است «قَدْ مَنَّ اللَّ_هُ عَلَيْنَا» دست خدا همه جا است خدا بر ما منت گذاشت «إِنَّهُ مَن يَتَّقِ وَيَصْبِرْ فَإِنَّ اللَّ_هَ لَا يُضِيعُ أَجْرَ الْمُحْسِنِينَ» برادرها گفتند «قَالُوا تَاللَّ_هِ لَقَدْ آثَرَ كَ اللَّ_هُ عَلَيْنَا» (يوسف/ 91) خدا تو را بر ما برگزيد «وَإِن كُنَّا لَخَاطِئِينَ» ما اشتباه کرديم تو آقايي تو خوبي هر چه خوبي است مال توست به خاطر اين خوبي ها خدا تو را انتخاب کرد خيلي يپام دارد الآن داريم به شب قدر نزديک شويم مي خواهيم خداي ارحم الراحمين را با هزار وصف در دعاي جوشن کبير صدا بزنيم تا برادرها گفتند «وَإِن كُنَّا لَخَاطِئِينَ» ما اشتباه کرديم «قَالَ لَا تَثْرِ يبَ عَلَيْكُمُ الْيَوْمَ» (يوسف/ 92) اصلا حرفش را نزن هيچ چيز نيست هيچ

ص: 3074

ناراحتي بر شما نيست «يَغْفِرُ اللَّ_هُ لَكُمْ وَهُوَ أَرْ حَمُ الرَّ احِمِينَ» خدا بيامرزد حرفش را نزنيد يک وقتي جمله اي را از تفسير مجمع البيان گفتم جايش است دوباره بگويم همين برادرها وقتي قصه تمام شد روزها مي آمدند سر سفره مهمان يوسف بودند سر يک سفره ي غذا مي نشستند يک روز گفتند برادر اگر مي شود سفره ي غذاي ما را جدا کن وقتي مي نشينيم سر سفره با شما لقمه ي غذا را که برمي داريم نگاه به صورت شما مي کنيم خجالت مي کشيم ياد گذشته ها مي گوييم اين چه غذايي است مي خوريم ما جداگانه بخوريم يوسف فرمود نه عزت آقايي بزرگي فرمود اين حرف را نزنيد شما به من منت داريد خدمت کرديد چه خدمتي گفتند شما بوديد وقتي آمديد اين ها مردم شناختند من را که من فرزند يعقوبم آل ابراهيم ام تا به حال فکر مي کردند من يک بنده ام فروخته شدم شما به گردن من حق داريد «اذْهَبُوا بِقَمِيصِي هَذَا» (يوسف/ 93) هذا پيراهن من را ببريد براي پدر «فَأَلْقُوهُ عَلَى وَجْهِ أَبِي يَأْتِ بَصِيرً ا» من يک نکته ي ديگر بگويم در حد ترجمه ي آيات است در روايت است که اين آقايي و عزت و عظمت خدا بي جهت به کسي ني دهد کسي را عزيز مصر نمي کند هر کس بخواهد عزيز شود بايد با خدا معامله کند و آن بخشش و جود و کرم و گذشت و جناب يوسف فرمود پيراهن من را ببريد براي پدرم چه کسي ببرد برادرها کدام ها ببريد فرمود چه کسي پيراهن خونين من را برد براي پدر و گفت يوسف را کشتند هم او ببرد که جبران آن جريان شود او پدر را خوشحال بکند با

ص: 3075

همه ي اين گرفتاري ها جزئيات شرايط را غفلت نمي کند يک برادري پيراهن خونين را برد گفت يوسف را کشتند همان بايد جبران بکند در اين شلوغي در اين گرفتاري ها ولي باز مواظب است که اين برادرش به نام يهودا خوشحال شود اين خوشحال کند يعقوب را و يک جبراني باشد باز هم مي گويم بينندگان تاريخ خواندن فايده اي ندارد مرحوم علامه ي طبرسي مي نويسد يوسف دوازده سال زندان بوده همه ي ظلم ها را برادرها کردند اگر به مصر نرفته بود در چاه نينداخته بودند اين همه گرفتاري نبود دوازده سال زندان بود به علاوه ي گرفتاري هاي ديگر وقتي برادرها آمدند فرمودند «لَا تَثْرِ يبَ عَلَيْكُمُ الْيَوْمَ يَغْفِرُ اللَّ_هُ لَكُمْ وَهُوَ أَرْ حَمُ الرَّ احِمِينَ»کسي کاري بکند ما دوازده روز برويم زندان نه دوازده سال برگرديم چه کارش مي کنيم؟ مي شود ما فقط بگوييم قرآن را خوانديم ماه تلاوت قرآن ماه رمضان است تمام شد بهره اي نبريم اميدوارم که همه ي ما مهمان سفره ي قرآن با آموزه هاي قرآني باشيم

شريعتي: ان شاء الله خيلي خوب نکات خوبي را شنيديم الحمدلله اين هم از احسن القصص قرآن بود و بخشي از آيات جزء سيزدهم قرآن کريم از سوره ي مبارکه ي يوسف خيلي ممنون از شما مشرف مي شويم محضر قرآن کريم هم چنان سر سفره ي پر برکت قرآن کريم هستيم آيات سوره ي مبارکه ي زخرف آيات 48 ام تا 60 ام از صفحه ي 493 قرآن کريم قرار اهالي خوب سمت خداست دعوت مي کنم در بخش بعدي هم همراه ما باشيد.

اللهم صل علي محمد و آل محمد و عجل فرجهم

وَمَا نُرِ يهِم مِّنْ آيَةٍ إِلَّا هِيَ أَكْبَرُ مِنْ أُخْتِهَا وَأَخَذْنَاهُم بِالْعَذَابِ لَعَلَّهُمْ يَرْ جِعُونَ ?48? وَقَالُوا يَا أَيُّهَ السَّاحِرُ ادْعُ لَنَا

ص: 3076

رَ بَّكَ بِمَا عَهِدَ عِندَكَ إِنَّنَا لَمُهْتَدُونَ ?49? فَلَمَّا كَشَفْنَا عَنْهُمُ الْعَذَابَ إِذَا هُمْ يَنكُثُونَ ?50? وَنَادَى فِرْ عَوْنُ فِي قَوْمِهِ قَالَ يَا قَوْمِ أَلَيْسَ لِي مُلْكُ مِصْرَ وَهَ_ذِهِ الْأَنْهَارُ تَجْرِ ي مِن تَحْتِي أَفَلَا تُبْصِرُ ونَ ?51? أَمْ أَنَا خَيْرٌ مِّنْ هَ_ذَا الَّذِي هُوَ مَهِينٌ وَلَا يَكَادُ يُبِينُ ?52? فَلَوْلَا أُلْقِيَ عَلَيْهِ أَسْوِرَ ةٌ مِّن ذَهَبٍ أَوْ جَاءَ مَعَهُ الْمَلَائِكَةُ مُقْتَرِ نِينَ ?53? فَاسْتَخَفَّ قَوْمَهُ فَأَطَاعُوهُ إِنَّهُمْ كَانُوا قَوْمًا فَاسِقِينَ ?54? فَلَمَّا آسَفُونَا انتَقَمْنَا مِنْهُمْ فَأَغْرَ قْنَاهُمْ أَجْمَعِينَ ?55? فَجَعَلْنَاهُمْ سَلَفًا وَمَثَلًا لِّلْآخِرِ ينَ ?56? وَلَمَّا ضُرِ بَ ابْنُ مَرْ يَمَ مَثَلًا إِذَا قَوْمُكَ مِنْهُ يَصِدُّونَ ?57? وَقَالُوا أَآلِهَتُنَا خَيْرٌ أَمْ هُوَ مَا ضَرَ بُوهُ لَكَ إِلَّا جَدَلًا بَلْ هُمْ قَوْمٌ خَصِمُونَ ?58? إِنْ هُوَ إِلَّا عَبْدٌ أَنْعَمْنَا عَلَيْهِ وَجَعَلْنَاهُ مَثَلًا لِّبَنِي إِسْرَ ائِيلَ ?59? وَلَوْ نَشَاءُ لَجَعَلْنَا مِنكُم مَّلَائِكَةً فِي الْأَرْ ضِ يَخْلُفُونَ ?60?

ترجمه:

ما هيچ معجزه اي را به آنان نشان نمي داديم مگر آنکه از مشابهش بزرگ تر بود، و آنان را به عذاب دنيايي گرفتار کرديم، باشد که بازگردند. (??) و [وقتي گرفتار شدند] گفتند: اي جادوگر! پروردگارت را بر پايه عهدي که با تو کرده [که اگر ايمان آوريم عذاب را از ما بردارد] براي ما بخوان، که بي ترديد ما هدايت خواهيم يافت. (??) هنگامي که عذاب را از آنان برطرف مي کرديم، ناگاه پيمان مي شکستند. (??) و فرعون در ميان قومش ندا داد: گفت: اي قوم من! آيا حکومت و پادشاهي مصر ويژه من نيست و اين نهرها از زير [کاخ هاي] من به فرمان من روان نيستند؟ آيا [عظمت و حشمت من و فقر و تهيدستي موسي را] نمي بينيد؟! (??) مگر نه اين است که من

ص: 3077

از اين کسي که خوار و بي مقدار است و نمي تواند روشن و گويا سخن گويد، بهترم؟ (??) [اگر موسي، عزت، سربلندي، کرامت و شخصيت داشت] پس چرا دستبندهاي زرين و طلا بر او آويخته نشده است؟ يا چرا فرشتگاني [براي اثبات نبوتش] همراه او نيامده اند؟ (??) پس او قومش را سبک مغز شمرد [و آنان را با وسوسه و اغواگري فريفت و خوارشان کرد] در نتيجه از او اطاعت کردند؛ زيرا آنان مردمي فاسق و نافرمان بودند. (??) چون ما را به خشم آوردند از آنان انتقام گرفتيم، پس همه را غرق کرديم. (??) در نتيجه آنان را پيشگامان [دوزخيان] و عبرتي براي آيندگان قرار داديم. (??) و چون فرزند مريم [در آيات قرآن به نداشتن پدر به عنوان روح خدا و کلمة الله] مثل زده شد، ناگهان قوم [مشرک و بت پرست] تو نسبت به آن به مسخره و خنده فرياد برداشتند، (??) و گفتند: آيا معبودان ما بهترند يا او. [ولي] آنان اين مقايسه را به عنوان مثل براي تو نزدند مگر از روي جدال بي منطق و ستيزه جويي [تو معبود بودن عيسي را نپذيرفته اي]، بلکه اينان گروهي ستيزه جو [و در جدال باطل بسيار سرسخت] هستند. (??) او نبود جز بنده اي که به او نعمت [نبوّت و معجزات را] عطا کرديم و وي را براي بني اسرائيل نشانه اي بزرگ [از قدرت خود] قرار داديم [تا به وسيله او حق براي آنان روشن شود.] (??) [ولادت، نبوّت و معجزات عيسي از قدرت ما عجيب نيست] و ما اگر بخواهيم برخي از شما را در زمين فرشتگاني

ص: 3078

قرار مي دهيم که جانشين [صاحب کمالاتي چون خود] باشند. (??)

اللهم صل علي محمد و آل محمد و عجل فرجهم

شريعتي: قبل از اين که صحبت هاي حاج آقاي حسيني را بشنويم من يادآور مي شوم که در راستاي تکريم نام بانوي آسماني حضرت خديجه ي کبري سلام الله عليها برنامه ي سمت خدا هدايايي را براي دختران هم نام حضرت خديجه ام المومنين در نظر گرفته دختراني که امسال متولد شدند و همين طور آن هايي که امسال اولين سال سن تکليفشان است براي اطلاعات بيشتر به سايت مراجعه بکنيد samtekhoda3.ir جزئيات طرح در سايت است. خدمت شما هستيم از احکام مي شنويم

حاج آقا حسيني: بله من خيلي سريع پانزده تا از احکام روزه را بدون مقدمه مي گويم مطلب اول اين که خيلي ها سوال کردند من تمام پيام هاي هفته ي گذشته را تک تک خواندم سوال کردند ماه رمضان قرآن مي خوانيم قرائت قرآن ما گاهي صحيح نيست غلط مي خوانيم روزه ي ما باطل مي شود يا نه چون يکي از چيزهايي که روزه را باطل مي کند نسبت دروغ به خدا و رسول و ائمه عليهم السلام است جوابش اين است که نه عمدا نمي خوانند آن چيزي که باطل مي کند تعمد است اشتباهي در تلفظ شده نه از قرائت قرآن خودشان را محروم نکنند احيانا اشتباه بخوانند روزه باطل نمي شود سعي کنند ماه رمضان قرآن را هم ياد بگيرند آن هفته گفتيم باز هم مي گوييم خيلي ها سوال کردند باز در پيام ها بود خانم ها در ايامي که عذر شرعي دارند و روزه نمي گيرند آيا مي توانند قرآن بخوانند گفتيم حتما مي توانند قرآن بخوانند کار بسيار خوبي است گفتند در رساله ها نوشته کراهت دارد کراهت

ص: 3079

يعني ثوابش کمتر از آن روزهاي ديگر است کراهت در عبادات معنايش اين است اما قطعا قرآنشان را ترک نکنند حتما ثواب دارد حتما مستحب است هيچ شکي نداشته باشند البته گفتيم غير از سوره هاي سجده دار يا بعضي ها گفتند آيه هاي سجده دار يادشان باشد تماس با آيات قرآن نداشته باشند ولي اصل تلاوت را حتما داشته باشند مسئله ي سوم نمي دانم اين از کجا پيدا شده خيلي ها سوال کردند موقع تلاوت قرآن حجاب لازم است داشته باشند يا نه موقع نماز حجاب لازم است موقع دعا و قرآن خانمي در خانه اش نشسته چه حجابي لازم است اين منشائش چيست پيدا شده نمي دانم سوال چهارم پرسيدند استعمال آمپول تزريق آمپول اشکالي دارد يا نه آمپول ها دو قسم اند يک سري بي حس کننده هستند براي علاج درمان هستند مثل پني سيلين ها مسکن هايي که هست اين ها قطعا اشکالي ندارد آمپول هايي که جنبه ي درماني دارد براي علاج است بي حس کننده است مسلما اشکالي ندارد آمپول هايي که جنبه ي غذايي دارد احتياط کرده اند بعضي ها فرمودند احتياط واجب اين است که استفاده نکنند مثلا ويتامين ها سرم ها مسئله ي پنجم باز نمي دانم منشئش چيست خيلي ها سوال مي کنند خانم ها در حال روزه مي توانند موي سرشان را رنگ بکنند يا نه چه اشکال دارد رنگ مو جزء مبطلات روزه است؟ نخير سوال ششم خيلي ها پرسيدند حمام رفتن نه چه اشکالي دارد آن چيزي که روزه را باطل مي کند تمام سر زير آب کردن است در استخر آدم برود اما زير دوش نه خود حمام رفتن چه اشکال دارد در استخر تمام سر برود زير آب باطل مي شود اما حمام رفتن حتي فشار

ص: 3080

دوش خيلي قوي باشد ضرري ندارد سوال هفتم پرسيدند آزمايش مي خواهيم بدهيم در ماه رمضان آزمايش خون چه مانعي دارد خون گرفتن در ماه رمضان مانعي ندارد سوال هشتم يک خانمي پيام داده من دو ماهه باردار هستم خودم با پزشکم مشورت کردم مي توانم روزه بگيرم آن هفته گفتيم کساني که مي توانند اگر باردار هستند يا فرزندشان را شير مي دهند اگر مي توانند بگيرند بعضي خانم ها مي گويند مي توانيم يا يک روز در ميان مي توانيم هر مقدار مي توانند بگيرند اين خانم گفته من دو ماهه باردار هستم با پزشکم مشورت کردم خودم به اين نتيجه رسيدم مي توانم روزه بگيرم ضرر ندارد ولي شوهرم مي گويد نه من پدر اين بچه هستم من به تو اجازه نمي دهم اجازه ي من شرط است اين حرف حرف باطلي است نخير اجازه ي اين آقا هيچ شرط نيست اگر روزه ضرر ندارد علي رغم تمام احترامي که به شوهرشان قائليم اين روزه منوط به اجازه ي ايشان نيست و روزه واجب است سوال نهم پرسيدند صحبت کردن تلفني يا پيامکي دختر ها و پسرهاي جواني که هستند پيامک بدهند براي دختر ديگري آقا پسرها براي دختر خانم ها در حال روزه چه حکمي دارد جوابش روشن است روزه و غير روزه ندارد اگر واقعا بحث ازدواج است در بحث ازدواج گفتند پسر و دختر بنشينند درست با هم صحبت بکنند با روحيات هم با اخلاقيات هم آشنا ندارند در محدوده اي که همه مي دانند اشکال ندارد واقعا قصد ازدواج دارند يک پسري مي خواهد ماه رمضان ازدواج کند با يک خانمي جدا تصميم ازدواج دارد بنشينند صحبت کنند پيامک بدهند از شرايط هم ديگر سوال کنند مانعي ندارد بحثش

ص: 3081

جداست اما اگر نه رابطه غير از اين ها باشد حداقل بنا شد ماه رمضان ما يک کمي از اين مسائل فاصله بگيريم روزه مان روزه ي واقعي باشد اين ها را کنار بگذاريم مسئله ي دهمي که عده اي سوال کردند اگر انسان ماه رمضان سحري اش را خورد خوابيد صبح يا بعد از ظهر وقتي از خواب بيدار شد ديد غسل برايش واجب است به روزه اش ضرري مي زند نه هيچ ضرري ندارد به روزه اش مي رود غسل مي کند براي نمازش. براي روزه هيچ مشکلي ايجاد نمي کند فقط براي نمازش بايد برود غسل بکند سوال يازدهم يک خانمي نوشته که من خواهرم فقط در ماه رمضان نماز مي خواند و روزه مي گيرد روزه هايش قبول است يا نه ان شاء الله قبول است چرا قبول نباشد ان شاء الله به برکت ماه رمضان ادامه ي ماه رمضان هم نماز هايش را مي خواند آن جلسه هم گفتيم اگر آدم يک گناهي را مرتکب شد دليل نمي شود ماه رمضان روزه نگيرد حجابش خوب نيست روزه را هم کنار بگذارد نه ان شاء الله روزه بگيرد خوش حجاب هم شود سوال بعدي پرسيدند من قبل از ماه رمضان ان شاء الله خداوند همه ي کساني که مبتلا به اين گناهان هستند نجات بدهد نوشته قبل از ماه رمضان من گرفتار شرب خمر شدم شراب خوردم به من مي گويند نماز روزه ي آدم شرابخوار تا چهل روز قبول نيست هنوز چهل روز نشده پس ما ماه رمضان هم روزه نگيريم نه اين هم از وسوسه هاي شيطاني است حتما روزه را بايد بگيرند حتما نماز را بخوانند آن گناه جاي خودش ان شاء الله ماه رمضان فرصت

ص: 3082

توبه است توبه مي کنند خدا مي آمرزد ارحم الراحمين است آن که گفتند قبول نمي شود درست است يعني چهل آدمي بايد چهل شبانه روز زحمت بکشد تا برگردد به روز اولش جبران بکند تا چهل شبانه روز تلاش کند به خانه ي اول برگردد سقوط کرده بايد برگردد نه اين که نمازش را روزه اش را کنار بگذارد سوال بعدي که پرسيدند گفتند کساني که ناراحتي کليه دارند پزشک گفته بايد در طول روز مرتب آب بنوشند مي توانند روزه بگيرند آب هم بنوشند نه اين ها جزء همان بيماران محسوب مي شود آن هفته گفتيم کسي روزي يک نصف قرص بخورد ساعت دوازده ظهر پزشک گفته حتما بخور اين ديگر با روزه قابل جمع نيست جزء مريض هايي هستند که روزه واجب نيست اگر اين آقا در فاصله ي بعد از ماه رمضان تا ماه رمضان بعد اگر خوب شد روزه هايش را مي گيرد اگر خوب نشد از اين رمضان تا آن رمضان تمام بيمار بود ديگر روزه ي ماه رمضان برايش واجب نيست فقط کفاره بايد بدهد مسئله ي ديگر اين که گفتند اگر ما براي خنک شدن برويم حمام اشکالي ندارد آدم کاري بکند که خنک شود مثل زير کولر نشستن مگر اشکالي دارد اين هم مثل همان است خيلي ها سوال مي کنند نمي دانم منشئش چيست استعمال عطر در حالت روزه کراهت دارد يا نه. نه کراهت ندارد چه اشکالي دارد عطر در خانم ها اگر بخواهند عطر بزنند مسئله اش را مي دانند از خانه با آن حالت معطر بيرون نمي روند اما در منزل خودش اشکالي ندارد آن کسي که در رساله ها نوشتند بو کردن گياهان معطر است اما عطر زدن حتما اشکالي

ص: 3083

ندارد.

شريعتي: خنک شدن حمام که اشاره کرديد مزه مزه کردن آب چطور.

حاج آقا حسيني: اين را مي خواستم بگويم دو سه چيز زياد سوال مي کنند مزمزه کردن آب اشکالي ندارد مي خواهند بوي دهانشان مثلا برطرف شود يا دهانشان خشک شده هيچ اشکال ندارد فقط آن چه آب داخل دهان مي برند بيرون بريزند فرو نبرند خانم هاي زيادي سوال کردند بچه ي کوچکي داريم غذا را مي جويم مي گذايم داخل دهان بچه مان چه اشکالي دارد چيزي از اين مواد پايين نرود آب دهانشان پايين نرود حتي خانم ها غذا مي خواهند درست کنند افطاري درست کنند يک آقايي پيام داده بود از زحمات خانم ها تشکر کنيد واقعا هم بايد تشکر کنند آقايان استراحت بکنند خانم ها در اين گرما در آشپزخانه مشغول آشپزي اند من تقاضا مي کنم آقايان هم مي خواهند اگر افطاري بدهند بسيار کار پسنديده اي است و مفصل گفتيم حتما براي افطاري دادن با خانم هماهنگ نکنند اين روز نباشد من هر روز پز بدهم پنج نفر ده نفر بفرماييد هر روز مهمان ببريم خانه خانم ببينيم راضي است يا نيست خودمان هم مشارکت داشته باشيم کمک کنند رضايت خانم ها را جلب بکنند پس غذا را بخواهند بچشند چشيدن غذا اشکالي ندارد غذا را بچشد بي نمک نشود شور نشود بعضي از آقايان اخلاقشان اخلاق محمدي نيست يک وقت خداي نکرده دم افطار بهانه مي گيرند مانعي ندارد اما قورت ندهند آب دهان را مسئله ي ديگر در مورد کفارات است خيلي پرسيدند خيلي سريع اشاره مي کنم اگر کسي الآن ماه رمضان است بيمار است نمي تواند روزه بگيرد اگر تا ماه رمضان بعدي خوب شد در اين فاصله ي يازده ماه روزه

ص: 3084

را گرفت که هيچ تکليفي ندارد الآن ماه رمضان مسافرت است يک ماه رمضان مسافر است يا چند روز مسافر است بعد از ماه رمضان روزه هايش را قضا کرده اين هم هيچ. مريض بوده مسافر بوده بعدا قضا کرده اين هيچ چيزي به گردنشان ندارد کفاره ندارد فقط قضا دارد اما اگر نه تا رمضان بعد نگرفت من الآن مسافرت بودم روزه نگرفتم يک سال گذشت تا رمضان بعد آمد و رفت و نگرفتم اين جا به خاطر تاخير جريمه دارد جريمه اش همان 750 گرم گندم يا جو يا برنج يا خرما به فقير بايد بدهد يک مدّ طعام است 750 گرم براي هر روز. يا اگر مريض بود اين را زياد خانم ها و آقايان مي پرسند الآن مريض است تا رمضان بعد هم مريض است در اين يازده ماه اصلا خوب نشد که قضا کند اين ديگر روزه ي امسال برايش واجب نيست کفاره را بپردازد کافي است به ازاي هر روز 750 گرم يا اگر مي خواهند نان بدهند يک کيلو چند بار گفتيم يک کيلو نانواها ترازو هم دارند پس اگر در اين فاصله ي دو رمضان مريض بود که روزه اش هم واجب نيست فقط کفاره مي دهد اگر بعد از رمضان خوب شد و در اين فاصله گرفت هيچ چيز به گردنش نخواهد بود اما اگر کسي عمدا خورده باشد جواني جاهلي عمدا خورده گفتيم راه آسان آسان آسانش اين است براي هر روز گفتند شصت مسکين را اطعام بکند يعني چه؟ همان 750 گرم را مي تواند براي هر روز شصت تا 750 گرم تقريبا مي شود 45 کيلو يک روز عمدا خورده 45

ص: 3085

کيلو گندم بدهد کافي است براي سي روز سي تا چهل و پنج روز اگر يک ماه بده به فقير بدهد پولش را نه خود گندم را به شصت فقير بايد بدهد اگر شصت فقير پيدا مي کند بسم الله اگر نه برود خانه ي علما مراجع آن هايي که فقرا زياد مراجعه مي کنند البته فقير غير سيد. باز خانم ها پرسيدند کفاراتي که به گردن ما مي آيد به عهده ي خودمان است يا شوهرمان. خانم ها کفاراتشان به عهده ي شوهرشان نيست نفقه شان به عهده ي شوهرشان است.

شريعتي: اگر نداشته باشند چه.

حاج آقا حسيني: استغفار بکنند هر وقت داشتند بدهند اگر نداشتند استغفار بکنند اگر دارند خودشان بدهند به عهده ي شوهر نيست اگر شوهر بخواهد بدهد اشکالي ندارد ولي واجب نيست آن چيزي که به عهده ي شوهر است فطريه ي آخر ماه رمضان است فطريه ي خانم ها به عهده ي شوهر است اما کفاراتشان به عهده ي آن ها نيست خيلي ها سوال کردند ماه رمضان مسافرت برويم اشکال دارد يا نه مسافرت در ماه رمضان براي فرار از روزه کراهت دارد کجا ديگر مي خواهيم ثواب ماه رمضان را پيدا کنيم چندين روايت داريم در کافي شريف من لا يحضر کتاب هاي قديمي ما که سوال کردند برويم زيارت امام حسين عليه السلام در ماه رمضان مي رويم آن جا قصد ده روز مي کنيم فقط در راه چند روزي که در رفت و آمد هستيم بايد بخوريم فرمودند نه نمي خواهيد برويد زيارت هم نرويد مشهد مي خواهيد مشرف شويد اگر مي توانيد بعد از ظهر برويد و قبل از ظهر برسيد قصد ده روز بکنيد روزه بگيريد اشکال ندارد اما اگر مي خواهيد پنج روز برويد مشهد يک هفته برويد

ص: 3086

کربلا آن قدر فضيلت ماه رمضان زياد است که ائمه فرمودند نه در ماه رمضان نمي خواهد برويد زيارت اصلا فضيلت ماه رمضان قابل مقايسه نيست بله فرمودند دو سه مورد استثناء است فرمودند حج خانه ي خدا الآن فصل حج نيست ولي در گذشته از الآن راه مي افتادند که بروند حج واجب انجام بدهند جهاد مي خواهند بروند يا نه يک برادر ايماني مشکلي گرهي دارد همين روزه اي که اين قدر سفارش شده کربلا نمي خواهد بروي مشهد نمي خواهد بروي ولي اگر برادر مسلمان مومنت گرفتار است مي گويد يک روز بيا اصفهان مشکل من به دست تو حل مي شود برو کربلا نرو مشهد نرو زيارت نرو ولي برو گره برادر ايماني ات را باز کن روزه ات را بخوري اشکالي ندارد اين نگاه دين ماست فاصله ي مان چقدر است با اين نگاه ها. مسئله ي ديگر آن هفته هم مطرح کرديم کساني که کارهاي سنگيني دارند کشاورز نانوا معدن کار هستند اولا تلاش اين ها زحمت سختي شان بيشتر است قطعا اجرشان مضاعف است در اين بحثي نيست ثوابي که خداوند به روزه ي کشاورز راننده ي تاکسي مي دهد به آن نانوا مي دهد با ثواب يک کارمندي که نشسته زير کولر گازي قطعا قابل مقايسه نيست مگر مي شود يکي باشد آن ايماني که دختر مومن متدين در فضاي سخت ايمانش را حفظ مي کند تا يک دختر مومني که همه ي فضاها خوب است قطعا قابل مقايسه نيست حتما اجرشان بيشتر است من عرض کردم اگر دين در متن زندگي ما باشد مي توانيم يک فکري براي مشکلات بکنيم من يک مثال خيلي ساده بزنم الآن چه اصراري است آقايان جواب بدهند پيامک بدهند چه

ص: 3087

اصراري است مسلمان ها چه کسي گفته نان خاشخاشي کنجدي داغ داغ تازه مستقيم بيايد سر سفره مان آن وقت نانوا از روزه اش بزند حالا اگر نانواها شب بپزند نان را بگيريم بگذاريم در سفره الآن بگويم يخچال فريزر مي گويند حاج آقا خودش يخچال فريزر دارد بگيريم بگذاريم در سفره در يخچال در فريز اين اشکالي دارد؟ حتما بايد داغ کنجدي دم افطار باشد؟ هفت صبح پخت مي کنند چه ضرورتي دارد نمي دانم شنيدم نانواها اجبار دارند روزها پخت بکنند البته اگر دولت اجباري داده لابد مردم متقاضي هستند مردم بگويند نه ماه رمضان طوري نمي شود نانواها شب بپزند ما هم بياييم به دين داري آن ها کمک کنيم چند هزار شاطر نانوا هستند که مي خواهند ماه رمضان روزه بگيرند نان را شب پخت بکنند آب يخ خنک هم بگذارند بغل دستشان اين يک مثال است کشاورزي معدنش همين طور است اگر دين در متن زندگي باشد همه مي توانند يکي از بينندگان پيام قشنگي داده بود چند سال ديگر ماه رمضان مي افتد در ايام مدرسه ها شما چه کار مي خواهيد بکنيد؟ اگر دين در متن زندگي ما باشد از الآن برنامه ريزي مي کنيم سه سال ديگر ماه رمضان وسط مدرسه هاست دولت مي آيد برنامه ريزي مي کند يک هفته زودتر شروع مي کند يک هفته ديرتر تمام مي کند ده روز هم تعطيل مي کند ماه رمضان کلا تعطيل برويد روزه هايتان را بگيريد اما اگر دين در متن نباشد مي گويد همين که هست يک ساعت هم از ساعات اداري کم نمي کنيم همين است که است هيچ راهي ندارد اصل اقتصاد است اصل کار است اصل زندگي است دين را با آن

ص: 3088

هماهنگ کنيد به نظر من اگر ما بخواهيم براي همه ي اين چيزها اين مثال بود مي شود قطعا اجر و پاداش کساني که در اين سختي ها روزه مي گيرند قابل مقايسه نيست با کساني که سختي کمتري دارند اما از نظر فقهي هم من اين را بگويم بعضي از مراجع تقليد مي فرمايند اگر کسي کشاورز است راننده است يک کسي معدن کار است شغل سنگين دارد نمي تواند شب کار بکند نمي تواند شغلش را عوض بکند نمي تواند مرخصي بگيرد نمي تواند قرص بکند يک ماهه زندگي اش اداره شود همه ي راه ها برايش بسته است الا و لابد همين ماه رمضان اين کار را انجام بدهد و الا هيچ درآمدي ندارد و زن و بچه هايش گرسنه است اگر اين اين طوري است بعضي از مراجع گفتند برو اول صبح هم نيازي نيست صبر کند تا بعد از ظهر غش کرد اورژانس 115 را خبر بکنند از همان صبح مي تواند اگر چنين شرايطي دارد مي داند به هرج خواهد افتاد مي داند به جايي مي رسد که نمي تواند روزه را بگيرد گفتند اشکال ندارد اين ضرورت است چاره ندارد نه مرخصي بگيرد نه پول ديگري ندارد نه شغل ندارد تمام درها بسته باشد يک وقت از اين مسئله جور ديگر برداشت نشود تمام درها به رويم بسته است زن و بچه ام گرسنه اند تمام ماه رمضان بايد کار کنم همين کار سنگين و تا بعد از ظهر هم طاقت نمي آورم چاره اي ندارم مي دانم از حال مي روم به هرج و مشقت شديد مي رسم گفتند از همان اول صبح بخورد با اين قيود بعضي از مراجع اين را فرمودند مسئله ي آخر را من بگويم

ص: 3089

آن هفته هم گفتيم در مورد رد مظالم خيلي بينندگان پيام دادند تا آخر ماه رمضان از مراجع تقليد اجازه گرفتيم تا مبلغ صد هزار تومان اگر مي خواهند رد مظالم بدهند تا آخر ماه رمضان مصاديقش را هم گفتيم يک معامله اي بوده پول اضافه گرفتيم کرايه نداديم بچه بوديم شيشه اي را شکستيم به مال کسي خسارتي زديم به ماشين کسي خسارتي زديم مال کسي را خداي نکرده دزديديم براي گذشتگان براي پدرها مادر ها به فقير نه به مدرسه نه به مسجد فقط بايد به فقير داد فقير هم تعريفش را گفتيم لازم نيست حتما رو به قبله خوابيده باشد کسي که هشتش گروه نه باشد اين را هم توضيح داديم بعضي ها گفتند در غيبت هم رد مظالم مي شود داد بله چه اشکال دارد خدا رحمت کند مرحوم آيت الله مشکيني حج مشرف شده بودند فرمودند من هيچ طواف مستحبي نکردم نتوانستم نزديک هشتاد سالشان بود فقط يک طواف کردم گفتم خدايا اين ثوابش پيش تو امانت فرداي قيامت هر کس جلوي من را گرفت گفت فلان حق را به من ندادي اين طواف بابت آن باشد الآن هم مي شود ما رد مظالم بدهيم به نيت اين که غيبت چون در غيبت مشهور فقها مي گويند لازم نيست بروي به طرف بگويي من غيبتت کردم مخصوصا اگر موجب فتنه و فساد شود به بعضي ها مي گويي غيبتت را کردم نه اول بگو چه گفتي تا مي آيي بگويي چه گفتي شرّ به پا مي شود نه مشهور فقها مي گويند استحلال لازم نيست بهترين کار اين است که قرآن به نيتشان بخواند رد مظالم به نيتشان بدهد البته باز سوال کردند

ص: 3090

مي شود به واجب النفقه داد نه مثلا فرزند من واجب النفقه ي من است خمس و فطريه و کفارات و رد مظالم را نمي شود داد حتي اگر فقير باشد واجب النفقه را من از پول خودم بدهم از کفاره خرج نکنم از خمس و فطريه خرج آن ها نکنم لازم نيست بگوييم به افراد يک کسي نوشته بينندگان پيام دادند به مغازه دار برويم بگوييم ما مثلا پنج سال پيش فلان چيز را دزديديم شرّ به پا مي شود لازم نيست بگوييم شما بگو اين پول را از ما طلب داشتي يا به کسي بدهکاريد شماره حسابش را يک جوري به دست بياوريد واريز کنيد به بستگانمان بدهيم يا نه بله واجب النفقه نباشند به بستگان حتما بستگان مقدم اند برادري برادر زاده اي دارم مستحق است فقير است نيازمند است از اين صد هزار تومان بدهيم حتما مقدم است مثل اين که بعضي ها نمي دانم بيان ما ناقص است يا نه بعضي ها گفتند به به آقاي حسيني چقدر حرف خوب زده زنگ مي زدند آقاي حسيني گفته صد هزار تومان بدهيد تمام بدهي هايتان صاف مي شود ما چنين چيزي گفتيم؟ صد هزار تومان به اندازه ي صد هزار تومان است اگر بيش از صد هزار تومان مي خواهيد بدهيد اجازه بايد بگيريد کمتر اشکالي ندارد کسي مي گويد من ندارم پنجاه هزار تومان نود هزار تومان مي خواهم بدهم اشکال ندارد اين که فکر کنيم جبران همه مي شود يا نه گفتند به صندوق صدقات بريزيم يا نه نه من پيشنهاد نمي کنم نمي گويم اشکالي دارد ولي اگر در ميان بستگان خودمان غير از واجب النفقه ها فقير سراغ داريم مستقيم دستشان برسانيم حتما بهتر است.

شريعتي:

ص: 3091

خيلي ممنون خيلي مسئله شنيديم استفاده کرديم دوستان هم با دفتار مراجع معظم تقليد در ارتباط باشند الآن هم ابزارهاي ارتباطي الي ماشاء الله است دانستن احکام خيلي کمک مي کند به دينداري همه مان مخصوصا در اين روزها حاج آقاي حسيني دعا بکنند همه آمين بگوييم.

حاج آقا حسيني: خيلي ها در پيام ها التماس دعا گفتند با حال خوشي که دارند در آستانه ي نيمه ي ماه رمضان ولادت کريم اهل بيت امام مجتبي عليه السلام همه ي دل هاي شکسته اي که با دهان روزه پاي برنامه هستند اين آيه را با هم تلاوت کنيم «أَمَّن يُجِيبُ الْمُضْطَرَّ إِذَا دَعَاهُ وَيَكْشِفُ السُّوءَ» (نمل/ 62) خدايا به حق محمد و آل محمد حوائج همه ي ملتمسين دعا مخصوصا عزيزاني که به اين برنامه و آمين مخاطبين برنامه چشم انتظار هستند برآورده بخير بفرما مريض هايشان را لباس عافيت بپوشان گرفتاري هايشان را برطرف بفرما بحق محمد و آله الطاهرين.

شريعتي: خيلي ممنون بهترين ها را براي همه ي شما آرزو مي کنم

روزه ي هجر تو از پاي در آورد مرا *** کي شود با رطب روي تو افطار کنم

براي آمدنش دعا کنيم مخصوصا در شب هاي قدري که پيش روي ما هست و فقط شش شب تا شب قدر باقي مانده والحمدلله رب العالمين و صلي الله علي محمد و آله الطاهرين.

94-04-16- مسائل ماه مبارک رمضان و تفسير آياتي از جزء 20 قرآن کريم

بسم الله الرحمن الرحيم و صلي الله علي محمد و آله الطاهرين

امام رو به رهايي امام روي زمين *** قيامتي شد بعد از اقامه روي زمين

خطوط آخر نهج البلاغه ريخت به خاک *** چکيد خون خدا در ادامه روي زمين

خودت بگو به که دل خوش کنند بعد از تو ***

ص: 3092

گرسنگان حجاز و يمامه روي زمين

زمان به خواب ببيند که باز اميراني رقم زنند به رسم تو نامه روي زمين

مرا بس است همين يک دو قرص نان ز جهان مرا بس است همين يک دو جامه روي زمين

تو رفته اي و زمين مانده است و ما اينک *** و ميزهاي پر از بخشنامه روي زمين

شريعتي: سلام بر کفش هاي کهنه و عباي پر از وصله ات سلام بر دست هاي پينه بسته ات سلام بر بازوان تنومند خيبر شکن سلام بر دل خوشي بچه هاي يتيم کوفه سلام به تو وقتي مشعل عدالت را بر افروختي سلام به تو وقتي شمع بيت المال را خاموش کردي سلام بر آه سلام بر چاه سلام بر نان جو سلام بر نمک سلام بر تو روز ولادتت سلام بر تو روز شهادتت و سلام بر تو روزي که تقسيم کننده ي بهشت و جهنم خواهي بود. سلام مي گويم به همه ي هم وطنان طاعات و عبادات شما قبول باشد فرا رسيدن ايام شهادت حضرت اميرالمومنين علي عليه السلام را به همه ي شما تسليت مي گويم حاج آقاي حسيني سلام عليکم و رحمة الله.

حاج آقا حسيني: سلام عليکم و رحمة الله عرض سلام و ارادت دارم خدمت بينندگان عرض تسليت ايام شهادت اول مظلوم عالم اميرمومنان سلام الله عليه.

شريعتي: خيلي خوشحاليم خدمت شما هستيم و در محضر دوستان همان طور که دوستان مي دانند در بخش ابتدايي گفتگويمان با حاج آقاي حسيني مهمان سفره ي قرآن کريم خواهيم بود و از آيات جزء بيستم قرآن کريم حاج آقاي حسيني براي ما تفسير خواهند کرد.

حاج آقا حسيني: بسم الله الرحمن الرحيم

ص: 3093

سوره ي مبارکه ي قصص در جزء بيستم صفحه ي 394 از آيه ي 76 به بعد. «إِنَّ قَارُ ونَ كَانَ مِن قَوْمِ مُوسَى فَبَغَى عَلَيْهِمْ» (قصص/ 76) يکي از داستان هايي که قرآن به عنوان يک عبرت براي ما نقل مي کند داستان قارون است انصافا اين داستان نکته هاي آموزنده ي فراواني دارد نسبتا هم قرآن مفصل وارد شده ولي چون مجال نيست مي خواهيم در بخش دوم عرض ارادتي به ساحت مقدس اميرمومنان سلام الله عليه داشته باشيم و در مورد شب 21 ماه رمضان صحبت کنيم من مختصر در حد ترجمه ي آيات نمي شود گفت تفسير. قارون از موسويان بود بعضي ها مي گويند حتي نسبت خويشاوندي با حضرت موسي داشت پسر عموي موسي بود «فَبَغَى عَلَيْهِمْ» از اين ها بود ولي ستم کرد «وَآتَيْنَاهُ مِنَ الْكُنُوزِ» ما گنج هايي به او داديم «مَا إِنَّ مَفَاتِحَهُ لَتَنُوءُ بِالْعُصْبَةِ أُولِي الْقُوَّةِ» اين صندوق چه هايش را بايد يک عده مردان نيرومند قوي هيکل جا به جا کنند بس که ثروت داشت فقط يادمان باشد اين نکته را آيتناه خدا مي گويد ما به او داديم «إِذْ قَالَ لَهُ قَوْمُهُ لَا تَفْرَ حْ» مردم به او گفتند اين قدر شادي همراه با غرور نداشته باش «إِنَّ اللَّ_هَ لَا يُحِبُّ الْفَرِ حِينَ» خدا اين طور آدم ها را دوست ندارد اين هايي که شادي مغرورانه اي داشته باشند «وَابْتَغِ فِيمَا آتَاكَ اللَّ_هُ الدَّارَ الْآخِرَ ةَ» (قصص/ 77) از اين ثروتت آخرت به دست بياور مال دنيا يک فرصتي است براي آباد کردن آخرت ولي نه اين که دنيا نداشته باشي «وَلَا تَنسَ نَصِيبَكَ مِنَ الدُّنْيَا» دين معنايش اين نيست که دنياي ما تعطيل باشد نه دنيايت آباد ولي آخرت را هم داشته باش «وَأَحْسِن كَمَا أَحْسَنَ

ص: 3094

اللَّ_هُ إِلَيْكَ» اين همه خدا به تو خوبي کرده تو هم به مردم نيکي کن «وَلَا تَبْغِ الْفَسَادَ فِي الْأَرْ ضِ إِنَّ اللَّ_هَ لَا يُحِبُّ الْمُفْسِدِين» دنبال فساد روي زمين نباش خدا مفسدين را دوست ندارد ببينيد خيلي زيباست يک جا قرآن فرمود «وَآتَيْنَاهُ» ما به او داديم يک جا وقتي مردم با او صحبت مي کردند گفتند «فِيمَا آتَاكَ اللَّ_هُ» خدا به تو داد خدا مي گويد ما داديم مردم هم مي گويند يادت باشد خدا داد ولي او چه مي گفت؟ «قَالَ إِنَّمَا أُوتِيتُهُ عَلَى? عِلْمٍ عِندِي» (قصص/ 78) در ذيل اين آيات آمده داستان را هم بينندگان شايد خوانده باشند وقت زکات رسيد موسي علي نبينا و آله و عليه السلام از قارون مي خواست زکات مالش را بگيرد ما داديم خدا داد زکات مالت را بده «قَالَ إِنَّمَا أُوتِيتُهُ عَلَى عِلْمٍ عِندِي» چه ربطي به خدا دارد با دانش خودم علم خودم من عقل اقتصادي داشتم جمع کردم ماه رمضان به سرعت مي گذرد دست خالي نرويم از ماه رمضان يک وقت خداي نکرده نگاه قاروني در زندگي ما نباشد همه ي انبيا آمدند نگاه هاي ما را اصلاح بکنند ما گاهي مسلماني زندگي مي کنيم ولي فکرمان فکر قاروني است دو بار آيه فرمود يک بار مي فرمايد آتيناه ما داديم مردم هم گفتند آتاک الله خدا به تو داد اين فکر الهي است اين فکر قرآني است اين فکر ديني است اين فکر موسوي است فکر قاروني چيست؟ «قَالَ إِنَّمَا أُوتِيتُهُ عَلَى عِلْمٍ عِندِي» زحمت خودم است دانش خودم است چه ربطي دارد به خدا کشاورز زکات مالت را بده يک وقت مثالش را زديم مثال خوبي بود به نظرم

ص: 3095

همه چيز را خدا داده زمين کشاورزي مال خداست آب دانه مال خداست قدرت ما توانايي ما فکر ما همه مال خداست خدا داده مي گويد همه مال من است باشد مال تو من مي خواهم چه کار مال تو فقط يک کاري بکن وقتي رفتي کشاورزي مثلا به هزار کيلو که گندمت رسيد نه صد و پنجاه کيلويش را بردار مال خودت پنجاه کيلو را بده به ما آن هم من نمي خواهم «إِنَّمَا الصَّدَقَاتُ لِلْفُقَرَ اءِ وَالْمَسَاكِينِ» (توبه/ 60) من مي خواهم دست يک عده فقرا را بگيرم اين يک مثال است نه صد و پنجاه کيلو مال تو پنجاه کيلو را بده به من نمي دهيم اين ثروت کسب و کار اقتصاد تجارت فکرت مال من است ديديد آدم هايي که گرفتار آلزايمار فراموشي مي شوند گاهي آدم فرزند خودش را نمي شناسد برادرش را نمي شناسد اين فرزندت است نه بگوييد فرزند من بيايد اين فکر را خدا داده قدرت را خدا داده علم اقتصاد تلاش کوشش را خدا داده همه مال خدا خدا مي گويد کار کردي بسم الله آخر سال سودت را محاسبه کن هشتاد درصد مال تو بيست درصدش را بده به من «وَاعْلَمُوا أَنَّمَا غَنِمْتُم مِّن شَيْءٍ فَأَنَّ لِلَّ_هِ خُمُسَهُ» (انفال/ 41) مال خداست مي دانم دارم تکرار مي کنم بينندگان نگويند تکرار مي کني دو آيه بود فيما آتاک الله قارون خدا داد خود خدا مي گويد آتيناه ما داديم به قارون که مي رسد «أُوتِيتُهُ عَلَى? عِلْمٍ عِندِي» دانش خودم است نمي دهم ما نمي دهيم عذر مي خواهم روز بيستم ماه ضيافت الله است ما نماز خوان ها نمي دهيم بعضي هايمان ما روزه گير ها نمي دهيم شايد تعبير قشنگي نباشد ما که در کارهاي

ص: 3096

زيارت و سفرهاي زيارتي صف اولي گاهي به اين جا مي رسد آزمون مالي سخت ترين آزمون هاست نمي دهيم «أَوَلَمْ يَعْلَمْ » خدا جوابش را داده «أَنَّ اللَّ_هَ قَدْ أَهْلَكَ مِن قَبْلِهِ مِنَ الْقُرُ ونِ مَنْ هُوَ أَشَدُّ مِنْهُ قُوَّةً» اووووه اين قدر قارون ها آمده اند نابود شده اند از بين رفتند تو اولي اش هستي؟ نه به خدايي خدا برمي خورد «فَخَرَ جَ عَلَى? قَوْمِهِ فِي زِينَتِهِ» (قصص/ 79) مي خواست آزار بدهد مردم مومن را چه مي کرد؟ مانور ثروت مي داد در بعضي از نقل ها است در قيامت چهار هزار نفر همراهش با لباس هاي خاصي ويژه اي مانور ثروت «قَالَ الَّذِينَ يُرِ يدُونَ الْحَيَاةَ الدُّنْيَا» يک عده مردمي که دل به دنيا بسته بودند مي گفتند «يَا لَيْتَ لَنَا مِثْلَ مَا أُوتِيَ قَارُ ونُ» دل مي سوزاند عيب ندارد اين طوري من بگويم اگر مي بينيد خوب نيست بگوييد نگويم ببخشيد الآن ما يک عده مسلماني داريم حرف مي زنيم قاروني عمل مي کنيم امروز بعضي از ما متاسفانه نمي دانم خوب است يا نه جنون نمايش ثروت داريم دل بسوزانيم بعضي از اين خانه ها ماشين ها دور دور ها ياد کنم به قول حاج آقاي قرائتي مي فرمود سرطان از کجا شروع مي شود؟ تو جنون نمايش ثروت داري او بيچاره ي بينوا يک آه مي کشد آه مي شود براي تو سرطان درد و مرض مي شود اين کار قاروني است به رخ چه کسي مي خواهيم بکشيم دل چه کسي را مي خواهيم بسوزانيم. يک عده مردم دلشان سوخت گفتند کاش ما قاروني بوديم ولي همين جا «وَقَالَ الَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ» (قصص/ 80) آن هايي که ژرف انديش بودند گفتند «وَيْلَكُمْ ثَوَابُ اللَّ_هِ خَيْرٌ لِّمَنْ آمَنَ وَعَمِلَ صَالِحًا وَلَا يُلَقَّاهَا إِلَّا الصَّابِرُ ونَ» تفکر مقابلش جوجه را

ص: 3097

آخر پاييز مي شمارند صبر کن در ذيل اين آيه شأن نزول اين آيه داستاني آمده مي گويم قارون حاضر نشد زکات مالش را بدهد گفت نمي دهم گفت يک نقشه اي بريزم موسي سراغم نيايد گفت آبروي موسي را مي برم چطور آبرويش را مي بري از پيامبران اولوالعزم است رفت به زن بدکاره اي گفت چقدر به تو بگويم بگو موسي با تو ارتباط دارد تهمت پرونده سازي يک پولي گرفت و آمد خود قارون ابتدا آمد پيش موسي گفت سلام مي داني يک روزي مردم را جمع کن احکام الهي را براي مردم بگو يک جلسه اي مفصل گرفتند موسي مشغول بيان احکام الهي شد محرمات را گفت فحشا حرام است ارتباط نامشروع حرام است قارون جلوي جمع گفت موسي ارتباط نامشروع حرام است گفت بله گفت چرا خودت اين برنامه ها را داري گفت معاذ الله من؟ بله بفرستيد آن زن را بياوريد زني که با او هماهنگ کرده بود آمد گفت اين زن با تو ارتباط ندارد؟ تو ارتباط نداري با اين زن؟ اگر اشتباه نکنم در داستان آمده اشک موسي جاري شد واقعا عجيب است تهمت زدن دل شکستن دل سوزاندن آبرو بردن الآن ما داريم مسابقه مي دهيم براي آبرو بردن در جامعه ي ديني ما يکي از مسابقه هاي ما در فضاهاي مجازي سايت ها خبرگزاري ها روزنامه ها مسابقه مي دهيم براي بردن آبروي ديگران اسمش هم است مسلماني. آقا مطمئني؟ چرا اين تيتر را زدي چرا اين خبر را منتشر کردي چرا با آبروي مردم بازي کردي يک بررسي کن مي گويد اگر تکذيب کرد فردا تکذيبيه را مي نويسيم آبروي ريخته را مي شود جمع کرد؟ خبر را تيتر اول مي نويسي تکذيبيه را در

ص: 3098

صفحه ي آخر در ستوني اين شد جبران؟ آبروي رفته مگر برمي گردد اشک موسي را در آورد موسي قسمش داد که من با تو ارتباط داشتم؟ زن لرزيد گفت بگذار راستش را بگويم اين پول به من داده بيايم به شما تهمت بزنم. آدمي نمايش ثروتش پرداخت کردن زکات و تهمت به اين پيامبر بزرگ الهي «فَخَسَفْنَا بِهِ وَبِدَارِ هِ الْأَرْ ضَ» (قصص/ 81) ما قارون را با تمام خانه و ثروت در زمين فرو برديم به امر الهي «فَمَا كَانَ لَهُ مِن فِئَةٍ يَنصُرُ ونَهُ مِن دُونِ اللَّ_هِ وَمَا كَانَ مِنَ الْمُنتَصِرِ ينَ» کسي ديگر کمکش نکرد آن روزي که اين ثروت را روايت داريم اميرمومنان فرمود فکر نکنيد فقط قارون بود ما که نديديم ثروت کسي فرو برود اين داستان است شما درست کرديد افسانه است کجا رفته در زمين الآن که داريم رانش زمين ولي اين ها دروغ است فرعون و قارون اين داستان هايي که درست کرديد حرف تخديري مي زنيد اين روايت اميرمومنان است فرمود مَنْ مَنَعَ مَالَهُ مِنَ الْأَخْيَارِ اخْتِيَاراً صَرَفَ اللَّهُ مَالَهُ إِلَى الْأَشْرَارِ (بحار الأنوار، جلد??، صفحه¬ 131) اگر مالت را به خوبان ندادي آن وظيفه اي که داشتي انجام ندادي ثروتت را خدا مي برد به طرف اشرار نمي فهمي کجا خوردند چه شد چه طور از بين رفت «وَأَصْبَحَ الَّذِينَ تَمَنَّوْا مَكَانَهُ بِالْأَمْسِ يَقُولُونَ» (قصص/ 82) آن هايي که تا ديروز حسرت مي خوردند کاش ما قارون بوديم وقتي اين عذاب را بر قارون ديدند گفتند «وَيْكَأَنَّ اللَّ_هَ يَبْسُطُ الرِّ زْقَ لِمَن يَشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ وَيَقْدِرُ لَوْلَا أَن مَّنَّ اللَّ_هُ عَلَيْنَا لَخَسَفَ بِنَا وَيْكَأَنَّهُ لَا يُفْلِحُ الْكَافِرُ ونَ» خوب شد ما قارون نبوديم و الا ما الآن گرفتار اين بلا

ص: 3099

مي شديم ما در حقيقت آيات را ترجمه کرديم

شريعتي: خيلي ممنون خيلي استفاده کرديم ان شاء الله عامل به آموزه هاي دينمان باشيم همان طور که حاج آقاي حسيني اشاره کردند آيه آيه ي سوره هاي قرآن کريم براي امروز ما حرف و درس دارد. مشرف مي شويم به محضر قرآن کريم برمي گرديم صفحه ي 500 مصحف شريف قرار امروز ماست آيات 14 تا 22 ام سوره ي مبارکه ي جاثيه در سمت خداي امروز تلاوت مي شود به برکت صلوات بر محمد و آل محمد

اللهم صل علي محمد و آل محمد و عجل فرجهم

قُل لِّلَّذِينَ آمَنُوا يَغْفِرُ وا لِلَّذِينَ لَا يَرْ جُونَ أَيَّامَ اللَّ_هِ لِيَجْزِيَ قَوْمًا بِمَا كَانُوا يَكْسِبُونَ ?14? مَنْ عَمِلَ صَالِحًا فَلِنَفْسِهِ وَمَنْ أَسَاءَ فَعَلَيْهَا ثُمَّ إِلَى رَ بِّكُمْ تُرْ جَعُونَ ?15? وَلَقَدْ آتَيْنَا بَنِي إِسْرَ ائِيلَ الْكِتَابَ وَالْحُكْمَ وَالنُّبُوَّةَ وَرَ زَقْنَاهُم مِّنَ الطَّيِّبَاتِ وَفَضَّلْنَاهُمْ عَلَى الْعَالَمِينَ ?16? وَآتَيْنَاهُم بَيِّنَاتٍ مِّنَ الْأَمْرِ فَمَا اخْتَلَفُوا إِلَّا مِن بَعْدِ مَا جَاءَهُمُ الْعِلْمُ بَغْيًا بَيْنَهُمْ إِنَّ رَ بَّكَ يَقْضِي بَيْنَهُمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ فِيمَا كَانُوا فِيهِ يَخْتَلِفُونَ ?17? ثُمَّ جَعَلْنَاكَ عَلَى شَرِ يعَةٍ مِّنَ الْأَمْرِ فَاتَّبِعْهَا وَلَا تَتَّبِعْ أَهْوَاءَ الَّذِينَ لَا يَعْلَمُونَ ?18? إِنَّهُمْ لَن يُغْنُوا عَنكَ مِنَ اللَّ_هِ شَيْئًا وَإِنَّ الظَّالِمِينَ بَعْضُهُمْ أَوْلِيَاءُ بَعْضٍ وَاللَّ_هُ وَلِيُّ الْمُتَّقِينَ ?19? هَذَا بَصَائِرُ لِلنَّاسِ وَهُدًى وَرَ حْمَةٌ لِّقَوْمٍ يُوقِنُونَ ?20? أَمْ حَسِبَ الَّذِينَ اجْتَرَ حُوا السَّيِّئَاتِ أَن نَّجْعَلَهُمْ كَالَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ سَوَاءً مَّحْيَاهُمْ وَمَمَاتُهُمْ سَاءَ مَا يَحْكُمُونَ ?21? وَخَلَقَ اللَّ_هُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْ ضَ بِالْحَقِّ وَلِتُجْزَى كُلُّ نَفْسٍ بِمَا كَسَبَتْ وَهُمْ لَا يُظْلَمُونَ ?22?

ترجمه:

به مؤمنان بگو: از کساني که به روزهاي خدا [چون روز آزمايش بندگان، روز پيروزي اهل ايمان، شکست دشمنان و روز قيامت] اميد ندارند، گذشت کنند، تا [خدا] مردمي را

ص: 3100

[که تهيدست از عقايد پاک و کردار شايسته هستند، در روزي از روزهايش] به خاطر گناهاني که همواره مرتکب مي شوند، کيفر دهد. (??) هرکس کار شايسته اي انجام دهد، به سود خود اوست و هرکس مرتکب بدي شود به زيان خود اوست، سپس به سوي پروردگارتان باز گردانده مي شويد. (??) و همانا ما به بني اسرائيل کتاب و حکومت و نبوّت عطا کرديم، و از پاکيزه ها به آنان روزي داديم و آنان را بر جهانيان [روزگار خودشان] برتري بخشيديم. (??) و دلايل روشني [در امر نبوّت و دين] در اختيار آنان قرار داديم، پس آنان [در امر نبوّت و دين] اختلاف نکردند مگر پس از آنکه [به وسيله وحي] دانش و آگاهي براي آنان آمد، اختلافشان از روي حسادت و برتري جويي در ميان خودشان بود؛ بي ترديد پروردگارت روز قيامت درباره آنچه همواره در آن اختلاف مي کردند ميانشان داوري خواهد کرد. (??) سپس تو را [در امر نبوّت و دين] بر آييني ويژه و کامل قرار داديم؛ بنابراين از آن پيروي کن و از هواهاي نفساني کساني که [به حقايق] معرفت و آگاهي ندارند، پيروي مکن. (??) آنان در برابر خدا نمي توانند چيزي [از گرفتاري ها و بلاها] را از تو دفع کنند؛ و همانا ستمکاران يار و ياور يکديگرند و خدا يار و ياور پرهيزکاران است. (??) اين [قرآن و آيين] وسايل بينايي و بصيرت براي مردم و سراسر هدايت و رحمت براي گروهي است که [حقايق را] باور دارند. (??) آيا کساني که مرتکب گناهان شدند، گمان دارند آنان را مانند کساني که ايمان آورده و کارهاي

ص: 3101

شايسته انجام داده اند، قرار مي دهيم که زندگي و مرگشان يکسان باشد؟ چه بد داوري مي کنند. (??) خدا آسمان ها و زمين را به حق آفريد، و تا هر کس در برابر اعمالي که انجام داده است، پاداش يابد و آنان مورد ستم قرار نمي گيرند. (??)

اللهم صل علي محمد و آل محمد و عجل فرجهم

شريعتي: چقدر خوب است در شب شهادت اميرالمومنين ثواب تلاوت آيات را به ايشان هديه مي کنيم شب قدر را هم پيش رو داريم حتما براي ما و دوستان خوب سمت خدا دعا کنيد حاج آقاي حسيني خدمت شما هستيم

حاج آقا حسيني: عزيزان مي دانند امشب يک شب استثنائي در طول سال است براي ما هم ليلة القدري که از شب هايي که احتمال شب قدر در آن است هم شب شهادت مولي الموحدين اميرالمومنين سلام الله عليه است بخواهم يک تقاضايي داشته باشم يقينا بينندگان توجه به عظمت شب دارند ولي يادمان باشد هر چه بيشتر دقت کنيم بهره مان ان شاء الله بيشتر خواهد شد يک جمله اي از يکي از مفسرين ديدم مي گويد يک فرقي بين ما و پروردگار متعال است ما اگر به کسي بدهکار باشيم در دنيا معمولا اين طوري است بدهکارها از طلب کار ها فرار مي کنند مي گوييم طلب کار ما را نبيند ما انسان ها بايد فرار کنيم از طلبکارمان ما را نبيند خودمان را مخفي مي کنيم ما به خدا خيلي بدهکاريم خدا طلبکار از ماست ما بدهکاريم ولي او طلبکار چي؟ او به ما مي گويد «فَفِرُّ وا إِلَى اللَّ_هِ» (ذاريات/ 50) بياييد پيش خودم يعني خداوند يک طلبکاري است مي گويد از من فرار نکنيد

ص: 3102

بياييد پيش خودم اين صريح قرآن است در سوره ي ذاريات «فَفِرُّ وا إِلَى اللَّ_هِ» اگر مي خواهيد فرار کنيد پيش خودم بياييد مگر به من بدهکار نيستيد مگر نمي خواهيد امشب خودتان را سبک کنيد جاي ديگر نرويد کُلُّ ذَنبِکَ مَغفُورٌ همه ي گناهانتان را مي آمرزم يک گناه را نمي آمرزم خدا امشب همه ي گناهان را مي آمرزد يک گناه را نمي آمرزد سِوَي الاِعراضِ عَنِّي رويت را از من برگرداني من نمي آمرزم اگر هم مي خواهي فرار کني از من فرار نکن به طرف من فرار کن از گناه فرار کن بيا طرف من واقعا عجيب است من بارها گفتم اين را بگذاريد امشب هم بگويم در آستانه ي شب 21 ام هستيم بگويم يقين داشته باشند عزيزان به رحمت الهي ما بارها گفتيم اين جمله را بعضي ها مي گويند ما مي دانيم خدا ما را نمي آمرزد گناهي مرتکب شديم که خدا نمي آمرزد چه گناهي است که يقين داشته باشيم خدا نمي آمرزد امشب اگر کسي از رحمت الهي نا اميد باشد اين شب ها را از دست بدهد روايت داريم مَن لَم يُغفَر لَهُ في شَهرِ رَمَضانَ (بحار الانوار، ج 96، ص 342) اگر کسي ماه رمضان آمرزيده نشد ديگر بايد برود روز عرفه صحراي عرفات نمي خواهيم بگوييم آمرزش خدا بعد از رمضان نيست نه ولي خيلي سخت است زمان خيلي موثر است اگر کسي فرصت ماه رمضان را از دست داد ديگر مگر اين که فرصت عرفه به دادش برسد فإنّ الشّقي مَن حُرِمَ. غفرانُ اللهِ في هذا الشَّهرِ العَظيم (عيون اخبار رضا، ج 1، ص 295) شقاوت مند آن است که از رحمت الهي در ماه رمضان دور بماند من با آن هايي که نا

ص: 3103

اميدند صحبت دارم من نمي خواهم نام ببرم بعضي از گناهان را شرم مي کنم اسم ببرم در پيام ها مي نويسند گاهي که ما فلان گناه را مرتکب شديم اولا در پيام هم نبايد بنويسند ما حق اعتراف نداريم اعتراف فقط پيش خدا من شرم مي کنم اسم بياورم بعضي از گناهان که مي گويند اين يک گناه را بگوييد که خدا مي آمرزد يا نه هيچ گناهي را استثناء نکنيد تمام گناهان را خداوند قطعا مي آمرزد اين شب ها فرصت است شب قدر است شب شهادت اميرالمومنين سلام الله عليه آن نمازي هم که من گفتم يک بار ديگر بگويم نماز توبه نماز اميرمومنان است در مفاتيح شب توبه شب امير مومنان نماز توبه نماز اميرمومنان امشب عزيزان نيم ساعتي وقت بگذارند براي اين نماز اول مفاتيح نمازها را نوشتند نماز حضرت رسول نماز اميرمومنان که همان نماز توبه است روايت داريم امام صادق عليه السلام فرمود کسي که اين نماز را مي خواند بعد از نماز صورتش را از قبله برنمي گرداند مگر اين که خدا تمام گناهان را مي آمرزد شک نداشته باشيم سوء ظن نداشته باشيم بدگماني به خداست بگوييم خدا ما را نمي آمرزد. آن سنگين ترين زشت ترين گناهي که قابل ذکر نيست اگر ما بگوييم خدا نمي آمرزد اين سوء ظن به خداست در روايات ما گناهان کبيره را نام بردند اولين گناه کبيره چيست؟ الياس من روح الله است شما بگويي من مي دانم خدا من را نمي آمرزد اين بالاترين اولين گناه کبيره است چون در اين صورت ففرو الي الله معنا پيدا نمي کند در دنياست مي گويند بياييد از طلبکار فرار کنيد خدا مي گويد نه پيش خودم بياييد فقط اين

ص: 3104

گناه را نمي آمرزم که رويت را از من برگرداني نرويد کُلُّ ذَنبِکَ مَغفُورٌ سِوَي الاِعراضِ عَنِّي امشب نيايي در خانه ي من التماس نکني طلب رحمت نکني العفو نگويي من را غفار نداني من نمي آمرزم اين گناه را نمي آمرزم بگويي من نمي روم فايده ندارد من مي دانم چه کاره ام همه را خدا بيامرزد من را نمي آمرزد من شرم مي کنم به زبان بياورم از هر گناه زشت تر که قابل زشت نيست وعده هايي که خداوند داده سوره ي مبارکه ي فرقان عباد الرحمن را وقتي خداوند توصيف مي کند يکي از ويژگي هايشان اين است که کساني هستند که اين سه گناه را مرتکب نمي شوند «وَالَّذِينَ لَا يَدْعُونَ مَعَ اللَّ_هِ إِلَ_?هًا آخَرَ» (فرقان/ 68) مشرک نمي شوند دو «وَلَا يَقْتُلُونَ النَّفْسَ الَّتِي حَرَّ مَ اللَّ_هُ إِلَّا بِالْحَقِّ» آدم نمي کشند سه «وَلَا يَزْنُونَ» فحشا مرتکب نمي شوند اگر کسي اين گناهان را مرتکب نشد «يُضَاعَفْ لَهُ الْعَذَابُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ» (فرقان/ 69) عذابش مضاعف و جاودانه است «وَيَخْلُدْ فِيهِ مُهَانًا» ذلت و خاري هم دارد بلافاصله «إِلَّا مَن تَابَ وَآمَنَ وَعَمِلَ عَمَلًا صَالِحًا» (فرقان/ 70) اول زشت ترين گناهان را بيان کرد که ما بدانيم که از اين بالاتر مي شود؟ شرک به خدا آدم کشي فحشا الا من تاب اگر توبه کردي چه؟ «فَأُولَ_?ئِكَ يُبَدِّلُ اللَّ_هُ سَيِّئَاتِهِمْ حَسَنَاتٍ» ديگر ما چه مي خواهيم؟ کجاي عالم شما سراغ داريد يک کسي را ببخشند بگويند چند تا جرم مرتکب شدي به تعداد جرائم به تو امتياز بدهيم اين قرآن است افسانه نيست قرآني است که امشب ما به سر مي گيرم امشب توبه کردي «فَأُولَ_?ئِكَ يُبَدِّلُ اللَّ_هُ سَيِّئَاتِهِمْ حَسَنَاتٍ» رحمت خدا را ما نشناخته ايم بيست روز از ماه

ص: 3105

رمضان گذشته شب 21 ام هنوز مي گويد من را استثناء کن امشب برويم يک گوشه اي قرآني توبه اي يا اللهي نه بقيه بروند من مي دانم کارم از اين حرف ها گذشته الآن بيست شب ماه رمضان دعاي افتتاح خوانديم چه گفتيم به خدا فَلَمْ اَرَ مَوْلاً کَريماً اَصْبَرَ عَلى عَبْدٍ لَئيمٍ مِنْکَ عَلَيَّ خدايا نديدم مولايي مثل تو صبر کند اين قدر تحمل بنده ي لعيمي مثل من داشته باشي اِنَّكَ تَدْعُوني فَاُوَلّي عَنْكَ من را صدا مي زني من رو مي گردانم وَتَتَحَبَّبُ اِلَيَّ فَاَتَبَغَّضُ اِلَيْكَ، وَتَتَوَدَّدُ اِلَىَّ فَلا اَقْبَلُ مِنْكَ تو محبت مي کني من نمي پذيرم آخرش جالب است اي کاش ما که افتتاح مي خوانديم اين را يک کم عنايت مي کرديم كَاَنَّ لِيَ التَّطَوُّلَ عَلَيْكَ خدايا من گناه کار يک جوري برخورد مي کنم گويا من بر تو منت دارم فَلَمْ يَمْنَعْكَ ذلِكَ مِنَ الرَّحْمَةِ لي، وَالاِْحْسانِ اِلَىَّ، وَالتَّفَضُّلِ عَلَيَّ باشد با اين بدي باز هم تو به من لطف و رحمت و احسان داري فَارْحَمْ عَبْدَكَ الْجاهِلَ وَجُدْ عَلَيْهِ بِفَضْلِ اِحْسانِكَ اِنَّكَ جَوادٌ كَريمٌ من باز هم مي گويم در طول سال گفتم شما مي دانيد شايد ما هفته اي نباشد پيام نداشته باشيم که من يک گناهي مرتکب شدم شک دارم خدا من را مي آمرزد يا نه دلمان مي خواهد امشب ديگر اين حرف ها نباشد واقعا از فردا برنامه هاي ديگر ما يک پيام نداشته باشيم يک نفر بگويد من شک دارم خدا من را آمرزيده يا نه واقعا شک نکنيم اين قرآن است «إِنَّ اللَّ_هَ يُحِبُّ التَّوَّابِينَ وَيُحِبُّ الْمُتَطَهِّرِ ينَ» (بقره/ 222) سوره ي مبارکه ي غافر «الَّذِينَ يَحْمِلُونَ الْعَرْ شَ» (غافر/ 7) فرشتگان حامل عرش الهي کارشان اين است «وَيَسْتَغْفِرُ ونَ لِلَّذِينَ آمَنُوا» فرشتگان درجاتشان متفاوت است

ص: 3106

هر کسي يک درجه اي يک مقامي دارد مقرب ترين فرشتگان فرشتگان حامل عرش الهي اند خدا به هر فرشته اي يک ماموريتي داره جبرائيل يک ماموريت دارد اسرافيل ميکائيل يک ماموريت دارد فرشتگان در درجات مختلفي که دارند ماموريت هاي متفاوت دارند از مقرب ترين فرشتگان الهي فرشتگاني هستند که حامل عرش الهي اند ماموريتشان چيست؟ يکي از کارهايشان اين است که «الَّذِينَ يَحْمِلُونَ الْعَرْ شَ» «وَيَسْتَغْفِرُ ونَ» طلب آمرزش مي کنند

شريعتي: آن هايي که خيلي نا اميد اند امشب شب شهادت است حضرت علي را واسطه قرار بدهند قطعا آن ها دلسوز ترند شفاعت مي کنند

حاج آقا حسيني: بله الآن خيلي از ما من فراوان ديدم مي گويند اي کاش ما دوران اميرمومنان بوديم اين گناهان و فسادهايي که ما مرتکب شديم کاش زمان اميرمومنان بود مي رفتيم خدمت اميرمومنان به آقا مي گفتيم اميرمومنان حد الهي را بر ما جاري مي کرد شلاق به ما مي زد ما خيالمان راحت پاک مي شديم عين اين داستان زمان اميرمومنان پيش آمد يک جواني آمد گفت من را پاک کن فلان گناه را مرتکب شدم قسم خورد صاحب امشب اميرمومنان قسم خورد فرمود فَوَالله لَتَوبَتِهِ فِيمَا بَينَهُ وَ بَينَ اللهِ به خدا قسم اگر مي رفت بين خود و خدا توبه مي کرد بهتر از اين بود که بيايد پيش من به من بگويد حد الهي بر من جاري کن من پاک شوم اميرمومنان ناراحت شد فرمود مَا أقبَح رَجُلٍ مِنکُم (كافي، ج 7، ص 188، ح 3)

چقدر قبيح است زشت است ناپسند است يک خلافي که مرتکب شديد چرا خودتان را رسوا مي کنيد در پيام ها هست نمي خواهم نام ببرم خانم نوشته من به شوهرم خيانت کردم خب خيلي

ص: 3107

کار بدي است اما راهش چيست؟ برود به شوهرش بگويد؟ نه برود به کسي اعتراف بکند؟ نه بين خود و خدا فقط و فقط توبه حقي طلبي اعترافي ما هيچ اعتراف پيش کسي نداريم ما اعتراف فقط پيش خدا داريم زشت ترين بدترين گناهان فقط اعتراف پيش خدا بکنيم اميرمومنان مي فرمايد چه کاري است مي آييد پيش من اعتراف مي کنيد. بنابراين همين که شما فرموديد کسي شک نداشته باشد و فصل توبه هم امشب است اگر امشب هم از دست برود روايت فرمود مگر اين که عرفه يک جمله اي از امام رضوان الله عليه بخوانم در چهل حديث امام رحمة الله عليه امام يک تذکر خوبي دادند مخصوصا براي جوانان بهار توبه جواني است جوانان امروز و فردا نکنيد که بار گناهان کمتر کدورت قلبي و ظلمات باطني ناقص تر شرايط توبه آسان تر در پيري حرص و طمع حب جاه و مال آرزوهاي طولاني بيشتر است گيرم که بتواند در پيري توبه بکند از کجا به پيري رسد؟ و اجل او را در جواني نگيرد بنابراين شک نکنيم فرصت استثنائي است مخصوصا عرض مي کنم جوانان عزيز از اين فرصت که شب شهادت اميرمومنان است استفاده بکنند يک جمله اي هم در پايان اشاره کنم خيلي بايد بيش از اين عرض احترام مي کرديم به ساحت مقدس اميرمومنان شايد خود اميرمومنان راضي بودند که ما بحثمان را با توبه پيش ببريم در پايان آن هايي که امشب در مجالس و محافل براي حضرت اشک مي ريزند شايد اين حديث را کمتر شنيده باشند بحار علامه مجلسي جلد 42 است در حالات اميرمومنان سلام الله عليه روايت از امام مجتبي عليه

ص: 3108

السلام است طبق اين نقل حضرت فرمودند که إذا وضعتماني في الضريح فصليا رکعتين قبل أن تهيلا علي التراب و انظرا ما يکون فلما وضعاه في الضريح المقدس فعلا ما أمرا به و نظرا و إذا الضريح مغطي بثوب من سندس فکشف الحسن ع مما يلي وجه أمير المؤمنين فوجد رسول الله ص و آدم و إبراهيم يتحدثون مع أمير المؤمنين ع و کشف الحسين مما يلي رجليه فوجد الزهراء و حواء و مريم و آسية عليهن السلام ينحن علي أمير المؤمنين ع و يندبنه اِنَّ اَميرَالمُومِنِينَ عَلَيهِ السَّلام رُوِيَ عَنِ الحَسَن قَالَ لِلحَسَنَ وَ الحُسَينِ اميرمومنان به امام حسن و امام حسين فرمودند اِذَا وَضَعتُُمَانِي فِي الضَّّرِيح امشب وقتي حضرت به شهادت مي رسند بدن اميرمومنان را شبانه و مخفيانه تشييع کردند همان طور که بدن حضرت زهرا شبانه و مخفيانه بود تا زمان امام صادق کسي از قبر اميرمومنان خبر نداشت زمان امام صادق قبر مشخص شد فرمودند وقتي من را در قبر گذاشتيد اميرمومنان وصيت کردند فَصَّلَيا رُکعَتَينِ قَبلَ أن تَهِيلَا عَلَي التُّرابِ حسن جان حسين من وقتي بدن من را گذاشتيد در قبر خاک نريزيد بلند شويد دو رکعت نماز بخوانيد وَ انظُرَا مَا يَکُون بعد از نماز ببينيد چه مي شويد طبق اين وصيت امام حسن امام حسين عمل کردند بدن پدر را داخل قبر گذاشتند ايستادند به نماز دو رکعت نماز خواندند بدن در قبر است نه سنگ لحدي چيدند نه خاکي ريختند دو رکعت نماز خواستند نمي دانم دليلش چيست شايد همان آيه ي قرآن است «وَاسْتَعِينُوا بِالصَّبْرِ وَالصَّلَاةِ» (بقره/ 45) کمک بگيرند از نماز همان نمازي که اميرمومنان کنار قبر مظلومه ي

ص: 3109

عالم فاطمه ي زهرا خواندند وقتي بدن صديقه ي طاهره را به خاک سپردند ايستادند به نماز از نماز کمک گرفتند امشب امام حسن و امام حسين دو رکعت نماز طبق وصيت پدر خواندند هنوز بدن داخل قبر است و سنگ لحد نگذاشتند وَ نَظَرَا نگاه کردند ببينند چه است ديدند بدن اميرمومنان مغطي بِثَوبٍ مِن سُندُس ديدند پرده اي روي بدن اميرمومنان است فَکَشَفَ الحسنُ عليهِ السَّلام مِمَّا يَلِي وَجهَ اميرِالمُومِنين امام حسن بالاي قبر بودند پرده را از روي جنازه ي پدر کنار زدند امام حسن مي فرمايد فَوَجَدَ رَسُولَ الله و آدَمَ و اِبراهيم يَتَحَدَّثُونَ مَعَ اَمِيرِمُومِنَان ديدند ابراهيم آمده آدم آمده رسول خدا آمدند دارند با اميرمومنان سخن مي گويند امام حسن پايين قبر بود فَکَشَفَ الحُسَين مِمَّا يَلِي رَجُلَيهِ از پايين جنازه پارچه را کنار زد فَوَجَدَ زَهرا وَ حَوا وَ مَريَم و آسِية عَلَيهِنَّ السَّلام يَنحَنَّ عَلي اَميرِالمُومِنين و يَندُبنَ (بحار الانوار، ج 42، ص 301) ديدند فاطمه ي زهرا نشسته حوا نشسته مريم نشسته آسيه نشسته گريه مي کنند و نوحه خواني مي کنند بر اميرمومنان امشب کساني که براي اميرمومنان سلام الله عليه مجلس عزا مي گيرند عزاداري ها شرکت مي کنند هم نوا با آن فرزنداني هستند که ديدند امشب با چشم خودشان که پيامبر ابراهيم انبياء فاطمه ي زهرا سلام الله عليها براي عزاداري و سوگواري اميرمومنان

شريعتي: خيلي ممنون گفت سحر در آينه ي محراب فرق باز کرد *** رفتنش هم مانند آمدنش با همه فرق داشت. صلي الله عليک يا اميرالمومنين حاج آقاي حسيني دعا بکنند همه آمين بگوييم

حاج آقا حسيني: به نظرم امروز ما دعا نکنيم بهتر است جدا بدون تعارف امشب محتاج و ملتمس

ص: 3110

دعاي همه ي عزيزان هستيم هر کجا امشب در مراسم شرکت مي کنند ولي بارها گفتيم دعا دعاي ما نيست آن آمين دل شکستگان پاي اين برنامه است خدا را قسم مي دهيم به حق فرق شکافته ي اميرمومنان سلام الله عليه حوائج همه ي ملتمسين دعا مخصوصا مخاطبين خوب اين برنامه برآورده به خير بفرما مريض ها را لباس عافيت بپوشان خداوند به همه ي ما توفيق توبه عنايت بفرمايد همه ي ما را مشمول رحمت واسعه ي خودش بگرداند.

شريعتي: الهي آمين خيلي ممنون از توجهتان گفت مردم اگر علي را مي شناختند دوست مي داشتند جهنم خلق نمي شد حضور همه مان در بهشت عشق علي جاودانه باشد والحمدلله رب العالمين و صلي الله علي محمد و آله الطاهرين.

94-04-30- سيره ي اميرالمومنين در نهج البلاغه

بسم الله الرحمن الرحيم و صلي الله علي محمد و آله الطاهرين

شريعتي: سلام عرض مي کنم خيلي خوش آمديد به سمت خداي امروز باز هم در اين روزهاي نوراني ان شاء الله عيدتان مبارک باشد و آن چه که خداوند متعال در ايام ماه مبارک رمضان به بهترين بندگانش عنايت فرموده نصيب فرد فرد شما شود خيلي خوشحاليم که همراه شما هستيم در کنار شما هستيم و خدمت حاج آقاي حسيني عزيز سلام عليکم و رحمة الله.

حاج آقا حسيني: سلام عليکم و رحمة الله عرض سلام و ارادت خدمت همه ي بينندگان دارم من هم آرزو دارم عبادات و طاعات در ماه ضيافت الله مورد قبول درگاه الهي مورد قبول الهي باشد ذَهبَ العَنَا وَ بَقِيَ الاَجر سختي ها تمام شد پاداش ها باقي ماند بهترين پاداش ها را خداوند به همه ي عزيزان عنايت فرموده باشد يک خدا قوتي هم مي گويم به همه ي عزيزاني

ص: 3111

که در رسانه در همه ي شبکه ها برنامه هاي ديني و مذهبي را برنامه ريزي مي کردند از جمله در همين شبکه ي سه و برنامه اي که شما سحرگاه با حاج آقاي فرحزاد داشتيد يک ماه کار طاقت فرسايي است تهيه کننده ي خوب برنامه آقاي رکني همه ي عزيزاني که تلاش مي کنند تشکر مي کنيم و اظهار تاسف واقعا از اين حادثه ي سيل و طوفاني که پيش آمد عده اي از هم وطنان ما از دست رفتند. اين حوادث در بعضي کشورها اگر پيش مي آمد با اين هجم وسيع و اين همه تلفات گاهي يک دولت را به هم مي ريخت و دولت را عوض مي کرد يا يک وزير را جا داشت يک اظهار هم دردي شود من نشنيدم حتما بوده ولي لا اقل يک اظهار هم دردي از سوي مقامات بالاتر لازم بود حدود يکي دو ماه پيش بود در جاده ي چالوس يک ماشيني به قعر دره رفت حدود سي چهل نفر از مهمان هاي ما از عراقي هايي که آمده بودند ايران آن هم حادثه ي تلخي بود اين حوادث پيش مي آيد ولي اظهار هم دردي پيگيري در رده هاي بالا انتظار مردم است مطلب ديگر هم که اضافه کنم شنبه هشتم شوال است سالروز حادثه ي بسيار تلخ و دردناک تخريب قبرستان بقيع و قبور ائمه ي بقيع عليهم السلام حدود نود سال است که از اين جنايت آل سعود مي گذرد واقعا نبايد اين حادثه فراموش شود البته فقط تخريب قبور ائمه ي بقيع نيست تمام اماکن اسلامي و آثار اسلامي را در مکه و مدينه تخريب کردند اين را نبايد مردم فراموش بکنند ما اين بحث را مفصل قبلا مطرح کرديم.

ص: 3112

خيلي جاها مراسم مي گيرند شب هشتم و روز هشتم الآن به بعضي ها مي گويي قبرستان بقيع قبلا گنبد بارگاه داشته تعجب مي کنند نبايد جنايات آل سعود فراموش شود همين جناياتي که چند ماه است واقعا آدم دلش به درد مي آيد همه حدس مي زدند ماه رجب گفتند ماه حرام است حتما متوقف مي کنند نشد گفتيم ماه رمضان ماه ضيافت الله است اصلا انگار نه انگار به روي خودشان نياوردند اين حادثه ي هشتم شوال هم همين طور است امروز که سي ام تير است من وظيفه مي دانم ياد کنم سالگرد مرحوم آقاي کافي است انصافا خيلي ها با نام آن ها به ياد امام زمان ارواحنا فداه بودند هستند آثار فراوان مهديه هاي فراوان در سراسر کشور حتما ياد اين خطيب دلسوز و دلباخته ي امام زمان باشيم و در آخر هم تشکر مي کنم از همه ي بينندگان خوبي که در طرح هاي مختلف برنامه ي سمت خدا حضورشان فعال بود همين طرح خانه هاي نوراني قرآني بحمدالله بسيار بسيار زيبا بود طرح هاي ديگري که بود بحث کمک به آزادي زندانيان من اين ايام هر کجا مي رفتم عجيب بود يکي از طرح هايي که ما ديگر رها کرديم مردم رها نمي کردند طرح کمک به آزادي زندانيان بود از همه ي بينندگان تشکر مي کنم

شريعتي: ما هم با هم وطنان هم دردي مي کنيم خدمت حاج آقاي حسيني هستيم به رسم سه شنبه ها مهمان سفره ي نهج البلاغه خواهيم بود

حاج آقا حسيني: بسم الله الرحمن الرحيم خطبه ي 42 نهج البلاغه اميرالمومنين مي فرمايد اَيُّهَا النّاسُ، اِنَّ اَخْوَفَ ما اَخافُ عَلَيْكُمُ اثْنانِ (خطبه 42 نهج البلاغه) آن چيزي که بيش از همه من

ص: 3113

نگران شما هستم دو چيز است دربحث سيره ي تربيتي يک فصلي است با عنوان نگراني هاي اميرمومنان سلام الله عليه است بحث بسيار مهم و خوبي است ما ببينيم امير مومنان نگران چه اموري بودند مراقب باشيم اگر گسترده تر نگاه کنيم نگراني هاي اهل بيت عليهم السلام که گفتند ما بيش از همه نگران شما هستيم من جستجو مي کردم حدود سي مورد است نگران مهمي که اميرمومنان و اهل بيت عليهم السلام داشتند هر مقدارش را که برسيم مي خوانيم تعبير اين است که آن چيزي که بيش از همه در آن من نگران شما هستم. حضرت در اين جا اشاره کردند اتِّبَاعُ الْهَوى، وَ طُولُ الاْمَلِ يکي هوا پرستي ها به جاي حق پرستي و آرزوهاي طولاني قبل از اين که من اين را توضيح دهم مقدمه ي کوتاه در قابل داستاني مي گويم که نگراني ها بهتر جا بيفتد اهل بيت عليهم السلام نگران يک چيزهايي نبودند نگران يک چيزهايي بودند گاهي متاسفانه ما در اثر اين که از کلام اهل بيت دور هستيم آن چيزهايي که نگران نبودند ما خيلي جدي مي گيريم آن هايي که نگران نبودند من داستانش را عرض مي کنم آن چيزهايي که واقعا نگران بودند دغدغه ي ما نيست شخصي آمد خدمت امام صادق عليه السلام به نام عبدالملک قمي در تاريخ اين طوري آمده در روايت. گفت من آمدم چند سوال از شما بپرسم حضرت فرمودند بپرس گفت اشکال ندارد قَالَ لَهُ أَشْرَبُ وَ أَنَا قَائِمٌ من بخواهم بنوشم ايستاده بنوشم در روايت ما است در کلمات فقها است که شب ايستاده نوشيدن آب کراهت دارد گفت اشکال ندارد شب ايستاده

ص: 3114

حضرت فرمودند فَقَالَ إِنْ شِئْتَ اگر دلت مي خواهد شب هم ايستاده بنوش گفت سوال دوم دارم حضرت فرمودند سوال کن گفت فَقَالَ أَشْرَبُ بِنَفَسٍ وَاحِدٍ حَتَّى أَرْوَى بالاخره کراهت دارد آدم يک ليوان آب را يک نفس بخورد با سه نفس و سه جرعه بنوشد بهتر است حضرت خوششان نيامد از اين سوال فرمودند قَالَ إِنْ شِئْتَ اگر دلت مي خواهد بنوش کُلُّ مَکرُوهٍ جَايِز مکروه که حرام نيست گفت يابن رسول الله سوال سوم دارم حضرت فرمودند بپرس گفت اشکال ندارد وقتي نماز مي خوانم دستم زير لباسم يا زير عباي من باشد چون باز در آداب نماز است مستحب است آدم دستش رو باشد موقع نماز زير نباشد حضرت فرمودند قَالَ إِنْ شِئْتَ دلت مي خواهد اين کار را انجام بده مثل اين که يک سري از اين سوالات آماده کرده بود شايد حضرت مي خواست به اين جا برسد قسم خورد حضرت فرمود مَا مِن هَذَا وَ شُبهِهِ اَخَافُ عَلَيکَم (اصول کافي، ج 6، ص 383) به خدا قسم نگراني هاي ما اين ها نيست اين نيست که آب را ايستاده بنوشي نشسته بنوشي به يک جرعه به سه جرعه بنوشي اين مستحبات اين مکروهات خوب است آدم رعايت بکند ولي اين نگراني ائمه در مستحبات و مکروهات نيست چيزهاي مهم تري داريم همين بحث نگراني هاي اهل بيت است نگراني ها را جا به جا نکنيم گاهي به يک مستحبي مقيد مي شويم مستحب گاهي با يک حرامي تعارض دارد کار مستحب را فکر مي کنيم مستحب داريم انجام مي دهيم در حالي که گناهي انجام مي دهيم در بعضي از جلسات ايام رمضان مي گفتم شما سي شب مي خواهيد

ص: 3115

برويد هيئت مناجات اگر مادرتان گفت يا پدر گفت امشب من کاري دارم بمان ديديد بعضي ها مي گويند نه اگر يک شب هيئت نرويم نمي شود يادمان نيست که مستحب چيست کار واجب چيست امر پدر مادر چيست حضرت نپسنديدند که همه اش نگراني اش در اين چيزها است فرمود به خدا من نگران اين چيزها نيستم ائمه نگران چه هستند؟ سي مورد با واژه ي اخاف يا اخوف ما اخاف است بعضي ها را مي خوانم حضرت در اين جا دو مطلب را فرمودند يکي هوا پرستي دوم آرزوهاي طولاني خطبه ي 42 است فَاَمّا اتِّباعُ الْهَوى فَيَصُدُّ عَنِ الْحَقِّ هواپرستي مانع مي شود از حق پرستي اگر ملاک ما هوا هاي خودمان باشد با حق کاري نداريم وَ اَمّا طُولُ الاْمَلِ فَيُنْسِى الاْخِرَةَ آرزوهاي طولاني هم آخرت را از ياد انسان مي اندازد معلوم است همت بلند پسنديده است خيلي هم تاکيد کردند انسان مومن بايد همت هاي بلند داشته باشد اما نه آرزوها اين که انسان فکر کند به تمام آرزوهايش به هر قيمتي بايد برسد در نامه هاي نهج البلاغه نامه ي 31 به امام حسن عليه السلام خوانديم حضرت فرمود وَ اعلَم پسرم يقين داشته باش يَقيناً أنّک لن تَبلُغَ أمَلَکَ، و لَن تَعدُوُ اَجَلَک يقين داشته باش انسان به همه ي آرزوهايش نمي رسد آرزوها بايد با واقعيت ها هماهنگ باشد به هر قيمتي دنبال آرزو نباشيم طول الامل به اين معنا است نه به معناي همت بلند ما اگر فکر کنيم به هر قيمتي از هر راهي حلال حرام به آرزوها بايد برسيم اين درست نيست حضرت مي فرمايد وَلِكُلّ مِنْهُما بَنُونَ دنيا و آخرت هر کدام فرزنداني

ص: 3116

دارد يک عده ابن الدين اند يک عده ابن الدنيا هستند يک عده فرزند دين اند يک عده فرزند دنيا يک عده محور برايشان دين است يک عد برايشان دنيا است فَكُونُوا مِنْ اَبْناءِ الاْخِرَةِ، وَ لا تَكُونُوا مِنْ اَبْناءِ الدُّنْيا ابن الدين باشيد ابن الدنيا نباشيد فَاِنَّ كُلَّ وَلَد سَيُلْحَقُ بِاُمِّهِ يَوْمَ الْقِيامَةِ هر فرزندي فرداي قيامت به مادرش ملحق مي شود اگر فرزند دنيا باشي دنيا به تو ملحق مي شود پس نگراني اول اين است که هواپرستي جاي حق پرستي را بگيرد و آرزوهاي طولاني انسان بگويد من به هر قيمتي آرزو را به دست بياورم يک تعبير ديگري حضرت علي دارد که نگراني دوم حضرت است که مي فرمايد آن چيزي که خيلي نگرانم سبک شمردن دين است يک بحثي داشتيم در اوايل ماه رمضان گفتيم براي بعضي ها دين در متن زندگي است همه چيز را با دين هماهنگ مي کنند براي بعضي از ما نه دين در حاشيه است اين خيلي مهم است خدا رحمت کند عالم بزرگواري که اين جمله را مي فرمود که اگر دين در متن زندگي باشد ما امور ديگرمان را با دين هماهنگ مي کنيم مثالش را در ماه رمضان گفتيم عده اي مي گويند ما چطور روزه بگيريم اگر دين در متن زندگي باشد ما کارها را هماهنگ مي کنيم با روزه داري براي دين داري برنامه ريزي مي کنيم الآن که ماه رمضان تمام شد يازده ماه مانده کسي که دين در متن زندگي اش بوده از حالا برنامه ريزي مي کند من در ماه رمضان سال آينده نمي توانم دنبال کسب و کار بروم پول داشته باشم يکي از عزيزان مي گفت من هر

ص: 3117

ماه يک پولي مي گذارم کنار ماه رمضان نياز نداشته باشم مثال است اين. يک مثال ديگر مي زنم براي من خيلي جالب بود مصداق دين در متن زندگي است من ايام ماه رمضان يک چند روزي مشهد نائب الزياره ي همه ي بينندگان بودم آن قراري که شما فرموده بوديد عمل کرديم نماز و دعا و زيارت خوانديم من يک جمع زيادي از خانواده هاي مومنين متدينيني که مهاجرت کرده بودند از عراق از دست صدام زمان صدام فرار کرده بودند در آن قيام انتفاضه ي عراق فرار کرده بودند رفته بودند در سوئد زندگي مي کردند ايام ماه رمضان چهل پنجاه نفر خانواده ها کوچک بزرگ ديدم مشهد هستند پرسيدم اين جا چه کار مي کنيد گفتند آن جا روزها طولاني است روز 22 ساعت است بچه هاي ما نمي توانند 22 ساعته روزه بگيرند سخت است اول ماه رمضان آمديم مشهد امام رضا تا آخر ماه رمضان تا بچه هاي ما روزه بگيرند هم زيارت آمديم هم بچه هاي ما روزه مي گيرند هم يک خاطره ي خوبي دارند از روزه داري اين را مي گويند دين داري در متن زندگي است يعني همه چيز را با دين هماهنگ کرده گفتم چند وقت است گفت ما چند ساله اين کار را مي کنيم من تا آن جا که ديدم چهل پنجاه نفر بودند يعني از اول الآن يازده ماه نمانده تا رمضان کسي دنبال اين باشد برنامه ريزي مي کند الآن مي دانم خبر مي دهند شما خبر نداريد شکم هايشان سير است باور نکنيد اين طور نيست برنامه ريزي کرده که يازده ماه اين طوري برنامه ريزي مي کنم از کسبم از کارم بالاخره اين ها شاغل

ص: 3118

بودند مغازه دار بودند همه ي اين ها را هماهنگ کرده اگر مرخصي مي خواسته اگر استراحت مي خواسته دين در متن زندگي شان بوده دومين نگراني فرمود سبک شمردن دين است سومين نگراني که اين باز در کلمات اميرمومنان است خيلي واقعا جاي نگراني است فرمودند نگرانم که لَكِنِّي أَخَافُ أَنْ يُفْتَحَ عَلَيْكُمُ الدُّنْيَا دنيا به روي شما باز شود آينده وضع مالي تان در اوايل مسلمان ها خيلي در گرفتاري بودند دنيا وقتي به شما اقبال کرد وضع مالي تان خوب شد بَعْدِي فَيُنْكِرَ بَعْضُكُمْ بَعْضاً به داد هم ديگر نرسيد منکر شويد من اصلا شما را نمي شناختم به کلي منکر شويد يعني در جامعه ي ديني يک عده کارشان گرفته وضعشان خوب است به هر ترتيب « نَحْنُ قَسَمْنَا بَيْنَهُم مَّعِيشَتَهُمْ فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا» (زخرف/ 32) خدا تقسيم کرده اين وضع مالي اش بهتر است ولي يادش برود که بايد به فرياد برادر ايماني اش برسد به فرياد برادر ديني اش برسد من نگرانم به جايي برسيد که منکر ديگران شويد من يک قصه اي که همين ايام در مشهد برايم پيش آمد در يک برنامه اي هم گفتم واقعا ناراحت شدم اين جا هم خوشحالي هايمان را با دوستان تقسيم کنيم هم ناراحتي هايمان را و دنبال راه حل بگرديم من دو قصه را در يک روز ديدم يک آقايي به من گفت اين مسئله ي خمس را براي من بگوييد من در تلويزيون ديدم گفتيد يک بار براي من بگوييد گفتم حرف همان است که گفتيم نشستيم فراغتي بود يک ساعتي من گفتم که داستان خمس اين است ما گفتيم همه چيز مال خداست ثروت قدرت خدا

ص: 3119

گفته وقتي به تو مي دهم برو کسب و کار و زندگي ات را انجام بده اگر سودي کردي همه ي زندگي ات خانه بخر ماشين بخر پسرت را ازدواج کن همه جور آخر سال نگاه کن اگر اضافه آمد هشتاد درصد مال شما بيست درصد مال من نکات را مفصل گفتيم کشاورزي گندم زمين زمان همه چيز مال من است من دادم به شما همه مال من است باشد مال شما گندمت رسيد به يک تن هزار کيلو پنجاه کيلويش را به من بده آن را هم من نمي خواهم بده به فقرا مساکين اين هم داستان زکات گوسفندت شد پانصد تا اين سه مثال را بينندگان يادشان باشد چهل تا پنجاه داديم رفتي زاد و ولد شد زمين و زمان مال من بود باشد مال تو من نياز ندارم «وَرَ بُّكَ الْغَنِيُّ ذُو الرَّ حْمَةِ» (انعام/ 133) پانصد که شد چهارصد و نود و پنج تايش مال تو پنج تا را به من بده از پانصد تا پنج تا ندهي از يک تن گندم پنجاه کيلو را ندهي از خمس از صد درصد بيست درصدش را ندهي ديگر خيلي بي انصافي است خوب که برايش گفتيم گفت مگر در جامعه فقيري هم است که ما بخواهيم به اين فقرا بدهيم؟ عين عبارت خودش بود شايد جزء بينندگان الآن باشد مي گفت من بيننده ي پر و پا قرص ام مي گفت من اگر بخواهم خمس بدهم ميلياردي است تا به حال نرفتم سراغش مگر فقير در جامعه است؟ يعني من کلي با ايشان صحبت مي کردم که بهش ثابت کنم که الآن در جامعه خيلي ها فقير اند گرفتار اند نيازمند است

ص: 3120

اصلا باور نمي کند اين که حضرت مي فرمايد بَعْدِي فَيُنْكِرَ بَعْضُكُمْ بَعْضاً اصلا فقير نمي شناسيد اين يک جوري زندگي مي کند مي گويند سير از گرسنه خبر ندارد سواره از پياده خبر ندارد آن کسي که طفل مريضش در دستش مانده و در به در دنبال پول درمان و دوا مي گردد چه کسي دردش را متوجه مي شود؟ آن آقايي که به عمرش چنان گرفتاري نداشته مي گويد بيست درصدش مي شود خمسش مي شود ميلياردي تازه منکر است مي گويد نه کجا شما سراغ داري کسي نياز مالي داشته باشد؟ اين يک طرف آن وقت همان روز قصه ي دومي که برايم پيش آمد يک خانمي در حرم مي دويد دنبال من گفتم من جلسه دارم ديرم شده خدا مي داند گريه مي کرد اين خانم گفت مال يکي از محله هاي مشهد هستم محله ي آرامگاه فردوسي من بلد نيستم محله ها را مي گفت مردم به نان شبشان محتاج اند اين صبح اين آقا مي گويد من خمس مالم را به چه کسي بگويم مگر فقير در جامعه است آن هم مي گويد همسايه ي ما به نان شبش نياز دارد اين طبقه آن طبقه را فراموش کرده يک جمله اي از اميرمومنان است البته من همين جا بگويم تا اين جمله را بخوانم بيننده ها در شادي هاي ما شريک باشند ديروز در قم يک عزيزي من را صدا زد روحاني بود مي گفت من در تفرش يک خانواده اي به من زنگ مي زنند که حساب مالمان را مي خواهيم برسيم و بدهيم گفتم باشد هماهنگ کنيد يک هفته گذشت خبر ندادند دوباره هفته ي دوم سوم بالاخره سه شنبه اي به ما زنگ زدند سه شنبه که رفتيم ديديم نشسته جلوي در در

ص: 3121

وقت برنامه ي سمت خداي سه شنبه گفتم چند هفته است گفت واقعش اين است که هر هفته سه شنبه اين برنامه را مي بينم صحبت ها را که مي شنوم در مورد مسئله ي خمس و حق الناس و حق الله تشويق مي شوم بروم مالم را تطهير کنم برنامه که تمام مي شود دوباره شيطان وسوسه مي کرد مي گفت چند هفته بود گفتم اول برنامه زنگ بزنم تا برنامه تمام نشده شما بيايي تکليف ما را داغ داغ مشخص کني تمام شود دوباره وسوسه مي شوم نشست و خيلي خوشحال بود اين ها قطعا تاثيرات فراوان دارد همه اش نا اميدي نيست ولي اين هم است کسي باور نمي کند نيازمند در جامعه باشد حالا من جمله ي اميرمومنان را مي خوانم در کلمات قصار است کلمه ي 328 است تعارف که ندارد شرح هم نمي خواهد پيچيدگي هم نمي خواهد جزء متشابهات هم نيست که بگوييم حضرت منظورش چيست خيلي ساده است ترجمه نمي خواهدإنَّ اللهَ سُبحانَهُ فَرَضَ في أموالِ الاغنياء أقواتَ الفُقَراء خداوند در مال ثروتمندان سهم فقرا را قرار داده. قوت فقرا در ثروت اغنياست يک وظيفه اي فرض شده براي اغنيا شارح نهج البلاغه توضيح داده که اين واجب است. صدقات مستحبي که مستحب است پس اين بايد اشاره به يک چيز واجبي باشد چه چيز است آن واجب؟ زکات است و خمس. خمس و زکات جزء واجبات مالي است صدقات مستحبه هم داريم. زکات فطره زکات مال جزء واجبات است يک مستحباتي هم داريم فرض يعني واجب. نماز ظهر فريضه است يعني واجب است. فَمَا جَاعَ فَقِيرٌ إِلَّا بِمَا مَنَعَ بِهِ غَنِيٌّ هيچ فقيري گرسنه نماند الا اين که يک غني حقش را نداده

ص: 3122

وَ اللَّهُ تَعَالَى سَائِلُهُمْ فردا بايد جواب بدهد واجبات است اگر ما در همين واجباتمان به وظيفه عمل مي کرديم فقيري نمي ماند. در نامه ي 45 نهج البلاغه است حضرت خودش را با شرايط هماهنگ مي کرد حضرت در نامه اي که به استاندار بصره نوشتند نامه ي مفصلي است حضرت فرمودند من شب سير نمي خوابم لَعَلَّ بِالْحِجَازِ أَوْ الْيَمَامَةِ مَنْ لَا طَمَعَ لَهُ فِي الْقُرْصِ شايد در دورترين نقطه ي کشور اسلامي کسي باشد که سيري را به ياد نداشته باشد وَلا عَهْدَ لَهُ بِالشِّبَعِ يادش نباشد سيري يعني چه. يک داستاني مي ديدم از حضرت يوسف با اين که عزيز مصر بود خزائن مصر در اختيارش بود اما زندگي اش خيلي ساده بود خطبه ي 176 را عزيزان ببينند اميرمومنان مفصل از زندگي حضرت موسي عيسي داوود گفته اين ها با اين که قدرت داشتند زاهدانه زندگي مي کردند کسي به جناب يوسف گفت چرا اين قدر ساده زندگي مي کنيد بِيَدِکَ خَزَائِنُ الاَرض (شرح نهج البلاغه ابن ابي الحديد، ج 11، ص 236) همه ي خزائن دست شما است حضرت فرمود أَخَافُ أَن أَشبَعَ فَأنسِي الجِيَاع مي ترسم سير شوم يادم برود فراموش کنم گرسنه ها را حالا آن وظيفه ي انبيا و مسئولين و زمام داران مملکت و ائمه است که اميرمومنان مي فرمايد سير نمي شوم شايد جايي گرسنه اي باشد اما عامه ي مردم چه؟ زندگي مان را داشته باشيم هر چه است ولي حلال را رعايت کنيم ما فرض الله آن چيزي که خدا بر ما واجب کرده آن را پرداخت کنيم در آن کوتاهي نکنيم. اين هم يک نگراني البته باز در همين کلمات قصار کلمه ي 310 فقر شوخي ندارد ما حرف خيلي مي زنيم

ص: 3123

گاهي هم دوستان مي گويند شما مطالب خوبي مي گوييد اما اين حرف ها ما کارمان همين است تشويق مردم آشنايي مردم با کلام اميرمومنان آن چيزي که اهل بيت از ما خواستند اين بايد تاثير خودش را بگذارد اين اميرمومنان است به فرزندشان محمد حنفيه مي گويد يَا بُنَيَّ إِنِّي أَخَافُ عَلَيْكَ الْفَقْرَ من از جهت فقر از تو نگرانم فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ مِنْهُ به خدا پناه ببر اين که مي گويند فقر از يک در بيايد دين مي رود نمي خواهم بگويم درست است در بحث وعده هاي الهي براي صابران گفتيم براي بعضي ها فقر آزمون است هنر انسان اين است در اين آزمون ها دينداري اش را حفظ بکند اما در عين حال حفظ دين با فقر کار مشکلي است. يکي از نگراني هاي حضرت است به خدا پناه ببر از فقر. يک وقتي ما خودمان به دست خودمان فقر را ايجاد مي کنيم اين واقعا مذمت شده يک وقت نه ديگران مقصرند در فقر ما اين که اميرمومنان مي فرمايد فَمَا جَاعَ فَقِيرٌ إِلَّا بِمَا مُتِّعَ بِهِ غَنِيٌّ من اين جا بدون مجامله عرض بکنم اگر اين سهم ماست عزيزاني که واجبات مالي به گردنتان است و کوتاهي مي کنيد اين يادتان باشد کلام اميرمومنان صراحت دارد گناه فقرا به گردن اغنيا است يعني اگر امروز در جامعه ي ديني ما عده اي گرفتار گناه مي شوند يک وقت گفتيم الآن مي گويند دوازده ميليون جوان ازدواج نکردند وقت ازدواج است بپرسيم حداقل بگوييد برداشتي که ايشان از کلام اميرمومنان داشته درست است يا نه. آيا ما در گناه اين جوانان سهيم نيستيم؟ خدا فردا مي پرسد ما سهم خودمان را يادمان نرود اگر کوتاهي

ص: 3124

کرديم در وظايفمان. مشکلات مختلفي در ازدواج است ولي يک بخشي اش مشکلات مالي است بارها گفتيم اگر من مي توانم با پنج ميليون ده ميليون قرض الحسنه در صندوق بگذارم جوانان بتوانند به راحتي وام بگيرند دولت به جاي خودش ما هم به جاي خودمان وظيفه داريم. همه اش متوجه ديگران نباشيم ديگران هم به جاي خود اما ما وظيفه ي خودمان را غفلت نکنيم.

شريعتي: خيلي ممنون نکات خوبي را شنيديم نهج البلاغه ي اميرالمومنين هميشه براي ما راه گشا بوده برمي گرديم در بخش بعدي هم از محضر حاج آقاي حسيني عزيز استفاده خواهيم کرد مشرف مي شويم به ساحت مقدس قرآن کريم برمي گرديم خدمت شما خواهيم بود امروز صفحه ي 514 قرآن کريم را اهالي خوب سمت خدا تلاوت خواهند کرد آيات 24 ام تا 28 ام سوره ي مبارکه ي فتح

اللهم صل علي محمد و آل محمد و عجل فرجهم

وَهُوَ الَّذِي كَفَّ أَيْدِيَهُمْ عَنكُمْ وَأَيْدِيَكُمْ عَنْهُم بِبَطْنِ مَكَّةَ مِن بَعْدِ أَنْ أَظْفَرَ كُمْ عَلَيْهِمْ وَكَانَ اللَّ_هُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِيرً ا ?24? هُمُ الَّذِينَ كَفَرُ وا وَصَدُّوكُمْ عَنِ الْمَسْجِدِ الْحَرَ امِ وَالْهَدْيَ مَعْكُوفًا أَن يَبْلُغَ مَحِلَّهُ وَلَوْلَا رِ جَالٌ مُّؤْمِنُونَ وَنِسَاءٌ مُّؤْمِنَاتٌ لَّمْ تَعْلَمُوهُمْ أَن تَطَئُوهُمْ فَتُصِيبَكُم مِّنْهُم مَّعَرَّ ةٌ بِغَيْرِ عِلْمٍ لِّيُدْخِلَ اللَّ_هُ فِي رَ حْمَتِهِ مَن يَشَاءُ لَوْ تَزَيَّلُوا لَعَذَّبْنَا الَّذِينَ كَفَرُ وا مِنْهُمْ عَذَابًا أَلِيمًا ?25? إِذْ جَعَلَ الَّذِينَ كَفَرُ وا فِي قُلُوبِهِمُ الْحَمِيَّةَ حَمِيَّةَ الْجَاهِلِيَّةِ فَأَنزَلَ اللَّ_هُ سَكِينَتَهُ عَلَى رَ سُولِهِ وَعَلَى الْمُؤْمِنِينَ وَأَلْزَمَهُمْ كَلِمَةَ التَّقْوَى وَكَانُوا أَحَقَّ بِهَا وَأَهْلَهَا وَكَانَ اللَّ_هُ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمًا ?26? لَّقَدْ صَدَقَ اللَّ_هُ رَ سُولَهُ الرُّ ؤْيَا بِالْحَقِّ لَتَدْخُلُنَّ الْمَسْجِدَ الْحَرَ امَ إِن شَاءَ اللَّ_هُ آمِنِينَ مُحَلِّقِينَ رُ ءُوسَكُمْ وَمُقَصِّرِ ينَ لَا تَخَافُونَ فَعَلِمَ مَا لَمْ تَعْلَمُوا فَجَعَلَ مِن دُونِ ذَلِكَ فَتْحًا

ص: 3125

قَرِ يبًا ?27? هُوَ الَّذِي أَرْ سَلَ رَ سُولَهُ بِالْهُدَى وَدِينِ الْحَقِّ لِيُظْهِرَ هُ عَلَى الدِّينِ كُلِّهِ وَكَفَى بِاللَّ_هِ شَهِيدًا ?28?

ترجمه:

و اوست که پس از آنکه شما را [بي جنگ و خونريزي] بر دشمن پيروز و مسلط کرد، دست هاي آنان را از [جنگ با] شما و دست هاي شما را از [جنگ با] آنان در دل مکه [که منطقه حديبيه است] باز داشت؛ و خدا همواره به آنچه انجام مي دهيد بيناست. (??) آنان کساني هستند که کفر ورزيدند و شما را از [ورود به] مسجدالحرام باز داشتند و نيز نگذاشتند قرباني هايي که با خود آورده بوديد به محل قرباني اش برسد، و اگر مردان و زنان مؤمن ناشناسي در ميان مکه نبودند، تا جنگ شما سبب کشته شدن آن بي گناهان شود و در نتيجه امر ناملايم و مکروهي [چون ديه] گريبان شما را بگيرد [شما را از جنگ باز نمي داشتيم، ولي بازداشتيم] تا خدا هرکه را [مانند مردان و زنان مومني که براي شما ناشناخته بودند] بخواهد در رحمتش درآورد. [و] اگر مؤمنان از کافران جدا بودند يقيناً کافران [از اهل مکه] را به عذابي دردناک عذاب مي کرديم (??) [ياد کن] هنگامي را که کافران [پس از قرارداد صلح حديبيه] دل هايشان را از تعصّب و خشم شديد جاهلي آکنده کردند، پس خدا هم آرامشش را بر پيامبرش و مؤمنان نازل کرد و روح تقوا را [که حقيقت و جان توحيد است] ملازم آنان نمود، و آنان به [روح تقوا] سزاوارتر و شايسته آن بودند؛ و خدا همواره به هر چيز داناست. (??) بي ترديد خدا رؤياي پيامبرش را به حق

ص: 3126

و درستي تحقق داد [که در رؤيا وعده داده بود] شما قطعاً در حال امن و امنيت در حالي که سرهايتان را تراشيده و موي [يا ناخن] کوتاه کرده ايد و بيمي نداريد، وارد مسجدالحرام خواهيد شد. خدا آنچه را که شما نمي دانستيد [که وعده ورود به مسجدالحرام در سال آينده است] دانست و پيش از آن پيروزي نزديکي [که صلح حديبيه بود براي شما] قرارداد. (??) اوست که پيامبرش را با هدايت و دين حق فرستاد تا آن را بر همه اديان پيروز کند، و کافي است که خدا [بر وقوع اين حقيقت] گواه باشد. (??)

اللهم صل علي محمد و آل محمد و عجل فرجهم

شريعتي: باز هم آرزو مي کنم طاعات و عبادات شما دوستان خوبم مورد قبول درگاه خداوند متعال قرار گرفته باشد و بهترين ها در اين ايام نصيب شما شود حاج آقاي حسيني اشاره ي قرآني را بفرماييد

حاج آقا حسيني: آيات پاياني که در اين صفحه تلاوت شد در آياتي است که درباره ي ظهور حضرت مهدي است «هُوَ الَّذِي أَرْ سَلَ رَ سُولَهُ بِالْهُدَى وَدِينِ الْحَقِّ لِيُظْهِرَ هُ عَلَى الدِّينِ كُلِّهِ وَكَفَى بِاللَّ_هِ شَهِيدًا» خدا مي فرمايد پيامبري را فرستاديم که بر همه ي دين ها غالب باشد اين تعبير در سه جاي قرآن است يکي اين جا است يکي سوره ي مبارکه ي صف آيه ي نهم است آن جا پايانش است «هُوَ الَّذِي أَرْ سَلَ رَ سُولَهُ بِالْهُدَى وَدِينِ الْحَقِّ لِيُظْهِرَ هُ عَلَى الدِّينِ كُلِّهِ وَلَوْ كَرِ هَ الْمُشْرِ كُونَ» (صف/ 9) اين جا هم همين طور يکي هم در سوره ي مبارکه ي توبه است آن جا در پايانش است «هُوَ الَّذِي أَرْ سَلَ رَ سُولَهُ بِالْهُدَى وَدِينِ الْحَقِّ لِيُظْهِرَ هُ عَلَى الدِّينِ كُلِّهِ

ص: 3127

وَلَوْ كَرِ هَ الْمُشْرِ كُونَ» (توبه/ 33) نکته ي زيبايي که در ذيل اين آيات است يک روايت از امام باقر است أن ذَلِکَ يَکُونَ عِندَ خُرُوجِ المَهدِِي مِن آلِ مُحَمَّد (تفسير نورالثقلين، ج 3، صفحه 213) اين که هنوز چيزي نشده اسلام دين غالب همه ي جوامع باشد اين وعده ي قرآني است در عصر ظهور اتفاق خواهد افتاد. قطعا هنوز نشده کي خواهد بود؟ حضرت فرمودند عند خروج المهدي

شريعتي: ان شاء الله خيلي ها پاداش و جايزه ي عيد فطرشان را ظهور حضرت ولي عصر خواستند ان شاء الله همه ي آرزوها مستجاب شود. وقت در اختيار شماست

حاج آقا حسيني: چهار مورد را گفتيم يک مورد ديگري که در روايات فراواني آمده در کلمات اميرمومنان است. قبل از آن در مورد مورد قبلي توضيح مي دهم که در بحث زکات اين مثالي که ما زديم پانصد گوسفند داشته باشيم زکاتش مي شود پنج تا نمي خواهيم بگوييم اين اولين نصاب است نه نصاب قبل از اين هم دارد به عنوان مثال خواستيم بگوييم چهارصد تا باشد پانصد تا باشد مثال روشن است نيازي نيست به پانصد تا برسد قبل از اين هم دارد در گندم هم همين طور ما براي اين که مثال خيلي ساده و روشني گفته باشيم مثلا در گندم لازم نيست به هزار تا برسد کمتر از آن هشت صد و خورده اي شود هم زکات گندم است ولي مثال خيلي ساده زديم هزار تا اگر باشد اگر زمين کشاورزي آبياري باشد و ديمي نباشد پنجاه کيلو است يک بيستم است اين نکته خيلي مهم است که ناچيز است. در پانصد تا پنج گوسفند در هزار کيلو گندم پنجاه

ص: 3128

تا. همه اش هم مال خداست و اين هم يادمان باشد من تقاضا داريم ما چقدر روي مسائل ديگر حساس هستيم گاهي معامله اي مي خواهيم بکنيم ضرر نداشته باشد ده جا سوال مي کنيم مشورت مي کنيم در بيماري ها چکاب مي کنيم خيلي هم خوب است اين را هم سوال کنيم خمس تقريبا مي شود بگوييم غالب مردم زکات که نه مال کشاورزان است مال دامداران است ولي خمس خيلي ها را شامل مي شود هر کسي که وقتي آخر سالش با اين مثالي که گفتيم آخر سال اضافه اي بيايد مکه ات را رفتي مسافرت رفتي خانه خريدي همه ي کارهايت را کردي آخر سال يک چيزي اضافه آمده هشتاد درصدش مال تو بيست درصد را خدا مي گويد به من تقريبا غالب مردم در معرض خمس هستند چه مانعي دارد ما در اين مسائل هم مانند مسائل ديگر سوال کنيم به عالم ديني مراجعه کنيم دفتر مرجع تقليد مراجعه کنيم يقين داشته باشيد اگر برويد دفتر مرجع تقليد شما را بازداشت نمي کنند نه خود اظهاري است خمس و زکات خود اظهاري است من ندارم نداري که به سلامت کسي را نمي فرستند دنبالت ببينند زندگي ات چطور است به عزيز ميلياردي مان گفتم اگر بروي دفتر مرجع تقليد بنشيني حساب کتاب هايت را بکني بگويند پنجاه ميليارد بدهکاري بگو من آمده بودم چايي بخورم رد مي شدم خسته مي شدم گفتم دفتر شما استراحتي بکنم ببينم چقدر بده کارم هيچ چيز نمي خواهم بگويم مي گويند نوش جان خوش آمديد اين طور نيست که بگويند بشين خودش گفت پنجاه ميليارد نگهش داريم اساس خمس بر خود اظهاري است هشتاد نود درصد مردم زکات مالشان را نمي دهند

ص: 3129

کسي دنبالشان رفته و پيگيري کرده؟ نگراني حضرت يادمان نرود اگر در جامعه فساد است گناه است خلاف است اگر نا به ساماني ها است خودمان را سهيم بدانيم کساني که مي توانستند قدمي بردارند و برنداشتند مسئول اند. يک نگراني ديگري که در روايات فراواني آمده کسب هاي حرام است درآمد هاي حرام است يک داستاني بگويم يک کسي آمد خدمت امام صادق عليه السلام جمله ي قشنگي گفت إِنِّي ضَعِيفُ الْعَمَلِ من اهل اعمال مستحبي زيادي نيستم شبيه همان داستاني که اول جلسه گفتيم او خيلي مقيد به مستحبات و مکروهات بود اين نه گفت من مقيد به مستحبات و مکروهات و نماز شب و ذکر و دعا نيستم قَلِيلُ الصَّلَاةِ قَلِيلُ الصَّوْمِ روزه ي مستحبي خيلي کم مي گيريم همان روزه ي واجب را مي گيريم ماه رمضان که تمام شد مي رود تا ماه رمضان سال آينده واجب را انجام مي دهم اما دنبال مستحبات نيستم نقطه ي مقابل داستان اولي که گفتيم است وَ لَكِنْ أَرْجُو أَنْ لَا آكُلَ إِلَّا حَلَالًا (محاسن، ص 292، ح 448) اهل مستحبات نيستم ولي يک چيز را خيلي مقيد هستم در زندگي ام امکان ندارد لقمه ي حرام راه بدهم حرام خوار نيستم حضرت تعجب کرد فرمود تو افضل الاعمال را داري انجام مي دهي چرا مي گويي قليل العمل فرمود افضَلُ الاَعمال اَفضَلُ العِبَادَة بالاترين عبادت اين است که آدم شکم و دامنش را از گناه حفظ کند حرام خواري نکند دنبال حرام نباشد يکي از نگراني هاي مهم اين است نمي گويم آن هايي که مستحبات را انجام مي دهند ول کنند نه ولي اين چيزي که ائمه نگران بودند اين ها بودند کسب هاي حرام

ص: 3130

ربا خواري ها رشوه خواري ها درآمد هاي حرام اين هم يکي از نگراني هاي مهم است

شريعتي: خيلي ممنون خيلي نکات خوبي ها را شنيديم از نگراني هاي يک پدر مهربان و دلسوز. يک نکته اي را بعضي از بيننده هاي خوب ما تذکر دادند گفتند همسرانشان از پرداخت زکات فطره سرباز مي زنند گفتند تکليف ما چيست

حاج آقا حسيني: يعني اين پنج هزار تومان را هم حاضر نشدند بدهند ما مي خواهيم ميلياردي ها را بياوريم در خمس. زکات فطره واجب است در قرآن کريم اول زکات را بيان کرده بعد نماز را بيان کرده آن کسي که مي خواهد نماز عيد فطر بدهد بايد قبل بدهد آن کسي که نمي خواهد برود بايد تا قبل اذان ظهر بدهد من واقعا باور نمي کنم در جامعه ي ديني ما کسي باشد نفري پنج هزار تومان را بدهد چه آن هايي که روزه گرفتند چه آن هايي که نگرفتند تضمين کننده ي سلامت ما است تا سال بعدي يک خانواده اي که پنج نفر هستند پنج تا پنج هزار تومان بيست و پنج هزار تومان اگر ندارند که هيچ اگر فقير باشند بايد به او دارد اين زکات فطره را. من باور نمي کنم اگر واقعا نمي دهند خانم تکليفي ندارد اگر کسي زکات فطره اش به گردن ديگري باشد اين تکليف ندارد حتي اگر هم بدهد از گردن او جدا نمي شود مثلا من زکات فطره ام به گردن پدرم است پدرم نداد من تکليف ندارم من هم بدهم ذمه ي پدر پاک نمي شود بري نمي شود دعا مي کنيم بينندگان عزيز هم دعا بکنند اين ها هدايت شوند.

شريعتي: وقت ما تمام شده حاج آقا دعا

ص: 3131

بکنند

حاج آقا حسيني: خيلي ها سفارش کردند دعا کنيم براي بيماري هاي روحي جسمي براي شفاي کساني که هنوز در قيد پنج هزار تومان زکات فطره هستند آدم غصه مي خورد باور نمي کنيم ان شاء الله اين طور نباشد بارها گفتيم دعاي ما هيچ ولي آمين بينندگان عزيز قلوب منکسره ي زيادي است موثر است. «أَمَّن يُجِيبُ الْمُضْطَرَّ إِذَا دَعَاهُ وَيَكْشِفُ السُّوءَ» (نمل/ 62) خدايا به حق محمد و آل محمد آن چه که بينندگان خوب برنامه حوائج گرفتاري ها مريض ها دارند به آمين دلشکستگان حوائجشان را برآورده به خير بفرما گرفتاري هايشان را برطرف بفرما مريض هايشان را شفا عنايت بفرما

شريعتي: خيلي ممنون والحمدلله رب العالمين و صلي الله علي محمد و آله الطاهرين.

94-05-06- سيره عملي حضرت علي عليه السلام

بسم الله الرحمن الرحيم و صلي الله علي محمد و آله الطاهرين

شريعتي: سلام مي گويم به همه ي شما هم وطنان عزيز خانم ها و آقايان خيلي خوش آمديد به سمت خداي امروز آرزو مي کنم در هر کجا که هستيد ايام به کامتان باشد تنتان سالم باشد و قلبتان سليم خوشحاليم همراه شما هستيم و در محضر حاج آقاي حسيني سلام عليکم.

حاج آقا حسيني: سلام عليکم و رحمة الله عرض سلام و ارادت خالصانه دارم خدمت همه ي بينندگان در همين آغاز اشاره کنم مثل هميشه پيام هاي هفته ي گذشته تک تک را بدون استثناء همه را مطالعه کردم در اثناي بحث به آن پيام ها مي پردازيم.

شريعتي: خيلي خوب در ذيل بحث سيره ي تربيتي امام علي عليه السلام هفته ي گذشته حاج آقاي حسيني عزيز ما به نگراني هاي امام علي عليه السلام و ائمه عليهم السلام اشاره کردند که ان شاء الله

ص: 3132

ما تلاش بکنيم اين نگراني ها را رفع بکنيم امروز هم همين بحث را ادامه مي دهيم.

حاج آقا حسيني: بسم الله الرحمن الرحيم يکي از موضوعات نهج البلاغه نگراني هاي اميرمومنان است و اگر بخواهيم بحث را گسترده تر مطرح کنيم نگراني هاي اهل بيت عليهم السلام بحث بسيار بسيار زيبا و مفيدي است قابل توجه است عزيزان اگر واژه ي اخافُ يعني من نگران ام يا انَّ اخوف ما اخاف را ملاحظه بفرمايند زياد داريم تقريبا من با حذف مکرراتش جمع کردم حدود سي چهل مورد نگراني ها است در جلسه ي گذشته به چهار مورد اشاره کردم يکي در خطبه ي 28 و 42 نهج البلاغه آمده بود إِنَّ أَخْوَفَ مَا أَخَافُ عَلَيْكُمُ اِثْنَانِ اِتِّبَاعُ اَلْهَوَى وَ طُولُ اَلْأَمَلِ (نهج البلاغه، خطبه 42) هوا پرستي به جاي حق پرستي نگراني اميرمومنان بود که در جامعه به جاي حق پرستي هوا پرستي باشد دوم آرزوهاي طولاني مورد دومي که گفتيم استخوافا بدين سبک شمردن دين است گفتيم دين در حاشيه ي زندگي باشد در متن زندگي نباشد چيزهاي ديگر را ما با دين هماهنگ کنيم نه اين که دين را با کارهاي ديگر هماهنگ کنيم اين اگر اصل نباشد براي ما نگراني دارد سوم کسب هاي حرام رشوه خواري رباخواري کم فروشي انواع اقسام مکاسب محرمه يکي از نگراني ها بود و چهارم اين که حضرت فرمودند من نگران هستم دنيا به شما روي بياورد وقتي عده اي دستشان در دنيا باز شد فَيُنْکِرَ بَعْضُکُمْ بَعْضاً ديگر اغنيا فقرا را نشناسند اين ها کي هستند اگر خدا مي خواست خدا به آن ها مي داد اين چهار مورد را اشاره کرديم مورد پنجمي که امروز اشاره مي کنم در خطبه هاي

ص: 3133

نهج البلاغه خطبه ي 175 است يکي از نگراني هاي اميرمومنان اين بود که عده اي در مورد مقام حضرت غلو بکنند در طول تاريخ کم نبودند کساني که مثلا علي اللهي بودند حالا هم هستند اميرمومنان را خدا مي دانند يا مقام اميرمومنان را از مقام پيامبر بالاتر مي دانند در حالي که خود حضرت مي فرمايد اَنَا عَبدٌ مِن عَبُيدِ مُحَمَّد صلي الله عليه و آله و سلم (کافي، ج 1، ص 90) من يکي از تربيت يافتگان مکتب رسول الله هستم اين يک نگراني خيلي جدي است من متن را مي خوانم حضرت قسم خوردند فرمودند وَ اللَّهِ لَوْ شِئْتُ أَنْ أُخْبِرَ كُلَّ رَجُلٍ مِنْكُمْ بِمَخْرَجِهِ وَ مَوْلِجِهِ وَ جَمِيعِ شَأْنِهِ لَفَعَلْتُ اميرمومنان قسم خورده به خدا قسم اگر بخواهم از آغاز و پايان و تمام جزئيات زندگي تک تک شما خبر بدهم مي توانم وَ لَكِنْ أَخَافُ أَنْ تَكْفُرُوا فِيَّ بِرَسُولِ اللهِ مي ترسم آن وقت مقام من را از پيامبر بالاتر بدانيد بگوييد اين از پيامبر بالاتر است ألا و اِنّي مُفضيه اِليَ الخاصَّةِ مِمّنَ يُؤمنُ ذلكَ مِنه.

نه فرمود مي گويم ولي نه به همه به افراد خاصي که مطمئن هستم نگراني غلو درباره ي آن ها نداشته باشم به آن ها مي گويم يکي از نگراني هاي جدي اميرمومنان و اهل بيت حتي به طور عموم بوده که نگران بودند مردم در جامعه مقام آن ها را بالاتر از آني که هست بدانند در مقام انبيا جاي خودش مقام اهل بيت جاي خودش يک جمله اي من اشاره کنم عزيزان خودشان حتما نگاه کنند در خطبه ي دوم اميرمومنان سلام الله عليه يک تعبير خيلي زيبايي دارد مي فرمايد لا يُقاسُ بِآلِ مُحَمَّدمِنْ هذِهِ الاُمَّهٍ اَحَد (نهج

ص: 3134

البلاغه، خطبه دوم) هيچ کسي قابل قياس نيست با آل محمد هيچ بحثي نيست در اين مسئله يا اين که خود حضرت در اين جا مي فرمايد من اگر بخواهم جزئيات زندگي تک تک شما را بگويم مي توانم در مقامات حضرت بحثي نيست ولي اميرمومنان نگران غلو بودند قسم خورد حضرت به خدا قسم اگر مي خواستم بگويم مي توانم ولي نگرانم جالب است شبيه همين تعبير و همين نگراني راجع به اميرمومنان در کلام پيامبر خدا است خيلي حديث لطيفي است در يک روايتي است اين حديث را هم مرحوم کليني در کافي شريف نقل کردند هم مرحوم شيخ صدوق در امالي هم شيخ مفيد در ارشاد پيامبر خدا فرمود اميرمومنان قسم خوردند پيامبر هم قسم خوردند و الذي نفسِي بِيَدِهِ قسم به خدايي که جان من در اختيار اوست به اميرمومنان فرمودند لولا أنِّي اُشفِقُ أن يقولَ طَوائفُ مِن اُمَّتي فيكَ ما قالَتِ النَّصارى في ابنِ مَريمَ ا اگر من نگران نبودم که همان حرف هايي که مسيحي ها در مورد عيسي مسيح گفتند که عيسي را فرزند خدا و خدا دانستند اب و ابن و روح القدس اگر من نگران اين نبودم لَقُلتُ اليَومَ فيكَ مَقالاً حقايقي را درباره ي تو عظمت و شأن تو مي گفتم لا تَمُرُّ بِمَلَأٍ مِن الناسِ إلاّ أخَذُوا التُّرابَ مِن تَحتِ قَدَمَيكَ لِلبَرَكَةِ در هر کجا راه مي رفتي مردم از خاک زير پايت وضو مي گرفتي زيادي آب وضويت أخَذُوا تُرابَ نَعلَيكَ و فَضلَ وَضُوئكَ يَستَشفُونَ بهِ (ميزان الحکمه، ج 8، ص 506) به براي شفا بردارند ولي نمي گويم چون نگرانم نگران غلو ام اين همه روايت در فضيلت اميرمومنان پيامبر بيان کردند با

ص: 3135

همه ي فضائلي که بيان کردند باز فرمود من همه ي حقايق را نمي گويم مي ترسم همان بلايي که سر مسيحيت پيش آمد و درباره ي عيسي غلو کردند چقدر قرآن مزمت کرده آيات فراواني داريم به مسيحي ها خطاب مي کند «لَا تَغْلُوا» (مائده/ 77) نداشته باشيد پس هم پيامبر هم حضرت علي نگران بودند همه چيز را در فضائل اميرمومنان بيان نکردند با اين که همه چيز را نگفتند باز عده اي غلو کردند خيلي ها حتي در زمان خود اميرمومنان کساني بودند اعتقاد داشتند به اولوهيت اميرمومنان حضرت مجازاتشان مي کرد بلا به سرشان مي آورد که دست بردارند از اين حرف ها مي گفتند نه بيشتر اعتقاد داريم اعتقاد ما قوي تر شد در بخش کلمات قصار خود اميرمومنان دارد کلمه ي 469 فرمود يَهلِکُ فِيَّ رَجُلانِ دو گروه در مورد من به هلاکت مي رسند دو گروه از مسير حق فاصله مي گيرند يک مُحِبٌّ مُفرِطٌ وباهِتٌ مُفتَرٍ يک عده آن هايي که از سر دوستي افراط مي کنند غلو مي کنند دوم دشمناني که از سر دشمني به من تهمت مي زنند اميرمومنان سلام الله عليه يک عده اي مثل نهرواني ها و خوارج امير مومنان را کافر مي دانستند يک عده اميرمومنان را بردند در حد کفر يک عده بردند در حد اولوهيت از پيامبر بالاتر فرمود هر دو درباره ي من به هلاکت مي رسند هر دو باطل است بعد حضرت اشاره کردند در اين کلمات قصار که هَلَكَ فِيَّ رَجُلَانِ (نهج البلاغه، حکمت 113) اين هم معروف است مُحِبٌّ غَالٍ وَ مُبْغِضٌ قَالٍ پس اين نگراني بوده من يک نکته ي ديگري مي خواهم اضافه کنم اولا اين را ما بايد رعايت کنيم اگر ما شيعه ي اميرمومنان هستيم اين صريح کلام حضرت

ص: 3136

است مجال نيست در مورد عظمت اميرمومنان شخصيت اميرمومنان فضائل اميرمومنان سلام الله عليه زياد شنيديم زياد گفتند بگوييم ولي با همه ي اين مقامات خود حضرت مي گويد من باز همه ي حقايق را نمي گويم مي ترسم از غلو کسي غلو نکند اميرمومنان را از پيامبر بالاتر ندانند اميرمومنان را خدا نکنند اگر اين قدر اصرار دارند ما بايد خيلي مواظب باشيم در مورد اه بيت در مورد خود اميرمومنان مواظب باشيم خود دوستان مي گيرند پيام مطلب را نياز به حاشيه رفتن نيست کم شده ولي گاهي گوشه کنار در بعضي از شهرها نوحه خواني ها در بعضي از سرودهايي که در مورد فضيلت اهل بيت گفته مي شود تعابيري است که بوي غلو مي دهد کمش هم زياد است در مورد مقامات هر چه بگوييم کم است.

شريعتي: اگر غلو هم اتفاق بيفتد ما ظلم کرديم به ائمه شأن ائمه را رعايت کرديم.

حاج آقا حسيني: بله اين را دوستان بايد خيلي مواظب باشند من يک وقت يادم است بازارش خيلي داغ بود خوشبختانه با تذکري که علما و مراجع دادند تخفيف پيدا کرد ائمه نه تنها از غلو جلوگيري کردند يعني آن مقامي که دارند شما بالاتر از آن بدانيد نَزَّلُونَا عَنِ الرُّبُوبِيَّةِ قُولُوا فِينا ما شِئْتُمْ (بحارالانوار، ج 5، ص 299) ما را خدا ندانيد ما خدا نيستيم مقامات جاي خودش ولي يک نکته ي نگران کننده ي ديگر اين که حتي مقاماتي که داشتند را همه جا نمي شود گفت ما بحث تقيه را داريم يعني همان مقامي که اهل بيت دارد آيا مي شود اسرار اهل بيت را همه جا گفت؟ اسراري است بعضي قلوب عقول و سينه ها تحمل ندارند

ص: 3137

مقدمات زمينه هايي مي خواهد معرفتي مي خواهد تا بفهمد حضرت علي چه کساني بودند نه تنها مي گفتند غلو نکنيد حتي به دوستان سفارش مي کردند يک جايي که مصلحت نيست تقيه کنيد همه چيز را نگوييد مرحوم طبرسي در احتجاج نقل کردند ما دو طبرسي داريم يکي صاحب تفسير مجمع البيان است يک طبرسي صاحب کتاب احتجاج هر دو از علماي بزرگ شيعه هستند تقريبا حدود هشتصد سال از وفاتشان مي گذرد اين داستان خيلي عجيب است مرحوم علامه هم در بحار باب صفات شيعه آورده خيلي روايات قشنگي هم دارد باب صفات شيعه جلد 65 بحار دوستان ببينند از جمله اين داستان عده اي آمدند خراسان زيارت امام رضا عليه السلام ايامي که امام رضا خراسان بودند داستان ولايت عهدي حضرت پيش آمده بود ننوشتند از کجا آمدند پيداست از راه دوري آمده بودند روز اولي که رفتند کسي آمد حاجبي که بود آمد خدمت حضرت عرض کرد عده اي آمدند مي خواهند شما را ببينند شيعه هستند إِنَّا شِيعَةُ أَبِيكَ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ حضرت نپذيرفت فرمودند نه من مشغول هستم فردا آمدند نپذيرفتند روز سوم روز چهارم براي اين که دوستان تعجب نکنند آدرسش را گفتند دو ماه امام رضا اين ها را معطل کرد دو ماه هر روز مي رفتند در خانه ي امام رضا حضرت مي فرمودند من مشغول هستم کار هم داشتند فرمودند من وقت ملاقات ندارم اين ها خسته شدند بعد از دو ماه گفتند که به اين ماموري که در خدمت حضرت بود گفتند پس يک پيام از طرف ما به امام رضا بگو بگو ما ديگر داريم برمي گرديم چرا؟ چون دشمنان دارند ما را شماتت مي کنند مي گويند

ص: 3138

شما چه ارادتمندان به امام رضا هستيد که دو ماه است حضرت شما را نپذيرفته تازه شهر خودمان هم نمي توانيم برگرديم خبر به آن جا هم رسيده مي رويم شهر ديگري زندگي کنيم شهر خودمان آبرو نداريم از حضرت بپرسيد جرم ما چيست حضرت فرمودند بگوييد بيايند داخل آمدند داخل اجازه نداد امام رضا اين ها بنشينند خيلي عجيب است لَمْ يَأْذَنْ لَهُمْ بِالْجُلُوسِ همان ايستاده سر پا گفتند ما چه جرمي مرتکب شديم ما شيعه ي علي بن ابي طالب هستيم حضرت فرمودند همين که راهتان ندادم به خاطر اين که ادعا مي کنيد ما شيعه ي اميرمومنين هستيم وَيْحَكُمْ إِنَّمَا شِيعَتُهُ الْحَسَنُ وَ الْحُسَيْنُ وَ أَبُوذَرٍّ وَ سَلْمَانُ وَ الْمِقْدَادُ وَ عَمَّارٌ وَ مُحَمَّدُ بْنُ أَبِي بَكْرٍ اين ها شيعه ي اميرالمومنين بودند شما شيعه هستيد؟ خدا رحمت کند مرحوم آيت الله احمدي ميانجي نقل مي کردند از مرحوم آقاي قاضي مي گفتند ايشان مي فرمودند در دعاها دعا نکنيد شيعيان اميرمومنين اين طور يک کمي هم دعا کنيد دوستان اميرالمومنين بگوييد دوستان شايد شامل حال ما شود اگر شيعه امام حسين امام حسن مقداد و ابي ذر است فرمودند شما کجا شيعه کجا جالب است عرض کردم قصه مفصل است حضرت به دو تا از اشکالات زندگي اين ها اشاره کردند چرا شما ادعا مي کنيد شيعه هستيد دو مشکل گفتند يک فرمود چه شيعه اي هستيد تَتْرُكُونَ التَّقِيَّةَ حَيْثُ لَا بُدَّ مِنَ التَّقِيَّةِ آن جايي که بايد تقيه بکنيد تقيه نمي کنيد اهل بيت سلام الله عليهم نه تنها غلو را مي گويد انجام بدهيد بلکه هر چيزي را همه جا نگوييم ما بهانه مي دهيم دست دشمنان واقعا اسرار اهل بيت است مي توانيم همه چيز را

ص: 3139

براي کسي که زمينه نداريد بگوييم؟ يک اعتقاداتي است پيش خودمان نمي توانيم همه جا بگوييم بايد تقيه کنيم مسئله ريزه کاري هاي زيادي دارد ولي اجمالا يادمان باشد دوم فرمود آن جايي که تَتَّقُونَ حَيْثُ لَا يَجِبُ التَّقِيَّةُ عکسش آن جايي که نبايد تقيه کنيد تقيه مي کنيد من مثال روشن مي گويم وقتي مي گوييم بحث تقيه آدم بايد ملاحظه بکند احترام بگذارد به مذاهب به اين معنا نيست که ديگر بچه هاي خود ما هم حقايق مکتب خودمان را ندانند الآن يک نگراني است فرزندان ما نسل آينده ي ما حتي نسل امروز نسبت به گذشته و نسل هاي بعدي يک سلسله حقايق را نمي داند ما حتما بايد جلسات مذهبي داشته باشيم اعتقادات عقايد را بگوييم ولي بايد رعايت بکنيم آن جايي که نبايد بگوييم بگوييم تعبير خود امام است آن جايي که بايد تقيه کنيد نمي کنيد آن جايي که نبايد تقيه بکنيد تقيه مي کنيد.

شريعتي: اين خودش يک معرفتي را مي طلبد که ياد بگيريم.

حاج آقا حسيني: بله کجا بايد بگوييم کجا نبايد بگوييم بله حتما بايد جلسات داشته باشيم عقايد خودمان را براي نسل خودمان بگوييم اميرمومنان سلام الله عليه در دوران زندگي شان چه کردند چرا خانه نشين شدند در پنج سال امامتشان چه حوادثي پيش آمد حتما بايد گفته شود اما در عين حال بايد رعايت شود حساسيت ايجاد نشود ما يک جايي که نبايد يک حرفي را بزنيم نبايد يک سخني را بگوييم رعايت کنيم خدا رحمت کند مرحوم آيت الله عظمي بروجردي که اين روزها هم سالگرد ارتحال ايشان است 56 امين سال ارتحال ايشان است يکي از کارهاي مهمي که انجام دادند

ص: 3140

بحث تقريب مذاهب بود در عين حال که چه دفاع جانانه اي از مکتب اهل بيت مي کردند مجمع البيان مرحوم علامه طبرسي که اشاره کردم با همين کارها در الازهر مصر چاپ شد هنر ايشان بود رساله ي ثقلين که مرحوم آيت الله بروجردي در آن اشراف نظارت داشت رساله در مورد حديث ثقلين آن جا چاپ شد با چاپ الازهر. کسي آمده بود کتابي داده بود گفته بود اين کتاب را کمکي کنيد براي چاپش ايشان ديده بود کتاب را يک گوشه ي کتابش مطلبي است که در اين فضا مناسب نيست از همان حرف هايي نيست که اميرمومنان راضي نيست همه جا گفته شود نپذيرفته بود فرمودند اين تکه کتابت را بردارد من چاپ مي کنم کسي از آقاي بروجردي متعهد تر ولايي تر مي توانيم پيدا کنيم؟ همه ي ملاحظات را داشتند اين يک نکته نکته ي دومي هم در اين داستان امام رضا عليه السلام است که به بحث ما هم ارتباط پيدا مي کند حضرت دو اشکالشان را مطرح کردند يکي بحث تقيه آن جايي که نبايد تقيه کنيد مي کنيد و به عکس دوم فرمود مشکل شما اين است که مُتَهَاوِنُونَ بِعَظِيمِ حُقُوقِ إِخْوَانِكُمْ فِي اللَّهِ (بحار الأنوار، ج ??، ص 158) حقوق برادران ايماني تان را خوب به جا نمي آوريد انجام نمي دهيد در حق برادران ديني و ايماني حقوقي که به گردن هم داريد سستي مي کنيد به داد هم نمي رسيد اين چه مسلماني است چه برادري ديني است مي بيني برادر ايماني ات گرفتار است مشکلات دارد من باز هم مي گويم عزيزان اگر با تاخير برنامه را گوش کردند امام رضا عليه السلام امام رئوف ائمه محضر مهرباني بودند

ص: 3141

ولي دو ماه يک عده را دم در نگه داشتند رفتند آمدند بعد از دو ماه گفتند ديگر آبرو نداريم در شهر ما هم نمي توانيم زندگي کنيم بايد برويم يک جاي ديگر زندگي کنيم چرا دو ماه ما را نگه داشتيد فرمود دو اشکال چرا مي گوييد شيعه ي اميرمومنان اشکال اول را گفتيم اشکال دوم اين است که شما در انجام حقوق ديني برادر ايماني تان کوتاهي مي کنيد بگوييد ما دوستان اميرمومنان هستيم اتفاقا اين ها گفتند استغفرالله غلط کرديم مي گوييم دوستان نمي گوييم شيعه تا به حال سر پا بودند فرمودند حالا بنشينيد نشستند بعد به همان خادمشان فرمود چقدر طول کشيد اين ها رفت و آمد مي کردند گفت دو ماه اين ها را شما نگه داريد فرمود حالا که استغفار کردند قبول کردند شصت بار تو برو از طرف من به آن ها سر بزن برو بيا گرفتاري شان را حل بکن يعني جبران آن دو ماهي که حضرت معطلشان کرده بود منظور من اين است حضرت مي فرمايد شما سستي مي کنيد کوتاهي مي کنيد در حقوق برادران ايماني تان يک داستاني بگويم در بحث آن هفته هم اشاره کرديم گفتيم دنيا به بعضي ها وقتي روي مي آورد فراموش مي کنند آن هفته خيلي پيام داشتيم من اشاره بکنم ما هر وقت اشاره اي مي کنيم به اين مسائل پيام مي دهند من تک تک پيام ها را خواندم در خواندن پيام ها مي گفتم که اي کاش اين پيام ها را ما مي داديم دست آن هايي که باور نمي کنند يک عده در جامعه اين قدر گرفتارند مشکل دارند مي خواستم امروز بياورم چند تا را بخوانم ديدم شايد باعث ناراحتي بينندگان شود چند بار خودمان خوانديم آن هايي که باور نمي کنند مي گويي به

ص: 3142

داد مردم رس مي گويند مردم گرفتاري ندارند باور کنيد بعضي از پيام ها جدا تکان دهنده است بدن انسان به لرزه مي آيد من يک داستاني مي گويم شايد اين داستان ها موثر تر باشد ببينيم اولياي خدا کجا بودند چه کسي بايد بگويد من شيعه ي اميرمومنان هستم تا از خود اميرمومنان بگوييم بعضي ها شايد بگويند حساب اميرمومنان جداست ايشان کجا ما کجا من خاطره اي مي خواندم در کتاب جرعه اي از دريا مال آيت الله عظمي شبيري زنجاني است يکي از علماي بزرگ قم مرحوم آيت الله ميرزا علي اکبر نوغاني بوده در مشهد اواخر عمرشان بودند مرد بسيار ملايي بوده مجتهد بوده مدتي در نجف بوده هم مباحثه ي مرحوم آيت الله عظمي سيد عبدالهادي شيرازي بوده خودش از مراجع بود شاگرد مرحوم آخوند خراساني بوده صاحب تاليفاتي بوده کتابي نوشته بوده به نام سه مقاله در رد يهود و نصاري و بعضي از فرقه هاي بدعتي وقتي کتاب را مرحوم آيت الله عظمي حايري موسس حوزه علميه کتاب را ديده بوده به ديگران فرموده بوده اگر مي خواهيد کتاب بنويسيد مثل ايشان بنويسيد مرد فوق العاده اي در مقامات علمي بوده برمي گردد مشهد خيلي هم با امام رضوان الله عليه مانوس بوده امام هر وقت مشهد مي رفته خانه ي ايشان مي رفته و مجاهد هم بوده در قيام مسجد گوهر شاد که ضد بي حجابي و کشف حجاب رضا خان بوده ايشان يکي از فعالان قيام بوده ايشان وقتي طلبه ي جواني بوده مي رود نجف ببينيد امام رضا ما را مي پذيرد يا نه ما مي رويم مشهد سرمان را زير مي اندازيم و مي رويم داخل حرم خيلي هنر بکنيم اللَّهُمَّ إِنِّي وَقَفْتُ عَلَى بَابٍ مِنْ أَبْوَابِ

ص: 3143

بُيُوتِ نَبِيِّكَ صَلَوَاتُكَ عَلَيْهِ وَ آلِهِ اذن دخول مي خوانيم مي رويم واقعا امام رضا به ما راه دادند اجازه دادند؟ خدا رحمت کند مرحوم آقاي بهجت مي فرمود به قلبت رجوع کن ببين واقعا به تو اجازه داد يا نه اميرمومنان امام رضا واقعا راه داده يا نه ايشان ببين چه مي کرده آيت الله نوغاني جوان بوده مي رود نجف مي گويد خانمم باردار بود تازه وارد نجف شده بودم خانمم در آستانه ي وضع حمل بود خدا خدا مي کردم وضع حمل نکند کسي را نمي شناختم طلبه ي جوان تنهاي غريب در نجف مي گفت اتفاقا يک شبي همسر من درد زايمان گرفت مي خواست وضع حمل بکند کجا بروم در خانه ي چه کسي را بزنم هيچ خانه اي را هم در اين دو روزه ياد نگرفته بودم جز خانه ي مرحوم آخوند خراساني استاد کل في الکل آيت الله عظمي چه بگوييم بزرگ ترين عالم است گفتم چاره اي ندارم مي روم در خانه ي ايشان مي گويم يک راهنمايي بکنيد رفتم در را زدم شب از نيمه گذشته بود کسي گفت چه کسي است گفتم من عرضي دارم ديدم خود آقا آمدند زبانم بند آمد آقا ديد من کمي هول برم داشته فرمود چه مي خواهي عزيزم چه کار داري اين ها افسانه نيست من اگر کسي دوازده شب بيايد در خانه بزند بگويد کار دارم مي گويم ساعت را نگاه نکردي خجالت نمي کشي اين وقت شب مرحوم آخوند خراساني صد و پنجاه سال طلبه کفايه اش را بفهمد اجتهادش قطعي است يک مردي با اين عظمت بود زبانم بند آمد فرمود چه مي خواهي گفتم يک چنين مشکلي داشتم خانمم در آستانه ي وضع حمل است آمدم شما يکي از خادمين

ص: 3144

را بفرستيد من غريب اين شهر هستم تازه آمدم بفرستيد بيايد دنبال من آقا فرمودند خودم مي آيم خود اين مرد بزرگ مرجع کل في الکل در تاريکي چراغ گرفت قصه مال بيش از صد سال پيش است چراغ به دست مي گيرد مي گويد بيا برويم کجا برويم من خانه ي قابله را بلد هستم من مي دانم در شهر مامايي است کوچه به کوچه مي رود در خانه اي را مي زند يک جواني مي آيد بيرون تا مرحوم آخوند را مي بيند تعجب مي کند مي گويد چه وضعي دارد به مادرت بگو زود بيايد به مادر مي گويد اين مهمان ما است مي روي خانه شان مادرش مي خواهد وضع حمل بکند تا روزي هم که خانمش راه نيفتاده خانه اش مي ماني خدمتي انجام مي دهي چيزي نمي گيري پولش با ما ايشان را راه مي اندازد مي آيند با هم در کوچه سر دو راهي مي رسند مي گويند چراغ بگيريد من راه را بلد هستم شما چراغ را بگيريد برويد من تا سحر بيدارم به من خبر بدهيد فکر نکنيد من مي خوابم من نمي خوابم تا سحر بيدارم هر خبري شد بياييد به من خبر بدهيد ايشان مي گويد من خجالت کشيدم رفتيم بچه به دنيا آمد ديگر رويم نشد بروم به آقا خبر بدهم فردا ديدم آقا براي من کسي را فرستاده سراغ من که جريان چه شد خودم رفتم خدمت آقا گفتم خدا پسري سحرگاهان به من داد فرمود يادگاري ما باشد اسمش را بگذار محمد کاظم ايشان هم آخوند محمد کاظم خراساني شدند کمکش مي کند پول مي دهد باور بکنيد خيلي فاصله ي ما زياد است من از خودم شروع کردم يک کسي نيمه ي شب بيايد در خانه ي من بيايد بگويد

ص: 3145

گرفتارم آن هم يک مرجعي که در زمان خودش تمام کساني که بعد از اين مرد بزرگ آمدند افتخار کردند به شاگردي اين مرد امام رضا عليه السلام فرمودند علت اين که دو ماه شما را معطل کردم شما کوتاهي مي کنيد حقوق برادران ديني تان را نمي دهيد من يک جمله ي ديگر اضافه مي کنم مي ترسم اين بحث ناقص بماند اين کار اولياي خدا است اين دستور ائمه است يکي از نگراني هايشان همين بود يکي از نگراني ها اين بود که ما کوتاهي مي کنيم در حقوق برادران ديني کسي رفت والي اهواز شد استاندار اهواز باز ياد کنم خدا رحمت کند مرحوم آيت الله احمدي ميانجي يک کتابي دارد به نام مکاتيب ائمه نامه هاي ائمه کتاب خيلي خوبي است دوستان روحاني اگر مراجعه بکنند مکاتيب الرسول و مکاتيب الائمه دارد ايشان. در بخش نامه هاي امام صادق که بيست و پنجم شوال هم شهادت امام صادق است يک نامه اي ايشان از مصادر قديمي نقل کرده يک آقايي استاندار اهواز شد نامه نوشت به امام صادق اگر کسي پستي مقامي مسئوليتي دارد استانداري فرمانداري بخشداري است يک خبري داشته باشند استاندار اهواز نامه نوشت به امام صادق عليه السلام که من اين جا مسئوليت استانداري دارم خواستم شما رهنمودي به من بدهيد نامه مفصل است حضرت در جواب نامه نوشتند أنّكَ بُلِيتَ تو مبتلا شدي به استانداري آزمون است ابتلا است چه کسي امروز پست را آزمون مي داند؟ پست مسئوليت را بگوييم آزمون است الآن واقعا در جامعه ي ما همه آزمون و امتحان الهي مي دانند؟ تو خبر شدم که ابتلا پيدا کردي بعد فرمودند من يک خوشحالي پيدا کردم

ص: 3146

يک ناراحتي خوشحال شدم فَسَرَّني ذلكَ و ساءَني فأمّا سُرُورِي بِوِلايَتِكَ، فقلتُ : عَسى أن يُغِيثَ اللّه ُ بكَ مَلهوفا خائفا مِن أولياءِ آلِ محمّدٍ صلى الله عليه و آله خوشحال شدم تو شدي استاندار اهواز شايد خدا دل يک غمديده اي را به دست تو شاد بکند الآن واقعا به پست ها اين طوري نگاه مي شود؟ من حاشيه نمي روم اما ناراحت هم شدم و أمّا الذي ساءَني مِن ذلكَ فإنّ أدنى ما أخافُ علَيكَ أن تَعثَرَ بِوَلِيٍّ لَنا کمتر چيزي که من نگرانم بر تو که شدي استاندار تَعثَرَ بِوَلِيٍّ من اوليا نکند يک کسي مومني بيايد به تو مراجعه اي بکند به جاي اين که جوابش را بدهي تندي بکني اگر اين کار را کردي عين روايت حضرت است فلا تَشَمَّ حَظِيرةَ القُدسِ (ميزان الحکمه، ج 6، ص 559) رائحه بوي بهشت به مشامت نمي رسد خوشحالم اگر گرفتاري کسي را برطرف کني و نگرانم که بوي بهشت را از دست بدهي يک تندي بکني به يک نفر آن نگاه امام رضاست اين نگاه امام صادق است اين نگراني امام صادق و اولياي خداست هفته ي گذشته بحث ما چه بود؟ اين طور دارند ائمه براي گرفتاري هاي مردم دل مي سوزانند ما تازه آن هفته اشاره اي کرديم گفتيم حالا اين ها بماند خمسمان را بدهيم زکات مالمان را بدهيم زکات فطره مان را بدهيم ما در خمسمان معطل هستيم آن هفته گفتم خدا مي گويد هشتاد درصدش سود کردي مال تو بيست درصد را بده به من در خمس در زکات گفتيم گندمت شد هزار کيلو پنجاه کيلو را به من بده گوسفندت شد پانصد تا پنج تا را به من

ص: 3147

بده. بعضي از دوستان فکر مي کردند ما اشتباه کرديم نه خمس با زکات فرق دارد در زکات يک بيستم است در گندم مثلا اگر ديمي باشد يا اگر آبي باشد فرق مي کند نصاب ها فرق مي کند يا گوسفند جز زکات است خمس که يک پنجم است مال دارايي هاست خيلي ها پيام داده بودند اشتباه کرديد پانصد تا خمسش مي شود صد تا نه گوسفند خمس ندارد زکات دارد اشتباه نکرديم گندمت شد هزار کيلو پنجاه کيلو را به من بده ثروتت آلاف اولوف شد هشتاد درصدش مال تو بيست درصد را به من بده من مي ترسم باز دوباره يک چيزي بگويم رفقا مي گويند دوشنبه ما هر چه اميدوار مي شويم سه شنبه ها نا اميد مي شويم بنا شد پيام هاي دوشنبه و سه شنبه را آقاي رکني جا به جا بکند نکرده هر چه پيام دوشنبه مهر و محبت و خوبي را اين ها را بفرستند براي ما هر چه از اين پيام هاي من است بفرستند به ايشان پيام هاي من همه اش همين است خدا مي داند مي خواستم بياورم بخوانم ترسيدم هم دوباره خودم ناراحت شوم هم بيننده ها همه اش نوشتند برادرم چطوري است به دادم نمي رسد نوشته برادر من رفته در شمال ويلا ساخته ميلياردي خبر دارد من آه در بساطم نيست اصلا کاري به اين کارها نداريم ما يک اشاره اي کرديم به بحث خمس لا اقل خمس مال و زکات مال را بدهيم خمس مال را توضيح داده ام اگر کسي گرفتار است نه اگر کسي به تعبير معروف هشتش گرو نهش است نه به اين ها بايد يک چيزي هم داد اگر ببيند آخر سال چيزي اضافه نمي آيد اما اگر

ص: 3148

اضافه آمد خدا به تو داده داستان قارون را خوانديم اشکالش اين بود مي گفت دانش خودم است «قَالَ إِنَّمَا أُوتِيتُهُ عَلَى عِلْمٍ عِندِي» (قصص/ 78) فکرمان قاروني نباشد زبان ما زبان مسلماني باشد خيلي ها در پيام ها نوشته بودند ما قبلا خمس مي داديم ولي الآن چند سال است ديگر نمي دهيم چون مطمئن نيستيم کجا مصرف مي شويد خودمان به مسجد مي دهيم به نيازمندان جهيزيه مي دهيم ما مسئله اش را مفصل گفتيم گفتيم خمس دو قسم است خيلي کار خوبي مي کنيد ولي با اين توضيح که من مي دهم نيم خمس براي فقرا از سادات به جاي زکات که مال فقراي غير سادات است نيمي اش سهم امام براي تبليغات دين است مگر شبانه روز نمي گوييد تبليغات بهاييت وهابيت است تبليغات کجا و کجا مگر اين همه نگراني نداريم نيمي اش براي کارهاي ديني براي تبليغات ديني است من چند بار گفتم که اگر شيطان ما را وسوسه مي کند که مطمئن نيستيم اولا نيم سهم سادات را عده اي از آقايان مي گويند خودتان بدهيد از گذشتگان از مراجع فعلي به ما ندهيد خودتان برويد فقير سيد را اگر مي شناسيد مي گويد جهيزيه گرفتم براي دختر نيازمند سيد خيلي خوب است عيب ندارد عده اي از مراجع مي گويند اجازه نمي خواهد مسجد نه به فقير سيد اما نيم ديگرش که تبليغ دين است حتما بايد به دست مرجع برسد شيطان نمي گذارد مطمئن نيستي برو به مرجع تقليدت بگو برو يک پروژه اي يک کاري يک کتابي حوزه اي هر چه که شما مي گوييد مدرسه اي بيمارستاني به من معرفي کنيد من خودم مستقيم مباشر وارد شوم مطمئن باشيم وسوسه ي شيطان است دل نمي توانيم بکنيم بهانه مي آوريم خيلي ها

ص: 3149

واقعا بهانه نيست ديشب آقايي مي گفت به خدا مي خواهم بروم از بس تا به حال نرفتم مي ترسم بروم چطور از کجا شروع بکنم حساب کتابش چطور است البته مسائل پيچيده اي دارد ولي آن آرامشي که انسان بعدا پيدا مي کند جبران همه ي نگراني ها خواهد بود.

شريعتي: خيلي منسجم و متقن بود خيلي ممنون ان شاء الله خداوند ما را با حقوق خودش و حقوق ديگران آشنا بکند و به برکت آيات نوراني قرآن بتوانيم اين حقوق را ادا بکنيم به بهترين شکل ممکن صفحه ي 521 قرار امروز ماست آيات هفتم تا سي ام سوره ي مبارکه ي ذاريات لحظه لحظه ي زندگي تان منور به نور قرآن و اهل بيت باشد به برکت صلوات بر محمد و آل محمد.

اللهم صل علي محمد و آل محمد و عجل فرجهم.

وَالسَّمَاءِ ذَاتِ الْحُبُكِ ?7? إِنَّكُمْ لَفِي قَوْلٍ مُّخْتَلِفٍ ?8? يُؤْفَكُ عَنْهُ مَنْ أُفِكَ ?9? قُتِلَ الْخَرَّ اصُونَ ?10? الَّذِينَ هُمْ فِي غَمْرَ ةٍ سَاهُونَ ?11? يَسْأَلُونَ أَيَّانَ يَوْمُ الدِّينِ ?12? يَوْمَ هُمْ عَلَى النَّارِ يُفْتَنُونَ ?13? ذُوقُوا فِتْنَتَكُمْ هَ_ذَا الَّذِي كُنتُم بِهِ تَسْتَعْجِلُونَ ?14? إِنَّ الْمُتَّقِينَ فِي جَنَّاتٍ وَعُيُونٍ ?15? آخِذِينَ مَا آتَاهُمْ رَ بُّهُمْ إِنَّهُمْ كَانُوا قَبْلَ ذَلِكَ مُحْسِنِينَ ?16? كَانُوا قَلِيلًا مِّنَ اللَّيْلِ مَا يَهْجَعُونَ ?17? وَبِالْأَسْحَارِ هُمْ يَسْتَغْفِرُ ونَ ?18? وَفِي أَمْوَالِهِمْ حَقٌّ لِّلسَّائِلِ وَالْمَحْرُ ومِ ?19? وَفِي الْأَرْ ضِ آيَاتٌ لِّلْمُوقِنِينَ ?20? وَفِي أَنفُسِكُمْ أَفَلَا تُبْصِرُ ونَ ?21? وَفِي السَّمَاءِ رِ زْقُكُمْ وَمَا تُوعَدُونَ ?22? فَوَرَ بِّ السَّمَاءِ وَالْأَرْ ضِ إِنَّهُ لَحَقٌّ مِّثْلَ مَا أَنَّكُمْ تَنطِقُونَ ?23? هَلْ أَتَاكَ حَدِيثُ ضَيْفِ إِبْرَ اهِيمَ الْمُكْرَ مِينَ ?24? إِذْ دَخَلُوا عَلَيْهِ فَقَالُوا سَلَامًا قَالَ سَلَامٌ قَوْمٌ مُّنكَرُ ونَ ?25? فَرَ اغَ إِلَى أَهْلِهِ فَجَاءَ بِعِجْلٍ سَمِينٍ ?26? فَقَرَّ بَهُ إِلَيْهِمْ قَالَ أَلَا تَأْكُلُونَ

ص: 3150

?27? فَأَوْجَسَ مِنْهُمْ خِيفَةً قَالُوا لَا تَخَفْ وَبَشَّرُ وهُ بِغُلَامٍ عَلِيمٍ ?28? فَأَقْبَلَتِ امْرَ أَتُهُ فِي صَرَّ ةٍ فَصَكَّتْ وَجْهَهَا وَقَالَتْ عَجُوزٌ عَقِيمٌ ?29? قَالُوا كَذَلِكِ قَالَ رَ بُّكِ إِنَّهُ هُوَ الْحَكِيمُ الْعَلِيمُ ?30?

ترجمه:

و سوگند به آسمان که داري اعتدال و زيبايي و آراستگي است؛ (?) که شما [در رابطه با قرآن و حقايقي که قرآن با دليل و برهان اثبات مي کند] در گفتاري متناقض و گوناگون هستيد. (?) از قرآن [به باطل] منحرف مي شود کسي که [از خير و سعادت] منحرف شده است. (?) مرگ بر دروغ پردازان [که بدون دليل و به ناحق درباره قرآن و حقايقش سخن پراکني مي کنند.] (??) همانان که در جهالتي عميق و فراگير در بي خبري و غفلتي سنگين فرو رفته اند! (??) [همواره] مي پرسند: روز جزا چه زماني خواهد بود؟ (??) همان روزي است که آنان را در آتش مي سوزانند. (??) [و به آنان گويند:] عذابتان را بچشيد، اين همان عذابي است که [از روي ريشخند] شتاب در آمدنش را مي خواستيد. (??) بي ترديد پرهيزکاران در بهشت ها و چشمه سارهايند. (??) آنچه را پروردگارشان به آنان عطا کرده دريافت مي کنند؛ زيرا که آنان پيش از اين همواره نيکوکار بودند. (??) آنان اندکي از شب را مي خوابيدند [و بيشتر آن را به عبادت و بندگي مي گذراندند.] (??) و سحرگاهان از خدا درخواست آمرزش مي کردند. (??) و در اموالشان حقّي براي سائل تهيدست و محروم از معيشت بود. (??) در زمين براي اهل يقين نشانه هايي [بر توحيد، ربوبيت و قدرت خدا] ست. (??) و [نيز] در وجود شما [نشانه

ص: 3151

هايي است] آيا نمي بينيد؟ (??) و رزق شما و آنچه به آن وعده داده مي شويد، در آسمان است (??) پس سوگند به پروردگار آسمان و زمين که آنچه را که وعده داده مي شويد، حقّ و يقيني است، همان گونه که شما [وقت سخن گفتن يقين داريد] سخن مي گوييد. (??) آيا خبر مهمانان ارجمند و بزرگوار ابراهيم به تو رسيده است؟ (??) زماني که بر او وارد شدند، پس سلام گفتند. گفت: سلام، [شما] مردمي ناشناسيد! (??) پس به سوي خانواده اش بازگشت و گوساله اي فربه [و بريان شده] آورد. (??) پس آن را نزديکشان برد [ولي ديد نمي خورند]؛ گفت: مگر نمي خوريد؟ (??) و [در دلش] از آنان احساس ترسي کرد. گفتند: مترس. و او را به پسري دانا مژده دادند. (??) در اين ميان همسرش [که مژده را شنيده بود] با فريادي [از روي تعجب] در حالي که به چهره اش زد سر رسيد و گفت: پيرزني نازا [و فرزند؟!] (??) گفتند: پروردگارت چنين گفته است؛ يقيناً او حکيم و داناست. (??)

اللهم صل علي محمد و آل محمد و عجل فرجهم

شريعتي: خيلي تا پايان فرصت نيست وقت در اختيار حاج آقاي حسيني است.

حاج آقا حسيني: «إِنَّ الْمُتَّقِينَ فِي جَنَّاتٍ وَعُيُونٍ» چرا مقتين در جنات اند چرا در بهشت اند «آخِذِينَ مَا آتَاهُمْ رَ بُّهُمْ» آن چه که خدا به آن ها داده دريافت مي کنند چرا؟ «إِنَّهُمْ كَانُوا قَبْلَ ذَلِكَ مُحْسِنِينَ» اين ها در دنيا کارهايشان را کرده بودند تا که دستت مي رسد کاري بکن کارشان يکي شب زنده داري بود «كَانُوا قَلِيلًا مِّنَ اللَّيْلِ مَا يَهْجَعُونَ، وَبِالْأَسْحَارِ هُمْ

ص: 3152

يَسْتَغْفِرُ ونَ، وَفِي أَمْوَالِهِمْ حَقٌّ لِّلسَّائِلِ وَالْمَحْرُ ومِ» مفسرين فرمودند چون اول آيه مي گويد ان المتقين اين غير از زکات خمس واجب است يعني غير از واجبات مالي آن ها که جاي خودش متقين کسي است که اضافه بر آن حق بيشتري براي سائل و محروم قرار مي دهند چه برسد به خمس و زکات آن چه که در اين بحث نتيجه مي گيريم را بگويم زمان اين که بخواهيم جزئيات مسئله را بگوييم چطور شما در مسئله ي اقتصادي و کسالتي که داري بيماري که احتمال مي دهي باشد مراجعه مي کني چه مانعي دارد ما به دفتر مرجع تقليدي مراجعه بکنيم اصلا من نمي دانم خمس به من تعلق مي گيرد يا نه کم ولو هزار تومان آن برکاتي که ما از تطهير مالمان داريم «وَصَلِّ عَلَيْهِمْ» پيامبر ما درود بفرست «إِنَّ صَلَاتَكَ سَكَنٌ لَّهُمْ» (توبه/ 103) آن برکاتي که دارد داستان امام رضا عليه السلام را گفتيم حضرت تمام اموال مردم نيشابور را برگرداند فقط از شطيطه پذيرفت آن هم چند درهم نگوييم ما که آه در بساط نداريم حتما مراجعه بکنيم يک نکته ي ديگر اين که در پيام ها بود خانمي نوشته مادر شوهر من مي گويد ما خمس نمي دهيم ما عاشورا نذر مي دهيم نذر عاشورا ربطي به تطهير مال ما ندارد آن جاي خودش مجلس مي گيريم کارهاي خير مي کنيم خيلي ها مي گويند اين قدر پول به فقرا مي دهيم از خدا طلبکار هم هستيم مسئله ي فقهي اش اين است ما اگر هر روز هم به فقرا بي حساب کمک بکنيم اما نرود در چهارچوب زکات مال ما خمس مال ما جبران آن را نمي کند شما که مي خواهي کار خير بکني بعد از اين که

ص: 3153

مراجعه مي کني به مجتهدي اجازه مي گيري اين کار خير را در آن چهارچوب انجام بده اگر مي خواهيم برسيم به جنات اين جا بايد کاري بکنيم.

شريعتي: خيلي خوب ان شاء الله همان طور که حاج آقاي حسيني اشاره کردند اگر جزء دغدغه هاي ما باشد مراجعه مي کنيم و اقدام مي کنيم.

حاج آقا حسيني: مي رسيم به دعايي که خيلي ها سفارش کردند خيلي از دوستان سفارش کردند من از همه ي دلشکستگان برنامه تقاضا مي کنيم اين آيه ي شريفه را تلاوت کنيم «أَمَّن يُجِيبُ الْمُضْطَرَّ إِذَا دَعَاهُ وَيَكْشِفُ السُّوءَ» (نحل/ 62) خدايا به حق محمد و آل محمد حوائج و گرفتاري هاي همه ي ملتمسين دعا آن هايي که پاي اين برنامه منتظر آمين مخاطبين برنامه هستند گرفتاري هايشان را برطرف بفرما لباس عافيت به مريض هايشان بپوشان آن هايي که آرزوي فرزند دارند فرزند صالح عنايت بفرما زندانيان را نجات عنايت بفرما.

شريعتي: خيلي ممنون من هم دعا مي کنم خدايا چنان زمين گير دنياي مان نکن که وقت ظهور حضرت توان برخواستن نداشته باشيم والحمدلله رب العالمين و صلي الله علي محمد و آله الطاهرين.

94-05-13- سيره عملي حضرت علي عليه السلام

بسم الله الرحمن الرحيم و صلي الله علي محمد و آله الطاهرين

شريعتي: سلام به همه ي شما خيلي خوش آمديد به سمت خداي امروز آرزو مي کنم در هر کجا که هستيد ايام به کامتان باشد و هر چه خير و برکت است نصيبتان شود. خيلي خوشحاليم همراه شما و در محضر حاج آقاي حسيني هستيم سلام عليکم

حاج آقا حسيني: سلام عليکم و رحمة الله عرض سلام و ارادت دارم خدمت بينندگان پيام هايشان را تک تک بدون استثناء مثل هميشه مطالعه کرديم در ضمن برنامه به

ص: 3154

پيام ها اشاره خواهيم کرد

شريعتي: در ذيل بحث سيره ي تربيتي امام علي عليه السلام بحث نگراني هاي حضرت را حاج آقا مطرح کردند ادامه ي بحث را خواهيم شنيد

حاج آقا حسيني: بسم الله الرحمن الرحيم در موضوع نگراني هاي اميرمومنان به شش مورد در گذشته اشاره کرديم مورد هفتم اين است که حتي در کلمات رسول خدا و ائمه هم است تعبير اين است... حيث السلطان حيث به معناي ظلم است ظلم حاکم ها يکي از نگراني هاي رسول خدا اميرمومنان ائمه اين بود که کساني که قدرتي دارند هر کسي در هر کجا پست و مسئوليتي دارد ظلم به مردم نکند حقي را ضايع نکند يک روايتي هم است قبلا خوانديم إِنَّ مِنْ أَشَدِّ النَّاسِ عَذَاباً يَوْمَ الْقِيَامَةِ مَنْ وَصَفَ عَدْلًا وَ عَمِلَ بِغَيْرِهِ (وسائل الشيعة، ج 15، ص 295) فرداي قيامت آن کسي که خوب از عدالت حرف مي زند ولي عملش عادلانه نيست عذابش از همه ي مردم شديد تر است کسي که در موقع سخن گفتن خوب داد از عدالت مي زند ولي موقع عمل ظالمانه عمل مي کند اميرمومنان سلام الله عليه که خودشان مجسمه ي عدالت بودند در اين بحثي نيست در تاريخ در سيره ي حکومتي حضرت علي مفصل گفتيم در خطبه ي 97 نهج البلاغه حضرت مي فرمايد و لَقَدْ أَصْبَحَتِ اَلْأُمَمُ تَخَافُ ظُلْمَ رُعَاتِهَا وَ أَصْبَحْتُ أَخَافُ ظُلْمَ رَعِيَّتِي (نهج البلاغه، خطبه 97) در طول تاريخ هميشه مردم نگران ظلم از سوي حاکم ها بودند هميشه در طول تاريخ مردم نگران بودند خيلي از حکومت ها بودند ظلم مي کردند حضرت مي فرمود نوبت خلافت من که شد من که ظلم نکردم برعکس من نگران اين هستم مردم به من ظلم بکنند

ص: 3155

و ظلم هم بود خطبه مفصل است شکايت مي کردند مثلا دعوت به جهاد مي کنم همراهي نمي کنيد بهانه مي آوريد کوتاهي مي کنيد اميرمومنان که خودشان مجسمه ي عدالت بودند قُتِلَ عَلِيٌّ فِي مِحْرَابِ عِبَادَتِهِ لِشِدَّةَ عَدْلِهِ ولي همين اميرمومنان باز نگران بودند وقتي حضرت علي با مالک نشسته بودند درد دل مي کردند با اين سردار سرافراز اميرمومنان حضرت شکايت مي کردند شَکَا عَلِي إلَي الأشتَر فَرَارَ النَّاسِ إلَي مُعَاوِيَة (الغارات، ص 46) فرمودند چه شده از روزي که خلافت به ما رسيده در اين پنج ساله مردم فرار مي کنند مي روند به طرف معاويه چرا افراد نامدار دسته دسته مي روند مالک اشتر گفت اولا تَأخُذُهُم بِالعَدل عادلانه رفته مي کنيد عدالت شما براي همه قابل تحمل نيست دوم لَيسَ لِلشَّرِيف عِندَک براي شما آدم هايي موقعيت دارند ندارند درجات بالا يکسان است در مقابل شما همين است که مردم تحمل عدالت شما را ندارند و مي روند جواب حضرت امير شاهدم است حضرت فرمود اَمّا اَنَا مِن اَن اَکُونَ مُقَّصِر فِيمَا ذَکَرتَ اَخوَف تو مي گويي مردم فرار مي کنند به خاطر عدالت ما من نگرانم که نکند در قصه ي عدالت کوتاهي کرده باشم حضرتي که عدل مجسم است و به تعبير مالک وقتي مالک اشتر مي خواهد علت فرار مردم را تحليل بکند مي گويد از عدالت شما فرار مي کنند واقعا همين طور بود جنگي که به حضرت علي تحميل شد جنگ جمل منشأش هيچ چيز نبود طلحه و زبير زياده خواهي مي کردند حضرت نپذيرفتند رفتند قائله درست کردند حضرت فرمود نه من هنوز نگرانم که نکند کوتاهي کرده باشم در قصه ي عدالت پس يکي از نگراني ها اين بود يک جمله اي هم حضرت امير دارد ما

ص: 3156

هرچه مهمان نهج البلاغه باشيم ارزش دارد در نامه ي 26 ام به يکي از استاندارانشان حضرت نوشتند مي فرمايند مواظب باش عدالت را ميان مردم رعايت کن وَ إِلاَّ تَفْعَلْ اگر با مردم عادلانه رفتار نکني وَ إِلَّا فَإِنَّکَ مِنْ أَکْثَرِ النَّاسِ خُصُوماً يَوْمَ الْقِيَامَةِ بيشترين دشمن روز قيامت خواهي داشت وَ بُؤْسَى لِمَنْ خَصْمُهُ عِنْدَ اَللَّهِ اَلْفُقَرَاءُ وَ اَلْمَسَاکِينُ وَ اَلسَّائِلُونَ (نهج البلاغه، نامه 26) واي بر آن کسي که فرداي قيامت فقرا و مساکين و گرفتارها طلبکارش باشند خيلي مهم است ما نگراني هاي حضرت را داريم مي خوانيم خيلي هم توضيح نمي دهيم بيش از اين هم شايد توضيح لازم نداشته باشد آن هايي که کاري پستي دستشان است يادشان باشد يک وقت آدم به يک نفر ظلم کرده طرفش يک نفر است يک نفر را بايد راضي بکند اما حضرت فرمود واي بر آن کسي که فرداي قيامت فقرا مساکين گرفتارها بيچاره ها دشمنش طلبکارش هستند اين هم يک ظلم يکي از مصاديق همين ظلم مصاديق ظلم خيلي گسترش دارد متاسفانه تا بحث ظلم مطرح مي شود فوري مي رويم سراغ دانه درشت ها درست است آن ها ظلم کردند ما هم مظلوم هستيم ولي اين قدر خطاب را از طرف خودمان دور نکنيم حضرت علي در خطبه ي 176 ظلم را سه قسمت کرده قسمت سومش اين است وَ أَمَّا الظُّلْمُ الَّذِي لَا يُتْرَكُ فَظُلْمُ الْعِبَادِ بَعْضِهِمْ بَعْضاً يک ظلمي که خدا رها نمي کند مردم هم به هم ديگر ظلم بکنند خدا رها نمي کند حق الناس است الْقِصَاصُ هُنَاكَ شَدِيدٌ قصاص در حق الناس شديد است لَيْسَ هُوَ جَرْحاً بِاْلمُدَى وَ لَا ضَرْباً بِالسِّيَاطِ اين طور نيست که فکر کنيد قصاصي

ص: 3157

که فرداي قيامت ما بايد پس بدهيم از ظلم به مردم يک تازيانه است يک کارد است نه ضربات کارد و چاقو و تازيانه و خنجر نيست وَ لَكِنَّهُ مَا يُسْتَصْغَرُ ذَلِكَ مَعَهُ اين ها پيش آن کوچک است آن چيزي که مهم است باورهاي ديني است اطلاعات ديني ما زياد است باور ها کم است اگر ما تعبير حضرت علي را باور کنيم حضرت فرمود فکر نکنيد ظلم به مردم اين تازيانه ها باشد عذاب هاي دنيا نيست چيزي است که اين ها پيشش کوچک حساب مي شود اگر هر کسي مصاحبه بکند اگر کسي مسئوليتي پستي مقامي دارد هر کس هر کجا است آن ها سرجاي خودش خود ما در زندگي خودمان هر کسي حساب رسي بکند متاسفانه در اين مسائل ما سعي مي کنيم ديگران را مخاطب قرار بدهيم درست است ديگران مخاطب هستند ما خودمان چه ما چقدر آبروي مردم را با حرف خودمان مي بريم در خانه ها زندگي ها يک داستاني را مي خواندم خدا رحمت کند شيخ اعظم شيخ انصاري که خاتم المجتهدين مي گوند الآن غريب 160 سال است که حوزه هاي علميه ي ما مهمان سفره ي علمي مرد بزرگ اند واقعا عجيب است اين ها چه مي کردند چه بودند ما چقدر فاصله داريم از ائمه مثال نمي زنيم مي گويند اين ها امام اند اين ها بندگان خدا بودند اولياء خدا بودند در حالات شيخ انصاري در کتاب جرعه اي از دريا آيت الله عظمي شبيري زنجاني نقل کردند که شيخ انصاري در نجف آن درس با عظمت خودش را تعطيل مي کند فصل تعطيلي هم نبوده تعجب مي کنند چرا شيخ تعطيل کرد نزديک ترين شاگردان ايشان دو نفر بودند يکي مرحوم آيت الله ميرزا محمد تقي شيرازي

ص: 3158

يکي مرحوم آسيد علي شوشتري که استاد اخلاق شيخ انصاري هم بوده امام در يک جايي اشاره کردند شيخ مي رفتند پاي درس اخلاق اين مرد بزرگ. خود شيخ انصاري هم شوشتري بودند شوشتري ها از اين مفاخر زياد دارند اين دو شاگرد که از همه نزديک تر بودند بقيه مي روند شما برويد بپرسيد چرا شيخ درس را تعطيل کرده ميرزاي شيرازي مي آيد خدمت شيخ انصاري که چرا تعطيل کرديد نه کسالت هستيد نه تعطيلات است عجيب است ايشان مي گويد يک آقايي يکي از علما مطالب درس من را نقدي نوشته نقد را که آورد من خواندم ديدم اشکال هايي گرفته که هيچ ربطي به بحث من ندارد اصلا ارتباطي نداشته به بحث من متوجه کلام من نشده چرا نقد کرده کلام من را وقتي من آن نقد را ديدم گفتم اين آقا متوجه نشده من چه مي گويم شايد اين که ما کلام بزرگان قبل از خودمان را نقد مي کنيم ما هم متوجه نشديم شيخ طوسي چه مي خواهد بگويد علامه حلي چه مي خواهد بگويد پس نقد ما هم اشتباه است پس درس را تعطيل کردم چه نقدي بگويم به علماي قبل شايد اصطلاحاتي بوده الآن فرق کرده کلام آن ها را درست درک نکردم مرحوم ميرزاي شيرازي ايشان را قانع مي کند که نه اين طوري نيست آن کسي که نقد کلاس شما را نوشته تنها نشسته نوشته متوجه نشده اما شما که نقد علماي گذشته را انجام مي دهيد صدها شاگرد پاي درستان است صد ها نفر در حال دفاع از آن مرد بزرگي هستند که نقد مي کنيد اگر جاي دفاع باشد اين ها دفاع مي کنند قانع مي کنند شيخ انصاري را او

ص: 3159

هم مي گويد به اين نکته توجه نکرده بودم راست مي گوييد اين همه جمعيت نشستند مدافع کلام بزرگي هستند که ما نقد مي کنيم پس از فردا مي آيم نقل مي کنند وقتي شيخ نقد کلام آن عالم را مي بيند به گريه مي افتد گريه مي کند نکند ما که کلمات علماي گذشته را نقد کرديم اين طوري نقد کرديم قانع مي کنند نه اين طوري نيست درس را شروع مي کند جدا هر کسي قلم به دست دارد هر کسي پشت سر ديگري حرف مي زند کار ديگري را نقد مي کند قضاوت منصفانه داشته باشد شوخي نيست شيخ با آن عظمت يک شاگردش آخوند خراساني است يک شاگردش ميرزاي شيرازي است اين بزرگاني که 150 سال است حوزه ي ما مهمان سفره ي آن هاست ولي مي گويد نکند من نقد کلام بزرگان را درست انجام نداده ام درست نقد نکردم حرف آن ها را متوجه نشدم اگر آن ها خودشان بودند دفاع مي کردند آن وقت ما چه کار مي کنيم با آبروي ديگران يک حرفي را کسي زده همين طور کوچک بزرگ مي نويسيم مطمئني منظورش چه بوده؟ ما مي نويسيم خودش دفاع بکند اگر تکذيب کرد اصلاح مي کنيم اين ها ظلم است در عصري که عصر ارتباطات است گاهي با يک خبر با يک کليک يک کسي را از آسمان به زمين مي زند حيثيتش تمام مي شود نابود نابود مي شوند همه ي مردم عالم جمع شوند ديگر نمي تواند بلند شود اگر تامل بکند مي تواند حل بکند اگر وارد مصاديق ظلم شويم خيلي است در خانه ها مرد ها به همسران خانم ها به آقايان ظلم مي کنند اين همه آمار طلاق زياد است در تهران از هر سه ازدواج يکي به طلاق منجر مي شود از شهرستان

ص: 3160

از هر چهار ازدواج يکي به طلاق. تا اين را مي گوييم خانم مي گويد گوش بکن ببين حاج آقا حسيني چه مي گويد نه همه مان بايد توجه کنيم بين خود و خدا. يکي از علماي بزرگي که الآن هم در قيد حيات است من نامش را نمي برم شايد نخواهند راضي نباشند از علماي بزرگي است که اگر نام ببرم همه ي بينندگان نسبت به شخصيت علمي و معنوي اين مرد تواضع مي کنند ايشان خانمش از دنيا مي رود اتفاقا ايامي بوده که در همان روستاي خودشان بودند به آقا زاده اش مي گويد خانمم از دنيا رفت کجا دفن کنيم اين قبرستان روستا جا دارد ايشان دلش مي خواسته آن قبرستان جا نداشته باشد مي گويند نه اتفاقا قبرستان پر شده جا نيست مي گويد خب شد در حيات خانه ي خودمان مي خواهم خانمم شصت هفتاد سال بوده جنازه اش پيش خودم باشد در روستا است قواعد روستا با شهر فرق دارد مي گويد يک اتاقکي درست بکنيد ما از خانممان جدا نشويم اين زندگي ها شده افسانه من يادم است خدا رحمت کند مرحوم آيت الله عظمي اراکي خانمشان از دنيا رفت در مدرسه ي فيضيه براي آن ها مجلس گرفتند همه ي کساني که بودند شاهدند يادشان است ايشان يک جايي نشسته بود آن جايي که بايد همه مي ايستادند نشسته بود با صداي بلند گريه مي کرد شايد هفته ي همسرش بود که تمام شرکت کنندگان در مجلس صداي بلند گريه ي آيت الله عظمي اراکي در مرگ همسرش مي شنيدند اين زندگي ها بشود افسانه؟ آقا خانم را مخاطب نکند خانم آقا را هر کسي به خودش. يکي از نگراني ها ظلم است آن هم ظلم با همه ي فروعي که دارد

ص: 3161

ما وارد فروعش نمي شويم. نگراني هشتم اميرمومنان و اهل بيت عليهم السلام که خيلي در روايات و تعبيرات حضرت علي زياد است فرمود إِنَّ أَخْوَفَ مَا أَخَافُ عَلَيْكُمْ آن چيزي که بيشتر از همه نگران جامعه هستم سه چيز است الشَّهْوَةُ الْخَفِيَّةُ (مستدرك الوسائل، ج 13، ص 66) فساد هاي پنهان و زير زميني يک فسادهايي علني است يک فساد هايي نه پنهان است علني ها را آدم اگر علني انجام بدهد چهار نفر تذکر مي دهند خودش شرم و حيا دارد اما پناه به خدا از فسادهايي که ما پنهان مي کنيم فکر مي کنيم خدا خبر ندارد فرمود من نگران اين هستم نمي شود تعارف کرد همه اش با تعارف و گل و بلبل و سلام و صلوات و اين ها گفت بايد واقعيت ها را گفت ما بياييم دنبال زمينه هاي اين فساد هاي مخفي باشيم اين ها را از بين ببريم در جامعه ي خودمان دو سه زمينه را خيلي صريح مي گويم يکي از زمينه هايي که خيلي مهم است تازگي يک جايي در بحثي گفتم فضاهاي مجازي شبکه هاي ماهواره اي است تعارف ندارد يک پيامي را آقاي رکني به من فرستادند خيلي خوشحال شدم يک آقايي نوشته شما وقتي يکي دو سال پيش در مورد شبکه هاي ماهواره اي صحبت کرديد من ماهواره را گذاشتم کنار آلودگي شديدي داشتم پاک شدم از همه چيز چقدر دعا کرده به دوستان عزيز در سمت خدا کارشناسان بالاخره گفتن تاثير دارد اين که ما فکر بکنيم من يک وقتي در برنامه اي گفتم که بعضي ها به ما مي گويند اين قدر حرص نخوريد چرا اين قدر حرص مي خوريد غصه نخوريد فکر مي کنيد ماهواره ماهواره چه خبر است چيزي نيست ما گرفتيم بچه ها سرشان گرم شود

ص: 3162

اين سريال هاي خانوادگي که ماهواره ها پخش مي کنند ببينند بچه ها تماشا کنند اين ها يادشان رفته اين ها دشمن اند دوست ما نيستند اگر ما قبول کرديم اين ها دشمن ما هستند دشمن خير ما را نمي خواهد چقدر هزينه مي کنند براي يک شبکه ده ها شبکه است اين ها که در جريان تحريم دارو را به ما ندادند چقدر بيماران سرطاني ما از دست رفتند چون دارو تحريم بود چرا دشمن اين همه هزينه مي کند دلش به حال ما مي سوزد؟ يادت باشد دشمن نمي آيد روز اول يک برنامه اي باشد تا شما ببيني بگويي خاموش کن آبرويمان رفت مسلماني کجا رفت اين قدر حساب شده عمل مي کنند اتاق فکر دارند يک کاري مي کند شما سي چهل سريال را به اسم خودت مي بيني آرام آرام تمام ارزش هايي که در باورهاي ديني و انساني و اخلاقي شما بود از بين مي رود مي گويي خيلي سخت نگير کم کم قبح خيلي از چيزها از بين مي رود ما مي گوييم ببين در اين سريال انجام شد ما فکر مي کرديم کار بدي است به مرور خيلي چيزها را از ما مي گيرد. من بعضي از شهرها مي روم بعضي از دوستاني که در مسئوليت هاي امنيتي قضايي هستند مي آيند گزارش هايي مي دهند مي گويند در اثر همين شبکه هاي ماهواره اي چه فجايعي در خانه ها پيش آمده آدم شرم مي کند بگويد بعد مي گويند چيزي نيست مي خواستيم سريال خانوادگي ببينيم همان سريال تمام ارزش هاي اخلاقي ديني که جز باورهاي ديني ماست اصلا ارزش هاي انساني اخلاقي کاري به ديني و اسلامش نداشته باشيد همه ي اين ها را در يک سريال يک جوري از بين مي برد يک جوري انسان را خالي مي کند که آدم متوجه نمي شود اين يک زمينه آن

ص: 3163

وقت فسادهاي مخفي که نگران هستم به تبعش خواهد آمد يا همين فضاهاي مجازي يک آماري در رسانه ديدم مي گفتند جوان هاي ما آمار گرفتند جوان ها در ايران در هر شبانه روز نه ساعت در فضاهاي مجازي اند شوخي نيست يعني در 24 ساعت نه ساعت وقتش برود در فضاي مجازي قديم ها غصه ي جوان ها را مي خورديم اخيرا آمار نوشتند مادرها هستند از محفل صميمي با خانواده از کار خانه از تربيت بچه ها غافل اند مادري بخواهد روزي پنج شش ساعت در فضاي مجازي باشد پدر ها هم همين طور من مشهد مشرف بودم خانمي با چشم گريان مي گفت شوهر من وقتي مي آيد خانه بعد از هشت ساعت کار بيرون غذا مي خورد بعد بازي کلش را مشغول مي کند نه ساعت بازي کلش مي کند

شريعتي: در همين پيام هايي که براي آقاي ماندگاري مي خوانيم بچه ها دلشان خون است از سرگرم بودن پدر مادر ها در فضاي مجازي

حاج آقا حسيني: ما زير يک سقف هستيم پدر مادر بچه ها اما جدا از هم زندگي مي کنند همه در فضاي مجازي مشغول اند. همين امروز من در خبر شنيدم مي گفتند ايران در فضاي مجازي در وايبر رتبه ي اول در دنيا را دارد در تلگرام رتبه ي دوم را دارد بعد از آمريکا که رتبه ي اول است ولي در وايبر رتبه ي اول هستيم خيلي ها فکر مي کردند اين سوال براي همه مطرح بود اين طوري معروف است مي گويند مال صهيونيست هاست در اختيار ما چطور اين ها مجاني در اختيار ما قرار دادند جوابش معلوم است چه چيزي بهتر از اين سرگرمي يک جوان هشت ساعت نه ساعت وقتش رفت پدر اين طوري رفت اين جامعه ديگر مي تواند

ص: 3164

در آن دانشمند هسته اي علامه طباطبائي پروفسور حسابي پيدا شود؟ آن خانواده است که آن ها هدف قرار داده بودند سبک زندگي اسلامي اين است؟ ما در قديم صله رحم خويشاوندي سر زدن داشتيم يک راهکار مي گويم شايد بينندگان بگويند چه کار کنيم حالا که رفتيم در اين فضا نمي شود قطع کرد به کلي گذاشت اولا من قبول ندارم مي گويند کار فرهنگي مي کنيم اين ضررش بيشتر است از کار فرهنگي که بعضي ها مي گويند من تا به حال نديدم کسي بگويد من دوره ي نهج البلاغه را در مجازي خواندم اين کار فرهنگي اگر باشد در حداقل است ولي ضايعاتش بيشتر است يک مديريتي بکنيم پدر مادر بچه ها با هم توافق بکنند بگويند روزي نه ساعت نمي شود بياييم روزي يک ساعت دو ساعت من اين روزها مي شنوم در چين کمپ ترک اعتياد به فضاهاي مجازي درست کردند اي کاش اين جا هم درست کنند ما خودمان درست کنيم يک ضايعه است نمي خواهم وارد جزئيات شوم همين ايامي که مشهد مشرف بودم يک جواني آمد پيش من گفت براي مادرم يک گوشي از اين گوشي ها خريدم نمي خواهم بگويم همه ي کساني که در فضاي مجازي اند چنين اند نه زمينه است کنترل بکنيد مديريت بکنيد با چشم گريان مي گفت گوشي خريدم بعد از چند ماه يک روز گوشي مادرم را ديدم مادرم هم جوان است ديدم اي بابا چت کرده با کسي آن هم چه مطالبي گفتم مادر تا مادرم نگاه کرد گفت تو خيلي بيخود کردي رفتي در گوشي موبايل من گفتم من قبول دارم من غلط کردم شما اشتباه نکردي که گفت با من قهر کرده چطور مادرم را راضي

ص: 3165

بکنم هر کسي با فضاي مجازي است ولي اگر اهل بيت نگران بودند نگران فسادهاي پنهاني بودند ما زمينه هايش را از بين ببريم اين حديث را يک جايي خواندم امام صادق سر سفره نشسته بود شوخي ندارد ما اگر احتياط نکنيم سر سفره بود امام است ولي خداست معصوم است نشسته بود سر سفره ي يکي از اطرافيان منصور دوانقي که مهماني گرفته بود يک کسي از مهمان ها آب طلب کرد گفت به من آب بدهيد آن ميزبان خواست خيلي خوش خدمتي بکند به جاي آب گفت مشروب ببريد براي اين آقا تا آن آقا گفت آب را مشروب بدهيد امام صادق از جا بلند شد گفتند اين به شما کاري نداشت براي يکي ديگر دارند مشروب مي برند فرمود جدم رسول الله فرمود مَلعُونٌ مَن جَلِسَ عَلَي مَائِدَة يَشرِب عَلَيهَا الخَمر (فروع كافى، ج 6، ص 268) ملعون است کسي سر سفره اي بنشيند که ديگري شراب مي خورد نگوييم برويم فلان پارتي ما کاري نداريم ما تماشا مي کنيم ما شريکشان نيستيم ما اهل مشروب نيستيم نه امام حجت خداست معصوم است امام صادق اتهام ابتلا به شراب زده نمي شود تا گفتند شراب آمد فرمود جدم فرموده ملعون است از جا بلند شد در بحث مباحث وعده هاي الهي گفتيم که امام صادق مواظب بود گاهي اصحابشان مي آمدند مدينه براي درس خدمت حضرت حضرت مي پرسيد کجا خانه گرفتي اول چيزي که از شاگردش مي پرسيد اين بود مي گفت فلان جا يک اتاق خلوت گرفتم فرمود چرا خانه تنها گرفتي لَا تَکُن وَحدَک (کافي، ج 6، ص 435) شيطان بيش از همه بر کسي مسلط است که در خلوت باشد

ص: 3166

خلوت يک نفره خلوت دو نفره با زن نامحرم حضرت نهي مي کردند حالا ما همه ي زمينه ها را براي خودمان ايجاد بکنيم بعد بگوييم نه

شريعتي: يکي از مشکلات ما اين است که عجيب احساس مصونيت مي کنيم

حاج آقا حسيني: همه به خودشان مطمئن اند به مقدس اردبيلي گفتند زمينه ي گناه برايت ايجاد شود با زن نامحرم چه مي کني صاحب جواهر نقل کرده گفت نمي دانم به خدا پناه مي برم مقدس اردبيلي اين طوري گفته چطوري ما معرفي کنيم مقدس را گفت نمي دانم به خدا پناه مي برم پس يکي از نگراني هاي هايي که اهل بيت داشتند واقعا نگراني است شهوت ها و فسادهاي پنهاني است که بايد زمينه هايش را از بين برد خلوت هاي يک نفره خلوت با نامحرم فضاهاي مجازي شبکه هاي ماهواره اي پارتي هاي حرام جلسات و دوستي هاي حرام زمينه اش است. مورد سوم ادامه ي همين روايت است حضرت مي فرمايد الْمَكَاسِبُ الْمُحَرَّمَةُ کسب هاي حرام اين که من خيلي نگران هستم کاسبي هاي حرام است در جامعه چه چيزي بيشتر نگران بودند که جامعه را گرفتار بکند مکاسب حرام است در ادامه ربا را هم دارد رباخواري يکي از مکاسب محرمه است ولي مخصوصا يک عنوان جدا گفتند مکاسب محرمه يک عنوان جدا کنارش گفتند ربا که تاکيد بکنند. علامه طباطبايي يک جمله اي دارد مي فرمود چرا قرآن اين قدر درباره ي ربا سخت گرفته همه ي گناهان حرام است فرمودند چون بنيان جامعه را از بين مي برد يک وقت آدم يک گناهي مي کند گناه است بد است خلاف است اما جامعه را ريشه کن نمي کند به قول يکي از اساتيد مي فرمود وقتي پيامبر اسلام ظهور کرد در جزيرة العرب هر کسي مي شنيد که

ص: 3167

پيامبري ظهور کرده سوال مي کرد حرف حسابش چيست وقتي مي خواستند پيامبر را معرفي بکند مي گفتند پيامبري آمده دعوت مي کند مردم را به يکتاپرستي دوم مبارزه مي کند با رباخواري يعني هر کسي مي خواست در دو کلمه پيامبر را معرفي بکند آن هايي که تازه خبر پيامبر به آن ها رسيده بود مي گفتند يک با بت پرستي مبارزه مي کند دو با رباخواري مبارزه مي کند علامه طباطبايي مي فرمايد تمام بنيان جامعه را از بين مي برد گناهان ديگر اين طوري نيست در همين پيام هايي که عرض کردم من اين جا با کمال افتخار مي گويم تک تک اش را مي خوانم خيلي هم وقت مي برد واقعا هم غصه مي خوريم چون خيلي از پيام ها است گرفتاري ها است يک عده هم قسم مي دهند تماس بگيريد واقعا اين امکان نيست با بعضي ها گاها تماس مي گيرم يک خانمي در پيامش است من مستاجرم در کرج يک خانه ي هشتاد متري ماهي نه صد هزار تومان چون پول پيش ندارم الآن دوازده ماه اجازه ام تاخير افتاده هفت ميليون تومان حکم تخليه صاحب خانه برايم آورده دو دختر داشتم جهيزيه اش را به فاصله ي ده روز جور کردم اين هفت ميليون مانده گفتم جهيزيه از کجا جور کردي گفت از وام وام از کجا از بانک هايي که اسمش قرض الحسنه است سود چهل درصد واقعا مي شود اسمش را گذاشت اسلامي بارها گفتيم اگر بخواهيم حرف ها را تکرار نکنيم دنبال راه حل نگرديم يک کلمه است ما خودمان بايد به فرياد هم برسيم چرا به داد هم نمي رسيم چرا صندوق قرض الحسنه ها را تقويت نمي کنيم چرا به هم ديگر قرض نمي دهيم چرا در خويشاوندان صندوق تشکيل نمي دهيم چرا مردم به

ص: 3168

گرفتاري هم ديگر نمي رسند اگر کسي خبر دارد خيلي از پيام ها اين بود يا عده اي گرفتار زنداني بودند يا اجازه يک آقايي مي گفت شما که مي رويد سمت خدا سمت خداست اين جا کميته ي امداد بهزيستي است ستاد آزادي زندانيان است دفتر مراجع است؟ گفتم اتفاقا سمت خدا معنايش همين است يعني ما يک حديث مي خوانيم رد شويم گرفتاري مشکلات مردم را اشاره نکنيم؟ همين که بگوييم پيامبر اين طوري فرمود تمام شد؟ نگوييم مردم گلايه دارند يعني اين خانم يک نفر در ارحامش نبوده وامي به اين بدهد براي جهيزيه که گرفتار بانک نشود آن هم با اين سودهاي کلان سي درصد چهل درصد آن هم قسط هايش را مي گيرند جريمه هاي مضاعف مي گيرند بيچاره مي کنند به روز سياه مي افتد اين خانم چرا به داد هم نمي رسيم چرا در گرفتاري ها به هم کمک نمي کنيم يکي از چيزهايي که کسب ما را حرام مي کند به مسئله ي خمس اشاره کرده بودم کسي خمس مالش را ندهد نمي تواند در مالش تصرف بکند من همين جا تقاضايي دارم براي اين که گرفتاري هم برطرف شود اين هايي که مي روند خمس مي دهند من يقين دارم خيلي ها مومن اند متدين اند اهل خمس اند ولي همين آقا غافل است که همسايه اش پسر عمويش خواهرش گرفتار است تو که خمس مالت را مي بري مي دهي دفتر مرجع تقليدت همان جا بگو من خويشاوندي دارم گرفتار است نيازمند است بارها گفتيم اگر از سادات فقير باشند عده اي مراجع مي گويند نيازي نيست به ما بدهيد شما برويد بدهيد مثل آيت الله سيستاني يا صافي اگر هم از سهم امام است اجازه بگيريد شما که خمست را

ص: 3169

مي بري شما که خبر داري برادرت خويشاوندت همسايه ات رفيقت گرفتار است مرجع تقليد که آن جا نشسته گرفتاري را خانه به خانه خبر ندارد. دغدغه ي ما اين نشده مي گوييم به ما چه ما خمسمان را بايد مي داديم که داديم تو خبر داري از ارحامت که گرفتارند نيازمند هستند يک سيد فقير در بستگانت در همسايگي در محله در کارخانه ات است خدا رحمت کند مرد بزرگي چند بار عرض کرديم مي فرمود من تعجب مي کنم به پول دارها مي گفت شما چرا دق نمي کنيد اين ها راه حل آساني دارد اين را عزيزان عنايت بکنند ما مخلص مردم هستيم بحث زنداني ها چقدر باز نوشتند در مورد زنداني ها مردم سر پانصد هزار تومان سر يک ميليون تومان يک خانمي ديروز مي گفت براي يک ميليون تومان پنج ماه است پسرم زندان است شما يک هفته همين جا حبست بکنند مي تواني بماني. ديروز حاج آقاي فرحزاد بحث خوبي داشتند بحث اين هايي که محکوم به اعدام اند اگر واقعا جواني اگر شرور است قاچاقچي است هيچ يک جواني اما غلطي کرده اشتباهي کرده چوبش را خورده مدتي زندان است چه مي شود شما گذشت داشته باشيد بعضي از دوستان مي گفتند قدمي برداريد شما با خانواده شان صحبت کنيد من از طرف خودم کارشناسان هر کجاي ايران اگر واقعا با حضور ما بررسي بکنند اگر واقعا رفتن دوستان کارشناس سمت خدا تاثيري دارد با جان و دل با همه ي گرفتاري ها من يقين دارم حاج آقاي فرحزاد بقيه ي رفقا آقاي ماندگاري همه حاضرند يک عده مفسد اند قاچاقچي اند آن ها بحثشان جداست اما اگر کسي اشتباهي کرده ببخشند حاج آقا فرحزاد مثال قشنگي زدند

ص: 3170

من لذت بردم گفتند سر قصه ي پدرمان ما فورا بخشيديم در حادثه ي ديگر فوري بخشيديم علي اي حال من تقاضا مي کنم اين نگراني حضرت علي را بيشتر عنايت داشته باشيم.

شريعتي: خيلي ممنون امروز صفحه ي 528 قرآن را با هم تلاوت مي کنيم آيات پاياني سوره ي مبارکه ي نجم و آيات ابتدايي سوره ي مبارکه ي قمر آيه ي پاياني سوره ي مبارکه ي نجم سجده ي واجبه دارد البته در برنامه پخش نخواهد شد.

اللهم صل علي محمد و آل محمد و عجل فرجهم

وَأَنَّهُ خَلَقَ الزَّوْجَيْنِ الذَّكَرَ وَالْأُنثَى ?45? مِن نُّطْفَةٍ إِذَا تُمْنَى ?46? وَأَنَّ عَلَيْهِ النَّشْأَةَ الْأُخْرَ ى ?47? وَأَنَّهُ هُوَ أَغْنَى وَأَقْنَى ?48? وَأَنَّهُ هُوَ رَ بُّ الشِّعْرَ ى ?49? وَأَنَّهُ أَهْلَكَ عَادًا الْأُولَى ?50? وَثَمُودَ فَمَا أَبْقَى ?51? وَقَوْمَ نُوحٍ مِّن قَبْلُ إِنَّهُمْ كَانُوا هُمْ أَظْلَمَ وَأَطْغَى ?52? وَالْمُؤْتَفِكَةَ أَهْوَى ?53? فَغَشَّاهَا مَا غَشَّى ?54? فَبِأَيِّ آلَاءِ رَ بِّكَ تَتَمَارَ ى ?55? هَ_ذَا نَذِيرٌ مِّنَ النُّذُرِ الْأُولَى ?56? أَزِفَتِ الْآزِفَةُ ?57? لَيْسَ لَهَا مِن دُونِ اللَّ_هِ كَاشِفَةٌ ?58? أَفَمِنْ هَ_ذَا الْحَدِيثِ تَعْجَبُونَ ?59? وَتَضْحَكُونَ وَلَا تَبْكُونَ ?60? وَأَنتُمْ سَامِدُونَ ?61? فَاسْجُدُوا لِلَّ_هِ وَاعْبُدُوا ?62?

سورة القمر

بِسْمِ اللَّ_هِ الرَّ حْمَ_نِ الرَّ حِيمِ

اقْتَرَ بَتِ السَّاعَةُ وَانشَقَّ الْقَمَرُ ?1? وَإِن يَرَ وْا آيَةً يُعْرِ ضُوا وَيَقُولُوا سِحْرٌ مُّسْتَمِرٌّ ?2? وَكَذَّبُوا وَاتَّبَعُوا أَهْوَاءَهُمْ وَكُلُّ أَمْرٍ مُّسْتَقِرٌّ ?3? وَلَقَدْ جَاءَهُم مِّنَ الْأَنبَاءِ مَا فِيهِ مُزْدَجَرٌ ?4? حِكْمَةٌ بَالِغَةٌ فَمَا تُغْنِ النُّذُرُ ?5? فَتَوَلَّ عَنْهُمْ يَوْمَ يَدْعُ الدَّاعِ إِلَى شَيْءٍ نُّكُرٍ ?6?

ترجمه:

واوست که دو زوج نر وماده آفريد، (??) از نطفه هنگامي که در رحم ريخته شود. (??) و پديد آوردن جهان ديگر بر عهده اوست، (??) و اوست که شما را توانگر کرد و سرمايه قابل ذخيره بخشيد، (??) و

ص: 3171

او پروردگار [ستاره] شِعري است، (??) و اوست که قوم عاد نخستين را هلاک کرد، (??) و [نيز] قوم ثمود را به طوري که [کسي از آنان را] باقي نگذاشت (??) وقوم نوح را پيش تر [هلاک کرد]؛ زيرا آنان ستمکارتر و سرکش تر بودند (??) و شهرها [ي قوم لوط] را زير و رو کرد و به زمين کوبيد. (??) پس [عذاب خدا] آنان را احاطه کرد آن مقدار که احاطه کرد. (??) پس [اي انسان!] در کدام يک از نعمت هاي پروردگارت ترديد مي کني [که آيا از سوي خدا هست يا نيست؟!] (??) اين پيامبر [نيز] بيم دهنده اي از [زمره] بيم دهندگان پيشين است. (??) قيامت نزديک شد. (??) کسي جز خدا برطرف کننده [سختي ها و هول و هراسش] نيست. (??) آيا از اين سخن تعجب مي کنيد؟ (??) و [با چنين وضعي که داريد هنوز] مي خنديد و نمي گرييد؟! (??) و همواره سرکشي مي کنيد و غافلانه به خوشي و خوشگذراني مشغول هستيد؟! (??) پس [با اين وصف که قيامتي سنگين در پي داريد، بياييد] خدا را سجده کنيد و بپرستيد. (??)

سورة القمر

بسم الله الرحمن الرحيم

قيامت بسيار نزديک شد، و ماه از هم شکافت. (?) و اگر معجزه اي را ببينند، روي بگردانند و گويند: [اين] جادويي هميشگي است! (?) و [قرآن، رسالت پيامبر و معجزه را] انکار کردند و هواهاي نفساني خود را پيروي نمودند، در حالي که هر کاري [چه خير و چه شر، چه حق و چه باطل در قرارگاه ويژه خود] قرار مي گيرد [و اينان به زودي خواهند دانست که

ص: 3172

قرآن و پيامبر بر حق است يا معبودانشان؟] (?) بي ترديد آنچه از خبرها [ي گذشتگان] که [در آن] مايه بازداشتن [از کفر و شرک و گناهان] است براي آنان آمده است. (?) [اين خبرها] پندي رساست، ولي هشدارها [به اين ستمکاران لجوج] سودي نمي بخشد. (?) بنابراين از آنان روي بگردان [و] روزي را [ياد کن] که آن دعوت کننده [يعني اسرافيل] آنان را به امري بس دشوار و هولناک دعوت مي کند. (?)

اللهم صل علي محمد و آل محمد و عجل فرجهم

شريعتي: وقت در اختيار حاج آقاي حسيني عزيز است

حاج آقا حسيني: من در مورد نکته ي قرآني در مورد اين آيه ي سجده آيه ي پاياني سوره ي مبارکه ي نجم بگويم که حتما سجده واجب است اما اين سجده شرايط آن سجده را درست است بايد بر مهر باشد چيزي که سجده بر آن صحيح است اما شرايط ديگري ندارد که رو به قبله باشد با وضو باشند يا خانم ها چادر سر بکنند نه فقط يک مهري دستشان باشد يک سجده ي کامل داشته باشند ذکرش هم مستحب است. در تتمه ي وقت دو مسئله را اشاره مي کنم خيلي از بينندگان سوال کرده بودند بحث خمس را که گفتيد ما حقوق بگير هستيم آيا شامل ما مي شود يا نه قبلا گفتيم اگر کسي چيزي اضافه ندارد هيچ حتي يک کيلو برنج هم اضافه نمي آورد نه خمس به گردنش نيست اما اگر چيزي اضافه مي آيد ولو يک کيلو برنج بايد خمسش را بدهند. يک عده اي پرسيدند ما قطره قطره جمع کرديم خانه بخريم اگر خمسش را بدهيم ديگر نمي توانيم خمس بدهيم ما بارها گفتيم حتما به

ص: 3173

دفاتر مراجع مراجعه بکنند سوال ها را بپرسند همه ي مسائل را نمي شود اين جا گفت بعضي از مراجع مثل آيت الله عظمي مکارم صافي مي فرمايند اگر نياز فعلي اش است همين الآن بايد خانه بخرد و در شأنش است که خانه بخرد اين خمس ندارد اما بقيه ي آقايان مي گويند بايد خمسش را بدهد اگر نمي تواند دفتر مراجع تقليد مراجعه مي کند دست گردان مي کند بعدا به عنوان قرض مي پردازد هيچ مسئله اي نيست که راه حل نداشته باشد مي توانند مهلت بگيرند با مرجع تقليد دست گردان بکنند بعدا برگردانند در مورد جهيزيه خيلي سوال کردند فقها فرمودند اگر متعارف است کم کم بخرند امروز يخچالش را خريده سه ماه ديگر پنکه اين ها جهيزيه هم اگر سال بگردد خمس ندارد اين جزئياتي دارد بخواهيم وارد شويم خيلي پيچيده است مهم اين است که ما اگر بتوانيم نتيجه ي حرف ما اين باشد که مردم عادت بکنند همان طور که در مسائل ديگر مراجعه مي کنند به متخصص اين جا هم به عالم ديني به دفتر مرجع تقليد زنگ بزنند سوال بکنند يک کسي سوال کرده شوهرم خمس نمي دهد ولي من خودم شاغل هستم در آمد شغل خودم را خمس مي دهم شوهرم مخالفت مي دهد ولي من مخفيانه مي دهم اشکالي ندارد کار خوبي مي کنيد خداوند شوهرشان را هدايت بکند درآمدي دارد اين خانم ماهانه پولي مي دهد مي گويد من خمس مال خودم را مي دهم شوهرم مخالفت مي کند وظيفه ي اين خانم اين است که ولو او راضي نباشد حتما اين کار را انجام بدهد

شريعتي: خيلي ممنون از شما حاج آقاي حسيني دعا بکنند

حاج آقا حسيني: از خدا مي خواهيم به حق محمد و آل

ص: 3174

محمد خيلي ها التماس دعا گفتند خدا گرفتاري هايشان را برطرف بکنند آن هايي که از خدا اولاد مي خواهند اگر مصلحتشان است خدا اولادي بدهد آن هايي که زندان اند خدا نجاتشان بدهد دل مومنين به هم رحيم و مهربان باشد مقدمات آزادي زندانيان را فراهم بکنند مشکلات ازدواج جوانان را خدايا هم دولت مردان هم مردم به فکر هم باشند

شريعتي: ان شاء الله هم نوا مي شويم با حضرت امير با مناجات بي نظير و دلنشين در مسجد کوفه اللهم صل علي محمد و آل محمد و عجل فرجهم.

94-05-27- سيره عملي حضرت علي عليه السلام

بسم الله الرحمن الرحيم و صلي الله علي محمد و آله الطاهرين

شريعتي: سلام مي گويم به همه ي شما خيلي خوش آمديد به سمت خداي امروز. خوشحاليم در اين لحظات همراه شما هستيم خدمت حاج آقاي حسيني سلام عرض مي کنم

حاج آقا حسيني: عرض سلام و ارادت خالصانه دارم خدمت همه ي بينندگان خوب برنامه مثل هميشه پيام هاي عزيزان را خوانديم در طول بحث به پيام ها خواهيم پرداخت تک تک پيام ها را مطالعه کرديم در ادامه خواهيم گفت

شريعتي: ان شاء الله امروز هم در خدمت شما هستيم

حاج آقا حسيني: بسم الله الرحمن الرحيم سوالات فراواني بينندگان در برنامه ي گذشته دارند من دلم مي خواهد به آن پرسش ها پاسخي بدهم ولي مقدمتا عرض مي کنم چون امروز سوم ماه ذي القعده است و ماه ذي القعده به يک معنا ماه امام رضا عليه السلام است اول ماه ذي القعده به نام فاطمه ي معصومه است کريمه ي اهل بيت يازدهم اين ماه ولادت امام علي بن موسي الرضا است بيست و سوم اين ماه روايت شهادت امام رضا است که زيارت حضرت

ص: 3175

است و بيست و پنجم اين ماه روز زيارتي امام رضا روز دحو الارض است در طول سال چهار روز است که روزه اش ممتاز است يکي بيست و پنجم ماه ذي القعده است مرحوم ميرداماد يک کتابي دارند به نام رساله ي اربعة ايام اين چهار روز ممتاز سال را در اين رساله توضيح دادند وقتي رسيدند به بيست و پنجم روز ذي القعده روزه اش معادل شصت يا هفتاد سال است تعبير ايشان خيلي عجيب است مي فرمايد اَفضَلُ الاَعمَالِ مُستَحَبَِه و آکد الآدَابِ المَسنُونَه از روزه ي شصت سال يا هفتاد سال بالاتر در بيست و پنجم ذي القعده زيارت امام رضا عليه السلام است سال هاي گذشته ديدم بعضي از عزيزان بيست و سوم به عنوان روايت شهادت امام رضا مشهد مشرف مي شوند و بيست و چهارم برمي گردند در حالي که غفلت مي کنند اگر دو روز بمانند روز بيست و پنجم ذي القعده افضل از روزه ي شصت ساله اش زيارت امام رضا عليه السلام است آخر ماه ذي القعده هم شهادت پاره ي تن امام رضا امام جواد سلام الله عليه است ماه ذي القعده ماه امام رضا سلام الله عليه است تقاضا مي کنيم کساني که مي توانند کمک بکنند اگر خبر دارند کساني هنوز مشهد مشرف نشدند باني شوند آن ها زائر شوند پيام هاي زيادي داريم مي گويند ما تا به حال يک بار مشهد مشرف نشديم اگر ما يک بار به جاي مشهد خودمان همسايه اي رفيقي دوستي مومني را بفرستيم اگر او برود با دل شکسته دعا بکند از زيارت ما بالاتر و با ارزش تر است يک همتي مي خواهد حتما امام رضا عليه السلام هم کمک

ص: 3176

خواهد کرد. ماه ذي القعده اول ماه هاي حرام است سه ماه حرام پيوسته است ذي القعده ذي الحجه و محرم يکي هم ماه رجب که جدا است ما سه روز است وارد ماه حرام شديم گاهي هم تذکر داديم گفتيم مواظب باشيد آن هايي که وسايل نقليه شان بيمه ندارد بيمه مضاعف است آدم دلش مي سوزد ماه ذي القعده و ماه حرام است احتياط بکنند ما چند چيز را در قرآن داريم که قرآن تعبير به حرام کرده يعني حرمت خاصي دارد يکي مسجد الحرام يکي بيت الله الحرام است يکي شهر مکه يکي مشعر الحرام يکي هم چهار شهر حرام «شَطْرَ الْمَسْجِدِ الْحَرَ امِ» (بقره/ 144) «جَعَلَ اللَّ_هُ الْكَعْبَةَ الْبَيْتَ الْحَرَ امَ» (مائده/ 97) «هَ_ذِهِ الْبَلْدَةِ الَّذِي حَرَّ مَهَا» (نمل/ 91) «فَاذْكُرُ وا اللَّ_هَ عِندَ الْمَشْعَرِ الْحَرَ امِ» (بقره/ 198) «إِنَّ عِدَّةَ الشُّهُورِ عِندَ اللَّ_هِ اثْنَا عَشَرَ شَهْرً ا فِي كِتَابِ اللَّ_هِ يَوْمَ خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْ ضَ مِنْهَا أَرْ بَعَةٌ حُرُ مٌ» (توبه/ 36) خدا رحمت کند در کتاب مراقبات مرحوم آيت الله ملکي تبريزي که ما بارها تقاضا کرديم عزيزان حتما داشته باشند کتاب را مطالعه بکنند ايشان ماه به ماه اعمال را ذکر کردند چه مراقبت هايي را در ماه ها داشته باشيم اين کتاب حتما در خانه هاي ما باشد مطالعه بکنيم ايشان يک تعبيري دارد مي فرمايد چرا به ماه هاي حرام مي گويند ماه حرام به خاطر اين که جنگ با کفار حرام است اگر مسلمان ها جنگي داشته باشند حتي با کافر جنگ حرام است بايد ماه هاي حرام تعطيل بکنند آن وقت مي فرمايد اگر ماه محرم جنگ با دشمن حرام است جنگ با مومنين با خدا جايز است؟ يک کمي بياييم نمي شود اسمش را بگوييم

ص: 3177

ذي القعده آمد آمد که آمد به ما چه ربطي دارد چه فيضي از ذي الحجه برديم بحث بسيار خوبي که حاج آقا فرحزاد دارند عملي کنيم جنگ با دشمن حرام است مسلمان ها اگر درگير جنگ با کفار باشند بايد در ماه حرام متوقف بکنند از سر صلح و آشتي و صفا و صميميت با مومنين باشيم فصل توبه است فصل بازگشت به خداست ماه ذي القعده در پيام ها شايد ما هيچ هفته اي بدون استثناء نداريم که عده اي از بينندگان پيام نداده باشند که ما گناهي مرتکب شديم نمي دانيم خدا مي آمرزد يا نه اگر از ماه رمضان استفاده نکرديم ماه ذي القعده فصل توبه و نماز است يک نمازي هم است يک شنبه هاي ماه ذي القعده مرحوم سيد بن طاووس در اقبال حديث را نقل کردند پيامبر خدا روز يک شنبه ي ماه ذي القعده خَرَجَ رَسُولُ اللَّهِ ص يَوْمَ الْأَحَدِ فِي شَهْرِ ذِي الْقَعْدَةِ فَقَالَ يَا أَيُّهَا النَّاسُ مَنْ كَانَ مِنْكُمْ يُرِيدُ التَّوْبَةَ قُلْنَا كُلُّنَا نُرِيدُ التَّوْبَةَ يَا رَسُولَ اللَّهِ فَقَالَ ع اغْتَسِلُوا وَ تَوَضَّئُوا وَ صَلُّوا أَرْبَعَ رَكَعَاتٍ وَ اقْرَءُوا فِي كُلِّ رَكْعَةٍ فَاتِحَةَ الْكِتَابِ مَرَّةً وَ قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ ثَلَاثَ مَرَّاتٍ وَ الْمُعَوِّذَتَيْنِ مَرَّةً ثُمَّ اسْتَغْفِرُوا سَبْعِينَ مَرَّةً (اقبال الاعمال، ص 614) آمدند پيش مردم فرمودند چه کسي دلش مي خواهد توبه بکند بينندگان گوش بکنند تا ما پيامي نداشته باشيم که بگويند يقين نداريم خدا ما را آمرزيده دو روز پيش گذشت ولي يک شنبه هاي ديگر مهلت است فرقي نمي کند کدام يک شنبه کدام هايتان مي خواهيد توبه بکنند همه گفتند همه ي ما ميخواهيم توبه کنيم توبه اي که خدا بپذيرد حضرت فرمودند غسل

ص: 3178

کنيد بعد از غسل وضو هم بگيريد غسل کفايت از وضو نمي کند دو دو رکعت بخوانيد اگر وقت بگذارند براي نماز فکر نمي کنم يک ربع وقت ببرد ولي ببينيد چه آثاري دارد مثل نماز صبح فقط يک تفاوتي که دارد اين است که بعد از حمد سوره ي توحيد را سه مرتبه مي خوانند سوره ي معوذتين فلق و ناس يک بار مي خوانند خيلي ساده است از رو هم بخوانيد اشکالي ندارد نماز که تمام شد هفتاد مرتبه ذکر استغفار دارد بعد دعاي يک سطري دارد لا حول و لا قوّة إلاّ باللّه العلىّ العظيم يَا عَزِيزُ يَا غَفَّارُ اغْفِرْ لِي ذُنُوبِي وَ ذُنُوبَ جَمِيعِ الْمُؤْمِنِينَ وَ الْمُؤْمِنَاتِ فَإِنَّهُ لَا يَغْفِرُ الذُّنُوبَ إِلَّا أَنْتَ فقط من نيستم گناه همه ي مومنان را به همه نگاه کنيم فَإِنَّهُ لَا يَغْفِرُ الذُّنُوبَ إِلَّا أَنْتَ. اين نماز به اين آساني است در پايان اين چهار رکعت اين اذکار را بگويد آثارش اين است که اولا رسول خدا فرمودند اين نماز هديه اي است که شب معراج خدا به من داده خدا از رسولش يک پذيرايي کرده ما يک مهمان عزيز داشته باشيم چقدر سعي مي کنيم پذيرايي خوبي داشته باشيم مهمان رسول خدا ميزبان پروردگار شب مهماني شب معراج خدا خواسته به رسول خدا هديه بدهد خدا اين هديه را شب معراج به پيامبر داده بعد پيامبر خدا فرمود مَا مِنْ عَبْدٍ مِنْ أُمَّتِي فَعَلَ هَذَا إِلَّا نُودِيَ مِنَ السَّمَاءِ يَا عَبْدَ اللَّهِ اسْتَأْنِفِ الْعَمَلَ فَإِنَّكَ مَقْبُولُ التَّوْبَةِ مَغْفُورُ الذَّنْبِ هر کس بنده اي از بندگان من اين نماز را بخواند از آسمان ندا مي شود چند مطلب گفته مي شود واقعا عجيب است تفضل پروردگار و

ص: 3179

لطف پروردگار است يک نماز جماعت مي خوانيم چقدر ثواب دارد مگر براي نماز جماعت چقدر زحمت کشيديم فضل پروردگار است روز را از نو شروع کن خدا گذشته هايت را بخشيد توبه ات را قبول کرد کسي پيام ندهد من شک دارم يقين ندارم خدا آمرزيده يا نه بعضي از گناهان را آدم شرم مي کند در برنامه ي عمومي اسم بياورد هر گناهي که قابل تصور نيست بخشيده مي شود حاجي ها چند روز ديگر مي رود حج بيت الله الحرام آن همه زحمت مي کشند هجده عمل پنج عمل در عمره تمتع سيزده عمل در حج تمتع چقدر سختي مشکلات تمام اين اعمال به عشق يک جمله است که غروب روز عرفه در روايت است خداوند به حاجي ها خطاب مي کند يَا عَبْدَ اللَّهِ اسْتَأْنِفِ الْعَمَلَ آن هايي که دلشان مي سوزد ما هم آرزوي حج داريم ما هم دلمان مي خواهد زيارت امام رضا برويم از اين بالاتر يک نمازي که بيست دقيقه کلا وقت مي برد پيامبر فرمود در شب معراج به من هديه دادند اولين اثرش اين است که از نو شروع بکن دوم بُورِكَ عَلَيْكَ وَ عَلَى أَهْلِكَ وَ ذُرِّيَّتِكَ مبارک باد بر خودت بر نسل تو و اهل تو سوم خداوند فرداي قيامت طلبکارهايت را راضي مي کند ما طلبکاري داشتيم يادمان رفته غفلت کرديم اگر مي شناسيم حتما بايد همين جا انجام بدهيم يک وقت غفلت کرديم آيت الله مشکيني يادم است در روز عرفه اي در صحراي عرفات ايشان ده دقيقه سخنراني کردند فرمودند من حال نداشتم غير از طواف واجب هيچ طواف ديگري بکنم فقط يک طواف مستحبي کردم گفتم خدايا اين امانت پيش تو باشد فرداي قيامت اگر

ص: 3180

طلبکاري آمد و من غافل بودم يادم رفته بود اين ثواب طواف مستحبي را بدهم او را راضي کنم اگر کسي طلبکاري داشت خداوند طلبکار را راضي مي کند تَمُوتُ عَلَى الْإِيمَانِ انسان با ايمان از دنيا مي رود مهم ترين آرزوي ما عاقبت بخيري است خداوند پدر مادر را از تو راضي مي کند آثار ششم که مهم ترين آثر است أَنَا الَّذِي آتِيكَ مَعَ مَلَكِ الْمَوْتِ ع أَنْ يَرْفُقَ بِكَ وَ لَا يَخْدِشَكَ أَثَرُ الْمَوْتِ جبرائيل ندا مي کند موقع مرگ من مي آيم سفارشت را به ملک الموت مي کنم اين ها همه اش تفضل است لطف و عنايت پروردگار است لازم است ياد آوري بکنيم اين سوره را اول ماه ذي الحجه در نماز و واعدنا همه مي خوانند ولي گاهي ما غفلت مي کنيم «وَوَاعَدْنَا مُوسَى ثَلَاثِينَ لَيْلَةً وَأَتْمَمْنَاهَا بِعَشْرٍ فَتَمَّ مِيقَاتُ رَ بِّهِ أَرْ بَعِينَ لَيْلَةً» (اعراف/ 142) از کي شروع شده ما با موسي قرار گذاشتيم سي شب مهمان ما بود موسي چهل روز به ميقات رفت از اول ماه ذي القعده شروع شده اين ميقات اربعين موسي. اين سي روز را قرار داشتيم ده روز هم از ماه ذي الحجه اضافه کرديم در روايت است موسي از خدا کتاب خواست که خداوند تورات را بر او نازل بکند به او فرمان رسيد اين سي روز را روزه بگير در آن دهه ي آخر تورات بر حضرت موسي نازل شد بنابراين حتما بينندگان يا مفاتيح محدث قمي را ببينند يا مراقبات را ذي القعده مان يک تفاوتي هم داشته باشد آدم دلش مي سوزد نکند بينندگان خوب سمت خدا که اين همه مهر و محبت دارند آدم احساس مي کند يک خانه

ص: 3181

و يک خانواده است هر کجا مشرف مي شويم يا شهر ها يک جوري مردم صميميت دارند با خدمتگزارانشان در اين برنامه آدم احساس مي کند يک خانواده است ما نبايد يادآوري را فراموش بکنيم خدا رحمت کند مرحوم آيت الله قاضي ايشان استاد شخصيت هايي بوده مثل علامه طباطبائي مثل آيت الله بهجت مثل آيت الله آسيد جمال گلپايگاني مثل غروي اصفهاني اول ماه ذي القعده که مي شده يک دستورالعملي به دوستان و شاگردان مي داده کتابي است به اسم آيت الحق اين کتاب تخصصي است قلم قلم عمومي نيست مرحوم قاضي براي اول ماه ذي القعده دوازده دستور مي داده دوازده تا را سريع مي گويم شخصيتي مثل آقاي قاضي شاگرداني مثل علامه طباطبائي داشتند اول ماه بايد اين دستورات را عمل مي کردند يک قبل از هر چيز مي فرمود واجب است بر شما توبه کنيد آن هم با شرايطش اگر حق الناسي به گردن ما است در پرداختش باشيم اگر نمي توانيم تصميم بگيريم نگوييم ما توبه کرديم لازم نيست زياد به ما مي گويند که فلان نماز را در فلان کتاب نوشته اگر بخوانيد معادل ده هزار نماز است آيا ما نماز قضا نداريم حتما داريم آن ثواب است حق الناس حق اللهي که به گردنمان است دوم نمازي که اشاره کرديم را سفارش کردند حتما بخوانيد در ديداري که نمايندگان مجلس خبرگان داشتند با مقام معظم رهبري توصيه شان اين دستورات مرحوم قاضي بود دستور دوم مراقبه و محاسبه است چطور يک کاسب هر شب مي آيد آخر شب حساب مي کند يا دفترش را مي آورد خانه کم و زياد و سود و زيان را ببينيم کجاي دنيا هستيم کجا داريم مي رويم

ص: 3182

سوم عجيب است در ميان اين همه دستور سومين دستور آيت الله قاضي پرهيز از هتک حرمت مومن است آبروي مومن را نبريم يک داستاني از امام هادي است معروف است کسي آمد خدمت امام هادي حضرت فرمودند از فلاني که از دشمنان اهل بيت بود چه خبر داري گفت مگر خبر نداري نابود شد هلاکت رسيد امام هادي بيست و چهار مرتبه اين جمله را تکرار کردند الحمدلله که مظهر رحمت هستند حتي خوشحال نمي شدند گرفتار شود گفت مگر چه کرده با شما که اين قدر خوشحال شدي فرمود مي داني با پدرم چه کار کرد دلش را سوزاند هتک حرمت کرد تهمت زد با پدرم کم آورد در بحث به پدرم امام جواد گفت به قيافه ات مي آيد مست باشي آن وقت امام هادي وقتي خبر شد اين آدم به هلاکت رسيده بيست و چهار مرتبه فرمود الحمدلله واقعا مواظب باشيم اگر ما فکر کنيم مسلماني با آبرو ريزي ديگران قابل جمع است اشتباه کرديم الآن متاسفانه خيلي رواج پيدا کرده يک وقتي من گفتم رفتيم ديدن دوستان گفتم از برادر شما چه خبر گفت برادرم مدتي است زندان است گفتم به چه مجوز شرعي به من گفتي زندان است قاضي راي داده محکوم شده رفته زندان يک وقت مفاسد عمومي است چيزهاي مهمي است آن ها را بايد بدانند اتفاقا آن ها نمي گويد الف ب جيم دال ه خ مي گويند حالا يک برادري خطايي کرده اشتباهي کرده مجازاتش هم گفتند دو ماه شش ماه برود زندان به چه مجوزي به من گفتيد که اين آقا زندان است آبروي برادر اين قدر حساس است يک روايتي

ص: 3183

داريم عجيب است مرحوم کليني در کافي شريف مرحوم شيخ صدوق در امالي مفيد نقل کرده من اين حديث را نوشتم بالاي سرم زدم مي ترسيدم يادم برود امام صادق از رسول خدا نقل کرد فَاِنَّهُ مَن تَتَبَّعَ عَوراتِ المُؤمِنينَ تَتَبَّعَ اللهُ عَورَتَهُ، وَ مَن تَتَبَّعَ اللهُ عَورَتَهُ فَضَحَهُ وَ لَو في جَوفِ بيته (المحاسن، ج 1، ص 104) کسي دنبال عيوب مومنين برود همه عادت کرديم دنبال خبر داغ مي گرديم پيدا نمي کنيم آبروي کسي را ببريم تيتر اول بکنيم در وايبر و واتساپ و اين فضاها پخش کنيم کسي که دنبال عيوب مومنين باشد خداوند رسوايش مي کند خدا دنبال عيوبش مي شود رسوايش مي کند ولو در پستوي خانه اش باشد خدا نکند يک وقت ما کاري بکنيم که مجازاتش اين باشد که خدا ما را رسوا بکند يک وقت مي رويم در خط کسي ممکن است نتوانيم بلايي سرش بياوريم ولي اگر خدا بخواهد ما را رسوا بکند حتما اين اتفاق خواهد افتاد در ماه ذي القعده اگر بيايد برود تمام شود آبروي مومن خيلي ارزان شده امروز ما کمبود اطلاعات ديني نداريم باورهاي ديني مان ضعيف است اگر من باور کنم اين حديث را مرحوم شيخ انصاري در مکاسب آورده در مصادر قديمي ما است ولي اين که از مکاسب شيخ انصاري نقل مي کنم مي خواهم بگويم از فيلتر اين شيخ رد شده در مکاسب گفته فرداي قيامت نامه ي بنده اي را مي دهند دستش نامه را که مي خواند مي گويد ما فکر مي کرديم در دستگاه شما اشتباه نمي شود اين پرونده ي ما نيست ما مکه رفتيم نماز خوانديم هيچ کدام اين ها نيست خطاب مي شود اِنَّ رَبَّكَ لا يَضِلُّ وَ لايَنسى

ص: 3184

(جامع الاخبار، ص 147) خدا فراموش نمي کند خدا اشتباه نمي کند يادت است يک روزي آبروي هفتاد ساله ي يک کسي را با يک کلمه بردي حسنات هفتاد ساله ات رفت چقدر مکه رفتي چقدر نماز اول وقت خواندي چقدر عزاداري کردي باور نداريم اگر باور داشتم با يک غيبت تمام حسناتم مي رود خدا فراموش نمي کند دستگاه ما بايگاني اش اشتباه نشده تو با يک آبرو بردن تمام حسناتت را مي بري چهارم انجام واجبات است خيلي در پيام ها هست مي گويند ما در واجباتمان کاهل هستيم پنجم نوافل به خصوص ايشان تاکيد کردند به خصوص نماز شب يازده رکعت نافله ي شب ايشان فرمودند نوافل 51 رکعت اگر نتوانستيد 44 رکعت اگر نشد کمتر از هشت رکعت نافله ي ظهر نباشد چند درصد ما نافله مي خوانيم نماز ظهر را با زحمت مي خوانيم اين ها مي فهميدند چه بوده در اين نوافل خدا رحمت کند در شوشتر عالم بزرگي بوده آيت الله جعفر شوشتري صاحب کتاب قاموس الرجال قبر اين عالم در شوشتر مزار است مردم خيلي به ايشان اعتقاد داشتند واقعا هم جاي اعتقاد است شرح نهج البلاغه دارد عزيزان مي فرمود اين پيرمرد اواخر عمر نمي توانست نافله هايش را بخواند دو نفر بلندش مي کردند کمک مي کردند که نافله اش را ايستاده بخواند ما مي گوييم حال نداريم من چندي پيش حرم بعد از نماز صبح و دعاي ندبه سخنراني داشتم اتفاقا آيت الله شبيري زنجاني نماز را مي خواندند جمعيت که رفتند به مناسبت بحث نوافل را اشاره کردند گفتم کدام يک از ما مقيد به نوافل هستيم گفتم همين آقايي که الآن تشريف برد آيت الله شبيري زنجاني قريب هشتاد نود سال عمرشان

ص: 3185

است تمام نوافلشان را مقيد اند مي خوانند هشت رکعت ظهر هشت رکعت عصر مغرب عشا دستور ششم تلاوت قرآن است فرمودند مخصوصا با صوت نيکو و با حزن چون در روايت هم داريم قرآن را حزين بخوانيد يک حديثي است پيامبر ديدند قرآن را عادي مي خوانند فرمودند أينَ البُکاء گريه کجاست چرا قرآن اشک شما را جاري نمي کند فرمودند کمتر از يک جز نباشد هفتم ذکر هاي روزانه مخصوصا سجده ي معروفه با ذکر يونسيه سجده ي معروفه بارها اشاره کرديم علما دستوراتشان اين بود آدم در شبانه روز سجده ي طولاني داشته باشد و ذکر يونسيه را بگويد دستور هشتم زيارت ائمه عليهم السلام براي مجاورين آن هايي که نمي توانند نيت که داشته باشند در اين ثواب سهيم هستند رفتن به مسجد خواندن زيارت جامعه ي کبيره نهم حتما بعد از نماز ها تسبيح حضرت فاطمه ي زهرا را ترک نکنيد روايت داريم وقتي بنده نمازش را مي خواند زود بلند مي شود مي رود خداوند به من خطاب مي کند اين بنده ي من فکر مي کند حوائجش به دست ديگري است به عجله رفت. در مساجد من رفتم نماز عشا تمام مي شود ما مثلا دير آمديم مي خواهيم نماز عشا را بخوانيم نماز عشايشان که تمام مي شود احدي نيست مثل مسلم در کوفه شما امشب امتحان کنيد هر مسجدي که مي رويد نماز عشا تمام شد چهار رکعت عشا قضا بخوانيد ديگر احدي در مسجد نيست دهم دعاي فرج براي ظهور حضرت حجت سلام الله عليه يازدهم دوازدهم جالب است تک بعدي نيست دستور يازدهم براي ماه ذي القعده ملاقات دوستان خوب است دوازدهم زيارت اهل قبور است به هنگام روز. آن هفته حاج آقاي ميرباقري اشاره کردند

ص: 3186

قبرستان ها را از داخل برديم خارج شهر يک وقت نترسيم برديم بيرون آن جا که برديم باغ و گل و گلستان کسي هم که رفت اصلا به فکر مرگ نباشد. اين دوازده دستور را دوستان استفاده بکنند.

شريعتي: خيلي ممنون نکات خيلي خوبي بود استفاده کرديم از محضر شما ان شاء الله برمي گرديم ادامه ي فرمايشات حاج آقاي حسيني را هم مي شنويم آيات ابتدايي سوره ي مجادله را با هم مي شنويم و تلاوت مي کنيم صفحه ي 542 لحظه لحظه ي زندگي مان منور به نور قرآن و اهل بيت باشد به برکت صلوات بر محمد و آل محمد

اللهم صل علي محمد و آل محمد و عجل فرجهم

سورة المجادلة

بِسْمِ اللَّ_هِ الرَّ حْمَ_نِ الرَّ حِيمِ

قَدْ سَمِعَ اللَّ_هُ قَوْلَ الَّتِي تُجَادِلُكَ فِي زَوْجِهَا وَتَشْتَكِي إِلَى اللَّ_هِ وَاللَّ_هُ يَسْمَعُ تَحَاوُرَ كُمَا إِنَّ اللَّ_هَ سَمِيعٌ بَصِيرٌ ?1? الَّذِينَ يُظَاهِرُ ونَ مِنكُم مِّن نِّسَائِهِم مَّا هُنَّ أُمَّهَاتِهِمْ إِنْ أُمَّهَاتُهُمْ إِلَّا اللَّائِي وَلَدْنَهُمْ وَإِنَّهُمْ لَيَقُولُونَ مُنكَرً ا مِّنَ الْقَوْلِ وَزُورً ا وَإِنَّ اللَّ_هَ لَعَفُوٌّ غَفُورٌ ?2? وَالَّذِينَ يُظَاهِرُ ونَ مِن نِّسَائِهِمْ ثُمَّ يَعُودُونَ لِمَا قَالُوا فَتَحْرِ يرُ رَ قَبَةٍ مِّن قَبْلِ أَن يَتَمَاسَّا ذَلِكُمْ تُوعَظُونَ بِهِ وَاللَّ_هُ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِيرٌ ?3? فَمَن لَّمْ يَجِدْ فَصِيَامُ شَهْرَ يْنِ مُتَتَابِعَيْنِ مِن قَبْلِ أَن يَتَمَاسَّا فَمَن لَّمْ يَسْتَطِعْ فَإِطْعَامُ سِتِّينَ مِسْكِينًا ذَلِكَ لِتُؤْمِنُوا بِاللَّ_هِ وَرَ سُولِهِ وَتِلْكَ حُدُودُ اللَّ_هِ وَلِلْكَافِرِ ينَ عَذَابٌ أَلِيمٌ ?4? إِنَّ الَّذِينَ يُحَادُّونَ اللَّ_هَ وَرَ سُولَهُ كُبِتُوا كَمَا كُبِتَ الَّذِينَ مِن قَبْلِهِمْ وَقَدْ أَنزَلْنَا آيَاتٍ بَيِّنَاتٍ وَلِلْكَافِرِ ينَ عَذَابٌ مُّهِينٌ ?5? يَوْمَ يَبْعَثُهُمُ اللَّ_هُ جَمِيعًا فَيُنَبِّئُهُم بِمَا عَمِلُوا أَحْصَاهُ اللَّ_هُ وَنَسُوهُ وَاللَّ_هُ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ شَهِيدٌ ?6?

ترجمه:

بسم الله الرحمن الرحيم

به راستي خدا گفتار [زني] را که درباره همسرش با تو گفتگو داشت

ص: 3187

و به خدا شکايت مي کرد، شنيد و خدا گفتگوي شما را مي شنود؛ زيرا خدا شنوا و بيناست. (?) کساني از شما که با زنان خود «ظهار» مي کنند [يعني بر پايه فرهنگ جاهلي مي گويند: تو نسبت به من به منزله مادرم هستي، پس آميزش با تو بر من حرام ابدي است] زنانشان مادرانشان نيستند، مادرانشان فقط زناني هستند که آنان را زاده اند، و آنان بي ترديد سخني ناپسند و دروغ مي گويند و مسلماً خدا بسيار باگذشت و بسيار آمرزنده است. (?) و کساني که با زنانشان ظهار مي کنند، سپس از آنچه گفته اند برمي گردند، بايد پيش از آميزش با هم برده اي [در راه خدا] آزاد کنند. اين [حکمي] است که به آن اندرز داده مي شويد، و خدا بر آنچه انجام مي دهيد، آگاه است. (?) کسي که توانايي [آزاد کردن برده را] ندارد، بايد پيش از آنکه با هم آميزش کنند، دو ماه پي در پي روزه بگيرد، و هر که نتواند بايد شصت مسکين را طعام دهد؛ اين حکم براي اين است که به خدا و پيامبرش ايمان آوريد [و از فرهنگ جاهلي دوري گزينيد]؛ و اينها حدود خداست. و براي کافران عذابي دردناک است. (?) بي ترديد کساني که با خدا و پيامبرش دشمني و مخالفت مي ورزند، خوار و سرنگون مي شوند، چنان که کساني که پيش از آنان بودند، خوار و سرنگون شدند، و همانا ما آيات روشني نازل کرديم، و براي کافران عذابي خوارکننده است. (?) در روزي که خدا همه آنان را برمي انگيزد، آن گاه به اعمالي که انجام

ص: 3188

داده اند، آگاهشان مي کند، اعمالي که خدا حساب همه آنها را برشمرده است در حالي که [آنان] آن را فراموش کرده اند، و خدا بر هر چيز گواه است. (?)

اللهم صل علي محمد و آل محمد و عجل فرجهم

شريعتي: آيه ي ششم صفحه «يَوْمَ يَبْعَثُهُمُ اللَّ_هُ جَمِيعًا فَيُنَبِّئُهُم بِمَا عَمِلُوا أَحْصَاهُ اللَّ_هُ وَنَسُوهُ وَاللَّ_هُ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ شَهِيدٌ» اعمالي که ما انجام داديم ما فراموش مي کنيم چند بدي چند گناه کرديم ولي خدا شماره اش را دارد اگر ما همين را باور کنيم مي گويند کسي شروع کرد حساب کرد اگر من در هر روز يک گناه کرده باشم در ماه در سال چقدر مي شود از هوش رفت اگر ما باور کنيم ما يادمان رفته خدا فراموش نکرده خدا هم گواه است بر همه ي اعمال ما اگر اين باور ها در زندگي ما بيايد زندگي ما خيلي فرق مي کند اگر بگوييم به به امروز که کاري نکرديم يک گناه مرتکب شديم جمع کنيم چقدر مي شود آن وقت در شصت سال چه خبر مي شود

شريعتي: بسيار خوب يکي از اتفاقات خوبي که در برنامه مي افتد پيام هاي شماست که تشکر مي کنم از فرد فرد کارشناسان که پيام ها را مطالعه مي کنند و رصد مي کنند و مباحث بر اساس پيام هاي شما تنظيم مي شود امروز هم مباحث حاج آقاي حسيني بر طبق پيام هاي شما در ذيل سيره ي تربيتي امام علي عليه السلام است

حاج آقا حسيني: همان طور که شما فرموديد با اين که بسيار از ما وقت مي برد ولي افتخار مي کنيم حيات اين برنامه پويايي اين برنامه به اين است که البته سهم عمده هم با تهيه کننده ي برنامه

ص: 3189

جناب آقاي رکني است ولي بينندگان يقين داشته باشند تک تک ما مي خوانيم خيلي ها سوال کرده بودند چون ما بحث خمس را اشاره کرديم که آيا مي شود ما خودمان خمس را به فقرا بدهيم يا نه اين مسئله را يک مرتبه براي هميشه عنايت بکنند ما ديگر تکرار نکنيم خمس دو بخش است سهم امام است و سهم سادات فقير. در برابر زکات که به غير سادات داده مي شود سهم سادات مثلا فرض کنيد الآن بنده ده ميليون خمسم است يعني ده ميليون بيست درصدي که گفتيم يک پنجم اموالم است ده ميليون خمس من دو پنج ميليون است پنج ميليون سهم سادات و پنج ميليون سهم امام است پنج ميليون سهم سادات را حتما خودشان مي توانند بدهند به فقير سيدي که مي شناسند آن هفته گفتيم مرجع تقليدي که نشسته يک جا از کجا خبر دارد سادات فقير همه ي دنيا کجا است اين ها مرجع تقليد ايران که نيستند همه ي دنيا هستند افغانستان است عراق است پاکستان است بنابراين اين بخش پنج ميليون که سهم سادات فقير است عده اي از مراجع مثل مرحوم آيت الله خويي آيت الله تبريزي آيت الله صافي آيت الله سيستاني مي فرمايند پنج ميليون سهم سادات را نمي خواهد بياوريد پيش ما خودتان بين سادات تقسيم کنيد به ما خبر ندهيد نيازي نيست من بروم به مرجع تقليد به نماينده اش بدهم مثلا من بروم خدمت امام جمعه يک شهرستاني يک آقايي نماينده ي مرجع تقليد من است دفتر خود مرجع يا خود مرجع تقليد نشسته بروم بگويم پنج ميليون سهم سادات را مي دهم خدمت شما نه عده اي از مراجع فرمودند خودتان بدهيد حتي

ص: 3190

اگر عزيزان مقلد مرجع ديگري باشند مي توانند در اين مسئله به فتواي اين مراجع عمل بکنند يعني اگر مقلد آيت الله عظمي خويي تبريزي باقي بر اين ها هستند يا الآن مقلد صافي و سيستاني هستند مي گويند خودتان بدهيد اگر مقلد کسان ديگر هستند مي توانند از اين ها تقليد بکنند زنجيره ي گسترده اي که در بين جامعه ي ما است ما بهتر سادات فقير را مي شناسيم نيازي به اجازه نيست از مراجعي که قائل نيستند مي توانند اجازه بگيرند اما ضرورتي نيست خيلي ها نوشتند ما وقتي مراجعه مي کنيم دفتر يک امام جمعه اي در شهرستان دور دستي امام جمعه اين قدر اجازه ندارد مانعي ندارد در اين مسئله به فتواي اين مراجع مثل آيت الله سيستاني رجوع بکنند و عمل بکنند البته ممکن است امام جمعه اي در شهرستاني نماينده ي مرجع تقليدي يا دفتر مرجعي چنين اجازه اي در مبالغ زياد نداشته باشيم به خود مرجع مي توان مراجعه کرد سوال دومي که خيلي ها پرسيدند گفتند فرزند من واجب النفقه است مي خواهم بدهم به دختر پسر واجب النفقه را نمي شود از اين جا داد من بايد نفقه ي او را مي دادم چرا نفقه ي او را ندادم بايد از اول مي دادم جزء هزينه ها است اگر من نفقه ي او را مي دادم نمي رسيد به اين که من پول اضافه داشته باشم چهار گروه واجب النفقه ي ما هستند بعضي از مسائل را آدم دلش مي خواهد هر روز هر هفته بگويد ما فقط همسر را بلد هستيم همسر دوم پدر مادر سوم فرزندان حتي اگر ازدواج کرده عروس دارم داماد دارم نوه دارم اگر نياز مالي دارد و من مي توانم واجب النفقه است مادر بزرگ پدر بزرگ واجب النفقه است

ص: 3191

کار خير نيست کار مستحبي نيست واجب است چهارم حيوان زبان بسته اي که ما در خانه حبس کرديم کبوتر مرغ خروس گوسفندي دين مي گويد چون حبس کردي واجب النفقه است آزاد کن «وَمَا مِن دَابَّةٍ فِي الْأَرْ ضِ إِلَّا عَلَى اللَّ_هِ رِ زْقُهَا» (هود/ 6) تو که اين گوسفند کبوتر را حبس کردي واجب است چهارمي را براي چه گفتم ديني که مي گويد کبوتر خانه ات واجب النفقه ات است آن دين راضي است که همسرت معطل زندگي اش باشد؟ بنابراين نه خمس را به واجب النفقه ها نمي شود داد به برادر خواهر عمو عمه دايي مي شود داد واجب النفقه نيستند مسئله ي سومي که خيلي ها سوال کردند بحث اشاره اي کرديم به فضاهاي مجازي گفتيم از زمينه هاي گناه است دست روي موضوع خيلي حساسي گذاشتيم ده ها پيام در اين زمينه داشتيم که اين چه مصيبتي است يک بار ديگر بگوييد بيشتر پيگيري بکنيد خانواده هاي ما از هم مي پاشد خانمي مي گويد به خدا قسم شوهر من وقتي مي آيد خانه تا اذان صبح بازي مي کند بازي کلش که آن هفته اشاره کرديم يک وقت مخاطب ما کسي است که اين ها را قبول ندارد که هيچ جُلُوسُ الْمَرْءِ عِنْدَ عِيالِهِ أحَبُّ اِلى اللَّهِ تَعالى مِنْ اعْتِكافٍ في مسجدي هذا (تنبيه الخواطر، ج 2، ص 122) مرد در خانه بنشيند بالاتر از اين است که در مسجد النبي اعتکاف شود يک نماز در آن جا معادل ده هزار نماز است فرمود بروي پيش همسرت خانواده ات اين افضل است خانم ها حق دارند شکايت بکنند زير يک سقف هستيم پسر خانم دختر آقا جدا هستند مسئله ي چهارمي که اشاره اي کرديم خيلي ها نوشتند بحث ماهواره ها است خيلي ها

ص: 3192

گفتند اين قدر نگران نباشيد ماهواره هاي استاني شبکه هاي استاني نمي توانيم ببينيم يا نوشتند شبکه هاي مذهبي را مي بينيم ما هنوز باور نکرديم قدرت و تسلط و وسوسه هاي شيطان را بر خودمان چه نيازي است شبکه هاي استاني را مي خواهم چه کار بکنم توجيه است هجده شبکه بيست و دو شبکه رسانه دارد هر شبکه اي مي زني فيلم و سريال اين ها واقعا سر ما را گرم نکرده کم داريم مي خواهيم استاني را ببينيم همين شبکه هاي مذهبي رسانه ملي را ببينيم اين ها توجيه است ممکن است ما خودمان بر خودمان اطمينان داشته باشيم کساني هستند ممکن است از آن سوء استفاده بکنند گناهش به گردن ما باشد مطلب بعدي اين است که اشاره اي کرديم به بحث مشروب خواري خيلي پيام داشتيم که دوباره مطرح کنيد عده اي مبتلا هستند چه کار بکنيم روايتي داريم مرحوم شيخ طوسي نقل کرده در تذهيب واقعا عجيب است پيامبر فرمود مَن تَرَكَ الخَمرَ لغَيرِ اللّه سَقاهُ اللّه ُ مِن الرَّحيقِ الَمخْتومِ ، فقالَ عليٌّ عليه السلام : لغَيرِ اللّه ؟! قالَ : نَعَم واللّه ، صِيانَةً لنفسهِ (بحارالانوار، ج 79، ص 150) اگر کسي شراب را ترک بکند نه براي خدا براي غير خدا براي سلامتي خودش خدا از فرداي قيامت از نوشيدني هاي بهشتي نصيبش مي کند اصحاب متوجه نشدند گفتند شما فرموديد لغَيرِ اللّه پيغمبر فرمود بله لغَيرِ اللّه دين حرفش اين است که جامعه سلامت جسم و روح داشته باشد جامعه اي که گرفتار الکل باشد سلامت ندارد شيطان قوي است چرا قرآن مي فرمايد «لَا تَتَّبِعُوا خُطُوَاتِ الشَّيْطَانِ» (نور/ 21) قدم به قدم ما را مي برد يک بار که چيزي نيست به جايي برنمي خورد سر يک سفره

ص: 3193

نشستيم ديگران خوردند به ما تعارف کردند همين آدم يک الکلي حرفه اي مي شود مثل سيگار مثال زدم عزيزان بيننده بپرسند اگر غير از اين بود خبر بود شما پيدا بکنيد يک نفر سيگاري که روزي دو پاکت سيگار مي کشد يک نفر بگويد من از روز اول با دو پاکت شروع کردم اگر چنين کسي سراغ داريد خبر بدهيد امکان ندارد شما پيدا بکنيد روز اول با يک پک بوده مشروب همين است فضاهاي گناه همين است مطلب ديگري که بوده اين است که شادي ها هم است شادي ها بيشتر مال روز دوشنبه حاج آقاي فرحزاد است غم ها مال ما است چقدر پيام داشتيم که دختر خانم هايي که پيامک دادند ما مي خواهيم ازدواج بکنيم پدر مادر ها مخالفت مي کنند خواستگار مي آيد پدر مادر رد مي کنند آن چيزي که در پيام ها آمد را مي شود به دو دسته تقسيم کرد اين سوز دل ماست ان شاء الله مشکل و غم همه باشد حل کنيم يک خيلي ها پدر ها شرمنده ي فرزندانشان هستند الآن بپذيريم فردا مي خواهيم جهيزيه بدهيم چطور بدهيم در بحث جهيزيه دو سه مطلب ياد ما باشد اولا بايد ازدواج ها را ساده بگيريم خيلي پيچيده کرديم «إِنَّ اللَّ_هَ لَا يُغَيِّرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّى يُغَيِّرُ وا مَا بِأَنفُسِهِمْ» (رعد/ 11) خودمان سنت هاي غلط را بايد عوض بکنيم در يک شهرستاني بودم يک آقايي گفت مي آيي روستاي ما رفتيم روستا گفت دخترم تازه ازدواج کرده گفتم مبارک است چقدر جهيزيه برده گفت سي و سه ميليون واقعا الآن يک جهيزيه ي دختر خانمي که در روستايي زندگي مي کند واقعا 33 ميليون است چند روز پيش آقايي گفت دو دختر مي خواهند ازدواج بکنند ما باني

ص: 3194

شديم شما باني سراغ نداريد گفتم باشد اگر پيدا کردم يخچالش را تهيه بکند گفت باشد نوشتيم براي شما شش ميليون گفتم شش ميليون براي يخچال گفت دو يخچال فريزر قبول کرديد دو سه ميليون گفتم مسلمان تو خودت روزي که ازدواج کردي دو نفر چنين يخچال فريزري داشتي گفتم من سراغ داريم الآن يخچال فريز خوب نمي خواهم بگويم ايده آل هفتصد و پنجاه هزار تومان است ما تا خودمان ساده نگيريم مشکل حل نمي شود خدا از آسمان نمي آيد زمين مشکل ازدواج ما را حل بکند بايد جهيزيه را آسان بگوييم دوم بحث قرض است تو خبر داري اين پدر آبرومند است شرمنده ي دخترانش است خواستگاران را جواب مي کند براي اين که پنج ميليون ندارد چرا قرض نمي دهيم قرآن مي گويد «مَّن ذَا الَّذِي يُقْرِ ضُ اللَّ_هَ قَرْ ضًا حَسَنًا» (حديد/ 11) قرض از صدقه بالاتر است اين را باور نداريم اما سود بيست درصدي بانک ها را باور داريم تشکيلات بزرگ نمي خواهد که همه به ما پيام بدهند ما واسطه شويم امکان ندارد اما خودمان به فرياد خودمان برسيم هر کدام در هر خانواده اي اين تشکيلات را داشته باشيم يک نکته اي که بعضي ها نوشتند اين است که ما قرض داديم پس ندادند ما ديگر پشت دستمان را داغ کرديم ديگر به کسي قرض ندهيم اين طوري نيست من قبول دارم آن آقا بد کرده بايد قرض شما را بدهد اما شما به خاطر اين که يک بار يک ميليون تو را خوردند يک ثواب عظيم را از خودت دور نکن اگر همه بخواهند اين فکر را بکنند هر کسي در عمرش قرض داده بخشي از قرضش برنگشته پس

ص: 3195

به کلي بايد تعطيل کنيم مطلب آخر اين است که مشکل مالي نداريم پدرم مادرم مي گويد شما تحصيلاتت تا تمام نشود بايد دکترايت را بگيري مهندسي ات را بگيري بعد نوشته من دکترا مي خواهم چه کار کنم وقت ازدواج من است شما به پدر من بگوييد بعد از ازدواجم ادامه تحصيل مي دهم ان شاء الله همين چند پيام باشد اين پيام ها معمولا پيام جمع زيادي است اگر واقعا در جامعه ي ما زياد است کساني که مي خواهند ازدواج بکنند پدر مادر ها صرفا به خاطر مسئله ي تحصيلي نمي پذيرند به نظر من اين يکي از گناهان خيلي بزرگ است

شريعتي: خيلي ممنون نکات خوبي را شنيديم مخصوصا دوازده دستورالعمل آسيد علي آقاي قاضي که دوستان مي توانند به سايت ما مراجعه بکنند و اين دوازده دستورالعمل را عمل بکنند حاج آقاي حسيني دعا بکنند دوستان آمين بگويند

حاج آقا حسيني: سه مرتبه عزيزان اين آيه ي شريفه را براي رفع گرفتاري همه ي مومنين تلاوت بکنند «أَمَّن يُجِيبُ الْمُضْطَرَّ إِذَا دَعَاهُ وَيَكْشِفُ السُّوءَ» (نمل/ 62) خدايا به حق محمد و آل محمد حوائج همه ي ملتمسين دعا را برآورده به خير بفرما

شريعتي: خيلي ممنون والحمدلله رب العالمين و صلي الله علي محمد و آله الطاهرين

94-06-03- سيره عملي حضرت علي عليه السلام

اشکم که رنگ لاله شود يا ابا الحسن با خود به دشت کرب و بلا مي برد مرا.

شريعتي: با نام و ياد خدا خدمت شما سلام عرض مي کنيم خيلي خوشحاليم که در شب ميلاد با سعادت امام رضا عليه السلام همراه شما هستيم و از مشهد به شما سلام مي کنيم مطمئن باشيد که نائب الزياره ي شما خواهيم بود و سلام شما را به حضرت

ص: 3196

رضا عليه السلام خواهيم رساند حاج آقاي حسيني سلام عليکم و رحمة الله.

حاج آقا حسيني: سلام عليکم و رحمة الله عرض سلام و ارادت دارم خدمت همه ي بينندگان خوب برنامه ي سمت خدا اگر موافق باشيد همين جا همراه با همه ي بينندگان به نيابت همه ي عزيزان در مقابل پنجره ي فولاد و گنبد طلايي امام رضا صلوات خاصه ي حضرت را بخوانيم البته هم من هم جناب آقاي شريعتي قبل از برنامه زيارت خاصه به نيابت همه ي بينندگان خوانديم اللهّمَ صَلّ عَلي عَلي بنْ موسَي الرّضا المرتَضي الامامِ التّقي النّقي و حُجَّتکَ عَلي مَنْ فَوقَ الارْضَ و مَن تَحتَ الثري الصّدّيق الشَّهيد صَلَوةَ کثيرَةً تامَةً زاکيَةً مُتَواصِلةً مُتَواتِرَةً مُتَرادِفَه کافْضَلِ ما صَلّيَتَ عَلي اَحَدٍ مِنْ اوْليائِکَ ما در برنامه ي قبل گفتيم عده اي بيايند مهمان کنند کساني که تا به حال مشهد مشرف نشده اند شنيدم عده اي از بينندگان اين برنامه را انجام دادند هستند هنوز کساني که اين گنبد و حرم نوراني امام رضا عليه السلام را زيارت نکردند يا هستند کساني که مي گويند ده بيست سال است که پابوس امام رضا نيامديم بسيار زيباست که ما آن ها را هم شريک و مهمان کنيم قبل از شروع به سخن من يک مطلبي را عرض مي کنم چند روزي که ما توفيق تشرف داشتيم براي سخنراني هاي فراوان ما که مي آييم اين جا تقريبا فرصت تشرف حضوري کم داريم بيشتر مشغول جلسات هستيم فراوان عزيزان در حرم صحن ها هر کجا ديدند محبت داشتند به برنامه ي سمت خدا و مي شود بگويم همه يک جمله تقريبا تکرار کردند تعريف کردند از برنامه ي خوب و به اتفاق گفتند تقاضا کردند تکرار برنامه در

ص: 3197

يک ساعت مناسبي باشد کساني که نمي توانند برنامه را ظهر ها ببينند در تکرار مناسب ببينند براي اصل برنامه خيلي ها گفتند چون با اخبار برخورد مي کند زمان تداخل برنامه است از اين جا از کنار گنبد بارگاه امام رضا از عزيزان که بسيار زحمت مي کشند در شبکه ي سه مي خواهيم اين ايده را به همه ي بينندگان بدهند هم ساعت خوب هم تکرار خوب.

شريعتي: ان شاء الله دعا مي کنم به حق امام رضا هر چه خير و برکت است به سمت خانه هاي شما سرازير شود از سيره ي امام رضا خواهيم شنيد.

حاج آقا حسيني: بحث ما سيره ي علوي بود امروز حتما بايد سيره ي رضوي را عرض کنيم. يک عنواني را من در روايات جستجو مي کردم تحت عنوان کان الرضا عليه السلام کان ماضي استمراري است نشان از يک برنامه ي دائمي است سيره و پيوسته است ديدم روايات فراواني است که سيره ي حضرت چه بوده در مصادر فراواني است از جمله در کتاب عيون اخبار الرضا عمده ي رواياتي که مي خوانيم از عيون اخبار الرضا است جامع ترين کامل ترين قديمي ترين و معتبر ترين کتاب در مورد امام رضا و سيره ي حضرت همين کتاب شيخ صدوق است تقريبا 1050 سال از وفات شيخ صدوق و از تاليف اين کتاب مي گذرد شيخ صدوق سي صد کتاب داشته بسياري از اين کتاب ها در حوادث زمان از دست رفته الآن حدود بيست کتاب و رساله داريم از ايشان. شيخ صدوق از بزرگان شيعه است عزيزان فکر نکنم کسي با نام پنج نفر از علماي بزرگ شيعه آشنا باشد و با نام شيخ صدوق آشنا نباشد چه بخواهيم از خدا من اين

ص: 3198

چند شبه به زائرين گفتم حوائج مادي نخواهيد حوائج معنوي بخواهيد شيخ صدوق پدر بزرگواري دارد به نام علي بن بابوي يک نامه نوشته به امام زمان ارواحنا فداه نامه را داده به حسين بن نوح از نواب اربعه در عصر غيبت صغرا که شما دعا کنيد خدا فرزندان خوبي به من بدهدآقا امام زمان سلام الله عليه در جواب علي بن بابوي فرمودند قَد دََعَوتُ اللهَ وَلَدَينِ ذَکَرَينِ فَقِيهَينِ خَيِّرَين خدا دو فرزند پسر به شما عنايت مي کند هر دو فقيه اند و خير اند حضرت فقط روي فقاهت تاکيد نکردند خير آدم هايي که منشا خير و برکات است خدا دو فرزند عنايت کردند يکي شيخ صدوق ابوجعفر است يکي هم برادرش ابوعبدالله البته شيخ صدوق درخشش بسيار بالاتر از برادر بزرگوارش است خود شيخ صدوق در مجالسش وقتي افراد مي آمدند در جلساتش تعجب مي کردند در عبارتي است علامه حلي مي فرمايد ديده نشده در بين محدثين قمي کسي مثل شيخ صدوق خود اين بزرگوار در جلسات افتخار مي کرده اَنَا وُلِدتُ بِدَعوَةِ الحَضرَت من ولادتم به دعاي امام زمان بوده جزء افتخاراتش بوده من گاهي ديدم دوستان مي گويند در شهرها مي رويد در رسانه به مردم سفارش کنيد فرزندانشان طلبه شوند وقف امام زمان سربازي امام زمان من به امام رضا حضرت دعا کنند يک دعايي مثل اين دعايي که براي شيخ صدوق کردند برکتش مي شود يکي اش شيخ صدوق جالب است چرا اين بزرگوار اين کتاب را نوشته اهل بيت چقدر خاندان کرم اند اگر تربيت يافتگان اهل بيت اين طوري بودند چرا شيخ صدوق دو جلد کتاب مفصل نوشته ايشان فرمودند در مقدمه ي همين

ص: 3199

کتاب است دو قصيده به من رسيد از صاحب بن عباد وزير عالم آل بويه دو قصيده در مورد امام رضا براي من فرستاد بسيار زيباست وقتي اين قصيده به من رسيد من خواستم يک هديه در مقابل به او بدهم اين کتاب را نوشتم که نزديک هفتاد فصل است جواب دو قصيده اي که صاحب بن عباد در مدح امام رضا گفته اگر کاري کردند براي اهل بيت اين يک تربيت يافته ي مکتب اهل بيت است اگر قدمي برداشتيم براي اهل بيت اين ها گران و خوب و زيبا مي خرند پس عنوان ما سيره ي رضوي است که حضرت چه مي کردند سيره ي عبادي شان را شروع مي کنم در بحث سيره ي عبادي است که و کان عليه السلام إِذَا صَلَّي الْغَدَاةَ وَ کَانَ يُصَلِّيهَا فِي أَوَّلِ وَقْتٍ (بحارالانوار، ج 90، ص 49) وقتي امام رضا نماز صبح را مي خواندند معلوم است نماز صبح امام رضا اول وقت بود من يک شب گفتم ما وقتي مي رويم کنار ضريح تقريبا موقع نماز ديگر کسي کنار ضريح نيست جمعيت کمي است ولي همه متوجه نماز جماعت اول وقت هستند ان شاء الله يک روزي باشد که موقع نماز هيچ کس کنار ضريح امام رضا نباشد خود امام رضا راضي نيستند امام رضا اين ايامي که در خراسان بودند مناظرات فراواني داشتند با سران اديان و مذاهب مختلف از جمله حضرت يک مناظره اي داشتند شخصي است به نام عمران صابئي رئيس فرقه ي صابئي ها گروهي هستند در قرآن هم نامشان آمده علامه محمد تقي جعفري که قبرش در حرم امام رضا است مناظره ي امام رضا با عمران صابئي را مفصل شرح کرده نوشتند ايشان

ص: 3200

از بزرگان فلاسفه ي عصر امام بوده و اين مناظره از مهم ترين مناظرات امام رضا است مشغول مناظره شدند موقع نماز شد اذان گفتند امام رضا عليه السلام از جا بلند شدند براي نماز عمران گفت يک تقاضا دارم يَا سَيِّدِي لَا تَقْطَعْ عَلَيَّ مَسْأَلَتِي فَقَدْ رَقَّ قَلْبِ (عيون اخبار الرضا، ج 2، ص 39) گفت دل من دارد آماده مي شود براي پذيرش اسلام يک چند سوال ديگر بپرسم ديگر ايمان مي آورم چند سوال ديگر بيشتر در ذهنم باقي نمانده اگر ما بوديم چه چيزي از اين مهم تر اين آدم مهم مسلمان شود گروه هاي فراواني به دنبالش اسلام مي آورند خودش گفت دلم آماده شده حضرت فرمودند نماز را مي خوانيم برمي گرديم حضرت نماز را خواندند برگشتند اتفاقا در اثر اين مناظره عمران مسلمان شد و جزء مبلغين اسلام شد و جمع فراواني از صابئي ها به اسلام گرويدند امام رضا در مهم ترين کار يعني مناظره ي حياتي با رئيس يک فرقه ي مذهبي و ديني نماز اول وقتشان را کنار نگذاشتند حضرت نماز اول وقت مي خواندند از نماز صبح حضرت شروع مي کنيم نماز حضرت که تمام مي شد جَلَسَ فِي مُصَلَّاهُ (بحارالانوار، ج 92، ص 49) حضرت در سجاده مي نشستند دو ذکر مي گفتند اگر عزيزان مي خواهند بدانند ذکر امام رضا بعد از نماز صبح سر سجاده تا طلوع آفتاب چه بوده اين بوده يکي سبحان الله و الحمدلله و لا اله الا الله و الله اکبر يکي هم صلوات بر محمد و آل محمد اللهم صل علي محمد و آل محمد و عجل فرجهم تسبيحات اربعه و صلوات وقتي آفتاب طلوع مي کرد سر به سجده مي گذاشتند قطعا ما

ص: 3201

اهل اين سجده ها نيستيم ولي حداقل يک کمي نزديک شويم ديده ايد ما نماز ها را مي خوانيم بعضي از مساجد اگر يک نماز چهار رکعتي بخواهد بخواند سلام نماز را بدهد تمام شود مثل مسلم در کوفه ديگر هيچ کسي در مسجد نيست اين قدر عجله نکنيد در يک روايتي داريم خداوند به ملائکه خطاب مي کند فرشتگان اين بنده ي من را ببينيد چه زود رفت فکر مي کند حوائجش دست ديگران است اگر باور مي کرد حوائجش دست من است به اين زودي از سجاده بلند نمي شد امام رضا ذکر تسبيح و صلوات را تا طلوع آفتاب مي گفتند تازه يک سجده ي طولاني داشتند اين بحث نماز حضرت در اول وقت سجده طولاني است مي ترسم بگويم چقدر طولاني فاصله ي ما زياد شود در روزه ي حضرت داريم کان الرضا عليه السلام کَثِيرَ الصِّيَامِ (عيون اخبار الرضا، ج 2، ص 184) حضرت پر روزه بودند روزه ي مستحبي زياد مي گرفتند ولي حداقل روزه ي سه روز در ماه را هيچ گاه از دست نمي دادند که در روايات هم است خود حضرت هم فرمودند اگر کسي سه روز را در ماه روزه بگيرد مثل روزه ي تمام سال است تلاوت قرآن حضرت کَانَ کَلَامُهُ کُلُّهُ وَ جَوَابُهُ وَ تَمَثُّلُهُ انْتِزَاعَاتٍ مِنَ الْقُرْآنِ (عيون اخبار الرضا، ج 2، ص 193) حضرت مي خواستند سخن بگويند با قرآن سخن مي گفتند جواب بدهند مثال بزنند ما براي بحث خودمان يک مثال بزنيم از کجا مثال مي زنيم مثال هاي عرفي يک شعري مي خوانيم امام رضا مي خواست مثال بزند از قرآن مثال بزند سخن بگويد از قرآن سخن مي گفت جواب کسي را بگويد از قرآن مي گفت مرحوم آيت الله قاضي فرمودند يکي از

ص: 3202

اعمال ماه ذي القعده قرآن است در ماه هاي حرام حداقل يک جزء ما مي گوييم تاثير دارد فاصله هايمان را ان شاء الله کم مي کنيم کَانَ الرضا عليه السلام يَخْتِمُ الْقُرْآنَ فِي کُلِ ثَلَاثٍ (بحارالانوار، ج 92، ص 204) امام رضا روزي ده جزء قرآن مي خواند هر سه روز يک ختم قرآن مي کردند هر روزي ده جزء عجيب هم نيست اگر کسي روزي يک ساعت بعد از نماز صبح بخواند يک ساعت ظهر يک ساعت شب بخواند تقريبا سه جزء قرآن را در يک ساعت آدم مسلط باشد در تلاوت قرآن مي تواند بخواند حضرت يک ساعت قرآن صبح ظهر شب مي خواندند روزي ده جزء هر سه روز يک ختم ما اهلش نيستيم حداقل روزي يک جزء بخوانيم در روايت است اقل اقل قرآن براي مسلمان ها پنجاه آيه ي قرآن است تازه خود حضرت مي فرمود اگر من روزي ده جزء مي خوانم چون با تامل و تدبر مي خوانم حضرت به آياتي مي رسيدند که وعده ي بهشت است اشک حضرت از شوق جاري مي شد و اگر عذاب بود اشک حضرت جاري مي شد اين هم تلاوت قرآن حضرت نکته ي دوم سيره ي اجتماعي حضرت است همين امام رضايي که آن تسبيحات و صلوات را داشتند تا طلوع آفتاب سجده ي طولاني را داشتند تلاوت قرآن را داشتند نماز اول وقت را داشتند بلافاصله اولين کار روزانه ي حضرت ثُمَّ يَقُومُ فَيَجْلِسُ لِلنَّاسِ (بحارالانوار، ج 90، ص 49) اولين برنامه ي حضرت نشستن براي خدمت رساني به مردم بود مشکلات مردم را مرتفع مي کردند اولين برنامه ي روزانه ي امام رضا عليه السلام ديدار مردمي بود چقدر الآن از اين ديدار مردمي ها داريم به مردم بگوييد مي گويند سفارش کنيد

ص: 3203

به مسئولين به علما به بزرگان ما ديدار مردمي نداريم مردم بخواهند بزرگان شهر مسئولين شهر را ببينند هر کسي هم يک توجيهي مي کند من کارم زياد است شما خبر از کار من نداريد لابد امام رضا کاري نداشته اولين برنامه ي روزانه ي امام رضا بعد از نماز سجده ي طولاني تلاوت قرآن ديدار مردمي بود کان رضا عليه السلام کَثِيرَ الْمَعْرُوفِ وَ الصَّدَقَةِ (بحارالانوار، ج 91، ص 49) فراوان دنبال صدقه دادن به ديگران کارهاي خير انجام دادن بود يک داستاني مي گويم امام رضا عليه السلام در ولايت عهدي شرط کردند که من در هيچ کاري دخالت نمي کنم چون ولايت عهدي بهانه اي بود آخرش هم به شهادت امام رضا ختم شد مامون نمي خواست خدمت کند به امام رضا خود حضرت به مامون فرمود ولي عهد يعني بعد از شما من قبل از شما به شهادت مي رسم بازي بود البته حضرت در برابر نقشه اش ايستاد در ولايت عهدي حضرت شرط کرد عزل و نصبي نداشته باشم يک روز مامون آمد گفت چند نفر از افراد مورد اطمينان معرفي کنيد مي خواهيم استان دار نصب کنيم افرادي را نصب کرديم اين ها خيانت کردند حضرت فرمود من شرط کردم دخالت نکنم مامون مي خواست از دخالت حضرت سوء استفاده بکند مامون ناراحت شد چرا حضرت معرفي نکرد حضرت فرمود تو فکر مي کني به من خدمت کردي من را آوردي خراسان امام رضا در خراسان حسرت دوران مدينه شان را مي خوردند عين روايت اين است فرمودکُنتُ بِالمَدِينَةِ اَتَرَّدَدُ فِي اَطرَافِهَا (عيون اخبار الرضا، ج 2، ص 167) من در مدينه بودم در کوچه هاي مدينه مرکب را سوار مي شدم راه مي افتادم مردم به

ص: 3204

راحتي به من دسترسي داشتند تو من را اين جا حبس کردي نمي گذاشت هر کسي خدمت امام برسد مامور گذاشته بود من در مدينه رفت و آمد مي کردم يک داستان ديگري مي گويم نماز باران را فراوان عزيزان شنيده اند امام رضا نماز باران خواندند فرداي آن روز آمدند خدمت امام رضا عليه السلام مردم خراسان براي تشکر حضرت به مردم فرمودند اولا شاکر خدا باشيد ولي شکر خدا به اين است اعْلَمُوا أَنَّكُمْ لَا تَشْكُرُونَ اللَّهَ تَعَالَى بِشَيْ ءٍ بَعْدَ الْإِيمَانِ بِاللَّهِ وَ بَعْدَ الِاعْتِرَافِ بِحُقُوقِ أَوْلِيَاءِ اللَّهِ مِنْ آلِ مُحَمَّدٍ رَسُولِ اللَّهِ ص أَحَبَّ إِلَيْهِ مِنْ مُعَاوَنَتِكُمْ لِإِخْوَانِكُمُ الْمُؤْمِنِينَ عَلَى دُنْيَاهُمُ (عيون اخبار الرضا، ج 2 ، ص 169)شکر خدا به دو چيز است يک بعد از ايمان به خدا و اعتراف به حقوق الهي و ولايت اهل بيت فرمود بالاترين شکر خدا خدمت به خلق خداست خدمت به مردم است خدمت حيات اجتماعي خدمت رساني موج مي زند در خدمت مردم بودن همين ايامي که حضرت در خراسان بودند در روز عرفه اي اموالشان را بين فقرا تقسيم کردند کسي آمد گفت اِنَّ هَذَا لَمُغرَم مغرم يعني غرامت ضرر فرمود لَمُغنَم (مناقب، ج 4، ص 390) غنيمت است اگر چيزي در راه خدا دادي بگو غنيمت امام رضا وقتي آمدند خراسان امام جواد عليه السلام در مدينه بودند حضرت اهل بيت را نياوردند که مردم متوجه شوند اين تبعيدي است اين ولايت عهدي بهانه است و الا حضرت با زن و فرزند و خانه مي آمدند فرمودند شما باشيد در مدينه ما را تبعيد مي برند امام جواد در مدينه بود امام رضا از خراسان نامه نوشتند به

ص: 3205

امام جواد در مدينه خيلي نامه ي قشنگي است نوشتند عزيز من جواد من به من خبر رسيده شما وقتي مي خواهي از خانه بيايي بيرون از در خصوصي شما را مي برند بيرون که گرفتارها را شما را نبينند أَسْأَلُكَ بِحَقِّي عَلَيْكَ تو را به حقي که من امام رضا به گردنت دارم عزيز من جواد من قسمت مي دهم که از اين به بعد از در اصلي رفت و آمد بکني بگذار مردم گرفتارها نيازمند ها دستشان به شما برساند از مردم جدا نشو بعد حضرت فرمود إِنِّي إِنَّمَا أُرِيدُ بِذَلِكَ أَنْ يَرْفَعَكَ اللَّهُ فَأَنْفِقْ وَ لَا تَخْشَ مِنْ ذِي الْعَرْشِ إِقْتَاراً (عيون اخبار الرضا، ج 2، ص 8) دلم مي خواهد خدا تو را بالا ببرد عزت رفعت به اين است اگر ما همين الآن نمي خواهيم نظام ما رفعت عزت داشته باشد؟ مردم دوست داشته باشند راهش اين است که آن هايي که دست اندر کار هستند در اختيار و دسترس مردم باشند هر کسي عزت و رفعت الهي مي خواهد امام رضا مي فرمود در مسير مردم در راه مردم در خدمت مردم باشد من مي ترسم بگويند امام بودند حسابشان جدا بود داستاني از محمد بن ابي عمير اشاره کرديم از اصحاب امام رضا است از حواريون امام رضاست نزديک ترين خواص امام هشتم عليه السلام است محمد بن ابي عمير را بعد از شهادت امام رضا مامون برد زندان چهار سال در زندان بود تمام اموالش را مصادره کرد تازيانه مي زد مي گفت بايد ليست ياران امام رضا را به من بدهي مامون مي گفت به اين صحابي خاص امام رضا بعد از شهادت حضرت مي گفت نمي دهم من را آوردي زندان

ص: 3206

ليست بدهم که همه را بياوري خودم تحمل مي کنم بعد از چهار سال اموالش را مصادره کرد آزادش کرد آمد در خانه نشست در فکر اين بود که من شب براي نان زن و فرزندم چه کار بکنم هيچ چيز نداشت يک خانه داشت ديد در خانه اش را مي زنند در را باز کرد يکي از دوستانش بود گفت خير مقدم آزاد شدي گفت اين دوازده هزار درهم را بگير گفت از کجا ما بوديم ديگر نمي پرسيديم مي گفتيم امام رضا حواله داده بگير و ببر گفت از کجا گفت شما قبل از اين که بروي زندان من از تو قرض کرده بودم حالا کاسبي رواج پيدا کرده ارثي رسيده هديه اي دادند از کجا گفت نه شنيدم تو آزاد شدي اموالت را مصادره کردند خانه ام را فروختم پولت را دادم اين صحابي امام رضا گفت به خدا قسم به يک درهمش احتياج دارم ولي به خدا قسم يک درهمش را برنمي دارم چرا؟ چون مولايم به من گفته کسي را به خاطر بدهي از خانه بيرون نکنيد من مي دانم الآن بينندگان شروع کردند به پيامک زدن که به بانک ها سفارش کنيد قبلا گفتيم آن ها قرارداد ها را طوري مي نويسند که هيچ گاه خودشان متضرر نشوند مي گويند ما نوشتيم از شما عهد گرفتيم تازه اين آقا خودش خانه اش را فروخته بود کسي که خودش حاضر است اشکال ندارد بگيريم اما اين صحابي امام رضا حاضر نشد الآن نزديک مهر است آستانه ي مدارس اول مهر و جا به جايي ها عزيزان کمي ملاحظه بکنند قيمت ها را هر روز بالا نبرند اين بندگان خدا طاقت پرداخت اجاره ها را داشته باشند

ص: 3207

اول مدارس آواره نشوند اين کافي نيست بنشينيم بگوييم امام رضا اين طوري بود جانم فداي امام رضا پس ما چه؟ امام رضا غصه مي خورد که چرا من در مدينه بودم مردم به راحتي سراغ من مي آمدند چرا من را آورديد اين جا من را از مردم دور کرديد ولايت عهدي نبود جدا شدن از مردم بود اگر امام رضا اين است اگر امام رضا همه ي اموالش را تقسيم مي کرد اگر امام رضا به امام جواد آن طور نامه مي نوشت اگر امام رضا به مردم مي فرمود بالاترين شکر خدا خدمت به خلق است عيبي ندارد به نيت امام رضا شب ولادت امام رضاست جاي دوري نمي رود اين مستاجر ندارد يا امام رضا ما بايد کرايه ي پانصد هزار تومان را مي کرديم ششصد هزار تومان اي امام رضا به خاطر شما کمتر مي گيرم از اين آقا قسم خوب نيست به اين امام رضا قسم يقين داشته باش زائر مجاور هر کسي که عاشق امام رضا هستي نيت بکن بگو من بايد اين اجاره را صد هزار تومان دويست هزار تومان زياد مي کردم قاعده اش همين است نرخ همين است بايد بالا ببرد مي بيني ندارد حقوق بگير است عيال وار است نمي تواند ادا بکند باور بکنيد هيچ فرقي ندارد اين پول در ضريح امام رضا بيندازي يا از مستاجر کمتر بگيري قطعا جبران مي شود خدا جبار است ما دلمان مي خواهد اي خدا بياييم مشهد امام رضا نذري گوسفندي مال امام رضا باشد پول در ضريح بيندازيم اگر ما باور کنيم هواي آن مستاجر را داشته باشيم يا به کسي قرض داديم نمي تواند بپردازد اول مهر است گرفتاري مشکلات است اگر

ص: 3208

نيت کنيم امام رضا به نيت تو شب ولادت تو گنبد و بارگاه تو را ديديم دلمان شکست قلبمان آمد پشت پنجره ي فولاد به احترام امام رضا به اين طلبکار رحم کرديم به کارگر رحم کرديم شب ولادت امام رضاست عيدي جايزه پاداشي بدهيم يقين داشته باشيم کار خير فقط ضريح امام رضا و صندوق صدقات نيست فقط اين نيست خرج زيارت امام رضا داشته باشيم صندوق صدقات پول بريزيم اين از آن کارهاي ارزشمند در راه امام رضا است يک بخش ديگري براي من خيلي جالب بود برخورد امام رضا عليه السلام سيره ي حضرت در ارتباط با فرزندشان امام جواد عليه السلام بود اين حديث را من تازه ديدم خيلي جالب بود مَا کَانَ عليه السلام يَذْکُرُ مُحَمَّداً ابْنَهُ إِلَّا بِکُنْيَتِهِ (عيون اخبار الرضا، ج 2، ص 266) نشد امام رضا آقا زاده شان امام جواد را نام ببرند مگر با کنيه در ميان عرب ها کنيه يک تجليل بالاتري است بگوييم ابوعلي بگوييم ابوالحسن بگوييم ابوجعفر در خانم ها مثلا ام زهرا ام البنين مثل فاميلي در ميان ما با فاميلي کسي را صدا بزني احترام بيشتري است امام رضا در جمع مردم وقتي مي خواستند اسم آقا زاده شان امام جواد عليه السلام را ببرند نمي شود امام رضا اسم ببرند مگر اين که با کنيه مي فرمودند به اصحابشان امروز نامه نوشتم به چه کسي نوشتيد کَتَبَ إِلَيَّ أَبُو جَعْفَرٍ عليه السلام (عيون اخبار الرضا، ج 2، ص 266) نمي فرمود الي الجواد يا مي نوشت کُنتُ اَکتُبُ اِلَي اَبِي جَعفَر (عيون اخبار الرضا، ج 2، ص 586) مشغول نوشتن نامه اي به امام جعفر هستم شيخ صدوق وقتي

ص: 3209

اين داستان را نقل مي کند مي گويد امام جواد چند سالشان بود سه تا از ائمه ي ما امام جواد امام هادي امام زمان عليهم السلام زير ده سال به امامت رسيدند امام جوادي که هفت سالشان بوده شش سالشان بوده پنج سالشان بوده در جمع مردم حضرت وقتي مي خواستند اسم ببرند مي فرمودند ابي جعفر چه کسي را مي گويد ابي جعفر چه کسي است اين از اين طرف پدر مادر ها خيلي ملاحظه بکنند از امام رضا ياد بگيرند ما زياد مي بينيم در پيام ها هم است همين ايام خدا مي داند خانمي شب عيد است مي خواهيم همه اش خوبي ها را بگوييم دختر خانمي آمده بود گريه مي کرد همين گوشه ي صحن انقلاب مي گفت پدر من مادر من خيلي با من بد رفتاري مي کنند خيلي من را تحقير مي کنند امام رضا آقا زاده ي پنج ساله شش هفت ساله شان را با کنيه صدا مي کردند بالاخره روز و شب خوبي است جاي خوبي است درس و مکتب خوبي است آقا و امام خوبي است امام رضا نامه که مي نوشتند اين مال حضوري بود اسم حضرت را مي آوردند اين طوري بود نامه که مي خواستند بنويسند براي امام جواد اول و آخر نامه دو عنوان مي نوشتند قبل از متن نامه مي نوشتند بسم الله الرحمن الرحيم فداک ابوک امام رضا به امام جواد اول و آخر مي نوشتند جان رضا به فدايت متن را مي نوشتند آخر نامه قبل از امضا فداک ابوک چقدر لطيف است چه ضرري دارد ما با محبت رفتار کنيم واقعا تاثير دارد نگوييد صدا زدن چه تاثيري دارد يکي اش صدا زدن است به شکل هاي مختلف تحقير مي کنيم گاهي مي خواهند حرف بزنند

ص: 3210

مي گوييم کسي از شما چيزي نپرسيد نخود هر آش هستي داغون مي کنيم من يادم است آماري مي خواندم يکي از مسئولين قضايي مي گفت ما رفتيم بررسي کرديم هفتاد درصد جوان هايي که جذب گروه هاي بد فاسد مي شوند حتي آن وقت مي گفتند ضد انقلاب مي شوند به خاطر تحقيري بوده که اين ها در خانه مي ديدند در خانه تحقير مي شود دختر خانم و آقا پسر مي رود بيرون يک کسي به دروغ تحويلش مي گيرد جذب آن مي شود امام رضا نامه مي دهد براي امام جواد فداک ابوک البته من از آن طرف تا پدر مادر ها پيامک ندادند بگويم که امام جواد عليه السلام همين نامه ي امام رضا را که دست حضرت جواد مي رسيد روايت اين است حضرت نامه را مي گرفت به چشم مي ماليد فاطمه ي زهرا سلام الله عليها فراوان چنين پدر را چطور صدا مي زد پيغمبر فاطمه ي زهرا را به هر ترتيب يک آداب اجتماعي از حضرت رضا است

حاج آقا حسيني: فردا حاج آقاي ماندگاري برنامه دارد اگر عزيزاني عهدشان را با امام رضا بستند اگر به جاي آمدن و پول در ضريح انداختن و خرج امام رضا کردن پذيرفتند که با مستاجر و بدهکاران کنار آمدند اين را پيام بدهند فردا هم گزارشي در برنامه روز عيد امام رضا بدهند به ما خبر بدهند

شريعتي: ان شاء الله خيلي خوب مشرف مي شويم محضر قرآن کريم چقدر خوب است ثواب تلاوت اين آيات نوراني را هديه مي کنيم به روح ملکوتي حضرت علي بن موسي الرضا عليه السلام صفحه ي 549 قرار امروز دوستان خوب ماست آيات ابتدايي سوره ي مبارکه ي ممتحنه

اللهم صل علي محمد و آل محمد و عجل فرجهم

سورة الممتحنة

ص: 3211

ِسْمِ اللَّ_هِ الرَّ حْمَ_نِ الرَّ حِيمِ

يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تَتَّخِذُوا عَدُوِّي وَعَدُوَّكُمْ أَوْلِيَاءَ تُلْقُونَ إِلَيْهِم بِالْمَوَدَّةِ وَقَدْ كَفَرُ وا بِمَا جَاءَكُم مِّنَ الْحَقِّ يُخْرِ جُونَ الرَّ سُولَ وَإِيَّاكُمْ أَن تُؤْمِنُوا بِاللَّ_هِ رَ بِّكُمْ إِن كُنتُمْ خَرَ جْتُمْ جِهَادًا فِي سَبِيلِي وَابْتِغَاءَ مَرْ ضَاتِي تُسِرُّ ونَ إِلَيْهِم بِالْمَوَدَّةِ وَأَنَا أَعْلَمُ بِمَا أَخْفَيْتُمْ وَمَا أَعْلَنتُمْ وَمَن يَفْعَلْهُ مِنكُمْ فَقَدْ ضَلَّ سَوَاءَ السَّبِيلِ ?1? إِن يَثْقَفُوكُمْ يَكُونُوا لَكُمْ أَعْدَاءً وَيَبْسُطُوا إِلَيْكُمْ أَيْدِيَهُمْ وَأَلْسِنَتَهُم بِالسُّوءِ وَوَدُّوا لَوْ تَكْفُرُ ونَ ?2? لَن تَنفَعَكُمْ أَرْ حَامُكُمْ وَلَا أَوْلَادُكُمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ يَفْصِلُ بَيْنَكُمْ وَاللَّ_هُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِيرٌ ?3? قَدْ كَانَتْ لَكُمْ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ فِي إِبْرَ اهِيمَ وَالَّذِينَ مَعَهُ إِذْ قَالُوا لِقَوْمِهِمْ إِنَّا بُرَ آءُ مِنكُمْ وَمِمَّا تَعْبُدُونَ مِن دُونِ اللَّ_هِ كَفَرْ نَا بِكُمْ وَبَدَا بَيْنَنَا وَبَيْنَكُمُ الْعَدَاوَةُ وَالْبَغْضَاءُ أَبَدًا حَتَّى تُؤْمِنُوا بِاللَّ_هِ وَحْدَهُ إِلَّا قَوْلَ إِبْرَ اهِيمَ لِأَبِيهِ لَأَسْتَغْفِرَ نَّ لَكَ وَمَا أَمْلِكُ لَكَ مِنَ اللَّ_هِ مِن شَيْءٍ رَّ بَّنَا عَلَيْكَ تَوَكَّلْنَا وَإِلَيْكَ أَنَبْنَا وَإِلَيْكَ الْمَصِيرُ ?4? رَ بَّنَا لَا تَجْعَلْنَا فِتْنَةً لِّلَّذِينَ كَفَرُ وا وَاغْفِرْ لَنَا رَ بَّنَا إِنَّكَ أَنتَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ ?5?

ترجمه:

بسم الله الرحمن الرحيم

اي اهل ايمان! دشمنان من و دشمنان خودتان را دوستان خود مگيريد، شما با آنان اظهار دوستي مي کنيد، در حالي که آنان به طور يقين به آنچه از حق براي شما آمده کافرند، و پيامبر و شما را به خاطر ايمانتان به خدا که پروردگار شماست [از وطن] بيرون مي کنند، [پس آنان را دوستان خود مگيريد] اگر براي جهاد در راه من و طلب خشنوديم بيرون آمده ايد [چرا] مخفيانه به آنان پيام مي دهيد که دوستشان داريد؟ در حالي که من به آنچه پنهان مي داشتيد و آنچه آشکار کرديد داناترم، و هر کس از شما با دشمنان

ص: 3212

من رابطه دوستي برقرار کند، مسلماً از راه راست منحرف شده است. (?) اگر بر شما چيره شوند، دشمنانتان خواهند بود، و دست هايشان را [به اسارت، آزار و کشتن] و زبان هايشان را به [بدگويي، تحقير و ناسزا] بر ضد شما مي گشايند، و آرزو دارند که اي کاش شما هم کافر شويد. (?) روز قيامت [که کيفر دوستي با دشمنان داده شود] خويشان و فرزندانتان سودي به حال شما ندارند، خدا ميان شما و آنان جدايي مي اندازد، و خدا به آنچه انجام مي دهيد، بيناست. (?) مسلماً براي شما در ابراهيم و کساني که با اويند سرمشقي نيکوست، آن گاه که به قوم خود گفتند: ما از شما و آنچه به جاي خدا مي پرستيد بيزاريم، ما به شما کافريم و ميان ما و شما دشمني و کينه هميشگي پديدار شده است، تا آن زمان که به خداي يگانه ايمان آوريد. [آري، ابراهيم و مؤمنان جز اعلام بيزاري سخني با بت پرستان نداشتند] مگر سخن ابراهيم به پدرش که گفت: من براي تو [در صورتي که دست از دشمني و کينه با حق برداري] آمرزش خواهم خواست و در برابر خدا به سود تو اختيار چيزي را ندارم. پروردگارا! بر تو توکل کرديم، و به سوي تو بازگشتيم، و بازگشت به سوي توست. (?) پروردگارا! ما را وسيله آزمايش [و هدف آزار، چيرگي و سلطه] براي کافران قرار مده، و پروردگارا! ما را بيامرز که همانا تو تواناي شکست ناپذير و حکيمي. (?)

اللهم صل علي محمد و آل محمد و عجل فرجهم

شريعتي: يک اتفاق خوبي افتاد جمعي از دوستان مشهدي

ص: 3213

يک فضايي را ايجاد کردند زيارت نيابتي دوستاني که توفيق ندارند به هر دليلي يا توانايي حضور در مشهد را ندارند در اين روزها و شب ها آن ها به نيابت از طرف آن ها زيارت مي کنند اشاره ي قرآني را بفرماييد

حاج آقا حسيني: تشکر مي کنم از همه ي مشهدي ها که اين طرح را تشکيل دادند مشهدي ها يک کمپين تشکيل بدهند مراعات حال زائرين را بيشتر داشته باشند مراعات مي کنند اما الآن اوج جمعيت است يکي بيست و هشتم صفر يکي ولادت امام رضا کسي جايي ندارد دنبال خانه مي گردد يا محل هاي اقامتي کمي مراعات بکنند در وسايل نقليه يک چيزهايي اين روزها من در برنامه هم گفتم الآن هم عيب ندارد مثلا مي گويم وسايل نقليه ماشين ها قطار ها هواپيماها به دليل اين که مسافر زياد است بعضي ها دارند کم لطفي مي کنند نرخ هواپيما بيش از دو برابر نرخ معمول است چون ازدحام زياد است اين ايام ولادت امام رضا يک کمي مدارا بکنند امام رئوف زائرانش را خيلي دوست دارد اگر زائران ناراحت شوند امام رضا ناراحت مي شود مرحوم آيت الله بهجت مي فرمودند کسي متوسل شد به امام رضا از کشورهاي اطراف آمده بود ايراني نبود خيلي گريه مي کرد چند روزي که زيارت امام رضا مشرف بود مريض بود بايد جراحي مغز مي کرد مسافر غريبي از کشوري آمده بود چند روزي اين جا متوسل به امام رضا مرحوم آقاي بهجت مي فرمودند در عالم خواب امام رضا نه يک کسي از طرف امام رضا را خواب ديده بود پيغام داده بودند حضرت از خدا خواستند و خدا به شما شفا داده نياز به جراحي نخواهي داشت ولي امام رضا پيغام

ص: 3214

دادند به زوار بگوييد زياد گريه نکنند امام رضا از گريه ي زياد زوار متاثر مي شوند امام رئوف گريه ي زائرش را نمي تواند ببيند که آمده متوسل شود اگر اين زائر آزرده خاطر دلشکسته مي شود اذيت مي شود خداي نکرده ما مي بينيم خبر از قيمت ندارد مجبور است يک جايي را اقامت داشته باشد در مشهد مسافران غير ايراني فراوان اند من دست همه ي مشهدي را مي بوسم ملاحظه ي همه ي مسافران را داشته باشند. اين آيه ي سومي که تلاوت شد «لَن تَنفَعَكُمْ أَرْ حَامُكُمْ وَلَا أَوْلَادُكُمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ يَفْصِلُ بَيْنَكُمْ وَاللَّ_هُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِيرٌ « قرآن مي فرمايد مردم يادتان باشد خويشاوندان شما فرزندان شما قيامت به درد شما نمي خورد خوب است اولاد محبت به اولاد رابطه با اولاد فرزندان دلسوزي براي فرزندان ولي يادمان باشد دلمان براي بچه هايمان بسوزد تا مرز دين از مرز دين گذشت دلسوزي نکنيم قرآن مي گويد اين ها قيامت به درد شما نمي خورند همين اولادي که به خاطر اين اولاد که عقد و عروسي ها زياد است پدر مادر راضي مي شود به گناه شما که حاجيه خانم هستيد مي گويد چه کار کنم بچه ها دست برنمي دارند اين اولادي که به خاطر اولاد گرفتار گناه مي شوي قرآن مي گويد قيامت بين شما جدايي مي افتد يک کاري کنيم تا مرز دين دلمان براي بچه بسوزد بيش از مرز دين نباشد. گفتيم کان الرضا عليه السلام سيره ي حضرت رضا است از جمله كَانَ يَتَكَلَّمُ النَّاسَ قَلِيلًا (عيون اخبار الرضا، ج 2، ص 179) امام رضايي که همه مي دانند يکي از القاب حضرت عالم آل محمد صلي الله عليه و آله است امام رضايي که مجال نيست بگويم بيشترين روايات توحيدي مثلا کافي شريف

ص: 3215

بعد از امام باقر و امام صادق از امام رضا است بيشترين احتجاجات و مناظرات از ائمه بعد از امير مومنان امام باقر و امام صادق از امام رضا است ايامي که حضرت اين جا بودند مناظرات دو هزار و پانصد حديث امروز در مسند امام رضا از حضرت داريم امام رضايي که بيشترين معارف ديني را داشتند و بيان کردند و در فرصت ولايت عهدي عالم آل محمد شدند از بس علوم از حضرت به ما رسيده ولي حرف هاي غير ضروري را نداشتند خيلي کم صحبت مي کردند دقيقا به عکس ما که آن جايي که بايد حرف بزنيم کارهاي علمي ديني بکنيم پر حرفي مي کنيم در آن جايي که بايد حرف بزنيم کم حرف مي زنيم اين بحث خيلي مفصل است در زندگي اهل بيت است اگر بخواهيم تمرين بکنيم تمرينش هم سخت است ولي مي شود تمرين کرد باز يک جمله مي گويم کَانَ عليه السلام قَلِيلَ النَّوْمِ بِاللَّيْلِ کَثِيرَ السَّهَرِ (بحارالانوار، ج 91، ص 49) خواب شب حضرت طولاني نبود سهر يعني شب زنده داري، شب زنده داري امام رضا طولاني بود حضرت وقتي بيدار مي شدند براي نماز شب يازده رکعت نماز شب که مي خواستند بخوانند چهار رکعت از نماز شبشان را نماز جعفر طيار قرار مي دادند به نيت نماز شب اشکالي هم ندارد فتاواي فقها هم همين است مي تواند آدم نماز مستحبي ديگري را بخواند نيت کند براي نماز شب خواب امام رضا کم شب زنده داريشان زياد فقط چهار رکعت نماز شبشان نماز جعفر طيار بود خواب يک حدي دارد طفل يک حدي نوجوان يک حدي جوان سالخورده يک حدي آن چيزي که بدن

ص: 3216

نياز دارد ما به آن بدهيم مشکل امروز ما اين است پدر مادر ها گلايه مي کنند بچه ها شب مي خوابند ظهر با زحمت مي شود بيدار کرد.

شريعتي: خيلي ممنون دعا بکنيد

حاج آقا حسيني: شرمنده ايم ايامي که مي آييم مشهد در اين چند روز شش هفت روز من شبانه روز دنبال جلسات بودم شايد جمعش بدون مبالغه الآن يک هفته است من يک ساعت در حرم نبودم ولي در عين حال باز عزيزان مي گويند ببين همه اش مي روند مشهد ما قول مي دهيم زيارت نيابتي خواهيم داشت صلوات خاصه را به نيابت از بينندگان مي خوانيم اللهّمَ صَلّ عَلي عَلي بنْ موسَي الرّضا المرتَضي الامامِ التّقي النّقي و حُجَّتکَ عَلي مَنْ فَوقَ الارْضَ و مَن تَحتَ الثري الصّدّيق الشَّهيد صَلَوةَ کثيرَةً تامَةً زاکيَةً مُتَواصِلةً مُتَواتِرَةً مُتَرادِفَه کافْضَلِ ما صَلّيَتَ عَلي اَحَدٍ مِنْ اوْليائِکَ بينندگان هر جا هستند سه مرتبه با من اين آيه ي شريفه را بخوانند «أَمَّن يُجِيبُ الْمُضْطَرَّ إِذَا دَعَاهُ وَيَكْشِفُ السُّوءَ» (نمل/ 62)

شريعتي: الهي آمين بهترين ها را از جوار بارگاه امام رضا براي همه ي شما آرزو مي کنم تا فردا و تا سلامي دوباره

94-06-10- سيره حضرت علي عليه السلام

شريعتي: بسم الله الرحمن الرحيم و صلي الله علي محمد و آله الطاهرين سلام عرض مي کنم خدمت شما آرزو مي کنم در هر کجا هستيد تنتان سالم باشد و قلبتان سليم به سمت خداي امروز خيلي خوش آمديد خوشحاليم در اين لحظات از تهران پايتخت کشور عشق و ايمان برنامه ي سمت خدا را با احترام تقديم نگاه آسماني شما مي کنيم حاج آقاي حسيني سلام عليکم و رحمة الله.

حاج آقا حسيني: سلام عليکم و رحمة الله و برکاته عرض سلام و ارادت و اخلاص

ص: 3217

خدمت همه ي بينندگان مثل هميشه تقاضا مي کنيم مختصر عرض ارادت ام را بپذيرند تک تک پيام هاي عزيزان را خوانديم در برنامه ي هفته ي گذشته با حاج آقاي ماندگاري در حرم امام رضا عليه السلام داشتيم پيام ها بسيار بسيار زيبا بود ان شاء الله به تک تک پيام ها اشاره خواهيم کرد.

شريعتي: بحث ما در ذيل سيره ي تربيتي امام علي عليه السلام و بحث دعا در نهج البلاغه است.

حاج آقا حسيني: بسم الله الرحمن الرحيم يکي از مباحث مهم در نهج البلاغه دعا در نهج البلاغه است من در حد يک اشاره مي گويم اگر چند جلسه هم وارد اين بحث شويم باز اشاره است تنها پيشنهاد مي کنم به عزيزاني که مي خواهند اين بحث را مفصل پيگيري بکنند در نهج البلاغه دو کلمه ي دعا و يک واژه ي اللهم را جستجو بکنند ده ها مورد است بدون مبالغه عرض مي کنم در حد يک رساله ي کارشناسي است اگر کسي بخواهد تمام اين موارد نهج البلاغه را بررسي بکند خيلي از عزيزان سوال مي کنند موضوعاتي بگوييد براي مباحث کارشناسي ارشد يکي از موضوعات همين است دعا در نهج البلاغه در نگاه حضرت علي همان طور که بحث قسم هاي نهج البلاغه را اشاره کرديم بيش از صد قسم بود ما در يک جلسه گفتيم نگراني هاي حضرت علي در نهج البلاغه فراوان بود ما در دو جلسه گفتيم اين را هم اشاره اي مي کنيم حضرت به سه چهار موضوع پرداختند يکي آداب دعا چطور بايد دعا کنيم موانع استجابت دعا چيست سوم دعاهاي خود اميرمومنان خيلي بحث زيبايي است دعاي حضرت هنگام نبرد وقتي در برابر دشمن قرار مي گرفتند چطور دعا مي کردند دعايي که

ص: 3218

حضرت زياد مي خواندند به تعبير سيد رضي يَدعُ بِهِ کَثِيرًا حتما همه ي ما دوست داريم بدانيم حضرت علي چه دعايي را زياد مي خواندند دعا در طلب باران چندين مورد است دعا در طلب هدايت از خدا طلب هدايت مي کنند دعا در طلب غنا اللّهُمَّ اِني اَعُوذَ بِکَ مِنَ الفَاقَة دعاي سفر فراوان است اين بحث بسيار گسترده است يک اشاره اي داريم که عزيزان بدانند يکي از سيره هاي تربيتي حضرت علي سلام الله عليه در قالب دعاست فقط من اشاره اي مي کنم چون گفتم شايد عزيزان بخواهند نمونه هايي را بگويم کلي نباشد مثلا دعا در هنگام نبرد خيلي زيباست و خيلي پيام دارد اين نهج البلاغه در بخش خطبه ها خطبه ي 206 است در هنگام نبرد با شاميان با معاويه و يارانش در جنگ صفين شنيدم که عده اي از يارانشان دشنام مي دهند به اموي ها به شامي ها وَ قَدْ سَمِعَ قَوْماً مِنْ اَصْحابِهِ يَسُبُّونَ اَهْلَ الشّامِ اَيّامَ حَرْبِهِمْ بِصِفّينَ (نهج البلاغه، خطبه 206) دشنام مي دهند حضرت فرمودند اِنّى اَكْرَهُ لَكُمْ اَنْ تَكُونُوا سَبّابينَ دوست ندارم حتي به دشمن دشنام بگويم خيلي جالب است عمر بن حمق خزاعي که از ياران حضرت بود آمد خدمت حضرت گفت چشم ديگر نمي گوييم خيلي جمله ي لطيفي است اين قدر لطيف است آدم دوست دارد بعضي از عبارت ها را بهانه اي پيدا کند بخواند عمر بن حمق که از ياران و از حواريون حضرت اند چهار نفر جزء حواريون حضرت اند يکي اش اين بزرگوار است بعدا به دست معاويه به شهادت رسيد وقتي حضرت فرمود دوست ندارم حتي به دشمنتان دشنام بگوييد آمد خدمت حضرت گفت چشمA نَتَاَدَّب بِاَدَبِک ما را ادب کردي ما

ص: 3219

ادب پذير هستيم موعظه ي شما را پذيرفتيم و به ادب شما ادب مي شويم چقدر زيباست اين طوري تسليم امام باشد ما ديگر حتي به دشمن هم دشنام نمي دهيم پس چه بگوييم در جنگ بالاخره مي خواهيم دعايي شعاري سر و صدايي فريادي داشته باشيم حضرت فرمود اين طوري دعا کنيد يکي از دعاهاي حضرت هنگام نبرد است ياد اصحاب دادند اللّهُمَّ احْقِنْ دِماءَنا وَ دِماءَهُمْ، وَ اَصْلِحْ ذاتَ بَيْنِنا وَ بَيْنِهِمْ وَ اهْدِهِمْ مِنْ ضَلالَتِهِمْ حَتّى يَعْرِفَ الْحَقَّ مَنْ جَهِلَهُ باور کنيد اگر در نهج البلاغه نبود جز همين يک جمله براي ادب ما کافي بود حيف که ما ادب پذير نيستيم عمر بن حمق ادب شد گفت ما پذيرفتيم حضرت مي گويد به دشمن دشنام ندهيد ما به دوستمان دشنام مي دهيم ما چقدر درگيري ها بداخلاقي ها در جامعه داريم چقدر ناهنجاري ها وجود دارد سر سفره ي اميرمومنان سلام الله عليه هستيم آمار را در رسانه مي شنويم مثلا در يک سال پانصد هزار مورد درگيري فقط ثبت شده چون مراجعه کردند به پزشکي قانوني يعني به جايي رسيده که يک سندي گواهي بگيرند که زده چشمش را سياه کرده دستش را شکسته مجبور مي شوند بروند پزشکي قانوني گواهي بگيرند آن جايي که بين خودشان بوده و به هيچ جا نرسيده هيچ آن جايي که در خانه ها و خانواده ها بوده هيچ جامعه ي ما نياز به ادب دارد من خودم مي گويم عمر بن حمق شهيد است حواري اميرمومنان است گفت چشم ما ادب شديم ما هم صادقانه به اميرمومنان بگوييم ما ادب شديم به دشمن مي گويد دشنام ندهيد شما در بحث هاي خانوادگي يک مثالش اجتماعي سياسي هم مثالش است جناح مخالف

ص: 3220

مان را به کمتر از کفرش راضي نمي شويم مخالف ماست جناح ما در خط ما نيست بايد اشکال ندارد در کشور جناح ها آن هايي که نظام را قبول دارند آزاد هستند چرا شما با هم کنار نمي آييد چرا اين قدر پرده دري و آبروريزي مي کنيد آدم بعضي وقت ها عباراتي را از اين جناح به آن جناح مي خواند خجالت مي کشد ما بايد جواب بدهيم خيلي بد است منحصر هم نيست به مباحث جناحي در خانوادگي در جامعه هم هست آدم اگر نخواند راحت تر است اگر نخواند مي گويد هيچ چيز از اخبار سياسي به قول حاج آقاي قرائتي مي فرمود من هيچ وقت اخباري تلويزيوني نمي بينم ايشان از يک جاي ديگر با خبر مي شود آدم نخواند نمي شود بالاخره بايد مطلع باشد وقتي هم مي خواند بد اخلاقي ها را آدم مي بيند. معاويه عمر و عاص سپاه معاويه وسط جنگ حضرت فرمود من کراهت دارم عمر بن حمق گفت چشم خدايا به ما توفيقي بده که ما به ادب اميرمومنان ادب شويم به لشکر دشمن چه دعا کنيم؟ در حق دشمن چه دعا کنيم؟ اللّهُمَّ احْقِنْ دِماءَنا وَ دِماءَهُمْ، خدايا خون ما و خون دشمنان ما را حفظ بکن وَ اَصْلِحْ ذاتَ بَيْنِنا وَ بَيْنِهِمْ خدايا بين ما و دشمن را به صلح ختم کن نه خون ما بريزد نه خون دشمن ما وهدهم من ضلالتهم چطوري صلح شود آن ها را هدايت بکن معاويه و عمر و عاص حسابش جداست اما سياهي لشکري که آمدند خبر تقصيري ندارند عموم مردم خبري ندارند خدايا هدايتشان کن وَ اهْدِهِمْ مِنْ ضَلالَتِهِمْ حَتّى يَعْرِفَ الْحَقَّ مَنْ جَهِلَهُ هر کس حق را نمي شناسد بشناسد هر

ص: 3221

کس از راه هدايت فاصله گرفته برگردد من عذر مي خواهم گاهي مي گويند صحبت هاي ايشان تکرار است خودم متوجه هستم ولي شرمنده ام چه کار کنيم همين يک جمله را بخوانيم سريع برويم چه مي خواهد در جامعه ي ما بيفتد اگر نبود در نهج البلاغه همين يک جمله جا داشت هر روز نهج البلاغه را بخوانيم حضرت در حق دشمن اين طوري سفارش مي کند اميرمومنان اين خطبه ي 171 است در جنگ صفين است خيلي زيباست اَللَّهُمَّ رَبَّ اَلسَّقْفِ اَلْمَرْفُوعِ خدايا إِنْ أَظْهَرْتَنَا عَلَى عَدُوِّنَا فَجَنِّبْنَا اَلْبَغْيَ وَ سَدِّدْنَا لِلْحَقِّ وَ إِنْ أَظْهَرْتَهُمْ عَلَيْنَا فَارْزُقْنَا اَلشَّهَادَةَ وَ اِعْصِمْنَا مِنَ اَلْفِتْنَةِ الدعوة للقتال أَيْنَ اَلْمَانِعُ لِلذِّمَارِ وَ اَلْغَائِرُ عِنْدَ نُزُولِ اَلْحَقَائِقِ مِنْ أَهْلِ اَلْحِفَاظِ اَلْعَارُ وَرَاءَكُمْ وَ اَلْجَنَّةُ أَمَامَكُمْ اگر در اين جنگ ما بر دشمن غالب شديم خدايا ما را از ظلم به دشمن دور بکن به دشمن ظلم نکنيم آن وقت حضرت راضي است ما به دوستمان ظلم کنيم؟ به برادر به همسر؟ پدر به فرزند فرزندان به پدر مادر. ما فقط به حق بچسبيم جنگ است نبرد است ولي دنبال حق باشيم وَ إِنْ أَظْهَرْتَهُمْ عَلَيْنَا ممکن است آن ها غالب شوند شهادت را نصيب ما بکن و ما را از اين آزمون سخت پيروز بيرون بياور آيت الله بهجت مي فرمودند از نهج البلاغه ي اميرمومنان وقتي مي خوانيد ديگر مردم پاي منبر شما نيستند مکرر مي فرمودند مردم پاي منبر حضرت امير است فرض کنيم در کوفه بوديم پاي منبر حضرت به ما مي فرمود با دشمن مراعات کن دشنام نده بر دشمن غالب شدي ظلم نکن اين امير راضي است ما در جامعه مان خانواده هايمان ظلم کنيم خيلي

ص: 3222

من به عجله گفتم بخش دعاهاي حضرت هنگام نبرد دعاهايي که زياد مي خواندند در طلب هدايت در طلب غنا در باران در سفر آداب دعا موانع استجابت دعا واقعا در حد رساله است اگر کسي همه موارد را جستجو بکند اين نامه ي سي و يکم است که نامه به امام مجتبي سلام الله عليه است سي بخش است اين نامه در بخش هجدهم وَ اِعْلَمْ أَنَّ اَلَّذِي بِيَدِهِ خَزَائِنُ اَلسَّمَاوَاتِ وَ اَلْأَرْضِ پسرم حسن جان بدان ادعا خدايي که مالک آسمان و زمين است به تو اجازه داده بيايي در خانه اش بالاتر فرمان داده قَدْ أَذِنَ لَكَ فِي اَلدُّعَاءِ وَ تَكَفَّلَ لَكَ بِالْإِجَابَةِ وَ أَمَرَكَ أَنْ تَسْأَلَهُ لِيُعْطِيَكَ وَ تَسْتَرْحِمَهُ لِيَرْحَمَكَ وَ لَمْ يَجْعَلْ بَيْنَكَ وَ بَيْنَهُ مَنْ يَحْجُبُكَ عَنْهُ وَ لَمْ يُلْجِئْكَ إِلَى مَنْ يَشْفَعُ لَكَ إِلَيْهِ وَ لَمْ يَمْنَعْكَ إِنْ أَسَأْتَ مِنَ اَلتَّوْبَةِ وَ لَمْ يُعَاجِلْكَ بِالنِّقْمَةِ وَ لَمْ يُعَيِّرْكَ بِالْإِنَابَةِ وَ لَمْ يَفْضَحْكَ حَيْثُ اَلْفَضِيحَةُ بِكَ أَوْلَى وَ لَمْ يُشَدِّدْ عَلَيْكَ فِي قَبُولِ اَلْإِنَابَةِ وَ لَمْ يُنَاقِشْكَ بِالْجَرِيمَةِ وَ لَمْ يُؤْيِسْكَ مِنَ اَلرَّحْمَةِ بَلْ جَعَلَ نُزُوعَكَ عَنِ اَلذَّنْبِ حَسَنَةً وَ حَسَبَ سَيِّئَتَكَ وَاحِدَةً وَ حَسَبَ حَسَنَتَكَ عَشْراً وَ فَتَحَ لَكَ بَابَ اَلْمَتَابِ وَ بَابَ اَلاِسْتِعْتَابِA فرمان داده تَكَفَّلَ لَكَ بِالْإِجَابَةِ خودش ضمانت کرده که من جوابت را خواهم داد أَنْ تَسْأَلَهُ لِيُعْطِيَكَ وَ تَسْتَرْحِمَهُ به تو گفته بيا از من طلب رحمت کنم تا رحمت من شامل حال تو شود مَنْ يَحْجُبُكَ عَنْهُ هيچ حجابي بين خداوند و بندگانش نيست ديده ايد بعضي ها مي گويند اول بايد بروي سراغ شيخ و پير نه مستقيم بيا در خانه ي من وَ لَمْ يَجْعَلْ بَيْنَكَ

ص: 3223

وَ حتي شفيعي بدون اذن پروردگار نيست بحث شفاعت مسلم است اما قرآن مي فرمايد اين ها شفيعاني هستند به اذن پروردگار اين ها وسيله ي تقرب اند داستان حضرت يوسف را ملاحظه کنيد وقتي برادران آمدند گفتند «قَالُوا يَا أَبَانَا اسْتَغْفِرْ لَنَا ذُنُوبَنَا إِنَّا كُنَّا خَاطِئِينَ» (يوسف/ 97) گاهي گناه انسان آن قدر سنگين است بايد با يک واسطه اي برود اين واسطه هم در رديف پروردگار است مي خواهد ما را به خدا نزديک بکند مستقيم هم مي شود رفت در خانه ي خدا برادران يوسف مستقيم هم مي توانستند بروند گاهي گناه سنگين است آبرومندي وجاهتي داشته باشد لَمْ يَمْنَعْكَ إِنْ أَسَأْتَ مِنَ اَلتَّوْبَةِ اگر گناه کردي از توبه مانعت نشده فوري عذابت نکرده ما فوري عذاب مي کنيم خدا فوري عذاب نمي کند به بعضي ها مي روي التماس مي کني مي گويد التماس نکن ديگر فايده اي ندارد من از تو نمي گذرم بيخود هم التماس نکن نه بياييد در خانه اش التماس کنيد نمي گويد چرا آمديد خيلي جاها بايد خدا ما را رسوا مي کرد حق ما رسوايي بود خودمان هم مي فهميم گاهي آن قدر کار زشت مي کنيم مي گوييم خدايا خداييش خدا بايد ما را رسوا مي کرد خودمان داوري مي کنيم که خدايا انسان وجدانش را قاضي قرار بدهد مي گويد خدايا مي دانم اين گناه از آن گناهان بود اين جا اگر ما را رسوا مي کردي حق ما بود ولي خدا اين کار را نکرد لَمْ يُشَدِّدْ عَلَيْكَ فِي قَبُولِ اَلْإِنَابَةِ سخت گيري نکرده براي پذيرش توبه در جرايم موشکافي نکرده تمام اين ها به عکس زندگي هاي ما است خدا نکند کسي به ما بدي بکند بعد بخواهد طلب توبه عذرخواهي بکند پدرش را در مي آوريم ما غيبتت را کرديم

ص: 3224

حلال کن نه نه اول بگو چه گفتي اين که بدتر مي شود خدا موشکافي نمي کند لَمْ يُؤْيِسْكَ مِنَ اَلرَّحْمَةِ نا اميدت نکرده از رحمت اين ها تک تکش بيان دارد يک جلسه اي گفتم اميرمومنان فرمود سرزنش نکرده ما سرزنش مي کنيم چقدر اين حديث زيباست هشدار است خدا بايد ما را سرزنش بکند اگر بناست کسي سرزنش بکند ما مخالفت پروردگار را کرديم خدا بايد ما را سرزنش بکند خدا سرزنش نکرده به بندگانش هم گفته سرزنش نکنيد وقتي گفتم اين حديث را من تابلو کردم زدم بالاي سرم در کتابخانه از ترسم مي ترسم مَنّ عَيَّرَ مُؤّمِناً بِشَيْءٍ لَمْ يَمُتْ حَتَي يَرْتَکِبَهُA (مستدرک الوسائل، ج 9، ص 111) اگر کسي را سرزنش کني نمي ميري تا خودت گرفتار گناه مي شوي بلوتوث درست نکن خبر را منعکس نکن خوشحال نباش از ته دل که پرونده ي فلاني رو شد خوشحال نباش فلاني را بردند گرفتند کمک نکن به آبرو ريزي ديگران بحث کافر نيست هر کس مومني را سرزنش بکند به خاطر گناهي که کرده نمي ميري تا خودت گرفتار آن گناه مي شوي دعايي دارد امام صادق عليه السلام عجيب است يا مَنْ اعْصِيهِ فَيَسْتُرُ عَلَيَّ وَ يَغْضِبُ لِي انْ عُيِّرْتُ بِمَعْصِيَتِهِ (دعاي ماه رمضان) عليه اي خدايي که من وقتي گناه تو را مي کنم من را مي پوشاني اين جمله اش عجيب است اگر کسي من را سرزنش بکند خدا غضب مي کند من گناه خدا کردم من معصيت خدا کردم خدا خودش مي پوشاند کسي من را سرزنش بکند خدا غضب مي کند به او که چرا ديگري من را سرزنش کرد اشتباه نشود امر به معروف نهي از منکر جاي خودش مال دلسوزي

ص: 3225

است سرزنش مال دل خنک شدن است کيف کرديم فلاني آبرويش رفت جَعَلَ نُزُوعَكَ عَنِ اَلذَّنْبِ حَسَنَةً وَ حَسَبَ سَيِّئَتَكَ وَاحِدَةً وَ حَسَبَ حَسَنَتَكَ عَشْراً اگر از گناه فاصله گرفتي مي شود حسنه خوبي کني ده تا گناه کني يکي حساب مي شود خدا باب عذرخواهي را برايت باز کرده مفصل است تا بعد حضرت مي رسد به بحث بعد از دعا که اگر خدا اجازه داده ما دعا بکنيم خزائن آسمان زمين مال ماست چرا دعاهاي ما گاهي مستجاب نمي شود حضرت اشاره کرده.

شريعتي: چه بحث دشنام چه سرزنش يک وقت هايي احساس مي کنيم حساب فضاهاي مجازي جداي از دنياي واقعي ماست اين خبر را از اين جا کپي کني براي اين و آن بفرستي اين روايت آن جا هم حقيقت دارد خدا کند حواس ما جمع باشد و مراقب باشيم نکات خيلي خوبي شنيديم خيلي ممنون خدا کند همه ي ما ادب شويم به آن آداب و ادبي که اميرالمومنين به ما ياد دادند به برکت اين آيه هاي نوراني که تا لحظاتي ديگر مشرف خواهيم شد صفحه ي 556 قرار امروز ماست آيات ابتدايي سوره ي مبارکه ي تغابن.

اللهم صل علي محمد و آل محمد و عجل فرجهم

سورة التغابن

بِسْمِ اللَّ_هِ الرَّ حْمَ_نِ الرَّ حِيمِ

يُسَبِّحُ لِلَّ_هِ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَمَا فِي الْأَرْ ضِ لَهُ الْمُلْكُ وَلَهُ الْحَمْدُ وَهُوَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ ?1? هُوَ الَّذِي خَلَقَكُمْ فَمِنكُمْ كَافِرٌ وَمِنكُم مُّؤْمِنٌ وَاللَّ_هُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِيرٌ ?2? خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْ ضَ بِالْحَقِّ وَصَوَّرَ كُمْ فَأَحْسَنَ صُوَرَ كُمْ وَإِلَيْهِ الْمَصِيرُ ?3? يَعْلَمُ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْ ضِ وَيَعْلَمُ مَا تُسِرُّ ونَ وَمَا تُعْلِنُونَ وَاللَّ_هُ عَلِيمٌ بِذَاتِ الصُّدُورِ ?4? أَلَمْ يَأْتِكُمْ نَبَأُ الَّذِينَ كَفَرُ وا مِن قَبْلُ فَذَاقُوا وَبَالَ أَمْرِ هِمْ وَلَهُمْ

ص: 3226

عَذَابٌ أَلِيمٌ ?5? ذَلِكَ بِأَنَّهُ كَانَت تَّأْتِيهِمْ رُ سُلُهُم بِالْبَيِّنَاتِ فَقَالُوا أَبَشَرٌ يَهْدُونَنَا فَكَفَرُ وا وَتَوَلَّوا وَّاسْتَغْنَى اللَّ_هُ وَاللَّ_هُ غَنِيٌّ حَمِيدٌ ?6? زَعَمَ الَّذِينَ كَفَرُ وا أَن لَّن يُبْعَثُوا قُلْ بَلَى وَرَ بِّي لَتُبْعَثُنَّ ثُمَّ لَتُنَبَّؤُنَّ بِمَا عَمِلْتُمْ وَذَلِكَ عَلَى اللَّ_هِ يَسِيرٌ ?7? فَآمِنُوا بِاللَّ_هِ وَرَ سُولِهِ وَالنُّورِ الَّذِي أَنزَلْنَا وَاللَّ_هُ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِيرٌ ?8? يَوْمَ يَجْمَعُكُمْ لِيَوْمِ الْجَمْعِ ذَلِكَ يَوْمُ التَّغَابُنِ وَمَن يُؤْمِن بِاللَّ_هِ وَيَعْمَلْ صَالِحًا يُكَفِّرْ عَنْهُ سَيِّئَاتِهِ وَيُدْخِلْهُ جَنَّاتٍ تَجْرِ ي مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِينَ فِيهَا أَبَدًا ذَلِكَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ ?9?

ترجمه:

بسم الله الرحمن الرحيم

آنچه در آسمان ها و آنچه در زمين است، خدا را [به پاک بودن از هر عيب و نقصي] مي ستايند. فرمانروايي ويژه اوست، همه ستايش ها مخصوص اوست، و او بر هر کاري تواناست. (?) اوست که شما را آفريد؛ گروهي از شما کافرند، و برخي مؤمن، و خدا به آنچه انجام مي دهيد، بيناست. (?) آسمان ها و زمين را به حق آفريد، و شما را صورت گري کرد و صورت هايتان را نيکو آراست، و بازگشت به سوي اوست. (?) آنچه را که در آسمان ها و زمين است مي داند، و [نيز] آنچه را پنهان مي کنيد و آنچه را آشکار مي نماييد، مي داند و خدا به نيّات و اسرار سينه ها داناست. (?) آيا خبر کساني که پيش از اين کافر شدند، پس عقوبت کفرشان را چشيدند و براي آنان عذابي دردناک است، به شما نرسيده است؟ (?) آن [عقوبت و عذاب دردناک] به سبب آن است که پيامبرانشان همواره دلايل روشن براي آنان آوردند، ولي گفتند: آيا بشر [ي مانند خودمان] ما را راهنمايي مي

ص: 3227

کنند؟! پس کافر شدند و [از حق] روي گرداندند و خدا [از ايمان و طاعتشان] اظهار بي نيازي کرد، و خدا بي نياز و ستوده است. (?) کافران پنداشتند [که پس از مرگ] هرگز برانگيخته نخواهند شد. بگو: آري سوگند به پروردگارم مسلماً برانگيخته خواهيد شد، سپس شما را به آنچه انجام داده ايد، خبر خواهند داد، و اين بر خدا آسان است. (?) پس به خدا و پيامبرش و نوري که نازل کرديم، ايمان آوريد و خدا به آنچه انجام مي دهيد، آگاه است. (?) [بي ترديد برانگيخته مي شويد در] روزي که شما را در روز اجتماع [که روز قيامت است] جمع مي کند، آن روز، روز غبن و خسارت است؛ و هرکس به خدا ايمان بياورد و کار شايسته انجام دهد، خدا گناهانش را از او محو مي کند، و او را به بهشت هايي که از زيرِ [درختانِ] آن نهرها جاري است، درمي آورد، در آنها جاودانه و هميشگي اند. اين است کاميابي بزرگ. (?)

اللهم صل علي محمد و آل محمد و عجل فرجهم

شريعتي: مي توانيد به سامانه ي 100088008 عدد 8 را ارسال بکنيد دوستان خوب ما در مشهد به نيابت از شما زيارت بکنند دوستاني که قصد تشرف دارند هم مي توانند ثبت نام بکنند و به نيابت از ديگر دوستان زيارت انجام دهند اتفاق بسيار مبارکي است در آستانه ي ايام زيارتي امام رضا عليه السلام اشاره ي قرآني را بفرماييد.

حاج آقا حسيني: آيه اي که تلاوت شد «يَوْمَ يَجْمَعُكُمْ لِيَوْمِ الْجَمْعِ ذَلِكَ يَوْمُ التَّغَابُنِ» اسم اين سوره تغابن است به مناسبت اين آيه ي شريفه چرا به قيامت مي گويند يوم التغابن

ص: 3228

تغابن مغبون شدند است مگر کسي بناست کلاه سر ما بگذارد خدا که کلاه سر ما نمي گذارد در دنيا مغبون شديم مي گوييم کسي کلاه سر ما گذاشت علامه طباطبائي بيان لطيفي دارد بينندگان مراجعه کنند ايشان مي فرمايد در دنيا ميزان ها با قيامت متفاوت است در دنيا مي خواهيد دماي اين جا را بسنجيد دماسنج مي گذاريد اما بخواهيد بسنجيد پاداش هاي پروردگار چطور است نمي توانيد چون نمي توانيد فرداي قيامت وقتي پاداش ها را مي بينيم مي گوييم مغبون شديم يعني خدا اين قدر پاداش مي داد کاش بهتر از اين مي کرديم بد ها وقتي عذاب را مي بينند مي گويند مغبون شديم چه ارزشي داشت براي اين عذاب هاي سنگين چرا گناه کرديم در سوره ي مبارکه ي سجده در مورد نعمت ها و پاداش ها فرموده «فَلَا تَعْلَمُ نَفْسٌ مَّا أُخْفِيَ لَهُم مِّن قُرَّ ةِ أَعْيُنٍ جَزَاءً بِمَا كَانُوا يَعْمَلُونَ» (سجده/ 17) آن هايي که نماز شب مي خوانند هيچ کسي نمي داند ما چه براي آن ها در نظر گرفتيم خدا مي گويد نمي شود گفت بيان کرد اگر قابل بيان بود خداوند بيان مي کرد در آن طرف در مورد عذاب هاست سوره ي مبارکه ي زمر دارد «وَلَوْ أَنَّ لِلَّذِينَ ظَلَمُوا مَا فِي الْأَرْ ضِ جَمِيعًا وَمِثْلَهُ مَعَهُ لَافْتَدَوْا بِهِ مِن سُوءِ الْعَذَابِ يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَبَدَا لَهُم مِّنَ اللَّ_هِ مَا لَمْ يَكُونُوا يَحْتَسِبُونَ» (زمر/ 47) فرداي قيامت اگر مالک همه ي زمين بودند حاضر بودند بدهند دو برابر آن هم بدهند از عذاب نجات پيدا بکنند شاهد من اين جمله است قرآن مي گويد جهنمي ها وقتي آن عذاب را مي بينند عذابي مي بينند که باور نمي کردند در محاسباتشان نيامده بود لذا يوم التغابن است مي گويند ضرر کرديم چه ارزشي داشت اين گناه چه بود يک چنين عذابي که باور نمي کردند

ص: 3229

پس چيزي نيست که بشود با آن عذاب و پاداش الهي را سنجيد وقتي پاداش ها را مي بينند مغبون مي شوند هم خوب ها هم بد ها فرقي ندارد خوب ها مي گويند چرا بهتر از اين نبوديم بد ها مي گويند چرا بد بوديم بنابراين علت اين که قرآن مي فرمايد روز تغابن است خدا کلاه سر کسي نمي گذارد خود ما وقتي پاداش ها عذاب ها را مي بينيم مي گوييم ضرر کرديم.

شريعتي: خيلي ممنون از سه شنبه ي هفته ي گذشته که ما در مشهد الرضا بوديم و روز چهارشنبه پيام هاي بسيار اميدوار کننده اي به دست ما رسيد و من خودم به شخصه احساس مي کنم که مخاطبان بسيار بسيار خوبي داريم به فرد فرد شما مي باليم بخشي از اين پيام ها را انتخاب کرديم در ذيل فرمايشات حاج آقاي حسيني به آن پيام ها اشاره خواهد شد.

حاج آقا حسيني: کاش امروز هم با حاج آقاي ماندگاري با هم بوديم ايشان کمک مي کردند بدون مبالغه عرض مي کنم گويا ما هميشه بايد اشک ما در خواندن پيام ها جاري باشد گاهي از غصه ها گاهي از ذوق و شوق بدون مبالغه عرض مي کنم خدا را شاهد مي گيرم ديشب شب از نيمه گذشته بود پيام ها را وقتي مي خواندم عزيزاني که گفتند نگاه ما افتاد به حرم امام رضا و بحث شما را ديديم با مستاجرمان کنار آمديم خيلي پيام داشتيم اشک من جاري شد در فکر هم بودم يک وقت کسي نيايد اين وقت شب تنها نشستي گريه مي کني چه خبر است خيلي تحت تاثير قرار گرفتم خيلي ها نوشتند ما اضافه کرده بوديم رفتيم کم کرديم رهن را اضافه کرده بوديم رفتيم رهن را کم کرديم من تشکر مي کنم از همه ي عزيزان جنابعالي

ص: 3230

جناب آقاي رکني زحمت کشيديد مشهد مشرف شديد برنامه از مشهد بود همه ي عزيزاني که همکاري کردند خيلي از پيام ها اولش با سلام به امام رضا شروع شده بود به نظر من اگر اين برنامه در مشهد و پشت پنجره ي فولاد امام رضا نبود اگر نگاه مردم به گنبد امام رضا نبود اين تاثير را نداشت به هر حال کلمات اهل بيت تاثير دارد ولي فضاي نوراني امام رضا نورانيتش اثر مي گذاشت خيلي ها نوشتند ما تصميم داشتيم اجاره را اضافه کنيم کم کرديم يا اضافه کرديم رفتيم برگردانديم من دو پيام را مي خوانم يکي نوشته ما خودمان مستاجر هستيم و خانه ي کوچکي داريم که آن را اجاره داديم هيچ خانه ي اضافي ديگري هم نداريم صاحبخانه ي خود ما هم امسال اجاره را خيلي زياد کرد که ما تصميم داشتيم اين مبلغ اضافه را از مستجارمان بگيريم اما با ديدن برنامه ي هفته ي گذشته از حرم امام رضا عليه السلام من و همسرم تصميم گرفتيم که به خاطر وجود نازنين امام رضا عليه السلام قدري خودمان قناعت کنيم اما مبلغ اجاره ي مستاجرمان را که خانواده ي فقيري هستند بالا نبريم خواهش مي کنم دعا کنيد که امام رضا عليه السلام هم گوشه ي چشم و عنايتي به ما داشته باشند چقدر زيباست يک کسي خودش مستاجر است ولي يک خانه ي ديگري را به کسي اجاره داده صاحب خانه ي خودش اجاره را زياد کرده ولي مي گويد نمي خواهم از مستاجر خودم اجاره بگيرم به احترام امام رضا عليه السلام پيام ديگري را مي خوانم آقاي حسيني در برنامه ي امروز فرموديد صاحب خانه هاي خوب را معرفي کنيد ما ده سال است که در يک آپارتمان

ص: 3231

مستاجر هستيم صاحبخانه اي داريم که نمي دانم از کجا شروع کنم و خوبي هايش را بگويم من مي ترسم بعضي ها فکر کنند اين افسانه است به امام رضا قسم اين متن پيامي است که دادند بعضي ها فکر مي کنند اين ها افسانه شده ولي نه اين ها با خدا معامله کردند اولا که با قيمت همان ده سال پيش ما در خانه نشستيم بدون اين که ريالي اضافه کند اگر خانه نياز به تعمير داشته باشد محال است که اجازه بدهد ما دست به جيب شويم و ده ها خصلت خوب ديگر، من دست و پاي اين صاحبخانه را مي بوسم اخيرا شوهر من در سن کم دچار ناراحتي قلبي شد و کارش به عمل قلب باز کشيده شد باور کنيد که صاحبخانه ي ما نگذاشت آب در دل من و بچه هايم تکان بخورد مثل يک پدر مهربان يک پايش بيمارستان بود و از طرفي براي من و فرزندانم که در اين شهر غريبم نيازهاي خانه مان را تامين مي کرد خود من در کودکي پدرم را از دست دادم اما در اين سال هاي مستاجري که ممکن است براي خيلي ها دوران سختي باشد من طعم پدر داشتن را چشيدم فکر مي کنم حيف است اسمي از ايشان در برنامه ي سمت خدا برده نشود و هديه اي معنوي از آقاي مهرباني ها امام رضا عليه السلام دريافت نکنند.

شريعتي: هم زبان ما قاصر است و هم ما عاجز هستيم از بيان اين همه لطف و محبت و تشکر شايد ما لايق تشکر از اين بزرگوار نباشيم ان شاء الله آن هايي که بايد عنايت بکنند مخصوصا امام رضا عليه السلام عنايت و توجهي بکنند و ان شاء الله

ص: 3232

اين بزرگوار و همه ي کساني که اين طوري زندگي مي کنند اجرشان را از دستان مبارک خود حضرت بگيرند ان شاء الله حاج آقاي حسيني واقعا بسيار به خودمان مي باليم و افتخار مي کنيم که مخاطباني از اين دست پاي برنامه نشستند نکته اش چيست.

حاج آقا حسيني: من يک حديثي را عرض مي کنم کتاب عدة الداعي است مال احمد بن فهد حلي است از علماي بزرگ شيعه است حدود هفتصد سال پيش زندگي مي کرده قبر نوراني اش نزديک حرم سيد الشهدا است از باب قبله بياييد بيرون قبرش آن جاست روايتي از امام صادق عليه السلام کسي مي گويد من در محضر حضرت بودم داشتم طواف مي کردم ما چقدر دلمان مي خواهد مکه مشرف شويم شخصي است به نام ابراهيم تيمي مي گويد طواف مي کردم حضرت به من فرمود اَلَا اُخبِرُکَ يَا اِبرَاهِيم مَالَکَ فِي طَوَافَکَ هَذَا؟ مي خواهي به تو بگويم که چه پاداشي خدا در طواف به تو مي دهد قُلتُ بَلي جُعِلتُ فِدَاک بفرماييد ثواب پاداش طواف چيست قال عليه السلام مَن جَاءَ اِلَي هَذَا البَيت عَارِفاً بِحَقِهِ فَطَافَ بِهِ اُسبُوعاً وَ صَلَي رَکعَتَين فِي مَقَام اِبرَاهيم، کَتَبَ الله لَهُ عَشرَة آلَاف حَسَنَة، وَ رَفَعَ لَهُ عَشرَة آلَاف دَرَجَة که بيايد خانه ي خدا حق اين خانه را بشناسد و طواف بکند هفت دور طواف بکند و دو رکعت نماز طواف را در مقام ابراهيم بخواند با يک طواف و دو رکعت نماز خداوند ده هزار حسنه به او عنايت مي کند و ده هزار درجه به او عطا مي کند امام صادق فرمود اَلَا اُخبِرُکَ بِخَيرٍ مِن ذَلک؟ از يک طوافي که ده هزار حسنه و ده هزار درجه دارد

ص: 3233

بالاتر به تو بگويم عدة الداعي از معتبرترين کتاب هاي حديثي ما است گفت بله بفرماييد مَن قَضَي اَخَاهُ المُومِن حَاجَة کَانَ کَمَن طَافَ طَوَافاً حَتَّي عَدَّ عَشرَاً وَ قَالَ:- اَيُّمَا مُومِن سَاَلَ اَخُوهُ المُومِن حَاجَة وَ هُوَ يَقدِرُ عَلَي قَضَائِهَا وَ لَم يَقضِهَا لَهُ سَلَطَ الله عَلَيه فِي قَبرِهِ شُجَاعاً يَنهَش اَصَابِعَه (عدة الداعي، حديث 514) کسي يک حاجتي براي برادر ايماني اش برآورده بکند گرفتاري برادرش را برطرف بکند دل برادر ايماني اش را شاد کند تا ده مرتبه حضرت شمرد يک طواف ده هزار حسنه دارد ده هزار درجه دارد اما حاجت مومن فرمود معادل ده طواف بعد فرمود اگر مومني از کسي حاجتي بخواهد و بتواند برآورده بکند و حاجت را برآورده نکند گرفتار عذاب قبر مي شود يک روايت ديگر را هم مي خوانم ابن عباس مي گويد قَالَ اِبن عَبَّاس کُنتُ مَعَ الحَسَنِ بنِ عَلي في المَسجِدِ الحَرَام وَ هُوَ مُعتکَفِ وَهُوَ يَطُوف حَول الکَعبَه فَعَرَضَ لَهُ رَجُلِ مِن شِيعَتِهِ فَقَالَ يَابنَ رَسُولِ الله إن عَلَيَّ دِينَا لِفُلان فَإن رَأيتُ أن تَقضِيهِ عنّي فَقالَ: وَ رَبِّ هَذَا البَيتِ مَا أصبَحَ عِندِي شَيء فَقَال إن رَأيتُ اَن تَستَهمِلهُ عَنِّي فَقَد تَهددني بِالحَبس. فَقَال ابن عَباس: فَقَطَعَ الإمَام الطواف وَسَعَي مَعَهُ فَقُلتُ يَابنَ رَسُول الله: ألستُ إنَّکَ مُعتَکِف فَقَالَ: بَلَي وَلکِن سَمِعتُ أبي يَقُول سَمِعتُ رَسُول الله يَقُول مَن قَضَي اَخَاهُ المُؤمِن حَاجَة کَانَ کَمَن عَبدالله تِسعَةَ آلاف سِنة صَالحاً نَهَارَه وَ قَائِماً لَيلَهُ (بهشت اخلاق ، ج?، ص????) يک وقتي اشاره اي کردم ولي کوتاه بود ابن عباس مي گويد من با امام مجتبي عليه السلام بودم معتکف بود امام حسن در مسجد الحرام طواف مي کرد کسي

ص: 3234

آمد از خدمت حضرت گفت من يک بدهي دارم به فلاني شما دين من را بدهيد امام فرمود به خداي کعبه قسم چيزي ندارم دست حضرت خالي بود آن شخص گفت اگر ممکن است بياييد براي من مهلت بخواهيد تهديد هم کرد که من را زنداني مي کند ابن عباس مي گويد ديدم تا اين جمله را به امام حسن گفت که شما با من بياييد براي من مهلت بخواهيد اطوف امام طواف را رها کرد و رفت گفتم يادتان رفت در اعتکاف هستيد معتکف در حال طواف هستيد گفت يادم نرفته و لکن از پدرم حضرت علي شنيدم فرمود از پيغمبر شنيدم کسي که حاجت برادر مومنش را برآورده بکند مثل کسي است که نه هزار سال طواف و عبادت کرده نه هزار سال روز ها روزه بگيرد شب ها شب زنده دار باشد باور کنيم نه هزار سال به خاطر حاجت مومن مثل کسي است که چنين عبادتي کرده باشد روزها روزه و شب ها شب زنده دار.

شريعتي: خيلي خوب کساني که به خاطر وجود نازنين امام رضا عليه السلام با مستاجرانشان کنار مي آيند با آن ها راه مي آيند اين ايام هم که فصل نقل و انتقال هست خيلي ها درگير و دار جا به جايي منزلشان هستند مستاجرهايشان صاحب خانه هاي خوب را به ما معرفي بکنند برنامه ي سمت خدا به 110 نفر از آن ها هديه ي معنوي را اهدا خواهد کرد شايد به ميزان ناچيزي قدردان اقدام خير آن ها باشد و توجهات امام رئوف امام رضا عليه السلام شامل زندگي شان شود نکات پاياني شما را خواهيم شنيد.

حاج آقا حسيني: حديثي عرض مي کنم در مناقب ابن شهر آشوب

ص: 3235

هم در خرائح ابن راوندي است هفتصد سال از اين کتاب مي گذرد هِشَامِ بنِ الحكم قَالَ: كَانَ رَجُلِ مِن مُلوك أهلَ الجَبَل يَأتِي الصَادِق عليه السلام فِي حَجَّة كُلُّ سَنَة، فَيَنزِلَهُ أبوعبدالله عليه السلام فِي دارَ مِن دُورِهِ في المدينة، وَ طَالَ حَجَّهُ وَ نُزُولَه فَأعطي أبَاعبدالله عليه السلام عَشرَة آلاف دِرهم لِيشتَري لَهُ دَارًا وَ خَرَجَ اِلي الحَج، فَلَم اَنصرف قال: جُعِلتُ فِدَاك اَشتَرَيتَ لِي الدَّار؟ قَالَ: نَعَم.و أتي بصك فِيهِ (بسم الله الرحمن الرحيم هَذَا مَا اشترَي جعفر بن محمد لِفلان ابن فلان الجبلي: اَشتَري لَهُ دَارًا فِي الفِردوس، حَدَّهَا الاَوَّل رَسُول الله صَلَّي الله عَلَيه وَ آله و الحَدُّ الثاني اَميرالمؤمنين و الحد الثالث الحسن بن علي و الحد الرابع الحسين عليهم السلام فَلَمَّا قَرَا الرَجُّلِ ذَلك قَالَ قَد رَضيتُ جَعَلني الله فَداك قَالَ فَقَال اَبوعَبدالله عَليه السلام اَني اَخَذت ذَلك المَال فَفرقته ولد الحسن والحسين و ارجوان يَتَقَّبَلَ الله ذلك و يَصيبك بِهِ الجَنَّه (بحارالانوار، ج 11، ص 108) يک کسي مرتب بود هر سال خدمت امام صادق عليه السلام مي آمد در مدينه و زيارت رسول الله بعد مي رفت محضر امام و امام صادق در خانه ي خودشان از ايشان پذيرايي مي کردند مسافري بود مهماني بود هر سال حج مشرف مي شد هر سال مي آمد مدينه چند روزي خانه ي امام صادق سال ها طول کشيد يک وقت به فکرش افتاد براي اين که از اين سفرها به امام صادق گفت من تا کي بيايم مزاحم شما شوم ده هزار درهم داد به امام صادق گفت يک خانه براي من بخريد من مي روم حج برمي گردم شما در مدينه خانه ي مناسب براي من بخريد رفت

ص: 3236

و برگشت وقتي برگشت پرسيد خانه خريدي فرمود بله حضرت سند آورد در سند نوشته بود عين سند اين است خانه اي است که من جعفر بن محمد خريدم براي فلاني خانه اي در فردوس اعلي در بهشت برايش خريدم يک طرف خانه اش رسول الله يک مرزش خانه ي پيغمبر است يک مرزش خانه ي اميرمومنان است يک مرزش همسايه اش امام حسن يک همسايه اش امام حسين گفت اين سند شما مگر خانه نمي خواستي خانه خريدم برايت در بهشت دليلش اين بود مي خواست سالي چند روز بيايد حالا چند روز بيايد خانه ي امام صادق چه ضرورتي دارد براي سالي چند روز خانه بخرد وقتي سند را خواند گفت جان من به قربان شما راضي هستم چه سند خوبي ده هزار درهمم را گرفتي سند خانه در بهشت به من دادي اين ده هزار درهم را گرفتم بين فقرا تقسيم کردم نگوييد امام چه حقي داشت امام يقين داشتند راضي است اگر راضي نبودند معامله را به هم مي زند فضولي مي گويند اميدوارم خدا از تو قبول بکند و به جايش به تو بهشت را روزي بکند راضي هستي گفت راضي هستم سند را بدهيد رفت و سند را برد بعد از مدتي بيمار شد در بستر بيماري اهل خانه را جمع کرد قسمشان داد گفت تقاضا مي کنم سندي که امام صادق به من داده با من دفن بکنيد فردا صبح که آمدند سر قبر ديدند اين سند روي قبر است رويش نوشته شده به خدا قسم امام صادق به عهدش وفا کرد اگر مي خواهيم امام صادق براي يک چنين کاري بکند فقط براي او نيست به ما هم

ص: 3237

وفا بکند ما هم مي توانيم يک خانه خانه ي ييلاقي خانه ي ده روز در سال نداشته باشيم خانه ي خالي ديروز حاج آقاي فرحزاد فرمودند 250 هزار تا خالي است بدهيم تا خدا خانه در فردوس اعلي به ما بدهد يقين داشته باشيم امام صادق به ما سند مي دهد.

شريعتي: ان شاء الله خيلي ممنون از توجه شما فردا با حضور حاج آقاي ماندگاري خدمت شما خواهيم رسيد والحمدلله رب العالمين و صلي الله علي محمد و آله الطاهرين

94-06-24- ازدواج آسان

شريعتي: بسم الله الرحمن الرحيم و صلي الله علي محمد و آله الطاهرين

آسمان مي خواند امشب قدسيان دف مي زنند *** حوريان کِل مي کشند و خاکيان کف مي زنند

شير عاشق کش! کدام آهو دلت را برده است؟ *** تيغ مرحب جو! کدام ابرو دلت را برده است؟

آسماني بي کراني، عاشق دريا شدي *** آمدي آيينه ي انسيه ي حورا شدي

امشب اي زيباترين! اي دلبر کوثر بيا! *** شب، شبِ عشق است، اي داماد پيغمبر بيا!

بيش از اين ها با دل محبوب ما بازي نکن *** پيش اين نيلوفر يکدانه غمازي نکن

مثل اقيانوس آرام است اين بانو ولي *** در دلش طوفان به پا کردي، مدارا کن علي!

«ليلة القدر» نگاهش يا علي! اجر تو است *** او «سلامٌ فيه حتي مطلعِ الفجر» تو است

از ازل در پرده بود آيينه دارش مي شوي *** در عبور از کوچه باغ عشق، يارش مي شوي

قدّ و بالاي علي از چشم زهرا ديدني ست *** واي! وقتي مي رسد دريا به دريا ديدني ست

ماه در اوج برکه ديدني تر مي

ص: 3238

شود *** قدر زهرا با علي فهميدني تر مي شود

مانده احمد تا کدامين وجه رب را بنگرد *** روي حيدر را ببيند يا به زهرا بنگرد

اي بلال امشب اذاني را که مي خواهي بگو *** «اشهدُ انّ علياً حجة الله»ي بگو

عقد زهرا و علي در آسمان ها بسته شد *** سرنوشت عشق هم بر زلف آن ها بسته شد

گفت احمد: اين زره خرج جهاز دختر است *** خوب مي دانست حيدر بي زره هم حيدر است

تا در ميخانه امشب روح را پر مي دهيم *** دل به چشم کوثر و دستان حيدر مي دهيم

سلام به همه ي شما سالروز ازدواج حضرت علي و حضرت زهرا عليهما السلام ان شاء الله مبارک شما باشد در اولين روز ماه ذي الحجه با سمت خدا مهمان خانه هاي نوراني شما هستيم خيلي خوشحاليم همراه شما هستيم در خدمت حاج آقاي حسيني عزيز هستيم سلام عليکم و رحمة الله

حاج آقا حسيني: سلام عليکم و رحمة الله و برکاته من هم خدمت همه ي بينندگان خوب سمت خدا عرض سلام و ارادت خالصانه دارم و تبريک اول ماه ذي الحجه حلول ماه ذي الحجه ماه عبادت و بندگي و امروز که به نام روز ازدواج به مناسبت ازدواج امير مومنان و فاطمه ي زهرا سلام الله عليهما است شعر بسيار زيبايي خوانديد به وجد آمديم ما هم شعر مي خوانيم يک قصيده ي بلندي است از مرحوم آيت الله غروي اصفهاني ايشان استاد شخصيت هايي مثل مرحوم آيت الله بهجت و ديگران بوده ديوان دارد شعرهاي فارسي و عربي از جمله قصيده ي بلندي در مورد حضرت زهرا سلام

ص: 3239

الله عليها دارد در يک بيتش مي گويد

عقد علي و فاطمه بسته خداي فاطمه *** سزد که جان عالمي شود فداي فاطمه

يک شعري من دستم رسيد خيلي جالب بود

خوانده احمد به لبش خطبه ي زهرا و علي *** جبرئيل آمده از عرش به يک صوت جلي

من وکيلم که به ساقي بدهم کوثر را *** زير لب فاطمه از سوي خدا گفت بلي

مي گويند عروس خانم مي گويند با اجازه ي بزرگ تر ها زير لب فاطمه با اذن خدا يا از سوي خدا گفت بلي

ان شاء الله که مبارک همه ي ارادت مندان به اهل بيت عليهم السلام باشد ازدواج ها در زندگي ها فراوان و پايدار باشد

شريعتي: خيلي خوشحاليم خدمت شما و دوستان خوب هستيم ماه ذي الحجه را آغاز کرديم براي همه تان آرزوي خير و برکت مي کنم بهترين ها در اين ماه نصيب فرد فرد شما شود با توجه به مناسبت امروز قطعا حال و هواي برنامه ي ما حال و هواي جشن و شادي و سرور خواهد بود و ازدواج آسماني اميرالمومنين و حضرت زهرا صلوات الله عليهما

حاج آقا حسيني: بسم الله الرحمن الرحيم به نظرم در اين روز بسيار مبارک خوب است ما يک الگويي بگيريم از زندگاني اميرمومنان و فاطمه ي زهرا اگر اجازه بفرماييد من در دو بخش مطالبي را تقديم مي کنم الآن در جامعه ي ما دو مشکل وجود دارد يکي مشکل کساني که ازدواج نکردند الگو بگيريم از ازدواج اميرمومنان و فاطمه ي زهرا براي ازدواج هايمان دوم کساني که ازدواج کردند و احيانا گرفتار يک سلسله مشکلاتي در زندگي هستند در اين هم باز الگو بگيريم آن هايي که ازدواج نکردند

ص: 3240

چون امروز روز جشن است نمي خواهيم آمار تلخ بگوييم فقط اشاره مي کنم عزيزان فراوان شنيده اند مي گويند دوازده ميليون دختر و پسر در کشور ما وقت ازدواجشان رسيده در سن ازدواج هستند و ازدواج نکردند خيلي نگران کننده است من به نظرم رسانه ي ملي و همه ي رسانه ها نه فقط رسانه ي ملي بايد به اين موضوعات خيلي بيش از اين ها بپردازند اگر اهم و مهم در نظر بگيريم گاهي رسانه ها روزنامه ها از جمله رسانه ي ملي چيزهاي غير اهم را در نظر مي گيرد ولي به نظر اين ها از همه مهم تر است خيلي مهم است مگر ما چند ميليون جوان داريم ما هفتاد ميليون جمعيت هستيم چقدر خردسالان چقدر بزرگسالان چقدر جوان اند دوازده ميليون دختر و پسر ازدواج نکردند و وقت ازدواجشان رسيده است بخش اعظمش به خاطر فرهنگ است و اين واقعا جاي نگراني دارد ما هر چه بگوييم کم است با لبخند مي گوييم اگر من متصدي بودم اول اخبار ساعت دو که مي شد مي گفتم بسم الله الرحمن الرحيم توجه توجه توجه يک خبر ناگوار به دست ما رسيده و آن اين که دوازده ميليون پسر و دختر در کشور هفتاد ميليوني وقت ازدواجشان است و ازدواج نکردند اين را در صدر اخبار قرار مي داديم و در صدر توجهات نه فقط خبرش را منتقل کنيم ديگران بيايند متوجه شوند اولويت بندي بکنند دنبال اين مسئله باشند راهکار پيدا بکنند راهکارهاي فرهنگي اقتصادي و همه ي اين ها يک بخشي مشکلات اقتصادي است بخشي مشکلات فرهنگي است که اشاره مي کنم واقعا مشکلات اقتصادي بخشي از آن است راه حلش چيست؟ فقط گرفتاري ها را بگوييم که فايده ندارد امروز

ص: 3241

ما در جامعه مان دست هم ياري ها کم شده درست است دولت وظيفه ي خودش را دارد آن هم جاي خودش است هميشه گفتيم ولي ما چه؟ چرا ما امروز کمک نمي کنيم به هم ديگر ياري نمي رسانيم چون روز ازدواج اميرمومنان و فاطمه ي زهرا سلام الله عليهما است از اين بزرگواران شروع مي کنم داستان خيلي جالبي است برادر اميرمومنان سلام الله عليه عقيل آمد به حضرت علي گفت علي جان چرا ازدواج نمي کني برادر بزرگ تر بود عقيل امير مومنان فرمودند «هَيَّجْتَ مِنِّي سَاكِنا وَ أَيْقَظْتَنِي لِأَمْرٍ كُنْتُ عَنْهُ غَافِلا» (بحارالانوار، ج 43، ص 124) در روايت است اشک حضرت جاري شد فرمود دوباره من را ياد مسئله ي ازدواج انداختي گاهي آدم غصه اي در زندگي اش دارد با آن کنار مي آيد فراموش مي کند کاري درست مي کند يادش برود فرمود دوباره ياد من انداختي دست روي دلم نگذار مي داني که من مايل هستم با فاطمه ي زهرا سلام الله عليها ازدواج بکنم دستم خالي است نمي توانم عقيل گفت نه پيامبر که دنبال مسائل مالي نيست تشويق کرد اميرمومنان سلام الله عليه را اين برادر بزرگ تر و رفتند داستان خيلي زيبا و مفصل است من نکاتي که به بحث ما مربوط مي شود را اشاره مي کنم پيغمبر خدا به اميرمومنان سلام الله عليه فرمودند چه داري علي جان گفت شما مي دانيد من چه دارم هيچ چيز ندارم معروف است داستان زره که اميرمومنان زره شان را تقديم رسول الله کردند و پيغمبر خدا به عنوان خرج و هزينه هاي تهيه ي جهيزيه ي صديقه ي طاهره سلام الله عليها خرج عروسي فاطمه ي زهرا پيغمبر خدا فرمودند يَا عَلِيُّ ، إِنَّهُ لا بُدَّ لِلْعَرُوسِ

ص: 3242

مِنْ وَلِيمَةٍAA (كشف الغمه، ج 1، ص 365) مستحب است پنج جا خوب است آدم مهماني بدهد عروسي وليمه مي خواهد يک مهماني نمي خواهيد بدهيد براي ازدواج با فاطمه ي زهرا اميرمومنان عرض کرد شما باز وضع من را خبر داريد دستم خالي است خيلي جالب است سعد معاذ آن جا بود گفت ما باني سفره مي شويم بعضي از انصار هم بودند اصحاب بودند گفتند ما باني سفره مي شويم قبول کردند مهماني را بدهند کجا باشد اين مهماني محلش تالارش کجا باشد تالار عروسي که نداشتند گفتند در خود مسجد النبي تالار عروسي شد مسجد النبي اميرمومنان مي خواستند فاطمه ي زهرا سلام الله عليها را به خانه ي خود ببرند خانه نداشتند اين جا عروس خانم پا در مياني کردند به پدر بزرگوار عرضه داشتند يا رسول الله حارثة بن نعمان اتاق خالي دارد شما يک اتاق براي ما بگيريد ما برويم براي عروسي خانه ي جديد را تشکيل بدهيم پيامبر فرمود من از بس از حارثة بن نعمان خانه گرفتم براي کارهاي مختلف ديگر حيا مي کنم به او بگويم خودش متوجه شد شنيد اين جمله را که پيغمبر دنبال خانه مي گردد آمد گفت يا رسول الله جان من مال من همه ي هستي من به فداي شما باد پس يک کسي باني سفره ي مهماني شد يک کسي باني محل زندگي و خانه و اتاق زندگي اميرمومنان و فاطمه ي زهرا شد تالار عروسي شان هم مسجد النبي بود جهيزيه هم وقتي آوردند فراوان اين جمله را شايد بينندگان شنيده باشند پيغمبر خدا نگاهشان که افتاد به جهيزيه ي فاطمه ي زهرا سلام الله عليها اشک شوقشان جاري شد دعا کردند اللّهُمَّ بارِک لِقَوْم

ص: 3243

جُلّ آنيَتِهُم الْخَزَف (کشف الغمه، ج 1، ص 358) خدايا مبارک بکن نگاه کردند ديدن بيشتر ظرف ها گلي است بشقاب کاسه کوزه ليوان گلي خدايا مبارک بگردان زندگي که تمام ظرفش يا بيشتر ظروفش از گل است اين کل جهيزيه است آن هم باني خانه آن هم باني سفره آن هم دست خالي اميرمومنان آن هم محل عروسي تالار عروسي و جالب است در روايت است وقتي اميرمومنان زرهشان را دادند چيزي نداشتند براي اين هزينه ها زره را دادند صحابي که زره را خريداري کرد و پول زره را داد دوباره زره را به اميرمومنان پس داد گفت شما مرد ميدان نبرد هستي احتياج به اين زره داري اين کل زندگي اميرمومنان و فاطمه ي زهرا سلام الله عليهما است شايد بينندگان بگويند اين حرف ها قديمي شده نگوييد اين ها را چه فايده دارد فقط ما بايد بشنويم من مي گويم امکان دارد اگر امروز بياييم دست ياري به هم ديگر بدهيم باز هم مي شود اگر توقعات را کم کنيم امکان دارد ما نشستيم کنار به داد هم که نمي رسيم سراغ هم ديگر نمي رويم حتي خويشاوندان از هم خبر ندارند گرفتاري هاي هم را نمي شناسند نمي دانند بدانند هم کمک نمي کنند توقعات هم رفته حد بالا اين آمار ها قهرا مي رود بالا من شب گذشته يک جايي بودم آقاياني بودند صنف لوازم خانگي گفتم ما فردا مي خواهيم در مورد اين موضوع صحبت کنيم مردم نوعا مي گويند جهيزيه ها خيلي سنگين است به نظر شما امروز مي شود اين ها در همين صنف بودند تمامشان دست به قلم بردند گفتند ما ليست جهيزيه ي کامل به شما مي دهيم ببينيد همين الآن با همه ي اين البته توقعات

ص: 3244

را کم بکنيم ليست را براي من نوشتند جالب است من چند قلم را مي خوانم برآورد قيمت کردند من به اين ها گفتم اگر کم و زياد بگوييد شما يک صنف هستيد مردم مي آيند سراغ شما گفتند نه ما پاي حرف شما ايستاديم آن دفعه گفتيم يخچال هفتصد تومان گفتند مگر يخچال هفتصد توماني داريم البته اگر يک سري مشکلات اقتصادي در کشور نبود اگر دولت بهتر از اين ها مي توانست کمک بکند اگر بعضي از اين فساد هاي اقتصادي نبود اگر بانک ها انصاف داشتند با مردم کنار مي آمدند گفتيم الآن سي و شش سال است يک بانک ورشکست نشده نصف مردم ايران وام گرفتند و گرفتار شدند اگر آن ها نبود شأن مردم ما خيلي بالاتر از اين است ما منکر نيستيم همين اول بگوييم نه مي گوييم در عين حال با اين مشکلات مي شود اين طوري کنار آمد آن جلسه گفتم يک آقايي گفت يک يخچال فريزر شما باني مي شويد گفتم بله چقدر گفت دو نفر هستند دو عروس داماد من پنج ميليون به اسم شما نوشتم دو تا دو ميليون و پانصد گفتم چه خبر است يخچال فريزر را چقدر در نظر گرفتيد مگر اول زندگي ما اين طوري بوده انسان زندگي اش پيشرفت کرد از نعمت استفاده بکند حق مسلمان است از صنعت پيشرفته استفاده بکند ولي عروس داماد اول زندگي لازم نيست يخچال فريزر هاي دو دره سايد باي سايد داشته باشند نداشته باشند اين ليست از آن يخچال فريزرها نيست ولي يک زندگي آبرومند است يخچال فريزر بيست فوت 950 هزار تومان اجاق گاز پنج شعله طرح فر سي صد هزار تومان بخاري گازي دويست

ص: 3245

هزار تومان سرويس آرکوپال 300 هزار تومان لباس شويي دو قلو هفت کيلو چهارصد هزار تومان پنکه پايه بلند با کنترل 150 هزار تومان فرش دوازده متري 750 هزار جاروبرقي 300 هزار تومان چرخ گوشت 200 هزار تومان پلوپز برقي 200 هزار تومان پلوپز هم نباشد خيلي به جايي نمي خورد از اين چيزهايي است که خانم ها چند روز غذا درست مي کنند بعد مي روند کنار آب ميوه گيري 200 هزار تومان اتوبخار صد هزار تومان زودپز دويست هزار تومان چرخ خياطي دويست هزار تومان سرويس پلاستيک کامل چون من گفتم کم نگذاريد اين هم دويست و پنجاه سرويس قاشق چنگال دويست هزار پتو وسايل خواب پانصد هزار تومان اين هفده قلم جمعش شده پنج ميليون و پانصد هزار تومان من گفتم شايد فکر کردم دو سه قلم هم مي گويند تلويزيون را نگفتيد تلويزيون نبايد حتما از ال سي دي ها از اين پيشرفته ها نباشد بگويند يک فرش هم کم است يک فرش هم اضافه کنيم اگر واقعا ما کم گفتيم بينندگان کم بود ها را بگويند پنج ميليون نه بفرماييد هفت ميليون بفرماييد ده ميليون تومان الآن دولت اعلام کرده ان شاء الله پاي حرفشان بمانند جدي مردم را بدون زحمت و پيچيدگي انجام بدهند گفتند ده ميليون جهيزيه مي دهيم به نظر من مي شود امروز اگر ما توقعات را کم کنيم اگر قانع باشيم اگر راضي باشيم يا دولت واقعا ده ميليون پاي حرفش باشد مثل قصه ي وام ازدواج طولش ندهد گفتند به جاي وام ازدواج ده ميليون کالا مي دهند واقعا مي شود اگر ما توقعات را کم کنيم اين قشنگ نيست ما امروز نشستيم خيلي گل و بلبل

ص: 3246

شاد و شنگول الحمدلله روز ازدواج اميرمومنان است واقعا هم خوشحال هستيم بايد شاد باشيم بياييم بگوييم پيغمبر خدا اشک شوقشان جاري شد باني غذا يکي شد تالارش در مسجد بود زندگي اين قدر ساده بود حضرت زره را فروخت آن آقا هم زره را برگرداند اين ها را افسانه نمي خواهيم بگوييم.

شريعتي: خيلي از اين ها به نوع نگاه ما برمي گردد يک دختر خانمي نوشته بود با ده ميليون جهيزيه سرم پايين است واقعا چرا؟

حاج آقا حسيني: بله فرهنگ سازي که شما مي فرماييد همين است من يقين دارم پيام هاي ما امروز زياد مي شود يک عده مي گويند شما مردم را تحقير مي کنيد چه بود اين هفده قلم که گفتيد بله خدا کند مردم ما شايسته ي خيلي بهتر از اين ها هستند ما منکر نيستيم اما مي خواهم بگويم چرا کسي بگويد من خجالت مي کشم سرم پايين است مثلا بگويم جهيزيه ام اين است بگويم يخچال فريزرم از مدل آن طوري نيست بگويم تلويزيونم مدل اين طوري نيست اين فرهنگ سازي ها خيلي مهم است البته باز هم تاکيد مي کنم ملت واقعا شايسته ي بيش از اين ها هستند ان شاء الله به روزي برسيم اين مشکلات برطرف شود دولت به گرفتاري هاي مردم برسند به هر جواني پنجاه ميليون وام ازدواج و صد ميليون وام اشتغال بدهند آرزوي ماست اين دوازده ميليون نفر بايد خواب را از چشم ما ببرد من اگر جاي تصميم گيرنده ها بودم اول اخبار ساعت چهارده مي گفتم انا لله و انا اليه راجعون تا مردم گوش بدهند انا لله مال مصيبت بزرگ است واقعا هم مصيبت است نبايد ساده از کنارش گذشت پس مسئله ي اول اين است که

ص: 3247

دست ياري بدهيم اين ها کم شده الآن چند تا از مساجد ما صندوق قرض الحسنه دارد که يک جوان بتواند به راحتي اول زندگي اش پنج ميليون راحت وام بگيرد قسطش را هم بدهد دولت وظيفه دارد ولي چند نفر اين کار را مي کنند دست همديگر را نمي گيريم در کارهاي خير شراکت نداريم دوم اين که خودمان تجملات و تشريفات را کم کنيم بحث سومم هم اين است الآن پيام مي دهند شما جهيزيه را قانع شديم درست کرديم کار جوان چه مي شود اشتغالش چه ما سه جلسه مفصل در مورد اشتغال بانوان صحبت کرديم گفتم الآن امروز در کشور ما قريب دو سه ميليون بانوان سر کار هستند معادل همين هم جوان ها نشستند در خانه بيکار هستند ما مي خواهيم باور بکنيم بالاخره حقيقت را بپذيريم دو سه ميليون خانم ها سر کار هستند همين مقدار جوان ها نشستند در خانه جا به جا شده خانم ها رفتند آن جا فقط اشتغال است مفصل گفتيم ما مخالف اشتغال هاي خوب نيستيم يک وقت اشتغال خيلي خوبي است دست خانم هايي که درس خواندند تحصيلات خوب مفيد در رشته هاي پزشکي خانم ها امروز نياز ندارند مراجعه به مرد ها داشته باشند يا زناني که سرپرست خانواده هستند اشتغال بحث مفصل است مي خواهم بگويم امروز که شما اشاره فرموديد حاج آقاي ماندگاري در پيام هايشان داشتند اين که ما اشتغال را به عنوان ارزش معرفي مي کنيم يعني يک خانم اگر اشتغال نداشته باشد احساس کمبود مي کند سر يک جايي مي خواهند فرمي پر بکنند مشخصات چه است اسمتان فاميل خانم مي نويسد خانه دار واقعا خجالت مي کشد خانه داري هم شد شغل؟ مادري شغل نيست؟ جا به

ص: 3248

جا کرديم خانم ها شدند شاغل دو سه ميليون جوان نشسته بيکار فرصت شغلي در اختيار خانم ها قرار گرفته ما مي گوييم نمي شود بايد حتما خانم ها باشند کنوانسيون هاي جهاني را بايد جواب بدهيم يک وقت قرآن و دين را قبول داريم «نُؤْمِنُ بِبَعْضٍ وَنَكْفُرُ بِبَعْضٍ» (نساء/ 150) نمي شود علامه طباطبائي فرمودند خيلي زيباست شما ده سال حکومت پيغمبر را ببينيد پنج سال حکومت امير مومنان را هم ببينيند پانزده سال نمونه ي حکومت اسلامي در حد خودش داشتيم امام علي موفق نشدند درگير سه جنگ بزرگ شدند نتوانستند نمونه ي ايده آل درست کنند تاريخ اسلام هم گم نشده در آن ده سال در اين پنج سال نه پيغمبر نه اميرمومنان لَم يُوَّلَ اِمرَأة به يک زن يک مسند مديريتي رده ي بالا ندادند يک فرماندار زن در زمان حکومت پيغمبر و امير مومنان نيست يک استاندار زن نيست امروز الآن سي و شش سال است هر کس مي خواهد از مردم راي بگيرد مي گويد من بيايم خانم ها را مي آورم در پست هاي مديريتي چرا نمي خواهيم بپذيريم سه ميليون اين طرف نشستند سر ميز اداره سه ميليون جوان بيکار نشستند اين هم مسئله ي سوم يک وقت خوانديم «إِنَّ اللَّ_هَ لَا يُغَيِّرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّى يُغَيِّرُ وا مَا بِأَنفُسِهِمْ» (رعد/ 11) خدا از آسمان نمي آيد زمين بگويد اين کار را بکنيد اين را بردار آن را بردار بيان روشن است تکليف معلوم است ما هستيم که بايد عمل بکنيم اين هم يک مطلب است مطلب چهارمي که من اشاره بکنم الآن باز بينندگان حتما جلو جلو پيام دادند يک کمي صبر بکنيد بحث مهريه ها است يکي بحث جهيزيه است واقعا بحث مهريه مهم است

ص: 3249

ما خودمان مشکل کرديم کار را مهريه هاي سنگيني که ما درست کرديم همين که شما نمي فرماييد با ده ميليون جهيزيه مي گويد سرم پايين است باور کنيد الآن متاسفانه بگويي مهريه ات چقدر است خجالت مي کشم الآن خانم ها بگويند چهارده سکه خجالت مي کشند يک خانمي بخواهد بگويد پنج سکه به نام پنج تن خجالت مي کشند مي گويند خجالت دارد اما بگو پانصد تا هزار تا اين قشنگ است شأن را در اين مي دانيم اين که اشاره فرموديد کارهاي فرهنگي يکي اش همين است کي بايد جا بيفتد به خدا چهارده سکه اشکال ندارد ببينيد مهريه ي حضرت زهرا روز ازدواج ايشان است مي خواهيم درسي بگيريم و الا براي چه مي خوانيم اين ها را تاريخ که نمي خواهيم بخوانيم وقت خيلي کم است وقت نداريم تاريخ بخوانيم بگذريم از کنارش آن ها چهره هاي آسماني بودند هيچ ربطي هم به ما ندارند الآن که داريم با هم صحبت مي کنيم سه هزار زنداني مهريه در زندان هستند سه هزار جوان در زندان هستند به خاطر مهريه نبايد اين سه هزار تا آن جا باشند ولي چرا؟ براي اين که روزي که خواسته عقد بخواند گرم بوده خجالت کشيده همين حرف ها کمتر از اين نمي شود پانصد بنويس باور کنيد دوستان مي ترسم فکر کنند مزاح است خدا مي داند شوخي نيست يک جواني آمد البته در اين جا يک جاي ديگر بوديم در ايران نبود براي عقد ازدواج پيش من گفتم در مورد مهريه توافق کرديد گفت بله گفتم چقدر توافق کرديد داماد گفت توافق کرديم ده هزار سکه ي بهار آزادي گفتم ده هزار سکه مي داني يعني چه؟ گفت شما نمي داني عشق يعني چه به من مي گفت

ص: 3250

گفتم برو يک جايي عقدت را بخوان بدانند عشق يعني چه گفت شما بايد بخواني گفتم نه الزامي ندارد من مجبور نيستم برو يک جاي ديگر بخوان با هزار زحمت راضي کرديم آمد پايين از هزار تا کمتر نتوانستم ديدم يک وقت مي رود خداي نکرده بدون عقد مجبور شديم عقد را با هزار تا خوانديم سر هفته دوباره آمد به جان خودم گفتم چه شد دوباره گفت مي خواهيم از هم جدا شويم گفتم سر يک هفته گفت بله گفتم برو پانصد تا از سکه ها را بياور تا ببينيم عشق يعني چه تو برو خدا را شکر کن من از ده هزار تا رساندم هزار تا قبل از عروسي بايد پانصد تا برگرداند بعد از عروسي هزار تا مهريه دين است بارها اين مسئله را گفتيم روايت داريم مَنْ أَمْهَرَ مَهْراً ثُمَّ لا يَنْوِى قَضاءَهُ كانَ بِمَنْزِلَةِ السّارِقِ (کافي، ج 5، ص 383) آقايان داماد هايي که مي خواهيد ازدواج کنيد پيغمبر فرمود کسي که مهري تعيين مي کند مي گويد چه کسي داده چه کسي گرفته مثل دزد است دزد فقط کسي نيست که از ديوار خانه ي بالا مي رود بالا دزد آن کسي است که مهر مي کند مي گويد چه کسي داده چه کسي گرفته نمي خواهد بدهد بنويس قصد ندارد بدهد عين روايت است نيت دادنش را ندارد اگر مي توانيد بگيريد يک دين است يک بدهي است مثل دزد است فرهنگ به هم خورده يک کسي مي گويد رفتم خانه ي امام حسين عليه السلام ديدم آقا پرده هايشان را نو کردند گفتم مبارک است پرده ي خانه عوض مي کنيد حضرت فرمود نه من نکردم مهر همسرم را دادم همسرم پرده ها را عوض

ص: 3251

کرد ائمه بلافاصله بعد از عقد مهر مي دادند امام موسي کاظم فرمودند ما اهل بيتي هستند که مهر همسرانمان را از پاک ترين اموال مي داديم يکي هزينه ي حج يکي مهر يعني هزينه ي حج را با مهر يکي مي داند از پاک ترين اموال ما هم بگوييم ما شيعيان شما اهل بيت هستيم که از اول مي گوييم چه کسي داده چه کسي گرفته داستاني از امام جواد عليه السلام مي خوانم سيد بن طاووس يک کتابي دارد مهج الدعوات ايشان پانزده کتاب در موضوع دعا دارد يکي اش اين است امام جواد عليه السلام وقتي ازدواج کردند دستشان خالي خالي بود مهر همسرشان را چه قرار دادند اِنَّ لِکُلِّ زَوجَةٍ صِدَاق حضرت فرمودند هر همسري حق دارد مهر داشته باشد و اِنَّ لَنَا اَموَالٌ مَزخُورَه جَعَلَ اللهِ اَموَال فِِي الآخِرَة خدا اين جا به ما چيزي نداده اموال ما در آخرت است ... هناک آن جا خدا براي ما ذخيره کرده اين جا چيزي نداريم اَلوَسَائِل اَلَى المَسَائِل وَ هِىَ مُنَاجَاتٌ دَفَعَها الىّ اَبى حضرت فرمودند يک مناجاتي است پدرم امام رضا به من داده امام رضا از پدرشان تا مي رسد به جبرائيل خداي متعال به پيغمبر داده مناجات خيلي قشنگ و زيبايي است ده صفحه است به يادگار مانده براي امام جواد عليه السلام از اجداد بزرگوارشان خداوند به پيغمبر خطاب کرد هَذِهِ مَفَاتِيحُ کُنُوزُ الدُّنيَا وَ الآخِِرَة (مهج الدعوات، 463) اين ها کليد هاي گنج دنيا و آخرت است گنج دنيا طلا و نقره نيست نياز به معارف و چطور زندگي کنيم آرامش در زندگي گنج نيست؟ امام جواد مهر همسر خودشان را مجموعه ي اين مناجات ها قرار دادند

ص: 3252

کتابچه اي بوده يا همين تعليمش بوده تعليم هم مي تواند مهر باشد در تاريخ اسلام داشتيم بعضي ها مي آمدند مي گفتند هيچ چيز نداريم پيغمبر مي فرمود قرآن را ياد همسرت بده تعليم اين مناجات يا کتابچه اي بوده امام جواد اين را مهر همسر خودش قرار داده الآن بينندگان مي گويند اين آقا از کجا آمده مهر همسر تعليم قرآن باشد؟ من نمي گويم مهر همسر تعليم قرآن قرار نده ولي ده هزار سکه هزار سکه هم قرار نده

شريعتي: بحث ازدواج مقوله ي بسيار پيچيده اي است اگر مهر پايين باشد مي گويند آقايان ممکن است وسوسه شوند هر وقت دلشان خواست زنشان را طلاق بدهند يا اگر مهر بالا باشد ممکن است خانم ها وسوسه شوند يک تعادلي باشد باشد

حاج آقا حسيني: من نمي گويم مهر امام جواد ولي مي گويم اين مسابقه اي که ما الآن داريم درست است؟ اين دختر خاله بخواهد مهر تعيين کند اول ته و توهش را در مي آورد ببيند دختر عمه اش مهريه اش چقدر است چشم آن را بايد بترکاند از آن کمتر نباشد اگر کم باشد سرش را بيندازد پايين آن کسي که اول ازدواج کرده برده بعدي ها مي خواهند بالاتر باشد در ازدواج هاي امروز خدايي صادقانه ما با بينندگان يک خانه و خانواده هستيم صادقانه بپرسيد خواستگار مي آيد چه مي پرسيد ما روز و شبي نيست جوان ها مي گويند پدر مادر ها مي گويند هر کجا مي رويم مي گويند دعا کنيد براي ازدواج فرزندان دختر و پسر درست است دعا بعد از دعا بايد چه کار کرد ما چه کار کرديم؟ الآن خواستگار آمده چه مي پرسيم ماشين دارد خانه دارد ماشين داري چه داري؟ پرايد؟ برو پي کارت خانه داري؟ بله خانه

ص: 3253

دارم کجا يک واحد هشتاد متري اجاره اي؟ اجاره آپارتمان هشتاد متر؟ اين از خانه اش اين ماشينش شغل داري؟ تلاشي داريم مي کنيم يا شغل ها را فقط مديريتي استخدام باشد حقوق بالايي باشد مهريه ها که سنگين است اول زندگي مي نويسد خريد بازاري چقدر تالارش کجا باشد اين ده ميليون ليستي که من خواندم يک عده مي خندند مي گويند ده ميليون پول ثلث تالار ما نمي شود بله راست هم مي گويند همين طوري کرديم مي خندند همين شده که دوازده ميليون نشستند تالارها را سنگين گرفتيم جهيزيه ها مهريه ها را سنگين گرفتيم شرط شغل و خانه گذاشتيم يادمان رفته بپرسيم اخلاق آقاي داماد چطور است تحقيق بکنيم بدانيم ماشين و خانه سوال مي کنيم اين ها خوب باشد اخلاق را نمي پرسيم بعد از دو ماه مي بينيم جوان خداي نکرده معتاد است گرفتار شرب خمر و رفقاي بد است مي زند در سرش اين ها مهم نبوده اين هم خيلي جالب است شيخ طوسي داستاني را نقل مي کند يکي از اصحاب امام جواد نامه نوشت به امام جواد کانه نامه ي امروز زمان ماست امام زمان بودند همه اين نامه را مي نوشتند علي بن اسباط از اصحاب حضرت است گفت آقا من چه کنم چند دختر دارم خواستگارهايي که مي آيند هم کفوش نيستند کَتَبَ اَنَّهُ لَا يَجِد اَحَد اين ها بايد هم کفو باشند هم کفو براي بچه هايم نمي آيد دخترانم در خانه ماندند از اين نامه استفاده مي شود از جوابي که حضرت دادند آن چه کفوي مي خواسته ولي در چه بايد کفو باشد؟ او ظاهرا دلش مي خواسته مثلا اگر يک مقام بالايي دارد موقعيت و شأن بالايي دارد وضع مالي فوق العاده اي دارد حتما يک خواستگاري

ص: 3254

بيايد در اين حد من سرمايه دار هستم من کارخانه دار هستم وضع مالي من خيلي خوب است چطور دخترم را بدهم به جواني که آه در بساط ندارد من مشهد بودم خانمي گفت خواستگار آمده براي دخترم همه چيزش خوب است فقط سر مهر ما اختلاف داريم گفتم تو را به خدا اگر همه چيزش خوب است دستي يک چيزي بدهيد عقد بخوانيد شوخي است بايد همه ي عالم را مهر خانم ها کرد چهار سکه که چيزي نيست گفتم اگر اخلاقش خوب است در صحن امام رضا قسم دادم نگذار اين داماد از دست برود اگر اخلاقش خوب است اگر دين دارد به خاطر فقر جوابش نکن به خاطر اين که نمي تواند مهريه ي سنگين بدهد داماد خوب پيدا نمي شود اين به امام جواد نوشت چه کار کنم دخترهايم مانده پيداست مال و مقام مي خواسته کفويت در موقعيت مي خواسته حضرت خيلي قشنگ گفتند نوشتند فَهِمتُ مَا ذَکَرتَ فهميدم مشکلت چيست لَا تَنظُر فِي ذَلک اين ها را معيار خودت قرار ندهAA فَاِنَّّ رَسُولُ الله قَالَ پيغمبر خدا فرمودند إذَا جَاءَكُم مَن تَرضَونَ خُلُقَهُ و دِينَهُ فَزَوِّجُوهُ « إلاّ تَفْعَلُوهُ تَكُنْ فِتنَةٌ في الأَرضِ و فَسادٌ كَبيرٌ (وسائل الشيعه، ج 14، ص 51) اگر جواني که آمده خواستگاري دختر شما دينش اخلاقش خوب است دختر به او بدهيد تتمه ي زيبايي دارد اگر معيارهاي ازدواج شما عوض شد اگر دين داري و اخلاق بود هيچ اگر معيارهاي ديگر را اضافه کرديد و دختران را شوهر نداديد به خاطر فقر داماد به خاطر اين که داماد ماشين خانه ندارد پيغمبر فرموده اگر ملاک شما اخلاق و دين نباشد فتنه و فساد بزرگ

ص: 3255

در زمين پيدا مي شود الآن فتنه و فساد بزرگ در کشور ما هست يا نيست؟ تعارف که نداريم هست نمي شود ما بگوييم دوازده ميليون جوان ازدواج نکنند پاک پاک بمانيد از خانه بياييد بيرون چشمانتان را ببنديد و برگرديد با اين وضعيت جامعه مقدس اردبيلي که نيستند مقدس اردبيلي هم گفت زمينه ي گناه براي من پيش بيايد نمي دانم به خدا پناه مي برم اين دوازه ميليون مقدس اردبيلي اند؟ نمي خواهم خداي نکرده نه اين ها حتما بايد پاکي را حفظ بکنند دارند حفظ مي کنند اما پيغمبر فرمود اگر معيارها را عوض کرديد بستر فساد ايجاد کرديد.

شريعتي: خيلي ممنون نکات خوبي را شنيديم صفحه ي 570 آيات پاياني سوره ي مبارکه ي معارج و آيات ابتدايي سوره ي مبارکه ي نوح در سمت خداي امروز تلاوت مي شود لحظه لحظه ي تمام زندگي ها نوراني باشد به نورانيت آيه هاي قرآن کريم و به برکت صلوات بر محمد و آل محمد

اللهم صل علي محمد و آل محمد و عجل فرجهم

فَلَا أُقْسِمُ بِرَ بِّ الْمَشَارِ قِ وَالْمَغَارِ بِ إِنَّا لَقَادِرُ ونَ ?40? عَلَى أَن نُّبَدِّلَ خَيْرً ا مِّنْهُمْ وَمَا نَحْنُ بِمَسْبُوقِينَ ?41? فَذَرْ هُمْ يَخُوضُوا وَيَلْعَبُوا حَتَّى يُلَاقُوا يَوْمَهُمُ الَّذِي يُوعَدُونَ ?42? يَوْمَ يَخْرُ جُونَ مِنَ الْأَجْدَاثِ سِرَ اعًا كَأَنَّهُمْ إِلَى نُصُبٍ يُوفِضُونَ ?43? خَاشِعَةً أَبْصَارُ هُمْ تَرْ هَقُهُمْ ذِلَّةٌ ذَلِكَ الْيَوْمُ الَّذِي كَانُوا يُوعَدُونَ ?44?

سورة نوح

بِسْمِ اللَّ_هِ الرَّ حْمَ_نِ الرَّ حِيمِ

إِنَّا أَرْ سَلْنَا نُوحًا إِلَى قَوْمِهِ أَنْ أَنذِرْ قَوْمَكَ مِن قَبْلِ أَن يَأْتِيَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ ?1? قَالَ يَا قَوْمِ إِنِّي لَكُمْ نَذِيرٌ مُّبِينٌ ?2? أَنِ اعْبُدُوا اللَّ_هَ وَاتَّقُوهُ وَأَطِيعُونِ ?3? يَغْفِرْ لَكُم مِّن ذُنُوبِكُمْ وَيُؤَخِّرْ كُمْ إِلَى أَجَلٍ مُّسَمًّى إِنَّ أَجَلَ اللَّ_هِ إِذَا جَاءَ لَا يُؤَخَّرُ لَوْ كُنتُمْ تَعْلَمُونَ ?4? قَالَ رَ بِّ إِنِّي دَعَوْتُ قَوْمِي

ص: 3256

لَيْلًا وَنَهَارً ا ?5? فَلَمْ يَزِدْهُمْ دُعَائِي إِلَّا فِرَ ارً ا ?6? وَإِنِّي كُلَّمَا دَعَوْتُهُمْ لِتَغْفِرَ لَهُمْ جَعَلُوا أَصَابِعَهُمْ فِي آذَانِهِمْ وَاسْتَغْشَوْا ثِيَابَهُمْ وَأَصَرُّ وا وَاسْتَكْبَرُ وا اسْتِكْبَارً ا ?7? ثُمَّ إِنِّي دَعَوْتُهُمْ جِهَارً ا ?8? ثُمَّ إِنِّي أَعْلَنتُ لَهُمْ وَأَسْرَ رْ تُ لَهُمْ إِسْرَ ارً ا ?9? فَقُلْتُ اسْتَغْفِرُ وا رَ بَّكُمْ إِنَّهُ كَانَ غَفَّارً ا ?10?

ترجمه:

به پروردگار مشرق ها و مغرب ها سوگند که ما تواناييم، (??) بر اينکه به جاي آنان بهتر از آنان را بياوريم؛ و هيچ چيز ما را مغلوب نمي کند. (??) پس آنان را واگذار تا [در گفتار باطل] فرو روند و مشغول بازي باشند، تا روزشان را که به آنان وعده داده اند ديدار کنند، (??) روزي که شتابان از خاک بيرون آيند، گويي به سوي نشانه هاي نصب شده مي دوند، (??) درحالي که ديدگانشان [از شدت ترس] فرو افتاده، خواري و ذلت آنان را مي پوشاند. اين همان روزي است که همواره وعده داده مي شدند. (??)

سورة نوح

بسم الله الرحمن الرحيم

ما نوح را به سوي قومش فرستاديم که قوم خود را پيش از آنکه عذابي دردناکبه آنان رسد، بيم ده. (?) گفت: اي قوم من! همانا من شما را بيم دهنده ايآشکارم، (?) که خدا را بپرستيد و از او پروا کنيد و از من اطاعت نماييد، (?) تا خدا گناهانتان را بيامرزد و شما را تا زماني معين مهلت دهد. اگر آگاهي داشته باشيد [توجه خواهيد کرد که] بي ترديد هنگامي که اجل خدايي فرا رسد، تأخير نخواهد داشت. (?) گفت: پروردگارا! همانا قوم خود را شب و روز [به آيين توحيد] دعوت کردم، (?) ولي دعوت من جز بر فرارشان نيفزود، (?)

ص: 3257

و من هرگاه آنان را دعوت کردم تا آنان را بيامرزي، انگشتان خود را در گوش هايشان کردند و جامه هايشان را به سر کشيدند و بر انکار خود پافشاري ورزيدند و به شدت تکبّر کردند، (?) آن گاه آنان را آشکارا دعوت کردم، (?) سپس آشکار و پنهان آنان را خواندم. (?) پس [به آنان] گفتم: از پروردگارتان آمرزش بخواهيد که او همواره بسيار آمرزنده است. (??)

اللهم صل علي محمد و آل محمد و عجل فرجهم

شريعتي: وقت در اختيار شماست

حاج آقا حسيني: من يک اشاره به سوره ي حضرت نوح مي کنم جالب است از امام جواد سلام الله عليه روايت داريم کسي به حضرت نامه نوشت که من مشکلاتي در زندگي ام پيش آمده چه کنم حضرت فرمودند أدِم? قِرَاءَة: (اِنَّا أرسَلنَا نُوحًا اِلَي قَومِهِ) (اصول کافي، ج 5، ص 316) سوره ي نوح را زياد بخوان مي گويد من يک سال خواندم هيچ فرجي نشد نگفتيم ما گاهي حاجت هايمان را فوري مي خواهيم دوباره نامه نوشت من يک سال خواندم حضرت فرمود قدر را بخوان مي گويد مدتي قدر را خواندم مشکلم برطرف شد اين از برکات تلاوت سوره ي قدر است ولي يادمان باشد گاهي ممکن است يک سال طول بکشد از يادگارهاي امام جواد عليه السلام نماز اول ماه است امروز اول ماه ذي الحجه است يادگار امام جواد است هر ماه جديد که رسيد دو رکعت است از صبح تا غروب وقت دارد مثل نماز صبح است رکعت اول بعد از حمد سي مرتبه سوره ي توحيد خود امام جواد فرمودند مگر يک ماه سي روز نيست به تعداد روز ها رکعت دوم سي

ص: 3258

سوره ي قدر بعد از نماز هم دعاي خيلي کوتاهي دارد در مفاتيح است امام جواد فرمود نماز را بخوان بعد هم صدقه بدهد صدقه ي اول ماه يادمان نرود بعضي ها مي گويند نماز هر چه بخواهي مي خوانم اسم پول را نياور هم نماز هم صدقه صدقه را کم نگيريم هر کس در توانش هر چه هست توان يک کسي ممکن است ده جهيزيه باشد بعضي شهر ها ديدم جشن است 110 جهيزيه مي خواهند بدهند صدقه اين طوري باشد خدا خيرشان بدهد نشد کمتر بدهند. اين بحث بحث خيلي حساسي است بينندگان حتما پيام دادند من مي گويم ما منصفانه برخورد کرديم يعني نگاه دين اين طوري است ما نمي آييم از يک طرف بگوييم شما جهيزيه را کم بگيريد مهريه را بالا بگيريد مهريه هر چه مي خواهد باشد مهريه را بده هزار سکه جهيزيه نه گوش نکردي سمت خدا چه گفت ما ليست را گرفتيم پنج ميليون و پانصد هزار تومان آن وقت مهر دخترش را هزار سکه مي کند خوش انصاف من اگر جهيزيه را اين گفتم مهريه را گفتم چهارده سکه از آن طرف يکي جهيزيه را بگيرد يکي مهريه را بگيريد يکي بگويد مهريه چهارده سکه باشد آن وقت انتظار داشته باشد جهيزيه آن چناني باشد ما در بحث اشتغال بانوان چشم بسته مخالفت نکرديم سه جلسه گفتيم ما سه دسته داريم دنبال اشتغال هستند يک عده شغل هايي که واقعا ضروري است خانم هايي که رشته هاي معلمي پزشکي استاد دانشگاه هستند چقدر دعا کرديم به بانواني که آمدند اين رشته ها را ما قبل از انقلاب مرد ها محتاج پزشک هاي هندي بودند اوايل انقلاب هم همين طور خدا خير بدهد به

ص: 3259

بانواني که جراح مختصص هستند آن هايي که پزشکي مي خوانند معلمي هستند پرستار هستند يا دسته ي دوم سرپرست هاي خانواده هستند اي کاش وقتي به جايي مي رسيديم دولت اين ها را بي نياز مي کردند از خانواده اين ها چاره اي ندارند از اشتغال اما نه يک سري شغل هايي است ضرورتي ندارد خانم منشي است خدا مي داند من غصه مي خورم حقوق کم صد و پنجاه هزار تومان اگر نان آور خانواده است بحثي نيست اگر اين سه تا نيست ضرورتي ندارد شغل حساسي نيست سرپرست هم نيست نان آور نيست کمک خرجي ديگري نيست به ما بگويند چه ضرورتي دارد

شريعتي: خيلي ممنون خيلي بحث خوبي بود من خودم خيلي استفاده کردم بايد خداحافظي بکنيم يادآوري مي کنم فردا ان شاء الله با حضور آقاي دکتر رفيعي خدمت شما خواهيم بود دعا بکنيد خداحافظي بکنيم

حاج آقا حسيني: سه مرتبه آيه ي « أَمَّن يُجِيبُ الْمُضْطَرَّ إِذَا دَعَاهُ وَيَكْشِفُ السُّوءَ» (نمل/ 62) مي خوانيم خدايا به حق محمد و آل محمد امر ازدواج جوان هاي ما را به خوبي مقرر بفرما

شريعتي: خيلي ممنون از تيتراژ امروز چيزي نمي گويم ديدني است نه شنيدني اللهم صل علي محمد و آل محمد و عجل فرجهم

94-06-31- دعا در نهج البلاغه

شريعتي: بسم الله الرحمن الرحيم و صلي الله علي محمد و آله الطاهرين

باز هم اول مهر آمده بود

و معلم آرام

اسم ها را مي خواند.

اصغر پورحسين!

پاسخ آمد: حاضر.

قاسم هاشميان!

پاسخ آمد: حاضر.

اکبر ليلا زاد...

پاسخش را کسي از جمع نداد.

بار ديگر هم خواند:

اکبر ليلازاد!

پاسخش را کسي از جمع نداد

همه ساکت بوديم

جاي او اينجا بود

اينک اما، تنها

يک سبد لاله ي سرخ

ص: 3260

ر کنار ما بود

لحظه اي بود، معلم سبد گل را ديد

شانه هايش لرزيد

همه ساکت بوديم

ناگهان در دل خود زمزمه اي حس کرديم

گل فرياد شکفت!

همه پاسخ داديم:

حاضر، ما همه اکبر ليلا زاديم

سلام عرض مي کنيم خدمت شما آغاز هفته ي دفاع مقدس و بازگشايي مدارس را گرامي مي داريم حاج آقاي حسيني سلام عليکم و رحمة الله

حاج آقا حسيني: سلام عليکم و رحمة الله عرض ارادت خالصانه به همه ي بينندگان دارم سر تعظيم فرود مي آوريم در برابر ايثار گران و شهدا و خانواده ي معظم شهدا و گرامي مي داريم آغاز هفته ي دفاع مقدس را هفته ي گذشته پيام هاي بسيار فراواني داشت تقريبا چهل پنجاه صفحه پيام بود من همه ي پيام ها را نگاه کردم خيلي هم چالشي بود عده اي خيلي شديد موافق بودند عده اي خيلي شديد انتقاد داشتند مخالف بودند اجازه مي خواهم آن موضوع را در يک برنامه ي ديگري مطرح بکنم

شريعتي: ان شاء الله بحث ما در ذيل بحث سيره ي تربيتي امام رضا عليه السلام به بحث دعا در نهج البلاغه رسيديم نکات خيلي خوبي فرمودند با توجه به اين که فردا روز عرفه است بحث ما تناسب دارد با اين روزها

حاج آقا حسيني: بسم الله الرحمن الرحيم بحث دعا در نهج البلاغه بحث مفصل و گسترده اي است و مفصل تر از اين کتابي که معارفي کرديم مستدرک نهج البلاغه يک جلد تمام دعاهاي حضرت علي است چون محور ما نهج البلاغه است از اين جا مي خوانيم بحثي را در آداب دعا در نهج البلاغه تقديم مي کنم مهم ترين ادب و اولين ادب از آداب دعا در نهج البلاغه

ص: 3261

آمده اين است که انسان اميدوار به فضل و رحمت الهي باشد هم نگران از پايان خودش باشد حالت خوف و رجا که فراوان شنيده ايم مخصوصا همين طور که اشاره فرموديد امشب و فردا واقعا شب و روز استثنائي است در زندگي ما در طول سال امشب که شب عرفه است شب بسيار با عظمتي است يک کمي مورد غفلت است ما همه دنبال روز عرفه مي گرديم ببينيم آداب دعا در کلام امير مومنان چيست اولين ادب اين است که انسان هم اميدوار باشد هم نگران اعمال خودش باشد در نهج البلاغه در بخش حکمت ها حکمت 90 است اَلْفَقِيهُ كُلُّ الْفَقِيهِ مَنْ لَمْ يُقَنِّطِ النَّاسَ مِنْ رَحْمَةِ اللَّهِ وَ لَمْ يُؤْيِسْهُمْ مِنْ رَوْحِ اللَّهِ (نهج البلاغه، حکمت 90) از اين کلام روشن تر نمي شود حضرت مي فرمايد فقيه آدم فهميده آن کسي است آن هم در اوج فقه و فهم کسي است که نه مردم را از رحمت الهي نا اميد بکند و از آن طرف نگويد خيال شما راحت باشد بعضي ها اين طوري صحبت مي کنند چرا اين قدر خدا را بد جلوه مي دهيد عذاب يعني چه اين طوري نيست همه اش رحمت است نه مردم را نا اميد نکند از آن طرف هم ما بايد نگران باشيم پايان کار ما به کجا خواهد رسيد خوف و رجا هميشه بايد مساوي باشد دومين جمله در بخش خطبه ها است خطبه ي 160 نهج البلاغه راجع به کساني که فقط اميدوار هستند مي فرمايد دروغ مي گويد يَدَّعِي بِزَعْمِهِ أَنَّهُ يَرْجُو اللَّهَ (نهج البلاغه، خطبه 160) فکر مي کند او اميدوار به خداست چه اميدي يک کشاورز اگر

ص: 3262

اميدوار باشد که محصول خوبي داشته باشد دنبال کار نمي رود؟ حتما مي رود دنبال کشت مي رود برداشت مي رود اميدوار کسي است که دنبال يک کاري باشد نه اين که بنشيند بگويد منتظرم محصولي برسد حضرت مي فرمايد ادعا دارد به خدا اميد دارد كَذَبَ وَ اَلْعَظِيمِ مَا بَالُهُ لاَ يَتَبَيَّنُ رَجَاؤُهُ فِي عَمَلِهِ (همان) به خداي بزرگ دروغ مي گويد چرا اميدش آشکار نمي شود در اعمالش اگر اميدوار به فضل و رحمت الهي هستيم چرا در عمل کاري انجام نمي دهيم اگر دعا مي کنيم حتما بايد دعا بکنيم همه مي خواهيم برويم در خانه ي خدا فردا روز عرفه است حتما بايد اميدوار باشيم رحمت خدا شامل ما مي شود اگر اميد نداشته باشيم براي چه برويم دعا براي چه دعا بخوانيم اميد به استجابت داشته باشيم اگر بگوييم خدا ما را نمي آمرزد يک موج نا اميدي در جامعه ي ما مخصوصا در جوانان است هيچ هفته اي نداريم که پيام نفرستند در اثر وسوسه هاي شيطاني يا وسوسه هاي هواهاي نفساني يک گناهي مرتکب شده گناه خيلي سنگين است نا اميد است خدا حتما من را نمي آمرزد مي گويند ما يقين داريم خدا ما را نمي آمرزد مي گوييم اين طور نگوييد مي گويد اجازه بدهيد من به شما بگويم چه گناهي کردم اگر بگويم شما تصديق مي کنيد من چه گناهي کردم در حالي که اعتراف به گناه پيش ديگران حرام است من بروم خدمت عالم اعتراف به گناه بکنم خودش گناه است درست نيست موج نا اميدي در جامعه از يک طرف فراوان است از يک طرف هم کساني هستند مي گويند بهشت صد در صد مال ما است ما بهشت نرويم

ص: 3263

چه کسي برود بهشت هر دو خطر دارد آن جواني که به خاطر يک گناه هر گناهي گناهاني است که انسان شرم مي کند در برنامه ي عمومي به زبان بياورد بدترين گناهي که از آن گناه بالاتر قابل تصور نيست چطور ما نا اميد باشيم از رحمت الهي وسوسه ي شيطاني است حتما بايد اميدوار باشيم ولو سنگين ترين بار گناه را دارند مردم را از رحمت خدا نبايد نا اميد کرد در پيام ها گاهي مي آيد يک خانمي مي گويد من به شوهرم خيانت کردم گناه بسيار سنگيني است آيا لازم است به کسي بگويد حتي پيش شوهرش اعتراف بکند ابدا معاذ الله پيش هيچ کسي نبايد اعتراف به گناه بکند اعتراف خودش گناه سنگين تري است من بروم پيش عالمي بگويم آمدم اعتراف کنم گناهش اضافه مي شود در حق الله بايد استغفار کرد حتي در سنگين ترين گناهان جمله ي ديگري حضرت علي دارد در بخش خطبه ها خطبه ي 63 حضرت مواظب است هميشه که نه انسان اميدش قطع شود نه از آن طرف بگويد ما صد در صد بهشت هستيم حضرت مي فرمايد عده اي اين طوري هستند الشَّيْطَانَ مُوَكَّلٌ بِهِ يُزَيِّنُ لَهُ الْمَعْصِيَةَ لِيَرْكَبَهَا وَ يُمَنِّيهِ التَّوْبَةَ لِيُسَوِّفَهَا حَتَّى تَهْجُمَ مَنِيَّتُهُ عَلَيْهِ أَغْفَلَ مَا يَكُونُ عَنْهَا (نهج البلاغه، خطبه 63) به شيطان دارد وسوسه اش مي کند خدا رحمت کند امام رضوان الله عليه در چهل حديث مي فرمودند دو وسوسه دارد شيطان يک توبه را بزرگ جلوه مي دهد که ما جرئت نکنيم نزديک برويم مي گويد گناه من سنگين است مي گويد نه اين آيات روايتي که مي خوانند شامل تو نمي شود گناه تو غير از همه است وعده هاي الهي

ص: 3264

مال تو نيست توبه را بزرگ جلوه مي دهد جرئت نکند همه که مي خواهند بروند دعاي عرفه مي گويد نه فايده ندارد آن گناه تو غير از گناهاني است که بقيه مي روند چون شياطين نمي خواهند کسي از دايره شان خارج شود نمي خواهند کسي بيرون برود مي خواهند به هر وسوسه اي است نگه دارند از يک طرف هم به يک عده مي گويد اين گناه چيزي نيست يک وسوسه ي شيطان هم اين است که گناه را کوچک جلوه مي دهد آدم راحت گناه را انجام بدهد اين گناه را مرتکب نشو بدحجابي گناه است يا نيست مي گويد ما از ديوار خانه ي مردم که بالا نرفتيم آدم که نکشتيم خدا مي آمرزد اين هم خطرناک است گناه را براي تزئين مي دهد تا اين را انجام بدهد و توبه را مثل يک آرزو برايش در مي آورد باشد ما هم دلمان مي خواهد توبه بکنيم حالا فرصت زياد است هر کسي هم اگر گفته فرصت زياد است مي گويد امروز نمي شود امشب و فردا کسي نمي تواند بگويد فرصت زياد است فراوان شنيده ايم اگر کسي در ماه رمضان آمرزيده نشد بايد منتظر روز عرفه باشد ببينيد چه خبر است رحمت الهي که اگر در ماه رمضان آمرزيده نشد امشب و فردا فرصتش است شيطان اين دو جهت را تذکر مي دهد اولين ادب دعا هم اميدوار باشيم واقعا خودمان را به قرآن عرضه کنيم يک داستاني مي گويم حتما نام بهلول را بينندگان فراوان شنيده اند بهلول بن عمر سيرفي داستانش را مرحوم علامه محمد محسن امين در اعيان الشيعه مفصل نقل کرده اين آقا از اصحاب امام صادق و امام کاظم سلام الله عليهما بوده داستاني پيش آمد

ص: 3265

هارون مي خواست امام کاظم را به شهادت برساند گفت چطوري بايد دليلي داشته باشم به يک عده از بزرگان گفت شما نظر بدهيد اين آقا خروج کرده قيام کرده قتلش واجب است وقتي نوبت رسيد به بهلول بن عمر سيرفي ديد خيلي کار سختي است چطور من بنويسم امام مهدور الدم است خون امام کاظم خودش را به ديوانگي زد کسي سراغش نيايد خيلي حرف مهمي است ما به سادگي از کنارش رد مي شويم کسي به خاطر اين که از يک گناه از قتل نفس فاصله بگيرد يک عمري خودش را به ديوانگي بزند از بسياري از امتيازات طبيعي زندگي خودش را محروم بکند بعضي ها نقل مي کنند پيشنهاد قضاوت هارون به او داد قاضي دستگاه هارون گفت نه من صلاحيت ندارم هارون گفت تمام مردم تمام اهل شهر مي گويند تو صلاحيت داري گفت من خودم مي دانم صلاحيت ندارم اگر راست مي گويم که صلاحيت ندارم اگر دروغ هم مي گويم باز صلاحيت ندارم ديد چاره اي ندارد خودش را به جنون زد تا بگويند قاضي ديوانه به چه درد مي خورد البته هارون متوجه شد گفت اين ديوانه نشد اين دينش را گرفت و فرار کرد گفت من مي دانم ديوانه نيست ما جَنَّ وَ لكِنْ فَرَّ بِدِينِهِ مِنّا (بهجة الآمال، ج 2، ص 435) اين حرف خيلي زياد است کسي حاضر است براي نپذيرفتن پست قضاوت در تشکيلات حکومت ظالمانه يک عمري از اوليات خودش را محروم بکند زندگي ديوانگي را ادامه بدهد براي اين که نرود در آن تشکيلات هارون يک بار آمد کوفه ديد کسي از دور دارد صدا مي زند هارون هارون هارون تعجب کرد خليفه اي

ص: 3266

که وقتي اسمش را مي آورند بايد ده لقب اول و آخر بگويند مگر به اين زودي کسي مي تواند اسم بياورد چه کسي است اين طور مي گويد برگشت ديد همان آدم است بهلول است گفت من را مي شناسي گفت بله مي شناسم گفت من چه کسي هستم خيلي جمله ي عجيبي است يک کتابي است بهلول عاقل عاقل بود ولي حرفهايش در اين پوشش بود گفت اگر کسي کمترين مسئوليتي در اين نظام دارد يادش باشد اَنتَ الَّذِي اِذَا ظُلِمَ اَحَدٌ فِي المَشرِقِ وَ اَنتَ فِي المَغرِب سُئلتَ عَنهُ يَومَ القِيَامه (عنوان الكلام فشاركي، ص 206) اگر در شرقي ترين نقطه ي کشور به کسي ظلم شود و تو در غربي ترين نقطه ي کشور باشي فرداي قيامت از تو مي پرسند او را متوجه مسئوليتش کرد در اين نظام واقعا تعجب مي کنيم خدا رحمت کند شهيد رجايي را مي فرمود کسي که مسئوليت در نظام جمهوري اسلامي قبول مي کند يا عاشق است يا ديوانه است چقدر مسئولين امروز عاشق اند چقدر ديوانه ان شاء الله همه شان عاشق باشند واقعا شوخي نيست گفت اگر در شرقي ترين نقطه ي کشور به کسي ظلم شود تو در غربي ترين نقطه باشي مسئول هستي بايد جواب بدهي اين هايي که مخصوصا پست ها و مسئوليت هاي بالا را به اين آساني استقبال مي کنند گاهي دو سه پنج تا هل من مزيد دارند واقعا بايد جواب بدهند در هر گوشه ي کشور کمترين ظلمي شود اگر من مسئول غذاي کشور هستم اگر در قوه قضائيه مقننه مجريه هر جايي هستم در دور ترين نقطه اين ها بايد خواب نداشته باشند گفت من را شناختي گفت تو

ص: 3267

چنين آدمي هستي در دور ترين نقطه تو بايد جواب بدهي گفت.. کيف تري حالي من چطور آدمي هستم خيلي قشنگ جواب داد گفت چرا از من مي پرسي از قرآن سوال کن دو آيه از سوره ي مبارکه ي انفطار سوال کن قرآن مي فرمايد «إِنَّ الْأَبْرَ ارَ لَفِي نَعِيمٍ، وَإِنَّ الْفُجَّارَ لَفِي جَحِيمٍ» (انفطار/ 14-13) ابرار و نيکان در بهشت اند فجار و فساق در جهنم اند ببين از کدام ها هستي خودت قضاوت بکن هر چه بگويد دردسر دارد گفت اَعرِض نَفسَکَ عَلَي القُرآن (عنوان الكلام فشاركي، ص 206) واقعا امروز امشب فردا ما بياييم خودمان را بر قرآن عرضه بکنيم ما مصداق کدام يک از آيات هستيم آياتي هستيم که نماز را به پا مي دارند آياتي که نماز را کوتاهي مي کنند آياتي که اهل انفاق اند يا آياتي که بخيل اند آياتي که ربا خوار هستند يا آياتي که اهل قرض الحسنه هستند خيلي مهم است گفت خودت را به قرآن عرضه بکند داستانش ادامه دارد گفت اين همه داريم سعي مي کنيم تلاش مي کنيم کشور داريم اداره مي کنيم خليفه ي اسلامي هستيم اين ها براي ما فايده اي ندارد؟ گفت قرآن مي فرمايد «إِنَّمَا يَتَقَبَّلُ اللَّ_هُ مِنَ الْمُتَّقِينَ» (مائده/ 27) خدا از متقين قبول مي کند گفت ما قوم و خويش پيغمبر هستيم عباسي بودند فرزندان ابن عباس بودند ابن عباس هم پسر عموي پيغمبر بود باز آيه ي قرآن خواند سوره ي مبارکه ي مومنون «فَإِذَا نُفِخَ فِي الصُّورِ فَلَا أَنسَابَ بَيْنَهُمْ يَوْمَئِذٍ وَلَا يَتَسَاءَلُونَ» (مومنون/ 101) وقتي در صور دميده مي شود مردم از قبرها مي آيند بيرون ديگر کسي نمي پرسد پسر چه کسي هستي پدرت کيست از اين چيزها کسي نمي پرسد حديث

ص: 3268

از پيامبر است در مجمع البيان است به بني عبدالمطلب فرمود يتوني بِأَعْمَالِكُمْ لَا بأحسابكم وَ أَنْسَابِكُمْ (بحارالانوار، ج 46، ص 177) فرداي قيامت با اعمالتان بياييد پيش من حسب و سب نگوييد من پسر فرزند چه کسي هستم خودت چه داري گفت نصبم به درد نمي خورد گفت نه گفت هر چه مي پرسيم آيه جواب مي دهي کاري نداري حاجتي نداري گفت اتفاقا حاجت دارم گفت چه است حاجتت گفت حاجتم اين است که گناهان من را بيامرزي و من را بهشتي کني گفت اين که مسخره است مگر بهشت دست من است گفت کاري نداري پس براي چه به من مي گويي گفت نه من عوضش مي توانم اگر ديني داري دين ات را مي دهم گفت دين را با دين مي خواهي بدهي هر چه پيش توست مديون مردم بدهکار مردم هستي اگر راست مي گويي دين خودت را بده گفت اگر راست مي گويي اِقضِ دَينِ نَفسَه (عنوان الكلام فشاركي، ص 206) تو خودت مديون خلق اول و آخري حکومت ظالمانه همه اش دين است گفت من مستمري به تو مي دهم گفت نه آن هم لازم نيست فکر مي کني خدا به تو روزي مي رساند از روزي من غافل است شاهد من اين قسمت است ولي اين که گفت اَعرِض نَفسَکَ عَلَي القُرآن (همان) خودت را به قرآن عرضه کن واقعا ما خودمان را به قرآن عرضه کنيم من در نظر گرفتم اين سلسله آيات و روايات و احاديث و اين دعاها که کسي نباشد پاي اين برنامه اگر ما واقعا تصميم بگيريم با خدا آشتي کنيم کسي شک نداشته باشد که قطعا خدا مي پذيرد حتما خدا غفار است دنبال

ص: 3269

بنده هايش مي گردد اوج اين فرصت فرصت امشب و فردا روز عرفه است من روايتي مي خوانم من متواضعانه عرض مي کنم آدم فکر مي کند چه شد امروز چه گفتيم اين همه وقت مردم را اگر در بحث امروز فقط همين حديث باشد قبل و بعدش هيچ اين براي بحث ما کافي است حديث در کافي شريف جلد هشتم است ده صفحه است مناجات خداوند با حضرت عيسي خيلي حديث زيبايي است بحثي است اگر کارشناسش بيايد بايد چند ماه اين مناجات را مطرح بکند من يک سطر از اين ده صفحه را مي خوانم يَا عِيسَى كَمْ أُطِيلُ النَّظَرَ وَ أُحْسِنُ الطَّلَبَ وَ الْقَوْمُ فِي غَفْلَةٍ لَا يَرْجِعُون (كافي، ج 8، ص134 )عيسي من تا کي چشم به راه مردم باشم تا کي مشتاق آمدن مردم باشم مردم در غفلت اند نمي آيند امشب فردا آن هايي که مي خواهند بروند دعاي عرفه يادشان باشد خدا دنبال ماست تا کي من چشم به راه آمدن مردم باشم خدا منتظر ماست تا کي من مشتاق باشم مردم در غفلت اند نمي آيند خدا چشم به راه ماست خدا منتظر ماست آن حديث معروفي که لَوْ عَلِمَ المُدْبِرونَ کَيْفَ اشْتِياقِي بِهِمْ لَماتُوا شَوْقاً ((اسرار الصلوة، ص 19) اگر ما مي دانستيم که خدا چقدر مشتاق ماست چطور با بعضي ها مي خواهيم بلکه محصول برنامه اين باشد کسي واقعا نباشد ولو سنگين ترين گناه را کرده باشد زواياي قلبش بگويد اين يکي من نيستم يک دعايي دارد مناجات خمسة عشر را عزيزان ديده اند از امام سجاد عليه السلام است مناجات هشتم مناجات مريدين است حيف که ما محروم هستيم شده ما يک بار همه ي

ص: 3270

مناجات ها را بخوانيم با تامل فَيَا مَنْ هُوَ عَلَى الْمُقْبِلِينَ عَلَيْهِ مُقْبِلٌ وَ بِالْعَطْفِ عَلَيْهِمْ عَائِدٌ مُفْضِلٌ وَ بِالْغَافِلِينَ عَنْ ذِكْرِهِ رَحِيمٌ رَءُوفٌ وَ بِجَذْبِهِمْ إِلَى بَابِهِ وَدُودٌ عَطُوفٌ (مناجات خمسة عشر، دعاي هشتم) خدايي که آن هايي که به تو اقبال مي کنند رو مي کنند تو به آن ها رو مي کني لطف و کرمت شامل حال آن ها مي شود آن هايي که مي آيند هيچ بلکه آن هايي که خدا يادشان رفته چه؟ خدا با آن ها چه مي کند؟ اي خدايي که آن هايي که غافل اند رحيم و رئوف هستي دنبال جذب آن ها هستي خدا جاذبه اش قوي است به عکس ما که همه اش شديم دافعه با هزار زحمت داريم آدمي که ادعاي مسلماني مي کند را کافر کنيم اين از هنرهاي عجيبي است که ما داريم اصرار داريم طرف مي گويد من مسلمان هستم اگر حرفي زدم چنين قصدي نداشتم اصرار داريم مسلمان را کافر کنيم خدا جاذبه دارد اين خداي مهربان است پس ما امشب فردا داريم در خانه ي خدايي مي رويم که مي گويد تا کي من چشم به راه شما باشم من دنبال جذب غافلين هستم نورانيت آيات قرآن در زندگي ما تاثير دارد فکر نمي کنم اگر کسي اين آيات را بشنود ذره اي نا اميدي در قلبش بماند من بارها گفتم مخصوصا در اين برنامه چون در آستانه ي روز عرفه هستيم اگر امشب فردا ما در زواياي قلب مان ندايي مي آيد همه ي حرف هايي که گفتند مال تو نيست يقين داشته باشيم اين ندا شيطاني است اگر يک ندايي مي گويد اين ها مال تو نيست گناه تو استثناء است اين شيطاني است

ص: 3271

اگر ديديد ندايي مي آيد مي گويد «وَإِذَا سَأَلَكَ عِبَادِي عَنِّي فَإِنِّي قَرِ يبٌ أُجِيبُ دَعْوَةَ الدَّاعِ» (بقره/ 186)) بگوييم اين ندا نداي الهي است اگر ديديم ندايي گوشه ي قلب ماست «نَبِّئْ عِبَادِي أَنِّي أَنَا الْغَفُورُ الرَّ حِيمُ» (حجر/ 49) اين نداي الهي است اگر ديديم ندا مي گويد «قُلْ يَا عِبَادِيَ الَّذِينَ أَسْرَ فُوا عَلَى أَنفُسِهِمْ لَا تَقْنَطُوا مِن رَّ حْمَةِ اللَّ_هِ إِنَّ اللَّ_هَ يَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِيعًا إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّ حِيمُ» (زمر/ 53) اين ندا نداي الهي است اگر ديديم ندا مي گويد «وَإِنِّي لَغَفَّارٌ لِّمَن تَابَ وَآمَنَ وَعَمِلَ صَالِحًا ثُمَّ اهْتَدَى» (طه/ 82) الهي است اگر ندايي بود «فَقُلْتُ اسْتَغْفِرُ وا رَ بَّكُمْ إِنَّهُ كَانَ غَفَّارً ا» (نوح/ 10) استغفار کنيد خدا غفار است ندا الهي است اگر ندايي شنيديد «إِلَّا مَن تَابَ وَآمَنَ وَعَمِلَ عَمَلًا صَالِحًا فَأُولَ_ئِكَ يُبَدِّلُ اللَّ_هُ سَيِّئَاتِهِمْ حَسَنَاتٍ وَكَانَ اللَّ_هُ غَفُورً ا رَّ حِيمًا» (فرقان/ 70) نداي الهي است اگر ديديم ندا مي گويد «إِنَّ اللَّ_هَ يُحِبُّ التَّوَّابِينَ وَيُحِبُّ الْمُتَطَهِّرِ ينَ» (بقره/ 222) نداي الهي است اگر ديديم ندا مي گويد يکي از کارهاي فرشتگان حامل عرض الهي «الَّذِينَ يَحْمِلُونَ الْعَرْ شَ وَمَنْ حَوْلَهُ يُسَبِّحُونَ بِحَمْدِ رَ بِّهِمْ وَيُؤْمِنُونَ بِهِ وَيَسْتَغْفِرُ ونَ لِلَّذِينَ آمَنُوا رَ بَّنَا وَسِعْتَ كُلَّ شَيْءٍ رَّ حْمَةً وَعِلْمًا فَاغْفِرْ لِلَّذِينَ تَابُوا وَاتَّبَعُوا سَبِيلَكَ وَقِهِمْ عَذَابَ الْجَحِيمِ» (غافر/ 7) يکي از ماموريت هايي که خدا به فرشتگان حامل عرشش داده اين است که طلب آمرز مي کنند براي توبه کننده اين نداي الهي است اگر ديديم ندايي مي گويد «إِنَّ اللَّ_هَ كَانَ عَفُوًّا غَفُورً ا» (نساء/ 43) صيغه ي مبالغه است نداي الهي است «وَاسْتَغْفِرُ وا رَ بَّكُمْ ثُمَّ تُوبُوا إِلَيْهِ إِنَّ رَ بِّي رَ حِيمٌ وَدُودٌ» (هود/ 90) اگر اين نداها آمد مطمئن باشيد الهي است من بارها گفتم ولي مخصوصا فردا روزش است

ص: 3272

نماز توبه اي که مکرر در برنامه گفتيم شأن نزولش روز عرفه است حتما بينندگان مي دانند وقتي اسم کتاب ها منابع قديمي برده مي شود مي گويند منابع قديمي و اصيل ما کافي مرحوم کليني من لا يحضر شيخ صدوق تهذيب و استبصار شيخ طوسي منابع اصلي و قديمي و مصادر اصلي حديثي ما مال اين سه نفر است چهار کتاب دارند عجيب است هر سه بزرگوار يعني شيخ طوسي شيخ صدوق و مرحوم کليني در کتاب هايشان اين حديث را از امام صادق عليه السلام نقل کردند که اگر کسي اين نماز توبه را بخواند همان نماز اميرمومنان است وقتي نمازش تمام مي شود أَبَا عَبْدِ اللَّهِ عليه السلام يَقُولُ مَنْ صَلَّي أَرْبَعَ رَكَعَاتٍ بِمِائَتَيْ مَرَّةٍ قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ فِي كُلِّ رَكْعَةٍ خَمْسُونَ مَرَّةً لَمْ يَنْفَتِلْ وَ بَيْنَهُ وَ بَيْنَ اللَّهِ ذَنْبٌ إِلَّا غُفِرَ لَهُ (کافي، ج 3، ص 468) صورتش را از قبله برنمي گرداند مگر اين که خداوند تمام گناهانش را مي آمرزد عزيزان در مفاتيح نگاه بکنند از اعمال فردا روز عرفه اولين نماز نماز دو رکعتي است دومين نماز اميرمومنان يا نماز توبه است خيلي ساده است دو دو رکعت مثل نماز صبح است ما در نماز صبح بعد از حمد يک توحيد مي خوانيم اين جا پنجاه تا جمعا مي شود دويست تا توحيد خيلي وقت ببرد نيم ساعت است شيخ صدوق شيخ طوسي مرحوم کليني که صاحب کتب اربعه هستند هر سه بزرگوار نقل کردند از امام صادق اين ها اميد است اين نماز مال عرفه است اسم ديگرش نماز اميرمومنان است اول مفاتيح که نماز ها را نوشته نماز رسول اکرم نماز اميرمومنان جزء

ص: 3273

اعمال روز عرفه است آدم گاهي متحير است خيلي من ديدم از نزديک جوان ها يک جوري گريه مي کنند نگران اند آدم نگران مي شود به گريه مي افتد متاثر مي شود خانم آقا در پيام ها اين گناهي که ما گفتيم قسم مي دهند با ما تماس بگيريد زنگ بزنيد اين گناهي که ما کرديم استثناء است راه حلش چيست؟ اين آيات آن روايت آن انتظار پروردگار اين خطاب به حضرت عيسي اين هم نماز توبه و اين هم روز عرفه ديگر چه کار بايد بکنيم لابد اين جمله را بينندگان شنيدند سيد مرتضي در امالي دارد ما سيد رضي را داريم نهج البلاغه را گردآوري کرده برادر بزرگوارش سيد مرتضي است که هر دو از بزرگان شيعه هستند هزار سال پيش زندگي مي کردند سيد مرتضي کتابي دارد به نام امالي اين داستان را ايشان نقل کردند به امام سجاد عليه السلام خبر رسيد که حسن بصري گفته قيلَ لِعَلِىِّ بْنِ الحسينِ عليه السلام: انَّ الْحَسَنَ الْبَصْرِىَّ قالَ: لَيْسَ الْعَجَبُ مِمَّنْ هَلَكَ كَيْفَ هَلَكَ، وَ انَّما الْعَجَبُ مِمَّنْ نَجا كَيْفَ نَجا؟ فَقالَ عليه السلام: انَا اقُولُ: لَيْسَ الْعَجَبُ مِمَّنْ نَجا كَيْفَ نَجا؟ وَ امَّا الْعَجَبُ مِمَّنْ هَلَكَ كَيْفَ هَلَكَ مَعَ سَعَةِ رَحْمَةِ اللّهِ (بحارالانوار، ج 75، ص 153) تعجب نيست اين هايي که از بين مي روند نابود مي شوند گرفتار عذاب الهي مي شوند تعجب از کساني هستند که نجات پيدا مي کنند آن کسي که گرفتار خشم الهي مي شود عجيب نيست آن کسي که مشمول رحمت الهي مي شود عجيب است وقتي حضرت سجاد اين جمله را شنيدند به قدري ناراحت شدند فرمودند اتفاقا من به عکس مي گويم تعجبي نيست آن

ص: 3274

هايي که نجات پيدا کردند چطور نجات پيدا کردند تعجب اين است کساني که گرفتار عذاب شدند با آن همه رحمتي که خداوند دارد چطور گرفتار شدند اين همه رحمت اين همه بهانه عرفه رمضان شب جمعه کربلا بهانه است قبه ي امام حسين مکه بهانه است زيارت امام رضا بهانه است اين همه مجال امام سجاد فرمود تعجب است با اين رحمت باز کسي نيايد با اين همه فرصت باز کسي هلاک شود من تقاضا مي کنم حتما عزيزان براي فردا برنامه ريزي دارند مي خواستم بخش هايي از دعا را بخوانم فردا که روز عرفه است معمولا مردم دعا را مي خوانند در حال خوشي هم هستند شايد بعضي ها به مضامين توجه نکنند دلم مي خواهد اگر فرصتي دارند امشب فردا قبل از دعا سيري در مضامين دعاي عرفه داشته باشند مي خواستم فرازهايي از دعاي 31 ام صحيفه ي سجاديه دعاي توبه و دعاي عرفه بخوانم ولي مجال نيست سيد بن طاوس نقل کرده امام سجاد در حالي اين دعا را مي خوانده ان شاء الله ما چنين حالي داشته باشيم اولا در جمع بخوانيم چون روايت داريم در جمع دعا زودتر مستجاب مي شود از آداب دعا در جمع دعا خواندن است به اجابت نزديک تر است اگر ممکن نبود رسانه ي ملي پخش مي کند امام سيدالشهدا اين طوري دعا خوانده در روز عرفه کنار جبل الرحمه ثُمَّ رَفَعَ عَلَيهِ السَّلَام صَوتَهُ وَ بَصَرَهُ اِلَي السَّمَاءِ وَ عَينَاهُ قَاطِرَتَان کَأنَّهُ مَزادَتَان با صداي بلند نگاهشان به آسمان بود عجيب است اشک امام مثل مشکي که جاري باشد دو چشم امام مثل دو مشک جاري بود صداي بلند نگاه به آسمان

ص: 3275

مثل ابر بهار امام حسين گريه کرده و اين دعا را خوانده اين دعاي طولاني را که ما بايد ممنون اهل بيت باشيم اگر به ما ياد نداده بودند اگر نگفته بودند با خدا چطور سخن بگوييم چه کار بايد مي کرديم سيدالشهدا فردا مثل ابر بهار نگاهشان به آسمان است با صداي بلند اشک ريختند و اين دعا را خواندند ان شاء الله کسي نباشد که ذره اي نا اميدي در قلبش باشد

شريعتي: ان شاء الله صفحه ي577 را امروز تلاوت مي کنيم

اللهم صل علي محمد و آل محمد و عجل فرجهم

فَمَا تَنفَعُهُمْ شَفَاعَةُ الشَّافِعِينَ ?48? فَمَا لَهُمْ عَنِ التَّذْكِرَةِ مُعْرِضِينَ ?49? كَأَنَّهُمْ حُمُرٌ مُّسْتَنفِرَةٌ ?50? فَرَّتْ مِن قَسْوَرَةٍ ?51? بَلْ يُرِيدُ كُلُّ امْرِئٍ مِّنْهُمْ أَن يُؤْتَى صُحُفًا مُّنَشَّرَةً ?52? كَلَّا بَل لَّا يَخَافُونَ الْآخِرَةَ ?53? كَلَّا إِنَّهُ تَذْكِرَةٌ ?54? فَمَن شَاءَ ذَكَرَهُ ?55? وَمَا يَذْكُرُونَ إِلَّا أَن يَشَاءَ اللَّ_هُ هُوَ أَهْلُ التَّقْوَى وَأَهْلُ الْمَغْفِرَةِ ?56?

سورة القيامة

بِسْمِ اللَّ_هِ الرَّحْمَ_نِ الرَّحِيمِ

لَا أُقْسِمُ بِيَوْمِ الْقِيَامَةِ ?1? وَلَا أُقْسِمُ بِالنَّفْسِ اللَّوَّامَةِ ?2? أَيَحْسَبُ الْإِنسَانُ أَلَّن نَّجْمَعَ عِظَامَهُ ?3? بَلَى قَادِرِينَ عَلَى أَن نُّسَوِّيَ بَنَانَهُ ?4? بَلْ يُرِيدُ الْإِنسَانُ لِيَفْجُرَ أَمَامَهُ ?5? يَسْأَلُ أَيَّانَ يَوْمُ الْقِيَامَةِ ?6? فَإِذَا بَرِقَ الْبَصَرُ ?7? وَخَسَفَ الْقَمَرُ ?8? وَجُمِعَ الشَّمْسُ وَالْقَمَرُ ?9? يَقُولُ الْإِنسَانُ يَوْمَئِذٍ أَيْنَ الْمَفَرُّ ?10? كَلَّا لَا وَزَرَ ?11? إِلَى رَبِّكَ يَوْمَئِذٍ الْمُسْتَقَرُّ ?12? يُنَبَّأُ الْإِنسَانُ يَوْمَئِذٍ بِمَا قَدَّمَ وَأَخَّرَ ?13? بَلِ الْإِنسَانُ عَلَى نَفْسِهِ بَصِيرَةٌ ?14? وَلَوْ أَلْقَى مَعَاذِيرَهُ ?15? لَا تُحَرِّكْ بِهِ لِسَانَكَ لِتَعْجَلَ بِهِ ?16? إِنَّ عَلَيْنَا جَمْعَهُ وَقُرْآنَهُ ?17? فَإِذَا قَرَأْنَاهُ فَاتَّبِعْ قُرْآنَهُ ?18? ثُمَّ إِنَّ عَلَيْنَا بَيَانَهُ ?19?

پس آنان را

ص: 3276

شفاعت شفيعان سودي نمي دهد؛ (??) آنان را چه شده که از تذکر و هشدار روي گردانند؟ (??) گويي گورخراني وحشي و رميده اند (??) که از [چنگال] شيري گريخته اند؛ (??) بلکه هر کدام از آنان توقع دارد نامه هايي سرگشاده [از سوي خدا] دريافت دارد! (??) اين چنين نيست [که علت فرارشان از دين براي دريافت نکردن نامه باشد] بلکه [فرارشان براي اين است که] از آخرت نمي ترسند؛ (??) اين چنين نيست [که نامه سرگشاده اي از سوي ما به آنان رسد]، بلکه بي ترديد اين قرآن تذکر و هشداري است [که براي جهانيان کافي است.] (??) پس هرکه بخواهد از آن پند گيرد، (??) و از آن پند نمي گيرند مگر آنکه خدا بخواهد، او سزاوار است که از وي پروا کنند، و سزاوار است که به آمرزشش اميد بندند. (??)

سورة قيامت

بسم الله الرحمن الرحيم

به روز قيامت سوگند مي خورم، (?) و به نفس سرزنش گر قسم مي خورم. (?) آيا انسان گمان مي کند که ما هرگز استخوان هايش را جمع نخواهيم کرد؟ (?) چرا در حالي که تواناييم که [خطوط] سر انگشتانش را درست و نيکو بازسازي کنيم، (?) [نه اينکه به گمان او قيامتي در کار نباشد] بلکه انسان مي خواهد [با دست و پا زدن در شک و ترديد] فرارويش را [از اعتقاد به قيامت که بازدارنده اي قوي است] باز کند [تا براي ارتکاب هر گناهي آزاد باشد!] (?) [با حالتي آميخته با ترديد] مي پرسد: روز قيامت چه وقت است؟ (?) پس هنگامي [است] که چشم [از سختي و هولناکي آن] خيره

ص: 3277

شود، (?) و ماه تاريک و بي نور گردد، (?) و خورشيد و ماه به هم جمع شوند. (?) آن روز انسان گويد: گريزگاه کجاست؟ (??) اين چنين نيست، هرگز پناهگاهي وجود ندارد. (??) آن روزقرارگاه [نهايي] فقط به سوي پروردگار توست. (??) آن روز است که انسان را به اعمالي که از ديرباز يا پس از آن انجام داده، آگاه مي کنند. (??) بلکه انسان خود به وضع خويش بيناست. (??) و هر چند [براي توجيه گناهانش] بهانه ها بتراشد (??) [پيش از پايان يافتن وحي به وسيله جبرئيل] زبانت را به حرکت در نياور تا در خواندن آن شتاب ورزي. (??) بي ترديد گردآوردن و [به هم پيوند دادن آيات که بر تو وحي مي شود و چگونگي] قرائتش بر عهده ماست، (??) پس هنگامي که آن را [به طور کامل] خوانديم، [به همان صورت] خواندنش را دنبال کن. (??) سپس توضيح و بيانش نيز بر عهده ماست. (??)

اللهم صل علي محمد و آل محمد و عجل فرجهم

شريعتي: لحظه لحظه ي زندگي مان منور به نور قرآن کريم باشد اشاره ي قرآني را بفرماييد

حاج آقا حسيني: آيه ي پاياني سوره ي مدثر که تلاوت شد نکته ي لطيفي دارد خداوند خودش را اهل تقوا معرفي کرده «هُوَ أَهْلُ التَّقْوَى وَأَهْلُ الْمَغْفِرَ ةِ» يعني تقوا به قدري با عظمت است که خداوند تقوا را براي خودش هم قرار داده عزيزان در نماز عيد قربان مي گويند يَا أَهْلَ التَّقْوَى وَ الْمَغْفِرَ ةِ گرفته از همين آيه است تقوا چيزي است که خدا مي گويد من اهل تقوا هستم تقوا در مورد خداوند يعني چه اين که انسان عادلانه رفتار بکند

ص: 3278

ظلم به کسي نکند خدا مگر به کسي ظلم مي کند «وَأَنَّ اللَّ_هَ لَيْسَ بِظَلَّامٍ لِّلْعَبِيدِ» (آل عمران/ 182) خدا عدل محض است بنابراين تقوا به قدري زيباست که خدا به خودش نسبت داده و ما در دعا خدا را با اين وصف مي خوانيم

شريعتي: خيلي ممنون در اين دقايق پاياني نکات پاياني شما را مي شنويم

حاج آقا حسيني: ديروز هم حاج آقاي فرحزاد فرمودند من باز يادآوري مي کنم عزيزان از قرباني روز عيد قربان غفلت نکنند حديثي که حاج آقا خواندند من متنش را از من لا يحضر شيخ صدوق مي خوانم ام سلمه همسر پيامبر به حضرت عرض کرد يَا رَسُولَ الله يَحضَرُ الاَضحَي دارد عيد قربان مي رسد و من پول ندارم استقرض قرض بکنم و قرباني بکنم حضرت فرمود اِستَقرِضِي اِنَّهُ دَينٌ مَقضِي (من لا يحضر الفقيه، ج 2، ص 489) يعني حتي اگر شده قرض بکنيم اگر نداريم روايت است شيخ صدوق نقل کرده پيغمبر فرمود قرض بکن قرباني عيد قربان را انجام بده الان ما بگوييم قرض منظور اين نيست يک قرباني چهارصد هزار پانصد هزار برايم سخت است نه مشترک شدن شريک شدن خيلي خوب است مخصوصا در خويشاوندان يک نفر باعث خير شود يک نفر به ده نفر بدهد فضاي مجازي است حداقل يک استفاده ي خوب ازش ببريم اهل خانه اي بستگان خويشاوندان چه کسي آماده است هر مبلغي حاضر هستيد نفري پنج هزار تومان هزار تومان جمع شوند يک قرباني انجام بدهند اگر در بستگان جمع نمي شوند در مساجد امشب فردا شب در مساجد جمع بکنند در همه ي مساجد چه اشکالي دارد امام جماعت مسجد و هيئت امنا کساني که

ص: 3279

مردم به آن ها اعتماد دارند بگويند مي خواهيم قرباني بکنيم خيلي از مساجد اين کار را انجام مي دهند شايد تواناي من در حد هزار تومان است رويم نمي شود بگويم هزار تومان مي دهم شريک در قرباني شوم بعضي ها هزار تومان مي دهند مي گويند جگر و کله پاچه اش را بياور براي ما هزار تومان را رويش نمي دهد در مساجد هزار تومان را هم از آدم مي گيرند مخصوصا مساجد باني باشند خويشاوندان مقدم است تا ما مي گوييم ما دنبال کار آسان مي گرديم يک کسي را پيدا کنيم پول را بدهيم قرباني را انجام بدهد فرمود لَا صَدَقَةَ وَ ذُو رَحِمٍ مُحْتَاجٌ (بحارالانوار، ج 93، ص147) تا در خويشاوندان نيازمندي است نمي شود به ديگري داد ما بارها گفتيم يکي از يادگارهاي امام کميته ي امداد است ولي اين که سر هر کوچه اي صندوق است اين مال کساني است که در ميان خويشاوندان هيچ فقيري ندارند تمام بستگان من ارحام من بي نياز اند هيچ فقير ندارند اگر بيندازند فايده ندارد ثوابي که بايد داشته باشد چطور گفتند نماز بايد در مسجد باشد لَا صَلَوة لِجَارِ المَسجِد اَلَّا فِي مَسجِد (تهذيب الأحكام ، ج1، باب صفة الوضوء، ح 93) نماز کامل در مسجد است صدقه ي کامل اين است که شما به خويشاوندت بدهي مي خواهيم کارمان را آسان بکنيم صندوق کميته ي امداد پول براي قرباني مي گيرند بدهيم کميته اگر شما هيچ فقيري نداريد برادر برادر زاده عمو عمه خاله دايي زاده هيچ فقيري نيست؟ برو خودت را راحت بکن بده به کميته اما مقدم بر اين ها خويشاوندان است ديروز فرمودند خيلي ها فکر مي کنند آن هايي که حج رفتند قرباني

ص: 3280

بکنند نه چنين چيزي نيست در حالات پيغمبر خدا است کان يذبح يوم الأضحي کبشين أحدهما عن نفسه والآخر عمّن لم يجد من أمَّتِهِ (ميقات الحج، ج 26، ص 171) پيغمبر دو قرباني مي کرد گفتند يا رسول الله چرا دو تا فرمود يکي مال خودم ببينيد نگاه آسماني را دوم هر کسي از امت من امروز دلش مي خواسته قرباني انجام بدهد نتوانسته من يک قرباني به نيابت از امتم انجام مي دهم اين نگاه نگاه آسماني است اين است که مي تواند بشود پيغمبر و رحمة للعالمين فردا اول مهر اول مدارس است ما هفتاد ميليون جمعيت هستيم آمار مي گويند سالي هفده هزار پانزده هزار تلفات داريم کشوري مثل آلمان هشتاد ميليون جمعيت دارد تلفاتش سه هزار تا است مي گويند چرا ما سه هزار تا تلفات داريم ما به اين سادگي از کنارش مي گذريم البته به نظر من رسانه ها مسئوليت دارند رسانه ي ملي در صدرش يکي از همين عزيزان تصوير برداري که هستند همين دوربين را برداريم سر خيابان بايستيم سر خط عابر پياده هم بايستيم نيم ساعت بايستيم ببينيم يک وسيله ي نقليه توقف مي کند که ما رد شويم ما نه يک خانمي دو بچه هم دستش بدهيم دوربين مخفي مخفي هم نمي خواهد ببينيد يک نفر توقف مي کند يا نه ان شاء الله چون مدارس شروع مي شود التماس دعا داريم کساني که مشرف هستند کربلا مکه صحراي عرفات مشهد امام رضا حضرت عبدالعظيم حضرت شاهچراغ به همه ي ما دعا بکنند. امروز هشتم ماه ذي الحجه است يوم الترويه است امروز کاروان امام حسين از مکه مي آيد بيرون به طرف کربلا اين شعر معروفي که است حرم

ص: 3281

را از حرم کردند بيرون همه سرگشته اند در دشت و هامون مال امروز است

شريعتي: ان شاء الله التماس دعا خدانگهدار

94-07-04- مقام حجاج

حجّت قبول نوبت قرباني تو شد * * * وقت سماع و سلسله جنباني تو شد

احرام بسته اند ملائک به ديدنت * * * برخيز وقت آينه گرداني تو شد

چشم انتظار مانده طلوعي هميشه را * * * صبحي که وقت مشرق پيشاني تو شد

ذرات کائنات همه محو در تو اند * * * هستي هر آنچه هست همه فاني تو شد

با تو تمام عرش به جريان درآمده است * * * عالم مطيع لهجه ي قرآني تو شد

احرام عشق بستي و از آن به بعد * * * چشم چقدر آينه باراني تو شد

سرمست تا به بزم جهان پا گذاشتي * * * هر گوشه اشک ساقي مهماني تو شد

قرباني تو چيست چه آورده اي بگو * * * از هر چه هست و نيست که ارزاني تو شد

قرباني تو هيچ کسي نيست جز خودت * * * حج ات قبول نوبت قرباني تو شد

شريعتي: سلام عرض مي کنم خدمت شما هم وطنان عزيز اين سمت خداست که با احترام تقديم نگاه شما مي شود تسليت مي گويم حادثه ي دل خراش منا را مخصوصا به همه ي بازماندگان جان باختگان اين حادثه ي عظيم و دل خراش براي جان باختگان طلب مغفرت و علو درجات مي کنيم و براي آن هايي که مصدوم شدند در اين واقعه آرزوي عافيت داريم به برکت اين ايام آن هايي که مفقود شدند و خبري از آن ها نيست

ص: 3282

به زودي پيدا شوند امروز حاج آقاي ميرباقري عزيز در نجف اشرف هستند و دعاگوي همه ي شما دوستان خوب، دعوت کرديم از حاج آقاي حسيني عزيز که امروز خدمت شان باشيم و در مورد اين اتفاقات صحبت بکنيم.

حاج آقا حسيني: سلام عليکم و رحمة الله عرض سلام و ارادت خدمت همه ي بينندگان دارم اين فاجعه ي بزرگ را به ساحت مقدس نبي مکرم اسلام تسليت مي گويم، بسياري از اين ها زائرين مدينه بودند قبل مشرف شده بودند مدينه و حتما جمعي شان هم در آرزوي زيارت مدينه بودند که بعد از اعمال حج مدينه مشرف شوند زائر پيامبر بودند اگر براي انسان يک مهماني بيايد و براي آن مهمان حادثه اي پيش بيايد صاحب عزا ميزبان است به ساحت حضرت رسول و ولي عصر تسليت عرض مي کنيم همه ي ملت ايران و بازماندگان اين قربانيان من تقاضا مي کنم از همه ي بينندگان در آغاز سخن با تلاوت حمد و سوره ارواح همه ي اين قربانيان سرزمين مقدس منا را شاد بکنند.

شريعتي: ان شاء الله روح همه شان شاد باشد و خداوند به بازماندگان صبر عطا بکند حادثه ي عظيم و سنگين و جان خراشي بود فکر نمي کنم کسي متاثر نشده باشد حادثه اي که نشان از بي کفايتي آل سعود دارد در مديريت مراسم حج ان شاء الله شاهد اين گونه حوادث نباشيم خدمت شما هستيم.

حاج آقا حسيني: بسم الله الرحمن الرحيم همان طور که اشاره فرموديد ما هر چه بگوييم از سنگيني اين مصيبت واقعا کم است فکر مي کنم اين روزها فراوان بينندگان خوب

ص: 3283

سمت خدا و ديگر مردم ايران پاي شبکه ها نشستند و اين صحنه هاي دل خراش را که ديدند اشک ريختند متاثر شدند گريه کردند اشک زيادي از مردم ريخته شد عزيزان مي دانند تازه همه ي صحنه ها در شبکه هاي ملي نشان داده نمي شود من يک عکسي را ديروز در يک سايتي ديدم خيلي دردناک بود خيلي مصيبت سنگين است همين که مردم مي بينند فيلمي که مکرر نشان داده شد خيلي سنگين است ولي خيلي بدتر از اين است عکسي ديدم نوشته بود شايد کوچک ترين زائر منا دختر بچه اي بود جنازه اش دست مادرش بود خيلي سخت است من حج مشرف شدم واقعا عجيب است انسان يک غربتي دارد آن جا به طور طبيعي همه هم باشند غريب است آدم من ديدم گاهي در بعضي از سفرها مثلا يک زائري 24 ساعت گم شده پيش مي آيد سالخورده اي يا بچه اي نه خانواده ي او نه همراه او من ديدم تمام آن کاروان به هم مي ريزد در کاروان اگر 140 نفر هستند يک زائر گم شود اين قدر صميمي مي شوند تمام کاروان به هم مي ريزد اوقات ها تلخ مي شود ناراحت اند با اين که مي دانند چيز مهمي شايد نباشد آن وقت شما حساب بکنيد اين جمعيت انبوه اين حادثه ي بسيار سنگين که آمار مفقودين مجروحين جان باختگانش زياد است فقط مردم ما نيست همه ي اين ها حاجي بودند مسلمان بودند هر چه بگوييم کم گفتيم در عمق اين فاجعه و مصيبت هيچ چيزي از جرم آل سعود کم نمي کند ما

ص: 3284

بحثي تقديم مي کنيم در مورد عظمت اين حاجيان کارشان مقامشان لقاء الله شان اما چيزي از جرم حکام بي کفايت آل سعود کم نمي کند اين نامردهايي که اين روزها چند ماه است نيروهاي زبده ي خودشان را بردند بسيج کردند در جنگ با مردم مظلوم يمن بمباران شبانه روزي هر طوري که مي توانند آن وقت اين وضعيت منا و آن هم وضعيت مسجدالحرام و کشتار قبلي من يادآوري مي کنم اين ها از حافظه ي مردم ما قطعا پاک نمي شود ششم ذي الحجه سالروز کشتار مردم زائر بيت الله الحرام است آن حادثه ي تلخي که چهارصد نفر زائر به شهادت رسيدند که امام اگر يادتان باشد فرمودند ما اگر از صدام بگذريم از آل سعود نمي گذريم الآن اين چند ماهه مردم مظلوم يمن وقتي ماه رجب نزديک شد تقريبا همه مي گفتند شايد به احترام ماه رجب که اولين ماه از ماه هاي حرام است جدا از آن سه ماه حرام ديگر است خجالت بکشند و جنگ را متوقف بکنند نکردند ماه رجب تمام شد ماه شعبان تمام شد ماه رمضان آمدند خيلي ها گفتند به احترام ماه رمضان اين ها دست مي کشند رمضان تمام شد شوال آمد ذي القعده آمد همه گفتند اول سه ماه حرام پيوسته است به حرمت ماه حرام که جنگ با کافر حرام است شما با مسلمانان نجنگيد بمب را روي سر مسلمانان نجنگيد گفتيم اول ماه ذي القعده نشد گفتيم ماه ذي الحجه فصل حج است دو ميليون حاجي آن جا هستند شايد حيا بکنند نشد گفتيم فصل اعمال و مناسک حج

ص: 3285

همين شب هايي که اين حوادث را در منا همه ي مردم عالم مي بينند و اشک مي ريزند خدا مي داند چه اضطراب و نگراني دارد در مردم ما حرف همه ي مردم اين است گفتيم اين شب ها حداقل اين جنايات را متوقف مي کنند باز هم نکردند يک جمله اي مقام معظم رهبري فرمودند يک مشت جوان بي تجربه الآن متاسفانه حرمين شريفين در اختيار اين ها قرار گرفته اميدواريم خداوند به حق محمد و آل محمد يک فرجي براي همه ي مسلمانان عالم برساند اين مشکلات برطرف شود نمي دانيم آن هايي که عزيزان را از دست دادند خيلي از عزيزاني که چشم انتظار عزيزان مفقودين هستند حتما بينندگان ما هستند امروز فقط آن ها نيستند که نگران هستند اشک مي ريزند يک اضطراب در تمام ملت ها است و در تمام ملت ما براي اين که يک بعد مسئله برمي گردد به عزيزاني که در حادثه جانشان را از دست دادند بگويم اين را من اول گفتم که چيزي از جرم آل سعود کم نمي شود معلوم باشد اين بحثي که مي گوييم نمي خواهيم از جرائم آن ها تخفيفي بدهيم نه بيش از اين حرف ها است ولي اگر از آن طرف نگاه کنيم من بدون تعارف عرض مي کنم حادثه تلخ است خيلي تلخ است ولي ما بايد حسرت بخوريم چنين مرگ و جان دادني را اين ها رفتند محرم شدند عمره ي تمتعشان را انجام دادند پنج عمل در يکي از ميقات ها يا ميقات مسجد شجره يا ميقات جوفه رفتند وارد مسجد الحرام شدند طواف کردند

ص: 3286

نماز طواف خواندند سعي صفا مروه کردند تغصير کردند از احرام بيرون آمدند روز هشتم يا نهم ذي الحجه دوباره محرم شدند آمدند صحراي مقدس عرفات اين ها عرفه را درک کردند در روايات داريم اَلحَجُّ عَرَفَه حج خلاصه مي شود در عرفه با اين که حج هجده عمل دارد عصاره ي حج در عرفه است بارها اين حديث را اشاره کرديم دل خوشي همه ي حاجي ها اين است که غروب روز نهم ذي الحجه که مي شود به همه ي حاجي ها خطاب مي کنند اسْتَأْنِفِ الْعَمَلَ جرم آن ها سر جايش ولي آدم يک روز بعد از عرفه از دنيا برود در روايت است اين ها مي شوند مثل فرزندي که تازه به دنيا آمده يعني من اين را مي خواهم بگويم اين هايي که جانشان را در حادثه از دست دادند يک روز بعد از ولادتشان از دنيا رفتند روز نهم ذي الحجه فرشته اي به آن ها از جانب پروردگار خطاب کرده از نو شروع کنيد تمام شد آن وقت يک روز بعد از ولادت در روايتي داريم از حضرت عيسي مسيح است لَنْ يَلِجَ مَلَكُوتَ السَّمَوَاتِ مَنْ لَمْ يُولَدْ مَرَّتَيْنِ (بحرالمعارف، ص 103) کسي که دو ولادت نداشته باشد در ملکوت آسمان ها راه پيدا نمي کند يک ولادت از مادر که براي همه است خاص ما انسان ها نيست يک ولادت دوم مي خواهد يک روز بعد از ولادت دومشان روز عرفه را پشت سر گذاشتند از صحراي عرفات آمدند شب عيد قربان در مشعرالحرام شب عيد مشعر بودند مهمان خدا بودند در سرزمين مقدس مشعر يک روايت

ص: 3287

خيلي لطيفي است از امام صادق عليه السلام کسي سوال کرد صحراي عرفات حساس ترين بخش حج عرفه است ولي به امام صادق گفت صحراي عرفات که جزء حرم نيست منا حرم است مشعر حرم است مسجدالحرام حرم است ولي عرفات حرم نيست چرا خداوند حساس ترين زمان حج را در عرفه در خارج از حرم قرار داده حضرت فرمود خداوند خواست مهمان هاي خودش را از حرم بيرون بکند بروند پشت حرم روز عرفه ضجه بزنند گريه ناله بکنند توبه بکنند بعد اجازه ي ورود به حرم را به آن ها بدهد پاک شوند بيايند در حرم حضرت تشبيه کردند مثل اين که انسان بخواهد برود در درباري وارد شود بيرون آن دربار مي ايستد التماس مي کند اجازه بدهند خيلي نکته ي مهمي است منا که جاي قرباني شدن اين زائرين عزيز است جزء حرم است مشعر حرم است مسجدالحرام حرم است عرفات حرام نيست چرا خدا فرموده برويد بيرون بله برويد بيرون پاک شويد وارد حريم من شويد اين ها رفتند روز عرفه گريه کردند التماس کردند واقعا قابل توصيف نيست آدم تا نبيند روز عرفه چه خبر است چه ضجه ناله فريادي است اشک هايشان را ريختند پاک پاک شدند از حرم رفتند بيرون التماس کردند اجازه ي ورود به حرم کردند شب عيد قربان آمدند در حرم در مشعر شب در صحراي مقدس مشعر بودند صبح آمدند سرزمين مقدس منا تقريبا همه ي حاجيان قبل از سفرشان گاهي آدم يک غفلت هايي دارد نوعا صد در صد حاجيان مخصوصا در حج واجب سه کار را انجام مي دهند همه وصيت

ص: 3288

نامه هايشان را مي نويسند حلاليت ها را مي طلبند به تمام خانواده ها بستگان زنگ مي زنند حلاليت مي طلبند حق الناسي بدهکار بودند حق اللهي خمسي زکاتي به گردنشان بوده حج فصل تسويه حساب است فراوان در سفر حج ديديم آدم هايي که پنجاه شصت سال غافل بوده وقت حج که شده تا شنيده لبيک اللهم لبيک لبيک لا شريک لک لبيک گفته من لبيک درست بگويم وصيت نامه اش را نوشته خمسش داده حلاليت طلبيده پاک پاک از اين پاک تر امکان ندارد در زندگي اش اتفاق بيفتد يک عزيزي مي گفت من کربلا مشرف بودم کنار ضريح سيدالشهدا با خانوداه رفته بودم بچه هاي خردسال همراهم بود همسرم هم همراهم بود يک وقتي اين فکر به ذهنم آمد من نگرانم در اين سفر حادثه هاي تروريستي بچه ها از دست بروند انفجاري شود چه مي شود يک شب جمعه کنار ضريح امام حسين چسبيده به ضريح گاهي الهامات الهي است گفت فکري به ذهنم رسيد بعد از آن يک آرامش عجيبي پيدا کردم با خودم گفتم اگر واقعا الآن اين جا که کنار ضريح امام حسين نشسته اي اگر حادثه اي پيش بيايد خون تو در کنار ضريح بريزد تو پشيماني؟ ناراحتي؟ گفتم نه اين جا گودال قتل گاه است مقتل سيدالشهدا چه افتخاري از اين بالاتر گفت از آن به بعد با اين که با زن و فرزند بودم آرامشي به من دست داد گفتم خدا کند در اين سفر من نمي خواهم کاري را توجيه بکنم الآن در ماه شهريور عمر که دست خداست اين چندمين بار است جنايت

ص: 3289

آل سعود جاي خودش اين ها اگر برمي گشتند چند روز ديگر عمر مي کردند در ماه شهريوري که گذشت متاسفانه در کشور ما در سوانح رانندگي چقدر جانشان را از دست دادند حالا کسي رفته بعد از اين همه اعمال يک نکته اي که خيلي مهم تر که آرامش خاطر بازماندگان است اين است من تقاضا مي کنم اگر کسي در اين حادثه عزيزي را از دست داده اين نکته را گوش بکند يا عزيزان گوش بکنند به آن ها بگويند خيلي از اين ها مي گويند اين بندگان خدا حجشان کامل نشد جمراتشان را انجام ندادند هنوز برنگشتند پنج عمل بعدي است طواف زيارت است نماز طواف زيارت است طواف نساء است نماز طواف نساء است اين ها را انجام ندادند اعمال مکه شان مانده نه اين طور نيست اين ها وقتي محرم شدند ديگر حجشان کامل است تمام اين عزيزان حجشان کامل است کسي نگران حج اين ها نباشد به محض اين که محرم شدند حجشان تمام شده يقين داشته باشيد تمام اين ها حاجي شدند حاجي کامل به معني الکلمه از نظر فقهي بپرسيد از فقها و مراجع تقليد در مناسک نوشتند کسي محرم شد وارد حرم شد حجش کامل است اعمال بعدي را خدا قبول مي کند يک روايتي مي ديدم در من لا يحضر شيخ صدوق از امام صادق عليه السلام هم از امام صادق است هم از پيغمبر فرمود خيلي قشنگ است اين روايت ها را که من نگاه مي کردم ما بايد حسرت بخوريم که چرا اين جا نشستيم بعدا با چه حادثه اي از دنيا خواهيم

ص: 3290

رفت نمي دانيم آن ها کجا رفتند مَن ماتَ مُحرِماً حُشِرَ مُلَبِيّاً (الحجّ و العمره، ص 158) کسي که در احرام از دنيا برود فرداي قيامت در حالي محشور مي شود که فرياد مي زند لبيک اللهم لبيک ببينيد کجا آن جايي که ما در نهج البلاغه داريم همه ي کساني که مي آيند در موقف همه نگران هستند وَ ذَلِكَ يَوْمٌ يَجْمَعُ اَللَّهُ فِيهِ اَلْأَوَّلِينَ وَ اَلْآخِرِينَ مَنْ وَجَدَ لِقَدَمَيْهِ مَوْضِعاً وَ لِنَفْسِهِ (نهج البلاغه، خطبه 102) اولين خطبه ي 102 وقتي خدا خلق اول و آخر را جمع مي کند همه گرفتار هستند بهترين انسان ها آن است که يک جاي پا پيدا بکند بايستد نفسي بکشد تا نوبت حساب رسي اش شود در حالي که خلق اول و آخر در محشر گرفتار هستند مي بينند يک عده دارند مي گويند لبيک اللهم لبيک لبيک لا شريک لک لبيک اين ها چه کساني هستند نگران نيستند دارند تلويه مي گويند خداوند گناهان آن ها را مي آمرزد روايت ديگري در تذهيب و من لا يحضر است فرمود وَدَّ مَنْ في القبورِ لو أَنَّ لَه حَجَّةً بالدُّنيا وما فِيها يک وقت کسي گوشه کنار نگويد کاش اين ها نرفته بودند فرمود همه ي آن هايي که در قبر هستند آرزو دارند کاش ثواب يک حج براي آن ها بود دنيا و آن چه ما فيها بود مي دادند يک ثواب حج داشتند اين ها حاجي بودند حاجي شدند حجشان کمال شد پاک شدند عرفاتشان را انجام دادند ما بايد حسرت بخوريم آن هايي که دستشان نرسيده به حج حاضرند همه ي دنيا را بدهند

ص: 3291

يک حديث ديگري در کافي شريف است پيغمبر در موسم حج در حج بودند تلقاه أعرابي في أفطح فقال يا رسول الله إني خرجت أريد الحج فعاقني عائق و أنا رجل ملي کثير المال فمرني ما أصنع في مالي ما أبلغ ما بلغ الحاج قال فالتفت رسول الله ص إلى أبي قبيس فقال لو أن أبا قبيس لک زنة ذهبة حمراء أنفقته في سبيل الله ما بلغت ما بلغ الحاج (کافي، ج 4، ص 258) يک عربي يا اعرابي آمد خدمت حضرت گفت من امسال مي خواستم بروم حج يک موانعي آمد نتوانستم رجل ميل يعني ثروت مند من خيلي پول دار هستم دستور بدهيد من کاري بکنم ثواب حج گير من بيايد پيغمبر اشاره کردند به کوه ابو قبيس فرمودند اگر به اندازه ي اين کوه طلا داشته باشي در راه خدا انفاق بکني مالت را به ثوابش نمي رسي کسي فکر نکند با پول مي شود ما صدقه مي دهيم انفاق مي دهيم خيلي ها مي آمدند خدمت ائمه امروز حديثي ديدم در کافي به امام صادق گفت من حج بروم يا انفاق بدهم حضرت فرمود حج برو گفت من اين صدقات را بدهم يا حج فرمود صدقه ات را بدهد حج را هم بگو يک وقت کسي شبهه نکند اين همه کار خير بکنيم درست است کار خير اما کار خير موتور محرک مي خواهد آن کسي هم که کار خير مي کند انگيزه را از کجا پيدا مي کند؟ چه مي شود يک آدمي اهل خير مي شود من از همه ي عزيزان خواهش مي کنم اين قدر انسان هايي بودند

ص: 3292

که هيچ رابطه اي با دين خدا نداشتند تا اسم حج آمده متحول شدند رفتند آن جا نگاهي به کعبه به مدينه کردند اين ها تحول ايجاد مي کند کربلا مشهد آدم را متحول مي کند حضرت فرمود اگر به اندازه ي کوه ابوقبيض طلا بدهي کافي است يک حديث ديگر در کافي است امام صادق عليه السلام فرمود إِذَا أَخَذَ النَّاسُ مَوَاطِنَهُمْ بِمِنًى، نَادَى مُنَاد مِنْ قِبَلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ: إِنْ أَرَدْتُمْ أَنْ أَرْضَى فَقَدْ رَضِيتُ (کافي، ج 4، ص 262) اين عزيزان ما در منا جان دادند وقتي حاجي مي رود در منا و در چادرش مستقر مي شود جايش مشخص مي شود راه مي افتد يک منادي از جانب پروردگار ندا مي کند چه مي خواستيد شما آمديد اين جا اگر مي خواستيد من راضي شوم من راضي شدم حاجي وقتي به منا مي رسد باز در حديث ديگري امام صادق فرمود الْحَجُّ وَ الْعُمْرَةُ سُوقَانِ مِنْ أَسْوَاقِ الْآخِرَةِ (من لا يحضره الفقيه، ج2، ص144) حج عمره دو بازار آخرت است بازارهاي دنيا را ديده ايد چه خبر است بازار آخرت است کسي که مي رود در اين بازار جوار الله همسايه ي خداست اگر رسيد به همه ي برنامه هايي که مي خواست خدا مي آمرزدش اگر نرسيد عمرش کفاف نداد آيه ي 100 نساء که در آغاز پيام مقام معظم رهبري بود حضرت به اين آيه استشهاد مي کنند « وَمَن يَخْرُ جْ مِن بَيْتِهِ مُهَاجِرً ا إِلَى اللَّ_هِ وَرَ سُولِهِ ثُمَّ يُدْرِ كْهُ الْمَوْتُ فَقَدْ وَقَعَ أَجْرُ هُ عَلَى اللَّ_هِ وَكَانَ اللَّ_هُ غَفُورً ا رَّ حِيمًا» (نساء/ 100) کسي شک نداشته باشد کسي که از

ص: 3293

خانه اش برود بيرون مهاجر الي الله اين ها مهاجر نبودند اگر حاجي مهاجر نباشد پس چه کسي مهاجر اليه الله است چيزي از ظلم آل سعود کم نمي کند ولي در عين حال يادمان باشد اين ها در چه مسيري رفتند تا کجا رفتند از اين جا به کجا پرواز کردند حجشان به کمال رسيد نقصي در حجشان نبود رسيدند به جايي که خدا فرمود اگر براي رضايت من آمديد من راضي شدم از اين بالاتر نمي شود يک جمله اي به بازماندگان عرض مي کنم يک روزي حاجي گم مي شود در کاروان همه دلهره داشتند مخصوصا يک عده آن جا يک عده اين جا تا عزيزشان بيايد اصولا انساني عزيزي را از دست مي دهد تا جنازه ي عزيزش را نبيند تا به خاک نسپارد هر مرحله اي يک آرامشي به دست مي آورد خيلي سخت است خانواده هايي که با هم بودند خانم ها شوهرانشان را از دست دادند مرداني خانم هايشان را از دست دادند قابل توصيف نيست ما الآن در غم بيش از 130 حاجي خودمان نيستيم 1500 حاجي که از کشورهاي مختلف بودند از پاکستان نيجريه جمعيت زيادي بوده چه تفاوتي دارد آن دختر بچه اي که در سايت ها آمده ظاهرا ايراني نبود غم مال همه است اين ها همه حاجي اند حديث قدسي داريم يک وقتي بحث وعده هاي الهي به صابران را گفتيم تقاضا مي کنم بازماندگان اين جان باختگان شايد الآن پاي برنامه باشند گريه امانشان ندهد که حرف ما را بشنوند از بس چشم انتظاري بازگشت اين جنازه ها واقعا سنگين است فرمود

ص: 3294

إِذَا وَجَّهْتُ إِلَى عَبْدٍ مِنْ عَبِيدِي مُصِيبَةً فِي بَدَنِهِ أَوْ مَالِهِ أَوْ وَلَدِهِ ثُمَّ اسْتَقْبَلَ ذَلِكَ بِصَبْرٍ جَمِيلٍ اسْتَحْييتُ مِنْهُ أَنْ أَنْصِبَ لَهُ مِيزَاناً أَوْ أَنْشُرَ لَهُ دِيوَان (بحارالانوار، ج 68، ص 93) وقتي به بنده ي من مصيبتي رسيد « وَبَشِّرِ الصَّابِرِ ينَ، الَّذِينَ إِذَا أَصَابَتْهُم مُّصِيبَةٌ قَالُوا إِنَّا لِلَّ_هِ وَإِنَّا إِلَيْهِ رَ اجِعُونَ» (بقره/ 156-155) اگر صبر کرد مصيبت زده اگر صبر کرد من خدا فرداي قيامت خجالت مي کشم بگويم بياييد حساب اين را ببينيم ديوان عمل او را ترازي او را باز کنيد الآن ايام حرکت سيدالشهدا به طرف کربلا است ما در آستانه ي مصيبت سيدالشهدا هستيم آن چيزي که همه ي دل ها را آرام مي بخشد مصيبت سنگيني است که ابي عبدالله الحسين داشتند همه دعا کنيم از خدا مي خواهيم صبر جميل و اجر جزيل به همه ي بازمانده ها عنايت بفرمايد.

شريعتي: ان شاء الله دوستاني که موفق نشدند از خانواده هاي داغدار برنامه ها را ببينند ضبط بکنند يا به يک نوعي به گوش آن ها برسانند که تسلي خاطرشان باشد خيلي ها جوياي حال حاج آقاي ماندگاري بودند من ديشب با ايشان صحبت مي کردم هم با ايشان هم با حاج آقاي فلاح زاده الحمدلله حالشان خوب است ولي ايشان هم خيلي متاثر بودند از اين حادثه امروز صفحه ي 581 را با هم تلاوت مي کنيم يادي مي کنيم از قاري ارزشمند جناب آقاي حاجي حسني ايشان هم به رحمت خدا پيوستند رتبه ي اول مسابقات بين المللي مالزي بودند آيات پاياني سوره ي مبارکه ي مرسلات را با هم تلاوت مي کنيم برمي گرديم

ص: 3295

در بخش بعدي همراه شما خواهيم بود

اللهم صل علي محمد و آل محمد و عجل فرجهم

أَلَمْ نَخْلُقكُّم مِّن مَّاءٍ مَّهِينٍ ?20? فَجَعَلْنَاهُ فِي قَرَ ارٍ مَّكِينٍ ?21? إِلَى قَدَرٍ مَّعْلُومٍ ?22? فَقَدَرْ نَا فَنِعْمَ الْقَادِرُ ونَ ?23? وَيْلٌ يَوْمَئِذٍ لِّلْمُكَذِّبِينَ ?24? أَلَمْ نَجْعَلِ الْأَرْ ضَ كِفَاتًا ?25? أَحْيَاءً وَأَمْوَاتًا ?26? وَجَعَلْنَا فِيهَا رَ وَاسِيَ شَامِخَاتٍ وَأَسْقَيْنَاكُم مَّاءً فُرَ اتًا ?27? وَيْلٌ يَوْمَئِذٍ لِّلْمُكَذِّبِينَ ?28? انطَلِقُوا إِلَى مَا كُنتُم بِهِ تُكَذِّبُونَ ?29? انطَلِقُوا إِلَى ظِلٍّ ذِي ثَلَاثِ شُعَبٍ ?30? لَّا ظَلِيلٍ وَلَا يُغْنِي مِنَ اللَّ_هَبِ ?31? إِنَّهَا تَرْ مِي بِشَرَ رٍ كَالْقَصْرِ ?32? كَأَنَّهُ جِمَالَتٌ صُفْرٌ ?33? وَيْلٌ يَوْمَئِذٍ لِّلْمُكَذِّبِينَ ?34? هَ_ذَا يَوْمُ لَا يَنطِقُونَ ?35? وَلَا يُؤْذَنُ لَهُمْ فَيَعْتَذِرُ ونَ ?36? وَيْلٌ يَوْمَئِذٍ لِّلْمُكَذِّبِينَ ?37? هَ_ذَا يَوْمُ الْفَصْلِ جَمَعْنَاكُمْ وَالْأَوَّلِينَ ?38? فَإِن كَانَ لَكُمْ كَيْدٌ فَكِيدُونِ ?39? وَيْلٌ يَوْمَئِذٍ لِّلْمُكَذِّبِينَ ?40? إِنَّ الْمُتَّقِينَ فِي ظِلَالٍ وَعُيُونٍ ?41? وَفَوَاكِهَ مِمَّا يَشْتَهُونَ ?42? كُلُوا وَاشْرَ بُوا هَنِيئًا بِمَا كُنتُمْ تَعْمَلُونَ ?43? إِنَّا كَذَلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنِينَ ?44? وَيْلٌ يَوْمَئِذٍ لِّلْمُكَذِّبِينَ ?45? كُلُوا وَتَمَتَّعُوا قَلِيلًا إِنَّكُم مُّجْرِ مُونَ ?46? وَيْلٌ يَوْمَئِذٍ لِّلْمُكَذِّبِينَ ?47? وَإِذَا قِيلَ لَهُمُ ارْ كَعُوا لَا يَرْ كَعُونَ ?48? وَيْلٌ يَوْمَئِذٍ لِّلْمُكَذِّبِينَ ?49? فَبِأَيِّ حَدِيثٍ بَعْدَهُ يُؤْمِنُونَ ?50?

ترجمه:

آيا شما را از آبي پست و بي مقدار نيافريديم؟ (??) پس آن را در جايگاهي استوار قرار داديم (??) تا زماني معين؛ (??) پس توانا بوديم و چه نيکو تواناييم. (??) واي در آن روز بر تکذيب کنندگان! (??) آيا زمين را فراهم آورنده [انسان ها] قرار نداديم؟ (??) هم در حال حياتشان و هم زمان مرگشان (??) و کوه هاي استوار و بلند در آن قرار داديم و شما را آبي گوارا نوشانديم. (??) واي در

ص: 3296

آن روز بر تکذيب کنندگان! (??) [آن روز به آنان گويند:] به سوي آتشي که همواره آن را تکذيب مي کرديد، برويد؛ (??) و [نيز] به سوي سايه اي [از دود متراکم و آتش زا] که داراي سه شاخه است، برويد. (??) [سايه اي که] نه مانع از حرارت است، و نه از شعله هاي آتش جلوگيري مي کند. (??) آن آتش، شراره هايي چون ساختمان بلند پرتاب مي کند. (??) گويي آن شراره ها هم چون شتران زرد رنگ هستند. (??) واي در آن روز بر تکذيب کنندگان! (??) اين روزي است که [انسان ها چون موقعيتي نمي بينند براي دفاع از خود] سخن نمي گويند، (??) و به آنان اجازه داده نمي شود که عذرخواهي کنند. (??) واي در آن روز بر تکذيب کنندگان! (??) امروز همان روز داوري است که شما و پيشينيان را در آن جمع کرده ايم. (??) پس اگر [براي فرار از عذاب] چاره و تدبيري داريد، آن را به کار گيريد. (??) واي در آن روز بر تکذيب کنندگان! (??) به يقين پرهيزکاران در زير سايه ها و کنار چشمه سارهايند، (??) و نزد ميوه هايي از آنچه همواره بخواهند. (??) [به آنان گويند:] به پاداش اعمالي که همواره انجام مي داديد، بخوريد و بياشاميد گوارايتان باد. (??) ما نيکوکاران را اين گونه پاداش مي دهيم. (??) واي در آن روز بر تکذيب کنندگان! (??) [شما اي کافران و مشرکان! در اين دنيا] بخوريد و اندک زماني برخوردار شويد که شما گنهکاريد [و بي ترديد به کيفر اعمالتان گرفتار خواهيد شد.] (??) واي در آن روز بر تکذيب

ص: 3297

کنندگان! (??) و هنگامي که به آنان گويند: [در برابر خدا] رکوع کنيد، رکوع نمي کنند. (??) واي در آن روز بر تکذيب کنندگان! (??) [اگر به قرآن ايمان نياورند] پس به کدام سخن بعد از آن ايمان مي آورند؟ (??)

اللهم صل علي محمد و آل محمد و عجل فرجهم

شريعتي: خيلي ممنون که هم چنان همراه ما هستيد اشاره ي قرآني را حاج آقا بفرمايند

حاج آقا حسيني: در اين سوره ي مبارکه ده مرتبه يک آيه تکرار شده «وَيْلٌ يَوْمَئِذٍ لِّلْمُكَذِّبِينَ» تقريبا غالب هم بعد از اوصاف قيامت است خداوند اشاره اي به قيامت مي کند اين آيه را مي فرمايد کلا در قرآن يازده مرتبه اين آيه تکرار شده يک مرتبه هم در سوره ي مبارکه ي مطففين است پيامش اين است که به اين راحتي تکذيب نکنيد امام فرمودند اگر مقامات اوليا خدا را شنيديد تکذيب نکنيد بگوييد من نديدم البته اين در يک بحث ديگر است قرآن در مورد اصل قيامت اصل برزخ امام صادق گاهي در مناظراتشان مي فرمودند تکذيب نکنيد فرداي قيامت مشخص مي شود اگر آدم به آيات تامل بکند از تکذيب آيات فاصله مي گيرد. خيلي از عزيزان نگران مفقودين نگران مجروحين هستند من تقاضا مي کنم از عزيزان يک حمد شفا براي همه ي مجروحين مخصوصا مجروحين اين حادثه بخوانند خدا هر چه زودتر خبر خوشي از مفقودين به خانواده هايشان برساند يک نمازي است استغاثه به حضرت زهرا اين را مي گويم براي پيدا شدن عزيزان چون اين ها مهمان حضرت زهرا بودند يا مدينه مشرف شده بودند که زيارت کردند يا بعدا

ص: 3298

مي خواستند برود در هر صورت مهمان حضرت زهرا بودند در مفاتيح است نماز استغاثه به حضرت زهرا دو رکعت مثل نماز صبح نماز که تمام شد تسبيحات حضرت زهرا مي گويم بعد سر به سجده مي گذارم صد مرتبه يَا مَولَاتِي يَا فَاطِمَة اَغِيثِي خيلي آسان است سمت راست را بر مهر مي گذارند صد مرتبه اين ذکر را مي گويند دوباره برمي گردند به سجده همين ذکر را صد بار مي گويند بعد سمت چپ صورت را مي گذارند اين ذکر را صد بار مي گويند بعد برمي گردند به سجده سر به سجده مي گذارند صد مرتبه مي گويند جمعا پانصد مرتبه در مفاتيح مرحوم مقدس قمي نقل کردند. من تقاضا مي کنم عزيزان عنايت داشته باشند اين حوادث خداي نکرده بهانه اي نباشد بگويند حج چرا و چرا حج مشرف مي شويم اين پول ها را صرف فقرا بکنيم من سوال دارم از همه ي بينندگان منصفانه جواب بدهند چند هزار نفر حج مشرف شدند شصت هزار نفر چند بار در عمر حج بر انسان واجب مي شود يک بار يک کسي که هشتاد سال نود سال عمر مي کند يک بار در عمرش بايد حج خانه ي خدا مشرف شود لله علي الناس واقعا اين يک بار حج در عمرش او را از کارهاي خير ديگرش باز مي دارد؟ شصت هزار رفتند حج ما هفتاد ميليون هستيم بقيه دنبال کار خير باشند؟ تا اين حوادث پيش مي آيد مي گويند پول را صرف کار خير بکنيم شصت هزار نفر رفتند الباقي از هفتاد ميليون آن ها جهيزيه بدهند يک بار

ص: 3299

در عمر مي خواهد اين قوه ي محرکه است کسي که مي رود آن جا ايمانش تقويت مي شود بسياري بودند در اين سفرها متحول شدند من سال ها روحاني کاروان حج بودم با اطلاع عرض مي کنم بسياري از مردم نقطه ي تحول زندگي شان سفر حج بوده همين کسي که برمي گردد کار خير انجام مي دهد انگيزه اش انجام مي شود يک وقت تحت تاثير احساسات فکر نکنيم تصميم نگيريم بُنِيَ الاِسلَامُ عَلَي الخَمس (کافي، ج 2، ص 18) بناي انسان در پنج چيز است يکي از پايه هاي اسلام حج است اگر ما بگوييم نماز نخوانيم ولي به فقير صدقه بدهيم.

شريعتي: خيلي ممنون نکات خوبي را شنيديم التماس دعا خدانگهدار.

94-06-17- سيره عملي حضرت علي عليه السلام

شريعتي: سلام مي گويم به همه ي شما خيلي خوش آمديد به سمت خداي امروز آرزو مي کنم در هر کجا که هستيد تنتان سالم باشد و قلبتان سليم سلام عرض مي کنم حاج آقا حسيني خيلي خوش آمديد.

حاج آقا حسيني: سلام عليکم و رحمة الله عرض سلام و ارادت خالصانه خدمت همه ي بينندگان خوب برنامه مثل هميشه تک تک پيام ها را بدون استثناء مطالعه شد ان شاء الله بعد از تلاوت قرآن به پيام ها مي رسيم.

شريعتي: در ذيل بحث تربيتي امام علي عليه السلام به دعا در نهج البلاغه اشاره کرديم نکات بسيار خوب و شنيدني را شنيديم خدمت شما هستيم با بحث امروز.

حاج آقا حسيني: بسم الله الرحمن الرحيم همان طور که اشاره فرموديد يکي از راه هايي که مي شود سيره ي تربيتي حضرت را به دست آورد دعاهايي است که حضرت در نهج البلاغه دارد يک درياست بدون مبالغه در نهج

ص: 3300

البلاغه سي مورد از دعاهاي حضرت اميرالمومنين آمده نهج البلاغه گلچيني از کلمات حضرت علي است نه همه ي کلمات سي مورد را محقق بزرگواري اضافه کردند جمع آوري کردند چهار برابر شده يعني 120 مورد دعاهاي اميرمومنان است به نام مستدرک نهج البلاغه محقق گرانقدر مرحوم آقاي شاه محمد محمودي رضوان الله عليه که انصافا خيلي زحمت کشيدند ايشان دوازده جلد مستدرک نهج البلاغه نوشتند يعني مواردي که حضرت علي بياناتي داشتند ولي سيد رضي جمع آوري نکردند به خاطر اين که ايشان نگاه خاص ديگري داشتند از اين دوازده جلد يک جلدش جلد ششم که الآن همراه من است فقط دعاهاي اميرمومنان است 120 مورد دعايي که از حضرت رسيده پس در نهج البلاغه سي مورد است در اين کتاب چهار برابر 120 مورد از دعاهاي اميرمومنان است عزيزان آشنا هستند با دعاي کميل حضرت دعاي صباح دعاهايي که حضرت در قنوت در سجده مي خواندند دعاهايي که زياد مي خواندند موارد مختلف به هر مقداري که برسيم اشاره مي کنيم و همين طور که شما اشاره فرموديد عزيزان ما مي دانند که راه کسب معارف همان طوري که ما بعد از قرآن سراغ روايات مي رويم سراغ زيارات مي رويم سراغ ادعيه و مناجات مي رويم اين ها براي کسب معارف يک راه است گاهي ما به کلام حضرت امير گاهي به دعاي امير گاهي به زيارات مراجعه مي کنيم زيارات و مناجات ها و هم چنين روايات همه راه هايي است براي به دست آوردن معارف اهل بيت مي روم سراغ يکي از دعاهاي حضرت نامه ي 31 ام به امام مجتبي سلام الله عليه طولاني ترين نامه ي اخلاقي نهج البلاغه است اگر از ما

ص: 3301

سوال بکنند طولاني ترين نامه ي اخلاقي کدام است همين نامه ي 31 ام است يک بخشي را آن هفته اشاره کردم مي رسيم قسمت دوم ثُمَّ جَعَلَ فِي يَدِکَ مَفاتِيحَ خَزائِنِهِ بِما أَذِنَ فِيهِ مِنْ مَسألَتِهِ حضرت به امام مجتبي مي فرمايد خداوند در دست تو کليد هاي خزائن خودش را دست تو قرار داده خداوند خزائني دارد کليد آن خزائن دست شماست دعا کليد خزائن پروردگار است فَمَتَى شِئْتَ اسْتَفْتَحْتَ بِالدُّعَاءِ أَبْوَابَ نِعْمَتِهِ وَ اسْتَمْطَرْتَ شَآبِيبَ رَحْمَتِهِ هروقت خواستي مي تواني درهاي نعمت هاي الهي را با دعا باز بکني يعني رگبار رحمت الهي را مي تواني به طرف خودت رگبار باران رحمت الهي را جلب بکني با دعا ما اين قدر دعا مي کنيم مستجاب نمي شود کليدهاي خزائن رحمت الهي دست ماست اگر رگبار باران رحمت الهي با دعا دست ماست حضرت به سه چهار نکته اشاره کردند خيلي سوال مهمي هم است يک فَلَا يُقَنِّطَنَّكَ إِبْطَاءُ إِجَابَتِهِ فَإِنَّ الْعَطِيَّةَ عَلَى قَدْرِ النِّيَّةِ وَ رُبَّمَا أُخِّرَتْ عَنْكَ الْإِجَابَةُ لِيَكُونَ ذَلِكَ أَعْظَمَ لِأَجْرِ السَّائِلِ وَ أَجْزَلَ لِعَطَاءِ الْآمِلِ اگر جوابت دير آمد دعايت مستجاب نشد نا اميد نباش اولا بايد نيت ها خالص باشد گاهي ما در نيت ها اخلاصي که بايد داشته باشيم نداريم دوم وَ رُبَّمَا سَأَلْتَ الشَّيْ ءَ فَلَا تُؤْتَاهُ وَ أُوتِيتَ خَيْراً مِنْهُ عَاجِلًا أَوْ آجِلًا أَوْ صُرِفَ عَنْكَ لِمَا هُوَ خَيْرٌ لَكَ روايت فراواني داريم گاهي دعاي انسان دير به اجابت مي رسد براي اين که ما بيشتر در خانه ي خدا برويم بيشتر خدا را صدا بزنيم بيشتر با خدا مناجات بکنيم خدا حاجت به تو نمي دهد ولي خدا يک خير ديگري به تو مي دهد يا الآن يا بعدا شما در

ص: 3302

خانه ي خدا برو از خدا خزائن رحمت الهي کليدش با دعا دست توست برو سراغ پروردگار سيلاب رحمت الهي را بخواه يا خدا به تو مي دهد يا اگر معطلت کرد مي خواهد صدايت را بشنود يا نه بهتر از اين را به تو مي دهد يا الآن يا بعدا يک تعبير ديگري دارد اميرمومنان در اين شرح نهج البلاغه ابن ابي الحديد است حضرت مي فرمايد کسي که مخلصانه بيايد در خانه ي خدا يکي از اين سه چيز به او مي رسد که در اين بيان هم آمده ذَنب يَغفِر اَو خَير يَعجِل اَو شَرّ يُوجَل (شرح نهج البلاغه، ابن ابى الحديد، ج2، ص267) اگر خدا آن حاجتش را به مصلحت ندانست برآورده نکرد خدا در عوض گناهش را مي آمرزد وقتي رفتي در خانه ي خدا حاجت خواستي اگر به مصلحت نبود گناهي را مي آمرزد يک خير ديگري را خدا به تو مي رساند سوم يک شري را از تو دور مي کند اگر ما به اين باور برسيم خيلي مهم است بحث مهمي است بحث دعا و دلايل مستجاب نشدن دعا که حضرت اين جا وارد نشدند دست هاي ما هيچ وقت خالي برنمي گردد اين باور خيلي مهم است باور کنيم بايد به خدا واگذار بکنيم تسليم باشيم يک تعبير زيبايي دارد نامه ي 31 ام بود در بخش خطبه ها خطبه ي 227 خيلي تعبير قشنگي است مفصل است اولش را نمي خوانم اَللَّهُمَّ إِنْ فَهِهْتُ عَنْ مَسْأَلَتِي أَوْ عَمِيتُ عَنْ طِلْبَتِي فَدُلَّنِي عَلَى مَصَالِحِي وَ خُذْ بِقَلْبِي إِلَى مَرَاشِدِي فَلَيْسَ ذَلِكَ بِنُكْرٍ مِنْ هِدَايَاتِكَ وَ لاَ بِبِدْعٍ مِنْ كِفَايَاتِكَ اَللَّهُمَّ اِحْمِلْنِي عَلَى عَفْوِكَ وَ لاَ تَحْمِلْنِي عَلَى عَدْلِكَ (نهج البلاغه، خطبه 227) خيلي قشنگ است

ص: 3303

خدايا اگر من ندانستم چه از تو بخواهم تو من را راهنمايي بکن که چه بخواهم باور اين خيلي مهم است ممکن است من عاجز شدم درمانده شدم نمي دانم راه را نمي دانم خدايا تو مصلحت من را نشان من بده اگر ما باور کنيم که ممکن است ما روي حاجتي اصرار داشته باشيم من دو آيه مي خوانم در سوره ي مبارکه ي اسرا است قرآن را قبول دارم «وَيَدْعُ الْإِنسَانُ بِالشَّرِّ دُعَاءَهُ بِالْخَيْرِ وَكَانَ الْإِنسَانُ عَجُولًا» (اسرا/ 11) گاهي آدم چيزي از خدا مي خواهد خيرش نيست شر است اصرار هم دارد همان طور که وقتي خيري مي خواهد و خيرش است اصرار دارد آن چيزي را هم که مصلحتش نيست همان طور اصرار دارد انسان عجله دارد مي گويد همين الآن فوري مصلحتش را خودم مي دانم نگو مصلحتت نيست عجول هم است يک آيه ي ديگر در سوره ي مبارکه ي بقره است «كُتِبَ عَلَيْكُمُ الْقِتَالُ وَهُوَ كُرْ هٌ لَّكُمْ وَعَسَى أَن تَكْرَ هُوا شَيْئًا وَهُوَ خَيْرٌ لَّكُمْ وَعَسَى أَن تُحِبُّوا شَيْئًا وَهُوَ شَرٌّ لَّكُمْ» (بقره/ 216) قرآن مي گويد گاهي روي يک چيزي اصرار داري ولي شرت است گاهي از يک چيزي بدت مي آيد ولي خيرت است اگر ما باور کنيم در پايان آيه مي گويد «وَاللَّ_هُ يَعْلَمُ وَأَنتُمْ لَا تَعْلَمُونَ» (همان) خدا مي داند شما نمي دانيد ما اين را باور کنيم خدا بهتر از ما مي داند به تعبير آن آيه «کَانَ عَجُولاً» ما عجله مي کنيم مصلحت ما دست خداست دعا کنيم درخواست کنيم واگذار کنيم به خدا اگر اين آيات را ما باور کنيم يک تعبيري امام سجاد عليه السلام در صحيفه ي سجاديه دارد دعاي سيزدهم دعاي حضرت وقتي حاجت از خدا مي خواستند امام سجاد

ص: 3304

چه به خدا عرضه مي کردند يا مَنْ لا تُغَيِّرُ حِکْمَتَهُ الوَسائِل (صحيفه سجاديه، دعاي سيزدهم) اي خدايي که اگر يک چيزي را به مصلحت ما نداني حکمت و مصلحتت اقتضا نکند به ما بدهي اين که ما برويم دنبال وسيله و اصرار ما حکمت خدا را به هم نمي زند فرقي است بين ما انسان ها و پروردگار پدري پسرش حاجتي دارد اصرار مي کند پدر مي داند به مصلحتش نيست مي گويد نه مي رود واسطه مي کند عمويي برادري بزرگي مادري کسي را واسطه مي کند پدر مي بيند اين قدر اصرار دارد مي گويد باشد با اين که مصلحت نيست مي پذيريم ولي خدا اين طوري نيست اين که ما برويم سراغ يک وسيله اي بگرديم اصرار بکنيم حکمت خدا عوض نمي شود باز يک تعبيري حضرت علي دارند در غرر الحکم که گفتيم جامع تمام کلمات حضرت علي است إِنَ كَرَمَ اللَّهِ سُبْحَانَهُ لَا يَنْقُضُ حِكْمَتَه (غررالحکم، ح 3478) خدا کريم است خدا رحيم است ارحم الراحمين است اکرم الاکرمين است اما کرمش حکمتش را از بين نمي برد در حالي اگر کسي واسطه مي شود اصرار مي کند مي گوييم به گردن خودش من مي گويم اين کار به مصلحت فرزند من نيست واسطه مي آورد باشد بدهيد اما حضرت امير مي فرمايد کرمش حکمتش را نقض نمي کند. حضرت علي بيمار شدند فرمودند من بيمار بودم بيماري سختي حضرت داشت مَرَّ بِي رَسُولُ الله پيغمبر از کنار من عبور مي کردند داشتم دعايي مي کردم دعاي قشنگي است ياد بگيريم حضرت دعا مي کرد اَللهُمَّ اِن کَانَ اَجَلِي قَد حَذِر فَاَرِح اِن کَانَ عَاجِلاً فَارفَع درد خيلي سنگين بود گفت خدايا خيلي درد است اگر مرگم رسيده راحتم کن اگر مرگم نرسيده شفايم بده

ص: 3305

اِن کَانَ بَلَائا فَصَبِّرنِي شايد خدا بگويد نه مرگت نرسيده شفا در کار نيست آزمون است أَلْبَلآءُ لِلْوِلاءِ اگر بلاست صبر به من بده دقيقا نقطه مقابل آن که ما انجام مي دهيم تقاضا مي کنم عزيزاني که گرفتار بستري هستند عنايت بکنند بيماران ما در بيماري هاي شديد مي گوييم خدايا يا مرگم را بده يا خوبم بکن خيلي هنر بکنيم گاهي شکوه مي کنيم مي گوييم خدايا مرگم بده فرياد مي زنيم خيلي ملاحظه ي خدا را بکنيم مي گوييم يا مرگم بده يا شفا بده گزينه ي سوم نداريم اميرمومنان گزينه ي سوم دارد خدايا مرگم رسيده راحتم کن اگر مرگم نرسيده شفايم بده اگر بناست بيماري باشد صبر و تحمل به من بده حضرت داشتند اين دعا را مي گفتند پيغمبر عبور مي کردند فرمودند چه گفتي به پيغمبر تکرار کردند بار دوم حضرت گفتند چه گفتي شايد حضرت مي خواستند ديگران بشنوند ياد بگيرند براي بار دوم حضرت جمله را تکرار کردند حضرت دست مبارکشان را به عنوان شفا به من کشيدند فَمَا عَادَ ذَلِکَ دعا کردند خدا شفا بده علي را ديگر اين بيماري سراغ من نيامد اگر يادمان باشد حضرت امير مي فرمايد گاهي خدا حاجت را برآورده مي کند گاهي اگر برآورده نکرد گناهت را مي آمرزد الآن خيلي به تو مي رساند يک شري را از تو دفع مي کند و نمي دانيم خير ها را ما معمولا ناسپاس هستيم «وَكَانَ الْإِنسَانُ عَجُولًا» « وَكَانَ الْإِنسَانُ كَفُورً ا» (اسرا/ 67) ما فقط نيمه ي خالي ليوان را مي بينيم خير را به حساب نمي آوريم شري که از ما دفع شده به حساب نمي آوريم دعاهايي که مي خوانيم را با توجه بخوانيم دعاي افتتاح را هر سال ماه رمضان مي خوانيم سي شب

ص: 3306

مي خوانيم «وَاَسْئَلُكَ مُسْتَأنِساً، لا خائِفاً وَلا وَجِلاً، مُدِلاًّ عَلَيْكَ في_ما قَصَدْتُ فيهِ اِلَيْكَ، فَاِنْ اَبْطأَ عَنّي عَتَبْتُ بِجَهْلي عَلَيْكَ» (دعاي افتتاح) همه ي افتتاح را از بحر هستيم ولي گاهي مضامين را دقت نمي کنيم باور نداريم خدايا من از تو حاجت مي خواهم اگر حاجت به من دير بدهي حاجتم روا نشود من تو را به جهلم سرزنش نمي کنم چون من جاهل هستم خدايا من چه مي دانم من دارم اعتراف مي کنم من جاهل آن چيزي که به من ندادي خير من است عاقبت الامور ما جلوي پايمان را نمي توانيم ببينيم اين ها خيلي مهم است چطور مي توانيم مصلحت شصت ساله ي عمرمان را ببينيم آقايي را ديدم در ماه رمضان مي گفت حاجتي از خدا خواستم گفتم خدايا تا آخر رمضان اگر دادي که دادي اگر ندادي بعد از ماه رمضان نه من نه تو نماز و روزه خيلي بد است من به جوانان مي گويم « وَلِلَّ_هِ خَزَائِنُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْ ضِ» (منافقون/ 7) «لَّهُ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْ ضِ» (بقره/ 116) عظمت خدا خدايي خدا را کوچک کرديد اندازه ي يک حاجت خودتان يک حاجت دارم هر چه ازدواجي است شغلي است وامي است هر چه است خدا را من وقتي مي شناسم خدايي خدا وقتي براي من ثابت مي شود که اين وام من جور شود ازدواج من جور شود من خدا را سرزنش مي کنم در دعاها جمله ي ديگري است در دعاي سحرهاي ماه رمضان است اين دعا را زياد مي خوانند اللَّهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ إِيمَانا تُبَاشِرُ بِهِ قَلْبِي وَ يَقِينا حَتَّى أَعْلَمَ أَنَّهُ لَنْ يُصِيبَنِي (دعاي ابوحمزه) به قلبي نه هر ايماني ايمان هايي که ما داريم تُبَاشِرُ بِهِ قَلْبِي معلوم نيست باشد إِلا مَا

ص: 3307

كَتَبْتَ لِي وَ رَضِّنِي مِنَ الْعَيْشِ بِمَا قَسَمْتَ لِي يَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِينَ به يقيني برسم هر چه به من مي رسد مقدر توست راضي باشم من راضي باشم به آن چيزي که تو براي من تقسيم کردي اگر خدا را ارحم الراحمين دانستيم مشکل پيدا نمي کنيم اين داستان را من گفتم بعضي از عزيزان گفتند يک آقاي بچه دار نمي شد خيلي ناراحت بود من اين قصه را گفتم هم آرام شد هم اشکش جاري شد کسي آمد خدمت امام صادق ناراحت بود گرفته بود حضرت فرمود چرا گرفته هستي گفت نپرسيد حضرت فرمودند بگو درد دلي حضرت اصرار کردند گفت من از خداوند فرزند پسر مي خواستم خدا به من فرزند دختري داده اين شد ناراحتي حضرت سوالي کرد فرمودند لَو اَنَّ الله تَبَارَک و تَعَالي اَوحَي اِلَيکَ اَن اِختار لَکَ اَو تَختَار لِنَفسِکَ مَا کُنتَ تَقُول قَالَ کُنتُ اَقُول يَا ربِّ تختار لِي قَالَ فَاِنَّ الله قَد اِختَار لَک (الکافي، ج 6، ص 5، ح 11) به اين باور ها بايد برسيم وگرنه مشکل پيدا مي کنيم نه در اين داستان بچه دار شدن در همه جاي زندگي اگر خدا به تو الهام مي کرد که بنده ي من بناست جنسيت فرزند را مشخص کنم الآن رسيده به جايي که بايد مشخص شود پسر يا دختر من انتخاب بکنم يا تو انتخاب بکني تو به خدا چه مي گفتي خانمي که الآن گلايه داري که چرا فرزند دختر داري آقايي که گلايه داري چرا فرزندت دختر است بسم الله اگر خداوند در آن مرحله اي که جنسيت فرزند معين مي شد به تو الهام مي کرد من انتخاب بکنم يا تو انتخاب بکن ما

ص: 3308

چه مي گفتيم عرض کرد اگر خدا به من اين طوري مي گفت مي گفتم خدايا اختيار داري هر طور شما مصلحت مي داني عقل ما نمي رسد ما هيچ خبر از آينده نداريم ما که هستيم حضرت فرمود حالا خدا انتخاب کرده پس چرا گلايه داري اگر ما برسيم به اين باور مثالي زده بوديم بعضي مثال ها خيلي کمک مي کند گفتم اين چهار صفت خدا را هميشه کنار هم بگذاريم حتي گفتم بنويسيد خيلي کمک مي کند به ايمان ما بنويسيم خدا يک عالم است « إِنَّ اللَّ_هَ يَعْلَمُ غَيْبَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْ ضِ» (حجرات/ 18) خبر دارد دوم قادر است «خَزَائِنُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْ ضِ» خدا قادر است إِنَّ اللَّ_هَ قَادِرٌ (انعام/ 37) سه خدا غني است بي نياز است « وَرَ بُّكَ الْغَنِيُّ ذُو الرَّ حْمَةِ» (انعام/ 133) چهارم خدا رحيم و مهربان است من از شما چيزي مي خواهم از دوستي حاجتي دارم دوست من چرا حاجت من را نمي دهد چرا ما به داد هم نمي رسيم گاهي کسي خبر ندارد عالم نيست گاهي عالم است قدرت ندارد گاهي عالم است قدرت هم دارد ولي خودش نياز دارد گرفتاري هاي خودش را دارد غني نيست گاهي غني هم است عالم و قادر هم است ولي رحم به دلش نيست اما خدا عالم است قادر است غني رحيم است مي داند مي تواند خودش هم نيازي ندارد به بندگانش هم مهربان است اي خدايي که هم مي داني هم مي تواني هم نيازي نداري هم مهرباني پس چرا حاجت من را نمي دهي کجاي ملک آسمان و زمينت به هم مي خورد ما يک حاجت کوچک داريم اين حاجت را به ما مي دادي به هم مي خورد اگر باور کرديم مي داند مي تواند نيازي هم ندارد

ص: 3309

غني است و مهربان است صد ها بار در قرآن واژه ي رحمن و رحيم آمده ارحم الراحمين است در کنار اين چهار صفت يک صفت ديگر بنويسيم اين خداي عالم قادر غني رحيم حکيم هم است حتما مصلحت من ندانسته و الا از خدايي خدا کم نمي شود من اين جمله را زياد گفتم مرحوم احمدي ميانجي گاهي سر راه که مي رويم حرم يک کسي سوال مي کند ما حاجت داشتيم خدا نداده وقت هم نيست زياد توضيح بدهيم من همين يک جمله را مي گويم ايشان مي فرمود از خدا حاجت بخواهيد ولي براي خدا تکليف تعيين نکنيد اين خيلي مهم است خدا رحمت کند آيت الله قاضي مرحوم آقاي بهجت نقل مي کند که آيت الله قاضي گفت من حاجتي داشتم از خداوند معروف است بعد از نماز حاجت مستجاب است ما بعد از نماز حاجت را از خدا مي خواستيم هم صبح هم ظهر هم عصر هم مغرب هم عشا نگفتند چرا نماز ظهر نماز صبح نگفتي پنج وعده بعد از پنج نماز حاجتم را از خدا خواستم برآورده نشد يک روز دو روز يک هفته يک ماه يک سال دو سال ده سال بيست سال چهل سال بعد از چهل سال که بعد از هر نمازي من خواستم تازه متوجه شدم به مصلحت من نيست خوب شد خدا آن حاجت را به من نداد معروف است ايشان با اين که عيال وار بوده تا آخر عمر فقيرانه زندگي مي کرد مي فرمود فقر در زندگي من ابتلا و آزمون من است و اين را پذيرفته بود امير مومنان مي فرمايد شما حاجت بخواهيد کليد خزائن رحمت الهي دست توست رگبار باران

ص: 3310

رحمت به طرف تو مي آيد ولي فکر نکن الزاما آن چيزي که تو خواستي برآورده شود خداگاهي به تو مي دهد اگر مصلحتت نبود گناهي به تو مي بخشد يک خير نقدي به تو مي رساند که ما غافل هستيم يک شري را از تو دور مي کند يک کسي آمد خدمت امام صادق عليه السلام امام است ولي خداست روزهاي آخر عمر حضرت در بستر شهادت بودند به قدري زهر در بدن حضرت اثر کرده بود که ديگر يک مشت استخوان شده بود اين آقايي که آمد خدمت امام اين منظره را که ديد به گريه افتاد امامش ولي خدا فرزند رسول الله را با اين حالت ديد حضرت فرمود چرا گرفته مي کني گفت اين حالت را از شما مي بينم گريه نکنم فرمود مگر نمي داني مرحوم کليني در کافي نوشته همه نقل کردند مگر نمي داني خيلي مهم است الآن ما چقدر داروهاي آرام بخش مصرف مي کنيم گاهي يک عدد از اين قصه ها يک عدد آيه اگر باور کنيم از صد تا داروي آرام بخش موثر تر است گفت عَجِبْتُ لِلْمُؤْمِنِ إِنَّ اللَّهَ لَا يَقْضِي لَهُ بِقَضَاءٍ إِلَّا كَانَ خَيْراً لَهُ إِنْ أَغْنَاهُ كَانَ خَيْراً لَهُ وَ إِنِ ابْتَلَاهُ كَانَ خَيْراً لَهُ- وَ إِنْ مَلَّكَهُ مَا بَيْنَ الْمَشْرِقِ وَ الْمَغْرِبِ كَانَ خَيْراً لَهُ وَ إِنْ قُرِّضَ بالمقارض [بِالْمَقَارِيضِ كَانَ خَيْراً لَهُ وَ فِي قَضَاءِ اللَّهِ لِلْمُؤْمِنِ كُلُّ خَيْر مومن به وظيفه اش عمل بکند اگر مالک شرق و غرب عالم شد خيرش است اگر هم با قيچي تکه تکه اش کردند باز هم خيرش است من که کوتاهي نکردم من حاجتي بايد مي خواستم خواستم بايد بقيه اش را به

ص: 3311

تو واگذار کنم يوسف آن روزي که عزيز مصر بوده با آن روزي که در چاه بوده رضايتش يک جور است سيدالشهدا آن روزي که روي سينه ي پيغمبر بوده با روزي که در گودال قتل گاه چشمانش را باز کرده شمر را روي سينه اش ديده رِضاً بِقَضَائِک (اللهوف، ص 50) اش يکي است خيلي مهم است که باور بکنيم واگذار بکنيم به خدا اين برابر يک جمله اي از اميرمومنان است که حضرت مي فرمايد حاجت بخواهيد حتما هم بخواهيد ولي اگر حاجتت به تاخير افتاد نا اميد نشو در دعا کردن کوتاهي نکن.

شريعتي: صفحه ي 563 را تلاوت مي کنيم ياد و خاطره ي همه ي شهداي انقلاب اسلامي مخصوصا شهداي واقعه ي هفده شهريور را گرامي مي داريم ثواب تلاوت اين آيات را هديه مي کنيم به روح همه ي شهداي هشت سال دفاع مقدس و انقلاب اسلامي که آرامش و پيشرفت امروزمان را مديون خون آن ها هستيم آيات 13 تا 26 سوره ي مبارکه ي ملک تلاوت خواهد شد.

اللهم صل علي محمد و آل محمد و عجل فرجهم

وَأَسِرُّ وا قَوْلَكُمْ أَوِ اجْهَرُ وا بِهِ إِنَّهُ عَلِيمٌ بِذَاتِ الصُّدُورِ ?13? أَلَا يَعْلَمُ مَنْ خَلَقَ وَهُوَ اللَّطِيفُ الْخَبِيرُ ?14? هُوَ الَّذِي جَعَلَ لَكُمُ الْأَرْ ضَ ذَلُولًا فَامْشُوا فِي مَنَاكِبِهَا وَكُلُوا مِن رِّ زْقِهِ وَإِلَيْهِ النُّشُورُ ?15? أَأَمِنتُم مَّن فِي السَّمَاءِ أَن يَخْسِفَ بِكُمُ الْأَرْ ضَ فَإِذَا هِيَ تَمُورُ ?16? أَمْ أَمِنتُم مَّن فِي السَّمَاءِ أَن يُرْ سِلَ عَلَيْكُمْ حَاصِبًا فَسَتَعْلَمُونَ كَيْفَ نَذِيرِ ?17? وَلَقَدْ كَذَّبَ الَّذِينَ مِن قَبْلِهِمْ فَكَيْفَ كَانَ نَكِيرِ ?18? أَوَلَمْ يَرَ وْا إِلَى الطَّيْرِ فَوْقَهُمْ صَافَّاتٍ وَيَقْبِضْنَ مَا يُمْسِكُهُنَّ إِلَّا الرَّ حْمَ_نُ إِنَّهُ بِكُلِّ شَيْءٍ بَصِيرٌ ?19? أَمَّنْ هَ_ذَا الَّذِي هُوَ جُندٌ لَّكُمْ يَنصُرُ كُم مِّن دُونِ الرَّ حْمَ_نِ

ص: 3312

إِنِ الْكَافِرُ ونَ إِلَّا فِي غُرُ ورٍ ?20? أَمَّنْ هَ_ذَا الَّذِي يَرْ زُقُكُمْ إِنْ أَمْسَكَ رِ زْقَهُ بَل لَّجُّوا فِي عُتُوٍّ وَنُفُورٍ ?21? أَفَمَن يَمْشِي مُكِبًّا عَلَى وَجْهِهِ أَهْدَى أَمَّن يَمْشِي سَوِيًّا عَلَى صِرَ اطٍ مُّسْتَقِيمٍ ?22? قُلْ هُوَ الَّذِي أَنشَأَكُمْ وَجَعَلَ لَكُمُ السَّمْعَ وَالْأَبْصَارَ وَالْأَفْئِدَةَ قَلِيلًا مَّا تَشْكُرُ ونَ ?23? قُلْ هُوَ الَّذِي ذَرَ أَكُمْ فِي الْأَرْ ضِ وَإِلَيْهِ تُحْشَرُ ونَ ?24? وَيَقُولُونَ مَتَى هَ_ذَا الْوَعْدُ إِن كُنتُمْ صَادِقِينَ ?25? قُلْ إِنَّمَا الْعِلْمُ عِندَ اللَّ_هِ وَإِنَّمَا أَنَا نَذِيرٌ مُّبِينٌ ?26?

ترجمه:

و گفتارتان را پنهان کنيد يا آن را آشکار سازيد، مسلماً او به نيّات و اسرار سينه ها داناست. (??) آيا کسي که [همه موجودات را] آفريده است، نمي داند؟ و حال آنکه او لطيف و آگاه است. (??) اوست که زمين را براي شما رام قرار داد، بنابراين بر اطراف و جوانب آن راه رويد و از روزي خدا بخوريد، و برانگيختن مردگان و رستاخيز به سوي اوست. (??) آيا از کسي که [حاکميت و فرمانروايي اش] در آسمان قطعي است [چه رسد در زمين] خود را در امان ديده ايد، از اينکه [با شکافتن زمين] شما را در آن فرو برد در حالي که زلزله و جنبش موج آسايش را ادامه دهد؟ (??) آيا از کسي که حاکميت و فرمانروايي اش در آسمان قطعي است [چه رسد در زمين] خود را در امان ديده ايد از اينکه توفاني سخت [که با خود ريگ و سنگ مي آورد] بر شما فرستد؟ پس به زودي خواهيد دانست که بيم دادن من چگونه است! (??) و مسلماً کساني که پيش از آنان بودند [آيات خدا و پيامبران را انکار کردند]، پس [بنگر] عذاب

ص: 3313

من چگونه بود! (??) آيا ندانسته اند که پرندگان بالاي سرشان را در حالي که بال مي گشايند و مي بندند، فقط [خداي] رحمان در فضا نگه مي دارد؟ يقيناً او بر همه چيز بيناست. (??) آيا آن کيست [از] سپاهتان که شما را به هنگام نزول عذاب در برابر خداي رحمان ياري دهد؟ کافران جز دچار فريب [شيطان] نيستند. (??) يا کيست آنکه به شما روزي دهد، اگر خدا روزي اش را از شما باز دارد؟ [نه اينکه حقيقت را نمي دانند] بلکه در سرکشي و نفرتِ [از حق سرسختي و] پافشاري مي کنند. (??) آيا کسي که نگونسار و به صورت افتاده حرکت مي کند، هدايت يافته تر است يا آنکه راست قامت بر راه راست مي رود؟ (??) بگو: اوست که شما را آفريد و براي شما گوش و ديده و دل قرار داد، ولي اندکي سپاس مي گزاريد. (??) بگو: اوست که شما را در زمين آفريد و به سوي او محشور مي شويد. (??) و مي گويند: اگر راستگوييد اين وعده وقوع [رستاخيز] کي خواهد بود؟ (??) بگو: دانش و آگاهي [اين حقيقت] فقط نزد خداست و من تنها بيم دهنده اي آشکارم. (??)

اللهم صل علي محمد و آل محمد و عجل فرجهم

شريعتي: خيلي ارادت داريم. از محبت فرد فرد شما دوستان ممنونم.

حاج آقا حسيني: آيات پاياني اين صفحه «قُلْ هُوَ الَّذِي ذَرَ أَكُمْ فِي الْأَرْ ضِ وَإِلَيْهِ تُحْشَرُ ونَ» خداوند نعمت هاي فراواني را در اين سوره بيان کرده از جمله اينکه خدا شما را آفريد «وَإِلَيْهِ تُحْشَرُ ونَ» به خدا هم برمي گرديد «وَيَقُولُونَ مَتَى هَ_ذَا الْوَعْدُ إِن كُنتُمْ صَادِقِينَ» خدا

ص: 3314

مي گويد قيامتي در کار است متاعي در کار است «وَإِلَيْهِ تُحْشَرُ ونَ. مَتَى هَ_ذَا الْوَعْدُ» کي هست. فراوان داريم يک روايت جالبي هست کسي آمد خدمت رسول خدا گفت مَتَي سَاعَةِ القِيَامَة کي هست. حضرت فرمود چه آماده کرده اي که مي پرسي براي قيامت که مي گوييد قيامت کي هست. مسخره مي کردند. «قُلْ إِنَّمَا الْعِلْمُ عِندَ اللَّ_هِ وَإِنَّمَا أَنَا نَذِيرٌ مُّبِينٌ» علم و قيامت پيش خداست. من نذير هستم من انذار مي دهم. آيه بعدي مي فرمايد: «فَلَمَّا رَ أَوْهُ زُلْفَةً سِيئَتْ وُجُوهُ الَّذِينَ كَفَرُ وا وَقِيلَ هَ_ذَا الَّذِي كُنتُم بِهِ تَدَّعُونَ» وقتي قيامت را مي بينم آن وقت چهره هايشان سياه مي شود اين همان است که هي مي گفتيد متي متي. قيامت کي هست. آنجا که رنگ چهره شان تغيير مي کند به آنها مي گويند اين همان است که دنبال ش مي گشتيد. الان ما چه قدر دعا مي کنيم اللهم عجل لوليک الفرج خيلي خوب است. علامه بهجت مي فرمود يک مقدار هم دعا کنيد خدا قابليت ظهور را به ما بدهد. هي مي گوييم عجل عجل. عجل که چه بشود؟ ما چه کار کرده ايم؟ متي الظهور. متي الفرج. متي الساعه. قيامت کي هست؟ ظهور کي هست؟ چه آماده کرده ايم براي ظهور. نشود طوري که قرآن مي گويد عده اي که هميشه متي متي مي کردند وقتي مي رسد چهره هايشان نوراني نيست.

شريعتي: خيلي ممنون و متشکرم حاج آقا حسيني. همانطور که ديروز اشاره کرديم فردا دحوالعرض است و برنامه فردا را به طور ويژه با حاج آقا فرحزاد خدمت شما تقديم خواهم کرد.

حاج آقا حسيني: در قرآن سوره ي مبارکه نازعات آيه 30 به دحوالعرض اشاره شده. « وَالْأَرْ ضَ بَعْدَ ذَلِكَ دَحَاهَا» (نازعات/30) مفسرين مفسل وارد دحوالعرض

ص: 3315

شده اند. دحوالعرض همانطور که حتما بينندگان مي دانند بعد از اين که خداوند زمين را آفريد در اثر سيل آب هاي فراوان زمين همه اش آب بود بنا بر اين امکان سکونت بشر در آن نبود. در بيست و پنج ذي قعده حديث ش هم از امام رضا هست. حضرت گفت اول رحمتي که از خدا نازل شد بيست و پنج ذي القعده بود که آب ها کنار رفت و خشکي ها آمد بالا و امکان اسکان انسان فراهم شد. تولد خشکي و زمين هست دحوالعرض در روايات هم هست که گسترش زمين از زير کعبه شروع شده است. آن وقت در همين زمينه در روايات داريم که در طول سال عزيزان واقعا غفلت نکنند ديروز هم حاج آقا فرحزاد فرمودند. در طول سال روزه ي 4 روز ممتاز است. معادل 60 سال 70 سال. يکي از آن روز ها فردا است. کساني که عذري ندارند حتما غفلت نکنند از روزه ي فردا. روزه ي معادل 70 سال در مفاتيح روايتش هم هست. البته اگر کساني قضا دارند نيت قضا بکنند. نمي شود کسي که روزه قضا دارد بگويد من اين ثواب مستحبي را مي خواهم از دست ندهم. کسي که روزه قضا به گردنش است حتما نيت قضا بکند. يکي روزه است. مرحوم ميرداماد رساله اي دارد رساله اربعه ايام چهار روز ممتازي که گفتيم را توضيح داده اند. در مورد دحوالعرض گفته اند با اينکه روزه اش معادل هفتاد سال است. اَفضَلُ الاَعمَالِ المُستَحَبّه آَکد الآدابِ المَسنُونَه (مفاتيح الجنان) از اين روزه ي هفتاد سال بالاتر زيارت امام رضا عليه السلام است. که ما بار ها گفته ايم بعضي ها مشهد مشرف مي شوند و بيست و

ص: 3316

سوم بيست و چهارم بر مي گردند. فردا روز زيارتي امام رضا هست. پس يکي روزه هست و دوم زيارت امام که افضل از آن روزه هست سوم هم يک نماز دارد. نمازش هم خيلي آسان است و ده دقيقه وقت بگذارند. دو رکعت هست. مثل نماز صبح فقط بعد از حمد پنج مرتبه سوره ي و الشمس و ضحي را بخوانند در هر رکعت حفظ هم نبودند از رو بخوانند اگر نمي توانند هم سوره ي ديگري بخوانند. فردا قبل از ظهر هم اين نماز را بايد بخوانند. هم انشاالله روزه اش مستحب است هم زيارت امام رضا حالا از دور هم فراموش نشود. نماز هم مثل نماز صبح فقط به جاي يک قل هو الله در هر رکعت قل هو الله ندارد پنج تا و الشمس. قبل از نماز ظهر يا از صبح تا ظهر. بعد هم يک دعاي يکي دو خطي اي دارد که انشاالله بعدش بخوانند. فردا زيارتي امام رضا هست. آخر ماه ذي قعده هم روز شهادت پاره تن امام رضا امام جواد عليه السلام هست. دوشنبه آينده حتما مجالسي را يا تاسيس مي کنند يا شرکت مي کنند. غفلت نکنيد.

خيلي عجيب بود پيامک هاي عزيزان. يک عزيزي نوشته که من بعد از برنامه به مستاجرم زنگ زدم گفتم که نصف اجاره مهمان امام رضا عليه السلام. فردا هم روز زيارتي امام رضا هست. باور کنيد اگر مي خواهيد به آن ثواب زيارتي برسيد ديگران را از غافله خير عقب نمانند. پيام ديگري هم بود براي من جالب بود نوشته بود من از مستاجرم چهار ميليون رهن گرفته بودم دو ميليون آن را به خاطر امام رضا به

ص: 3317

او پس دادم. اگر راهي دارد در رهن ها در اجاره ها دل هايي را خوش حال کنيد. الان ما بحث دعا نداريم. انشاالله مفصل آداب استجابت دعا را بگوييم. يکي از آداب استجابت دعا اين است. مَن أَرادَ أن تُستَجابَ دَعوَتُهُ و َأَن تُكشَفَ كُربَتُهُ فَليُفَرِّج عَن مُعسِرٍ (نهج الفصاحه، ح 2961) کسي که مي خواهد دعايش مستجاب شود يک گرفتاري را خوش حال کند. يک گره اي را باز کند. امام صادق مي گفت پدرم امام باقر وقتي مي خواست دعايي بکند اول يک کار خيري مي کرد يک صدقه اي مي داد. ما رحم مان شامل حال ديگران شود تا خدا هم رحمتش شامل حال ما شود. نکته آخري که بگويم که در همين راستا دل مومن را شاد کنيم. فصل ثبت نام مدارس و خريد کيف و کفش و لباس هست. خيلي ها هستند که در همين خرج ها معطل هستند. من تقاضا مي کنم عزيزان يادشان باشد بعدا اول سال کميته امداد طرح جمع آواري اعانات مردم را دارد. ما بارها گفتيم لَا صَدَقَةِ وَ ذُو رَحِم مُحتَاج (بحار الأنوار, ج93, ص 147) همان امام رضوان الله عليه که کميته امداد را تاسيس کرد قطعا راضي نيست اگر در خويشاوندانت نيازمندي داري پول را به صندوق و کميته بيندازي. اينها مقدمه است. قبول نيست. اول ارحام. مخصوصا نگاه کنيم در بستگان و خويشاوندانمان. دلشان را خوش کنيم. روپوشي کتابي دفتري ثبت نامي. اول ارحام بعد همسايگانمان بعد هم اگر واقعا يک نفر نياز من در خويشاوندان نيست يک نفر نيازمند در همسايگانش نيست و کسي را نمي شناسد بروند بدهند به کميته.

شريعتي: خيلي ممنون از توجه شما حاج آقا دعا کنند.

حاج آقا

ص: 3318

حسيني: من يک دقيقه را نصف کنم چون واقعا شرمنده بينندگان هستم. خيلي ها ما را مي بينند مي گويند تکرار برنامه نيمه شب خوب نيست. اصل برنامه را هم مي گويند يک ربع اگر بيايد جلو تر با اخبار برخورد نکند دعواي در خانه ها حل مي شود. خدايا به حق محمد دعاي امروز ما همين باشد. دل آن هايي که مي شنوند به رحم بياور که ساعت تکرار برنامه را درست کنند. بعضي از سرگرمي ها دو سه مرتبه در ساعت هاي خوب تکرار مي شود. اجازه مي خواهم ان شاالله وارد تيتراژ پاياني نشويم. خيلي ها سفارش کردند تقاضا مي کنم دل ها شکسته سه مرتبه اين آيه را بخوانند. بسم الله الر حمن الر حيم «أَمَّن يُجِيبُ الْمُضْطَرَّ إِذَا دَعَاهُ وَيَكْشِفُ السُّوءَ» (نمل/ 62) رفع گرفتاري از همه گرفتار ها بفرما مرضاشان را لباس عافيت بپوشان آن ها که اولاد مي خواهند اولاد همسر مي خواهند همسر عنايت بفرما خدايا به حق محمد و آل محمد حوائج خير و شرعي همه شان را بر آورده بفرما.

شريعتي: اللهم صلي علي محمد و آل محمد و عجل فرجهم. هم نوا بشويم با مناجات حضرت امير در مسجد کوفه. تا فردا و سلامي دوباره. سپاسگذارم حاج آقا حسيني. خدا نگهدار.

94-07-07- فاجعه منا

شريعتي: بسم الله الرحمن الرحيم و صلي الله علي محمد و آله الطاهرين

صبحي گره از زلف تو وا خواهد شد *** راز شب تار برملا خواهد شد

تو آيه ي وحدتي که با آمدنت *** هر قطب نما قبله نما خواهد شد

اللهم عجل لوليک الفرج سلام مي گويم به همه ي شما خيلي خوش آمديد به سمت خداي امروز سالروز ميلاد با سعادت امام هادي عليه السلام را به همه ي شما تبريک

ص: 3319

مي گويم حاج آقاي حسيني سلام عليکم.

حاج آقا حسيني: سلام عليکم و رحمة الله عرض سلام و ارادت خالصانه خدمت همه ي بينندگان عزيز دارم من هم ولادت وجود مقدس امام هادي عليه السلام را تبريک عرض مي کنم.

شريعتي: من از همين حالا از دوستان درخواست مي کنم که بيننده ي برنامه ي امروز باشند ما مي شنويم.

حاج آقا حسيني: بسم الله الرحمن الرحيم من روز شنبه که به جاي برادر بسيار عزيزمان حاج آقاي ميرباقري در برنامه حضور داشتم بحثي را در مورد حوادث و فاجعه ي بزرگ منا مطرح کردم پيام هاي بسيار زيادي از سوي بينندگان آمده بود من مثل هميشه تمام پيام ها را تک تک خواندم يک پيام را جا نينداختم عده اي نوشته بودند بحثي که شما داشتيد آيات قرآن رواياتي که در مورد حج گفتيد تسلاي خاطر بازماندگان است حتي تقاضا کرده بودند اين برنامه تکرارش پخش شود خوشبختانه شبکه اين کار را انجام داد بعضي ها نوشته بودند با اين که ما در ميان قربانيان فاجعه ي منا را نداشتيم ولي بحث براي خيلي خوب و آرام بخش بود اصرار داشتند اين بحث تکرار شود چون اين فاجعه خيلي بزرگ تر از آن است که به وصف بيايد اين روزها دارد عمق فاجعه بيشتر روشن مي شود معلوم مي شود خيلي فاجعه بزرگ تر از آن است که ما در روزهاي اول تصور مي کرديم در ميان همه ي پيام ها دو پيام خيلي پر رنگ بود يکي اين که خيلي ها نوشته بودند با اين وضعيتي که امروز سعودي ها دارند قتل عامي که از مردم مظلوم يمن دارند انجام مي دهند شنيديد ديشب در اخبار حمله کردند به يک مجلس عروسي در يمن

ص: 3320

130 نفر تلفات داشته کمکي که اين ها به داعش مي کنند جناياتي که انجام مي دهند چرا به حج مشرف مي شويم حج را تعطيل بکنيم يا پيام ديگري که خيلي پر رنگ بود من عرض مي کنم تا بدانند ما کتمان نمي کنيم پيام هاي فراواني بود که به جاي اين پولي که ما هزينه ي حج مي کنيم هزينه ي فقرا مساکين و نيازمندان و بيماران هزينه ي جهيزيه و ازدواج بکنيم اين روزها من ديدم به اين طور مباحث و اين پيام ها در فضاهاي مجازي پاسخ هاي زيادي داده شده من کاري به آن پاسخ ها ندارم بحث هاي داغ روزها و شب ها در فضاهاي مجازي است بعضي ها نوشتند در پاسخ که شما چرا به سفر هفت هزار حاجي مظلوم گير مي دهيد اما سالي چند ميليون مسافر ترکيه و تايلند و آنتاليا داريد آماري که مي گويند خواندم در فضاي مجازي مثلا چهار ميليون فقط شما مسافر به ترکيه داريد چطور به آن ها سفارش نمي کنيد که جهيزيه ي فقرا بدهند مگر آن ها از همين مردم نيستند چهار ميليون غير مسلمان که نيستند همين مسلمان هاي خودمان هستند به آن ها کسي نمي گويد ما نديديم يک جا بگويند چرا ترکيه مي رويد چرا جاي ديگر مي رويد به فقرا کمک بکنيد اين پاسخي بود که ديدم يا بعضي ها در پاسخ نوشتند سعودي ها آرزويشان اين است که ما مکه نرويم اين همه نقشه مي ريزند برنامه ريزي مي کنند من حتي پيامي ديدم نوشته بود که يک کسي از اين ها صريحا گفته اين روزها که ما کاري مي کنيم که اين ها ديگر نيايند اين جا عرصه را خالي بکنند تمام اين ها نقشه است براي اين که ما بگوييم پس با اين اوضاع نمي رويم باز بعضي ها ديدم

ص: 3321

نوشتند که زياد است از اين نمونه جواب ها که شما انصاف بدهيد هزينه ي لوازم آرايشي که در کشور ما وارد مي شود واردات لوازم آرايشي شش برابر هزينه ي حج است تا حالا يک جا ديده ايد کسي بگويد کم بکنيد کمپيني درست بکنند که اين چرا انجام مي شود بعضي ها نوشتند شما مگر از درآمد سعودي ها خبر نداريد اين ها يک کشوري دارند خبر داريد با ده ميليون بشکه توليد نفت در روز همين الآن که نفت به پايين ترين قيمتش رسيده که پنجاه دلار است يعني اين ها روزي پانصد ميليون دلار فقط درآمد نفتشان است شما واقعا فکر مي کنيد اگر اين چند حاجي آن جا نروند اين ها اين همه جناياتي که دارند انجام مي دهند را قطع مي کنند واقعا اين ها معطل همين هزينه ي حج اند يک تحليلي داده بودند که آيا واقعا اين ها معطل همين هستند؟ ما بحثي در خيانت سعودي ها نداريم مخصوصا با اين درآمد سرشار متاسفانه البته اين را من خودم اضافه مي کنم که آن ها جمعيت زيادي هم ندارند روزي ده ميليون بشکه نفت صادر مي کنند اين درآمد نفتي شان است ده پانزده ميليون جمعيت دارند و متاسفانه جامعه ي ما خبر ندارند اين را از خودم مي گويم غير از حرف هايي که در فضاهاي مجازي است متاسفانه جامعه ي ما خبر ندارد که مي روند نگاه مي کنند مکه و مدينه و نهايتا يک وقتي جده بروند واقعا مردم سعودي و عربستان در فقر شهيد هستند وقتي شبکه ي العالم گزارشي از فقر مردم گفت يک کمي برويد خيابان هاي آخر.

شريعتي: در سفري که من رفته بودم يک مقدار که به حاشيه ي شهر رفتيم کاملا ورق برگشت.

حاج آقا حسيني: اين ها

ص: 3322

منافقانه بازي مي کنند ظاهر شهر را طوري درست کردند کسي مي گويد به چه خبر است يک کمي هر کسي مي رود به حاشيه ي شهر برود اين کشوري با اين ثروت و در آمد با آن همه امکانات مالي جمعيت کم و نرسيدن به مردم خودش اي کاش اين روزها و شب ها رسانه گزارش العالم را پخش مي کرد که مردم در چه فقري به سر مي برند با اين در آمد واقعا معطل همين چيزي است اصلا رقمي مي شود درصدي که بابت حج ما پرداخت مي کنيم؟ اين 60 هزار حاجي نروند اين ها معطل مي شوند و جنگ يمن و کمک به داعش را متوقف مي کنند؟ امروزه اين طوري شده پول هنگفتي در اختيار حاکمان خائن به ملت اسلام است واقعا خيانت مي کنند بدون اين که به ملت خودشان برسند با يک جمعيت کم و اين همه جرم و جنايتي که در دنيا دارند با اين ثروت انجام مي دهند از اين پاسخ ها زياد است من کاري به پاسخ ها ندارم بخشي است در فضاهاي مجازي يکي مي گويد يکي مي شنود من حرف ديگري عرض مي کنم با کمال ادب و تواضع عرض مي کنم مواظب باشيم در ميدان دشمن بازي نکنيم گل به خودي نزنيم حج خيلي بزرگ تر از اين حرف ها است آرزوي ما واقعا اين است که ان شاء الله در آينده حاکمان سعودي نباشند يا اگر بودند اداره ي حرمين شريفين دست اين ها نباشد لياقت اداره ي حرمين را ندارند حتي اگر اين حوادث نبود آدم هايي که اين طور به راحتي دارند خون ملت هاي مظلوم را مي ريزند لياقت دارند؟ اميدواريم که نباشند اگر اين ها بودند حج خيلي بالاتر از اين است به اين سادگي

ص: 3323

قضاوت نکنيم به اين راحتي محاسبه نکنيم متاسفانه من يک چيزي مي بينم انکار اصل حج است براي چه ما حج برويم همه مي گويند پول را بدهيد اين قرآن است ما قرآن را قبول داريم مي شود توضيح بدهيم بفهميم حج درجه ي وجوبش «وَلِلَّ_هِ عَلَى النَّاسِ حِجُّ الْبَيْتِ مَنِ اسْتَطَاعَ إِلَيْهِ سَبِيلًا وَمَن كَفَرَ فَإِنَّ اللَّ_هَ غَنِيٌّ عَنِ الْعَالَمِينَ» (آل عمران/ 97) کجا چنين تعبيري داريم در مورد کدام واجب اگر هست يک پيام بدهند بخوانيم نمي گويد مَن تَرَکَ الحَّج نمي گويد هر کس حج را رها کرد مي گويد مَن کَفَرَ اگر کسي کافر شد البته کفر منظور کفر عملي است هيچ مستحبي جايگزين حج واجب مي شود مستحب ما جايگزين هيچ کار واجبي نمي شود از جمله حج کسي بگويد من کار خير مي کنم نماز نمي خوانم هيچ مستحبي شما هزار مستحب انجام بدهيد جايگزين يک واجب نمي شود شما بگو من روزي يک ميليون تومان مي دهم به فقير نماز صبحم را نخوانم حال ندارم وضع مالي ام خيلي خوب است روزي يک ميليون براي من چيزي نيست بدهم نماز نخوانم يا واجب ديگري يک وقت ما نرويم در بحث اصل انکار يک واجب مسلم و من تقاضا مي کنم ان شاء الله همه ي رسانه ها مخصوصا رسانه ي ملي يک کمي بيشتر به اين مسئله بپردازند البته الآن فضا يک کمي فضايي است که دل ملت ما واقعا داغدار است حادثه بسيار سنگين است فاجعه بسيار عميق است ما هر چه بگوييم در اين فاجعه کم است هر چه از جنايات آل سعود بگوييم اين روزها کم است خدا شاهد است من ديشب در کتابخانه يک لحظه اخبار تازه آمد که بيست کانتينر

ص: 3324

هنوز باز نشده نتوانستم ادامه بدهم به کارم همه ي مردم ما امروز در يک حالت ناراحتي شديد دارند آن هايي که هيچ ارتباطي ندارند هيچ کدام از بستگان حج مشرف نشدند داغدار هستند چقدر پيام ها نوشتند ما اشک مي ريزيم اين ها همه درست البته من توضيح مي دهم خيلي ها نوشتند اگر جان انسان در خطر باشد چه عرض کردم اولا اميدواريم حجي زير سايه ي آل سعود نباشد ولي واقعا اگر مسئله ي خطر باشد فقها بايد فتوا بدهند اگر باز هم چنين خوفي باشد تکليف ما چيست آيا حج انجام مي شود نبايد انجام شود بايد برويم سراغ فتاواي فقها فرمودند فقها اگر خوف اين باشد دوباره حادثه اي باشد فقها فرمودند حج در صورت خوف يکي از شرايط استطاعت حج اين است که انسان خوف نداشته باشد اين بحث فقهي است بايد روي اين تاکيد کنيم ما روي مسئله ي اصل عظمت حج وجوب حج نه حج همه ي واجبات که يکي از مهم ترين واجبات است وقتي روايت مي خواهد تقسيم بکند بُنِيَ الاِسلَامُ عَلَي الخَمس (کافي، ج 2، ص 18) امروز حجش را بزنيم فردا هم زکات را معلوم نيست کجا مصرف مي شود خمس را هم ديگر چه چيزي مي ماند اساس اسلام پنج چيز است يکي نماز يکي حج است پايه ها ارکان اسلام هستند مي شود يک صندلي را پايه هايش را برداريد بگوييد ما باز هم صندلي داريم ديگر نداريم ما به وجوب حج کمتر توجه مي کنيم از اول برنامه را ملاحظه بفرماييد جنايات آن ها را گفتيم جواب هايي که در فضاهاي مجازي است را گفتيم ولي اصل وجوب حج عظمت حج در زمان ائمه من بد نيست از اين جا اشاره اي

ص: 3325

بکنم به بحث ديگري امروز روز ولادت امام هادي عليه السلام است امام هادي عليه السلام درگير چه حاکم هايي بوده هميشه در طول تاريخ اهل بيت عليهم السلام و پيروانشان درگير چنين حکامي بودند امروز ملک سلمان است ديروز ملک عبدالله بود يک روز خلفاي اموي عباسي يزيد معاويه معتصم هارون بوده در طول تاريخ هميشه بوده دو سه نمونه مي گويم امام هادي معاصر بوده با چند تا از اين خلفا تقريبا مي توانيم بگوييم مشابه همين ها يکي معتصم است اين خلفاي عباسي که سي و شش سي و هفت نفر هستند همه شان هم در لقب هايشان يک عنوان بالله دارد المعتصم بالله المتوکل علي الله المنتصر بالله دارند اين هايي که هيچ بويي از خدا نبرده بودند مثل الآن مگر مي گويند خادم الحرمين الشريفين شما جرئت داريد کمتر از اين ها به اين ها بگو دل ما خون است ما گفتيم ماه رجب شد اين ها حتما به احترام ماه رجب که ماه حرام است حمله به يمن را متوقف مي کنند نشد گفتيم ماه رمضان شد حتما ديگر متوقف مي کنند نشد رمضان تمام شد گفتيم ذي القعده ذي الحجه سه ماه حرام پيوسته است متوقف مي کنند نشد گفتيم فصل حج متوقف مي کنند نکردند همين شب ها يک عده آدم هاي مغرور همين تعبيري که عرض کردم مقام معظم رهبري فرمودند الآن افتاده دست يک عده جوان بي تجربه اي که به نفع خودشان دنيا محکوم مي کند شما را با اين همه جنايت من دو سه نمونه گرفتاري امام هادي را مي گويم در مورد المعتصم بالله وقتي مي خواهند معرفي بکنند دو کلمه گفتند خليفه ي عباسي اين ها ادعا دارند ما جانشين پيغمبر هستيم

ص: 3326

دو سه تا از خلفاي امام هادي را مي خواهم بگويم در حالاتشان وقتي مي خواهند معرفي بکنند يک کلمه کَانَ عَلِيلاً مِنَ العِلم هيچ بهره اي از علم و دانش نداشت چرا؟ اين فرزند هارون الرشيد بود يک روز از مکتب آمد بچه بود مي رفت مکتب سال اول دوم هارون پدرش از او سوال کرد که معتصم از هم کلاسي ات خبري نيست گفت بله مرد از درس خواندن راحت شد هارون گفت يعني تو اين قدر درس خواندن برايت سخت است گفت بله کاش من هم مي مردم از درس راحت مي شدم هارون گفت دَعُوه ولش کنيد اگر اين قدر درس برايش عذاب است رهايش کنيد هيچ چيز بلد نبود يک نوشتن در حد همان مکتب اول همين آدم مي نويسند اِذَا غَضِبَ لَا يُبَالِي من وقتي غضب مي کرد برايش مهم نبود چه کسي را مي کشد امام جواد عليه السلام را همين آدم کشته يک نمونه اش متوکل است امام هادي عليه السلام معاصر بود 14 سال خليفه ي عباسي بود متوکل فرزند معتصم است دو جمله درباره اش مي گويم من آدرس مي دهم هيچ کاري هم با منابع خودمان نداريم کتابي داريم به نام تاريخ خلفاي ملا جلال الدين سيوطي سير الاعلام ذهبي را نگاه بکنيد مال هفت صد سال پيش است وقتي مي خواهد متوکل را معرفي بکند مي گويد کَانَ مُنهَمِکا واقعا کپي همين هايي است که الآن هستند فِي اللَّذَات و الشَّرَاب (مروج الذهب، ج4، ص40) اِنهِمَاک يعني غوطه ور غوطه ور بود در دو چيز شهوت راني و شراب خواري يک وقتي آن قدر مستي مي کرد شراب مي خورد اصلا هيچ چيزي متوجه نمي شد بايد صبر مي کردند ساعت ها تا

ص: 3327

خليفه ي مسلمين عقلش سر جايش بيايد باز درباره ي او مي نويسند هُوَ الَّذِي اَمَرَ بِهَدمِ قَبرِ الحُسَين (تاريخ الأمم و الملوک، ج9، ص185) مزاره هفده بار دستور داد قبر امام حسين را با خاک يکسان کردند از تاريخ الخلفاي سيوطي مي گويم از منابع خودمان نيست گفت کشتزارش بکنيد من يک چيزهايي نوشتم شرم مي کنم در برنامه ي عمومي بگويم حتي اگر عمومي هم نبود خوب نيست بگويم دوستان اين خبرها را مي بينند همين شاهزادگاني که امروز حکومت مي کنند بروند ببينند چه جناياتي چه شهوت راني هايي اين طرف دنيا آن طرف دنيا چطور دارند هزينه مي کنند چه پول هايي را هزينه مي کنند اين ها مشابه هم هستند اين متوکل همان کسي است که يکي از جناياتش کشتن شخصيتي است به نام يعقوب بن اسحاق از اصحاب امام هادي عليه السلام است معروف است به ابن السکيت چندين کتاب دارد ده بيست کتاب دارد از بهترين ياران امام هادي عليه السلام است يک وقت کسي ساکت است کم حرف مي زند مي گويند ساکت يک وقت خيلي سکوتش زياد است صيغه ي مبالغه است مي گويند سکيت مثل صادق و صديق يک وقت از اين بالاتر است مي گويند ابن السکيت مثل ابن الدين ابن الدنيا اميرالمومنين مي فرمايند لاَ تَکُونُوا مِنْ أَبْنَاءِ اَلدُّنْيَا (نهج البلاغه، خطبه 42) ابن الدنيا نباشيد ابن الدين باشيد اوج سکوت ولي همين شخصيت صحابي امام هادي که در اوج سکوت بود يک روز همين متوکل يک سوال کرد گفت بچه هاي من پيش تو محبوب تر هستند يا حسن و حسين يک آدمي که در عمرش حرف نمي زد گفت اين جا بايد حرف بزنم لابد مي دانست که به قيمت جانش تمام مي شود

ص: 3328

در جوابش گفت به خدا قسم تو حق نداري بچه هاي خودت را با امام حسن و امام حسين مقايسه بکني به خدا قسم قنبر غلام حضرت علي از شما و دودمان و خاندان و حکومت و بني عباس از همه ي شما بالاتر است اين چه مقايسه اي بود تو کردي اين آدم دستور داد گفت سَلُّوا لِسَانَهُ مِن قَفَا زبانش را از پشت بيرون بياوريد پنجم رجب روز شهادتش است کسي که زبانش را از پشت بيرون بياورند معلوم است چه جان دادن سختي دارد همين آدمي که اين ليست جناياتش است تاريخ واقعا دارد تکرار مي شود درباره ي اين آدم مي نويسند هُوَ الَّذِي اَحي السُّنَّة ما گلايه داريم امروز هم همين حرف ها است اين آدمي است که سنت پيغمبر را احيا کرد کدام سنت اگر اين ها خادم الحرمين الشريفين هستند او هم محي السنت است اگر اين ها اسلام را زنده کردند قرآن را زنده کردند خدمت دارند مي کنند متوکل هم همين است تو خودت نوشتي واقعا ما سوال داريم اين ها بايد فرداي قيامت جواب بدهند با کسي دعوا نداريم خيلي ساده سوال مي کنيم تو فرداي قيامت در محکمه ي الهي چه جواب مي دهي تو که خودت خط بالا نوشتي غوطه ور در شهوت راني و شراب بود اين طور به اين راحتي آدم مي کشي چطور مي نويسي محي السنت است چطور اين ها امروز در دنيا مي خواهند اين ها را خادم الحرمين جا بزنند امروز تبليغات دست اين هاست متاسفانه تبليغات گسترده اي که دارند مي کنند يا آدم هايي که همه ي جرم و جناياتشان به يک طرف اين فاجعه به يک طرف.

شريعتي: بخشي از اين پول ها را واقعا صرف تبليغات مي کنند.

ص: 3329

اج آقا حسيني: بله ما بايد مواظب باشيم آن ها دارند تبليغات مي کنند هزينه هاي سنگين مي دهند براي اين که چهره ي سياه خود را خوب نشان بدهند ما در آستانه ي عيد غدير هستيم امروز نيمه ي ماه ذي الحجه ولادت حضرت هادي است جمعه روز غدير است تمام ظلمي که به مردم شد تمام اين ستم ها تمام اين 57 حاکم تمام اين خلفاي اموي و عباسي تمام اين جناياتي که ما فقط اشاره کرديم همه اش به خاطر اين است که غدير را کنار گذاشتند چون غدير را کنار گذاشتند و فراموش شد امروز اين بلا ها هست شوخي نيست در همين سلسله ي خلفا کسي داريم به نام عبدالملک اول سخنراني که کرده يک کسي که به مقامي مي رسد سخنراني اولش خيلي مهم و حساس است رئوس برنامه هايش را مي گويد گفته ايها الناس اگر کسي من را به تقوا دعوت بکند با شمشير گردنش را مي زنم ظهري شخصيت قابل اعتنايي بود بعد از مدتي آمد گفت راست است مي گويند شما شراب مي خوريد با کمال فضاحت گفت شراب گفتن نيست ما خون مسلمانان را مي خوريم شراب خوري چيزي نيست همين کاري که اين ها مي کنند شما بيا با هزار زحمت بتواني ثابت بکني يا نتواني ثابت بکني که اين خاندان دارند شرب خمر مي کنند يا نمي کنند اين حاکمان امروزي مي گويد من دارم خون مسلمانان را به اين آساني مي ريزم و عين خيالم نيست اين آدم در اين رديف است چون اميرمومناني را خانه نشين کردند که اين نهج البلاغه اش است سيد رضي رضوان الله عليه مي نويسد هر شب جان عالم به فدايت يا علي هر شب بعد از نماز

ص: 3330

عشا برمي گشتند به طرف مردم و اين جمله را تکرار مي کردند البته ايشان ننوشند چند بار ولي مرحوم شيخ صدوق در خصال مي نويسد يُکَرِّرُهَا ثَلَاث سه مرتبه تکرار مي کرده تَجَهَّزُوا رَحِمَكُمُ اَللَّهُ فَقَدْ نُودِيَ فِيكُمْ بِالرَّحِيلِ وَ أَقِلُّوا اَلْعُرْجَةَ عَلَى اَلدُّنْيَا (نهج البلاغه، خطبه 202) سه بار هر شب بعد از نماز اميرمومنان مردم را به تقوا دعوت کرده اين حضرت علي غديرش فراموش شد اين حادثه ي بزرگ فراموش شد خانه نشين شد اين ها آمدند که تا امروز ما گرفتارش هستيم.

شريعتي: خيلي ممنون در بخش بعدي در مورد عيد غدير صحبت خواهيم کرد بارها شاهد هستيم در فضاي مجازي شبهاتي در مورد اصل حج اتفاق مي افتد دوستانتان را ارجاع بدهيد به صحبت هاي امروز حاج آقا هم فايل صوتي و متني ما در سايت موجود است بعد از ظهر بارگذاري مي شود صفحه ي 584 مصحف شريف قرار امروز دوستان ماست آيات پاياني سوره ي مبارکه ي نازعات در سمت خدا تلاوت مي شود.

اللهم صل علي محمد و آل محمد و عجل فرجهم.

إِذْ نَادَاهُ رَ بُّهُ بِالْوَادِ الْمُقَدَّسِ طُوًى ?16? اذْهَبْ إِلَى فِرْ عَوْنَ إِنَّهُ طَغَى ?17? فَقُلْ هَل لَّكَ إِلَى أَن تَزَكَّى ?18? وَأَهْدِيَكَ إِلَى رَ بِّكَ فَتَخْشَى ?19? فَأَرَ اهُ الْآيَةَ الْكُبْرَ ى ?20? فَكَذَّبَ وَعَصَى ?21? ثُمَّ أَدْبَرَ يَسْعَى ?22? فَحَشَرَ فَنَادَى ?23? فَقَالَ أَنَا رَ بُّكُمُ الْأَعْلَى ?24? فَأَخَذَهُ اللَّ_هُ نَكَالَ الْآخِرَ ةِ وَالْأُولَى ?25? إِنَّ فِي ذَلِكَ لَعِبْرَ ةً لِّمَن يَخْشَى ?26? أَأَنتُمْ أَشَدُّ خَلْقًا أَمِ السَّمَاءُ بَنَاهَا ?27? رَ فَعَ سَمْكَهَا فَسَوَّاهَا ?28? وَأَغْطَشَ لَيْلَهَا وَأَخْرَ جَ ضُحَاهَا ?29? وَالْأَرْ ضَ بَعْدَ ذَلِكَ دَحَاهَا ?30? أَخْرَ جَ مِنْهَا مَاءَهَا وَمَرْ عَاهَا ?31? وَالْجِبَالَ أَرْ سَاهَا ?32? مَتَاعًا لَّكُمْ وَلِأَنْعَامِكُمْ ?33? فَإِذَا جَاءَتِ الطَّامَّةُ الْكُبْرَ ى ?34? يَوْمَ

ص: 3331

يَتَذَكَّرُ الْإِنسَانُ مَا سَعَى ?35? وَبُرِّ زَتِ الْجَحِيمُ لِمَن يَرَ ى ?36? فَأَمَّا مَن طَغَى ?37? وَآثَرَ الْحَيَاةَ الدُّنْيَا ?38? فَإِنَّ الْجَحِيمَ هِيَ الْمَأْوَى ?39? وَأَمَّا مَنْ خَافَ مَقَامَ رَ بِّهِ وَنَهَى النَّفْسَ عَنِ الْهَوَى ?40? فَإِنَّ الْجَنَّةَ هِيَ الْمَأْوَى ?41? يَسْأَلُونَكَ عَنِ السَّاعَةِ أَيَّانَ مُرْ سَاهَا ?42? فِيمَ أَنتَ مِن ذِكْرَ اهَا ?43? إِلَى رَ بِّكَ مُنتَهَاهَا ?44? إِنَّمَا أَنتَ مُنذِرُ مَن يَخْشَاهَا ?45? كَأَنَّهُمْ يَوْمَ يَرَ وْنَهَا لَمْ يَلْبَثُوا إِلَّا عَشِيَّةً أَوْ ضُحَاهَا ?46?

ترجمه:

هنگامي که پروردگارش او را در وادي مقدس طوي ندا داد (??) که به سوي فرعون برو؛ زيرا که طغيان کرده است. (??) پس به او بگو: مي خواهي [از آلودگي شرک و طغيان] پاک و پاکيزه شوي؟ (??) من تو را به سوي پروردگارت راهنمايي مي کنم تا از او بترسي [و از طغيان دست برداري.] (??) پس آن معجزه بزرگ تر را به او نشان داد. (??) ولي [او آن را] تکذيب کرد و سرپيچي نمود. (??) سپس [به حق] پشت کرد [و براي نابودي موسي] به تلاش برخاست! (??) پس [قومش را] گرد آورد، و ندا داد (??) و گفت: من پروردگار بزرگ تر شما هستم. (??) پس خدا هم [به کيفر اين ادعاي نابجا] او را به عذاب آخرت و دنيا دچار ساخت. (??) بي ترديد در اين سرگذشت براي کسي که [از عذاب خدا] بترسد عبرتي است. (??) آيا آفريدن شما [پس از مرگ] دشوارتر است يا آسمان که او آن را بنا کرد؟ (??) سقفش را برافراشت، پس آن را درست و نيکو قرار داد، (??) و شبش را تاريکو روزش را روشن ساخت، (??) و زمين را پس

ص: 3332

از آن گسترانيد، (??) و از آن آبو چراگاهش را بيرون آورد، (??) و کوه ها را محکم و استوار نمود (??) تا مايه بهرهوري شما و دام هايتان باشد. (??) پس زماني که آن حادثه بزرگ تر [و غير قابل دفع] در رسد، (??) در آن روز انسان آنچه تلاش و کوشش کرده به ياد آورد (??) و دوزخ رابراي هر بيننده اي آشکار سازند، (??) و اما کسي که طغيان و سرکشي کرده (??) و زندگي دنيا را [بر زندگي ابد و جاويد آخرت] ترجيح داده، (??) پس بي ترديد جايگاهش دوزخ است؛ (??) و اما کسي که از مقام و منزلت پروردگارش ترسيده و نفس را از هوا و هوس بازداشته است؛ (??) پس بي ترديد جايگاهش بهشت است. (??) همواره ازتو درباره قيامت مي پرسند که در چه زماني واقع مي شود؟ (??) تو از بسيار ياد کردنش [و سخن گفتن درباره آن] چه به دست مي آوري؟ (??) نهايتش به سوي پروردگار توست [کيفيت برپا شدن و زمان وقوع و اوصافش را کسي جز خدا نمي داند.] (??) وظيفه تو فقط بيم دادن کساني است که همواره از آن مي ترسند. (??) گويي آنان روزي که قيامت را مي بينند چنين مي پندارند که در برزخ جز شامگاهي يا صبح گاه آن درنگ نکرده اند! (??)

اللهم صل علي محمد و آل محمد و عجل فرجهم

شريعتي: سلسله مباحث برنامه ي سمت خدا تحت عنوان سيره ي علوي سيره ي تربيتي و اخلاقي و حکومتي امام علي عليه السلام به رشته ي تحرير در آمده سخنان حاج آقاي حسيني در روزهاي سه شنبه است

ص: 3333

دوستان مي توانند تماس بگيرند اين کتاب را تهيه بکنند يک بشارت ديگر مي دهيم و آن هم دفتر دوم مسئله ي مهدويت اگر دوستان نشان بدهند سلسله مباحث برنامه ي سمت خدا با عنوان وظايف فردي منتظران از مجموعه مباحث حاج آقاي عالي عزيز هم چاپ شده جلد اولش در مورد ويژگي هاي امام عصر بود حاج آقاي حسيني بفرماييد.

حاج آقا حسيني: ما هم مشتاق هستيم هر چه زودتر حاج آقاي عالي را در جمع خودمان ببينيم من به اين جا رسيدم که همه ي اين حوادث به خاطر اين است که غدير را فراموش کردند در آستانه ي غدير هستيم فرصت بسيار بسيار مهمي است غفلت نکنيم ديروز هم حاج آقاي فرحزاد نکات خوبي را فرمودند من براي اين که شايد فرصت نشود همين اول تاکيد کنم مباحثي که ايشان گفتند بحث اطعام روز غدير را غافل نشويم روايتي که خواندند مرحوم محدث قمي نقل کردند مثل اطعام به همه ي انبيا است و مسئله ي روزه ي روز غدير است که در روايت است کفاره ي شصت سال است کساني که موفق مي شوند به روزه ي غدير و احسان به ديگران در روايت است يک درهمش معادل هزار درهم است در روز غدير غفلت نکنيم باقيمانده ي ماه ذي الحجه مناسبت هاي فراواني دارد 24 ام ذي الحجه روز مباهله است روز نزول آيه ي تطهير است خاتم بخشي اميرمومنان و نزول آيه ي بسيار با عظمت است بيست و پنجم داستان هل اتي و هجده آيه در اين سوره اين ها را فراموش نکنيم و غافل نشويم مخصوصا جمعه که روز غدير است من اشاره ي کوتاهي دارم واقعا اگر خداوند اراده بکند که يک داستاني در تاريخ

ص: 3334

بماند هيچ کسي نمي تواند با اراده ي خداوند مبارزه بکند باز از بينندگان تقاضا مي کنم اگر نمونه ي دومي داشتيد يک مسئله اي که خداوند اراده کرده بماند در پنج نوع کتاب داستان غدير آمده معمولا مباحثي که ما داريم در يک نوع کتاب است اما داستان غدير در پنج نوع کتاب است چون چند آيه ي قرآن در داستان غدير نازل شده آيه ي سوم سوره ي مائده 67 مائده آيات اول سوره ي مبارکه ي معارج لذا هر مفسري که تفسير قرآن نوشته نمي تواند از داستان غدير بگذرد در همه ي تفاسير و کتاب هاي تفسير است چون خطبه خوانده پيغمبر در تمام کتاب هاي حديثي است مي شود کسي روايات پيغمبر را جمع آوري بکند خطبه ي غدير را نياورد؟ سوم چون بخشي از تاريخ زندگي پيغمبر است هر کسي تاريخ پيغمبر را نوشته ناچار بايد داستان غدير را بياورد چون بحث امامت بحث کلامي مهم است هر کسي در موضوع کلام کتاب نوشته قطعا داستان غدير را آورده از اين بالاتر که خيلي جالب است لغت کاري به مباحث اعتقادي ندارد يک لغوي مي خواهد کتاب لغت بنويسد که اين لغت معنايش چيست ولي چون در داستان غدير چند واژه ي لغوي حساس است يکي غدير يکي خم يکي ولي يکي مولا لغوي با اين که کاري ندارد ولي تا مي آيد مي نويسد غدير مي گويد داستان غدير خم است بايد اشاره بکند کتاب هاي تفسيري حديثي تاريخي کلامي و لغوي واقعا از اراده ي پروردگار است مثلا نمونه اش را مي گويم هر مفسري کاري به منابع تفسيري خود ما نداشته باشيد تفاسير اهل سنت عامه را نگاه بکنند هر کسي به آيه ي 3 سوره ي مبارکه ي مائده مي رسد «الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ

ص: 3335

لَكُمْ دِينَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَرَ ضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلَامَ دِينًا» (مائده/ 3) قرآن يک روزي را معرفي مي کند که اين روز چهار ويژگي دارد کفار ديگر نا اميد شدند از شما دينتان را کامل کردم نعمت را تمام کردم چهارم «وَرَ ضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلَامَ دِينًا» آقاي مفسر بفرماييد اين چه روزي است کدام روز در تاريخ اسلام است که کفار نا اميد شده باشند دين کامل شده باشد کدام روز است بياييد براي ما بگوييد چه روزي است روز ولادت پيغمبر است پيغمبر تازه به دنيا آمده کفار نا اميد شدند روز بعثت پيغمبر است کفار گفتند ما ديگر برويم؟ روز هجرت پيغمبر است آن اول درگيري ها و گرفتاري هاي پيغمبر بود در مدينه هشتاد جنگ بر پيغمبر تحميل کردند چه روزي است مشخص کنيد اين روز با غير از غدير با چه روزي قابل جمع است جالب است بعضي ها خواستند توجيه بکنند من مي گويم اگر مي پسنديد بسم الله مي گويند امروز روز عرفه است عرفه چه روزي است؟ روز عرفه روزي است که اگر يک ميليون مسلمان است پنج هزار تا ده هزار تا مي روند در صحراي مقدس عرفات اين که پنجاه هزار مسلمان رفتند صحراي مقدس عرفات روز عرفه ديگر کفار نا اميد شدند ديگر دين کامل شد اتمام نعمت شد چطور مي خواهد يک مفسر از اين آيه به اين سادگي بگذرد و براي ما تفسير بکند يک روزي را در تاريخ اسلام به ما نشان بدهد که اين چهار ويژگي را داشته باشد يا اگر مفسر آيه ي 67 سوره ي مائده را مي خواهد بخواند «أَيُّهَا الرَّ سُولُ بَلِّغْ مَا أُنزِلَ إِلَيْكَ مِن رَّ بِّكَ وَإِن لَّمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ

ص: 3336

رِ سَالَتَهُ وَاللَّ_هُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ إِنَّ اللَّ_هَ لَا يَهْدِي الْقَوْمَ الْكَافِرِ ينَ» (مائده/ 67) اين چه است که اگر نگويي رسالت را نرساندي بعضي ها مي گويند يعني داستان جانشيني اميرمومنان را نگفتي اين که معنا ندارد آن که در جوي نرود آب است اين معنا ندارد اگر نگويي 23 سال رسالتت هيچ مي شود اين چه است که اگر نگويي رسالت از بين رفته اين چه حکمي است چه قانوني است جالب است يقين دارم بينندگان خوبي داريم مي روند مراجعه مي کنند واقعا باعث افتخار ما است در قصه ي دحو الارض يک آيه را مي خواستيم بگوييم سوره ي نازعات گفتيم سوره ي زارعات يک عالم پيام داشتيم واقعا خوشحال شديم گفتم «وَالْأَرْ ضَ بَعْدَ ذَلِكَ دَحَاهَا» (نازعات/ 30) اين دحو الارض در ذاريات است اشتباهي چقدر پيام آمد که گفتيد ذاريات گفتم الحمدلله ما اين همه آدم هاي حافظ قرآن داريم بروند مراجعه بکنند تفاسير ما را نگاه نکنند الآن نرم افزارهايي است يک دکمه بياوريد ده ها تفسير مي آيد مقابل شما تفسير در المنثور ملا جلال الدين سيوطي مال حدود پانصد سال پيش است نقل کرده از تمام منابع از بخاري از مسلم از ترمذي از چند تا از منابع نقل کرده عزيزان مراجعه بکنند عبدالله بن مسعود مي گويد از اصحاب پيغمبر مي گويد کُنَّا نَقرَاُ عَلي عَهدِ رَسُولِ الله اما زمان پيغمبر بعد از داستان غدير وقتي مي خواستيم اين آيه را بخوانيم آيه را با تفسيرش مي خوانديم نه اين که بگوييم چيزي از آيه کم شده نه ولي چون مسئله ي مهم بود با تفسيرش مي خوانديم به اين شکل که يَا أَيُّهَا الرَّ سُولُ بَلِّغْ مَا أُنزِلَ إِلَيْكَ مِن رَّ بِّكَ اَنَّ عَلِيًا اَمِيرَالمُومِنِين (الدر المنثور،

ص: 3337

ج 3، ص 117) با تفسيرش مي خوانديم بعد بقيه ي آيه را مي خوانديم «وَإِن لَّمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِ سَالَتَهُ وَاللَّ_هُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ إِنَّ اللَّ_هَ لَا يَهْدِي الْقَوْمَ الْكَافِرِ ينَ» عزيز من منصفانه چه روزي است که اگر پيغمبر مي خواست بگويد نماز واجب است «وَاللَّ_هُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ» لازم داشت؟ اي پيغمبر ما نگهبان و مواظب تو هستيم بگو نگران نباش گفتن وجوب نماز گفتن وجوب زکات پس چه مسئله اي بايد باشد که خدا اين طور بگويد مرحوم علامه اميني داستاني از غدير آورده اگر بينندگان حوصله ندارند يازده جلد الغدير را مطالعه بکنند صد صفحه ي جلد اول را نگاه بکنند ترجمه هم شده داستان غدير را مفصل آورده ايشان مي نويسد اذّن فِي النّاس بِذَلِكَ پيغمبر در حجة الوداع اعلام عمومي کرده همه امسال بياييد حج مَعَهُ نِسَائَهُ وَ اَهلِ بَيتِه تمام را جمع کرده استنفر پيغمبر پيغام مي داده به اطراف که همه بياييد چه قصه اي است که پيغمبر مي خواهد همه را جمع بکند چه چيزي را مي خواهد به مردم بگويد مرحوم علامه شرف الدين در المراجعات نقل کرده يک وقتي هم گفتم به هر ترتيب غدير فقط به جلسات ختم نشود البته جلسات ما همه اش معارف ديني است عزيزان در جلساتي که دارند يک کمي با کتاب ها انس پيدا بکنند مراجعات علامه شرف الدين بيش از صد نامه است که اولين نامه را رئيس دانشگاه الازهر مثل کسي بوده به نام شيخ سليم يک نامه مي نويسد به علامه شرف الدين در مورد ولايت حضرت علي و داستان غدير سوالي مي کند او نشسته سر فرصت و حوصله سوالش را مطرح کرده علامه شرف الدين هم سر فرصت

ص: 3338

جوابش را داده گفته من سوال ديگري دارم نامه ي دوم سوم را فرستاده بيش از صد نامه شده که شده کتابي به نام مراجعات در بازار به هر کسي بگوييد مراجعات چندين نفر ترجمه کردند از علامه شرف الدين هيچ تعصبي هم نيست هر چه خواسته و به ذهنش آمده مطرح کرده هر چه دلش خواسته سوال کرده علامه شرف الدين با حوصله جواب داده من بارها به جوانان گفتم تهيه کنيد مباحثه بکنيد يکي شويد مخالف يکي شويد موافق مناظره بگذاريد تو به جاي او سوال بکن او بتواند دفاع بکند ما منطق داريم ياد کنم خدا رحمت کند مرحوم آيت الله بهجت يک روزي من در جلسه ي ايشان همين مراجعات را به جوانان توصيه مي کردم بخوانند يادم است ايشان به من فرمودند اگر کسي مراجعات را مطالعه بکنند حجت بر او تمام مي شود اين جلسات خيلي خوب ولي کافي نيست ايشان در مراجعات نکته ي قشنگي نوشته مي گويد پيغمبر در چه شرايطي قصه ي ولايت امير مومنان را اعلام کرده فِيهِ مُزدَحِمَ النَّاس مي گويد کدام احکام را پيغمبر اين طوري اعلام کرد مثلا اگر آيه ي وجوب نماز مي آمد پيغمبر در مسجد النبي بود ايها الناس آيه آمده در مورد زکات و خمس و روزه به همين شکل اما کدام واجبي را شما سراغ داريد بيايد در نقطه اي در بازگشت از حج با اين مقدمه جمعيت را جمع بکند سر تقاطع قرار بگيرند منتظر بمانند آن هايي که رفتند برگردند آن هايي که نرسيدند برسند سه روز در گرماي سوزان که نوشتند از شدت گرما مردمي که نشسته بودند قسمتي از عبا را زير پا مي انداختند از زمين

ص: 3339

نسوزند قسمتي را به سر مي کشيدند از بالا آفتاب داغ نکند سه روز پيغمبر مردم را نگه داشت کدام دستور؟ آن وقت مي شود پيغمبر اين همه مقدمات را جمع بکند براي چه؟ علي را دوست داشته باشيد اول خطبه پيغمبر مي فرمايد اَلَستُ اُولَي بِکُم مِن اَنفُسِکُم بحث دوستي نيست پايان خطبه مي فرمايد اَللهم وَالِ مَن وَالَاه سوال مي کند مَن وَلِّيِکُم شايد اين از همه ي کلمات موثر تر باشد حسان بن ثابت در الغدير علامه اميني همه ي مصادر آمده حسان در آن جلسه بود گفت يا رسول الله اجازه مي دهيد من اين داستان را در قالب شعر بياورم کاري نداريم بعد از 1400 سال تحليل مي کنيم کاري به تحليل ما نداشته باشيد يک شاعر همان جا در آن جلسه نشسته گفته اجازه مي دهي من اين داستان را در قالب شعر بياورم حضرت فرمود بگو شعر گفته يکي از شعرهايش اين است فَقَالَ لَهُ قُم َيا عَلِي فَاِنَّنِي رَضِيتُکَ مِن بَعدي اِمَاماً وَ هَادِياً پيغمبر گفت قيام کن شاعر اين طوري استفاده کرده نه اين که دوستش داشته باشيد رسالتت از بين رفته که چي؟ فقط علي را دوست داشته باشيد؟

شريعتي: خيلي ممنون از زيارت امام علي عليه السلام در روز عيد غدير که يادگار امام هادي است غفلت نکنيم التماس دعا خدانگهدار.

94-07-14- ازدواج آسان

شريعتي: بسم الله الرحمن الرحيم و صلي الله علي محمد و آله الطاهرين

تا داشته ام فقط تو را داشته ام

شريعتي: سلام عرض مي کنم خدمت شما و بينندگان عزيز در خدمت شما هستيم با حضور حاج آقاي حسيني سلام عليکم.

حاج آقا حسيني: بسم الله الرحمن الرحيم بنده هم سلام عرض

ص: 3340

مي کنم خدمت شما و بينندگان. حتما به ياد داريد که اول ذي الحجه به مناسبت ازدواج حضرت علي و فاطمه زهرا يک بحثي را مطرح کرديم در ارتباط با مسئله ي ازدواج آسان و به مناسبت همين بحث اشتغال بانوان اين بحث از پر پيام ترين برنامه هاي در اين سال ها بود هم خانم ها هم آقايان موافقين و مخالفين بسيار بسيار جدي داشت من براي اين که بينندگان بدانند که احترام خاصي براي پيام هايشان قائل هستم چند روز پيش ساعت پنج بعد از رفتم کتابخانه تا ده شب فقط پيام ها را مطالعه کردم اين کل پيام ها است هشت صفحه خلاصه برداري کردم از پيام ها تک تک پيام ها بدون استثناء مطالعه شده موافقين و مخالفين خيلي جدي داشت از موافقين خيلي ها بودند عزيزي نوشته من آبادان هستم اگر از آبادان تا تهران طومار پر بکنيم براي اين که بگوييم بحث شما خوب بوده باز هم کم است از مخالفين کسي نوشته حتما شوخي کرده البته چون گذشته سه چهار هفته است نوشته اگر سه شنبه ي آينده اين کارشناس شما بيايد برنامه من خود سوزي مي کنم الحمدلله به خير گذشت من نگران بودم يک وقت نکند اما ديديم نه يک جايي را معين کرده چون پيش نيامده به خير گذشته من بحث دعا را مي خواستم ادامه بدهم ولي وقتي پيام ها را خواندم خيلي تحت تاثير قرار گرفتم درد دل هاي جانسوز مادراني که نوشتند به خاطر اين که امروز در کشور ما بحث ازدواج آسان نيست و مشکلات است دختران با کمالات فراوان در خانه ماندند با سن بالا مادران زيادي نگران هستند مادري نوشتند من پنج دختر هستم

ص: 3341

در سن بالا همه صاحب کمال ولي امکان ازدواج پيش نيامده اگر اين حرف ها راست باشد واي بر ما اگر راست نباشد باز هم واي بر ما که حتما بينندگان خلاف واقع نمي نويسند دختران فراواني که من اين تعبير را بدون مبالغه عرض مي کنم درد دل هاي جانسوزي که هم دختر خانم ها هم پسر ها نوشتند سن ما دارد بالا مي رود وقت ازدواج ما دارد مي گذرد دلمان مي خواهد ازدواج بکنيم به گناه نيفتيم موانعي که است مي توانيم با فرهنگ سازي اصلاح بکنيم غصه خوردم اگر من يک روزي سکته کردم علتش خواندن اين پيام ها است اين را يادگار داشته باشيد هر چه به آقاي رکني مي گوييم پيام هاي سه شنبه را بدهيد آقاي فرحزاد پيام هاي دوشنبه ي ايشان که خوبي و رحمت است را بدهيد به ما جدا عرض مي کنم يکي از عزيزان کنار دست من نشسته بود در کتابخانه گفت چه کار مي کني گفتم دارم پيام مي خوانم دو سه تا را که برايش خواندم گفت ديگر براي من نخوان که من اعصاب ندارم گفتم حالا ببين اين کار هر هفته ي ما است آن چيزي که ما آن جا گفتيم باز هم تاکيد مي کنيم گفتيم راه حل ازدواج دو مسئله است يکي ازدواج آسان يکي اشتغال است اين آماري که از اشتغال بانوان است نگران کننده است من هر دو موضوع را مي خواهم با پيام هاي بينندگان پيگيري بکنيم تک تک پيام ها را جواب بدهيم در بحث ازدواج آسان به نظرم ازدواج آسان ارکانش سه چيز است اگر باشد مي شود ازدواج آسان يکي جهيزيه ها کم باشد ساده باشد مهريه ها کم باشد سوم مراسم ساده الآن گرفتاري ما تقريبا اين سه

ص: 3342

تا است يعني اگر پدري جرئت نمي کند يا مشکل جهيزيه دارد عمده مشکلش اين است يا مشکل مهريه است يا مشکل مراسم و تشريفات و تالارها و خريد ها اين ها نمي گذارد تقريبا اين سه است يکي هم بحث اشتغال که بعدا اشاره مي کنيم من در هر سه محور هم بحث جهيزيه ساده هم مهريه کم هم مراسم ساده بر اساس پيام بينندگان عرض مي کنم در بحث جهيزيه ي ساده اگر چه آن جلسه گفتم واقعا شان مردم ما خيلي بالاتر از اين است ما نمي گوييم بهترين جهيزيه لوازم امکانات براي آن ها نباشد ولي الآن با نبود اين امکانات چه بايد کرد آيا ما منتظر باشيم يک جهيزيه ي سنگين و چون نداريم اين آمار دختر ها و پسرهايي که وقت ازدواج در خانه نشستند يا نه کوتاه بياييم بگوييم فعلا که امکانات نيست با جهيزيه ي کم هم مي شود بايد انتخاب کنيم ببينيم جهيزيه مراسم مهريه براي ما اهميت دارد يا سن بالاي ازدواج فرزندانمان تبرکا چون بعضي از دوستان پيام دادند کاش شما در بحثتان جهيزيه ي حضرت زهرا را هم مي خوانديد خيلي زيباست ليستش را مي خواهم بخوانم يکي لوازم خانه يک آسياب دستي دوم تشت براي لباسشويي امروز جايش ماشين لباسشويي آمده سوم يک قطعه حصير چهارم يک پوستي به جاي فرش چند ظرف داشتند ظروفشان يک کاسه ي مسي يک کاسه براي شير يک ظرف آب خوري يک کوزه ي گلي يک پيراهن سفيد يک روسري بزرگ يک حوله همان جامه اي را مي گويند که همه ي تن را مي پوشاند لباس بلند يکي هم عبا لوازم اتاق خوابشان يک رخت خواب دو تشک چهار بالش يک پرده ي پشمي هم داشتند اين کل

ص: 3343

جهيزيه اي است که تاريخ نوشته پيغمبر وقتي اين جهيزيه را ديدند کلش مي شود هجده قلم اشکشان جاري شد البته اشک شوق است دعا کردند اللّهُمَّ بارِک لِقَوْم جُلّ آنيَتِهُم الْخَزَف (کشف الغمه، ج 1، ص 358) خدايا مبارک بگردان اين زندگي که بيشتر ظرف هايش از گل است يک اساسيه هم حضرت علي همراه خودشان آوردند چهار قلم است يک متکا يک بالش يک مشک آب يک پوست گوسفند يک چوب لباسي آوردند و يک غربال آرد وسيله اي که براي غربال کردن بود اين کل پنج قلمي است که حضرت علي آورده آن هم هجده قلمي که حضرت زهرا داشته اين زندگي حضرت علي و حضرت زهراست ما مي گوييم ادعا مي کنيم مي خواهيم آن زندگي را داشته باشيم اول که آن زندگي ها نيست گفتيم نمي خواهد باشد يک ليستي خوانديم گفتم من رفتم از صنف لوازم خانگي فروش ها گفتم ليست دقيق بدهيد پايش بايستيد خيلي ها نوشتند شهر شما کجاست نه همه جا است من هفده قلم را خواندم يخچال پنکه لباسشويي جاروبرقي پلوپر آب ميوه گيري اتو بخار زود پز سرويس پلاستيک پتو وسايل خواب سرويس قاشق چنگال هفده قلم خوانديم شد پنج و نيم حالا اين نشد بفرماييد ده تومان وسايلش هم بي خودي نيست که بعضي از بينندگان گفتند يک بار مصرف است آن چيزي که عرض کردم و رويش تاکيد کردم اين است حق انتخاب با ماست يا منتظر باشند اگر اين هفده قلم را قبول ندارند جهيزيه ي حضرت زهرا هم به ما ربطي ندارد يا منتظر باشيم يخچال فريزري درست شود که دو در و از يخ سازهايي باشد تلويزيون چهل و چند

ص: 3344

اينچ مبلمان کذا ماشين لباسشويي باشد يا منتظر اين ها باشيم که جور نشده پس دوازده ميليون دختر و پسر بايد مجرد باشند که واقع اش اگر رسانه دست من بود اول اخبار ساعت چهارده مي گفتم بسم الله الرحمن الرحيم توجه «إِنَّا لِلَّ_هِ وَإِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُونَ» (بقره/ 156) که مردم گوش بکنند بعد مي گفتم خبري به دست ما رسيده، در اين کشور دوازده ميليون دختر پسر وقت ازدواجشان شده و ما توجه نداريم به تبعاتش مي رويم سراغ معلول ها سراغ علت ها نمي رويم يا بايد انتخاب بکنيم ازدواج آسان را يا انتخاب بکنيم همين وضع را که تا اين جهيزيه هاي کذايي نباشد حاضر نيستيم من به پيام ها بدون کم و زياد اشاره مي کنم بحث دو طرفه است هر چه گفتند نقل مي کنيم از جمله يکي پيام داده من چهل ميليون جهيزيه تهيه کردم شما مي گوييد با ده ميليون با پنج ميليون من چهل ميليوني اش را تهيه کردم ولي باز رفتم خانه ي شوهرم شب اول نمي دانيد که مادر شوهرم چه زخم زبان هايي به من زد و نمي دانيد با چه خون دلي با دست خالي با قرض تهيه کردم و تازه بالاتر از شان خودم باز سرزنش کردند شب عروسي من مادر شوهرم، ايشان نوشته نمي خواهم بگويم همه ي مادر شوهرها اين طوري هستند مي خواهم سوال بپرسم اصلا تهيه ي جهيزيه با چه کسي است چه کسي بايد جهيزيه را تهيه بکند؟ يک جواب فقهي دارد يک جواب اخلاقي دارد اگر ما بخواهيم از نگاه فقهي نگاه بکنيم جهيزيه با دختر خانم نيست با پدر دختر نيست چرا؟ چون براي مرد نفقه واجب است خانم واجب النفقه است و در نفقه

ص: 3345

اين نکته اي که غالبا مردم غافل اند مسکن زن با شوهرش است، خوراک، پوشاکش با شوهر است وقتي مسکن با شوهر است يعني خانه ي خالي؟ اين خانه وسيله ي گرمايشي سرمايشي فرشي بالشي نمي خواهد؟ اسلام که گفته مسکن زن با مرد است يعني خانه ي لخت و خالي؟ مسکن با لوازم زندگي است فقهاي ما تصريح کردند همه ي مراجع امام در تحرير الوسيله بيان کردند و عَدَواتِها مسکن با لوازمش جزء نفقه ي زن است يعني به عهده ي مرد است مرد نمي شود خانه ي خالي درست بکند البته نه اين جهيزيه اي که امروز ما درست کرديم بخش عمده اي اش دکور است در خيلي از خانه ها تا آخر عمر جهيزيه را باز نمي کنند لوازم بلور چيني نه ولي در حد معقول بالاخره خانه وسيله ي گرمايشي سرمايشي فرشي ظرفي بالشي مي خواهد هزينه ي خورد و خوراک اين خانم با شوهرش است در چه مي خواهد غذا را بخورد پس امکانات اوليه نه تجملات اگر از نظر فقهي بکنيد با مرد است ولي نه نمي خواهيم خشکش بکنيم مي خواهيم اخلاقي و عرفي صحبت بکنيم در عرف ما اين طور شده پدر بزرگوار خانم گفته نه با همکاري مي خواهيم انجام بدهيم چه اشکال دارد آقاي داماد مهريه خرج هاي ديگر را مي دهد ما جهيزيه را تهيه مي کنيم اين همکاري است کار خوبي است يادتان باشد اگر خانم تهيه کرد يک کار اضافه است يک لطف و پيشکش است اگر شد پيشکش آن وقت دندان اسب پيشکشي را نمي شمارند اين پيام نبايد بيايد که خانم شب عروسي جهيزيه را وقتي مي بيند اي بابا قبول نداريم قرار بود مال 2015 باشد در 2014 خريده اين چيني لبش پريده يخچال دو

ص: 3346

در نيست يادت باشد که لطف کرده همکاري کرده خيلي کار خوبي هم است اوج همکاري است اتفاقا اين همکاري در زندگي حضرت علي و حضرت زهرا بوده مرد بايد جهيزيه را بياورد خانه نفقه است ولي در زندگي حضرت علي چه کسي رفت جهيزيه را خريداري کرد همه شنيدند پدر بزرگوار حضرت زهرا رفتند تهيه کردند از کجا تهيه کردند ما غافل هستيم وقتي حضرت علي مهريه ي حضرت زهرا را دادند همان جا دادند 500 درهم يا 480 درهم زره را فروختند ما مي گوييم مهريه را چه کسي داد چه کسي گرفت نه حضرت علي بلافاصله مقيد بودند رفتند زره را فروختند پيغمبر فرمودند مهريه چه زره باشد برويد بفروشيد 480 يا 500 درهم پول دادند به پيغمبر خدا که کلش حق حضرت زهراست چون مهريه است مي تواند ذخيره بکند بگويد مهرم است نمي خواهم دست بزنم چهارصد درهم مي گذارم بانک سودش را مي گيرم نمي خواهم بدهم ولي اين حرف را نزدند پيغمبر خدا همين مهري که داماد آورده بخشي از اين مهريه را دادند به سلمان فارسي و بعضي از اصحاب فرمودند جهيزيه ي حضرت زهرا را بگيريد کمک به زندگي خودشان کردند و دست حضرت علي را گرفتند چون حضرت علي گفت من هيچ چيز ندارم يک زره را داشت فروختند حضرت از حقشان گذشتند جهيزيه تهيه کردند اگر ما به اين باور رسيديم که متاسفانه باور ما نيست امروز عرف خلاف اين داريم الآن در ايران چند درصد جهيزيه به عهده ي مرد است؟ جاهاي کمي است بد نيست بينندگان ما را در جريان بگذارند شهرهاي جنوبي اين طوري است به همين دستور فقهي عمل

ص: 3347

مي کنند جهيزيه را مرد تهيه مي کند جزء نفقه است ولي در فرهنگ ما همين فرهنگ همکاري است ما هم يک کمکي بکنيم پيغمبر اين کار را کرده مهريه را گرفته با اين که حق حضرت زهرا بوده گفته زندگي خودشان است اين کار را کرده اگر به اين نکته توجه کرديم نمي آييم طلبکارانه باشيم طرف مي گويد چهل ميليون دادم تازه دارند به من سرکوفت مي زنند و زخم زبان اين را هم بگويم بسياري از جهيزيه هاي امروز «إِنَّ اللَّ_هَ لَا يُغَيِّرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّى يُغَيِّرُوا مَا بِأَنفُسِهِمْ» (رعد/ 11) اين حرف ها را بايد بگوييم تا نخواهيم درست نمي شود الآن يک درصد بالايي از اين جهيزيه ها که تهيه مي شود لوازم ضروريات زندگي نيست نمي دانم چطور ما راضي هستيم پدر برود وام بگيرد با بهره ي سي چهل درصد خدا نکند تاخير داشته باشد يک پدري ده بيست ميليون سي ميليون وام مي گيرد براي جهيزيه براي لوازم غير ضروري گاهي اين سي ميليون را نود ميليون بايد بپردازد چرا ما راضي شديم چرا وقتي نداريم راضي نمي شويم به جهيزيه هايي که ساده است احساس مي کنيم هر چقدر جهيزيه مان بيشتر باشد شخصيت مان بالا مي رود. دوم بحث مهريه است نوشته من مهريه را گفتم 14 سکه شما راست مي گوييد مهريه ي حضرت زهرا تقريبا مي شود به پول امروز مي شود سه سکه مي شود ما راضي شديم به چهارده سکه پيام داده من دخترم را با چهارده سکه مهريه دادم ولي چون چهارده تا است دامادم بارها هر وقت حرفي مي شود مي گويد اين چهارده سکه ات را مي ريزم جلويت برو خانه ي پدرت مي گويد اگر من کرده بودم پانصد داماد جرئت نمي کرد چنين حرفي

ص: 3348

بزند يا بيننده اي پيام داده آقايان هر مدل بخواهند دختر ها را عذاب بدهند چهارده تا را برداريد هيچ چيز نباشد آقايان خيال شان راحت باشد واقعا در همين مثال منصفانه مي گوييم اگر باز هم پيامک است هفته ي ديگر مطرح مي کنيم سوال من اين است اگر دامادي که مي گويد چهارده سکه را مي ريزم جلويت اگر اين 14 سکه 1400 سکه بود اخلاق اين داماد درست مي شد؟ يک مرد بد اخلاق يک مردي که اخلاق ندارد واقعا چون چهارده سکه است ترمز مي شود برايش اگر 1400 مي شد ديگر حرفي نداشت؟ اگر فرض کنيم بعضي ها مي گويند اگر مهريه سنگين بود مجبور مي شد زندگي را ادامه بدهد واقعا ادامه ي زندگي به خاطر مهريه ي سنگين يعني يک مردي دارد به زندگي تن داده چون مي بيند مهريه اش سنگين است گرفتاري دارد مي گويد باشد مي سازيم اين زندگي همراه با مهر و محبت است اگر شما آمدي گفتي پانصد تا اين پسر هم دارد با دخترت زندگي مي کند از ترس مهريه و از ترس اجرا من سوال مي کنم واقعا اين زندگي با اين شکل در آن مهر و محبت است؟

شريعتي: باعث نمي شود آقايان حواسشان را بيشتر جمع بکنند؟

حاج آقا حسيني: حواسشان را براي چه جمع بکنند؟

شريعتي: بيشتر به زندگي باشد بداخلاقي نکنند.

حاج آقا حسيني: آدم بد اخلاق را با 1400 تا سکه مي شود خوش اخلاق کرد؟

شريعتي: قطعا نمي شود ولي مراعات مي کنند.

حاج آقا حسيني: پيام داده دختر خانمي گلايه کرده از پدر مادرش گفت در ازدواجم خيلي دخالت نداشتم پدر مادرم به همه چيز خيلي توجه داشتند به شغلش به مهريه به اين که ماشين داشته باشد

ص: 3349

به همه چيز توجه داشتند از يک چيز غافل بودند از اخلاق اين پسر غافل بودند بعد از مدتي من متوجه شدم اين پسر هم معتاد است هم مشروب مي خورد هم رفقاي بي بند و باري دارد الآن در زندگي ها حواس ما به کدام طرف است داستاني از حضرت حسن عليه السلام مي گويم کسي آمد خدمت ايشان مشورت کرد براي دخترم خواستگاراني مي آيد من بدهم يا ندهم خيلي تعبير قشنگي است حضرت استدلال کرده حضرت فرمود زَوِّجْها مِنْ رَجُلٍ تَقيٍّ، فَاِنَّهُ اِنْ اَحَبَّها اَکْرَمَها وَ اِنْ اَبْغَضَها لَمْ يَظْلِمْها (مکارم الاخلاق، ص 204) دخترت را بده به مرد دين دار به خوش اخلاق همان که در روايت است اِذا جائَكُمْ مَنْ تَرْضَوْنَ خُلُقَهُ وَ دينَهُ فَزَوِّجُوهُ (وسائل الشيعه، ج 14، ص 51) فرمود اگر اين مردي که آمده خواستگاري اگر دين دارد يا اخلاق دارد يا دختر تو را دوست دارد احترام مي کند اگر روزي هم با هم مشکلي پيدا کردند چون دين دارد اخلاق دارد ظلم نمي کند يک آدم خوبي است اگر اخلاق و دين داشت اگر حواس ما در دين داري و اخلاق بود يا اين آدم با دختر شما زندگي خوبي دارد دلشان به هم نزديک است مشکلي ندارند احترام مي کند اگر هم نپسنديد مشکلي بود چون دين دارد چون از خدا مي ترسد چون اخلاق دارد ظلم نمي کند کاري نمي کند بگويد مهرم حلال جانم آزاد 1400 که هيچ 14000 باشد مرد بداخلاق و بي دين کاري مي کند که مي گويد مهرم حلال جانم آزاد اين بيننده نوشته پدر مادر من به همه چيز حواسشان بود به اخلاق حواسشان نبود تو را به خدا به پدر

ص: 3350

مادر ها بگوييد چند نفر گلايه کردند نوشتند خيلي ما ناراحت شديم از حرفي که زديد متاسف هستيم براي شما چرا شما گفتيد اگر داماد خوب پيدا شد گفتم در مشهد امام رضا خانمي آمد مردي آمد براي خواستگاري دخترم همه چيزش خوب است فقط دستش خالي است من گفتم اگر داماد خوب است حتما اين داماد خوب را از دست ندهيد من تعبيري هم داشتم که يک چيز دستي هم بدهيد چند نفر گلايه کردند من همان جا اصلاح کردم گفتم خانم ها شان شان خيلي بالا تر از اين است ولي واقعش از بس دختر خانم ها خوب هستند از بس پسر خوب کم پيدا مي شود واقعا روي حرفم هستم صادقانه از خانواده ها تقاضا مي کنم حرف دين است حديث امام جواد را خوانديم گفت خواستگارهايي مي آيند در حد ما نيستند طرف رئيس است شخصيتي دارد پولدار کارخانه دار است يک داماد آسمان جل آمده به امام جواد گفت دخترم را بدهم يا نه حضرت فرمود اگر اخلاق و دينش درست است بده اگر ندهي در زمين فساد کبير ايجاد مي شود إلاّ تَفْعَلُوهُ تَكُنْ فِتنَةٌ في الأَرضِ و فَسادٌ كَبيرٌ (وسائل الشيعه، ج 14، ص 51) همان تبعاتي که امروز در جامعه مي بينيم نشستيم مي گوييم اخلاقش خوب است تحقيق کرديم دينش اخلاقش پس مشکل چيست به ما نمي خورد چه چيزش؟ ما پول دار هستيم شخصيت مقامي داريم حرف من اين است تقاضا مي کنم اگر مي خواهيم فساد کبير از جامعه برود تقريبا روزي نيست در کوچه بازار بگويند در مورد مسائل اخلاقي و فساد صحبت بکنيد من چه بگويم؟ ريشه اش کجاست شما چند تا دختر خودت در خانه داري

ص: 3351

چند تا پسر در خانه داري مگر مي شود بگوييم شما پاک باشيد همه تان يوسف باشيد حضرت زهرا باشيد در عين حال که عبارت را اصلاح مي کنم نمي خواهم به دختر ها جسارت بکنم واقعا پسر خوب کم است اگر پسر خوب آمد حتما بدهيد ما گفتيم جهيزيه ي ساده مهريه ي کم و سوم مراسم ساده گفتيم حضرت علي چيزي نداشت پيغمبر فرمودند مستحب است در عروسي وليمه اي داده شود إِنَّهُ لا بُدَّ لِلْعَرُوسِ مِنْ وَلِيمَةٍ (كشف الغمه، ج 1، ص 365) حضرت علي فرمودند دست من خالي است سعد بن عباده گفت من باني مي شوم گوسفند اصحاب گفتند ما لوازم را باني مي شويم تالارش در مسجد بود يک عده براي هزينه سفره باني شدند تالار هم مسجد مراسم گرفتند الآن عده اي که جرئت نمي کنند نزديک بروند مي گويند خرج تالار مهماني را چه کار کنيم سوال کردند پرسيدند مگر مي شود در مسجد سوالم اين است چطور عزاي ما مي تواند در مسجد باشد جشن ما نمي تواند باشد سوال کردم از مراجع استفتاء کردم چه اشکال دارد البته شئون را بايد رعايت کرد در مسجد جاي کارهايي که در تالارها مي شود نيست در ايران از صبح تا شب هزاران مجالس عزا در مساجد است جشن ما را نبايد در مسجد بگيريد.

شريعتي: آن عرف شده.

حاج آقا حسيني: چرا اين را عرف نکنيم ما برويم پول تالاري را بدهيم سوال من اين است در جامعه خودمان را گرفتار کرديم اين چه کلاسي ضرورتي دارد اين پدر برود قرض بکند سود سي درصد سي و پنج درصد تا سال ها بخواهد قسطش را بدهد که هزار نفر را جمع کرده در تالار

ص: 3352

يک ساعت دور هم جمع شدند يک غذا خوردند اگر ايراد نگيرند سه جور بود يک جور بيشتر به ما نرسيد جز اين که فردا گير بدهند چه مي شود؟ کسي دارد مهماني بدهد اما اين چه مهماني است من بيايم هزار نفر را الزاما با قرض دعوت بکنم اين در فرهنگ هاي غلط است اين که عرض کردم فرهنگ سازي شود همين است کي بايد اين فرهنگ درست شود از کجا اسلامي شود اگر در مراسم من فقط بستگان درجه يک ام باشد اشکالي دارد؟ من هزار نفر را دعوت بکنم حداقل نفري پنجاه هزار تومان از ورودي تالارها خبر دارم من ده سال قسط پنجاه ميليون را صد ميليون بدهم که يک ساعت تازه رفقا به سر من منت گذاشتند کارت مي دهم دعوت مي کنم منت مي گذارند ما آمديم عروسي شما شام بخورند فردا گلايه بکنند زندگي ها را به هم زديم البته من ديدم در مقابل پيام هاي خيلي خوب هم داشتيم يک کسي نوشته من هزينه ي تالار و مراسم را توافق کرديم ديدم پنجاه شصت ميليون براي چه بدهيم آمديم اندوخته اي کرديم خانه اي براي فرزندمان براي عروس داماد جشن فاميلي کوچک گرفتيم مهماني درجه يک کسي نوشته يک سفر زيارتي به جاي تالار چه اشکالي دارد؟ ما خودمان فکر مي کنيم زشت است اگر پانصد تا دعوت نکنيم و تالار نگيريم جواب بقيه را چه بدهيم بحث اشتغال را هم عرض مي کنيم ما سه تاي اول را فرض کنيم که حل کرديم يعني جهيزيه هفده قلم باشد جهيزيه ي حضرت زهرا مهر را هم باور کرديم شخصيت نمي آورد راضي شديم به شخص کم البته مهر و جهيزيه با

ص: 3353

هم يک طرفه نباشد داماد ها بگويند عجب حرفي بزنند مهر کم اما جهيزيه پنجاه ميليون کمتر نه اين بي انصافي است خيلي ها نوشتند شما همه ي مسائل را حل کرديد بحث اشتغال چه مي شود کجا برويم زندگي کنيم ما سه دسته اشتغال را قبول داريم خانم هايي هستند پزشک هستند خانم هايي هستند معلم هستند خانم هايي هستند مديران مدارس هستند خدا خيرشان بدهد ما تشکر هم مي کنيم خانم هايي هستند سرپرست خانواده اند خودشان به خاطر اين که سرپرستشان معلول است بيمار است گرفتار است مجبور هستند کار بکنند اين ها را بايد دولت انجام بدهد الآن در اروپا اگر يک مردي معلول باشد سرقفلي زندگي است از بس کمک مي کنند به اين خانواده ولي کاري به اين ها نداريم اين ها درست است برود اين خانم به خاطر اين که بد سرپرست است يا خودش سرپرست است از اين ها بگذريم مي رويم سراغ موارد ديگر شغلي است مرد هم مي تواند انجام بدهد خانم هم سرپرست خانواده نيست سوال من اين است خيلي منصفانه من از خانم هاش شاغل سوال مي کنم الآن چقدر خانم به شغل هاي غير ضروري اشتغال دارند يک فروشنده است يک جايي کارمند است که همه مي توانند انجام بدهند بفرماييد دو ميليون سه ميليون آيا سه ميليون جوان بي کار باشد بهتر است يا سه ميليون خانم ها شاغل باشند مثال خيلي ساده مي زنم اين آمار خيلي دور نيست آموزش و پرورش اعلام کرد ما پنج هزار نيرو مي خواهيم بيست برابرش آقايان رفتند ثبت نام کردند صد هزار نفر از آقايان رفتند ثبت نام کردند تازه اين مدرک تحصيلي مي خواهد فردا دولت اعلام بکند مثلا فلان کارخانه هزار کارگر مي خواهيد باور

ص: 3354

کنيد يک ميليون ثبت نام مي کنند منصفانه بگوييد آيا دو ميليون سه ميليون خانم ها شاغل باشند يا نه اين جوان برود سر شغل هم زندگي خودش هم ازدواجش هم خانواده اي را تحت پوشش قرار مي دهد يک کسي نوشته من رفتم خواستگاري پسرم بي کار بود خانم شاغل بود ما جاها را جا به جا کرديم رفتم خواستگاري خانم دختر شاغل است پسر من بيکار بود رفتيم خواستگاري گفتيم توکلت علي الله خدا بزرگ است عروس خانم قبول نکرد گفتيم چرا پسر به اين خوبي گفته من کار کنم تو بخوري؟ راست مي گويد پس چه کار بايد کرد شما برو سر کار اين جوان هم مجرد شما شدي سي و پنج ساله جوان هم سي و هشت ساله همان طور ادامه بدهيم شما اين شغل را بده به اين حاضر هم نيست مي گويد من کار کنم تو بخوري؟ من مي گويم منصفانه اين را جواب بدهيد بعضي ها نوشتند ما دنبال شغل نمي خواهيم برويم ولي تا کي به شوهران التماس بکنيم به خاطر اين که من قدرت خريد روسري ندارم اگر هزار تومان پول از شوهرم بخواهم مثل اين که جانش به لب بيايد اي کاش شاغل بودم قبول دارم آدم هاي بي انصاف هم است يک روايت مي خوانم اين را به مردهايي مي گويم که با خانم هايشان اين طور رفتار مي کنند مَلعونٌ مَلعونٌ مَن ضَيَّعَ مَن يَعُولُ (کافي، ج4، ص 12) لعنت خدا لعنت خدا به مردي که آن هايي که واجب النفقه اش هستند عيالش خانواده اش را گرفتار مي کند ضايع مي کند نگران مي کند پول نمي دهد به آن ها ما فرهنگ را بايد اصلاح بکنيم پيغمبر فرمودند بگويم بهترين مرد

ص: 3355

کيست آن است که وادار نکند همسرش دست نيازش پيش ديگري دراز شود بدترين مرد آن است که کاري بکند همسرش دستش دراز باشد اين ها واجب النفقه ي شوهرشان هستند دختر تا وقتي که ازدواج نکرده در خانه است هزينه اش با پدرش است ما واجب النفقه ها را گفتيم از مسائل مورد غفلت است ما چهار گروه واجب النفقه داريم فقط همسر را مي دانيم که آن را هم درست عمل نمي کنيم پول يک روسري مي خواهد نمي دهيم همسر واجب النفقه است اولاد هم واجب النفقه است پدر بزرگوار اولادت حتي ازدواج هم بکند اگر نياز مالي دارد و شما مي تواني نيازش را برطرف بکني باز واجب النفقه ي شماست براي اين هم عذر و بهانه نمي شود بعضي از بيننده ها پيام دادند البته نمي دانم جدي است شوخي است نوشتند ما اگر دو ميليون سه ميليون زن شاغل هستيم جاي پسر ها را نگرفتيم اين شايستگي هاي ماست پسر ها هم بروند براي خودشان شايستگي ايجاد بکنند من نمي دانم چقدر جدي است فقط تقاضا مي کنم يک آمار ببينند از جوان هاي بيکاري که مدرکشان ليسانس است فوق ليسانس و دکتراست اين کم لطفي است بگوييم آن ها شايستگي ندارند ما ليسانس فوق ليسانس فراوان زياد داريم پس يا راضي باشيم دوازده ميليون همين طور ادامه پيدا بکند يا به ازدواج ساده و آسان رسيدگي بکنيم.

شريعتي: خيلي ممنون نکات خوبي شنيديم به قرارمان نمي رسيم صفحه 591 را خود بينندگان قرائت بکنند ما بحثمان را با حاج آقا ادامه مي دهيم. من اين کتاب را هم معرفي مي کنيم با توجه به اين که در آستانه ي ماه محرم هستيم کتاب باز خواني تاريخ کربلا چهارده مجلس عاشورايي سلسله

ص: 3356

مباحث برنامه ي سمت خداست که به قلم حاج آقاي حسيني قمي عزيزماست بسيار کتاب خوبيست کتاب جامعي است براي بهره بردن از تاريخ عاشورا و عبرت گرفتن از آن

حاج آقا حسيني: من دو سه مورد ديگر از پيامک ها اشاره مي کنم خانم هاي زيادي نوشتند ما درسي که خوانديم زحمتي که کشيديم نمي توانيم قبول کنيم زحمت چندين ساله مان هيچ ثمري نداشته باشد شما مي گوييد اشتغال را بدهيم به آقايان براي چه درس خوانديم درس ها دو نوع است يک وقت درس هايي است که همان بخش اشتغالات خوب است ولي باز خيلي ها پيامک دادند ما بايد فرهنگ ها را اصلاح بکنيم صادقانه مي گويم منصفانه اگر نقدي به کلام من است بنويسند عينش را مي خوانم هفته ي بعد خيلي ها نوشتند ما چه کنيم با مسئله ي تحصيل دختران نوشتند دختران ما اصرار بر تحصيل دارند فرهنگي شده دختر حتما درس بخواند در چه رشته اي درس بخواند در رشته اي که در طول چهار سالي که مي رود از اين رشته متنفر است بدش مي آيد مي گوييم پس براي چه مي روي مي گويد چاره اي ندارم مدرک را مي خواهم داشته باشم حتما ليسانس الآن کم داريم دختر خانم هايي که دارند درس مي خوانند حتي در پسر ها هم است دارند درس مي خوانند در رشته هايي که هيچ علاقه ندارند مخصوصا در دانشگاه هاي غير دولتي باز همان جريان است پدر گرفتار بازنشسته ي حقوق بگير برود با وام سي درصد سود شهريه ي دانشگاه را بدهد بعد دختر خانم که ليسانس گرفت مي گوييم از اين تحصيلاتت چه بلدي مي گويد اسم آن درس را نياور که من ناراحت مي شوم مي گويد اسم سال هاي تحصيل را نياور اين را خودمان بايد اصلاح بکنيم چه کسي گفته

ص: 3357

الزاما دختر خانم حتما ليسانس داشته باشد در رشته اي که از آن تنفر دارد الآن بپرسيد مي تواني دو صفحه بنويسي در مورد درس ها ما کار را از آن طرف خراب کرديم اصل درس خواندن را در هر رشته اي به هر زحمتي يک اصل معرفي کرديم حالا که درس را خوانده مي گويد حتما بايد اشتغال داشته باشم.

شريعتي: خيلي ممنون التماس دعا خدانگهدار.

94-07-21- گراميداشت سومين ختم قرآن برنامه

بسم الله الرحمن الرحيم و صلي الله علي محمد و آله الطاهرين

دست مرا گرفت و به دست قلم گذاشت *** حسي که باز پاي مرا در حرم گذاشت

حسي که اشک وار به چشمم قدم گذاشت *** تا "اشفعي لنا"به لبم دم به دم گذاشت

پس از کنار هجره ي پروين که رد شدم... *** بي اختيار شعر سرودن بلد شدم

در اين حرم که آمده ام پا به پاي عشق *** عاشق شدن دعاي من است و دعاي عشق

مادست خالي آمده ايم اي خداي عشق *** اذن دخولمان بده محض رضاي عشق

تا چشم کار مي کند اينجا کرامت است *** اينجا شفيعه هست پس اين جا قيامت است

ما اشک مي شويم که بارانمان کني *** ما درد ميشويم که درمانمان کني

مارا غريب و بي کس و بي خانمان کني *** تا شب نشين صحن شبستانمان کني

يادش بخير ماه مبارک بهار تو *** سي جزء عشق خوانده شده در کنار تو

خوش روييت نبود چنين رو نمي زديم *** نورت نبود با دل شب مو نمي زديم

صحنت نبود دست به جارو نمي زديم *** بالا اگر نبودي زانو نمي زديم

ما با حضور لطف تو حاجت

ص: 3358

نداشتيم *** ما بي حضور لطف تو بهجت نداشتيم

بال فرشته است و قدم هاي مردم است *** در حوض صحن آينه اش آسمان گم است

ديگر نگرد مادرمان در همين قم است *** ((اينجا که آب هست چه جاي تيمم است؟))

گفتند باز مي شود از قم در بهشت *** مارا ببر بهشت تو اي خواهر بهشت

آهو شديم در دل صيادمان ببر *** پروازمان بده به گهر شادمان ببر

يک لحظه سمت پنجره فولادمان ببر *** در هشت هشت لحظه ي ميلادمان ببر

مشهد به پاست در سرمان شور عشق تو *** پس مال ماست کوچه ي سرشور عشق تو

شريعتي: سلام عرض مي کنم خدمت شما بينندگان گزيده هايي از برنامه ي سمت خدا در روز پنج شنبه ي هفته ي گذشته که به مناسبت سومين ختم قرآن در برنامه ي سمت خدا برگزار شده بود خدمت شما تقديم مي شود.

شريعتي: سلام بر همه از حرم مطهر کريمه ي اهل بيت حضرت معصوم در خدمت شما هستيم سلام عرض مي کنم خدمت شما حاج آقاي حسيني.

حاج آقا حسيني: سلام عليکم و رحمة الله عرض سلام و ارادت خالصانه خدمت همه ي بينندگان و حضار دارم ما نائب الزياره ي همه هستيم چون جلسه ي اختتامه ي قرآن است چند جمله اي در مورد قرآن در نهج البلاغه در خدمت شما خواهيم بود در نهج البلاغه ده ها بار در کلمه ها خطبه ها نامه ها وجود مقدس اميرمومنان از عظمت قرآن ياد کرده اند از جمله در خطبه ي 176 حضرت مي فرمايد وَ اعْلَمُوا أَنَّ هَذَا الْقُرْآنَ هُوَ النَّاصِحُ الَّذِي لَا يَغُشُّ وَ الْهَادِي الَّذِي لَا يُضِلُّ قرآن نصيحت کننده اي است که

ص: 3359

هيچ گاه کسي را فريب نمي دهد هدايت گري است که کسي را گمراه نمي کند سخنگويي است که دروغ نمي گويد وَ مَا جَالَسَ هَذَا الْقُرْآنَ أَحَدٌ إِلَّا قَامَ عَنْهُ بِزِيَادَةٍ أَوْ نُقْصَانٍ زِيَادَةٍ فِي هُدًى أَوْ نُقْصَانٍ مِنْ عَمًى احدي با قرآن هم نشين نشد مگر اين که وقتي هم نشيني اش به پايان رسيد همراه با يک اضافه اي هدايتي به او اضافه شد از جهل فاصله گرفت و بر هدايتش افزوده شد وَ اعْلَمُوا أَنَّهُ لَيْسَ عَلَى أَحَدٍ بَعْدَ الْقُرْآنِ مِنْ فَاقَةٍ کسي بعد از قرآن ديگر گرفتار فقر و درماندگي و بيچارگي نمي شود وَ لَا لِأَحَدٍ قَبْلَ الْقُرْآنِ مِنْ غِنًى فَاسْتَشْفُوهُ مِنْ أَدْوَائِكُمْ وَ اسْتَعِينُوا بِهِ عَلَى لَأْوَائِكُمْ فَإِنَّ فِيهِ شِفَاءً مِنْ أَكْبَرِ الدَّاءِ کسي از قرآن بي نياز نمي شود از قرآن شفاي دردهاي خودتان را بخواهيد براي شدائد و مشکلات و گرفتاري هايتان از قرآن استفاده بکنيد از سخت ترين درد قرآن شما را شفا مي دهد حضرت علي به چهار درد اشاره مي کند به چهار بيماري وَ هُوَ الْكُفْرُ وَ النِّفَاقُ وَ الْغَيُّ وَ الضَّلَالُ فَاسْأَلُوا اللَّهَ بِهِ قرآن انسان را از کفر از دو رويي از جهالت و از گمراهي نجات مي دهد خدا را به حق قرآن قسم بدهيد يکي از با عظمت ترين قسم هاي ما قسم به قرآن است و وَ تَوَجَّهُوا إِلَيْهِ بِحُبِّهِ اگر مي خواهيد خدا به شما نگاه بکند با محبت قرآن توجه الهي را به سوي خودتان جلب بکند وَ اعْلَمُوا أَنَّهُ شَافِعٌ مُشَفَّعٌ وَ قَائِلٌ مُصَدَّقٌ اين نهج البلاغه ي حضرت علي است مي فرمايد بدانيد يقين داشته باشيد قرآن فرداي قيامت از شفاعت کنندگان است انبياء شفاعت

ص: 3360

مي کنند ائمه شفاعت مي کنند اولياء شفاعت مي کنند شهدا شفاعت مي کنند يکي از شفاعت کننده ها قرآن است شفاعت کننده اي که حتما شفاعتش پذيرفته مي شود أَنَّهُ مَنْ شَفَعَ لَهُ الْقُرْآنُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ شُفِّعَ فِيهِ حتما شفاعت قرآن پذيرفته مي شود ولي حضرت علي يک هشداري هم مي دهد وَ مَنْ مَحَلَ بِهِ الْقُرْآنُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ صُدِّقَ عَلَيْهِ ما با روزي يک صفحه تلاوت قرآن در برنامه ي سمت خدا الآن سومين ختم قرآن را داريم سومين باري است که جلسه ي ختم قرآن با روزي يک صفحه تلاوت قرآن دارد برگزار مي شود ما روزي يک صفحه مي توانيم بگوييم فرصت نداريم؟ با روزي يک صفحه تلاوت قرآن سه مرتبه اين برنامه کساني که پاي اين برنامه بودند قرآن را ختم کردند حضرت علي هم بشارت مي دهد هم هشدار هم بشارت قرآن شفاعت مي کند و قطعا شفاعت قرآن در پيشگاه الهي پذيرفته مي شود ولي هشدار هم مي دهد اگر قرآن از کسي شکايت بکند اين انذار است همان طور که شفاعت قرآن حتما پذيرفته مي شود کساني که با قرآن محشور هستند اگر قرآن فرداي قيامت از کسي شکايت کرد شکايت قرآن حتما پذيرفته مي شود حضرت مي فرمايد وَ اسْتَنْصِحُوهُ عَلَى أَنْفُسِكُمْ وَ اتَّهِمُوا عَلَيْهِ آرَاءَكُمْ از قرآن نصيحت بخواهيد قرآن کتاب هدايت است قرآن داروست درمان است به تعبير يکي از اساتيد بزرگوار مي فرمودند درست است قرآن درمان و دارو است همان طوري که حضرت علي مي فرمايد ولي ياد ما باشد اگر قرآن نسخه ي شفا بخش جان ما و روح ماست کي اين نسخه تاثير گذار است وقتي به نسخه اش عمل کنيم اگر شما به پزشکي مراجعه بکنيد متخصص ترين پزشک در يک

ص: 3361

رشته اي که شما گرفتار يک بيماري باشيد باشد براي شما نسخه بنويسد تا اين نسخه را عمل نکنيد درمان نمي شويد کافي نيست که اين نسخه را با خط زيبا بنويسيد کافي نيست ما اين نسخه را روزي چند بار بخوانيم بدهيم نسخه را يک خطاط بنويسد تابلو کنيم در منزل نصب کنيم درمان حاصل نمي شود روزي چند بار نسخه را بخوانيم درمان حاصل نمي شود کافي نيست اين ها مگر اين که به آن نسخه عمل کنيم حضرت مي فرمايد از قرآن نصيحت بخواهيد وَ اتَّهِمُوا عَلَيْهِ آرَاءَكُمْ خيلي تعبير زيبايي است در برابر قرآن آراء خودتان را متهم بکنيد نظر خودتان را بر قرآن تحميل نکنيد قرائت و برداشت خودتان را بر قرآن تحميل نکنيد من يکي دو نمونه خيلي کوتاه از سيره ي عملي حضرت علي در ارتباط با قرآن هم بگويم شما از اين در برويد بيرون در صحن حضرت معصومه قبر يکي از علماي بزرگ شيعه است اين جا قبر مردم علما بود الآن يک قبر طرف قبله ديده ايد حدود يک متري از زمين بلند است اين قبر يکي از علماي بزرگ است به نام قطب راوندي کتاب هاي فراواني دارد حدود هفت صد سال پيش زندگي مي کرده ايشان کتابي دارند به نام خرائج در اين کتاب اين داستان را نقل کردند حضرت علي سلام الله عليه در بازار کوفه قدم مي زدند رسيدند به يک جواني در مغازه خياطي مي کرد چون يکي از برنامه هاي حضرت علي قبلا گفتيم حضرت هر روز مي آمدند در بازار کوفه به اصناف مختلف سر مي زدند نصيحت مي کردند يک جواني داشت خياطي مي کرد و آواز مي خواند حضرت علي

ص: 3362

ايستادند فرمودند يَا شَابّ لَو قَرَئتَ القُرآنَ لَکَانَ خَيرًا لَک چرا قرآن نمي خواني اگر قرآن بخواني که بهتر است جوان خيلي با ادبي بود گفت يا اميرالمومنين من قرآن را بلد نيستم اگر بلد بودم مي خواندم حضرت فرمودند بيا نزديک آمد نزديک يک جمله اي حضرت علي به گوش او گفت ننوشتند چه جمله اي در آن واحد حافظ تمام قرآن شد گفت من وعده مي دهم به شما از اين به بعد قرآن بخوانم واقعا در زندگي هاي ما در محل کسب ما البته من زياد ديدم فراوان مي بينم آدم هايي که در محل کارشان در عين حال که کارشان را انجام مي دهند اما گوششان هم به صوت قرآن است دارند راديو قرآن راديو معارف گوش مي دهند مغازه هاي فراواني را مي بينيم هم زمان با کسب و کار شبکه ي سه دارند سمت خدا مي بينند حضرت فرمود اگر قرآن بخواني بهتر است قرآن در زندگي ما باشد باز داستان ديگري از سيره ي حضرت علي عرض مي کنم ابن ابي الحديد شارح نهج البلاغه اين داستان را در شرح نهج البلاغه مي نويسد از قول فرزدق شاعر اهل بيت عليهم السلام که شعر معروف را در مدح امام سجاد عليه السلام دارد هَذا الّذي تَعرِفُ البَطْحاءُ وَطْأتَهُ مي گويد من هنوز نوجوان بودم همراه با پدرم خدمت حضرت علي رسيديم حضرت از پدرم سوال کردند اين نوجوان کيست پدرم گفت اين پسر من است و من دارم شعر يادش مي دهم البته شعر قابل پرورش است يک کسي که قريحه ي شعر دارد و خدا داده اين قابل پرورش است پدر فرزدق به حضرت علي گفت من دارم شعر يادش مي دهم تا اين جمله

ص: 3363

را گفت حضرت علي فرمود لَو أقرَأتَهُ القُرآنَ لَكَانَ خَيرًا َله (في ضلال نهج البلاغه، ج 4، ص 472) قرآن يادش بده اگر ما بنا است شروع بکنيم از شعر شروع بکنيم يا از قرآن شروع بکنيم اگر ما بناست نوجوان ها و جوان هايمان را آموزش بدهيم از چه آموزشي بايد شروع بکنيم نبايد از قرآن شروع بکنيم يکي از نگراني هاي ما امروز اين است نوجوان ها جوان هاي ما بعد از سال ها درس خواندن در مدرسه مقاطع مختلف تحصيلي گاهي روخواني قرآن را نمي دانند آن وقت حضرت علي اين همه انتظار از ما دارد که از قرآن نصيحت بخواهيم اين هم يک جمله. تربيت قرآن مقدم بر تربيت هاي ديگر باشد. يک داستاني را اشاره مي کنم خدا رحمت کند مرحوم آيت الله شيخ مرتضا طالقاني از علماي بزرگ بوده استاد شخصيت هايي بوده مثل مرحوم آيت الله بهجت ما اين جا در کنار قبر خيلي از علماي بزرگ هستيم مخصوصا من سفارش مي کنم زائريني که از راه هاي دور آمدند بعد از زيارت حضرت فاطمه ي معصومه حتما سر قبور اين علماي بزرگ بروند قبر مرحوم آيت الله عظمي شيخ عبدالکريم حائري موسس حوزه ي علميه ي قم آيت الله عظمي بروجردي آيت الله عظمي آسيد احمد آسيد محمد تقي خوانساري مرحوم آيت الله عظمي صدر مرحوم آيت الله عظمي گلپايگاني علامه طباطبائي شهيد مطهري مرحوم آيت الله بهجت و بسياري از علما و شهدا شهيد آيت الله مدني اين جا مزار بسياري از علماي بزرگ شيعه است از جمله قبر آيت الله بهجت همين جا است مرحوم آيت الله شيخ مرتضي طالقاني استاد

ص: 3364

آيت الله بهجت بوده مدتي درس سطوح عالي خدمت ايشان مي خوانده مکاسب و کفايه اين ها را علامه جعفري هم شاگرد ايشان بوده داستان من دو جمله است عزيزان مخصوصا جوانان شخصيتي که مي شود آيت الله بزرگاني مثل آيت الله بهجت و علامه جعفري و ديگران از کي خودش شروع کرده و چه شد که شروع کرد ايشان در طالقان بوده دنبال يک کار ديگري بوده چوپاني مي کرده مي گويد من بيرون شهر طالقان مشغول چوپاني با گاو و گوسفند و دامي که داشتم صداي تلاوت قرآن به گوشم رسيد يک لحظه با خودم گفتم اگر فرداي قيامت خدا به من بگويد اين قرآن نامه اي بود که من براي تو فرستادم آيا يک بار همه ي اين نامه را خواندي و فهميدي چه جواب خدا را بدهم پيش خودم گفتم آيا مي توانم بگويم من عربي بلد نبودم خدا به من نمي گويد چرا نرفتي اين زبان را ياد بگيري همين سوال که به ذهنش مي رسد از بيابان اطراف شهر مي آيد در شهر دام هايي که در اختيارش بوده به صاحبش تحويل مي دهد مي گويد من مي خواهم بروم مي گويد کجا مي خواهي بروي مي گويد مي خواهم بروم درس بخوانم بفهمم قرآن چه مي گويد نامه ي پروردگار چيست در خود طالقان مدتي درس مي خواند بعد مي آيد اصفهان مدرسه ي صدر اصفهان پنج سال درس مي خواند بعد مي رود نجف به جايي مي رسد که مي شود استاد شخصيت هايي مثل آيت الله بهجت و علامه جعفري در مقامات علمي و مقامات معنوي مرحوم آيت الله بهجت مي فرمودند شب آخري که ايشان مي خواست از دنيا برود تا دير وقت در هجره ي ايشان بوديم چون در مدرسه زندگي مي کردند مطالب

ص: 3365

فراواني براي ما گفت مرحوم آيت الله بهجت براي کسب معنويت و معرفت خدمت ايشان مي رفته مطالب فراواني گفت و فرمود فردا خبر من را به شما مي دهند در نود سالگي و فردا ايشان از دنيا مي رود که آقاي بهجت فرمودند صبح که رفتم حجره شان عين عبارت ايشان است چهره شان مثل عروس در حجله از دنيا رفته بود مقصود من اين است که چه شد آدمي که دنبال يک شغل ديگري بود رها کرد آمد گفت اگر فرداي قيامت خدا به من بگويد مسلمان اين نامه بود من برايت فرستادم يک بار اين نامه را خواندي يا نه بايد جواب بدهيم عزيزان جواب بدهيم اين نامه را يک بار مطالعه کرديم تلاوت قرآن فهم قرآن؟ و همه ي اين ها مقدمه ي عمل به قرآن است.

شريعتي: خيلي ممنون حاج آقاي حسيني عزيز

94-07-28- ماه محرم

اگرچه مثل محرم نمي شوم هرگز * * * جدا ز حلقه ي ماتم نمي شوم هرگز

مرا ببخش مرا چون که خوب مي دانم * * * که توبه کردم و آدم نمي شوم هرگز

اسير جاذبه ي حسن يوسف ياس ام * * * که مست در گل مريم نمي شوم هرگز

گناه کارم و اما بدون اذن شما * * * نصيب خشم جهنم نمي شوم هرگز

نمي فرات بياور چرا که من قانع * * * ز سلسبيل و به زمزم نمي شوم هرگز

قسم به قلب سپيدت سياه پوش کسي * * * به جز شهيد محرم نمي شوم هرگز

به جان عشق قسم غير چهارده معصوم * * * به پاي هيچ کسي خم نمي شوم هرگز

شريعتي: سلام عرض مي کنم خدمت شما بينندگان عزيز در خدمت

ص: 3366

حاج آقاي حسيني هستيم سلام عليکم.

حاج آقا حسيني: بنده هم سلام دارم به بينندگان عزيز در آستانه ي تاسوعا و عاشوراي اباعبدالله الحسين هستيم خدا رحمت کند مرحوم دکتر رياضي يزدي شعري دارد مي گويد بوي بهشت مي وزد از کربلاي تو اي صد هزار جان گرامي فداي تو. اجر هزار عمره و حج در طواف تو اي مروه و صفا به فداي صفاي تو. رفتي به پاس حرمت کعبه به کربلا شد کعبه ي حقيقي دل کربلاي تو. با گفتن رضا بقضائک به قتلگاه شد متحد رضاي خدا با رضاي تو. برخيز و باز بر سر ني آيه اي بخوان. اي من فداي آن سر از تن جداي تو. ما را هم اي حسين گدايي حساب کن آخر کجا رود به جز اين در گداي تو. آرزوي ما اين است که اين روزها ما هم يکي از گدايان دستگاه سيدالشهدا عليه السلام محسوب باشيم.

شريعتي: ان شاء الله امروز قطعا رنگ و روي برنامه ي ما رنگ و بوي امام حسين خواهد داشت مي شنويم.

حاج آقا حسيني: بسم الله الرحمن الرحيم من به سه مطلب اشاره مي کنم در ارتباط با روزها و شب هاي عزاداري سيدالشهدا مطلب اول اين که بحمدالله ملاحظه مي فرماييد از اول محرم نه فقط مردم ما مردم همه ي عالم همه ي دل باختگان سيدالشهدا سلام الله عليه شب و روزشان را وقف امام حسين کردند خدا رحمت کند مرحوم آيت الله بهجت نقل مي فرمودند از موسس حوزه ي علميه ي قم آيت الله عظماي حايري زمان رضاخان وقتي عزاداري ها را ممنوع کرده بودند کسي اجازه نداشت مجلس عزاي سيدالشهدا بگيرد ايشان خيلي ناراحت بودند خيلي نگران بودند کسي به خدمت مرحوم

ص: 3367

آيت الله عظمي حائري موسس گفته بود اين قدر نگران نباشيد يک دستور کار مستحبي است جلويش را گرفتند اين قدر که غصه مي خوريد جا ندارد ايشان فرموده بود عزاداري سيدالشهدا مستحبي است که هزار واجب از آن بيرون مي آيد واقعا هم همين طور است چقدر معارف دين به برکت دستگاه سيدالشهدا عليه السلام منتشر مي شود و مردم با معارف دين آشنا مي شوند حضرت امام فرمودند اين محرم و صفر است که اسلام را نگه داشته خدا رحمت کند آيت الله عظمي سيد عبدالهادي شيرازي را ايشان مرد بسيار بزرگي بوده هم مقامات علمي هم معنوي فوق العاده اي داشته الآن بعضي از مراجع تقليد افتخار مي کنند شاگرد مکتب اين مرد بزرگ بودند وقتي نمازشان را مي خواستند بخوانند اذان و اقامه که مي گفتند قبل از اين که الله اکبر نماز را بگويند يک سلام به سيدالشهدا مي دادند السلام عليک يا اباعبدالله الله اکبر شاگردان ايشان گفته بودند شما يک مرجع تقليد هستيد و عمل شما را ديگران حجت مي دانند انجام مي دهند آيا روايتي داريم که قبل از شروع نماز سلام به امام حسين بگوييم ايشان فرموده بود نه در اين مورد خاص من روايتي نديدم که قبل از شروع نماز باشد ولي من چون نمازم را از امام حسين دارم نمي توانم بدون سلام بر سيدالشهدا نمازم را آغاز بکنم همه ي دين ما به برکت سيدالشهدا سلام الله عليه است در زيارت نامه مي خوانيم اَشْهَدُ انَّكَ قَدْ اَقَمْتَ الصَّلوه اگر اين شهادت انجام نمي شد بني اميه چه مي کردند چه چيزي را از دين باقي مي گذاشتند يکي از عزيزان مي گفت من در مشهد منبر بودم در محضر مرجع

ص: 3368

بزرگ مرحوم آيت الله عظمي ميلاني رضوان الله عليه موقع روضه شد اين شعر معروفي که در مورد امام حسين است اشعار زيباي قديمي است مي خواندم رسيدم به اين بيت که اي خاک کربلاي تو مهر نماز من مهر تو را به مهر سليمان نمي دهم. ايشان همان طور که نشسته بود و بلند بلند گريه مي کرد از پايين منبر فرياد زد که چرا مي گويي اي خاک کربلاي تو مهر نماز من نه اصل نماز من. اي خاک کربلاي تو اصل نماز من اين واقعيتي است که ما هر چه داريم به برکت سيدالشهدا داريم خدا رحمت کند علامه اميني ايشان يک ده جلسه در مشهد سخنراني کردند نوارهاي سخنراني ايشان است دوستان اگر جستجو بکنند در اينترنت خيلي راحت پيدا مي شود خيلي جالب است علامه اميني يک شور و حرارت خاصي در بيان معارف وقتي به روضه مي رسد واقعا عجيب است بايد خدا را شکر کنيم اين نوارها از ايشان باقي مانده ايشان در يک بخشي وقتي روضه ي امام حسين را مي خواهد بخواند اين تعبير زيبا را دارد مي فرمايد حسين آن چه داشت در راه خدا داد و خدا آن چه دارد به حسين مي دهد واقعا امام حسين کم نگذاشت از طفل شش ماهه تا پيرمرد هشتاد نود ساله جوان برادرش هر چه داشت آن چه بودت داده اي در راه ما مرحبا صد مرحبا خود هم بيا همه را داد خدا آن چه دارد به امام حسين مي دهد اين عزت عالم گيري که امروز براي سيدالشهدا عليه السلام است خدا رحمت کند ابن قول وي قمي کتابي دارد به نام کامل الزيارات به فارسي هم

ص: 3369

ترجمه شده در بازار اينترنت است ايشان استاد شيخ مفيد بودند کساني که مشرف شده باشند کاظمين بعد از زيارت امام کاظم و امام جواد اگر بيايند داخل رواق قبر شيخ مفيد آن جا است آن بالا نوشته شده شيخ مفيد کنار قبر استادش ابن قول وي به خاک سپرده شده اين مرد بزرگ در کال الزيارات حديثي را نقل مي کند لَيسَ مِن مَلَک مُقرّب وَ لَا نبّي مُرسَل الاّ وَ هُوَ يَسئَلُ اللّه اَن يَزُورَه فَفوج يَهبِط و فوج يصعَدُ (کامل الزيارات، ص 48) اگر ما نداشتيم جز همين حديث کافي بود ايشان صد ها حديث نقل مي کند هيچ فرشته ي مقربي هيچ نبي فرستاده شده اي يعني از آدم و نوح و عيسي و موسي و ابراهيم همه ي انبيا و تمام فرشتگان جبرائيل و ميکائيل نيست الا يک تقاضا از خدا دارد تقاضايش اين است که برود زيارت امام حسين عليه السلام يک عده اي دائما در حال زيارت اند عده اي در حال بازگشت از زيارت سيدالشهدا عليه السلام هستند يقين دارم عده اي دلشان مي شکند اشکشان جاري مي شود مي گويند ما دلمان مي خواست کربلا برويم باز اربعين دارد نزديک مي شود چه کنيم من جمله اي را از مرحوم علامه شيخ جعفر شوشتري اضافه مي کنم خيلي دل گرمي است ايشان مي فرمايد به اعتقاد من حرم امام حسين فقط آن جايي نيست که قبر شش گوشه ي سيدالشهدا است که در روايت داريم إِجَابَةَ الدُّعَاءِ تَحْتَ قُبَّتِهِ (وسائل الشيعه، ج 14، ص 537) استجابت دعا زير بارگاه ايشان است ايشان مي گويد نه اعتقاد من اين است هر کجا خيمه ي امام حسين برپا شد آن جا قبه و بارگاه سيدالشهدا است به نظر

ص: 3370

من امروز ما اين توفيق را داريم روزي دو سه بار چهار بار زير قبه و بارگاه سيدالشهدا حضور پيدا کنيم اگر همه ي انبيا فرشتگان آرزوي زيارت سيدالشهدا را دارند الآن سوگواران امام حسين عليه السلام به تعبير علامه شوشتري همه موفق به اين زيارت هستند انصافا مردم ما سنگ تمام مي گذارند اين که مي گويم سنگ تمام نمي رسد به وظيفه اي که داريم. کجا مي توانيم حق امام حسين را ادا کنيم واقعا نمي توانيم مرحوم آيت الله حائري موسس ايامي که در عراق مشغول شاگردي ميرزاي شيرازي بودند رسم بوده ميرزا قبل از شروع درسشان هر روز يکي از شاگردانشان چند نفري بودند يک چند جمله روضه مي خواندند بعد ميرزا درس را شروع مي کرده در کل سال و يکي از روضه خوان هاي درس ميرزاي شيرازي مرحوم آيت الله عظمي حائري بوده اين ها همه افتخار بدانند براي خودشان خدا رحمت کند آيت الله تبريزي ايشان سر درسشان يک روزي يکي از شاگردان اشکالي کرد ايشان جواب دادند شاگرد گفت اين که جواب نشد شما روضه خواني مي کنيد جواب اشکال فقهي من را بدهيد ايشان به شدت به گريه افتادند گفتند کاش مي توانستم براي سيدالشهدا روضه خواني بکنم کاش بلد بودم روضه خواني بکنم افتخار مي کردم اگر بلد بودم اين افتخار مال آيت الله حايري بوده يک روزي که نوبت ايشان مي شود اين جمله از روضه را مي خواند که و دَخَلَتْ زَيْنَبُ عَلَي ابنِ زِيادٍ وَ عليها اَرْذَلُ ثِيابِها (ارشاد، ص 244) يعني زينب را وارد کردند بر مجلس ابن زياد در حالي که لباس هاي مندرس و کهنه اي بر تن داشت زينب وارد شد بر ابن زياد در اين

ص: 3371

ملاحظات چقدر مي گوييم يک کسي که مقامش بالاتر است او بايد برود بايد موقعيت ها ملاحظه شود آن وقت زينب را وارد کردند وقتي اين جمله را ايشان مي خواند به قدري مرحوم ميرزا گريه مي کند مي گويد بس است آن روز درس تعطيل مي شود مي گويد بگذاريد ما حق اين جمله را ادا کنيم بعد بقيه ي روضه را بخوانيد واقعا ما مي توانيم درک کنيم عمق را چون اين روضه ها را ما مکرر شنيديم گاهي عظمت مصيبت و عمق مصيبت مورد غفلت قرار مي گيرد اين که در زيارت ناحيه ي مقدسه است أَلسَّلامُ عَلَى الشَّيْبِ الْخَضيبِ أَلسَّلامُ عَلَى الْخَدِّ التَّريبِ سلام بر محاسن غرق به خونت سلام بر آن صورتي که بر خاک گذاشتي اين مصيبت ها را ببينيد تا مي رسد به آن جا که السَّلامُ عَلى الطِّفلِ الرَّضيعِ أَلسَّلامُ عَلى مَنْ دَفَنَهُ أَهْ_لُ الْقُرى واقعا از روي اعتقاد مي گويم اگر روي اين جمله شيعه تا قيامت ضجه بزند حق عزاي امام حسين ادا نمي شود الآن در فاجعه ي منا ببينيد چقدر ملت ما نگران بود يک وقت نکند به اجساد مطهر قربانيان منا جسارتي شود ديديد رهبر معظم انقلاب تهديد کردند تمام نظام را در برابر آن حکومت قرار دادند براي اين که يک وقت جسارتي به اجساد مطهر حاجي هاي ما شود آن وقت مي شود مقايسه کرد اين ها همه قربانيان يک موي سيدالشهدا نمي شوند آن وقت امام زمان در زيارت ناحيه ي مقدسه مي گويند سلام بر آن آقايي که بدنش را دفن نکردند گذاشتند رفتند روستا نشينان اطراف آمدند بدنش را دفن کردند و بدنش را جمع کردند اگر بني اسد نمي آمدند و اين بدن را به خاک نمي سپردند تا کي اين

ص: 3372

جنازه روي زمين مي ماند واقعا از آن جمله هايي است اگر ما تا قيامت ضجه بزنيم براي اين يک جمله که اين ها بدن هاي خودشان را دفن کردند رفتند اين که حضرت زينب نگران بود براي همين يک جمله بود ولي بدن طيب و طاهر سيدالشهدا و اهل بيت را گذاشتند زمين ما واقعا نمي توانيم حق اين مصيبت ها را ادا کنيم ولي هر چه مي توانيم بايد انجام دهيم مردم ما در اين چند روزه انجام وظيفه کردند ولي در باقيمانده ي روز تا عاشورا بيشتر سرمايه گذاري کنيم از وقت مال هر چه که بلد هستيم من آماري گرفتم شنيدم خوشبختانه با همه ي مشکلات اقتصادي که هست مردم در اين ايام کمکشان به مجالس عزاي سيدالشهدا بيشتر شده کمتر نشده کم نمي گذارند من سوال کردم از بعضي از هيئات مذهبي گفتند نه بيش از گذشته است واقعا در باقيمانده شبانه روز ما وقف سيدالشهدا باشد مرحوم آيت الله بهجت مي فرمودند ما شاگرد آيت الله غروي اصفهاني بوديم خدمت ايشان درس مي خوانديم ايشان پنج شنبه ها روضه داشتند الآن هم رسم است مراسم علما و مراجع هفته اي يک روز ذکر توسل و روضه اي است پنج شنبه ها روضه داشتند ما روضه ي ايشان را مي رفتيم از آقا تقاضا مي کرديم ما شاگردان چون شاگرداني داشته مثل آيت الله ميلاني مظهر شاه علي محمد نجفي بروجردي و بهجت روضه ي پنج شنبه که مي رفتند مي گفتند اجازه بدهيد يک سهمي هم ما در روضه خدمت کنيم ايشان مي فرمودند هر خدمتي مي خواهيد انجام بدهيد ولي دو خدمت روضه مال خودم است دم در مي نشستند کفش واردين را جفت مي کردند و همان جا سماوري گذاشته بودند چايي مي ريختند

ص: 3373

مي فرمودند اين دو مال خودم بقيه مال شما من اگر بگويم خاک پاي آن کساني هستم که اين روزها کفش عزاداران امام حسين را جفت مي کنند چيزي نگفتم وقتي بزرگان به اين افتخار مي کردند ما چه هستيم که بگوييم خاک پا هستيم اين را بدانند هر کسي مخصوصا در اين باقي مانده من بعضي از شهرهاي ايران ديدم مخصوصا طرف خراسان ديدم از ششم به بعد کسب و کار تعطيل مي شود شهر تعطيل مي شود کلا مردم تا عاشورا شبانه روزشان وقف سيدالشهدا عليه السلام است ديگر به نظر من بيش از اين طول ندهيم مادح خورشيد مداح خود است خواستيم بگوييم مي شناسيم عزاداران سيدالشهدا را. مطلب دوم اين است که من تقاضا مي کنم اين روزها عزيزان من يادشان باشد همه مهمان سيدالشهدا هستند ولي مخصوصا به جوانان عرض مي کنم اگر مي بينيد در ميان دوستان يک قيافه هايي تيپ هايي که فکر مي کنيد شما فکر مي کنيد خطاست شما فکر مي کنيد اين ها با امام حسين رابطه اي ندارند نه اتفاقا دست اين ها را بگيريد بياوريد فراوان شنيده ايم وقتي پيغمبر خدا به معراج رفتند به جايي رسيدند که جبرائيل نتوانست پيغمبر را همراهي بکند جبرائيل گفت نمي توانم نزديک شوم جبرائيل پيغمبر را تنها گذاشت «ثُمَّ دَنَا فَتَدَلَّى، فَكَانَ قَابَ قَوْسَيْنِ أَوْ أَدْنَى» (نجم/ 9-8) بار ديگر از ملک پران شوم آن چه در وهم تو نايد آن شوم وقتي پيغمبر رفت و رفت رسيد به عرش آن جا که رسيد وقتي آمد گزارش عرش را پيغمبر داد چه بود فرمود وَ إِنَّهُ لَمَکْتُوبٌ عَنْ يَمِينِ عَرْشِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ مِصْبَاحُ هُدًى وَ سَفِينَةُ نَجَاةٍ (عيون اخبار الرضا، ج 1،

ص: 3374

ص 59) بر سر در بهشت نوشته شده ان الحسين مصباح الهدي و سفينه النجات پيغمبر را بردند به مقامي جايگاهي که جبرائيل نتوانست همراهي کند چه نشانش دادند اين کلمه را اين کشتي نجات است من مي خواهم بگويم مخصوصا دختران پسراني که ما فکر مي کنيم اين ها حسيني نيستند ما اشتباه مي کنيم اين ها را سوار اين کشتي کنيد دستش را در دست ناخدا بگذاريد اين است که هيئات مذهبي مواظب باشند مواظب جوانان مواظب نوجوانان باشند بزرگسالان پير مرد ها خانم ها آقايان سال خورده جايشان موقعيت شان همه را واگذار بکنند به اين جوان ها يک جوان را دلشکسته از مجالس نرانيم يک تکريم استثنائي داشته باشيم از نوجوانان از بچه ها آن هايي که سال خورده هستند حسيني هستند اين ها مشکل ندارند من از علامه شيخ جعفر شوشتري ياد مي کنم خيلي زيباست اين جمله مي فرمايد اگر ماه رمضان نتوانستي از باب التوبه وارد شوي کوتاهي کردي از دستت رفت ماه رمضان محرم از باب الحسين وارد شو باب الحسين هم همان باب التوبه است ماه رمضان به هر دليلي نتوانستيم عرفه هم گذشت بياييد محرم از باب الحسين وارد شويد واقعا از اين جمله قشنگ تر من سراغ نداريم متواضعانه عرض مي کنم ما در همه ي قشر ها بيننده داريم مجال نيست اشاره کنم هر روز مي بينيم دوستان که مي گويند ما بيننده ي برنامه هستيم هر کسي در طبقات مختلف واقعا اگر کسي سراغ دارد از اين جمله بالاتر به ما بگويد من که نديدم. امام حسين عليه السلام چند روز ديگر روز عاشورا مي شود براي هر کدام از عزيزان يک جمله اي گفتند براي حضرت علي اکبر و قاسم و هر

ص: 3375

کدام ولي جمله اي براي حرّ فرمودند که من براي حضرت علي اکبر هم نديدم اين خريدن است اين باب الحسين است باب التوبه که مي گويند اين است امام حسين اين طوري مي خرد همين آدمي که نيم ساعت قبل مي گفت من خودم را مخير مي دانم نمي دانم بهشتي شوم يا جهنمي با يک فاصله ي کوتاه وقتي آمد طرف خيمه سرش پايين بود حضرت فرمود اِرفَع رَأسَک يَا حُرّ سرت را بالا بگير رفت و به شهادت رسيد اين را نوشتند که امام حسين عليه السلام نشست سر حر را به دامن گرفت علي اکبر ايستاده بود وقتي متوجه حضور علي اکبر شدند فرمودند پسرم اين جا ايستاده اي روضه اي بخوان سر حرّ به دامن امام حسين بوده علي اکبر روضه خوان بوده امام حسين گريه کرده اين شعرها را منصوب به علي اکبر مي دانند لنعم الحرّ حرّ بني رياح صبور عند مشتبک الرّماح (مقتل خوارزمي، ج1، ص11) مهمان تازه وارد را امام حسين اين طوري تحويل گرفته او روضه خوانده امام حسين اين طوري گريه کرده اگر نظير اين جمله بود به من خبر دهيد حضرت نگاهي کرد به بدن غرق خون حر فرمود عجب شهادتي قَتلُهُ مِثلُ قَتلَه النَّبِيينَ و آل النَّبيين (حياة الامام حسين بن علي، ج 3، ص 239) شدي مثل پيامبران مثل پيامبر زادگان الآن يک جوان ناباب را در نظر بگيريد که ما حاضر نيستيم يک عکس دو نفره بگيريم مي گوييم دردسر کار دست ما مي دهي يک جواني که افکار و تيپش به ما نمي خورد اين کجا حر کجا حر چه کرده به قول خودش اللَّهُم إنّي أَرْعَبْتُ قُلُوبَ أَوْلِيَائِك (مقتل مقرم، ص

ص: 3376

246) من دل اولياء خدا را به لرزه آوردم با نيم ساعت فاصله يک چنين جواني امام حسين مي گويد شهادتت شده مثل ابراهيم و عيسي موسي پيغمبر و پيغمبر زادگان اين طوري مي خرند امام حسين شب عاشورا داشتند تلاوت قرآن مي کردند در يک روايتي است که برير که از شهداي بسيار بزرگوار کربلا است مشغول نماز بود يک کسي از لشکريان کوفه چون اطراف خيمه هاي امام حسين مواظب بودند ببينند چه خبر است وقتي صداي تلاوت قرآن امام حسين را شنيد يک جمله ي تندي گفت من نقل نمي کنم آن جمله را جسارت آميز بود برير در حال نماز قَطَعَ صَلَاتَهُ نمازش را شکست رفت سراغ اين آدم گفت اشتباه مي کني حسين اين طوري نيست شروع کرد به هدايت و راهنمايي اش دستش را بگيرد بلکه بياورد اين طرف شب عاشورا نماز واجب که نبود نماز مستحبي را آدم مي تواند بشکند نمازش را شکست قطع کرد رفت يک نفر را به راه بياورد حتي روايت داريم عده اي با تلاوت قرآن امام حسين شب عاشورا به کاروان سيدالشهدا پيوستند داستان حبيب بن مظاهر بسيار مهم است وقتي کسي پيام از طرف عمر سعد آورد شخصي بود به نام قرة بن قيس پيامش را که به امام حسين رساند خواست برگردد برود حبيب گرفت وَصَبَّ چسبيد گرفت گفت نمي گذارم بروي گفت چرا من پيام رسان هستم پيام آوردم بايد جوابش را بدهم گفت نه تو مال آن لشکر نيستي مال اين جا هستي جايت اين جاست من نمي گذارم بروي تو بمان تو حسيني هستي آن طرفي نيستي من حرفم اين است اين روز ها ما بچسبيم اگر يک نفر

ص: 3377

را ما وارد اين خيمه و اردوگاه بکنيم وارد سفينه النجات بکنيم براي محرم امسال ما بس است در زيارت سيدالشهدا هستيم فَاَعْذَرَ فىِ الدُّعآءِ وَمَنَحَ النُّصْحَ وَبَذَلَ مُهْجَتَهُ فِيكَ لِيَسْتَنْقِذَ عِبَادَكَ مِنَ الْجَهَالَةِ (زيارت اربعين) يعني در دعوت ديگران عذر براي ديگران باقي نگذاشت امام حسين يعني در نصيحت در اوج مهرباني بود خون قلبش را داد براي اين که چهار نفر را از گمراهي نجات بدهد ما عذر باقي نگذاريم اگر تا ديشب تنها خودمان مي آمديم در مجلس امام حسين امشب که شب هفتم است برويم چهار نفر از اين هايي که ما فکر مي کنيم تيپ و قيافه ي اين ها اين طرفي نيست برداريم بياوريم قصه ي امام حسين را گفتيم يکي از دوستان من از اساتيد بزرگوار حوزه است به من زنگ زد گفت من اين حديث را از قول شما نقل کردم در يک جايي گفتند اين حديث سند ندارد اگر سندش را پيدا کردي ما جايزه مي دهيم شما سند داري گفتم حديث سند دارد در کتاب مناقب ابن شهر آشوب است در حدود هفت صد سال پيش حديث چه بود که ايشان تعجب کرده اين که سيدالشهدا در گودال قتل گاه بود وقتي چشمان مبارک را باز کردند متوجه شدند شمر روي سينه اش نشسته ضَحَکَ عليه السلام حضرت تبسمي کردند فرمودند تَقتُلني وَ لَا تَعرِفني قصد کشتن من را داري من را نمي شناسي در گودال امام نمي خواهد جان خودش را نجات بدهد مي خواهد دست يکي را بگيرد اين کار را ما مي توانيم انجام بدهيم اين هنر کساني است که اين روزها و شب ها در مجالس امام حسين عليه السلام حضور دارند.

شريعتي:

ص: 3378

خيلي ممنون دوستان اگر فرصت کردند کتاب فتح خون شهيد آويني را بخوانند اين هم پيوندي است بين امروز ما و محرم سال 61 هجري. صفحه ي 8 قرآن کريم را با هم تلاوت مي کنيم آيات 49 تا 57 سوره ي مبارکه ي بقره

اللهم صل علي محمد و آل محمد و عجل فرجهم

وَإِذْ نَجَّيْنَاكُم مِّنْ آلِ فِرْعَوْنَ يَسُومُونَكُمْ سُوءَ الْعَذَابِ يُذَبِّحُونَ أَبْنَاءَكُمْ وَيَسْتَحْيُونَ نِسَاءَكُمْ وَفِي ذَلِكُم بَلَاءٌ مِّن رَّبِّكُمْ عَظِيمٌ ?49? وَإِذْ فَرَقْنَا بِكُمُ الْبَحْرَ فَأَنجَيْنَاكُمْ وَأَغْرَقْنَا آلَ فِرْعَوْنَ وَأَنتُمْ تَنظُرُونَ ?50? وَإِذْ وَاعَدْنَا مُوسَى أَرْبَعِينَ لَيْلَةً ثُمَّ اتَّخَذْتُمُ الْعِجْلَ مِن بَعْدِهِ وَأَنتُمْ ظَالِمُونَ ?51? ثُمَّ عَفَوْنَا عَنكُم مِّن بَعْدِ ذَلِكَ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ ?52? وَإِذْ آتَيْنَا مُوسَى الْكِتَابَ وَالْفُرْقَانَ لَعَلَّكُمْ تَهْتَدُونَ ?53? وَإِذْ قَالَ مُوسَى لِقَوْمِهِ يَا قَوْمِ إِنَّكُمْ ظَلَمْتُمْ أَنفُسَكُم بِاتِّخَاذِكُمُ الْعِجْلَ فَتُوبُوا إِلَى بَارِئِكُمْ فَاقْتُلُوا أَنفُسَكُمْ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ عِندَ بَارِئِكُمْ فَتَابَ عَلَيْكُمْ إِنَّهُ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحِيمُ ?54? وَإِذْ قُلْتُمْ يَا مُوسَى لَن نُّؤْمِنَ لَكَ حَتَّى نَرَى اللَّ_هَ جَهْرَةً فَأَخَذَتْكُمُ الصَّاعِقَةُ وَأَنتُمْ تَنظُرُونَ ?55? ثُمَّ بَعَثْنَاكُم مِّن بَعْدِ مَوْتِكُمْ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ ?56? وَظَلَّلْنَا عَلَيْكُمُ الْغَمَامَ وَأَنزَلْنَا عَلَيْكُمُ الْمَنَّ وَالسَّلْوَى كُلُوا مِن طَيِّبَاتِ مَا رَزَقْنَاكُمْ وَمَا ظَلَمُونَا وَلَ_كِن كَانُوا أَنفُسَهُمْ يَظْلِمُونَ ?57?

ترجمه:

و [يادکنيد] آن گاه که شما را از [سيطره حکومت ظالمانه] فرعونيان نجات داديم؛ آنان که همواره شما را به سخت ترين صورت شکنجه مي کردند، پسران شما را سر مي بريدند و زنان شما را [براي بيگاري و کنيزي] زنده مي گذاشتند. و در اين سختي ها ومشکلاتْ آزمايشي بزرگ از سوي پروردگارتان بود. (??) و [ياد کنيد] هنگامي که دريا را براي شما شکافتيم، پس شما را نجات داديم و

ص: 3379

فرعونيان را در حالي که مي ديديد، غرق کرديم. (??) و [ياد کنيد] زماني که [براي نازل کردن تورات] چهل شب با موسي وعده گذاشتيم، سپس شما بعد از [غايب شدن] او گوساله را معبود خود گرفتيد، در حالي که [به سبب اين کار بسيار زشت] ستمکار بوديد. (??) سپس بعد از آن [کار زشت] از [گناه] شما درگذشتيم، تا سپاس گزاري کنيد. (??) و [ياد کنيد] هنگامي که به موسي، کتاب و ميزان جداکننده [حق از باطل] عطا کرديم تا هدايت يابيد. (??) و [ياد کنيد] زماني که موسي به قومش گفت: اي قوم من! قطعاً شما به سبب معبود گرفتن گوساله به خودتان ستم ورزيديد، پس به سوي آفريننده خود بازگرديد، و [افرادي از] خودتان را [که گوساله را به پرستش گرفتند] بکشيد که اين [عمل] براي شما در پيشگاه آفريدگارتان بهتر است. پس خدا [به دنبال اجرا کردن دستورش] توبه شما را پذيرفت؛ زيرا او بسيار توبه پذير و مهربان است. (??) و [ياد کنيد] آن گاه که گفتيد: اي موسي! هرگز به تو ايمان نمي آوريم تا خدا را آشکارا [با چشم خود] ببينيم. پس صاعقه مرگبار شما را گرفت، در حالي که مي ديديد. (??) سپس شما را پس از مرگتان برانگيختيم تا سپاس گزاري کنيد. (??) و [در صحراي سوزان سينا] ابر را بر سر شما سايبان قرار داديم؛ و بر شما گزانگبين و بلدرچين نازل کرديم؛ [و گفتيم:] از خوراکي هاي پاک و پاکيزه اي که روزيِ شما قرار داده ايم بخوريد. و آنان [در تجاوز و طغيانشان وناسپاسي وکفرانشان] بر ما ستم نکردند، بلکه همواره بر خود

ص: 3380

ستم مي ورزيدند. (??)

اللهم صل علي محمد و آل محمد و عجل فرجهم

شريعتي: اشاره ي قرآني را حاج آقاي حسيني بفرمايند.

حاج آقا حسيني: ادامه ي همين بحثي که عرض کرديم در آيه ي قرآن است «وَإِذْ وَاعَدْنَا مُوسَى أَرْبَعِينَ لَيْلَةً ثُمَّ اتَّخَذْتُمُ الْعِجْلَ مِن بَعْدِهِ وَأَنتُمْ ظَالِمُونَ، ثُمَّ عَفَوْنَا عَنكُم مِّن بَعْدِ ذَلِكَ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ» قوم موسي بت پرست شدند ظلم بزرگي کردند آن همه زحمات حضرت موسي را با چهل روز رفتن موسي به ميقات از بين بردند بت پرست شدند شش صد هزار نفر مرحوم علامه طبرسي در مجمع البيان مي نويسد در سه روز سامري فرصت داشت مردم را به گوساله پرستي دعوت کرد سه روزه شش صد هزار نفر گوساله پرست شدند ولي خداي مهربان چه مي گويد ما بخشيديم ما مي بخشيم ما گوساله پرستان را هم مي بخشيم ما بت پرستان را مي بخشيم اين همه نعمت داديم به اين قوم آيات اول را من اشاره نکردم از آل فرعون نجات داديم از غرق شدن در دريا نجات داديم فرعونيان غرق شدند اين ها نجات پيدا کردند اين همه نعمت داديم گوساله پرست شديد اما ما بخشيديم شما بياييد خدا کسي را نمي خواهد نا اميد بکند باب الحسين باب التوبه هميشه است اگر دير بجنبيم يک وقت فرصت به کلي از دست مي رود.

شريعتي: خيلي ممنون ان شاء الله قدر بدانيم نکته ي سوم شما را مي شنويم.

حاج آقا حسيني: همه ي ما دوست داريم از اين باقيمانده ي روزهاي عزا حداکثر استفاده را ببريم اگر بخواهيم استفاده بکنيم يک طهارت ظاهري در مجالس داشته باشيم يعني با وضو باشيم خيلي سخت نيست عزيزي مي گفت به ياد ندارم

ص: 3381

در مجلس سيدالشهدا شرکت کرده باشم يا صحبت کرده باشم بدون وضو خيلي کار خوبي است خدا رحمت کند گفت عِنْدَ ذِکْرِ الصّالِحينَ تَنْزِلُ الرَّحْمَةُ (محجّة البيضاء، ج 4، ص 17) هنگامي که نام اولياء خدا را مي بريد رحمت الهي نازل مي شود خدا رحمت کند علامه طباطبائي نقل است از ايشان سوال کرده بودند سخت ترين حالت شما در زندگي چه حالتي است ايشان فرموده بود آن لحظه اي که از خواب بيدار مي شوم وضو ندارم تا دوباره وضو بگيرم اين فاصله سخت ترين حالت زندگي من است من حداقل تقاضايم جدا اين است صاحبان مجالس نوشته اي بنويسند با وضو وارد مجلس شويد اين طهارت ظاهري خيلي خوب است سخت هم نيست اما مهم تر از آن طهارت باطني است اگر مي خواهيم شب هاي خوبي داشته باشيم بايد روز خوبي داشته باشيم من داستاني اشاره مي کنيم در کتاب کامل الزيارات است ايشان يک حديثي نقل کرده از محمد بن مسلم بيشترين روايات را از امام صادق ما از طريق اين بزرگوار داريم يک وقتي خدمت امام صادق رسيد گفت ما که کربلا مي رويم ما در حج نيستيم؟ حضرت فرمود چرا گفت يعني چه يعني آن محرماتي که در حج بر حاجي حرام است آدم که مي رود حج وقتي محرم مي شود 24 چيز بر انسان حرام مي شود گفت يعني تمام اين 24 چيز بر انسان حرام است حضرت فرمودند نه اين چيزهايي که من مي گويم رعايت کنيد 14 مورد را حضرت اشاره کردند من چهار پنج مورد را مي گويم اين کربلا رفتن است من اعتقادم اين است ما الآن داريم مي رويم وارد مجلس امام حسين مي شويم اين جا

ص: 3382

هم قبه ي سيدالشهدا است نگفتيم علامه شوشتري مي گويد بارگاه امام حسين فقط آن جايي نيست که قبر شش گوشه ي حضرت است هر کجا خيمه ي عزاي حضرت به پا شد آن جا بارگاه امام حسين است ما روزها و شب ها مي رويم مجلس اين آداب زيارتي که اگر مي رفتيم کربلا بايد رعايت مي کرديم رعايت کنيم ببينيم بهره مان چقدر زياد مي شود يک قِلَّةُ الكَلامِ إلاّ بخَيرٍ مواظب سخن گفتن باشيم در سفر زيارتي سيدالشهدا کم حرف بزن مگر حرف خوب. حرف خوب داري بزن همه قبول دارند ما ماه رمضان احساس مي کنيم معنويت و نشاط معنوي بيشتري پيدا مي کنيم چرا؟ چون روز ها مراقبت ما بيشتر است اگر اين شب ها مي خواهيم در مجلس سيدالشهدا آن نشاط معنوي را پيدا کنيم روزها مواظب باشيم هر حرفي را نزنيم يک کمي ملاحظه کنيم ملاحظه ي آبروي مردم به اين راحتي آبروي کسي را نبريم دوم تَغُضَّ بَصَرَكَ چشمت را ببند چشمت را از گناه ببند امتحان کنيم اين چند روزي که باقي مانده روزها کلاممان را مواظب باشيم چشممان را از گناه بپوشانيم ببينيم نشاط معنوي ما بيشتر مي شود در مجلس امام حسين يا نه. من نمي خواهم بگويم براي هميشه حداقل در اين ايام دستگاه گناه که در خانه هاي ما است بساط ماهواره ها که در خانه هاي ما است يقين داشته باشيم سيدالشهدا راضي نيست قابل توجيه نيست موشک فرهنگي دشمن است از موشک نظامي دشمن سنگين تر است ما در برابر موشک نظامي دشمن فرياد مي زنيم ولي موشک فرهنگي اش را خودمان خريداري کرديم آورديم در خانه اين چند روز فاصله بگيريم از آن اگر تا امروز که ششم عزاي سيدالشهداست

ص: 3383

ما ماهواره را جمع نکرديم عيبي ندارد اين چهار روز را نبينيم فکر کنيم دستگاه ما خراب شده هيچ طوري نمي شود ان شاء الله بعد از محرم خود سيدالشهدا کمک مي کند نمي گذارد ما از کشتي پياده شويم گوشي هاي تلفن همراه نکات مهم است در گوشي ها عکس ها کليپ هايي که داريم شماره هايي که داريم و يقين داريم سيدالشهدا راضي نيست فرض کن اين گوشي دست علمدار بي دست سيدالشهدا افتاد واقعا گوشي من طوري است اگر حضرت عباس ببيند بگويد بارک الله عجب سينه زني هستي سيدالشهدا خوشحال شود چه سينه زن هايي من دارم حضرت زينب خوشحال شود چه خانم هايي مي آيند مجلس عزا واقعا گوشي هاي ما اين طوري است اين کار را بکنيم در فضاهاي مجازي مسئله ي دوم بحث حجاب و عفاف و ارتباطات درست است ما هميشه بايد پاک باشيم عيب ندارد در عاشورا حرمت نگه داريم اگر اين روسري يک کم بيايد جلو من نمي خواهم بگويم همه چيز در اين خلاصه مي شود نه بخشي از دين است اگر اين روسري يک مقدار جلوتر بيايد به هيچ کجا بر نمي خورد نه که برنمي خورد امام حسين راضي مي شود زينب کبري در مجلس يزيد در اين سفر يک گلايه نکرده وقتي رسيدند به شام در مجلس يزيد گلايه ي حضرت زينب اين بود امن العَدل يَابنَ الطُلَقَا (ترجمه اللهوف على قتلى الطفوف، ص 200) اين عدالت است که زنان و کنيزان تو پشت پرده باشند ولي ما مقابل چشم نامحرمان باشيم اين را با حضرت زينب همراهي کنيم قطعا حضرت زهرا خوشحال مي شود سوم كَثرَةُ الصَّلاةِ نماز است امروز زياد ياد کرديم از علامه شيخ جعفر شوشتري باز

ص: 3384

ياد مي کنيم ايشان يک جمله اي دارد اگر عزيزان سندش را دارند خوشحال مي شوم به من بگويند ايشان نقل مي کند صبح روز عاشورا وقتي صف هاي جماعت آماده شد امام حسين خواستند نماز بخوانند يک موذني داشتند به نام حجاج بن مسروق از شهداي کربلاست بلند شد که اذان بگويد فرمودند شما اذان نگو فرمود امروز علي اکبر اذان بگويد موذن صبح عاشورا. الهي بهر درگاهت سر آوردم نه تنها برايت سر بلکه از سر بهتر آوردم پي ابقاء قد قامت به صبح روز عاشورا براي گفتن الله اکبر اکبر آوردم. اين صبح عاشوراست بينندگان موذن ظهر عاشورا چه کسي بود علي اکبر حضرت عباس بود ولي روايت دارد فَاَذَّنَ الحُسَين بِنَفسِهِ خود حضرت اذان ظهر عاشورا را گفتند قصه ي عاشورا تمام شد کربلا تمام شد کوفيان برمي گشتند از کسي مي پرسيدند چه کسي را کشتي جانيان گزارش مي دادند يکي مي گفت من علي اصغر يکي مي گفت من علي اکبر يکي مي گفت خود امام حسين به کسي گفتند چه کسي را کشتي گفت من نمي گويم مشخصاتش را مي گويم شما حدس بزنيد چه کسي است گفت اِنّي قَتَلتُ رَجُلًا وَسيمًا جَسيمًا بَينَ عَينَيه اَثَر السُّجود (مناقب ابن شهرآشوب، ج 4، ص 58) مشخصاتي داد از علمدار کربلا از جمله گفت من کسي را کشتم در پيشاني اش جاي سجده بود حبيب بن مظاهر هشتاد نود ساله در پيشاني اش جاي سجده باشد عجيب نيست ولي علمدار سي و چهار ساله ي کربلا دشمن دارد گزارش مي دهد مي گويد در پيشاني اش جاي سجده باشد آخرين سفارش که نقل مي کنم فرمود حُسنُ الصَّحابَةِ لِمَن يَصحَبُكَ (ميزان الحکمة، ج 5، ص 122) با هر

ص: 3385

کسي که رفيق هستي رفت و آمد داري اخلاقت را خوب کن عصر روز عاشورا امام سجاد در خيمه بودند فرمودند پدرم آمد در خيمه نگاه کردم وَ الدِّماَء تَغلي خون از زره پدرم مي جوشد ساعتي بعد حضرت به شهادت رسيدند فرمود پسرم آمدم يک نصيحت يک دعا بکنم دعايش در مفاتيح است بِحَقِّ يسَّ وَالْقُرْآنِ الْحَكيمِ وَ بِحَقِّ طه وَ الْقُرْآنِ الْعَظيمِ يا مَنْ يَقْدِرُ عَلى حَوآئِجِ السّآئِلينَ يا مَنْ يَعْلَمُ ما فِى الضَّميرِ يا مُنَفِّساً عَنِ الْمَكْرُوبينَ يا مُفَرِّجاً عَنِ الْمَغْمُومينَ يا راحِمَ الشَّيْخِ الْكَبيرِ يا رازِقَ الطِّفْلِ الصَّغيرِ يا مَنْ لايَحْتاجُ اِلَى التَّفْسيرِ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ دعاي عجيبي است عنوانش حوائج دنيا و آخرت است فرمود يک نصيحت هم مي کنم با بدن غرق به خون فرمود پسرم يَا بُنَيَّ إِيَّاکَ وَ ظُلْمَ مَنْ لَا يَجِدُ عَلَيْکَ نَاصِراً إِلَّا اللَّهَ (اصول کافي، ج 4، ص 24) از ظلم به کسي که جز خدا پناه ندارد بپرهيز من دروغ نمي گويم خدا مي داند چند روزي است خبر شدم يک کسي گفت با اين خانم صحبت کنيد گفتم چه شده گفت به خاطر مسئله اي دخترش را زده دختر پانزده شانزده ساله را به شدت زده من صحبت کردم با آن خانم گفتم مقلد چه کسي هستي به چه اجازه اي مجوزي آيا تربيت فرزند اين است آدم غصه مي خورد يک وقت مي گوييم کاري به دين نداريم يک وقت مي گوييم ما براي حسيني عزادار هستيم که با بدن غرق به خون گفت به کسي ظلمي نکن.

شريعتي: خيلي ممنون التماس دعا خدانگهدار.

94-08-05- مرگ در نهج البلاغه

بسم الله الرحمن الرحيم و صلي الله علي محمد و آله الطاهرين

ص: 3386

ريعتي: سلام عرض مي کنم خدمت شما بينندگان عزيز خيلي خوش آمديد به برنامه ي امروز حاج آقاي حسيني سلام عليکم.

حاج آقا حسيني: سلام عليکم و رحمة الله عرض سلام و ارادت خالصانه خدمت همه ي بينندگان عزيز دارم اميدوارم عزاداري هاي همه قبول باشد بنا نداشتم شعر بخوانم اگر اجازه بفرماييد عرض ارادت به ساحت مقدس سيدالشهدا مي کنم.

آن دم که بدادي به ره دوست سرت را *** بردي ز ميان دشمن بي داد گرت را

گفتي که شوم کشته و خاري نکشم من *** نازم به چنين همت و اوج نظرت را

تو کشته شدي تا که نميرد شرف و عدل *** خوش زنده نمودي ره و رسم پدرت را

اي طائر قدسي که جهان زير پر توست *** هر چند بريدند همه بال و پرت را

واقعا جهان زير پر سيدالشهدا است اين روزها فقط ما نبوديم مجلس عزاي سيدالشهدا داشتيم در همه ي عالم فرياد يا حسين بلند بود.

بر باغ جنان دل ندهد هر که ببيند *** شش گوشه ي قبر تو و اکبر پسرت را

اميدواريم همه ي آن هايي که آرزو دارند مخصوصا آن هايي که هنوز کربلا مشرف نشدند اربعين سيدالشهدا نصيب و روزي بگرداند که شاعر مي گويد اگر کربلا را نشانت بدهند قبر شش گوشه ي سيدالشهدا را ببيني ديگر آرزوي بهشت نمي کني گفت آنان که در جوار کوي تو آرميده اند کفران نعمت است گر بهشت آرزو بنند واقعا هم کسي که آن جا باشد ديگر آرزوي بهشت ندارد ان شاء الله همه جزء زائرين سيدالشهدا باشيم

شريعتي: ان شاء الله خسته نباشيد و خدا قوت به حاج آقاي حسيني و همه ي

ص: 3387

مبلغين مي گوييم بحث ما با حاج آقاي حسيني سيره ي تربيتي امام علي عليه السلام بود ادامه ي مباحث را خواهيم شنيد

حاج آقا حسيني: بسم الله الرحمن الرحيم در بخش حکمت هاي نهج البلاغه حکمت 122 سيد رضي رضوان الله مقدمه ي کوتاهي دارد که وَ تَبِعَ جِنَازَةً فَسَمِعَ رَجُلًا يَضْحَكُ حضرت در يک تشييع جنازه اي بودند در تشييع جنازه ديدند کسي دارد مي خندد حضرت آن وقت اين کلمه ي حکمت آميز را فرمودند فَقَالَ كَأَنَّ الْمَوْتَ فِيهَا عَلَى غَيْرِنَا كُتِبَ وَ كَأَنَّ الْحَقَّ فِيهَا عَلَى غَيْرِنَا وَجَبَ وَ كَأَنَّ الَّذِى نَرَى مِنَ الْأَمْوَاتِ سَفْرٌ عَمَّا قَلِيلٍ إِلَيْنَا رَاجِعُونَ من قبل از اين که ترجمه بکنم و اين را توضيح بدهم يک مقدمه اي را مي گويم مدت ها بود دنبال بيان اين مقدمه بودم حالا مناسبتش اين جا خيلي خوب است البته بيش از يک مقدمه است ولي فقط اشاره مي کنم ما خيلي از مستحبات در اسلام داريم که اگر به آداب آن مستحب توجه نشود و رعايت نشود نه تنها ما يک مستحبي را انجام نداده ايم بلکه گرفتار يک مکروهي هم شده ايم گاهي گرفتار حرام هم شديم دو سه مثال مي زنم يک مثالش همين نهج البلاغه اين کلمه است حضرت در تشييع جنازه بودند آداب تشييع جنازه اين نيست وقتي دنبال جنازه مي رود بلند بلند بخندد آن هم خنده اي که صدايش به گوش ديگران برسد حضرت علي شنيدند صداي خنده را ناراحت شدند و در مورد آداب تشييع بيان زيبايي کردند. بحث گسترده اي است علما فقها به اين پرداخته اند مثلا فرض کنيد ما مي رويم زيارت ائمه عليهم السلام آدابي دارد الآن غالب مردم ما فکر مي کنند زيارت

ص: 3388

اين است که بروند بچسبند به ضريح گاهي در ازدحام جمعيت فشار مي دهند خودشان را اذيت مي کنند ديگران را اذيت مي کنند وقتي مي رسد به ضريح مي گويد زيارت کردم زيارتم تمام شد از آن طرف سرش را زير مي اندازد مي رود بيرون يک دعايي نمازي نه فکر مي کند زيارت همين است دو داستان مي گويم از ائمه عليهم السلام استلام حجر مستحب است يعني حجر الاسود که شروع طواف از آن رکن است سنگ بهشتي است مستحب است انسان طواف که مي کند به حجرالاسود که مي رسد دست بکشد پيغمبر اين کار را مي کرده امام صادق عليه السلام اين کار را مي کرده با اين که پيغمبر اين کار را مي کرد اصحاب حضرت ديدند امام صادق اين کار را نمي کند تعجب کردند گفتند جدتان اين کار را مي کرد فرمود بله جدم وقتي مي رسيد به اين جا جمعيت راه باز مي کردند به راحتي حضرت مي رفت کنار حجر الاسود ولي چنين قصه اي برايم پيش نمي آيد نمي خواهم خودم را آزار بدهم و نمي خواهم ديگران را آزار بدهم نه خودم اذيت شوم نه ديگران نمي روم سراغ اين کار مستحب وقتي شرايطش نيست نمي روم در حالي که دقيقا اين برعکس است چقدر بايد کار کرد تا اين فکر در ذهن ما بيايد که نه به خدا زيارت چسبيدن به ضريح به هر قيمتي نيست داستان دوم را باز از امام صادق عرض مي کنم براي من خيلي جالب بود وقتي خواندم يکي از اصحاب حضرت اسمش است عبدالله بن مسکان دوستانش مي رفتند خدمت امام صادق عليه السلام جلسات خصوصي خدمت حضرت مي رفتند امام صادق يک جلسات عمومي داشتند اين آقا مي رفت گاهي جلسات خصوصي پنج ده

ص: 3389

نفر وقت مي گرفتند خدمت حضرت مي رفتند به اين آقا مي گفتند فلان ساعت وقت ديدار داريم بياييد برويم مي گفت نمي آيم مي گفتند چرا مي گفت مي ترسم ادب حضور امام را آن طور که شايسته است رعايت نکنم شما برويد هر چه ياد گرفتيد به من منتقل کنيد عمومي مي رفت اما از خصوصي مي ترسيد زيارت يک امام اين قدر آداب دارد که يک کسي نگران بود که حقش را ادا نکند اين قرآن است آيه را همه بلد هستيم خطاب به مومنين «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تَرْفَعُوا أَصْوَاتَكُمْ فَوْقَ صَوْتِ النَّبِيِّ» (حجرات/ 2) وقتي در حضور پيغمبر هستيد صدايتان را از پيغمبر بلند تر نکنيد جالب است در تفسير مي ديدم وقتي اين آيه نازل شد يکي از اصحاب پيغمبر ديگر نمي آمد محضر رسول حضرت سراغ گرفتند چرا نمي آيي گفت آيه آمده مي ترسم بيايم ادب حضور شما را رعايت نکنم بلند صحبت بکنم حضرت فرمود تو از آن ها نيستي بيا تو آداب را رعايت مي کني پيغمبر که زنده و مرده ندارد ما ادب حضور امام عليه السلام را رعايت مي کنيم؟ مي خواهيم يک کار مستحبي انجام بدهيم من گاهي توفيق دارم مشرف مي شوم حرم امام رضا عليه السلام غصه مي خورم چند منظره زياد مي بينم يک وقت يادم است بچه ي کوچک دو ساله داشت ضجه مي زد گريه مي کرد محدوده ي ضريح خيلي ناراحت شدم بغل آقايي بود گفت چرا گريه مي کند گفت پدرش داده به من برود دستش را به ضريح بزند مدت هاست نيامده اين درست است ما بچه اي را اين طوري آزار بدهيم که مي خواهيم کار مستحبي انجام بدهيم يا گاهي بچه هاي خردسال را مثلا دو ساله سه ساله ازدحام

ص: 3390

جمعيت است سر و صدا است با اجبار مي خواهد اين بچه را برساند به ضريح بلند کرده بچه مي ترسد گريه مي کند وحشت مي کند ما مي گوييم داريم کار مستحبي انجام مي دهيم ديدند مخصوصا اگر با اجازه خدمت خانم ها تعبيرش تند نباشد مخصوصا در بخش خانم ها چادر را از پشت کمر مي بندند وقتي برمي گردند مثل اين که از يک جنگي برگشتند دفاعي برگشته باشد آقايان هم همين طور است در خانم ها وضعيت متاسفانه خيلي بد تر است اين بحث را يک وقت بايد مفصل مطرح کنيم ما در دين مستحباتي داريم که اگر آن آداب رعايت نشود نه تنها مستحبات انجام نمي دهيم مرتکب گناه هم مي شويم گاهي مکروه است گاهي حرام است جالب است همين نهج البلاغه ي حضرت علي بخش پاياني همين بخش کلمات حکمت آميز يک حديثي دارد قبل از اين جمله يک جمله ي ديگر از امام صادق مي گويم خيلي جالب است مثلا ما مي رويم زيارت کربلا طرف مي بيني دو ساعت نشسته در حرم مي گوييم خسته نشدي مي گويد خسته شدم گرسنه شدم حال ندارم چرا نمي آيي برويم مي گويد شايد اين سفر نصيب نشد حضرت امام صادق فرمود دَعِ الطَّوَافَ وَ أَنْتَ تَشْتَهِيهِ (وسائل الشيعه، ج 9، باب 46 از ابواب طواف، ح 2) تا تشنه ي طواف هستي از طواف بيا بيرون سير نشو نمان تا سير شوي نمان تا خسته شوي قطعا دل زدگي ايجاد مي کند روايت داريم زُر فَانصَرِف زيارت کن زود برگرد هميشه تشنه باش هميشه لذت ببري عبادت لذت مي خواهد تشنگي عطش مي خواهد نه اين که بمان خسته شده گرسنه شده ديگر حال رمق ندارد حضرت علي مي فرمايد إِنَّ لِلْقُلُوبِ إِقْبَالًا وَ إِدْبَاراً

ص: 3391

(نهج البلاغه، حکمت 304) آدم گاهي حال دارد گاهي حال ندارد اگر حال داشتي مستحبات را انجام بده اگر حال نداشتي همان واجبات کافي است عبادت با نشاط تشنگي عطش بايد باشد من سوال مي کنم انصافا آدم مي رود کنار ضريح آن آرامشي که بايد به آن آرامش برسد وقتي مي رسد کنار ضريح امام رضا واقعا به آرامشي برسد بتواند در خلوت خودش با خداي خود با ولي خدا سخن بگويد اين قدر سر و صدا و فرياد است اين يک مثال است. يک مثال ديگر مي زنم اين هم باز خيلي مبتلا به است ما مي رويم نماز جماعت مي رويم مسجد نماز جماعت آداب دارد شايد اين ها دغدغه هاي شخصي من است گاهي مي روم حضرت حضرت معصومه حرم امام رضا موقع جماعت امام جماعت که شروع مي کند ده ها صداي شيون و ناله و گريه بچه ها از طرف خانم ها بلند است چون خانمي ايستاده به نماز بچه را رها کردند يک بار مسئله اش را گفتيم صريح فتواي فقهاست اشکال ندارد شما در حال نماز بچه تان را در بغل بگيريد بالاتر از اين اين صريح عبارت عروه ي مرحوم آيت الله محمد کاظم طباطبائي يزدي است که مادر در حال نماز اگر بچه اش گريه کرد مي تواند بچه را ببرد زير چادر شير به بچه بدهد بچه گريه نکند يعني اين قدر مهم است شما يک مستحب را داري انجام مي دهي طفلت را آزار نده طفلت اذيت نشود مستحب نماز جماعت است در حالات پيغمبر است حضرت در حال نماز يکي از نوه هاي خودش را در آغوش مي گرفت رکوع که مي رفت مي گذاشت زمين موقع تشهد بغل مي گرفت ما مي رويم

ص: 3392

جماعت گاهي مي خواهيم مستحب انجام بدهيم مکروه يا حرام انجام مي دهيم چه کسي حاضر است برود نماز جماعت نمازش باطل شود مي روند ثواب ببرند غالبا تقدم در افعال نماز دارند زودتر از امام بلند مي شوند زودتر از امام رکوع مي روند اين آداب را رعايت نمي کنند ادب واجب را رعايت نمي کند به جاي اين که مستحب انجام بدهد نمازش را از دست داده عده اي از مراجع مي گويند اين کار جايز نيست نماز فرادي مي شود و وظيفه ي فرادي را در ادامه انجام نمي دهد يا خود مسجد يک غصه اي که هميشه داشتيم گلايه مي کنيم قطعا اين گلايه ها موثر است خوب نيست الآن شما مي روي در مسجد اگر پانصد نفر در مسجد باشند قبل از نماز بعد از نماز بين دو نماز چقدر سر و صدا و هم همه و صحبت است الآن هم تلفن هاي همراه الي ماشاء الله دارد نماز مي خواند وسط نماز آهنگ هاي مختلف که بماند گوشي اش را برمي دارد اين جا نگاه مي دارد که طرف بداند من دارم نماز مي دهم سلام نماز را داده نداده گوشي را برمي دارد بلند بلند شروع مي کند به صحبت ده دقيقه از دنيا جدا شويم من غصه مي خورم گاهي آدم بعضي از مساجد مي رود مي بيند آن ها خيلي رعايت مي کنند ما بيشتر بايد رعايت بکنيم پنج درصد دو درصد چند درصد مردم ما آداب مستحبات را رعايت مي کنند ورود به مسجد پيدا کردي بايد نماز تحيت بخوانيد خيلي کم هستند خدا رحمت کند مرحوم آيت الله عظمي گلپايگاني درسشان در مسجد اعظم بود منبر آخر بود وارد مسجد مي شدند دم در تا وارد مي شدند مي ايستادند به نماز تحيت مسجد بعد مي رفتند به

ص: 3393

طرف منبر دو رکعت نماز مثل نماز صبح است مرحوم آيت الله تبريزي وارد مي شدند دم در نماز تحيت مي خواندند مسجد شده جاي سر و صدا و بين نماز و بعد از نماز و فرياد ها و تلفن ها مثال است مگر نگفته اند در مسجد مي رويد حرف دنيا نزنيد مشغول ذکر دعا عبادت باشيد اين جا جاي معامله داد و ستد نيست خيلي روايات تندي داريم کساني که در مسجد کار دنيايي و معاملات تجاري انجام مي دهند متاسفانه خيلي زياد است من سوال مي کنم شما درصدش را تعيين بکنيد تحيت را کمتر از دو سه درصد فرموديد حکايت اذان چند درصد انجام مي دهند يکي از مستحبات ديني است کسي که صداي اذان را مي شنوند او هم تکرار بکند زمزمه بکند بعد از آن آن مي گويد الله اکبر او هم تکرار کند الله اکبر اگر ما مي رويم جماعت آداب دارد يک بحث خيلي گسترده اي است عيادت مريض مستحب نيست چقدر آداب دارد عيادت مريض زياد ننشينيد بيمار را خسته نکنيد هديه اي براي بيمار ببريد طولاني نکنيد نشستن را مگر اين که بيمار مطالبه بکند.

شريعتي: نکته اي در مورد شنيدن مداحي ها روضه ها در ماشين خانه يک موقعي مداح دارد روضه ي مکشوف مي خواند اين ها دارند خاطره مي گويند مي خندند.

حاج آقا حسيني: من بارها گفتم بايد ببينيم مستمع چه مستمعي است اين مجلس جاي اين روضه است نيست.

شريعتي: شنيدن در قالب سي دي در ماشين خانه طرف گذاشته مي شنود در حالي که نمي تواند حق روضه را ادا بکند.

حاج آقا حسيني: به نظر من لازم است ما مقصر هستيم ما نيامديم فصلي باز کنيم در دين آن قدر نکات

ص: 3394

ظريف است آداب است اين آداب هاي ديني است که بعضي هايش هم آداب اجتماعي است اگر ما رعايت بکنيم جامعه گلستان مي شود من روايتي را تازگي مي ديدم خيلي جالب بود ببينيد اسلام کجا را نگاه کرده پيغمبر خدا فرمود شما مي رويد خواستگاري دو مرحله دارد يک وقت خواستگاري مي رويد يک وقت نه خواستگاري به نتيجه مي رسد عقد مي خوانيد و مراسم داريد پيغمبر فرمود آن مراسمتان را أعلِنُوا هذا النِّکاحَ واجعَلُوهُ في المَساجِدِ (ميزان الحکمه، ج 2، ص 1193) علني بگوييد مردم را دعوت بکنيد وليمه مستحب است اعلام بکنيد اما اگر نه در مرحله ي خواستگاري است پيغمبر فرمود أظهِرُوا النِّکاحَ و أخفُوا الخِطبَةَ (ميزان الحکمه، ج 5، ص 108) خواستگاري را مخفي کنيد چرا؟ شايد يک جهتش اين باشد شما نپسنديدي اين دختر خانم را سر زبان نينداز يک جا مطرح مي شود فلان خانم ما هم رفتيم فايده ندارد شما يک جا رفتي خواستگاري چه حقي داري شما پسنديدي يا نه شايد آن ها شما را نپسنديدند اين نکته ي ظريف که مي گويد حتي خواستگاري براي خانم را مخفي کنيد هيچ کسي خبر نداشته باشد به نتيجه رسيد اعلام بکنيد مهماني وليمه بدهيد سر و صدا بکنيد هاي بيندازيد اما اگر در حد خواستگاري است شايد يک طرف نپسنديد اين ها را مخفي کنيد نگذاريد مشخص شود فلاني آقا پسر تا حالا سي جا رفتند جور نشده فلان دختر خانم چهل خواستگار آمده هيچ کس نپسنديده اگر بخواهيم وارد شويم اين قدر نکات ظريف است ان شاء الله بايد مستقل بپردازيم يکي از آداب اين است که حضرت در نهج البلاغه آورده همين حکمت 122 حضرت تشييع جنازه بود

ص: 3395

ديدند کسي مي خندد اي. کاش ما که رساله ها در زندگي مان نيست ولي خيلي زحمت بکشيم بخش واجبات و محرمات را در زندگي ها توجه مي کنيم اي. کاش آداب مستحب را هم مي ديديم همه نوشتند در رساله ها شما تشييع جنازه برويد خيلي ثواب دارد روايت داريم مَن شَيَّعَ جِنَازَة وَلي مِن اَولِيا ئَنَا خَرَجَ مِن ذُنُوبِهِ کَيَوم وُلِدَته امّه لَا ذَنب کسي تشييع جنازه ي مومن برود خدا گناهانش را مي آمرزد اين به خاطر حرمت مومن است مومن زنده اش محترم است بعد از مرگ جنازه اش هم محترم است شما اگر از يک مومن تجليل کردي تشييع کردي خدا گناهانت را مي آمرزد از اين مستحب بالاتر؟ ولي بلافاصله گفتند همه در رساله ها نوشتند ده پانزده مورد است گفتند اَن يَکُونَ مُشَيِّع خَاشِعًا در تشييع حالت خشوع داشته باش در فکر باش بگو شايد من در اين تابوت بودم من را دارند مي برند فکر خودت باش در حالات پيغمبر حديث زيبايي است که رسول خدا إذا تَبِعَ جَنازَةً غَلَبَتهُ كآبَةٌ (ميزان الحکمه، ج 11، ص 100) جنازه وقتي تشييع جنازه مي رفتند غلبه کعبه يک حزن شديد غلبه مي کرد انصافا الآن تشييع ها اين طوري است تازه رفيقش را در تشييع ديده معاملات عقب مانده اش را رديف مي کند و خودشان را به بازماندگان نشان بدهند تمام شود برود تشييع ما همين است مراسم ما ختم ما همين است فاتحه ما همين است خدا رحمت کند مرحوم آيت الله احمدي ميانجي در وصيت نامه شان فرموده بودند راضي نيستم بعد از مرگ من از اين مجالس بگيريد اين مجالس بزرگ داشت زنده هاست نه بزرگ داشت ميت الآن اين

ص: 3396

طوري شده الآن شده بزرگ داشت زنده نه بزرگ داشت بنده خدا که مرده بزرگ داشت بنده خدا اين است که برويم ببينيم وصيت نامه اش چيست گرفتاري هايش چيست به وصيتش عمل کنيم در فقه ما اين است با خشوع خضوع باشيم کراهت دارد آدم بخندد کراهت دارد حرف بزند مگر ذکر خدا من نکته ي ظريفي مي گويم سلام چقدر سفارش شده مي گويند شما سلام بکنيد در بعضي از تعبير ها است اگر هفتاد ثواب داشته باشد يک حسنه مال اوست همه اش مال تويي است که سلام کردي ولي سلامي که همه جا سفارش شده گفتند کسي که مشغول تشييع جنازه است به او سلام نکنيد کسي در تشييع جنازه است بگذاريد در حال خودش باشد حرف با او نزن حتي سلام به او نکن از حال خودش نيايد بيرون بگذاريد در تفکر در انديشه باشد اين يک روزي هم براي ما است فرض کن تو بودي حالا با اين مقدمه حضرت علي ديد کسي دارد مي خندد آن هم با صداي خنده ي بلند حضرت فرمود كَأَنَّ الْمَوْتَ فِيهَا عَلَى غَيْرِنَا كُتِبَ وَ كَأَنَّ الْحَقَّ فِيهَا عَلَى غَيْرِنَا وَجَبَ مي خندي تو؟ فکر مي کني مرگ بر ديگران است بر ما ننوشته شده فقط براي آن آقا نوشته شده ديگران مي ميرند ما نمي ميريم مرگ يک حقيقتي است اين حقيقت براي ما نيست براي ديگران است؟ فکر مي کني اين جنازه اي که ما داريم مي بينيم مسافر است برمي گردد؟ الآن دفنش مي کنيم آخر شب برمي گردد مي آيد اين طوري فکر مي کني؟ اگر آدم باور کند دستش از دنيا کوتاه شده دارد مي رود هيچ چيز دستش نيست خالي خالي است خدا رحمت کند

ص: 3397

در حالات ميرزاي قمي است اشاره کرديم که ايشان بزرگ بوده عالم بوده آيت الله عظمي بوده محقق قمي مي گفتند الآن قبرش در قم مزار است در قبرستان شيخان يکي از قبرهايي که مردم براي زيارت مي روند قبر ميرزاي قمي است براي حوائج مي روند خيلي مرد بزرگي است عزيزان اگر قم مشرف شدند حتما قبر علما را مخصوصا در قبرستان شيخان قبر مرحوم آيت الله ملکي تبريزي قبر زکريا ابن آدم از اصحاب امام رضا بزرگاني است از جمله اين مرد بزرگ يک عده مي روند حاجت مي خواهند بسيار مرد با مقاماتي است مرحوم ميرازي قمي فتحعلي شاه مي آمده ديدنش زياد مي آمده سر مي زده دليلش هم اين بوده ايشان مي خواسته کمکي بکند آن ها گمراه نشوند هست نامه اي که ميرازي قمي عتاب مي کند به فتحعلي شاه يک وقت گرايش پيدا کرده بود به صوفيه با عتاب برخورد مي کند اگر علما يک وقت با شاهان ارتباط برقرار مي کردند مي خواستند نجات بدهند زياد مي آمده يک سفر وقتي از تهران مي آيد قم ديدن ميرزاي قمي او حمام بوده مي گويند حمام است مي گويد من عجله دارم مي خواهم زود برگردم مي گويند برو حمام مي آيد حمام سر حمام لباسش را عوض مي کند لنگي به کمر مي آيد داخل در فضاي حمام چشم چشم را نمي ديده از دور سلام مي کند به ميرزا ميرزا جواب سلامش را مي دهد مي پرسد چه کسي هستي مي گويد من فتحعلي هستم فتعحلي شاه مي گويد من فتحعلي هستم مي فرمايد کدام فتحعلي اتفاقا حمام دلاکي داشته به اسم فتحعلي مي فرمايد کدام فتحعلي دلاک حمام مي گويد فتحعلي شاه هستم مي گويد از شاهي چه همراه داري مي گويد همه چيز دارم خزانه دارم کشور دارم لشکر

ص: 3398

دارم ارتش دارم قشون دارم مي گويد نه چه داري نه دارم دارم بماند اين جا چه همراهت آوردي مي گويد اين جا يک لنگ به کمرم بستم مي گويد يادت باشد روزي که مي خواهي بروي اين طوري مي برندت دارم دارم ها مي ماند پست مقام شهرت قيافه مديريت داري اين ها مي ماند اين طوري مي برند اين ها را اين طوري مي گذاري اگر آدم باور بکند اين خيلي مهم است حضرت علي مي فرمايد تو فکر مي کني برمي گردند دوباره مي آيند سراغ ما اين جنازه که دفن کرديم؟ نُبَوِّئُهُمْ أَجْدَاثَهُمْ وَ نَأْكُلُ تُرَاثَهُمْ كَأَنَّا مُخَلَّدُونَ بَعْدَهُمْ فکر مي کني ما جاودانه هستيم فقط اين ها مردند همه ي موعظه ها را يادمان رفته موعظه ها فراموش ما شده شايد من زياد دغدغه دارم و فضاي جامعه اين طوري نيست ولي واقعا همين طور است مرگ عبرت است الآن مرگ ها عبرت نيست حاج آقاي ميرباقري مي فرمودند الآن ما قبرستان ها را از شهر برديم بيرون يک وقت نکند نگران مرگ باشيم بيرونم شهر مي رويم اين قدر زيبا کرديم گل و بلبل و چمن شده بوستان مي گويند بروويم تفريح قبرستاني که آدم مي آمد بايد مايه عبرتش باشد كَفى بِالمَوتِ واعِظا (کافي، ج 2، ص 275) يک نگاه وقتي مي کرد يک تشييع جنازه که مي رفت آن قدر شاد و شاداب کرديم که از هيچ چيز نگران نباشيم خدا رحمت کند امام راحل ما را خيلي اين خاطره براي من تکان دهنده بود به خاطر سن و سالي که امام در آن اين جمله را بيان کرده آيت الله اميني نقل مي کنند خدمت امام رسيديم اين مال قبل از تبعيد امام به نجف است که اجازه بدهيد يک عده از شاگردان شما بيايند خدمت

ص: 3399

شما با آراء شما آشنا شوند رسم است در حوزه هاي علميه چند نفر مي روند با آراء مجتهد آشنا مي شوند که وقتي مجتهد رساله بنويسد سوالات را مردم مي پرسند خود آقا لازم نباشد استفتاء را جواب مي دهند نگاه آخر را خود مرجع تقليد مي کند آيت الله اميني گفتند رفتيم پيش امام قصه ي مرجعيت را نگفتيم مقدمات را گفتيم گفتيم چيزي نگوييم گفتند اجازه بدهيد بعضي از اصحاب شما بيشتر خدمت شما برسند با آراء شما بيشتر آشنا شوند امام فوري متوجه شدند ن گاهي کردند به من فرمودند آقاي اميني از شما توقع نداشتم گفتم مگر چه گفتم فرمودند شما به من بگو پايت لب گور است آماده ي قبر باش تازه آمدي مقدمات مرجعيت من را درست مي کني فکر مي کني متوجه نيستم چه مي گويي امام آن وقت چند سالشان بوده؟ اين مهم است امام شصت و سه سالشان بوده امام شصت و سه ساله مي گفت به من بگوييد پايت لب گور است آماده ي قبر و قيامت باش الآن مي شود به شصت و سه ساله ها گفت پايت لب گور است؟ واقعا ناراحت مي شوند به هفتاد ساله ها نمي شود گفت واقعا ناراحت مي شوند به هشتاد ساله ها بگويي شما بساطتان را جمع بکنيد واقعا ناراحت مي شوند مي گويند جوانان خيلي زودتر از ما مي ميرند فعلا ما هيچ کسالتي مرضي نداريم ولي امام در آن سن و سال مي گفته به من بگوييد پايت لب گور است اين حکمت دو بخش است حرف اولش که حرف مهمي است همين است که حضرت مي فرمايد يادتان باشد هر چيزي آدابي دارد وقتي مي رويد تشييع آدابي را رعايت بکنيد کسي که از دنيا مي رود تشييع جنازه

ص: 3400

اش دفنش مجالسش عبرت باشد يک عده بترسند يک عده بگويند نوبت ما هم مي شود الآن يک سخنران دعوت مي کنند يا مداح به جاي اين که من از اين مجلس استفاده بکنم يک عده اي فقط در همين مجالس مي آيند به قول آقا مي خواست برود مجلس ترحيم مجبور شد برود به خاطر ملاحظاتي که با صاحب مجلس داشت گفت اي بابا بالاخره پاي ما را به مسجد باز کردي به جاي اين که ما از اين فرصت استفاده کنيم به تعبير حديث زيباي كَفى بالمَوتِ واعِظا بگوييم موعظه اي بکنيم روزي شما است نوبت شما است از اين فرصت استثنائي استفاده کنيم براي عبرت يک وقت مي بيني بخش عمده اي از سخنان من به تجليل از آقا و بازماندگان و اين و او و چه بود مي گذرد يک وقت واقعا آدم خوبي باشد عيب ندارد يک وقت نه آدم خوبي هم نيست ما مبالغات فراوان مي کنيم چه خبر است تو چه خبر داري من که مي روم منبر براي فاتحه از کجا مي دانم مطمئن باشيد امشب در بغل حضرت امام حسين است اولين بار جنازه اش آمده مسجد پايش را زمان حيات به مسجد نگذاشته است آن وقت تو از کجا مي گويي او بغل پيغمبر است گيرم آدم خوبي است تو از کجا مي داني خدا رحمت کند اين قصه را هم مي گويم مرحوم آيت الله حائري مرتضي حائري فرزند آيت الله عظمي حائري موسس حوزه ي علميه ي قم مرد عجيبي بوده در اخلاص شاگردانشان بايد بيايند شهادت بدهند ايشان زبان زد بوده ذره اي هواي نفس در وجودش نبوده اين که مي گويند بعضي ها تالي تلو عصمت بودند يکي ايشان بوده فرزند موسس

ص: 3401

حوزه ي علميه ي قم واقعا عجيب بوده ايشان يک کتابي مي نويسد به نام ابتغا الفضيلت بايد ادامه مي داد ادامه مي دهد همان جلد اول هر چه مي گويند مي گويد نه اگر هوا و هوس هم بود همين جلد اول ديگر نمي خواهم کتاب رسم بوده در قديم ها الآن هم است الآن اول کتاب مي نويسند که اين کتاب را چه کسي نوشت مي نويسند کتبه حسن آقا اين کتاب را فلاني فرزند فلاني نوشت ايشان وقتي کتابش تمام مي شود آخرش مي نويسد کتبه المرتضي ابن المرحوم عبدالکريم پدرش آيت الله عظمي حائري بوده بعد فکر مي کند از اين فکر ها در ذهن ما مي رسد؟ فکر مي کند من به چه مجوزي براي پدرم نوشتم مرحوم از کجا مي داني مورد رحمت پروردگار است تو چه خبر داري؟ آن که ما ديديم ظاهر اعمالش بود بله حوزه تاسيس کرد موسس حوزه بود خدماتي کرد کم نظير به امام گفتند چرا آيت الله عظمي حائري قيام نکرد ايشان فرمود حفظ حوزه در آن زمان کمتر از قيام ما نبود يک مردي با اين عظمت ما ننويسيم مرحوم؟ گفت از کجا مي دانيم قبول شده اعمالش؟ ما باطنش را که خبر نداريم خلاصه با خودش کلنجار مي رود آخرش مرحوم را خط مي زند مي گويد کتبه مرتضي ابن عبدالکريم به ما چه مرحوم است يا نه خدا خودش مي داند شب در عالم خواب پدرش را مي بيند پدر مي گويد مرتضي بيا من انگشت هايت را ببوسم به خاطر اين کار که کردي تا آخر عمرت در همين مسير باش اگر بناست تشييع باشد اگر بناست مجلس ترحيم عبرت باشد ديگر جاي اين تعارفات نيست يک آقايي را ببريم بالا يکي را ببريم

ص: 3402

پايين يکي را بکوبيم پس هر چيزي آداب مستحبي دارد اگر به آن آداب رسيديم مستحب را انجام داديم اگر نه گرفتار مکروه يا حرام مي شويم.

شريعتي: خيلي ممنون مشرف مي شويم محضر قرآن کريم صفحه ي 15 آيات 94 تا 101 سوره ي مبارکه ي بقره را تلاوت مي کنيم.

اللهم صل علي محمد و آل محمد و عجل فرجهم

قُلْ إِن كَانَتْ لَكُمُ الدَّارُ الْآخِرَةُ عِندَ اللَّ_هِ خَالِصَةً مِّن دُونِ النَّاسِ فَتَمَنَّوُا الْمَوْتَ إِن كُنتُمْ صَادِقِينَ ?94? وَلَن يَتَمَنَّوْهُ أَبَدًا بِمَا قَدَّمَتْ أَيْدِيهِمْ وَاللَّ_هُ عَلِيمٌ بِالظَّالِمِينَ ?95? وَلَتَجِدَنَّهُمْ أَحْرَصَ النَّاسِ عَلَى حَيَاةٍ وَمِنَ الَّذِينَ أَشْرَكُوا يَوَدُّ أَحَدُهُمْ لَوْ يُعَمَّرُ أَلْفَ سَنَةٍ وَمَا هُوَ بِمُزَحْزِحِهِ مِنَ الْعَذَابِ أَن يُعَمَّرَ وَاللَّ_هُ بَصِيرٌ بِمَا يَعْمَلُونَ ?96? قُلْ مَن كَانَ عَدُوًّا لِّجِبْرِيلَ فَإِنَّهُ نَزَّلَهُ عَلَى قَلْبِكَ بِإِذْنِ اللَّ_هِ مُصَدِّقًا لِّمَا بَيْنَ يَدَيْهِ وَهُدًى وَبُشْرَى لِلْمُؤْمِنِينَ ?97? مَن كَانَ عَدُوًّا لِّلَّ_هِ وَمَلَائِكَتِهِ وَرُسُلِهِ وَجِبْرِيلَ وَمِيكَالَ فَإِنَّ اللَّ_هَ عَدُوٌّ لِّلْكَافِرِينَ ?98? وَلَقَدْ أَنزَلْنَا إِلَيْكَ آيَاتٍ بَيِّنَاتٍ وَمَا يَكْفُرُ بِهَا إِلَّا الْفَاسِقُونَ ?99? أَوَكُلَّمَا عَاهَدُوا عَهْدًا نَّبَذَهُ فَرِيقٌ مِّنْهُم بَلْ أَكْثَرُهُمْ لَا يُؤْمِنُونَ ?100? وَلَمَّا جَاءَهُمْ رَسُولٌ مِّنْ عِندِ اللَّ_هِ مُصَدِّقٌ لِّمَا مَعَهُمْ نَبَذَ فَرِيقٌ مِّنَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ كِتَابَ اللَّ_هِ وَرَاءَ ظُهُورِهِمْ كَأَنَّهُمْ لَا يَعْلَمُونَ ?101?

ترجمه:

بگو: اگر [آن گونه که مي پنداريد] سراي آخرت [با همه نعمت هايش] نزد خدا ويژه شماست نه مردم ديگر، پس چنانچه راستگوييد مرگ را آرزو کنيد. (??) و آنان هرگز مرگ را به سبب گناهاني که مرتکب شده اند، آرزو نمي کنند؛ و خدا به ستمکاران داناست. (??) و يقيناً آنان را حريص ترين مردم به زندگي [دراز مدت] خواهي يافت و [حتي حريص تر] از

ص: 3403

مشرکان. هر يک از آنان آرزومند است که اي کاش هزار سال عمرش دهند، ولي آن عمر طولاني دور کننده او از عذاب نيست؛ و خدا به آنچه انجام مي دهند، بيناست. (??) [آنان مي گويند: چون جبرئيل، وحي را براي تو مي آورد ما با او دشمنيم؛ بنابراين به تو ايمان نمي آوريم] بگو: هر که دشمن جيرئيل است [دشمن خداست] زيرا او قرآن را به فرمان خدا بر قلب تو نازل کرده است، در حالي که تصديق کننده کتاب هاي پيش از خود و هدايت وبشارت براي مؤمنان است. (??) هر که با خدا و فرشتگان و رسولانش و جبرئيل و ميکائيل دشمن باشد [کافر است]، و بي ترديد خدا دشمن کافران است. (??) و يقيناً به سوي تو آياتي روشن نازل کرديم، و به آنها جز فاسقان کافر نمي شوند. (??) آيا چنين نيست که هرگاه يهود پيماني [با خدا و رسولانش] بستند، گروهي از آنان، آن را شکستند؟ [آنان نه فقط عهد شکنند] بلکه بيشترشان ايمان نمي آورند. (???) و زماني که فرستاده اي از سوي خدا به سويشان آمد که تصديق کننده کتابي است که با آنان است، گروهي از آنان که [دانش] کتاب به آنان داده شده بود [با کمال گستاخي] کتاب خدا را پشت سر انداختند [و با آن به مخالفت برخاستند]، گويي نمي دانند [که کلام خداست]. (???)

اللهم صل علي محمد و آل محمد و عجل فرجهم

شريعتي: يکي از آدابي که همه ي ما بايد رعايت کنيم دوستاني که سرزمين وحي مشرف بودند زيارت قبول بگوييم حجکم مقبول و سعيکم مشکور بگوييم جا دارد در اين

ص: 3404

روزها ياد کنيم از همه ي جان باختگان حادثه ي منا که سال قبل محرم با ما بودند.

حاج آقا حسيني: مردم ما يادشان نرود حتما يادشان نمي رود مسئولين هم در تلاش هستند ولي ما گذشته از آن عزيزاني که از دست داديم در اين حادثه يک تعدادي هنوز مفقود داريم و شرايط خانواده هاي مفقودين به مراتب از قربانيان سخت تر است من فقط يک نمونه را مي گويم حتما مسئولين مي دانند بيشتر از ما توجه دارند ولي مي گويم بدانند ما يادمان است من رفتم منزل يکي از مفقودين روحاني کاروان بودند واقعا يک وضع اضطرابي در اين خانه است دختر ها خانم مادر همه گفت هر صدايي که ز در مي آيد به گمانش که پدر مي آيد همه منتظر هستند يک خبري بشنوند واقعا دعا بکنند هم مردم هم مسئولين تلاش بکنند هر چه زودتر خبر خوشي از خانواده ها برسد. خيلي از عزيزان گفته بودند دعاي امام حسين در آخرين وداع با امام سجاد عليه السلام را بخوانيد گفتيم عصر عاشورا امام حسين آمدند در خيمه ي امام سجاد در حالي که خون از بدن حضرت مي جوشيد فرمودند آمدم يک دعا به شما ياد بدهم و يک وصيت دعا يادگاري است از مادرم فاطمه ي زهرا سلام الله عليها در سختي ها و گرفتاري ها بخوانيد در مفاتيح است حاشيه يا ملحقات عنواني دارد دعا براي حوائج دنيا و آخرت بسم الله الرحمن الرحيم بِحَقِّ يسَّ وَالْقُرْآنِ الْحَكيمِ وَ بِحَقِّ طه وَ الْقُرْآنِ الْعَظيمِ يا مَنْ يَقْدِرُ عَلى حَوآئِجِ السّآئِلينَ يا مَنْ يَعْلَمُ ما فِى الضَّميرِ يا مُنَفِّساً عَنِ الْمَكْرُوبينَ يا مُفَرِّجاً عَنِ الْمَغْمُومينَ يا راحِمَ الشَّيْخِ الْكَبيرِ يا رازِقَ الطِّفْلِ الصَّغيرِ يا

ص: 3405

مَنْ لايَحْتاجُ اِلَى التَّفْسيرِ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَافْعَلْ بى كَذا و كَذا.

شريعتي: ان شاء الله خيلي ممنون التماس دعا خدانگهدار

94-08-12- رعايت آداب

بسم الله الرحمن الرحيم و صلي الله علي محمد و آله الطاهرين

تو چراغ آفتابي ، گل آفتابگردان *** نکند به ما نتابي ، گل آفتابگردان

گل آفتاب ما را ، لب کوه سر بريدند *** نکند هنوز خوابي ، گل آفتابگردان؟

نه گلي فقط که نوري ، نه که نور بوي باران *** تو صداي پاي آبي ، گل آفتابگردان

نفس بهار دستت ، من و روزگار مستت *** قدح پر ازشرابي ، گل آفتابگردان

نه گلي نه آفتابي ، من و اين هواي ابري *** نکند به ما نتابي ، گل آفتابگردان ؟

تو بتاب و گل بيفشان ، " سر آن ندارد امشب *** که بر آيد آفتابي " ، گل آفتابگردان...

شريعتي: سلام عرض مي کنم خدمت شما بينندگان و حاج آقاي حسيني خيلي خوش آمديد.

حاج آقا حسيني: عليکم السلام و رحمة الله عرض سلام و ارادت خالصانه دارم خدمت همه ي بينندگان برنامه اربعين قربانيان فاجعه ي منا است عرض تسليت دارم به همه ي بازماندگانشان. اين غمي نيست که به اين زودي ها از قلب مردم ما برطرف شود. جدا از خدا مي خواهيم به همه ي بازماندگان صبر و اجر عنايت بکند مخصوصا کساني که هنوز منتظر عزيزانشان هستند ان شاء الله خبرهاي خوبي به خانواده ها برسد متاسفانه طرف حساب ما آدم هاي مغرور متکبر و بد دل است اين تعبيري که مقام معظم رهبري فرمودند يک عده جوان بي خرد بي تجربه هستند الآن چهلم اين قربانيان شد

ص: 3406

بعد از چهل روز هنوز ويزا ندادند به يک هيئت پزشکي قانوني براي اين که آزمايشات را انجام بدهند کجاي عالم چنين چيزي را پيدا مي کنيد هزاران نفر جانشان را از دست دادند چهل روز گذشت مي گويند اجازه بدهيد ما بياييم تکليف باقي مانده ها را مشخص بکنيم غير از غرور و تکبر و بد دلي و بي شخصيتي آن ها چيز ديگري نيست. الآن همين باقيمانده اي که از آن ها خبري نيست خدا مي داند چه مادراني چه دختراني چشم انتظارند چه همسراني چشم انتظارند من امروز قبل از برنامه تماس داشتم يک پيامي آمده بود هفته ي گذشته يکي از خانواده هاي مفقودين در مشهد روحاني بزرگوار کارواني بودند من که صحبت کردم تلفني گفتند من دختر اين روحاني مفقود هستم ايشان چهار دختر و يک پسر دارند اين ها چشم انتظار آمدن عزيزشان هستند خيلي متاثر شدم ايشان گريه کردند من به گريه افتادم ولي به هر ترتيب بايد دعا کنيم و همين جا بد نيست من ياد کنم دل آرامي براي اين خانواده ها باشد شما چهل روز است مفقود داريد ولي هستند خانواده هايي که بيش از سي سال است مفقود دارند در دوران دفاع مقدس مادراني که هنوز چشم انتظارند امروز صبح من در پيک بامدادي گوش مي کردم دختر هفت ساله اي که هنوز چشم انتظار است و گفته من مدرسه نمي روم تا مشخص شود پدرم مي آيد نمي آيد ما با يک چنين آدم هايي طرف هستيم ولي اين ها مطمئن باشند خون قربانيان يمن و فاجعه ي منا قطعا نخواهد گذاشت که اين ها آب خوشي از گلويشان پايين برود ما اين قصه را از کربلا آموختيم امام حسين عليه السلام عصر عاشورا

ص: 3407

در آستانه ي شهادت يک جمله اي که لشکريان عمر سعد گفتند اين ها بد تر از لشکر عمر سعد نباشند کمتر نيستند در همان رديف هستند تابعين همان افکار هستند حضرت به آن ها فرمود وَ ايْمُ اللَّهِ لَتَقْتُلُنِي الْفِئَةُ الْبَاغِيَةُ وَ لَيُلْبِسَنَّهُمُ اللَّهُ ذُلًّا شَامِلًا وَ سَيْفاً قَاطِعاً وَ لَيُسَلِّطَنَّ اللَّهُ عَلَيْهِمْ مَنْ يُذِلُّهُمْ حَتَّى يَکُونُوا أَذَلَّ مِنْ قَوْمِ سَبَإٍ إِذْ مَلَکَتْهُمُ امْرَأَةٌ فَحَکَمَتْ فِي أَمْوَالِهِمْ وَ دِمَائِهِمْ ثُمَّ يَصُبُّ عَلَيْکُمُ الْعَذابَ الْأَليمَ (مقتل، خوارزمي، ج 1، ص 226) به خدا قسم من به فضل پروردگار اميدوار هستم که اگر مورد اکرام پروردگار قرار بگيرم پايان من شهادت باشد ولي بدانيد خدا از شما انتقام مي گيرد من به شهادت مي رسم برايم افتخار است ولي از شما انتقام خواهد گرفت براي عزيزاني که جانشان در اين حادثه از دست دادند حديثش را مفصل خوانديم مَن ماتَ مُحرِماً حُشِرَ مُلَبِيّ (الحجّ و العمره، ص 158) ما فرداي قيامت بايد با هزاران اضطراب و نگراني ببينيم تکليف ما در محشر چه خواهد شد در حالي که قربانياني که در احرام از دنيا رفتند لبيک گويان وارد صحراي محشر مي شوند اين بالاترين تسلي است براي کساني که عزيزانشان را از دست دادند و الآن در آستانه ي اربعينشان هستيم ولي سيدالشهدا فرمود اين به ما برمي گردد خدا از شما انتقام مي گيرد يک کسي از ميان لشکريان عمر سعد مسخره کرد گفت خدا چطوري مي خواهد انتقام بگيرد همه چيز دست ما است ما سر مي بريم ما خيمه آتش مي زنيم سعودي ها مي گويند همه چيز دست ما است ما اجازه نمي دهيم ما ويزا نمي دهيم همه چيز دست ما است ما بمباران مي کنيم ما مردم مظلوم

ص: 3408

را مي کشيم چه کسي مي تواند به ما اعتراض بکند امام حسين جوابشان را داد فرمود فکر نکنيد اين يک پارچگي تان باقي مي ماند اختلافات بين شما ايجاد خواهد شد ثُمَّ يَصُبُّ عَلَيْکُمُ الْعَذابَ الْأَليمَ خدا عذاب دردناکش را بر شما نازل خواهد کرد خون شما را حتما خواهد ريخت حوادث بعد از قصه ي کربلا را ببينيد يک يک قيام هايي که صورت گرفت قيامت زيد بن يحيي قيام مختار اين وعده ي الهي است. « إِنَّ رَبَّكَ لَبِالْمِرْصَادِ » (فجر/ 14) ضمن عرض تسليت اميدواريم خبرهاي خوبي از مفقودين به خانواده هايشان و ما برسد.

شريعتي: حاج آقاي حسيني هفته ي گذشته در ذيل بحث سيره ي تربيتي امام علي نکات خوبي را اشاره کردند خيلي مورد استقبال دوستان قرار گرفت امروز ادامه ي فرمايشات شما را خواهيم شنيد.

حاج آقا حسيني: بسم الله الرحمن الرحيم همان طور که اشاره فرموديد بدون يک استثناء تک تک پيام ها را مطالعه کردم بحمدالله استقبال خوبي شده بود و ما خودمان اين انتظار را نداشتيم از امتيازات برنامه ي سمت خدا است که ما جدا الآن نمي دانيم چهار جلسه ي ديگر چه خواهيم گفت کليات بحث مشخص است ولي اين که به کجا مي برد بينندگان تعيين مي کنند خيلي استقبال غير منتظره بود اصرار داشتند اين بحث را ادامه بدهيم من همين جا خوب است تشکر بکنم اين خبر را اين روزها عزيزان شنيدند در مشهد امام رضا طرحي را آستان قدس رضوي انجام داده ازدحامي که مخصوصا در قسمت بانوان است براي رفتن به ضريح خيلي خانم ها اذيت شدند مسير هايي را مشخص کردند که در مسيرهاي منظمي خانم ها بيايند بروند برگردند اين کار بايد خيلي

ص: 3409

زود تر از اين ها اجرا مي شد اما باز تشکر مي کنيم باز تاکيد مي کنيم اگر کسي دستش به ضريح نرسيد آن هفته گفتيم الزاما زيارت به معناي رسيدن به ضريح نيست من واقعا اين جا تشکر مي کنم از مسئولين آستان قدس رضوي يک پيشنهادي هم بينندگان داشتند که اين شيشه اي که بين آقايان و خانم ها است .اي کاش اين شيشه مثل حرم حضرت معصومه مثل همه جا شيشه را مشجر مي کردند خانم هايي که آن طرف هستند گاهي پوشش کامل و کافي را ندارند اگر پشت شيشه ي مشجر باشند بهتر است پدر بزرگوار دو شهيد از روحانيون بسيار گرانقدري در قم هستند سيد پيرمرد هشتاد ساله اي هستند به من زنگ زد که اين قضيه را بگوييد که مشخص نباشد و خانم ها بهتر بتوانند زيارت بکنند. اگر خدا بخواهد امروز چهارده پانزده مورد ديگر عرض مي کنم. بينندگان خودشان مواردي را تذکر داده اند از نقطه نظر آن ها استفاده مي کنيم. عده اي پيامک دادند و مسئله ي بسيار مهمي است آن هفته گفتيم گاهي مي خواهيم مستحبي را انجام بدهيم خداي نکرده گرفتار مکروه مي شويم يا واجب را از دست مي دهيم الآن در مساجد فراوان ديديد در هر مسجدي مي رويد در همه ي کشور رسم شده پنج ده بيست سي تا از اين ميز صندلي ها گذاشتند و يک عده اي آن جا مي نشينند نمازشان را مي خوانند آيا اين نماز ها درست است؟ من خيلي ساده مي گويم خيلي از اين ساده تر نمي شود آقاي محترم شما که دو ساعت سه ساعت در بازار سر پا ايستادي خانم محترم شما که يکي دو ساعت در آشپزخانه سر پا مي ايستي چطور موقع نماز به همين راحتي در خانه يا

ص: 3410

در مسجد مي آيي مي نشيني در مسجد روي ميز صندلي مي گويد نمي توانم بايستم تو در بازار يا آشپزخانه يا هر جاي ديگر ايستاده اي اگر کسي مي تواند بايستد به هر مقداري که مي تواند بايستد يک عده از اول مي نشينند نه اگر مي تواند بايستد ولو به اندازه ي حمدش بايستد تا حمدش تمام شود اين مقدار را بايستد بعد بنشيند تا مالک يوم الدين بايستد بعد بنشيند تا الحمدلله رب العالمين بايستد فقها فرمودند حتي الله اکبر را مي تواند بايستد بايد بايستد يک پيرمردي است مي تواند ايستاده الله اکبر را بگويد اين را ايستاده بگويد بعد بنشيند قشنگ از اول مي آيند گاهي سر جا دعوا مي شود اسمي نوشتند مشخص است اين جا جاي من است کلاس يک مدرسه اي است اين درست نيست يک وقت تا حمد تا آيه ي فلان مي تواند تا الله اکبر مي تواند همين مقدار را ايستاده انجام بدهد اين که از اول بيايند بنشينند صحيح نيست شايد بگوييد ما جزء کساني هستيم که حتي يک الله اکبر را نمي توانيم ايستاده بخوانيم بسم الله چرا روي صندلي مي نشينيد اين چه رسمي شده در مساجد من تعجب مي کنم گاهي کاري همه جا است غافل مي شويم وقتي کسي نشست روي صندلي وقتي مي خواهم به سجده بروم نهايت اين است که دستم را مي گذارم اين جا مي روم در سجده در سجده چند موضع بايد روي زمين باشد هفت موضع؟ دو تايش سر زانو است اين سر زانو روي زمين نيست دو تا سر انگشتان است آن ها روي زمين است؟ نخير چهار تا را از کار انداختيم اگر من مي توانم نشسته نماز بخوانم و سجده ام را به طور عادي بروم من

ص: 3411

نمي توانم بايستم بايد عيب ندارد بنشين زمين نشسته سجده اش را مي تواند به طور معمولي برود در سجده مواضع هفت گانه بايد برود روي زمين آن نماز روي صندلي باطل است من که مي توانم سجده با هفت موضع کامل انجام بدهم براي چه مي نشينم روي صندلي دستم را مي گذارم روي ميزها سر زانو ها در هوا است مگر نبايد اين ها روي زمين باشد چهار موضع را از دست مي دهيم. ما بخواهيم وارد اين ها شويم خيلي است يک چيزي عادي مي شود الآن هر کس از راه مي رسد جالب است بعضي ها چنين بدو بدو مي آيد مسجد جا بگيرد روي اين صندلي بنشيند صندلي از دست نرود کجا بودي بازار کجا بودي خانه کجا بودي دنبال خريد آن جا ساعت ها ايستاده اين جا تا مي آيد مي نشيند روي صندلي. پس مسئله ي اول حتي اگر به اندازه ي الله اکبر بتواند بايد بايستد مسجد و خانه فرق ندارد خيلي از خانم ها در خانه هايشان ميز صندلي گذاشتند نماز بخوانند اگر نمي تواني زمين بنشيني که هيچ اگر مي تواني زمين بنشيني سجده ات را درست بروي روي زمين بنشين روي صندلي ننشين که هفت موضع سجده بر زمين باشد. اگر نتوانست به صورت صحيح سجده بکند آن فرق مي کند فرض کنيد يک کسي عمل چشم انجام داده پزشک مي گويد يک هفته نبايد سرت را روي زمين بگذاري يا بعضي ها ميگرن دارند نمي توانند سرشان را روي زمين بگذارند باز اين ها را ديديم تا عمل چشم مي کنند مي نشينند روي صندلي چرا نشستي ايستاده اش را که مي تواني حتي ايستاده باشد روي صندلي نمي تواند سجده بکند چشمت را عمل کردي پايت را که عمل نکردي اول بايستد

ص: 3412

ايستاده حمد و سوره را بکن اگر رکوع مي تواني بکن اگر نمي تواني بحث ديگري است روي ميز رکوع بکن يا زمين که مي نشيني يک چيزي بياور بالا روي آن بلندي سجده بکن کف دستت روي زمين باشد حداقل تا آن جا که مي تواني. فقط در همين حد مي گويم که تحريک شده باشند اين مسئله را بپرسند از امشب هر کس مي رود مسجد مستقيم نرود روي صندلي بنشيند برود خودش بپرسد تازه مهر را مي گيرند روي پيشاني مي گذارند درست نيست جزئيات را بخواهيم بگوييم خيلي پيچيده مي شود خودشان بپرسند. ما بخش احکام نداريم فقط اشاره کرديم از يک عالم مسئله دان بپرسند. از هر کسي از آدم کم سوادي مثل من نپرسند از آدمي که مطمئن هستند حالات مختلف را بلد باشد چون فتاواي مراجع در بعضي حالات فرق مي کند زنگ بزنند بپرسند جواب بگيرند. مسئله ي دوم که بينندگان تذکر دادند براي خود من هم پيش آمده من رفتم در منزل يکي از بستگان زنگ زدم در را باز کرد گفتم چه کار مي کردي گفت داشتم نماز مي خواندم گفتم چرا در را باز کردي گفت ديدم شما زنگ زدي نماز را قطع کردم گفتم اي داد بيداد نماز واجب را که نمي شود قطع کرد گفت نه من مسئله اش را بلد هستم من نماز واجبم را اول نيتش را تبديل کردم به نماز مستحب و نماز مستحب را که مي شود بشکني گفتم اين را از کجا پيدا کردي که نماز واجب را مي شود به نماز مستحب نيت را تغيير بدهي اين که تلفن زنگ زد در خانه زنگ زنگ زد نماز واجب را نمي شود قطع کرد يک

ص: 3413

وقت است يک خطري پيش مي آيد به جان انسان به جان ديگري مال قابل توجهي دارد از انسان از بين مي رود قطع نماز انجام مي شود ولي قطع نماز به اين آساني نيست. مسئله ي سوم اين است که در مساجد ديديد همه منتظرند نماز شروع شود نماز بخوانند گاهي امام جماعت آمده نافله مي خواند اين ها مي گويند زودتر نافله ات را تمام کن مي خواهيم نماز بخوانيم يک کمي با نوافل انس بگيريم حالا بگوييم نافله ي ظهر هشت رکعت است ما حالش را نداريم نافله ي صبح را که حالش را داريم دو رکعت قبل از نماز صبح است عزيزي مي گفت من از وقتي اين روايت را شنيدم رُکعَتَا الفَجرِ خَيرٌ مِنَ الدُّنيَا وَ مَا فِيهَا دو رکعت نافله ي صبح از دنيا و آن چه در دنيا است بهتر است با نافله انس بگيريم به امام سجاد گفتند ما حضور قلب نداريم چه کار کنيم حضرت گفتند با نافله جبران بکنيد اِنَّ اَللهَ مُتّمَمُ ذلِکَ لِلْمُؤمِنينَ بِالنَّوافِلِ (وسائل الشيعه، ج 5، ص 478) خدا رحمت کند مرحوم آيت الله تستري را ايشان اواخر عمرش ديگر حال نداشت ايستاده نافله بخواند دو نفر زير بغلش را مي گرفتند ايستاده نافله هايش را بخوانند تا مي توانست ايستاده نخواند. سوال ديگري را پرسيدند که چه مسئله ي خوبي است ما تا به حال نمي دانستيم بچه را مي شود موقع نماز بغل کرد حتي گفتيم شير هم مي شود داد زير چادر يواشکي بچه را شير بدهيم هيچ مانعي ندارد زير چادر شير بدهيم بغلش کنيم يک کسي سوال کرده در نماز واجب هم مي شود بله فرقي ندارد فکر کرده براي نماز مستحبي گفته ايم نه موقع

ص: 3414

نماز مي شود. پيغمبر خدا در مسجد النبي نماز مي خواندند رسول خدا نمازشان معلوم است چه حسابي دارد يک روز نمازشان را تند تر از حد معمول خواندند نه از تندهايي که ما مي خوانيم. يک جايي جلسه ي زيارت عاشورا بود نماز صبح هم به جماعت بود يک آقايي دير رسيد به نماز رفت به سجده کنار من باور کنيد سه سبحان الله مي گفت يکي رفتني يکي در سجده يکي برگشتني گفتم تو دو ساعت وقت مي گذاري براي زيارت عاشورا نمازت را اين طوري مي خواني؟ پيغمبر نه اين که از اين نماز ها بخواند يک کمي تند تر خواند گفتند چرا نمازت را تند خواندي حضرت فرمود أَما سَمِعْتُمْ صُراخَ الصِّبِىِّ؟ (بحارالانوار، ج 88، ص 93) نشنيدي بچه اي داشت گريه مي کرد من نمازم را زود تمام کردم بچه را بروند آرام بخوانند اين پيغمبر راضي است در مساجد ما حرم ها نماز جماعت که خوانده مي شود فرياد و گريه و ضجه ي بچه ها شنيده شود؟ در روايت است پيغمبر خدا سجده اش را طولاني کرد گفتند يا رسول الله وحي نازل شد؟ فرمود نه بچه ها آمدند روي دوش من طولش دادم که با ميل خودشان بروند کنار نماز ما بايد براي بچه هاي ما پيام داشته باشد مظهر محبت باشد. مطلب ديگر اين که در نمازي که اشاره کرديم نماز تحيت يعني به احترام مسجد وارد مسجد که مي شويد دو رکعت نماز بخوانيد سوال کردند يک بار بايد براي مسجد بخوانيم فکر کردند ما نماز اول صيغه ي مسجد بخوانيم نه هر بار که شما وارد مسجد شديد مستحب است نماز تحيت را بخوانيد ولو اين که روزي ده بار برويم مرحوم

ص: 3415

آيت الله عظمي گلپايگاني آيت الله تبريزي روزي دو سه بار درس مي آمدند همان کنار در ورودي سجاده مي انداختند نماز مي خواندند بعد مي رفتند طرف تدريس. حالا لازم نيست حتما نماز مستحبي بخوانيم نماز قضا هم بخوانيم کافي است اين جبران آن تحيت را هم مي کند هم نماز قضايي خوانديم هم نماز تحيت. آن هفته گفتيم موذن اذان مي گويد مستحب است مردم با آن حکايت بکنند بعد از آن که گفت الله اکبر ما هم بگوييم در تحرير الوسيله ي امام در همه ي کتاب هاي فقهي ما است که بعضي از فقها نظرشان اين بوده که اذان و اقامه در نماز واجب است الآن کسي واجب نمي داند مسئله اين قدر قوي است بعضي ها قائل به وجوب بودند واجب نيست ولي مستحب بسيار موکد است در مورد فضيلت نمازي که با اذان و اقامه باشد در يک روايتي است که صفي از شرق تا غرب از فرشتگان پشت سرش هستند بعضي ها مي گويند ما ياد نمي گيريم اشکالي ندارد يک اذان اقامه بنويس بگذار مقابلت آن جايي که نماز مي خواني چند بار بگويي ياد مي گيري خيلي چيز پيچيده اي نيست چيز سختي نيست. مطلب ششم اين است که در آداب نماز و جماعت اين است که انسان وقتي نماز مي خواند عطر استفاده بکند الصَّلاة مَعَ الطيب تُعادل سَبعينَ صَلوة (موسوعه الامام خوئي، ج 12، ص 469) در مسجد مي روي يا خودت در خانه ي خودت معطر به نماز بايست روايت داريم نماز با عطر معادل هفتاد نماز است اين روايت کافي نيست براي تشويق ما؟ شما دو رکعت نماز صبح بدون عطر بخواني همان دو رکعت است عطر استفاده بکني هفتاد برابر مي شود

ص: 3416

اين چقدر خرج دارد؟ اين ها هم تفضل خداست البته اين را بگويم در مسجد اگر خانم ها مي خواهند بروند مسجد نه چون در مسير بوي عطرشان به مشام نامحرم مي رسد نه. اما در خانه مي توانند. مطلب هفتم که زياد مي بينيم از دغدغه هاي ما است که نماز تعقيباتي دارد تسبيحات حضرت زهرا که بهترين تعقيبات است همه ي فقها فرمودند اين تعقيبات بايد متصل به نماز باشد يعني هيئت نمازگزاري ات به هم نخورد. درصد ها را شما تعيين بکنيد. بينندگان گفتند همان درصد هايي که آقاي شريعتي تعيين کرد درست است فقه ما گفته نماز تمام شد همان طور که نشستي سلام نماز را دادي تمام شد اين هيئت نماز به هم نخورد چطور وقتي مي خواستي نماز را ادامه بدهي هيچ کاري نمي کردي با همين هيئت تعقيبات را انجام بده اگر مي خواهي آن ثواب هايي که براي تعقيبات است حساب شود بايد در هيئت نماز باشد در مساجد ديديم تا سلام نماز را مي دهند مي گويند تقبل الله احوال شما برمي گردد پشت سر اين صف و سه صف آن طرف تر موبايلش را هم چک مي کند بعد شروع مي کند تسبيحات اين ديگر تعقيب نماز نيست اين ذکر ثواب دارد ولي جزء تعقيبات نيست تعقيباتي که اين قدر سفارش کردند که امام باقر عليه السلام فرمود پيش من تعقيبات فاطمه ي زهرا سلام الله عليها از هزار رکعت نماز مستحبي محبوب تر است اين در صورتي است که متصل به نماز باشد با همان هيئت نماز گزار باشد الآن در مسجدي شما برويد نماز ظهر عصر تمام مي شود گاهي برايم پيش مي آيد چهار رکعت احتياطي قضايي مي خوانم چهار رکعتم که تمام مي شود مي شوم

ص: 3417

مثل حضرت مسلم در مسجد کوفه ديگر احدي نيست چهار دقيقه نماز خوانديم همه رفتند کجا مي روند؟ اگر دنبال روزي مي رويد حديث از امام صادق عليه السلام است فرمود تعقيبات بعد از نماز روزي رساني اش بيشتر از اين است که دنبال کسب و کار مي رويد تعقيابت نماز التَّعْقِيبُ أَبْلَغُ فِى طَلَبِ الرِّزْقِ مِنَ الضَّرْبِ فِى الْبِلَاد (تهذيب الأحكام، ج 2، ص 104) است روزي رسان تر است ده دقيقه هم بنشين جايي نمي رود صبح تا ظهر در بازار بودي چند دقيقه اين جا بنشين در روايت داريم وقتي بنده اي زود بلند مي شود مي رود خدا به فرشتگان مي گويد ببينيد اين بنده ي من فکر مي کند حوائجش دست ديگران است اگر مي دانست حوائجش دست من است به اين زودي بلند نمي شد برود پس تعقيبات را با همان حالت نمازگزار انجام بدهيد بهترينش با تسبيح سيدالشهدا است اگر تسبيح امام حسين دست انسان باشد حتي ذکر هم نگويد من کانت معه سَبْحَة من طين قبر الحسين عليه السلام کتِبَ مُسَبِّحا وان لَمْ يسَبِّحْ بِها (وسائل الشيعه، ج 10، ص 410) حتي ذکر نگويد ثواب سبحان الله مي دهند خودش فضيلت دارد الآن متاسفانه تسبيح ها همه پلاستيکي است چيني ها همه چيز درست کردند قرآن هم براي ما فرستادند يک اشکالي به برگش گرفتند. در روايت در سيره ي حضرت علي داريم حضرت نماز صبحشان که تمام مي شد تا طلوع آفتاب مشغول تعقيبات بودند در مرحوم سيد کاظم طباطبائي در عروه مي فرمايد تعقيب فقط به ذکر هم نيست يا ذکر بگويد يا تفکر بکند. امروز زندگي هاي ماشيني ما ديگر وقت براي فکر نگذاشته شايد دستور دين به همين جهت است نماز صبحت

ص: 3418

را خواندي فرار نکن از مسجد يک ده دقيقه بنشين ذکر هم نگفتي نگو تعقيب الزاما نبايد ذکر باشد بنشين فکر کن نه اين که حساب کتاب هاي بازارت را فکر کني نه اين فايده ندارد از کجا آمديم رَحِمَ اللّهُ اِمْرَاً عَلِمَ مِن أينَ وَفي أينَ وَ إلي أينَ (شرح اصول کافي، ج 1، ص 571) کجاي دنيا هستيم پنجاه سال گذشت چقدر بارمان را بستيم چقدر ديگر بايد برويم يک بيننده اي پيامک داده بود نوشته من مادر بزرگي دارم هشتاد و پنج سال دارد جرئت ندارم بگويم لب گور است مي زند به سرم شما مي گويي امام در شصت و سه سالگي گفته به من بگوييد پايت لب گور است سي سال بعدش هم عمر کرد. پس تعقيبات انحصارا ذکر نيست انسان همين که بنشيند در سجاده اش فکر بکند تعقيب است يک دستوري است سجده ي طولاني برويد ذکر يونسيه بگوييد همه ي اين ها به جهت آن تفکر است ما شبانه روز ما آن قدر درگير هستيم آن قدر درگير کرديم خودمان را يا همراه با کسب و کار يا تلفن يا تلويزيون هستيم شايد ده دقيقه بين خود و خدايمان خلوت و تفکري نداريم. نکته ي هشتم اين است که مستحب است انسان نفر اول به مسجد بيايد نفر آخر از مسجد بيايد بيرون نه اين که آخرين نفر برود اولين نفر برگردد الآن در مساجد مخصوصا بازار من زياد ديده ام کساني که مي روند مسجد دو نماز يک نمازه مي کنند دو نمازش را با يک نماز آقا مي خواند کجا مي خواهي بروي هفت هشت ساعت بازار هستي آقاي قرائتي مي گفت پدر ما هرچه مادر مان مي گفت

ص: 3419

يک روز بمان در خانه کارت داريم مي گفت نه دو هزار تومان ضرر مي کنم بايد برويم بازار يک روز که به زور نگه مي داشتيم مي گفت ضرر کردم روزي که مي رفت بازار مي گفت بازار خبري نيست کسادي بازار است آقايان بازاري اگر بازار کساد است ده دقيقه هم اين جا صبر بکن فتواي بعضي از آقايان مثل مرحوم آيت الله عظمي گلپايگاني و عده اي از مراجع مي گويند شما نمي توانيد دو نماز را با يک نماز بخوانيد شما که از اول نيت داريد در قنوت جدا شوي دو رکعت نماز عشا يا عصرت را بعدا بخواني اجازه نمي دهند من حق ندارم از اول نيت بکنم دو نماز ظهر و عصرم را با ظهر آقا بخوانم بعضي ها اجازه نمي دهند يک وقت تصادفا جدا شد تصميم بعدي گرفت هيچ اما از اول نمي تواند. مطلب دهم اين است که من مشهد گاهي مشرف مي شوم ناراحت مي شوم آدمي که حرم مي رود مسجد مي رود يک جاي زيارتي مي رود لباس هاي قشنگ بپوشد لباس خوب بپوشد مستحب است عين روايت است آدم لباس هاي فاخر خوب بپوشد براي زيارت و مسجد. من گاهي ديدم بيشتر در حرم ها ديدم نه اين که اين ها غريب هستند مي گويند کسي ما را نمي شناسد با لباس هاي نامناسب مي روند داري خانه ي خدا حرم پيغمبر حرم امام مي روي اين مستحب است که اين آداب را انسان حتما رعايت بکند البته در مورد خانم ها لباس هاي فاخر اتفاقا به عکس است مفاتيح را ببينيد محدث قمي سي ادب از آداب زيارت را قبل از زيارت پيغمبر ذکر کرده يکي از آداب زيارت براي خانم ها اين است که عبارت اين است به جاي لباس هاي عادي

ص: 3420

از لباس هاي از ساده هم يک کم پايين تر بپوشند با آرايش کسي برود زيارت با چادر خيلي تجملي يا آرايش کرده؟ نه براي آقايان لباس هاي فاخر ولي براي خانم ها براي حفظ شئون بانوان حتما لباس هاي معمولي بپوشند.

شريعتي: خيلي ممنون صفحه ي 22 را با هم تلاوت مي کنيم آيات 142 تا 145 سوره ي مبارکه ي بقره

اللهم صل علي محمد و آل محمد و عجل فرجهم

سَيَقُولُ السُّفَهَاءُ مِنَ النَّاسِ مَا وَلَّاهُمْ عَن قِبْلَتِهِمُ الَّتِي كَانُوا عَلَيْهَا قُل لِّلَّ_هِ الْمَشْرِقُ وَالْمَغْرِبُ يَهْدِي مَن يَشَاءُ إِلَى صِرَاطٍ مُّسْتَقِيمٍ ?142? وَكَذَلِكَ جَعَلْنَاكُمْ أُمَّةً وَسَطًا لِّتَكُونُوا شُهَدَاءَ عَلَى النَّاسِ وَيَكُونَ الرَّسُولُ عَلَيْكُمْ شَهِيدًا وَمَا جَعَلْنَا الْقِبْلَةَ الَّتِي كُنتَ عَلَيْهَا إِلَّا لِنَعْلَمَ مَن يَتَّبِعُ الرَّسُولَ مِمَّن يَنقَلِبُ عَلَى عَقِبَيْهِ وَإِن كَانَتْ لَكَبِيرَةً إِلَّا عَلَى الَّذِينَ هَدَى اللَّ_هُ وَمَا كَانَ اللَّ_هُ لِيُضِيعَ إِيمَانَكُمْ إِنَّ اللَّ_هَ بِالنَّاسِ لَرَءُوفٌ رَّحِيمٌ ?143? قَدْ نَرَى تَقَلُّبَ وَجْهِكَ فِي السَّمَاءِ فَلَنُوَلِّيَنَّكَ قِبْلَةً تَرْضَاهَا فَوَلِّ وَجْهَكَ شَطْرَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ وَحَيْثُ مَا كُنتُمْ فَوَلُّوا وُجُوهَكُمْ شَطْرَهُ وَإِنَّ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ لَيَعْلَمُونَ أَنَّهُ الْحَقُّ مِن رَّبِّهِمْ وَمَا اللَّ_هُ بِغَافِلٍ عَمَّا يَعْمَلُونَ ?144? وَلَئِنْ أَتَيْتَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ بِكُلِّ آيَةٍ مَّا تَبِعُوا قِبْلَتَكَ وَمَا أَنتَ بِتَابِعٍ قِبْلَتَهُمْ وَمَا بَعْضُهُم بِتَابِعٍ قِبْلَةَ بَعْضٍ وَلَئِنِ اتَّبَعْتَ أَهْوَاءَهُم مِّن بَعْدِ مَا جَاءَكَ مِنَ الْعِلْمِ إِنَّكَ إِذًا لَّمِنَ الظَّالِمِينَ ?145?

ترجمه:

به زودي مردم سبک مغز مي گويند: چه چيزي مسلمانان را از قبله اي که بر آن بودند [يعني بيت المقدس، به سوي کعبه] گردانيد؟ بگو: مالکيّتِ مشرق و مغرب فقط ويژه خداست، هر که را بخواهد به راه راست هدايت مي کند. (???) و همان گونه [که شما را به راه راست هدايت کرديم] شما

ص: 3421

را امتي ميانه [ومعتدل و پيراسته از افراط و تفريط] قرار داديم تا [در ايمان، عمل، درستي و راستي] بر مردم گواه باشيد و پيامبر هم گواه بر شما باشد. و ما قبله اي را که بر آن بودي فقط به خاطر اين قرار داديم تا کساني که از پيامبر پيروي مي کنند از کساني که از اسلام و اطاعت پيامبر برمي گردند [و متعصبانه به قبله پيش از کعبه مي مانند] معلوم و مشخص کنيم؛ گر چه اين حکم جز بر کساني که خدا هدايتشان کرده گران و دشوار بود. و خدا بر آن نيست که ايمان شما را تباه کند؛ زيرا خدا به همه مردم رؤوف و مهربان است. (???) ما گردانيدن رويت را در [جهت] آسمان [چون کسي که به انتظار مطلبي باشد] مي بينيم؛ پس يقيناً تو را به سوي قبله اي که آن را بپسندي برمي گردانيم؛ پس رويت را به سوي مسجد الحرام گردان؛ و [شما اي مسلمانان!] هر جا که باشيد، روي خود را به سوي آن برگردانيد. و مسلماً اهل کتاب مي دانند که اين تغيير قبله [از بيت المقدس به کعبه] از سوي پروردگارشان [کاري] درست و حق است؛ [زيرا در تورات و انجيلشان خوانده اند که پيامبر اسلام به دو قبله نماز خواهد خواند] و خدا از آنچه [بر ضد پيامبر و مؤمنان] انجام مي دهند، بي خبر نيست. (???) به خدا سوگند اگر براي اهل کتاب هر نشانه و دليلي بياوري، از قبله تو پيروي نمي کنند، و تو هم از قبله آنان پيروي نخواهي کرد و [نيز] برخي از آنان [که يهودي اند] از قبله ديگران [که نصراني اند] پيروي نخواهند کرد. اگر پس

ص: 3422

از دانشي که [چون قرآن] برايت آمده از هوا و هوس هاي آنان پيروي کني، مسلماً در آن صورت از ستمکاران خواهي بود. (???)

اللهم صل علي محمد و آل محمد و عجل فرجهم

حاج آقا حسيني: اين که ما گفتيم عده اي بايد نشسته بخوانند همه از راه نروند روي صندلي بعضي ها حتما بايد روي صندلي بنشينند از فردا هر کس ديديد نشسته روي صندلي نگوييد بلند شو نه بالاخره بايد يک عده نشسته بخوانند يک عده دراز کش ولي اگر مي توانند ايستاده بخوانند ولو تکيه بدهند بايد اين طور بخوانند يک وقت کسي بايد عصا دستش بگيرد اين مقدم بر نشستن است به ديوار تکيه بکند اين مقدم بر نشستن است ايستاده تکيه به همان ميزي که مقابلش است مقدم بر نشستن است اما کساني هستند که حتما معذور هستند از فردا مساجد صندلي ها را جمع نکنند که گفتند جايز نيست. يکي از مسائلي که خيلي بينندگان پيام دادند اين است که يکي از آداب خيلي مهم دستور دين ما اين است کسي از دنيا رفت تا سه روز شما غذا ببريد خانه ي مصيبت زده چند درصد مردم اين کار را مي کنند؟ بالاتر از مصيبت از دست دادن عزاي عزيزش مصيبت پذيرايي از اين مهمان ها است تالارهاي ميليوني حداقل بدانيم دين مي گويد کسي عزايي مصيبتي رسيد شما سه روز برايش غذا ببريد الآن مي روند گاهي هم مال صغير است نمي دانم چطور تصرف مي کنند کسي صغير دارد چطور مي تواني از مال صغير هفته چله بگيريد؟ کفنش حد واجب دارد چهار انگشت اضافه بياوريد که مستحب کفن است اين هم جايز نيست از مال صغير بدهيد يک

ص: 3423

عزيزي مي گفت ما سال ها روضه خواني داشتيم امسال هم داريم منزل پدرمان است گفتم پدرتان چطور است گفت پدر آلزايمر گرفته فراموشي گرفته هيچ چيز تشخيص نمي دهد اولادش را نمي شناسد گفتم اگر اولادش را نمي شناسد چطور داريد در مالش تصرف بکنيد گفت چه کار کنيم؟ گفتم اول بايد برويد در خانه ي مجتهد مرجع تقليد اين شده مثل صغير برايش قيم تعيين بکنند چقدر خانواده ها درگير هستند پدر خانواده فراموشي مي گيرد نمي توانيد در مالش تصرف بکنيد با اجازه ي چه کسي روضه خواني مي کنيد؟ گفت روضه ثواب دارد گفتم ثواب با مال چه کسي؟ گفت آخرش اين اموال به ما ورثه مي رسد گفتم آخرش مي رسد اين الآن زنده است اين هم عبرت تاريخ است آدم به جايي مي رسد که آخر عمري بايد برايش قيم تعيين بکنند به هر ترتيب حکم خداست نمي شود در اموالش تصرف کرد آن وقت ما در صغير چطور تصرفات را انجام مي دهيم بعضي از شهرستان ها خيلي بد است هر روز در سمت خدا بگوييم کم است طرف از دنيا رفته به جاي اين که دعايي نمازي خيراتي بکنند بنر مي زنند پانصد تا من تا صد و پنجاه تا بنر شمردم در يک روستايي شمردم تا صد و پنجاه بنر زدند اين صد و پنجاه بنر چه مي شود براي اين مرده؟ روايت داريم اِرحَمُوا مُوتَاکُم بِالصَّدَقَةِ صدقه بدهيد براي اموات. ده ها شاخه ي گل مي آورند جالب است در بعضي از شهر ها حجله مي زنند براي پيرمرد هشتاد ساله ناکام از دنيا رفته؟ به جاي اين تشريفات آداب را رعايت بکنيم.

شريعتي: خيلي ممنون التماس دعا خدانگهدار

94-08-19- رعايت ادب

بسم الله الرحمن الرحيم و صلي الله علي محمد و

ص: 3424

آله الطاهرين

هنوز شوق تو باراني از غزل دارد *** نسيم يک سبد آيينه در بغل دارد

خوشا به حال خيالي که در حرم مانده *** و هر چه خاطره دارد از آن محل دارد

به ياد چايي شيرين کربلايي ها *** لبم حلاوت "احلي من العسل" دارد

چه ساختار قشنگي شکسته است خدا *** درون قالب شش گوشه يک غزل دارد

بگو چه شد که من اينقدر دوستت دارم؟ *** بگو محبت ما ريشه در ازل دارد

غلامتان به من آموخت در ميانه ي خون *** که روسياهي ما نيز راه حل دارد.

شريعتي: سلام عرض مي کنم خدمت شما بينندگان محترم و حاج آقاي حسيني خيلي خوش آمديد

حاج آقا حسيني: سلام عليکم و رحمة الله عرض سلام و ارادت خالصانه خدمت همه ي بينندگان محترم دارم چند وقت است يادمان رفته به بينندگاني که از طريق جام جم برنامه را مي بينند عرض سلام بکنيم چون جام جم مرتب برنامه ها را پخش مي کند يک عزيزي پيام داده بود از سيدني استراليا مرتب برنامه ها را مي بينيم پيام هاي هفته ي گذشته را بدون استثناء خواندم ده ها صفحه بود استقبال خوبي هم شده بود سوالات زيادي هم مطرح شده بود چون به مناسبتي بحث نماز معذورين را گفتيم کساني که روي صندلي مي نشينند خيلي سوال کرده بودند من اجازه مي خواهم از بينندگان براي اين که از نهج البلاغه دور نشويم اول مهمان حضرت شويم در قسمت بعد به سوالاتشان خواهيم پرداخت. مواظب باشيد چانه مان گرم نشود حاج آقاي فرحزاد مي فرمود يک کسي در منبر بود يک آقايي هم از پايين فوت مي کرد به چانه اش گفتند چانه اش گرم

ص: 3425

شده ادامه مي دهيم فوت مي کنيم سرد شود در نهج البلاغه در بخش کلمات حکمت آميز کلمه ي 399 داريم قَالَ أَمِيرُ الْمُومِنِينَ(عليه السلام):إِنَّ لِلْوَلَدِ عَلَى الْوَالِدِ حَقّاً وَ إِنَّ لِلْوَالِدِ عَلَى الْوَلَدِ حَقّاً فَحَقُّ الْوَالِدِ عَلَى الْوَلَدِ أَنْ يطِيعَهُ فِي كلِّ شَيءٍ إِلَّا فِي مَعْصِيةِ اللَّهِ سُبْحَانَهُ وَ حَقُّ الْوَلَدِ عَلَى الْوَالِدِ أَنْ يحَسِّنَ اسْمَهُ وَ يحَسِّنَ أَدَبَهُ وَ يعَلِّمَهُ الْقُرْآن (نهج البلاغه، حكمت 399) حضرت مي فرمايد فرزندان بر پدر و مادرها حقي دارند پدر و مادرها هم بر فرزندان حقي دارند پدر مادر ها چه حقي به گردن ما دارند حضرت به يک مورد اشاره مي کند در همه چيز اطاعت پدر و مادر را داشته باشيم خيلي جالب است ديدم بعضي از شارحين نهج البلاغه تذکر خوبي دارند حضرت مي فرمايد حق يعني حق پدر و مادر اين است که اولاد در همه چيز اطاعت بکند آيا واقعا در همه چيز بر ما واجب است اطاعت بکنيم؟ توضيح زيبايي دادند فرمودند اين حق هم شامل حق واجب است هم شامل حق مستحب اگر پدر و مادر دستوري دادند که ما گوش نکنيم موجب اذيت و ناراحتي شان مي شود واجب است عمل بکنيم اما اگر نه يک چيزي گفتند ما عمل نکرديم دل شکسته و اذيت نمي شود اين جا مستحب است خوب است تبعيت بکنيم پس اين که حضرت مي فرمايد حق پدر مادر اين است هر چه پدر مادر گفت اطاعت کنيم اين طوري خيلي سخت مي شود کدام واجب است کدام مستحب است؟ اگر مخالفت با پدر مادر موجب رنجش و آزار مي شود واجب است گوش دادن اما اگر يک چيزي گفتند ناراحت نمي شوند خيلي سخت نمي گيرند اين مستحب

ص: 3426

است اگر کسي مشغول نماز بود پدرش صدايش کرد نمازش را چه کار بکند؟ آن هفته گفتيم شکستن نماز جايز نيست گفتند اگر نماز مستحبي است حتما بشکن پدر مادر را جواب بده داريم نافله مي خوانيم يا نماز امام زمان پدر صدا کرد نماز را بشکنيم برويم سراغ پدر ولي اگر نماز واجب بود نه حق نداريم بشکنيم بله يک وقت شروع نکرديم به نماز اول وقت مي خواهيم نماز بخوانيم چقدر ثواب دارد نماز اول وقت پدر مي گويد اين کار را انجام بده حتما نماز را به تاخير بيندازيم اطاعت پدر اين جا مقدم است باز در پيام ها بود ما گفتيم تعقيبات نماز را همان طور که نشستن بخوانند به هم نزنند يک کسي گفته ما مشغول تعقيبات هستيم پدر مادر صدا مي زنند چه کار کنيم حتما جواب پدر مادر را بدهيم چون تعقيبات جزء مستحبات است خود نماز اگر مستحبي بود بايد جواب مي دهيم اين ها به طريق اولي است اين طاعت يک استثناء دارد مگر در معصيت خدا نه نبايد اطاعت کرد خود قرآن هم دارد «وَإِن جَاهَدَاكَ عَلَى أَن تُشْرِكَ بِي مَا لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ فَلَا تُطِعْهُمَا (لقمان/ 15) پدر مادر چيزي از ما مي خواهند حرام است حتما نبايد اطاعت بکنيم مثلا يک آقايي با خانمش خيلي مهربان است زندگي خوب دارد مثلا يک مادر شوهري در گوشه کنار عالمي بي جهت پسرش را تحريک مي کند عليه عروس خانم مثلا مي گويد تو بايد خانم را طلاق بدهيد همسر به اين خوبي مشکلي نداريم مي گويد نه اگر طلاق ندهي من عاقت مي کنم شيرم حرام است نه اين گناه است معصيت خدا است به

ص: 3427

چه مجوزي خانم به اين خوبي را طلاق بدهيم حتي اگر احيانا با مادر شوهر نساخته پس اگر از ما تقاضايي کردند گناه است استثناء شده مورد دومي که در بعضي روايات آمده فرمودند حقي که پدر مادر دارند اين است که لا يُسَمِّيهِ باسمِهِ (طرائف الحکم، ج27، ص 18) پدر مادر را به اسم صدا نکنيم پدر جان يا در عربي چقدر زيبا است حضرت فاطمه مي فرمودند يَا اَبَتَاه فَدَيتُکَ نَفسِي جان فاطمه به فدايت باد البته از آن طرف هم است بارها شنيده ايم پيغمبر وقتي حضرت زهرا را مي خواست صدا بزند مي فرمود فِدَاهَا اَبُوهَا پدر مادر ها به بچه ها بگوييد جانم به قربانت تا آن ها هم بگويند متقابل باشد امام رضا عليه السلام به امام جواد نامه مي نوشت اول آخر دو بار در نامه مي نوشت فَدَيتُکَ نَفسِي جان رضا به فدايت امام جواد هم که نامه را مي گرفت اول به روي چشمانش مي گذاشت پس متقابل است. حتي در بعضي از تعبيرها داريم خيلي لطيف است در آداب ديني احترام پدر و مادر اين است که ما اسم پدر و مادرها را زنده بکنيم چطوري زنده کنيم؟ مثلا اگر نام پدر من احمد است من اسم بچه ام را هم بگذارم احمد و يا مثلا يک خانمي اسم مادرش فاطمه است اسم بچه اش را فاطمه بگذارد يک مثال زدند گفتند انسان يک کاري بکند او را به اسم پدرش صدا بزنند در نهج البلاغه چندين مورد حضرت علي مي خواهد خود را معرفي بکند وَ اللَّهِ لَابْنُ أَبِي طَالِبٍ آنَسُ بِالْمَوْتِ مِنَ الطِّفْلِ بِثَدْي أُمِّه (نهج البلاغه، خطبه 3) علي نمي گويد علي مي گويد پسر

ص: 3428

ابي طالب شما اسمت چيست؟ من پسر احمد آقا هستم خودمان را با نام پدر معرفي کنيم اسم پدر زنده شود. سوم مِن حَقِّ الوالِدِ على وَلَدِهِ أن يَخشَعَ لَهُ عِندَ الغَضَبِ (کنزالعمال، ج 16، ص 473) اگر با پدر مادري اختلافي شد يکي بايد کوتاه بيايد در غضب فرزند کوتاه بيايد حتي اگر حق با او باشد او کوتاه بيايد چهارم احسان به پدر مادر است که شش مورد در قرآن دارد من يک مورد را اشاره مي کنم سوره ي مبارکه ي لقمان «وَوَصَّيْنَا الْإِنسَانَ بِوَالِدَيْهِ» (لقمان/ 14) قرآن مي گويد ما به انسان وصيت کرديم اگر تو انسان هستي آدمي زاد هستي انسان بايد مواظب به پدر مادرش باشد اين اختصاص به اهل ايمان ندارد يک وقت خطاب به يا ايها الذين آمنو دارد نه اين جا کاري به ايمان ندارد مي گويد ما به انسان سفارش کرديم نسبت به پدر مادر احسان بکند ما احسان را عمل نمي کنيم چون امام باقر فرمود تفسير احسان اين است که لَا تُکَلِّفهُمَا (بحار الانوار، ج 74، ص 79) هر کس به اين درجه رسيده به ما پيام بدهد ما به او التماس دعا بگوييم فرمود کاري نکني پدر و مادر نيازشان را به زبان جاري بکنند قبل از اين که بگويند کارشان را حل بکني از کجا بفهميم حس ششم خودت بايد بفهمي نه اين که شش مرتبه بگويد دخترم نمي آيي اين جا خود ما بايد متوجه شويم ده باز زنگ زده پسرم کارت دارم مجبور نبودم که به تو التماس نمي کردم مي گويد باشد حالا آخر هفته ببينيم چه مي شود اين ها احسان نشد احسان اين است که بدون اين

ص: 3429

که به زبان بياورند انجام بدهيم يک جمله ي آخر دارد وَ اِن کَانَا مُستَغنِياً به بعضي ها مي گويي مي گويند وضعشان از من بهتر است ولو آن ها بي نياز باشند تو تکليف داري واقعا سخت است يک وقتي مفصل گفتيم من دنبال بهانه مي گردم براي گفتن اين مسئله يادمان نرود گفتيم چهار دسته واجب النفقه ي ما هستند يکي پدر و مادر است من پدرم پدر بزرگم مادرم مادر بزرگم مادر مادر، پدر پدر اگر هستند و من توانايي مالي دارم و آن ها گرفتاري دارند آن ها واجب النفقه ي من هستند هزينه ي زندگي اش بر من واجب است بعد از تامين هزينه ي همسرم چون همسر مقدم است بعد از آن نوبت پدر و مادر است به بعضي ها مي گويي شما چه کار کردي مي گويد بله من تلفن کردم به برادرها گفتم ببريد خانه ي سالمندان پولش را ماهانه من مي دهم. پنجم اداي دين پدر و مادر است اين هم خيلي مهم است خدا رحمت کند يکي از علماي بزرگ شيعه که از محشين کفايه ي مرحوم آخوند خراساني است مرحوم رشدي يکي از بهترين محشين است ما وحشتناک فاصله داريم با بزرگان ايشان تمام نمازهاي پدرش را شصت هفتاد سال تمام نماز هايش را قضا کرده دو بار گفتند چرا دو بار گفتند زمان اولي که قضا کردم هنوز مجتهد نشده بودم مقلد يک آقايي بودم آن عن تقليد بود حالا خودم مجتهد شدم در مسائل نماز يک بار هم اجتهادي اين کار را کرديم ما اين طوري نيستيم ولي حداقل توجه کنيم يک حديثي از امام صادق عليه السلام است فرمودند من هر شب دو رکعت نماز مي خوانم براي اولادم هر

ص: 3430

روز دو رکعت بر پدر و مادر شيخ طوسي در تذهيب نقل کرده البته نماز قضا مهم تر است دين پدر مادر مهم تر است ملا عباس تربتي تمام سهم الارثش را داد براي پدرش گفت شايد خمس زکات به گردنش باشد شايد مظالم و حق الناس به گردنش باشد اگر همه ي اين ها را رعايت کنيم شايد يک کاري کرده ايم يک کسي داشت طواف مي کرد در دور کعبه مادرش را به دوش گرفته بود در يک دور پيغمبر را ديد گفت خوب شد شما را ديدم ببينيد چه آدم خوبي ام ديگر مادر حقي دارد فرمود فَلَا بِزَفرَةٍ مِن زَفَرَاتِهَا جبران يک ناله از ناله هاي مادر نشده احمدي ميانجي مي فرمود خيلي فرق است پدر مادر با همه ي احساس لذت مي بردند از خدمت به ما حالا که محتاج ما شدند ما لذت که نمي بريم با عذاب خدمت مي کنيم به پدر به مادر خدمت مي کنيم منت سرش نگذاريم نگوييم عذاب است اين ها از دست مي روند لذت ببريم از اين خدمت واقعا عجيب است فرمود جبران يک ناله هم نمي شود. يکي از آقايان اهل منبر ما مي رفتيم يک جايي اين آقا هر شب در دعا مي گفت پروردگارا ما را محتاج روز نوبتي نکن گفتم اين دعا چيست گفت اين که آدم زمين گير شود محتاج اولاد شود بچه ها مي آيند جلسه مي گيرند حسن آقا شنبه حسين آقا يک شنبه فاطمه خانم دوشنبه به فاطمه خانم مي گويند دوشنبه چرا نيامدي مي گويد شما چرا شنبه نيامدي هر موقع سر نوبت آمدي من هم مي آيم گاهي بچه ها جمع مي شوند مي گويند اي خدا ما که حرفي نداريم ولي فرجي برايش برسان بچه ها جمع

ص: 3431

شدند دعا براي مرگ مادر مي کنند همان مادري است شب ها اگر تا صبح نمي خوابيد لذت مي برد مي گفت من نخوابيدم بچه ام خوابيده من يک برنامه اي را مي ديدم آمدم بيرون اشکم جاري شد مادري در خانه ي سالمندان بود مي گفت هيچ چيز نمي خواهم از بچه هايم من را گذاشتند اين جا عيبي ندارد فقط بيايند من ببوسمشان همين مادر بود تا صبح نمي خوابيد ده دقيقه تو بخوابي نه طفلش نوجوان جواني اش هم همين بود ما دريغ از يک بوسه اي که پدر مادر در خانه ي سالمندان نشستند ششم اين که کمک در سالمندي است داستاني از امام صادق عليه السلام در کافي شريف است کسي به حضرت گفت پدر مادر من زمين گير شدند من تر و خشک مي کنم عين روايت اين است لَقِّمْهُ بِيَدِکَ، فانّه جَنَّةٌ لک غَداً (بحارالانوار، ج 71، ص 56) به دست خودت لقمه به دهانشان بگذار فرداي قيامت سپر از آتشت مي شود من خواهش مي کنم تقاضا مي کنم از اولاد ها اگر مي توانيد خودتان انجام دهيد نگوييد پول داريم سه نفر آورديم خدمت پدر مادر بکند سه ميليون مي دهيم پرستار بيايد مي خواهيم در رفاه باشند نه پدر مادر لذت مي برد فرزندش به او خدمت بکند به احمدي ميانجي گفتند بيا برويم که فرمود نمي آيم مي خواهم پيش خانم ام باشم بچه ها گفتند ما هستيم گفت پيش من راحت تر است تا پيش شما پدر مادر لقمه اي که اولاد بگذارند آن را لذت مي برند گاهي بعضي ها مي گويند پدر مادر چه خدمتي به من کردند اتفاقا در خدمت فرزند اين شرط ها نيست. حضرت در کلمه ي 399 در ادامه دارند حق فرزندان بر پدر مادر اين است که

ص: 3432

اسم خوب براي فرزندان انتخاب بکنند تعليم قرآن هم بکنند تاديب بکنند تعليم قرآن نمونه ي بارز تاديب است در مصادر قديمي ما است خيلي جالب است اِنَّ رَسُولَ اللهِ کانَ يُغَّيرُ الاَسماء القَبيحَةِ فِي الّرِجالِ وَ البُلدان (وسائل الشيعه، ج 21، ص 390) پيغمبر اگر مي ديد کسي اسم بدي دارد اسم را عوض مي کرد قبيحه اگر شهري اسمش قشنگ نبود عوض مي کرد پيغمبر اسم يک شهر را عوض مي کرد آن وقت پيغمبر راضي است اسم بچه هاي ما بي معنا باشد؟ اوايل انقلاب خيلي خوب بود الآن سير نزولي پيدا کرديم اسامي يا بي معناست يا معناهاي خوبي ندارد در يک روايت داريم تمام کتب اربعه نقل کردند هم مرحوم کليني هم شيخ طوسي هم صدوق حضرت علي فرمود حتي قبل از اين که فرزند به دنيا بيايد اسم خوب پيدا بکنيد گفتند نمي دانيم پسر است دختر است فرمود اسمي که به هر دو بخورد به هم پسر هم دختر فرمود پيغمبر قبل از اين که حضرت محسن به دنيا بيايد اسمش را تعيين کرده بود که به شهادت رسيد وَ قَدْ سَمَّى رَسُولُ اللَّهِ ص مُحَسِّناً قَبْلَ أَنْ يُولَدَ (فروع کافي، ج 6، ص 21) البته ولادتش با شهادت همراه بود اسم خوب بايد انتخاب کرد بعدي تاديب است داريم نامه ي 31 ام طولاني ترين نامه ي حضرت علي به امام حسن است نامه ي تربيتي امام علي عليه السلام است سوم اين است که غذاي حلال به او بدهد متاسفانه يکي از گرفتاري هاي ما اين است يک آقايي مي گفت همه ي ما نگران پايان کار هستيم نگران اول نيستيم لقمه ي حلال بيايد سر سفره خيلي از مشکلات

ص: 3433

حل مي شود چقدر مي گويند بچه ها از دست مي روند من شنيدم بعضي از خانم ها صبح که شوهر از خانه مي رود بيرون به شوهر مي گويند هر چه حلال بود بياور اگر حرام بود نياور ما نمي خواهيم من خواهش مي کنم همه ي خانم ها اين کار را انجام بدهند سنتي شود صبح که شوهرتان از خانه مي رود بيرون دم در بگوييد هر چه حلال بود بياور حرام نمي خواهيم چهارم که خيلي مهم است رعايت عدالت بين فرزندان ما است در حضور پيغمبر کسي دو فرزند داشت يکي را بوسيد يکي را نبوسيد فرمود فَهَلاّ واسَيتَ بَينَهُما (جعفريات، ص 55) الان سيل پيامک ها مي آيد دختر خانم ها آقا پسر ها مي نويسند در خانه ي ما پدر مادر ها فرق مي گذارند يکي تحصيلات دارد يکي ندارد يکي شغل دارد يکي ندارد يکي مقامات دولتي دارد يکي ندارد يکي پول دارد يکي ندارد ما حق نداريم فرق بگذاريم چرا آن فرزندي که شان مادي بيشتري دارد بيشتر تحويل مي گيريم به چه مجوزي؟ چرا آن دامادي که پولش خوب است آن را بيشتر تحويل مي گيري؟ حرف آخر اين که وقتي به بلوغ رسيد مقدمات ازدواجش را فراهم بکند.

شريعتي: صفحه ي 29 قرآن کريم را تلاوت مي کنيم آيات 187 تا 190 سوره ي مبارکه ي بقره.

اللهم صل علي محمد و آل محمد و عجل فرجهم.

أُحِلَّ لَكُمْ لَيْلَةَ الصِّيَامِ الرَّفَثُ إِلَى نِسَائِكُمْ هُنَّ لِبَاسٌ لَّكُمْ وَأَنتُمْ لِبَاسٌ لَّهُنَّ عَلِمَ اللَّ_هُ أَنَّكُمْ كُنتُمْ تَخْتَانُونَ أَنفُسَكُمْ فَتَابَ عَلَيْكُمْ وَعَفَا عَنكُمْ فَالْآنَ بَاشِرُوهُنَّ وَابْتَغُوا مَا كَتَبَ اللَّ_هُ لَكُمْ وَكُلُوا وَاشْرَبُوا حَتَّى يَتَبَيَّنَ لَكُمُ الْخَيْطُ الْأَبْيَضُ مِنَ الْخَيْطِ الْأَسْوَدِ مِنَ الْفَجْرِ ثُمَّ أَتِمُّوا الصِّيَامَ إِلَى اللَّيْلِ وَلَا تُبَاشِرُوهُنَّ وَأَنتُمْ عَاكِفُونَ فِي الْمَسَاجِدِ تِلْكَ حُدُودُ

ص: 3434

اللَّ_هِ فَلَا تَقْرَبُوهَا كَذَلِكَ يُبَيِّنُ اللَّ_هُ آيَاتِهِ لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمْ يَتَّقُونَ ?187? وَلَا تَأْكُلُوا أَمْوَالَكُم بَيْنَكُم بِالْبَاطِلِ وَتُدْلُوا بِهَا إِلَى الْحُكَّامِ لِتَأْكُلُوا فَرِيقًا مِّنْ أَمْوَالِ النَّاسِ بِالْإِثْمِ وَأَنتُمْ تَعْلَمُونَ ?188? يَسْأَلُونَكَ عَنِ الْأَهِلَّةِ قُلْ هِيَ مَوَاقِيتُ لِلنَّاسِ وَالْحَجِّ وَلَيْسَ الْبِرُّ بِأَن تَأْتُوا الْبُيُوتَ مِن ظُهُورِهَا وَلَ_كِنَّ الْبِرَّ مَنِ اتَّقَى وَأْتُوا الْبُيُوتَ مِنْ أَبْوَابِهَا وَاتَّقُوا اللَّ_هَ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ ?189? وَقَاتِلُوا فِي سَبِيلِ اللَّ_هِ الَّذِينَ يُقَاتِلُونَكُمْ وَلَا تَعْتَدُوا إِنَّ اللَّ_هَ لَا يُحِبُّ الْمُعْتَدِينَ ?190?

ترجمه:

در شبِ روزهايي که روزه دار هستيد، آميزش با زنانتان براي شما حلال شد. آنان براي شما لباسند و شما براي آنان لباسيد. خدا مي دانست که شما [پيش از حلال شدن اين کار] به خود خيانت مي کرديد، پس توبه شما را پذيرفت و از شما در گذشت. اکنون [آزاد هستيد که] با آنان آميزش کنيد و آنچه را خدا [در اين کار] براي شما مقرّر داشته [از فضيلت، ثواب، پاکدامني از حرام و فرزند شايسته] طلب کنيد. و بخوريد و بياشاميد تا رشته سپيد صبح از رشته سياه شب براي شما آشکار شود؛ سپس روزه را تا شب به پايان بريد. و در حالي که در مساجد معتکف هستيد با زنان آميزش نکنيد. اينها حدود خداست، به آنها نزديک نشويد. خدا اين گونه آياتش را براي مردم بيان مي کند تا [از مخالفت اوامر و نواهي او] بپرهيزند. (???) و اموالتان را در ميان خود به باطل و ناحق مخوريد. و آن را به عنوان رشوه به سوي حاکمان و قاضيان سرازير نکنيد تا بخشي از اموال مردم را [با تکيه بر حکم ظالمانه آنان] به گناه و معصيت بخوريد، در حالي که [زشتيِ

ص: 3435

کارتان را] مي دانيد. (???) از تو درباره هلال هاي ماه مي پرسند، بگو: آنها وسيله تعيين اوقات [براي امور دنيايي و نظام زندگي] مردم و [تعيين زمان مراسم] حج است. و نيکي آن نيست که به خانه ها از پشت آنها وارد شويد، [چنان که اعراب جاهلي در حال احرام حج از پشت ديوار خانه خود وارد مي شدند نه از در ورودي] بلکه نيکي [روش و منشِ] کسي است که [از هر گناه و معصيتي] مي پرهيزد. و به خانه ها از درهاي آنها وارد شويد؛ و از خدا پروا کنيد تا رستگار شويد. (???) و در راه خدا با کساني که با شما مي جنگند بجنگيد، و [هنگام جنگ از حدود الهي] تجاوز نکنيد، که خدا تجاوزکاران را دوست ندارد. (???)

اللهم صل علي محمد و آل محمد و عجل فرجهم

شريعتي: بعد از اشاره ي قرآني در مورد پيام هاي هفته ي گذشته ي شما از زبان حاج آقاي حسيني خواهيم شنيد.

حاج آقا حسيني: آيه ي ... لباس مرد پوشش زن است زن پوشش مرد است زن و شوهر هر کدام بايد لباس هم باشند از اين تشبيه خيلي نکته مي شود استفاده کرد يکي اين که لباس عيوب انسان را مي پوشاند خانم بايد عيوب شوهرش را بپوشاند آقا بايد عيوب خانمش را بپوشاند دوم لباس هم به درد گرما مي خورد هم به درد سرما مي خورد هميشه با هم باشيد روز خوشي روز سختي يک کلام طلايي است حضرت زهرا به اميرمومنان عرض کرد روحي لروحک نفسي لفنکس جانم سپر بلاي شما در خير با شما هستم در سختي هم با شما هستم واقعا هم بودند سوم لباس زينت است آدم لباس مي پوشد قشنگ

ص: 3436

مي شود زن و مرد زينت هم باشند ننگ هم نباشند چهارم طرح و رنگ و جنس لباس بايد مناسب با هر کسي باشد زن و مرد بايد کفو هم باشند. من همه ي پيام ها را مي خوانم گاهي پيام ها را منتقل مي کنيم به جاهايي که بايد. مثلا اين هفته پيام ها را خواندم ديدم يک پيام چقدر پيشنهاد قشنگي داده نوشته شما به حرم امام رضا عليه السلام پيشنهاد بدهيد يکي از رواق ها را اختصاص بدهند روزي دو سه ساعت براي نماز قضا آدم تنهايي خيلي همت نمي کند به نماز قضا برود جمعي بخواند مشهد مي روند کاري ندارند زيارت ده دقيقه نيم ساعت است بلافاصله تماس گرفتم با تبليغات آستان قدس رضوي با مشهد با شيراز با همه ي چهار حرم نوراني گفتم اين پيشنهاد را منتقل بکنم چندين هزار نفر نماز قضا مي خوانند اگر عملي شود. مسئله ي مهمي که آن هفته ما مطرح کرديم اين است که هر کس از راه آمد نرود در ميز صندلي بنشيند يک عده بله معذور هستند جاي خودش اگر کسي واقعا معذور است نمي تواند سجده برود ضرر دارد دکتر گفته خانم نوشته من باردار هستم هر چه هر مشکلي دارد اين اگر ننشيند روي صندلي نمازش باطل است بايد حتما رعايت بکند ما گفتيم متاسفانه باب شده هر کس از در مسجد مي آيد اول نگاهش به صندلي مي افتد يک آقايي از بينندگان گفته ما شاطر محل هستيم ما مخلص شاطرين هستيم يکي از اساتيد بزرگ حوزه مي آمد نانوايي به بندگان خدا شاطران مي گفت من را حلال بکنيد شما در اين گرما به ما نان مي دهيد اين نان را چطوري بخوانم آقا مي گفت

ص: 3437

شاطر محله ي ما چهار پنج ساعت آن جا ايستاده مسجد که مي آيد بلافاصله روي صندلي مي نشيند خيلي ها گفتند ما در راه رفتن مشکل نداريم زانوي ما خم نمي شود بله درست است اين ها از اول ننشينند روي صندلي حمد و سوره را ايستاده بخوانند شما که مي توانيد ايستاده باشيد موقع رکوع سجده مشکل داريد از اول چرا روي صندلي مي نشيني؟ ما خواستيم يک تلنگري باشد عزيزان بروند سوال بکنند يا مثلا خيلي ها نوشتند ما دو زانو نمي توانيم بنشينيم لذا روي صندلي مي نشينيم اين اشتباه است کسي که نمي تواند دو زانو بنشيند بايد زمين بنشيند ولو چهار زانو. چهار زانو روي زمين بنشين. ما سوالات خيلي زياد است اگر بخواهيم همه ي اين ها را مطرح بکنيم ديگر تمام وقت ما را مي گذرد ما فقط خواستيم بگوييم اين که باب شده هر کسي از راه مي آيد آن کسي که ساعت ها ايستاده بوده هر کسي فوري مي نشيند روي صندلي از اول مي نشيند روي صندلي بله زانو درد دارد مشکل سجده دارد نمي تواند حتي چهارزانو بنشيند اين آقا بنشيند روي صندلي ولي قيامتش را که ايستاده مي تواند بخواند حتي ولو به تکيه يا عصايي دستش بگيرد به ديوار تکيه بدهد اين ها مقدم بر نشستن است دستت را روي همان ميز بگذار ولي ايستاده کم کم دارد زياد مي شود يکي از نکاتي که خيلي مهم است من تقاضا مي کنم عزيزان وقتي مسجد حرم مجلس روضه مي روند مواظب باشند اگر اطفال يا سالخوردگاني همراهشان است مراعات حال آن ها را داشته باشند شما مي روي زيارت اين بچه را همراه مي بري اين بچه حوصله اش نمي آيد اين همه ساعت را البته حرم امام رضا ماشاء

ص: 3438

الله از بس بزرگ است بچه ها مي روند دنبال کار خودشان اما اگر ديديد بچه ها هماهنگ نيستند زيارت را کوتاه بکنيد قطعا خدا به شما ثواب مي دهد خدا رحمت کند امام رضوان الله عليه با دوستان حرم مشرف شده بودند بقيه مي رفتند حرم زيارت مفصلي بکنند امام زودتر از همه مي آمد خانه آب و جارو مي کرد چايي درست مي کرد مي گفتند حرم امام رضا است مي فرمود خدمت به زائرين کمتر از حضور در حرم نيست الآن فرض کنيد روضه است مي رويد روضه بچه حوصله ندارد دو ساعت بنشيند مراعات حالش را بکن بينندگان مي گويند شما مي گوييد زيارت مي رويم اصرار بر چسبيدن به حرم نکنيد پس چه کار کنيم اولا با اذن دخول وارد شويد قرآن است «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تَدْخُلُوا بُيُوتَ النَّبِيِّ إِلَّا أَن يُؤْذَنَ لَكُمْ» (احزاب/ 53) بعد وارد شديد زيارت نامه بخوانيد ما دوستانه مي گوييم باور بکنيد خيلي از اين هايي که اصرار دارند خودشان را بچسبانند به ضريح از آن در مي روند جانم به قربان زائرين اهل بيت يک زيارت نامه هم بخوانيد در مفاتيح قبل از زيارت رسول خدا ايشان آداب زيارت را نوشتند سي ادب نوشتند بنشينيم بخوانيم اول آدم آداب را بخواند بعد مشرف شود زيارت نامه را خواندي نماز زيارت بخوان خدا رحمت کند مرحوم آيت الله بهجت خيلي ها از ايشان مي پرسيدند مشهد مي رويم چه کار کنيم ايشان مي فرمود نماز زيارت و زيارت که تمام شد بالاي سر يا هر جا نماز حضرت جعفر طيار بخوانيد در حديثي است عين روايت است مرحوم کليني در کافي دارد که اگر نمي توانيد اين سي صد تا سبحان الله والحمدلله و

ص: 3439

لا اله الا الله و الله اکبر را که در نماز است بخوانيد دو دو رکعت بخوانيد راه بيفت برو سي صد تا را در راه بگو از پيام هاي بينندگان بود مادر من اشتباه مي کند ده تا کجا پانزده تا کجا عيب ندارد دو دو رکعت بخواند بعد سي صد تا تسبيحات را بگويد از آداب زيارت هر امامي اين است که انسان آن جا قرآن بخواند هديه بکند به امام نکته ي ديگر اين است که نوشتند ما مي رويم زيارت گريه مان نمي آيد گريه نکنيم زيارت ما قبول نيست؟ نمي چسبد چه کسي گفته؟ گريه که هميشه نيست خدا رحمت کند آيت الله بهجت را مي فرمودند يک آقايي متوسل شد به امام رضا عليه السلام از ايران نبود از يکي از کشورها بود بيماري داشت مي خواست جراحي مغز بکند در عالم رويا کسي را از طرف امام ديد حضرت برايش پيام دادند ما شفا داديم ديگر نياز به جراحي نيست ولي اين چند روز که مشهد بوده خيلي گريه مي کرده امام رضا فرموده بودند اين قدر گريه نکنيد ما از گريه ي شما دوستان متاثر مي شويم امام رئوف است السلام عليک ايها الامام الرئوف اگر اشکي آمد اشکال ندارد خيلي ها مي گويند اين همه مشتاق بوديم رسيديم کربلا گريه نکرديم الزاما نبايد گريه کرد خيلي اين را شرط ندانيم مواظب باشيم جلسات را طولاني نکنيم فرق ندارد در نماز ها هيئت ها سخنراني ها دعاي کميل ها رعايت حال مردم را بکنيم من ديدم بعضي از جلسات مي روي دو ساعت آقا مداحي کرده مردم خسته شدند تمام شده مي گويند اين پير غلام امام حسين آمده اين هم ده دقيقه بخواند اين هم

ص: 3440

نوجوان است اين هم مهمان است ده دقيقه بخوانند مردم چه گناهي کردند ما به هم تعارف مي کنيم پيغمبر خدا خبر شدند سعد معاذ نماز جماعت خوانده به جاي توحيد سوره ي بقره خواند يک کسي فرادي شد رفت خبر را به پيغمبر دادند حضرت سعد معاذ را احضار کرد گفت سوره ي بقره مي خواني؟ حضرت فرمود عَلَيْكَ بِالشَّمْسِ وَ ضُحَاهَا وَ ذَوَاتِهَا (الفقيه، ج 1، ص 390) اين را بخوان از اين سوره هاي کوچک بخوان در جماعت نماز را طول ندهيم بگذاريم مردم با نشاط شرکت بکنند حاج آقاي قرائتي مي فرمود منبرت روضه که تمام شد ببينيد مردم چطوري مي روند اگر الفرار مي دهند بدان پدر مردم را در آوردي اگر نه مي گفتند حيف شد به اين زودي تمام کردي نشاط است يکي از اصحاب پيغمبر مي فرمود أَمَرَنَا رَسُولُ اللَّهِ صلى الله عليه وسلم بِإِقْصَارِ الْخُطَبِ پيغمبر به ما دستور داده بود سخنراني ها را کوتاه کنيم طولاني ترين خطبه ي پيغمبر را تقريبا همين خطبه ي شعبانيه است بخوانيد يک ربع مي شود آن وقت ما گاهي دو ساعت سخنراني مي کنيم مهم نشاط است نمازهاي جماعت طولاني نباشد بعضي ها نوشتند ما مي رفتيم اين قدر بين نماز طول مي دهند نمي رويم يک آقاي بسيار بزرگوار ماه رمضان نماز مغرب عشا قبل از افطار مي خواند خيلي کار خوبي است خيلي ها اين کار را مي کنند بعد از اذان قبل از افطار اول وقت نماز مي خوانند ولي هر شب ماه رمضان قبل از افطار بين مغرب عشا دعاي توسل هم مي خواند زود بخوانيم برويم يک کاري بکنيم جماعت ها هيئت ها زيارت ها با نشاط و لذت باشد. يک مادري نوشته من وقتي نماز مي خواندم همان دستوري که

ص: 3441

شما گفتيد مي شود بچه را بغل کرد البته بينندگان گفتند رکوع سجده چه در رکوع و سجده آدم مي گذارد زمين بعد بغل مي کند حتي زير چادر مي تواند شير بدهد نوشته مادري من اين کار را از قديم مي کردم حالا بچه ام پانزده سالش شده بچه به من مي گويد من دينت را دوست دارم چون خاطره ي خوش از آن دارم ببينيد چقدر قشنگ است چون يادم است وقتي کودک بودم با من با محبت بودي در نماز هم من را بغل مي کردي يک کاري بکنيم بگوييم مشهد بگويند به به خسته شان نکنيم هيئت مسجد هر کجا باشد ايجاد خستگي نشود مطلب آخر اين است که تقاضاي ما اين است که مساجد فقط براي نماز خواندن نيست نماز که کاري نشد مسجد بايد مرکز همه ي خدمات باشد در حالات پيغمبر و حضرت علي است نمازشان که تمام مي شد برمي گشتند به سمت مردم ما از خودمان حرف نمي زنيم پيغمبر برمي گشت سوال مي کرد هَل مَرِيض کسي مريض است برويم عيادت مي رفتند عيادت کسي از دنيا نرفته برويم تشييع جنازه کسي گرفتاري ندارد؟ مسجد بايد مرکز حل مشکلات مردم باشد صرف نماز نباشد عبادي و اجتماعي با هم باشد جهيزيه اي براي دختران تهيه کنيم در محله ي خود ما خدا خيرشان بداند هر ماه ده ها جهيزيه مي دهند بدون مبالغه مي گويم. امام جماعت باني باشد همه حاضر هستند اين که فکر کنيم نماز جماعت اين است که بدو بدو آخرين نفر در محراب نماز بخوانيم برويم اين فايده اي ندارد.

شريعتي: خيلي ممنون التماس دعا خدانگهدار.

94-08-26- سيره تربيتي امام علي عليه السلام

بسم الله الرحمن الرحيم و صلي الله علي محمد و آله الطاهرين

با سر رسيده اي بگو

ص: 3442

از پيکري كه نيست *** از مصحف ورق ورق و پرپري كه نيست

شبها که سر به سردي اين خاک مي نهم *** کو دست مهربان نوازشگري که نيست

بايد براي شستن گلزخمهاي تو *** باشد گلاب و زمزمي و کوثري که نيست

قاري خسته تشت طلا و تنور نه ! *** شايسته بود شان تو را منبري که نيست

آزاد شد شريعه همان عصر واقعه *** يادش به خير ساقي آب آوري که نيست

تشخيص چشمهاي تو در اين شب کبود *** مي خواست روشنايي چشم تري که نيست

دستي کشيد عمه به اين پلکها و گفت : *** حالا شدي شبيه همان مادري که نيست

ديروز عصر داخل بازار شاميان *** معلوم شد حکايت انگشتري که نيست

حتي صبور قافله بي صبر مي شود *** با خاطرات خسته ترين دختري كه نيست

شريعتي: سلام عرض مي کنم خدمت شما بينندگان محترم و حاج آقاي حسيني خيلي خوش آمديد.

حاج آقا حسيني: سلام عليکم و رحمة الله عرض سلام و ارادت خالصانه خدمت همه ي بينندگان محترم دارم.

شريعتي : سلامت باشيد. در ذيل بحث سيره ي تربيتي امام علي عليه السلام نکات خوبي را جلسه ي قبل شنيديم امروز ادامه ي فرمايشات شما را مي شنويم.

حاج آقا حسيني : بسم الله الرحمن الرحيم مثل گذشته ما تک تک پيام هاي عزيزان را در هفته ي گذشته مطالعه کرديم ان شاء الله در مرحله ي اول براي اين که مهمان سفره ي حضرت علي باشيم مي رويم سراغ نهج البلاغه در مرحله ي دوم به پيام ها اشاره خواهيم کرد و مرحله ي سوم هم عرض ارادتي به سه ساله ي سيدالشهدا سلام الله عليها حضرت رقيه بنت الحسين

ص: 3443

خواهيم داشت. نامه ي 25 نهج البلاغه را مي خوانيم. اگر بخواهيم عنواني براي اين نامه انتخاب بکنيم با اين عنوان آغاز مي کنم يکي از آموزه هاي مهم ديني در نظام اسلامي اين است که اعتماد بين مردم و مسئولي بايد برقرار باشد يعني مردم به مسئولين اعتماد داشته باشند و متقابلا اوج اين اعتماد در نامه ي 25 ام موج مي زند نامه اي است حضرت مي نوشتند به مامورين جمع آوري زکات و ماليات سيد رضي رضوان الله عليه مي فرمايد نامه مفصل است ما بخشي از اين نامه را آورديم تا معلوم باشد حضرت علي کانَ يُقيمُ عِمادَ الْحَقِّ وَ چطوري ارکان حق را برقرار مي کرد چگونه فرمان به عدالت مي داد در مسائل کوچک و بزرگ در مسائل کم ارزش و پر ارزش البته قبل از سيد رضي اين حديث هم در کافي شريف است هم شيخ طوسي در تهذيب نقل کرده هم شيخ مفيد نقل کردند بخشي از نامه را سيد رضي آوردند بسم الله الرحمن الرحيم انْطَلِقْ عَلَي تَقْوَي اللَّهِ وَحْدَهُ لَا شَرِيكَ لَهُ وَ لَا تُرَوِّعَنَّ مُسْلِماً وَ لَا تَجْتَازَنَّ عَلَيْهِ كَارِهاً وَ لَا تَأْخُذَنَّ مِنْهُ أَكْثَرَ مِنْ حَقِّ اللَّهِ فِي مَالِهِ فَإِذَا قَدِمْتَ عَلَي الْحَيِّ فَانْزِلْ بِمَائِهِمْ مِنْ غَيْرِ أَنْ تُخَالِطَ أَبْيَاتَهُمْ ثُمَّ امْضِ إِلَيْهِمْ بِالسَّكِينَه ي وَ الْوَقَارِ حَتَّي تَقُومَ بَيْنَهُمْ فَتُسَلِّمَ عَلَيْهِمْ وَ لَا تُخْدِجْ بِالتَّحِيَّه ي لَهُمْ وَ لَا تُخْدِجِ التَّحِيَّه ي لَهُمْ ثُمَّ تَقُولَ عِبَادَ اللَّهِ أَرْسَلَنِي إِلَيْكُمْ وَلِيُّ اللَّهِ وَ خَلِيفَتُهُ لآِخُذَ مِنْكُمْ حَقَّ اللَّهِ فِي أَمْوَالِكُمْ فَهَلْ لِلَّهِ فِي أَمْوَالِكُمْ مِنْ حَقٍّ فَتُؤَدُّوهُ إِلَي وَلِيِّهِ فَإِنْ قَالَ قَائِلٌ لَا فَلَا تُرَاجِعْهُ وَ إِنْ أَنْعَمَ لَكَ مُنْعِمٌ حضرت علي به ماموريت جمع آوري زکات

ص: 3444

ماليات اسلامي فرمان مي دهد شروع بکنيد راه بيفتيد اما با تقواي الهي مرحوم کليني مي نويسيد امام صادق عليه السلام راوي اين نامه ي جدشان حضرت علي است چه نکات ظريفي حضرت به مامورين مالياتي در اعتماد به مردم دارند و در بخش دوم نامه در مدارا با حيواناتي که براي زکات جمع آوري شده امام صادق وقتي نامه را از حضرت علي نقل کردند شروع کردند به گريه کردن فرمودند لَا وَ اللَّهِ مَا بَقِيَتْ لِلَّهِ حُرْمَةٌ ديگر هيچ کدام از دستورات الهي عمل نمي شود هيچ کدام از سنت هاي پيغمبر عمل نمي شود همه را زير پا گذاشته اند اگر اين قدر دقيق است بياني که حضرت علي دارد امام صادق گريه مي کرد که بعد از شهادت حضرت علي اين حرف ها فراموش شده کجا در جوامع اسلامي اين ظرايفي که حضرت علي اشاره کردند کجا توجه مي شود. امام صادق گريه مي کرد که اين ها ديگر از ياد رفته حضرت علي به مامورين ماليات مي نويسند اولا با تقواي الهي شروع بکنيد وقتي مي خواهي بروي براي جمع آوري زکات لَا تُرَوِّعَنَّ مُسْلِماً وَ لَا تَجْتَازَنَّ عَلَيْهِ كَارِهاً وَ لَا تَأْخُذَنَّ مِنْهُ أَكْثَرَ مِنْ حَقِّ اللَّهِ فِي مَالِهِ مواظب باش هيچ مسلماني را نترساني وقتي مي روي بدون اجازه و ميلشان وارد سرزمينشان نشو بيش از آن حق الهي که در مالش است بيشتر از آن نگير ديدم بعضي از شارحين نهج البلاغه فرمودند حضرت علي به جاي اين که بگويند حق خدا را به طور کامل بگير مي گويد مواظب باش بيش از حق الهي چيزي نگيري احتياط را از اين طرف داشته باش من براي مامورين راهنمايي رانندگي سخنراني داشتم گفتم

ص: 3445

شما که برگ جريمه دستتان است شک داشتيد که اين جا جاي جريمه است شماره پلاک را خواندي يا نه از اين طرف احتياط بکن به نفع مردم احتياط بکن نه از آن طرف حضرت علي مي فرمايد مواظب باش بيش از حق الهي از آن ها نگيري نمي فرمايد مواظب باش حق خدا را به طور کامل بگير نه. فَإِذَا قَدِمْتَ عَلَي الْحَيِّ فَانْزِلْ بِمَائِهِمْ مِنْ غَيْرِ أَنْ تُخَالِطَ أَبْيَاتَهُمْ ثُمَّ امْضِ إِلَيْهِمْ بِالسَّكِينَه ي وَ الْوَقَارِ حَتَّي تَقُومَ بَيْنَهُمْ فَتُسَلِّمَ عَلَيْهِمْ وَ لَا تُخْدِجْ بِالتَّحِيَّه ي لَهُمْ وَ لَا تُخْدِجِ التَّحِيَّه ي لَهُمْ وقتي وارد يک روستا و محلي شدي که مي خواهي زکات بگيري در خانه هاي مردم حق نداريد برويد مامور ماليات رفته به محلي روستايي ماليات بگيرد حق ندارد برود خراب خانه ي مردم شود نه همان جا که چشمه ي آب است بنشين مردم خبردار مي شوند تو آمدي نمي خواهد وارد خانه هاي مردم شوي اولا شايد مردم آمادگي پذيرايي از تو را نداشته باشند ثانيا شايد مردم نخواهند شما از تمام وضعيت مالي شان مطلع شوي عنوان سخن اوج اعتماد به مردم است امروز اسمي از آن باقي مانده همان خود اظهاري من شايد نخواهم همه ي دارايي من را مامور دولت بداند حق نداري وارد خانه هاي مردم شوي يا نه ممکن است خانه ي يکي بروي ديگران گلايه بکنند چرا خانه ي او رفت يا نه وقتي رفتي خانه ي کسي خود صاحب خانه انتظار دارد تو ملاحظه اش را بکني امتيازي قائل شوي حضرت مي فرمايد مواظب باش وقتي رفتي به روستايي همان کنار چشمه چادر بزن بنشين در خانه هايشان حق نداري وارد شوي وقتي خواستي بروي طرف زمينشان و با آن ها

ص: 3446

صحبت بکني همراه با سکينه و آرامش و وقار برو مي روي آن جا خدمت اين مردم در مقابل مردم با احترام مي ايستي تو مامور ماليات هستي با احترام بايست عرض سلام بکن در احترام به آن ها کم نگذار مثل کساني نباش که وقتي مي روند از موضع برتر سخن مي گويند حتي حاضر نيستند جواب سلام طرف را بدهند نه خيلي با ادب مامور دولت بايد خاشع و متواضع باشد مامور مالياتي بايد با ادب احترام برود متاسفانه اين ها چقدر گفتنش زيباست نمي دانم زيبا که است ولي چقدر تاثير گذار باشد نمي دانم قديم ها ادارات که مي رفتي بخشنامه کرده بودند تکريم ارباب رجوع حالا برداشتند تابلو زدند ماده ي کيفري يک دو سه اگر به اين آقا اهانت بکني شش ماه زندان دارد يعني تکريم ارباب رجوع شده مواد تهديد مراجعه کننده خيلي بد است يک وقتي شما تابلو زدي تکريم ارباب رجوع همه جا گفتي ما نوکر شما هستيم حالا مي گويد نه مواظب باش صدايت را بلند کردي نوشته چقدر شلاق دارد حضرت علي به مامور مالياتي مي فرمايد اولا بايست با ادب سلام مي کني در تهيت و ادب کم نگذار تکبر نداشته باش قشنگ و با ادب و احترام در برابر مردم بايست ثُمَّ تَقُولَ عِبَادَ اللَّهِ أَرْسَلَنِي إِلَيْكُمْ وَلِيُّ اللَّهِ وَ خَلِيفَتُهُ لآِخُذَ مِنْكُمْ حَقَّ اللَّهِ فِي أَمْوَالِكُمْ فَهَلْ لِلَّهِ فِي أَمْوَالِكُمْ مِنْ حَقٍّ فَتُؤَدُّوهُ إِلَي وَلِيِّهِ فَإِنْ قَالَ قَائِلٌ لَا فَلَا تُرَاجِعْهُ وَ إِنْ أَنْعَمَ لَكَ مُنْعِمٌ سپس به مردم مي گويي بندگان خوب خدا ولي خدا من را فرستاده حق خدا را از شما بگيرم زکات حق الهي است همه اش خدا است ولي الله من

ص: 3447

را فرستاده حق الله را در اموال شما بگيرم حقي است از اموال الهي در ميان اموال شما يا نه سوال مي کند با کمال ادب و احترام بحث زکات يک شاخه است عنوان بحث ما استفاده مي شود که در نظام ديني بايد کارگزاران نظام اوج اعتماد به مردم داشته باشند و مردم هم اعتماد به کارگزاران نظام داشته باشند اين ها الآن است در نظام ما که اسلامي است يا نه؟ پس به مردم بگو بندگان خدا ولي خدا من را فرستاده حق الله را مي خواهم بگيرم ببرم براي ولي الله شما هم که عباد الله هستيد سوال مي کنم هر حقي است يا نيست؟ چيزي است که براي ولي خدا ببرم يا نه اگر يک کسي گفت نه هيچ چيز پيش ما نيست ما ماليات اسلامي اصلا بدهکار نيستيم ديگر حرف نزن تمام خداحافظ نداريد؟ خداحافظ اگر کسي گفت بله خوش آمديد چرا ما زکات به گردنمان است با او راه بيا برو ولي مواظب باش او را در راه نترساني تهديدش نکني سخت گيري نکني خيلي با ادب و احترام برو فَإِنْ كَانَتْ لَهُ مَاشِيَه ي أَوْ إِبِلٌ فَلَا تَدْخُلْهَا إِلَّا بِإِذْنِهِ فَإِنَّ أَكْثَرَهَا لَهُ فَإِذَا أَتَيْتَهَا فَلَا تَدْخُلْ عَلَيْهَا دُخُولَ مُتَسَلِّطٍ عَلَيْهِ وَ لَا عَنِيفٍ بِهِ وَ لَا تُنَفِّرَنَّ بَهِيمَه ي وَ لَا تُفْزِعَنَّهَا وَ لَا تَسُوأَنَّ صَاحِبَهَا فِيهَا وَ اصْدَعِ الْمَالَ صَدْعَيْنِ ثُمَّ خَيِّرْهُ فَإِذَا اخْتَارَ فَلَا تَعْرِضَنَّ لِمَا اخْتَارَهُ مثلا مي گويد بيا من گله ي گاو گوسفند شتر دارم نزني وسط گله بدون اجازه وارد اين گله ي گاو و گوسفند نشو وارد دام نشو چرا؟ بيشتر اين ها مال اوست مال تو نيست که چقدر مگر

ص: 3448

مي خواهي بگيري هزار تا گوسفند داشته باشد ده تا مال ماليات اسلامي است نه صد و نود تا مال خودش است اجازه نداري بدون اجازه اش وارد شوي وقتي اجازه داد رفتي خيلي با تسلط و غرور آن جا وارد نشو زور نگو به او يک طوري وارد نشوي حيوانات زبان بسته رم بکنند نه مواظب باش نکند يک وقتي کاري بکني صاحب اين دام ناراحت شود نه خيلي با ادب برو. برندار ده تا از گوسفند هاي چاق چله را بردار جدا بکن نه مثلا اگر هزار گوسفند است ده تا را مي خواهيم جدا بکنيم چه کار کنيم اول اين هزار را دو قسمت بکن بکن دو قسمت بگو اين پانصد تا يا اين يکي مثلا مي گويد اين پانصد تا برو سراغ آن پانصد تا دوباره آن را نيم بکن بپرس کدام را مي خواهي گفت اين دوباره اين ها را قسمت بکن هر چه او انتخاب مي کند تا برسد به ده تا که سهم تو باشد اگر گفت اين پانصد تا مال من ديگر هيچ چيز نگو هر چه او گفت دوباره پانصد تا را دو نصف بکن بگو هر چه شما مي گويي دوباره هر چه انتخاب کرد هيچ چيز نگو تقسيم کن تقسيم کن تا برسي به ده تايي که زکات الهي است فَاقْبِضْ حَقَّ اللَّهِ مِنْهُ بگو اين ده تا حق خداست گفت اي. بابا بعد از هزار تا که نصف نصف شده اتفاقا اين ده تا چشمش را گرفته گفت اگر مي شود يک بار ديگر تقسيم بکن عيب ندارد بگو مال تو گوسفند ها را بريز مخلوط بکن دوباره از اول شروع کن به

ص: 3449

تقسيم تا برسي به آن ده تايي که خودش راضي است حق الله را به شما بدهد کجاي عالم پيدا مي شود براي گرفتن يک زکات اين طور اوج اعتماد باشد که حضرت علي مي گويد هر چه او گفت يک آيه از قرآن مي خوانم «خُذْ مِنْ أَمْوَالِهِمْ صَدَقَةً تُطَهِّرُهُمْ وَتُزَكِّيهِم بِهَا وَصَلِّ عَلَيْهِمْ إِنَّ صَلَاتَكَ سَكَنٌ لَّهُمْ وَاللَّ_هُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ» (توبه/ 103) اين هم اشاره به زکات است براي چه صدقه مي گيري؟ آن ها پاک شوند آن ها پاکيزه شوند وقتي زکات مالش را گرفتي دعا بکن برايش دعاي تو پيغمبر مايه ي آرامش براي آن ها است. اين خودش بحث مفصلي است به عجله مي گويم ما در کتاب هاي حديثي مثل کافي تهذيب مثل همه ي مصادر قديمي ما در باب زکات يک باب داريم ادب المصدق چه آدابي را بايد رعايت بکند کسي که مي رود زکات را بگيرد ده ها روايت ما داريم اوج اعتماد است هر چه مردم مي گويند يک وقت نکند ما مردم را متهم بکنيم که دروغ مي گويند مردم مي خواهند مخفي بکنند نه هرچه اين ها گفتند کسي گفت دارم برو گفت نه برگرد حرفش را قبول بکن از اين بالاتر جالب است مرحوم کليني در کافي حديثي دارد از حضرت علي که نشانه ي اوج اعتماد و مدارا با مردم است يک وقت رفتي مي خواهي زکات گندم جو بگيري اگر سال خشکسالي بود امسال نگير حالا که خشکسالي است تا دوباره برگردد خشکسالي تمام شود اگر نظام با مردم مسئولان با مردم يکي بودند امسال خشکسالي است امسال رکود است کوتاه بياييد امسال وضع اقتصادي خيلي خراب است در اين چند ماه ملاحظه بکنيد کنار بياييد حرف من اين

ص: 3450

است آيا اين اعتماد امروز است يا نه واقعا نيست نظام ما نظام اسلامي است ولي اين اعتماد نيست شما که فرموديد خود اظهاري به مسئولين مي گويي خوداظهاري مي گويند مردم کلک مي زنند مخفي مي کنند به مردم هم وقتي مي گويي بياييد ماليات را صادقانه به دولت بدهيد مي گويد کجا دولت خرج مي کند چطوري خرج مي کند اين همايش ها ريخت و پاش ها چيست؟ در همه ي دولت ها است کاري به يکي دو دولت ندارم چقدر ريخت و پاش ها که مردم مي گويند ما پول بدهيم کجا الآن در بعضي از کشورهاي اروپايي من با اطلاع مي گويم از نزديک مي گويم اگر يک نماينده اي رئيس جمهوري مي خواهد کانديدا شود اعلام بکند من بيايم ماليات ها را بيشتر مي گيرم مردم بيشتر به او راي مي دهند چرا؟ چون مي گويند او ماليات را مي گيرد خرج ما مي کند مي دانند آثارش ظاهر مي شود آن اوج اعتماد است اين اعتماد امروز است يا نه؟ اگر بود مردم به راحتي ماليات را مي دادند اگر بود دولت مدارا مي کرد مي گفت امسال گرفتاري داري نده. يک مثالي زديم من سوال مي کنم از همه ي بينندگان همان قصه ي يارانه ها که ثبت نامش گذشت واقعا ما راست گفتيم به دولت مردان؟ تقريبا همه گفتند ما مستحق اين چهل و چهار هزار تومان هستيم واقعا اين طوري بود؟ به مردم مي گفتي نگير مي گفتند ننويسم چه کسي مي خواهد بگيرد کجا مي خواهد خرج شود يک وقتي به آقايي گفتم تو که مستحق نيستي چرا مي گيري گفت من حساب کردم چهار نفر هستيم ماهي دويست هزار تومان مي گيرم يک سال دولت مي خواهد دو ميليون به من بدهد ده سال که بگيرم مي شود بيست ميليون صد سال عمر بکنم مي خواهد

ص: 3451

دويست ميليون به من بدهد در حالي که ديشب در يک جلسه به ورزشکاران نفري دويست سکه داد يعني دويست ميليون تومان من صد سال عمر بکنم تازه يارانه ي چهل هزار توماني مي شود دويست هزار تومان ديشب در يک جلسه به فلان ورزشکار دادند نظام اسلامي بايد اوج اعتماد باشد امام صادق گريه مي کرد براي اين حالات امام علي که حضرت علي وقتي مي فرستد اين طوري مي فرستد به چه ظرافت هايي توجه کرده خود سيد رضي فرمود مي خواهم ريز ترين مسائل را بگويم چندي پيش همايش امر به معروف نهي از منکر بود رفتم سخنراني کردم گفتم در بحث امر به معروف نهي از منکر نيست بحث اعتماد نيست جايش خالي است به طور کلي گفتيم تا مي گوييم منکر چه به ذهن شما مي آيد همه ي جمعيت گفتند بد حجابي گفتم راست مي گوييد بد حجابي درست است يک منکر است ولي اگر مي خواهيد اعتماد مردم حتي بد حجاب را جلب بکنيد بگوييد حداقل ما پنج منکر داريم يک منکر جامعه ي ما رباخواري است هم بانک ها هم مردم فقط گردن مردم هم نگذاريم هم بانک ها هم مردم سي ميليون گرفته نود ميليون داده رفته سوال کرده تمام شده گفتند نصفش مانده سي صد ميليون وام گرفته نه صد ميليون داده تمام شده گفتند نصفش صادقانه بگوييم منکر اول رباخواري است منکر دوم کم فروشي است سه ويل داريم «وَيْلٌ يَوْمَئِذٍ لِّلْمُكَذِّبِينَ» (مرسلات/ 45) «وَوَيْلٌ لِّلْمُشْرِكِينَ» (فصلت/ 6) «وَيْلٌ لِّلْمُطَفِّفِينَ» (مطففين/ 1) واي بر دروغ گو ها آن هايي که پيغمبران را تکذيب مي کردند و واي بر کم فروش ها اين منکر است قطعا منکر است اين را بگوييم باز نرويم سراغ

ص: 3452

مردم چرا مردم هم کم فروشي دارند ولي دولت را هم مي گوييم آن کارخانه داري که ماشينش در پارکينگ کارخانه است هنوز پنج اشکال دارد کم فروشي است بگوييم رشوه خواري يک منکر است اعتراف بکنيم يکي از بالاترين منکرات در جامعه ي ما رشوه خوار است چندي پيش در روزنامه ها خواندم شهردار گفته بود بزرگ ترين مشکل شهرداري ما دو چيز است يکي را گفت رشوه خواري اين فساد ها منکر است فساد اقتصادي يک منکر است بدتر از اين آثار سوء فساد ها بدتر از آثار اقتصادي اش همين بي اعتمادي است اساس نظام ديني بايد بر اعتماد باشد اعتماد به کلي از بين مي رود اگر اعتماد نباشد هيچ چيز نداريم سه هزار ميليارد ده هزار ميليارد يک طرف اين که ديگر به نظام اعتماد نشود اين از آن پول ضررش بدتر است گفتم بياييد بگوييد رباخواري منکر است کم فروشي در همه ي ابعادش منکر است رشوه خواري منکر است گفتم دوازده ميليون دختر پسري که ازدواج نکردند منکر است بالاترين منکر است بعدا بياييد سهم تعيين بکنيد در اين منکرات مهم اين است بله بد حجابي هم منکر است کم نمي گذاريم رديف بکنيم چرا تا مي گوييم اين به ذهن مي آيد آن ها منکر نيست؟ سهم بندي بکنيم سهم مسئولين چقدر است سهم مردم چقدر است سهم رسانه ها چقدر است؟ الآن مسئولين دولت چقدر سهم دارد همه مي گويند دولت نمي تواند ادارات خودش را اصلاح بکند؟ اصلاح بکند مردم هم سهمي دارند چرا نهي از منکر نمي کنند چرا مراقبت نمي کنند رسانه ها چقدر سهم دارند معين بکنيم آن قوت اعتماد برقرار مي شود. تازه حضرت وارد مي شود جزئياتي در مورد

ص: 3453

حيوانات زبان بسته اي که شما مي آوريد چطوري مواظب اين حيوانات باشيد اگر در راه مي آوريد سوار نشويد اگر سوار مي شويد تقسيم بکنيد بين همه اگر به آب رسيديد آب بخورد بگذاريد استراحت بکند حضرت علي است مهم ترين نامه ي نهج البلاغه اش نکات بسيار دقيق در مورد کساني که اين حيوانات را مي آورند برسانند به ولي الله دارند. يک وقت اگر حضرت علي در نهج البلاغه در مورد آوردن حيوان يک صفحه کامل تذکر مي دهد آن وقت اين نگاه ديني راضي است که اين طور بي گناهان اين جناياتي که امروز در همه ي دنيا است اين خون هايي که ريخته مي شود را مي شود به اسم دين گذاشت؟ قطعا نمي شود ما وقتي مي رسيم به نقطه ي مطلوب اگر اعتماد را بخواهيم برسيم که همه ي اين جنايات را با هم ببينيم خون مردم يمن با سوريه با عراق با افغانستان با فرانسه هيچ فرقي ندارد دو روز قبل از جنايت فرانسه شبيه همين در لبنان شد چه کسي به اين پرداخت؟ يک مظلومي که در افغانستان هر روز مجالس عروسي شان را بمباران مي کنند چه فرقي دارد؟ همه را با هم محکوم بکنيم کابل پاريس با بغداد فرقي نداشته باشد همه يک خون است بي گناه نبايد خونش ريخته شود اما اين که موضع بگيريم همه ي عالم را به هم بزنيم چرا اين جا جنايت شده اما دو روز قبل در لبنان کسي دم نزد يک سال است در يمن کسي دم نمي زند ده سال است در افغانستان کسي دم نمي زند ده پانزده سال در عراق کسي دم نمي زند اين بي اعتمادي ها جامعه ي اسلامي را درست نمي کند.

شريعتي :

ص: 3454

امروز صفحه ي 36 مصحف شريف را تلاوت مي کنيم آيات 225 تا 230 سوره ي مبارکه ي بقره.

اللهم صل علي محمد و آل محمد و عجل فرجهم

لَّا يُؤَاخِذُكُمُ اللَّ_هُ بِاللَّغْوِ فِي أَيْمَانِكُمْ وَلَ_كِن يُؤَاخِذُكُم بِمَا كَسَبَتْ قُلُوبُكُمْ وَاللَّ_هُ غَفُورٌ حَلِيمٌ ?225? لِّلَّذِينَ يُؤْلُونَ مِن نِّسَائِهِمْ تَرَبُّصُ أَرْبَعَةِ أَشْهُرٍ فَإِن فَاءُوا فَإِنَّ اللَّ_هَ غَفُورٌ رَّحِيمٌ ?226? وَإِنْ عَزَمُوا الطَّلَاقَ فَإِنَّ اللَّ_هَ سَمِيعٌ عَلِيمٌ ?227? وَالْمُطَلَّقَاتُ يَتَرَبَّصْنَ بِأَنفُسِهِنَّ ثَلَاثَةَ قُرُوءٍ وَلَا يَحِلُّ لَهُنَّ أَن يَكْتُمْنَ مَا خَلَقَ اللَّ_هُ فِي أَرْحَامِهِنَّ إِن كُنَّ يُؤْمِنَّ بِاللَّ_هِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ وَبُعُولَتُهُنَّ أَحَقُّ بِرَدِّهِنَّ فِي ذَلِكَ إِنْ أَرَادُوا إِصْلَاحًا وَلَهُنَّ مِثْلُ الَّذِي عَلَيْهِنَّ بِالْمَعْرُوفِ وَلِلرِّجَالِ عَلَيْهِنَّ دَرَجَةٌ وَاللَّ_هُ عَزِيزٌ حَكِيمٌ ?228? الطَّلَاقُ مَرَّتَانِ فَإِمْسَاكٌ بِمَعْرُوفٍ أَوْ تَسْرِيحٌ بِإِحْسَانٍ وَلَا يَحِلُّ لَكُمْ أَن تَأْخُذُوا مِمَّا آتَيْتُمُوهُنَّ شَيْئًا إِلَّا أَن يَخَافَا أَلَّا يُقِيمَا حُدُودَ اللَّ_هِ فَإِنْ خِفْتُمْ أَلَّا يُقِيمَا حُدُودَ اللَّ_هِ فَلَا جُنَاحَ عَلَيْهِمَا فِيمَا افْتَدَتْ بِهِ تِلْكَ حُدُودُ اللَّ_هِ فَلَا تَعْتَدُوهَا وَمَن يَتَعَدَّ حُدُودَ اللَّ_هِ فَأُولَ_ئِكَ هُمُ الظَّالِمُونَ ?229? فَإِن طَلَّقَهَا فَلَا تَحِلُّ لَهُ مِن بَعْدُ حَتَّى تَنكِحَ زَوْجًا غَيْرَهُ فَإِن طَلَّقَهَا فَلَا جُنَاحَ عَلَيْهِمَا أَن يَتَرَاجَعَا إِن ظَنَّا أَن يُقِيمَا حُدُودَ اللَّ_هِ وَتِلْكَ حُدُودُ اللَّ_هِ يُبَيِّنُهَا لِقَوْمٍ يَعْلَمُونَ ?230?

ترجمه:

خدا شما را به خاطر سوگندهاي لغوتان [که جدي و حقيقي نيست و عادتاً بدون قصد قلبي بر زبان جاري مي شود] مؤاخذه نمي کند، ولي شما را به خاطر آنچه دل هايتان [از سوگند جدي و حقيقي] مرتکب شده مؤاخذه مي کند؛ و خدا بسيار آمرزنده و بردبار است. (???) براي کساني که سوگند ياد مي کنند [که از آميزش] با زنان خود دوري گزينند، [شرعاً] چهار ماه مهلت است، چنانچه [در

ص: 3455

اين مدت به آنچه مقتضاي زناشويي است] بازگشتند [گناهي بر آنان نيست]؛ زيرا خدا بسيار آمرزنده ومهربان است. (???) و اگر [براي پايان يافتن مشکلات] تصميم به طلاق گرفتند، [در صورت رعايت شرايط مانعي ندارد] مسلماً خدا [به گفتار و کردارشان] شنوا و داناست. (???) زنان طلاق داده شده بايد به سر آمدن سه پاکي [از حيض را] انتظار برند [و پيش از به سر رسيدن آن، از شوهر کردن خودداري ورزند]. و اگر به خدا و روز قيامت ايمان دارند [به خاطر رعايت شرايط ايام عدّه] نبايد آنچه را خدا در رحم هايشان [از حيض يا جنين] آفريده، پنهان دارند. و شوهرانشان در اين مدت چنانچه خواهان صلح و سازش اند، به بازگرداندن آنان [به زندگي دوباره] سزاوارترند. و براي زنان، حقوق شايسته اي بر عهده مردان است، مانند حقوقي که براي مردان بر عهده آنان است، و مردان را بر آنان [به خاطر کارگزاري، و تدبير امور زندگي در امر ميراث و ديه، گواهي در دادگاه و غير اين امور حقوقي] افزون تر است؛ و خدا تواناي شکست ناپذير و حکيم است. (???) طلاقِ [رجعي که براي شوهر در آن حقّ رجوع وبازگشت به همسر است] دوبار است. [شوهر در هر مرتبه از رجوع] بايد [همسرش را] به طور شايسته ومتعارف نگه دارد، يا [با ترک رجوع، او را] به نيکي و خوشي رها کند. و براي شما حلال نيست از آنچه [به عنوان مهريه] به آنان پرداخته ايد چيزي را بازستانيد، مگر آنکه هر دو بترسند که حدود و مقرّرات خدا را [در روش همسرداري] برپا ندارند. پس شما [حاکمان شرع] اگر

ص: 3456

بترسيد که آن دو نفر حدود خدا را برپا ندارند در آنچه زن براي رهايي خود [عوض طلاق] فديه بپردازد، گناهي بر آنان نيست. اينها حدود خداست؛ پس از آنها تجاوز نکنيد و کساني که از حدود خدا تجاوز کنند، آنان بي ترديد ستمکارند. (???) پس اگر [بعد از دو طلاق و رجوع، بار سوم] او را طلاق داد، آن زن بر وي حلال نخواهد بود، مگر آنکه با همسري غير از او ازدواج کند. و اگر [همسر دوم] او را طلاق داد بر وي و شوهر اول گناهي نيست که به يکديگرباز گردند، در صورتي که اميدوار باشند حدود الهي را [در روش همسرداري] رعايت مي کنند. و اينها حدود خداست که آن را براي گروهي که دانايند بيان مي کند. (???)

اللهم صل علي محمد و آل محمد و عجل فرجهم

شريعتي : حاج آقاي حسيني اشاره کردند برنامه ي هفته ي گذشته بازتاب هاي بسيار متفاوتي داشته در بين شما دوستان خوب پيام هاي شما به دست ما مي رسد بخشي از آن بازتاب ها را با هم مرور مي کنيم.

حاج آقا حسيني : چون خيلي فرصت کم است فقط يک مورد را اشاره مي کنم باز خيلي سوال کردند در مورد مسئله ي نماز ايستاده يا نشسته من يک بار ديگر توضيح مي دهم اگر من مي توانم ايستاده ولو به اندازه ي يک الله اکبر بايستم نبايد از اول بروم بنشينم بروي صندلي الآن باب شده هر کسي از راه مي آيد مي رود مي نشيند روي صندلي عزيزي مي گفت مسجد محل ما آقا با دوچرخه مي آيد مي نشيند روي صندلي کسي که دوچرخه سوار مي شود پا مي زند کسي که پا مي زند زانويش خم مي شود مشکلي

ص: 3457

ندارد ولي تا مي آيد از همان اول روي صندلي مي نشيند من خواهش مي کنم قصه ي صندلي نشستن را دقت کنيم اگر کسي واقعا وظيفه اش است هيچ اما يک آقايي مي گفت اگر هشتاد جا دارد مسجد ما شصت تا شده صندلي ما بايد دنبال جا بگرديم پس اگر کسي مي تواند ولو به اندازه ي الله اکبر بايستد بايد بايستد يا تکيه بدهد به عصا يا ديوار همان ميزي که مقابلش است تکيه بدهد هر مقدار که مي تواند بايد ايستاده نماز بخواند تا قل هو الله تا اياک تا هر جا که مي تواند مرحله ي دوم اگر مي تواند بنشيند بنشيند ولو دو زانو نتواند بنشيند چهار زانو بنشيند قيامت که تمام شد رکوع که رفتي براي نشستن زانوت درد مي کند دکتر گفته جمع نکن چهار زانو نشين اگر نتوانستي بنشين پايت را دراز بکن روي صندلي سجده نکن اگر مي تواني بنشيني سجده ي کامل مواضع هفت گانه برسد به زمين اين کار را انجام بده ولو بين دو سجده يا موقع تشهد پايت را کاملا دراز بکن اشکالي ندارد دراز کردن پا پس اگر ايستاده به هر مقداري توانستي انجام دادي بعد بنشين ولو دو زانو نشد چهارزانو نشد پايت را دراز بکن هر مقدار مي تواني از صندلي پرهيز بکن من تقاضا مي کنم عزيزان بيشتر از اين را مراجعه بکنند سوال بکنند جزئياتش خيلي زياد است. خيلي سوال در مورد حقوق والدين بوده مسائل خيلي مهمي است ولي چون وقت نيست ان شاء الله وقت ديگري پرسش و پاسخ باشد. اگر دوستان يادشان باشد کتاب کامل بهائي مال عماد الدين طبري است آورديم عين عبارتش را من خواندم امروز کتاب

ص: 3458

را نياوردم ايشان از علماي بزرگ ما است هفتصد سال پيش زندگي مي کرده جزء منابع قديمي ما است کتاب کامل بهائي محدث قمي در مقدمه ي اين کتاب مفصل در عظمت اين بزرگوار ذکر کرده تاليفات فراواني دارد و اين کتاب را هم مدت ها رويش وقت گذاشته داستان حضرت رقيه سلام الله عليها عين همين که در روضه ها مي خوانند که امام حسين دختر سه ساله اي داشت در خرابه آمد بهانه ي پدر را گرفت سر را مقابلش گذاشتند شروع کرد با سر بريده حرف زدن عين اين در اين کتاب نقل شده در مصادر ديگري هم بود که نقل نمي کنم دو روز پيش سالگرد رحلت حضرت علامه طباطبائي بود ايشان فرمود ما اگر سندي درباره ي حضرت رقيه نداشتيم همين سند کافي بود که شما وقتي وارد حرم بنت الحسين مي شويد بي اختيار اشکتان جاري مي شود اين حرم حزن انگيز است آدم وقتي وارد مي شود نگاه مي کند اين ضريح قبر کوچک گوشه و کنار اين حرم وسايل بازي اسباب بازي را گذاشتند بچه را که نمي زنند سر بريده برايش نمي آورند اگر بهانه ي پدرش را گرفت عروسکي اسباب بازي براي مي آورند مرحوم علامه طباطبائي مي فرمود بالاترين سند ها اين است که انسان بي اختيار دلش مي شکند خدا رحمت کند حاج شيخ عباس قمي آقازاده اي داشتند حاج ميرزا علي آقا محدث زاده از منبري هاي بسيار خوب بود ايشان مي فرمود يک سالي تارهاي صوتي حنجره ام به شدت آسيب ديده بود دکتر رفتم گفتند تا شش ماه نبايد حرف بزني هيچ جلسه حتي حرف معمولي ام را نبايد مي زدم در خانه کاري داشتم بايد روي کاغذ مي نوشتم صدايم در نمي آمد نزديک ماه

ص: 3459

محرم که شد يادم آمد من چقدر جلسه براي محرم قول دادم چقدر منبر مي رفتم يک روز بعد از نماز اين ها يادم افتاد غصه خوردم گريه کردم خوابم برد خواب ديدم مجلس بسيار با جلالتي است حضرت سيدالشهدا در آن مجلس هستند رفتم سلام کردم گفتم من چنين مشکلي دارم به من عنايتي بکنيد حضرت فرمودند برو سيدي دم در است به او بگو روضه ي حضرت رقيه را بخواند خدا به تو شفا مي دهد آمدم دم در ديدم آقاي طباطبائي است که داماد مرحوم آشيخ عباس بوده خودش هم منبري بود گفتم امام حسين پيغام دادند يک روضه ي رقيه بنت الحسين بخوان براي شفاي ما آقاي طباطبائي گفت من نمي خوانم گفتم چرا گفت امام حسين در مجلس است من چطوري جلوي امام حسين بگويم مصيبت هايي که براي او پيش آمده واقعا کسي شک دارد که يزيديان اين قدر ظلم به اهل بيت عليهم السلام کرده باشند امروز داعشي ها را دارند مي بينند داعشي ها از نسل يزيدي ها هستند ببينيد چه جنايتي مي کنند آن وقت کسي شک دارد؟ گفت چطور جلوي سيدالشهدا بخوانم که اين بچه اين همه روي خار مغيلان دويده اين همه سيلي تازيانه زدند آدم جلوي پدر مصيبت دخترش را نمي خواند دست عدو بزرگ تر از صورت من است يک ضربه زد که لاله ي گوش من دريده شد گفت نمي خوانم برگشتم به آقا گفتم ايشان مي گويد نمي خوانم فرمودند ما خودمان مي خواهيم بخوان به امر سيدالشهدا شروع کرد روضه ي حضرت رقيه را خواندن من بلند بلند گريه مي کردم يک مرتبه ديدم زن و بچه ام من را دارند از خواب بيدار مي کنند مي گفتند چرا گريه مي کني

ص: 3460

چه شده تا بيدار شدم گفتم چرا من را بيدار کرديد من در مجلس امام حسين در مجلس رقيه ي بنت الحسين بودم يک مرتبه ديدم من دارم حرف مي زنم من نبايد حرف بزنم فردا رفتم پيش همان پزشک تا من را از دور ديد گفت براي چه آمدي شش ماه ديگر گفتم اگر مي شود يک بار ديگر معاينه بکن گفت نه شش ماه ديگر اصرار کردم يک نگاه کرد گفت کجا رفتي اثري از بيماري نيست گفتم يک جايي رفتم که هيچ کسي را نا اميد رد نمي کند ما هرچه بگوييم براي سه ساله حضرت حسين کم است شما فقط مجسم بکنيد يک دختر سه ساله بينندگان در خانه هايشان هستند مادر ها اگر دختر سه ساله در خانه دارند نگاهي بکنند صورتش چقدر است قد و قامتش چقدر است بزرگي بخواهد سيلي بزند به آن صورت نسبت اين دست با آن صورت چيست؟ اکنون که نيامد ز سفر باب منيرم خوب است در اين گوشه ي ويرانه بميرم در کشور اسلام که ما رهبر آنيم بيگانه تر از مردم بيگانه بميرم. خواهم که روم راه در اين گوشه ي ويران بايد ز محن دست به ديوار بگيرم. اين ها قابل تصور براي ما نيست يک بچه ي سه ساله را ببينيد در خانه چقدر مردم مي ريزند ساکت بکنند حتي اگر بچه حرف بي خودي بزند مي گويند راضي بکنيد آرام باشد وقتي اين سه ساله چشمش افتاد به سر زبان حال است. آمدي بابا که من مشتاق ديدارم هنوز خلق در خوابند و من از هجر بيدارم هنوز. بارها جان دادم از هجرت وفايم را ببين آن قدر اين جانم

ص: 3461

را نگه داشته بودم تا يک لحظه شما برسي اگر بنا است جان بدهم کنار سر بريده جان بدهم. باز در هنگام وصلت جان به لب دارم هنوز عمه ام زينب ز مادر مهربان تر بر من است مي دهد شب ها تسلي بر دل زارم هنوز گرچه از بي طاقتي بنشسته مي خواند نماز ليک باشد با چنين حالش پرستارم هنوز. شمر سيلي زد به رويم ديده ايد بچه اگر پدرش نباشد بعد از مدتي برگردد مي خواهد حرف ها درد دل هايش را به پدر بگويد. ليک باشد نام نيکيو تو گفتارم. اميدوارم به حق اين سه ساله همه ي آن هايي که امروز پاي اين برنامه دلشان را فرستادند کنار حرم سيدالشهدا دعايشان مستجاب شود.

شريعتي : خيلي ممنون التماس دعا خدانگهدار.

94-09-03- پاسخ به پرسش بينندگان

بسم الله الرحمن الرحيم و صلي الله علي محمد و آله الطاهرين

شريعتي: سلام عرض مي کنم خدمت شما بينندگان محترم و حاج آقاي حسيني خيلي خوش آمديد.

حاج آقا حسيني: سلام عليکم و رحمة الله عرض سلام و ارادت خالصانه خدمت همه ي بينندگان محترم دارم. مخصوصا سلام ويژه اي به همه ي عزيزاني که از طريق جام جم در خارج از کشور برنامه را مي ديدند امروز ايميلي را مي ديدم آقاي رکني تهيه کننده ي برنامه فرستاده بودند يک دانشجويي از ايتاليا نوشته بود که من هميشه برنامه را پيگيري مي کنم خيلي اظهار محبت کرده بود ما به همه ي اين عزيزان عرض ارادت داريم نوشته بود من اگر به ايران برمي گردم به خاطر برنامه ي سمت خدا است و مباحثي که در برنامه مطرح است فکر مي کنم لازم است ما در هر برنامه اي به همه ي عزيزان سلام بکنيم.

شريعتي:

ص: 3462

ما هم دل گرم به همين محبت ها و الطاف دوستان هستيم در خدمت شما هستيم.

حاج آقا حسيني: بسم الله الرحمن الرحيم اگر خداوند توفيقي عنايت بکند در دو بخش مباحثي را تقديم مي کنم بخش دوم چند جمله اي در مورد اربعين و کساني که زائر کربلا هستند و کساني که از اين سفر باز ماندند و کساني که در خدمت زائرين هستند. وعده داديم اين هفته به پيام ها برسيم و پاسخ بدهيم. بعضي از پيام ها نوشتند با ما تماس گرفتيد شما که مي گوييد تک تک پيام ها را مي خوانيم اين شماره ي ما با ما تماس بگيريد واقعا مقدور نيست من با بعضي ها تماس مي گيرم اما با همه ي عزيزان بخواهم تماس بگيرم جدا مقدور نيست شرمنده هستم. بسياري سوالات فقهي دارند که اگر ما بخواهيم همه را پاسخ بدهيم يا تماس بگيريم مجال زيادي مي طلبد تقاضا کرديم پرسش هاي فقهي را از دفاتر مراجع بپرسند عده اي موضوعاتي را پيشنهاد کردند که بايد در جاي خودش مطرح شود مثلا سوال کردند براي حضور قلب در نماز چه بايد کرد ما پيشنهادي که عزيزان بدهند يادداشت مي کنيم ان شاء الله در جاي خودش ما و يا کارشناسان ديگران مطرح خواهند کرد. پرسش اول که اين چند هفته فراوان برنامه را درگير کرده بحثي که درباره ي نماز روي صندلي در مساجد است بيننده اي خيلي اظهار محبت کرده چون گفتيم به اين زودي نرويد روي ميز بنشينيد تا مجبور نشده ايد نوشته من زانويم درد مي کند الهي که شما خودت گرفتار زانو درد شوي تا بداني ما چه مي کشيم اين قدر مخالفت نکنيد ما که گفتيم اگر کساني تکليفشان است که تکليفشان

ص: 3463

را عمل بکنند. مي خواهيم يک مرتبه ي ديگر براي آخرين بار به طور کامل مسئله را در چند دقيقه مطرح بکنيم دلم مي خواهد عزيزان عنايت بفرمايند و همين طور هم که ما مي گوييم انتقال بکنند يک وقت اشتباه نشود من پيشنهاد مي کنم عزيزاني که تکه هايي از مباحث را جدا مي کنند سه چهار دقيقه مي گويند اين کليپ اين چند دقيقه را نشان آن هايي که در مساجد روي صندلي مي نشينند بدهند ببينند مشمول اين مسئله هستند يا نه. بسم الله الرحمن الرحيم کساني که روي صندلي مي نشينند اولا مي خواهيم عرض بکنيم اگر مي توانند بايستند خيلي ها قيام را مي توانند انجام بدهند اگر کسي مي تواند بايستد حتما بايد بايستد ولو به اندازه ي الله اکبر از اول نرود بنشيند روي صندلي اگر به اندازه ي الله اکبر مي تواند بايستد بايستد بعد بنشيند يا تا مالک يوم الدين مي تواند بايستد بايستد به همان اندازه اي که مي تواند بايستد از اول نرود بنشيند حتي اگر با تکيه ي به عصا مي تواند بايستد به عصا تکيه بدهد بايستد دستش را به آن ميز بگيرد بايستد به ديوار تکيه بدهد قيام مقدم بر همه است عزيزان در پيام ها گفته بودند يک آقايي دوچرخه سوار مي شود مي آيد پاک مي کند داخل مسجد مي شود از اول مي نشيند کسي که دوچرخه سوار مي شود فکر نمي کنم عاجز از قيام باشد يا کسي مي گفت شاطر نانوا سه چهار ساعت پاي تنور است ولي موقع مسجد از اول مي آيد مي نشيند پس قيام را اگر کسي به هر مقداري مي تواند بايد انجام بدهد اين مسئله ي اول مسئله ي دوم اين است که وقتي قيام را کسي بتواند تقريبا مي توانيم بگوييم رکوع را هم مي تواند اگر کسي رکوع

ص: 3464

را هم مي تواند رکوع هم معمولا در قيام و رکوع اين که ما در مساجد مي بينيم همين هايي که ميز صندلي دارند مي ايستند غالبا مي ايستند رکوع را هم به طور طبيعي انجام مي دهند پس اگر مي توانند رکوع را هم به طور طبيعي انجام بدهند اما مسئله ي مهم که بيشتر مبتلا به است اين قسمت است چه کساني بعد از اين که قيام و رکوع تمام شد روي همان ميز مي نشينند و روي ميز مقابل سجده مي کنند چه کساني مي توانند اين کار را انجام بدهند خيلي ساده است از اين ساده تر نمي توانيم بگوييم خانم ها آقايان به ما نفرين نکنند زانو درد بگيريم چه کساني مي توانند بنشينند روي صندلي و روي ميز مقابل سجده بکنند هر کسي توانايي از سجده ي معمولي ندارد عاجز است سجده ي معمولي که مي گوييم يعني اگر بنشيند نمي تواند هفت موضع را همين سجده اي که همه ي خلق الله انجام مي دهند را انجام بدهد اگر اين آقا يا خانم بنشيند نمي تواند اين سجده ي معمولي را انجام بدهد که پيشاني دو کف دست دو سر زانو دو سر انگشت پا روي زمين باشد اگر بنشيند نمي تواند اگر آن جا عاجز از نشستن و سجده ي معمولي است قهرا مي توانند روي همين صندلي که نشستند در ميز مقابلشان سجده بکنند پس اگر کساني از سجده ي معمولي عاجز اند قيامش را انجام داده رکوعش را انجام داده بنشيند زمين نمي تواند سجده ي معمولي انجام بدهد اگر زمين هم بنشيند ميز لازم دارد که بگذارد مقابلش روي ميز سجده بکند او روي همان صندلي بنشيند روي ميزي که مقابلش است سجده بکند ولي نکته اي که اين جا است اين است که

ص: 3465

بعضي ها در پيام ها بود ما آن سجده را مي توانيم انجام بدهيم ولي اگر سجده را به طور معمولي انجام بدهيم ديگر نمي توانيم دوباره براي رکعت بعدي بلند شويم قدرت قيام نداريم يعني قيام اول و رکوع و سجده را به طور معمولي انجام مي دهد ولي مي گويد ديگر قدرت قيام براي رکعت بعدي ندارم آيا اين ها مي توانند از اول بنشينند؟ نه اين قيامش را که مي تواند انجام بدهد مقدم است سجده اش را هم به طور معمولي انجام بدهد اگر قيام بعدي را نتوانست انجام بدهد قيام بعدي را نشسته بخواند بنابراين اين هم مجوز نمي شود از اول بنشيند. بعضي ها مي گويند ما مي توانيم بنشينيم قيام ما طبيعي است رکوع هم که مي رويم زمين هم مي توانيم بنشينيم سجده ي معمولي مي توانيم انجام بدهيم اما عذرشان اين است اگر ما سجده ي معمولي انجام بدهيم بين دو سجده يا بعد از دو سجده يا موقع تشهد دو زانو نمي توانيم بنشينيم اين عذر نيست اين مجوز نشستن روي ميز و صندلي نيست اين ها اگر نمي توانند دو زانو بنشينند چهار زانو بنشينند يا پايشان را دراز بکنند اگر سجده ي معمولي را مي توانند انجام بدهند سجده اي که همه ي خلق الله انجام مي دهند براي بين دو سجده بعد از دو سجده براي تشهد پايش را دراز بکند هر طوري مي تواند بنشيند اين مجوز نمي شود که بنشيند روي صندلي و روي ميز سجده بکند پس براي اين که ديگر ان شاء الله مسئله اشتباه منتقل نشود وقتي شما رفتيد مسجد هر کسي را ديديد روي صندلي نشسته و ميز مقابلش است دارد سجده مي کند اين حتما بايد از کساني باشد که اگر به جاي اين

ص: 3466

نشستن روي صندلي و سجده بر ميز اگر بخواهد برود سجده ي معمولي آن سجده ي معمولي را نمي تواند هر کس نمي تواند روي زمين بنشيند و سجده ي معمولي بکند. بنابراين خواهش مي کنيم کساني که وظيفه شان است ممکن است کسي زانويش درد مي کند يا چشمش را عمل کرده يا کمرش درد مي کند خانم هايي نوشتند باردار هستند نمي توانند سجده ي معمولي بکنند هر کس نمي تواند سجده ي معمولي انجام بدهد اين ها روي صندلي بنشينند يک ميز هم مقابلشان هيچ اشکالي ندارد البته قيامش را اگر مي تواند انجام بدهد رکوعش را هم اگر مي تواند انجام بدهد. سوال بعدي که خيلي ها پرسيده بودند اين است که از حقوق پدر و مادر گفتيد از حقوق همسران هم بگوييد خانم هايي بودند گلايه کرده بودند شوهران ما اين قدر به پدر مادرشان مي رسند که از ما غافل هستند حتي يک پيامي من ديدم يک خانمي نوشته شوهرم در ماه ده روز مي رود از پدر مادرش نگه داري مي کند ولي در اين ده روز يک دقيقه به خانه ي ما نمي آيد گلايه داشت واقعا اين هم جاي تعجب است واقعا نمي شود ما يک طوري جمع بکنيم هم حقوق پدر مادر را ادا بکنيم هم حقوق همسر را. خانمي مي گفت کلام خوبي نيست ولي اين را مي گويم براي اين که بينندگان بدانند گاهي ما مقصر هستيم مي گفت همه ي قرآن را من قبول دارم من مومن هستم مسلمان هستم ولي آن آياتي که قرآن مي گويد در مورد پدر مادر احسان بکنيد را قبول ندارم گفتم معاذ الله نمي شود که آدم بعضي از آيات را قبول نداشته باشد گفت از بس شوهرم به پدر مادرش خدمت کرده که من را

ص: 3467

خواسته آزار بدهد و عذاب بدهد ما مقصر هستيم نمي شود من طوري به پدر مادرم خدمت کنم که هم به آن ها خدمت کرده باشم هم هواي همسرم را داشته باشم بعضي از بينندگان نوشتند همسر من کمترين پولي که دستش مي آيد خرج پدر مادرش مي کند به ما نمي رسد مسئله خيلي ساده است اين قدر پيچيده نکنيم ما مي دانيم مهم هنر عمل به دستورات ديني است قطعا همه بايد بدانيم در ترتيب وجوب نفقه که ما گفتيم چند دسته واجب النفقه ي ما هستند مرحله ي اول همسر است مرحله ي اول همسر من است که نفقه اش بر من واجب است اگر زندگي همسر من تامين شد اضافه اي آمد مي توانم خرج پدر مادرم بکنم اضافه نه اين که همسر من تمام عالم را بخواهد من هر چه بياورم بگويد نه يک کم بيشتر نه اگر واقعا زندگي متعارفي که قبلا مسائلش را گفتيم از همسر تامين شد بعد مي توانم به پدر مادر برسم پدر مادر و اولاد در رتبه ي بعدي هستند اداي حقوق همسر مقدم است آقايان هم از خانم ها گلايه کردند يک طرفه نبوده نوشتند خانم ما آن قدر به پدر مادرش مي رسد به ما نمي رسد اين هم کار بدي است خانم ها پرسيدند آيا ما از آن پولي که در اختيار خودمان است حقوقي دارد يا ارثي رسيده پولي دارد آيا از اين پولي که دارد مال خودش است مي خواهد به پدر مادرش کمک بکند اين اجازه ي شوهر لازم است يا نه؟ يک سوال اين است که اصلا اجازه ي شوهر از نظر شرعي لازم است يا نه؟ نه قطعا لازم نيست پول خودش است مال خودش است

ص: 3468

اما سوال اين است که آيا لازم است ما به شوهرمان خبر بدهيم يا اگر مخفي هم انجام بدهيم اشکالي ندارد؟ مخفي که انجام بدهيم شوهر ما حساس نشود اين حرف خوبي است اگر خانمي شوهرش حساس است روي اين که اين کمک بکند به پدر مادرش مخفي انجام بدهد اشکالي ندارد به پدر مادرش از درآمد خودش پول حقوق خودش هر چه مال خودش است کمک بکند مخفي انجام بدهد ضرورتي ندارد حتما به شوهرش اطلاع بدهد کلا مي شود ما يک طوري مديريت بکنيم که هم به پدر مادر خدمت بکنيم هم در خدمت همسر باشيم هيچ کدام را عليه ديگري تحريک نکنيم مي شود اين کار را کرد با يک مديريت خوب امکان پذير است. نگاه دين اين نيست که ما همه اش مجبور باشيم اين اذيت شد نشد بايد همه اش محبت و صميميت باشد مثلا در بحث مهريه نگاه دين ببينيد چقدر قشنگ است دين مي گويد شما مهر همسرت را بلافاصله بعد از ازدواج بده مهريه دِين است امام حسين سلام الله عليه وقتي ازدواج کردند مهر همسرشان را دادند همسرشان رفتند يک چيزهايي خريده بودند يک کسي آمد خانه ي سيدالشهدا ديد پرده ي نويي است گفت مبارک است پرده خريديد فرمود نه مهر همسرم را دادم ائمه فوري مهر همسر را مي دادند امام موسي بن جعفر فرمودند ما از پاک ترين اموالمان مهر همسر را مي دهيم از اين طرف شما فوري مهر را بده از آن طرف هم روايت خوانديم زني که مهر را از شوهرش نگيرد بگويد من بخشيدم فرداي قيامت با حضرت فاطمه محشور مي شود و عذاب قبر ندارد نتيجه ي

ص: 3469

اين دو نگاه چه مي شود؟ يعني الآن آقا به خانمش بگويد به خدا من نمي دونستم اين مسئله را که دين است بايد فوري داد اگر هم ندهي بعد از مرگ جزء ديون است قبل از اين که هر تصرفي در ارث شود اول بايد دين ميت را داد يکي از ديون مهر همسر است الآن آقايان بگويند خانم به خدا من بايد مي دادم نمي دانستم تو را خدا مهر را از من بگير اصرار بکند اما از آن طرف خانم بگويند نه مگر نديدي حديث گفتند اگر کسي ببخشد با حضرت فاطمه محشور مي شود من نمي گيرم يعني آقايان التماس بکنند تو را خدا اين مهر را از ما بگير خانم ها بگويند به خدا اگر ما بگيريم اين نگاه دين است ما رسيديم به اين نگاه و زندگي؟ واقعا امروز و امشب يک دعواي شيرين اين طوري در خانه درست شود که آقا بگويد من نمي دانستم مهر دين است اگر الآن ندهم بعد از مرگ اول چيزي که از ميت بايد پرداخت کرد بدهي اش است يکي هم مهر بگويد بايد بگيري خانم هم بگويد نه به خدا اگر من از شما بگيرم. من حلال کردم به اين جا برسد زندگي مان در بحث رسيدن به پدر مادر هم بايد يک چنين نگاهي باشد آقا به خانم بگويد چرا چند روزه سر نزدي به پدر مادرت مگر نديدي اين همه آيات روايات گفته شده چرا نمي روي سر بزني يا اگر کمکي بخواهند خانه ي ما آن ها ندارد هرچه از خانه ي ما خواستي ببري ببر يک وقت ملاحظه نکن اين از اين طرف و خانم هم به شوهرش بگويد

ص: 3470

نه حتما شما برو به پدر مادرت سري بزن ما خودمان مشکلي نداريم اين بگويد تو را به خدا تو برو اين بگويد تو برو دعواي اين طوري در خانه ها باشد بين زن و شوهر ها که خانم به آقا بگويد تو برو به پدر مادرت برس ما راضي نيستيم اين قدر در خانه ماندي ما مشکلي نداريم بچه ها هستند پدر مادرت نياز به کمک دارند آقا هم به خانمش بگويد ما بعد از اين همه زندگي شما برو سر بزن اگر رسيديم به اين جا من مي خواستم تقاضايي هم داشته باشم واقعا کساني که زندگي شان به اين جا رسيده پيامک بدهند ما خوشحال شويم خوبي ها را بگويند پيام ناراحتي ها را نفرستند ما ديگر ظرفيت نداريم. مسئله ي بعدي که خيلي سوال کردند ما بارها گفتيم خيلي از بچه ها نوشتند شما اين قدر صحبت کرديد پدر مادر ها بين فرزندان فرق مي گذارند قبول دارم کم نيستند بارها گفتيم پدر و مادر حق ندارد بين فرزندش فرق بگذارد چون يکي باسواد است يکي بي سواد استعدادش کمتر بوده چه کار بکند؟ من حق دارم اين فرزندم را بيشتر تحويل بگيرم چون تحصيل کرده است؟ ولي آن پسرم را تحويل نگيرم چون کار پايين دستي دارد؟ اين شرعا جايز و درست است؟ يکي مثلا دخترش ازدواج کرده با شخصيت نام آوري ولي داماد ديگرش معمولي است حق دارد فرق بگذارد؟ يا يکي دختر است يکي پسر اين ها شوخي ندارد واقعا مجال نيست امروز خيلي حرف داريم کم مي آوريم حديث و داستانش را گفتيم کسي آمد خدمت پيغمبر گفت يا رسول الله من باغي دارم مي خواهم به فرزندم ببخشم پيغمبر

ص: 3471

فرمود فرزند ديگري هم داري؟ عرض کرد بله فرمود به ديگران هم بخشيدي گفت نه فقط مي خواهم به اين ببخشم عين روايت پيغمبر است فرمود اِنَّا مَعَاشِرَ الاَنبِيَاء لَا نَشهَد عَلَي الحيف (وسايل الشيعه، ج، کتاب الشهادات، ب55، ح1) ما پيغمبران شاهد ظلم نمي شويم اين ظلم است که باغي داري مي خواهي به يک فرزندت ببخشي بله از يک جهتي است مثلا پنج اولاد دارم چهار تا زندگي شان سر و سامان پيدا کرده خانه دارند شغل دارند ازدواج کردند يکي گرفتاري دارد به اين اضافي کمک بکنم اما اگر فرقي بين فرزندان نيست به چه مجوزي تبعيض قائل شويم؟

شريعتي: يکي از فرزندان مانده از آن ها نگه داري مي کند.

حاج آقا حسيني: در برابر آن خدمت اگر واقعا وقتي گذشته زحمتي کشيده يک امتيازي دارد همين اگر در حد اجر معنوي است فرق نگذارند بهتر است اما نه کسي روزي دو سه ساعت از کارش زده آمده خدمت بکند زندگي اش بايد اداره شود من مي خواهم کمک مالي بکنم ايرادي ندارد. شيخ طوسي نقل کردند امام صادق عليه السلام هر شب دو رکعت نماز براي فرزندان هر روز دو رکعت براي پدر مادرشان مي خواندند. سوال کردند اين نماز چطوري است اگر کسي بلد است رکعت اول قدر رکعت دوم کوثر بخواند اگر بلد نيست همان توحيد را بخواند. نماز فرزندان و پدر مادر فرقي هم ندارد فقط نيت هايش فرق دارد. بعضي ها سوال کردند نماز قضا داشته باشند بهتر نيست نماز قضايشان را بخوانيم؟ چرا حتما بهتر است يکي از خدمت هاي بزرگي که مي توانيم به پدر مادر ها انجام بدهيم همين نمازهاي قضا است سوال

ص: 3472

ديگري که پرسيده بودند نوشته بودند شما گفتيد اگر پدر يا مادري در خانه بوده پدر را بيشتر مي گوييم الآن هفتاد هشتاد سالش است فراموشي گرفته ديگر هيچ کس را نمي شناسد بچه ها نمي توانند در اموالش تصرف بکنند اين عين يک طفل صغير است چطوري مي شود در اموال طفل صغير تصرف کرد؟ بايد سرپرستي داشته باشد اگر طفل صغيري سرپرست نداشته باشد پدر ندارد پدر بزرگ ندارد بايد برويم از يک مجتهد اجازه بگيريم قيم تهيه بکنيم اين پيرمرد هفتاد هشتاد ساله شده عين همين طفل صغير وقتي هيچ تشخيصي نمي دهد تصرف در اموالش درست نيست بچه ها مي گويند ما همه راضي هستيم توافق کرديم توافق شما تاثير ندارد در کار خير خرج مي کنيم نه چطور پول طفل صغير را نمي شود در کار خير خرج کرد اين جا هم همين طور است حتما بايد با اجازه ي مجتهد باشد به اجازه ي وراث ربطي ندارد مي گويند ما وارث هستيم نه بعدا ارث شما مي شود الآن حتما نياز به اجازه دارد. ما يک حديثي را خوانديم از پيغمبر خدا که أظهِرُوا النِّکاحَ وأخفُوا الخِطبَةَ (کنزالعامل، ح 44532) نکاح را علني کنيد اما خواستگاري را نه. يک وقت آدم مي رود خواستگاري به جايي نرسيده خانم ها بيشتر دقت بکنند خواستگاري مي رويد علني نکنيد اگر به عقد رسيد به نتيجه رسيد علني بکنيد مهماني وليمه بدهيد در ماه صفر بخواهند عقد بکنند اشکالي ندارد جشني نيست اشکالي ندارد ولي جشن و عروسي مي ماند براي بعد ماه صفر اگر به نکاح رسيد علني بکنند اما اگر در حد خواستگاري است علني نکنند اسلام براي آبرو خيلي احترام قائل است خانم محترم شما امروز رفتي

ص: 3473

خواستگاري دختر خانم را به هر دليلي نپسنديدي براي چه مي روي ده جا مي نشيني تعريف مي کني؟ ما رفتيم خواستگاري اين پنج اشکال را دارد شما يک وقت نرويد ما چه مجوز شرعي داريم؟ اين از محرمات بسيار سنگين است فرق نمي کند دختر يا پسر. پسري آمده خواستگاري دختر من من تحقيق کردم نپسنديدم اين جوان را پنج اشکال داشته جواب منفي دادم اما حق دارم بگويم؟ تفاوت ما با عمل به دين خيلي زياد است دين مي گويد تا مرحله ي خواستگاري را به هيچ کس نگوييد دختر خانم سر زبان نيايد بگويند تا حالا پنجاه نفر رفتند خواستگاري اش هيچ کس نپسنديده. گفتن اين جايز نيست مخفي کنيد يک پسري آمده خواستگاري من جواب رد دادم اولا من حق دارم بگويم همه جا تعريف بکنم؟ نه کسي آمد در مقام مشورت از من سوال کرد چه؟ نظر شما چيست؟ ما چه بايد بگوييم؟ رسم ما چيست؟ دستور دين چيست؟ دستور دين اين است که بگو اجمالا اين مورد را بررسي کرديم نه به صلاح نيست در همين حد تمام. ما چه مي گوييم؟ بنشين برايت بگويم قلم کاغذ همراهت است بنويس؟ چند ماه اعتياد به مواد مخدر داشت شب برو براي خانم ها بستگان تعريف بکن البته الآن ترک کرده دوم اين که همان ايام اتهام سرقت داشته چند روزي هم زندان بود اين زندان را هم بنويس سوم همين طور رديف مي کند نه دين مي گويد شما کلي بگو سربسته از من بپذير اين به درد دختر شما نمي خورد. به ازدواج و نتيجه رسيد علني بکن اما خواستگاري را مخفي بکنيد که آبرو حفظ شود. پيام ها خيلي ناراحت

ص: 3474

کننده است خيلي دختر خانم ها آقا پسر ها شکايت دارند يک خانمي پيام داده که يکي از تفريحات عمه ي من خواستگاري رفتن است يک پسري دارد چهل و پنج سالش است ده ها مورد خواستگاري رفته تعبير او اين است که پنج هزار جا برايش خواستگاري رفته تفريحش است ما هم گاهي گوشه کنار مي شنويم حاج خانم کجا داري مي روي مي رويم خواستگاري احتمال مي دهيد به نتيجه برسيد؟ مي گويد نه حالا يک مهماني است مي رويم ديگر واقعا اين طوري است ما برويم دختر مردم را سر زبان ها بيندازيم موردي که احتمال هم نمي دهي به درد شما بخورد؟ بعد هم بنشينيم همه جا تعريف کنيم که پنج ايراد دارد.

شريعتي: خيلي ممنون امروز صفحه ي 43 را با هم تلاوت مي کنيم آيات 257 تا 259 سوره ي بقره

اللهم صل علي محمد و آل محمد و عجل فرجهم

اللَّ_هُ وَلِيُّ الَّذِينَ آمَنُوا يُخْرِجُهُم مِّنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ وَالَّذِينَ كَفَرُوا أَوْلِيَاؤُهُمُ الطَّاغُوتُ يُخْرِجُونَهُم مِّنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُمَاتِ أُولَ_ئِكَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِيهَا خَالِدُونَ ?257? أَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذِي حَاجَّ إِبْرَاهِيمَ فِي رَبِّهِ أَنْ آتَاهُ اللَّ_هُ الْمُلْكَ إِذْ قَالَ إِبْرَاهِيمُ رَبِّيَ الَّذِي يُحْيِي وَيُمِيتُ قَالَ أَنَا أُحْيِي وَأُمِيتُ قَالَ إِبْرَاهِيمُ فَإِنَّ اللَّ_هَ يَأْتِي بِالشَّمْسِ مِنَ الْمَشْرِقِ فَأْتِ بِهَا مِنَ الْمَغْرِبِ فَبُهِتَ الَّذِي كَفَرَ وَاللَّ_هُ لَا يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ ?258? أَوْ كَالَّذِي مَرَّ عَلَى قَرْيَةٍ وَهِيَ خَاوِيَةٌ عَلَى عُرُوشِهَا قَالَ أَنَّى يُحْيِي هَ_ذِهِ اللَّ_هُ بَعْدَ مَوْتِهَا فَأَمَاتَهُ اللَّ_هُ مِائَةَ عَامٍ ثُمَّ بَعَثَهُ قَالَ كَمْ لَبِثْتَ قَالَ لَبِثْتُ يَوْمًا أَوْ بَعْضَ يَوْمٍ قَالَ بَل لَّبِثْتَ مِائَةَ عَامٍ فَانظُرْ إِلَى طَعَامِكَ وَشَرَابِكَ لَمْ يَتَسَنَّهْ وَانظُرْ إِلَى حِمَارِكَ وَلِنَجْعَلَكَ آيَةً لِّلنَّاسِ وَانظُرْ إِلَى الْعِظَامِ كَيْفَ

ص: 3475

نُنشِزُهَا ثُمَّ نَكْسُوهَا لَحْمًا فَلَمَّا تَبَيَّنَ لَهُ قَالَ أَعْلَمُ أَنَّ اللَّ_هَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ ?259?

ترجمه:

خدا سرپرست و يار کساني است که ايمان آورده اند؛ آنان را از تاريکي ها [ي جهل، شرک، فسق وفجور] به سوي نورِ [ايمان، اخلاق حسنه و تقوا] بيرون مي برد. و کساني که کافر شدند، سرپرستان آنان طغيان گرانند که آنان را از نور به سوي تاريکي ها بيرون مي برند؛ آنان اهل آتش اند و قطعاً در آنجا جاودانه اند. (???) آيا [با ديده عبرت] ننگريستي به کسي که چون خدا او را پادشاهي داده بود [از روي کبر و غرور] با ابراهيم درباره پروردگارش به مجادله و ستيز و گفتگوي بي منطق پرداخت؟! هنگامي که ابراهيم گفت: پروردگارم کسي است که زنده مي کند و مي ميراند [او] گفت: من هم زنده مي کنم و مي ميرانم. [و براي مشتبه کردن کار بر مردم، دستور داد دو زنداني محکوم را حاضر کردند، يکي را آزاد و ديگري را کشت.] ابراهيم [براي بستن راه مغالطه و تزوير به روي دشمن] گفت: مسلماً خدا خورشيد را از مشرق بيرون مي آورد، تو آن را از مغرب برآور! پس آنکه کافر شده بود، متحير و مبهوت شد. و خدا گروه ستم گر را [به خاطر تجاوز، ستم، پافشاري بر عناد و لجاجشان] هدايت نمي کند. (???) يا چون آن کسي که به دهکده اي گذر کرد، در حالي که ديوارهاي آن بر روي سقف هايش فرو ريخته بود [و اجساد ساکنانش پوسيده و متلاشي به نظر مي آمد] گفت: خدا چگونه اينان را پس از مرگشان زنده مي کند؟ پس خدا او را صد سال ميراند، سپس وي را برانگيخت، به

ص: 3476

او فرمود: چه مقدار [در اين منطقه] درنگ کرده اي؟ گفت: يک روز يا بخشي از يک روز درنگ کرده ام. [خدا] فرمود: بلکه صد سال درنگ کرده اي! به خوراکي و نوشيدني خود بنگر که [پس از گذشت صد سال و رفت و آمد فصول چهارگانه] تغييري نکرده، و به دراز گوش خود نظر کن [که جسمش متلاشي شده، ما تو را زنده کرديم تا به پاسخ پرسشت برسي و به واقع شدن اين حقيقت مطمئن شوي]، و تا تو را نشانه اي [از قدرت و ربوبيّت خود] براي مردم [در مورد زنده شدن مردگان] قرار دهيم، اکنون به استخوان ها [يِ دراز گوشت] بنگر که چگونه آنها را برمي داريم و به هم پيوند مي دهيم، سپس بر آنها گوشت مي پوشانيم. چون [کيفيتِ زنده شدنِ مردگان] بر او روشن شد، گفت: اکنون مي دانم که يقيناً خدا بر هر کاري تواناست. (???)

اللهم صل علي محمد و آل محمد و عجل فرجهم

شريعتي: وقت در اختيار شماست.

حاج آقا حسيني: يک مطلب در مورد دل شکستگاني است که از قافله ي اربعين جا ماندند. زائر کرب و بلا گفت خداحافظ و رفت دل من پشت سرش کاسه ي آبي شد و ريخت. الآن دو سه ميليون يا بيشتر از ايران مشرف مي شوند ولي ده ها ميليون دل مي شکند بي اختيار اين روزها من خودم ديروز بعد از برنامه ي حاج آقاي فرحزاد شبکه ي سه ديدم راه پيمايي اربعين را نشان مي دهد کانال را عوض کردم نتوانستم ببينم خيلي دل ها مي شکند اشک ها جاري مي شود اين روزها من بيش از همه نگران اين دل سوخته هايي هستم که از اين قافله ها جا ماندند مي خواهم

ص: 3477

عرض بکنم غصه نخوريد يقين داشته باشيد وقتي شما اين نيت را داريد حتما در آن پاداش سهيم هستيد جابر اربعين آمد کنار قبر سيدالشهدا با عطيه با هم آمده بودند اين جمله از جابر است لَقَد شارَکنا کُم فيما دَخَلتُم فيهِ گفت ما با شهداي کربلا سهيم هستيم عطيه گفت ما که کاري نکرديم آن ها اين همه سختي کشيدند گفت نه من از پيغمبر شنيدم مَنْ أَحَبَّ قَوْماً حُشِرَ مَعَهُمْ (بحارالانوار، ج 65، ص 130) کسي کار يک گروهي را دوست داشته باشد با آن ها محشور مي شود آرزوي همه ي ما هم بود اربعين کربلا باشيم بنابراين نگران نباشند يقين داشته باشند شايد نتوانند اين صحنه ها را ببينند ولي يقين داشته باشند همراه و شريک اجر زائرين هستند مطلب دوم به خود زائرين است اگر مجالي شد ان شاء الله شايد هفته ي ديگر مفصل در مورد زيارت اربعين صحبت بکنيم روايات عجيب است من يک تقاضا دارم ان شاء الله آدابي که در مورد زيارت گفتند در مفاتيح است قبل از زيارت رسول اکرم سي ادب در آداب زيارت است مطالعه بکنند قبل از زيارت سيدالشهدا يک سلسله آداب گفته شده اين ها را ببينند همه ي کساني که اربعين مشرف مي شوند در اين ازدحام جمعيت فکر نکنند زيارت اربعين اين است که حتما در صحن امام حسين وارد شوند حتما به حرم برسند دستشان به ضريح برسد نه همين که راه مي افتيد شما زائر اربعين هستيد با آن ازدحام جمعيت و سختي تصور نکنيم حتما بايد وارد حرم و صحن شويم تا زائر شويد. يکي از مراجع بزرگوار تقليد ديدم سفارش خوبي کردند فرمودند همه ي اين هايي

ص: 3478

که از ايران مي روند به نيابت امام رضا مشرف شوند ما زير سايه ي امام رضا هستيم آن جا تلاوت قرآن زيارت دعا يادشان نرود وقتي هم برگشتند تلاوت قرآن بکنند که در آداب زيارت مفصل گفته شده. يک سخن هم با کساني که خادم زائرين هستند دارم الآن الحمدلله در عراق فراوان مي شنويم چقدر موکب ها مي زنند خدمت به زائرين دارند در ايران هم است اين ها را بيشتر بکنيم در تمام اين مسير ها خوشا به حال کسي که اين افتخار را داشته باشد از اين ها پذيرايي بکند اين از بالاترين مستحبات است تمام مسيرهايي که زائرين در اين مسير ها هستند موکب و ايستگاه هاي صلواتي است ولي هر چه مي توانيم بيشتر بکنيم سال گذشته ما اين غصه را داشتيم وقتي برگشته بودند عده اي از خود هم وطنان ما چه کرده بودند کرايه اتوبوس ها را گران کرده بودند الآن که رفتش قانوني شده دو برابر شود حداقل هر چه مي شود به زائرين خدمت بکنيم موکب داشته باشيم ايستگاه داشته باشيم يک تقاضايي هم که من در پيام ها زياد ديدم عده اي از مهاجرين عزيز ما نوشتند کساني که از کشور افغانستان پاکستان هستند نوشتند ما مي خواهيم برويم نمي توانيم الآن در خود مرز هم عده اي هستند از برادران خواهران افغانستان پاکستاني اين جا به آن ها ويزا نمي دهند مي شود تدبيري کرد مسئولين فکري بکنند بلکه اين مهاجرين هم بروند هيچ کاري نشدني نيست من بشارتي امروز بدهم به همه ي بينندگان يک وقت ما در برنامه گفتيم نه زمين به آسمان مي آيد نه آسمان به زمين در قصه ي گواهينامه شرط کارت معافيت سربازي را برداريد خيلي ها که بيمه ندارند چون گواهينامه ندارند

ص: 3479

گواهينامه ندارند چون کارت معافيت ندارند چه ربطي دارد؟ طرف سربازي نرفته هر جريمه اي مي کنيد بکنيد اما اين شرط را برداريد که خوشبختانه امروز مجلس اين را تصويب کرد کساني که معافيت نداشته باشند مي توانند گواهينامه بگيرند ان شاء الله کاري هم براي مهاجرين انجام بدهند.

شريعتي: خيلي ممنون التماس دعا خدانگهدار.

94-09-17- فضيلت زيارت امام رضا عليه السلام و سيره ي آن حضرت

بسم الله الرحمن الرحيم و صلي الله علي محمد و آله الطاهرين

دلم به عشق تو باز آن چنان که مي داني است * * * به شوق صحن و سرايت شبم چراغاني است

دوباره در نفسم مي دوند آهوها * * * درون سينه ام انگار دشت حيراني است

دلم عجيب گرفته است رو به پنجره ات * * * هواي عاشقي ام تا هميشه باراني است

مگر نسيم تو هر صبح بشکاردمان * * * اگر نه حاصل اين بادها پريشاني است

به شوق خلوتي از آن ضريح شش گوشه است * * * که گاه گوشه ي صحن تو سوز پنهاني است

هميشه شاعرتان بوده ام حرم به حرم * * * کبوتر غزلم لهجه اش خراساني است

زبان مادري عاشقان دل تنگت * * * همان نگاه غريبانه اي که مي داني است

شريعتي: سلام عرض مي کنم خدمت شما بينندگان محترم و حاج آقاي حسيني خيلي خوش آمديد. سلام عليکم و رحمة الله خيلي خوش آمديد.

حاج آقا حسيني: سلام عليکم و رحمة الله عرض سلام و ارادت خالصانه خدمت همه ي بينندگان محترم دارم. عرض تسليت ايام رحلت نبي مکرم اسلام شهادت امام مجتبي و شهادت امام علي بن موسي الرضا را به همه ي بينندگان دارم.

شريعتي: سلامت باشيد خوشحاليم خدمت شما هستيم در آستانه ي اين ايام و مناسبت هاي

ص: 3480

پاياني ماه صفر برنامه ي امروز ما رنگ و بوي امام رضا عليه السلام را خواهد داشت.

حاج آقا حسيني: بسم الله الرحمن الرحيم

سَلامُ علي آلِ طه وَ يس سَلَّامٍ علي آلِ خير النبيين سَلامُ علي رَوْضَةِ حَلَّ فيها أَمَامَ يباهي بِهِ الملک والدين اين سلام خاصه ي حضرت را اگر موافق باشيد در آغاز برنامه بخوانيم اللهّمَ صَلّ عَلي عَلي بنْ موسَي الرّضا المرتَضي الامامِ التّقي النّقي و حُجَّّتكَ عَلي مَنْ فَوقَ الارْضَ و مَن تَحتَ الثري الصّدّيق الشَّهيد صَلَوةَ كثيرَةً تامَةً زاكيَةً مُتَواصِلةً مُتَواتِرَةً مُتَرادِفَه كافْضَلِ ما صَلّيَتَ عَلي اَحَدٍ مِنْ اوْليائِكَ. من هم يک شعر بخوانم شما شعر بسيار زيبايي خوانديد شعر از چه کسي بود

شريعتي: جناب آقاي اصغر معاذي مهرباني

حاج آقا حسيني: من از آقاي سازگار شعر مي خوانم خوشا آن غريبي که يارش تو باشي قرار دل بي قرارش تو باشي خوشا آن که تنها تو را دوست دارد چه خوش تر اگر دوست دارش تو باشي شعاري به پيشاني خود نوشتم خوشا آن که تنها شعارش تو باشي گدايم گدايم گدايم گدايم گدايم گداي علي بن موسي الرضايم چون در آستانه ي اين مناسبت هاي بزرگ هستيم بنا بر اين شد که برادر عزيز حاج آقاي فرحزاد که در مورد امام مجتبي سلام الله عليه مطالبي را فرمودند فردا هم جناب آقاي دکتر رفيعي در مورد حضرت رسول ما هم امروز عرض ارادت ما به ساحت مقدس امام رضا سلام الله عليه باشد من يقين دارم چون هنوز فرصتي است خيلي ها دلشان پرواز مي کند ان شاء الله همه ي آن هايي که مي توانند مشهد مشرف شوند شوند آن هايي که مي توانند کساني را که

ص: 3481

هنوز مشرف نشدند مهمان بکنند قطعا ثوابش کمتر نيست يا کساني که در پيام ها است مي گويند ما بيست سال است مشرف نشديم من يقين دارم آن هايي که زياد مشرف مي شوند اگر اين ها را مهمان بکنند حتما ثوابش بيشتر است مطمئن باشند ثوابش بيشتر است همه ي ما دلمان در کنار حرم امام رضا است خدا رحمت کند ياد کنم مرحوم آيت الله عظماي حائري مرحوم حاج آقاي مرتضا حائري فرزند موسس حوزه ي علميه ي قم ايشان خيلي مشهد مشرف مي شدند اگر حوزه سه روز تعطيل مي شد ايشان مشهد مشرف مي شدند حوزه پنج شنبه جمعه تعطيل است اگر يک چهارشنبه يا شنبه اي اضافه مي شد سه روز که مي شد ايشان مشهد مشرف مي شدند هميشه و به قدري علاقه داشتند در خاطراتشان نوشتند مثلا اين صد امين سفري است که من مشهد مشرف شدم آن هم با هر وسيله اي کمتر سفري بوده ايشان با هواپيما بودند با ماشين مي ايستادند سر راه هر وسيله اي پيدا مي کردند مشرف مي شدند به قدري ارادت به حضرت داشتند بعضي از شاگردانشان مي گفتند ايشان حديث مي خواستند بخوانند سلسله ي سند حديث را مي خواندند حديث از امام رضا بود تا مي رسيدند به عن علي بن موسي الرضا بغض گلويشان را مي گرفت گريه مي کردند ديگر نمي توانستند ادامه بدهند يک وقتي جمکران مشرف مي شدند در ماشين يک کسي کنار دستشان بوده سوال مي کنند شما کجايي هستيد مي گويد من مشهدي هستم تا مي گويد مشهدي هستم ايشان شروع مي کند به گريه کردن مي گويد آقا مگر شما از مشهدي ها خاطره اي داريد که گريه مي کنيد؟ مي گويد نه من يادم آمد دستم شکسته مدتي نتوانستم بروم مشهد امام رضا شما گفتي مشهدي يادم آمد گريه

ص: 3482

افتادم به هر ترتيب ان شاء الله اين محبت و معرفت را ما بيشتر به دست بياوريم نمي دانم عزيزان اين داستان را ديده اند مرحوم آيت الله شيخ حسنعلي نخودکي اصفهاني رضوان الله عليه که متاسفانه جامعه ي ما فقط ايشان را با چند کرامت مي شناسد در حالي که فقيه بوده مفسر بوده حکيم بوده عارف بوده چند کرامت هم که ايشان داشته براي رفع گرفتاري هاي مردم بوده و الا شخصيت ممتازي است ايشان در نجف مشغول تحصيل بوده براي زيارتي مي آيد مشهد امام رضا عليه السلام يک قصه اي پيش مي آيد که ديگر برنمي گردد نجف ساکن مشهد مي شود و آن قصه اين است که يک وقتي ايشان مشغول يک سلسله اعمال و برنامه ها و مراقباتي بوده فرمودند در آن مراقبه ها براي من مکاشفه اي شد ديدم امام رضا سلام الله عليه البته عزيزان مي دانند مکاشفه خواب نيست از حرم نوراني خودشان آمدند بيرون به خادمان خودشان دستور دادند که صحن را غرق بکنند و يک جايگاهي براي ايشان درست بکنند که ايشان از زائران خودشان سان ببينند زائران رژه بروند در برابر حضرت حرم را خلوت کردند جايگاهي براي حضرت درست کردند دقيقا همين جايي که قبر مرحوم نخودکي اصفهاني است علت اين که ايشان اين نقطه را انتخاب کردند براي قبر همين مکاشفه بوده حضرت جايگاهي درست مي کنند بعد در را باز مي کنند زائران امام رضا عليه السلام از آن دربي که طرف نقاره خانه است وارد مي شوند درب شرقي و از درب غربي خارج مي شوند حضرت هم نشسته بودند زائران دسته دسته از مقابل حضرت رد مي شوند امام رضا دست نوازش بر سر زائرين مي کشيدند

ص: 3483

مرحوم آيت الله نخودکي مي گويد من در آن مکاشفه متوجه شدم همه ي اين هايي که دارند مي روند در صحن از مقابل حضرت همه چهره ي انساني ندارند بعضي ها باطنشان جلوه گر شده چون ما وقتي گرفتار يک سلسله صفات بد اخلاقي باشيم باطن ما يک چيز ديگري مي شود با آن باطن ها حرکت مي کردند من دقت کردم ببينم امام رضا با اين ها چه مي کند نزديک رفتم ديدم امام رضا جدا نمي کند دست نوازش بر سر همه مي کشد. ديدم همه جا بر در و ديوار حريمت اين شعر آقاي معيد بسيار زيبا است جايي ننوشته است گنه کار نيايد. مي گويد همه ي تابلوها و در ها را خواندم هيچ کجا ننوشته گناه کار نيايد نه گناه کارها مي آيند در اين اقيانوس پاک مي شوند مرحوم آيت الله نخودکي وقتي اين منظره را مي بيند که امام جدا نمي کند ديگر برنمي گردد به نجف برنمي گردد مقيم مشهد مي شود و تا آخر عمر در مشهد مي ماند و قبر ايشان هم در مشهد است عزيزان حتما ديده اند روايات امام رضا عليه السلام را خيلي عجيب است مي خواهم بخوانم مي ترسم بعضي ها که نمي توانند بروند دل شکسته شوند از دور ان شاء الله سلام بدهند قطعا همان ثواب با نيت به آن ها مي رسد نِيَّةُ الْمُؤْمِنِ خَيْرٌ مِنْ عَمَلِهِ (کافي، ج 2، ص 84) مرحوم شيخ صدوق 34 روايت از هفت معصوم در مورد زيارت امام رضا نقل کردند خيلي مفصل است در يک تعبيري است كَانَ كَمَنْ زَارَ اللَّهَ فِي عَرْشِهِ در يک تعبيري است کَمَن زَارَ رَسُولَ الله در يک تعبيري از خود امام رضا فراوان شنيدند أَتَيْتُهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ فِي ثَلَاثِ مَوَاطِنَ حَتَّى أُخَلِّصَهُ مِنْ أَهْوَالِهَا

ص: 3484

إِذَا تَطَايَرَتِ الْكُتُبُ يَمِيناً وَ شِمَالًا وَ عِنْدَ الصِّرَاطِ وَ عِنْدَ الْمِيزَانِ (عيون اخبارالرضا، ج 2، ص 255) هنگام عبور از صراط هنگامي که ترازوي اعمال مي گذارند هنگامي که نامه ي اعمال دست افراد مي دهند در اين سه جا سراغ زائران مي آيند يک تعبيري که شايد از همه ي اين ها بالاتر باشد از خود امام رضا است تعجب نکنند، اين ها خانواده ي کرم اند مثل ما نيستند که محاسبه بکنيم چه به ما داده اند چه پس بدهيم فَمَنْ زَارَنِي فِي غُرْبَتِي بِطُوسَ كَانَ مَعِي فِي دَرَجَتِي يَوْمَ الْقِيَامَةِ مَغْفُوراً لَهُ (عيون اخبار الرضا، ج 2، ص 655) ديگر از اين بالاتر نمي شود حديثي ديدم هم مرحوم کليني هم شيخ صدوق هم شيخ طوسي ما کتب اربعه داريم قديمي ترين و معتبر ترين مصادر حديثي ما است هم شيخ صدوق در عيون اخبار الرضا هم شيخ طوسي در تذهيب و مصباح و هم مرحوم کليني در کافي شريف و هم ابن قول وي در کامل الزيارات حديث را از محمد بن سليمان نقل کردند مي گويد آمدم خدمت امام جواد عليه السلام به امام جواد گفتم اگر يک کسي حج واجبش را انجام داده زيارت پيغمبر هم رفته مدينه هم مشرف شده کربلا زيارت سيدالشهدا هم رفته خراسان زيارت امام رضا عليه السلام هم مشرف شده برگشته شهرش سال بعد وقت حج مي رسد کدام يکي از اين ها را انتخاب بکند دوباره حج مستحبي برود مدينه برود کربلا برود يا مشهد برود؟ کدام افضل است؟ امام جواد عليه السلام فرمودند يَأْتِي خُرَاسَانَ فَيُسَلِّمُ عَلَي أَبِي الْحَسَنِ عَلَيْهِ السَّلَامُ أَفْضَلُ (کافي، ج 4، ص 584) اگر برود مشهد زيارت امام رضا عليه السلام

ص: 3485

افضل از همه است خيلي رواياتش عجيب است از بعضي از محدثين بزرگوار نقل شده که فرمودند از مجموعه ي روايات انسان استفاده مي کند که زيارت امام رضا عليه السلام از زيارت سيدالشهدا بالاتر است در بعضي از روايات هم علتش آمده فرمودند چون امام حسين عليه السلام را همه زيارت مي کنند اما زيارت امام رضا تقريبا البته ديگران هم مي روند ولي بيشتر خواص از شيعيان مشرف مي شوند مطلب آخري که در اين بخش اضافه کنم اين است که خيلي براي من جالب بود اين داستان را هم تازه مي ديدم مخصوصا تقاضا مي کنم عزيزان بيشتر توجه بکنند امروزه متاسفانه ما گرفتار تکفيري ها وهابي ها هستيم که اصلا زيارت را از ريشه منکر هستند هر زيارتي را اين ها زيارت پيغمبر را هم قبول ندارند اگر مي دانستند قدرت داشتند مي توانستند يقين داشته باشيد در اولين اقدام گنبد و بارگاه پيغمبر را خراب مي کردند اعتقاد ندارند متاسفانه همه ي مسلمان ها گرفتار اين طرز تفکر تکفيري و وهابي است نه فقط شيعيان اگر اعتباري مسجد النبي دارد به خاطر مسجد بودنش است نه زيارت پيغمبر اين جمله معروف است يکي از سران وهابي ها که چند سال پيش از دنيا رفت گفته بود من خدا را شکر مي کنم کور بود خدا را شکر مي کنم الآن چهل سال است چشمم به گنبد و بارگاه پيغمبر نيفتاده واقعا اعتقادشان متاسفانه همين است اين را بگويم دوستان بدانند که حساب تکفيري و وهابي از اهل سنت واقعا جدا است عزيزان اهل سنتي که برنامه را مي دهند در پيام ها هم زياد پيام مي دهند کسي از علماي اهل سنت است به نام محمد بن حبان بپرسند از عالمانشان

ص: 3486

از علماي بزرگ اهل سنت است يک شخصيت فوق العاده محترمي است پيش اهل سنت وفاتش بيش از هزار سال پيش بوده است مال ديروز و پريروز نيست اگر کسي کمي با علماي اهل سنت آشنا باشد اين نام را به خوبي مي شناسد اين آقا در داستاني نقل مي کند در مورد امام رضا وقتي مي رسد به نام امام رضا مي گويد علي بن موسي الرضا أبوالحسن مِنْ ساداة أهل البيت و عقلائهم و جُلّة الهاشميين و نبلاءهم يجِب أن يعْتَبر حديثه اذا روي عنه قد زُرْته (قبر)مراراً کثيرة و ما حَلَّتْ بي شدةٌ في وقت مقامي بطوس فزُرْتُ قبرُ علي بن موسي الرضا صلوات اللَّه علي جده و عليه و دعوْتُ اللَّه اِزالتها عنّي إلا استجيب لي و زالَتْ عنّي تلک الشدة و هذا شي ء جرّبْتهُ مراراً فوجَدْتُه کذلک، اماتَنا اللَّه علي محبة المصطفي و اهل بيته صلي اللَّه عليه و عليهم اجمعين (الثّقات، ج 8، ص 457) از بزرگان اهل بيت است در طوس به شهادت رسيد من شربت به خاطر آن شربتي که مامون به حضرت داد قبره مشهور يزار قبرش مشهور است معروف است همه مي روند زيارت مي گويد ما حلت بي شدت هيچ گرفتاري براي من پيش نيامد الا اين که رفتم زيارت قبر امام رضا دعوت الله از خدا خواستم به احترام علي بن موسي الرضا گرفتاري من برطرف شود گرفتاري ام برطرف شد هذا شي جربته مرارا مکرر من در گرفتاري ها متوسل شدم به امام رضا و مشکلم برطرف شد آخرش مي گويد خدا ما را با محبت پيغمبر و اهل بيتش از دنيا ببرد اين عالم بزرگ اهل سنت کتابي

ص: 3487

است به نام کتاب الثقات از کتب معتبر و مهم اهل سنت است اين داستان در آن جا آمده مصادر ديگري هم دارد. اين مقدمه کمي طولاني شد عذر مي خواهم ولي خواستيم عرض ارادتي به ساحت مقدس امام رضا داشته باشيم بخشي از سيره ي امام رضا را در فرصتي که است عرض کنم سيره ي اول در آداب اجتماعي امام رضا است که خيلي به درد ما مي خورد ادب رفتاري و اخلاقي تواضع در زندگي امام رضا مراقب گرفتار ها بودن مواظب بيچاره ها بودن يک کسي مي گويد من خدمت امام رضا عليه السلام بودم در همين سفري که حضرت در خراسان بودند و ولي عهد بودند سفره ي حضرت را که آوردند حضرت فرمودند همه را بگوييد بيايند کارگران خادمان غلامان همه بيايند سر سفره من به امام رضا گفتم چرا اين کار را مي کنيد شما ولي عهد هستيد امام هستيد لَوْ عَزَلْتَ لِهَؤُلَاءِ مَائِدَةً فَقَالَ مَهْ إِنَّ الرَّبَّ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى وَاحِدٌ وَ الْأُمَّ وَاحِدَةٌ وَ الْأَبَ وَاحِدٌ وَ الْجَزَاءَ بِالْأَعْمَالِ (بحارالانوار، ج 49، ص 101) کاش سفره ي خادمان را جدا مي کرديد حضرت ناراحت شد فرمود ساکت باش خداي ما يکي است پدر ما مادر همه ي ما يکي است فرداي قيامت خدا پاداش به عمل انسان ها مي دهد چرا من اين ها را جدا بکنم يک جمله ي زيبايي حضرت علي دارد در نهج البلاغه الْغِنى وَالْفَقْرُ بَعْدَ الْعَرْضِ عَلَى اللّهِ (نهج البلاغه، حکمت 452) چه کسي غني است چه کسي فقير است اين جا معلوم نمي شود بعد از عرض در محضر خدا معلوم مي شود. اين قصه را شايد ما فراوان شنيديم ولي فقط اين جلسات براي اين نيست که

ص: 3488

سيره اي از امام رضا بشنويم فراوان شنيديم امام رضا به حمام رفت نمي شناختند حضرت را کيسه مي کشيد ناشناس اين ها را ما در زندگي مان داريم يا نه؟ يک کسي که رئيس کارخانه اي است هزار کارگر دارد صد تا کارگر دارد رئيس اداره اي است حاضر است يک روز غذايش را با اين کارگر ها بنشيند بخورد؟ هر روز نه يک روز امام رضا هر روز اين کار را مي کرد مي فرمود چرا سفره را جدا کنيم پدر مادر ما خداي ما يکي است جزا هم قيامت معلوم مي شود اين جا مشخص نيست رئيس کارخانه تو بالاتر هستي يا اين کارگر هيچ چيز معلوم نيست آن جا مشخص مي شود چه اشکالي دارد اگر روساي ادارات در هر مقامي که هستند بيايند در همين صف البته روز اول مي آيند معمولا ورزا روسا استانداران حتي رئيس جمهور روز اول مي آيند يک کار تشريفاتي است اما اگر محذوري براي کسي ندارد رئيس کارخانه اداره هر روز با اين جماعت باشد در همين رفتن ها صدايي مي شنود گرهي باز مي کند سر سفره ي غذايي که نشست کسي صحبتي مي کند حرفي مي زند همين امام رضايي که سر سفره تمام خادمان را مي نشاند و با همه با هم مي نشستند ولي حاکمان را تحويل نمي گرفت در برابر هارون يک قصه اي است ذو الرياستين دو رياست داشت هم وزير بود هم رئيس ارتش بود يک وقتي آمد خدمت امام رضا عليه السلام يک کتاب خيلي بزرگي دستش بود مامون دستورات بخش نامه ها و احکامي داده بود گفت بايد امام رضا تاييد بکند امام رضا ولي عهد بود البته حضرت فرمود من دخالت نمي کنم اما علي الظاهر حضرت يک امضاي

ص: 3489

مامون را تاييد مي کرد وقتي آمد امام رضا به او اجازه نداد بنشيند همان طور سر پا فرمود نامه ات را بخوان نامه هايش را خواند مفصل که نامه هايش تمام شد حضرت فرمود اگر تقوا را پيشنه کني خدا را در نظر داشته باشي عيبي ندارد امام رضا در حمام ناشناس کيسه مي کشيد ولي ذوالرياستين که مي آمد يک ساعت سر پا نگه مي داشت يک وقتي مامون آمد خدمت امام رضا عليه السلام گفت يک خبر خيلي خوشحال کننده اي براي شما دارم شاد شويد فکر مي کرد شادي امام رضا با شادي اين ها يکي است گفت خبر اين است که ما يک محلي را يک منطقه اي را در يک جا فتح کرديم لشکر ما رفته فلان نقطه را فتح کرده حضرت خيلي سرد برخورد کردند گفت چرا شما خوشحال نشديد حضرت با تندي فرمودند . اسرک فتح قرية من قري الشرک خوشحالي که يک منطقه اي را فتح کردي هيچ مي داني در کشور خودت يأتي علي المظلوم دهر يتعب فيه نفسه و يعجز عن نفقته، فلا يجد من يشکواليه حاله (بحارالانوار، ج 49، ص 165) مظلوم ها و گرفتاري هايي هستند که سال بر آن ها مي گذرد گرفتار هستند کسي را ندارند بروند به آن شکايت بکنند دل خوش هستي رفتي فلان جا را فتح کردم از مردم خودت خبر داري؟ کساني که سال بر آن ها مي گذرد هزينه ي زندگي شان را ندارند عاجز هستند از اداره ي زندگي شان و کسي را ندارند شکايت بکنند تو مگر والي نيستي؟ والي بايد مثل عمود خيمه باشد هر کس خواست برسد به اين عمود خيمه گفت چه دستور فرموديد تکليف من چيست گفت

ص: 3490

براي چه اين جا نشستي برو ميان مردم برو گرفتاري هاي مردم را ببينيد آن مسئولي مي تواند بگويد که من سيره ي رضوي را دارم که ميان مردم باشد چقدر از مسئولين ما وسط مردم جمع مردم هستند واقعا اگر مردم بتوانند به راحتي دستشان به اين ها برسد اين ها مي شوند سيره ي رضوي و علوي. يک وقتي مامون آمد خدمت امام رضا عليه السلام گفت عده اي استاندار فرستاديم به بعضي از مناطق اين ها فاسد در آمدند شما چند نفر را معرفي بکنيد امام رضا شرط پذيرش ولايت عهدي شان اين بود که دخالت در عزل و نصب نداشته باشند مامون فکر نکند مي تواند همه چيز را گردن امام رضا بکند چون ولايت عهدي بهانه بود يک زندان بزرگ بود حضرت فرمود من که شرط کرده بودم با تو که هيچ دخالتي نمي کنم مامون ناراحت شد که چرا امام رضا اين قدر کنار مي کشد و نمي پذيرد امام رضا دست او را خوانده بود مامون نيتش اين بود که هر خلافي است گردن امام رضا بيفتد حضرت فرمود من شرطم اين است دخالت بکنم مامون عصباني شد من مي گويم آدم استاندار معرفي بکن آدم صالح معرفي بکن چرا نمي پذيريد ريشه اش اين بود اگر امام رضا پنج نفر را معرفي مي کرد ديگر همه ي جنايات مامون گردن امام رضا بود حضرت روز اول در عهدنامه نوشتند که من در هيچ چيزي دخالت نمي کنم وقتي مامون عصباني شد امام رضا اين جمله را فرمود مامون تو فکر مي کني من را آوردي به من خدمتي کردي منتي بر من داري؟ فرمود فَوَ اللَّهِ إِنَّ الْخِلَافَةَ لَشَيْ ءٌ مَا حَدَّثَتْ بِهِ نَفْسِي وَ لَقَدْ کُنْتُ

ص: 3491

بِالْمَدِينَةِ أَتَرَدَّدُ فِي طُرُقِهَا عَلَى دَابَّتِي وَ إِنَّ أَهْلَهَا وَ غَيْرَهُمْ يَسْأَلُونِّي الْحَوَائِجَ فَأَقْضِيهَا لَهُمْ فَيَصِيرُونَ کَالْأَعْمَامِ لِي وَ إِنَّ کُتُبِي لَنَافِذَةٌ فِي الْأَمْصَارِ وَ مَا زِدْتَنِي مِنْ نِعْمَةٍ هِيَ عَلَيَّ مِنْ رَبِّي فَقَالَ لَهُ أَفِي لَکَ (عيون اخبار الرضا، ج 2، ص 167) من در مدينه بودم در کوچه هاي مدينه راه مي رفتم دست مردم به من مي رسيد اهل مدينه گرفتارها در مدينه مي آمدند پيش من گرفتاري هايشان را برطرف مي کردم تو چه کردي چه نعمتي به من کردي؟ تو من را از مردم جدا کردي يکي از نقشه هاي مردم اين بود که امام رضا را از مردم جدا بکند اين طور نبود امام رضا در دوران ولايت عهدي راحت رفت و آمد بکند يا هر کسي خدمت امام رضا برسد اين طور نبود نمي گذاشتند اجازه نمي دادند يک زندان بزرگ بود امام رضا عليه السلام در دوران ولايت عهدي حسرت کوچه هاي مدينه را مي خوردند که در کوچه ها رفت و آمد مي کردند هر کسي کاري مشکلي داشت خدمت حضرت مي رسيد. داستان نماز باران امام رضا عليه السلام معروف است نماز باراني خواندند و باران نازل شد داستان خيلي مفصل است يکي از داستان هاي بسيار جالب امام رضا است خشکسالي شده بود مامون از اين فرصت استفاده کرد شايعه مي کرد اين هم به قدم امام رضا است امام رضا رفتند نماز باران خواندند باران عجيبي که در تاريخ آمده نازل شد فرداي آن روز مردم گفتند برويم در خانه ي امام رضا از حضرت تشکر بکنيم سيل جمعيت آمدند براي تشکر از امام رضا عليه السلام امام رضا فرمود نمي خواهد از من تشکر بکنيد اگر مي خواهيد شکر خدا

ص: 3492

را به جا بياوريد اتقوا الله ايها الناس في نعم الله عليکم فلاتنفروها عنکم بمعاصيه بل استديموها بطاعته و شکره علي نعمه و اعلموا انکم لاتشکرون الله بشيء بعد الايمان بالله و رسوله و بعد الاعتراف بحقوق اولياءالله من آل محمد(ع) احب اليکم من معاونتکم لاخوانکم المؤمنين علي دنياهم (بحار الانوار، ج?? ،ص ???) بهترين وسيله ي شکر پروردگار بعد از ايمان به خدا و اعتراف به حقوق اولياء خدا از آل محمد بعد از او مومنين را کمک بکنيد اگر مي خواهيد شکر خدا را به جا بياوريد بهتر از اين چيزي نيست که شما به مومنين و گرفتاري هاي مومنين برسيد آمدند در خانه ي امام رضا تشکر بکنند خدا نماز باران به دعاي شما و نماز شما باران بر ما نازل کرده فرمود گرفتاري هاي مومنين را برطرف بکنيد. امام رضا عليه السلام دوراني که در خراسان بودند امام جواد در مدينه بودند حضرت تنها رفتند بدون اهل بيت رفتند که معلوم باشد ولايت عهدي نيست اگر ولايت عهدي بود با زن و فرزند بود فراوان شنيديم روزي که مي خواستند از مدينه بروند فرمودند به زن و بچه شان بگويند گريه بکنيد گفتند چرا فرمودند من ديگر از اين سفر برنمي گردم حضرت يک نامه اي نوشتند به امام جواد عليه السلام چقدر زيبا است به امام جواد نوشتند پسرم خبري به من رسيده به من خبر رسيده آن هايي که در خدمت شما هستند وقتي مي خواهند شما را از خانه بيرون ببرند شما را از يک در غير اصلي ببرند در پشتي مي برند که مردم شما را نبينند ا أَبَا جَعْفَرٍ بَلَغَنِي أَنَّ الْمَوَالِيَ إِذَا رَكِبْتَ أَخْرَجُوكَ مِنَ الْبَابِ الصَّغِيرِ

ص: 3493

، فَإِنَّمَا ذَلِكَ مِنْ بُخْلٍ مِنْهُمْ لِئَلَّا يَنَالَ مِنْكَ أَحَدٌ خَيْراً ، وَ أَسْأَلُكَ بِحَقِّي عَلَيْكَ لَا يَكُنْ مَدْخَلُكَ وَ مَخْرَجُكَ إِلَّا مِنَ الْبَابِ الْكَبِيرِ (کافي، ج 4، ص 43) تو را به آن حقي که من امام رضا بر تو دارم از اين به بعد رفت و آمدت از اين در اصلي باش يعني با مردم باش پول همراهت باشد گرفتارها بيايند کمکشان بکني دست نيازمندان را بگيري البته يک بخشي اش به مسئولين برمي گردد بخشي اش هم به همه ي مردم همه نگوييم اين بحث به مسئولين برمي گردد ما که وسعي نداريم هر کسي مي تواند مي تواند گرفتاري ديگران را برطرف بکند اين جمله خيلي تکان دهنده است در روايت داريم که يُّمَا وَالٍ احْتَجَبَ عَنْ حَوَائِجِ النَّاسِ احْتَجَبَ اللَّهُ عَنْهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَ عَنْ حَوَائِجِهِ (وسائل الشيعه، ج 17، ص 94) هر مسئولي که خودش را از گرفتاري هاي مردم بين خودش و حوائج مردم پرده ايجاد بکند فرداي قيامت خدا نمي گذارد دستش به رحمت الهي برسد خدا پرده ايجاد مي کند در دنيا پرده ايجاد کردي آن جا پرده برايت درست مي کنند اين جا اتاق خصوصي درست کردي آن جا راه نمي دهند اين جا بگو طبقه ي خاص و وقت نداريم و هر وقت مي روي جلسه است يک زماني بگذارند ولي بعضي جاها دارند ولي بيشتر فرصت هايي که داريم مال مردم باشد همان کاري که امام رضا عليه السلام مي کردند. مطلب ديگر هشدار دهنده است در دوران امام رضا يکي از مشکلات عصر امام رضا ما بنا نداريم فقط تاريخ بگوييم تاريخ خوب است تاريخ امام رضا برکت است ما وقت نداريم فقط تاريخ بگوييم نه

ص: 3494

سيره ي عملي زندگي را مي گوييم يکي از مشکلات امام رضا وقتي حضرت امامتشان آغاز شد اين است که عده اي واقفيه پيدا شدند يعني کساني که امامت امام رضا را قبول نکردند گفتند نه بعد از موسي بن جعفر امام رضا تمام شد متوقف شدند شيخ صدوق در کتاب عيون اخبار الرضا يک بابي دارد چه شد چرا؟ مشکل فکري بود مشکل عقيدتي بود؟ امام موسي بن جعفر امامت امام رضا را نگفته بودند؟ جريان چه بود؟ جريانش در يک کلمه خلاصه مي شود اين هشداري است براي همه ي ما و آن جريان اين بود که چون موسي بن جعفر در زندان بودند سال ها حضرت در زندان بودند حضرت خودشان تصرف در اموال نداشتند وجوهات کمک هايي که مردم مي دادند حضرت نماينده داشتند وکلا داشتند خود حضرت سال ها زندان بودند بعد از شهادت موسي بن جعفر سه نفر در راسشان براي اين که اين پول ها را تصاحب بکنند گفتند چطوري اين پول ها را ما بالا بکشيم چطوري پول را بخوريم اگر بگوييم امام رضا امام است بايد پول ها را تحويل ايشان بدهيم براي اين که پول ها را بخورند پول هايي که از موسي بن جعفر در اختيارشان بود امامت امام رضا را منکر شدند و يک مذهب درست کردند يک عده پيدا شدند يک مذهب باطل تاسيس کردند امامت امام رضا را منکر شدند گفتند بعد از امام موسي کاظم امام نيست براي چه؟ سه نفر در راسشان بود يکي زياد بن مروان هفتاد هزار دينار پيشش بود علي بن ابي حمزه ي بطائني سي هزار دينار کسي هم به نام عثمان بن عيسي رواسي اموال زيادي پيششان بود امام

ص: 3495

رضا نامه نوشت پدر من به شهادت رسيده اموالي که امانت پيش شما بود را بياوريد آمدند جلسه گرفتند چه کار کنيم گفتند براي اين که اين پول ها را ندهيم امامت امام رضا را منکر شويم يک مذهب درست کردند شدند واقفيه اين ها همان آدم هايي بودند که روايت در امامت امام رضا را از موسي بن جعفر نقل کرده بودند و پايان کارشان به جايي رسيد در تعبيرات کتاب هاي رجالي ما اين است که اين ها مَاتُوا زِندِيقًا در مورد عثمان بن عيسي است که کافر از دنيا رفت مال دنيا اين قدر انسان را در معرض خطر قرار مي دهد که مذهب درست مي کند يونس بن عبدالرحمن چون شيعه ي خالصي بود چون افشاگري مي کرد پيغام دادند گفتند بيا ما ده هزار درهم مي دهيم حق السکوت گفت نه از مولايم شنيدم کسي که در برابر بدعت ها فرياد نزند خدا نور ايمان را از او مي گيرد يک آدم ديگري اضافه ي اين مجموعه به نام هشام بن ابراهيم شيخ صدوق مي نويسد کَانَ مِن اَخَصِّ النَّاس عِندَ الرِّضَا نماينده ي تام الاختيار نزديک ترين فرد به امام رضا عليه السلام بوده قبل از اين که امام رضا بيايد خراسان امام رضا مدينه بود نماينده ي تام الاختيار امام رضا در خراسان بود وقتي امام رضا آمد خراسان ديد خود آقا آمدند ديگر کسي ما را تحويل نمي دهد کسي به نماينده کاري ندارد گفت چه کنم اين دو روزه ي دنيا باز هم دور من گرم باشد سفره ي من چرب باشد رفت پيش همان ذو الرياستين وزير مامون گفت من حاضرم در خدمت شما باشم چون من همه ي کساني که با امام رضا در

ص: 3496

ارتباط بودند را همه را مي شناسم جاسوس شما مي شوم بقيه ي عمر خودم را نماينده ي تام الاختيار امام رضا قبل از آمدن امام رضا به خراسان هشام بن ابراهيم ديد امام آمد بازارش کساد شد گفت من همه را مي شناسم جاسوس شد براي مامون براي ذو الرياستين براي دو روز دنيا همه ي اين ها براي ما عبرت است و ما در معرض همه ي اين خطر ها هستيم.

شريعتي: خيلي ممنون صفحه ي 57 را با هم تلاوت مي کنيم آيات 53 ام تا 61 ام سوره ي مبارکه ي آل عمران

اللهم صل علي محمد و آل محمد و عجل فرجهم.

رَبَّنَا آمَنَّا بِمَا أَنزَلْتَ وَاتَّبَعْنَا الرَّسُولَ فَاكْتُبْنَا مَعَ الشَّاهِدِينَ ?53? وَمَكَرُوا وَمَكَرَ اللَّ_هُ وَاللَّ_هُ خَيْرُ الْمَاكِرِينَ ?54? إِذْ قَالَ اللَّ_هُ يَا عِيسَى إِنِّي مُتَوَفِّيكَ وَرَافِعُكَ إِلَيَّ وَمُطَهِّرُكَ مِنَ الَّذِينَ كَفَرُوا وَجَاعِلُ الَّذِينَ اتَّبَعُوكَ فَوْقَ الَّذِينَ كَفَرُوا إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ ثُمَّ إِلَيَّ مَرْجِعُكُمْ فَأَحْكُمُ بَيْنَكُمْ فِيمَا كُنتُمْ فِيهِ تَخْتَلِفُونَ ?55? فَأَمَّا الَّذِينَ كَفَرُوا فَأُعَذِّبُهُمْ عَذَابًا شَدِيدًا فِي الدُّنْيَا وَالْآخِرَةِ وَمَا لَهُم مِّن نَّاصِرِينَ ?56? وَأَمَّا الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ فَيُوَفِّيهِمْ أُجُورَهُمْ وَاللَّ_هُ لَا يُحِبُّ الظَّالِمِينَ ?57? ذَلِكَ نَتْلُوهُ عَلَيْكَ مِنَ الْآيَاتِ وَالذِّكْرِ الْحَكِيمِ ?58? إِنَّ مَثَلَ عِيسَى عِندَ اللَّ_هِ كَمَثَلِ آدَمَ خَلَقَهُ مِن تُرَابٍ ثُمَّ قَالَ لَهُ كُن فَيَكُونُ ?59? الْحَقُّ مِن رَّبِّكَ فَلَا تَكُن مِّنَ الْمُمْتَرِينَ ?60? فَمَنْ حَاجَّكَ فِيهِ مِن بَعْدِ مَا جَاءَكَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعَالَوْا نَدْعُ أَبْنَاءَنَا وَأَبْنَاءَكُمْ وَنِسَاءَنَا وَنِسَاءَكُمْ وَأَنفُسَنَا وَأَنفُسَكُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَل لَّعْنَتَ اللَّ_هِ عَلَى الْكَاذِبِينَ ?61?

ترجمه:

پروردگارا! به آنچه نازل کردي ايمان آورديم و از اين پيامبر پيروي کرديم؛ پس ما را در زمره گواهان [که پيامبران تواند] بنويس. (??) و [کافران از

ص: 3497

بني اسرائيل درباره عيسي و آيينش] نيرنگ زدند، و خدا هم جزاي نيرنگشان را داد؛ و خدا بهترين جزا دهنده نيرنگ زنندگان است. (??) [ياد کنيد] هنگامي که خدا فرمود: اي عيسي! من تو را [از روي زمين و از ميان مردم] بر مي گيرم، و به سوي خود بالا مي برم، و از بودن در ميان اجتماع آلوده کافران پاک مي کنم، و آنان را که از تو پيروي کردند تا روز قيامت برتر از کساني که کافر شدند قرار مي دهم؛ سپس بازگشت شما به سوي من است، و در ميان شما در آنچه با هم اختلاف داشتيد [به حقّ و عدالت] داوري مي کنم؛ (??) اما کساني که کافر شدند، آنان را در دنيا و آخرت به عذابي سخت شکنجه مي کنم و براي آنان هيچ ياوري نخواهد بود؛ (??) و اما کساني که ايمان آوردند و کارهاي شايسته انجام دادند، خدا پاداششان را به طور کامل مي دهد؛ و خدا ستمکاران را [که به دين کافر شدند، يا از دين فقط به اسم آن قناعت کردند] دوست ندارد. (??) اين داستان هايي که بر تو مي خوانيم از آيات [الهي] و پندهاي حکيمانه است. (??) قطعاً داستان عيسي نزد خدا [از نظر چگونگي آفرينش] مانند داستان آدم است که [پيکر] او را از خاک آفريد، سپس به او فرمود: [موجود زنده] باش؛ پس بي درنگ [موجود زنده] شد. (??) حق از [ناحيه] پروردگار توست؛ بنابراين از ترديدکنندگان مباش. (??) پس هر که با تو درباره او [عيسي] پس از آنکه بر تو [به واسطه وحي، نسبت به احوال وي] علم و آگاهي آمد، مجادله و ستيز کند، بگو: بياييد ما پسرانمان

ص: 3498

را و شما پسرانتان را، و ما زنانمان را و شما زنانتان را، و ما نفوسمان را و شما نفوستان را دعوت کنيم؛ سپس يکديگر را نفرين نماييم، پس لعنت خدا را بر دروغگويان قرار دهيم (??)

اللهم صل علي محمد و آل محمد و عجل فرجهم

شريعتي: اشاره ي قرآني را بفرماييد

حاج آقا حسيني: آيه ي پاياني که تلاوت شد داستان مباهله است عده اي از مسيحي هاي نجران آمده بودند مدينه با پيغمبر خدا در مورد حقانيت حضرت مفصل صحبت کردند ولي نمي پذيرفتند دنبال بهانه جويي بودند در آن جايي که منطق کار بکند منطق احتجاج مناظرات است ما خيلي کتاب هاي احتجاج داريم از اهل بيت داريم اهل بيت اهل مناظره و احتجاج بود پيغمبر اهل مناظره و استدلال بود اما گاهي طرف بهانه مي آورد زير بار نمي آورد پيشنهادي قرآن به مسيحيان کرد که بياييد مباهله بکنم يعني اين که طرفين بيايند بنشينند به هم ديگر نفرين بکنند هر کس دروغ مي گويد خدا عذابش را بر او نازل بکند «فَمَنْ حَاجَّكَ فِيهِ مِن بَعْدِ مَا جَاءَكَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعَالَوْا نَدْعُ أَبْنَاءَنَا وَأَبْنَاءَكُمْ وَنِسَاءَنَا وَنِسَاءَكُمْ وَأَنفُسَنَا وَأَنفُسَكُمْ» بعد از علم و اين همه مطالبي که گفته شد بياييد اما با نزديکان ما پسرانمان شما پسرانتان ما زنانمان شما زنانتان ما خودمان شما خودتان سپس مباهله بکنيم لعنت و عذاب خدا بر هر کسي که دروغ مي گويد مسيحيان ابتدا پذيرفتند ولي رفتند فکر کردند نکند يک وقت جدي باشد عذاب الهي بر ما نازل شود مشورتشان به اين جا رسيد گفتند ما فردا مي رويم مباهله اگر ديديم پيغمبر با سر و صدا و جنجال و جمعيت زياد

ص: 3499

آمده معلوم مي شود مي خواهد کار تبليغاتي بکند اگر ديديم نه با افراد خاصي آمده معلوم مي شود به کلام خودش اعتقاد دارد پيغمبر فردا که آمدند قرآن مي فرمايد به آن ها بگو شما پسرانتان ما پسرانمان چه کسي آمده؟ همه گفتند هيچ کسي غير از امام حسن و امام حسين به عنوان پسران نبوده هيچ کسي غير از فاطمه ي زهرا نبوده نفس ما خود ما جان ما آمده هيچ کسي غير از حضرت علي نيامده اين شعري بارها گفت محمد که علي جان من است هم به جان علي و جان محمد صلوات اللهم صل علي محمد و آل محمد اين از يکي از آياتي است که در فضيلت اهل بيت است قطعا ابنائنا حسن و حسين بوده قطعا نسائنا فاطمه ي زهرا بوده و انفسنا اميرالمومنين خيلي جالب است اين آيات از آن آياتي است نه فقط منابع شيعه که اتفاقا امام رضا در اين مورد حديثي دارد مرحوم قاضي نور الله شوشتري در کتاب احقاق الحق نامه شصت نفر از علماي اهل سنت را بردند که اين داستان را به همين شکلي که ما نقل کرديم نقل کردند اين فضيلت بزرگ براي اهل بيت عليهم السلام است که انفسنا فقط و فقط حضرت علي است علي جان پيغمبر است احمد حنبل در مسندش دارد طبري در تفسيرش دارد فخر رازي در تفسير دارد آل عوسي در تفسيرش دارد بيضاوي در تفسيرش دارد زمخشري در تفسير دارد قرطبي در تفسير دارد.

شريعتي: جمع بندي بفرماييد.

حاج آقا حسيني: به سيره ي عبادي امام رضا اشاره مي کنم ما گاهي از سيره ي اجتماعي ائمه ياد مي گيريم ولي از سيره ي عبادي

ص: 3500

شان غفلت مي کنيم حضرت چگونه عبادت مي کردند من در حالات شب امام رضا اشاره مي کنم حضرت يک سوم آخر شب را بيدار مي شدند شب را سه قسمت بکنيد يک سوم آخر شب را براي نماز شب بيدار مي شدند روايت داريم أَلشِّت_اءُ رَبي_عُ الْمُ_ؤمِنِ (امالي صدوق، ص 237) پاييز بهار مومن است شب هاي طولاني دارد اذان مغرب تقريبا پنج و ربع است طلوع آفتاب نزديک هفت است چهارده ساعت ما در تاريکي هستيم چه کسي مي خوابد چهارده ساعت؟ بهار مومن است امام رضا يک سوم آخر شب را تقسيم مي کردند به سه قسمت يک سوم آخر را بيدار مي شدند نماز شب مي خواندند نماز شب امام رضا به اين صورت بود از اين يازده رکعت نافله ي شب چهار رکعتش را نماز جعفر طيار مي خواندند از نظر فقهي اشکال ندارد آدم يک نماز مستحب ديگري را بکند نيت نماز شب هم بکند مثلا نماز امام زمان بکند بگويد اين نماز شب هم حساب شود امام رضا عليه السلام چهار رکعت از نماز شبشان را نماز جعفر طيار قرار مي دادند که سي صد تا سبحان الله والحمدلله و لا اله الا الله و الله اکبر دارد نماز شب که تمام شد دو رکعت نافله ي نماز صبح مي خواندند نماز صبحشان را اول وقت مي خواندند چون قصه در مسافرت حضرت است نوافل روز از مسافر ساقط است حضرت نافله هاي روز را نمي خواندند ولي هر نماز شکسته اي که مي خواندند سي مرتبه تسبيحات اربعه مي گفتند دعاي قنوت امام رضا عليه السلام هم در تمام نماز هايشان اين دعا بود رَبِّ اغْفِرْ وَارْحَمْ وَتَجاوَزْ عَمّا تَعْلَمُ اِنَّكَ اَنْتَ الاَْعَزُّ الاَْجَلُّ الاَْكْرَمُ

شريعتي: الهي آمين

ص: 3501

خيلي ممنون التماس دعا خدانگهدار.

94-09-24- پيغمبر اکرم (ص) از زبان حضرت علي (ع) در نهج البلاغه

بسم الله الرحمن الرحيم و صلي الله علي محمد و آله الطاهرين

شريعتي: سلام عرض مي کنم خدمت شما بينندگان محترم و حاج آقاي حسيني خيلي خوش آمديد. سلام عليکم و رحمة الله خيلي خوش آمديد.

حاج آقا حسيني: سلام عليکم و رحمة الله عرض سلام و ارادت خالصانه خدمت همه ي بينندگان محترم دارم. اميدواريم عزاداري هاي دو ماهه قبول باشد حلول ماه ربيع الموعود را تبريک عرض مي کنم اين ماه ماه جشن و عروسي و عقد است جوان ها به فکر ازدواج باشد البته خبري را خواندم الآن ازدواج اولويت چهارم جوانان است در حالي که در ده سال قبل آمار گرفتند اولويت اول جوانان بود ان شاء الله اين اولويت ها را برگردانيم به همان اول ماه ماه جشن و شادي و شادي اهل بيت است در بيوت مراجع تقليد هم که هر کجا مجلسي بود روضه و عزاداري تمام شد ما هم تابع همين حرکت بزرگان و علما و مراجع هستيم يک شنبه ي هفته ي آينده که هشتم ماه ربيع است شهادت امام عسکري است ولي بقيه ي ماه جشن و شادي و سرور است عزيزان مواظب باشند در اين مجالس شادي مجالسمان به گناه آلوده نشود پدران مادر ها به خاطر بچه ها خود جوانان دختر ها پسر ها عروس داماد ها اين همه زحمتي که در محرم صفر کشيديم عهدي که با امام حسين بستيم به خاطر يک مجلس به هم نزنيم به خاطر يک شب جلساتمان از گناه دور باشد. پيام هاي بينندگان را هم من خواندم خيلي مفصل است حدود ده ها صفحه بود من نگاه کردم ان شاء الله اگر فرصت به ما دادند

ص: 3502

بعد از تلاوت قرآن به پيامک ها مي رسيم خيلي از پيام ها مثلا گفتند حتما به ما زنگ بزنيد مشاوره داريم عزيزان مي دانند واقعا اين مقدور نيست براي ما چون ما مي گوييم تک تک پيام ها را مي خوانيم بعضي از پيام ها به اين شکل است يا بعضي از پيام ها تقاضاي کمک مالي است خدا مي داند جز اين که غصه ي ما بيشتر شود راهي نيست ولي هر پيامکي که به برنامه مربوط باشد حتما عرض مي کنيم حادثه ي کشتار خيلي فجيع شيعيان نيجريه حادثه ي بسيار تلخ و دردناکي است شايد بينندگان اطلاع نداشته باشند چه خبر است امروز و در گذشته چه مي کنند الآن جمع زيادي را به شهادت رساندند آمار مي گويند صد ها نفر هنوز آمار دقيقي دولت نيجريه نداده حدود شانزده سال پيش همين بزرگوار همين رئيس شيعيان نيجريه که الآن مجروح کردند به محل نامعلومي بردند خودش همسرش سه تا از فرزندانش را همين روز ها به شهادت رساندند پيرمردي هم است عالم بزرگواري است سه فرزندش را در اين حوادث به شهادت رساندند حدود شانزده سال پيش يک بار خانه ي اين مرد بزرگوار را آتش زدند خانه اش را الآن هم خراب کردند آتش زدند هر طوري که توانستند ولي شانزده سال پيش که خانه اش را آتش زدند يک فرزند نوزادي داشت که در شعله هاي آتش سوخت اين فرزند نوزاد فقط اين را عرض بکنم اطمينان داشته باشند بعد از آن حادثه ي دلخراش آتش زدن خانه ي اين مرد بزرگوار و سوزاندن فرزندش عجيب شد يک مرتبه گرايش صد ها هزار نفري به طرف مکتب اهل بيت عليهم السلام و رئيس شيعيان که اين پيرمرد بزرگوار باشد يعني اگر

ص: 3503

آمارشان ده هزار بود شد صد هزار و صد هزار بود شد يک ميليون اين را مطمئن باشند با اين کارها چيزي از پيام اهل بيت کم نمي شود پيام بيشتر گسترش پيدا نمي کند مگر سيدالشهدا را شهيد کردند نامش تمام شد؟ اگر سيدالشهدا به شهادت نمي رسيد کجا پيامش جهاني مي شد؟ اين پيرمرد را با اين وضع فجيع به اين شکل درآوردند من امروز عکسي ديدم از بدن مجروح واقعا دلخراش بود بعد از اين که بچه هايش را کشتند خانه اش را خراب کردند يک عکس خيلي فجيع از جراحت خودش ديدم به هر ترتيب قطعا همان طور که وعده ي الهي بود خداوند مومنين را ياري خواهد کرد «إِنَّا لَنَنصُرُ رُسُلَنَا وَالَّذِينَ آمَنُوا فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَيَوْمَ يَقُومُ الْأَشْهَادُ» (غافر/ 50) خدا وعده داده پيغمبران و اولياء خدا را ياري مي کند در دنيا و قيامت يک نشانه اش همين است با شهادت يک نوزاد و آتش زدن يک خانه گرايش صد ها هزار نفره به مکتب اهل بيت پيش آمد قطعا تاثيرش مثبت خواهد بود اميدوارم اين جنايت از طرف انسان دوستان محکوم شود که متاسفانه با سکوت جهان مواجه هستيم.

شريعتي: بحث ما روزهاي سه شنبه با حاج آقاي حسيني بحث نهج البلاغه است با توجه به اين که ايام ماه ربيع الاول ماه ميلاد نبي مکرم اسلام است حاج آقاي حسيني امروز از پيامبر براي ما خواهند گفت در کلام حضرت علي

حاج آقا حسيني: بسم الله الرحمن الرحيم بحث ما معرفي پيغمبر در کلام حضرت علي در نهج البلاغه است در نهج البلاغه فراوان حضرت علي به معرفي پيغمبر پرداختند ده ها خطبه نامه

ص: 3504

کلمات قصار ما الآن کتاب هايي داريم با همين عنوان معرفي پيغمبر در نهج البلاغه باز هم جا دارد ديگران کتاب هاي مفصل تري بنويسند ده ها مورد است در نهج البلاغه من فقط اشاره مي کنم عزيزاني که مي خواهند اين بحث را موضوعي پيگيري بکنند چون ما اشاره مي کنيم خيلي مجال نداريم اگر واژه هاي رسول نبي بعثت در نهج البلاغه با مشتقاتش بعثه ارسله رسولا را ببينند ده ها مورد است اگر بخواهيم فهرستشان را هم بگوييم وقتمان مي گذرد معرفي پيغمبر در کلام حضرت علي. بهترين معرف پيامبر بهترين شاگرد پيغمبر مي تواند باشد و شاگرد اول مکتب پيغمبر حضرت علي است من براي اين که بدانيم از چه کلامي و از چه زباني و از دو لب چه شخصيتي داريم پيغمبر را مي شناسيم اشاره اي مي کنم خود حضرت علي اشاره کردند که من چه نسبت و جايگاهي با حضرت رسول داشتم وَ قَدْ عَلِمْتُمْ مَوْضِعِي مِنْ رَسُولِ اللهِ بِالْقَرَابَةِ الْقَرِيبَةِ وَ الْمَنْزِلَةِ الْخَصِيصَةِ وَضَعَنِي فِي حِجْرِهِ وَ أَنَا وَلَدٌ يَضُمُّنِي إِلَي صَدْرِهِ مي دانيد من با پيغمبر چه نسبتي داشتم چه کسي از من به پيغمبر نزديک تر بود جايگاه ويژه اي که من در محضر پيغمبر داشتم من کودکي بودم در دامن پيغمبر بزرگ شدم اين داستان را همه نقل کردند يک روزي پيغمبر خدا به عمويشان عباس فرمودند که عمو جان مي داني که برادر شما ابوطالب از نظر مالي گرفتار است بيا برويم کمکش بکنيم پيغمبر خدا و عباس عمويشان آمدند خانه ي عموي ديگر پيغمبر حضرت ابوطالب پيشنهاد کردند ما فرزندان شما را مي بريم خانه ي خودمان بزرگ کنيم حضرت ابوطالب به عقيل خيلي علاقه داشت فرمود عقيل را بگذاريد براي

ص: 3505

من بقيه را مي خواهيد ببريد عيبي ندارد عباس عموي پيغمبر جعفر را پذيرفت برد منزل خودشان براي نگه داري و پيغمبر خدا هم حضرت علي سلام الله عليه را تقسيم کردند بنابراين پيغمبر از همين روز اول سرپرست حضرت علي بود خود حضرت مي فرمايد من کودکي بودم که پيغمبر من را به سينه ي خودش مي چسبانيد خيلي جالب است من به عجله مي خوانم براي اين که بينندگان بدانند حضرت علي از چه سني در دامن پيغمبر بوده ده سالگي هشت سالگي پنج سالگي؟ حضرت علي مي فرمايد وَ کَانَ يَمْضَغُ الشَّيْ ءَ ثُمَّ يُلْقِمُنِيهِ پيغمبر غذا را مي جويد لقمه در دهان من مي گذاشت يک بچه ي هفت هشت ساله ديگر غذا نمي جوند دهانش بگذارند حتي چهار ساله پنج ساله اين بايد سني باشد بچه اي که هنوز دندان در نياورده حضرت علي مي فرمايد در اين سن و سال از بدو تولد بوده پس مفصل است اين جمله وَ لَقَدْ کَانَ يُجَاوِرُ فِي کُلِّ سَنَةٍ بِحِرَاءَ فَأَرَاهُ وَ لَا يَرَاهُ غَيْرِي حضرت علي مي فرمايد هر سال پيغمبر مي رفتند در غار حرا فقط من شاهد مناجات پيغمبر در غار حرا بودم يک خانه بود که اسلام آورده بود پيغمبر خديجه ي کبري و من سومي اين خانه بودم أَرَي نُورَ الْوَحْيِ وَ الرِّسَالَةِ وَ أَشُمُّ رِيحَ النُّبُوَّةِ من در خانه ي پيغمبر بودم نور وحي و رسالت را مي ديدم عطر نبوت به مشامم مي رسيد وقتي پيغمبر به رسالت مبعوث شد من صداي ناله ي شيطان را شنيدم گفتم اين ناله براي چيست پيغمبر فرمود وَ لَقَدْ سَمِعْتُ رَنَّةَ الشَّيْطَانِ حِينَ نَزَلَ الْوَحْيُ عَلَيْهِ فَقُلْتُ يَا رَسُولَ اللَّهِ مَا هَذِهِ الرَّنَّةُ فَقَالَ هَذَا الشَّيْطَانُ قَدْ أَيِسَ

ص: 3506

مِنْ عِبَادَتِهِ با بعثت پيغمبر ديگر شيطان مايوس شد بعد پيغمبر به حضرت علي فرمود علي جان آن چه من مي شنوم تو مي شنوي آن چه من مي بينم تو مي بيني إِنَّکَ تَسْمَعُ مَا أَسْمَعُ وَ تَرَي مَا أَرَي إِلَّا أَنَّکَ لَسْتَ بِنَبِيٍّ وَ لَکِنَّکَ لَوَزِيرٌ وَ إِنَّکَ لَعَلَي خَيْرٍ تو پيغمبر نيستي هر چه من مي شنوم مي شنوي اين مقام شوخي نيست نهج البلاغه را همه قبول دارند هر چه من مي شنوم مي شنوي آن چه من مي بينم تو مي بيني تو فقط پيغمبر نيستي تو جانشين من هستي اشاره به همان حديث منزلت که حديث معروف است ذيل همين شرح خطبه ي 192 نگاه مي کردم ابن ابي الحديد از دانشمندان اهل سنت است خيلي دانشمند مهمي است حدود هفتصد سال پيش زندگي مي کرده شرح نهج البلاغه دارد و اين شرحش بسيار شرح مهمي است ذيل همين خطبه و کلام حضرت علي مي نويسد ببينيد چه جايگاهي داشته حضرت علي با پيغمبر که پيغمبر فرمود آن چه من مي شنوم مي شنوي تو فقط نبي نيستي شنيده هاي من و تو يکي است ديدني هاي من و تو يکي است تو وزير و جانشين هستي بعد ابن ابي الحديد مي گويد اين جايگاه را شما مقايسه بکنيد با جايگاه ديگران بعضي ها مي خواهند فضيلت تراشي بکنند براي بعضي از اصحاب پيغمبر باشد آن ها هم فضيلت داشته باشند اما آيا مي شود مقايسه کرد با اين فضيلت؟ آن ها کي آمدند به پيغمبر ايمان آوردند؟ پيغمبر غذا مي جويده دهان من مي گذاشته تا رسيديم به بعثت پيغمبر در غار حرا من مي ديدم پيغمبر را هيچ کس ديگري آن جا نبوده کس ديگري آن جا نديده نور وحي را مي ديدم عطر نبوت

ص: 3507

را استشمام مي کردم فرياد شيطان را هنگام بعثت پيغمبر شنيدم بعد ابن ابي الحديد مي گويد چه مقايسه اي مي خواهيد بکنيد بين فضائلي که فضيلت مي تراشيد براي ديگران با حضرت علي جلد سيزده شرح نهج البلاغه ابن ابي الحديد مي گويد فأين هذه من صحبة علي ع له في خلوته و حيث لا يجد أنيسا غيره ليله و نهاره أيام مقامه بمکة يعبد الله معه سرا و يتکلف له الحاجة جهرا و يخدمه کالعبد يخدم مولاه و يشفق عليه و يحوطه و کالولد يبر والده (شرح ابن ابي الحديد، ج 13، ص 239) مي گويد علي در خلوت ها با پيغمبر بود آن زماني که پيغمبر هيچ انيس و مونسي غير از علي نداشت به مکه شب و روز و سال هايي که در مکه بود و مخفيانه پيغمبر و حضرت علي عبادت مي کردند مثل بنده اي که در خدمت مولايش باشد در خدمت پيغمبر بود بچه چطور به پدرش خدمت مي کند مي گويد اين جايگاه حضرت علي سلام الله عليه با پيغمبر است يادمان باشد با اين مقايسه ها گم نکنيم اصحاب پيغمبر هم فضيلت دارد ولي کسي به اين جايگاه رسيده؟ نور وحي را ديده باشد فقط فرقش اين است که تو نبي نيستي بعد حضرت اشاره به يک داستاني مي کند خيلي ارزشمند است نمي رسم و الا اي کاش مي خواندم به معجزه اي از پيغمبر مي فرمايد من معجزه را خودم بودم سران قريش مثل ابوجهل ابوسفيان آمدند به پيغمبر گفتند اگر معجزه اي به ما نشان بدهي ما ايمان مي آوريم پيغمبر فرمود چه معجزه اي گفتند معجزه اين است درختي که اين جا است را بگويي از ريشه کنده شود با ريشه هايش بيايد مقابل شما

ص: 3508

معجزه هم در يک جايگاه خودش است براهين جاي خودش برهان و استدلال و منطق و اخلاق و قرآن است ولي معجزه هم جاي خودش است اين ها گفتند اگر نشان بدهي ايمان مي آوريم پيغمبر خدا فرمود اگر من اين کار را انجام بدهم ايمان مي آوريد؟ گفتند بله جالب است حضرت فرمود لَمَّا أَتَاهُ الْمَلَأُ مِنْ قُرَيْشٍ فَقَالُوا لَهُ يَا مُحَمَّدُ إِنَّكَ قَدِ ادَّعَيْتَ عَظِيماً لَمْ يَدَّعِهِ آبَاؤُكَ وَ لَا أَحَدٌ مِنْ بَيْتِكَ وَ نَحْنُ نَسْأَلُكَ أَمْراً إِنْ أَنْتَ أَجَبْتَنَا إِلَيْهِ وَ أَرَيْتَنَاهُ عَلِمْنَا أَنَّكَ نَبِيٌّ وَ رَسُولٌ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ عَلِمْنَا أَنَّكَ سَاحِرٌ كَذَّابٌ فَقَالَ ( صلى الله عليه وآله ) وَ مَا تَسْأَلُونَ قَالُوا تَدْعُو لَنَا هَذِهِ الشَّجَرَةَ حَتَّى تَنْقَلِعَ بِعُرُوقِهَا وَ تَقِفَ بَيْنَ يَدَيْكَ فَقَالَ ( صلى الله عليه وآله ) إِنَّ اللَّهَ عَلى كُلِّ شَيْ ءٍ قَدِيرٌ فَإِنْ فَعَلَ اللَّهُ لَكُمْ ذَلِكَ أَ تُؤْمِنُونَ وَ تَشْهَدُونَ بِالْحَقِّ قَالُوا نَعَمْ قَالَ فَإِنِّي سَأُرِيكُمْ مَا تَطْلُبُونَ وَ إِنِّي لَأَعْلَمُ أَنَّكُمْ لَا تَفِيئُونَ إِلَى خَيْرٍ وَ إِنَّ فِيكُمْ مَنْ يُطْرَحُ فِي الْقَلِيبِ وَ مَنْ يُحَزِّبُ الْأَحْزَابَ (نهج البلاغه، خطبه 192) من اين معجزه را خبر مي دهم ولي پيشاپيش خبر مي دهم يقين دارم شما به من ايمان نخواهيد آورد عده از شما که اين جا هستيد بعد ها در چاه بدر شما را خواهم ديد که مشرکين چهار صد کيلومتر راه از مکه آمدند مدينه براي اين که با پيغمبر بجنگند و بعد جنازه هايشان را در آن چاه انداختند پيغمبر در مکه بود براي جنگ بدر ده سال مانده فرمود من اين معجزه را انجام مي دهم ولي خبر مي دهم که شما ايمان نخواهيد آمد عده اي از

ص: 3509

شما کساني هستيد که بعدا جنگ احزاب را ايجاد خواهيد کرد يعني ابوسفيان از پيغمبر يک معجزه مي خواستند پيغمبر سه معجزه نشان داد هم درخت را آورد هم خبر داد شما ايمان نخواهيد آورد هم خبر داد عده اي از شما در بدر خواهيد جنگيد و عده اي در جنگ احزاب. اين درخت آمد گفتند نه بگو نصفش بيايد نصف ديگرش برگردد هر بهانه اي داشتند گفتند وقتي پيغمبر معجزه را انجام داد گفتند اين ساحر است خيلي مهارت دارد در سحرش خيلي راحت درخت برود برگردد نصفش برود بيايد اين ساحر ماهري است حضرت علي گزارشي دارد از اين معجزه بسيار مهم است اين يک فراز که نشان مي دهد جايگاه حضرت علي با پيغمبر کجا بوده از کجا با پيغمبر بوده جمله اي حضرت در خطبه ي 197 دارد عزيزان خودشان ببينند وَ لَقَدْ قُبِضَ رَسُولُ اللَّهِ وَ إِنَّ رَأْسَهُ لَعَلَى صَدْرِي پيغمبر در حالي از دنيا رفت سر پيغمبر روي سينه ي من بود من متولي غسل پيغمبر شدم فرشتگان کمکم مي کردند مي شنيدم صداي فرشتگان عده اي مي آمدند عده اي مي رفتند وَ لَقَدْ وُلِّيتُ غُسْلَهُ وَ اَلْمَلاَئِكَةُ أَعْوَانِي فَضَجَّتِ اَلدَّارُ وَ اَلْأَفْنِيَةُ مَلَأٌ يَهْبِطُ وَ مَلَأٌ يَعْرُجُ وَ مَا فَارَقَتْ سَمْعِي هَيْنَمَةٌ مِنْهُمْ يُصَلُّونَ عَلَيْهِ حَتَّى وَارَيْنَاهُ فِي ضَرِيحِهِ فَمَنْ ذَا أَحَقُّ بِهِ مِنِّي حَيّاً وَ مَيِّتاً سمعي نشد که من صداي فرشتگان و رفت و آمد فرشتگان را نشنوم بر پيامبر نماز مي خواندند درود مي فرستادند وقتي جايگاه خودشان را نسبت به پيغمبر بيان مي کنند اين نسبت من با پيغمبر است غذا مي جويده دهانم مي گذاشته تا روز آخر از روز اول تا روز آخر تا جايي رسيده که سر پيغمبر روي

ص: 3510

سينه ي من بوده و از دنيا رفته حضرت من غسل دادم کفن کردم همه اش در اوج نزديکي بوده مي فرمايد چه کسي ديگر از من نزديک تر است؟ در زمان حيات پيغمبر و بعد از مرگ پيغمبر چه کسي سزاوارتر به پيغمبر است؟ حضرت علي يک گلايه ي شديدي دارد مي فرمايد اين غرابت من است جايگاه من است مثل بچه اي که دنبال مادر بدود من دنبال پيغمبر بودم اين جايگاه من است ولي همين روزها بعد از وفات پيغمبر عزيزان ملاحظه بکنند خطبه ي 150 که طولاني است حَتَّى إِذَا قَبَضَ اَللَّهُ رَسُولَهُ رَجَعَ قَوْمٌ عَلَى اَلْأَعْقَابِ به محض اين که پيغمبر از دنيا رفت عده اي برگشتند به گذشته يادشان رفت همه ي حرف ها را فراموش کردند راه غير خدا را رفتند اهل بيت پيغمبر را رها کردند اين همه پيغمبر سفارش کرده بود در مورد مودت ذي القربي همه را يادشان رفت ابن ابي الحديد اين جا سوال خوبي مطرح کرده توجيه نکنيم اگر کلام حضرت علي را قبول داريم حضرت مي فرمايد به محض اين که پيغمبر از دنيا رفت عده اي يادشان رفت ابن ابي الحديد هم مي خواهد شرح نهج البلاغه بگويد هم نمي خواهد با افکار خودش مخالفت بکند مي گويد درست است حضرت علي فرمود رَجَعَ قَوْمٌ عَلَى الاَْعْقَابَ منظورش چهل سال بعد است آمدن حکومت بني اميه است آخر چطوري؟ فرموده به محض اين که پيغمبر فوت کرد چطور ما بگوييم نه فعلا پيغمبر به بعد از خودش کاري ندارد چهل سال بعدش اين که ما اصرار داشته باشيم تقاضا مي کنيم مباحثي که آقاي دکتر رفيعي دارند استفاده بکنند ايشان خيلي مستدل با متانت بيان مي کنند

ص: 3511

حتما بينندگان بحث امامت را پيگيري بکنند ببينند ما بايد معنا بکنيم ترجمه بکنيم عده اي اصرار دارند بگويند نه اصحاب پيغمبر دربست اول و آخر خوب هستند تنزيه اصحاب کسي که شد صحابي پيغمبر همين که شد صحابي پيغمبر ديگر نمي شود به او گفت بالاي چشمت ابرو اصحاب پيغمبر بودند زمان خود پيغمبر بعد از پيغمبر جدا شدند فاصله گرفتند اين صريح کلام حضرت علي است رَجَعَ قَوْمٌ عَلَى الاَْعْقَابَ اين صحيح بخاري است عزيزان من مي دانند در ميان برادران اهل سنت کتابي مهم تر از صحيح بخاري نيست خيلي مهم است کتاب حديثي شان است بسيار معتبر است در نظر آن ها وفات بخاري 256 بوده اين جا نوشته امام بخاري يعني حدود هزار و دويست سال از وفاتش مي گذرد اهل سنت به قدري براي اين کتاب کرامات نقل مي کنند مي گويند اگر در شهري وبا آمد در شهر صحيح بخاري را بخوانند خوب مي شوند اين يک بابي دارد باب في الحوض حوض کوثر پيغمبر وقتي مي آيد کنار حوض کوثر چه حوادثي پيش مي آيد پنج حديث است يکي را مي خوانم جلد هشتم است حديث 1443 بابش را من گفتم هر چاپي باشد مي توانند مراجعه بکنند پيغمبر خدا فرموديَرِدُ عَلَيَّ يَوْمَ القِيَامَةِ رَهْطٌ مِنْ أَصْحَابِي، فَيُحَلَّئُونَ عَنِ الحَوْضِ، فَأَقُولُ: يَا رَبِّ أَصْحَابِي، فَيَقُولُ: إِنَّكَ لاَ عِلْمَ لَكَ بِمَا أَحْدَثُوا بَعْدَكَ، إِنَّهُمُ ارْتَدُّوا عَلَى أَدْبَارِهِمْ القَهْقَرَى (صحيح بخاري، ج 8، ص 121) من اصحابي مي خواهم بگويم اگر منصفانه برخورد بکنيم کسي مثل بخاري تصريح کرده حديث کرده اين طور نيست که اصحاب در بسته و سر بسته بگوييد خوب و منزه اند پيغمبر فرمود فرداي قيامت کنار حوض

ص: 3512

کوثر گروهي از صحابه مي آيند پيش من مي خواهند بيايند طرف من فرشتگان مانع مي شوند نمي گذارند خدايا اين ها اصحاب من هستند چرا اجازه نمي دهند بيايند پيش من خطاب مي شود خداوند مي فرمايد مي داني بعد از تو چه کردند اين ها بعد از وفات تو برگشتند مرتد شدند همان که حضرت علي فرمودند پنج حديث است من يکي را خواندم اين که ما اصرار داشته باشيم چشم بسته بگوييم اين آقا همين که طرف شد صحابي پيغمبر تمام شد منزه است و هيچ چيز نبايد گفت قرآن را که قبول داريم «إِن جَاءَكُمْ فَاسِقٌ بِنَبَإٍ فَتَبَيَّنُوا» (حجرات/ 6) قرآن مي گويد صحابي پيغمبر بوده رفته به امر پيغمبر کاري داشته ولي کار بدي داشته قرآن آيه در مذمتش نازل کرده گفته اين صحابي پيغمبر اين خبري که آورد دورغ است او فاسق است بررسي بکنيد کلاه سر شما نگذارد يک فاسق خبر آورد خطاب به پيغمبر در اصل پيغمبر است تحقق بکنيد اين خبر دروغ آورده اين سربسته و در بسته قبول داشته باشيم بر خلاف رواياتي است که نقل کردند حضرت علي در جايگاه خودش مفصل سخن گفته و بهترين شخصيتي است که مي توانيم پيغمبر را از زبان او بشناسيم اين گلايه ها را هم دارد.

شريعتي: خيلي ممنون اگر بدون تعصب نگاه کنيم هر کدام از اين فضيلت ها به تنهايي کافي است. مشرف مي شويم محضر قرآن کريم صفحه ي 64 را تلاوت مي کنيم آيات 109 تا 115 سوره ي مبارکه ي آل عمران

اللهم صل علي محمد و آل محمد و عجل فرجهم

وَلِلَّ_هِ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَمَا فِي الْأَرْضِ وَإِلَى اللَّ_هِ تُرْجَعُ الْأُمُورُ ?109? كُنتُمْ خَيْرَ أُمَّةٍ أُخْرِجَتْ لِلنَّاسِ تَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ

ص: 3513

وَتَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنكَرِ وَتُؤْمِنُونَ بِاللَّ_هِ وَلَوْ آمَنَ أَهْلُ الْكِتَابِ لَكَانَ خَيْرًا لَّهُم مِّنْهُمُ الْمُؤْمِنُونَ وَأَكْثَرُهُمُ الْفَاسِقُونَ ?110? لَن يَضُرُّوكُمْ إِلَّا أَذًى وَإِن يُقَاتِلُوكُمْ يُوَلُّوكُمُ الْأَدْبَارَ ثُمَّ لَا يُنصَرُونَ ?111? ضُرِبَتْ عَلَيْهِمُ الذِّلَّةُ أَيْنَ مَا ثُقِفُوا إِلَّا بِحَبْلٍ مِّنَ اللَّ_هِ وَحَبْلٍ مِّنَ النَّاسِ وَبَاءُوا بِغَضَبٍ مِّنَ اللَّ_هِ وَضُرِبَتْ عَلَيْهِمُ الْمَسْكَنَةُ ذَلِكَ بِأَنَّهُمْ كَانُوا يَكْفُرُونَ بِآيَاتِ اللَّ_هِ وَيَقْتُلُونَ الْأَنبِيَاءَ بِغَيْرِ حَقٍّ ذَلِكَ بِمَا عَصَوا وَّكَانُوا يَعْتَدُونَ ?112? لَيْسُوا سَوَاءً مِّنْ أَهْلِ الْكِتَابِ أُمَّةٌ قَائِمَةٌ يَتْلُونَ آيَاتِ اللَّ_هِ آنَاءَ اللَّيْلِ وَهُمْ يَسْجُدُونَ ?113? يُؤْمِنُونَ بِاللَّ_هِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ وَيَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَيَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنكَرِ وَيُسَارِعُونَ فِي الْخَيْرَاتِ وَأُولَ_ئِكَ مِنَ الصَّالِحِينَ ?114? وَمَا يَفْعَلُوا مِنْ خَيْرٍ فَلَن يُكْفَرُوهُ وَاللَّ_هُ عَلِيمٌ بِالْمُتَّقِينَ ?115?

ترجمه:

و آنچه در آسمان و آنچه در زمين است، فقط در سيطره مالکيّت و فرمانروايي خداست، و همه امور به سوي او بازگردانده مي شود. (???) شما بهترين امتي هستيد که [براي اصلاح جوامع انساني] پديدار شده ايد، به کار شايسته و پسنديده فرمان مي دهيد و از کار ناپسند و زشت بازمي داريد، و [از روي تحقيق، معرفت، صدق و اخلاص] به خدا ايمان مي آوريد. و اگر اهل کتاب ايمان مي آوردند قطعاً براي آنان بهتر بود؛ برخي از آنان مؤمن [به قرآن و پيامبرند] و بيشترشان فاسقند. (???) هرگز به شما جز آزاري اندک نمي رسانند، و اگر با شما بجنگند [شکست مي خورند و] به شما پشت کرده [فرار مي کنند] آن گاه [از جانب ديگران] ياري نمي شوند. (???) هر زمان و هر کجا يافت شوند، [داغِ] خواري و ذلت بر آنان زده شده، مگر [آنکه] به ريسماني از جانب خدا [که ايمان به قرآن و نبوّت پيامبر است] و يا

ص: 3514

ريسماني از سوي مردمِ [مؤمن که پذيرش ذمه و شرايط آن است، چنگ زنند] و به خشمي از سوي خدا سزاوار شده اند و [داغِ] بينوايي و بدبختي بر آنان زده شد. اين بدان سبب است که آنان همواره به آيات خدا کفر مي ورزيدند و پيامبران را به ناحق مي کشتند، و اين [کفرورزي و کشتن پيامبران] به سبب اين است که [خدا را] نافرماني نمودند و همواره [از حدود الهي] تجاوز مي کردند. (???) [همه اهل کتاب] يکسان نيستند، از اهل کتاب گروهي درستکار [و رعايت کننده حقّ خدا و مردم] هستند، آيات خدا را در ساعاتي از شب مي خوانند و [به پيشگاه حق از روي تواضع و فروتني] سجده مي کنند. (???) [در سايه قرآن و نبوّت پيامبر] به خدا و روز قيامت ايمان مي آورند و به کار شايسته و پسنديده فرمان مي دهند، و از کار ناپسند و زشت بازمي دارند و در کارهاي خير مي شتابند؛ و اينان از شايستگانند. (???) و هر کار خيري انجام دهند، هرگز درباره آن مورد ناسپاسي قرار نخواهند گرفت؛ و خدا به تقواپيشگان داناست. (???)

اللهم صل علي محمد و آل محمد و عجل فرجهم

شريعتي: وقت در اختيار شما است هم اشاره ي قرآني هم ادامه ي فرمايشات

حاج آقا حسيني: «كُنتُمْ خَيْرَ أُمَّةٍ أُخْرِجَتْ لِلنَّاسِ تَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَتَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنكَرِ وَتُؤْمِنُونَ بِاللَّ_هِ» شايد آيه از اين زيباتر در مورد امر به معروف و نهي از منکر نداشته باشيم چرا شما بهترين امت هستيد؟ ما چه امتياز داريم؟ شما براي خدمت به خلق آمده ايد خدمت شما چيست؟ امر به معروف و نهي از منکر ظاهرا آن طور که من نگاه

ص: 3515

مي کردم اين تنها آيه اي است که اول مي گويد امر به معروف و نهي از منکر و بعد ايمان همه جاي قرآن ايمان است و بعد عمل «آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ» (بقره/ 25) «آمِنُوا بِاللَّ_هِ وَجَاهِدُوا» (توبه/ 86) همه جا سخن از ايمان است بعد عمل اين جا ظاهرا تنها آيه اي باشد که ايمان بعد از امر به معروف و نهي از منکر است چرا؟ مگر مي شود کسي ايمان نداشته باشد اهل امر به معروف و نهي از منکر باشد مفسرين فرمودند چون جامعه اگر بخواهد جامعه ي مومن باشد بايد در سايه ي امر به معروف و نهي از منکر باشد اول امر به معروف و نهي از منکر بعد جامعه ي ايماني جامعه اي که در آن امر به معروف و نهي از منکر نباشد آن جامعه جامعه ي ايماني نيست آن خير امت نيست ما مهمان حضرت علي هستيم يک جمله از حضرت علي مي گويم کلمه ي 364 خيلي مفصل است وَ مَا أَعْمَالُ الْبِرِّ كُلُّهَا وَ الْجِهَادُ فِي سَبِيلِ اللهِ عِنْدَ الْأَمْرِ بِالْمَعْرُوفِ وَ النَّهْيِ عَنْ الْمُنْكَرِ إِلَّا كَنَفْثَةٍ فِي بَحْرٍ لُجِّيٍّ ما باز تعبير زيباتر از اين در مورد امر به معروف و نهي از منکر نداريم تمام کارهاي خير و نيک جهاد در راه خدا حتي جهاد نسبتش با امر به معروف و نهي از منکر مثل نسبت آب دهان با دريا است اين را حضرت علي مي فرمايد وقتي مي خواهد مقايسه بکند تمام کارهاي نيک و جهاد في سبيل الله را با امر به معروف و نهي از منکر جهاد شوخي است؟ تمام کارهاي نيک و جهاد حضرت مخصوصا جهاد را مي گويند تا نگويند جهاد استثناء است

ص: 3516

کسي برود کنار دريا ببيند ميزان آب دهان ما با دريا چقدر است؟ اصلا قابل مقايسه است؟ حضرت اين را مي گويد اين جايگاه را ولي أَفْضَلُ مِنْ ذَلِكَ كُلِّهِ كَلِمَةُ عَدْلٍ عِنْدَ إِمَامٍ جَائِرٍ يک چيز از اين بالاتر هم داريم خيلي عجيب است حضرت حساب همه ي کارهاي نيک و جهاد با امر به معروف مشخص کرد آب دهان در مقابل دريا ولي برتر از اين كَلِمَةُ عَدْلٍ عِنْدَ إِمَامٍ جَائِرٍ امام آدم در برابر يک ستمگر حاضر باشد فرياد باشد کلام حق را بگويد اين که حضرت علي زنده است جاودانه است اين که کلام قرآن و اهل بيت زنده است به خاطر همين زيبايي ها است همه را يک طرف ولي از اين امر به معروف و نهي از منکر باز بالاتر کلمه ي عدل است آدم آن جايي که بايد داد بزند داد بزند فرياد بزند ملاحظه مسامحه نکند نترسد يک همايشي بود در مورد امر به معروف و نهي از منکر اصرار داشتند بيايم گفتم نه من نمي آيم حرف هايي که من مي زنم را ممکن است نپسنديد باعث حرف و حديث شود گفتند نه بياييد وقتي رفتم دو مطلب گفتم يکي گفتم امر به معروف و نهي از منکر زبان خوب مي خواهد ما متاسفانه زبانش را بلد نيستيم تا حالا شده به يک بي نماز بگوييم فدايت شوم قربانت شوم تو که همه چيزت خوب است يک نماز را هم به خوبي هايت اضافه بکن به جاي اين مي گوييم خاک بر سرت که جايت در جهنم است با اين بي نمازي کجا مي خواهي بروي؟ زبانش را بلد نيستيم ادبياتش را بلد نيستيم دوم گفتم

ص: 3517

نمي آييم رديف بکنيم اگر بخواهند حرف ما را باور بکنند بايد صادقانه بگوييم ما در کشورمان چند منکر داريم؟ بله هر جا مي رويم مي گويند در مورد بدحجابي هم صحبت بکن حتما بدحجابي منکر است حتما بايد اين منکر را از بين ببريم ولي گفتم بياييم صادقانه که حتي اين بدحجاب باور بکند ما از سر دلسوزي مي گوييم ما چند منکر داريم؟ مثلا پنج منکر مهم داريم پنجمي اش بدحجابي است الآن تا مي گوييم منکر چه به ذهن مي آيد؟ تا مي گوييم منکر بدحجابي به ذهن مي آيد گفتم نه بگوييد ما پنج تا داريم پنجمي بدحجابي است ولي اولي اش چه است؟ اولي رباخواري است حرام خواري ها رباخواري ها چه در سطوح بالا چه در خود ما مردم دوباره وارد بحث بانک ها و مسائل نشويم که دردسر درست مي کند بگوييم تکليف بانک ها و گرفتاري هاي مردم چه مي شود؟ يک جواني مي گفت من يک ميليارد گرفتم سه ميليارد دادم هنوز تمام نشده مي گفت کار آفرين بودم بيچاره شدم زمين خوردم بگوييم اين يک منکر است نمي شود بعد از 37 سال از انقلاب تازه بگوييم نه قانون است ديرکرد جريمه چشمت کور است بانک خصوصي داريم دولتي داريم سي درصد چهل درصد قانوني است همه ي اين ها حق است شما حرف نزنيد يک منکر رباخواري است يک منکر رشوه خواري است من خيلي خوشحال شدم يکي از شهرداران شهر بزرگ چند روز پيش گفته خدا خيرش بدهد خودش گفته که بزرگ ترين منکر شهرداري ما رشوه خواري است صادقانه بگوييم سوم بگوييم کم فروشي ها منکر است چه کم فروشي هاي مردمي چه کم فروشي هاي دولتي کارخانه ماشين مي دهد هنوز از پارکينگ نيامده بيرون

ص: 3518

پنج تا اشکال دارد اين ها را بگوييم کتمان نکنيم بد اخلاقي هاي سياسي که الآن است در آستانه ي انتخابات توپ خانه هاي جناح ها به طرف هم آتشش فعال فعال است اگر کسي بنشيند جمع بکند مي تواند روزي ده ها صد ها دروغ تهمت در اين دو سه ماهه تا انتخابات پيدا بکند دروغ هاي بد تهمت هاي بد اين چهارمي پنجمي اش را بگوييم بدحجابي است آن ها را هم ببينيم حضرت علي جان عالم به فدايش حساب همه ي عبادات و جهاد را گذاشت يک طرف فرمود آن ها را با امر به معروف و نهي از منکر نمي شود مقايسه کرد اين دريا است ولي از اين دريا بالاتر اين است يک مسئولي ظلم مي کند يا هر کسي در حوزه ي خودش من مدير يک کارخانه هستم مدير اداره و خانه هستم ظلم نکنم اگر ظلم ديدم بتوانم کوتاه نيايم اعتراضم را بگويم فريادم را برسانم اگر من پيش آقايي رفتم گفتم اين ظلم است حق اين جوان کارگر را بدهيد حق اين گرفتار را بدهيد اين از همه ي آن ها بالاتر است اين اولويت ها يادمان نرود اگر اين اولويت را رعايت کرديم خود آن بدحجاب مي گويد راست مي گويد اين همه را مي گويد ما را هم مي گويد ما هم بايد مراعات بکنيم. به پيام ها اشاره مي کنم من شرمنده شدم از بس عزيزان پيام دادند ما در مورد بخشش مهريه گفتيم هر کس اين کار را کرده هر کس رعايت پدر مادر را کرده سفارش پدر مادر را به شوهر و همسرش مي گويد آن قدر عزيزان پيام دادند که من پشيمان شدم چون گفتم پيام بدهيد. خيلي خيلي هم به زحمت انداختيم مردم را از بس

ص: 3519

پيام دادند که ما اين طوري هستيم ما مهر را بخشيديم ما به پدر مادر مي رسيم از بس پيام دادند من خسته شدم از خواندنش الحمدلله مطلب دوم اشاره اي کرديم در مورد مهاجرين بحث کربلا بتوانند آن ها هم خيلي پيام دادند و تشکر کردند که ما به ياد کربلاي مهاجرين بوديم منصفانه بايد بگوييم يکي از عزيزان روحاني بسيار عزيز همه ي ما تازگي از سوريه برگشته يک هفته اي رفته بود آن جا مي گفت بيشترين شهداي مدافعين حرم درجه ي اول همين مهاجرين افغانستان هستند بعد آمار شهدا مي رسد به حتي ارتش خود سوريه اول مال مهاجرين است ما هم مي بينيم در شهر ها گاهي مي آيند عزيزان شهدا و چه استقبالي مردم ما مي دهند من مي پرسم اين عزيز اگر راضي بودند اسمشان را مي گويم مي گفت مهاجرين اولين شهداي مدافعين حرم در سوريه هستند خواهش من اين است گاهي مي گويند فلان جا فلان جنايت را انجام دادند چه کسي جنايت انجام مي دهد؟ مگر اختصاص به مهاجر دارد در ايراني ها دزد نيست؟ بالاخره جنايت است اين هم مي کند آن هم مي کند اين بد است تا اين را مي گويي يک جا يک حادثه اي پيش مي آيد مگر مهاجرين ايراني در خارج نيستند؟ اين نگاه اساسا خوب نيست اين جايگاه يک کم حفظ شود.

شريعتي: خيلي ممنون التماس دعا خدانگهدار

94-09-10- فضيلت زيارت امام حسين عليه السلام

بسم الله الرحمن الرحيم و صلي الله علي محمد و آله الطاهرين

آنچه از من خواستي با کاروان آورده ام *** يک گلستان گل به رسم ارمغان آورده ام

از در و ديوار عالم فتنه مي باريد و من *** بي پناهان را بدين دارالامان آورده ام

اندرين ره از جرس هم بانگ

ص: 3520

ياري برنخاست *** کاروان را تا بدين جا با فغان آورده ام

تا نگويي زين سفر با دست خالي آمدم *** يک جهان درد و غم و سوز نهان آورده ام

قصه ويرانه شام ار نپرسي خوش تر است *** چون از آن گلزار، پيغام خزان آورده ام

ديده بودم تشنگي از دل قرارت برده بود *** از برايت دامني اشک روان آورده ام

تا به دشت نينوا بهرت عزاداري کنم *** يک نيستان ناله و آه و فغان آورده ام

تا نثارت سازم و گردم بلا گردان تو *** در کف خود از برايت نقد جان آورده ام

تا دل مهرآفرينت را نرنجانم ز درد *** گوشه اي از درد دل را بر زبان آورده ام

شريعتي: سلام عرض مي کنم خدمت شما بينندگان محترم و حاج آقاي حسيني خيلي خوش آمديد. سلام عليکم و رحمة الله خيلي خوش آمديد.

حاج آقا حسيني: سلام عليکم و رحمة الله عرض سلام و ارادت خالصانه خدمت همه ي بينندگان محترم دارم. عرض تسليت دارم به مناسبت شب اربعين سالار شهيدان و سيد مظلومان امام حسين عليه السلام. همان طور که آن هفته هم گفتيم زائر کرب و بلا گفت خداحافظ و رفت دل من پشت سرش کاسه ي آبي شد و ريخت. باور بفرماييد من اين روزها بيش از همه چيز نگران آن دل سوختگاني هستم که اين روز ها هر کانالي را مي زنند راه پيمايي عزاداران سيدالشهدا را مي بينند دلشان مي سوزد جگرشان مي سوزد و آرزو داشتند من خيلي به دوستان سفارش کردم گفتم کساني که مشرف مي شوند حداقل خداحافظي نکنند اگر چه جزء آداب اسلامي است ولي همين خداحافظي ها خيلي دل ها

ص: 3521

را مي شکند و مي سوزاند اميدواريم خداوند به همه ي ما هم ثواب زائرين سيدالشهدا را عنايت بفرمايد.

شريعتي: ان شاء الله برنامه ي امروز ما حال و هواي زيارت و امام حسين عليه السلام را دارد در خدمت حاج آقاي حسيني هستيم.

حاج آقا حسيني: بسم الله الرحمن الرحيم من يادآوري بکنم آدم خوشحال مي شود افراد موفق مي شوند نزديک دو ميليون زائر سيدالشهدا ولي يک مطلبي را هفته ي قبل تقاضا کرديم گفتيم هيچ کاري نشدني نيست مسئولين کاري بکنند عزيزان مهاجر که امکاناتشان خيلي کمتر است ولي دلشان مي خواهد حتما به اربعين برسند کربلا باشند يک طوري همکاري بکنند که تسريع شود خيلي خوشحال شدم شنيدم بسياري از اين عزيزان مهاجر مخصوصا آقايان يا خانم هاي افغاني موفق شدند به زيارت سيدالشهدا عليه السلام و آن همکاري ها انجام گرفته من قطعا يقين داشته باشيد اگر خودم و زن و فرزندم و تمام بستگانم در يک سفر با هم اربعين مي رفتيم اين قدر خوشحال نمي شدم که شنيدم اين مهاجرين به حمدالله همکاري شده تسهيلاتي همکاري شده فقط تقاضا مي کنيم عزيزان براي بازگشت اين عزيزان هم تسهيلات را فراهم بکنند به راحتي بتوانند برگردند البته براي همه ي زائرين بحمدالله همه بسيج شدند در خدمت به زائرين باز هم تقاضا مي کنيم اولا شاکر باشند آن هايي که توفيق خدمتگزاري دارند اين روز ها بسيج عمومي است هر کسي ارتباطي داشته دارد خدمت رساني مي کند خود مردم کوتاهي نکنند مخصوصا در بازگشت زائرين عزيز همراهي بکنند انصاف را رعايت بکنند غيبت ها طوري نباشد وقتي برگشتند اين ها را به زحمت بيندازند و در راه هم همين طور اميدوارم زيارت همه شان قبول درگاه الهي باشد.

ص: 3522

اين روايت را من با اين حديث سخن را آغاز مي کنم خيلي ها دلشان شکسته پيغمبر خدا فرمودند نِيَّةُ الْمُؤْمِنِ خَيْرٌ مِنْ عَمَلِهِ (کافي، ج 2، ص 84) اين حديث هم در کافي است هم شيخ صدوق هم در امالي سيد مرتضي است عزيزان اگر نيت داشتند اربعين کربلا باشند که همه آرزو داشتند يقين داشته باشند که پيغمبر فرمود نيت المومن خير من عمله از رفتن به کربلا ثوابش کمتر نيست بلکه بيشتر است امام صادق عليه السلام فرمودند «إِنَّ الْعَبْدَ الْمُؤْمِنَ الْفَقِيرَ لَيَقُولُ يَا رَبِّ ارْزُقْنِي حَتَّى أَفْعَلَ كَذَا وَ كَذَا مِنَ الْبِرِّ وَ وُجُوهِ الْخَيْرِ فَإِذَا عَلِمَ اللَّهُ ذَلِكَ مِنْهُ بِصِدْقِ نِيَّتِهِ كَتَبَ اللَّهُ لَهُ مِنَ الْأَجْرِ مِثْلَ مَا يَكْتُبُ لَهُ لَوْ عَمِلَهُ إِنَّ اللَّهَ وَاسِعٌ كَرِيمٌ»(المحاسن، ج 1، ص 261) گاهي مومني که توانايي مالي ندارد مي گويد خدايا به من پول بده روزي بده حتي افعل کذا و کذا من اگر پول داشتم چه مي کردم چه مي کردم چه کارهاي خيري انجام مي دادم امام صادق فرمود همان پاداشي که اگر اين کار را انجام داده بود خدا برايش مي نوشت همان پاداش را خدا برايش مي نويسد اين اعتقاد ديني ما است اين باور ديني ما است که اگر کسي نيت کار خيري داشت حتما به آن ثواب مي رسد در همه ي مسائل نکته اي که است من ديدم مرحوم علامه مجلسي در مرآت العقول که شرح کافي است يک توضيح خيلي زيبايي دادند تذکر خيلي مهمي است الآن همه ي ما مي گوييم آرزو داشتيم اربعين کربلا باشيم خدا به نيت ما اجر و پاداش مي دهد ايشان مي فرمايد نيت فقط آن تصور و خطور ذهني نيست يک عزم و تلاش

ص: 3523

مي خواهد من مثال مي زنم مثلا الآن کسي بيمارستان هزار تخت خوابي را مي بيند که خيري ساخته مي گويد اي خدا به من هم پول مي دادي من هم مي ساختم تفسير علامه مجلسي اين است بسم الله تو نمي تواني هزار تخت خوابي بسازي مي تواني يک بيمار را درمان بکني يا نه؟ نسخه ي يک بيمار را بيمارستان هزار تخت خوابي نمي تواني به يک بيمار کمک بکن اگر راست مي گويي نيت هزار تخت خوابي داشتي هزار تخت خواب طلبت حالا يک بيمار را کمک بکن کسي مي آيد نگاه مي کند مي گويد به فلاني اهل خير بوده دانشگاه ساخته هزاران دانشجو تحصيل کردن الحمدلله بسم الله اگر تو واقعا پول داشتي اين کار را مي کردي؟ فقط خطور ذهني نيست بسم الله يک دانشجو را مي بيني يک جوان يک آقايي است مي خواهد برود دانشگاه شهريه ندارد شهريه ي يک ترمش را شما بده نمي خواهد دانشگاه بسازي مي رود مي گويد خوشا به حال آن هايي که پول داشتند مدرسه ي فيضيه و دارالشفا ساختند مدارس علميه ساختند به به تو نمي تواني يک طلبه را يک نفر را کمک بکن اين در نيت خيلي مهم است اين در همه ي مسائل مهم است الآن هم که ما مي گوييم اي کاش ما کربلا بوديم بسم الله الآن کربلا نتوانستيم مشرف شويم زيارت امام رضا که مشهد هستند امام زادگان را که مي توانيد مشرف شويد ثواب زيارت سيدالشهدا دارد زيارت حضرت عبدالعظيم يا در مجالس شرکت بکنند واقعا ما دلمان مي خواست امشب کربلا باشيم خدا از قلب ما خبر دارد واقعا آرزو داشتيم کربلا باشيم بسم الله کربلا نتوانستيم امشب مجلس سيدالشهدا را آباد کنيم شرکت کنيم امشب فردا برويم در مجالس ننشينيم در

ص: 3524

خانه گاهي ها مي گويند ما پاي رسانه نشستيم نه رسانه کافي نيست حتما بايد در مجالس حضور پيدا بکنيم شعائر ديني به اين است و الا اگر بگويند براي چه چند ميليون بروند کربلا فيلم سال هاي گذشته را پخش بکنند حضور خودش مهم است حضور در مجلس جزء شعائر است خداي نکرده اين طوري نشود که يک وقت شرکت در مجالس سيدالشهدا ويژه ي گروه خاصي نباشد يعني ما هر وقت مي رويم مي بينيم يک جمع خاصي طبقه ي خاصي مومنين مي آيند نه همه بايد بيايند امشب کسي در خانه نماند اين دهه ي ماه صفر ما در آستانه ي رحلت نبي مکرم اسلام شهادت امام رضا امام حسن هستيم دهه ي آخر ماه صفر مجالس گرم باشد فقط يک عده ي خاصي که هميشه مذهبي هستند اهل جلسات هستند نباشند نه من يقين دارم همه آرزو داشتند امشب کربلا باشند بسم الله همه در مجالس شرکت بکنند ما مي گوييم مردم بروند جلسات شرکت بکنند ولي براي جلسات خوب هم سه دسته بايد تلاش بکنند يک دسته سخنران ها تلاش بکنند وقت بگذارند آن هايي که تريبون در اختيارشان هست تقاضا مي کنم ما بيشتر وقت بگذاريم براي جلسات مردم استفاده بکنند از جلسات ما مردم لذت ببرند اين ها جلسات معارف ديني است حلقه هاي معرفت است وقتي بلند مي شوند با دست پر بلند شوند خدا رحمت کند محدث قمي فرزندي داشتند حاج ميرزا علي آقاي محدث زاده در خاطرات ايشان مي خواندم فرمودند من يک شب منبر رفتم حديثي خواندم يک آقايي گفت اين حديث کجاست يادم نبود اي داد بيداد آن وقت هم اين نرم افزار ها آماده نبود آدم بررسي بکند خيلي ناراحت شدم که فردا شب

ص: 3525

جواب اين آقا را چه بدهم اتفاقا شب پدرم را خواب ديدم پدرم فرمود که اين حديث فلان کتاب است ولي بدون مطالعه چرا مي روي منبر وقت مردم حق الناس است براي ما واقعا يک منبري که مي رويم حديثي که مي خوانيم ساعت ها بايد زمان بگذاريم تقاضاي دوم چون باز دهه ي آخر صفر است مداحان نقش عمده اي در مجالس دارند مداحي که مي آيد مداحي مي کند کار همان سخنران را فقط در قالب شعر بايد انجام بدهد يعني آقاي سخنران نيم ساعت حديث خوانده شما نيم ساعت يک شعر زيبا همان پيام حديث را در قالب شعر به مردم عرضه بکنيد من خواهش مي کنم باز متواضعانه مي گويم روضه خواني خيلي خوب است ما اگر خاک پاي همه ي روضه خوان ها باشيم افتخار مي کنيم ما خودمان روضه خوان هستيم اگر خدا بپذيرد ولي اين که فقط روضه بخواند تمام بکند من فکر نمي کنم کار خوبي باشد من خودم رسم ام اين است منبرم که تمام مي شود روضه که مي خوانم مخصوصا هماهنگ مي کنم مي گويم اگر چراغ را هم خاموش کرديد موقع روضه ي من دوباره روشن بکنيد من دعا مي کنم منبر تمام مداح بيايد از نوع ابتدا يک غزل زيبا يک شعر بلندي بخوانند من سراغ دارم بعضي از مداحان مي بينم اولش يک شعري مي خواند پنجاه بند است پنجاه بيت مي خواند يعني همان حرف حديث من را در قالب شعر اخلاقي آمده بيان کرده بله آخرش هم بايد روضه باشد اين را هم تقاضا دارم بيشتر مايه بگذارند صاحبان مجالس هم دغدغه شان بيشتر مسائل فرهنگي و ارتقاء سطح علمي و معارفي مستمعين باشد اين بيشتر اين دغدغه را داشته باشند

ص: 3526

مخصوصا تحويل بگيرند بارها گفتيم قبلا هم گفتيم نوجوان ها جوان ها بيايند اين شب ها صاحب مجلس ها احترام بگذارند به نوجوان ها به بچه ها بيشتر احترام بگذارند آن سال خورده ها ديگر راهشان را رفته اند جوان ها را بيشتر تحويل بگيرند جلسات بايد جاذبه داشته باشد مردم هم اهميت بدهند گاهي بعضي از جلسات آدم مي بيند مردم دقايق آخر مي آيند البته بعضي از شهر ها ديدم در مداحي و سينه زني آخرش مي رسند قطعا مرحله ي اولش معارفش خطبه ي سيدالشهدا معارف ديني نگفتيم در کنار مقتل خواني حتما خطبه خواني سيدالشهدا بايد باشد حرف آخري که دارم اين است که خواهش مي کنم امشب شب اربعين سيدالشهدا است اربعين زيارت سيدالشهدا ثوابش فضيلتش بازگشت اهل بيت آمدن جابر براي زيارت اين دسته ي ميليون ها زائر و عاشقي که مي روند ما هم در خانه هاي خودمان سهمي ايفا کنيم ابزار گناهي که در بعضي از خانه ها است اين ماهواره ها را به احترام سيدالشهدا به احترام بي بي زينب سلام الله عليها به احترام بچه هاي سيلي خورده ي امام حسين که نمي دانم الآن کجاي سفر اين چهل منزل کربلاي کوفه و شام هستند امشب فردا اين چند روزه خاموش بکنيم ايام رحلت پيغمبر امام حسن امام رضا است خاموش بکنيم قطعا ضرري ندارد خدا راضي است من نمي گويم بعد از ماه صفر روشن بکنند ولي اين چند روزه خاموش بکنند اين مردمي که دو ميليون رفتند کربلا باور بکنيد اگر امکاني داشت عين هفتاد ميليون خودشان را به کربلا مي رساندند ما چنين مردمي داريم يعني شک نداريم اگر امکانات بود وسيله بود اگر ويزا و تهيه ي پاسپورت نبود عين هفتاد ميليون خودشان را به کربلا مي رساندند اين

ص: 3527

مردم متدين ما هستند عزيز من اگر اين نگاه ما است زائر محترم خواهر برادر اين شب ها به احترام اهل بيت خاموش بکنيم ان شاء الله سيدالشهدا دست ما را مي گيرد و مي برد بارها گفتيم شما دست جوان ها را خانم ها خانواده ها را بگيريد سوار کشتي نجات بکنيد اين حديث را خوانديم پيغمبر در شب معراج جان عالم به فدايت يا رسول الله در شب معراج فرمود وقتي من به معراج رفتم به جايي رسيدم که ديگر جبرائيل نمي توانست بيايد بار ديگر از ملک پران شوم آن چه در وهم تو نايد آن شوم رسيد به جايي که لَوْ دَنَوْتُ أَنْمُلَةً لَاحْتَرَقْتُ (بحارالانوار، ج 18، ص 365) جبرائيل گفت نمي توانم با تو همراهي بکنم رفت سيري کرد سوغاتي پيغمبر از معراج اين بود فرمود إِنَّ الْحُسَيْنَ بْنَ عَلِيٍّ فِي السَّمَاءِ أَکْبَرُ مِنْهُ فِي الْأَرْضِ وَ إِنَّهُ لَمَکْتُوبٌ عَنْ يَمِينِ عَرْشِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ مِصْبَاحُ هُدًى وَ سَفِينَةُ نَجَاةٍ (عيون اخبار الرضا، ج 1، ص 59) بر سر در بهشت نوشته شده ان الحسين مصباح الهدي شما دست خانم ها پدر مادر ها دست بچه هايتان را بگيريد سوار اين کشتي بکنيد ان شاء الله از اين کشتي بعد ماه صفر پياده نخواهند شد ببينيد جوان ها در راه سيدالشهدا چه مي کنند همين جوان اگر من پدر مادر زمينه ي گناه برايش ايجاد بکنيم مي روند طرف گناه آن هايي که مي روند جاي ديگر آن هايي که مي روند کشورها سفر ديگر کجا مي روند همين پدر مادر زمينه ايجاد بکنند بگويند ببينيد چقدر عاشقانه مي روند کربلا شايد غالب اين دو ميليون زائري که رفتند کربلا غلبه با جوان ها باشد بنابراين پدر مادر ها بچه ها را

ص: 3528

سوار کشتي بکنند من يک جمله ي ديگر مي خوانم برايم جالب بود يک آيه اي است نکته ي لطيفي ديدم بعضي از مفسرين گفتند « إِنَّا لَنَنصُرُ رُسُلَنَا وَالَّذِينَ آمَنُوا فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَيَوْمَ يَقُومُ الْأَشْهَادُ» (غافر/ 51) عزيزان ببينند اربعين چه خبر است در اين آيه معلوم شده ما پيغمبرانمان را ياري مي کنيم مومنين را ياري مي کنيم کجا؟ در دنيا و قيامت سوال؟ خداوند پيغمبرانش را قيامت ياري مي کند بحث قيامت را که نديديم باشد در حيات دنيا خدا کجا پيغمبر و اوليايش را ياري کرده اين همه پيغمبران را کشتند زجر دادند مَا أُوذِيَ نَبِيٌّ مِثْلَ مَا أُوذِيت (بحارالانوار، ج 39، ص 56) اين همه اولياء خدا را امام حسين را اين همه اذيت آزار کردند اين شکنجه ها شهادت ها کجا خدا در دنيا آن ها را کمک کرده خدا مي گويد ما در دنيا پيغمبر را ياري کرديم اين ياري کجا است؟ من ديدم يک جوابي دادند در تفسير في ضلال مال سيد قطب است از مفسرين اهل سنت است خيلي تعبير لطيفي دارد عزيزان بدانند سيدالشهدا فقط براي شيعيان و مسلمان ها نيست براي همه ي عالم است مي گويد کجا خدا ياري کرد بعد جواب مي دهد مي گويد شما نياييد شما يک زمان کوتاهي را در ياري ها ملاحظه بکنيد که فلاني کشته شد پس ياري اش چه شد امام حسين را کشتند کجا ياري اش کرد به زمان منحصر نکنيد بعد مثال مي زند اسم مي برد از سيدالشهدا يستوي في هذا المتشيعون و غير المتشيعين من المسلمين و كثير من غير المسلمين مي گويد اگر امام حسين به شهادت نمي رسيد تعبير قشنگي دارد اگر امام حسين به شهادت نمي رسيد چند سال ديگر

ص: 3529

مي خواست عمر بکند آيا سيدالشهدا با ده سال عمر اضافه مي توانست اين پيام را به عالم برساند که امروز به عالم رسانده؟ مي گويد امام حسين مال شيعه ها نيست سيد قطب مفسر اهل سنت مي گويد امام حسين مال شيعه ها نيست مال مسلمان ها نيست در قصه ي کربلا در بعضي تصاوير مي آيد مسيحيان افتخار مي کنند ضجه مي زنند در اين مسير پياده روي اربعين امام حسين را دارند مي گويد نه مال شيعه است نه مال مسلمان ها امام حسين مال بشريت است مي گويد اين پيروزي است يا نه؟ مي گوييد خدا کجا ياري کرد؟ خدا امام حسين را پيروز کرده يا نه مي گويد اگر امام حسين هزار سال عمر مي کرد نمي توانست مثل قصه ي کربلا پيامش را به عالم برساند نمي توانست اين عقيده را اين طوري که با شهادت خودش به عالم رساند برساند پيامش رسيد به همه ي عالم مگر شوخي است؟ واقعا بدون مبالغه است واقعا تحليل گران دنيا متحير هستند در تحليل اربعين سيدالشهدا و اين دسته واقعا متحير هستند که چه خبري است شما بدلش را در عالم پيدا مي کنيد؟ مشابهش را در عالم پيدا مي کنيد؟ چند ميليون نفر مي روند؟ ما از خودمان خبر داريم اين همه سختي مشکلات درست است اين ها واقعا چون عشق سيدالشهدا را دارند سختي ها را تحمل مي کنند من چند روز خبر دار شدم يک خانواده اي واقعا تعجب کردم از همين خانواده هاي مهاجر مي گفتند نه ما پاسپورت داريم نه کارت سبز داريم نه ويزا داريم نه وسيله داريم راه مي افتيم هر چه شد به اميد خدا مي رويم ما نمي خواهم بگويم ضوابط بايد رعايت شود ولي با چه سختي هايي همه ي اين هايي که رفتند چند ميليون اين

ص: 3530

طور نيست که بدون سختي باشد در عالم بدل ندارد تحليل گران عالم متحير هستند که اين قصه چيست مال ديروز پريروز نيست سال 61 سيدالشهدا به شهادت رسيده اگر امام حسين به شهادت مي رسيد آيا مي توانست اين پيام را برساند؟ پس نگوييد چون شهيد شدند خدا ياري شان نکرده گاهي بالاترين ياري پروردگار به وسيله ي شهادت است اين پيروزي دنيايي اش است تا قيامتش بماند. اين سخن را آن هايي که اين شب ها روز ها وقت مي گذارند از عمرشان از سرمايه شان از عمر زندگي مال شان براي سيدالشهدا اين دنيايي امام حسين است اين عظمت دنيايي امام حسين است تازه عالم گير است مال دنيا است روز قيامتش مانده تمام اين عظمتي که مي بينيد عظمت هاي دنيايي هستند علامه اميني مي فرمود شما مجلس بگيريد براي امام حسين هر چه مي خواهيد جلسه بگيريد اربعين برويد چند ميليون هم برويد ولي شما نمي توانيد حق سيدالشهدا را ادا بکنيد ايشان مي فرمود تازه مجلس سيدالشهدا در قيامت بايد برپا شود آن وقت آن هايي که فهم دارند اين يادشان باشد در روايت داريم حضرت زهرا وقتي وارد محشر مي شود خداوند خطاب مي کند فاطمه هر چه مي خواهي از من بخواه ثم يقول جبرئيل: يا فاطمه سلي حاجتك؟ فتقولين: يا رَبِّ اَرِنِى الْحَسَنَ وَ الْحُسَيْنَ. فيأتيانك و اوداج الحسين عليه السلام تشخب دماً- الى ان قال:- ثم يقول جبرئيل: يا فاطمة سلى حاجتك، فتقول: يا رَبِّ شيعَتي. فيقول اللّه عز و جل: قد غفرت لهم، فتقولين: يا رَبِّ شيعَةَ وُلْدى. فيقول اللّه: قد غفرت لهم، فتقولين: يا رَبِّ شيعَةَ شيعَتي. فيقول اللّه: انطلقي فمن اعتصم بك فهو معك في الجنّة. فاطمه ي زهرا عرضه مي دارد

ص: 3531

حسين را ببينم حسن را ببينم عين روايت است امام حسين از گوشه ي محشر وارد صحراي محشر مي شود با بدن بي سر در حالي که خون از اين رگ هاي بريده مي جوشد عين روايت است ما روضه ي سيدالشهدا را مي شنويم ضجه مي زنيم گريه مي کنيم قيامت را نگاه بکنيد که امام حسين از يک طرف با بدن بي سر وارد صحراي محشر شود فاطمه ي زهرا مادرشان از يک طرف ديگر به طرف سيدالشهدا شود چه غوغايي چه عزايي چه مجلسي براي سيدالشهدا در روز قيامت بر پا شود اربعين چه خبر است نمي دانم چند ميليون هستند نمي دانم ما کشور خودمان را خبر داريم بيش از دو ميليون بوده اما دنيا چه مي کند نمي دانم اين ها تمامش عظمت دنيايي است قيامت اين طوري وقتي وارد مي شود غوغاي قيامت است دوباره به حضرت زهرا خطاب مي شود باز هم اگر حاجتي داري بخواه حضرت فاطمه از خدا تقاضا مي کند شيعيانم با من بيايند خطاب مي شود به حضرت زهرا که بهشت را معطل نکنيد بهشت منتظر شماست شما راه بيفتيد هر کس به دنبال شما بيايد با شما وارد بهشت مي شود شما بهشت را معطل نگذاريد فقط يک کاري بکنيم بتوانيم دنبال حضرت زهرا راه بيفتيم و برسيم هر کسي تيپ و قيافه اي براي خودش دارد ما در دنيا حاضر نيستيم با تيپ هايي که خيلي با ما سنخيت ندارد بگرديم مي گوييم با ما نمي خورد فاطمه ي زهرا وقتي مي خواهد راه بيفتد چه کساني مي توانند با ايشان راه بيفتند سنخيت را ايجاد بکنيم خطاب مي شود شما راه بيفتيد هر کس مي تواند به دامن شما چنگ بزند به دنبال شما بيايند آن ها با شما بيايند

ص: 3532

در بهشت ان شاء الله آثارش را در آن جا خواهيم ديد.

شريعتي: خيلي ممنون صفحه ي 50 را تلاوت مي کنيم آيات ابتدايي سوره ي مبارکه ي آل عمران

اللهم صل علي محمد و آل محمد و عجل فرجهم

سورة آل عمران

بِسْمِ اللَّ_هِ الرَّحْمَ_نِ الرَّحِيمِ

الم ?1? اللَّ_هُ لَا إِلَ_هَ إِلَّا هُوَ الْحَيُّ الْقَيُّومُ ?2? نَزَّلَ عَلَيْكَ الْكِتَابَ بِالْحَقِّ مُصَدِّقًا لِّمَا بَيْنَ يَدَيْهِ وَأَنزَلَ التَّوْرَاةَ وَالْإِنجِيلَ ?3? مِن قَبْلُ هُدًى لِّلنَّاسِ وَأَنزَلَ الْفُرْقَانَ إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا بِآيَاتِ اللَّ_هِ لَهُمْ عَذَابٌ شَدِيدٌ وَاللَّ_هُ عَزِيزٌ ذُو انتِقَامٍ ?4? إِنَّ اللَّ_هَ لَا يَخْفَى عَلَيْهِ شَيْءٌ فِي الْأَرْضِ وَلَا فِي السَّمَاءِ ?5? هُوَ الَّذِي يُصَوِّرُكُمْ فِي الْأَرْحَامِ كَيْفَ يَشَاءُ لَا إِلَ_هَ إِلَّا هُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ ?6? هُوَ الَّذِي أَنزَلَ عَلَيْكَ الْكِتَابَ مِنْهُ آيَاتٌ مُّحْكَمَاتٌ هُنَّ أُمُّ الْكِتَابِ وَأُخَرُ مُتَشَابِهَاتٌ فَأَمَّا الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ زَيْغٌ فَيَتَّبِعُونَ مَا تَشَابَهَ مِنْهُ ابْتِغَاءَ الْفِتْنَةِ وَابْتِغَاءَ تَأْوِيلِهِ وَمَا يَعْلَمُ تَأْوِيلَهُ إِلَّا اللَّ_هُ وَالرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ يَقُولُونَ آمَنَّا بِهِ كُلٌّ مِّنْ عِندِ رَبِّنَا وَمَا يَذَّكَّرُ إِلَّا أُولُو الْأَلْبَابِ ?7? رَبَّنَا لَا تُزِغْ قُلُوبَنَا بَعْدَ إِذْ هَدَيْتَنَا وَهَبْ لَنَا مِن لَّدُنكَ رَحْمَةً إِنَّكَ أَنتَ الْوَهَّابُ ?8? رَبَّنَا إِنَّكَ جَامِعُ النَّاسِ لِيَوْمٍ لَّا رَيْبَ فِيهِ إِنَّ اللَّ_هَ لَا يُخْلِفُ الْمِيعَادَ ?9?

ترجمه:

سورة آل عمران

بسم الله الرحمن الرحيم

الم (?) خداي يکتا که جز او هيچ معبودي نيست، زنده و قائم به ذات [و مدبّر و برپا دارنده ونگه دارنده همه مخلوقات] است. (?) اين کتاب را تدريجاً به حق و راستي بر تو نازل کرد که تصديق کننده کتاب هاي پيش از خود است؛ و تورات و انجيل را (?) پيش از اين براي هدايت مردم فرستاد،

ص: 3533

و فرقان را [که مايه جدايي حق از باطل است] نازل کرد. مسلماً کساني که به آيات خدا کافر شدند، براي آنان [به کيفرِ کفرشان] عذابي سخت است؛ وخدا تواناي شکست ناپذير و صاحب انتقام است. (?) يقيناً چيزي در زمين و در آسمان بر خدا پوشيده نيست. (?) اوست که شما را در رحم ها [يِ مادران] به هر گونه که مي خواهد تصوير مي کند. جز او هيچ معبودي نيست؛ تواناي شکست ناپذير و حکيم است. (?) اوست که اين کتاب را بر تو نازل کرد که بخشي از آن کتاب، آيات محکم است [که داراي کلماتي صريح و مفاهيمي روشن است] آنها اصل و اساس کتاب اند، و بخشي ديگر آيات متشابه است [که کلماتش غير صريح و معاني اش مختلف و گوناگون است و جز به وسيله آيات محکم و روايات استوار تفسير نمي شود] ولي کساني که در قلوبشان انحراف [از هدايت الهي] است براي فتنه انگيزي و طلب تفسيرِ [نادرست و به ترديد انداختن مردم و گمراه کردن آنان] از آيات متشابهش پيروي مي کنند، و حال آنکه تفسير واقعي و حقيقي آنها را جز خدا نمي داند. و استواران در دانش [و چيره دستان در بينش] مي گويند: ما به آن ايمان آورديم، همه [چه محکم، چه متشابه] از سوي پروردگار ماست. و [اين حقيقت را] جز صاحبان خرد متذکّر نمي شوند. (?) [و مي گويند:] پروردگارا! دل هايمان را پس از آنکه هدايتمان فرمودي منحرف مکن، و از سوي خود رحمتي برما ببخش؛ زيرا تو بسيار بخشنده اي. (?) پروردگارا! قطعاً تو در روزي که هيچ شکي در آن نيست، گردآورنده همه مردمي؛ مسلماً خدا خلف

ص: 3534

وعده نمي کند. (?)

اللهم صل علي محمد و آل محمد و عجل فرجهم

شريعتي: اشاره ي قرآني امروز را بفرماييد

حاج آقا حسيني: آيات پاياني که تلاوت شد هشدار است براي همه ي ما... ربنا لا تزغ بهد از خدايا بعد از اين که ما را هدايت کردي کاري بکن که ما از حق منحرف نشويم اين دعاهاي قرآني خيلي خوب است خيلي ها مقيد هستند يکي از بهترين دعاهايي که ما در نماز و قنوت بخوانيم دعاهاي قرآني است يکي از دعاهايي که خيلي ها مقيد هستند مي خوانند همين دعا است يعني هر لحظه امکان دارد انسان بعد از هدايت دوباره برگردد اين که اين قدر سفارش کردند اللّهُمَّ اجْعَلْ عَواقِبَ امُورِنا خَيْراً از خدا عاقبت بخيري بخواهيد هر لحظه انسان در معرض خطر است آن هايي که خيلي مقيد هستند به مجالس محافل اين ها بيشتر در معرض وسوسه ي شيطان هستند شيطان با ان ها کار دارد آن کسي که از مسير جدا شده رفته شيطان چه کارش بکند آن هايي که خود را در مسير مي دانند يادشان باشد هميشه از خدا اين دعا را بخواهند. من در نظر داشتم حدود ده روايت از کامل الزيارات شيخ صدوق بخوانم فرصت خيلي نيست هر چند تا که رسيديم از ثواب زيارت و اجري که زائرين سيدالشهدا دارند بخوانيم کامل الزيارات ترجمه هم شده مال ابن قول وي قمي است استاد شيخ مفيد استاد شيخ صدوق است آن هايي که عتبات مشرف شدند کنار قبر امام موسي بن جعفر و امام جواد قبر اين بزرگوار است بيش از هزار سال از وفات او مي گذرد اين کتاب يکي از مهم ترين و معتبر ترين کتاب هاي

ص: 3535

حديثي و زيارتي ما است روايات خيلي زياد است به فارسي و انگليسي هم ترجمه شده است. روايت اول اين حديث از امام صادق عليه السلام است فرمودند وَ إِنَّهُ لَيَنْظُرُ إِلَى زُوَّارِهِ وَ هُوَ أَعْرَفُ بِهِمْ وَ بِأَسْمَائِهِمْ وَ أَسْمَاءِ آبَائِهِمْ (کامل الزيارات، ص 329) امام حسين نگاه مي کند به زائرينش امام حسين اسم زائرين اسم پدرانشان را اسم فرزندانشان را بهتر از آن چيزي که انسان اسم بچه اش را بلد است مي داند ما چطور اسم پدر را بلديم امام حسين اسامي زائرين را بهتر از آن چه که پدر نسبت به فرزندش مي داند مي داند کسي فکر نکند گم مي شود آقا چند ميليون رفتند امام حسين همه را مي بيند؟ چه بردند در اين راه از خودشان بهتر مي داند ما چطور بچه ها را مي شناسيم امام حسين بهتر از ما مي داند خيلي ها الآن هزينه مي کنند اين هايي هم که مي روند غالبش از همين طبقات متوسط و پايين متوسط هستند مخصوصا آن هايي که زميني مي روند همه زائر امام حسين هستند ولي قرآن اول اسم پياده ها را مي برد «وَأَذِّن فِي النَّاسِ بِالْحَجِّ يَأْتُوكَ رِجَالًا» (حج/ 27) اذن بعد سواره ها اين هايي که هزينه کردند حديث امام صادق است از امام صادق سوال کردند خدا چه اجري مي دهد به آن هايي که هزينه اي بکنند در راه زيارت فرمود يُحْسَبُ لَهُ بِالدِّرْهَمِ أَلْفٌ وَ أَلْفٌ حَتَّى عَدَّ عَشَرَةً وَ يُرْفَعُ لَهُ مِنَ الدَّرَجَاتِ مِثْلُهَا وَ رِضَا اللَّهِ خَيْرٌ لَهُ وَ دُعَاءُ مُحَمَّدٍ وَ دُعَاءُ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ وَ الْأَئِمَّةِ ع خَيْرٌ لَهُ (کامل الزيارات، ص 123) فرمود براي يک درهمش ده هزار درهم خدا پاداش مي دهد يعني يک تومان کسي هزينه بکند مي شود

ص: 3536

ده هزار تومان هر هزينه اي کردند زائران وقتي برگشتند ضرب در ده هزار بکنند مطمئن باشند اجرشان هست روايت دوم اين است که از امام صادق عليه السلام است وَ لَيْسَ مِنْ مَلَکٍ مُقَرَّبٍ وَ لَا نَبِيٍّ مُرْسَلٍ إِلَّا وَ هُوَ يَسْأَلُ اللَّهَ أَنْ يَزُورَهُ فَفَوْجٌ يَهْبِطُ وَ فَوْجٌ يَصْعَدُ (کامل الزيارات، ص 112) هيچ پيغمبري نيست هيچ فرشته اي نيست از خدا تقاضا مي کند زيارت سيدالشهدا برود دائما يک عده در حال رفتن به زيارت امام حسين اند يک عده در حال بازگشت هستند حديث سوم اين است که يک کسي است از نوه هاي ابوحمزه ي ثمالي شهيد شد فرزندان شهيدي شد شايد از همين نوادگان شهيدش است مي گويد من در آخر دوران بني مروان مخفيانه رفتم کربلا وقتي رسيدم خواستم در تاريکي شب بروم زيارت به من گفتند نمي تواني بروي حرم برگرد اِنصَرِف مَاجُورًا الآن نمي شود گفتم چرا نمي شود گفتند امکان نيست برگشتم نزديک سحر شد دوباره رفتم گفتم من تاريکي آمدم شبانه آمدم نگران بني مروان هستم اگر حکومت بفهمد پدر من را در مي آورد من از راه دور آمدم بگذاريد بروم زيارت به من جواب داد نزديک اذان صبح بود به من گفتند صبر بکن اصْبِرْ قَلِيلًا فَإِنَّ مُوسَى بْنَ عِمْرَانَ ع سَأَلَ اللَّهَ أَنْ يَأْذَنَ لَهُ فِي زِيَارَةِ قَبْرِ الْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيٍّ فَأَذِنَ لَهُ فَهَبَطَ مِنَ السَّمَاءِ فِي سَبْعِينَ أَلْفَ مَلَکٍ فَهُمْ بِحَضْرَتِهِ مِنْ أَوَّلِ اللَّيْلِ يَنْتَظِرُونَ طُلُوعَ الْفَجْرِ ثُمَّ يَعْرُجُونَ إِلَى السَّمَاءِ (کامل الزيارات، ص 112) موسي بن عمران از خدا اجازه گرفته که بيايد زيارت امام حسين با هفتاد هزار فرشته امشب آمدند اجازه گرفتند امشب را براي زيارت سيدالشهدا

ص: 3537

از سر شب تا طلوع فجر اين ها زائر امام حسين هستند اين ها که رفتند شما مي تواني بروي مي گويد من رفتم دوباره برگشتم به زيارت سيدالشهدا موفق شدم يعني همه آرزويشان زيارت سيدالشهدا سلام الله عليه است امام صادق عليه السلام فرمود أَرْبَعَةُ آلَافِ مَلَكٍ عِنْدَ قَبْرِ الْحُسَيْنِ عليه السلام شُعْثٌ غُبْرٌ يَبْكُونَهُ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ رَئِيسُهُمْ مَلَكٌ يُقَالُ لَهُ مَنْصُورٌ وَ لَا يَزُورُهُ زَائِرٌ إِلَّا اسْتَقْبَلُوهُ وَ لَا يُوَدِّعُهُ مُوَدِّعٌ إِلَّا شَيَّعُوهُ وَ لَا يَمْرَضُ إِلَّا عَادُوهُ وَ لَا يَمُوتُ إِلَّا صَلَّوْا عَلَيْهِ [وَ عَلَى جِنَازَتِهِ ] وَ اسْتَغْفَرُوا لَهُ بَعْدَ مَوْتِهِ (کامل الزيارات، ص 174) چهار هزار فرشته کنار قبر سيدالشهدا هستند اشک مي ريزند رئيس اين فرشته ها فرشته اي است که نامش منصور است هر کس برود زيارت امام حسين مي آيند استقبالش کسي وداع بکند موقع خداحافظي به بدرقه اش مي آيند بيمار شود به عيادتش بروند از دنيا برود به جنازه اش نماز مي خوانند باز در کامل الزيارات باب 57 است امام صادق عليه السلام فرمودند روايت از عبدالله بن مسکان از اصحاب بسيار بسيار خوب امام صادق است مي گويد حضرت فرمود مَنْ زَارَهُ يُرِيدُ بِهِ وَجْهَ اللَّهِ أَخْرَجَهُ اللَّهُ مِنْ ذُنُوبِهِ كَمَوْلُودٍ وَلَدَتْهُ أُمُّهُ وَ شَيَّعَتْهُ الْمَلَائِكَةُ فِي مَسِيرِهِ فَرَفْرَفَتْ عَلَى رَأْسِهِ قَدْ صَفُّوا بِأَجْنِحَتِهِمْ عَلَيْهِ حَتَّى يَرْجِعَ إِلَى أَهْلِهِ وَ سَأَلَتِ الْمَلَائِكَةُ الْمَغْفِرَةَ لَهُ مِنْ رَبِّهِ وَ غَشِيَتْهُ الرَّحْمَةُ مِنْ أَعْنَانِ السَّمَاءِ وَ نَادَتْهُ الْمَلَائِكَةُ طِبْتَ وَ طَابَ مَنْ زُرْتَ- وَ حُفِظَ فِي أَهْلِه (کامل الزيارات، ص 154) هر کس برود زيارت امام حسين خدا گناهان امام حسين را مي آمرزد کما اين که از مادر به دنيا آمده اين هايي که مي روند وقتي برمي گردند خيلي مواظب

ص: 3538

باشند و قدر بدانند چطور روز عرفه غروب عرفه به زائرين خانه ي خدا خطاب مي شود از نو شروع بکنيد و حاجي بايد قدر خودش را بداند اين ها برمي گردند اين چنين اند دو ميليون زائر بروند بيايند مثل روز اول بايد عطرش تمام کشور ما را معطر بکند هر کدام در خانه اداره اي هستند فرشتگان بدرقه اش مي کنند استقبالش مي کنند فرشتگان از خدا مي خواهند خداوند او را بيامرزد حديث ديگري را مي خوانم آن هايي که مشرف شدند امام صادق فرمود مَنْ سَرَّهُ أَنْ يَنْظُرَ إِلَى اللهِ يَوْمَ الْقِيمَةِ، وَ تَهَوَّنَ عَلَيْهِ سَکْرَةُ الْمَوْتِ، وَ هَوْلُ الْمُطَّلَعِ، فَلْيَکْثُرْ زِيارَةَ قَبْرِ الْحُسَينِ (وسائل الشيعه، ج 10، ص 331) به خدا نگاه بکند قرآن مي گويد «إِلَى رَبِّهَا نَاظِرَةٌ» (قيامت/ 23) ما قطعا قائل به جسمانيت براي خدا نيستيم نه اين حديث نه اين آيه نه نگاه به رحمت الهي منظور است براي اين که سکرات مرگ برايش آسان شود زياد برود زيارت اين يک سفر که ما پنج سال ده سال پيش رفتيم نه زياد به زيارت برود در بعضي از روايات داريم کساني که در همين جا است کساني که فقير هستند سالي يک بار کساني که غني هستند سالي دو بار بروند بعضي از علما مثل علامه مجلسي بزرگان فتوا مي دادند که از اين روايت استفاده مي کردند که زيارت امام حسين واجب است در بعضي از روايات امام صادق فرموده مُرُوا شِيعَتَنَا بِزِيَارَهِ قَبْرِ الْحُسَيْنِ فَإِنَّ إِتْيَانَهُ مُفْتَرَضٌ عَلَى کُلِّ مُؤْمِنٍ- يُقِرُّ لِلْحُسَيْنِ بِالْإِمَامَهِ مِنَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَل (کامل الزيارات، ص 121) هر کسي امامت امام حسين را قبول دارد الآن هم بعضي احتياط مي کنند حالا فتواي

ص: 3539

به وجوب نداريم ولي امام صادق فرمود اگر کسي مي خواهد خدا را نگاه بکند و سکرات مرگ برايش کم شود زياد به زيارت قبر امام حسين مشرف شود. دعاي امام حسين را مي خوانيم در حاشيه ي مفاتيح است يادگاري حضرت زهرا است بسم الله الرحمن الرحيم بِحَقِّ يسَّ وَالْقُرْآنِ الْحَكيمِ وَ بِحَقِّ طه وَ الْقُرْآنِ الْعَظيمِ يا مَنْ يَقْدِرُ عَلى حَوآئِجِ السّآئِلينَ يا مَنْ يَعْلَمُ ما فِى الضَّميرِ يا مُنَفِّساً عَنِ الْمَكْرُوبينَ يا مُفَرِّجاً عَنِ الْمَغْمُومينَ يا راحِمَ الشَّيْخِ الْكَبيرِ يا رازِقَ الطِّفْلِ الصَّغيرِ يا مَنْ لايَحْتاجُ اِلَى التَّفْسيرِ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ

شريعتي: خيلي ممنون التماس دعا خدانگهدار.

94-10-01 - پيغمبر اکرم از زبان حضرت علي (ع) در نهج البلاغه

بسم الله الرحمن الرحيم و صلي الله علي محمد و آله الطاهرين

شريعتي: سلام عرض مي کنم خدمت شما بينندگان محترم و حاج آقاي حسيني خيلي خوش آمديد. سلام عليکم و رحمة الله خيلي خوش آمديد.

حاج آقا حسيني: سلام عليکم و رحمة الله عرض سلام و ارادت خالصانه خدمت همه ي بينندگان محترم دارم. من يک کتابي را مي ديدم از شيخ مفيد به نام شادي هاي شيعه ترجمه شده عربي اش است مسارّ الشيعه شيخ مفيد از علماي هزار سال پيش ما است ايشان مي نويسد مثل امروز که دهم ربيع الاول است روز ازدواج پيغمبر خدا با خديجه ي کبري سلام الله عليها است بنابراين عيد در عيد است چند ولادت و امامت و ولايت است به همه ي عزيزان تبريک مي گوييم. ان شاء الله ازدواج اولويت اول جوان هاي ما باشد هم پدر مادر ها تلاش بکنند هم دولت تلاش بکند در حل مشکلات ازدواج جوانان ما چه فصلي بهتر از اين ايام براي عقد و عروسي و جشن و

ص: 3540

شادي ان شاء الله مبارک همه ي پيروان نبي مکرم اسلام باشد. بشارتي مي دهم به بينندگان عزيز پيام ها را تماما خوانديم بدون استثناء جمعي از بينندگان پيام داده بودند مسئله ي طرح رد مظالم که ايام ربيع بود فراموش نشود ما هم گفتيم سمعا و طاعتا از مراجع اعظام تقليد اجازه گرفتيم براي رد مظالم توضيحش را بعد از تلاوت قرآن خواهيم گفت.

شريعتي: برنامه ي امروز ما رنگ و بوي نبي اکرم را خواهد داشت

حاج آقا حسيني: بسم الله الرحمن الرحيم در جلسه ي گذشته من دو مطلب را گفتم که تکميل مي کنم گفتيم مي خواهيم جايگاه پيغمبر خدا را در نهج البلاغه ببينيم معرفي پيغمبر در کلام حضرت علي ولي ابتدا ببينيم چه کسي پيغمبر را معرفي مي کند اشاره اي کردم به اين کلام حضرت علي در خطبه ي 192 که حضرت علي مي فرمايد أَرَي نُورَ الْوَحْيِ وَ الرِّسَالَةِ وَ أَشُمُّ رِيحَ النُّبُوَّةِ من همراه پيغمبر بودم نور وحي و رسالت را مي ديدم و من بوي نبوت را استشمام مي کردم و پيغمبر به من فرمود که إِنَّکَ تَسْمَعُ مَا أَسْمَعُ وَ تَرَي مَا أَرَي إِلَّا أَنَّکَ لَسْتَ بِنَبِيٍّ هر چه من مي شنوم تو مي شنوي هر چه من مي بينم تو مي بيني به جز اين که تو نبي نيستي وزير هستي به مناسبت اين جمله يک روايت بسيار لطيفي ديدم اين کتاب کتاب فضائل الصحابه است نويسنده اش امام احمد حنبل است حتما عزيزان مي دانند در ميان اهل سنت ائمه شان مي گويند ائمه ي اربعه چهار امام که فقهشان را غالبا از اين ها مي گيرند يا حنبلي هستند يا شافعي يا حنفي يا مالکي امام احمد حنبل از بزرگان اهل سنت است در

ص: 3541

اين کتاب من خود کتاب را آوردم ولادتش سال 164 بوده يعني تقريبا 1300 سال پيش اين مال ديروز و پريروز و صد سال پيش نيست خيلي نزديک است به آن زمان و کتابش از معتبرترين کتاب پيش اهل سنت است بسيار اين کتاب معتبر است اين کتاب را جامعة ام القري مال چاپ مکه است عربستان چاپ کرده همه جا چاپ مي شود اما کتابي است که خود اهل سنت مکرر چاپ کرده اند موضوعش فضائل صحابه است وقتي به حضرت علي سلام الله عليه مي رسد يک روايتي که نقل کرده اين است از ابن عباس مي نويسد بعضي ها پيش ابن عباس بدي حضرت علي را مي گفتند اشکال و ايرادي به حضرت علي مي گرفتند ابن عباس فرمود مي دانيد در مورد چه کسي صحبت مي کنيد إنّکم لتذکرون رجلا کان يسمع وطء جبرئيل فوق بيته فضائل صحابه صحبت درباره ي کسي مي کنيد که صداي پاي جبرائيل را بالاي خانه ي خودش مي شنيد مگر اين جا پيغمبر نفرمود آن چه من مي شنوم تو مي شنوي اين حديث مال 1300 سال پيش است اين کتاب که ابن عباس گفت درباره ي کسي صحبت مي کنيد که مي شنيد صداي پاي جبرائيل را بالاي خانه اش يک حديث ديگري هم از اين حديث مي خوانم البته دلم مي خواست موضوع بحث را عوض بکنم بخشي از روايات را بخوانم ولي نمي خواهيم از موضوع فاصله بگيريم اين جلد دوم است فصلش در فضائل حضرت علي است روايت 1116 راوي حديث بانوي بزرگواري است به نام ام عطيه بانويي است که در حالاتش مي نويسند از من کبار نساء صحابه هم مرداني صحابي پيغمبر بودند هم زناني اين بزرگوار از بزرگان زن هايي

ص: 3542

است که از اصحاب پيغمبر به حساب مي آيند و با پيغمبر هم در جنگ ها شرکت مي کرد اسمش نصيبه است کنيه اش ام عطيه خيلي هم روايت از پيغمبر نقل کرده مي گويد أن رسول الله (ص) بعث علياً في سرية ، فرأيته رافعا يديه خيلي حديث لطيفي است پيغمبر خدا حضرت علي را فرستادند در يک جنگي اين بانويي که مي گويد پيداست با پيغمبر زياد حشر و نشر داشته و روايات زيادي را نقل کرده مي گويد حضرت علي که رفتند پيغمبر نگران بودند دستشان را به طرف آسمان بلند کرده بودند دعا مي کردند أللَّهُمَّ لَا تُمِتْنِي حَتَّى تُرِيَنِي عَلِيًّا (فضائل الصحابة، ج 2، ص 609) خدايا من را زنده بدار تا علي برگردد يک بار ديگر علي را ببينم از اين شخصيت مي خواهيم پيغمبر را بشناسيم روايت 1098 است خيلي جالب است لم يكن أحد من الصحابة يقول (سلوني) إلاّ عليّ بن أبي طالب (فضائل الصحابة، ج 2، ص 646) هيچ کدام از اصحاب پيغمبر نمي گفتند سلوني هيچ کسي جرئت نمي کرد اين ادعا که هر چه مي خواهيد از من بپرسيد احدي از اصحاب پيغمبر جرئت نمي کرد هر چه مي خواهيد از من بپرسيد مگر حضرت علي که فراوان شنيده ايم حضرت مي فرمودند من راه هاي آسمان را از راه هاي زمين بهتر مي دانم پس براي اين که جايگاه حضرت علي و تعبيري که حضرت در نهج البلاغه دارد نگوييد حضرت علي فرموده حديث از جاي ديگر نقل بکنيد اين کتب فضائل الصحابه ي احمد حنبل است حدود 1300 سال پيش مهم ترين امام به اصطلاح از علماي بزرگ اهل سنت است از اين نمونه روايت زياد دارد تمام اين روايات

ص: 3543

در اين کتاب است حديث من کنت مولاه در اين کتاب مفصل چند جا نقل کرده داستان غدير را مفصل حديث ثقلين إنِّي تَارِكٌ فِيكُمُ الثَّقَلَيْنِ: كِتَابَ اللهِ وَ عِتْرَتِي أهْلَ بَيْتِي . مَا إنْ تَمَسَّكْتُمْ بِهِمَا لَنْ تَضِلُّوا بَعْدِي أبَداً، فَإنَّهُمَا لَنْ يَفْتَرِقَا حَتَّي يَرِدَا عَلُيَّ الْحَوْضَ (کافي، جلد 1، ص 294) حديث منزلت أَنْتَ مِنِّي بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَى (کافي، ج 8، ص 106) آيه ي تطهير و داستان حديث کسا که پيغمبر همه را جمع کرد زير يک عبا اين را مفصل دارد حديث داستان فتح خيبر را دارد که ديگران رفتند نتوانستند فاتح خيبر باشند پيغمبر حضرت علي را فرستاد حديث مواخات عقد اخوت بين پيغمبر و حضرت علي است تمام اين ها در اين کتاب است

شريعتي: پس آن چه که در جلسه ي گذشته و اين جلسه به عنوان مقدمه شنيديم اين بود که پيغمبر حضرت علي را چگونه معرفي مي کنند و حضرت علي پيغمبر را و جايگاه نسبت حضرت علي نسبت به پيغمبر چيست

حاج آقا حسيني: نور وحي را مي ديده پيغمبر فرمود آن چه من مي شنوم تو مي شنوي مي بينم تو مي بيني

شريعتي: و حالا اين شخصيت مي خواهد پيغمبر را وصف بکند

حاج آقا حسيني: بله نکته ي دومي که من آن جلسه اشاره کردم که پيغمبر خدا اصحاب فراواني داشتند ولي اين که ما بگوييم همه ي اصحاب پيغمبر نظريه ي عدالت صحابه را داشته باشيم بگوييم هر کس جزء اصحاب پيغمبر است خوب است چيزي نبايد به او گفت اين نظريه صحيح نيست همين که بگوييم عمل و قول همه ي صحابي حجت است اين درست نيست حضرت علي يک خطبه اي دارد خطبه ي 210

ص: 3544

نهج البلاغه بعضي دوستان مي گويند شما به عجله صحبت مي کنيد خيلي مطلب زياد است عزيزان خودشان مراجعه بکنند حضرت علي بيان مفصلي دارد در مورد رواياتي که از پيغمبر نقل شده مي فرمايد إِنَّ فِي أَيْدِي النَّاسِ حَقّاً وَ بَاطِلًا وَ صِدْقاً وَ كَذِباً وَ نَاسِخاً وَ مَنْسُوخاً وَ عَامّاً وَ خَاصّاً وَ مُحْكَماً وَ مُتَشَابِهاً وَ حِفْظاً وَ وَهْماً اين رواياتي که دست مردم است نسبت به پيغمبر مي دهند بعضي حق و باطل و راست و دروغ است بعضي اش محکم است بعضي متشابه است بعضي با دقت است بعضي از آن ها که نقل کردند نقلشان خيلي دقيق است بعد مي فرمايد وَ لَقَدْ كُذِبَ عَلَى رَسُولِ اللَّهِ (صلي الله عليه و آله و سلم) عَلَى عَهْدِهِ حَتَّى قَامَ خَطِيباً فَقَالَ: مَنْ كَذَبَ عَلَيَّ مُتَعَمِّداً فَلْيَتَبَوَّأْ مَقْعَدَهُ مِنَ النَّار پيغمبر زنده بود بعضي ها به پيغمبر دروغ نسبت مي دادند در حال حيات پيغمبر پيغمبر سخنراني کردند فرمودند هر کس به من دروغ عمدي نسبت بدهد جايگاهش آتش است بعد بيان مفصلي دارد حضرت مي فرمايد احاديثي که شما مي بينيد چهار دسته است راويان حديث چهار دسته هستند إِنَّمَا أَتَاكَ بِالْحَدِيثِ أَرْبَعَةُ رِجَالٍ لَيْسَ لَهُمْ خَامِسٌ المنافقون رَجُلٌ مُنَافِقٌ مُظْهِرٌ لِلْإِيمَانِ مُتَصَنِّعٌ بِالْإِسْلاَمِ لاَ يَتَأَثَّمُ وَ لاَ يَتَحَرَّجُ يَكْذِبُ عَلَى رَسُولِ اَللَّهِ ها که در زمان پيغمبر بودند منافق بودند تظاهر مي کردند ساختگي بود اسلامشان نسبت دروغ به پيغمبر دادن برايش چيز مهمي نبود به آساني دروغ نسبت مي داد اگر مردم مي دانستند که اين منافق است کاذب است که قبول نمي کردند مي گفتند اين صحابي رسول الله است پيغمبر را ديده شنيده عده اي زمان خود حيات پيغمبر منافق بودند دروغ نسبت

ص: 3545

مي دادند به پيغمبر اين طور نيست هر کسي زمان پيغمبر بوده بگوييم صحابي است همه ي صحابي خوب هستند تا مي رسد به اين جا که حضرت علي يک شاهد ذکر کرده من خواهش مي کنم بينندگان خيلي منصفانه بررسي بکنند خدا رحمت کند مرحوم علامه طباطبائي يک بحثي در تفسير الميزان دارد يک سوالي را مطرح کرده جواب آن سوال را از همين خطبه ي 210 داده سوال کرده که آيا زمان خود پيغمبر منافقين بودند يا نبودند در مدينه منافق بوده يا نبوده فراوان بوده اين قرآن است سوره ي مبارکه ي منافقون داريم غير از اين سوره ده ها آيه در مورد منافقين است مسجد ضرار ساختند نقشه ريختند بازي در آوردند اذيت کردند زماني که پيغمبر بودند مرحوم علامه طباطبائي آمار عجيبي مي دهد در مورد تعداد منافقين در زمان پيغمبر ايشان درصد بالايي مي دهد بخواهم درصد را بگويم توضيحي مي خواهد که نمي گويم عزيزان خودشان به جلد 15 الميزان مراجعه بکنند همه که ايمان واقعي ندارند مرحوم علامه مي گويد ما از تاريخ مي پرسيم منافقين بعد از وفات پيغمبر کجا رفتند آن هايي که تا روز آخر تا لحظه ي آخر در برابر پيغمبر کارشکني کردند کجا رفتند اين ها که نمردند مرگ دسته چمعي يک مرتبه بگويند هزاران نفر از دنيا رفتند يک چنين گزارشي نداريم حضرت علي اين جا جواب داده مي فرمايد زمان پيغمبر نفاق بود منافق بود به پيغمبر دروغ نسبت مي دادند پيغمبر مجبور شد خطبه بخواند وَ قَدْ أَخْبَرَكَ اَللَّهُ عَنِ اَلْمُنَافِقِينَ بِمَا أَخْبَرَكَ وَ وَصَفَهُمْ بِمَا وَصَفَهُمْ بِهِ لَكَ ثُمَّ بَقُوا بَعْدَهُ فَتَقَرَّبُوا إِلَى أَئِمَّةِ اَلضَّلاَلَةِ وَ اَلدُّعَاةِ إِلَى اَلنَّارِ بِالزُّورِ وَ اَلْبُهْتَانِ فَوَلَّوْهُمُ اَلْأَعْمَالَ وَ جَعَلُوهُمْ حُكَّاماً

ص: 3546

عَلَى رِقَابِ اَلنَّاسِ فَأَكَلُوا بِهِمُ اَلدُّنْيَا وَ إِنَّمَا اَلنَّاسُ مَعَ اَلْمُلُوكِ وَ اَلدُّنْيَا إِلاَّ مَنْ عَصَمَ اَللَّهُ خدا خبر داده از منافقين و در قرآن توصيف منافقين را گفته کجا رفتند؟ اين ها نمردند ماندند بعد از پيغمبر توبه کردند؟ نه به پيشوايان گمراهي نزديک شدند رفتند سراغ ائمه ي ضلالت و آن ائمه ي گمراهي از اين ها چه استفاده اي کردند؟ پست به اين ها دادند مسئوليت دادند اين ها را برگردن مردم بر گرده ي مردم سوار کردند نشستند با هم دنيا را بين خودشان تقسيم کردند حضرت آخرش گلايه اي دارد فرمود مردم بيشتر با دنيا با شاهان و حاکمانشان هستند اين جمله معروف است. اَلنَّاسُ عَلَي دِينِ مُلُوکِهِم اين در ضرب المثل است مگر اين که کساني که خدا از اين بلاها حفظشان بکند پس حضرت علي صريحا بيان مي کند زمان پيغمبر عده اي منافق بودند بعد از پيغمبر مرگ دسته جمعي پيش نيامده براي اين ها بعد از پيغمبر نزديک شدند به حاکمان من مي خواهم تاکيد بکنم اين نظريه ي عدالت که بگوييم سر بسته هر کسي پيغمبر را ديد صحابي پيغمبر را ديد خوب است درست نيست سوره ي منافقون درباره ي چه کسي است؟ اين ها کجا رفتند؟ زمان خود پيغمبر هم حتي زمان پيغمبر کارشکني مي کردند بعد از پيغمبر هم کارشکني نکردند براي اين که وجاهتي پيدا بکنند مي گويند ما صحابي هستيم ديگر هيچ چيزي به او نبايد بگوييد اين آيات قرآن بعضي اش در وصف مومنين است بعضي در توصيف کفار است بعضي در توصيف منافقين است يعني چه کسي؟ يعني کسي که تظاهر به اسلام کرده قلبش با پيغمبر نبوده پس هر کس زمان پيغمبر بود هر کس پيغمبر

ص: 3547

را درک کرد هر کس صحابي پيغمبر است ولو نفاق داشته باشد نبايد بگوييم در بست خوب هستند پس آيات منافقين سوره ي منافقون چه کسي است مسجد ضرار را چه کساني ساختند؟ آن هايي که مي گويند عدالت صحابه يعني هر کسي که پيغمبر را ديد هر کس زمان پيغمبر بوده محضر پيغمبر بود اين شد صحابي ديگر هيچ چيز به اين ها نگوييد حضرت علي مي فرمايد اين طور نيست منافقين بودند يک جمله ي پاياني دارد حضرت مي فرمايد فکر نکنيد من با ديگران يکسان بودم ديگران مي آمدند محضر پيغمبر من هم مي رفتم ولي وَ لَيْسَ كُلُّ أَصْحَابِ رَسُولِ اَللَّهِ مَنْ كَانَ يَسْأَلُهُ وَ يَسْتَفْهِمُهُ حَتَّى إِنْ كَانُوا لَيُحِبُّونَ أَنْ يَجِي ءَ اَلْأَعْرَابِيُّ وَ اَلطَّارِئُ فَيَسْأَلَهُ ع حَتَّى يَسْمَعُوا وَ كَانَ لاَ يَمُرُّ بِي مِنْ ذَلِكَ شَيْ ءٌ إِلاَّ سَأَلْتُهُ عَنْهُ وَ حَفِظْتُهُ فَهَذِهِ وُجُوهُ مَا عَلَيْهِ اَلنَّاسُ فِي اِخْتِلاَفِهِمْ وَ عِلَلِهِمْ فِي رِوَايَاتِهِمْ مي گويد اين هايي که دور پيغمبر بودند همه دنبال طلب علم از پيغمبر نبودند همه سوال نمي کردند مسائل را نمي پرسيدند بعضي ها منتظر بودند يک تازه واردي بيايد سوالي بکند اين ها بشنوند اما من چه؟ من دائم از پيغمبر سوال مي کردم الآن يک مثال مي زنم گاهي براي خودم ما پيش مي آيد پنج نفر مي روند محضر يک عالم دانشمندي يک نفر مي بينيد يک نفرش مهلت نمي دهد سوال مي کند مسئله مي پرسد مسائلش را يادداشت کرده از قبل که رسيديم محضر اين آقا سوال بپرسيم بعضي ها نه يا حرف هاي ديگري مي زنند يا منتظرند کسي بپرسد حضرت علي مي فرمايد همه ي اصحاب نمي پرسيدند تقاضاي مطلب نداشتند ولي من بودم که دائم مي پرسيدم پس ما مي خواهيم از کسي که دائما در محضر پيغمبر بوده و

ص: 3548

نه تنها در محضر پيغمبر بوده مهلت نمي داده سوال مي کرده از پيغمبر مي خواهيم ببينيم چنين شخصي چطور پيغمبر را معرفي مي کند واقعا بحث پيغمبر شناسي در نهج البلاغه خيلي مفصل است ده ها مورد است آن هفته آدرس داديم عزيزان اگر مي خواهند نگاه بکنند واژه هاي ارسله بعثه را نگاه بکنند مفصل است ما به هر مقداري که برسيم اشاره مي کنيم از خطبه ي 96 بخشي را مي خوانم مُسْتَقَرُّهُ خَيْرُ مُسْتَقَرٍّ وَ مَنْبِتُهُ أَشْرَفُ مَنْبِتٍ فِي مَعَادِنِ اَلْكَرَامَةِ وَ مَمَاهِدِ اَلسَّلاَمَةِ قَدْ صُرِفَتْ نَحْوَهُ أَفْئِدَةُ اَلْأَبْرَارِ وَ ثُنِيَتْ إِلَيْهِ أَزِمَّةُ اَلْأَبْصَارِ دَفَنَ اَللَّهُ بِهِ اَلضَّغَائِنَ وَ أَطْفَأَ بِهِ اَلثَّوَائِرَ أَلَّفَ بِهِ إِخْوَاناً وَ فَرَّقَ بِهِ أَقْرَاناً أَعَزَّ بِهِ اَلذِّلَّةَ وَ أَذَلَّ بِهِ اَلْعِزَّةَ كَلاَمُهُ بَيَانٌ وَ صَمْتُهُ لِسَانٌ من عذرخواهي مي کنم بعضي وقت ها بينندگان مي گويند عربي کمتر بخوانيد اين نورانيت کلام حضرت علي است سعي مي کنم خيلي نخوانم پيغمبر مي فرمايد استقرارش در بهترين جاي بود رشدش در بهترين جاي بود ديدم بعضي از شارحين نهج البلاغه تشبيه کردند گفتند شبيه همان چيزي که ما در مورد ائمه داريم در مورد امام حسين چه مي گوييم؟ كُنْتَ نُورا فِي الْأَصْلابِ الشَّامِخَةِ وَ الْأَرْحَامِ الْمُطَهَّرَةِ (زيارت وارث) پيغمبر در پاک ترين صلب در پاک ترين رحم بود تا مي رسد به اين جا قَدْ صُرِفَتْ نَحْوَهُ أَفْئِدَةُ اَلْأَبْرَارِ دل نيکان طرف پيغمبر جذب شد يکي از عوامل مهم موفقيت پيغمبر جذب دل ها بود پيغمبر بر قلب ها حکومت مي کرد يکي از اساتيد مي فرمود پيغمبر آن شبي که از غار حرا آمد پايين در 27 رجب در بعثتشان تنهاي تنها بود هيچ کسي را نداشت چه شد که در اين فرصت کوتاه توانست دل

ص: 3549

همه ي مردم را با اين همه دشمن جذب بکند؟ مي فرمود عامل موفقيت پيغمبر دو مسئله است يکي اخلاق پيغمبر يک منطق پيغمبر پيغمبر جذب کرده حضرت علي مي فرمايد دل مردم جذب پيغمبر شد تا مي رسد به اين جا چه کرد پيغمبر؟ دَفَنَ اَللَّهُ بِهِ اَلضَّغَائِنَ خداوند به وسيله ي پيغمبر کينه ها را از بين برد فتنه ها را از بين برد برادري ايجاد کرد قرآن کريم هم گزارش مي دهد «فَبِمَا رَحْمَةٍ مِّنَ اللَّ_هِ لِنتَ لَهُمْ وَلَوْ كُنتَ فَظًّا غَلِيظَ الْقَلْبِ لَانفَضُّوا مِنْ حَوْلِكَ» (آل عمران/ 159) هنر پيغمبر اين بود در آستانه ي هفته ي آينده ولادت پيغمبر است نمي خواهيم فقط تاريخي از پيغمبر بگوييم و عبور بکنيم ما مسلمان هستيم همه ي ما معتقد هستيم پيغمبري دارد به دنيا مي آيد که رسالتش چه بوده؟ حضرت علي مي فرمايد مهم ترين هنر پيغمبر اين بود کينه ها را از بين برد دفن کردند زير خاک کردند پيغمبر گفت شما همه برادر هستيد دوست هستيد رفيق هستيد همه شنيده ايم اوس و خزرج ده ها سال بلکه بيش از صد سال دويست سال با هم دعوا داشتند پيغمبر آمد دعوا ها و کينه ها را از بين برد فتنه ها را خاموش کرد برادري ايجاد کرد الآن ما جامعه ي اسلامي هستيم کمي نگران هستم از شرايطي که امروز در جامعه داريم هر کسي يک سبکي دارد در صحبت من سبکم اين است من بگويم همه چيز خوب است گل و بلبل هيچ چيز نگو نه واقعيت جامعه اين نيست پيغمبر آمده کينه ها را از بين ببرد امروز در جامعه ي ما چقدر دعوا کينه و نفرت ايجاد مي کنيم؟ خدا شاهد است از سر نگراني شديد عرض مي کنم دو

ص: 3550

ماه ديگر دو انتخابات داريم واقعا آدم غصه مي خورد به جاي اين که انتخابات نتيجه اش از الآن تا آخرش نشانه ي همدلي صميميت و صفا و قدرت يک ملت باشد نشاط يک جامعه باشد از الآن خمپاره ها توپ خانه ها شروع شده جناح هاي مختلف هميشه از درجات پايين شروع شده اين مرتبه از سطوح عالي شروع شده همه ي مردم را ما درگير مي کنيم مي خواهيم نتيجه اش مهرباني قدرت صفا صميمت عزت ما باشد اين کينه ها چه آثاري دارد؟ ديشب شب يلدا بوده بلند ترين شب سال نشستيم بسم الله چه گفتيم در اين شب ها تو را به خدا مواظب باشيم ديشب با امشب يک دقيقه بلند تر بوده تفاوت ديشب با امشب يک دقيقه است من مي خواهم تقاضا بکنم اگر پيغمبر آمد کينه ها را از بين ببرد ما کينه زياد نکنيم از عامه ي مردم مي خواهم آن هايي که بايد گوش بکنند به حرف ما گوش نمي کنند الآن حمله ها شروع شده ولي من و شما عزيز برادر مسلمان خواهر مسلمان من و شما ديگر چرا دينمان را به خاطر ديگري از دست بدهيم؟ بدگويي اين بدگويي آن غيبت اين آقا غيبت آن آقا همان طور نقل مي کنيم فلان روزنامه گفته روزنامه حجت است؟ فلان رسانه گفته رسانه حجت است؟ همين کافي است که بگوييم فلاني چيزي گفت؟ حداقل دين خودمان را اين را عرض کردم مشکل ما کمبود باورهاي ديني است اگر من اين قرآن را قبول داشتم باور داشتم خيلي از زندگي من بسيار متحول بود ما داريم دينمان را براي دنياي ديگري مي فروشيم او مي خواهد برود مجلس او مي خواهد برود به کرسي ان شاء الله که

ص: 3551

براي خدا باشد چقدر هزينه هر چه هست ما دينمان را براي ديگري نفروشيم باور کنيد اين باور ها تضعيف شده من اگر باور مي کردم پيغمبر فرمود شما غيبت کسي را بکنيد تمام حسناتت منتقل مي شود غيبت مي کردم؟ نمي کردم واقعا ديشب که نشستيم البته من تقريبا دوازده گذشته بود از کتابخانه بيرونم کردند آمدم منزل تازه آمديم خانه امشب و ديشب يک دقيقه فرق دارد در اين جلسات که مي نشينيم دو ماه و دو ماه و نيم ديگر داريم ديگران آتش به پا مي کنند شما آتش بيار اين معرکه نباشيد شما دينتان را براي دنياي ديگري نفروشيد خداوند به وسيله ي پيغمبر کينه ها را از بين برد همه را برادر کرد جامعه ي پيغمبر است جامعه ي رحمت است البته وَ فَرَّقَ بِهِ أَقْرَاناً عده اي هم از هم جدا شدند آن هايي که هم پيمان بودند براي نبرد با اسلام شکست خوردند ابوسفيان ها ابوجهل ها بودند بعضي هايي که خيلي اشراف زمان جاهليت بودند خيلي برو بيا داشتند اين ها با آمدند پيغمبر ذليل شدند ابوجهل و ابوسفيان ديگر در دوران پيغمبر معنا نداشت عزت داشته باشد زمين خورده ها به اصطلاح امام رضوان الله عليه پا برهنه ها عزيز شدند سلمان فارسي بلال عزيز شد صهيب عزيز شد يکي را از روم آورد يکي را از حبشه يکي را از ايران به تعبير يکي از اساتيد پيغمبر آمد هر کسي را از يک جا آورد صهيب رومي بلال حبشي سلمان فارسي اين ها همه آمدند زير يک خيمه شدند مِنّا أَهْلَ الْبَيْتِ (بحار الانوار، ج 10، ص 121) اما ابولهب عموي پيغمبر شد «تَبَّتْ يَدَا أَبِي لَهَبٍ وَتَبَّ» (مسد/ 1) عده اي عزيز شدند اين هايي که

ص: 3552

غريبه هاي خوب و پاک بودند آمدند زير خيمه ي اسلام يک عده اي هم مثل ابوسفيان ها ابوجهل ها خارهاي سر راه ذليل شدند اين يک فراز کوتاه است در يک نگاه اگر بخواهيم بگوييم حضرت علي پيغمبر را مظهر وحدت مظهر محبت مظهر برادري زدن کينه ها از بين بردن کينه ها دشمني ها کدورت ها معرفي کرده هم در مسائل سياسي هم در مسائل خودمان ديشب بعضي ها حاضر نشدند گفت خانم برويم خانه ي برادرمان گفت نه حرفش را نزن يلدا و غير يلدا ندارد من با خواهرت با برادرت قهر هستم تمام شد با مادر شوهر با مادر زن اختلاف داريم تمام يعني حتي اين شب ها که عيد در عيد است شما کجا ديگر مي خواهيد پيدا بکنيد ميلاد پيغمبر امام صادق باشد آغاز امامت امام زمان باشد سالروز ازدواج حضرت خديجه ي کبري و پيغمبر بوده ايراني اش باشد ديني اش باشد من هنوز کينه از برادر خواهرم از عموي خودم بستگان شوهرم دارم اين هنوز حاضر نباشد خانم از بستگان شوهرش آقا از بستگان خانمش بگذرد ديشب آمدند خط و خطوط کشيدند باور مي کنيد هيچ جا نرفتند؟ آقا گفته برويم آن جا گفته نمي روم خانم گفته برويم آن جا گفته نمي روم گفتند پس هيچ جا نمي رويم بنشينيم در خانه خودمان را زمين گير مي کنيم اگر قبول داريم پيغمبر آمده کينه ها را از بين ببرد هم در سطح جامعه هم در سطح زندگي فردي ما هم يک قدم برداريم و الا از اين 17 ربيع ها اين قدر مي آيد مي رود يکي از کارشناسان درد دل مي کرد مي گفت بعضي ها از کجا مي فهمند هفده ربيع شده؟ الان هفته ي ديگر ولادت است از اين که رسانه

ص: 3553

لورل هاردي پخش مي کند مي فهمند امشب شب مولود است هفده ربيع به يک فيلم جشن نيست هنر هفده ربيع اين است کينه از بين ببريم اگر من حاضر شدم پا روي هواي نفسم بگذارم ديشب و امشب يک دقيقه فرق داشته ديشب نکردي امشب اين کار را بکن امشب بگوييم چون پيغمبر را حضرت علي معرفي کرد کينه ها را کنار گذاشت ما هم کينه ها را بگذاريم ديشب نرفتيم امشب برويم هر کجا ديشب نرفتيد دعوا بود امشب به احترام پيغمبر به احترام حضرت علي به احترام سالروز ازدواج حضرت خديجه و پيغمبر و به احترام آغاز امامت حضرت ولي عصر اين ها را انجام بدهيم

شريعتي: خيلي خوب مشرف مي شويم محضر قرآن کريم صفحه ي 71 را امروز تلاوت مي کنيم آيات 158 تا 165 سوره ي مبارکه ي آل عمران

اللهم صل علي محمد و آل محمد و عجل فرجهم

وَلَئِن مُّتُّمْ أَوْ قُتِلْتُمْ لَإِلَى اللَّ_هِ تُحْشَرُونَ ?158? فَبِمَا رَحْمَةٍ مِّنَ اللَّ_هِ لِنتَ لَهُمْ وَلَوْ كُنتَ فَظًّا غَلِيظَ الْقَلْبِ لَانفَضُّوا مِنْ حَوْلِكَ فَاعْفُ عَنْهُمْ وَاسْتَغْفِرْ لَهُمْ وَشَاوِرْهُمْ فِي الْأَمْرِ فَإِذَا عَزَمْتَ فَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّ_هِ إِنَّ اللَّ_هَ يُحِبُّ الْمُتَوَكِّلِينَ ?159? إِن يَنصُرْكُمُ اللَّ_هُ فَلَا غَالِبَ لَكُمْ وَإِن يَخْذُلْكُمْ فَمَن ذَا الَّذِي يَنصُرُكُم مِّن بَعْدِهِ وَعَلَى اللَّ_هِ فَلْيَتَوَكَّلِ الْمُؤْمِنُونَ ?160? وَمَا كَانَ لِنَبِيٍّ أَن يَغُلَّ وَمَن يَغْلُلْ يَأْتِ بِمَا غَلَّ يَوْمَ الْقِيَامَةِ ثُمَّ تُوَفَّى كُلُّ نَفْسٍ مَّا كَسَبَتْ وَهُمْ لَا يُظْلَمُونَ ?161? أَفَمَنِ اتَّبَعَ رِضْوَانَ اللَّ_هِ كَمَن بَاءَ بِسَخَطٍ مِّنَ اللَّ_هِ وَمَأْوَاهُ جَهَنَّمُ وَبِئْسَ الْمَصِيرُ ?162? هُمْ دَرَجَاتٌ عِندَ اللَّ_هِ وَاللَّ_هُ بَصِيرٌ بِمَا يَعْمَلُونَ ?163? لَقَدْ مَنَّ اللَّ_هُ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ إِذْ بَعَثَ فِيهِمْ رَسُولًا مِّنْ أَنفُسِهِمْ يَتْلُو عَلَيْهِمْ آيَاتِهِ وَيُزَكِّيهِمْ وَيُعَلِّمُهُمُ

ص: 3554

الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَإِن كَانُوا مِن قَبْلُ لَفِي ضَلَالٍ مُّبِينٍ ?164? أَوَلَمَّا أَصَابَتْكُم مُّصِيبَةٌ قَدْ أَصَبْتُم مِّثْلَيْهَا قُلْتُمْ أَنَّى هَ_ذَا قُلْ هُوَ مِنْ عِندِ أَنفُسِكُمْ إِنَّ اللَّ_هَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ ?165?

ترجمه:

و اگر بميريد يا شهيد شويد، به سوي خدا محشور خواهيد شد. (???) [اي پيامبر!] پس به مهر و رحمتي از سوي خدا با آنان نرم خوي شدي، و اگر درشت خوي و سخت دل بودي از پيرامونت پراکنده مي شدند؛ بنابراين از آنان گذشت کن، و براي آنان آمرزش بخواه، و در کارها با آنان مشورت کن، و چون تصميم گرفتي بر خدا توکل کن؛ زيرا خدا توکل کنندگان را دوست دارد. (???) اگر خدا شما را ياري کند، هيچ کس بر شما چيره و غالب نخواهد شد، و اگر شما را واگذارد، چه کسي بعد از او شما را ياري خواهد داد؟ و مؤمنان بايد فقط بر خدا توکل کنند. (???) هيچ پيامبري را نَسِزد که [در اموال، غنايم، ساير امور به امت خود] خيانت ورزد و هر که خيانت کند، روز قيامت با آنچه در آن خيانت کرده بيايد؛ سپس به هر کس آنچه را مرتکب شده به طور کامل مي دهند، و آنان مورد ستم قرار نمي گيرند. (???) پس آيا کسي که [با طاعت و عبادت] از خشنودي خدا پيروي کرده، همانند کسي است که [بر اثر گناه] به خشمي از سوي خدا سزاوار شده؟ و جايگاه او دوزخ است و آن بد بازگشت گاهي است. (???) همه آنان را [چه مؤمن، چه کافر] نزد خدا درجات و منزلت هايي [متفاوت] است، و خدا به آنچه انجام مي دهند، بيناست. (???) يقيناً خدا

ص: 3555

بر مؤمنان منّت نهاد که در ميان آنان پيامبري از خودشان برانگيخت که آيات او را بر آنان مي خواند و [از آلودگي هاي فکري و روحي] پاکشان مي کند، و کتاب و حکمت به آنان مي آموزد، و به راستي که آنان پيش از آن در گمراهي آشکاري بودند. (???) آيا زماني که [در جنگ احد] آسيبي به شما رسيد که بي ترديد دو برابرش را [در جنگ بدر به دشمن] رسانديد، [از روي بي صبري، جزع، ناراحتي و اضطراب] مي گوييد: اين آسيب چگونه و از کجاست؟ بگو: از ناحيه خود شماست [که بر اثر سستي در جنگ، نافرماني از پيامبر، نزاع و اختلاف، به شما رسيد]. يقيناً خدا بر هر کاري تواناست. (???)

اللهم صل علي محمد و آل محمد و عجل فرجهم

شريعتي: اشاره ي قرآني را بفرماييد

حاج آقا حسيني: دو آيه در اين صفحه در مورد پيغمبر است «فَبِمَا رَحْمَةٍ مِّنَ اللَّ_هِ لِنتَ لَهُمْ وَلَوْ كُنتَ فَظًّا غَلِيظَ الْقَلْبِ لَانفَضُّوا مِنْ حَوْلِكَ فَاعْفُ عَنْهُمْ وَاسْتَغْفِرْ لَهُمْ وَشَاوِرْهُمْ فِي الْأَمْرِ فَإِذَا عَزَمْتَ فَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّ_هِ إِنَّ اللَّ_هَ يُحِبُّ الْمُتَوَكِّلِينَ» اين رحمت الهي بود که تو با مردم مهربان بودي پيغمبر ما و اگر پيغمبر آدم تند خويي بود مردم پراکنده مي شدند بگذر تو براي اين ها طلب آمرزش بکن يکي هم آيه ي بعدي «لَقَدْ مَنَّ اللَّ_هُ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ إِذْ بَعَثَ فِيهِمْ رَسُولًا مِّنْ أَنفُسِهِمْ يَتْلُو عَلَيْهِمْ آيَاتِهِ وَيُزَكِّيهِمْ وَيُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَإِن كَانُوا مِن قَبْلُ لَفِي ضَلَالٍ مُّبِينٍ» خدا منت گذاشته که پيغمبري را از خودشان بفرستد. ما گفتيم حضرت علي پيغمبر را چه معرفي کرده؟ شخصيتي که کينه ها را پيغمبر آمد کنار بزند بياييم در آستانه ي

ص: 3556

ولادت پيغمبر ما هم کينه ها را کنار بگذاريم مگر نمي خواهيم حق مردم را بديم دين ما ادا شود آن حلاوت و شيريني و لذتي که انسان وقتي حقي را مي دهد سبک مي شود آن قدر اين حلاوت زياد و بالا است با هيچ چيز قابل مقايسه نيست اگر با کسي اختلاف داريم برويم سري بزنيم شيريني اش در زندگي ما يقين داشته باشيم اثر دارد يکي هم رد مظالم است يعني چه؟ شما به کسي بدهکار هستيد ولي آن آقا را نمي شناسيد وارث هايش را نمي شناسيد هيچ اثري از او نيست سي سال پيش از کسي پولي گرفتي يادت رفته بدهي مدرسه بودي بچه بودي مداد پاک کني از کسي برداشتي نمي شناسي از کسي جنسي خريدي پول کم دادي يا به کسي جنسي فروختي پول کم دادي همه ما گرفتار هستيم اگر ريز شويم در رد مظالم تقريبا همه گرفتار هستيم در نوجواني جواني به کسي زديم در مدرسه کسي را زديم نمي شناسيم اگر بشناسيم بايد به خودش اگر وارث دارد به وارثش بدهيم اما هيچ شناختي نداريم نشاني از او نيست حالا مي خواهيم دين ادا شود احتياطش هم خوب است شايد بعضي ها بگويند ما يقين نداريم من مي گويم اجمالا همه ي ما گرفتار رد مظالم هستيم الآن فرصت ماه ربيع است اين طرح هميشه در ماه ربيع بوده ما يک بار ديگر از مراجع بزرگوار تقليد اجازه گرفتيم براي اين که بينندگان نخواهند تک تک زنگ بزنند اجازه بگيرند امروز دهم است بيست روز وقت دارند تا آخر ماه ربيع ما تا مبلغ صد هزار تومان اجازه گرفتيم بيشتر از اين را حتما بايد اجازه بگيرند

ص: 3557

اين صد هزار تومان نه به اين معنا که اگر من يک ميليون بدهي هم داشتم با اين پاک مي شود به اندازه ي صد هزار تومان تا صد هزار تومان هر کسي مي خواهد رد مظالم بدهد يعني فکر مي کند به کسي بدهکار بوده آن آقا را نمي شناسد اثري خبري نيست اين را مي تواند به فقير بدهد ديگر نمي خواهد زنگ بزند دفتر اين مرجع آن مرجع تک تک اجازه بگيرد ما اجازه را براي هم گرفتيم به هر فقيري که مي شناسد ارحام خويشاوندان بهتر است البته در بين خويشاوندان پدر مادر نباشد اولادش نباشد چون گفتيم اين ها واجب النفقه ي ما هستند اولاد و پدر مادر مادر همسر را بايد از جاي ديگر بدهيم ولي نه اگر غير از پدر مادر اولاد برادر خواهري دختر عمويي دارد اين ها مقدم هستند از مراجعي که ما اجازه گرفتيم نام مي برم از مقام معظم رهبري آيت الله عظمي مکارم شيرازي، صافي گلپايگاني، وحيد خراساني، سيستاني، شبيري زنجاني اجازه گرفتيم به فقير بايد بدهيم قبلا هم گفتيم تا مي گويي فقير مي گويد من به فلاني يک روز کمک کردم ديدم يک کيلو گوشت خريده فقير نبايد يک کيلو گوشت بخرد؟ فقير حتما کسي است که رو به قبله خوابيده باشد؟ فقير هم فقير است فقير يعني کسي که در آمدش کامل نيست دخلش با خرجش نمي خواند خرج سالش را ندارد اين قدر سخت نگيريم فقير معنايش اين نيست که نبايد يک کيلو گوشت به خانه اش ببرد دستش تنگ است دخل و خرجش نمي خواند اين که مي گويند زير خط فقر درصدش خيلي بالاست البته بايد به فقير داد به مسجد نه به مدرسه

ص: 3558

سازي و اين ها نه فقط بايد به فقير داد سيد باشد فرق ندارد فقير غير سيد اشکالي ندارد وقتي هم گفتيم اگر کسي زنداني است ولي فقير است مي شود کمک کرد تقاضا مي کنيم از آقايان مخصوصا يک پولي هم يا در اختيار همسرانشان بگذارند که آن ها خودشان رد مظالم بدهند يا آقايان بزرگواري بکنند صد هزار تومان براي خودشان بدهند صد هزار تومان به نيت همسرانشان بدهند همان طور که ما نگران هستيم آن هم چنين نگراني را دارند بدهي ممکن است داشته باشند و حرف آخر اين که ما مي توانيم هر صدقه اي که مي دهيم به نيت رد مظالم بدهيم همين صدقات روزانه مان شما هر روز صدقه نمي دهيد پانصد تومان هزار تومان پنج هزار تومان همين ها را اگر به نيت رد مظالم بدهد اگر واقعا رد مظالمي بدهکار باشد خود به خود جاي رد مظالم حساب مي شود اگر رد مظالم بدهکار نباشد صدقات روزانه است اين صدقات روزانه ديگر اجازه نمي خواهد ما اجازه اش را در اين محدوده مشکلي نداريم.

شريعتي: خيلي ممنون التماس دعا خدانگهدار

94-10-08 - مروري بر طرح هاي موفق برنامه ي سمت خدا

بسم الله الرحمن الرحيم و صلي الله علي محمد و آله الطاهرين

بر چهره ي تو نقش تبسم هميشگي *** در چشم هاي تو غم مردم هميشگي

دريايي و نمايش آرامشي ولي *** در پهنه ي دل تو تلاطم هميشگي

در وسعتي که عطر سکوت تو مي وزد *** باراني از ترانه، ترنم هميشگي

با حکمت ظريف تو ما بين عشق و عقل *** سازش هميشگي و تفاهم هميشگي

خورشيد جاودانه ي اشراق روي توست *** سرچشمه ي «مکارم الاخلاق» خوي توست

شريعتي: سلام عرض مي کنم خدمت شما بينندگان محترم و حاج آقاي

ص: 3559

حسيني خيلي خوش آمديد. سلام عليکم و رحمة الله خيلي خوش آمديد.

حاج آقا حسيني: سلام عليکم و رحمة الله عرض سلام و ارادت خالصانه خدمت همه ي بينندگان محترم دارم. تبريک مي گويم ولادت وجود مقدس خاتم الانبيا و هم وجود مقدس امام صادق و هم عزيزان مي دانند همين روز ها ولادت حضرت عيسي مسيح پيامبر بزرگ الهي است ما همه ي اين ولادت ها را تبريک مي گوييم به همه ي بينندگان مخصوصا بينندگان خوب برنامه ي سمت خدا ياد مي کنم از شهيد آيت الله مطهري يک جمله ي زيبايي ايشان داشتند گلايه اي داشتند مي فرمودند که ببينيد مسيحيان عالم چه مي کنند اتفاقا همين روزها براي ولادت عيسي مسيح عليه السلام چه جشن هايي در همه ي عالم برقرار است آن وقت پيامبر ما که خاتم الانبيا است افضل الانبيا است ولادت امام صادق انصافا ما آن جشني که بايد بگيريم گرفتيم؟ نگرفتيم بايد ما مفصل جشن مي گرفتيم مفصل چراغاني ها شادي ها مي شد همين دستوراتي که در اعياد آمده فقط نگاه بکنيم شهيد مطهري گلايه مي کردند چرا ما نگاه نمي کنيم مهم ترين جشن مسيحيان عالم همين ولادت عيسي مسيح است ما خيلي کوتاهي کرديم برنامه ريزي بکنيم براي آينده بيشتر و کامل تر و بهتر. عزيزان مي دانند امروز يک اعمال بسيار ويژه اي دارد روزه ي امروز خيلي ثواب داشت آن هايي که موفق بودند گرفتند خوشا به حالشان ما در سال چهار روز داريم که روزه اش ممتاز است يکي هفدهم ربيع است ان شاء الله آن هايي که موفق شدند خوشا به حالشان ولي اگر روزه را از دست دادند دو سه عمل ديگر دارد زيارت پيغمبر گرامي اسلام است از راه دور در مفاتيح است حتما عزيزان

ص: 3560

اين زيارت را بخوانند ولو يک زيارت مختصر و جالب است با اين که ولادت حضرت رسول است ولادت امام صادق است از اعمال امروز زيارت اميرمومنان وارد است اگر اميرمومنان نبود اين قصه به ثمر نمي رسيد رسالت به جايي نمي رسيد «وَإِن لَّمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ» (مائده/ 67) يک نمازي دارد امروز خوشا به حال آن هايي که امروز توفيق ديد و بازديد و ضيافت و مهماني و عيدي دادن دارند يک نماز دارد نمازش خيلي سخت نيست عين نماز صبح است دو رکعت است فرقش اين است که شما در نماز صبح بعد از حمد يک توحيد مي خوانيد اين جا در هر رکعت ده توحيد و ده قدر مي خوانيد از اين آسان تر نمي شود. اين نماز امروز را هم عزيزان از دست ندهند امروز اين چند عمل را هم زيارت هم غسل دارد امروز هم اين نمازي که گفتم موفق باشند انجام بدهند مرحوم محدث قمي تاکيد کردند امروز ديد و بازديد اطعام دادن عيدي دادن خوشحال کردن اهل خانه خوشحال کردن بچه ها آن هايي که توانايي اش را دارند عيدي بدهند به همسران بچه ها مهمانان مهماني بگيرند ديد و بازديد بگيرند معلوم باشد امروز عيد است من حرم حضرت معصومه منبر داشتم گفتم اين طوري معلوم نباشد هفده ربيع از کجا معلوم باشد؟ تعطيل رسمي است اين طور نباشد از روي تعطيل بفهميم عيدي بدهيم بگيريم ديد و بازديد انجام دهيم ديگران را خوشحال بکنيم از همه ي اين ها بالاتر اگر خداي نکرده با کسي اختلافي ناراحتي داشتيم برطرف بکنيم اين فرصت را از دست بدهيد ديگر به دست نمي آيد ولادت پيغمبر باشد ولادت امام

ص: 3561

صادق و ولادت حضرت عيسي باشد ماه ربيع الاول باشد بهار در بهار در بهار عيد در عيد در عيد آغاز ولايت امام زمان ديگر اين فرصت را از دست بدهيد معلوم نيست شيطان بگذارد اگر بنا داريد تصميم بگيريد ان شاء الله اين عيد بر شما مبارک باشد.

شريعتي: ان شاء الله خيلي ممنون مي خواهيم از حاج آقاي حسيني عيدي بگيريم ببينيم براي ما چه به ارمغان آورده اند.

حاج آقا حسيني: بسم الله الرحمن الرحيم ما بعد از اين همه که در خدمت بينندگان بوديم يک مرتبه ما از بينندگان عيدي بگيريم آن قدر بينندگان به ما محبت دارند حتما حاضر هستند عيدي امروز را به ما بدهند سخت نيست عيدي شان من طوري مي گويم نه تنها سخت نباشد بلکه نتيجه ي عيدي دادن عزيزان اين باشد که باز دوباره ما عيدي بدهيم يک رسمي است در خود رسانه گاهي مي آيند مثلا مي گويند فيلم هاي ده سال گذشته تمام فيلم ها و سريال هاي ده سال گذشته را بينندگان بيايند انتخاب بکنند بگويند منتخب شما در اين همه فيلم و سريال در ده سال چه بوده نظرسنجي مي کنند بعد هم جايزه مي دهند من امروز به ذهنم رسيده در اين روز بسيار مبارک از بينندگان عيدي بگيريم بگوييم شما بگوييد در طول سال هايي که سمت خدا موضوعات مختلفي را مطرح کرده جذاب ترين و مهم ترين موضوعي که دغدغه ي شما مخاطب عزيز بوده چه بوده شما بگوييد آن وقت ما عيدي مي دهيم من اين را بدون هماهنگي مي گويم مطمئنم دوستان هماهنگ مي کنند پيشنهادم اين است به چهارده نفر از بهترين انتخاب هايي که عزيزان مي کنند به قيد قرعه ما چون

ص: 3562

مي خواهيم منتخب برنامه را بگوييم يک سري از کتاب هاي سمت خدا را بدهيم کتاب هاي همه ي کارشناسان عزيز مجموعه ي کارشناسان را بدهيم هر چه کتاب حاج آقاي فرحزاد دکتر رفيعي نوشتند حاج آقاي عالي ماندگاري رنجبر ما داشتيم هر چه کتاب است اين بسته ي کتاب ها را به چهارده نفر که به ما بگويند آن چيزي که براي شما در اين سال ها سمت خدا موضوعاتي که داشته مهم تر بوده دغدغه ي شما بوده است باني کتابش را هم ببينيم آقاي رکني که وضعش خوب است شما خود کارشناسان ديگر چيزي نيست اگر کمک ها زياد شد عدد را بيشتر مي کنيم من خودم شروع مي کنم براي اين که راهنمايي هم به بينندگان عزيز کرده باشيم آن چيزي که به ذهن من رسيده مي گويم اين چند موضوعي که مطرح مي کنم در اين روز عيد دلم مي خواهد يک بار ديگر توقفي داشته باشيم اين ها را مهم تر مي دانم هر کسي نظر خودش را دارد موضوع اول اين است که ما اين توفيق را داريم شبانه روز هر کجا مي رويم حرم زيارت کوچه بازار مدرسه تاکسي اتوبوس ما با مردم هستيم مردم مي گويند فلان برنامه تان خيلي خوب بود آن چيزي که به ما گفتند ما يادمان نمي رود را مي گويم يک اين که احيا سنت قرض الحسنه بکنيم خيلي به ما گفتند خيلي خيلي به ما گفتند چقدر افراد گفتند اين را شما مطرح کرديد ما رفتيم قرض داديم يا به ما قرض دادند مشکل ما حل شده روز عيد است مي خواهيم از پيغمبر از خدا عيدي بگيريم ارْحَمْ تُرْحَمْ (أمالى صدوق، ص 209) ما دست بده داشته باشيم تا خدا به

ص: 3563

ما بدهد پيغمبر به ما بدهد قرض است نمي گوييم بده ديگر نه شما بده اين آقا دو ماه ديگر شش ماه ديگر عين پول را به تو پس مي دهد روايتش را خوانديم مگر نمي خواهيم از سيره ي پيغمبر بگوييم پيغمبر فرمود شبي که من به معراج رفتم از سوغاتي هاي پيغمبر در معراج اين بود فرمود ديدم عَلي بابِ الجنّةِ مكتوبٌ: القرضُ بثمانيةَ عَشْرٍ و الصَّدَقَةُ بِعشرَةٍ (بحار الانوار، ج 103، ص 138) صدقه بر سر در عرش نوشته بود صدقه ثوابش ده تا است ولي قرض هجده تا است يعني قرض الحسنه ثوابش از صدقه که مي دهي پس نمي گيري بيشتر است چرا؟ چون صدقه ممکن است طرف مستحق نباشد ما فکر مي کرديم داديم اما در قرض الحسنه طرف مي داند بايد پس بدهد اگر گرفتار نباشد اگر نيازمند نباشد نمي آيد از آبرويش خرج بکند پول بگيرد يک سال ديگر شش ماه ديگر بدهد مولود امروز پيغمبر خدا فرمود بر سر در بهشت نوشته صدقه ده ولي قرض هجده برابر ثواب دارد. همين امروز يکي از بينندگان تماس گرفتند گفتند شما در آن فرصتي که بحث احيا سنت قرض الحسنه را مطرح کرديد من نيت کردم بيست ميليون تومان در اختيار يک آقايي قرار دادم براي قرض الحسنه گفتم هر کس به تو مراجعه کرد بيست ميليون تومان قرض بده ايشان با اشک چشم مي فرمود کاش مي توانستم احساسات او را منعکس بکنم نمي شود با گريه گفت من شش سال بود بچه دار نمي شدم شش سال ازدواج کرده بودم آن روزي که شما اين حرف را زديد بيست ميليون تومان را دادم پيش خودم نيت کردم گفتم خدايا ما

ص: 3564

اين قدم را برداشتيم شما هم اولاد عنايت بکنيد پول را که من دادم به اين آقا به فاصله ي چند روز بعد از شش سال خانم ام از در آمد داخل خوشحال و ذوق زده برگه ي آزمايشگاه دستش بود جواب مثبت است و من حامله هستم مي گفت من فقط نيت کردم يک معامله با خدا کرد اي کاش مي گفتم آن آقا چطور گريه مي کرد اشک مي ريخت گريه مي کرد مي گفت اين معامله اين قدر زود جواب داد تا من بيست ميليون تومان را در اختيار آن آقا قرار داده که قرض بدهم و پيش خودم گفتم من اين را دادم به اين نيت تو هم کمک بکن ايشان گفتند خيلي هم تمکن مالي نداشتند نه اين که بيست ميليون پول خوردش باشد براي پس اندازش جمع کرده بود پول را گفتند بعد از چند روز خداوند عنايت کرد مي گفت الآن نه ماه است از جريان گذشته بچه ام به دنيا آمده اسمش را گذاشتيم فاطمه حسنا ما از همين جا به اين پدر مادر ولادت فاطمه حسنا را تبريک مي گوييم قدم نورسيده شان مبارک باشد با خدا معامله بکنيم جاده يک طرفه نيست دو طرفه است ارْحَمْ تُرْحَمْ (أمالى صدوق، ص 209) ارْحَمُوا مَنْ فِي الْأَرْضِ يَرْحَمْكُمْ مَنْ فِي السَّمَاءِ (مستدرك الوسائل، ج 9، ص 159) شما به زميني ها رحم بکنيد تا آسماني ها به شما رحم بکنند خيلي ها گفتند احيا سنت قرض الحسنه فراوان افراد گفتند بيست ميليون ده ميليون در صندوق قرض الحسنه مسدود کرديم چقدر افراد مشکلاتشان حل شد اگر شما پولي داريد خيلي احتياج نداريد نبريد در بانک ها سود به من بدهد اگر ما

ص: 3565

وعده هاي الهي را باور داريم بانک چند درصد سود به ما مي دهد؟ بيست درصد سود هشتاد درصد به اين بيست درصد اضافه بکند تازه مي شود دو برابر پول را دادي معادلش مي خواهد سود بدهد ولي قرآن مي گويد اگر اين قرآن را باور داريم قرآن مي گويد اگر شما در راه خدا «مَّثَلُ الَّذِينَ يُنفِقُونَ أَمْوَالَهُمْ فِي سَبِيلِ اللَّ_هِ كَمَثَلِ حَبَّةٍ أَنبَتَتْ سَبْعَ سَنَابِلَ فِي كُلِّ سُنبُلَةٍ مِّائَةُ حَبَّةٍ وَاللَّ_هُ يُضَاعِفُ لِمَن يَشَاءُ وَاللَّ_هُ وَاسِعٌ عَلِيمٌ» (بقره/ 261) شما در راه خدا بدهيد من هفتصد برابر مي کنم اين تازه مال انفاق است اگر بدهي در راه خدا اما اگر آمدي قرض الحسنه بدهي ثوابش از صدقه بيشتر است يکي از سنت هايي است که در اين سال ها اين همه سمت خدا چه کرد مردم چه شنيدند موثر بوده به اين روز ولادت خواهش مي کنم اين را بيشتر توجه بکنند يک پولي پنج تومان ده تومان صد تومان بيست تومان يک جايي صندوق قرض الحسنه ي مطمئن مسدود بکنيد بگوييد اين مسدودي ما ده ميليون هر کس به شما مراجعه کرد نامه بنويسيد به اين آقايي که حامل اين نامه است يک ميليون دو ميليون وام بدهيد تمام مراحل ضمانتش و تضمين و چکش هم با خود آن صندوق موجودي مسدود مي شود ده بيست ميليون اين همه ثواب است.

شريعتي: هيچ وقت يادم نمي رود پيام دختر خانمي را که نوشتند وقتي حاج آقاي حسيني و کارشناسان از احيا و ثواب سنت قرض الحسنه گفتند مادرم وقتي ديد خيلي نقدينگي و پولي ندارد روزه و نماز استيجاري قبول کرد که بتواند اين پول را بگذارد و در اين سنت نيکو شرکت

ص: 3566

بکند.

حاج آقا حسيني: بله خاطرم است يک کسي مي رود نماز ميتي را قبول مي کند که مبلغي را بگيرد اين پول را بگذارد من خدا را شاکر هستم خوشحال هستم اگر اين اميدواري ها نبود که ما اين جا نبوديم اين قدر ما را خوشحال کردند گوشه کنار افراد گفتند ما اين کار را کرديم البته بعضي ها يقين دارم پيام ها آمده که ما داديم برنگشت عزيز من من به آقايي گفتم چرا قرض نمي دهي گفت من يک بار وام دادم يک قسطش را نداد صد هزار تومانش را خودم دادم مثلا بيست سي سال پيش بوده طرف يک قسطش را نداده مي گويد من قسم خوردم ضامن کسي نشوم به کسي پول وام ندهم حالا اين که يک حادثه اي يک مورد پيش آمده در تمام خيرات را به روي خودمان ببنديم؟ من صميمانه مي گويم از سر دلسوزي مي گوييم من در يکي از شهرها بودم عزيزان مهمان نواز گرگان در ايام فاطميه در يک خيابان قدم مي زدم ديدم خيلي بانک است گفتم بشمارم در يک خيابان يک شهري که مثلا سي صد هزار نفر جمعيت دارد پنجاه و شش موسسه ي مالي و غير دولتي بود 56 تا در يک خيابان از يک شهر سي صد هزار نفره که بيست خيابان از اين ها دارد من و شما مقصر هستيم چرا ما کمک نمي کنيم به صندوق هاي قرض الحسنه چرا به تبع آن بيست درصدهايي که هشتاد در صد بيايد بغلش تازه مي شود دو برابر هفتصد برابر قرآن اين همه روايات و بشارت هاي پيغمبر را قبول نداريم؟ باور ها ضعيف است اگر به من بگويند چه کرديد چه شد البته نه اين

ص: 3567

که ما کاري کرده باشيم بينندگان عزيز کاري کرده اند يک جرياني شکل گرفته من مي گويم يکي احيا سنت قرض الحسنه است من خواهش مي کنم شما اگر واقعا دختر خانمي هست مي تواند ازدواج بکند گير پنج ده ميليون تومان است ما يک صورت جهيزيه يکي از بحث هايي که اتفاقا بايد جزء منتخب ها بگوييم ترويج ازدواج آسان است ليست را که آورديم اين جا خوانديم از اتحاديه ي لوازم خانگي گرفتيم که با پنج شش ميليون لوازم خانگي مي شود زندگي را شروع کرد از آن يخچال هايي که يخ مي آيد نباشد از اين تلويزيون ها که صفحه اش بزرگ است نباشد من از اين يخچال ها ندارم از اين ها نباشد فرش آن چناني نباشد ما گفتيم ازدواج باشد با پنج ميليون جهيزيه نه بفرماييد ده ميليون با پنج ميليون جهيزيه ي ساده مي شود ازدواج کرد بيننده اي نوشته بود اين يخچالي که شما مي گوييد با پنج ميليون ده ميليون يخچالش خراب مي شود يکي از بينندگان جمله ي قشنگي گفت اگر جهيزيه ي ما ساده باشد گيرم هم يک روزي يخچالش خراب شود يخچال خانه مان خراب شود بهتر است يا فرزندان ما به فساد کشيده شوند؟ ما گفتيم الآن آمار داريم دوازده ميليون دختر پسر وقت ازدواجشان است ازدواج نکردند مراحل متعدد دارد يک قدمش بحث جهيزيه است ازدواج ها را پيچيده کرديم يکي از حرف هاي قشنگي که بايد رويش مانور بدهيم ازدواج آسان است شما بياييد با پنج ميليون بيننده واقعا شما راضي هستيد دختر و پسري نتواند ازدواج بکند معطل ده ميليون پنج ميليون است؟ من پيام ديدم امروز فقط مي خواهيم عيد است غم نگوييم شيرين بگوييم نوشته من سه دختر دارم در

ص: 3568

خانه خواستگار مي آيد همه را به بهانه رد مي کنم براي اين که معطل پنج ده ميليون هستم اين ده ميليون را با قرض الحسنه مي توانستي مشکلش را حل بکني پولت هم برمي گردد دو سال ديگر فقط آن سود بيست درصد گيرت نيامده ولي سود هفتصد برابري را خدا به تو داده اگر باورهاي ديني تقويت باشد هفتصد برابر به ما مي رسد ازدواج ها را زياد بکنيم الآن فصل ازدواج است ماه ربيع الاول است به ما هم مراجعه بکنند ولي من اعلام مي کنم هر چه بتوانم زمان باشد مهلت باشد فرصت باشد هر روز به ما بگويند يک عقد ازدواج بخوانيد چه چيزي از اين بهتر هم من هم قول مي دهم از طرف بقيه ي کارشناسان حاج آقاي ميرباقري رنجبر عالي رفيعي هماهنگي اش با ما شما ازدواج راه بيندازيد شب و روز بگوييد عقد بخوانيد.

شريعتي: در حاشيه ي برنامه ي ما اتفاقات شيريني مي افتد که شايد بد نباشد بعضي هايشان را با شما به اشتراک بگذاريم يک نمونه اش آماده است من چيزي نمي گويم شما فقط ببينيد برمي گرديم. ان شاء الله همه ي زندگي ها سرشار از آرامش و آسايش و همه ي زيبايي ها باشد حالا که صحبت از ازدواج شد من کتاب معرفي مي کنم مجموعه اي است به اسم اولين دانشگاه و آخرين پيغمبر از شهيد دکتر سيد رضا پاکنژاد جلدش مربوط به ازدواج است با عنوان ازدواج مکتب انسان سازي مجموعه ي بسيار خوبي است برگرفته از آموزه هاي نبي اکرم ان شاء الله دوستان تهيه بکنند.

حاج آقا حسيني: نماينده ي يزد بودند شهيد شدند.

حاج آقا حسيني: من يک بار ديگر يادآوري مي کنم امروز بحث ما اين شد که بينندگان

ص: 3569

به ما عيدي بدهند عيدي بينندگان عزيز به ما اين باشد که بگويند در اين سال ها همه ي کارشناسان چه برايشان از همه جالب تر بوده در زندگي شان موثر بوده دغدغه ي زندگي شان بوده جرياناتي که راه افتاده مثلا بگويند شما اين مطلب را گفتيد من اين کار را کردم يا فلان جريان فلان موضوعي که مطرح کرديد در زندگي من تاثير گذاشت بنا شد آن ها به ما جايزه بدهند ما هم جايزه مي دهيم به جمعي شان تمام کتاب هاي سمت خدا را اگر از من سوال بکنند يکي از چيزهايي که در ذهن شما مانده و من مي بينم بينندگان زياد مراجعه مي کنند يکي بحث زنده کردن سنت جلسات خانگي بود ماه رمضان اين بحث پيش آمد خانه هاي نوراني اين که ما مواظب خودمان باشيم خانواده ها مواظب خودشان باشند امروز روز ولادت پيغمبر نيست؟ اگر امروز من قبل از برنامه بعد از برنامه آن قدر فکرمان درگير است که در اين پنجاه دقيقه چه گفتيم چه شد وقت اين رسانه را به چه گذرانديم اگر امروز من هيچ چيز نگفته باشم جز اين حديث نوراني پيغمبر از برنامه ي امروز راضي هستم پيغمبر فرمود لا صَدَقَة و ذو رَحمٍ مُحتاج (جامع المدارک، ج 2، ص 101) محتاج يادمان بماند پيغمبري که امروز ولادتش است فرمود تا خويشاوند تو گرفتار و نيازمند است صدقه به بيگانه بدهي فايده اي ندارد به آن درجه ي کمال نمي رسي من ديشب حرم حضرت معصومه بودم يک عزيزي آمد گفت خيلي برنامه تان خوب است گفتم کجا گفت آن جا که گفتيد شما اول به خويشاوندان برسيد اين در ذهن بيننده ي عزيز مانده ما

ص: 3570

مواظب خويشاوندان باشيم بعضي وقت ها از روي تنبلي من بارها گفتم امام رضوان الله عليه يکي از يادگارهاي بسيار ارزشمند امام کميته ي امداد بود ولي کميته ي امداد را امام براي چه کساني تاسيس کرد؟ سر هر کوچه محلي صندوق هايش است اين صندوق مال کسي است اگر شما برادر هايت خواهر هايت برادر زاده هايت هيچ کدام از خويشاوندانت فقير گرفتار نداري بسم الله صبح بينداز در صندوق کميته از بس در اين مسئله حساس هستم گاهي افراد مي بينم پول مي اندازند مي گويم سلام شما در خويشاوندانت فقير نداري؟ مي گويد اتفاقا يک برادر گرفتار دارم شما پول داري بدهي؟ مي گويم نه خواستم بگويم شما پول چرا در صندوق مي اندازي؟ ما مي خواهيم کار خودمان را آسان بکنيم صندوق دم است بيندازيم اين را بگذار زير فرش بينداز در قلک جمع بکن سر ماه به ارحامت بده به برادر زاده عمو عمه زاده لازم نيست بگوييم صدقه يک هديه برايش بگيريم حتي مي توانيم به واسطه بدهيم به ديگري بدهيم بدهد شماره حسابش را داشته باشيم ما خيلي پيام داريم مردم مي گويند گرفتاري دارند من مي نشينم فکر مي کنم واقعا يک نفر در ارحامشان وضع مالي شان خوب نبوده به داد ايشان برسد؟ پنجاه نفر شصت نفر يک طائفه خانواده اند يک نفر در اين صد نفر نبوده؟ مي گويد بچه ي مريض پسر بيکار دارم خانه ي اجاره اي دارم اجازه ام عقب افتاده واقعا در خويشاوندان اين ها يک نفر در اين صد نفر نبوده که مشکل اين را برطرف بکند اين هم خيلي موثر بوده باز هم تاکيد مي کنم خواهش مي کنم دقت بکنيد آيه نازل شد «لَن تَنَالُوا الْبِرَّ حَتَّى تُنفِقُوا مِمَّا

ص: 3571

تُحِبُّونَ» (آل عمران/ 92) به نيکي نمي رسيد مگر اين که از آن چيزي که دوست داريد در راه خدا بدهيد ابوطلحه ي انصاري صحابي خوب پيغمبر خدا آمد محضر رسول خدا گفت مگر آيه نازل نشده؟ من اين نخلستانم را دربست مي خواهم بدهم در اختيار شما شما بين فقرا تقسيم بکنيد پيغمبر قبول نکرد عرض کرد آيه نازل شده مي خواهم کمک بکنم حضرت فرمود مگر در خويشاوندانت فقير سراغ نداري؟ براي چه به من مي دهي؟ تو اگر فقير سراغ داري در بستگانت چرا به من به صندوق کميته مي دهي؟ چرا به مسجد بدهي خودتان مواظب ارحام باشيد اين جلسات خانوادگي يک برکتش اين است که به داد هم مي رسيم قديم ها زياد بود مي گفتند سياره مي چرخيد سياره ها تمام شد يک شب اگر بروند مهماني از در که وارد مي شوند رمز واي فاي چه است؟ کاري به کار هم ندارند اين جلسات يک برکتش اين بود کسي مي خواست ازدواج بکند براي پسرش براي دخترش به هم معرفي مي کردند احکام بود نماز بود تصحيح قرائت بود صله رحم بود همه ي اين ها در اين بود مرحوم آيت الله گلپايگاني سوال کردند صله رحم به چيست اسلام اين همه تاکيد کرده صله رحم يعني من زنگ بزنم؟ الآن فاصله ي طبقاتي زياد شده يک برادر نمي داند چطور خرج بکند از بس دارد يک برادر نمي داند با بدبختي هايش کنار بيايد آن برادر که از بس دارد مسافرت ها گردش ها خارج داخل همه ي تور ها را رفته آمده مي گويد مي خواهيم فردا شب بياييم خانه ي شما مهماني اين نمي داند حقوقش را دهم ماه اداره بکند اين را بايد تا آخر نگه دارد اين بيچاره بايد براي

ص: 3572

آن برادر تمام حقوق را خرج بکند که اين برادر آمده صله رحم بکند پسر عمو ها بنشينند بگويند رفتيم کيش رفتيم فرانسه پز بدهد به ماشين زندگي اش و مسافرت ها او هم بسوزد آه بکشند بعد بگويند خب الحمدلله امشب موفق شديم صله ارحام انجام بدهيم اين است آن صله ارحامي که اسلام گفته؟ اين قدر اسلام گفته واجب است قطع رحم حرام است اين است که تو بيايي پز بدهي؟ سفرهايت را به اين برادرت بگويي؟ پسر عمو دختر عمو ها زندگي شان را فخر بفروشند؟ سوال کردند از مرجع تقليد فرمودند تفسير صله رحم اين است که اگر تو مي تواني گرفتاري مالي اش را برطرف بکني برطرف بکني دستش را بگيري اين هم خيلي موثر بوده من تقاضا مي کنم حتي در قصه ي رد مظالم که از مراجع تقليد اجازه گرفتيم عزيزان تا صد هزار تومان رد مظالم بخواهند بدهند بدهند ديگر نيازي نيست با دفاتر مراجع تماس بگيرند مي خواهي رد مظالم بدهي مقدم بر همه ارحامت است البته پدر و مادر نه اولاد نه آن ها واجب النفقه ي ما هستند پدر پدر بزرگ مادر مادر بزرگ اولاد من نوه ي من واجب النفقه هستند اين پيغمبر مي گويد اين ها را اين ها تکليف ما است اما رد مظالم مي خواهي بده به خويشاوندان اگر در هيچ کدام از اين ها نبود بده به ديگري يکي از مواردي که واقعا براي من عجيب بود در اين سال هاي سمت خدا تقدير و تشکر مي کنم اين همه لطف و محبت بود خدا مي داند آن چيزي که به ما انرژي مي دهد محبت بينندگان است همه ي دوستان من که خدا شاهد است خودم را کمترين

ص: 3573

مي دانم ولي همه ي دوستان از قم مي آيند تهران يک روز مي آيند تمام وقتشان گرفته مي شود تمام هفته فکرمان درگير سمت خدا است به قول حاج آقاي فرحزاد من يک جا مي خواهم بروم منبر يک ماه بروم منبر به اندازه ي يک جلسه ي سمت خدا فکرم مشغول نمي شود انرژي نمي گيرد ايشان از بس حافظه شان خوب است يک ماه مي تواند منبر برود.

شريعتي: من به حاج آقاي عالي گفتم شب هايي که سمت خدا داريم ساعت يک دو مي خوابم ايشان فرمود تو دو ساعت مي خوابي من خوابم نمي برد من ديشب کتابخانه بودم رفقا دوازده آمدند نگاه کردند گفتند تعطيل است گفتم آن هفته سمت خدا گفتم که شما من را بيرون کردي اگر امشب هم بيرون بکني اين هفته هم مي گويم گفتند نه پس بنشين اگر موافقي برويم همه ي دلخوشي ما به چه است؟ به آن تاثير است يکي از موضوعاتي که خيلي اثر گذاشت بحث آزادي زندانيان بود حمايت از زندانيان بدهکار بود من تعجب مي کنم خيلي طرح در سمت خدا مطرح کرديم ولي هيچ طرحي به اندازه ي اين طرح مردم استقبال نکردند پانصد هزار تومان آن وقت از مراجع اجازه گرفتيم از سهم امام بگيرند آن قدر مردم مراجعه کردند من تقاضا مي کنم اين ها باز هم يادشان باشد بروند پيگيري بکنند يک طرحي بحث مراعات حال مستاجرين بود که آن هم خيلي استقبال شد هنوز به من مي گويند بعد از آن حرفي که شما مطرح کرديد مراعات کرديم از مستاجر چيزي نگرفتيم باز هم اگر از اين کارها بينندگان انجام دادند به ما بگويند.

شريعتي: يکي از طرح هاي موفق که در برنامه ي سمت خدا رقم خورد

ص: 3574

تلاوت روزانه يک صفحه قرآن کريم بود.

حاج آقا حسيني: طرح آقاي دکتر رفيعي بود صادقانه عرض کنيم بسياري از اين طرح ها را جناب آقاي رکني مي پزند آماده مي کنند به اسم ما کارشناسان تمام مي شود.

شريعتي: مشرف مي شويم محضر قرآن کريم صفحه ي 78 را با هم تلاوت مي کنيم آيات هفتم تا يازدهم سوره ي مبارکه ي نسا

اللهم صل علي محمد و آل محمد و عجل فرجهم

لِّلرِّجَالِ نَصِيبٌ مِّمَّا تَرَكَ الْوَالِدَانِ وَالْأَقْرَبُونَ وَلِلنِّسَاءِ نَصِيبٌ مِّمَّا تَرَكَ الْوَالِدَانِ وَالْأَقْرَبُونَ مِمَّا قَلَّ مِنْهُ أَوْ كَثُرَ نَصِيبًا مَّفْرُوضًا ?7? وَإِذَا حَضَرَ الْقِسْمَةَ أُولُو الْقُرْبَى وَالْيَتَامَى وَالْمَسَاكِينُ فَارْزُقُوهُم مِّنْهُ وَقُولُوا لَهُمْ قَوْلًا مَّعْرُوفًا ?8? وَلْيَخْشَ الَّذِينَ لَوْ تَرَكُوا مِنْ خَلْفِهِمْ ذُرِّيَّةً ضِعَافًا خَافُوا عَلَيْهِمْ فَلْيَتَّقُوا اللَّ_هَ وَلْيَقُولُوا قَوْلًا سَدِيدًا ?9? إِنَّ الَّذِينَ يَأْكُلُونَ أَمْوَالَ الْيَتَامَى ظُلْمًا إِنَّمَا يَأْكُلُونَ فِي بُطُونِهِمْ نَارًا وَسَيَصْلَوْنَ سَعِيرًا ?10? يُوصِيكُمُ اللَّ_هُ فِي أَوْلَادِكُمْ لِلذَّكَرِ مِثْلُ حَظِّ الْأُنثَيَيْنِ فَإِن كُنَّ نِسَاءً فَوْقَ اثْنَتَيْنِ فَلَهُنَّ ثُلُثَا مَا تَرَكَ وَإِن كَانَتْ وَاحِدَةً فَلَهَا النِّصْفُ وَلِأَبَوَيْهِ لِكُلِّ وَاحِدٍ مِّنْهُمَا السُّدُسُ مِمَّا تَرَكَ إِن كَانَ لَهُ وَلَدٌ فَإِن لَّمْ يَكُن لَّهُ وَلَدٌ وَوَرِثَهُ أَبَوَاهُ فَلِأُمِّهِ الثُّلُثُ فَإِن كَانَ لَهُ إِخْوَةٌ فَلِأُمِّهِ السُّدُسُ مِن بَعْدِ وَصِيَّةٍ يُوصِي بِهَا أَوْ دَيْنٍ آبَاؤُكُمْ وَأَبْنَاؤُكُمْ لَا تَدْرُونَ أَيُّهُمْ أَقْرَبُ لَكُمْ نَفْعًا فَرِيضَةً مِّنَ اللَّ_هِ إِنَّ اللَّ_هَ كَانَ عَلِيمًا حَكِيمًا ?11?

ترجمه:

براي مردان از آنچه پدر و مادر و نزديکان [پس از مرگ خود] به جاي مي گذارند سهمي است؛ و براي زنان هم آنچه پدر و مادر و نزديکان به جاي مي گذارند سهمي است، اندک باشد يا بسيار، سهمي است لازم وواجب. (?) چون هنگام تقسيم کردن ارث، خويشاوندان و يتيمان و مستمندان حاضر

ص: 3575

شدند، چيزي از آن را به ايشان بدهيد، و با آنان سخني شايسته و پسنديده گوييد. (?) و کساني که اگر فرزنداني ناتوان پس از خود به جاي مي گذارند، بر آنان [از ضايع شدن حقوقشان] بيم دارند، بايد [از اينکه حقوق يتيمان ديگران را ضايع کنند] بترسند. پس لازم است [نسبت به شأن يتيمان] از خدا پروا کنند، و [درباره آنان] سخني درست و استوار گويند. (?) بي ترديد کساني که اموال يتيمان را به ستم مي خورند، فقط در شکم هاي خود آتش مي خورند، و به زودي در آتش فروزان در آيند. (??) خدا شما را درباره [ارث] فرزندانتان سفارش مي کند که سهم پسر مانند سهم دو دختر است. و اگر [ميراث برانِ ميّت] دخترند و بيش از دو دختر باشند، سهم آنان دو سوم ميراث است؛ و اگر يک دختر باشد، نصف ميراث سهم اوست. و براي هر يک از پدر و مادر ميّت چنانچه ميّت فرزندي داشته باشد، يک ششم ميراث است؛ و اگر فرزندي نداشته باشد، و [تنها] پدر و مادرش ارث مي برند، براي مادرش يک سوم است [و باقي مانده ميراثْ سهم پدر اوست] و اگر ميّت برادراني داشته باشد، سهم مادرش يک ششم است. [همه اين سهام] پس از وصيتي است که [نسبت به مال خود] مي کند، يا [پس از] دَيْني است [که بايد از اصل مال پرداخت شود.] شما نمي دانيد پدران و فرزندانتان کدام يک براي شما سودمندترند [بنابراين اختلاف سهم ها، شما را نگران نکند و موجب اعتراض نشود]. [اين تقسيم بندي] فريضه اي از سوي خداست؛ زيرا خدا همواره دانا و حکيم است. (??)

اللهم صل علي محمد و آل

ص: 3576

محمد و عجل فرجهم

شريعتي: آن وقتي که حاج آقاي حسيني در مورد طرح خادم معنوي صحبت کرديد حاج آقاي ماندگاري اين طرح را ارائه دادند کلام نوراني حاج آقاي مهندسي که گفتند بياييم ديوارهاي حرم را توسعه بدهيم خدا رحمتشان بکند هر کسي هر جايي است يک روز در سال دو روز در سال روزهاي ويژه و متمايزش را به نام حضرت رضا به نام يکي از حضرات معصومين به مردم خدمت بکند به نام آن ها شايد ما اين طرح ها را اگر چه مکرر ياد آوري نمي کنيم ولي يک جايي نوشته باشيم و ثبت بکنيم اين روز ها روزش است خدمت بکنيم.

حاج آقا حسيني: اگر ما هر روز ياد مرحوم مهندسي باشيم باز هم کم است من هنوز فراوان مي بينم کساني که مي گويند ما با نواي دلنشين آقاي مهندسي به سمت خدا آمديم خيلي موثر بود کلام ايشان من چند روز پيش صبح زود مسجد جمکران مشرف بودم ساعت پنج شش صبح بود ديدم از بلندگوهاي مسجد جمکران سخنراني آقاي مهندسي را پخش مي کنند به قدري لذت بردم اگر قدرداني نکنيم يکي از حرف هايي که بايد تاکيد کنيم قدرداني است عزيزاني که بودند به گردن ما حقي دارند پدري مادري مرحوم آيت الله بهجت روز آخر در تخت بيمارستان بودند دکتر آمده بود معاينه بکند به دکتر فرموده بودند تو پسر فلاني نيستي؟ گفته بود چرا شما از کجا مي شناسيد فرموده بود من از کودکي دعايم تمام کساني که از کودکي براي من طبابت کردند همه را دعا مي کنم به نام دعا مي کنم مشهد مشرف مي شدند امسال که مشرف مي شدند مي گفتند برويم تمام صاحب

ص: 3577

خانه هايي که سال هاي قبل مستاجرشان بوديم سر بزنيم اين روحيه ي قدرشناسي را يادمان نرود. عروس خانم ها زنگي اگر زدند که هيچ اگر نزدند زنگي بزنند داماد ها به مادر زن ها محبت و صفا و صميميت باشد مادر شوهر ها مادر زن ها گوش نکنند فقط مي خواهم به عروس داماد ها بگويم اين مادر شوهر يک وقت از دستت مي رود بالاخره بعد غصه مي خوري پيرزن بنده ي خدا هفتاد هشتاد ساله است خدا عمر طولاني بدهد ولي از دست مي رود بعد مي گويي کاش قدر مي دانستم کاش خدمت مي کردم يک سري مي زدم قدرداني بکنيم او دخترش را در اختيار شما گذاشته.

شريعتي: خوب خوبش اين است که احترام دو طرفه باشد.

حاج آقا حسيني: بله متقابل باشد آيه ي دومي که تلاوت شد «وَإِذَا حَضَرَ الْقِسْمَةَ أُولُو الْقُرْبَى» در مورد تقسيم ارث است من از اين فرصت استفاده مي کنم يکي از طرح هاي بسيار خوبي که باور بفرماييد هر تريبوني بعد از سمت خدا در اختيارم قرار گرفت بعد از سمت خدا شروعش سمت خدا بود بحث وصيت بود گفتم بايد وصيت داشته باشيم نداشتنش چه ضرر هايي دارد غير از اين که جزوه اي شد چاپ شد حرم حضرت معصومه حرم امام رضا هر کجا رفتم گفتند چقدر تکراري منبر مي روي گفتم اين قدر تکرار مي کنم ياد کنم از حاج آقاي قرائتي ايشان مي فرمودند گاهي يک حرف را آن قدر بايد گفت تا جا بيفتد بايد اين قدر بيفتيم تا يادمان بيفتد وصيت نامه داشته باشيم آقاي محترم تو از دنيا بروي خانمت با يک هشتم ارثي که به او مي رسد او هم طبق فتواي مشهور فقها از زمين ارث نمي برد از هوايي فقط ارث

ص: 3578

مي برد اين بنده ي خدا بيچاره آواره مي شود در زمان حيات خودت بيا بحث واگذاري منافع خانه را وصيت بکن بعد از مرگت تا اين خانم زنده است در اين خانه بنشيند بچه ها حق نداشته باشند بيرونش بکنند خيلي موثر است تا آخر عمر سرگردان نشود اين به نظر من يکي از چيزهايي است که در ذهن من مانده است.

شريعتي: خيلي خوب يکي از طرح ها اين بود اعياد را در بچه هايمان پر رنگ بکنيم بحث نامگذاري حضرت خديجه و اسامي نيکو را داشتيم يک گزارشي در ايام ميلاد نبي مکرم اسلام بود يکي دو سال گذشته با حاج آقاي فرحزاد رفتيم به يکي از مدارس با بردن شيريني و کتاب و هدايا بچه ها خيلي خوشحال شدند امسال هم اين کار را انجام داديم بخش هايي اش آماده است ببينيم برمي گرديم. شيريني اين خاطره هنوز در کام ما است مي دانيم خيلي ها ديروز اين کار را کردند ولي اگر به هر دليلي موفق نشدند فردا را از دست ندهند.

حاج آقا حسيني: يک روز کم است حداقل بايد ده روز براي ولادت پيغمبر امام صادق جشن بگيريم مسيحيان عالم چه کار مي کنند؟ تا يک ماه بعد از ولادت عيسي مسيح جشن و چراغاني شان برقرار است براي پيغمبر خاتم و رحمت خيلي بايد تلاش بکنيم. يکي از بحث هايي که دغدغه ي بينندگان بود يکي از دوستان از لندن همان روز که من گفتم به من زنگ زد گفت من اين برنامه را ديدم چقدر نکته ي قشنگي گفتيد چون روز ولادت پيغمبر است از سيره ي پيغمبر مي گويم عبدالله بن مسعود مي گويد وقتي ما سه صف نماز مي ايستاديم پيغمبر يَمسَح

ص: 3579

مَنَاکِبَنَا فِي الصَّلَوة (جامع احاديث الشيعه ، ج 6 ، ص 470) حضرت دست مي گرفت به شانه هاي ما صف هاي نماز ما را مرتب مي کرد پيغمبر خدا موقع نماز با دست مبارک مي آمدند اگر صف ها نامرتب بود منظم مي کردند الآن جامعه ي ما جامعه ي نبوي است نظم و نظام در کشور ما نبوي است؟ آن چيزي که پيغمبر مي خواست است؟ جلسه مي گيرند ساعت چهار مي گويد خودمان خبر داريم مي گوييم چهار فکر نکنم پنج و نيم زودتر شروع شود اين نظم و نظام در زندگي هاي ما يک طرف آن چيزي که من خيلي غصه مي خورم اعتراف مي کنم صادقانه غصه مي خورم يک روزي چرا من اين را نگفتم تاکيد نکردم يک روزي که نباشم اي کاش اين حرف را بيشتر گفته باشم ما حتي در يک رانندگي مان اگر از من بپرسند مهم ترين غصه ي شما چيست در زندگي اجتماعي مي گويم مهم ترين غصه ي من اين است صبح که از خانه مي آيم بيرون اين وضع حوادث تصادفات را نبينم بخش اعظمش به بي نظمي ما برمي گردد در سال حدود بيست هزار تلفات داريم ده برابر اين مجروح و معلول داريم يعني سالي بيست هزار انسان از بين مي روند بيشتر اين ها سرپرست خانواده اند خانواده ها به هم مي پاشد و دويست هزار معلول کشوري مثل سوئد را مثال نزديم؟ عزيزان کمک بکنند رسانه کمک بکند من يک وقت در همين کشورهاي اروپايي که خيلي منظم هستند رانندگي مي کردم رسيديم به خط عابر پياده کسي مي خواست رد شود ترمز کردم عابر رد شود يک دوستي کنار دست من نشسته بود سال ها آن جا زندگي مي کرد گفت خدا به تو رحم کرد پليس سر چهار

ص: 3580

راه نبود و الا جريمه حسابي مي شدي گفت چه جريمه اي ايستادم گفت نبايد بيايي لب خط بايستي قانون مي گويد شما بايد از پنجاه صد متر عقب تر سرعت را کم بکني آرام آرام اين عابر پياده با خيال راحت از خط عبور بکند آب در دلش تکان نخورد شما آمدي جلوي خط توقف کردي شايد اين ترسيده باشد شايد با نگراني رفته باشد اصلا اين حرف ها فکاهي است پيش ما آمار دادند اين آمار رسمي است ما ده ميليون موتور سوار داريم هشت ميليون اش بيمه ندارد آن وقت حادثه پيش مي آيد طرف زندان مي افتد آن که کشته شده يک جور آن معلول آن زنداني يک جور پيامبري که شانه ها را مي گرفت مي فرمود صف نمازتان مرتب باشد اين وضعيت است.

شريعتي: اين وضعيت واقعا برازنده ي جامعه ي ما که مدعي هستيم پيرو نبي مکرم هستيم اين همه توصيه و سفارش به نظم کردند نيست.

حاج آقا حسيني: من هر روز وقتي مي روم بيرون اين تخلفات حوادث تلفات معلول ها کشته ها زخمي ها خانواده هايي که درگير مي شوند خيلي غصه مي خورم مثال مي زنم مي خواهم بگويم ما مقصر هستيم مردم مقصر هستند رسانه مقصر است اين کمربند ايمني در ماشين ها جدي شد يا نشد؟ جدي شده تقريبا نود درصد چطور اين را توانستيم انجام بدهيم؟ در برابر بقيه ي حوادث نمي توانيم؟ شايد بگويند شما سمت خدا هستيد؟ يا صندوق قرض الحسنه يا راهنمايي رانندگي يا وام ازدواج سمت خدا يعني همين سمت خدا يعني دغدغه ي همه ي مشکلات جامعه را داشته باشد. يک آقايي به من زنگ زد گفت من سرطان داشتم در بيمارستان شب اين دعا را خواندم شفا گرفتم مي گفت غوغايي

ص: 3581

شد که بقيه ريخته بودند که شما چه خوانديد؟ دعاي سيدالشهدا را. بِحَقِّ يسَّ وَالْقُرْآنِ الْحَكيمِ وَ بِحَقِّ طه وَ الْقُرْآنِ الْعَظيمِ يا مَنْ يَقْدِرُ عَلى حَوآئِجِ السّآئِلينَ يا مَنْ يَعْلَمُ ما فِى الضَّميرِ يا مُنَفِّساً عَنِ الْمَكْرُوبينَ يا مُفَرِّجاً عَنِ الْمَغْمُومينَ يا راحِمَ الشَّيْخِ الْكَبيرِ يا رازِقَ الطِّفْلِ الصَّغيرِ يا مَنْ لايَحْتاجُ اِلَى التَّفْسيرِ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَافْعَلْ بى كَذا و كَذا

شريعتي: الهي آمين خيلي ممنون التماس دعا خدانگهدار.

94-10-15- معرفي پيغمبر (ص) در نهج البلاغه

بسم الله الرحمن الرحيم و صلي الله علي محمد و آله الطاهرين

شريعتي: سلام عرض مي کنم خدمت شما بينندگان محترم و حاج آقاي حسيني خيلي خوش آمديد. سلام عليکم و رحمة الله خيلي خوش آمديد.

حاج آقا حسيني: سلام عليکم و رحمة الله عرض سلام و ارادت خالصانه خدمت همه ي بينندگان محترم دارم. تشکر مي کنم هفته ي گذشته از مدير محترم شبکه با اين که روز تعطيل بود سمت خدا برقرار بود هميشه از اين کارهاي خوب بکنند روز عيد بود برنامه خيلي مورد استقبال قرار گرفت از همه ي عزيزان تشکر مي کنم.

روزهاي سه شنبه مهمان سفره ي پر برکت نهج البلاغه هستيم در هفته هاي گذشته رسيديم به اين جا که در اين روزها و شب ها منور به نور نبي اکرم است پيغمبر را از زبان حضرت علي بشناسيم همان طور که شما فرموديد عنوان بحث ما پيغمبر شناسي در نهج البلاغه است در نهج البلاغه فراوان حضرت علي اين شاگرد برجسته ي مکتب پيغمبر فراوان از پيغمبر سخن گفته در خطبه ها در کلمات حکمت آميز در نامه ها فراوان است من فقط اشاره مي کنم خيلي سريع آن طوري که من نگاه کردم و

ص: 3582

جمع آوري کردم حدود 230 مورد اين چند واژه در نهج البلاغه است واژه ي نبي که در مورد پيغمبر است واژه ي رسول که رسول الله رسوله ارسله با مشتقات واژه ي بعثت بعثه ابتعثه و خود کلمه ي نوراني محمد صلي الله عليه بيش از 230 بار در نهج البلاغه آمده بنابراين يک بخش عمده اي از نهج البلاغه معرفي سيماي نوراني پيغمبر خدا است ما خيلي سريع وارد مي شويم از اول شروع مي کنيم در اولين خطبه ي نهج البلاغه خطبه ي طولاني هم است حضرت مي فرمايد أَنْ بَعَثَ اللَّهُ سُبْحَانَهُ مُحَمَّداً رَسُولَ اللَّهِ صلي الله عليه و آله لِإِنْجَازِ عِدَتِهِ وَ إِتْمَامِ نُبُوَّتِهِ مَأْخُوذاً عَلَى النَّبِيِّينَ مِيثَاقُهُ مَشْهُورَةً سِمَاتُهُ کَرِيماً مِيلَادُهُ وَ أَهْلُ الْأَرْضِ يَوْمَئِذٍ مِلَلٌ مُتَفَرِّقَةٌ وَ أَهْوَاءٌ مُنْتَشِرَةٌ عبارت طولاني است من يک قسمت هايي اش را نمي خوانم پيغمبر را خداوند به رسالت مبعوث کرد در حالي که علامت هاي پيغمبر مشهور بود سِما جمع سمه است يعني روزي که پيغمبر آمد اين طور نبود که بگويند چه کسي بود چه کسي گفت يک مرتبه از کجا آمد نه علائمش مشهور بود مي دانستند « الَّذِينَ يَتَّبِعُونَ الرَّسُولَ النَّبِيَّ الْأُمِّيَّ الَّذِي يَجِدُونَهُ مَكْتُوبًا عِندَهُمْ فِي التَّوْرَاةِ وَالْإِنجِيلِ» (اعراف/ 157) صريح قرآن است اسم پيغمبر در تورات و انجيل آمده بود چيزي نبود بگويند اين کجا بود حالا آمد ما خبر نداشتيم يک خبري مي داديد علائمش مشهور بود و منتظر بودند باز در سوره ي مبارکه ي بقره است « الَّذِينَ آتَيْنَاهُمُ الْكِتَابَ يَعْرِفُونَهُ كَمَا يَعْرِفُونَ أَبْنَاءَهُمْ» (بقره/ 146) خيلي تعبير عجيبي است پيامبر را مي شناختند همان طور که بچه هايشان را مي شناختند مي شود کسي پسر خودش را نشناسد؟ البته قرآن بلافاصله مي فرمايد

ص: 3583

با اين که مي دانستند حق را کتمان مي کردند خدا رحمت کند يک عبارتي ديدم مرحوم علامه شيخ محمد تقي تستري شوشتري که کتاب هاي فراواني دارد از جمله شرح نهج البلاغه يکي از بهترين شرح هاي نهج البلاغه است مرد بسيار فوق العاده اي بود در مقامات علمي و عرفاني ايشان بعد از وفاتشان الآن قبرشان زيارتگاه است خيلي تلاش هاي علمي و معنوي داشت من از خود مردم شوشتر شنيدم مردم علاقه ي عجيبي داشتند به ايشان ايشان اواخر عمرشان ديگر نمي توانستند ايستاده نافله بخوانند تقاضا مي کردند کمکشان مي کردند دو نفر زير بغلشان را مي گرفتد ايستاده نافله بخوانند کتاب هاي فراواني دارد از جمله يکي از بهترين شرح هاي نهج البلاغه به اين جا که رسيده نکته ي لطيفي گفته مي گويد قرآن مي گويد « يَجِدُونَهُ مَكْتُوبًا عِندَهُمْ» اسم پيغمبر ما در تورات و انجيل بوده حضرت علي هم مي فرمايد علائمش مشهور بوده ايشان مي فرمايد اگر اسم پيغمبر در تورات و انجيل نبود اگر پيغمبر ادعا نمي کرد نام من آن جا است لَو لَم يَکُن مَکتُوبًا اين ها مي رفتند تورات را مي آوردند مي گفتند نشان بدهيد کجاست اسم شما در تورات و انجيل؟ ما نشنيديم در تاريخ ثبت نشده يک نفر با اين آيه مخالفتي کرده باشد بگويد نه بي خود مي گويد اسمش نيست نکته اي که ايشان خيلي دقت داشتند اين است که با وجود آن همه منافقيني که زمان پيغمبر بود منافقين زياد بودند دنبال بهانه بودند يک نقطه ضعفي از پيغمبر بگيرند اگر پيغمبر ادعا مي کرد نام من است اگر نبود مي رفتند يهودي ها مسيحي ها را تحريک مي کردند منافقين هميشه کارشکني مي کردند کسي که مي رود مسجد ضرار بسازد نمي آيد در برابر يک ادعاي پيغمبر

ص: 3584

که مي گويد اسم من در کتاب ها است نمي رود مسيحي ها را تحريک بکند؟ مسلما بوده ما در تاريخ نشنيديم که منافقين که دنبال کارشکني بوده بگويند اسم شما نبوده يا خود مسيحيان نگفتند بنابراين حضرت علي مي گويد خداوند پيغمبر را به رسالت برگزيد در حالي که علائمش مشهور بود. کَرِيماً مِيلَادُهُ ولادتش با کرامت بوده يکي اين که پدر مادر آبا و اجداد بزرگواري داشتند يک معنا هم گفتند يعني حوادثي که هم زمان با ولادت پيغمبر پيش آمد که عزيزان زياد شنيدند وقتي پيغمبر متولد شدند درياچه ي ساوه که مورد عبادت عده اي بود خشک شد بعضي از کاخ هاي پادشاهان فرو ريخت خود اين ها حوادثي بوده که همراه با ولادت پيغمبر بوده حضرت علي گزارشي مي دهند از حوادث زمان پيغمبر وَ أَهْلُ الْأَرْضِ يَوْمَئِذٍ مِلَلٌ مُتَفَرِّقَةٌ وَ أَهْوَاءٌ مُنْتَشِرَةٌ مردم زمين ملت هاي متفرقه اي بودند يک عده يهودي يک عده نصراني يک عده مجوسي بودند يک عده بت پرست ستاره خورشيد پرست بودند پيغمبر در اين فضا به دنيا آمد يک دسته خدا را قبول نداشتند يک عده براي خدا شبيه قرار داده بودند حضرت به اين فضا اشاره مي کند. خدا رحمت کند مرحوم دکتر آيتي اين روحاني بسيار جليل القدر کتابي دارد در تاريخ اسلام مي گويد معجزه ي پيغمبر فقط اين نبود که درخت به اعجاز پيغمبر سخن مي گفت بالاترين معجزه ي پيغمبر اين بود که در اين فضا توانست انسان هايي را بسازد آن وقت اشاره مي کند به اين داستان که در همه ي مصادر قديمي آمده شخصي بوده به نام عمر بن جموح بت پرست بود جوان هايي که اسلام آورده بودند براي اين که اين را بيدار بکنند

ص: 3585

نقشه اي ريختند صبح که مي رفت سر کار بتش را مي انداختند زباله دان بيچاره بعد از ظهر برمي گشت بتش را از زباله دان پيدا مي کرد شستشو مي داد عذرخواهي مي کرد خسته شد از اين که هر روز اين کار ادامه داشت يک وقتي صبح مي خواست برود سر کار شمشير خودش را انداخت گردن اين بت گفت من امروز که مي روم سر کار تو خودت از خودت دفاع بکن باز بعد از ظهر آمد ديد بت نيست گفت نه تو که از خودت نتواني دفاع بکني حتما نمي تواني از ما دفاع بکني آمد مسلمان شد معجزه ي پيغمبر اين است معجزه ي اسلام اين است که سنگريزه سخن گفتن در دست پيغمبر معجزه است شق القمر هم معجزه است ولي بالاتر از شق القمر اين است که همين آدم رسيد به جايي که در جنگ احد پايش معلول بود موظب نبود « لَّيْسَ عَلَى الْأَعْمَى حَرَجٌ وَلَا عَلَى الْأَعْرَجِ حَرَجٌ (نور/ 61) وظيفه اش جهاد نبود التماس کرد بيايد ميدان جبهه با يکي از پسرانش هم خودش به شهادت رسيد هم پسرش به شهادت رسيد اين داستان است که وقتي همسرش جنازه ي اين شهيد بزرگوار را برمي گرداند به طرف مدينه روي شتري که جنازه ها را گذاشته بود چهار جنازه گذاشته بود جنازه ي شوهرش پسرش برادر خودش يعني پيغمبر از اين آدم هايي که حاضر نبودند از بت پرستي دست بردارند مجاهدي ساخته که وظيفه اش نبوده برود ميدان جنگ جنازه اش به مدينه نرسيد اين مرکب نمي آمد به طرف مدينه از پيغمبر سوال کردند فرمود چيزي نگفت عمر موقع رفتن؟ گفتند چرا دعا کرد خدايا من را برنگردان حضرت فرمود دعايش

ص: 3586

مستجاب شده حتي جنازه اش نمي خواهد برگردد ببريد در همان قبرستان شهداي احد به خاک بسپاريد بسيار سخت است عزيزاني که به شهادت مي رسند يک عده جنازه هايشان برمي گردد يک عده نه جاويدالاثر مي شوند شايد آن شهدا چنين دعايي کردند که نمي خواهيم حتي جنازه مان برگردد در عمليات مقدماتي والفجر در سال 61 بود جوان خرمشهري بود نشسته بودند جمع رزمندگان که اگر شهيد شديم جنازه مان برگردد يا برنگردد يک جوان خرمشهري گفت من از خدا خواستم چيزي از من برنگردد گفتند چرا گفت آدم هديه اي که به خدا مي دهد هيچ چيز نبايد پس بگيرد يکي از بزرگواران مي فرمود من جلسه ي جاويدالاثري سخنراني کردم ديدم خيلي اين خانواده نگران و مضطرب هستند ما عرض ادب و تواضع مي کنيم نسبت به همه ي خانواده هاي شهدا ايثارگران مخصوصا جاويدالاثرها که برايشان خيلي سخت است ايشان مي فرمايد ديدم اين خانواده خيلي نگران اند اولين بار مجلس گرفته بودند مطمئن بودند برنمي گردد کنار در مي خواستم بروم سخنراني به اين خانواده گفتم نگران نباشيد من مي دانم جنازه ي عزيز شما کجاست خيلي خوشحال شدند گفتند کجا گفتم بالاي منبر مي روم همه بشنوند منبر که رفتم اين آيه را خواندم که در مورد اوليا خدا شهدا صالحين « فِي مَقْعَدِ صِدْقٍ عِندَ مَلِيكٍ مُّقْتَدِرٍ» (قمر/ 55) آن جا هستند اين جا نيستند پيش ما نيستند پيغمبر توانسته از اين انسان ها انسان هايي بسازد که حتي وقتي مي رود ميدان نبرد دعا مي کند خدايا جنازه ام هم برنگردد اين معجزه ي پيغمبر است پس مردم ملل متفرقه بودند يهود نجاسا مجوس بت پرست و انواع بت پرستي ها بود که زمان جاهليت وجود داشت در تاريخ آمده

ص: 3587

علامه شوشتري هم در کتابشان نقل کردند که بعضي از مشرکين وقتي مي رفتند مکه اين ها مي گفتند لبيك اللهم لبيك. لا شريك لك. الاشريكا هو لك. تملكه و ما ملك مي گوييم لبيک اللهم لبيک لبيک لا شريک لک آن ها اضافه مي کردند الاشريكا هو لك. تملكه و ما ملك تو مالک او هستي هر چه او مالک است پيغمبر مي فرمودند بت نپرستيد به پيغمبر مي گفتند چه کار کنيم حضرت مي فرمودند خدا پرست شوي مي گفتند يعني ما بياييم 360 بت را بگذاريم کنار يک خدا را بپرستيم؟ 360 خدا ما داريم در اين فضا سلمان ها در آمده و اين شخصيت ها اين معجزه است سنگريزه سخن گفتن هم معجزه است به درخت حضرت مي گويد بيا و برو اين هم معجزه است از اين بالاتر آدم سازي است که معجزه ي اصلي پيغمبر است فَهَدَاهُمْ بِهِ مِنَ الضَّلَالَةِ خداوند اين ها را هدايت کرد بعد پيغمبر به لقاء الله رفت از دنيا رفت مي رسد به اين جا که واقعا انسان غصه مي خورد خيلي ما دور هستيم از سفره ي نهج البلاغه فرض کنيد ما خيلي عجله بکنيم يک صفحه نهج البلاغه را بخوانيم 480 حکمت 79 نامه 240 خطبه را چه کسي مي خواهد بخواند؟ حضرت فرمود پيغمبر که از دنيا رفت إِذْ لَمْ يَتْرُكُوهُمْ هَمَلًا بِغَيْرِ طَرِيقٍ وَاضِحٍ وَ لَا عَلَمٍ قَائِمٍ پيغمبر مردم را رها نکرد اين ها را مهمل نگذاشت کسي 23 سال زحمت بکشد با اين گرفتاري ها بعد مردم را رها بکند برود يک علم نگذارد براي مردم؟ همين طوري بگذارد برود؟ اين همه سختي اين همه گرفتاري کشيد اين طوري نبود يک وقت اگر يادتان باشد عرض کرديم که پيغمبر

ص: 3588

خدا بعضي از مستحبات جزئيات مستحبات و مکروهات را هم بيان کرده مثلا اين حديثي که گاهي مي خوانم جوانان خيلي مي پسندند پيغمبر خدا 1400 سال پيش فرمود اِستَاکُوا عَرضًا وَ لَا تَستَاکُوا طُولًا (دعوات راوندي،ص161) مسواک بزنيد به عرض دندان ها طولي مسواک نزنيد 1400 سال پيش پيغمبر ما مدل مسواک را بيان کرده الآن تبليغات بهداشت دهان و دندان چقدر سفارش مي کنند مسواک را عرض بزنيد که جرمي لاي دندان ها نماند 1400 سال پيغمبر نه فقط مسئله ي کلي بهداشت را نه نظافت دهان و دندان را نه مدل مسواک زدن را هم بيان کرده يک وقت کلي مي گويد وَ النَّظَافَةُ مِنَ الْإِيمَانِ (مستدرک الوسائل، ج 16، ص316) يک وقت مي گويد مسواک بزنيد نه باز جزئي گفته مدل مسواکتان عرضي باشد طولي نباشد آيا مي شود پيغمبري به تعبير حضرت علي همه چيز را حتي مدل مسواک را بگويد ولي مدل اداره ي حکومت بعد از خودش را مسکوت بگذارد و چيزي نگويد؟ اگر عقل آدم مي پذيرد بسم الله من مي گويم پيغمبر مدل مسواک را گفت ولي مدل حکومت بعد از خودش را نگفت يادش رفت حضرت علي مي فرمايند وَ لَا عَلَمٍ قَائِمٍ يک علمي کسي نشانه اي که بعد از شما چه کار بکنيم؟ با چه باشيم؟ جمله ي دوم در خطبه ي دوم نهج البلاغه است پيغمبر در اين جا خيلي زيبا توصيف شده حضرت علي خيلي زيبا بيان کردند اشاره اي مي کنند که باز فضايي که پيغمبر در آن فضا رسالتشان را آغاز کردند فِي خَيْرِ دَارٍ وَ شَرِّ جِيرَانٍ پيغمبر در فضايي به رسالت مبعوث شدند که بهترين خانه بود بهترين شهر بود « لَا أُقْسِمُ بِهَ_ذَا الْبَلَدِ

ص: 3589

، وَأَنتَ حِلٌّ بِهَ_ذَا الْبَلَدِ» (بلد/ 2-1) پيغمبر خيلي مکه را دوست داشت پيغمبر خدا شبي که هجرت کردند از مکه به طرف مدينه شبانه هجرت کردند آمدند در يک نقطه ي بلندي که تمام شهر مکه را مي ديدند با حسرت نگاهي کردند به شهر مکه خطاب به شهر مکه فرمودند وَاللّه إنَّکَ لَخَيرُ أَرضِ اللّه ِ وَ أَحَبّها إلَي اللّه ِ وَ لَو لا أَنِّي أَخْرَجْتُ مِنْکَ ما خَرَجتُ (معجم البلدان، ج5، ص183) تو محبوب ترين زمين خدا پيش مني اگر بيرونم نکرده بودند هرگز از مکه بيرون نمي رفتم اين قدر که حضرت مکه را دوست داشتند ولي آدم هاي بدي بر اين شهر مسلط بودند حکومت مي کردند همسايه هاي بدي داشت امروز هم مي بينيد همسايه هاي بدي دارد نَوْمُهُمْ سُهُودٌ وَ كُحْلُهُمْ دُمُوعٌ بِأَرْضٍ عَالِمُهَا مُلْجَمٌ وَ جَاهِلُهَا مُكْرَمٌ اين طور نبود که در زمان جاهليت قبل از بعثت پيغمبر يک وقت جنگي درگيري باشد نه تاريخ را ببينند جنگ يک شغل بود يک اشتغال بود يک سرگرمي بود کار عادي روزمره شان بود حوصله شان سر مي رفت مي رفتند مي جنگيدند کسي آمد خدمت پيغمبر از معارف دين به او بيان کرد دين اين طوري است مکارم اخلاق دارد خيلي خوشش آمد گفت خيلي دين خوبي است چطوري بايد مسلمان شويم گفتند شهادتين را بگو گفت نه يک سوال را مي پرسم بعد تصميم نهايي را مي گيرم شما که رسول خدا هستيد کار ما جنگ است درگيري است حمله مي کنيم به آن قبيله آن حمله مي کند به ما و مشغول هستي آيا در بهشت هم جنگ است؟ مثلا حمله بکنيم از طبقه ي اول بهشت برويم بجنگيم آن ها بيايند حمله

ص: 3590

بکنند پيغمبر تعجب کرد فرمود نه بهشت جاي درگيري نيست عين عبارتش اين است گفت لَاخَير جنة لا حرب فيها بهشتي که در آن جنگ نباشد خيري نيست فکر کرديم بهشت هم مي شود قشون کشي کرد جنگ يک نوع اشتغال بود حضرت علي مي فرمايد خواب نداشتند همه اش درگير جنگ ها بودند سرمه ي چشمشان اشک چشمشان بود عَالِمُهَا مُلْجَمٌ وَ جَاهِلُهَا مُكْرَمٌ جاهل ها مورد احترام بودند اما دهان عالم ها را بسته بودند ابوالجهل ها را ابوالحکم مي گفتند اما عالمان واقعي بايد دهانشان بسته باشد تا مي رسد به اين جا در ادامه زَرَعُوا الْفُجُورَ وَ سَقَوْهُ الْغُرُورَ وَ حَصَدُوا الثُّبُورَ الآن در کشاورزي مي بينيد مي گويند سه مرحله است کشت و داشت و برداشت حضرت علي مي فرمايند اين ها سه مرحله را انجام دادند بعد از رحلت پيغمبر ناپاکي ها را کاشتند با آب غرور سيرابش کردند نابودي براي خودشان برداشت کردند خيلي زيباست من غصه مي خورم به عجله مي گويم مي بينم نمي رسيم از نوراني ترين کلمات نهج البلاغه ي حضرت علي است لَا يُقَاسُ بِآلِ مُحَمَّدٍ مِنْ هَذِهِ الْأُمَّةِ أَحَدٌ فرمود پيغمبر که از دنيا رفت کشت و داشت و برداشتشان اين بود ناپاکي کاشتند احدي به اهل بيت قياس نيست هيچ کسي را نمي شود قياس کرد نياييد کساني که بر سر خان نعمت اهل بيت نشستند آن ها را با اهل بيت مقايسه بکنيد چطوري مي خواهيد مقايسه بکنيد؟ شرح نهج البلاغه ي ابن ابي الحديد است خيلي زيباست او از دانشمندان اهل سنت است حدود هفتصد سال پيش زندگي مي کرده اين کتابش چاپ لبنان است در تمام کشورها کتابش چاپ شده شايد ده ها بار خيلي شرح مهمي است وقتي مي رسد به اين کلام

ص: 3591

حضرت علي مي گويد حضرت علي چه مي خواهد بگويد؟ کساني که بر سر خان اهل بيت نشستند را با اهل بيت قياس نکنيد چه کساني بر سر خان اهل بيت نشستند چه کساني وام دار او هستند؟ مي گويد همه وامدار او هستند در دو چيز يکي در جهاد مي گويد آن موقعي که شما اسلام نياورده بوديد حضرت علي در جنگ بود فَاِن مَن اَنصف علم انه لو لا سيف علي لاستلم المشرکون اگر کسي انصاف داشته باشد مي داند که اگر جهاد حضرت علي در جنگ ها نبود مشرکين چيزي از اسلام باقي نمي گذاشتند در جنگ بدر احد احزاب بعد مي گويد دليل دومش اين است والثانيه علومه التي لولاها اگر علم و دانش حضرت علي نبود ديگران مانده بودند حضرت مي فرمايد نياييد کساني که وامدار جهاد و علم ما هستند اين ها را با مقايسه بکنيد با ما هيچ کسي با آل محمد قابل قياس نيست هُمْ أَسَاسُ الدِّينِ وَ عِمَادُ الْيَقِينِ إِلَيْهِمْ يَفِي ءُ الْغَالِي وَ بِهِمْ يُلْحَقُ التَّالِي وَ لَهُمْ خَصَائِصُ حَقِّ الْوِلَايَةِ وَ فِيهِمُ الْوَصِيَّةُ وَ الْوِرَاثَةُ اساس دين هستند در اين آل محمد وصيت پيغمبر بود ارث جانشيني پيغمبر در اين ها بود براي اميرمومنان براي اهل بيت بود وصيت پيغمبر براي اين ها بود کلامي از ابن ابي الحديد ديدم در شرح نهج البلاغه وقتي به اين جا مي رسد جلد اول صفحه ي 140 ذيل همين خطبه است که علي انه عليه السلام افضل البشر بعد رسول الله و احق بالخلافة من جميع المسلمين اعتراف ابن ابي الحديد است کتابش خيلي مهم است ده ها صد ها بار ترجمه تلخيص چاپ شده بعد مي گويد اگر شما مي گويي افضل است پس

ص: 3592

چه شد؟ لکنه ترک حقه لما عمله من المصلحة حضرت علي خودش از حقش صرف نظر کرد چون مصلحت نبود حضرت علي به خلافت نرسد اين را جاي ديگر مي رسد حالا چه مصلحتي که حضرت علي به خلافت نرسد و سکوت بکند؟

شريعتي: خيلي ممنون مشرف مي شويم محضر قرآن کريم صفحه ي 85 آيات 38 تا 44 سوره ي نساء را تلاوت مي کنيم

اللهم صل علي محمد و آل محمد و عجل فرجهم

وَالَّذِينَ يُنفِقُونَ أَمْوَالَهُمْ رِئَاءَ النَّاسِ وَلَا يُؤْمِنُونَ بِاللَّ_هِ وَلَا بِالْيَوْمِ الْآخِرِ وَمَن يَكُنِ الشَّيْطَانُ لَهُ قَرِينًا فَسَاءَ قَرِينًا ?38? وَمَاذَا عَلَيْهِمْ لَوْ آمَنُوا بِاللَّ_هِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ وَأَنفَقُوا مِمَّا رَزَقَهُمُ اللَّ_هُ وَكَانَ اللَّ_هُ بِهِمْ عَلِيمًا ?39? إِنَّ اللَّ_هَ لَا يَظْلِمُ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ وَإِن تَكُ حَسَنَةً يُضَاعِفْهَا وَيُؤْتِ مِن لَّدُنْهُ أَجْرًا عَظِيمًا ?40? فَكَيْفَ إِذَا جِئْنَا مِن كُلِّ أُمَّةٍ بِشَهِيدٍ وَجِئْنَا بِكَ عَلَى هَ_ؤُلَاءِ شَهِيدًا ?41? يَوْمَئِذٍ يَوَدُّ الَّذِينَ كَفَرُوا وَعَصَوُا الرَّسُولَ لَوْ تُسَوَّى بِهِمُ الْأَرْضُ وَلَا يَكْتُمُونَ اللَّ_هَ حَدِيثًا ?42? يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تَقْرَبُوا الصَّلَاةَ وَأَنتُمْ سُكَارَى حَتَّى تَعْلَمُوا مَا تَقُولُونَ وَلَا جُنُبًا إِلَّا عَابِرِي سَبِيلٍ حَتَّى تَغْتَسِلُوا وَإِن كُنتُم مَّرْضَى أَوْ عَلَى سَفَرٍ أَوْ جَاءَ أَحَدٌ مِّنكُم مِّنَ الْغَائِطِ أَوْ لَامَسْتُمُ النِّسَاءَ فَلَمْ تَجِدُوا مَاءً فَتَيَمَّمُوا صَعِيدًا طَيِّبًا فَامْسَحُوا بِوُجُوهِكُمْ وَأَيْدِيكُمْ إِنَّ اللَّ_هَ كَانَ عَفُوًّا غَفُورًا ?43? أَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذِينَ أُوتُوا نَصِيبًا مِّنَ الْكِتَابِ يَشْتَرُونَ الضَّلَالَةَ وَيُرِيدُونَ أَن تَضِلُّوا السَّبِيلَ ?44?

ترجمه:

و آنان که اموالشان را از روي ريا و خودنمايي به مردم انفاق مي کنند، و به خدا و روز قيامت ايمان ندارند [شيطان همدم آنان است]. و هر کس شيطانْ همدم او باشد بي ترديد بد همدمي است. (??)

ص: 3593

و بر آنان چه زياني بود اگر به خدا و روز قيامت ايمان مي آوردند، و از آنچه خدا به آنان داده انفاق مي کردند؟ و خدا همواره به آنان داناست. (??) يقيناً خدا به اندازه وزن ذرّه اي [به اَحدي] ستم نمي کند، و اگر [هم وزن آن ذرّه] کار نيکي باشد، آن را دو چندان مي کند، و از نزد خود پاداشي بزرگ مي دهد. (??) پس چگونه است [حال مردم] هنگامي که از هر امتي گواهي [که پيامبر آنان است بر اعمالشان] بياوريم، و تو را بر آنان گواه آوريم؟! (??) در آن روز کساني که کفر ورزيده اند و از رسول نافرماني کرده اند، آرزو مي کنند که اي کاش با زمين يکسان مي شدند. و از خدا هيچ سخني را [که در دنيا درباره قرآن و پيامبر به باطل و ناروا مي گفتند] نمي توانند بپوشانند. (??) اي اهل ايمان! در حالي که مستيد به نماز نزديک نشويد تا زماني که [مستيِ شما برطرف شود و از روي هوشياري] بدانيد [که در حال نماز] چه مي گوييد. و در حال جنابت هم به نماز نزديک نشويد تا غسل کنيد مگر در حال سفر [که آب نيابيد، پس با تيمّم نماز بخوانيد]. و اگر بيماريد، يا در سفريد، يا يکي از شما از قضاي حاجت [دستشويي] آمده، يا با زنان آميزش کرده ايد و آبي [براي وضو يا غسل] نيافتيد، به خاکي پاک، تيمم کنيد و بخشي از صورت و دست هايتان را [با آن] مسح نماييد؛ يقيناً خدا همواره گذشت کننده و بسيار آمرزنده است. (??) آيا به کساني که بهره اي اندک از علم کتابِ [تورات و انجيل] به آنان داده شده ننگريستي

ص: 3594

[که با پنهان داشتن حقايق کتاب و تحريف آياتش] گمراهي را مي خرند، و [از روي حسادت و دشمني] مي خواهند شما هم از راه مستقيم گمراه شويد؟! (??)

اللهم صل علي محمد و آل محمد و عجل فرجهم

شريعتي: اشاره ي قرآني را بفرماييد

حاج آقا حسيني: آيه ي 41 در مورد شهادت پيغمبر و گواه بودن پيغمبر است يکي از گواهان روز قيامت پيغمبر است « وَجِئْنَا بِكَ عَلَى هَ_ؤُلَاءِ شَهِيدًا» يکي از مقام هاي پيغمبر هم همين است در ادامه ي بحث رسيديم مي خوانيم يکي از مقام هاي پيغمبر اين است که بر امت خودش هم در زمان حيات هم بعد از رحلت شاهد و گواه است ما يقين داشته باشيم هم قرآن هم نهج البلاغه هم همه ي مصادر حديثي ما مي گويد يکي از گواهان حتمي ما نبي اکرم است

شريعتي: خيلي ممنون در خدمت شما هستيم

حاج آقا حسيني: اگر اجازه بفرماييد قبل از اين که ادامه بدهم دو تا از کتاب هاي آقاي دکتر رفيعي چاپ شده هر چه به خودشان مي گوييم معرفي بکنيد ايشان ملاحظه مي کنند

شريعتي: اين کتاب سلسله مباحث برنامه ي سمت خداست با عنوان رزق معنوي معارف قرآني روايي کتاب بسيار خوبي است در مورد آداب دعا و استجابت دعا آسيب هاي دعا بحث توسل حق الناس حقوق فرزندان بحث شده کتاب ديگر کليدهاي زندگي است اين هم در آيينه ي آيات و روايات است سلسله مباحث برنامه ي سمت خدا در جلسات قبل که آقاي دکتر رفيعي در خدمتشان بوديم کتاب خوب و رواني است يک بخشي اش در مورد رزق و روزي و عوامل برکت است يک بخش هم پرسش و پاسخ و علل و عوامل

ص: 3595

رضايت از زندگي است براي دريافت اين کتاب ها مي توانيد به سامانه ي پيامکي ما پيامک ارسال بکنيد دوستان به شما خواهند گفت چطور مي توانيد تهيه بکنيد

حاج آقا حسيني: آقاي دکتر رفيعي جمعه شب ها در قم درس هايي از نهج البلاغه دارند دو سالي است بسيار مفيد است از شبکه ي 3 هم بعضا پخش مي شود آن جا هم يکي از مستمعين هستيم دوستان آن جلسه را مخصوصا کساني که در قم هستند فرصت را از دست ندهند. از پيغمبر در نهج البلاغه ي حضرت علي عرض مي کرديم در حکمت 83 داريم که مرحوم سيد رضي مي فرمايد حضرت علي يک استفاده ي خيلي لطيفي از يک آيه ي قرآن بردند آيه ي 33 سوره ي مبارکه ي انفال است « وَمَا كَانَ اللَّ_هُ لِيُعَذِّبَهُمْ وَأَنتَ فِيهِمْ وَمَا كَانَ اللَّ_هُ مُعَذِّبَهُمْ وَهُمْ يَسْتَغْفِرُونَ» تا وقتي از خدا طلب آمرزش بکنند توبه بکنند خدا امت را عذاب نمي کند انَ فِي الاْرْضِ أَمَانَانِ مِنْ عَذَابِ اللهِ سُبْحَانَهُ، وَقَدْ رُفِعَ أَحَدُهُمَا، فَدُونَكُمُ الاْخَرَ فَتَمَسَّكُوا بِهِ: أَمَّا الاْمَانُ الَّذِي رُفِعَ فَهُوَ رَسُولُ اللهُ صلى الله عليه وآله . وَأَمَّا الاْمَانُ الْبَاقِي فَالاْسْتِغْفَارْ قال اللهُ تعالي «وَ ما كانَ اللَّهُ لِيُعَذِّبَهُمْ وَ أَنْتَ فيهِمْ وَ ما كانَ اللَّهُ مُعَذِّبَهُمْ وَ هُمْ يَسْتَغْفِرُونَ» در روي زمين دو وسيله ي امان از عذاب الهي بود يکي از بين رفت پيغمبر از دنيا رفت دومي است برويد سراغ دومي آن که از دست رفت رسول الله بود که رحلت کرد آن اماني که باقي مانده استغفار است برويد سراغ استغفار حضرت به اين آيه استناد مي کنند « وَ ما كانَ اللَّهُ لِيُعَذِّبَهُمْ وَ أَنْتَ فيهِمْ وَ ما كانَ اللَّهُ مُعَذِّبَهُمْ وَ هُمْ يَسْتَغْفِرُونَ» نکته ي

ص: 3596

جالبي که من ذيل اين کلام حضرت عرض مي کنم اين است که پس استغفار براي ما مانده براي اين که در امان باشيم ولي همين استغفار را هم جالب است بهترين راهش باز قرآن مي فرمايد « أَوْ ظَلَمُوا أَنفُسَهُمْ ذَكَرُوا اللَّ_هَ فَاسْتَغْفَرُوا لِذُنُوبِهِمْ» (آل عمران/ 135) گناه کار اگر مي خواهد توبه بکند بيايد محضر پيغمبر خودشان مي گويند توبه بکنند طلب آمرزش بکنند پيغمبر براي آن ها برايشان طلب آمرزش بکنند آن وقت خدا را تواب مي يابند يعني حتي بعد از رحلت پيغمبر باز ما متوسل شويم به خود پيغمبر او را وسيله قرار بدهيم ما پيغمبر را زنده مي دانيم يا نه؟ يکي از حرف هاي بسيار نازيبايي که وهابيون مي زنند اين است که پيغمبر از دنيا رفت براي چه سلام و زيارت چقدر در سر اين زائران مي زنند کسي بگويد السلام عليک يا رسول الله توسل دارد قرآن مي گويد « وَابْتَغُوا إِلَيْهِ الْوَسِيلَةَ» (مائده/ 35) قرآن مي گويد بيايند خدمت پيغمبر مي گويند اين زمان حياتش است پيغمبر تمام شد خيلي نکته ي لطيف و مهمي است ما سوالمان اين است آيا انسان با مرگش حيات برزخي دارد يا ندارد؟ همه دارند قرآن در مورد شهدا تصريح کرده « وَلَا تَحْسَبَنَّ الَّذِينَ قُتِلُوا فِي سَبِيلِ اللَّ_هِ أَمْوَاتًا بَلْ أَحْيَاءٌ عِندَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ» (آل عمران/ 169) شهيد مرده نيست زنده است بعضي از بينندگان مي گويند شهيد فقط زنده است؟ نه همه حيات برزخي دارند شمر هم حيات برزخي دارد يزيد فرعون هم حيات برزخي دارد پس چه فرقي شد؟ فرقش اين است در مورد شهدا مي گويد « عِندَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ» اما شمر و يزيد و معاويه و فرعون حيات برزخي دارند

ص: 3597

ولي قرآن مي گويد « النَّارُ يُعْرَضُونَ عَلَيْهَا غُدُوًّا وَعَشِيًّا» (غافر/ 46) صبح و شام آتش بر اين ها عرضه مي شود اين آيه مال عذاب برزخي است نه قيامت چون بعدش مي گويد تا بماند تا قيامت اين صريح قرآن است جوانان در اين بحث ها خيلي ساده سوال بکنيد هر کسي گفت شما حق نداريد توسل به پيغمبر داشته باشيد بپرسيد انسان بعد از مرگ حيات برزخي دارد يا نه اصلا کاري به پيغمبر نداريم همه دارند شهيد روزي مي خورد نزد خدا اما براي يزيد و معاويه و فرعون صبح و شام آتش عرضه مي شود يکي از مباحثي که حاج آقاي عالي در بحث برزخ داشتند حيات برزخي مال همه است ادامه ي آيه مال قيامت است پس معلوم مي شود اين مال حيات برزخي شان است اگر همه حيات برزخي دارند پيغمبر ما حيات برزخي ندارد؟ نمي توانيم برويم خدمت پيغمبر سلام کنيم واسطه شفيع قرار بدهيم؟ پس حضرت علي مي فرمايد آن امان از دست رفت پيغمبر ميان ما نيست ولي استغفار است در همين استغفار هم پيغمبر را واسطه قرار بدهيم برويم خدمت پيغمبر از آبروي پيغمبر مايه بگذاريم. سيد بن طاووس نقل کرده عمار از اصحاب خوب پيغمبر بود يک وقتي آمد خدمت پيغمبر گفت وَدِدْتُ أَنَّكَ عُمِّرْتَ فِينَا عُمُرَ نُوحٍ ع فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص يَا عَمَّارُ حَيَاتِي خَيْرٌ لَكُمْ وَ وَفَاتِي لَيْسَ بِشَرٍّ لَكُمْ أَمَّا حَيَاتِي فَتُحَدَّثُونَ وَ أَسْتَغْفِرُ لَكُمْ وَ أَمَّا بَعْدَ وَفَاتِي فَاتَّقُوا اللَّهَ وَ أَحْسِنُوا الصَّلَاةَ عَلَيَّ وَ عَلَى أَهْلِ بَيْتِي (بحارالانوار، ج 23، ص 353) خيلي زيباست چقدر اين ها رابطه ي صميمي داشت با پيغمبر و پيغمبر چقدر اين ها را دوست داشت گفت

ص: 3598

يا رسول الله حيف نيست ظاهرا حضرت را در بستر بيماري ديده گفت کاش شما عمر نوح داشتيد اين چه عمر کوتاهي است که شما داريد 63 سال شد عمر؟ آرزو داشتم کاش عمر نوح داشتيد مي مانديد حيف نيست شما به اين زودي از ميان ما برويد حضرت فرمود يا عمار من تا زنده بودم حيات من براي شما خير بود ولي غصه نخوريد مرگم هم براي شما خير است با مرگ من اين طور نيست همه چيز قطع شود رابطه ها قطع شود تا زنده بودم با من هم گفتگو مي شويد براي شما از خدا طلب آمرزش مي کردم اما بعد از مرگم اگر دو کار انجام بدهيد تمام اعمال شما مطمئن باشيد به من عرضه مي شود اگر دو کار انجام بدهيد من براي شما دعا مي کنم پيغمبر يکي از گواهان ما است در قيامت الآن در اين صفحه آيه اش را خوانديم اگر دو کار را انجام بدهيد تقوا داشته باشيد از خدا بترسيد دين دار باشيد در يک کلام وقتي صلوات مي فرستيد بر من و اهل بيت من خوب صلوات بفرستيد اللهم صل علي محمد و آل محمد و عجل فرجهم يعني چه؟ مگر صلوات خوب و بد دارد؟ ما چقدر از پيغمبر روايت داريم؟ يک برنامه ي ديني غير تعصب است من کتاب ها را نياورديم چقدر روايت داريم عامه و خاصه شيعه و سني گفتند پيغمبر فرمود بر من صلوات نفرستيد ابترش اين است اللهم صل علي محمد و سلم صلي الله عليه و سلم فرمود اين طوري نگوييد ده ها روايت در مصادر دست اول اول اول اهل سنت منابع شيعه است که بر

ص: 3599

من ابتر صلوات نفرستيد فرمود صلي الله عليه و آله و سلم بفرستيد آن شعر شافعي خيلي زيباست خطاب به پيغمبر امام شافعي از ائمه ي اربعه است بسياري از اهل سنت که مخاطب برنامه هستند لذت ببرند امام شافعي به اهل بيت خطاب مي کند مي گويد يَا آلَ بَيتِ رَسولِ الله حُبُّکُمُ فَرضٌ مِنَ الله في القُرآنِ أنزَلَهُ / کَفاکُم مِن عظيمِ القَدرِ أنّکُم مَن لَم يُصلِّ عَلَيکُم لَا صَلَاةَ لَهُ همين عظمت شما اهل بيت کافي است من لم يصلي عليک لا صله کسي بر شما صلوات نفرستد نمازش نماز نيست آخر تشهد مي گوييم اللهم صل علي محمد و آل محمد محبت شما در قرآن بر ما واجب شده همين عظمت شما کافي که کسي نمازش را بدون صلوات شما تمام بکند تشهدش تمام شد اللهم صل علي محمد بگويد نمازش باطل است شما يک کلمه از نماز را عمدا کم بکنيد نماز باطل مي شود حضرت فرمود غصه نخوريد اگر آدم هاي خوبي باشيد خوب بر من و اهل بيت من صلوات بفرستيد يقين داشته باشيد نامه ي اعمال شما به اسم خودتان اسم پدرانتان و قبائل شما بر من عرضه مي شود و من بر شما دعا مي کنم منافقين گفتند عجب اين ديگر ادعا مي کند که من بعد از وفاتم باز بر شما ناظر هستم آن وقت آيه نازل شد « وَقُلِ اعْمَلُوا فَسَيَرَى اللَّ_هُ عَمَلَكُمْ وَرَسُولُهُ وَالْمُؤْمِنُونَ» (توبه/ 125)

شريعتي: خيلي ممنون اللهم صل علي محمد و آل محمد و عجل فرجهم التماس دعا خدانگهدار

94-10-22- معرفي پيغمبر در نهج البلاغه

بسم الله الرحمن الرحيم و صلي الله علي محمد و آله الطاهرين

شريعتي: سلام عرض مي کنم خدمت شما بينندگان محترم

ص: 3600

و حاج آقاي حسيني خيلي خوش آمديد. سلام عليکم و رحمة الله خيلي خوش آمديد.

حاج آقا حسيني: سلام عليکم و رحمة الله عرض سلام و ارادت خالصانه خدمت همه ي بينندگان محترم دارم. اول ماه ربيع الثاني است امروز سه شنبه ان شاء الله عزيزان هم نماز اول ماه را يا خواندند يا مي خوانند و هم صدقه ي اول ماه خيلي جالب است اين ها فقط نماز و عبادت نيست هم نماز هم صدقه در روايات ما اين ها در کنار هم آمده مثلا در ليلة الدفن هم نماز است هم صدقه است امروز هم که اول ماه است ان شاء الله عزيزان موفق هستند نماز اول ماه را بخوانند خيلي آسان است دو رکعت مثل نماز صبح است در رکعت اول بعد از حمد سي مرتبه توحيد در رکعت دوم بعد از حمد سي مرتبه سوره ي قدر را مي خوانند زمان نمي برد خيلي براي من جالب بود در بعضي از اين کشورها که با اين که فضا آن جا فضاي دين داري خيلي سخت است يادم است مي ديديم دوستان آن قدر مومن متدين مقيد به اين مستحبات است اول ماه اين به رفيقش مي گفت نماز اول ماه را خواندي؟ يادآوري مي کردند نه اين که جلوي من تظاهر بکنند. صدقه هم يادشان نرود هم نماز هم صدقه قبل از نماز يا بعد از نماز روز اول ماه که امروز است صدقه فراموش نشود. فصل عقد ها و عروسي ها و جشن و شادي است هشتم ماه ربيع الثاني ولادت امام عسکري سلام الله عليه است باز هم همه ي کساني که برنامه ي مراسم شادي دارند ان شاء الله در ربيع الثاني زودتر

ص: 3601

دست به کار شوند ما هم اعلام کرديم از طرف همه ي عزيزان کارشناس که همه ي جوانان بيايند ما عقدشان را بخوانيم هر کجا بگويند ما در خدمت هستيم براي خطبه ي عقد.

شريعتي: بحث ما در روزهاي سه شنبه بحث نهج البلاغه و سيري در نهج البلاغه است داشتيم در زبان و کلام حضرت علي پيغمبر را مي شناختيم ادامه ي فرمايشات ايشان را خواهيم شنيد.

حاج آقا حسيني: بسم الله الرحمن الرحيم رسيديم به خطبه ي 26 نهج البلاغه به ترتيب بنا شد از اول نهج البلاغه شروع کنيم هر کجا که حضرت علي در مورد پيغمبر مطالبي داشتند توضيح بدهيم در خطبه ي 26 حضرت مي فرمايند بَعَثَ مُحَمَّداً صلي الله عليه و آله نَذِيراً لِلْعَالَمِينَ وَ أَمِيناً عَلَى التَّنْزِيلِ وَ أَنْتُمْ مَعْشَرَ الْعَرَبِ عَلَى شَرِّ دِينٍ وَ فِي شَرِّ دَارٍ پيغمبر انذار مي داد همه ي مردم عالم را و امين بود بر وحي الهي خيلي مفصل است من از اين خطبه ي نوراني سه جمله را انتخاب کردم که در حقيقت حضرت علي دارند فضاي بعثت را توضيح مي دهند پيغمبر خدا در چه فضايي رسالتشان آغاز شد مي رسند به اين جا که مُنِيخُونَ بَيْنَ حِجَارَةٍ خُشْنٍ وَ حَيَّاتٍ صُمٍّ تَشْرَبُونَ الْکَدِرَ وَ تَأْکُلُونَ الْجَشِبَ وَ تَسْفِکُونَ دِمَاءَکُمْ وَ تَقْطَعُونَ أَرْحَامَکُمْ الْأَصْنَامُ فِيکُمْ مَنْصُوبَةٌ وَ الْآثَامُ بِکُمْ مَعْصُوبَةٌ شما اهل صله رحم نبوديد با ارحام خودتان پيوند خويشاوندي را قطع کرده بوديد به اين چيزها کاري نداشتيد دوم تَأکُلُونَ أَمْوَالَکُم بَيْنَکُم بِالْبَاطِلِ دنبال کسب هاي حرام بوديد معاملات حرام بوديد دنبال فساد رباخواري بوديد جالب است من اين را اشاره مي کنم خيلي نکته ي لطيفي است وقتي پيغمبر خدا به رسالت مبعوث

ص: 3602

شدند آواي حضرت به همه جا رسيده بود که پيغمبري در مکه اظهار پيغمبري کرده گوشه و کنار شنيده بودند وقتي مي خواستند بپرسند اين پيغمبر چه کاره است حرفش چيست چه مي گويد اين آقاي تازه آمده خيلي جالب است اين نکته براي ما خيلي آموزندگي دارد حضرت علي به همين اشاره مي کنند در چند جمله وقتي مي خواستند پيغمبر را معرفي بکنند مي گويند پيغمبري است که مي گويد رباخواري حرام است معاملات حرامي که ما در فقه مان در دينمان داريم جلوي اين ها را مي گيرد کم فروشي نکنيد گران فروشي نکنيد پيغمبر را وقتي مي خواستند معرفي بکنند امتياز پيغمبر يکي اين بود که با رباخواري مفاسد اقتصادي و معاملات حرام مبارزه مي کند البته مسائل معنوي اخلاقي اجتماعي بود ولي اگر در چند جمله مي خواستند معرفي بکنند يکي همين بود يکي هم اين بود که شما کساني بوديد که پيوندهاي خويشاوندي را رعايت نمي کرديد نقطه ي مقابلش پيغمبر آمده بود مردم را به اين پيوند دعوت بکند. يک وقت در يک جرياني مسلمان ها به پيغمبر گفتند فلان طايفه قصد حمله به ما دارد برويم عکس العملي نشان بدهيم به ما حمله نکنند حضرت فرمود نه با اين ها کاري نداشته باشيد اين ها در ميان عرب ها بيش از همه دنبال پيوند خويشاوندي هستند اين ها سرآمد هستند يعني اگر يک طايفه اي اين مسائل را رعايت مي کردند يک جهت امتيازي داشتند و اين ويژگي مثبت بود ما تاريخ نمي خوانيم تاريخ خوب است اگر امروز ما اين ها را رعايت نکرديم مي شويم جاهليت اگر صله رحم يادمان رفت رسيدگي به خويشاوندان يادمان رفت پيوندهاي خويشاوندي را فراموش کرديم همان جاهليت است يک جاهليت مدرن است

ص: 3603

اگر امروز رباخواري در جامعه ي ما آمد همان جاهليت است اگر بنا شد جامعه ي ما پر از رباخواري پر از قطع پيوندهاي خويشاوندي باشد اين همان است پيغمبر مميزه اش امتيازش آمدنش آن چيزي که همه ي مردم خبر مي دادند به همين چيزها بود اين دو مطلب اين که مي خوانم يک عبارتي از مرحوم کليني هم در کافي شريف است اين خطبه را نقل کردند يَغُذُّو اَحَدَکُم کَلبِهِ، وَ يَقتُل وَلَدَه (شرح نهج البلاغه شوشتري، ص 5982) پيغمبر وقتي به رسالت مبعوث شدند جامعه اي بود که بچه هايشان را زنده به گور مي کردند دخترانشان را زنده به گور مي کردند اين را همه شنيدند داستان را مي دانند قرآن هم اشاره کرده به سگش مي رسيد ولي با فرزندش رابطه برقرار نمي کرد پيغمبر در اين فضا آمده سگ برايش مهم بود حيوانش برايش مهم بود ولي بچه اش را زنده به گور مي کرد امروز ما يک وقت مي بينيد گرفتار يک جاهليت مدرن هستيم خيلي پيشرفته اش است ولي يادمان رفته اسمش را بگذاريم جاهليت مي گوييم قرن بيستم و تمدن کذايي امروز اين چيزها در جامعه ديده نمي شود؟ امروز هم است کم اش هم زياد است در حالي که يک عده گرفتار هستند واقعا محتاج نان شبشان هستند يک عده دلبستگي شان به حيوان است يک سگي را بغل بکنند بيايند ببرند يک کلاسي است برايشان اصراري روي کلام خودم ندارم اگر عزيزان بيننده يک نگاهي بکنند به زندگي که امروز چون اين ها خيلي اش تقليدي است غربي ها اين چيزها در زندگي شان آمده ما به آن هايي که در اين فکر ها هستند مي گويم غرب اگر صنعت دارد اگر پيشرفت دارد

ص: 3604

اگر علم و دانش دارد که ما احترام مي گذاريم به علم و دانش و صنعتش نه به خاطر اين که با سگ انس گرفته در صنعت پيشرفت کرده اگر نظم و نظام دارد اگر صنعتش يک وقتي گفتيم شهيد مطهري رضوان الله عليه مي فرمود بعضي ها تصور مي کنند اگر ما هواپيما از غرب مي گيريم چون خودمان نداريم حتما بايد نحوه زندگي سبک زندگي را هم از غربي ها بگيريم اين خطاي بزرگي است اين ها در سبک زندگي اخلاق خانوادگي واقعا گرفتار هستند واقعا چيزي به اسم خانواده امروز در بيشتر کشورهاي غربي نيست مفهومي ندارد واقعا اين که مي گويند خانواده فرو ريخته واقعا فرو ريخته من تحليل ساده عرض مي کنم اگر دوستان نپذيرفتند مفصل مي گويم بعدا با اطلاعاتي که از نزديک ديده ام. علت اين که آن جا به حيوان اظهار علاقه مي کند علت اين که هر کجا مي رود سگ دارد راست مي گويند سگ حيوان وفاداري است وفا در سگ معروف است علت اين که با اين حيوان مانوس است چون وفا از خانواده از اولاد نديده قطعا خلا وفا را مي خواهد جبران بکند شک نداشته باشيد واقعا امروز چيزي به اسم خانواده نداريم برويد آن جا ببينيد کسي برود سراغ پدر مادر سري بزند احوالي بپرسد بينندگاني که از جام جم ما را مي بينند تصديق مي کنند بيشتر سخن ما را رابطه بين پدر و مادر و فرزند نيست کاري ندارد فرزند تقريبا از نوجواني جدا مي شوند زندگي ها جدا مي شوند از چهارده سالگي پانزده هفده سالگي خانه ي مستقل زندگي مستقل يادش مي رود فراموش مي کند نه در درد و غم آن ها شريک است نه در شادي ها و بالعکس

ص: 3605

واقعا بي وفايي مي بينند اين بي وفايي که از اولاد مي بيند انتظار دارد وفا و نمي رسد به آن اين وفا را در ارتباط با يک حيوان جبران مي کند اين امروز جاهليت مدرن و پيشرفته است بينندگان يقين داشته باشند مطمئن باشند امروز واقعا غرب در سبک زندگي در مسائل خانوادگي در ارتباط با فرزندان به هم ريخته است شما ببينيد ما تازگي شب يلدا را پشت سر گذاشتيم بلند ترين شب سال مي شود مثالش در ميان ما به اين است که بروند خانه ي پدر بزرگ ها مادر بزرگ ها دور هم جمع شوند يک پدر مادر با سي چهل پنجاه تا نوه نتيجه مي نشيند در غرب آمار ها را اگر خواستيد دقيق مي گويم در شب هاي بلند آمار خودکشي در غرب مي رود بالا در شب هاي بلند زمستاني آمار خودکشي ها مي رود بالا چون رابطه اي نيست رابطه ها خيلي سرد است مي خواهد چهارده ساعت پانزده ساعت در برخي از کشورهاي شمال اروپا گاهي هفده هجده ساعت طول شب است روزش مي شود پنج ساعت در کشورهاي اروپاي شمالي آن وقت شب هجده ساله را با چه کسي مي خواهد ارتباط برقرار بکند پدر ندارد مادر ندارد يا اگر دارد ارتباط ندارد خواهر و برادري نيست با همان حيوان وفا را از همان حيوان بايد ببيند اين جاهليت اين که حضرت علي دارد آن ها را مذمت مي کند اين مذمت ممکن است هر روز گرفتار هر جامعه اي باشد در زمان رسالت پيغمبر ايشان در فضايي به رسالت مبعوث شدند به سگشان مي رسيدند ولي فرزندان را زنده به گور مي کردند آن ها خطري که خودشان احساس مي کند خطر خيلي جدي است در اروپا رشد منفي جمعيت است واقعا

ص: 3606

نگران هستند اين که چهره ي انسان دوستانه بشر دوستانه از خودشان نشان مي دهند ما مهاجر مي پذيريم بخش عمده اش به خاطر رشد منفي جمعيتشان است مي خواهند با پذيرش مهاجرين و اقدام اين ها در خانواده هاي خودشان رشد منفي جمعيت را تامين بکنند يک فرزند ديگر چه بشود يک فرزند آن هم بعد از سي و سي و پنج سال به يک فرزند قانع هستند آن ها وقتي مي آيند به کشورهاي مثل ما وقتي مي بينند يک کسي با پنج بچه است تعجب مي کنند يک کسي مي شود پنج اولاد داشته باشد ده اولاد داشته باشد ديوانه مي شوند کسي را بگويند ده اولاد دارد نسلشان در خطر انقراض است آمارها را بهتر از من مي دانيد نسل اروپايي ها در خطر انقراض است خودشان آمار دادند گفتند اگر همين طوري ادامه پيدا بکند نسل ما در خطر انقراض است رسيدند به آن جايي که چاره اي ندارد چون خانواده از هم پاشيده چون رابطه بين پدر و مادر به هم ريخته چون بچه ها از چهارده سالگي زندگي شان زندگي جدايي است کاري ندارند با پدر مادر ناچار روي برودند به وفاي يک حيوان مي گويند اين يک حيوان با وفا است وفايش بيشتر از اولاد من است اين خطا فقط براي آن ها نيست جامعه ي ما را هم مي تواند تهديد بکند «إِنَّ اللَّ_هَ لَا يُغَيِّرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّى يُغَيِّرُوا مَا بِأَنفُسِهِمْ» (رعد/ 11) ممکن است ما خودمان هم اين کار را بکنيم ارتباطات ما اگر ضعيف شد حضرت علي سه جمله را تاکيد کرده يکي قطع رحم است در زمان جاهليت پيوند خويشاوندي معنا نداشت پدر مادر چيست برادر چيست امروز اگر در جامعه ي ما

ص: 3607

پيدا شود که متاسفانه زندگي هاي ماشيني گاهي همين طور است ماه مي گذرد برادر برادر را نمي بيند اولاد ماه مي گذرد پدر و مادرش را نمي بيند نمي رسد مي گويد وقت ندارم شهر بزرگ است ترافيک است دو ساعت بايد بروم بيايم زمان ندارم امکانات ندارم اگر خداي نکرده سه ويژگي است حضرت فرمود شما در زمان پيغمبر اهل صله رحم نبوديد پيغمبر آمد اين ارزش هاي اخلاقي را زنده بکند اين ارزش هاي اخلاقي يادمان نرود اگر پيغمبر را خواستند معرفي بکنند در دو سه جمله با اين حرف ها معرفي مي کردند مي گفتند پيغمبري است که مي گويد به هم برسيد پيغمبري است که مي گويد رباخواري حرام است معاملات و فساد اقتصادي را حرام مي داند و پيغمبري است که روي نسل و فرزندان و رابطه ي پدر و مادر و فرزندان تاکيد دارد اين ها عمده ي رسالت پيغمبر است بچه اش را مي کشد بچه را زنده به گور مي کرد ولي به سگش مي رسيد الآن ببينيد چه فروشگاه هاي بزرگ فروشگاه هايي درست مثل اين سوپر مارکت هايي که ما داريم البته ما از آن سوپرمارکت هاي بزرگ نداريم که فقط غذاي حيوانات در آن داده مي شود حيوان يک بخشي از زندگي شده آرايشگاه دارد رستوران دارد غذا دارد سوپر مارکت دارد نمي خواهم وارد جزئيات شوم يک وقتي از يکيشان سوال مي کردم خيلي ناراحت بود در يکي از همين کشورهاي اروپايي گفتم خيلي ناراحتي گفت بله سگي داشتم مريض شد مي گفت من ده ها هزار دلار خرج بيماري اش کردم مثل انسان ها که بيمه دارند سگ هايشان بيمه دارند بيمارستان دارند بيمه دارند پزشک دارند ده ها هزار دلار خرجش کردم و از دنيا رفته از دستم رفته باور کنيد اين

ص: 3608

را صادقانه عرض مي کنم سر قبر سرش گريه اي مي کرد که ما براي نزديک ترين نزديکانمان شايد يک وقت نکنيم چرا؟ آن وفا را از اولاد نديده رابطه ي پدر و مادر با اولاد قطع شده وقتي پدر و مادر از دنيا مي رود شايد آن سگ اظهار محبتي بکند مي بيند اولادش خيلي سختش است اگر بيايد در مراسم پدر و مادرش. يادم است يکي از همين خارجي ها رفته بود مراسم پدري که از دست داده بود وقتي برگشت سر کار گفت چه کار سختي بود اين چيست که حالا ما پدرمان از دنيا رفته چه ضرورتي دارد من موقع دفن پدرم آن جا باشم چرا يک روز کارم را از دست بدهم همين برايش سخت بود انسان به اين جا مي رسد اين يک بخشي بود البته ادامه دارد اين خطبه من تقاضا مي کنم بينندگان عزيز خطبه ي 26 ام را حتما نگاه بکنند چون حضرت تحليلي دارد از حوادث بعد از رحلت پيغمبر فرمود پيغمبر با اين سختي با اين مشکلات در آن فضا رسالتش را انجام داد 23 سال بعد از 23 سال چه کرد؟ حضرت علي را جانشين خودش معرفي کرد حضرت فرمود وقتي پيغمبر از دنيا رفت نوبت به من رسيد ولي فَنَظَرْتُ فَإِذَا لَيْسَ لِي مُعِينٌ إِلاَّ أَهْلُ بَيْتِي، فَضَنِنْتُ بِهمْ عَنِ المَوْتِ هيچ کسي را ياور نداشتم فقط اهل بيت من مانده بودند از اين جمله استفاده مي شود اگر حضرت علي بيش از اين مقاومت مي کردند جان اهل بيتشان در معرض خطر بود فرمود نخواستم اين ها از بين بروند نخواستم جان اين ها گرفته شود و صبر کردم آن جمله ي معروفي که وَصَبَرْتُ عَلَى

ص: 3609

أَخْذِ الكَظَمِ0_،وَعَلىْ أَمَرَّ مِنْ طَعْمِ العَلْقَمِ عين خلق است براي عزيزاني که اهل تحقيق و مطالعه هستند عرض مي کنم عزيزاني که خطبه ي 26 را مي بينند حتما کنارش نامه ي 62 را هم ببينند خيلي زيباست خيلي بيان مي کند حضرت علي زيبا حوادث بعد از پيغمبر را فرمود فَوَاللَّهِ مَا كَانَ يُلْقَى فِي رُوعِي وَلَا يَخْطُرُ بِبَالِي أَنَّ الْعَرَبَ تُزْعِجُ هَذَا الْأَمْرَ مِنْ بَعْدِهِ قسم مي خورد حضرت بحث ما نيست در حاشيه مي گويم فرمود به خدا قسم به ذهنم خطور نمي کرد که بعد از پيغمبر حق من را بگيرند آن قدر روشن بوده آن قدر واضح بوده غدير را پيغمبر تازه معرفي کرده فاصله اي نبود بين حادثه ي غدير و رحلت پيغمبر هفتاد روز بوده غدير که هجده ذي الحجه بوده 28 صفر از دنيا رفتند حضرت دو ماه زنده بودند با ده روز از ماه ذي الحجه هفتاد روز حضرت قسم مي خورد به قلبم به ذهنم خطور نمي کرد که کسي حق ما را بگيرد بخش ديگري که حضرت علي به فضاي بعثت اشاره مي کنند خطبه ي 96 ام است اين خطبه را يک اشاره اي کرديم در يک جلسه اي يک جمله اش باقي مانده دلم نيامد از اين جمله بگذرم حضرت مي فرمايد دَفَنَ اللّهُ بِهِ الضَّغائِنَ، وَ اَطْفَأَ بِهِ النَّوائِرَ اين را توضيح داديم پيغمبر آمد کينه ها را خداوند به وسيله ي پيغمبر زير خاک برد آن دعواها و جنگ هاي ده ساله و صد ساله ده ها ساله و صد ها ساله را تمام کينه ها را پيغمبر خاک کرد فتنه ها را خاموش کرد مردم را برادر قرار داد تا مي رسد به اين جا اَعَزَّ بِهِ الذِّلَّةَ وَ اَذَلَّ بِهِ الْعِزَّةَ عده اي که

ص: 3610

ذليل بودند آن ها را عزيز کرد اما عده اي نه عزت هاي دروغين داشتند ابوجهل ها ابوسفيان ها عزت هاي دروغين را از آن ها گرفت ملاک عزت عوض شد ذيل همين خطبه ديدم داستاني را خدا رحمت کند مرحوم علامه شوشتري در کتابشان که قبلا اشاره کرده ام آورده ايشان حق بزرگي دارد به علم و دانش خيلي ايشان تلاش کرده شرح نهج البلاغه ي ايشان موضوعي است ترتيبي نيست معمولا نهج البلاغه ها به ترتيب است ايشان موضوعي شروع کرده از توحيد بعد نبوت بعد امامت به امامت که مي رسد تمام مطالبي که حضرت علي در مورد پيغمبر دارد همه را يک جا آورده امامت عامه و خاصه ذيل همين کلمه که ارزش ها در زمان پيغمبر عوض شد داستاني را ايشان نقل مي کند خيلي داستان گويايي است مي نويسد در زمان پيغمبر يک زني سرقت کرد دزدي کرد زني بود که موقعيتي داشت عبارت اين است که اِنَّ قُرَيش قَد اَهَمَّهُم يک جمعيتي يک نفر نه يک جمعي آمدند خدمت پيغمبر که از پيغمبر خواهش بکنند چون اين زن يک موقعيتي دارد در طايفه اي است و براي ما بد است که بگويند يک زن دزدي کرده بخواهند حد الهي را جاري بکنند بگويند پيغمبر صرف نظر بکند از حد الهي اسامة بن زيد را واسطه کردند او خيلي پيش پيغمبر محبوب بود پيغمبر خيلي دوستش داشت گفتند از اين محبوبيت استفاده بکنيم واسطه شويم پيغمبر از اين حد الهي صرف نظر بکند وقتي اسامه آمد مطلب را گفت تَلَوَّنَ وَجهَ رَسُولُ الله رنگ چهره ي پيغمبر تغيير کرد فرمود اَتَشفَعُ فِي حَدٍّ مِن حُدودِ الله به خاطر اجراي يکي از حدود الهي تو

ص: 3611

آمدي شفاعت بکني که من حد الهي را جاري نکنم؟ فهميد اشتباه کرده گفت يا رسول الله غلط کردم از خدا بخواه من را بيامرزد خودش فهميد حضرت شب که شد آمدند خطبه خواندند براي يک مورد که خواستند شفاعت بکنند که حد الهي جاري نشود شب آمد خطبه خواند سخنراني کرد فرمود اِنَّما اَهْلَكَ الَّذينَ مِنْ قَبْلِكُمْ اَن_َّهُمْ كانوا اِذا سَرَقَ فيهِمُ الشَّريفُ تَرَكوهُ وَاِذا سَرَقَ فيهِمُ الضَّعيفُ اَقاموا عَلَيْهِ الْحَدَّ نهج الفصاحه، ح 943) علت نابودي اقوام گذشته اين بود اگر آدمي که موقعيت داشت يک جرمي مرتکب مي شد حد الهي را درباره ي او جاري نمي کردند اما کسي که ضعيف بود کسي را نداشت خلافي مرتکب مي شد حد الهي را در مورد او جاري مي کردند اين علت نابودي اقوام گذشته است از من توقع نداشته باشيد اين که موقعيتي دارد زر و زور و جمعيتي دارد براي من فرقي ندارد بد نيست اشاره بکنم نامه ي 53 طولاني ترين نامه ي سياسي است يعني نامه اي است که به مالک اشتر عهدنامه ي مالک اشتر است حضرت به مالک اشتر مي نويسد فَإِنِّي سَمِعْتُ رَسُولَ اَللَّهِ ص يَقُولُ فِي غَيْرِ مَوْطِنٍ لَنْ تُقَدَّسَ أُمَّةٌ لاَ يُؤْخَذُ لِلضَّعِيفِ فِيهَا حَقُّهُ مِنَ اَلْقَوِيِّ غَيْرَ مُتَتَعْتِعٍ پيغمبر نه يک بار نه دو بار مکرر اين جمله را فرمود جامعه اي که ضعيف نتواند حقش را از قوي بدون لکنت زبان بگيرد اگر جامعه اي ضعفا نتوانند حقشان را بگيرند لکنت زبان پيدا نکند وقتي در برابر يک زورگو يا صاحبان قدرت قرار مي گيرد که به او ظلم شده بتواند فرياد بزند و صدايش را بلند بکند حضرت جالب است مي فرمايد من از حضرت

ص: 3612

مکرر شنيده ام يک وقتي به اين داستان اشاره کرديم الگوي اين عدالت خود حضرت علي بوده است يک وقتي کسي آمد يهودي از حضرت علي شکايت کرد زمان خليفه ي دوم بود خليفه ي دوم حضرت علي را خواست گفت يهودي از شما شاکي است حضرت خانه نشين بود حضرت فرمود باشد مي آيم ببينم چه مي گويد وقتي آمدند نوبت تشکيل دادگاه شد خود خليفه هم متصدي دادگاه بود به حضرت علي گفت قُم يَا اَبَا الحَسَن (مناقب خوارزمي، ص 98 – 97) بلند شو بنشين کنار اين يهودي که ما دادگاه را شروع بکنيم رنگ حضرت علي تغيير کرد دادگاه که تمام شد خليفه به حضرت علي گفت چه شد شما ناراحت شدي؟ فرمود نه ناراحتي من اين است خيلي عجيب است امروز اين را در دنيا مي شود با افتخار گفت اگر عمل ما هماهنگ باشد حضرت فرمود کَنَّيتَنِي بِحَضرَةِ خَصمِي وَ المُسلم و اليهودي اَمامَ الحَق سِواء من ناراحتي ام از اين نيست که چرا با يهودي من را بردي محاکمه کردي نه ناراحتي ام اين است که چرا وقتي من را صدا زدي بايد مي گفتي قم يا علي نبايد مي گفتي يا ابا الحسن اين احترام بيشتري است با کنيه صدا زدن احترام است مثل اين که آدم کسي را با فاميلي صدا بزند چرا يهودي را با اسمش صدا زدي ولي من را با کنيه قاضي حق ندارد فرق بگذارد بين طرفين دعوا چون اسم او را گفتي اسم من را مي گفتي يا او را با کنيه صدا مي زدي من را هم با کنيه هر دو يکي. اين دقايق زندگي پيغمبر و حضرت علي

ص: 3613

است خيلي جالب است حضرت علي يک قاضي را صبح نصب کرد ظهر برکنار کرد ابوالاسود دعلي ناراحت شد گفت آبروي ما رفت يک صبح تا ظهر ما لياقت قضاوت بيشتر نداشتيم حضرت فرمود من قضاوتت را کنترل مي کردم زير نظر داشتم حضرت علي با آن اوج فرمان روايي شان بارها گفتيم مصر يک استان است مالک اشتر استان دار مصر بوده يمن يک استان حضرت علي سلام الله عليه بود با آن اوج قدرت و عظمت و گسترده قاضي را صبح نصب کرد ظهر عزل کرد مَا جَنَّيتُ و خِنتُ گفت من چه خطايي کردم من صبح تا ظهر جنايت کردم خيانت کردم؟ حضرت فرمودند زير نظر داشتم إنِّى رَأيْتُ کلامَک يَعْلُو کلامَ خَصْمِک (مستدرک الوسائل، ج 17، ص 359) خودم ديدم وقتي داري طرفين دعوا را محاکمه مي کني صدايت بلند تر از صداي طرفين دعوا است علو کلام داري بر آن ها تو قاضي هستي بنشين ببين آن ها چه مي گويند تو قضاوتت را بکن قاضي بايد بنشيند حرف طرفين دعوا را بشنود قضاوت بکند حق نداري صدايت را بلند تر بکني حق نداري علو کلام بر طرفين دعوا داشته باشي ان شاء الله امروزه هم همين طور است ما حاشيه نرويم که حاشيه هايش ضروري نيست. مثلا امروز يک قاضي که همه چيز در اختيارش است تريبون صوت در اختيارش است قدرت در اختيارش است مي توانم من چون به اين گروه علاقه دارم صدايم را بلند کنم براي گروه مقابل خودم؟ صبح نصب کرد ظهر برکنار کرد يک نصف روز قاضي بود فرمود صدايت نبايد بلند تر باشد تو کارت فقط قضاوت است کار

ص: 3614

ديگري نداري چرا صدايت را بلند تر مي کني داد مي زني فرياد مي زني تو بنشين ببين آن ها چه مي گويند قضاوتت را انجام بده.

شريعتي: خيلي ممنون صفحه ي 92 را امروز تلاوت مي کنيم آيات 87 تا 91 سوره ي مبارکه ي نساء

اللهم صل علي محمد و آل محمد و عجل فرجهم

اللَّ_هُ لَا إِلَ_هَ إِلَّا هُوَ لَيَجْمَعَنَّكُمْ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ لَا رَيْبَ فِيهِ وَمَنْ أَصْدَقُ مِنَ اللَّ_هِ حَدِيثًا ?87? فَمَا لَكُمْ فِي الْمُنَافِقِينَ فِئَتَيْنِ وَاللَّ_هُ أَرْكَسَهُم بِمَا كَسَبُوا أَتُرِيدُونَ أَن تَهْدُوا مَنْ أَضَلَّ اللَّ_هُ وَمَن يُضْلِلِ اللَّ_هُ فَلَن تَجِدَ لَهُ سَبِيلًا ?88? وَدُّوا لَوْ تَكْفُرُونَ كَمَا كَفَرُوا فَتَكُونُونَ سَوَاءً فَلَا تَتَّخِذُوا مِنْهُمْ أَوْلِيَاءَ حَتَّى يُهَاجِرُوا فِي سَبِيلِ اللَّ_هِ فَإِن تَوَلَّوْا فَخُذُوهُمْ وَاقْتُلُوهُمْ حَيْثُ وَجَدتُّمُوهُمْ وَلَا تَتَّخِذُوا مِنْهُمْ وَلِيًّا وَلَا نَصِيرًا ?89? إِلَّا الَّذِينَ يَصِلُونَ إِلَى قَوْمٍ بَيْنَكُمْ وَبَيْنَهُم مِّيثَاقٌ أَوْ جَاءُوكُمْ حَصِرَتْ صُدُورُهُمْ أَن يُقَاتِلُوكُمْ أَوْ يُقَاتِلُوا قَوْمَهُمْ وَلَوْ شَاءَ اللَّ_هُ لَسَلَّطَهُمْ عَلَيْكُمْ فَلَقَاتَلُوكُمْ فَإِنِ اعْتَزَلُوكُمْ فَلَمْ يُقَاتِلُوكُمْ وَأَلْقَوْا إِلَيْكُمُ السَّلَمَ فَمَا جَعَلَ اللَّ_هُ لَكُمْ عَلَيْهِمْ سَبِيلًا ?90? سَتَجِدُونَ آخَرِينَ يُرِيدُونَ أَن يَأْمَنُوكُمْ وَيَأْمَنُوا قَوْمَهُمْ كُلَّ مَا رُدُّوا إِلَى الْفِتْنَةِ أُرْكِسُوا فِيهَا فَإِن لَّمْ يَعْتَزِلُوكُمْ وَيُلْقُوا إِلَيْكُمُ السَّلَمَ وَيَكُفُّوا أَيْدِيَهُمْ فَخُذُوهُمْ وَاقْتُلُوهُمْ حَيْثُ ثَقِفْتُمُوهُمْ وَأُولَ_ئِكُمْ جَعَلْنَا لَكُمْ عَلَيْهِمْ سُلْطَانًا مُّبِينًا ?91?

ترجمه:

خداست که هيچ معبودي جز او نيست. مسلماً شما را [از گورهايتان] به سوي [دادگاهِ حسابرسي] روز قيامت که هيچ شکي در آن نيست گرد مي آورد؛ و راستگوتر از خدا در گفتار کيست؟ (??) شما را چه شده که درباره منافقين دو گروه شده ايد؟ [گروهي شفيع و طرفدار، و گروهي مخالف و دشمن آنان] در صورتي که خدا آنان را به کيفر اعمال ناپسندي

ص: 3615

که مرتکب شده اند [در چاه کفر و گمراهي] نگونسار کرده است. آيا مي خواهيد کساني را که خدا [به خاطر اعمال ناپسندشان] گمراه کرده هدايت کنيد؟ [اي پيامبر!] در حالي که خدا هر که را گمراه کند هرگز براي او راهي [به سوي هدايت] نخواهي يافت. (??) آنان دوست دارند همان گونه که خود کافر شده اند، شما هم کافر شويد، تا [در کفر و ضلالت] با هم برابر و يکسان باشيد. بنابراين از آنان دوستاني انتخاب نکنيد تا آنکه در راه خدا [براي پذيرش دين] هجرت کنند؛ پس اگر [از هجرت] روي برتافتند [و به خيانت و جنايتشان بر ضد شما ادامه دادند] آنان را هر کجايافتيد بگيريد و بکشيد، و از آنان يار و ياوري نگيريد. (??) مگر آنان که به گروهي که ميان شما و ايشان پيماني [چون پيمان متارکه جنگ يا پيمان هاي ديگر] است بپيوندند، يا در حالي که سينه هايشان از جنگيدن با شما يا قوم خودشان به تنگ آمده باشد به نزد شما آيند. و اگر خدا مي خواست قطعاً آنان را بر شما مسلط مي کرد، در آن صورت به طور يقين با شما مي جنگيدند. پس اگر از شما کناره گرفتند، و با شما به جنگ برنخاستند، و پيشنهاد صلح و آشتي دادند، [به آنان تعدّي نکنيد که] خدا در اين صورت براي تجاوز به آنان راهي براي شما قرار نداده است. (??) به زودي گروهي ديگر را مي يابيد که مي خواهند [با پيمان متارکه جنگ] از ناحيه شما و قوم [مُشرکِ] خود ايمن و آسوده باشند، [ولي اينان به خاطر خباثت باطنشان نسبت به پيمان هايشان مورد اطمينان نيستند، به

ص: 3616

همين سبب] هر بار به فتنه [و جنگ با مسلمانان] دعوت شدند، با سر در آن فرو مي افتند. پس اگر [از جنگ با شما] کناره نگرفتند، و پيشنهاد صلح و آشتي نکردند، و بر ضد شما دست [از فتنه و آشوب] برنداشتند، آنان را هر جا يافتيد بگيريد و بکشيد؛ آنانند که ما براي شما نسبت به [گرفتن و کشتن] آنان دليلي روشن و آشکار قرار داديم. (??)

اللهم صل علي محمد و آل محمد و عجل فرجهم

شريعتي: اشاره ي قرآني را بفرماييد

حاج آقا حسيني: «اللَّ_هُ لَا إِلَ_هَ إِلَّا هُوَ لَيَجْمَعَنَّكُمْ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ لَا رَيْبَ فِيهِ وَمَنْ أَصْدَقُ مِنَ اللَّ_هِ حَدِيثًا» يکي از اسامي قيامت يوم الجمع است اين آيه اشاره به آن نامه دارد در نهج البلاغه ي حضرت علي هم اشاره شده در خطبه ي 102 حضرت مي فرمايد وَ ذلِكَ يَوْمٌ يَجْمَعُ اللهُ فِيهِ الأَوَّلِينَ وَ الآخِرِينَ لِنِقَاشِ الْحِسَابِ روزي که خداوند همه ي خلق اول و آخر را در آن جا جمع مي کند شکي نيست در آن روز خيلي جالب است آيه مي فرمايد چه کسي از خدا راستگو تر راستگويي آن قدر خوب است که خدا از خودش تعريف مي کند که چه کسي از من راستگو تر است يعني افتخار مي کند اين چيزهايي که ما مي گوييم يک وقتي اشاره کرديم مثلا تقوا ما فکر مي کنيم مردم خوب است متقي باشند خدا خودش را اهل تقوا معرفي کرده «هُوَ أَهْلُ التَّقْوَى وَأَهْلُ الْمَغْفِرَةِ» (مدثر/ 56) در نماز عيد هم مي خوانيم اللّهُمَّ اَهْلَ الْكِبْرِيَاءِ وَالْعَظَمَةِ وَاَهْلَ الْجوُدِ وَالْجَبَروُتِ وَاَهْلَ الْعَفْوِ وَالرَّحْمَةِ وَاَهْلَ التَّقْوي وَالْمَغْفِرَةِ خدا خودش را اهل تقوا معرفي مي کند تقوا يعني چه؟

ص: 3617

يعني اين که آدم ظلم نکند «وَأَنَّ اللَّ_هَ لَيْسَ بِظَلَّامٍ لِّلْعَبِيدِ» (آل عمران/ 182) خدا ظلم نمي کند از ساحت خداوند ظلم دور است خدا خلف وعده نمي کند «إِنَّ اللَّ_هَ لَا يُخْلِفُ الْمِيعَادَ» (آل عمران/ 9) تقوا يعني چه؟ خدا دروغ نمي گويد. اين جا يعني چيزهاي خوب خوب است خدا هم از خوبي ها بيان مي کند مي گويد من هم همين طور هستم من هم اهل تقوا هستم چه کسي از من راستگو تر چه کسي از من باتقوا تر تقوا به همين معنا يعني ظلم نکردن خدا ظلم نمي کند

شريعتي: وقت در اختيار شماست

حاج آقا حسيني: در خطبه ي 94 حضرت علي در مورد پيغمبر خدا سخن مي گويد مي رسد به اين جا حَتَّى أَفْضَتْ کَرَامَةُ اَللَّهِ سُبْحَانَهُ وَ تَعَالَى إِلَى مُحَمَّدٍ ص فَأَخْرَجَهُ مِنْ أَفْضَلِ اَلْمَعَادِنِ مَنْبِتاً وَ أَعَزِّ اَلْأَرُومَاتِ مَغْرِساً مِنَ اَلشَّجَرَةِ اَلَّتِي صَدَعَ مِنْهَا أَنْبِيَاءَهُ وَ اِنْتَجَبَ مِنْهَا أُمَنَاءَهُ عِتْرَتُهُ خَيْرُ اَلْعِتَرِ وَ أُسْرَتُهُ خَيْرُ اَلْأُسَرِ وَ شَجَرَتُهُ خَيْرُ اَلشَّجَرِ نَبَتَتْ فِي حَرَمٍ وَ بَسَقَتْ فِي کَرَمٍ لَهَا فُرُوعٌ طِوَالٌ وَ ثَمَرٌ لاَ يُنَالُ خداوند پيغمبراني را به رسالت مبعوث کرد تا نوبت به پيغمبر اسلام رسيد از بهترين معدن ها بود از آل ابراهيم بود حضرت مي رسد به عترت پيغمبر حَتَّى أَفْضَتْ کَرَامَةُ اَللَّهِ سُبْحَانَهُ وَ تَعَالَى إِلَى مُحَمَّدٍ ص فَأَخْرَجَهُ مِنْ أَفْضَلِ اَلْمَعَادِنِ مَنْبِتاً وَ أَعَزِّ اَلْأَرُومَاتِ مَغْرِساً مِنَ اَلشَّجَرَةِ اَلَّتِي صَدَعَ مِنْهَا أَنْبِيَاءَهُ وَ اِنْتَجَبَ مِنْهَا أُمَنَاءَهُ عِتْرَتُهُ خَيْرُ اَلْعِتَرِ وَ أُسْرَتُهُ خَيْرُ اَلْأُسَرِ وَ شَجَرَتُهُ خَيْرُ اَلشَّجَرِ نَبَتَتْ فِي حَرَمٍ وَ بَسَقَتْ فِي کَرَمٍ لَهَا فُرُوعٌ طِوَالٌ وَ ثَمَرٌ لاَ يُنَالُ اين يک افتخار است يکي از خوبي هاي انسان اين است

ص: 3618

که هم خودش خوب باشد هم عترت و خانواده اش بهترين عترت ها را داشت إنِّي تَارِكٌ فِيكُمُ الثَّقَلَيْنِ: كِتَابَ اللهِ وَ عِتْرَتِي أهْلَ بَيْتِي (کافي، ج 1، ص 294) اگر بهتر از همه نبودند پيغمبر او را در کنار قرآن قرار نمي داد يکي کتاب يکي عترت. يعني عترت در رديف قرآن است خانواده اش بهترين خانواده بود لَهَا فُرُوعٌ طِوَالٌ فروعش شاخه هايش خيلي طولاني است «إِنَّا أَعْطَيْنَاكَ الْكَوْثَرَ» (کوثر/ 1) خدا کوثر داده به پيغمبر اين چيزي نبود که اين ريشه تمام شود يک عبارتي دارد جالب اين است فخر رازي از مهم ترين مفسرين اهل سنت است وقتي مي رسد به تفسير کوثر مي گويد يکي از معاني کوثر حضرت فاطمه است اين عبارت مال فخر راضي است مي گويد فَانْظُرْ کَمْ قُتِلَ مِنْ أَهْلِ الْبَيْتِ، ثُمَّ الْعَالَمُ مُمْتَلِئٌ مِنْهُمْ منهم کوثر يعني اين چقدر از فرزندان فاطمه را در طول تاريخ کشتند چقدر از سادات را در طول تاريخ کشتند ولي همه ي عالم پر است از فرزندان فاطمه بعد هم چه نسلي؟ فخر رازي مي گويد چه نسلي؟ نسل تا نسل داريم نسلي ثُمَّ انْظُرْ کَمْ کَانَ فِيهِمْ مِنَ الْأَکَابِرِ مِنَ الْعُلَمَاءِ کَالْبَاقِرِ وَالصَّادِقِ وَالْکَاظِمِ وَالرِّضَا عَلَيْهِمُ السَّلَامُ وَالنَّفْسُ الزَّکِيَّهُ وَأَمْثَالُهُمْ (مفاتيح الغيب، ج 32، ص 313) ائمه ي اطهار اين همه سادات در طول تاريخ سيد رضي ها سيد مرتضي ها اين همه امام زادگاني که هستند. حضرت فرمود پيغمبر ميوه اي دارد که هر کس نمي تواند به او دست پيدا بکند مگر اين که حقانيت اهل بيت را بپذيرد تسليم اهل بيت باشند به اين ميوه ها مي رسند. اي کاش مجال بود سِيرَتُهُ القَصد و سُنَّتُهُ الرّشد را بيشتر توضيح

ص: 3619

مي داديم حضرت علي وقتي مي خواهد پيغمبر را در چند جمله معرفي بکند قصد يعني اعتدال ميانه روي سيره ي پيغمبر اعتدال بود سنتش رشد و هدايت بود پيغمبر خدا در همه ي مسائل اعتدال را رعايت مي کرد در عبادت در انفاق در همه ي زندگي در حالات حضرت است يک روايتي از خود پيغمبر است فرمود مَنْ خَالَفَ سُنَّتِي فَقَدْ ضَلَّ وَ کَانَ عَمَلُهُ فِي تَبَابٍ أَمَا إِنِّي أُصَلِّي وَ أَنَامُ وَ أَصُومُ وَ أُفْطِرُ وَ أَضْحَکُ وَ أَبْکِي (کافي ج 3، ص 136) هر کس با سنت من مخالفت بکند گمراه مي شود بعد فرمودند نگاه نکنيد هم نماز شب مي خوانم هم مي خوابم الآن جامعه ي ما يکي از گرفتاري هاي ما همين افراط تفريط ها است يا از اين طرف يا از آن طرف يکي شب جمعه اش دعاي کميل صبح جمعه اش دعاي ندبه است ظهر جمعه اش نماز جمعه است بعد از ظهر هم دعاي توسل است شام جمعه هم زيارت آل يس و دعاي سمات يک شبانه روز تمام دعا پس زن و بچه چه؟ آن ها حقي ندارند؟ يکي هم مي بيند تمام شب و روز جمعه اش که حداقل به فکر عبادت و دعا و ثنايي باشد هيچ کاري ندارد حضرت مي فرمايد اين طوري نيستم هم نماز شب مي خوانم هم مي خوابم يک روز روزه مي گيرم يک روز روزه نمي گيرم مي خندم گريه مي کنم اين که عده اي عبوس هستند يادم است چند روز پيش يک جايي بودم يک کسي خيلي بداخلاقي مي کرد استناد کرد به اين آيه گفت قرآن نخواندي؟ «فَلْيَضْحَكُوا قَلِيلًا وَلْيَبْكُوا كَثِيرًا جَزَاءً بِمَا كَانُوا يَكْسِبُونَ» (توبه/ 82) کم بخنديد گفتم بقيه ي آيه را بخوان اين چطور

ص: 3620

برداشت است آيه در مورد اهل آتش است در مورد کفار است آن ها بايد زياد گريه بکنند کم بخندند به خاطر عذابي که در پيش دارند کي قرآن گفته مومن اين طوري باشد پيغمبر فرمود من اعتدال دارم هم خنده هم گريه دارم هم نماز شب دارم هم خواب اعتدال در همه چيز در عبادت در کسب و کار در جامعه ي ما يک عده تن به کار نمي دهند يک عده سه شغله هستند واقعا کار خطرناکي است يک شغل دو شغل داشته باش تو وقتي بخواهي هفده هجده ساعت کار بکني آرامشت چه؟ سوار تاکسي شدم يک راننده اي گفت ساعت چند است گفتم ساعت دوازده شب است گفت من از شش صبح پشت اين فرمان بودم تا الآن مي شود هجده ساعت کسي که هجده ساعت پشت فرمان تاکسي در شهر باشد با اين گرفتاري ها و اعصاب خورد کني اين دوازده شب اگر برود خانه واقعا مي تواند پدر مهرباني براي فرزندانش باشد؟ شوهر مهرباني براي همسرش باشد؟ الآن جامعه ي ما اين گرفتاري را دارد البته شايد بينندگان پيام بدهند خبر نداري ما دو سه شغل هم مي رويم باز اداره نمي شود حالا موارد خاص نادري اشکالي ندارد ولي مي شود اگر خانم ها مخصوصا نقششان را خوب ايفا بکنند قناعت بکنند بساز باشند در زندگي من اين را بگويم به خانم ها اگر اين آقا مي رود شغل دوم سوم تمام پول هايي که جمع مي کند در آينده خرج بيماري هاي جسمي روحي شوهرت مي شود بعد بايد پول بدهد عمل ديسک گردن ديسک کمر آرتروز بيماري هاي روحي جسمي پيغمبر در همه ي زندگي اعتدال داشت سيره ي پيغمبر اعتدال بود. اِلهي بِحَقِّ ياسين وَالقُرآنِ الحَکِيمِ

ص: 3621

وَ بِحَقِّ طه وَالقُرآنِ العَظيمِ يا مَن يَقدِرُ عَلي حَوائِجِ السّائِلينَ يا مَن يَعلَمُ ما فِي الضَّميرِ يا مُنَفِّساً عَنِ المَکرُ وَ بينَ يا مُفَرِّجاً عَنِ المَغمُومينَ يا راحِمَ الشَّيخِ الکَبيرِ يا رازِقَ الطِّفلُ الصَّغيرِ يا مَن لا يَحتاجُ اِلي التَّفسيرِ صَلِّ عَلي مُحَمَّد و آلِ مُحَمَّد وَفعَل بي کذا و کذا. آخرين دعايي است که امام حسين به امام سجاد ياد دادند فرمودند يادگاري مادرم فاطمه سلام الله عليها است در گرفتاري هاي سخت بخوان امروز هم که اول ماه ربيع الثاني است ان شاء الله دعاها مستجاب شود.

شريعتي: خيلي ممنون ان شاء الله ما هم تبعيت بکنيم التماس دعا خدانگهدار

94-10-29- معرفي پيغمبر در نهج البلاغه

بسم الله الرحمن الرحيم و صلي الله علي محمد و آله الطاهرين

اين عطر نرگس است که پرکرده شامه را *** مستان دريده اند گريبان ِ جامه را

صف بسته اند در حرم خاکي و غريب *** با اشک گفته اند اذان و اقامه را

جاري است بغض منتظران در عريضه ها *** جاري شده است و برده به سرداب، نامه را

گفتم چگونه دل بکنم از هواي تو *** طاقت نداشتم که بگويم ادامه را

تا گفتم السلام عليکم! تمام شد! *** اين است حال زائر دلتنگ سامرا

شريعتي: سلام عرض مي کنم خدمت شما بينندگان محترم و حاج آقاي حسيني خيلي خوش آمديد. سلام عليکم و رحمة الله خيلي خوش آمديد.

حاج آقا حسيني: سلام عليکم و رحمة الله عرض سلام و ارادت خالصانه خدمت همه ي بينندگان محترم دارم. عرض تبريک ولادت خجسته ي امام حسن عسکري را دارم. پيام هاي بينندگان خيلي زياد است من يقين دارم راضي نيستند ولي تا

ص: 3622

آخر برنامه بايد عرض ارادت و اخلاص به بينندگان عزيز مي گفتم دو سه موردش را خدمت بعضي از عزيزان حضوري رسيديم يک پزشک بود مي فرمود من فوق تخصص هستم جراح اطفال هستم متخصص ريه هم هست مي فرمود من حتي در اتاق عمل يک چند لحظه اي که فرصت پيدا بکنم مي آيم سمت خدا را مي بينم البته يک توصيه هم به من داشتند فرمودند تو را به خدا به مردم بگوييد اين آلودگي هاي در هوا را خيلي مراقب باشند هوا را بگذارند پاک باشد عين تعبير ايشان بود من اطلاعي ندارم اين پزشک فوق تخصص اطفال مي فرمود همين قدر به مردم بگوييد که خيلي از کودکان به خاطر هواهاي آلوده گرفتار سرطان هستند من اطلاعاتم ضعيف است که آيا اين به آن بيماري منجر مي شود يا نه ولي تعبير ايشان اين بود مي گفت خيلي به مردم بگوييد اين حق الناس است امروز روز هواي پاک است در تهران مدرسه ها با تاخير شروع شده من کاري به بحث هاي دولتي اش ندارم ولي ما يادمان باشد حق الناس است اين که من ماشين را بياورم يا هر وسيله ي ديگري دولتي ها حتما مسئوليت دارند مسئوليتش از همه بيشتر است گاهي ما مي بينيم اتوبوس خطي هاي دولتي يک گاز مي دهد مخصوصا در سر بالايي ها دودش تمام خيابان را پر مي کند آن ها بيشتر هستند ولي هر کسي وظيفه ي خودش را عمل بکند واقعا مديون هستيم حق الناس فقط اين نيست که از ديوار خانه ي مردم بالا برويم فکر مي کنيم حق الناس از ديوار خانه کسي رفتن بالاست اين هم حق الناس است اگر من سهمي دارم در آلوده کردن هوا قطعا حق الناس

ص: 3623

است اين يک پيامي که عزيزي دادند من همين جا خواستم عرض ارادت به همه ي بينندگان داشته باشم يک آقايي هم دو شب پيش حرم حضرت معصومه من يک شنبه ها آن جا موفق هستم بحث درس هايي از نهج البلاغه دارم آقايي بعد از منبر گفت من اعتياد دارم خيلي ناراحت شدم گفتم به قيافه تان نمي آيد گفت نه من معتاد سمت خدا هستم به برنامه اعتياد دارم گفتم اين اعتياد عيب ندارد يک بيننده ي ديگري دو سه روز پيش پيام داد ما اين جا بگوييم به بقيه مي گفت مادرم خيلي مقيد است سمت خدا را ببيند موقع برنامه آمده پاي برنامه يادش رفته غذا روي گاز روشن بوده نه غذا سوخته خانه آتش گرفته آتش نشاني را خبر کرديم گفتيم اگر خسارتي بود ما حاضر هستيم از طرف دست اندر کاران سمت خدا بپردازيم گفتند توصيه کنيد به خانم ديگر اين قدر جذب برنامه نباشيد حواستان آن طرف هم باشيد از اين نمونه هاي محبت بينندگان بخواهيم بگوييم زياد است به همين مقدار اکتفا مي کنيم.

شريعتي: خيلي ممنون روزهاي سه شنبه بحث ما منور به کلام حضرت علي است مهمان سفره ي ناب نهج البلاغه هستيم بحث ما سيره ي تربيتي حضرت است.

حاج آقا حسيني: بسم الله الرحمن الرحيم نامه ي 27 ام از بخش نامه هاي حضرت علي اين نامه سه چهار بخش دارد من بخش سومش را مي خوانم بخش اول و دوم را يک اشاره اي قبلا کرديم از بخش سوم شروع مي کنم حضرت در نامه مي نويسند فَاحْذَرُوا عِبادَ اللَّهِ الْمَوْتَ وَ قُرْبَهُ يکي از حساس ترين فراز هاي نهج البلاغه در مورد مسئله ي مرگ و حوادث بعد از

ص: 3624

مرگ است بعضي از شارحين نهج البلاغه مي گويند شايد نهج البلاغه به اين شدت حضرت علي در مورد مرگ و حوادث بعد از مرگ سخن نگفته باشد بندگان خدا بر حذر باشيد از مرگ و از نزديکي مرگ هيچ کسي خبر ندارد وَ أَعِدُّوا لَهُ عُدَّتَهُ فَإِنَّهُ يَأْتِي بِأَمْرٍ عَظِيمٍ وَ خَطْبٍ جَلِيلٍ زاد و توشه اش را آماده بکنيد مرگ همراه با يک امر بسيار بزرگي است همراه با يک حادثه ي بسيار با عظمتي است مي دانيد همين بحث انتقال از دنيا آسان نيست «وَجَاءَتْ سَكْرَةُ الْمَوْتِ بِالْحَقِّ ذَلِكَ مَا كُنتَ مِنْهُ تَحِيدُ» (ق/ 19) سختي جان دادن و سکرات مرگ آمد همان روزي که تو از آن فرار مي کردي بِخَيْرٍ لَا يَكُونُ مَعَهُ شَرٌّ أَبَداً أَوْ شَرٍّ لَا يَكُونُ مَعَهُ خَيْرٌ أَبَداً حضرت علي مي فرمايد مرگ از اين دو حالت خارج نيست يا با مرگ به خيري مي رسيد که ديگر شري نيست آدم هاي صالح يا شري در انتظار شماست که ديگر خيري بعد از آن نيست آدم يا وارد يک سعادتي مي شود که ديگر بعدش گرفتاري نخواهد داشت يا وارد يک شر و بدبختي مي شود که ديگر خيري با او نخواهد بود فَمَنْ أَقْرَبُ إِلَى الْجَنَّةِ مِنْ عَامِلِهَا وَ مَنْ أَقْرَبُ إِلَى النَّارِ مِنْ عَامِلِهَا چه کسي به بهشت نزديک تر است؟ الا کساني که کاري کرده باشند براي بهشت عامل باشند براي بهشت تلاش کرده باشند چه کسي به آتش نزديک تر است از کساني که خودشان در دنيا مقدمات آتش را فراهم کردند مهيا کردند أَنْتُمْ طُرَدَاءُ الْمَوْتِ إِنْ أَقَمْتُمْ لَهُ أَخَذَكُمْ وَ إِنْ فَرَرْتُمْ مِنْهُ أَدْرَكَكُمْ وَ هُوَ أَلْزَمُ لَكُمْ مِنْ

ص: 3625

ظِلِّكُمْ الْمَوْتُ مَعْقُودٌ بِنَوَاصِيكُمْ خيلي تعبير عجيبي است رضوان خدا بر سيد رضي ايشان هم اين نهج البلاغه همه ي کلمات حضرت علي نيست گلچيني از کلمات حضرت را خيلي حساب شده انتخاب کرده شما صيد مرگ هستيد شکار مرگ هستيد چه تشبيه زيبايي است ديده ايد يک وقتي يک شير قوي بخواهد دنبال يک شکاري برود اين شکار چه کار مي تواند بکند؟ فرار بکند اين شير به او مي رسد بايستد اين شير به او مي رسد حضرت علي مي فرمايد شما همه شکار و صيد مرگ هستيد اگر بايستيد مرگ شما را مي گيرد اگر بخواهيد فرار بکنيد به شما مي رسد راه فراري نيست. «أَيْنَمَا تَكُونُوا يُدْرِككُّمُ الْمَوْتُ وَلَوْ كُنتُمْ فِي بُرُوجٍ مُّشَيَّدَةٍ» (نساء/ 78) در کاخ هاي محکم چه کسي توانست از مرگ فرار بکند؟ شما شکار مرگ هستيد بايستيد شما را مي گيرد فرار هم بکنيد شما را مي گيرد در اين فيلم ها ديديد گاهي شيري دنبال آهويي شکاري مي رود آدم تعجب مي کند کجا داري فرار مي کني اين شير مي آيد بايستي مي آيد فرار هم بکني مي آيد حالا دو قدم آن طرف تر راه فراري ندارد وَ هُوَ أَلْزَمُ لَكُمْ مِنْ ظِلِّكُمْ الْمَوْتُ واقعا تعبير عجيبي است حضرت علي مي فرمايد از سايه با شما ملازم تر است خيلي مهم است اگر آدم کمي با تامل بنگرد مرگ از سايه به شما نزديک تر است از سايه با شما همراه تر است سايه چقدر به ما نزديک است مرگ از اين نزديک تر است واقعا مخصوصا اين روزها اين حوادثي که آدم هيچ نمي داند چه خبر است تعبيري حضرت علي در کلمات قصار دارد کلمه ي 420 يک تعبيري اين جا بخوانم

ص: 3626

برمي گردم به اين نامه در ترجمه و شرح همين کلمه ي اين که مرگ از سايه با شما ملازم تر است در کلمات قصار کلمه ي 420 است مِسْكِينٌ ابْنُ آدَمَ مَكْتُومُ الْأَجَلِ مَكْنُونُ الْعِلَلِ مَحْفُوظُ الْعَمَلِ تُؤْلِمُهُ الْبَقَّةُ وَ تَقْتُلُهُ الشَّرْقَةُ وَ تُنْتِنُهُ الْعَرْقَةُ حضرت علي مي فرمايد بيچاره بني آدم بيچاره انسان اجلش پنهان است هيچ معلوم نيست هر آن ممکن است باشد بيماري هايش هم مستور است نديده ايد گاهي مي گويند فلاني از دنيا رفت مي گويند ئه؟ چرا؟ سرطان داشت سابقه؟ نه ابتلايي بيماري قبلي کسالت قبلي؟ نه هيچ چيز بيماري هايش مستور است البته من همين جا بگويم تا آن مقداري که انسان مي تواند وظيفه دارد من غصه مي خورم گاهي مي بينم در بين آقايان مخصوصا خانم ها الآن در دنيا خيلي از اين جهات پيشرفت کردند مجبور مي کنند کار خيلي خوبي است مجبور مي کنند مردم را براي چکاب سالانه يک عزيزي مي گفت من در يکي از اين کشورهاي اروپايي براي ما نامه مي آمد شما در فلان تاريخ بايد برويد چکاب بکنيد مرد و زن مي گفت ما تعلل مي کرديم عادت کرده بوديم به همين فرهنگ خودمان نمي رفتيم يک آزمايش کلي ساليانه مي گفت نمي رفتيم نامه ي بعدي آمد که اگر اين مرتبه شما سر موعد مقرر وقت براي شما تعيين کرديم فلان ساعت بايد برويد اين آزمايش ساليانه را انجام بدهيد اگر نرفتيد اقامت شما را باطل مي کنيم يک مسافر يک مهاجر يک ايراني که رفته يک کشور اروپايي مقيم شده نامه برايش مي آيد که فلان تاريخ آقا خانم هر دو بايد برويد خانم ها بروند آقايان بروند خيلي از اين سرطان ها مي گويند قابل پيش گيري است اگر مراجعه

ص: 3627

بکنند مي گفت ما اگر نمي رفتيم اقامه ي ما را باطل مي کردند خيلي کار خوبي است در اين زمينه هم بايد دولت تلاش بکند هم خود مردم جدي بگيرند ولي در عين حال همه ي اين تلاش ها را هم که انجام بدهيم همه ي بيماري ها را نمي توانيم کشف بکنيم آن جايي که بنا باشد مرگ به سراغ ما بيايد نمي خواهم بگويم نرويم دنبال آزمايشات حتما بايد برويم ولي با اين چيزها نمي شود از مرگ فرار کرد اعمالش محفوظ است وَ تَقْتُلُهُ الشَّرْقَةُ وَ تُنْتِنُهُ الْعَرْقَةُبيچاره اين آدميزاد مرگش که معلوم نيست اجلش که معلوم نيست بيماري هايش که مستور است مشخص نيست پنهان است يک پشه آزارش مي دهد به قول حاج آقاي قرائتي ما آدميزاد با اين همه سر و صدا و هياهو و بيا و برو از ترس پشه مي رويم در پشه بند اين همه هم سر و صدا و فرياد داريم اين پشه بخواهد سر به سر ما بگذارد يک داستاني است امام صادق نشسته بودند منصور دوانقي هم نشسته بود يک مگسي آمد نشست روي بيني منصور زد روي پيشاني نشست زد آمد اين طرف زد عصباني شد به امام صادق گفت خدا اين را براي چه خلق کرده حکمت آفرينش اين مگس اين پشه چيست حضرت فرمود لِيُذِلَّ بِهِ الجَبَابِرَة (وسايل الشيعه، ج 16، ص 423) خدا خواست جبار هايي مثل تو را ذليل بکند از ترس پشه در پشه بند مي روي هر چه مي خواهي باش حضرت علي مي فرمايد يک پشه آزارش مي دهد يک قطره آب مي کشدش اگر در مسير خودش نباشد ديده ايد بعضي ها يک عزيزي مي گفت من ماشين خريدم يک جعبه شيريني و نارنگي

ص: 3628

ميوه گرفتم آوردم خانه اي کاش ماشين نخريده بودم گفتم چرا؟ شيريني که خوب است گفت نه يکي از بچه ها نارنگي خورد در گلويش گير کرد هر چه کرديم نشد رسانديم به درمانگاه بچه از دست رفت با يک قطره آب حضرت علي مي فرمايد از بين مي رود آدمي که يک قطره آب مي کشدش يک پشه آزارش مي دهد يک بوي بد عرق بدنش او را به انزجار ديگران مي کشد بعضي ها ديده ايد خيلي ها متاسفانه نمي شود نزديکشان شد اين آدم با اين هم سر و صدا و بيا و برو اين است يک عرق بدنت مردم را فراري مي دهد مرگت هم معلوم نيست بيماري هايت هم مستور است ولي اعمالت محفوظ است برگردم به اين جمله ي حضرت که مي فرمايد مرگ از سايه با شما ملازم تر است الْمَوْتُ مَعْقُودٌ بِنَوَاصِيكُمْ وَ الدُّنْيَا تُطْوَى مِنْ خَلْفِكُمْ مرگ گره خورده ناصيه موي جلوي سر را مي گويند در قرآن کريم است «يُعْرَفُ الْمُجْرِمُونَ بِسِيمَاهُمْ فَيُؤْخَذُ بِالنَّوَاصِي وَالْأَقْدَامِ» (الرحمن/ 41) علت اين که به موي پيشاني تشبيه مي کنند ديده ايد در کشتي ها و دعواها طرف بخواهد طرفش را زمين گير بکند موي پيشاني اش را مي گيرد زمين گير مي کند مرگ اين طوري با موي پيشاني گره خورده يعني هر لحظه ممکن است سراغ شما بيايد و دنيا از پشت سرتان دارد جمع مي شود و عمرتان تمام مي شود فَاحْذَرُوا نَاراً قَعْرُهَا بَعِيدٌ وَ حَرُّهَا شَدِيدٌ وَ عَذَابُهَا جَدِيدٌ بترسيد خدا رحمت کند ياد کنم براي چندمين بار مرحوم آيت الله بهجت مي گفتند از نهج البلاغه بگوييد ديگر مردم پاي منبر شما نيستند پاي منبر حضرت علي هستند بر حذر باشيد از آتشي که

ص: 3629

گودي اش قعرش طولاني است بعيد است دنيا نيست پنجاه متر صد متر هزار متر اين طوري نيست يک روايتي است در مصادر حديثي ما آمده دنباله اي دارد تکان دهنده است پيغمبر خدا نشسته بودند با اصحابشان صدايي به گوش اصحاب رسيد يک صداي خيلي عظيم فرمودند أ تَعرِفُونَ مَا هَذِهِ الهده قالوا الله و رَسوله اَعلَم قَاَل حَجَر القي مِن أعلي جَهنم مُنذُ سَبعِينَ سَنَه وَصل الان اِلَي قَعرِهَا فَکَان وُصُوله اِلَي قَعرِها و سُقُوطه فِيهَا هذه الهده مي دانيد اين صداي عظيم چه بود؟ گفتند نه فرمود سنگي بود که داخل آتش انداختند هفتاد سال پيش حالا رسيده به آخر جهنم هفتاد سال در مسير بود مرحوم خويي رضوان الله عليه در اين منهاج البراعه يک بيان خيلي زيبايي در دنباله ي اين حديث دارند مي گويند تا کلام پيغمبر تمام شد اصحاب ديدند يک صداي ناله اي از خانه ي يکي از منافقين مي آيد و در آن خانه منافقي بود که بعد از هفتاد سال از دنيا رفته بود پيغمبر فرمود الله اکبر صداي ناله ي مرگ آن منافق هفتاد ساله که آمد پيغمبر فرمود الله اکبر قبلش هم فرمود صداي سنگي بود که هفتاد سال پيش انداختند حالا افتاد ته جهنم برداشت کساني که در محضر پيغمبر بود اين بود که اين سنگ همان منافق است هفتاد سال سقوط سقوط سقوط تا الآن افتاد ته جهنم در قرآن هم است «نَّ الْمُنَافِقِينَ فِي الدَّرْكِ الْأَسْفَلِ مِنَ النَّارِ وَلَن تَجِدَ لَهُمْ نَصِيرًا» (نساء/ 145) اگر يادتان باشد امام رضوان الله عليه يک وقتي همين حديث را با همين بيان مي فرمودند اين که پيغمبر فرمود يک سنگي افتاد در

ص: 3630

جهنم بعد از هفتاد سال ته جهنم رسيد کنايه از همين است چون عذاب جهنم را از اين جا مي بريم انسان هفتاد سال يک وقت در سقوط است بعد از هفتاد سال صدايش مي رسد به ته جهنم اين عمر انسان است يعني انسان هفتاد سال در عمرش سقوط و سقوط و حرام خواري ظلم بداخلاقي کينه حسادت بددلي دارد جمع مي کند جمع مي کند هفتاد سال جمع مي کند بعد هفتاد سال صدايش مي آيد که افتاد ديگر ته جهنم يعني جهنم همين است همين کار ماست همان طور که بهشت هم در روايات است بهشت همين اعمال ماست ما مي بريم فرشته ها مشغول مي شدند وقتي ما کاري انجام بدهيم آن ها مي سازند جهنم هم همين طور است موعظه ي حضرت علي براي همه ي ماست من خودم را مقدم بر همه مي دانم نهج البلاغه همه اش موعظه است خودم را واقعا مقدم مي دانم يادمان باشد اين بد دلي هايي که امروز در زندگي هاي ما است اين بد دهاني هايي که است اين که براي همه شرّ مي خواهيم فقط من خودم خانه ي خودم زندگي خودم در همين نهج البلاغه است حضرت علي مي گويند يک سر و صدايي شده مجرمي را دارند مي آورند يک عده اي هم دورش شلوغ پلوغ حضرت ناراحت شد فرمود لاَ مَرْحَباً بِوُجُوهٍ (وسائل الشيعه، ج 28، ص 45) چه است يک عده اي منتظر هستيد يک شري به پا شود يکي گرفتار شود دورش جمع شويد شلوغ بکنيد خيرخواه نيستند بعضي ها فقط دنبال اين مي گردند کسي زمين بخورد مشکلي پيدا بکند آبرويش برود فرمود چه خبرتان است يک وقت مي گوييد مرحبا خوش آمديد فرمود شما را نمي بينم جز در شر و بدبختي

ص: 3631

و دعوا يک عده اي نشستند فقط زمين خوردن ديگري را ببينند لذت ببرند بددلي ها حسادت ها نمي تواند خير ديگري را ببيند سوء ظن ها پرونده سازي ها براي ديگران آبرو بردن هاي از ديگران دل شکستن هاي ديگران دل شکستيم سوزانديم سوزانديم هفتاد سال دل مي سوزانيم مي شکنيم آزار مي دهيم اذيت مي کنيم بد اخلاقي مي کنيم مال مردم را مي خوريم حرام خواري مي کنيم غرور و تکبر اين سنگ مي آيد بعد از هفتاد سال مي افتد ته جهنم اين من هستم که افتادم ته جهنم جهنم ام را خودم دارم درست مي کنم. عمق جهنم خيلي طولاني است سنگ را انداختند بعد هفتاد سال مي رسد خدا هفتاد سال به ما مهلت داده وَ حَرُّهَا شَدِيدٌ وَ عَذَابُهَا جَدِيدٌ آتش اش خيلي داغ است عذابش جديد است در ذيل همين کلام حضرت علي ديدم شارح نهج البلاغه يک حديثي را از تفسير صافي نقل کرده پيغمبر خدا فرمود اين آتشي که ما در دنيا داريم کسي است بگويد من مي توانم کبريت بزنم فندک بزنم دو دقيقه دستت بسوزد؟ فرمود اين آتش دنيا ا إِنَّ نَاركُمْ هَذِهِ جُزْء مِنْ سَبْعِينَ جُزْءًا مِنْ نَار جَهَنَّم وَضُرِبَتْ بِالْبَحْرِ مَرَّتَيْنِ (بحارالانوار، ج 8، ص 288) اين يک هفتادم آتش جهنم است پس يک هفتادم ديگر تمام؟ نه يک هفتادم آتش جهنم است هفتاد بار خاموشش کرده اند با آب شده اين آتش دنيا يک هفتادم آتش جهنم را هفتاد بار با آب خاموش بکنند مي شود اين آتش دنيا اين را ما تحمل داريم؟ خدا رحمت کند من اولين بار اين حديث را در کتاب شهيد آيت الله دستغيب ديدم محدث قمي مي فرمايد حديثي از جايي ديديد بگوييد حق الناس است

ص: 3632

بگوييد کجا ديديد نرو سراغ مصادر قديمي بعدا مي روي بگو آقا من آن جا ديدم نه من کافي شريف اول نديدم بعدا ديدم ولي اول مرحوم دستغيب در گناهان کبيره نقل کرده که اگر کسي را از آتش جهنم بياورند در تنور دنيا خوابش مي رود مي گويد به به راحت شدم بخوابم تا من را برنگرداندند حالا به اميدش هم مي رسيم قَعْرُهَا بَعِيدٌ وَ حَرُّهَا شَدِيدٌ وَ عَذَابُهَا جَدِيدٌ عذابش کهنه نمي شود اين آيه ي قرآن را سوره ي مبارکه ي نساء قرآن مي فرمايد «سَوْفَ نُصْلِيهِمْ نَارًا كُلَّمَا نَضِجَتْ جُلُودُهُم بَدَّلْنَاهُمْ جُلُودًا غَيْرَهَا لِيَذُوقُوا الْعَذَابَ» (نساء/ 56) بعضي ها مي گويند بالاخره آدم مدتي رفت انس مي گيرد عادي مي شود برايش قرآن مي گويد نه پوست ديگري به آن ها مي دهيم تا اين عذاب برايشان عادي نشود پس کهنه نمي شود نو است دَارٌ لَيْسَ فِيهَا رَحْمَةٌ وَ لَا تُسْمَعُ فِيهَا دَعْوَةٌ وَ لَا تُفَرَّجُ فِيهَا كُرْبَةٌ رحمت آن جا نيست التماس خبري نيست آقا التماس مي کنيم بالاخره کسي به داد ما برسد نه من خوب است به اين آيات اشاره بکنم مفسرين ذيل همين کلام حضرت علي بيان کردند فرداي قيامت اهل آتش چهار التماس دارند حضرت علي سربسته مي فرمايد اين التماس ها فايده ندارد «وَنَادَى أَصْحَابُ النَّارِ أَصْحَابَ الْجَنَّةِ أَنْ أَفِيضُوا عَلَيْنَا مِنَ الْمَاءِ أَوْ مِمَّا رَزَقَكُمُ اللَّ_هُ قَالُوا إِنَّ اللَّ_هَ حَرَّمَهُمَا عَلَى الْكَافِرِينَ» (اعراف/ 50) جهنمي ها به بهشتي ها مي گويند يک ذره آب به ما بدهيد چون اهل آتش تشنه هستند در روايت داريم جهنميان انّ اهل النّار يموتون عطاشا و يدخلون قبورهم عطاشا و يدخلون جهنّم عطاشا (تفسير عياشي، ج 2، ص 19) تشنه مي ميرند تشنه وارد آتش مي شوند تمام مراحل تشنه هستند

ص: 3633

وارد قبر مي شوند تشنه وارد عذاب مي شوند تشنه در قبر مي روند تشنه هستند از قبر مي آيند بيرون تشنه هستند تشنه مرده اند تشنه وارد برزخ شدند تشنه از برزخ برمي گردند «وَنُفِخَ فِي الصُّورِ» (يس/ 51) هنگامي که بلند مي شوند و تشنه وارد آتش مي شوند آن جا مي گويند آب بخواهيم مي گويند به ما آب بدهيد اين همه خدا روزي به شما داده از اين روزي ها به ما بدهيد بهشتيان مي گويند خدا اين را بر کفار حرام کرده نمي توانيم به شما بدهيم اين يک التماس است وقتي از بهشتيان نا اميد مي شوند التماس دوم در اين آيه است «وَقَالَ الَّذِينَ فِي النَّارِ لِخَزَنَةِ جَهَنَّمَ ادْعُوا رَبَّكُمْ يُخَفِّفْ عَنَّا يَوْمًا مِّنَ الْعَذَابِ» (غافر/ 49) به خازنان جهنم به مامورين جهنم مي گويند شما از خدا بخواهيد شما که آبرو داريد خدا يک روز نمي گوييم تخفيف دائمي يک روز به ما تخفيف بدهد اين ها هم نمي پذيرند مي گويند اين همه در دنيا انبيا نگفتند چرا گوش نکرديد؟ نا اميد مي شوند نداي سوم «وَنَادَوْا يَا مَالِكُ لِيَقْضِ عَلَيْنَا رَبُّكَ قَالَ إِنَّكُم مَّاكِثُونَ» (زخرف/ 77) رئيس خزنه ي جهنم اگر مي شود تو از خدا بخواه که خدا به ما تخفيفي بدهد ما را ببخشد مي گويند فايده اي ندارد شما در جهنم هميشه هستيد نا اميد مي شوند التماس چهارم «وَهُمْ يَصْطَرِخُونَ فِيهَا رَبَّنَا أَخْرِجْنَا نَعْمَلْ صَالِحًا غَيْرَ الَّذِي كُنَّا نَعْمَلُ» (فاطر/ 37) مي گويند خدايا دستور بده ما از آتش بياييم بيرون بياييم بيرون آدم حسابي مي شويم جواب مي آيد نه اين که حضرت علي مي فرمايد دعوت و ندايي شنيده نمي شود به بهشتي ها التماس بکنند به خزنه ي جهنم التماس مي کنند به مالک سرپرست و رئيس همه ي خزنه ي جهنم

ص: 3634

از خدا التماس مي کنند ديگر فايده اي ندارد وَ لَا تُفَرَّجُ فِيهَا كُرْبَةٌ هيچ بلايي ديگر فرجي از مصيبت ها و بلاهاي آن جا نيست حضرت علي در اين بيان مي رسد يک قسمتي که نا اميد نباشيم البته روزهاي دوشنبه اميد و رحمت است خود بينندگان هم به ما مي گويند ما دوشنبه هر چه اميدوار مي شويم شما سه شنبه.

شريعتي: ولي يک نکته اي است اين که گفتند بهترين موعظه همين ياد مرگ است.

حاج آقا حسيني: بله ولي يادمان مي رود متاسفانه ديده ايد يک وقتي در آداب تشييع گفتيم تشييع جنازه هم که مي رويم مي خنديم گفتيم حضرت علي ديدند کسي را در تشييع جنازه مي خندد حضرت فرمود مي خندي تو فکر کردي اين آقا را وقتي دفن کرديم دوباره برمي گردد الآن متاسفانه ما چه نشانه ي انذار در زندگي مان است؟ مرگ هم که اين قدر شاخه گل مي برند در مساجد جا نيست چه خبر است؟ قبرستان هاي ما هم که به قول حاج آقاي ميرباقري من پيام هاي بينندگان عزيز را ديدم روز خداحافظي ايشان به حاج آقاي ميرباقري زنگ زدم گفتم مواظب دل هاي شکسته ي بينندگان باشيد به ايشان گفتم مواظب اشک ها و دل هاي شکسته باشيد تعبير ايشان بود الآن قبرستان ها را هم که کرديم گلزار و گلستان و باغستان و بوستان و پارک است آن جا هم که مي رويم عبرتي نيست تشييع مي رويم مي خنديم فاتحه هم که مي رويم همه اش تعريف مرده است انذاري نيست يک هفته تمام مي شود اين هم حوادث است در همين هفته اي که گذشته چند خبر دادند فلاني جوان بود سالم سالم بود فلاني شب خوابيده صبح بيدار نشده شبانه تصادف بيماري ها يک مرتبه گفتند

ص: 3635

سرطان چه دارد سابقه اي نداشته سکته ها الآن خيلي عجيب است چقدر سنش آمده پايين جوان 25 ساله به چه مناسبت؟ ولي هيچ کدام از اين ها براي ما عبرت نيست حضرت علي وارد فضاي سوم مي شوند قبل از آن يکي دو جمله مي گويم من نمي خواهم نا اميد کنم انذار لازم است نگران باشيم ترس لازم است ولي مي خواهم بگويم مي توانيم يک کاري بکنيم که اگر آماده باشيم با دست پر بدون واهمه برويم من يک کتابي مي خواندم اين روزها خاطرات مرحوم آيت الله عظمي بروجردي دو شب تقريبا من ساعت ها اين کتاب را مطالعه مي کردم خيلي برايم جالب بود محروم آيت الله بروجردي شخصيت فوق العاده اي بود از نظر مقامات علمي و معنوي و اخلاقي يکي از بستگانشان نوشتند همان روزهاي آخر که ايشان از دنيا رفتند همه نگران بودند مضطرب بودند يک پيرمرد نود سال مرجعيت عامه داشت همه ي عالم اسلام چشمشان به ايشان بود پانزده شانزده سال مرجعيت عامه داشتند همه نگران بودند يکي از بستگان مي فرمود من رفتم داخل آقا فرمود چه خبر است گفت نه خواستيم آقا متوجه نشود هيچ چيز نيست فرمودند نه پيداست من رفتني ام چون هر کس مي آيد اتاق من رنگش پريده است همه مضطرب هستيد از من مخفي نکيند گفتيم نه خستگي رفت و آمد ها و مهمان ها هست فرمودند نه مرگ است مرگ که واهمه ندارد وقتي لحظات آخر زندگي شان مي رسند که ديگر سکرات مرگ و لحظات جان دادنشان بوده پزشکان تلاش مي کنند قلب ايشان را ماساژ بدهند آخرين جمله اي که ايشان مي گويند و از دنيا مي روند اين است مي فرمايند مرگ است مرگ رها کنيد يا

ص: 3636

الله لا اله الا الله تمام مي شود به همين آساني اين ها هي تلاش مي کردند گفت آقا رها کنيد مرگ است مرگ يا الله لا اله الا الله شب قبلش مي گويند کفن من را بياوريد کفنشان را مي آورند مثل اين که تربت سيدالشهدا بوده تربت را مي گذارند خيلي توجه به سيدالشهدا داشتند در وصيت نامه شان است ثلث اموالشان را وقف عزاي سيدالشهدا کردند کفنشان را شب قبل مي گيرند مي آورند نگاه مي کنند مي فرمايد به خانواده شان نبريد دم دست باشد فردا صبح لازم دارد ايشان فردا هفت و نيم صبح از دنيا مي روند اين قدر مهيا بارش را بسته است آدم وقتي نگاه مي کند تلاش هاي اين مرد زندگي اين مرد تواضع اين مرد را يک کسي هفتاد سال نود سال اوج مي گيرد آقاي بروجردي نود سال پرواز کرد يک کسي هم هفتاد هشتاد سال سقوط مي کند خدا مي داند من وقتي اين قصه را مي ديدم در زندگي ايشان ما چه کاره ايم؟ ايشان معاصر با مرحوم آيت الله عظمي سيد ابوالحسن اصفهاني بودند بعد از مرگ ايشان مرجعيت عامه رفت به آيت الله بروجردي تا وقتي آن مرد بزرگ زنده بوده و ايشان در بروجرد بوده به قدري حريم نگه مي داشته با اين که تقريبا مساوي بوده از تبريز مي آيند مي گويند ما مي خواهيم از شما تقليد بکنيم رساله بدهيد مي فرمايند اين حرف ها را نزنيد جواب مي دهند زير جوابشان مي نويسند امروز علم اسلام به دوش آيت الله اصفهاني است همه ي ما دربست بايد مقلد ايشان باشيم علماي مراجع ثلاث ايشان را مي خواهند ايشان مي آيند قم و اداره ي حوزه ي قم و مرجعيت نه به آن گستردگي بعدي يک وقتي

ص: 3637

مي گويند آيت الله عظمي سيد حسن اصفهاني بناست بيايد ايران يک عمل جراحي داشته مي خواهيم برويم استقبالشان تا کجا برويم استقبال؟ بعضي ها گفتند تا بيرون شهر بعضي ها گفتند تا سلفچگان که پنجاه کيلومتري قم است تا آن جا برويم ما بايد به اين جا برسيم به آقاي بروجردي مي گويند نظر شما چيست يک مرجعيتي که از نظر علمي توانايي همه چيز در رديف آن مرد بزرگ است و بعدا پانزده شانزده سال مرجعيت عامه در کشور نه در کشور در همه ي عالم تشيع داشته مي پرسند تا کجا برويم استقبال ايشان مي فرمايد حالا که قطعي نشده آمدن ايشان اگر آمدن ايشان قطعي شد رفتن ما تا مرز ايران و عراق مسلم است بحث بکنيم که داخل مرز هم بشويم يا همان جا دم مرز بايستيم اين جا است که عزت مي دهد ما اين کار ها را بکنيم به جاي اين که هفتاد سال بد خواهي و بد دلي و تکبر و بداخلاقي فقط خودمان را ببينيم دستمان از جيب خودمان بيرون نيايد به داد کسي نرسيم به کسي رحم نکنيم هفتاد سال غيبت و تهمت و سقوط که يک مرتبه صداي سنگ هفتاد ساله مي آيد مثل اين مردان خدا هفتاد نود سال پرواز بگيريم آن وقت بار ديگر از ملک پران شوم آن چه در وهم تو نايد آن شوم مي خواهند بگويند فلاني آدم خيلي خوبي است مي گويند فرشته است فرشته ديگر چه است فرشته نمي تواند برسد اگر ما اوج بگيريم.

شريعتي: خيلي ممنون مشرف مي شويم محضر آيات قرآن کريم صفحه ي 99 را تلاوت مي کنيم.

اللهم صل علي محمد و آل محمد و عجل فرجهم

وَإِنِ امْرَأَةٌ

ص: 3638

خَافَتْ مِن بَعْلِهَا نُشُوزًا أَوْ إِعْرَاضًا فَلَا جُنَاحَ عَلَيْهِمَا أَن يُصْلِحَا بَيْنَهُمَا صُلْحًا وَالصُّلْحُ خَيْرٌ وَأُحْضِرَتِ الْأَنفُسُ الشُّحَّ وَإِن تُحْسِنُوا وَتَتَّقُوا فَإِنَّ اللَّ_هَ كَانَ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِيرًا ?128? وَلَن تَسْتَطِيعُوا أَن تَعْدِلُوا بَيْنَ النِّسَاءِ وَلَوْ حَرَصْتُمْ فَلَا تَمِيلُوا كُلَّ الْمَيْلِ فَتَذَرُوهَا كَالْمُعَلَّقَةِ وَإِن تُصْلِحُوا وَتَتَّقُوا فَإِنَّ اللَّ_هَ كَانَ غَفُورًا رَّحِيمًا ?129? وَإِن يَتَفَرَّقَا يُغْنِ اللَّ_هُ كُلًّا مِّن سَعَتِهِ وَكَانَ اللَّ_هُ وَاسِعًا حَكِيمًا ?130? وَلِلَّ_هِ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَمَا فِي الْأَرْضِ وَلَقَدْ وَصَّيْنَا الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ مِن قَبْلِكُمْ وَإِيَّاكُمْ أَنِ اتَّقُوا اللَّ_هَ وَإِن تَكْفُرُوا فَإِنَّ لِلَّ_هِ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَمَا فِي الْأَرْضِ وَكَانَ اللَّ_هُ غَنِيًّا حَمِيدًا ?131? وَلِلَّ_هِ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَمَا فِي الْأَرْضِ وَكَفَى بِاللَّ_هِ وَكِيلًا ?132? إِن يَشَأْ يُذْهِبْكُمْ أَيُّهَا النَّاسُ وَيَأْتِ بِآخَرِينَ وَكَانَ اللَّ_هُ عَلَى ذَلِكَ قَدِيرًا ?133? مَّن كَانَ يُرِيدُ ثَوَابَ الدُّنْيَا فَعِندَ اللَّ_هِ ثَوَابُ الدُّنْيَا وَالْآخِرَةِ وَكَانَ اللَّ_هُ سَمِيعًا بَصِيرًا ?134?

ترجمه:

و اگر زني از ناسازگاري شوهرش، يا روي گرداني اش [از حقوق همسرداري] بترسد، بر آن دو گناهي نيست که با يکديگر به طور شايسته و پسنديده آشتي کنند، [گرچه به چشم پوشي بخشي از حقوقشان باشد.] و [در حقيقت] صلح و آشتي بهتر است. و بخل، نزد نفوس [آدميان] حاضر است [به اين خاطر هر يک از دو زوج در عفو و گذشت و سازش و اداي حقوق بخل مي ورزند]. و اگر [شما شوهران] نيکي کنيد و [از سرکشي و ناسازگاري نسبت به زنان] بپرهيزيد [از ثواب و پاداش حق بهره مند مي شويد]؛ يقيناً خدا همواره به آنچه انجام مي دهيد، آگاه است. (???) و شما هر چند حريص [بر عدالت] باشيد، هرگز نمي توانيد [از نظر علاقه و

ص: 3639

ميل قلبي] ميان زن ها [يي که در عقد خود داريد] عدالت ورزيد، پس تمايل خود را به طور کامل متوجه يک طرف ننماييد تا ديگري را به صورت زني سرگردان و بلاتکليف رها کنيد. و اگر توافق و سازش نماييد و تقوا را [در محيط خانواده] رعايت کنيد [مورد آمرزش قرار مي گيريد]؛ زيرا خدا همواره بسيار آمرزنده و مهربان است. (???) و اگر [زن و شوهر راهي براي صلح و سازش نيافتند و] از يکديگر جدا شوند، خدا هر يک را از توانگري خود بي نياز مي کند؛ و خدا همواره بسيار عطا کننده و حکيم است. (???) و آنچه در آسمان ها و آنچه در زمين است، فقط در سيطره مالکيّت و فرمانروايي خداست. و البته ما کساني را که پيش از شما کتاب آسماني به آنان داده شده است، و نيز شما را سفارش کرديم که [در همه امورتان] از خدا پروا کنيد. و [هشدار داديم] اگر کفر ورزيد [زياني به او نمي رسانيد]؛ زيرا آنچه در آسمان ها و آنچه در زمين است، فقط در سيطره مالکيّت و فرمانروايي خداست، و خدا همواره بي نياز و ستوده است. (???) و آنچه در آسمان ها و آنچه در زمين است، فقط در سيطره مالکيّت و فرمانروايي خداست، و خدا نسبت به کارسازي [همه امور جهان آفرينش] کافي است. (???) اي مردم! اگر خدا بخواهد همه شما را از ميان برمي دارد، و گروه ديگري را [به جاي شما] مي آورد؛ و خدا همواره بر اين کار تواناست. (???) کسي که فقط پاداش دنيا را بخواهد [دچار اشتباه وکوته بيني شده است؛ زيرا] پاداش دنيا وآخرت که [محصول ايمان و تقواست] نزد

ص: 3640

خداست؛ و خدا همواره شنوا و بيناست. (???)

اللهم صل علي محمد و آل محمد و عجل فرجهم

شريعتي: وقت در اختيار شماست

حاج آقا حسيني: من چون عرض ارادت به ساحت مقدس امام عسکري نداشتيم چند جمله اي اشاره مي کنم يکي از مشکلات دوران امام عسکري اين بود که ائمه ي گذشته اين مشکل را نداشتند اين بود که حضرت نمي توانستند امام بعد از خودشان را به طور عمومي اعلام بکنند علني بگويند امام بعد از من چه کسي است امام صادق امام رضا اين مشکل را نداشتند مي گفتند امام بعد از من چه کسي است ولي چون دشمن در صدد قتل امام زمان بوده امام عسکري نمي توانستند بگويند شب ولادت امام زمان شب نيمه ي شعبان بانوي با جلالتي مثل حکيمه خاتون خبر نداشت که نرجس خاتون باردار است وقتي امام عسکري به او فرمودند عمه جان امشب خانه ي ما بمان گفت براي چه بمانم فرمود امشب آن وعده ي الهي است گفت از چه کسي فرمود از نرجس رفت نگاهي کرد آمد گفت من هيچ آثاري از حمل و بارداري نرجس نمي بينم فرمودند در امر خدا ترديد نکن تا شب ولادت بانوي با جلالتي مثل حکيمه خاتون که عمه ي امام دختر و خواهر امام خبر ندارد اگر امام عسکري مسکوت بگذارد شيعه راهش را گم مي کند اگر بفرمايد دشمن در صدد قتلش برمي آيد راه سوم را انتخاب کردند و آن هم گفتن به خواص اصحابشان است به همه نمي گفتند از جمله احمد بن اسحاق قمي که از بهترين اصحاب امام است مي رود خدمت امام عسکري خود امام عسکري بدون سوال او مي فرمايند مي خواهم امام بعد از

ص: 3641

خودم را به تو نشان بدهم امام زمان در سن سه چهارسالگي امام عسکري نشان احمد بن اسحاق مي دهند مي گويند اين امام بعد از من است بعد مي فرمايند لولا کَرَامتُک علي اللهِ و علي حُجَجِه ما عَرَضتُ عليک ابني هَذا (کمال الدّين، ج 2، ص 384) اگر نبود جايگاه ويژه اي که تو پيش خدا و اولياء خدا داري من نشانت نمي دادم جالب است اين داستان تتمه اي دارد اين خيلي مهم است احمد بن اسحاق اين صحابي خاص امام امام بعد از خودش را نشانش داده ولي مي گويد يَا مَوْلَايَ فَهَلْ مِنْ عَلَامَةٍ يَطْمَئِنُّ إِلَيْهَا قَلْبِي يک نشانه اي است من اطمينان قلب پيدا بکنم مي گويد تا من اين سوال را کردم خود امام زمان به سخن آمد نه سخن بچگانه نَطَقَ بِلِسَان فَصِيح فرمود أَنَا بَقِيَّةُ اللَّهِ فِي أَرْضِهِ وَ الْمُنْتَقِمُ مِنْ أَعْدَائِهِ فَلَا تَطْلُبْ أَثَراً بَعْدَ عَيْن يَا أَحْمَدَبْنَ إِسْحَاقَ (کمال الدين، ج 2، ص 384) سوال از امام عسکري پرسيدم ولي امام زمان جواب دادند با فصاحت شيعه بيدار بوده در طول تاريخ امام امام بعد از خودش را معرفي کرده پرسيده علامتي نشان بدهيد اين طور نباشد هر کسي ادعا کرد من نماينده ي امام زمان هستم من سيد يماني هستم من چه کسي هستم نرويم دنبالشان امام امام بعد از خودش را نشان احمد بن اسحاق مي دهد مي گويد علامتي هم هست؟ اين بيداري را حفظ بکنيم.

شريعتي: خيلي ممنون التماس دعا خدانگهدار.

94-11-06- شرح خطبه ي 20 نهج البلاغه

بسم الله الرحمن الرحيم و صلي الله علي محمد و آله الطاهرين

نديدم هيچ شاهي اولين و آخرين باشد *** نشان چشم هايش افتخار سرزمين باشد

نديدم هيچ رودي در بياباني

ص: 3642

بياشوبد *** نديدم هيچ ماهي شب به شب خانه نشين باشد

نديدم هيچ کوهي هر اذان بر سجده بنشيند *** نديدم هيچ سازي خطبه هايش اين چنين باشد

تو آن شاهي، تو آن رودي، تو آن ماهي، تو آن کوهي *** تو آن سازي که نامت مي شود اعجاز دين باشد

به تدبير تو خواهد رفت هر موجي که برخيزد *** به فرمان تو خواهد بود هر اسبي که زين باشد

شنيدم کاسه هاي شير يک شب بر زمين افتاد *** غزل خوب است از اين جا به بعدش نقطه چين باشد

شريعتي: سلام عرض مي کنم خدمت شما بينندگان محترم و حاج آقاي حسيني خيلي خوش آمديد. سلام عليکم و رحمة الله خيلي خوش آمديد.

حاج آقا حسيني: سلام عليکم و رحمة الله عرض سلام و ارادت خالصانه خدمت همه ي بينندگان محترم دارم. اميدوارم همه شان در زير سايه ي امام زمان عزت مند و سعادتمند باشند

شريعتي: الهي آمين امروز هم پاي کلام نوراني امير مومنان سفره ي ناب نهج البلاغه خواهيم نشست امروز حاج آقاي حسيني خطبه ي 20 نهج البلاغه را براي ما خواهند گفت.

حاج آقا حسيني: بسم الله الرحمن الرحيم خطبه ي 20 حضرت علي يک مقدمه اي دارد که مرحوم سيد رضي آن مقدمه را نياورده من هم نظرم نبود مقدمه را بخوانم ولي به خاطر اين شعر بسيار زيبايي که شما خوانديد به ذهنم رسيد که آن مقدمه را هم بخوانم که مرحوم کليني در کافي شريف آوردند حضرت مي فرمايند که لا تختانوا ولاتکم (اصول کافي، ج 1، ص 408) يعني به واليان خودتان ائمه ي خودتان نسبت خيانت ندهيد مي دانيد حضرت علي

ص: 3643

سلام الله عليه هيچ وقت خيانتي نکردند بنابراين جامعه هم بايد اعتماد کامل داشته باشد خود حضرت علي سلام الله عليه فرمودند اگر من يک کاري کردم آن وقت به من بگوييد خيانت کردم خودشان فرمودند روزي که به خلافت رسيدند فرمودند دارايي هاي امروز من را بررسي بکنيد موجودي من را بررسي بکنيد فَاِن أنَا خَرَجتُ مِن عِندِکُم بِأکثَرِ مِمّا تَرون، فَأنَا عِندَ الله مِنَ الخائِنِين (همان) روزي که مي روم اگر چيزي اضافه شدمن به شما خيانت کردم راحلتي و غلامي هذا مجموعه ي دارايي من را امروز ببينيد زندگي ساده ي من را اگر اضافه شد من به شما خيانت کردم اين قدر حضرت مراقب بودند اگر امام حضرت علي است مرحوم علامه مجلسي معنا کردند يعني نسبت خيانت به واليانتان ندهيد ولا تغشوا هداتکم، ولا تجهلوا أئمتکم، ولا تصدعوا عن حبلکم فتفشلوا و تذهب ريحکم، وعلى هذا فليکن تأسيس امورکم، والزموا هذه الطريقة، فانکم لو عاينتم ما عاين من قد مات منکم ممن خالف ما قد تدعون إليه، لبدرتم وخرجتم ولسمعتم ولکن محجوب عنکم ما قد عاينوا، وقريبا ما يطرح الحجاب (همان) از اطاعت ائمه ي هدايت خودتان دست برنداريد امامان خودتان را به جهل و ناداني نسبت ندهيد احتمال جهل درباره ي آن ها ندهيد ما معتقد هستيم امام اعلم مردم است اعدل مردم است اتقاي مردم است عادل ترين با تقوا ترين است از ريسمان الهي هم جدا نشويد آن وقت موقعيت هايتان را از دست مي دهيد آبرويتان را از دست مي دهيد همان تعبيري که قرآن دارد «وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّ_هِ جَمِيعًا» (آل عمران/ 103) اين مقدمه هم به احترام شعر زيبايي که شما خوانديد عرض کردم

ص: 3644

بعد از اين مقدمه ي کوتاه که سيد رضي نياورده حضرت وارد اصل خطبه مي شود از اين جا خطبه ي نهج البلاغه است فَإِنَّکُمْ لَوْ قَدْ عَايَنْتُمْ مَا قَدْ عَايَنَ مَنْ مَاتَ مِنْکُمْ لَجَزِعْتُمْ وَ وَهِلْتُمْ وَ سَمِعْتُمْ وَ أَطَعْتُمْ وَ لَکِنْ مَحْجُوبٌ عَنْکُمْ مَا قَدْ عَايَنُوا وَ قَرِيبٌ مَا يُطْرَحُ اَلْحِجَابُ فرمود اگر مي ديديد آن چه آن هايي که از دنيا رفتند ديدند و رفتند آن وقت جزع و فزع مي کرديد فرياد مي زديد ضجه مي زديد نمي بينيد اين هايي که از دنيا مي روند يک چيزهايي مي بينند پرده ها کنار مي رود در سکرات جان دادن يک چيزهايي را مشاهده مي کنند شما مشاهده نمي دانيد منظور حضرت لحظات جان دادن و بعد از مرگ در برزخ است در همه ي اين مراحل اگر مي ديديد آن هايي که رفتند فرياد مي زديد جزع مي کرديد ناله مي کرديد آن وقت مي گفتيد خدايا چه بلايي بناست بيايد ما مي پذيريم اطاعت مي کنيم ولي اين طوري که فايده ندارد اين که آدم بلا را ببيند و از ترس بلا بخواهد بپذيرد اين ايمان اضطراري مي شود وَ لَکِنْ مَحْجُوبٌ عَنْکُمْ مَا قَدْ عَايَنُوا نشان شما ندادند آن چه که آن ها ديدند زود است که حجاب از مقابل چشم شما هم کنار برود شما برسيد به همان مرحله ي جان دادن آن وقت خواهيد ديد خيلي تعبير عجيبي است حضرت علي مي فرمايد که اين سکرات اين سختي ها اين مراحل از شما پوشيده است من يک روايتي را مي ديدم از امام صادق عليه السلام که در کافي شريف است حضرت مي فرمايد که اين سختي هاي انتقال از دنيا و عالم برزخ و بلاهايي که کفار مي بينند ظالمين مي بينند گنه کاران مي بينند همه مي شنوند غير از انسان و

ص: 3645

جن شايد جهتش اين است ما مکلف هستيم جن هم مکلف است انس و جن هر دو مکلف هستند بنا نيست اين هايي که مکلف هستند با ديدن عذاب و شنيدن عذاب بترسند و ايمانشان قوي شود نه بناست بر اساس آن باور ها اين مي شود ديگر ايمان اضطراري اما غير از جن و انس بقيه که مکلف نيستند تمام مخلوقات اين مراحل را مي بينند فرشتگان مي بينند حيوانات مي بينند همه مي بينند حديث مفصلي است در کافي جلد سوم مقدمه اش را هم سريع مي خوانم اميدوار کننده است إِنَّ الْمُؤْمِنَ إِذَا أُخْرِجَ مِنْ بَيْتِهِ شَيَّعَتْهُ الْمَلَائِكَةُ إِلَى قَبْرِهِ يَزْدَحِمُونَ عَلَيْهِ حَتَّى إِذَا انْتَهَى بِهِ إِلَى قَبْرِهِ قَالَتْ لَهُ الْأَرْضُ مَرْحَباً بِكَ وَ أَهْلًا أَمَا وَ اللَّهِ لَقَدْ كُنْتُ أُحِبُّ أَنْ يَمْشِيَ عَلَيَّ مِثْلُكَ لَتَرَيَنَّ مَا أَصْنَعُ بِكَ فَتَوَسَّعُ لَهُ مَدَّ بَصَرِهِ وَ يَدْخُلُ عَلَيْهِ فِي قَبْرِهِ مَلَكَا الْقَبْرِ وَ هُمَا قَعِيدَا الْقَبْرِ مُنْكَرٌ وَ نَكِيرٌ فَيُلْقِيَانِ فِيهِ الرُّوحَ إِلَى حَقْوَيْهِ فَيُقْعِدَانِهِ وَ يَسْأَلَانِهِ فَيَقُولَانِ لَهُ مَنْ رَبُّكَ فَيَقُولُ اللَّهُ فَيَقُولَانِ مَا دِينُكَ فَيَقُولُ الْإِسْلَامُ فَيَقُولَانِ وَ مَنْ نَبِيُّكَ فَيَقُولُ مُحَمَّدٌ صلي الله عليه وآله فَيَقُولَانِ وَ مَنْ إِمَامُكَ فَيَقُولُ فُلَانٌ قَالَ فَيُنَادِي مُنَادٍ مِنَ السَّمَاءِ صَدَقَ عَبْدِي افْرُشُوا لَهُ فِي قَبْرِهِ مِنَ الْجَنَّةِ وَ افْتَحُوا لَهُ فِي قَبْرِهِ بَاباً إِلَى الْجَنَّةِ وَ أَلْبِسُوهُ مِنْ ثِيَابِ الْجَنَّةِ حَتَّى يَأْتِيَنَا وَ مَا عِنْدَنَا خَيْرٌ لَهُ ثُمَّ يُقَالُ لَهُ نَمْ نَوْمَةَ عَرُوسٍ نَمْ نَوْمَةً لَا حُلُمَ فِيهَا

قَالَ وَ إِنْ كَانَ كَافِراً خَرَجَتِ الْمَلَائِكَةُ تُشَيِّعُهُ إِلَى قَبْرِهِ تَلْعَنُونَهُ حَتَّى إِذَا انْتَهَى بِهِ إِلَى قَبْرِهِ قَالَتْ لَهُ الْأَرْضُ لَا مَرْحَباً بِكَ وَ لَا أَهْلًا أَمَا وَ اللَّهِ لَقَدْ كُنْتُ أُبْغِضُ أَنْ يَمْشِيَ

ص: 3646

عَلَيَّ مِثْلُكَ لَا جَرَمَ لَتَرَيَنَّ مَا أَصْنَعُ بِكَ الْيَوْمَ فَتَضِيقُ عَلَيْهِ حَتَّى تَلْتَقِيَ جَوَانِحُهُ قَالَ ثُمَّ يَدْخُلُ عَلَيْهِ مَلَكَا الْقَبْرِ وَ هُمَا قَعِيدَا الْقَبْرِ مُنْكَرٌ وَ نَكِيرٌ (کافي، ج 3، ص 240) ما اميدواري را هم مي گوييم مومن اين طوري است مومن وقتي جنازه اش را از خانه مي برند بيرون براي تشييع فرشتگان تشييع اش مي کنند ازدحام جمعيت فرشتگان است اين که اين قدر سفارش شده در روايات که آدم تشييع مومن حتما شرکت بکند متاسفانه ما غفلت مي کنيم مهم ترين کار در مسئله ي احترام به ميت تشييع جنازه اش است مجالس ختم که ديگر مي بينيد متاسفانه خدا رحمت کند مرحوم آيت الله احمدي ميانجي را که مي فرمودند من اصرار ندارم برايم مجلس فاتحه بگيريد اين ها بزرگ داشت زنده ها است نه بزرگ داشت آن بيچاره که از دنيا رفته اين ها مي خواهند دم در بايستند پز بدهند بگويند ما چه بوديم ما که بوديم اگر راست مي گويي بزرگ داشت آن بيچاره را مي خواهي بگيري همان روز اول وصيت نامه اش را باز بکن گرفتاري هايش را بدهي هايش را واجباتش را دين مردم را بده اگر خودش نداده حق الناسي به گردنش است آن ها را باز بکن در فاتحه گاهي صد شاخه گل پانصد شاخه گل چه مبالغي هزينه هايي مي کنند مهم ترين مرحله همان تشييع است که خيلي ما در روايات داريم فرمود خيلي تعبير عجيبي است نه يک فرشته نه دو فرشته ازدحام فرشتگان براي تشييع مومن است اين که ازدحام است معلوم مي شود که بحث احترام مومن جاي خودش خود فرشتگان هم مي خواهند از اين فرصت استفاده بکنند براي خودشان يک ترفيع مقامي باشد

ص: 3647

آن ها مي خواهند با تشييع مومن به يک جايي برسند براي ما هم يک ترفيع مقامي است اين ها ازدحام مي کنند وقتي داخل قبر مي رود زمين به اين ميت مي گويد قَالَتْ لَهُ الْأَرْضُ مَرْحَباً بِكَ خوش آمدي من دوست داشتم که امثال تو روي من راه بروند قبر او گشايش پيدا مي کند نکير و منکر مي آيند سوالاتي از او مي پرسند همين سوالاتي که فراوان شنيده ايم سوال مي کنند من ربک ما دينک من نبيک جواب مي دهد خداوند پروردگار من است دين من اسلام است پيغمبر اسلام هم پيغمبر من است امامش را مي گويد فرشته اي از آسمان ندا مي دهد که راست گفت بنده ي من در دنيا هم همين طوري بود دري باغي از بهشت را از قبر او قرار مي دهند الْقَبْرُ رَوْضَةٌ مِنْ رِيَاضِ الْجَنَّةِ أَوْ حُفْرَةٌ مِنْ حُفَرِ النَّار (ميزان الحکمه، ج?، ص ???) قبر باغي است از باغ هاي بهشت به روي خوبان دري از او باز کنيد به روي بهشت سوال ها را جواب مي دهند تمام مي شود به او مي گويند بخواب مثل عروس هيچ خواب آشفته اي هم نخواهي ديد آدم گاهي نگران است بخوابم خواب آشفته مي بينم مي گويند نه بخواب حتي خواب آشفته هم نداري خلاص اين ها همه اميد است براي مومن اين همه تشريفات اما وَ إِنْ كَانَ كَافِراً خَرَجَتِ الْمَلَائِكَةُ تُشَيِّعُهُ إِلَى قَبْرِهِ تَلْعَنُونَهُ آدم هاي بد آن جا هم فرشته ها مي آيند تشييع مي کنند به سمت قبرش اين که يکي شد آن جا فرشته مي آمد اين جا هم مي آيند مي آيند لعنتش بکنند پناه بر خدا اگر ما مورد لعن فرشتگان باشيم وقتي مي گذارند داخل قبر زمين خوش آمد که نمي گويد مي گويد وقتي تو زنده بودي راه

ص: 3648

مي رفتي من دشمن داشتم از قدمي که تو روي زمين مي گذاشتي حالا آن وقت در فشار قبر او را قرار مي دهند حديث مفصل است شاهدم اين قسمت است از او سوال مي کنند همان سوال هايي که از مومن پرسيدند از او هم مي پرسند هر چه مي پرسند مي گويد که يَقُولُ قَدْ سَمِعْتُ النَّاسَ يَقُولُونَ مردم يک چيزي مي گفتند در مورد خدا يک چيزي مي گفتند در مورد دين در مورد قيامت همان حرفي که عمر سعد شب آخر نگفت؟ مي خواست برود کربلا گفتند بهشتي جهنمي گفت يقولون ان اللّه خالق جنّة و نار و تعذيب و غلّ يدين (لهوف، ص 193) مي گويند يک چيزهايي مي گويند يک چيزهايي شنيديم منادي ندا مي دهد اين در زندگي اش هم اين اعتقادات را نداشت بنابراين آتشي براي اوست همان گوشه اي از آتش چطور براي مومن قبر باغي از باغ هاي بهشت بود قبر کافر مي شود گودالي از گودال هاي آتش مارها بر او مسلط مي شوند من قبل از اين که بقيه ي حديث را بخوانم من دلم مي خواهد بينندگان يک کمي بيشتر عنايت بکنند اين که در قبر مار بر ما مسلط مي شود نه اين طور نيست آن هفته حديثي خوانديم پيغمبر خدا فرمودند صدايي شنيدم فرمودند صداي سنگي است که هفتاد سال پيش انداختند در جهنم بعد از هفتاد سال صدايش را حالا شنيديم در همان ساعت منافقي در مدينه از دنيا رفت صيحه ي مرگ او را پيغمبر فرياد زدند الله اکبر بعد گفتيم که فرمودند اين سقوط سنگ در جهنم کنايه از سقوط انسان است هفتاد سال ساقط شده سقوط کرده رفته الآن صدايش به آن ته رسيده و تمام دقيقا شبيه همان

ص: 3649

در اين روايت است اين کتاب مرآت العقول است شرح کافي شريف است از خدمات بزرگي که علماي ما کردند شرح کتب حديثي ما بوده مرحوم علامه مجلسي يکي از خدمات بزرگش اين است کافي شريف را شرح کرده به نام مرآت العقول ايشان وقتي اين حديث را نقل مي کند که در روايت است نود و نه مار در قبر آدم هاي ستمگر و ظالم و گناه کار وارد مي شود يعني چه؟ اين عدد چرا؟ نه هشتاد نه نود تا نه صد تا نه نود و هشت تا چرا نود و نه تا مرحوم علامه مجلسي در شرح حديث کلامي از شيخ بهايي نقل مي کند مي فرمايد تعجب نکنيد از اين کلام علامه ي مجلسي در شرح اين حديث کلام شيخ بهايي را پسنديده شيخ بهايي از علماي بزرگ شيعه است عزيزاني که مشهد مشرف مي شوند از رواق امام ديده ايد مردم اول مي ايستند سر قبر عالم بزرگ شيعه فاتحه مي خوانند قريب چهار صد پانصد سال از وفات اين مرد مي گذرد علامه مجلسي از شيخ بهايي نقل مي کند اين که اين تعداد مار گفتند مار نيست بعضي ها ديده ايد مي گويند دروغ است مار و عقرب شب اول قبر دروغ است ما هم مي گوييم دروغ است راست مي گوييد شما همه ي اين ها دروغ است شيخ بهايي مي گويد مي دانيد چيست اين که گفتند به اين تعداد و لعل هذه الحيات بقدر عدد الصفات المذمومه من الکبر و الريا و الحسد و الحقد و ساير الاخلاق و الملکات الردية فانها تتشعب و تتفرع انواعا کثيره و هي بعينها تنقلب حيات في تلک النشاء اربعين (شيخ بهايي، حديث 39، ص 256) مي گويد اين

ص: 3650

مارها همان صفات بد ماست تکبر ما بد دلي ما کينه ي ما گاهي ما هيچ کسي را غير از خودمان نمي توانيم ببينيم فقط من حاضريم همه از بين بروند که مثلا من يک قدم بيايم بالاتر يادمان نيست لحظه ي تحويل سال يا مقلب القلوب خوانديم دل ها دست خداست لازم نيست شما کسي را نابود بکنيد تا بالا بياييد هم در زندگي هاي فردي ما الان در بحث هاي سياسي اجتماعي ما همه جا اين است گاهي ما تصور مي کنيم اگر يک عده را نابود بکنيم از بين ببريم آن وقت مي توانيم يک قدم بياييم بالا تا آن ها باشند ما نمي توانيم مقلب القلوب خداست الآن هفته ي آينده دوازدهم بهمن است ياد کنيم امام رضوان الله عليه به قول حاج آقا قرائتي امامي که اسمش جرم بود عکسش نامش سال ها زندان داشت آن وقت همه ي عالم را مسخر کرد با نام خودش چرا؟ چون در اين فکر نبود که من مطرح باشم ديگران را از بين ببرم تا من بيايم بالا نه مي گفت مقلب القلوب خداست چهارده سال هم رفت ولي با آن عزت برگشت ما فکر نکنيم با حسادت با بددلي فکر کنيم همه بايد نابود شوند تا ما مطرح شويم مي فرمايد آن مارها همين صفات بدي است که ما داريم اخلاق بدي است که ما داريم ملکات کبر تکبر ها زندگي هاي خانوادگي را ببينيد مثال هايش زياد است فراوان در کوچه بازار مواجه هستيم چند روز پيش آقايي در پياده رو صدا زد که کار واجب دارم گفتم بفرماييد گفت تو را به خدا به خانم ها سفارش بکنيد اين قدر با شوهرانشان بد اخلاقي نکنند گفتم ما که

ص: 3651

گفتيم باز هم مي گوييم ولي يک طرفه نمي شود ده قدم نرفتم يک خانمي جلوي من را گرفت تو را به خدا به مرد ها بگوييد سفارش ما را بکنيد همه هم گردن هم مي اندازند حاضر نيستيم بپذيريم به خودمان بگوييم اين بد دلي ها کينه ها بداخلاقي ها من الکبر و الريا و الحسد تمام ملکات رذيله اين ها شاخه شاخه مي شود مارها و عقرب ها همين است اين ها تبديل به همان مي شود اگر بعضي ها مي گويند اين حرف ها دروغ است مار کجا دارد قبر راست مي گويند دروغ است اگر ما نفرستيم دروغ است نه قبر نه ماري دارد نه عقربي دارد نه عذابي دارد ما داريم مي فرستيم در اين روايت مي فرمايد که اين عذاب گناهکاران و ظالمين و کفار است شاهد من اين جمله است حضرت علي نفرمود شما نمي شنويد؟ يَسْمَعُ عَذَابَهُ مَنْ خَلَقَ اللَّهُ إِلَّا الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ (اصول کافي، ج 3، ص 240) عجيب است تمام مخلوقات خدا همه چي مي شنوند همه عذاب انسان را مي شنوند به جز جن و انس شايد جهتش اين باشد که چون جن و انس مکلف هستند اين ها بنا نيست با شنيدن عذاب و وحشت اين طوري ايمان بياورند اين ايمان ايمان اضطراري مي شود غير از جن و انس تمام مخلوقات الهي همه مي شنوند حيوان مي شنود فرشتگان مي شنوند تمام مخلوقات الهي و خودش اين کسي که دفنش کردند وَ إِنَّهُ لَيَسْمَعُ خَفْقَ نِعَالِهِمْ وَ نَقْضَ أَيْدِيهِمْ (همان) فکر نکنيد آقايي که دفنش کرديد تمام است خبري از اين طرف ندارد مرحوم کليني در کافي از امام صادق نقل کرده حضرت مي فرمايد خود اين آدمي که دفنش کردند مي شنود صداي کفش اين ها را وقتي سر

ص: 3652

قبر مي نشينند بلند مي شوند دستشان را تکان مي دهند اين صدا را مي شنود صداي پايي که دنبالش مي آيد آن را مي شنود و عذابش را همه مي شنوند همه ي مخلوقات مي شنوند به جز انسان و جن بعد حضرت استدلال کردند فرمودند اين تفسير آيه ي «ثَبِّتُ اللَّ_هُ الَّذِينَ آمَنُوا بِالْقَوْلِ الثَّابِتِ فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَفِي الْآخِرَةِ وَيُضِلُّ اللَّ_هُ الظَّالِمِينَ وَيَفْعَلُ اللَّ_هُ مَا يَشَاءُ» (ابراهيم/ 27) است من يک حديث ديگري همين جا مي خوانم در کافي شريف داريم کتاب مبارک دستمان است در همين باب است حديث چهارم از امام صادق عليه السلام است فرمودند که لما مات ذر بن ابي ذر ، مسح ابو ذر القبر بيده ، ثم قال رحمك الله يا ذر ، والله إن كنت بي بارا ، ولقد قُبِضتَ واني عنك لراض ، أما والله ما بي فقدُك وما علي من غضاضة وما لي الى أحد سوى الله من حاجة ، ولولا هول المطَّلع ، لسرني أن أكون مكانك ، ولقد شغلني الحزن لك ، عن الحزن عليك ، والله ما بكيت لك ! ولكن بكيت عليك ، فليت شعري ماذا قلتَ ؟ وماذا قيل لك ؟ثم قال : اللهم إني قد وهبت له ما افترضتَ عليه من حقي ، فَهب له ما افترضتَ عليه من حقك ، فأنت أحق بالجود مني (فروع کافي، ج 3، ص 250) ابي ذر فرزندي داشت ابي ذر مي گفتند ابوذر پسرش اسمش ذر بود وقتي فرزندش از دنيا رفت در زمان حيات ابوذر از دنيا رفت وقتي فرزندش را به خاک سپرد آمد کنار قبرش دو سه جمله گفت اگر من نگران آن موقف قيامت نبودم دوست داشتم من

ص: 3653

هم با تو باشم من نگران هستم شاهد من اين جمله است ولقد شغلني الحزن لك ، عن الحزن عليك ، والله ما بكيت لك مي خواستم غصه دار تو باشم بر تو غصه بخورم بر فراق تو ولي غصه ي اين که با تو چه مي کنند چه مي کني اين غصه را يادم برد قسم خورد ابي ذر روايت را شنيده ايد پيغمبر خدا فرمود ما اَقَلَّتْ الغَبْراءُ وَ لا اَظَلَّتْ الْخَضْراءُ، عَلَي ذِي لَهْجَةٍ اَصْدَقُ مِنْ اَبي ذَر (بحارالانوار، ج 22، ص 343) راستگو تر از ابي ذر آسمان بر سر کسي سايه نيفکنده اين اصدق الناس قسم مي خورد به خدا قسم براي فراق تو گريه نمي کنم گريه ام اين است که تو چه خواهي کرد چه جواب مي دهي چه اتفاقي مي افتد چه کردي چه بردي کاش مي دانستم چه به تو گفتند و چه جواب دادي برگردم اين کلام حضرت علي سلام الله عليه پس حضرت مي فرمايد لَکِنْ مَحْجُوبٌ عَنْکُمْ آن چه که آن ها ديدند از شما پوشيده شده و در حجاب است اگر مي ديديد حضرت مي فرمايد اگر مي ديديد ناله و جزع و فزع و فرياد آن ها را آن وقت مي شنيديد و اطاعت مي کرديد نزديک است که حجاب ها کنار برود و شما هم ببينيد نگوييد نزديک نيست مرگ به ما نزديک است وَ لَقَدْ بُصِّرْتُمْ إِنْ أَبْصَرْتُمْ وَ أُسْمِعْتُمْ إِنْ سَمِعْتُمْ وَ هُدِيتُمْ إِنِ اِهْتَدَيْتُمْ چشم ديدن نداريد اگر داشته باشيد نشان تان دادند به گوش شما رساندند نمي خواهيد بشنويد نگوييد خدايا ما را هدايت نکردي چرا ما شما را هدايت کرديم اگر شما هدايت پذير باشيد وَ بِحَقٍّ أَقُولُ لَکُمْ حضرت علي سلام الله کلامش

ص: 3654

را جامعه مي پذيرد ببين چقدر مسئله ي مهمي است مي فرمايد راست مي گويم حق مي گويم عبرت هاي فراوان علني جهري همه ي عالم عبرت است شما نمي خواهيد ببينيد گاهي مي گويند اي کاش يک عبرتي بود ما مي ديديم شارحين نهج البلاغه فرمودند اين اشاره به آيات نوراني سوره ي دخان است قرآن وقتي داستان قوم فرعون و فرعونيان را بيان مي کند وقتي فرعونيان نابود شدند تمام شد «كَمْ تَرَكُوا مِن جَنَّاتٍ وَعُيُونٍ» (دخان/ 25) اين ها عبرت نيست؟ نگاه بکنيد چقدر باغ ها به جاي گذاشتند و رفتند چشمه ها به جاي گذاشتند و رفتند کشتزارها مقام کريم کاخ ها نعمت ها مشغول خوش گذراني بودند چه شد؟ کجا رفت؟ نگوييد عبرت نيست همه ي تاريخ عبرت است ما اين را به ارث گذاشتيم براي ديگران فرعونيان رفتند موسويان آمدند البته ما با هم موسويان هم قرابتي نداريم صريح قرآن است ما حکومت را به شما داديم ارث در اختيار شما قرار گرفت نگاه بکند شما چه مي کنيد خداوند به قوم فرعون خطاب مي کند ما آن ها را نابود کرديم از بين برديم شما چه مي کنيد؟ در آستانه ي دهه ي فجر ما يک کمي بررسي بکنيم در آستانه ي سي و هفتمين سال هستيم خدا همه چيز را از دودمان ستمگر گرفت ولي قرآن بلافاصله مي گويد ما گرفتيم به شما داديم ارث شما شد شما چه مي کنيد حکومت آزمون است امروز هر کسي هر نوع قدرتي دستش است در هر مقامي که است از بالاترين مقام تا يک کسي که نمي خواهيم خداي نکرده مقامش را کم کنيم در يک دهستاني يک شوراي روستاي دور افتاده ي مرزي است فرقي ندارد او در حد خودش مي تواند عدالت رفتار بکند و ظلم بکند بالايي

ص: 3655

هم در حد خودش قرآن مي گويد ما از فرعونيان گرفتيم به موسويان داديم ما نگاه بکنيم چه مي کنند از آن ها گرفتيم واقعا آيات عجيبي است چه کاخ هايي داشتند همه را گرفتيم چه نعمت هايي داشتند همه را گرفتيم داديم به شما «فَمَا بَكَتْ عَلَيْهِمُ السَّمَاءُ وَالْأَرْضُ وَمَا كَانُوا مُنظَرِينَ» (دخان/ 29) از اين آيه ي قرآن نکته ي خوبي استفاده مي شود قرآن مي فرمايد وقتي فرعونيان رفتند وقتي ما همه را از آن ها گرفتيم آسمان و زمين بر آن ها گريه نکرد و مهلت هم به آن ها نداديم انسان بايد يک طوري زندگي بکند روزي که مي رود آسمان و زمين برايش گريه بکنند هر انساني نگوييد فقط انبيا و اوليا نه هر انساني بايد به اين جا برسد الآن هر حکومتي هر حاکماني به هر مردمي تک تک تا بالا هر کسي بايد يک نوعي زندگي بکنند وقتي مي روند قرآن انتظارش اين است خدا انتظارش اين است آسمان و زمين برايشان گريه بکند قرآن وقتي مي خواهد فرعونيان را مذمت بکند مي گويد آسمان و زمين بر آن ها گريه نکرد حضرت علي مي فرمايد عبرت ها زياد است از اين عبرت ها مي توانيم استفاده بکنيم زُجِرْتُمْ بِمَا فِيهِ مُزْدَجَ امر الهي آمد نهي الهي آمد پيغمبراني بشر بودند مثل شما اين ها آمدند براي ابلاغ فرمان الهي رستاخيز قبر و قيامت مقابل شماست ساعات شبانه روز شما را هل مي دهد به طرف مرگ تَخَفَّفُوا تَلْحَقُوا (نهج البلاغه، خطبه 21) سيد رضي وقتي به اين جمله مي رسد عبارت زيبايي دارد حق سيد رضي با اين کلمات ادا نمي شود ولي عرض ادب مي کنيم مي فرمايد اين کلام حضرت علي سبک بال باشيد تا ملحق شويد تا برسيد آدم سنگين

ص: 3656

بار نمي تواند راه برود در مسابقات آن اسبي مي تواند نفر اول باشد که چابک باشد در دو ميداني آن آدمي نفر اول است که چابک باشد در سفر ها آن کسي نفر اول است که بارش کم باشد سبک بال باشيد تا ملحق شويد سيد رضي مي فرمايد أقول إن هذا الكلام لو وزن بعد كلام الله سبحانه و بعد كلام رسول الله صلى الله عليه و اله بكل كلام لمال به راجحا و برز عليه سابقا فأما قوله عليه السلام تخففوا تلحقوا فما سمع كلام أقل منه مسموعا و لا أكثر محصولا و ما أبعد غورها من كلمة و أنقع نطفتها من حكمة و قد نبهنا في كتاب الخصائص على عظم قدرها و شرف جوهرها (همان) کلام خدا کلام پيغمبر را بگذاريد کنار بعد از آن کلام ها اگر اين کلام حضرت علي را بخواهند در ترازو بگذارند مقايسه بکنند با هر کلامي در عالم مقايسه بکنند اين تقدم دارد. مي گويد کسي از اين کلام کوتاه تر ولي پر معنا تر نشنيد. اين روزها من مطالعه مي کردم حالات مرحوم آيت الله عظمي بروجردي را اين قصه را عزيزان فراوان شنيده اند که ايشان روزهاي آخر نگران بودند اصحابشان دوستانشان يارانشان گفتند چرا شما نگران هستيد فرمودند دستم خالي است دارم از دنيا مي روم به ايشان گفته بودند چرا شما مي گوييد دستم خالي است شما خيلي خدمت کرديد واقعا از مراجعي که توفيق خدمت بسيار بالايي پيدا کرد يکي اين مرد بزرگ بود تقريبا پانزده شانزده سال مرجعيت عامه ايشان در ايران داشتند که در همه ي عالم بود مرجعيتشان در حقيقت قبلش هم آن سال هايي که در بروجرد

ص: 3657

بودند منشا خدمات فراوان بودند ولي در اين پانزده شانزده سال امام راحل با اين که از نظر علمي جايگاهي داشتند ولي خودشان را فدايي اين مرد مي کردند شخصيت هايي مثل امام رضوان الله عليه همه ي همّ و غمشان اين بود که آقاي بروجردي مقامش موقعيتش مرجعيتش خدماتش حفظ شود خدا رحمت کند آيت الله عظمي حجت که از مراجع ثلاث بودند آقاي حائري دامادشان بود مي گويد من روز آخر عمرشان رفتم منزلشان فرمودند آقاي بروجردي امروز درس رفت؟ فرمودند امروز چه روزي است؟ يادشان رفته بود گفتند شنبه فرمودند آقاي بروجردي درس رفت؟ فرمودند الحمدلله يعني همه دست به دست هم داده بودند اين مرد بزرگ مرجعيت شيعه را به خوبي اداره بکند خيلي خدمت کرد اين مرد در اين کتاب شرح حال ايشان نام بردند هفت صد شاگرد اين يک خدمت هفت صد شاگرد با اسم نه کلي که بسياري از اين ها مرجع تقليد شدند ده ها بلکه صد ها کتاب به ايشان مي گفتند محي السلف کتاب هاي علماي بزرگ را احيا مي کرد اين ها براي ما درس است يک شخصيتي مثل آقاي بروجردي با همه ي امکانات من در حالاتشان خواندم حتي يک مقاله ي کوچک از خودش چاپ نکرد با اين که الآن سي چهل کتاب از آن ها هر کدام به عظمت بايد التماس بکنند براي چاپش ولي يک کتاب از خودش چاپ نکرد کتاب علماي قبل را احيا مي کرد اين خدمت دوم خدمت سوم صد ها مسجد مدرسه بيمارستان در ايران در عراق در کشورهاي عالم تاسيس کرد خدمت چهارم آن تيزبيني که ايشان داشت مبلغش را فرستاده با آمريکا مرحوم آقاي حائري به انگليس مرحوم آقاي بلاغي

ص: 3658

به آلمان مرحوم آقاي محققي به مصر بحث تقريب مذاهب هنر ايشان بود کاري کرد که در مصر در زمان ايشان مجمع البيان را چاپ کردند کتاب هاي ديگر را چاپ کردند مرحوم آقاي قمي به مصر به عربستان به پاکستان ايشان عجيب بوده در خدمات و همه ي وجودش را جالب است اين را هم اشاره بکنم وقتي از دنيا مي رفته نگران بوده مي فرموده من يک مقدار بدهي دارم بدهي شخصي نداشته ايشان براي اداره ي دين داشت فرموده بود وقتي آيت الله عظمي سيد ابوالحسن اصفهاني از دنيا رفت ايشان بدهي داشت من بدهي ايشان را دادم اما مي ترسم بعد از من کسي نباشد بدهي هاي من را بدهند ولي دادند مومنين جمع شدند تا چهلم ايشان نشده همه ي بدهي ها را دادند مردي با اين همه خدمت مي گفتند چرا ناراحتي مي فرمود اين حديث را مگر نشنيديد وَ اَخلَصَ العَمَل فَاءِنّ النّاقِد بَصيرٌ بَصير (بحارالانوار، ج 13، ص 431) عمل خالصانه بياور آن کسي که مي خواهد نقد عمل بکند خيلي حواسش جمع است سره را از نا سره خوب تشخيص مي دهد خالص را از ناخالص خوب تشخيص مي دهد مي خواهم بگويم اين حرف ها همه اش اميد است آن اوصاف مومنين آدم يک کاري بکند يک نوعي زندگي بکند که فرشتگان ازدحام بکنند در تشييع اش و آسمان و زمين برايش گريه بکنند مي تواند يک جوري هم زندگي بکند که «فَمَا بَكَتْ عَلَيْهِمُ السَّمَاءُ وَالْأَرْضُ وَمَا كَانُوا مُنظَرِينَ»

شريعتي: خيلي ممنون نکات خوبي را شنيديم صفحه ي 106 را با هم تلاوت مي کنيم آيات پاياني سوره ي مبارکه ي نساء و آيات ابتدايي سوره ي مبارکه ي مائده

اللهم صل علي محمد و آل محمد

ص: 3659

و عجل فرجهم

يَسْتَفْتُونَكَ قُلِ اللَّ_هُ يُفْتِيكُمْ فِي الْكَلَالَةِ إِنِ امْرُؤٌ هَلَكَ لَيْسَ لَهُ وَلَدٌ وَلَهُ أُخْتٌ فَلَهَا نِصْفُ مَا تَرَكَ وَهُوَ يَرِثُهَا إِن لَّمْ يَكُن لَّهَا وَلَدٌ فَإِن كَانَتَا اثْنَتَيْنِ فَلَهُمَا الثُّلُثَانِ مِمَّا تَرَكَ وَإِن كَانُوا إِخْوَةً رِّجَالًا وَنِسَاءً فَلِلذَّكَرِ مِثْلُ حَظِّ الْأُنثَيَيْنِ يُبَيِّنُ اللَّ_هُ لَكُمْ أَن تَضِلُّوا وَاللَّ_هُ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ ?176?

سورة المائدة

بِسْمِ اللَّ_هِ الرَّحْمَ_نِ الرَّحِيمِ

يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَوْفُوا بِالْعُقُودِ أُحِلَّتْ لَكُم بَهِيمَةُ الْأَنْعَامِ إِلَّا مَا يُتْلَى عَلَيْكُمْ غَيْرَ مُحِلِّي الصَّيْدِ وَأَنتُمْ حُرُمٌ إِنَّ اللَّ_هَ يَحْكُمُ مَا يُرِيدُ ?1? يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تُحِلُّوا شَعَائِرَ اللَّ_هِ وَلَا الشَّهْرَ الْحَرَامَ وَلَا الْهَدْيَ وَلَا الْقَلَائِدَ وَلَا آمِّينَ الْبَيْتَ الْحَرَامَ يَبْتَغُونَ فَضْلًا مِّن رَّبِّهِمْ وَرِضْوَانًا وَإِذَا حَلَلْتُمْ فَاصْطَادُوا وَلَا يَجْرِمَنَّكُمْ شَنَآنُ قَوْمٍ أَن صَدُّوكُمْ عَنِ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ أَن تَعْتَدُوا وَتَعَاوَنُوا عَلَى الْبِرِّ وَالتَّقْوَى وَلَا تَعَاوَنُوا عَلَى الْإِثْمِ وَالْعُدْوَانِ وَاتَّقُوا اللَّ_هَ إِنَّ اللَّ_هَ شَدِيدُ الْعِقَابِ ?2?

ترجمه:

از تو درباره کلاله [يعني ميراث برادران و خواهران] فتوا مي خواهند، بگو: خدا درباره کلاله به شما فتوا مي دهد: اگر مردي که فرزند ندارد، از دنيا برود وبراي او خواهري باشد، نصف ميراثي را که از او به جا مانده خواهر به ارث مي برد، و اگر خواهري از دنيا برود و وارثش فقط يک برادر باشد، همه ميراث به جا مانده خواهر را برادرش به ارث مي برد، و اگر خواهران ميّت دو نفر باشند، دو سوم ميراث به جا مانده را ارث مي برند، و اگر خواهران و برادران متعدد باشند، سهم ارث براي مرد مانند دو زن است. خدا [احکامش را] براي شما بيان مي کند تا گمراه نشويد؛ و خدا به همه چيز داناست.

ص: 3660

(???)

سورة المائدة

بسم الله الرحمن الرحيم

اي اهل ايمان! به همه قراردادها [يِ فردي، خانوادگي، اجتماعي، سياسي، اقتصادي، نذر، عهد و سوگند] وفا کنيد. [گوشتِ] چهارپايان جز آنچه [در آيات بعد، حُرمتش] بر شما خوانده مي شود برايتان حلال است، [و توجه داشته باشيد که] نبايد شکار را در حالي که مُحرم [به احرام حج و عمره] هستيد، حلال بشماريد؛ يقيناً خدا آنچه را بخواهد [بر پايه علم و حکمتش و بر اساس رعايت مصلحت شما] حکم مي کند. (?) اي اهل ايمان! [هتکِ حرمتِ] شعاير خدا [مانند مناسک حج] و ماه هاي حرام [رجب، ذوالقعده، ذوالحجه ومحرم] و قرباني بي نشان، و قرباني نشان دار و قاصدان [و راهيان به سوي] بيت الحرام را که فضل و خشنودي پروردگارشان را مي طلبند، حلال مشماريد. و چون از احرام بيرون آمديد [اگر مايل باشيد، مي توانيد] شکار کنيد. و کينه توزي و دشمني گروهي که شما را از [ورود به] مسجد الحرام بازداشتند وادارتان نکند که [به آنان] تعدّي و تجاوز کنيد. و يکديگر را بر انجام کارهاي خير و پرهيزکاري ياري نماييد، و يکديگر را بر گناه و تجاوز ياري ندهيد؛ و از خدا پروا کنيد که خدا سخت کيفر است. (?)

اللهم صل علي محمد و آل محمد و عجل فرجهم

شريعتي: اشاره ي قرآني را حاج آقا حسيني بفرمايند

حاج آقا حسيني: در حالات مرحوم آيت الله عظمي بروجردي مي خواندم فرزند امام مرحوم آيت الله حاج آقا مصطفي به امام گفته بود شما مي گوييد آقاي بروجردي اعلم است من از نظر علمي مي دانم اعلم است اين را از نظر علمي فهميدم اما تقليد فقط در اعلميت نيست عدالت

ص: 3661

هم است از کجا عدالت ايشان را شما تشخيص داديد فرموده بود ايشان در اوج اختلاف با کسي با کسي ناراحتي دارد يک اختلاف مبنايي دارد دعوايي دارد اما از حد و مرز عدالت بيرون نمي رود غضب او را از عدالت بيرون نمي آورد اگر ناراحتي از کسي دارد از عدالت خارج نمي شود آقاي بروجردي سخنراني کسي بود عليه کسي شبانه صاحب خانه آن آدم را از کسي بيرون کرده بود نام نمي برم آيت الله سخنراني کرده بود عليه کسي که حرکت هاي بدي انجام داده بود شب که آمده بود خانه صاحب خانه او را از خانه بيرون کرده بود او رفته بود شهرستان زن و بچه هايش مانده بود آقاي بروجردي فرموده بودند تا وقتي زن و بچه در اين خانه هستند اجاره اش با من از اين به بعد من بايد اجاره ي اين ها را بدهم اين ها مستاجر من هستند عدالت و انصاف ولو با کسي که دشمن بوديد قرآن مي گويد.. سدو کم عن المسجد الحرام با يک عده دشمن هستيد چرا؟ چون ما را راه ندادند برويم خانه ي خدا آن جا را بستند به روي ما کفار و مشرکين بستند ولي از مرض عدالت خارج نشويد عدوان نداشته باشيد «وَتَعَاوَنُوا عَلَى الْبِرِّ وَالتَّقْوَى وَلَا تَعَاوَنُوا عَلَى الْإِثْمِ وَالْعُدْوَانِ» (مائده/ 2)

شريعتي: خيلي ممنون التماس دعا خدانگهدار

94-11-13- شرح خطبه ي 64 نهج البلاغه

بسم الله الرحمن الرحيم و صلي الله علي محمد و آله الطاهرين

شريعتي: سلام عرض مي کنم خدمت شما بينندگان محترم و حاج آقاي حسيني خيلي خوش آمديد. سلام عليکم و رحمة الله خيلي خوش آمديد.

حاج آقا حسيني: سلام عليکم و رحمة الله عرض سلام و ارادت خالصانه

ص: 3662

خدمت همه ي بينندگان محترم دارم. اميدوارم همه شان در زير سايه ي امام زمان عزت مند و سعادتمند باشند. عرض تبريک آغاز ايام الله دهه ي مبارکه ي فجر را دارم.

شريعتي: ما بي صبرانه منتظر هستيم که از سيره ي تربيتي امام علي عليه السلام بشنويم.

حاج آقا حسيني: بسم الله الرحمن الرحيم خطبه ي 64 حضرت علي در مقدمه ي اين خطبه شش دستور به همه ي مومنين مي فرمايد يک وَ اتَّقُوا اللَّهَ عِبَادَ اللَّهِ بندگان خدا تقوا داشته باشيد دوم وَ بَادِرُوا آجَالَكُمْ بِاءَعْمَالِكُمْ خيلي تعبير لطيفي است بر مرگتان پيشي بگيريد يعني زودتر برويم به استقبال مرگ؟ با چه پيشي بگيريم؟ با کار خوب اگر کارهاي آدم خوب باشد ديگر مرگ برايش مهم نيست کي بيايد ما جلوتر هستيم اگر عمل انسان صالح باشد خدا رحمت کند مرحوم آيت الله بهجت رضوان الله عليه فرمودند شبي که مرحوم آيت الله طالقاني مي خواست از دنيا برود ما رفتيم در حجره اش ايشان شاگرد آيت الله شيخ مرتضي طالقاني بود به قدري سر حال شاداب بود تا دير وقت فرمود برويد شب آخرم است فردا خبر مرگ من را مي شنويد عين عبارت آيت الله بهجت است فرمودند صبح که آمديم جنازه ي ايشان را ديديم مثل عروس در حجله بود او پيشي گرفت ديگر برايش مهم نيست مرگ کي آمد سوم وَ ابْتَاعُوا مَا يَبْقَى لَكُمْ بِمَا يَزُولُ عَنْكُمْ باور مي خواهد اين ها باور کنيد دنيا هر چه باشد از دست ما مي رود هر چه در دنيا داشته باشيم درهم و دينار و ثروت همه تمام مي شود با اين دنيايي که زائل مي شود آن چيزي که برايتان باقي مي ماند را بخريد آخرتي

ص: 3663

بخريد که براي شما باقي مي ماند با ثروت زائل چهارم وَ تَرَحَّلُوا فَقَدْ جُدَّ بِكُمْ آماده ي پرواز باشيد آماده ي کوچ باشيد خيلي با سرعت با شتاب با تندي به شما مي گويند برويد جمع بکنيد بساطتان را وَ اسْتَعِدُّوا لِلْمَوْتِ فَقَدْ اءَظَلَّكُمْ مرگ سايه بر شما انداخته سايه ي آدم که از او جدا نمي شود آماده ي چيزي باشيد که سايه اش بالاي سرتان است چه کسي از يک دقيقه ي ديگرش از سي ثانيه ي ديگرش خبر دارد؟ ششم وَ كُونُوا قَوْما صِيحَ بِهِمْ فَانْتَبَهُوا مثل آن گروهي باشيد که صدايشان زدند و بيدار شدند مي دانيد بعضي ها را وقتي مي خواهيد صدا بزنيد به سختي بيدار مي شوند پدر مادر ها اين گرفتاري ها را دارند بچه هايي که صبح مي خواهند بروند مدرسه دو دسته هستند بعضي بچه ها را تا مي گويي پسرم از خواب مي پرد آماده است بعضي ها را مادر بايد ده بار صدا بکند حضرت مي فرمايد از کساني باشيد که صدايشان زده اند بلند شده اند گفته اند ما آماده ايم باور کردند که دنيا جاودانه نيست با آخرت معامله کردند مبادله کردند وَ إِنَّ غَايَةً تَنْقُصُهَا اللَّحْظَةُ حضرت علي مي فرمايد يادتان باشد مرگ شما پايان عمر شما با لحظه ها کوتاه مي شود هر لحظه يک قدم مي رويد جلو لحظه نگوييد سال نگوييد ماه ما الآن حساب عمرمان را سالانه مي کنيم مي گوييم يک سال گذشت نه لحظه ها کوتاهش مي کند ساعت ها از بين مي برد حضرت علي در کلمات قصار کلمه ي 74 مي گويد نَفَسُ المَرءِ خُطاهُ إلى أجَلِهِ نفسي که انسان مي زند هر نفس يک قدم به مرگ نزديک مي شود يعني اين که ما باور بکنيم ما معمولا يک تعبيري هم بعضي از شارحين نهج البلاغه

ص: 3664

عبارت قشنگي داشتند الآن اگر به کسي بگويي ما مي خواهيم عمر چهل پنجاه ساله ات را از تو بگيريم مي گويد اين حرف ها چيست عمر است جان است عزيز است پنجاه سال عمر را از من بگيري؟ ابدا ولي اگر بگويي يک ساعتش را از بين ببريم به بطالت بگذراني مي گويد يک ساعت مهم نيست يک روز يک هفته اش هم مال شما ولي يادمان رفته اين چهل پنجاه ساله از همين لحظه لحظه ها تشکيل شده خدا رحمت کند مرحوم نراقي از فقهاي بزرگ شيعه است در کنار همه ي کتاب هاي فقهي از علماي بسيار با عظمت ما است يک مثنوي دارد به نام طاقديس مي گويند ايشان وقتي خسته مي شد از کتاب هاي علمي و فقهي مي رفت شعر مي گفت يک مثنوي دارد خيلي هم شعرهاي زيبايي دارد مال مرحوم نراقي است ايشان يک قصه ي خيلي زيبايي دارد خيلي مفصل است مجال نيست من اشعارش را بخواند مي گويد کسي رفت سراغ گردو فروشي گردو مي فروخت در گذشته گردو را بيشتر دانه اي مي فروختند حالا هم است ولي در گذشته بيشتر بود گفت هزار تا گردو چند؟ گفت هزار تا ده درهم گفت اين هزار تا ده درهم صد تا مي خواهيم چند مي شود يک درهم گفت صد تا نخواهيم ده تا بخواهيم چند گفت يک درهم را تقسيم کن يک دهم درهم مي شود گفت ده تا هم نخواهيم يکي بخواهيم چند فروشنده در آن ماند يکي که قيمتي ندارد گفت از اين که قيمتي ندارد يکي بده يکي گرفت رفت چند لحظه بعد آمد گفت از آن هايي که قيمت ندارد يکي به ما بده دفعه ي سوم که آمد گفت تو نقشه اي

ص: 3665

داري مي خواهي همان هزار تا را تک تک بگيري الآن به ما بگويند يک ده دقيقه بنشين اين برنامه سرگرمي را انجام بدهيم يک دقيقه يک ساعت يک روزمان چيزي نيست ولو يک روز هم دير تر به ياد قبر و قيامت بيفتيم ولي يادمان رفته حضرت علي مي فرمايد همين ساعت ساعت ها لحظه لحظه ها از عمرمان کم کرده خدا رحمت کند علامه طباطبائي رضوان الله عليه در حالات ايشان مي خواندم شهيد آيت الله قدوسي داماد ايشان بوده فرمودند علامه وقتي تفسير الميزان را مي نوشتند برگه هايش را مي دادند به ما ما مي برديم چاپ خانه صد صفحه دويست صفحه مي دادند به ما ما مي برديم چاپخانه ما برگه ها را از علامه مي گرفتيم مي ديديم نقطه گذاري نکرده گفتيم چرا فرمودند بدهيد به کسي که وقت دارد بيکار است نقطه بگذارد گفتيم شما خودتان که مي نويسيد نقطه اش را هم بگذاريد من اين داستان را خواندم خيلي در من اثر گذاشت علامه به شهيد آيت الله قدوسي فرموده بود من حساب هايش را کردم ديدم اگر بخواهم هر ورقي را نقطه بگذارم سه دقيقه از من وقت مي گيرد من وقت ندارم بدهيد يک آدمي که کار ندارد او اين کار را انجام بدهد من همه ي ما چه کسي روي سه دقيقه وقتش حساب باز مي کند؟ مي گوييم اي داد بي داد سه دقيقه بي خود نشستيم پاي اين برنامه مفيد نبود فضاهاي مجازي چقدر مي خواهيم؟ اصلا براي ما مهم نيست من يک وقتي گفتم همين رسانه وقتي يک سريالي پخش مي کند تمام مي شود آخرش مي نويسد تهيه شده در بخش فيلم سريال و سرگرمي يعني يک کار رسانه سرگرمي است خب باشد

ص: 3666

يک وقت پيرمرد باز نشسته ي هفتاد هشتاد ساله اي است کار مفيدي نمي تواند انجام بدهد مي گويد بنشينم سرم گرم شود اما يک جوان چه؟ حضرت علي مي فرمايد لحظه ها عمر را از بين مي برد وَ تَهْدِمُهَا السَّاعَةُ لَجَدِيرَةٌ بِقَصْرِ الْمُدَّةِ مهم اين است که آدم يادش باشد که اين زمان خيلي کوتاه است تا مي رسد به اين جا فَاتَّقَى عَبْدٌ رَبَّهُ نَصَحَ نَفْسَهُ وَ قَدَّمَ تَوْبَتَهُ وَ غَلَبَ شَهْوَتَهُ حضرت چهار وظيفه تعيين مي کند حالا ما فهميديم به سرعت به مرگ نزديک مي شويم تکليف ما چيست؟ باز همان سفارش تقوا داشته باشد خودش خير خودش را بخواهد نصيحت خيرخواهي اندرز خود آدم به خودش داشته باشد وَ واعِظ مِنْ نَفْسِهِ (بحارالانوار، ج 72، ص 65) در روايات است توبه اش را مقدم بدارد امروز فردا نکند و بر شهوت ها غلبه بکند چرا؟ خيلي تعبير تکان دهنده اي است فَإِنَّ اءَجَلَهُ مَسْتُورٌ عَنْهُ چرا زود توبه بکنيم؟ حالا بعدا توبه مي کنيم چه عجله اي است؟ حضرت مي فرمايد اجلت پنهان است معلوم نيست يک حديثي در توحيد مفضل است اين حديث مفصل است که امام صادق به مفضل بيان کرد يک فرازش اين است حضرت فرمود مفضل مي داني چرا خدا تاريخ مرگ را از ما مخفي کرده؟ آقا کاش مي دانستيم حضرت فرمود نه اگر ما خبر داشته باشيم مرگ ما کي است دو حالت دارد يا خبر داريم که به همين زودي است به ما خبر بدهند هفته ي ديگر يک ماه ديگر از غصه دق مي کنيم زندگي تلخ مي شود اگر نزديک باشد و اگر دور باشند خبر داشته باش پنجاه سال ديگر مي گوييم اوه طغيان مي کنيم چه طغياني مي گوييم ما چهل

ص: 3667

و نه سال وقت داريم سال آخر آدم مي شويم حضرت مي فرمايد يادت باشد فَإِنَّ اءَجَلَهُ مَسْتُورٌ عَنْهُ وَ اءَمَلَهُ خَادِعٌ لَهُ وَ الشَّيْطَانُ مُوَكَّلٌ بِهِ آرزوها فريبش مي دهد يکي هواهاي نفساني ماست يکي وسوسه هاي شيطاني يک داستاني مي ديدم خيلي برايم جالب بود خدا رحمت کند من در بحث نهج البلاغه از دو کتاب هميشه استفاده مي کنم حق اش هم است اين جا تجليل و تقدير بکنم يکي شرح مرحوم شيخ محمد تقي شوشتري که مرد بسيار بزرگي بود مزارش در شوشتر الآن زيارت گاه است يکي هم پيام امام شرح نهج البلاغه ي آيت الله مکارم شيرازي پانزده جلد است يک وقتي معرفي کرديم اين دو را من حتما مي بينم شرح هاي ديگر را هم مي بينم اما اين دو را حتما در مورد وَ الشَّيْطَانُ مُوَكَّلٌ بِهِ مرحوم شوشتري يک داستاني نقل کرده شيطان حواسش به ما است فکر نکنيم شيطان کسي را استثناء مي کند مي گويد يک وقتي حضرت موسي در طور بود در مناجات وقتي که موسي در ميقات بود « وَوَاعَدْنَا مُوسَى ثَلَاثِينَ لَيْلَةً» (اعراف/ 142) موسي نبي الهي آن هم در مناجات آن هم در طور شيطان رفت سراغش براي وسوسه اش حضرت موسي فرمود که شيطان ببينم اتطمع في و انا في هذا المقام؟ قال: نعم! کما طمعت في ابيک آدم و هو في الجنه (شرح نهج البلاغه شوشتري، ص 1250) اين جا هم به من طمع داري مي داني من کجا هستم مي داني در ميقات آمدم در کوه طور هستم در مناجات آمدم مهمان خاص خدا هستم اين جا هم به من طمع داري؟ شيطان يک جوابي داد تکان دهنده است پدرت آدم

ص: 3668

در بهشت بود به او طمع کردم و کارش را انجام دادم او که چيزي نيست جد همه ي شما آدم در بهشت بود من رفتم سراغش بالاخره وسوسه ي شيطان بود من ملک بودم و فردوس برين جايم بود گرفتار شدم به موسي گفت اين جا که چيزي نيست ما در بهشت رفتيم سراغ آدم من مي خواهم اين را بگويم اين که حضرت علي مي فرمايد وَ الشَّيْطَانُ مُوَكَّلٌ بِهِ گاهي ما مي گوييم شيطان به ما زورش نمي رسد اگر باور بکنيم موسي را در ميقات شيطان رفت سراغش و طمع کرد آن وقت فکر نکنيم اگر من عالم هستم اگر من روحاني هستم اگر من امام جماعت هستم اگر من هيئتي هستم اگر من حزب اللهي هستم اگر من مذهبي هستم اگر من نماينده ي مجلس هستم اگر من آيت الله هستم هر چه هستم اگر صف اول مسجد هستم ما هنوز به مقام طور موسي و مناجات و ميقات موسي که نرسيده ايم آن جا رفت سراغش گفت اين جا هم احتمال مي دهي من وسوسه ي تو را بپذيرم؟ يُزَيِّنُ لَهُ الْمَعْصِيَةَ لِيَرْكَبَهَا وَ يُمَنِّيهِ التَّوْبَةَ از کارهاي شيطان اين است که معصيت را زينت مي دهد جلوه مي دهد تا انسان برود سراغ گناه و براي توبه امروز و فردا مي کند عجله اي نيست لِيُسَوِّفَهَا سوف سوف بگويد دير نيست زمان است خيلي مفصل است کلام حضرت من يک جمله اي را اشاره مي کنم حضرت علي در اين فراز پاياني باز يک جمله ي تکان دهنده اي دارد مي فرمايد مواظب باشيد نَسْاءَلُ اللَّهَ سُبْحَانَهُ اءَنْ يَجْعَلَنَا وَ إِيَّاكُمْ مِمَّنْ لاَ تُبْطِرُهُ نِعْمَةٌ وَ لاَ تُقَصِّرُ بِهِ عَنْ طَاعَةِ رَبِّهِ غَايَةٌ وَ لاَ تَحُلُّ

ص: 3669

بِهِ بَعْدَ الْمَوْتِ نَدَامَةٌ وَ لاَ كَآبَةٌ از خدا مي خواهيم من و شما را از کساني قرار بدهد که نعمت مغرورش نکند هيچ نعمتي مغرورش نکند اگر خدا به او نعمت داد مغرور نشود و هيچ هدفي او را از بندگي خدا باز ندارد من در مورد اين مِمَّنْ لاَ تُبْطِرُهُ نِعْمَةٌ باز يک کلامي از حضرت علي است مي گويم ما گاهي مي گوييم نعمت که آدم را مغرور نمي کند يک تعبيري دارد حضرت علي در غرر الحکم است در نهج البلاغه نيست حضرت مي فرمايد يَنْبَغِي لِلْعَاقِلِ أَنْ يَحْتَرِسَ مِنْ سُكْرِ الْمَالِ وَ سُكْرِ الْقُدْرَةِ وَ سُكْرِ الْعِلْمِ وَ سُكْرِ الْمَدْحِ وَ سُكْرِ الشَّبَابِ فَإِنَّ لِكُلِّ ذَلِكَ رِيَاحاً خَبِيثَةً تَسْلُبُ الْعَقْلَ وَ تَسْتَخِفُّ الْوَقَار (غررالحکم، ح 875) عاقل بايد از پنج مستي بر حذر باشد فکر نکنيم فقط آزمون ما به فقر است يک وقتي گفتيم آزمون به ثروت کمتر از آزمون به فقر نيست آزمون به ثروت آن آزموني که پول دار ها دارند ثروت مند ها دارند آزمونشان کمتر از فقرا نيست فقير آزمونش سخت است ايمانش را از دست ندهد ولي ثروت مند هم آزمونش سخت است با ثروتش چه مي کند؟ فرمود انسان عاقل بايد از پنج مستي بر حذر باشد مستي ثروت مستي قدرت آدم وقتي يک جايي دستش رسيد فکر نکند ديگر همين است الآن در آستانه ي 37 امين سال پيروزي انقلاب هستيم چرا آن رژيم از بين رفت چون مست قدرت شده بود امام فرياد مي زد مي گفت من نمي خواهم تو را وقتي مثل پدرت وقتي از ايران بيرون کردم مردم جشن بگيرند باور نمي کردند مستي قدرت بود آن هفته آيه اش را

ص: 3670

خوانديم خدا مي گويد من فرعونيان را نابود کردم فقط براي اين که ببينند شما چه مي کنيد دنيا دار ابتلاء است آن ها مست قدرت شدند اين خطر براي همه است شما را آوردم تا خدا ببيند شما چه مي کنيد مستي ثروت مستي قدرت مستي ستايش اين هايي که قدرت دستشان است هر کسي مدح و ستايش بشنويم خودمان را گم مي کنيم يک وقتي من گفتم گاهي ما منبري مي رويم از منبر يک کسي مي گويد يعني به عمرم يک چنين منبري نديدم مي دانم دارد مبالغه مي کند ولي آدم باز خوشش مي آيد مي دانم بي خود مي گويد يقين دارم بي خود مي گويد چنين چيزي نيست ولي انسان تحت تاثير قرار مي گيرد مستي مي آورد چهارم مستي جواني اگر آدم غفلت بکند پنجم مستي علم گاهي آدم به دانش اش مغرور مي شود از اين دانش ات زکاتش را بده دست ديگران را بگير هر چيزي زکاتي دارد تعبير حضرت عجيب است مي فرمايد هر کدام از اين ها بوي بدي دارد مستي قدرت بوي بدي دارد مستي مال بوي بدي دارد مستي جواني بوي بدي دارد اگر آدم آن شامه را داشته باشد اگر آن قدر فرو نرفته باشد که يادش برود از خدا مي خواهم که ما و شما را از کساني قرار بدهد که هيچ هدفي او را از پاياني که در انتظارش است غافلش نکند وَ لاَ تَحُلُّ بِهِ بَعْدَ الْمَوْتِ نَدَامَةٌ وَ لاَ كَآبَةٌ يک طوري نباشد روزي که از دنيا رفت با غصه از دنيا برود آيات قرآن فراوان فراوان است کساني که از دنيا مي روند التماس مي کنند « قَالَ رَبِّ ارْجِعُونِ، لَعَلِّي أَعْمَلُ صَالِحًا فِيمَا تَرَكْتُ» (مومنون/ 100-99) خدايا

ص: 3671

برگرديم حضرت علي مي فرمايد يک کاري بکنيد از آن ها نباشيد نه به ما بگويد مي گويد از خدا مي خواهم من هم آن طوري نباشم من و شما از کساني نباشيم که وقت مردن حسرت بازگشت بکنيم آدم اگر حواسش نباشد غافل مي شود چرا اين قدر گفتند موعظه حضرت علي هر شب بدون استثناء من اطلاعاتم خيلي کم است از بينندگان خواهش مي کنم اگر سراغ دارند مورد دومي بگويند که حضرت علي يک موعظه اي را هر شب تکرار کرده باشد يک منبر تکراري باشد مي گويند چه خبر است پنج سال حضرت در کوفه بوده هر شب بدون استثناء برمي گشتند به طرف مردم اين موعظه را تکرار مي کردند تَجَهَّزوا رَحِمَکُمُ اللهُ (نهج البلاغه، خطبه 204) دنيا عيب ندارد باشد خوب است خيلي هم خوب است يک وقتي گفتيم قرآن يازده بار به جاي اين که بگويد مال گفته خير به جاي اين که بگويد ان ترک مالا گفته « كُتِبَ عَلَيْكُمْ إِذَا حَضَرَ أَحَدَكُمُ الْمَوْتُ إِن تَرَكَ خَيْرًا» (بقره/ 180)گفته خيرا مال خوب است ولي حضرت فرموده توشه بگيريد وَ لاَ تَحُلُّ بِهِ بَعْدَ الْمَوْتِ نَدَامَةٌ وَ لاَ كَآبَةٌ کاري نکنيد بعد از مرگ پشيماني غصه پيدا بکنيد من يک داستاني را مي گويم اين را مخصوصا مي گويم اين حرف ما به اين معنا نيست که پس بساط را جمع بکنيم رو به قبله بکنيم معتکف مسجد شويم تا عزرائيل کي بيايد سراغ ما نه يک کاري بکنيم پشيمان نشويم من حرفم اين است يک کتابي اين روزها دستم رسيد به نام اوراق الذهب ترجمه ي فارسي اش برگ هاي زرين است البته ترجمه نشده اين موسسه ي شيعه شناسي سه جلد

ص: 3672

است نامه هاي علماي بزرگ را منتشر کرده مي خواندم يک نامه اي ديدم از صاحب جواهر يکي از علماي بزرگ ما و آيت الله عظمي آشيخ محمد حسن نجفي است ايشان يک کتاب فقهي دارد به نام جواهر الکلام به قدري اين کتاب مشهور شده مي گويند صاحب جواهر اين طوري معروف است امام رضوان الله عليه مي فرمودند فقه ما بايد فقه جواهري باشد يعني فقهي که بر اساس اين سبکي که اين بزرگوار نوشته باشد خيلي براي من تکان دهنده بود ايشان 170 سال است از دنيا رفته کتاب فقهي اش جواهر الکلام 43 جلد است من به قطع به شما مي گويم محال است ديشب و امشب و اين شب ها فقيهي بدون مراجعه به کتاب ايشان يک بحث فقهي را باز بکند من به جرئت مي گويم تقريبا محال است همه مراجعه مي کنند 170 سال است حوزه هاي علميه مهمان سفره ي اين مرد بزرگ هستند خيلي هم زحمت کشيده براي اين کتاب خيلي هم از وقتش خوب استفاده کرده در حالاتش است ايشان وقتي پسرش از دنيا مي رود وقتي مي خواستند فرزندش را غسل بدهند کفن بکنند تشييع بکنند ايشان مي گويد تا شما بچه را غسل مي دهيد من يک چند صفحه ي ديگر از کتاب بنويسم فرزندش را غسل مي دادند کتاب مي نوشته اين مردي که اين طوري از فرصتش استفاده کرده اين طوري از فرصتش استفاده مي کرده ولي ببينيد ما نداريم عالم ديني که فقط بگويد من کتاب بنويسم کاري به جامعه ندارم به من چه من بايد کتابم را بنويسم در کتاب اوراق الذهب چندين نامه از ايشان منتشر شده که چه؟ ايشان نامه نوشته به افراد مختلف ايران جاهاي

ص: 3673

ديگر هند شيعيان هند و پاکستان مي خواسته آب نجف آب مناسبي نبوده آب شرب نجف آب مناسبي نبوده آب بدي بوده مي خواسته از يک مسير طولاني يک کانالي بزند آب برساند براي شهر نجف نامه نگاري مي کند به شيعيان بزرگان هند و پاکستان و ايران 150 هزار روپيه از آن جا مي گيرد فرهاد ميرزا که در ايران بوده خبر مي شود ده ها نامه منتشر شده که يک شخصيتي باز مي گويم يک شخصيتي که موقع غسل بچه اش جواهر الکلام را مي نوشته استاد کل في الکل است شيخ انصاري يک شاگردش است شيخ انصاري با عظمت يک شاگرد اين مرد بزرگ است اين مردي که موقع غسل بچه اش کتاب مي نوشته ده ها نامه نوشته وقت گذاشته سرمايه گذاري کرده خواهش تمنا کرده که آب مردم را آب شرب مردم را درست بکنيد يعني گرفتاري مردم آدم مي تواند اين طوري بار خودش را ببندد آن وقت جالب است کار ايشان تمام نمي شود از دنيا مي رود بعد از وفات ايشان پسر مرحوم سيد اصفهاني ها مسجد سيد را مي شناسند قبر مرحوم سيد سيد شفتي در کنار مسجد زيارت گاه است پسر ايشان مي رود نجف کار اين مرد بزرگ را ادامه مي دهد يعني يک عالم دين مي گويد مردم گرفتار هستند بي تفاوت نيست از گرفتاري مردم اين را مي خواهم بگويم الآن اين درد دل است گفتنش عيب ندارد الآن اگر شما خبر ها را رصد بکنيد در سايت ها در روزنامه ها يک نگاهي بکنيد ما هم نگاه مي کنيم ديگر هشتاد درصد بحث هاي رسانه ها و سايت ها و خبر ها بحث هاي جناحي است که اين جناح جلوتر است آن جلوتر است آن يکي تاييد نشد اين ها

ص: 3674

ليستشان را مي دهند ما قطعا وظيفه داريم در انتخابات حضور پيدا بکنيم در هفتم اسفند اين مسلم است بحثي نيست اما هفتاد هشتاد درصد خبر ها جناحي سياسي است در حالي که باور من اين است که با اين پيامي که ما از مردم مي بينيم اگر هشتاد درصد توجه رسانه هاي ما به مسائل جناحي و سياسي اين طوري است ولي به نظر من هشتاد درصد گرفتاري مردم اين حرف ها نيست سياست است وظيفه شان را بايد انجام بدهند اما نه اين دعواهاي جناحي هشتاد درصد گرفتاري مردم گرفتاري اقتصادي گرفتاري اخلاقي است در خانه ها خانواده ها طلاق ها جدايي ها اقتصادي فرهنگي اخلاقي چرا امروز رسانه هاي ما که بايد صداي مردم باشند اين مردم اين هستند ما چرا آن طرف داريم عمل مي کنيم چرا يادمان نيست؟ مرجع تقليدي که موقع غسل بچه اش کتاب مي نويسد ولي براي آب يک شهر وقت مي گذارد نامه مي نويسد مي رود مي آيد تا اين مشکل را حل بکند آقاي بروجردي رحمة الله عليه در خاطرات ايشان است در بروجرد يک زن مي بيند دارد گريه مي کند دست بچه هايش را گرفته سالي بوده که قحطي بوده نان نبوده ايشان به گريه مي افتد مي آيد خانه بزرگان را دعوت مي کند مي گويد مشکل را بايد حل بکنيم مشکل نان را حل مي کند جوانان را جمع مي کند مي گويد نان در خانه ي مردم ببريد کارخانه ي توليدي مي زند کارخانه ي برق مي زند يک عالم دين يعني اين نگاه دين يعني اين حضرت علي مي فرمايد کاري نکنيد وقتي مي رويد پشيمان شويد اي کاش به جاي اين که اين همه دعواهاي جناحي باشد من اين را بکوبم يک روزي گفتيم در آستانه ي انتخابات توپ خانه ها هدف

ص: 3675

قرار دادند در حالي که چقدر در مورد آبروي مردم سفارش شده به جاي اين که هشتاد درصد بگذاريم روي آن يک کمي به فکر مسائل اقتصادي باشيم خواستم اشاره بکنم بينندگان يقين داشته باشند ما تک تک پيام هايشان را مي خوانيم آيا واقعا مشکلاتي که نوشتند در آن خانواده يک نفر نيست به داد آن ها برسد در همسايه ها يک نفر نيست به داد آن ها برسد؟ اگر ما در اين فضاها هم فضاهاي فرهنگي اقتصادي اخلاقي کار بکنيم ما هر کجا مي رويم در کوچه بازار آقا مي رسد مي گويد در مورد اخلاق خانم و خانم مي رسد مي گويد در مورد اخلاق آقا صحبت کنيد حرفم اين است که يک کمي آن درگيري مردم من باز هم مي گويم خدايا تو مي داني صادقانه مي گويم بحث اين که بخواهيم خداي نکرده بحث سياسي بکنيم نه مي گويم دعواهاي جناحي اگر هشتاد درصد نگاه آن طرف است يادمان باشد هشتاد درصد مشکلات مشکلات اقتصادي فرهنگي اخلاقي است يک طوري باشد آخرش با پشيماني و غصه از دنيا نرويم.

شريعتي: ان شاء الله خيلي ممنون حسن ختام برنامه ي امروز ما تلاوت آيات نوراني قرآن کريم خواهد بود. صفحه ي 113 مصحف شريف. بهترين ها را براي همه ي شما آرزو مي کنم تا فردا و تا سلامي دوباره

اللهم صل علي محمد و آل محمد و عجل فرجهم

مِنْ أَجْلِ ذَلِكَ كَتَبْنَا عَلَى بَنِي إِسْرَائِيلَ أَنَّهُ مَن قَتَلَ نَفْسًا بِغَيْرِ نَفْسٍ أَوْ فَسَادٍ فِي الْأَرْضِ فَكَأَنَّمَا قَتَلَ النَّاسَ جَمِيعًا وَمَنْ أَحْيَاهَا فَكَأَنَّمَا أَحْيَا النَّاسَ جَمِيعًا وَلَقَدْ جَاءَتْهُمْ رُسُلُنَا بِالْبَيِّنَاتِ ثُمَّ إِنَّ كَثِيرًا مِّنْهُم بَعْدَ ذَلِكَ فِي الْأَرْضِ لَمُسْرِفُونَ ?32? إِنَّمَا جَزَاءُ الَّذِينَ يُحَارِبُونَ اللَّ_هَ وَرَسُولَهُ وَيَسْعَوْنَ فِي

ص: 3676

الْأَرْضِ فَسَادًا أَن يُقَتَّلُوا أَوْ يُصَلَّبُوا أَوْ تُقَطَّعَ أَيْدِيهِمْ وَأَرْجُلُهُم مِّنْ خِلَافٍ أَوْ يُنفَوْا مِنَ الْأَرْضِ ذَلِكَ لَهُمْ خِزْيٌ فِي الدُّنْيَا وَلَهُمْ فِي الْآخِرَةِ عَذَابٌ عَظِيمٌ ?33? إِلَّا الَّذِينَ تَابُوا مِن قَبْلِ أَن تَقْدِرُوا عَلَيْهِمْ فَاعْلَمُوا أَنَّ اللَّ_هَ غَفُورٌ رَّحِيمٌ ?34? يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّ_هَ وَابْتَغُوا إِلَيْهِ الْوَسِيلَةَ وَجَاهِدُوا فِي سَبِيلِهِ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ ?35? إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا لَوْ أَنَّ لَهُم مَّا فِي الْأَرْضِ جَمِيعًا وَمِثْلَهُ مَعَهُ لِيَفْتَدُوا بِهِ مِنْ عَذَابِ يَوْمِ الْقِيَامَةِ مَا تُقُبِّلَ مِنْهُمْ وَلَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ ?36?

ترجمه:

به اين سبب بر بني اسرائيل لازم و مقرّر کرديم که هر کس انساني را جز براي حق، [قصاص] يا بدون آنکه فسادي در زمين کرده باشد، بکشد، چنان است که همه انسان ها را کشته، و هر کس انساني را از مرگ برهاند و زنده بدارد، گويي همه انسان ها را زنده داشته است. و يقيناً پيامبران دلايل روشني براي بني اسرائيل آوردند، سپس بسياري از آنان بعد از آن در روي زمين به [تجاوز از حدود حقّ و فساد و] زياده روي برخاستند. (??) کيفر آنان که با خدا و پيامبرش مي جنگند، و در زمين به فساد و تباهي مي کوشند، فقط اين است که کشته شوند، يا به دارشان آويزند، يا دست راست و پاي چپشان بريده شود، يا از وطن خود تبعيدشان کنند. اين براي آنان رسوايي و خواري در دنياست، و براي آنان در آخرت عذابي بزرگ است. (??) مگر کساني که پيش از دست يافتنتان بر آنان توبه کنند؛ پس بدانيد که خدا بسيار آمرزنده و مهربان است. (??) اي اهل ايمان! از خدا پروا کنيد و دست آويز و

ص: 3677

وسيله اي [از ايمان، عمل صالح و آبروي مقرّبان درگاهش] براي تقرّب به سوي او بجوييد؛ و در راه او جهاد کنيد تا رستگار شويد. (??) قطعاً کساني که کافر شدند اگر همه آنچه در زمين است و همانند آن را نيز با آن همراه خود داشته باشند، تا آن را براي نجاتشان از عذاب روز قيامت فديه و عوض دهند، از آنان پذيرفته نخواهد شد؛ و براي آنان عذابي دردناک است. (??)

اللهم صل علي محمد و آل محمد و عجل فرجهم

94-11-20- شرح خطبه ي 130 نهج البلاغه

بسم الله الرحمن الرحيم و صلي الله علي محمد و آله الطاهرين

خرما نتوان خوردن ازين خار که کشتيم *** ديبا نتوان کردن ازين پشم که رشتيم

بر حرف معاصي خط عذري نکشيديم *** پهلوي کبائر حسناتي ننوشتيم

ما کشته ي نفسيم و بس آوخ که برآيد *** از ما به قيامت که چرا نفس نکشتيم

افسوس برين عمر گرانمايه که بگذشت *** ما از سر تقصير و خطا درنگذشتيم

دنيا که درو مرد خدا گل نسرشتست *** نامرد که ماييم چرا دل بسرشتيم

ايشان چو ملخ در پس زانوي رياضت *** ما مور ميان بسته دوان بر در و دشتيم

پيري و جواني پي هم چون شب و روزند *** ما شب شد و روز آمد و بيدار نگشتيم

واماندگي اندر پس ديوار طبيعت *** حيفست دريغا که در صلح بهشتيم

چون مرغ برين کنگره تا کي بتوان خواند *** يک روز نگه کن که برين کنگره خشتيم

ما را عجب ار پشت و پناهي بود آن روز *** کامروز کسي را نه پناهيم و نه پشتيم

شريعتي: سلام عرض مي کنم خدمت

ص: 3678

شما بينندگان محترم و حاج آقاي حسيني خيلي خوش آمديد. سلام عليکم و رحمة الله خيلي خوش آمديد.

حاج آقا حسيني: سلام عليکم و رحمة الله عرض سلام و ارادت خالصانه خدمت همه ي بينندگان محترم دارم. من دو بيت از شعري که خوانديد را مي خوانم گر خواجه شفاعت نکند روز قيامت، بايد که ز مشاطه نرنجيم که زشتيم البته آخرش يک اميدي مي دهد شايد که عنايت برسد ورنه مپندار با اين عمل دوزخيان که اهل بهشتيم ان شاء الله عنايت اهل بيت دست ما را بگيرد. ما تمام پيام ها را تک تک خوانديم در ضمن برنامه به بعضي اش اشاره خواهيم کرد فردا هم اول ماه جمادي الاول است ان شاء الله هم نماز اول ماه و هم صدقه ي اول ماه فراموش نشود نماز اول ماه را فکر مي کنم بينندگان بلد هستند دو رکعت مثل نماز صبح رکعت اول سي مرتبه سوره ي توحيد رکعت دوم هم سي قدر صدقه يادشان نرود بعضي ها فقط نماز را مي خوانند هم نماز و هم صدقه در صدقه هم همان طور که بارها گفتيم خواهش مي کنيم دنبال کار آسان نگردند پول در صندوق صدقات بيندازند اگر در ميان بستگان و خويشاوندانشان نيازمندي است حتما صدقاتشان را جمع بکنند به خويشاوند نيازمند بدهند يک گرهي را باز بکنند ان شاء الله هم نماز هم صدقه.

شريعتي: ان شاء الله يادآوري خوبي بود در ذيل بحث سيره ي تربيتي امام علي عليه السلام به جاهاي خيلي خوبي رسيديم به ياد مرگ رسيديم و نکات خوبي را داريم مي شنويم در کلام و بيان نوراني امام علي عليه السلام امروز هم شرح خطبه ي 130 نهج

ص: 3679

البلاغه را خواهيم شنيد.

حاج آقا حسيني: بسم الله الرحمن الرحيم نَحْمَدُهُ عَلَى ما اءَخَذَ وَ اءَعْطَى ، وَ عَلَى ما اءَبْلَى وَ ابْتَلَىيک مقدمه ي بسيار زيبايي دارد اين خطبه من فقط يک سطرش را مي خوانم عزيزان مراجعه بکنند تا برسيم به آن محل بحث ما حضرت با اين جمله سخن را و خطبه را آغاز مي کنند حمد الهي بر چه؟ نَحْمَدُهُ عَلَى ما اءَخَذَ وَ اءَعْطَى بر آن چه از ما گرفت و آن چه به ما داد خيلي زيباست حضرت اول آن چه خدا گرفته را فرموده بعد مي فرمايد آن چه داده حمد خدا بر آن چه گرفت بر آن چه داد يک روايت خيلي لطيفي ديدم از امام صادق تعبير خيلي زيبايي است حضرت مي فرمايد منزه است آن خدايي که فرزند ما را مي گيرد گاهي در يک حادثه اي عزيز ما را از ما مي گيرد ولي گرفتن عزيز ايمان ما را به خدا بيشتر زياد مي کند اين موجب زيادي ايمان ما مي شود سُبْحَانَ مَنْ يَقْتُلُ أَوْلَادَنَا (دعوات راوندي، ص 286) منزه است آن خدايي که فرزند ما را از ما مي گيرد ولي در اثر اين حادثه ايمان ما به خدا بيشتر مي شود و ما را به خودش نزديک تر مي کند حضرت اين جا اول نمي گويد خدايا شکر بر آن چه دادي مي گويد بر آن چه گرفتي آن هم مصلحت ما بوده خيلي پيام دارد اين اوج رضا و تسليم است که عرض کردم اي کاش همين جا متوقف مي شديم اول حمد تو بر آن چه گرفتي نه آن چه دادي گرفتي هم حمد شکر تو مصلحت ما را مي دانستي وَ عَلَى ما اءَبْلَى وَ

ص: 3680

ابْتَلَى بر آن چه عنايت کردي و ابتلا و آزمون براي ما قرار دادي هم بر داده هاي تو حمد و سپاس و هم بر آزمون هاي حمد و سپاس ديگر ادامه اش را نمي خوانم با اين که خيلي زباست تا حضرت مي رسد به اين جا فَإِنَّهُ وَاللَّهِ الْجِدُّ لا اللَّعِبُ، وَ الْحَقُّ لا الْكَذِبُ، وَ ما هُوَ إِلا الْمَوْتُ حضرت از حقيقت مرگ مي خواهند سخن بگويند شارحين نهج البلاغه ديدم مي فرمايند امام عليه السلام حضرت علي ده تاکيد اين جا به کار برده است که حالا مجال نيست من از نظر ادبي بخواهم يکي يکي توضيح بدهم اِنَّ تاکيد است ضميرش شأن تاکيد است به والله قسم مي کند حضرت تاکيد است الجد تاکيد است لا العلب تاکيد است حق تاکيد است لالکذب تاکيد است نکات ادبي اش بماند خدا رحمت کند مرحوم تستري را ما هميشه شرح نهج البلاغه ي ايشان را نگاه مي کنيم ايشان مي فرمود چرا حضرت علي ده قسم خورده از چه مي خواهد خبر بدهد؟ از مرگ حالا مرگ قسم دارد؟ ده تا تاکيد لازم دارد؟ فرموده مخاطبانشان کساني هستند که مرگ را باور ندارند مخاطب حضرت علي ما هستيم ما که مرگ را باور نداريم اگر باور داشتيم خيلي زندگي مان بهتر مي شد چون باور نداريم حضرت با ده تاکيد گفته فَإِنَّهُ وَاللَّهِ الْجِدُّ به خدا قسم اين سخني که مي خواهم بگويم جد است شوخي نيست بازي نيست حق است دروغ نيست چه است آن سخن؟ اءَسْمَعَ دَاعِيهِ، وَ اءَعْجَلَ حادِيهِ مرگ فريادش بلند است صداي خودش را به گوش همه رسانده کسي نگويد ما خبر نداشتيم فَلا يَغُرَّنَّكَ سَوادُ النّاسِ مِنْ نَفْسِكَ مبادا

ص: 3681

تو مغرور شوي بگويي چه مرگي الآن دو ميليارد آدم دارند زندگي مي کنند ما هم يکي فرمود نه اين سياهي لشکر اين جمعيت مردم تو را فريب ندهد که همه هستند ما هم هستيم نه خيلي از اين هايي که الآن هستند سنشان از ما کمتر است چون وقتي ميلياردي حساب مي کنيم بچه ها هم هستند اطفال نوجوانان جوانان هم در آن ها هستند يک نگاهي به سن و سالت بينداز خودت را شريک نکن که همه هستند ما هم هستيم مغرور نشو وَ قَدْ رَاءَيْتَ مَنْ كانَ قَبْلَكَ مِمَّنْ جَمَعَ الْمالَ وَ حَذِرَ الْإِقْلالَ هشدار حضرت عجيب است ديده اي آن هايي که قبل از تو بودند؟ وَ اءَمِنَ الْعَواقِبَ طُولَ اءَمَلٍ وَ اسْتِبْعادَ اءَجَلٍ، كَيْفَ نَزَلَ بِهِ الْمَوْتُ ديده اي آن قبلي ها چطور مرگ سراغشان رفت چه کساني؟ آن هايي که هي جمع کردند در راه خدا هم يک قدمي برداريد؟ مهم نيست حَذِرَ الْإِقْلالَ گفت نه من بدهم خودم چه؟ فقير مي شوم خودم آدم هاي بخيلي که فقط جمع کردند براي خودشان. آقا عاقبتت خوب نيست؟ نه آقا طُولَ اءَمَلٍ وَ اسْتِبْعادَ اءَجَلٍ چون مرگ را دور مي دانست يک وقت آدم مرگ را نزديک مي بيند حواسش را جمع مي کند يک وقت مي گويد نه حالا خبري نيست يک وقت گفتيم واقعا به شصت ساله ها نگفتيم؟ امام رضوان الله عليه يک وقتي قصه مفصل است اشاره کرديم که آيت الله اميني به ايشان گفته بودند بيا رساله اي بنويس از يک راه ديگري وارد شده بودند چند نفري بيايند با آراء شما آشنا شوند اين ها مقدمه ي رساله و پيشنهاد مرجعيت بود البته اين که پذيرفتند مسئوليت الهي است امام به آيت الله اميني

ص: 3682

فرموده بودند از شما توقع نداشتم شما بايد به من بگويي پايت لب گور است حالا تازه بساط مرجعيت پهن بکنم؟ به من بگو پايت لب گور است آن روزي که امام اين سخن را فرموده 63 سالش بود الآن مي شود به 63 ساله ها بگوييم پايت لب گور است؟ نمي شود ناراحت مي شوند جدي به هفتاد هشتاد ساله هم بگويي ناراحت مي شود بدش مي آيد به نود ساله هم بگويي بدش مي آيد چون مرگ را از خودمان دور مي دانيم ديده ايد آن هايي که جمع کردند جمع کردند بخل ورزيدند كَيْفَ نَزَلَ بِهِ الْمَوْتُ، فَاءَزْعَجَهُ عَنْ وَطَنِهِ مرگ آمد و آن ها را از وطن برد کندشان خودشان که نرفتند با ميل که نرفتند با آمادگي که نرفتند وَ اءَخَذَهُ مِنْ مَأْمَنِهِ فکر کرد دنيا جاي امني است نشستيم همه چيز است امکانات است نه با شدت مَحْمُولاً عَلَى اءَعْوَادِ الْمَنايا نديدي آن ها را روي تابوت مي بردند دست به دست مي دادند جنازه اش را در تشييع جنازه واقعا عجيب است تعبير حضرت علي جنازه هايشان را با سر انگشت تابوت ها را با سر انگشت مردم تشييع مي کردند کنايه از اين که اين هايي که مي روند تشييع حوصله ي تشييع جنازه ات را هم ندارند خيلي از اين جلساتي که ما مي رويم ولو خيلي دستور ديني است گفتيم تشييع ولي اگر ما مي رويم از روي رو دربايستي است نرويم گلايه مي کنند شکايت مي کنند بعدا نگاهمان به آن ها مي افتد و الا يک سر انگشت جنازه را تشييع مي کنند زود مي خواهند خلاص شوند دفن بکنند تمام شود يَتَعاطى بِهِ الرِّجالُ الرِّجالَ حَمْلاً عَلَى الْمَناكِبِ وَ إِمْساكا بِالْاءَنامِلِ اءَما رَاءَيْتُمُ الَّذِينَ يَأْمُلُونَ بَعِيدا نديديد آن هايي

ص: 3683

که آرزوهاي طولاني داشتند کاخ هاي رفيع بنا کردند جمع کردند جمع کردند اشتباه نشود بينندگان يادشان باشد معناي کلام حضرت علي اين نيست که ما نداشته باشيم نه داشته باشيم داشته باشيم ديگران را هم سهيم بکنيم بگذاريد من يک جمله اي اين جا از حضرت علي سلام الله عليه در کلام ديگري بخوانم بعد برگردم اين خطبه را ادامه بدهم خيلي جالب است در اين کتاب کافي شريف است از حضرت علي سلام الله عليه إِنَّ ابْنَ آدَمَ إِذَا كَانَ فِي آخِرِ يَوْمٍ مِنْ أَيَّامِ الدُّنْيَا وَ أَوَّلِ يَوْمٍ مِنْ أَيَّامِ الْآخِرَةِ مُثِّلَ لَهُ مَالُهُ وَ وَلَدُهُ وَ عَمَلُهُ فَيَلْتَفِتُ إِلَى مَالِهِ فَيَقُولُ وَ اللَّهِ إِنِّي كُنْتُ عَلَيْكَ حَرِيصاً شَحِيحاً فَمَا لِي عِنْدَكَ فَيَقُولُ خُذْ مِنِّي كَفَنَكَ قَالَ فَيَلْتَفِتُ إِلَى وَلَدِهِ فَيَقُولُ وَ اللَّهِ إِنِّي كُنْتُ لَكُمْ مُحِبّاً وَ إِنِّي كُنْتُ عَلَيْكُمْ مُحَامِياً فَمَا ذَا لِي عِنْدَكُمْ فَيَقُولُونَ نُؤَدِّيكَ إِلَى حُفْرَتِكَ نُوَارِيكَ فِيهَا قَالَ فَيَلْتَفِتُ إِلَى عَمَلِهِ فَيَقُولُ وَ اللَّهِ إِنِّي كُنْتُ فِيكَ لَزَاهِداً وَ إِنْ كُنْتَ عَلَيَّ لَثَقِيلًا فَمَا ذَا عِنْدَكَ فَيَقُولُ أَنَا قَرِينُكَ فِي قَبْرِكَ وَ يَوْمِ نَشْرِكَ حَتَّى أُعْرَضَ أَنَا وَ أَنْتَ عَلَى رَبِّكف إن كان للهِ وليا أتاه أطيبَ الناس ريحا وأحسنَهم مَنظرا ، وأزينَهم رياشا ، فيقول : بشر بروحٍ من اللهِ وريحانٍ وجنةِ نعيمٍ ، قد قَدِمْت َخيرَ مَقْدَمٍ ، فيقول : من أنت ؟ فيقول : أنا عملُك الصالحُ ، ارتحل من الدنيا إلى الجنة ، وإنّه ليعرف غاسلهُ ، ويُناشد حاملَه أن يعجله وإذا كان لربّهِ عدوا فإنّه يأتيه أقبحَ خلقِ اللهِ رياشا ، وأنتنَه ريحا ، فيقول له أبشِر بنُزُلٍ من حميمٍ ، وتصلية جحيم ،

ص: 3684

وإنّه ليعرفُ غاسلَه ، ويُناشد حاملَه أن يحبسه (کافي، ج 3، ص 231) بني آدم آخرين روز زندگي اش يعني در سکرات مرگش سه چيز در برابرش مجسم مي شود يکي ثروتش فرزندانش اعمالش با اين سه چيز سخن مي گويد يا به زبان حال است يا به هر ترتيب سخن مي گويد حضرت علي مي فرمايد در کافي شريف اول با مالش با ثروتش سخن مي گويد که من خيلي با حرص تو را جمع کردم با بخل ثروتي که با حرص جمع شود با بخل جمع شود فقط براي خودم مي خواستم به هيچ کسي ندادم حرف ما اين است اين که آدم نگران است آدم يک طوري جمع بکند که وقتي مي خواهد با مالش سخن بگويد يک سخن با اعمال است آن عمل به داد ما برسد من نگراني ام اين است الآن نگاه بکنيد جامعه ي ما بارها گفتيم متاسفانه روز به روز اين يک واقعيتي است نمي شود انکار کرد ما نگوييم چيزي تغيير نمي کند مخفي نگه داشتنش هيچ چيزي را عوض نمي کند روز به روز فاصله هاي طبقاتي زياد مي شود يک عزيزي مي گفت من رفتم يک جايي ديدم که جنس مي فروشند همين جا در کشور ما مثلا ديدم کفش نوشته هشت ميليون تومان يک جفت کفش اگر عزيزان نپذيرفتند من آدرس بدهم الآن نمي گويم تبليغ مي شود کاپشن بيست ميليون نوزده ميليون البته کسي که وسيله ي نقليه اش ماشينش چند ميلياردي است بايد صفر باشد ماشين چند ميليوني بايد کفشش هشت ميليوني باشد کت شلوارش بايد بيست ميليوني باشد با هم جور در بيايد کفش پنجاه هزار توماني را با ماشين سه ميلياردي که نمي شود پوشيد وقتي مي گوييم يک

ص: 3685

کفش هشت ميليون يک کت شلوار بيست ميليون يعني جهيزيه ي يک دختر جهيزيه ي يک نفر است يعني يک خانواده يک عده معطل همين پنج ميليون هستند نگوييد آقا چه حرفي مي زنيد مگر اسلام براي ثروت محدوديت گذاشته؟ من از حلال تهيه کردم وجوهاتش را تهيه کردم در حلال هم مصرف مي کنم چه اشکال دارد؟ يک وقتي خوانديم اين آيه را علامه طباطبائي در تفسير فرموده «وَالَّذِينَ يَكْنِزُونَ الذَّهَبَ وَالْفِضَّةَ وَلَا يُنفِقُونَهَا فِي سَبِيلِ اللَّ_هِ فَبَشِّرْهُم بِعَذَابٍ أَلِيمٍ» (توبه/ 34) آن هايي که ثروت اندوزي مي کنند انفاق نمي کنند بشارت عذاب به آن ها بده علامه سوال را مطرح کرده و جواب داده مگر ثروت محدوديت دارد؟ من از حلال تهيه کردم ايشان مي فرمايد بله ولي گاهي جامعه يک مشکلاتي دارد که با ثروت تو آن مشکلات قابل حل است آن گره ها قابل باز شدن است بگو من خمسش را هم دادم چه مي خواهيد از جان من؟ زکات مالم را هم دادم چه بايد بدهم ديگر بيش از اين؟ چرا قرآن مي گويد اين ها عذاب اليم در انتظارشان است؟ چون تو وسيله ي نقليه اي داري کفشي کاپشني داري يک دست لباست شده صد ميليون ولي يک دختر معطل پنج ميليون يک جوان معطل دو ميليون است ما حق نداريم بي تفاوت باشيم نسبت به آن ها اين ها را جمع مي کنيم لحظه ي جان دادن آدم از اين ثروت سوال مي کند به هيچ کس ندادم فقط گفتم خودم. الآن سال نو نزديک است واقعا اين طوري است الآن يک عده اي نشستند برنامه ريزي مي کنند نمي دانند اين سيزده چهارده روز را به کجا بروند داخل برويم خارج برويم يک عده نشستند که در اين سيزده

ص: 3686

چهارده روز با بدبختي هايمان يک جوري کنار بياييم هم مردم وظيفه دارند خود ما مراقب باشيم راه حل دارد خود ما مواظب باشيم برادر مواظب برادر باشد همه ي ما احساس مسئوليت بکنيم يک کسي گرفتاري اش با قرض برطرف مي شود قرض بدهيم الآن نگفتيم در خويشاوندان ما نيازمندي است اگر تو يک برادري داري الآن در آستانه ي سال جديد نمي داند با بدبختي ها چه کند دست او را بگير گره او را باز بکن هم مردم هم از آن طرف مسئولين هم همين طور عرض کردم الآن متاسفانه صادقانه عرض مي کنم آدم دلش مي سوزد شما سايت ها رسانه ها رسانه ي ملي را ببينيد هشتاد درصد خبر ها خبرهاي سياسي است اين جناح جلو آمد اين عقب آمد او تاييد نشد شد همه اش سياسي است آن هفته عرض کردم در حالي که هشتاد درصد مشکلات مردم ما مشکلات اقتصادي اخلاقي فرهنگي است اين ها مي خواهند تابلوي اين ملت باشند بايد منتقل بکنند مخصوصا رسانه ي ملي خيلي مسئوليت دارد گاهي من ديدم يک خبر دو دقيقه اي را از فلان استان منتشر مي کند به داد آن مردم مي رسند گرهي باز مي کنند تاثير گذار است ديروز ديديد جمله ي زيبايي رهبر معظم انقلاب فرمودند که حتي انتخابات يک مسئله ي زودگذر است به مسائل اقتصادي برسيد قطعا مردم هفت اسفند در صحنه مي آيند بحثي نيست خودشان مي دانند چه دشمني در کمين ماست با همه ي اين مشکلات و گرفتاري ها مي دانند در بيرون مرز ها چه دشمني در کمين ماست قطعا مردم مي دانند دو روز ديگر حتما به زيبايي تمام در راهپيمايي شرکت مي کنند ولي ما چه کرديم در برابر اين مردم؟ نبايد هشتاد درصد حرف هاي ما

ص: 3687

حرف هاي سياسي باشد گره هاي اقتصادي اخلاقي فرهنگي شان را بايد حل کنيم اين انتظار است. الآن يک جمله اي که ما مي رويم در فروشگاه ها ميوه اي بخريم مغازه اي برويم حرفي که زياد مي شنويم از فروشنده ها بندگان خدا که مي آيند کارت بکشند مي گويد موجودي کافي نيست ما ديگر روزي حداقل چند بار مي رويم در مغازه شيري ماستي پنيري بخريم موجودي کافي نيست مي زند مشکل الآن اين است آيا کارت مسئولين هم همين طور است؟ کارت مي کشند موجودي کافي نيست؟ روساي قوا نمايندگان مجلس؟ موجودي کافي نيست استانداران وزرا فرمانداران بخش دار ها در هر رده اي هستند آن ها همين مشکل را دارند؟ اگر آن ها مثل مردم بودند مي شود هماهنگ همان که مقام معظم رهبري فرمودند مشکلات اقتصادي را برسيد اين را بايد حل بکنيم مردم امتحانش را دادند مي دهند حتما به زيبايي مي آيند ولي آيا ما دينمان را ادا کرديم به اين ها؟ به حق اين مردمي که اين قدر زيبا الآن ببينيد در همين بحث انتخابات اين يک واقعيتي است نمي شود انکار کرد الآن مردمي به اين زيبايي مي آيند به صحنه با همه ي گرفتاري ها که گاهي معطل پنجاه هزار تومان هستند خيلي ها مي گويند با همين پنجاه هزار تومان يارانه زندگي مي کنيم ماهمان مي گذرد مردمي که با اين گرفتاري ها با اين زيبايي آمدند صحنه بايد نماينده اي داشته باشد مسئولي دولتي داشته باشد که احساس دين بکند الآن ببينيد تبليغات شروع مي شود ما رقمي نيستيم ولي عقيده ي من اين است که آدم بايد نماينده اي انتخابات بکند هزينه هاي ميلياردي در تبليغاتش نکند از کجا مي آيد؟ کسي هم به شما بدهد آن آقا بعدا از تو طلبکار مي شود دينش را بايد بدهي سهم

ص: 3688

خواهي است شما نماينده ي مردمي که معطل پنجاه هزار تومان است نمي تواند کسي باشد که ميلياردي هزينه بکند نمي تواند من به نظرم هر کس آرام تر ساده تر بي سر و صدا تر بي آلايش تر بدون اين هزينه ها تبليغات بکند او بهتر مي تواند نماينده ي مردم باشد آن کسي که درد مردم را درک بکند از جنس مردم باشد و الا او که ميلياردي تبليغ بکند مگر چقدر برايش درآمد دارد که اين همه هزينه مي کند؟ اتفاقا آن کسي که کمتر هزينه مي کند او مردمي تر است عرض کردم نماينده ي مردمي مي خواهد باشد که کارت مي کشد مي نويسد موجودي نيست معطل صد هزار پنجاه هزار يک ميليون تومان است. با ده ميليون مي تواند اشتغال براي فرزندش ايجاد بکند هم مردم هم دولت فرقي نمي کند الآن ما رفتيم روي مسائل سياسي مردم به خوبي وظيفه شان را خوب بلد هستند قشنگ هم بلد هستند کاري هم به اين حرف ها دعواهاي جناحي ندارند مي دانند دو روز ديگر چه کار بکنند هفت اسفند هم چه کار بکنند ولي ما مديون اين مردم هستيم ما نرفتيم به يک جايي که آدم لحظه ي جان دادن حضرت علي مي فرمايد با مالش سخن مي گويد اول سخن با مال است عزيز من خدا به تو داده بيشتر به تو بدهد مي تواني ماشين چندي سوار شوي اين اسراف است کفشم لباسم در اين جامعه ما داريم زندگي مي کنيم واقعا يک عده معطل مبالغ کم هستند اول سخنش با مالش است مي گويد من خيلي حريص بودم فقط جمع کردم براي خودم تو به من چه خدمتي مي کني؟ جواب مي دهد من خواهش مي کنم نگوييد نترسانيد نه آخرش

ص: 3689

اميد است ما راهمان را بايد انتخاب بکنيم انتخاب راه با ماست به ثروتي که جمع کرده از او سوال مي کند دم مرگ به من چه مي دهي؟ مي گويد سهمت از من يک کفن است بد نيست اين قصه را بگويم در بهشت زهرا سلام الله عليها يک عزيزي گفت من الآن دارم از خاک سپاري يکي از دوستانم برمي گردم گفت وقتي اين آقا را مي خواستند دفن بکنند در يک قاليچه ي گران قيمتي بود آمدند با قاليچه دفن بکنند يک کسي گفت قاليچه را برداريد فقط با همان کفن پسرش گفت نه آقا داريم دارندگي و برازندگي مي خواهم با يک قاليچه ي چند ميليوني دفن بکنم شما چه کار داري؟ مثلا بيست ميليون پول قاليچه داريم مي خواهيم با همين دفن بکنيم عده اي گفتند جايز نيست جايز است مي شود نمي شود بالاخره گفتند زنگ بزنيد سوال بکنيد تماس گرفتند با همراه گفتند جايز است؟ گفتند نه حرام است اين فرش از بين مي رود اسراف است از بين بردن است قاليچه را کشيدند بيرون جنازه که دفن شد پسر اين آقايي که از دنيا رفته بود قاليچه را دست گرفت آمد لبه ي بلندي که از مردم تشکر بکند که در مراسم شرکت کردند بعد يک جمله ي خيلي خوبي گفت گفت پدر من در حالي از دنيا رفت که هشت صد ميليون واقعا گاهي آدم تعبيرهايي که مي کند خود آدم شک مي کند ميليون ديگر الآن چيزي نيست مي گفت هشت صد ميليارد در آمدش بود به او مي گفتم بازنشته بکن خودت را بس است گفت نه دويست ميليارد ديگر هم کسب بکنم خودم را بازنشسته مي کنم شما پدرم را با اين ثروت

ص: 3690

نگذاشتيد با قاليچه دفن بکنم اين قدر به مسئله ور رفتيد تا قاليچه را دفن نکنيم سهمش همان يک کفن شد حضرت علي دارد هشدار مي دهد يابن آدم مي تواني يک جوري زندگي بکني زندگي خودت آباد خوب اما برادرت را هم ببين خواهرت را هم اطرافت را خويشانت همسايگانت را هم ببين جامعه ات را هم گرفتارها را هم جوان هاي محل را هم ببين حضرت مي فرمايد اگر کسي را پيدا کردي به او بده جلو جلو برايتان ببرد اين سخني است که با ثروتش مي گويد سوال مي کند از فرزندانش به بچه ها مي گويد دوستتان داشتم حامي شما بودم همين فرزنداني که گاهي ما يک وقتي گفتم ما در همه ي آزمون ها موفق مي شويم در آزمون اولاد شکست مي خوريم نکن اين کار را خانم اين کار حرام است مي گويد ديگر بچه ها هستند چه کار کنم به اين بچه ها مي گويد شما چه مي کنيد؟ مي گويند ما خدمتي که به تو مي کنيم اين است که تو را در قبر مي گذاريم دفنت مي کنيم برمي گردد به عملش اعمالش انفاق ها صدقات دستگيري ها خيرخواهي ها دلسوزي ها مي گويد من با شما رابطه نداشتم خيلي سخت بود نماز دوباره ماه رمضان شد دوباره خمس مالم را بدهم؟ دوباره زکات بدهم؟ حجاب؟ چقدر سخت مي گيريد؟ اين ها براي من سخت بود به اعمال مي گويد شما با من چه مي کنيد؟ مي گويد ما با تو هستيم تا روز قيامت دو حالت دارد فإن كان للهِ وليا اگر اين آدم از اولياء خدا باشد فرشته اي مي آيد که از همه زيباتر است خوشبوتر است به او خير مقدم مي گويد جالب است سوال مي کند تو چه کسي هستي که به من خير مقدم مي گويي مي گويد

ص: 3691

أنا عملُك الصالحُ ، ارتحل من الدنيا إلى الجنة ، وإنّه ليعرف غاسلهُ ، ويُناشد حاملَه أن يعجله من عمل تو هستم مستقيم از اين جا برو بهشت گفتيم قبر باغي از باغ هاي بهشت است غسالش را مي شناسد آن کسي که بدنش را غسل مي دهد و قسم مي دهد اين هايي که جنازه اش را دارند تشييع مي کنند قسم مي دهد اين آدم خوب که دارد مي رود قسم مي دهد زود من را ببريد معطلم نکنيد جالب است اصولا ما در روايت داريم همين جا هم در کافي شريف است پيغمبر خدا فرمودند که وقتي کسي از دنيا رفت زود دفنش بکنيد متاسفانه يکي از فرهنگ هاي غلطي که گاهي مي بينيم آقا امروز از دنيا رفته روز ها نگه مي دارند روايت اين است پيغمبر خدا فرموده لا تنتظروا موتاکم طلوع الشمس و لا غروبها، عجّلوا بهم إلي مضاجعهم (وسائل الشيعه، ج 2، ص 674) اگر شب عزيزت از دنيا رفت صبر نکن تا طلوع آفتاب جمع ما اين طوري است؟ اگر روز از دنيا رفت صبر نکن تا فردا غروب آفتاب اعلام بکني يک نفر پيامک بدهد پدر ما شب از دنيا رفت ما شبانه دفنش کرديم.

شريعتي: مي گويند شب خوب نيست دفن بکني.

حاج آقا حسيني: نه اتفاقا صاحب عروه رضوان الله تعالي عليه در عروه مي فرمايد در مستحبات بعد از مرگ مي فرمايد التعجيل في دفن خيلي براي من عجيب بود اين حديث ايشان مي فرمايد فَلَا يَنتَظِرُونَ اللَّيل اِن مَاتَ نَهَار وَ النَّهار اِن مَاتَ فِي اللَّيل صاحب عروه بر اساس اين روايات يعني بلافاصله بعد از اين که فوت کرد دفن بکنيم اين سبک و رسم ما نيست ولي

ص: 3692

منظور اين است که حداقل اين کاري که ما داريم دو روز و سه روز مي گذاريم بيرون خلاصش بکنيد اگر آدم خوبي باشد مي گويد زود من را دفن بکنيد مشتاق است خدا رحمت کند آيت الله عظمي بروجردي مرجع عام علي الاطلاق ايشان هفت و نيم صبح از دنيا رفته يازده و نيم جنازه اش آماده ي تشييع بود تمام شد ديگر منتظر چه هستيد؟ با اين جنازه مي خواهيد چه کار بکنيد؟ هفت و نيم از دنيا رفته تا يازده و نيم غسل و کفن تمامش آماده شده با آن تشريفاتي که در شخصيت اول ايشان بوده مي گويد تقاضا مي کند که تعجيل بکنيد وإذا كان لربّهِ عدوا فإنّه يأتيه أقبحَ خلقِ اللهِ رياشا اگر آدم بدي باشد کسي مي آيد که زشت ترين چهره را دارد سوال مي کند تو چه کسي هستي مي گويد من همان اعمالت هستم نقطه ي مقابل است او هم غسالش را که غسلش را مي دهد مي شناسد مومن به کساني که جنازه اش را تشييع مي کنند قسم مي دهد تند ببريد من را ولي اين قسم مي دهد عجله نکنيد مي داند آن جا که برود حُفْرَهً مِنْ حُفَرِ النّيرانِ (بحارالانوار، ج 6، ص 205) فکر مي کند باز اين جا بهتر از آن جا است قسم مي خورد نبريدش. چند جمله ي ديگري از خطبه ي 130 مي خوانم حضرت علي گفتيم که باز هم من تاکيد مي کنم نمي خواهيم تمام اين ها مقدمه ي آن اصلاح است آمادگي است دوباره بينندگان مي ترسم بگويند ما ترسيديم يکي از بيننده ها گفته پيشنهاد خوبي هم البته داده گفته جا به جا بکنيد آقاي حسيني دو شنبه بيايد ما مي ترسيم سه شنبه فوري آقاي فرحزاد جبران مي کند ايشان

ص: 3693

که سه شنبه مي آيد ما تا دوشنبه ي هفته ي ديگر همين طور صبر بکنيم يک کسي هم نوشته بود ما دوشنبه ها مي رويم بهشت سه شنبه ها مي رويم جهنم ان شاء الله همه اش مقدمه ي بهشت است من فراز آخر را مي خوانم خطبه ي 130 بود اءَما رَاءَيْتُمُ الَّذِينَ يَأْمُلُونَ بَعِيدا نديده ايد آن هايي که آرزوهاي طولاني دارند؟ آرزو عيب ندارد اما اين قدر طولاني نکن برنامه ريزي خوب است اما اين قدر دل بسته نباش اين قدر وابسته نباش بساط را يک طوري پهن نکن که نشود جمعش بکني وَ يَبْنُونَ مَشِيدا، وَ يَجْمَعُونَ كَثِيرا؟ كَيْفَ اءَصْبَحَتْ بُيُوتُهُمْ قُبُورا امروز خانه هايشان در قبر است امروز جايگاهشان در قبر است هر چه جمع کردند تمام شد از بين رفت اموالشان رفت براي ورثه شان حالا خدا کند وارث خوب باشد گاهي وارث ها مختلف هستند گاهي انسان از حرام جمع کرده وارث درست مصرف مي کند وبالش مال من است خيرش مال وارث است گاهي هم برعکس. همسرانشان هم با ديگران ازدواج کردند چون مي دانيد اسلام سفارش نکرده اگر يک زني شوهرش از دنيا رفت اين بنشيند تا ابدالدهر حالا يک زني است وقت ازدواجش است هنوز نياز به همسر دارد اين بايد بنشيند تا آخر؟ نه يک مردي خانمش از دنيا رفت؟ اين بنشيند تا آخر؟ اين هم از باورهاي بسيار غلط است خانم ها شوهرشان از دنيا رفته مي گويند نه من ديگر ازدواج نمي کنم يا آقا مي گويد من ديگر ازدواج نمي کنم چرا ازدواج نکني؟ حضرت علي مي فرمايد زندگي اين است لا فِي حَسَنَةٍ يَزِيدُونَ وَ لا مِنْ سَيِّئَةٍ يَسْتَعْتِبُونَ ديگر نمي توانند به حسناتشان اضافه بکنند و نمي توانند از گناهشان

ص: 3694

برگردند.

شريعتي: خيلي ممنون ان شاء الله مسير زندگي مان را درست انتخاب بکنيم صفحه ي 120 را با هم تلاوت مي کنيم آيات 71 تا 76 سوره ي مبارکه ي مائده

اللهم صل علي محمد و آل محمد و عجل فرجهم

وَحَسِبُوا أَلَّا تَكُونَ فِتْنَةٌ فَعَمُوا وَصَمُّوا ثُمَّ تَابَ اللَّ_هُ عَلَيْهِمْ ثُمَّ عَمُوا وَصَمُّوا كَثِيرٌ مِّنْهُمْ وَاللَّ_هُ بَصِيرٌ بِمَا يَعْمَلُونَ ?71? لَقَدْ كَفَرَ الَّذِينَ قَالُوا إِنَّ اللَّ_هَ هُوَ الْمَسِيحُ ابْنُ مَرْيَمَ وَقَالَ الْمَسِيحُ يَا بَنِي إِسْرَائِيلَ اعْبُدُوا اللَّ_هَ رَبِّي وَرَبَّكُمْ إِنَّهُ مَن يُشْرِكْ بِاللَّ_هِ فَقَدْ حَرَّمَ اللَّ_هُ عَلَيْهِ الْجَنَّةَ وَمَأْوَاهُ النَّارُ وَمَا لِلظَّالِمِينَ مِنْ أَنصَارٍ ?72? لَّقَدْ كَفَرَ الَّذِينَ قَالُوا إِنَّ اللَّ_هَ ثَالِثُ ثَلَاثَةٍ وَمَا مِنْ إِلَ_هٍ إِلَّا إِلَ_هٌ وَاحِدٌ وَإِن لَّمْ يَنتَهُوا عَمَّا يَقُولُونَ لَيَمَسَّنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ ?73? أَفَلَا يَتُوبُونَ إِلَى اللَّ_هِ وَيَسْتَغْفِرُونَهُ وَاللَّ_هُ غَفُورٌ رَّحِيمٌ ?74? مَّا الْمَسِيحُ ابْنُ مَرْيَمَ إِلَّا رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِن قَبْلِهِ الرُّسُلُ وَأُمُّهُ صِدِّيقَةٌ كَانَا يَأْكُلَانِ الطَّعَامَ انظُرْ كَيْفَ نُبَيِّنُ لَهُمُ الْآيَاتِ ثُمَّ انظُرْ أَنَّى يُؤْفَكُونَ ?75? قُلْ أَتَعْبُدُونَ مِن دُونِ اللَّ_هِ مَا لَا يَمْلِكُ لَكُمْ ضَرًّا وَلَا نَفْعًا وَاللَّ_هُ هُوَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ ?76?

ترجمه:

وپنداشتند که عذاب و مجازاتي وجود ندارد؛ بنابراين [از ديدن واقعيات] کور و [از شنيدن حقايق و معارف] کر شدند، سپس [بعد از آگاهي و توبه کردن] خدا توبه آنان را پذيرفت. باز بسياري از آنان کور و کر شدند! و خدا به آنچه انجام مي دهند، بيناست. (??) آنان که گفتند: خدا همان مسيح، فرزند مريم است، بي ترديد کافر شدند؛ و حال آنکه مسيح گفت: اي بني اسرائيل! خداي يکتا را که پروردگار من و پروردگار شماست بپرستيد، مسلماً هر کس به خدا

ص: 3695

شرک ورزد، بي ترديد خدا بهشت را بر او حرام کند، و جايگاهش آتش است، و براي ستمکاران هيچ ياوري نيست. (??) آنان که گفتند: خدا يکي از [اين] سه تاست [پدر، پسر، روح] يقيناً کافر شدند، و حال آنکه هيچ معبودي جز خداي يکتا نيست. و اگر از آنچه مي گويند بازنايستند، قطعاً به کساني از آنان که [به سبب چنين اعتقادي] کافر شدند، عذابي دردناک خواهد رسيد. (??) آيا به سوي خدا بازنمي گردند، و از او درخواست آمرزش نمي کنند؟ و حال آنکه خدا بسيار آمرزنده ومهربان است. (??) مسيح، فرزند مريم جز فرستاده اي [از سوي خدا] نيست که پيش از او هم فرستادگاني گذشته اند. و مادرش زن بسيار راستگو [و درست کاري] بود. هر دو [مانند انسان هاي ديگر] غذا مي خوردند. با تأمل بنگر چگونه نشانه ها را براي آنان بيان مي کنيم [تا بدانند متولد شدگان و نيازمندان به خوراک، خدا نيستند]؛ سپس با تأمل بنگر که آنان چگونه [از حق به باطل] منحرف مي شوند؟! (??) بگو: آيا به جاي خدا چيزي را مي پرستيد که براي شما قدرت دفع هيچ زيان و جلب هيچ سودي را ندارد؟! و خداست که شنوا [يِ همه گفتارها] و دانا [يِ همه اسرار و رازها] ست. (??)

اللهم صل علي محمد و آل محمد و عجل فرجهم

شريعتي: اشاره ي قرآني را بفرماييد.

حاج آقا حسيني: آيه ي 74 تلاوت شد مايه ي اميد همه ي اميد در همين آيه است «أَفَلَا يَتُوبُونَ إِلَى اللَّ_هِ وَيَسْتَغْفِرُونَهُ وَاللَّ_هُ غَفُورٌ رَّحِيمٌ» قبل از اين آيه آيات در مورد يک گناه سنگين است از سنگين ترين گناهان شرک به خداست مرحوم علامه طبرسي مي فرمايد خداوند

ص: 3696

وقتي مي خواهد گناهان سنگين را نام ببرد اين سه تا را با هم نام مي برد يکي شرک دوم قتل نفس جان انسان ها کشتن کسي و سوم فحشا اين سه تا رديف هم است در قرآن ولي در عين حال اين جا از شرک نام برده وقتي از شرک نام مي برد براي اين که کسي نا اميد نباشد سنگين ترين گناه ولي بلافاصله خودش دعوت مي کند به ستمت خدا خدا دارد دعوت مي کند بياييد من سنگين ترين گناه را خودم دعوت مي کنم اگر توبه بکني خدا غفور و رحيم است راه توبه هميشه باز است. مي خواستم ادامه ي خطبه را بخوانم مجال نيست دو سه حديث از کافي شريف مي خوانم جالب است زُورُوا مَوتاكُم؛ فإنّهُم يَفرَحُونَ بِزِيارَتِكُم (وسائل الشيعه، ج2، كتاب الطهارة، باب 54، ح 5) مي دانيد يکي از چيزهايي که باعث بيداري انسان مي شود رفتن به قبرستان ها و زيارت اهل قبور است حضرت فرمود برويد به زيارت مردگان آن ها شاد مي شوند به زيارت شما کلامي دارد حضرت علي الغِنَى والْفَقْرُ بَعْدَ الْعَرْضِ يوم القيامة (نهج البلاغه، حکمت 449) چقدر اين حديث لطيف است در کلمات قصار است اين جا معلوم نمي شود چه کسي غني است چه کسي فقير است آن جا معلوم مي شود ممکن است اين جا کسي به ظاهر خيلي غني باشد خيلي ثروت داشته باشد ولي اين ثروت فقط خودش بوده آن وقت آن جا فقيرترين آدم است ممکن است اين جا فقير بوده ولي ايمانش را حفظ کرده آن جا ثروت مند است ما فکر نکنيم پدر ما ثروت مند بوده آن جا نيازي نيست اگر آن جا فقير باشد نيازمند است علي اي

ص: 3697

حال چه فقير چه غني حضرت مي فرمايد برويد به زيارت مردگان آن ها شاد مي شوند حضرت علي مي فرمايد أَحَدُکُمْ حَاجَتَهُ عِنْدَ قَبْرِ أَبِيهِ وَ عِنْدَ قَبْرِ أُمِّهِ بِمَا يَدْعُو لَهُمَا (همان) از ما مي پرسند دعا کجا خوب است؟ محل استجابت دعا کجاست؟ مي گوييم حرم سيدالشهدا مسجد الحرام مسجد النبي حرم امام رضا اين ها را نام مي بريم زمزم و صفا و مشعر و منا و حجر اسماعيل ولي در رديف آن مکان هايي که دعا مستجاب است حضرت علي مي فرمايد اي کاش من اين حديث را نشان مي دادم باور مي کنند بينندگان؟ در کافي شريف است حضرت علي مي فرمايد در رديف آن مکان ها براي اجابت دعا حاجتتان را برويد کنار قبر پدر مادر مطرح بکنيد حاجت بخواهيد آن جا دعا مستجاب است يکي از اساتيد بزرگ حوزه را يک وقت ديدم من کنار قبر مرحوم پدر خودم بودم که امروز هم سالگرد وفات ايشان است ديدم ايشان هم نشسته کنار يک قبري آن استاد حوزه نمي دانستم قبر چه کسي است ديدم نشسته آن استاد از اساتيد بزرگ حوزه است نام نمي برم شايد راضي نباشد عمامه اش را از سرش برداشته صورتش را به قبر مي مالد من نگاه مي کردم ايشان کارش تمام شد آمد سمت من سلام کردم گفت آقا در خط ما بودي گفتم بله من نديده بودم گفت من يک گرفتاري سختي داشتم به هر دري زدم هر ورد و دعايي نخواندم حل نشد به من گفتند اين کار را بکن برو کنار قبر پدر يا مادر صورتت را بر قبرش بگذار اين جا گرفتاري ام باز شد ديدم اين حديث حضرت علي است.

شريعتي: خيلي ممنون التماس دعا

ص: 3698

خدانگهدار.

94-11-27- آداب تشييع و تدفين

بسم الله الرحمن الرحيم و صلي الله علي محمد و آله الطاهرين

در حري_م روش_ن ب_اران نگاه_ش سب_ز بود *** شاهدي از جنس فروردين، گواهش سبز بود

بر لبش آبي ت_رين احس_اس باران ت_ازه ماند *** آت_ش آوازي که چش_م ان_داز آهش سبز بود

کوف_ه بود و کوچ_ه هاي منتظ_ر در قحط مرد *** خيمه زد در لحظه هاي کوفه، راهش سبز بود

مي رسيد از مش_رق آواز، از فص__لي زل__ال *** لح_ظه لح_ظه غربت آغاز پگ_اهش سبز بود

ياد و رؤيايي ت_رين اعجاز چش_مان_ش به خي_ر *** ساقي کوث_ر که نخلس_تان آه_ش سب__ز بود

شوقي از جن_س تماش_ا مثل دريا، مثل عشق *** در صدايش خيمه مي زد در نگاهش س_بز بود

مي خ_واه_م از کسي بس_رايم که آفت__اب *** حس_رت نشين ساي_ه اي از ذوالف_قار اوس_ت

آن راز گ_ون_ه اي که به عالم هر آنچ_ه هست *** يا ني_س_ت، يا هميش_ه ت_رين وام_دار اوس_ت

مي خ_واهم از کسي بس_رايم که اس_م نيست *** امّ__ا، کليد گمش__دة اس__م اعظ__م اس__ت

ايين_ه اي که ه_ر چ_ه ب_ر او خي_ره مي ش_وم *** حس مي کن_م که بينش و بينايي ام کم است

مي خ_واه_م از کسي بس_راي_م ک_ه آگ_ه_م *** شاي_س_ته س__رودن آن قل__ه نيس__ت_م

خود اع_ت_راف مي ک_ن_م و غب_ط_ه مي خ_ورم *** با اينکه شرح_ه شرح_ه ز شوق_ش گريست__م

مي__لاد او ب_راي م_ن آغ_از خل_قت اس___ت *** آغ___از آف__رين__ش ذرات من__ج__لي

آغ___از آف__ري_ن__ش ش_ود آف__ري_ن خ__اک *** خاکي که جان گرفت و شد انسان و شد علي

شريعتي: سلام عرض مي کنم خدمت شما بينندگان محترم و حاج آقاي حسيني خيلي خوش آمديد. سلام عليکم و رحمة الله خيلي خوش آمديد.

حاج آقا

ص: 3699

حسيني: سلام عليکم و رحمة الله عرض سلام و ارادت خالصانه خدمت همه ي بينندگان محترم دارم. تک تک پيام هاي عزيزان را خوانديم در ضمن مباحث اشاره خواهيم کرد. من يک يادآوري هم داشته باشم خيلي از عزيزان سوال مي فرمايند چون در آستانه ي ايام فاطميه هستيم که ايام فاطميه چه روزهايي است هفته ي آينده سوم اسفند چهارم و پنجم اسفند دوشنبه سه شنبه و چهارشنبه ي هفته ي آينده ايام فاطميه است که دوشنبه روز شهادت حضرت زهرا سلام الله عليها است که در تقويم ها نوشته اند برنامه ريزي بکنيم فاطميه ي دوم را بدانيم چه ايامي است ما دو فاطميه داريم فاطميه ي اول و دوم فاطميه ي دوم دو هفته ي بعد مي شود بيست و يک و بيست و دو و بيست و سوم اسفند يعني جمعه شنبه و يک شنبه دو هفته بعد از اين فاطميه است که روز بيست و سوم مي شود روز شهادت صديقه ي طاهره سلام الله عليها که تعطيل رسمي هم است که يک شنبه باشد امسال عزيزان مي دانند ايام فاطميه قبل از نوروز تمام مي شود در سال هاي گذشته گاهي فاطميه در سال جديد قرار مي گرفت ولي امسال قبل از سال جديد ايام فاطميه هر دو فاطميه تمام مي شود ديگر تلاقي ندارد از اين جهت الحمدلله تلاقي ندارد جالب است من يادآوري بکنم امسال روزهاي اول سال نو يازدهم فروردين روز ولادت صديقه ي طاهره سلام الله عليها است بيستم جمادي الثاني روز يازدهم فروردين ان شاء الله روز ولادت حضرت زهرا روز زن و روز مادر ان شاء الله آن ايام هم تبريکات را خواهيم گفت.

شريعتي: توفيقي است خدمت شما رسيدن و مهمان خانه هاي نوراني

ص: 3700

شما شدن در هفته هاي گذشته حاج آقاي حسيني بحث ياد مرگ را داشتند در کلام نوراني حضرت علي در ذيل بحث سيره ي تربيتي امام علي عليه السلام پيام هاي شما را خواندند بر اساس آن پيام ها مباحث را خواهيم داشت.

حاج آقا حسيني: بسم الله الرحمن الرحيم سوالات زيادي بينندگان عزيز در مورد خطبه هايي که ما خوانديم داشتند در مورد مرگ و به همين سوالات بدون اين که عين سوال را بخوانيم مي پردازيم مطلب اول من چند حديث از کتاب بحار علامه ي مجلسي مي خوانم حديث اول از امام صادق عليه السلام است در مورد صديقه ي طاهره سلام الله عليها ما مي خواهيم بدانيم مرگ به چه شکل است چطوري بايد آماده باشيم بعد از مرگ چه بايد کرد سفارشاتي که حضرت علي فرمودند روايت اول از امام صادق است فرمودند که ان فاطمه سلام الله عليها فقالت اذا انا مت فتول غسلي و جهزني و صل علي وانزلني قبري و الحدني و سو التراب علي و اجلس عند راسي قباله وجهي فاکثر من تلاوه القرآن و الدعا فانها ساعه يحتاج الميت فيها الي انس الاحياء حضرت زهرا قبل از شهادتشان اين طوري وصيت کردند به حضرت علي وقتي من به شهادت رسيدم شما متولي غسل من باش خود حضرت علي حضرت زهرا را غسل دادند جَهِّزنِي يعني مراحل بعد تکفين و حنوط را خود شما متولي باش خودت بر من نماز بخوان همه مي دانند اين در منابع عامه خاصه همه جا آمده است که حضرت زهرا وصيت داشتند شبانه و مخفيانه نمازشان همه ي مراسمشان مخفيانه و شبانه بود. من يک مطلبي را همين روزها مي ديدم در يکي

ص: 3701

از کتاب هاي مهم اهل سنت صحيح بخاري يکي از کتاب هاي مهم منابع مهم اهل سنت است شرح هاي فراواني دارد چطور کافي شريف ما ده ها شرح دارد علماي بزرگ ما شرح کردند صحيح بخاري هم همين طور يکي از شرح هايي که صحيح بخاري است مال ابن بطال است که از علماي مهم اهل سنت است ايشان يک بابي دارد که آيا مي شود جنازه را شبانه دفن کرد يا نه که آن هفته گفتيم در روايات ما است تعجيل کنيد اگر شب از دنيا رفت منتظر روز نباشيد اگر روز از دنيا رفت منتظر شب نباشيد اين عالم که مال قرن پنجم است يعني نه صد سال پيش او اين داستان را نوشته من يک فرازي اش را يادداشت کردم مي گويد دفن علي بن ابي طالب زوجته فاطمه ليلا (شرح صحيح البخاري، ج 3، ص 325) حضرت علي فاطمه ي زهرا را شبانه دفن کرد و بعد داستان را آورده چرا شبانه دفن کرد به خاطر وصيت حضرت زهرا و اين که حضرت زهرا نمي خواست ديگران در تشييع اش حضور پيدا بکنند در نماز جنازه اش حضور پيدا بکند کساني که از آن ها بي مهري ديده بود ناراضي بود دستگاه خلافت نمي خواست در مراسمش حضور پيدا بکند لذا مي خواست شبانه دفن بکنند اين مسلم است منابع خاصه عامه قديم و جديد اين را دارند حضرت عرضه داشتند سو التراب علي من را در قبرم بگذار لحد من را بچين وقتي بدنم را به خاک سپردي اجلس عند راسي خيلي جالب است ياد بگيريم شخصيتي مثل حضرت زهرا وصيت مي کنند به حضرت علي وقتي من را دفن مي کني بالاي

ص: 3702

سر من بنشين رو به صورت من قرآن برايم زياد بخوان دعا برايم زياد داشته باش واقعا عجيب است صديقه ي طاهره سلام الله عليها معصومه است قطعا مصداق آيه ي تطهير است قطعا به شهادت رسيده صديقة ي شهيده ي معصومه ولي وصيت مي کند به حضرت علي که بنشين رو به روي صورت من قرآن برايم زياد بخوان دعا برايم زياد بخوان چرا؟ چون ساعتي است که ميت نياز دارد به انس با زنده ها بالاخره خانه اي است که خانه ي وحشت است اولين خانه است خانه ي غربت است لحظات اول است وقتي اين وصيت ها را کردند فرمودند من با شما خداحافظي مي کنم شما را به خدا مي سپارم سفارش مي کنم مواظب فرزندان من باش بعد وقتي حضرت به شهادت رسيدند حضرت علي شبانه حضرت زهرا را دفن کرد حالا اين که چه مقدار توانستند بنشينند قرآن بخوانند نيامده در تاريخ چون دفن مخفيانه بوده حضرت نمي توانستند شايد زياد بنشينند ولي حتما به اين وصيت عمل کردند اين که رسم است مي نشينند بالاي قبر ميت قرآن مي خوانند کار بسيار خوبي است سنت بسيار خوبي است اين که آيا اين قرآن تاثير دارد يا نه حتما تاثير دارد شايد اگر انسان در طول زندگي اش با قرآن رابطه اي نداشته باشد شايد آن قرآن آن تاثير را خداي نکرده نداشته باشد يک وقت خداي نکرده تاثير منفي داشته باشد به هر ترتيب قرآن نور است ولي نور براي کسي که در حياتش هم با اين نور مانوس بوده است در ادامه ي حديث دارد که وقتي حضرت علي فاطمه ي زهرا را دفن کردند اين جمله را گفتند بسمِ اللّهِ الرَّحمنِ الرَّحيمِ بِسْمِ اللّهِ وَبِاللّهِ

ص: 3703

وَعَلى مِلَّةِ رَسُولِ اللّهِ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِاللّهِ صلى اللّه عليه وآله و سلّم سَلَّمْتُكِ اَيَّتُهَا الصِّدّيقَةُ اِلى مَنْ هُوَ اَوْلى بِكِ مِنّي وَرَضيتُ لَكِ بم ا رَضىَ اللّهُ تع الى لَكِ (امالي طوسي، ص 109) تو را تسليم کسي کردم که او از من سزاوارتر است به تو و راضي هستم به آن چه خدا براي تو راضي است از درس هاي مهم تاريخ است اين بحث را ان شاء الله هفته ي ديگر بايد به مناسبت شهادت حضرت بگوييم واقعا با همه ي اين مصيبت ها حضرت علي راضي است به رضاي خدا چقدر بلا ديد چقدر مصيبت ديد بعد از رحلت پيغمبر ولي اين چنين سخن مي گويد راضي هستم به رضاي خدا بعد اين آيه را خواندند «مِنْهَا خَلَقْنَاكُمْ وَفِيهَا نُعِيدُكُمْ وَمِنْهَا نُخْرِجُكُمْ تَارَةً أُخْرَى» (طه/ 55) وقتي دفن حضرت تمام شد آب پاشيدند روي قبر حضرت زهرا رَشَّ عَلَيهِ المَاء که در روايات هم داريم از آداب مستحبات است بَاکِيًا حَزِينًا نشستند کنار قبر و در حال گريه و محزون بودند يک جمله ي ديگري را هم اضافه مي کنم وقتي دفن حضرت تمام شد يک جمله اي گفتند حضرت علي خيلي عجيب است عرضه داشتند اللّهم اِني راضٍ عَنْ اِبنَة نَبيّکَ (بحارالانوار، ج 43، ص 156) خدايا من از دختر پيغمبرت همسرم فاطمه راضي هستم چرا حضرت علي اين را گفتند؟ چه تاثيري دارد؟ امام باقر فرمودند لا شَفيعَ لِلمَرأَةِ أَنجَحُ عِندَ رَبِّها مِن رِضا زَوجِها (خصال، ج 2، ص 588) هيچ شفاعتي براي زن بالاتر از رضايت همسرش نيست خيلي چيزها مي تواند به فرياد ما برسد شفاعت ائمه شفاعت قرآن و اهل بيت ولي حضرت باقر فرمود

ص: 3704

بالاترين شفاعت براي زن اين است که شوهرش از او راضي باشد بعد حضرت فرمود به همين جهت چون اين شفاعت بالاترين شفاعت است حضرت علي ايستادند بعد از دفن فاطمه ي زهرا سلام الله عليها و اين جمله را گفتند خدايا من از دختر پيغمبرت راضي هستم از همسرم راضي هستم البته همين طوري که اشاره کردم واقعا يک مسئله ي دو طرفي است يعني اين طور نيست که فقط بگوييم رضايت مرد از همسرش به دردش مي خورد اما مرد هر کاري مي خواهد بکند هر ظلمي مي خواهد انجام بدهد مهم نيست و رضايت زن مهم نيست نه واقعا دو طرفه است مجال نيست يک وقتي بايد مفصل بپردازيم الآن در زندگي ها که خيلي ها هم اشاره مي کنند نگراني ها اختلافات جدايي ها زياد است اگر محبت و صميميت و صفا باشد اين ها حل مي شود بسياري از اين بيماري هاي جسمي و بيماري هاي روحي منشأش همين دعواهاست الآن هر کسي هر بيماري دارد به پزشک مراجعه مي کند مي گويند از استرس و اعصاب است بالاترينش دعواهاي خانگي است اين دعواها هم به جسمش هم به روحش ضربه مي زند حضرت علي رضايت خودش را از فاطمه ي زهرا سلام الله عليها هنگام دفن اعلام کردند آن طرفش هم است يک روايتي را تازگي مي ديدم خيلي برايم جالب بود يکي از علماي بزرگ ما فيض کاشاني است در محجة البيضا اين حديث را نقل کرده که پيغمبر خدا آخرين سخني که بر زبان جاري کردند حَتَّي تَلَجلَجَ لِسَانَه وَ خَفِيَ کَلَامه الله الله فِي النِّسَاء (محجه البيضاء، ج 3، ص 97) پيغمبر چه سخني مي گفتند که ديگر زبانشان بند آمد؟ آخرين حرف پيغمبر چه بود؟

ص: 3705

تلجلج يعني زبان بند آمد کسي ديگر متوجه نمي شد پيغمبر چه مي گويد آخرين جمله اي که فرموده و زبان مبارکشان بند آمده اين بوده الله الله في النساء خدا را در نظر داشته باشيد خدا را در نظر داشته باشيد از خدا بترسيد درباره ي زن ها حقوق زن ها را از بين نبريد حقوق همسرانتان را مراعات بکنيد اين خيلي پيام دارد با افتخار بايد در دنيا اعلام بکنيم اين هايي که اين همه دم از حقوق زن مي زنند پيغمبر اسلام آخرين سخني که مي گويد و بعد زبانش بند مي آيد ديگر متوجه نمي شدند پيغمبر چه مي گويد آخرين سخن قبل از اين که سخن حضرت شنيده نشود اين بود الله الله في النساء مواظب زن ها باشيد اگر ما به همين دستور عمل بکنيم از آن طرف زن بگويد رضايت شوهر من بالاترين شفيع من است مگر حضرت علي نايستاد بالاي قبر حضرت زهرا و اعلام رضايت کرد اگر براي حضرت زهرا مفيد و نافع نبود حضرت علي اين جمله را نمي گفتند لغو بود با همه ي مقام و عظمتي که حضرت زهرا دارد از اين طرف هم جمله اي که پيغمبر گفتند و کلامشان ديگر بند آمده سخنشان به آخر رسيده الله الله في النساء بوده است اين بخشي از حالات است.

شريعتي: طبق اين روايت نوراني امام صادق يکي اين که بعد از تدفين بالاي سر ميت بنشينيم دعا قرآن بخوانيم و تنهايش نگذاريم.

حاج آقا حسيني: الآن رسم نيست نوعا همه برمي گردند حالا در ادامه عرض مي کنم آب پاشيدن هم باز در همين روايت بحار علامه مجلسي است که أَنَّ النَّبِيَّ صلى الله عليه وسلم رَشَّ عَلَى قَبْرِ ابْنِهِ إبْرَاهِيمَ

ص: 3706

مَاءً خود پيغمبر وقتي يکي از اصحاب بسيار عزيزشان عثمان بن مظعون بسيار پيغمبر به او علاقه داشت وقتي از دنيا رفت رش قبر عثمان بن مظعون بالماء، بعد ان سوى عليه التراب (مستدرک الوسائل، ج 2، ص 337) پيغمبر روي قبرش آب پاشيدند اين هم کاري است که سفارش شده و دستور آمده نکته ي ديگري که همين جا روايتش را مي خوانم اين است که تذکرش خوب است در مجموعه يادآوري هايي که مي گوييم در حديث است امام صادق عليه السلام فرزندي داشتند به نام اسماعيل زمان خود امام صادق از دنيا رفت حضرت وقتي فرزندشان را به خاک سپردند روايت اين است که قَعَدَ عَلي حَاشِيَةِ القَبر لَم يَنزِل فِي القَبر امام صادق وارد قبر فرزندشان نشدند يکي از دستورات اسلامي و ديني اين است که پدر وارد قبر فرزندش نشود حتي در مورد خويشان هم است اما در مورد پدر خيلي تاکيد شده يک وقت ايمانش تزلزل پيدا نکند وارد قبر شود عزيزش را فرزندش را آن جا ببيند امام صادق فرمود پيغمبر هم همين کار را کرد ابراهيم فرزند هجده ماهه ي پيغمبر وقتي از دنيا رفت وارد قبر نشد پدر نبايد وارد قبر فرزند شود.

شريعتي: در مورد ديگر نزديکان چه؟

حاج آقا حسيني: در مورد بقيه ي نزديکان خيلي تاکيد نشده خيلي سفارش نشده خداي نکرده به خاطر بعد عاطفي ايمان انسان در معرض خطر قرار مي گيرد روايت ديگر از دستورات مهم است در سه مرحله ما تقلين داريم براي انساني که در آستانه ي مرگ است و از دنيا مي رود سه بار بايد تلقين کرد يک بار آن وقتي که در سکرات مرگ

ص: 3707

است هنگام احتضار است به او بگويند تمام اين که در روايات زياد سفارش شده اعتقادات ديني اش را به او يادآوري بکنند يکي هم وقتي داخل قبر گذاشتند الآن مرسوم است همه انجام مي دهند يکي مورد غفلت است من روي اين بيشتر تاکيد دارم حضرت صادق فرمود نبغي أن يتخلّف عند قبر الميّت أولي الناس به بعد انصراف النّاس عنه و يقبض علي التراب بکفّيه و يلقّنه و يرفع صوته فإذا فعل ذلک کفي الميّت المسأله في قبره (وسائل، ج 3، ص 201) به هر کسي به او نزديک تر است پدري از دنيا رفته پسرش پسري از دنيا رفته پدرش آقايي از دنيا رفته خانمش او بنشيند وقتي همه ي مردم رفتند همان که الآن رسم شده تنها مي گذارند زود برمي گردند مردم بروند ولي شما نرو شما نزديک ترين نزديک بنشين يک بار ديگر تلقينش بکني بعد از خاک سپاري بعد از اين که همه رفتند همان تلقين را تکرار بکنند يعني سه تلقين داريم يکي موقع جان دادن يکي همين تلقيني که همه انجام مي دهند يکي هم تلقيني که وقتي همه رفتند اين نشان از همان تاکيد دارد که تنها نگذاريد به اين سرعت ميت را تنها نگذاريد الآن شما نمي دانم گاهي پيش آمده يک دانشجويي جوان مي خواهد برود شهري درس بخواند بستگانش خويشاوندانش همه مي روند بدرقه اش يک مرتبه همه مي خواهند برگردند وحشت مي کند از اين بالاتر عروس خانم شب عروسي اش است يک مرتبه مي بيند همه رفتند شب عروسي اش نگران است فردا زود اسلام مي گويد سفارش است پدر برود سر بزند چه برسد به آن جايي که آدم به خانه اي

ص: 3708

مي رود که بيت الغربه بيت الوحشة بيت الوحده خانه ي تنهايي وحشت و غربت است اصلا باور نمي کرد روزي به اين خانه بيايد برنگردد اگر برگشتند نزديک ترين نزديکان بماند اين تلقين را براي سومين بار بگويد در کنارش قرآن و دعا حتما انجام بدهد يک دستور ديگري است با اين که اين خيلي آسان است نمي دانم چرا در جامعه ي ما فراموش شده واقعا عجيب است جريدتين است يعني چه؟ چقدر روايت داريم مجال نيست من دارم خيلي به عجله مي گويم چقدر روايت داريم کسي که از دنيا رفت وقتي دفنش مي کنيد زمان پيغمبر بوده ائمه اين کار را مي کردند مي خواهيد دفن بکنيد دو چوب درخت به اندازه ي نيم متر بهتر است درخت خرما باشد نشد درخت انار نشد هر درختي سخت نگيريم چوب تازه حتما چوب تازه باشد به اندازه ي يک ذراع نيم متر دو چوب همراه اين ميت دفن بکنند چه تاثيري دارد چه اتفاقي مي افتد؟ نمي دانم چرا وقتي مي گويند نماز باران بخوانيد در دعاي باران نماز باران روايت داريم دستورات ديني است شما که مي رويد بيابان نماز باران بخوانيد حيوانات را هم همراه خودتان ببريد گاو و گوسفند را هم ببريد شايد ما آن قدر گناه کار هستيم که ما شايسته ي رحمت الهي نيستيم اين ها که گناهي ندارند حيوان زبان بسته هستند خدا به خاطر حيوانات زبان بسته به ما انسان ها رحم بکند شايد به خاطر اين درخت که تکليفي ندارد نمي خواهم بگويم حکمتش چيست ولي خيلي روايت داريم خيلي آسان است خرج و مخارجي ندارد دو تکه چوب هر کدام به اندازه ي نيم متر يک ذراع چوب تازه بهترش درخت خرما نشد

ص: 3709

درخت انار نشد هر درختي مهم نيست عجيب است روايت داريم امام صادق فرمود از کافر دفع بلا مي کند تا اين چوب ها تازه است تا چه برسد به مومن البته خيلي مستحبات دارد چه ذکري بنويسند رويش حالا آن ها را ما سخت نگيريم همين را بگذاريم کجا بگذارند جزئيات را نمي گوييم يکي سمت چپ يکي سمت راست بگذاريم اين خيلي آسان است اما غفلت مي شود من کم ديدم کسي انجام دهد يک روايتي را شيخ طوسي در مصباح نقل کردند حضرت موسي بن جعفر فرمودند مَا عَلَى أَحَدِكُمْ إِذَا دَفَنَ الْمَيِّتَ وَ وَسَّدَهُ التُّرَابَ أَنْ يَضَعَ مُقَابِلَ وَجْهِهِ لَبِنَةً مِنَ الطِّينِ وَ لَا يَضَعَهَا تَحْتَ رَأْسِهِ (وسائل الشيعه، ج 3، ص 30) چرا اين کار را نمي کنيد شکايت مي کردند گلايه داشتند وقتي جنازه را دفن کرديد مقابل صورتش يک کمي از تراب سيدالشهدا تربت سيدالشهدا قرار بدهيد خرجي ندارد البته حضرت فرمود زير سر نگذاريد الآن بعضي ها روي صورت مي گذارند اين پسنديده نيست مقابل صورت باشد با فاصله هم باشد دليلش در روايات آمده در کلمات فقها آمده است به هر ترتيب اين بدن با فاصله ي زماني خيلي زيادي طول نمي کشد اين بدن حالتش تغيير مي کند اين تربت سيدالشهدا عليه السلام نجس شود خوني از اين بدن جنازه مي آيد بي احترامي به اين تربت نشود زير سر نه ديدم بعضي ها زير صورت سر مي گذارند اتفاقا تاکيد شده زير سر و صورت قرار نگيرد.

شريعتي: به فاصله ي يک وجب مقابل صورت.

حاج آقا حسيني: بله يک مقداري مقابل صورت حضرت گلايه دارند که چرا اين کار را نمي کنند باز از کارهاي خيلي خوبي که در روايات

ص: 3710

فراواني داريم اين است که انسان هم کفنش آماده باشد هم قبرش آماده باشد من يک داستاني بخوانم باز مرحوم شيخ طوسي نقل کرده خيلي جالب است مي دانيد يکي از سفراي امام زمان عليه السلام سفير دوم امام زمان شخصيتي است به نام ابوجعفر چند سال سفير امام زمان بوده؟ شايد بينندگان ندانند سفير دوم امام زمان حضرت چهار سفير داشتند در دوران غيبت اول در اين دوران غيبت صغري ابوجعفر سفير دوم پنجاه سال سفير امام زمان بود نيم قرن يعني حدود هفتاد سال هفتاد و دو سال تقسيم شده بين اين چهار نفر پنجاه سالش اين آقا بوده کسي که پنجاه سال سفير امام زمان بوده مي گويد من يک وقتي رفتم ديدنش ديدم که يک قبري کنارش است در خانه اش گفتم اين چيست گفت اين قبر خودم است کندم هر روز وارد اين قبر مي شوم و چند جزء قرآن مي خوانم در اين قبر من نمي گويم ما به اين جا برسيم نمي خواهم بگويم انجام بدهيم شايد بگويند شدني نيست ولي يادمان باشد سفير پنجاه ساله ي امام زمان به قدري ياد مرگ است که قبر خودش را کنده و روزي چند جزء قرآن در قبرش مي خواند ما در قبرمان نخوانيم در خانه مان بخوانيم چقدر قرآن مي خوانيم در خانه؟ آخرين باري که يک ختم قرآن خوانديم کي بوده آخرين باري که يک جزء قرآن بوديم کي بوده آخرين باري که زيارت عاشورا و زيارت امام زمان خوانديم کي بوده؟ سفير پنجاه ساله هر روز اين کار را مي کرده بعد مي گويد من وقتي خدمتش رسيدم به من گفت من فلان روز فلان ماه از دنيا

ص: 3711

مي روم و همين جا دفن مي شوم مي گويد من آن تاريخ را يادداشت کردم ديدم بله همان تاريخي که گفته بود از دنيا رفت باز يکي از آداب ديگري که من تا بحار علامه مجلسي دستم است بخوانم قبلا هم اشاره کرديم ولي به نظرم تذکرش مهم است اين است که ديروز هم حاج آقاي فرحزاد در مورد جعفر طيار اين شهيد بزرگوار صحبت کردند امام صادق فرمود وقتي جعفر به شهادت رسيد لَمَّا قُتِلَ جَعْفَرُ بْنُ أَبِي طَالِبٍ أَمَرَ رَسُولُ اللَّهِ ص فَاطِمَةَ ع أَنْ تَتَّخِذَ طَعَاماً لِأَسْمَاءَ بِنْتِ عُمَيْسٍ ثَلَاثَةَ أَيَّامٍ (محاسن، ج 2، ص 419) پيغمبر به فاطمه ي زهرا دستور دادند فرمودند غذا ببريد خانه ي همسرش اسماء تا سه روز و اين سنت شد و ما روايت زياد داريم کسي که از دنيا مي رود ما الآن حمله مي کنيم کار خيلي بدي است سنت بسيار بدي است ما داريم.

شريعتي: يک وقت هايي دعوت مي کنند.

حاج آقا حسيني: ما اين رسم ها را ايجاد کرديم شما مي گوييد دعوت مي کنند ولي کم نيستند کساني که مصيبت پذيرايي و خرج ها برايشان از مصيبت عزيزشان کمتر نيست اسلام دستور داده شما سه روز غذا ببريد براي اين ها نه اين که سه روز خراب شويد خانه و زندگي آدم مصيبت زده اي که تازه موقع دفن پدرش فکر بکند پول از کجا تهيه بکند از مردم پذيرايي بکند به هر صورت سنت و سيره اين است نکته ي ديگري که در آداب خيلي مهم است در سوالات هم زياد آمده در حالات حضرت زهرا است حاجي نوري کتابي دارد به نام مستدرک الوسائل ايشان در آن جا نقل مي کند حضرت زهرا در

ص: 3712

آستانه ي شهادت که قرار گرفتند لحظات آخر زندگي روايت اين است سلما مي گويد من در خدمت حضرت بودم کُنتُ اُمَرِّضُ من پرستاري مي کردم از ايشان آخرين روز زندگاني شان بود ساعات آخرشان به من فرمودند يا سَلمي هَلُّمِي ثِيَابي الجُدَد، فَاتَيتُها بِهَا فَلَبِستها ثُم جَاءت اِلَي مَکَانِهَا الذي کانت تصلي فيه لباس هاي نو من را بياور لباس را آوردم پوشيدند حضرت زهرا بدنشان را شستشو دادند حتما از جراحت هاي بدن مطهر بوده هر چه بوده بدن را شستشو دادند لباس پوشيدند منظورم اين قسمت است رفتند جايي که نماز مي خواندند خيلي مهم است معصومه صديقه شهيده فاطمه ي زهرا حجة علي الحجج موقع شهادتشان آمدند آن جايي که نماز مي خواندند اين دستور ديني است اگر رسيديم مي خوانم که انسان موقع جان دادنش برود آن محلي که نماز مي خواند در خانه اش مخصوصا خانم ها يک جايي دارند هميشه نماز مي خوانند موقع جان دادن جنازه ي انسان آن جا باشد حالت احتضار قبل از احتضار حالت جان دادنش آن جا باشد آن جان دادن را آسان مي کند محل نمازش است مي گويد من اين کار را کردم خود حضرت زهرا فرمودند رو به قبله قرار گرفتند و به شهادت رسيدند اين هم يک ادب است من دو سه ادب ديگر اين جا خيلي سريع از کتاب وسائل الشيعه ي شيخ حر عاملي مي خوانم اين کتاب بسيار مهمي است و امروزه همه ي فقهاي ما تقريبا مي شود گفت همه ي فقهاي ما اين کتاب دستشان است براي فتاواي فقهي شان از کارهايي که خيلي خوب است گفتيم موقع جان دادن محل نماز باشد کفن اش هم امام صادق فرمود يَستَحِبَّ اَن يَکون فِي کَفَنِهِ

ص: 3713

ثَوبَه الذي کَانَ يُصَّلَي فِيه لباسي که در آن نماز مي خوانده است کفنش باشد اين مستحب است انسان لباسي که در آن نماز مي خوانده در آن لباس به خاک سپرده شود باز از امام صادق عليه السلام است فرمود كَتَبَ أَبِي فِي وَصِيَّتِهِ أَنْ أُكَفِّنَهُ فِي ثَلَاثَةِ أَثْوَابٍ أَحَدُهَا رِدَاءٌ لَهُ حِبَرَةٌ كَانَ يُصَلِّي فِيهِ يَوْمَ الْجُمُعَةِ (کافي، ج 3، ص 144) پدرم به من وصيت کرد يعني امام باقر به امام صادق وصيت کرد يکي پيراهني که روزهاي جمعه در آن نماز مي خواندم در آن لباس دفنم بکند امام باقر باز من تاکيد مي کنم وقتي حضرت زهرا آن طوري وصيت بکند امام باقر اين طوري وصيت بکند قطعا اين ها تاثير دارد.

شريعتي: در آن لباس دفن بکنند کفن لازم نيست؟

حاج آقا حسيني: چرا بخشي از کفن را اين پيراهن قرار مي دهند در روايتي از امام صادق است فرمود کان ثوبا رسول الله اللذان احرم فيهما يمانيين عبري و اظفار و فيهما کفن (وسائل الشيعه، ج 2، ص 470) خود پيغمبر کفنشان لباس احرامشان بود هيچ مانعي ندارد مي توانند آقايان خانم ها وصيت بکنند لباس احرام انسان کفن انسان باشد لباس احرام لباسي که آدم در آن طواف رفته نماز خوانده بعضي ها مشرف مي شوند مکرر مشرف شدند اين هم خيلي خوب است که پيغمبر اين را وصيت کرد باز در حالات ائمه است فرمود إِنِّي کَفَّنْتُ أَبِي فِي ثَوْبَيْنِ شَطَوِيَّيْنِ کَانَ يُحْرِمُ فِيهِمَا (کافي، ج 3، ص 50) پدرم را در يکي از لباس هايي که در آن محرم مي شدند من کفن کردم اين را داشته باشد آدم خوب است آن هايي که مشرف شدند به حج

ص: 3714

خانه ي خدا مي توانند وصيت بکنند دم دست باشد لباس احرامشان کفنشان باشد من در مورد جريدتين تاکيد مي کنم دو سه روايت است که تاثيرش خيلي عجيب است حتي از کافر عذاب قبر را تا اين ها تر و تازه است برمي دارد اين هم يک روايت باز از چيزهاي خيلي خوبي که جالب است توجه بکنيم ائمه خودشان کفنشان را آماده مي کردند ما تقريبا مي ترسيم اگر به کسي بگويي کفنت آماده باشد مي گويد کفنم آماده باشد قبرم آماده باشد وصيت هم آماده باشد برويم در قبر قرآن بخوانيم خب عزرائيل مي گويد اين آماده است او را ببرم تا بقيه آماده شوند واقعا اين طوري نيست کسي کفن و وصيت و قبرش آماده باشد حساب کتاب هايش روشن باشد اين طور نيست مرگش زودتر برسد «لِكُلِّ أُمَّةٍ أَجَلٌ إِذَا جَاءَ أَجَلُهُمْ فَلَا يَسْتَأْخِرُونَ سَاعَةً وَلَا يَسْتَقْدِمُونَ» (يونس/ 49) وقتي مرگ برسد يک لحظه تقديم و تاخير ندارد کسي به امام کاظم گفت اجازه بدهيد کفن شما را من قرار بدهم کفن شما با من حضرت فرمود نه اِنّا اهل بيتُ مُهورُ نسائِنا و حجُّ صرورتنا و اکفانُ موتانا مِن طاهرِ اموالنا (مستدرک الوسائل، ج 8، ص 52) ما خانواده اي هستيم که سه چيز را از پاک ترين اموالمان تهيه مي کنيم يک حج سفر اولمان دوم مهر همسرانمان سوم کفنمان را يعني ائمه هم کفنشان را خودشان تهيه مي کردند هم از پاک ترين اموالشان تهيه مي کردند ما جرئت نداريم واقعا يک آقايي مي گفت من کفن خريدم خودم تا مدتي وقتي کفن در خانه بود نگران بودم خانواده ام نگران بودند روايت داريم از امام صادق مَن كان كَفَنُهُ مَعَهُ

ص: 3715

في بَيتِهِ لَم يُكتَبْ مِنَ الغافِلين و كانَ مأجوراً كُلّما نَظَر اِلَيه (وسائل الشيعه، ج 2، ص 732) کسي کفنش در خانه اش باشد از غافلين نوشته نمي شود اين ها بي تاثير نيست آدم باورش مي آيد جدي مي گيرد کمي که شوخي نيست اين طور نيست فقط مال ديگران باشد کسي که کفنش همراهش باشد از غافل ها نوشته نمي شود و هر وقت به اين کفن نگاه بکند خدا به او اجر و پاداش مي دهد. همه ي حرف هايي که ما زديم به اين معنا نيست پس بسم الله الآن رو به قبله بخوابيم همه ي علائق مادي مان را قطع بکنيم زندگي مان را تعطيل بکنيم واقعا معنايش نيست هيچ کسي به اندازه ي حضرت علي در مدينه کار اقتصادي کشاورزي نکرده در اين بيست و پنج سالي که خانه نشين بوده هيچ کسي به اندازه ي حضرت علي بيل نزده تلاش نکرده کوشش نکرده همه ي حرف ها اين است که ما يادمان باشد مال مردم آبروي مردم يک تعبيري دارد حضرت علي حضرت مي فرمايد اگر مي تواني خطبه ي 176 است فَمَنِ اسْتَطَاعَ مِنْكُمْ أَنْ يَلْقَى اللَّهَ تَعَالَى وَ هُوَ نَقِيُّ الرَّاحَةِ مِنْ دِمَاءِ الْمُسْلِمِينَ وَ أَمْوَالِهِمْ سَلِيمُ اللِّسَانِ مِنْ أَعْرَاضِهِمْ فَلْيَفْعَلْ (نهج البلاغه، خطبه 176) همه ي اين ها مقدمه ي همين يک کلمه است اگر مي تواني يک طوري به ملاقات خدا برو که از سه چيز پاک باشي خون کسي به گردنت نباشد مال کسي به گردنت نباشد و آبروي کسي به گردنت نباشد همه ي حرف ها بر همين سه جمله است واقعا اگر الآن مرگ ما برسد بگويند يک ساعت ديگر خلاص واقعا کاري کرديم آبروي مردم به گردن ما نباشد؟ آبروي کسي را نبرده

ص: 3716

باشيم حق الناسي که به گردن ما نباشد؟ پيام هايي که هفته ي قبل آمد من اگر اشاره بکنم همه متاثر مي شوند واقعا در آستانه ي سال جديد است تقاضا مي کنيم هر کسي اين ها را باور دارد مخاطب ما کساني هستند قطعا ايمانشان از من رو سياه بالاتر است اگر ما به اين حرف ها باور داريم حضرت علي مي فرمايد يک طوري باش هر لحظه اي که به ملاقات خدا رفتي مال کسي آبروي کسي به گردنت نباشد خون کسي به گردنت نباشد اين روزهاي آخر سال است بسم الله شما که مي خواهيد طلب طلبکارت را بدهي زودتر بده آقاي کارخانه دار درست است گرفتاري ها زياد است الآن ما تا مي گوييم خبر داريم واقعا بي اطلاع نيستيم خيلي هم اطلاع داريم خود کارخانه داران شکايت دارند گلايه دارند مي گويند شما خبر نداريد وضع ماليات وضع رکود تورم چطور است بعضي ها مي گويند ما تعطيل بکنيم نفعش بيشتر است تا باز بکنيم با اين ماليات هاي سنگيني که مي گيرند ولي هر چه شما گرفتاري داشته باشيد کارگرت به مراتب صد ها برابر گرفتاري اش از شما بيشتر است اگر بنا داري مزد کارگرت را بدهي زودتر بده تمام شد بهمن اين بنده ي خدا مي خواهد لباس نويي بخرد مسافرتي برود کاري انجام بدهد من يک وقتي در تهران منبر بودم مسجد لاله زار در بازار به بازاري ها گفتم شما الآن همه مي گوييد همه شکايت داريد مي گوييد رکود و تورم ما هم قبول داريم ولي در همين اوضاع در بازار نمي شود راه بروي از ازدحام جمعيت اگر شما از رکود و تورم و گرفتاري اقتصادي بناليد که من نمي خواهم بگويم شما گلايه نداشته باشيد بدانيد کارگر

ص: 3717

شما چه مي گويد او کسي که شش ماه است حقوقش عقب افتاده چه مي گويد آن کسي که مي گويد دوس ال به من حقوق ندادند چه مي گويد دولت بدهي ها را بدهد حداقل از کارخانجات خصوصي ها کارفرما ها هر کسي دستش مي رسد به هر کسي بدهکار است ولو از خودش بزند مي خواهي بروي مسافرت از مسافرت بزن از يک حساب ديگر بده تا دير نشده الآن آخر سال است در پيام ها خيلي بود واقعا خيلي ناراحت کننده بود بعضي هايش را من بگويم کام بينندگان عزيز تلخ مي شود فقط مي خواهم بگويم بينندگان يقين داشته باشند ما تک تک را خوانديم احساس مي کنيم درک مي کنيم تقاضا مي کنيم هر کسي به هر کسي بدهکار است مخصوصا آن کارفرماهايي که هستند زودتر بدهند نگذارند کاري بکنند به اسفند نرسد همين چند روز بهمن تمام شود اگر خبر خوشي شد اگر هر رئيس اداره اي حقوق کارمندش را داد هر کارخانه داري کارفرمايي هر بدهکاري پول را داد يک خبر خوش بدهد ما حداقل خبر خوش بخوانيم جبران خبرهاي متاثر کننده بکند خبر خوش بدهند ما خوشحال شويم هفته ي ديگر اين خبرهاي خوش را به مردم بگوييم.

شريعتي: ان شاء الله خيلي ممنون آداب مرگ را مي توانيم وصيت بکنيم که کسي يادش نرود؟

حاج آقا حسيني: بله

شريعتي: صفحه ي 127 را با هم امروز تلاوت مي کنيم آيات پاياني سوره ي مبارکه ي مائده

اللهم صل علي محمد و آل محمد و عجل فرجهم

قَالَ عِيسَى ابْنُ مَرْيَمَ اللَّ_هُمَّ رَبَّنَا أَنزِلْ عَلَيْنَا مَائِدَةً مِّنَ السَّمَاءِ تَكُونُ لَنَا عِيدًا لِّأَوَّلِنَا وَآخِرِنَا وَآيَةً مِّنكَ وَارْزُقْنَا وَأَنتَ خَيْرُ الرَّازِقِينَ ?114? قَالَ اللَّ_هُ إِنِّي مُنَزِّلُهَا عَلَيْكُمْ فَمَن يَكْفُرْ بَعْدُ مِنكُمْ

ص: 3718

فَإِنِّي أُعَذِّبُهُ عَذَابًا لَّا أُعَذِّبُهُ أَحَدًا مِّنَ الْعَالَمِينَ ?115? وَإِذْ قَالَ اللَّ_هُ يَا عِيسَى ابْنَ مَرْيَمَ أَأَنتَ قُلْتَ لِلنَّاسِ اتَّخِذُونِي وَأُمِّيَ إِلَ_هَيْنِ مِن دُونِ اللَّ_هِ قَالَ سُبْحَانَكَ مَا يَكُونُ لِي أَنْ أَقُولَ مَا لَيْسَ لِي بِحَقٍّ إِن كُنتُ قُلْتُهُ فَقَدْ عَلِمْتَهُ تَعْلَمُ مَا فِي نَفْسِي وَلَا أَعْلَمُ مَا فِي نَفْسِكَ إِنَّكَ أَنتَ عَلَّامُ الْغُيُوبِ ?116? مَا قُلْتُ لَهُمْ إِلَّا مَا أَمَرْتَنِي بِهِ أَنِ اعْبُدُوا اللَّ_هَ رَبِّي وَرَبَّكُمْ وَكُنتُ عَلَيْهِمْ شَهِيدًا مَّا دُمْتُ فِيهِمْ فَلَمَّا تَوَفَّيْتَنِي كُنتَ أَنتَ الرَّقِيبَ عَلَيْهِمْ وَأَنتَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ شَهِيدٌ ?117? إِن تُعَذِّبْهُمْ فَإِنَّهُمْ عِبَادُكَ وَإِن تَغْفِرْ لَهُمْ فَإِنَّكَ أَنتَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ ?118? قَالَ اللَّ_هُ هَ_ذَا يَوْمُ يَنفَعُ الصَّادِقِينَ صِدْقُهُمْ لَهُمْ جَنَّاتٌ تَجْرِي مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِينَ فِيهَا أَبَدًا رَّضِيَ اللَّ_هُ عَنْهُمْ وَرَضُوا عَنْهُ ذَلِكَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ ?119? لِلَّ_هِ مُلْكُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَمَا فِيهِنَّ وَهُوَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ ?120?

ترجمه:

عيسي بن مريم گفت: خدايا! اي پروردگار ما! براي ما از آسمان سفره اي پر از غذا نازل کن تا عيدي باشد براي اهل زمان ما و نسل آينده ما، و نشانه اي از سوي تو؛ و ما را روزي بخش که تو بهترين روزي دهندگاني. (???) خدا فرمود: من مسلماً آن را بر شما نازل مي کنم، پس اگر کسي از شما بعد از آن کافر شود [و به انکار نبوّت عيسي و معجزه اش برخيزد] بي ترديد او را عذابي خواهم کرد که هيچ يک از جهانيان را آن گونه عذاب نکنم. (???) و [عرصه هول انگيز قيامت را ياد کنيد] هنگامي که خدا به عيسي بن مريم مي فرمايد: آيا تو به مردم گفتي که مرا و

ص: 3719

مادرم را به عنوان دو معبود به جاي خدا انتخاب کنيد؟! مي گويد: منزّه و پاکي، مرا چنين قدرتي نمي باشد که آنچه را حقّ من نيست بگويم، اگر آن را گفته باشم يقيناً تو آن را مي داني، تو از آنچه در جان و روح من است آگاهي، و من از آنچه در ذات توست نمي دانم؛ زيرا تو بر نهان ها بسيار دانايي. (???) من به آنان جز آنچه را که به من دستور دادي نگفتم، [گفتم:] خدايي را بپرستيد که پروردگار من و شماست. و تا زماني که در ميان آنان بودم گواهشان بودم، و چون مرا [از ميان آنان به سوي خود] برگرفتي، خود مراقب و نگاهبانشان بودي؛ و تو بر همه چيز گواهي. (???) اگر آنان را [به سبب شرک ورزيدنشان] عذاب کني، بندگان تواند، و اگر آنان را بيامرزي، يقيناً تويي که تواناي شکست ناپذير و حکيمي. (???) خدا فرمود: اين روزي است که راستان را راستي و صدقشان سود دهد. براي آنان بهشت هايي است که از زيرِ [درختانِ] آن نهرها جاري است، هميشه در آن جاودانه اند، خدا از آنان خشنود و آنان هم از خدا خشنودند؛ اين است رستگاري بزرگ. (???) مالکيّت و فرمانروايي آسمان ها و زمين و آنچه در آنهاست، فقط در سيطره خداست، و او بر هر کاري تواناست. (???)

اللهم صل علي محمد و آل محمد و عجل فرجهم

شريعتي: نتايج نظر سنجي ما روي سايت اعلام شده دوستان مي توانند مراجعه بکنند اسامي را مشاهده بفرمايند وقت در اختيار شماست

حاج آقا حسيني: من دو حديث از کافي شريف مي خوانم خيلي ها سوال

ص: 3720

کردند که آيا وقتي کسي از دنيا مي رود گذشتگان ما خبر از احوال ما دارند يا نه؟ راه هايي دارند براي خبر گرفتن از ما يکي اش اين است امام صادق فرمود کسي که از دنيا مي رود إِذَا مَاتَ الْمَيِّتُ اجْتَمَعُوا عِنْدَهُ يَسْأَلُونَهُ عَمَّنْ مَضَي وَعَمَّنْ بَقِيَ فَإِنْ كَانَ مَاتَ وَلَمْ يَرِدْ عَلَيْهِمْ قَالُوا قَدْ هَوَي هَوَي وَيَقُولُ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ دَعُوهُ حَتَّي يَسْكُنَ مِمَّا مَرَّ عَلَيْهِ مِنَ الْمَوْتِ (بحارالانوار، ج 6، ص 269) کسي که از دنيا مي رود آن هايي که قبلا از دنيا رفتند جمع مي شوند يک مهمان تازه که مي آيد جمع مي شوند خانواده ي ما پنج نفر ده نفر از بستگان ما از دنيا رفتند يک عزيزي که تازه از دنيا مي رود آن ها همه دورش جمع مي شوند سوال مي کنند چه کساني از دنيا رفتند چه کساني هستند آن ها مي پرسند نکته ي قابل توجه اش اين است مي پرسند مثلا پسرم حسن آقا چطور است کجاست؟ اگر بگويند حسن آقا دو سال است از دنيا رفته مي بينند حسن آقا دو ساله در جمع اين ها وارد نشده مي گويند پس معلوم مي شود او جهنمي بوده اگر بهشتي بود بايد مي آمد پيش ما اين يکي از راه هاي خبر گيري وقتي کسي از دنيا مي رود به جمع گذشتگان مي پيوندد گذشتگان دورش مي کنند سوال مي کنند در مورد افراد اگر بگويند پسرت مدت هاست از دنيا رفته پس چرا اين جا نيامده؟ وقتي از او سوال مي کنند بقيه مي گويند کاري اش نداشته باشيد اين قدر سوال پيچش نکنيد بگذاريد آرام بگيرد از اين سختي شدائد مرگ که پشت سر گذاشته رهايش بکنيد. خدا آمادگي براي مرگ در همين دنيا را براي ما قرار بدهد بدهي

ص: 3721

هايمان را بدهيم مال مردم آبروي مردم جان مردم بدهکار نباشيم واقعا آماده باشيم براي اين سفري که بخواهيم نخواهيم نمي دانيم کي به سراغ ما مي آيد.

شريعتي: خيلي ممنون التماس دعا خدانگهدار.

94-12-25- سيره ي تربيتي امام علي عليه السلام

بسم الله الرحمن الرحيم و صلي الله علي محمد و آله الطاهرين

چقدر پنجره را بي بهار بگذاري و يا نيايي و چشم انتظار بگذاري

مگر قرار نشد شيشه اي از آن مِي ناب براي روز مبادا کنار بگذاري

بيا که روز مباداي ما رسيد از راه که گفته است که ما را خمار بگذاري

گمان کنم که تو اي گل بدت نمي آيد هميشه سر به سر روزگار بگذاري

نيايي و همه ي سررسيدهاي مان را مدام چشم به راه بهار بگذاري

گمان کنم وسط کوچه ي دوازدهم قرار بود که با ما قرار بگذاري

چراغ برکت روشن بيا مگر داغي به جان اين شب دنباله دار بگذاري

شريعتي: سلام عرض مي کنم خدمت شما بينندگان محترم و حاج آقاي حسيني خيلي خوش آمديد. سلام عليکم و رحمة الله خيلي خوش آمديد.

حاج آقا حسيني: سلام عليکم و رحمة الله عرض سلام و ارادت خالصانه خدمت همه ي بينندگان محترم دارم. مثل هميشه همه ي پيام هايشان را مطالعه مي کنيم و ان شاء الله در فرصت مناسب به پاسخش خواهيم پرداخت.

شريعتي: ان شاء الله بحث ما چه خواهد بود؟

حاج آقا حسيني: مهمان سفره ي حضرت علي عليه السلام هستيم از همين حالا بينندگان گفتيم يک وقتي مرحوم آيت الله بهجت مي فرمودند وقتي از نهج البلاغه مي خوانيد مردم پاي منبر حضرت علي هستند ما واسطه هستم فقط براي اين که اين کلام را منتقل بکنيم همه ي ما بنشينيم پاي

ص: 3722

سفره ي با برکت حضرت علي. در بخش سوم نهج البلاغه که بخش کلمات حکمت آميز يا کلمات قصار حضرت علي است کلمه ي 127 است عَجِبْتُ لِلْبَخِيلِ يَسْتَعْجِلُ الْفَقْرَ الَّذِي مِنْهُ هَرَبَ، وَيَفُوتُهُ الْغِنَى الَّذِى إِيَّاهُ طَلَبَ، فَيَعِيشُ فِي الدُّنْيَا عَيْشَ الْفُقَرَاءِ، وَيُحَاسَبُ فِي الاْخِرَةِ حِسَابَ الاَْغْنِيَاءِ حضرت علي در اين کلمه ي نوراني از شش گروه مي فرمايد من تعجب مي کنم البته يک مورد ديگري هم دارد که اشاره مي کنم در کلمات قصار کلمه ي 82 که مجموعا مي شود هفت گروه هفت تعجب حضرت علي سلام الله عليه از هفت دسته از مردم است ببينيم تعجب هاي حضرت چه چيزهايي هستند و از چه کساني تعجب کرده است اولي اش مي فرمايد عَجِبْتُ لِلْبَخِيلِ يَسْتَعْجِلُ الْفَقْرَ الَّذِي مِنْهُ هَرَبَ، وَيَفُوتُهُ الْغِنَى الَّذِى إِيَّاهُ طَلَبَ، فَيَعِيشُ فِي الدُّنْيَا عَيْشَ الْفُقَرَاءِ، وَيُحَاسَبُ فِي الاْخِرَةِ حِسَابَ الاَغْنِيَاءِ من از آدم هاي بخيل تعجب مي کنم آدم هاي بخيل آن فقري که مي خواهد از آن فرار بکند خودش به دست خودش جلوتر مي آورد براي خودش ايجاد مي کند يک عده از بخيل ها حتي براي خودشان هم حاضر نيستند خرج بکنند شما جمع کردي براي چه؟ براي اين که فقيرانه زندگي نکني ولي با بخل فقيرانه زندگي مي کني خودت را محروم مي کني نزديک مي کند همين الآن آن فقري که مي خواست از آن فرار بکند را رفت پول جمع بکند که فقيرانه زندگي نکند ولي بخيل است حتي براي خودش هم خرج نمي کند پس الآن دارد فقيرانه زندگي مي کند گرفتار فقري است که از آن فرار کرده وقتي جمع کردي که آدم بي نيازي باشي ولي کجا؟ بخيل هستي حاضر نيستي براي خودت خرج بکني جمله ي بعدي خيلي جمله ي عجيبي

ص: 3723

است من دلم مي خواهد در هر سخنراني اين بخش سخن حضرت را بخوانم اما نمي شود اگر کساني در زندگي شان به هر ترتيب ما گرفتار مي شويم اگر احساس مي کنيم بخل در زندگي ما است بخيل هستيم خيلي محکم اين فراز نهج البلاغه را بنويسيم تابلو بکنيم در برابر خودمان فَيَعِيشُ فِي الدُّنْيَا عَيْشَ الْفُقَرَاءِ، وَيُحَاسَبُ فِي الاْخِرَةِ حِسَابَ الاَغْنِيَاءِ در دنيا مثل گداها زندگي مي کند ولي در قيامت بايد حساب پول دار ها را بپردازد در صف پول دار ها بايد بايستد چون ثروت دو سوال دارد وَ عَنْ مَالِهِ مِنْ أَيْنَ اکْتَسَبَهُ وَ فِيمَا ذَا أَنْفَقَهُ (جامع الأخبار، ص 175) از کجا آوردي کجا خرج کردي چون به دست آورده بايد فردا در حساب صف پول دار ها بايستد ولي حاضر نشده در زندگي خودش خرج بکند در دنيا مثل گداها زندگي مي کند ولي در قيامت در صف ثروتمند ها بايد حساب پس بدهد ما مبرا نيستيم از اين رذائل اخلاقي اگر کسي گرفتار است بايد اين جمله را تابلو بکند بعضي ها حاضر نيستند به زن و بچه شان به خودشان بدهند در آستانه ي سال جديد است يک بار ديگر حضرت امام کاظم را مي خوانم فرمود مَنْ دَخَلَ السَّوْقَ فَاشْتَرى تُحْفَةً فَحَمَلَها اِلى عِيالِهِ كانَ كَحامِلِ صَدَقَةٍ إلى قَوْمٍ مَحاوِيجَ وَ لْيَبْدَأْ بِالإناثِ قَبْلَ الذُّكُورِ (وسائل الشيعه، ج 15، ص 227) کسي برود بازار يک هديه اي بخرد بياورد براي زن و فرزندش صدقه فقط اين صندوق صدقات نيست کار خير که فقط براي ديگران نيست از خودمان از زن و فرزند خودمان غافل نشويم فرمود مثل صدقه مي ماند هر کس در حد توانايي خودش يک شاخه گل يک چيزي

ص: 3724

بخرد بياورد خانه خانم ها مخصوصا خيلي دوست دارند آقايان توجه ندارند به اين نکته که آقايان که مي آيند خانه يک چيزي دستشان باشد نه سيب زميني پيازي که هر روز مي گيرند اين را نمي گويند تحفه يک تحفه اي بخرد ولو به يک روسري باشد به يک جورابي باشد که نشان بدهد من به يادت بودم ولو به يک شاخه گل باشد اين از نظر روحي خيلي تاثير دارد چيزهاي کوچک است ولي از نظر رواني و روحي اين که من بگويم به ياد شما هستم شما در ذهن من جا داشتي گاهي افراد مي گويند من هميشه به ياد شما هستم آدم لذت مي برد خوشحال مي شود آن وقت آدمي که به همين آساني مي تواند دل ديگري را شاد بکند خوشحال بکند فرمود تعجب مي کنم آن وقت اين ها گاهي به زن و فرزندشان در پيام ها بود کم اش هم زياد است يک خانمي پيام داده بود که ما اگر از شوهرمان هزار تومان بخواهيم مثل اين که اين آقا مي خواهد جان به عزرائيل بدهد در روايت داريم يک کاري نکنيد که زن و فرزند شما يَتَمَنَّونَ مَوتَه آرزوي مرگ شما را داشته باشند مي گويند تا زنده اي که ما خيري نديديم بلکه بعد از مرگ شما ما خيري ببينيم البته من از آن طرف هم تاکيد مي کنم خانواده ها رعايت بکنند در گرفتاري ها اصلا تحميل نکنند الآن ايام شهادت حضرت زهراست چقدر اين حديث زيباست بعد از نه سال زندگي مشترک حضرت علي به حضرت زهرا فرمود فاطمه جان هيچ چيز از من نخواستي يک تقاضايي بکن حضرت علي جواب داد علي جان شبي که به خانه ي شما مي آمدم پدرم

ص: 3725

به من فرمودفَقَالَ لَا تَسْأَلِي ابْنَ عَمِّکِ شَيْئاً إِنْ جَاءَکِ بِشَيْءٍ عَفْواً وَ إِلَّا فَلَا تَسْأَلِيهِ (بحارالانوار، ج 14، ص 197) از علي چيزي نخواه يعني اگر خود حضرت علي با ميل خودش چيزي آورد آورد اگر نه چيزي نخواه البته مردان ما بايد علوي باشند تا زنان ما هم فاطمي رفتار بکنند مردان ما واقعا آن چه دارند در طبق اخلاص بگذارند زنان ما هم فاطمي باشند چيزي نخواهند اگر ببيند مرد در يک شرايط سخت و گرفتاري هاست و مشکلات دارد به هر ترتيب بعضي ها اين طور هستند وَيُحَاسَبُ فِي الاْخِرَةِ حِسَابَ الاَْغْنِيَاءِ در دنيا آن هايي که داريد دلتان نمي آيد خرج بکنيد تا الآن فرصت است بدهيد البته اين را من عرض بکنم فقط در ثروت نيست گاهي آدم در اوج گرفتاري است ولي باز هم به فرياد ديگران مي رسد حضرت مي فرمايداِذا أَمْلَقْتُمْ فَتاجِرُوا اَللهَ بِالصَّدَقَةِ (نهج البلاغه، حکمت 250) املاق يعني فقر «وَلَا تَقْتُلُوا أَوْلَادَكُم مِّنْ إِمْلَاقٍ» (انعام، 115) وقتي فقير هستيد با خدا معامله بکنيد با صدقه دادن يک قصه اي را من اين روزها مي خواندم خدا رحمت کند يکي از علماي بزرگ ما مرحوم آيت الله عظمي آسيد محمد تقي خوانساري رضوان الله عليه بعد از مرحوم آيت الله عظمي حائري موسس حوزه سه نفر بودند مي گفتند مراجع ثلاث حوزه را اين سه نفر اداره مي کردند آيت الله صدر پدر مرحوم آيت الله حاج آقا رضاي صدر پدر امام موسي صدر يکي آيت الله حجت يکي آيت الله صدر اين سه نفر آيات ثلاث مراجع سه گانه مي گفتند مرحوم آيت الله خوانساري واقعا فوق العاده بوده معروف است مردم فقط نماز

ص: 3726

بارانش را شنيدند تا مي گويند آيت الله خوانساري مي گويند همان که نماز باران خواند دعايش مستجاب شد در حالاتش شنيدم دو بار نماز خوانده بعد از نماز باراني آمده سيل آسا چهار ساعت در حالي که در قم خشک سالي بوده اين نماز بارانشان مشهور است خيلي اين روزها غصه خوردم ما چند تا داريم مثل آيت الله مثل محمد تقي خوانساري واقعا کم هستند شخصيتي بوده که امام راحل ما در تشييع جنازه ي ايشان وقتي مي رفتند بلند بلند گريه مي کردند که شانه هايشان تکان مي خورده امامي که در رحلت فرزندانش آن طور صبر مي کرد ايشان مجاهد بوده در مقامات علمي در مقامات معنوي متاسفانه من چند شب پيش در يک مجلسي گفتم نه عموم مردم ما نمي دانند شايد طلبه هاي حوزه ي ما هم خبر ندارند من الآن سوال مي کنم چند نفر مي دانند که اين مرد بزرگ مستقيم در جبهه ي نبرد عليه انگليسي ها شرکت کرده وقتي در عراق مردم قيام کردند مجروح شده اسير شده چهار سال به اسارت رفته چهار سال اين مرجع تقليد اين آيت الله عظمي اين کسي که در مقامات علمي فوق العاده بوده وقتي مي آيد قم درس آيت الله عظمي حائري مي رود ولي مي گويد من براي احترام مي آيم درس شما نيازي ندارم ولي و کارهايم را کردم در نجف همين مرد بزرگ در ميدان نبرد حضور پيدا مي کند چهار سال اسير بوده من در يک جلسه اي تازگي ها منبر رفتم گفتم آن جا اين ها گلايه است گفتم اگر شما حوزوي ها اين مسئوليت ما است اين که امروز سردمدار و مسئول حوزه هاي علميه ي ما هستند ما انتظار داريم از آن ها گفتم اگر شما

ص: 3727

يک کتاب پيدا کرديد پنجاه صفحه در مورد شرح حال آيت الله عظمي خوانساري نوشته باشد؟ اول منبر گفتم اگر سراغ داريد تا آخر منبر بنويسيد بگوييد اين فلان کتاب است شما خبر نداريد يک شخصيتي که امام الهام گرفته از ايشان در مقامات علمي معنوي در جهاد و مبارزاتش اين شخصيت با همه ي اين عظمت يکي از مراجع تقليد که ايشان الآن در قم است فرمودند ما زمان مرحوم آيت الله خوانساري رفتيم خدمت ايشان يک کاري داشتيم با ايشان چند نفر رفتيم دم منزل ايشان با ايشان کار داشتيم دم در منزل يک سائلي آمد گفت من لباس ندارم لباس مي خواهم اين مرجع تقليد رفت در خانه لباسش را در آورد پيراهنش را در آورد قبايش را بدون پيراهن به تن کرد پيراهنش را داد به اين سائل نشست به مراجعات ما جواب دادن يک مرجعيتي با آن مقامات علمي و جهادي و مبارزه و تقوا و معنويت و نماز باران و دعا ولي خدمت به خلقش سخاوتش بود پيراهن خودش را از تنش در آورد داد قبا را پوشيد نشست مگر طوري مي شود قبا بدون پيراهن باشد؟ قبا پوشيده است نشست با قباي بدون پيراهن پاسخ ما را داد حضرت علي مي فرمايد من تعجب مي کنم از آدم بخيل در دنيا مثل گداها زندگي مي کند ولي فرداي قيامت بايد حساب اغنيا را بدهد آن هفته هم گفتيم ايام شهادت صديقه ي طاهره را گذشتيم آن هفته گفتم اين قرآن است سوره ي مبارکه ي هل اتي 31 آيه دارد سوره ي انسان يا هل اتي 31 آيه دارد از 31 آيه 18 آيه اش از آيه ي 5

ص: 3728

ام به بعد در داستان اطعام صديقه ي طاهره است «وَيُطْعِمُونَ الطَّعَامَ عَلَى حُبِّهِ مِسْكِينًا وَيَتِيمًا وَأَسِيرًا» (دهر/ 8) آن هم با ناني که جو اش را حضرت علي قرض کرده اِستَقرَضَ عَلِيّاً عليه السلام عزيزان آخر سال است من خواهش مي کنم به هر ترتيب من نمي دانم در گذشته آقاي شريعتي نمي دانم شما يادتان است اين ايام که مي شد چقدر مي رفتند خانواده هاي نيازمند را ايتام را لباس مي دادند کفش مي دادند پول مي دادند يک امکاناتي لباس نو داشته باشند شايد ما الآن خبر نداريم اگر جاهايي اين برنامه ها است البته هست ولي خيلي بيش از اين ها بايد باشد اگر من براي خودم براي فرزندانم لباس مي گيرم کفش مي خرم اگر سال نو براي ماست آن ها هم سال نو دارند اگر هست به ما خبر بدهند ما خوشحال مي شويم ولي يادمان نرود ما از صديقه ي طاهره اي سخن مي گوييم که 18 آيه از 31 آيه در شأن انفاقشان است حضرت علي جو را قرض کرده داده به حضرت زهرا ايشان آسياب کرده نان پخته دم افطار «وَيُطْعِمُونَ الطَّعَامَ عَلَى حُبِّهِ مِسْكِينًا وَيَتِيمًا وَأَسِيرًا» به اسير داده اين اسير در مدينه چه کار مي کرده؟ اگر اسير است که بايد در زندان باشد اسير در خانه ي حضرت زهرا چه مي کرده؟ در زمان پيغمبر زندان به اين شکل نبود که ببرند زنداني را در يک چهارديواري محدود بکنند يک کسي کافري دشمني آمده در رو در رو با پيغمبر بجنگد پيغمبر را از پا در بياورد اسير شده وقتي اسير مي شد آن ها را نمي بردند در چهار ديواري زمان پيغمبر زندان نبود اين ها را در اختيار مسلمان ها قرار مي دادند تحت کنترل و نظارت مسلمان ها

ص: 3729

بودند يعني کسي که آمده در جنگ رو در رو پيغمبر را به قتل برساند موفق نشده اسير شده شب آمده در خانه ي دخترش فاطمه ي زهرا و حضرت زهرا ناني که شوهرش علي قرض کرده جو اش را داده به اين آدم اسير خودش با آب افطار کرده اين کافي نيست ما فقط اين را بگوييم و از آن ساده بگذريم آمده پدرش را يعني پيغمبر را در جنگ رو در رو از پاي در بياورد به قتل برساند نتوانسته اسير شده اسير هم آزاد در کل مدينه بوده رفت و آمد مي کرده تحت نظارت بوده شب آمده خانه ي دختر آن آقايي که مي خواسته به قتل برساند اين بانوي بزرگوار نان خودش بچه هايش را داده سه روز با آب افطار کرده هجده آيه از سي و يک آيه ي سوره ي انسان در شأنش نازل شده آن وقت ما الآن آخر سالي به کارگرمان هم رحم نکنيم؟ آن وقت ما مي توانيم بگوييم با حضرت زهرا رابطه اي داريم؟ من تقاضا مي کنم هفته هاي قبل هم گفتيم اگر به کسي بدهکار هستيم مي توانيم بدهي مان را زودتر بدهيم الآن بدهيم به کارگرانمان هر کسي يک بدهي داريم زودتر بدهيم اگر ما خانه تکاني داريم آن ها دارند اگر ما لباس نو مي خواهيم آن ها هم مي خواهند اگر ما مي خواهيم سفر برويم آن ها هم مي خواهند الآن خانه تکاني ها چقدر زياد است آدم غصه مي خورد يک وقت هايي يک خانمي يک آقايي جواني غير جواني مي آيد خانه ي کسي کار مي کند کار نظافت خانه و خانه تکاني از مزد کارگر کم نگذاريد اين جا بخل نشان ندهيد بيشتر بدهيد اگر اين مجبور نبود که نمي آمد

ص: 3730

اين کار را انجام بدهد نگوييد دست زياد است اين برود يکي ديگر مي آيد باز من عرض مي کنم از بينندگان عذر مي خواهم به خاطر تکرار اين کلام اين کلام حضرت علي در نهج البلاغه است کلمه ي 468 يک وقتي اشاره کرده بوديم حضرت فرمود يَأْتِي عَلَى اَلنَّاسِ زَمَانٌ عَضُوضٌ يَعَضُّ اَلْمُوسِرُ فِيهِ عَلَى مَا فِي يَدَيْهِ وَ لَمْ يُؤْمَرْ بِذَلِکَ قَالَ اَللَّهُ سُبْحَانَهُ وَ لا تَنْسَوُا اَلْفَضْلَ بَيْنَکُمْ تَنْهَدُ فِيهِ اَلْأَشْرَارُ وَ تُسْتَذَلُّ اَلْأَخْيَارُ وَ يُبَايِعُ اَلْمُضْطَرُّونَ وَ قَدْ نَهَى رَسُولُ اَللَّهِ ص عَنْ بَيْعِ اَلْمُضْطَرِّينَ زماني مي رسد بر مردم کسي که مضطر است از سر اضطرار آمده کالاي خودش را يا کار خودش را ارزان بفروشد چاره ندارد مجبور است فرمود اگر کسي کالاي اين آقا يا کار اين آقا را ارزان بخورد به خاطر اضطرارش يعني از شرايطش سوء استفاده بکند واقعا تعبير عجيبي است فرمود شرار الناس است در يک تعبيري از حضرت رسول است سَيِّدُ شَرَارِ اُمَّتِي سردسته ي اشرار اين ها هستند آن هايي نيستند که نيروي انتظامي اعلام مي کند که امشب سي چهل تا قداره به دست را جمع کرديم دستشان درد نکند اما سردسته ي اشرار اين بد مست ها نيستند که مزاحم مردم هستند اين ها هستند ولي حضرت علي مي فرمايد سردسته ي اشرار آن کسي است که کالاي ديگري را چون مضطر است ارزان مي فروشد من خودم با دو گوش خودم از يکي از نمايندگان مجلس شنيدم که مي گفت من رفتم در يک کارخانه ي صنعتي شهرک صنعتي از کارگر سوال کردم ماهي چقدر به شما حقوق مي دهند گفته ماهي صد و پنجاه هزار تومان در يک کار خصوصي باز دولتي ها الزامات و نظارت هايي

ص: 3731

دارند اين مصداق بيع المضطرين نيست؟ آقا دلش خواسته نمي خواهي برو هزار نفر ديگر در نوبت هستند راست مي گوييد هزار نفر در نوبت نيستند سه ميليون نفر در نوبت هستند تحصيل کرده هاي ما در نوبت هستند الآن بيکاري در تحصيل کرده هاي ما است ولي تو بايد سوء استفاده بکني؟ از نظر فقهي چه اشکال دارد؟ از نظر فقهي اشکال ندارد او مضطر است اضطرار مجبورش کرده ولي سردسته ي اشرار است کسي که اين جا بخل مي ورزد ما وقتي به پول کارگر مي رسيم بخل نورزيم حق ديگري را مي خواهيم بپردازيم بخل نورزيم مخصوصا باز تاکيد مي کنم بياييم شادي را بين همه تقسيم کنيم اگر ما مي خواهيم سفره مان شاد باشد و عيد داشته باشيم اگر مي خواهيم واقعا دلمان شاد باشد دل ديگران را شاد بکنيم ببينيد در زندگي ما چقدر اثر دارد. پس حضرت علي فرمود من از بخيل ها تعجب مي کنم اين چه زندگي است در دنيا خودتان را گرفتار مي کنيد در آخرت بايد در صف ثروتمندان جواب بدهيد دسته ي دوم فرمود عَجِبْتُ لِلْمُتَکبِّرِ الَّذِي کانَ بِالْأَمْسِ نُطْفَةً وَ يکونُ غَداً جِيفَةً به چه تکبر داري؟ اولت چه بود؟ آخرت چيست؟ آخرت يک جيفه ي مردار است اين هايي که يک کمي گاهي ما در ذهنمان در فکرمان يک چيزهايي مي آيد اگر جرئت داريم اين شخصيت والا رئيس همه چيز است اول و آخر است بسم الله وقتي از دنيا رفت دو روز جنازه اش را نبريد سرد خانه وسط گرما بماند در چهل پنجاه درجه دو روز جنازه ي ما را بگذارند زمين ما که مرديم دو روز بگويند در همين خانه باشد گاهي در خبر ها مي شنويد کسي

ص: 3732

در آپارتمان زندگي مي کند تنها بوده کسي از مرگش خبر ندارد از دنيا مي رود همسايه از کجا مي فهمد؟ سه روز بعد متوجه مي شوند از بوي تعفن اين جنازه مي فهمند کسي اين جا مرده آخر ما اين است آن هم اولمان است حضرت علي مي فرمايد اين وسط من تعجب مي کنم تکبرت براي چيست؟ نه حاضر است به کسي سلام بکند گاهي با نزديک ترين نزديکش تکبر دارد با زن و فرزندش متکبر است با دوستش متکبر است يک جمله اي حضرت علي دارد در کلمات قصار کلمه ي 420 است مِسْكِينٌ ابْنُ آدَمَ مَكْتُومُ الْأَجَلِ مَكْنُونُ الْعِلَلِ بيچاره اين انسان اجلش معلوم نيست بيماري هايش معلوم نيست کي برسد از ترس پشه مي رويم در پشه بند مي فرمايد يک قطره آب مي تواند بکشدش کل اول و آخر ما اين است از نظر چينش و خلقت بدن مجراي تنفس ما و مجراي تغذيه ي ما در کنار هم است وقتي ما مي خواهيم غذا بخوريم دريچه ي تنفس بسته مي شود که غذا وارد شود اگر اين دريچه ي تنفس يک کمي دير بجنبد دير بسته شود غذا برود در آن مسير يک وقت کم است ديده ايد گاهي پيش مي آيد چند تا سرفه مي کنيم مرتفع مي شود اگر اين زياد باشد عجيب است حضرت علي مي فرمايد اِي انسان اِي بيچاره آدم به خودش اين را بگويد فکر نکند خبري است اِي بيچاره انسان يک قطره آب اگر اين مجراي تنفست موقع بلع غذا يک کمي دير تر بسته شود يک قطره آب کمش با سرفه برمي گردد زيادش مي تواند تو را بکشد اين ديگر چيزي است که بخواهد اين همه ادعا بکند؟ وقتي مي ميري اگر جرئت

ص: 3733

دارند دو روز جنازه ات را برندارند وقتي هم حيات داري يک قطره آب مي تواند بکشدت از ترس پشه مي روي در پشه بند چه خبر است؟ چرا به خلق عالم به هر کس فکر مي کني همه بايد به تو سلام بکنند همه بايد در برابر تو تواضع بکنند تو هيچ يکي را تحويل نگيري مي فرمايد من از اين متکبر تعجب مي کنم من يک داستاني مي گويم خيلي براي من جالب بود اگر کساني به جايي رسيدند يک قدم بزرگش در اين است که اهل تکبر نبودند يک نفر شما از اولياء خدا را پيدا بکن که ذره اي تکبر در وجودشان بوده اگر کسي بخواهد به جايي برسد اوج تواضع را بايد داشته باشد روايت داريم در نهج الفصاحه پيغمبر فرمود مَنْ تَواضَعَ رَفَعَهُ اللّه (نهج الفصاحه ص 755 ، ح 2939) تو تواضع بکن خدا ببين چطوري مي بردت بالا همين مرد بزرگ الله اکبر من اين قصه را در حالات ايشان خواندم آيت الله محمد تقي خوانساري دوستان اگر قم مشرف شدند حرم حضرت معصومه مسجد بالا سر چند قبر کنار هم است اولي قبر آيت الله شيخ عبدالکريم حائري موسس حوزه ي علميه است بعد قبر آيت الله صدر بعد قبر ايشان است اين سه نفر واقعا درس است براي ما ما امروز نياز به اين حرف ها داريم اين سه نفر يعني آيت الله صدر آيت الله حجت آيت الله خوانساري مراجع ثلاث علميتشان مرجعيتشان موقعيتشان همه چيز کامل کامل است ولي احساس کردند امروز يک کس ديگري بهتر از اين ها مي تواند حوزه ي دين را اداره بکند چه کسي است آن نفر ديگر؟ آيت الله عظمي

ص: 3734

بروجردي هر سه تمام موقعيتشان را دو دستي تمام آبرويشان را دو دستي تقديم آيت الله بروجردي کردند ايشان پانزده سال مرجعيت شيعه را به عهده داشت گفتند ما کنار شما بفرماييد الآن شما برويد در اين قضايا در بحث سياسي در انتخابات در مجلس يا در چيزهاي ديگر همه مي خواهيم بکوبيم طرف را تکثير بکنيم اِي کاش مي گفتيم ما بياييم بالا او هم بيايد بالا نه مي گويند من هستم و تو نه من مسلمان هستم و تو کافر من انقلابي هستم و تو ضد انقلاب همه چيز را من مي فهمم و تو نمي فهمي تو باشي همه ي انقلاب و اسلام و نظام يک روزه همه نابود مي شود ما باشيم همه به اوج مي رسد سه مرجعي که امام اين قدر علاقه داشت امکان نداشته امام نماز آيت الله خوانساري را ترک بکند مرحوم آيت الله اراکي واله ايشان بوده جذبه ي ايشان به قدري اين مرد را گرفته عاشق اين مرد بوده مجذوب ايشان بوده اين مرد با اين عظمت همه ي موقعيتش را مي دهد به آقاي بروجردي نه فقط داده بلکه يک روزي آيت الله خوانساري در جلوي جمع عمدا جلوي جمع به آيت الله بروجردي مي گويد با اين که از نظر سني هم اختلاف نداشتند نزديک بوده خيلي نزديک بودند همه چيز را هم تقديم آقا کردند گفتند آقا بهتر اداره مي کند و بهتر هم اداره کرد جلوي جمع با صداي بلند مي گويد حضرت آيت الله حالا پيرمرد هشتاد نود ساله مي گويد که حضرت آيت الله يادتان است من در جواني خدمت شما قوانين اصول ميرزاي قمي را خواندم آيت الله بروجردي مي گويند اصلا يادم نيست

ص: 3735

قصه مال شصت سال پيش است آقاي خوانساري مي گويد حق داريد شما يادتان نباشد چون شما شاگرداني مثل من فراوان داشتيد من استادي مثل شما کم داشتم کسي که همه ي موقعيتش را تقديم کرده گذشته تازه اين طوري در جمع با صداي بلند اين طوري مي گويد مزد اين تواضع چيست؟ چرا حضرت علي مي گويد من تعجب مي کنم از متکبر اِي متکبر زمين مي خوري متواضع بالا مي روي همين مرد بزرگ که از دنيا مي رود يکي از آقايان در قم بودند مرحوم آيت الله بدلا امام جماعت بودند مرد عالم بزرگواري بودند از دنيا رفته اند ايشان مي فرمودند آيت الله بروجردي تابستان رفته بودند وشنمه که از روستاهاي اطراف قم است يک روز من صبح زود هفت و هشت صبح ديدم آقا از خانه ي خودشان بيرون آمدند وارد دفتر خودشان شدند قديم ها مي گفتند اندروني بيروني حالا مي گويند دفتر رفتم خدمت آقا گفتم چه شده آقا فرمودند ديشب يک خوابي ديدم از وقتي آن را ديدم خوابم نمي برد اضطراب دارم ايشان گفت من ديدم آقا خيلي مضطرب است چه کنم که حواس آقا پرت شود خيلي جالب است در اضطراب چه کنيم حواس آقا پرت شود رفتم دو سه تا از شاگردان آقا را گفتم بياييد يک بحث علمي بکنيد آقا حواسشان پرت شود خيلي جالب است من گاهي به رفقاي طلبه عرض مي کنم الآن به بعضي ها مي گويي چرا درس نمي خواني مي گويند گرفتاري مالي نمي گذارد اين مردان خدا براي غلبه بر گرفتاري هاي ديگر درس مي خواندند براي اين که گرفتاري ها را فراموش بکنند مي رفتند سراغ درس آن وقت ما مي گوييم چون گرفتاري داريم نمي توانيم درس بخوانيم ايشان گفتند چند

ص: 3736

نفر را خبر کردم آمدند شروع کردند يک بحثي آيت الله بروجردي رفت در بحث و همه چيز يادش رفت تا نزديک ظهر شد که از شهر يک سلسله نامه آمد روي يکي از نامه ها نوشته بود که اين نامه را علي الفور بخوانيد نامه را که باز کردند آيت الله بروجردي نامه را که خواند فرمود انا لله و انا اليه راجعون خوابم تعبير شد خوابي که از ديشب ديدم مضطرب بودم سيد محمد تقي خوانساري در همدان به رحمت خدا رفته جنازه اش را دارند مي آورند به قم به ايشان گفتند برگرديد زود قم تا به جنازه ي ايشان نماز بخوانيد پرسيدند خوابتان چه بود؟ اين ها يک نمونه هاي روشن است تواضع بکن خدا مي بردت بالا فرمود ديشب خواب ديدم که اعلان مي کنند سيد مرتضي از دنيا رفته آقاي بروجردي شما بيا به جنازه اش نماز بخوان از شب ديگر از اضطراب خوابشان نمي برد تا ظهر خبر مي آيد تعبير خواب وفات سيد مرتضي آيت الله خوانساري بود چرا؟ چون همه چيزش را دادند مرحوم آيت الله مرتضي حائري داماد آيت الله حجت بوده در خاطراتش مي نويسد من روز شنبه اي بود رفتم خدمت ايشان فرمودند امروز چه روزي است گفتم شنبه فرمود آقاي بروجردي رفتند درس گفتم بله گفتند الحمدلله الحمدلله تو را خدا يک کمي بياييم اين بد اخلاقي ها را بگذاريم کنار حضرت مي فرمايد گذشته ي متکبر اين است آينده ي متکبر اين است باز هم تکبر دارد. شش تعجب ديگر مانده.

شريعتي: خيلي ممنون نومزد هم مشو به يکترانه به منزل رسيده اند صفحه ي 155 را امروز تلاوت مي کنيم آيات 38 تا 43 سوره ي مبارکه ي اعراف

ص: 3737

للهم صل علي محمد و آل محمد و عجل فرجهم

قَالَ ادْخُلُوا فِي أُمَمٍ قَدْ خَلَتْ مِن قَبْلِكُم مِّنَ الْجِنِّ وَالْإِنسِ فِي النَّارِ كُلَّمَا دَخَلَتْ أُمَّةٌ لَّعَنَتْ أُخْتَهَا حَتَّى إِذَا ادَّارَكُوا فِيهَا جَمِيعًا قَالَتْ أُخْرَاهُمْ لِأُولَاهُمْ رَبَّنَا هَ_ؤُلَاءِ أَضَلُّونَا فَآتِهِمْ عَذَابًا ضِعْفًا مِّنَ النَّارِ قَالَ لِكُلٍّ ضِعْفٌ وَلَ_كِن لَّا تَعْلَمُونَ ?38? وَقَالَتْ أُولَاهُمْ لِأُخْرَاهُمْ فَمَا كَانَ لَكُمْ عَلَيْنَا مِن فَضْلٍ فَذُوقُوا الْعَذَابَ بِمَا كُنتُمْ تَكْسِبُونَ ?39? إِنَّ الَّذِينَ كَذَّبُوا بِآيَاتِنَا وَاسْتَكْبَرُوا عَنْهَا لَا تُفَتَّحُ لَهُمْ أَبْوَابُ السَّمَاءِ وَلَا يَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ حَتَّى يَلِجَ الْجَمَلُ فِي سَمِّ الْخِيَاطِ وَكَذَلِكَ نَجْزِي الْمُجْرِمِينَ ?40? لَهُم مِّن جَهَنَّمَ مِهَادٌ وَمِن فَوْقِهِمْ غَوَاشٍ وَكَذَلِكَ نَجْزِي الظَّالِمِينَ ?41? وَالَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَا نُكَلِّفُ نَفْسًا إِلَّا وُسْعَهَا أُولَ_ئِكَ أَصْحَابُ الْجَنَّةِ هُمْ فِيهَا خَالِدُونَ ?42? وَنَزَعْنَا مَا فِي صُدُورِهِم مِّنْ غِلٍّ تَجْرِي مِن تَحْتِهِمُ الْأَنْهَارُ وَقَالُوا الْحَمْدُ لِلَّ_هِ الَّذِي هَدَانَا لِهَ_ذَا وَمَا كُنَّا لِنَهْتَدِيَ لَوْلَا أَنْ هَدَانَا اللَّ_هُ لَقَدْ جَاءَتْ رُسُلُ رَبِّنَا بِالْحَقِّ وَنُودُوا أَن تِلْكُمُ الْجَنَّةُ أُورِثْتُمُوهَا بِمَا كُنتُمْ تَعْمَلُونَ ?43?

ترجمه:

خدا مي فرمايد: شما هم در ميان گروه هايي از جن و انس که پيش از شما بودند در آتش درآييد، هرگاه گروهي وارد شوند، هم مسلکان خود را لعنت کنند تا آنکه همه آنان با خفت و خواري در آتش جمع شوند، آن گاه پيروانشان درباره پيشوايانشان گويند: پروردگارا! اينان ما را به گمراهي کشيدند، پس عذابشان را از آتش، دو چندان گردان؛ خدا مي فرمايد: براي هر کدامتان دو چندان است، ولي نمي دانيد. (??) و پيشوايانشان به پيروانشان گويند: شما را بر ماهيچ برتري و امتيازي نيست [که عذابتان کمتر باشد] پس به کيفر آن اعمال زشتي که مرتکب مي شديد، عذاب

ص: 3738

را بچشيد. (??) قطعاً کساني که آيات ما را تکذيب کردند، و از پذيرفتن آنها تکبّر ورزيدند، درهاي آسمان [براي نزول رحمت] بر آنان گشوده نخواهد شد، و در بهشت هم وارد نمي شوند مگر آنکه شتر در سوراخ سوزن درآيد!! [پس هم چنانکه ورود شتر به سوراخ سوزن محال است، ورود آنان هم به بهشت محال است؛] اين گونه گنهکاران را کيفر مي دهيم. (??) براي آنان بستري از دوزخ و برفرازشان پوشش هايي از آتش است، و ما اين گونه ستمکاران را پاداش مي دهيم. (??) و کساني که ايمان آوردند و [به اندازه طاقت خود] کارهاي شايسته انجام دادند، اهل بهشت اند و در آن جاودانه اند، [چرا که] ما هيچ کس را جز به اندازه طاقتش تکليف نمي کنيم. (??) و آنچه از کينه و خشم در سينه هاي آنان است، بَر مي کنيم [تا در بهشت با خوشي و سلامت کامل کنار هم زندگي کنند؛] از زير [کاخ ها و عمارت هاي] شان نهرها جاري است و مي گويند: و همه ستايش ها ويژه خداست که ما را به اين [نعمت ها] هدايت کرد، و اگر خدا ما را هدايت نمي کرد هدايت نمي يافتيم، مسلماً پيامبران پروردگارمان حق را به سوي ما آوردند، و ندايشان مي دهند به پاداش اعمال شايسته اي که همواره انجام مي داديد، اين بهشت را به ارث برديد. (??)

اللهم صل علي محمد و آل محمد و عجل فرجهم

شريعتي: وقت در اختيار شماست

حاج آقا حسيني: گفتيم که در کلمه ي 127 حضرت علي سلام الله عليه مي فرمايند من از شش گروه تعجب دارم يکي هم در کلمه ي 82 دو گروه را گفتيم البته من همين جا اضافه مي کنم

ص: 3739

يکي از نشانه هاي تواضع که در برابر تکبر اين است که همين روزهاي آخري که در خانه ها هم خانه تکاني است خيلي خوب است ما از آقايان خواهش بکنيم کمکي هم بکنند گناه ندارد اگر گناه بود به گردن ما خانم ها گلايه دارند بعضي وقت ها البته ان شاء الله صفا صميميت باشد روايت داريم خِدْمَةُ الْعِيَالِ كَفَّارَةٌ لِلْكَبَائِر (مستدرك، ج13، ص48) يکي از چيزهايي که کفاره ي گناهان کبيره مي شود خدمت به خانواده است.

شريعتي: شما کمک مي کنيد.

حاج آقا حسيني: شما مي دانيد که ما در خانه نيستيم کسي آمده بود منزل ما سوال کرده بود از خانواده ي ما ايشان اخلاقش در خانه هم خوب است يا نه گفته بودند ما ايشان را نديديم در خانه.

شريعتي: اين قدر که سفر هستيد.

حاج آقا حسيني: اين طوري هم نيست الحمدلله ما چون در حوزه مشغول هستيم مجبور هستيم کمتر مسافرت برويم يک داستان خيلي جالبي مي ديدم مرحوم راوندي در خرائج دارد از علماي قديمي ما است حدود هفت صد سال پيش ايشان نقل مي کند سلمان مي گويد من رفتم خانه ي حضرت زهرا ديدم حضرت مشغول کار خانه است فضه ي خادمه مشغول استراحت است گفتم بي بي جان شما داريد کار مي کنيد اتفاقا طفل خردسالشان امام حسين هم دارد گريه مي کند حضرت زهرا فرمود پدرم تقسيم کار کرده گفته يک روز فضه کار بکند يک روز تو امروز روز استراحت فضه است سلمان گفت پس اجازه بدهيد من کمکتان بکنم رفت کمک حضرت زهرا اگر فاطمه ي زهرا حتي حاضر نيست فضه ي خادمه کارش سنگين باشد مي گويد يک روز شما استراحت بکنيد يک روز من آن وقت اين بي

ص: 3740

بي حاضر است که يک کسي بتواند در خانه کاري انجام بدهد انجام ندهد؟ حضرت زهرا راضي است؟ يقين داشته باشيد اين ثواب دارد اگر گناهي داشت به گردن ما که قطعا ثوابي دارد و ما در ثوابش شريک خواهيم بود ان شاء الله دسته ي سوم وَ عَجِبْتُ لِمَنْ شَکَّ فِي اَللَّهِ وَ هُوَ يَرَى خَلْقَ اَللَّهِ چطور در خدا شک داري اين همه نشانه هاي قدرت خدا را مي بيني باز هم شک در خدا داري؟ يک وقتي بايد مفصل در بحث نشانه هاي پروردگار و بحث نشانه هاي الهي در نهج البلاغه که خيلي مفصل است وارد مي شويم تعجب مي کنم اين همه نشانه ي عظمت الهي را مي بينيد ولي باز در خدا شک داريد فردا 26 اسفند است طلوع آفتاب چه ساعتي است؟ هر کس در هر شهري است طلوع آفتاب اذان مغرب اذان صبح را ببينند مثلا اذان پنج و پنج دقيقه و بيست و چهار ثانيه باور مي کنيد ده هزار سال قبل بيست و شش اسفند همين دقيقه همين ثانيه طلوع آفتاب بود؟ ده هزار سال ديگر طلوع و غروب خورشيد در همين زمان در همين ساعت در همين دقيقه خواهد بود اين فقط يک نمونه است بعضي از ما فکر مي کنيم همين طور ساده امروز فردا امروز فردا حضرت فرمود من تعجب مي کنم چهارم عَجِبْتُ لِمَنْ نَسِيَ اَلْمَوْتَ وَ هُوَ يَرَى اَلْمَوْتَى مرگ ديگران را مي بيند مرگ خودش را فراموش مي کند گفتند در آستانه ي سال جديد در مرگ صحبت نکنيد ما احکام اموات که مي گفتيم گفتند سال نو شد ما هم گفتيم باشد اين روزها بايد ياد اموات باشيم جمعه ي آخر سال خيلي از مردم

ص: 3741

اين را مقيد هستند عَجِبْتُ لِمَنْ أَنْکَرَ اَلنَّشْأَهَ اَلْأُخْرَى وَ هُوَ يَرَى اَلنَّشْأَهَ اَلْأُولَى من تعجب مي کنم کساني که نشئه ي دنيا زندگي دنيا را مي بينند فکر مي کنند همين است تمام شد تمام است هدف آفرينش چه؟ آمديم خورديم پس چه فرقي با حيوانات داريم آن ها که راحت تر از ما مي خورند شما يک حيوان پيدا بکنيد که غصه ي مسکن خورده باشد يک حيوان پيدا بکنيد که غصه ي پوشاک داشته باشد يک حيوان پيدا بکنيد که غصه ي غذا و مسکن داشته باشد اين همه گرفتاري پس فرق ما با آن ها چيست؟ آفرينش بي هدف است؟ تعجب مي کنم کسي که منکر آخرت است در حالي که نشئه ي دنيا را مي بيند اين دنيا نمي تواند بي هدف باشد وَ عَجِبْتُ لِعَامِرٍ دَارَ اَلْفَنَاءِ وَ تَارِکٍ دَارَ اَلْبَقَاء من تعجب مي کنم کساني که دنيا که دار فناست را خوب آبادش مي کنند اين ساختمان رامحکم بسازيد ييلاق قشلاق باغ خانه داشته باشيم محکم و آباد باشد عيب ندارد اما يک خانه هم آن طرف داريم يک چيزي هم براي آن طرف بگذاريم يک داستاني عرض مي کنم داستاني در حالات مرحوم آيت الله عظمي بروجردي مي ديدم که امروز نام ايشان را زياد برديم اين مرد بزرگ وقتي روزهاي آخر در بستر بيماري بوده خيلي بيماري ايشان همه ي عالم را متوجه کرده خيلي ها دنبال اين بودند که ببينند چه کسي است که اين قدر شيعيان عالم متوجه ساعت به ساعت گزارش حال ايشان هستند يک خبرنگار آمريکايي در لبنان بوده به او ماموريت مي دهند برو ايران برو قم يک گزارشي از زندگي آقا بفرستد در فلان مجله مي خواهيم بگذاريم اين خبرنگار مي آيد قم

ص: 3742

مي گويد خانه ي اين آقا کجاست که همه ي عالم لحظه به لحظه رصد مي کنند مي آيد خانه را که مي بيند تعجب مي کند مي پرسد کل خانه ي ايشان اين است؟ مي گويند بله مي گويد مي شود اندروني شخصي را ببينم؟ آن جا را مي بيند که بدتر از آن جاست مي گويد مي شود آقا را ببينم؟ مي گويند بيا از پشت شيشه ببين مي گويد خدايا يک عالمي که تمام عالم را متحير کرده همين خانه و زندگي است؟ بعد به بستگان و خويشاوندان ايشان مي گويد که شما ايتاليا رفتيد؟ رفتيد زندگي پاپ را ديده ايد؟ خانه اش را واتيکان را ديده ايد؟ مي گويد برويد آن جا ببينيد چه خبر است؟ خانه ي عالم شيعي اين است مي گويد شما مبلغ نمي خواهيد در دنيا خانه ي اين خانه را فيلمش را بگيريد در عالم بفرستيد اين بالاترين مبلغ دين شما و تشيع شماست همين کافي است نمي خواهيم بگوييم خانه ي دنيا نباشد باشد بلکه مي گويد تعجب مي کنم اين جا را خوب آباد مي کنيد سقفش باغچه اش چطور باشد باشد همين ها را دقت بکنيد اما آن طرف چه؟ يک خانه اي که جاودانه است اين جا شصت هفتاد سال تمام مي شود براي عمران و آبادي آن جا هم يک کمي تلاش بکنيد. تعجب هفتم حضرت علي در حکمت 87 است عجبت لمن يقنط استغفار يقين داشته باشيم خدا غفار است وقتي يا مقلب القلوب را مي خوانيم يک تحول در دل هاي ما ايجاد شود کسي که استغفار با او است اين فرصت را خدا به او داده نبايد نا اميد باشد.

شريعتي: خيلي ممنون التماس دعا خدانگهدار.

1395

95-01-03- آداب دعا

بسم الله الرحمن الرحيم و صلي الله علي محمد و آله الطاهرين

ا ي پاسخ بي

ص: 3743

چون و چراي همه ي ما *** اکنون تويي و مساله هاي همه ي ما

کو آن که، در اين خاک سفر کرده ندارد *** سخت است فراق تو براي همه ي ما

اي گريه ي شب هاي مناجات من از تو *** لبخند تو آيين دعاي همه ي ما

تنها نه من از ياد تو در سوز و گدازم *** پيچيده در اين کوه صداي همه ي ما

اي ابر اگر از خانه ي آن يار گذشتي *** با گريه بزن بوسه به جاي همه ي ما

ما مشق غم عشق تو را خوش ننوشتيم *** اما تو بکش خط به خطاي همه ي ما

گر ياد تو جرم است غمي نيست که عشق است *** جرمي که نوشتند به پاي همه ي ما

در آتش عشق تو اگر مست نسوزيم *** سوزانده شدن باد سزاي همه ي ما

شريعتي: سلام به همه ي شما دوستان خوب خيلي خوش آمديد به اين سمت خدا دلتان گرم به محبت اهل بيت عليهم السلام باشد خوشحاليم در کنار شما هستيم.

حاج آقا حسيني: سلام عليکم و رحمة الله عرض سلام و ارادت خالصانه خدمت همه ي بينندگان خوب سمت خدا داريم اميدواريم سال خوبي داشته باشند سال خوبي را شروع کرده باشند واقعا اين دعاي يا مقلب القلوب در حق همه ي ما ان شاء الله مستجاب شده باشد و خدايي که حَوِّل حال است بهترين حال را به همه ي ما همه ي بينندگان عنايت کرده باشد.

شريعتي: ان شاء الله ما گل هديه مي دهيم حاج آقا حسيني با کلام نوراني شان و بيان شيوايشان کلي عيدي و هديه به ما و همه ي بيننده هاي خوبمان مي دهند که از اين بابت بي نهايت

ص: 3744

سپاسگزار هستيم امروز هم بي صبرانه ما و بينندگان خوبمان مشتاق هستيم که در ذيل بحث آداب مسلماني بشنويم و از آداب دعا ظاهرا شما براي ما خواهيد گفت.

حاج آقا حسيني: بسم الله الرحمن الرحيم در بحث آداب دعا مي دانيد يک بحث بسيار بسيار مفيد و زيبايي و نسبتا مفصلي است من يک آدرسي اول صحبت مي گويم که هر مقدارش جا ماند خود بينندگان مراجعه بکنند در موضوع دعا ما کتاب زياد داريم در موضوع آداب دعا هم کتاب زياد داريم و قطعا رعايت آداب در اجابت دعا تاثير دارد من يک آدرس خيلي خيلي نزديک مي گويم کتاب مراقبات مرحوم آيت الله ميرزا جواد آقاي ملکي تبريزي است که من شنيدم امام رضوان الله عليه يک روزي همين ايامي که بعد از انقلاب آمده بودند قم يک روز مي آيند منزل همسرشان مي بينند که امام عمامه شان يک کمي خاکي است امام خيلي مقيد بودند سوال مي کند کجا تشريف برده بوديد که عمامه تان خاکي شده فرمودند رفته بودم سر قبر استادم آيت الله ملکي تبريزي و سنگ قبر ايشان را با شال عمامه ام پاک کرده بودم اين خاک مزار استادم است البته امام دو سال بيشتر ايشان را درک نکردند ولي خيلي امام به ايشان ارادت داشتند همين که امام با اين عظمت بنشينند و سنگ مزار استادشان را پاک کنند خود اين نشانه ي احترام به اساتيد است که قطعا در زندگي انسان موثر است آيت الله ملکي کتابي دارند به نام مراقبات فراوان صحبتش شده به فارسي هم ترجمه شده مکرر هم ترجمه شده در بازار غالب کتاب فروشي ها دارند بگويند مراقبات

ص: 3745

آيت الله ملکي تبريزي است تفاوتش با مفاتيح اين است که اين کتاب خاص هر ماه است اول هر ماهي نوشته اول ماه محرم صفر به ترتيب ماه قمري است که مراقب چه چيزهايي باشيم يک مرد بزرگي بوده انصافا در مقامات علمي و اخلاقي و معنوي ايشان عالم و فقيه بوده بينندگان يادشان باشد امام رضوان الله عليه چه شخصيت هايي ايشان را جذب کرده؟ يک فقيه عارف مثل آيت الله ملکي تبريزي ايشان حاشيه بر عروة الوثقاي آيت الله عظمي محمد کاظم طباطبائي يزدي دارد يعني يک فقيه و مجتهد است اين که مي گويند حاشيه بر عروه دارد يعني يک مجتهد کامل است يک فقيه است در مقامات معنوي هم مقامات بسيار بالايي را داشته يا فرض کنيد مرحوم آيت الله شاه آبادي که امام به ايشان خيلي علاقه داشت يک مجتهد بود و يک فقيه خيلي خوب است اگر ما بخواهيم برويم دنبال الگوها دنبال الگوهايي برويم که هم مقامات علمي هم مقامات معنوي داشته باشند ديگران هم مي توانند به مقامات معنوي برسند ما نمي خواهيم بگوييم مقامات معنوي خاص مجتهد و فقيه و آيت الله و صاحب رساله و حاشيه ي عروه است نه آن ها هم مي توانند برسند ولي اگر بخواهند معلم ما باشند بايد مجتهد عارف فقيه باشند سبکي که امام رضوان الله عليه داشتند اين مسير مسير دقيق تري است و بايد مراقب بود گفت طي اين مرحله بي همرهي خضر مکن ظلمات است بترس از خطر گمراهي واقعا ظلمات است دکان بازار در اين قضيه خيلي زياد است خيلي بايد مواظب بود علي اي حال اين مردي که با اين عظمت و

ص: 3746

اين شخصيت بسيار فوق العاده که امام اين طوري برايش تواضع مي کنند کتابي دارند به نام مراقبات خوب است بينندگان تهيه بکنند در خانه شان داشته باشند اول هر ماه چه کاري انجام بدهند مثلا اول ماه رجب در پيش است اين ماه را بخوانند اتفاقا يکي از فصل هاي مفصل اش ماه رجب است ايشان در مراقبات ماه رمضان من آدرسش را هم مي گويم در مراقبات که به مناسبت هر ماهي اعمال آمده به مناسبت ماه رمضان در بخش ماه رمضان ايشان وقتي مي رسند به اعمال ماه رمضان آداب دعا را بيان کردند فصل دعاست آداب دعا را بيان کردند ايشان در آن جا بيست ادب از آداب دعا را ذکر کردند البته اگر انسان نگاه بکند روايات را بيش از اين ها مي شود پيدا کرد ولي حداقل اين بيست تا را اگر دوستان خواستند در آن جا ملاحظه بکنند حتما ببينند من باز يک کتاب ديگري را مي گويم اين بحث که به کمال نمي رسد حداقل يکي دو آدرس بدهيم کتابي که يکي دو هفته ي قبل اشاره کرديم مرحوم ابن فهد حلي از علماي بزرگ شيعه است حدود هفت صد سال پيش زندگي کرده عزيزاني که کربلا مشرف شوند از باب القبله صحن امام حسين بيايند بيرون هر دري يک اسمي دارد اگر از باب قبله بيايند بيرون پنجاه متر صد متر بروند جلوتر سمت راستشان يک بقعه اي است اين قبر ابن فهد حلي از علماي بزرگ ما است کتاب هاي فراواني دارد از جمله يک کتابي دارد در موضوع دعا واقعا از کتاب هاي کم نظير است در موضوع خودش اين کتاب هم ترجمه شده به فارسي

ص: 3747

اسم عربي اش عدة الداعي است آيين نيايش ترجمه اش است متعدد هم ترجمه شده از کتاب هايي است که چند نفر ترجمه کردند بگويند ترجمه ي کتاب ابن فهد حلي فراوان است در بازار ايشان در آداب دعا بحث مفصلي دارد من بخواهم از اين جا شروع بکنم حالا که نام مرد بزرگ را بردم از يک روايتي از همين کتاب به عنوان مقدمه ي آداب دعا شروع مي کنم بحث آداب دعا خيلي مفصل است من يک فهرستي اشاره مي کنم در اين کتاب ابن فهد حلي اين حديث آمده که من در جلسه اي دقيقه ي آخر خواندم و نرسيدم شرح بکنم حديث هم اين جا است هم شيخ طوسي در امالي نقل کردند پيغمبر خدا فرمودند يکفِي مِن الدُّعاءِ مَعَ البِرِّ ما يکفِي الطعامَ مِن المِلْحِ (وسائل الشيعه، ج?، ص 84) دعا چند درصد زندگي ما را بايد پوشش بدهد؟ فرمودند به مقداري که نمک در غذاي ما لازم است يک خانمي که اين ايام نوروز ان شاء الله توفيق دارد مهمان ها مي آيند خانه اش در روايت هم داريم مهمان وقتي مي آيد روزي اش را مي آورد گناهان اهل خانه را مي برد حتما از مهمان استقبال بکنند و حتما مرد خانه هم کمک بکند فقط دستور ندهد فردا بيست مهمان داريم خودش هم دست به کار شود وارد شوند مواظب باشند کمک بکنند در جلسه ي قبل گفتيم يکي از کفارات گناهان کمک به اهل خانه است اين ها مي خواهند پذيرايي بکنند خانمي که غذا درست مي کند چند درصد غذايش مواد است چند درصد نمک غذاست؟ نمک را نمي شود زياد زد مواد لازم دارد يکي از دوستان سر سفره اي نشسته بوديم

ص: 3748

تذکر خوبي داد آش بود گفت شما نگاه بکنيد همين آش حداقل هفت هشت ده تا ماده در آن به کار برده چقدر خانم خانه زحمت کشيده سبزي جو عدس همين طوري مي خوريم رد مي شويم ده ماده در اين غذا به کار رفته يک درصد کمي نمک به آن مي زنند همه ي غذا مواد است يک نسبتي دارد پيغمبر خدا مي فرمايد دعا بايد در زندگي ما به همين اندازه باشد.

شريعتي: يعني زياد دعا نکنيم؟

حاج آقا حسيني: نه حضرت مي فرمايد ما بايد عملمان را اعمال صالح داشته باشيم يا هم اعمال صالح هم براي موفقيت هايمان خودمان تلاش بکنيم از خدا کمک بخواهيم من يک مثال خيلي ساده مي زنم در اين حديث ابهامي نباشد مثلا مي گويم الآن گاهي ما زياد مي بينيم کسي مي آيد پدري مادري آقايي مي گويد تو را به خدا دعا کنيد فرزندم از دست رفت امشب شب بيست و يک ماه رمضان است يک امن يجيب بگيريد پدر مادر تربيت فرزند آن برّ را مي خواهد آن اعمال را مي خواهد ما بايد يک زمينه هاي خوبي براي تربيت فرزند بکنيم کارهايي بايد کرده باشيم بله بايد دعا هم بکنيم اما نمي شود گفت شما هيچ زمينه اي را فراهم نکنيد دعا بکنيد امکانات گناه در اختيارش قرار بدهيد ماهواره را خيلي راحت بياوريم خانه بچه هايمان ببينند بعد که اين ها منحرف شدند من يک وقت اشاره کردم بينندگان عنايت بکنند اين را از سر دلسوزي مي گويم آدم دلش جگرش مي سوزد دشمن يک طوري برنامه ريزي کرده لازم نيست شما شش ماه ماهواره در خانه ات داشته باشي بعد ببيني عجب آثار بدي دارد نه برنامه ريزي کرده

ص: 3749

گاهي با يک فيلم سي دقيقه اي چهل دقيقه هم نمي خواهد من خودم ديدم جواني که مي گفت من يک فيلم چهل دقيقه ديدم يازده سال گرفتار يک گناه پنهاني شدم.

شريعتي: يک وقت هايي شايد يک نگاه.

حاج آقا حسيني: بله يک نگاه و يک لحظه ما ساده نگيريم اين طفل معصوم جوان معصوم ما امانت خداست دست ما.

شريعتي: يعني اگر اين اتفاق افتاده بعد.

حاج آقا حسيني: مي گويند شب بيست و يکم دعا بکنيد دخترم از دستم رفت پسرم از دستم رفت اعتياد و فساد و فحشا و رفيق بد و رفيق ناباب گرفتارش کرده اين ها امن يجيبي نيست تربيت دعا مي خواهد ما دستور داريم امام صادق عليه السلام هر شب نماز مي خواندند روايتش را هم خوانديم هر شب دو رکعت نماز مي خواندند براي فرزندانشان ولي امام صادق فقط به دعا اکتفا نمي کرد به نماز اکتفا نمي کرد آن اعمال مهم است مي خواهيم فرزند خوب داشته باشيم الآن مي رويم زيارت مي رويم مشهد دعا بکنيم فرزند صالح داشته باشيم خيلي خوب است هر شب دعا بکنيم هر شب نماز بخوانيم ولي آن برّ و نيکي و آن عمل يادمان نرود برنامه ريزي مي خواهد تربيت فرزند برنامه ريزي مي خواهد شما زمينه ي گناه را در اختيارش قرار دادي تعارف ندارد در اين بحث ها نه اين که ما آدم سياسي نيستيم عقلمان نمي رسد ولي جناحي فکر نمي کنيم که بگوييم اين جناح چه گفت واقعا اين طوري نيستيم اين مباحث بحث سياسي نيست آدم ناراحت است نگران است ما جمعه ي آخر ماه رمضان مي رويم تظاهرات چه خبر است؟ که عليه اسرائيل بگوييم مرگ بر اسرائيل اسرائيل چه گناهي کرده؟ موشک زده

ص: 3750

به قلب فلسطيني ها بايد هم فرياد بزنيم اما سوال من اين است که موشک نظامي بدتر است يا موشک فرهنگي؟ موشک نظامي چيزي نيست به شهادت مي رسد ما الآن از شهدايمان چقدر تجليل مي کنيم؟ مقام معظم رهبري مي گويند شبيخون فرهنگي ما سي سال گذشته از جنگمان هر روز تجليل از شهيد يک جايي از کشور داريم اين موشک نظامي است اما موشک فرهنگي کشور چه مي کند؟ شما جرئت داريد فرزندي که از دست رفت گرفتار اعتياد و انحراف شد يادواره برايش بگيريد؟ بچه ي من موشک فرهنگي خورده يادآوري بگيريم موشک نظامي شهادت است و افتخار ما مي گوييم مرگ بر دشمن اما موشک فرهنگي را خودمان با دست خودمان مي آوريم پدر مادر ها به من مي گويند چرا اين قدر حرص و جوش مي خوري چيزي نيست ما مي خواهيم سريال هاي خانوادگي اش را ببينيم اولا او يک طوري برنامه ريزي کرده زهرش را در قالب سريال خانوادگي اش ريخته بدون اين که ما متوجه شويم يعني يک کاري مي کند شما وقتي بيست سي پنجاه جلسه يک سريال را ديدي خانواده ي محترم يادت باشد يک کاري مي کند بعد از چهل جلسه سريال خانوادگي آن ارزش هاي اخلاقي که در ذهن ما فطرت ما بوده به مرور فرو مي پاشد به مرور نماز نوع نگاهمان عوض مي شود ما ارتباط دختر پسر را خيلي بد مي دانيم بايد حريم نگاه داشت يک کاري کردند مي گويند چقدر ما سخت گرفتيم اين ها همه دارند با هم مي لولند عالم هم به هم نخورده چيزي نشده نگو سريال خانوادگي را مي بينيم نگو نگران نباش من مواظب هستم کجا مراقب و مواظب هستي ما گاها ساده انديشي مي کنيم اين را

ص: 3751

جدي بگيريم ساده نگيريم الآن هر روز دارد روز به روز بيشتر مي شود بعد بيست و يکم ماه رمضان مي گويند يک امن يجيب بخوانيد يک سفره ي فاطمه ي زهرا يک نذر حضرت زينب بکنيد نه اگر اين روايت را ما تا آخر برنامه تکرار بکنيم کم است غذا نمکش چه اندازه است؟ مواد مي خواهد اين آشي که خانم درست کرده ده مواد به کار رفته يک کمي هم نمک دارد دعا همين اندازه است فکر نکنيم خيال ما راحت باشد سپرديم به امام زمان خود امام زمان فرمودند من اين طوري تحويل نمي گيريم اگر مي خواهي به من بسپري زمينه ي خوب برايش فراهم بکن الآن فصل نوروز و مسافرت ها نيست؟ ما بارها عرض کرديم خانواده ي محترم پدر محترم من دست شما را مي بوسم آخر اين پولي که با عرق جبين کد يمين به دست آوردي زحمت کشيدي اين فرزندت را که مي داني جوان است يک نگاه همين که شما اشاره فرموديد گاهي واقعا سي دقيقه هم نمي خواهد يک لحظه يک فيلم يک عکس کافي است فکرش را متلاشي بکند چرا اين جوان را دستش را مي گيري با اين پول زحمت کشيده ي حلال مي بري بعضي از کشورها که قطعا ايمانش بيشتر نمي شود متزلزل مي شود ايمانش صحنه هايي را چيزهايي را مي بيند برمي گردد مي گويد اين چه زندگي است آن زندگي کجا اين زندگي کجا اگر مي تواني ببر زيارت يا به قول بعضي ها ما اول ايران گردي مان تمام شود بعدا جهان گردي بکنيم حالا جهان گردي باشد چرا يک جايي ببريم که ايمان بچه ها ضعيف شود اين آمار هايي که مي گويند را نمي شود مخفي کرد مي گويند هيچ چيز نگوييد چرا

ص: 3752

نگوييم؟ آمارها نشان مي دهد سفر به اين کشورها ايمان بچه ها را متزلزل مي کند آمار ماهواره ها را ما ببينيم آمار سفر ها ابتلائات ديگر را ببينيم بعد بگوييم شب بيست و يک ماه رمضان حاج آقا امن يجيب بخوانيد نه عمل مي خواهد تربيت عمل مي خواهد کار و کوشش مي خواهد تلاش مي خواهد زحمت مي خواهد دلسوزي مي خواهد پس يادمان نرود براي اين که ما صد تا آداب دعا هم بخواهيم بگوييم تا بسترش را فراهم نکنيم فايده اي ندارد يعني اول برويم مصالح را آماده بکنيم زمينه ها را درست بکنيم بله دعا بکنيم امام صادق هر شب دعا مي کردند اين روايت خيلي جالب است الآن در همين برنامه تا مي گويي فلان عارف فلان ذکر را گفته ما ديگر بيچاره مي شويم هر کجا ما را مي بينند آن ذکري که آن عارف گفته چه بود ما ننوشتيم سريع بگوييد الآن من اگر بگويم مي خواهم ذکر بگويم همه قلم کاغذ مي آورند بنويسند نمي خواهم بگويم اين ها نيست حتما است ولي به اندازه ي نمک غذا ذکر خوب است ولي آن زمينه ها را بايد آماده بکنيم بعد هم بگوييم ذکر خوب است آن هايي که دنبال ذکر هستند اين ذکر دو ذکر مي گويم ولي ذکر به اندازه ي نمک غذا است يادمان نرود يکي همين بود که گفتيم امام صادق شيخ طوسي در تهذيب نوشتند هر شب دو رکعت نماز مي خواندند بدون استثناء هر شب براي سعادت فرزندانشان مثل نماز صبح است هيچ فرقي هم ندارد فقط تفاوتش اين است که رکعت اول يک قدر رکعت دوم يک کوثر حالا اگر بلد بودند بلد نبودند همان توحيد را بخوانند هر شب بخوانند کاري ندارد باز يک ذکر ديگري

ص: 3753

است ما نمي خواهيم منکر ذکر شويم در حالات حضرت علي بود مي خواهيد بدانيد بيشترين دعاي حضرت علي چه بود؟ کَانَ اَکثَرَ دُعا عَلِيّ «رَبَّنَا هَبْ لَنَا مِنْ أَزْوَاجِنَا وَذُرِّيَّاتِنَا قُرَّةَ أَعْيُنٍ وَاجْعَلْنَا لِلْمُتَّقِينَ إِمَامًا» (فرقان/ 74) من خدايا فرزندان ما همسران ما را نور چشم ما قرار بده اين دعا را که مي توانيم بخوانيم ولي جالب است خيلي جالب است خود حضرت توضيح دادند چون بعضي از اين ذکر ها برداشت ديگري مي کنند اين که پسر ما نور چشم ما باشد خوشگل باشد؟ حضرت فرمودند نه قسم خوردند مَا سَأَلْتُ رَبِّي أَوْلاداً نَضِرَ الْوَجْهِ وَ لا سَأَلْتُهُ وَلَداً حَسَنَ الْقَامَةِ وَ لَکِنْ سَأَلْتُ رَبِّي أَوْلاداً مُطِيعِينَ لِلَّهِ وَجِلِينَ مِنْهُ حَتَّي إِذَا نَظَرْتُ إِلَيْهِ وَ هُوَ مُطِيعٌ لِلَّهِ قَرَّتْ عَيْنِي (بحارالانوار، ج ???، ص 98) به خدا قسم اين که گفتم نور چشمم باشد به خدا منظورم اين نيست که حسن الوجه باشد خوشگل باشد عيب ندارد فرزند زيبا باشد از خدا بخواهيم اما در اين دعا نور چشم بودن منظورم نيست قامتش قشنگ باشد نه بلکه فرزنداني مطيع خدا باشند در مسير حق باشند در مسير حق بودن تلاش مي خواهد حضرت علي تلاش را کرده همين نهج البلاغه ي ماست بارها عزيزان شنيدند طولاني ترين نامه ي اخلاقي نهج البلاغه عهد نامه ي مالک اشتر همه چيز در آن است بيشتر هم فرمان کشور داري است طولاني ترين نامه ي اخلاقي نهج البلاغه نامه ي 31 نهج البلاغه است که حضرت علي به امام حسن عليه السلام نوشته به فرزندشان يک نامه ي اخلاقي توصيه موعظه پند نوشتند حضرت نامه را مي نويسد بعد آن دعا را مي کند.

شريعتي: چقدر در وصيت نوشته

ص: 3754

هايمان دغدغه مان اين است که چه بلايي سر فرزندانمان مي آيد.

حاج آقا حسيني: سيد بن طاووس رضوان الله عليه که نامش را همه شنيدند کم نظير است ما چند ما مثل سيد بن طاووس داريم اين مرد بزرگ مي آيد يک کتاب مي نويسد کشف المهجه مکرر هم ترجمه شده اين کتاب در مقدمه اش نوشته پسرم من ديدم در آستانه ي تکليف هستي به سن تکليف مي خواهي برسي اين کتاب را براي تو نوشتم که بداني اعتقادات چيست عقايد حقه چيست يک شيعه چه عقايدي بايد داشته باشد يک کتاب مي نويسد و بعد در مقدمه نوشته من خودم نمي دانم روز تکليفم چه روزي بوده اگر مي دانستم جشن مي گرفتم اما روز تکليف تو را مي دانم فلان مبلغ را هم گذاشتم کنار اگر من زنده بودم خودم جشن مي گيرم اگر نبودم خودت جشن بگير الآن جشن تکليف ها پر رنگ تر است يا جشن ولادت ها؟

حالا خيلي هم باشد يک کتاب مي نويسد يک سيدي مثل سيد بن طاووس عالمي مثل ايشان کتاب مي نويسد که فرزندش راه را پيدا بکند ما نمي خواهد کتاب بنويسيم يک کتاب تهيه بکنيم يک جلسه ي خوب تهيه بکنيم بحث ما تربيت فرزند نيست خيلي مفصل است ولي حرفم اين است که اگر مي خواهيم دعا بکنيم بايد در کنار دعا عمل صالح داشته باشيم حضرت علي طولاني ترين نامه ي نهج البلاغه را مي نويسد بعد دعا مي کند «رَبَّنَا هَبْ لَنَا مِنْ أَزْوَاجِنَا وَذُرِّيَّاتِنَا قُرَّةَ أَعْيُنٍ وَاجْعَلْنَا لِلْمُتَّقِينَ إِمَامًا» پس يادمان باشد مهم ترين مسئله در کنار دعا عمل صالح است کار بکنيم از خدا کمک بخواهيم ولي به هيچ وجه دعا را جايگزين کار خودمان نکنيم

ص: 3755

و فرار نکنيم از کار اين مقدمه من وارد آداب مي شوم يکي از آدابي که خيلي مهم است تقريبا بيست ادب را مرحوم آيت الله ملکي تبريزي در آن کتاب گفتند در مراقبات بعضي ها را من عرض مي کنم يکي از آداب دعا که خيلي سفارش کردند باز به همين بحث عمل برمي گردد اين است که انسان وقتي مي خواهد دعا بکند قبل از دعا از آداب دعا قبل از دعا يک کار خيري بکند مگر نمي خواهيد دعايتان مستجاب شود يک صدقه اي بده يک دستگيري بکن تو رحمتي به ديگران داشته باش تا خدا به تو رحمت داشته باشد امام صادق فرمودند:كانَ أبي إذا طَلَبَ الحاجَةَ طَلَبَها عِندَ زَوالِ الشَّمسِ، فَإِذا أرادَ ذلِكَ قَدَّمَ شَيئاً فَتَصَدَّقَ بِهِ ، و شَمَّ شَيئاً من طيبٍ، و راحَ إلَى المَسجِدِ ودَعا في حاجَتِهِ بِما شاءَ اللّه (کافي، ج 2، ص 477) مي خواهي دعايت مستجاب شود يا الله يا رحمن يا ارحم الراحمين شب ماه رمضان جوشن کبير مي خواني هزار اسم و وصف تو هم مظهر اين ها باش تو هم در خودت يک نشانه اي داشته باش انسان مظهر اسماء الهي بايد در حد خودش باشد الآن سال تمام شد من خواهش مي کنم التماس مي کنم تو را به خدا در اين تعطيلات نوروزي ديگر ننشينيم محاسبه بکنيم آقا مي گويد برويم ديدن پدرت؟ مي گويد اسمش را نياور ديدن پدر من نمي خواهم برويم که ديدن پدر تو هم نرويم ديگر سال عوض شد يا مقلب القلوب يک تحولي ايجاد کنيم اگر من هنوز حاضر نيستم از خطاي مادر شوهرم پدر زنم بگذرم از خطاي برادرم بگذرم به چه رويي بروم در خانه ي خدا

ص: 3756

بگويم يا رحمن يا غفار بده بده تو دادي؟ تو کاري کردي؟ دائم بگو ستار بله خدا ستار است تو هم يک بار عيب بپوشان نوروز است جدول ننويسيم کجا برويم کجا نرويم اين جا را تو نيا که من هم نيايم بعضي ها واقعا حاضر هستند اين کار را بکنند کم اش هم زياد است مخفي کردنش خوب نيست يک جواني آمد گريه مي کرد مي گفت من مي خواهم مادرم را ببرم کربلا گفتم خيلي کار خوبي است گفت خانم ام مخالف است گفتم چرا خانمت را نمي بري گفت اين ها با هم نمي روند گفتم جدا ببر گفت من حرفي ندارم به خانم ام گفتم يک سفر اول با هم مي رويم کربلا شما را مي برم کربلا برمي گردم با اجازه ي شما مادرم را مي برم خانم ام گفته کربلايي که بناست بعدش مادر شوهر را ببري من از خير کربلا گذشتم يعني من حاضر باشم از زيارت سيدالشهدا با اين همه عظمت بگذرم چرا؟ چون شوهرم در سفر بعدي مي خواهد مادر شوهرم را ببرد که مادر خودش است اين کجا را مي خواهد بگيرد؟ چطور ما رويمان مي شود به خدا بگوييم يا ستارالعيوب يا دعا بکنيم در اين بحثي که در قرآن کريم است وقتي خداوند مي گويد «إِنِّي جَاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَلِيفَةً» (بقره/ 30) مفسرين فرمودند اين فقط اين نيست که آدم خليفه ي خداست نه هر انساني مي تواند خليفه ي خدا باشد مي تواند نه بايد خليفه ي خدا باشد مظهر صفات خدا در حد توان خودش باشد اين جوان گريه مي کرد خيلي ناراحت شدم که مي گويد زنم حاضر نيست مي گويد نمي گذارد مي گويم شما را اول مي برم برمي گردم يک سفر ديگر مادرم

ص: 3757

را مي برم مي گفت وضع مالي ام خيلي خوب است ده سفر کربلا هم مي توانم بروم زن گفته اگر بناست مادرت را ببري بعدا من نمي روم همه ي اين ها از من نشأت مي گيرد تو را به خدا خانواده ها اگر تا به حال نشستيد گفتيد به هم ديگر همه گرفتار هستند زن مرد آقا خانم اگر نشستيم تا به حالا گفتيم من نمي آيم تو نيا اين ها را بريزيم دور ما رحمتمان شامل ديگران شود ما کينه ها را بگذاريم کنار امام صادق مي فرمود پدرم وقتي مي خواست دعا بکند اول صدقه اي مي داد که دعايش مستجاب شود اين يکي از آداب مهم دعا است اين را من بگويم يک آيه اي در سوره ي مبارکه ي انعام است ما نياز داريم متاسفانه ما گاهي يادمان مي رود ياد حاج آقا عالي بخير ايشان يک وقتي اين بحث را داشتند يک کسي گفت من نمي خواهم خدا رحمتش را شامل حال من بگرداند خود من بندگي کردم زحمت کشيدم به همان اندازه ي زحمت به من مزد بدهد اضافه نمي خواهم با عدلش با من برخورد بکند منت سر من نگذارد نماز خواندم روزه گرفتم به همان اندازه به من بدهد آمدند محاسبه کردند ديدند تمام عباداتش با يک نعمت الهي باز برابري نمي کند آن نعمت الهي بالاتر است در دعا گفتند اَللّهم عاِملنا بِفَضلِک وَ لا تُعامِلنا بِعَدلِک (شرح اصول کافي ، ج 10، ص 191) ما محتاج هستيم من ترسم اين است چرا اين قدر دين به ما دستور مي دهد؟ اين را ببخش مي (گوييم نمي خواهم ببخشم خدا چه مي خواهد به ما بدهد ما نمي بخشيم تو هم نبخش واقعا اين طوري مي گويند خدايا اصرار ببخش ببخش نمي خواهم ببخشم

ص: 3758

به اندازه اي که عبادت کرديم به همان اندازه به ما لطف بکن بيشتر نمي خواهيم هر کس اين طرز تفکر دارد اين آيه را ببيند اگر طرز تفکرش عوض نشود واقعا عجيب است.

شريعتي: يک فکري به حال خودش بکند.

حاج آقا حسيني: نه اصلا امکان ندارد «مَّن يُصْرَفْ عَنْهُ يَوْمَئِذٍ فَقَدْ رَحِمَهُ وَذَلِكَ الْفَوْزُ الْمُبِينُ» (انعام/ 16) هرکس فرداي قيامت نجات پيدا بکند عذاب از او برداشته شود خدا رحمتش را شامل حالش کرده نگو عمل دارم به خاطر رحمت خداست و اين هم رستگاري است که خدا به ما مي دهد پس اگر کسي گرفتار عذاب نشد رحمت الهي است ذيل همين آيه ي پانزده علامه طبرسي در تفسير مجمع از پيغمبر خدا نقل کرده خيلي حديث لطيف است از آن رواياتي است که من بهانه مي گيرم هر جلسه بخوانم پيغمبر فرمود وَ الَّذِي نَفْسِي بِيَدِهِ مَا مِنَ النَّاسِ أَحَدٌ يَدْخُلُ الْجَنَّةَ بِعَمَلِهِ (بحارالانوار، ج 7، ص 11) قسم به خدايي که جانم در دست اوست با عملش نمي رود بهشت هيچ کسي همه محتاج رحمت هستيم همين که قرآن فرمود اصحاب تعجب کردند اين پايانش از اول زيباتر است و يا انت يا رسول الله اصحاب گفتند حتي شما؟ حضرت فرمود من هم محتاج فضل خدا هستم من هم با عملم بهشت نمي روم من هم با رحمت الهي مي روم بهشت گاهي آدم يک حرفي مي زند طرف جدي نمي گيرد حضرت دستش را گذاشت روي سرش داد زد فرياد زد که من هم محتاج رحمت الهي هستم من هم نمي گويم با عملم بهشت مي روم من هم نيازمند رحمت خدا هستم اگر پيغمبر مي گويد يا قرآن اين را مي گويد

ص: 3759

همه محتاج رحمت هستيم ديگر خودمان را طلبکار ندانيم همه بدهکار هستيم حالا که همه بدهکار هستيم اگر مي خواهي دعايت مستجاب شود بسم الله تو قدم بردار رحمتم شامل حال تو شود خدا رحمت کند.

شريعتي: حکايت آقاي عالي تمام شد؟

حاج آقا حسيني: بله او را حساب کتاب کردند ديدند تمام عباداتي که انجام داده با يک نعمت خدا برابري مي کند يک نعمت در برابر تمام اعمالي که ما انجام مي دهيم. يک مثال مي زنم. الآن اگر کسي مثلا چشمش را از دست بدهد يک کسي بگويد من چشم به تو مي دهم پيوند چشم است انصافا اگر کسي چشمش را در اختيار ما قرار بدهد ما نمي گوييم تا آخر عمر نوکري ات را مي کنيم؟ اين يک چشم است فقط ما چند نعمت از خدا داريم شما اين ها را بگذار در يک ترازو ببينيد نماز دست و پا شکسته ي ما کجا است؟ اگر تمام نعمت ها را بگذاري يک کفه گفتند کاملا بدهکار هستي فکر نکنيم طلبکار هستيم بدهکار هستيم پس محتاج رحمت الهي هستم حالا که محتاج رحمت الهي هستيم مي خواهيم برويم در خانه ي خدا خدا مي گويد بسم الله تو شروع بکن تا من شروع بکنم. يکي از اساتيد مي گفت من خودم واسطه بودم خدمت آيت الله بهجت مي رفتم امام پيام مي داد يک گرفتاري پيش آمده اول سالي حواسمان باشد خيلي ها گرفتار هستند يک عده مي روند مسافرت باشد خدا ان شاء الله بيشتر بدهد ولي يادتان باشد برگشتيد دل بيچاره اي را که نتوانسته برود نشکن نسوزان دست او را هم بگير شما رفتي سفر کذايي بسم الله همسايه ات را هم تا شاه عبدالعظيم تا امام

ص: 3760

رضا کمک بکن برود خيلي گرفتار هستند ايشان مي گفت رفتم پيش آيت الله بهجت مي گفت از طرف امام که دعا بکنيد ايشان فرمود به امام بگوييد گوسفند قرباني بکند گاهي يکي گاهي دو تا گاهي سه تا که ايشان مي گفت امام به من مي گفتند خود شما انجام بدهيد پس اول اين که عمل را انجام بدهيم و دعا کنارش باشد و بحث اول در آداب اين است که اگر از خدا انتظار رحمت داريم امام صادق صدقه مي داد بعد دعا مي کرد اگر مريض داري گرفتاري داري هر مشکلي داري دستگيري بکن از ديگري تا خدا دستت را بگيرد.

شريعتي: ان شاء الله صفحه ي 162 آيات 88 تا 95 سوره ي مبارکه ي اعراف را تلاوت مي کنيم.

اللهم صل علي محمد و آل محمد و عجل فرجهم

قَالَ الْمَلَأُ الَّذِينَ اسْتَكْبَرُوا مِن قَوْمِهِ لَنُخْرِجَنَّكَ يَا شُعَيْبُ وَالَّذِينَ آمَنُوا مَعَكَ مِن قَرْيَتِنَا أَوْ لَتَعُودُنَّ فِي مِلَّتِنَا قَالَ أَوَلَوْ كُنَّا كَارِهِينَ ?88? قَدِ افْتَرَيْنَا عَلَى اللَّ_هِ كَذِبًا إِنْ عُدْنَا فِي مِلَّتِكُم بَعْدَ إِذْ نَجَّانَا اللَّ_هُ مِنْهَا وَمَا يَكُونُ لَنَا أَن نَّعُودَ فِيهَا إِلَّا أَن يَشَاءَ اللَّ_هُ رَبُّنَا وَسِعَ رَبُّنَا كُلَّ شَيْءٍ عِلْمًا عَلَى اللَّ_هِ تَوَكَّلْنَا رَبَّنَا افْتَحْ بَيْنَنَا وَبَيْنَ قَوْمِنَا بِالْحَقِّ وَأَنتَ خَيْرُ الْفَاتِحِينَ ?89? وَقَالَ الْمَلَأُ الَّذِينَ كَفَرُوا مِن قَوْمِهِ لَئِنِ اتَّبَعْتُمْ شُعَيْبًا إِنَّكُمْ إِذًا لَّخَاسِرُونَ ?90? فَأَخَذَتْهُمُ الرَّجْفَةُ فَأَصْبَحُوا فِي دَارِهِمْ جَاثِمِينَ ?91? الَّذِينَ كَذَّبُوا شُعَيْبًا كَأَن لَّمْ يَغْنَوْا فِيهَا الَّذِينَ كَذَّبُوا شُعَيْبًا كَانُوا هُمُ الْخَاسِرِينَ ?92? فَتَوَلَّى عَنْهُمْ وَقَالَ يَا قَوْمِ لَقَدْ أَبْلَغْتُكُمْ رِسَالَاتِ رَبِّي وَنَصَحْتُ لَكُمْ فَكَيْفَ آسَى عَلَى قَوْمٍ كَافِرِينَ ?93? وَمَا أَرْسَلْنَا فِي قَرْيَةٍ مِّن نَّبِيٍّ إِلَّا أَخَذْنَا أَهْلَهَا بِالْبَأْسَاءِ وَالضَّرَّاءِ لَعَلَّهُمْ يَضَّرَّعُونَ ?94?

ص: 3761

ثُمَّ بَدَّلْنَا مَكَانَ السَّيِّئَةِ الْحَسَنَةَ حَتَّى عَفَوا وَّقَالُوا قَدْ مَسَّ آبَاءَنَا الضَّرَّاءُ وَالسَّرَّاءُ فَأَخَذْنَاهُم بَغْتَةً وَهُمْ لَا يَشْعُرُونَ ?95?

ترجمه:

اشراف و سران قومش که [از پذيرفتن حق] تکبّر ورزيدند، گفتند: اي شعيب! مسلماً تو و کساني را که با تو ايمان آورده اند از شهرمان بيرون مي کنيم يا اينکه بي چون و چرا به آيين ما بازگرديد. گفت: آيا هر چند که نفرت و کراهت [از آن آيين] داشته باشيم؟! (??) اگر پس از آنکه خدا ما را از آن [آيين شرک آلود] نجات داده به آيين شما بازگرديم [و بگوييم: خدا داراي شريک و همتاست] يقيناً بر خدا دروغ بسته ايم؛ بنابراين امکان ندارد به آيين شما بازگرديم، مگر اينکه خدا که پروردگار ماست بخواهد [که او هم مشرک شدن و کافر شدن کسي را هرگز نمي خواهد] پروردگار ما از نظر دانش بر همه چيز احاطه دارد، فقط بر خدا توکل کرديم. پروردگارا! ميان ما و قوم ما به حق داوري کن که تو بهترين داوراني. (??) و اشراف و سران کافر قومش [به مردم] گفتند: اگر از شعيب پيروي کنيد، مسلماً شما هم از زيانکارانيد. (??) پس زلزله اي سخت آنان را فراگرفت و در خانه هايشان [به رو درافتاده] جسمي بي جان شدند! (??) کساني که شعيب را تکذيب کردند [چنان نابود شدند که] گويي در آن شهر سکونت نداشتند، [آري،] آنان که شعيب را تکذيب کردند، همان زيانکاران بودند. (??) پس شعيب از آنان روي گردانيد و گفت: اي قوم من! يقيناً من پيام هاي پروردگارم را به شما رساندم، و براي شما خيرخواهي کردم، با اين حال چگونه بر گروهي که کافرند دريغ

ص: 3762

و تأسف خورم؟ (??) هيچ پيامبري را در شهري نفرستاديم مگر آنکه اهلش را [پس از تکذيب آن پيامبر] به تهيدستي و سختي و رنج و بيماري دچار کرديم، باشد که [به پيشگاه ما] فروتني و زاري کنند. (??) سپس [هنگامي که اين مصايب، مايه بيداري آنان نشد] به جاي آن مصايب، رفاه وفراواني نعمت قرار داديم تا [ازنظر مال، ثروت، جمعيت و قدرت] فزوني يافتند، [بلکه بيدار شوند ولي رفاه و فراواني نعمت در بيدار کردنشان مؤثّر نيفتاد] و گفتند: به پدران ما هم به طور طبيعي تهيدستي و سختي و رنج و بيماري رسيد [و ربطي به رويارويي ما با پيامبران و خشم خدا نداشت]؛ پس به ناگاه آنان را در حالي که درک نمي کردند [به عذابي سخت و نابود کننده] گرفتيم. (??)

اللهم صل علي محمد و آل محمد و عجل فرجهم

شريعتي: وقت ما تمام شده بايد خداحافظي بکنيم. دعا بکنيد

حاج آقا حسيني: يکي از آداب دعا اين است که انسان از ديگران بخواهد در حق او دعا بکند بنابراين ما واقعا به آمين مردم نياز داريم اين تعارف نيست در اين دعاها به آمين بينندگان چشم انتظار هستيم خدا را قسم مي دهيم به حق محمد و آل محمد به حق دل هاي شکسته که در روايات است اَنَا عِندَ المُنکَسِرَةِ قُلُوبُهُم (بحارالانوار، ج 49، ص 127) من در کنار دل هاي شکسته هستم خدايا به حق دل هاي پاک و زلال و شکسته که در پاي برنامه هستند حوائج بينندگان را برآورده به خير بگردان.

شريعتي: الهي آمين خيلي ممنون التماس دعا خدانگهدار

95-01-17- سيره ي تربيتي حضرت علي عليه السلام

بسم الله الرحمن الرحيم و صلي الله علي محمد

ص: 3763

و آله الطاهرين

كي مي شود بيايي و نيلوفر آوري گل هاي رنگ رنگ صفا گستر آوري باران شوي، بهار شوي، غنچه غنچه گل لب وا كني، گلاب خوش قمصر آوري

شريعتي: سلام عرض مي کنم خدمت شما بينندگان محترم و حاج آقاي حسيني خيلي خوش آمديد. سلام عليکم و رحمة الله خيلي خوش آمديد.

حاج آقا حسيني: سلام عليکم و رحمة الله عرض سلام و ارادت خالصانه خدمت همه ي بينندگان محترم دارم تبريک سال نو مي گويم ان شاء الله سالي همراه با سعادت و موفقيت براي همه باشد.

شريعتي: ان شاء الله خيلي خوشحال هستيم در سال جديد هم در محضر شما هستيم بحث ما با حاج آقاي حسيني سيره ي تربيتي امام علي است مهمان سفره ي ناب نهج البلاغه هستيم.

بسم الله الرحمن الرحيم خطبه ي 110 در نهج البلاغه حضرت علي در اين خطبه به راه هاي رسيدن به قرب الهي اشاره مي فرمايد يک بحث بسيار مهمي است من همين جا عرض مي کنم که عزيزان اين بحث را ان شاء الله خوب پيگيري بکنند ما روايات فراواني داريم البته بخشي اش محور سخن ما نهج البلاغه است با نهج البلاغه آغاز مي کنيم که انسان چه کند به پروردگار نزديک شود راه هاي قرب الهي چيست اِنَّ أَقرَبُ ما يَکُونُ العَبدُ إلَي اللهِ اگر اين واژه ها را جستجو بکنيم بهترين حالتي که انسان به خدا نزديک مي شود إنَّ أَقْرَبَ مَا يکُونُ الْعَبْدُ إلَي الْکُفْرِ اين نقطه ي مقابلش است اين ها را هم بايد بگوييم آن چيزي که من استفاده کردم از نهج البلاغه يا روايات با همين عناوين به نظرم مي شود اين ها را تحت چهار عنوان خلاصه کرد بقيه

ص: 3764

اش مي شود زير مجموعه ي اين چهار عنوان يعني راه هاي رسيدن به قرب الهي اين چهار راه است اولي معرفت است بدون معرفت نمي شود دوم دوري از گناه است سوم انجام واجبات است چهارم کسب فضائل اخلاقي است آن چه در نهج البلاغه ي حضرت علي در مجموعه ي روايات اهل بيت آمده اساس راه هاي رسيدن به قرب الهي اين چهار راه است چهار راه کلي است بقيه ي راه ها مي شود زير مجموعه ي اين راه ها پس يکي معرفت است دوم دوري از گناه است سوم انجام واجبات چهارم کسب فضائل اخلاقي زير مجموعه ي کسب فضائل اخلاقي خدمت به خلق است يا انجام مستحبات است يا در رواياتي آمده خدمت به پدر مادر برّالوالدين يا صله ي رحم پس ما دنبال رواياتي مي گرديم که در نهج البلاغه يا کلمات اهل بيت آمده به عنوان بهترين راه رسيدن به قرب الهي يا به تعبير نهج البلاغه إِنَّ أَفْضَلَ مَا تَوَسَّلَ بِهِ اَلْمُتَوَسِّلُونَ إِلَى اَللَّهِ سُبْحَانَهُ وَ تَعَالَى اَلْإِيمَانُ بِهِ وَ بِرَسُولِهِ وَ اَلْجِهَادُ فِي سَبِيلِهِ فَإِنَّهُ ذِرْوَةُ اَلْإِسْلاَمِ وَ كَلِمَةُ اَلْإِخْلاَصِ فَإِنَّهَا اَلْفِطْرَةُ وَ إِقَامُ اَلصَّلاَةِ فَإِنَّهَا اَلْمِلَّةُ وَ إِيتَاءُ اَلزَّكَاةِ فَإِنَّهَا فَرِيضَةٌ وَاجِبَةٌ وَ صَوْمُ شَهْرِ رَمَضَانَ فَإِنَّهُ جُنَّةٌ مِنَ اَلْعِقَابِ وَ حَجُّ ؟ اَلْبَيْتِ وَ اِعْتِمَارُهُ فَإِنَّهُمَا يَنْفِيَانِ اَلْفَقْرَ وَ يَرْحَضَانِ اَلذَّنْبَ وَ صِلَةُ اَلرَّحِمِ فَإِنَّهَا مَثْرَاةٌ فِي اَلْمَالِ وَ مَنْسَأَةٌ فِي اَلْأَجَلِ وَ صَدَقَةُ اَلسِّرِّ فَإِنَّهَا تُكَفِّرُ اَلْخَطِيئَةَ وَ صَدَقَةُ اَلْعَلاَنِيَةِ فَإِنَّهَا تَدْفَعُ مِيتَةَ اَلسُّوءِ وَ صَنَائِعُ اَلْمَعْرُوفِ فَإِنَّهَا تَقِي مَصَارِعَ اَلْهَوَانِ أَفِيضُوا فِي ذِكْرِ اَللَّهِ فَإِنَّهُ أَحْسَنُ اَلذِّكْرِ وَ اِرْغَبُوا فِيمَا وَعَدَ اَلْمُتَّقِينَ فَإِنَّ وَعْدَهُ أَصْدَقُ اَلْوَعْدِ وَ اِقْتَدُوا بِهَدْيِ نَبِيِّكُمْ فَإِنَّهُ أَفْضَلُ اَلْهَدْيِ وَ اِسْتَنُّوا بِسُنَّتِهِ فَإِنَّهَا

ص: 3765

أَهْدَى اَلسُّنَنِ وَ تَعَلَّمُوا اَلْقُرْآنَ فَإِنَّهُ أَحْسَنُ اَلْحَدِيثِ وَ تَفَقَّهُوا فِيهِ فَإِنَّهُ رَبِيعُ اَلْقُلُوبِ وَ اِسْتَشْفُوا بِنُورِهِ فَإِنَّهُ شِفَاءُ اَلصُّدُورِ وَ أَحْسِنُوا تِلاَوَتَهُ فَإِنَّهُ أَنْفَعُ اَلْقَصَصِ وَ إِنَّ اَلْعَالِمَ اَلْعَامِلَ بِغَيْرِ عِلْمِهِ كَالْجَاهِلِ اَلْحَائِرِ اَلَّذِي لاَ يَسْتَفِيقُ مِنْ جَهْلِهِ بَلِ اَلْحُجَّةُ عَلَيْهِ أَعْظَمُ وَ اَلْحَسْرَةُ لَهُ أَلْزَمُ وَ هُوَ عِنْدَ اَللَّهِ أَلْوَمُ (نهج البلاغه، خطبه 110) بهترين وسيله ي توسل به پروردگار اين ها است تا آن جا که من نگاه کردم اگر کسي شرح حال اولياء خدا را مطالعه بکند باور بفرماييد همه ي آن ها اگر به جايي رسيدند از همين چهار راه است اين که مي گويند چه کنيم سير و سلوک و علماي اخلاقي همه اش در اين چهار راه است آيت الله بهجت سيد بن طاووس چطوري اين چنين شدند؟ عزيزان ببينند هم روايات را هم شرح حال علما و بزرگان را ببينند زير مجموعه ي کسب فضائل مثلا خدمت به خلق است انجام مستحبات است نوافل است در روايت باز احترام به پدر مادر نيکي به پدر مادر است اگر بتوانيم اين بحث را مطرح بکنيم به طور جامع به نظرم بحث خيلي مفيدي است من متواضعانه تقاضا مي کنم عزيزان و سروران روحاني خودم عزيزاني که تازه شروع کردند مي پرسند چه مباحثي خوب است براي مردم به نظرم اين مباحث يکي از مباحث مهم است آن هم با محوريت سفره ي حضرت علي نهج البلاغه. کسي است که همه را طي کرده به ما مي خواهد ياد بدهد خطبه ي 110 من يک ترجمه اي اول از اين خطبه ي نوراني عرض مي کنم بعد مي رويم سراغ تفصيل بحث إِنَّ أَفْضَلَ مَا تَوَسَّلَ بِهِ اَلْمُتَوَسِّلُونَ إِلَى اَللَّهِ سُبْحَانَهُ وَ تَعَالَى اَلْإِيمَانُ

ص: 3766

بِهِ وَ بِرَسُولِهِ بهترين وسيله اي که کساني که مي خواهند به خدا برسند بهترين وسيله ي قرب الهي در اين چند تا خلاصه مي شود ايمان که همان معرفت است جهاد است که همان انجام واجبات است توحيد است که باز برمي گردد به همان معرفت اقامه ي نماز که همان بخش انجام واجبات است همه ي دين در نماز خلاصه مي شود خيلي تعبيرات عجيبي است اين ها را ما فعلا ترجمه مي کنيم إِيتَاءُ اَلزَّكَاةِ فَإِنَّهَا فَرِيضَةٌ وَاجِبَةٌ زکات يک واجب است براي همه روزه ي ماه رمضان سپر از عقاب است حج عمره که آثارش را حضرت اشاره مي کنند صله ي رحم که زير مجموعه ي همان کسب فضائل است صدقه دادن صدقه ي مخفيانه دادن و خدمت به خلق کار خير انجام دادن خدمت به خلق کردن پس حضرت خلاصه مي کنند در همين چهار راه با زيرمجموعه هايي که اشاره کرديم حالا ما براي اين که بحثمان يک نظامي داشته باشد در عين حال محور ما کلام حضرت باشد از اول شروع مي کنيم اولي شد معرفت يک روايتي است حديث در کنز العمال است پيغمبر به حضرت علي فرمود يا علي پس اولي اش معرفت است بدون معرفت نمي شود ايمان معرفت توحيد يَا عَلي اِذَا رَاَيتَ النَّاس يَتَقَرَّبُونَ اِلي خَالقهم اِلي بِاَنواع البِرّ تَقرب اِلَيه بِاَنواعِ العَقل (حلية الاولياء، ج 1، ص 18) اگر مردم مي خواهند با کارهاي خوب به خدا نزديک شوند تو با انواع عقل و خرد به خدا نزديک شو يعني اول معرفت مي خواهد اول شناخت مي خواهد اول بصيرت مي خواهد بعد انسان برود دنبال کار نماز بدون بصيرت نماز بدون معرفت ذکر بدون معرفت؟ خدمت به خلق بدون معرفت؟ اگر از بصيرت

ص: 3767

و معرفت شروع کردي بر همه ي مردم سبقت مي گيري عيارش معرفت است اولش معرفت است در يک حديث ديگري باز در کافي شريف است امام صادق فرمود يَا بُنَيَّ اعْرِفْ مَنَازِلَ الشِّيعَةِ عَلَى قَدْرِ رِوَايَتِهِمْ وَ مَعْرِفَتِهِمْ فَإِنَّ الْمَعْرِفَةَ هِيَ الدِّرَايَةُ لِلرِّوَايَةِ وَ بِالدِّرَايَاتِ لِلرِّوَايَاتِ يَعْلُو الْمُؤْمِنُ إِلَى أَقْصَى دَرَجَاتِ الْإِيمَان (معاني الاخبار، ص 2) اگر مي خواهيد بدانيد شيعيان ما چه درجاتي دارند چه منازلي دارند به هر ترتيب شيعيان در يک منزلت نيستند درجاتشان متفاوت است ببينيد چقدر از ما روايت بلد هستند چقدر فهميدند روايات را نه فقط نقل روايت بلکه درک روايت بصيرت در روايت فهم روايات معرفت در دين مي دانيد عزيزان همه ي بينندگان مي دانند ما اگر بزرگان ما در طول تاريخ کتاب هاي حديثي که نوشتند مثلا مرحوم کليني که کافي شريف را نوشت بلافاصله بعد در طول ساليان سال صد ها سال علماي بزرگ ما آمدند روايات را شرح کردند فهم کردند روايات را مرحوم ملا صالح مازندراني شرح مي نويسيد مرحوم علامه مجلسي شرح مي نويسد ملاصدرا شرح مي نويسد ده ها شرح بر کافي شريف داريم يک کافي داريم ولي ده ها فهم روايات داريم بصيرت در روايات داريم در قرآن کريم هم آيه اي است وقتي به اهل آتش مي گويند چه شد شما جهنمي شديد اهل آتش مي گويندوَقَالُوا لَوْ كُنَّا نَسْمَعُ أَوْ نَعْقِلُ مَا كُنَّا فِي أَصْحَابِ السَّعِيرِ» (ملک/ 10) اگر ما گوشمان را باز کرده بوديم تعقل مي کرديم بصيرت و معرفت در دين داشتيم تعقل مي کرديم ما از جهنميان نبوديم نمي شود بگوييم مي خواهيم با خدا نزديک شويم فقط با اعمال؟ نه اعمال مرحله ي بعد است اولي اش تفکر است تعقل است فهم دين است

ص: 3768

باز در نهج البلاغه چون مهمان سفره ي حضرت هستيم در کلمات قصار کلمه ي 38 ام بسيار کلمه ي نوراني است حضرت مي فرمايد انَ ّ أَغْنَي الْغِنَي الْعَقْلُ وَ أَكْبَرَ الْفَقْرِ الْحُمْقُ (نهج البلاغه، حكمت 38) بالاترين ثروت عقل است نقطه ي مقابلش بدترين و بزرگ ترين فقر ناداني است حماقت و جهل است اگر باز عزيزان عنايت داشته باشند در کتاب هاي حديثي ما اين خيلي جالب است مثلا کافي شريف يک کتاب حديثي معتبر بسيار معتبر است وقتي ايشان خواست شروع بکند خيلي مهم است اولين کتابش کتاب الحجة نيست کتاب الحجه يعني امام شناسي اولين کتابش کتاب العقل است اول کتاب العقل است بعد کتاب دومش کتاب الحجه است با عقل شروع کرده است 36 حديث در کتاب العقل ذکر کرده بسيار روايات نابي دارد من فقط يکي دو تا را مي خوانم براي اين که معلوم باشد اين حديث از حضرت علي است دارد که هَبَطَ جَبْرَئِيلُ عَلَى آدَمَ ع فَقَالَ يَا آدَمُ إِنِّي أُمِرْتُ أَنْ أُخَيِّرَكَ وَاحِدَةً مِنْ ثَلاَثٍ فَاخْتَرْهَا وَ دَعِ اِثْنَتَيْنِ فَقَالَ لَهُ آدَمُ يَا جَبْرَئِيلُ وَ مَا اَلثَّلاَثُ فَقَالَ اَلْعَقْلُ وَ اَلْحَيَاءُ وَ اَلدِّينُ فَقَالَ آدَمُ إِنِّي قَدِ اِخْتَرْتُ اَلْعَقْلَ فَقَالَ جَبْرَئِيلُ لِلْحَيَاءِ وَ اَلدِّينِ اِنْصَرِفَا وَ دَعَاهُ فَقَالاَ يَا جَبْرَئِيلُ إِنَّا أُمِرْنَا أَنْ نَكُونَ مَعَ اَلْعَقْلِ حَيْثُ كَانَ قَالَ فَشَأْنَكُمَا وَ عَرَجَ (کافي، ج 1، ص 10) جبرائيل بر آدم هبوط کرد من از جانب پروردگار مامور شدم جبرائيل به آدم نازل شد و عرض کرد من مامور شدم از جانب پروردگار به شما بگويم يکي از اين سه چيز را انتخاب بکن حق انتخاب با شماست يا عقل يا دين

ص: 3769

يا حيا حضرت علي مي فرمايد حضرت آدم گفت من عقل را انتخاب کردم الآن به ما بگويند بين دين و عقل و حيا انتخاب بکنيم دين اول است آدم گفت نه من همان عقل را انتخاب مي کنم جبرائيل به حيا و دين گفت شما برويد ديگر اين بنا بود يکي را انتخاب بکند من از جانب پروردگار مامورم بگويم يکي را انتخاب بکند به حيا و دين گفت شما برويد حيا و دين جواب دادند نه ما موظف هستيم با عقل باشيم ما از عقل جدا نمي شويم اگر آدم عقل را انتخاب کرد ما موظف هستيم با او باشيم يعني اگر انسان تعقل داشت دين همراهش حتما خواهد بود دين داري حتما خواهد بود اين حديث در تحف العقول است خيلي حديث قشنگي است اَثْنى قَوْمٌ بِحَضْرَتِهِ صلي الله عليه و آله عَلى رَجُلٍ حَتّى ذَكَروا جَميعَ خِصالِ الْخَيْرِفَقالَ رَسولُ اللّه ِ صلي الله عليه و آله: كَيْفَ عَقْلُ الرَّجُلِ؟ فَقالوا: يا رَسولَ اللّه ِ نُخْبِرُكَ عَنْهُ بِاجْتِهادِهِ فِىالْعِبادَةِ وَ اَصْنافِ الْخَيْرِ تَساَلُنا عَنْ عَقْلِهِ؟! فَقالَ صلي الله عليه و آله: اِنَّ الاَْحْمَقَ يُصيبُ بِحُمْقِهِ اَعْظَمَمِنْ فُجورِ الْفاجِرِ، وَ اِنَّما يَرْتَفِعُ الْعِبادُ غَدا فِى الدَّرَجاتِ وَ يَنالونَ الزُّلْفى مِنْ رَبِّهِمْعَلى قَدْرِ عُقولِهِم (تحف العقول، ص 54) عده اي در محضر پيغمبر خدا از يک کسي شروع کردند تعريف کردن در محضر پيغمبر هر چه خوبي شما فرض کنيد در مورد آن آقا گفتند اهل احسان است اهل خدمت به خلق است نماز شب مي خواهند دعا دارد هر چه که شما بگوييد تمام خوبي هايي که در يک نفر قابل تصور است را در مورد اين آقا براي

ص: 3770

پيغمبر گفتند پيغمبر اين ها را کافي ندانست كَيْفَ عَقْلُ الرَّجُلِ؟ معرفتش چطور است؟ عقل و فهم و بصيرتش چطور است؟ تعجب کردند اصحاب گفتند ما از تمام کارهاي خيرش مي گوييم عبادتش را مي گوييم شما از عقلش سوال مي کنيد؟ حضرت فرمود بله وَ اِنَّما يَرْتَفِعُ الْعِبادُ غَدا فِى الدَّرَجاتِ وَ يَنالونَ الزُّلْفى مِنْ رَبِّهِمْعَلى قَدْرِ عُقولِهِم فرداي قيامت درجاتي که به انسان ها داده مي شود بر اساس عقلشان است 36 حديث در کافي شريف دارد من به همين يکي دو روايت اکتفا کردم براي اين که عزيزان بدانند بحث خيلي گسترده تر از اين است تفسير عقل در کتاب هاي حديثي ما مفصل آمده مرحوم علامه مجلسي وقتي وارد شده در بحار مفصل توضيح داده شايد دوستان به ذهنشان بيايد يعني چه؟ من خلاصه مي کنم باز با يک روايتي معنا مي کنم حديث در تحف العقول يکي از مصادر قديمي ماست پيغمبر خدا فرمود خداوند عقل را در سه بخش تقسيم کرده اگر کسي اين سه بخش را داشته باشد عقلش کامل است آن عقلي که اهل بيت گفتند ائمه گفتند اين است يعني همان معرفت نه اين شيطنت ها در روايت است که گفتند پس معاويه خيلي بدجنسي دارد فرمود آن شيطنت است آن عقل نيست اين که بگويند فلاني خيلي بلد است اموال ديگران را بردارد اين شيطنت ها را نمي گويند عقل حالا اين حديث خودش قشنگ بيان کرده پيغمبر خدا فرمود عقل سه جزء دارد کسي اين سه تا را داشته باشد کامل است حُسْنِ الْمَعْرِفَةِ بِاللَّهِ ، وَحُسْنِ الطَّاعَةِ لِلَّهِ ، وَحُسْنِ الصَّبْرِ عَلَى أَمَرِهِ (بحارالأنوار، ج 77، ص 155) اولش معرفت معرفت که آمد به دنبالش

ص: 3771

بندگي مي آيد طاعت مي آيد و بصيرت که گاهي به مسئله ي امامت تفسير شده پس اولين مسئله معرفت است راه هاي تقرب اولش معرفت است که من باز همين جا نمي خواهم باز کنم بحث خيلي زياد است به حواشي نمي رسيم ولي باز خواهش مي کنم اگر اين قدر تاکيد شده روي مسئله ي معرفت و بصيرت اولين راه قرب الهي است ما يک کم تلاشمان را بيشتر بکنيم.

شريعتي: معرفت پيدا کردن کار سختي است؟

نه کار سختي نيست دنبالش باشيم کار سختي نيست يکي اش برنامه هاي ديني رسانه بهترين راه هاي کسب معرفت است قطعا نزديک مي کند پيچيده نکنيم فکر نکنيم تا گفتيم معرفت يک چيز خيلي سختي است يک داستاني است من نمي خواستم بگويم مفصل است يک وقتي امام موسي عليه السلام به کسي فرمودند همه چيز تو خوب است مَا اَحَبَّنِي چقدر من دوست دارم ويژگي هاي خوبي که داري فقط يک اشکال در زندگي ات است اين حديث در کافي است اَلا اَنَّهُ لَا مَعرِفَةَ لَک تو بي معرفت هستي از امام سوال کرد معرفت چيست تا مي گوييم معرفت مي گويند چه چيز پيچيده اي است حضرت فرمود تَفَّقُه وَ الطَّلَبِ الحَدِيث يعني فهم دين پيچيده اش نکنيم برويم دنبالش فهم دين همين است يکي از بهترين راه ها همين جلسات است خيلي از دوستان سوال مي کنند استاد اخلاق داشته باشيم مي گويم پيچيده نکنيد شما در شهر و روستا يا همين تهران گاهي پيچيده مي شود گاهي آدم گرفتار کساني مي شود که دکان بازار دارند نه همين برنامه هاي ديني رسانه را ببينيد هر کجا مجلس اهل بيت بود شرکت بکنيد اين استاد اخلاق است اين درس اخلاق است نيازي نيست جاي

ص: 3772

خاصي برويم شخصي را پيدا بکنيم نه مطالعه بکنيم حضرت موسي بن جعفر فرمود تو معرفت نداري خدا پدرش را بيامرزد سوال کرد معرفت چيست حضرت فرمود فهم دين آن هم از راه کلمات اهل بيت عزيزان اهتمام بورزند همين نهج البلاغه ي حضرت علي چقدر ما بايد خدا را شکر بکنيم درياي معارف است من افتخار مي کنم الحمدلله خداوند نظر عنايت و لطفي به ما داشت که ما تقريبا يکي دو سالي است مهمان سفره ي نهج البلاغه هستيم شهيد مطهري با آن عظمت مي گويد من مثل کسي بودم خبر نداشتم مثل همسايه اي که از همسايه اش خبر ندارد استادم آيت الله حاج ميرزا علي آقاي شيرازي دست من را گرفت با دنياي نهج البلاغه آشنا کرد در مقدمه ي سيري در نهج البلاغه بيان کرده يکي همين قرآن نهج البلاغه است به جوان ها گفتم برنامه بگذاريد روزي نيم ساعت يک ساعت تفسير مطالعه بکنيد پس اولين راه معرفت است تفقه در دين و فهم در دين آن هايي که متصدي مجالس ديني هستند متواضعانه خواهش مي کنم اگر اين همه تاکيد شده در جلسات ديني بخش عمده را براي فهم دين و سخنراني ها بگذاريم يادمان باشد عزاداري ها يا جشن اهل بيت حتما بايد باشد ما مي خوانيم در راه هاي تقرب يکي از بهترين بلکه بالاترين راه محبت اهل بيت است ولي مقدمه اش معرفت است الآن گاهي ديدم در بعضي جلسات مثلا سخنراني و کسب معارف يا تعطيل است يا در حاشيه است اول جلسه که تلاوت قرآن است ده بيست نفر هستند بعد که احکام دين گفته مي شود مي شود چهل پنجاه نفر سخنران که مي آيد چهارصد پانصد نفر

ص: 3773

آخرش که مي رسد به مداحي مي شود پنج هزار نفر خدا راضي است؟ ما مخلص همه ي مداحي ها و ذکر اهل بيت هستيم افتخار ما اين است بلد باشيم بتوانيم بخوانيم اما موقع تلاوت قرآنش قاري قرآن مي گويد چقدر بخوانم؟ مي گويند بخوان تا جلسه آماده شود اين خوب است؟ احکام را هم عدد کمي است سخنراني يک کم مي رود بالاتر به آخرش که مي رسد زياد مي شود ديگر حاشيه نرويم مقدمه ي محبت معرفت است نمي شود بدون معرفت پس اولي معرفت و بصيرت است دوم انجام واجبات است که حضرت به بعضي از اين واجبات در خطبه ي 110 اشاره کردند من يک حديث از کافي شريف مي خوانم امام صادق فرمودند فِيمَا نَاجَى اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ بِهِ مُوسَى (ع): يَا مُوسَى مَا تَقَرَّبَ إِلَيَ الْمُتَقَرِّبُونَ بِمِثْلِ الْوَرَعِ عَنْ مَحَارِمِي به موسي از مناجات هايي که موسي با خدا داشت خدا به موسي خطاب کرد يا موسي هيچ کسي به من نزديک نشد مثل دوري کننده از گناه اول معرفت دوم دوري از گناه که دوري از گناه مقدم بر انجام واجبات است اگر بخواهيم به خدا نزديک شويم برويم زندگي اولياء را ببينيم گناه در زندگي اين ها نبوده من فراوان ديدم جوان ها مي آمدند خدمت مرحوم آيت الله بهجت سير و سلوک مي خواستند فکر مي کردند مرحوم آيت الله بهجت چيز پيچيده اي مي خواست بگويد ايشان مي فرمود رساله را بگيريد عمل بکنيد اين ها جا مي خوردند ما گفتيم آقا الآن مي خواهد چه بگويد يکي از اساتيد بزرگ يادم است واقعا مرد بزرگي بود رضوان خدا بر ايشان باد تعبير خيلي زيبايي داشتند مي فرمودند مطالعه ي رساله واجب است مطالعه ي قرآن مستحب است قرآن خواندن مستحب

ص: 3774

است هيچ فقيهي نگفته قرآن خواندن واجب است ما بايد قرآن بخوانيم مستحب است ولي خواندن رساله واجب است احکام ما را بدانيم حلال و حرام خدا را بدانيم اين مرد بزرگ مي فرمود رساله همين که حلال حرام خدا را بشناسيم يک وقتي يک داستاني را گفتيم عَبدُالرَّحمَن الحجاج قَالَ کُنتَ عِندَ اَبِي عَبدالله عَلَيهِ السَّلام اِذ دَخَلَ عَلَيهِ عَبدُالملک القمي فقال: لَه اشرب وَ اَنَا قَائِم؟ فَقَال: اِن شِئتَ فَقَالَ: اشرب بِنَفس وَاحد حَتي اروي؟ قال: اِن شِئتَ قال: فأسجد و يَدي فِي ثَوبي؟ قال: اِن شِئتَ ثُمَّ قَالَ: ابوعبدالله عليه السلام اَمَّا وَالله مَا مِن هَذا و شبهه اَخافُ عَلَيکم (محاسن، ص 581) کسي بود به نام عبدالملک آمد خدمت امام صادق چند سوال پرسيد مثل اين که ليستي از سوالاتش را آماده کرده بود مي خواست از حضرت بپرسد گفت چند سوال دارم حضرت فرمودند بپرس گفت سوال اول مستحب است يک ليوان آب را به سه نفس بخوريم گفت مي خواهم به يک نفس بنوشم آخر اين سوال است؟ حضرت فرمود ان شئت دلت مي خواهي به يک نفس بنوشي بنوش عيبي ندارد مستحب است آن را رعايت نکن در روايت است شب نشسته مستحب است آب خوري گفت مي خواهم آب را ايستاده بنوشم گفت اگر مي خواهي بنوش گفت نماز بخوانم دستم در لباسم است مستحب است آدم در نماز دستش در لباسش نباشد بيرون باشد حضرت فرمود اگر دلت مي خواهد اين کار را بکن آمد سوال چهارمش را بپرسد حضرت ناراحت شد قسم خورد به خدا قسم من نگران اين مسائل نيستم خوب است اين ها در مراحل بعد خوب است مستحبات خوب است

ص: 3775

ترک مکروهات خوب است ولي به خدا قسم من نگران گناه هستم ترک گناه مقدم است انجام واجب مهم است بعد مي رسيم به اين که نماز شب هم بخوانيم خيلي خوب است نماز مستحب هم بخوانيم خيلي خوب است.

شريعتي: همان روايت معروف که در آغاز روزهاي ماه مبارک رمضان حضرت علي از پيغمبر پرسيد افضل اعمال اين ماه چيست فرمود ورع عن محارم الله.

احسنت در حالي که در ماه رمضان يک آيه بخواني ثواب يک ختم قرآن را مي دهند ولي حضرت فرمود دوري از گناه افضل است اين حديث هم در کافي شريف است يک شخصي آمد خدمت امام باقر گفت من صادقانه به شما بگويم من چطور آدمي هستم قَالَ لَهُ رَجُلٌ إِنِّي ضَعِيفُ الْعَمَلِ قَلِيلُ الصَّلَاةِ قَلِيلُ الصَّوْمِ وَ لَكِنْ أَرْجُو أَنْ لَا آكُلَ إِلَّا حَلَالًا وَ لَا أَنْكَحَ إِلَّا حَلَالًا فَقَالَ وَ أَيُّ جِهَادٍ أَفْضَلُ مِنْ عِفَّةِ بَطْنٍ وَ فَرْجٍ (محاسن، ص 292) من واجباتم را انجام مي دهم محرمات را انجام نمي دهم ترک مي کنم ولي دنبال مستحبات نيستم بگويم رجب شعبان رمضان روزه ام نه اين طوري نيستم واجباتم را انجام مي دهم مستحبات که مي رسد توفيق زيادي ندارم ولي عهد بستم در زندگي حرام خواري نداشته باشم گناه در زندگي ام نباشد سفره ام سفره ي حرامي نباشد من چطور آدمي هستم؟ آدمي که فقط واجباتش را انجام مي دهد سفره اش سفره ي حلال است گناه انجام نمي دهد حضرت ناراحت شد فرمود چرا مي گوييم اعمالم کم است کدام تلاش و عبادتي بالاتر از اين که انسان دامنش را و شکمش را از گناه حفظ بکند؟ دست کم نگير واقعا اگر کسي بگويد

ص: 3776

من گناه در زندگي ام نيست خيلي ادعاي بزرگي است يکي بگويد من دامنم شکمم از گناه دور است حرام خواري نمي کنم خودم را حفظ کردم بگويد من واجباتم را انجام مي دهم گناه هم در زندگي من نيست حضرت فرمود اين که بالاترين عبادت است چرا گفتي قليل العمل اگر دوستان نگاه بکنند زندگي علما اوليا خدا همه اش محورش همين است حرام خواري در زندگي هاي ما نباشد گاهي حواس ما به مستحبات است اما از حرام خواري ها پرهيز نداريم در جامعه ي ما رشوه خواري است يا نه؟ قطعا است حرام خواري است رشوه خواري نيست در ادارات ما؟ کم فروشي نيست در بازار ما؟ کم فروشي که حتما حرام است بحثي در آن نيستوَيْلٌ لِّلْمُطَفِّفِينَ» (مطففين/ 1) همان طور که قرآن گفتهوَيْلٌ يَوْمَئِذٍ لِّلْمُكَذِّبِينَ» (مطففين/ 10)وَوَيْلٌ لِّلْمُشْرِكِينَ» (فصلت/ 6) اين را هم گفته ويل وعده ي عذاب است واي بر آن هايي که خدا را تکذيب مي کنند واي بر آن هايي که براي خدا شريک قرار مي دهند آن هايي که کم فروشي مي کنند ببينيد در بازار ما است يا نه؟ اگر من در کسب و کارم صبح تا شب کم فروشي بکنم بعد ظهر بروم صف اول جماعت نماز بخوانم؟ رشوه خواري در جامعه ي ما است اگر بناست ما به خدا نزديک شويم از اين جا شروع بکنيم يا رباخواري در جامعه ي ما نيست؟ مي شود بگوييم نيست؟ الآن واقعا در بازار ما هيچ اثري از ربا نيست؟ بانک هاي پاک پاک هستند؟ هيچ ربايي نيست؟ ما الگويش را صادر مي کنيم به کشورهاي ديگر نظام بانکداري اسلامي را هر کس مي خواهد از ما ياد بگيرد سود سي درصد را بياييد

ص: 3777

از ما بگيريد نظام بانکداري اسلامي اين است يا جريمه هاي ديرکرد که اين روزها فرياد علما بلند شده صريحا مي گويند جريمه ي ديرکردي که مي گيريد حرام است چه کسي به چه کسي است؟ مي گويند نه ما درستش کرديم شرعي اش کرديم اين ها شرع را بلد هستند يا نه مراجعي که دارند اعتراض مي کنند اين همه مي گويند اين ها مي دانند يا آن ها بهتر مي دانند؟ شما بلد هستيد؟ ما درست هستيم با چه درست کرديد؟ با شرط التزام شرط کرديم گفتيم دير پرداخت کردي جريمه مي دهي و او پذيرفته طرف صد ميليون وام گرفته مي گويد سي صد ميليون دادم هنوز تمام نشده نه صد ميليون دادم هنوز تمام نشده من نگراني ام ترسم اين است که يک وقتي ما متوجه شويم که ديگر دير شده باشد الآن سي و هفت سال سي و هشت سال است من همين جا عرض کردم امام حفظ نظام را از اوجب واجبات مي دانست کسي شکي دارد؟ چقدر از امام شنيديم همه چيز ما فداي نظام شود نظام اسلامي يک اصل اسلام است واقعا همين طور بود همين امام را اول انقلاب گفتند جريمه هاي ديرکرد را اگر ما نگيريم سيستم بانکي مان به هم مي خورد مردم نمي آيند پول ها را بدهند امام فرمود من جايز نمي دانم آقا از شرط التزام طرف شرط کرده امام فرمودند اين ها همه اش حيله است قبول نيست نمي شود ديگر تعبير يکي از مراجع بزرگوار يادم است خدمتشان رسيدم گفتم مگر شرط التزام نيست؟ بانک مي گويد من با تو شرط کردم شرط ضمن عقد است ايشان مي فرمود اگر اين راه حل بود اين همه آيات قرآن اين همه رواياتي که در

ص: 3778

مورد حرمت رباخواري است بايد مي گفتند الا اين که شما شرط بکنيد با طرف استثناء مي کردند اصلا امام رضوان الله عليه چرا حيله هاي ربايي را حرام مي داند؟ پر است تحرير الوسيله ي ايشان چون کلاه شرعي است گفتند اگر اين کار را نکنيم سيستم به هم مي خورد جمهوري اسلامي به هم مي خورد امام گفت فتواي من اين است قبول نمي کنم امامي که همه چيز را فداي جمهوري اسلام مي کرد مي گفت اصل نظام بايد حفظ شود ولي هر چه کردند فرمود نه گفتند چه کنيم گفتند برويد شوراي نگهبان رفتند شوراي نگهبان با همين شرط التزام حل کردند ولي اين حرف مال سي و هشت سال پيش بوده يک ضرورتي بوده سي و هشت سال پيش امام فرمود حلش بکنيد حل کردند يعني بعد از سي و هشت سال ما به راه حلي نرسيديم که اعتراض و فرياد مراجع بلند نشود؟ يک چيزي باشد که به فتواي امام بخورد؟ مي گويند شرط کرديم مي خواهيد بخواهيد نمي خواهيد نخواهيد.

شريعتي: آثار سوء اش و آتش اش گريبان کل جامعه را مي گيرد.

بله من همين جا گفتم شما اين جريمه ها را سود ها را جمع مي کنيد جمع مي کنيد جمع مي کنيد يک مرتبه يک سه هزار ميلياردي مي برند چوب همان است آثار سوء دارد من عرض کردم ما اگر همان حديث را مي خوانديم دوباره مي رفتيم هم آرامش بيشتري داشتيم کسي هم گلايه نمي کرد ولي اين درد جامعه است الآن هم دير شده اين تعبيري که بعضي از مراجع همين روزها دوباره فرمودند ما يک وقتي وامي از يک بانکي گرفتيم براي موسسه مان بعد ها گفتيم مسلمان که هيچ الهي کافر گرفتار اين بانک ها

ص: 3779

نشود يک مرجع تقليد که وقتي انتخابات مي شود ما کلام اين بزرگواران را مي آوريم که مردم در انتخابات شرکت بکنند مگر در انتخابات و جاهاي حساس کلام مراجع و رهبر نيست که مردم حضور پيدا مي کنند؟ همين بزرگواران وقتي به اين جا برسد چند نفرشان همين روزها فرمودند قطعا جريمه ي ديرکرد حرام است حرام است حرام است صد بار در ملاقات ها گفتند حرام است گفتند مسلمان که هيچ کافر گرفتار بانک ها نشود من حرفم اين است يک وقتي متوجه شويم الآن هم دير شده الآن مردم پيام مي دهند چه کساني به خاطر بانک ها به روز سياه نشستند؟

شريعتي: همين الآن هم پيام ها به دست ما مي رسد دل خوني دارند آن هايي که گرفتار شدند.

الآن شايد کسي بگويد اين آقا هيچ سرش نمي شود اگر بانک جريمه نگذارد مردم پول نمي دهند سي و هشت سال است راه حل پيدا نشده؟ گيرم راهي هم نيست شما جريمه کرديد من دير کردم جريمه بسم الله چشم جريمه را به چه کسي بايد بدهم؟ الآن وقتي پليس جريمه مي کند کسي که تخلف مي کند مي رود خزانه آقاي شريعتي بپرسيد جريمه ي بانک ها کجا مي رود هر روز دکوراسيون بانک ها عوض مي شود املاکشان بيشتر مي شود هر رئيس جمهوري هم مي آيد مي گويد بياييد املاکتان را واگذار بکنيد زورشان نمي رسد اگر من تخلف کردم گوش من را مي خواهيد بگيريد اين جريمه را بريزيد به بيت المال براي چه خرج تشريفات شما دکوراسيون شما شود؟ آن چيزي که مهم است اين است که حضرت فرمود اولي شد معرفت دومي دوري از گناه اگر گناه در زندگي ما باشد رباخواري رشوه خواري کم فروشي در زندگي ما باشد

ص: 3780

اين ها همه اش کشک است بخواهيم به خدا نزديک شويم همه اش حرف است حالا هي برويم سراغ مستحبات من ربا بدهم همه اش بانک ها نيست شخصي ها هم هستند من به شما پول بدهم اين حکم دين است هر شرطي که من بگذارم کنار وامي که به شما مي دهم چقدر دين سخت گرفته من به شما يک ميليون وام بدهم بگويم يک آقايي بفرماييد هفته ي ديگر بياييد لپ تاپ من را تعمير بکنيد اين رباست هر شرطي که گذاشته شود رباست من بيايم مد والضالين را درست بکنم بيايم مردم را دعوت بکنم نظام بانکداري يک طرف خدا يک طرف ولي بعد يک طوري کلاه شرعي درست بکنم اشتباه است پس راه اول معرفت راه دوم دوري از گناه است که مهم ترين گناه حرام خواري در جامعه است.

شريعتي: خيلي ممنون صفحه ي 176 را امروز با هم تلاوت مي کنيم آيات 196 تا 206 سوره ي مبارکه ي اعراف.

اللهم صل علي محمد و آل محمد و عجل فرجهم

إِنَّ وَلِيِّيَ اللَّ_هُ الَّذِي نَزَّلَ الْكِتَابَ وَهُوَ يَتَوَلَّى الصَّالِحِينَ ?196? وَالَّذِينَ تَدْعُونَ مِن دُونِهِ لَا يَسْتَطِيعُونَ نَصْرَكُمْ وَلَا أَنفُسَهُمْ يَنصُرُونَ ?197? وَإِن تَدْعُوهُمْ إِلَى الْهُدَى لَا يَسْمَعُوا وَتَرَاهُمْ يَنظُرُونَ إِلَيْكَ وَهُمْ لَا يُبْصِرُونَ ?198? خُذِ الْعَفْوَ وَأْمُرْ بِالْعُرْفِ وَأَعْرِضْ عَنِ الْجَاهِلِينَ ?199? وَإِمَّا يَنزَغَنَّكَ مِنَ الشَّيْطَانِ نَزْغٌ فَاسْتَعِذْ بِاللَّ_هِ إِنَّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ ?200? إِنَّ الَّذِينَ اتَّقَوْا إِذَا مَسَّهُمْ طَائِفٌ مِّنَ الشَّيْطَانِ تَذَكَّرُوا فَإِذَا هُم مُّبْصِرُونَ ?201? وَإِخْوَانُهُمْ يَمُدُّونَهُمْ فِي الْغَيِّ ثُمَّ لَا يُقْصِرُونَ ?202? وَإِذَا لَمْ تَأْتِهِم بِآيَةٍ قَالُوا لَوْلَا اجْتَبَيْتَهَا قُلْ إِنَّمَا أَتَّبِعُ مَا يُوحَى إِلَيَّ مِن رَّبِّي هَ_ذَا بَصَائِرُ مِن رَّبِّكُمْ وَهُدًى وَرَحْمَةٌ لِّقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ ?203?

ص: 3781

وَإِذَا قُرِئَ الْقُرْآنُ فَاسْتَمِعُوا لَهُ وَأَنصِتُوا لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ ?204? وَاذْكُر رَّبَّكَ فِي نَفْسِكَ تَضَرُّعًا وَخِيفَةً وَدُونَ الْجَهْرِ مِنَ الْقَوْلِ بِالْغُدُوِّ وَالْآصَالِ وَلَا تَكُن مِّنَ الْغَافِلِينَ ?205? إِنَّ الَّذِينَ عِندَ رَبِّكَ لَا يَسْتَكْبِرُونَ عَنْ عِبَادَتِهِ وَيُسَبِّحُونَهُ وَلَهُ يَسْجُدُونَ ?206?

ترجمه:

يقيناً سرپرست و يار من خدايي است که قرآن را نازل کرده و او همواره شايستگان را سرپرستي و ياري مي کند. (???) و کساني را که به جاي خدا مي خوانيد، نه مي توانند شما را ياري دهند و نه خود را ياري رسانند. (???) و اگر آنان را به سوي هدايت دعوت کنيد، نمي شنوند و آنان را مي بيني که به سوي تو مي نگرند در حالي که نمي بينند. (???) عفو و گذشت را پيشه کن، و به کار پسنديده فرمان ده، و از نادانان روي بگردان. (???) و اگر [وسوسه اي از سوي] شيطان، تو را [به خشم بر مردم و ترکِ مهرباني و ملاطفت] تحريک کند، به خدا پناه جوي؛ زيرا خدا شنوا و داناست. (???) مسلماً کساني که [نسبت به گناهان، معاصي و آلودگي هاي ظاهري وباطني] تقوا ورزيده اند، هرگاه وسوسه هايي از سوي شيطان به آنان رسد [خدا و قيامت را] ياد کنند، پس بي درنگ بينا شوند [و از دام وسوسه هايش نجات يابند.] (???) و برادران بي تقوايان [که شياطين هستند] همواره آنان را به عمق گمراهي مي کشانند؛ سپس [در به گمراهي کشيدنشان] کوتاهي نمي ورزند. (???) و هرگاه براي مخالفان [به سبب تأخير وحي] آيه اي نياوري [بر پايه گمان پوچ و باطلشان که قرآن را از پيش خود مي آوري] مي گويند: چرا آيه اي از نزد خود انتخاب نکردي [تا براي ما بياوري]؟ بگو: من فقط آنچه

ص: 3782

از سوي پروردگارم به من وحي مي شود، پيروي مي کنم. اين قرآن دلايلي روشن از سوي پروردگار شماست و براي گروهي که ايمان مي آورند، سراسر هدايت و رحمت است. (???) و هنگامي که قرآن خوانده شود، به آن گوش فرا دهيد و سکوت کنيد تا مشمول رحمت شويد. (???) و پروردگارت را در دل خود بامدادان و شامگاهان از روي فروتني و زاري و بيم و ترس به صدايي آرام وآهسته ياد کن و [نسبت به ذکر خدا] از بي خبران مباش. (???) يقيناً مقرّبان و نزديکان خدا هيچ گاه از عبادت و بندگي اش تکبّر نمي ورزند، وهمواره او را تسبيح مي گويند، و پيوسته براي او سجده مي کنند. (???)

اللهم صل علي محمد و آل محمد و عجل فرجهم

شريعتي: خدمت حاج آقاي حسيني هستيم اشاره ي قرآني را بشنويم و ادامه ي فرمايشاتتان را

اين آيه اي که تلاوت شدخُذِ الْعَفْوَ وَأْمُرْ بِالْعُرْفِ وَأَعْرِضْ عَنِ الْجَاهِلِينَ» در تفاسير فرمودند کامل ترين آيه در فضائل اخلاقي همين است اگر ما بخواهيم فضائل اخلاقي را خلاصه بکنيم در اين سه بخش بايد خلاصه بکنيم يعني بخواهيم خلاصه و چکيده ي تمام فضائل اخلاقي را بگوييم جامع ترين آيه اين آيه است اهل گذشت باشيم فرمان به کارهاي خوب بدهيم از جاهلين هم اعراض بکنيم در سوره ي مبارکه ي فرقان هم است «وَإِذَا خَاطَبَهُمُ الْجَاهِلُونَ قَالُوا سَلَامًا» (فرقان/ 63) «وَإِذَا مَرُّوا بِاللَّغْوِ مَرُّوا كِرَامًا» (فرقان/ 72) اگر جامعه ي ما همين سه دستور را عمل بکند گذشت و فرمان به خوبي و دوري از جاهل ناديده گرفتن کسي يک بدي کرد بگذر شما خيلي سر به سرش نگذار درگير نشو آن وقت ببين اين

ص: 3783

همه گرفتاري هايي درگيري هايي که ما داريم پيش مي آيد يا نه؟ واقعا اگر عمل بکنيم پيش نمي آيد عفو و گذشت و فرمان به کارهاي پسنديده و دوري از جاهل يک جاهلي با تو درگير شد محلش نگذار. ما فعلا در دومي يعني دوري از گناه مانديم هيچ بهترين وسيله براي قرب الهي مثل دوري از گناه نيست به مثل ورع عن الحرام نيست گناه که مي گوييم يک مصداقش را گفتيم که کم فروشي است يک مصداقش رباخواري است يک مصداقش رشوه خواري است متاسفانه تا مي گوييم کم فروشي ما دنبال اين مي گرديم که مخاطب را ديگري قرار بدهيم مي گويند امروز بحث چه بود؟ بحث بازاري ها بود نه فقط بازاري نيست تصريح کردند فقهاي ما کم فروشي فقط در کيل و وزن نيست يک چيزي که شما مي کشيد نه پارچه را هم که متر مي کنيد کم اش بگذاري مي شود کم فروشي آقاي منبري شما که منبر مي رويد وقت مردم را مي گيرد اگر کم بگذاريد کم فروشي است باور بفرماييد ما در طول هفته چه اضطرابي داريم براي اين چهل دقيقه اي که مي آييم محضر عزيزان وقت مردم را مي گيريم خدا رحمت کند مرحوم شيخ عباس ايشان پسري داشتند مرحوم حاج ميرزا علي آقاي محدث زاده منبري خيلي خوبي بود در هر منبر ده ها آيه و حديث مي خواند يک حديثي ايشان در منبر خوانده بود آمده بود پايين يک کسي پرسيده بود اين حديث کجاست گفته بود يادم نيست هر چه فکر کرده بود يادش نيامده بود شب در خواب پدرش صاحب مفاتيح را در خواب ديده بود که پسرم آدرس حديث فلان جاست ولي از اين به بعد

ص: 3784

بدون مطالعه به منبر نرو مديون وقت مردم هستي اين کم کاري است من اگر تعهدي داشتم براي سخنراني يک استادي اگر تعهدي داده معنا ندارد شما چقدر توانا هستيد منبر رويد؟ شما چقدر توانايي تدريس داريد؟ هر کسي در هر کاري است کم از کارشان بگذارد مسئولين ما الآن مي گويند بعضي ها عضو چهل هيئت امنا هستند وقتي مي گوييد مي گويند کاري ندارد اسمم است براي چه اسم شما باشد؟ يک نفر مگر مي تواند چهل هيئت امنا و هيئت علمي عضو باشد؟ کي مي خواهد برسد اين ها مصداق کم فروشي است يک استاد دانشگاه چطور مي خواهد برسد؟ يک پزشک من مخلص همه ي پزشکان هستم ناراحت نشوند از دست ما اين قانوني که خود وزارت بهداشت گفته من سوال مي کنم بيننده ها بگويند اين طوري است يا نه؟ نوشتند پزشک عمومي بايد پانزده دقيقه براي بيمار وقت بگذارد متخصص بيست دقيقه فوق تخصص بيست و پنج دقيقه شما به پزشک مراجعه کرديد آقا زاده تان جناب محي الدين عزيز را به پزشک متخصص اطفال برده ايد آن جا بيست دقيقه وقت مي گذارد براي بررسي؟

شريعتي: خيلي کم اتفاق مي افتد.

نگفته نسخه ات را نوشته آن وقت من همين جا بگويم واقعا آدم غصه مي خورد من يک وقت رفتم پيش پزشک اطفالي بچه اي مريض بود مي خواستم بروم گفتم ساعت چند بيا گفت ده و نيم بيا گفتم چه منظم ده و نيم رفتم گفتم عين چهل مريض نشستند پزشک هنوز نيامده گفتم تو بيا ده و نيم بيا من نفر چهلم هستم چهل مريض قبل من هستند گفتند بنشين تا پزشک بيايد اين حق الناس نيست؟ يک نفر به من

ص: 3785

پيام بدهد پزشکم گفته فلان ساعت بيا رفتم همان ساعت آمده هست اما خيلي کم است اگر چهل تا مريض مي خواهم ببينم عين چهل تا را مي گويند ساعت ده بيايد پزشک هم همان ساعت نيامده اين حق الناس است حق الناس که فقط از ديوار مردم بالا رفتن نيست من وقت مردم را ضايع بکنم مي شود حق الناس آن آقا مريض است دو سه ساعت مي نشيند آن جا اين حق الناس است بد است اين ها را من بگويم در اروپا ديدم طرف سر ساعت آمده پزشک آمده آن جا در محلي که بيماران مي نشينند سلام کرده ده وقت مريض بوده پزشک از اتاقش آمده بيرون پيش بيمار سلام کرده دست بيمار را با خودش گرفته برده داخل اتاق ما اين طوري هستيم؟ سه ساعت مي نشيند مي گويد همين است مي خواهي بخواه نمي خواهي نخواه اگر سخنران باشد اگر کارخانه دار باشد ماشين از کارخانه هنوز بيرون نيامده پنج عيب دارد اين ها کم فروشي نيست؟ کم فروشي فقط تخم مرغ است که ده گرم کم بيايد؟ کارگرهايمان يک وقتي به يکي از کارمندان که عضو اداره اي بود گفتم چرا دير مي روي گفت با اين حقوقي که دولت به ما مي دهد همين که صبح ها به نيت اداره رفتن از خواب بيدار مي شويم حقوق بر ما حلال مي شود من قبول دارم حقوق کم مي دهند کم است ولي اين توجيه است اين غلط است تو تعهد دادي من با همين حقوق کم هشت ساعت بيايم يک دقيقه اش را کم بکني مي شود حق الناس با از ديوار مردم بالا رفتن فرقي ندارد.

شريعتي: خيلي ممنون التماس دعا خدانگهدار.

95-01-24- سيره ي تربيتي حضرت علي عليه السلام

بسم الله الرحمن

ص: 3786

الرحيم و صلي الله علي محمد و آله الطاهرين

شريعتي: سلام عرض مي کنم خدمت شما بينندگان محترم و حاج آقاي حسيني خيلي خوش آمديد. سلام عليکم و رحمة الله خيلي خوش آمديد.

حاج آقا حسيني: سلام عليکم و رحمة الله عرض سلام و ارادت خالصانه خدمت همه ي بينندگان محترم دارم

شريعتي: بحث ما به راه هاي تقرب به خداوند متعال رسيد در ذيل خطبه ي 110 نهج البلاغه ادامه ي بحث را امروز دنبال مي کنيم.

حاج آقا حسيني: بسم الله الرحمن الرحيم من يک بار ديگر خطبه ي 110 را در يک نگاه اجمالي مرور مي کنم حضرت فرمودند إِنَّ أَفْضَلَ مَا تَوَسَّلَ بِهِ اَلْمُتَوَسِّلُونَ إِلَى اَللَّهِ سُبْحَانَهُ وَ تَعَالَى اَلْإِيمَانُ بِهِ وَ بِرَسُولِهِ وَ اَلْجِهَادُ فِي سَبِيلِهِ فَإِنَّهُ ذِرْوَةُ اَلْإِسْلاَمِ وَ كَلِمَةُ اَلْإِخْلاَصِ فَإِنَّهَا اَلْفِطْرَةُ وَ إِقَامُ اَلصَّلاَةِ فَإِنَّهَا اَلْمِلَّةُ وَ إِيتَاءُ اَلزَّكَاةِ فَإِنَّهَا فَرِيضَةٌ وَاجِبَةٌ وَ صَوْمُ شَهْرِ رَمَضَانَ فَإِنَّهُ جُنَّةٌ مِنَ اَلْعِقَابِ وَ حَجُّ اَلْبَيْتِ وَ اِعْتِمَارُهُ فَإِنَّهُمَا يَنْفِيَانِ اَلْفَقْرَ وَ يَرْحَضَانِ اَلذَّنْبَ وَ صِلَةُ اَلرَّحِمِ سبحانه برترين وسيله اي که انسان مي تواند به خدا متوسل شود راه قرب الهي ايمان به خدا و به رسول خدا جهاد در راه خدا و توحيد که توحيد فطري انسان ها است و به پاداشتن نماز که همه ي دين است دادن زکات که يک فريضه ي واجب بر همه است روزه ي ماه رمضان که سپر از عقاب است حج و عمره و ديگر صله ي رحم و صدقه دادن چه سرّي چه آشکار هر کدام يک آثاري دارد و آخري اش هم خدمت به خلق اين مجموعه ي بياني که حضرت در راه هاي رسيدن به قرب الهي در خطبه ي 110 بيان

ص: 3787

کردند با توجه به اين کلام حضرت و بعضي از روايات ديگر اگر واژه ي اقرب ما يکون العبد اليه الله يا افضل ما توسل به المتوسلون الي الله يا ان العبد يتقرب الي الله در اين واژه ها مجموعا مي شود راه ها را به چهار راه دسته بندي کرد يکي معرفت و ايمان است دوم دوري از گناه سوم انجام واجبات چهارم کسب فضائل اخلاقي البته فضائل اخلاقي زير مجموعه هايي دارد چهار زير مجموعه طبق روايات مي شود در نظر گرفت يکي انجام مستحبات دوم خدمت به خلق مخصوصا خدمت به خلق تصريح شده در روايات که بهترين راه نزديک شدن به خداست خدمت به پدر مادر و صله رحم است. در جلسه ي قبل معرفت و ايمان را گفتيم دوم دوري از گناه را هم اشاره کرديم باز هم عرض مي کنم خيلي ها دنبال راه هاي سير و سلوک و اين چيزها مي گردند مخصوصا جوان هاي عزيز در يک سن و سالي اگر جوان ها رنگ مذهبي و فضاي مذهبي و ديني باشند مخصوصا در يک سن و سال هايي خيلي دنبال راه هاي سير و سلوک و مقامات معنوي هستند دنبال دستورات اخلاقي و کتاب هاي عرفاني يا اساتيد اخلاق هستند سال هاي جواني اوجش است راهش همين راه ها است شما ببينيد تقريبا زندگي همه ي اولياء خدا را از همين چهار راه به جايي رسيدند يکي ايمانشان باورهاي ديني و معرفتشان دوم هم دوري از گناه است من داستاني مي گويم جوان ها عنايت بکنند خدا رحمت کند مرحوم آيت الله سيد محمد فشارکي از علماي بزرگ نجف اصفهاني بودند از فشارک اصفهان ولي

ص: 3788

در نجف زندگي مي کردند و تدريس مي کردند مقامات علمي و معنوي شان فوق العاده بود يکي از شاگردانشان مرحوم آيت الله عظمي حائري موسس حوزه ي علميه ي قم است اين مرد بزرگ آيت الله فشارکي يک برادر زاده اي داشتند يک طلبه ي جواني در نجف مشغول تحصيل بوده زير نظر عموي بزرگوارش بوده يک روزي آيت الله فشارکي متوجه مي شود اين برادر زاده اش را يکي از عرفاي نجف صيد کرده البته خوب است ما اگر صيد شويم صيد عرفا شويم در تور شخصيت هاي فقيه عارفي قرار بگيريم و آن عارف بزرگ مرحوم آخوند ملا فتحعلي سلطان آبادي است مقامات او هم فوق العاده بوده به او يک دستوري مي دهد براي چله نشيني به اين طلبه ي جوان برادرزاده ي آيت الله فشارکي که اول راه بوده تازه سال چهارم پنجم طلبگي اش بوده يک دستوري مي دهد اين ذکر را فلان مقدار بگو اين قدر دعا بخوان قرآن بخوان مرحوم ملا فتحعلي جاذبه هاي خاصي داشت عجيب او جذب اين مرد مي شود بنا مي شود اين چله را شروع کند عموي بزرگوارش آيت الله فشارکي مي گويد حاضر هستي من يک دستور ديگري بدهم آن دستور را عمل بکني؟ اين دستوري که ايشان به تو داده خوب است ولي براي کسي است که کاري نداشته باشد بازنشسته اي باشد سالخورده اي باشد وقت داشته باشد اما تو طلبه ي جوان هستي مشغول تحصيلات هستي نمي رسي اين همه يک جوان دانشجو اگر بخواهد شب دو ساعت نماز شب بخواند روز فلان ذکر را بخواند روزه هم بگيرد وقت نمي کند فرموده بود حاضري من يک دستوري را بدهم به تو که اين دستور را ميرزاي

ص: 3789

شيرازي هم عمل مي کند جوان مودبي بوده مي گويد عمو اختيار من دست شما است اگر شما بفرماييد آن دستورات را مي گذارم کنار قبل از اين که من دستور را بگويم شايد بعضي ها قلم و کاغذ برداشته باشند که بنويسند ولي قلم و کاغذ نمي خواهد اين مرد بزرگ استاد شخصيت هايي مثل آيت الله عبدالکريم حائري بوده مي گويد دستوري که من به تو مي دهم را عمل بکن مي گويد من تمام چله نشيني را مي گذارم کنار هر چه شما بگوييد گفت يک کلمه است از امشب وقتي مي خواهي بخوابي قبل از خواب يک تسبيح در دست بگير چه کار بکنم؟ ذکر بگويم؟ گفت نه ذکر نمي خواهد تسبيح دستت باشد فکر کن از صبح تا حالا چه کار کردي مراقبه اي که چقدر ما در روايات داريم؟ فکر کن چه کار کردي گناه کردي؟ دروغ گفتي؟ دل کسي را شکستي؟ يک تسبيح بينداز نمازت قضا شده؟ مال حرام خوردي؟ تصميم بگير فردا اين ها در زندگي ات نباشد از گناه فاصله بگير دوباره فردا شب تا شب چهلم چله نشيني اين است شب چهلم اگر نشستي هر چه فکر کردي يک تسبيح نيفتاد يعني روزي بر تو گذشته که يک گناه مرتکب نشدي چله نشيني ات تمام است ما دنبال ذکر مي گرديم ولي بالاترينش دوري از گناه است اگر جوان ها اگر مي گويند اي کاش ما مي رفتيم خدمت آسيد علي آقاي قاضي يک دستور مي گرفتيم يا خدمت آيت الله بهجت مي رفتيم آقا در قدم اول سير و سلوک و مقامات معنوي قدم اول و آخرش اين چهار دسته است که گفتيم اولي ايمان و معرفت دوم دوري از

ص: 3790

گناه حالا مي گويند ما خيلي گرفتار هستيم اصلا وقت نمي کنيم شب فکر بکنيم ببينيم چه کار بکنيم در طول روز که مشغول هستيم شب هم که مي آييم خانه کنترل دست ما از اين شبکه به آن شبکه از اين جا به آن جا جاي تسبيح کنترل دست ماست تکراري برنامه ها را ببينيم يا خود برنامه ها را اين را گذاشتيم کنار گوشي را برداريم برويم سراغ فضاهاي مجازي اين را هم که گذاشتيم زمين يک خانمي پيام داده بود شوهر من که مي آيد خانه نه ساعت بازي کلش مي کند کي ما ديگر وقت بکنيم؟ آدمي که بخواهد ساعت ها پاي سرگرمي و فضاهاي مجازي و بازي مجازي و سريال ها باشد کي وقت مي کند شب بنشيند فکر کند من صبح تا حالا چه کار کردم ايشان اول دوري از گناه و مکمل آن حساب کتاب هاي ما و مراقبه هاست خيلي در روايت داريم مثلا از ما نيست کسي که محاسبه نداشته باشد بازگشت دستور ايشان به مجموعه ي روايات ما برمي گردد خيلي روايت داريم که از ما نيست کسي که محاسبه در زندگي اش نباشد پس دو تا شد اول معرفت باز هم مي گوييم معرفت و ايمان اين خيلي مهم است دوم دوري از گناه سوم که باز در روايت در کافي شريف است امام صادق عليه السلام حديث قدسي است وَ مَا يَتَقَرَّبُ إِلَيَّ عَبْدٌ مِنْ عِبَادِي بِشَيْ ءٍ أَحَبَّ إِلَيَّ مِمَّا اِفْتَرَضْتُ عَلَيْهِ (کافي، ج 5، ص 321) بنده اي به من نزديک نشده با واجبات واجباتمان را انجام بدهيم نزديک ترين راه انجام واجبات است ايمان معرفت دوري از گناه سوم انجام

ص: 3791

واجبات من براي چندمين بار عرض مي کنيم اين که ما مي گرديم سير و سلوک و مقامات اولياء خدا به همين ها مقيد بودند آن ها مقيد بودند ما مقيد نيستيم يک وقت گفتيم در حالات امام حاج آقا مصطفي فرزند امام مي فرمود که گاهي بعد از نماز صبح ما صداي گريه ي امام را مي شنيديم امام گريه مي کرد از مادر مي پرسيديم اين وقت صبح چرا گريه مي کنند مادر مي فرمود احتمالا نماز شبشان قضا شده گريه مي کنند بينندگان پيامک بدهند اگر کسي است نماز صبحش قضا شده باشد براي قضا شدن نماز صبح گريه کرده باشد اگر است ما خوشحال مي شويم التماس دعا داريم به آن هايي که به اين جا رسيدند نماز صبح ما هم که قضا مي شود ته دل خوشحال مي شويم مي گوييم خواب که تکليف ندارد خوابمان هم به هم نخورد چرتمان پاره نشد بعدا قضايش را به جا مي آوريم راه سوم مقيد شدن به همين واجبات است.

شريعتي: علماي معاصر ما علماي اخلاق خيلي تاکيد داشتند روي مطالعه ي رساله و عمل کردن به آن.

حاج آقا حسيني: بله آن هفته عرض کرديم يک جمله اي گفتيم بعضي از بينندگان نمي دانم چند پيام داشتيم به اين جمله ي ما سخن مال من نبود يکي از اساتيد اخلاق و عرفان فرموده بودند خواندن قرآن مستحب است ولي خواندن رساله واجب است ديدم يکي گفته اين چه حرفي است نه رساله اگر است به اول رساله ها نگاه بکنند مسئله ي يازدهم در صفحه ي اول رساله ها است مسائلي که انسان غالبا به آن نياز پيدا مي کند واجب است ياد بگيرد پس خواندن رساله واجب است ولي خواندن قرآن بله

ص: 3792

خيلي ثواب دارد اما جزء واجبات نيست اين رساله هم همان فقه احکام است که در قرآن آمده است از قرآن به اين جا رسيده اند چون ما در قرآن آيات احکام داريم نزديک پانصد آيه داريم که آيات حلال حرام در آن است.

شريعتي: يک آسيبي که داريم اين است که خيلي عمل به واجب را دست کم مي گيريم.

حاج آقا حسيني: بله بعضي مثال ها را من مي زنم الآن در جامعه ي ديني ما يک وقت هم اشاره کرديم يک بار ديگر مي گوييم واجبات را داريم مي گوييم واجبات مالي داريم واجبات بدني داريم نماز روزه حج داريم خمس داريم زکات داريم من سوال مي کنيم صادقانه سوال مي کنيم ما مومن هستيم ما متدين هستيم چند درصد افراد جامعه ي ما خمس مالشان را مي دهند؟ خمس يعني چه؟ شما الآن اول فروردين مثلا حقوق بگير شديد تا اول فروردين سال ديگر بهترين زندگي را داشته باش مسافرتت را برو خانه ات را بخر ماشينت را بخر اگر دختر داري پسر داري عقد و عروسي بکن هر چه مي خواهي هزينه بکن در حد متعارف بهترين آبرومندانه ترين زندگي را داشته باش بعد از يک سال نگاه بکن يک سال گذشت از اولين در آمدت اگر چيزي اضافه نداشتي که هيچ اگر اضافه داشتي قرآن مي فرمايد هشتاد درصد اين اضافه مال خودت بيست درصدش مال تو نيست «وَاعْلَمُوا أَنَّمَا غَنِمْتُم مِّن شَيْءٍ فَأَنَّ لِلَّ_هِ خُمُسَهُ»» (انفال/ 41) اين بيست درصد يعني يک پنجم آن مال تو نيست در رساله ها نوشتند اگر با پولي که خمس دارد بروي جنس بخري از اين پول بدهي به فروشنده مديون فروشنده هستي

ص: 3793

چون يک پنجم آن پول مال خودت نبوده به او دادي مال الله است چند درصد از جامعه ي ما اين باور را دارد و عمل مي کند؟ مقامات معنوي سير و سلوک و تقرب الهي چيست؟ اول فروردين حقوق گرفتي تا فروردين سال ديگر همه ي زندگي ات را بهترين آبرومندانه ترين زندگي را داشته باش هر چه در حد شأن متعارفتت است خرج بکن مسافرت و ازدواج و دختر و پسر ماشين و خانه آخر سال اگر اضافه نيامد که هيچ اگر آمد هشتاد درصدش مال تو بيست درصدش مال من اصلا مال تو نيست اين اشتباه نشود بگوييم مال خودمان را مي دهيم به خدا اصلا حق تصرف نداريم مال خداست نوشتند رساله ها اگر با اين پول بروي معامله بکني شما يک پنجم پول آن آقا را ندادي مال الله را دادي يک بار هم است يعني يک بار همين پول ده سال ديگر بماند دوباره به اين پول خمس تعلق نمي گيرد يک بار در زندگي تعلق مي گيرد چن درصد جامعه ي ما عمل مي کنند؟ يک وقتي گفتيم تا اين را مي گوييم بعضي ها مي گويند ما مي خواهيم هزينه اش چيست؟ دو بخش است بخشي اش مال سادات فقير است به جاي زکات که به سادات فقير نمي دهند نيمي از آن هم مال خرج دين تبليغ دين سهم دين سهم امام که مي گويند امام که اين قدر خرج ندارد مال خرج دين مي شود مگر شما نمي گوييد اين همه بچه هاي ما در معرض افکار باطل مذاهب مختلف هستند چه کسي بايد اين کارها را انجام بدهد؟ دين مي گويند ما اعتماد نداريم اگر مطمئن بوديم درست هزينه مي شود

ص: 3794

مي داديم اعتماد نداريم کجا مي رود چه کسي مي خورد اگر يادتان باشد يک وقت گفتيم براي اين که بدانيد وسوسه ي شيطان است يا نه ما از پول نمي توانيم دل بکنيم اين بيست درصد را دو قسمت بکنيد آن بخش سهم ساداتش را نمي خواهد به مرجع تقليدت بدهي خودت برو سيد فقير پيدا بکن خيلي از مراجع فتوا دادند مرحوم آيت الله عظمي خويي تبريزي سيستاني صافي گلپايگاني مي گويند سهم سادات را به من ندهيد يک مرجع تقليد که گوشه ي قم نشسته سادات فقير را از کجا بشناسند خودت بدهي فقط بايد واجب النفقه ي ما نباشد پدر و مادر و اولاد ما نباشند نمي توانيم از اين پول بدهيم آن ها واجب النفقه هستند اين سهم سادات اجازه نمي خواهد عده اي از مراجع مي گويند نياور پيش من خودت سهم ساداتش را بده آن نيمه ي ديگرش را بياور بعضي از مراجع احتياط مي کنند در آن احتياط هم مي شود رجوع بکنيم به اين مراجعي که مي گويند اشکالي ندارد پس يا ما مقلد آن مرجعي هستيم که مي گويد خودت ببر بده يا مقلد آن مرجعي هستيم که احتياط مي کند مي گويد بياور دفتر ما که مي توانيد رجوع بکنيد به آن يکي مراجع براي اين که بدانيد اين وسوسه ي شيطان است يا بهانه خودت ببر بده نيم ديگر مي ماند من مثلا يک ميليارد خمسم است نه هزار تومان هم باشد نيمه ي دوم را براي اين که مطمئن باشي بهانه است يا وسوسه ي شيطان آن را هم برو خدمت مرجع تقليد بگو شيطان وسوسه ام کرده شما بگوييد کجا مي خواهيد هزينه بکنيد من مستقيم هزينه مي کنم مي خواهي مسجد بسازي مدرسه ي علميه بسازي کتاب چاپ بکني

ص: 3795

هر چه بفرماييد من مي روم مستقيم انجام مي دهيم چند درصد جامعه ي ما انجام مي دهند؟ آمار کم است ما داريم اين را مي گوييم حضرت علي در همين جا تصريح مي کند إِنَّ أَفْضَلَ مَا تَوَسَّلَ بِهِ اَلْمُتَوَسِّلُونَ إِلَى اَللَّهِ سُبْحَانَهُ وَ تَعَالَى بهترين راه رسيدن به خدا را گفته است زکات مال را گفتيم الحمدلله الآن در تهران بارندگي است باران رحمت الهي است کشاورز عزيز دامدار عزيز چند درصد ما زکاتمان را مي دهيم؟ مثال خيلي خيلي ساده زديم گفتيم از ده پانزده گوسفند شروع کردي گوسفندهايت شده پانصد تا ما بعضي صورت ها را مي گوييم خدا مي گويد اين پانصد تا که شد چهار صد و نود و پنج تايش مال تو پنج تايش مال تو نيست....انما الصدقات للفقرا از پانصد پنج تا بعضي ها فکر مي کنند من اشتباه مي کنم الآن دوباره پيامک مي دهند اشتباه مي کني نه مطمئن هستم اگر هزار تا شد ده تايش صدي يک در گوسفند بايد بدهي براي زکات زکات با خمس فرق مي کند در گندم ديدم در شيراز و مازندران گفتند در اوج بارندگي هستند در يک تن هزار کيلو گندم برداشتي 950 تايش مال تو 50 تايش مال تو نيست خدا مي گويد مال فقراست چند درصد جامعه ي ما زکات مي دهد؟ اشکال کار کجاست؟ گير کار اين است که ما گاهي همه ي ما ادعاي مسلماني مي کنيم ولي قاروني فکر مي کنيم قارون مي گفت «إِنَّمَا أُوتِيتُهُ عَلَى عِلْمٍ عِندِي» (قصص/ 78) دانش خودم خدايا چه مي خواهي؟ من خودم زحمت کشيدم فقرا چه سهمي دارند؟ زکات که ديگر تصريح حضرت علي است در همين خطبه ي 110 فرموده وَ إِيتَاءُ اَلزَّكَاةِ فَإِنَّهَا فَرِيضَةٌ وَاجِبَةٌ کسي شک

ص: 3796

دارد در واجبات؟ چند درصد ما فريضه ي واجب مي دانيم؟ آن وقت انتظار داريم دعاها مستجاب شود حال عبادت داشته باشيم انتظار داريم بچه هايي که سر سفره هاي حرام مي بريم اين بچه ها خوب در بيايند لقمه اثر دارد مگر مي شود بگوييم لقمه بي اثر است تو را به خدا حداقل سر سفره مان يک وقت گفتم بعضي ها مقيد هستند مي گويند ما نتوانستيم مالمان را حلال بکنيم حداقل ناني که سر سفره مي بريم را حلال بکنيم يکي از علماي بزرگ مرحوم آقاي زاهد مي فرمود دزدي در نجف دزدي مي کرد روزه هم مي گرفت دزدي در سرش بخورد روزه اش را مي گرفت دم افطار افطار نمي کرد مي گفتند چرا مي گفت اموال من حرام است مال حلال مي خواهم پيدا بکنم مردم شک داشتند فکر مي کردند کلکي دارد مي خواهد از اين روش مردم را سرکيسه بکند نمي دادند يک ساعت بعد از افطار پيدا مي کرد مي گفت لا اقل نان سر سفره مان حلال باشد اين طور نيست ما بنشينيم يک امن يجيب بگوييم بچه ها خوب شوند بچه ها از دست رفتند دختر پسر از دست رفت من مال حلال آوردم سر سفره؟ مني که در هزار کيلو گندم از پنجاه کيلوش نمي گذرم؟ اين مرجع تقليد نمي خواهد برو فقير پيدا بکن بده من از اين ناراحت هستم يک آقايي مشهد آمد پيش من واقعا دلم سوخت جگرم سوخت يادم هم نمي رود گفت من اگر بخواهم خمس مالم را بدهم خمس مالم ميلياردي است گفتم تو که زيارت امام رضا آمدي مومن متدين هستي چرا اين کار را مي کني گفت به چه کسي بدهم؟ گفتم خودت برو فقير را پيدا بکن

ص: 3797

گفت اين هايي که مي گويند فقيرند بي خود مي گويند يک عده باور نمي کنند در جامعه کساني هستند که به نان شبشان محتاج هستند باور نمي کنند يک عده صورتشان را با سيلي سرخ مي کنند باور نمي کنند يک عده که شب مي خوابند با اشک مي خوابند صبح با اشک بيدار مي شوند باور نمي کنند يک عده انواع اقسام خواستگارهاي خوب را به بهانه هاي مختلف رد مي کند چون پنج ده ميليون جهيزيه ندارد باور نمي کنند يک عده زير خانه هايي نشستند که چهار قطره باران بيايد تمام ترسشان اين است سقف خراب نشود باور نمي کنند مي گويند من قبول ندارم مگر فقير هم داريم؟ اين ها در مناطقي زندگي مي کنند اطرافيانشان را مي بينند همه بهتر از آن ها هستند ييلاق قشلاقشان هم هست بخوان ييلاق قشلاق هم بکنند وارد شهر که نمي شوند بالاي تهران مي رود لواسانات و آن جاها اين طرف شهر که نمي آيند پايين هم نمي آيند از همان جا مي روند ييلاق برمي گردند مي گويند چه کسي گفت مردم گرفتار هستند چه کسي گفت خمس را بدهيم به سادات فقير باور نمي کنند اشکالش اين است که ما قاروني فکر مي کنيم اگر باور مي کرديم خدا يک لحظه معادلات و محاسبات را از ذهن ما بگيرد فراموشي به ما بدهد يک وقت عرض کرديم مسئله ي خيلي مهمي است باز هم مي خواهم دوستان يادشان باشد آدم آلزايمر مي گيرد بچه هاي يک عزيزي گفتند پدرم آلزايمر گرفته داريم زندگي اش را اداره مي کنيم کارهايي که قبلا انجام مي داده کارهاي خيري که قبلا انجام مي داده خيرات مي دهيم گفتم بچه چه مجوزي گفتند ما وارث هستيم آخرش به ما مي رسد گفتم پدري که فراموشي گرفته که هيچ

ص: 3798

چيز تشخيص نمي دهد بايد بروي در خانه ي مجتهد مرجع تقليد برايش قيم تهيه بکنند چطور بچه ي صغير يتيم قيم مي خواهد آدم به جايي مي رسد که اگر فراموشي گرفت برايش قيم تهيه بکنند اگر پدر مادرت فراموشي گرفته چيزي تشخيص نمي دهد بايد بروي پيش مجتهد قيم تهيه بکند تا در اموالش تصرف بکند به اين جا مي رسيم اين فکر و ذهن را خدا به ما داده مرحوم آيت الله غروي اصفهاني سه روز آمد سر درس درس را تکرار مي کرد آقاي بهجت شيخ محمد نجفي بروجردي شاگردش بود گفتند سه روز است تکرار مي کني فرمود سه روز است وقتي مي آيم مي نشينم هر چه فکر مي کنم هيچ چيز يادم نمي آيد خدا خواست به من بفهماند اگر فکرت را از تو بگيرم هيچ چيز ندارد وقتي پول دستمان آمد اگر توان و فکر و محاسبه را يک لحظه از ما بگيرد آدم هايي بودند که از منبر بلد نبودند بيايند پايين همه چيز از دست مي رود فراموشي مطلق آزمون خداست

شريعتي: اگر در زندگي مان در کارمان در کسب و تجارتمان خدا را کمرنگ بکشيم همين اتفاق مي افتد ولي اگر از اول صبح تا شب ياد خدا باشيم فکر نمي کنم اين طور شود اين تفکر پيش بيايد.

حاج آقا حسيني: بله در دعا هم داريم صبح که از خانه مي رويد بيرون هر روز صبح بگو چهار حمد است اَلحَمدُلِلّهِ اَلّذي عَرَّفَني نَفسَهُ وَلَم يَترُکني عُميانَ اَلقَلبِ اَلحَمدُلِلّهِ اَلّذي جَعَلَني مِن اُمَّةِمُحَمَّدٍ صَلَّي اَللهُ عَلَيهِ وَالِه اَلحَمدُ لِلّهِ اَلَّذي جَعَلَ رِِزقي في يَدِه وَلَم يَجعَلهُ في اَيدِي النّاس ِاَلحَمدُلِلّهِ اَلَّذي سَتَرَ عُيُوبي وَعَورَتي وَلَم يَفضَحني بَينَ النّاس (مفاتيح الجنان)

ص: 3799

صبح به صبح بگو خدايا شکر اين معرفت را به من دادي دوم من را از امت پيغمبر قرار دادي اين ها صرف دعا خواندن نيست که ثواب ببريم به بعضي ها مي گويند دعا مي گويند زير سقف بخوانيم فلان جا بخوانيم معناي دعا مهم است صبح بگو خدايا شکر روزي من دست توست روزي من دست اين نيست که کلاه سر آن بگذارم از زرنگي من روزي ام بيشتر شود نه اين ها روزي نيست اول ظهر وقت نماز تعطيل نکنم روزي ام بيشتر شود اين يک مشتري را هم راه بيندازم بيشتر شود روزي ام آن بيست درصد آخر سال را ندهم که پولشم بيشتر شود آن پنجاه کيلو زکات را در هزار کيلو ندهم بگويم زرنگي مي کنم نه روزي ام دست خداست «إِنَّ اللَّ_هَ هُوَ الرَّزَّاقُ ذُو الْقُوَّةِ الْمَتِينُ» (ذاريات/ 58) خلاصه اش را بخوانيم بکنيم در واجبات يکي اين که ظهر موقع نماز تعطيل نمي کنيم هر کس ببيند اين برنامه را خودي مي بيند چند درصد ما موقع ظهر بازار ما براي نماز تعطيل مي کند؟ من نمي دانم آمار ندارم چرا تعطيل نمي کنيم؟ نماز خواندن که کاري ندارد مي رويم مسجد استراحتي هم است تنوعي هم است مي گوييم دو مشتري ديگر بيايد فکر مي کنم اگر اين دو تا بيايد ديگر زندگي من با همين دو تا است اين عبارت را ما مهمان سفره ي حضرت علي هستيم حضرت در عهدنامه به محمد بن ابي بکر مي گويد اول او رفت به مصر بعدا حضرت مالک اشتر را فرستاد نامه ي 27 نهج البلاغه عهدنامه ي ابي بکر است اين آقا رفته مصر مفصل است من يک جمله اش را

ص: 3800

مي خوانم استان دار حضرت علي در مصر است آن هم استاني که يک وقت گفتيم يک مصر با همه ي گسترش اش يک استان است يمن که الآن يک کشور است يک استان است عراق يک استان اين حکومت است حضرت او را فرستاده به مصر در گذشته استان داران امام جمعه هم بودند منصب ها جدا نبوده همه ي استان داران امام جمعه بودند امام جماعت بودند استان دار مصر است امام جمعه ي مصر است همه کاره ي مصر است نماينده ي تام الاختيار حضرت علي است حضرت به او مي فرمايد صَلِّ الصَلوةَ لِوَقتِها المُوقت لَها وَ لا تعجل وَقتَها لِفراغٍ وَ لا تُوخرها عَن وَقتِها لِاشتِغالٍ وَاعلَم اَنَّ کُلَ شىٍ مِن عَمَلِکَ تَبعٌ لِصَلوتِک (نهج البلاغه، نامه 27) نمازت را در وقتش بخوان نکند وقتي بيکار هستي فقط اول وقت بخواني بعضي از ما اول وقت مي خوانيم اما وقتي بيکار هستيم نگو من اشتغال دارم مشغول هستم حضرت مي فرمايد نمازت را به تاخير نينداز به خاطر اشتغالات ديگر اين جمله را بايد تابلو کرد خدا رحمت کند آيت الله بهجت وقتي نصيحت مي کرد در مورد نماز اين جمله ي حضرت علي را زياد مي خواندند وَاعلَم اَنَّ کُلَ شىٍ مِن عَمَلِکَ تَبعٌ لِصَلوتِک استان دار من تمام کارهاي ديگرت تابع نمازت است يعني فکر نکن اگر رفتي آن جا عمران و آبادي کردي وضعيت اقتصادي مردم و رفاه را خوب کردي ديگر تو استان دار خوبي هستي تمام اعمالت دنباله ي نماز است اگر نمازت را اقامه کردي اگر مردم را به نماز واداشتي اگر اول وقت نمازت را خواندي اگر نمازت را به تاخير نينداختي در يک کلمه اگر

ص: 3801

امور ديني و فرهنگي مردم را اصلاح کردي کارهاي اقتصادي ات هم ارزش پيدا مي کند و آن ها هم اصلاح مي شود الآن فرض کنيد دولت هايي که مي آيند مي روند فرض کنيد دولت موفق شد تمام مشکلات اقتصادي مردم را حل کرد ما شديم کشور نمونه در رفاه و امکانات آيا اين دولت دولت موفقي است در نگاه دين و حضرت علي؟ نه آن دولت موفق است که حضرت مي فرمايد تمام کارهايت تابع کار دينت است نمازت است تو حق نداري بگويي من استان دار هستم مي خواهم نماز دير بخوانم حق نداري بگويي امام جمعه هستم اشتغالات ديگر دارم بعضي از کشورهاي اسلامي من ديدم ما الآن يک عده مشاغل را استثناء مي کنيم اما من ديدم نانوا وقت نماز اول وقت تعطيل کرده ايستاده به نماز نان مردم معطل ماند نه اتفاقا آن جا مشتري اش هم مي داند که اول وقت نبايد سراغ نانوايي برود مشتري هم نمي آيد اول وقت اگر ما بگوييم نانوا ها وقت نماز تعطيل بکنند همه مي خندند اما آن جا فرهنگ عمومي شده اگر ما بگوييم نانواها وقت نماز تعطيل بکنند پيام مي دهند ما اين همه در صف نانوايي ايستاديم حالا اذان شده نانوا نماز بخواند؟ چرا؟ چون ما هم وقت نماز مي رويم نان بخريم مراجعه مي کنيم در بعضي کشورهاي اسلامي خود آن مشتري هم مي داند اول آن اذان نبايد برود راننده ي تاکسي ديدم گفته به مسافرش من از اول که شما را سوار مي کنم مي رويم وسط راه وقت نماز است با هم نمازمان را مي خوانيم الآن تاکسي ها را بگوييم مي گويند شما ديگر خيلي سخت مي گيريد اوج مسافر همين اول وقت

ص: 3802

است آن جا جا افتاده اين فرهنگ او باور کرده امام رضوان الله عليه در فرانسه که بودند يک وقتي همان روزهاي اولي که آمده بودند اوج حضور همه ي خبرنگار ها مشغول مصاحبه بودند وسط محاسبه گفتند نماز گفتند نمي شود به اين ها حالي کرد دنيا نمي فهمد تقيد شما به نماز اول وقت را ما نمي توانيم خبرنگار ها را توجيه بکنيم شما مصاحبه تان را ادامه دهيد حضرت علي در جنگ صفين دنبال وقت نماز مي گشت ابن عباس گفت حالا وسط جنگ گفت ما براي نماز مي جنگيم اين تعبير حضرت علي است که به يک آدم عابد زاهد در غار نگفته حضرت علي يک پيرمرد بيکاري که در خانه بازنشسته باشد تو نمازت را اول وقت بخوان نه به استاندار و امام جمعه گفته که بدان تمام کارهايت دنباله ي نماز است.

شريعتي: خيلي ممنون ما پيش خودمان حساب کتاب مي کنيم ولي حساب و کتاب خدا کاملا فرق مي کند.

حاج آقا حسيني: من يک تقاضايي دارم بعد از تلاوت چون راه چهارم فضائل اخلاقي است يکي مستحبات است چند جمله اي در مورد ماه رجب صحبت خواهيم کرد.

شريعتي: ان شاء الله خيلي ممنون صفحه ي 183 را با هم تلاوت مي کنيم آيات 46 تا 52 سوره ي انفال

اللهم صل علي محمد و آل محمد و عجل فرجهم

وَأَطِيعُوا اللَّ_هَ وَرَسُولَهُ وَلَا تَنَازَعُوا فَتَفْشَلُوا وَتَذْهَبَ رِيحُكُمْ وَاصْبِرُوا إِنَّ اللَّ_هَ مَعَ الصَّابِرِينَ ?46? وَلَا تَكُونُوا كَالَّذِينَ خَرَجُوا مِن دِيَارِهِم بَطَرًا وَرِئَاءَ النَّاسِ وَيَصُدُّونَ عَن سَبِيلِ اللَّ_هِ وَاللَّ_هُ بِمَا يَعْمَلُونَ مُحِيطٌ ?47? وَإِذْ زَيَّنَ لَهُمُ الشَّيْطَانُ أَعْمَالَهُمْ وَقَالَ لَا غَالِبَ لَكُمُ الْيَوْمَ مِنَ النَّاسِ وَإِنِّي جَارٌ لَّكُمْ فَلَمَّا تَرَاءَتِ الْفِئَتَانِ

ص: 3803

نَكَصَ عَلَى عَقِبَيْهِ وَقَالَ إِنِّي بَرِيءٌ مِّنكُمْ إِنِّي أَرَى مَا لَا تَرَوْنَ إِنِّي أَخَافُ اللَّ_هَ وَاللَّ_هُ شَدِيدُ الْعِقَابِ ?48? إِذْ يَقُولُ الْمُنَافِقُونَ وَالَّذِينَ فِي قُلُوبِهِم مَّرَضٌ غَرَّ هَ_ؤُلَاءِ دِينُهُمْ وَمَن يَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّ_هِ فَإِنَّ اللَّ_هَ عَزِيزٌ حَكِيمٌ ?49? وَلَوْ تَرَى إِذْ يَتَوَفَّى الَّذِينَ كَفَرُوا الْمَلَائِكَةُ يَضْرِبُونَ وُجُوهَهُمْ وَأَدْبَارَهُمْ وَذُوقُوا عَذَابَ الْحَرِيقِ ?50? ذَلِكَ بِمَا قَدَّمَتْ أَيْدِيكُمْ وَأَنَّ اللَّ_هَ لَيْسَ بِظَلَّامٍ لِّلْعَبِيدِ ?51? كَدَأْبِ آلِ فِرْعَوْنَ وَالَّذِينَ مِن قَبْلِهِمْ كَفَرُوا بِآيَاتِ اللَّ_هِ فَأَخَذَهُمُ اللَّ_هُ بِذُنُوبِهِمْ إِنَّ اللَّ_هَ قَوِيٌّ شَدِيدُ الْعِقَابِ ?52?

ترجمه:

و از خدا و پيامبرش فرمان بريد، و با يکديگر نزاع و اختلاف مکنيد، که سست و بد دل مي شويد، و قدرت و شوکتتان از ميان مي رود؛ و شکيبايي ورزيد؛ زيرا خدا با شکيبايان است. (??) و مانند کساني مباشيد که از خانه هايشان از روي مستي و غرور، و براي خودنمايي بيرون آمدند و مردم را از راه خدا بازمي داشتند [ولي سرانجام دچار شکست ذلت باري شدند]؛ و خدا به آنچه انجام مي دهند، احاطه دارد. (??) و [ياد کنيد] هنگامي را که شيطان اعمالشان را [که در راه دشمني با پيامبر و لشکرکشي بر ضد اهل ايمان بود] در نظرشان آراست و گفت: امروز [به سبب جمعيت بسيار و آرايش جنگي شما] هيچ کس از مردمان [با ايمان] پيروز شونده بر شما نيست، و من پناه دهنده به شمايم، ولي زماني که دو گروه [مؤمن و مشرک] با يکديگر برخورد کردند، به عقب برگشت و پا به فرار گذاشت، و گفت: من از شما [ياران و پيروانم] بيزارم، من چيزي را [چون نزول فرشتگان] مي بينم که شما نمي بينيد، البته من از خدا

ص: 3804

مي ترسم و خدا سخت کيفر است. (??) و [ياد کنيد] هنگامي را که منافقان و آنان که در دل هايشان بيماري [شک و ترديد نسبت به حقايق] است، مي گفتند: مؤمنان را دينشان [با اين جمعيت اندک و اسلحه ناچيز براي شرکت در ميدان نبرد] فريفت، و [آنان باور نمي کردند که] هر کس بر خدا توکل کند [بي ترديد پيروز مي شود]؛ زيرا خدا تواناي شکست ناپذير و حکيم است. (??) و اگر آن زماني را که فرشتگان جان کافران را مي ستانند، مشاهده کني [مي بيني] که بر چهره و پشتشان ضربات سنگيني مي کوبند و [به آنان نهيب مي زنند که] عذاب سوزان را بچشيد!! (??) اين به سبب گناهاني است که مرتکب شده اند و گرنه خدا نسبت به بندگانش [حتي به کمترين چيزي از ستم] ستمکار نيست. (??) [عادتِ اينان] مانند عادت فرعونيان و پيشينيان آنان است که به آيات خدا کافر شدند، پس خدا آنان را به کيفر گناهانشان [به عذابي سخت] گرفت؛ زيرا خدا نيرومند و سخت کيفر است. (??)

اللهم صل علي محمد و آل محمد و عجل فرجهم

شريعتي: در خدمت شما هستيم

حاج آقا حسيني: «وَأَطِيعُوا اللَّ_هَ وَرَسُولَهُ وَلَا تَنَازَعُوا فَتَفْشَلُوا وَتَذْهَبَ رِيحُكُمْ وَاصْبِرُوا إِنَّ اللَّ_هَ مَعَ الصَّابِرِينَ» قرآن مي گويد دعوا نکنيد آثار دعوا چيست؟ سست مي شويد ضعيف مي شويد شوکت خودتان را از دست مي دهيد ابهت خودتان را از دست مي دهيد يک جامعه ي متحد مي تواند در برابر دشمن قوي جلوه کند به يک جامعه ي متشتت دشمن قطعا طمع مي کند من يک تقاضايي مي کنم اين آيه را که خوانديم خدا شاهد است بينندگان هم مي دانند واقعا من خدا مي داند که گرايش جناحي

ص: 3805

ندارم اصلا هم ندارم نه اين جا هيچ کجا حرفم اين است که انصافا امروز اين دعواهايي که ما در کشور داريم اين دعواها ما را سست نمي کند؟ ضعيف نمي کند؟ شوکت ما را در برابر دشمنان تضعيف نمي کند؟ جنگ اعصابي شده است اين جناح آن را مي کوبد آن جناح اين را مي کوبد کجا مي خواهيم برسيم؟ کرسي ها چهار ساله است چهل ساله هم باشد تمام مي شود چهار صد ساله هم باشد تمام مي شود به خاطر کرسي هاي چهار سال و دو سال و پنج سال و ده سال اين قدر مردم را گرفتار نکنيم شما نگاه بکنيد من مثال مي زنم خدا شاهد است از سر دلسوزي مي گويم آقا اين برجام آقا برجام اگر پيروزي است پيروزي نظام است آبروي نظام است اگر هم شکست است شکست نظام است مال کسي نيست جناح نيست که اين جناح بخواهد آن جناح تو سر او بزند و مردم را درگير بکنند به اصل نظام گره خورده تصميم نظام است آبروي نظام است شکست است پيروزي است هر چه است خدا مي داند من سر در نمي آورم ما بلد نيستيم ما تابع نظام و رهبري هستيم الآن اين قدر به جنگ اعصاب مردم نرويد ضعيف مي شويد دشمن وقتي ما را در ضعف ببيند در دعوا ببيند در ما طمع مي کند اين نيروها را خرج رفع گرفتاري مردم بکنيد يک نگاهي بکنيد در رسانه ها در سايت ها در روزنامه ها چقدر خبر در اين دعواهاي جناحي است که قطعا جناحي است حتما جناحي است شک نداشته باشيد از ميدان به در کردن رقيب است چقدر تيتر و خبر است براي

ص: 3806

گرفتاري مردم؟ اين مردمي که اين قدر گرفتاري دارند اين گرفتاري ها را بايد حل کرد اين مردمي که اين روزها ديديد يک معلم فداکار جانش را داد آمار دادند هزار مدرسه ي خشتي و گلي داريم کشوري که هزار مدرسه به اين شکل دارد اين گرفتاري ها را برطرف بکنيد. اميدواريم اين صدا به يک جايي برسد اين جنگ اعصاب براي مردم خوب نيست هر روز ما مردم را درگير بکنيم گرفتار بکنيم هر چه است براي رفع گرفتاري مردم باشد. من يک روايت مي خوانم چون ماه رجب است يک روايتي از امام صادق عليه السلام است فرمودند فرداي قيامت ندا مي دهد أَيْنَ الرَّجَبِيُّونَ، إِذَا كَانَ يَوْمُ الْقِيَامَةِ نَادَى مُنَادٍ فِي بُطْنَانِ الْعَرْشِ أَيْنَ الرَّجَبِيُّونَ فَيَقُومُ أُنَاسٌ يُضِي ءُ وُجُوهُهُمْ لِأَهْلِ الْجَمْعِ مَعَ كُلِّ وَاحِدٍ مِنْهُمْ أَلْفُ مَلَكٍ عَنْ يَمِينِهِ وَ أَلْفُ مَلَكٍ عَنْ يَسَارِهِ يَقُولُونَ لَهُ هَنِيئاً لَكَ كَرَامَةُ اللَّهِ يَا عَبْدَ اللَّهِ فَيَأْتِي النِّدَاءُ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ جَلَّ جَلَالُهُ عِبَادِي وَ إِمَائِي وَ عِزَّتِي وَ جَلَالِي لَأُكْرِمَنَّ مَثْوَاكُمْ وَ لَأُجْزِلَنَّ عَطَايَاكُمْ وَ لَأُبَوِّئَنَّكُمْ مِنَ الْجَنَّةِ غُرَفاً تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدِينَ فِيها .... ثُمَّ قَالَ جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدٍ (عليه السلام) هَذَا لِمَنْ صَامَ شَيْئاً مِنْ رَجَبٍ وَ لَوْ يَوْماً وَاحِداً فِي أَوَّلِهِ أَوْ فِي وَسَطِهِ أَوْ فِي آخِرِهِ (روضة الواعظين، ص 636) خداوند ندا مي دهد رجبيون کجا هستند چه کساني مي توانند بيايند با اين ندا؟ اين را بگويم همه اميدوار باشند فرمودند اگر کسي يک روز هم از ماه رجب روزه بگيرد فرداي قيامت که مي گويند اين الرجبيون آن ها هم مي توانند بروند البته اگر روزه ي قضا دارد روزه ي قضا را نيت بکند ان

ص: 3807

شاء الله خداوند ثواب ماه رجب را مي دهد آن هايي که پير و مريض هستند فرمودند به جاي هر روز يک گرد نان صدقه بدهند اگر صدقه هم نمي توانند يک ذکر تسبيح است سُبْحَانَ الْإِلَهِ الْجَلِيلِ سُبْحَانَ مَنْ لا يَنْبَغِي التَّسْبِيحُ إِلا لَهُ سُبْحَانَ الْأَعَزِّ الْأَكْرَمِ سُبْحَانَ مَنْ لَبِسَ الْعِزَّ وَ هُوَ لَهُ أَهْلٌ (مفاتيح الجنان) صد مرتبه اين ذکر را بگويد ماه رجب را گفتند رجب الاصمّ ريزش رحمت الهي است ماهي که در آن شنيده نشده خداوند بر قومي غضب کرده باشد يعني حتي قومي مستحق عذاب الهي بودند خدا در ماه رجب عذابشان نکرده است نگه داشته است تمام رحمت است از اين تمام رحمت براي مناجات و دعا و روزه و شب زنده داري استفاده بکنيم.

شريعتي: خيلي ممنون التماس دعا خدانگهدار.

95-02-07- سيره ي تربيتي حضرت علي عليه السلام

بسم الله الرحمن الرحيم و صلي الله علي محمد و آله الطاهرين

شريعتي: سلام عرض مي کنم خدمت شما بينندگان محترم و حاج آقاي حسيني خيلي خوش آمديد. سلام عليکم و رحمة الله خيلي خوش آمديد.

حاج آقا حسيني: سلام عليکم و رحمة الله عرض سلام و ارادت خالصانه خدمت همه ي بينندگان و شنوندگان محترم راديو قرآن دارم مثل همه ي هفته همه ي پيام ها را تک تک مطالعه کرده در فرصتي که پيش بيايد به بعضي از آن ها اشاره خواهيم کرد هفته ي آينده روز يک شنبه روز شهادت شهيد آيت الله مطهري روز معلم است روز معلم را تبريک عرض مي کنم روز کارگر را هم تبريک مي گويم

شريعتي: در ذيل بحث سيره ي تربيتي امام علي عليه السلام در جلسات گذشته حاج آقاي حسيني از راه هاي رسيدن به تقرب الهي به

ص: 3808

ما گفتند و چه کسي بهتر و سزاوارتر از اميرمومنان که اين راه را به ما نشان بدهند.

حاج آقا حسيني: بسم الله الرحمن الرحيم گفتيم که از مجموعه ي کلمات حضرت علي و اهل بيت عليهم السلام چهار راه اساسي براي رسيدن به قرب الهي استفاده مي شود اولي اش معرفت است دومي دوري از گناه است سوم انجام واجبات است چهارم کسب فضائل اخلاقي است که کسب فضائل اخلاقي زيرمجموعه هايي دارد مثل خدمت به خلق مخصوصا به پدر مادر به خويشان مثل فضائل اخلاقي خوش اخلاقي برخوردهاي اخلاقي خوب که اشاره مي کنيم. خطبه ي 110 حضرت علي بود إِنَّ أَفْضَلَ مَا تَوَسَّلَ بِهِ الْمُتَوَسِّلُونَ- إِلَى اللَّهِ سُبْحَانَهُ وَ تَعَالَى- الْإِيمَانُ بِهِ وَ بِرَسُولِهِ وَ الْجِهَادُ فِي سَبِيلِهِ- فَإِنَّهُ ذِرْوَةُ الْإِسْلَامِ- وَ كَلِمَةُ الْإِخْلَاصِ فَإِنَّهَا الْفِطْرَةُ- وَ إِقَامُ الصَّلَاةِ فَإِنَّهَا الْمِلَّةُ- وَ إِيتَاءُ الزَّكَاةِ فَإِنَّهَا فَرِيضَةٌ وَاجِبَةٌ- وَ صَوْمُ شَهْرِ رَمَضَانَ فَإِنَّهُ جُنَّةٌ مِنَ الْعِقَابِ- وَ حَجُّ الْبَيْتِ وَ اعْتِمَارُهُ- فَإِنَّهُمَا يَنْفِيَانِ الْفَقْرَ وَ يَرْحَضَانِ الذَّنْبَ- وَ صِلَةُ الرَّحِمِ- فَإِنَّهَا مَثْرَاةٌ فِي الْمَالِ وَ مَنْسَأَةٌ فِي الْأَجَلِ- وَ صَدَقَةُ السِّرِّ فَإِنَّهَا تُكَفِّرُ الْخَطِيئَةَ- وَ صَدَقَةُ الْعَلَانِيَةِ فَإِنَّهَا تَدْفَعُ مِيتَةَ السُّوءِ- وَ صَنَائِعُ الْمَعْرُوفِ فَإِنَّهَا تَقِي مَصَارِعَ الْهَوَانِ بهترين وسيله ي توسل و تقرب الي الله سبحانه اولي معرفت است ايمان است جهاد در راه خدا است کلمه ي اخلاص که همان توحيد است اقامه ي نماز دادن زکات روزه ي ماه رمضان حج خانه ي خدا صله ي رحم صدقه و خدمت به خلق اين اجمال خطبه ي 110 است يک روايتي را مي ديدم در ذيل همين عنواني که داشتيم دومين راه دوري از گناه بود در کتاب عدة الداعي ابن فهد حلي است

ص: 3809

خدا نصيب و روزي بکند از باب القبله ي صحن سيدالشهدا اگر بياييم بيرون يک مقدار صد متري جلو برويم سمت راست قبر اين مرد بزرگ است ضريحي بقعه اي دارد از علماي حدود هفت صد سال پيش است کتابي دارد به نام عدة الداعي يا آيين نيايش که ترجمه شده حديث از پيغمبر خداست خيلي تکان دهنده و هشدار دهنده است فرمودند العِبَادَةُ مَعَ أکلِ الحَرَامِ كَالبِنَاءِ عَليَ الرَّمل (بحارالانوار، ج 84، ص 258) آدم بگويد ما نماز مي خوانيم اما حرام خواري جاي خودش نماز جاي خودش فرمود کالبنا علي الماء شما روي آب مي توانيد ساختمان بسازيد؟ عبادت با حرام خواري مثل ساختن روي آب است راه هاي رسيدن به خدا فقط عبادت نيست ما اول دوري از گناه را گفتيم يکي از گناه ها حرام خواري است که متاسفانه ما خيلي گرفتار حرام خواري هستيم. جنگ خيبر تمام شد فاتح خيبر حضرت علي سلام الله عليه بود مسلمانان آماده ي بازگشت بودند يک مرتبه يک تيري آمد معلوم هم نبود اين تير از کدام ناحيه از کدام مخفي گاهي دشمن رها کرده به يکي از اصحاب پيغمبر خورد نامش در تاريخ آمده مدعم تير آمد و او در جا به شهادت رسيد به خون خودش غلطيد اصحاب پيغمبر که آن جا بودند گفتند هنيئا له الشهادة شهادت مبارکش باشد گوارايش بايد پيغمبر خدا فرمودند . وَالَّذِي نَفْسِي بِيَدِهِ إِنَّ الشَّمْلَةَ الَّتِي أَخَذَهَا يَوْمَ خَيْبَرَ مِنَ الْمَغَانِمِ لَمْ تُصِبْهَا الْمَقَاسِمُ لَتَشْتَعِلُ عَلَيْهِ نَارًا قسم به آن خدايي که جان من در اختيار اوست جنگ که تمام شد او يواشکي يک عبا از غنائم را برداشت سهمش نبود يواشکي کش

ص: 3810

رفت آن عبا الآن مثل آتش دورش است يعني اصحاب به اين آقايي که تازه هنوز خونش تازه است شايد خونش گرم است تازه به شهادت رسيده همه گفتند مبارکت باشد گوارا باشد شهادت پيغمبر هم نفرمود گوارا نباشد چرا ولي در عين حالي که به مقام شهادت رسيده حق الناس که جايي نمي رود او يک عبا برداشته بود کش رفته بود غصب کرده بود حضرت فرمودند مثل آتش دورش است چرا پيغمبر اين جمله را فرمودند؟ حتما جهاتي داشته يک جهتش اين است که آن هايي که با او ارتباط دارند بروند عبا را برگردانند نجات پيدا بکنند يکي هم هشدار باشد براي ديگران مگر نمي گويند شهادت تمام گناهان را مي بخشد؟ چرا روايت داريم كُلُّ ذَنْبٍ يُكَفِّرُهُ الْقَتْلُ فِي سَبِيلِ اللَّهِ إِلَّا الدَّيْنَ (بحارالانوار، ج 97، ص 10) خود پيغمبر فرمود به جز دِين اگر کسي مديون باشد چرا اين جمله از شب عاشورا گفته نمي شود سيدالشهدا فرمودند منادي صدا بزند نادِ اَن لا يُقاتِلَنَّ مَعي رَجُلٌ عَليهِ دَينٌ (احقاق الحق، ج 19، ص 429) اگر در ميان ياران من که ماندند فردا به شهادت برسند کسي مديون است نماند بلند شود برود مال مردم است ما فکر نکنيم حرام خواري به همين آساني است با همه چيز قابل جمع است حتما بايد جبران بکنيم خيلي تکان دهنده است تازه شهيد شايد خونش گرم است تير آمد معلوم نبود از کجا خورد اصابت کرد به او افتاد زمين شهيد شد آن ها گفتند هنيئا حضرت نفرمود شهيد نشدي بالاخره در جنگ است به شهادت رسيده ولي خلافي کرده بايد جبران شود پيغمبر خدا نماز صبحشان تمام

ص: 3811

شد بعد از نماز فرمودند که کسي از طايفه ي بني نجار است؟ يک طايفه بود در مدينه گفتند چه فرمايشي داريد فرمودند کسي از اين طايفه از دنيا رفته ولي اجازه نمي دهند وارد رضوان الهي شود گفتند چرا فرمودند سه درهم بدهکار است به چه کسي؟ يهودي آقا يهودي؟ بله يهودي در پناه اسلام است جان و مالش محترم است من از همين جا عرض مي کنم عرض مي کنم به آن هايي که از شبکه ي جام جم مي بينند عزيزاني که در کشورهاي غير اسلامي و اروپايي هستند مي توانند مال آن ها را بخورند؟ نه هيچ فرقي ندارد ما جمعيت زيادي مسلمانان داريم که در کشورهاي غير اسلامي است اين کشور آمريکاست باشد انگليس است باشد يا دوست ماست يا دشمن ماست هر چه باشد شما که رفتيد آن جا مال آن ها براي شما حرام است مالش محترم است حق نداريد تصرف بکنيد پيغمبر خدا فرمود اين آقا سه درهم به اين يهودي بدهکار بوده گفتند براي سه درهم به يهودي معلوم مي شود خودش مشکلي داشته چه کسي بوده اين آدم؟ حضرت فرموده همين جنگي که ديروز برگشتيم به شهادت رسيده بود يک شهيد سه درهم به يک يهودي بدهکار است نه اين که شهادتش به هم بخورد شهادت سر جا مقام سر جا اجازه ي ورود به رضوان الهي را نمي دهند تا مشکلش حل شود جناب مسلم بن عقيل در کوفه قبل از شهادتش گفتند سفارشي نداريد؟ گفتند چرا زره ام را بفروشيد هفت صد درهم بدهکار هستم بدهي من را بدهيد نگفت من نماينده ي تام الاختيار امام حسين هستم اين ها يعني چه پس ترتيب يادمان نرود اول ايمان

ص: 3812

و معرفت اگر معرفت نباشد فايده ندارد دوم دوري از گناه است با حرام خواري ما به جايي نمي رسيم سوم انجام واجبات است چهارم کسب فضائل اخلاقي است که زير مجموعه اش يکي اش خدمت به خلق است. کتاب مکاتيب الائمه عليهم السلام نامه هاي ائمه است خدا رحمت کند مرحوم آيت الله احمدي ميانجي هشت جلد است خيلي زحمت کشيد ايشان براي اين کتاب تمام نامه هاي ائمه را جمع آوري کرده يک بخشي اش ترجمه شده سيد رضي در نهج البلاغه حدود هشتاد تا از نامه هاي حضرت علي را آورده ولي ايشان به دويست ده و بيست تا رسانده سه برابرش کرده نامه ي امام صادق عليه السلام است مال استاندار اهواز است شخصي است به نام نجاشي از اصحاب امام صادق عليه السلام شد استاندار اهواز به امام نامه نوشت اين نکاتش هم خيلي جالب است گفت سم الله الرحمن _ إلى أن قال : _ إني بليت بولايه الاهواز فإن رأى سيدي ومولاى أن يحد لى حدا أو يمثل لي مثالا لاستدل به على ما يقربني إلى الله عزّوجلّ وإلى رسوله ، ويلخص لى في کتابه ما يرى لي العمل به وفيما ابتذله وأين أضع زکاتي وفيمن أصرفها ، وبمن آنس وإلى من أستريح ، وبمن أثق وآمن وألجا إليه في سري ؟ فعسى أن يخلصني الله بهدايتک فإنک حجه الله على خلقه وأمينه في بلاده ، لا زالت نعمته عليک .

قال عبدالله بن سليمان : فأجابه أبو عبدالله ( عليه السلام ) : بسم الله الرحمن الرحيم حاطک الله بصنعه ولطف بک بمنه ، وکلأک برعايته فإنه ولي ذلک أما بعد فقد

ص: 3813

جاءني رسولک بکتابک فقرأته ، وفهمت جميع ما ذکرت وسألته عنه ، وزعمت أنک بليت بولايه الاهواز فسرني ذلک وساءني ، وسأخبرک بما ساءني من ذلک ، وما سرني إن شاء الله ، فأما سروري بولايتک ، فقلت : عسى أن يغيث الله بک ملهوفا خائفا من آل محمد ( عليهم السلام ) ، ويعز بک ذليلهم ، ويکسو بک عاريهم ، ويقوى بک ضعيفهم ، ويطفئ بک نار المخالفين عنهم ، وأما الذي ساءني من ذلک فإن أدنى ما أخاف عليک أن تعثر بولي لنا فلا تشم حظيره القدس ، فإني ملخص لک جميع ما سألت عنه إن أنت عملت به ولم تجاوزه ، رجوت أن تسلم إن شاء الله ، أخبرني يا عبدالله ، أبي ، عن آبائه ، عن علي بن أبي طالب عليهم السلام ، عن رسول الله ( صلّى الله عليه وآله ) أنه قال : من استشاره اخوه المؤمن فلم يمحضه النصيحه سلبه الله لبه . واعلم أني سأشير عليک برأي إن أنت عملت به تخلصت مما أنت متخوفه ، واعلم أن خلاصک مما بک من حقن الدماء ، وکف الاذى عن أولياء الله ، والرفق بالرعيه ، والتأني وحسن المعاشره مع لين في غير ضعف ، وشده في غير عنف ، ومداراه صاحبک ، ومن يرد عليک من رسله ، وارتق فتق رعيتک بان توقفهم على ما وافق الحق والعدل إن شاء الله ، وإياک والسعاه وأهل النمائم فلا يلتزقن بک أحد منهم ، ولا يراک الله يوما وليله وأنت تقبل منهم صرفا ولا عدلا ، فيسخط الله عليک ، ويهتک سترک (وسائل الشيعه، ج 17، ص 212)

ص: 3814

من يک بلايي برايم پيش آمده يک ابتلا يک آزمون يک امتحان سخت و آن اين که شدم استاندار اهواز ابتلا شدم اين تعبير مهم است به من بگوييد من چه کار بکنم از اين ابتلا خوب بيرون بيايم واقعا امروز نگاه مسئولين به مسئوليت ها همين است؟ ابتلاست آزمون است امتحان است؟ آن هايي که در رقابت نمايندگي مجلس هستند وکلاي ما قضات ما استاندار فرماندار بخشدارش واقعا مي گويد مبتلا شدم و آزمون است؟ آقا به دادم برسيد يک آزمون سختي برايم پيش آمده چه کار کنم از اين آزمون سرافراز بيرون بيايم روايت داريم منِ ابتُلِيَ بالقضا روايت از قضاوت به عنوان آزمون نام مي برد استانداري يک آزمون است اگر به نگاه آزمون نگاه مي کردند خيلي از اين چيزهايي که ما الآن مي ديديم پيش نمي آيد گفت من مبتلا شدم به استانداري به من يک دستوري بدهيد نامه مفصل است چند صفحه است کوتاه مي خوانم حضرت نوشتند اين که شدي استاندار اهواز هم خوشحال شدم هم ناراحت شدم اما سروري چرا خوشحال شدم؟ خوشحال شدم بلکه به دست تو يک گرفتاري نجات پيدا بکند گفتيم راه رسيدن به قرب الهي يکي اش کسب فضائل خدمت به خلق است خوشحال شدم با اين سمت تو گرهي از مومنين باز کني به کسي که گرفتار است عزت بدهي لباس بپوشاني مشکلش را حل بکني چرا من ناراحت شدم؟ کمترين نگراني من اين است که مي ترسم يک وقت نکند يک لغزشي در مورد يکي از مومنين داشته باشي در حقش کوتاهي بکني بوي بهشت را استشمام نکني نامه مفصل است من يک فراز ديگرش را مي خوانم مي فرمايد مسئوليت سنگين

ص: 3815

است نجات تو در اين است که مواظب باش خون بي گناهي نريزد مومنين را اذيت نکنيد با مردم مدارا کنيد خوب رفتار بکني با مردم مواظب باش از اين هايي که سخن چين هستند دور باش مواظب باش احدي از سخن چين ها به تو نزديک نشود يک تعبيري دارد حضرت عليه السلام در نامه به مالک اشتر در عهدنامه به مالک اشتر مي فرمايد وَلَا تَعْجَلَنَّ إِلَى تَصْدِيقِ سَاعٍ فَإِنَّ السَّاعِيَ غَاشٌّ وَإِنْ تَشَبَّهَ بِالنَّاصِحِينَ (نهج البلاغه، نامه 53) سخن چين آمد زود تصديقش نکن سخن چين خائن است ولو در شکل و شمايل خيرخواهان ظاهر شود حضرت فرمود مواظب باش اگر به اين ها نزديک شدي فيسخط الله عليک باز حضرت در نامه مي فرمايد از پدرم حضرت علي شنيدم مَنْ نَظَرَ إِلَى مُؤْمِنٍ نَظْرَةً لِيُخِيفَهُ بِهَا أَخَافَهُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ يَوْمَ لَا ظِلَّ إِلَّا ظِلُّهُ (كافي، ج 2، ص 368) اگر کسي به يک مومني نگاهي بکند که با آن نگاه بترسد ما ديگر تا پرونده سازي نکنيم تا آبرويش را نبريم تا سکه ي يک پولش نکنيم تا کاري نکنيم که ديگر نتواند از جا بلند نشود راحت نمي نشينيم تا رقيب براي خودمان نداشته باشيم اين خيلي بد است ما مي خواهيم الگوي اسلامي باشيم؟ ما اسما مسلمان هستيم ولي خيلي از کارهاي ما قطعا غير اسلامي است فضاي جامعه بداخلاقي هاي خودمان ديگران جناح ها افراد هر کسي در محدوده ي خودش. حضرت مي فرمايد هر کس يک نگاهي به مومن بکند بترسد آب در دلش تکان بخورد فرمود خدا آن روزي که هيچ سايه اي جز سايه ي خدا به درد نمي خورد آن روز خدا او را در وحشت قرار مي دهد يک

ص: 3816

داستاني تازگي مي ديدم چند روز است فکرم مشغول است مي گويم اگر اين دستور است ما کجا هستيم در حالات شيخ انصاري مي خواندم کتاب جرعه اي از درياي آيت الله عظماي شبيري زنجاني نقل کرده 150 سال است حوزه هاي علميه مهمان سفره ي مرد بزرگ هستند در حالات ايشان مي خواندم ايشان يک وقت درسش را تعطيل مي کند ئه؟ شيخ انصاري سي صد شاگرد مجتهد دارد از شاگردان ايشان يکي ميرزاي شيرازي بوده ميرزاي بزرگ مي آيد خدمت آقا مي گويد نه تابستان است نه چيزي شاگردان من را فرستادند به نمايندگي شيخ انصاري مي گويد من تازگي يک جزوه اي دستم رسيده از يک کسي مباحث من را رد کرده مطالب علمي من را رد کرده رد کرده که رد کرده درس را چرا تعطيل کردي فرمود وقتي من نوشته هاي او را ديدم ديدم او که کلام من را رد کرده اصلا نفهميده من مي خواهم چه بگويم اِي کاش مي فهميد رد مي کرد اصلا نفهميده گفتند چرا درس را تعطيل کرديد گفت من فکر کردم نکند من مي آيم سر درس کلمات بزرگان مثل شيخ طوسي و علامه حلي و اين ها را رد مي کنم شايد نفهميده باشم چه مي گويند من ديگر درس نمي دهم مي گويند شيخ انصاري وقتي آن رديه را مي خوانده گريه مي کرده نه گريه که چرا کلماتش را رد کردند گريه که اين آقا که نفهميده من چه گفتم رد کرده شايد من هم نمي فهمم ديگران چه گفتند و من دارم رد مي کنم ميرزاي شيرازي مي گويد جناب شيخ بين شما و نوشته فرق است آن نوشته آقايي است نوشته در خانه اش کلمات شما را رد کرده راست مي گوييد نفهميده منظور شما را

ص: 3817

شما مي آييد سر درس صد دويست تا سي صد تا شاگرد مجتهد اين حرف را مطرح مي کنيد دفاع مي کنند بحث مي شود شما يک کلمه اعتراض بکني به شيخ طوسي صد نفر مي گويند نه منظورش اين بوده همه دفاع مي کنند غصه نخوريد مال شما با آن آقا فرق مي کند بالاخره شيخ را راضي مي کنند درس را برقرار بکند آن وقت الآن طرف يک حرفي زده خودش مي گويد والله بالله تالله منظور من اين نبود مي گوييم نه تو خودت نمي داني منظورت چيست ما مي دانيم منظورت چيست اصلا مي شود آن برخورد را با اين کارهايي که ما مي کنيم مقايسه کرد؟

شريعتي: نمي توانيم بگوييم حتي اين ها ظرافت هاي دين ماست چون خيلي روشن است اصول اوليه است.

حاج آقا حسيني: بله ما متاسفانه اسما مي گوييم مسلمان هستيم اما عملا قطعا غير اسلامي است در انتخابات در آمريکا دارند چه کار مي کنند؟ اين آقا ترامپ با خانم کلينتون هر چه بتواند او را مي کوبد او هم هر چه بتواند مي کوبد کم نمي گذارند در اتهام زني در افشاگري اگر بنا شد ما هم همين طور باشيم الآن ما غير از اين هستيم؟ انصافا الآن ما در همين بحث هاي سياسي جناحي چيزي کم مي گذاريم براي طرف؟ مگر اين که چيزي به دست نياوريم فرق ما با آن ها چه شد؟ اين همه ادعا مسلمان صحيفه قرآن شهدا فقط شهدا او که دارد مي کوبد به هر راهي ما هم که مي کوبيم به هر راهي اين يک مثال سياسي است خودمان با يک کسي کينه اي داريم امام علي عليه السلام فرموده اگر کسي مومني را فقط بترسد فرمود خداوند در روز قيامت او را خواهد ترساند

ص: 3818

باز امام فرمود از جدشان پيغمبر که فرمودند مَعاشِرَ النّاسِ ، إنَّهُ لَيسَ بِمُؤمِنٍ مَن آمَنَ بِلِسانِهِ ولَم يُؤمِن بِقَلبِهِ (بحارالأنوار، ج 77 ، ص 192) در شناسنامه مي نويسند اسلام چرا با قلبش ايمان ندارد؟ فرمود دنبال لغزش هاي مومنين نگرديد عيب جويي نکنيد کسي دنبال لغزش مومن برود فَإِنَّ مَنِ اتَّبَعَ عَثْرَةَ أَخِيهِ اتَّبَعَ اللَّهُ عَثْرَتَهُ وَمَنِ اتَّبَعَ اللَّهُ عَثْرَتَهُ فَضَحَهُ وَلَوْ فِي جَوْفِ بَيْتِهِ (مستدرک الوسائل، ج 9، ص 109) خدا رسوايش مي کند ولو در درون خانه من گاهي به جوان ها عرض کردم با همه ي ارادتي که به همه شان دارم گفتم کليپ پخش نکنيد از کسي که به دستت رسيد نوبت کليپ ما هم مي رسد دائم پيامک ندهيد به اين و آن افشاگري نکنيد اين طرف آن طرف نگوييد نوبت ما هم مي شود نگفتيم در آداب اموات؟ آدم ديوانه مي شود از اين احکام جنازه را داري غسل مي دهي آقايي که داري غسل مي دهي اگر در بدنش عيبي ديدي بپوشان عيب معلوم نباشد مي گويند بابا اين پيرمرد نود ساله نيم ساعت ديگر زير خروارها خاک است نه بپوشان نبينند تازه اين عيب هايي است که وجود دارد ما ايجاد مي کنيم تهمت مي زنيم مسخره مي کنيم استهزا مي کنيم واقعا اسم ما مسلمان است کدام يک از کارهاي ما اسلامي است؟ شخصي گروهي رسانه اي هر کس محدوده ي خودش را ببيند همه هم متوجه ديگران نباشند ما چطور مسلماني هستيم؟ باز حضرت اين جمله را فرمود از پيغمبر باز امام صادق فرمود به استاندار که أدنَى الكُفرِ أن يَسمَعَ الرجلُ عن أخيهِ الكَلِمَةَ فَيَحفَظَها علَيهِ يُريدُ أن يَفضَحَهُ بها ، اُولئكَ لا خَلاقَ لَهُم (بحارالانوار، ج 78، ص 276)

ص: 3819

اين ها که ديگر جزء متشابهات است يک چيزي ممکن است معنا و مقصود ديگري داشته باشد اندي يعني نزديک ترين حالت انسان به کفر اين هيچ چيز پيچيده اي نيست ادني يعني نزديک تر کفر يعني کفر نزديک ترين حالت انسان به کفر چيست؟ يک کلمه اي از يکي بشنود نگه دارد بايگاني بکند بگويد يک روزي پرونده را مي آورم رو رسوايش بکنم حالا بگذار نگه دارم بالاخره اين آقا يک روز مي خواهد استخدام شود يک روزي به دردم مي خورد يک روز مي خواهد ازدواج بکند يک روز مي خواهد برود خواستگاري نگه داشتم اگر ادني الکفر معناي ديگري دارد ما نمي فهميم آقا فرق مسلماني و کفر اين است که بشنوم نگه دارم بگويم يک روزي به حسابش مي رسم حضرت فرمود أظهِرُوا النِّکاحَ وأخفُوا الخِطبَةَ (کنزالعمال، ح 44532) خواستگاري را مخفي کنيد نکاح را علني کنيد خواستگاري را مخفي کنيد خانم محترم رفتيد خواستگاري دختري را نپسنديدي خيلي عذر مي خواهم به جهنم که نپسنديدي از فردا نقل همه ي مجالس مي شود بنشين ما ديروز يک جا خواستگاري بوديم بگويم دختر چند عيب داشت به چه مجوزي؟ کارت به نتيجه رسيد علني بکنيد ولي اگر خواستگاري رفتيد حق نداريد بگوييد فرق ندارد خانم ها يا آقايان آقاي محترم خواستگار آمده براي دختر شما تحقيق کردي اين پسر به درد نمي خورد باشد به درد نمي خورد به سلامت به جهنم هم نمي گوييم جانت به سلامت حالا فردا يکي ديگر آمده خواستگاري دختر من شما مي شناسي مي گويد بنشين پرونده اش پيش من است به چه مجوزي آبروي مسلماني را مي بري؟ مي گويند مقام مشورت است استثنا شده در مشورت بپرسيد از فقها گفتند سربسته بگوييد به

ص: 3820

دردت نمي خورد حق دارم افشا کنم؟ يک دفعه به جرم مواد مخدر گرفتند يک دفعه به جرم فلان چقدر دختر خانم ها نوشتند آقا پسر ها نوشتند ما خواستگار برايمان آمده کارمان داشته به نتيجه مي رسيده يک مسلماني غير مسلماني يک حرفي زده عليه ما تمام زندگي ما را به هم زده با کفر اين قدر فاصله داري که يک کلمه بشنوي نگه داري بگويي دارم يک روزي به حسابت مي رسم يک روزي عقد ازدواج نمايندگي مجلس که خواهي داشت نشانت مي دهم. پس اگر زير مجموعه ها را بخواهيم بررسي کنيم گفتيم راه ها يکي اش کسب فضائل اخلاقي است يکي اش همين خدمت به خلق است حضرت فرمود تنها نگراني ام اين است که يک لغزش در زندگي پيدا بکني که برنجاني.

شريعتي: صفحه ي 197 را امروز با هم تلاوت مي کنيم قرار روزانه ي اهالي خوب سمت خداست زمان پخش تکرار برنامه ي سمت خدا از شبکه ي 3 موکول شده به بعد از اذان صبح.

حاج آقا حسيني: خيلي خوب شده تشکر مي کنيم.

شريعتي: باز هم از طرف و مساعدت دوستانمان تشکر هستيم آيات 62 تا 68 سوره ي مبارکه ي توبه را تلاوت مي کنيم

اللهم صل علي محمد و آل محمد و عجل فرجهم

يَحْلِفُونَ بِاللَّ_هِ لَكُمْ لِيُرْضُوكُمْ وَاللَّ_هُ وَرَسُولُهُ أَحَقُّ أَن يُرْضُوهُ إِن كَانُوا مُؤْمِنِينَ ?62? أَلَمْ يَعْلَمُوا أَنَّهُ مَن يُحَادِدِ اللَّ_هَ وَرَسُولَهُ فَأَنَّ لَهُ نَارَ جَهَنَّمَ خَالِدًا فِيهَا ذَلِكَ الْخِزْيُ الْعَظِيمُ ?63? يَحْذَرُ الْمُنَافِقُونَ أَن تُنَزَّلَ عَلَيْهِمْ سُورَةٌ تُنَبِّئُهُم بِمَا فِي قُلُوبِهِمْ قُلِ اسْتَهْزِئُوا إِنَّ اللَّ_هَ مُخْرِجٌ مَّا تَحْذَرُونَ ?64? وَلَئِن سَأَلْتَهُمْ لَيَقُولُنَّ إِنَّمَا كُنَّا نَخُوضُ وَنَلْعَبُ قُلْ أَبِاللَّ_هِ وَآيَاتِهِ وَرَسُولِهِ كُنتُمْ تَسْتَهْزِئُونَ ?65? لَا تَعْتَذِرُوا قَدْ كَفَرْتُم بَعْدَ

ص: 3821

إِيمَانِكُمْ إِن نَّعْفُ عَن طَائِفَةٍ مِّنكُمْ نُعَذِّبْ طَائِفَةً بِأَنَّهُمْ كَانُوا مُجْرِمِينَ ?66? الْمُنَافِقُونَ وَالْمُنَافِقَاتُ بَعْضُهُم مِّن بَعْضٍ يَأْمُرُونَ بِالْمُنكَرِ وَيَنْهَوْنَ عَنِ الْمَعْرُوفِ وَيَقْبِضُونَ أَيْدِيَهُمْ نَسُوا اللَّ_هَ فَنَسِيَهُمْ إِنَّ الْمُنَافِقِينَ هُمُ الْفَاسِقُونَ ?67? وَعَدَ اللَّ_هُ الْمُنَافِقِينَ وَالْمُنَافِقَاتِ وَالْكُفَّارَ نَارَ جَهَنَّمَ خَالِدِينَ فِيهَا هِيَ حَسْبُهُمْ وَلَعَنَهُمُ اللَّ_هُ وَلَهُمْ عَذَابٌ مُّقِيمٌ ?68?

ترجمه:

آنان براي شما [از روي حيله و تزوير براي معذور نشان دادن خود نسبت به کارهاي ناهنجارشان] به خدا سوگند مي خورند تا شما را راضي و خشنود سازند، در صورتي که اگر مؤمن بودند، شايسته تر آن بود که خدا و رسولش را خشنود کنند. (??) آيا ندانسته اند که هر کس با خدا و رسولش دشمني و مخالفت کند، مسلماً آتش دوزخ براي اوست که در آن جاودانه است؛ اين [همان] رسوايي بزرگ است. (??) منافقان از اينکه سوره اي بر ضدشان نازل شود که آنان را از اسراري که [در جهت دشمني با خدا، پيامبر، مؤمنان و حکومت اسلامي] در دل هايشان وجود دارد، آگاه نمايد اظهار ترس و نگراني مي کنند؛ بگو: مسخره کنيد، خدا آنچه را از آن بيمناک و نگرانيد، آشکار خواهد کرد. (??) و اگر [نسبت به اعمال ناهنجار و گفتار باطلشان] از آنان بازخواست کني، قاطعانه مي گويند: فقط شوخي وبازي کرديم! بگو: آيا خدا وآيات او و پيامبرش را مسخره مي کرديد؟! (??) [بگو: نسبت به اعمال و گفتارتان] عذرخواهي نکنيد که [عذرخواهي شما را پايه واساسي نيست] يقيناً شما پس از ايمانتان کافر شديد؛ اگر از گروهي از شما [که تابع و دنباله رو بوديد] درگذريم، گروه ديگر را [که سردمداران برنامه هاي منافقانه بودند] به سبب آنکه همواره [در جامعه

ص: 3822

اسلامي] دست به جرم و خطا مي زدند، قطعاً عذاب مي کنيم. (??) مردان و زنان منافق همانند و مشابه يکديگرند، به کار بد فرمان مي دهند و از کار نيک باز مي دارند و از انفاق در راه خدا امساک مي ورزند، خدا را فراموش کردند و خدا هم آنان را [از لطف و رحمت خود] محروم کرد؛ يقيناً منافقانند که فاسق اند. (??) خدا آتش دوزخ را به مردان و زنان منافق و کافران وعده داده، در آن جاودانه اند، همان براي آنان بس است و خدا لعنتشان کرده و براي آنان عذابي پايدار است. (??)

اللهم صل علي محمد و آل محمد و عجل فرجهم.

شريعتي: اشاره ي قرآني را بفرماييد.

حاج آقا حسيني: آيه ي پاياني «وَعَدَ اللَّ_هُ الْمُنَافِقِينَ وَالْمُنَافِقَاتِ وَالْكُفَّارَ نَارَ جَهَنَّمَ خَالِدِينَ فِيهَا هِيَ حَسْبُهُمْ وَلَعَنَهُمُ اللَّ_هُ وَلَهُمْ عَذَابٌ مُّقِيمٌ» در مورد منافقين است ما يکي از کارهايمان اين است تا يک آيه در مورد نفاق و منافقين و کفر و کفار است مي گوييم ما نيستيم روايت داريم فرمود بعضي از ويژگي هايي که در انسان باشد ثَلَاثٌ مَنْ كُنَّ فِيهِ كَانَ مُنَافِقاً وَ إِنْ صَامَ وَ صَلَّى وَ زَعَمَ أَنَّهُ مُسْلِمٌ مَنْ إِذَا ائْتُمِنَ خَانَ وَ إِذَا حَدَّثَ كَذَبَ وَ إِذَا وَعَدَ أَخْلَفَ (کافي، ج 2، ص 290) ولو نماز بخواند روزه بگيرد فکر بکند مسلمان است نه منافق است يکي اش را گفتند وعده بکند وفا نکند يادمان باشد هم در قصه ي کفر هم در قصه ي نفاق هم در همه ي مسائل اخلاقي انگشت اتهام را متوجه ديگران نکنيم مواظب باشيم پرش خود ما را نگيرد.

شريعتي: ان شاء الله ادامه ي فرمايشات شما را مي شنويم.

حاج

ص: 3823

آقا حسيني: من مي خواستم بحث را ادامه بدهم بحثم به کمال نرسيد ولي در برابر اين همه پيام هاي محبت آميزي که بينندگان دادند احيانا سوالاتي هم بود به دو سه تا سوال اشاره مي کنيم يکي از سوالاتي که زياد نوشتند من خوشحال شدم اين بود که پرسيدند چه کار کنيم نماز قضا نشود چون قبلا خواسته بوديم کساني که نمازشان قضا مي شود گريه مي کنند به ما خبر بدهند. ما در يک جمله بخواهيم بگوييم سبک زندگي مان را ما به هم زديم سبک زندگي اسلامي چيست؟ من چند آيه مي خوانم سوره ي مبارکه ي غافر «اللَّ_هُ الَّذِي جَعَلَ لَكُمُ اللَّيْلَ لِتَسْكُنُوا فِيهِ وَالنَّهَارَ مُبْصِرًا» (غافر/ 61) خدا شب را براي آرامش قرار داده است سوره ي يونس 67. «هُوَ الَّذِي جَعَلَ لَكُمُ اللَّيْلَ لِتَسْكُنُوا فِيهِ وَالنَّهَارَ مُبْصِرًا» (يونس/ 67) سوره ي نمل «أَنَّا جَعَلْنَا اللَّيْلَ لِيَسْكُنُوا فِيهِ وَالنَّهَارَ مُبْصِرًا» (نمل/ 86) سوره ي انعام «فَالِقُ الْإِصْبَاحِ وَجَعَلَ اللَّيْلَ سَكَنًا» (انعام/ 96) سوره ي فرقان «وَهُوَ الَّذِي جَعَلَ لَكُمُ اللَّيْلَ لِبَاسًا وَالنَّوْمَ سُبَاتًا وَجَعَلَ النَّهَارَ نُشُورًا» (فرقان/ 47) شب براي آرامش است روز براي تلاش و حرکت و حيات است سوره ي مبارکه نبا «وَجَعَلْنَا نَوْمَكُمْ سُبَاتًا، وَجَعَلْنَا اللَّيْلَ لِبَاسًا، وَجَعَلْنَا النَّهَارَ مَعَاشًا» (نبأ/ 11-9) خدا شب را براي آرامش قرار داده قبول داريد الآن جامعه ي ما شب و روز را جا به جا مي کند؟ اين سبک زندگي اسلامي نيست الآن من خواهش مي کنم بينندگان عزيز پيام بدهند چند درصد از بينندگان ما ساعت 10 شب مي خوابند؟ چند درصد تا ساعت يک و دو طبيعي بيدار هستند؟ کسي که تا دو بيدار است شما انتظار داريد دو ساعت بعد اذان صبح بلند شود

ص: 3824

نماز صبح بخواند؟ معلوم است بلند نمي شود آيات قرآن مي گويد خدا اين طوري آفرينش را قرار داده شما دوازده يک شب در تهران گاهي ديده ايد شهرستان ها هم همين طور است پشت چراغ قرمز که مي ماند دو سه بار چراغ سبز و قرمز مي شود هنوز ماشين ايستاده است يک دو نصف شب است رسانه مسئوليت دارد در اين قضيه رسانه نبايد برنامه ها را آن موقع بگذارد يک موقع تکرار برنامه است آن هايي که شب ها پست دارند ببينند اما يک برنامه ي اصلي را بعد از نصف شب بگذارد درست نيست قرآن مي گويد شب براي آرامش و استراحت شماست ما که مي رويم خانه ها يکي همين شبکه ها است يکي فضاهاي مجازي است من ايام اعتکاف به معتکفين مي گفتم اِي کاش حداقل دو سه روز اعتکاف اين گوشي هاي پيشرفته را نمي آورديد بعضي ها مي گفتند ما خيلي در اين گوشي ها نيستيم صبح بعد از نماز صبح يک نگاهي مي کنيم نيم ساعت يک ساعت تا رفت رفت رفت بعد از صبحانه يک نگاهي مي کنيم ديگر رفت تا قبل از ظهر يک نگاهي مي کنيم اين يک ساعت ديگر رفت رفت تا بعد از نهار يک نگاهي مي کنيم ديگر رفت تا بعد از ظهر از خواب بيدار شويم اين رفت رفت ها را کنار هم بگذاريد ببينيد چقدر شد اين بلاست من نمي گويم تعطيل کنيد يک آقايي حرف قشنگي مي زد مي گفت پدر ما که مي آيد خانه مي گفت واي فاي تعطيل فضاي مجازي تعطيل دور هم بنشينيم برنامه ريزي بکنيم يک شبانه روز در نظر بگيريم اين رفت رفت ها را کنار هم بگذاريم يک ساعت ها را کنار هم بگذاريم ببينيم چند ساعت وقت ما تلف مي شود.

ص: 3825

يک و قت ما در جمع عزيزان گفتيم آقاي مطهري خواهش مي کنم جوان ها طلبه ها آن هايي که دنبال کار علمي هستند عده اي گفتند شهيد آيت الله مطهري هشتاد سال عمر کرد بيش از هشتاد کتاب نوشت يک آقايي گفت آقاي مطهري هشتاد سال عمر کرده؟ گفتم هفتاد سال معامله را به هم نزنيم گفت هفتاد سال عمر کرده؟ گفتم بگذار حرفمان را بزنيم شصت سال عمر کرده گفت شصت سال عمر کرده؟ گفتم شصت سال هم عمر نکرده گفتند نه ولادتش معلوم است 1299 شهادتشان 58 مي شود 59 سال زير شصت سال آقاي مطهري عمر کرده اين همه آثار و برکات داشته اين آثار و برکات هم مي دانيد نوعا در سن همان جواني بوده بارشان را آن وقت بستند ديگر بقيه اش آثارش ظاهر مي شود آن وقت من بنشينم اين شبکه آن شبکه بعد بروم در فضاهاي مجازي اين هم که تمام شد تازه آن خانم يک وقت پيام داده بود شوهرم مي آيد خانه نه ساعت بازي کلش مي کند نماز صبح ديگر مي شود خواند؟ نمازمان را چه کار کنيم؟ همين آيات قرآن را ببينيد ما شب و روز را جا به جا کرديم شب و روز را برگردانيم سر جايش شايد ما اشتباه مي کنيم الآن بيننده ها پيام بدهند چند درصد از بيننده ها ده يا ده و نيم مي خوابند؟ بچه ها مگر مدرسه ندارند؟ خودشان کار ندارند؟

شريعتي: مي گويند ساعت ده و نيم خوابمان نمي برد

حاج آقا حسيني: شما از آن ها دفاع مي کنيد؟

شريعتي: يک عده اي اين طوري هستند

حاج آقا حسيني: عادت بخوابند مي خوابند

شريعتي: از آن طرف دير بلند مي شوند

حاج آقا حسيني: بله از آن

ص: 3826

طرف دوازده ظهر بيدار شده يک وقت پيرمرد بازنشسته است کاري نداريم هر کاري مي خواهد بکند شب بخوابد روز بخوابد اما يک جوان يک محصل يک دانشجو يک کسي که مي تواند جنبه ي اثباتي داشته باشد اگر بخواهيم حال عبادت داشته باشيم واقعا مقيد بودند در حالات انبيا اوليا کي اين طوري بيدار بودند کسي که يک ساعت به اذان صبح بيدار مي شود نماز شب مي خوانده کسي که نماز صبحش را اول وقت مي خوانده شما آثار و برکات نماز اول وقت را در زندگي ببينيد معروف است فراوان شنيده ايد آيت الله قاضي مي فرمودند هر چه مي خواهيد دنيا و آخرت مال اول وقت نماز اول وقت مال ظهر و عصر و مغرب و عشا نيست مال نماز صبح هم است حالا اول وقت نمي خوانيد ديگر قضا نشود. خيلي ها در مورد آن بحثي که گفتيم آيا شما هم از ارثتان گذشتيد يا نه خيلي ها نوشتند بله گذشتيم مخصوصا خانم هاي بزرگوار که الآن در خانه سخن ما را مي شنوند يک ارثي از پدرت به تو رسيده مي خواهي چه کار بکني؟ شما که نفقه ات به عهده ي شوهرت است ان شاء الله شوهر خوب هم داري اين را يک جاي خيري مصرف بکن حالا يک وقت آقايي ارثي دستش رسيده اول زندگي اش است گرفتاري هاي خودش را دارد اما مخصوصا در خانم ها که زندگي شان مرتب است ارث ها را در جاي خيري صرف بکنند خيلي ها پيام دادند ما ارث پدرمان را بخشيديم يک کسي نوشته پدر ما پدر شهيد بوده منزلش را همه توافق کرديم به آموزش پرورش داديم يک کسي نوشته من تمام ارثم را در صندوق قرض

ص: 3827

الحسنه گذاشتم مردم قرض مي گيرند اين از همه ي کارها بهتر است يک کسي نوشته چند نفر از عزيزان ما در يک حادثه اي از دنيا رفتند تمام ديه را وقف خيرات کرديم من خواستم تشکر بکنم واقعا اين کارها از آن کارهاي ارزشمند است باز هم تشويق بکنيم اگر به پول احتياجي نداريم مخصوصا در قرض الحسنه برمي گردد جايي هم نمي رود يک کسي هم سوال کرده اگر پدر ما غيبت کسي را کرده حالا از دنيا رفته چه کار بکنيم برايش قبلا گفتيم در غيبت مشهور فقها الآن مي فرمايند حلاليت طلبيدن لازم نيست گاهي رفقا مي گويند ما يک غيبت کرديم گفتم نگفته ما حلال کرديم ولي اصلا نيا بگو مفسده داشته باشد که هيچ حتي اگر مفسده هم نداشته باشد ما فقه را مي گوييم مشهور فقها در غيبت مي گويند استحلال لازم نيست نه اين که جري شويم غيبت بکنيم اين گناه سنگين است جاي خودش را دارد همين که انسان براي کسي که غيبت کرده دعا بخواند نماز بخواند قرآن بخواند زيارت مي رود ثوابش را شريک بکند اگر پدر شما يک چنين گرفتاري را دارد براي کساني که غيبت آن ها را کرده خيرات بده و باز سوال کردند اگر از بيت المال جايي کار مي کرده از آن جا چيزي برداشته آن هم راه حلش اين است که شماره اي که مال بيت المال است ديون دولتي است به آن حساب واريز بکنند. دعاي سيدالشهدا در فهرست مفاتيح نگاه بکنيد دعاي امام حسين در روز عاشورا يا عنوان دعا براي حوائج دنيا و آخرت است سيدالشهدا آمدند در خيمه ي امام سجاد اين دعا را به امام سجاد ياد

ص: 3828

دادند فرمودند يادگاري مادرم فاطمه ي زهراست در گرفتاري هاي سخت بخوان بسم الله الرحمن الرحيم بِحَقِّ يس وَالْقُرْآنِ الْحَكيمِ وَ بِحَقِّ طه وَ الْقُرْآنِ الْعَظيمِ يا مَنْ يَقْدِرُ عَلى حَوآئِجِ السّآئِلينَ يا مَنْ يَعْلَمُ ما فِى الضَّميرِ يا مُنَفِّساً عَنِ الْمَكْرُوبينَ يا مُفَرِّجاً عَنِ الْمَغْمُومينَ يا راحِمَ الشَّيْخِ الْكَبيرِ يا رازِقَ الطِّفْلِ الصَّغيرِ يا مَنْ لايَحْتاجُ اِلَى التَّفْسيرِ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ.

شريعتي: خيلي ممنون التماس دعا خدانگهدار.

95-02-14- سيره ي تربيتي حضرت علي عليه السلام

بسم الله الرحمن الرحيم و صلي الله علي محمد و آله الطاهرين

هنوز اسير سکوت تواند زندان ها *** و پايبند نگاهت دل نگهبان ها

تو مثل يک نفس تازه حبس مي گشتي *** تويي که در نفست گم شدند توفان ها

چه خلوت خوشي-آرام زير لب گفتي- *** و سجده کردي، جاي تمام انسان ها

نشد طلوع کني تا تو را طواف کنند *** تقيه کار شدند آفتاب گردان ها

تو يوسفي و مجازات يوسفي اين است *** چنين دهند گواهي تمام قرآن ها

شريعتي: سلام عرض مي کنم خدمت شما بينندگان محترم و حاج آقاي حسيني خيلي خوش آمديد. سلام عليکم و رحمة الله خيلي خوش آمديد.

حاج آقا حسيني: سلام عليکم و رحمة الله عرض سلام و ارادت خالصانه خدمت همه ي بينندگان و شنوندگان محترم دارم عرض تسليت امام موسي بن جعفر عليه السلام دارم مخصوصا براي ما که اين افتخار را داريم ميزبان حضرت رضا و حضرت فاطمه ي معصومه و حضرت شاه چراغ فرزندان بزرگوار امام موسي بن جعفر سلام الله عليه هستيم مخصوصا اين ايام و اين روز بايد با يک عظمت بيشتري برگزار شود اميدواريم خداوند به همه ي ما توفيق آشنايي با معارف اهل بيت را عنايت

ص: 3829

فرمايد.

شريعتي: الهي آمين بحث امروز ما سيره ي تربيتي امام کاظم عليه السلام است.

حاج آقا حسيني: بسم الله الرحمن الرحيم اين کتابي که دست من است تاريخ بغداد است يکي از مهم ترين کتاب هاي تاريخي اهل سنت است يعني مطمئن باشند بينندگان و شنوندگان که امکان ندارد شما کتابخانه اي از کتابخانه هاي اهل سنت را ببينيد که تاريخ بغداد در آن نباشد همان طور که روي جلد اين کتاب نوشته مولف اش خطيب بغدادي است وفاتش 463 است يعني حدود هزار سال از وفات خطيب بغدادي مي گذرد اين کتاب هم چاپ بيروت است چاپ هاي متعددي دارد شايد ده ها مرتبه به شکل هاي مختلف چاپ شده شايد مفصل ترين تاريخ در تاريخ بغداد باشد به مناسبت اين که امام موسي بن جعفر سلام الله عليهما شهادتشان در بغداد بوده و محل خاک سپاريشان در بغداد است اشاره اي دارد به زندگاني امام کاظم من از اين مولف و تاريخ معتبر اهل سنت شروع مي کنم عبارت هاي جالبي دارد مي نويسد کَانَ مُوسَي بن جَعفَر يَدعَي العَبدَ الصَّالِح مِن عِبَادَتِهِ وَ اِجتِهَادِهِ امام موسي بن جعفر به خاطر کثرت عبادت و تلاش اش در راه بندگي خدا معروف بود به عبد الصالح و کَانَ سَخيّا کَرِيما وَ کَانَ يَبلغه عَنِ الرّجل أنّه يؤذيه فَيبعث اِلَيه بصرّه فِيها ألف دِينَار وَ کَانَ يصرّ الصرّر ثَلاث مأه دِينَار وَ اَربَعَ مأه دِينَار وَ مأتي دِينار ثمّ يقسّمها بِالمدينه (تاريخ بغداد، ج 13، ص 27) جالب است در زندگي اهل بيت همين آقايي که مي گويد معروف شده به عبدالصالح ولي فقط اين نيست که عبادت و شب زنده داري بکند سخي و کريم بود

ص: 3830

و به حضرت خبر مي رسيد که فلاني پشت سر شما حرفي زده شما را اذيت مي کند عکس العمل حضرت چه بود؟ خيلي جالب است به ما خبر بدهند کسي عليه ما نقشه اي مي ريزد يا غيبتي کرده چه مي کنيم؟ خود ما هم نقشه مي کشيم آقا موسي بن جعفر تا خبر مي شد که فلاني دارد اذيت مي کند و صفحه گذاشته سيبعث اليه بسرة حضرت يک کيسه پول برايش مي فرستاد هديه اي برايش مي فرستاد به عنوان هديه پول برايش مي فرستاد اين يک قصه اي است که خطيب بغدادي از امام موسي بن جعفر دارد قصه ي دوم اش خيلي جالب است وَ لَمَّا دَخَلَ هَارُونُ الرَّشِيدُ الْمَدِينَةَ تَوَجَّهَ لِزِيَارَةِ النَّبِيِّ ص وَ مَعَهُ النَّاسُ فَقَدِمَ إِلَى قَبْرِ النَّبِيِّ ص فَقَالَ السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا رَسُولَ اللَّهِ السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا ابْنَ الْعَمِّ مُفْتَخِراً بِذَلِكَ عَلَى غَيْرِهِ فَتَقَدَّمَ أَبُو الْحَسَنِ مُوسَى بْنُ جَعْفَرٍ إِلَى الْقَبْرِ فَقَالَ السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا رَسُولَ اللَّهِ السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا أَبَهْ فَتَغَيَّرَ وَجْهُ الرَّشِيدِ وَ تَبَيَّنَ الْغَيْظُ فِيه (احتجاج، ج 2، ص 393) هارون الرشيد آمد مدينه آمد کنار قبر پيغمبر بالاخره هارون بود خليفه ي عباسي بود خيلي از بزرگان و سران قبائل و همه همراهش بودند آقا موسي بن جعفر سلام الله عليه هم همراه هارون الرشيد در مسجد النبي بود وقتي رسيدند کنار قبر هارون مي خواست بگويد ما پسر عموي پيغمبر هستيم از بني عباس هستيم عباس عموي پيغمبر است پس ما هم پسر عموي پيغمبر هستيم خواست فخر بفروشد بگويد که ما اين قدر نزديک هستيم جلو همه ي جمعيتي که همراه هارون بودند هارون گفت السلام عليک يا رسول الله يابن عمّ سلام بر تو اي پسر عمو

ص: 3831

يا رسول الله امام موسي بن جعفر وقتي حرف هارون تمام شد حضرت آمد نزديک عرضه داشتند السلام عليک يا ابت سلام بر تو پدر جان جدّ بزرگوارشان بود يعني اگر تو خيلي خيلي هنر بکني بگويي يابن عمّ من مي گويم پدر جان يکي از ويژگي هاي ستمگران اين است که نبايد کسي بالاي حرفشان حرفي بزند ديد نمي تواند چيزي بگويد گفت بله هَذَا الفَخر يَا اَبَالحَسَن گفت بله اين افتخار است که پيغمبر را پدر خطاب بکني اين جلد 15 ام کتاب تاريخ بغداد خطيب بغدادي است داستان سومي که نقل کرده اين است که امام موسي بن جعفر معروف است اين را همه مي دانند ساليان سال در زندان بودند روزهاي آخر پيامي دادند براي هارون نامه اي فرستادند که در نامه اين جمله نوشته بود إِنَّهُ لَنْ يَنْقَضِيَ عَنِّي يَوْمٌ مِنَ الْبَلَاءِ , إِلَّا انْقَضَى عَنْكَ يَوْمٌ مِنَ الرَّخَاءِ در نامه به هارون نوشتند که هارون اين را بدان هر يک روز که از من بر زندان بگذرد يک روز از خوشي هاي تو تمام مي شود اين هايي که ظلم مي کنند اذيت مي کنند يک کسي را بي جرم در زندان انداختند برايش يک دستاويز بيخودي درست کردند مي توانند از زنداني بگذرند نمي گذرند فکر نکنند که زنداني ها همه اش در زندان هستند و خوشي شما دائمي است من همين جا تقاضا مي کنم به مناسبت روز شهادت واقعا سختي زندان و زنداني را آدم درک نمي کند خود زنداني يک طرف بچه هايي که دارند چه گناه کردند خانواده هايي که درگير مي شوند دختر پسر جوان دارد دانشگاهي دارد او هم دلش مي خواهد بچه ي مدرسه اي از مدرسه مي آيد بگويد پدر من اين

ص: 3832

برنامه را در مدرسه داشتم دختر پسر کوچک دارند بچه هاي بزرگ عروس داماد دارد يک تلاشي بکنيم به احترام امام موسي بن جعفر اين همه ما از سختي زندان مي گوييم اگر مي توانيم دست زنداني را بگيريم ما رضايت بدهيم الآن آمار را لابد شنيده ايد سه هزار زنداني فقط براي مهريه زنداني هستند علما و مراجع ما گفتند اين کار صحيح نيست اگر مرد ندارد مهريه را بدهد قدرت بر پرداخت ندارد اصلا زندان معنا ندارد علي اي حال بحث حقوقي اش بماند اين را اگر مي توانيم قدمي برداريم کمکي بکنيم براي آزادي زندانيان رضايتي بدهيم هر کس هر راهي دستش مي رسد فکر نکنيم زندان فقط زنداني است که هارون الرشيد امام را در زندان انداخته نه اگر من هم ظالمانه کسي را در زندان انداختم من هم به اندازه ي خودم هارون الرشيد هستم روز امام موسي بن جعفر است حتما حضرت راضي هستند اين را ما بگوييم قاضي اول چيزي که امضا مي کند زندان است جناب قاضي زندان امضا کردن که کاري ندارد امضا بکن زندان خيالت راحت شود ببينيد در اسلام موارد زندان چند تا است؟ اين که اين همه در اين اواخر علما فقها مراجع اعتراض مي کنند براي هر چيزي نفرستيد زندان زندان جاي خودش را دارد ما نمي گوييم زندان در اسلام نيست اما موارد و مصاديق زندان در اسلام بسيار کم است يک کسي که بدهکار است خبر بدهد که نمي تواند بپردازد برود آن جا پول مي شود؟ من نمي خواهم کسي را تشويق بکنم پول مردم را ندهد او هم بد کرده که پول مردم را نداده اگر واقعا مي توانسته بدهد اما غالب

ص: 3833

زنداني ها که جرم هاي عمدي نيست جاني است بايد ادب شود تاديب شود اما غالب زندان ها همين است؟ شما آمار ها را ببينيد فکر نکنيم اگر از عمر ما مي گذرد از عمر زنداني مي گذرد خوشي ما جاودانه است امام موسي بن جعفر عليه السلام از زندان نامه نوشتند براي هارون الرشيد گفتند من در اين سياه چال هستم يک روز از زندان من که بگذرد يک روز از خوشي تو مي گذرد حَتَّى نُفضِيَ جَمِيْعاً إِلَى يَوْمٍ لَيْسَ لَهُ انْقِضَاءٌ، يَخسَرُ فِيْهِ المُبْطِلُوْنَ تا برسيم در پيشگاه الهي فکر نکنيد يک طرفه است اين هم نامه ي امام موسي بن جعفر بود اين دو سه مطلب بود که از تاريخ بغداد خواندم خطيب بغدادي از علماي مهم اهل سنت است مطلبي هم در جلد اول تاريخ بغداد است خيلي جالب است اين مطلب مي نويسد که راجع به امام موسي بن جعفر سلام الله عليهما از قول ابي علي خلال که تقريبا معاصر با احمد حنبل يک فاصله ي کمي دارد او هم از علماي اهل سنت است او مي گويد ما همني امر فقصدت قبر موسي بن جعفر فتوسلت به الا سهل الله تعالي لي ما احب (تاريخ بغداد، ج1، ص133) ببينيد توسل به موسي بن جعفر چه تاثيري دارد به حضرت مي گويند باب الحوائج است مي گويد هيچ مشکلي براي من پيش نيامد هر وقت گرفتار مي شدم متوسل به امام موسي بن جعفر مي شدم و حضرت گرفتاري ام را برطرف مي کرد هيچ مشکلي نبود که برطرف نکند اين کتاب سوم مطالب السئول في مناقب آل الرسول مال کمال الدين محمد بن طلحه ي شافعي است وفات 650 است حدود هشت صد سال

ص: 3834

پيش است از کتاب هاي مهم است اين هم باز چند مطلب در مورد موسي بن جعفر دارد جالب است عبارت اولش اين است هُوَ الاِمامُ الكَبِيرُ القَدر العَظيم الشأن ، اَلكَثير التهجّد، اَلجادّة فِي الإجتهاد، اَلمشهُود لَهُ بِالكَرَامات، اَلمَشهور بِالعِبادة ، اَلمُواظِب عَلَي الطَّاعَات ، يبيّت الليل ساجدا و قائما و يقطع النهار متصدقاً و صائماً ولفرط علمه و تجاوزه عن المعتدين عليه دُعي كاظما، كان يجازي المسيء بإحسانه إليه ، ويقابل الجاني عليه بعفوه عنه ، و لكثرة عباداته كان يسمي بالعبد الصالح ، ويُعرف بالعراق بباب الحوائج إلي الله ، لنجح المتوسلين إلي الله تعالي به ، كراماته تحار منها العقول (مطالب السؤول، ص 82) امامي است که قدر و منزلتش بالاست کراماتش معلوم است شب را به صبح مي آورد در سجده و عبادت و دو بعد است فقط شب زنده داري نيست روزش دنبال فقرا و صدقه دادن و روزه بود از بس گذشت مي کرد نسبت به کساني که به او ظلم مي کردند امام موسي کاظم ناميده شد کظم غيض داشت کسي بدي مي کرد با احسان جواب مي داد کسي جنايتي مي کرد ظلمي مي کرد مي گذشت شبيه همان تعبيري که خطيب بغدادي داشت به خاطر عبادت زياد معروف به عبد الصالح بود در عراق حضرت موسي بن جعفر به باب الحوائج معروف است اين باب الحوائج که مي گوييم مال ما نيست از هشت صد سال پيش اين عالم سني مي نويسد در عراق موسي بن جعفر به باب الحوائج الي الله معروف بود اين هايي که مي گويند زيارت شرک است توسل شرک است جواب اين کتاب ها را بدهند کرامات امام موسي بن جعفر عقل را حيران

ص: 3835

مي کرد يک عالم شيعي ننوشته مجلسي ننوشته علامه اميني ننوشته که الغدير را نوشته يک عالم اهل سنت هشت صد سال پيش نوشته آدم اگر کرامات حضرت را ببيند يقين مي کند «أَنَّ لَهُمْ قَدَمَ صِدْقٍ عِندَ رَبِّهِمْ» (يونس/ 2) اين ها پيش خدا يک حساب ديگري دارند. مطلب ديگري که جالب است القاب حضرت را که نقل مي کند کاظم صابر صالح امين از اين ها مي گذرم يک داستان جالبي نقل کرده داستان مال شقيق بلخي است که از عرفا است معاصر با امام موسي بن جعفر است از عرفاي صوفي مذهب بود مي گويد من سفر حجي داشتم جالب است که ببينيم عالم سني از قول شقيق در مورد حضرت کاظم بگويد عَن شَقيق البَلخي قَالَ خَرجَت حَاجا سنة تسع وَ أربعين وَ مائة فنزلت القادسية فإذا شاب حَسَن الوجه شَديد السمرة عَليه ثوب صوف مشتمل بشملة في رجليه نعلان وَ قد جلس منفردا عن الناس فقلت في نفسي هذا الفتى من الصوفية يريد أن يكون كلا على الناس والله لأمضين إليه أوبخه فدنوت منه فلما راني مقبلا قال يا شقيق «اجْتَنِبُوا كَثِيرًا مِّنَ الظَّنِّ إِنَّ بَعْضَ الظَّنِّ إِثْمٌ» (حجرات/ 12) فقلت في نفسي هذا عبد صالح قد نطق على ما في خاطري لألحقنه ولأسألته أن يحاللني فغاب عن عيني فلما نزلنا واقصة إذا به يصلي وأعضاؤه تضطرب ودموعه تتحادر فقلت أمضي إليه وأعتذر فأوجز في صلاته ثم قال يا شقيق «وَإِنِّي لَغَفَّارٌ لِّمَن تَابَ وَآمَنَ وَعَمِلَ صَالِحًا ثُمَّ اهْتَدَى» (طه/ 82) فقلت هذا من الأبدال قد تكلم على سرى مرتين فلما نزلنا زبالة إذا به قائم على البئر وبيده ركوة يريد أن يستقى ماء فسقطت الركوة من

ص: 3836

يده في البئر فرفع طرفه إلى السماء وقال :أنت ربى إذا ظمئت إلى الما، وقوتي إذا أردت الطعاما يا سيدي مالي سواها قال شقيق فوالله لقد رأيت البئر قد ارتفع ماؤها فأخذ الركوة وملأها توضأ وصلى أربع ركعات ثم مال إلى كثيب رمل هناك فجعل يقبض بيده ويطرحه في الركوة ويشرب فقلت أطعمني من فضل ما رزقك الله أو ما أنعم الله عليك فقال يا شقيق لم تزل نعم الله علينا ظاهرة وباطنة فأحسن ظنك بربك ثم ناولني الركوة فشربت منها فإذا هو سويق وسكر ما شربت والله ألذ منه ولا أطيب منه ريحا فشبعت ورويت وأقمت أياما لا أشتهى طعاما ولا شرابا ثم لم أره حتى دخلت مكة فرأيته ليلة إلى جانب قبة الميزاب نصف الليل يصلي بخشوع وأنين وبكاء فلم يزل كذلك حتى ذهب الليل فلما طلع الفجر جلس في مصلاة يسبح ثم قام إلى صلاة الفجر وطاف بالبيت أسبوعا وخرج فتبعته فإذا له حاشية وأموال وغلمان وهو على خلاف ما رأيته في الطريق ودار به الناس يسلمون عليه ويتبركون به فقلت لهم من هذا قالوا موسى بن جعفر فقلت قد عدبت أن تكون هذه العدائب إلا لمثل هذا السيد مي گويد من در سال 149 سفر حجي داشتم رسيديم به يک منزل گاهي جمعيت زياد بودند اما ديدم جواني در گوشه اي نشسته چهره ي خيلي زيبا روي لباس هايش لباس پشمينه اي تن کرده کفش و نعليني به پا کرده نشسته تنها مشغول ذکر و عبادت خودش است من پيش خودم گفتم که اين از آن سران صوفيه است اين طوري اين ترتيب را براي خودش درست کرده که کلّ علي الناس باشد مي خواهد خودش

ص: 3837

را به گرده ي مردم بيندازد گفتم پيش خودم گفتم مي روم که سرزنشش بکنم که چرا اين کار را مي کني تا نزديکش شدم به طرف موسي بن جعفر که مي رفتم حضرت با اسم من را صدا کرد فرمود گمان بد به کسي نداشته باش تا اين جمله را به من گفت رها کرد از من جدا شد گفتم اين عجيب است هم اسم من را گفت هم از فکر من خبر داشت بروم پيدايش کنم ديگر نديدمش رفتيم به يک مجلس ديگري گفتم بروم عذرخواهي بکنم معلوم است خيلي مرد بزرگي است مي گويد تا نزديک شدم که بگويم من را ببخشيد حضرت فرمود يا شقيق اين آيه را بخوان «وَإِنِّي لَغَفَّارٌ لِّمَن تَابَ وَآمَنَ وَعَمِلَ صَالِحًا ثُمَّ اهْتَدَى» يعني ما بخشيديم از خدا طلب آمرزش بکنم گفتم اين ديگر چه کسي است دو دفعه باطن من را خبر داده اين از اوتاد است مي گويد باز دوباره از حضرت جدا شدم رسيديم به يک منزل ديگري ديدم حضرت مشغول آب است از چاهي آب مي خواهد آب بياورد دلوي دستش است دلو از دست حضرت افتاد پايين چاه ايستاد يک دعايي کرد دعا را هم نقل کرده مي گويد اين دعا را که اين آقا کرد ديدم آب چاه آمد بالا حضرت دلو را برداشت آب گرفت وضو گرفت به من هم آب را داد نوشيدم مي گويد آب به قدري خوش طعم بود من آبي به اين خوش طعمي نديده بودم گذشت وارد مکه شديم يک شب در مسجد الحرام ديدم که در نيمه ي شب مشغول نماز است اين آقايي که سه مرحله اين برخورد را داشتم و هنوز

ص: 3838

حضرت را نمي شناخت با گريه با ناله با خضوع دارد عبادت مي کند تا اذان صبح مشغول عبادت شد در مسجد الحرام نمازش را خواند نشست مشغول تسبيحاتش طواف کرد از مسجد الحرام که رفت بيرون ديد مردم دورش ريختند سوال کردم اين مرد کيست؟ گفتند موسي بن جعفر بن محمد بن علي بن ابي طالب اين عبادتشان است آن هم باب الحوائج بودنشان است اين هم علم غيبشان است اجمالي از منابع اهل سنت گفتم مطلب ديگري از ارشاد شيخ مفيد عرض مي کنم شيخ مفيد هم تقريبا هزار سال از وفاتش گذشته کتابي دارند به نام ارشاد در زندگي اهل بيت ترجمه هم شده کتابي که شيخ مفيد بنويسد معلوم است چه کتابي است ايشان گزارشي از حضرت کاظم دارد كَانَ أَبُو الْحَسَنِ مُوسَى ع أَعْبَدَ أَهْلِ زَمَانِهِ وَ أَفْقَهَهُمْ وَ أَسْخَاهُمْ كَفّاً وَ أَكْرَمَهُمْ نَفْساً وَ رُوِيَ أَنَّهُ كَانَ يُصَلِّي نَوَافِلَ اللَّيْلِ وَ يَصِلُهَا بِصَلَاةِ الصُّبْحِ ثُمَّ يُعَقِّبُ حَتَّى تَطْلُعَ الشَّمْسُ وَ يَخِرُّ لِلَّهِ سَاجِداً فَلَا يَرْفَعُ رَأْسَهُ مِنَ الدُّعَاءِ وَ التَّمْجِيدِ حَتَّى يَقْرُبَ زَوَالُ الشَّمْسِ وَ كَانَ يَدْعُو كَثِيراً فَيَقُولُ اللَّهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ الرَّاحَةَ عِنْدَ الْمَوْتِ وَ الْعَفْوَ عِنْدَ الْحِسَابِ وَ يُكَرِّرُ ذَلِكَ وَ كَانَ مِنْ دُعَائِهِ عَظُمَ الذَّنْبُ مِنْ عَبْدِكَ فَلْيَحْسُنِ الْعَفْوُ مِنْ عِنْدِكَ وَ كَانَ يَبْكِي مِنْ خَشْيَةِ اللَّهِ حَتَّى تَخْضَلَّ لِحْيَتُهُ بِالدُّمُوعِ وَ كَانَ أَوْصَلَ النَّاسِ لِأَهْلِهِ وَ رَحِمِهِ وَ كَانَ يَفْتَقِدُ فُقَرَاءَ الْمَدِينَةِ إِلَيْهِمْ فِيهِ الْعَيْنَ وَ الْوَرِقَ وَ الْأَدِقَّةَ وَ التُّمُورَ فَيُوصِلُ إِلَيْهِمْ ذَلِكَ وَ لَا يَعْلَمُونَ مِنْ أَيِّ جِهَةٍ هُو (ارشاد، ص 231) عابد ترين فقيه ترين سخاوتمند ترين مردم زمان خود بود من باز تاکيد مي کنم

ص: 3839

اين ها خيلي مهم است در اين گزارش ها هم بود فقط عبادت و شب زنده داري شب نيست همان آقايي که عبادت شب را دارد روز دنبال فقرا و بيچارها مي رود همان آقايي که به فقرا کمک مي کرد بيش از همه به اهل خودش و خويشان و ارحام خودش مي رسيد بارها اين روايت را خوانده ايم لَا صَدَقَةَ وَ ذُو رَحِمٍ مُحْتَاج (بحارالانوار، ج 74، ص 44) تا ارحام من نيازمند است من صدقه به بيگانه نمي توانم بدهم خواهش مي کنيم روز شهادت امام موسي بن جعفر است عزيزان تصميم بگيرند اين قدر راحت طلب نباشند از در خانه مي آيد بيرون صندوق کميته ي امداد پول مي اندازد براي چه مي اندازي؟ کميته ي امداد از يادگارهاي امام راحل است بله امام اين را گذاشت براي کساني که در ارحامش فقيري نباشد اگر در ارحامت فقير است حق نداري به بيگانه بدهي اين پول را جمع بکن يک هفته دو هفته يک صندوقي در خانه ات داشته باش زير فرشت بگذار يک گرهي از خويشاوندانت باز بکن پسر عمه اي داري بستگاني داري ارحام داري آن ها مقدم هستند اين طور نباشد ما از اهل خانه ي خودمان غفلت بکنيم اين حديث از امام کاظم است فرمود مَنْ دَخَلَ السَّوْقَ فَاشْتَرى تُحْفَةً فَحَمَلَها اِلى عِيالِهِ كانَ كَحامِلِ صَدَقَةٍ إلى قَوْمٍ مَحاوِيجَ وَ لْيَبْدَأْ بِالإناثِ قَبْلَ الذُّكُورِ (وسائل الشيعه، ج 15، ص 227) کسي برود بازار هديه اي بخرد بياورد براي زن و بچه اش مثل صدقه دادن مي ماند يک آقايي مي گفت من هر وقت مشکلي دارم بخواهم نذر بکنم نذر زن و بچه ام مي کنم اشکال دارد؟ نه نذر کار خير است امام زاده ها خوب

ص: 3840

امامان خوب گفت نذر زن و بچه ام مي کنم چه اشکالي دارد؟ شبانه مي رفت سراغ نيازمندان وسيله مي برد پول مي برد غذا مي برد آرد مي برد خرما مي برد نمي دانستند از کجا دارد مي آيد آبروداري را خيلي مواظب باشيم اين هايي که صندوق هايي دارند موسساتي دارند کميته است بهزيستي است يا هر کس در محل خودش اين ها را خيلي مواظب باشند در روايت داريم آن چيزي که در صدقه مهم است لايتم المَعرُوف اِلَّا بِثَلَاث بِتَعجِيلِهِ وَ تَصغِيرِهِ وَ تَستِيرِهِ (سفينه، ج 2، ص 178) بپوشانيم نگذاريم کسي متوجه شود امام شبانه در خانه ي فقرا و نيازمندان مي رفت باز در حالات عبادي حضرت اين جمله است که حَجَّ مَاشِياً حضرت چهار مرتبه پياده حج مشرف شدند نه اين که نداشتند روايت است محمل ها بود ولي دوست داشتند در راه خانه ي خدا پياده بروند و برادرشان علي بن جعفر که بسيار مرد جليل القدري است فرزند امام صادق عليه السلام برادر امام موسي بن جعفر بسيار بسيار مرد جليل القدري است او در خدمت حضرت بود و اهل و عيالش را هم مي بردند اين هم قابل توجه آن هايي که تنها مي روند سفرهاي زيارتي اين هم پسنديده نيست الآن به بعضي ها مي گويي چقدر سفر رفتي من ايام کربلا مشرف بودم کسي گفت خدا قبول بکند الآن 56 امين سفر است گفتم چند سفر با خانواده آمدي؟ آقا موسي بن جعفر با جميع اهل و عيالش مي آمدند اين پسنديده نيست آقا راه بيفتد هر روز مکه مشهد کربلا بدون خانواده قطعا سفر با خانواده تاثير معنوي در زندگي خود انسان دارد گفتم ان شاء الله بيشتر باشد چند سفر با خانواده آمدي؟

ص: 3841

آقا موسي بن جعفر جميع عيالش با ايشان بودند کسي را زمين نگذاشت اگر مي گويي ندارم صبر بکن مي خواهي پنج سفر بروي پنج سفر را جمع بکن با خانواده برو يکي از عزيزان قصه اي را براي من نقل مي کرد مي گفت هنوز جنگ ايران عراق شروع نشده بود رفت و آمد بين ايران و عراق برقرار بود قبل از شروع جنگ ولي يک کمي مراقبت بود ايشان مي گفت من در خرم شهر قاضي بودم ديدم يک پيرمرد افغاني را دستگير کردند آوردند در دادگاه گفتند اين دم مرز مي خواست از مرز ايران برود عراق ببينيد هدفش چه بوده به او مشکوک شده بودند مي گفت از او پرسيدم پيرمرد کجا مي رفتي گفت مي رفتم مکه گفتم اشتباه نمي کني؟ الآن دو سه ماه تا حج مانده آن هم از اين جا از خرم شهر مي روي عراق از عراق مي خواهي بروي مکه اين مسير مکه است؟ نشست قصه اش را گفت گفت من يک کارگر افغاني هستم آدم ساده اي که با دستمزد کارگري زندگي ام اداره مي شود از چند ماه سه ماه قبل از حج از افغانستان راه مي افتم تمام مسير ها را مي گفت يک کمي کار مي کنم يک کمي پول مي دهند يک کمي سواره مي آيم يک کمي پياده از چند ماه يواش يواش مي آيم اين آقاي قاضي مي گفت من باورم نشد گفتم مسير را از اين جا کجا مي روي از اين طرف کجا مي روي ديدم منزل به منزل کجا مي رود تا مي رسد به عربستان همه را دقيق بلد است باز مطمئن نشدم گفتم اعمال حج چيست ديدم قشنگ بلد است احرام و طواف و اگر اين اشتباه در حج پيش

ص: 3842

آمد چه کار بايد بکني کفاراتش چيست ديدم خيلي استاد است خيلي خوشحال شدم گفتم پيرمرد اين سفر چندمت است يک پيرمرد افغاني که از چند ماه قبل راه افتاده گفت با همان لهجه ي خودش گفت پنجاهمين سفرم است پنجاه سفر اين طوري رفته از سه چهار ماه قبل از حج راه مي افتم پول مي گيرم کار مي کنم پياده يا سواره اين ايمان است واقعا آدم بايد لذت ببرد گاهي ما ديده ايم حاجي خودمان در سفر حج به حاجي مي گوييم از مدينه محرم شديم بايد برويم مکه حاج آقا چند کيلومتر است؟ مي گوييم چهارصد مي گويند هواپيما باشد؟ مي گوييم فرودگاه نيست مي گويند هليکوپتري چيزي نيست؟ امام موسي بن کاظم چهار بار اين سفر را پياده رفتند با اهل و عيال محامل در اختيار حضرت بود اما خودشان پياده مي رفتند من در يک جلسه اي اخيرا گفتم در اسلام مليت نيست پيغمبر صهيب رومي را از روم آورد بلال حبشي را از حبشه آورد سلمان را از اين جا آورد زير يک خيمه اما ابولهب عموي خودش را بريد گفت «تَبَّتْ يَدَا أَبِي لَهَبٍ وَتَبَّ» (مسد/ 1) اين ها يادمان باشد در معاملات در رفتارها يک بار ديگر عرض کردم اين آمار را حالا که صحبت به اين جا رسيد اشاره مي کنم يکي از عزيزان شايد راضي نباشند نامشان را ببرم از دوستاني که از برنامه هاي شبکه هستند تازگي از سوريه آمده بودند با اطلاع دقيق مي گفتند در شهداي مدافع حرم اولين آمار مال شهداي افغاني است بعد نوبت مي رسد به شهداي ايراني شهرهاي ما همه جا دسته گل ها شهدا را تشييع مي کنند ولي گفت آمار اول مال آن ها

ص: 3843

است پيش قدم هستند اين را يادمان باشد در برخوردها رعايت بکنيم من نمي خواهم گلايه بکنم ولي به هر ترتيب جاي گلايه هم دارد باور بفرماييد مهاجريني که اين را غريبه نشنوند اين جا مي گوييم فقط من و شما و مخاطبين سمت خدا بشنوند مهاجرين از مليت هاي مختلف ايراني باشد افغاني عراقي باشد مي روند در کشورهاي اروپايي که ما اين ها را دولت کفر مي دانيم کسي غير از خودي نشنود آن ها برخوردشان با مهاجرين بهتر از برخوردي است که ما با مهاجرين دارم درست است آن ها به خاطر مشکلات خودشان مهاجر پذير هستند يعني اگر اروپا امروز مهاجر مي پذيرد به خاطر مشکل جمعيتي است آن ها در تهديد جمعيت هستند نسلشان منقرض مي شود يکي از انگيزه هايشان اين است که اگر مهاجر مي پذيرند براي اين است که اين مشکل را برطرف بکنند مشکل نيروي کارشان را حل بکنند همه ي اين ها را درک مي کنم ولي در عين حال آن ها که کافر هستند مهاجر ايراني عراقي افغاني باشد به مراتب از اين که ما برخورد مي کنيم رفتارشان بهتر است مهاجر مي تواند شناسنامه بگيرد پاسپورت آن کشور را مي گيرد کرامتش حفظ مي شود در بالاترين رده ها مسئوليت دارد در حد رده هاي بالا من نمي خواهم بگويم بينندگان پيام بدهند شما خبر نداريد قوانين نيست هر چه قانون است ما کاري نداريم ولي کرامت که کاري ندارد؟ من خبر دارم از مشکلات اگر آن ها مي پذيرند آن ها هم به انگيزه ي حل مشکلات خودشان است ولي اين کرامت را در يک کشور اسلامي که ما هستيم ما به يک مهاجر خيلي بايد کرامت انساني اسلامي بدهيم برخورد ما خيلي بايد بهتر باشد يک کسي مي گويد

ص: 3844

رأيت أبا الحسن عليه السلام يعمل في أرض له قد استنقعت قدماه في العرق، فقلت له: جعلت فداک أين الرجال؟ فقال: يا علي قد عمل باليد من هو خير منّي في أرضه ومن أبي، فقلت له: ومن هو؟ فقال: رسول الله صلى الله عليه وآله وسلم وأمير المؤمنين وآبائي عليهم السلام کلّهم کانوا قد عملوا بأيديهم وهو من عمل النبيّين والمرسلين والأوصياء والصالحين ((وسائل الشيعه، ج 2، ص 531) من ديدم امام موسي بن جعفر مشغول کار هستند به حضرت گفتم اَينَ الرِّجَال اين را جوانان توجه بکنند دنبال کار هستند مشکل بيکاري خيلي در کشور ما جدي است ولي در عين حال اگر ما از بينندگان بپرسيم کار را مساوي با يک چيزي بنويسيد چه مي نويسند؟ ميز و اداره اين پسنديده نيست اين فرهنگ بايد اصلاح شود تا اصلاح نشود هيچ وقت اين مشکلات حل نمي شود کار مساوي با ميز و اداره نيست امام موسي بن جعفر با اين مقاماتي که از ايشان گفتيم داشتند در زمين کشاورزي کار مي کردند در قصه ي ديگري حضرت مي خواستند زمين کشاورزي از کسي بخرند فرمودند نمي خرم از تو چون کسي که زمين کشاورزي اش را بفروشد روزي اش از بين مي رود آن کسي که مي خرد روزي به او مي رسد حضرت دوست نداشتند زمين کشاورزي کشاورزي را بخرند مي فرمود برکت از زندگي ات مي رود برکت از زندگي کسي که زمين کشاورزي را بفروشد از بين مي رود چقدر همين طور زمين هاي کشاورزي تبديل مي شود بَايِعُ الزَّرِيعَة کسي که زمين کشاورزي را بفروشد برکت از زندگي اش مي رود لذا حضرت دوست نداشتند زمين کشاورزي از کسي بخرند خودشان زمين کشاورزي را

ص: 3845

احيا مي کردند اول بسم الله شروع مي کردند. ديد حضرت دارد کار کشاورزي مي کنند گفت شما با اين عظمت و شخصيت چرا مرد ها کجا هستند فرمودند کسي کار دستي انجام داده با بازويش کار کشاورزي انجام داده از من خيلي بهتر بوده رسول الله حضرت علي و آبائي تمام پدران من اين کار ها را انجام دادند در مدينه هنوز چاه هايي است در ميقات شجره تابلو نوشته آبار علي آبار جمع بئر است چاه هاي علي هيچ کسي به اندازه ي حضرت علي کار کشاورزي نکرده و کار آبادي و عمران نداشته در 25 سالي که حضرت علي خانه نشين بود به اندازه ي حضرت علي هيچ کس کار آباداني و عمراني کشاورزي و نخلستان را نداشته فرمود کساني از اين کارها کردند که از من بهتر بودند حضرت فرمودند مِفْتَاحُ الْجَنَّةِ لِسَانُ الْعَبْدِ (بحار الأنوار، ج 48، ص 105) ما مفاتيح الجنان نداريم؟ کليد هاي بهشت مرحوم محدث قمي نوشته اين دعاها خوب است حتما هم بايد باشد به تعبير امام رضوان الله عليه کارخانه ي انسان سازي است ولي از چيزهاي ديرگ غافل نباشيم زبان انسان کليد بهشت است اين زبان مي تواند ما را بهشتي بکند ببرد بهشت همين طور مي تواند ببرد جهنم فکر نکنيم فقط با مفاتيح الجنان و دعاست همين دعاها دارند به ما ياد مي دهند مراقبت بکنيد در شب اول ماه رجب پيغمبر خدا دعا مي کرد خدايا کمکمان بکن اَعِنّا عَلَي الصّيامِ و القِيامِ وَ حِفظِ اللِّسانِ (دعاي هر شب ماه رجب) کليد بهشت زبان انسان است.

شريعتي: خيلي ممنون

حاج آقا حسيني: من يک آماري تازگي ديدم خيلي رقم بالا از جوان هاي بيکار واقعا بايد دعا

ص: 3846

کنيم هم بايد مسئولين تمام همّ و غمشان را بر اين مسئله بگذارند موانع را بردارند نوع نگاه ما هم بايد به کار عوض شود

شريعتي: ان شاء الله صفحه ي 204 را امروز با هم تلاوت مي کنيم آيات 107 تا 111 سوره ي مبارکه ي توبه

اللهم صل علي محمد و آل محمد و عجل فرجهم

وَالَّذِينَ اتَّخَذُوا مَسْجِدًا ضِرَارًا وَكُفْرًا وَتَفْرِيقًا بَيْنَ الْمُؤْمِنِينَ وَإِرْصَادًا لِّمَنْ حَارَبَ اللَّ_هَ وَرَسُولَهُ مِن قَبْلُ وَلَيَحْلِفُنَّ إِنْ أَرَدْنَا إِلَّا الْحُسْنَى وَاللَّ_هُ يَشْهَدُ إِنَّهُمْ لَكَاذِبُونَ ?107? لَا تَقُمْ فِيهِ أَبَدًا لَّمَسْجِدٌ أُسِّسَ عَلَى التَّقْوَى مِنْ أَوَّلِ يَوْمٍ أَحَقُّ أَن تَقُومَ فِيهِ فِيهِ رِجَالٌ يُحِبُّونَ أَن يَتَطَهَّرُوا وَاللَّ_هُ يُحِبُّ الْمُطَّهِّرِينَ ?108? أَفَمَنْ أَسَّسَ بُنْيَانَهُ عَلَى تَقْوَى مِنَ اللَّ_هِ وَرِضْوَانٍ خَيْرٌ أَم مَّنْ أَسَّسَ بُنْيَانَهُ عَلَى شَفَا جُرُفٍ هَارٍ فَانْهَارَ بِهِ فِي نَارِ جَهَنَّمَ وَاللَّ_هُ لَا يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ ?109? لَا يَزَالُ بُنْيَانُهُمُ الَّذِي بَنَوْا رِيبَةً فِي قُلُوبِهِمْ إِلَّا أَن تَقَطَّعَ قُلُوبُهُمْ وَاللَّ_هُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ ?110? إِنَّ اللَّ_هَ اشْتَرَى مِنَ الْمُؤْمِنِينَ أَنفُسَهُمْ وَأَمْوَالَهُم بِأَنَّ لَهُمُ الْجَنَّةَ يُقَاتِلُونَ فِي سَبِيلِ اللَّ_هِ فَيَقْتُلُونَ وَيُقْتَلُونَ وَعْدًا عَلَيْهِ حَقًّا فِي التَّوْرَاةِ وَالْإِنجِيلِ وَالْقُرْآنِ وَمَنْ أَوْفَى بِعَهْدِهِ مِنَ اللَّ_هِ فَاسْتَبْشِرُوا بِبَيْعِكُمُ الَّذِي بَايَعْتُم بِهِ وَذَلِكَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ ?111?

ترجمه:

و [از منافقان] کساني هستند که بر پايه دورويي و نفاق، مسجدي ساختند براي آسيب رساندن و ترويج کفر و تفرقه افکني ميان مؤمنان و کمين گاهي براي [گردآمدن] کساني که پيش از اين با خدا و پيامبرش جنگيده بودند، سوگند سخت مي خورند که ما با ساختن اين مسجد جز خوبي [و خدمت] قصدي نداشتيم، ولي خدا گواهي مي دهد که بي ترديد آنان دروغگويند. (???) هرگز [براي عبادت و

ص: 3847

نماز] در آن مسجد نايست، قطعاً مسجدي که از نخستين روز بر پايه تقوا بنا شده شايسته تر است که در آن [به نماز و عبادت] بايستي، در آن مرداني هستند که خواهان پاکيزگي [و طهارت جسم و جان] هستند؛ و خدا پاکيزگان را دوست دارد. (???) آيا کسي که بنياد [امورش] را بر پايه تقواي الهي و رضاي او نهاده بهتر است يا کسي که بنياد [امورش] را بر لب پرتگاهي سست و فروريختني نهاده؟! و آن بنا با بناکننده اش در جهنم سقوط مي کند؛ و خدا گروه ستمکاران را هدايت نمي کند. (???) همواره آن ساختماني که بنا نهاده اند در دل هايشان مايه شک و ترديد است تا دل هايشان [به سبب مرگ] پاره پاره شود، و خدا دانا و حکيم است. (???) يقيناً خدا از مؤمنان جان ها و اموالشان را به بهاي آنکه بهشت براي آنان باشد خريده؛ همان کساني که در راه خدا پيکار مي کنند، پس [دشمن را] مي کشند و [خود در راه خدا] کشته مي شوند [خدا آنان را] بر عهده خود در تورات و انجيل و قرآن [وعده بهشت داده است] وعده اي حق؛ و چه کسي به عهد و پيمانش از خدا وفادارتر است؟ پس [اي مؤمنان!] به اين داد و ستدي که انجام داده ايد، خوشحال و شاد باشيد؛ و اين است کاميابي بزرگ. (???)

اللهم صل علي محمد و آل محمد و عجل فرجهم

شريعتي: اشاره ي قرآني را بفرماييد

حاج آقا حسيني: آيه ي پاياني اين صفحه «إِنَّ اللَّ_هَ اشْتَرَى مِنَ الْمُؤْمِنِينَ أَنفُسَهُمْ وَأَمْوَالَهُم بِأَنَّ لَهُمُ الْجَنَّةَ» خدا از مومنين خريداري مي کند جانشان را و مالشان را اين نکته

ص: 3848

را ما بارها گفتيم اين جاده يک طرفه نيست که ما فقط بگوييم خدايا بده بده بده نه خريد و فروش معامله است جاده دو طرفه است مي خري مي دهي جان و مال جان که خبري نيست جهاد نيست بسم الله از مالمان بگذريم از مال و جانت بگذر تا خدا به تو بهشت بدهد وقتي در نفخ صور دميده مي شود روايت است که هر کسي سر از قبر برمي دارد مي گويد اَللّهم اَرحمني جواب مي آيد فَيجابون لَئِن رَحمتم فِي الدُّنيا لَتُرحَمُون اليومَ (بحارالانوار، ج 7، ص 121) اگر در دنيا رحمت شما شامل حال شما ديگران شد اين جا رحمت است خريد و فروش و داد و ستد و معامله است من اشاره مي کنم باز يک داستاني از امام کاظم را که اين معامله واقعا معامله است امام کاظم به کسي به اسم عاصم فرمودند يا عاصم کيف انتم في التواصل والتواسي؟ قلت: على أفضل ما کان عليه أحد. قال عليه السلام: أيأتي أحدکم الى دکان اخيه او منزله عند الضائقة فيستخرج کيسه ويأخذ ما يحتاج اليه فلا ينکر عليه؟ قال: لا قال عليه السلام: فلستم على ما احب في التواصل (بحارالانوار، ج 74، ص 231) شما مومنين در به هم رسيدن و نيکي به هم کردن چطوري هستيد؟ به جايي رسيدي که اگر يک کسي گرفتاري داشت برود منزل برادرش مي رود مي بيند برادرش در منزلش نيست مي گويد برادرم نيست نباشد خانه ي من و برادرم نيست کيسه اش را برداريد به اندازه ي پول برداريد من يقين دارم او ناراضي نيست مشکلي ندارد به اين جا رسيده ايد که برادرش برود خانه ي برادر ايماني از کيفش پول

ص: 3849

بردارد؟ به اين جا رسيديد؟ گفت نه ما از اين شوخي ها با هم نداريم فرمود به آن چيزي که ما دوست داريم نرسيديد حضرت ملاک را مي دهند اگر امروز روز شهادت امام موسي بن جعفر است عزاداري ها بايد به حد اعلي باشد اما اين سيره ي امام يادمان نرود امروز به ياد از دست رفتگانمان يک مشکلي حل بکنيم قطعا در زندگي مان تاثير گذار است. يک داستاني در مورد امام موسي بن جعفر عرض مي کنم بعد هم اشاره اي مي کنم به اعمال شب بيست و هفتم و روز بيست و هفتم فردا بيست و ششم است و پس فردا بيست و هفتم روز پنج شنبه هم شب بيست و هفتم موقعيت خاصي دارد هم روز امشب که شب بيست و ششم ماه رجب است غفلت نکنيم شب وفات حضرت ابوطالب عليه السلام است اين بزرگ حامي پيغمبر خدا من همين مقدار بگويم مجال کم است وقتي پيغمبر ياوري مثل حضرت ابوطالب پدر حضرت علي را از دست داد با فاصله ي کوتاهي حضرت خديجه و حضرت ابوطالب از دنيا رفتند پيغمبر نتوانستند در مکه بمانند هجرت پيغمبر بعد از از دست دادن يار و ياورشان شد اين سال را سنة الحزن ناميدند سال غم و غصه و اندوه سالي که اين دو ياور را از دست دادند غفلت نکنيم از مقامات اين بزرگوار ظلم مي شود به حضرت ابوطالب آن شعري که شاعر بزرگ دارد و لو ولا ابوطالب اگر نبود حضرت ابوطالب و حضرت علي بن ابوطالب نبودند اثري از حمايت دين و دين باقي مي ماند؟ فردا شب که شب بيست و هفتم ماه مبارک رجب است

ص: 3850

شب مبعث است امام جواد عليه السلام فرمودند که ماه رجب يک شبي دارد إِنَّ فِي رَجَبٍ لَيْلَةً هِيَ خَيْرٌ لِلنَّاسِ مِمَّا طَلَعَتْ عَلَيْهِ الشَّمْسُ (مستدرک الوسائل، ج 6، ص 288) از آن چه که خورشيد بر آن مي تابد بالاتر است فرمود کسي که در اين شب عمل صالح انجام بدهد دنبال عبادت باشد ثواب عمل شصت سال را دارد يک دستورالعمل است خيلي پيچيده هم نيست ساده است بينندگان به مفاتيح هم مي توانند مراجعه بکنند دوازده رکعت نماز است شش دو رکعتي است نمازهاي مستحبي دو رکعت دو رکعتي است وقتي نماز تمام شد مثل نماز صبح است البته بهتر است از سوره ي حضرت محمد که مفصلات مي گويند تا به طرف آخر از سوره هاي پايان قرآن يک سوره اي را بخواند اگر نمي خواهد سوره ي بلند بخواند توحيد بخواند دوازده رکعت که تمام شد بعد از نماز هر کدام از اين سوره هايي که مي گوييم هفت مرتبه بخواند چهار قل توحيد را هفت مرتبه کافرون را هفت مرتبه ناس را هفت مرتبه فلق را هفت مرتبه قدر و آيت الکرسي را هم هفت مرتبه خود حمد هم هفت مرتبه بخواند ساعت بگيريم بيست دقيقه نمي شود در مفاتيح هم است يک دعايي هم دارد اگر آن دعا را توانستند بخوانند شب مبعث است ولي شب زيارتي حضرت علي عليه السلام شب بيست و هفتم تمام مردم عراق تقريبا همه ي کساني که مي روند نجف زيارت حضرت علي شب مبعث است ولي شب زيارتي حضرت علي است اگر نبود حضرت علي از آن بعثت اثري باقي نمي ماند و روز بيست و هفتم روز پنج شنبه هم اين را هم عرض

ص: 3851

بکنم ان شاء الله همه ي کساني که موفق شدند دعا بکنند در طول سال چهار روز روزه اش ممتاز است رساله اي دارد مرحو ميرداماد رساله ي اربعة ايام چهار روز در سال روزه اش ممتاز است روزه اش معادل شصت سال است و يکي روز مبعثت است اگر کسي روزه ي قضا دارد نيت قضا يادش نرود ولي خداوند ثواب روز مبعث را عطا خواهد کرد يکي از اعمال ديگر که مال روز بيست و هفتم است صلوات زياد بر محمد و آل محمد است اللهم صل علي محمد و آل محمد و عجل فرجهم و زيارت پيغمبر و يک نمازي دارد که عزيزان مراجعه بکنند.

شريعتي: خيلي ممنون التماس دعا خدانگهدار.

95-02-21- پاسخ به پرسش هاي بينندگان

بسم الله الرحمن الرحيم و صلي الله علي محمد و آله الطاهرين

مي نويسم عشق و بي ترديد ميخوانم جنون *** هرکسي ديوانه تر السابقون السابقون

مي نويسم عشق و بي ترديد ميخوانم حسين *** عاقلان دانند لکن اکثرا لايعقلون

اين سرشت ماست؛ از خاکيم، خاک کربلا *** سرنوشت ماست پس انا اليه الراجعون

صرف يک دل دادن و عرض ارادت شرط نيست *** مهر بايد کرد اين دلنامه را با عقد خون

پرچم او از ازل بالاست؛ بالا تا ابد *** باد اين پرچم بلند و هرچه جز آن سرنگون

آي عاشق ها خداي عشق مي آيد حسين *** بعد از اين دنيا به جاي عشق بنويسد حسين

دست خالق گرم در خلق خداي ديگري ست *** پاي دل سر در هواي ماجراي ديگري ست

گرچه خيلي ها به ظاهر کربلا هستند ليک *** باطنا امشب مدينه کربلاي ديگري ست

چار تن از پنج تن در گرد

ص: 3852

يک گهواره و *** در دل گهواره هم اهل کساي ديگري ست

خنده گريه خنده گريه خنده گريه خنده اشک *** بيت مولا غرق اشك و خنده هاى ديگرى ست

شير از انگشت هاي وحي مي نوشد حسين *** سبط پيغمبر غذايش هم غذاي ديگري ست

باز هم در بيت مولا باز شد پاي بهشت *** دومين آقاي فرداي جوان هاي بهشت

عشق او جاري ست حتي در مرام اهل بيت *** مي توان فهميد اين را از کلام اهل بيت

ساغر لب هاي هر معصوم مي گويد حسين *** بسکه لبريز است نام او ز جام اهل بيت

هم شتابش بيشتر هم اينکه جايش بيشتر *** کشتي اش هم فرق دارد با تمام اهل بيت

در نهايت جمع خواهد گشت با نام حسين *** سفره اي که پهن مي گردد به نام اهل بيت

روز و شب بر او درود حق درود اهل بيت *** روز و شب بر او سلام حق سلام اهل بيت

در تمام قلب ها بي شک تو جا داري حسين *** آنچه که خوبان همه دارند را داري حسين

تا که مي خوانم تو را هر ديده مي بارد تو را *** از خدا ديگر چه خواهد هر کسي دارد تو را

در روايت هست هر که دوستش دارد خدا *** در دلش چون داغي از يک لاله مي کارد تو را

عشق را از هر کسي از اهل دل پرسيده ام *** از گريبانش چنان خورشيد مي آرد تو را

ما نه؛ فرزند پيمبر مي شود قرباني ات *** هستي اش را مي دهد تا که نگه دارد تو را

جامه ات را آسماني ها عوض کردند تا *** سختي رخت زميني ها نيازارد

ص: 3853

تو را

زينت دوش نبي! عرش است جاي پاي تو *** سينه ي پيغمبر است و قلب زهرا جاي تو

اشک مي ريزيم و با ذکرت عبادت مي کنيم *** باز هم از راه دور عرض ارادت مي کنيم

ما همه بيمارهاي دوري از شش گوشه ايم *** بين هيئت ها ز يکديگر عيادت مي کنيم

زودتر راحت کن از درد فراقت خلق را *** ما به اين دوري مپنداري که عادت مي کنيم

فرق دارد گريه ي نوزادي ما با همه *** ما برايت گريه از وقت ولادت مي کنيم

هر غمي ديديم، فرمودند فابک للحسين *** بعد از آن هرجا غمي ديديم يادت مي کنيم

دوستت دارم من اي در جسم عالم جان حسين *** آذري مي خوانمت: "جانيم سنه قربان حسين"

شريعتي: سلام عرض مي کنم خدمت شما بينندگان محترم و حاج آقاي حسيني خيلي خوش آمديد. سلام عليکم و رحمة الله خيلي خوش آمديد. ولادت جد بزرگوارتان امام حسين را تبريک عرض مي کنم.

حاج آقا حسيني: سلام عليکم و رحمة الله عرض سلام و ارادت خالصانه خدمت همه ي بينندگان و شنوندگان دارم. اين ايام بسيار خجسته را تبريک مي گويم

شريعتي: امروز براي ما چه عيدي آورده ايد؟

حاج آقا حسيني: مدتي است که به پرسش هاي بينندگان نرسيده ايم به اين مي پردازيم. بسم الله الرحمن الرحيم من در آغاز چون در خبرها هم ديديد امروز مخصوصا در استان مازندران عطر شهداي مدافع حرم همه ي شهرهاي اين استان را معطر کرده است ياد مي کنيم از همه ي اين شهداي سرافراز عرض تبريک و تسليت داريم آن هم در روز ولادت سيدالشهدا به همه ي سرافرازان تاريخ. هر چه بخواهيم بگوييم کم است هر سخني بخواهيم بگوييم

ص: 3854

باز نمي توانيم حق اين بزرگواران و خانواده هاي معظمشان را ادا بکنيم. من ديشب در رسانه مي ديدم مصاحبه اي داشتند با خانواده هايشان چقدر با استقامت و با روحيه ي بالايي صحبت مي کردند امروز در همه ي شهر ها اميدواريم که با سيدالشهدا محشور شوند. ما هم هفته ي گذشته اتفاقا اشاره اي داشتيم به مدافعين حرم به مناسبت بحثي که داشتيم گفتم در آن بحث که بيشتر شهداي مدافعين حرم شهداي افغاني هستند بعد شهداي مليت هاي ديگر هستند به همين مناسبت تعظيم و تجليل کرديم ديروز هم يکي از عزيزان اين توفيق را براي من ايجاد کرد با اين که خيلي گرفتار بودم بلافاصله بعد از جلسه ي کلاسي که داشتم رفتم بهشت حضرت معصومه گلزار شهداي قم علي بن جعفر حضور پيدا کرديم اولين بار بودم رفتم قطعه ي 31 ام ديدم يک قطعه تابلو دارد شهداي مدافعين حرم حضرت زينب همه ي شهدا شهداي افغاني بودند حدود 150 شهيد مدافع حرم در اين قطعه ي بهشت حضرت معصوم در قم فقط در يک قطعه به خاک سپرده شدند. من دقت مي کردم مدتي آن جا بودم دقت مي کردم سنگ قبر اين شهداي بزرگوار را غالبا زير سي سال بودند جوان هايي که از جان خودشان در اين راه گذشتند تازه اين فقط بهشت حضرت معصومه بود گلزارهاي ديگري که در قم است آن جا حتما دارند يا در شهرهاي ديگر من از بهشت زهرا سلام الله عليها خبر ندارم حتما آن جا قطعه اي دارند مشهدي ها هم حتما ميزبانان خوبي براي آن مهمانان هستند در بهشت رضا حتما قطعه اي دارند اگر بينندگان از شهرهاي خودشان هم به ما خبر بدهند من مدتي ماندم عکسي گرفتم فرستادم

ص: 3855

براي بعضي از دوستان خبر نداشتند خيلي تعجب مي کردند خيلي دوستان من تعجب مي کردند که فقط در يک قطعه در قم بهشت حضرت معصومه بيش از 150 شهيد مدافع حرم شهداي افغاني هستند تابلو هم دارد. ما هم اين تجليل را کرديم خواستم يک بار ديگر اين تجليل را امروز به همه ي شهداي مدافع حرم داشته باشم. بحثي که ما هفته ي گذشته مطرح کرديم بعضي از بينندگان پيام هايي داده بودند يکي پيام داده بود که شما يا اقوام نزديکتان از افغاني ها هستند که اين قدر تعريف و تجليل مي کنيد يا از وضعيت مشکلات اقتصادي کشور خبر نداريد. البته من اين افتخار را دارم دوستان فراواني الحمدلله از عزيزان افغاني دارم که به همه شان ارادت دارم اما اين که فرمودند از وضعيت اقتصادي کشور خبر نداريد يکي از بينندگان در پيام ها جواب اين سوال را داده نوشته من مدير کارخانه هستم ما شرمنده ي افغاني ها هستيم چون سخت ترين کارها را اين ها انجام مي دهند و ما کمترين خدمت رساني را به اين ها انجام مي دهيم. مخاطبين عزيز ما يک عده مومنين متدينين هستند مخاطب سمت خدا هستند. يعني ما داريم با کساني صحبت مي کنيم که خدا باور هستند مي خواهند به سمت بروند با اين برنامه اگر ما سمت خدايي هستيم و باور ديني داريم که بارها گفتيم باورهاي ديني بايد به فرياد ما برسد امروز روز ولادت امام حسين عليه السلام است امام حسين جان خودش عزيزان عزيز ترين عزيزان خدا را تا آن فرزند سه ساله اش که سيلي خورد و جان دارد براي چه کسي داد؟ براي دين براي مليت نبود براي اين نبود که

ص: 3856

از يک قومي دفاع بکنند يک قومي را محکوم بکنند دين احيا شود ما اين باورها را داريم ولادت سيدالشهدا عليه السلام ياد آور اين است. هجده آيه از سوره ي دهر براي اين انفاق نازل شده «وَيُطْعِمُونَ الطَّعَامَ عَلَى حُبِّهِ مِسْكِينًا وَيَتِيمًا» (دهر/ 8) اسير چه کسي بوده؟ مفسرين نوشتند اسير بايد در زندان باشد چه مي کرده در خانه ي حضرت زهرا که تقاضاي نان مي کرد؟ در آن زمان زندان به اين شکل نبوده اسير يعني کسي که مثلا صبح آمده رو در رو با پيغمبر بجنگد پيغمبر را به قتل برساند نتوانسته اسير شده اين اسير ها نمي رفتند زندان چهار ديواري اصلا زندان نبوده اين ها در اختيار مسلمانان بودند در سطح شهر آزاد مي گشتند يعني کسي که صبح آمده پيغمبر را به قتل برساند و نتوانسته و اسير شده شب آمده از گرسنگي در خانه ي دخترش حضرت زهرا حضرت زهرا نان خودش نان امام حسن نان بچه هايشان را داده ناني که جو اش را حضرت علي اِستَقرَضَ در روايت است که قرض کرده جو قرضي که حضرت زهرا با دست مجروحش آسياب کرده نان شده دادند به اسيري که صبح مي خواست پدرش را به قتل برساند در حالي که خودشان نياز داشتند به يک کافر اسير داده ما در سمت خدا بايد تکليفمان را مشخص بکنيم سمت خدا هستيم ديگر ما اين قرآن را باور داريم يا نه؟ نهج البلاغه ي حضرت علي را باور داريم يا نه؟ قرآن مي گويد حضرت زهرا امام حسيني که امروز جشن ولادتش است امام حسيني که اربعين پياده مي روي کربلايش مادرش حضرت زهرا پدرش حضرت علي خواستند با نان افطار

ص: 3857

بکنند با آب افطار بکنند ناني که جو اش را قرض کردند به اسير دادند نگفتند اگر ما بدهيم چه مي شود؟ اين بر اساس همان باور است آن وقت اين پسنديده نيست که ما بگوييم معلوم نيست از وضعيت اقتصادي کشور خبر نداريد اين طوري تعريف کردي ما خودمان چقدر مشکل بيکاري داريم اين ها مشکلات بيکاري ما را بيشتر کردند اين ها به توليد ضربه زدند توليد را متوقف کردند. بينندگان به ما سمت خدايي جواب بدهند آمار ارقامي جواب ندهند آمار ارقامي کار اقتصاد دان هاست الآن کشور ما قريب هشتاد ميليون جمعيت دارد خدا مي تواند هشتاد ميليون جمعيت را روزي بدهد اما اگر سه ميليون مهمان خارجي داشتيم هشتاد و سه ميليون را نمي تواند روزي بدهد؟ باور ما اين است؟ پيغمبر اين طوري عمل کرد؟ امام حسين با اين نگاه خونش را در راه خدا داد؟ من يک روايتي را مي ديدم خيلي جالب است و به درد امروز ما مي خورد روايت است که يک عده از اشراف و پولداران و ثروتمندان قريش داشتند رد مي شدند ديدند پيغمبر با همين جمع مهاجرين نشسته پيغمبر صهيب رومي بلال حبشي و سلمان فارسي را زير يک خيمه قرار داد مليت مطرح نبود. اشراف ديدند پيغمبر نشسته با همين صهيب و بلال و حبشي قَالُوا يَا مُحَمَّد اَرَضيتَ بَهَولاءِ عَن قَومِک آن ها با اسم صدا زدند کافر بودند ايمان نداشتند به پيغمبر گفتند تو با بلال حبشي نشستي با صهيب رومي نشستي با سلمان فارسي نشستي به جاي اين که با ما قريشي ها و مکي ها و عرب ها بنشيني؟ با اين غريبه ها و مهاجران؟ اين ها را از خودت دور

ص: 3858

بکن اين مهاجرين را رد بکن شايد ما بياييم جالب است به سر پيغمبر منت مي گذارند مهاجرين را رد بکن شايد ما بياييم يکي از موانع اين است اين مانع را برطرف بکن شايد ما بياييم مهاجرين را دور بکن شايد ما بياييم حضرت فرمود «وَمَا أَنَا بِطَارِدِ الْمُؤْمِنِينَ» (شعرا/ 114) من مسلمان هستم مومن هستم باور ديني دارم من مومن را از خودم دور نمي کنم مومن مهاجر باشد صهيب رومي سلمان فارسي بلال حبشي باشد يا مال شهر مکه باشد. پيغمبر بر اساس دين حرکت کرده اگر مي خواست اين حرف ها را بپذيرد اين مهاجران را رد مي کرد شايد آن ها بپذيرند در روايت ديگري ديدم حديث در مناقب علامه ابن شهر آشوب است که أَوَّلُ مَنْ يَشْفَعُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ فِي أُمَّتِهِ رَسُولُ اللَّهِ وَ أَوَّلُ مَنْ يَشْفَعُ فِي أَهْلِ بَيْتِهِ وَ وُلْدِهِ أَمِيرُ الْمُوءْمِنِينَ وَ أَوَّلُ مَنْ يَشْفَعُ فِي الرُّومِ الْمُسْلِمِينَ صُهَيْبٌ وَ أَوَّلُ مَنْ يَشْفَعُ فِي مُوءْمِنِي الْحَبَشَةِ بِلاَلٌ (مناقب، ج 2، ص 164) اول کسي که فرداي قيامت شفاعت مي کند در امت اش پيغمبر است در اهل بيت و نسلش حضرت علي است اول کسي که از روميان مسلمان شهادت مي کند صهيب رومي است اول کسي که براي مسلمانان حبشه شفاعت مي کند بلال حبشي است يعني اسلام آمد به بلال حبشي حق شفاعت داد آن هم اولين شفاعت کننده به صهيب رومي شفاعت داد اولين شفاعت کننده به سلمان فارسي حق شفاعت داد اگر من باور کردم رزاق خداست خداي هشتاد ميليون هشتاد و سه ميليون را هم مي تواند روزي بدهد اين نگاه را نداشته باشم که شما از وضعيت اقتصادي کشور خبر

ص: 3859

نداريد. ما آيا سمت خدا هستيم؟ نگاه ما نگاه ديني است يا نه مي گوييم ما چرتکه ي اقتصادي مي اندازيم؟ نه آقا خدا فقط مي تواند اين مرز را روزي بدهد از اين مرز چهار نفر اضافه شدند کم شدند ديگر خدا نمي تواند روزي بدهد. اين بيننده هم خودش جواب داده بود که اتفاقا ما کارهاي سخت را به اين ها داديم با حداقل دستمزد اين کار خوبي نيست خيلي از جوانان ما اين کارها را حاضر نيستند انجام بدهند. نکهت ي ديگري که اشاره مي کنم اين است که آن چيزي که مهم است تکريم است تکريم مهاجر مسلمان است از هر مليتي که مي خواهد باشد عراقي اش باشد لبناني اش باشد خوب نيست روز عيد هم است امروز يک کمي شيرين بايد صحبت بکنيم. ببينيد نمي خواهم بگويم ما از بقيه ياد بگيريم ولي آن ها مي گويند کافر هستند ما مي گوييم مسلمان هستيم ما مسلمان ها به اسلام خودمان عمل بکنيم الآن همين روزها در انگليس همين روزها يک پاکستاني شده شهردار لندن آن هم مسلمان ما ادعاي مسلماني داريم ما مي گوييم افغاني پاکستاني شهردار تهران شود؟ شهرداري هيچ اقامت دادن هيچ کار دادن هيچ تکريمش بکنيم تکريم يک مسلمان. فکر نکنيم روزي ما با اين چيزها کم و زياد مي شود اتفاقا با اين نگاه هاي منفي با اين بي رحمي ها خداي نکرده خدا روزي ما را مي بندد يک دختر خانم افغاني نامه داده بود جوابش را بينندگان پيدا بکنند نامه داده بود سمت خدا که ما خانواده هاي متعددي بوديم افغاني همه بلند شدند رفتند استراليا الآن خيلي مهاجر زياد است ايراني لبناني عراقي افغاني کشورهاي اروپايي زياد است همه رفتند من هم

ص: 3860

به پدرم گفتم همه رفتند ما برويم يک وقتي خيلي راحت مي پذيرفتند گاهي شرايط سخت است گاهي آسان پدرم گفت نه دخترم مي مانيم در ايران دين ما اين جا بهتر حفظ مي شود آن جا اگر دين خود ما هم حفظ شود دين نسل بعدي مان معلوم نمي شود چه مي شود ما به خاطر دينمان مي مانيم اين دختر خانم نوشته سال ها گذشت خانواده هايي که در استراليا بودند آمدند ايران ديدن ما وقتي در خيابان هاي تهران قدم مي زديم نگاه بد تهراني ها را به ما مي ديدند مي گفتند شما که در کشور اسلامي هستيم ما که در کشور غير مسلمان هستيم با ما اين طوري رفتار نمي کنند که امروز دارند با شما مسلمان ها رفتار مي کنند ما چه جواب بدهيم؟ دختر من و لبناني و عراقي و افغاني که ندارد حالا افغاني باشد مسلمان نيست؟ اگر دختر من امرش دائر است به دليل همين فشارهايي که مي آورم برود کشورهاي غير مسلمان اين ها دينشان را از دست بدهند چه کسي مقصر است؟ ما مسلمان نيستيم؟ «وَمَنْ أَحْيَاهَا فَكَأَنَّمَا أَحْيَا النَّاسَ جَمِيعًا» (مائده/ 32) يک مسلمان اگر به خاطر اين فضايي که ما تنگ کرديم که زياد هم هستند من ديدم مي گويند ما مي رويم اين جا اذيت مي کنند اهانت مي کنند تازه کارهاي سخت که مي دهند را هم بايد بدهيم مشکل اقامتشان را دنيا حل کرده وارد اين بحث ها نمي شوم بحث هاي ديني اش را مي گويم اگر من کاري کردم که به خاطر فشاري که من مي آورم نتوانست تحمل بکند دخترش پسرش گفت برويم يک جاي ديگر اين ها رفتند آن جا اگر چه من خبر دارم آن جا هم که مي روند کسي بخواهد دينش را

ص: 3861

حفظ بکند آن جا حفظ مي کند ولي اگر خودش نه نسل بعدي دينش را از دست داد چه کسي مقصر است؟ ما برگرديم به باور هاي ديني يک تجديد نظري بکنيم با نگاهي که امام حسين به شهادت رسيد با آن نگاه پيغمبر خدا حضرت علي با آن نگاه مسلمان ها را جمع کرد با آن نگاه نگاه بکنيم. سوالات زيادي آمده اين مال دو هفته پيش است که در مورد زود خوابيدن بحثي را اشاره کرديم آيات قرآن را خوانديم قرآن مي فرمايد شب را براي آرامش شما قرار داديم گفتم براي نماز صبح کسي بخواهد بيدار شود بايد شب زودتر استراحت بکند کسي که تا يک و دو و سه بنشيند نمي تواند صبح بيدار شود ديدم باز خيلي سوال بود براي من جالب بود خيلي از بينندگان پيام دادند ما مقيد هستيم شب زود استراحت مي کنيم صبح نماز شب و نماز صبح را داريم الحمدلله ولي يک عده اي گفتند ما مي خواهيم زود بخوابيم رسانه اي که تا دو و سه برنامه پخش مي کند چرا زودتر بخوابيم؟ اين حرف مهمي است اين آيه ي قرآن يادمان باشد «نُؤْمِنُ بِبَعْضٍ وَنَكْفُرُ بِبَعْضٍ» (نساء/ 150) گاهي ما هر چه را دلمان بخواهد مي گيريم يعني هر کجا را که ما دلمان مي خواهد مي گوييم دستور قرآن است دستور دين است مي پذيريم اما آن جا که دلم مي خواهد مي گويم نه من خودم تصميم مي گيريم نگاه دين شب براي آرامش است يا نه؟ نه نگاه دين يک نگاه تربيتي است همه قبول دارند دنيا قبول دارد ما چرا به هم بزنيم؟ شب براي آرامش است اين جاي شکي است؟ چندي پيش از مقام معظم رهبري

ص: 3862

نقل شد ايشان فرمودند چرا رسانه بايد تا دير وقت برنامه داشته باشد حالا سوال من اين است الآن اگر همين مطلب را مقام معظم رهبري در سخنراني عمومي مطرح مي فرمودند ما فوري بيانيه مي داديم ما يادمان نبود عجب تذکري يک کارگروه تشکيل مي دهيم عجب تذکر مهمي بياييم تعطيل بکنيم برنامه ها ساعت 12 تمام شود نه رسانه کلا مي خواهم بگويم همه ي دستگاه ها يک سوال دارم. اگر بخواهيم صادقانه عمل بکنيم صادقانه بگوييم اگر مي خواهيم همه اش نقشه بکشيم بازي بکنيم بحث ديگري است همه ي دستگاه ها نه رسانه هر دستگاهي آيا ايشان بايد يک تذکري بدهند که همه بگويند کجا بوديم؟ چرا زودتر نگفتيد؟ البته اين ها چند وقتي کارگروهي تشکيل مي دهند به مرور که سر و صداها خوابيد يادشان مي رود ما خودمان اگر يک حرفي را به نتيجه رسيديم ايشان هم تذکر ندادند نبايد عمل بکنيم؟ ايشان بايد در جزئيات تذکر بدهند مورد به مورد به همه ي دستگاه ها نه رسانه ي ملي آموزش پرورش وزارت علوم هر چيزي بايد تذکر بدهند؟ ايشان تا يک سخنراني دارند دو مورد چهار مورد تذکر مي دهند همه مي گويند به چه فرمايشي فرموديد واقعا بعضي از اين مسائل روشن نيست؟ نهيب و فرياد و تذکر ايشان را لازم دارد؟ ما همين جا در بحث بانک ها گفتيم اين بانک حالا بحث جريمه و اين ها را نمي خواهيم تکرار بکنيم اين بحث روشن و ساده اي است همه مي فهمند. اگر جريمه حلال حلال و طيب باشد شما جريمه هم کرديد اين جريمه کجا بايد برود؟ جريمه ي پليس مگر نمي رود خزانه؟ چرا جريمه ي بانک ها مي رود به در آمد بانک ها؟ اين بايد برود خزانه مثل پليس. اخيرا

ص: 3863

من ديدم در قانون اصلاحيه اي که مجلس تصويب مي کند و در دست بررسي دارد يکي از موارد مهم اش همين است که جريمه چرا برود در بانک؟ جريمه بايد برود در خزانه حالا حرفم اين است اگر واقعا يک حرفي را مردم زدند ما هم از پيام هاي مردم استفاده مي کنيم ما نبايد بگوييم به به اين حرف تا کجا بود؟ حتما بايد يک نهيبي باشد بعد بياييم بگوييم؟ اين مثال ها مثال هايي است که آدم به درد مي آيد بايد توجه شود. قبلا گفتيم که گره نزنيد چقدر زنداني داريم به خاطر ديه؟ بندگان خدا مي آيند زنداني ها را آزاد مي کنند از اين طرف مي روند بيرون از آن طرف آيند داخل گلريزان گلريزان جمع بکنيد باز مي آيند يکي از راه حل هايش اصلا پيچيده نيست گفتيم بياييد گره نزنيد گواهينامه را به پايان خدمت کسي سربازي نرفته جريمه اش بکنيد هر چقدر جريمه مي خواهيد بکنيد بکنيد اجازه ي خروج از کشور نمي دهيد پاسپورت نمي دهيد ولي گواهينامه را به آن گره نزنيد همان جريمه ها کافي است براي کسي که انگيزه پيدا بکند براي رفتن به خدمت. پايان خدمت ندارد گواهينامه ندارد چون گواهينامه ندارد بيمه ندارد خداي نکرده اگر تصادف رخ بدهد زندان مي رود اين قدر ساده است که آدم وقتي الآن مي گويد دانش آموز کلاس پنجم اگر الآن پاي برنامه ي سمت خدا باشد مي گويد حرف خوبي مي زند به همه گواهينامه بدهيد که بروند بيمه شوند که اگر حادثه اي پيش آمد زندان نرود شما اول گره زديد گفتيد اول بايد برود سربازي. بابا اين نرفته سربازي صد تا جريمه برايش ببنديد اين يک جريمه را برداريد باز مجلس چند ماه

ص: 3864

پيش ديدم البته ما هر چه داريم با همراهي بينندگان است ديدم مجلس تصويب کرده البته مدتي است باز بينندگان پيگيري مي کنند که چرا ادامه پيدا کرده نمي دانم در چه مرحله اي مانده چه کسي مخالفت کرده علي اي حال در اين مسائل ما خودمان فکر بکنيم رسانه در يک جهت ديگران در يک جهت واقعا درگير و منتظر اين نباشيم که نهيبي بيايد بعد بگوييم اين حرف خوبي بود يک سري سوالات فقهي پرسيدند ما بحث صدقه را گفتيم که حتما به خويشان بدهند تا خويشان است به ديگران ندهند ما تنبلي مي کنيم هر کجا سر کوچه صندوق صدقات ديدي پولت را نينداز صندوق صدقات کميته امداد يادگار امام است ولي اين مال کسي است که در ميان خويشاونداش فقير داشته باشد لَا صَدَقَةَ وَ ذُو رَحِم مُحتَاج (جامع المدارک، ج 2، ص 101) اولويت حفظ شود اگر برادرزاده ام خواهرم خويشانم عمويم نيازمند هستند اين صدقات را جمع بکند بينداز در قلکي در صندوقي جمع بکن البته خودمان کنار بگذاريم چون اگر کنار نگذاريم شيطان وسوسه مي کند حالا که نداديم ندهيم نه کنار بگذار جمع شود آخر ماه نگو صدقه است هديه بگير پولش را بريز به حسابش آن وقت سوال کردند اين که شما گفتيد آخر به برادر هم مي شود صدقه داد؟ چرا نمي شود؟ اصلا بايد داد برادر خواهر برادر زاده خواهر زاده. واجب النفقه بحث ديگري است صدقه ي مستحبي به واجب النفقه اشکالي ندارد صدقه ي واجب را نمي شود به آن ها داد. حتي سهم خمس و سادات را نگفتيم خمس دو قسمت است؟ سهم امام دارد و سهم سادات اگر من مثلا يک ميليون

ص: 3865

خمس به گردنم است پانصد هزار تومان سهم امام است آن را با اجازه ي مجتهد بايد هزينه بکنم اما پانصد هزار تومان سهم سادات است اگر سيد فقيري در خويشاوندانت داري به آن ها بدي فقط سيد فقير نبايد واجب النفقه ي ما باشند به پسرم ندهم سهم خمس را به دخترم ندهم به پدر مادرم ندهم پدر من مادر من دختر من فرزند من ولو ازدواج کرده باشند ولو بچه هاي من از خانه ي من رفته باشند اين ها واجب النفقه ي من هستند همسر من واجب النفقه ي من است اين بحث سهم سادات با بحث صدقه ي مستحبي فرق دارد. در سهم سادات اگر سيد فقير هستند اشکالي ندارد به برادر خواهر و نزديکان و واجب النفقه نباشند حتما مي توانيم بدهيم مقدم هم هستند. صدقه ي واجب را به سيد نمي شود داد زکات را به سيد نمي شود داد زکات مال غير سادات به جايش خمس مال سادات فقير است. زکات براي غير سادات فقير خمس سهم سادات براي سادات فقير است. سوال کردند در خمس اگر ما صرفه جويي کرديم در زندگي آخر سال پولي اضافه آمد مي توانستيم خرج بکنيم مي خواستيم برويم مسافرت نرفتيم مي خواستيم کمدي بخريم نخريديم به اين پول آيا در آخر سال خمس تعلق مي گيرد؟ بله حتما تعلق مي گيرد مي خواستي مسافرت بروي. اگر پول آخر سال اضافه آمد چه با صرفه جويي چه چيز ديگر متعلق به خمس است. گفتند معاملات ما حرام است کسب ما کسب حرام است با خمس دادن حل مي شود يا نه؟ ما نمي توانيم بگوييم من معامله ي حرام انجام مي دهم مثلا من بروم دنبال قاچاق و مواد مخدر و کم فروشي بعد بگويم

ص: 3866

خمس مي دهم. کم فروشي با خمس حل نمي شود. به آقايي گفتم چرا داري خودت را مديون مي کني در کم فروشي؟ گفت آقا خدا پدرت را بيامرزد من از صبح تا شب اين قدر صدقه مي دهم که اين ها جبران مي شود تمام عالم را هم صدقه بدهي به يک نفر کم فروشي کرده باشي جبران نمي شود و مديون آن آقا هستي مي شود حکايت آن کسي که دزدي مي کرد انفاق مي کرد فکر مي کرد جبران مي شود. در مورد رد مظالم يک کسي نوشته من در سربازي يک گوشي دزديدم الآن هم نمي شناسم سربازي بودم جوان جاهل بودم يک گوشي موبايل از کسي سرقت کردم آن منطقه هم اگر بروم هيچ اثر و نشاني نمي توانم پيدا بکنم اين ها جاي رد مظالم است بايد رد مظالم داد البته مبالغ کمش را بعضي از آقايان مي گويند تا پنجاه تومان صد تومان مشکلي ندارد اما مبلغ اگر قابل توجه است با اجازه ي مجتهد است. خيلي ها نوشتند ديون دولتي را چه کار بکنيم؟ ما پولي از دولت برداشتيم خواهش مي کنم اگر عزيزان بتوانند يک بار ديگر زيرنويس بکنند بينندگان يادشان باشد ما اگر به دولت بدهکار هستيم يعني چيزي از اموال دولت از بين برديم و حالا بايد برگردانيم به بيت المال نيازي نيست شما به همان اداره ي مربوطه بدهيد اين شماره اي که عزيزان زيرنويس مي کنند در بانک ها اگر مراجعه مي کنند براي ديون دولتي مي توانند بريزند. بايد به بانک ملي مراجعه بکنند اگر به اين شماره چيزي که به دولت بدهکار هستيد مديون دولت مي دانيد به اين بدهيد کافي است ولي به مردم نه آن کسي که مي گويد گوشي موبايل دزديدم نمي تواند به دولت

ص: 3867

بريزد او بايد با اجازه ي مرجع تقليدش به فقير بدهد. ثوابش مي رسد به آن شخص. خانمي نوشته ما با خانواده ي شوهرمان مدت ها اختلاف داشتيم حالا خانواده ي شوهر ما را امشب دعوت کردند به شام که اين اختلاف تمام شود. خدا پدرشان را بيامرزد که عروس خانمشان را دعوت کردند که قائله تمام شود نوشته ما استخاره کرديم برويم بد آمده و ما مي خواهيم نرويم. در کار خير حاجت هيچ استخاره نيست اصلا جاي استخاره نيست من واقعا غصه مي خورم کجا ائمه اين قدر استخاره مي کردند؟ اين جاي استخاره است؟ اين که قطعا جاي استخاره نيست. صد تا استخاره شما بکني آيه بيايد «إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ كَانَتْ لَهُمْ جَنَّاتُ الْفِرْدَوْسِ نُزُلًا» (کهف/ 107) باز هم برو امشب اين صلح را انجام بده جاي استخاره نيست اگر آيه ي خوب آمد که حتما مي رويم آيه ي عذاب هم آمد حتما برو ما بايد مفصل بگوييم ائمه کجا در زندگي شان در کارهايشان اين قدر استخاره مي کردند؟ خانمي آمده مي گويد من دخترم را استخاره کردم به فلاني بدهم خوب آمده حالا داماد معلوم شده آدم خيلي خرابي است چرا استخاره خوب آمد؟ مشورت نکرده تحقيق نکرده مي گويد استخاره کردم اين طوري من به قرآن هم بدبين مي شوم. يک شغل مي خواسته انتخاب بکند استخاره کرده تحقيق بکن جاي استخاره نيست خواستگار آمده يا رفتي براي پسرت اول کار استخاره مي کنند. ببينيد چند مورد ائمه چقدر استخاره مي کردند؟ ماهي سالي استخاره مي کردند؟ زندگي ما شده استخاره. يکي از عزيزان مي گفت ما دفتر مراجع تقليد هستيم چقدر زنگ مي زنند يا براي استخاره يا براي تعبير خواب حالا ايشان مي گفت يا احکام

ص: 3868

مي خواهيم عقيقه بکشيم استخوانش را بشکنيم يا نه؟ به جاي اين چيزها احکام مهم کسب ها را ربا را معاملات احکام ديني مان را سوال بکنيم. آقاي قرائتي مي فرمود يک آقايي مي گويد مدتي است خانم ام با من قهر است شش ماه است قهر است هر چه مي گويم چرا مي گويد من خواب ديدم. مي گويم چه خوابي ديدي مي گويد من خواب ديدم شما ازدواج مجدد کردي به خاطر خواب شش ماه است با شوهرش قهر است هر چه مي گويم همه ي زندگي من تو هستي من اصلا به فکرم نمي آيد من امکان ندارد به غير تو به کسي علاقه داشته باشم مي گويد نه من علاقه دارم به جاي خواب و استخاره برويم سراغ واجبات. به خاطر استخاره کار خير را تعطيل نکنيم.

شريعتي: يک چيزهايي که قطعا آمده حرام است استخاره مي کنند خوب مي آيد مي روند انجام مي دهند خيلي جاها جاي استخاره نيست. خيلي ممنون امروز صفحه ي 211 را تلاوت مي کنيم آيات 21 تا 25 سوره ي مبارکه ي يونس

اللهم صل علي محمد و آل محمد و عجل فرجهم

وَإِذَا أَذَقْنَا النَّاسَ رَحْمَةً مِّن بَعْدِ ضَرَّاءَ مَسَّتْهُمْ إِذَا لَهُم مَّكْرٌ فِي آيَاتِنَا قُلِ اللَّ_هُ أَسْرَعُ مَكْرًا إِنَّ رُسُلَنَا يَكْتُبُونَ مَا تَمْكُرُونَ ?21? هُوَ الَّذِي يُسَيِّرُكُمْ فِي الْبَرِّ وَالْبَحْرِ حَتَّى إِذَا كُنتُمْ فِي الْفُلْكِ وَجَرَيْنَ بِهِم بِرِيحٍ طَيِّبَةٍ وَفَرِحُوا بِهَا جَاءَتْهَا رِيحٌ عَاصِفٌ وَجَاءَهُمُ الْمَوْجُ مِن كُلِّ مَكَانٍ وَظَنُّوا أَنَّهُمْ أُحِيطَ بِهِمْ دَعَوُا اللَّ_هَ مُخْلِصِينَ لَهُ الدِّينَ لَئِنْ أَنجَيْتَنَا مِنْ هَ_ذِهِ لَنَكُونَنَّ مِنَ الشَّاكِرِينَ ?22? فَلَمَّا أَنجَاهُمْ إِذَا هُمْ يَبْغُونَ فِي الْأَرْضِ بِغَيْرِ الْحَقِّ يَا أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّمَا بَغْيُكُمْ عَلَى أَنفُسِكُم مَّتَاعَ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا ثُمَّ إِلَيْنَا مَرْجِعُكُمْ فَنُنَبِّئُكُم بِمَا كُنتُمْ تَعْمَلُونَ

ص: 3869

?23? إِنَّمَا مَثَلُ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا كَمَاءٍ أَنزَلْنَاهُ مِنَ السَّمَاءِ فَاخْتَلَطَ بِهِ نَبَاتُ الْأَرْضِ مِمَّا يَأْكُلُ النَّاسُ وَالْأَنْعَامُ حَتَّى إِذَا أَخَذَتِ الْأَرْضُ زُخْرُفَهَا وَازَّيَّنَتْ وَظَنَّ أَهْلُهَا أَنَّهُمْ قَادِرُونَ عَلَيْهَا أَتَاهَا أَمْرُنَا لَيْلًا أَوْ نَهَارًا فَجَعَلْنَاهَا حَصِيدًا كَأَن لَّمْ تَغْنَ بِالْأَمْسِ كَذَلِكَ نُفَصِّلُ الْآيَاتِ لِقَوْمٍ يَتَفَكَّرُونَ ?24? وَاللَّ_هُ يَدْعُو إِلَى دَارِ السَّلَامِ وَيَهْدِي مَن يَشَاءُ إِلَى صِرَاطٍ مُّسْتَقِيمٍ ?25?

ترجمه:

و چون مردم را پس از رنج و آسيبي که به آنان رسيده، رفاه و آسايشي بچشانيم [به جاي سپاس و ستايش] ناگاه در آيات ما به نيرنگ و بدانديشي برخيزند [و براي نپذيرفتن آن به بهانه ها و توجيهات بي پايه متوسّل شوند] بگو: خدا در کيفر و مجازات، سريع تر و کارآمدتر است. مسلماً فرستادگان ما [که فرشتگان و نويسندگانِ اعمالند] آنچه نيرنگ و بدانديشي مي کنيد [در نامه عمل شما] ثبت مي کنند. (??) او کسي است که شما را در خشکي و دريا گردش مي دهد، تا آن گاه که در کشتي ها باشيد و کشتي ها مسافرانش را با بادي ملايم و آرام حرکت دهند، و کشتي نشينان به آن باد ملايم و آرام شادمان شوند، ناگاه بادي تند و سخت بر آن کشتي وَزَد و از هر طرف موجي سهمگين بر آنان تازد، و يقين کنند که در محاصره [امواج خطرناک] افتاده اند [و راهي براي نجات ندارند]، [در آن هنگامه هلاکت بار] خدا را در حالي که ايمان و عبادت را از هر گونه شرکي براي او خالص مي کنند، مي خوانند که اگر ما را از اين [عرصه هلاکت بار] نجات دهي، مسلماً و قطعاً از سپاس گزاران خواهيم شد. (??) پس هنگامي که آنان را نجات

ص: 3870

بخشد، ناگهان در زمين به ناحق تجاوز و سرکشي مي کنند. اي مردم! تجاوز و سرکشي شما فقط به زيان خود شماست؛ [چند روزي محدود از] کالاي زندگي دنيا [بهره مي بريد]؛ آن گاه بازگشتتان به سوي ماست؛ پس شما را به اعمالي که همواره انجام مي داديد، آگاه مي کنيم. (??) در حقيقت، داستان زندگي دنيا [در زود گذر بودن] مانند آبي است که از آسمان نازل کرديم، پس گياهان و روييدني هاي زمين از آنچه مردم و چهارپايان از آن مي خورند، با آن آب در آميخت [و رشد و نمو يافت] تا آن گاه که زمين [سرسبزي و نهايت زيبايي و] زينتش را [از آن همه روييدني هاي رنگارنگ هم چون عروس] بر خود گرفت، و اهل آن گمان کردند که قدرت [هر نوع بهره برداري را] از آن [چهره زيبا و آراسته] دارند، [که ناگهان] فرمان ما در شبي يا روزي [به صورت سرمايي سخت يا صاعقه اي آتش زا يا توفاني بنيان کن] به زمين رسيد، پس همه گياهان را به صورت گياهان خشک درو شده درآورديم که گويي ديروز [چنين زراعتي] وجود نداشته. اين گونه نشانه ها [ي قدرت خود] را براي گروهي که مي انديشند، بيان مي کنيم. (??) و خدا [مردم را] به سراي سلامت و امنيت [که بهشتِ عنبر سرشت است] دعوت مي کند و هر که را بخواهد به راهي راست هدايت مي نمايد. (??)

اللهم صل علي محمد و آل محمد و عجل فرجهم

شريعتي: اشاره ي قرآني را مي شنويم

حاج آقا حسيني: در سوره ي مبارکه ي غافر آيه ي 51 داريم «إِنَّا لَنَنصُرُ رُسُلَنَا وَالَّذِينَ آمَنُوا فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَيَوْمَ يَقُومُ الْأَشْهَادُ» (غافر/ 51) خدا مي فرمايد ما پيغمبرانمان و مومنين

ص: 3871

و اولياء خدا را ياري مي کنيم کجا؟ در دنيا و قيامت مفسرين به اين آيه که رسيدند گفتند در قيامت که خدا ياري مي کند روشن است اما در دنيا کجا خدا پيغمبران را ياري کرده اين همه پيغمبران به شهادت رسيدند اذيت شدند خود پيغمبر ما مَا أُوذِيَ نَبِيٌّ مِثْلَ مَا أُوذِيت (بحارالانوار، ج 39، ص 56) سيدالشهدا و اين همه اولياء خدا اذيت شدند قرآن مي گويد اوليائمان را ياري مي کنيم امام حسين که اين همه اذيت شدند با زن و فرزند و ياران اين آيه چه نکته اي دارد؟ جوابش را همه ي مفسرين مطرح کردند يکي از مفسرين اهل سنت صاحب المنار مي گويد شما پيروزي را به چه چيزي مي دانيد؟ آيا پيروزي فقط به پيروزي ظاهري است که پرچمش برود بالا؟ مثال زده مي گويد اگر امام حسين سلام الله عليه ده سال ديگر هم زنده بود هزار سال ديگر هم زنده بود آيا مي توانست اين طوري نامش را جاودانه بکند که با شهادتش جاودانه کرد؟ امروز همه ي عالم را مسخر خودش کرده است الآن دنيا در تحليل راهپيمايي عزاداري ميليوني اربعين واقعا متحير هستند غربي ها متحير هستند آن ها فقط دنيا و ماديات را مي بينند چطور کسي از همه ي زندگي خودش بگذرد جانش در خطر باشد پياده راه بيفتد آن هايي که آن جا هستند اين طوري پذيرايي بکنند اين نصرت نيست؟ امام حسين سال 61 به شهادت رسيد من اين را به خانواده هاي معظم شهداي مدافع حرم عرض مي کنم جوان هاي شما بيست سال پنجاه سال ديگر زندگي مي کردند امام حسين گيرم سال 70 به مرگ طبيعي از دنيا مي رفت 90 از دنيا مي رفت به مرگ طبيعي

ص: 3872

سي سال ديگر هم عمر مي کرد آيا مي توانست اين طوري عالم را در تخسير خودش قرن ها مسخر بکند؟ پس اين پيروزي است. امام حسين در دنيا پيروز شد تا چه رسد به قيامت

شريعتي: خيلي ممنون ما امروز ساعت 4 در نمايشگاه بين المللي کتاب خدمت شما هستيم چون نمايشگاه در شهر آفتاب برگزار مي شود اگر با مترو و وسايل نقيه ي عمومي بياييد خيلي راحت تر است غرفه ي سمت خدا سالن 3 راهرو 2 غرفه ي 11 است. التماس دعا خدانگهدار

95-04-01- سيره امام مجتبي(ع)

بسم الله الرحمن الرحيم و صلي الله علي محمد و آله الطاهرين

در کوچه مي وزند به شوقش نسيم ها *** گل مي کنند در نفس او شميم ها

در دست هايش ياس و انار و کبوتر است *** وقتي که مي رسند کنارش يتيم ها

بر شانه آسمان اجابت نشانده است *** پر مي زنند دور و برش ياکريم ها

غلتانده است آن شتر سرخ را به خون *** تا بيش از اين شکسته نگردد حريم ها

از کوچه ها و خاطره هايش گريز نيست *** خونين دل است خاطر او از قديم ها

شيرين تر از عسل به لب قاسمش رسيد *** وقتي که کشته شد به بلا از اينها

شريعتي: سلام مي کنم به همه شما دوستان عزيز و مهربان. طاعات و عبادات شما قبول باشد. امروز روز ميلاد کسي است که درياي سخاوت و کرم و جود است. انشاءالله ميلاد با سعادت امام مجتبي بر شما مبارک باشد. حاج آقاي حسيني سلام عليکم خيلي خوش آمديد. عيد شما مبارک باشد. طاعات قبول.

حاج آقا حسيني: عرض سلام خدمت همه بينندگان دارم. خدا را سپاسگزاريم که به ولادت وجود مقدس سبط اکبر امام مجتبي(ع) رسيديم. اين

ص: 3873

شعر بسيار زيبايي که شما خوانديد، باعث شد شعري به ذهن من برسد اگر اشتباه نکنم از مرحوم رياضي يزدي (ره) است.

اي علوي ذات خدايي صفات *** صدر نشين همه کائنات

سيد و سالار شباب بهشت *** دست قضا و قلم سرنوشت

شاخه طوبي و بهشت برين *** نور خدا در ظلمات زمين

مادر تو دخت پيامبر بود *** آيه اي از سوره کوثر بود

در رمضان ماه نشاط و سرور*** ماه دعا، ماه خدا، ماه نور

نورفشان شد ز دو سو آسمان *** از دو افق تافت دو خورشيد جان

عطر و گلابي به هم آميختند *** در قدح اهل ولا ريختند

نام حسن روي حسن خو حسن *** نور خدا چهارمي پنج تن

اين هم براي اين بود که عرض ارادتي به ساحت مقدس حضرت داشته باشيم. واقعاً تبريک عرض مي کنيم و خدا را سپاسگزاريم. انشاءالله بتوانيم حق اين ماه عزيز و اين روز عزيز را ادا کنيم با استفاده از سيره امام مجتبي.

شريعتي: انشاءالله هرچه خير و برکت است در اين روز عيد در نيمه ماه رمضان نصيب بيننده هاي خوبمان شود. حاج آقاي حسيني امروز مي خواهند براي ما از سيره امام مجتبي(ع) بگويند.

حاج آقاي حسيني: سيره حضرت را در چند بخش تقديم مي کنم. بخش اول چون ماه عبادت و بندگي است، از عبوديت امام مجتبي(ع) آغاز مي کنيم. گزارش بسيار زيبايي است که امام صادق(ع) در مورد سيره امام حسن فرمودند. شيخ صدوق (رض) در امالي اين داستان را نقل کردند. امام صادق(ع) فرمودند: «أن الحسن بن علي» امام حسن مجتبي(ع) كان أعبد الناس في زمانه» عابدترين مردم در

ص: 3874

عصر و زمان خود بودند. «و أزهدهم» زاهد ترين مردم بودند. «و أفضلهم» (أمالي صدوق، ص 178) برترين مردم! نمونه هايي از عبادت حضرت را اشاره فرمودند. «كَانَ إِذَا حَجَّ حَجَّ مَاشِياً» امام مجتبي پياده حج را طي مي کردند. «وَ رُبَّمَا مَشَي حَافِياً» گاهي هم پاي برهنه به حج و خانه خدا مشرف مي شدند. آنهايي که اين جمله را از امام صادق(ع) شنيدند، خيلي تعجب کردند و گفتند: واقعاً همينطور است؟ فرمودند: بله، نه اينکه مرکبي نداشتند. محمل ها در خدمت حضرت بود. ولي حضرت مي فرمود: دوست دارم در راه زيارت خانه خدا اين شکل مشرف شوم. جالب است که وقتي حضرت پياده مشرف مي شد، روايت اين است که حضرت فرمودند: احدي حضرت را نمي ديد مگر اينکه به احترام حضرت پياده مي شد. آن هم پياده مي آمد.

خوب نمي توانستند اين مسير پياده را زياد ادامه بدهند، مي خواستند امام سوار شود، به امام مي گفتند: آقا ما نمي توانيم پياده بياييم. شما سوار شويد که ما هم سوار شويم. حضرت مي فرمودند: من از بيراهه نمي روم. هرکس مي خواهد سوار شود از راه اصلي برود. حضرت از بيراهه مي رفتند.

شايد مفصل شنيده باشيم که حضرت 25 سفر اين راه را پياده مشرف شدند. شما فاصله مدينه تا مکه را در نظر بگيريد حدود چهارصد کيلومتر است. امام حسن مجتبي(ع) در حالي که محمل ها و موکب ها در خدمتشان بود، اين سفر را پياده مي رفتند. اين عبوديت امام است، ما حداقل در واجباتمان کوتاهي نکنيم.

يک وقت يادم است در کتاب «روزنه هايي از عالم غيب» نوشته آيت الله خرازي است. ايشان قصه اي را از مرحوم آيت الله العظمي حکيم نقل مي کنند. مرحوم آيت الله العظمي

ص: 3875

حکيم رفيقي داشتند، با رفيقشان قرار مي گذارند، هرکس زودتر از دنيا رفت، به خواب ديگري برود. آن رفيق زودتر از دنيا مي رود. مرحوم آيت الله العظمي حکيم منتظر بودند به خواب بيايد، نمي آيد. يک هفته، دو هفته، يک ماه، شش ماه، بعد از يکسال به خواب آقاي حکيم مي آيد. البته نمي خواهيم بگوييم: همه خواب ها حجت است. خيلي هم نگران خواب هايمان نباشيم. ولي بعضي از خواب ها نشانه هاي صدق دارد. ايشان وقتي رفيقش را در خواب مي بيند، مي فرمايد: رفيق! بنا بود از دنيا رفتي به خواب ديگري بيايد. چقدر دير آمدي؟ مي فرمايد: من وقتي داشتم از دنيا مي رفتم. در سکرات جان دادن بودم، به من اجازه نمي دادند که با دين اسلام از دنيا بروم. گفتند: چون ايشان برگردنش حج واجب بوده است و اجازه ندارد مسلمان از دنيا برود. چون حج به جا نياورده است. مستطيع بوده اما به جا نياورده است.

در روايت داريم کسي که حج بر گردن دارد و انجام نداده، مستطيع بوده و مي توانسته برود و نرفته، «يَهُودِيّاً أَوْ نَصْرَانِيّا» يهودي و نصراني از دنيا برود.

در يک روايت ديگر هم داريم که در ذيل اين آيه عده اي در قيامت کور وارد محشر مي شوند. تعجب مي کنند. در قرآن کريم هست. آنوقت در ذيل همين آيه هست که چه کساني کور وارد محشر مي شوند؟ «وَ نَحْشُرُهُ يَوْمَ الْقِيامَةِ أَعْمى » (طه/124) «قالَ رَبِّ لِمَ حَشَرْتَني أَعْمي وَ قَدْ كُنْتُ بَصيرا» من بينايي داشتم. آنوقت در ذيل اين آيه هست کساني که حج برگردنشان بوده و حج واجبشان را مي توانستند بروند و نرفتند، کور محشور مي شوند.

در روايت داريم يکي از آثار کساني که واجب الحج

ص: 3876

بودند و نرفتند، مي توانستند بروند و نرفتند، خدا را همين جا به حق محمد و آل محمد قسم مي دهيم که انشاءالله حرمين شريفين از شر آل سعود نجات پيدا کند. خيلي بد رفتار کردند. واقعاً بد رفتار کردند. شما قصه يمن را ببينيد. ما به آساني از کنار اين قضيه گذشتيم. چقدر انسان ها بي گناه کشته شدند. در يک روايات داريم پيامبر خدا در مدينه بودند، به ايشان خبر دادند در فلان محله يک جنازه اي پيدا شده و قاتل معلوم است. پيامبر شخصاً آمدند ببينند چه خبر است؟ اين بررسي کردند که قاتل چه کسي بوده، آخر جنازه اينجاست، قاتل پيدا نيست، بررسي کردند پيدا نشد. حضرت فرمودند: «ان الله تبارک و تعالي» اگر تمام آسمان و زمين در خون يک نفر شريک باشند، خداوند همه آن اهل آسمان و زمين را عذاب کند براي خون يک نفر اضافه نيست. اگر تمام آسمان و زمين در خون يک بي گناه شريک باشند خدا همه را عذاب مي کند. آنوقت ببينيد اينها چه جنايتي کردند و متأسفانه همه سکوت کردند. انشاءالله خدا حج بيت الله الحرام را روزي کند، با نابودي آل سعود انشاءالله!

امام مجتبي(ع) مسير را پياده مشرف مي شدند. اگر کسي واجب الحج باشد بايد يادش باشد. در اين داستان مرحوم آيت الله العظمي حکيم براي اينکه من به رفيقم گفتم: چرا اينقدر دير به خواب من آمدي؟ گفت: من واجب الحج بودم، موقع جان دادن اجازه نمي دادند که مسلمان از دنيا بروم. اين داستان يک قسمت پاياني دارد که خيلي اميدوار کننده است. اين را بينندگان مخصوصاً اينهايي که امروز سفره کريم اهل بيت (س) نرديک افطار

ص: 3877

پهن مي کنند، مردم را مهمان امام مجتبي مي کنند يادشان باشد حضرت چه توجهي دارد.

پس رفيق مرحوم حکيم بعد از يک سال به خواب ايشان آمده بود. ايشان فرمود: چرا اينقدر دير؟ گفته بود: من دم جان دادن حج بر گردنم بود، نمي گذاشتند مسلمان از دنيا بروم. ولي در کنار بسترم ديدم که چهارده معصوم نشستند، لحظه ي جان دادن من آمدند. ائمه(عليهم السلام) آمدند، در روايات فراوان داريم که اميرمؤمنان فرمود: هرکس بميرد، مرا مي بيند. مؤمن يا منافق! آمدن حضرت براي مؤمن رحمت است و براي منافق و کافر عذاب هستند. آمدن حضرت حتمي است.

اي که گفتي: « من يمت يرني »، جاي فداي کلام دلجويت

کاش روزي هزار مرتبه من مردني تا بديدني رويت

خدا رحمت کند يک مرد بزرگي در اصفهان، عالم و عارف بزرگي به اصطلاح توسلش را و توجه مردم را به قرآن و دعا آغاز کند. با اين شعر زيبا شروع مي کرد.

در آن نفس که بميرم، در آرزوي تو باشم *** به آن اميد دهم جان که خاک کوي تو باشم

علي الصباح قيامت که سر ز خاک برآرم *** ز جستجوي تو خيزم به گفتگوي تو باشم

اين مسلم است که ائمه(ع) هنگام جان دادن مي آيند. آنوقت اين آقا گفت: من ديدم انوار چهار معصوم کنار بستر من نشستند. وقتي به من اجازه رفتن نمي دادند، بي بي فاطمه زهرا(س) صديقه طاهره(س) روي کردند به فرزندشان امام زمان. امام زمان هم بودند. چهارده معصوم هم هستند. به فرزندشان فرمودند: پسرم! مهدي امسال شما حجي که به خانه خدا مشرف مي شوي،به نيابت اين آقا انجام بده. در روايات داريم که حضرت

ص: 3878

همه ساله به حج مشرف مي شوند. حتي حضرت مي تواند نيابت هم بکند. فاطمه زهرا (س) سفارش کردند: مهدي حجي که امسال مي خواهي مشرف شوي، به نيابت اين آقا انجام بده. آنوقت ايشان مي گفت: من منتظر بودم که فصل حج آقا امام زمان به نيابت من انجام بدهند و ديگر حج از گردن من ساقط شد. ديگر مشکل من برطرف شد و آزاد شدم. تا الآن نمي توانستم به عالم رويا و خواب تو بيايم.

اين داستان توجه فراواني نياز دارد. از طرفي توجه اهل بيت، از طرفي آمدن اهل بيت در لحظه جان دادن. از طرفي در يک چنين سختي امام زمان بيايد. از يک طرف هشدار هم هست. امام زمان از يک نفر مي تواند نيابت کند. ولي آيا همه ما اين قابليت را داريم که به اينجا برسيم و يک چنين سفارش خاص فاطمه زهرا(س) را داشته باشيم. يادمان باشد اين واجبات اينطور نيست که بگوييم: حالا مهم نيست. خدا ارحم الراحمين است. «وَ لِلَّهِ عَلَى النَّاسِ حِجُّ الْبَيْتِ مَنِ اسْتَطاعَ إِلَيْهِ سَبِيلًا وَ مَنْ كَفَرَ فَإِنَّ اللَّهَ غَنِيٌّ عَنِ الْعالَمِين » (آل عمران/97)

راجع به روزه و نماز حديث خوانديم که اگر کسي يک روز رمضان را عمداً افطار کند، تا آخر روزگار، نه تا آخر عمر خودش تا پايان روزگار قضا کند، جبران آن يک روز را که عمداً خورده است، نمي شود. کسي يک روز روزه را عمداً بخورد. البته قضا و کفاره دارد. ولي تا آخر عمر نه!

از آن طرف هم اين اميدواري را هم بدهيم که آنهايي که موفق هستند، مخصوصاً آنهايي که سال اولي هستند، فرمودند: «من صَامَ يَوْماً» اگر کسي

ص: 3879

يک روز را روزه بگيرد، «تَطَوُّعاً فَلَوْ أُعْطِيَ مِلْ ءَ الارْضِ»(معاني الاخبار/ص 409) خدا تمام زمين را پر از طلا کند و به او بدهد، هنوز پاداشش کامل نشده تا در قيامت جزاي او را بدهد. اينکه انسان از لحظه افطارش مي نشيند و لذت مي برد، «اللهم لک صمت و علي رزقک افطرت و عليک توکلت، اللهم تقبل منا» شانزده، هفده ساعت تشنگي و گرسنگي تازه التماس مي کند که «تقبل منا». «اللهم لک صمت و عليک توکلت» تازه توکل من به خداست. براي خدا روزه گرفتم. يادمان باشد که اين داستان در عين اينکه اميدوار کننده است، هشدار دهنده هم هست.

آقا امام مجتبي (ع) 25 سفر اين مسير را پياده مشرف شدند. در اين مسير قصه هايي هم پيش مي آمد. من فقط به يک داستان اشاره کنم. مرحوم کليني (رض) از امام صادق (ع) نقل کردند. در يکي از اين سفرها که حضرت پياده مشرف مي شدند، پياده پاي حضرت متورم شد. يک کسي آمد گفت: آقا خواهش مي کنم سوار شويد. فرمودند: من سوار نمي شوم. اگر مي خواهي به من خدمتي کني، به اين منزلي که مي رسيم يک کسي هست که يک روغني دارد. براي ورم پاي ما خوب است. اين روغن را از اين خريداري کن و بيا من پايم را درمان کنم. حضرت به اين سفارش کردند که با اين چانه نزن. هرچه قيمت گفت: بده. به آن منزل رسيدند و آن مشخصاتي که حضرت فرموده بود پيدا کرد. گفت: شما يک چنين روغني براي ورم پا داريد؟ گفت: بله. چند مي دهي؟ گفت: براي چه مي خواهي؟ گفت: براي امام حسن! گفت: جانم فداي او! امام حسن اينجا

ص: 3880

وسط بيابان چه مي کند؟ قصه را گفت. که حضرت پياده آمده است. گفت: من خودم خدمت حضرت مي آيم. خدمت حضرت آمد و روغن را تقديم کرد و پول نگرفت. هرچه آقا اصرار کرد، پول نگرفت. گفت: من فقط يک تقاضايي از شما دارم. يک دعا در حق من بفرماييد!

چند شب ديگر شب قدر است. مهم ترين حاجت ما چيست؟ گفت: همت بلند آر! واقعاً مهم ترين حاجت ما در يک فرش ماشيني خلاصه نشود. در يک چيز ساده و پيش پا افتاده خلاصه نشود.

گفت: آقا من در اين بيابان شما را پيدا کردم. اصلاً باور نمي کردم. من کجا و ديدار شما کجا؟ فقط از شما يک تقاضايي دارم. يک دعا! چه دعايي؟ گفت: من از خانه که مي آمدم، همسرم در آستانه وضع حمل بود. دعا کنيد خداوند به من فرزندي بدهد، که «يحبکم اهل البيت» از شيعيان شما اهل بيت باشد. در بحث مطالبات پدر و مادرها از جوان ها و بالعکس اشاره کرديم. يکي از چيزهايي که خيلي خوب است پدر و مادرها انجام بدهند دعا در حق فرزندانشان است. همه چيز به دعا ختم نمي شود. بحث تربيت فرزند به دعا ختم نمي شود. يکي دعا است! خيلي زيباست که يک نفر در بيابان يک حاجت از امام و ولي خدا، حجت خدا دارد و مي گويد: دعا کنيد فرزندم از شيعيان شما باشد.

نيمه رمضان است. قطعاً امام حسن مجتبي دست رد به سينه کسي نمي زند. کريم اهل بيت است. حضرت فرمود: تا منزل بروي خدا به تو يک پسري بدهد، از شيعيان ما خواهد بود!

خدا را به حق امام مجتبي(ع) قسم مي دهيم همه کساني

ص: 3881

که در آرزوي فرزند هستند، خدا به حق امام مجتبي فرزند صالحي به آنها عطا کند. دعا خوب است و بايد هم دعا کنيم. ولي يک بخشي هم اين است. الآن ماه رمضان است و همه دنبال دعاي خير هستند. بخدا کار خير فقط اين نيست که افطاري بدهيم. شما خبر داريد که در خانواده و بستگانتان کسي هست که با پانصد هزار تومان، با يکي دو ميليون تومان مشکل نازايي اش برطرف مي شود. معناي دعا اين نيست که حتماً يک حادثه غير مترقبه اي باشد. امروز ما اين دعا را کرديم و اين سخن از امام مجتبي را گفتيم. يک کسي يادش بيايد و بگويد: راست مي گويد. اين برادر من است. اين خواهرزاده من است. اين همسايه من است. اين رفيق من است. اين يک مؤسسه است. من يک ميليون بدهم. دو ميليون بدهم. اگر کسي مي تواند صد ميليون بدهد. چرا ما اين کار را نکنيم؟ فکر مي کنيد کار خير فقط ساختن مسجد است؟ حسينيه ساختن است؟ خدا به يک آقايي فرزندي بدهد. يک خانه اي روشن مي شود. يک شيعه و محب به اميرمؤمنان اضافه مي شود. نمي دانيم. شايد همين شيخ طوسي شد. شايد همين شيخ انصاري شد. شايد همين امام (رض) شد. شايد همين علامه مجلسي شد. ما نمي دانيم. خبر نداريم. اگر کسي خبر دارد و چنين افرادي را سراغ دارد به ما هم خبر بدهد، ما هم کمکي کنيم.

در حالات اميرالمؤمنين داريم که بيشترين دعاي امير مؤمنان چه دعايي بوده است؟ مرحوم مجلسي در بحار نقل کردند. بيشترين دعاي اميرمؤمنان اين دعاي قرآني در سوره مبارکه فرقان است. «رَبَّنا هَبْ لَنا مِنْ أَزْواجِنا وَ

ص: 3882

ذُرِّيَّاتِنا قُرَّةَ أَعْيُنٍ وَ اجْعَلْنا لِلْمُتَّقِينَ إِماماً» (فرقان/74) خدايا فرزندان ما، همسران ما، نور چشم ما باشند. ما پيشواي متقين عالم باشيم. خود امير مؤمنان قسم خوردند، فرمود: اينکه من از خدا خواستم فرزندان خوبي به من بدهد، والله! «مَا سَأَلْتُ رَبِّي أَوْلاداً نَضِرَ الْوَجْهِ وَ لا سَأَلْتُهُ وَلَداً حَسَنَ الْقَامَة» (بحارالانوار/ج101/ص98) به خدا قسم منظور من اين نيست که فرزندانم خوشگل باشند. يا قامتشان بلند باشد. ولي در دعا منظور من اين نبود. «وَ لَكِنْ سَأَلْتُ رَبِّي أَوْلاداً مُطِيعِينَ لِلَّهِ» بچه هايم مطيع خدا باشند. بنده خدا باشند. «وَجِلِينَ مِنْهُ حَتَّي إِذَا نَظَرْتُ إِلَيْهِ وَ هُوَ مُطِيعٌ لِلَّهِ قَرَّتْ عَيْنِي» وقتي نگاه مي کنم که فرزند من مطيع خداست، اين نور چشمي من باشد.

فصل ثبت نام حوزه هاي علميه که مي شود خيلي ها به ما سفارش مي کنند شما در رسانه هستيد پدر و مادرها را تشويق کنيد که فرزندانشان را براي حوزه هاي علميه ثبت نام کنند. من بارها گفتم. تشويقي نيست! بايد برويم از امام مجتبي و امام زمان بخواهيم. شبهاي قدر از خدا بخواهيم و امام زمان را واسطه قرار بدهيم که فرزند ما خادم اهل بيت شود. از خدا بخواهيم نه اينکه ما التماس کنيم.

پدر شيخ صدوق علي بن بابوي، که در قم هست. سيصد کتاب تأليف کرده است. از مؤلفين کتب اربعه است. وفاتش سال 381 است. بيش از هزار سال از وفات شيخ صدوق مي گذرد. پدرش علي بن بابوي است که مزارش در قم است. پدر شيخ صدوق به امام زمان نامه نوشت. در عصر غيبت صغري بود. يک نامه براي امام زمان نوشت و به حسين بن نوح داد. که شما دعا

ص: 3883

کنيد. حضرت دعا کردند. «قد دعونا الله لك بذلك، و سترزق ولدين ذكرين خيرين» (رجال نجاشي/ص261) خدا دو پسر به تو مي دهد، فقيه و خَيِر. فقط فقيه هم نه! اهل خير باشد. فقيه بايد درد جامعه را احساس کند. به دنبال گرفتاري مردم باشد. آنوقت به دعاي امام زمان خدا دو پسر به علي بن بابوي داد. يکي شيخ صدوق است. ابوجعفر است و يکي هم برادرش ابوعبدالله است. هردو از محدثين بزرگ شدند. البته جلالت شيخ صدوق فوق العاده است. وقتي اينها در جواني مي آمدند و نقل حديث مي کردند، مردم از حافظه اينها در تعجب بودند. شما چه حافظه اي داريد! خودشان مي گفتند: ما به برکت دعاي امام زمان به دنيا آمديم. وقتي شيخ صدوق بغداد رفت هنوز سني نداشت و جوان بود. تمام حوزه هاي علميه بغداد به احترام ورود شيخ صدوق تعطيل شدند. اين دعاي امام زمان است.

ما بايد به امام زمان التماس کنيم. آنوقت يک فرزند انسان مثلاً آيت الله العظمي بروجردي مي شود. يکي شهيد مطهري مي شود. يکي علامه طباطبايي مي شود. چه خبر است؟ خيلي زيباست که بيشترين دعاي اميرمؤمنان(ع) دعا در حق فرزندانشان است.

شيخ طوسي (ره) فرمودند: امام صادق(ع) هرشب دو رکعت نماز براي بچه هايشان مي خواندند. نمازش هم خيلي آسان است. مثل نماز صبح است. فقط فرقش اين است که در رکعت اول بعد از حمد «انا انزلنا» مي خوانند و در رکعت دوم بعد از حمد «انا اعطيناک الکوثر» مي خوانند. اگر کسي هم اين دو سوره را بلد نيست، «قل هو الله» بخواند. يکبار هم هست. صد بار خواندن هم ندارد. همه چيز به نماز تمام نمي شود. باز تأکيد کنم.

ص: 3884

بايد تلاش خودمان را انجام دهيم. بستر را فراهم کنيم و در کنارش دعا هم باشد.

حضرت مجتبي(ع) وقتي ياد مرگ مي افتادند، گريه مي کردند. «إِذَا ذَكَرَ الْمَوْتَ بَكَي وَ إِذَا ذَكَرَ الْقَبْرَ بَكَي» ياد قبر مي افتادند گريه مي کردند. «وَ إِذَا ذَكَرَ الْبَعْثَ وَ النُّشُورَ بَکي» ياد رستاخيز قيامت مي افتادند گريه مي کردند. «وَ إِذَا ذَكَرَ الْمَمَرَّ عَلَي الصِّرَاطِ بَكَي» ياد عبور از صراط مي افتادند، گريه مي کردند. «وَ إِذَا ذَكَرَ الْعَرْضَ عَلَي اللَّهِ» ياد وقتي که بايد در پيشگاه الهي بايستند، در موقف «شَهَقَ شَهْقَةً يُغْشَي عَلَيْهِ» (امالي صدوق/ص178) از هوش مي رفتند.

حتماً اين سؤال به ذهن بينندگان مي آيد که مگر امام معصوم نيست. چرا اينطور بود؟ امام مجتبي در آستانه شهادت بودند. حضرت گريه مي کردند. به حضرت گفتند: چرا شما گريه مي کني؟ به اين ويژگي که شما داري، اولاً نواده پيامبر هستي. ثانياً مطالبي که پيامبر در حق شما فرمودند: «الحسن و الحسين سيدي الشباب» دهها روايت داريم در مورد فضايل امام مجتبي. «وَ قَدْ حَجَجْت » پياده اين هم سفر حج مشرف شديد. «وَ قَدْ قَاسَمْتَ مَالَكَ ثَلاثَ مَرَّات » (کافي/ج1/ص461) اموال خودت را سه مرتبه همه را بين فقرا تقسيم کردي. چرا باز گريه مي کني؟ دستت پر است. چرا گريه مي کني؟ فرمود: «أَبْكِي لِخَصْلَتَيْن » به دو جهت گريه مي کنم. «لِهَوْلِ الْمُطَّلَعِ وَ فِرَاقِ الاحِبَّة»، «لِهَوْلِ الْمُطَّلَعِ» يعني خوف قيامت. مرحوم مجلسي اين سؤال را مطرح کرده است. چه معنا دارد امام روز قيامت بترسد؟ جوابش را از آيه 98 سوره مبارکه فاطر دادند. «إِنَّما يَخْشَى اللَّهَ مِنْ عِبادِهِ الْعُلَماءُ» هرچه معرفت انسان بيشتر شد، خشيتش بيشتر است. اگر انسان بداند در چه مقام و موقعيتي هست،

ص: 3885

چه خدايي دارد و در پيشگاه چه پروردگاري هست، هرچه معرفتش بيشتر شد، خشيت او بيشتر است.

ما گاهي با يک بچه چهار ساله خدمت يک مقام بالايي مي رويم. ما خيلي حواسمان را جمع مي کنيم و چهار زانو مي نشينيم، اين بچه دائم بالا و پايين مي پرد. ما التماس کرديم که اين آقا يک ربع به ما وقت داده، اين بچه دائم مي گويد: پس چرا نمي رويم؟ چرا؟ چون اين معرفت را ندارد. نمي فهمد چه خبر است! فرمود: يکي خوف قيامت است، يکي هم «فِرَاقِ الاحِبَّة» جدا شدن از عزيزان است.

حضرت وضو مي گرفتند «كان إذا توضأ ارتعدت مفاصله و اصفر لونه » (مناقب/ج4/ص14) رنگ چهره حضرت تغيير مي کرد. مي گفتند: آقا اين چه حالي است که شما داريد؟ مي فرمود: «حق علي كل من وقف بين يدي رب» اگر بداني در پيشگاه چه پروردگاري مي ايستيم بايد اين اضطراب و اين خشوع در وجود ما باشد. «لم سر في شي احواله الا ذاکر لله» در همه حالات ياد خدا باشيم.

شريعتي: خاطرم هست جايي مي خواندم که کنيزي شاخه گلي را به حضرت هديه دادند. حضرت او را در راه خدا آزاد کردند. کسي پرسيد: مگر ميشود کسي به شما شاخه گلي بدهد و شما او را آزاد کنيد؟ حضرت فرمودند: «وَ إِذا حُيِّيتُمْ بِتَحِيَّةٍ فَحَيُّوا بِأَحْسَنَ مِنْها» (نساء/86) هروقت کسي به شما خوبي کرد، با بهترين شکل ممکن و بالاتر از آن جوابش را بدهيد. خوشا به حال کساني که اين روزها و شب ها به برکت نام امام حسن مجتبي دستي را مي گيرند و دلي را شاد مي کنند. مطمئن باشند که حضرت جبران خواهند کرد. امروز صفحه 253 قرآن کريم

ص: 3886

تلاوت مي شود. آيات نوراني سوره مبارک رعد از جز سيزده براي شما تلاوت مي شود. انشاءالله همراه شما خواهيم بود به برکت صلوات بر محمد و آل محمد.

«الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ طُوبى لَهُمْ وَ حُسْنُ مَآبٍ «29» كَذلِكَ أَرْسَلْناكَ فِي أُمَّةٍ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِها أُمَمٌ لِتَتْلُوَا عَلَيْهِمُ الَّذِي أَوْحَيْنا إِلَيْكَ وَ هُمْ يَكْفُرُونَ بِالرَّحْمنِ قُلْ هُوَ رَبِّي لا إِلهَ إِلَّا هُوَ عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ وَ إِلَيْهِ مَتابِ «30» وَ لَوْ أَنَّ قُرْآناً سُيِّرَتْ بِهِ الْجِبالُ أَوْ قُطِّعَتْ بِهِ الْأَرْضُ أَوْ كُلِّمَ بِهِ الْمَوْتى بَلْ لِلَّهِ الْأَمْرُ جَمِيعاً أَ فَلَمْ يَيْأَسِ الَّذِينَ آمَنُوا أَنْ لَوْ يَشاءُ اللَّهُ لَهَدَى النَّاسَ جَمِيعاً وَ لا يَزالُ الَّذِينَ كَفَرُوا تُصِيبُهُمْ بِما صَنَعُوا قارِعَةٌ أَوْ تَحُلُّ قَرِيباً مِنْ دارِهِمْ حَتَّى يَأْتِيَ وَعْدُ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ لا يُخْلِفُ الْمِيعادَ «31» وَ لَقَدِ اسْتُهْزِئَ بِرُسُلٍ مِنْ قَبْلِكَ فَأَمْلَيْتُ لِلَّذِينَ كَفَرُوا ثُمَّ أَخَذْتُهُمْ فَكَيْفَ كانَ عِقابِ «32» أَ فَمَنْ هُوَ قائِمٌ عَلى كُلِّ نَفْسٍ بِما كَسَبَتْ وَ جَعَلُوا لِلَّهِ شُرَكاءَ قُلْ سَمُّوهُمْ أَمْ تُنَبِّئُونَهُ بِما لا يَعْلَمُ فِي الْأَرْضِ أَمْ بِظاهِرٍ مِنَ الْقَوْلِ بَلْ زُيِّنَ لِلَّذِينَ كَفَرُوا مَكْرُهُمْ وَ صُدُّوا عَنِ السَّبِيلِ وَ مَنْ يُضْلِلِ اللَّهُ فَما لَهُ مِنْ هادٍ «33» لَهُمْ عَذابٌ فِي الْحَياةِ الدُّنْيا وَ لَعَذابُ الْآخِرَةِ أَشَقُّ وَ ما لَهُمْ مِنَ اللَّهِ مِنْ واقٍ» «34»

ترجمه:كسانى كه ايمان آورده و كارهاى شايسته انجام داده اند خوشا بحالشان و سرانجام نيكويى دارند.اين چنين ما تو را در ميان امتى كه پيش از آن امت هاى ديگرى (آمده و) رفته اند، به رسالت فرستاديم، تا آنچه را به سوى تو وحى كرده ايم بر آنان تلاوت كنى. در حالى كه آنان به خداى رحمان كفر مى ورزند، بگو:

ص: 3887

او پروردگار من است، معبودى جز او نيست تنها بر او توكّل كرده ام و بازگشت من تنها به سوى اوست.واگر به واسطه قرآن كوهها به حركت درآيند يا زمين قطعه قطعه شود يا به واسطه آن مردگان به سخن آيند، (باز ايمان نمى آورند.) بلكه تمام امور بدست خداست. آيا مومنان (از اين سنگدلان) مأيوس نشده اند (و نمى دانند) كه اگر خدا مى خواست قطعاً (با قهر واجبار) همه مردم را به راه مى آورد. و پيوسته به كسانى كه كفر ورزيدند به سزاى كارهايى كه كرده اند مصيبت كوبنده اى مى رسد يا آن مصيبت به نزديك خانه آنان فرو مى آيد (تا هر لحظه زندگى همراه با دغدغه داشته باشند و اين دلهره همچنان ادامه دارد) تا آنگاه كه وعده الهى فرا رسد. همانا خداوند خلف وعده نمى كند.و همانا پيامبرانى پيش از تو (نيز) به استهزاء گرفته شدند، امّا من به كسانى كه كفر ورزيدند مهلت دادم سپس آنان را (به قهر خود) گرفتم، پس (بنگر كه) كيفر من چگونه بود.پس آيا آن (خدايى) كه بر هر كس و عملكرد او حاكم و ناظر است، (با بُت هاى ساختگى يكى است؟) و (لى) آنان براى خدا شريكانى قرار داده اند.بگو: آنها را نام ببريد (چه هستند و چه توانى دارند؟) آيا خدا را از شريكانى در زمين خبر مى دهيد كه او نمى شناسد؟ يا سخنى توخالى (مى گوييد)، بلكه براى كسانى كه كفر ورزيدند، مكرشان آراسته جلوه داده شده است و از راه (حقّ) باز داشته شده اند و هر كه را خدا گمراه كند، پس براى او هيچ هدايت كننده اى نيست.براى آنان در زندگى دنيا عذابى است و قطعاً عذاب آخرت سخت تر است و در برابر (قهر) خداوند

ص: 3888

هيچ محافظى برايشان نيست.

شريعتي: چقدر خوب است ثواب تلاوت اين آيات را در اين روز پرنور هديه به روح بلند و آسماني و ملکوتي کريم اهل بيت امام حسن مجتبي کنيم. حاج آقاي حسيني چقدر خوب فرمودند:

بنگر به مرتضي که در اين ماه روزه را *** با بوسه بر لب حسن افطار مي کند

اشاره قرآني را بفرماييد.

حاج آقاي حسيني: در آيه 28 سوره رعد آمده «الَّذِينَ آمَنُوا وَ تَطْمَئِنُّ قُلُوبُهُمْ بِذِكْرِ اللَّهِ أَلا بِذِكْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ»، الآن همين ماه رمضان، مردم در اين ماه احساس آرامش نمي کنند؟ همين که مي شنويم هميشه در ماه رمضان دادگستري ها خلوت مي شود، جرايم کمتر مي شود. دعواها کمتر مي شود. چرا اينگونه است؟ چون ياد خدا بيشتر مي شود. مراقبت ها در اين ماه بيشتر مي شود. مواظب گفتارمان هستيم. مواظب هستيم دعوا نکنيم. خيلي ها مي گويند: ماه رمضان است نمي خواهيم دعوا کنيم. ماه رمضان است نمي خواهيم حرف کسي را رد کنيم. نمي خواهيم دروغ بگوييم. غيبت کنيم. ياد خدا همين است. «أَلا بِذِكْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ» آنوقت آيه اي که در اين صفحه تلاوت شد، مي گويد: «الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ» تازه اين آرامش دنيا است. «طُوبى لَهُمْ وَ حُسْنُ مَآبٍ» خوشا به حال کساني که هم آرامش دنيا را دارند و هم عاقبت بخيري و سعادت قيامت را دارند، انشاءالله!

شريعتي: انشاءالله همه در سايه ايمان و عمل صالح عاقبت بخير شويم. نکات پاياني را بفرماييد.

حاج آقاي حسيني: نکته ديگري که در زندگي امام مجتبي(ع) مخصوصاً در اين ماه ضيافت الله براي ما خيلي مهم است، در حالات حضرت است. «وَ كَانَ (ع) يَتَفَقَّدُ فُقَرَاءَ أَهْلِ الْمَدِينَهِ» (بحارالانوار/ج48/ص107) کريم اهل

ص: 3889

بيت بود. شبانه در تاريکي سراغ فقراي مدينه مي رفت و آنها را تحت پوشش قرار مي داد. «فَيَحْمِلُ إِلَيْهِمْ فِى اللَّيْل » برايشان غذا مي بردند. «وَ هُمْ لَا يَعْلَمُونَ مِنْ اى جِهَه » نمي دانستند از کجاست؟ چه کسي مي آورد خبر نداشتند.

من باز همينجا تأکيد بکنم. خواهش مي کنم کار خيري که مي خواهيم انجام دهيم، اندازه اش ياد ما باشد. يعني اگر توانايي کار خير در حد وسيعي دارد، خانواده را تحت پوشش قرار بدهد. من متأسف هستم که بعضي باور ندارند. باور نمي کنند که کساني هستند که سر سفره شان جز نان چيز ديگري پيدا نمي شود. پنيرش را با زحمت تهيه مي کند. اگر من دلم مي خواهد به دخترم که سال اول است روزه مي گيرد افطار خوب بدهم، آن فقير هم دلش مي خواهد به دخترش افطار خوب بدهد. اگر شما مي گويي: آقا دختر من بچه شير مي دهد. خانم من باردار است. اگر شما اين مراقبت ها را داريد، فقرا هم دارند. فکر نکنيم مشکل آنها با يک جعبه خرما حل مي شود. فقط نگاه کنيم که اضافه هاي سفره ما در اين ماه نسبت به قبل از رمضان چقدر است؟ روزه براي کم خوردن است. مصرف مواد غذايي در اين ماه بالا رفته يا پايين آمده؟ «قلة الاكل» (المواعظ العدديه ) ماه رمضان براي کم خوردن است نه زياد خوردن. کمش کنيم و به فقرا برسيم. از سفره خودمان کم کنيم و به فقرا بدهيم.

امام سجاد(ع) روزه مي گرفتند. «اذا کان يوم الذي يصوم فيه» حديث را مرحوم محقق اقبالي در کشف الغمه نقل کرده است. امام سجاد روزي که روزه مي گرفتند دستور مي دادند يک گوسفند قرباني کنند. الآن هم در ماه رمضان يکي از بهترين

ص: 3890

صدقات قرباني کردن گوسفند است. مرحوم آيت الله بهجت در گرفتاري هاي مختلف، افرادي که به ايشان مراجعه مي کردند و از ايشان دستور العمل مي خواستند، مي فرمود: يک گوسفند قرباني کنيد.

يکي از اساتيد حوزه مي گفتند: گاهي امام (ره) به من پيام مي دادند به آقاي بهجت بگوييد: گرفتاري داريم. آقاي بهجت مي فرمود: گوسفندي قرباني کنيد. گاهي مي فرمود: دو تا گوسفند قرباني کنيد. گاهي هم مي فرمود: سه گوسفند قرباني کنيد. اين استاد بزرگوار مي فرمودند: امام به من مي گفتند: خودتان برويد و اين کار را انجام دهيد. من از طرف امام مي رفتم سه گوسفند را قرباني مي کردم. امام سجاد گوسفند قرباني مي کردند، گوشتش را مي پختند. ظرف هاي متعدد غذا آبگوشت بار مي کردند. طرف غروب که مي شد مي فرمودند: ظرف ها را بياوريد. خود حضرت غذا مي کشيدند و براي خانواده ها مي بردند. افطاري خود حضرت را مي آوردند. اگر ما گوسفندي قرباني کنيم، سهم ما چيست؟ معمولاً مي گوييم: کله پاچه اش براي سحر باشد. جگرش براي افطار باشد. «ثم يعطي بالتمبر و خبز فيکون ذلک عشاءه» عشاء يعني افطاري، افطاري حضرت خرما و نان بود. امامي که گوسفند قرباني کرده است، نان و خرما افطارش بود. ما گوسفند هم قرباني نمي کنيم، سفره افطارمان هم تجملاتي است.

ميگويند: سلطاني که اهل عبادت و نماز نبود سراغ ماه رمضان را گرفت؟ گفتند: شما را چه به رمضان؟ گفت: هوس سفره هاي رمضان را کردم! بعضي ها از ماه رمضان فقط زولبيا و خرما و حليم و نان خاشخاشي را دوست دارند. ما از امام سجاد ياد بگيريم. دستگيري از ديگران را فراموش نکنيم.

شريعتي: انشاءالله اگر رفتار ما عيب و ايرادي دارد با خط کش اهل بيت آنها را بسنجيم.

ص: 3891

انشاءالله بتوانيم بعد از اين اصلاح کنيم و مشمول دعاي اهل بيت قرار بگيريم. ما را از دعاي خودتان محروم نکنيد.

حاج آقاي حسيني: بسم الله الرحمن الرحيم. «امن يجيب المضطر اذا دعا و يکشف السوء» خدايا به حق محمد و آل محمد حوائج همه ملتمسين دعا مخصوصاً اينهايي که به اين برنامه چشم اميد دارند برآورده بخير بفرما. گرفتاري آنها را برطرف بفرما. مريض ها لباس عافيت بپوشان. به کساني که اولاد مي خواهند، اولاد صالح مرحمت بفرما. خدايا امر ازدواج و اشتغال جوان هاي ما را مقرر بفرما. توفيق عبادت و بندگي را تا پايان اين ماه مبارک به همه ما مرحمت بفرما.

شريعتي: چه خوب گفت:

نام حسن يعني تمام حُسن دنيا

حالا من و دست کريم آل طاها

در پناه خداي متعال باشيد. والحمدلله رب العالمين و صلي الله علي محمد و آل الطاهرين.

95-03-25- مطالبات والدين در سيره حضرت علي(ع)

بسم الله الرحمن الرحيم و صلي الله علي محمد و آله الطاهرين

با هرچه عشق نام تو را مي توان نوشت

با هرچه رود راه تو را مي توان سرود

بيم از حصار نيست که هر قفل کهنه را

با دست هاي روشن تو مي توان گشود

شريعتي: سلام مي کنم به همه شما هموطنان عزيزم. آرزو مي کنم انشاءالله ايام به کام شما باشد. پربرکت باشد. طاعات و عبادات شما قبول باشد. حاج آقاي حسيني سلام عليکم خيلي خوش آمديد.

حاج آقا حسيني: عرض سلام و ارادت دارم خدمت جنابعالي و بينندگان و شنوندگان عزيز راديو قرآن. اميدواريم که طاعاتشان قبول درگاه الهي باشد.

شريعتي: همانطور که هفته گذشته و هفته قبل تر حاج آقاي حسيني وعده داده بودند، امروز در ذيل بحث مطالبات

ص: 3892

جوان ها به مطالبات والدين و انتظارات آنها از جوان ها مي رسيم.

حاج آقاي حسيني: ما از پدر و مادرها تشکر مي کنيم که حوصله کردند با يک هفته تأخير موضوع مطالبات والدين از جوان ها رسيديم. همانطور که اشاره کرده بوديم عمده مطالبات پدر و مادرها در سه، چهار جمله خلاصه مي شود. يکي احترام است. يکي محبت است. همانطور که جوان ها انتظار دارند مورد محبت پدر و مادرها قرار بگيرند، پدر و مادرها هم انتظار احترام و محبت دارند. در خيلي از پيام ها آمده که ما انتظار جوان هاي متدين، دين دار، عفيف، پاکدامن را داريم. يک وقت ممکن است در مسيري که بايد به اينجا برسند، احياناً پدر و مادرها اشتباه کنند. ولي براي خودشان چيزي نمي خواهند.آنچه براي خودشان مي خواهند همين محبت و احترام است که دستور ديني است. يکي هم دينداري فرزندان است. اميدواريم با توجه به پيام هاي عزيزان اين بحث را به شکل مناسبي که رضايت پدر و مادرها هم حاصل شود، تقديم کنيم. البته پرونده بحث را نبستيم. اگر جوان هاي عزيز مطالباتي دارند که نگفتيم، پدر و مادرها مطالباتي دارند که امروز نگفتيم، پيامک بدهند حتماً در ادامه به آنها خواهيم پرداخت.

شريعتي: به نظرم مي رسد که روابط ما يک مقدار دچار مشکل شده است، گرمي روابط در بين خانواده هاي ما خيلي زياد است. منتهي درد دلهايي در برنامه مطرح مي کنيم که شايد کم باشد ولي همين کم هم برازنده جامعه ما نيست و خيلي زياد است. با يک پيام شروع کنيم.

گفتند: پدر يک نسل سومي هستم. البته آنقدرها هم پير نيستم. 42 سال سن براي پدر يک جوان بيست ساله بودن اختلاف سني زيادي

ص: 3893

نيست. من پدر جواني بيست ساله هستم که بعد از بيست سال زحمت قدرم را نمي داند. من پدر جواني هستم که رابطه پدر و فرزندي ما فقط در شناسنامه ما ثبت شده است. من پدر جواني هستم که تا لنگ ظهر خواب است. تا غروب با تلفن حرف مي زند و تا نصف شب موسيقي با صداي بلند گوش مي دهد. آنقدر هم بداخلاق است که من بعد از خستگي روزانه نبايد به او بگويم: مزاحم ديگران نشو. فقط کافي است چنين حرفي از دهان من خارج شود، تا کاري کند که تمام همسايه ها از خانه بيرون بيايند. با رفقايش خوش است و خندان. ولي با من ترش است. کافي است محمد تلفن کند يا خسرو جلوي در بيايد، ساعت ها با هم مي گويند و مي خندند. خنده هاي بلند مي کنند چنان که مو بر تن آدم سيخ مي شود. اما همين که از جلوي من رد مي شود و يا من از جلوي اتاق رد مي شوم اخم مي کند و لبش را کج مي کند. زير لب شروع به غرغر کردن مي کند. مي دانيد چرا؟ چون به ادعاي او من بعد از شانزده سال درس خواندن هنوز بي سواد هستم. امل هستم و طرز حرف زدن من درست نيست. اما او عقل کل است. من و مادرش هميشه بايد در خدمت او باشيم. مثل کلفت و نوکر! اما او نسبت به ما و خانواده هيچ تعهدي ندارد. حتي در خريدهاي خانه که از قديم پسرهاي خانواده بر عهده داشتند، کمک ما نيست و در عوض هميشه گرسنه است. با صد کيلو وزن دريغ از جابجا کردن دو کيلو وزنه! هميشه جلوي تلويزيون دراز کشيده است.

ص: 3894

هر نيم ساعت به نيم ساعت هم يک داد بلند سر خواهرانش مي زند که چايي بيار. ميوه بيار. اگر اتاقش را مرتب نکنيم دست به چيزي نمي زند و بيست جوراب کثيف در کمدش مي گذارد و در اتاقش آشغال روي هم جمع شده است. ما هميشه به او بدهکار هستيم و اما در عوض ما بايد مواظب احساسات جواني او باشيم. از گل نازک تر به او نگوييم. همه بايد مواظب باشيم که مبادا به او توهين نکنيم. پس احترام به والدين چه مي شود؟ هميشه سفارش شده که قدر پدر و مادر را بدانيد و بعد از خدا اين همه توصيه نسبت به احترام پدر و مادر شده، حيف که از اين چيزها بعضي جوان ها فقط ذره اي از آن را درک مي کنند. روزي که او به دنيا آمد من در عرش سير مي کردم. از فرط شادي در پوستم نمي گنجيدم. که خداوند به من پسري داده که دوست و هم صحبت من باشد. عصاي دست من باشد. اما امروز بعد از اين همه زحمت آرزو مي کنم کاش خداوند به جاي او به من يک دختر ديگر عطا مي کرد. تا از اولاد فقط محبت و مهرباني ببينم. او رفتار مرا با پدرم مي بيند و مي داند چقدر براي پدرم احترام قائل هستم. با اينکه خودم هزار جور گرفتاري دارم ولي هميشه کمک حال پدرم هستم. حتي خريدهاي خانه پدري ام را هنوز من انجام مي دهم. جلوي پدرم صدايم را بلند نمي کنم. پايم را دراز نمي کنم. او همه اينها را مي بيند ولي هيچ تغييري در رفتارش ايجاد نمي کند. من نمي گويم رابطه پسرم با من آنگونه شود. من نمي خواهم پسرم جلوي

ص: 3895

من عبوس و دست به سينه باشد. حتي برايش اين حق را قائل هستم که مثلاً هنگام تماشاي فوتبال دراز بکشد و راحت باشد. من فقط از او انتظار احترام و دوستي دارم. احترام و دوستي از جنس امروز. نه آن احترام سالهاي قديم! در اين سن به شدت احساس مي کنم پناهي براي روزهاي پيري ام ندارم. عصاي دستي ندارم. از شما مي خواهم براي ايجاد مهر و محبت و الفت براي تمام خانواده ها دعا کنيد.

حاج آقاي حسيني: واقعاً جاي تأسف دارد. نمي دانم چند درصد بچه ها اينگونه هستند. شايد اين درد دل خيلي ها باشد. يک پيامي هست بخوانم و بعد پاسخ دهيم.

مادري نوشته پسرم چهار سال است ازدواج کرده است. تا حرفي مي شود خانمش با من قطع رابطه مي کند. شش، هفت ماه رابطه قطع مي شود. خودش که منزل ما نمي آيد هيچ، پسرم هم نمي آيد. پسرم مي گويد: مادرزن من به ما خيلي کمک مي کند. شما چه؟ خدا شاهد است وضع مالي من خوب نيست. وقتي مي خواهم خانه شان بروم مي گويد: خانه نيستم. با اينکه مي فهمم همان زمان در خانه هست.

از اين پيام ها زياد بوده است. الآن فکر کنم پدر و مادرها راضي باشند که ما به بعضي از مطالباتشان با اين پيام ها اشاره کرديم. براي يک پدر و مادر خيلي سخت است. در روايتي داريم که پيامبر تکليف همه ما را معلوم کرده است. فرمودند: «اولادنا اکبادنا» فرزندان ما پاره تن ما هستند. مادر به هر ترتيب اين سختي ها را در زندگي دارد. پيامبر خدا فرمود: «صغراؤهم أمراؤنا» (جامع الاخبار/ص283) تا وقتي بچه هستند، امير ما هستند. پادشاهي مي کنند. گاهي يک بچه چهار ساله به

ص: 3896

پدرش حتي پدربزرگش مي گويد: برو، بيا، بنشين. بخر! اصلاً آدم تعجب مي کند کسي که خودش در يک اداره هزار نفر زير دستش هستند. صد تا مأ مور در خدمتش هستند. حالا اينجا يک بچه چهار ساله او را مي برد و مي آورد. يک عالم ديني را که مردم از او وقت ملاقات مي گيرند، خدمتش برسند. اما يک نوه سه ساله اين را مي برد و مي آورد. اين طبيعت زندگي است. پيامبر فرمود: وقتي بچه هستند بر ما امير هستند. وقتي بزرگ مي شوند، «وكُبَراؤهُم أعداؤنا» دشمن ما مي شوند.

من يادم است وقتي اين تعبير را مي شنوم، قديمي ها مي گفتند: بزرگترين دشمن انسان، اولاد انسان است. گفتم: اين حرف يعني چه؟ بزرگترين دشمن انسان اولادش است. قرآن خطاب به مؤمنين مي گويد: «إِنَّ مِنْ أَزْواجِكُمْ وَ أَوْلادِكُم » (تغابن/14) بعضي از فرزندان شما دشمن شما هستند. همه نه، بعضي اينطور هستند. ادامه حديث مي فرمايد: «فإن عاشُوا فتَنُونا وإن ماتُوا أحزَنُونا» تا وقتي زنده هستند، بزرگترين آزمايش ما با همين بچه ها هست.

ما در خيلي از آزمون هاي زندگي موفق مي شويم، در آزمون اولاد شکست مي خوريم. همين بچه اي که اينطور پدر و مادر از اينها شکايت کرده اند، ببينيد چقدر براي ازدواجش، تحصيلش، عقدش، چقدر شما خون جگر خورديد؟ تمام چيزهايي که در قالب شعر و نثر آمده است. خدا آيت الله احمدي ميانجي را رحمت کند. مي فرمودند: بين محبتي که ما به فرزندانمان داريم و فرزندان به ما دارند خيلي تفاوت است. پدر و مادر اگر بچه اش را دوست دارد، شيره جانش است. ميوه دلش است. يعني گاهي يک فرزندي مريض بوده، مادر تا صبح کنار گهواره اش بوده است. يا جوانش و نوجوانش نخوابيده

ص: 3897

است. و خوشحال است مي گويد: من نخوابيدم ولي الحمدلله بچه ام راحت خوابيد. لذت مي برد شب تا صبح نخوابيده است. اين محبتي است که پدر و مادر به فرزندش دارد. اما نقطه مقابلش را مرحوم آيت الله احمدي مي فرمود: عکسش اينگونه نيست. ما اگر به پدر و مادر هم احترام مي کنيم براي آنکه مي خواهيم آنها را در خدمت خودمان قرار بدهيم. مي خواهيم يک خادم را از دست ندهيم. يک خدمتگزار را از دست ندهيم. اگر يک دختر و پسر جواني پدرشان را از دست بدهند، دائم غصه مي خورند که چه کسي ديگر شهريه دانشگاه مرا بدهد؟ ما بايد وجودمان را وقف فرزندان کنيم اما آنها هم نبايد اينطور عمل کنند. طبيعت زندگي اين است. يعني محبتي که خدا در دل پدر و مادر قرار داده نسبت به فرزندان نقطه مقابلش وجود ندارد. پدر و مادرها همه هستي شان فرزندشان است. نبايد مهر مادي و عطوفت پدري را از فرزندان انتظار داشت. اين يک تسکيني باشد براي پدر و مادرها. يک آرامشي پيدا کنند. به عنوان مقدمه مي خواهم بگويم که اگر فرزندان شما آنطور که انتظار داريد نيستند، اين طبيعت آفرينش است. اگر آن محبتي که خدا در دل پدر و مادر قرار داده بود، نبود، کي پدر و مادر اين همه سختي را تحمل مي کردند؟ به تعبير قرآن که مي فرمايد: «حَمَلَتْهُ أُمُّهُ كُرْهاً وَ وَضَعَتْهُ كُرْهاً» (احقاف/15) دوران بارداري چه سختي هايي کشيد. وقتي مادر زايمان مي کند، تمام شيره جانش را به اين فرزند منتقل کرده است. انواع و اقسام بيماري ها، کمبودها، در بدنش ايجاد مي شود. بايد دوباره خودش را تقويت کند و به همان فرم اول

ص: 3898

برگردد. دوران سخت بارداري، دوران شيردهي فرزند، چه بيداري هايي که کشيده است. اين سختي ها اصلاً قابل درک نيست. لذا قرآن مي فرمايد: «وَ وَصَّيْنَا الْإِنْسانَ بِوالِدَيْهِ إِحْسانا» (احقاف/15) به انسان سفارش کرديم که هميشه به پدر و مادرش محبت و احسان و نيکي داشته باشد. ولي او چه وقت يادش آمد؟ «اذا بَلَغَ أَشُدَّه » تازه به چهل سالگي که رسيد يادش مي آيد. چرا؟ چون چهل سالگي پدر مي شود. مادر مي شود تازه مي فهمد اي داد بيداد! اين پدر و مادرها از دست من چه مي کشيدند!

به جوانها بگويم. الآن وقتي پدر به تو مي گويد: پسرم مسافرت مي روي. از خانه بيرون مي روي، يک زنگ هم به من بزن. يک خبري به من بده. من نگران هستم! اي بابا! فکر مي کني من بچه ام! شما وقتي در چهل سالگي پدر مي شوي، تازه مي فهمي که پدر چه مي کشيده است. مادر چه مي کشيده است. قرآن مي گويد: آنوقت يادش مي آيد. «إِذا بَلَغَ أَشُدَّهُ وَ بَلَغَ أَرْبَعِينَ سَنَة» (احقاف/15) به چهل سالگي که رسيد انسان تازه به کمال عقل مي رسد.

يک کسي داشت دور کعبه طواف مي کرد. پيامبر خدا را در يکي از دورهاي طواف ديد. گفت: يا رسول الله! مادر من ديگر توانايي راه رفتن ندارد. لذا به دوش گرفتم و مکه آوردم و اينجا هم نمي تواند راه برود. روي کول من دارد طواف مي کند. آيا باز هم مادر من حقي بر گردن من دارد؟ پيامبر فرمود: جبران يک ناله از ناله هاي مادر را نکردي. پدر و مادرها از ما چه مي خواهند؟ هيچ چيز نمي خواهند جز يک مقدار احترام و محبت.

در اين پيامي که خواندم مادر مي گويد: پسرم ازدواج کرده است. سر

ص: 3899

يک مسأله جزيي با من دعوا مي کند. شش ماه با من قطع رابطه مي کند. اگر در جامعه ما يک در ميليون هم چنين چيزهايي باشد باز هم زياد است. مي گويد: وقتي به او مي گويم: چرا قطع رابطه مي کني؟ مي گويد: مادر زن من به من کمک مالي مي کند. تو چه؟ يعني تو تازه امروز از مادرت توقع داري که چون به تو کمک مالي نمي کند با او قطع رابطه کني؟

جوان هاي عزيز! قيامت و آخرت را کنار مي گذاريم. اگر مي خواهيد در دنيا موفق شويد، به مطالبات پدر و مادرها توجه کنيد. پدر و مادرها از شما چيزي نمي خواهند.

خدا مرحوم آيت الله العظمي گلپايگاني را رحمت کند. ايشان کربلا مشرف شده بودند. يکي از دوستان مي گفت: در همان زمان که ايشان مشرف شده بود، من هم با مادرم مشرف شده بودم. چون مادرم سالخورده بود، داشتم بالاي سر امام حسين زيارتنامه مي خواندم. سرم پايين بود. يک مرتبه که سرم را بلند کردم ديدم که آيت الله گلپايگاني ايستاده به من نگاه مي کند. خدمتشان رفتم و گفتم: آقا! شما امري داريد؟ فرمود: نه! فقط نگاه مي کردم که تو اينطور به مادرت خدمت مي کني، مادرت را کربلا آوردي و برايش زيارتنامه مي خواني، حسرت خوردم و گفتم: کاش من مادر داشتم و به مادرم خدمت مي کردم. من سه ساله بودم که پدر از دست دادم. نه ساله بودم مادر از دست دادم. کاش مادر داشتم و او را کربلا مي بردم.

متأسفانه تا اين بحث ها مطرح مي شود، بارها گفتيم که بعضي تصور مي کنند که اگر به پدر و مادر احترام مي کنند، بايد طوري باشد که خار چشم همسرشان باشد.

ص: 3900

وان ها بايد توجه داشته باشند. برادر بزرگتر نمي تواند به برادر کوچکتر خودش تحميل کند. تندي کند، او را بزند، مي گويد: برادر خودم است اختيارش را دارم. شما کجا اختيار برادر کوچکترت را داري؟ اينها را يادمان باشد.

اين حرف هايي که ميزنم درد جامعه ما است. واقعاً مشکل و مصيبت است. اين چه چيزي است که با دوستانت مي خندي. تا تلفنش تمام مي شود غضب مي کند. اگر انسان توجه داشته باشد و اين را باور کند، يکوقتي ما به يک کسي ظلم مي کنيم از ما انتقام مي گيرد. جوان عزيز الآن از خانه بيرون مي روي. با کسي درگير مي شوي. به او ظلم کني تو را پس مي زند. شما در گوشش بزني، دو تا به تو مي زند. جوابت را مي دهد. ولي وقتي تو در خانه به مادرت ظلم مي کني، مادرت چه کند؟ مادر در روز نفرينش هم برايت دعا مي کند. پدر نفرينش هم برايت دعاست. اگر جوان ها گره در زندگي شان بيافتد، بدانند علتش از اين است که به خواهرت در خانه ظلم کردي. چون به مادرت ظلم مي کني. به پدر پيرت ظلم مي کني. مادرت چه کند؟ اينکه حضرت سيد الشهدا فرمود: به خدا پناه مي برم از ظلم به کسي که جز خدا پناه ندارد. خوب مادر کجا پناه ببرد؟ مادر با تو فرزند چه کند؟ بيرونت کند؟ شکايت کند؟ جز ساختن و سوختن چه کاري مي تواند بکند؟ هيچ کاري نمي تواند بکند.

اگر اسوه ما پيامبر است، پيامبري که «انک لعلي خلق عظيم» خلقش عظيم بود، بهترين اخلاقش در خانه بود. جوان عزيز اگر زندگي سعادتمندانه مي خواهي بايد در اختيار پدر و مادرت باشي. اگر مي بيني در زندگي گره افتاده

ص: 3901

است، احتمال بده بخاطر بي احترامي به پدر و مادر است. اين يک مطلب است.

مطلب دومي که بنا شد صادقانه بگوييم روايت پيامبر گرامي اسلام است. فرمود: « الشَّبَابُ شُعْبَةٌ مِنَ الْجُنُونِ» جواني شعبه اي از ديوانگي است. اين يعني که جوان هاي ما ديوانه هستند؟ نه! جواني در معرض وسوسه هاي شيطاني است. امير مؤمنان فرمود: عاقل بايد از اين هفت مستي پرهيز کند. اميرمؤمنان ما را مي شناسد. 1- مستي ثروت،2- مستي قدرت، آدم هاي قلدر و قدرتمند بايد مواظب مستي اش هم باشند. ثروتمندها مواظب مستي باشند. 3- مستي مدح و ستايش. اينکه هي از ما تعريف کنند به به! 4- مستي غفلت، آدم گاهي دائماً در خطا است و يک نفر نيست به او تذکر بدهد يا تذکر ديگران را نمي پذيرد و در مستي است.5- مستي غرور است. 6- مستي نوم است. مستي خواب! در روايت ديگر هم داريم من باز به جوانان مي گويم. الآن يکي از شکاياتي که پدر و مادرها دارند همين است. مي گويند: جوان ما تا ظهر مي خوابد و به زحمت مي شود بيدارش کرد. خواب يک حدي دارد! مورد بعدي «سکر الشباب» جواني است. حديث داريم در قيامت انسان قدم از قدم برنمي دارد مگر اينکه از چهار چيز از او بپرسند. تا به اين چهار سؤال جواب ندهيم، قدم از قدم نمي گذارند برداريم. يکي از عمرش است. يکي از مالش است. يکي از سؤالها از جواني است. هم از عمر مي پرسند و هم از جواني. جواني جز عمر ماست ولي از جواني جداگانه مي پرسند. فکر نکنيم دوران جواني هم مثل باقي دوران ها است. يکوقت يک سالخورده اي وقتش را تلف مي کند، يک بحث است.

ص: 3902

اما يک جوان اگر وقتش را تلف کند، يک جوان در مستي جواني باشد. يک جوان در مستي قدرت باشد، يک جوان در مستي خواب باشد، سؤال جداگانه اي دارد.

پيامبر خدا به ابيذر فرمود: « اغْتَنِمْ خَمْساً قَبْلَ خَمْسٍ» (امالي طوسي/ص525) پنچ چيز را غنيمت شمار. «شَبَابَكَ قَبْلَ هَرَمِكَ» جواني قبل از پيري! در روايت داريم «إن لله تعالي ملكا» خداوند فرشته اي در آسمان ها دارد که دائم صدا مي زند، «يَا أَبْنَاءَ الْعِشْرِينَ جِدُّوا وَ اجْتَهِدُوا» (مستدرک الوسايل/ج12/ص157) پدر و مادرها چيزي از جوان ها نمي خواهند. تلاش کنيد و کوشش کنيد.

متأسفانه اين عيب در ما ايراني ها هست. جوان راه مي افتد تن به کار و اشتغال نمي دهد. درست است مشکل اشتغال هست اما هر اشتغالي را هم اشتغال نمي دانيم. الآن چقدر پدرهاي کشاورز مي گويند: بچه هاي ما با ما همکاري نمي کنند. زمين هاي کشاورزي را مي فروشيم. کشاورزي ديگر کار نيست! کار پشت ميز نشستن است. اشکال ما اين است. فقط جوان نگاه مي کند تا يک سرمايه داري ديد، پزشک متخصص و جراحي را ديد، پشت اتاقش مي نشيند و مي گويد: اين الآن از عمل ما چقدر گرفته؟ بيست ميليون از ما گرفته. امروز چند تا عمل کرده؟ سه تا عمل کرده شصت ميليون مي شود. ديروز چقدر مي شود. مطب هم که مي رود. فقط نشسته اينها را حساب مي کند. اما فکر نمي کند اين آقا در جواني چه تلاشي کرده است. حالا اين آقا تا لنگ ظهر مي خوابد، شغل هم که فقط اداري است. بعد هم فقط درآمد ديگران را حساب مي کند.

فرمود: «شيئان لا يعرف فضلهما إلا من فقدهما» دو چيز است که قدرش را نمي داند مگر اينکه از دست بدهد. «الشباب و

ص: 3903

العافية» (غررالحكم/ص 324) جواني و سلامتي. باز در نهج البلاغه اميرالمؤمنين هست که فرمود: آنهايي که در جواني دنبال تن پروري هستند، جز شکست پيري را دارد. من بارها به جوان ها گفتم: چند وقت تلاش و کوشش کنيد. مگر تحصيلات چقدر است؟ شما چند سال خوب درس بخوان يک عمر لذتش را ببر. افتخار جامعه باشيد. کسي که در جواني دنبال تن پروري باشد، هيچ چيزي جز شکست را در سالمندي ندارد. سالمند دستش خالي است. انواع و اقسام گرفتاري ها و پشيماني ها را دارد.

شريعتي: به نظرم اينجا دو مشکل است. يکي تنبلي جوان ها است. دوم هم اينکه جوان ها دلشان مي خواهد آزاد باشند، پدر و مادرها را هم يک مانعي سر راه آزادي خودشان مي بينند. لذا مقابله يا مقاومت مي کنند و حرف گوش نمي دهند. من با کساني که در مراودات بالايي بودند و در علم و مراتب ديگر به درجات بالايي رسيده بودند صحبت مي کردم. يکي از اين عوامل موفقيت خودشان را احترام به پدر و مادر ذکر مي کردند. امروز صفحه 246 را با هم تلاوت مي کنيم. آياتي از سوره مبارکه يوسف براي شما تلاوت مي شود.

«يا بَنِيَّ اذْهَبُوا فَتَحَسَّسُوا مِنْ يُوسُفَ وَ أَخِيهِ وَ لا تَيْأَسُوا مِنْ رَوْحِ اللَّهِ إِنَّهُ لا يَيْأَسُ مِنْ رَوْحِ اللَّهِ إِلَّا الْقَوْمُ الْكافِرُونَ «87» فَلَمَّا دَخَلُوا عَلَيْهِ قالُوا يا أَيُّهَا الْعَزِيزُ مَسَّنا وَ أَهْلَنَا الضُّرُّ وَ جِئْنا بِبِضاعَةٍ مُزْجاةٍ فَأَوْفِ لَنَا الْكَيْلَ وَ تَصَدَّقْ عَلَيْنا إِنَّ اللَّهَ يَجْزِي الْمُتَصَدِّقِينَ «88» قالَ هَلْ عَلِمْتُمْ ما فَعَلْتُمْ بِيُوسُفَ وَ أَخِيهِ إِذْ أَنْتُمْ جاهِلُونَ «89» قالُوا أَ إِنَّكَ لَأَنْتَ يُوسُفُ قالَ أَنَا يُوسُفُ وَ هذا أَخِي قَدْ مَنَّ اللَّهُ عَلَيْنا إِنَّهُ مَنْ يَتَّقِ

ص: 3904

وَ يَصْبِرْ فَإِنَّ اللَّهَ لا يُضِيعُ أَجْرَ الْمُحْسِنِينَ «90» قالُوا تَاللَّهِ لَقَدْ آثَرَكَ اللَّهُ عَلَيْنا وَ إِنْ كُنَّا لَخاطِئِينَ «91» قالَ لا تَثْرِيبَ عَلَيْكُمُ الْيَوْمَ يَغْفِرُ اللَّهُ لَكُمْ وَ هُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِينَ «92» اذْهَبُوا بِقَمِيصِي هذا فَأَلْقُوهُ عَلى وَجْهِ أَبِي يَأْتِ بَصِيراً وَ أْتُونِي بِأَهْلِكُمْ أَجْمَعِينَ «93» وَ لَمَّا فَصَلَتِ الْعِيرُ قالَ أَبُوهُمْ إِنِّي لَأَجِدُ رِيحَ يُوسُفَ لَوْ لا أَنْ تُفَنِّدُونِ «94» قالُوا تَاللَّهِ إِنَّكَ لَفِي ضَلالِكَ الْقَدِيمِ «95»

ترجمه: اى پسرانم! (بار ديگر به مصر) برويد و از يوسف و برادرش جستجو كنيد و از رحمت خداوند مأيوس نشويد، حقّ اين است كه جز گروه كافران، از رحمت خداوندى مأيوس نمى شوند. پس هنگامى كه (مجدداً) بر يوسف وارد شدند، گفتند: اى عزيز! قحطى ما و خاندان ما را فراگرفته و (براى خريد گندم) بهاى اندكى با خود آورده ايم، (اما شما كارى به پول اندك ما نداشته باش) سهم ما را بطور كامل وفا كن و بر ما ببخش، زيرا كه خداوند كريمان و بخشندگان را پاداش مى دهد. (يوسف) گفت: آيا دانستيد با يوسف و برادرش چه كرديد آنگاه كه شما نادان بوديد. گفتند: آيا تو خود (همان) يوسفى؟ گفت: (آرى) من يوسفم و اين برادر من است. به تحقيق خداوند بر ما منت گذاشت. زيرا كه هر كس تقوا و صبر پيشه كند، پس همانا خداوند پاداش نيكوكاران را تباه نمى كند. (برادران) گفتند: به خدا قسم، كه خداوند ترا بر ما برترى داده است و قطعاً ما خطاكار بوده ايم. (يوسف) گفت: امروز بر شما توبيخ و ملامتى نيست، خداوند شما را مى بخشد و او مهربان ترين مهربانان است. (يوسف گفت:) اين پيراهن مرا ببريد و

ص: 3905

آنرا بر صورت پدرم بيفكنيد (تا) بينا شود و همه كسان خود را نزد من بياوريد. و چون كاروان (از مصر به سوى كنعان محل زندگى يعقوب) رهسپار شد، پدرشان گفت: همانا من بوى يوسف را مى يابم، البتّه اگر مرا كم خرد ندانيد. (به او) گفتند: به خدا سوگند تو در گمراهى ديرين خود هستى.

شريعتي: اشاره قرآني را بفرماييد.

حاج آقاي حسيني: آن همه ظلمي که برادران يوسف به حضرت يوسف کردند، چه گفتند؟ يک تقاضا کردند. گفتند: ما را ببخش. «قالُوا تَاللَّهِ لَقَدْ آثَرَكَ اللَّهُ عَلَيْنا وَ إِنْ كُنَّا لَخاطِئِينَ» ما اشتباه کرديم. «قالَ لا تَثْرِيبَ عَلَيْكُمُ الْيَوْمَ» اصلاً اسمش را نياوريد و حرفش را هم نزنيد. «يَغْفِرُ اللَّهُ لَكُمْ» خدا بيامرزد. «وَ هُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِينَ» فقط يک ناراحتي و نگراني داشتند و آن اينکه پدرشان از غصه و از فراغ يوسف بينايي خود را از دست داده بود. «اذْهَبُوا بِقَمِيصِي هذا فَأَلْقُوهُ عَلى وَجْهِ أَبِي يَأْتِ بَصِيراً» غصه نخوريد. پيراهن مرا جلوي چشمانش ببريد، بينا برمي گردد. اين برخورد را ما در ماه رمضان ياد بگيريم. در ماه رمضان ما بايد ديگران را ببخشيم تا خدا ما را ببخشد.

مرحوم علامه طبرسي ذيل همين آيات، اين همه محبتي که يوسف به برادرها کرد و همه را بخشيد، گفتند: فقط يک لطفي در حق ما داشته باش. برادرها به يوسف گفتند: تو از ما گذشتي، آن همه ظلم کرديم. يوسف هجده سال در زندان بود. به عنوان برده او را فروختند. يک لطفي به ما بکن. سفره غذاي ما را جدا کن. ما سر سفره با تو هستيم خجالت مي کشيم. نگاه ما به تو مي افتد

ص: 3906

خجالت مي کشيم. يوسف فرمود: ديگر اين حرف را نزنيد. شما به من منت داريد. شما بوديد اينجا آمديد و مردم فهميدند من پيامبرزاده هستم. تا شما نيامده بوديد فکر مي کردند من غلامي هستم که آزاد شدم.

همينطور ماه رمضان بر ما نگذرد. اين همه ظلم برادرها کردند و هجده سال گرفتاري و زندان، تازه يوسف نه تنها بخشيد، بلکه گفت: شما بر من منت داريد. شما عزت و افتخار من هستيد. شما باعث شديد اينها بفهمند من نسل ابراهيم و يعقوب هستم. نکند ماه رمضان بگذرد و هنوز من با برادر و خواهرم و عمو و عمه و برادرزاده ها قطع رابطه داشته باشم، خدا نکند من با پدرم، با مادرم اختلاف داشته باشم و قطع رابطه کنم.

جوان هاي عزيز يادتان باشد. مادر قصه احترام به پدر و مادر مرز نداريم. شما نمي تواني بگويي: پدر و مادر به من ظلم کردند پس من نبايد به اينها محبت کنم. فرمود: حتي اگر آنها به شما ظلم کرده باشند، شما هم بايد خدمت کني. بعضي مي گويند: پدر و مادرمان به ما کمکي نکردند. اولاً هرچه بوده دادند. حالا يک چيزي در اختيارشان نبوده،تمام اين مرزها برداشته شده، احسان به پدر و مادر در هر صورت بايد باشد.

از امام صادق(ع) حديث است. در کتاب عده الداعي که مفصل معرفي کرديم. امام صادق فرمودند: پدر و مادر به فرزندش نفرين نکند. من خواهش مي کنم که حتي اگر بچه ها ظلم کردند، نفرين نکنيد. گذشته از اينکه نفرين مادر در زندگي اولاد تأثير دارد در زندگي خود ما هم تأثير دارد. ما هم موظف هستيم ارتباط خويشاوندي را حفظ کنيم. اگر

ص: 3907

فرزند با پدر و مادر قطع رابطه کند، آثارش را مي بيند. پدر و مادر هم نبايد نفرين کنند بايد تحمل کنند. درست است گاهي فرزندان ما را اذيت مي کنند، اگر با فرزند قهر مي کنيد پيامبر فرمود: قهر را طولاني نکنيد. الآن بدترين زندان، زندان انفرادي است. چرا؟ چون انسان اهل انس است. چرا مادر شکايت مي کند که با من قطع رابطه کردند؟ چون دوست دارد فرزندش به او محبت کند. اگر کسي سالها در زندان انفرادي باشد، ديوانه مي شود. اگر شما با کسي قهر هستيد، او را تحريم اجتماعي کرديد. اين کار را نکنيد. نه پدر و مادر با فرزند و نه فرزند با پدر و مادرها اين کار را نکنيد.

روايت داريم حضرت به پدري فرمود: اگر خواستي با فرزندت قهر کني، هجران و قهرت را طولاني نکن. يکي از دغدغه ي پدر و مادرها دينداري فرزندان است. مطالبه پدر و مادرها دينداري است. چيزي هم براي خودشان نمي خواهند. مي گويند: مي خواهيم بچه هاي ما ديندار واقعي باشند. درست است ما بايد براي تربيت فرزندمان قدم برداريم اما اينکه حرص و جوش بخوريم، درست نيست. قرآن کريم در مورد کفار به پيامبر خطاب کرد: «لَعَلَّكَ باخِعٌ نَفْسَك » (شعرا/3) پيامبر داري جان خودت را از دست مي دهي که اينها ايمان نياوردند. اينقدر حرص و جوش نخور.

پدر و مادر عزيز درست است ما بايد در تلاش باشيم و نگران باشيم اما حرص و جوش نخوريم. خودمان را از بين نبريم. اميرمؤمنان در نهج البلاغه تعبيري دارند: که همه هم و غم فرزندت نباشد. به خودت هم برس. يک مقدار به خودتان برسيد. سلامتي و آسايش خودتان را هم

ص: 3908

حفظ کنيد. پدر و مادرها دلشان مي خواهند فرزندشان متدين باشند. فرزندي نوشته که پدر و مادرم با تندي با من برخورد مي کنند. براي نماز مرا با تندي بيدار مي کنند باعث مي شوند من از نماز دوري کنم. اگر فرزندان ما اهل نماز هستند، ساعت مي گذارند بيدار شوند، تصميم دارد بيدار شود، حالا ديگر ما وظيفه نداريم با هزار زور و فشار بلندش کنيم. اين قرار بوده بيدار شود خواب مانده است. اين اهل نماز است. برايش مهم است. اينکه من به تندي اين را متنفر کنم بد است. قدري در مسائل ديني راحت باشيم و خودمان هم کمي آرام باشيم.

شريعتي: والحمدلله رب العالمين و صلي الله علي محمد و آل الطاهرين.

95-04-08- مظلوميت اميرالمؤمنين در بيان نهج البلاغه

بسم الله الرحمن الرحيم و صلي الله علي محمد و آله الطاهرين

کو شب قدر که قرآن به سر از دلتنگي *** هي بگويم بعلي بعلي بعلي

مطلع الفجر شب قدر سلام تو خوش است *** ادخلوها بسلام ابدي ازلي

اولين پرسش ميثاق ازل را تو بپرس *** تا الستانه و مستانه بگوييم علي

همه قد قامتيان را به تماشا بنشان *** تا موذن بدهد مژده خيرالعملي

اي خوشا امشب و بيداري و الغوث الغوث *** خوشترين خواب تو را ديدن و بيدار دلي

کس آن سوي حسينيه نشسته است هنوز *** همه رفتند شب قدر تمام است ولي

باز قرآن به سرش دارد و هي مي گويد *** بحسين بن علي بحسين بن علي

شريعتي: سلام مي کنم به همه شما دوستان عزيز. طاعات و عبادات شما قبول باشد. تسليت من و همه دوستانم را به مناسبت ايام شهادت اميرمؤمنان علي(ع) پذيرا باشيد. از خداوند مي خواهم

ص: 3909

در اين شب ظرف وجودي ما را براي برکات شب قدر وسعت ببخشد. حاج آقاي حسيني سلام عليکم خيلي خوش آمديد.

حاج آقا حسيني: عرض سلام خدمت همه بينندگان دارم. ايام شهادت آقا امير مؤمنان را تسليت مي گويم.

شريعتي: ما به رسم سه شنبه ها از اميرمؤمنان علي(ع) خواهيم شنيد.

حاج آقاي حسيني: بحثي را با موضوع مظلوميت اميرمؤمنان(ع) مي خواهم تقديم کنيم. از خود نهج البلاغه خطبه 27 مي گويم. قابل توجه اينکه اين تنها خطبه اي است که اميرمؤمنان(ع) از شدت ناراحتي نتوانستند شخصاً خطبه را بخوانند. مسجد براي ايراد اين خطبه آمدند ولي به قدري از حوادثي که پيش آمده ناراحت بودند، بي وفايي هايي که از طرف اصحاب خودشان ديده بودند. روزهاي آخر عمر حضرت بود. حضرت به قدري ناراحت بودند که نتوانستند ايراد خطبه کنند. خطبه را نوشتند. پيام خود ايشان را نوشتند به يکي از اصحابشان به نام سعد دادند. او رفت خطبه را از طرف اميرمؤمنان خواند. اين در زندگي اميرالمؤمنين بي سابقه بود. اميرالمؤمنين سالهاي آخر و روزهاي آخر عمرشان خيلي غمگين بودند مخصوصاً با از دست دادن ياران خوبي مثل مالک اشترها، عمارها، محمدبن ابي بکرها. اينهايي که مانده بودند در حق اميرمؤمنان کم لطفي مي کردند. با اينکه در بخش خطبه ها آمده، در بخش نامه هاي حضرت هم حضرت آيت الله ميانجي که مکاتيب الائمه دارد، در بخش نامه ها هم آورده است.

اين ايام که ايام شهادت اميرالمؤمنين است، عزيزان يک مقدار با گوشه اي از مظلوميت حضرت آشنا شوند. داستان در همه مصادر اهل سنت و شيعه آمده است. ابن ابي الحديد مفصل نقل کرده است. معاويه به يکي از فرماندهان خودش به

ص: 3910

نام سفيان بن عوف، دستور داد به بعضي از شهرهاي مرزي عراق با شام حمله کند. شش هزار نفر را در رکاب اين فرمانده فرستاد و جالب است فرمانده اي که انتخاب کرد يک دستور ويژه داد. اولاً گفت: به شهر انبار برو شهر انبار و مدائن از شهرهاي عراق و شام بود. گفت: طرف کوفه نرو. در کوفه خود حضرت حضور داشتند. گفت: اگر به اين دو شهر حمله کني مثل اينکه به کوفه حمله کردي. اگر اينجا را بتواني از بين ببري، انگار به کوفه حمله کرده اي. گفت: اثر حمله تو اين است که تو دل همه پيروان علي را به لرزه مي اندازي، ياران ما و دوستان ما را هم خوشحال مي کني. هدف معاويه از اين حرکت ايضايي بود. نه اينکه چيزي را بدست آورد. قصدش اين نبود شهرهاي عراق را در تصرف خود بکند. فقط قصد داشت خوشحال شود. دل ياران علي مي لرزد و ما خوشحال مي شويم. ببينيد شادي معاويه به چه قيمتي است؟ سه دستور داد. گفت: وقتي در اين شهرهاي مرزي مي روي، هرکسي را ديد بکش! 2- به هرکجا رسيدي تخريب کني. هر بنايي ديدي تخريب کن. 3- هر مالي هم که مي تواني غارت کني، بياور. معاويه با سه دستور گفت: غارت امئال مثل کشتن است. بالاخره وقتي خانواده ها داغدار مي شوند. مي بينند خانه هايشان از بين رفته، اموالشان به غارت رفته است، مثل قتل آنهاست. مسلم بن ارتاط يکي از فرماندهان لشکر معاويه بود. آماري که تاريخ نقل مي کند، مي گويند: سي هزار نفر را به قتل رساند.

يکي از نويسندگان وقتي به اين دستور معاويه رسيده يک عبادت قشنگي دارد،

ص: 3911

مي گويد: مقايسه کنيد اين فرمان معاويه را با فرمان هاي اميرمؤمنان در جنگ ها. جنگ جمل که تمام شد يا جنگ صفين که تمام شد عين عبارت اميرمؤمنان اين است. «لا تجوز علي جريح» با مجروح کاري نداشته باشيد. اگر کسي فرار کرد تعقيبش نکنيد. «لا تدخلوا دار» وارد خانه احدي نشويد. اميرمؤمنان فاتح جنگ بصره بود. جنگ جمل که آتش جنگ را طلحه و زبير راه انداختند. ولي دستور اميرالمؤمنين بود که وارد خانه احدي نمي شويد. چيزي از اموال مردم برنمي داريد. اگر کسي صلاحش را روي زمين گذاشت، در امان است. اگر کسي در خانه اش رفت و در خانه را بست در امان است. اين نور و ظلمت کنار هم بهتر معلوم مي شود. آنوقت معاويه مي گويد: هم به قتل برسانيد، هم غارت کنيد، هم ويران کنيد. هم به هيچکس رحم نکنيد. هدف هم شادي دل ماست. زنها و مردها و بچه ها را بکشيد ما خوشحال مي شويم.

باز همين نويسنده عبارت جالبي دارد. اگر بينندگان يادشان باشد در نهج البلاغه گفتيم: نامه هاي فراواني اميرالمؤمنين به معاويه نوشته که 15 موردش در نهج البلاغه است. آنوقت يک بحثي را اشاره کرديم که معاويه با اين موقعيتي که دارد، چطور يک عده مي گويند: خليفه مسلمين است؟ نويسنده مي گويد: معاويه با اين ويژگي ها، عده اي او را امام مي خوانند. شما جرأت نداريد از گل نازکتر به معاويه بگوييد. دليلشان چيست؟ استدلال مي کنند مي گويند: پيامبر گفت. حديثي که امثال معاويه جعل کردند. مي گويند: پيغمبر گفت: «اصحابي کالنجوم السماء» اصحاب من مثل ستارگان آسمان هستند. شما به هرکدام اقتدا کنيد، از هر کدام پيروي کنيد، هدايت مي شويد. واقعاً مي شود ما معاويه را جزء اصحاب بدانيم؟

ص: 3912

نجم و ستاره بدانيم. از اين روايات فراوان به رسول خدا نسبت دادند.

آخرين سخني که اميرالمؤمنين فرمود، «فُزتُ و ربّ الكَعبَة» (بحارالانوار/ج20/ص147) است. در نهج البلاغه نامه 23 هست که اميرالمؤمنين در آستانه شهادت، در بستر شهادت به فرزندانشان فرمود: «إِنْ أَبْقَ فَأَنَا وَلِيُ دَمِي» اگر من از ضربت ابن ملجم زنده ماندم، خودم مي دانم. خودم اختيار خون خودم را دارم. «وَ إِنْ أَفْنَ» اگر به شهادت رسيدم، شما يادتان باشد، «فَالْفَنَاءُ مِيعَادِي وَ إِنْ أَعْفُ فَالْعَفْوُ لِي قُرْبَةٌ» من از ضارب خودم بگذرم به خدا نزديک مي شوم. «وَ هُوَ لَكُمْ حَسَنَةٌ فَاعْفُوا» اگر من به شهادت رسيدم، شما از قاتل من بگذريد. «أَ لا تُحِبُّونَ أَنْ يَغْفِرَ اللّهُ لَكُم» يعني اميرالمؤمنين در بستر شهادت يکي از وصايايش در نامه 23 اين بود که اگر راه داشت از قاتل من بگذريد. بعد از شهادت اميرالمؤمنين به قدري فضاي کوفه سنگين شد، که اگر بچه هاي اميرالمؤمنين هم ابن ملجم را رها مي کردند، مردم تکه تکه اش مي کردند. ولي تقاضاي اميرالمؤمنين اين بود که اگر راه داشت، بگذريد. من به خدا نزديک مي شوم.

باز در نامه 47 نهج البلاغه هست، «يا بني عبدالمطلب» فرمود: من نبينم شما بعد از شهادت من به بهانه کشتن شدن من خون کسي را بريزيد. «لا تَقْتُلُنَ بِي إِلا قَاتِلِي» اگر بنا شد قصاص کنيد فقط يک نفر. «انْظُرُوا إِذَا أَنَا مِتُّ» اگر به شهادت رسيدم، «مِنْ ضَرْبَتِهِ هَذِهِ فَاضْرِبُوهُ ضَرْبَةً بِضَرْبَة» يک ضربه! بين اين کلام اميرالمؤمنين با فرمان معاويه يک مقايسه کنيد. معاويه بسياري از ياران حضرت را ترور مي کرد. مالک اشتر را با عسل مسموم به شهادت رساند. عمروبن خزاعي

ص: 3913

را به شهادت رساند. از حواريون اميرالمؤمنين است که فرداي قيامت وقتي صدا مي زنند، اين حواري علي ابن ابي طالب؟ يکي همين است. محمد بن ابي بکر را در داستان مصر به شهادت رساند. جنازه اش را سوزاند و آتش زد. در تاريخ هست که وقتي به مادرش خبر رسيد، از سينه اش خون جاري شد. معاويه از کشتن افراد لذت مي برد.

وقتي اين دستور را به فرمانده اش داد يک سخنراني هم کرد. شش هزار نفر را آماده کرد و فرستاد. اينها رفتند. طرف مقابل وقتي وارد انبار شدند، شخصيت بزرگواري به نام حسان از طرف اميرالمؤمنين بود. جمله قشنگي گفت. مي ديد عده اي خيلي براي مقاومت آمادگي ندارند. گفت: اگر کسي نمي تواند و نمي خواهد با ما مقاومت کند و آمادگي ندارد بروند. فرار کنند و آنها هم رفتند. حسان خودش ايستاد و در تاريخ هست با سي نفر به شهادت رسيدند. اين آيه را خواند. «مِنَ الْمُؤْمِنِينَ رِجالٌ صَدَقُوا ما عاهَدُوا اللَّهَ عَلَيْهِ فَمِنْهُمْ مَنْ قَضى نَحْبَهُ وَ مِنْهُمْ مَنْ يَنْتَظِرُ وَ ما بَدَّلُوا تَبْدِيلًا» (احزاب/23) جنگيد با کساني که از طرف معاويه آمده بودند. سي نفر همه به شهادت رسيدند. وقتي اينها به شهادت رسيدند، آنها هم به دستور معاويه به شهر آمدند و هرکسي بود را کشتند. اموال را بردند و خانه ها را خراب کردند. وقتي خبر به حضرت رسيد، حضرت آمدند مسجد يک سخنراني کردند. فرمود: اين حوادثي است که خبرش به من رسيده است. دعوت کردند که مردم براي بيرون راندن اين مهاجمين بيايند. احدي پاسخ اميرالمؤمنين را نداد. حضرت خيلي ناراحت شدند. از منبر پايين آمدند، پياده به طرف نخيله راه افتادند.

ص: 3914

نخليه يک لشگرگاهي در نزديکي کوفه بود. که هروقت مي خواستند لشگري بفرستند، آنجا جمع مي شدند. عده اي خدمت حضرت آمدند و گفتند: آقا چرا اين کار را کردي؟ چرا شما آمديد؟ ما مشکل شما را حل مي کنيم. حضرت فرمود: چطور مي خواهيد مشکل مرا حل کنيد؟ شما خودتان نمي توانيد مشکل خودتان را حل کنيد. مي خواهيد مشکل مرا حل کنيد؟ اميرمؤمنان يک تعبيري در خطبه 121 دارد. اين هم اوج مظلوميت اميرالمؤمنين(ع) است. حضرت مي فرمايد: «بمن اداوي» اين مشکلات را به وسيله چه کسي درمان کنم؟ «اريد ان اداوي بکم و انتم دائي» شما خودتان درد من هستيد. من دردم را با شما درمان کنم؟ من مشکلاتم را به وسيله شما درمان کنم؟

ياران اميرالمؤمنين را مي شود به سه دسته تقسيم کرد. يک عده وفاداران مخلص بودند که خيلي از آنها در اين پنج سال به شهادت رسيدند. جمع کمي هم مانده بودند. يکوقتي گفتم که کنزالعمال از کتاب هاي حديثي اهل سنت است. نقل است که در روزهاي آخر بعد از شهادت يارانشان حضرت مي آمدند بالاي منبر مي نشستند، بلند بلند گريه مي کردند. اشک در محاسن حضرت مي آمد و محاسن حضرت پر از اشک شد. دستي به محاسن زدند اشک به صورت جمعيت پاشيد. خليفه مسلمين بالاي منبر طوري گريه کند که صورتش پر از اشک شود. بعد يکي يکي نام اصحابش را برد. يک عده ياران مخلص بودند که حضرت در اين پنج سال درگير سه جنگ شديد بود. جنگ صفين حدود چهارده، پانزده ماه طول کشيد. جنگ جمل در يک زمان کم پنج هزار نفراز ياران اميرالمؤمنين به شهادت رسيدند. حوادث سنگيني بود.

دسته دوم افرادي بودند

ص: 3915

که خيلي برايشان مهم نبود. دسته سوم هم افرادي بودند که مجذوب معاويه بودند. تعبير قشنگي نويسنده دارد. چون به مفت خوري هاي گذشته عادت کرده بودند. مخصوصاً در دوران خليفه سوم عام و خاصه نوشتند که بيت المال بدجور غارت مي شد. دعواي طلحه و زبير با اميرالمؤمنان سر چه بود؟ سر پول اضافه بود. اينها باج مي خواستند. يکباره به حکومتي رسيدند که اهل باج دادن نبود. عدالت داشت. چطور مي خواستند تحمل کنند؟ اينها برايشان تحمل سخت بود. در تاريخ اين سؤال مطرح شده که ياران معاويه چطور وفادار بودند و ياران علي وفادارهايشان کم بودند؟ بعضي ها در تاريخ قضاوت بدي کردند. مي گويند: دليلش اين است که عراقي ها آدم هاي زيرکي بودند. اما شامي ها هرچه معاويه مي گفت را گوش مي کردند. عراقي ها مواظب خلفاي خودشان بودند. خوب اين چه جوابي است!

خدا مرحوم استاد مجحمد جواد مغنيه را رحمت کند. بحث قشنگي مطرح کرده، ايشان در جواب اين سؤال گفته: چه بهانه اي از اميرالمؤمنين مي خواستند بگيرند؟ اگر عراقي ها آدم زيرکي بودند، اميرالمؤمنين چه ايرادي داشتند که بخواهند از ايشان ايراد بگيرند؟ حضرت بعد از جنگ جمل سخنراني کرد. فرمود: «ماذا تنتقمون» چه ايرادي به من مي گيريد؟ مشکل من چيست؟ مرحوم شيخ مفيد نقل کردند. کيسه اي دست حضرت بود. فرمود: اين خرجي من است. اين براي خودم است و از بيت المال شما برنداشتم. به لباس خودشان اشاره کردند. فرمودند: اين را اهل مدينه برايم بافتند. نه خرج خانه ام از بيت المال است. نه لباسي که تنم است. چه ايرادي از من مي گيريد؟جواب اين سؤال را خود اميرالمؤمنان در خطبه 200 دادند. «وَ اللَّهِ مَا مُعَاوِيَةُ بِأَدْهَي مِنِّي وَ

ص: 3916

لَكِنَّهُ يَغْدِرُ وَ يَفْجُرُ» (نهج البلاغه/خطبه200) به خدا قسم معاويه از من زيرک تر نيست. فرق من با معاويه يک چيز است. «وَ لَكِنَّهُ يَغْدِرُ وَ يَفْجُرُ» او از سر مکر مي آيد. از سر خيانت مي آيد. همين داستان حمله به بي پناهان،يک فرصتي پيدا کند. قتل و غارت کند. براي اينکه روحيه ياران حضرت را تضعيف کند. «وَ لَوْ لا كَرَاهِيَةُ الْغَدْرِ لَكُنْتُ مِنْ أَدْهَي النَّاسِ» اگر خيانت بد نبود، آنوقت معلوم مي شد که من سياستم بيشتر است، يا معاويه؟ در همين نهج البلاغه قسم مي خورد که «وَ اللَّهِ لَوْ أُعْطِيتُ الْأَقَالِيمَ السَّبْعَهَ»(نهج البلاغه/خطبه 224) اگر اقليم هاي هفت گانه را به من بدهند و بگويند: يک دانه اي را از دهان مورچه اي بکشم، من حاضر نيستم. شما يک چنين آدمي را با معاويه مقايسه کنيد. چرا ياران اميرالمؤمنين بي وفايي مي کردند؟ نه اينکه اميرالمؤمنين سياستش کم بود. نه! سياست به اين معنايي که معاويه داشت، اميرالمؤمنين(ع) نداشت.

حضرت خطبه خواندند، عده اي به نخليه يا لشگرگاه آمدند. بعضي آمدند گفتند: ما مشکل شما را حل مي کنيم. شما برو ما هستيم. حضرت فرمود: شما درد من هستيد. من دردم را با شما درمان کنم؟ خيلي اصرار کردند که ما اشتباه کرديم. حضرت را برگرداندند. سعيد بن قيس با هشت هزار نفر از طرف اميرالمؤمنين، رفتند. حضرت فرمود: برويد اينهايي که وارد مرزها شدند را از مرز بيرون کنيد. ببينيد هدف اميرالمؤمنين چيست؟ فرمود: «فاتبع هذاالجيش حتي تخرجه من أرض العراق» اينها به مردم حمله کردند، بيرونشان کنيد. خوب اين آقا رفت، ولي آنها رفته بودند. فرار کرده بودند. برگشتند. بعد به حضرت گفتند: اينها رفته بودند. حضرت از اين حوادث ديگر خيلي دل خون بودند.

ص: 3917

به قدري ناراحت بودند که آمدند خطبه بخوانند نتوانستند. اين خطبه 27 نهج البلاغه به خطبه جهاد معروف است.

«أَمَّا بَعْدُ فَإِنَ الْجِهَادَ بَابٌ مِنْ أَبْوَابِ الْجَنَّةِ» اين جمله معروف است. در تحرير شيخ طوسي و کافي هم هست. «فَتَحَهُ اللَّهُ لِخَاصَّةِ أَوْلِيَائِهِ» جهاد دري است از درهاي بهشت که خدا اين در را به روي اولياي خاصش باز مي کند. «وَ هُوَ لِبَاسُ التَّقْوَي وَ دِرْعُ اللَّهِ الْحَصِينَةُ» لباس تقوي سپر محکم الهي است. «وَ جُنَّتُهُ الْوَثِيقَةُ» تا به اينجا مي رسد. «الا و اني قد دعوتکم الي قتال هولاء القوم ليلا و نهاراً» فرمودند: من شب و روز سري و علني شما را براي جنگ با معاويه دعوت کردم. چون حضرت مي خواست لشگري جمع کند براي جنگ با معاويه. اصلاً از روزي که اميرالمؤمنين به خلافت رسيد دعوايش با معاويه سر چه بود؟ معاويه استاندار بود. در زمان خلفاي قبل استاندار شام بود. حالا اميرالمؤمنين خليفه شده، حق ندارد استاندارش را عوض کند؟ حضرت بسياري را عوض کردند. معاويه هم يکي بود که حضرت عزل کردند. معاويه در اين سالها آنقدر مار خورده بود که افعي شده بود! بيست سال حکومت کرده بود. گفت: من کنار نمي روم. اگر مي خواهي با هم کنار بياييم. حضرت فرمودند: يک ساعت! بعضي از ياران فرمودند: آقا تحمل کنيد پاي شما محکم شود! فرمودند: يک ساعت هم تحمل نمي کنم. جنگ با معاويه شروع شد. ماجراي حکميت ايجاد شد و آن بازي که عمروعاص درآورد و فريبي که ياران اميرالمؤمنين از نيرنگ عمروعاص خوردند. جنگ صفين تمام شد. بعد از جنگ صفين نهروان شروع شد. اميرالمؤمنين هنوز نتوانسته معاويه را برکنار کند.

ص: 3918

لذا حضرت آماده شدند براي اينکه لشگر ديگري را براي جنگ با معاويه فراهم کنند. حضرت يک روز هم نمي توانست معاويه را تحمل کند.

مي شود حکومت، حکومت علوي باشد و يکساعت حکومتي را تحمل کند که براي خوشحالي دستور قتل و غارت مي دهد؟ حضرت فرمودند: به شما گفتم بياييد با معاويه بجنگيم، نيامديد آنها وارد مرزها شدند. آدم کشتند و خانه ها را ويران کردند. «فَوَاللَّهِ مَا غُزِيَ قَوْمٌ قَطُّ فِي عُقْرِ دَارِهِمْ إِلا ذَلُّوا» (نهج البلاغه/خطبه 27) بخدا قسم هيچ قومي در درون خانه شان نجنگيدند مگر اينکه ذليل شدند. نبايد مي نشستيد تا معاويه به شما حمله کند. هي به ديگري موکول کرديد. گفتيد: اين برود. او برود! تا اين حمله ها انجام شد. «فهذا اخو غامد قد وردت خيله الانبار» لشگر معاويه در الانبار آمدند. «قد قتل حسان به حسان» حسان را به شهادت رساندند. عده اي را از بين بردند. تا به اينجا مي رسد. «و لقد بلغني» فرمود: به من خبر رسيده، «و لقد بلغني ان الرجل منهم کان يدخل علي المراه المسلمه» (خطبه 27 نهج البلاغه) به من خبر رسيده که لشگريان معاويه به خانه زن مسلماني وارد مي شدند، «و الاخري المعاهده» يک زني که در پناه اسلام بوده است. حالا يهودي بود يا غير... «فينتزع حجلها و قلبها و قلائدها ورعثها» دستبند،گردنبند، گوشواره و خلخال از آنها گرفتند. «ما تمتنع منه الا بالاسترجاع» اين زن ها فقط فرياد مي زدند و التماس مي کردند. «و الاسترحام» تقاضاي کمک کردند. «ثم انصرفوا» اين لشگر جناياتش را انجام داده. دست پر برگشته، «ما نال رجلا منهم کلم» جنايتي به يکي از آنها وارد نشده است. «و لا اريق لهم دم

ص: 3919

فلو ان امرا مسلما مات» اگر مسلماني از اين خبر بميرد، «من بعد هذا اسفا ما کان به ملوما» نبايد ملامتش کرد. «بل کان به عندي جديرا» سزاوار است انسان از اين خبر بميرد. اين اميرمؤمنان است.

«فيا عجبا عجبا و الله يميت القلب و يجلب الهم من اجتماع هؤلاء القوم علي باطلهم» چطور آنها در باطلشان مجتمع هستند، اما شما در حقتان متفرق هستيد. «فقبحا لکم و ترحا حين صرتم غرضا يرمي» شما هدف دشمن قرار گرفتيد. به شما حمله مي کنند،«يغار عليکم و لا تغيرون» شما آرام نشستيد. «و تغزون و لا تغزون» يعني به جنگ شما مي آيند و شما هيچ کاري نمي کنيد. «و يعصي الله و ترضون» معصيت خدا مي شود و شما راضي هستيد. «فاذا امرتکم بالسير اليهم في ايام الحر» وقتي به شما مي گويم: در گرما حمله کنيد؟ «قلتم: هذه حماره القيظ» مي گوييد: هوا گرم است. «امهلنا يسبخ عنا الحر» بگذاريد هوا خنک شود. «و اذا امرتکم بالسير اليهم في الشتاء» در پاييز مي گويم حمله کنيد، «قلتم: هذه صباره القر» سرد است، صبر کنيد سرما از ما دور شود. «فاذا کنتم من الحر و القر تفرون» اگر شما از سرما و گرما فرار مي کنيد، «فانتم و الله من السيف افر» از شمشير زودتر فرار مي کنيد. مي خواهم به جنگ با دشمن برويد. کسي که از گرما و سرما فرار مي کند، حتماً از شمشير فرار مي کند. «يا اشباه الرجال و لا رجال»

من يکوقتي فکر مي کردم گلايه هاي اميرالمؤمنين يکي دو مورد است. اگر جمع کنيد يک مقاله مفصل مي شود. «يا اشباه الرجال و لا رجال» شما مرد نيستيد. «حلوم الاطفال» آرزوي شما مثل اطفال

ص: 3920

است. «و عقول ربات الحجال» عقل شما چون يک زن حجله نشين است. «لوددت اني لم ارکم و لم اعرفکم» کاش شما را نديده بودم. کاش شما را نمي شناختم. «معرفه و الله جرت ندما» اين آشنايي من با شما جز پشيماني چيزي براي من نداشت. «و اعقبت سدما» جز سدمه چيزي براي من نداشت. «قاتلکم الله لقد ملاتم قلبي قيحا» دلم را پر از خون کرديد. «و شحنتم صدري غيظا» سينه من پر از غم است. «و جرعتموني» غم و غصه را جرعه جرعه به من داديد. «و افسدتم علي رايي» نقشه هاي مرا به هم زديد. «بالعصيان و الخذلان» نقشه هايم به هم ريخت. «حتي لقد قالت قريش» کاري کرديد که عده اي گفتند: «ان ابن ابي طالب رجل شجاع و لکن لا علم له بالحرب» علي شجاع هست ولي دانش جنگ را ندارد. «لله ابوهم و هل احد منهم اشد» کسي بيشتر از من در ميدان نبرد بوده است؟ «لقد نهضت فيها و ما بلغت العشرين» به من مي گويند: علي از جنگ خبر ندارد. من هنوز به بيست سالگي نرسيده بودم، درگير جنگ با کفار بودم. «و هانذا قد ذرفت علي الستين» الآن از شصت گذشتم. چهل سال است در ميدان نبرد هستم. من علم جنگ و نبرد را ندارم؟ حضرت 63 ساله بودند به شهادت رسيدند. اين خطبه براي روزهاي آخر حضرت است. «و لکن لا راي لمن لا يطاع» وقتي شما حرف مرا گوش نمي دهيد چه تأثيري دارد؟

اين يک بخشي است از مظلوميت اميرالمؤمنين ولي اوج مظلوميت وقتي است که حضرت نتوانند خطبه بخوانند و بدهند کسي اين خطبه را بخواند.

شريعتي: عجب

ص: 3921

مردمي بودند و حضرت با چه کساني سر و کار داشتند. دارم فکر مي کنم که فراز به فراز زيارت جامعه کبيره در شأن حضرت وارد شده و حضرت يک چنين شأني دارند و اين شأن را آنها ناديده مي گيرند،

حاج آقاي حسيني: حضرت فرمود: به جايي رسيد که مرا با عمروعاص مقايسه مي کردند. مرا با معاويه مقايسه مي کردند. «نظيرا لابن هند و ابن نابغه» ابن هند معاويه است. اين نابغه عمروعاص است. مرا با عمروعاص مقايسه مي کنند. اي کاش علي را با عمروعاص مقايسه مي کردند ولي حرف علي را گوش مي کردند! وقتي قرآن بالاي نيزه ها رفت، مگر اميرالمؤمنين نگفت: اين نقشه است. نقشه عمروعاص بود. عمروعاص گفت: قرآن ها را بالاي نيزه کنيد و بگوييد: ما تسليم قرآن هستيم. اميرمؤمنان فرمود: نقشه است. بين حرف عمروعاص و اميرالمؤمنين حرف چه کسي پيش رفت؟ حرف عمروعاص! حَکميت را به حضرت تحميل کردند، انتخاب حَکم را تحميل کردند. حضرت فرمود: ممن انتخاب مي کنم. از طرف من مالک! گفتند: نه! ابن عباس گفتند: نه! الا و لابد ابوموسي اشعري! اينجا هم تحميل کردند.

شريعتي: چقدر خوب است ثواب تلاوت امروز را به روح حضرت اميرالمؤمنين هديه کنيم. صفحه 260 قرآن کريم را تلاوت مي کنيم. آيات 34 تا 42 سوره ابراهيم در سمت خداي امروز تلاوت مي شود.

«وَ آتاكُمْ مِنْ كُلِّ ما سَأَلْتُمُوهُ وَ إِنْ تَعُدُّوا نِعْمَتَ اللَّهِ لا تُحْصُوها إِنَّ الْإِنْسانَ لَظَلُومٌ كَفَّارٌ «34» وَ إِذْ قالَ إِبْراهِيمُ رَبِّ اجْعَلْ هَذَا الْبَلَدَ آمِناً وَ اجْنُبْنِي وَ بَنِيَّ أَنْ نَعْبُدَ الْأَصْنامَ «35» رَبِّ إِنَّهُنَّ أَضْلَلْنَ كَثِيراً مِنَ النَّاسِ فَمَنْ تَبِعَنِي فَإِنَّهُ مِنِّي وَ مَنْ عَصانِي فَإِنَّكَ غَفُورٌ رَحِيمٌ «36» رَبَّنا

ص: 3922

إِنِّي أَسْكَنْتُ مِنْ ذُرِّيَّتِي بِوادٍ غَيْرِ ذِي زَرْعٍ عِنْدَ بَيْتِكَ الْمُحَرَّمِ رَبَّنا لِيُقِيمُوا الصَّلاةَ فَاجْعَلْ أَفْئِدَةً مِنَ النَّاسِ تَهْوِي إِلَيْهِمْ وَ ارْزُقْهُمْ مِنَ الثَّمَراتِ لَعَلَّهُمْ يَشْكُرُونَ «37» رَبَّنا إِنَّكَ تَعْلَمُ ما نُخْفِي وَ ما نُعْلِنُ وَ ما يَخْفى عَلَى اللَّهِ مِنْ شَيْ ءٍ فِي الْأَرْضِ وَ لا فِي السَّماءِ «38» الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي وَهَبَ لِي عَلَى الْكِبَرِ إِسْماعِيلَ وَ إِسْحاقَ إِنَّ رَبِّي لَسَمِيعُ الدُّعاءِ «39» رَبِّ اجْعَلْنِي مُقِيمَ الصَّلاةِ وَ مِنْ ذُرِّيَّتِي رَبَّنا وَ تَقَبَّلْ دُعاءِ «40» رَبَّنَا اغْفِرْ لِي وَ لِوالِدَيَّ وَ لِلْمُؤْمِنِينَ يَوْمَ يَقُومُ الْحِسابُ «41» وَ لا تَحْسَبَنَّ اللَّهَ غافِلًا عَمَّا يَعْمَلُ الظَّالِمُونَ إِنَّما يُؤَخِّرُهُمْ لِيَوْمٍ تَشْخَصُ فِيهِ الْأَبْصارُ «42»

ترجمه: و (خداوند) از هر آنچه كه از او خواستيد (و نياز داشتيد) به شما داده است، و اگر (بخواهيد) نعمت خدا را بشماريد، نمى توانيد آنها را به دقت شماره كنيد همانا انسان بسيار ستمگر و ناسپاس است. و (به ياد آور) زمانى را كه ابراهيم گفت: پروردگارا! اين شهر (مكه) را امن قرار ده و من و فرزندانم را از اينكه بت ها را بپرستيم دور بدار. پروردگارا! همانا بت ها بسيارى از مردم را گمراه كرده اند، پس هر كه مرا پيروى كند، قطعاً او از من است و هر كس با من مخالفت كند، همانا تو بخشنده ى مهربانى. پروردگارا! من (يكى) از ذرّيّه ام را در وادى (و درّه اى بى آب و) بى گياه، در كنار خانه ى گرامى و با حرمت تو ساكن ساختم. پروردگارا! (چنين كردم) تا نماز برپا دارند، پس دل هاى گروهى از مردم را به سوى آنان مايل گردان و آنان را از ثمرات، روزى ده تا شايد سپاس گزارند.پروردگارا! همانا تو آنچه

ص: 3923

را پنهان و يا آشكار كنيم، مى دانى و چيزى در زمين و در آسمان بر خداوند پوشيده نمى ماند. ستايش خداوندى را كه در پيرى، اسماعيل و اسحاق را به من عطا فرمود. قطعاً پروردگارم شنونده دعاست (و آن را مستجاب مى كند.) پروردگارا! مرا برپا دارنده نماز قرار ده و از نسل و ذريّه ام نيز. پروردگارا! دعاى مرا (نماز و عبادتم را) بپذير. پروردگارا! مرا وپدر ومادرم را ومؤمنان را، روزى كه حساب بر پا مى شود ببخشاى!خداوند را از آنچه ستمگران انجام مى دهند غافل مپندار، همانا او (كيفر و حساب) آنان را براى روزى به تأخير مى اندازد كه چشم ها (از حيرت و وحشت) آن روز خيره مى ماند.

حاج آقاي حسيني: آيه36 که تلاوت شد، خيلي مناسب با امشب است که آخرين فرصت شب هاي قدر براي ماست. «رَبِّ إِنَّهُنَّ أَضْلَلْنَ كَثِيراً مِنَ النَّاسِ» حضرت ابراهيم عرضه مي دارد، خدايا! بت ها خيلي از مردم را گمراه کردند. «فَمَنْ تَبِعَنِي فَإِنَّهُ مِنِّي» هرکس به دنبال ما آمد از ماست. «وَ مَنْ عَصانِي» هرکس با ما نبود، چه؟ نمي گويد: خدايا عذابش کن. «فَإِنَّكَ غَفُورٌ رَحِيمٌ» هرکس ابراهيمي نبود، چه؟ خودت مي داني. تو غفار و رحيم هستي. يعني بالاخره يک جايي بنده ها را برمي گرداني. اين شب هاي قدر شبي است که خدا دنبال بهانه مي گردد که بنده ها را برگرداند. خيلي ها را برمي گرداند. ديگر ما خيلي بايد ضعيف باشيم که در اين سفره رحمت الهي نياييم. من خواهش مي کنم. مخصوصاً به جوان هاي عزيز عرض مي کنم. متأسفانه آدم يک موج نااميدي در ميان جوان ها مي بيند. به دليل گناهي که انجام داده، ولو گناه سنگين باشد و قابل ذکر هم نباشد، هرکس با هرگناهي که از

ص: 3924

آن زشت تر قابل تصور نيست، يکوقت حق الناسي هست، اگر مي توانيد بپردازيد. اما اگر حق الله است، خدا ارحم الراحمين است. نمازي نخواندي، روزه اي نگرفتي بالاخره کم کم انجام مي دهي. نماز مي خواني، روزه مي گيري. مهم اين است که از رحمت الهي نااميد نباشي. کسي نگويد من فلان گناه را انجام دادم و اين آيات شامل حال من نمي شود. «نَبِّئْ عِبادِي أَنِّي أَنَا الْغَفُورُ الرَّحِيمُ» (حجر/49) «قُلْ يا عِبادِيَ الَّذِينَ أَسْرَفُوا عَلى أَنْفُسِهِمْ لا تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَةِ اللَّه » (زمر/53) «وَ إِذا سَأَلَكَ عِبادِي عَنِّي فَإِنِّي قَرِيب » (بقره/186) ديگر خدا با چه زباني به ما بگويد.

نمازي هست به نام نماز توبه. اول حديثش را بگويم. فکر مي کنم اگر کسي اثر اين نماز را بشنود، احدي نباشد که اين نماز را نخواند. اين حديث را مرحوم کليني، شيخ صدوق و شيخ طوسي هم نقل کردند. کتب مصادر اربعه ما براي اين سه نفر است. امام صادق فرمود: کسي که اين نماز توبه را بخواند، بعد از نماز صورتش را از قبله برنمي دارد مگر اينکه خدا تمام گناهان او را بيامرزد. ما باز نا اميد باشيم؟ دو تا دو رکعت است. مثل نماز صبح است. در مفاتيح است. اسم ديگر نماز توبه نماز اميرالمؤمنان است. در نماز صبح يک «قل هو الله» مي خوانيم. در اين نماز توبه در هر رکعتي بعد از حمد، پنجاه «قل هو الله» مي خوانيم. يعني دو رکعت سلام مي دهيم دوباره دو رکعت ديگر مي خوانيم. جمعاً دويست «قل هو الله» مي خوانيم. نيم ساعت وقت مي برد. شياطين کسي را که در محدوه شان وارد شود، نمي خواهند هرگز بيرون بروند. لذا امشب شياطين مي گويند: اين آياتي

ص: 3925

که خواندي براي تو نيست. اين نمازي که شنيدي براي تو نيست! شما چه گناهي کردي که اين نماز را نخواني؟ امشب يقين داشته باشيم قرآن کريم از زبان ابراهيم مي گويد: خدايا هرکس نيامد را خودت غفور و رحيم هستي.

شريعتي: ياد آن حديث قدسي که مي فرمايد: «لو علم المدبرون کيف اشتياقي بهم لما تشوقا» يعني همان قدر که ما به خدا مشتاق هستيم و دوست داريم ما را ببخشد و بيامرزد، خدا مشتاق تر است نسبت به بندگاني که به او پشت کردند. اگر بندگان اين را مي دانستند بند بند وجودشان از هم مي گسست و از شوق مي مردند.

حاج آقاي حسيني: شما اشاره زيبايي کرديد. در دعاي افتتاح هست پروردگارا تو مرا صدا مي زني و من پشت کردم. تو محبت مي فرستي و من دشمني مي فرستم. دوستي من قبول نمي کنم. به اين جمله رسيدند دقت کنند، من يک رفتاري با تو دارم، گويا من بر تو منت دارم. ولي در عين حال اين جهل و بي ادبي من، باز هم تو لطف و رحمت داري.

حاج آقاي حسيني: امن يجيب المضطر اذا دعاء و يکشف السوء. انشاءالله خدا به حق اميرالمؤمنين و صديقه طاهره(س) حوائج همه ملتمسين دعا، مخصوصاً آنهايي که به اين برنامه التماس دعا گفتند، برآورده بفرما. مرضايشان لباس عافيت بپوشان. گرفتاري شان برطرف بفرما. دنيا و آخرت ما را از اهل بيت جدا نفرما.

شريعتي: والحمدلله رب العالمين و صلي الله علي محمد و آل الطاهرين.

95-04-15- احکام و اعمال وارد شده در آخرين روز ماه رمضان

بسم الله الرحمن الرحيم و صلي الله علي محمد و آله الطاهرين

السلام اي ماه پنهان پشت استهلال ماه *** ما به دنبال تو مي گرديم و تو دنبال

ص: 3926

ما

ماه پيدا، ماه پنهان، ماه روشن، ماه گم *** رؤيت اين ماه يعني نامه اعمال ما

خاص اين شب ها که ابر و باد و باران با من است *** خاص اين شب ها که تعريفي ندارد حال ما

کاش در تقدير ما باشد، همه شب هاي قدر *** کاش حول حالنايي تر شود احوال ما

اين سحرها در زلال ربنا گم مي شويم *** اين سحرها آسمان گم مي شود در بال ما

ما به استقبال ماه از پيش تا بيرون زديم *** ماه با پاي خودش آمد به استقبال ما

گوشه چشمي به ما بنماي اي ابرو هلال *** تا همه خورشيد گردد روزي امسال ما

شريعتي: سلام مي کنم به همه شما دوستان عزيز. طاعات و عبادات شما قبول باشد. پيشاپيش فرا رسيدن عيد سعيد فطر را به شما تبريک مي گويم. انشاءالله هر دعا و خواسته و حاجتي داريد به برکت اين روزه هايي که گرفتيم و به برکت اين خلوت ها و لحظه هاي انسي که داشتيم بر درگاه استجابت قرار گيرد، حاج آقاي حسيني سلام عليکم خيلي خوش آمديد .

حاج آقا حسيني: عرض سلام خدمت همه بينندگان و همينطور شنوندگاني دارم که از راديو قرآن برنامه را مي بينند. ما هم پيشاپيش عيد را تبريک مي گوييم. انشاءالله که طاعات و عبادات عزيزان مقبول درگاه الهي قرار بگيرد.

ماه رمضان تمام شد، آنهايي که روزه گرفتند و موفق به روزه داري بودند، تمام شد. کساني هم که عذري داشتند و نتوانستند واقعاً در حسرت اين روزها بودند هم براي آنها هم گذشت. اگر کساني هم بودند که مي توانستند روزه بگيرند و نگرفتند، بر آنها هم تمام شد. حداقل فردا

ص: 3927

براي نماز عيد فطر بروند. باب رحمت الهي گسترده است. اميدواريم که اين ماه رمضان آخر ما نباشد. ولي شايد هم شد! بهتر اين است که اين ساعت هاي باقيمانده را غنيمت بشماريم. من تقاضا مي کنم عزيزان اگر مي خواستند کاري را در اين ماه انجام بدهند، تکميل نشده حتماً تکميل کنند. فراوان اين روايت را شنيديم که پيامبر خدا فرمودند: کسي يک آيه در ماه رمضان بخواند، ثواب يک ختم قرآن را دارد. مثلاً ما الآن سوره توحيد را بخوانيم، (قرائت سوره توحيد) خداوند ثواب پنج ختم قرآن را براي ما مي نويسد. (قرائت سوره کوثر) خداوند ثواب سه ختم قرآن را براي ما مي نويسد. اين ضيافت واقعاً عجيب است.

شما در حج يک چنين پذيرايي از مهمان ها داريد؟ «وَ نَوْمُكُمْ فِيهِ عِبَادَةٌ» بخوابي عبادت است. نفس کشيدن عبادت است. «أَنْفَاسُكُمْ فِيهِ تَسْبِيحٌ» (امالي صدوق/ص93) در روايت نيامده که نفس کشيدن حاجي ثواب سبحان الله را داشته باشد. خوابش عبادت باشد. حاجي در روزه عرفه براي کسب ثواب بايد مشغول اعمال و خواندن دعاها شود. اما در ماه رمضان خوابش عبادت و نفسش تسبيح است. يک آيه ثواب يک ختم قرآن را دارد. اگر چيزي از تلاوت هاي قرآن مانده انجام بدهند. اگر چيزي از صدقات و خيرات و افطاري دادن مانده، انجام بدهند. در شب عيد افطاري دادن بحث فطريه مطرح مي شود. البته فطريه هم مبلغ سنگيني نيست. کسي خودش را از افطاري دادن در اين شب محروم نکند. ماه رمضان دارد تمام مي شود. صله رحمي که در اين ماه سفارش شده فراموش نشود. اگر با کسي مشکلي داريد، تماسي بگيريد، برويد منزلشان، ارحام و خويشاوندان را

ص: 3928

ببينيد. اين دعا را در ده شب آخر ماه رمضان مي خوانند «أَعُوذُ بِجَلَالِ وَجْهِكَ الْكَرِيمِ» (كافى، ج 4، ص 160) خدايا پناه مي برم، تو کريم هستي. «أَنْ يَنْقَضِىَ عَنِّى شَهْرُ رَمَضَانَ» خدايا نکند اين ماه بگذرد، «أَوْ يَطْلُعَ الْفَجْرُ مِنْ لَيْلَتِى» شب من به صبح برسد، «وَ لَكَ قِبَلِى ذَنْبٌ أَوْ تَبِعَهٌ تُعَذِّبُنِى عَلَيْهِ» من هنوز آمرزيده نشده باشم. مخصوصاً شب آخر ماه رمضان خودش يک فضيلت ممتازي دارد. شب عيد فطر اعمال فراواني دارد. خداوند در هر شب ماه رمضان يک ميليون انساني را که مستحق عذاب هستند مي آمرزد. شب آخر هم به اندازه تمام ماه رمضان مي بخشد. در يک روايت هست که فرمودند: «فان الشقي حق الشقي» حقيقتاً بدبخت کسي است که اين ماه برايش بگذرد و هنوز آمرزيده نشده باشد.

در صحيفه سجاديه دو دعا هست يکي دعاي 44 استقابل از ماه رمضان و دعاي 45 وداع با ماه رمضان است. اين شعر زيبايي که شما خوانديد در دعاي 45 هست. اين دعا 56 فراز دارد. 20 مرتبه امام سجاد تعبير سلام سلام يعني خداحافظي کرده است. يکي از دعاها اين است که «اللهم و اجعلنا في سائر الشهور و الايام کذلک» امام سجاد در صحيفه سجاديه به ما ياده داده است. از خدا بخواهيد «اللهم و اجعلنا في سائر الشهور و الايام کذلک ما عمرتنا» خدايا يک کاري کن که بعد از ماه رمضان هم، همان آدم ماه رمضاني باشيم. در ماه رمضان تلاوت ها، نماز جماعت خواندن ها زياد مي شود. دعواها کم مي شود. آمار هست که تعداد مراجعين به دادگستري ها در ماه رمضان به شدت کم مي شود. چقدر زن و شوهرها

ص: 3929

با هم آشتي کردند. بحث آزادي زندانيان را که مطرح کردم، فرداي آن روز يک آقايي دوان دوان دنبال من مي آمد، گفتم: شما امري داشتيد؟ گفت: ديشب که شما در مورد آزادي زندانيان حديث ها و روايت هايي خوانديد، ما صبح جمع شديم و يک زنداني را که از او يک مبلغ سنگيني طلب داشتيم را رضايت داديم و تا ظهر آزاد مي شود. اين تأثير ماه رمضان است.

امام سجاد مي فرمايد: «اللهم و اجعلنا في سائر الشهور و الايام کذلک ما عمرتنا» تا عمر داريم قرآن بخوانيم. نکذاريم تا ماه رمضان بعد. حتي يک سوره هم تلاوت کنيم خوب است. مراجع ما سفارش کردند که روزي يک سوره ياسين بخوانيد، ياسين قلب قرآن است. به امام زمان هديه کنيد. زيارت آل ياسين که بهترين زيارت امام زمان است. از فردا از اول ماه شوال قرآن را نبنديد و کنار بگذاريد. روزي يک سوره قرآن را بخوانيد و به امام زمان هديه کنيد. آنوقت ببينند شب قدر که نامه عمل ما دست امام زمان مي رسد، در حالي دست حضرت مي رسد که ما يکسال اين هديه را براي حضرت فرستاديم. من گاهي مثال زدم اگر کسي هر روز در خانه شما را بزند و يک کاسه شير، يک شاخه گل، يک کاسه حليم هر روز براي شما بياورد، شما بگوييد: آقا از ما چه مي خواهي؟ چه انتظاري از ما داري؟ هر روز در اين خانه هديه مي آوري؟ بگويد: چيزي نمي خواهم. فقط از شما خواهش مي کنم اگر يادت بود، شب قدر يک گوشه چشم و يک دعايي هم براي ما بکن. امکان دارد يادمان برود؟ بي انصافي است که کسي

ص: 3930

يکسال هر روز به ما يک هديه اي بدهد، مي شود هر روز شما اين سوره ياسين را به امام زمان هديه کني، آنوقت امام زمان شب قدر ما را فراموش کند؟! يکي هم زيارت آل ياسين است که يکي از بهترين زيارت هاي امام زمان(عج) است که يکي از اصحاب جليل القدر امام زمان وقتي نامه نوشت به حضرت که ما چطور شما را زيارت کنيم؟ حضرت فرمودند: خدا چگونه سلام داده است؟ شما هم همانگونه سلام بدهيد. «سلام علي آل ياسين» اين زيارت آل ياسين هم از ناحيه خود امام زمان هست.

شما از اول ماه شوال ساعت بگيريد و يک ياسين و يک آل ياسين بخوانيد. اگر از ده دقيقه و يک ربع بيشتر شد، ديگر ادامه ندهيد. روزي يک سوره ياسين را به امام زمان هديه کنيد. ده دقيقه براي قرآن و امام زمان وقت بگذاريم. سيد طاووس يک عبارتي دارد مي فرمايد: «من المهمات» از کارهاي مهم در آخر ماه رمضان در وداع با ماه رمضان اين است که انسان از خودش حسابرسي کند. ببيند ايمانش در ماه رمضان بيشتر شد يا نه. اخلاقش بهتر شد يا نه؟ يک آقايي مي فرمود: بعضي ها ماه رمضان را بهانه بداخلاقي قرار مي دهند، چون روزه هستند و خسته شدند، کاري مي کنند که زن و فرزندشان بگويند: خدايا کي اين ماه رحمت تمام مي شود؟ اين ماه را نخواستيم. اين مرد بزرگ به اين نکته اشاره مي کند که ببيند همان حال قبل رمضان را دارد يا تحولي در او ايجاد شد، ببيند زبانش فرق کرد يا نه؟ اگر زبان ما در ماه رمضان بهتر شد و مراقبات ما بيشتر شد،

ص: 3931

ماه رمضان اثر گذاشته است.

امام (ره) خيلي تکرار مي کردند که اگر مي خواهيد بدانيد ماه رمضان روزه ي شما قبول شده يا نه؟ يک راه امتحاني دارد. اگر يک تحولي در حالات و روحيه و اخلاق شما پيدا شد، به همان نسبت روزه شما قبول است. حضرت علي(ع) در نهج البلاغه، در کلمات حکمت آميز مي فرمايد: «صائم ليس له من صيامه الا الجوع و العطش» فقط گرسنگي و تشنگي بوده و بيش از اين بهره اي نبرده است. انشاءالله جزء اين دسته نباشيم.

سيد بن طاووس مي فرمايد: «اطلب من دموع الوداع» مي خواهي با ماه رمضان وداع کني گريه کن، گريه اي که گويا مي خواهي با عزيزترين کس خودت وداع کني. امام سجاد در دعاهايش مي گويد: «و اجبر مصيبتنا» خدايا ماه رمضان دارد از دست مي رود. مصيبت سنگيني به ما رسيد. مصيبت ما را جبران کن. يک کسي جوانش را از دست داده. مي گوييم: خدا به خاطر جوان از دست داده ات به تو اجر بدهد. امام سجاد مي گويد: خدايا ماه رمضان رفت، تو مصيبت ما را جبران کن. واقعاً ما به اينجا رسيديم که بگوييم: چه مصيبت سنگيني است که ماه رمضان تمام شود. خدا جبران کند؟ انشاءالله برسيم به اينجا و با ماه رمضان به خوبي وداع کنيم.

من مي خواهم امروز احکامي را در مورد روز آخر رمضان و عيد فطر بگويم. در آخرين روز ماه رمضان، ما و هرکسي که نان خور ما است، زکات فطريه او بر ما واجب است. يعني پدر، همسرش، فرزندانش، کساني که نان خور او هستند، زندگي آنها را اداره مي کند، براي هر کدام سه کيلو گندم باشد، برنج باشد، خرما باشد، هم

ص: 3932

خودش و هم پولش را مي توانند بدهند. بعضي مي گويند: بايد قوت غالب را بدهيم. مثلاً اگر در طول سال برنج مي خوريم، برنج را بدهيم. اين مستحب است، واجب نيست. ولي بهتر است که اين کار را بکنيد. اما الزامي ندارد!

نکته دومي که بايد بگويم اين است که بهترين مصرف زکات فطره اين است که ما به ارحام نيازمندمان بدهيم. خويشاوندان ما مقدم بر همه هستند. واجب النفقه نباشند. من نمي توانم به پدرم بدهم. به مادرم نمي توانم بدهم. اولاد من واجب النفقه من هستند. اما برادرم اگر نيازمند است. خواهرم نيازمند است. عمو و عمه و خاله و خاله زاده اگر نيازمند هستند، بر همه مقدم هستند. درست است گفتند: قبل از نماز عيد انسان بايد زکاتش را کنار بگذارد. همه زکاتشان را در اين صندوق هايي که در خيابان ها و مساجد است مي اندازند. ما مخالف اين کار نيستيم. اما اين جمعيت واقعاً در ارحام و خويشاوندانشان هيچ فقيري نيست؟ تنبلي ما به جايي رسيده که صدقات روزانه مان را کنار نمي گذاريم يک جايي به ارحام نيازمند بدهيم. بهترين مصرف زکات فطره ارحام ما هستند. ارحام ما هم واجب النفقه ما نباشند. زکات فطره را بايد به فقير داد. کمک به مسجد نمي شود. به کتابخانه مسجد، به مؤسسه خيريه که يک خرج ديگري دارد. کميته امداد يک خرج ديگري داشته باشد. اينها نمي شود! حتماً بايد به دست فقير برسد.

شريعتي: زکات فطره مختص آنهايي که روزه گرفتند يا نه؟

حاج آقاي حسيني قمي: اگر کسي روزه نگرفته يا مريض بوده يا مسافر بوده، به هر دليلي روزه نگرفتند، بايد زکات فطره را بدهند. تنها کسي که زکات فطره

ص: 3933

بر او واجب نيست، کسي است که خودش نيازمند است. زندگي اش نمي چرخد.

نکته بعدي اين است که خيلي سؤال مي کنند: پسر ما دانشجو است يا سرباز است. در فلان شهر است آيا زکات فطره آنها هم واجب است؟ بله. اگر خرجي آنها با ما است، ولو در شهر ديگري سرباز است، زکات فطره واجب است. سرباز باشد، دانشجو باشد، اگر نان خور ما هستند، در هرکجا که باشند واجب است.

در مورد مهمان هم مهمان اگر قبل از غروب بيايد، گفتند: زکات فطره اش واجب است. ولي اگر بعد از غروب بيايد واجب نيست. نکته ديگر اين است که ما که سادات هستيم، به همه مي توانيم زکات فطره بدهيم. به سيد فقير بدهيم. ولي شما آقاي شريعتي بايد به غير سيد بدهي. سادات از خودشان مي توانند بين خودشان بدهند. ولي شما بايد به غير سيد بدهي. نکته ديگر اينکه در ارحام هم يادمان باشد، بايد به ارحام غير سيد بدهيم. مثلاً اگر دايي شما سيد بود نمي تواني به او بدهي.

مسأله ديگر اينکه گفتيم: فقير، ولي در فقر عدالت لازم نيست. فقيري يعني لازم نيست حالا امام جماعت باشد، يعني عدالتش در حدي باشد که بشود پشت سرش نماز بخواني. فقها فرمودند: علني کار گناهي انجام نده. يک فقيري بوده ماه رمضان تنش هم سالم است. مي توانسته روزه بگيرد، علني روزه خواري کرده است. نمي شود زکات فطره را به اين داد. چون اين تجاهر مي کرده است. اگر متجاهر به فسق نباشد، ديگر عدالت لازم نيست. ولو مسلمان است کافي است.

نکته ديگر اينکه گفتند: کمتر از سه کيلو به فقير ندهيد. اين هم احتياط است.

ص: 3934

فرض کنيد پول سه کيلو بيست هزار تومان شده است. به يک فقير کمتر از بيست هزار تومان ندهيد.

نکته ديگر اينکه بعضي مي گويند: به من بده. هرکسي ادعاي فقر کرد، نمي شود به او داد. مطمئن باشيم فقير است. فقير کسي نيست که رو به قبله بخوابد و لباس هايش پاره باشد. فقير کسي است که هشتش گرو نه باشد. خرجي ندارد. اگر کسي دخل و خرجش نخواند، فقير است. در صدقات مستحبي کسي ادعا کرد فقير هستم و شما به او دادي، به جايي برنمي خورد اگر فقير هم نباشد. ولي زکات فطره چون واجب است، اگر دادي و او فقير نباشد، آنوقت بايد دوباره بپردازي که به دست فقير برسد.

نکته ديگر اينکه اگر الآن هم بخواهيم بپردازيم که هنوز عيد نشده، اشکالي ندارد ولي به شرط اينکه الآن به نيت قرض بدهد. وقتي عيد شد ديگر شما آن قرض را به ما بدهکار نيستي. چون از غروب شب عيد فطر به گردن ما واجب مي شود. اگر کساني امشب صاحب اولاد شدند، اگر قبل از اذان صاحب اولاد شدند، او هم بايد زکات فطره بدهد.

شريعتي: امروز صفحه 267 را با هم تلاوت مي کنيم. آيات پاياني سوره مبارکه حجر و آيات ابتدايي سوره مبارکه نحل را تلاوت مي کنيم.

الَّذِينَ جَعَلُوا الْقُرْآنَ عِضِينَ «91» فَوَ رَبِّكَ لَنَسْئَلَنَّهُمْ أَجْمَعِينَ «92» عَمَّا كانُوا يَعْمَلُونَ «93» فَاصْدَعْ بِما تُؤْمَرُ وَ أَعْرِضْ عَنِ الْمُشْرِكِينَ «94» إِنَّا كَفَيْناكَ الْمُسْتَهْزِئِينَ «95» الَّذِينَ يَجْعَلُونَ مَعَ اللَّهِ إِلهاً آخَرَ فَسَوْفَ يَعْلَمُونَ «96» وَ لَقَدْ نَعْلَمُ أَنَّكَ يَضِيقُ صَدْرُكَ بِما يَقُولُونَ «97» فَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّكَ وَ كُنْ مِنَ السَّاجِدِينَ «98» وَ اعْبُدْ رَبَّكَ حَتَّى يَأْتِيَكَ

ص: 3935

الْيَقِينُ «99»

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ ، أَتى أَمْرُ اللَّهِ فَلا تَسْتَعْجِلُوهُ سُبْحانَهُ وَ تَعالى عَمَّا يُشْرِكُونَ «1» يُنَزِّلُ الْمَلائِكَةَ بِالرُّوحِ مِنْ أَمْرِهِ عَلى مَنْ يَشاءُ مِنْ عِبادِهِ أَنْ أَنْذِرُوا أَنَّهُ لا إِلهَ إِلَّا أَنَا فَاتَّقُونِ «2» خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ بِالْحَقِّ تَعالى عَمَّا يُشْرِكُونَ «3» خَلَقَ الْإِنْسانَ مِنْ نُطْفَةٍ فَإِذا هُوَ خَصِيمٌ مُبِينٌ «4» وَ الْأَنْعامَ خَلَقَها لَكُمْ فِيها دِفْ ءٌ وَ مَنافِعُ وَ مِنْها تَأْكُلُونَ «5» وَ لَكُمْ فِيها جَمالٌ حِينَ تُرِيحُونَ وَ حِينَ تَسْرَحُونَ «6»

آنان كه قرآن را قطعه قطعه كردند. (آنچه به سودشان بود گرفتند و آنچه نبود رها كردند) پس به پروردگارت سوگند ما از همه آنان (در قيامت) بازخواست خواهيم كرد. از آنچه انجام مى داده اند.پس آنچه را بدان مأمور شده اى آشكار كن و از مشركان اعراض نما (و به آنان اعتنا نكن) همانا ما تو را از (شرّ) استهزا كنندگان كفايت كرديم. همانان كه معبود ديگرى را در كنار خداوند قرار مى دهند. پس به زودى حقيقت را خواهند فهميد. (اى پيامبر!) البتّه ما مى دانيم كه سينه ات بواسطه آنچه مى گويند، تنگ مى شود. پس (براى تقويت خود) پروردگارت را با سپاس و ستايش به پاكى ياد كن و از سجده كنندگان باش. و پروردگارت را پرستش كن تا آنكه يقينى (مرگ)، تو را فرارسد.

به نام خداوند بخشنده ى مهربان. فرمان (قهر) خدا آمد پس در آن شتاب نكنيد او منزه و برتر از هرچيزى است كه براى او شريك مى سازند. خداوند فرشتگان را، همراه با وحى كه از فرمان اوست، بر هر كس از بندگانش كه بخواهد فرو مى فرستد كه مردم را هشدار دهيد كه معبودى جز من نيست پس تنها از

ص: 3936

من پروا كنيد (و مخالف دستورم عمل نكنيد.) او آسمان ها وزمين را براساس حقّ آفريد او از آنچه با او شريك مى سازند برتر است. او انسان را از نطفه اى آفريد، پس آنگاه او به آشكارا با (خداوند) دشمنى مى ورزد. وچهارپايان را آفريد، كه براى شما در آنها وسيله گرمى وبهره هايى است و از (گوشت و شير) آنها مى خوريد. و براى شما در چهارپايان، (شب هنگام) كه از چراگاه برمى گردانيد و (بامدادان) كه به چراگاه مى فرستيد، شكوه و جلوه اى است.

شريعتي:

گيرند همه روزه و من گيسويت *** جويند همه هلال و من ابرويت

از جمله اين دوازده ماه تمام *** يک ماه مبارک است آن هم رويت

براي آمدنش دعا کنيم. اللهم عجل لوليک الفرج. اشاره قرآني را مي شنويم.

حاج آقاي حسيني: از آيه پنجم سوره نحل تا آيه هفدهم اين سوره، دوازده آيه است که نعمت هاي پروردگار است. خداوند يکي يکي نام مي برد. «هُوَ الَّذِي أَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ» (نحل/10) «يُنْبِتُ لَكُمْ بِهِ الزَّرْعَ» (نحل/11) زراعت، «وَ سَخَّرَ لَكُمُ اللَّيْلَ وَ النَّهارَ» (نحل/12) شب و روز، همينطور خداوند نعمت ها را يکي يکي نام مي برد که ما واقعاً از اين نعمت ها غافل هستيم. آخر مي فرمايد: «وَ إِنْ تَعُدُّوا نِعْمَة اللَّهِ لا تُحْصُوها» روز و شب و زمين و باران و زراعت و همه را مي گويد، آخرش مي گويد: چه بگويم. نمي توانيد نعمت ها را بشماريد. هفده آيه از نعمت ها گفته آخرش «إِنَّ اللَّهَ لَغَفُورٌ رَحِيمٌ» (نحل/18) شما کجا مي توانيد شکر نعمت را به جا آوريد؟ خدا مي بخشد. واقعاً خدا بايد بيامرزد. ماه رمضان گذشت، فراوان بودند کساني که با اشک به من مي گفتند: آقا ما رجب، شعبان، رمضان

ص: 3937

مي گذرد ما حسرت يک روز روزه را داريم. مريض هستيم نمي توانيم بگيريم. بيمار هستيم نمي توانيم بگيريم. امام سجاد به ما ياد داده خدا را حمد بگوييم براي بيماري هايي که به ما نداده است. عزيزي متخصص بيماري بود به من گفت: ما چهار هزار نوع سرطان تا الآن شناسايي کرديم.

شريعتي: گر بر تن من زبان شود هر مويي *** يک شکر تو از هزار نتوانم کرد

حاج آقاي حسيني: چند هفته بود پيام ها را زياد نگاه مي کردم. خيلي پيام در بحث مطالبات جوان ها از والدين که داشتيم، واقعاً متأثر شدم. دختر خانم هايي که نوشته بودند: به خانواده ها بگوييد در خواستگاري ها باعث اذيت دخترخانم ها نشوند. يعني چه؟ رفتن به خواستگاري خيلي خوب است. اما اينکه بعضي ها يک تصميم جدي ندارند. خواستگاري را مثل يک مهماني مي دانند. مي گويند: يک خواستگاري برويم. اگر کسي خداي نکرده ذره اي در دلش هست که براي سرگرمي به خواستگاري برود، بگويد: يک مهماني و سرگرمي است، ضرري ندارد. تقاضا مي کنم اگر واقعاً مصمم نيستيد، مزاحم کسي نشويد. ميرويد خانواده دختر خانم را به زحمت مي اندازيد. من نمي دانم از نظر فقهي و شرعي درست است يا نه. اما اينها مهم نيست. پولش و هزينه اش هيچ. روحيه دختر خانم مهم است. بعضي ها بعد از رفتن خواستگاري استخاره مي کنند، مي گويند: بد آمد. بعضي از اساتيد بزرگ مي گويند: اگر بنا به استخاره است، از اول استخاره کن. با روحيه کسي بازي نکنيد. يک دختر خانمي نشسته يک خواستگاري آمده، بعد براي سرگرمي مي آيند مي روند، بعدهم بگويند: نه! حديث خوانديم پيامبر خدا فرمود: اگر کار به ازدواج کشيد، علني بگوييم. وليمه بدهيد. مهماني بدهيد. خواستگاري را مخفي

ص: 3938

کنيد. براي چه همه جا اعلام مي کنيد که من خواستگاري رفتم؟ از مرحوم آيت الله العظمي تبريزي سؤال کردم، کسي از من سؤال مي کند که فلان پسر براي دختر من خواستگاري آمده است، من همه چيز را به او بگويم يا نه؟ايشان جواب فقيهانه اي داده است. ايشان فرمودند: شما حق نداري اشکالات پسر را بگويي. همينطور بگو: اجمالاً تا جايي که مي دانم اين پسر به درد شما نمي خورد.

باز از پيام هايي که آمده قصه واسطه شدن در ازدواج قديم ها زياد بود. الآن خيلي کم شده است. عده اي بودند پا پيش مي گذاشتند. يکي از بهترين شفاعت ها، شفاعت در امر ازدواج است. روايت خيلي زياد است. قرآن مي گويد: «وَ أَنْكِحُوا الْأَيامى مِنْكُمْ وَ الصَّالِحِينَ» (نور/32) يعني شما مقدمات ازدواج را فراهم کنيد. يک وقت شما مي داني يک خانواده اشکالاتي دارد، خوب نبايد معرفي کني. اما يکوقت شما معرفي مي کني مي گويي: خودتان تحقيق کنيد. اين خيلي خوب است. الآن اگر ده گزينه در بحث ازدواج مطرح باشد، يکي همين واسطه شدن است.

در مفاتيح نوشته شده که دعاي امام حسين(ع) در عصر عاشورا، روايت است که امام سجاد(ع) فرمودند: در خيمه بودم. پدرم سيد الشهداء در خيمه من آمدند، در حالي که نگاه کردم خون از بن زره پدرم مي جوشيد. کسي که خون از بن زره اش مي چکد معلوم مي شود چند ساعتي بيشتر در قيد حيات نيست. يعني در آستانه شهادت بودند فرمودند: پسرم آمدم يک سفارش و يک دعا کنم. از ظلم به کسي که جز خدا پناهي ندارد بپرهيز. دعا هم کردند و گفتند: اين دعا يادگار مادرم فاطمه زهرا است که در سختي ها و گرفتاري ها بخوان.

ص: 3939

بسم الله الرحمن الرحيم، «بحق يس والقرآن الحکيم و بحق طاها و القرآن الکريم، يا من يقدر علي حوائج السائلين، يا من يعلم ما في الضمير، يا منفس عن المکروبين، يا مفرج عن المغمومين، يا راحم الشيخ الکبير، يا رازق الطفل الصغير، يا من لا يحتاج الي تفسير و تأويل»

خدايا به حق محمد و آل محمد حوائج همه عزيزاني که به اين برنامه نگاه اميد و چشم اميد دارند، حوائجشان را برآورده بخير بفرما. مرضاي آنها را لباس عافيت بپوشان. گرفتاري هايشان را برطرف بفرما. گذشتگان، پدرها و مادرها و شهيدان و شهداي مدافع حرم غريق رحمتت بفرما. خداي ماه رمضان را ماه رمضان آخر ما قرار نده. طاعات همه مؤمنين را قبول بفرما. عيد را بر همه ما مبارک بگردان.

شريعتي:

من نام کسي نخوانده ام الا تو *** با هيچکسي نمانده ام، الا تو

عيد آمد و من خانه تکاني کردم *** از دل همه را تکانده ام الا تو

والحمدلله رب العالمين و صلي الله علي محمد و آل الطاهرين.

95-04-19- سيره اميرالمؤمنين(عليه السلام)

بسم الله الرحمن الرحيم و صلي الله علي محمد و آله الطاهرين

اي پاسخ بي چون و چراي همه ما *** اکنون تويي و مسأله هاي همه ما

کو آنکه در اين خاک سفر کرده ندارد *** سخت است فراغ تو براي همه ما

اي گريه شب هاي مناجات من از تو *** لبخند تو آيين دعاي همه ما

اي ابر، اگر از خانه آن يار گذشتي *** با گريه بزن بوسه به جاي همه ما

ما مشق غم عشق تو را خوش ننوشتيم *** اما تو بکش خط به خطاي همه ما

در آتش عشق تو

ص: 3940

اگر مست نسوزيم *** سوزانده شدن باد سزاي همه ما

شريعتي: سلام مي کنم به همه شما دوستان عزيزم. طاعات و عبادات شما قبول باشد. باز هم ايام عيد سعيد فطر را به شما تبريک مي گويم. انشاءالله بهترين ها نصيب شما شود و هر آنچه خير است نصيبتان شود. روزهاي شنبه در خدمت حاج آقاي عابديني عزيز بوديم. ايشان کسالتي داشتند، انشاءالله هرچه زودتر بهبود پيدا کنند ما باز هم در خدمتشان باشيم. امروز در خدمت حاج آقاي حسيني هستيم. سلام عليکم خيلي خوش آمديد.

حاج آقا حسيني: عرض سلام خدمت همه بينندگان و همينطور شنوندگاني دارم که از راديو قرآن برنامه را مي بينند. امروز سيره اميرالمؤمنين(ع) را مي گوييم.

اين خطبه يک داستاني دارد، خيلي کوتاه مي گويم. عده اي از ياران اميرالمؤمنين(ع) از سر خيرخواهي به حضرت مي گفتند: آقا ببينيد معاويه چه سياستي دارد که همه را جذب مي کند. شما همان سياست را در پيش بگيريد که همه جذب شوند و کسي از دور شما پراکنده نشود. معاويه باج مي دهد، رشوه مي دهد. اما شما سخت مي گيري و بيت المال را به مساوات تقسيم مي کني. خيلي از نزديکان شما پراکنده مي شوند. حضرت وقتي اين را شنيدند اين خطبه را خواندند. خطبه در حقيقت سه بخش است. يک بخش آن برائت از ظلم است که حضرت بيان بسيار زيبايي دارد. دوم يک نمونه اي را اعلام مي کند، نمونه عملي در زندگي خودشان که چگونه از ظلم به حقوق مردم و بيت المال فاصله داشتند. سوم باز مصداق عيني تر هست و آن اينکه کسي براي حضرت رشوه آورد، اميرالمؤمنين چه برخوردي با آن شخص کردند. اين سه بخش در خطبه هست.

ص: 3941

سه بخش کلي و دو بخش هم نمونه عيني.

بخش اول مي فرمايد: قسم مي خورم والله «و الله لان ابيت علي حسک السعدان مسهدا» (نهج البلاغه/خطبه 224) به خدا قسم اگر شب را به صبح بياورم، بر روي خارها، سعدان خارهايي است شبيه به تير سه شعبه، اگر شب را به صبح برسانم «او اجر في الاغلال مصفدا» من را در غل و زنجير بکشند، «احب الي» اينها براي من محبوب تر است. «من ان القي الله و رسوله يوم القيامة ظالما لبعض العباد» که فرداي قيامت در حالي خدا را ملاقات کنم که به بعضي از بندگانش ظلم کرده باشم. «و غاصبا لشي ء من الحطام» چيزي از اين مال بي ارزش دنيا غصب کرده باشم. «و کيف اظلم احدا لنفس يسرع الي البلا قفولها» چگونه من حق ديگران را از بين ببرم و به احدي ظلم کنم براي خودم که به زودي بازگشت آن به مرگ و کهنگي و پوسيدگي بدن است. «و يطول في الثري حلولها» انساني که يک مدت طولاني بايد در خاک بماند. براي چه ظلم کند؟ اين عنوان کلي برائت از ظلم است.

گفتيم حضرت دو نمونه ذکر مي کنند. «وَ اللَّهِ لَقَدْ رَأَيْتُ عَقِيلًا» باز حضرت قسم مي خورد، به خدا قسم برادرم عقيل را ديدم، «وَ قَدْ أَمْلَقَ» فقير شده بود «حَتَّى اسْتَمَاحَنِي مِنْ بُرِّكُمْ صَاعاً» نزد من آمد، از سهم شما مردم به اندازه يک صاع گندم، سه کيلو گندم اضافه از من مي خواست. «وَ رَأَيْتُ صِبْيَانَهُ شُعْثَ الشُّعُورِ غُبْرَ الْأَلْوَانِ» بچه هايش را هم همراهش آورده بود که رنگ پريده داشتند، «مِنْ فَقْرِهِمْ كَأَنَّمَا سُوِّدَتْ وُجُوهُهُمْ بِالْعِظْلِمِ» مثل اينکه با قير رنگ

ص: 3942

اينها را سياه کرده باشند. «وَ عَاوَدَنِي مُؤَكِّداً» هي تکرار کرد که سهم اضافه اي از بيت المال بگيرد. «وَ كَرَّرَ عَلَيَّ الْقَوْلَ مُرَدِّداً» هي تکرار کرد. «فَأَصْغَيْتُ إِلَيْهِ سَمْعِي» من خوب گوش کردم. «فَظَنَّ أَنِّي أَبِيعُهُ دِينِي» فکر کرد من آماده ام که دينم را بفروشم. «وَ أَتَّبِعُ قِيَادَهُ» رهبري او را بپذيرم. «مُفَارِقاً طَرِيقَتِي فَأَحْمَيْتُ لَهُ حَدِيدَةً» يک آهني را گداختم «ثُمَّ أَدْنَيْتُهَا مِنْ جِسْمِهِ» به دستش نزديک کردم. «لِيَعْتَبِرَ بِهَا» عبرتي باشد. «فَضَجَّ ضَجِيجَ ذِي دَنَفٍ» عقيل نمي ديد و چشمش هم نابينا بود. فرياد زد! «مِنْ أَلَمِهَا» همين آتش که نزديک شد داد کشيد. «وَ كَادَ أَنْ يَحْتَرِقَ مِنْ مِيسَمِهَا» نزديک بود از آن حرارتش به او برسد. «فَقُلْتُ لَهُ» به برادرم عقيل گفتم: «أَ تَئِنُّ مِنْ حَدِيدَةٍ أَحْمَاهَا إِنْسَانُهَا لِلَعِبِهِ» تو ناله مي زني از آتشي که يک انساني براي بازي درست کرده است. اين آتش دنيا هرچه باشد، بازيچه است. «وَ تَجُرُّنِي إِلَى نَارٍ سَجَرَهَا جَبَّارُهَا لِغَضَبِهِ» ولي مرا مي خواهي به طرف آتشي ببري که خداوند اين آتش جهنم را به پا کرده به خاطر خشم الهي. «أَ تَئِنُّ مِنَ الْأَذَى وَ لَا أَئِنُّ مِنْ لَظَى» تو از يک آزار کوچک فرياد مي زني، آنوقت من از شعله هاي آتش سوزان قيامت نگران نباشم. پس بنابراين برادر حضرت آمده، تعبير حضرت اين است، سهم بيشتري به اندازه يکسال مي خواست. اين هم يک نمونه دوم در اين خطبه است. که حضرت مي فرمايند: کوتاه نمي آيم.

«وَ أَعْجَبُ مِنْ ذَلِكَ» از اين عجيب تر، عقيل آمده بود گندم مي خواست و من به او ندادم. «طَارِقٌ طَرَقَنَا بِمَلْفُوفَةٍ» ما با خواندن اينها شرمنده زندگي خودمان مي شويم. ما مدعي حکومت علوي

ص: 3943

هستيم. کسي نيمه شب در خانه ما را زد. منظور حضرت اشعث بن قيس است. «بِمَلفُوفَة فِي وِعَائِهَا» يک حلوايي را در بسته اي پيچيده بود، براي من آورد. «وَ مَعْجُونَةٍ شَنِئْتُهَا» معجوني درست کرده بود که من از اين معجون کراهت دارم. «كَأَنَّمَا عُجِنَتْ بِرِيقِ حَيَّةٍ أَوْ قَيْئِهَا» اين نگاه اميرالمؤمنين است. گويا اين حلوا را با زهر مار درست کرده بود. اشعث بن قيس مي خواست حضرت براي او کاري کند، شبانه در خانه اميرالمؤمنين آمده بود. تعبير حضرت از مال حرام اين است. اينکه حرام خواري در جامعه ما فراوان شده، به اين دليل است که اين را باور نداريم. در قرآن کريم سوره نساء آيه دهم است که «إِنَّ الَّذِينَ يَأْكُلُونَ أَمْوالَ الْيَتامى ظُلْماً إِنَّما يَأْكُلُونَ فِي بُطُونِهِمْ ناراً وَ سَيَصْلَوْنَ سَعِيراً» آنهايي که مال يتيم را مي خورند، گويي آتش مي خورند. مرحوم آيت الله طباطبايي مي فرمايد: اين آيه از آياتي است که براي تجسم اعمال مي شود به اين استشهاد کرد. آتش قيامت جاي خود، الآن دارند آتش مي خورند.

حضرت فرمودند: «فَقُلْتُ» اين حلوا چيست براي من آوردي؟ «أَ صِلَةٌ أَمْ زَكَاةٌ أَمْ صَدَقَةٌ» رشوه براي من آوردي يا زکات مي خواهي بدهي، يا مي خواهي صدقه به من بدهي؟ «فَذَلِكَ مُحَرَّمٌ عَلَيْنَا أَهْلَ الْبَيْتِ» زکات بر بني هاشم حرام است. نمي شود زکات را به سادات داد. اگر هم صدقه است باز بر اهل بيت حرام است. «فَقَالَ لَا ذَا وَ لَا ذَاكَ» نه اينها نيست. «وَ لَكِنَّهَا هَدِيَّةٌ» براي شما هديه آوردم. رشوه حرام است. براي خليفه مسلمين هديه که مي شود آورد. «فَقُلْتُ هَبِلَتْكَ الْهَبُولُ أَ عَنْ دِينِ اللَّهِ أَتَيْتَنِي لِتَخْدَعَنِي» آمدي به اسم دين

ص: 3944

مرا فريب بدهي. «أَ مُخْتَبِطٌ أَنْتَ أَمْ ذُو جِنَّةٍ أَمْ تَهْجُرُ» آيا تعادل فکري ات را از دست دادي؟ يا جن زده شدي؟ به علي کسي پيشنهاد رشوه کند؟ آن هم به اسم دين بگويد: هديه آوردم. «وَ اللَّهِ لَوْ أُعْطِيتُ الْأَقَالِيمَ السَّبْعَةَ بِمَا تَحْتَ أَفْلَاكِهَا» به خدا قسم اگر همه عالم را به من بدهند، اقليم هاي هفت گانه را به من بدهند «عَلَى أَنْ أَعْصِيَ اللَّهَ فِي نَمْلَةٍ أَسْلُبُهَا جُلْبَ شَعِيرَةٍ مَا فَعَلْتُهُ» به خدا قسم اگر همه عالم را به من بدهند و بگويند: يک گندم را از دهان مورچه اي بگيرم، يک پوست جويي را از دهان مورچه اي بگيرم، اين ظلم را نخواهم کرد. «وَ إِنَّ دُنْيَاكُمْ عِنْدِي لَأَهْوَنُ» دنيا شما نزد من پست تر است. «مِنْ وَرَقَةٍ فِي فَمِ جَرَادَةٍ تَقْضَمُهَا» دنيا نزد من پست تر است از برگي که در دهان ملخي باشد و مشغول جويدنش باشد. «مَا لِعَلِيٍّ وَ لِنَعِيمٍ يَفْنَى» کجا نعمت هاي فاني دنيا مي تواند علي را فريب دهد؟ «وَ لَذَّةٍ لَا تَبْقَى» لذتي که باقي نمي ماند. «نَعُوذُ بِاللَّهِ مِنْ سُبَاتِ الْعَقْلِ» پناه مي بريم به خدا از اينکه عقل انسان به خواب برود. يعني کساني که دنبال مال حرام مي روند، آدم عاقل مال دنيا را از حرام بدست نمي آورد. «وَ قُبْحِ الزَّلَلِ» از لغزش هاي زشت و قبيح، «وَ بِهِ نَسْتَعِينُ»

من خيلي سريع کلام حضرت را خواندم که نگاه اجمالي داشته باشم. در مورد کلام حضرت توضيحي بدهم. قسمت سوم را حضرت مثال به رشوه زدند. کسي براي من رشوه آورده و من اينگونه به او گفتم. کتاب مکاسب شيخ انصاري در دست من است. همه بزرگان در کتاب هايشان بحثي به عنوان رشوه

ص: 3945

دارند. رشوه حرام است. آيه اي که همه فقها به آن استناد مي کنند، اين آيه است. سوره مبارکه بقره آيه 188 است. «وَ لا تَأْكُلُوا أَمْوالَكُمْ بَيْنَكُمْ بِالْباطِلِ وَ تُدْلُوا بِها إِلَى الْحُكَّامِ» حرام خواري نکنيد و دنبال مال و درآمدهاي حرام نرويد. آيات قبلش راجع به روزه است. «يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا كُتِبَ عَلَيْكُمُ الصِّيامُ» (بقره/183) گفتند: چه تناسبي است که بعد از حکم روزه قرآمن سراغ حرام خواري آمده است؟ روزه چه بود؟ اينکه انسان مواظب باشد و پرهيز از آب و غذا در يک ساعات معين داشته باشد. بعد از آن مي خواهد بگويد: دين داري فقط به اين نيست. نخوردن مال حرام هم بخشي از دينداري است. ممکن است انسان در نماز و عبادتش موفق باشد، ولي به مال حرام که مي رسد بلغزد. «لِتَأْكُلُوا فَرِيقاً مِنْ أَمْوالِ النَّاسِ بِالْإِثْمِ وَ أَنْتُمْ تَعْلَمُون» يکي به اين آيه استناد مي کنند. يکي هم به آيه 29 سوره مبارکه نساء استناد مي کنند. «يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تَأْكُلُوا أَمْوالَكُمْ بَيْنَكُمْ بِالْباطِلِ إِلَّا أَنْ تَكُونَ تِجارَةً عَنْ تَراضٍ مِنْكُمْ وَ لا تَقْتُلُوا أَنْفُسَكُمْ» (نساء/29) بعضي از مفسرين مي گويند: اين چه ارتباطي دارد؟ مي شود اول آيه با آخر آيه ارتباطي نداشته باشد؟ حرام خواري نکنيد. «وَ لا تَقْتُلُوا أَنْفُسَكُمْ» قتل نفس نکنيد. اين دو چه ارتباطي به هم دارد؟ بعضي از مفسرين بيان قشنگي دارند و فرمودند: در حقيقت حرام خواري هم يک نوع انتهار اجتماعي است. جامعه اي که گرفتار حرام خواري شد يک نوع خودکشي جمعي در آن ايجاد شده است. در يک جامعه ربا خواري فراوان راه افتاد. جامعه از بين مي رود.

خدا علامه طباطبايي را رحمت کند. مي فرمود: علت

ص: 3946

اينکه قرآن اين همه راجع به رباخواري مذمت کرده است، رباخواري از سنگين ترين گناهان است. چرا؟ چون در بعضي از گناهان ما فقط خودمان را درگير مي کنيم. ولي بعضي از گناهان است که تمام شاکله جامعه را از بين مي برد. اگر يک جامعه گرفتار رشوه خواري و فساد مالي شد، اصلاً ديگر مفاسد اقتصادي برايش عادي بود، اين خبرهايي که در مورد فساد مالي به گوش ما مي رسد خيلي بد است. اين گناهاني است که جامعه را نابود مي کند.

شريعتي: مثلاً وقت هايي که اين عناوين تغيير مي کند و اين مالي که ما داريم بدست مي آوريم و يا مالي که مي دهيم عنوان هديه پيدا مي کند؟ معيار اين چيست؟

حاج آقاي حسيني: اتفاقاً به همين جهت مکاسب شيخ انصاري را آوردم. ايشان به همين بحث مي پردازد و حديثش را نقل مي کند. يکي از اصحاب اميرالمؤمنين مي فرمايد که اميرالمؤمنين فرمود: «أَيُّمَا وَالٍ احْتَجَبَ عَنْ حَوَائِجِ النَّاسِ احْتَجَبَ اللَّهُ عَنْهُ يَوْمَ الْقِيَامَهِ وَ عَنْ حَوَائِجِهِ» (ثواب الاعمال/ص261) اگر يک قاضي و والي و حاکم بين خودش و مردم پرده ايجاد کرد که مردم نتوانند به او دسترسي داشته باشند، فرداي قيامت خدا نمي گذارد دست او به رحمت الهي برسد. اينجا اگر پرده انداختيم، خدا هم آنجا پرده مي اندازد. «وَ إِنْ أَخَذَ هَدِيَّهً كَانَ غُلُولًا» هديه بگيرد، خائن است. «وَ إِنْ أَخَذَ الرِّشْوَهَ فَهُوَ مُشْرِكٌ» اگر رشوه بگيرد، مشرک است. چرا؟ هديه ديگر مشکلي ندارد؟ خود شيخ انصاري فرمودند: هديه اين است که طرف به قاضي و مسئول اين هديه را مي دهد، براي چه مي دهد؟ مي گويد: من الآن با قاضي کاري ندارم. من نه پرونده دارم. شش ماه، يکسال ديگر پرونده دارم.

ص: 3947

ولي اين را مي دهم، الآن گندم مي پاشم که بعداً بتوانم اين را صيد کنم. ايشان مي فرمايد: اگر قاضي اين هديه را بگيرد، برايش حرام است ولو قصدش نباشد و بگويد: من واقعاً مطمئن هستم که نمي لغزم. هديه بگيرد خائن است. اين هديه باز حرام است.

روايتي هم هست که خيلي جالب است. پيامبر خدا فرمانداري داشتند. احضار کردند و فرمودند: شنيدم تو هديه اي گرفتي. گفت: يا رسول الله من رشوه نگرفتم. هديه گرفتم! حضرت فرمود: اگر در خانه ات نشسته بودي و فرماندار نبودي، مسئوليت نداشتي مردم برايت هديه مي آوردند؟ چون مسئول هستي برايت هديه آوردند.

روايت دوم که باز شيخ انصاري از خصال شيخ صدوق نقل کرده است. از امام صادق(ع) فرمود: از اين بالاتر، نه رشوه و نه هديه. مثلاً شهردار يا قاضي يا مسئول را فرض کنيد رفته يخچال بخرد. فروشنده متوجه مي شود آقاي قاضي است. يخچال پنج ميليوني را مي گويد: آقا قاضي شما يک ميليون بدهي کافي است. اين معامله درست است يا نه؟ فرمودند: قطعاً حرام است. شيخ انصاري اينجا مفصل مطرح کرده است. معامله مهاباتي مي گويند. معامله اي که به قاضي و مسئول و غيره يک تخفيفي مي دهند به اين انگيزه که از او سوء استفاده اي کنند.

حضرت علي(ع) بازار رفتند، خواستند پيراهن بخرند. به فروشنده فرمودند: دو تا پيراهن بده. يکي سه درهم و يکي دو درهم. پنج درهم شود. فروشنده گفت: بله يا اميرالمؤمنين. آقا رفتند. فروشنده گفت: آقا من دارم. فرمودند: تو مرا شناختي و من از تو خريد نمي کنم! در احکام قضايي هست که قاضي نبايد مستقيم خريد کند. که تخفيفي به او بدهند به نيت اينکه

ص: 3948

از او سوء استفاده کنند.

يک زن به نام سوده حمداني نزد حضرت علي آمد و به حضرت علي شکايت کرد. گفت: شما مأمور جمع آوري زکات را در منطقه ما فرستاديد، وقتي مي خواهد از ما ماليات بگيرد، خيلي پيمانه هاي گندم را سر پر مي گيرد. اميرمؤمنان براي نماز آماده بود. در محراب بود. پاي حضرت سست شد و روي زمين نشست. فرمودند: قلم و کاغذ بياوريد. مأمور خودشان را برکنار کرد. گفت: خدايا تو شاهد هستي که من مأمور نفرستادم به مردم ظلم کنند. اين قصه را سوده حمداني يک وقتي براي معاويه گفت. و اين شعر را خواند: «صَلَّي الالَهُ عَلَي جِسْمٍ تَضَمَّنَهقبر فأصبح فيه العدل مدفونا» رفت به معاويه شکايتي کرد و گفت: مأمور تو دارد قتل و غارت مي کند. گفت: مي خواهي نزد همان مأمور بفرستم و تو را مجازات کند؟ اين شعر را خواند و گفت: درود خدا بر آن کسي که وقتي به خاک سپرده شد، عدالت با او به خاک سپرده شد. گفت: منظورت کيست؟ قصه را گفت. گفت: من نرفتم بگويم: مأمور تو آدم کشته و ظلمي کرده است. فقط قدري ظرف را لب ريز مي کرد. حضرت بلافاصله او را عزل کرد.

الآن داريم به چهل سالگي نظام اسلامي مي رسيم. اين ديني که مي گوييم، خيلي ها مي گويند: چطور اجرا کرديد؟ من همين امروز مصاحبه يکي از مسئولين کميته امداد را مي خواندم. نوشته بود: ما يک ميليون و پانصد هزار زن سرپرست خانواده حقوق بگير دارد. باز نوشته اگر يک زني چهار بچه يتيم هم اداره کند، با خودش پنج نفر باشند، چقدر دريافت مي کند، کميته امداد ماهي صد هزار تومان

ص: 3949

مي دهد. با ماهي صد هزار تومان مي شود زندگي را اداره کرد؟ حکومت اسلامي اميرالمؤمنين که ما مي گوييم، همين است؟ اين براي يک نظام خيلي ضربه است.

شريعتي: يک بخشي از اين عرايض شما برمي گردد به خود ما و ظلم هايي کوچکي که منشأ آن در خانه هاي ما است. و بعد به جايي مي رسد که عبايي از ظلم کردن و پايمال کردن حق ديگران نداشته باشيم. انشاءالله هرکسي در هر منصبي است که مي تواند کمک کند که دفاع کند از حريم دين بکند. صفحه 271 آيات 35 تا 42 سوره مبارکه نحل در سمت خداي امروز تلاوت مي شود.

«وَ قالَ الَّذِينَ أَشْرَكُوا لَوْ شاءَ اللَّهُ ما عَبَدْنا مِنْ دُونِهِ مِنْ شَيْ ءٍ نَحْنُ وَ لا آباؤُنا وَ لا حَرَّمْنا مِنْ دُونِهِ مِنْ شَيْ ءٍ كَذلِكَ فَعَلَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ فَهَلْ عَلَى الرُّسُلِ إِلَّا الْبَلاغُ الْمُبِينُ «35» وَ لَقَدْ بَعَثْنا فِي كُلِّ أُمَّةٍ رَسُولًا أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ وَ اجْتَنِبُوا الطَّاغُوتَ فَمِنْهُمْ مَنْ هَدَى اللَّهُ وَ مِنْهُمْ مَنْ حَقَّتْ عَلَيْهِ الضَّلالَةُ فَسِيرُوا فِي الْأَرْضِ فَانْظُرُوا كَيْفَ كانَ عاقِبَةُ الْمُكَذِّبِينَ «36» إِنْ تَحْرِصْ عَلى هُداهُمْ فَإِنَّ اللَّهَ لا يَهْدِي مَنْ يُضِلُّ وَ ما لَهُمْ مِنْ ناصِرِينَ «37» وَ أَقْسَمُوا بِاللَّهِ جَهْدَ أَيْمانِهِمْ لا يَبْعَثُ اللَّهُ مَنْ يَمُوتُ بَلى وَعْداً عَلَيْهِ حَقًّا وَ لكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لا يَعْلَمُونَ «38» لِيُبَيِّنَ لَهُمُ الَّذِي يَخْتَلِفُونَ فِيهِ وَ لِيَعْلَمَ الَّذِينَ كَفَرُوا أَنَّهُمْ كانُوا كاذِبِينَ «39» إِنَّما قَوْلُنا لِشَيْ ءٍ إِذا أَرَدْناهُ أَنْ نَقُولَ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ «40» وَ الَّذِينَ هاجَرُوا فِي اللَّهِ مِنْ بَعْدِ ما ظُلِمُوا لَنُبَوِّئَنَّهُمْ فِي الدُّنْيا حَسَنَةً وَ لَأَجْرُ الْآخِرَةِ أَكْبَرُ لَوْ كانُوا يَعْلَمُونَ «41» الَّذِينَ صَبَرُوا وَ عَلى رَبِّهِمْ يَتَوَكَّلُونَ «42»

ترجمه:

ص: 3950

وكسانى كه شرك ورزيدند، گفتند: اگر خدا مى خواست نه ما و نه پدرانمان هيچ چيزى را غير از او نمى پرستيديم و بدون حكم او هيچ چيزى را حرام نمى كرديم. كسانى كه پيش از اينان بودند نيز اين گونه برخورد مى كردند، پس مگر جز ابلاغ روشن، وظيفه ديگرى بر پيامبران است؟وهمانا ما در ميان هر امّتى پيامبرى را برانگيختيم (تا به مردم بگويند) كه خدا را بپرستيد و از طاغوت (و هر معبودى جز خدا) دورى نماييد، پس گروهى از مردم كسانى هستند كه خداوند هدايتشان كرده و بعضى از آنان گمراهى بر آنان سزاوار است، پس در زمين سير و سفر كنيد، تا ببينيد كه پايان كار تكذيب كنندگان چگونه بوده است؟ (اى پيامبر!) اگرچه بر هدايت آنان حرص مى ورزى، امّا (بدان كه) قطعاً خداوند كسى را كه (بخاطر سوء انتخاب وعملش) گمراه كرده هدايت نمى كند و براى آنان هيچ ياورى نيست. وبا شديدترين نوع سوگندشان، به خدا سوگند ياد كردند كه هر كس مى ميرد خداوند او را برنخواهد انگيخت. آرى (رستاخيز مردگان) وعده حقّى است بر خداوند (وآن را وفا خواهد كرد) وليكن بيشتر مردم نمى دانند. (رستاخيز مردگان) براى آن است كه (خداوند) چيزى را كه مردم در آن اختلاف مى كنند روشن سازد وكسانى كه كفر ورزيدند بدانند كه آنها خودشان دروغگو بودند، (نه انبيا). (رستاخيز مردگان براى ما كار مهمى نيست، زيرا) هرگاه چيزى را اراده كنيم، همانا گفتار ما براى آن چيز اين است كه به آن مى گوييم باش، پس (بى درنگ) موجود مى شود. وكسانى كه پس از آنكه ستم ديدند در راه خدا هجرت كردند، بدون شك ما در همين دنيا جايگاه نيكوئى به آنان خواهيم

ص: 3951

داد و اگر مى دانستند البتّه پاداش آخرت بزرگتر خواهد بود. (آنان) كسانى هستند كه صبر نمودند و بر پروردگارشان توكّل مى نمايند.

شريعتي: اشاره قرآني را بفرماييد.

حاج آقاي حسيني: آيه 36 که تلاوت شد، «فَمِنْهُمْ مَنْ هَدَى اللَّهُ وَ مِنْهُمْ مَنْ حَقَّتْ عَلَيْهِ الضَّلالَةُ» يک نکته بسيار دقيقي ديدم که مرحوم طباطبايي(رض) ذيل اين آيه دارند. مرحوم علامه مي فرمايد: ببينيد در کنار «هَدَي الله» نمي گويد: «من اضله الله». مي گويد: عده اي را خدا هدايت کرد، اما «وَ مِنْهُمْ مَنْ حَقَّتْ عَلَيْهِ الضَّلالَةُ» عده اي گمراهي حقشان است. خودشان کاري کردند که سزاوار گمراهي باشند. خدا کسي را گمراه نمي کند. ايشان تعبير جالبي دارند که مي فرمايند: هدايت ابتدايي داريم. يک هدايت مرحله دوم داريم که پاداش آن هدايت ابتدايي است. گمراهي هم همينطور است. مثال مي زنند و مي فرمايد: خداوند در فطرت همه انسان ها استعداد هدايت را قرار داده است. فطرت همه ما فطرت خدا پرستي و خدا شناسي است. اگر انسان بر همين سلامت فطرت اوليه خودش حرکت کرد، استعدادش را از بين نبرد، دنبال هوا پرستي ها و گناهان نرفت، آن هدايت دوم که هدايت پاداش است، اگر مي گوييم: «ان الله يهدي من يشاء» من يشاء يعني کساني که آن هدايت ابتدايي را که خدا به آنها داده پذيرفتند و خوب ادامه دادند و در همان مسير ادامه دادند و باطلش نکردند. با گناه و هوا پرستي باطلش نکردند. آنوقت هدايت بعدي مي آيد. نقطه مقابلش گمراهي است. اگر کساني هوا پرستي کردند و مرتکب گناهان شدند. آن استعداد هدايت را از بين بردند. به اختيار خودشان دنبال ضلالت رفتند. اگر پشيمان شدند که راه توبه باز است. اگر

ص: 3952

پشيمان نشدند و توبه نکردند، آن گمراهي و مجازات گواهي دوم است.آن از راه مي رسد که قرآن مي فرمايد: «حَقَّتْ عَلَيْهِ الضَّلالَةُ» خودشان کاري مي کنند وگرنه خدا کسي را گمراه نمي کند. ايشان مي فرمايد: هرکجا اين ضلالت و گمراهي را خدا در قرآن مي خواهد مطرح کند، کنارش يک جهتي است که بنده شريک در اين گمراهي است. ما باعث اين گمراهي شديم، «انَّ الله لا يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ» (مائده/51) چرا به گمراهي افتاد؟ چرا هدايت نصيبش نشد؟چون ظالم است. «وَ يُضِلُ اللَّهُ الظَّالِمِين » (ابراهيم/27) چرا گمراه است؟ بخاطر ظلمش است. «وَ ما يُضِلُ بِهِ إِلَّا الْفاسِقِينَ» (بقره/26) چون فشق و فجور انجام داد، هواپرستي کرد، گناهاني مرتکب شد، يعني همه به خود ما برمي گردد. هدايت اوليه از خداست، فطرت همه انسان ها بر خداپرستي است. اگر ما اين را ادامه دهيم، هدايت هاي بعدي به پروردگار مي رسد. اگر استفاده نکرديم گمراهي مي شود. اگر برگشتيم هيچ، برنگشتيم، آنوقت آن گمراهي مجازاتي که در حقيقت نتيجه ظلم و کفر و عصيان است، نتيجه هواپرستي است مي آيد. لذا آيه مي فرمايد: اگر خدا هدايت کرد، عده اي را ما گمراه نکرديم. خودش کاري کرد که مستحق گمراهي شد.

يک نگراني از اين مباحثي که مطرح مي کنيم داريم و آن اين است که دائم متوجه ديگران نباشيم. چون ما مسئوليت پذير نيستيم، دائم انگشت اتهام را روي ديگري قرار مي دهيم. خودمان را از اين دايره بيرون ببريم. اگر امروز مي گوييم در ادارات ما مشکل هست، در آحاد جامعه اينطور نيست. اگر ما اصلاح شويم، جامعه اصلاح مي شود. مشکل از خود ماست. اين روايت را در شب هاي قدر فراوان شنيدند. «كُلّكم راع و كُلّكم مسؤل عن

ص: 3953

رَعيّته » (جامع الاخبار/ص119) به يک کارمندي گفتم: تو مسلمان هستي. چرا ده صبح سرکار مي روي؟ به من گفت: اين حقوقي که من مي گيرم، همان که صبح به نيت اداره از خواب بيدار مي شوم براي من حلال است. گفتم: من قبول دارم اينکه به تو کم حقوق مي دهند. الآن اين دغدغه همه است و نيازي به گفتن هم نيست. حقوق هاي خودشان را دويست برابر کردند، ولي در عين حال تو اين کار را با اين حقوق پذيرفتي.

آقا زاده مرحوم محدث قمي روي منبر رفت. يکي از اين پرسيد آدرس حديث چيست؟ گفت: يادم نيست. شب پدرش به خوابش آمد و گفت: آدرس حديث فلان جا است. ولي اين حق الناس است که روي منبر مي روي و مطالعه نمي کني.

نکته ديگر اين است که انتظار از ما بالا است. ما کشور اهل بيت هستيم. امام صادق (ع) فرمود: خوبي از همه خوب است چون به ما منسوب است و بدي از همه بد است و از تو بدتر است چون به ما منسوب است. يعني يک کشور علوي و جعفري و با اين نظام، اگر يک نقطه تاريکي در اين باشد براي ما بدتر است. قانون اساسي ما نهج البلاغه علي(ع) است. ما مي گوييم: حکومت ما حکومت اميرالمؤمنين است که آمد سخنراني کند آستين پيراهنش را حرکت مي داد، گفت: از پدرم پرسيدم چرا علي بن ابي طالب اين کار را مي کند؟ گفت: يک پيراهن بيشتر نداشت. آستينش را حرکت مي داد که خشک شود. انشاءالله نهج البلاغه شريف ميزان اعمال و خط کش رفتار ما باشد.

شريعتي: دعا بفرماييد.

حاج آقاي حسيني: خدا را به حق محمد و آل محمد قسم

ص: 3954

مي دهيم. صحت و سلامت و عزت بدهد به تمام کساني که با نام اميرالمؤمنين و با سيستم نهج البلاغه اميرالمؤمنين کمک مي کنند. هرکسي هر حاجتي دارد به حق محمد و آل محمد حوائجش را برطرف کن. مرضايشان لباس عافيت بپوشان. و نظام ما را الگوي کاملي براي نظام ديني قرار بده.

شريعتي: والحمدلله رب العالمين و صلي الله علي محمد و آل الطاهرين.

95-04-22- سيري در نهج البلاغه

بسم الله الرحمن الرحيم و صلي الله علي محمد و آله الطاهرين

شريعتي: سلام مي کنم به همه شما هموطنان عزيزم و همينطور شنونده هاي خوب و نازنين ما در راديو قرآن. آرزو مي کنم در هرکجا که هستيد تنتان سالم باشد و قلبتان سليم باشد و خداوند متعال پشت و پناه شما باشد. امروز در خدمت حاج آقاي حسيني هستيم. سلام عليکم خيلي خوش آمديد.

حاج آقا حسيني: عرض سلام خدمت همه بينندگان و همينطور شنوندگاني دارم که از راديو قرآن برنامه را مي بينند.

همينطور که اشاره فرموديد مهمان سفره اميرالمؤمنين هستيم. يکي از گرفتاري هايي که در طول تاريخ مسلمان ها به آن گرفتار بودند، بحث بدعت ها بود. در نهج البلاغه اميرمؤمنان(ع) فراوان به اين موضوع اشاره فرمودند. از جمله در خطبه پنجاه که حضرت ريشه يابي مي کنند منشأ بدعت ها چيست. چرا يک عده از خودشان در دين چيزهايي را اضافه و کم مي کنند. حضرت فرمود: «انمّا بَدءُ وُقوعِ الفِتَن اهواءٌ تُتَّبع و احكامٌ تُبتَدَع» ريشه همه بدعت ها از دو چيز است. يکي هوا پرستي است. دوم حکم هايي که عده اي از پيش خود جعل مي کنند و به صورت بدعت قرار مي دهند. «يُخالَف فيها كتاب اللّه» تسليم قرآن نيستند، اگر تسليم قرآن بودند، ديگر معنا نداشت کسي از

ص: 3955

خودش چيزي اضافه کند يا کم کند. «يَتَوَلَّي فِيهَا رِجَالٌ رِجَالا علي غير دين الله» عده اي فکر خودشان و برداشت خودشان را بر دين تحميل مي کنند. «فَلَوْ أَنَّ الْبَاطِلَ خَلَصَ مِنْ مِزَاجِ الْحَقِّ لَمْ يَخْفَ عَلَى الْمُرْتَادِينَ » اگر باطل از حق جدا مي شد چيزي مخفي نمي ماند. حضرت مي فرمايد:«وَ لَكِنْ يُؤْخَذُ مِنْ هَذَا ضِغْثٌ وَ مِنْ هَذَا ضِغْثٌ فَيُمْزَجَانِ» حق و باطل را قاطي مي کنند که بتوانند حرف خودشان را در لابه لاي حرف حق جلوه بدهند. معمولاً کساني که ميخواهند از پيش خودشان بدعت هايي را ايجاد کنند، از باطل خودشان قاطي حق مي کنند. با هم عرضه مي کنند. «فَهُنَالِكَ يَسْتَوْلِى الشَّيْطَانُ عَلَى أَوْلِيَائِه» (نهج البلاغه/خطبه50) حضرت فرمودند: کساني که گرفتار اين هواپرستي ها و بدعت ها مي شوند حق و باطل را مخلوط مي کنند تا حرف خودشان را به کرسي بنشانند، اينها از کساني هستند که شيطان بر اينها تسلط دارد. اينها اولياء شيطان هستند و در سيطره شيطان قرار گرفتند.

من خطبه پنجاه را خيلي باعجله ترجمه کردم. نهج البلاغه خيلي متعدد از اين موارد دارد. خطبه 42 مي گويد: «أيها الناس إِنَّ أَخْوَفَ مَا أَخَافُ عَلَيْكُمْ خَصْلَتَانِ اتِّبَاعُ الْهَوَي وَ طُولُ الامَلِ» آنکه بيش از همه نگران هستم دو چيز است. هوا پرستي و آرزوهاي طولاني است. باز خطبه طولاني است.در عين حالي که من بخشي را خواندم اين خطبه در نهج البلاغه بسيار کوتاه شده است. سيد رضي ملاحظاتي داشته و حق هم با اين مرد بزرگ است. اگر همه کلمات اميرالمؤمنين را سيد رضي اينجا مي آورد، آنوقت ورود نهج البلاغه را هم به جهان اسلام ممنوع مي کردند. نهج البلاغه در کشورهاي اسلامي محدوديت ندارد. يک جاهايي تندي در کلام اميرالمؤمنين هست

ص: 3956

که سيد رضي حذف کرده و حق هم با اين مرد بزرگ است و الا الغدير علامه اميني مي شد. اگر کسي دنبال اين دو خطبه به طور کامل هست، به مصادير قديمي تر از نهج البلاغه مراجعه کند. سيد رضي اوايل قرن پنجم است. صد سال، دويست سال قبل از او بزرگاني مثل مرحوم کليني در کافي شريف خطبه اصلي را آوردند.

در اين خطبه حضرت بيست مورد از بدعت ها را تک تک نام مي برند. آخر هم مي فرمايد: الآن اگر بخواهم به شما بگويم: بدعت ها را کنار بگذاريد، همه از اطراف من پراکنده مي شوند و يک عده کمي مي مانند. حضرت امير(ع) در خطبه نفرمودند اين عدد کم چند نفر است. ولي امام صادق در يک بيان ديگري فرمودند: وقتي عده اي از شيعيان از کوفه و عراق خدمت حضرت مي آمدند، حضرت درد دل مي کردند، مي فرمودند: جدم اميرمؤمنان در کوفه در دوران خلافتشان در آن پنج سال با دشمنانشان مي جنگيدند ولي پنجاه نفر نداشت که به امامت اميرالمؤمنين را بشناسند. نه خلافت در ادامه آن خلافت ها! امامتي که امروز ما اعتقاد داريم.

باز يک خطبه ديگري هست، خطبه 18 نهج البلاغه است که اميرالمؤمنين اشاره مي کنند به کساني که از آراء خودشان خرج مي کنند. تسليم کتاب و سنت نيستند. حضرت حق محض را نمي پذيرند. اگر حق محض عرضه مي شد، اشتباه نمي شد. اگر باطل بود خوب مي دانند باطل چيست. حق محض را مي شناسند، باطل محض را مي شناسند، مخلوط مي کنند.

اينجا در اين خطبه حضرت مفصل گلايه مي کنند. مي فرمايد: آيا خدا گفت: يک چنين اختلافاتي را ايجاد کنند. يا نه خدا نهي کرد ولي اينها با فرمان الهي مخالفت کردند. خدا

ص: 3957

دين ناقصي فرستاد از اينها کمک خواست که کاملش کنيد؟ اينها شريک خدا بودند؟ اينها بايد بگويند، خدا راضي شود و هرچه اينها گفتند بپسندد؟نه، خدا دين تام فرستاد. پيامبر در ابلاغ دين کوتاهي کرد، آنوقت اينها خواستند دين را کامل کنند. خدا که مي گويد: ما در قرآن چيزي کم نگذاشتيم. خدا مي فرمايد: «فِيهِ تِبْيَانَ كُلِّ شَيْ ء» (کافي/ج1/ص269) حضرت پنج صورت را تفسير مي کند. اينهايي که از خودشان خرج دين مي کنند، کدام يک از اينهاست؟ خدا فرمان به اختلاف داد؟ اينها اطاعت از فرمان الهي مي کنند؟ 2- خدا نهي کرد ولي اينها گوش نمي کنند. 3- خدا دين ناقصي فرستاد و از اينها براي اکمالش کمک خواست؟ 4- اينها شريک خدا در بيان دين بودند. 5- نه، دين خدا تام بود، پيامبر در ابلاغ دين کوتاهي کرده است. حضرت پنج صورت را تصوير کردند.

من خواستم اين مطلب را اجمالاً بگويم. اگر بخواهيم وارد اين بحث شويم، يک دريايي است. اگر کلمه بدعت را در معجم نهج البلاغه مراجعه کنند، معلوم مي شود حضرت در چند جا به اين مورد اشاره کردند. مي دانيد که فردا هشتم شوال است. سالروز تخريب قبور ائمه بقيع، تقريباً نود سال است از اين حادثه دلخراش مي گذرد. اين عاشوراي دوم است به تعبير بعضي از مراجع ما، ما نبايد از آن غافل شويم. يک روز به حرمين عسگريين جسارت کردند. مردم عالم چه کردند؟ الآن الحمدلله بهتر از قبل ساخته شده است. به کوري چشم کساني که نمي توانند ببينند. يک اشاره اي هم به ريشه ي فکري اين جريان و هم به عملکردي که اينها دارند داشته باشيم.

عزيزان فراوان شنيده اند، الآن وقتي مي گويند: وهابيون،

ص: 3958

معروف به محمد بن عبدالوهاب است. در قرن دوازدهم بوده است. خود عبدالوهاب افکارش را از ابن تينيه دارد. او در قرن هشتم بوده است. اولين مخالف ابن تينيه علماي هم عصر خودش بودند. من در بعضي از کتاب ها ديدم که حدود صد کتاب در رد ابن تينيه نوشتند که ريشه افکار محمد ابن عبدالوهاب را دارد. حتي علماي زمان خودش را محکوم کردند، و در زندان مرد. حدود چهارصد سال گذشت تا اين عبدالوهاب همان افکار را رواج داد. چرا افکار ابن تينيه در نطفه خفه شد ولي عبدالوهاب افکارش در حجاز رواج پيدا کرد؟ نکته اش اين است که او در منطقه اي افکارش را رواج داد که علما بودند. در مصر بود. در شام بود. بيش از صد کتاب در رد آن نوشتند. محمدابن عبدالوهاب در نجد افکارش را مطرح کرد. آنجا علمايي نبودند که در برابر افکارش بايستند. افکار وهابي ها را مي شود به اهل سنت نسبت داد. ما بارها گفتيم حساب وهابي ها و تکفيري ها و داعشي ها از اهل سنت جداست. در جهان اسلام امروز اينها بسيار مخالف دارند. ما فقط در مدينه قبور بقيع نداشتيم. در مصر نداريم؟ در مصر سيد نفيسه، حضرت زينب(س) را يک احتمال مي دهند قبرشان در آنجا باشد. يا در عراق، در سوريه اين همه قبور نيست؟ آيا در مصر همه شيعه هستند؟ آيا در عراق همه شيعيان هستند؟ حتي در خود مدينه، وقتي در بقيع باز مي شود تمام مسلمان ها براي زيارت ائمه بقيع و قبور مي رفتند. عدد ما شيعيان و ايراني هايي که مي رويم در ميان آن عدد گم است.

نکته دومي که لازم است اشاره کنم اين

ص: 3959

است که مي گويند: هشت شوال تخريب قبور ائمه بقيع است. ولي واقعيت اين نيست. من يک اشاره به قبوري بکنم که توسط اين جاني ها تخريب شده است. قبوري که به پيامبر خدا انتساب دارد نام مي برم. 1- در مکه، قبر حضرت خديجه(س). 2- قبر پدر پيامبر، در مدينه حضرت عبدالله. 3- همسران پيامبر در مدينه، در بقيع، اجداد پيامبر، حضرت عبدالمطلب، حضرت هاشم 4- عموي پيامبر، حضرت عباس 5- عمه هاي پيامبر، همه را از بين بردند. يعني فقط قبور ائمه بقيع نيست.

امروز در دنيا عده اي هستند که اصل مسيحيت را منکر هستند. مي گويند: ما پيامبري به نام عيسي مسيح نداشتيم. دو هزار سال پيش! جعل کرده اند! ما مسلمان ها مي گوييم: 1437 سال از هجرت پيامبر مي گذرد. اگر صد سال ديگر گفتند: پيامبري به نام پيامبر اسلام وجود ندارد. ما مي گوييم: اين حرف ها چيست؟ خانه پيامبر معلوم است. مرقد پيامبر معلوم است. قبر پدر و عمو و عمه اش معلوم است. اينها تمام آثار اسلامي مدينه را از بين بردند. يعني اگر در آينده بخواهيم استناد کنيم که مسلمان ها بودند، چيزي نيست. اينها نود سال پيش همه قبور را تخريب کردند و اگر با قيام مردمي روبرو نمي شدند حتماً قبر پيامبر را نيز تخريب مي کردند!

بن باز که رئيس وهابي ها بود، الآن بيست سالي است به جهنم واصل شده است. اين آدم کور بود. کور باطن هم بود. اين آدم کنار قبر پيامبر خدا آمده بود. عصايش را به زمين زده بود و به قبر پيامبر اشاره کرده بود. گفته بود: خدا را شکر مي کنم که چهل سال است من به اينجا آمدم، چشم نداشتم که نگاهم

ص: 3960

به اين گنبد و بارگاه بيافتد. براي ديوار بقيع يک سر در مختصري درست کرده بودند. سال بعد ديديم که همين آدم دستور داده که همين سر در براي بقيع حرام است. بايد خراب کنيد!

قبور شهدا را هم تخريب کردند. شهداي احد از جمله حمزه سيدالشهدا که از شهداي مکه است و از افتخارات نيز هست را هم تخريب کردند. اينها بعد از تخريب بقيع دو بار به کربلا حمله کردند. قتل و غارت کردند و جمع زيادي را به شهادت رساندند. صاحب مصداق الکرامه در آخر جلد هشتم مي نويسد که من مشغول تأليف اين کتاب بودم که به من خبر رسيد دوباره به کربلا حمله کردند. چون مردم به نجف رفته بودند، چقدر آنجا انسان هايي را به شهادت رساندند.

قبوري که منصوب به اميرالمؤمنين بود، حضرت ابوطالب، ام البنين، فاطمه بنت اسد را از بين بردند. حضرت ام البنين که مادر چهار شهيد است. چقدر اين خانم مايه آموزندگي است. هرکس قبر ايشان را ببيند و بگويد: اين خانم کيست؟ بگويند: مادر چهار شهيد بوده است. اين چقدر مهم است. اين فاجعه يک فاجعه بزرگ بود. تخريب همه آثار اسلامي مکه و مدينه است. بهانه شان چه بود؟ «اهواءٌ تُتَّبع و احكامٌ تُبتَدَع» حاضر نيستند تسليم قرآن باشند. سوره مبارکه حج آيه 32 مي فرمايد: «وَ مَنْ يُعَظِّمْ شَعائِرَ اللَّهِ فَإِنَّها مِنْ تَقْوَى الْقُلُوبِ» نشانه هاي الهي را تعظيم کنيد. قبر پيامبر اسلام از نشانه هاي الهي نيست؟ قبر چهار امام معصوم و مظلوم بقيع از نشانه هاي الهي نيست؟ اين قبوري که نام برديم از نشانه الهي نيست؟ «إِنَّ الصَّفا وَ الْمَرْوَةَ مِنْ شَعائِرِ اللَّه » (بقره/158) کوه

ص: 3961

از شعائر الهي است. «وَ الْبُدْنَ جَعَلْناها لَكُمْ مِنْ شَعائِرِ اللَّه » (حج/36) آن شتري که حاجي براي قرباني به آن علامت مي زند که بياورد و بعد در منا قرباني کند، آن هم از شعائر الله است. «وَ اتَّخِذُوا مِنْ مَقامِ إِبْراهِيمَ مُصَلًّى » (بقره/125) تمام کساني که زيارت خانه خدا مي روند، نماز طوافشان را پشت مقام ابراهيم بايد بخوانند. پشت اين سنگ نخواني نمازت باطل است. سنگ زير پاي حضرت ابراهيم است براي اينکه ديوار خانه کعبه را بالا ببرد سنگي زير پايش گذاشت و بالا رفت. آنوقت اگر ما مقابل قبر 72 شهيد بايستيم و بگوييم: السلام عليک يا اوليا الله! اين شرک است و اين کفر است؟اينقدر آدم جمود در فکر داشته باشد. اينقدر خشن در عمل باشد؟

«اذْهَبُوا بِقَمِيصِي هذا فَأَلْقُوهُ عَلى وَجْهِ أَبِي يَأْتِ بَصِيراً» (يوسف/93) يوسف گفت: پيراهن مرا ببريد روي چشم پدر بيندازيد، بينا شود. پيراهن يوسف مي تواند چشم پدر را بينا کند. حالا اگر شما جرأت داري جلوي اين تکفيري ها و وهابي ها بگو: من مي خواهم به ضريح پيامبر براي تبرک دست بکشم. بيچاره مي شوي! «إِنَّ آيَةَ مُلْكِهِ أَنْ يَأْتِيَكُمُ التَّابُوتُ فِيهِ سَكِينَةٌ مِنْ رَبِّكُمْ وَ بَقِيَّةٌ مِمَّا تَرَكَ آلُ مُوسى وَ آلُ هارُونَ» (بقره/248) از نشانه هاي ملک جناب طالوت اين بود. آن صندوقچه اي که قرآن مي گويد: آن صندوقچه «سَكِينَةٌ مِنْ رَبِّكُمْ وَ بَقِيَّةٌ مِمَّا تَرَكَ آلُ مُوسى وَ آلُ هارُونَ» در اين چه بود؟ گهواره موسي در اين بود. زره موسي در اين بود. الواح موسي در اينجا بوده است.

در مسند احمد حنبل است، در صحيح بخاري جلد سوم صفحه 255 هم هست که مردم براي اينکه

ص: 3962

آب وضوي پيامبر را بگيرند با هم مي جنگيدند. دعوا مي کردند. وقتي قرآن مي گويد: شهيد زنده است، پس پيامبر هم زنده است. همه زنده هستند. فرعون هم زنده است. فقط فرق حيات شهيد و حيات پيامبر با حيات فرعون و نمرود چيست؟ در مورد فرعون قرآن مي گويد: «النَّارُ يُعْرَضُونَ عَلَيْها غُدُوًّا وَ عَشِيًّا وَ يَوْمَ تَقُومُ السَّاعَةُ أَدْخِلُوا آلَ فِرْعَوْنَ أَشَدَّ الْعَذاب» (غافر/48) صبح و شب بر اينها عذاب شديد مي برند. تا به قيامت برسد. همه حيات برزخي دارند. فرعون حيات برزخي دارد. يزيد حيات برزخي دارد. امام حسين هم حيات برزخي دارد. پيامبر هم حيات برزخي دارد. فرق آن اين است که «وَ لا تَحْسَبَنَّ الَّذِينَ قُتِلُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ أَمْواتاً بَلْ أَحْياءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُون » (آل عمرام/169) دارند نزد خدا روزي مي خورند. «فَرِحِينَ بِما آتاهُمُ اللَّهُ» (آل عمران/170) پيامبر عند الله مرزوق است. اما يزيد و شمر و غيره نه!

يکي از اساتيد مي گفت: شخصي در مدينه نمي گذاشت دست به ضريح بزنيم. گفتم: پس چرا اين آيه را بالاي اين قبر نوشتيد؟ «لا تَرْفَعُوا أَصْواتَكُمْ فَوْقَ صَوْتِ النَّبِي » (حجرات/2) بلند صحبت نکنيد. الآن اين آيه هست. در قرآن کريم آياتي که به پيامبر نسبت داده شده، «استغفر» پيامبر تو استغفار کن. آنوقت اينها مي گويند: توسل شرک است. «وَ لَوْ أَنَّهُمْ إِذْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ جاؤُكَ فَاسْتَغْفَرُوا اللَّهَ وَ اسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ» (نساء/64) پيامبر تو براي مردم طلب آمرزش کن. «فَبِما رَحْمَةٍ مِنَ اللَّهِ لِنْتَ لَهُمْ وَ لَوْ كُنْتَ فَظًّا غَلِيظَ الْقَلْبِ لَانْفَضُّوا مِنْ حَوْلِكَ فَاعْفُ عَنْهُمْ وَ اسْتَغْفِرْ لَهُمْ» (آل عمران/159) پيامبر تو طلب آمرزش کن. «قالُوا يا أَبانَا اسْتَغْفِرْ لَنا ذُنُوبَنا» (يوسف/97) حضرت يعقوب فرمود: «سَوْفَ أَسْتَغْفِرُ

ص: 3963

لَكُمْ رَبِّي » (يوسف/98) اين کار را مي کنم. «فَإِذَا اسْتَأْذَنُوكَ لِبَعْضِ شَأْنِهِمْ فَأْذَنْ لِمَنْ شِئْتَ مِنْهُمْ وَ اسْتَغْفِرْ لَهُم » (نور/62) «سَيَقُولُ لَكَ الْمُخَلَّفُونَ مِنَ الْأَعْرابِ شَغَلَتْنا أَمْوالُنا وَ أَهْلُونا فَاسْتَغْفِرْ لَنا» (فتح/11) «يا أَيُّهَا النَّبِيُّ إِذا جاءَكَ الْمُؤْمِناتُ يُبايِعْنَكَ عَلى أَنْ لا يُشْرِكْنَ بِاللَّهِ شَيْئاً وَ لا يَسْرِقْنَ وَ لا يَزْنِينَ وَ لا يَقْتُلْنَ أَوْلادَهُنَّ وَ لا يَأْتِينَ بِبُهْتانٍ يَفْتَرِينَهُ بَيْنَ أَيْدِيهِنَّ وَ أَرْجُلِهِنَّ وَ لا يَعْصِينَكَ فِي مَعْرُوفٍ فَبايِعْهُنَّ وَ اسْتَغْفِرْ لَهُنَّ اللَّه » (ممتحنه/12) «فَاعْلَمْ أَنَّهُ لا إِلهَ إِلَّا اللَّهُ وَ اسْتَغْفِرْ لِذَنْبِكَ وَ لِلْمُؤْمِنِينَ وَ الْمُؤْمِناتِ» (محمد/19) « يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ ابْتَغُوا إِلَيْهِ الْوَسِيلَة» (مائده/35) تو وسيله ما باش.

ما همه آيات را قبول داريم. اينها براي زمان حيات پيامبر است. اگر ما امروز قائل به حيات برزخي نيستيم با شما بحثي نداريم. ما براي حيات برزخي هستيم. فرعون حيات برزخي دارد. پيامبر هم حيات برزخي دارد. همه حيات برزخي دارند.

پيامبر خدا فرمود: فرداي قيامت خدا زبان را عذابي مي کند که هيچ يک از اعضاء و جوارح را آنطور عذاب نمي کند. زبان آنکسي که عذاب مي شود مي گويد: چرا سنگين ترين عذاب را براي من قرار دادي؟ از ناحيه پروردگار به او گفته مي شود: تو يک حرفي زدي، يک رأيي دادي و حکمي دادي، فتواي تو به شرق و غرب عالم رسيد. خوني که ريختن آن حرام بود با فتواي تو ريخته شد. آن مالي که نبايد از بين مي رفت با فتواي تو غارت شد.

شريعتي: صفحه 274 آيات 65 تا 72 سوره مبارکه نحل براي شما تلاوت مي شود.

«وَ اللَّهُ أَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً فَأَحْيا بِهِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها إِنَّ

ص: 3964

فِي ذلِكَ لَآيَةً لِقَوْمٍ يَسْمَعُونَ «65» وَ إِنَّ لَكُمْ فِي الْأَنْعامِ لَعِبْرَةً نُسْقِيكُمْ مِمَّا فِي بُطُونِهِ مِنْ بَيْنِ فَرْثٍ وَ دَمٍ لَبَناً خالِصاً سائِغاً لِلشَّارِبِينَ «66» وَ مِنْ ثَمَراتِ النَّخِيلِ وَ الْأَعْنابِ تَتَّخِذُونَ مِنْهُ سَكَراً وَ رِزْقاً حَسَناً إِنَّ فِي ذلِكَ لَآيَةً لِقَوْمٍ يَعْقِلُونَ «67» وَ أَوْحى رَبُّكَ إِلَى النَّحْلِ أَنِ اتَّخِذِي مِنَ الْجِبالِ بُيُوتاً وَ مِنَ الشَّجَرِ وَ مِمَّا يَعْرِشُونَ «68» ثُمَّ كُلِي مِنْ كُلِّ الثَّمَراتِ فَاسْلُكِي سُبُلَ رَبِّكِ ذُلُلًا يَخْرُجُ مِنْ بُطُونِها شَرابٌ مُخْتَلِفٌ أَلْوانُهُ فِيهِ شِفاءٌ لِلنَّاسِ إِنَّ فِي ذلِكَ لَآيَةً لِقَوْمٍ يَتَفَكَّرُونَ «69» وَ اللَّهُ خَلَقَكُمْ ثُمَّ يَتَوَفَّاكُمْ وَ مِنْكُمْ مَنْ يُرَدُّ إِلى أَرْذَلِ الْعُمُرِ لِكَيْ لا يَعْلَمَ بَعْدَ عِلْمٍ شَيْئاً إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ قَدِيرٌ «70» وَ اللَّهُ فَضَّلَ بَعْضَكُمْ عَلى بَعْضٍ فِي الرِّزْقِ فَمَا الَّذِينَ فُضِّلُوا بِرَادِّي رِزْقِهِمْ عَلى ما مَلَكَتْ أَيْمانُهُمْ فَهُمْ فِيهِ سَواءٌ أَ فَبِنِعْمَةِ اللَّهِ يَجْحَدُونَ «71» وَ اللَّهُ جَعَلَ لَكُمْ مِنْ أَنْفُسِكُمْ أَزْواجاً وَ جَعَلَ لَكُمْ مِنْ أَزْواجِكُمْ بَنِينَ وَ حَفَدَةً وَ رَزَقَكُمْ مِنَ الطَّيِّباتِ أَ فَبِالْباطِلِ يُؤْمِنُونَ وَ بِنِعْمَتِ اللَّهِ هُمْ يَكْفُرُونَ «72»

ترجمه: و خداوند از آسمان آبى فرستاد، پس بواسطه آن زمين را پس از آنكه مرده بود زنده كرد، البتّه در اين (باريدن وروئيدن) براى گروهى كه (سخن حقّ را با جان ودل) مى شنوند نشانه اى روشن است.و بى گمان براى شما در (آفرينش) چهارپايان عبرتى است، ما شما را از آنچه در درون آنهاست، از ميان غذاهاى هضم شده و خون، شير خالصى كه براى نوشندگان گوارا است، سيراب مى كنيم. واز ميوه هاى درختان خرما وانگور، هم (نوشيدنى) مست كننده و هم رزق نيكو مى سازيد. البتّه در اين امر براى گروهى كه تعقّل مى كنند نشانه

ص: 3965

روشنى است. وپروردگارت به زنبور عسل وحى (و الهام غريزى) كرد كه از بعضى كوه ها و درختان و از دار بست هايى كه مردم مى سازند خانه هايى بساز. سپس از همه ميوه ها بخور، پس راههاى پروردگارت را خاضعانه طى كن. از شكم هاى آنها نوشيدنى رنگارنگ بيرون مى آيد كه در آن شفاى مردم است، البتّه در اين (زندگى زنبور) براى كسانى كه فكر مى كنند قطعاً عبرتى است.وخداوند شما را آفريد سپس (جان) شما را مى گيرد وبعضى از شما به پست ترين دوران عمر (پيرى) بازگردانده مى شود، تا آنجا كه بعد از دانستن (بسيارى از مطالب، بخاطر پيرى همه را فراموش مى كند و ديگر) چيزى نمى داند. البتّه خداوند آگاه و توانمند است.و خداوند بعضى از شما را بر بعضى ديگر در روزى برترى داده است، پس كسانى كه برترى داده شده اند، رزق خود را بر زيردستان خود ردّ نمى كنند تا همه با هم برابر شوند. پس آيا نعمت خدا را انكار مى كنند؟ و خداوند از جنس خودتان همسرانى برايتان قرار داد و از همسرانتان براى شما فرزندان و نوادگانى قرار داد و از پاكيزه ها شما را روزى داد، پس آيا (باز هم) به باطل ايمان مى آورند و به نعمت الهى كفر مى ورزند؟

شريعتي: اشاره قرآني را بفرماييد.

حاج آقاي حسيني: «وَ اللَّهُ خَلَقَكُمْ ثُمَّ يَتَوَفَّاكُمْ» آفرينش دست خداست. مرگ هم دست خداست. چطور مي ميريم؟ کي مي ميريم؟ نمي دانيم. بعضي ها در جواني. بعضي ها در پيري، «وَ مِنْكُمْ مَنْ يُرَدُّ إِلى أَرْذَلِ الْعُمُرِ» بعضي ها هم ديگر به آخر خط مي رسند. سخت ترين دوران زندگي است. «لِكَيْ لا يَعْلَمَ بَعْدَ عِلْمٍ شَيْئاً» وقتي سن بالا مي رود، بعد از آن همه علم و دانش ديگر چيزي

ص: 3966

نمي داند. کودک بود چيزي نمي دانست. نوجوان شد و درس خواند و جواني شد و استادي شد و آيت الله و عالم شد و اين همه علوم را اشاره مي کرد و علمش در همه جا پراکنده مي شد، اما به جايي رسيده که چيزي نمي داند. «وَ مَنْ نُعَمِّرْهُ نُنَكِّسْهُ فِي الْخَلْقِ» (يس/68) نکس بر وزن عکس است و بر همان معناست. نه تنها توانايي جسمي، علم و دانش را هم از دست مي دهد.

انسان به اينجا مي رسد چيزي نمي داند. گاهي انسان در اين سن و سال دچار فراموشي مي شود. اگر پدر من در خانه گرفتار فراموشي شد. ديگر چيزي را تشخيص نمي دهد و بچه هايش را هم نمي شناسد. يادمان باشد تصرف در اموال چنين پدري و چنين مادري ديگر جايز نيست. از پولش بخواهيم خرج خودش هم بکنيم جايز نيست. حتماً بايد با اجازه مجتهد يک قيم برايش تعيين شود. همينطور که براي بچه صغير قيم تعيين مي کنند، براي پدر هشتاد ساله هم که همه چيز را از دست داده است، من فرزند حق تصرف ندارم.

از خدا مي خواهيم به حق محمد و آل محمد شر آل سعود را از سر همه ملت هاي مظلوم، يمن، افغانستان، پاکستان، عراق، لبنان، بردار و شر آنها را به خودشان برگردان.

شريعتي: السلام عليک يا رسول الله. والحمدلله رب العالمين و صلي الله علي محمد و آل الطاهرين.

95-04-29- سيري در نهج البلاغه

بسم الله الرحمن الرحيم و صلي الله علي محمد و آله الطاهرين

ما شيعه توييم دل شادمان بده *** ويران شديم، خانه آبادمان بده

حاکم تويي، حکومت دلها بدست توست *** شاهد تويي، مشاهده را يادمان بده

ما دانه هاي باغ بهارآور توييم

ص: 3967

*** يک دم عنايتي کن و بر بادمان بده

شور ابوذر و دل سلمانمان ببخش ***ايمان مالک و غم مقدادمان بده

هر سو سقيفه اي است که بيداد مي کند *** تا کي سکوت جرأت فريادمان بده

شريعتي: سلام مي کنم به همه شما هموطنان عزيزم و همينطور شنونده هاي خوب و نازنين ما که از طريق راديو قرآن صداي ما را مي شنوند. آرزو مي کنم در هرکجا که هستيد بهترين ها نصيب شما شود. امروز در خدمت حاج آقاي حسيني هستيم. سلام عليکم خيلي خوش آمديد.

حاج آقا حسيني: عرض سلام خدمت همه بينندگان و همينطور شنوندگاني دارم که از راديو قرآن برنامه را مي بينند.

شريعتي: به رسم سه شنبه ها امروز هم به تعبير حاج آقاي حسيني پاي منبر اميرالمؤمنين هستيم.

حاج آقاي حسيني: خطبه 156 «خاتم به اهل البصره» يکي از جنگ هايي که بر اميرالمؤمنين(ع) تحميل شد، همه مي دانيم جنگ جمل بود. کساني که اين غائله را به پا کردند، طلحه و زبير بودند. البته طلحه و زبير رقمي نبودند. از همسر پيامبر استفاده مي کردند، احترامي که مردم براي همسر پيامبر يعني عايشه قائل بودند. اينها راه افتادند و آن جنگ را به پا کردند. بعد از جنگ جمل حضرت اين خطبه را خواندند. خطبه در حقيقت چهار بخش دارد. من نظرم روي بخش چهارم اين خطبه است. ولي بخش اول يک اشاره کوتاهي مي کنم. راجع به جنگ جمل کتاب زياد نوشته شده است. يکي از قديمي ترين و معتبرترين کتاب ها که شيخ مفيد هزار سال پيش نوشته است، اسمش «الجمل» است. شيخ مفيد يک سلسله مباحث اعتقادي امامت را در اين کتاب مطرح کردند. اين کتاب جزء

ص: 3968

گمشده هاي ذخاير شيخ مفيد است. خدا مرحوم آيت الله حاج مهدي روحاني رحمت کند. عزيزي که اين کتاب را با زحمت فراوان تحقيق کرد. نوشته که من از آيت الله روحاني سؤال کردم، مطمئن هستيد اين کتاب براي شيخ مفيد است؟ هزار سال از وفات ايشان مي گذرد! فرموده بودند: بله، شما کتاب را ببينيد يک سطر اين کتاب را غير از شيخ مفيد نمي تواند بنويسد. مباحث بسيار محکمي در مورد امامت دارد.

شيخ مفيد در همين کتاب مي نويسد، در جمل چند نفر کشته شدند. بعضي از نقل ها گفتند: سي هزار نفر کشته شدند. 25 هزار نفر از مردم بصره و کساني که به بصره آمده بودند، طرفداران طلحه و زبير و عايشه و پنج هزار نفر از ياران اميرمؤمنان بودند. هر سه جنگ حضرت جنگ داخلي بود. جنگ جمل خيلي عجيب بوده است.

وقتي جنگ تمام شد و خاطره بسيار تلخي براي اميرمؤمنان و حضرت بود، حضرت بعد از پايان جنگ سخنراني کردند. فرمودند: چه عيب و ايرادي در من سراغ داشتيد که با من جنگيديد؟ طلحه و زبير از من چه مي خواستند؟ همه شنيديم که آنها طمع در يک حکومت منطقه اي را داشتند. شيخ مفيد نقل مي کنند که حضرت «و اشار الي صره» يک کيسه اي در دست حضرت بود، که خرجي اينها در اين کيسه بود. فرمودند: بخدا قسم اين خرجي سهم خودم هست و از بيت المال شما نيست. «و اشار الي قميصه» به پيراهن خودشان اشاره کردند. فرمودند: بخدا قسم اين پيراهن را «و الله انهما لمن غزل اهلي» خانواده من از مدينه آوردند و دست بافت خودشان است. من چيزي از بيت المال

ص: 3969

شما برنداشتم. جرم و اشکال من چيست؟ «هَذِهِ وَ رِحْلَتِي وَ رَاحِلَتِي هَا هِيَ فَإِنْ أَنَا خَرَجْتُ مِنْ بِلادِكُمْ بِغَيْرِ مَا دَخَلْتُ فَإِنَّنِي مِنَ الْخَائِنِينَ » روزي که به خلافت رسيدم، درآمد امروز مرا ببينيد، اين کل زندگي من است. اين مرکب سواري من است و اين هم زاد و توشه خانه من است. اگر روزي رفتم، به اين اضافه شد من به شما خيانت کردم. به تعبير يکي از بزرگان بر خاورميانه حکومت مي کرد. حکومت اميرمؤمنان مصر يک استانش بود. مالک اشتر استاندار مصر است. عراق،يمن، ايران، شام، اينها يک يک استان است. بر خاورميانه حکومت مي کرد. حتي اگر از بيت المال هم حقوق مي گرفتند، در حد هزينه خودشان بوده و چيز اضافه اي نبوده. بعد اين خطبه را خواندند.

«فَمَنِ اسْتَطَاعَ عِنْدَ ذلِکَ أَنْ يَعْتَقِلَ نَفْسَهُ عَلَى اللهِ، عَزَّ وَ جَلَّ، فَلْيَفْعَلْ» (نهج البلاغه/خطبه 156) فرمود: اگر مي توانيد خودتان را وقف بندگي خدا کنيد. از خودتان چيزي اضافه نکنيد. «فَإِنْ أَطَعْتُمُونِي فَإِنِّي حَامِلُکُمْ إِنْ شَاءَ اللهُ عَلَى سَبِيلِ الْجَنَّةِ» اگر مطيع من باشيد من شما را به بهشت مي برم. «وَ إِنْ کَانَ ذَا مَشَقَّة شَدِيدَة وَ مَذَاقَة مَرِيرَة» البته کار سختي است. بهشت رفتن بي درد سر هم نيست. اول گلايه کردند. فرمودند: «وَ أَمَّا فُلاَنَةُ فَأَدْرَکَهَا رَأْيُ النِّسَاءِ وَضِغْنٌ غَلاَ فِي صَدْرِهَا کَمِرْجَلِ الْقَيْنِ» فرمودند: اين يک کينه بود که مثل کوره آهنگري جوشيد. و اين جنگ را به پا کرد. «وَ لَوْ دُعِيَتْ لِتَنَالَ مِنْ غَيْرِي مَا أَتَتْ إِلَىَّ، لَمْ تَفْعَلْ» اگر غير از علي کس ديگري خليفه مسلمين شده بود اين غائله را براي ديگران به پا نمي کرد. فرمود: اگر غير از من کس ديگري

ص: 3970

خليفه شده بود، به او مي گفتند: بيا برويم خونخواهي عثمان را کنيم، اين کار را نمي کرد. «وَ لَهَا بَعْدُ حُرْمَتُهَا الاُْولَى» ما اگر شيعه اميرمؤمنان هستيم، ديگر از امير مؤمنان تندتر حرکت نکنيم. حضرت فرمود: دستتان را در دست من بگذاريد، من شما را به بهشت ميبرم. ما از اميرمؤمنان تندتر نشويم. عايشه اين کار را با من کرد، فتنه ايجاد شد ولي بعد از آن کار ما همان حرمت اوليه را براي او قائل هستيم. همسر پيامبر است. حضرت چهل مأمور مسلح زن فرستاد و فرمود: اين را به سلامت به مدينه بفرستيد. در راه که مي رفت، هي به اميرمؤمنان چيز مي گفت. مي گفت: اميرمؤمنان حرمت حريم پيامبر را حفظ نکرد. چهل مرد مسلح را با من فرستاده، چون رويشان پوشيده بود. وقتي به مدينه رسيدند و نقاب را کنار زدند، تازه متوجه شد که قضاوت عجولانه کرده است. «وَالْحِسَابُ عَلَى اللهِ تَعَالى» حسابش قيامت با خداست. نه اينکه من اينها را چشم پوشي کردم. در يک روايتي خوانديم يکوقت به پيامبر خدا خبر دادند در فلان منطقه مدينه يک جنازه اي پيدا شده، قاتل معلوم نيست. پيامبر با همه گرفتاري هايش شخصاً خودشان در محل آمدند ببينند قصه چه بوده است. تحقيق کردند و قاتل معلوم نشد. فرمود: اگر خداوند تمام اهل آسمان و زمين را بخاطر خون يک بي گناه مجازات کند باز هم جا دارد. آنوقت 30 هزار خون ريخته شد.

ما شيعه حضرت هستيم و ديگر از حضرت تندتر نشويم. بعضي تعبيرهايي مي کنند، اهانت هايي مي کنند و نسبت هايي مي دهند. حتي اخيراً خبر داريد بعضي ها فيلم ها و سريال هايي درست مي کنند که اين اختلافات را دامن

ص: 3971

بزنند. نمي شود از تاريخ گذشت و بايد گفت. اعتقادات را بايد گفت. ولي احترام بايد محفوظ باشد. کسي که اهل منطق است اهل جسارت نيست. گلايه و شکايتمان را مي کنيم و حرفمان را مي زنيم. اما در عين حال کاري نکنيم که دشمن سوء استفاده کند.

قسمت چهارم خطبه را مي گويم. «و قام إليه رجل» کسي ايستاد، «فقال يا أمير المؤمنين، أخبرنا عن الفتنة» از فتنه براي ما بگو. «و هل سألت رسول اللّه» آيا شما از اين فتنه ها از پيامبر چيزي سؤال کرده بوديد؟ «فقال (عليه السلام)» فرمودند: بله اتفاقاً از پيامبر سؤال کردم و پيامبر به من بيان کردند. «لَمَّا أَنْزَلَ اللَّهُ سُبْحَانَهُ» وقتي اين آيه نازل شد، «الم أَ حَسِبَ النَّاسُ أَنْ يُتْرَكُوا أَنْ يَقُولُوا آمَنَّا وَ هُمْ لا يُفْتَنُونَ عَلِمْتُ أَنَّ الْفِتْنَةَ لَا تَنْزِلُ بِنَا وَ رَسُولُ اللَّهِ (صلى الله عليه وآله) بَيْنَ أَظْهُرِنَا» اين آيه که نازل شد، من دانستم تا پيامبر در ميان ما هست، فتنه اي نخواهد بود. البته در ذيل اين خطبه روايتي نقل کردند که پيامبر به اميرمؤمنان فرمود: اين فتنه ها بعد از من خواهد بود.

«فَقَالَ يَا عَلِيُّ» پيامبر فرمود: «إِنَّ أُمَّتِي سَيُفْتَنُونَ بَعْدِي» بعد از من فتنه ها پيش خواهد آمد. «فَقُلْتُ يَا رَسُولُ اللَّهِ» اميرمؤمنان عرض کرد: يا رسول الله! مگر شما به من وعده ندادي من به شهادت مي رسم. زودتر به شهادت برسيم و گرفتار فتنه ها نشويم. فرمود: «أَ وَ لَيْسَ قَدْ قُلْتَ لِي يَوْمَ أُحُدٍ» در احد وقتي عده اي به شهادت رسيدند، فردا هم 15 شوال سالروز واقعه احد و شهادت حضرت سيدالشهدا (ع) است. فرمود: مگر به من خبر ندادي، آنروز من به

ص: 3972

شهادت نرسيدم و اين قصه بر من سخت شد. «حَيْثُ اسْتُشْهِدَ مَنِ اسْتُشْهِدَ مِنَ الْمُسْلِمِينَ وَ حِيزَتْ عَنِّي الشَّهَادَةُ فَشَقَّ ذَلِكَ عَلَيَّ فَقُلْتَ لِي أَبْشِرْ» به من بشارت دادي که تو هم به شهادت مي رسي. «فَإِنَّ الشَّهَادَةَ مِنْ وَرَائِكَ» بعد شما از من سؤال کردي چطور در برابر شهادت صبر مي کني؟ «فَقُلْتُ يَا رَسُولَ اللَّهِ لَيْسَ هَذَا مِنْ مَوَاطِنِ الصَّبْرِ» سؤال نکنيد که در برابر شهادت چگونه صبر مي کنم. «وَ لَكِنْ مِنْ مَوَاطِنِ الْبُشْرَى وَ الشُّكْرِ» بايد شکر خدا را به جا آورم. در جنگ احد گلايه کردم که ما به شهادت نرسيديم. ديگران به شهادت رسيدند.

من از شرح نهج البلاغه ابن ابي الحديد که از منابع اهل سنت است همين روايت پيامبر را مفصل نقل کرده است. اين روايت را ايشان نقل کرده است. هفتصد سال پيش همين عالم اهل سنت همين سؤال و جوابي که اميرالمؤمنين با پيامبر داشته را مفصل اينجا نقل کرده است. «إن الله قد كتب عليك جهاد المفتونين كما كتب علي جهاد المشركين» من با مشرکين جنگيدم. تو با کساني که گرفتار فتنه مي شوند، بجنگ. «فقلت يا رسول الله ما هذه الفتنه» اين چه فتنه اي است؟ «قوم يشهدون ان لا اله الا الله» با کساني که شهادت مي دهند و لا اله الا الله و محمد رسول الله مي گويند. خدا و پيغمبر را قبول دارند. پيامبر فرمود: قومي هستند که شهادتين مي گويند. ولي «هم مخالفون لسنه» با سنت مخالفت مي کنند و دنبال بدعت هستند. فرمود: يا رسول الله من چگونه با اينها بجنگم؟ کسي که بر زبانش شهادتين است، چگونه با او بجنگم؟ «علي الاحداث في الدين و مخالفه الامر»

ص: 3973

اولاً بدعت در دين مي آورند، ثانياً با تو مخالفت مي کنند. با اميرمؤمنين مي جنگيم. مسلحانه است. مخالفت در حد کلام نيست.

بعد حضرت به پيامبر فرمود: در همين جنگ ها و جهاد با مشرکين به شهادت برسيم و گرفتار فتنه ها نشويم. پيامبر فرمود: تو در جنگ با مشرکين شهيد شوي، چه کسي مي خواهد با ناکسين و مارغين بجنگد. چه کسي با معاويه بجنگد؟ با خوارج نهروان چه کسي بجنگد؟ پيامبر از آن زمان خبر اين حوادث را داده است. من به تو وعده شهادت دادم اما بايد بماني و آن زمان گرفتاري ها را ببيني.

عرض کرد يا رسول الله مي شود بعضي از اين فتنه ها را براي من بيان کني؟ «فقال إن أمتي ستفتن من بعدي» فتنه ها اين است. «فتتأول القرآن و تعمل بالرأي» قرآن را تأويل مي برند. به رأي و نظر خودشان مثل کاري که خوارج کردند. در جنگ صفين عمروعاص گفت: قرآن بين ما و شما حاکم باشد. اميرمؤمنان فرمود: دروغ مي گويند. «و تستحل الخمر بالنبيذ» اين آزمون ها براي امروز ما هم هست. کار به جايي مي رسد که مي گويند: ما خمر نمي خوريم. نبيذ که حلال است. نبيذ در زمان پيامبر آب مدينه گوارا نبود. مي گفتند: يا رسول الله نمي توانيم اين آب را بخوريم. حضرت فرمود: چند عدد خرما در آب بياندازيد تلخ مزگي آب از بين برود. از اين سوء استفاده مي کردند و به جاي سه، چهار عدد خرما، شراب خرما درست مي کردند. مي گفتند: نبيذ حرام نيست.

«و السحت بالهدية» رشوه مي گرفتند و مي گفتند: هديه گرفتيم. «و الربا بالبيع» ربا نيست، معاملات شرعي است. يک شاخه نبات اين طرف مي گذاريم و مشکل را حل

ص: 3974

مي کنيم. «و تحرف الکتاب عن مواضعه و تغلب کلمة الضلال فکن جليس بيتک» علي جان در خانه ات بنشين تا مردم سراغ تو بيايند. «فإذا قلدتها» روزي هم که مردم سراغ تو آمدند، فکر نکن تمام ميشود و پنج سال خلافتت را بدون مشکل بگذاري. «جاشت عليک الصدور و قلبت لک الأمور» باز هم سينه ها به اضطراب مي افتد و همين داستان هايي که گفتيم دوباره شکل مي گيرد.

پس اميرمؤمنان از پيامبر سؤال مي کند، اين فتنه ها چيست؟ آزمون ها چيست؟ حضرت به بعضي از اين آزمون ها اشاره کردند. درست است اين ماجرا مربوط به جنگ جمل است. اما براي امروز ما هم صدق مي کند. امروز ما هم گرفتار فتنه هستيم و امتحان مي شويم. «وَ قَالَ يَا عَلِيُّ إِنَّ الْقَوْمَ سَيُفْتَنُونَ بِأَمْوَالِهِمْ» يکوقتي در مشهد سخنراني داشتم. بعد از منبر يک آقايي آمد، گفت: من رزمنده دوران جنگ هستم. گفت: هشت سال در ميدان نبرد جنگيدم و از جانم گذشتم. گفت: من متعجب هستم الآن بيست سال است از جنگ مي گذرد. من که هشت سال آنجا در ميدان نبرد حاضر بودم از جانم بگذرم، اينجا در برابر مال حرام پاي من مي لغزد. نمي توانم مقاومت کنم. انسان گاهي از جانش مي گذرد ولي به مال حرام که مي رسد، نمي گذرد. در نامه 28 حضرت مي فرمايد: کار به جايي مي رسد که ضربت شمشير آسانتر از تهيه لقمه حلال است. خطبه 187 نهج البلاغه است، « ذاک حيث تکون ضربه السيف علي المومن اهون من الدرهم من حله» امام صادق(ع) هم فرمود: «مجادلة السيوف اهون من طلب الحلال» در ميدان بروي و با شمشير بجنگي آسانتر از لقمه حلال تهيه کردن است.

«وَ يَمُنُّونَ

ص: 3975

بِدِينِهِمْ عَلَى رَبِّهِمْ» دينداري شان را بر خدا منت مي گذارند. در سوره مبارک حجرات هست که عده اي بر خدا منت مي گذارند. «يَمُنُّونَ عَلَيْكَ أَنْ أَسْلَمُوا قُلْ لا تَمُنُّوا عَلَيَّ إِسْلامَكُمْ بَلِ اللَّهُ يَمُنُّ عَلَيْكُمْ أَنْ هَداكُمْ لِلْإِيمان » (حجرات/17)

«وَ يَسْتَحِلُّونَ حَرَامَهُ بِالشُّبُهَاتِ الْكَاذِبَةِ وَ الْأَهْوَاءِ السَّاهِيَةِ فَيَسْتَحِلُّونَ الْخَمْرَ بِالنَّبِيذِ وَ السُّحْتَ بِالْهَدِيَّةِ وَ الرِّبَا بِالْبَيْعِ» به بهانه اينکه ما هديه داريم مي گيريم، رشوه مي گيرد. به بهانه نبيذ خوردن، شراب خواري مي کند. به بهانه معامله کردن، رباخواري مي کند.

شريعتي: انشاءالله اگر گرفتار اين فتنه ها مي شويم به برکت اهل بيت سربلند بيرون بياييم. و توفيق اين را داشته باشيم که پايمان را جاي پاي اميرالمؤمنين بگذاريم و دستمان را در دستان حضرت بگذاريم. امروز آيات پاياني سوره نحل را مي خوانيم. صفحه 281 قرآن کريم براي شما تلاوت خواهد شد.

«ثُمَّ إِنَّ رَبَّكَ لِلَّذِينَ عَمِلُوا السُّوءَ بِجَهالَةٍ ثُمَّ تابُوا مِنْ بَعْدِ ذلِكَ وَ أَصْلَحُوا إِنَّ رَبَّكَ مِنْ بَعْدِها لَغَفُورٌ رَحِيمٌ «119» إِنَّ إِبْراهِيمَ كانَ أُمَّةً قانِتاً لِلَّهِ حَنِيفاً وَ لَمْ يَكُ مِنَ الْمُشْرِكِينَ «120» شاكِراً لِأَنْعُمِهِ اجْتَباهُ وَ هَداهُ إِلى صِراطٍ مُسْتَقِيمٍ «121» وَ آتَيْناهُ فِي الدُّنْيا حَسَنَةً وَ إِنَّهُ فِي الْآخِرَةِ لَمِنَ الصَّالِحِينَ «122» ثُمَّ أَوْحَيْنا إِلَيْكَ أَنِ اتَّبِعْ مِلَّةَ إِبْراهِيمَ حَنِيفاً وَ ما كانَ مِنَ الْمُشْرِكِينَ «123» إِنَّما جُعِلَ السَّبْتُ عَلَى الَّذِينَ اخْتَلَفُوا فِيهِ وَ إِنَّ رَبَّكَ لَيَحْكُمُ بَيْنَهُمْ يَوْمَ الْقِيامَةِ فِيما كانُوا فِيهِ يَخْتَلِفُونَ «124» ادْعُ إِلى سَبِيلِ رَبِّكَ بِالْحِكْمَةِ وَ الْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَ جادِلْهُمْ بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ إِنَّ رَبَّكَ هُوَ أَعْلَمُ بِمَنْ ضَلَّ عَنْ سَبِيلِهِ وَ هُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدِينَ «125» وَ إِنْ عاقَبْتُمْ فَعاقِبُوا بِمِثْلِ ما عُوقِبْتُمْ بِهِ وَ لَئِنْ صَبَرْتُمْ لَهُوَ خَيْرٌ لِلصَّابِرِينَ «126» وَ

ص: 3976

اصْبِرْ وَ ما صَبْرُكَ إِلَّا بِاللَّهِ وَ لا تَحْزَنْ عَلَيْهِمْ وَ لا تَكُ فِي ضَيْقٍ مِمَّا يَمْكُرُونَ «127» إِنَّ اللَّهَ مَعَ الَّذِينَ اتَّقَوْا وَ الَّذِينَ هُمْ مُحْسِنُونَ «128»

ترجمه: سپس البتّه پروردگار تو براى كسانى كه از روى نادانى كار بدى كردند آنگاه از پس آن توبه كرده و به كار شايسته پرداختند همانا پروردگارت پس از آن توبه، قطعاً بخشنده مهربان است.همانا ابراهيم (به تنهايى) يك امّت بود، در برابر خدا خاضع و فرمان بر و حق گرا بود، و از مشركان نبود. او نسبت به نعمت هاى خداوند شكرگزار بود، (خدا) او را برگزيد و به راهى مستقيم هدايتش كرد. ودر دنيا به او نيكى داديم و قطعاً او در آخرت (نيز) از صالحان و شايستگان است. سپس به تو وحى كرديم كه از آئين ابراهيم حق گرا پيروى كن، واو از مشركان نبود. همانا (حكم) تعطيلى (وبزرگداشت روز) شنبه بر كسانى قرار داده شد كه در آن اختلاف كردند و قطعاً پروردگارت در روز قيامت درباره ى آنچه آنان (يهوديان) دائماً در آن اختلاف مى كردند، قضاوت خواهد كرد. (اى پيامبر! مردم را) با حكمت (و گفتار استوار و منطقى) و پند نيكو، به راه پروردگارت بخوان و (با مخالفان) به شيوه اى كه نيكوتر است جدال و گفتگو كن، همانا پروردگارت به كسى كه از راه او منحرف شده آگاه تر است و (همچنين) او هدايت يافتگان را بهتر مى شناسد. و اگر عقوبت مى كنيد، چنان عقوبت كنيد كه شما را بدان عقوبت كردند و البتّه اگر صبر و شكيبايى كنيد قطعاً صبر براى صابران بهتر است. (و اى پيامبر!) صبر پيشه كن وصبر تو جز (به يارى وتوفيق) خداوند

ص: 3977

نيست و بر آنان اندوه مخور، و از آنچه مَكر وتدبيرهاى خصمانه اى كه مى كنند، دلتنگ و در فشار مباش. زيرا كه خداوند با كسانى است كه تقوا پيشه كردند و (با) كسانى (است) كه آنان نيكوكارند.

شريعتي: اشاره قرآني را بفرماييد.

حاج آقاي حسيني: آيه 125 تلاوت شد. از شهيد بزرگوار شهيد مطهري ياد کنم. مي فرمودند: شما همه قرآن را بگرديد، يکجا قرآن ندارد «ادع الي سبيل ربک بالسيف» پيامبر مردم را با شمشير و زور دعوت کن. اصلاً امکان ندارد. خدا آيت الله طباطبايي را رحمت کند. ذيل آيه «لا اکراه في الدين» چون دين اعتقاد و باور است و امکان اکراه در آن وجود ندارد. نمي تواني کسي را مجبور کني آقا مرا دوست داشته باش. «ادْعُ إِلى سَبِيلِ رَبِّكَ بِالْحِكْمَةِ وَ الْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَ جادِلْهُمْ بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ» اين راه دعوت است.

فردا روز شهادت حمزه سيد الشهداء (سلام الله عليه) است. بزرگداشت حضرت عبدالعظيم الحسني است. من همين جا يادآوري کنم سند وفات حضرت عبدالعظيم دقيق مشخص نيست. تهراني ها و ايراني هاي عزيز از ثواب زيارت حضرت عبدالعظيم غفلت مي کنند. بسياري از بزرگان بودند که سفرشان به تهران را طوري تنظيم مي کردند که حتماً به زيارت حضرت عبدالعظيم دعوت شوند. حضرت عبدالعظيم چند ويژگي دارد که شما کمتر پيدا مي کنيد. کسي فرزند امام باشد، امامزاده باشد. ثانياً مزارش مشخص و معلوم باشد. سوم اينکه روايت راجع به مستحب بودن زيارت ايشان آمده باشد. در امالي و توحيد شخ صدوق هست که کسي خدمت حضرت هادي(ع) رفت. حضرت فرمود: کجا بودي؟ گفت: من کربلا بودم. فرمود: تا حضرت عبدالعظيم در ري هست، نمي خواهد شما تا

ص: 3978

کربلا براي زيارت برويد.

ما راوي و امامزاده زياد داريم. اين بزرگوار فقط راوي نبودند. عده اي از اصحاب ائمه(ع) مجتهد بودند. فقط راوي نبودند. اين بزرگوار جزء مجتهدين است. لذا ائمه فرمودند: تا عبدالعظيم در ري هست نمي خواهد شما اين همه راه را تا آنجا بياييد. يک امامزاده است که اولاً جلالت قبلش معلوم است. ثانياً انتصابش معلوم است. ثالثاً مزارش معلوم است. رابعاً به زيارت ايشان سفارش شده است. پنجم يک چنين ثوابي براي زيارتش گفته شده است. نه فقط راوي است بلکه يک مجتهد است. اگر غفلت کنيم خيلي ضرر کرديم. حرم عبدالعظيم بايد مثل حرم امام رضا باشد.

شريعتي: دعا بفرماييد.

حاج آقاي حسيني: بحق ياسين و القرآن الحکيم و بحق طه و القرآن العظيم، يا من يقدر علي حوائج السائلين، يا من يعلم ما في الضمير، يا منفس عن المکروبين، يا مفرج عن المغمومين، يا راحم الشيخ الکبير، يا رازق الطفل الصغير، يا من لا يحتاج الي تفسير و التاويل، صل علي محمد و آل محمد.

خدايا به حق محمد و آل محمد حوائج خيريه و شرعي مخاطبين عزيز و همه مؤمنين را برآورده به خير بگردان.

شريعتي: السلام عليک يا رسول الله. والحمدلله رب العالمين و صلي الله علي محمد و آل الطاهرين.

95-05-05- سيره تربيتي امام صادق(ع)

بسم الله الرحمن الرحيم و صلي الله علي محمد و آله الطاهرين

شريعتي: سلام مي کنم به همه شما هموطنان عزيزم و همينطور شنونده هاي خوب و نازنين. آرزو مي کنم در هرکجا که هستيد بهترين ها نصيب شما شود. امروز در خدمت حاج آقاي حسيني قمي هستيم. سلام عليکم خيلي خوش آمديد.

حاج آقا حسيني: عرض سلام خدمت

ص: 3979

همه بينندگان و همينطور شنوندگاني دارم که از راديو قرآن برنامه را مي بينند.

شريعتي: امروز از سيره تربيتي امام صادق(ع) با توجه به اينکه در آستانه شهادت حضرت هستيم، شنبه 25 شوال سالروز شهادت امام صادق(ع) است. از سيره تربيتي حضرت خواهيم شنيد.

حاج آقاي حسيني: در آستانه شهادت حضرت هستيم. روز شنبه روز شهادت است. اين سالها فراوان مي شنويم که علما و مراجع تأکيد دارند ايام شهادت حضرت بايد خيلي باشکوه برگزار شود. يک شکوه هم به همين است که مجالسي که در ارتباط با حضرت هست، بيشتر شود. اگر خداوند توفيقي بدهد من چند عنوان را در نظر گرفتم که در ذيل آن داستان هايي از امام صادق و اصحاب آن حضرت عرض کنم.

مورد اول سفارش به صداقت و امانت داري است. داستاني است که در کافي مرحوم کليني آمده است. يکي از اصحاب امام صادق شخصي به نام عبدالرحمان بن سيابه است. پدرش از اصحاب حضرت بود. مي گويد: پدرم که از دنيا رفت، يک کسي از دوستان پدرم در خانه ما را زد. به من تسليت گفت و سؤال کرد: آيا پدرت ارثي به جا گذاشته است؟ گفتم: نه، ما وضع مالي مان خوب نبود. هزار درهم به من داد و گفت: اين را حفظ کن و با آن کاسبي کن و از سودش استفاده کن. نگذار سرمايه ات از دست برود. مي گويد: نزد مادرم آمدم و گفتم و مادرم هم خوشحال شد. فرداي آن روز رفتم يکي ديگر از دوستان پدرم را پيدا کردم. گفتم: يک چنين پولي به من رسيده است. او هم يک مقدار پارچه ابريشمي برايم خريداري کرد و يک مغازه اي

ص: 3980

برايم گرفت و روزي زيادي خدا نصيب ما کرد. پدر از دست رفته بود و اين دو رفيق پدر يک کمکي کردند و وضع ما خيلي خوب شد. فصل حج که رسيد به ذهنم رسيد حج خانه خدا بروم. گفتم: حالا که اوضاع خوب است، پول حج هم داريم، به حج برويم. به مادر گفتم: تصميم دارم حج بروم. گفت: پسرم اول هزار درهمي را که رفيق پدر داده تسويه کن و بعد به حج برو. سراغ رفيق پدرم آمدم، هزار درهم را دادم. نگاهي کرد و تعجب کرد. گفت: هزار درهم کم است؟ من بيشتر به تو بدهم؟ گفت : نه پول با برکتي بود. وضع ما خوب شده است. مي خواهم حج بيت الله بروم و آماده ام پول شما را پس بدهم. پول را دادم و با سود پول هايي که بدست آورده بودم به حج بيت الله الحرام رفتم. از حج که برگشتم به مدينه خانه امام صادق(ع) آمدم. جمعيتي نشسته بودند، من يک جواني بودم و سن و سالي نداشتم. يک گوشه مجلس نشستم تا ديگران سؤالاتشان را از امام صادق(ع) بپرسند. جمعيت که رفتند و خلوت شد، حضرت به من اشاره کردند که سؤالي داري؟ خدمت حضرت رفتم و گفتم: من پسر فلاني هستم. پدر مرا امام صادق(ع) مي شناخت. حضرت طلب رحمت براي پدرم کردم. باز از زندگي پدر سؤال کردند و فرمودند: پدر از دنيا رفت، چيزي براي شما گذاشت؟ گفتم: نه، وضع مالي ما خوب نبود. ارثي نداشتيم. حضرت بلافاصله فرمود: پس چطور حج خانه خدا رفتي؟ داستان را تعريف کردم. مي گويد: امام صادق مهلت نداد حرف من تمام شود.

ص: 3981

فرمود: هزار درهم را چه کردي؟ فرمود: تسويه کردم. حضرت فرمود: احسنت! خيلي خوشحال شدند که من دين مردم را پرداخت کردم و به حج آمدم. بعد فرمودند: مي خواهي نصحيتي بکنم؟ گفتم: بفرماييد، استقبال مي کنم. «عَلَيْكَ بِصِدْقِ الْحَدِيثِ وَ أَدَاءِ الامَانَةِ تَشْرَكُ النَّاسَ فِي أَمْوَالِهِمْ هَكَذَا» (کافي/ج5/ص134) سعي کن در زندگي راستگويي و امانت داري داشته باشي. اگر اين کار را کردي آنوقت در مال مردم شريک هستي.

اين خيلي مهم است. داستان ديگري هم است که از امام جواد (ع) است که هم شيخ کليني در کافي و هم شيخ صدوق در من لايحضر نقل کردند.

کسي منزل امام جواد رفت و گفت: «إِنِّي أُرِيدُ أَنْ أُلازِمَ مَكَّةَ وَ الْمَدِينَةَ» دلم مي خواهد چند وقتي بروم مکه زندگي کنم و در مدينه بمانم. ولي به مردم هم بدهي داريم. «وَ عَلَيَّ دَيْنٌ فَمَا تَقُولُ» شما چه مي فرماييد؟ بروم يا دين مردم را بدهم؟ امام جواد(ع) فرمود: «قَالَ ارْجِعْ إِلَي مُودَّي دَيْنِكَ» اول برو دينت را بده. «وَ انْظُرْ أَنْ تَلْقَي اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ وَ لَيْسَ عَلَيْكَ دَيْنٌ» يک کاري کن وقتي از اين دنيا مي روي، مديون کسي نباشي. «فَإِنَّ الْمُومِنَ لا يَخُونُ» (من لا يحضره الفقيه/ج3/ص183) مؤمن خيانت نمي کند. کاري کن وقتي از دنيا مي روي به کسي بدهکار نباشي.

يعني اگر من به مردم بدهکار باشم و به دنبال کارهاي خير و مستحبي بروم، کربلا و مشهد بروم. اگر زمان دين مردم رسيده است و طلب مطالبه کرده است، دين مردم را ندهم خيانت کرده ام.

دو تن از اصحاب امام صادق (ع) به نام يحيي بن علا و اسحاق بن عمار هستند. اين دو بزرگوار عرض کردند، هروقت

ص: 3982

خدمت حضرت رسيديم، نشد امام صادق با ما وداع و خداحافظي کند، الا اينکه در هر ديداري اين سفارش را بيان مي کرد. مي فرمود: «عَلَيْكَ بِصِدْقِ الْحَدِيثِ وَ أَدَاءِ الامَانَةِ» ما کم داريم رواياتي که امام در هر وداعي بيان کرده باشند. امام صادق در هر خداحافظي اين نصيحت را تکرار بکند. اين چيزي که امروز در جامعه ما درّ ناياب شده است همين هاست. يعني صداقت درّ ناياب است. امانت داري درّ ناياب شده است. صداقت هم فقط راستگويي در کلام نيست. در عمل هم صادقانه عمل کنيم. صادقانه حرف بزنيم. اگر ادعاي دينداري مي کنيم راست بگوييم. اگر ادعاي حکومت ديني داريم راست بگوييم. مسئولين اگر ادعاي حکومت داري دارند، که نظام اسلامي را اداره مي کنند، راست بگويند. مردم اگر مدعي تقويت نظام ديني هستند، راست بگويند.

يکي از علما مي گفتند: پدر من انگشتر دست نمي کرد. هرچه مردم مي گفتند: انگشتر ثواب دارد. فرمود: نه من مي ترسم انگشتر دست کنم و معنايش اين باشد که من تمام مستحبات را انجام دادم، تا چه رسد به اين انگشتر! در حالي که من اينطور نيستم. نمي خواهم طوري خودم را نشان بدهم که من يک چنين آدمي هستم. الآن زندگي هاي ما واقعاً منافقانه است. يعني ظاهر الصلاة هستيم ولي در عمل مي بينيم نه اينطور نيست.

امام (ره) در زندگي نامه شان نوشتند: وقتي در فرانسه بودند، خبرنگاري آمده بود، زندگي 24 ساعت امام را فيلم برداري کند. به سفره غذا که رسيده بودند، نان و ماستي آورده بودند و گفتند: شما مشغول نان و ماست شويد، ما فيلم برداري کنيم و بگوييم: اين هم غذاي امام است. امام سر سفره ننشسته بودند. فرمودند: دروغ است.

ص: 3983

من کجا هميشه نان و ماست مي خورم؟! يکوقتي هم چلوخورشت مي خورم. اين دروغ است!

در نهج البلاغه اميرالمؤمنين(ع) هست که مي فرمايد: ما در رکاب پيامبر که مي جنگيديم، گاهي ما پيروز مي شديم و گاهي دشمن. هميشه ما غالب نبوديم. ولي وقتي خدا صداقت را در ما ديد، خدا ما را پيروز کرد و ما را ياري کرد.

امروز اگر ما در کسبمان در کارمان، در تجارتمان، در کشورداري مان، در معامله، در تعامل با مسئولين، در تعامل مسئولين با مردم، آنوقت پيروزي نصيب ما مي شود. امروز اين همه مشکلات و گرفتاري بخاطر نداشتن صداقت است. نه مسئولين با مردم و نه مردم با مسئولين صداقت دارند. عنوان اول ما سفارش امام صادق (ع) به صداقت و امانت داري بود.

عنوان دوم تأثير گناه در زندگي انسان است. اين يک واقعيتي است. اينطور نيست که گناهاني که ما انجام مي دهيم فقط عقوبتش براي قيامت باشد. واقعاً بعضي گناهان در زندگي امروزي ما اثر دارد. حديث را مرحوم کليني در کافي شريف و مرحوم شيخ طوسي در تهذيب نقل کرده است. يکي از اصحاب امام صادق(ع) شهاب نام داشت. شهاب بن عبد ربه اسم کاملش است. يکي از اصحاب خوب امام صادق و مورد تأييد امام صادق بوده است. بيش از بيست حديث از امام صادق(ع) نقل کرده و وضع مالي اش خيلي خوب بوده است. اين آقا به کسي که محضر امام صادق مي رفت، گفت: سلام مرا به حضرت برسان. من يک گرفتاري در زندگي ام پيش آمده، به امام بفرماييد: که علت اين گرفتاري چيست؟ مدتي است خواب راحت ندارم. در خواب گرفتار پريشاني هستم. امام صادق(ع) پيغام دادند که

ص: 3984

به او بگوييد: زکات مالت را بده مشکلت برطرف مي شود. دوباره پيغام داد به امام بگوييد: همه خبر دارند. بچه هاي کوچه و بازار هم خبر دارند که من زکات مالم را مي دهم. امام دوباره پيغام دادند که درست است زکات مالت را مي دهي ولي مصرفش درست نيست. در قرآن داريم «إِنَّمَا الصَّدَقاتُ لِلْفُقَراءِ وَ الْمَساكِينِ وَ الْعامِلِينَ عَلَيْها وَ الْمُؤَلَّفَةِ قُلُوبُهُمْ وَ فِي الرِّقابِ وَ الْغارِمِينَ وَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَ ابْنِ السَّبِيلِ فَرِيضَةً مِنَ اللَّهِ وَ اللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ» (توبه/60) زکات را بايد به فقير و مسکين داد. اين خيلي دقت نمي کرد. زکاتي که به مصرفش نرسد، بي فايده است.

اسحاق بن عمار مي گويد: به امام صادق(ع) گفتم: آقا يک کسي يک مسأله اي را از من سؤال کرد و من اينطور پاسخ دادم. يک نفر از من پرسيد: من به حج بروم يا نروم؟ طرف آدم ضعيف الحالي بود و خيلي بنيه نداشت. به او گفتم: نه نمي خواهد حج بروي. امام صادق فرمود: حق تو اين است که تو يک سال مريض شوي. يک فتواي غلط و بي مبنا دادي. مي گويد: يک سال گرفتاري بيماري شدم.

گاهي آثار دنيا را ما در همين جا مي بينيم. يکي از علماي بزرگ اعتراف کرده اند. ايشان مي گويد: يکوقت کسي گرفتار وسواس بود. آمد نماز بخواند من او را مسخره کردم. عالم بزرگي بود. بلافاصله بعد از آن نماز خودم گرفتار وسواس شدم و تا پانزده سال اسير وسواس بودم. مي گويد: خودم فهميدم که چوب مسخره کردن آن فرد وسواسي را خوردم.

مرحوم آيت الله حق شناس مي فرمودند: ايامي که من هنوز در قم بودم، يک جواني از تهران به من نامه

ص: 3985

نوشت. من يک گرفتاري در زندگي ام دارم، شما دعا کنيد گرفتاري من برطرف شود. من حرم حضرت معصومه(س) رفتم و برايش دعا کردم. شب در عالم رؤيا ديدم دارد سينه مي زند و خيلي پريشان است. نمي دانستم تعبير خوابش چيست. خدمت آيت الله العظمي حجت رفتم که از مراجع بزرگوار بودند. گفتم: يک چنين خوابي ديدم. آيت الله حجت تعبير کرد، اينکه دارد سينه مي زند معلوم مي شود مضطر است. اضطرار او برطرف نشده است. باز هم برايش دعا کنيد. دوباره دعا کردم و از يک جايي به من گفته شد که ما مشکل اين جوان را حل مي کنيم به شرطي که نمازش را بخواند. اگر نمازش را نخواند دوباره مشکل برمي گردد. ايشان مي فرمود: جوان گفت من تعجب مي کنم که از کجا شما مي فهميد؟ پدر من خبر نداشت که من نماز نمي خوانم. چون در اتاق خودم در را مي بستم و يک تظاهري مي کردم.

حديث ديگري از امام صادق(ع) داريم که در من لا يحضر شيخ صدوق است. فرمودند: نکند کسي مانع حج ديگري باشد. اگر مانع حج ديگري شد، هم در دنيا و هم در قيامت گرفتار مي شود. اين آل سعودي که امسال خيلي ها را از نعمت حج محروم کردند، اميدواريم خداوند مقدر بفرمايد هرچه زودتر حج و عمره بدون آل سعود را انشاءالله نصيب همه ما بفرمايد.

آمدند به امام صادق گفتند: آقا پسر شما اسماعيل تب کرده است. حضرت فرمودند: برويد از اسماعيل بپرسيد که امروز چه گناهي کردي که خدا در دنيا دارد عقوبتت مي کند؟ کسي نزد اسماعيل آمد و سؤال کرد. رويش نشد جواب بدهد. ساکت شد. يک کسي آنجا بود جواب داد

ص: 3986

و گفت: من در جريان هستم. با همسرش درگير شده، همسرش را کتک زده و همسرش با چهارچوب در برخورد کرده و صورتش پاره شده است. به امام صادق فرمودند: ماجرا اينچنين است. امام صادق فرمود: الحمدلله! خدا رو شکر که فرزند من در دنيا عقوبتش را مي بيند. از خدا بخواهيم عقوبت نشويم. ولي اگر عقوبت شديم، خوشحال باشيم. اگر گرفتاري بخاطر خلاف ما هست بايد خدا را شاکر باشيم. بعد فرمودند: بگوييد عروس ما بيايد. اين داستان در يکي از کتاب هاي قديمي ما به نام «التمحيص» ابن شره حراني نقل شده است. امام صادق به عروس شان فرمودند: اگر مي شود اسماعيل را حلال کن. گفت: چشم! حضرت هديه اي به او دادند. فرمودند: حالا برويد و ببينيد حال اسماعيل چطور است؟ وقتي عروس حلال کرد و گذشت، رفتند و آمدند و گفتند: انگار آب روي آتش است. هيچ خبري از تب نيست. پس بحث دوم ما آثار گناه در زندگي انسان است.

شريعتي: صفحه 288 قرآن کريم آيات 59 تا 66 سوره مبارکه اسراء براي شما تلاوت مي شود.

«وَ ما مَنَعَنا أَنْ نُرْسِلَ بِالْآياتِ إِلَّا أَنْ كَذَّبَ بِهَا الْأَوَّلُونَ وَ آتَيْنا ثَمُودَ النَّاقَةَ مُبْصِرَةً فَظَلَمُوا بِها وَ ما نُرْسِلُ بِالْآياتِ إِلَّا تَخْوِيفاً «59» وَ إِذْ قُلْنا لَكَ إِنَّ رَبَّكَ أَحاطَ بِالنَّاسِ وَ ما جَعَلْنَا الرُّؤْيَا الَّتِي أَرَيْناكَ إِلَّا فِتْنَةً لِلنَّاسِ وَ الشَّجَرَةَ الْمَلْعُونَةَ فِي الْقُرْآنِ وَ نُخَوِّفُهُمْ فَما يَزِيدُهُمْ إِلَّا طُغْياناً كَبِيراً «60» وَ إِذْ قُلْنا لِلْمَلائِكَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلَّا إِبْلِيسَ قالَ أَ أَسْجُدُ لِمَنْ خَلَقْتَ طِيناً «61» قالَ أَ رَأَيْتَكَ هذَا الَّذِي كَرَّمْتَ عَلَيَّ لَئِنْ أَخَّرْتَنِ إِلى يَوْمِ الْقِيامَةِ لَأَحْتَنِكَنَّ ذُرِّيَّتَهُ إِلَّا قَلِيلًا «62»

ص: 3987

قالَ اذْهَبْ فَمَنْ تَبِعَكَ مِنْهُمْ فَإِنَّ جَهَنَّمَ جَزاؤُكُمْ جَزاءً مَوْفُوراً «63» وَ اسْتَفْزِزْ مَنِ اسْتَطَعْتَ مِنْهُمْ بِصَوْتِكَ وَ أَجْلِبْ عَلَيْهِمْ بِخَيْلِكَ وَ رَجِلِكَ وَ شارِكْهُمْ فِي الْأَمْوالِ وَ الْأَوْلادِ وَ عِدْهُمْ وَ ما يَعِدُهُمُ الشَّيْطانُ إِلَّا غُرُوراً «64» إِنَّ عِبادِي لَيْسَ لَكَ عَلَيْهِمْ سُلْطانٌ وَ كَفى بِرَبِّكَ وَكِيلًا «65» رَبُّكُمُ الَّذِي يُزْجِي لَكُمُ الْفُلْكَ فِي الْبَحْرِ لِتَبْتَغُوا مِنْ فَضْلِهِ إِنَّهُ كانَ بِكُمْ رَحِيماً «66»

ترجمه:و هيچ چيزى ما را از فرستادن آيات و معجزات (مورد درخواست مردم) بازنداشت، جز اينكه امّت هاى پيشين آنها را تكذيب كردند (وهلاك شدند).ما به قوم ثمود ماده شترى داديم كه روشنگر (اذهان مردم) بود، امّا به آن ستم كردند و ما معجزات (درخواستى) را نمى فرستيم مگر براى بيم دادن. و (به يادآور) آنگاه كه به تو گفتيم: همانا پروردگارت بر مردم احاطه دارد و آن رؤيايى را كه نشانت داديم و آن درخت نفرين شده در قرآن را، جز براى آزمايش مردم قرار نداديم. و ما مردم را بيم مى دهيم، ولى (هشدار ما) جز طغيان و سركشى بزرگ، چيزى بر آنان نمى افزايد. وبه يادآور زمانى كه به فرشتگان گفتيم: براى آدم سجده كنيد. پس سجده كردند، مگر ابليس كه گفت: آيا براى كسى سجده كنم كه از گل آفريده اى؟! ابليس گفت: به من خبر ده، اين است آن كسى كه بر من گرامى داشتى؟ اگر تا قيامت مهلتم دهى، يقيناً بر نسل او افسار زده، به زير سلطه مى كشم، مگر اندكى را. (خداوند به ابليس) گفت: برو، هر كس از آدميان از تو پيروى كند، قطعاً كيفرتان دوزخ است، كيفرى كامل! و (اى شيطان!) هر كس از مردم را مى توانى با صداى

ص: 3988

خود بلغزان و نيروهاى سواره و پياده ات را بر ضدّ آنان گسيل دار و در اموال وفرزندان با آنان شريك شو و به آنان وعده بده، و شيطان جز فريب، وعده اى به آنان نمى دهد. قطعاً تو بر بندگان (خالص) من تسلّطى ندارى و حمايت ونگهبانى پروردگارت (براى آنان) كافى است. پروردگار شما كسى است كه برايتان كشتى را در دريا به حركت درمى آورد، تا با تلاش خود از فضل و رحمتش بهره بريد. البتّه او همواره نسبت به شما مهربان است.

شريعتي: اشاره قرآني را بفرماييد و بعد هم ادامه بحث را بشنويم.

حاج آقاي حسيني: آيه 60 سوره اسراء مي فرمايد: «وَ ما جَعَلْنَا الرُّؤْيَا الَّتِي أَرَيْناكَ إِلَّا فِتْنَةً لِلنَّاسِ وَ الشَّجَرَةَ الْمَلْعُونَةَ فِي الْقُرْآنِ وَ نُخَوِّفُهُمْ فَما يَزِيدُهُمْ إِلَّا طُغْياناً كَبِيراً» شايد تفاسير اهل سنت بيش از تفاسير شيعه اين قصه را نقل کردند که اين آيه در مورد خوابي است که پيامبر ديدند. پيامبر خواب ديدند که عده اي ميمون از منبر حضرت بالا مي روند. تعبير اين خواب اين بود که بني اميه بعد از پيامبر حکومت خواهند کرد. حضرت خيلي ناراحت شدند. به حدي که بعد از اين رؤيا ديگر پيامبر خندان ديده نمي شد. آيه نازل شد «وَ ما جَعَلْنَا الرُّؤْيَا الَّتِي أَرَيْناكَ إِلَّا فِتْنَةً لِلنَّاسِ» اين يک آزموني است و بعد از شما مردم در آزمون قرار خواهند گرفت. «وَ الشَّجَرَةَ الْمَلْعُونَةَ فِي الْقُرْآنِ» آن شجره ملعونه را هم به دودمان بني اميه تفسير کردند. در تفسير درّ المنصور براي ملا جلال الدين سيوطي که از علماي بزرگ اهل سنت است که شش حديث نقل مي کند که اين شجره ملعونه که قرآن بيان

ص: 3989

کرده بني اميه هستند و اين تعبير خواب پيامبر است.

مورد سومي که عرض مي کنم سفارش امام صادق(ع) به رسيدگي به خويشاوندان است. الآن يک سؤالي که زياد پرسيده مي شود اين است که مثلاً عمه ما، خاله ما، عموي ما، گرفتاري مالي زياد دارند ولي خيلي مقيد به مباني ديني نيستند، آيا ما به آنها کمک کنيم يا نه؟ در صله رحم به ارحام بايد رسيدگي کرد. يک آقايي خودش خوب نيست، اما خانمش و بچه هايش نيازمند هستند.

در امالي شيخ مفيد هست که يکي از اصحاب امام صادق به نام داود بن کثير، مي گويد: خدمت امام صادق(ع) بودند و امام بدون مقدمه به من اين مطلب را بيان کردند. فرمودند: «يَا دَاوُدُ لَقَدْ عُرِضَتْ عَلَيَّ أَعْمَالُكُمْ يَوْمَ الْخَمِيسِ » پنجشنبه نام عمل تو به من عرضه شد و من نامه عمل شما را ديدم. روايت فراوان داريم که نامه عمل ما به امام عرضه مي شود. «فَرَأَيْتُ فِيمَا عُرِضَ عَلَيَّ مِنْ عَمَلِكَ صِلَتَكَ لابْنِ عَمِّكَ فُلانٍ» (المناقب/ج4/ص227) ديدم در نامه ات به فلان پسرعمويت رسيدگي کردي و من خوشحال شدم. داود مي گويد: من به اين پسرعمويم که کمک کردم و حضرت از کمک من خوشحال شده، پسرعمويي است که گرفتاري داشت و عيالوار بود. من مي خواستم مکه بروم برايش پولي فرستادم. با اينکه اين پسرعمو حتي در مسير ما نبود. يعني از ارادتمندان به اهل بيت نبود. حضرت فرمود: وقتي تو صله رحم مي کني، او قطع رحم مي کند. اين باعث مي شود که از عمر تو کوتاه شود ولي به عمر تو اضافه شود.

قصه دوم از خود امام صادق(ع) هست. يکي از خادم هاي امام صادق(ع) مي گويد: حضرت در

ص: 3990

بستر شهادت بودند. گاهي از هوش مي رفتند و گاهي به هوش مي آمدند. وقتي به هوش آمدند، فرمودند: به فلاني به فلاني يک مبالغي وصيت کردم کمک کنيد. يک عده از ما ارث مي برند، پدرم، مادرم، فرزندان من، همسرم از من ارث مي برند. اينها وارث هستند. در وصيت سفارش کردند شما از ثلث مالتان وصيت کنيد به ارحام نيازمندتان پول بدهند. يک نفر محضر امام بود مي گويد: به امام گفتم: چه سفارشي مي کنيد؟ فلاني! اين آقا قصد داشت شما را به قتل برساند. قصد جان شما را داشت. ارحام شماست ولي قصد جان شما را داشت. حضرت فرمودند: نمي خواهيد من مصداق اين آيه قرآن باشم. «وَ الَّذِينَ يَصِلُونَ ما أَمَرَ اللَّهُ بِهِ أَنْ يُوصَل » (رعد/21) خدا مدح مي کند کساني را که اهل صله رحم هستند و به خويشاوندانشان مي رسند. پسرعمويي که قصد جان امام صادق را دارد، در بستر شهادت امام وصيت مي کند که از ثلث مالش به او کمک کنند. امام صادق فرمود: بوي بهشت به مشام دو دسته نمي رسد. کسي که عاق والدين شده باشد. يکي هم کسي که با خويشاوندش پيوندش را قطع مي کند.

يکوقتي خويشاوند ما در خط ذهني و فکري ما نيست. شايد رفتن حضوري ما براي فرزندان ما آسيب داشته باشد. نيازي نيست ما برويم. اما زن و بچه اش که گناهي ندارند، کمک مالي کنيم. مشکلشان را رفع کنيم. صله رحم حضور الزامي ما نيست. اما از حال آنها با خبر باشيم.

شريعتي: دعا بفرماييد.

حاج آقاي حسيني: جمعه شب شهادت امام صادق و روز شنبه روز شهادت امام صادق(ع) است. انشاءالله از اين روز براي تعظيم شعائر ديني

ص: 3991

استفاده کنيم. انشاءالله خدا به حق محمد و آل محمد به ما توفيق آشنايي با معارف و عمل به آنها را عنايت بفرمايد.

شريعتي: والحمدلله رب العالمين و صلي الله علي محمد و آل الطاهرين.

95-05-12- سيري در نهج البلاغه

بسم الله الرحمن الرحيم و صلي الله علي محمد و آله الطاهرين

تا داشته ام فقط تو را داشته ام *** با ياد تو قد و قامت افراشته ام

بوي صلوات مي دهند دستانم *** از بس که گل محمدي کاشته ام

شريعتي: سلام مي کنم به همه شما هموطنان عزيزم و همينطور شنونده هاي خوب و نازنين که از طريق راديو قرآن شنونده ما هستند. آرزو مي کنم در هرکجا که هستيد بهترين ها نصيب شما شود. امروز در خدمت حاج آقاي حسيني قمي هستيم. سلام عليکم خيلي خوش آمديد.

حاج آقا حسيني: عرض سلام خدمت همه بينندگان و همينطور شنوندگاني دارم که از راديو قرآن برنامه را مي بينند.

شريعتي: امروز هم پاي سفره اميرالمؤمنين خواهيم نشست که پدر همه ما هستند، فرمودند: «علي ابوا هذه الامه» و انشاءالله اين پدر امروز مي خواهند ما را راهنمايي مي کنند.

حاج آقاي حسيني: کلمات حکمت آميز، کلمه 425. «إِنَّ لِلَّهِ عَبَّادًا اخْتَصَّهُمْ بِالنِّعَمِ لِمَنَافِعِ الْعِبَادِ يُقِرُّهُمْ فِيهَا مَا بَذَلُوهَا فَإِذَا مَنَعُوهَا نَزَعَهَا مِنْهُمْ» اگر بخواهيم به اين کلمه حکمت آميز عنوان بدهيم، نعمت براي خدمت عنوان اين است. اگر خداوند به کساني نعمتي مي دهد، حالا اين نعمت، ثروت باشد. موقعيت اجتماعي باشد، حافظه خوب باشد، علم و دانش باشد، هرچه باشد. هرچه اين بنده اضافه دارد براي خدمت به خلق است. اينها را مي خواهد واسطه خدمت خلق قرار بدهد. و اگر اين را استفاده نکنند خدا از اينها مي گيرد

ص: 3992

و به کس ديگر مي دهد.

«إِنَّ لِلَّهِ عَبَّادًا اخْتَصَّهُمْ بِالنِّعَمِ» خدا به بعضي از بندگانش نعمت هاي خاصي مي دهد. ثروت و موقعيت و آبروي بيشتري مي دهد. چرا؟ «لِمَنَافِعِ الْعِبَادِ» براي اينکه به ديگران خدمت کند. «يُقِرُّهُمْ فِيهَا مَا بَذَلُوهَا» تا وقتي اهل خدمت باشند، اين نعمت دست اينها مي ماند. «فَإِذَا مَنَعُوهَا»اگر بخل ورزيدند، «نَزَعَهَا مِنْهُمْ» از اينها مي گيرد «فَحَوَّلَهَا إِلَى غَيْرِهِمْ» به ديگران مي دهد.

ما با اين باورها زندگي مي کنيم. اگر من ثروتي و موقعيت و آبرويي داشتم، هرکس هرچه داشت، يادش باشد اگر يک روزي از او گرفته شد، شايد به اين جهت بود که به اين وظيفه عمل نکرده است. نعمت فقط ثروت نيست. يکوقت کسي وضع مالي هم ندارد. از آبروي خودش مي تواند خوب استفاده کند.

خدا مرحوم آيت الله العظمي شيخ عبدالکريم حائري را رحمت کند. روزهاي آخر عمرشان گرفته و ناراحت بود. پنجاه هزار تومان بدهکار بود. هفتاد سال پيش خيلي مبلغ زيادي بود. بدهي براي چه بود؟ براي خرج حوزه و تبليغ دين بود آن هم در عصر رضاخان بود. امام (ره) فرمودند: اداره حوزه توسط حاج شيخ عبدالکريم کمتر از انقلاب ما نبود. ايشان ناراحت بوده پنجاه هزار تومان بدهکار است. به آقا مي گويد: شما براي چه ناراحت هستيد؟ بالاخره هرکس بعد از شما به مرجعيت برسد، بدهي را مي دهد. يک جمله فرمودند: من نگراني ام براي اين نيست که پنجاه هزار تومان براي دين مقروض هستم. نگراني من اين است که از دنيا مي روم، اگر امام زمان از من سؤال کند آبرويي که ما به تو داديم با اين آبرو بيش از اين مي توانستي قرض کني، چرا اين کار

ص: 3993

را نکردي؟ آنوقت جواب امام زمان را چه بدهم؟ بعضي از ما مي گوييم: سري که درد نمي کند دستمال نمي بندند. خوشي راحت باش، چرا دنبال درد سر بروي! اگر خدا به توآبرو داد، ثروت داد، پست و موقعيت داد، علم و دانش داد، الآن فصل تابستان است. شما نفر اول مدرسه بوديد. قبول شدي، نمره عالي گرفتي. مي داني دختر همسايه استعداد تو را نداشته، در يک کلاس و يک درس ضعيف تر از تو بوده است. نياز به کمک دارد. شکر اين نعمت اين است که تو از اين قدرت خودت براي کمک به او استفاده کني.

ديروز در يک شهرستاني در جمع فرهنگيان بودم، يک سؤال پرسيدم و گفتم: خودتان جواب بدهيد. گفتم: الآن فصل تابستان است. معلم بايد جگرش براي دانش آموز بسوزد. بالاخره خدا اين نعمت و قدرت را در اختيار شما قرار داده است. آيا به دانش آموزان در اين فصل يک زنگ زديد که اگر کاري دارند، مشورتي مي خواهند، انتخاب رشته دارند، در درسي عقب ماندگي داريد؟ محدود گفتند که ما تماس گرفتيم. نعمت است که خدا در اختيار شما قرار داده است. بايد استفاده کنيد. همين که زنگ بزنيد دانش آموز لذت مي برد. حضرت فرمود خدا اين نعمت ها را داده «يُقِرُّهُمْ فِيهَا مَا بَذَلُوهَا» يادم باشد اگر روزي اين نعمت از من گرفته شد، «فَإِذَا مَنَعُوهَا نَزَعَهَا مِنْهُمْ» اگر من براي بندگان خدا خرج نکردم، خدا اين نعمت را از من مي گيرد. «فَحَوَّلَهَا إِلَى غَيْرِهِمْ» مگر اينکه اهل کار خير باشد.

نظير اين جمله کلمه ي 304 نهج البلاغه است. اميرالمؤمنان مي فرمايد: «إِنَّ الْمِسْكِينَ رَسُولُ اللَّهِ» نيازمندي که سراغ شما بيايد، فرستاده خداست. اين

ص: 3994

دانش آموزي که به تو مراجعه کرده، اين همسايه، اين نيازمند، اين بنده خداست. فرستاده خداست. فرستاده خدا فقط خاتم الانبياء نيست. مسکين هم رسول الله است. «فمن منعه فقد منع الله ومن أعطاه فقد أعطى الله» هرکس به او خدمت کند، به خدا کمک کرده است. خدا خودش مي گويد: «مَنْ ذَا الَّذِي يُقْرِضُ اللَّهَ» (بقره/245) اگر من باور کنم با رسول الله و فرستاده خدا برخورد مي کنم، سعي مي کنم خوب برخورد کنم.

واقعاً اگر گرفتارها را فرستاده خدا بدانيم، الآن اين همه ادعا مي کنيم عجل لوليک الفرج، آقا بيا! بسم الله، در کلمات خود حضرت هست اگر کسي مي خواهد به ما خدمت کند، در عصر غيبت به شيعيان ما خدمت کند. يکي از اساتيد ما مي فرمود: زيارت امام رضا مي رويم، زيارت جامعه کبيره مي خوانيم. «بابي انتم و امي و نفسي و اهلي و مالي» آقا پدرم، مادرم، هستي ام، خانه ام، کاشانه ام، زندگي ام، جانم، همه به فداي شما باشد. آن استاد مي فرمود: چرا دروغ مي گوييم؟ من که به همسايه گرفتارم حاضر نيستم کمک کنم، من که به برادر زاده گرسنه ام حاضر نيستم کمک کنم، چرا مي روم به امام رضا خالي بندي مي کنم و در زيارت جامعه اينطور مي خوانم.

جمله سوم از اميرالمؤمنان کلمه 95 است. اگر بناست خدمتي براي مؤمنين انجام دهيم اين سه شرط را در آن رعايت کنيم. «لا يَسْتَقِيمُ قَضَاءُ الْحَوَائِجِ إِلا بِثَلاثٍ» (نهج البلاغه/حکمت101) سه شرط در برآوردن حاجت مردم هست. «وَ بِاسْتِكْتَامِهَا» مکتوم شمردن، «وَ بِتَعْجِيلِهَا» استصغار يعني نزد خودت بزرگ جلوه نکند. فکر نکنيم کاري کرديم. «بِاسْتِصْغَارِهَا لِتَعْظُمَ» بگذاريم خدا بزرگش کند. «مَثَلُ الَّذِينَ يُنْفِقُونَ أَمْوالَهُمْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ كَمَثَلِ حَبَّةٍ» (بقره/261)

ص: 3995

هفت تا مي شود. هفتصد تا مي شود اما تو چيزي نگو. پيش خودت بزرگ جلوه نده.

خدا مرحوم آيت الله طباطبايي را رحمت کند. ايشان برادري داشتند که بسيار مرد بزرگي بود. يکوقتي پيغام به علامه طباطبايي داده بود. من در عالم احضار ارواح روح پدر را احضار کردم، پدر از شما شکايت دارد. چرا؟ گفته: اين آقا تفسير الميزان که نوشته در ثوابش مرا شريک نکرد. الميزان بيست جلد است. اگر هر جلد پانصد صفحه باشد، ده هزار صفحه است. علامه مي گويد: من اين را کار مهمي نمي دانستم که بخواهم پدر را سهيم کنم. خدايا اگر اين کار ارزشي نزد تو دارد پدر ما هم سهيم باشد. استصغارها، تو خودت کوچک بشمار خدا بزرگ مي کند. خدا به تفسير علامه طباطبايي عظمت داد.

مخفي کن، استکمام، مکتوم کن. تو همه جا فاش نکن. خدا افشا مي کند. در قرآن کريم هست، ابراهيم از خدا خواست «وَ اجْعَلْ لِي لِسانَ صِدْقٍ فِي الْآخِرِينَ» (شعرا/84) ابراهيم از خدا خواست خدايا کمک کن نام ما به نيکي برده شود.

«وَ بِتَعْجِيلِهَا لِتَهْنُو» زود انجام بده. آن بنده خدايي که به تو مراجعه مي کند، برايش دلنشين باشد. امروز و فردا نکن. بعضي ها کاري مي کنند که طرف جرأت نکند مراجعه کند.

يکي از اصحاب امام صادق(ع)، مرحوم کليني در کافي نقل مي کند. کسي به نام محمد بن بِشر خدمت امام صادق آمد. گفت: شما شهاب ابن عبد ربه را مي شناسي. حضرت فرمودند: بله! گفت: ما هزار درهم به اين آقا بدهکار هستيم. الآن يک مقدار مشکل دارم، يک مقدار با تأخير مي توانم بدهم. حضرت دستور دادند که شهاب بيايد. حضرت به

ص: 3996

شهاب فرمود: الآن محمد بن بشر نزد من بود. تو خبر داري. اولاً مي داني از دوستان و شيعيان ماست. ثانياً مي داني گرفتاري مالي دارد. ثالثاً مي داني خرج شکم پرستي و شهوت راني هم نکرده است. پول تو را نخورده است. رابعاً هم مي داني اين از بقيه طلبکار است. پول پيش مردم دارد و نمي تواند دين تو را بدهد. يک مقدار هم سرمايه دارد و فروش نرفته است. حالا هم به من رجوع کرده است که از او بخواه به من مهلت بده. حضرت به او فرمود: همه را ببخش! اين هزار دينار را ببخش. شهاب به امام صادق گفت: فکر کنم شما جزء کساني هستي که مي خواهي به من بگويي که اگر اين کار را کنم خدا از حسنات او به من مي دهد. حضرت فرمود: نه، من چه وقت گفتم: خدا از حسنات او به تو مي دهد؟ کرم خدا بالاتر از اين است. عدالت خدا بالاتر از اين است. اين بنده خدا شب سرد زمستاني نماز خوانده، روز تابستان روزه گرفته، حج خانه خدا رفته است. حالا ثواب هايش را بگيرد و به تو بدهد. گفت: چه مي شود اگر اين کار را کنم؟ حضرت فرمود: خدا به تو جزا مي دهد و اجر و حسنات او هم محفوظ براي خودش است. گفت: گذشتم.

داريم که شخصي خدمت امام صادق آمد. گفت: من از دست يکي از دوستانم شاکي هستم. آقا فرمود: چه کرده است؟ گفت: از من طلبي دارد و خيلي سخت گيري مي کند. من هم طلب او را مي دهم. يک ذره مراعات نمي کند. حضرت آن طرف را خواستند. به او فرمود: الآن فلاني از تو شکايت کرد. چرا

ص: 3997

مردم را اذيت مي کني؟ با او مدارا کن. خيلي آدم عجيبي بود. برعکس شهاب ابن عبد ربه که خيلي با معرفت بود، اين شخص گفت: بي خود کرده از من شکايت مي کند. من حقم را تا دينار آخر گرفتم. ديناري اضافه نگرفتم. امام تکيه داده بودند. حضرت عصباني شدند و نشستند. ائمه وقتي گرفتاري شيعيانشان را مي ديدند ناراحت مي شدند. فرمودند: تو حقت را کامل گرفتي، ظلم نکردي؟ فرمودند: «وَ الَّذِينَ يَصِلُونَ ما أَمَرَ اللَّهُ بِهِ أَنْ يُوصَل » (رعد/21) مؤمنين به خويشاوندانشان مي رسند، «وَ يَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ وَ يَخافُونَ سُوءَ الْحِساب » مؤمنين در قيامت نگران سوء الحساب خدا هستند. مگر خدا با کسي بدحسابي مي کند؟ «يَخافُونَ سُوءَ الْحِساب » همين کاري است که تو مي کني. اگر خدا با ما اينطور رفتار کند براي ما چه مي ماند؟ «الهنا عاملنا بفضلک و لا تعاملنا بعدلک» اين حديث را مرحوم طبرسي در مجمع البيان نقل کرده است. پيامبر خدا فرمود: فرداي قيامت هيچ کسي با عمل نجات پيدا نمي کند. به پيامبر خدا فرمودند: يا رسول الله حتي شما؟ فرمود: حتي من! فرمود: مگر اينکه من هم مشمول لطف الهي شوم.

الآن چقدر ما زنداني براي چک داريم. صد هزار زنداني جرايم غير عمد مالي در زندان ها داريم. اگر ما هم محتاج رحمت الهي هستيم، ما هم نسبت به ديگران همين رحمت را داشته باشيم.

ما بايد اين طرف قصه را هم بگوييم. افرادي هستند به من مي گويند: ما الآن به افراد زيادي قرض داديم ولي حتي يک قسط را هم ندادند. از طرف بانک زنگ مي زنند، سراغش رفتيم و گفتيم: چرا قسط هايت را نمي دهي؟ گفت: شما که هستي؟ گفته: من ضامن هستم.

ص: 3998

گفته: ضامن چه کسي است؟ مگر تو ضمانت نکردي؟ خودت قسط ها را هم پرداخت کن.

در فتح خيبر يک تيري به يکي از اصحاب خورد و به شهادت رسيد. هنوز در خون خودش مي غلتيد اصحاب گفتند: فلاني هم به شهادت رسيد. پيغمبر فرمود: به شهادت رسيد درست است ولي ديروز غنايم را تقسيم مي کرديم اين آقا يک عبا از غنايم دزديد. اين عبا الآن براي او آتش شده است. چرا پيغمبر اينطور گفت؟ براي اينکه بستگانش بروند بياورند. ديگران بترسند. اين اثر داشت. يکي هم گفت: پس من هم يک کفش برداشتم بروم بياورم.

شريعتي: امروز صفحه 295 قرآن کريم آيات 16 تا 20 سوره کهف از جزء پانزدهم براي شما تلاوت خواهد شد.

«وَ إِذِ اعْتَزَلْتُمُوهُمْ وَ ما يَعْبُدُونَ إِلَّا اللَّهَ فَأْوُوا إِلَى الْكَهْفِ يَنْشُرْ لَكُمْ رَبُّكُمْ مِنْ رَحْمَتِهِ وَ يُهَيِّئْ لَكُمْ مِنْ أَمْرِكُمْ مِرفَقاً «16» وَ تَرَى الشَّمْسَ إِذا طَلَعَتْ تَتَزاوَرُ عَنْ كَهْفِهِمْ ذاتَ الْيَمِينِ وَ إِذا غَرَبَتْ تَقْرِضُهُمْ ذاتَ الشِّمالِ وَ هُمْ فِي فَجْوَةٍ مِنْهُ ذلِكَ مِنْ آياتِ اللَّهِ مَنْ يَهْدِ اللَّهُ فَهُوَ الْمُهْتَدِ وَ مَنْ يُضْلِلْ فَلَنْ تَجِدَ لَهُ وَلِيًّا مُرْشِداً «17» وَ تَحْسَبُهُمْ أَيْقاظاً وَ هُمْ رُقُودٌ وَ نُقَلِّبُهُمْ ذاتَ الْيَمِينِ وَ ذاتَ الشِّمالِ وَ كَلْبُهُمْ باسِطٌ ذِراعَيْهِ بِالْوَصِيدِ لَوِ اطَّلَعْتَ عَلَيْهِمْ لَوَلَّيْتَ مِنْهُمْ فِراراً وَ لَمُلِئْتَ مِنْهُمْ رُعْباً «18» وَ كَذلِكَ بَعَثْناهُمْ لِيَتَسائَلُوا بَيْنَهُمْ قالَ قائِلٌ مِنْهُمْ كَمْ لَبِثْتُمْ قالُوا لَبِثْنا يَوْماً أَوْ بَعْضَ يَوْمٍ قالُوا رَبُّكُمْ أَعْلَمُ بِما لَبِثْتُمْ فَابْعَثُوا أَحَدَكُمْ بِوَرِقِكُمْ هذِهِ إِلَى الْمَدِينَةِ فَلْيَنْظُرْ أَيُّها أَزْكى طَعاماً فَلْيَأْتِكُمْ بِرِزْقٍ مِنْهُ وَ لْيَتَلَطَّفْ وَ لا يُشْعِرَنَّ بِكُمْ أَحَداً «19» إِنَّهُمْ إِنْ يَظْهَرُوا عَلَيْكُمْ يَرْجُمُوكُمْ أَوْ يُعِيدُوكُمْ

ص: 3999

فِي مِلَّتِهِمْ وَ لَنْ تُفْلِحُوا إِذاً أَبَداً «20»

ترجمه: و آنگاه كه از مشركان و آنچه جز خداى مى پرستند فاصله گرفتيد، پس به غار پناه بريد، تا پروردگارتان از رحمت خود براى شما گشايشى بخشد و برايتان در كار (و سرنوشت) شما گشايشى فراهم آورد. و (اگر آنجا بودى) خورشيد را مى ديدى كه هنگام طلوع، به سمت راست آنان متمايل مى شود وچون غروب كند، ايشان را وامى گذارد وبه چپ متمايل مى گردد و آنان در محلّى وسيع از آن غار قرار داشتند. اين از آيات و نشانه هاى خداست.هر كس را خدا هدايت كند، او هدايت يافته ى واقعى است و هر كه را به بيراهه واگذارد وگمراه كند، هرگز براى او ياورى راهنما نخواهى يافت. و (اگر به آنان نگاه مى كردى) آنان را بيدار مى پنداشتى (زيرا چشمانشان باز بود،) در حالى كه آنان خواب بودند و ما آنان را به پهلوى راست و چپ مى گردانديم (تا بدنشان سالم بماند) و سگشان دست هاى خود را بر آستانه ى غار نهاده بود (و نگهبانى مى داد) اگر نگاهشان مى كردى، پشت كرده و از آنان مى گريختى و سرتاپا، پراز ترس از آنان مى شدى. وما آنگونه (كه خوابشان كرديم)، آنان را (از خوابى كه شبيه مرگ بود) برانگيختيم تا ميان خود از يكديگر پرسش كنند. يكى از آنان گفت: چه مدّت (در اين غار) مانده ايد؟ گفتند: يك روز يا بخشى از روز. (سرانجام) گفتند: پروردگارتان داناتر است كه چه مقدار مانده ايد. پس يكى از خودتان را با اين پولتان به شهر بفرستيد تا ببيند كدام يك غذاى پاكيزه ترى دارد، پس غذايى از آن برايتان بياورد و بايد (در اين كار) زيركى و دقّت

ص: 4000

به خرج دهد، و مبادا كسى را از شما آگاه كند! زيرا اگر آنان (مشركان) بر شما دست يابند، سنگسارتان خواهند كرد، يا شما را به آيين خودشان باز خواهند گرداند و در اين صورت هرگز رستگار نخواهيد شد.

شريعتي: اشاره قرآني را بفرماييد.

حاج آقاي حسيني: در بحث قصه امام زمان، عمر طولاني امام زمان يکي از آياتي که راحت مي شود به آن استدلال کنيم همين داستان اصحاب کهف است. اگر خدا اراده کند، اصحاب کهف سيصد سال زنده ماندند. آنوقت نمي تواند امام زمان را هزار سال نگه دارد؟ اينها در خواب بودند. غذا نداشتند. اين قدرت خداي متعال است.

اگر اينجا مشکل کسي را حل کرديم، حتماً خدا يکطور جبران مي کند. يکجايي هم خدا به فرياد ما مي رسد. قرآن مي گويد: «وَ مَنْ يَتَّقِ اللَّهَ يَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً وَ يَرْزُقْهُ مِنْ حَيْثُ لا يَحْتَسِبُ» (طلاق/2 و3) ما اين آيه را قبول داريم. يک نشانه تقوا انصاف با ديگران است. از جايي که فکرش را نمي کني خدا برايت جبران مي کند.

شريعتي: دعا بفرماييد.

حاج آقاي حسيني: انشاءالله خدا به حق محمد و آل محمد به ما همه کساني که به برکت قرآن و کلام امير مؤمنان به برکت داستان امام صادق دلشان به رحم آمد، به ديگران رحم مي کنند، خدا به آنها رحمت هاي خود را نازل کند.

شريعتي: والحمدلله رب العالمين و صلي الله علي محمد و آل الطاهرين.

95-05-19- سيره تربيتي امام علي(ع)

بسم الله الرحمن الرحيم و صلي الله علي محمد و آله الطاهرين

صداي ذکر تو شب را فرشته باران کرد *** عبور تو لب شيراز را غزل خوان کرد

کرم نما و فرود آ که خانه،

ص: 4001

خانه توست *** بيا که چشم و دلت شهر را چراغان کرد

چو خواهرت که به درياچه نمک دل برد *** هواي زلف تو درياچه را پريشان کرد

نه شيخ شهر تو شاهي که با چراغ *** و برق عشق تو ما را گرفت و انسان کرد

ولي چه حيف که آن طره خيال انگيز *** چه زود آمد و دل برد و روي پنهان کرد

چه اشک ها که ضريحت به گونه ها جاري *** چه دردها که خدا با دل تو درمان کرد

شراب خون تو جوشيد و جان حافظ را *** به جرعه اي غزل از جام غيب مهمان کرد

سفر اگرچه چنين ناتمام ماند ولي *** صداي پاي تو شيراز را خراسان کرد

شريعتي: سلام مي کنم به همه شما هموطنان عزيزم. امروز روز بزرگداشت احمد بن موسي شاهچراغ است. در آستانه ميلاد با سعادت امام رضا هستيم. امروز در خدمت حاج آقاي حسيني قمي هستيم. سلام عليکم خيلي خوش آمديد.

حاج آقا حسيني: عرض سلام خدمت همه بينندگان و همينطور شنوندگاني دارم که از راديو قرآن برنامه را مي بينند. ايام بسيار خجسته را تبريک مي گويم. ماه ذي القعده ماه امام رضا(ع) است. اول اين ماه به نام کريمه اهل بيت است. امروز هم شش ماه به نام حضرت احمد بن موسي است. يازدهم اين ماه به نام امام رضا است. بيست و سوم اين ماه يک روايتي است که مشهدي ها خيلي به آن مقيد هستند. روايتي است براي شهادت امام رضا(ع)، بيست و پنجم اين ماه دهب الارض است. يکي از چهار روزي از سال که روزه اش ممتاز است. روزه اش معادل شصت سال است. ولي

ص: 4002

مرحوم ميرداماد فرمودند: از روزه شصت سال بالاتر زيارت امام رضا(ع) است. من تقاضا مي کنم عزيزاني که مشهد مشرف مي شوند، روز 25 ذي القعده روز زيارتي امام رضا (ع) است. پايان ماه هم شهادت پاره تن امام رضا، امام جواد(ع) است. ماه، ماه امام رضا است. از اول تا آخر.

چند وقت پيش در زابل جلسه اي داشتم، به آن عزيزان گفتم: اگر اصفهان رفتيد، حتماً تخت فولاد هم ببينيد. فقط چهل ستون و منار جنبان را نرويد. ديدم مخاطبين يک طوري نگاه مي کنند. جمعشان به اتفاق گفتند: ما هنوز از زابل بيرون نرفتيم. فراوان هستند کساني که هنوز از شهر خودشان بيرون نرفتند. عيبي ندارد ما اينها را مهمان کنيم. قطعاً ما در ثوابشان شريک هستيم و خدا به ما ثواب مضاعف خواهد داد.

مطلب دوم هم اينکه ذي القعده و ذي الحجه و محرم سه ماه پي در پي حرام است. آنهايي که وسيله نقيله دارند، اگر يادشان رفته بيمه کنند، خواهش مي کنم همين امروز اين کار را بکنند. انشاءالله براي کسي حادثه اي پيش نيايد. امروز 253 ميليون تومان ديه يک نفر است. ده ميليون ما فقط موتور سوار داريم. آمار رسمي مي گويد: هشت ميليون نفر بيمه ندارند.

نکته آخر هم اينکه مرحوم آقا ملکي تبريزي مي فرمودند: چرا به اين ماه ها، ماه حرام مي گويند؟ امروز ششمين روز از ماه حرام است. چه چيزي حرام است؟ جنگ حرام است. جنگ با کفار حرام است. اگر جنگ با کفار حرام است، جنگ با مسلمان ها جايز است؟ در آستانه ولادت امام رضا(ع) يک مقدار صلح و صميميت باشد. اگر مسلمان ها درگير جنگي بودند، اول ماه حرام که

ص: 4003

مي شد، تمام مي شد. سه ماه جنگ ها متوقف مي شد و اول ماه صفر شروع مي شد.

يکي از اولياي خدا رفته بود زنگ طبقه اي که مستأجر مي نشست را زده بود، گفته بود: شنيدم بچه دار شديد؟ گفتند: بله. مي خواهيد اجاره را زياد کنيد؟ گفته بود: نه، خرج شما بالا رفته، اجاره را کم مي کنم. خيلي ها پيام دادند، که ما هم فهميديم مستأجر ما بچه دار شده، ما هم اجاره را کم کرديم. خيلي ها پيام دادند يا اجاره را اضافه نکرديم، يا نوشتند کم کرديم. خداوند به همه آنهايي که به مستأجرهايشان رحم مي کنند، عزت دنيا و آخرت را بدهد و گرفتاري هايشان را برطرف کند. در تهران قريب به چهارصد هزار خانه خالي هست. مستأجرها هم يک کاري کنند که صاحبخانه ها به راحتي خانه هايشان را در اختيار قرار بدهند. در هر خانه اي اگر سه تا پنج نفر زندگي کنند، هيچ آواره اي نمي ماند. اين هفته تمام صاحبخانه ها پيام دادند ما مدارا کرديم. اين هفته هم تقاضا مي کنم مستأجرها پيام بدهند که صاحبخانه هايشان با آنها مدارا کردند. اسم صاحبخانه هايشان را بنويسند و ما هم يک هديه اي بدهيم.

آيت الله العظمي گلپايگاني(ره) مستأجر بودند. در خاطرات امام راحل مي خواندم ايشان زماني که در قم بودند، هفت بار خانه عوض کردند. خانه هشتم همين خانه اي است که مردم براي ديدن آن مي روند. در همين خانه هم بعد از مدتي صاحبخانه جواب مي کند. خانم امام به امام مي گويد: ما از بس که ديگر جا به جا شديم، خسته شديم. اگر مي شود از صاحبخانه تقاضا کنيد که هرطور شده خانه را به ما بفروشد. آيت الله گلپايگاني (ره) هم چند خانه عوض کرده بودند. يکي از

ص: 4004

خانه هايي که رفته بودند، صاحبخانه بعد از نماز آمده بود گفته بود: اين خانه را اگر مي شود ديگر کم کم شما تخليه کنيد. مرحوم گلپايگاني از مسجد به خانه برنگشت. يک جاي ديگري رفته بود و گفته بود: اثاث هاي مرا از خانه بيرون بياوريد.

مادري نوشته پسرم 29 ساله است. دختر 26 ساله است. دختر ديگرم 15 ساله است. شوهرم هم بيکار است. از پس اجاره خانه برنمي آيم. شما بگوييد: پنج نفر با يک ميليون تومان درآمد که با کار کردن دخترم درمي آيد. شوهرم بيکار است. چه کار کنم؟ شما را به خدا صداي ما را به گوش مردم و مسئولين برسانيد.

باز کسي پيام داده شوهرم يک سال در بوشهر زير آفتاب داغ کار کرده است. صاحب کار شب عيد پنج چک به او داده، پنج ماه از چک ها مي گذرد چک ها وصول نشده است. شب هايي پيش آمده که دخترم گرسنه خوابيده است. به صاحب کارها بگوييد: حق صاحب کارهايشان را بدهند.

حديث عجيبي است که کسي خدمت امام صادق(ع) رفت و گفت: من از کسي طلب دارم. آن آقا ندارد طلبش را بدهد. مي خواهد خانه اش را بفروشد تا دين مرا بدهد. اشکال دارد؟ امام صادق فرمود: «أُعِيذُكَ بِاللَّهِ أَنْ تُخْرِجَهُ مِنْ ظِلِّ رَأْسِه » (کافي/ج5/ص97) به خدا پناه ببر از اينکه کسي را از سايبانش بيرون کني.

محمد بن ابي عبير از بهترين ياران امام رضا است. امام رضا که به شهادت رسيد مأمون دستگيرش کرد. چهار سال زندان بود. تمام اموالش را مصادره کرد و حسابي شلاقش زد. بعد از چهار سال آزادش کرد. آمد خانه و نشسته بود فکر مي کرد من براي نان

ص: 4005

شب چه کنم؟ در خانه را زدند و يکي از دوستانش بود. گفت: دوازده هزار درهم برايت آوردم. گفت: از کجا آوردي؟ گفت: يادت نيست قبل از اينکه زندان بروي به من قرض دادي. قرضت را آوردم. گفت: اين مقدار پول را از کجا آوردي؟ گفت: من شنيدم تو از زندان آزاد شدي و همه اموالت را مصادره کردند، خانه ام را فروختم پول تو را بدهم. تو از من بيچاره تر هستي. محمد بن ابي عمير گفت: بخدا قسم به يک درهم اين پول احتياج دارم. نان شب هم ندارم. ولي والله يک درهم را هم نمي گيرم. برو معامله را فسخ کن و پولت را بگير. فرمود: از مولايم شنيدم، آدم را بخاطر بدهي از خانه بيرون نمي کنند.

من خواهش مي کنم قدري با مستأجرها راه بياييد. به احترام امام رضا(ع) ما هم اين کار را بکنيم. ما اگر قبول داريم خدا جبار است و جبران مي کند، حتماً جبران خواهد شد. خدا را قسم مي دهيم به حق آقا علي بن موسي الرضا، همه کساني که بي سرپناه هستند، خانه و زندگي نصيبشان شود. همه آنهايي که گرفتار مشکلات مختلفي هستند، گرفتاري شان برطرف شود.

شريعتي: امروز صفحه 302 قرآن کريم آيات 75 تا 83 سوره مبارکه کهف در سمت خداي امروز تلاوت مي شود.

«قالَ أَ لَمْ أَقُلْ لَكَ إِنَّكَ لَنْ تَسْتَطِيعَ مَعِيَ صَبْراً «75» قالَ إِنْ سَأَلْتُكَ عَنْ شَيْ ءٍ بَعْدَها فَلا تُصاحِبْنِي قَدْ بَلَغْتَ مِنْ لَدُنِّي عُذْراً «76» فَانْطَلَقا حَتَّى إِذا أَتَيا أَهْلَ قَرْيَةٍ اسْتَطْعَما أَهْلَها فَأَبَوْا أَنْ يُضَيِّفُوهُما فَوَجَدا فِيها جِداراً يُرِيدُ أَنْ يَنْقَضَّ فَأَقامَهُ قالَ لَوْ شِئْتَ لَاتَّخَذْتَ عَلَيْهِ أَجْراً «77» قالَ هذا فِراقُ بَيْنِي وَ

ص: 4006

بَيْنِكَ سَأُنَبِّئُكَ بِتَأْوِيلِ ما لَمْ تَسْتَطِعْ عَلَيْهِ صَبْراً «78» أَمَّا السَّفِينَةُ فَكانَتْ لِمَساكِينَ يَعْمَلُونَ فِي الْبَحْرِ فَأَرَدْتُ أَنْ أَعِيبَها وَ كانَ وَراءَهُمْ مَلِكٌ يَأْخُذُ كُلَّ سَفِينَةٍ غَصْباً «79» وَ أَمَّا الْغُلامُ فَكانَ أَبَواهُ مُؤْمِنَيْنِ فَخَشِينا أَنْ يُرْهِقَهُما طُغْياناً وَ كُفْراً «80» فَأَرَدْنا أَنْ يُبْدِلَهُما رَبُّهُما خَيْراً مِنْهُ زَكاةً وَ أَقْرَبَ رُحْماً «81» وَ أَمَّا الْجِدارُ فَكانَ لِغُلامَيْنِ يَتِيمَيْنِ فِي الْمَدِينَةِ وَ كانَ تَحْتَهُ كَنْزٌ لَهُما وَ كانَ أَبُوهُما صالِحاً فَأَرادَ رَبُّكَ أَنْ يَبْلُغا أَشُدَّهُما وَ يَسْتَخْرِجا كَنزَهُما رَحْمَةً مِنْ رَبِّكَ وَ ما فَعَلْتُهُ عَنْ أَمْرِي ذلِكَ تَأْوِيلُ ما لَمْ تَسْطِعْ عَلَيْهِ صَبْراً «82» وَ يَسْئَلُونَكَ عَنْ ذِي الْقَرْنَيْنِ قُلْ سَأَتْلُوا عَلَيْكُمْ مِنْهُ ذِكْراً «83»

ترجمه: گفت: آيا نگفتمت كه نمى توانى همپاى من صبر كنى؟(موسى) گفت: اگر از اين پس چيزى از تو پرسيدم، ديگر با من همراه مباش، قطعاً از سوى من معذور خواهى بود (و اگر رهايم كنى حقّ دارى). پس آن دو به راه خود ادامه دادند تا به اهل يك آبادى رسيدند، از اهل آنجا غذا خواستند، آنان از مهمان كردن آن دو سرباز زدند. پس آن دو در آنجا ديوارى را يافتند كه در حال ريزش بود. خضر، ديوار را برپا كرد. (موسى با تعجّب) گفت: اگر مى خواستى براى اين كار مزد مى گرفتى!(خضر) گفت: اين (بار) جدايى ميان من و توست، بزودى تو را از تأويل و راز آنچه نتوانستى بر آن صبر كنى آگاه خواهم ساخت. اما آن كشتى (كه سوراخ كردم) از آنِ بينوايانى بود كه در دريا كار مى كردند. خواستم آن را معيوبش كنم، (چون) در كمين آنان پادشاهى بود كه غاصبانه و به زور، هر كشتى (سالمى)

ص: 4007

را مى گرفت.و امّا نوجوان (كه او را كشتم) پدر و مادرش هر دو مؤمن بودند. ترسيديم كه او آن دو را به كفر و طغيان وا دارد. (از اين رو) خواستيم كه پروردگارشان به جاى او (فرزندى) پاك تر و بهتر و با محبّت تر به آن دو بدهد. و امّا آن ديوار، از آنِ دو نوجوان يتيم در آن شهر بود و زير آن ديوار، گنجى براى آن دو بود و پدرشان مردى صالح بود. پس پروردگارت اراده كرد كه آن دو به حدّ رشد (و بلوغ) خود برسند و گنج خويش را كه رحمتى از سوى پروردگارت بود استخراج كنند و من اين كارها را خودسرانه انجام ندادم. اين بود تأويل و راز آنچه نتوانستى بر آن صبر و شكيبايى ورزى.و از تو درباره ذوالقرنين مى پرسند. بگو: به زودى از او يادى بر شما خواهم كرد.

شريعتي: اشاره قرآني امروز را بفرماييد و بعد وارد بحث شويم.

حاج آقاي حسيني: حضرت موسي(ع) پيامبر بزرگ الهي است. ولي دنبال تعليم از خضر است. اين خيلي مهم است. انسان در هر درجه و رتبه اي که هست اگر يک جا علم و دانشي ديد، دنبالش باشد. توقف نکند، من يک حديثي از امام صادق ديدم. کسي خدمت حضرت بود، کلام زيبايي از امام صادق شنيد. گفت: اين کلام شما جواهر است. حضرت فرمود: چه تشبيهي کردي. جواهر چيست؟ يک سنگ است. کلام ما را به سنگ تشبيه مي کني؟ چه ربطي دارد؟ اگر اين باور را داشته باشيم، از تعليم ديگر غفلت نمي کنيم. موسي با همه کمالاتش دنبال خضر مي رفت براي اينکه يک چيزي ياد بگيرد. يادمان نرود و فراموش

ص: 4008

نکنيم و ياد گرفتن را در همه جا داشته باشيم و با دنيا مقايسه نکنيم.

شريعتي: سه شنبه هاي ما منور به کلام مولا علي(ع) است. سر سفره نهج البلاغه شريف هستيم. امروز هم سيره تربيتي امام علي(ع) را براي ما خواهند گفت.

حاج آقاي حسيني: ما تا به حال سفارش مي کرديم که ما بايد مدارا کنيم، مواظب باشيم و دستگيري کنيم. اما نقطه مقابلش را هم اهل بيت تذکر دادند. چند مورد را از نهج البلاغه بخوانم که مؤمن بايد عزت خودش را حفظ کند. هرچقدر سفارش شده که قرض بدهيد، همان قدر سفارش شده که تا مجبور نشديد، قرض نگيريد. هرچقدر سفارش شده به درد دل ديگران برسيد، همان قدر هم گفتند: هرکجا نشستيد، درد دلت را باز نکن.

نهج البلاغه کلمه دوم از کلمات قصار هجده بخش است، من يک کلمه اش را مي خوانم. «رَضِيَ بِالذُّلِّ مَنْ كَشَفَ عَنْ ضُرِّهِ» (نهج البلاغه، حكمت2) کسي که گرفتاري هايش را نزد هرکسي بازگو کند، اين راضي شده ذلت را بر خودش بپذيرد. نزد هرکسي ننشينيم سفره دلمان را باز کنيم.

جمله دوم، کلمه 346 مي فرمايد: آبرو را حضرت به يک يخي تشبيه کرده که جامد است. يخ در فريزر آب نمي شود. منجمد است. چه چيزي آبش مي کند. آبرو منجمد است. وقتي درخواست کردي، قطره قطره آبش کردي. « مَاءُ وَجْهِكَ جَامِدٌ يُقْطِرُهُ السُّوالُ فَانْظُرْ عِنْدَ مَنْ تُقْطِرُهُ » (نهج البلاغه، حكمت 346) نگاه کن پيش چه کسي آبرويت را قطره قطره از دست مي دهي.

جمله سوم باز کلمه 396 است. مي فرمايد: «الْمَنِيَّةُ وَ لا الدَّنِيَّةُ» (نهج البلاغه، حكمت 396) آدم بميرد ولي ذلت نپذيرد. «وَ التَّقَلُّلُ وَ لا التَّوَسُّل » به کم بسازد، ولي متوسل به هرکسي

ص: 4009

نشويم.

يک قصه اي از امام صادق بگويم. يکي از اصحاب خوب امام صادق به نام مفضل بن غيث از خواص اصحاب است. خدمت حضرت آمد، آنجا شکايتي از زندگي و گرفتاري هايش کرد. امام صادق فرمودند: آن کيسه پول را به اينها بدهيد. گفت: نه، بخدا قسم پول نمي خواستم. آمده بودم شما دعا کنيد. فرمودند: دعا مي کنيم. پول را بگير. نصيحتي هم تو را بکنم، «لا تُخْبِرِ النَّاسَ بِكُلِ مَا أَنْتَ فِيهِ فَتَهُونَ عَلَيْهِمْ » (رجال الكشي، ص184) سفره دلت را همه جا باز نکن. عزت خودت را از دست مي دهي. اميرالمؤمنين در نهج البلاغه فرمودند: يک برادر ايماني مطمئن که مي تواند گرفتاري تو را برطرف کند، يک کسي واقعاً مي تواند به درد ما برسد، عيب ندارد به او بگويم.

در کتاب هاي حديثي يک باب داريم. مثلاً مرحوم حاجي نوري در مستدرک الوسايل مي فرمايد: خوب نيست آدم فقرش را هرجايي بگويد. کراهت دارد. به مؤمن بگويد، عيب ندارد. يک مؤمن و رفيقي که مي تواند گرفتاري اش را حل کند. مرحوم کليني در کافي نقل کردند، امام صادق فرمود: «إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَي فَوَّضَ إِلَي الْمُومِنِ كُلَ شَيْ ءٍ إِلا إِذْلالَ نَفْسِهِ » (كافي، ج 5، ص 63) مؤمن هرطور دلش مي خواهد زندگي کند، بکند. مؤمن حق ندارد خودش را نزد کسي خوار کند. امير مؤمنان فرمود: اگر مي تواند با کم بسازد، ولي آبرويش را نبرد. ذلت نپذيرد. اميرالمؤمنين فرمود: «مَا أَحْسَنَ تَوَاضُعَ الاغْنِيَاءِ» (نهج البلاغه/حکمت 406) چقدر خوب است اغنياء در برابر فقرا تواضع داشته باشند. بهتر است فقير عزت خودش را حفظ کند.

ما کجا مي توانيم تيمم کنيم؟ آبي پيدا نمي شود. آب براي ما ضرر دارد. يکي از جاهايي که

ص: 4010

فقها گفتند: انسان مي تواند تيمم کند، اگر بخواهد آب تهيه کند به هرج مي افتد. به مشقت شديد مي افتد. مثل چه؟ اکر فرد بخواهد بر کارش منت بگذارد. منتي که قابل تحمل نيست. مؤمن، مسلمان در خيابان گرفتار شدي، آب به تو مي دهند و منت سرت مي گذارند. نه آقا تيمم کن و نماز بخوان خدا قبول مي کند. اصلاً فرمودند: قرض کردن کراهت دارد. اگر آدم نياز ندارد، قرض کند کراهت دارد. هر مقدار نياز باشد کراهت کم مي شود.

کسي خدمت امام صادق آمد، فرمود: يک قصه اي براي ما نقل کردند، قصه راست است يا نه؟ گفت: من شنيدم يک کسي از انصار از دنيا رفت، پيامبر آمد بر جناز ه اش نماز بخواند، اين آقايي که نماز مي خواند سؤال کرد اين آقا بدهکار نبوده؟ گفتند: چرا دو دينار بدهکار است. پيغمبر نماز نخواند. فرمود: کس ديگري بخواند. يک کسي گفت: يا رسول الله دينش به گردن من! من دين او را مي پذيرم. حضرت برگشتند و نماز خواندند. به امام صادق گفت: قصه راست است؟ پيغمبر براي دو دينار نماز نخواندند؟ حضرت فرمود: اين درست است. پيامبر اين کار را کرد مردم موعظه شوند و به حق الناس احترام قائل شوند. دين خودشان را بدهند و دين را سبک نشمارند.

فقها فرمودند: اگر کسي قرض مي کند و مي داند نمي تواند اين قرض را بدهد، براي چه قرض مي کند؟ از مرحوم محمد کاظم طباطبايي يزدي مطلبي را بخوانم. ايشان سؤال کردند آقا من به کسي بدهکار هستم، پول به دست من رسيده و مي خواهم کار ديگري بکنم. جواب: اداي دين واجب فوري است. هرچند به دادن تمام مايملک باشد. امروز اولين

ص: 4011

قسط من است، بايد بدهم ولو به فروش همه آنچه مالکش هستم. ولو استثنا، ضروريات خانه، خوراک يک شبانه روز، يعني مثلاً آقا شما بدهکار هستي، نگاه کن در خانه ات يک گوني برنج داري پانزده کيلو برنج در آن است. يک کيلويش را براي يک شبانه روز مصرف داري بردار، چهارده کيلو را بده. خوراک يک شبانه روز مستثني است.

در من لا يحضر شيخ صدوق هست، اگر کسي قرض بگيرد و نيت نداشته باشد، بگويد: نمي دهيم. چه کسي داده و چه کسي گرفته است. فرمود: دزد است. در تحرير الوسيله امام(ره) هست، وقتي زمان قرض رسيد، مطاعش را بفروشد، خانه اش را بفروشد، زمينش را بفروشد، ملکي دارد اجاره بدهد. دين مردم را بدهد.

شريعتي: دعا بفرماييد.

حاج آقاي حسيني: انشاءالله خدا به حق محمد و آل محمد به ما همه کساني که به برکت کلام اهل بيت(ع) به گرفتارها تخفيف دادند، به مستأجرها، گرفتاري هايشان را برطرف بفرمايد. دست پر برکتشان را پر برکت تر قرار بدهد. خير و دنيا و آخرت به آنها عطا کند.

شريعتي:

خوشا چشمي که بارانش تو باشي *** خوشا باغي که ريحانش تو باشي

سمرقند و بخارا بي گزند است *** اگر شاه خراسانش تو باشي

والحمدلله رب العالمين و صلي الله علي محمد و آل الطاهرين.

95-05-26- سيره تربيتي امام علي(ع)

بسم الله الرحمن الرحيم و صلي الله علي محمد و آله الطاهرين

شريعتي: سلام مي کنم به همه شما هموطنان عزيزم. بيننده ها و شنونده هاي نازنين. آرزو مي کنم در هرکجا که هستيد بهترين ها نصيب شما شود. امروز در خدمت حاج آقاي حسيني قمي هستيم. سلام عليکم خيلي خوش آمديد.

حاج آقا حسيني: عرض سلام

ص: 4012

خدمت همه بينندگان و همينطور شنوندگاني دارم که از راديو قرآن برنامه را مي بينند.

شريعتي: قرار هست باز هم مهمان سفره نهج البلاغه عزيز باشيم و از سيره تربيتي امام علي(ع) بشنويم.

حاج آقاي حسيني: کلمات حکمت آميز بخش سوم نهج البلاغه کلمات قصار، دومين کلام اميرالمؤمنين(ع)، «أزري بنفسه من استشأر الطمع رَضِيَ بِالذُّلِّ مَنْ كَشَفَ عَنْ ضُرِّهِ وَ هَانَتْ عَلَيْهِ نَفْسُهُ مَنْ أَمَّرَ عَلَيْهَا لِسَانَهُ » (نهج البلاغه، حكمت 2) در حقيقت حضرت در اين کلام نوراني به سه عامل ذلت انسان ها اشاره مي کند. مؤمن بايد عزيز باشد. «فَإِنَّ الْعِزَّةَ لِلَّهِ وَ لِرَسُولِهِ وَ لِلْمُومِنِينَ» (كافي، ج 8، ص 36) مؤمن نبايد ذلت پذير باشد. بنابراين از عوامل ذلت به دور باشد. عوامل ذلت چيست؟ حضرت سه مورد را اشاره کرده است. «أزري بنفسه من استشأر الطمع» اگر کسي هميشه طمع داشته باشد، طماع باشد، ذليل است. خودش را حقير و ذليل کرده است.

2- «رَضِيَ بِالذُّلِّ مَنْ كَشَفَ عَنْ ضُرِّهِ» اگر کسي سفره دلش را نزد هرکس و ناکسي باز کند خودش را ذليل کرده است. يکوقت انسان نزد يک برادر ايماني که مي تواند مشکل او را برطرف کند درد دل مي کند. عيبي ندارد. اما اينکه هرکجا نشستيم سفره دلمان را باز کنيم خودمان را کوچک کرديم. اهل بيت خيلي در اين مسأله تأکيد داشتند که اين کار را نکنيد. طرف اگر دشمن شما باشد خوشحال مي شود و اگر دوست شما باشد، ناراحت مي شود.

3- «وَ هَانَتْ عَلَيْهِ نَفْسُهُ مَنْ أَمَّرَ عَلَيْهَا لِسَانَهُ » اگر کسي زبانش بر او حکومت کند، خودش را ذليل کرده است. اسير زبانش باشد. امام سجاد فرمودند: خداوند پيامبران را به سخن و

ص: 4013

کلام مبعوث کرد. پيامبران نيامدند سکوت کنند. حرف خوب بزنند. اما اگر زبان بر ما حکومت کرد، يعني در اختيار زبانمان قرار گرفتيم، مي فرمايد: اين هم ذليل مي شويد. حضرت علي فرمود: «مَنْ كَثُرَ كَلامُهُ كَثُرَ خَطَوه » (نهج البلاغه/حکمت 349) اشتباهاتش زياد مي شود. اشتباهاتش زياد شد بايد خيلي عذرخواهي کند يا پررو باشد به روي خودش نياورد.

اولين مورد فرمودند: کسي که طمع داشته باشد. طمع اين است که انسان به امور مادي علاقه داشته باشد که در دست ديگران است و براي رسيدن به او هرگونه ذلتي را بپذيرد. يک کسي وضع مالي خوبي دارد. من نمي توانم به او برسم. براي رسيدن به آن ثروتي که دست اوست، من هرگونه تحقيري را بپذيرم براي اينکه به او برسم.

در کلمات قصار کلمه 108 حضرت مي فرمايد: «فَإِنْ سَنَحَ لَهُ الرَّجَاءُ أَذَلَّهُ الطَّمَعُ وَ إِنْ هاجَ بِهِ الطَّمَعُ أَهْلَكَهُ الْحِرْصُ وَ إِنْ هاجَ بِهِ الطَّمَعُ أَهْلَكَهُ الْحِرْص » اگر آرزوهاي حساب نشده و افراطي به او هجوم بياورد، براي اينکه به اين آرزوها برسد چه مي کند؟ يکوقتي اين را در کلمات اميرالمؤمنين نامه 31 که به امام حسن(ع) نوشتند، گفتيم. حضرت مي فرمايد: پسرم يقين داشته باشد، تو به تمام آرزوهايت نخواهي رسيد. يک مشکلي که در جامعه ما هست اين است که جوان ها يادشان مي رود آرزوهايشان با واقعيت ها هماهنگ باشد. خيلي ما آرزو داريم اما حضرت مي فرمايد: يقين داشته باش انسان به تمام آرزوهايش نمي رسد. مگر اينکه بخواهد طمع کند، طمع هم کند ذلت به دنبال دارد.

مثلاً سه جوان سارق را دزديدند، دستگير مي شوند. وقتي مي پرسي انگيزه شما چيست؟ غالباً مي گويند: مي خواستيم پولدار باشيم. آرزوهاي بلند دارند. خانه

ص: 4014

خوب، پول خوب، ماشين خوب! اينکه ما بخواهيم به هر آروزيي داريم از هر راهي برسيم درست نيست. يکي از اساتيد بزرگوار خوب فرمودند که يکي از عوامل دين گريزي جوان ها اين است که در جامعه اسلامي نگاه مي کند و مي بيند متدينين آن در اوج رفاه هستند و يک عده از جوان ها هم در اوج فقر و بيکاري هستند.

در همين نهج البلاغه در نامه به عثمان بن حنيف نامه 45 هست. «وَ إِنَّ إِمَامَكُمْ قَدِ اكْتَفَي مِنْ دُنْيَاهُ بِطِمْرَيْه » من دو جامه دارم. اگر در اين جامه اميرالمؤمنين زندگي مي کرد، گرفتارها مي گفتند: خوب اميرالمؤمنين هم ندارد و ما هم نداريم. اميرالمؤمنين مي فرمود: چرا من شب ها گرسنه مي خوابم؟ شايد در حجاز و يمن کسي باشد نان شب نداشته باشد. خوب من هم نخورم، که اگر او ندارد يکي باشيم. يکي از عوامل دين گريزي همين است. آرزوها بايد با واقعيت ها هماهنگ باشد. حضرت مي فرمايد: يقين داشته باش هيچ انساني به تمام آرزوهايش نمي رسد. حضرت به همين مسأله طمع اشاره مي کند. مي فرمايد: چون انسان به تمام آرزوهايش نمي رسد، نکند بر رسيدن به آرزو سوار مرکب طمع شوي. حتماً نابودت مي کند. کدام سارقي به نتيجه رسيد. کدام حرام خواري خوش زندگي کرد. عمر سعد هم طمع کرد. گفت: امام حسين را مي کشم که به ملک ري برسم.

حضرت مي فرمايند: اگر مي تواني «إِنِ اسْتَطَعْتَ أَلا يَكُونَ بَيْنَكَ وَ بَيْنَ اللَّهِ ذُو نِعْمَةٍ» به کسي طمع نداشته باش. اگر مي تواني کاري کن بين تو و خدا هيچکس فاصله نعمت تو نباشد. مستقيم از خدا بگير. چرا به اين و آن طمع کني؟ «فَافْعَلْ فَإِنَّكَ مُدْرِكٌ قَسْمَكَ» به روزيت مي رسي، «وَ

ص: 4015

آخِذٌ سَهْمَكَ وَ إِنَّ الْيَسِيرَ مِنَ اللَّهِ سُبْحَانَهُ أَعْظَمُ وَ أَكْرَمُ مِنَ الْكَثِيرِ مِنْ خَلْقِهِ» از خدا مستقيم بگيري، کم از خدا به تو برسد، بهتر از اين است که زياد بگيري و از خلق خدا بخواهي. اين نامه 31 است که يک اشاره است.

مورد دوم اميرالمؤمنين(ع) مي فرمايد: «الطَّامِعُ فِي وِثَاقِ الذُّلِ » (نهج البلاغه، حكمت 226) کسي که طمع مي کند در بند ذلت است. نمي شود آدم به مال کسي طمع داشته باشد، ذلت از او را نپذيرد. باز حضرت فرمودند: طمع مثل تشنه اي مي ماند که سر آب مي برد ولي تشنه برمي گرداند. آدم طمعکار هميشه به آرزوهايش نمي رسد. «ضامن غير وصيه» ضمانت مي کند ولي از ضامن هايي است که به ضمانتش وفا نمي کند. گاهي قبل از اينکه آب را بنوشد، اين آب در گلو گير مي کند و از بين مي رود. آدم طمعکار ديگر چشم و گوشش را مي بندد. مي گويد: من به هر ذلتي و هر چيزي است از هر راهي بايد برسم. اگر به آن نرسيدي آنوقت چه مصيبت سنگيني براي تو هست. يا حتي اگر رسيدي و دوباره از دست دادي، چه مصيبت سنگيني گرفتار هستي. «الامَانِيُّ تُعْمِي أَعْيُنَ الْبَصَائِر» (نهج البلاغه، حكمت 275) آرزوهاي طولاني چشم انسان را کور مي کند. ديگر هيچ چيز نمي بيند. گاهي آدم فکر مي کند چطور من اين کار را کردم؟

«أَكْثَرُ مَصَارِعِ الْعُقُولِ تَحْتَ بُرُوقِ الْمَطَامِعِ » (نهج البلاغه، حكمت 219) بيشتر زمين خوردن عقل بخاطر طمع است. خيلي از وقت ها ما يک کارهايي مي کنيم بعداً که خودمان مي نشينيم فکر مي کنيم، چطور اين کار را کردم، در شأن و شخصيت من نبود. حضرت مي فرمايد: بيشتر اينکه عقل انسان به زمين مي خورد، بخاطر طمع است.

ص: 4016

از بياني دارد در خطبه 160، زندگي حضرت عيسي را توصيف مي کند. اميرالمؤمنين هم به ما الگو داده و هم راه را نشان داده است. «وَ إِنْ شِئْتَ قُلْتُ فِي عِيسَي ابْنِ مَرْيَمَ (ع) لا طَمَعٌ يُذِلُّهُ » (نهج البلاغه، خطبه 160) مي خواهي زندگي عيسي بن مريم را براي تو الگو قرار بدهم؟ بالشت او سنگ بود. «يَلْبَسُ الْخَشِن » لباسش خشن بود. خورشت او گرسنگي بود. چراغ شبش نور ماه بود. در تابستان شرق و غرب زمين، آن طرف زمين سايه مي رفت و اين طرف زمين سايه مي رفت. وسليه اي نداشت. ميوه اش همين سبزي هايي بود که روي زمين درمي آمد و گوسفندها مي خوردند.

شريعتي: براي ما جوان ها رسيدن به يک زندگي ايده آل چيز بدي است؟

حاج آقاي حسيني: اگر از مسير خودش باشد نه. برنامه ريزي کنم. مؤمن سزاوار بهترين هاست. يک شخصي خدمت امام صادق آمد و گفت: به من مي گويند: دنيا طلب. آقا فرمودند: چه مي کني؟ گفت: از حلال در مي آورم و در حلال خرج مي کنم. خمس مالم را مي دهم. به خويشاوندانم رسيدگي مي کنم. حج خانه خدا مي روم. حضرت فرمود: چه کسي به تو گفته دنيا پرست؟ اسم اين دنيا نيست. اين آخرت است. اگر من در مسير به چيزي رسيدم، که خوب است. اگر نرسيدم خودم را به آب و آتش نزنم. حرام خواري نکنم. دنبال راه هاي غير شرعي و غير قانوني نروم. حضرت فرمودند: يوسف طمعي نداشت که او را ذليل و خوار کند. روايت فراوان داريم که طمع انسان را ذليل مي کند. امام صادق فرمود: شرف مؤمن دو چيز است. «شَرَفُ الْمُومِنِ قِيَامُ اللَّيْلِ وَ عِزُّهُ اسْتِغْنَاوهُ عَنِ النَّاسِ » (كافي، ج 2، ص 148) عزتش

ص: 4017

اين است که دستش پيش کسي دراز نباشد. اظهار بي نيازي کند.

کافي شريف که مهم ترين کتاب حديثي ما است با نماز و حج و اعمال عبادي شروع نشده است. اولين کتاب کافي شريف «کتاب العقل و الجهل» است. يکي از لشگرهاي جهل و عقل چيست؟ طمع از جنود جهل است. اما يأس يعني اينکه انسان نگاهش به دست مردم نباشد، جهود عقل است. امام سجاد فرمود: «رَأَيْتُ الْخَيْرَ كُلَّهُ قَدِ اجْتَمَعَ فِي قَطْعِ الطَّمَعِ عَمَّا فِي أَيْدِي النَّاسِ » (كافي، ج 2، ص 320) تمام خير در اين يک کلمه خلاصه شده است. آدم نگاهش به دست مردم نباشد. امام صادق از لقمان نقل مي کند. اگر عزت دنيا را مي خواهي به دست مردم نگاه نکن. اگر انبياء، اولياء به جايي رسيدند، چون نگاهشان به دست ديگري نبود. هميشه قرآن به پيامبرها ياد مي داد، «قُلْ لا أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْرا» (انعام/90) کدام پيامبري از مردم مزد خواست؟ جان خودشان را دادند. زندگي شان را دادند. شکنجه شدند. به شهادت رسيدند، اگر انبياء و صديقين به جايي رسيدند از اينجاست.

شخصي خدمت رسول گرامي اسلام آمد، فرمود: يا رسول الله! من را موعظه کن ولي کوتاه بگو که يادم بماند. حضرت فرمود: پنج نصيحت تو را مي کنم. نگاهت به دست مردم نباشد. ثروت در اين است که نگاه طمع به کسي نداشته باش. طمعکار نباش. انسان طماع همين الآن گداست. فکر نکن پولدار مي شوي. نماز مي خواني فکر کن نماز آخر توست. کاري نکن که بخواهي عذرخواهي کني. هرچه براي ديگران دوست داري، براي خودت هم دوست بدار.

ابي بصير يکي از بهترين اصحاب امام صادق بود. به

ص: 4018

حضرت گفت: گاهي افرادي از شيعيان شما با گروهي همسفر مي شود. ولي آنها وضع مالي شان خوب است. ميتوانند حسابي خرج کنند. اين نمي تواند مثل آنها در اين سفر ريخت و پاش کند. حضرت فرمود: چرا با اينها همسفر باشد؟ دوست ندارم خودش را ذليل کند.

جوان مي خواهد ازدواج کند، چرا با يک طبقه بالادست خودم ازدواج کنم که از نظر مالي خيلي از ما بالاتر هستند. امام صادق مي گويد: يک سفر دو ساعته با همسفري که اهل ريخت و پاش است و تو نمي تواني به آنها برسي اين کار را نکن. عزتت را حفظ کن. آنوقت تو مي خواهي با کسي ازدواج کني که از شما بالاتر است؟!

حديث ديگري هست که وقتي مسافرت مي روي، رفت و آمد تو با کسي باشد که مثل خودت باشد. با کسي نرو که تو را تأمين کند. باز در روايتي هست که در مکارم الاخلاق مرحوم طبرسي هست. پيامبر خدا را به مهماني دعوت کردند. پنج نفر از اصحاب هم همراه پيامبر شدند. حضرت قبول کردند. در مسير يک نفر ديگري، نفر هفتمي به اينها اضافه شد. گفت: من هم با شما به مهماني مي آيم. در خانه صاحبخانه رسيدند. حضرت به آدمي که اضافه شده بود، فرمود: بايست! اين صاحبخانه تو را دعوت نکرده است. بنشين من اجازه بگيرم. اگر اجازه دادند بيا. پيامبر نمي خواست عزت مؤمن از دست برود.

شخصي به امام صادق گفت: چه چيزي ايمان را ثابت قدم نگه مي دارد؟ حضرت فرمود: «الورع» تقوا! ورع يک درجه از تقوا بالاتر است. سؤال کرد چه چيزي ايمان انسان را از او مي گيرد؟ فرمود: «الطمع»، «الطَّمَعَ مِفْتَاحُ الذُّل »

ص: 4019

(بحارالانوار.ج1/ص156) کليد ذلت در طمع است. ايمان انسان با تقوا ثابت مي ماند و با طمع مي رود. در تمام زواياي زندگي انسان همه جا ممکن است رسوخ پيدا کند. الآن بعضي از جوان هاي ما ايمانشان سست است. مي گويند: ما رفتيم امام رضا آمديم هيچي نشد. فکر مي کند يک شبه امام رضا بايد حاجات اين را برآورده کند که اين جوان امام رضا را قبول داشته باشد. اگر اين دفعه اين پول و خانه نيامد ديگر نه من، نه امام رضا! همه دينداري به اين نيست. مرحوم آيت الله احمدي ميانجي مي فرمود: از خدا حاجت بخواهيد اما براي خدا تکليف تعيين نکنيد. مشهد رفتي آمدي حاجت تو برآورده نشد، نگو نه من نه تو! طمع نکنيد.

در صفات الشيعه شيخ صدوق هست که امام باقر فرمود: «إِنَّمَا شِيعَهُ عَلِىٍ » شيعيان اميرالمؤمنين هفت ويژگي دارند. «وَ لَا يَسْأَلُ النَّاسَ وَ إِنْ مَاتَ جُوعا» از گرسنگي بميرد از کسي چيزي درخواست نمي کند. مرحوم علامه مجلسي فرمودند: اين حديث حمل بر مبالغه است. انسان بايد اينطور باشد که در مواقع گرسنگي هم دست جلوي کسي دراز نکند. پيامبر خدا فرمود: کسي نزد پولداري برود و در برابر اين ثروتمند تواضع کند، براي طمع اينکه او از اين بگيرد، دو سوم دينش را از دست داده است. نگاه دين اين است که اگر مؤمن در اوج فقر است، ما آبروي فقر و غنائت نمي بريم.

شريعتي: امروز صفحه 309 قرآن آيات 52 تا 64 سوره مبارکه مريم در سمت خدا امروز تلاوت مي شود.

«وَ نادَيْناهُ مِنْ جانِبِ الطُّورِ الْأَيْمَنِ وَ قَرَّبْناهُ نَجِيًّا «52» وَ وَهَبْنا لَهُ مِنْ رَحْمَتِنا أَخاهُ هارُونَ نَبِيًّا «53»

ص: 4020

وَ اذْكُرْ فِي الْكِتابِ إِسْماعِيلَ إِنَّهُ كانَ صادِقَ الْوَعْدِ وَ كانَ رَسُولًا نَبِيًّا «54» وَ كانَ يَأْمُرُ أَهْلَهُ بِالصَّلاةِ وَ الزَّكاةِ وَ كانَ عِنْدَ رَبِّهِ مَرْضِيًّا «55» وَ اذْكُرْ فِي الْكِتابِ إِدْرِيسَ إِنَّهُ كانَ صِدِّيقاً نَبِيًّا «56» وَ رَفَعْناهُ مَكاناً عَلِيًّا «57» أُولئِكَ الَّذِينَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ مِنَ النَّبِيِّينَ مِنْ ذُرِّيَّةِ آدَمَ وَ مِمَّنْ حَمَلْنا مَعَ نُوحٍ وَ مِنْ ذُرِّيَّةِ إِبْراهِيمَ وَ إِسْرائِيلَ وَ مِمَّنْ هَدَيْنا وَ اجْتَبَيْنا إِذا تُتْلى عَلَيْهِمْ آياتُ الرَّحْمنِ خَرُّوا سُجَّداً وَ بُكِيًّا «58» فَخَلَفَ مِنْ بَعْدِهِمْ خَلْفٌ أَضاعُوا الصَّلاةَ وَ اتَّبَعُوا الشَّهَواتِ فَسَوْفَ يَلْقَوْنَ غَيًّا «59» إِلَّا مَنْ تابَ وَ آمَنَ وَ عَمِلَ صالِحاً فَأُولئِكَ يَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ وَ لا يُظْلَمُونَ شَيْئاً «60» جَنَّاتِ عَدْنٍ الَّتِي وَعَدَ الرَّحْمنُ عِبادَهُ بِالْغَيْبِ إِنَّهُ كانَ وَعْدُهُ مَأْتِيًّا «61» لا يَسْمَعُونَ فِيها لَغْواً إِلَّا سَلاماً وَ لَهُمْ رِزْقُهُمْ فِيها بُكْرَةً وَ عَشِيًّا «62» تِلْكَ الْجَنَّةُ الَّتِي نُورِثُ مِنْ عِبادِنا مَنْ كانَ تَقِيًّا «63» وَ ما نَتَنَزَّلُ إِلَّا بِأَمْرِ رَبِّكَ لَهُ ما بَيْنَ أَيْدِينا وَ ما خَلْفَنا وَ ما بَيْنَ ذلِكَ وَ ما كانَ رَبُّكَ نَسِيًّا «64»

ترجمه: و از جانب راست (كوهِ) طور او را ندا داديم و به (مقام قرب خود و) رازگويى نزديكش ساختيم. و از رحمت خويش، برادرش هارونِ پيامبر را به او بخشيديم. و در اين كتاب از اسماعيل ياد كن كه او همواره در وعده هايش صادق و فرستاده اى پيامبر بود. و همواره خاندان خود را به نماز و زكات امر مى كرد و پيوسته نزد پروردگارش مورد رضايت بود. و در اين كتاب، از ادريس ياد كن، همانا او پيامبرى بسيار راستگو بود. و ما او را به مقام والايى رسانديم.

ص: 4021

آنان پيامبرانى بودند كه خداوند بر آنها نعمت (ويژه) ارزانى داشت؛ از نسل آدم و از (فرزندان) كسانى كه با نوح (در كشتى) سوارشان كرديم و از نسل ابراهيم واسرائيل (يعقوب) واز كسانى كه هدايت نموديم و برگزيديم؛ هرگاه آيات خداى رحمان بر آنان خوانده مى شد سجده كنان و گريان از رو به خاك مى افتادند. آنگاه پس از آنان، جانشينان بد و ناشايسته اى آمدند كه نماز را ضايع كردند و هوسها را پيروى كردند. پس به زودى (كيفر) گمراهى خود را خواهند ديد. مگر كسى كه توبه كند و ايمان آورد و كار شايسته انجام دهد، پس آنها داخل بهشت مى شوند و به هيچ وجه مورد ستم قرار نمى گيرند (و از پاداششان كاسته نمى شود). بهشت هاى جاويدى كه خداى رحمان از غيب به بندگانش وعده داده، مسلّماً وعده ى او تحقّق يافتنى است. در آنجا سخن بيهوده اى نمى شنوند، (و گفتارشان) جز سلام (نيست) و در آنجا هر صبحگاه و شامگاه، روزى آنان آماده است. اين، همان بهشتى است كه به هر يك از بندگان پرهيزكار خود به ارث مى دهيم. ما (فرشتگان) جز به فرمان پروردگار تو نازل نمى شويم؛ آنچه پيش روى ما (در آينده) و آنچه پشت سر ما (در گذشته) و آنچه ميان اين دو قرار دارد از اوست و پروردگار تو فراموشكار نيست.

شريعتي: نکته قرآني را بفرماييد.

حاج آقاي حسيني: «وَ اذْكُرْ فِي الْكِتابِ إِسْماعِيلَ إِنَّهُ كانَ صادِقَ الْوَعْدِ وَ كانَ رَسُولًا نَبِيًّا» وقتي خداوند مي خواهد انبياء را توصيف کند اولين صداقت است. شرط اول نبوت، صداقت است. وقتي مي خواهد پيامبران را توصيف کند، بعد از صداقت کار اين پيامبر چه بود؟ «وَ كانَ يَأْمُرُ

ص: 4022

أَهْلَهُ بِالصَّلاةِ وَ الزَّكاةِ» پيامبران تبليغ اولشان در خانه خودشان است. از آنجا شروع مي کردند. الآن کم نيستند خانواده هايي که صدايشان به همه جا مي رسد. ولي از خانه خودشان غافل هستند. در مورد پيامبر داريم که «وَ أَنْذِرْ عَشِيرَتَكَ الْأَقْرَبِين » (شعرا/214) پيامبر از خويشان خودش شروع کرد. باز در سوره طه داريم، «وَ أْمُرْ أَهْلَكَ بِالصَّلاةِ وَ اصْطَبِرْ عَلَيْها» (طه/132) اهل خودت را فرمان به نماز بده و حوصله به خرج بده.

شريعتي: دعا بفرماييد.

حاج آقاي حسيني: انشاءالله خدا به حق علي بن موسي الرضا زيارت حضرت را نصيب همه آرزومندان بگرداند.

شريعتي: والحمدلله رب العالمين و صلي الله علي محمد و آل الطاهرين.

95-06-02- سيره تربيتي امام علي(ع)

بسم الله الرحمن الرحيم و صلي الله علي محمد و آله الطاهرين

شريعتي: سلام مي کنم به همه شما. آرزو مي کنم در هرکجا که هستيد خداوند متعال پشت و پناهتان باشد. دلتان شاد و لبتان خندان باشد. بهترين ها نصيب شما شود. امروز در خدمت حاج آقاي حسيني قمي هستيم. سلام عليکم خيلي خوش آمديد.

حاج آقا حسيني: عرض سلام خدمت همه بينندگان و همينطور شنوندگاني دارم که از راديو قرآن برنامه را مي بينند. پيام هاي مخاطبين عزيز را خوانديم. انشاءالله در فرصت مناسب جواب خواهيم داد.

شريعتي: خيلي خوشحال هستيم که روزهاي سه شنبه ما مزين به نام علي(ع) است. کسي که راه هاي آسمان را بيشتر از راه هاي زمين مي شناسد و کسي که اگر دست به دستش بدهيم، بهشت را با تمام زيبايي هايش براي ما مي خرد. امروز هم مهمان سفره نهج البلاغه هستيم.

حاج آقاي حسيني: خطبه 192 نهج البلاغه، خطبه قاصعه، يکي از طولاني ترين خطبه هاي نهج البلاغه هست. محور اين خطبه در مورد

ص: 4023

مذمت تکبر است. داستان تکبري که ابليس داشت و از بهشت رانده شد. فرازهاي مختلفي دارد. «فَلَوْ رَخَّصَ اللَّهُ فِي الْكِبْرِ لِأَحَدٍ مِنْ عِبَادِهِ لَرَخَّصَ فِيهِ لِخَاصَّةِ أَنْبِيَائِهِ» اميرالمؤمنين فرمود: اگر خداوند اجازه مي داد کسي تکبر داشته باشد، تکبر را براي کسي مجاز مي دانست، حتماً براي انبياي خودش اين کار را مي کرد. انبياي مخصوص خودش، به آنها اجازه مي داد که تکبر داشته باشند. کساني گر فکر مي کنند تکبر نشانه موقعيت اجتماعي است، به انسان وقار مي دهد و موقعيت شان بيشتر تثبيت مي شود، حضرت مي فرمود: اگر اينطور بود خدا به انبياء مي گفت: تکبر کنيد. خدا مرحوم علامه طبرسي را رحمت کند. در مجمع البيان تفسيري دارد، مي نويسد: از عجايب زندگاني پيامبر اين است که پيامبر نسبت به همه انسان ها برتر است. اگر بنا باشد کسي تکبر کند پيامبر بايد اين کار را مي کرد. ولي از عجايب اين بود که تمام ميزان هاي و ملاک ها براي اينکه انساني بخواهد تکبر کند در پيامبر بود ولي از همه انسان ها به تواضع نزديک تر بود. امام باقر(ع) در روايتي فرمود: علت اينکه خدا پيامبر را به رسالت مبعوث کرد، خدا به قلب پيامبر توجهي کرد. از همه خاضع تر بود. خاشع تر بود.

ما که متکبر مي شويم، براي چه تکبر مي کنيم؟ يک موقعيت اجتماعي بالا داريم. ثروتي داريم. علم و دانش ما زياد است. اينها انگيزه هاي تکبر است. هرچه شما فرض کنيد بالاترين درجه اش در پيامبر بود. «وَ لَكِنَّهُ سُبْحَانَهُ كَرَّهَ إِلَيْهِمُ التَّكَابُرَ» تکبر را بر آنها کراهت داشت و مکروه دانست. «وَ رَضِيَ لَهُمُ التَّوَاضُعَ» تواضع را براي آنها پسنديد. «فَأَلْصَقُوا بِالْأَرْضِ خُدُودَهُمْ وَ عَفَّرُوا فِي التُّرَابِ وُجُوهَهُمْ» آنها گونه ها و صورت هايشان را

ص: 4024

در برابر پروردگار به خاک مي ماليدند. نه تنها در پيشگاه پروردگار، براي مؤمنين «وَ خَفَضُوا أَجْنِحَتَهُمْ لِلْمُؤْمِنِينَ» در سوره مبارکه حجر آيه 88 خداوند به پيامبر مي فرمايد: «وَ اخْفِضْ جَناحَكَ لِلْمُؤْمِنِينَ» خيلي تعبير لطيفي است. مرغ وقتي مي خواهد جوجه هايش را بغل بگيرد، بال هايش را باز مي کند. اين اوج محبت به اين جوجه هاست. خدا مي گويد: مؤمنين را زير بال و پر خودت بگير. يک کسي که حاکم است و حکومتي دارد و در بالاترين مقام است، بايد اينطور باشد. در مورد پدر و مادر هم همين تعبير هست. ما بايد پدر و مادر را زير بال رحمت بگيريم.

«وَ كَانُوا قَوْماً مُسْتَضْعَفِينَ» پيامبران مردمي مستضعف بودند. اشتباه نشود، مستضعف نه به اين معنا که کسي آنها را به استضعاف کشيده بود. نه، اينها ضعيف نبودند. خودشان مي خواستند مثل مردم ضعيف رفتار کنند. متواضع بودند و زندگي شان ساده بود. «قَدِ اخْتَبَرَهُمُ اللَّهُ» خدا به چهار چيز آنها را امتحان کرد. اختبار، آزمون. «بِالْمَخْمَصَةِ» گرسنگي، «وَ ابْتَلَاهُمْ بِالْمَجْهَدَةِ» مشقت و سختي. در روايت داريم که پيامبر فرمود: هيچ پيامبري به اندازه من سختي نکشيد. «وَ امْتَحَنَهُمْ بِالْمَخَاوِفِ» چقدر امتشان در خوف و ترس و نگراني و حصر اقتصادي و محاصره هاي نظامي و گرفتاري هاي مختلف بودند. «وَ مَخَضَهُمْ بِالْمَكَارِهِ» يعني با امور سخت آنها را تطهير کرد. پاک کرد، آنها غربال شدند و خودشان هم امتحان شدند. «فَلَا تَعْتَبِرُوا الرِّضَى وَ السُّخْطَ بِالْمَالِ وَ الْوَلَدِ» پيامبرها زندگي شان اينطور بود. اولاً بسيار ساده زندگي مي کردند. اهل تواضع بودند. چهار آزمون داشتند. آزمون به گرسنگي، آزمون به سختي ها، آزمون به ترس و گرفتاري امتشان، و مشکلاتي که در جامعه بود. بنابراين

ص: 4025

شما نگوييد چرا انبياء هميشه گرفتاري داشتند و دشمنانشان وضع مالي شان خوب بود. ثروت داشتند. گنج داشتند. فرزندان فراواني داشتند. اينها ملاک نيست. اينکه خدا از کسي راضي هست يا نيست، ملاک را به مال و ولد قرار ندهيد. ممکن است کسي ثروت داشته باشد، اولاد داشته باشد، خدا از او راضي باشد، ممکن هم هست کسي اينها را داشته باشد و خدا از او راضي نباشد.

«جَهْلًا بِمَوَاقِعِ الْفِتْنَةِ وَ الِاخْتِبَارِ فِي مَوْضِعِ الْغِنَى وَ الِاقْتِدَارِ» شما چون نمي دانيد آزمون به چيست؟ نمي دانيد موقع فقر و غنا آزمون به چيست؟ گاهي آزمون به فقر است. گاهي به ثروت است. ما گاهي غفلت مي کنيم. فکر مي کنيم فقط فقر آزمون است. فقر آزمون بسيار سختي است. ولي آزمون غنا کمتر از آزمون فقر نيست. آنهايي که توانگر هستند خيلي مسئوليت سنگيني دارند. در نهج البلاغه خوانديم که اگر کساني گرفتاري مالي دارند، بخشي از آن بخاطر اين است که اغنياء حاضر نشدند سهم خودشان را پرداخت کنند. بارها مثال زديم اگر جامعه ديني ما خمس مال و زکات مالش را مي داد، «وَ الَّذِينَ يَكْنِزُونَ الذَّهَبَ وَ الْفِضَّةَ وَ لا يُنْفِقُونَها فِي سَبِيلِ اللَّهِ فَبَشِّرْهُمْ بِعَذابٍ أَلِيمٍ» (توبه/34) خدايا ديگر من چه کنم؟ خمسم را دادم. زکاتم را دادم. باز هم ثروت دارم. به عنوان کنز و گنج جمع کردم. چرا باز قرآن اينطور مي گويد؟ علامه طباطبايي فرمودند: گاهي جامعه گرفتاري هاي سختي دارد که با پرداخت خمس و زکات حل نمي شود. شما خمس و زکات دادي، ولي باز هم مي بيني گرفتاري هاي سنگيني داري. مثلاً اگر جهاد هست و مسلمان ها نياز به کمک مالي دارند. بگو: من نمي خواهم. ديگر

ص: 4026

خمس و زکاتم را دادم. چه بايد بدهم؟ اگر جمع کردي و پس انداز کردي در حالي که در ميدان نبرد مسلمان ها نياز دارند، نمي تواني بگويي: من خمس و زکات را دادم. در جامعه امروز ما هم اگر همه مردم خمس و زکاتشان را مي دادند ديگر فقيري باقي نمي ماند.

در بحث خمس گفتيم که بعضي مي گويند: خمسم را به چه کسي بدهم. من به کسي اعتماد ندارم! خمس دو قسمت مي شود. سهم سادات فقير و سهم امام زمان(ع) که به مرجع تقليد داده مي شود. نيمي براي سادات فقير است. اصلاً مستقيم خودت برو به سادات فقير بده. هرکس در مصرف خمس شک دارد، خودش مستقيم نصف خمس اش را به سادات فقير بدهد. نيم ديگر هم براي کارهاي فرهنگي و ديني صرف مي شود. شما به مرجع تقليدت مراجعه کن. بگو: من نمي توانم دست شما بدهم. يک جايي را به من معرفي کنيد مستقيم آنجا بروم. اما باز گاهي جامعه مشکلات سختي دارد که با خمس و زکات هم برطرف نمي شود. اگر من جمع کردم در حالي که در اطرافم گرفتارهاي زيادي هستند، «وَ الَّذِينَ يَكْنِزُونَ الذَّهَبَ وَ الْفِضَّةَ وَ لا يُنْفِقُونَها فِي سَبِيلِ اللَّهِ فَبَشِّرْهُمْ بِعَذابٍ أَلِيمٍ» پس بنابراين اميرالمؤمنين مي فرمايد: داشتن ثروت يا نداشتن آن دليل بر لطف و رحمت پروردگار نيست. آزمون ثروت کمتر از آزمون فقر نيست.

«فَقَدْ قَالَ سُبْحَانَهُ وَ تَعَالَى أَ يَحْسَبُونَ أَنَّما نُمِدُّهُمْ بِهِ مِنْ مالٍ وَ بَنِينَ» حضرت به آيه قرآن اشاره مي کنند و مي گويند: ما اگر به کسي مال و فرزنداني داديم، گمان مي کنند «نُسارِعُ لَهُمْ فِي الْخَيْراتِ» فکر مي کنند به آنها خيري داديم. «بَلْ لا يَشْعُرُونَ» اينها توجه

ص: 4027

ندارند. مال و ثروت هميشه نشانه خير نيست. اميرالمؤمنين در نهج البلاغه دارند که «إِنَّ أَعْظَمَ الْحَسَرَاتِ يَوْمَ الْقِيَامَةِ حَسْرَةُ رَجُل » (نهج البلاغه/حکمت 429) سنگين ترين حسرت در روز قيامت براي کسي است که مالي را بدست آورده و حاضر نشده در راه خدا انفاق کند. خمس و زکاتش را بدهد. تصادفاً بچه ها، بچه هاي خوبي بودند. خمس مال را دادند. مال را حلال کردند. طيب کردند. پدري که اهل خمس و زکات نبوده، طيب کردند و در راه خدا خرجش کردند. اميرمؤمنان مي فرمايد: آنوقت آن پدر در آتش مي رود با همين مالي که بچه هايش با همين مال بهشتي مي شوند. اين با همان مال در آتش و بچه هايش با همان مال به بهشت مي روند.

چند وقت پيش عده اي پيش من آمدند و گفتند: پدر ما مال زيادي داشت و اهل هيچ برنامه ديني نبود. ما مي خواهيم اين مال را حلال کنيم. بعد گفتند: مي خواهيم نماز و روزه هم براي پدرمان بدهيم. گفتم: وصيت کرده؟ گفتند: نه! گفتم: پس اگر وصيت نکرده مشهور الفقها براي شما وظيفه اي نمي دانند. گفتند: ما مي خواهيم به پدرمان خدمت کنيم. گفتم: خيلي خوب است. چند سال مي خواهيد براي پدرتان نماز و روزه بخوانيد؟ گفتند: شصت سال نماز، شصت سال روزه! گفتم: پدر شما چند سال عمر کرده است؟ گفتند: 75 سال! گفتم: يعني از پانزده سالگي نماز و روزه قرضي دارد؟ حضرت فرمودند: اين پدر حتماً جهنمي است. چون مال را اندوخت و نه خمس داد و نه زکات و نه به فقرا کمک کرد. بچه ها به ارث بردند و مال را پاک کردند و به بهشت مي روند. بنابراين امتحان به فقر و غنا هردو

ص: 4028

سنگين است. ولي امتحان به غنا به مراتب سنگين تر است. داشتن ثروت دليل خير نيست. داشتن اولاد دليل خير نيست.

«فَإِنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ يَخْتَبِرُ عِبَادَهُ الْمُسْتَكْبِرِينَ فِي أَنْفُسِهِمْ بِأَوْلِيَائِهِ الْمُسْتَضْعَفِينَ فِي أَعْيُنِهِمْ» خداوند متعال امتحان مي کند بندگاني که خودشان، خودشان را بزرگ مي دانند. بزرگ نيستند. خودش فکر مي کند آدم بزرگي است. خدا اينها را امتحان مي کند. «باوليائه» به اولياء و بندگان خوبش، «المستضعفين في اعينهم» که اگر از چشم و نگاه مستکبر بخواهي نگاه کني، مي گويد: عجب انسان هاي بدبخت و گرفتاري هستند. «وَ لَقَدْ دَخَلَ مُوسَى بْنُ عِمْرَانَ وَ مَعَهُ أَخُوهُ هَارُونُ (عليه السلام) عَلَى فِرْعَوْنَ» حضرت مي فرمايد: موسي بن عمران و برادرش هارون وارد بر فرعون شدند. «وَ عَلَيْهِمَا مَدَارِعُ الصُّوفِ» چه لباسي بر تن داشتند؟ الآن در عشاير رسم هست چوپان ها جبه پشمي دارند که روي دوششان مي اندازند. موسي و هارون با لباس چوپاني که روي دوششان بود، «وَ بِأَيْدِيهِمَا الْعِصِيُّ» هردو يک عصا هم در دست داشتند. نزد فرعون رفتند. «فَشَرَطَا لَهُ» در تاريخ طبري هست. وقتي موسي و هارون در کاخ فرعون رفتند، مأمورين اجازه نمي دادند. گفتند: کار شما چيست؟ گفتند: ما آمديم به فرعون بگوييم: به خداي يکتا ايمان بياورد. جرأت نمي کردند به فرعون بگويند ايمان بياور. مدت ها هر روز در کاخ فرعون مي رفتند، تا قيافه اين دو را مي ديدند، راه نمي دادند. يک روز يک کسي که دلقک دربار بود، اينها را ديد و پرسيد: براي چه شما اينجا هستيد؟ گفت: ما آمديم بگوييم: فرعون خداي يکتا را بپرستد. دلقک ديد اينها خودشان با اين قيافه آمدند به فرعون بگويند: ايمان بياور. نزد فرعون رفت و گفت: دو نفر با

ص: 4029

اين تيپ در کاخ هستند و مي خواهند شما را ببينند. فرعون گفت: براي سرگرمي بد نيست. اينجا بيايند بخنديم. فرعون نشسته بود براي خنده و سرگرمي موسي و هارون را راه داد. اينها وقتي وارد شدند، اميرالمؤمنين مي فرمايد: وقتي اينها وارد شدند «فَشَرَطَا لَهُ» اول حرفي که به فرعون زدند، شرط کردند، «إِنْ أَسْلَمَ بَقَاءَ مُلْكِهِ وَ دَوَامَ عِزِّهِ» فرعون اگر اسلام بياوري، آنوقت ما به تو قول مي دهيم که سلطنت تو پا برجا باشد. «فَقَالَ أَ لَا تَعْجَبُونَ مِنْ هَذَيْنِ» شما تعجب نمي کنيد؟ «يَشْرِطَانِ لِي دَوَامَ الْعِزِّ» اينها آمدند براي من شرط مي گذارند. «وَ بَقَاءَ الْمُلْكِ وَ هُمَا بِمَا تَرَوْنَ مِنْ حَالِ الْفَقْرِ وَ الذُّلِّ» گدايي و ذلت دارد از سر و روي اينها مي ريزد. فرعونيان هميشه جامعه را تحقير مي کردند. خدا در قرآن مي فرمايد: «فَاسْتَخَفَ قَوْمَهُ فَأَطاعُوه » (زخرف/54) هميشه در طول تاريخ همه حاکمان ظلم براي اينکه مردم مطيع آنها باشند، اول شخصيت آنها را از بين مي بردند. اگر جامعه از خودش شخصيتي داشت، در برابر هرگونه ظلمي مي ايستد.

«فَهَلَّا أُلْقِيَ عَلَيْهِمَا أَسَاوِرَةٌ مِنْ ذَهَبٍ» راست مي گويند چرا دستبندهاي طلا ندارد؟! «إِعْظَاماً لِلذَّهَبِ وَ جَمْعِهِ» مي خواستند بگويند: ارزش به ثروت است. «وَ احْتِقَاراً لِلصُّوفِ وَ لُبْسِهِ» مي خواستند بگويند: اين لباس هاي پشمي و اين ظاهر حقير است. عظمت در طلاست. در ثروت است. بعضي فرمودند: چرا موسي با اين لباس رفت؟ حتماً موسي هم مي توانست لباس خوب تهيه کند. عمداً با اين لباس رفتند که بگويند: ملاک برتري با طلا و نقره و لباس پشمي و قيافه چوپاني نيست. ممکن است کسي در لباس چوپاني مقرب ترين بنده خدا باشد. در روايات داريم هيچ کسي را

ص: 4030

تحقير نکنيد. اولياء خدا مخفي هستند. «وَ لَوْ أَرَادَ اللَّهُ سُبْحَانَهُ لِأَنْبِيَائِهِ حَيْثُ بَعَثَهُمْ» اين خيلي مهم است. داشتن و نداشتن معيار رضايت و خشم الهي نيست. داشتن و نداشتن معيار اينکه انسان شخصيت دارد نيست. اگر زندگي تو فقيرانه است، نگو: پس من حتماً مورد خشم پروردگار هستم. انسان فقير بايد در اوج عزت باشد. فقر دليل بر اين نيست که خدا رويش را از ما برگردانده است. موسي و هارون با لباس ساده به دربار فرعون رفتند. اميرالمؤمنين فرمود: اگر خدا مي خواست، روزي که پيامبران را مبعوث کرد، «أَنْ يَفْتَحَ لَهُمْ كُنُوزَ الذِّهْبَانِ وَ مَعَادِنَ الْعِقْيَانِ وَ مَغَارِسَ الْجِنَانِ» اگر خدا مي خواست گنج هاي طلا را همراه اينها بفرستد، «وَ أَنْ يَحْشُرَ مَعَهُمْ طُيُورَ السَّمَاءِ» پيامبران وقتي راه مي رفتند، بازهاي شکاري و پرندگان آسماني همراهشان بودند. «وَ وُحُوشَ الْأَرَضِينَ» خدا نمي توانست اين کارها را بکند؟ پيامبران وقتي راه مي رفتند چند شير و پلنگ از روي زمين همراه اينها باشد. طلا و نقره و جواهرات هم همراهشان باشد. باز شکاري و پرندگان آسماني هم بالاي سرشان باشد. قطعاً خدا مي توانست. «لَفَعَلَ وَ لَوْ فَعَلَ لَسَقَطَ الْبَلَاءُ» مردم ديگر وقتي اين هيبت را مي ديدند يا از ترس ايمان مي آوردند، يا به طمع اينکه يک چيزي گيرشان بيايد، ايمان مي آوردند. فرعون چه کسي است! دنيا دست اين است. آن ايمان چه ارزشي داشت؟ بعضي از شارعين نهج البلاغه تعبير زيبايي دارند. مي گويند: فرعون اگر در لباس شباني به موسي ايمان مي آورد هنر کرده بود. نه اينکه اگر خدا يک پادشاهي را مي فرستاد و قدرتي بالاتر از فرعون بود. آن ديگر کاري نداشت. حضرت مي فرمايد: اگر خدا مي خواست با

ص: 4031

اين هيبت پيامبران را بفرستد، ديگر اين پنچ چيز از بين مي رفت. بلا به معني آزمون است. ديگر آزموني نبود و مردم ايمان مي آوردند.

«وَ بَطَلَ الْجَزَاءُ» پاداش الهي ديگر معنا نداشت. همه ايمان مي آوردند. «وَ اضْمَحَلَّتِ الْأَنْبَاءُ» وعده هاي الهي معنا نداشت. مردم با ديدن اين قدرت ايمان مي آوردند. «وَ لَمَا وَجَبَ لِلْقَابِلِينَ أُجُورُ الْمُبْتَلَيْنَ» ديگر آنهايي که مطيع پروردگار بودند، مستحق پاداش نبودند. «وَ لَا لَزِمَتِ الْأَسْمَاءُ مَعَانِيَهَا» ديگر اسم معني نداشت. ديگر مؤمن اسمي بي مسما بود. مؤمن يعني کسي که روي باورهايش ايمان بياورد. اول قرآن داريم «الم،ذلِكَ الْكِتابُ لا رَيْبَ فِيهِ» بعد مي گويد: «الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِالْغَيْب » (بقره/3) اگر بنا بود با اين قدرت و ثروت ايمان بياورند، اين ديگر پاداش معنا نداشت. «وَ لَكِنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ جَعَلَ رُسُلَهُ» خداوند به پيامبران چهار چيز داده است. پرندگان و وحوش نداده است. طلا و نقره و ثروت نداده است. 1- «أُولِي قُوَّةٍ فِي عَزَائِمِهِمْ» پيامبران اولوالعزم، اولوالعزم به معني اراده هاي قوي است. ابولهب عموي پيامبر بود. «تَبَّتْ يَدا أَبِي لَهَبٍ وَ تَب » (مسد/1) در بازار مکه پيامبر راه مي افتاد چهار نفر را دعوت کند، تا يک دل آماده اي پيدا مي کرد و جذب مي کرد، بلافاصله ابولهب مي رفت و مي گفت: گوش نکني. او مجنون و ساحر و کذاب است. مي گفتند: سخنانش خوب بود. تو که هستي؟ مي گفت: من عموي او هستم. عمو، برادرزاده خودش را نمي شناسد؟ آنوقت در برابر اين موجي که نزديک ترين از يک دشمن است، پيامبرها ايستادند.

2- «وَ ضَعَفَةً فِيمَا تَرَى الْأَعْيُنُ مِنْ حَالَاتِهِمْ» چشم ديگران وقتي نگاه مي کند، مي گويد: اي بابا، اينها چه انسان هاي ضعيفي هستند. در داستان معروفي هست که

ص: 4032

ظاهراً ناصرالدين شاه بود، گفت: مي خواهم ملا هادي سبزواري را ببينم. وقتي کسي از نزديک زندگي امام يا آيت الله بروجردي و خيلي هاي ديگر را مي ديد، کسي که يک قلمش عالم را تکان مي داد. ميرزاي شيرازي دو کلمه مي نوشت، تمام تشکيلات ناصرالدين شاه را به هم مي زد. کسي اگر اينها را از نزديک مي ديد، مبهوت مي ماند. 3- «مَعَ قَنَاعَةٍ تَمْلَأُ الْقُلُوبَ وَ الْعُيُونَ» يک قناعتي داشتند که چشم ها را پر مي کرد. آدم هايي نبودند که شکايت کنند و طمع به مال کسي داشته باشند.

الآن يکي از مشکلات جامعه ما اين است که کساني که مشکل مالي دارند، بعضي از آنها وقتي به سطح بالا نگاه مي کند متزلزل مي شود. مي گويد: اي خدا! پس چرا خدايي ات را در زندگي ما نشان نمي دهي؟ يعني تمام خدايي خدا را در اين مي بيند که يک حاجت مادي من هم برآورده شود. يعني تمام عظمت پروردگار را در خواسته خودش مي بيند. اگر خواسته من برآورده شد خدايي تو درست است.

4- «غِنًى وَ خَصَاصَةٍ تَمْلَأُ الْأَبْصَارَ وَ الْأَسْمَاعَ أَذًى» اميرالمؤمنين فرمود: وقتي ديگران به اينها نگاه مي کردند دلشان مي سوخت. مي گفتند: اي بابا، تو را بخدا ببينيد! پيامبر حال راه رفتن هم ندارد! چطور مي تواند در برابر دنيا بايستد؟ «وَ لَوْ كَانَتِ الْأَنْبِيَاءُ أَهْلَ قُوَّةٍ» حضرت مي فرمايد: اگر انبياء قدرت هايي داشتند که کسي به گرد آنها نرسد. اگر عزتي داشتند که هيچکسي نمي توانست طرف آنها برود. «لَكَانَ ذَلِكَ أَهْوَنَ عَلَى الْخَلْقِ فِي الِاعْتِبَارِ» همه ايمان مي آوردند. ولي «فَكَانَتِ النِّيَّاتُ مُشْتَرَكَةً وَ الْحَسَنَاتُ مُقْتَسَمَةً» آنوقت نيت قاطي بود و خالص نبود. آنهايي که ايمان آورده بودند، چقدر براي خدا بود؟ چقدر به طمع

ص: 4033

و ترس بود؟ پاداش بايد تقسيم مي شد. اصل پاداش و ايمان الهي به اين است که ما واقعاً «يؤمنون بالغيب» داشته باشيم. حالا ممکن است گرفتاري مادي داشته باشيم و ممکن هم هست رفاه داشته باشيم. حضرت فرمود: اينها ملاک آزمون نيست. «وَ لَكِنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ أَرَادَ أَنْ يَكُونَ الِاتِّبَاعُ لِرُسُلِهِ» خدا مي خواهد کساني که پيرو پيغمبرانشان هستند، ايمان به پيامبران و کتاب هاي انبياء مي آورند، تسليم پروردگار هستند، «أُمُوراً لَهُ خَاصَّةً لَا تَشُوبُهَا مِنْ غَيْرِهَا شَائِبَةٌ» هيچ ناخالصي در آن نداشته باشد. خدا مي خواهد مردم وقتي ايمان مي آورند، ايمان خالص خالص خالص باشد. نه از روي ترس و به طمع باشد.

چون در آستانه ماه ذي الحجه هستيم، خدا را به حق محمد و آل محمد قسم مي دهيم هرچه زودتر خداي متعال ريشه وهابيون، آل سعود و داعش را از روي زمين برکند. اميدواريم خدا زيارت خانه خودش و بقيع را با نابودي آل سعود نصيب همه ما بگرداند.

حضرت مثال خيلي زيبايي مي زند. مي فرمايد: ببينيد خانه کعبه کجاست؟ اگر خدا مي خواست خانه کعبه را در يک منطقه خوش آب و هوا قرار بدهد. کعبه در جايي است که بعد از هزاران سال هنوز يک برگ در آنجا نمي رويد. اميرالمؤمنين مي فرمايد: «أَ لَا تَرَوْنَ أَنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ» خداوند «اخْتَبَرَ الْأَوَّلِينَ مِنْ لَدُنْ آدَمَ» از روي که آدم ابوالبشر را خلق کرد، همه مردم را امتحان کرد. «بِأَحْجَارٍ» معلوم مي شود کعبه از زمان حضرت آدم بوده است.

اين خانه را بايد خدا در اصل معماري کند *** آدم بنايش برنهد، جبريل هم ياري کند

او را اولوالعزمي دگر منقوش و گچ کاري کند *** آيد خليل الله در

ص: 4034

او يک چند حجاري کند

معلوم مي شود خداوند از همان روز اول اين خانه را خلق کرد و مردم را «بأحجار» با سنگ ها امتحان کرد. «لَا تَضُرُّ وَ لَا تَنْفَعُ وَ لَا تُبْصِرُ وَ لَا تَسْمَعُ» نه مي شنود. نه مي بيند، نه ضرري مي رساند و نه نفعي دارد. «فَجَعَلَهَا بَيْتَهُ الْحَرَامَ» گفتيم اين بيت الله من است و همه بايد بيايند. «وَضَعَهُ بِأَوْعَرِ بِقَاعِ الْأَرْضِ» سنگلاخ ترين زمين ها، تنگ ترين دره ها، يکوقت دره وسيع است و جاي کشت و آباداني است. اما دره هاي بسيار تنگ، «ثُمَّ أَمَرَ آدَمَ» فرمود: همه بيايند و اينجا طواف کنند. «وَ لَوْ أَرَادَ سُبْحَانَهُ» اگر خدا مي خواست «أَنْ يَضَعَ بَيْتَهُ الْحَرَامَ وَ مَشَاعِرَهُ الْعِظَامَ بَيْنَ جَنَّاتٍ وَ أَنْهَارٍ وَ سَهْلٍ وَ قَرَارٍ جَمَّ الْأَشْجَارِ» اگر خدا مي خواست کعبه را به بهترين نقطه دنيا مي برد. «وَ الْأَحْجَارُ الْمَرْفُوعُ بِهَا بَيْنَ زُمُرُّدَةٍ خَضْرَاءَ» زمرد سبز «وَ يَاقُوتَةٍ حَمْرَاءَ» ياقوت قرمز، «وَ نُورٍ وَ ضِيَاءٍ» اينها را مي گذاشتي. حضرت مي فرمود: اگر خدا اينها را مي گذاشت ديگر هنر نبود. سر رفتن به مکه دعوا بود. اگر بنا بود يک جاي خوش آب و هوا باشد ديگر دعوا مي شد. اگر با اين شرايط به مکه رفتي هنر است. بنابراين خداوند اولاً به پيامبران تواضع داد. ثانياً در يک زندگي ساده ثروت داشتن و نداشتن دليل بر چيزي نيست. اگر کسي اينگونه ايمان آورد هنر کرده است.

شريعتي: صفحه 316 قرآن کريم قرار امروز ماست آيات 65 تا 76 سوره طه تلاوت مي شود.

«قالُوا يا مُوسى إِمَّا أَنْ تُلْقِيَ وَ إِمَّا أَنْ نَكُونَ أَوَّلَ مَنْ أَلْقى «65» قالَ بَلْ أَلْقُوا فَإِذا حِبالُهُمْ وَ عِصِيُّهُمْ يُخَيَّلُ إِلَيْهِ مِنْ سِحْرِهِمْ أَنَّها

ص: 4035

تَسْعى «66» فَأَوْجَسَ فِي نَفْسِهِ خِيفَةً مُوسى «67» قُلْنا لا تَخَفْ إِنَّكَ أَنْتَ الْأَعْلى «68» وَ أَلْقِ ما فِي يَمِينِكَ تَلْقَفْ ما صَنَعُوا إِنَّما صَنَعُوا كَيْدُ ساحِرٍ وَ لا يُفْلِحُ السَّاحِرُ حَيْثُ أَتى «69» فَأُلْقِيَ السَّحَرَةُ سُجَّداً قالُوا آمَنَّا بِرَبِّ هارُونَ وَ مُوسى «70» قالَ آمَنْتُمْ لَهُ قَبْلَ أَنْ آذَنَ لَكُمْ إِنَّهُ لَكَبِيرُكُمُ الَّذِي عَلَّمَكُمُ السِّحْرَ فَلَأُقَطِّعَنَّ أَيْدِيَكُمْ وَ أَرْجُلَكُمْ مِنْ خِلافٍ وَ لَأُصَلِّبَنَّكُمْ فِي جُذُوعِ النَّخْلِ وَ لَتَعْلَمُنَّ أَيُّنا أَشَدُّ عَذاباً وَ أَبْقى «71» قالُوا لَنْ نُؤْثِرَكَ عَلى ما جاءَنا مِنَ الْبَيِّناتِ وَ الَّذِي فَطَرَنا فَاقْضِ ما أَنْتَ قاضٍ إِنَّما تَقْضِي هذِهِ الْحَياةَ الدُّنْيا «72» إِنَّا آمَنَّا بِرَبِّنا لِيَغْفِرَ لَنا خَطايانا وَ ما أَكْرَهْتَنا عَلَيْهِ مِنَ السِّحْرِ وَ اللَّهُ خَيْرٌ وَ أَبْقى «73» إِنَّهُ مَنْ يَأْتِ رَبَّهُ مُجْرِماً فَإِنَّ لَهُ جَهَنَّمَ لا يَمُوتُ فِيها وَ لا يَحْيى «74» وَ مَنْ يَأْتِهِ مُؤْمِناً قَدْ عَمِلَ الصَّالِحاتِ فَأُولئِكَ لَهُمُ الدَّرَجاتُ الْعُلى «75» جَنَّاتُ عَدْنٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدِينَ فِيها وَ ذلِكَ جَزاءُ مَنْ تَزَكَّى «76»

ترجمه: (ساحران) گفتند: اى موسى! آيا تو (ابتدا عصاى خود را) مى افكنى يا ما اوّل كسى باشيم كه بيفكند؟! (موسى) گفت: بلكه شما بيفكنيد. پس (همين كه آنان بساط خود را افكندند) ناگهان طناب ها و عصاهاى آنان در اثر سحرشان چنان به نظر او (موسى) آمد كه حركت مى كنند!پس موسى در دل خود احساس ترس كرد (كه مبادا مردم فريب بخورند)ما (به موسى) گفتيم: نترس! همانا تو خودت برترى. و آنچه را در دست راستت دارى بيفكن تا هر چه را آنان ساخته اند در كام خود فرو برد (و ببلعد). همانا آنچه آنان ساخته اند (فقط) حيله ساحر است و ساحر

ص: 4036

هر جا رود (و هر چه كند پيروز) و رستگار نگردد. پس (وقتى آنان معجزه موسى را ديدند كه چگونه اژدها همه ى بافته هايشان را بلعيد، تمام) ساحران به سجده افتادند و گفتند: ما به پروردگار هارون و موسى ايمان آورديم. (فرعون كه تمام نقشه هاى خود را بر آب ديد به ساحران) گفت: آيا قبل از آنكه به شما اجازه دهم، به او ايمان آورديد؟! بى گمان او بزرگ شماست كه به شما سحر آموخته است. پس قطعاً دست ها وپاهاى شما را بر خلاف (يكديگر، يعنى دست راست وپاى چپ يا به عكس) قطع خواهم كرد و شما را بر شاخه هاى درخت خرما به دار خواهم آويخت و به زودى خواهيد دانست كه شكنجه و مجازات كدام يك از ما سخت تر و پايدارتر است. (ساحرانى كه ايمان آورده بودند به فرعون) گفتند: ما هرگز تو را بر كسى كه ما را آفريده وبر آن معجزاتى كه براى ما آمده، ترجيح نخواهيم داد. پس تو هر حكم وقضاوتى كه مى خواهى بكن، تو فقط در اين زندگانى دنيا حكم مى كنى. همانا ما به پروردگارمان ايمان آورده ايم تا خطاهاى ما و آنچه را از سحر كه بر آن وادارمان كردى بر ما ببخشد، و خداوند بهتر و پاينده تر است. همانا هركس كه گناهكار ومجرم نزد پروردگار خود بيايد، پس براى او جهنّمى است كه نه در آن مى ميرد (تا رهايى يابد) ونه (با خوشى) زندگى مى كند. و هر كس در حالى كه ايمان آورده و كارهاى شايسته انجام داده باشد، نزد او آيد، پس براى آنان درجات عالى و برتر است. (و) باغهاى جاويدانى كه در زير آنها نهرها جارى است (و آنان

ص: 4037

براى) هميشه در آنجا خواهند بود، واين پاداش كسى است كه (خود را از كفر وگناه) پاكيزه گرداند.

شريعتي: اشاره قرآني را بفرماييد.

حاج آقاي حسيني: اشاره قرآني امروز به داستان امروز برمي گردد. وقتي موسي آمد و بنا شد که فرعون را به خدا دعوت کند. چون موسي مي گفت: فرعون سحر است و چيز مهمي نيست. ما سحرش را باطل مي کنيم. وقتي ساحرها در برابر موسي قرار گرفتند. نگاه کردند و گفتند: نه! کار ما سحر است. ما ساحر هستيم ولي موسي معجزه است. کار موسي معجزه است و سحر نيست. موسي با همان لباس چوپاني بود ولي ساحرها گفتند: نه، موسي معجزه مي کند. او از جانب پروردگار قدرت نشان مي دهد. آنوقت همه تسليم شدند. «قالُوا آمَنَّا بِرَبِّ هارُونَ وَ مُوسى» فرعون باز همان استکبارش را داشت. «قالَ آمَنْتُمْ لَهُ قَبْلَ أَنْ آذَنَ لَكُمْ» بدون اجازه من شما ايمان مي آوريد؟ يعني باور ديني تان هم بدون اجازه من نيست. بدون اجازه من نبايد به موسي ايمان بياوريد. من بايد اجازه بدهم. گفتند: اين هم بزرگ شماست و سحر است. آنوقت فرعون تهديد کرد. «فَلَأُقَطِّعَنَّ أَيْدِيَكُمْ وَ أَرْجُلَكُمْ مِنْ خِلافٍ وَ لَأُصَلِّبَنَّكُمْ فِي جُذُوعِ النَّخْلِ» من اينها را به درخت خرما به صليب مي کشم. اينها را به صليب کشيد و دست و پايشان را قطع کرد. گفتند: عيبي ندارد. «قالُوا لَنْ نُؤْثِرَكَ عَلى ما جاءَنا مِنَ الْبَيِّناتِ وَ الَّذِي فَطَرَنا» اين را ايمان مي گويند. اين فرق ايمان واقعي و ايمان بر اساس خوف و طمع و ترس است. قسم به خدايي که ما را آفريد، ما تو را بر آن نشانه هاي روشني که موسي براي ما آورد

ص: 4038

ترجيح نمي دهيم. گفتند: تو هرکاري خواستي بکن. «فَاقْضِ ما أَنْتَ قاضٍ إِنَّما تَقْضِي هذِهِ الْحَياةَ الدُّنْيا» تو فقط قدرتت در محدوده دنيايي است. بالاترين از اين نيست که تو ما را مي کشي و اعدام مي کني. تو هر کاري کني در اين دنياست و قيامت براي ماست.

شريعتي: دعا بفرماييد.

حاج آقاي حسيني: انشاءالله خدا ايمان واقعي را در همه ما متبلور کند و ملاک زندگي هاي ما را فقر و نداري قرار ندهد.

شريعتي: والحمدلله رب العالمين و صلي الله علي محمد و آل الطاهرين.

95-06-09- سيره تربيتي امام علي(ع)

بسم الله الرحمن الرحيم و صلي الله علي محمد و آله الطاهرين

شريعتي: سلام مي کنم به همه شما هموطنان عزيزم. بيننده ها و شنونده هاي خوب و نازنين مان. امروز در خدمت حاج آقاي حسيني قمي هستيم. سلام عليکم خيلي خوش آمديد.

حاج آقا حسيني: عرض سلام خدمت همه بينندگان و همينطور شنوندگاني دارم که از راديو قرآن برنامه را مي بينند.

شريعتي: امروز حاج آقاي حسيني مي خواهند به سؤالات و دغدغه هاي شما پاسخ بدهند. متناسب با بحث شان و مطالبي که در ذيل بخث سيره تربيتي شنيديم.

حاج آقاي حسيني: جمعه اي که در پيش هست، عزيزان مي دانند شهادت امام جواد(ع) پاره تن امام رضا(ع) است. انشاءالله در هرکجا که هستيد از تشکيل و شرکت در اين مجالس غفلت نکنيد. شنبه اول ماه ذي الحجه سالروز ازدواج اميرالمؤمنين و فاطمه زهرا(س) است. در تقويم ها نوشتند که روز ازدواج است. به همه آنهايي که ايام جشن ازدواجشان است تبريک مي گوييم.

همانطور که اشاره فرموديد، در طول هفته هاي متعددي که در محضر عزيزان هستيم، پرسش ها زياد است. ولي مباحث اجازه نمي داد. مطلب اولي که فراوان در پيام ها

ص: 4039

بوده، در گذشته و حال و قطعاً در آينده هم خواهد بود، الحمدلله امروزه ما در کشورمان فقط مشکل نظامي و امنيتي نداريم. از لحاظ نظامي در آرامش هستيم. با اينکه در کشورهاي ديگر ناامني هست. از شر داعش در امان هستيم. داعش فقط نظامي نيست. داعش فرهنگي و سياسي هم خطرش کمتر از داعش نظامي نيست. بداخلاقي هاي سياسي در بين مردم زياد شده است. سر خط خبرهاي روز، دائم درگيري دو جناح با هم است که اين قطعاً در رفتار و روحيات مردم اثر مي گذارد. روزنامه براي هر ارگان و نهادي است، به جاي حل کردن و بيان مشکلات آن نهاد و ارگان درست مي رود يک نهاد ديگري را مورد هدف قرار مي دهد. روزنامه دولت است، مي رود قوه قضاييه را مورد هدف قرار مي دهد. اين بداخلاقي که امروز در کشور ما هست در مردم هم اثر مي گذارد.

اميرالمؤمنين جمله اي دارد کلمه 200 نهج البلاغه است. فرمود: «وَ أُتِيَ بِجَانٍ وَ مَعَهُ غَوْغَاءُ» يک آدم خلافکاري را آوردند و يک عده هم دنبال اين سر و صدا و فرياد مي کردند. حضرت اين منظره را نپسنديد، فرمود: «فَقَالَ لَا مَرْحَباً بِوُجُوهٍ لَا تُرَى إِلَّا عِنْدَ كُلِّ سَوْأَةٍ» فرمود: چه شده؟ شما فقط در بدي ها و آشوب ها و دعوا پيدايتان مي شود. براي چه اينجا آمديد؟ يک عده از دعوا و درگيري لذت مي برند. در شلوغي بودن خوشحالشان مي کند. من امروز در رسانه، سايت ها، روزنامه ها نگاه اصلاحي نمي بينم. نگاه اصلاحي اين است که از سر دلسوزي باشد. اگر واقعاً براي خدا کار مي کنيم، ديگر اين جناح و آن جناح معني ندارد. پس چه وقت گرفتاري هاي مردم را حل کنيم؟

ص: 4040

يت الله العظمي شبيري زنجاني در کتاب «جرعه اي از دريا» در خاطرات خودشان نقل کردند، مرحوم آيت الله سيد ابوالحسن اصفهاني را از عراق به ايران تبعيد کردند. در زمان آيت الله العظمي حائري بود. حوزه در قم بود. بنيانگذار حوزه در قم آيت الله العظمي حائري بود. آيت الله سيد ابوالحسن اصفهاني يازده ماه از عراق به ايران تبعيد شد. به قم آمد، ايشان مرجعيت داشت ولي در قم همه يک پارچه مقلد آيت الله العظمي حائري بودند. يک کسي آمد به آيت الله حائري گفت: من مقلد شما هستم. وجوهات دارم، اجازه مي دهيد پول وجوهات، خمس و زکاتم را به آيت الله سيد ابوالحسن اصفهاني بدهم؟ ايشان مي فرمايد: براي چه از من اجازه مي گيري؟ ايشان آقا هستند و ما نوکر هستيم. کسي که طبقه اش مقدم است و در ايران مرجعيت عامه دارد، مي گويد: ما نوکر هستيم! اين اخلاق کجا بايد پيدا بشود؟ آيا در بين مسئولين ما نبايد اينطور باشد؟

يک کسي از دنيا رفت. وصيت مي کند ده هزار دينار عراقي به آيت الله العظمي حائري بدهند. در اصل رضاخان که مرحوم حائري با خون دل بسيار حوزه را اداره مي کرد. امام (ره) فرمود: حفظ حوزه توسط آيت الله حائري کمتر از انقلاب ما نبود. با آن شرايط سخت در برابر حکومت رضاخان، يک کسي به آيت الله حائري نامه مي نويسد، که اجازه مي دهيد ما ده هزار دينار را به آيت الله نائيني که در عراق بود، بدهيم؟ ايشان مي گويد: بدهيد. ما و ايشان هر دو نوکر امام زمان هستيم. اصحاب ايشان با شنيدن اين خبر ناراحت مي شوند و مي آيند اعتراض مي کنند. ما

ص: 4041

مشکل حوزه داريم. چرا شما گفتيد که ده هزار دينار را به آيت الله نائيني بدهند؟ فرمود: فرقي ندارد. ما براي خدا کار مي کنيم.

آيت الله العظمي شيخ انصاري وقتي به مرجعيت مي رسد و مي گويند: شما مرجع تقليد هستي. مي گويد: نه! مازندران، سعيد العلماي مازندراني هم دوره من بوده است. او مقدم بر من است. قبر ايشان در بابل است. مي روند مي گويند: آقا گفته: نوبت شماست. مي گويد: برويد به آقا بگوييد: درست است آن زمان با هم بوديم، من جلوتر بودم. من فاصله گرفتم. شما الآن از من جلوتر هستيد. الآن شما امروزه نگاه کنيد. دائم دعوا است. اين را براي اين عرض کردم که ما خبر داريم اما همين مقدار از دست ما برمي آيد که صداي ما برسد.

هفته قبل يک برنامه در رسانه ملي پخش شد که يک نقد خيلي منصفانه و خوبي بود. دو طرف را مي آورد که مسائل و مشکلات اقتصادي را تحليل کنند. هفته گذشته نقد بانکداري در تلويزيون مطرح شد، از مردم نظرخواهي کرده بودند و سؤال کردند که آيا شما از عمليات بانک ها راضي هستيد يا نه؟ بالاي 94 درصد مردم ناراضي بودند. کمتر از شش درصد مردم راضي بودند. نظام و انقلاب ما در آستانه چهل سالگي است. بعد از چهل سال از مردم سؤال مي کنيم راضي هستيد؟ مي گويند: نه راضي نيستيم.

در خبري مي خواندم يکي از کارهايي که بانک ها انجام مي دهند اين است که مثلاً اگر چهارصد ميليون به شما وام مي دهد، 25 درصد صد ميليون را شما بايد در همان بانک مسدود کني. براي اينکه مشکل قانوني پيدا نکند، بايد اول صد ميليون مسدود کني.

ص: 4042

که وقتي چهارصد ميليون وام مي گيري، صد ميليونش را پيش پيش داده باشي. يعني شما حساب کني بالاي چهار پنجاه درصد از مردم سود مي گيرند.

ديروز سالگرد شهيد رجايي و باهنر بود. يک کاري کنيم ارواح اين شهدا از ما راضي باشد. بعد از چهل سال خيلي بد است که مردم از نظام بانکداري ما ناراضي باشند. راه حل اين خيلي ساده است. آقايان تصميم بگيرند. سال 61 راه حل اين درست شد. به امام گفتند: چاره اي نداريم. حتماً بايد جريمه ديرکرد را بگذاريم. امام فرمود: با فتواي من نمي خواند. من اجازه نمي دهم. امامي که حفظ نظام را از اوجب واجبات مي دانست. فرمود: اين قانون با فتواي من نمي خواند. رفتند از طريق شوراي نگهبان حل کردند.

چند روز پيش خدمت خانواده شهيد عبوري در ساري بودم. ايشان پدر سه شهيد بود. گفت: سال 65 خدمت امام رفتم. وقتي خواستم وارد شوم يکي از پاسدارهايي که نگهبان بود، به من گفت: از طرف من دست امام را ببوس. گفتم: باشد. خدمت امام آمدم و دست امام را بوسيدم. گفتم: از طرف نگهبان بود. نشستم، امام فرمود: بچه ها چه شدند؟ ماجراي فرزندانت چيست؟ گفتم: پسر بزرگم 29 فروردين در جبهه به شهادت رسيد. دو ساعت بعد خمپاره خورد پسر دوم من به شهادت رسيد. هنوز سوم پسر اولم را نگرفته بودم، خبر شهادت پسر دوم را به من دادند. حدود چهل روز از شهادت اين دو فرزند من نگذشته بود که فرزند سوم من را منافقين در شهر ساري ترور کردند. وقتي اين را به امام گفتم، خيلي گريه کرد. من به امام گفتم: اينقدر گريه

ص: 4043

نکنيد. من اگر مي دانستم شما اينقدر گريه مي کنيد به شما نمي گفتم. امام دستمالي درآوردند به صورت من و خودشان کشيدند. خواستم دستشان را ببوسم، اين بار اجازه ندادند. وارد که شدم نمي دانست جريان چيست. منظورم اين است که پدر سه شهيد در ظرف چهل روز سه پسرش را تقديم کرده و تازه به امام مي گويد: چرا گريه مي کنيد؟ مي گفت: وقتي خانه و زندگي امام را ديدم، گفتم: اين مرد، مرد خداست. اين زندگي را که ديدم گفتم: اجازه بدهيد من در سنگر بچه هايم بروم و جاي آنها را پر کنم. امام فرمود: نه من اجازه نمي دهم. شما بايد مکه بروي. گفتم: من ثبت نام مکه دارم. گفت: نه، اينکه من مي گويم. با اصرار امام همان سال مرا حج بيت الله الحرام فرستاد. چرا اين ايمان ها آمد؟ چون آن عملکرد را از امام مي ديدند. سادگي زندگي امام را مي ديدند. تشريفات و تکلفي نداشت.

يکي از دوستان ما براي تبليغ و سخنراني در ماه رمضان به يکي از روستاهاي اطراف کرمان رفته بود، به تازگي برگشته است. وقتي ايشان گزارش از سفرش مي داد، دل آدم کباب مي شد. از فقر و گرفتاري و کپر نشيني مردم و از بچه هاي مريض مي گفت. بايد به اينجاها برويم و گرفتاري مردم را حل کنيم. الحمدلله امروز مردم ما پاي اين نظام ايستادند و دشمن نمي تواند نفوذ کند. کشورهاي ديگر اينطور نيست. مردم ما منسجم هستند. ما بايد قدر اين مردم را بدانيم. دوازده ميليون دختر و پسر داريم که از وقت ازدواجشان گذشته است. مرحوم غلامرضا يزدي(ره) به بعضي از پولدارها مي گفت: تعجب مي کنم شما چرا از غصه نمي ميريد؟ فقط مسئولين

ص: 4044

را نمي شود گفت. خود مردم هم بايد به داد هم برسند.

دولت در اول ماه بايد به هشت ميليون نفر حقوق بدهد. چهار ميليون بازنشسته، چهار ميليون سر کار. اين هشت ميليون چه کساني هستند؟ خود ما هستيم. مردم از نظام جدا نيستند. هرکس در حد توان خودش اگر تلاش کند حتماً اصلاح مي شود.

شريعتي: امروز صفحه 323 قرآن کريم آيات 11 تا 24 سوره مبارکه انبياء براي شما تلاوت خواهد شد.

«وَ كَمْ قَصَمْنا مِنْ قَرْيَةٍ كانَتْ ظالِمَةً وَ أَنْشَأْنا بَعْدَها قَوْماً آخَرِينَ «11» فَلَمَّا أَحَسُّوا بَأْسَنا إِذا هُمْ مِنْها يَرْكُضُونَ «12» لا تَرْكُضُوا وَ ارْجِعُوا إِلى ما أُتْرِفْتُمْ فِيهِ وَ مَساكِنِكُمْ لَعَلَّكُمْ تُسْئَلُونَ «13» قالُوا يا وَيْلَنا إِنَّا كُنَّا ظالِمِينَ «14» فَما زالَتْ تِلْكَ دَعْواهُمْ حَتَّى جَعَلْناهُمْ حَصِيداً خامِدِينَ «15» وَ ما خَلَقْنَا السَّماءَ وَ الْأَرْضَ وَ ما بَيْنَهُما لاعِبِينَ «16» لَوْ أَرَدْنا أَنْ نَتَّخِذَ لَهْواً لَاتَّخَذْناهُ مِنْ لَدُنَّا إِنْ كُنَّا فاعِلِينَ «17» بَلْ نَقْذِفُ بِالْحَقِّ عَلَى الْباطِلِ فَيَدْمَغُهُ فَإِذا هُوَ زاهِقٌ وَ لَكُمُ الْوَيْلُ مِمَّا تَصِفُونَ «18» وَ لَهُ مَنْ فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ مَنْ عِنْدَهُ لا يَسْتَكْبِرُونَ عَنْ عِبادَتِهِ وَ لا يَسْتَحْسِرُونَ «19» يُسَبِّحُونَ اللَّيْلَ وَ النَّهارَ لا يَفْتُرُونَ «20» أَمِ اتَّخَذُوا آلِهَةً مِنَ الْأَرْضِ هُمْ يُنْشِرُونَ «21» لَوْ كانَ فِيهِما آلِهَةٌ إِلَّا اللَّهُ لَفَسَدَتا فَسُبْحانَ اللَّهِ رَبِّ الْعَرْشِ عَمَّا يَصِفُونَ «22» لا يُسْئَلُ عَمَّا يَفْعَلُ وَ هُمْ يُسْئَلُونَ «23» أَمِ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ آلِهَةً قُلْ هاتُوا بُرْهانَكُمْ هذا ذِكْرُ مَنْ مَعِيَ وَ ذِكْرُ مَنْ قَبْلِي بَلْ أَكْثَرُهُمْ لا يَعْلَمُونَ الْحَقَّ فَهُمْ مُعْرِضُونَ «24»

ترجمه: و ما چه بسيار آبادى هايى را در هم شكستيم كه مردمش ستمگر بودند و پس

ص: 4045

از آنها قومى ديگر را پديد آورديم. پس چون (قوم ستمگر) قهر ما را احساس كردند، ناگهان پا به فرار گذاشتند. (امّا خطاب رسيد كه) فرار نكنيد! و به خانه هايتان و آنچه در آن كامياب بوديد باز گرديد، شايد مورد سؤال قرار گيريد. (و چون عذاب ما را جدّى ديدند) گفتند: اى واى بر ما! همانا ما ستمكار بوديم. و پيوسته، اين سخن آنان بود تا ما آنها را درو كرده و خاموش و بى حركت ساختيم.و ما، آسمان و زمين و آنچه را كه ميان آنهاست براى بازى نيافريديم.(و) اگر چنانچه (بر فرض محال) مى خواستيم سرگرمى انتخاب كنيم و بازيگر بوديم، هر آينه آن را از پيش خود (و متناسب با خود)انتخاب مى كرديم. (اين چنين نيست،) بلكه ما حقّ را بر باطل مى كوبيم تا مغز آن را در هم بشكند، پس بى درنگ، باطل محو و نابود مى شود. و واى بر شما از آنچه (خداوند را به آن) توصيف مى كنيد (و نسبت لهو و لعب و بيهوده كارى مى دهيد).و براى اوست هر كه در آسمان ها و زمين است، و كسانى كه نزد او هستند (فرشتگان) از (براى) عبادت او تكبّر نمى ورزند و خسته و درمانده نمى شوند. آنان شبانه روز بى آنكه سستى ورزند، خداوند را به پاكى مى ستايند. آيا خدايانى كه (كفّار) از زمين انتخاب كرده اند، مردگان را زنده مى كنند؟ اگر در آسمان ها و زمين خدايانى جز اللّه بود، هر آينه آن دو فاسد مى شدند، پس منزّه است خداوندِ پروردگار عرش، از آنچه (ناآگاهان) توصيف مى كنند. او (خداوند) از آنچه انجام مى دهد سؤال نمى شود، امّا آنها (مردم، در انجام كارهايشان) مورد بازخواست قرار مى گيرند. آيا آنها

ص: 4046

(كافران) بجاى خداوند (يكتا) خدايان ديگرى را گرفته اند؟ (پس به آنان) بگو: دليل تان را بياوريد. اين (قرآن) يادنامه ى پيروان من و يادنامه كسانى است كه پيش از من بوده اند (كه همه بر نداشتن شريك براى خداوند اتفاق كلمه دارند) امّا اكثر مردم، حقّ را نمى دانند، پس (از آن) روى گردانند.

شريعتي: ادامه فرمايشات شما را مي شنويم.

حاج آقاي حسيني: يک عده پرسيده بودند، در مورد خمس ما مي توانيم اگر در ارحام و خويشاوندان ما نيازمند و فقير بود، خمس خودمان را به آنها بدهيم يا نه؟ ارحام فقير اگر سادات هستند مشکلي ندارد. به شرط اينکه پدر و مادر و اولاد نباشد. نمي توانيم از سهم سادات به پدر و مادر و اولاد خودمان بدهيم. اگر غير از اين باشد اشکالي ندارد. سهم سادات را به ارحام سيد فقير بدهيد. زکات براي غير سادات و خمس براي سادات فقير است. سؤال کردند يک وقت سادات هم نيست. دختر عمه و پسر عمه اي داريم که سادات نيست و فقير است. اين را بايد از سهم امام با اجازه مرجع تقليدشان باشد. آنچه من اطلاع دارم دفتر مقام معظم رهبري تا يک سوم را به ارحام فقير اجازه مي دهد. تا يک سوم سهم امام را به ارحام فقير اجازه مي دهد. اما اگر بيش از يک سوم مي خواهند حتماً بايد با دفتر مرجع خود در ميان بگذارند.

سؤال کردند که با توجه به اينکه حضرت موسي (ع) در خانه فرعون بزرگ شده بود، چطور شما مي گوييد: موسي را نشناخت؟ ما نگفتيم: موسي را نشناخت. گفتيم: مأمورين کاخ فرعون نمي گذاشتند موسي و هارون وارد کاخ شوند.

باز پرسيدند که شما

ص: 4047

گفتيد: پيامبران با وضع پادشاهي نبودند. اگر آنطور بودند که همه از طمع يا ترس ايمان مي آوردند؟ پس سليمان چه؟ بله سليمان استثناء است. در ميان پيامبران يک استثناء است که حضرت سليمان با آن « َ رَبِّ اغْفِرْ لِي وَ هَبْ لِي مُلْكاً لا يَنْبَغِي لِأَحَد» (ص/35) و الا بقيه انبياء اينطور نبودند.

نکته ديگري که باز ديدم بعضي از بينندگان سؤال کردند، حديثي خوانديم از اميرالمؤمنين(ع) که «إِنَّ أَعْظَمَ الْحَسَرَاتِ يَوْمَ الْقِيَامَةِ» بالاترين حسرت ها در روز قيامت حسرت کسي است که «حَسْرَةُ رَجُلٍ كَسَبَ مَالا فِي غَيْرِ طَاعَةِ اللَّهِ» مالي بدست آورده ولي در طاعت و بندگي نبوده است. «فَوَرِثَهُ رَجُلٌ فَأَنْفَقَهُ فِي طَاعَةِ اللَّهِ» (نهج البلاغه/حکمت429) براي فرزندان ارث مي گذارد، بچه ها در راه طاعت خدا هزينه مي کنند. آنوقت بچه ها بهشتي مي شوند و اين گرفتار عذاب است. من گفتم فرزنداني هستند که نماز و روزه پدر را قضا مي کنند و برايش نماز و روزه مي دهند. اما آيا اين همه چيز را جبران مي کند؟ اينکه يک عده بگويند: چه خوب، پس ما هم نماز نمي خوانيم، پولش را مي دهيم!؟ وصيت مي کنيم بعد از مرگ شصت سال براي ما نماز و روزه بدهند. اين قطعاً معنا ندارد. آن بچه ها خدمت کردند، يک تخفيفي در عذاب پدر مي شود. اما آن چوبش جاي خودش هست. من اگر يک عمر نماز نخواندم. روزه نگرفتم. خمس مالم را ندادم. رباخواري کردم. حلال و حرام را قاطي کردم. براي من مهم نبود. اتفاقاً بچه هاي من آدم هاي خوبي بودند. به فکر من بودند و پول هايم را هم حلال کردند. مؤاخذه من سر جايش است. من خمس مالم را ندادم. رباخواري کردم. من مال

ص: 4048

يتيم خوردم. کم فروشي کردم.

شريعتي: يک خاطره به ذهنم رسيد. يک شبي در يکي از اين رستوران هاي بين راهي از شهري به شهري مسافرت مي کردم. دو نفر با هم حرفشان شد. بعد يکي از اينها از شدت عصبانيت يکي از ليوان هاي روي ميز را شکاند. صاحب رستوران ناراحت شد و گفت: چرا اين کار را مي کني؟ گفت: پولش را مي دهم. يک ليوان ديگر را هم شکست و گفت: پولش را مي دهم.

حاج آقاي حسيني: طاعت مهم است. قرآن مي گويد: «وَيْلٌ لِلْمُطَفِّفِين » (مطففين/1) قطعاً خيرات دادن مؤثر است. اما عذاب سر جاي خودش هست. حضرت عيسي مرور مي کردند، در قبري عذاب مي شد. در فاصله ديگر قبر ديگر عذاب نداشت. عرضه داشت: خدايا چرا عذاب از روي اين برداشته شده است؟ خطاب شد يا عيسي اين فرزندي داشت، که فرزند او يک يتيمي را سرپرستي کرد. خدمتي کرد. خدا عذاب را از پدر برداشت. قطعاً تأثير دارد ولي به اين معنا نيست که جرم ما ديگر پاک شود.

شارعين نهج البلاغه هم به نکته ي ديگري اشاره کردند. فرمودند: ممکن است اصلاً بچه ها خبر نشوند. پدر رباخواري و رشوه خواري و حرام خواري کرده است. فرزندان اصلاً با خبر نشدند. ارث را برداشتند بدون اينکه با خبر باشند، در راه خدا خرج کردند. يکوقت خبر دارند که چه اشتباهاتي کرده و يکوقت باخبر نيستند. بچه ها بدون اطلاع پول پدر را در راه خدا خرج کردند. من سؤال مي کنم. اين بچه ها بهشتي هستند يا نه؟ حتماً بهشتي هستند. آن پدر قطعاً گرفتار است.

گفتم پدر مالي را به ارث گذاشت، فرزندانش در راه خدا انفاق کردند. «فَدَخَلَ بِهِ الْجَنَّةَ»

ص: 4049

بچه ها بهشتي مي شوند. بچه ها خبر نداشتند پدر از کجا آورده است. رفتند بيمارستان ساختند. مدرسه ساختند. خرج گرفتارها کردند و اينها بهشتي شدند. «وَ دَخَلَ الاوَّلُ بِهِ النَّارَ» (نهج البلاغه، حكمت 429) پدر جهنمي است. آقا پدر ما جهنمي است؟ بله. در دعاي کميل مي خوانيم «أن تخلد فيه المعاندين» معاندين جايش جهنم دائمي است. اما بقيه چه؟ بعضي ها بايد در آتش جهنم وارد شوند تا پاک شوند. کلمه 416 از کلمات حکمت آميز هم نظير اين است که خود عزيزان مراجعه کنند.

شريعتي: اي که دستت مي رسد کاري بکن *** پيش از اين کز تو نيايد هيچ کار

انشاءالله تا هستيم قدر داشته هايمان را بدانيم که انشاءالله ذخيره و اندوخته آخرتمان باشد. حاج آقاي حسيني دعا بفرماييد.

حاج آقاي حسيني: انشاءالله خداوند به حق امام جواد(ع) به همه بي فرزندها، فرزند صالح عطا کند. انشاءالله خداوند به کساني که ثروت زيادي هم دارند دست دهنده عطا کند. خيلي از افراد نوشتند ما با پانصد هزار تومان مشکل ناباروري مان حل مي شود. انشاءالله کساني که مي توانند کمک کنند تا هم يک مؤمن و هم يک لا اله الا الله گو را به خانواده ها اضافه کرده باشند.

شريعتي: والحمدلله رب العالمين و صلي الله علي محمد و آل الطاهرين.

95-06-16- سيره تربيتي امام علي(ع)- حج در نهج البلاغه

بسم الله الرحمن الرحيم و صلي الله علي محمد و آله الطاهرين

شريعتي: سلام مي کنم به همه شما هموطنان عزيزم. بيننده ها و شنونده هاي خوب و نازنين مان. آرزو مي کنم در هر کجا که هستيد بهترين ها نصيب شما شود. امروز در خدمت حاج آقاي حسيني قمي هستيم. سلام عليکم خيلي خوش آمديد.

حاج آقا حسيني: عرض سلام خدمت همه بينندگان و

ص: 4050

شنوندگان برنامه سمت خدا دارم. چون در آستانه شهادت وجود مقدس امام باقر(ع) هستيم و همچنين در آستانه ي سالگرد شهداي سال 66 حج بيت الله الحرام هستيم. پس فردا ششم ذي الحجه واقعه بسيار تلخي در حج پيش آمد و جمعي از حجاج ما به شهادت رسيدند. سال گذشته هم فاجعه منا رخ داد. به نظر من قطعاً اين روز از ذهن ملت ما هرگز پاک نخواهد شد. روز گذشته مقام معظم رهبري پيام بسيار مهمي در مورد اين حادثه به حجاج بيت الله الحرام دادند. اگر ممکن است بخشي از اين پيام را قرائت کنيد.

شريعتي: بسم الله الرحمن الرحيم. موسم حج براي مسلمانان موسم افتخار و شکوه در چشم خلايق و موسم نورانيت دل و خشوع و ابتهال در برابر خالق است. در اين فريضه ي بي نظير امنيت زمان و مکان هم چون نشانه اي آشکار و ستاره اي درخشان دل انسان ها را آرامش مي بخشد و حج گزار را از محاصره عوامل نا امني که از سوي ستمگران سلطه گر همواره آحاد بشر را تهديد کرده است، بيرون مي کشد و لذت ايمني را در دوره اي معين به او مي چشاند. اکنون قريب به يک سال از حوادث مُدهش منا مي گذرد که در آن چند هزار نفر در روز عيد و در لباس احرام در زير آفتاب و با لب تشنه مظلومانه جان باختند. اندکي بيش از آن در مسجد الحرام نيز جمعي در حال عبادت و در طواف و نماز به خاک و خون کشيده شدند. حکام سعودي در هر دو حادثه مقصر هستند. اين چيزي است که همه حاضران و ناظران و تحليل گران بر آن اتفاق نظر دارند و گمان

ص: 4051

عمدي بودن حادثه نيز از سوي برخي صاحب نظران مطرح شد. تعلل و کوتاهي در نجات جان مجروحان نيمه جاني که جان شيفته و دل مشتاق آنان در عيد قربان با زبان ذاکر و ترنم آيات الهي همراه بود نيز قطعي و مسلم است. حکام سعودي به جاي عذرخواهي و پشيماني و تعقيب قضايي مقصران مستقيم اين حادثه هولناک با نهايت بي شرمي و وقاحت حتي از تشکيل هيأت حقيقت ياب بين الملل اسلامي نيز سر باز زدند. به جاي ايستادن در جايگاه متهم در جايگاه مدعي ايستادند و دشمني ديرين خود با جمهوري اسلامي و با هر پرچم برافراشته اسلام در مقابله با کفر و استکبار را با خباثت و سبک سري بيشتر آشکار ساختند.

اينها بخشي از پيام مهم ديروز مقام معظم رهبري در رابطه با حج امسال و وقايعي که متأسفانه در سال گذشته اتفاق افتاد. اين را به عنوان مقدمه ي امروز تقديم شما کرديم.

حاج آقاي حسيني: واقعيت اين است که به ذهن من رسيد بحثي را با عنوان حج در نهج البلاغه تقديم کنم. چون ما مهمان سفره اميرالمؤمنين(ع) هستيم. يک مقدمه در ارتباط با همين پيامي که خوانديد، عرض مي کنم. اولين سالگرد فاجعه بسيار دردناک منا هست. قطعاً مردم ما اين قربانيان را از ياد نخواهند برد. خانواده هاي محترم و معظم آنها هم اين را از ياد نمي برند. از دو مطلب نبايد غافل شد. من يقين دارم الآن خانواده هاي محترمي که در سال گذشته خانواده ها و عزيزانشان را از دست دادند. دوباره داغشان تازه مي شود. يکي موقعيت آنهاست که آنها به مقام بسيار بالايي رسيدند. نسبت به قربانيان اين فاجعه آنها چيزي از

ص: 4052

دست ندادند. امام صادق(ع) فرمودند و در من لا يحضر شيخ صدوق هست. «من مات محرما بعث يوم القيامة ملبيا بالحج مغفورا له » (من لا يحضر الفقيه/ج2/ص229) همين يک کلام نوراني براي تسلاي دل خانواده هاي کافي است. اين عزيزان بعد از احرام در روز عيد قربان جان خودشان را از دست دادند و به شهادت رسيدند، فرمود: فرداي قيامت که همه با نگراني سر از قبر برمي دارند، آنها در حالي سر از قبر برمي دارند که مي گويند: لبيک، اللهم لبيک، لبيک لا شريک لک لبيک!

يکي از مراحل بسيار سخت براي ما انسان ها لحظه ي نفخ صور است. انسان وقتي سر از قبر بيرون مي آورد دائم نگران و مضطرب است. چه خواهند شد؟ در دعاها هم آمده است. امام صادق(ع) فرمود: «أَبْكِى لِخُرُوجِى عَنْ قَبْرِى » ولي در آن زمان آنها در حالي سر از قبر بيرون مي آورند که لبيک گويان هستند و خداوند آنها را آمرزيده است. محرم شدند و شب عرفات را در صحراي مقدس عرفات بودند. روز عرفه در صحراي عرفات بودند. در غروب روز عرفه فرشتگان به مهمانان خانه خدا خطاب مي کنند که عملت را از نو شروع کن. خداوند گذشته تو را بخشيد! يعني عزيزان در حالي از دست رفتند که غروب روز عرفه را درک کردند.

شب مشعر را در مشعر الحرام درک کردند. روز عيد قربان را در سرزمين مقدس منا درک کردند. قبل از سفر مي دانيد کساني که به حج مشرف مي شوند، معمولاً رسم است که حلاليت مي طلبند. وصيت نامه مي نويسند. يکي از دوستان بسيار عزيز روحاني ما که سالها به عنوان روحاني کاروان به حج مشرف مي شدند، سال گذشته

ص: 4053

قبل از تشرف به من زنگ زدند براي خداحافظي، گفتم: شما چون زياد به حج مشرف مي شويد معمولاً ديگر خداحافظي نمي کنيد؟ امسال چه شده که خداحافظي مي کنيد؟ گفت: مادرم به من گفته: امسال با همه دوستانتان وداع کنيد. به دل مادر افتاده بود و پيکر اين عزيز ما بعد از سه ماه برگشت.

حاجي وقتي سه عمل را انجام بدهد، از احرام در مي آيد. روز عيد قربان بايد رمي جمره انجام بدهد. قرباني را انجام بدهد. از طرفي جناياتي که اينها مرتکب شدند، در سوره مبارکه آل عمران آيه 97 و 98 مي فرمايد: «إِنَّ أَوَّلَ بَيْتٍ وُضِعَ لِلنَّاسِ لَلَّذِي بِبَكَّةَ مُبارَكاً وَ هُدىً لِلْعالَمِين ، فِيهِ آياتٌ بَيِّناتٌ مَقامُ إِبْراهِيمَ وَ مَنْ دَخَلَهُ كانَ آمِناً» قرآن مي گويد: هرکس وارد اين حرم شد بايد در امان باشد. اين خانه «للناس» است. براي آل سعود نيست. براي هيچکسي نيست. هرکسي آنجا حکومت دستش باشد. خانه براي آل نيست. براي خانواده خاصي نيست. براي همه مردم است. هرکس وارد اين خانه مي شود بايد در امن و امان باشد.

حديثي از امام صادق(ع) است که مرحوم کليني در کافي شريف نقل کردند. «من دخل الحرم من الناس مستجيراً به فهو آمن» هرکس وارد حرم شود و به حرم پناه ببرد، آنجا در امان است. «من الوحش و الطير» پرندگان، حيوانات درنده در محدوده حرم باشد، در امان است. يکي از محرمات در احرام، از 24 چيزي که بر حاجي حرام است، يکي صيد است. شما حق نداريد يک درخت را آنجا از ريشه بکنيد. اگر يک مورچه اي روي بدن شما نشست، حق نداري شما اين را جا به جا کني. همه

ص: 4054

در امان هستند. پرندگان آسماني در امان هستند. انسان ها در زمين در امان هستند. حديثي هست که هم مرحوم کليني در کافي شريف و هم مرحوم شيخ طوسي نقل کردند، يکي از اصحاب حضرت فرمودند: آقا من از کسي طلب داشتم. مدتي بود که او را نديده بودم. حالا در مکه ديدم که او در اطراف کعبه مشغول طواف کردن است. آنجا مي توانم طلبم را از او بگيرم يا نه؟ حضرت فرمود: نه! اطراف کعبه با او کاري نداشته باش. سلام هم به او نکن. او را نترسان. هرگاه از حرم خارج شد، بعد طلبت را از او بگير. اين موقعيت حرم است.

حديث داريم که در من لا يحضر شيخ صدوق است، اگر کسي جرمي مرتکب شود، به مکه و کعبه پناه ببرد. آنجا نمي توانند او را بگيرند و برگردانند. ولي کسي نگويد که هرکس جنايتي مرتکب شد، آنجا مي رود. آنجا بايد در غذا و امکاناتش سخت بگيرند تا خودش از حرم بيرون بيايد. نبايد دستگيرش کنند و حد الهي را بر او جاري کنند. اگر حرم امن الهي اينطور است، «وَ مَنْ دَخَلَهُ كانَ آمِنا» اگر روايات ما و پيامبر گرامي اسلام مي فرمايد: حتي يک شاخه درخت را نبايد کند، حتي نبايد يک انسان را عوض کني. حتي يک مورچه را نبايد جا به جا کني که جاي امنش را از دست بدهد. مقام معظم رهبري در پيامش فرمود: «شجره ملعونه طواغيت» آل سعود شجره ملعونه طواغيت و جمله دوم که خيلي مهم است، مفتيان حرام خوار! در اين جنايات و تمام جنايات آل سعود دو دسته مقصر هستند. يکي خودشان، اين شجره ملعونه

ص: 4055

و يکي هم مفتيان حرام خوار. چطور شما در برابر اين جنايات سکوت مي کنيد؟ شما عالم دين هستيد. طلبکار هستند، ديگران را محکوم مي کنند. به جاي اينکه آل سعود را محکوم کنند.

من دو سال پيش وقتي حادثه يمن و کشتار مردم مظلوم يمن پيش آمد، گفتم: چند روزي بيشتر ادامه پيدا نمي کند. خود مفتيان حرام خوار يک اعتراضي مي کنند. چطور شما چيزي نمي گوييد؟ گفتيم: در ماه حرام، ماه رجب بود، ديگر جنگ را تمام مي کنند. اما نکردند! اين همه جنايت مي شود چرا در برابر حادثه يمن سکوت کرديد؟ چرا در برابر داعش سکوت کرديد؟

سؤال من از اين مفتيان حرام خوار اين است که شما چطور مي ايستيد اگر يک زائر بيت الله الحرام آنجا مي آيد و بخواهد به ضريح پيامبر دست بزند، در سرش مي زنيد و مي گوييد: مشرک و کافر شديد؟ اگر مسلمانان عالم بگويند: اين بقيع بي بقعه را از اين حالت دربياوريد، زائر بيايد زيارت کند، آفتاب نخورد. اين را حرام مي دانيد. شرک مي دانيد. آنوقت کشتار مردم يمن شرک نيست؟ صلح با صهيونيست را شرک نمي دانيد؟ آنوقت زيارت بقيع را شرک مي دانيد؟ چرا با اين همه جنايت سکوت مي کنيد؟ تمام افسران و پليس ها و نيروهاي خود را براي فاجعه يمن بردند، آنوقت اين فاجعه منا که عمدي بودنش دور از انتظار نيست.

اميدواريم که خداوند انتقام شهداي سال گذشته و هم شهداي سال 66 را از اينها بگيرد. امام(ره) در آن زمان اعلاميه دادند و فرمودند: ما اگر از صدام بگذريم، از آل سعود نمي گذريم. «وَ مَنْ دَخَلَهُ كانَ آمِنا» پرنده آسمان در امان است. وحوش زميني در امان هستند. يک شاخه درخت

ص: 4056

را نبايد بشکني. آنوقت شما به اين آساني چهارصد نفر را به شهادت رساندي؟ سکوت کردند و الآن هم فکر مي کنند مالک حرم هستند. «إِنَّ أَوَّلَ بَيْتٍ وُضِعَ لِلنَّاس » براي مردم است. خانواده هاي محترم شهدا بدانند که ملت ما هيچوقت آنها را فراموش نخواهند کرد.

نهج البلاغه فراوان به مسأله حج اشاره کرده است. در خطبه قاصعه، خطبه 192 اشاره کرديم. بخشي هم در کلمات حکمت آميز، کلمه 47 است. يک بخشي هم در خطبه 110 است. در اولين خطبه نهج البلاغه، خطبه شماره يک که فراز هاي بسيار نوراني دارد، مي خوانم.

«فَرَضَ عَلَيْكُمْ حَجَّ بَيْتِهِ الْحَرَامِ الَّذِي جَعَلَهُ قِبْلَةً لِلانَامِ يَرِدُونَهُ وُرُودَ الانْعَامِ وَ يَأْلَهُونَ إِلَيْهِ وُلُوهَ الْحَمَامِ» اميرالمؤمنين(ع) فرمود: خداوند حج بيت الله الحرام را بر شما واجب کرد. قبله همه مردم عالم است. «يَرِدُونَهُ وُرُودَ الانْعَامِ» حضرت مي خواهد آن شوق و اشتياقي که زائران بيت الله الحرام در ورود به مکه دارند، آنهايي که مشرف شده باشند اين خاطرات را از ياد نمي برند که در سفر اول حاجي با چه شوقي وارد حرم مي شود. حضرت دو تعبير دارد، «وَ يَأْلَهُونَ إِلَيْهِ وُلُوهَ الْحَمَامِ» مثل کبوتران مشتاقي هستند که مي خواهند به خانه برگردند. کبوتري که از صبح دنبال آذوقه رفته است، و با شوق برمي گردد. تعبير دوم هم مثل گله گوسفندي که يک مسير طولاني را رفتند و يک مرتبه به آب مي رسند. اينها چطور همه با عجله مي روند تا خودشان را به آب برسانند. ذوق و شوق حاجيان را به اين دو تشبيه کرده است. «وَ جَعَلَهُ سُبْحَانَهُ عَلامَةً لِتَوَاضُعِهِمْ لِعَظَمَتِهِ» مکه نشانه اي است براي تواضع مسلمان ها در پيشگاه عظمت الهي. «وَ إِذْعَانِهِمْ لِعِزَّتِهِ» اعتراف

ص: 4057

به عزت پروردگار است. «وَ اخْتَارَ مِنْ خَلْقِهِ سُمَّاعاً أَجَابُوا إِلَيْهِ دَعْوَتَهُ» خدا انتخاب کرد که اينها مکه بروند. انتخاب الهي است. خواست خودشان نيست و دعوت شدند.

از يکي از علماي بزرگ سؤال کرده بودند که داستان رفتن به حج چيست؟ آيا همت و قسمت است؟ فرموده بودند: دعوت است. خدا انتخاب کرده است «سُمَّاعاً» يعني کساني که شنيدند، «أَجَابُوا إِلَيْهِ دَعْوَتَهُ» دعوت الهي را جواب دادند. خدا به ابراهيم فرمان داد: «وَ أَذِّنْ فِي النَّاسِ بِالْحَجِ» (حج/27) فرمود: ابراهيم اعلان کن. وقتي ابراهيم بناي کعبه را ساخت، در روايات هست که ابراهيم فرمود: خدايا من اينجا وسط بيابان هيچکسي نيست، چه بگويم؟ «رَبَّنا إِنِّي أَسْكَنْتُ مِنْ ذُرِّيَّتِي بِوادٍ غَيْرِ ذِي زَرْعٍ» (ابراهيم/37) نه آب دارد و نه علف دارد و نه پرنده اي دارد. کسي نيست. حياتي نيست. من چه چيزي را اعلان کنم. خطاب شد تو فقط اعلان کن. من پيام تو را مي رسانم. خدا چطور پيام ابراهيم را رساند؟ قرآن مي گويد: «يَأْتُوكَ رِجالًا» (حج/27) آنهايي که حج مي روند، يک عده سواره و يک عده پياده مي روند. خدا اول پياده ها را گفته است. «رجالاً» يعني پياده ها. «وَ عَلى كُلِّ ضامِرٍ يَأْتِينَ مِنْ كُلِّ فَجٍّ عَمِيقٍ» (حج/27) عده اي هم با اين مرکب هاي ضعيف، نه سواره هايي که با بهترين امکانات رفتند. کساني که با کمترين امکانات رفتند.

«فَاجْعَلْ أَفْئِدَةً مِنَ النَّاسِ تَهْوِي إِلَيْهِمْ» (ابراهيم/37) ابراهيم دعا کرد، خدايا يک کاري کن دل مردم عالم متوجه اينجا باشد. قلب مردم عالم! در روايت هست که وقتي ابراهيم اعلان حج کرد، هرکسي جواب ابراهيم را داد و به اذن الهي لبيک گفت، سفر حج برايش مقدر شد.

ص: 4058

اميرالمؤمنين مي فرمايد: «وَ اخْتَارَ مِنْ خَلْقِهِ سُمَّاعاً أَجَابُوا إِلَيْهِ دَعْوَتَهُ وَ صَدَّقُوا كَلِمَتَهُ» تصديق کردند و پيام الهي را پذيرفتند. «وَ وَقَفُوا مَوَاقِفَ أَنْبِيَائِهِ» اينها کجا ايستادند؟ جاي پيامبران ايستادند. مي دانيد بسياري از پيامبران به حج بيت الله الحرام مشرف شدند. در ذيل همين روايت و کلام حضرت هست که حضرت عيسي و موسي مشرف شدند. حضرت آدم و نوح و ابراهيم و خاتم الانبياء، به حج مشرف شدند.

حج بيت الله الحرام و خانه خدا بسيار مورد علاقه پيغمبر بود. اين حديث در مصادر قديمي ما هست. در کتاب روضة الواعظين که براي نهصد سال پيش است، نقل شده که پيامبر خدا آن شبي که مجبور به هجرت از مکه شد، شبانه هجرت کردند. آمدند در يک نقطه بلندي قرار گرفتند که تمام شهر مکه را مي ديدند. پيامبر با يک آه سوزناکي خطاب به شهر مکه فرمودند: «والله انک لخير ارض الله» اي شهر مکه به خدا تو بهترين زمين خدا هستي. «و أحب ارض الله» تو محبوب ترين زمين خدا نزد من هستي. «و لولا أني أخرجت منک ما خرجت» اگر مرا بيرون نمي کردند، من هرگز از اين شهر بيرون نمي رفتم. لذا در اين جمله اميرالمؤمنين(ع) مي فرمايد: عده اي با شوق و ذوق به زيارت بيت الله الحرام مي روند. «سُمَّاعاً أَجَابُوا إِلَيْهِ دَعْوَتَهُ» دعوت الهي را جواب دادند.

من اينها را عمداً مي خوانم براي اينکه نفرت مردم ما که امسال محروم از حج شدند با اين شجره ملعونه بيشتر شود. در روايتي داريم که از امام باقر(ع) در کافي شريف نقل شده است. حضرت به يکي از اصحاب خود به نام عيسي بن ابي

ص: 4059

منصور فرمود: «اني احب ان يراک الله فيما بين الحج الي الحج و انت تتهيا الحج» فرمود: دوست دارم از حج که برمي گردي، در فاصله حج بعدي تمام مدت آماده شوي. يعني يا در حج هستي يا آماده حج بعدي شوي.

حديث ديگري هست که شيخ طوسي نقل کرده است. امام صادق فرمود: آنهايي که در قبرها هستند و در خاک آرميده اند. آرزو مي کنند کاش همه دنيا را مي دادند و اين حج برايشان نصيب مي شد. شايد همين براي عظمت حج کافي باشد. در همين سوره مبارکه آل عمران که اشاره کردم، خداوند متعال به ابراهيم خطاب کرد، «وَ طَهِّرْ بَيْتِيَ لِلطَّائِفِين » (حج/26) با همه مقامي که ابراهيم داشت، مأمور الهي بود و خدا به او فرمان داد، ابراهيم و اسماعيل شما خادم بيت من هستيد. آنجا را براي زائرين بيت الله الحرام تطهير کنيد.

خيلي از انبيا به حج آمدند. يکي از اصحاب امام صادق زراره است، خدمت حضرت آمد گفت: من چهل سال است در محضر شما هستم و از شما سؤال مي کنم. هنوز تمام نشده است. به امام صادق گفت: جان من فداي شما! «جَعَلَنِيَ اللَّهُ فِدَاكَ أَسْأَلُكَ فِي الْحَجِّ مُنْذُ أَرْبَعِينَ عَاماً فَتُفْتِينِي» چهل سال است در مورد حج به من جواب مي دهيد تمام نشده است. امام صادق فرمود: عجيب نيست. «يَا زُرَارَةُ بَيْتٌ حُجَّ إِلَيْهِ قَبْلَ آدَمَ بِأَلْفَيْ عَامٍ» (وسايل الشيعه.ج11/ص12) خانه اي که قبل از آدم ابوالبشر زيارت مي شده، دو هزار سال قبل زيارت مي شد، «تُرِيدُ أَنْ تَفْنَي مَسَائِلُهُ فِي أَرْبَعِينَ عَاماً» انتظار داري چهل سال مسائلش تمام شود.

حضرت مي فرمايد: «وَ تَشَبَّهُوا بِمَلائِكَتِهِ الْمُطِيفِينَ بِعَرْشِهِ» اينهايي که دور خانه خدا مي آيند

ص: 4060

شباهت به کسي پيدا مي کنند. شبيه گروهي اين کار را انجام مي دهند. شبيه ملائکه الهي هستند. آنهايي که دور بيت المعمور، در عرش مي گردند، شبيه آنها عمل انجام مي دهند. «يُحْرِزُونَ الارْبَاحَ فِي مَتْجَرِ عِبَادَتِهِ وَ يَتَبَادَرُونَ عِنْدَهُ مَوْعِدَ مَغْفِرَتِهِ» در روايت داريم حج عمره بازاري از بازارهاي الهي است. آنها آمدند اين تجارت خانه را با عبادتشان بدست آورند، «جَعَلَهُ سُبْحَانَهُ وَ تَعَالَي » خداوند اين خانه را يک پرچم براي اسلام و مسلمان ها قرار داده است. آنهايي که به اين خانه پناه مي برند، حرم امن الهي است.

«جَعَلَهُ سُبْحَانَهُ وَ تَعَالَى لِلْإِسْلَامِ عَلَماً» حج بايد نشانه اسلام و مسلمان ها باشد. در کلمات حکمت آميز، کلمه 47 هست که فرمود: «الله الله في بيت ربکم» نکند خانه خدا را رها کنيد. «لَا تُخَلُّوهُ مَا بَقِيتُمْ» تا زنده هستيد حج را تعطيل نکنيد. «فَإِنَّهُ إِنْ تُرِكَ لَمْ تُنَاظَرُوا» اگر حج را کنار بگذاريد، ديگر به شما نگاه نمي کنند.

الآن اين حجي که آل سعود انجام مي دهند نشانه سعادت را دارد؟ يکي از اساتيد بزرگوار مي فرمود: چند ميليون زائر در فصل حج در کنار خانه خدا هستند. آنوقت همين مفتي حرام خوار خطبه اش اين بود که از اين چند ميليون چطور بايد استفاده کند. مفتي در خطبه مي گفت: ايها الناس در نماز جمعه آمديد، مواظب باشيد سير و پياز نخوريد دهانتان بو بگيرد! امروز اينها از اين به عنوان يک پرچم استفاده نمي کنند. «فِيهِ آياتٌ بَيِّناتٌ مَقامُ إِبْراهِيمَ وَ مَنْ دَخَلَهُ كانَ آمِناً وَ لِلَّهِ عَلَى النَّاسِ حِجُ الْبَيْتِ مَنِ اسْتَطاعَ إِلَيْهِ سَبِيلًا وَ مَنْ كَفَرَ فَإِنَّ اللَّهَ غَنِيٌّ عَنِ الْعالَمِين » (آل عمران/97)

شريعتي: انشاءالله با نابودي آل سعود زيارت بيت

ص: 4061

الله الحرام نصيب فرد فرد ما شود. صفحه 330 قرآن کريم، جز هفدهم آيات 91 تا 101 سوره مبارکه انبياء براي شما تلاوت مي شود.

«وَ الَّتِي أَحْصَنَتْ فَرْجَها فَنَفَخْنا فِيها مِنْ رُوحِنا وَ جَعَلْناها وَ ابْنَها آيَةً لِلْعالَمِينَ «91» إِنَّ هذِهِ أُمَّتُكُمْ أُمَّةً واحِدَةً وَ أَنَا رَبُّكُمْ فَاعْبُدُونِ «92» وَ تَقَطَّعُوا أَمْرَهُمْ بَيْنَهُمْ كُلٌّ إِلَيْنا راجِعُونَ «93» فَمَنْ يَعْمَلْ مِنَ الصَّالِحاتِ وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَلا كُفْرانَ لِسَعْيِهِ وَ إِنَّا لَهُ كاتِبُونَ «94» وَ حَرامٌ عَلى قَرْيَةٍ أَهْلَكْناها أَنَّهُمْ لا يَرْجِعُونَ «95» حَتَّى إِذا فُتِحَتْ يَأْجُوجُ وَ مَأْجُوجُ وَ هُمْ مِنْ كُلِّ حَدَبٍ يَنْسِلُونَ «96» وَ اقْتَرَبَ الْوَعْدُ الْحَقُّ فَإِذا هِيَ شاخِصَةٌ أَبْصارُ الَّذِينَ كَفَرُوا يا وَيْلَنا قَدْ كُنَّا فِي غَفْلَةٍ مِنْ هذا بَلْ كُنَّا ظالِمِينَ «97» إِنَّكُمْ وَ ما تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ حَصَبُ جَهَنَّمَ أَنْتُمْ لَها وارِدُونَ «98» لَوْ كانَ هؤُلاءِ آلِهَةً ما وَرَدُوها وَ كُلٌّ فِيها خالِدُونَ «99» لَهُمْ فِيها زَفِيرٌ وَ هُمْ فِيها لا يَسْمَعُونَ «100» إِنَّ الَّذِينَ سَبَقَتْ لَهُمْ مِنَّا الْحُسْنى أُولئِكَ عَنْها مُبْعَدُونَ «101»

ترجمه: و (بياد آور مريم را، آن) زنى كه دامان خويش را پاك نگاه داشت، پس ما از روح خود در او دميديم و او و پسرش (عيسى مسيح) را (آيت و) نشانه اى براى جهانيان قرار داديم. همانا اين، امت شماست، امتى يگانه، و من پروردگار شما هستم، پس مرا پرستش كنيد. و (از تفرقه بپرهيزيد، ولى با اين وجود) آنها كار خودرا در ميانشان به تفرقه كشاندند (و بايد بدانند كه سرانجام) همگى به سوى ما باز مى گردند. پس هركه از كارهاى نيكو انجام دهد و مؤمن باشد، پس براى تلاش او هيچ گونه ناسپاسى نخواهد

ص: 4062

بود و همانا ما (كارهاى نيكويش را) براى او ثبت مى كنيم. و بر آبادى هايى كه آنها را (بخاطر فساد و گناه) هلاك نموديم، حرام است (كه باز گردند) آنان باز نمى گردند. تا آن زمان كه (راه بر) يأجوج ومأجوج گشوده شود وآنان از هر بلندى بتازند و به سرعت عبور كنند. و وعده ى حقّ (برپايى قيامت) نزديك گرديد، پس در آن هنگام چشم هاى كفّار (از وحشت و حيرت) خيره و باز ماند (و با خود گويند:) اى واى بر ما! براستى كه ما از اين (روز) در غفلت بوديم، بلكه ما ستمگر بوديم. (به آنان گفته مى شود) همانا شما و هر آنچه كه غير از خدا مى پرستيد، هيزم دوزخ خواهد بود (و قطعاً) در آن وارد خواهيد شد. اگر اينها خدايان (واقعى) بودند، وارد آن (دوزخ) نمى شدند، در حالى كه همگى براى هميشه در آن ماندگار خواهند بود. براى آنان در دوزخ، ناله ها ونعرهاست و آنان در آنجا (هيچ پاسخى) نمى شنوند. همانا كسانى كه قبلًا از جانب ما به آنان (در برابر كارشان، وعده) نيكو داده شده است، آنان از آن (دوزخ) دور نگاهداشته خواهند شد.

شريعتي: اشاره قرآني را بفرماييد.

حاج آقاي حسيني: آيه 97 که تلاوت شد يک هشدار است. «وَ اقْتَرَبَ الْوَعْدُ الْحَقُّ فَإِذا هِيَ شاخِصَةٌ أَبْصارُ الَّذِينَ كَفَرُوا» اگر بخواهيم گرفتار اين بلا نشويم. رستاخيز که نزديک مي شود، آنهايي که از فرصت عمر استفاده نکردند، مي گويند: «يا وَيْلَنا قَدْ كُنَّا فِي غَفْلَةٍ مِنْ هذا بَلْ كُنَّا ظالِمِينَ» ما غفلت کرديم، ظلم کرديم. کاش استفاده مي کرديم. اين هشدار است. قرآن هم مي گويد: ديگر تمام شده و گذشته است. «إِنَّكُمْ وَ ما تَعْبُدُونَ

ص: 4063

مِنْ دُونِ اللَّهِ حَصَبُ جَهَنَّمَ» انساني که بنا بود در اوج به آنجا برود و مسجود فرشتگان بود، به جايي برسد که خود شما آنهايي که مي پرستيديد، همه هيزم جهنم هستيد. «أَنْتُمْ لَها وارِدُونَ» اگر کسي اينجا غفلت کرد، گرفتار اين بلا مي شود.

من با همين مقدمه مي خواهم عرض کنم که ماه ذي الحجه يک فرصتي براي از بين بردن غفلت ها است. دهه اول ذي الحجه به سرعت مي گذرد. ما در آستانه روز عرفه هستيم. اين فرصت استثنايي براي توبه است. انشاءالله نماز توبه را روز عرفه بخوانيد. دو تا دو رکعت است، مثل نماز صبح است، فقط بعد از حمد پنجاه «قل هو الله» دارد. جمعاً دويست «قل هو الله» دارد. سوره مبارکه «والفجر» به اين دهه تفسير شده است. «وَ الْفَجْرِ، وَ لَيالٍ عَشْرٍ» (فجر/1و2) قسم به فجر، قسم به سپيده ماه ذي الحجه، خدا وقتي اين ماه آغاز شد، به سپيدي ماه ذي الحجه قسم خورد. قسم به اين شب هاي ده گانه. «وَ الشَّفْعِ وَ الْوَتْر» (فجر/3) قسم به زوج و فرد! شفع يعني هشتم، وتر يعني روز نهم، روز عرفه! خدا به روز عرفه قسم خورده است. اين فرصت را اگر بخواهيم گرفتار عذاب نشويم، اين غفلت را نداشته باشيم.

خيلي ها اين روزها عازم سفر کربلا هستند.

زائر کرب و بلا گفت: خداحافظ و رفت *** دل من پشت سرش کاسه آبي شد و ريخت

چون در آستانه منا و روز عرفه هستيم، يک جمله بگويم. اين شجره ملعونه آباء و اجدادشان نگذاشتند امام حسين(ع) حج خود را تمام کند. امروز چهارم ذي الحجه است. دقيقاً سه روز ديگر هفتم ذي الحجه امام حسين(ع) آن خطبه

ص: 4064

تاريخي شان را در مکه مي خوانند. هفتم خطبه را مي خوانند و يک اعلاميه جهاني مي دهند. سه روز ديگر امام حسين(ع) اعلاميه جهاني شان را مي دهند. هرکه دارد هوس کرب و بلا بسم الله!

هشتم ماه ذي الحجه از مکه بيرون آمدند. چون به حضرت خبر دادند که عده اي از طرف يزيد آمدند شمشير زير احرام بستند و مي خواهند در کنار کعبه امام حسين(ع) را به شهادت برسانند. يوم الترويه روز هشتم ذي الحجه را مي گويند.

به يوم الترويه محمل ببستند، خواتين اندر آن محمل نشستند

همه قربانيان کعبه دل، برون خرگه زدند از کعبه گل

اين قصه نيمه تمام گذاشتن حج و اينکه آدم نتواند حج خود را تمام کند، هم براي اولياي خدا و سيد الشهداء بود و اين شجره ملعونه هميشه بوده است.

خدا مرحوم شهريار را رحمت کند. شعر بسيار زيبايي دارد.

شيعيان ديگر هواي کربلا دارد حسين *** روي دل با کاروان نينوا دارد حسين

شريعتي: والحمدلله رب العالمين و صلي الله علي محمد و آل الطاهرين.

95-06-23- سيره تربيتي امام علي(ع)- غدير

بسم الله الرحمن الرحيم و صلي الله علي محمد و آله الطاهرين

شريعتي: سلام مي کنم به همه شما هموطنان عزيزم. بيننده ها و شنونده هاي خوب و نازنين مان. آرزو مي کنم در هر کجا که هستيد بهترين ها نصيب شما شود. عيد قربان هم بر شما مبارک باشد، انشاءالله همه آماده شويم براي برپايي هرچه باشکوه تر عيد غدير. امروز در خدمت حاج آقاي حسيني قمي هستيم. سلام عليکم خيلي خوش آمديد.

حاج آقا حسيني: عرض سلام خدمت همه بينندگان و شنوندگان برنامه سمت خدا دارم. انشاءالله دهه ولايت بر همه عزيزان مبارک باشد.

شريعتي:

مي خواهم از کسي بسرايم که آفتاب ***

ص: 4065

خلوت نشين سايه اي از ذوالفقار اوست

آن راز گونه اي که در عالم هرآنچه هست *** يا نيست يا هميشه ترين وام دار اوست

امروز هم مي خواهيم از غدير و از اميرالمؤمنين بشنويم.

حاج آقاي حسيني: يکي از علماي بزرگ اهل سنت نسائي هست. حتماً مستحضر هستيد کتاب هاي حديثي ايشان معروف به صحيح، يا سنن يا مسند است. مثل صحيح مسلم، صحيح بخاري، سنن ابن ماجد، از جمله سنن نسائي يکي از کتاب هاي بسيار مهم حديثي اهل سنت است. صاحبش نسائي هست تقريباً هزار و صد و پنجاه سال از وفاتش مي گذرد. يک کتابي به نام «خصايص اميرالمؤمنين علي ابن ابي طالب» دارد. ويژگي هاي اميرالمؤمنين(ع) را در اين کتاب نوشته است. وقتي اين کتاب را نوشت، بعضي ها به او اعتراض کردند و گفتند: چرا در مورد علي نوشتي، چرا در مورد ديگران ننوشتي؟ اين اولين قلم و کتابش در مورد علي بن ابي طالب بود. گفت: «دخلت دمشق» من به شهر شام و دمشق رفتم، «و المنحرف عن علي بها کثير» (عبقات الانوار/ج12/ص167) شام مرکز تبليغات بني اميه عليه اميرالمؤمنان و اهل بيت بود. آثار اين تبليغات مانده بود. اين حرف ها براي قرن سوم است و فاصله زيادي نشده بود. فرمود: من شام رفتم ديدم تبليغات عليه ابي طالب کار کرده و اثر کرده است. «فصنّفت» من اين کتاب را نوشتم. «رجوت أن يهديهم اللّه» خدا به برکت کتاب آنهايي را که علي را نمي شناسند، هدايت کند.

الآن در روزهاي دهه ولايت هستيم. اگر يک عالم بزرگ مثا نسائي از اهل سنت مي بيند علي ابن ابي طالب مظلوم است و يک کتاب مي نويسد براي اينکه حضرت نزد

ص: 4066

شامي ها شناخته شود، تقريباً نزديک به دويست حديث هم در اين کتاب آورده است. من مي خواهم بگويم: ما براي هدايت ديگران چه کرديم؟ اگر کسي مي خواهد به مکتب اهل بيت خدمتي کند، الآن زمانش است. به هر نحوي هم مي تواند باشد. مجلس بگيرند. عيدي بدهند. اطعام کنند. کتاب هديه بدهند. همه اينها مي تواند باشد براي اينکه مردم را با اميرالمؤمنين آشنا کنند.

يک جمله معروفي از يکي از علماي بزرگ است. شايد از علامه شرف الدين باشد. مي گويند: کسي به ايشان گفته بود: چرا شيعيان روز عاشورا دسته عزاداري در کوچه و بازار مي آورند؟ بنشينيد يک جايي در خانه هايتان عزاداري کنيد. چرا سر و صدا و فرياد مي کنيد؟ ايشان فرمود: ما در غدير عَلم و کتل و فرياد و دسته و شادي نداشتيم. کم کم به مرور زمان غدير به فراموشي سپرده شد. آن تأثيري که بايد غدير داشته باشد، نگذاشت. مي ترسيم اگر در عاشورا اين کار را نکنيم، به فراموشي سپرده شود. اگر اين تجليلي که مردم نسبت به سيد الشهداء دارند، به اين شدت نبود، قطعاً تأثيرگذار نبود.

اگر ما در مورد غدير در طول سال صحبت کنيم، باز کلام غدير تمام نمي شود. ما در داستان غدير سخن براي گفتن فراوان داريم. اولاً مي دانيد تنها حجي بوده که پيامبر خدا بعد از هجرت مشرف شدند. حجة الوداع است. دوم اينکه در تاريخ هست پيامبر خدا وقتي مي خواستند براي اين حج راه بيافتند، پيک مي فرستادند به تمام مناطق، که اين سفر با من بياييد. پيامبر يک دعوت عمومي کردند. اينکه مي گويند: در غدير جمع فراواني حضور داشتند، دليلش همين است. يعني پيک مي فرستادند که در

ص: 4067

اين سفر با من بياييد. سوم اينکه حضرت چهار روز به پايان ماه ذي القعده پياده راه افتادند. سواره نبودند. غسل کردند و عطر زدند و پياده از مدينه به مکه راه افتادند. نکته چهارم اينکه حضرت اهل بيتشان را دعوت کردند. از همه مهاجرين و انصار خواستند و اينها را همراه خودشان بردند. در هنگام بازگشت فراوان شنيديم که هر گروهي از يک طرف مي رفتند. حضرت آنجا توقف کردند فرمودند: آنهايي که رفتند برگردند. آنهايي که هستند بمانند، مردم را سه روز در آن گرماي سوزان نگه داشتند.

خدا رحمت کند، اين عبارت براي مرحوم اميني(ره) است. شما يک نمونه ديگر مثال بزنيد. يک حکم و يک قانون ديگر اسلام را پيامبر در اين فضا اعلام کرده باشد. معمولاً آيه ي نماز مي آمد، پيامبر در مسجد بود آيه حج مي آمد و هر آيه اي مي آمد، دستور حجاب و زکات مي آيد، آيه بر حضرت نازل مي شد و پيغمبر مي فرمود: ايها الناس! اين آيه بر من نازل شده است. اما کجا با اين مقدمات و تشريفات و تشکيلات اينطور راه بيافتد و مردم را در مسير بازگشت نگه دارد؟

اگر بخواهيم از راه قرآن وارد ماجراي غدير شويم، سخن فراوان است. حديث بخواهيم وارد شويم فراوان است. من بحث را در سه بخش مطرح مي کنم. يک سلسله از آيات قرآني مباحث را مطرح مي کنم. يک سلسله مباحث حديثي و يک سلسله هم مباحث عقلي است. در بخش قرآني تعبيري براي مرحوم علامه شرف الدين(ره) است. مي فرمايد: «و انزل فيه قرآنا يرتله المسلمون اناء الليل و أطراف النهار» (ادب الطف/ج3/ص144) آياتي در قرآن نازل کرد که وقتي مردم صبح و

ص: 4068

شب اين آيات را مي خوانند بايد ياد غدير بيافتند. ياد قصه اميرالمؤمنين(ع) بيافتند. از جمله آيه سوم در سوره مبارکه مائده است.

«الْيَوْمَ يَئِسَ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ دِينِكُمْ» قرآن روزي را با چهار ويژگي معرفي مي کند. 1- «الْيَوْمَ يَئِسَ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ دِينِكُمْ» (مائده/3) امروز ديگر کفار نا اميد شدند. 2- «فَلا تَخْشَوْهُمْ وَ اخْشَوْنِ» ديگر از ما نگران نباشيد. «الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ» 3- «وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي» 4- «وَ رَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلامَ دِيناً» ما بايد روزي را در تاريخ اسلام پيدا کنيم که اين چهار ويژگي درونش باشد. اين تفسير دُرّ المنصور براي ملا جلال الدين سيوطي هست. تقريباً براي ششصد سال پيش است. مهم ترين تفسير حديثي اهل سنت است. من ذيل همين آيه، حديث بخوانم.

از ابي سعيد خدري نقل مي کند «قال لما نصب رسول الله علياً يوم غدير خم» روز غدير خم وقتي پيامبر علي(ع) را نصب کرد، «فنادي بالولايه» ولايت اميرالمؤمنين را اعلام کرد. جبرائيل اين آيه را آورد. «اليوم اکملت لکم دينکم»

حديث دوم: باز «لما کان يوم غدير خم» چه روزي بوده است؟ «يَوْمَ ثَمَانِ عَشْرَةَ مِنْ ذِي الْحِجَّةِ» هجدهم ذي الحجه. «مَنْ كُنْتُ مَولاهُ فَعَلِيٌّ مَوْلاهُ» وقتي قصه غدير را پيامبر اعلام کرد، «فَأَنْزَلَ اللَّهُ : الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ»

حديث سوم: باز اين حديث هم وقتي «الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ» را نقل مي کند، که وقتي اين آيه نازل شد، پيامبر 81 روز ديگر بيشتر زنده نبود. هجدهم ذي الحجه است. دوازده روز براي ماه ذي الحجه است. محرم، صفر، 28 صفر! اهل سنت مي گويند: وفات پيامبر دوازده ربيع الاول است. دو هفته بعد از تاريخي که

ص: 4069

ما مي گوييم. شما از هجده ذي الحجه تا دوازدهم ربيع را حساب کنيد، چه روزي مي شود؟ دقيقاً مي گويد: 81 روز بعد از اين پيامبر از دنيا رفت. اگر پيامبر 81 روز بعد از اين دنيا رفته است، يعني 12 ربيع را به عقب برگرديد، مي شود 18 ذي الحجه. يعني اينطور نبوده که بگوييم: آقا يک داستان ديگري بوده است. يک چيز ديگري بوده است.

يک حديث ديگر باز اشاره کنم. ذيل همين آيه است. «قالت اليهود» يهودي ها، «قالت اليهود لعمر» نوشته يهود نزد خليفه دوم آمدند، «قالت اليهود لعمر لو علينا معشر يهود نزلت» اگر اين آيه بر ما نازل شده بوده، «لاتخذنا ذلك اليوم عيدا» (صحيح مسلم/ج8/ص238) يهودي ها دنبال اين بودند که چه روزي است، بايد پيدايش کرد. گفتند: کدام آيه است؟ فرمودند: «اليوم أكملت لكم دينكم وأتممت عليكم نعمتي ورضيت لكم الاسلام دينا» فرمود: به خدا قسم مي دانيم آن روز، چه روزي است؟ بايد يک روزي با اين چهار ويژگي باشد. آيا مي تواند روز ولادت پيامبر باشد؟ نه. پيامبر به دنيا آمد کفار مأيوس شدند. آيه مي تواند روز بعثت پيامبر باشد؟ اول دعواها با بعثت پيامبر بود. روز هجرت پيامبر باشد؟ در مکه ده سال اينقدر اذيت و آزار براي پيامبر داشتند. چه روزي را بايد پيدا کنيم؟ غير از روز غدير چه روزي مي تواند باشد؟ «عشية عرفة في يوم الجمعة» (صحيح مسلم/ج8/ص238) اين ديگر براي روز عرفه است. قضاوت با خود بينندگان باشد. روز عرفه چه روزي است؟ صدها هزار، ميليون ها مسلمان داريم. جمع اندکي را فرض کنيد در صحراي عرفات عبادت مي کنند. اين با «الْيَوْمَ يَئِسَ الَّذِينَ كَفَرُوا» چه ارتباطي دارد؟

ص: 4070

کته ديگر اينکه باز تاريخ بغداد است، وفاتش 463 است. حدود هزار سال پيش است. وقتي به داستان غدير مي رسد حديثي نقل کرده است. «مَنْ صَامَ يَوْمَ ثَمَانِ عَشْرَةَ مِنْ ذِي الْحِجَّةِ» کسي که روز هجدهم ذي الحجه روزه بگيرد، «كُتِبَ لَهُ صِيَامُ سِتِّينَ شَهْرًا» ثواب شصت سال روزه دارد. «وَهُوَ يَوْمُ غَدِيرِ خُمٍّ لَمَّا أَخَذَ النَّبِيُّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ بِيَدِ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ، فَقَالَ: أَلَسْتُ وَلِيُّ الْمُؤْمِنِينَ؟ قَالُوا: بَلَى يا رَسُولَ اللَّهِ، قَال: «مَنْ كُنْتُ مَولاهُ فَعَلِيٌّ مَوْلاهُ»، فَقَالَ عُمَرُ بْنُ الْخَطَّابِ: بَخٍ بَخٍ لَكَ يَابْنَ أَبِي طَالِبٍ أَصْبَحْتَ مَوْلايَ وَمَوْلَى كُلِّ مُسْلِمٍ» خليفه دوم آمد تبريک گفت و گفت: تو از امروز ديگر مولاي من و مولاي همه مسلمان ها هستي. «فَأَنْزَلَ اللَّهُ: الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ» اين هم يک حديث از تاريخ بغدادي است.

باز کتاب ديگر از فضايل احمد حنبل است. ايشان سال 64 متولد شده است. هزار و سيصد سال پيش است. «کنا مع رسول الله (ص) في سفر» ما با پيامبر بوديم. «فنزلنا بغدير خم» به غدير خم رسيديم. «فنودي فينا الصلاة جامعة» حضرت صدا زد که براي نماز جماعت بياييد. زير درختي يک جايي را براي پيامبر تميز کردند، حضرت نماز ظهر را خواندند. «اخذ بيد علي» دست علي را گرفتند. «فقال: الستم تعلمون اني اولي بالمؤمنين من انفسهم؟قالوا: بلي قال: الستم تعلمون اني اولي بکل مؤمن من نفسه؟ قالوا: بلي. قال: فاخذ بيد علي فقال: من کنت مولاه فعلي مولاه، اللهم وال من والاه و عاد من عاداه. قال فلقيه عمر بعد ذلک فقال: هنيئا يا ابن ابي طالب اصبحت و امسيت مولي کل مؤمن و

ص: 4071

مؤمنه» (حديث 17749، مسنداحمد)

روايت خيلي عجيب است. اين کتاب اسمش فضايل الصحابه است. که در مورد همه اصحاب نوشته است. جلد اول اين کتاب کامل در مورد خليفه اول و دوم و سوم است.

باز نقل مي کند که پيامبر خدا به اميرالمؤمنين فرمود: «أنت مني بمنزلة هارون من موسي إلا أنه لا نبي بعدي» (کتاب فضايل الصحابه) حديث منزلت است. حديث کساء هست. حديث آيه تطهير است. حديث ثقلين است. ما مي خواهيم قرآني و حديثي و عقلي باشد.

آيه 67 سوره مائده مي گويد: «يا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ» ما بايد تفسير کنيم. اين چه اتفاقي است که «وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ» يعني 23 سال زحمت هيچ ارزشي ندارد؟ پيامبر 23 سال زحمت کشيد، اگر اين کار را نکند، همه زحمت ها از بين مي رود؟ «وَ اللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاس » من ديدم بعضي ها «فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ» را معنا کردند يعني همين رسالت را ابلاغ نکردي. اين معني ندارد! نه در همين تفسيرهايي که خواندم، «فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ» تصريح شده است. يعني همه رسالت 23 ساله! اين چه مأموريتي است که اگر نگويي همه رسالت از بين مي رود. پيامبر از چه مي ترسد که مي گويند: «وَ اللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاس » نگران نباش ما محافظ تو هستيم؟

در درّ المنصور ملا جلال الدين سيوطي هست. يکي از ابي سعيد خدري است. «نزلت هذه الآيه يا ايها الرسول بلغ ما انزل اليک من ربک علي رسول الله يوم غدير خم في علي بن ابي طالب» اين ابهامي ندارد و ترجمه هم نمي خواهد. حديث بعدي از ابن

ص: 4072

مسعود است. «يا ايها الرسول بلغ ما انزل اليک من ربک عن علي مولي المؤمن و ان لم تفعل فما بلغت رسالته و الله يعصمک من الناس»

آيه سوم در سوره مبارکه معارج است. «سئل سائل بعذاب واقع» يک کسي آمد به پيامبر گفت: يا رسول الله! از پيامبر تقاضا کرد، بر من عذاب نازل شود. «لِلْكافِرينَ لَيْسَ لَهُ دافِع » (معارج/2) اين آقا چه عذابي مي خواسته است؟ در تفسير دار القرطبي هست. وفاتش 671 بوده، حدود نهصد سال پيش بوده است. «إِنَّ السَّائِلَ هُنَا هُوَ الْحَارِثُ بْنُ النُّعْمَانِ الْفِهْرِيُّ وَذَلِکَ أَنَّهُ لَمَّا بَلَغَهُ قَوْلُ النَّبِيِّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ فِي عَلِيٍّ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ» حارث بن نعمان، وقتي شنيد که پيامبر فرمود: «مَنْ کُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِيٌّ مَوْلَاهُ رَکِبَ نَاقَتَهُ فَجَاءَ» بلند شد خدمت پيامبر آمد. «حَتَّى أَنَاخَ رَاحِلَتَهُ بِالْأَبْطَحِ ثُمَّ قَالَ: يَا مُحَمَّدُ، أَمَرْتَنَا عَنِ اللَّهِ أَنْ نشهد أن لا إله إِلَّا اللَّهُ وَأَنَّکَ رَسُولُ اللَّهِ» شهادتين را گفتي ما قبول کرديم. «فَقَبِلْنَاهُ مِنْکَ، وَأَنْ نُصَلِّيَ خَمْسًا» پنج وعده نماز بخوانيم، قبول کرديم «وَنُزَکِّيَ أَمْوَالَنَا فَقَبِلْنَاهُ مِنْکَ» زکات بدهيم، قبول کرديم. «وَأَنَّ نَصُومَ شَهْرَ رَمَضَانَ» روزه بگيريم، قبول کرديم. «وَأَنْ نَحُجَّ فَقَبِلْنَاهُ مِنْکَ» حج برويم، قبول کرديم. «ثُمَّ لَمْ تَرْضَ بِهَذَا» به اينها هم راضي نشدي. «حَتَّى فَضَّلْتَ ابن عمک علينا» پسرعمويت را بر ما ترجيح دادي؟ «أفهذا شي مِنْکَ أَمْ مِنَ اللَّهِ؟!» قصه غدير براي خودت و خداست. «فَقَالَ النَّبِيُّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ: (وَاللَّهِ الَّذِي لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ مَا هُوَ إِلَّا مِنَ اللَّهِ» براي من نيست، براي خداست. «فَوَلَّى» برگشت، گفت: «اللَّهُمَّ إِنْ کَانَ مَا يَقُولُ مُحَمَّدٌ حَقًّا فَأَمْطِرْ عَلَيْنَا حِجَارَهً مِنَ

ص: 4073

السَّمَاءِ» اگر اين راست مي گويد، عذاب بر من نازل مي شود، من نباشم و نبينم. «أَوِ ائْتِنَا بِعَذَابٍ أَلِيمٍ» عذاب بر من نازل کن. «فَوَاللَّهِ مَا وَصَلَ إِلَى نَاقَتِهِ حَتَّى رَمَاهُ اللَّهُ بِحَجَرٍ» به مرکبش نرسيد، عذاب بر او نازل شد و از بين رفت. «فَوَقَعَ عَلَى دِمَاغِهِ فَخَرَجَ مِنْ دُبُرِهِ فَقَتَلَهُ، فَنَزَلَتْ: سَأَلَ سائِلٌ بِعَذابٍ واقِعٍ» (تفسير دارالقرطبي/ج18.ص278) آيه ي سوم سوره مائده را بدون تعصب معنا کنيد. آيه 67 سوره مائده را بدون تعصب معنا کنيم و تفسير کنيم. آيات اوليه سوره معارج را تفسير کنيم بدانيم با چه چيزي قابل تطبيق است.

گاهي مي گويند: «اين من کنت مولاه» اين چيزي که شما مي خواهيد از اين در نمي آيد. اين حديث براي «بشارت المصطفي عماد الدين طبري» قرن ششم است. از امام صادق پرسيدند: منظور پيامبر از «من کنت مولاه» چه بود؟ روايت اين است. امام صادق نشستند، فرمودند: به خدا قسم اين سؤال از پيامبر پرسيده شد. پيامبر فرمود: خدا مولاي من و صاحب اختيار من است. من در برابر خدا هيچ اختياري از خودم ندارم. من اولي به مؤمنين و مسلمان ها هستم، آنها در ارتباط با من هيچ اختياري از خودشان ندارند. هرکس که من مولاي او هستم و در ارتباط با ولايت من هيچ اختياري از خودش ندارد، آن رابطه اي که خدا با من دارد، من با مؤمنين دارم، همين رابطه را علي هم دارم. ديگر نمي شود توجيه کنيم، بگوييم: نه، علي را دوست داشته باشيد. سه روز مردم را در گرماي سوزان، در تاريخ هست که از شدت گرما نيمي از عبا را زير پا و نيمي ديگر را روي سر مي انداختند.

ص: 4074

شما همه اين نشانه ها را کنار هم بگذاريد و بعد بگوييد: نه قصه دوستي اميرالمؤمنين است. علي را دوست داشته باشيد. تا به حال نبايد علي را دوست داشته باشيد؟ اين همه آيات و حديث و پيمان گرفتن از مردم فقط در همين حد است. همه اينها براي اين است که فقط علي را دوست داشته باشيد؟

قصه غدير که تمام شد حسان بن ثابت به پيامبر فرمود: آقاجا اجازه مي دهيد قصه غدير را به عنوان شعر دربياورم؟ يک شعرش اين است. «فقال له قم يا علي فانني رضيتک من بعدي اماما و هاديا» علي بلند شو، تو بعد از من امام مردم هستي. دوستش داشته باشيد و محبت کنيد، اين مقدمات و بيا و برو را احتياج نداري. اين باز تفسير فخر رازي است. خدا آيت الله معرفت را رحمت کند، استاد ما بود. گفتم: در ميان اهل سنت نسبت تفسير فخر رازي با بقيه تفاسير اهل سنت چيست؟ ايشان فرمودند: تمام مفسرين اهل سنت که بعد از فخر رازي آمدند، بدون استثناء مهمان سفره فخر رازي هستند. کما اينکه در تفسير ما همه مهمان تفسير تبيان شيخ رازي هستند. مجمع البيان هم باز مهمان شيخ طوسي هستيم. «وَ إِذِ ابْتَلى إِبْراهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِماتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قالَ إِنِّي جاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِماماً» (بقره/124) در حديث مي فرمايد: مردم همه بايد به امام اقتدا کنند. اگر بنا باشد از امام گناه صادر شود، ما بايد در معصيت هم از او پيروي کنيم. اگر خدا گفت: از يک نفر سر بسته پيروي کنيد، اگر او معصوم نباشد، امکان ندارد. آقا اين را الگو بگيريد، «إِنِّي جاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِماماً» اين

ص: 4075

حتماً بايد معصوم باشد. ما حرفمان اين است در امامت حتماً بايد امام معصوم باشد. اين تعبير ايشان است. ابراهيم من تو را نصب مي کنم. من تو را قرار مي دهم. اين آيه مي گويد: امام فقط نصب خداست. ولي اين آيه نمي گويد: فقط با نصب خدا نيست. مي گويد: نصب خدا راه امامت است. اما شايد راه ديگري هم داشته باشد. اين آيه نگفته: فقط خدا تعيين کند. نه ديگران هم مي توانند.

يک بحث عقلي داريم، غير از بحث قرآني و حديثي است. ولادت صحيح مسلم سال 206 است. 1250 سال پيش است. در کتاب الاماره، باب الاستخلاف، اينکه آدم بايد بعد از خودش کسي را وصي و جانشين داشته باشد يا نه؟ حديث از عبدالله بن عمر هست. عبدالله بن عمر فرزند خليفه دوم است. مي گويد: يک روز خانه آمدم، نزد خواهر آمدم. پدرم در بستر بيماري بود که به مرگش منجر شد. خواهرم به من گفت: خبر داري پدرت در بستر بيماري است. بنا ندارد کسي را بعد از خودش، خليفه تعيين کند. عبدالله گفت: نه اين کار را نمي کند. عبدالله قسم خورد که با او صحبت مي کنم يک کسي را تعيين کند. آن شبي که بر من تا فردا صبح گذشت، که بروم با پدر صحبت کنم. مثل اينکه کوه دستم بود. وقتي فردا رفتم، او رابطه بين پدرش و مردم بود. از احوال و اوضاع مردم سؤال کرد. من گفتم: مردم مي گويند، حرفي مي زنند که قسم خوردم به شما بگويم. مردم خيال مي کنند که شما بعد از خودت نمي خواهي کسي را تعيين کني. اگر شما يک چوپاني داشتي که صد تا، دويست تا،

ص: 4076

پانصد تا گوسفند در آن قرار داده بودي، گوسفندان را وسط بيابان رها مي کرد و پيش شما مي آمد، شما به او دعوا مي کردي و مي گفتي: اين کارت اشتباه است.

خدا مرحوم آيت الله مشکيني(ره) را رحمت کند. يک استدلال خيلي ساده است ولي بسيار محکم است. ايشان در نماز جمعه قم مي فرمودند: اصلاً کاري به کتاب و سنت نداريم. پيامبر چيزي نگفت و غدير نبود. پيامبر چه کار کرد؟ سکوت کرد. باشد ما هم قبول داريم. خوب بنا شد مردم چه کنند. خوب مردم خودشان انتخاب کنند. خليفه اول را شما انتخاب کرديد، به اجماع مسلمان ها، پس پيامبر سکوت کرد و شما به اجماع خليفه اول را انتخاب کرديد. خليفه دوم چه؟ خليفه دوم توسط خليفه اول انتخاب شد. سومي چه شد؟ سومي را به شورا واگذار کرد. بالاخره کدام يک از اينها دستور پيامبر است. مي دانيد که خلافت خليفه دوم سه سال طول کشيد. در اين سه سال خليفه تعيين کرد. چطور پيامبر در اين 23 سال کاري نکرده باشد؟ يعني درايت پيامبر کمتر بود. هرگز اينطور نبود.

شريعتي: امروز صفحه 337 قرآن کريم آيات 39 تا 46 سوره مبارکه حج براي شما تلاوت مي شود.

«أُذِنَ لِلَّذِينَ يُقاتَلُونَ بِأَنَّهُمْ ظُلِمُوا وَ إِنَّ اللَّهَ عَلى نَصْرِهِمْ لَقَدِيرٌ «39» الَّذِينَ أُخْرِجُوا مِنْ دِيارِهِمْ بِغَيْرِ حَقٍّ إِلَّا أَنْ يَقُولُوا رَبُّنَا اللَّهُ وَ لَوْ لا دَفْعُ اللَّهِ النَّاسَ بَعْضَهُمْ بِبَعْضٍ لَهُدِّمَتْ صَوامِعُ وَ بِيَعٌ وَ صَلَواتٌ وَ مَساجِدُ يُذْكَرُ فِيهَا اسْمُ اللَّهِ كَثِيراً وَ لَيَنْصُرَنَّ اللَّهُ مَنْ يَنْصُرُهُ إِنَّ اللَّهَ لَقَوِيٌّ عَزِيزٌ «40» الَّذِينَ إِنْ مَكَّنَّاهُمْ فِي الْأَرْضِ أَقامُوا الصَّلاةَ وَ آتَوُا الزَّكاةَ وَ أَمَرُوا بِالْمَعْرُوفِ وَ نَهَوْا

ص: 4077

عَنِ الْمُنْكَرِ وَ لِلَّهِ عاقِبَةُ الْأُمُورِ «41» وَ إِنْ يُكَذِّبُوكَ فَقَدْ كَذَّبَتْ قَبْلَهُمْ قَوْمُ نُوحٍ وَ عادٌ وَ ثَمُودُ «42» وَ قَوْمُ إِبْراهِيمَ وَ قَوْمُ لُوطٍ «43» وَ أَصْحابُ مَدْيَنَ وَ كُذِّبَ مُوسى فَأَمْلَيْتُ لِلْكافِرِينَ ثُمَّ أَخَذْتُهُمْ فَكَيْفَ كانَ نَكِيرِ «44» فَكَأَيِّنْ مِنْ قَرْيَةٍ أَهْلَكْناها وَ هِيَ ظالِمَةٌ فَهِيَ خاوِيَةٌ عَلى عُرُوشِها وَ بِئْرٍ مُعَطَّلَةٍ وَ قَصْرٍ مَشِيدٍ «45» أَ فَلَمْ يَسِيرُوا فِي الْأَرْضِ فَتَكُونَ لَهُمْ قُلُوبٌ يَعْقِلُونَ بِها أَوْ آذانٌ يَسْمَعُونَ بِها فَإِنَّها لا تَعْمَى الْأَبْصارُ وَ لكِنْ تَعْمَى الْقُلُوبُ الَّتِي فِي الصُّدُورِ «46»

ترجمه: به كسانى كه همواره و مظلومانه مورد تهاجم و قتل عام قرار گرفته اند، اجازه دفاع وجهاد داده شده است والبتّه خداوند بر يارى آنان قادر است. (مظلومان مورد تهاجم،) كسانى هستند كه به ناحق از خانه و كاشانه ى خود رانده شدند (و گناهى نداشتند) جز اين كه مى گفتند: پروردگار ما خداى يكتا است و اگر خداوند (ظلم و تجاوز) بعضى از مردم را به وسيله ى بعضى ديگر دفع نكند، صومعه ها و كنيسه ها و كليساها و مساجدى كه نام خداوند در آنها بسيار برده مى شود ويران مى گردد، و قطعاً خداوند كسى كه (دين) او را يارى كند، يارى مى دهد، همانا خداوند نيرومند شكست ناپذير است. كسانى كه اگر آنان را در زمين به قدرت رسانيم، نماز بر پا مى دارند و زكات مى دهند و (ديگران را) به خوبى ها دعوت مى كنند و از بدى ها باز مى دارند؛ و پايان همه ى امور براى خداست. و (اى پيامبر!) اگر تو را تكذيب مى كنند (نگران مباش، زيرا) قوم نوح و عاد و ثمود نيز كه قبل از اينها بودند، انبيا را تكذيب كردند. و قوم ابراهيم

ص: 4078

و لوط (نيز پيامبرشان را تكذيب كردند). ومردم (منطقه ى) مَدْيَن، انبياى خود را تكذيب كردند، موسى (نيز) مورد تكذيب مردم قرار گرفت، پس به كافران مهلت دادم (و همين كه در غفلت غرق شدند) آنان را (با قهر خود) گرفتم، پس چگونه خواهد بود عذابى كه براى آنان مجهول و مبهم است (و نمى توانند عمق آن را بفهمند)؟ پس چه بسيار از (شهرها و) آبادى هايى كه ستمگر بودند و آنها را هلاك كرديم، پس (ديوارهاى) آن بر سقف هايش فرو ريخت، (نخست سقف ها ويران شد، و بعد ديوارها و پايه ها بر روى سقف ها سقوط كرد). و چه بسيار چاه (پر آب)، متروكه و چه بسا قصرهاى بلند (و محكمى كه بى ساكن يا مخروبه شد). آيا آنان در زمين سير نكردند تا دل هايى داشته باشند كه با آن حقيقت را درك كنند، يا گوش هايى كه با آن حقيقت را بشنوند؟ البتّه چشم هاى آنان كور نيست، لكن دل هايى كه در سينه دارند نابينا است.

شريعتي: والحمدلله رب العالمين و صلي الله علي محمد و آل الطاهرين.

95-07-06- سيره تربيتي امام علي(ع)- نامه 69 به حارث همداني

بسم الله الرحمن الرحيم و صلي الله علي محمد و آله الطاهرين

شريعتي: سلام مي کنم به همه شما هموطنان عزيزم. بيننده ها و شنونده هاي خوب و نازنين مان. انشاءالله در هر کجا که هستيد لحظات شما نوراني باشد و بهترين ها نصيب شما شود. امروز در خدمت حاج آقاي حسيني قمي هستيم. سلام عليکم خيلي خوش آمديد.

حاج آقا حسيني: عرض سلام خدمت همه بينندگان و شنوندگان برنامه سمت خدا دارم. چون در هفته دفاع مقدس هستيم دو مطلب را يادآوري کنم. در ميان همه جانبازان و ايثارگران عزيز از يک دسته از جانبازان

ص: 4079

غفلت مي شود. مي دانيد عده اي از جانبازان عزيز ما عضوي از بدنشان را در راه خدا تقديم کردند و به نحوي از آنها تقدير مي شود. اما هيچ مي دانيد جانبازاني داريم که هيچ نشانه اي ندارند؟ جانبازاني که در اثر فشار جنگ و سختي هاي جنگ گرفتار بيماري هاي روحي و رواني شدند. در آماري که شنيدم گفتند که چهل هزار نفر از اين دسته جانبازان داريم. تقاضا مي کنم مردم از چنين مواردي غافل نشوند. نکته دوم که چون هفته دفاع مقدس است، شهداي مدافع حرم را فراموش نکنيم.

امروز روز نزول هجده آيه از سوره هل أتي است. هجده آيه در شأن اميرمؤمنان، فاطمه زهرا، امام حسن و امام حسين(ع) است. براي چه؟ «وَ يُطْعِمُونَ الطَّعامَ عَلى حُبِّهِ مِسْكِيناً وَ يَتِيماً وَ أَسِيرا» (انسان/8) سه روز با آب افطار کردند و نان خودشان را به يتيم و مسکين و اسير دادند. مي دانيد در آن زمان زندان به صورت امروزي نبود. صبح کسي در جنگ اسير مي شد و تحت نظر مسلمان ها در کل مدينه رفت و آمد مي کردند. آنوقت بعد از ظهر در خانه حضرت زهرا(س) را زده است، ناني که اميرمؤمنان قرض کرده است را به کسي دادند که صبح آمده پيغمبر را به قتل برساند. اميرالمؤمنين فرمود: اگر کسي به دست خودش و با اختيار خودش به خوب ها نداد، آنوقت اموالش يکجا نزد اشرار مي رود.

شريعتي: به رسم سه شنبه ها مهمان سفره ي ناب نهج البلاغه خواهيم بود.

حاج آقاي حسيني: نامه 69 نهج البلاغه، نامه اميرالمؤمنين به حارث همداني است. حارث همداني يکي از بهترين ياران اميرالمؤمنين(ع) بود. در حالات او هست که هم فقيه است و هم صحابه خاص

ص: 4080

اميرالمؤمنان است. از قبيله همدان است. همدان طايفه اي در يمن است. اميرالمؤمنين (ع) مدتي از طرف پيغمبر در يمن مشغول تبليغ بودند. لذا خيلي علاقمندان حضرت آنجا فراوان بودند. مرحوم سماوي در کتاب ابصار العين مي نويسد، چهارده نفر از همداني ها در کربلا به شهادت رسيدند. اين نامه يکي از نامه هاي پرمايه نسبت به مسائل اخلاقي است. چرا حضرت به حارث نامه نوشتند؟ اميرالمؤمنين در حقيقت مي خواست تکريم اصحابش را بکند. اين نامه براي همه است. ولي به نام حارث همداني است که اين نامه به نام او بماند. مثلاً دعاي کميل، اين دعا که براي کميل نيست. اميرالمؤمنين چرا به کميل ياد دادند؟ خواستند اين دعا به نام اين شهيد بزرگوار هميشه جاودانه بماند. نامه سلمان فارسي، نامه 31 به امام حسن، خواستند تجليل کنند.

روزي که پيامبر خدا اميرالمؤمنين را به يمن فرستادند، پيامبر به اميرالمؤمنين فرمودند: وقتي به يمن رفتي، مردم يمن را به توحيد دعوت کن. «ان يقول لا اله الا الله محمداً رسول الله» اگر اين را پذيرفتند، بگو بيايند نماز بخوانند. اگر نماز را قبول کردند، به زکات دعوت کن. نماز و زکات را اگر پذيرفتند، ديگر چيزي از آنها نخواه. اينکه در تبليغات ديني مي گويند: اگر کسي تازه وارد است، فشار نياوريد، اين خيلي مهم است. بعد حضرت اين جمله تاريخي را به اميرالمؤمنين فرمودند: اگر يک نفر به دست تو هدايت شود، بهتر از تمام چيزي است که خورشيد بر آن مي تابد. معني هدايت هم تبليغ دين نيست. ممکن است شما يک نفر را در يک محله و خانه و يک برخورد کوتاهي بتواني هدايت کني.

حضرت بعد

ص: 4081

از اينکه به يمن رفتند به پيامبر نامه نوشتند که من به يمن آمدم، اينها از اسلام استقبال کردند. نماز مي خوانند و زکات مي دهند. وقتي پيامبر اين را شنيد، به سجده افتاد. سر بلند کردند و فرمودند: خوب قبيله اي هستند. افراد نمونه در اينها هستند.

حضرت در بخشي از اين نامه مي فرمايد: «وَ لَا تُحَدِّثِ النَّاسَ بِكُلِّ مَا سَمِعْتَ بِهِ فَكَفَى بِذَلِكَ كَذِباً» (نهج البلاغه/نامه69) هرچه شنيدي براي ديگران تعريف نکن. براي دروغ همين مقدار کافي است. دروغ و تهمت را راحت باور نکنيد. گاهي مي گويند: رسانه گفته است. مگر هرچه رسانه گفت، خبر صادق است؟ از هيچ منبعي نمي توانيم خبري را نقل کنيم. بايد مطمئن باشيم.

«لا تَرُدَّ عَلَي النَّاسِ كُلَّ مَا حَدَّثُوكَ بِهِ فَكَفَي بِذَلِكَ جَهْلا» (نهج البلاغه/نامه69) اگر يک چيزي را شنيدي، مثلاً گفتند: فلاني چنين کاري را کرده است. براي ديگران تعريف نکن. ولي رد هم نکن! شايد راست باشد. اگر عليه کسي مطلبي گفتند، تو حق نداري جايي نقل کني.

يکوقت گفتيم در آداب غسل ميت، در روايت داريم يکي از وظايف کسي که ميت را غسل مي دهد، اين است که اگر در بدن کسي که غسل مي دهد، عيبي ديد نشان ندهد. در نگاه دين حفظ سه چيز مهم ترين است. جان مردم، مال مردم و آبروي مردم!

امروز متأسفانه براي بعضي از ما ارزان ترين چيز همين سه تا است. در همين شهريور ماه 810 نفر در تصادفات رانندگي جان خود را از دست دادند. اين همان جان مردم است. کشوري مثل سوئد در سال 500 نفر در اثر تصادفات از بين مي روند. ما در يک ماه اينقدر جان باخته تصادفات داريم. «فَكَفَي

ص: 4082

بِذَلِكَ جَهْلا» اگر بررسي نکردي، مي گويند: تو آدم جاهلي هستي. به تو گفتند و گوش نکردي.

«وَ اكْظِمِ الْغَيْظَ وَ تَجَاوَزْ عِنْدَ الْمَقْدَرَةِ وَ احْلُمْ عِنْدَ الْغَضَبِ وَ اصْفَحْ مَعَ الدَّوْلَةِ تَكُنْ لَكَ الْعَاقِبَةُ» (نهج البلاغه/نامه 69) خشمت را فرو ببر. وقتي عصباني شدي حليم و بردبار باش. آن روزي که قدرت داري کوتاه بيا. آن روزي که دولت به دست تو مي رسد، اختيار در دست تو است، آن روز بگذر و ناديده بگير. عفو گذشت است، «وَ اصْفَحْ» به روي خودت نياور. اگر عاقبت خير مي خواهي اين چند مورد را داشته باش.

ابن شهر آشوب از بزرگان شيعه است. هفتصد سال پيش نوشته که عصر عاشورا امام حسين(ع) در گودال قتلگاه، وقتي شمر روي سينه اش نشست تا سر از بدنش جدا کند، چشمان مبارکش را که باز کرد خنديد و شروع به نصيحت کرد. محاسن حضرت را بلند کرده بود که سر را از بدن حضرت جدا کند، فرمود: مي خواهي مرا بکشي؟ مرا نمي شناسي؟ نه اينکه امام بخواهد جان خودش را نجات دهد. بلکه در گودال قتلگاه دست شمر را بگيرد و نجات دهد. که نشد!

بعد حضرت مي فرمايد: از نعمت هايي که خدا به تو داده است، به طور صحيح استفاده کن. يادم هست که مرحوم آيت الله احمدي ميانجي(ره) يک سي دي به نام «برزخ» دارند. خواهش مي کنم جوان هاي عزيز اين سي دي را تهيه کنند و گوش کنند. ايشان فرمودند: يکي از دلايل فشار قبر اسراف است. اگر اسراف يکي از دلايل فشار قبر است، ما بايد بگوييم: خيلي از ما گرفتار هستيم. طبق آمار سي درصد از مواد غذايي در کشور ما

ص: 4083

دور ريخته مي شود. در جشن ها و عروسي ها چقدر اسراف مي شود.

«وَ لْيُرَ عَلَيْكَ أَثَرُ مَا أَنْعَمَ اَللَّهُ بِهِ عَلَيْكَ» (نهج البلاغه/نامه 69) بعد حضرت مي فرمايد: اگر خدا به تو نعمت داده است، آثار نعمت را در تو ببيند. بعضي هستند وضع مالي خوبي دارند، اما گدا وار زندگي مي کنند. مي تواند يک لباس خوبي تهيه کند، ماشين خوبي داشته باشد، ولي نمي کند. حضرت فرمود: «عَجِبْتُ لِلْبَخِيلِ يَسْتَعْجِلُ الْفَقْرَ، الَّذِي مِنْهُ هَرَبَ، وَيَفُوتُهُ الْغِنَى الَّذِى إِيَّاهُ طَلَبَ، فَيَعِيشُ فِي الدُّنْيَا عَيْشَ الْفُقَرَاءِ وَيُحَاسَبُ فِي الْآخِرَةِ حِسَابَ الْأَغْنِيَاءِ» (نهج البلاغه/حکمت 123) در دنيا مثل گداها زندگي مي کند. فرداي قيامت وقتي به حسابش مي رسند، حساب اغنياء است.

«وَ اِعْلَمْ أَنَّ أَفْضَلَ اَلْمُؤْمِنِينَ أَفْضَلُهُمْ تَقْدِمَةً مِنْ نَفْسِهِ وَ أَهْلِهِ وَ مَالِهِ» (نهج البلاغه/نامه69) فرمود: مي خواهيد بدانيد بالاترين درجه مؤمنين چه کساني هستند؟ کساني هستند که خودشان، اهلشان، جان و مالشان را در راه خدا تقديم مي کنند. «فَإِنَّكَ مَا تُقَدِّمْ مِنْ خَيْرٍ يَبْقَ لَكَ ذُخْرُهُ» هرچه فرستادي براي خودت ذخيره مي ماند. «وَ مَا تُؤَخِّرْهُ يَكُنْ لِغَيْرِكَ خَيْرُهُ» اگر چيزي نگه داشتي خيرش براي بعد مي ماند. اگر جلوتر فرستادي، براي تو!

اميرالمؤمنين در نامه 31 به امام حسن مي نويسد، «وَ إِذَا وَجَدْتَ مِنْ أَهْلِ اَلْفَاقَةِ مَنْ يَحْمِلُ لَكَ زَادَكَ» اگر ديدي يک فقير و يک گرفتاري هست که مي تواند بار تو را بردارد، برايت ببرد و روز قيامت به تو تحويل بدهد، «إِلَى يَوْمِ اَلْقِيَامَةِ فَيُوَافِيكَ بِهِ غَداً حَيْثُ تَحْتَاجُ إِلَيْهِ فَاغْتَنِمْهُ وَ حَمِّلْهُ» بده بارت را ببرد.

شريعتي: امروز صفحه 351 قرآن کريم آيات 11 تا 20 سوره مبارکه نور براي شما تلاوت مي شود.

«إِنَّ الَّذِينَ جاؤُ بِالْإِفْكِ عُصْبَةٌ مِنْكُمْ لا تَحْسَبُوهُ شَرًّا لَكُمْ

ص: 4084

بَلْ هُوَ خَيْرٌ لَكُمْ لِكُلِّ امْرِئٍ مِنْهُمْ مَا اكْتَسَبَ مِنَ الْإِثْمِ وَ الَّذِي تَوَلَّى كِبْرَهُ مِنْهُمْ لَهُ عَذابٌ عَظِيمٌ «11» لَوْ لا إِذْ سَمِعْتُمُوهُ ظَنَّ الْمُؤْمِنُونَ وَ الْمُؤْمِناتُ بِأَنْفُسِهِمْ خَيْراً وَ قالُوا هذا إِفْكٌ مُبِينٌ «12» لَوْ لا جاؤُ عَلَيْهِ بِأَرْبَعَةِ شُهَداءَ فَإِذْ لَمْ يَأْتُوا بِالشُّهَداءِ فَأُولئِكَ عِنْدَ اللَّهِ هُمُ الْكاذِبُونَ «13» وَ لَوْ لا فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكُمْ وَ رَحْمَتُهُ فِي الدُّنْيا وَ الْآخِرَةِ لَمَسَّكُمْ فِيما أَفَضْتُمْ فِيهِ عَذابٌ عَظِيمٌ «14» إِذْ تَلَقَّوْنَهُ بِأَلْسِنَتِكُمْ وَ تَقُولُونَ بِأَفْواهِكُمْ ما لَيْسَ لَكُمْ بِهِ عِلْمٌ وَ تَحْسَبُونَهُ هَيِّناً وَ هُوَ عِنْدَ اللَّهِ عَظِيمٌ «15» وَ لَوْ لا إِذْ سَمِعْتُمُوهُ قُلْتُمْ ما يَكُونُ لَنا أَنْ نَتَكَلَّمَ بِهذا سُبْحانَكَ هذا بُهْتانٌ عَظِيمٌ «16» يَعِظُكُمُ اللَّهُ أَنْ تَعُودُوا لِمِثْلِهِ أَبَداً إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ «17» وَ يُبَيِّنُ اللَّهُ لَكُمُ الْآياتِ وَ اللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ «18» إِنَّ الَّذِينَ يُحِبُّونَ أَنْ تَشِيعَ الْفاحِشَةُ فِي الَّذِينَ آمَنُوا لَهُمْ عَذابٌ أَلِيمٌ فِي الدُّنْيا وَ الْآخِرَةِ وَ اللَّهُ يَعْلَمُ وَ أَنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ «19» وَ لَوْ لا فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكُمْ وَ رَحْمَتُهُ وَ أَنَّ اللَّهَ رَؤُفٌ رَحِيمٌ «20»

ترجمه: همانا كسانى كه آن دروغ بزرگ را (در ميان) آوردند، گروهى از خود شما بودند. آن را براى خود شرّ نپنداريد، بلكه آن (در نهايت) به نفع شماست. بر عهده هر كدام از آنان، بدان اندازه از گناه است كه مرتكب شده است و براى كسى كه بخش بزرگ آن را انجام داده، عذاب بزرگى است. چرا زمانى كه تهمت را شنيديد، مردان و زنان با ايمان نسبت به خويش گمان خوب نبردند و نگفتند كه اين تهمتى بزرگ وآشكار است؟ چرا چهار شاهد بر صحّت آن تهمت

ص: 4085

نياوردند؟ پس چون گواهان لازم را نياوردند، آنان نزد خدا همان دروغگويانند. و اگر فضل و رحمت الهى در دنيا و آخرت بر شما نبود، به سزاى آن سخنان كه گفتيد، قطعاً عذابى بزرگ به شما مى رسيد. آنگاه كه از زبان يكديگر (تهمت را) مى گرفتيد و آنچه را به آن علم نداشتيد، دهان به دهان مى گفتيد واين را ساده وكوچك مى پنداشتيد، در حالى كه آن نزد خدا بزرگ است. چرا هنگامى كه (آن تهمت را) شنيديد، نگفتيد: ما را نرسد كه در اين باره حرفى بزنيم. (پروردگارا) تو منزّهى، اين بهتانى بزرگ است. خداوند شما را موعظه مى كند كه اگر ايمان داريد هرگز امثال اين تهمت ها را تكرار نكنيد. و خداوند براى شما آيات خود را بيان مى كند و او دانا و حكيم است. همانا براى كسانى كه دوست دارند زشتى ها در ميان اهل ايمان شايع گردد، در دنيا وآخرت عذاب دردناكى است، و خداوند مى داند و شما نمى دانيد. و اگر فضل و رحمت الهى بر شما نبود و اين كه خداوند رئوف و مهربان است (شما را سخت كيفر مى داد).

شريعتي: اشاره قرآني را بفرماييد.

حاج آقاي حسيني: آيه آخري که تلاوت شد، ترجمه اش کافي است براي اينکه هشداري براي ما باشد. «إِنَّ الَّذِينَ يُحِبُّونَ» کساني که دوست دارند زشتي ها در ميان مردم و مؤمنين پخش شود، کسي يک کار خلافي کرد، شما هم موظف هستي اين کار خلاف را به همه عالم منتشر کني، «لَهُمْ عَذابٌ أَلِيمٌ فِي الدُّنْيا وَ الْآخِرَةِ» اگر کسي يک کار زشتي را مرتکب شده است، ما اين را پخش کنيم. بدانيم که نوبت خود ما هم مي شود. اگر کسي

ص: 4086

دنبال عيوب مؤمنين برود، خدا دنبال عيوبش مي رود.

شريعتي: مي خواهم دو کتاب را معرفي کنم. در آستانه ماه محرم هستيم «چهارده مجلس عاشورايي» بازخواني تاريخ کربلا هست و بسيار کتاب خوبي است. «هشدارهاي تربيتي از سيره علوي» هم مباحث حاج آقاي حسيني عزيز در برنامه سمت خدا هست که در اين کتاب جمع آوري شده است. براي تهيه کتاب مي توانيد به ما پيامک ارسال کنيد، تا دوستان ما براي تهيه کتاب ها شما را راهنمايي کنند.

حاج آقاي حسيني: «اِحْذَرْ صَحَابَةَ مَنْ يَفِيلُ رَأْيُهُ وَ يُنْكَرُ عَمَلُهُ» دستور چهارم اين است که از همراهي با کسي که رأي او نادرست است، ضعيف است، آدم هايي که عقل و رأي آنها به درد نمي خورد. از همراهي با آنها بر حذر باش. کساني که عملشان زشت است. عملشان منکر است، با اينها همراهي نکن. «فَإِنَّ اَلصَّاحِبَ مُعْتَبَرٌ بِصَاحِبِهِ» کسي را بخواهند بشناسند، معيار سنجش هرکسي يارانش هست. در امالي شيخ طوسي حديث است که اميرالمؤمنين فرمود: «الْمَرْءُ عَلَي دِينِ خَلِيلِهِ » انسان بر دين رفيقش است. نگوييد: ما با رفيق بد هم نشستيم، حواسمان هست و مراقب هستيم. شما دو ساعت پيش يک عطر فروش بنشيني، بوي عطر مي گيري. دو ساعت پيش يک سيگار فروش بنشيني، سيگار هم نکشي، ولي بوي سيگار مي گيري. «فالينظر احدکم من يخالل» هرکسي ببيند با چه کسي نشست و برخاست مي کند. در آيه 67 سوره زخرف هست «الْأَخِلَّاءُ يَوْمَئِذٍ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ إِلَّا الْمُتَّقِينَ» فرداي قيامت تمام دوستي ها به دشمني تبديل مي شود. مگر دوستي که براساس تقوا باشد. نه دوستي هايي که به خاطر ماديات و دنيا باشد.

شريعتي: والحمدلله رب العالمين و صلي الله علي

ص: 4087

محمد و آل الطاهرين.

95-07-13- اهميت عزاي حضرت سيدالشهداء(عليه السلام)

بسم الله الرحمن الرحيم و صلي الله علي محمد و آله الطاهرين

اگر چه مثل محرم نمي شوم هرگز *** جدا ز حلقه ماتم نمي شوم هرگز

مرا ببخش مرا چون که خوب مي دانم *** که توبه کردم و آدم نمي شوم هرگز

اسير جاذبه حسن يوسف ياسم *** که محو در گل مريم نمي شوم هرگز

نَمي فرات بياور، چرا که من قانع *** به سلسبيل و به زمزم نمي شوم هرگز

گناهکارم و اما بدون اذن شما *** نصيب خشم جهنم نمي شوم هرگز

قسم به قلب سپيدت سياه پوش کسي *** به جز شهيد محرم نمي شوم هرگز

به جان عشق قسم غير چهارده معصوم *** به پاي هيچ کسي خم نمي شوم هرگز

شريعتي: سلام مي کنم به همه شما هموطنان عزيزم. بيننده ها و شنونده هاي خوب و نازنين مان. عزاداري هاي شما قبول باشد. انشاءالله دل و جان ما به نور سيد الشهداء روشن باشد. حاج آقاي حسيني قمي سلام عليکم خيلي خوش آمديد.

حاج آقا حسيني: عرض سلام خدمت همه بينندگان و شنوندگان برنامه سمت خدا دارم. شعر بسياري زيبايي خوانديد. اشاره به شعر قديمي کنم که مي گويد:

باز اين چه شورش است که در خلق عالم است *** باز اين چه نوحه و چه عزا و چه ماتم است

جن و ملک برآدميان گريه مي کنند *** گويا عزاي اشرف اولاد آدم است

در بارگاه قدس که جاي ملال نيست *** سرهاي قدسيان همه بر زانوي غم است

اين شعر زيباي نَيّر تبريزي از شعرهايي است که کهنه نمي شود. گفت:

اي گروه هرکس ندارد هواي ما *** سر گيرد و برون رود از کربلاي ما

ص: 4088

ين عرصه نيست جلوه گر روبَه و گُراز *** شير افکن است باديه ي ابتلاي ما

تا دست و رو به خون نشست، مي نيافت کس *** راه طواف در حرم کبرياي ما

ما پروريم دشمن و در خون کشيم دوست *** کس را وقوف نيست به چون و چراي ما

ناداده تن به زاري و نا کرده ترک سر *** نتوان قدم گذاشت به خلوت سراي ما

ما را هواي سلطنت ملک ديگر است *** کاين عرصه نيست در خور فَرّ هماي ما

يزدان ذوالجلال به خلوت سراي عشق *** آراسته است بزم ضيافت براي ما

برگردد آنکه با هوس کشور آمده *** سر ناورد به افسر شاهي گداي ما

برگشت هرکه طاقت تير و سنان نداشت *** چون شاه تشنه کاري به شمر و سنان نداشت

واقعاً اگر هزار بار حمد خدا را بکنيم که به يک محرم ديگر رسيديم کم است. خيلي ها روزي شان نبود محرم امسال باشند. دو روز پيش با دنيا وداع کردند. وقتي کساني در رکاب سيد الشهداء (ع) به شهادت رسيدند گفتند: خدايا ممنونيم، ما نبايد بگوييم. اين جمله بسيار زيباي برير که آدم دلش مي خواهد در هر جلسه اي بخواند. به امام حسين(ع) وقتي حضرت فرمود: هرکس مي خواهد برود، فرمود: خدا بر سر ما منت گذاشته که در رکاب شما بجنگيم و در راه شما قطعه قطعه شويم. خدا بر ما منت گذاشت. خدا بر ما منت نگذاشته که ما را به يک محرم ديگري رساند. نبايد ممنون باشيم؟ نبايد قدردان اين نعمت باشيم؟ اينقدر محرم ها بيايد و برود و ما زير خاک باشيم. قدر بدانيم. هرچه مي توانيم

ص: 4089

براي ابي عبدالله سرمايه گذاري کنيم.

من چندي پيش خدمت بزرگواري بودم. پدر و مادر گرانقدري بودند. مي گفتند: ما نگران بچه هايمان هستيم. به ما يک راهکار نشان دهيد. چهار پسر داشت، مي گفت: هرچه بگويي حاضر هستيم هزينه کنيم که اينها حفظ شوند و ايمانشان حفظ شود. گفتم: يک هيأتي تأسيس کنيد روي دوش بچه ها بگذاريد که اينها گره بخورند.

يکي از مراجع بزرگ مي فرمودند: اساس دين تعقل و خرد و ايمان است. ولي بخش عمده ي دين همان بخش احساس است. آن احساسات پاک، يعني واقعاً يک محرم که مي آيد جوان هاي ما خيلي بيمه مي شوند. شيطان خيلي بايد تلاش کند که اينها را جدا کند. ببينيد چقدر وهابي ها خشن و بي عاطفه هستند؟ سنگدل هستند. هرکس مکه و مدينه رفته باشد، ديده است. روح نيست. چون احساسات پاک را ندارند. بنابراين من تقاضا مي کنم پدر و مادرهايي که نگران جوان هايشان هستند، دستشان را در اين هيأت ها مشغول کنند. تشويق شان کنند. کمک کنند.

خدا مؤسس حوزه علميه قم مرحوم آيت الله العظمي حائري را رحمت کند. زمان رضاخان عزاداري ممنوع بود. مجالس روضه ممنوع بود. کسي به آيت الله حائري گفته: بود چقدر غصه مي خوري. يک کار مستحبي است که جلويش را گرفتند. فرمودند: بله مستحب است ولي مستحبي است که هزار واجب از اين بيرون مي آيد. مستحبي است که هزار واجب از اين بيرون مي آيد.

من هفته گذشته خدمت يکي از مراجع بزرگوار تقليد بودم. قصه اي را براي من نقل کردند. يک کسي يک جمله اي در مورد شش ماهه ي سيد الشهداء فرمودند. ايشان گفتند: مواظب باشيد چه مي گوييد. بعد گفتند: من حياتم را از شش ماهه ي ابي عبدالله

ص: 4090

دارم. فرمودند: چندي پيش بيمار شدم. به حدي که ديگر از حيات خودم نا اميد شدم. وصيت نامه ام را نوشته بودم. با بچه هايم وداع کردم. يقين کردم که مي روم. شب در عالم رؤيا مجلسي را ديدم که وارد مجلس شدم. روضه علي اصغر(س) خوانده مي شد. همان حضور در مجلس را من نشانه توجه اين شش ماه و شفاي خودم گرفتم. بنده از خواب که بيدار شدم. همسرم را صدا کردم و گفتم: خانم بيا که شش ماهه مرا شفا داد. در خانه گشتم دو کتاب داشتم يکي مقتل ابي مخنف و يکي لهوف سيد بن طاووس، اين دو را برداشتم. من روضه مي خواندم و همسرم سينه مي زد. به برکت توجه شش ماهه ابي عبدالله عزاداري کرديم. هرچه مي خواهيم از ابا عبدالله الحسين بخواهيم.

تفسير فرات از مصادر قديمي ما است. در بعضي شهرها از دهه اول محرم کارشان را تعطيل مي کنند. خودتان را وقف سيد الشهداء کنيد. اميرالمؤمنين فرمودند: پيامبر خدا خانه فاطمه زهرا(س) آمدند. صديقه طاهره محزون بودند. پدر بزرگوارشان فرمودند: فاطمه جان! چرا محزون هستي؟ياد محشر افتادم. ياد سختي قيامت افتادم. پيامبر خدا فرمودند: روز قيامت خداوند خلق اول و آخر را در يکجا جمع مي کند. منادي ندا مي دهد، اهل محشر! چشم هايتان را ببنديد و سرهايتان را پايين بياندازيد تا فاطمه عبور کند. فاطمه زهرا مي خواهد وارد محشر شود. پيامبر خدا فرمودند: جبرائيل در محضر شما مي آيد، مي گويد: يا فاطمه! هرچه مي خواهي بخواه. فاطمه زهرا چه مي خواهد؟ پيامبر فرمود: فاطمه جان تو از خدا اين تقاضا را داري. حسن را نشان من بده. حسين را نشان من بده. اين دو مي آيند، خون

ص: 4091

از رگ هاي سيد الشهداء (ع) مي جوشد. امام با بدن بي سر وارد محشر مي شود. خون از رگ هاي بريده مي جوشد. در قيامت چه شود!! علامه اميني(ره) مي فرمودند: خدا عزاي حسين را در قيامت برپا مي کند. شما مجسم کنيد که از يک طرف فاطمه زهرا وارد شود، از يک طرف امام حسين وارد شود. با بدن بي سر، مرحله دوم باز جبرائيل خطاب مي کند: يا فاطمه حاجت خودت را بگو. عزاداران فاطمه زهرا مرحله ي دوم عرضه مي دارد آنهايي که براي حسين من گريه کردند، مجلس گرفتند و عزاداري کردند، خداوند به حضرت فاطمه خطاب مي کند: بهشت منتظر شماست، شما بهشت را معطل نگذاريد. هرکس مي تواند دنبال شما بيايد، بيايد به بهشت برود. چه کساني مي توانند؟ اينجا بايد مشخص کنيم.

اين روزها و اين شب ها، در زندگي و رفتار و اعمالمان، به خدا ضرر ندارد. اين دهه محرم بياييم يک مقدار بهتر زندگي کنيم. بهتر عمل کنيم. بعضي از ابزار گناه را در خانه هايمان خاموش کنيم. اگر ماهواره داريم به احترام سر بريده اي که مي خواهد وارد محشر شود خاموش کنيم. انشاءالله خدا ما را هدايت کند و دست ما را بگيرد. اگر موردي بدي در گوشي ها داريم، عکسي و فيلمي هست به احترام امام حسين نبينيم.

جمع هاي ما طوري باشد که ما را راه بدهند. وقتي فاطمه زهرا راه مي افتد و جمع ارادتمندان ايشان به دنيال ايشان راه مي افتند، تمام اهل محشر وقتي به اين صحنه نگاه مي کنند، مي گويند: اي کاش ما فاطمي بوديم. اي کاش حسيني بوديم. کاش علوي بوديم.

مواظب باشيم در زمين دشمن بازي نکنيم. به وسوسه هاي دشمن گوش نکنيم. امسال حج خانه خدا تعطيل شد. خدا

ص: 4092

عذاب آل سعود را بيشتر کند. حج عمره تعطيل شد. کسي آمار دارد که اين ميلياردها هزينه حج عمره کجا هزينه شد؟ در همين مجالس بحث صدقه و انفاق و دستگيري از ديگران هست، تا دل نرم نشود کارها آغاز نمي شود.

باز يک حديثي است که شيخ مفيد از امام صادق(ع) نقل کردند. روز قيامت وقتي خلق اول و آخر جمع مي شوند، فاطمه زهرا(س) وارد محشر مي شود، هفتاد هزار فرشته فاطمه زهرا را همراهي مي کنند. فاطمه زهرا وقتي وارد محشر مي شود، پيراهن خونين سيدالشهداء در دستش هست. مي فرمايد: خدايا اين پيراهن فرزند من است. مي داني با فرزند من چه کردند.

باز در کتاب لهوف سيد بن طاووس هست که روايت ديگري باز در مورد پيراهن سيد الشهداء است. رؤياي از جناب سکينه(س) است. مي گويد: وقتي من فاطمه زهرا(س) را ديدم. رفتم خدمت حضرت شکايت کنم، گفتم: حسين ما را کشتند. فاطمه زهرا فرمود: يا سکينه آرام بگير. رگ قلب مرا پاره کردي. اين پيراهن خونين پدرت حسين است. از من جدا نمي شود تا قيام قيامت. که در قيامت اين پيراهن به دست صديقه طاهره(س) است.

در لهوف مرحوم سيد بن طاووس هست که در حالات امام سجاد است و روايت را امام صادق بيان مي کند. امام صادق فرمود: «أن زين العابدين بکي علي أبيه» امام سجاد(ع) چهل سال گريه کرد. «فاذا حضر الافطار» روزها را روزه مي گرفتند و شب ها را شب زنده داري مي کردند. وقتي افطار حضرت را مي آوردند ميل نمي کردند. خادم حضرت به حضرت مي گفت: آقا چرا ميل نمي کنيد؟ امام سجاد مي فرمود: «و قد قتل ابن رسول الله جائعا؟، و کيف أشرب و قد

ص: 4093

قتل ابن رسول الله عطشانا» پسر پيغمبر تشنه و گرسنه بود. تکرار مي کردند، سر سفره افطار گريه مي کردند تا اينکه غذاي حضرت با اشک چشم حضرت مخلوط مي شد. خداوند روضه حضرت سيد الشهداء را براي حضرت آدم خوانده است. جبرائيل براي ابراهيم خوانده است. همه انبياء و اولياء خبر داشتند. روايت پيامبر مفصل است. ولي اين يکي دو حديث را تبرکاً خواندند.

ما تازه از غدير گذشتيم. اگر در غدير حق اميرالمؤمنين شناخته مي شد و بعد از غدير وفاداري نشان داده مي شد، کربلا پيش نمي آمد. اين جمله زياد شنيده شده است. اين جمله معروف است. در لهوف سيد بن طاووس هست که بي بي زينب(س) وقتي در روز عاشورا کنار بدن پاره پاره برادرشان سيدالشهداء(ع) آمدند، اين جمله از بي بي زينب(س) است. عرضه داشت: حسين من، جانم به فدايت، پدرم به قربان تو گردد. که لشگر تو را روز دوشنبه غارت کردند. کربلا عاشورا دوشنبه نبود. معروف است که امام حسين شب جمعه مهلت خواست. ولي زينب(س) مي فرمايد: دوشنبه، دوشنبه همان روزي است که در سقيفه نشستند و غدير يادشان رفت. در منابع معروف است. روايت زياد داريم.

کتاب «الکامل في التاريخ» از معروف ترين کتاب هاي تاريخي ابن اسير است. براي هفتصد سال پيش است، سه برادر بودند که از علماي برجسته اهل سنت بودند. يکي تاريخ دارد. يکي لغت دارد. اين ضياء الدين ابن اسير است که در ادبيات است. عبارتي دارد که براي من جالب بود. «و اعلم ان الحسين لم يقتل يوم کربلا و انما قتل يوم السقيفه» امام حسين را در کربلا شهيد نکردند، در سقيفه به شهادت رسيد.

شريعتي: امروز صفحه 358

ص: 4094

قرآن کريم آيات 59 تا 61 سوره مبارکه نور براي شما تلاوت مي شود.

«وَ إِذا بَلَغَ الْأَطْفالُ مِنْكُمُ الْحُلُمَ فَلْيَسْتَأْذِنُوا كَمَا اسْتَأْذَنَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ كَذلِكَ يُبَيِّنُ اللَّهُ لَكُمْ آياتِهِ وَ اللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ «59» وَ الْقَواعِدُ مِنَ النِّساءِ اللَّاتِي لا يَرْجُونَ نِكاحاً فَلَيْسَ عَلَيْهِنَّ جُناحٌ أَنْ يَضَعْنَ ثِيابَهُنَّ غَيْرَ مُتَبَرِّجاتٍ بِزِينَةٍ وَ أَنْ يَسْتَعْفِفْنَ خَيْرٌ لَهُنَّ وَ اللَّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ «60» لَيْسَ عَلَى الْأَعْمى حَرَجٌ وَ لا عَلَى الْأَعْرَجِ حَرَجٌ وَ لا عَلَى الْمَرِيضِ حَرَجٌ وَ لا عَلى أَنْفُسِكُمْ أَنْ تَأْكُلُوا مِنْ بُيُوتِكُمْ أَوْ بُيُوتِ آبائِكُمْ أَوْ بُيُوتِ أُمَّهاتِكُمْ أَوْ بُيُوتِ إِخْوانِكُمْ أَوْ بُيُوتِ أَخَواتِكُمْ أَوْ بُيُوتِ أَعْمامِكُمْ أَوْ بُيُوتِ عَمَّاتِكُمْ أَوْ بُيُوتِ أَخْوالِكُمْ أَوْ بُيُوتِ خالاتِكُمْ أَوْ ما مَلَكْتُمْ مَفاتِحَهُ أَوْ صَدِيقِكُمْ لَيْسَ عَلَيْكُمْ جُناحٌ أَنْ تَأْكُلُوا جَمِيعاً أَوْ أَشْتاتاً فَإِذا دَخَلْتُمْ بُيُوتاً فَسَلِّمُوا عَلى أَنْفُسِكُمْ تَحِيَّةً مِنْ عِنْدِ اللَّهِ مُبارَكَةً طَيِّبَةً كَذلِكَ يُبَيِّنُ اللَّهُ لَكُمُ الْآياتِ لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ «61»

ترجمه:و هر گاه كودكان شما به حد بلوغ رسيدند، پس بايد همانند كسانى كه قبلًا بالغ شده اند، (در همه وقت) اجازه (ورود) بگيرند. خداوند اين گونه آيات خود را براى شما بيان مى كند و خداوند دانا و حكيم است. بر زنان وانشسته اى كه اميدى به ازدواج ندارند، باكى نيست كه پوشش خود را زمين گذارند، به شرطى كه زينت خود را آشكار نكنند. و عفّت ورزيدن براى آنان بهتر است و خداوند شنوا و آگاه است. بر نابينا و لنگ و بيمار و بر خودتان ايرادى نيست كه بخوريد از خانه هاى خود يا خانه هاى پدرانتان يا خانه هاى مادرانتان يا خانه هاى برادرانتان يا خانه هاى خواهرانتان يا خانه هاى عموهايتان يا خانه هاى عمه هايتان يا خانه هاى دايى هايتان

ص: 4095

يا خانه هاى خاله هايتان يا خانه هايى كه كليدهايش را در اختيار داريد، يا خانه هاى دوستانتان. بر شما باكى نيست كه دسته جمعى بخوريد يا پراكنده (و تنها)، و چون وارد خانه اى شديد، پس بر يكديگر سلام كنيد، كه تحيّتى است الهى و مبارك و پسنديده. خداوند آيات خود را اين چنين براى شما بيان مى كند، شايد كه بينديشيد.

شريعتي: «اي خداي اشک، اشک آب حيات تشيع است، ميان ما و گريه جدايي نيانداز» اشاره قرآني را بفرماييد.

حاج آقاي حسيني: به قدري سلام در نگاه دين مهم است، «فَإِذا دَخَلْتُمْ بُيُوتاً» اگر وارد خانه شديد و کسي در خانه نبود، باز هم سلام کنيد. «فَسَلِّمُوا عَلى أَنْفُسِكُمْ» به خودتان سلام کنيد. اگر وارد خانه اي شديد و کسي نبود بگوييد: «السلام علينا و علي عباد الله الصالحين» اين روزها توفيق داريم به بالاترين و بهترين عبد خدا که عبوديت را در زندگي خودش نشان داد زياد سلام مي کنيم. «السلام عليک يا ابا عبدالله»

به امام صادق فرمودند: ما فراوان جد شما سيد الشهداء را ياد مي کنيم. چه بگوييم وقتي به ياد جد شما افتاديم؟ حضرت فرمودند: سه مرتبه بگوييد: صلي الله عليک يا ابا عبدالله!

شريعتي: نکات پاياني را بشنويم.

حاج آقاي حسيني: من چند تقاضا دارم. تقاضاي اول من اين است که در عزاداري ها هواي پيرها و سالمندها را داشته باشيم. من چند شب پيش خانه مادر شهيدي رفتم و خيلي غصه خوردم. خيلي تنها بود. گفت: بچه هاي من شهرستان هستند. من فکر کردم اين شب هاي بلند پاييز و زمستان بر اينها چه مي گذرد. نيم ساعت محضر ايشان بودم. در بيست و چهار ساعت شبانه روز،

ص: 4096

من يک بيست و چهارم نتوانستم کنارش باشم. يک جمله اي فرمود من خيلي ناراحت شدم. گفت: مستأجر داريم. خدا کند محرم که مي شود مستأجر ما جايي نرود. مسافرت مي رود. گفتم: چرا؟ گفت: من شب تا صبح به نور آشپزخانه اينها نگاه مي کنم و دلم خوش است. مي گويم: اينها هستند. نگذاريد پدر و مادرها اينطور شوند. در اين ايام اينها را مجلس عزا ببريم.

دو نفر رفيق بودند مدينه رفتند زيارت کنند. يکي از آنها تا رسيد مريض شد. نتوانست حرم برود. رفيقش او را گذاشت و رفت. به اين رسيدگي نمي کرد. به امام صادق پيغام داد که چنين قصه اي پيش آمده است. مرحوم کليني اين روايت را نقل کرده است. حضرت فرمودند: اگر نزد اين رفيقت بنشيني و هواي او را داشته باشي، از نماز در مسجد النبي ثوابش بالاتر است. ثواب نماز در مسجدالنبي بالاتر از صد هزار نماز است.

تقاضاي دومي که دارم اين است که عزيزاني که در مجالس شرکت مي کنند، اول مجالس قرائت قرآن است. قاري مي گويد: من چقدر قرآن بخوانم؟ مي گويند: بخوان تا جلسه آماده شود. اين خيلي بد است. سيدالشهداء(ع) شب عاشورا قرآن مي خواند و اشک روي گونه هايش جاري بود. سر بريده اش هم قرآن خواند. نفر دوم مي آيد احکام بگويد. مي گويند: احکام بگو تا سخنران بيايد. اين خيلي بد است. قرآن با همه عظمتش ثواب خواندنش مستحب است. ولي ياد گرفتن مسائلي که ما به آنها احتياج داريم همه نوشتند واجب است. سخنران مي آيد، مي گويند: بگو تا مداح بيايد.

تقاضاي سوم من اين است که در اين ماه، از شعراي عزيز ياد کنيم. جناب آقاي سيد رضا مؤيد شعر

ص: 4097

زيبايي دارد. مي گويد:

ديدم همه جا بر در و ديوار حريمت *** جايي ننوشته است گنهکار نيايد

شما تمام پرچم هاي امام حسين را بخوانيد. اگر يک پرچم پيدا کردي که نوشته باشد اينجا فقط خوب ها بيايند. نه! بدها بيايند. ما از حر بدتر نيستيم. امام حسين فرمود: من دل اولياء را به لرزه آوردم. ولي وقتي آمد، امام حسين فرمود: سرت را بالا بگير. ماه آشتي است. باور کنيد آشتي در محرم کمتر از آشتي در رمضان نيست. مرحوم علامه شوشتري مي فرمود: اگر در رمضان نتوانستي از باب التوبه وارد شوي، عاشورا از باب الحسين بيا. اين هم باب رحمت و توبه است. فرمودند: همه اهل بيت کشتي نجات هستند ولي کشتي امام حسين سريع تر است. «كلهم سفن النجاه و سفينه الحسين أسرع» شما ببينيد کدام کشتي اينطور جمعيت سوار مي کند؟ بنابراين تقاضا مي کنم همه بيايند و کسي با امام حسين قهر نکند.

شب عاشورا بُرير نماز مي خواند، نماز مستحبي بود. وسط نماز ديد يکي از لشگريان سپاه عمر سعد يک جمله ي بدي به امام حسين گفت. نمازش را شکست و سراغ کسي رفت که حرف بد زد. او را دعوت کرد که چرا آن طرف هستي، آن طرف بيا! در همين روزهاي محرم وقتي غيث از طرف عمر سعد براي امام حسين پيام آورد، مي خواست برگردد. حبيب او را گرفت. گفت: نمي گذارم بروي. تو براي چه آن طرف رفتي؟ تو اين طرفي هستي. گفت: من پيغام آوردم. گفت: امکان ندارد بگذارم بروي. تو عمر سعدي نيست. تو حسيني هستي!

پدر و مادرها غصه مي خورند براي هدايت جوان ها، غصه نخوريد. مجلس امام حسين اينها را بيمه

ص: 4098

مي کند. تقاضاي ديگر من اين است که در بعضي مجالس که مي رويم به فکر نيازمندان هم هستند. پول جمع مي کنند و به نيازمندان مي دهند. امام سجاد وقتي آمدند بدن امام حسين را به خاک بسپارند، بيش از سيصد زخم شمشير و تير و نيزه بر بدن امام حسين بود. ولي يک زخمي براي کتف حضرت بود براي عاشورا نبود. از امام سجاد سؤال کردند، اين چيست؟ فرمود: اثر کيسه اي است که پدرم به دوش مي کشيد. براي نيازمندان غذا مي برد. برنا مه ريزي کنيد براي نيازمندان کمک جمع کنيد. اشکالي ندارد.

وقتي پيامبر خدا از معراج برگشتند، مردم گفتند: يا رسول الله از معراج چه خبر؟ پيامبر فرمودند: ديدم بر سمت راست عرض نوشته شده بود: «ان الحسين مصباح الهدي و سفينة النجاة»

شريعتي: دعا بفرماييد.

حاج آقاي حسيني: خدا را به حق صديقه طاهره(س) قسم مي دهيم به همه ما توفيق حد اکثري از مجالس سيدالشهداء عنايت بفرمايد. اشک ما را در عزاي امام حسين بيشتر کند. دل ما را محزون کند. همه کساني که چشم اميد به اين مجالس دارند، اميدشان را برآورده کند و مريض هايشان را لباس عافيت بپوشاند. رفع هم و غم و گرفتاري از همه ارادتمندان اهل بيت بفرمايد.

شريعتي: والحمدلله رب العالمين و صلي الله علي محمد و آل الطاهرين.

95-07-20- فضايل حضرت ابالفضل العباس(عليه السلام)

بسم الله الرحمن الرحيم و صلي الله علي محمد و آله الطاهرين

رفتي و اين ماجرا را تا فصل آخر نديدي *** عباس من ديدي اما مانند خواهر نديدي

آن صورت مهربان را محبوب هر دو جهان را *** وقتي غريبانه مي رفت، بي يار و ياور نديدي

آري در آوردن تير بي

ص: 4099

دست از ديده سخت است *** اما در آوردن تير از ناي اصغر نديدي

حيراني يک پدر را با نعش نوزاد بر دست *** يا بُهت ناباوري را در چشم مادر نديدي

شد پيش تو نا اميدي تير نشسته به مشک ات *** مثل من اطراف عشقت انبوه لشگر نديدي

مجنوني اما برادر، مجنون تر از من کسي نيست *** آخر تو بر خاک صحرا ليلاي بي سر نديدي

شريعتي: سلام مي کنم به همه شما بيننده ها و شنونده هاي خوب و نازنين مان. عزاداري هاي شما قبول باشد. انشاءالله در اين روزها و شب ها هر حاجتي که داريد به برکت نام و ياد سيد الشهداء به خواسته خودتان برسيد و انشاءالله بزرگترين خواسته ما ظهور حضرت ولي عصر (عج) باشد. حاج آقاي حسيني قمي سلام عليکم خيلي خوش آمديد.

حاج آقا حسيني: السلام عليک يا ابا عبدالله. عرض سلام خدمت همه بينندگان و شنوندگان برنامه سمت خدا دارم. عزاداري هايتان قبول باشد. انشاءالله هرکس هرچه توان دارد در اين دو شب باقي مانده بگذارد و نزديکي خودمان را بيشتر نشان بدهيم و نزديکي به پروردگار را با شرکت در مجالس بيشتر نشان بدهيم.

شريعتي: بعضي وقت ها واقعاً با خودم فکر مي کنم که حضرت عباس در قنوت نماز چه گفت که قبل از همه دست هايش را داد و شايسته اينگونه رفتن شد.

در هاي و هوي آتش شيرازه ي قنوتت هرگز ز هم نپاشيد

تنها دو دست آبي از دست آسمان رفت

اي با سحر سرشته آيينه دار ذکرت

اينک دو بال روشن از پيکر فرشته

از زنده ياد سيد حسن حسيني است. انشاءالله حضرت عباس دست همه ما را بگيرد. امروز

ص: 4100

برنامه ما مزين به نام و ياد حضرت عباس خواهد بود و حاج آقاي حسيني از حضرت ابالفضل براي ما خواهند گفت.

حاج آقاي حسيني: قطعاً ما رواياتي که در مورد علمدار کربلا قمر بني هاشم داريم در مورد هيچ امامزاده اي نيست. کلماتي که اهل بيت(ع) راجع به عظمت باب الحوائج گفتند، در مورد هيچ امامزاده ي ديگري پيدا نمي شود. اين مقام و جلالتي است که خداوند اين چنين مقدر کرد. گاهي تصور مي کنند که علمدار با وفاي کربلا تاسوعا به شهادت رسيد. در حالي که اينطور نيست. همه شهدا عاشورا به شهادت رسيدند. ولي يک شبانه روز مخصوص در همه عالم بايد نام باب الحوائج باشد. جدا از همه شهداي کربلا بايد نام ايشان باشد. اين بزرگوار حرمشان و صحن با صفايشان يک طرف و حرم سيد الشهداء(ع) هم يک طرف، و اين بين الحرميني که مردم بايد عزاداري کنند. کسي هست صد بار کربلا رفته است، باز هم تا نام سيد الشهداء (ع) را مي شنود اشک چشمانش مي آيد. همه شهداي کربلا پايين پاي سيد الشهداء (ع) هستند. ولي حضرت ابالفضل يک دستگاه جداگانه اي دارد. اين چه عظمتي است؟ امروز به نظرم فقط عبارات و کلمات اهل بيت(ع) در فضيلت حضرت ابالفضل العباس بخوانيم.

حديث اول را شيخ صدوق(ره) نقل کرده است. شيخ صدوق يکي از محدثيني است که در أمالي و در خصال روايات زيادي دارند. روايت از امام سجاد(ع) است. امام سجاد(ع) يک روز نگاهشان به فرزند ابالفضل العباس(ع) افتاد. فرزندي به نام عبيد الله ابن عباس داشتند. تا نگاهشان به اين آقازاده افتاد اشکشان جاري شد. پدرشان جوانمرد کربلا بود که در سن 34

ص: 4101

سالگي به شهادت رسيده است. اينها خيلي با پدر نبودند. اشک حضرت جاري شد. امام سجاد فرمودند: هيچ روزي بر پيامبر سخت تر از روز احد نبود، که عمويشان حمزه به شهادت رسيدند. بعد از آن جنگ موته، جعفربن ابي طالب به شهادت رسيدند. در نهج البلاغه اميرالمؤمنين به اين برادر و عمو افتخار مي کند. امير مؤمنان به معاويه نامه اي نوشتند و فرمودند: معاويه خيلي ها در راه شهدا به شهادت رسيدند. همه شهداء جايگاه خودشان را دارند ولي وقتي عمويم حمزه سيد الشهداء به شهادت رسيد، درباره او سيد الشهداء گفته شد. وقتي برادرم جعفر دستش را در راه خدا تقديم کرد، جعفر طيار شد. اميرالمؤمنين به حمزه سيد الشهداء و برادرشان جعفر بن ابي طالب افتخار مي کنند. فرمودند: هيچ روزي سخت تر از اين دو روز نبود. يکي در احد به شهادت رسيد، در موصل هم جعفر بن ابي طالب، با اين مقدمه امام سجاد فرمود: هيچ روزي بر سيدالشهداء سخت تر از روزي نبود که سي هزار نفر جمع شدند و خودشان را از امت پيامبر مي دانستند. اين جمعيتي که آمدند مي گفتند: امام حسين را به شهادت مي رسانيم و مي کشيم تا به خدا نزديک شويم. عوامل متعددي در جمع شدن اين سپاه تأثير داشت. ولي يک عده تصورشان اين بود که به خدا نزديک مي شوند. مي گفتند: حسين بن علي بر اميرالمؤمنين خليفه ي رسول الله يزيد بن معاويه خروج کرده و کشتن او واجب است. ببينيد کار اسلام به کجا رسيد که سيد الشهداء فرمود: بايد فاتحه اسلام را بخوانيم اگر بنا باشد اسلام و مسلمان ها گرفتار يزيد باشند.

اين شعر ثنايي چقدر زيباست: داستان پسر هند مگر

ص: 4102

نشنيدي. معاويه را ترسيم کرده است. خودش، پدرش، پسرش، مادرش، آنوقت اينها خليفه رسول الله شدند. حسين بن علي خارج شده است،

داستان پسر هند مگر نشنيدي *** که از او و سه کس او به پيامبر چه رسيد

پدر او دندان پيامبر را شکست. ابوسفيان،

مادر او جگر عم پيامبر بدريد

پسر او سر فرزند پيامبر ببريد

او به ناحق، حق داماد پيامبر بگرفت

بر چنين قوم تو لعنت نکني، شرمت باد

لعن الله يزيداً علي آل يزيد

در مباحث سالهاي گذشته گفتيم کار مردم به جايي رسيده بود، ديگر با خطبه و موعظه و سخنراني و فرياد و نامه نوشتن، بيدار نمي شدند. بايد امام حسين بيايد سر از بدنش جدا شود، بدن زير سم اسب ها برود. سر بالاي نيزه برود، شايد اين امت بيدار شوند. بني اميه کاري کردند که مردم بيش از اينها به خواب غفلت رفتند. «أ علي المنابر تعلنون بسبه و بسيفه نصبت لكم أعوادها» يعني بالاي منبرها شما به علي بن ابي طالب دشنام مي دهيد. معاويه کجا بودي آن روزي که اميرالمؤمنين در ميدان هاي نبرد مي جنگيد که دين را زنده کند. اينها همه در سپاه کفار بودند. آن طرف مي جنگيدند.

در فتح مکه ابوسفيان ديد چاره ندارد اسلام آورد. آنوقت بالاي منبرها مي روي و دشنام مي دهي؟«أ علي المنابر تعلنون بسبه و بسيفه نصبت لكم أعوادها». شاعر ديگر مي گويد: اي حسين سر تو را بالاي نيزه کردند، بعد الله اکبر گفتند. با کشتن تو تکبير را سر بريدند و لا اله الا الله را کشتند. امام سجاد مي فرمايد: اينها براي تقرب الي الله سيد الشهداء را کشتند. بني اميه پنجاه

ص: 4103

سال طوري تبليغات کردند که ديگر مردم مي گويند: برويم به ثواب برسيم. امام سجاد مي فرمود: امام حسين آنها را دعوت به خدا مي کرد، روز عاشورا امام حسين خيلي خطبه خواند.

الآن مقتل خواني رسم است مخصوصاً در مجالس عرب زبان ما بيشتر است. روز عاشورا مقتل مي خوانند. ولي کنار مقتل خواني خطبه ها را هم مرور کنيم. امام سجاد فرمود: خدا عمويم عباس را رحمت کند. جان خودش را تقديم کرد و ايثار کرد. جان خودش را مقدم داشت. دو دستش از بدن جدا شد، مثل جعفر طيار که با فرشتگان پرواز مي کنند. همانطور که خدا اين افتخار را به جعفر داد به عموي ما عباس هم داد. اين چه مقامي است که امام سجاد فرمود: تمام شهدا به مقام او در قيامت غبطه مي خورند؟

در ارشاد شيخ مفيد(ره) هست. امروز بعد از ظهر، يعني بعد از ظهر روز نهم، عصر تاسوعا، سيد الشهداء(ع) مقابل خيمه ها نشسته بودند. نيزه اي مقابل حضرت بود. حضرت همينطور دستشان را روي نيزه گذاشته بودند و سر مبارکشان را روي دست ها گذاشته بودند. مقداري حضرت را خواب گرفته بود. يک مرتبه بي بي زينب(س) آمد فرمود: برادر جان دشمن قصد حمله دارد. امام را از اين خواب کوتاه بيدار کرد. امام حسين فرمود: خواهر جان مرا بيداري کردي. داشتم خواب جدم رسول الله را مي ديدم. به من فرمود: به زودي پيش ما خواهي آمد. بعد به قمر بني هاشم فرمود: جان من فداي تو باد اي برادر! تمام عالم بايد جانشان فداي ولي خدا شود. همه عالم بايد جانشان فداي حجت الله شود. «مَقَامَ الْحُجَّةِ وَ لَوْ لا ذَلِكَ لَسَاخَتِ

ص: 4104

الارْضُ بِأَهْلِهَا» (بحارالانوار/ج57/ص413) اين چه مقامي است که ولي الله به کسي بگويد: «بنفسي انت» جان من فداي تو! امام به امامزاده بگويد: «ارکب بنفسي انت» حسين به فداي تو! برو با اينها ملاقات کن و به اينها بگو: چه خبر است؟ براي چه سر و صدا مي کنيد. حضرت ابالفضل رفتند و برگشتند، گفتند: امشب جنگ را شروع کنيد. حضرت فرمودند: يکبار ديگر برگرد با آنها صحبت کن. اگر مي تواني به يک زباني تا فردا براي ما مهلتي بگير. نماز بخوانيم، دعا بخوانيم. استغفار کنيم. «ارْجِعْ إِلَيْهِمْ فَإِنِ اسْتَطَعْتَ أَنْ تُؤَخِّرَهُمْ إِلَى غَدٍ وَ تَدْفَعَهُمْ عَنَّا الْعَشِيَّهَ لَعَلَّنَا نُصَلِّى لِرَبِّنَا اللَّيْلَهَ وَ نَدْعُوهُ وَ نَسْتَغْفِرُهُ فَهُوَ يَعْلَمُ أَنِّى كُنْتُ قَدْ أُحِبُّ الصَّلَاهَ لَهُ وَ تِلَاوَهَ كِتَابِهِ وَ كَثْرَهَ الدُّعَاءِ وَ الِاسْتِغْفَارِ.» (إرشادمفيد، ج 2، ص 89) بگذاريد يکبار ديگر بگويم.

فردا عاشورا اگر کسي موقع اذان ظهر مي خواهد با سيد الشهداء همراهي کند، صبح روز عاشورا وقتي صف هاي نماز براي نماز جماعت آماده شد. امام حسين يک مؤذني به نام حجاج بن مسروق داشتند. از شهداي کربلا هست. اين در راه به امام ملحق شد. از مکه که حضرت مي آمدند به حضرت ملحق شد. تا کربلا اذان مي گفت. مؤذن مخصوص سيد الشهداء بود. وقتي صف هاي نماز براي نماز صبح آماده شد، آقا سيدالشهداء صورت مبارکشان را برگرداندند. فرمودند: امروز شما اذان نگوييد. علي اکبر اذان بگويد. سند اين حديث در کتاب مرحومه علامه شيخ جعفر شوشتري هست. اين شعر معروف که مي گويد:

الهي بهر قرباني به درگاهت سر آوردم *** نه تنها سر برايت بلکه از سر بهتر آوردم

پي ابقاي قد قامت به صبح

ص: 4105

روز عاشورا *** براي گفتن الله اکبر، اکبر آوردم

حجاج بن مسروق نشست، اگر کسي از شما سؤال کرد: اذان ظهر را چه کسي گفت؟ ظهر عاشورا وقتي مهلت گرفتند، ديگر اذان را به علي اکبر هم نداد. خود حضرت مؤذن ظهر بود. اگر فردا کسي وقت ظهر نماز بخواند، اذان بگويد، اذان امام حسين است. حضرت فرمود: مهلت بگيريد. من نماز را دوست دارم. کثرت دعا را دوست دارم. استغفار و دعا را دوست دارم. قمر بني هاشم مهلت گرفتند.

تعبير سوم باز از مصادر قديمي کامل الزيارات است. ابن قولويه قمي که استاد شيخ مفيد بودند. در کاظمين، بعد از زيارت موسي بن جعفر و جوادالائمه(ع) در رواق قبر شيخ مفيد است، کنار شيخ مفيد ابن قولويه است. کنار استادش دفن شده است. کامل الزيارات حدود هفتصد حديث دارد. از اين هفتصد حديث پانصد حديث براي امام حسين است. اگر شما با قمر بني هاشم پيوند پيدا کردي، اشکت جاري شد، دلت نرم شد، خيلي از تصميم هاي خوب را در هنگام اشک مي گيريم. از جمله اين حديث در کامل الزيارات هست که امروز عزيزان حتماً اين حديث را بخوانند. امام صادق فرمود: اينگونه به حضرت ابالفضل سلام بدهيد. «سلام الله و سلام الملائکه المقربين و انبيائه المرسلين» من چه کسي هستم که بخواهم سلام بدهم «و عباده الصالحين و جميع الشهداء و الصديقين و زاکيات و طيبات فيما تعتدي و تروح عليک يا ابا الفضل العباس ابن امير المومنين» آقا تو چه کسي هستي که بايد اينگونه به تو سلام داد؟ «اشهد لک بالتسليم و التصديق و الوفاء و النصيحه» وفاداري کردي. خيرخواهي

ص: 4106

کردي. همراهي کردي. تسليم امامت بودي. محتواي زيارت قمر بني هاشم از امام صادق در کامل الزيارات را با هر امامزاده ي ديگر مقايسه کنيد.

«اَلسّلامُ عَليک أيهَا الْعَبْدُ الصّالِحُ الْمُطِيعُ للّه وَلِرَسُولِهِ وَلاِءمِيرِالْمُؤمِنِينَ... وَلاِءخِيک فَنِعْمَ الاْءخُ الْمُواسِي» اوج مواسات است. شعر بسيار زيباي مرحوم رياضي است فرمود:

گاه ولادت قدمي پشت سر*** گاه شهادت قدمي پيشتر

«فَنِعْمَ الصّابِرُ الُْمجاهِدُ الُْمحَامِي النّاصِرُ وَالاْءخُ الدّافِعُ عَنْ أخِيهِ الُْمجِيبُ اِلي طَاعَةِ رَبِّهِ» فرازهاي زيارت حضرت عباس را با زيارات ديگر مقايسه کنيد. در ابصار العين هست که مروح سماوي (ره) نوشتند. مرحوم شعراني از علماي پر تأليف و پر خدمت هستند. ايشان ديگر در اواخر عمرش بار خودش را بسته بوده، در مقدمه نفس المهموم ايشان مي نويسد:من فکر کردم دستم براي آن طرف خالي است. اين مرد با اين همه خدمت و شاگرداني که تربيت کرده، آخر عمر مي گويد: دستم براي آن طرف خالي است. ايشان تازه مي خواهد زاد و توشه داشته باشد مي آيد نفس المهموم را ترجمه مي کند. اگر مي خواهيد بار خودتان را ببنديد تحت تأثير وسوسه شيطان قرار نگيريد. يک کاري براي سيد الشهداء بکنيد.

بعضي ها فکر مي کنند سهمشان فقط اين است که يک مجلسي بگيرند. بُرير به شهادت رسيد، شب عاشورا به امام حسين گفت: خدا بر سر ما منت گذاشت که در رکاب شما بجنگيم و در راه شما قطعه قطعه بشويم. خدا مرحوم آيت الله بهجت را رحمت کند. مي فرمودند: استاد ما مرحوم غروي اصفهاني، اين مرد بزرگ روضه داشت. مرحوم بهجت مي فرمودند: ما پنج شنبه ها مجلس روضه ايشان مي رفتيم. مي گفتيم: اجازه بدهيد ما هم يک خدمتي در اين روضه بکنيم. ولي دو

ص: 4107

خدمت روضه براي خودم است. يکي دم در روضه مي نشست و مي گفت: کفش واردين را خودم بايد جفت کنم. دوم اينکه پذيرايي با خودم است. چاي روضه را خودش مي ريخت. ما هم يک قدمي برداريم.

ابصار العين و نفس المهموم از بهترين مقاتل هست. از امام صادق نقل مي کند. عموي ما عباس ويژگي اولش بصيرت نافذ بود. ژرف انديش بود. يکي از نويسندگان نوشته: چه وقت نافذ البصيره بود؟ آن روزي که صدها نفر از اصحاب پيامبر در مدينه امام حسين را تنها گذاشتند. امام حسين وقتي راه افتاد، مگر در منا سخنراني نکرده بود. مگر هفتصد نفر از صحابه را جمع نکرد؟ مگر به دويست نفر از تابعين در جلسه خصوصي نگفت؟ اي مردم مدينه پسر پيغمبر خدا شبانه از مدينه بيرون رفت. هيچکس نگفت: اين آقا کجا رفت؟ الآن اگر امام جماعت يک محله قهر کند، همه دنبالش مي روند! بعد چه کردند؟ صبر کردند قصه کربلا تمام شد. امام حسين به شهادت رسيد. اهل بيتش برگشتند. زن و بچه اسير آمدند. سر پسر پيغمبر را به نيزه کردند. دو ساله بعد عبدالله بن حنظله به شام رفت و برگشت و گزارش داد و گفت: نشستيد!؟ اين را اهل سنت هم نقل کردند. گفت: من از پيش کسي آمدم که نه نماز مي خواند و نه عبادتي مي کند. شراب مي خورد. تازه بعد از اين گزارش مردم مدينه قيام کردند. چه فايده داشت؟ هيچ، همه را کشتند.

اول کسي که جواب مثبت داد و ايستاد و گفت: حسين کجا برويم؟ حضرت ابالفضل است. بعد زهير بلند شد. بعد برير بلند شد. بعد محمد بن بشير گفت: من

ص: 4108

بروم؟! گرگ هاي بيابان مرا زنده زنده بخورند، اگر تو را تنها بگذارم. همان روزي که در مدينه تابعين خواب بودند.

در ميان شهدا يکي از کساني که خيلي سختي و مصيبت کشيد، قمر بني هاشم(س) است. يکي از علماي بزرگوار در صحن قمر بني هاشم نماز جماعت مي خواندند. امام جماعت بودند. گفتند: يک شبي بعد از روضه شيخ محمد خراساني منبري معروف کربلا، اين روضه را خواند. مرحوم مقرم در مقتل الحسين اين قصه را نقل کرده است. اين امام جماعت خيلي در روضه گريه کرد و بعد از روضه به شيخ محمد خراساني گفت: ديگر اين روضه را نخوان. خيلي جگر ما را سوزاندي. اين روضه از نظر سندي معلوم نيست. شب در عالم رؤيا قمر بني هاشم را ديده بود. حضرت فرموده بود: تو کربلا نبودي. چرا گفتي: روضه را نخواند؟ اول دستانم را از بدنم جدا کردند. بعد به چشمانم تير زدند. بعد با صورت به زمين افتادم.

اين جمله اي که مرحوم شوشتري(رض) دارد، سؤال کرده است. مي گويد: چه شد که تو در لحظه آخر «أخي ادرک أخي» گفتي؟ تو که هميشه سيدي يا مولاي مي گفتي؟ مرحوم علامه شوشتري مي گويد: نمي دانم. مي گويد: شايد وقتي آن لحظه از اسب به زمين افتاد، شنيد که فاطمه زهرا صدا مي زند: پسرم. گفت: اگر اين شايستگي را من دارم که فاطمه مرا پسر خطاب کند، بگذار من هم برادرم بگويم.

شريعتي: امروز صفحه 365 قرآن کريم آيات 56 تا 67 سوره مبارکه فرقان براي شما تلاوت مي شود.

«وَ ما أَرْسَلْناكَ إِلَّا مُبَشِّراً وَ نَذِيراً «56» قُلْ ما أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ مِنْ أَجْرٍ إِلَّا مَنْ شاءَ أَنْ يَتَّخِذَ

ص: 4109

إِلى رَبِّهِ سَبِيلًا «57» وَ تَوَكَّلْ عَلَى الْحَيِّ الَّذِي لا يَمُوتُ وَ سَبِّحْ بِحَمْدِهِ وَ كَفى بِهِ بِذُنُوبِ عِبادِهِ خَبِيراً «58» الَّذِي خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ وَ ما بَيْنَهُما فِي سِتَّةِ أَيَّامٍ ثُمَّ اسْتَوى عَلَى الْعَرْشِ الرَّحْمنُ فَسْئَلْ بِهِ خَبِيراً «59» وَ إِذا قِيلَ لَهُمُ اسْجُدُوا لِلرَّحْمنِ قالُوا وَ مَا الرَّحْمنُ أَ نَسْجُدُ لِما تَأْمُرُنا وَ زادَهُمْ نُفُوراً «60» تَبارَكَ الَّذِي جَعَلَ فِي السَّماءِ بُرُوجاً وَ جَعَلَ فِيها سِراجاً وَ قَمَراً مُنِيراً «61» وَ هُوَ الَّذِي جَعَلَ اللَّيْلَ وَ النَّهارَ خِلْفَةً لِمَنْ أَرادَ أَنْ يَذَّكَّرَ أَوْ أَرادَ شُكُوراً «62» وَ عِبادُ الرَّحْمنِ الَّذِينَ يَمْشُونَ عَلَى الْأَرْضِ هَوْناً وَ إِذا خاطَبَهُمُ الْجاهِلُونَ قالُوا سَلاماً «63» وَ الَّذِينَ يَبِيتُونَ لِرَبِّهِمْ سُجَّداً وَ قِياماً «64» وَ الَّذِينَ يَقُولُونَ رَبَّنَا اصْرِفْ عَنَّا عَذابَ جَهَنَّمَ إِنَّ عَذابَها كانَ غَراماً «65» إِنَّها ساءَتْ مُسْتَقَرًّا وَ مُقاماً «66» وَ الَّذِينَ إِذا أَنْفَقُوا لَمْ يُسْرِفُوا وَ لَمْ يَقْتُرُوا وَ كانَ بَيْنَ ذلِكَ قَواماً «67»

ترجمه: و تو را جز مژده رسان و بيم دهنده نفرستاديم. بگو: از شما هيچ گونه مزدى در برابر رسالتم درخواست نمى كنم، مگر (اين كه) كسى بخواهد (با راهنمايى من) به سوى پروردگارش راهى در پيش گيرد. و بر (خداى) زنده اى كه هرگز نمى ميرد توكّل كن و به ستايش او تسبيح گوى همين بس كه او به گناهان بندگانش آگاهى دقيق دارد. خدايى كه آسمان ها و زمين و آنچه را ميان آنهاست در شش روزگار آفريد. سپس بر عرش (قدرت) استيلا يافت (وبه تدبير جهان پرداخت). اوست خداى رحمان، پس از او بخواه كه بر همه چيز آگاه است، (يا درباره او از خُبره اى بپرس كه مى داند). و چون به آنان گفته

ص: 4110

شود: (خداى) رحمان را سجده كنيد، گويند: رحمان چيست؟ آيا به چيزى كه تو فرمانمان مى دهى سجده كنيم؟ (اين دعوت) بر رميدگى آنان مى افزايد. فرخنده و مبارك است كسى كه در آسمان بُرج هايى قرار داد، و در آن، خورشيد و ماه تابانى نهاد. و اوست كه شب و روز را براى هر كس كه بخواهد عبرت گيرد يا بخواهد سپاسگزارى نمايد، جانشين يكديگر قرار داد. و بندگان خداى رحمان كسانى اند كه روى زمين بى تكبّر راه مى روند، و هرگاه جاهلان آنان را طرف خطاب قرار دهند (و سخنان نابخردانه گويند) با ملايمت (و سلامت نفس) پاسخ دهند. و آنان براى پروردگارشان، در حال سجده وقيام شب زنده دارى مى كنند. آنان كه مى گويند: پروردگارا! عذاب جهنّم را از ما بازگردان كه عذاب آن دامنگير است. به درستى كه دوزخ، جايگاه و منزلگاه بدى است. آنان كه هرگاه انفاق كنند، نه از حد گذرند و نه تنگ گيرند و ميان اين دو روش اعتدال دارند.

شريعتي: انشاءالله همه ما توفيق زيارت حضرت عباس را داشته باشيم و زيارت بين الحرمين نصيب همه ما شود. نکات پاياني را بشنويم.

حاج آقاي حسيني: امام سجاد فرمودند: اگر پيامبر به جاي سفارش به محبت به ما اهل بيت، سفارش به اذيت و آزار ما مي کرد، ديگر بيش از اين امکان نداشت که اتفاق بيافتد. آيه اي که تلاوت کرديم، «قُلْ ما أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ مِنْ أَجْرٍ إِلَّا مَنْ شاءَ أَنْ يَتَّخِذَ إِلى رَبِّهِ سَبِيلًا» اجري از شما نمي خواهم. هرکس مي خواهد همين راه را بيايد. جاي ديگر مصداق اين راه را بيان کرده است. اجر پيامبر همراهي با خانواده و اهل بيتشان با اين مسير است.

ص: 4111

پيامبر به اينها بگو: هيچ چيزي از شما نمي خواهم، « اجري الا علي الله». اينجا مي گويد:«أَجْرٍ إِلَّا مَنْ شاءَ أَنْ يَتَّخِذَ إِلى رَبِّهِ سَبِيلًا» يک جاي ديگر مي گويد: «الا مودة في القربي». آنوقت مودت في القربي را امام سجاد فرمود: اگر پيامبر به جاي مودت سفارش به دشمني و اذيت و آزار ما مي کرد، ديگر بني اميه بيش از اين نمي توانستند ما را اذيت بکنند.

خدا يکي از علماي بزرگ را رحمت کند. روز تاسوعا مي فرمودند: در نجف مردم شب و روز تاسوعا کمتر در مجالس مي آمدند. تعجب مي کرديم بايد بيشتر بيايند. مي گفتند: عرب ها مي گويند: مي ترسيم يکوقت در مجلس حضرت ابالفضل حق مجلس را ادا نکنيم. حرم امام حسين يک ادبي دارد. حرم ابالفضل هم يک ادبي دارد. اين قصه معروف را شايد شنيده باشيد. که قافله شب جمعه کربلا رسيد و يک روضه علي اکبر خواندند. شب در عالم رؤيا آقا را خواب ديدند. فرمود: اگر شب جمعه ديگر کربلا بوديد، روضه علي اکبر را شب جمعه نخوانيد. چون مادرم فاطمه مهمان من است و طاقت ندارد. اگر کسي کربلا بود شب جمعه روضه علي اکبر را نخواند.

سيد ابوالحسن اصفهاني مرد بزرگ، وقتي فرزندش از دنيا رفت، در نماز جماعت فرزندش را پشت سر پدر کشتند. از خادم آقا پرسيدند: اين مرد بزرگ چه حالي داشت؟ گفت: نيمه شب در حياط خانه قدم مي زد و اين شعر را مي خواند.

داغي که حسين از غم اکبر به جگر داشت *** زان داغ به جز خالق اکبر که خبر داشت

مي گويند: اگر در حرم حضرت ابالفضل رفتي يادت باشد، در حرم حضرت ابالفضل هرکس کربلا

ص: 4112

رفت بداند اسم سکينه را نبرد. وعده ي آب داد و شرمنده سکينه شد.

دوست دارم تا قيامت از سکينه رخ بپوشم *** دوست دارم در بغل قنداقه ي اصغر بگيرم

سيد بن طاووس اين شعر را نقل کردند. ما بايد براي کدام يک از شهداي کربلا بيشتر گريه کنيم؟ مي فرمايد: آن کسي که بيش از همه سزاوار گريه است، جوانمردي است که امام حسين را به گريه وا داشت. وقتي به طرف نهر علقمه مي رفت بعد از اينکه حضرت ابالفضل از اسب به زمين افتاد، امام حسين مي رفت ولي جرأت نمي کرد برود. برمي گشت يک نگاهي به خيمه ها مي کرد، يک نگاهي به علقمه مي کرد. در تاريخ هست که وقتي برگشتند عمود خيمه حضرت ابالفضل را کشيدند پرده خيمه پايين آمد. چون سکينه آمده بود بپرسد: از عمويم چه خبر؟ عملاً يک جوابي داد که ديگر از من سؤالي نکن.

وقتي حضرت ابالفضل به شهادت رسيد، فرمود: «الآن انکسر ظهري» در زيارت ناحيه مقدسه هست که چه سلامي در ناحيه مقدسه به حضرت ابالفضل شده است؟ «السلام علي ابالفضل العباس» ولي و حجت خدا مي خواهد به قمر بني هاشم سلام بدهد. جان خودش را تقديم برادر کرد. «الْمِوَاسِي أَخَاهُ بِنَفْسِهِ، الْآخِذِ لِغَدِهِ مِنْ أَمْسِهِ » براي فردايش امروز يک قدمي برداشت. «الْفَادِي لَهُ» وفادار بود. «السَّاعِي إِلَيْهِ بِمَائِهِ الْمَقْطُوعَةِ يَدَاه»

شريعتي: خدا به حضرت عباس(ع) قسم مي دهيم که انشاءالله راهمان را به سمت امام حسين(ع) پيدا کنيم و حضرت عباس انشاءالله واسطه شوند. دعا بفرماييد.

حاج آقاي حسيني: من دعاي شب عاشوراي امام حسين را بخوانم. «يا منفس عن المکروبين يا مفرج عن المغمومين، يا راحم الشيخ الکبير، يا

ص: 4113

رازق الطفل الصغير، يا من لا يحتاج الي التفسير و التأويل» خدايا به حق امام حسين، به حق دست هاي بريده قمر بني هاشم، به همه عزادارانت هرچه مي خواهند عنايت بفرما. مريض ها را شفا عنايت بفرما. گرفتاري هايشان را برطرف بفرما.

شريعتي: دريا که دست تو ملوانان که مست تو *** بر کشتي اش چه خوب خدا ناخدا گذاشت

السلام عليک يا أبا عبدالله... والحمدلله رب العالمين و صلي الله علي محمد و آل الطاهرين.

95-07-27- شرح نامه 69 نهج البلاغه

بسم الله الرحمن الرحيم و صلي الله علي محمد و آله الطاهرين

شريعتي: سلام مي کنم به همه شما بيننده ها و شنونده هاي خوب و نازنين مان. حاج آقاي حسيني قمي سلام عليکم خيلي خوش آمديد.

حاج آقا حسيني: عرض سلام خدمت همه بينندگان و شنوندگان برنامه سمت خدا دارم. عزاداري هايتان قبول باشد.

بسم الله الرحمن الرحيم، نامه 69 نهج البلاغه نامه اي به يکي از اصحاب خوب اميرالمؤمنين به نام حارث همداني است که گفتيم: علت اينکه حضرت نامه ها را به يک فرد خاص خطاب مي کنند با اينکه مخاطبش همه ما هستيم، هرکس اين نامه را بخواند نام اين صحابه بزرگوار را مي برد. دعاي کميل هم براي کميل نيست. اميرالمؤمنين فرمودند: هرکس اين دعا را مي خواند به نام اين شهيد بزرگوار دعاي کميل ناميد. من خواهش مي کنم از اين نامه غفلت نکنيد. در رديف نامه هاي بسيار مهم نهج البلاغه هست. تقريباً دوازده مورد از دستورات تربيتي حضرت باقي مانده است. اگر بتوانيم يک مقدار سريع تر اين دوازده مورد را بخوانيم.

مورد اول «وَ اُسْكُنِ اَلْأَمْصَارَ اَلْعِظَامَ» حضرت مي فرمايد: در شهرهاي بزرگ زندگي کن. براي زندگي شهرهاي بزرگ را انتخاب کن. چرا؟ «فَإِنَّهَا جِمَاعُ اَلْمُسْلِمِينَ» محل اجتماع مسلمان ها

ص: 4114

است. قطعاً شايد بينندگان عزيز بگويند: که شهرهاي کوچک و روستاها آرام تر و بهتر است. واقعاً هم همينطور است. الآن شهرنشين ها وقتي خسته مي شوند به شهرهاي کوچک ييلاق مي کنند. حضرت فرمودند: محل اجتماع مسلمان ها است. يعني الآن اگر در شهرهاي بزرگ کسي دنبال کارهاي علمي باشد، دنبال کارهاي ديني باشد، کتاب خانه ها و دانشگاه هاي مهم باشد، اينها در شهرهاي بزرگ هست. يک روستا اين ظرفيت را ندارد. حضرت آيت الله مرعشي نجفي نمي توانستند اين کتابخانه عظيم خودشان را در يک منطقه دوردست ببرند. ولي بلافاصله حضرت يک تذکر مي دهند. شهرهاي بزرگ يک آسيب دارد. «وَ اِحْذَرْ مَنَازِلَ اَلْغَفْلَةِ وَ اَلْجَفَاءِ وَ قِلَّةَ اَلْأَعْوَانِ عَلَى طَاعَةِ اَللَّهِ» اگر در شهر بزرگ زندگي مي کني مواظب آسيب آن باش. همانطور که دسترسي به جلسات خوب در شهرهاي بزرگ هست، زمينه هاي غفلت هم هست. از جاهايي که انسان را دور مي کند، بر حذر باش. «وَ اَلْجَفَاءِ» آمار خشونت در شهرهاي بزرگ اصلاً قابل مقايسه با يک شهر کوچک نيست. مواظب باش آلوده به گناه نشوي. «وَ قِلَّةَ اَلْأَعْوَانِ عَلَى طَاعَةِ اَللَّهِ» در شهرهاي بزرگ شايد آدم کمتر بتواند به ديدار يک ديگر برود. صله رحم در روستا و شهرهاي کوچک بيشتر از شهرهاي بزرگ است. بعضي ها که در تهران زندگي مي کنند مي گويند: نمي رسيم ديدن پدر و مادرمان هم برويم. در حالي که در شهرهاي کوچک اينطور نيست. مواظب اين آفت ها باشيم.

مورد دوم «وَ اُقْصُرْ رَأْيَكَ عَلَى مَا يَعْنِيكَ» دنبال چيزهاي مفيد باشد. کارهاي بيهوده را کنار بگذار. از عمرت خوب استفاده کن. در طول يک روز بررسي کنيم ما چقدر کار مفيد و چقدر کار بيهوده انجام مي دهيم؟ ساعت ها

ص: 4115

در فضاهاي مجازي هستيم. واقعاً اين کار مفيد است؟ آخرش چه سودي دارد؟ من به عراق و عتبات رفته بودم. يک چيزي را ديدم که بسيار تعجب کردم. در عراق مردم الآن خيلي گرفتاري هاي اقتصادي دارند. مشکلات معيشتي و امنيتي دارند. خيلي سخت زندگي مي کنند. من ديدم اينها آب و غذا و امنيت و راه ندارند اما پر سرعت ترين اينترنت را دارند. اين غربي ها اگر مي خواهند به مردم عراق خدمت کنند چرا امنيت شان را درست نمي کنند؟ جوان از صبح که بلند مي شود سرش درون گوشي هست تا شب! ما بايد آموزش ببينيم درست استفاده بکنيم. الآن حکومت و دولت ما چقدر وقت گذاشتند که مردم ما را فرهنگ سازي کنند که راه درست اين چيست؟ حضرت مي فرمايد: کاري کن که مفيد باشد و کار بيهوده نکن. وقتت را بيهوده تلف نکن.

حضرت مي فرمايد: «العِلمُ سُلطانٌ، مَن وَجَدَهُ صالَ بِهِ و مَن لَم يَجِدهُ صيلَ عَلَيهِ» (شرح نهج البلاغه/ج20/ص319) دانش باعث سلطنت انسان است. آدمي که عالم و دانشمند شد، بر جاهاي ديگر تسلط پيدا مي کند. کسي که صاحب علم است قدرت دارد. يک سلطه اي دارد. جامعه اي که دنبال علم و دانش نرفت، ديگران به آن حمله مي کنند و بر آن سلطه پيدا مي کنند. چرا جوان هاي ما در برابر غربي ها منفعل هستند؟ مي گويند: ببين اينها چه هواپيماهايي ساختند؟ صنعتشان چقدر پيشرفت کرده! اين سلطه است، سلطه اقتصادي به دنبالش سلطه فرهنگي مي آورد. غير از نسل جوان ما چه کسي بايد به دنبال علم و دانش برود؟

ما يک کتاب رجالي داريم به نام «تنقيح المقال» يک کتاب رجالي است. شخصيت شناسي است که کسي که اين حديث

ص: 4116

را نقل کرده چه کسي است؟ علم رجال است. اين کتاب براي علامه مامقاني است. مامقان از شهرهاي آذربايجان شرقي است. پيش بيني کردند مجموعه اين کتاب هشتاد جلد شود. تا الآن سي جلدش چاپ شده است. اين کتابي که الآن اينگونه چاپ مي کنند و هشتاد جلد مي شود، اين مرد بزرگ ظرف چند وقت نوشته است. کل تأليف و چاپش از اول تا آخر حدود دو سه سال شده است.

من يکبار در خدمت آيت الله شبيري زنجاني گفتم: اين مطلب درست است که ايشان دو، سه ساله نوشتند؟ ايشان فرمودند: اول کتاب سال تأليف را نوشته است. تاريخ وفات ايشان هم معلوم است. شروع تأليف تا وفات ايشان دو سه سال بيشتر نيست.

ما در دو سال هشتاد جلد کتاب مطالعه مي کنيم؟ اين مرجع بزرگ در دو سال اين کتاب ها را نوشته است. چه کسي بايد در دانشگاه ها جاي اين دانشمندان را چه کسي بايد پر کند؟ علم سلطنت و قدرت و عظمت مي آورد. اگر علم داشتي مي تواني دست بالا بر همه جا داشته باشي. نداشتي ديگران بر سر تو مي زنند. همين گرفتاري که الآن در کشورهاي خاورميانه و عربي شاهد هستيم.

مورد سوم «وَ إِيَّاكَ وَ مَقَاعِدَ اَلْأَسْوَاقِ» اميرالمؤمنين مي فرمايد: مواظب باش از بازارها و دکان ها برحذر باش. دنبال نشستن در بازار و مغازه ها نباش. مي فرمايد: «فَإِنَّهَا مَحَاضِرُ اَلشَّيْطَانِ وَ مَعَارِيضُ اَلْفِتَنِ» شيطان در بازار حضور دارد. کجا آزمون هاي سخت شيطان ظاهر مي شود که آدم گرفتار بلا و آزمون مي شود؟ در بازار. ما بعضي از کارها داريم ممکن است براي انسان واجب هم باشد ولي انسان در معرض وسوسه شيطان است. با اينکه اصل

ص: 4117

اشتغالش بر ما واجب است. در نهج الفصاحه هست که نبي مکرم اسلام فرمود: «من جعل قاضيا فقد ذبح بغير سکين» اگر کسي منصب قضاوت را پذيرفت با پنبه سر خودش را بريده است. هرکس مبتلا شد، ابتلا به آزمونش با قضاوت شد بايد مواظب اين کار باشد.

اگر کسي خودش را شايسته منصب قضاوت مي داند، خودش را شايسته مي داند و به آن حد رسيده است، واجب است خودش را معرفي کند و قاضي شود. ولي در عين حال به او گفتند: برو، ولي داري با پنبه سر خودت را مي بري. برو ولي ابتلا و آزمون است. دينت و آبرويت در خطر است و امتحان سختي است. ممکن است پيشنهاد رشوه بدهند، حرام خواري بکني، به نفع اين و آن قضاوت کني. جاده قضاوت خيلي لغزنده است با اينکه واجب است. بازار هم همينطور است. «الْكَادُّ عَلَي عِيَالِهِ كَالْمُجَاهِدِ فِي سَبِيلِ اللَّهِ » (كافي/ج5/ص88) کسي که در بازار دنبال کسب و کار مي رود مثل مجاهد في سبيل الله است. پيامبر فرمود: بدان جايي مي روي که شيطان سراغ تو مي آيد. محل حضور شيطان است. در معرض فتنه هستي.

مورد چهارم «وَ أَكْثِرْ أَنْ تَنْظُرَ إِلَى مَنْ فُضِّلْتَ عَلَيْهِ فَإِنَّ ذَلِكَ مِنْ أَبْوَابِ اَلشُّكْرِ» اين در نامه 31 اميرالمؤمنين هم آمده است. حضرت مي فرمايد: بيشتر نگاه تو به کساني باشد که پايين دست تو هستند. به بالا دست خيلي نگاه نکن. اگر آدم به پايين دست خودش نگاه کرد، مي گويد: ما چقدر وضعمان خوب است. خدايا شکر! اين يک مسأله ي جدي است. الآن خانواده ها دوستاني دارند که در هفته و ماه به همديگر سر مي زنند. بيشتر با طبقات پايين

ص: 4118

دست خودشان رفت و آمد کنند. کسي که در يک خانه استيجاري صد متري است مي خواهد با کسي رفت و آمد کند که در بالاي شهر خانه هزار متري دارد. يک شب آنجا برود و برگردد مي گويد: مردم زندگي دارند و ما هم زندگي داريم. آن کسي که در خانه هزار متري هست امتحان دارد. امتحان فقر و امتحان ثروت هردو امتحان است.

در قم عالم بزرگواري به نام مرحوم آيت الله شيخ عباس تهراني داشتيم. من يکوقتي از يکي از اساتيد پرسيدم: مي خواهيم خدمت ايشان برسيم، نام ايشان را چه بگوييم؟ده تا از اين آيت الله ها بايد بگوييد. يک آقايي از بازاريان قم براي من مي گفت: يکوقتي خانه خيلي خوبي ساخته بوديم. اين آقا را هم دعوت کرديم و گفتيم: خانه ما جديد است يک ناهار نزد ما بياييد. ايشان براي ناهار آمد و گفت: مي شود من گشتي در اين خانه بزنم. ايشان يک گشتي زد و همه جا را ديد و فرمود: خيلي خانه خوبي است ولي يک عيب بزرگي دارد. فرمود: عيبش اين است که دل کندن از اين خانه خيلي سخت است. آنهايي که خانه خوب دارند بدانند دل کندن سخت است. مسکن خوب داشتن حق همه هست. ولي بدانيم با چه کساني رفت و آمد مي کنيم. اگر با طبقه بالا دست خودمان زياد رفت و آمد کنيم از زندگي نا اميد مي شويم.

مورد پنجم «وَ لاَ تُسَافِرْ فِي يَوْمِ جُمُعَةٍ» اميرالمؤمنين فرمودند: روز جمعه حق سفر نداري. «حَتَّى تَشْهَدَ اَلصَّلاَةَ» مگر اينکه بعد از نماز جمعه بروي. نماز جمعه واجب است اما زمان غيبت امام که ما در غيبت

ص: 4119

هستيم نماز جمعه واجب نيست. مگر در دو جا «إِلاَّ فَاصِلاً فِي سَبِيلِ اَللَّهِ» مگر اينکه بخواهي جهاد بروي. شما عازم جبهه هستي قبل از ظهر برو. اما اگر عازم جهاد نيستي اول نماز جمعه را برو. «أَوْ فِي أَمْرٍ تُعْذَرُ بِهِ» يا يک کاري که واقعاً معذور هستي و حتماً بايد انجام بدهي.

الآن نماز جمعه هاي ما با اينکه مردم حضور خيلي خوبي دارند، اما قطعاً آنطور که بايد باشد نيست. چرا اينطور نيست؟ بايد بررسي شود. راه دور است. خطبه طولاني است؟ نماز جمعه بايد طوري باشد که امام جمعه پدرانه سخن بگويد. عليه اين جناج و آن جناح سخن نگويد. مقام معظم رهبري فرمودند: جذب حداکثري! يعني آقاي امام جمعه تو اگر مي بيني پاي منبرت از جناح هاي مختلف هستند تو طوري صحبت نکني که اين بندگان خدا آزرده خاطر شوند.

«وَ خَادِعْ نَفْسَكَ فِي اَلْعِبَادَةِ» خادع يعني مواظب باش در عبادت اگر مي بيني عبادت برايت سخت است، نفست را رام کن. نفست را راضي کن. پدر مرحوم آيت الله شبيري زنجاني که از مراجع تقليد بودند، مي فرمود: نماز شب را اينقدر سخت نگيريد که مردم فرار کنند. يازده رکعت نماز بخواني و قبلش يک سري دعا بخواني و آيات پاياني سوره آل عمران را بخواني، قنوتش سيصد مرتبه العفو بگويي، هفتاد بار استغفار بگو. چهل مؤمن را دعا کن. مي گويد: اين براي ما نيست. ايشان مي فرمود: آسان بگيريد. در مستحبات سخت نگيريد. يازده رکعت حمد بخوان. «قل هو الله» هم نخواندي اشکالي ندارد. در نمازهاي مستحبي سوره خواندن لازم نيست مگر اينکه سوره خاصي باشد. حمد بخوان و رکوع برو و دو سجده

ص: 4120

کن. شما که مي خواهي اول وقت بيدار شوي، ده دقيقه زودتر بيدار شو. حضرت فرمودند: کاري کن نفست با عبادت رفيق شود. «وَ اُرْفُقْ بِهَا» با آن مدارا کن. «وَ لاَ تَقْهَرْهَا» کاري نکن نفس تو مقهور عبادت باشد. «وَ خُذْ عَفْوَهَا وَ نَشَاطَهَا» يکوقتي عبادت را انجام بده که نشاط کامل داشته باشي. امام صادق(ع) فرمود: مکه رفتي تا تشنه طواف هستي کنار بيا. نگو آنقدر طواف کنم تا سير شوم. آنقدر نماز بخوانم تا سير شوم. «إِلاَّ مَا كَانَ مَكْتُوباً عَلَيْكَ مِنَ اَلْفَرِيضَةِ» مگر اينکه نماز واجب باشد. براي نماز واجب نمي تواني بگويي: امروز حال عبادت ندارم. اما در مستحبات نشاط نداشتي مستحبات را انجام بده.

پدر و مادرها گاهي نگران هستند و مي گويند: بچه هاي ما براي نماز صبح بيدار نمي شوند. پدري مي گفت: من اگر پسرم با صداي زنگ موبايلش بيدار نشود، من يک پارچ آب برمي دارم و روي سرش مي ريزم. اين خيلي بد است. اين از دين برمي گردد. اگر فرزند شما اهل نماز هست و برايش مهم است. حالا يک شب هم خواب بماند طوري نيست. پسر من موبايلش را کوک کرده که بيدار شود. سه بار هم زنگ زده و بيدار نشده، من فقهاً و شرعاً وظيفه ندارم او را بيدار کنم. واي به اينکه بخواهم با يک پارچ آب او را بيدار کنم. اگر سفارش کرده که براي نماز بيدارم کنيد، وظيفه داريم بيدارش کنيم. پدري مي گفت: من وقتي مي خواهم بچه هايم را براي نماز بيدار کنم با صوت دلنشيني نماز را مي خوانم که اين با صداي دلنشين از خواب بيدار شود.

مرحوم حاج احمد آقا فرزند امام مي فرمود: ما

ص: 4121

يکوقتي که هنوز ازدواج نکرده بوديم، در خانه پدر بوديم. نماز صبح ما قضا مي شد. مي گفت: هيچوقت نشد امام ما را براي نماز بيدار کند. فقط وقتي مي خواستيم برويم نماز ظهر بخوانيم امام مي فرمود: احمد اول قضاي نماز صبحت را بخوان. همين تذکر را مي داد. «فَإِنَّهُ لاَ بُدَّ مِنْ قَضَائِهَا وَ تَعَاهُدِهَا عِنْدَ مَحَلِّهَا» نماز واجبت را بايد حتماً انجام بدهي. البته بايد کاري کنيم که در واجب هم نشاط عبادت داشته باشيم.

چرا ما نشاط نداريم؟ الآن شب ها بلند است. شتاء، زمستان بهار مؤمن است. شب هاي بلند زمستاني که طولاني است براي عبادت و روزها کوتاه است براي روزه گرفتن خوب است. شخصي آمد به امام صادق گفت: ما هيچوقت آن نشاط را نداريم و هميشه معاف هستيم. حضرت فرمود: روز چه کار کردي که شب حال عبادت نداري. اگر مراقب روز باشيم شب حال عبادت داريم. در واجبات تکليف داريم ولي نسبت به ديگران آزار ندهيم.

شريعتي: امروز صفحه 372 قرآن کريم آيات 112 تا 136 سوره مبارکه شعرا براي شما تلاوت مي شود.

«قالَ وَ ما عِلْمِي بِما كانُوا يَعْمَلُونَ «112» إِنْ حِسابُهُمْ إِلَّا عَلى رَبِّي لَوْ تَشْعُرُونَ «113» وَ ما أَنَا بِطارِدِ الْمُؤْمِنِينَ «114» إِنْ أَنَا إِلَّا نَذِيرٌ مُبِينٌ «115» قالُوا لَئِنْ لَمْ تَنْتَهِ يا نُوحُ لَتَكُونَنَّ مِنَ الْمَرْجُومِينَ «116» قالَ رَبِّ إِنَّ قَوْمِي كَذَّبُونِ «117» فَافْتَحْ بَيْنِي وَ بَيْنَهُمْ فَتْحاً وَ نَجِّنِي وَ مَنْ مَعِيَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ «118» فَأَنْجَيْناهُ وَ مَنْ مَعَهُ فِي الْفُلْكِ الْمَشْحُونِ «119» ثُمَّ أَغْرَقْنا بَعْدُ الْباقِينَ «120» إِنَّ فِي ذلِكَ لَآيَةً وَ ما كانَ أَكْثَرُهُمْ مُؤْمِنِينَ «121» وَ إِنَّ رَبَّكَ لَهُوَ الْعَزِيزُ الرَّحِيمُ «122» كَذَّبَتْ عادٌ

ص: 4122

الْمُرْسَلِينَ «123» إِذْ قالَ لَهُمْ أَخُوهُمْ هُودٌ أَ لا تَتَّقُونَ «124» إِنِّي لَكُمْ رَسُولٌ أَمِينٌ «125» فَاتَّقُوا اللَّهَ وَ أَطِيعُونِ «126» وَ ما أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ مِنْ أَجْرٍ إِنْ أَجْرِيَ إِلَّا عَلى رَبِّ الْعالَمِينَ «127» أَ تَبْنُونَ بِكُلِّ رِيعٍ آيَةً تَعْبَثُونَ «128» وَ تَتَّخِذُونَ مَصانِعَ لَعَلَّكُمْ تَخْلُدُونَ «129» وَ إِذا بَطَشْتُمْ بَطَشْتُمْ جَبَّارِينَ «130» فَاتَّقُوا اللَّهَ وَ أَطِيعُونِ «131» وَ اتَّقُوا الَّذِي أَمَدَّكُمْ بِما تَعْلَمُونَ «132» أَمَدَّكُمْ بِأَنْعامٍ وَ بَنِينَ «133» وَ جَنَّاتٍ وَ عُيُونٍ «134» إِنِّي أَخافُ عَلَيْكُمْ عَذابَ يَوْمٍ عَظِيمٍ «135» قالُوا سَواءٌ عَلَيْنا أَ وَعَظْتَ أَمْ لَمْ تَكُنْ مِنَ الْواعِظِينَ «136»

ترجمه: (نوح) گفت: من به عملكرد گذشته (كسانى كه شما اراذل مى خوانيد) آگاهى ندارم. (يا مرا با اعمال گذشته ى آنان كارى نيست).حساب آنان جز بر پروردگارم نيست، اگر شما درك كنيد. (امروز كه آنان ايمان آورده اند،) من طرد كننده ى مؤمنان نيستم. من جز هشدار دهنده اى روشنگر نيستم. مردم به نوح گفتند: اى نوح! اگر (از دعوت خود) دست برندارى قطعاً از سنگسار شدگان خواهى شد. نوح گفت: پروردگارا! همانا قوم من مرا تكذيب كردند. پس ميان من و آنان (داورى كن و) راه روشنى بگشا و مرا و هر كس از مؤمنان را كه با من است، (از شرّ اين كفّار) نجات بده. پس ما نوح و هر كس از مؤمنان را كه در آن كشتىِ گران بار، با او بود نجات داديم. سپس باقيماندگان را غرق كرديم. البتّه در اين (ماجرا) نشانه ى بزرگى است، ولى اكثر مردم ايمان آورنده نيستند. و قطعاً پروردگارت همان صاحب عزّت و مهربان است. قوم عاد (نيز همچون قوم نوح) انبيا را تكذيب كردند. آن گاه كه

ص: 4123

برادرشان هود به آنان گفت: آيا (از شرك و انحراف) پروا نمى كنيد؟ همانا من براى شما پيامبرى امين هستم. پس از خدا پرواكنيد ومرا پيروى نماييد. و من براى رسالتم هيچ مزدى از شما نمى خواهم، (زيرا كه) مزد من فقط بر عهده ى پروردگار جهانيان است. (هود به مردم گفت:) آيا بر هر تپه اى بنا وقصرى بلند از روى هوا و هوس مى سازيد؟ و كاخ هاى استوار مى گيريد، به اميد آنكه جاودانه بمانيد؟ و هرگاه كسى را كيفر مى دهيد، همچون زورگويان كيفر مى دهيد؟ پس، از خداوند پروا كنيد و مرا فرمان بريد. و از خداوندى كه مى دانيد چقدر كمكتان كرده پروا كنيد. او شما را با (بخشيدن) چهار پايان و فرزندان مدد كرده است. و باغ ها و چشمه سارها (به شما داده است. اگر كفران كنيد) من بر شما از عذاب روز بزرگ مى ترسم. (قوم عاد به حضرت هود) گفتند: پند دهى يا از پند دهندگان نباشى، براى ما برابر است (و ما تو را نمى پذيريم).

شريعتي: اشاره قرآني امروز را بفرماييد و نکات پاياني را بشنويم.

حاج آقاي حسيني: آيات اولي که تلاوت شد داستان حضرت نوح(ع) هست. در صفحه قبل مي گويد: «قالُوا أَ نُؤْمِنُ لَكَ وَ اتَّبَعَكَ الْأَرْذَلُونَ» (شعرا/111) نظير اين قصه براي انبياي ديگر هم هست. چرا ما به تو ايمان نمي آوريم؟ اين اراذل دنبال تو هستند. نوح پاسخ داد: «قالَ وَ ما عِلْمِي بِما كانُوا يَعْمَلُونَ» آنچه شما مي گوييد، من خبر ندارم اينها کار بدي انجام داده باشند. «إِنْ حِسابُهُمْ إِلَّا عَلى رَبِّي لَوْ تَشْعُرُونَ» خدا بايد به حساب اينها برسد و حساب اينها با خداست. «وَ ما أَنَا بِطارِدِ الْمُؤْمِنِينَ» من مؤمنين

ص: 4124

را از اطراف خودم دور نمي کنم.

قرآن فراوان نقل مي کند که ديگران به انبياء تندي و جسارت مي کردند ولي يکجايي پيدا نمي کنيد که اهل بيت و اولياء و انبياء در برابر اين توهين ها و جسارت ها به کسي اهانت کرده باشند. اينها خيلي بد و بيراه مي گفتند و سراسر قرآن پر است. ولي اينها نه. انبياء حسرت مي خوردند که چرا اينها ايمان نمي آورند؟

عصر عاشورا امام حسين(ع) در گودال قتلگاه لحظاتي قبل از شهادتشان احساس کردند سينه شان سنگين شده است. اين قصه را ابن شهر آشوب در مناقب نقل مي کند. کتابي که براي هفتصد سال پيش است. سيد الشهداء(ع) چشمانشان را باز کردند ديدند شمر روي سينه حضرت نشسته است. ما بوديم به شمر چه مي گفتيم؟ محاسن امام حسين را دست گرفته بود که سر امام حسين را از بدن جدا کند، حضرت يک نگاهي کردند و لبخندي زدند. فرمودند: تو مي خواهي مرا بکشي؟ مرا نمي شناسي؟ قطعاً سيدالشهداء دنبال اين نبود که جان خودش را نجات بدهد. مي خواست در گودال قتلگاه دست شمر را بگيرد و نجاتش بدهد. شايد برگردد. اين سيره اهل بيت(عليهم السلام) است. يکوقت من جمع کردم مواردي را که به سيدالشهداء جسارت کردند و زخم زبان زدند. خودش يک سخنراني است. ولي يکجا نيست که سيدالشهداء جسارت و اهانتي کرده باشند.

شريعتي: دوستان ما زحمت کشيدند و سخنراني هايي را که در حسينيه امام خميني در ايام عزاداري ماه محرم شده است را در کانال برنامه قرار دادند. حاج آقاي حسيني هم از جمله سخنرانان بودند. انشاءالله به کانال ما مراجعه کنيد و بهره کافي را ببريد.

حاج آقاي حسيني: حضرت مي فرمايد: «وَ إِيَّاكَ أَنْ يَنْزِلَ

ص: 4125

بِكَ اَلْمَوْتُ وَ أَنْتَ آبِقٌ مِنْ رَبِّكَ» مرگ سراغ آدم مي آيد، مواظب باش مرگ سک وقت به سراغ تو نيايد که تو داري فرار مي کني و به دنبال دنيا پرستي خودت هستي. «آبِق» يعني فراري. تو عبد فراري و دنبال دنيا پرستي نباشي. «فِي طَلَبِ اَلدُّنْيَا» نه اينکه ما دنبال دنيا نباشيم و دنيا نداشته باشيم. مرحوم مطهري مي فرمودند: اين جمله را از هر دو طرف مي شود خواند. انسان براي دنيا، يا دنيا براي انسان. دنيا براي انسان بخواني درست است. تمام ابر و باد و ماه و خورشيد براي تو، ولي انسان براي دنيا نيست. الآن مشکل جامعه ما اين است که مي گويد: انسان براي دنيا. درحالي که دنيا در خدمت انسان است. انسان خيلي بالاتر از اين است.

شريعتي: دعا بفرماييد.

حاج آقاي حسيني: انشاءالله خداوند به حق محمد و آل محمد همه حوائج ملتمسين را برآورده به خير بفرمايد. مريض ها لباس عافيت بپوشاند. گرفتاري ها را برطرف بفرمايد. امر اشتغال و ازدواج جوان ها را به بهترين شکل اصلاح بفرمايد. به مسئولين و پدر و مادرها تدبير و فکر و آينده نگري در اشتغال و ازدواج جوان ها مرحمت بفرمايد. در دنيا و آخرت ما را از اهل بيت جدا مگردان. توفيق عزاداري براي سيدالشهداء را تا آخر ماه محرم به همه ما عنايت بفرما.

شريعتي: السلام عليک يا أبا عبدالله... والحمدلله رب العالمين و صلي الله علي محمد و آل الطاهرين.

95-08-04- شرح حکمت 38 نهج البلاغه

بسم الله الرحمن الرحيم و صلي الله علي محمد و آله الطاهرين

شريعتي: سلام مي کنم به همه شما بيننده ها و شنونده هاي خوب و نازنين مان. سلام به شما و ايماني که از آن سرشار هستيد.

ص: 4126

سلام به شما و لحظات نوراني و ناب شما و سلام به حاج آقاي حسيني عزيز.

حاج آقا حسيني: عرض سلام خدمت همه بينندگان و شنوندگان برنامه سمت خدا دارم.

دو مطلب را يادآوري کنم. فردا شب، شب 25 ماه محرم و شب شهادت وجود مقدس امام سجاد بنا بر نقا مشهور است. يک مطلب ديگر اينکه خيلي پيام داشتيم در مورد عزيزان مهاجر مهمان ما از سرزمين افغانستان، که تأکيد کردند به مسئولين بگوييد: در آستانه اربعين کاري کنند ما هم بتوانيم کربلا مشرف شويم. من خواهش مي کنم از مسئولين عزيز که رسيدگي کنند. از همسران مسئولين که معمولاً بيننده ي برنامه هستند تقاضا مي کنم. اگر همسر شما مسئوليتي دارد از قول ما بگوييد که انشاءالله بحث سفر مهاجرين حل شود.

يک بحثي از سيره ي حضرت علي را مي خواهم بگويم. کلمه حکمت آميز، کلمه 38 نهج البلاغه را مي گويم. اميرالمؤمنين به فرزندشان امام مجتبي فرمودند: «يَا بُنَيَّ، احْفَظْ عَنِّي أَرْبَعاً، وَأَرْبَعاً» چهار چيز و چهار چيز را از من ياد بگير. چهار مورد اول دستورات اخلاقي و چهار مورد دوم رفتاري است. «لاَ يَضُرُّکَ مَا عَمِلْتَ مَعَهُنَّ» اگر به اين چهار تا و چهار تا عمل کني ديگر چيزي به تو آسيب نمي رساند. «إِنَّ أَغْنَى الْغِنَى الْعَقْلُ، وَأَكْبَرَ الْفَقْرِ الْحُمْقُ» بالاترين ثروت بي نيازي، عقل و خرد است. بالاترين فقر حمق و ناداني است. چرا اميرالمؤمنين اينطور محکم بالاترين ثروت را عقل و خرد مي داند و بدترين فقر را ناداني مي داند. شارعين نهج البلاغه فرمودند: بخاطر اينکه انسان هاي عاقل اگر يک مطلبي را هم ندانند يا ياد مي گيرند و يا با کسي مشورت مي کنند. عاقل کسي است

ص: 4127

يا در صدد تعليم از ديگران ياد مي گيرد. يا مشورت مي کند و کارش را به سامان مي رساند. اما انسان هاي متکبر نه حاضر هستند از کسي چيزي ياد بگيرند و نه با کسي مشورت کنند. دائم گرفتار حماقت خود هستند چون نه حاضر به تعليم و نه حاضر به مشورت هستند.

نشانه عقل چيست؟ در غرر الحکم اميرالمؤمنين بيان کردند: اگر مي خواهيم بدانيم عاقل هستيم يا نه، مي فرمايد: اگر شما هميشه کارهاي خودت را با يک علامت سؤال بررسي کردي، عيوب خودت را بررسي کردي و ديدي، معلوم مي شود عقلت پا برجا است. اما اگر بگويد: نه من همه چيز را مي دانم نيازي به مشورت با کسي ندارم. گاهي آدم يک ايده اي در ذهن دارد. مي گويد: بد نيست از چند نفر ديگر هم مشورت بگيرم. من هميشه اين مثال در ذهنم هست. اينکه انسان خودش را زير سؤال ببرد و به فکر و دانش خودش اکتفا نکند نشانه عقل است. نشانه ناداني چيست؟ در حکمت 349 نهج البلاغه هست که فرمود: «مَنْ نَظَرَ فِي عُيُوبِ النَّاسِ فَأَنْكَرَهَا ثُمَّ رَضِيَهَا لِنَفْسِهِ فَذَلِكَ الاحْمَقُ بِعَيْنِهِ » حضرت مي فرمايد: اگر کسي عيوب ديگران را ببيند و به ديگران گير بدهد، اما به خودش که برسد، براي خودش بپسندد. همان عيبي که براي ديگران مي گيرد براي خودش دوست بدارد، اين همان آدم ناداني است که حضرت فرمود.

مثلاً ما نسبت به حقوق ديگران تجاوز بکنيم اما ديگران وقتي بخواهند به حقوق ما تجاوز کنند فرياد ما بلند مي شود.

ببري مال مسلمان چو مالت ببرند *** بانگ و فرياد براري که مسلماني نيست

تو مال مردم را بخوري عيب ندارد. تو به حقوق

ص: 4128

مردم تجاوز کني عيب ندارد. در بحث هاي اجتماعي و خانوادگي خيلي اين مسائل زياد است. به همسر اشکال مي گيرم، در حالي که خودم همان عيب را دارم. به همکارم اشکال مي گيرم، ولي به خودم نه!

کلامي هم مرحوم شيخ مفيد و شيخ صدوق هر دو نقل کردند. داستان فراوان ذکر شده است. حضرت عيسي(ع) مي فرمايد: من کور مادرزاد را به اذن الله شفا دادم. مرده را به اذن خدا زنده کردم. ولي نتوانستم آدم نادان را شفا بدهم. سؤال کردند: يا نبي الله اين کيست که شما نتوانستي درمانش کني؟ حضرت فرمود: کسي که فقط رأي خودش را مي بيند. حرف خودش را مي بيند. فقط خودش را قبول دارد. مي گويد: همه فضايل براي من است. مي گويد: فقط من مي فهمم. فقط من حق مي گويم. هيچ کسي عليه خودش هيچوقت حاضر نيست قضاوت کند.

الآن جناح هاي ما هم همينطور هستند. هر جناحي خودش را حق محض مي داند، جناح مقابلش را باطل محض مي داند و به کمتر از کفر هم راضي نيست. اميرالمؤمنين در نهج البلاغه مي فرمايد: انسان هايي که تند و بد اخلاق هستند، اين يک بخشي از ديوانگي است. تندي و بد خلقي نشانه اي از جنون است. نشانه اش هم اين است بعد از اينکه آرام شد پشيمان مي شود. يک کسي مي گويد: آقا ما هيچوقت پشيمان هم نمي شويم. حضرت فرمود: اگر پشيمان نمي شويد، جنون دائمي است. اگر آدم فهميد و خودش را حق محض دانست و توجه کرد، يک روزي سر عقل مي آيد. اما اگر نفهميد ناداني اش دائمي است.

کلام دوم حضرت از حکمت 38 اين است. «وَأَوْحَشَ الْوَحْشَةِ الْعُجْبُ» بدترين تنهايي عجب و خود پسندي است. بعضي ها مي گويند: ما

ص: 4129

خيلي تنها هستيم. نمي توانيم با کسي ارتباط برقرار کنيم. پيامبر خدا هيچوقت خودش را تحميل نمي کرد. در حالات حضرت هست که وقتي در جلسه مي نشستند با مردم همراهي مي کردند. اگر مردم حرف دنيايي مي زدند، حضرت ادامه مي داد. اگر حرف دين مي زدند، حضرت ادامه مي داد.

خدا مرحوم شيخ بهايي را رحمت کند. فرمودند: آثار عجب هفت چيز است. 1- متکبر هستند. کسي که بگويد: فقط من، آدم متکبري است. 2- نسيان الذنوب، گناهانش را فراموش مي کند. انسان هاي خودپسند گناهانش را از ياد مي برد. 3- يستعظم العبادات، اگر هم يک وقت کاري انجام بدهد، خيلي بزرگ جلوه مي کند.

مرحوم علامه طباطبايي، برادري داشتند در تبريز زندگي مي کرد، به نام سيد محمد حسن طباطبايي بودند. در بعضي رشته ها مرحومه سيد محمد حسين بالاتر بود و در بعضي رشته ها سيد محمد حسن بالاتر بود. شاگردي داشت نزد ايشان درس مي خواند و اين شاگرد با يک واسطه اي خدمت ايشان آمده بود. شاگرد ارتباط با ارواح داشت. اظهار ارواح مي کرد. اصل اظهار ارواح درست است، اما امروزه خيلي دکان و بازار شده است.

برادر علامه طباطبايي روح پدر ايشان را توسط همين شاگرد اظهار کرده بودند. پدرشان گفته بود: من از محمد حسين يعني صاحب تفسير الميزان گله دارم. ايشان در تفسيري که نوشته مرا سهيم نکرده است. يادش رفته يک ثوابي هم براي ما باشد. به برادر نامه مي نويسد که برادر پدر ما در عالم ارواح اينگونه گفت. علامه طباطبايي در جواب ايشان فرمود: علت اينکه من پدر را سهيم نکردم، اين را کار مهمي نمي دانستم که بگويم: پدرم هم سهيم باشد. اين چيزي نبود. بيست جلد تفسير الميزان که

ص: 4130

هرکسي تا به امروز تفسير نوشته حتماً مهمان اين مرد بزرگ بوده، مي فرمايد: اين چيزي نيست. بيست جلد تفسير، معادل ده هزار صفحه تفسير است. آبروي جهان تشيع است، مي گويد: چيزي نبود من بخواهم پدرم را سهيم کنم. در اظهار ارواح بعدي مي گويد: پدر از شما راضي شد. اين نشانه انسان متواضع است.

حديث داريم که امام کاظم(ع) فرمود: زياد اين دعا را بخوان. «اللهم لا تخرجني من التقصير» (کافي/ج2) خدايا مرا از تقصير بيرون نبر. اين را حضرت معنا کردند يعني هميشه خودت را بدهکار بداني. دچار عجب نشويم. هميشه بگوييد: خدايا ما کوتاهي کرديم. ما را ببخش. ما بدهکار هستيم. حق تو را ادا نکرديم. «فَإِنَّ اَلنَّاسَ كُلَّهُمْ فِي أَعْمَالِهِمْ» همه مردم کوتاهي کردند. چه کسي مي تواند بگويد: من حق عبادت را انجام دادم.

اين عبارت را مرحوم سيد مرتضي برادر سيد رضي که نهج البلاغه را نوشتند، فرمودند. مرحوم سيد مرتضي در امالي نقل کرده است. «ما من الناس احدٌ يدخل الجنه بعمله» احدي فرداي قيامت با عملش بهشتي نمي شود مگر اينکه رحمت الهي شامل حال ما شود. با اين اعمال استحقاق بهشت نداريم، مگر رحمت الهي. يک کسي به محضر پيامبر گفت: يا رسول الله حتي شما؟ فرمود: حتي من. من هم محتاج رحمت الهي هستم. پس ما هميشه بايد بگوييم: بدهکار هستيم.

اثر چهارم، کلام شيخ بهايي در آثار عجب را مي گوييم. آدمي که گرفتار عجب و خودپسندي و بزرگ بيني است، در عباداتش براي خدا منت مي گذارد. در سوره مبارکه حجرات هست «يَمُنُّونَ عَلَيْكَ أَنْ أَسْلَمُوا» (حجرات/17) بر تو منت مي گذارند که مسلمان هستيم. «قُلْ لا تَمُنُّوا عَلَيَّ إِسْلامَكُمْ» منت

ص: 4131

نگذاريد. «بَلِ اللَّهُ يَمُنُّ عَلَيْكُمْ أَنْ هَداكُمْ لِلْإِيمانِ إِنْ كُنْتُمْ صادِقِينَ» اگر راست بگوييد ممنون پروردگار باشيد که خدا شما را هدايت کرد.

اثر پنجم؛ آدمي که گرفتار عجب است نعمت هاي خدا را فراموش مي کند. الآن ما نعمت هاي خدا را در برابر بندگي و عبوديت خودمان مقايسه کنيم. ما غافل محض هستيم. نعمت هاي خدا را شماره کنيد. الآن در پيوندهايي که انجام مي شود، مي شود حساب کرد. پيوند قلب، پيوند کليه، کبد. چقدر سخت است. آنوقت ما در برابر اين همه نعمت چه کرديم؟ 17 رکعت نماز دست و پا شکسته مي خوانيم. اين نشانه عجب است.

اثر ششم؛ انسان هايي که عجب دارند نه حاضر است از کسي چيزي ياد بگيرد و نه با کسي مشورت کند. امام هادي فرمود: آدمي که گرفتار عجب است ديگر دنبال علم و دانش نمي رود. بعضي ها حاضر نيستند از علم کسي بهره ببرند. بعضي ها هم با بالاترين مقام علمي تا وارد جلسه اي مي شوند مي گويند: يک مسأله اي مطرح کنيد استفاده کنيم.

اثر هفتم؛ تحقير ديگران است. آدم هايي که دچار عجب هستند ديگران را حقير مي شمرند. امام هادي فرمود: آنهايي که گرفتار عجب هستند، ديگران را تحقير مي کنند. مرحوم شيخ بهايي فرمود: عجب بدترين گناه قلبي است و بدتر از گناهان جوارحي است. يکوقت من با زبان و دستم گناهي انجام مي دهم، انسان توبه مي کند و جبران مي کند. اما گناهان اخلاقي، تا آدم آن ريشه را برطرف نکند فايده ندارد. خداوند توبه همه را مي پذيرد، اما توبه بد اخلاق ها را نمي پذيرد. براي اينکه انسان بد اخلاق گرفتار عجب است. گرفتار تکبر است. امشب هم که توبه کند، تا ريشه را برطرف نکند، فايده

ص: 4132

ندارد.

شريعتي: يک وقتي از حضرت امام در چهل حديث مي خواندم که فرمودند: بنده معصيتي هستم که مرا به عذر آورد و بيزار ز عبادتي که مرا به عجب آورد.

حاج آقاي حسيني: اين قصه هم باز از قصه هاي معروف است که مرحوم کليني در کافي شريف دارد. دو نفر به مسجد رفتند. يکي عابد و ديگري فاسق بود. عابد و فاسق هردو به مسجد رفتند. امام صادق(ع) فرمود: عابد وقتي بيرون آمد فاسق شد و فاسق وقتي بيرون آمد عابد شد. چرا؟ براي اينکه فاسق وقتي در مسجد نشست بر سر خودش زد و گفت: خاک بر سرم! اينجا خانه ي خداست. کي قرار است من آدم شود؟ خودش را مذمت و سرزنش کرد. بيرون که آمد توبه کرد و آدم شد. عابد رفت و نماز خواند. خدايا چه کسي بهتر از ما تو را بندگي مي کند؟ قدر ما را بدان. اين گرفتار عجب شد و بيرون آمد فاسق شد.

در روايت داريم مواظب باشيد پايان کارمان چه مي شود؟ امام صادق(ع) فرمود: اگر کسي خودش را بهتر از ديگران بداند، گرفتار عجب شود. اين در رديف مستکبرين است. يک نفر اعتراض کرد: يعني چه؟ ما نماز خوان و مسجدي و اهل بيتي و اصحاب شما هستيم. ما بهتر از ديگران نيستيم؟ حضرت فرمودند: در قرآن نخواندي که وقتي ساحران در داستان حضرت موسي آمدند براي اين بود که آمدند سحر موسي را باطل کنند. فرعون هم گفت: اگر سحر موسي را باطل کرديد، مقرب من مي شويد. وقتي معجزه موسي را ديدند گفتند: اين سحر نيست و ما ايمان آورديم. فرعون گفت: شما را مي کشم. گفتند: بسم

ص: 4133

الله! آدم هايي که براي ابطال سحر موسي آمده بودند، ده دقيقه بعد شهداي في سبيل الله شدند. آمده بود مقرب فرعون شود. مقرب پروردگار شد. تو چه خبري از پايان عمرت داري؟ تو مسجد مي روي خدا از تو قبول کند. يک کسي اهل مسجد نيست. تا اين را مي بيند مي گويد: خدايا اين فاسق است. فاجر است. چرا اين ها را ريشه کن نمي کني. بخاطر عبادات ماست که عذاب نازل نمي شود!

مرحوم کليني در کافي شريف نقل کرده است. وقتي عيسي روي آب حرکت کردند، يکي از اصحاب عيسي ديد عيسي يک بسم الله گفت و روي آب راه رفت. آن ايمان و يقين عيسي بود. اين هم گفت: خدايا ما هم همان ايمان را داريم. تو را هم قبول داريم. ما هم يک بسم الله بگوييم. اين هم بسم الله گفت و دنبال عيسي راه افتاد. کمي که رفت با خودش گفت: عيسي با ما چه فرقي دارد؟ او روي آب را مي رود و ما هم راه مي رويم. پايين رفت. عيسي دستش را گرفت و بالا آورد. گفت: چه شد؟ گفت: من در فکر و خيال... گفت: همين است. گرفتار عجب شدي و خدا تو را تنبيه کرد. البته توبه کرد و برگشت.

شريعتي: ياران به بسم الله گفتن رد شدند از رود *** من ختم قرآن کردم و مغلوب گردابم

امروز صفحه 379 قرآن کريم آيات 23 تا 35 سوره مبارکه نمل براي شما تلاوت مي شود.

«إِنِّي وَجَدْتُ امْرَأَةً تَمْلِكُهُمْ وَ أُوتِيَتْ مِنْ كُلِّ شَيْ ءٍ وَ لَها عَرْشٌ عَظِيمٌ «23» وَجَدْتُها وَ قَوْمَها يَسْجُدُونَ لِلشَّمْسِ مِنْ دُونِ اللَّهِ وَ زَيَّنَ لَهُمُ الشَّيْطانُ أَعْمالَهُمْ فَصَدَّهُمْ عَنِ

ص: 4134

السَّبِيلِ فَهُمْ لا يَهْتَدُونَ «24» أَلَّا يَسْجُدُوا لِلَّهِ الَّذِي يُخْرِجُ الْخَبْ ءَ فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ يَعْلَمُ ما تُخْفُونَ وَ ما تُعْلِنُونَ «25» اللَّهُ لا إِلهَ إِلَّا هُوَ رَبُّ الْعَرْشِ الْعَظِيمِ «26» قالَ سَنَنْظُرُ أَ صَدَقْتَ أَمْ كُنْتَ مِنَ الْكاذِبِينَ «27» اذْهَبْ بِكِتابِي هذا فَأَلْقِهْ إِلَيْهِمْ ثُمَّ تَوَلَّ عَنْهُمْ فَانْظُرْ ما ذا يَرْجِعُونَ «28» قالَتْ يا أَيُّهَا الْمَلَأُ إِنِّي أُلْقِيَ إِلَيَّ كِتابٌ كَرِيمٌ «29» إِنَّهُ مِنْ سُلَيْمانَ وَ إِنَّهُ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ «30» أَلَّا تَعْلُوا عَلَيَّ وَ أْتُونِي مُسْلِمِينَ «31» قالَتْ يا أَيُّهَا الْمَلَأُ أَفْتُونِي فِي أَمْرِي ما كُنْتُ قاطِعَةً أَمْراً حَتَّى تَشْهَدُونِ «32» قالُوا نَحْنُ أُولُوا قُوَّةٍ وَ أُولُوا بَأْسٍ شَدِيدٍ وَ الْأَمْرُ إِلَيْكِ فَانْظُرِي ما ذا تَأْمُرِينَ «33» قالَتْ إِنَّ الْمُلُوكَ إِذا دَخَلُوا قَرْيَةً أَفْسَدُوها وَ جَعَلُوا أَعِزَّةَ أَهْلِها أَذِلَّةً وَ كَذلِكَ يَفْعَلُونَ «34» وَ إِنِّي مُرْسِلَةٌ إِلَيْهِمْ بِهَدِيَّةٍ فَناظِرَةٌ بِمَ يَرْجِعُ الْمُرْسَلُونَ «35»

ترجمه: (هدهد توضيح داد:) همانا من زنى را يافتم (به نام بلقيس) كه بر مردم سلطنت مى كرد و از همه چيز (دنيا) برخوردار بود وتخت بزرگى داشت. آن زن و قومش را چنين يافتم كه به جاى خدا براى خورشيد سجده مى كنند و شيطان اعمالشان را در نظرشان آراسته، پس آنان را از راه (حقّ) بازداشته و آنان هدايت نمى شوند. (جلوه دادن شيطان، اعمال مردم را براى آن است) كه آنان سجده نكنند براى خداوندى كه چيزهاى ناپيداى آسمان ها وزمين را بيرون مى آورد (و آشكار مى كند) و عملكرد نهان و آشكار شمارا مى داند. خداوندى كه معبودى جز او نيست (و) پروردگار عرش بزرگ است. (سليمان بعد از شنيدن گزارش هدهد) گفت: به زودى خواهيم ديد كه آيا (در

ص: 4135

گزارشت) راست گفتى يا از دروغگويانى؟ اين نامه ى مرا ببر و به سوى آنها بيفكن؛ آن گاه از آنان روى برتاب، پس بنگر چه جوابى مى دهند. (چون هدهد نامه را نزد بلقيس افكند، او به شگفت آمد و) گفت: اى اشراف (و بزرگان كشور)! نامه اى پرارزش به سوى من افكنده شد. نامه از سليمان است و (مضمون آن) اين است: به نام خداوند بخشنده مهربان. بر من برترى نجوييد. نزد من آييد و تسليم (حقّ و مطيع من) باشيد. (بلقيس) گفت: اى بزرگان! در كارم نظر دهيد كه بى حضور شما (تاكنون) كارى را فيصله نداده ام. (اشراف) گفتند: ما سخت نيرومند و دلاوريم (و نبايد در برابر يك نامه از موضع ضعف برخورد كنيم)، ولى اختيار كار با توست، نظر خود را بيان فرما تا ببينيم چه دستور مى دهى؟ (و ما با قدرت انجام دهيم). (بلقيس) گفت: بى شك، هرگاه پادشاهان به منطقه ى آبادى وارد شوند (و هجوم برند،) آن جا را به تباهى مى كشند و عزيزان آن جا را ذليل مى كنند و اين، سيره ى هميشگى آنان است. و همانا من (جنگ را صلاح نمى بينم،) هديه اى با ارزش به سويشان مى فرستم، پس چشم براهم تا ببينم فرستادگان من با چه خبرى برمى گردند. (شايد با قبول هدايا از سوى سليمان، ما هم درامان باشيم)

شريعتي: اشاره قرآني امروز را بفرماييد و ادامه بحث را بشنويم.

حاج آقاي حسيني: آياتي که تلاوت شد «وَ زَيَّنَ لَهُمُ الشَّيْطانُ أَعْمالَهُمْ» در قرآن پانزده بار اين تعبير آمده است. آدم وقتي گرفتار عجب مي شود، يکي از دلايلش اين است که شيطان همه اعمالش را تزيين مي دهد. اگر بخواهيم گرفتار عجب نشويم، نبايد

ص: 4136

گرفتار وسوسه شيطان شويم. شيطان يکي از کارهايش تزيين است. بد ما را هم خوب جلوه مي دهد. «فَصَدَّهُمْ عَنِ السَّبِيلِ فَهُمْ لا يَهْتَدُونَ»

شريعتي: قبل از اينکه وارد فضاي سؤالات شويم من يک نکته اي را به دوستان خوبمان متذکر شوم، پرسيده بودند چطور مي توانيم به احاديث و حکايت ها و داستان هايي که در برنامه گفته مي شود، دسترسي داشته باشيم، فايل هاي صوتي برنامه در سايت و کانال برنامه هست و فايل هاي متني هم در سايت سمت خدا قرار مي گيرد، شما مي توانيد دسترسي داشته باشيد و استفاده کنيد.

حاج آقاي حسيني: خانمي نوشته من دوست دارم نماز شب بخوانم. مادر مي گويد: من راضي نيستم. مي گويد: من مي خواهم بخوابم. خوابم نمي برد. من چه کار کنم؟ نماز شب بخوانم يا حرف مادرم را گوش بدهم؟ جوابش اين است که حتماً به حرف مادر گوش بدهيد. خدا ثواب نماز شب را هم برايت مي نويسد. شما نيت کردي، به احترام مادرت اشکال ندارد، نماز شب را نخوان، خدا ثواب مضاعف به شما مي دهد.

حديثي ديدم که خيلي زيباست. در حديث هست که اگر انسان در نماز بود. پدرش او را صدا کرد و کاري با او داشت. حديث در تهذيب شيخ طوسي است. پدرش صدايش کرد، سبحان الله بگويد. وسط نماز سبحان الله بگويد که متوجه شود شما نماز مي خواني. اما اگر مادر صدا کرد، بگويد: لبيک! مادرم جانم به فدايت، چه کار داري؟ من خدمت شما آمدم. در نماز مستحبي، در نماز واجب که جايز نيست. مي تواند نماز را رها کند. اين فرق پدر و مادر است.

باز پرسيدند که چرا خانواده هاي آقا پسرها هرجا بخواهند براي خواستگاري مي روند و مزاحمت

ص: 4137

براي خانواده هاي دختر ايجاد مي کنند و بعد هم به هر دليلي خيلي راحت نه مي گويند؟ اين کار نزد خدا اشکال ندارد؟ نه تنها اشکال دارد بلکه جرم بزرگي است. من خواهش مي کنم اگر جدي و قطعي تصميم نگرفتيد خواستگاري نرويد. اول استخاره کنيد. بي خود مزاحمت براي کسي ايجاد نکنيد. عذاب روحي براي انسان دارد. بنده يکجا منبر بروم. به من بگويند: منبر تو را نپسنديديم. از فردا شب نيا. دوباره جاي ديگري منبر بروم. بگويند: اين منبر به درد نمي خورد. حالا منبر من هم خيلي خوب است. ولي به من بگويند: منبر تو خوب نيست. اين در روحيه من اثر نمي گذارد؟

خانم هايي که مي گويند: خواستگاري برويم ضرر ندارد، شد شد، نشد نشد! اين گناه بزرگي است. يقين داشته باشيد، اگر جدي نيستيد نرويد. مزاحم خانم و دختر خانم مي شويد و در روحيه اش اثر مي گذاريد. مزاحم وقتشان مي شويد. فرمود: خواستگاري را مخفي کن. رفتي و نپسنديدي، ببخشيد به جهنم که نپسنديدي. ديگر همه جان ننشين بگو.

ما هفته گذشته در مورد نماز جمعه ها گفتيم که بايد ستادهاي نماز جمعه آسيب شناسي کنند، مردم خيلي پيام داده بودند که اگر مي خواهيد آسيب شناسي کنيد يکي از آسيب هايش طولاني بودن نماز جمعه هاست. پيرمرد است، بيمار است، نمي تواند زياد بنشيند. در روايت هست که پيامبر به ما سفارش کرد خطبه ها را کوتاه کنيد. بعضي ها گفتند: امام جماعت بايد با مردم ارتباط داشته باشد. بعضي ها گفتند: بايد مشکلات مردم در خطبه ها گفته شود.

يکي از علماي بزرگ صاحب رساله بوده است. از ايشان پرسيدند: نظر شما در مورد نماز جمعه چيست؟ ايشان فرموده بود: شما مي داني نماز جمعه يعني چه؟

ص: 4138

نماز جمعه نمازي است که خدا دو رکعت از نمازش را کم کرده و دو خطبه در آن گذاشته است. در اين دو خطبه گرفتاري و مشکلات مردم را بگوييد. هدايت جوان ها و مسائل اجتماعي و اخلاقي را بگوييد. يادمان باشد خدا از نمازش کم کرد و دو خطبه را قرار داد. نماز جمعه جاي بحث هاي جناحي نيست. اميرالمؤمنين در خطبه ها عليه معاويه داد مي زد نه عليه اين جناح و آن جناح. اگر همه زير يک خيمه هستند و نظام ديني ما را قبول دارند، رهبر انقلاب هم فرمود: جذب حداکثري. يعني هرکسي که نماز جمعه مي آيد از هر جناحي هست ناراحت نرود. فقط ننشينيم عليه هم صحبت کنيم.

باز پيام دادند که ما شنيديم اگر تابستان روزه ها قضا شده است، الآن نمي شود در روزهاي کوتاه زمستاني قضا کرد؟ چرا نمي شود. اشکالي ندارد. عمداً نبوده است. مريض بوده، مسافر بوده است. به هر دليلي اشکال ندارد. الآن مي تواند قضاي روزه را به جا بياورد.

در پيام ها خيلي نوشتند که اين همه که شما مي گوييد فضاي مجازي و استفاده از فضاي مجازي، آنقدر بيکاري زياد شده است، در هر خانه اي مي روي چند جوان بيکار هست. بيکاري مصيبت بزرگي است. مسئولين بايد توجه کنند. تازگي خبري ديديم که نوشته فقط در سال گذشته بانک هاي ما دوازده هزار ميليارد تومان خسارت از مردم گرفتند. اين بانکداري اسلامي است؟ ما اگر مي گوييم در فضاي مجازي نباشيد نه اينکه از وضعيت جامعه و جوان ها بي خبر باشيم. همه مشکلات و گرفتاري دارند. اميدواريم هم مسئولين و هم يکديگر به فرياد هم برسيم.

سؤال کردند در محرم و صفر مي شود خواستگار

ص: 4139

را راه داد؟ فقط براي صحبت و آشنايي آيا جايز است يا نه؟ چه اشکالي دارد؟ خواستگار را راه بدهيد. عقد هم بخوانيد. عروسي و سر و صدا مناسب نيست. اما خواستگاري و تحقيق و بررسي کردن و عقد خواندن اشکالي ندارد.

هفته ي گذشته شخصي به من گفت که شما در سمت خدا گفتي: اين خانم هايي که سالخورده هستند، خانمي بوده شب تا صبح چشمش به نور چراغ مستأجرش بوده و گفته: خدا کند محرم جايي نرود. من به همين نور چراغ دلم خوش است. اين آقا گفت: شما که اين حرف را زدي. من پاي برنامه شروع کردم زار زار گريه کردم. مادربزرگم شهرستان است. مادر دو شهيد است. رفتم از شهرستان او را آوردم، از شب سوم محرم که شما اين حرف را زدي، هر شب مادربزرگم را با ويلچر بردم و آوردم. يکي حرف ما را عمل کند براي ما بس است.

در جلسه اي گفتم مادرهاي عزيزي که به دختر خانمتان جهازيه مي دهيد و خيلي از جهيزيه هم به کار نمي آيد. بعد هم مي نشينيد سياهه مي کنيد که جهيزيه اين است و آن است. نمي گوييد شايد کسي در مجلس باشد، دختر خانمي باشد که جهاز ندارد، آه بکشد. سرطان چيست؟ سرطان کشف کردن ندارد. سرطان همين آه مظلوم است. عروسي مفصل مي گيري و صد نفر جوان آه مي کشند. تا اين را گفتم. يک آقا بيرون آمد و گفت: حق با شماست. من قول مي دهم بروم جهيزيه چند نفر را تهيه کنم.

به ما گفتند مخصوص براي کساني که اولاد ندارند دعا کنيد. خدا را قسم مي دهيم به حق صديقه طاهره خداوند فرزند

ص: 4140

صالح به کساني که فرزند ندارند عطا کند.

شريعتي: والحمدلله رب العالمين و صلي الله علي محمد و آل الطاهرين.

95-08-11- دوري از عجب و خودپسندي و پاسخ به پرسش هاي بينندگان

بسم الله الرحمن الرحيم و صلي الله علي محمد و آله الطاهرين

صبحي گره از زلف تو باز خواهد شد *** راز شب تار بر ملا خواهد شد

تو آيه ي وحدتي که با آمدنت *** هر قطب نما، قبله نما خواهد شد

شريعتي: سلام مي کنم به همه شما بيننده ها و شنونده هاي خوب و نازنين مان. انشاءالله در هر کجا که هستيد تنتان سالم باشد و قلبتان سليم باشد و باغ ايمانتان آباد باشد و خداوند متعال پشت و پناه شما باشد. حاج آقاي حسيني سلام عليکم و رحمه الله.

حاج آقا حسيني: عرض سلام خدمت همه بينندگان و شنوندگان برنامه سمت خدا دارم.

امروز اول ماه صفر است. نماز اول ماه و صدقه فراموش نشود. مثل نماز صبح است. دو رکعت است. نماز اول سي قل هو الله دارد، رکعت دوم هم سي تا «انا انزلناه» دارد. صدقه اول ماه هم فراموش نشود. مرحوم محدث قمي(ره) در يکي از کتاب هايشان دارد که چرا مي گويند: ماه صفر نحس است؟ چون از سه ماه حرام ذي القعده و ذي الحجه و محرم بيرون مي آييم، از قديم اينطور بوده اول صفر آن جنگ هايي که اين سه ماه متوقف بود، شروع مي شد. لذا مي گفتند: ماه صفر نحس است و الا ماه صفر نحوستي ندارد. انشاءالله عزيزان پنجم ماه صفر هم که همه جا به نام حضرت رقيه(س)، سه ساله امام حسين(ع) مجلس برگزار مي شود، گرامي بدارند. هرکس هرکجا هست در شام شنبه در اين جلسات شرکت کند. شهادت امام مجتبي

ص: 4141

هم هفتم صفر فراموش نشود.

ببينيد الآن در ايام اربعين چقدر مردم عراق با اين همه گرفتاري و انواع اقسام مشکلات اقتصادي، تمام هستي خودشان را براي زائرين سيدالشهداء فدا مي کنند. از فقيرترين تا ثروتمند ترين آدم هرچه دارد در اختيار زائرين مي گذارد. آنوقت در داخل کشور ما آنهايي که دست اندر کار هستند هر روز مي خواهند به يک نحوي اين زائران اربعين را تيغ بزنند. يک قانون و خرج و هزينه اضافه مي کنند. مسئولين و هرکس صداي ما را مي شنود رسيدگي کنند. امروز شنيدم که نفري 25 هزار تومان پول بيمه مي گيرند. دو ميليون زائر هرکدام نفري 25 هزار تومان 50 ميليارد تومان مي شود. اصلاً بيمه واجب است. کل حادثه اي که ممکن است پيش بيايد چقدر هزينه دارد؟

امروز کلمه حکمت آميز، کلمه 46 نهج البلاغه را مي گويم. «سَيِّئَةٌ تَسُوءُكَ خَيْرٌ عِنْدَ اللَّهِ مِنْ حَسَنَةٍ تُعْجِبُكَ » يکي از آثار عجب و خودپسندي اين است که انسان به عبادت خودش مغرور مي شود. اميرالمؤمنين مي فرمايد: اگر آدم يک گناهي را انجام بدهد که بگويد: اي بابا! چه غلطي کردم. اين بهتر از اين است که يک حسنه اي انجام دهد که گرفتار عجب شود. نمي گوييم: گناه خوب است. ولي بخواهيم مقايسه کنيم، گناهکار جلوتر است از کسي که يک حسنه انجام داده و مغرور است.

در کلمات حکمت آميز نهج البلاغه، کلمه 167 هست که «الاعْجَابُ يَمْنَعُ الازْدِيَادَ» اعجاب، خودپسندي، مانع ترقي و کمال خواهد شد. يقين داشته باشيم اگر ما فکر کرديم بهترين آدم روي زمين هستيم، ديگر کجا مي خواهيم برويم؟

کلمه 212 در نهج البلاغه مي گويد: «عُجْبُ الْمَرْءِ بِنَفْسِهِ أَحَدُ حُسَّادِ عَقْلِه » آدم حسود با آدم چه

ص: 4142

مي کند؟ يک کسي به ما حسادت کند ضربه مي زند. حضرت مي فرمايد: سنگين ترين حسادت اين است که آدم گرفتار خودپسندي شود. بدترين حسود خود شما هستيد. اين سه کلام از اميرالمؤمنين(ع) بود.

من يک بياني در شرح مسأله ي عجب ديدم. در چهل حديث امام (ره) حديث سوم حديث عجب است. ايشان بيانات مفصلي دارند. ايشان مي فرمايد: يکي از حيله هاي شيطان براي ايجاد عجب اين است که شما را به مواظبت بر مستحبات وادار مي کند. ولي گناه اهل معصيت را نزد تو بزرگ جلوه مي دهد. وقتي تو نماز خواندي و نماز شب خواندي از آن طرف ديگران را کافر و فاسق و فجره و فسقه و دور از خدا نداني. نتيجه بدبيني به بندگان خدا و خودپسندي خودش مي شود. ايشان مي فرمايد: آيت الله شاه آبادي مي فرمودند: حتي کافر را سرزنش نکنيد. شايد نور فطرتش او را هدايت کند. او هدايت شود و آنوقت ما گرفتار خودپسندي باشيم. البته بلافاصله تذکر دادند و فرمودند: غير از امر به معروف و نهي از منکر. امر به معروف و نهي از منکر جاي خود ولي ما حق سرزنش نداريم. حتي کافر را سرزنش نکنيم. اگر کسي مؤمني را به خاطر يک گناهي سرزنش کند، نمي ميرد تا خودش گرفتار آن معصيت شود. کسي که نهي از منکر مي کند دلش سوخته و مي خواهد دست کسي را بگيرد. اما کسي که سرزنش مي کند مي خواهد دلش خنک شود.

يک بياني هم امام در مورد مراتب عجب دارند. عجب در چند مرتبه هست. يکي منت بر خداوند است. فکر مي کند به واسطه ايماني که آورده است، يک رونقي در دين پيدا شده است. مرحله دوم

ص: 4143

مي گويد: ما محبوب حق تعالي و از اولياي خدا هستيم و ديگر همه چيز را محور خودش مي داند. خدا نکند ما فکر کنيم از اولياي خدا هستيم. سوم اينکه خودش را مستحق پاداش الهي مي داند حتي اگر خدا با عدالت با او رفتار کند. مي گويد: خدايا يادت باشد، منت سر ما نگذاري. با عدالت با ما رفتار کن. با همان عدالت ما بهشتي هستيم. امام مي فرمايد: خدا نکند که خداي تعالي با کسي با عدالتش رفتار کند. که اگر همچو ورقي پيش آيد، احدي از اولين تا آخرين راه نجاتي نخواهد داشت. انسان هايي که گرفتار عجب و خودپسندي مي شوند، مي گويد: خدايا همان عدالت تو خوب است. ما نماز خوانديم و بندگي کرديم. طلب داريم. بايد ما را بهشت ببري. يک روايتي از کافي شريف نقل مي کنند که پيامبر خدا فرمودند: خداوند به داود نبي وحي کرد. «أُبَشِّرُ الْمُذْنِبِينَ وَ أُنْذِرُ الصِّدِّيقِينَ» (کافي/ج2/ص314) به گناهکاران بشارت بده و به صديقين هشدار بده. داود نبي تعجب کرد و فرمود: خدايا چطور؟ من به گناهکاران بشارت بدهم و به صديقين هشدار بدهم؟ خطاب شد: بله. به گناهکاران بشارت بده، «أَنِّي أَقْبَلُ التَّوْبَةَ» من توبه را مي پذيرم. گناهکار سرشکسته است. انساني که معصيت کرده سرشکسته است. خودش را هميشه بدهکار مي داند.

چقدر در پيام ها نوشته بودند که ما گناهکار هستيم. توبه کرديم و دل شکسته ايم. خداوند ما را مي آمرزد؟ يقين داشته باشيم زشت ترين گناهي هم که انجام داديم خدا مي آمرزد. شک نکنيم. «وَ أَنْذِرِ الصِّدِّيقِينَ أَلا يُعْجَبُوا بِأَعْمَالِهِمْ» صديقين را بترسان که يکوقت گرفتار خودپسندي نشوند. «فَإِنَّهُ لَيْسَ عَبْدٌ أَنْصِبُهُ لِلْحِسَابِ إِلا هَلَكَ» اگر بنا باشد من براي

ص: 4144

بنده اي ميزان ترازو بگذارم که به عدالت رفتار کنند، احدي باقي نمي ماند مگر اينکه همه نابود شوند.

مرحوم علامه طبرسي در مجمع البيان دارد. سيد مرتضي هم در امالي نقل کرده است. پيامبر فرمود: احدي وارد بهشت نمي شود مگر اينکه رحمت من شامل حال او شده باشد. با اعمال بهشتي نمي شويم. گفتند: يا رسول الله! حتي شما؟ فرمود: حتي من. مگر اينکه من هم شامل رحمت الهي شوم.

باز شيخ صدوق نقل کرده که امام صادق فرمودند: شيطان به لشگريانش مي گويد: اگر سه کار را در اين بندگان خدا توانستيد انجام بدهيد ديگر نگران نباشيد. 1- کار خودش را بزرگ ببيند. خيلي بايد مواظب باشيم. حالا يک کار خير کردي. نماز شب خواندي. قرآن خواندي. از کسي دستگيري کردي. 2- اگر گناهش را فراموش کند. 3- اگر گرفتار عجب شود.

باز امام (ره) يک بياني دارد. مي فرمايد: آيا ما طلبکار خدا هستيم يا نه؟ ايشان فرمودند: اگر پيامبر به ما بندگان بگويد: اي بندگان خدا شما عبادت کنيد يا شهوت راني کنيد فرقي ندارد. قانون عوض شده است. حتماً شما بهشتي هستيد. چه دنبال شهوت برويد و چه دنبال عبادت و بندگي برويد. ولي خدا دوست دارد عبادت کنيد ولي به عبادت شما کاري ندارد. بهشت شما تضمين و قطعي است. ايشان مي فرمايد: انصافاً ما چه خواهيم کرد؟ کدام از ما مي گوييم: اي خدا بهشت ما تضمين است؟ چه کسي سراغ عبادت مي رود؟ امام فرمود: من از خودم خبر بدهم. اهل معصيت مي شديم و اطاعات را ترک و دنبال شهوات مي رفتيم. پس معلوم مي شود عبادت هاي ما براي اين نيست که واقعاً دنبال عبادت هستيم. نه به

ص: 4145

اميد آن چيزهايي که بهشت به ما وعده دادند است. بنابراين شما با کارگرهاي ساختماني چه فرقي مي کنيد؟ فرق ما با او اين است که او کار مي کند که آخر شب مزد بگيرد و ما هم کار مي کنيم که قيامت مزد بگيريم.

باز امام(ره) فرمود: بگذاريد اين پرده دريده نشود و حجاب غفران الهي به روي اين گناهان ما که اسمش را عبادت گذاشتيم کنار نرود. اگر اين ورق برگردد و ورق عدالت پيش آيد آنوقت ديگر هيچ چيزي از عبادت ما باقي نمي ماند. امام مي فرمايد: ما حق داريم قبل از ورود به نماز بگوييم: «وَجَّهْتُ وَجْهِيَ لِلَّذِي فَطَرَ السَّماواتِ وَ الارْضَ حَنِيفاً وَ ما أَنَا مِنَ الْمُشْرِكِين » (انعام/79) «إِنَّ صَلاتِي وَ نُسُكِي وَ مَحْيايَ وَ مَماتِي لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِين » (انعام/162) بگوييم: خدايا فقط و فقط داريم تو را عبادت مي کنيم. چه کسي فقط خدا را عبادت مي کند؟ امام مي فرمايد: من فقط از خودم خبر دارم. من اهل آن نيستم که بگويم: اگر تضمين بهشت داشتم، تضمين رهايي از عذاب داشتم باز هم عبادت مي کردم.

امام مي فرمايد: شما فکر مي کنيد نماز شما نماز اميرالمؤمنين است؟ به خودشان قسم که اگر بشر پشت به پشت يکديگر دهند و بخواهند يک لا اله الا الله اميرالمؤمنين را بگويند، نمي توانند. «ضربة علي من يوم الخندق افضل من عباده الثقلين الي يوم القيامه» تا قيام قيامت همه خلق عالم، جن و انس بندگي کنند و در يک کفه ترازو بگذارند، اين جهاد اميرالمؤمنين در روز خندق است. اگر بشر پشت به پشت يکديگر دهند و بخواهند يک لا اله الا الله اميرالمؤمنين را بگويند، نمي توانند. خاک بر فرق من

ص: 4146

با اين معرفت به مقام ولايت علي. به مقام علي ابن ابي طالب قسم که اگر ملائکه مقربين و انبياي مرسلين غير از رسول خاتم که مولاي علي و غير علي است، بخواهند يک تکبير علي را بگويند، نمي توانند. گفتيم که امام صادق فرمود: «اللهم لا تخرجني من التقصير» هميشه خودم را مقصر بدانم. اگر اين نگاه را به عبادت داشته باشيم آنوقت ديگر نماز و صدقه دادن و يک کار خير بکنيم، خودمان را بزرگ نمي بينيم. ديگران را حقير نمي بينيم. گناه را فراموش نمي کنيم.

شريعتي: قرار است در بخش دوم برنامه حاج آقاي حسيني به سؤالات شما پاسخ بدهند. امروز صفحه 386 قرآن کريم آيات 6 تا 13 سوره مبارکه قصص براي شما تلاوت مي شود.

«وَ نُمَكِّنَ لَهُمْ فِي الْأَرْضِ وَ نُرِيَ فِرْعَوْنَ وَ هامانَ وَ جُنُودَهُما مِنْهُمْ ما كانُوا يَحْذَرُونَ «6» وَ أَوْحَيْنا إِلى أُمِّ مُوسى أَنْ أَرْضِعِيهِ فَإِذا خِفْتِ عَلَيْهِ فَأَلْقِيهِ فِي الْيَمِّ وَ لا تَخافِي وَ لا تَحْزَنِي إِنَّا رَادُّوهُ إِلَيْكِ وَ جاعِلُوهُ مِنَ الْمُرْسَلِينَ «7» فَالْتَقَطَهُ آلُ فِرْعَوْنَ لِيَكُونَ لَهُمْ عَدُوًّا وَ حَزَناً إِنَّ فِرْعَوْنَ وَ هامانَ وَ جُنُودَهُما كانُوا خاطِئِينَ «8» وَ قالَتِ امْرَأَتُ فِرْعَوْنَ قُرَّتُ عَيْنٍ لِي وَ لَكَ لا تَقْتُلُوهُ عَسى أَنْ يَنْفَعَنا أَوْ نَتَّخِذَهُ وَلَداً وَ هُمْ لا يَشْعُرُونَ «9» وَ أَصْبَحَ فُؤادُ أُمِّ مُوسى فارِغاً إِنْ كادَتْ لَتُبْدِي بِهِ لَوْ لا أَنْ رَبَطْنا عَلى قَلْبِها لِتَكُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ «10» وَ قالَتْ لِأُخْتِهِ قُصِّيهِ فَبَصُرَتْ بِهِ عَنْ جُنُبٍ وَ هُمْ لا يَشْعُرُونَ «11» وَ حَرَّمْنا عَلَيْهِ الْمَراضِعَ مِنْ قَبْلُ فَقالَتْ هَلْ أَدُلُّكُمْ عَلى أَهْلِ بَيْتٍ يَكْفُلُونَهُ لَكُمْ وَ هُمْ لَهُ ناصِحُونَ «12» فَرَدَدْناهُ إِلى أُمِّهِ كَيْ

ص: 4147

تَقَرَّ عَيْنُها وَ لا تَحْزَنَ وَ لِتَعْلَمَ أَنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ وَ لكِنَّ أَكْثَرَهُمْ لا يَعْلَمُونَ «13»

ترجمه: و به آنان (مستضعفان) در زمين، قدرت وتمكّن بخشيم، و از ناحيه آنان به فرعون و (وزيرش) هامان و سپاهيانشان آنچه را كه از آن بيمناك بودند نشان دهيم. و ما به مادر موسى الهام كرديم كه او را شير بده، پس هرگاه (از فرعونيان) براو بيمناك شدى، او را (در جعبه اى گذاشته و) به دريا بيفكن و (از اين فرمان) مترس و (از دوريش) غمگين مباش، (زيرا) ما او را به تو بازمى گردانيم و او را از پيامبران قرار مى دهيم. پس (مادر موسى چنان كرد، چيزى نگذشت كه) فرعونيان، او را (ديده و از آب) برگرفتند تا سرانجام، دشمن و مايه اندوهشان گردد. همانا فرعون و هامان و سپاهيانشان خطاكار بودند. و (چون) همسر فرعون (احساس كرد كه آنان قصد كشتن كودك را دارند خطاب به فرعون) گفت: او را نكشيد (كه او) روشنى چشم من و توست. شايد به ما سودى برساند يا او را به فرزندى بگيريم، ولى آنها نمى فهميدند (كه چه كسى را در آغوش خويش مى پرورانند). ودل مادر موسى (از هر چيز، جز فكر فرزند) تهى شد (و) اگر قلب او را استوار نساخته بوديم تا از ايمان آورندگان (به وعده ى ما باقى) بماند، همانا نزديك بود كه (به واسطه جزع وفزع) آن (راز) را افشا كند. و (مادر موسى) به خواهر او گفت: (صندوق حامل موسى را) دنبال كن پس او از دور وى را زير نظر داشت، در حالى كه (دشمنان) متوجّه نبودند (كه آنكه او را تعقيب مى كند خواهر موسى است

ص: 4148

و از اين تعقيب، چه هدفى دارد). و ما (به دهان گرفتن سينه ى) زنان شيرده را از پيش بر او ممنوع كرديم، پس (خواهر موسى كه مأموران را در جستجوى دايه ديد) گفت: آيا مى خواهيد شما را بر خانواده اى راهنمايى كنم كه سرپرستى او را براى شما بپذيرند و براى او خيرخواه باشند؟ پس ما (اين گونه) او را به مادرش باز گردانيديم تا روشنى چشم او باشد و غم نخورد و بداند كه همانا وعده الهى حقّ است، ولى بيشتر مردم نمى دانند.

شريعتي: اشاره قرآني امروز را بفرماييد و ادامه بحث را بشنويم.

حاج آقاي حسيني: خدا شهيد مطهري را رحمت کند. مي فرمودند: اگر سه زن به خوبي نقش آفريني نمي کردند ما پيامبري به نام موسي نداشتيم. يکي مادر موسي(ع)، دوم خواهر موسي(ع)، سوم آسيه همسر فرعون. مادر موسي با آن ايمانش که اين فرزند را «فَإِذا خِفْتِ عَلَيْهِ فَأَلْقِيهِ فِي الْيَم » در رود نيل انداخت. به وعده خدا ايمان داشت. «إِنَّا رَادُّوهُ إِلَيْك » خيلي ايمان مي خواهد. مادر تو فرزند شيرخوارت را در جعبه بگذار. به امواج خروشان نيل تحويل بده ما او را برمي گردانيم. اين چه ايماني مي خواهد؟ ما همين ايمان را نداريم. خدا مي گويد: در راه من پول بده من برمي گردانم. ما مي گوييم: نه!

در سؤالات نوشتند که مراجع تقليد معتقد هستند اهداء عضو مرگ مغزي حرام است. چرا در رسانه ها اين عمل تبليغ مي شود و روزي را به اين عنوان جشن مي گيرند؟

من براي اين بيننده عزيز توضيح بدهم که شبيه اين سؤال زياد است. بين مرگ مغزي و کما فرق است. کسي که به کما رفته امکان بازگشت هست. اما کسي

ص: 4149

که گرفتار مرگ مغزي شده است تقريباً برنمي گردد. اگر کسي گرفتار مرگ مغزي شد، هيچ اميدي به بازگشت او نيست، بعضي از مراجع تقليد اجازه دادند. اينکه شما مي گوييد اجازه ندادند اين مطلق نيست. من از آيت الله شبيري زنجاني سؤال کردم، فرمودند: بله چند سال پيش هم علامه سيد جعفر مرتضي از ما سؤال کرد و ما مکتوب نوشتيم. آيت الله العظمي مکارم شيرازي همين فتوا را دارند. وقتي فتواي بعضي از مراجع هست، چرا ما اين راه را باز نکنيم؟ من در خبري خواندم که 37 هزار نفر منتظر پيوند عضو هستند. گاهي اعضاي بدن يک عزيزي که مرگ مغزي مي شود مي تواند جان هشت نفر را نجات بدهد.

شخصي به من گفت: دختري هشت ساله دارم مشکل کبد دارد. منتظر پيوند کبد هستيم. مي گفت: دو هفته يکبار بيمارستان مي بريم چهار روز در بيمارستان بستري مي شود و چه مراحلي را بايد طي کند تا به يک حالت عادي برگردد. بنابراين اين کار بسيار خوب است. مراجع هم اجازه مي دهند و اين 37 هزار نفري که منتظر هستند هم يک حيات مجدد پيدا مي کنند. فرمودند: به شرط اينکه بازگشت شخصي که مرگ مغزي هست امکان پذير نباشد. اگر که جان شخص ديگر را نجات مي دهيم اشکال ندارد.

سؤال دوم اينکه هفته گذشته ما در مورد خواستگاري گفتيم که همينطور خواستگاري نرويد. اگر بنا نداريد و جدي نيستيد به خواستگاري نرويد. بيننده اي نوشته اين چه حرفي است شما مي زنيد؟ مگر مي شود ما همان جاي اولي که رفتيم بپسنديم؟ شايد مورد اول را نپسنديديم و بايد جاي دوم برويم. ما نمي گوييم: بار اول بايد حتماً پسند کنيد

ص: 4150

و تمام شود. حرف ما اين است اگر مي خواهيد تحقيق کنيد، استخاره کنيد، اول انجام دهيد. جدي که شديد منزل مردم برويد.

اگر من به عنوان سرگرمي به خواستگاري مي روم. اينکه بگويم: سرم گرم مي شود و يک مهماني است. قصد جدي نداريم، به مراجع تقليدشان زنگ بزنند و بپرسند اين آب و چاي و شيريني و ميوه که مي خوريد حلال است يا حرام است؟

سؤال ديگري که پرسيدند، ما بارها در برنامه در مورد درمان کساني که مشکل ناباروري دارند صحبت کرديم. ما الآن سه ميليون زوج نابارور داريم. اگر دولت به اينها تسهيلاتي بدهد، بيمه را قوي تر کنند، يک ميليون نفر هم به نتيجه برسد، چقدر اثر دارد؟ به جاي اينکه اين همه تبليغات کنيد هزينه کنيد اين افراد را درمان کنيد. هم خانواده ها را خوشحال مي کنيد. هم از گرفتاري يک عده کم مي شود. هم مشکل کاهش جمعيت برطرف مي شود. خيرين هم بدانند. کار خير فقط ساختن مسجد و حسينيه و مدرسه و مجلس امام حسين نيست. اگر شما به اين نابارور هم کمک کردي، درمانگاه ساختي و هزينه دارو را پرداخت کردي، اين هم کار خير است.

گاهي يک طرف مشکل دارد. يعني يا مرد مشکل دارد يا زن. گاهي هم هردو مشکل دارند. اما اينکه مردي بخواهد همسرش را بخاطر اينکه نابارور است سرزنش کند خيلي بد است.

در مورد ائمه جمعه هم گفتيم که خودشان بايد آسيب شناسي کنند. ما هشتاد ميليون جمعيت هستيم. حدود هشتصد نقطه نماز جمعه برپا مي شود. يک کاري کنيم هر روز تعداد مردم بيشتر شود. يکي از بينندگان نوشته تمام ائمه جمعه يک سامانه پيامکي براي

ص: 4151

خودشان درست کنند، پيام مخاطبين را بگيرند. مردم پيام بدهند چه مي خواهند و چه نمي خواهند؟ ما نگفتيم کسي در نماز جمعه سياسي سخن نگويد. گفتيم: جناحي صحبت نکنيد. از جناح ها بد نگوييم.

مطلب ديگر اينکه نوشتند: آقاي حسيني شما گفتيد: از همه مراجع اجازه گرفتيد تا مکلفين سهم سادات را به فقراي سادات بدهند؟ ببينيد اشتباه نشود. ما گفتيم: خمسي که بر گردن ما است بايد به دو بخش تقسيم شود. مثلاً اگر من يک ميليون تومان خمس بدهکار هستم، دو تا پانصد هزار تومان بايد به سادات فقير بدهم. چرا به سادات بدهم؟ براي اينکه زکات را به غير سادات مي دهند. از زکات به سادات نمي شود داد. از خمس هم به غير سادات نمي شود داد. اين تقسيم شده و تبعيضي نيست. پس اين پانصد هزار تومان سهم سادات فقير است. ما اين را گفتيم که اگر سيد فقير مي شناسيد خودتان بدهيد. به دست مرجع ندهيد. خود شما سادات فقير را بهتر مي شناسي تا آن مرجع پيري که در خانه نشسته است. چون عده اي از مراجع مانند آيت الله العظمي سيستاني، آيت الله العظمي خويي فتوايشان اين است که خودتان بدهيد. بعضي هم احتياط مي کنند. در احتياط رجوع کنيد به کساني که اجازه مي دهند. اما نيمه ديگر که سهم امام مي شود، آن را بايد اجازه مرجع تقليد باشد. البته رهبر معظم انقلاب فرمود: تا يک سوم سهم امام، پانصد هزار تومان دوم را به خويشاوندان فقير مي شود داد. البته اينها نبايد واجب النفقه باشند. به همسر و اولاد نمي شود داد چون واجب النفقه هستند. اما در سهم امام يک سوم به ارحام فقير به فتواي

ص: 4152

مقام معظم رهبري مي شود داد.

مسأله ي ديگر اينکه سؤال کرده بودند که آيا اشکال دارد در ماه محرم خواستگاري برويم؟ يک عقد خلوتي بخوانيم؟ گفتيم: اشکال ندارد. بيننده اي نوشته: اين چه حرفي است مي زنيد. چطور گفتيد اشکال ندارد؟ اينها بيست نفر جمع شوند و شيريني بخورند اشکال ندارد؟ خوب اگر اينها عقد کنند و يک شيريني هم بخورند، اشکالي ندارد. جشن و شادي نباشد. الآن ازدواج کم شده است. دوازده ميليون دختر و پسر مجرد داريم. کار خير را نبايد عقب انداخت. بعضي ها نوشتند اشکال دارد لوازم و جهيزيه را در ماه صفر بچينيم؟ نه اشکالي ندارد. يکي نوشت جا به جايي خانه در ماه صفر اشکال دارد؟ نه. امام حسين خوشحال مي شود يک خانواده به ثمر برسد.

باز در سؤالات نوشته بودند که همسرم دو سال است که من و فرزندانم را ترک کرده است. اما هنوز صيغه طلاق بين ما اجرا نشده است؟ آيا من مي توانم ازدواج کنم؟ يک باور غلط که در جامعه ما ايجاد شده است، همين است. يک خانم و آقايي آمدند ما خطبه عقد را بخوانيم. گفتم: خانم شما ازدواج نکردي؟ گفت: چرا ازدواج کردم. گفتم: از شوهر قبلي جدا شدي؟ گفت: نه حاج آقا مگر نمي گويند: شش ماه زن و شوهر از هم جدا باشند، ديگر خود به خود طلاق است؟ خانم محترم، شش ماه که هيچ، شصت ماه هم از شوهرت جدا باشي، تا صيغه طلاق خوانده نشود، درست نيست.

سؤال بعدي که زياد پرسيده شده است، اين است که نوشته اند من توبه کردم ديگر غيبت نکنم. ولي چطور از کساني که غيبت کردم حلاليت بطلبم؟ غيبت خيلي

ص: 4153

سنگين است. ولي در عين حال اگر غيبت کردم، الآن همه فقها فتوايشان اين است که لازم نيست ما برويم به آن آدم بگوييم: من غيبت شما را کردم. در روايت داريم اگر غيبت کننده توبه نکند، اول کسي است که وارد آتش مي شود. توبه هم کند و حلاليت هم بطلبد آخرين بهشتي است که وارد بهشت مي شود. گناه غيبت سنگين است. ولي نيازي به حلاليت طلبيدن نيست.

سؤال کردند نماز شب مختصر را يکبار ديگر بگوييد. پدر آيت الله شبيري زنجاني که از مراجع هستند فرمودند: سخت نگيريد که همه مشتري شوند. يازده رکعت است. «قل هو الله» را هم نخواني اشکال ندارد. حمد و رکوع و دو سجده بخوان. در نمازهاي مستحبي سوره خاصي نداشته باشد، لازم نيست سوره بخواني. شما ساعت بگير، يازده رکعت حمد بدون «قل هو الله» و رکوع و دو سجده وقتي نمي گيرد.

هفته گذشته گفتيم: اگر کسي در نماز بود، پدرش او را صدا کرد بگويد: سبحان الله. ولي اگر مادرش صدا کرد، بگويد: لبيک، در نمازهاي مستحبي گفتيم که از امام صادق حديث را خوانديم. يک نفر نوشته شما اينقدر در مورد پدر و مادرها صحبت مي کنيد، نتيجه احترام به والدين عروس آزاري است. آدم مي تواند هم حق پدر و مادر را ادا کند و هم حق همسر را به جا آورد.

خانمي مي گفت: من همه قرآن را قبول دارم الا يک آيه! گفتم: معاذ الله. گفت: من آياتي را که در مورد پدر و مادر سفارش کرده قبول ندارم. گفت: شوهرم يک طور به اين آيات عمل مي کند که مرا آزار بدهد. انشاءالله به اينجا کشيده

ص: 4154

نشود.

شريعتي: انشاءالله زيارت اربعين نصيب و قسمت تک تک ما بشود.

والحمدلله رب العالمين و صلي الله علي محمد و آل الطاهرين.

95-08-18- زيارت اربعين

بسم الله الرحمن الرحيم و صلي الله علي محمد و آله الطاهرين

شريعتي: سلام مي کنم به همه شما که مثل انار ترش يا شيرين سراپا دل هستيد. انشاءالله دلهاي ما منور به نور اهل بيت باشد. حاج آقاي حسيني سلام عليکم و رحمه الله.

حاج آقا حسيني: عرض سلام خدمت همه بينندگان و شنوندگان برنامه سمت خدا دارم. اميدواريم عزاداري ها قبول باشد.

در آستانه سفر زائران اربعين به کربلا هستيم. خيلي روي اين موضوع فکر کردم که چه بگويم. بگويم: اينهايي که کربلا مي روند با ديگران خداحافظي کنند. گفت:

زائر کرب و بلا گفت: خدا حافظ و رفت *** دل من پشت سرش کاسه آبي شد و ريخت

دو ميليون نفر از ايران مشرف مي شوند ولي هفتاد ميليون نفر اشک مي ريزند و با اشک چشم و گريه خداحافظي مي کنند. براي اينکه کساني هم مشرف نشدند نگران نباشند، حديثي است که پيامبر خدا فرمود: «نية المؤمن خير من عمله » همين براي ما اميدوار کننده است. قطعاً همه ملت ما آرزو داشتند اي کاش جزء همين کساني بودند که راه افتادند پياده مي روند. البته مرحوم علامه مجلسي توضيح دادند که «نية المؤمن خير من عمله » نه فقط يک فکر قلبي هست. اين بايد در عمل خودش را نشان بدهد. کسي که آرزو دارد کربلا برود و نتوانسته برود مي تواند يک قدمش اين باشد که در مجالس سيدالشهداء شرکت کند. زيارت قبر حضرت عبدالعظيم برابر با زيارت سيدالشهداء است.

در آستانه اربعين به

ص: 4155

ذهن من رسيد که چند روايت از کامل الزيارات بخوانم و بخشي هم به پرسش هاي بينندگان پاسخ دهيم.

بارها کتاب کامل الزيارات را معرفي کرديم. استاد شيخ مفيد و شيخ صدوق است. بيش از هزار سال از وفات مؤلف اين کتاب مي گذرد. در اين کتاب 750 حديث زيارتي است. از اين 750 حديث، 500 حديث براي امام حسين است. زيارت سيد الشهداء، آداب زيارت، ثواب زيارت و زيارتنامه هاي سيدالشهداء است. اين کتاب به فارسي و زبان هاي مختلف ترجمه شده است. باب 44 يک روايتي دارد، در مورد اينکه بعضي ها خودشان نمي توانند مشرف شوند ولي تلاش مي کنند ديگران مشرف شوند. زحمت مي کشند و خدمت مي کنند. آيا اينها همان ثواب را دارند؟ «ثواب من زار الحسين ع بنفسه أو جهز إليه غيره» ثواب کساني که خودشان به کربلا مي روند يا مقدمات کربلاي ديگران را فراهم مي کنند.

راوي سؤال کرد که خدا چه ثوابي مي دهد براي کساني که مقدمات زيارت ديگران را فراهم مي کنند؟ امام صادق فرمود: «يُعْطِيهِ اللَّهُ بِکُلِّ دِرْهَمٍ أَنْفَقَهُ مِثْلَ أُحُدٍ مِنَ الْحَسَنَاتِ» (کامل الزيارات/باب چهارم) به اندازه هر درهمي که براي زيارت ديگري پول مي دهد، خدا به اندازه کوه احد حسنات به او مي دهد. «وَ يُخْلِفُ عَلَيْهِ أَضْعَافَ مَا أَنْفَقَهُ» يک درهم شما در راه زيارت ديگري به کربلاي سيدالشهداء هزينه کني، خداوند به اندازه هر درهم آن به اندازه کوه احد ثواب مي دهد.

من تقاضا مي کنم عزيزان بيايند باني شوند. اين موکب هاي خيلي کار خوبي است. ما از اول محرم در حسينيه ها و مساجد يک صندوقي بگذاريم بگوييم: کمک براي کساني که مي خواهند کربلا بروند و نمي توانند بروند. پدرها و مادرها و مسئولين

ص: 4156

يادشان باشد که اين سفر تأثير فوق العاده اي در جوان ها دارد. من خواهش مي کنم اگر بناست پدر و مادرها بروند يا جوان هايشان بروند، حتماً جوان ها بروند. جوان ها را مقدم بداريد. حتماً جوان ها به اين سفر بروند مؤثرتر است.

در دولت هاي اروپايي اينها با اسلام رابطه ندارند، ولي من خبر دارم اين ها به مراکز اسلامي کمک مي کنند. سؤال مي کنيم شما که با دين کاري نداريد. جواب منطقي دادند. گفتند: چون وقتي جوان ها در مراکز ديني مي آيند، بزهکاري جامعه و مشکلات کم مي شود. در يک مرکز ديني و اسلامي وقتي جوان ها بيايند حرف و پيام شما چيست؟ دولت هاي اروپايي مي گويند: ما به مراکز ديني پول مي دهيم که بتوانند جوان ها را جذب کنند و باري را از روي دوش ما بردارند. مشکلات و ناهنجاري هاي جامعه را بردارند. اين فکري است که به ذهن دولت هاي کفر رسيده و اين کار را انجام مي دهند. انشاءالله ما هم اين تدبير را داشته باشيم. يعني يک کاري کنيم، مثلاً سال ديگر بگوييم: هرچه جوان 20 تا 30 ساله هست، هرکس مي خواهد برود به عهده دولت است. خروجي و هزينه و بيمه به عهده دولت است. يک جوان وقتي برود اين راهپيمايي عظيم را ببيند روحش بيمه مي شود. مسئولين بخشي از بودجه فرهنگي را براي اين سفر اختصاص بدهند مخصوص جوان ها که انشاءالله سالهاي ديگر از کشور ما فقط پنج ميليون، ده ميليون جوان ايراني باشد.

يک نکته اي را اشاره کنم. شايد بينندگان به ذهنشان بيايد که اين ثواب ها درست است و مبالغه نيست؟ خدا مرحوم علامه محمد تقي مجلسي را رحمت کند. ايشان يک قصه اي را از مرحوم شيخ بهايي نقل کردند.

ص: 4157

مي گويد: من هنوز سني نداشتم درس شيخ بهايي مي رفتم. شيخ بهايي خيلي با عظمت بودند و تمام بزرگان پاي درس ايشان بودند. يک روز اين مرد بزرگ سر درس گفت: اين رواياتي که هست، کسي اين ثواب ها را انجام بدهد تشکيک کرد اين روايات درست است؟ علامه مجلسي مي گويد: من از پاي منبر گفتم: استاد يک سؤال دارم. گفتم: اين حديث را قبول داريد «ضربة على يوم الخندق افضل من عبادة الثقلين»؟ يک ضربت اميرالمؤمنين از همه عبادت جن و انس تا قيامت بالاتر است. اين حديث فقط براي شيعه نيست. کتابي به اسم مستدرک داريم. «المستدرک علي الصحيحين» براي حاکم نيشابوري است. بيش از هزار سال پيش اين دانشمند سني عين همين حديث را نوشته که يک ضربت علي بن ابي طالب در روز خندق از عبادت جن و انس تا قيامت بالاتر است. علامه مجلسي مي گويد: به شيخ بهايي گفتم اين حديث را قبول داري يا نه؟ فرمود: بله. گفتم: استاد يک مثال ديگر مي زنم. داستان سوره «هل أتي»، «وَ يُطْعِمُونَ الطَّعامَ عَلى حُبِّهِ مِسْكِيناً وَ يَتِيماً وَ أَسِيرا» (انسان/8) هجده آيه سوره «هل أتي» بخاطر يک قرص نان نازل شد. به يتيم و اسير و مسکين دادند. گفتم: استاد در آن داستان چه کساني بودند؟ اميرالمؤمنين، فاطمه زهرا، امام حسن و امام حسين و فضه خادمه. فضه معصوم نبود. هجده آيه قرآن براي فضه خادمه نازل شد. گفتم: استاد چه مانعي دارد؟ ما از خدا طلبکار نيستيم. تفضل پروردگار است که اينقدر به ما ثواب بدهد. مگر در نماز جماعت نمي گوييم که اگر عدد نماز جماعت از ده نفر به يازده نفر

ص: 4158

رسيد، جن و انس نويسنده بشوند، نمي توانند ثوابش را بنويسند. عجيب است که ايشان مي گويد: استاد با همه عظمتش که صدها نفر از بزرگان پاي درسش بودند، وقتي اين اشکال من را شنيد، پسنديد. با اينکه من هنوز به سن بلوغ نرسيده بودم. کوچک ترين شاگرد درس بودم. ولي حرف مرا قبول و تأييد کرد.

نکته دومي که مي خواهم عرض کنم، کساني که اربعين به زيارت مي روند و کساني که نمي روند، همه يادمان باشد. مکتب سيد الشهداء تلاش در جذب ديگران براي نجات است. در زيارت اربعين حضرت هست «و بذل مهجته فيک ليستنقذ عبادک عن الجهاله» خدايا امام حسين خون دل و خون قلبش را داد براي اينکه دست يک نفر را بگيرد. بخدا ماه محرم و صفر ماه جذب ديگران به سيدالشهداء (ع) است.

خدا مرحوم سيد احمد خوانساري را رحمت کند. ايشان از مراجع بزرگ بود که مقامات علمي و معنوي فوق العاده اي دارد.

هزار مرتبه شويم دهان به مشک و گلاب *** هنوز نام تو بردن کمال بي ادبي است

از امام (ره) نقل است که ايشان فرموده بودند: آقاي خوانساري تالي تِلو معصوم است. بعضي از اساتيد در شرح حال ايشان نوشتند: ايشان کسي بود که دنيا و هواي نفس را بو نکرد. اوج زهد و تقوا بود. ساليان سال به تقاضاي آيت الله العظمي بروجردي ايشان در تهران زندگي مي کرد. وقتي از دنيا رفتند، امام (ره) يک بيانيه ي خيلي بلند و بالايي در عظمت ايشان دادند. يکوقت به ايشان مي گويند: يک تاجري که وضع مالي اش هم خوب است در بستر بيماري است. هرچه به او گفتند: تو که داري از دنيا مي روي

ص: 4159

خمس مالت را بده. راضي به دادن شده ولي گفته که مستقيم بايد دست آيت الله خوانساري بدهم. دست واسطه نمي دهم. اين مرد بزرگ با اين عظمت، کسي که تا آخر عمرش صاحب خانه نشد. نود سال عمر کرد و مستأجر از دنيا رفت. آقاي خوانساري کنار بستر اين تاجر مي آيد، براي اينکه دست اين را بگيرد. در حالات ايشان بعضي از اساتيد گفتند که به وزن ايشان يک کفه طلا مي گذاشتي، حاضر نبود يک کلمه غير حق بگويد. ايشان بلند شد رفت و کنار بستر آن آقا نشست. تمام کارهاي مالي را مي کنند و چک را مي دهند امضا کند و به آقاي خوانساري بدهد، مي گويد: نه، من دلم نيست خمس مالم را بدهم! آقاي خوانساري برمي گردد. آن آقا هم از دنيا مي رود.

سيدالشهداء در گودال قتلگاه سعي مي کرد دست يک نفر را بگيرد. ما هم ديگران را مهمان کنيم به جلسات سيدالشهداء، مجلس ببريم. تکريم و احترام کنيم.

مطلب ديگري که من بگويم، خيلي ها دلشان مي خواهد کربلا بروند. واقعاً سفر سيدالشهداء در اربعين سختي هاي فراواني دارد. خانم ها به ما مي گويند: شما به آقايان بگوييد: هر قدمي که برمي داريد بايد بگوييد: اين قدم ها براي زن و فرزندم است که نتوانستند بيايند. زيارت که مي کنيد، دعا که مي خوانيد، هر خرجي که مي کنيد، حتي وعده بدهيد که بار ديگر با هم به زيارت مي رويم. مردها از همين جا به خانم هايشان بگويند: تمام زيارت من براي شما باشد. فکر نکنند از ثواب زيارت خودشان کم مي شود. خدا کريم و بخشنده است. بگو: من از همين جا نايب الزياره شما هستم تا دوباره به اينجا برگردم. شما بخواهيد يا نخواهيد در

ص: 4160

ثواب اين زيارت شريک هستيد.

گاهي اين حرف مطرح مي شود که در اين ايام چرا پياده بروند؟ خوب سواره بروند. در کامل الزيارات باب 49 هست. «ثواب من زار الحسين ع راکبا أو ماشيا» يعني ثواب سواره و پياده جداست. چرا امام حسن پياده به خانه خدا مي رفت؟ چرا امام حسن(ع) 25 سفر پياده رفت؟ آن سختي است که ارزش کار را بالا مي برد. امام صادق فرمود: «من خرج من منزله يريد زيارة قبر الحسين بن علي ع» هرکس از خانه اش راه مي افتد، هشتاد کيلومتر مسافت نجف تا کربلا است. اما بعضي ها پانصد کيلومتر از بصره و شهرهاي ديگر هم طي مي کنند. هرکس از منزلش پياده براي سيدالشهداء راه مي افتد، «إن کان ماشيا کتب له بکل خطوة حسنة و محي عنه سيئة» هر قدمي که برمي دارد خدا يک حسنه براي او مي نويسد. هر قدمي که برمي دارد خدا يک گناهي از او پاک مي کند. وقتي به کربلا مي رسد، «کتبه الله من المفلحين المنجحين» مي گويد: تو رستگار هستي. فرمود: وقتي زيارتش تمام مي شود، به او خطاب مي شود: «استأنف العمل فقد غفر الله لک ما مضى» همان که عصر عرفه هست. از نو شروع کن و ديگر نگران گذشته نباش. انسان بايد پاک برود و پاکتر برگردد.

در باب 48 هم در مورد آداب زيارت هست، مرحوم علامه اميني هم کتابي در مورد آداب زيارت سيدالشهداء دارد که کتاب بسيار خوبي است. امام صادق(ع) چند مورد از آداب زيارت را ذکر کردند. 1- «حُسْنُ الصَّحَابَهِ لِمَنْ يَصْحَبُکَ» با همراهانت خوش رفتار باش. 2- «قِلَّهُ الْکَلَامِ إِلَّا بِخَيْرٍ» خيلي حرف نزن. امام صادق فرمود: ادب زيارت جدم سيد الشهداء

ص: 4161

کم گفتن است. 3- «کَثْرَهُ ذِکْرِ اللَّهِ» ياد خدا زياد باشيد. 4- «نَظافَةُ الثِّيابِ» الآن چقدر تذکر دادند که مسائل بهداشتي را هم رعايت کنند. 5- «و يَلزَمُكَ الخُشوعُ» با خضوع و خشوع کربلا برو. 6- «و كَثرَةُ الصَّلاةِ» زياد نماز بخوان. 7- «و الصَّلاةُ عَلى محمّدٍ و آلِ محمّدٍ» قرار بگذاريم در اين مسير هرچقدر توانستيم صلوات بفرستيم و لذت ببريم. 8- «و يَلزَمُكَ أن تَغُضَّ بَصَرَكَ» چشمت را از نامحرم بپوشان. «و يَلزَمُكَ أن تَعودَ عَلى أهلِ الحاجَةِ» به کسي که زمين خورده کمک کن. «مِن إخوانِكَ إذا رَأيتَ مُنقَطِعا» کسي جامانده است، به فريادش برس. «و يَلزَمُكَ التقيَّةُ» کاري نکن انگشت نما باشي. امام صادق به زائر امام حسين مي گويد: آنجا رفتي تقيه کن. آنجا ممکن است يک کاري انجام بدهم دشمن سوء استفاده کند. الآن خبرنگارهاي دنيا آنجا مي روند ببينند چه خبر است؟ نمي توانند تحليل کنند. اين چه سفري است که اينطور عاشقان سيدالشهداء مي روند؟ يک کاري خوب است اما در برابر دوربين ها نمي شود توجيه کرد. حضرت فرمود: تقيه کن. «و الوَرَعُ عمّا نُهِيتَ عَنهُ» تقوا و پرهيزگاري داشته باش.

شريعتي: امروز صفحه 393 قرآن کريم، آيات 60 تا 70 سوره مبارکه قصص را تلاوت مي کنيم.

«وَ ما أُوتِيتُمْ مِنْ شَيْ ءٍ فَمَتاعُ الْحَياةِ الدُّنْيا وَ زِينَتُها وَ ما عِنْدَ اللَّهِ خَيْرٌ وَ أَبْقى أَ فَلا تَعْقِلُونَ «60» أَ فَمَنْ وَعَدْناهُ وَعْداً حَسَناً فَهُوَ لاقِيهِ كَمَنْ مَتَّعْناهُ مَتاعَ الْحَياةِ الدُّنْيا ثُمَّ هُوَ يَوْمَ الْقِيامَةِ مِنَ الْمُحْضَرِينَ «61» وَ يَوْمَ يُنادِيهِمْ فَيَقُولُ أَيْنَ شُرَكائِيَ الَّذِينَ كُنْتُمْ تَزْعُمُونَ «62» قالَ الَّذِينَ حَقَّ عَلَيْهِمُ الْقَوْلُ رَبَّنا هؤُلاءِ الَّذِينَ أَغْوَيْنا أَغْوَيْناهُمْ كَما غَوَيْنا تَبَرَّأْنا إِلَيْكَ ما

ص: 4162

كانُوا إِيَّانا يَعْبُدُونَ «63» وَ قِيلَ ادْعُوا شُرَكاءَكُمْ فَدَعَوْهُمْ فَلَمْ يَسْتَجِيبُوا لَهُمْ وَ رَأَوُا الْعَذابَ لَوْ أَنَّهُمْ كانُوا يَهْتَدُونَ «64» وَ يَوْمَ يُنادِيهِمْ فَيَقُولُ ما ذا أَجَبْتُمُ الْمُرْسَلِينَ «65» فَعَمِيَتْ عَلَيْهِمُ الْأَنْباءُ يَوْمَئِذٍ فَهُمْ لا يَتَساءَلُونَ «66» فَأَمَّا مَنْ تابَ وَ آمَنَ وَ عَمِلَ صالِحاً فَعَسى أَنْ يَكُونَ مِنَ الْمُفْلِحِينَ «67» وَ رَبُّكَ يَخْلُقُ ما يَشاءُ وَ يَخْتارُ ما كانَ لَهُمُ الْخِيَرَةُ سُبْحانَ اللَّهِ وَ تَعالى عَمَّا يُشْرِكُونَ «68» وَ رَبُّكَ يَعْلَمُ ما تُكِنُّ صُدُورُهُمْ وَ ما يُعْلِنُونَ «69» وَ هُوَ اللَّهُ لا إِلهَ إِلَّا هُوَ لَهُ الْحَمْدُ فِي الْأُولى وَ الْآخِرَةِ وَ لَهُ الْحُكْمُ وَ إِلَيْهِ تُرْجَعُونَ «70»

ترجمه: و آنچه به شما داده شده، بهره ى زندگى دنيا و زينت آن است (كه فانى و زودگذر است)، در حالى كه آنچه نزد خداست، بهتر و پايدارتر است. پس آيا نمى انديشيد؟! پس آيا كسى كه به او وعده اى نيكو داده ايم و او آن را خواهد ديد، مانند كسى است كه او را از بهره ى زندگى دنيا بهره مند ساختيم (و) سپس او درروز قيامت از احضارشدگان (براى حساب و جزا) خواهد بود؟! و روزى كه (خداوند) آنها را ندا مى دهد، پس مى گويد: كجايند آن شريكانى كه براى من مى پنداشتيد؟ آن (شريكان و) كسانى كه حكم عذاب بر آنان محقّق گشته، مى گويند:پروردگارا! اينان كسانى هستند كه ما گمراه كرده ايم. همان گونه كه خود گمراه بوديم، آنها را (نيز) گمراه نموديم، (امّا اينك از آنان) به سوى تو بيزارى مى جوييم. (اينان در واقع) ما را نمى پرستيدند (بلكه به دنبال هواپرستى و هوسرانى خود بودند.) و (در اين هنگام به مشركان) گفته مى شود: (اكنون آن) معبودانى را كه شريك خدا

ص: 4163

مى پنداشتيد بخوانيد، پس آنها را مى خوانند؛ امّا جوابى به آنها نمى دهند و (در اين حال) عذاب الهى را مى بينند (كه آنان را در برمى گيرد، پس آرزو مى كنند) اى كاش، هدايت يافته بودند. و (به ياد آوريد) روزى كه (خداوند) آنها را ندا مى دهد، پس مى گويد: به پيامبران (و فرستادگان من) چه پاسخى داديد؟ پس در آن روز، همه ى اخبار (و پاسخ هايى كه مى توان از ديگران گرفت) بر آنان پوشيده مى ماند، و آنان از يكديگر سؤالى نمى كنند. امّا هر كس (در اين دنيا) توبه كند و ايمان بياورد و كار شايسته اى انجام دهد، پس اميد است كه از رستگاران باشد. و پروردگارت آنچه را بخواهد مى آفريند و (آنچه را بخواهد) برمى گزيند، براى آنان (در برابر خداوند) حقّ انتخابى نيست، منزّه است خدا وبرتر است از آنچه (براى او) شرك مى ورزند. و پروردگار تو آنچه را دل هاى آنان پنهان مى دارند و آنچه را آشكار مى سازند، مى داند. او اللّه است، معبودى جز او نيست، ستايش در دنيا و آخرت (و آغاز و فرجام) مخصوص اوست، حاكميّت تنها از آنِ اوست و به سوى او بازگردانده مى شويد.

شريعتي: وقت ما تمام است، دعا بفرماييد.

حاج آقاي حسيني: خيلي ها به من التماس دعا گفتند. سه بار «أَمَّنْ يُجِيبُ الْمُضْطَرَّ إِذا دَعاهُ وَ يَكْشِفُ السُّوء» را بخوانيم. خدا را به حق صديقه طاهره قسم مي دهيم، همه کساني که به ما التماس دعا گفتند، حوائجشان را برآورده به خير بگردان. مريض هايشان لباس عافيت بپوشان و گرفتاري ها را برطرف بفرما. دنيا و آخرتشان را آباد بگردان.

شريعتي: والحمدلله رب العالمين و صلي الله علي محمد و آل الطاهرين.

95-08-25 - همراهان و جاماندگان قافله حسيني

بسم الله الرحمن الرحيم و صلي

ص: 4164

الله علي محمد و آله الطاهرين

شريعتي: سلام مي کنم به همه شما و ايماني که از آن سرشار هستيد. سلام به خانه هاي نوراني شما، سلام به شما و لحظات آسماني شما، سلام به شما و درياي دل شما، خوشحاليم که در اين لحظات و دقايق مهمان خانه ها و لحظات شما هستيم. حاج آقاي حسيني سلام عليکم و رحمه الله.

حاج آقا حسيني: عرض سلام خدمت همه بينندگان و شنوندگان برنامه سمت خدا دارم. ايام اربعين سيدالشهداء(ع) را تسليت مي گويم.

شريعتي: امروز بحث ما رنگ و بوي اربعين و عزاي امام حسين(ع) را خواهد داشت.

حاج آقاي حسيني: تشکر ويژه مي کنم از کساني که عده اي را مهمان کردند و راهي کربلا کردند. انشاءالله سفر اربعين در سالهاي آينده آسان تر شود. انشاءالله هرکس مي تواند اين پيام را به گوش مسئولين برساند، دولت هاي اروپايي که دولت اسلام ستيز دارند، به مراکز ديني کمک مي کنند، مي گويند: اگر جوان ها در مراکز ديني بيايند، به نفع خود ما هست و ناهنجاري هاي اجتماعي کم مي شود. وقتي جوان به يک مرکز اسلامي، ديني رفت، ديگر دنبال کارهاي ديگر نمي رود. کمک مي کنند بار ناهنجاري هاي جامعه کم شود. اميدواريم دولت ما هم توجه داشته باشند سالهاي ديگر کاري کنند که تا مي شود سفر اربعين آسان شود. مردم هم اگر مي خواهند کمکي بکنند، صندوق هايي را کنار بگذارند، اين موکب ها که راه افتاده خيلي خوب است. اما در کنار موکب ها هم صندوقي بگذارند براي کساني که نمي توانند به اين سفر بروند، کمک کنند. ده ها و صدها نهاد الآن متولي کارهاي فرهنگي هستند. اينها جمع شوند بگويند: اين بودجه را دولت ندهد، ما مي دهيم. هزينه خروجي از مرز

ص: 4165

را ما مي دهيم. غالب اينهايي که سفر اربعين مي روند با قرض رفتند. از مردم مهمان نواز خوزستان و ايلام هم تشکر مي کنم. مهران شهري است با بيست هزار نفر جمعيت، آنوقت از يک ميليون نفر زائر امام حسين در رفت و برگشت پذيرايي مي کنند.

چون در آستانه ي اربعين سيدالشهداء(ع) هستيم، کساني که با امام حسين همراهي کردند و کساني که امام حسين را تنها گذاشتند را مي شود به پنج دسته تقسيم کرد. ما در کجاي کربلا ايستاديم؟ «کل ارض کربلا و کل يوم عاشورا» شعار نيست. يک حقيقت است. آنهايي که امام حسين را ياري کردند پنج دسته هستند و آنها که امام حسين را ياري نکردند هم پنج دسته هستند. ما بوديم کجا بوديم؟

کساني که در مدينه سيدالشهداء را ياري کردند و شبانه از مدينه با حضرت راه افتادند. نقطه ي مقابل چه کساني همراهي نکردند و راه نيافتادند؟ تابعين، اصحاب، مردم مدينه پسر پيغمبر خدا را ياري نکردند. گفتند: چه ضرورتي دارد؟ امام حسين شبانه از مدينه بيرون رفت، يک نفر نگفت: کجا مي روي؟ پسر پيغمبر خدا شبانه از مدينه براي فرار از بيعت با يزيد بيرون رفت، صبح يک نفر نگفت حضرت کجا رفته است؟ ولي متأسفانه همين هايي که سکوت کردند، يک وقتي بيدار شدند که ديگر به درد نمي خورد. دو سال بعد در سال 63 مردم مدينه يک گروهي را به شام به سرپرستي عبدالله بن حنظله فرستادند، گفتند: شما به شام برويد ببينيد يزيد چه مي کند؟ اينها وقتي رفتند و آمدند گفتند: ما از پيش کسي برمي گرديم که شراب خواري مي کند. نماز نمي خواند. فاسق و فاجر است. ما تعجب مي کنيم

ص: 4166

چرا از آسمان عذاب بر ما نازل نمي شود؟ پسر پيغمبر اين همه فرياد زد و خطبه خواند و نامه نوشت، شما خواب بوديد. وقتي اينها آمدند گزارش دادند، گفتند: ما بايد قيام کنيم. در اين واقعه که به حرّه مشهور است، از جنايات بزرگ يزيد است.

کتاب «البدايه و النهايه» براي ابن کثير است. ابن کثير از علماي بزرگ اهل سنت است. ولادتش سال 701 و وفاتش سال 774 است. اين کتاب دهها بار چاپ شده است. اين يک گزارشي داده که چه خبر بود. موضوع کتاب حوادث از جمله حرّه است. نوشته بعد از واقعه ي حرّه وقتي يزيد لشگري را به فرماندهي مسلم بن عقبه فرستاد. گفت: سه روز مدينه و جان مردم مدينه و نواميس مردم مدينه بر شما مباح است. لشگر ده هزار نفر را در مدينه فرستاد و گفت: جان و مال مردم و ناموس مردم بر شما مباح است. آنوقت نتيجه اين کار چه شد؟ نتيجه اين شد که هفتصد نفر از صحابه و تابعين و شخصيت ها، غير از ده هزار نفر از مردم مدينه را يزيد کشت. ده هزار نفر را کشت.

بعد از اين حادثه هزار زن در مدينه وضع حمل کردند، بدون اينکه با کسي ازدواج کرده باشند. ابن کثير مي گويد: اين شعري که نسبت به يزيد معروف است. «لَعِبَتْ هاشِمُ بِالْمُلْکِ فَلاَ *** خَبَرٌ جاءَ وَ لاَ وَحْىٌ نَزَلْ» نه وحي، نه خبري همه چيز بازيچه بود. پيغمبر که بود. همه دروغ بود. ابن کثير مي گويد: لعنت خدا و لعنت همه لعن کنندگان بر يزيد باد. کسي که صريحاً گفت: همه چيز دروغ بود. البته خودش

ص: 4167

حرف زيبايي زده است. مي گويد: لازم نيست من او را لعنت کنم. قبل از من پيامبر او را لعنت کرده است. چند حديث از مصادر اهل سنت نقل مي کند. پيامبر فرمود: کسي که مردم مدينه را از روي ظلم بترساند، «من أخاف أهلَ المدينة أخافه الله عز وجل، وعليه لعنة الله والملائكة والناس أجمعين، لا يقبلُ الله منه يوم القيامة صرفاً ولا عدلاً» اين يک اشاره در مورد يکي از جنايات يزيد است. آنهايي که در مورد معاويه و يزيد شک دارند، اين کتاب را ببينند.

مردم مدينه قيام کردند، اما چه فايده داشت. ده هزار نفر از مردم کشته شدند. هفتصد نفر از چهره هاي شناخته شده کشته شدند. ولي فايده نداشت و دير شده بود. آن روزي که پسر پيغمبر شبانه از مدينه رفت چرا راه نيافتاديد؟ سيدالشهداء چهار ماه مکه بود. اينها مکه نيامدند. پس دسته اول کساني که با امام حسين از مدينه همراهي کردند و در مقابل کساني که امام حسين را همراهي نکردند.

دسته دوم کساني که در مکه به امام حسين(ع) پيوستند. ولي باز در دسته دوم کساني بودند که امام حسين را تنها گذاشتند. يا اينکه حضرت دعوتشان کرد و همراهي نکردند. امام حسين چهار ماه در مکه بود. از سوم شعبان تا هشتم ذي الحجه، در اين چهار ماه سيدالشهداء هرکسي را ديد دعوت کرد. براي اينکه نگويند: ما خبر نداشتيم. اگر مي دانستيم مي آمديم.

امام حسين(ع) به عبدالله بن عمر فرمود: با من بيا! ما را ياري کن. گفت: من نمي آيم. شما هم نرو. مي ترسم اين چهره به اين زيبايي با شمشير يزيد براي چه تکه تکه شود؟

ص: 4168

امام حسين(ع) گفت: از خدا بترس! دست از ياري من برندار! حضرت از حرف او ناراحت شد. فرمود: تا آسمان و زمين برقرار است اُف بر اين منطق باد. که به من مي گويد: شما نرو که يک وقت اين چهره نوراني ات هدف شمشير قرار نگيرد! مگر نشنيدي که همه انبياء را کشتند و سر يحيي را از بدن جدا کردند، بني اسرائيل جمعيتي از پيامبران را کشتند. اين همه انبياء در راه دين به شهادت رسيدند، تو به من مي گويي: حيف اين چهره! اصلاً کربلا تقابل اين دو منطق است. «کل يوم عاشورا» براي اين است که اين دو منطق هميشه بوده است. البته همين عبدالله بن عمر هم بعدها از خواب بيدار شد. يک نامه به يزيد نوشت. چرا پسر پيغمبر را کشتي؟ يزيد هم گفت: براي چه به من نامه نوشتي؟ يزيد سه سال حاکم بود و در اين سه سال سه جنايت کرد. حادثه کربلا، واقعه مدينه، واقعه مکه و به آتش کشيدن مسجدالحرام. گفت: من سر سفره آماده بودم. سفره اي پهن شده بود. مرا سر اين سفره آوردند. چه کسي مرا سر اين سفره آورد؟ شما مرا آورديد. من بعد از پدرم آمدم. پدر من چهل سال در شام حکومت کرد؟ شما پدر من را چهل سال حاکم قرار داديد. چرا به من نامه مي نويسي؟ يزيد اصلاً ميلي به خلافت نداشت. دنبال اين کارها نبود. اينقدر سرش گرم عياشي و شراب خواري بود، که ديگر فکر حکومت نداشت.

دسته سوم بين راه بود. آقا از مکه تا کربلا که حرکت کردند، روزهايي که در مسير بودند، دوم محرم به کربلا رسيدند.

ص: 4169

يعني از هشتم ذي الحجه تا دوم محرم، 24 روز در راه بودند. در اين 24 روز عده اي ملحق شدند و عده اي جدا شدند. کساني مثل زهير ملحق شدند. زهير با اينکه از نظر فکري با امام حسين هم عقيده نبود، اما در يک جلسه حسيني شد و کنار خيمه امام حسين خيمه زد و در کربلا به شهادت رسيد. امام حسين براي عبيدالله حرّ جعفي هم پيام داد. فرمود: با من بيا. او نيامد. حتي در خيمه امام نيامد. حضرت خودشان در خيمه عبيدالله رفتند. عبيدالله مي گويد: وقتي امام حسين در خيمه من آمد، دلم به حال هيچکس نسوخته بود، آنطور که دلم براي امام حسين سوخت. وقتي امام حسين آمد، ديدم ده، بيست بچه کوچک دنبال حضرت آمدند. وقتي حضرت مي نشست، اين بچه ها مي نشستند. آن طرف مي رفت، اينها هم مي رفتند. عبيدالله مي گفت: دلم براي غربت امام حسين سوخت که کارش به جايي رسيده که در بيابان هاي کربلا يارانش همين بچه هايي هستند که دور او را گرفتند. حضرت به عبيدالله فرمود: بيا! من مي خواهم گذشته ات را جبران کني. چون عبيدالله راهزن بود. سابقه ي بدي داشته است. توبه بايد متناسب با گناه باشد. با يک استغفرالله که درست نمي شود. سالها شمشير زدي و راهزني کردي، بيا توبه کن. آنچه از اموال مردم داري را برگردان. اين شمشيري که در باطل زدي را بيا در راه خدا بزن. عبيدالله گفت: من خودم نمي آيم. اما اگر بخواهي يک اسب تندرو و تيز دارم، اسب و شمشيرم را به شما بدهم! حضرت فرمود: نه، من آمدم تو را ببرم. با حضرت نيامد و بعدها پشيمان شد و توبه

ص: 4170

کرد و گريه کرد. اما فايده نداشت!

هرکس هرچه بلد است کاري کند يک کسي را برگرداند. امام حسين خيلي تلاش کرد. عظمت امام حسين چقدر بود. امام حسين قطعاً براي حفظ جان خودش سراغ عبيدالله نرفت. در يکي از شهرها قبل از انقلاب، گفتند: يک آقايي آمد در هيأتي منبر برود. دم در هيأت يک آدم مستي آمد و مرا ديد و از روي تمسخر يک نگاهي کرد، گفت: آ شيخ! گفتم: بفرماييد! گفت:

بردند ذره ذره مه پيکران تنم را *** يک ذره دگر ماند تا قسمت که باشد

آن شراب خورده بود و مست بود. تا اين حرف را زد، يک دست محبتي بر پيشاني او زد و گفت: آن ذره باقيمانده را قسمت خدا کن و دگر به شيطان نده. بگذار اين قسمت خدا باشد. آدم يک لحظه دلش مي شکند و دلش مي سوزد و جا به جا مي شود. گفت: اين شعر چنان در اين آدم اثر کرد که همان جا روي زمين افتاد. گفت: حق با شماست. غلط کردم! اين قسمت باقي را قسمت امام حسين مي کنم. رفت توبه کرد و پاک شد و هيأتي آن جلسه شد.

دسته چهارم در کربلا بود. در کربلا عده اي همراهي کردند و عده اي همراهي نکردند. عده اي ملحق شدند و عده اي جدا شدند. حبيب من مظاهر از دوم محرم تا روز عاشورا ملحق شد. حبيب بن مظاهر از کوفه آمد. مسلم بن عوسجه از کوفه ملحق شد. مي گويند: حبيب داشت در بازار مي گشت. يک شمشيري بخرد و فردا به کربلا برود. مسلم بن عوسجه را ديد. گفت: چه مي کني؟ گفت: آمدم حنا بخرم. گفت: براي چه؟ گفت:

ص: 4171

محاسنم را رنگ کنم. سفيدي هايش برطرف شود. گفت: فايده ندارد، فردا دوباره سفيد مي شود. گفت: يک حنايي پيدا کردم که اگر با آن خضاب کني ديگر برطرف نمي شود. گفت: چه خضابي است؟ گفت: اين نامه سيدالشهداء است. امام حسين نامه نوشته که به کربلا بياييد و محاسنمان را با خون سرمان خضاب کنيم. الآن کربلا چه خبر است؟ مي روند قبر امام حسين را زيارت مي کنند. بعد مي آيند مقابل شهداء مي ايستند، مي گويند: «بأبي انتم و أمي» اين همه تعظيم مي کنند و ولي خدا، امام زمان بيايد به اينها اينطور سلام کند. يک عده آمدند و يک عده رفتند.

«الکامل في التاريخ» براي هفتصد سال پيش است. از تاريخ هاي قديمي ما است. مالک بن نضر و ضحاک بن عبدالله در کربلا روز تاسوعا نزد امام حسين آوردند. گفتند: از کوفه خبر آورديم. گفتند: در کوفه ديگر ياران شما نيستند. هر هزار نفري که آماده مي شوند يک فرمانده تعيين مي کنند و به جنگ با شما مي آيند. امام حسين يک جمله فرمود: «حسبي الله و نعم الوکيل» يک حرف اضافه نکرد.

خدا علامه محمد تقي جعفري که اين روزها سالگرد ايشان هست، رحمت کند. مي فرمود: امام حسين شب عاشورا که خطبه خواندند، «اثني علي الله احسن الثناء و احمده على السراء والضراء» اي خدا بالاترين و بهترين حمد و ثنا را براي تو مي گويم. علامه مي فرمود: امام حسين مي خواهد بگويد: خدايا عجب دنيا به مراد ماست، عجب شبي است امشب! چه خوش هستيم. چه دل خوش هستيم.

ديديد آدم يک روز دو سه مشکلش برطرف مي شود. مي گوييم: خوشي زير دل ما زد. امام حسين شب عاشورا که مي داند فردا

ص: 4172

به شهادت مي رسد، مي گويد: امشب چقدر دنيا به کام ماست. نگفت: خدايا ما که اشتباهي نکرديم. چرا بايد پايان کار ما اينطور باشد؟ ما که بخاطر تو قدم برداشتيم و از مدينه بيرون آمديم. ما معمولاً در مشکلات کم مي آوريم. مي گوييم: خدايا ما اشتباهي نکرديم. چرا اين بلا بر ما نازل شد؟

خدا مرحوم آيت الله العظمي خوانساري را رحمت کند. امام (ره) در مورد ايشان مي فرمودند: تالي تلو معصوم هستند. يکي از اساتيد براي من تعريف مي کرد که من ديدن ايشان رفتم. چند سؤال داشتم. کارهايم تمام شد و خداحافظي کردم. آمدم بروم آقازاده ايشان به من فرمود: شما امشب تهران هستيد يا قم برمي گرديد؟ گفتم: فرمايشي داشتيد؟ گفتند: نه، اگر امشب بوديد يک جلسه فاتحه است، شب مسجد بازار بياييد. براي کيست؟ براي برادرم است. گفتم: چه وقت از دنيا رفته است؟ فرمود: همين امروز صبح از دنيا رفت و آقا يک نمازي به جنازه خواندند و خانه آمديم. گفتم: همين آقا که من الآن نزد ايشان رفتم و اينطور به سؤال من جواب مي داد، براي من کاغذ نوشت، اين آقا امروز پسرش دفن شده است؟ گفت: بله، مگر اشکالي دارد؟ امام صادق فرزندي داشتند، از دنيا رفت. پسر را دفن کردند و به خانه برگشتند. فرمودند: خدايا منزه هستي که فرزند ما را از ما مي گيري ولي محبت ما به تو بيشتر مي شود.

دسته پنجم کساني که بعد از شهادت امام حسين آمدند، تازه يادشان آمد بعد از شهادت امام حسين را ياري کنند. در برابر کساني که بعد از شهادت امام حسين باز هم دشمني کردند. چه کساني بدن سيدالشهداء را

ص: 4173

دفن کردند و به خاک سپردند؟ طايفه بني اسد در اطراف کربلا بودند. روز سوم آمدند و بدن امام حسين را دفن کردند. مرحوم علامه جعفري مي فرمايد: من از نجف پياده به کربلا مي آمدم. ايشان سالها در نجف عالم و مجتهد بودند. اين پياده روي هم از قديم بوده و امروزه به صورت جهاني و با اين عظمت شده است. ايشان مي فرمود: به پانزده کيلومتري کربلا رسيديم. يک جايي توقف کرديم. گفتند: ديگر شبانه نمي رسيد. فردا صبح برويد. مهمان يک پيرمردي شديم. وقتي نشستيم ديديم پيرمرد هي با خودش حرف مي زند. گفتيم: با چه کسي حرف مي زني؟ چه مي گويي؟ هي مي گفت: سياه باد چهره آنها! گفتيم: چه کسي را نفرين مي کني؟ گفت: اين محله که شما امشب مانديد، محله بني اسد است. همان بني اسدي که بدن را دفن کردند. دارم به آباء و اجداد خودم ناسزا مي گويم. گفت: براي اينکه آباء و اجداد ما بايد سهمشان در ياري امام حسين دفن جنازه ي امام حسين باشد؟ نبايد مي آمدند ياري مي کردند؟

بعضي وقت ها ما ياري کردنمان در دين خدا براي دفن ولي خدا است. الآن يک مرجع تقليد از دنيا مي رود. براي دفن جنازه يک عالم در يک شهر زلزله مي افتد. اين عالم قبل از مرگش حرفي نداشت؟ رساله نداشت؟ فتوا نداشت؟ توصيه نداشت؟ اين پنج دسته تازه بعد از شهادت امام حسين آمدند. در دين خدا هميشه صداي «هل من ناصر» سيدالشهداء بلند است. جزء کساني باشيم که اگر کربلا بوديم، اگر سال 61 بوديم از مدينه با امام حسين راه مي افتاديم. نه از مکه و بين راه و در کربلا!

شريعتي: امروز صفحه 400

ص: 4174

قرآن کريم، آيات 31 تا 38 سوره مبارکه عنکبوت را تلاوت مي کنيم.

«وَ لَمَّا جاءَتْ رُسُلُنا إِبْراهِيمَ بِالْبُشْرى قالُوا إِنَّا مُهْلِكُوا أَهْلِ هذِهِ الْقَرْيَةِ إِنَّ أَهْلَها كانُوا ظالِمِينَ «31» قالَ إِنَّ فِيها لُوطاً قالُوا نَحْنُ أَعْلَمُ بِمَنْ فِيها لَنُنَجِّيَنَّهُ وَ أَهْلَهُ إِلَّا امْرَأَتَهُ كانَتْ مِنَ الْغابِرِينَ «32» وَ لَمَّا أَنْ جاءَتْ رُسُلُنا لُوطاً سِي ءَ بِهِمْ وَ ضاقَ بِهِمْ ذَرْعاً وَ قالُوا لا تَخَفْ وَ لا تَحْزَنْ إِنَّا مُنَجُّوكَ وَ أَهْلَكَ إِلَّا امْرَأَتَكَ كانَتْ مِنَ الْغابِرِينَ «33» إِنَّا مُنْزِلُونَ عَلى أَهْلِ هذِهِ الْقَرْيَةِ رِجْزاً مِنَ السَّماءِ بِما كانُوا يَفْسُقُونَ «34» وَ لَقَدْ تَرَكْنا مِنْها آيَةً بَيِّنَةً لِقَوْمٍ يَعْقِلُونَ «35» وَ إِلى مَدْيَنَ أَخاهُمْ شُعَيْباً فَقالَ يا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ وَ ارْجُوا الْيَوْمَ الْآخِرَ وَ لا تَعْثَوْا فِي الْأَرْضِ مُفْسِدِينَ «36» فَكَذَّبُوهُ فَأَخَذَتْهُمُ الرَّجْفَةُ فَأَصْبَحُوا فِي دارِهِمْ جاثِمِينَ «37» وَ عاداً وَ ثَمُودَ وَ قَدْ تَبَيَّنَ لَكُمْ مِنْ مَساكِنِهِمْ وَ زَيَّنَ لَهُمُ الشَّيْطانُ أَعْمالَهُمْ فَصَدَّهُمْ عَنِ السَّبِيلِ وَ كانُوا مُسْتَبْصِرِينَ «38»

ترجمه: و چون فرستادگان ما (كه از فرشتگان بودند،) براى ابراهيم مژده ى (تولّد فرزند) آوردند، گفتند: ما نابود كننده ى اهل اين منطقه هستيم، زيرا مردم آن ستمگرند. (ابراهيم) گفت: در اين منطقه لوط است، فرشتگان گفتند: (نترس) ما به كسانى كه در اين جا هستند آگاه تريم؛ قطعاً او (لوط) و خاندانش را نجات مى دهيم، جز همسرش كه از باقى ماندگان (در قهر ما) است. و هنگامى كه فرستادگان ما نزد لوط آمدند، از آمدنشان بد حال شد و دستش (از حمايت آنان در برابر بدكاران) كوتاه گرديد؛ (فرشتگان) گفتند: نترس و غمگين مباش، ما تو و خانواده ات را نجات مى دهيم، مگر همسرت كه از باقى ماندگان

ص: 4175

(در عذاب) است. همانا ما بر اهل اين منطقه به خاطر فسقى كه داشتند، عذابى از آسمان فرو خواهيم ريخت.و از آن منطقه (غضب شده) نشانه ى روشنى (و درس عبرتى،) براى كسانى كه مى انديشند باقى گذاشتيم. و به سوى (مردم) مَدين، برادرشان شعيب را (به رسالت فرستاديم)؛ پس گفت: اى قوم من! خدا را بپرستيد، و به روز قيامت اميدوار باشيد، و در زمين (فتنه انگيزى و) فساد نكنيد. پس شعيب را تكذيب كردند و (به اين سبب) زلزله آنان را فرا گرفت، و بامدادان در خانه هاى خود به رو در افتاده (و مرده) بودند. و (قوم) عاد و ثمود را نيز (هلاك كرديم)؛ و بى شك (بعضى) از خانه هاى مسكونى (مخروبه ى) آنان براى شما آشكار است؛ و شيطان اعمالشان را براى آنان زينت داد، پس آنان را از راه (خدا) باز داشت، در حالى كه (براى شناخت حقّ و باطل) بصيرت داشتند.

شريعتي: امروز مطلع شديم جناب آقاي پورمحمدي مدير محترم شبکه سوم سيما، در ارتحال پدر بزرگوارشان داغدار هستند. از طرف خودم و همه بينندگان برنامه سمت خدا ارتحال اين عالم مجاهد را خدمت ايشان و خانواده محترمشان تسليت مي گوييم.

حاج آقاي حسيني: مرحوم شيخ عباس پورمحمدي پدر آقاي پور محمدي که اشاره فرموديد، از علماي بسيار جليل القدر بودند. منزل ايشان ملجأ همه انقلابي ها و مؤمنين و متدينين بود. يک عالم به تمام معنا بودند.

شريعتي: والحمدلله رب العالمين و صلي الله علي محمد و آل الطاهرين.

95-09-02- پاسخ به پرسش هاي بينندگان

بسم الله الرحمن الرحيم و صلي الله علي محمد و آله الطاهرين

شريعتي: سلام مي کنم به همه شما هموطنان عزيز. بيننده ها و شنونده هاي نازنين مان. اميدوارم هرجا که

ص: 4176

هستيد بهترين ها نصيب شما شود. حاج آقاي حسيني سلام عليکم و رحمه الله.

حاج آقا حسيني: عرض سلام خدمت همه بينندگان و شنوندگان برنامه سمت خدا دارم.

شريعتي: امروز حاج آقاي حسيني به بخشي از سؤالات و پيام هاي شما پاسخ خواهند داد.

حاج آقاي حسيني: من يادآوري کنم که شب هاي آخر ماه صفر عزيزان مجالس را خلوت نگذارند. معمولاً دهه اول محرم و اربعين خيلي پررنگ است، آخر ماه صفر هم به مناسبت رحلت پيامبر خدا و امام رضا و امام حسن مجتبي، ولي اين چند شب گاهي مجالس خلوت مي شود. انشاءالله اين را فراموش نکنند.

- سؤال اول پرسيدند که من عروس بزرگ خانواده هستم. پدر شوهر من حدود هفتاد سال سن دارد و تا به حال يک رکعت نماز نخوانده است. ولي شرع مقدس گفته است نماز قضاي پدر بر دوش پسر بزرگ است. يعني شوهر من بايد چقدر نماز بخواند که نماز قضاهاي پدرش تمام شود؟

مسأله را من خيلي کامل توضيح بدهم اينکه گفتند: پسر بزرگ يادتان باشد که شامل دختر نمي شود. پسربزرگتر، ثانياً وقتي که پدر از دنيا مي رود، پسر بزرگتر هست. و الا ممکن است پسر بزرگ زودتر از دنيا برود، ديگر نوبت پسر بعدي مي شود. هرکس الآن پسر بزرگ هست اين حکم شامل او مي شود. نکته مهم اين است که خدمت به پدر و مادر خيلي خوب است. شما عروس خانم راضي باشيد که شوهر شما به پدر و مادرش خدمت کند. بارها گفتيم: خدمت به پدر و مادر ما را از خدمت به همسر و فرزندان دور نکند. اگر شما شوهرتان را به خدمت به پدر و

ص: 4177

مادر تشويق کنيد، شما هم پدر و مادر داري و دوست داري خدمت کني. از کتاب «فضيلت هاي فراموش شده» مرحوم آخوند ملا عباس تربتي يک قصه اي دارد. وقتي پدر مرحوم ملا عباس از دنيا مي رود، ارث فراواني بر جا گذاشت. وارث تنها اين مرد بزرگ و خواهرش بود. به خواهرش مي گويد: شما برو سهم الارثت را بردار. هرچه حقت هست بردار. اين نکته را هم بگويم که خيلي پيام در مورد تقسيم ارث داريم. ارث را بين همديگر تقسيم نمي کنند. بلا تکليف هستند. مثلاً يکي از بچه ها نياز مالي ندارد مي گويد: باشد مهم نيست. خوب ديگري نياز مالي دارد. خيلي خوب است که زود به وصيت نامه عمل کنيم.

يکي از عزيزان مي گفت: رفيقي داشتم از دنيا رفت. بعد از مدتي خواب او را ديدم و گفتم: حالت چطور است؟ گفت: الآن خوب هستم ولي وقتي مردم هفده روز اينجا گرفتار بودم. ما هفده روز را نفهميديم جريان چيست؟ ما فرزندان تمام گرفتيم که پدر شما در عالم رؤيا چنين گفت. داستان چيست؟ گفتند: نمي دانيم. بعد از چند روز زنگ زدند که ما متوجه شديم. پدر ما از دنيا که رفت تا هفده روز ما مشغول بيا و برو بوديم و بعد از هفده روز وصيت نامه پدر را باز کرديم. يعني اين بنده خدا تا هفده روز گرفتار بوده است. اگر مي خواهيد خدمتي کنيد همان روز اول فوري باز کنيد.

آيت الله احمدي ميانجي در وصيت نامه شان هست، ايشان مي فرمودند: اين مجالس تکريم زنده ها است. تکريم مرده ها نيست. ايشان مي فرمود: من نيازي به اين مجالس ندارم. تکريم ميت به اين است که روز اول وصيت نامه اش

ص: 4178

را باز کنيد و ببينيد چه گفته است. شب اول برايش خيرات بدهيد.

چندي پيش مجلسي رفتم، آقايي که همراه من بود مي گفت: الآن اينجا اين شاخه گل هايي که آوردند 25 ميليون ارزش دارد. اين شاخه گل ها به درد ميت نمي خورد. صلواتي بفرستيد. اطعامي کنيد. آن گرفتاري را برطرف مي کند. مرحوم ملا عباس تربتي به خواهرش مي گويد: برو سهم الاثت را بردار. ايشان سهم الارث را برمي دارد. پدر ايشان ارث زيادي به جاي گذاشته بود. وقتي خواهرش سهم الارث را برمي دارد، مي گويد: من دست به سهم الارث خودم نمي زنم. تمام سهم الارث خودم را براي پدرم خيرات مي کنم. شايد پدر من زکاتي بدهکار بوده و نداده باشد. ما مي دهيم اگر بدهکار بود که هيچ، اگر نبود هم به فقرا کمک کرديم. چقدر ما در مورد صدقه گفتيم که اگر نيازمندي اطراف شما هست به آنها بدهيد. در صندوق صدقات نياندازيد. وقتي صدقه مي دهيد به نيت مظالم بدهيد. بالاخره يا شما مظالم به گردنتان هست يا نيست. اگر هست بابت آن حساب مي شود و اگر نباشد صدقه مي شود. رد مظالم هم يعني شما به کسي بدهکار هستي و او را نمي شناسي. وارثش را نمي شناسي. شما الآن به نيت رد مظالم بده اگر بدهکار بودي حساب مي شود. نبودي هم صدقه حساب مي شود. مرحوم ملا عباس تربتي تمام سهم الارث خودش را يکي بابت زکات مي دهد و دوم هم رد مظالم مي دهد. مي گويد: شايد پدرم به کساني بدهکار بوده و غافل بوده است. سوم مي گويد: براي خمس پدرم باشد. شايد پدرم خمسي بر گردن داشته باشد. يا اينکه بدهکار بوده اگر هم بدهکار نبوده که خمس به سادات

ص: 4179

فقير مي رسد.

اين عروس خانم که نوشته شوهر من بايد هفتاد سال نماز پدر شوهر را بخواند. اولاً خدمت به پدر و مادر خوب است. از لحاظ فقهي هم کسي نگويد: عجب مسأله خوبي شد. پس نخوانديم هم نخوانديم. پسر بزرگتر ما براي ما مي خواند. نه اينطور نيست. از نظر فقهي نمازي که پدر عصياناً نخوانده و از روي نافرماني نخوانده است بر گردن پسر بزرگتر هست؟ بعضي از علما مثل امام(ره) و مرحوم آيت الله العظمي اراکي مي فرمايند: نماز، روزه پدر و مادر، حتي اگر عصياناً و از روي نافرماني نخواندند، بر پسر بزرگتر هست. هم مي تواند خودش بگيرد و هم مي تواند اجير بگيرد. ولي اين فتواي همه نيست. بعضي از مراجع در اين مسأله احتياط مي کنند. مرحوم آيت الله العظمي گلپايگاني و مرحوم آيت الله صافي و مرحوم آيت الله خويي اينها احتياط مي کنند. ولي در عين حال بعضي مراجع مي گويند:لازم نيست. الآن از مراجع فعلي آيت الله العظمي سيستاني مي فرمايند: نه، اگر همينطور گفته ولش کن، بر فرزند واجب نيست بخواند. تازه آن نمازهايي که از او قضا شده و غافل بوده و مي خواسته بخواند، هم احتياط مي کنند. اما اگر گفته: ولش کن پسر بزرگتر دارم، چنين تکليفي بر پسر بزرگتر نيست. اگر از روي نافرماني ترک کرده تکليفي بر پسر بزرگتر نيست. اگر در بين مردم کسي هست که نماز پدرش را خوانده است، پيام بدهد و بگويد که شصت سال نماز پدرم را خواندم. نماز مادرش را خوانده است. ما نمازهاي خودمان را نمي خوانيم!

- پرسيدند که شما از مزد کارگر حرف مي زنيد. همان شب مزد کارگر را بدهند. من

ص: 4180

براي چهار نفر کار کردم. از هر کدام پانصد هزار تومان طلب دارم پول مرا نمي دهند و مدرک و شاهد هم ندارم. چه کنم؟

اولاً در مورد اينهايي که بدهکار هستند يادمان باشد حق کارگر خوردن ندارد. خيلي ظلم است. اگر کسي به کارگرش ظلم کند و مزدش را ندهد، خدا عملش را از بين مي برد. چقدر گفتيم که اميرالمؤمنين در نهج البلاغه فرمود: مزد کارگر را درست بدهيد. اميرالمؤمنين فرمود: که پيامبر فرموده شرار امتي چه کساني هستند؟ کساني که کار کسي که مضطر است، ارزان مي خرند. مزد اين کارگر يک ميليون است. چرا پانصد هزار تومان مي دهي؟ مي گويد: نمي خواهي برو! هزار نفر ديگر در نوبت هستند. هزار نفر نيستند، بلکه سه ميليون بيکار هستند. اين مجوز شما نيست که به اين کارگر اينطور بگويي. مزد کارگر را کامل بدهيم. از اين طرف هم به اين آقا بگويم. گاهي مثلاً مي پرسند: طولاني ترين آيه قرآن چه آيه اي است؟ آيه ي دِين است. اگر از کسي طلب داري بنويس و شاهد بگير. ما يک وقتي داستاني را از پيامبر خدا گفتيم که حضرت بينشان قضاوت کند. يک کسي خوب از حقش دفاع نمي کرد. وقتي دفاع نکرد حضرت به ديگري رأي داد. حق براي ديگري ثابت شد. ديگري گفت: باشد. مزد ما با خدا، حضرت ناراحت شد. فرمود: حقت را بگير. حقت را بگير. چرا مي گذاري حقت را بخورند و بعد مي گويي: خدا جبران مي کند!؟ بنابراين من تقاضا مي کنم مواظب باشيد. هزاران هزار پرونده در دادگاه ها تشکيل شده براي اينکه روزي بايد سند مي گرفتيم، نگرفتيم. در قراردادها و ملک و املاکمان صرفه جويي کرديم. اگر مي توانيم بنويسم که قانوني و

ص: 4181

محضري باشد.

- پرسيدند من دختري هستم که نيازمند هستم و گرفتاري مالي دارم. من و خواهرانم گرفتاري مالي داريم. پدري دارم مدرسه مي سازد و ميلياردي کمک مي کند. ولي فرزندانش محتاج نان شب هستند.

بعضي ها هستند که در محاسبات خودشان اشتباه مي کنند. مي گويد: من نيت کردم فلان مسجد را بسازم، فلان مدرسه را بسازم. بعد اين اولاد و همسر و ارحام خودش را فراموش مي کند. چهار دسته واجب النفقه ما هستند. آقاي محترم، همسر و اولاد و نوه و نتيجه شما اگر گرفتاري مالي دارند و شما مي تواني گرفتاري را برطرف کني واجب است بر شما که کمک کني. همسر، اولاد، پسر و دختر شما، نوه و نتيجه شما اگر نياز مالي دارند بعد از اينکه نفقه همسرت را دادي، اگر گرفتاري مالي دارند، بايد کمک کني. بعضي از خانم ها هم هستند که ارث خوبي به آنها مي رسد. خانم محترم اين ارث را در حسابت نگذار. دخترت نياز مالي دارد. مي تواني نياز او را برطرف کني بايد بکني. دسته سوم پدر و مادر ما هستند. پدر و مادر من، پدربزرگ و مادربزرگ من، پدر پدر بزرگ من، اگر نياز مالي دارد و من مي توانم برطرف کنم، واجب النفقه من هستند. چهارمين دسته اگر شما کبوتري، مرغي داريد و در خانه نگه مي داريد واجب النفقه شماست. ديني که مي گويد: حيواني را که در خانه حبس کردي آزاد کن برود، روزي اش با خداست. تو حبسش کردي روزي اش با توست. آنوقت اين دين راضي است که دختر من به نان شبش محتاج باشد، من مسجد و مدرسه بسازم. کار خير کنم؟

- پرسيدند در خانواده شوهرم چند جاري

ص: 4182

هستيم که الحمدلله همه با اخلاق و اهل دين هستيم. اما مشکل اينجاست که مادرشوهر ما يکي از عروس ها را بيشتر دوست دارد. از او تعريف مي کند و بهترين کادوها را براي فرزندان او مي خرد و به او محبت مي کند. اين امر سبب دوري دلها از هم و زمينه را براي شيطان فراهم کرده است.

من به اين مادر شوهر مي گويم: شما کاري نکنيد که ميان اينها به هم بخورد. حتي اگر يک عروس خانم را بيشتر دوست داريد، اين کار درستي نيست، اين تبعيض است. نبايد بروز بدهي و اظهار کني. کسي نزد پيامبر خدا آمد و گفت: شهادت بدهيد من مي خواهم زميني را به يکي از بچه هايم ببخشم. پيامبر سؤال کردند: فرزندان ديگري هم داري؟ فرمود: به آنها هم دادي. گفت: نه! حضرت فرمود: ما پيامبران شاهد ظلم نمي شويم که به يکي بدهي و به يکي ندهي. يکوقت شما پنج اولاد داري و همه سر و سامان دارند و يکي گرفتاري دارد، اين هيچ! اما اگر وضع مساوي دارند نبايد تبعيض قائل شويد.

- سؤال کردند آيا يک سوم سهم امام را فقط بايد به خويشاوندان فقير داد يا مي شود براي مساجد و مدارس هم هزينه کرد؟ منظور شما از خويشاوندان فقير چيست؟

گفتيم اگر کسي خمس بر گردن دارد، بعد از يکسال گذشت از کسب و کارش اضافه آمد، مازاد درآمد دارد. خانه دارد، ماشين دارد، کربلا و مکه رفته، براي بچه اش عروس گرفته و آخر کار هم ديده ده ميليون اضافه دارد. اين دو ميليون خمس بايد بدهد. يکي ميليون سهم امام و يک ميليون سهم سادات است. سهم سادات يعني

ص: 4183

سادات فقير در برابر زکات که به غير سادات مي دهند. بارها گفتيم اين يک ميليون سهم سادات فقير را نيازي نيست به مرجع تقليد بدهيد. فتواي بسياري از مراجع مثل مرحوم آيت الله خويي و مرحوم آيت الله العظمي تبريزي، آيت الله العظمي سيستاني مي گويند: خودت اگر کسي را مي شناسي و سادات فقير سراغ داري ببر بده. سهم امام را به مرجع تقليد بدهيد. سهم سادات را خودتان بدهيد. يک ميليون سهم سادات، اگر ارحام و خويشان شما سادات هستند، واجب النفقه شما نباشند. پدر و مادر و اولاد شما نباشند. به خواهر و برادرت بده. دخترعمو و دختر خاله و دختر عمه، ارحام سيد فقير مقدم هستند. فاميل مقدم هستند و بقيه غير از پدر و مادر واجب النفقه ما هستند. طبق فتواي مقام معظم رهبري از آن سهم امام يک سوم را مي توانيد به خويشاوندان فقيرتان بدهيد. ولي ارحام يعني ارحام نسبي، برادر و خواهر و عمو و عمه و خاله و دايي. ولي يادتان باشد ارحام نسبي يعني کساني که از ريشه به هم برمي گرديد. اما سببي نه، مثلاً باجناق شما، جاري سببي هستند. اين ارحام نيست. اينکه مي گويند: صله رحم واجب است. منظور با ارحام نسبي است. باز هم مي گويم که باجناق را احترام کنيد. خانم ها جاري ها را احترام کنند. پدر زن و مادر زن را احترام کنيد ولي ارحام فقهي به حساب نمي آيند.

- باز يک خانم گفته که زکات مالم را به مادرم مي دهم. با اين همه توضيحي که داديم درست است؟ نه. چون مادر واجب النفقه هست. به مادرت اگر داري بايد از مال خودت بدهي. خمس و

ص: 4184

زکات به واجب النفقه جايز نيست.

- گفتند: اگر پدر و مادر سيدي فرزندي را سرپرستي بگيرند. مي توانند براي اين فرزند شناسنامه بگيرند، مثلاً به اسم سيد حسن بگيرند؟ نه اين جايز نيست. من سيد هستم. اين فرزندي که آوردم اگر سيد نيست، درست نيست. اگر سيد بود که هيچ، اگر نبود نه.

- در مورد خواستگاري پيام آمده که ما در يک شهر نسبتاً کوچک هستيم. مي شنوم که بعضي ها براي پسرشان سه سال است خواستگاري مي روند. يعني در اين شهر کوچک فکر کنم يک دور به خانه همه رفتند. شما ببينيد چقدر دل دخترها را شکستند. خواهش مي کنم رعايت کنيد. اين از نظر فقهي کار بدي است.

در يک جلسه اي گفتيم که اگر دلي را بشکنيم تبديل به بلا مي شود. مثلاً همين که جهيزيه را نشان ديگران مي دهد. اين تفاخر است و دل که بشکند تبديل به بلا مي شود. همين که مي گويند: سرطان از کجا آمده است، گاهي براي همين دل شکستن ها است. البته هر بلايي به معني اين نيست که آثار گناه ماست. نمي خواهيم بگوييم: هروقت گرفتار بلا شديم حتماً چوب خداست. امام حسين اين همه بلا کشيد، اينها امتحان خدا بود. اهل بيتش به اسارت رفتند، اينها امتحان خداست. هرکسي گرفتار سرطان شد، فرزندش گرفتار بيماري شد و يا در تصادفي از دست رفت، به اين معنا نيست که گرفتاري شما بخاطر اين است که کسي آه کشيده است. اگر يک چنين برداشتي از کلام ما شده عذرخواهي مي کنم. خدا را به حق صديقه طاهره قسم مي دهيم همه بيماران مخصوصاً بيماران سرطاني را لباس عافيت بپوشاند.

شريعتي: امروز صفحه 407 قرآن کريم،

ص: 4185

آيات 25 تا 32 سوره مبارکه روم را تلاوت مي کنيم.

«وَ مِنْ آياتِهِ أَنْ تَقُومَ السَّماءُ وَ الْأَرْضُ بِأَمْرِهِ ثُمَّ إِذا دَعاكُمْ دَعْوَةً مِنَ الْأَرْضِ إِذا أَنْتُمْ تَخْرُجُونَ «25» وَ لَهُ مَنْ فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ كُلٌّ لَهُ قانِتُونَ «26» وَ هُوَ الَّذِي يَبْدَؤُا الْخَلْقَ ثُمَّ يُعِيدُهُ وَ هُوَ أَهْوَنُ عَلَيْهِ وَ لَهُ الْمَثَلُ الْأَعْلى فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ هُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ «27» ضَرَبَ لَكُمْ مَثَلًا مِنْ أَنْفُسِكُمْ هَلْ لَكُمْ مِنْ ما مَلَكَتْ أَيْمانُكُمْ مِنْ شُرَكاءَ فِي ما رَزَقْناكُمْ فَأَنْتُمْ فِيهِ سَواءٌ تَخافُونَهُمْ كَخِيفَتِكُمْ أَنْفُسَكُمْ كَذلِكَ نُفَصِّلُ الْآياتِ لِقَوْمٍ يَعْقِلُونَ «28» بَلِ اتَّبَعَ الَّذِينَ ظَلَمُوا أَهْواءَهُمْ بِغَيْرِ عِلْمٍ فَمَنْ يَهْدِي مَنْ أَضَلَّ اللَّهُ وَ ما لَهُمْ مِنْ ناصِرِينَ «29» فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنِيفاً فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْها لا تَبْدِيلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذلِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ وَ لكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لا يَعْلَمُونَ «30» مُنِيبِينَ إِلَيْهِ وَ اتَّقُوهُ وَ أَقِيمُوا الصَّلاةَ وَ لا تَكُونُوا مِنَ الْمُشْرِكِينَ «31» مِنَ الَّذِينَ فَرَّقُوا دِينَهُمْ وَ كانُوا شِيَعاً كُلُّ حِزْبٍ بِما لَدَيْهِمْ فَرِحُونَ «32»

ترجمه: و از نشانه هاى الهى آن است كه آسمان و زمين به فرمان او بر پاست؛ پس هرگاه شما را از زمين فرا خواند، ناگهان (از قبر) بيرون مى آييد (و در صحنه ى قيامت حاضر شويد). و هر كه در آسمان ها و زمين است از آن اوست، همه براى او فرمانبردارند. و او كسى است كه آفرينش را آغاز مى كند، سپس آن را (باز مى گرداند و) تجديد مى كند و اين كار براى او (از آفرينش نخستين) آسان تر است، و قدرت برتر در آسمان ها و زمين مخصوص اوست؛ و او غلبه ناپذير و دانا به حقايق امور است.

ص: 4186

خداوند براى شما، مثالى از خودتان زده است (و آن اين كه) آيا در آنچه ما روزى شما كرديم، از بردگانتان شريكانى را مى پذيريد، تا آنان در رزق، مساوى (و شريك) شما باشند؟ و آيا همان طور كه از يكديگر مى ترسيد از بردگانتان مى ترسيد؟! (شما كه در يك لقمه ى نان، حاضر نيستيد با زيردستان خود شريك باشيد، چگونه بت هاى بى روح را شريك خدا مى دانيد؟!) ما آيات خود را براى گروهى كه مى انديشند، اين گونه شرح مى دهيم. آرى، كسانى كه ظلم كردند، بدون آگاهى، از هوس هاى خود پيروى نمودند. پس كسى را كه خدا گمراهش كرد، چه كسى مى تواند هدايت كند؟براى آنان هيچ گونه ياورى نيست. پس با گرايش به حقّ به اين دين روى بياور، (اين) فطرت الهى است كه خداوند مردم را بر اساس آن آفريده است، براى آفرينش الهى دگرگونى نيست، اين است دين پايدار، ولى بيشتر مردم نمى دانند. (شما نيز بر اساس همان فطرت)، به سوى او روى آوريد و از او پروا كنيد و نماز را بر پا كنيد و از مشركان نباشيد. از كسانى كه دين خود را جدا و پراكنده كردند و به دسته ها و فرقه ها تقسيم شدند؛ و هر گروهى به آنچه نزد آنهاست شادمانند.

شريعتي: اشاره قرآني را بفرماييد.

حاج آقاي حسيني: آيه اولي که تلاوت شد، از آيه 20 تا آيه 30 اين سوره ده آيه است که ده تا از نشانه هاي عظمت قدرت الهي بيان شده است. آفرينش آسمان و زمين، باران رحمت الهي، در رديف اين نشانه ها يکي اين است. اين نشانه در رديف بزرگترين قدرت پروردگار است. «وَ مِنْ آياتِهِ أَنْ خَلَقَ

ص: 4187

لَكُمْ مِنْ أَنْفُسِكُمْ أَزْواجاً لِتَسْكُنُوا إِلَيْها» خداوند مي فرمايد: همسراني براي شما خلق کرديم که وسيله آرامش زندگي شما باشد، در رديف آفرينش آسمان و زمين و مهمترين خلقت خدا، اگر ما زندگي مان به اين آرامش رسيد آنوقت نشانه عظمت اين آيه است.

- سؤال کردند محرم و نامحرم چه کساني هستند؟

اول به دخترخانم ها عرض کنم که پسرعمه، پسر عمو و پسر خاله و پسر دايي به شما محرم نيستند. شوهر عمه، شوهر خاله نامحرم هستند. برادر شوهر نامحرم است. آقايي به من گفت: خواهر خانم من با من زندگي مي کند و تحت تکفل من است. يک صيغه محرميت برادر و خواهري نيست بخوانيم که اين خواهر خانم نخواهد جلوي من حجاب کند؟ بعضي ها هنوز فکر مي کنند صيغه برادر و خواهري داريم که خواهر زن محرم شود. دختر عمو و دختر خاله و دختر دايي و دختر عمه و زن دايي و خواهر زن براي مرد نامحرم است.

- گفتند که من ده سال است خانم من از دنيا رفته است. بعد از ده سال ازدواج کردم. تمام طايفه همسر از دنيا رفته ام با من قطع رابطه کردند. من خلاف شرعي مرتکب شدم؟

اسلام کجا گفته که خانم يا آقايي که همسرش از دنيا رفت ازدواج نکند؟ خانم محترم شما شوهرت را از دست دادي، بعد از عده گذشتن که چهار ماه و ده روز است، اگر اضافه بر اين صبر کني دستور دين نيست. يک روز هم نبايد اضافه صبر کني.

کسي نوشته که ما در محضر رفتيم، کار به طلاق کشيده شده است. نوشتند در طلاق محضر دو نفر آمدند امضاء

ص: 4188

کردند و رفتند و بعد آقا صيغه طلاق را اجرا کرد. اين درست است يا نه؟ حتماً باطل است. اسلام طلاق را سخت گرفته است. ازدواج آسان است اما طلاق سخت است. بايد طلاق در حضور دو نفر عادل انجام شود. عادل و حاضر، نه اينکه امضاء کنند و بروند. اين را به اين جهت گفتم که يادمان باشد که سختي براي اجراي طلاق سخت است ولي رجوع و بازگشت و ازدواج آسان است.

شريعتي: دعا بفرماييد.

حاج آقاي حسيني: خدا را به حق صديقه طاهره قسم مي دهيم آنچه خير است براي همه ما مقدر بفرمايد. انشاءالله خداي متعال امر ازدواج و اشتغال جوان هاي ما را با تدبير مسئولين و تلاش پدر و مادرها به خوبي مقرر بفرمايد.

شريعتي: والحمدلله رب العالمين و صلي الله علي محمد و آل الطاهرين.

95-09-09- آداب زيارت

بسم الله الرحمن الرحيم و صلي الله علي محمد و آله الطاهرين

همچون نسيم صبح و سحرگاه مي رود *** هرکس ميان صحن حرم راه مي رود

از هرچه غصه دارد و غم مي شود رها *** هر سائلي به خدمت اين شاه مي رود

وقتي فرشته هاي حرم بال مي زنند *** از سينه هاي شعله زده آه مي رود

اينجا بهشت روي زمين فرشته هاست *** از کوي تو فرشته به اکراه مي رود

خورشيد در طواف حرم به چه ديدني است *** هر شب به پاي بوسي آن ماه مي رود

باب الجواد راه ورودي به قلب توست *** حاجت رواست هرکه از اين راه مي رود

شريعتي: سلام مي کنم به همه شما هموطنان عزيز. بيننده ها و شنونده هاي نازنين مان. ايام شهادت امام رضا(ع) را به همه شما تسليت مي گويم. حاج آقاي حسيني سلام

ص: 4189

عليکم و رحمه الله.

حاج آقا حسيني: عرض سلام خدمت همه بينندگان و شنوندگان برنامه سمت خدا دارم. عرض تسليت ايام شهادت وجود مقدس امام هشتم(ع) را دارم.

سلام علي آله طه و ياسين *** سلام علي آل خير النبيين

سلام علي روضه حل فيها *** امام يباهي به الملک و الدين

«اللهم صل علي علي بن موسي الرضا المرتضي، الامام التقي النقي و حجتک علي من فوق الارض، و من تحت الثري الصديق الشهيد صلوة کثيرة تامةً زاکيةً متواصلةً متواترةً مترادفه کافضل ما صليت علي احدٍ من اوليائک»

در آخرين شب از ماه صفر، دو ماه ايام عزاداري اهل بيت(ع) است. قبل از شروع بحث يادآوري کنم که فردا شب، شب اول ماه ربيع است. انشاءالله هم اعمال شب اول ماه ربيع و روز اول ماه ربيع را فراموش نکنند. نماز اول ماه، صدقه اول ماه، ديگر بعد از دو ماه عزاداري و سوگواري ماه ربيع ماه شادي اهل بيت(ع) است. اينجا تولي بود و آنجا تبري هست. جشن و شادي و مجالس عقد و عروسي انشاءالله زير سايه اهل بيت مراسم خوبشان را برگزار کنند. هفدهم ربيع الاول ولادت خاتم الانبياء و ولادت امام صادق(ع) است. هشتم ماه ربيع، شب شهادت امام حسن عسگري(ع) است. آغاز امامت ولايت ولي عصر است. انشاءالله همه جوان ها به خانه بخت بروند و جوان ها مسأله ي ازدواجشان به خوبي حل شود.

شريعتي: خدمت شما هستيم و بحث امروز را مي شنويم.

حاج آقاي حسيني: چون الآن فصل زيارت هست، خدا مي داند که الآن امام رضا چند ميليون زائر دارد. ما هميشه در اين مواقع بايد به اين مسأله اشاره کنيم. زيارت سلسله

ص: 4190

آدابي دارد. از آداب زيارت هم غافل نباشيم. هم در قرآن کريم آدابي براي زيارت ذکر شده و هم در روايات خيلي در مورد زياد داريم و هم علماي ما خيلي به اين مسأله توجه داشتند. کامل الزيارات ابن قولويه يک بخشي در مورد آداب زيارت صحبت کرده است. اين نشان از اهميت موضوع دارد.

سيره اهل بيت(ع)، اصحاب ائمه، شايد براي بينندگان جالب باشد. يکي از اصحاب امام صادق شخصيت بزرگواري به نام عبدالله بن مسکان است. به قدري ادب حضور امام صادق را رعايت مي کرد، که گاهي به او مي گفتند: ما چند نفر هستيم مي خواهيم خدمت امام صادق برويم و چيزي ياد بگيريم. شما مي آييد؟ مي گفت: نه. مي گفتند: چرا؟ مي گفت: مي ترسم در آن جلسه خصوصي بيايم و ادب حضور در محضر حضرت را نتوانم رعايت کنم. شما برويد هرچه ياد گرفتيد من مي آيم از شما مي پرسم. جلسه هاي عمومي را شرکت مي کرد، اما از زيارت خصوصي و حضوري امام صادق مي ترسيد که نکند آداب را به جا نياورد.

در حالت يکي از اصحاب پيغمبر خواندم. وقتي اين آيه از سوره مبارکه حجرات نازل شد که در مورد آداب زيارت پيامبر هست، آيه اول و دوم هردو هست. «يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تُقَدِّمُوا بَيْنَ يَدَيِ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ» (حجرات/1) جلوتر از پيامبر حرکت نکنيد. آيه بعد مي گويد: «يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تَرْفَعُوا أَصْواتَكُمْ فَوْقَ صَوْتِ النَّبِيِّ» (حجرات/2) در حضور پيامبر بلند صحبت نکنيد و داد نزنيد. ادب حضور پيامبر را رعايت کنيد. «وَ لا تَجْهَرُوا لَهُ بِالْقَوْلِ كَجَهْرِ بَعْضِكُمْ لِبَعْضٍ أَنْ تَحْبَطَ أَعْمالُكُمْ» اگر ادب حضور پيامبر را رعايت نکنيد، حبط عمل مي آورد و

ص: 4191

عمل شما از بين مي رود. «وَ أَنْتُمْ لا تَشْعُرُونَ» وقتي اين آيه نازل شد، در بعضي تفاسير مي ديدم يکي از اصحاب پيامبر مدتي نزد حضرت نيامد. حضرت فرمود: فلاني ديگر تو را نمي بينم. گفت: آقا مگر اين آيه نازل نشده است؟ مي ترسم بيايم صدايم را بلند کنم و مشمول اين آيه شوم. گرفتار حبط عمل شوم. يعني صحابه امام صادق و پيامبر مي ترسيدند بروند، که نکند آداب حضور را رعايت نکنند.

بنابراين خوب است ما وقتي مشهد و کربلا و زيارت مي رويم، رعايت کنيم. کتاب هم در اين مورد زياد نوشته شده است. خدا مرحوم علامه اميني را رحمت کند. ايشان يک کتاب دارند که هشتاد ادب از آداب زيارت امام حسين را نوشتند. به نام «ادب الزائر» که ترجمه هم شده است. هشتاد ادب را ذکر کردند که کسي کربلا مي رود بايد اين آداب را رعايت کند. يا زيارت امام رضا(ع) آدابي دارد. همين مفاتيح مرحوم محدث قمي بهترين است. اول زيارتي که روايت کرده زيارت پيامبر است. بعد اميرالمؤمنين و فاطمه زهرا را مي گويد. قبل از اولين زيارت که زيارت حضرت رسول است، آداب زيارت را مي گويد. سي ادب از آداب زيارت را در مفاتيح آورده است. من خواهش مي کنم عزيزاني که مشهد مشرف شدند يا مي خواهند بروند، ده دقيقه اين آداب را مطالعه کنند. خيلي هم ساده است. وقتي به زيارت امام حسين مي رسند بيست آداب ديگر به آن اضافه کردند.

ادب اول که بخواهم عرض کنم آداب ظاهري است. غسل زيارت کنيم. وضو بگيريم. عطر استفاده کنند. لباس خوب بپوشند. البته براي بانوان عطر زدن جايز نيست. حتي لباس زيبا پوشيدن

ص: 4192

هم براي خانم ها نيست. مرحوم محدث قمي در مفاتيح آوردند که شيخ شهيد ما مي فرمود: يکي از آداب زيارت براي خانم ها اين است که لباس هايي که خيلي جلب نظر مي پوشد نپوشند. زيارت امام رضا جاي عطر زدن و آرايش براي بانوان نيست.

در مورد آقاياني که مي خواهند حرم بروند. در بين بعضي از آقايان مي بينم که با يک لباس معمولي که در خانه مي پوشند، با اينها به زيارت مي روند. مي گويد: اينجا کسي ما را نمي شناسد. ما غريب هستيم. نه! بايد رعايت کنيد. آداب ظاهري را بايد رعايت کنيد. خانم ها هم لباس ساده بپوشند و در معرض ديد جلوه نکنند.

در زيارت حضرت زينب (س) که رفته بودم، انشاءالله هرچه زودتر با نابودي تکفيري ها اين زيارت براي همه مقرر شود. بعد از زيارت زينب(س) زائرها را يک روز لبنان مي بردند. من مسجدي در لبنان رفتم. در مساجد لبنان وقتي مي خواهي وارد مسجد شوي، مسير رفت شما از جايي است که ناچار بايد پايتان را در حوضچه اي بشويي و بعد وارد مسجد شوي. گفتم: چه کار خوبي است.

مهمتر از اين ها آداب باطني است. ادب اولي که خيلي سفارش کردند. اذن دخول است. قرآن کريم به ما ياد داده «يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تَدْخُلُوا بُيُوتَ النَّبِيِ إِلَّا أَنْ يُؤْذَنَ لَكُم » (احزاب/53) مؤمن وقتي مي خواهد وارد خانه پيامبر شود بايد با اجازه وارد شود. در زيارت امام رضا هم هست که به دليل اين آيه مي ايستيم. «اَللّهُمَّ اِنّى وَقَفْتُ عَلى بابٍ مِنْ اَبْوابِ بُيُوتِ نَبِيِّكَ» خدايا من مقابل در يکي خانه هاي پيامبر تو ايستادم. «وَقَدْ مَنَعْتَ النَّاسَ اَنْ يَدْخُلوُا اِلاَّ بِاِذْنِهِ، فَقُلْتَ يا اَيُّهَا الَّذينَ امَنُوا لا

ص: 4193

تَدْخُلُوا بُيُوتَ النَّبِّىِ اِلاَّ اَنْ يُؤْذَنَ لَكُمْ» اگر اجازه بدهي. حرف من اين است که فقط اذن دخول را بخوانيم و سرمان را بياندازيم پايين و برويم؟ اينطور نيست. اذن دخول فقط يک اذن زباني نيست. ولي به خودمان مراجعه کنيم که امام رضا(ع) الآن به ما اجازه داده يا نه.

مرحوم محدث قمي اين قصه را نقل کردند. علي بن يقطين وزير دستگاه هارون بود. علي بن يقطين به اجازه آقا موسي بن جعفر آنجا رفته بود که به داد و فرياد مظلومين برسد. وقتي مدينه رفت که خدمت آقا موسي بن جعفر(ع) برسد. حضرت او را راه نداد. دوباره آمد حضرت او را راه نداد. در کوچه هاي مدينه حضرت را ديد. گفت: چه اتفاقي افتاده که مرا نمي پذيري؟ حضرت فرمود: چرا ابراهيم جمال که يک شتربان بود و نزد تو آمد راهش ندادي؟ راه ندادي به تو راه ندادم. گفت: من چطور او را پيدا کنم که عذرخواهي کنم؟ قصه اش معروف است که حضرت با يک معجزه او را در خانه ابراهيم جمال فرستاد. گفت: براي چه آمدي؟ گفت: آمدم عذرخواهي کنم. گفت: حلال کردم! گفت: نه اينطور فايده ندارد. تو بايد کف پايت را روي صورت من بگذاري، تا من يقين کنم مرا بخشيدي. بايد غرور من بشکند.

بعضي ها مي گويند: ما پنجاه سفر کربلا رفتيم. مشهدمان که ديگر قابل شمارش نيست. خدا قبول کند. خانواده ات را هم بردي؟ زن و بچه ات راضي هستند؟ يک بازنگري در اعمال خودمان بکنيم. قابليت حضور در محضر امام را داريم يا نه؟ اين همه سفر رفتي يکبار هم آن کسي را که نرفته بفرست. پدر

ص: 4194

و مادرت را ببر.

امام صادق(ع) سفر حج بيت الله الحرام با همسرشان داشتند. به منزلي رسيدند، در آن منزل قصه اي پيش آمد. همسر امام صادق دل يکي از خانم هايي که خدمتکار اين کاروان بود و همراه قافله بود را شکست. دل او را سوزاند. گذشت، سال ديگر حج آمدند. به اين منزل رسيدند. همسر امام صادق از حضرت سؤال کرد اسم اين منزل چه بود؟ حضرت فرمود: اسمش مهم نيست. يک چيز ديگر به تو بگويم. همان مکاني است که تو پارسال اينجا حج خودت را باطل کردي. اينجا همان جا است که دل آن خانم را شکستي.

گاهي به زائرين گفتم که مواظب باشيد کجا زيارتمان را باطل مي کنيم. يکوقت در همين صحن زيارت را باطل مي کنيم. آقا با خانمش نشسته يک داد مي زند. غيبت مي کند. بد اخلاقي مي کند. بعضي ها زيارت را تا مسافرخانه مي برند و آنجا باطل مي کنند. بعضي ها تا خود شهرشان هم مي روند و آنجا باطل مي کنند. تو الآن مشهد رفتي، پشت سرت ناله و حقي نيست؟ نبايد يک کاري انجام مي دادي؟

مرحوم شيخ صدوق در عيون اخبار الرضا نوشتند. عده اي زيارت امام رضا(ع) آمدند. حضرت راهشان نداد. مدتي معطلشان کرد. روز آخر پيغام دادند به امام رضا بگوييد: ما داريم برمي گرديم. ولي ديگر به شهرمان هم نمي توانيم برگرديم. آبروي ما رفته است و اهالي شهر فهميدند شما ما را راه نداديد. حضرت فرمود: بگوييد بيايند. گفتند: ما چه اشتباهي کرديم؟ چرا اينقدر ما را معطل کرديد؟ امام رضا(ع) فرمود: گرفتارها و فقرا را فراموش کرديد.

آقايي نوشته بود: برادري دارم چهار سفر کربلا رفته است، خبر دارد فرزند من آرزوي اين

ص: 4195

کربلا را دارد. شب و روز گريه مي کند. يک کمک به ما نمي کند. امام رضا راضي است که من پنجاه سفر مشهد رفته باشم و نزديکان من هنوز مشهد نرفته باشند؟

من زابل رفتم. مرز نشينان ولايتمدار هستند. بيست کيلومتر تا مرز افغانستان است. رفتم سخنراني کردم و گفتم: اگر اصفهان رفتيد، يادتان باشد سر قبر فلان عالم بزرگ هم برويد. ديدم شروع کردند پچ پچ کردند. گفتم: چه شد؟ گفتند: خنده مان گرفت. ما از زابل تا به حال بيرون نرفتيم. شما مي گوييد: اصفهان رفتيد فلان جا برويد؟ پس اذن دخول با معنا باشد. اگر زمان حيات امام بود شايد امام رضا هم ما را معطل مي کرد و راه نمي داد.

ادب دوم که خيلي مهم است اين است که متأسفانه خيلي ها فکر مي کنند زيارت فقط اين است که دست ما به ضريح برسد. دست رسيدن به ضريح خيلي خوب است. ولي زيارت منحصر به اين نيست که ما به هر زحمتي شده خودمان را به ضريح برسانيم. بعضي خانم ها و آقايان به چه زحمتي خودشان را به ضريح مي رسانند و وقتي برمي گردند مثل کسي که از جنگ برگشته مي گويد: الحمدلله دستم رسيد و زيارت کردم! فکر مي کند زيارت منحصر به دست زدن به ضريح است. حديثي از امام صادق است که حضرت حجرالاسود را با اينکه مستحب بود دست نمي زدند. گفتند: جد شما پيامبر اين کار را مي کرد. فرمود: جدم وقتي به اينجا مي رسيد مردم راه مي دادند. راه باز مي کردند. من نمي خواهم خودم را اذيت کنم و نمي خواهم ديگري را اذيت کنم. حضرت از دور اشاره مي کرد.

بعضي از ما از خواندن زيارت نامه غافل هستيم.

ص: 4196

زيارت امين الله بخوانيم. زيارت جامعه کبيره بخوانيم. بعد از زيارت چند نماز هست بخوانيم. يکي نماز زيارت است. هربار به حرم مشرف شديد، زيارت کرديد، نماز زيارت بخوانيد. دو رکعت مثل نماز صبح است. رکعت اول بعد از حمد سوره يس بخوانند. و رکعت دوم بعد از حمد، الرحمن بخوانند. دوم در مشهد الرضا مخصوصاً نماز جعفر طيار سفارش شده است. هرکسي از آيت الله بهجت سؤال مي کرد، وقتي مشهد رفتيم چه کنيم؟ ايشان مي فرمود: زيارت که تمام شد و نماز زيارت خوانديد، نماز جعفر طيار را بخوانيد. نماز خيلي عجيبي است. جايزه دوازده سال هجرت بود که پيامبر به جعفر طيار داد. آثار بسيار فراواني دارد. در روايت داريم، امام رضا نماز شب که مي خواندند، چهار رکعت از نماز شب شان را همين نماز جعفر طيار قرار مي دادند. مانعي ندارد که آدم يک نماز مستحبي را بخواند، هم نيت آن را کند و هم نيت نماز شب را بکند. امام رضا نماز جعفر طيار را جزئي از نماز شب خود قرار مي دادند. شيخ انصاري هر روز اين نماز را مي خواندند.

بعضي مي گويند: ممکن است نرسيم اين نماز را بخوانيم. چون سيصد مرتبه «سبحان الله و الحمدلله و لا اله الا الله و الله اکبر» دارد. بعد از حمد پانزده مرتبه به رکوع مي روي و از رکوع بلند مي شوي و به سجده مي روي و از سجده بلند مي شوي. هرکدام ده مرتبه است. مي توانيم دو رکعت را معمولي بخوانيم. بعد از نماز همينطور که مشغول کار هستيم، سيصد مرتبه «سبحان الله و الحمدلله و لا اله الا الله و الله اکبر» را بگوييم. از امام صادق(ع)

ص: 4197

در کافي شريف هست که حضرت فرمودند: اگر کسي عجله دارد نماز جعفر طيار را دو رکعت بخواند. بعد همينطور که دنبال کارهايش مي رود اين سيصد مرتبه «سبحان الله و الحمدلله و لا اله الا الله و الله اکبر» را بگويد.

پس اول نماز زيارت شد. دوم نماز جعفر طيار، سوم نمازهاي قضا، همه ما نماز قضا داريم. يکوقتي تقاضا کرديم که در حرم امام رضا و حرم حضرت معصومه جايي براي خواندن نمازهاي قضا قرار بدهند. شنيدم در حرم حضرت معصومه اين کار را کردند. چهارم نماز امام زمان(ع) است. پنجم نماز شب است. اگر کسي بخواهد حرم برود و اين زيارت را بخواند و اين نمازها که گفتيم را بخواند ديگر وقت کم مي آورد.

ادب سوم هم اين است که زيارت با نشاط باشد. خسته نشويم. البته هرچه معرفت انسان بالا مي رود خستگي کم مي شود. خدا مرحوم آيت الله بروجردي را رحمت کند. ايشان خيلي با عظمت بودند. به عظمت اين مرد بزرگ همين مقدار کافي است که امام(ره) ما با همه عظمتي که داشت خودش را وقف کارهاي ايشان کرده بود. وقتي آيت الله العظمي بروجردي مشهد مشرف مي شدند، امام هم مشرف مي شدند که کارها و وقت ملاقات آيت الله بروجردي را تنظيم مي کردند. ايشان وقتي حرم مي رفتند از حرم دير مي آمدند. به ملاقات ها نمي رسيدند و دير مي شد. مرحوم امام (ره) به آيت الله بروجردي گفته بود، اينطور که ما ملاقات هاي شما را تنظيم کرديم، همه چيز به هم مي خورد. شما فلان ساعت بايد از حرم بياييد. ايشان فرموده بود: وقتي وارد حرم مي شوم. آنچنان غرق مي شوم که يادم مي رود. اگر ما

ص: 4198

ذره اي از معرفت اين ها را داشتيم، مشهد که مي رفتيم تحصن مي کرديم و همان جا مي نشستيم. اگر آن معرفت را نداريم به هر مقدار که نشاط داريم انجام بدهيم. در روايت داريم امام صادق فرمود: حتي در طواف زيارت خانه خدا تا تشنه هستي، بيرون بيا. پدر و مادرها يادشان باشد، مراعات حال همراهان را داشته باشيم. اگر کودکاني همراه ما هستند، افراد سالخورده همراه ما هستند، حواسمان به آنها باشد. کاري کنيد که بچه ها از زيارت مشهد خاطره خوبي داشته باشند.

شريعتي: امروز صفحه 414 قرآن کريم، آيات پاياني سوره مبارکه لقمان را تلاوت مي کنيم. در شب شهادت امام رضا(ع) ثواب تلاوت آيات را به روح اين امام عزيز هديه مي کنيم.

«أَ لَمْ تَرَ أَنَ اللَّهَ يُولِجُ اللَّيْلَ فِي النَّهارِ وَ يُولِجُ النَّهارَ فِي اللَّيْلِ وَ سَخَّرَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ كُلٌّ يَجْرِي إِلى أَجَلٍ مُسَمًّى وَ أَنَّ اللَّهَ بِما تَعْمَلُونَ خَبِيرٌ «29» ذلِكَ بِأَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ وَ أَنَّ ما يَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ الْباطِلُ وَ أَنَّ اللَّهَ هُوَ الْعَلِيُّ الْكَبِيرُ «30» أَ لَمْ تَرَ أَنَّ الْفُلْكَ تَجْرِي فِي الْبَحْرِ بِنِعْمَتِ اللَّهِ لِيُرِيَكُمْ مِنْ آياتِهِ إِنَّ فِي ذلِكَ لَآياتٍ لِكُلِّ صَبَّارٍ شَكُورٍ «31» وَ إِذا غَشِيَهُمْ مَوْجٌ كَالظُّلَلِ دَعَوُا اللَّهَ مُخْلِصِينَ لَهُ الدِّينَ فَلَمَّا نَجَّاهُمْ إِلَى الْبَرِّ فَمِنْهُمْ مُقْتَصِدٌ وَ ما يَجْحَدُ بِآياتِنا إِلَّا كُلُّ خَتَّارٍ كَفُورٍ «32» يا أَيُّهَا النَّاسُ اتَّقُوا رَبَّكُمْ وَ اخْشَوْا يَوْماً لا يَجْزِي والِدٌ عَنْ وَلَدِهِ وَ لا مَوْلُودٌ هُوَ جازٍ عَنْ والِدِهِ شَيْئاً إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ فَلا تَغُرَّنَّكُمُ الْحَياةُ الدُّنْيا وَ لا يَغُرَّنَّكُمْ بِاللَّهِ الْغَرُورُ «33» إِنَّ اللَّهَ عِنْدَهُ عِلْمُ السَّاعَةِ وَ يُنَزِّلُ الْغَيْثَ وَ يَعْلَمُ ما فِي الْأَرْحامِ وَ

ص: 4199

ما تَدْرِي نَفْسٌ ما ذا تَكْسِبُ غَداً وَ ما تَدْرِي نَفْسٌ بِأَيِّ أَرْضٍ تَمُوتُ إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ خَبِيرٌ «34»

ترجمه: آيا نديدى كه خداوند، پيوسته شب را در روز، و روز را در شب داخل مى كند، و خورشيد و ماه را تسخير كرده، هر يك تا زمان معيّنى در حركت اند؟ همانا خداوند به آنچه انجام مى دهيد آگاه است. اين همه، دليل بر آن است كه خداوند، حقّ، و آنچه غير از او مى خوانند باطل است، و همانا خداوند بلند مرتبه و بزرگ است. آيا نمى بينى كه كشتى ها در سايه ى نعمت خداوند در دريا حركت مى كنند، تا خداوند بخشى از آيات قدرت خود را به شما نشان دهد؟ همانا در اين (حركت كشتى ها) براى مردم شكيبا و سپاس گزار، نشانه هايى است. و هرگاه موجى (خروشان در دريا) همچون ابرها (ى آسمان) آنان را بپوشاند، خدا را با طاعتى خالصانه مى خوانند، پس چون خداوند آنان را به خشكى (رساند و) نجات دهد، بعضى راه اعتدال پيش گيرند (و بعضى راه انحراف)، و جز پيمان شكنانِ ناسپاس، آيات ما را انكار نمى كنند. اى مردم! از پروردگارتان پروا كنيد و بترسيد از روزى كه هيچ پدرى مسئوليّت (اعمال) فرزندش را نمى پذيرد و هيچ فرزندى به جاى پدرش قبول مسئوليّت نمى كند، قطعاً وعده ى خداوند حقّ است، پس زندگى دنيا شما را نفريبد و (شيطانِ) فريبكار، شما را نسبت به خدا فريب ندهد. بى گمان آگاهى از زمان (برپايى قيامت) مخصوص خداست، و اوست كه باران را نازل مى كند، و آنچه را در رحم هاست مى داند، و هيچ كس نمى داندكه فردا چه به دست مى آورد، و هيچ كس نمى داند كه در چه سرزمينى مى ميرد، همانا

ص: 4200

خداوند عليم و خبير است.

شريعتي: صحن تو و ضريح تو و بارگاه تو *** هر حاجت نگفته گمانم روا شود

انشاءالله به حق امام رضا حاجت همه شما روا شود. اشاره قرآني را بفرماييد و انشاءالله باقي آداب را بشنويم.

حاج آقاي حسيني: در اين ايام يادي هم از شهداي مدافع حرم بکنيم. چون بسياري از شهداي مدافع حرم هم از استان خراسان هستند و مهاجرين عزيزي که در استان خراسان بودند. يک زيارت مخصوص، زيارت امين الله و جامعه کبيره به نيابت شهداي مدافعين حرم هم بخوانند.

آخرين آيه هشدار بزرگي است. «وَ ما تَدْرِي نَفْسٌ بِأَيِّ أَرْضٍ تَمُوتُ إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ خَبِيرٌ» هيچکس نمي داند کجا و در چه زميني از دنيا مي رود. قصه معروفي هست که يکوقتي کسي نزد حضرت سليمان آمده بود و شکايت کرد که عزرائيل به من بد نگاه مي کند. حضرت سليمان عزرائيل را خواست و گفت: چرا چنين نگاه مي کني؟ عزرائيل گفت: من تعجب کردم امروز بايد جان او را در فلان نقطه مي گرفتم، اينجا چه مي کند؟ از سليمان قبل از آمدن عزرائيل تقاضا کرد که مرا فلان نقطه عالم بفرست. سليمان فرمود: غصه نخور، خودش آنجا رفت تا جانش را بگيري. ما واقعاً نمي دانيم. اين همه سر و صدا و ادعايي که داريم از يک دقيقه بعد هم خبر نداريم. هيچکس نمي داند کجا مي ميرد و چه وقت مي ميرد و مکان و زمانش معلوم نيست. «عاقبت خاک گل کوزه گران خواهي شد»

نکته اي که بايد بگويم اين است که در آداب زيارت گفتند: وقت نماز که شد انسان نماز را فراموش نکند. هنگام اذان زيارت را رها کنيد.

ص: 4201

امام رضا فرمود: هر نمازي دو وقت دارد. اول وقت و آخر وقت، اگر نماز را اول وقت خواندي رضوان خدا شامل حال تو مي شود. اگر آخر وقت خواندي، خدا از تو مي پذيرد و مي گويد: از او گذشتيم. اول انسان وارد رضوان الهي مي شود و آخروقت مي گويند: قبول کنيم. نمازش را خواند! توصيه اول و آخر اولياي خدا مداومت بر نماز اول وقت است. امام رضا با عمران صابئي که رئيس فرقه صابئي بود. مثل يهودي ها و مسيحي ها فرقه اي به نام صابئي داريم که نامشان در قرآن هم آمده است. رئيس اين فرقه با امام رضا مناظره مي کرد. وقت اذان شد امام رضا فرمود: مناظره تمام، نماز برويم. عمران التماس کرد و گفت: دلم نرم شد. دو سؤال ديگر بپرسم تمام است. حضرت فرمود: نماز اول وقت! رفتند نماز را خواندند و آمدند و اين آقا اسلام آورد. جزء طرفداران امام رضا شد. مرحوم علامه جعفري شرح مفصلي از مناظره امام رضا با عمران نوشتند.

مطلب ديگر اينکه انسان قرآن بخواند و هديه کند به کسي که به زيارت او رفته است. زائرين امام رضا زيارت يادمان نرود. نمازها يادمان نرود. هربار که به حرم مشرف مي شويد يک جزء قرآن هديه به امام رضا کنيد. از آداب زيارت است که مرحوم شهيد فرمودند: تعظيم آن امامي که زيارت او مي رويد اين است که وقتي زيارت نامه خوانديد قرآن بخوانيد و هديه به امام کنيد. خود امام رضا وقتي به طرف خراسان مي آمدند فراوان قرآن مي خواندند. هر سه روز يک ختم قرآن مي کرد.

از آداب مهم زيارت اين است که انسان به همسفران خود خدمت کند و

ص: 4202

غافل نشود. امام (ره) با دوستانشان به مشهد مشرف مي شدند. امام يک مقدار زودتر از دوستانش به خانه مي آمد. گفتند: چرا زود آمديد؟ مي فرمودند: آمدم خانه را آب و جارو کنم و غذا و ميوه اي آماده کنم. خدمت به زائرين امام رضا بکنم. اگر ما باور کنيم خدمت به زائر امام رضا ثوابش بيشتر از زيارت است، امام سجاد ناشناس به کاروان حج مي رفت که خدمت کند. «الَّذِي خَلَقَ الْمَوْتَ وَ الْحَياةَ لِيَبْلُوَكُمْ أَيُّكُمْ أَحْسَنُ عَمَلًا وَ هُوَ الْعَزِيزُ الْغَفُور» (ملک/2) «أحسن عملا» نه اکثر عملا! زيارت امام رضا را نمي کشند که چند کيلو زيارت داريم. کدام زيارت خالص تر و مقبول تر بوده است. شما پنج دقيقه رفتي ولي مواظب فرزند معلولت بودي. مراقب همسرت بودي. مواظب پدر و مادر پيرت بودي. يقين داشته باش ثوابت به مراتب بيشتر از اين است که مي گويد: نشد خيلي زيارت برويم. «لِيَبْلُوَكُمْ أَيُّكُمْ أَحْسَنُ عَمَلًا»

شريعتي: دعا بفرماييد.

حاج آقاي حسيني: خدا را به حق آقا علي بن موسي الرضا قسم مي دهيم آنچه امشب و فردا به همه زائرين امام رضا(ع) مي دهند، آن ثواب و پاداش را به همه عزيزان بيننده اي که دلشان مي خواست امشب پشت پنجره فولاد باشند ولي نتوانستند، به همه مشتاقان عنايت بفرمايد و همه دعاها را در حق بينندگان مستجاب بفرمايد.

شريعتي: از ميان تمام سالنامه هاي قمري و ميلادي، تقويم دل من و اين سرزمين تا ابد شمسي است وقتي نام کوچک تو خورشيد است. السلام عليک يا شمس الشموس.

95-09-16- سيماي پيامبر اکرم(ص) در نهج البلاغه- خطبه 95

بسم الله الرحمن الرحيم و صلي الله علي محمد و آله الطاهرين

شريعتي: سلام مي کنم به همه شما هموطنان عزيز. بيننده ها و

ص: 4203

شنونده هاي نازنين مان. انشاءالله در اين ماه ربيع المولود لحظه لحظه زندگي ما منور به نور صلوات بر محمد و آل محمد باشد. حاج آقاي حسيني سلام عليکم و رحمه الله.

حاج آقا حسيني: عرض سلام خدمت همه بينندگان و شنوندگان برنامه سمت خدا دارم. ايام بسيار فرخنده و خجسته و ولادت خاتم الانبياء و امام صادق را تبريک مي گويم. اين ايام فصل عروسي و شادي است. بعد از دو ماه عزاداري فصل شادي اهل بيت(ع) است. انشاءالله فصل صلح و صميميت بين خانواده ها باشد. روز دانشجو را هم به همه دانشجويان عزيز تبريک مي گويم.

شريعتي: به رسم سه شنبه ها مهمان نهج البلاغه شريف هستيم. امروز از سيماي پيامبر(ص) براي ما خواهند گفت. بحث امروز را مي شنويم.

حاج آقاي حسيني: اميرالمؤمنين(ع) در خطبه ي 95 سيماي پيامبر(ص) را بيان مي کنند که حضرت در چه فضايي چه هنر بزرگي را نشان دادند. «بَعَثَهُ وَ النَّاسُ ضُلالٌ فِي حَيْرَةٍ» اميرالمؤمنين مي فرمايد: خداوند در حالي پيامبر را به رسالت مبعوث کردند که مردم عصر جاهليت شش ويژگي داشتند. 1- «ضُلال» جمع ضال است. يعني همه گمراه بودند. گمراهاني بودند آن هم «في حيرةً» در سرگرداني بودند. يک زمان آدم فقط گمراه است، بالاخره مي گردد و راهش را با زحمت پيدا مي کند. يک زمان دور خودش مي گردد. اينکه دور خودش بگردد ديگر راه را پيدا نمي کند. 3- «وَ حَاطِبُونَ فِي فِتْنَةٍ» حاطب يعني جمع کننده هيزم. اينها هيزم جمع مي کردند و آتش فتنه جاهلي را هي بيشتر مي کردند. 4- «قَدِ اسْتَهْوَتْهُمُ الاهْوَاءُ» گرفتار هواي نفساني بودند. 5- «وَ اسْتَزَلَّتْهُمُ الْكِبْرِيَاءُ» تکبر و خود بزرگ بيني هم اينها را گرفتار کرده بود.

ص: 4204

اين خيلي سنگين است. اينکه آدم گمراه باشد. در سرگرداني باشد. آتش فتنه را هم بيشتر کند. گرفتار هوا پرستي و تکبر هم باشد. همين خود بزرگي بيني براي نابودي انسان ها کافي است. 6- «وَ اسْتَخَفَّتْهُمُ الْجَاهِلِيَّةُ الْجَهْلاءُ» اين جاهليت بسيار کور اينها را ذليل و خوار کرده بود. 7- «حَيَارَي فِي زَلْزَالٍ مِنَ الامْرِ» در آن ناپايداري که داشتند، وضعيت استقراري نداشتند، باز هم سرگردان بودند. «وَ بَلاءٍ مِنَ الْجَهْلِ» چطور مردم هم گمراه بودند، هم سرگردان بودند، هم گرفتاري هواي نفساني و خود بزرگ بيني بودند، هم ذليل شده بودند و تازه هيزم در آتش فتنه هم مي ريختند. پيامبر خدا در اين فضا زندگي مي کردند.

کسي خدمت پيامبر خدا آمد. حضرت مکارم اخلاق و تعاليم اسلامي و آسماني را براي او گفت. طرف ديد حرف هاي خوبي است. تصميم گرفت مسلمان شود. گفت: من يک سؤال ديگر دارم. به اين سؤال من پاسخ بدهيد ديگر تصميم نهايي را خواهم گرفت. گفت: چون در دنيا دائم دنبال جنگ و قتل و غارت و حمله هستيم، اين بهشتي که شما وعده مي دهيد که ما مسلمان شويم، مي شود در بهشت هم از يک طبقه به طبقه ديگر حمله کنيم؟ حضرت فرمود: بهشت جاي امن و سلام و سلامت است. گفت: «لا خير في جنة لا حرب فيها» بهشتي که جنگ در آن نباشد نمي خواهيم. حاضر نشد اسلام بياورد. مرحوم علامه مجلسي در حالات پيغمبر در بحار نقل کردند. اين است که اميرالمؤمنين اين هفت ويژگي را براي جاهليت نقل کرده بود.

سه ويژگي براي پيامبر خدا، «فَبَالَغَ (صلي الله عليه و آله) فِي النَّصِيحَةِ وَ

ص: 4205

مَضَي عَلَي الطَّرِيقَةِ وَ دَعَا إِلَي الْحِكْمَةِ وَ الْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ» (نهج البلاغه، خطبه 95) پيامبر با آن ويژگي ها چه برخوردي کرد. هنر پيامبر اين سه مورد است. 1- «فَبَالَغَ (صلي الله عليه و آله) فِي النَّصِيحَةِ» در خيرخواهي کوتاهي نکرد. مبالغه کرد. آنچه در توان داشت در خيرخواهي براي مردم خرج کرد. مبلغين دين وقتي مي توانند موفق باشند که در خيرخواهي کم نگذارند. در زيارت اربعين خوانديم: «فَأَعذَرَ فِي الدُّعاءِ» امام حسين براي کسي عذري باقي نگذاشت. «ومَنَحَ النُّصحَ» خيرخواهي و اوج مهرباني و صميميت را تمام کرد. «وَ مَضَي عَلَي الطَّرِيقَةِ» آن روشي که بايد مي رفت با پايداري و مقاومت رفت. «وَ دَعَا إِلَي الْحِكْمَةِ وَ الْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ» به حکمت و موعظه حسنه دعوت کرد.

آيه ي 128 سوره مبارکه توبه، قرآن در ويژگي پيامبر مي فرمايد: «لَقَدْ جاءَكُمْ رَسُولٌ مِنْ أَنْفُسِكُمْ» اين از خودتان است. «عَزِيزٌ عَلَيْهِ ما عَنِتُّمْ» شما به رنج مي افتاديد، پيامبر ناراحت مي شد. مبلغ دين وقتي حرفش اثر دارد که با مخاطبش رابطه محبت آميز را برقرار کرده باشد.

من يکوقتي در جمع معلمين که مي روم، مي گويم: اگر مي خواهيد کلام شما در دانش آموز اثر داشته باشد، يک رابطه دلسوزي را بايد دانش آموز احساس کند. باور کند معلمش دلسوز اوست. «عَزِيزٌ عَلَيْهِ ما عَنِتُّمْ» است. اگر دانش آموز باور کرد که معلم دلش براي او مي سوزد، آنوقت کلامش تأثير مي گذارد. «حَرِيصٌ عَلَيْكُمْ» در هدايت مردم حرص مي خورد. «بِالْمُؤْمِنِينَ رَؤُفٌ رَحِيمٌ» نسبت به مؤمنين مهربان بود.

مي دانيد سخت ترين آموزش، آموزش کلاس اول است. دانش آموزي که اصلاً الفبا را نمي شناسد. معلم کلاس اول بايد به اين دانش آموز خواندن و نوشتن را ياد

ص: 4206

بدهد. مردم عصر جاهليت الفباي زندگي را بلد نبودند و پيامبر با همان دلسوزي بايد الفبا را ياد مردم مي داد. لذا گزارش اصحاب پيامبر اين است. «کان رسول الله يعلمنا» وقتي مي خواست آموزه هاي ديني و مکارم اخلاقي را ياد ما بدهد، «تعليم المکتب» مکتب يعني معلم، «الغِلمان الکتابة» غلمان يعني بچه ها، معلم چطور نوشتن را به بچه ها ياد مي دهد؟ دانش آموزي که هيچي نمي داند و جاهل جاهل است. پيامبر خدا با جامعه اي طرف بود که الفباي زندگي را نمي دانستند. گمراه و سرگردان بودند. آتش فتنه را مي افروختند. متکبر بودند. چطور بايد اين جامعه را تعليم مي داد؟ دستشان را مي گرفت و قدم به قدم با اينها راه مي رفت. ويژگي مهم اين بود که پيامبر خدا فقط نمي گفت، عمل هم مي کرد. اگر سخاوت و جود و گذشت بود نمونه هم نشان مي داد. «صَلُّوا كَمَا رَأَيْتُمُونِي أُصَلِّي » (نهج الحق، ص 426) به من نگاه کنيد چطور نماز مي خوانم، همينطور بخوانيد. در مسائل اخلاقي هم همينطور بود. مثلاً در بحث انفاق اينقدر پيامبر انفاق مي کرد که آيه نازل مي شد چه خبر است؟ «لا تَبْسُطْها كُلَّ الْبَسْطِ» (اسراء/29) اينقدر ديگر انفاق نکن. خودت ديگر هيچ نداري.

اگر بحث عبادت مي شد «طه، ما أَنْزَلْنا عَلَيْكَ الْقُرْآنَ لِتَشْقى » (طه/1و2) آنقدر نماز مي خواند، «ما أَنْزَلْنا عَلَيْكَ الْقُرْآنَ لِتَشْقى » اگر بحث جهاد بود، همين نهج البلاغه اميرالمؤمنين است. مي فرمايد: وقتي جنگ سخت مي شد، ما به پيامبر پناه مي برديم. اگر بحث شهادت بود، عزيزان خودش را مقدم مي دانست. در بدر عمويش عبيده به شهادت رسيد. در احد عمويش حمزه به شهادت رسيد. در موته پسرعمويش جعفر ابن ابي طالب به شهادت رسيد. در تمام عرصه ها سرمشق بود.

ص: 4207

«فَاذْهَبْ أَنْتَ وَ رَبُّكَ فَقاتِلا إِنَّا هاهُنا قاعِدُونَ» (مائده/24) قوم موسي به موسي گفتند: شما برو بجنگ، ما اينجا نشستيم.

به قدري پيامبر روي فضايل اخلاقي تأکيد داشت که محدودش هم نمي کرد. اين مکارم اخلاقي را حتماً بايد مسلمان و مؤمن و متدين باشد انجام بدهد. نه! مي فرمود: تو فضايل اخلاقي را انجام بده. من فضايل اخلاقي را مي پذيرم و مي خرم از هرکسي که باشد. يعني کافري باش. مشرک و يهودي و مسيحي هستي. ضد خدا هستي، باشد. تو فضايل اخلاقي را انجام بده، من از تو قبول مي کنم. من در قيامت به تو پاداش مي دهم.

کتابي همراه من است به نام «انوار الولايه» براي علامه ملا زين العابدين گلپايگاني است. يک عالم بزرگواري به نام ملا آخوند زين العابدين گلپايگاني داشتيم معروف به حجت الاسلام است. آيت الله العظمي بوده ولي معروف به حجت الاسلام است. ايشان قبرش در گلپايگان زيارتگاه است. مردم براي زيارت مي روند. استاد ميرزاي شيرازي بوده است. وقتي شيخ انصاري از دنيا رفت، دنبال ايشان آمدند که نوبت شماست. گفت: من ديگر توانايي ندارم و پير شدم. بعد از شيخ انصاري مرجعيت را قبول نکرد. در اين کتاب اشاره مي کند مگر کارهايي که مي کنيم نيت و قصد قربت نمي خواهد. گاهي از ما سؤال مي کنند من استخر رفتم و يادم رفته غسل کنم. دو ساعت حمام رفتم و پاک پاک شدم. يادم رفته غسل کنم، مي گويند: دوباره بايد بروي. اعمال بدون نيت نمي شود. قصد قربت هم مي خواهد. فقط بايد براي خدا باشد. شما در اسکانديناوي 22 ساعت روزه بگير. دقيقه آخر ريا کني، روزه باطل است. نيت نباشد فايده

ص: 4208

ندارد. قربة الي الله نباشد فايده ندارد. ايشان مي فرمايد: من هفت مثال مي زنم که خدا از شما قبول مي کند ولو نيت نداشته باشي. يک مثالش که به بحث ما مربوط است، سخاوت است. اگر شما دست دهنده داشتي. جود و سخاوت داشتي. يکي پناه دادن به ديگران است. يک بي سر پناهي را پناه بدهي.

بعد ايشان حديث مي خواند. از کافي شريف مرحوم کليني از امام باقر (ع) نقل کرده است. فرمودند: يک مؤمني در يک جايي زندگي مي کرد، حاکمش حاکم اسلامي بود. کشور اسلامي بود ولي جبار بود. يک پادشاه ظالمي بود. مسلمان بود ولي ستمگر بود. اين مؤمن ديد زندگي در اينجا فايده ندارد. ذليلش کردند و اذيت و تحقيرش کردند. گفت: من از اينجا فرار مي کنم. گفت: در يک کشور غير اسلامي بروم بهتر از اينجاست که اينقدر مرا اذيت کنند. خانه يک مشرکي رفت. اتفاقاً مشرک از او پذيرايي کرد و مهماني کرد. وقتي مرگ اين آقاي مشرک که به اين مؤمن خدمت کرد، فرا رسيد، خداوند خطاب کرد: به عزت و جلال خودم قسم، قانون ما اين است که در بهشت انسان مشرک نمي رود، اگر اين قانون نبود من تو را به بهشت مي بردم. ولي در همان جايي که هستي ما به آتش خطاب کرديم که به هيچ وجه حق اذيت اين را نداري! آتش براي او سرد شود و خدا روزي او را مي دهد. کسي از امام باقر سؤال کرد: براي او از کجا روزي مي برند؟ از بهشت؟ حضرت فرمود: از هرجايي که خدا بخواهد روزي او را مي دهد. فضايل اخلاقي از يک کافر هم باشد خدا مي پذيرد.

ص: 4209

بهشت براي مؤمنين است و او را راه نمي دهند ولي در جهنم جايش امن است. پيامبر(ص) هم فضايل اخلاقي را که آورد نگفت: اين فضايل اخلاقي را فقط براي مؤمن محدود مي کنم.

باز ايشان داستان حاتم طايي را مثال زدند. حاتم طايي مسلمان نبود. ولي بخاطر اينکه حاتم بود خدا به او پاداش مي دهد.

مثال سوم داستان سامري است. در قرآن داستان سامري مفصل آمده است. کسي که باعث شد بني اسرائيل گوساله پرست شوند. مرحوم علامه طبرسي در مجمع البيان مي نويسد ششصد هزار نفر گوساله پرست شدند. هفت روز طول کشيد گوساله را آماده کرد. سه روز وقت داشت مردم را به گوساله پرستي دعوت کرد، ششصد هزار نفر گوساله پرست شدند. حضرت موسي از ميقات بازگشت. قوم بني اسرائيل مجازات سنگيني شدند. در قرآن هست که هيچ امتي قبل از حضرت موسي چنين مجازاتي را نداشته است. نوبت به سامري رسيد، روايت اين است که موسي تصميم گرفت سامري را به قتل برساند. خدا وحي کرد: يا موسي حق نداري سامري را به قتل برساني. چرا؟ چون او آدم سخاوتمندي بوده است. خدا سخاوت را دوست دارد. از سامري باشد. از مشرکي که داستانش را گفتيم باشد. اگر از مؤمن باشد و قصد قربت داشته باشد چقدر زيباست. پيامبر الفباي زندگي را به مردم نشان مي داد و خودش در زندگي ترسيم مي کرد.

اگر خدا مکارم اخلاقي و فضايل اخلاقي را دوست دارد و حتي از مشرک هم قبول مي کند، يکي از فضايل اخلاقي که بايد در زندگي داشته باشيم، دستگيري از ديگران است. ما بحث زندانيان را چند سال پيش

ص: 4210

هم مطرح کرديم. الآن شب هاي بلند زمستاني است. تقريباً از ساعت پنج بعد از ظهر تا هفت صبح هوا تاريک است. چهارده ساعت طول شب هاي زمستاني است. انصافاً ما مي توانيم يک شب را از جايي بيرون نرويم؟ ببينيد آسيب هايي که به خانواده هاي زنداني ها مي رسد خيلي زياد است. اينها دختر و پسر دارند. نوه و نتيجه دارند. داماد و عروس دارند. در پيامي نوشته بودند: پسر من دوازده سال دارد. هفت سال است پدرش را نديده است. الآن ما صدها کودک شيرخوار در زندان داريم. اين بچه ها در زندان الآن محتاج شير خشک هستند و مشکلات اوليه زندگي شان را دارند. تا مي گوييم: زنداني، منظور ما قاچاقچي نيست. تبهکار و اشرار نيست. مفسد في الارض نيست. ما با آنها کاري نداريم. حرف ما زندانياني است که جرايم غير عمد هستند. در آمارها هست که بيست درصد از زندانياني که دوران محکوميت اينها تمام مي شود و برمي گردند زندگي شان به طلاق کشيده مي شود. حالا وظيفه ما چيست؟ حکومت يک وظيفه دارد و مردم يک وظيفه دارند. قوه قضاييه بايد براي زندان جايگزين پيدا کنند. متأسفانه بعضي از قضات محترم ما حرف اولشان زندان است. زندان را آخرين مرحله بگذاريد. مگر مي شود که هرکس بدهکار بود را راحت در زندان بياندازيم؟ در سوره بقره آيه 280 هست که مي فرمايد: «وَ إِنْ كانَ ذُو عُسْرَةٍ» آقايي که بدهکار است، اگر در تنگدستي است و ندارد، «فَنَظِرَةٌ إِلى مَيْسَرَةٍ» به او مهت بدهيد. قرآن مي گويد: اگر کسي ندارد به او مهلت بدهيد. من زندان بروم چه دردي را از طلبکار دوا مي کند؟

من يکوقت ديدم پزشک جراحي زندان بود. مي گفت: من

ص: 4211

اگر از اينجا بيرون بروم ماهي سي ميليون درآمد دارم. اينجا بمانم پولي براي طلبکارها جور نمي شود. «وَ أَنْ تَصَدَّقُوا خَيْرٌ لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ تَعْلَمُون » قرآن مي گويند: اگر بگذريد بهتر است. يا حداقل مهلت بدهد. در روسيه وقتي کسي دوره آموزش قضا را مي بيند، چند وقت خود قاضي را در زندان مي برند، مي گويند: چند وقت زندان برو. شرايط زندان را حس کن. فردا که رفتي قاضي شدي بداني براي چه جايي حکم مي دهي!

وظيفه مردم چيست؟ 1- «وَ أَنْ تَصَدَّقُوا خَيْرٌ لَكُمْ» اگر مي توانند بگذرند. اينقدر ما مي گوييم: اميرالمؤمنين گذشت. حضرت يوسف هجده سال زندان بود. وقتي آمد تا برادرها گفتند: ما را ببخش. گفت: «لا تَثْرِيبَ عَلَيْكُمُ الْيَوْمَ يَغْفِرُ اللَّهُ لَكُم » (يوسف/92) خدا ببخشد جاهل بوديد، عيبي ندارد. جواني هست و جاهلي، حرفش را هم نزنيد.

وقتي حضرت يعقوب به يوسف گفت: به من بگو برادرها با تو چه کردند؟ گفت: نپرس برادرها با من چه کردند؟ بپرس خدا چه لطفي در حق من کرد. حضرت يوسف يک کلمه از اذيت و آزار برادرها نگفت.

در اين ماه عزيز، بياييم اگر مي شود از اين عزيزان بگذريم. حداقل تخفيف بدهيم و کنار بياييم. پيامبر خدا در مسجدالنبي بودند. ديدند دو نفر دارند با هم صحبت مي کنند. حضرت فرمودند: چه شده است؟ گفت: از اين طلب دارم نمي دهد. حضرت فرمود: نصف طلبت را از او بگير.

در کافي شريف حديث داريم. يکي از اصحاب امام صادق(ع) خدمت حضرت آمد. گفت: با فلاني صحبت کنيد يک طلبي از من دارد. به من مهلت بده چند وقت ديگر به او مي دهم. حضرت آن آقا

ص: 4212

را خواست. حضرت به او فرمود: تو خبر داري که اين آقا به ما پناه آورده است. تو از حال او با خبر هستي. اين پول تو را که ندارد بدهد، نرفته شکم پرستي کند. شهوت راني نکرده است. خود او هم از مردم طلب دارد و پولش دست ديگران است. کالاهايي دارد که به فروش نرفته است. حضرت فرمود: کل طلب خودت را ببخش. فرمود: فکر نکني وقتي مي گويم بگذر، خدا تمام حسنات او را به تو مي دهد؟ گفت: من فکر مي کنم اگر بگذرم خدا تمام حسنات او را به من مي دهد. فرمود: من اين را نگفتم. فضل خدا زياد است. لازم نيست از حسنات او به تو بدهد.

عموم مردم مي توانند در اين زمينه قدم بردارند. آنهايي که اهل خير هستند و مي توانند کمک بکنند. ما يک راه ديگر هم پيشنهاد مي کنيم. از مراجع تقليد اجازه گرفتيم که عزيزان بتوانند از سهم امام خودشان تا مبلغ يک ميليون تومان براي آزادي زندانيان در جرايم غير عمد بدهند. مراجع بزرگواري چون حضرت آيت الله العظمي مکارم شيرازي که حتي ايشان فرمودند: من خودم هم يک مبلغ قابل توجهي را براي آزادي زندانيان مي دهم. حضرت آيت الله العظمي صافي گلپايگاني، آيت الله العظمي سيستاني، من در قم با نماينده ايشان حاج آقاي شهرستاني و در تهران با حاج آقاي روحاني نماينده ايشان صحبت کردم. آيت الله العظمي وحيد خراساني، آيت الله العظمي شبيري زنجاني، گفتند تا يک ميليون از سهم امام را براي آزادي زندانيان در جرايم غير عمد بدهند.

مقام معظم رهبري هم مي فرمايد: اگر کسي مي خواهد خمس بدهد، از سهم امام

ص: 4213

تا يک سوم به ارحام فقير مي تواند بدهد. براي مثال من شش ميليون خمس دارم. يک شش کلش، يک سوم سهم امام مي شود. سه ميليون سهم امام و سه ميليون سهم سادات است. از سه ميليون سهم امام، يک سوم را به ارحام فقير بدهيد. اگر زنداني بود که يک بخش است. اگر هم زنداني هم نبود به ارحام فقير بدهد.

من تقاضا مي کنم بينندگان شناسايي کنند. خبر بگيرند. ستاد ديه هم کار خوب و دقيقي دارند. از طريق عابربانک ها هم مردم مي توانند کمک کنند. اگر يکوقت زنداني سيد باشد، سهم سادات و زکات محدوديت ندارد. انشاءالله عزيزان کاري کنند که تا شب تولد حضرت خاتم الانبياء خيلي از پدرها را به آغوش خانواده ها برگردانند.

شريعتي: امروز صفحه 421 قرآن کريم، آيات 23 تا 30 سوره مبارکه احزاب را در سمت خداي امروز تلاوت مي کنيم.

«مِنَ الْمُؤْمِنِينَ رِجالٌ صَدَقُوا ما عاهَدُوا اللَّهَ عَلَيْهِ فَمِنْهُمْ مَنْ قَضى نَحْبَهُ وَ مِنْهُمْ مَنْ يَنْتَظِرُ وَ ما بَدَّلُوا تَبْدِيلًا «23» لِيَجْزِيَ اللَّهُ الصَّادِقِينَ بِصِدْقِهِمْ وَ يُعَذِّبَ الْمُنافِقِينَ إِنْ شاءَ أَوْ يَتُوبَ عَلَيْهِمْ إِنَّ اللَّهَ كانَ غَفُوراً رَحِيماً «24» وَ رَدَّ اللَّهُ الَّذِينَ كَفَرُوا بِغَيْظِهِمْ لَمْ يَنالُوا خَيْراً وَ كَفَى اللَّهُ الْمُؤْمِنِينَ الْقِتالَ وَ كانَ اللَّهُ قَوِيًّا عَزِيزاً «25» وَ أَنْزَلَ الَّذِينَ ظاهَرُوهُمْ مِنْ أَهْلِ الْكِتابِ مِنْ صَياصِيهِمْ وَ قَذَفَ فِي قُلُوبِهِمُ الرُّعْبَ فَرِيقاً تَقْتُلُونَ وَ تَأْسِرُونَ فَرِيقاً «26» وَ أَوْرَثَكُمْ أَرْضَهُمْ وَ دِيارَهُمْ وَ أَمْوالَهُمْ وَ أَرْضاً لَمْ تَطَؤُها وَ كانَ اللَّهُ عَلى كُلِّ شَيْ ءٍ قَدِيراً «27» يا أَيُّهَا النَّبِيُّ قُلْ لِأَزْواجِكَ إِنْ كُنْتُنَّ تُرِدْنَ الْحَياةَ الدُّنْيا وَ زِينَتَها فَتَعالَيْنَ أُمَتِّعْكُنَّ وَ أُسَرِّحْكُنَّ سَراحاً جَمِيلًا «28» وَ

ص: 4214

إِنْ كُنْتُنَّ تُرِدْنَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ الدَّارَ الْآخِرَةَ فَإِنَّ اللَّهَ أَعَدَّ لِلْمُحْسِناتِ مِنْكُنَّ أَجْراً عَظِيماً «29» يا نِساءَ النَّبِيِّ مَنْ يَأْتِ مِنْكُنَّ بِفاحِشَةٍ مُبَيِّنَةٍ يُضاعَفْ لَهَا الْعَذابُ ضِعْفَيْنِ وَ كانَ ذلِكَ عَلَى اللَّهِ يَسِيراً «30»

ترجمه: از ميان مؤمنان مردانى هستند كه آنچه را با خداوند پيمان بسته بودند صادقانه وفا كردند (و خود را آماده ى جهاد نمودند)، برخى از آنان پيمانشان را عمل كردند (و به شهادت رسيدند) و بعضى ديگر در انتظار (شهادت) هستند، و هرگز (عقيده و پيمان خود را) تغيير ندادند. تا خداوند صادقان را به خاطر صداقتشان پاداش دهد، و منافقان را اگر بخواهد عذاب كند يا (اگر توبه كنند) لطف خود را بر آنان باز گرداند زيرا كه خداوند آمرزنده ى مهربان است. و خداوند كسانى را كه كفر ورزيدند با دلى پر از خشم برگرداند، بدون آن كه هيچ خيرى (پيروزى و غنيمتى) به دست آورند، و خداوند مؤمنان را از جنگ بى نياز ساخت (و آنان را پيروز كرد)، و خداوند، تواناى شكست ناپذير است. و خداوند كسانى از اهل كتاب (يهوديان) را كه از مشركان عرب پشتيبانى مى كردند، از برج و قلعه هاى مرتفعشان پايين كشيد و در دل هاى آنان ترس و وحشت افكند، (كه در نتيجه شما مسلمانان) گروهى (از آنان) را كشتيد و گروهى را اسير كرديد. و سرزمين آنان وخانه ها واموالشان و (نيز) زمينى را كه در آن گام ننهاده بوديد در اختيار شما گذاشت، و خداوند بر هر كارى تواناست. اى پيامبر! به همسرانت بگو: اگر شما زندگى دنيا و زينت (و زرق و برق) آن را مى خواهيد، بياييد تا شما را (با

ص: 4215

پرداخت مَهرتان) بهره مند سازم و به وجهى نيكو (بدون قهر و خشونت) رهايتان كنم. و اگر خدا و رسولش و سراى آخرت را مى خواهيد، پس (بدانيد كه) قطعاً خداوند براى نيكوكاران از شما پاداش بزرگى را آماده كرده است. اى همسران پيامبر! هر كس از شما كار زشت (و گناهى) آشكار مرتكب شود، عذابش دو چندان خواهد بود و اين (كار) براى خدا آسان است.

شريعتي: دعا بفرماييد و آمين بگوييم.

حاج آقاي حسيني: تقاضا مي کنم از همه بينندگان سه مرتبه آيه «أَمَّنْ يُجِيبُ الْمُضْطَرَّ إِذا دَعاهُ وَ يَكْشِفُ السُّوء» براي رفع گرفتاري و پريشاني ها، شفاي مريض ها و آزادي زنداني ها بخوانند. انشاءالله به حق خاتم الانبياء و امام صادق همه گرفتارها را نجات عنايت بفرمايد.

شريعتي: بهترين نصيب شما شود. انشاءالله ماه ربيع سرشار از خبرهاي خوب براي همه شما باشد.

95-09-23- سيماي پيامبر اکرم(ص) در نهج البلاغه- خطبه 95

بسم الله الرحمن الرحيم و صلي الله علي محمد و آله الطاهرين

شريعتي: سلام مي کنم به همه شما هموطنان عزيز. بيننده ها و شنونده هاي نازنين مان. انشاءالله هرجا که هستيد بهترين ها نصيب شما شود و انشاءالله زندگي شما سرشار از آرامش و نورانيت و سلامتي باشد. حاج آقاي حسيني سلام عليکم و رحمه الله.

حاج آقا حسيني: عرض سلام خدمت همه بينندگان و شنوندگان برنامه سمت خدا دارم. ايام بسيار فرخنده و خجسته و ولادت خاتم الانبياء و امام صادق را تبريک مي گويم. فصل عروسي و شادي است که انشاءالله بر همه مبارک باشد.

شريعتي: امروز از سيماي پيامبر(ص) براي ما خواهند گفت. بحث امروز را مي شنويم.

حاج آقاي حسيني: واقعاً يک تابلوي زيبايي اميرالمؤمنين(ع) از پيامبر خدا ترسيم

ص: 4216

کردند. نهج البلاغه فراوان در مورد رسول خدا سخن دارد. معمولاً اميرالمؤمنين خطبه هايشان را با شهادتين آغاز مي کنند. شهادت به يکتا بودن پروردگار و بعد هم رسالت نبي مکرم اسلام، به محض اينکه نام پيامبر را در آغاز خطبه ها مي برند، به توصيف رسول خدا مي پردازند. لذا در نهج البلاغه زياد هست. آغاز بسياري از خطبه ها حضرت بالافاصله بعد از شهادت به رسالت خاتم الانبياء بدون توصيف نمي گذارد. گاهي خيلي مفصل و گاهي هم مختصر است. لذا سيماي پيامبر در نهج البلاغه کتاب مفصلي است. ما در حد اينکه مهمان سفره ي اميرالمؤمنين(ع) هستيم. امروز هم به بعضي از کلمات حضرت اشاره مي کنيم.

هفته گذشته گفتيم يکي از ويژگي هاي مهم پيامبر که اميرالمؤمنين هم اشاره کردند، دلسوزي پيامبر بود. «لَقَدْ جاءَكُمْ رَسُولٌ مِنْ أَنْفُسِكُمْ عَزِيزٌ عَلَيْهِ ما عَنِتُّمْ حَرِيصٌ عَلَيْكُمْ ِبالْمُؤْمِنِينَ رَؤُفٌ رَحِيمٌ» (توبه/128) از اين ويژگي ها در قرآن زياد دارد. حريص بودن بر هدايت مردم، خود قرآن کريم هم در مورد دلسوزي پيامبر در آيه 6 سوره کهف، خدا به پيامبر دلداري مي دهد که اينقدر غصه نخور! خدا به پيامبر مي فرمايد: «فَلَعَلَّكَ باخِعٌ نَفْسَكَ» خدا چقدر ارحم الراحمين است. اگر شعاعي از رحمت پروردگار در ما انسان ها باشد براي ما کافي است. خداوند ارحم الراحمين به پيامبر رحمه للعالمين مي گويد: اينقدر غصه نخور! «فَلَعَلَّكَ باخِعٌ نَفْسَكَ عَلى آثارِهِمْ إِنْ لَمْ يُؤْمِنُوا بِهذَا الْحَدِيثِ أَسَفاً» پيامبر داري جانت را به خاطر اين مردم که ايمان نمي آورند از دست مي دهي! در سوره کهف و سوره شعرا آمده است.

همين ويژگي دلسوزي در نهج البلاغه هم آمده است. از جمله در خطبه ي 107 نهج البلاغه اميرالمؤمنين تعبير زيبايي از پيامبر خدا دارد.

ص: 4217

«طَبِيبٌ دَوَّارٌ بِطِبِّهِ قَدْ أَحْكَمَ مَرَاهِمَهُ وَ أَحْمَى مَوَاسِمَهُ يَضَعُ ذَلِكَ حَيْثُ الْحَاجَةُ إِلَيْهِ» اميرالمؤمنين مي فرمايد: پيامبر مثل يک طبيب دوره گرد است. معمولاً در همه عالم اينطور است که طبيب ها مي نشينند و مردم به آنها مراجعه مي کنند. يکبار ديگر از پزشکان عزيز تقاضا کنيم که رعايت حال بيماران را بکنند. اين حق الناس است. من يکوقت با دکتري تماس گرفتم که الآن بيايم. گفتند: همين الآن بيا. رفتم ديدم چهل تا مريض نشستند و هنوز پزشک نيامده است. اين حق الناس است و بايد رعايت کنيد.

يک قانوني که وزارت بهداشت تصويب کرده اين است که بيمار وقتي به پزشک مراجعه مي کند، پزشک عمومي بايد 15 دقيقه براي معاينه بيمار وقت بگذارد. متخصص 20 دقيقه، فوق تخصص 25 دقيقه بايد معاينه کند. مرحوم محدث قمي به فرزندش فرمود: اگر منبر بروي و مطالعه نکني حق الناس است. پيامبر «طَبِيبٌ دَوَّارٌ بِطِبِّهِ» دنبال بيمار مي گشت. «قَدْ أَحْكَمَ مَرَاهِمَهُ» پيامبر هم مرهم آماده مي کرد. بيماراني که با يک مرهم خوب مي شوند. گاهي ديگر از مرهم گذشته بود. «وَ أَحْمَى مَوَاسِمَهُ» گاهي جراحي لازم است. يک نکته ديگر به پزشک ها بگوييم که سريع نگويند: برويد جراحي کنيد. اولين نسخه جراحي نباشد. «يَضَعُ ذَلِكَ حَيْثُ الْحَاجَةُ إِلَيْهِ» هرکجا حاجت و نياز بود جراحي مي کرد. چه کساني را جراحي مي کرد؟ کساني که يا کوري دل داشتند. قلبشان مرده بود. «مِنْ قُلُوبٍ عُمْيٍ» يا «وَ آذَانٍ صُمٍّ» گوششان کر بود و حاضر نبودند موعظه را بشنوند. «وَ أَلْسِنَةٍ بُكْمٍ» گاهي زبان نداشتند که حرف حق را بر زبان جاري کنند. «مُتَتَبِّعٌ بِدَوَائِهِ مَوَاضِعَ الْغَفْلَةِ» هرکجا مردم را غافل و

ص: 4218

جاهل پيدا مي کرد، «وَ مَوَاطِنَ الْحَيْرَة» اينها را هدايت مي کرد.

پيامبر چطور مي گشت؟ ما نمي توانيم قدر رسالت خاتم الانبياء را بدانيم مگر اينکه فضاي جزيره العرب را درک کنيم. پيامبر خدا با چه کساني طرف بود؟ ابن ابي الحديد ذيل همين خطبه ي اول نهج البلاغه مي فرمايد: مردم در جاهليت چند دسته بودند. يک دسته که خدا را قبول نداشتند. قرآن در سوره مبارکه جاثيه مي فرمايد: «ما هِيَ إِلَّا حَياتُنَا الدُّنْيا نَمُوتُ وَ نَحْيا وَ ما يُهْلِكُنا إِلَّا الدَّهْر» (جاثيه/24) مرگ ما به دست روزگار است. اصلاً خدا را قبول نداشت. دسته دوم مي گفتند: نه، خدا درست است ولي معادي در کار نيست. «وَ ضَرَبَ لَنا مَثَلًا وَ نَسِيَ خَلْقَهُ قالَ مَنْ يُحْيِ الْعِظامَ وَ هِيَ رَمِيمٌ» (يس/78) استخوان پوسيده مرده اي را مي آورد و مي گفت: اين را چه کسي مي خواهد زنده کند؟ خدا را قبول داشتند و معاد را قبول نداشتند.

دسته سوم خدا و معاد را قبول داشتند، بعثت انبياء را قبول نداشتند. مي گفتند: پيامبري نيامده است. «وَ ما قَدَرُوا اللَّهَ حَقَّ قَدْرِهِ إِذْ قالُوا ما أَنْزَلَ اللَّهُ عَلى بَشَرٍ مِنْ شَيْ ء» (انعام/91) چون پيامبر و خدا را درست نشناخته بودند، بعثت را هم منکر مي شدند. ابن ابي الحديد مي گويد: آنهايي که خدا را قبول نداشتند چند دسته بودند. بت پرست ها، يک عده که بت را شريک خدا مي دانستند، ما الآن مکه مي رويم مي گوييم: «لبيک اللهم لبيک، لبيک لا شريک لک لبيک» اينها مکه مي آمدند و مي گفتند: «لبيک اللهم لبيک، لبيک لا شريک لک الا شريک الهو لک» هيچ شريکي الا شريکي که ما براي تو مي دانيم، نداري. دسته ديگر کساني بودند که بت ها

ص: 4219

را شفيع درگاه الهي مي دانستند. «ما نَعْبُدُهُمْ إِلَّا لِيُقَرِّبُونا إِلَى اللَّهِ زُلْفى » (زمر/3) مي گفتند: ما مي خواهيم به خدا نزديک شويم. ما خدا را قبول داريم ولي مي خواهيم بت را وسيله تقرب به پروردگار قرار دهيم. دسته ديگر کساني بودند که خدا را تشبيه به انسان ها مي کردند. براي خدا جسم قائل بودند. انواع و اقسام اين بت پرستي ها بود و پيامبر در چنين شرايطي بودند که به تعبير اميرالمؤمنين«طَبِيبٌ دَوَّارٌ بِطِبِّهِ».

پيامبر خدا گاهي در بازار مکه راه مي افتادند که دل آماده ي بيماري که قابل اصلاح است را پيدا کنند. مي نشستند و نصيحت مي کردند. پيامبر خدا که مي رفتند يک کسي دنبال پيامبر بود. چه کسي بود؟ ابولهب عموي پيامبر بود. تا مي ديد پيامبر با کسي صحبت کرد، سراغ آن شخص مي رفت، مي پرسيد: به تو چه گفت؟ مي گفت: مثلاً از خدا و معاد گرفت. مي گفت: گوش نکني. «انه ساحرٌ مجنونٌ کذابٌ» مي گفت: او که به ديوانه ها نمي خورد و زيبا سخن مي گفت. مي گفت: من عموي او هستم. عمو، برادر زاده را نمي شناسد؟ مي گفت: هنوز طول درمانش تمام نشده است. داريم او را درمان مي کنيم.

در خطبه ي 151 اميرالمؤمنين يک تعبير زيبايي دارد. «أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ وَ نَجِيبُهُ وَ صَفْوَتُهُ لَا يُؤَازَى فَضْلُهُ» کسي در فضيلت با پيامبر قابل مقايسه نيست. «وَ لَا يُجْبَرُ فَقْدُهُ» پيامبر را که از دست داديم، هيچ چيزي نمي تواند جاي او را جبران کند. «أَضَاءَتْ بِهِ الْبِلَادُ» پيامبر همه عالم را روشن کرد. چه وقت؟ هفت ويژگي براي مردم آن زمان مي آورد. «بَعْدَ الضَّلَالَةِ الْمُظْلِمَةِ» آن تاريکي شديد، «وَ الْجَهَالَةِ الْغَالِبَةِ» جهلي که بر همه غالب بود. «وَ الْجَفْوَةِ

ص: 4220

الْجَافِيَةِ» قساوت قلبي که مردم داشتند. فرزند دختر خودشان را زنده به گور مي کردند. «وَ النَّاسُ يَسْتَحِلُّونَ الْحَرِيمَ وَ يَسْتَذِلُّونَ الْحَكِيمَ يَحْيَوْنَ عَلَى فَتْرَةٍ وَ يَمُوتُونَ عَلَى كَفْرَةٍ» 1- مردم حرام خدا را حلال مي شمردند. 2- حکيم را ذليل مي کردند. در خطبه دوم نهج البلاغه حضرت باز مي فرمايد: «عالمهم ملجم و جاهلهم مکرم» آدم هاي جاهل مورد احترام بودند و انسان هاي جاهل ملجم بودند. جامعه اي که عالمان دهانشان را بسته بودند اما افراد جاهل مورد احترام بودند. «يَحْيَوْنَ عَلَى فَتْرَةٍ وَ يَمُوتُونَ عَلَى كَفْرَةٍ» در زماني زندگي مي کردند که همه جهل بود. خبري از رسالت و نبوت نبود. با همين کفر هم از دنيا مي رفتند.

يکي از اساتيد بزرگوار مي فرمودند: زمان رسالت پيامبر آوازه ي رسالت پيامبر رسيده بود ولي خيلي ها ايمان نياورده بودند و به مدينه نيامده بودند. فقط دورادور سؤال مي کردند اين کسي که تازه آمده حرف حسابش چيست؟ اگر مي خواستند حرف حساب پيامبر را بگويند، در سه جمله مي گفتند. 1- مي گفتند: کسي است که آمده با مفاسد اقتصادي مبارزه کند. با رباخواري مبارزه مي کند. با رشوه خواري مبارزه مي کند. با کم فروشي مبارزه مي کند. «وَيْلٌ لِلْمُطَفِّفِين » (مطففين/1) «وَيْلٌ لِلْمُشْرِكِينَ» (فصلت/6) «وَيْلٌ يَوْمَئِذٍ لِلْمُكَذِّبِين » (مرسلات/15) «وَيْلٌ لِكُلِّ أَفَّاكٍ أَثِيمٍ» (جاثيه/7) رديف مشرکين و مکذبين، «وَيْلٌ لِلْمُطَفِّفِين » است. با کم فروشي و رشوه خواري مبارزه مي کند. با رباخواري مبارزه مي کند. «وَ لا تَأْكُلُوا أَمْوالَكُمْ بَيْنَكُمْ بِالْباطِل » (بقره/188) تجارت حرام نداشته باشيد. معاملات حران نداشته باشيد و در معامله ها سر هم کلاه نگذاريد.

به قدري اينها در زمان جاهليت رواج پيدا کرده بود، که پيامبر خدا نمي توانست با بعضي از اين گناهان يکسره مبارزه کند. شراب،

ص: 4221

مرحله به مرحله حرام شد. اول «لا تَقْرَبُوا الصَّلاةَ وَ أَنْتُمْ سُكارى » (نساء/43) وقتي در نماز هستيد، شراب نخوريد. کم کم حرام شد. رباخواري هم اينطور بود. مثلاً پيامبر در مرحله اول يک نصيحت اخلاقي مي کرد. «وَ ما آتَيْتُمْ مِنْ رِباً لِيَرْبُوَا فِي أَمْوالِ النَّاسِ فَلا يَرْبُوا عِنْدَ اللَّهِ» (روم/39) ربا فايده و خير و برکت ندارد. «وَ ما آتَيْتُمْ مِنْ زَكاةٍ تُرِيدُونَ وَجْهَ اللَّهِ» از اين مرحله گذشت، يک مرحله بالاتر رفت. «لا تَأْكُلُ الرِّبا اضْعَافَاً مُضَاعَفَة» (آل عمران/130) چند برابر ربا نخوريد.

در جاهليت رسم اين بود مثلاً من به شما يک ميليون قرض مي دادم، مي گفتم: پانصد هزار تومان هم ربايش است، سه ماه ديگر يک ميليون و پانصد به من بده. شما سه ماه ديگر مي گفتي: ندارم. من مي گفتم: عيب ندارد، يک ميليون و پانصد قرض پيش تو، پانصد تومان ديگر رويش بکش، دو ميليون شما سه ماه ديگر به من بده. پولي که مي داد هي تصاعدي بالا مي رفت. کاري که بانک هاي امروزي مي کنند. در خبري خواندم که مجلس تصويب کرد که جريمه هاي ديرکرد وام هاي زير صد ميليون را ببخشيد. هنوز دولت اجرايي نکرده است.

در شهري بودم، آقايي کارخانه دار بود. انسان مؤمن و متديني بود. گفت: من هزار کارگر دارم. الآن اگر کارخانه را تعطيل کنم و در خانه بنشينم، براي من راحت تر است. ولي من گفتم: هزار نفر، يعني پنج هزار نفر خانواده را تحت پوشش داريم. گفت: من اين هفته رفتم وام گرفتم چهار ميليارد تومان، يک ميليارد را مسدود کردند که بايد بماند. که از آن طرف سود جبران شود. بابا اين کارها براي جاهليت

ص: 4222

بود. اول که نمي شد ربا را تحريم کرد قرآن فرمود: آرام آرام! چهار برابر نخوريد. کم بخوريد.

«يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ ذَرُوا ما بَقِيَ مِنَ الرِّبا إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِين فَإِنْ لَمْ تَفْعَلُوا فَأْذَنُوا بِحَرْبٍ مِنَ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ» (بقره/278 و 279) اگر دست برنداريد، جنگ خداست. يعني هم رباخوار با خدا مي جنگد، هم خدا با رباخوار مي جنگد. اين آيه مي گويد: خدا با شما اعلام جنگ مي کند. پس پيامبر براي حل کردن اين مشکلات گاهي مرحله به مرحله پيش رفته است. اميرالمؤمنين فرمود: پيامبر در شرايطي آمد که مردم حرام خدا را حلال مي شمردند. مي گفتند پيامبر براي سه کار آمده است. 1- مبارزه با مفاسد اقتصادي، 2- عدالت، کسي آمده که با هيچکس رودروايسي ندارد.

در نامه 9 نهج البلاغه اميرالمؤمنين مي فرمايد: «إِذَا احْمَرَّ الْبَأْسُ وَ أَحْجَمَ النَّاسُ» در جنگ وقتي کار سخت مي شد و دشمن حمله سراسري مي کرد و خطر بود، «قَدَّمَ أَهْلَ بَيْتِهِ» پيامبر اهل بيتش را مقدم مي داشت. «فَوَقَى بِهِمْ أَصْحَابَهُ حَرَّ السُّيُوفِ» به وسيله اهل بيتش اصحاب خودش را از تيغ شمشير حفظ مي کرد. آنوقت حضرت مثال مي زند: «وَ الْأَسِنَّهِ فَقُتِلَ عُبَيْدَهُ بْنُ الْحَارِثِ يَوْمَ بَدْرٍ وَ قُتِلَ حَمْزَهُ يَوْمَ أُحُدٍ وَ قُتِلَ جَعْفَرٌ يَوْمَ مُؤْتَهَ» در جنگي حمزه عمويش به شهادت رسيد. در جنگ ديگر پسرعمويش عبيده به شهادت رسيد. در يک جنگ پسر عمويش جعفر بن ابي طالب به شهادت رسيد. عدالت به اين معنا که امتيازي براي هيچکس قائل نبود و همه مساوي بودند.

ده چيز بر امت مستحب و پيامبر واجب بود. يکي نماز شب بود. حضرت سفارش مي کند و مي فرمايد: عدالت تو و قدرت

ص: 4223

نظامي تو با شمشير نباشد. ممکن است شمشير آرام و ساکت کند، ولي پايدار نيست. فرمود: قدرت نظامي را در عدالت خودت قرار بده. پيامبر در يک جلسه اي که پنجاه نفر بودند، نگاهشان را بين اصحاب تقسيم مي کردند. يکجا را نگاه نمي کرد، چون خلاف عدالت بود. در حالات اميرالمؤمنين هست که حضرت قاضي منصوب کرد. ابوالاسعد دوئلي از اصحاب خوب اميرالمؤمنين است که ادبيات را راه انداخت. حضرت او را به عنوان قاضي نصب کرد. صبح نصب کرد و بعدازظهر برکنار کرد. آبرويش رفت! گفت: چرا اين کار را کردي؟ حضرت فرمود: «رأيت» يعني خودم ديدم. ديدم تو در دادگاه صدايت بلندتر از دو طرف دعوا است. تو به درد قضاوت نمي خوري. قاضي بايد با آرامش باشي. چقدر گفتند که اگر قاضي گرسنه است، حق قضاوت ندارد. اگر تشنه است حق قضاوت ندارد. خسته است، حق قضاوت ندارد. اگر خواب آلود است حق قضاوت ندارد. در آرامش کامل بايد قضاوت کند. قضاوت کار خيلي سختي است. پذيرش قضاوت يا واجب عيني است يا واجب کفايي است. در روايت داريم اگر کسي قضاوت را قبول کرد، با پنبه سر خودش را بريده است.

با همه ارادتي که به دستگاه قضا داريم، باز تکرار مي کنيم. گفتيم: زندان آخرين راه حل باشد. وقتي مي خواهيد حکم بدهيد، فوري نگوييد: زندان! مي دانيد ندارد چرا زندان مي فرستيد؟ بعضي از قضات نامه نوشتند: ما با قوانين چه کنيم؟ قانون مي گويد: زندان کن. مراجع بالاتفاق مي گويند: زندان حرف آخر باشد. من زنداني ديدم هشت ماه در زندان است، براي چهار ميليون تومان! اطاله هاي دادرسي اينقدر طولاني نباشد. قضات بروند سر بزنند، خيلي

ص: 4224

از مشکلات را حل مي کنند.

ما از مراجع بزرگ تقليد اجازه گرفتيم و نام مبارکشان را برديم. آيت الله العظمي مکارم، آيت الله العظمي وحيد، آيت الله العظمي سيستاني، آيت الله العظمي شبيري زنجاني، گفتيم مراجع اجازه دادند در ماه ربيع تا يک ميليون تومان از سهم امام را به حساب زندانياني بريزيد که انسان هاي متديني هستند. جرايم غير عمد هستند. گفتيم که به حساب ستاد ديه واريز کنيد، گفتيم مقام معظم رهبري هم يک سوم از سهم امام به ارحام اجازه مي دهند. مطلب ديگر هم اينکه خيلي پيام داده بودند بحث رد مظالم که شما هرسال در ماه ربيع داشتيد، امسال داريد يا نه؟ حقيقتاً ديگر صد هزار تومان به جايي نمي رسد با اين تورمي که هست. امسال رد مظالم را تا دويست هزار تومان گذاشتيم. رد مظالم معنايش اين است که شما به کسي بدهکار هستي که نه خودش را مي شناسي، نه وارثش را مي شناسي، در کودکي مالي را از بين بردي، پولي به کسي کم دادي، کرايه ندادي، الآن براي رد مظالم اجازه گرفتيم دويست هزار تومان تا آخر ماه است. خودشان هم فقير را پيدا کنند. لازم نيست به دفتر مراجع مراجعه کنند.

شريعتي: امروز صفحه 428 قرآن کريم، آيات ابتدايي سوره مبارکه سبأ را در سمت خداي امروز تلاوت مي کنيم.

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ . الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي لَهُ ما فِي السَّماواتِ وَ ما فِي الْأَرْضِ وَ لَهُ الْحَمْدُ فِي الْآخِرَةِ وَ هُوَ الْحَكِيمُ الْخَبِيرُ «1» يَعْلَمُ ما يَلِجُ فِي الْأَرْضِ وَ ما يَخْرُجُ مِنْها وَ ما يَنْزِلُ مِنَ السَّماءِ وَ ما يَعْرُجُ فِيها وَ هُوَ الرَّحِيمُ الْغَفُورُ

ص: 4225

«2» وَ قالَ الَّذِينَ كَفَرُوا لا تَأْتِينَا السَّاعَةُ قُلْ بَلى وَ رَبِّي لَتَأْتِيَنَّكُمْ عالِمِ الْغَيْبِ لا يَعْزُبُ عَنْهُ مِثْقالُ ذَرَّةٍ فِي السَّماواتِ وَ لا فِي الْأَرْضِ وَ لا أَصْغَرُ مِنْ ذلِكَ وَ لا أَكْبَرُ إِلَّا فِي كِتابٍ مُبِينٍ «3» لِيَجْزِيَ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ أُولئِكَ لَهُمْ مَغْفِرَةٌ وَ رِزْقٌ كَرِيمٌ «4» وَ الَّذِينَ سَعَوْا فِي آياتِنا مُعاجِزِينَ أُولئِكَ لَهُمْ عَذابٌ مِنْ رِجْزٍ أَلِيمٌ «5» وَ يَرَى الَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ الَّذِي أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ هُوَ الْحَقَّ وَ يَهْدِي إِلى صِراطِ الْعَزِيزِ الْحَمِيدِ «6» وَ قالَ الَّذِينَ كَفَرُوا هَلْ نَدُلُّكُمْ عَلى رَجُلٍ يُنَبِّئُكُمْ إِذا مُزِّقْتُمْ كُلَّ مُمَزَّقٍ إِنَّكُمْ لَفِي خَلْقٍ جَدِيدٍ «7»

ترجمه: به نام خداوند بخشنده ى مهربان. ستايش مخصوص خدايى است كه آن چه در آسمان ها و آن چه در زمين است مِلك اوست و در آخرت (نيز) حمد و ستايش تنها براى اوست و اوست حكيمِ آگاه. آن چه در زمين فرو مى رود و آن چه از آن خارج مى شود و آن چه از آسمان نازل مى شود و آن چه در آن بالا مى رود (همه را) مى داند و اوست مهربانِ آمرزنده. و كسانى كه كافر شدند گفتند: قيامت براى ما نخواهد آمد. بگو: چرا، به پروردگارم كه آگاه از غيب و نهان است سوگند كه به سراغ شما نيز خواهد آمد. به ميزان ذرّه اى در آسمان ها و در زمين از خدا پوشيده نيست، نه كوچك تر از آن و نه بزرگتر از آن، نيست جز آن كه در كتاب روشنِ (الهى ثبت) است. تا كسانى را كه ايمان آورده و كارهاى شايسته انجام داده اند پاداش دهد؛ آنانند كه برايشان آمرزش و روزى نيكو

ص: 4226

مقرّر است. و كسانى كه در (انكار و محو) آيات ما تلاش كردند كه ما را درمانده كنند، آنانند كه برايشان عذابى (سخت) از عقوبتى دردناك است. و كسانى كه به آنان علم داده شده، آن چه را از جانب پروردگارت به تو نازل شده حقّ مى بيند كه به راه خداى عزيز ستوده هدايت مى كند. و كسانى كه كفر ورزيدند، (به استهزا) گفتند: آيا شما را به مردى راهنمايى كنيم كه به شما خبر مى دهد هرگاه (در قبرها) كاملًا متلاشى شديد (بار ديگر) در آفرينش تازه اى (زنده) خواهيد شد؟

شريعتي: خيلي از دوستان عزيز ما نگران حال حاج آقاي قرائتي بودند. اين بشارت و مژده را به دوستان خوبمان بدهم که ما امروز به اتفاق حاج آقاي حسيني و آقاي رکني عيادت ايشان رفتيم، سلام گرمي به بينندگان سمت خدا هم رساندند.

حاج آقاي حسيني: هم در بحث آزادي زندانيان جرايم غير عمد و هم بحث رد مظالم تا دويست هزار تومان با اجازه مراجع است. همه مراجع بزرگوار که نامشان را ذکر کرديم، اجازه دادند که جزئيات بيشتر در سايت و کانال برنامه سمت خدا هم هست. خدا را به حق محمد و آل محمد قسم مي دهيم اين عيد بر همه مسلمانان مبارک باشد. به برکت خاتم الانبياء خداوند رحمت واسعه خودش را شامل حال همه ما بگرداند.

شريعتي: بهترين ها نصيب شما شود.

95-09-30- سيماي پيامبر اکرم(ص) در نهج البلاغه- خطبه 160

بسم الله الرحمن الرحيم و صلي الله علي محمد و آله الطاهرين

باز هم تسبيح بسم الله را گم کرده ام *** شمس من کي مي رسد من راه را گم کرده ام

طرّه از پيشاني ات بردار اي خورشيد من ***

ص: 4227

در شب يلدا مسير ماه را گم کرده ام

شريعتي: سلام مي کنم به همه شما. سلام به شما و ايماني که از آن سرشار هستيد. سلام به شما که مثل انار ترش يا شيرين سراپا دل هستيد. حاج آقاي حسيني سلام عليکم و رحمه الله.

حاج آقا حسيني: عرض سلام خدمت همه بينندگان و شنوندگان برنامه سمت خدا دارم. انشاءالله مثل هميشه پيام ها را خوانديم و به پيام ها خواهيم رسيد. هم به بحث رد مظالم اشاره خواهيم کرد. هم به بحث آزادي زندانيان اشاره خواهيم کرد. بعضي از عزيزان نوشتند ما چند بار پيام داديم و شما توجه نکرديد. خيلي خوانديم. ولي چه کنيم؟ عذرخواهي مي کنيم. خيلي پيام داده بودند در مورد پزشکان، خيلي ها از پرشکان محله خودشان تعريف کرده بودند. در روزنامه مي خواندم که پزشکي هست که بيماران نيازمند را با يک صلوات درمان مي کند.

شريعتي: امروز هم از سيماي پيامبر(ص) در کلام اميرالمؤمنين براي ما خواهند گفت. بحث امروز را مي شنويم.

حاج آقاي حسيني: خطبه ي 160 اميرالمؤمنين(ع) را امروز مي گويم. ابتدا بگويم که بينندگاني که پيگير مطالب هستند نوشته بودند که بحث جلسه گذشته را که شروع کرديد گفتيد: آغاز بعثت خاتم الانبياء کساني که آوازه ي پيغمبر را شنيده بودند، سؤال مي کردند پيامبر حرف حسابش چيست؟ چه مي خواهد بگويد؟ با سه مميز و مشخصه حضرت را معرفي مي کردند. دو مورد را گفتيم. خيلي ها نوشتند سومين مورد را يادتان رفت.

دو مورد اول يکي اين بود که پيامبر را به مبارزه با مفاسد اقتصادي مي شناختند. پيغمبر با رباخواري مبارزه مي کند. با رشوه خواري و کم فروشي مبارزه مي کند. دوم اينکه پيامبر را به عدالت مي شناختند.

ص: 4228

مي گفتند: عادلانه برخورد مي کند. در زندگي شخصي و اجتماعي اش عادل است. ويژگي سوم در خطبه ي 160 نهج البلاغه اميرالمؤمنين هست. مي گفتند: پيامبري است که هيچ شباهتي به شاهان ندارد و زندگي اش بسيار ساده است. ساده زيست است و مثل مردم زندگي مي کند. مردم سالها با سلاطين زندگي کرده بودند. هرچه در ذهنشان بود، فکر مي کردند هرکس يک ادعايي دارد و در رأس قرار مي گيرد، يک پادشاه جديدي است. مي گفتند: اين پادشاه نيست. کاخ ندارد. وقت ملاقات دارد. هفت خوان رستم را بايد عبور کني تا به او برسي. در خطبه 160 حضرت علي(ع) در ويژگي پيامبر گرامي اسلام مي فرمايد: «لقد کان صلي الله عليه و آله و سلم ياکل علي الارض» پيامبر روي زمين مي نشست. «و يجلس جلسه العبد» مثل بندگان مي نشست. روي زمين غذا مي خورد و مثل بندگان مي نشست. اگر کسي وارد مسجدالنبي مي شد، پيغمبر را نمي شناخت و بايد سؤال مي کرد. هيچ امتيازي پيامبر خدا با ديگران نداشت. سؤال مي کردند: «ايکم محمد(ص)» کدام يک از شما رسول خدا هستيد؟ «و يخصف بيده نعله» کفش خودش را خودش وصله مي کرد. «و يرقع بيده ثوبه» شايد الآن بگويند: آقا پيامبر بايد وقتش را روي کارهاي مهمتر مي گذاشت. نه عيب ندارد. اينهايي که قدرتي و حکومتي دارند، گاهي کارهاي ساده و شخصي خودشان را انجام بدهند، خيلي گذشته ي خودشان يادشان نرود. «و يرقع بيده ثوبه» لباس خودش را مي دوخت. «و يرکب الحمار العاري» مرکبي که سوار مي شد، زين و تشريفات نداشت. «و يردف خلفه» يکي را هم سوار مي کرد. اينطور نبود که شخصيتي باشد و چپ و راستش هم کسي باشد.

در نهج البلاغه هست که وقتي اميرالمؤمنين وارد

ص: 4229

منطقه اي شدند و مردم دنبال حضرت مي دويدند. حضرت فرمود: چه کار مي کنيد؟ گفتند: اين کار را براي پادشاهان مي کرديم. فرمود: چه فايده دارد؟ شما ذليل مي شويد و به من چيزي اضافه نمي شود. نگذاشت کسي دنبالش بيايد. اينجا هم پيامبر خدا سوار يک مرکبي مي شد و کسي را هم سوار مي کرد. «و يکون الستر علي باب بيته» گاهي اين مطالبي که مي گوييم با کارهاي امروز ما مقايسه مي شود. يک واقعيتي است. ساده زيستي زندگي پيامبر بايد الگو باشد. فقط نمي خواهيم تاريخ را بخوانيم. مگر نمي گوييم: پيامبر بايد الگوي عملي حاکمان ما باشد؟ پيامبر خدا به شکلي بود که در داستاني هست. کسي دنبال پيامبر مي گشت. به مدينه آمد. گفتند: حضرت در مسجد النبي هست. آمد مسجد و هرچه گشت گفت: ما پيامبري نمي بينيم. دروغ گفتند که حضرت مسجد است. گفتند: آن کسي که آن گوشه نشسته است، پيامبر است. رفت ديد يک کسي روي زمين نشسته و يک چيزي هم ميل مي کند. با تعجب گفت: تو پيامبر هستي؟! «تجلس جلسة العبيد، تأکل الأکل العبيد» مثل برده ها نشستي روي زمين و يک چيزي مي خوري؟ تو همان پيامبري هستي که مي گفتند؟ حضرت فرمود: واي بر تو! کدام بنده اي بنده تر از من! بله من بنده خدا هستم. بنده خدا ديگر سر و صدا ندارد. يک گوشه نشستم و دارم غذا مي خورم. از بس با سيره شاهان انس گرفته بودند، تعجب مي کردند.

باز در داستان ديگري هست. کسي آمد با پيامبر سلام و احوالپرسي کرد. اولين بار بود پيامبر را مي ديد. لرزيد، پيامبر فرمود: من شاه نيستم. بر خودت آسان بگير. چرا ترسيدي؟! حضرت شروع کردند از زندگي شخصي خودشان

ص: 4230

تعريف کردند که اين آقا با او احساس راحتي کند.

«يکون الستر علي باب بيته» پرده اي مقابل خانه ي حضرت بود که نقش و نگاري در آن بود. حضرت فرمود: اين را بردار. «فاني اذا نظرت اليه ذکرت الدنيا و زخارفها» نگاه من به اين مي افتد و ياد دنيا مي افتم. نه اينکه پيامبر خدا با نقش و نقاشي ميانه اي نداشته باشد. نه، پيامبر بيشتر از همه طبيعت و نقش هاي واقعي را دوست داشت. حضرت دوست داشتند هم سطح مردم باشند. الآن واقعاً مسئولين ما هم سطح مردم نيستند و خيلي فاصله دارند. يکي از مسئوليني که مسئوليت نظارت بر دولت و برخي ارکان دولت را دارد، در يک مصاحبه تلويزيوني گفت: چقدر الآن در ادارات پول تشريفات و تجملات هزينه مي کنند. چقدر پول ميزها و مبل ها و دکوراسيون مي دهند! آنوقت مردم پيام مي دهند که ما محتاج نان شب مان هستيم. مسئولين ما ژاپن نمي روند؟ ژاپن با اين صنعت و پيشرفت، نخست وزير و وزرايش را ببينيد. ساده ترين اتاق براي اينهاست. آنوقت نتيجه اين مي شود که فقر مردم را باور نمي کنند. مي گويند: محال است کسي محتاج نان شب باشد!

يکي از آقايان براي من تعريف مي کرد و مي گفت: فلان کشور بوديم. يکي از مسئولين رده هشتم به کشور آلمان آمده بود. پيام داده بود که من حتماً بايد از VIP وارد فرودگاه شوم. از سالن عمومي نمي آيم. پرسيديم که امکان دارد؟ آخر ايشان نه رئيس جمهور است. نه نخست وزير است. نه وزير و معاون وزير است. من چطور به اينها بگويم که اين آقا مي خواهد با تشريفات خاص بيايد؟ اتفاقاً آلماني ها گفتند: هيچ مانعي ندارد. هرکس

ص: 4231

باشد براي ما مهم نيست. قسمت تشريفات پولي است. چقدر؟ گفته بودند: هزار يورو! هزار يورو يعني چهار ميليون تومان که اين مسئول رده هشتم از مسير عمومي نيايد.

حضرت مي فرمايد: پرده را برداريد. شايد يک معنا اين باشد که اگر داريم همه داشته باشيم و اگر نداريم، هيچکس نداشته باشد. همين الآن اگر مسئولين ما بخواهند محبتشان در دل مردم زياد شود يک راهش اين است که تمام اين تشريفات را حداقل متوقف کنند. بودجه اي براي اين کارهاي تعويض دکوراسيون ندهند. ساده مثل مردم باشند.

در حالات حضرت هست که «يجيب الدعوه المملوک علي خبز الشعير» انسان وقتي ساده بود مي تواند با مردم به راحتي رفت و آمد کند. يک بنده، يک غلامي پيامبر را دعوت مي کرد، حضرت راه مي افتاد مي رفت. غذا چه بود؟ فقط نان جو بود. الآن مسئولين ما سر چه سفره هايي مي نشينند! انواع و اقسام غذاها و بهترين هتل ها را مي روند!

اين قصه را مرحوم فيض کاشاني در محجه البيضاء نقل مي کند. «کان ينام علي الحصير» پيامبر هيچ قيدي نداشت. نه اينکه فکر کنيم روي حصير خوابيدن سيره پيامبر است. نه! مقيد نبود که تخت خوابش حصير باشد يا چيز ديگري باشد. پيامبر خدا هيچوقت جايگاه خوابش را ايراد نمي گرفت. گاهي حضرت مي خواست از خانه بيرون برود، بدون عبا مي رفت. گاهي کفش هم نداشت. گاهي عمامه و کلاه هم نداشت. پس سيره پيامبر اين شد که ما از فردا بدون عبا و عمامه برويم؟! نه اين سيره پيامبر نيست. سيره پيامبر ساده زيستي است.

الآن من يکجايي بروم سخنراني کنم. يک مرتبه بيايم برنامه شما ببينم عمامه ام را جا گذاشتم. ديگر

ص: 4232

مي آيم در برنامه سخنراني کنم؟ نه، مي گويم: آبرويم مي رود. چون در قيد و تکلف هستيم. «يمشي راجلاً وحافياً بلا رداء ولا عمامه ولا قلنسوه» مقيد نبودن، در قيد نبودن و اسير نبودن. اگر آدم از اين قيدها آزاد شد آنوقت مي تواند قيد بندگي و عبوديت را در زندگي اش ايجاد کند.

يکي از طولاني ترين خطبه هاي نهج البلاغه همين خطبه ي 160 است و در مورد سيماي پيامبر است. حضرت در ادامه مي فرمايد: «فاعرض عن الدنيا بقلبه» از دل اعراض کرده بود. از دنيا دل کنده بود. گاهي ما ادا درمي آوريم. مي خواهيم محبوبيت پيدا کنيم. مي گوييم: ساده زندگي کنيم مردم ما را دوست دارند. «يعلم انه عبدٌ» باور داشت که عبد است. اين باور مهم است. مدل زندگي مهم نيست. عبا و عمامه داشتن مهم نيست. به اين رسيده بود که ما به هر درجه اي رسيده باشيم باز عبد خدا هستيم. بايد به فکر بندگان خدا باشيم.

نامه هاي حضرت در نهج البلاغه را ببينيد. حضرت در نامه 50 مي فرمايد: «من کتاب له عليه السلام، الي امرائه علي الجيش» فرماندهان نظامي، نامه چيست؟ از چه کسي به چه کسي است؟ «من عبد الله» يک بنده خدا به شما نامه مي دهد. اميرالمؤمنين در اوج قدرت که گفتيم: تقريباً بر تمام خاورميانه حکومت مي کرد. مصر يک استانش بود. عراق يک استانش بود. يمن يک استانش بود. وقتي مي خواهد نامه بنويسد مي گويد: «من عبد الله علي بن ابي طالب امير المؤمنين» اول بنده خدا هستم. بعد نامش را ذکر مي کند. نامه 51 مي گويد: «و من کتاب له عليه السلام، الي عماله علي الخراج» به مسئولين مالياتي نامه نوشتند. در نامه 53 به مالک اشتر

ص: 4233

مي نويسد: «هذا ما امربه عبد الله علي امير المؤمنين، مالک بن الحارث الاشتر في عهده اليه» همه «من عبدالله» است.

اگر مي خواستند پيامبر را در چند کلمه معرفي کنند، اين چند کلمه را مي گفتند. 1- مبارزه با مفاسد اقتصادي و در رأس آن رباخواري. اين خيلي پيام دارد و مهم است. 2- عدالت 3- ساده زيستي، پيامبر شاه نيست. مثل مردم است. 4- مي گفتند: پيامبري است که اخلاقش خيلي ممتاز است.

الآن اگر بينندگان ما از قرآن آيه اي را بلد نباشند، اين آيه را همه بلد هستند. «وَ إِنَّكَ لَعَلى خُلُقٍ عَظِيمٍ » (قلم/4) اگر هيچ حديثي را بلد نباشند، دو حديث را بلد هستند. يکي «النظافه من الايمان» است و يکي هم «إِنَّمَا بُعِثْتُ لاتَمِّمَ مَكَارِمَ الاخْلاقِ » (مكارم الاخلاق، ص8) است. تازه مهم اين است که «خلق عظيم» اوج ظهورش کجا بود؟ در خانه اش بود. «خَيْرُكُمْ خَيْرُكُمْ لاهْلِهِ وَ أَنَا خَيْرُكُمْ لاهْلِي » (من لايحضره الفقيه، ج 3، ص553) الآن اينقدر ازدواج کم شده که اگر بگويند: جايي عروسي است ذوق زده مي شويم. متأسفانه طلاق هم اينقدر زياد شده که بسيار عادي شده و عجيب نيست. من يک حديث مي گويم براي اينکه ببينيم رضايتمندي بالا مي رود يا نه. دعوا در خانه ها کم مي شود يا نه؟ پيامبر خدا يک خادم افتخاري به نام انس بن مالک داشت. ده سال خادم پيامبر بود. روزي که پيامبر به مدينه آمد، مادرش گفت: يا رسول الله! من هديه اي براي شما ندارم. ولي پسرم خيلي شما را دوست دارد. اجازه مي دهي خادم شما باشد؟ روايت اين است که قسم خورد، قسم به خدايي که پيامبر را به رسالت مبعوث کرد، در اين ده سال

ص: 4234

اگر پيامبر از چيزي ناراحت مي شد به من نمي گفت. حرفي به من نمي زد. نمي گفت: چرا اين کار را کردي؟ چرا آن کار را نکردي؟ اگر همسران پيامبر مرا ملامت مي کردند، پيامبر از من دفاع مي کرد. مي فرمود: او را رها کنيد. چه کار داريد؟ مقدر ما همين بوده است. اين را باور کنيم که پيامبر مي فرمود: «انما کان بکتاب و قدر» مفاهيم ديني خداي نکرده براي سوء استفاده ما نيست. نمي خواهيم خطاهاي خودمان را گردن مقدرات بياندازيم. زندگي هميشه بر وفق مراد همه نيست.

بينندگان پاسخ بدهند من خودم به آنها جايزه مي دهم. بگويند: ما يک نفري را پيدا کرديم که 60 سال، 70 سال عمر کرده و مي گويد: من در زندگي هيچ مشکلي ندارم؟ نه مشکل فقر داشتم. نه مشکل بيماري داشتم. نه مشکل از دست دادن عزيزي را داشتم. اگر کسي هست بيايند به ما معرفي کنند.

من اين قصه را دو شب پيش در حرم حضرت معصومه(س) گفتم. يک جواني بعد از جواني پيش من آمد. گفت: من از اصفهان به قم آمد. با همسرم دعوا کردم. دعواي سخت و شديد، آمدم قم به حضرت معصومه گفتم: من ديگر به شهرم برنمي گردم. اينجا مي مانم تا شما مستقيم جواب مرا بدهيد. الآن چند روز هست در حرم هستم. گفت: امشب که پاي منبر شما نشستم اين همان جواب حضرت معصومه در زبان شما بود. دارم به اصفهان برمي گردم. من اين داستان را نقل کردم.

در حالات مرحوم آيت الله العظمي خوانساري(ره) هست که اين مرد بزرگوار گرفتار يک همسر بداخلاقي بود. البته بعدها آن خانم از دنيا رفت و ايشان دوباره ازدواج کردند و

ص: 4235

فرزنداني که دارند از همسر بعدي ايشان است. مرحوم آيت الله العظمي حائري فرزند مؤسس حوزه علميه قم فرمود: ما خدمت آقاي خوانساري بوديم. همان همسر بداخلاق خدمت آقا آمد و شروع به داد و فرياد کرد. جلوي مهمان ها هيچ ملاحظه اي نکرد. آخر هم کتابي را برداشت و بر سر آقا زد. آقا عمامه اش را درست کرد و اين خانم رفت. طوري زد که آقا عمامه از سرش افتاد. عمامه را درست کرد و فرمود: الحمدلله رب العالمين! آقاي حائري گفت: من گفتم براي چه تحمل مي کني؟ طلاقش بده. مرحوم خوانساري فرمود: هرکسي در دنيا آزمون و رنج و امتحاني دارد. آزمون من هم اين زن است. من از اين آزمون خودم را نجات بدهم يک آزمون ديگر است. گفتند: براي چه الحمدلله مي گوييد؟ گفتند: سکوت کردي، هيچ! امتحان خداست، باشد. بلاي خداست و آزمون الهي است، باشد. ديگر براي چه الحمدلله مي گويي؟ فرمود: براي اين الحمدلله گفتم که جوابش را ندادم! الحمدلله که به اين حد رسيدم که مي توانم صبر کنم.

اگر الآن در خانه هاي ما آقا بد اخلاق است، يا خانم بد اخلاق است، اين آزمون شماست. ديگر با دو تا فرزند مي خواهيد زندگي را خراب کنيد؟ ديگر چاره اي نيست. اگر او يک چيزي گفت: الحمدلله بگو که من توانستم جواب ندهم. بسياري از دعواهايي که آتش به پا مي شود بخاطر اينکه جواب همديگر را مي دهند. امشب شب چله است. چهارده ساعت طول شب است. مهمان آمد. يک حرفي پيش آمد. کمي، زيادي، کظم غيظ کن. اين جوان گفت: من اين قصه را که شنيدم، جوابم را از حضرت معصومه گرفتم. اين کلام

ص: 4236

پيامبر را تابلو کنيم. «انما کان بکتاب و قدر» سختي ها در زندگي همه هست. شما کسي را سراغ داريد بگويد: من هيچ آزموني ندارم؟ هيچ مشکلي نداشتم؟

در حالات رسول خدا هست که پيامبر خدا وقتي در خانه وارد مي شدند حضورشان را در خانه سه بخش مي کردند. «جزء لله لنفسه لاهله» امشب چهارده ساعت طول شب است. آقاي محترم در خانه که مي روي سه بخش تقسيم کن. «لله» يک بخشي را براي خدا بگذار. چهارده ساعت مي خواهي چه کني؟ يک نمازي، يک دعايي، يک نماز شبي.

هفته گذشته در حرم حضرت معصومه(س) قبل از منبر، نشسته بودم. داشتند اذان مي گفتند. آيت الله العظمي شبيري زنجاني امام جماعت حرم هستند. تا نشستند مؤذن داشت مي گفت: «اشهد ان عليا ولي الله» قرآنشان را برداشتند. شروع به تلاوت قرآن کردند. از «اشهد ان عليا ولي الله» تا آخر اذان سه صفحه قرآن تلاوت کرد.

«لاهله» براي زن و فرزندت، عزيزي مي گفت: توافق کرديم که وقتي پدر به خانه مي آيد، فضاي مجازي تعطيل است. امشب که به شب چله معروف است بخاطر صله ارحام است. پيامبر فرمود: «من کان له صبي فاليتصابه له» هرکس بچه دارد برايش بچگي کند. نفرمود: به او تبلت بدهيد!

«جزء لنفسه» يک بخشي هم براي کارهاي شخصي خودشان بود. که باز يک بخشي از اين را براي ديگران و خدمت به مردم قرار مي دادند.

شريعتي: انشاءالله شنيدن اين نکات براي ما مؤثر باشد و بتوانيم فاصله مان را با پيامبر و اهل بيت کمتر کنيم. امروز صفحه 435 قرآن کريم، آيات 4 تا 11 سوره مبارکه فاطر در سمت خداي امروز تلاوت مي شود.

«وَ إِنْ يُكَذِّبُوكَ

ص: 4237

فَقَدْ كُذِّبَتْ رُسُلٌ مِنْ قَبْلِكَ وَ إِلَى اللَّهِ تُرْجَعُ الْأُمُورُ «4» يا أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ فَلا تَغُرَّنَّكُمُ الْحَياةُ الدُّنْيا وَ لا يَغُرَّنَّكُمْ بِاللَّهِ الْغَرُورُ «5» إِنَّ الشَّيْطانَ لَكُمْ عَدُوٌّ فَاتَّخِذُوهُ عَدُوًّا إِنَّما يَدْعُوا حِزْبَهُ لِيَكُونُوا مِنْ أَصْحابِ السَّعِيرِ «6» الَّذِينَ كَفَرُوا لَهُمْ عَذابٌ شَدِيدٌ وَ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَهُمْ مَغْفِرَةٌ وَ أَجْرٌ كَبِيرٌ «7» أَ فَمَنْ زُيِّنَ لَهُ سُوءُ عَمَلِهِ فَرَآهُ حَسَناً فَإِنَّ اللَّهَ يُضِلُّ مَنْ يَشاءُ وَ يَهْدِي مَنْ يَشاءُ فَلا تَذْهَبْ نَفْسُكَ عَلَيْهِمْ حَسَراتٍ إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ بِما يَصْنَعُونَ «8» وَ اللَّهُ الَّذِي أَرْسَلَ الرِّياحَ فَتُثِيرُ سَحاباً فَسُقْناهُ إِلى بَلَدٍ مَيِّتٍ فَأَحْيَيْنا بِهِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها كَذلِكَ النُّشُورُ «9» مَنْ كانَ يُرِيدُ الْعِزَّةَ فَلِلَّهِ الْعِزَّةُ جَمِيعاً إِلَيْهِ يَصْعَدُ الْكَلِمُ الطَّيِّبُ وَ الْعَمَلُ الصَّالِحُ يَرْفَعُهُ وَ الَّذِينَ يَمْكُرُونَ السَّيِّئاتِ لَهُمْ عَذابٌ شَدِيدٌ وَ مَكْرُ أُولئِكَ هُوَ يَبُورُ «10» وَ اللَّهُ خَلَقَكُمْ مِنْ تُرابٍ ثُمَّ مِنْ نُطْفَةٍ ثُمَّ جَعَلَكُمْ أَزْواجاً وَ ما تَحْمِلُ مِنْ أُنْثى وَ لا تَضَعُ إِلَّا بِعِلْمِهِ وَ ما يُعَمَّرُ مِنْ مُعَمَّرٍ وَ لا يُنْقَصُ مِنْ عُمُرِهِ إِلَّا فِي كِتابٍ إِنَّ ذلِكَ عَلَى اللَّهِ يَسِيرٌ «11»

ترجمه: و اگر تو را تكذيب مى كنند (نگران مباش زيرا) پيامبران پيش از تو (نيز) تكذيب شده اند، و همه ى كارها به سوى خداوند بازمى گردد. اى مردم! وعده ى خداوندى حقّ است؛ پس زندگى دنيا شما را فريب ندهد و مبادا (شيطان) فريبكار شما را فريب دهد و به (كَرَم) خدا مغرور سازد. بى گمان، شيطان دشمن شما است، پس شما نيز او را دشمن بگيريد؛ جز اين نيست كه او دار و دسته ى خود را فرا مى خواند تا از اصحاب دوزخ باشند. كسانى

ص: 4238

كه كفر ورزيدند، برايشان عذابى سخت است، و كسانى كه ايمان آورده و كارهاى شايسته انجام داده اند، براى آنان آمرزش و پاداشى بزرگ خواهد بود. پس آيا كسى كه عمل بدش براى او آراسته شده و آن را نيكو مى بيند، (مانند كسى است كه هدايت يافته است.) پس بدون شك خداوند هر كه را بخواهد (و سزاوار بداند) گمراه مى كند و هر كه را بخواهد (و شايسته بداند) هدايت مى نمايد، پس مگذار به خاطر حسرت بر آنان جانت از دست برود، زيرا خداوند به آن چه انجام مى دهند آگاهى كامل دارد. و خداوند است كه بادها را فرستاد تا ابر را برانگيزاند، پس آن را به سوى سرزمينى مرده رانديم، و به وسيله ى آن زمين را بعد از مردنش زنده نموديم. رستاخيز نيز چنين است. هر كس خواهان عزّت است، پس عزّت، همه از آن اوست (و به هر كه بخواهد مى دهد.) تنها سخن (و عقيده ى) پاك به سوى او بالا مى رود، و كار شايسته آن را بالا مى برد، و كسانى كه براى انجام بدى ها نقشه مى كشند، برايشان عذاب سختى است و نيرنگ آنان است كه تباه مى شود. خداوند، شما را از خاك و سپس از نطفه آفريد؛ آن گاه شما را زوج يكديگر قرار داد، و هيچ ماده اى جز با علم او باردار نشود و نزايد، و هيچ كس عمر طولانى داده نشود و يا از عمرش كاسته نشود، مگر آن كه در كتاب (علم خدا ثبت گرديده) است؛ قطعاً اين امر بر خداوند آسان است.

شريعتي: براي دريافت فايل هاي صوتي و متني برنامه مي توانيد به کانال برنامه ما مراجعه کنيد. مخصوصاً کانال وسواس

ص: 4239

که لينکش را دوستان در کانال برنامه قرار دادند. فرمايشات پاياني شما را مي شنويم که وعده داده بوديد.

حاج آقاي حسيني: من در مورد آزادي زندانيان و رد مظالم مطلبي را عرض کنم. براي اينکه بفهميم جريان چيست، يک سري به زندان ها زديم. امشب هم انشاءالله مي خواهيم برويم. من با يکي از قضات سابقه دار صحبت کردم و حرف هايي که جلسات قبل گفته بودم، به ايشان گفتم. گفت: اين دست خود قاضي است. مي گفت: خود قاضي بايد وقتي مي خواهد حکم بدهد، ببيند اين کسي دارد به زندان مي فرستد، مجرد است يا متأهل است؟ بچه دارد يا ندارد؟ اولادش نياز به حمايت عاطفي پدر دارند يا ندارند؟ مثالي زد و گفت: شما وقتي کسي را به زندان مي فرستي. فکر نمي کني اگر دختر چهارده ساله و پسر شانزده ساله دارد، مادر چطور مي تواند به اين پسر بگويد: فلان کار را نکن؟ مي گويد: تو اگر راست مي گويي پدرم مي خواست خوب باشد. تأثيري که به زندان رفتن پدر در روحيه بچه ها دارد. وضع معيشتي اين زنداني چطور است؟ از حرف ايشان بسيار خوشم آمد. بايد بداند پدر و مادر دارد يا نه؟ پدر و مادرش تحت حمايت او هستند يا نه؟ رابطه عاطفي پدر و مادر با او چطور است؟ همسرش چه سني دارد؟ جوان است يا سالخورده است؟ بچه هايش جدا شدند يا نه؟ نيازي به حمايت دارند يا نه؟ در يک خانه هستند يا نه؟ ببيند آيا او را به زندان فرستاد بهتر مي شود يا بدتر؟ الآن زندان هاي ما کانون اصلاح است؟ اين قاضي عالي رتبه مي گفت: ما بايد حساب کنيم که وقتي يک جوان به زندان مي رود، يک

ص: 4240

خطا بلد است، چند خطاي ديگر هم ياد مي گيرد. مي گفتند: حتي با قوانين فعلي امروز اينها مي توانند جايگزين براي زندان در نظر بگيرند. با مديريت مي شود کاري کرد اطاله دادرسي از بين برود.

من يک تقاضا دارم از رسانه ها، رسانه ها بيايند رابط بين مردم و قوه قضاييه باشند. مشکلاتشان را برسانند. از خود مسئولين قوه قضاييه هم تقاضا داريم وقت بيشتري براي زندانيان بگذارند. با يک بخشنامه مي توانند بگويند که قضات محترم بايد اين مقدار به زندان ها سر بزنند. يک شماره رند هم اعلام کنند براي اينکه مردم اگر خواستند در مورد يک قاضي نظر بدهند، به راحتي بتوانند. يا شکايتي دارند بگويند. پيام مردم راحت برسد. خود مسئولين قضايي، رياست محترم قوه قضاييه، ما دوست داريم هروقت ايشان را از سيما مي بينيم، بگويند: اين معضل حل شد. براي بحث اعتياد راه حل پيدا شد. تا آخر ماه ربيع ده روز ديگر فرصت است. تا يک ميليون تومان، آيات عظام صافي گلپايگاني، مکارم شيرازي، وحيد خراساني، شبيري زنجاني اجازه دادند. به عابر بانک هاي بانک ملت مراجعه کنيد. گزينه کمک هاي مردمي را بزنند. بعد هم ستاد ديه، خيلي راحت مي توانند اين کار را انجام بدهند. مقام معظم رهبري هم يک سوم سهم امام را به ارحام نيازمند اختصاص دادند. رد مظالم هم ده روز ديگر فرصت است که دويست هزار تومان بدهند. همه صدقات هم مي توانند به نيت رد مظالم بدهند. ولي دويست هزار تومان تا آخر ماه ربيع است. تقاضا مي کنم آقايان همينطور که براي خودشان رد مظالم مي دهند براي همسرانشان هم رد مظالم بدهند.

شريعتي: بهترين ها نصيب شما شود.

95-10-07- اعتدال در سيره ي پيامبر اکرم(ص)

بسم الله الرحمن الرحيم و

ص: 4241

صلي الله علي محمد و آله الطاهرين

صبحي گره از زلف تو باز خواهد شد *** راز شب تار برملا خواهد شد

تو آيه ي وحدتي که با آمدنت *** هر قطب نما، قبله نما خواهد شد

شريعتي: سلام مي کنم به همه شما هموطنان عزيزم. خانواده ي بزرگ و صميمي سمت خدا، بيننده ها و شنونده هاي عزيزمان، انشاءالله هرجا که هستيد بهترين ها نصيب شما شود. حاج آقاي حسيني سلام عليکم و رحمه الله.

حاج آقا حسيني: عرض سلام خدمت همه بينندگان و شنوندگان برنامه سمت خدا دارم. از همه عزيزاني که باعث تغيير ساعت در برنامه شدند، تشکر مي کنم. اين ساعت خيلي مناسب است. ديگر تداخل با پخش اخبار ندارد. از جناب آقاي پورمحمدي تشکر مي کنم. از عزيزاني که در راديو قرآن با ساعت برنامه هماهنگ شدند، تشکر مي کنم. يک مطلبي هم قبل از شروع سخن يادآوري کنم. از ماه ربيع سه روز ديگر بيشتر باقي نمانده است. جمعه آخرين روز ماه ربيع الاول است. بنابراين اجازه اي که از مراجع تقليد در مورد رد مظالم گرفته بوديم و در مورد آزادي زندانيان در همين سه روز است و تمام مي شود. من ديروز خدمت حضرت آيت الله العظمي مکارم شيرازي بودم، مخصوصاً ايشان تأکيد کردند و فرمودند: به مردم بگوييد: مهلت همين ماه ربيع است ولي بعد از ماه ربيع الاول هم براي آزادي زندانيان اقدام کنيد، ولي ديگر از کمک هاي مردمي. آن مقداري که براي اجازه سهم امام بود که گفتيم: مراجع تقليد اجازه دادند، حضرت آيت الله العظمي مکارم، حضرت آيت الله العظمي سيستاني، آيت الله العظمي صافي گلپايگاني، آيت الله العظمي وحيد خراساني و آيت الله العظمي

ص: 4242

شبيري زنجاني، براي ماه ربيع الاول است که تا جمعه فرصت هست آن يک ميليون از سهم امام را بدهند. ماه ربيع را از همه آقايان اجازه گرفتيم، نسبت به آيت الله العظمي سيستاني هم نماينده ي تام الاختيار ايشان در ايران حاج آقاي شهرستاني فرمودند. در مسأله ي وجوهات هم همانطور که بارها گفتيم، در وجوهات شرعي مثل خمس حتماً بايد به مراجع تقليدشان يا نمايندگي ها و دفاترشان در شهرستان ها مراجعه کنند. وجوهات شرعي را آنجا بپردازند. سهم امام تا آخر ماه ربيع الاول يک ميليون بود که براي آزادي زنداني ها بود. خدمت آيت الله العظمي مکارم بودم. به عنوان نمونه مي فرمودند: ما به چهارصد حوزه علميه در ايران و سراسر جهان داريم کمک مي کنيم. غير از خدمات ديگر و کارهاي فرهنگي که دارند، اشراف اين مراجع به همه اين خدمات هست. انشاءالله مردم مراجعه کنند. رد مظالم هم تا آخر ماه ربيع دويست هزار تومان بود که خودشان مي توانند به نيازمندان بدهند.

يک آقايي مي گفت: از شما نقل کردند که اين دويست هزار تومان که بدهند، هرچه بدهي داشتند پاک مي شود. اگر کسي پنجاه ميليون مظالم بر گردنش باشد، دويست تومان بدهيد پاک مي شود. باز خيلي ها سؤال کرده بودند که کساني که به دولت خسارتي وارد کردند و مي خواهند بپردازند، آن خسارت هايي که به دولت وارد شده مي توانيد به شماره حسابي که در برنامه زيرنويس مي شود واريز کنيد.

شريعتي: بحث امروز شما را مي شنويم.

حاج آقاي حسيني: بحث ما در مورد سيماي پيامبر گرامي اسلام در نهج البلاغه بود. امروز خطبه ي 127 را مي گويم. چند روز پيش يکي از اساتيد بزرگوار حوزه که من خيلي به

ص: 4243

ايشان ارادت دارم، در يک جلسه ي خيلي مهمي بنا بود ايشان در مورد سيره ي پيامبر خدا صحبت کنند. من خيلي دقت کردم ببينم ايشان از ميان ويژگي ها ، کدام ويژگي را انتخاب مي کنند. ديدم ايشان اين حديث را خواندند. اگر بخواهيم به اين حديث عنوان بدهيم، «اعتدال در زندگاني پيامبر» هست. روايت لطيفي است که شيخ صدوق در عيون الاخبار الرضا و در معاني الاخبار نقل کردند. «يحسن الحسن و يقويه و يقبح القبيح و يوهنه معتدل الامر غير مختلف» پيامبر خدا «يحسن الحسن» اگر خوبي را مي ديدند، تحسين مي کردند. «يقويه» و تقويت مي کردند. اگر بدي مي ديدند، تقبيح مي کردند. زشت مي شمردند و کاري مي کردند اين قبيح از بين برود. برخورد و رفتار و گفتار و اعمال پيامبر در اعتدال بود. چرا اين ويژگي اينقدر مهم است که اين استاد بزرگوار يک ساعت روي آن بحث مي کرد؟

واقعيتي که هست اين است که يکي از مشکلات ما در زندگي فردي و اجتماعي و خانوادگي، اين است که ما نسبت به خوبي ها بي تفاوت عبور مي کنيم. مثلاً خانم خانواده يک گلايه هايي از شوهرش دارد. حتماً درست است. ولي تا به حال شده خوبي هايش را تحسين کنيد؟ پيامبر خدا «يحسن الحسن» خوبي مي ديد تقويت مي کرد. تحسين مي کرد. چقدر در روحيه ي همسر شما اثر دارد. اگر خانم بگويد: چه کار خوبي کردي امروز، يک تعريف و تمجيدي بکند. متأسفانه در فرهنگ ما نيست. «يقبح القبيح» قسمت دوم را عمل مي کنيم، اگر يک جا بدي ببينيم، مي گوييم. ولي اگر خوبي ببينيم با خوبي کاري نداريم.

پدر بزرگوار شما از فرزندت گلايه داري. فرزندان هم هميشه تابع نيستند. اما شما يک موقع

ص: 4244

از خوبي هايش هم تعريف کني؟ بگويي: پسرم فلان کار تو چقدر خوب بود. تحسين کني و تقويت کني که بتواند آن خوبي را بيشتر کند. يکي از مراجع بزرگوار تقليد مي فرمود: بعد از نود سال ديگر چيزي نمي خواهم. ولي آمدند به من گفتند: فلان کتاب شما را به عنوان کتاب سال انتخاب کرديم. ايشان مي فرمود: من در همين سن و سال خوشحال شدم. هيچي هم نمي خواهم و ديگر هواو هوسي ندارم. ولي وقتي مي بينم به اين کتاب من توجه شده و تحسين مي کنند، خوشحال مي شوم. شما الآن به يک بچه سه چهار ساله بگويي: ماشاءالله چقدر قشنگ بود! خوشحال مي شود و بالا مي پرد. يعني از يک بچه چهار ساله تا يک پيرمرد نود ساله وقتي تحسين مي کني اثرگذار است. اين در جامعه ما کم است.

الآن آقاي محترم شما از خانمت گلايه داري. خوب هيچکس از زندگي صد در صد رضايت ندارد. مشکلاتي در زندگي هست. ولي شده تا به حال خوبي همسرت را تحسين کني؟ دو نفر نزد من آمده بودند. گفتند: ما آمديم جدا شويم. به من گفتند: مشاوره به ما نده. فقط صيغه طلاق را بخوانيد. گفتم: صيغه طلاق کاري ندارد. دو کلمه است. «زوجة موکلتي طالق» تمام شد. ولي شما مي خواهيد جدا شويد. فقط يک سؤال دارم. دو تا کاغذ سفيد به اينها دادم. گفتم: من يک ساعت ديگر مي آيم. در اين ستون خوبي هاي همديگر و در اين ستون بدي هاي همديگر را بنويسيد. «يحسن الحسن و يقويه» پيامبر خوبي ها را تحسين مي کرد. رفتم و برگشتم ديدم اين ورقه ي سفيد را فقط خط خطي کردند. گفتم: چرا کاغذ را باطل کرديد؟ گفتم:

ص: 4245

بنويسيد. اصلاً نمي توانست بر زبان بياورد چه اشکالي دارد. گفتم: شما خجالت مي کشيد، بگوييد من بنويسم. ستون خوبي ها ده مورد نوشته شد. ستون بدي ها با زحمت پر شد. چيزهاي جزئي که مي شود رفع کرد. الآن پدر و مادر از اولاد ناراضي هستند. ستون باز کنند، خوبي ها و بدي ها را بنويسند. جوان عزيز که از پدر و مادرت گله داري، ستون باز کن بنويس. يکبار شد به پدرت بگويي: پدرجان چقدر براي ما زحمت کشيدي؟ دختر خانم شد يکبار به مادرت بگويي: چقدر براي ما زحمت کشيدي؟ جانت را براي زندگي ما گذاشتي.

متأسفانه در جامعه يکسره داريم مي رويم. يعني اگر رفتيم به طرف اينکه کسي را بکوبيم، مثال زدم گفتم از خانه و خانواده و جامعه بالا برويد. آن بالا هم از ما تشکيل شده است. اگر کساني هم که در حکومت هستند مشکل دارند، ما هستيم. چهار ميليون کارمندي که داريم از چين وارد نشدند. ما بايد درست شويم تا يک حکومت و سيستم و نظام درست شود.

يک سبکي حضرت آيت الله العظمي صافي گلپايگاني دارند. ايشان در سبکش منحصر به فرد است. هروقت ايشان يک کار خوبي مي بينند، از يک عالمي، امام جمعه اي، سخنراني، مسئولي، از يک مداحي، يک کار قشنگي کردند، يا خودشان يا آقازاده شان تماس مي گيرند، آقا کاري که کرديد خيلي خوب بود. سخنراني شما خيلي خوب بود. گاهي به وزير و رئيس جمهور و استاندار زنگ مي زنند. گاهي به امام جمعه يک شهرستان زنگ مي زنند. گاهي به يک مداح زنگ مي زنند. اين کار شما خيلي قشنگ بود. هم خوبي ها را تحسين مي کنند. هم اگر بدي ببينند، محکم مقاله اي مي نويسند،

ص: 4246

گاهي تماس مي گيرند و مي گويند: چرا اين کار را کرديد؟ اين يک مصداق امر به معروف هم هست. وقتي خوبي را تحسين کرديم، خوبي رواج پيدا مي کند.

الآن مثلاً رسانه فلان برنامه خوب را پخش مي کند. زحمت بکش پيامي بده و بگو: اين کار شما خيلي قشنگ بود. حوصله نداريم. حالا خدا نکند يک کار بدي باشد، همه شروع مي کنيم فضاسازي و جوسازي مي کنيم. در برابر قوي بايد موضع گيري کرد، اشکالي ندارد. ولي چرا در برابر خوبي ها موضع گيري نمي کنيم؟ يک برنامه خوب پخش شد. يک گزارش خوبي شد. من همين جا باز براي اينکه به اين سيره رسول الله عمل کرده باشم، همين جا بگويم. خيلي از شبکه خبر خوشم آمد. ديدم يک گزارشي از زندگي جانبازاني که در دوره هشت سال نبرد و دفاع مقدس، گرفتار بيماري هاي رواني شدند. واقعاً جانبازان اعصاب و روان مورد غفلت هستند. اين برنامه آمار مي داد و مي گفت: الآن چهل، پنجاه هزار نفر اين چنين داريم. با يک خانم يکي از جانبازان مصاحبه مي کرد، مي گفت: وقتي حالش به هم مي خورد، من دست دختر بچه ام را مي گيرد و از خانه بيرون مي آيم. وقتي برمي گرديم مي بينيم همه زندگي را از بين برده است. دست خودش هم نيست. چند بار ما بخاطر اين چنين مستندهايي تشکر کرديم؟ فلان برنامه مذهبي مثل سمت خدا، چقدر برنامه ي خوبي است. چقدر زحمت مي کشند. مکرر از من سؤال مي کنند: چه فکري در اين برنامه هست که اينقدر مورد اقبال قرار گرفته است؟ بارها گفتم: تلاش کارشناسان جاي خود، ولي انصافاً تلاش تهيه کننده و دلسوزي اينکه دين شناس و رسانه شناس و مخاطب شناس است. اين

ص: 4247

سه ويژگي را دارد. خود حضرتعالي که خودتان را وقف اين برنامه کرديد. جاي ديگر حضور نداريد. من خواهش مي کنم اين عادت سبک ما شود.

شريعتي: يک باور غلط هست اينکه ما خوبي ها را تحسين نمي کنيم مثل اينکه مي گويند: خوب است، بايد خوب باشد. اين ديگر عادي است، بايد خوب باشد.

حاج آقاي حسيني: ما در مورد خانم هاي خانه دار گفتيم. چقدر زحمت مي کشند خانه را مرتب مي کنند. به چشم نمي آيد. آقا خانه مي آيد مي بيند همه چيز سر جايش است. مي گويد: خوب بايد سر جايش باشد. آن روزي که به هم ريخته است، متوجه مي شود. مي گويد: اين چه زندگي است؟ يک روز غذا نيست، مي گويد: چرا غذا نيست. متوجه مي شود. ولي وقتي همه چيز روي نظام خودش است، خانه مرتب است. غذا آماده است. لباسش مرتب است. بچه ها ساکت هستند. اصلاً متوجه نمي شويم. يکي از آقايان حرف قشنگي مي زد. مي گفت: کي متوجه درد مي شويم؟ وقتي گوش درد مي گيريم تازه مي گوييم: اي بابا چه درد بدي است. وقتي همه چيز جاي خودش است اصلاً يادمان نيست. بخاطر همين ناسپاس هستيم.

يکوقتي مقاله اي مي خواندم. پسربچه اي ده ساله مشکلش اين بود که احساس درد نمي کرد. مثلاً يک کسي از جايي مي افتد دستش مي شکند، درد مي گيرد. کليه درد مي گيرد، درمان مي کند. هشدار است. اين بچه نادر بود. دستش مي شکست متوجه نمي شد. درد ندارد. بعد از چند روز مي ديد دستش سياه شد. تازه مي فهمد دستش شکسته است. اين خيلي مهم است. چون درد نداريم نمي گوييم: الحمدلله خدا را شکر! ما ناسپاس نسبت به پروردگار هستيم. ناسپاس نسبت به رفيق هستيم. ناسپاس نسبت به جامعه هستيم. نسبت به متولي ها ناسپاس هستيم.

ص: 4248

ناسپاس هستيم نسبت به کساني که به ما نعمت دادند. نسبت به همسرمان ناسپاس هستيم. چرا؟ چون خوبي را نمي بينيم. «يحسن الحسن» نيستيم. رسول خدا خوبي را تحسين و بدي را زشت مي شمرد.

من پيش يک آقايي بودم، متخصص سرطان شناسي بود. گفتم: ما گاهي در اين برنامه ها اشتباه نگوييم. به ما بگوييد: چند نوع سرطان داريم؟ گفت: چهار هزار تا را برايت نام ببرم. ما نمي گوييم: الحمدلله چهار هزار تا را نداريم! چقدر درد و مرض نداريم.

ياد حاج آقاي عالي بخير که يک تعبيري از ايشان يادم هست. مي فرمودند: امام سجاد(ع) در دعا به ما ياد داده، بگو: خدايا شکرت به تعداد دردهايي که ما نداريم. چند درد و مرض هست که فهرست کنيم. يکي از سلول هاي بدن ما نافرماني کند، درد و مرض مي شود. ما مي توانيم ميليون ها درد و مرض داشته باشيم و نداريم.

خدا مرحوم محدث قمي را رحمت کند. مي فرمود: اگر جايي حديثي را خوانديد، اگر اسم نويسنده را نبري ناسپاسي است. چرا اسم نمي بري؟ «يحسن الحسن و يقويه و يقبح القبيح» در جامعه برسيم به جايي که خوبي ها را تحسين کنيم. تقويت کنيم. هرکجا هستي، همکارت به تو خدمتي کرد، بگو و تشکر کن.

پيامبر خدا فرمود: «قَوْلُ الرَّجُلِ لِلْمَرْأَةِ إِنِّي أُحِبُّكِ» (كافي، ج 5، ص 569) الآن بعضي از اين آموزه هاي اخلاقي، تربيتي، اينها دقيق ترين آموزه هاي تربيتي است. اگر الآن بگويند: يک کتابي در موضوع روانشناسي تربيت جوان ها و خانواده ها آمده است. از فلان نويسنده غربي ترجمه شده است. مي گويد: برويم ببينيم چه گفته است؟ 1400 سال پيش پيامبر خدا ظريف ترين، دقيق ترين نکات تربيتي که امروز در هرجا

ص: 4249

بخواهي کاربرد دارد و در شناخت و برخورد ديگران تأثير دارد در يک جمله کوتاه گفته است. «قَوْلُ الرَّجُلِ لِلْمَرْأَةِ إِنِّي أُحِبُّكِ» مردي به همسرش بگويد: من دوستت دارم، اين از دلش نمي رود. پدر به فرزندت بگو: دوستت دارم. فرزند به پدرت بگو: دوستت دارم. رفيق به رفيقت بگو: من به شما علاقه دارم. اين را ابراز کن. جامعه به مردم بگوييد: دوستتان داريم. مسئولين به مردم بگوييد: مديون شما هستيم. شما را دوست داريم. اگر همين را در فلان کتاب ترجمه فلان دانشمند ببينيد، مي گوييد: عجب نکته ي مهمي را نوشته است. نوشته محبت خودتان را اظهار کنيد. 1400 سال پيش خاتم الانبياء دقيق ترين و ظريف ترين نکات تربيتي و روان شناسي را براي ما بيان کرده است. متأسفانه امروز ما فقط نکته هاي منفي را مي بينيم. يعني الآن طوري شده اگر با کسي خوب بوديم به عرش مي بريم. اگر با کسي بد بوديم به فرش مي بريم. در بحث جناح هايي که الآن داريم. همديگر را تکفير مي کنند. امروز اينها آمدند. ديروز شما بوديد. فردا نوبت شماست. رقيب شما هيچ خوبي ندارد؟ اين انصاف است. الآن در اين 37 سال هرکس آمد، هر حزب و جناحي قدرت دستش گرفته، جناح مقابل به شدت تخريبش کرده است. آقا شما هيچ خدمتي نکرديد. هيچ جناحي براي ما فرقي ندارد. همه زير خيمه اين انقلاب و نظام هستند و براي ما فرقي ندارند. بحث جناحي نيست، چرا اينطور برخورد مي کنند؟

در خاطرات مرحوم بروجردي مي ديدم، در دوران خودشان، در زمان مرجعيت شان با يک حرکتي مخالف بودند. امام راحل ما با همه عظمتي که داشت، خودش را وقف ترويج از آيت الله بروجردي

ص: 4250

کرد. اينقدر به ايشان علاقه داشت و اعتقاد داشت. مرحوم بروجردي به جهتي با آن حرکت موافق نبود. آنها گوش نمي کردند و کار خودشان را مي کردند. يک روز ايشان در درس دو جمله فرمود که آنهايي که اين کار را مي کنند، کارشان مورد رضايت امام زمان نيست. به قدري اين مرد نفوذ کلام داشت، آقايي که مخاطب کلام ايشان بود، سران گروه بود، شب به خانه رفته بود. در قم مستأجر يک آقايي بود. تا رفته بود، صاحبخانه گفته بود: بساطت را جمع کن. گفته بود: چرا؟ گفت: مگر نديدي آقاي بروجردي گفت: شما کارت مورد رضايت امام زمان نيست. من راضي نيستم در خانه من باشي! اين خودش فهميده بود با اين فضا جايش در قم نيست. شبانه به خانه ِ ِ ي داماد آيت الله العظمي بروجردي آمده بود. گفت: من دارم شبانه از قم فرار مي کنم. قم ديگر جاي زندگي من نيست. فقط زن و بچه ام را به شما سپردم. ايشان خدمت آيت الله العظمي بروجردي مي رود وساطت کند. مي گويد: اين جريان پيش آمده است. اين آقا رفت ولي زن و بچه اش را صاحبخانه گفته: بايد بيرون برويد. رمز موفقيت پيامبر و کساني که راه پيامبران را مي روند اين بود. آيت الله العظمي بروجردي با آدمي که با او مخالف بود، فرمود: صاحبخانه را بگوييد بيايد. به صاحبخانه گفت: تا به حال مستأجر تو بودند. از امروز مستأجر من هستند. اول ماه به اول ماه مي آيي از من اجاره مي گيري. گروه و دسته اي که ايشان با حرکت آنها موافق نبود. فرموده بود: حرکت شما خلاف نظر امام زمان است. من يک حرفي زدم و حرفم

ص: 4251

سر جاي خود، اما چرا بايد اينطور برخورد کنيد؟

اگر کسي از حزب ما بود، او را بالا مي بريم. اگر نبود، زمين مي زنيم. پيامبر اينطور نبود. «يحسن الحسن و يقويه و يقبح القبيح و يوهنه» خوبي ها را تحسين مي کرد و بدي ها را تقبيح مي کرد. افراط و تفريط در زندگي پيامبر نبود.

شريعتي: انشاءالله همه ما به سيره ي نبي مکرم اسلام عمل کنيم. انشاءالله از برکات و ثمرات آن بهره مند شويم و مسلماني خودمان را پربار و پر ثمر کنيم. امروز صفحه 442 قرآن کريم، آيات 28 تا 40 سوره مبارکه يس در سمت خداي امروز تلاوت مي شود.

«وَ ما أَنْزَلْنا عَلى قَوْمِهِ مِنْ بَعْدِهِ مِنْ جُنْدٍ مِنَ السَّماءِ وَ ما كُنَّا مُنْزِلِينَ «28» إِنْ كانَتْ إِلَّا صَيْحَةً واحِدَةً فَإِذا هُمْ خامِدُونَ «29» يا حَسْرَةً عَلَى الْعِبادِ ما يَأْتِيهِمْ مِنْ رَسُولٍ إِلَّا كانُوا بِهِ يَسْتَهْزِؤُنَ «30» أَ لَمْ يَرَوْا كَمْ أَهْلَكْنا قَبْلَهُمْ مِنَ الْقُرُونِ أَنَّهُمْ إِلَيْهِمْ لا يَرْجِعُونَ «31» وَ إِنْ كُلٌّ لَمَّا جَمِيعٌ لَدَيْنا مُحْضَرُونَ «32» وَ آيَةٌ لَهُمُ الْأَرْضُ الْمَيْتَةُ أَحْيَيْناها وَ أَخْرَجْنا مِنْها حَبًّا فَمِنْهُ يَأْكُلُونَ «33» وَ جَعَلْنا فِيها جَنَّاتٍ مِنْ نَخِيلٍ وَ أَعْنابٍ وَ فَجَّرْنا فِيها مِنَ الْعُيُونِ «34» لِيَأْكُلُوا مِنْ ثَمَرِهِ وَ ما عَمِلَتْهُ أَيْدِيهِمْ أَ فَلا يَشْكُرُونَ «35» سُبْحانَ الَّذِي خَلَقَ الْأَزْواجَ كُلَّها مِمَّا تُنْبِتُ الْأَرْضُ وَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ وَ مِمَّا لا يَعْلَمُونَ «36» وَ آيَةٌ لَهُمُ اللَّيْلُ نَسْلَخُ مِنْهُ النَّهارَ فَإِذا هُمْ مُظْلِمُونَ «37» وَ الشَّمْسُ تَجْرِي لِمُسْتَقَرٍّ لَها ذلِكَ تَقْدِيرُ الْعَزِيزِ الْعَلِيمِ «38» وَ الْقَمَرَ قَدَّرْناهُ مَنازِلَ حَتَّى عادَ كَالْعُرْجُونِ الْقَدِيمِ «39» لَا الشَّمْسُ يَنْبَغِي لَها أَنْ تُدْرِكَ الْقَمَرَ وَ لَا اللَّيْلُ سابِقُ النَّهارِ وَ كُلٌّ فِي

ص: 4252

فَلَكٍ يَسْبَحُونَ «40»

ترجمه: و ما بعد از (شهادت آن مرد خدا) هيچ لشگرى از آسمان براى هلاك قوم او نفرستاديم و اصولًا سنّت ما قبل از اين هم چنين نبود (كه براى عذاب اهل زمين سپاهى از آسمان بفرستيم). تنها يك صيحه (آسمانى، صيجه اى تكان دهنده و مرگبار كه) ناگهان همگى خاموش شدند. اى دريغ بر بندگان! كه هيچ پيامبرى بر آنان نيامد مگر آن كه او را به استهزا گرفتند. آيا نديدند چه بسيار نسل هايى را كه قبل از آنان هلاك كرديم و آنان به سوى اين كفّار بر نمى گردند؟ و نيستند آنان مگر اين كه همگان نزد ما حاضر مى شوند. و زمين مرده كه ما آن را زنده كرديم و دانه اى از آن خارج ساختيم كه از آن مى خورند، براى آنان نشانه اى است (بر امكان معاد). و در آن، باغ هايى از درختان خرما و انگور قرار داديم و در آن چشمه ها شكافته و روان ساختيم. تا از ميوه ى آن و آن چه دستانشان به عمل آورده است، بخورند، پس چرا سپاسگزارى نمى كنند؟ منزّه است خدايى كه تمام زوج ها را آفريد، از آن چه زمين مى روياند و از خود مردم و از آن چه نمى دانند. و نشانه اى (ديگر) براى آنان شب است كه ما روز را (مانند پوست) از آن بر مى كنيم، پس در تاريكى فرو مى روند. و خورشيد به (سوى) قرارگاه خود روان است، آن نظام تقدير خداوند عزيز داناست. و براى ماه نيز منزلگاه هايى معين كرده ايم، تا همچون شاخه كهنه ى خرما برگردد. نه خورشيد را سزاست كه به ماه رسد و نه شب را سزد كه بر روز پيشى گيرد هر كدام در

ص: 4253

سپهر و مدار معينى شناورند.

شريعتي: مباحث ياد مرگ حاج آقاي عالي هر هفته در کانال برنامه قرار مي گيرد. مي توانيد از مباحث ارزنده ي ايشان استفاده کنيد. اشاره قرآني را بفرماييد.

حاج آقاي حسيني: سوره ي مبارکه يس که قلب قرآن است، باز ما به «يحسن الحسن» عمل کنيم. از ايشان بخاطر جلسه ي حضرت خديجه کبري(س) تشکر کنيم. انشاءالله براي همه مادران ائمه(ع) ادامه پيدا کند. از نکات آموزنده اين سوره اين آيه است که تلاوت شد. «يا حَسْرَةً عَلَى الْعِبادِ ما يَأْتِيهِمْ مِنْ رَسُولٍ إِلَّا كانُوا بِهِ يَسْتَهْزِؤُنَ» نگفتيم: يکوقتي که پيامبران گرامي، مخصوصاً پيامبر اسلام ويژگي شان اين بود که با دلسوزي سخن مي گفت. دلشان مي سوخت، اين همه استهزاء مي کردند و ساحر و کذاب و مجنون مي گفتند، ولي اينها دلسوزي مي کردند. مرحوم علامه طباطبايي در الميزان دارند که اين آيه کلام خداست. که خدا مي فرمايد: «يا حَسْرَةً عَلَى الْعِبادِ» تأسف بر اين بندگان. «ما يَأْتِيهِمْ مِنْ رَسُولٍ إِلَّا كانُوا بِهِ يَسْتَهْزِؤُنَ» هر پيامبري آمد مسخره اش کردند. خدا دارد بر اين افسوس مي خورد. ولي نظير اين تعبير جالب است خدا مي گويد: «يا حسرةً» پيامبر خدا آنقدر حسرت و غصه خورد که خدا به او دلداري مي دهد تو ديگر غصه نخور.

سوره مبارکه فاطر که نکته اش را هفته گذشته نگفتيم. آيه 8 سوره فاطر مي گويد: «فَلا تَذْهَبْ نَفْسُكَ عَلَيْهِمْ حَسَرات » خيلي زيباست. پيامبر جانت را از حسرت از دست نده. داري از غصه مي ميري. «فَلا تَذْهَبْ نَفْسُكَ عَلَيْهِمْ حَسَرات » من غصه مي خورم، تو ديگر نمي خواهد غصه بخوري. خدا خودش غصه مي خورد. مي گويد: تو اينقدر غصه نخور، جانت را از دست مي دهي. «فَلَعَلَّكَ باخِعٌ نَفْسَك » (کهف/6) کسي مي تواند در

ص: 4254

تبليغ دين تأثيرگذار باشد که اين افسوس و دلسوزي و نگراني را براي مخاطب خودش داشته باشد.

چون سوره مبارکه يس قلب قرآن هست، خيلي توصيه ي خوبي است، علما و بزرگان فراوان گفتند. اگر بتوانيم روزي يک بار سوره ي يس را تلاوت کنيم و به امام زمان هديه کنيم، مخصوصاً جوان ها و نوجوان ها، روزي يکبار سوره ي يس را بخوانند و روزي يکبار هم زيارت آل ياسين را هم بخوانند. بهترين زيارت امام زمان است. هروقت در طول روز وقت داشتيم بخوانيم. وقتي از امام زمان سؤال کردند: چطور شما را زيارت کنيم؟ فرمود: بگوييد: «قولوا کما قال الله» آنطور که خدا گفته است. اول زيارت آل ياسين، «سلام علي آل ياسين» آنطور به ما سلام بدهيد. از امروز شروع کنيد يک بار سوره يس و يکبار هم زيارت آل ياسين را بخوانيد. خيلي وقت نمي گيرد.

يکي از مراجع بزرگوار مي فرمودند: اگر شما هر روز اين سوره يس و زيارت آل ياسين را بخوانيد و به امام زمان هديه کنيد، اگر هر روز يک هديه براي امام زمان بفرستيد، مي شود امام زمان شب قدر به ياد ما نباشد؟ اگر شما همسايه اي داشته باشيد و هر روز کاسه آشي براي شما بياورد، بگويد: هيچي از شما نمي خواهم، فقط شب قدر يک دعا به ما بکن. امکان دارد يادمان برود؟

شيخ صدوق در کتاب عيون الاخبار الرضا اين حديث را نقل کرده است. پيامبر خدا سيره شان اين بود. «ترک من الناس ثلاث» سه کار را هيچوقت پيامبر انجام نمي داد. در رابطه با مردم و روابط اجتماعي هيچوقت اين سه کار را انجام نمي داد. 1- «لا يَذُّمُ احداً» (بحارالانوار/ج16/ص152)

ص: 4255

سرزنش نمي کرد. نگوييد: شما گفتيد «يقبح القبيح» اينکه بگوييم: کاري زشت است، فرق دارد. ولي سرزنش نمي کرد. بارها گفتيم: کسي مؤمني را به خاطر کاري سرزنش کند، پيامبر گفت: نمي ميرد تا به اين گناه گرفتار شود. بلافاصله علامه مجلسي توضيح داده که پس نهي از منکر چه شد؟ شما مخالف نهي از منکر هستيد؟ نه، نهي از منکر اين است «فَلا تَذْهَبْ نَفْسُكَ عَلَيْهِمْ حَسَرات » دلش سوخته، مي خواهد دستش را بگيرد و بلند کند. 2-«وَ لَا يُعَيِّرُهُ»، تعيير و عيب جويي نمي کرد. 3- «وَ لَا يَطْلُبُ عَوْرَتَه» دنبال عيوب کسي بگرديم، عيوب ديگران را جمع کنيم که روزي به حسابش بگذاريم. پيامبر فرمود: خدا دنبال عيوبش مي رود، رسوايش مي کند ولو در درون خانواده اش.

شريعتي: چقدر در اين روزها به اين سيره و آموزه هاي پيامبر نياز داريم. انشاءالله فاصله خودمان را با پيامبر و اهل بيت نزديک و نزديک تر کنيم و برسيم به جايي که رمز و راز گلستان شدن جامعه ما عمل کردن به همين سيره هاست. دعا بفرماييد.

حاج آقاي حسيني: خدا را به حق محمد و آل محمد قسم مي دهيم همه کساني که التماس دعا مي گويند، حوائج شان برآورده بفرما. مريض ها را شفا عنايت بفرما. گرفتاري هايشان برطرف بفرما. امر ازدواج جوان هاي ما را مقدر بفرما. دنيا و آخرت ما را از محمد و آل محمد جدا مگردان.

شريعتي: السلام عليک يا رسول الله

95-10-14- سيره تربيتي اميرالمؤمنين(ع) در نهج البلاغه- خطبه ي 127

بسم الله الرحمن الرحيم و صلي الله علي محمد و آله الطاهرين

حريم تو بوي خدا مي دهد *** شميم خوش ربنا مي دهد

رواق تو رونق فضاي بهشت *** ضريح تو دل را جلا مي دهد

نسيمي که از کوي تو مي وزد *** دل عاشقان را

ص: 4256

صفا مي دهد

هرآن کو که شد زائر کوي تو *** دلش بوي مهر و وفا مي دهد

حديثي دل انگيزم آمد به ياد *** پيامي که آن مقتدا مي دهد

که من زار عبدالعزيز به ري *** کمن زار کرب و بلا مي دهد

تو آن سرو بالا بلندي که عشق *** به دست تو گل هل اتي مي دهد

محيط کريمانه ات سبز باد *** که گنج سعادت به ما مي دهد

شريعتي: سلام مي کنم به همه شما هموطنان عزيزم. بيننده ها و شنونده هاي عزيزمان، سلام مي کنيم به حضرت عبدالعظيم حسني که امروز سالروز تکريم و بزرگداشت مقام آن امامزاده ي واجب التعظيم است. دوستان خوبي که در شهر ري هستند و صداي ما را مي شنوند اگر به حرم حضرت عبدالعظيم مشرف شدند، حتما نايب الزياره و دعاگوي ما باشند. حاج آقاي حسيني سلام عليکم و رحمه الله.

حاج آقا حسيني: عرض سلام خدمت همه بينندگان و شنوندگان برنامه سمت خدا دارم. من هم تکريم و بزرگداشت حضرت عبدالعظيم حسني(س) تبريک عرض مي کنم. من تعجب کردم که شما فرموديد کساني که در شهر ري هستند سلام ما را برسانند. کساني که در تهران هستند خودشان بايد زيارت بروند. من بارها عرض کردم مردم تهران از يک نعمت بزرگي غفلت مي کنند. همه اين روايت را بلد هستيم که امام عسگري به آن شخص فرمود: اگر همان جا شهر ري زيارت حضرت عبدالعظيم رفته بودي، «أما إنّک لَوزُرتَ قَبرَ عَبدِالعَظيمِ عِندَکُم کُنتَ کَمَن زارَ الحُسَينَ بنَ عَلِيٍّ عليه السّلام» مثل زيارت سيدالشهداء است. مردم تهران چرا کوتاهي مي کنند؟ الآن پيام مي دهند آقا خبر از نرخ ها و کرايه ها نداريد. با هزار تومان با مترو برويد. امامزاده

ص: 4257

جليل القدري با آن همه عظمت، انشاءالله کوتاهي نکنند.

هفته گذشته روايت خوانديم که پيامبر خدا «يحسن الحسن» هميشه خوبي ها را تحسين مي کردند. شرمنده الطاف مخاطبين عزيز شديم. بي حد و اندازه پيام داده بودند که تشکر کرده بودند.

شريعتي: خوشحاليم که روزهاي سه شنبه ما مزين به نام اميرالمؤمنين است. همه ما مهمان سفره ي پر برکت نهج البلاغه شريف هستيم و خوشحاليم که مي توانيم دستان خود را به دستان اميرالمؤمنين بدهيم و خودمان را به حضرت بسپاريم و با کلام نوراني حضرت به سمت خدا برويم.

حاج آقاي حسيني: عنوان بحث ما در هفته ي گذشته ميانه روي و اعتدال در زندگاني پيامبر بود و گفتيم: سيماي پيامبر در نهج البلاغه در خطبه ي 127 کلام اميرالمؤمنين است. «وَ مِنْ كَلام لَهُ عَلَيْهِ السَّلامُ لِلْخَوارِجِ» اين سخن را اميرالمؤمنين(ع) با خوارج داشتند. باز براي اينکه اين خطبه خوب معلوم شود مقدمه اي را بگويم.

خوارج دو مرحله داشتند. خوارج به کساني مي گويند که در جنگ صفين از اميرالمؤمنين جدا شدند. بعد از داستان حکميت وقتي اميرالمؤمنين(ع) با اجبار سربازانشان راضي شدند که جنگ با معاويه متوقف شود و بعد به حضرت حکميت را تحميل کردند، داستان حکميت که تمام شد به ضرر ياران اميرالمؤمنين شد با نقشه اي که عمروعاص کشيده بود. خوارج از اينجا اين طرز تفکر پيدا شد، اعتقاد اينها بود که اگر کسي مرتکب گناه کبيره شود کافر است. اين عقيده ي خوارج بود. مي گفتند: پذيرش حکميت گناه کبيره است. همه ما کافر شديم. ما توبه مي کنيم. استغفرالله، توبه کرديم. به اميرالمؤمنين گفتند: شما کافر شدي بايد توبه کني. کفر نبود، زيرا حضرت زير بار اين انحراف نرفتند.

ص: 4258

توجيه کردند و نپذيرفتند. از اينجا داستان جدايي خوارج از اميرالمؤمنين شروع مي شود. اينها دو مرحله داشتند. يک مرحله قبل از قيام مسلحانه که فقط حرف مي زدند و تبليغات مي کردند. يک مرحله بعد از قيام مسلحانه است. بعد از قيام مسلحانه حضرت در برابر اينها ايستاد، و آن جنگ نهروان پيش آمد. اما قبل از قيام مسلحانه نه، آزاد بودند و هرچه مي خواستند مي گفتند. تعرضي به اينها نداشت. در حد حرف و تبليغات و سر و صدا بود.

کلمات حکمت آميز، کلمه 421 داستان مفصلي دارد، اميرالمؤمنين بيان بسيار زيبايي فرمودند. «فقال رجل من الخوارج» آزاد بودند و هنوز قيام مسلحانه نبود. کسي از همين خوارج وقتي اين کلام زيبا را از اميرالمؤمنين شنيد، جسارت کرد. چه گفت؟ گفت: «قاتله الله» خدا او را بکشد. مرگ بر علي! «قاتله الله كافراً» خدا اين کافر را بکشد. «ما أفقهه» جرمش چيست؟ چقدر عالمانه و فقيهانه سخن مي گويد؟«فوثب القوم ليقتلوه» مردم ريختند که اين را بزنند و ادب کنند. «فقال (ع) رويداً» آرام باشيد. «إنما هو سبّ بسبّ أو عفو عن ذنب» او دشنام داده من هم مي توانم جوابش را با دشنام بدهم. يا بگذرم، من هم گذشتم. براي چه بزنيد و بکشيد؟ حالا يک حرفي زده است. اميرالمؤمنين(ع) در اوج قدرت است. نه در دوران خانه نشيني، حکومت دستش بود. حکومتي که بارها گفتيم، بر بخشي از خاورميانه حکومت مي کرد. عراق يک استانش بود. يمن يک استان بود، مصر يک استانش بود. آنوقت در مقابل حضرت کسي مي گويد: خدا او را بکشد. مرگ بر اين کافر! حضرت فرمود: يک حرفي زده، بخواهم جوابش را مي دهم. نخواهم

ص: 4259

هم مي گذرم. اين تا زماني بود که اينها دست به شمشير نبرده بودند.

داستان ديگري هم هست که اين داستان را هم منابع عامه مثل مسند احمد حنبل که از ائمه چهارگانه اهل سنت است و هم مصادر متعدد و منابع شيعه هم نقل کردند. يک کسي از خوارج «جاء رأس الخوارج» سر دسته خوارج خدمت اميرالمؤمنين آمد. جمله تندي به حضرت گفت. مي خواست حضرت را با طرز تفکري که داشت نصيحت کند. گفت: «اتق الله يا علي فانک ميت» يا علي! از خدا بترس مي ميري. آخرش مرگ است! حضرت در جواب فرمود: نه، من نمي ميرم! «والله مقتولٌ» به خدا قسم من به شهادت مي رسم. مرگ طبيعي ندارم. «ضربةً علي هذا» ضربه اي بر فرق من مي زنند، «تُخَضَّب» محاسن من به خون سرم خضاب مي شود. اين عهدي است که از آن خبر دارم. اين جمله را که گفت، جمله ي ديگري به حضرت گفت. گفت: «و عاتبه في لباسه فقال ما يمنعک» گفت: اين لباس چيست که پوشيدي؟ يک لباس بهتر بپوش. حضرت يک لباس ساده اي پوشيده بود. حضرت به او فرمود: «ما لک و للباس؟» لباس من به تو چه ربطي دارد؟ دو ويژگي لباس من دارد. 1- «هو أبعد من الكبر وأجدر أن يقتدي بي المسلم» امتياز اولش اين است که آدم وقتي لباس ساده اي پوشيد ديگر تکبر نمي کند. يکي از عوامل تکبر اين است که انسان به لباس خودش مي نازد.

خدا امام را رحمت کند. من از يکي از شاگردان ايشان شنيدم. مي گفتند: وقتي امام به محلات آمدند، چون امام يک ماهي را آنجا سخنراني مي کردند. يک جمله اي که مي فرمودند اين بود. آنهايي

ص: 4260

که به لباسشان مي نازند و قيافه مي گيرند و متکبر هستند، مي فرمودند: اين لباس تا به حال کجا بود؟ تا ديروز تن چه کسي بوده و حالا تن تو آمده است؟ او قيافه نمي گيرد و تو قيافه مي گيري؟ اين لباس تا ديروز پشم تن يک گوسفند بود. گوسفند با اين پشم قيافه نمي گرفت!

کسي مي گفت: به کارخانه اي در آلمان رفتم. که مرحله به مرحله مراحل توليد پارچه ها را به من نشان مي دادند. اول کارخانه به ما نشان دادند يکسري گوسفند را پشم شان را چيدند، در کارخانه آمد، همينطور قدم به قدم رفتيم، آخرش يک چند متر پارچه هديه دادند و گفتند: اين همان پشم هاي گوسفندي است که آنجا ديديد. مراحل توليد را ببينيد. دو ساعت پيش تن گوسفند بود قيافه نمي گرفت، حالا ما قيافه مي گيريم. حضرت فرمود: لباس که ساده باشد، «أبعد من الكبر» انسان از تکبر به دور مي ماند. 2- «وأجدر أن يقتدي بي المسلم» مسلمان ها بهتر مي توانند به من اقتدا کنند. اگر در يک جامعه اي مردم نداشته باشند. يک لباس ساده داشته باشند. بگويند: ما نداريم. اميرالمؤمنين هم ندارد. ما اجاره نشين هستيم، حاکمان ما هم اجاره نشين هستند. ما حقوق مان به آخر ماه نمي رسد. عيب ندارد، حقوق مسئولين هم نمي رسد. ما سه ماه است حقوق نگرفتيم، عيب ندارد همه مسئولين هم چند ماه است حقوقشان عقب افتاده است. ما با هم هستيم. من که لباس ساده بپوشم ديگر اختلاف طبقاتي مردم را آزار نمي دهد.

حضرت در نهج البلاغه پايان خطبه ي 160 دارد، «واللّه لقد رقعت مدرعتي هذه حتّى استحييت من راقعها» آنقدر لباسم را وصله کردم، ديگر خجالت مي کشم براي وصله ببرم. «و لقد

ص: 4261

قال لي قائل الا تنبذها عنک؟» کسي به من گفت: لباست را دور نمي اندازي؟ اين لباس چيست که پوشيدي؟ «فقلت اعزب عني» از من دور شو. «فعند الصباح يحمد القوم السري» اين ضرب المثل است. قافله هايي که راه مي افتند يک عده شب تا صبح مي خوابند، يک عده نه، شب را هم راه مي روند. آنوقت صبح معلوم مي شود چه کساني جلو افتادند. فرمود: صبح که بشود معلوم مي شود چه کساني در اين سير برنده شدند.

«أجدر» يعني سزاوارتر است براي اينکه مردم به من اقتدا کنند. مردم بخواهند به من اقتدا کنند، وقتي من لباسم ساده است، مي گويند: ما ساده و او هم ساده است. من جلسه ي بزرگداشت مرحوم حجت الاسلام و المسلمين آقاي پورمحمدي(ره) رفتم. انصافاً ايشان در زندگي عجيب بود. پدر محترم آقاي پورمحمدي مدير شبکه سوم سيما. من در جلسه ي فاتحه ايشان گفتم: هفتاد سال وجوهات مردم دست اين آقا بود. کمک هاي مردمي، ميلياردها پول دست ايشان آمده و رفته است. مقام معظم رهبري در پيامشان فرمودند: رفيق صميمي و قديمي من بودند. خانه ايشان محل نزول علما و بزرگان و اهل منبر بود. من در سخنراني گفتم: الآن خانه ايشان برويد، خانه شان را وقف کردند براي کارهاي قرآني، لوازم خانه ي ايشان را برويد جمع کنيد و بفروشيد. ببينيد چند ميليون مي خرند؟ فکر نمي کنم ديگر بيشتر از چهار ميليون بخرند. کل لوازم خانه ايشان بعد از هفتاد سال به سختي مي شود چهار ميليون رويش قيمت گذاشت. اگر مردم اينطور ببينند، اعتماد مي کنند. گفتند: پرده اي در خانه ايشان هست، پرده را بازار ببريد، اگر کلاه سر کسي بگذاريد بتوانيد دو تومان بفروشيد. و الا

ص: 4262

دو تومان هم نمي خرند. بخشي از مشکلات زندگي ما الآن همين تجملات است. عالمان دين وقتي مي توانند ملجأ و مأوا باشند که بگويند: ما نداريم، آقا هم ندارد.

اميرالمؤمنين (ع) دو مرحله داشتند. يک مرحله با خوارج قبل از اينکه قيام مسلحانه داشته باشند. هرچه مي خواستند مي گفتند. در سخنراني حضرت تکه مي انداختند و جسارت مي کردند. به لباس حضرت گير مي دادند. تعبيرهاي زننده مي گفتند. مرگت مي رسد، از خدا بترس. اما بعد از قيام مسلحانه حضرت ديگر نمي توانست با اينها مدارا کند. ورق برگشت و حضرت ايستاد، جنگ خوارج شد که در آن جنگ حضرت چهار هزار نفر از خوارج را از پاي درآورد و در همين نهج البلاغه افتخار مي کند که من بودم که توانستم اين کار را بکنم.

خطبه ي 127 بعد از قيام مسلحانه ي اينهاست. حضرت دارد اينها را مذمت مي کند. در عين حال که پيامبر خدا با اينکه با دشمنان خودشان، با مجرمين برخورد مي کرد و حد الهي را جاري مي کرد، ولي از حد اعتدال پا فراتر نمي گذاشت. «فَاِنْ اَبَيْتُمْ اِلاّ اَنْ تَزْعُمُوا اَنّى اَخْطَأْتُ وَ ضَلَلْتُ» اگر شما فکر مي کنيد من گمراه هستم، من کافر هستم، «فَلِمَ تُضَلِّلُونَ عامَّةَ اُمَّةِ مُحَمَّد صَلَّى اللّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ» فرمود: چرا عموم مردم را شما اينطور مورد اذيت و آزار قرار مي دهيد؟ «بِضَلالى، وَ تَأْخُذُونَهُمْ بِخَطَأى» من خطا کردم اينها چه گناهي کردند؟ «وَ تُكَفِّرُونَهُمْ بِذُنُوبى؟!» من گناه کردم چرا اينها را تکفير مي کنيد؟ چرا مي گوييد: اينها کافر هستند؟ «سُيُوفُكُمْ عَلى عَواتِقِكُمْ» شمشيرهايتان را روي دوشتان گذاشتيد، راه مي افتيد و همه را از دم شمشير مي گذرانيد.

وقتي قيام مسلحانه کردند، داستانش معروف است، ياران اميرالمؤمنين، يک زن

ص: 4263

بارداري را کشتند. جنايات زيادي کردند. بعد حضرت به سيره ي پيامبر استناد مي کند. مي فرمايد: چرا عدالت را از پيامبر ياد نگرفتيد؟«وَ قَدْ

عَلِمْتُمْ اَنَّ رَسُولَ اللّهُ صَلَّى اللّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ رَجَمَ الزّانِىَ الْمُحْصِنَ ثُمَّ صَلّى عَلَيْهِ ثُمَّ وَرَّثَهُ اَهْلَهُ، وَ قَتَلَ الْقاتِلَ وَ وَرَّثَ ميراثَهُ اَهْلَهُ، وَ قَطَعَ السّارِقَ، وَ جَلَدَ الزّانِىَ غَيْرَ الْمُحْصِنِ ثُمَّ قَسَمَ عَلَيْهِما مِنَ الْفَىْءِ وَ نَكَحَا الْمُسْلِماتِ، فَاَخَذَهُمْ رَسُولُ اللّهِ صَلَّى اللّهُ عَلَيْهِ» پيام اين خطبه اين است. فرمود: مگر نمي دانيد که پيامبر خدا حدود الهي را بدون ملاحظه جاري مي کرد؟ اگر کسي قاتل بود و آدم کشته بود، آدم قاتل سزايش مرگ است. اگر آنها راضي نشدند و رضايت ندادند، جزايش اعدام است. پيامبر خدا قاتل را مي کشت، ولي در عين حال بر جنازه اش نماز مي خواند. در قبرستان مسلمان ها دفنش مي کردند. سهمش را از بيت المال حذف نمي کرد. اسمش را از مسلمان ها رد نمي کرد. ارثش را بين مسلمان ها تقسيم مي کرد.

چون آنها مي گفتند: اگر کسي مرتکب کبيره شد، کافر است و اعتقاد آنها اين بود که مسلمان از کافر ارث نمي برد. فرمود: پس چطور پيامبر ارث اينها را تقسيم مي کرد؟ شما مي گوييد: اگر کسي کافر شد، ارث هم نبايد از او برد. پس چرا پيامبر ارث اينها را تقسيم مي کرد؟ فحشاء مرتکب مي شد، زنا مرتکب مي شد، دزدي مي کرد، سارق بود، زاني بود، جاني بود، قاتل بود، حدود الهي را جاري مي کرد. آقا مجرم جرمي را مرتکب شده است. حد الهي جاري مي شد. ولي در عين حال اسمش را از بيت المال خط نمي زد. حقوقشان را مي داد. در مسلمان ها بود. پناهشان مي داد. به جنازه شان نماز مي خواند. در قبرستان مسلمان ها دفنشان

ص: 4264

مي کرد. «وَ لَمْ يُخْرِجْ أَسْمَاءَهُمْ مِنْ بَيْنِ أَهْلِهِ وَ لَمْ يَمْنَعْهُمْ سَهْمَهُمْ مِنَ الْإِسْلَامِ» سهمشان را از اسلام قطع نمي کرد. اسمشان را از بيت المال خط نمي زد. «ثُمَّ أَنْتُمْ شِرَارُ النَّاسِ» اما شما چه، شما اشرار مردم هستيد. شما بدترين مردم هستيد. «وَ مَنْ رَمَى بِهِ الشَّيْطَانُ مَرَامِيَهُ وَ ضَرَبَ بِهِ تِيهَهُ» شما هدف تير شيطان قرار گرفتيد.

من گناه کبيره مرتکب شدم، چرا امت را مي زنيد و مي کشيد؟ چرا من را کافر مي دانيد؟ قاتل، سارق، زاني، انواع و اقسام جرم ها در زمان پيامبر انجام مي شد، پيامبر خدا حدود الهي را جاري مي کرد و اينها بين مسلمان ها راه مي افتادند و زندگي مي کردند. الآن يکي از کارهاي بدي که مي کنيم و براي جامعه ما آسيب است، اين است که اگر کسي مجرم شد، اين مجرم را از جامعه خودمان طرد مي کنيم. آقا يک جواني خطايي کرد. ما نمي گوييم خوب است. سرقت کرده و بد است، آدم کشته و کار بدي کرده است. حد الهي بايد جاري شود. اما بعد ديگر از جامعه رانده شود؟! حذف شود؟ کافي است کسي سوء پيشينه داشته باشد، ديگر کسي او را مي پذيرد؟ جايي استخدامش مي کنند؟ يک شب کسي به اتهامي زندان رفته است. فردا بخواهد جايي برود گواهي عدم سوء پيشينه به او نمي دهند. هرکجا برود مي گويند: يک شب زندان خوابيده است. اين اعتدال و ميانه روي نيست. اين افراط و تفريط است. خوارج اعتقاد داشتند کسي گناهي مرتکب شد، کافر است و بايد از جامعه طردش کرد. ما هم داريم همان کار را مي کنيم. ما مجرم را خيلي راحت تکفير مي کنيم.

خدا مرحوم غروي اصفهاني را رحمت کند. مي فرمود: از

ص: 4265

گنه من مپرس که زاده ي آدم ناخلف هستي اگر گناه ندارد. ما بني آدم هستيم. «من ملک بودم و فردوس برين جايم بود، آدم آورده...» ما همه معصوم که نيستيم و خطا مي کنيم. الآن در جامعه ما جواني گرفتار خطا شود، از چشم همه نمي افتد؟ جرأت دارد در جامعه بيايد؟ پناه به او مي دهيم؟ دنبال اين مي گرديم جرم ثابت کنيم. من اگر بگويم: فاصله ي عمل ما با تفکرات نهج البلاغه زمين تا آسمان فاصله دارد، در بعضي از اعمال ما، مبالغه نيست. کافي است کسي يک جرم و جنايتي بکند، بايد او را در آغوش گرفت. اميرالمؤمنين در نهج البلاغه مي فرمايد: اگر آدم خوبي هستي، دست گناهکار را بگير. او را بلند کن و زمين نزن.

داستاني در کافي شريف هست. هم مرحوم کليني در کافي و هم شيخ صدوق در من لا يحضر نقل کردند. يک کسي در دوران حکومت اميرالمؤمنين، يک جواني خدمت حضرت آمد گفت: «طهرني» مرا پاک کن. من يک فحشايي مرتکب شدم، مرا پاک کن. حد الهي را بر من جاري کن من پاک شوم. اميرالمؤمنين فرمود: ديوانه اي! مغزت کار نمي کند؟ براي چه اينجا آمدي و اعتراف مي کني؟ گفت: عاقل هستم. فرمود: بلند شو برو. نکته اش اين است که ثابت نشود. چون مي دانيد در فحشاء چهار بار اگر اقرار کند، مگر به اين سادگي ثابت مي شود؟ اين رفت و بعد از چند روز دوباره بازگشت. فرمود: من گرفتار فحشايي شدم، حد را بر من جاري کن من پاک شوم. حضرت فرمود: ديوانه اي؟ گفت: نه عاقل هستم. گفت: انسان عاقل اينطور اعتراف مي کند؟ گفت: عاقل هستم. فرمود: ازدواج کردي؟ گفت: بله. فرمود: خانمت

ص: 4266

هم پيشت است؟ گفت: بله. فرمود: پي کارت برو. دوباره اين جوان رفت. بار سوم بازگشت، حضرت هر بار او را مي ديد، تجاهل مي کرد. که من تو را نمي شناسم. گفت: «طهرني»! حضرت دوباره فرمود: مشکلي داري؟ گفت: نه من عاقل هستم. من گفتم و شما گفتي من بررسي مي کنم. حضرت سؤال کردند، اين عاقل است. دوباره حضرت پرسيد: ازدواج کردي؟ بله. خانمت پيشت هست؟ بله. فرمود: برو ما بررسي کنيم. بار چهارم آمد، اميرالمؤمنين خيلي ناراحت شد و فرمود: «ما اقبح بالرجل منکم» چقدر زشت است، قبيح است، يکي از شما يک گناه و فحشاء مرتکب شود، مي آيد جلوي مردم آبروي خودش را مي برد. براي چه اينجا مي آيي؟ حضرت نمي خواهد گناه را سبک کند. سنگيني گناه سر جايش هست. فرمود: «أفلا تاب في بيته» چرا ننشست در خانه توبه کند؟ فرمود: والله اگر مي رفت بين خود و خدا توبه مي کرد، بالاتر از اين بود که نزد من جرمش ثابت شود و بخواهد من حد الهي را بر او جاري کنم. «أي طهارة الافضل من التوبه» کدام پاکي از توبه بالاتر است؟

چقدر پيام داريم که آقا من گرفتار يک گناه و فحشايي شدم، شک دارم چه کنم؟ يک خيانتي کردم، عذاب وجدان دارم. توبه هم کردم ولي شک دارم. به چه شک داري؟ حضرت فرمود: چقدر زشت است که مي آييد اعتراف مي کنيد. سنگيني گناه جاي خود، هرچقدر گناه سنگين است ولي رحمت و عفو الهي گسترده است. اسلام دنبال اثبات جرم ديگران نيست. اين سيره ي اميرالمؤمنين است.

در جامعه ي ما طرف مي گويد: به خدا، به پيغمبر، به اين قرآن، به 124 هزار پيغمبر من اين

ص: 4267

کار را نکردم. من اين حرف را نزدم. مي گوييم: نه، تو خودت نمي داني، ما مي دانيم تو اين کار را کردي! اصرار بر اثبات جرم ديگران داريم. 1- به اصرار دنبال زياد کردن جرم مجرم هستيم. 2- بعد هم حد الهي را جاري کنيم. 3- بعد هم او را از جامعه طرد کنيم.

من از جوان ها تقاضا مي کنم الآن يکي از خطرات فضاي مجازي اين است. يک کليپ درست مي کنيم آبروي طرف را مي بريم. امروز کليپ از کسي پخش مي کني نوبت کليپ خودت هم مي شود. پيغمبر فرمود: اگر کسي دنبال آبروي ديگران باشد، افشاي گناهان ديگران را بکند، «مَن عَيَّرَ مُؤمِنا بِذَنبٍ لَم يَمُت حَتّى يَركَبَهُ» اگر کسي مؤمني را بخاطر گناهي سرزنش کند، نمي ميرد تا خودش به آن گرفتار شود. «فَضَحَهُ و لَو في جَوفِ بَيتِهِ» (ثواب الاعمال/ج1/ص288) خدا رسوايش مي کند ولو در پستوي خانه. نمي ميري تا خودت گرفتار اين گناه شوي و بعد اينکه رسوا هم مي شوي. گناه کرده بايد او را هدايت کنيد. نه اينکه از جامعه حذف کنيد. بايد دستش را بگيريد نه اينکه بر سرش بزنيد.

مرحوم کليني در کافي شريف و شيخ صدوق در من لا يحضر داستاني را نقل کردند. زني خدمت اميرالمؤمنين آمد و فرمود: «طهر» مرا پاک کن. اين خانم باردار بود. حضرت خيلي ناراحت شدند و فرمودند: برو وضع حمل کن. دنبال کارت برو. زن باردار حد الهي ندارد. اين رفت و وضع حمل کرد و بعد از چند ماه بازگشت. گفت: من گناهي مرتکب شدم، حد الهي را بر من جاري کن. حضرت فرمود: برو. بايد بچه را دو سال کامل شير بدهي. بار سوم

ص: 4268

آمد و فرمود: دو سال شير دادم. گاهي ما چوب نفهميدن معارف دين و نگاه دين را مي خوريم. فکر مي کنيم پاکي به اين است که حد الهي بر ما جاري شود. خدمت اين است که مجرمي را کشف کنيم. حضرت فرمود: اين بچه مادر مي خواهد. بايد به جايي برسد که زمين نخورد. از پشت بام نيافتد. در چاهي نيافتد، بد و خوب را تشخيص بدهد. برو از بچه ات مواظبت کن. انسان ناداني ديد اين زن دارد برمي گردد. گفت: کجا مي روي؟ گفت: حضرت گفته: بايد چند سال از بچه ات مواظبت کني. گفت: من مراقبت مي کنم. برگرد! حضرت دنبال بهانه مي گردد طرف برود و سالها طول بکشد و ديگر نيايد.

داستان سوم که باز مرحوم کليني در کافي شريف دارد. مي خواهم تفاوت ما و تفاوت سيره علوي را بگويم. کسي مي گويد: من آدمي را در بازار کوفه ديدم که چهار انگشت او قطع شده بود. گفتم: رفيق! چه شده است؟ گفت: ما دزدي کرديم. هشت نفر بوديم و دزدي کرديم. ما را خدمت اميرالمؤمنين بردند. خودمان اعتراف کرديم. باز اگر اعتراف نمي کرد سرقت ثابت نمي شد. حضرت از ما سؤال کرد. مي دانيد در مسأله ي سرقت آنقدر شرايط سنگين است براي قطع انگشت که به اين زودي ثابت نمي شود. حضرت فرمود: مي دانستيد حرام بوده است؟ گفت: مي دانستيم و دست به کار شديم. هم حرمت را مي دانستيم و هم مبلغ قابل توجه بود. وقتي به اين آقا گفتند: چه کسي انگشتان تو را قطع کرده است؟ گفت: «قطعني خير الناس» بهترين مردم! چرا؟ حضرت وقتي حد الهي را جاري کرد. فرمود: اينها نروند. همه را ببريد يک جايي از اينها

ص: 4269

پذيرايي کنيد. غذاهاي خوب به اينها بدهيد که اين ضعفي که پيدا کردند جبران شود. سارق سرقت کرده است اما حق حيات دارد. بايد جانش را حفظ کنيم. وضع ما که خوب شد، ما را خدمت اميرالمؤمنين آوردند. حضرت فرمود: لباس هاي خوب تن اينها کنيد که اينطور نروند. فرمود: بنشينيد با شما صحبت کنم. اگر توبه کنيد و پشيمان شويد فرداي قيامت به بهشت مي رويد و اين انگشت ها به شما برمي گردد. يعني مجرم حد الهي را خورد، اما بعد حضرت نصيحت مي کند. غذاي خوب و لباس خوب به اينها مي دهد.

خدا عالم بزرگي را رحمت کند. اوايل انقلاب قاضي بود. من شنيدم وقتي مجرمي را مي آوردند مي فرمود: مي دانستي اين کار حرام است؟ مي گفت: نه. مي گفت: خوب برو! اگر نمي دانستي برو. ديگر تکرار نکن. اگر مي گفت: مي دانستم، مي فرمود: توبه کردي. ديگر اين کار را نمي کني؟ مي گفت: نه، مي گفت: برو. يعني به دنبال اثبات جرم مجرم نباشيم. اين اعتدال و ميانه روي در سيماي پيامبر و در زندگي اميرالمؤمنين(ع) است.

شريعتي: علي(ع) عين عدل است. ميزان الاعمال است. چهره اي که از اميرالمؤمنين داريم اين است که حدود الهي را کاملاً رعايت مي کرد ولي دلسوزي پدرانه حضرت براي شيعيان و پيروانش خيلي عجيب است.

حاج آقاي حسيني: اينها حق الله بود. اما اگر پاي حق الناس وسط مي آمد، يا اينکه بيت المال بود. به حضرت خبر دادند در اهواز کسي که مسئول گرفتن ماليات در بازار بود تخلفي کرده است. اميرالمؤمنين چهارده دستور براي مجازات او دادند. تازيانه بزن. در بازار بچرخان. به مردم اعلام کن. چون بيت المال را ضايع کرده است. چهارده دستور براي مجازات

ص: 4270

دادند.

شريعتي: قسم به وعده ي شيرين من يمت يرني *** که ايستاده بميرم به احترام علي

امروز صفحه 449 قرآن کريم، آيات 77 تا 102 سوره مبارکه صافات در سمت خداي امروز تلاوت مي شود.

«وَ جَعَلْنا ذُرِّيَّتَهُ هُمُ الْباقِينَ «77» وَ تَرَكْنا عَلَيْهِ فِي الْآخِرِينَ «78» سَلامٌ عَلى نُوحٍ فِي الْعالَمِينَ «79» إِنَّا كَذلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنِينَ «80» إِنَّهُ مِنْ عِبادِنَا الْمُؤْمِنِينَ «81» ثُمَّ أَغْرَقْنَا الْآخَرِينَ «82» وَ إِنَّ مِنْ شِيعَتِهِ لَإِبْراهِيمَ «83» إِذْ جاءَ رَبَّهُ بِقَلْبٍ سَلِيمٍ «84» إِذْ قالَ لِأَبِيهِ وَ قَوْمِهِ ما ذا تَعْبُدُونَ «85» أَ إِفْكاً آلِهَةً دُونَ اللَّهِ تُرِيدُونَ «86» فَما ظَنُّكُمْ بِرَبِّ الْعالَمِينَ «87» فَنَظَرَ نَظْرَةً فِي النُّجُومِ «88» فَقالَ إِنِّي سَقِيمٌ «89» فَتَوَلَّوْا عَنْهُ مُدْبِرِينَ «90» فَراغَ إِلى آلِهَتِهِمْ فَقالَ أَ لا تَأْكُلُونَ «91» ما لَكُمْ لا تَنْطِقُونَ «92» فَراغَ عَلَيْهِمْ ضَرْباً بِالْيَمِينِ «93» فَأَقْبَلُوا إِلَيْهِ يَزِفُّونَ «94» قالَ أَ تَعْبُدُونَ ما تَنْحِتُونَ «95» وَ اللَّهُ خَلَقَكُمْ وَ ما تَعْمَلُونَ «96» قالُوا ابْنُوا لَهُ بُنْياناً فَأَلْقُوهُ فِي الْجَحِيمِ «97» فَأَرادُوا بِهِ كَيْداً فَجَعَلْناهُمُ الْأَسْفَلِينَ «98» وَ قالَ إِنِّي ذاهِبٌ إِلى رَبِّي سَيَهْدِينِ «99» رَبِّ هَبْ لِي مِنَ الصَّالِحِينَ «100» فَبَشَّرْناهُ بِغُلامٍ حَلِيمٍ «101» فَلَمَّا بَلَغَ مَعَهُ السَّعْيَ قالَ يا بُنَيَّ إِنِّي أَرى فِي الْمَنامِ أَنِّي أَذْبَحُكَ فَانْظُرْ ما ذا تَرى قالَ يا أَبَتِ افْعَلْ ما تُؤْمَرُ سَتَجِدُنِي إِنْ شاءَ اللَّهُ مِنَ الصَّابِرِينَ «102»

ترجمه: و (تنها) نسل او را باقى گذاشتيم. و در ميان آيندگان براى او (مدح و ثنا) به جا گذاشتيم. در ميان جهانيان بر نوح سلام باد. همانا ما نيكوكاران را اين گونه پاداش مى دهيم. به راستى كه او از بندگان مؤمن ما بود. سپس ديگران

ص: 4271

را غرق كرديم. و بى گمان، ابراهيم از پيروان نوح بود. آن گاه كه با دلى سليم و سالم (از هر عيب) به پيشگاه پروردگارش آمد. آن گاه كه به پدر (سرپرست) و قوم خويش گفت: اين (بت ها) چيست كه مى پرستيد؟ آيا به دروغ معبودهاى ديگرى غير از خداوند مى خواهيد. پس گمان شما به پروردگار جهانيان چيست (كه غير او را مى پرستيد)؟ پس نگاه خاصّى به ستارگان كرد و گفت: من بيمارم (و نمى توانم در مراسم عيد شما شركت كنم.) پس مردم از او روى گردانده برگشتند. پس پنهانى به سراغ خدايان آنان (در بت خانه) رفت و (با تمسخر) گفت: چرا غذا نمى خوريد؟ شما را چه شده، چرا سخن نمى گوييد؟ پس (دور از چشم مردم) به سراغ بت ها رفت و با قدرت ضربه محكمى بر آنها فرود آورد (و خردشان كرد). پس مردم شتابان به سوى او روى آوردند (و اعتراض كردند). (ابراهيم) گفت: آيا آن چه را خود مى تراشيد مى پرستيد؟ در حالى كه خداوند شما و آن چه را انجام مى دهيد (و مى سازيد) آفريده است. گفتند: براى (كيفر) او بنيانى به پا كنيد (همچون كوره) پس او را در آتش بيفكنيد. پس خواستند براى (نابودى) ابراهيم به او نيرنگى زنند، ولى ما آنان را زيردست و مغلوب قرار داديم (و نقشه ى آن ها را نقش بر آب كرديم). و (ابراهيم) گفت: من به سوى پروردگارم رهسپارم، او مرا راهنمايى خواهد كرد. پروردگارا! (فرزندى) از گروه صالحان به من ببخش. پس ما او را به نوجوانى بردبار مژده داديم. پس چون نوجوان در كار و كوشش به پاى او رسيد، پدر گفت: اى فرزندم! همانا

ص: 4272

در خواب (چنين) مى بينم كه تو را ذبح مى كنم پس بنگر كه چه مى بينى و نظرت چيست؟ فرزند گفت: اى پدر! آن چه را مأمور شده اى انجام ده كه به زودى اگر خدا بخواهد مرا از صبر كنندگان خواهى يافت.

شريعتي: چقدر خوب است ثواب تلاوت آيات امروز را به روح بلند و آسماني حضرت عبدالعظيم حسني هديه کنيم. اتفاق خوبي در اين ماه افتاده و آن اين است که روزهاي پنج شنبه ما مزين به حضور حاج آقاي مهندسي (ره) است. انشاءالله دوستان مباحث را پيگيري کنند.

حاج آقاي حسيني: هم سيره ي نبوي و هم سيره ي علوي اينطور شد که در حق الناس و بيت المال کوتاهي نمي کردند. با کسي تعارف نداشتند. اگر کسي ذره اي به بيت المال دست درازي مي کرد، برخورد شديد مي کردند. يکوقت گفتيم سوده همدانيه شکايتي که از يکي از کارگزاران اميرالمؤمنين داشت، به حضرت گفت: وقتي کارگزار شما مي آيد از ما زکات بگيرد، ماليات بگيرد، ما تسليم هستيم و مي دهيم. ولي ظرف هاي زکات را سر پر مي گيرد. اميرالمؤمنين (ع) زانوانش سست شد و نشست گريه کرد و گفت: خدايا تو شاهد هستي. من اينها را نمي فرستم به مردم ظلم کنند. نامه نوشتند و کارگزار را عزل کردند. ولي در حق الله نه، اصرار نداشتند جرم ثابت شود. يکوقت هست کسي گناهي کرده و حق الله است اما يک طرف قضيه هم آبروي مؤمني را از بين برده است. حقي را ضايع کرده است. مثل کسي که فحشايي مرتکب شده است. اما آبروي طرف را هم برده است. او اگر بيايد از حقش دفاع کند، بايد حق او را اثبات کرد، و حد الهي

ص: 4273

را اجرا کرد. اما کسي بين خودش و خدا گناهي مرتکب شده است، اصرار نداشته باشم اثبات کنم. آنچه بين خود و خداي ما است، گناهي کرديم و خطايي کرديم، ما معصوم نيستيم، اولاً اصرار بر اثبات آن نداشته باشيم. راجع به ديگران اصرار نکنيم جرمشان ثابت شود. آبروداري کنيم. من بارها گفتم که مشکل ما در باورهاي ديني است. اين قرآن را باور نداريم. پيامبر خدا مي گويد: آبرو بردي مطمئن باشد آبرويت مي رود. خودت گرفتار آن گناه مي شوي و خدا تو را رسوا مي کند. در حق الناس مواظب باشيم. در حق الله هم اگر پاي کسي در ميان نباشد، خدا ما را مي بخشد.

شريعتي: دعا بفرماييد.

حاج آقاي حسيني: يادي از شهداي مدافع حرم بکنيم. بيشتر شهداي مدافعين حرم از مهاجرين افغاني و پاکستاني هستند. من سر مزار اينها در قم بهشت حضرت معصومه(س) رفتم، دويست نفر از شهداي مدافع حرم آنجا بودند. خدا را به حق محمد و آل محمد قسم مي دهيم روح و ريحانش را به ارواح همه ي گذشتگان و شهدا و مخصوصاً شهداي مدافع حرم و مهاجرين غريب در وطن عايد و واصل بگرداند.

95-10-21- تکريم فضيلت ها

بسم الله الرحمن الرحيم و صلي الله علي محمد و آله الطاهرين

شريعتي: سلام مي کنم به همه شما. به شما و ايماني که از آن سرشار هستيد. سلام مي کنم به بيننده ها و شنونده هاي عزيزمان، باز هم ارتحال مجاهد نستوه حضرت آيت الله هاشمي رفسنجاني را تسليت مي گويم. امروز هم مردم نشان دادند که همچنان قدرشناس هستند و با تشييع پيکر مرحوم هاشمي رفسنجاني واقعاً سنگ تمام گذاشتند. براي شادي روحشان دعا مي کنيم. حاج آقاي حسيني سلام

ص: 4274

عليکم و رحمه الله.

حاج آقا حسيني: عرض سلام خدمت همه بينندگان و شنوندگان برنامه سمت خدا دارم. من هم ارتحال اين عالم مجاهد را به همه عزيزان تسليت مي گويم.

شريعتي: به رسم سه شنبه ها مهمان سفره ي ناب و پر برکت نهج البلاغه ي شريف هستيم. ببينيم امروز براي ما چه به ارمغان آورده اند.

حاج آقاي حسيني: بسم الله الرحمن الرحيم. يکي از سيره هاي اميرمؤمنان و بلکه بالاتر يکي از اصول و پايه ها در سيره ي اميرالمؤمنين، هم سيره ي علوي و هم سيره ي نبوي، تکريم فضيلت ها هست. يادم هست يکوقتي از يکي از اساتيد بزرگوار تفسير ما سؤالي پرسيدند. شايد اين سؤال براي خيلي از بينندگان مطرح باشد. سؤال کردند که اين قرآن کريم که بيش از شش هزار آيه دارد، نمي شد از آن طرف مي گويند: 124 هزار پيامبر نام پانصد نفر از اين پيغمبرها در قرآن مي آمد؟ در قرآن کريم کلاً نام 26 پيامبر بيشتر نيامده است. از 124 هزار پيامبر فقط نام 26 پيامبر آمده است. بيش از شش هزار آيه دارد. جا نبود در اين آيات، کم مي آمد؟ صد تا، دويست تا، پانصد تا از اسامي پيغمبران در قرآن کريم مي آمد. اين بزرگوار جواب خوبي دادند. فرمودند: هم قرآن و هم اولياي خدا، اميرالمؤمنين و خود نبي مکرم اسلام به جاي تأکيد بر افراد و شخصيت ها روي فضيلت ها تأکيد دارند. اگر شخصيت ها به جايي رسيدند به خاطر فضيلت ها هست.

من يک نگاهي به آيات قرآن مي کردم، شايد براي عزيزان جالب باشد. به عنوان مثال من هشت تا از مهمترين ارزش هاي ديني که در قرآن آمده را نام مي برم. اينها اصول ارزش هاي ديني است. ايمان، جهاد، شهادت،

ص: 4275

انفاق، صبر، اخلاص، صداقت، اصلاح. من جمع زدم و ديدم اين آيات و موضوعات در قرآن کريم بيش از سيصد بار تکرار شده است. يعني قرآن به جاي اينکه نام پيامبران را بياورد و تکرار کند، نام اولياي خدا را بياورد، هي گفته: «الذين آمنوا»، «جاهدوا»، «قتلوا» به شهادت رسيدن، «انفقوا» انفاق کردن، «صبروا» صبر و پايداري کردن، «اخلصوا» اخلاص داشتن، «صدقوا» با صداقت رفتار کردن. «اصلحوا» قصدشان خيرخواهي و اصلاح در جامعه بوده است. روي اينها تأکيد کرده و خيلي مهم است.

مثلاً قريب 260 بار در قرآن «آمنوا» آمده است. «جاهدوا، قتلوا، انفقوا، صبروا» 17 بار واژه ي «انفقوا» داريم. 15 بار واژه ي «جاهدوا» داريم. جمعاً اين هشت اصل که به عنوان اصول ارزش هاي ديني مي شود نام برد، بيش از سيصد بار ما اين واژه ها را در قرآن داريم. اينها مهم است. اگر هم به کمال رسيدند و شخصيت ها، شخصيتي پيدا کردند به خاطر ايمان است، جهاد است، شهادت و انفاق است. 124 هزار پيامبر فقط نام 26 نفر آمده است. اين همه اولياي خدا و اصحاب خوب پيامبر، نامشان نيامده است. اين استاد بزرگ فرمود: قرآن روي اين فضيلت ها تأکيد دارد.

مشکل هميشه ي جوامع ديني اين است، به هر مقداري که به اين فضيلت ها نزديک شوند، مؤمن واقعي هستند. همين «آمنوا» ايمان، يعني باور. ما چقدر الآن باور در زندگي مان قوي است؟ باور به وعده هاي الهي، اگر باور داشتيم آنوقت جهاد مي رفتيم و انفاق مي کرديم و در مصيبت ها صبر مي کرديم. اولينش ايمان است. قرآن کريم سوره ي مبارکه ي قصص آيه اي دارد جالب است. قرآن کريم مي فرمايد: داستان حضرت موسي و مادرش، خدا شهيد آيت

ص: 4276

الله مطهري را رحمت کند. مي فرمودند: اگر سه زن نقش خودشان را به زيبايي اجرا نمي کردند، اصلاً ما پيامبري به نام موسي نداشتيم. سه زن مؤمن، مادر موسي، خواهر موسي و آسيه! آنوقت راجع به مادر موسي آيات هفتم تا يازدهم سوره ي قصص هست. «وَ أَوْحَيْنا إِلى أُمِّ مُوسى» ما به مادر موسي وحي کرديم، «أَنْ أَرْضِعِيهِ» به اين کودک شير بده، «فَإِذا خِفْتِ عَلَيْهِ» وقتي ترسيدي مأمورين فرعون بيايند موسي را ببرند به قتل برسانند، «فَأَلْقِيهِ فِي الْيَمِّ» در دريا و در امواج خروشان نيل بيانداز. مادر مي تواند بچه اش را به خاطر کلامي که خدا گفته و وعده اي که خدا داده در يک صندوقچه بگذارد و به امواج خروشان نيل تحويل بدهد. چرا؟ «وَ لا تَخافِي وَ لا تَحْزَنِي» نترس، «إِنَّا رَادُّوهُ إِلَيْكِ» ما برمي گردانيم. همين حرف را خدا به ما هم گفته است. جان طلب ما، گفته: از مالت بگذر،«إِنَّا رَادُّوهُ إِلَيْكِ» ما باور نداريم. «إِنَّا رَادُّوهُ إِلَيْكِ وَ جاعِلُوهُ مِنَ الْمُرْسَلِينَ» (قصص/7) نه فقط برمي گردانيم، از پيامبران و مرسلين مي شود. اين ايمان است. مادر موسي اين ايمان را داشت. خواهر موسي داشت. آسيه داشت و ما نداريم.

هرچه باورها در زندگي ما تقويت شود، آنوقت مي توانيم کارهاي بعدي را انجام بدهيم. الآن به مادري مي گوييم: بگذار فرزندت دارد قدمي در راه کارها و خدمات ديني برمي دارد، مثلاً مي خواهد طلبه شود، خيلي ها مي نويسند ما مي خواهيم طلبه شويم، پدر و مادر ما موافقت نمي کنند. در فلان کار خير پدر و مادرم موافقت نمي کنند. مادر موسي باور داشت و فرزندش را در امواج خروشان نيل تحويل بدهد، چون خدا گفته: «إِنَّا رَادُّوهُ إِلَيْكِ وَ جاعِلُوهُ

ص: 4277

مِنَ الْمُرْسَلِينَ» پس اين ارزش ها مهم شد.

ايمان، جهاد، شهادت، صبر، اخلاص، صداقت، در قرآن در سوره ي مبارکه توبه ده تا از اين ويژگي ها رديف هم آمده است. خدا مي توانست به جاي اين ده ويژگي اسم ده پيامبر را ببرد. «إِنَّ اللَّهَ اشْتَرى مِنَ الْمُؤْمِنِينَ أَنْفُسَهُمْ وَ أَمْوالَهُمْ» (توبه/111) خدا خريدار جان و مال مؤمنين است. «بِأَنَّ لَهُمُ الْجَنَّةَ يُقاتِلُونَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ» دارد از مجاهدين تعريف مي کند. بعد ده ويژگي را مي گويد. «التَّائِبُونَ الْعابِدُونَ الْحامِدُونَ السَّائِحُونَ الرَّاكِعُونَ السَّاجِدُونَ الْآمِرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ النَّاهُونَ عَنِ الْمُنْكَرِ وَ الْحافِظُونَ لِحُدُودِ اللَّهِ وَ بَشِّرِ الْمُؤْمِنِينَ» (توبه/112) مي توانست به جاي اين ده ويژگي اسم ده پيامبر را ببرد. اينها مهم است. آنهايي که توبه مي کنند، عبادت مي کنند، حمد خدا مي گويند، جهاد مي کنند، در رکوع و سجده هستند، امر به معروف و نهي از منکر مي کنند، حدود الهي را حفظ مي کنند، مؤمن هستند، به مؤمنين بشارت بده.

قرآن کريم سيزده بار گفته: «لا يَستَوي، ما يَستَوي، هَل يَستَوي» چه کساني با چه کساني مساوي نيستند. اين سيزده آيه را خود عزيزان مراجعه کنند. «وَ ما لَكُمْ أَلَّا تُنْفِقُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ» مردم چرا انفاق نمي کنيد؟ «وَ لِلَّهِ مِيراثُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ» آخر به خود ما برمي گردد و ما وارث آسمان و زمين هستيم. در راه خدا بدهي به خودت برمي گردد. ندادي، جمع کردي و جمع کردي، آخر به ما برمي گردد. «لا يَسْتَوِي مِنْكُمْ مَنْ أَنْفَقَ مِنْ قَبْلِ الْفَتْحِ وَ قاتَلَ أُولئِكَ أَعْظَمُ دَرَجَةً مِنَ الَّذِينَ أَنْفَقُوا مِنْ بَعْدُ وَ قاتَلُوا» (حديد/10) فرق دارد. بله ما مجاهد داريم، ما انفاق گر داريم. ولي همه با هم يکي نيستند. يک عده «من قبل

ص: 4278

الفتح» آمدند. قبل از فتح مکه و روز غربت اسلام دين را ياري کردند. قرآن مي گويد: ما به همه پاداش مي دهيم، ولي «أُولئِكَ أَعْظَمُ دَرَجَةً مِنَ الَّذِينَ أَنْفَقُوا مِنْ بَعْدُ وَ قاتَلُوا» آنهايي که بعداً آمدند. مگر مي شود يکي حساب کرد کساني را که در بدر پيامبر را ياري کردند با آنهايي که روز آخر آمدند؟ «وَ كُلًّا وَعَدَ اللَّهُ الْحُسْنى » خدا به همه وعده نيک مي دهد. ولي تفاوت دارد و اينها با هم يکي نيستند. «وَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ خَبِيرٌ» (حديد/10)

«لَقَدْ تابَ اللَّهُ عَلَى النَّبِيِّ وَ الْمُهاجِرِينَ وَ الْأَنْصارِ» (توبه/117) خدا رحمتش را شامل پيامبر و مهاجرين و انصار کرد. «الَّذِينَ اتَّبَعُوهُ فِي ساعَةِ الْعُسْرَةِ» در روزهاي سخت اين را ياري کردند. «مِنْ بَعْدِ ما كادَ يَزِيغُ قُلُوبُ فَرِيقٍ مِنْهُمْ» يک عده همان روزها نزديک بود منحرف شوند. جدا شوند و فاصله بگيرند، ولي آنهايي که در سختي پيامبر را ياري کردند. باز در سوره توبه مي فرمايد: «وَ السَّابِقُونَ الْأَوَّلُونَ مِنَ الْمُهاجِرِينَ وَ الْأَنْصار وَ الَّذِينَ اتَّبَعُوهُمْ بِإِحْسانٍ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَ رَضُوا عَنْه » (توبه/100) آنهايي که روز غربت و تنهايي اسلام آمدند. شما آيات «يستوي، لا يستوي، هل يستوي» را در قرآن ببينيد. اينها با هم تفاوت دارند و يکي نيستند. «هَلْ يَسْتَوِي الَّذِينَ يَعْلَمُون وَ الَّذِينَ لا يَعْلَمُونَ» (زمر/9) خيلي خوب است. اين آيه هم يکي از همين «يستوي » هاست. علم و دانش ملاک تقواست. ملاک تقدم است. تقوا ملاک تقدم است. اعمي و بصير بودن ملاک تقدم است. نه کور ظاهري! کور باطن نبودن مهم است. قرآن کريم سيزده بار گفته: اينها با هم مساوي نيستند.

در حالات رسول خدا

ص: 4279

هست، «يکرم أهل بدر من المهاجرين والأنصار» پيامبر تا روز آخر، بدري ها را احترام مي کرد. بقيه هم احترام دارند. ولي هرکس جايگاه خودش را دارد. يک روز پيامبر خدا در جلسه نشسته بودند. «فجاء اناس من أهل بدر» جلسه پر بود و جا نبود. چند نفر از بدري ها آمدند، چون جا نبود، ايستادند. پيامبر ديد اينها ايستادند. پيامبري که خيلي مواظب آداب بود. حق کسي ضايع نشود. اينها کساني بودند که آن روزي که شما اسلام را نمي شناختيد در رکاب من جنگيدند. اينها جهاد کردند. حضرت به اينها فرمود: يا فلان، يا فلان، اسم بردند. شما و شما و... بلند شويد. به بدري ها فرمودند: بنشينيد.

يک داستان ديگر از جنگ احد بگويم. آمدند به پيامبر خدا گفتند: يا رسول الله! در احد جمع زيادي به شهادت رسيدند. مي خواهيم شهدا را با هم دفن کنيم؟ چند شهيد را با هم در يک قبر بگذاريم. هر شهيدي را که جلوتر دفن کنيم يک احترام بيشتري است. ترتيب شهدا را چطور قرار بدهيم؟ رسول خدا فرمود: برويد بررسي کنيد. ببينيد کدام يکي بيشتر با قرآن مأنوس بودند. حافظ قرآن بودند؟ يعني حتي انسان بعد از مرگش دو تا جنازه داريم، يکي عالم است، يکي نيست. يکي مجاهد است و يکي نيست. يکي بعد از فتح آمده و يکي قبل از فتح آمده است. يکي انسش با قرآن کمتر است و يکي بيشتر است. يکي اهل انفاق بوده و يکي نبوده است. يکي مادر شهيد است و يکي نيست. يکي پدر شهيد است و يکي نيست. يکي در زندگي صبر داشته است. اينها با هم مساوي نيستند. مي خواهيد دو

ص: 4280

جنازه را با هم دفن کنيد. مي خواهيد دو نفر را احترام کنيد ببينيد کدام يک اين معيارها را دارند؟ اين هشت ارزشي که گفتيم اصول ارزش هاست، بررسي کنيد ببينيد کدام يک دارند.

الآن امروز 28 سال از پايان جنگ مي گذرد. از شروع جنگ 36 سال گذشته است. اين جوان ها کجا يادشان است. سه نسل گذشته است. به يک جوان سي ساله بگو: جنگ، چيزي نمي داند. اين دو ساله بوده جنگ تمام شده است. از انقلاب چيزي يادش نيست. 53 سال پيش است! اينکه ما در جلسات قبل گفتيم رسول الله «يحسن الحسن» خوبي ها را تحسين مي کرد. اگر جامعه اي اين ارزش ها يادش برود، صبر يادش برود، جهاد يادش برود، شهدا يادش برود، مادر شهيد و پدر شهيد يادش برود، اين جامعه قطعاً مرده است. مرگش حتماً رسيده است. يک جامعه جانبازان را يادش برود، مادر سه شهيد را يادش برود. مادر چهار شهيد را يادش برود. به همه يکسان نگاه کند. شهداي مدافع حرم را يادش برود.

من هفته ي گذشته که از «يحسن الحسن» نمونه هاي فراواني گفتم، ديدم يکي از عزيزان پيام داده بود که شما همه را گفتي، شهداي مدافع حرم را نگفتي. گفتم: من در برنامه ها مکرر از شهداي مدافع حرم ياد کردم. خاک پاي مدافع حرم هستيم. گفت: «مادح خورشيد مداح خود است» داريم تعريف خودمان را مي کنيم اگر از شهدا و مجاهدين تعريف مي کنيم. نه اينکه اگر کسي در مورد کهکشان ها کتاب نوشت، خورشيد شناسي و ماه شناسي، اين خودش را تعريف کرده يا خورشيد را تعريف کرده است؟ من هم فهميدم خورشيد چيست و ماه چيست. گفتم: چشم باز هم مي گويم.

ص: 4281

ز يکي از مهاجرين پيام ديدم. در صدر همه شهداي مدافع حرم مهاجرين هستند. زينبيون، فاطميون، پاکستاني ها و عزيزان افغاني هستند. انشاءالله خدا هرچه زودتر ريشه ي داعشي ها را از عراق و سوريه نابود کند و سراغ کساني بروند که اينها را توليد کردند و شرشان به همان ها برگردد.

اگر يک جامعه اين ارزش ها را فراموش کرد، ديگر آن جامعه زنده نيست. ديروز اخبار را نگاه مي کردم. ديدم در صدر کساني که حضور در جماران داشتند براي تجليل از مرحوم آيت الله هاشمي رفسنجاني، فرماندهان نظامي بودند. چرا اينها اينقدر عجله داشتند بروند؟ اينها مي فهميدند دوران جنگ دفاع مقدس يعني چه؟ فرماندگي جبهه يعني چه؟ هشت سال يعني چه؟ من کجا مي فهمم. سردار سليماني مي فهمد که در صدر کساني بود که خودش را به حسينيه ي جماران رسانده بود. جواني که الآن 30 سال دارد. به او بگو: تمام دنيا عليه ما بسيج شده بودند. مي گويد: نه بابا! جدي مي گويي؟ تحريم هاي امروز چيزي نيست. امروز ملت ما الحمدلله همه چيز دارد صادر مي کند. انواع و اقسام موشک ها را داريم. اما آن روز چيزي نداشتيم و دست خالي بوديم. دشمن آماده بود و ما درگير هزار گرفتاري داخلي بوديم. آنوقت کسي بتواند هشت سال آبرومندانه جبهه هاي جنگ را فرماندهي کند؟ اين است که اينها مي فهمند و ما نمي فهميم.

در زمان جبهه هاي جنگ، در دوران عمليات ها رزمنده هاي ما مي رفتند و ايشان فرماندهي مي کرد، آن گزارشي که ايشان مي آمد و در خطبه هاي نماز جمعه از آن عمليات و سختي عمليات مي داد، مي گفتم: اين گزارش زيبا از حماسه ي رزمندگان کمتر از خود عمليات نيست. اي کاش الآن هم رسانه ي ملي تکه هايي

ص: 4282

از آن خطبه ها را که بعد از جنگ هاي سنگين و عمليات هاي سخت بود را مي داد. قرآن مي فرمايد: «لا يستوي من قبل الفتح» در ذيل همين آيه مفسرين نکته زيبايي را بيان کردند. «لا يَسْتَوِي الْقاعِدُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ غَيْرُ أُولِي الضَّرَر» (نساء/95) يادتان باشد شما نرفتيد. ديگران رفتند انجام دادند. شما با آنها يکي نيستيد. من که دوران جنگ پايم را از قم بيرون نگذاشتم، گفتيم: الحمدلله رزمنده ها هستند و ما آنها را دعا مي کنيم. اين مساوي است با مادري که داغ پنج شهيد را ديد؟ اين مساوي است با رزمنده اي که هشت سال در جبهه بود؟ اگر اينها را فراموش کنيم مرگ حيات و جامعه ماست. جانبازي مي گفت: از سال 61 تا 95، 34 سال است که يک شب آرام نخوابيدم. قطع نخاعي بود و روي ويلچر بود. يکوقتي اگر براي ما حادثه اي پيش بيايد، دندان دردي، گوش دردي، شبانه هم شده يک آمپول مي زنيم تا شب را راحت بخوابيم و فردا به سراغ معالجه برويم! آنوقت يک کسي مي گويد: من 34 سال است که يک شب آرام نخوابيدم. اينها را نبايد مساوي نگاه کرد.

من از جوان هاي عزيز تقاضا مي کنم که شما نبوديد، ما هم نبوديم، سال 41 نبوديم. آغاز انقلاب امام نبوديم. شکنجه ها را نديديم. الآن موزه شده است، برويد موزه را ببينيد. موزه عبرت که نزديک ميدان امام خميني است. بدترين جا براي شکنجه ي انقلابيون بوده است. بعضي از اينها دوازده سال در سخت ترين شکنجه ها در زندان بودند. اينها را نمي شود مساوي حساب کرد. سال 41 با سال 95 اختلاف دارد.

اين ايام سالگرد يک مجاهدي است که ما حتي اسمشان را

ص: 4283

هم نمي شناسيم. هرکسي صداي من را مي شنود، تا هفته ي ديگر فرصت دارد، اگر در بازار کتابي را پيدا کرديد، سي صفحه است. درباره ي شخصيت اين آقا است. هفتادمين سال ارتحال اين شخصيت است. امام (ره) خيلي زود از کسي تعريف نمي کرد و اهل مبالغه هم نبود. يکي از اساتيد بزرگوار مي فرمود: امام سخت پسند! کسي را زود نمي پسنديد. امام (ره) مي فرمودند: اگر کسي در اين زمان مي خواهد مؤمني را ببيند که شياطين تسليم او مي شوند، و به دست او ايمان مي آورند، مجاهد بافقي را زيارت کنند. مرحوم آيت الله محمد تقي بافقي! الآن هفتادمين سال ارتحال اين مرد بزرگوار است.

در زمان رضاخان در مورد همين قضيه ي کشف حجاب که هفده دي ماه سالروز کشف حجاب بود، اين بزرگوار داشت در حرم حضرت معصومه(س) دعاي ندبه مي خواند. گفتند: چه مي خواني؟ اينجا دستگاه رضاخان و زن رضاشاه بي حجاب در حرم حضرت معصومه آمدند. ايشان مي آيد و برخورد مي کند و داد مي زند و اينها را بيرون مي کند. مي گويد: حجابتان را رعايت کنيد. اينها زير بار حجاب نمي روند. بالاخره مجبور به فرار مي شوند. زنگ مي زنند و رضاخان مي آيد و پيرمرد بزرگوار را زير ضربات چکمه خودش قرار مي دهد. در حالاتش هست که فقط يا صاحب الزمان را صدا مي زده است. او را حسابي مي زنند و بعد هم شش ماه او را زندان مي کنند. مرحوم آيت الله العظمي حائري تلاش مي کنند، ايشان تبعيد مي شود. نوزده سال در شهر ري ايشان تبعيد بود. امام حرم حضرت عبدالعظيم مي آمد، مي فرمودند: به نيابت از زيارت حضرت عبدالعظيم و نيت ديدن اين مجاهد. به ايشان گفته بودند بايد عراق بروي و ديگر در

ص: 4284

قم نماني! ايشان چون در عراق نمي توانسته برود در شهر ري تبعيد مي شود. کسي اينطور مجاهد بوده است. آنوقت الآن نامش فراموش شده است. من از يزدي ها و بافقي ها گله دارم. من چند شب پيش در حرم حضرت معصومه گفتم: اين قبرش کنار آيت الله العظمي حائري است. شما يک جلسه بگيريد. باز در حرم حضرت عبدالعظيم يک جلسه برايش گرفتند. جلسه بگيرند که جوان ها بشناسند. همين بزرگوار در برابر اين مصيبت ها صبر مي کردند.

خانواده هايي که مريض دارند. مريض داري و پرستاري مي کنند، خسته شدند، هرکس حرف مرا مي شنود، توجه کند. مادرت مريض است. پدرت مريض است. بچه مريض داري. در پيام ها نوشتند: چند سال است فرزندم گرفتار يک بيماري است که فقط حيات نباتي دارد. هيچ احساسي ندارد و من دارم از او پرستاري مي کنم. مرحوم بافقي(ره) اواخر عمر سکته مي کند و چند سال تمام بدنش از حرکت مي ايستد. حتي دستش را نمي توانست بلند کند که غذا دهانش بگذارد. در حالات ايشان است که گفتند: آقا حال شما چطور است؟ گفت: الحمدلله! خيلي خوب هستم. گفتند: اين وضع شما در مقايسه با وضعي که داشتيد و آنطور جنب و جوش داشتيد و در برابر رضاخان مي ايستاديد. گفت: خبر نداري! اينقدر پيش خدا عزيز شدم که خدا مي خواهد به من بگويد: عزيز من ديگر لازم نيست دستت را هم بلند کني در دهانت غذا بگذاري. من بندگان خودم را موکل تو مي کنم و اينها غذا در دهانت بگذارند. بالاخره بيماري پيش آمده است. مريضي پيش آمده است. اگر بدگويي کنم و فرياد بزنم و ناسپاسي کنم مشکل من حل مي شود؟

خدا مرحوم آيت الله العظمي ثمره

ص: 4285

خوانساري را رحمت کند. کسي مي گفت: شب آخر عمرش به ديدنش رفتم. از او پرسيدم: حال شما چطور است؟ شب تا صبح نخوابيده بود. آمد بگويد: ديشب تا صبح نخوابيدم... ديد ناشکري است. سه مرتبه گفت: الحمدلله! ديشب تا صبح الحمدلله... ديشب تا صبح الحمدلله... آنچه براي ما مي ماند اين است.

هشت ارزش ديني را گفتيم که ايمان، جهاد، صبر، انفاق است. من يک خوابي را عرض مي کنم. يکي از علماي بزرگ اهل سنت سبط بن الجوزي است. عالم بسيار مهمي است. در کتابش نوشته است. علمايي مثل علامه حلي، اين داستان را از ايشان در کشف اليقين نقل کرده است. مرحوم ديلمي در ارشاد القلوب نقل کرده است. معلوم است خيلي برايشان جالب بوده است. يکي از اساتيد مي گفت: الآن سخنراني ها بيشتر است يا قبل از انقلاب بيشتر بود؟ الآن بيشتر است. گفت: قبول داريد که الآن اصلاً قابل مقايسه نيست. اگر الآن بيشتر است، عمل به اينها الآن بيشتر است يا قبل بيشتر بود؟ به تعبير مقام معظم رهبري رويش هاي زيادي داريم. ولي ريزش هايمان هم خيلي زياد است. در پيامي کسي نوشته بود من فلان جا وکيل هستم و حاضر هستم به شما کمکي بکنم. بياييد يک انجمني براي کودکان و جوان ها و نوجوان هايي که آخر شب در تهران مي بينيم تشکيل بدهيد که در اين سطل هاي زباله فرو رفتند تا يک نان خشک و پلاستيک پيدا کنند. اين حرف ها بد است! معيار ايمان و باور است. باور کنيم خدا برمي گرداند. باور کنيم اگر انفاق کرديم خدا پس مي دهد. جهاد را باور کنيم. شهادت را باور کنيم. صبر را باور کنيم. اخلاص را باور کنيم.

ص: 4286

صداقت را باور کنيم.

اين داستان را من اولين بار سي سال پيش از مرحوم احمدي ميانجي شنيدم که ايشان اين داستان را با چه سوز و اشکي مي گفت. داستان اين است که آقايي از شيعيان اميرالمؤمنين در شهر بلخ زندگي مي کرد. اين آقا از دنيا رفت. خانمش نتوانست ديگر در آن شهر زندگي کند. مشکلاتي پيش آمد و مجبور شد به شهر ديگري برود. وقتي حرکت کرد دست فرزندانش را گرفت و در آن شهر رفت، شبي رسيد که شب سرد زمستاني بود. گفت: چه کنم؟ کسي را ندارم و غريب هستم. مردي ندارم، چهار دختر يتيم دارم. گفت: بچه هايم را در مسجدي بگذارم که در اين سرما از بين نروند و بعد فکري به حال خودم کنم. در شهر آمد و داشت مي چرخيد، ديد مردم دور آقايي جمع شدند. سؤال کرد: اين آقا کيست؟ گفتند: همه کاره اين شهر است. رفت گفت: قصه ما اين است. من يک علويه هستم. چند دختر يتيم دارم که در مسجد گذاشتم. بي پناه در اين شهر آمدم. گفت: سند بياور که علويه هستي! ثابت کن. ديد فايده ندارد، رفت. ديد مردم دور شخصي جمع شدند. سؤال کرد اين آقا کيست؟ گفتند: اين مجوسي است. گفت: من دارم مي ميرم. مسلمان به داد من نرسيد. مجوسي شايد به دادم برسد! اين آدم بلافاصله گفت: صبر کن! خانمش را صدا زد و گفت: برو دخترهاي اين خانم را هرجا هستند بردار و در خانه بياور. دخترها را برداشت و در خانه آورد و پذيرايي کرد و غذا داد. لباس داد، مفصل از اينها پذيرايي کرد. دو تا خواب ديدند.

ص: 4287

يکي نفر اول که گفت: برو سند بياور. يکي هم اين مجوسي که پذيرايي کرد خواب ديد. نفر اول خواب ديد در قيامت است. صحراي محشر است. يک کاخ خيلي زيبايي هست. پرسيد: اين کاخ براي کيست؟ گفتند: براي يک مسلمان است. گفت: يک مسلمان غير ما! ما همه کاره ي شهر هستيم. يک شهر را اداره مي کنيم. من خدمت حضرت رسول مي روم و مي گويم: سندش را به ما بدهيد. خدمت پيامبر آمد، حضرت رويش را برگرداند. گفت: يا رسول الله مثل اينکه ما مسلمان هستيم. حضرت فرمود: سند بياور مسلمان هستي. تو از آن علويه مگر سند نخواستي؟! برو سند بياور و مسلماني خودت را ثابت کن. توجه نکرد. از خواب بيدار شد و فهميد هر بلايي سرش آمده بخاطر اين است که يک نفر را نا اميد کرده است. در شهر آمد و با مأمورينش در شهر گشت و گفتند: خانه ي فلان مجوسي است. رفت پيدا کرد و گفت: به اين خانم و بچه هايش بگو: خانه ما بيايند. گفت: به همين آساني؟ آن خوابي که تو ديدي من هم ديدم. بعد از آن خواب من به دست اين زن مسلمان شدم! گفت: هرچه بخواهي به تو مي دهم. گفت: امکان ندارد.

مطلبي را از مرحوم آيت الله ملا زين العابدين گلپايگاني نقل کرديم. کتاب «انوار الولايه» که ناقص هم گفتيم. ايشان مي فرمودند: بعضي از اعمال قصد قربت هم نداشتي اشکال ندارد، خدا قبول مي کند. براي خدا هم نباشد من از تو مي خرم. يکي همين است که به يک بيچاره پناه بدهي. سند نخواه و دست گرفتاري را بگير.

الآن در جامعه ما کم نيستند. صاحبخانه ها

ص: 4288

ملاحظه کنند. بخدا اگر امروز مدارا کردي و اين گرفتار را بيرون نکردي، در پيام ها بود که کسي گفته بود صاحبخانه مرا بيرون کرده است. آواره شدم. دختر و پسر دارم. عروس و داماد دارم. اگر پناه دادي سند تو در قيامت مي شود. باور داشته باشيم. اين سند توست. فرداي قيامت بگو: خدايا من اين خانواده را بيرون نکردم و به اينها پناه دادم. من به عزيزي که پيشنهاد تشکيل انجمن داده بود، مي خواهم بگويم: انجمن نياز نيست. اگر حواس ما به اطراف خودمان باشد، شما حواست به فاميلت باشد. حواست به نزديکانت باشد، ارحام نسبي خودت، خويشاوندان خودت را مواظب باش. تکريم فضيلت ها به جاي تکريم شخصيت ها! اگر جامعه اي فضيلت ها را فراموش کرد، قطعاً جامعه حيات ندارد.

شريعتي: خيلي متشکرم که ما را متوجه اين ارزش ها و فضيلت ها کرديد. من فکر مي کنم ايمان و باور ما به معاد و وعده هاي الهي مي تواند خيلي کمک کند به اينکه ما آن فضيلت ها را در وجود خودمان احياء کنيم که به تبع آن در جامعه هم احياء خواهد شد. امروز صفحه 456 قرآن کريم، آيات 43 تا 61 سوره مبارکه صاد در سمت خداي امروز تلاوت مي شود.

«وَ وَهَبْنا لَهُ أَهْلَهُ وَ مِثْلَهُمْ مَعَهُمْ رَحْمَةً مِنَّا وَ ذِكْرى لِأُولِي الْأَلْبابِ «43» وَ خُذْ بِيَدِكَ ضِغْثاً فَاضْرِبْ بِهِ وَ لا تَحْنَثْ إِنَّا وَجَدْناهُ صابِراً نِعْمَ الْعَبْدُ إِنَّهُ أَوَّابٌ «44» وَ اذْكُرْ عِبادَنا إِبْراهِيمَ وَ إِسْحاقَ وَ يَعْقُوبَ أُولِي الْأَيْدِي وَ الْأَبْصارِ «45» إِنَّا أَخْلَصْناهُمْ بِخالِصَةٍ ذِكْرَى الدَّارِ «46» وَ إِنَّهُمْ عِنْدَنا لَمِنَ الْمُصْطَفَيْنَ الْأَخْيارِ «47» وَ اذْكُرْ إِسْماعِيلَ وَ الْيَسَعَ وَ ذَا الْكِفْلِ وَ كُلٌّ مِنَ الْأَخْيارِ

ص: 4289

«48» هذا ذِكْرٌ وَ إِنَّ لِلْمُتَّقِينَ لَحُسْنَ مَآبٍ «49» جَنَّاتِ عَدْنٍ مُفَتَّحَةً لَهُمُ الْأَبْوابُ «50» مُتَّكِئِينَ فِيها يَدْعُونَ فِيها بِفاكِهَةٍ كَثِيرَةٍ وَ شَرابٍ «51» وَ عِنْدَهُمْ قاصِراتُ الطَّرْفِ أَتْرابٌ «52» هذا ما تُوعَدُونَ لِيَوْمِ الْحِسابِ «53» إِنَّ هذا لَرِزْقُنا ما لَهُ مِنْ نَفادٍ «54» هذا وَ إِنَّ لِلطَّاغِينَ لَشَرَّ مَآبٍ «55» جَهَنَّمَ يَصْلَوْنَها فَبِئْسَ الْمِهادُ «56» هذا فَلْيَذُوقُوهُ حَمِيمٌ وَ غَسَّاقٌ «57» وَ آخَرُ مِنْ شَكْلِهِ أَزْواجٌ «58» هذا فَوْجٌ مُقْتَحِمٌ مَعَكُمْ لا مَرْحَباً بِهِمْ إِنَّهُمْ صالُوا النَّارِ «59» قالُوا بَلْ أَنْتُمْ لا مَرْحَباً بِكُمْ أَنْتُمْ قَدَّمْتُمُوهُ لَنا فَبِئْسَ الْقَرارُ «60» قالُوا رَبَّنا مَنْ قَدَّمَ لَنا هذا فَزِدْهُ عَذاباً ضِعْفاً فِي النَّارِ «61»

ترجمه: و ما بر اساس رحمت خويش خانواده اش را (كه در اثر بيمارى سخت و طولانى، از او جدا شده بودند) به او بخشيده و برگردانديم و همانند آنها را به آنان افزوديم (و بستگانش را توسعه داديم) تا براى خردمندان پندى باشد. (و او را از بن بست تعهّدى كه كرده بود نجات داديم. او سوگند ياد كرده بود كه به خاطر تخلف همسرش ضربه اى شلاق به او بزند ليكن چون همسرش وفادار بود به او گفتيم:) دسته اى از شاخه هاى نازك گياه به دست خود بگير و با آن بزن تا (بدن همسرت آزرده نشود) و سوگند را مشكن. ما ايّوب را صابر يافتيم، چه بنده ى خوبى كه بسيار توبه و انابه دارد. و بندگان ما ابراهيم و اسحاق و يعقوب را كه داراى قوّت و بصيرت بودند ياد كن. همانا ما آنان را با خلوص ويژه اى كه يادآور سراى قيامت بود خالص كرديم. و آنان در پيشگاه ما از برگزيدگان

ص: 4290

و نيكانند. و اسماعيل و يَسَع و ذوالكفل را كه همه از نيكانند، ياد كن. اين ياد (ما در دنيا از آنان) است و البتّه براى پرهيزكاران بازگشتگاهى نيكو (در قيامت) خواهد بود. باغ هاى جاودانه اى كه درهايش به روى آنان گشوده است. در آن جا (بر تخت ها) تكيه مى زنند (و) ميوه هاى فراوان و نوشيدنى در آن جا طلب مى كنند. و در كنارشان همسرانى است كه به شوهرانشان چشم دوخته و هم سالند. اين است آن چه براى روز حساب به شما وعده داده مى شود. اين رزق ماست كه براى آن پايانى نيست. اين (پاداش بهشتيان) و البتّه براى طغيانگران بازگشت گاه بدى است. دوزخى كه در آن وارد مى شوند، چه بد آرامگاهى است. اين آب داغ و چركابى است كه بايد آن را بچشند. و (جز اين ها) كيفرهاى ديگرى از همان نوع براى آنان است. (به سران دوزخى گفته مى شود:) اين ها گروهى (از پيروان شما) هستند كه همراه شما وارد مى شوند، (آنها مى گويند:) خوش آمدى براى آنان نيست، زيرا كه آنان وارد دوزخ شدند. (آنان به رهبران و پيش كسوتان خود) گويند: بلكه خوش آمد بر شما مباد كه شما اين عذاب را براى ما پيش فرستاديد، پس چه جايگاه بدى است.گويند: «پروردگارا! هر كس اين عذاب را براى ما فراهم ساخته، پس در آتشِ عذابِ او دو برابر بيفزا».

شريعتي: چقدر خوب است يادي از همه علما و مجاهدين و کساني که بر گردن ما حق دارند علي الخصوص مرحوم آيت الله هاشمي رفسنجاني کنيم که امروز هم روز تشييع و تدفين آن بزرگوار است. انشاءالله روحش شاد باشد. انشاءالله مهمان سفره ي اهل بيت باشند. اشاره قرآني

ص: 4291

را بفرماييد و در ادامه خدمت شما هستيم.

حاج آقاي حسيني: در اين صفحه چند آيه است که متناسب با بحث ما هست. قرآن کريم مي خواهد از انبياي خودش تعريف کند. چطور تعريف مي کند. داستان حضرت ايوب است. «إِنَّا وَجَدْناهُ صابِراً نِعْمَ الْعَبْدُ إِنَّهُ أَوَّابٌ» اسمش اينجا نيامده است. مهم ارزش هاست. اولاً صابر بود. سختي هايي که حضرت ايوب ديد، ما ديده ايم؟ همه تنهايش گذاشتند و رفتند. همه سرزنش اش کردند. مي دانيد بدتر از بيماري، سرزنش است. سرزنش ديگري خيلي بد است. اگر کسي مريض دارد، پير و سالمند دارد، گرفتاري مريضي است نگوييد: چوب خداست. سيد الشهداء محرم شد، در مسجد شجره محرم شد و عازم مکه شد، در بين راه مريض شد از احرام بيرون آمد و برگشت. خشم خدا بود؟ چوب خدا بود؟ باز مي خواهد اسم ابراهيم را بياورد، ابراهيم چه ويژگي دارد؟ «وَ اذْكُرْ عِبادَنا إِبْراهِيمَ» عبوديت، «وَ إِسْحاقَ وَ يَعْقُوبَ أُولِي الْأَيْدِي وَ الْأَبْصارِ، إِنَّا أَخْلَصْناهُمْ بِخالِصَةٍ ذِكْرَى الدَّارِ، وَ إِنَّهُمْ عِنْدَنا لَمِنَ الْمُصْطَفَيْنَ الْأَخْيارِ، وَ اذْكُرْ إِسْماعِيلَ» هرچه نام مي برد، ويژگي ها و فضيلت ها را مي گويد.

من تک تک پيام ها را مي خوانم و آنچه در توان باشد جواب مي دهيم. دو پيام قابل توجه بود. يکي از مشکلات مسأله ي سوء پيشينه است. وقتي از يک نفر شکايت مي کني، او را مي بري، نگو: من مي خواهم فقط يک شب در زندان بخوابد. پرونده برايش تشکيل شود بس است! يک جواني نوشته من ليسانس دارم. بخاطر يک پرونده هرکجا مراجعه مي کنم مي گويند: گواهي سوء پيشينه و من هم نمي توانم تهيه کنم. اين يک مشکلي است بايد حل شود. من يک شب زندان رفتم و خوابيدم. ديگر

ص: 4292

بايد از تمام خدمات اجتماعي محروم باشم؟ يکوقت من يک سارق حرفه اي هستم. اما يک خطايي کردم، جوان بودم. يک شب يا دو ماه هم رفتم زندان خوابيدم. آن کسي که محروم مي کند يادش باشد يعني حيثيت يک نفر را براي هميشه از بين مي بري. طرف نوشته من خواستم جايي استخدام شوم، گفتند: پدرت شش ماه زندان بوده است. راست مي گويد. طرف مي گويد: تو بچه فلاني هستي. خيلي بد است. آبروي مردم مهم است. کسي گرفتار اعتياد شده است. جامعه معتاد را نمي پذيرد. ما طردش مي کنيم. کجا برود وقتي طرد شده است. امام عسگري فرمود: «رد المعتاد عن عادته کالمعجز» معجزه مي خواهد کسي که به کاري عادت کرده است را برگرداني. بسم الله! شما مي تواني اين معجزه را بکن.

نکته دوم اينکه هفته گذشته مفصل گفتيم: اميرالمؤمنين(ع) برخوردي که داشتند دنبال اثبات جرم ديگران نبودند. خيلي ها نوشتند پس شما داري از حيف و ميل هاي بيت المال دفاع مي کني. از سارق مسلح دفاع مي کني. ما اينها را نگفتيم. من گناهي بيني و بين الله انجام دادم. پشيمان شدم، حالا چه کنم؟ بروم اعتراف کنم که سبک شوم؟ اميرالمؤمنين فرمود: تو ديوانه هستي آمدي نزد من و اعتراف مي کني؟

شريعتي: انشاءالله روزهاي پنج شنبه مباحث مرحوم مهندسي در برنامه سمت خدا پخش مي شود. دعا بفرماييد.

حاج آقاي حسيني: خدا را به حق محمد و آل محمد قسم مي دهيم ارواح همه ي شهداء، امام شهيدان، گذشتگان، و همه کساني که در اين انقلاب و در دروان دفاع مقدس سهم داشتند، شهداي مدافع حرم، مرحوم آيت الله هاشمي رفسنجاني با اوليائش مشحور بفرمايد. خداوند به بازماندگان همه اينها صبر و اجر

ص: 4293

عنايت بفرمايد. همه کساني که التماس دعا دارند، خداوند حوائج اينها را برآورده به خير بفرمايد و گرفتاري هايشان را برطرف بفرمايد. صبر و حوصله در گرفتاري ها و بيماري ها عنايت بفرمايد. انشاءالله خداوند امر ازدواج همه ي جوان ها را با تدبير مسئولين و فکر خانواده ها مقدر بفرمايد.

95-10-28- حفظ زبان

بسم الله الرحمن الرحيم و صلي الله علي محمد و آله الطاهرين

صبحي گره از زلف تو باز خواهد شد *** راز شب تار بر ملا خواهد شد

تو آيه ي وحدتي که با آمدنت *** هر قطب نما، قبله نما خواهد شد

شريعتي: سلام مي کنم به همه شما بيننده ها و شنونده هاي عزيزمان، که از راديو قرآن صداي ما را مي شنوند. حاج آقاي حسيني سلام عليکم. خيلي خوش آمديد.

حاج آقا حسيني: عرض سلام خدمت همه بينندگان و شنوندگان برنامه سمت خدا دارم.

شريعتي: به رسم سه شنبه ها مهمان سفره ي ناب و پر برکت نهج البلاغه ي شريف هستيم. بحث امروز شما را مي شنويم.

حاج آقاي حسيني: بسم الله الرحمن الرحيم. امروز خطبه ي 140 را مي گويم. اگر توفيقي باشد امروز يک مقدار نهج البلاغه خواني داشته باشم. دوستان پيام مي دهند شما بيشتر توضيح مي دهيد و کمتر نهج البلاغه مي خوانيد. يک بحثي را در مجموع نهج البلاغه با اين نگاه که اميرالمؤمنين به مراقبت از زبان تذکر مي دهند. انشاءالله اگر بتوانم ترجمه کنم، ببينيد چقدر سفارش کردند، هم در خطبه ها، هم در نامه ها، هم در کلمات حکمت آميز.

«و من کلام له عليه السلام في النهي عن غيبه الناس» (نهج البلاغه/خطبه 140) دنبال عيوب مردم نباشيد. اين بلايي که ما خيلي وقت ها گرفتار آن مي شويم. «و انما ينبغي لاهل العصمه» حضرت مردم را به سه دسته تقسيم مي کند. مي فرمايد:

ص: 4294

شما جزء کدام دسته هستيد. اگر شما پاک پاک هستيد. آقا من آدم خوبي هستم و هيچ خلاف و گناهي ندارم. حق دارم ديگران را سرزنش کنم؟ نخير. «و انما ينبغي لاهل العصمه و المصنوع اليهم في السلامه» اگر شما اهل عصمت هستي، اگر از گناه معصوم هستي، هرکسي در حدي از عصمت است. اگر آدم خوبي هستي، «ان يرحموا اهل الذنوب و المعصيه» شما به اهل گناه نگاه رحم و ترحم داشته باش و دست آنها را بگير. نه اينکه آنها را سرزنش کن. «و يکون الشکر هو الغالب عليهم» تو آدم خوبي هستي، الحمدلله بگو. آقا من اولادهايم، اولادهاي خوبي نيستند. شما اولادت خوب است، بگو: الحمدلله. چرا مرا سرزنش مي کني؟ مي تواني کمک کن! من خانه و خانواده خوبي ندارم. شما خانواده خوبي داري، الحمدلله بگو. يک کسي خودش خيلي خوب است اما فرزندانش درجه يک نيستند. برادر و خواهرانش درجه يک نيستند. تو درجه يک هستي، الحمدلله بگو. راست مي گويي به من کمک کن. چرا بر سر من مي زني؟ تو آدم خوبي هستي، من بد هستم. تو نگاه رحمت به من داشته باش. دستگير باش. «و الحاجز لهم عنهم» به جايي که دنبال عيب جويي ديگران بروي، شکر خدا را بکن.

دسته دوم خودش هم عيب دارد. «فکيف بالعائب الذي عاب اخاه» خودش گرفتار يک سري از گناهان هست، آنوقت ديگري را سرزنش مي کند. «و عيره ببلواه» يک گرفتاري و بلوا و مصيبتي هست، او را سرزنش مي کند. «اما ذکر موضع ستر الله عليه» بيچاره! خدا تو را پوشانده است. فراموش کردي؟ خدا پرده انداخت و آبروي تو را حفظ کرد. «من

ص: 4295

ذنوبه مما هو اعظم من الذنب الذي عابه به» خدا پرده تو را کنار بزند، گناهان تو خيلي سنگين تر از اين است که بروي ديگري را سرزنش کني.

از وجود مقدس پيامبر حديث داريم. حضرت فرمود: «لَوْ تَكَاشَفْتُمْ مَا تَدَافَنْتُمْ» (عيون أخبارالرضا، ج 2، ص 53) اگر خدا پرده ها را کنار مي زد، يکي که از دنيا مي رفت، حاضر نبوديد جنازه يکديگر را دفن کنيد. خدا ستار العيوب است. من فردا از دنيا مي روم، همه خيلي احترام مي کنند، مي گويند: چقدر آدم خوبي بود. اگر خدا پرده را کنار مي زد، جنازه ها روي زمين مي ماند. کسي حاضر نبود. خدا آبروداري کرده است.

«و کيف يذمه بذنب» چطور آنها را سرزنش مي کني. خودت هم همين گناه را مرتکب شدي. نه من اين گناه ها را مرتکب نشدم. «قد رکب مثله فان لم يکن رکب ذلک الذنب بعينه» اگر اين گناه را «فقد عصي الله فيما سواه» گناهان ديگري انجام دادي، «مما هو اعظم منه» مگر گناهان ديگر سبک است؟ هر گناهي سنگين است. يکي از بدي هايي که ما داريم، اين است. کار خودمان را توجيه مي کنيم. خطاي خودمان را توجيه مي کنيم. اينکه چيزي نبود ما انجام داديم. اما وقتي همين را از ديگري مي بينيم، همه را محکوم مي کنيم. «وايم الله» اميرالمؤمنين(ع) قسم مي خورد، «لئن لم يکن عصاه في الکبير، و عصاه في الصغير» حالا بگو: آن خلافي که او انجام داده من انجام ندادم. ولي يک گناه بزرگي باز خودت انجام دادي. «لجراءته علي عيب الناس اکبر» اينکه تو به خودت اجازه مي دهي که ديگران را سرزنش کني، اين اکبر است و از همه بالاتر است. «لئن لم يکن» حالا اين

ص: 4296

آقا يک فسق و فجوري داري، يک شراب خواري دارد، ارتباطي دارد، مي گويد: خدايا شکرت ما از اين گناه ها نداريم! الحمدلله که نداري ولي به کار ديگران کار نداشته باش. اگر به کار ديگران کار داري، اميرالمؤمنين مي فرمايد: اينکه تو جرأت داري عيب ديگران را بگويي، از گناه او بدتر است. اميرالمؤمنين مي فرمايد: اگر آن گناه بزرگي که او انجام داده، تو مي گويي: ما از اينها نداريم. اما همين که عيب جويي مي کني از همه بالاتر است. «لجراءته علي عيب الناس اکبر»

ما گاهي براي خودمان يک بلاها و گناهاني ايجاد مي کنيم، که به آنهايي که فسقه ي فجره ي ظلمه، آنها اين کارها را انجام نمي دهند. او يک گناهي کرده و گاهي حق الله هم هست. اتفاقاً آخر عمر هم پشيمان مي شود و توبه مي کند. بالاخره يک ماه رمضاني، شب جمعه اي، کربلايي مي رود، فرصتي مي شود توبه مي کند. ما آبروي مردم را مي بريم. بايد حواسمان را جمع کنيم. از خودمان غافل نشويم. هواپيما وقتي پرواز مي کند که سالم باشد. يک نقص داشته باشد، پرواز نمي کند. ما وقتي پرواز مي کنيم که هيچ نقصي نداشته باشيم. اگر مسجد مي روم و از آن طرف هم با آبروي مردم بازي کرديم، اين درست نيست.

«يا عبد الله، لا تعجل في عيب احد بذنبه» عجله نکن عيب کسي را «فلعله مغفور له» شايد خدا او را آمرزيده باشد. «و لا تامن علي نفسک صغير معصيه» يک گناه کوچک خودت را مطمئن نباش، «فلعلک معذب عليه» شايد براي همان عذاب شدي. «فليکفف من علم منکم عيب غيره لما يعلم من عيب نفسه» دنبال عيب خودت باش و کاري به ديگران نداشته باش. چقدر

ص: 4297

اين داستان و اين حديث زيباست. هشدار دهنده است. از رواياتي است که دلم مي خواهد هر هفته بخوانم. امام صادق(ع) فرمود: «من يري ان له فضلا علي الآخرين فهو من المستکبرين» هرکسي که خودش را بهتر از ديگران بداند، اين از مستکبرين است. اگر من به کسي بگويم: خدا نابودتان کن. خدا از روي زمين شما را بردارد. اگر به کسي اينطور گفتم، امام فرمود: تو از مستکبرين هستي. اصحاب امام صادق تعجب کردند. يعني چه! «فضلاً بالعافيه» مي گويد: من بهتر هستم چون آدم خوبي هستم. من نماز و دعا و ثناء دارم. اينها دائم دنبال فسق و فجور هستند. نگويم از آنها بهتر هستم؟ من مستکبر هستم! حضرت فرمود: «هيهات هيهات»! بعد سوره ي مبارکه اعراف آيه ي 127 را خواند. فرمود: داستان موسي و سحره را نخوانده ايد؟ سحره آمدند، براي چه؟ فرعون اينها را آورد که سحر موسي را باطل کنند. به فرعون گفتند: پاداش ما چيست؟ «إِنَّ لَنا لَأَجْراً إِنْ كُنَّا نَحْنُ الْغالِبِينَ» (اعراف/113) اگر ما غالب شديم، پاداش داريم؟ گفت: بله. «قالَ نَعَمْ وَ إِنَّكُمْ لَمِنَ الْمُقَرَّبِينَ» (اعراف/114) مقرب خدا مي شوي. چون چيز مهمي بود. موسي داشت سلطنت فرعون و تمام خدايي او را به هم مي زد. گفت: شما مشکل مرا با موسي حل کنيد، مقرب درگاه من مي شويد. وقتي آمدند و معجزه ي حضرت موسي را ديدند، سحر خودشان را عرضه کردند، معجزه حضرت موسي را که ديدند گفتند: اين سحر نيست! گفتند: «آمنّا» ايمان آوردند. فرعون گفت: چرا ايمان آورديد؟ بدون اجازه ي من ايمان مي آوريد؟ «قَبْلَ أَنْ آذَنَ لَكُم » (اعراف/123) قبل از اينکه اجازه بدهم ايمان مي آوريد؟ شما را اعدام مي کنم. به

ص: 4298

چوب نخل آويزان مي کنم. گفتند: هرکاري مي خواهي بکني، بکن! هرچه زور بزني و تلاش کني در اين دنياست. به شهادت برسيم ديگر نمي تواني با ما کاري کني. هرکاري داري در اين دنيا با ما انجام بده. فرعون تمام سحره را شهيد کرد. امام صادق(ع) فرمود: ببين! آدم هايي که آمده بودند مقرب دربار فرعون شوند، مقرب درگاه الهي شدند. جزء شهدا شدند.

الآن اگر ما بوديم مي گفتيم سحره ي فسقه ي فجره، نه! خدا زمين را از وجود شما پاک کند. صبر کن. ببين آخرش چه مي شود؟ اميرالمؤمنين فرمود: شايد خدا او را آمرزيد. ما خبر نداريم. ولي ما در عذاب گرفتار بوديم. چرا اينقدر سفارش شده که کسي که از دنيا رفت، مؤمن و مسلمان از دنيا رفت ديگر شما حق قضاوت در مورد او را نداريد. شايد خدا او را آمرزيد. شايد عفو الهي شامل حال او شد و شامل حال تو نشد.

خطبه ي 141 هم بعضي ها گفتند دنباله ي خطبه 140 است. اما مرحوم سيد رضي جدا کرده است. «ايها الناس، من عرف من اخيه وثيقه دين و سداد طريق» اگر ديدي برادر ايماني تو آدم متديني است، استواري در دين دارد، يک روش روشني دارد، درستي و پاکي دارد، «فلا يسمعن فيه اقاويل الرجال» گوش به حرف ديگران نده. اگر تو برادر ايماني ات را مي شناسي به حرف ديگران گوش نده. «اما انه قد يرمي الرامي و تخطي ء السهام» گاهي کسي يک حرفي مي زند، اشتباه مي کند. ما نمي دانيم درست مي گويد. هرکس هرچه گفت درست است. هرکس بدگويي کرد، هرکس غيبت کرد، هرکس تهمت زد باور مي کني؟

الآن يکي از مشکلات در جامعه ما فضاي مجازي

ص: 4299

است که يکي از اشکالاتش اين است. آقا خبر داري فلاني چه کرد؟ در فضاي مجازي آمده است. يعني فضاهاي مجازي معاذ الله آيه قرآن شده است؟! وحي الهي است. بعد از اينکه آبروي طرف به کلي رفت، مي گويند: نه تکذيب شد. اين کليپ دو تا بود کنار هم گذاشته بودند اينطور شده بود. اين جعل بود. ديگر اين بنده خدا مي تواند در جامعه بيايد؟ فرزندانش مي توانند به جامعه بيايند؟ همين تکذيب شد، تمام شد. شما يک کسي را از حيثيت مي اندازي. بعد تکذيب مي کني. مگر تکذيب به گوش مردم مي رسد؟ الآن فضاي مجازي به دنبال پيدا کردن يک خبر داغ است. فلاني کليپش آمد آبرويش رفت. بعد تکذيب مي کنند. تکذيب آنطور گسترش پيدا نمي کند. آنچه دنبالش مي گردند، زود از همديگر مي گيرند و کپي مي کنند، فوري به هم خبر مي دهند آبروريزي است. الآن شما يک کليپ در مورد من درست کن، که آقا ايشان چه حالي در نماز شب دارد. به جان خودم اگر هزار نفر دانلود کنند. مثلاً ما از يک جايي رد مي شديم، عمامه ما در يک جوي افتاده است. آقا اين کليپ ميليوني بازديد مي شود. اصلاً دنبال نقطه ضعف مي گرديم. مزه فضاي مجازي به نقطه ضعف است. اگر نقطه ضعف نباشد که کاري به خوبي همديگر نداريم. الآن اگر کليپي ساخته شود که آقا در فلان استان هزار نفر را تحت پوشش را قرار داده و هزار بچه يتيم را نگهداري مي کند. هيچکس نمي بيند. اما همان آقا يک رابطه نامشروع داشته باشد، ببينيد چطور پخش مي شود.

اميرالمؤمنين مي فرمايد: «مَنْ عَرَفَ مِنْ أَخِيهِ وَثِيقَةَ دِينٍ وَ سَدَادَ طَرِيقٍ فَلا يَسْمَعَنَّ فِيهِ أَقَاوِيلَ الرِّجَال »

ص: 4300

به حرف ديگران گوش نکند. «اما انه قد يرمي الرامي و تخطي ء السهام» گاهي يک تير را خطا انداخته است. اشتباه کرده است و بي خود گفته است. «و يحيل الکلام» گاهي حرفش باطل است «و باطل ذلک يبور» اين باطل از بين مي رود، اما آبروي اين از بين رفته است. «و الله سميع و شهيد» خدا حواسش هست. من در هر جلسه اي که مي روم مي گويم: جوان ها تو را به خدا مواظب باشيد. با آبروي کسي بازي نکنيد. اگر خدا بخواهد با آبروي ما بازي کند، هيچ مانعي نيست. خدا سميع و بسيار شنواست. «اما انه ليس بين الحق و الباطل الا اربع اصابع» بين حق و باطل چهار انگشت است. سؤال کردند: يعني چه؟ «الباطل ان تقول سمعت، و الحق ان تقول رايت» فرمود: بين حق و باطل چهار انگشت فاصله است. خيلي از قضاوت هاي ما براساس همين شنيده هاست. امروز به ديده هاي خودمان نمي توانيم اعتماد کنيم. اجازه نداريم آبروي کسي را ببريم. جوان ها امروز کليپ درست مي کنيد، ولي نوبت کليپ خودتان هم مي شود! کارگردان کليپ خود خداست. خدا درست مي کند. آنوقت ديگر نمي تواني جلويش را بگيري!

من از ترس آبروي خودم اين حديث را تابلو کردم و بالاي سرم زدم. «مَنْ عَيَّرَ مُومِناً بِذَنْبٍ لَمْ يَمُتْ حَتَّي يَرْكَبَهُ » (كافي، ج2، ص356) کسي مؤمني را بخاطر يک گناه سرزنش کند، «لَمْ يَمُتْ حَتَّي يَرْكَبَهُ » نمي ميرد تا خودش گرفتار آن گناه شود. حالا بر سر کسي بزني، آخر خودت گرفتار مي شوي. «من تتبع عورات المؤمنين» کسي دنبال عيوب مردم برود و عيب جويي کند، «تتبع الله» خدا برايش کليپ درست مي کند. «عورته و من تتبع الله

ص: 4301

عورته فضحه و لو في جوف بيته » (المحاسن، ج1، ص104) در درون خانه آبرويش را مي برد.

مرحوم زين العابدين گلپايگاني (ره) مي گويد: خداوند يک سلسله کارها را مي پسندد. قبول مي کند ولو براي خدا نباشد. يکي همين است. آبروي کسي را حفظ کن، عيبش را بپوشان. براي خدا نباشد. قصد قربت هم نداشته باشد، اخلاص هم نداشته باشد. آبروداري کن خدا برايت جبران مي کند. يکجا که آبرويت در خطر است، اي خدا به دادم برس! ديگر خودت مرا حفظ کن. خدا جبران مي کند. دين ما خيلي روي ارزش ها تأکيد دارد. مي گويد: شما اين کارها را انجام بده، براي خدا هم نباشد، عيب ندارد. آبروداري کن. دست ديگران را بگير. سخاوت داشته باش. به مؤمنين پناه بده. قصد قربت هم بکن، «إِنَّما يَتَقَبَّلُ اللَّه مِنَ الْمُتَّقِين » (مائده/27) بله اگر بخواهد قبول شود، قبول از متقين، پاداشش جاي خودش است. ولي حتي اگر طرف متقي نباشد و براي خدا نباشد، قصد قربت هم نداشته باشد، کار خوب است، آبروداري کن من از تو مي خرم. دستگيري کن من از تو مي خرم. پرده پوشي کن من از تو مي خرم. من برايت جبران مي کنم. سخاوت داشته باش و به يک مسلمان پناه بده من جبران مي کنم. دين ما مي گويد: خدا چند مورد کار را از تو مي خرد. ولو کافر باشي و مجوسي و يهودي باشي. ولو هيچ چيز را قبول نداشته باشي. اصلاً دين آسماني نداشته باشي. مشرک باشي و با خدا رابطه نداشته باشي. من از تو مي خرم. تو آبروي مردم را حفظ کن.

يک نکته را بگويم، اينکه گفتيم تصديق نکن، نه به اين معنا که کلاه سر ما

ص: 4302

برود. نامه 69 نهج البلاغه، نامه به حارث همداني است که يکي از اصحاب جليل القدر اميرالمؤمنين است. حضرت مي فرمايد: «و لا تحدث الناس بکل ما سمعت به» هرچه شنيدي براي ديگران نگو. حق و باطل، «سمعت» شنيدم، باطل است. «رأيت» حق است. تازه «رأيت» هم گاهي دوز و کلک درونش است. وظيفه نداري به همه بگويي هرچه را که شنيدي. «فکفي بذلک کذبا» براي دروغ همين بس است. الآن خبر را در فضاي مجازي بلافاصله منتشر مي کنيم. صحت دارد؟ بله، براي من آمده است. خبر رسيده است. تلويزيون گفته است. تلويزيون حجت است؟ صدا و سيما هر خبري داد، مي شود قطعي رويش قسم خورد؟ رسانه معصوم است. نه! اشتباه مي کند. ولي از آن طرف مواظب باش کلاه سرت نگذارند. مؤمن بايد بيدار باشد. «و لا ترد علي الناس کل ما حدثوک به، فکفي بذلک جهلا» هرچه هم شنيدي رد نکن. مثلاً آمدند گفتند: فلاني اهل فلان سرقت بوده و سوء سابقه دارد. تو هم بگو: اميرالمؤمنين فرموده: به اين حرف ها اعتنا نکن. فردا هم او را در دفتر خودت استخدام کن. تمام صندوق تو را خالي کند، بگو: اميرالمؤمنين گفته است. نه! حواست جمع باشد. آبرويش را نبر. اگر وارد بخش حکمت هاي نهج البلاغه شويم، غوغا است!

شريعتي: حاج آقا فرمودند: طبق فرمايش اميرالمؤمنين فاصله ي بين حق و باطل چهار انگشت است. باطل آن است که بگويي: شنيدم و حق آن است که بگويي: ديدم. متأسفانه در اين روزها در همين فاصله ي چهار انگشتي بين خق و باطل خيلي از ما گم مي شويم. خدا کند راه را پيدا کنيم و مسيري را برويم که بايد برويم.

ص: 4303

امروز صفحه 463 قرآن کريم، آيات 41 تا 47 سوره مبارکه زمر در سمت خداي امروز تلاوت مي شود.

«إِنَّا أَنْزَلْنا عَلَيْكَ الْكِتابَ لِلنَّاسِ بِالْحَقِّ فَمَنِ اهْتَدى فَلِنَفْسِهِ وَ مَنْ ضَلَّ فَإِنَّما يَضِلُّ عَلَيْها وَ ما أَنْتَ عَلَيْهِمْ بِوَكِيلٍ «41» اللَّهُ يَتَوَفَّى الْأَنْفُسَ حِينَ مَوْتِها وَ الَّتِي لَمْ تَمُتْ فِي مَنامِها فَيُمْسِكُ الَّتِي قَضى عَلَيْهَا الْمَوْتَ وَ يُرْسِلُ الْأُخْرى إِلى أَجَلٍ مُسَمًّى إِنَّ فِي ذلِكَ لَآياتٍ لِقَوْمٍ يَتَفَكَّرُونَ «42» أَمِ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ شُفَعاءَ قُلْ أَ وَ لَوْ كانُوا لا يَمْلِكُونَ شَيْئاً وَ لا يَعْقِلُونَ «43» قُلْ لِلَّهِ الشَّفاعَةُ جَمِيعاً لَهُ مُلْكُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ ثُمَّ إِلَيْهِ تُرْجَعُونَ «44» وَ إِذا ذُكِرَ اللَّهُ وَحْدَهُ اشْمَأَزَّتْ قُلُوبُ الَّذِينَ لا يُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ وَ إِذا ذُكِرَ الَّذِينَ مِنْ دُونِهِ إِذا هُمْ يَسْتَبْشِرُونَ «45» قُلِ اللَّهُمَّ فاطِرَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ عالِمَ الْغَيْبِ وَ الشَّهادَةِ أَنْتَ تَحْكُمُ بَيْنَ عِبادِكَ فِي ما كانُوا فِيهِ يَخْتَلِفُونَ «46» وَ لَوْ أَنَّ لِلَّذِينَ ظَلَمُوا ما فِي الْأَرْضِ جَمِيعاً وَ مِثْلَهُ مَعَهُ لَافْتَدَوْا بِهِ مِنْ سُوءِ الْعَذابِ يَوْمَ الْقِيامَةِ وَ بَدا لَهُمْ مِنَ اللَّهِ ما لَمْ يَكُونُوا يَحْتَسِبُونَ «47»

ترجمه: همانا ما براى (هدايت) مردم كتاب (آسمانى قرآن) را به حقّ بر تو نازل كرديم، پس هر كه هدايت را پذيرفت به سود خود اوست و هر كه گمراه شد، پس بى شك بر ضرر نفس خويش (قيام كرد و) گمراهى را برگزيد و تو وكيل بر مردم نيستى (تا با اجبار آنان را هدايت كنى). خداوند است كه جان ها را به هنگام مرگشان به طور كامل مى گيرد، و (جان) آن را كه نمرده است در هنگام خواب (مى گيرد)، پس آن را كه مرگ بر

ص: 4304

او قطعى شده نگاه مى دارد و جان هاى ديگر را (كه مرگش فرا نرسيده) براى مدّتى معين (به جسم آنان) باز مى گرداند. بى شك در اين (گرفتن و دادن روح هنگام خواب و بيدارى)، براى گروهى كه فكر مى كنند نشانه هايى بزرگ (از قدرت خدا) وجود دارد. آيا مشركان به جاى خدا (بت ها را) شفيعان گرفته اند؟! بگو: «آيا اگر مالك هيچ چيز نباشند و قدرت تعقّل نداشته باشند (باز هم شفيع شما خواهند بود)؟» (اى پيامبر! به آنان) بگو: «تمام شفاعت ها (در دنيا و آخرت) براى خداست، براى اوست حكومت و فرمانروائى آسمان ها و زمين، سپس به سوى او برگردانده مى شويد.» و هرگاه خداوند به تنهايى ياد شود، دل هاى كسانى كه به آخرت ايمان ندارند متنفّر مى شود، ولى هرگاه از غير او ياد شود، بى درنگ شادمان مى شوند. بگو: «خداوندا! اى آفريدگار آسمان و زمين! و اى داناى غيب و شهود! تويى كه در ميان بندگانت در آن چه همواره اختلاف مى كنند، داورى خواهى كرد.» و كسانى كه ستم كرده اند اگر تمام آن چه را كه در زمين است و مانند آن را با آن مالك باشند، در روز قيامت براى نجات از عذاب سخت الهى همه ى آن را فديه خواهند داد (ولى چه سود؛ در آن روز) براى آن ستمگران از سوى خداوند چيزهايى روشن و ظاهر مى شود كه هرگز در محاسباتشان پيش بينى نمى كردند.

شريعتي: همين جا يادآوري کنم که برنامه پنجشنبه را از دست ندهيد. برنامه حاج آقاي مهندسي که خيلي هم مورد استقبال دوستان عزيز و گرانقدر قرار گرفته است. اشاره قرآني را بفرماييد و در ادامه خدمت شما هستيم.

حاج آقاي حسيني: بسياري از بينندگان

ص: 4305

ما مي گويند: ما سمت خدايي شديم با بيان مرحوم مهندسي. الآن هم که آدم تکرار بحث را مي بيند، واقعاً تأثيرگذار است. آيه ي پاياني که تلاوت شد «وَ لَوْ أَنَّ لِلَّذِينَ ظَلَمُوا» خيلي هشدار عجيبي است. علامه طباطبايي(ره) بياني ذيل همين آيه دارد. مي فرمايد: چرا فرداي قيامت، يکي از اسامي اش «يوم التغابن» است؟ سوره اي به نام سوره ي تغابن داريم. يعني روزي که آدم مغبون شده و ضرر کرده است. کلاه سرش رفته است. چه کسي سر ما کلاه مي گذارد؟ در قيامت کسي سر کسي کلاه نمي گذارد. چرا مي گويند: «يوم التغابن»؟ فرمود: به دليل همين آيه است. در دنيا ما براي هر چيزي ميزاني درست کرديم. آن دقيق نشان مي دهد. الآن هواي اينجا چند درجه بالاي صفر است. شما يک ميزاني مي گذاريد، مشخص مي شود. هر چيزي يک ميزاني دارد. دقيق نشان مي دهد. ولي ما فکر مي کنيم، اينجا بر سر کسي زديم. ظلمي به کسي کرديم. زن و بچه مان را در فشار قرار داديم، مجبور هستند بايد با ما بسازند، چشمشان کور، بايد با ما بسازند. کارگري داشتيم و بر سرش زديم. اذيتش کرديم. فرداي قيامت هم خدا يکي بر سر ما مي زند. چون اينطور حساب مي کنيم فرداي قيامت يوم التغابن است. عجب کلاهي سر ما رفت. يعني در برابر اين ظلم ما بايد چنين عذابي ببينيم.

علامه طباطبايي مي فرمايد: عذاب هاي قيامت و پاداش هايش قابل مقايسه با هيچي نيست. آنوقت اين آيه مي گويد: «وَ لَوْ أَنَّ لِلَّذِينَ ظَلَمُوا ما فِي الْأَرْضِ جَمِيعاً» آنهايي که فردا گرفتار عذاب مي شوند، اگر همه عالم براي آنها باشد، «وَ مِثْلَهُ مَعَهُ لَافْتَدَوْا بِهِ» حاضر هستند همه را خرج کنند تا از آن

ص: 4306

عذاب نجات پيدا کنند. دو برابرش هم داشته باشند، بدهند و از عذاب نجات پيدا کنند، نمي توانند. «وَ بَدا لَهُمْ مِنَ اللَّهِ ما لَمْ يَكُونُوا يَحْتَسِبُونَ» فکرش را نمي کردند، محاسبه نمي کردند که بر سر کسي بزنند، يک روزي آشکار شود. عذابي مي بينند که در محاسباتشان نيامده است. لذا مي گويند: يوم التغابن، کلاه سر ما رفت. بر سر کسي زدي. آبروي کسي را بردي. مال کسي را خوردي. بندگي خدا نکردي. در شصت سال عمرت سر به سجده حق نگذاشتي.

يکوقت آقايي از دنيا رفته بود. بچه هايش نزد من آمدند گفتند: ما مي خواهيم براي پدرمان نماز و روزه بدهيم. گفتم: چند سال؟ گفت: شصت سال نماز و شصت سال روزه! گفتم: پدرتان چند سال عمر کرده است؟ گفت: 75 سال! گفتم: يعني يک رکعت نماز نخوانده است. گفتم: وظيفه شما نيست. چون وصيت نکرده بود. گفتند: ما مي خواهيم خدمت کنيم. يعني کسي شصت سال يک سجده حق نداشته باشد. بر سر کسي زده باشد. آبروي کسي را برده باشد. آنوقت فرداي قيامت بايد اين آيه را تابلو کنيم. «وَ بَدا لَهُمْ مِنَ اللَّهِ ما لَمْ يَكُونُوا يَحْتَسِبُونَ» علامه طباطبايي مي گويد: رمز يوم التغابن اين است. عذابي را مي بينند که باور نمي کردند. مخصوصاً در حق الناس، در آبروي کسي را بردن. علامه مجلسي فرمود: آن کسي که نهي از منکر مي کند، آن کسي که امر به معروف مي کند، جگرش سوخته و مي خواهد کسي را نجات بدهد. يعني نصيحت دلسوزانه کرده است. ولي تو که داري بر سر کسي مي زني، مي خواهي دلت خنک شود. فرق مي کند کسي دلش سوخته کسي را نصيحت مي کند، کسي بر سر کسي مي زند،

ص: 4307

دلش خنک شود.

يکوقتي در حالات پيامبر خدا گفتيم، عبدالله بن مسعود مي گويد: پيامبر خدا روزهاي آخر عمرشان اصحاب را جمع کردند. خواستند ما را نصيحت کنند. يک نگاهي به ما کردند، اشک حضرت جاري شد. از بس محبت به اصحابشان داشتند. ده بار دعا کرد. فرمود: «حياکم الله، نصرکم الله، رفعکم الله، رزقکم الله» ده تا دعا کردند و بعد فرمودند: «اوصيکم بتقوي الله» شما مي خواهي نصيحت کني، بسم الله! بگو: پسرم شما اخلاقت خوب است. درست خوب است. نمازت خوب است. حجابت خوب است. رفتارت با دوستانت خوب است. رفتارت با من خوب است. رفتارت در جامعه خوب است، ده مورد را بگو بعد نقطه ضعفش را بگو. ما مي گوييم: اي خاک بر سرت با اين زندگي ات! من به چه چيز تو دلم خوش باشد؟

خدا علماي بزرگ ما را رحمت کند. تا مي خواستند يک عالم را نقد کنند، اول طلب رحمت مي کردند و بعد نقد مي کردند. مثلاً يک ايرادي به کلام شيخ انصاري داريم. اول مي گفتند: شيخ انصاري، آن عالم بزرگ، آن درياي علم و دانش، بعد نقد مي کردند. مرحوم آيت الله العظمي فاضل مي فرمودند: من يازده سال سر درس آيت الله بروجردي بودم. يکبار نديدم ايشان سر درس وقتي مي خواهد کلمات علماي قبل از خودش را نقد کند، بگويد: من چنين ايرادي به شيخ انصاري دارم. من چنين ايرادي به شيخ طوسي دارم. يکبار اينطور نگفت. مي فرمود: من خيلي تأمل در اين کلام شيخ انصاري کردم. آخر نفهميدم چه مي خواهد بگويد. خيلي تأمل در کلام شيخ طوسي کردم ولي نفهميدم. حالا بگويم که چرا نفهميدم. اين يک نقد است، اين هم

ص: 4308

يک نقد است که ما مي کنيم. الآن ادب اجتماعي ما در امر به معروف و نهي از منکرمان، اگر طرف فهميد تو جگرت مي سوزد، دلت مي سوزد، آنوقت هر حرفي زدي قبول مي کند.

کلمات حکمت آميز کلمه ي 71 را بخوانم. اميرالمؤمنين فرمود: «إِذَا تَمَّ الْعَقْلُ نَقَصَ الْكَلَامُ» هروقت عقلت کامل شد حرفت کم مي شود. اينهايي که پر حرف هستند يک مشکل و اختلال دارند. عقل درجات دارد. ما عقل کل که نيستيم. حضرت مي فرمايد: اگر طرف عقلش تام بود، حرفش کم مي شود. اگر حرفش زياد است، عقلش کم است. مرحوم علامه طباطبايي (ره) مي فرمايند: پر حرفي حافظه را از بين مي برد. اميرالمؤمنين(ع) مي فرمود: «اکثر صَمتک» سکوتت را زياد کن. فکرت زياد مي شود.

کلمه 123 باز خيلي زيباست. اميرالمؤمنين تشييع جنازه بودند. «فَسَمِعَ رَجُلًا يَضْحَكُ» کسي تشييع جنازه مي خنديد. حضرت فرمود: چرا مي خندي؟ «فَقَالَ كَأَنَّ الْمَوْتَ فِيهَا عَلَى غَيْرِنَا» فکر مي کني مرگ سراغ ما نمي آيد؟ حضرت نصيحت کردند تا به اينجا رسيدند. خوشا به حال کسي که اين هشت ويژگي را داشته باشد. «طُوبَى لِمَنْ ذَلَّ فِى نَفْسِهِ» خودش را بزرگ نبيند. «وَ طَابَ كَسْبُهُ» کسبش پاکيزه باشد. «وَ صَلَحَتْ سَرِيرَتُهُ» باطنش درست باشد. امروز مشکل جامعه ما باطن خراب است. «وَ حَسُنَتْ خَلِيقَتُهُ» اخلاقش خوب باشد. «وَ أَنْفَقَ الْفَضْلَ مِنْ مَالِهِ وَ أَمْسَكَ الْفَضْلَ مِنْ لِسَانِهِ» زيادي مالش را بدهد اما زيادي زبانش را نگه دارد. هر روز مراقبت کنيد. از زيادي زبانمان بکاهيم. از زيادي مالمان در راه خدا بدهيم.

شريعتي: دعا بفرماييد.

حاج آقاي حسيني: خدا را به حق محمد و آل محمد قسم مي دهيم خداوند حوائج همه عزيزان را برآورده بخير بفرمايد. گرفتاري هايشان

ص: 4309

را برطرف بفرمايد. مريض هايشان را لباس عافيت بپوشاند. رفع هم و غم و گرفتاري از همه شيعيان بفرمايد. مسلمان ها در سراسر عالم مخصوصاً در افغانستان و سوريه و عراق و يمن، بر دشمنانشان پيروز بگردان. دنيا و آخرت ما را از اهل بيت جدا مگردان.

شريعتي: بهترين ها نصيب شما شود.

95-11-05- دعاهاي حضرت اميرالمؤمنين(ع) در نهج البلاغه- خطبه 78

بسم الله الرحمن الرحيم و صلي الله علي محمد و آله الطاهرين

شريعتي: سلام مي کنم به همه شما و ايماني که از آن سرشار هستيد. سلام به بيننده ها و شنونده هاي عزيزمان، انشاءالله هرجا که هستيد باغ ايمانتان آباد باشد و در اين روزهاي سرد زمستان، دلهاي شما بهاري و گرم باشد. حاج آقاي حسيني سلام عليکم. خيلي خوش آمديد.

حاج آقا حسيني: عرض سلام خدمت همه بينندگان و شنوندگان برنامه سمت خدا دارم. خدا را سپاسگزاريم بخاطر بارش برف که در تهران شاهد هستيم. انشاءالله به حق محمد و آل محمد در همه جا نازل شود. اين روزها همه عرض ارادت و احترام به آتش نشان هايي مي کنند که جان فشاني کردند. اين مطلب را همه مي گويند و بايد هم بگويند. اما به نظرم يک مسأله مورد غفلت قرار مي گيرد که صد حيف اين حرف ها چند روزي هست و دوباره از يادمان مي رود. الآن رسانه ملي، روزنامه ها، فضاي مجازي همه درگير اين موضوع هستند. اما دو هفته ديگر همه اينها تمام مي شود و دوباره به همان مشکلات قبلي برمي گرديم. ما بايد براي جان مردم ارزش قائل باشيم. به پيامبر خدا خبر دادند در فلان محله مدينه کسي کشته شده است. پيامبر خودشان شخصاً آمدند کار اطلاعاتي کنند ببينند قاتل چه کسي است. تحقيق کردند قاتل پيدا نشد. چون

ص: 4310

بنا نبود حضرت همه جا از علم غيب استفاده کند. حضرت خيلي ناراحت شد. بعد فرمودند: يک مسلماني کشته شده و قاتلش هم پيدا نيست. اگر تمام اهل آسمان و زمين در خون يک نفر شريک باشند، و خداوند همه آنها را مجازات کند جا دارد. «وَ مَنْ أَحْياها فَكَأَنَّما أَحْيَا النَّاسَ جَمِيعا» (مائده/32) «مَنْ قَتَلَ نَفْساً بِغَيْرِ نَفْسٍ أَوْ فَسادٍ فِي الْأَرْضِ فَكَأَنَّما قَتَلَ النَّاسَ جَمِيعا» (مائده/32) کسي يک نفر را در معرض خطر قرار بدهد، گويي همه مردم را در معرض خطر قرار داده است. همينطور اگر کسي يک نفر را نجات بدهد گويي همه مردم را نجات داده است. فرمود: اگر تمام اهل آسمان و زمين در خون يک نفر شريک باشند، خدا همه را براي يک نفر مجازات کند جا دارد. آنوقت ما به همين سادگي چند روزي درگير هستيم و بعد يادمان مي رود. تقاضا مي کنم از همه به فکر ايمن سازي و حفظ جان مؤمن باشيم. بارها شنيديم که امام صادق خطاب به کعبه فرمود: کعبه تو آبرويت خيلي بالاست ولي از تو بالاتر حرمت مؤمن است. حرمت مؤمن از کعبه بالاتر است.

به تعبير يکي از عزيزان مي گفت: الآن يک تکه از پارچه کعبه را به ما بدهند چقدر در حفظ آن مي کوشيم. گاهي در مجالس مي گويند: اين پرچم سيدالشهداء است. مردم چه مي کنند؟! آنوقت جان مؤمن قطعاً از کعبه بالاتر است. کسي پرده کعبه را گرفته بود و دعا مي کرد. شيخ بهايي نقل مي کند. مي گفت: خدايا به حق اين کعبه حاجت مرا برآورده کن. رسول خدا اين جمله را شنيد. فرمود: اين چطور دعا کردني است؟ عرض کرد

ص: 4311

مگر دعاي بدي است؟ مي گويم: خدايا به حق کعبه! فرمود: از کعبه بالاتر قسم بده. بگو: الهي بحقي! مگر تو مسلمان نيستي؟ مؤمن هستي. بگو: الهي بحقي عليک!

من سؤال مي کنم. الآن کساني که مشغول خانه سازي هستند. آپارتمان هاي چند طبقه مي سازند. الآن شهرداري چقدر قوانين مي گذارد آقا اين را بايد رعايت کنيد. چقدر ما سعي مي کنيم مهندس ناظر را دور بزنيم؟! اگر مهندس ناظر سخت بگيرد با او دعوا مي کنيم. سخت است براي ما که ايراد بگيرد. در آپارتمان هاي ما الآن چقدر ايمني رعايت مي شود؟ پله اضطراري دارد؟ وسايل اطفاء حريق دارد؟ اعلام خطر دارد؟ توجه نداريم. يک بخشي به خود ما مربوط است. خود ما بايد کاري کنيم.

در يکي از کشورهاي اروپايي بودم. تا نشستيم يکي از دوستان همراه ما سيگار کشيد. دود سيگار بالا رفت يک مرتبه ديديم تمام اين خانه آژير کشيد. گفتند: چه خبر است؟ چرا سيگار مي کشيد؟ دستگاه اعلام خطر به دود حساس است. تمام ساختمان اعلام حريق کردند. دين ما جان مؤمن را اينقدر عزيز مي داند آنوقت ما اينقدر ساده از کنارش مي گذريم. روز عاشورا در يک خانه اي در همان کشور مراسم عزاداري بود. ظهر عاشورا شايد پانصد نفر در اين خانه ويلايي بودند و زن و مرد عزاداري مي کردند. پليس خبر دار شد، ديد پانصد نفر در اين خانه هستند. فرمود: ظرفيت اين خانه پنجاه نفر است. چرا پانصد نفر اينجا جمع شديد؟ حادثه اي پيش بيايد چطور مي خواهيد فرار کنيد، راه فرار شما کجاست؟ گفتند: ظهر عاشورا است و سالي يک روز است. همه ارادت ما همين ظهر عاشوراست. گفت: امکان ندارد همين الآن بايد مجلس

ص: 4312

را تعطيل کنيد. به قدري سخت گرفتند، مجلس را تعطيل کردند.

حادثه ي مسجد ارگ يادتان هست. الآن مساجد ما ايمن شده است؟ اگر باز خداي نکرده حادثه اي در مسجد رخ بدهد، پانصد نفر، هزار نفر چطور از مسجد خارج شوند؟ آماري که از تلفات جاده اي تا الآن دادند، شانزده هزار نفر بودند. تازه آمار نسبت به سالهاي گذشته پايين آمده است. شانزده هزار نفر يعني در هر هفته سيصد نفر از بين بروند.

من براي اينکه مسأله روشن شود جايزه مي دهم. با عزيزان فيلم بردار با يک دوربين سر يک بلوار برويم. از يک خط عابر پياده بخواهيم عبور کنيم. يک پيرمردي هم روي ويلچر بنشانيم. يک مادري هم همراه يک کالسکه در دست باشد. ساعت بگيريد روي شصت دقيقه بايستيد، اگر يک ماشين توقف کرد بياييد جايزه را از من بگيريد. ببينيد يک ماشين توقف مي کند؟ من امتحان کردم، پانزده دقيقه طول کشيد عبور کنم.

من در يکي از کشورها پشت فرمان بودم. به خط عابر رسيدم، جلوي خط عابر نگه داشتم تا عابر عبور کند. دوستي که کنار من نشسته بود گفت: خدا به تو رحم کرد پليس نبود. و الا سنگين جريمه مي شدي! گفتم: من که توقف کردم. گفت: اينطور ايستادن فايده ندارد. شما بايد از صد متر قبل سرعت را کم کني و آهسته اينجا بيايي که عابر با آرامش خاطر از اين خط عبور کند. الآن موتوري ما در عابر پياده حرکت مي کند و ده تا تخلف هم دارد. کلاه ايمني ندارد. اضافه سوار کرده است. بيمه ندارد. خلاف آمده، در پياده رو است. ورود ممنوع آمده است. خوب اين

ص: 4313

خودش مقصر است و اين خيلي بد است.

شريعتي: آن روي سکه هم اين است که اين روزها اتفاق هاي قشنگي از همدلي مردم ديديم. اين ظرفيت جامعه ماست که مي تواند بارور شود و انشاءالله برسيم به جايي که بايد برسيم.

حاج آقاي حسيني: بحث ايمني را از درون خانه خودمان شروع کنيم. مدرسه هاي ما ايمن شود. مساجد ما ايمن شود.

شريعتي: هم بحث اطفاء حريق و هم بحث بيمه که حداقل بخشي از خسارات احتمالي را جبران کند. انشاءالله اين را جدي بگيريم. مقدمه ي خوبي را شنيديم. به رسم سه شنبه ها مهمان سفره ي نهج البلاغه ي شريف هستيم.

حاج آقاي حسيني: بسم الله الرحمن الرحيم. خطبه ي 78 که حضرت در اين خطبه چهار دعا دارند که هر دعا يک پيام زيبايي دارد. دعاي اول اين است «اَللَّهُمَّ اِغْفِرْ لِي مَا أَنْتَ أَعْلَمُ بِهِ مِنِّي» خدايا گناهاني را که تو بهتر از من مي داني براي من بيامرز. «فَإِنْ عُدْتُ» اگر دوباره به گناه بازگشتم، «فَعُدْ عَلَيَّ بِالْمَغْفِرَةِ» تو دوباره مرا بيامرز. ممکن است سؤال ايجاد شود که آقا مگر امام معصوم نيست؟ چطور امام مي گويد: «اَللَّهُمَّ اِغْفِرْ لِي مَا أَنْتَ أَعْلَمُ بِهِ مِنِّي»؟ جواب اين سؤال را از نهج البلاغه جواب مي دهيم. در خطبه 193 که معروف به خطبه متقين است، يک تعبير زيبايي دارد. از ويژگي هاي اولياي خدا اين است که هميشه خودشان را در پيشگاه پروردگار مقصر مي دانند. «اللهم لاَ تُخْرِجْنِي مِنَ اَلتَّقْصِيرِ» خدايا يک کاري کن که من هميشه خودم را در پيشگاه تو مقصر بدانم. اولياي خدا اينطور بودند. نگوييد چرا اميرالمؤمنين مي گويد: خدايا مرا بيامرز؟ در مقابل خدا هميشه خودشان را بدهکار مي دانستند. اگر

ص: 4314

انسان خودش را در پيشگاه پروردگار بدهکار بداند، طلبکار نداند خيلي زندگي اش متفاوت مي شود.

در خطبه ي 193 اميرالمؤمنين مي فرمايد: «لاَ يَرْضَوْنَ مِنْ أَعْمَالِهِمُ الْقَلِيلَ» به کم قانع نيستند. عبادت مي کنند ولي به کم عبادت قانع نيستند. «وَ لاَ يَسْتَکْثِرُونَ الْکَثِيرَ» عبادت زيادشان را هم خودشان زياد نمي شمارند. مي گويند: کاري نکرديم. چيزي نشد. در دعاي ابوحمزه فرازي هست که عرضه مي داريم، خدايا «و ما قدر أعمالنا فى جنب نعمك » اعمال ما در برابر نعمت هاي تو چيزي نيست.

اينکه ما از خدا شکايت داريم، گلايه مي کنيم، اي خدا چرا به ما ندادي؟ گرفتاري چيه؟ فقر چيه؟ شوهر بداخلاق چيه؟ اين اولاد بد چيه؟ دائم خودمان را طلبکار مي دانيم. بعد مي فرمايد: «و کيف نستکثر أعمالنا نقابل بها کرمک» چگونه اعمال خودمان را زياد بشماريم در برابر کرم تو؟ حاج آقاي عالي قصه اي را نقل مي کردند که يک عارفي گفت: خدايا هرچه به من مي دهي روي استحقاق بده. منت سر من نگذار. عبادت کردم به اندازه اش به من پاداش بده. محاسبه کردند که تمام عبادات او در برابر يک نعمت جزئي است.

يکوقتي مثال زديم الآن يک کسي بخواهد چشم از کسي خريداري کند. قلب از کسي خريداري کند، اينها قيمتش چقدر است؟ به کم قانع نيستند. «وَ لاَ يَسْتَکْثِرُونَ الْکَثِيرَ» عبادتشان زياد است ولي خودشان زياد نمي شمارند. «فَهُمْ لأَِنْفُسِهِمْ مُتَّهِمُونَ» هميشه خودشان را متهم مي دانند. مي گويند: ما کوتاهي کرديم. «وَ مِنْ أَعْمَالِهِمْ مُشْفِقُونَ» نگران اعمال خودشان هستند. يعني نگران نماز و دعايي هستند که خواندند.

خدا مرحوم شيخ جعفر شوشتري را رحمت کند. مي فرمايد: سيدالشهداء(ع) در اوج عبادت بود. در گودال قتلگاه مي گفت: خدايا دست ما را بگير.

ص: 4315

کاري نکرديم. بپذير، اگر نپذيري چه مي شود؟ علامه شوشتري مي فرمودند: ما بدترين گناه را انجام مي دهيم و تازه طلبکار هستيم. سيدالشهداء بالاترين عبادت را انجام داد، خودش را بدهکار مي دانست. ما بدترين گناه را انجام مي دهيم خودمان را طلبکار مي دانيم.

«إِذا زُكِّيَ أحَدٌ مِنْهُمْ» اگر کسي از اينها تعريف کند، «خافَ مِمَّا يُقالُ لَهُ» مي ترسد. مي گويد: چه مي گوييد؟ «فَيَقُولُ» تعريف مرا نکنيد. «أنَا أعْلَمُ بِنَفْسِي مِنْ غَيْرِي» من خودم را بهتر مي شناسم. «وَ رَبِّي أعْلَمُ بِي مِنِّي بِنَفْسِي» خدا مرا بهتر از خودم مي شناسد. «اللَّهُمَّ لَا تُؤَاخِذْنِي بِمَا يَقُولُونَ» خدايا مرا بخاطر حرف هايي که اينها مي زنند مؤاخذه نکن. «وَ اجْعَلْنِي أَفْضَلَ مِمَّا يَظُنُّونَ» مردم به ما حسن ظن دارند. خدايا مرا بالاتر از گمان مردم قرار بده. يعني مردم فکر مي کنند آدم خوبي هستم. مرا بالاتر از آنچه اينها فکر مي کنند، قرار بده. «وَ اغْفِرْ لِي مَا لَا يَعْلَمُونَ» چيزهايي که نمي دانند تو بيامرز.

در حکمت 78 حضرت امير بيان زيبايي دارد. کسي آمد مدح و ثناي حضرت را کرد. حضرت فرمود: «أَنَا دُونَ مَا تَقُولُ وَ فَوْقَ مَا فِي نَفْسِكَ» من پايين تر از آن هستم که تو بر زبان جاري مي کني ولي بالاتر از آن هستم که در دل توست. چون بعضي ها متملقانه مي گويند. باز در حکمت 94 کسي ثناي حضرت را کرد. دعا کرد. «اللَّهُمَّ إِنَّكَ أَعْلَمُ بِي مِنْ نَفْسِي» تو خودت بهتر مرا مي شناسي. «وَأَنَا أَعْلَمُ بِنَفْسِي مِنْهُمْ» خودم بهتر از ديگران خودم را مي شناسم. «اللَّهُمَّ اجْعَلْنَا خَيْراً مِمَّا يَظُنُّونَ» خدايا مرا بهتر از آنچه اينها گمان مي کنند قرار بده. «وَاغْفِرْ لَنَا مَا لاَ يَعْلَمُونَ» آنهايي که خبر ندارند، بر ما بيامرز.

ص: 4316

س اين متقين هستند. متقين يعني حتي کار خوب خودشان را «لا يستکثرون» هميشه خودشان را بدهکار مي دانند. بنابراين تعجبي ندارد که اميرالمؤمنين در اين دعا «اللهم اغفرلي» گفته است. «اللهم اغفرلي الذنوب التي» اميرالمؤمنين مقام عصمت دارد. ولي هميشه خودش را در پيشگاه پروردگار بدهکار مي دانست. «اللهم اغفر لي ما أنت اعلم به مني» آنچه تو بهتر مي داني. «فان عدت فعد علي بالمغفره» اينکه حضرت مي فرمايد: تو بهتر از ما مي داني! متأسفانه يکي از اشکالاتي که ما داريم، خوبي ها هميشه يادمان است. گناهان و بدي ها يادمان مي رود. خطاها را روز فراموش مي کنيم. قرآن کريم يک آيه دارد مي فرمايد: شما فراموش کرديد. ولي ما يادمان نمي رود. در سوره ي مبارکه مجادله آيه 6 مي فرمايد. «يَوْمَ يَبْعَثُهُمُ اللَّهُ جَمِيعاً» قيامت خدا همه را مبعوث مي کند. «فَيُنَبِّئُهُمْ بِما عَمِلُوا» از کارهايي که کردند خبردارشان مي کند. «أَحْصاهُ اللَّهُ وَ نَسُوهُ» خدا حساب کرد و ما يادمان رفت. «وَ اللَّهُ عَلى كُلِّ شَيْ ءٍ شَهِيد»

قصه اي هست که ظاهراً شيخ بهايي فرموده است. يک عارف بزرگي حساب کرد و گفت: ما نمي گوييم روزي ده گناه کرديم، مي گوييم: روزي يک گناه کرديم. اگر روزي يک گناه کرده باشيم، سال 365 روز است. ده سال چند گناه کرديم؟ 3600 گناه کرديم. حساب کرد که 65 سال دارم. 50 سال مکلف بودم. پنجاه سال با روزي يک گناه، حساب کرد 20 هزار گناه مي شود. شيخ بهايي در کشکول اين قصه را نقل کرده است. عارف از غصه فرياد زد و غش کرد.

مرحوم آيت الله ميرزا جواد تهراني مرد عجيبي در مقامات علمي بود. وصيت کرد بعد از مرگم مرا در قبرستان عمومي شهر

ص: 4317

دفن کنيد و روي سنگ قبر من چيزي ننويسيد. با اينکه ايشان را در حرم امام رضا دفن مي کردند. الآن کسي مشهد برود سنگ قبر ايشان را نمي تواند پيدا کند. سيمان است. عالمي که قطعاً اگر مي خواست نزديک ترين جا در حرم امام رضا را به او مي دادند، گفت: مرا در قبرستان عمومي دفن کنيد. چرا به اينجا رسيد؟ در حالات ايشان ديدم که يکي از بستگان ايشان از دنيا مي رود. به همسرش ارث قابل توجهي از آن آقا مي رسد. سال 41 هجري، 44 سال پيش! 25 ميليون ارث اين همسر بوده است. آن مال شبهه ناک بوده است. ايشان به همسرش مي گويد: من دوست ندارم اين مال شبهه ناک را در خانه بياوري. دوست ندارم اين مال وارد زندگي من شود. اگر اصرار داري که اين مال را بياوري، من نمي توانم با تو زندگي کنم. اين خانم مي گويد: اين 25 ميليون که هيچ! 250 ميليون هم بود من نمي خواستم يک ريالش هم وارد زندگي من شود. اين حرف ها الآن افسانه شده است.

يکي از سلاطين به وزيرش گفت: من مي خواهم براي خودم سنگ قبر درست کنم. گفت: قبله عالم تو کي به فکر قبر و قيامت هستي؟ برو بگرد ببين چه آيه اي مناسب سنگ قبر است، مي خواهم بگويم بهترين خطاط عالم حک کند. گفت: بهترين آيه، آيه ي 63 سوره يس است. گفت قرآن را بياوريد ببينيم آيه چيست؟ «هذِهِ جَهَنَّمُ الَّتِي كُنْتُمْ تُوعَدُونَ » (يس/63) در روايت هم داريم «و القَبرُ رَوْضَةٌ مِن رياضِ الجَنّةِ أو حُفرَةٌ مِن حُفَرِ النّارَ» با اينها بازي مي کنيم. يکي باور دارد، اعتقاد دارد، ايمان دارد. قرآن مي فرمايد: شما يادتان رفت.

«يَوْمَ يَبْعَثُهُمُ

ص: 4318

اللَّهُ جَمِيعاً فَيُنَبِّئُهُمْ بِما عَمِلُوا أَحْصاهُ اللَّهُ وَ نَسُوه » (مجادله/6) ما يادمان مي رود. خدا حساب کرد. اميرالمؤمنين مي فرمايد: «اَللَّهُمَّ اِغْفِرْ لِي مَا أَنْتَ أَعْلَمُ بِهِ مِنِّي» من يادم رفته است. ما فراموش کرديم. دلهايي که شکستيم. آبرويي که برديم. کتک هايي که زديم. من خيلي غصه خوردم از ديدن پيام هايي که مي فرستند. خانمي نوشتند که همسر من چطور کتک مي زند. حق الناس را بايد جبران کرد، با دعا نيست. «فَإِنْ عُدْتُ فَعُدْ عَلَيَّ بِالْمَغْفِرَةِ» برگشتم تو دوباره مرا بيامرز. توبه کردم، شکستم. دوباره توبه کردم شکستم، تو مرا ببخش. خدا تواب است. يک وقت غيبتي مي کني ديگر لازم نيست به طرف بگويي بدتر دعوا شود. برايش طلب مغفرت کن. اما اگر مال کسي را خوردي. در صورت کسي زدي. آبروي کسي را بردي.

«اَللَّهُمَّ اِغْفِرْ لِي مَا وَأَيْتُ مِنْ نَفْسِي وَ لَمْ تَجِدْ لَهُ وَفَاءً عِنْدِي»، «وَأيتُ» يعني وعده دادم. خدايا وعده هايي که دادم ولي وفا نکردم، بيامرز. شب قدر چقدر وعده داديم و قرآن به سر گرفتيم و گفتيم: خدايا اين آخري است. روز عرفه شد وعده داديم گفتيم: اين آخري است. کربلا رفتيم، مشهد رفتيم گفتيم: اين آخري است. قرآن يک آيه دارد مي فرمايد: بعضي ها وعده دادند، ولي وعده هايشان را عمل نکردند. خيلي ها گفتند: خدايا به ما پول بده، قول مي دهيم به ديگران هم بدهيم. به من بده و مرا تماشا کن. «وَ مِنْهُمْ مَنْ عاهَدَ اللَّهَ» با خدا عهد مي کنند، «لَئِنْ آتانا مِنْ فَضْلِهِ لَنَصَّدَّقَنَّ وَ لَنَكُونَنَّ مِنَ الصَّالِحِينَ» (توبه/75) خدايا به ما هم بده ببين چه مي کنيم، تو فقط به پولدارها و گردن کلفت ها و شکم سيرها مي دهي، به ما هم بده ببين

ص: 4319

ما چه مي کنيم! آيه بعد پاسخ داده است. «فَلَمَّا آتاهُمْ مِنْ فَضْلِهِ بَخِلُوا بِهِ وَ تَوَلَّوْا وَ هُمْ مُعْرِضُون» (توبه/76) از فضلمان به آنها داديم بخل ورزيدند. «فَأَعْقَبَهُمْ نِفاقاً فِي قُلُوبِهِمْ إِلى يَوْمِ يَلْقَوْنَهُ» (توبه/77) اين نفاق است. بارها گفتيم، همين گردن کلفت ها خود ما هستيم. بد هستيم ما هستيم. خوب هستيم، ما هستيم.

«اَللَّهُمَّ اِغْفِرْ لِي مَا تَقَرَّبْتُ بِهِ إِلَيْکَ بِلِسَانِي ثُمَّ خَالَفَهُ قَلْبِي» با زبانم به تو تقرب جستم. قلبم با آن مخالفت کرد. «اَللَّهُمَّ اِغْفِرْ لِي رَمَزَاتِ اَلْأَلْحَاظِ وَ سَقَطَاتِ اَلْأَلْفَاظِ وَ شَهَوَاتِ اَلْجَنَانِ وَ هَفَوَاتِ اَللِّسَانِ» خدايا سه گناه را بر من بيامرز. گناه چشم «اَلْأَلْحَاظِ». گناه زبان «اَلْأَلْفَاظِ». «وَ شَهَوَاتِ اَلْجَنَانِ» گناه دل. خدايا گناه زبان و چشم و دل را بر ما بيامرز.

شريعتي: امروز صفحه 470 قرآن کريم، آيات 26 تا 33 سوره مبارکه غافر در سمت خداي امروز تلاوت مي شود.

«وَ قالَ فِرْعَوْنُ ذَرُونِي أَقْتُلْ مُوسى وَ لْيَدْعُ رَبَّهُ إِنِّي أَخافُ أَنْ يُبَدِّلَ دِينَكُمْ أَوْ أَنْ يُظْهِرَ فِي الْأَرْضِ الْفَسادَ «26» وَ قالَ مُوسى إِنِّي عُذْتُ بِرَبِّي وَ رَبِّكُمْ مِنْ كُلِّ مُتَكَبِّرٍ لا يُؤْمِنُ بِيَوْمِ الْحِسابِ «27» وَ قالَ رَجُلٌ مُؤْمِنٌ مِنْ آلِ فِرْعَوْنَ يَكْتُمُ إِيمانَهُ أَ تَقْتُلُونَ رَجُلًا أَنْ يَقُولَ رَبِّيَ اللَّهُ وَ قَدْ جاءَكُمْ بِالْبَيِّناتِ مِنْ رَبِّكُمْ وَ إِنْ يَكُ كاذِباً فَعَلَيْهِ كَذِبُهُ وَ إِنْ يَكُ صادِقاً يُصِبْكُمْ بَعْضُ الَّذِي يَعِدُكُمْ إِنَّ اللَّهَ لا يَهْدِي مَنْ هُوَ مُسْرِفٌ كَذَّابٌ «28» يا قَوْمِ لَكُمُ الْمُلْكُ الْيَوْمَ ظاهِرِينَ فِي الْأَرْضِ فَمَنْ يَنْصُرُنا مِنْ بَأْسِ اللَّهِ إِنْ جاءَنا قالَ فِرْعَوْنُ ما أُرِيكُمْ إِلَّا ما أَرى وَ ما أَهْدِيكُمْ إِلَّا سَبِيلَ الرَّشادِ «29» وَ قالَ الَّذِي آمَنَ يا قَوْمِ

ص: 4320

إِنِّي أَخافُ عَلَيْكُمْ مِثْلَ يَوْمِ الْأَحْزابِ «30» مِثْلَ دَأْبِ قَوْمِ نُوحٍ وَ عادٍ وَ ثَمُودَ وَ الَّذِينَ مِنْ بَعْدِهِمْ وَ مَا اللَّهُ يُرِيدُ ظُلْماً لِلْعِبادِ «31» وَ يا قَوْمِ إِنِّي أَخافُ عَلَيْكُمْ يَوْمَ التَّنادِ «32» يَوْمَ تُوَلُّونَ مُدْبِرِينَ ما لَكُمْ مِنَ اللَّهِ مِنْ عاصِمٍ وَ مَنْ يُضْلِلِ اللَّهُ فَما لَهُ مِنْ هادٍ «33»

ترجمه: و فرعون گفت: «مرا بگذاريد تا موسى را بكشم و او پروردگارش را به يارى طلبد (تا نجاتش دهد) همانا من مى ترسم كه دين شما را تغيير دهد يا در اين سرزمين فساد بر پا كند». و موسى گفت: «من به پروردگار خود و پروردگار شما از (شرّ) هر متكبّرى كه به روز حساب ايمان ندارد پناه مى برم». و مردى با ايمان از آل فرعون كه ايمان خود را پنهان مى داشت گفت: «آيا مى خواهيد مردى را كه مى گويد: پروردگار من خداوند است بكشيد؟! در حالى كه او از طرف پروردگارتان با دلايل روشن نزد شما آمده است، اگر او دروغگو باشد دروغش به زيان خود اوست ولى اگر راستگو باشد، بعضى از آنچه را به شما وعده مى دهد به شما خواهد رسيد، همانا خداوند كسى را كه اسرافكار (و) بسيار دروغگو است هدايت نمى كند. (آن مرد با ايمان در ادامه ى سخن خود گفت:) اى قوم من! امروز حكومت براى شماست كه در اين سرزمين غلبه داريد، ولى اگر (قهر خدا) به سراغ ما آيد پس چه كسى ما را يارى خواهد كرد؟ فرعون گفت: «من جز آن چه را كه تشخيص مى دهم راه ديگرى به شما ارائه نمى دهم و من جز راه رشد، شما را هدايت نمى كنم.» و كسى كه ايمان

ص: 4321

آورده بود گفت: «اى قوم! من از روزى مثل روز (هلاك) آن احزاب بر شما مى ترسم. (از سرنوشتى) مانند سرنوشت قوم نوح (كه به طوفان) و قوم عاد (كه به باد سخت و سرد و مسموم) و قوم ثمود (كه به صاعقه گرفتار شدند) و كسانى كه پس از آنها آمدند؛ و خداوند بر بندگان اراده ى ظلم نمى كند. اى قوم من! همانا من از روزى كه يكديگر را به فرياد بخوانيد بر شما بيمناكم.روزى كه (از موقف حساب) روى مى گردانيد (و) فرار مى كنيد، (امّا) براى شما هيچ گونه پناهگاه و نگهدارنده اى در برابر عذاب الهى نيست؛ و هر كه را خداوند (بر اثر اعمالش) گمراه كند (و به حال خود واگذارد)، هيچ هدايت كننده اى براى او نيست.

شريعتي: اشاره قرآني را بفرماييد و در ادامه خدمت شما هستيم.

حاج آقاي حسيني: دو آيه ي آخري که تلاوت شد، «وَ يا قَوْمِ إِنِّي أَخافُ عَلَيْكُمْ يَوْمَ التَّنادِ» گفتيم قيامت هفتاد نام دارد، يکي همين است. «يوم التَّناد» است. روزي که مردم را صدا مي زنند. يا مردم يکديگر را صدا مي زنند. يا فرشته ها مردم را صدا مي زنند. «يَوْمَ تُوَلُّونَ مُدْبِرِينَ» مي گويند: بلند شويد برويد، حساب و کتاب تمام، ديگر به طرف آتش برويد. اينها پشت مي کنند و فرار مي کنند. مگر مي شود فرار کرد؟ «ما لَكُمْ مِنَ اللَّهِ مِنْ عاصِمٍ» از عذاب خدا نمي توانيد فرار کنيد. «وَ مَنْ يُضْلِلِ اللَّهُ فَما لَهُ مِنْ هادٍ» يادمان باشد که روزي هست اسمش «يوم التَّناد» است، هم يوم القيامه است. هفتاد نام قرآن برايش ذکر کرده است، يکي هم «يوم تُوَلُّون» است. اينجا فرار کرديم، آنجا هم بايد فرار کنيم. فرار نکنيم.

ص: 4322

صه معروفي است که عارف بزرگ در صحن اميرالمؤمنين(ع) بود. کسي بود که خيلي شر بود معروف به عبد فرار بود. آن عارف بزرگ به او رسيد يک کلمه به او گفت. تأثير کلام او چه بود که با يک کلمه او را منقلب کرد؟ گفت: به تو چه مي گويند؟ گفت: عبد فرار مي گويند. فراري! «أ فررتَ من الله أ من رسوله» از چه کسي مي خواهي فرار کني؟ همين يک کلمه برايش بس بود. رفت از غصه توبه کرد و دق کرد. اينجا شايد فرار کنيم، چون راه فرار زياد است. ولي آنجا راه فرار نيست. «يَوْمَ تُوَلُّونَ مُدْبِرِينَ» فرار مي کنيد ولي کجا مي خواهيد برويد؟

شريعتي: امروز خطبه ي 78 نهج البلاغه را به اتفاق مرور کرديم. متن اين خطبه را در کانال برنامه قرار مي دهند. انشاءالله بهره مند شويد.

حاج آقاي حسيني: در مورد همين جمله اي که خوانديم،«اَللَّهُمَّ اِغْفِرْ لِي مَا تَقَرَّبْتُ بِهِ إِلَيْکَ بِلِسَانِي ثُمَّ خَالَفَهُ قَلْبِي» خدايا بيامرز حرف هايي را که به زبان گفتم ولي قلب من مخالفت کرد. يکي از بزرگان مي فرمود: ما مي ترسيم يکي از گناهاني که فرداي قيامت همين دروغ هايي است که ما گفتيم. چطور؟ خدا علامه بحرالعلوم را رحمت کند. از علماي بزرگ شيعه است. ايشان يک اشعاري دارد. مي گويد: نماز که مي خواني وقتي «اياک نعبد و اياک نستعين» مي گويي، دروغ نگو. براي خدا شريک قرار نده. روي عادت نباشد. «اياک نعبد» مي گويي راست بگو. «اهدنا الصراط المستقيم» مي گويي، راست بگو. «اياک من طول به تفند و انت عبد لهواک تعبد» مي گويد: «تلهج في اياک نستعين» زبان است، هرچه مي خواهي مي گويي.«و انت غير الله تستعين» خيلي اشعار لطيفي است. با لهجه

ص: 4323

«اياک نستعين» مي گويي، «حسن لهُ الباطِنَ فوق الظاهر» اينقدر به ظاهرت نرس. ظاهر خوب است، به باطنت هم برس. خدا مرحوم آقا ميرزا جواد ملکي تبريزي را رحمت کند. مي فرمايد: لباست متنجس باشد، نمازت را قبول نمي کنند. ما با روح متنجس نماز بخوانيم. لباسمان را گفتند عطر بزن، روحمان را عطر نزنيم؟ خدايا ما را بيامرز. زبانم يک چيزي گفت ولي عملم چيز ديگري گفت.

خدا را به حق محمد و آل محمد قسم مي دهيم به همه ما توفيق بدهد که در راه حفظ جان خودمان و جان ديگران، همه هموطنان و همه مؤمنين، قدم بزرگي برداريم. مطمئناً اين همدلي که اين ايام پيدا شده واقعاً ارزشمند است. خدايا به حق محمد و آل محمد همه گذشتگان و شهدا را با سيدالشهداء محشور بفرما.

شريعتي: بهترين ها نصيب شما شود.

95-11-12- سيره ي تربيتي اميرالمؤمنين(ع) در نهج البلاغه

بسم الله الرحمن الرحيم و صلي الله علي محمد و آله الطاهرين

صبحي گره از زلف تو وا خواهد شد *** راز شب تار بر ملا خواهد شد

تو آيه ي وحدتي که با آمدنت *** هر قطب نما، قبله نما خواهد شد

شريعتي: سلام مي کنم به همه شما هموطنان عزيزم، بيننده ها و شنونده هاي عزيزمان، آغاز دهه ي فجر انقلاب اسلامي را به همه شما تبريک مي گويم. سالروز ورود امام راحل را به ميهن اسلامي را گرامي مي داريم. انشاءالله هرجا که هستيد بهترين ها نصيب شما شود. حاج آقاي حسيني سلام عليکم. خيلي خوش آمديد.

حاج آقا حسيني: عرض سلام خدمت همه بينندگان و شنوندگان برنامه سمت خدا دارم. من هم آغاز دهه ي فجر و ورود امام (ره) را تبريک مي گويم. اميدوارم يادبود آن ايام براي ملت ما همراه با

ص: 4324

خير و برکات فراوان باشد.

شريعتي: امروز هم مهمان سفره ي ناب نهج البلاغه هستيم. ببينيم امروز براي ما چه به ارمغان آوردند؟

حاج آقاي حسيني: يک داستاني را مي ديدم خيلي برايم جالب بود. خدا را سپاسگزاريم که توفيق پيدا کرديم مهمان سفره ي اميرالمؤمنين و نهج البلاغه باشيم. درحالات ميرزاي شيرازي شاگرد شيخ انصاري(ره) مي ديدم که بعد از شيخ انصاري مرجعيت به ايشان رسيد و سي سال مرجعيت داشتند. سي سال مرجعيت عامه داشتند و صاحب فتواي معروف تنباکو بودند. انصافاً از نظر موقعيت علمي و معنوي ايشان فراوان مطالب گفته شده است. شاگردانش يکي آخوند خراساني بوده، مرحوم شيخ عبدالکريم حائري بوده، اينها شاگردان اين مرد بزرگ بودند. مرحوم سيد محمد کاظم طباطبايي يزدي که اينها چقدر با عظمت بودند. خود اين مرد بزرگوار شاگرد شيخ انصاري بود. در حالات ايشان مي ديدم از بس محبوب دلها بوده روزي که از دنيا مي رود 24 شعبان بود. خدا وقتي محبت کسي را در دلها قرار بدهد، اينطور است. جنازه اش را به طرف کاظمين مي آورند. در راه همه تشييع مي کنند. از کاظمين به بغداد مي برند. از بغداد به کربلا مي روند. در تمام اين مسير جنازه را تشييع مي کنند. آنوقت در 24 شعبان که از دنيا مي رود، يک هفته بعد جنازه به خاک سپرده مي شود. يک هفته مردم شهر به شهر دنبال جنازه ايشان بودند. بعد از يک هفته شب اول ماه رمضان، نيمه شب به خاک سپرده مي شود. خودش وصيت کرده بود که دم در حرم اميرالمؤمنين دفن شود. از باب شيخ طوسي اگر وارد شويد، قبر ايشان بيرون صحن اميرالمؤمنين است. اگر کسي اطلاع دارد که يک عالم

ص: 4325

ديني در طول اين 1200 سال غيبت صغري يک هفته طول کشيده که جنازه اش دفن شود، بگويند دومين نفر چه کسي بوده است. واقعاً عجيب بوده است.

من خواستم اين را بگويم که اين مرد با اين عظمتش وقتي درس مي گفت، چه کساني شاگردانش شدند؟ آيت الله العظمي حائري مؤسس حوزه، مرحوم آخوند خراساني، مرحوم سيد کاظم طباطبايي، اينها شاگردانش بودند. قبل از شروع درس يکي از علماي بزرگ که از شاگردان زبده ايشان بوده، مرحوم آيت الله شيخ حسنعلي تهراني، که او هم مقامات فوق العاده اي داشته، اول نهج البلاغه باز مي کرده است. يک مقدار از نهج البلاغه را مي خوانده و شرح مي کرده و بعد ميرزاي شيرازي درسش را شروع مي کرده است. ايشان گاهي سه چهار ساعت درسش طول مي کشيد. قبل از شروع درس به امر ميرزاي شيرازي اول مرحوم شيخ حسنعلي تهراني نهج البلاغه را مي گفت و توضيح مي داد و بعد ميرزاي شيرازي درس را شروع مي کرد. من تقاضا مي کنم عزيزان با نهج البلاغه انس بگيرند و به هفته اي يکبار اکتفا نکنند. روزي دو صفحه در ترجمه نهج البلاغه تأمل کنيم، يک ساله تمام مي شود. اينها به درد ما مي خورد.

مرحوم آيت الله العظمي گلپايگاني(ره) خيلي به علامه طباطبايي علاقه داشتند. يکوقتي مرحوم آيت الله العظمي گلپايگاني خانه ي علامه طباطبايي مي رود. از علامه سؤال مي کند اين روزها به چه مشغول هستيد؟ ايشان مي فرمايد: من مادرم را در عالم رؤيا ديدم. مادرم به من گفت: محمد حسين! چيزي بنويس که اينجا بازار داشته باشد. از مادرم سؤال کردم: چه چيزي آنجا بازار دارد که من بنويسم؟ مي گويد: قرآن، علوم قرآن و تفسير. مي دانيد نهج البلاغه هم شرح قرآن است.

ص: 4326

برادر قرآن و تفسير قرآن است. يک چيزي دست ما باشد که آنجا بازار داشته باشد. گاهي ما وقتمان را به رُمان هايي سرگرم مي کنيم که اول و آخرش نه به درد دين ما مي خورد و نه به درد دنياي ما مي خورد.

يکي از عزيزان نقل مي کرد که من خدمت علامه طباطبايي بودم. با هم يکجايي مي رفتيم. ايشان آدرسي مي خواست. مي گفتم: آدرس اين است. خيابان فلان، کوچه فلان، پلاک فلان. يک مقدار رفتيم و دوباره پرسيد: گفتي کجاست؟ گفتم: خيابان فلان، کوچه فلان، پلاک فلان! نزديکتر شديم دوباره پرسيد: چه گفتي؟ دوباره گفتم: خيابان فلان، کوچه فلان، پلاک فلان. شما حفظ نکردي، سه مرتبه گفتم؟ مرحوم علامه فرمود: حيف نيست آدم سلول هاي مغزي اش را خرج اين چيزها بکند؟ علامه دروغ نمي گفته و مبالغه هم نمي کرده. فرمود: حيف نيست که آدم سلول هاي مغزش را خرج اين چيزها کند؟

در حالات مقدس اردبيلي مي خواندم. مرحوم محدث قمي در فوايد الرضويه نوشته است. کتاب بسيار خوبي است و شرح حال علماست. مي دانيد که عظمت مقدس اردبيلي خيلي بلاست. حدود چهارصد سال است از دنيا رفته است. از نظر علم و دانش خيلي بالاست. محقق اردبيلي و مقدس اردبيلي به او مي گفتند. انشاءالله نصيب شود ايوان نجف بخواهيد وارد حرم اميرالمؤمنين(ع) شويد در راست يک قبر است، دست چپ يک قبر است. يعني يک بقعه آن طرف و يک بقعه اين طرف است. بقعه دست راست علامه حلي است. بقعه دست چپ مقدس اردبيلي است. الآن همه که حرم مي روند يک فاتحه هم براي مقدس اردبيلي مي خوانند. مرحوم مقدس قمي در حالات ايشان نوشته که ايشان خيلي احتياط کار بوده

ص: 4327

است. جوان ها گوش کنند! خانواده ها و خانم ها و آقايان گوش کنند! اينهايي که ساعت ها وقتشان مي رود. مقدس اردبيلي به قدري احتياط مي کرده، گاهي کربلا براي سفر زيارتي مي رفته است. مي دانيد در سفر اگر سفري، سفر معصيت باشد نبايد برود و نمازش تمام است. شکسته نيست. سفر گناه باشد نمازش کامل است. مقدس اردبيلي وقتي کربلا مي آمد به زيارت امام حسين(ع) احتياطاً هم نماز شکسته و هم تمام مي خوانده است. چرا؟ گفتند: مگر شما معاذ الله اين سفر را سفر معصيت مي داني؟ مي فرمايد: نه! زيارت مستحب است. من نجف که هستم علم است، تحصيل علم واجب است و اين مستحب است. مي گويم: نکند خدا بگويد چرا براي يک کار مستحب واجب را رها کردي؟ احتياطاً هم تمام مي خوانيم و هم شکسته مي خوانيم.

حديثي از اميرالمؤمنين هست که من دوست دارم اين حديث را هر هفته بخوانم. حديث در غرر الحکم است. اميرالمؤمنين مي فرمايد: «العِلمُ سُلطانٌ، مَن وَجَدَهُ صالَ بِهِ، ومَن لَم يَجِدهُ صيلَ عَلَيهِ» (شرح نهج البلاغه ابن ابي الحديد/ج20/ص319) علم سلطنت و قدرت و عظمت مي آورد. هرکس اين علم و دانش را داشت، «صالَ بِهِ» مي تواند بر همه عالم حکومت کند. هرکس نداشت «صيلَ عليه» ديگران بر او حکومت مي کنند. جوان هاي عزيز ما تا چه وقت بايد دستمان دنبال شرق و غرب دراز باشد؟ چرا ابر قدرت ها الآن اينطور زور به مناطق خاورميانه مي گويند؟ چون به صنعتشان، اقتصادشان نياز دارند. هرکاري دوست دارند مي کنند. آن علم را دارند و دارند با آن سلطنت مي کنند. ما داشته باشيم با آن سلطنت مي کنيم.

اين هفته چند شبي همين کتاب «فوايد الرضويه» مرحوم محدث قمي را مطالعه مي کردم. خاطرات

ص: 4328

علما و بزرگان را نوشته است. واقعاً آدم شرمنده مي شود از کارهاي خودش، از زندگي خودش خجالت زده مي شود. چه کردند؟ چقدر زحمت کشيدند و کتاب نوشتند؟ در کتاب آيت الله شبيري زنجاني مي خواندم که فرموده بودند: بعضي ها معتقد بودند عالم علي الاطلاق در تمام تاريخ غيبت صغري امام زمان(عج) شهيد اول بوده است. آنوقت برويد کارهاي اين مرد بزرگ را ببينيد، که با اين عمرهاي کوتاه بدون امکانات، ما الآن هنر نمي کنيم. يک دکمه در نرم افزارها مي زنيم، ده هزار کتاب را در سه ثانيه برايت جستجو مي کند و حديث را برايت مي آورد.

در حالات مرحوم علامه شيخ جعفر کاشف الغطاء(ره) مي نويسند که شيخ انصاري از ايشان به عنوان بعض الاساطين نام مي برد. خيلي با عظمت است. در حالات اين مرد بزرگ مي نويسند که به قدري پر کار بوده، در کتابت و نوشته هايش، در سفر، هر کجا مي رفته از عمرش استفاده مي کرده است. به صاحب جواهر گفتند: چرا شما کتاب کاشف الغطاء را شرح نکردي؟ خودت رفتي صاحب جواهر نوشتي؟ جواهر الکلام يک کتاب فقهي است. گفتند: چرا رفتي جواهر الکلام را نوشتي؟ کتاب استادت کاشف الغطاء را شرح مي کردي، يک خدمتي هم به استادت مي کردي. مرحوم صاحب جواهر مي گويد: من قدرت نداشتم براي آن شرح بنويسم. خودم مستقل راحت تر مي توانستم تا اينکه بخواهم کلام استادم را شرح کنم. من از جوان ها خواهش مي کنم، از جمله کتاب هايي که حتماً بايد بخوانيم شرح حال بزرگان ماست. نهج البلاغه است، قرآن است، کار علمي است، هرچه که هست به بطالت نگذرانيد. الآن وارد فضاي مجازي که مي شويد حداقل يک ساعت سرگرم هستيد. همينطور مي بيني که چهار پنج

ص: 4329

ساعت از عمرمان رفت.

شريعتي: من فکر مي کنم اينها سنگ بناي معارف ماست و به عنوان مقدمه ي خيلي واجب براي بيننده ها و شنونده هاي عزيزمان لازم و ضروري است.

حاج آقاي حسيني: آن هفته اشاره کردم در پيام ها که مطالعه مي کردم، خيلي متأثر شدم. هم خانم ها و هم آقايان پيام دادند و از بداخلاقي ها و ناسازگاري هاي در خانه گفتند. البته در سمت خدا مکرر به اين مباحث اشاره شده است. ولي به نظرم از حرف هايي است که مکرر بايد بگوييم.

پيام دادند که شوهر من خيلي مرا اذيت مي کند. سر هر غذايي ايراد مي گيرد. حتي سر غذا خوردن هم به من گير مي دهد. اگر يک پوست تخمه در خانه افتاده باشد شروع به دعوا مي کند. به درد دلهاي من گوش نمي دهد و فقط مي گويد: مي تواني خانه پدرت خوش باشي. ولي من فکر دخترم هستم. خيلي کتکم مي زند. هيچ ارزشي براي من قائل نيست. طلاهايم را فروختم تا خانه بسازد، خانه اي ساخته ولي باز هم مرا اذيت مي کند. من فقط هجده سال دارم. دخترم مريض است و تشنج دارد. شش ماهه است. مي گويد: مقصر تو هستي. با التماس شايد ماهي يکبار بگذارد خانه ي پدرم بروم. جلوي همه به من دعوا مي کند و داد مي زند. آرزو دارم يک هفته خانه ما دعوا نباشد. خواهش مي کنم مرا راهنمايي کنيد.

يک خانم هجده ساله، با دختر مريضي که تشنج دارد، شش ماه دارد. مي گويد: مريضي او گردن توست. خودش دنبال خوشي اش است. ماهي يکبار با دعوا مي گذارد منزل پدرم بروم. بهانه جويي و اذيت مي کند و سر هر چيزي به من عيب مي گيرد. اينها هرکدام يک دنيا درد و ناراحتي است.

ص: 4330

واقعاً باور اين حرف ها سخت است. واقعاً مي شود مردي اينطور باشد؟

در پيام ديگري نوشتند که اول سال 95 خواهر من از شمال به ديدن من آمد، مرا بيرون برد. من روي ويلچر مي نشينم. از عيد تا الآن يازده ماه گذشته است من رنگ بيرون را نديدم. اما اين مرد هر ماه خودش مسافرت مي رود. از اين پيام ها زياد داريم. نمي دانم سکوت کنيم، بگذريم، باور کنيم، باور نکنيم، انصاف است؟ مسلماني است؟ در آستانه ي ولادت بي بي زينب(س) هستيم، هرکس از شوهرش راضي است پيام بدهد ما خوشحال مي شويم. هرکس هم ناراضي است پيام بدهد.

من به همين مناسبت مي خواهم بحثي را تقديم کنم. يادم هست که يکي از اساتيد در مباحث اخلاقي جمله اي را مطرح کرد، ما ساعت ها سر درس ايشان بوديم ولي چون يادداشت نکردم تقريباً از يادم رفته است. ولي يک جمله طلايي اش يادم نرفته است. مرد يا زن هردو بايد بدانند، اول مرگ اول گرفتاري است. شايد در دنيا مؤاخذه نشوي اما عقوبت و عذابش براي قيامت جمع مي شود. فکر نکنند تمام مي شود «إِنَّ رَبَّكَ لَبِالْمِرْصادِ» (فجر/14) اينکه شما به زني ظلم کني و اذيت کني، نمي تواند کاري کند، چاره اي ندارد، کجا برود؟ سيدالشهداء(ع) با بدن غرق به خون يک دعا کرده و يک وصيت کرده است. ما فقط دنبال دعا هستيم. امام حسين فرمود: «يا بُنَيَّ إِيَّاکَ وَ ظُلْمَ مَنْ لَا يَجِدُ عَلَيْکَ نَاصِراً إِلَّا اللَّهَ» (کافي/ج2/ص331) پسرم از ظلم به کسي که جز خدا پناهي ندارد بپرهيز. اين زن کجا برود؟ من به فرزندم، به پسرم، به نوجوانم، به بچه هاي کوچک، حالا جوان ها ممکن است جلوي ما بايستند و جواب

ص: 4331

ما را بدهند. کم سن و سال ترها را وقتي ظلم کنيم کجا بروند؟ چاره اي ندارند. اين از آه هايي است که وقتي آه بکشند، اگر در دنيا گرفتار نشويم، قيامت اول عذاب ماست. به اين آساني نيست. راحت از کنارش نگذريم.

شهيد مطهري در کتاب عدل الهي به مناسبتي نقل کردند. مرحوم آ ميرزا علي آقاي شيرازي که آقاي بروجردي ايشان را دعوت مي کرد به قم بيايد تا براي حوزه ي قم اخلاق بگويد. آيت الله العظمي بروجردي ايشان را دعوت مي کرد که اخلاق بگويد. آقاي مطهري عجيب به ايشان ارادت داشته است. ايشان نقل مي کند که يک روز آ ميرزا علي آقاي شيرازي چشم گريان سر درس آمد. آمد درس را شروع کند گريه امان نداد. گفتيم: چه شده است؟ فرمود: ديشب خواب ديدم از دنيا رفتم، مرا به خاک سپردند. شب اول قبر و سؤال نکير و منکر شد، يک سگ در قبر من آمد و من همانجا متوجه شدم که اين سگ تجسم بداخلاقي من است. تندخويي من است. حاج ميرزا علي آقاي شيرازي که آقاي مطهري عاشق ايشان بود، اينطور مي گويد. آنوقت ما به چه چيزي دلمان خوش باشد. اگر اين افراد که در اين درجه ظلم هستند، نمي دانم بايد به خدا واگذار کنيم. از خدا بخواهيم هدايتشان کند. و الا اگر بيدار نشوند خيلي زندگي عجيبي دارند.

من مي خواهم براي کساني که کارشان ب اينجا نرسيد است بگويم. آن حرف بزرگ اين بود، ايشان مي فرمود: يادمان باشد خدا در روي کره ي زمين از روز اولي که انسان را آفريد تا امروز دو نفر، دو انسان خلق نکرد که با هم از نظر

ص: 4332

فکري صد در صد يکطور بيانديشند. امکان ندارد با هم منطبق باشند. حتي از جنس واحد باشند. دو برادر باشند يا دو خواهر باشند. آدم گاهي با رفيقش يک هفته مسافرت مي رود، ده تا اختلاف با هم پيدا مي کنند. او مي گويد: مسافرخانه برويم. او مي گويد: هتل برويم. آنوقت چه انتظاري داريد که زن و مردي که از دو جنس هستند، در سوره ي مبارکه زخرف آيه 18 مي فرمايد: «أَ وَ مَنْ يُنَشَّؤُا فِي الْحِلْيَةِ وَ هُوَ فِي الْخِصامِ غَيْرُ مُبِينٍ» در اين بحث نيست که احساسات و تمايلات و عواطف زن با مرد متفاوت است. اينها با هم متفاوت هستند و مکمل همديگر هستند. اگر عاطفه ي محبت آميز مادر نبود کجا مي توانست اين همه سختي دوران بارداري و شيردهي را تحمل کند؟ قابل مقايسه با مرد نيست.

در نام 31 نهج البلاغه که اميرالمؤمنين به امام حسن(ع) فرموده و طولاني ترين نامه نهج البلاغه است. حضرت به امام حسن مي فرمايد: «إنَّ الْمَرْأَةَ رَيْحَانَةٌ وَ لَيْسَتْ بِقَهْرَمَانَة» زن گل است و ريحانه است. قهرمان ميدان نبرد نيست! انتظار يک قهرمان و کار سنگين نداشته باش. در بعضي از نسخه ها ديدم اين جمله از اميرالمؤمنين اضافه شده است «فدارِهَا عَلَى كُلِّ حَالٍ» دار يعني مدارا کن. ريحانه است، بايد با لطافت او کنار بيايي. «وَ أَحْسِنِ الصُّحْبَهَ لَهَا لِيَصْفُوَ عَيْشُكَ» با او خوب کنار بيا، آنوقت پاکيزه و مصفا مي شود. شما بايد با گل کنار بيايي. مي خواهم بگويم دو جنس است. احساسات و عواطف و تمايلاتش دو جور است. در عالم بگردي دو نفر از جنس واحد پيدا نمي کني که با هم يکجور بيانديشند. شما روي چه حساس هستي، خانمت روي

ص: 4333

چه چيزي حساس است؟ شما به چه علاقه داري و خانمت به چه علاقه دارد؟

يکوقت مثال زدم که خانم از صبح تا ظهر مي نشيند يک قاب را تنظيم مي کند. هي مي رود و مي آيد که قاب تنظيم شود و سر جايش باشد. خانه را مرتب مي کند. سه ساعت زحمت کشيد است. حالا ظهر خسته است و مي خواهد ببيند آقا متوجه مي شود چه کرده است يا نه؟ آقا در خانه مي آيد، هي خانم اشاره مي کند. حرف وسط مي آورد، هرچه مي گويد، آقا متوجه نمي شود. آخر مي گويد: امروز شما در خانه متوجه تغيير نشدي؟ مي گويد: چرا. خوب شد گفتي. چه کسي وسايل جلوي در را جا به جا کرده است؟ بيل و کلنگ ها را برداشته است. خانم مي گويد: من بدبخت چه مي گويم و او چه مي گويد؟ اگر اين احساسات و عواطف نبود آنوقت نمي توانست بارها بنشيند و سختي ها و مشکلات زندگي را تحمل کند. «شب ها بر گاهواره ي من بيدار نشست و خفتن آموخت»

من يکبار گفتم خانم ها يک هفته در ايام درس بچه ها، بچه ها را پيش پدرها بگذارند و مسافرت بروند. مگر اينکه آقا مرخصي بگيرد. مرخصي هم بگيرد، وقتي خانم برمي گردد ديگر نمي شود خانه را شناخت. اگر آن عاطفه و احساس نبود، چه مي شد؟ من خواهش مي کنم خانم ها و آقايان کتاب «حقوق زن در اسلام» را بخوانند. چقدر زيبا ايشان بيان کرده است. ظلم نيست، حق زن پايمال نشده است. در دو جنس هستند. اميرالمؤمنين فرمود: تو مدارا کن. اگر مدارا کردي زندگي مصفا و شيرين مي شود. به هيچ وجه انتظار نداشته باشيد که آن زمختي و صلابتي که در مردها هست، در زن ها هم باشد. اگر

ص: 4334

اينطور بود که عالم به هم مي خورد. سنگ روي سنگ بند نمي شد.

متأسفانه شنيديم که غالب طلاق ها در شش ماه اول است. حوصله نمي کنند با هم کنار بيايند. بابا صبر کنيد و حوصله کنيد. به اخلاق هم آشنا شويد. در مثل ها هست که آخرين درمان سوزاندن و جدا کردن و از بين بردن است. اولين درمان که نيست. من گاهي گفتم، آقا و خانم يک سال، دو سال صبر کنيد. با خطوط قرمز هم آشنا شويد. با حساسيت هاي هم آشنا شويد. شما مي فهمي آقا روي اين مسأله حساس است، با او کنار بيا. آقاي محترم شما مي فهمي خانمت روي فلان مسأله حساس است، با او کنار بيا. اکثر طلاق ها الآن در شش ماه اول است. در يک سال اول است. يعني حتي حاضر نيست اخلاق او را امتحان کند. ببيند مي توانند با هم کنار بيايند يا نه. انتظار نداشته باشيد يکسان بيانديشيد. احساسات و عواطف شما جداست. پس توافق فکري امکان پذير نيست. ولي توافق عملي امکان پذير است. با هم کنار بياييم. با خطوط قرمز هم کنار بياييم. در سوره ي مبارکه نساء آيه 19 و آيه 35 به آقايان تذکر داده است. هم به مردها و هم به زن ها، به مردها سفارش کرده است. فرموده: «عاشِرُوهُنَ بِالْمَعْرُوف » (نساء/19) با خانم هايتان خوب رفتار کنيد. «فَإِنْ كَرِهْتُمُوهُنَّ» اگر ناراحتي پيش آمد، «فَعَسى أَنْ تَكْرَهُوا شَيْئا وَ يَجْعَلَ اللَّهُ فِيهِ خَيْراً كَثِيراً» دنبال خير بگرديد. شما صبر کن خدا جبران مي کند. خدا مي گويد: من جبران مي کنم ولي تو مدارا کن. مفسرين فرمودند: خدا چطور جبران مي کند و خير کثير مي دهد؟ فرمودند: با گذشت زمان به اخلاق هم

ص: 4335

آشنا مي شويد. به مردها هم سفارش کرده و زن ها هم سفارش کرده است. «وَ إِنْ خِفْتُمْ شِقاقَ بَيْنِهِما» (نساء/35)

الآن گذشت يک کيمياي ناياب شده است. هرچه بگوييم باز هم کم است. در زندگي هاي خانوادگي و اجتماعي کمياب شده است. به اين قصه اي که مي گويم خيلي توجه کنيد. زمان خلفاي عباسي وقتي عباسيون سر کار آمدند، بعد از خلفاي اموي بودند. خلفاي عباسي که آمدند روزگار خلفاي اموي را سياه کردند. نسلشان را که منقرض کردند هيچ، جنازه هاي خلفاي اموي را از قبر بيرون آوردند و آتش زدند که نامي از آنها نماند. ريشه ي خلفاي اموي را کندند. منصور از خلفاي عباسي است. يکوقتي به مکه آمد. منصور خيلي ستمگر بود. يک جواهر گران قيمتي را نزد او بردند. جواهر را که ديد گفت: اين جواهر براي اموي هاست. براي هشام عبدالملک است و از نسل هشام يکي از دست ما فرار کرده است، اين پيش همان بود. پسرش محمد بن هشام، اين است که اين جواهر را الآن به مک آورده است. معلوم مي شود اين پسر اينجاست. اين است که از تيغ ما فرار کرده و بايد نقشه اي بريزيم و او را بکشيم. به ربيع همه کاره ي خودش گفت: فردا ظهر که به مسجدالحرام رفتي نماز بخواني، بالاخره او هم براي نماز مي آيد. گفت: نماز که تمام شد دستور بدهيد درهاي مسجدالحرام را ببندند، از يک در خودت مي ايستي، همه يکي يکي بيرون بروند، او را پيدا مي کني و براي من مي آوري. درها را بستند و گفتند: هرکس خواست برود بايد کاملاً معاينه شود، بعد برود. پسر هشام آنجا بود. تا ديد درها را بستند

ص: 4336

رنگش پريد. فهميد نقشه براي گرفتن اوست. حالش به هم خورد. پيداست که مضطر است. يک کسي آنجا بود، گفت: چرا رنگت پريده است؟ گفت: اينها دنبال من هستند. گفت: تو که هستي؟ گفت: من پسر هشام بن عبدالملک هستم. اينها مي خواهند مرا بگيرند. گفت: شما که هستي؟ گفت: من پسر زيد هستم. زيد بن علي بن الحسين که به دست هشام بدنش را بالاي دار بردند. اين نوه ي امام سجاد بود که پدرش را همين هشام بالاي دار برد. گفت: عجب! ما به چه کسي گفتيم؟ لابد تو همين جا دست بسته ما را تحويل مي دهي؟ گفت: نه، براي چه تحويل بدهم؟ گفت: پس چه مي کني؟ گفت: پدرم پدر تو را کشته است. گفت: باشد، تو که نکشتي. پدر تو هشام بن عبدالملک پدر مظلوم مرا به شهادت رسانده است. من تو را امان مي دهم! من تو را نجات مي دهم. نقشه اش با من!

ما اينجا ننشستيم که تاريخ بگوييم و قصه بگوييم. اگر يکجايي مي رفتيم مي ديديم اي بابا، اين پسر قاتل پدر ماست. ديدي پدر ما را مظلومانه به شهادت رساندند. مي دانيد که بدن زيد را هم سوزاندند. هشام بدن زيد را سوزاند. جنازه اش را آتش زد. حالا پسر قاتل را پيدا کرده است. ما بوديم مي گفتيم: به ما چه! گفت: نه، پدر تو پدر مرا شهيد کرد. تو نقشي نداشتي. من تو را نجات مي دهم. من نقشه دارم، تو با نقشه من کنار بيا. از تو عذر مي خواهم، مجبور هستم تو را يک مقدار اذيت کنم. عبايش را روي سر پسر هشام کشيد. شروع به زدن اين کرد. او را زد و کشان کشان

ص: 4337

از در بيرون برد. مأمور هم ايستاده بود که ببيند چه کسي از در بيرون مي رود. عبا روي سرش بود و اين هم هي بر سر اين مي زد. مأمور گفت: چرا مي زني؟ صورتش را کنار بزن ما ببينيم. گفت: اين چند شتر به ما کرايه داده، از ما پول گرفته آنوقت رفته شترها را به کسان ديگر داده است. شما دو مأمور بفرست من مي خواهم نزد قاضي بروم. گفت: اين دو مأمور، بيا بگير و نزد قاضي برو. يک مقدار که از مسجدالحرام دور شد براي اينکه دو مأمور را رد کند، گفت: پول ها را مي دهي آزادت کنم؟ گفت: نزن، مي دهم. به مأمورها گفت: شما برويد مشکل حل شد. رفتند و عبا را از سرش برداشت و گفت: برو. گفت: از جواهرهايي که به منصور دادم، يکي هم اينجا دارم. اين را به تو مي دهم. جان مرا نجات دادي. گفت: ما اهل بيتي هستيم که به ما ياد دادند براي اين کارها پول از کسي نگيريد. برو به سلامت!

من مي خواهم بگويم خانم و آقاي محترم، گذشت کجاست؟ اين خانم يک اشتباهي کرد. اين آقا يک اشتباهي کرد. قاتل پدرت است؟ پسر قاتل پدرت است. زيد را شهيد کردند و جنازه اش را سوزاندند. زيد قبري ندارد. امروز پسر اين شهيدي که جنازه پدرش را سوزاندند، نه تنها از گرفتاري او خوشحال نمي شود، بلکه نجاتش مي دهد. ما در خانه ها چه کرديم؟ اين همه نامه اي که به دست ما مي رسد و اشک ما درمي آيد، اين خانم با تو چه کرده است؟ چرا بايد اينطور باشد؟ ما خيلي ادعا داريم. خيلي هم ادعاي مسلماني دارم. من خواهش مي کنم به

ص: 4338

احترام بي بي زينب، به احترام دهه نوراني فجر، آقا و خانم، اگر اين شوهر قاتل پدر شماست که هيچ، بلند شويد دادگاه برويد. اگر قاتل پدرت نيست، سر جزئيات اينطور زندگي را تلخ نکنيم. اينطور به هم ظلم نکنيم.

شريعتي: خيلي نکات خوبي شنيديم. انشاءالله به تعبير حاج آقاي فرحزاد اين من را کنار بگذاريم که بتوانيم گذشت کنيم و اين گذشت و ايثار را تمرين کنيم. امروز صفحه 477 قرآن کريم، آيات ابتدايي سوره مبارکه فصلت در سمت خداي امروز تلاوت مي شود.

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ ، حم «1» تَنْزِيلٌ مِنَ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ «2» كِتابٌ فُصِّلَتْ آياتُهُ قُرْآناً عَرَبِيًّا لِقَوْمٍ يَعْلَمُونَ «3» بَشِيراً وَ نَذِيراً فَأَعْرَضَ أَكْثَرُهُمْ فَهُمْ لا يَسْمَعُونَ «4» وَ قالُوا قُلُوبُنا فِي أَكِنَّةٍ مِمَّا تَدْعُونا إِلَيْهِ وَ فِي آذانِنا وَقْرٌ وَ مِنْ بَيْنِنا وَ بَيْنِكَ حِجابٌ فَاعْمَلْ إِنَّنا عامِلُونَ «5» قُلْ إِنَّما أَنَا بَشَرٌ مِثْلُكُمْ يُوحى إِلَيَّ أَنَّما إِلهُكُمْ إِلهٌ واحِدٌ فَاسْتَقِيمُوا إِلَيْهِ وَ اسْتَغْفِرُوهُ وَ وَيْلٌ لِلْمُشْرِكِينَ «6» الَّذِينَ لا يُؤْتُونَ الزَّكاةَ وَ هُمْ بِالْآخِرَةِ هُمْ كافِرُونَ «7» إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَهُمْ أَجْرٌ غَيْرُ مَمْنُونٍ «8» قُلْ أَ إِنَّكُمْ لَتَكْفُرُونَ بِالَّذِي خَلَقَ الْأَرْضَ فِي يَوْمَيْنِ وَ تَجْعَلُونَ لَهُ أَنْداداً ذلِكَ رَبُّ الْعالَمِينَ «9» وَ جَعَلَ فِيها رَواسِيَ مِنْ فَوْقِها وَ بارَكَ فِيها وَ قَدَّرَ فِيها أَقْواتَها فِي أَرْبَعَةِ أَيَّامٍ سَواءً لِلسَّائِلِينَ «10» ثُمَّ اسْتَوى إِلَى السَّماءِ وَ هِيَ دُخانٌ فَقالَ لَها وَ لِلْأَرْضِ ائْتِيا طَوْعاً أَوْ كَرْهاً قالَتا أَتَيْنا طائِعِينَ «11»

ترجمه: به نام خداوند بخشنده مهربان. حا، ميم. (اين قرآن) از طرف خداوند بخشنده ى مهربان نازل شده است. كتابى كه آيات آن به روشنى بيان

ص: 4339

شده است، قرآنى عربى، براى مردمى كه مى دانند. (كتابى) بشارت دهنده و هشدار دهنده؛ پس (با اين حال) بسيارى از مردم روى گردان شدند و (نداى قرآن را) نمى شنوند. و گفتند: «دل هاى ما از آن چه ما را به سوى آن دعوت مى كنى در پوشش و پرده است و در گوش هاى ما سنگينى است، و ميان ما و تو حجابى است، پس تو (كار خود را) انجام ده، ما نيز (كار خود را) انجام مى دهيم.» (اى پيامبر! به مردم) بگو: «همانا من بشرى هستم مثل شما؛ (با اين تفاوت كه) به من وحى مى شود كه قطعاً خداى شما يكتا است. پس بدون انحراف به سوى او رو كنيد و از او آمرزش بخواهيد و واى بر مشركان.كسانى كه زكات نمى پردازند و آنان همان هايى هستند كه به آخرت كافرند. همانا كسانى كه ايمان آورده و كارهاى شايسته انجام مى دهند برايشان پاداش دائمى (و بى منّت) است. بگو: آيا شما به كسى كه زمين را در دو روز آفريده است كفر مى ورزيد و براى او همتايانى قرار مى دهيد؟ اوست پروردگار جهانيان. و در زمين كوه هايى را بر فرازش قرار داد و در آن خير فراوان نهاد، و در چهار روز رزق و روزى اهلِ زمين را مقدّر كرد كه براى تمام نيازمندان كافى است. سپس به (آسمان) در حالى كه دود بود توجّه كرد، پس به آن و زمين فرمود: با رغبت يا كراهت بياييد (و شكل بگيريد) گفتند: فرمانبردار آمديم (و شكل گرفتيم).

شريعتي: ثواب تلاوت اين آيات را به روح بلند امام راحل و همه شهداي انقلاب اسلامي هديه کنيم که اين انقلاب مرهون رشادت ها و

ص: 4340

شهامت هاي آن دلير مردان است. دعا بفرماييد.

حاج آقاي حسيني: خدا را به حق محمد و آل محمد قسم مي دهيم که مهر و محبت و صفا و صميميت و يک رنگي را به همه خانواده هاي ما برگرداند. امر ازدواج جوان هاي ما را به خوبي مقدر و مقرر بفرما. خدا را به حق محمد و آل محمد قسم مي دهيم که مريض ها به خصوص مريض هاي مد نظر لباس عافيت بپوشاند. شهداي ما، شهداي انقلاب، شهداي دفاع مقدس، شهداي مدافعين حرم با سيدالشهداء محشور بگردان.

شريعتي: بهترين ها نصيب شما شود.

95-11-19- بررسي پيام هاي بينندگان

بسم الله الرحمن الرحيم و صلي الله علي محمد و آله الطاهرين

شريعتي: «لا حول و لا قوة الا بالله العلي العظيم» سلام مي کنم به همه شما هموطنان عزيزم، بيننده ها و شنونده هاي عزيزمان، انشاءالله هرجا که هستيد تنتان سالم و قلبتان سليم باشد. حاج آقاي حسيني سلام عليکم. خيلي خوش آمديد.

حاج آقا حسيني: عرض سلام خدمت همه بينندگان و شنوندگان برنامه سمت خدا دارم. قبل از شروع به سخن يکي دو مطلب را يادآوري کنم. بزرگي با من تماس گرفت و گفت: پدر من در طول عمرش هيچوقت اهل خمس و حساب سال نبود. ولي تحت تأثير اين برنامه گفت: من حتماً بايد قم بروم و حساب و کتاب بکنم. ولي امروز و فردا کرد اجل مهلت نداد و از دنيا رفت. بخشي خوشحال کننده و بخشي ناراحت کننده بود، فرزندشان با من تماس گرفتند و گفتند: ما به احترام اينکه ديديم پدر هميشه مي گويد: مي خواهم به قم بروم، اين کار را بکنم، ما بعد از مرگش اول خمس مالش را جدا کرديم و تصميم گرفتيم خمس

ص: 4341

مالش را بپردازيم. اين خيلي خوشحال کننده است. بعد هم تأثيرگذاري برنامه بوده که الحمدلله مي گوييم. ثانياً اين هم براي عبرت است که واقعاً اجل مهلت نمي دهد. آدمي که دلش مي خواهد يک کاري را انجام دهد، ولي از عمر هيچکس خبر ندارد. اگر انسان فکر کند تا يک ثانيه ي ديگر مي تواند به حيات خودش مطمئن باشد، ديوانگي است. مگر ايست قلبي چقدر طول مي کشد؟ چند لحظه طول مي کشد و تمام است. باز جاي خوشحالي داشت که بچه ها اينقدر توجه داشتند. چون کم پيدا مي شود که فرزندان اينقدر متوجه باشند که اگر پدرشان دنبال کار خيري بوده و نتوانسته، اينها جبران کنند. من خيلي خوشحال شدم. البته اگر انسان مراقبت از مال حلال و حرام در زندگي داشته باشد، بارها گفتيم اگر انسان مي خواهد به جايي برسد، بايد از همين راه ها برسد. گذشتن از مال خيلي سخت است.

در حالات شهيد ثاني (ره) اين فقيه بزرگ مي خواندم، که يکوقت به ايشان گفتند: اين گندم هايي که از فلان منطقه براي شما مي آورند، بعضي از کشاورزها زکات نمي دهند. شما گندم مي خري، ولي کشاورزان آن منطقه بعضي هايشان زکات نمي دهند. وقتي شهيد اين را شنيد، ديگر از آن به بعد هرچه گندم مي خريد اول زکاتش را مي داد. اينقدر احتياط مي کرد.

در حالات سيد بن طاووس مي ديدم، مرد بزرگي که هرچه بگوييم در مورد ايشان کم گفتيم. کسي هست که در حالاتش مي نويسند تشرف به محضر امام زمان(عج) برايش آزاد بوده است. در حالات ايشان مي خواندم که وقتي مي خواست زکات اموالش را بدهد، چون گندم و کشاورزي داشت. در زکات بايد يک دهم را بدهد. بارها گفتيم يک کشاورز اگر هزار

ص: 4342

کيلو گندم دارد، صد کيلو را زکات بدهد. اگر آبياري اش ديمي باشد. نهصد کيلو براي خودت و صد کيلو براي ما! مرحوم سيد بن طاووس به عکس عمل مي کرد. نهصد تا را زکات مي داد و صد تا را براي خود برمي داشت. ما حداقل در يک دهم کوتاهي نکنيم. مي دانيد گاهي زکات يک بيستم است. اگر کسي با آبياري دستي باشد يک بيستم زکات بدهد. هزار کيلو گندم است، پنجاه کيلو را به خدا بده! نهصد و پنجاه کيلو براي خودت باشد. «إِنَّمَا الصَّدَقاتُ لِلْفُقَراءِ وَ الْمَساكِين » (توبه/60) از هزار کيلو، پنجاه کيلو به فقرا بده، 950 کيلو براي خودت! ما اين را هم کوتاهي مي کنيم. خيلي خوشحال شديم از اين تأثيرات فراواني که برنامه و حرف هاي ما داشته است.

مطلب دوم اينکه جمعه اي که در پيش هست 22 بهمن است. مردم حتماً در راهپيمايي شرکت مي کنند، هر گلايه اي هم دارند که واقعاً حق گلايه هست و مردم درگير يک سري از مشکلاتي هستند که مسئولين ما شبانه روز هم در خدمت اينها باشند، باز هم حقشان ادا نشده است. ولي گلايه ها جاي خود دارد. امروز ما در اين راهپيمايي در برابر صهيونيست ها و در برابر آدم هايي مثل ترامپ که امروز دارد چهره ي خودش را به دنيا نشان مي دهد، که آمريکايي ها هم حتي از دست او ذله شدند، انشاءالله خدا شرشان را به خودشان برگرداند. 22 بهمن روزي است که در برابر صهيونيست ها و داعشي ها و تکفيري ها و ترامپ ها بايد به ميدان آمد. بحث گلايه هاي شخصي و خانوادگي ما از نظام جاي خود. اينجا بايد بياييم به داعش بگوييم: ما چه کسي هستيم. به وهابي ها و

ص: 4343

قاتلين مردم مظلوم يمن بگوييم: چه کسي هستيم؟ تکليف 22 بهمن هم که معلوم است.

شنبه 23 بهمن بينندگان يادشان باشد که روز شهادت صديقه طاهره فاطمه زهرا(س)، فاطميه ي اول است. يک وقت در اين ايام 22 بهمن که تلويزيون هم دائم نشان مي دهد، از اين ايام فاطميه غفلت نکنيم. البته فاطميه را سه روز عزاداري مي کنند. شنبه، يکشنبه و دوشنبه فاطميه ي اول است که شنبه روز شهادت است. مردم اين سه روز را بايد احترام کنند. من يک يادآوري هم براي عزيزاني که مي خواهند يک جلسه اي، جشني، عقدي داشته باشند بگويم. گاهي واقعاً بي خبر هستند. فاطميه ي دوم هم روز دهم، يازدهم و دوازدهم اسفند ماه است. اين سه روز اگر مي خواهيم جشني بگيريد، مطلع باشيد. روز شهادت تعطيل رسمي است.

پايان اين سال هم که انشاءالله ولادت حضرت صديقه طاهره(س) است. يک روز به آخر سال است. امسال سالي بود که دو ولادت حضرت زهرا(س) در آن بود. مطلب آخر هم که عرض کنم خيلي خوشحال شديم که از رسانه دو خبر خوب آمد، يکي بحث آزادي زندانيان بود. همتي که عزيزان کردند و انشاءالله عده اي از زندانيان شب عيد کنار خانواده هايشان باشند. انشاءالله مردم کمک کنند، آنهايي که طلب دارند طلبکاران يک مقدار کوتاه بيايند و ببخشند، بالاخره يکطور کنار بيايند، شب عيد چند هزار نفر در خانه ها و در کنار خانواده هايشان باشند. بحث من جرايم مالي غير عمد است. انشاءالله مردم کمک کنند. خبر ديگر هم که خوب بود اين بود که اعلام کردند کساني که جريمه ديرکرد در وامشان دارند، آنهايي که از پنج ميليون تا صد ميليون وام گرفتند و

ص: 4344

جرايم ديرکرد داشتند، يکبار گفتيم: کسي ده ميليون گرفته، بيست ميليون جريمه ديرکردش است. اينها همه مشمول بخشيدگي شده است. اگر تا آخر سال تسويه کنند. البته اين بخشيدگي را من نمي پسندم. اين بخشيدگي نيست. مي دانيد عده اي از مراجع مي فرمايند: اين اصل جريمه اش حرام است. بعضي از اين حرام گذشتند! انشاءالله عزيزان همت کنند تا آخر سال بدهي خود را بدهند. خيلي ها مي گويند: ما اصل بدهي را نداريم بدهيم.

يک جواني ديروز در حرم حضرت معصومه به من مي گفت: من ده ميليون گرفتم، بيست ميليون هم جريمه دارم. ده ميليون را ندارم بدهم. گفتم: ديگر هر طور شده همت کنيد، بدهيد!

شريعتي: مقدمه ي خيلي خوب و پرباري بود. روزهاي سه شنبه ما مزين و منور به نام اميرالمؤمنين(ع) است و مهمان سفره ي نهج البلاغه شريف هستيم. نکات خوبي را در جلسات گذشته حاج آقاي حسيني در ذيل بحث سيره تربيتي در نهج البلاغه براي ما گفتند، امروز ببينيم بحث به کجا خواهد رسيد.

حاج آقاي حسيني: هفته گذشته بحثي در مورد اخلاق در خانه و خانواده مطرح کرديم. الحمدلله خيلي مورد استقبال قرار گرفت. عزيزان پيام هاي زيادي هم دادند و تک تک مطالعه کرديم. ولي يک جمله اي را همينطوري يک مرتبه گفتيم، گفتيم: اگر خانم ها از شوهرتان راضي هستيد، اعلام کنيد. آنهايي هم که راضي نيستند، اعلام کنند. باور کنيد آنهايي که راضي هستند غوغا کردند. خانم ها خيلي از شوهرانشان رضايت داشتند. خيلي تعداد کمي ناراضي بودند. باور بفرماييد بعضي از پيام ها به قدري لطيف و زيبا بود که در حد اين است که در يک جمله در کارت پستال از آن استفاده کرد. من بعضي از

ص: 4345

تعبيرات را براي مخاطبين بخوانم.

نوشتند که شوهر من فرشته ي روي زمين است. بعضي ها نوشتند هديه ي خداست. بعضي نوشتند معجزه ي زندگي است. بعضي نوشتند بزرگترين نعمت خدا به ما هست. بعضي نوشتند شوهر ما يک تکه ماه است. بعضي نوشتند جواهر است. بعضي نوشتند بهترين مرد روي زمين است. بعضي نوشتند من احساس مي کنم با بودن اين مرد الآن در بهشت زندگي مي کنم. خانمي نوشته من التماس مي کنم به شوهرم که در آن دنيا هم بيا با هم زندگي کنيم. خانمي نوشته اگر صد بار بميرم و دوباره زنده شوم دوست دارم دوباره با همين شوهر زندگي کنم. يکي نوشته اگر يک مرد در دنيا باشد که همسرش را عاشقانه دوست بدارد کسي جز همسر من نيست. کسي نوشته خوبي همسرم زبانزد خاص و عام است. همه از خوبي همسرم مي گويند. بعضي نوشتند نمي دانم با چه زباني از خدا تشکر کنم. يکي نوشته من سيصد سکه مهريه ام بود. مهريه ام را بخشيدم که شايد جبران ذره اي از محبت هاي شوهرم را بکنم. يکي نوشته بزرگترين شانس زندگي من شوهر خوب من است. يکي نوشته خوشبخت تر از من با اين شوهر در دنيا وجود ندارد. يکي نوشته خدا مرا دوست داشت که چنين همسري نصيب من کرد. يکي نوشته به قدري همسرم خوب است که من لايق چنين مردي نيستم. نوشتند همه خوبي ها را خدا يکجا به همسر من داده است.

من همين جا خواهش مي کنم بينندگان اگر کسي از اين قافله جا مانده بنويسد و براي ما بفرستد. يکي نوشته هميشه از خدا مي خواهم از عمر من کم کند و به عمر شوهرم اضافه کند. نوشتند شوهر من

ص: 4346

تا بحال نگذاشته آب در دل من و فرزندانم تکان بخورد. کسي نوشته اگر روزي هزار مرتبه شکر خدا را بکنم باز هم کم است. کسي نوشته تنها کسي که به اخلاقش غبطه مي خورم شوهرم است. يکي نوشته بخاطر داشتنش شرمنده و شکرگزار پروردگار هستم. يکي نوشته خيلي خوب است، هرچه بگويم باز هم کم است. يکي هم نوشته يک ساعت طاقت دوري همديگر را نداريم. هرجا مي رويم سعي مي کنيم با هم باشيم. يکي هم گفته: بعد از هجده سال هنوز عاشقانه مثل روز اول زندگي مي کنيم.

از بس پيام ها زيباست، الآن همه جوان ها مي گويند: اگر اينقدر خوب است زودتر ازدواج کنند. دختر خانم ها زودتر بله را بگويند. خوب است با اين همه تعريف خانم ها، آقايان هم جبران کنند. آقايان هم اگر اين پيام ها را شنيدند، آنها هم از خانم هايشان تعريف کنند و براي ما بفرستند. البته پيام هاي تلخ هم داشتيم، ولي واقعاً نسبت به پيام هاي خوب کمتر بود.

نکته اي که بايد بگويم اين است که اين پيام هايي که خواندم به اين معنا نيست که هيچ مشکلي نداشته باشند. خيلي از اينها گفتند: ما در زندگي مان مشکل داريم ولي با مشکلات کنار آمديم. خيلي براي من جالب بود، خيلي ها نوشتند ما اوايل زندگي با هم مشکل داشتيم، ولي کوتاه آمديم و کنار آمديم و به اين تفاهم رسيديم و الآن اينطور عاشقانه پيام مي دهند.

شريعتي: اين همدلي و يکي شدن است که باعث مي شد اينطور بر مشکلات غلبه کنند.

حاج آقاي حسيني: گفتيم محال است شما در عالم دو نفر را پيدا کنيد که صد در صد توافق فکري داشته باشند. امکان ندارد. زن و

ص: 4347

مرد دو نوع احساسات و تمايلات دارند. ولي مي شود با هم کنار بيايند. قرآن هم مي گويد: يک مدتي صبر کنيد. قرآن مي فرمايد: صبر کنيد، خداوند خير در زندگي شما قرار مي دهد. آيه اش را در سوره ي مبارکه نساء بود که خواندم. «فَعَسى أَنْ تَكْرَهُوا شَيْئا وَ يَجْعَلَ اللَّهُ فِيهِ خَيْراً كَثِيراً» مصداقش را اشاره کردم. که ما اول زندگي با هم مشکلاتي داشتيم، صبر کرديم با خط قرمزهاي هم آشنا شديم. حساسيت هاي هم را شناختيم و با هم کنار آمديم. توافق فکري صد در صد نيست ولي با هم کنار آمديم. خيلي ها نوشتند ما بعداً به اين مرحله رسيديم. خيلي ها نوشتند ما اينطور عاشقانه نوشتيم ولي در عين حال زندگي ما فقيرانه است. ولي همه چيز در مال و ثروت نيست. مي شود انسان فقيرانه زندگي کند ولي عاشقانه زندگي کند. اين عشق بالاترين ثروت است.

الآن در آستانه ي شهادت حضرت صديقه طاهره(س) هستيم. زندگي فاطمه زهرا(س) خيلي سخت بود. من در بعضي از جلساتي که خانم ها هستند گفتم. گفتم: شما خانم هايي که اينجا هستيد، تمام مشکلات خود را روي هم بريزيد، اصلاً به خودتان اجازه نمي دهيد که مشکلات خودتان را با مشکلات حضرت زهرا مقايسه کنيد. مي گويند: استغفرالله! ولي طوري عاشقانه زندگي مي کردند که اميرالمؤمنين وقتي به خانه مي آمد، فرمود: تمام غم و غصه ها بيرون خانه بود. يک نگاه به فاطمه مي کردم غم عالم از قلب من مي رفت. سختي هست، مشکلات و گرفتاري هست، فراز و نشيب هست، ولي رسيدن به اين معنا که با هم کنار بياييم.

چقدر نوشتند مردهايي که در عين حال که گرفتار هستند و بيرون خانه مشکلات دارند ولي با آن

ص: 4348

کنار آمدند. وقتي به خانه مي آيند، خوش اخلاق وارد خانه مي شوند. ما خدا قوت مي گوييم و آنها ما را درک مي کنند. فقر عيب نيست، فقر بد نيست، آنچه خوب است و همه چيز را جبران مي کند، اخلاق است. با فقر مي شود ساخت.

داستاني بگويم که حتماً براي همه جالب است. يکي از علماي بزرگ شيعه که همه نامش را شنيدند علامه مجلسي(ره) است. مجلسي اول، مجلسي دوم، ملا محمد تقي فرزندش ملا محمد باقر مجلسي، اينها از علماي بزرگ شيعه هستند. علامه ملا محمد تقي مجلسي(ره) شاگردي داشت به نام ملا صالح که از مازندران به اصفهان براي درس علامه مجلسي رفته بود. ايشان بهترين شاگرد علامه مجلسي بود. مرحوم حاجي نوري مي نويسد شرحي که بر کافي شريف نوشته است، بهترين شرح کافي است. پس ملا صالح مازندراني از مازندران به اصفهان رفت و شاگرد علامه مجلسي شد، بهترين شاگرد و ملا و بهترين شارع کافي شريف شد. وقتي آنجا رفت، يکوقتي همين علامه ملا محمد تقي به شاگردش گفت: نمي خواهي ازدواج کني؟ گفت: ما غريب هستيم و وضع مالي خوب نداريم. از مازندران آمديم و کسي را نداريم. گفت: به من اجازه مي دهي اقدام کنم؟ گفت: شما استاد ما هستي. شب به خانه نزد دخترش آمد. دختر فاضله اي به نام آمنه بيگم داشت. او هم از نظر علمي خيلي فوق العاده بود. آمد گفت: دخترم يک خواستگار برايت پيدا کردم. در فقر نمره اش بيست است. ولي در فضل و کمال هم نمره اش بيست است. راضي هستي يا نه؟ رضايت تو شرط است. همه عالم راضي باشند و تو راضي نباشي فايده ندارد. در فقر

ص: 4349

حد اعلي فقر است ولي در فضل و کمال هم حد اعلي فضل و کمال است. راضي هستي؟ چقدر دختر فهميده است. يک جمله گفت. گفت: پدرجان فقر عيب نيست. فضل و کمال و اخلاق مهم است. من راضي هستم. آمدند عقد را خواندند، تمام شد. به قدري اين خانم اهل علم بود، يک خانم معمولي نبود. در حالات اين مرد بزرگ، ملا صالح مازندراني هست که مي گويد: گاهي که شب ها کتاب را باز مي کردم مطالعه کنم، به يک جايي مي رسيدم ديگر نمي توانستم حل کنم. قابل حل نبود. همينطور کتاب را باز مي گذاشتم بروم استراحت کنم. صبح بلند مي شدم مي ديدم خانم من نخوابيده است. بلند شده ديده من به اينجا رسيدم و متوجه نشدم، خانم من مشکل علمي مرا حل کرده و پاسخش را نوشته است. يعني يک خانمي در اين حد کمال و فضل است ولي مي فهمد فقر عيب نيست، آنوقت نتيجه اين ازدواج فرزندان صالح و ذريه ي طيبه اي است که نسل اينها عده اي از علماي بزرگ شده است. گفت: در فقر بيست است ولي در فضل و کمال هم بيست است.

خانم محترم اگر زندگي شما، زندگي فقيرانه اي است، ولي به تعبير خودتان نوشتيد شوهر من با اخلاق است و فضايل اخلاقي دارد، با فقر مي شود کنار آمد. فقر عيبي نيست. ما نمي خواهيم از فقر طرفداري کنيم. ولي اگر نشد، فقر بن بست زندگي نيست.

شريعتي: من احساس مي کنم اگر فقر در زندگي ها هست که هست و اگر مشکلاتي هست که هست، دو راه داريم يا بداخلاق باشيم يا خوش اخلاق. با خوش اخلاقي است که مي شود با فقر کنار آمد.

حاج آقاي

ص: 4350

حسيني: روايت داريم سه دسته از زن ها هستند که فرداي قيامت با فاطمه زهرا محشور مي شوند و عذاب قبر ندارند. از برزخ در نجات هستند تا قيامت که سراغ حضرت زهرا بروند. يک دسته «امراه صبرت علي عسر زوجها» آن زني که با تنگدستي شوهرش کنار بيايد. اين طن طبق روايات فرمودند: ديگر از برزخ در رفاه و راحتي است تا قيامت به حضرت زهرا(س) برسد. اگر با اين باورها زندگي کنيم، اگر با سختي و گرفتاري و فقر و تنگدستي شوهرش بسازد. باز جالب بود که عده اي در پيام هايشان نوشتند که اينکه اينقدر ما از شوهرانمان تعريف کرديم و گفتيم: آسماني است، بخاطر اين است که اشاره کردم مي گويند: مشکلات مالي داريم، ولي مرد خوش اخلاقي است. متواضعي است. اگر ما ده جلسه صحبت کنيم، يکي از چيزهايي که کليد حل بسياري از مشکلات زندگي است، همين گذشت است. همين تواضع است. همين که آدم از تکبر بيرون برود. غرور او را نگيرد. باور کنيد شما هر مشکلي هم داشتيد، ولي وقتي زن و شوهر با هم کنار بيايند، من و تويي در کار نيست. ما شدند. نه اين ادعايي و نه او ادعايي دارد. نه اين غرور دارد و نه او غرور دارد. بعضي ها بدي شان اين است. آدم به چه چيزي دلش را خوش کند؟ آدم به چه چيزي دلش را خوش کند؟ هيچي ندارد تازه آدم متکبر و پرخاشگري هم هست.

باز يک داستاني بگويم، به نظرم اين داستان ها مؤثر است. خانواده ها بيشتر توجه کنند. اگر مي خواهند خدا عزت بدهد، اگر مي خواهند خدا رفعت بدهد، عزت و عظمت دست خداست. چهل، پنجاه

ص: 4351

روز ديگر اين دعا را مي خوانيم. «يا مقلب القلوب» خدا گرداننده ي دلهاست. عزت دست خداست. اگر عزت مي خواهيم در زندگي کوتاه بياييم و اهل گذشت باشيم. تکبر نداشته باشيم. مرگ نگويد: من حاکم زندگي هستم. زن نگويد: من حاکم زندگي هستم. در حالات مرحوم وحيد بهبهاني(ره) مي ديدم. وحيد بهبهاني شخصيت و عالم بزرگ و از مفاخر بزرگ شيعه است. استاد ميرزاي قمي بود، استاد علامه بحر العلوم بود. شخصيتي در اين حد، استاد مرحوم ملا مهدي نراقي بوده است. شخصيتي با اين عظمت، به او مي گويند: معلم البشر! مجدد المذهب، در اول قرن سيزده مذهب را تجديد کرد. علامه ثاني، محقق ثالث، ايشان در اصفهان متولد شد. ولي مدت ها در بهبهان بود، وحيد بهبهاني مي گفتند. تا آخر عمر در کربلا زندگي کرد. يک حوزه ي با عظمتي را در کربلا اداره کرد. انشاءالله اگر عزيزان کربلا مشرف شدند، يادشان باشد بعد از زيارت سيدالشهداء، پايين پاي شهدا قبر ايشان است. اين مرد با اين عظمت، با اين القاب، از او پرسيدند: با اين همه عظمت و اين دانش و مقبوليت، با چه چيزي به اينجا رسيدي؟ چه شد به اينجا رسيدي؟ سه جواب داده است. فرمودند: اولاً ما شايسته اين حرف ها نيستم. ولي اگر بخواهم رمزش را بگويم، رمزش اين است که من خودم را در زندگي هيچ حساب مي کردم. براي خودم هيچ منزلت و شأني قائل نبودم.

خدا مرحوم آيت الله سيد هادي شيرازي را رحمت کند. از ايشان مي پرسند شما که هستي؟ گفته: من هيچ بن هيچ بن هيچ هستم. من هيچي نيستم. اينکه به اين عظمت رسيد، فرمود: رمزش در سه کلمه است.

ص: 4352

من در زندگي هيچوقت خودم را جايي حساب نکردم. هيچوقت خودم را به حساب نياوردم. امام(ره) چه شد به اين عظمت رسيد؟ مگر کسي مي تواند منکر شود؟ واقعاً امام خودش را هيچ حساب نکرد. مي گفت: من نوکر اين مردم هستم. رهبر ما نوجوان سيزده ساله اي است، اگر اينقدر مردم به امام علاقه پيدا کردند و حرف امام را گوش کردند و جانشان را تقديم کردند، چون امام از خودش هيچي نداشت. مي گفت: من هيچ هستم.

حالا هم اگر يک خانه بخواهد خانه ي خوبي باشد، مرد خودش را هيچ حساب کند و زن هم بگويد: من هيچ هستم. آنوقت مرد مي گويد: ما چه کاره هستيم؟ همه زندگي براي شماست. اگر زندگي به اين خوبي اداره مي شود، اگر بچه هاي ما به اين خوبي هستند، همه اينها از وجود شماست. خانم هم بگويد: نه من چه کاره هستم؟ همه براي شماست. شما زحمت مي کشي و سرپرست خانه هستي. اگر اين بگويد: من هيچ هستم. او بگويد: من هيچ هستم، آنوقت ديگر ممکن نيست در اين زندگي دعوا بيايد. تلخي بيايد؟

حرف آخري که مي خواهم بزنم اين توافق ها و اتفاق ها ساده نيست. خانم ها گفتند: ما در زندگي مشکلات داريم، سختي و گرفتاري داريم. ولي با گرفتاري و مشکلات کنار آمديم. از آن طرف هم گلايه هايي که خانم ها داشتند بگويم. گفتند: شوهر من ساعت هاي زيادي در فضاي مجازي است. به من توجه ندارد. شانزده ساعت در فضاي مجازي است. پس کي کار مي کند؟ باز بعضي نوشتند شوهر من بد دهان است. حرف زشت مي زند، حرف هايي که من و بچه هايم از حرف هايش خجالت مي کشيم. بعضي نوشتند شوهر ما سوء ظن دارد.

ص: 4353

بعضي نوشتند شوهر ما در زندگي دروغ مي گويد. بعضي نوشتند به بچه ها اهميت مي دهد، به من اهميت نمي دهد. اينها هرکدام درد است. بعضي نوشتند شوهر من مغرور و متکبر است. خودش را دانا و من را نفهم مي داند. بخاطر موقعيتي که دارد اصلاً ما را آدم حساب نمي کند. پناه بر خدا! بعضي نوشتند ما خيلي در خانه کار مي کنيم و زحمت مي کشيم. ولي کارهاي خانه به نظر شوهر ما نمي آيد. اين همه زحمت کشيديم، انگار نه انگار! چون خانه دار هستم شب که به منزل مي آيد، بعد از آن همه کار و خستگي به من مي گويد: نان خور اضافي. چرا نرفتي کارمند شوي؟ اين زني که اينطور زحمت کشيده و چند بچه را به اين خوبي اداره کرده است، تو با آرامش دنبال کار رفتي. بعضي ها نوشتند تحقير مي کنند.

من هفته گذشته پيامي را در مورد خانم هجده ساله اي خواندم که شوهرش او را مي زد. خيلي ها نوشتند ما متأثر شديم. باز هم براي ما نامه نوشتند که شوهرم مرا در حد مرگ مي زند. يکي هم باشد زياد است. بعضي نوشتند تا وقتي کارش خوب است اخلاقش خوب است. وقتي مشکلاتي پيدا مي کند، ضرر مالي مي بيند بداخلاق مي شود. بعضي گلايه کردند و گفتند: شوهر ما خوب است ولي گاهي در جمع خانواده براي مزاح مرا به مسخره مي گيرد تا ديگران بخندند. پناه بر خدا! بعضي نوشتند دوست و رفيق برايش مهمتر از خانواده است. اين هم خيلي زشت است. پيامبر فرمود: من بهترين در خانه هستم. نه بيرون خانه! بعضي از بخيل بودن مردها گلايه کردند. بعضي از هوس باز بودن مردها گلايه کردند. يک نفر

ص: 4354

نوشته: من پنج سال است خانه پدرم نرفتم به دليل خودخواهي شوهرم، فقط به خاطر دختر دوازده ساله ام تحمل مي کنم.

خيلي از اين ها تقريباً بخش عمده اش به مردهاي عصباني برمي گردد. مردهايي که تند مزاج هستند. در حالات آيت الله سيد احمد خوانساري مي خواندم، اين داستان را از قول آيت الله خرازي نقل کردند. نوشتند که مرحوم خوانساري گفتند: زماني با قطار با بچه ها مشهد مي رفتيم. در کوپه که نشسته بوديم به اين هم کوپه اي ها گفتم: هرکسي قصه اي تعريف کند تا زمان بگذرد. هرکسي شروع کرد قصه اي را تعريف کرد. يک نفر از جمع گفت: من شغلي داشتم که بايد چندين سال از شهر و ديار و خانه ام مي رفتم. قصه براي هفتاد سال پيش است. الآن ارتباطات اينقدر نزديک شده است. من يادم هست پيرمردي در شهرستاني ميزبان ما بود. مي گفت: ما که مسافرت مي رفتيم، ارتباطي با خانواده نداشتيم، اگر برمي گشتيم معلوم مي شد زنده هستيم. اگر برنمي گشتيم که فاتحه ما را مي گرفتند. اين آقا تعريف کرد که من يک مسافرتي رفتم چندين سال طول کشيد. مجبور بودم اين کار را انجام بدهم. وقتي برگشتم شب به خانه آمدم. هفت، هشت سال مأموريت بودم و از خانه خبري نداشتم. زن و بچه ام را گذاشتم و بعد از چند سال برگشتم. خانمم را به همراه پسر بچه ي دوازده ساله ام گذاشتم و رفتم. وقتي برگشتم شب بود. وارد خانه شدم. کليد را انداختم و وارد خانه شدم. ديدم اي داد و بي داد! ما اين همه دنبال کار و زندگي و آواره در شهر و بيابان بوديم. خانم من با جواني نشسته و مي گويند و مي خندند! خيلي ناراحت شدم و

ص: 4355

عصباني شدم. اسلحه اي داشتم. اسلحه را کشيدم تا همان جا اينها را به قتل برسانم، يک مرتبه ياد حرفي افتادم. يک کسي به من نصيحت کرده بود هروقت عصباني شدي به اندازه ي يک سيگار کشيدن صبر کن. کمي خودم را کنترل کردم. صبر کردم و آرام شدم. تا وارد شدم اينها گفتند: به به! بابا جان کجا بودي؟ نگو اين بچه دوازده ساله حالا يک جوان هجده ساله شده است. اگر يک لحظه تأمل نکرده بود، بچه خودش را کشته بود. الآن پرونده هاي اعدام را ببينيد. سر چه آدم کشتند؟ يک لحظه زود تصميم گرفتند. آقاي محترم، خانم محترم شما مي خواهي زمين و زمان را به هم بزني، کاري مي کني که بعداً قابل جبران نيست. به اندازه يک سيگار کشيدن قدم بزن. در روايت داريم اگر ايستاده اي، بنشين. نشسته اي، بايست.

گلايه ي زيادي هم که عده اي داشتند اين بود که نوشتند مردها بد زباني مي کنند. من خواهش مي کنم آداب گفتگو را از اهل بيت(ع) ياد بگيريد. آقاي محترم يادت هست آن روزي که عقد و ازدواج را خواندي وقتي مي خواستي براي خانمت پيام بدهي چه مي نوشتي؟ آنوقت حالا چطور حرف مي زني؟

يک قصه اي در حالات امام رضا(ع) مي ديدم. مرحوم شيخ صدوق نقل کرده است. امام هشتم(ع) يک شعري خواندند. آن کسي که در محضر امام رضا بود، گفت: اين شعر براي کيست؟ حضرت فرمود: يک شاعر عراقي! گفت: فکر کنم اين شعر براي ابوالعتاهيه است. شما اسمش را نبردي! حضرت فرمود: براي چه اسمش را گفتي؟ گفت: چه اشکالي دارد؟ فرمود: لقب خوبي نيست. شاعر خيلي مهمي بود. ابوالعتاهيه يعني پدر گمراهي. الآن هرکس بخواهد شعرش را بخواند

ص: 4356

مي گويد: ابوالعتاهيه اين شعر را گفته است. اگر اسمش را بگويي اسماعيل ابو اسحاق، کسي نمي شناسد. کسي که لقبش بد است، امام رضا لقبش را نمي گويد. آنوقت شما براي خانمت، شوهرت، دوستت، لقب بد مي گذاري؟ مرحوم خوانساري که از محدثين بزرگ شيعه است، در سر درس وقتي مي خواست روايت بخواند، اگر راوي يک لقبي داشته که اشاره به نقص عضوي بوده، لقب را نمي گفت. آنوقت ما به همسرمان اين القاب را بدهيم و در پيام ها اين همه گلايه از بد زباني و بد اخلاقي داشته باشيم.

شريعتي: دعا بفرماييد.

حاج آقاي حسيني: از خدا مي خواهيم به همه ما توفيق بدهد اخلاق فاطمي و اخلاق علوي داشته باشيم. مردان ما علوي و زنان ما فاطمي زندگي کنند. انشاءالله.

شريعتي: تلاوت آيات قرآن حسن ختام برنامه امروز ما خواهد بود. صفحه 484 قرآن کريم، آيات 11 تا 15 سوره ي مبارکه شوري در سمت خداي امروز تلاوت مي شود.

«فاطِرُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ جَعَلَ لَكُمْ مِنْ أَنْفُسِكُمْ أَزْواجاً وَ مِنَ الْأَنْعامِ أَزْواجاً يَذْرَؤُكُمْ فِيهِ لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَيْ ءٌ وَ هُوَ السَّمِيعُ الْبَصِيرُ «11» لَهُ مَقالِيدُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ يَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ يَشاءُ وَ يَقْدِرُ إِنَّهُ بِكُلِّ شَيْ ءٍ عَلِيمٌ «12» شَرَعَ لَكُمْ مِنَ الدِّينِ ما وَصَّى بِهِ نُوحاً وَ الَّذِي أَوْحَيْنا إِلَيْكَ وَ ما وَصَّيْنا بِهِ إِبْراهِيمَ وَ مُوسى وَ عِيسى أَنْ أَقِيمُوا الدِّينَ وَ لا تَتَفَرَّقُوا فِيهِ كَبُرَ عَلَى الْمُشْرِكِينَ ما تَدْعُوهُمْ إِلَيْهِ اللَّهُ يَجْتَبِي إِلَيْهِ مَنْ يَشاءُ وَ يَهْدِي إِلَيْهِ مَنْ يُنِيبُ «13» وَ ما تَفَرَّقُوا إِلَّا مِنْ بَعْدِ ما جاءَهُمُ الْعِلْمُ بَغْياً بَيْنَهُمْ وَ لَوْ لا كَلِمَةٌ سَبَقَتْ مِنْ رَبِّكَ إِلى أَجَلٍ مُسَمًّى لَقُضِيَ بَيْنَهُمْ وَ إِنَّ

ص: 4357

الَّذِينَ أُورِثُوا الْكِتابَ مِنْ بَعْدِهِمْ لَفِي شَكٍّ مِنْهُ مُرِيبٍ «14» فَلِذلِكَ فَادْعُ وَ اسْتَقِمْ كَما أُمِرْتَ وَ لا تَتَّبِعْ أَهْواءَهُمْ وَ قُلْ آمَنْتُ بِما أَنْزَلَ اللَّهُ مِنْ كِتابٍ وَ أُمِرْتُ لِأَعْدِلَ بَيْنَكُمُ اللَّهُ رَبُّنا وَ رَبُّكُمْ لَنا أَعْمالُنا وَ لَكُمْ أَعْمالُكُمْ لا حُجَّةَ بَيْنَنا وَ بَيْنَكُمُ اللَّهُ يَجْمَعُ بَيْنَنا وَ إِلَيْهِ الْمَصِيرُ «15»

ترجمه: آفريننده آسمان ها و زمين، براى شما از خودتان همسرانى قرار داد و از چهار پايان نيز جفت هايى، به اين وسيله شما را كثير مى كند. او را هيچ مانندى نيست و او شنوا و بيناست. كليدهاى آسمان ها و زمين براى اوست، براى هر كه بخواهد رزق را توسعه مى دهد و يا تنگ مى گيرد، همانا او به هر چيز آگاه است (و توسعه و تضييق او بر اساس علم و حكمت است). از (احكام) دين آنچه را به نوح سفارش كرد، براى شما (نيز) مقرّر داشت و آنچه به سوى تو وحى كرديم و آنچه ابراهيم و موسى و عيسى را بدان سفارش نموديم آن بود كه دين را به پا داريد و در آن دچار تفرقه نشويد، آنچه مردم را بدان دعوت مى كنى بر مشركان سنگين است. خداوند هر كه را بخواهد به سوى خويش بر مى گزيند و هر كه را به درگاه او رو آورد به سوى خويش هدايت مى كند. و (از دور پيامبران) پراكنده نشدند مگر پس از آنكه علم (به حقّانيّت آنان) برايشان حاصل شد، به خاطر روحيه كينه و حسادت كه ميانشان بود، و اگر سنّتِ سابق خداوند (در مورد مهلت دادن به كفّار) تا زمانى معيّن نبود، ميان آنان حكم مى شد (و اهل باطل هلاك مى گشتند) و

ص: 4358

همانا كسانى كه پس از آنان كتاب آسمانى را به ميراث بردند، درباره ى آن دچار شك و ترديد هستند. پس (اى پيامبر) به خاطر آن (كه اهل كتاب دچار شك و ترديد يا عناد و لجاجت با تو هستند، آنان را به راه حقّ) دعوت كن و بر آن پايدارى نما آن گونه كه فرمان يافته اى و خواسته هاى آنان را پيروى مكن و (به آنان) بگو: به هر كتابى كه خدا نازل كرده است ايمان دارم و فرمان يافته ام تا ميان شما به عدالت حكم كنم. خداوند، پروردگار ما و شماست. اعمال ما براى ما و اعمال شما براى شماست (و هيچ كدام مسئول كارهاى ديگرى نيستيم) هيچ حجّتى ميان ما و شما (ناگفته) نمانده است. خداوند (در قيامت) ميان ما جمع خواهد كرد و بازگشت همه به سوى اوست.

95-11-26- بررسي پيام هاي بينندگان

بسم الله الرحمن الرحيم و صلي الله علي محمد و آله الطاهرين

آغوش سحر تشنه ي ديدار شماست *** مهتاب خجل ز نور رخسار شماست

خورشيد که در اوج فلک خانه ي اوست *** همسايه ي ديوار به ديوار شماست

شريعتي: سلام مي کنم به همه شما بيننده ها و شنونده هاي عزيزمان، انشاءالله هرجا که هستيد بهترين ها نصيب شما شود. حاج آقاي حسيني سلام عليکم. خيلي خوش آمديد.

حاج آقا حسيني: عرض سلام خدمت همه بينندگان و شنوندگان برنامه سمت خدا دارم. مثل هميشه همه ي پيام ها را خوانديم و امروز هم انشاءالله به پيام هاي عزيزان پاسخ خواهيم داد. قبل از شروع مطلبي را يادآوري کنم. اين روزها اعلام کردند جريمه ي بيمه ي موتورسوارها را بخشيدند. از ده ميليون موتور سواري که داريم هشت ميليون بيمه نيستند. از اين فرصتي که

ص: 4359

تا آخر سال اعلام کردند، گفتند: اگر کسي بيايد بيمه کند گذشته را مي بخشيم. البته الآن بخشيدگي که باز معنا ندارد. مثل همين جريان، چون اگر کسي شش ماه بيمه نداشته باشد، مي گويند: جريمه را بخشيديم. چه جريمه اي؟ شما در اين شش ماه اگر براي اين آقا حادثه اي پيش مي آمد، خدمات مي دادي؟ ولي شما را جريمه مي کنند. اين جريمه کجا مي رود؟ اگر بيت المال برود، ما حرفي نداريم. مي گويند: ما بايد جريمه شويم، گوشمالي لازم داريم، بيت المال برو. مثل جرايم پليس، الآن اين جرايم در ستاد بيمه مي رود. يعني شش ماه، يک سال هيچ خدمتي نداده، آنوقت مطالبه جريمه مي کند. حالا لطف کردند گفتند: اين را نمي گيريم. بخشودگي، تعبير بخشودگي صحيح نيست. تقاضا مي کنيم از عزيزان که هرطور هست اين کار را انجام بدهند.

شريعتي: يک سلام ويژه هم به هموطنان خارج از کشور داريم. هفته گذشته بحث ما خيلي مورد استقبال دوستان ما قرار گرفت. امروز ببينيم براي ما چه آورده ايد.

حاج آقاي حسيني: هفته گذشته پيام هاي کارت پستالي خانم ها در مورد آقايان را خوانديم. گفتيم: آقايان حالا جبران کنند. اين هفته هم پيام هاي خيلي خوبي رسيده است. اين هفته مي خواهم پيام هاي آقايان را بخوانم. انصافاً خوشحال شدم. به نظرم کساني که مي خواهند روي اين مسأله مطالعات جدي داشته باشند، اين پيام ها را بخوانند، براي ديدگاهشان خيلي مهم است. من اين هفته پيام هاي خوب را به دو دسته تقسيم مي کنم. يک دسته همين پيام هاي کارت پستالي است. دسته ديگر هم تحليلي است. يعني دلايل اينکه چرا اينقدر اظهار رضايت کردند را بيان کردند. اين تحليلي ها براي کار ما مهمتر است. من دسته اول را خيلي

ص: 4360

سريع مي خوانم.

يکي از آقايان نوشته همسرم تاج مرصعي است بر سرم که نگهباني از آن بر عهده ي من است. يکي نوشته همسرم نامش فرشته است اما به راستي فرشته آسماني است و زبان من قاصر از بيان خوبي هايش است. يکي نوشته عزيزم تو روشنايي خانه ما هستي. نوشتند بدون همسرم زندگي تنگ و تاريک است. ديگري نوشته اگر به من گفته شود، فقط مي توانم يک نعمت خدا را نگه دارم و ما بقي را تحويل دهم، همسر مهربانم را انتخاب مي کنم. آقاي ديگر نوشته همه فاميل به ما غبطه مي خورند. يک قصه ي کوتاهي نوشته که جالب است. ايشان نوشته: من شب کار هستم. يک شب ساعت سه صبح از سر کار برگشتم. چون کليد خانه را برنگشته بودم، تا پنج صبح که همسرم براي نماز بيدار مي شود در نزدم. اين را در داستان اولياي خدا شنيده بوديم. در مورد آ ميرزا جواد آقاي تهراني هست، در مشهد يک چنين قصه اي معروف است.

باز کسي نوشته بهترين زن دنيا را دارم. مرا از فقيري به پادشاهي رساند. باز کسي نوشته بعد از خدا همسرم، پيام ديگري دادند که اگر بهشت زير پاي اين زن نباشد، زير پاي کيست؟ باز کسي نوشته: شرمنده ام که نتوانستم کمي از محبت همسرم را جبران کنم. آقاي ديگري نوشته عاشق همسرم هستم، بعد از خدا همسرم! بخاطر سعه صدر، متانت، گذشت و خوش قلبي هاي او. آقايي نوشته: خانم من بي نهايت خوب، مهربان، صبور، بي توقع، سازگار و با تقواست. باز کسي نوشته: بعد از ازدواج فهميدم، اينکه قرآن مي گويد: همسر مايه ي آرامش است يعني چه. «لِتَسْكُنُوا إِلَيْها وَ جَعَلَ بَيْنَكُمْ مَوَدَّةً

ص: 4361

وَ رَحْمَة» (روم/21) اين پيام هاي کوتاه و تعبيرات لطيفي بود که آقايان داشتند. اگر کسي از اين قافله جا مانده است، چون خيلي ها نوشتند وقتي شما اين پيام ها را مي خوانديد، يادمان آمد ما هم بايد بگوييم. در مورد خانم هايشان بگويند. در مورد شوهرانشان بگويند. پيام هاي فراواني است که به نظر من پيام هاي تحليلي مهمتر است. من پنج مورد از تحليلي ها را مي خوانم.

يکي نوشته همسرم منجي من است، مرا از اعتياد نجات داد. من اين مقدار اطلاعات نداشتم و صادقانه اعتراف مي کنم که باور نمي کردم اين مقدار پيام باشد. ده پيام نظير اين بود. که من گرفتار اعتياد بودم و همسرم با صبرش مرا نجات داد. با من ساخت تا من نجات پيدا کنم. کسي نوشته من بداخلاق، معتاد، ولگرد، رفيق باز را به راه راست هدايت کرد. کسي نوشته همسرم باعث شد از اول ازدواج کارهايي که از گفتن آن شرم دارم کنار بگذارم. شکر خدا الآن آدم شدم. چقدر يک زن مي تواند تأثيرگذار باشد. کسي نوشته از زماني که خانم من شريک زندگي من شده است، خيلي به خدا نزديک شدم. خيلي دوستش دارم. آخري نوشته که از همسر عزيزم تشکر مي کنم. با وجود روزهاي سخت و اعتياد من کنارم صبورانه ماند و مرا حمايت کرد. سه سال است که پاک هستم. دست همسرم را مي بوسم. گاهي در يک صفحه ده نفر از آقايان نوشتند که مشکل مالي داشتيم، سختي هاي شديدي داشتيم و اين همسر ما بود که با ما همراهي کرد. نقش زن در زندگي مشترک!

من چهار مطلب را در نظر گرفتم بخوانم. مطلب اول را با اين عنوان نوشتم،

ص: 4362

نقش منجي بخش زن يا مرد. زن مي تواند يک خانه و خانواده را نجات بدهد يا مرد مي تواند نجات بدهد؟ اين خيلي مهم است. بسياري از خانه ها و خانواده ها وقتي تشکيل مي شود، يک سال بعد، دو سال بعد يا همان اول يک مشکلاتي پيش مي آيد که اين زن است که با صبرش و سنگ صبور بودنش مي تواند زندگي را نجات دهد. من صادقانه اعتراف مي کنم از وقتي که اين پيام ها را خواندم نگاه جديدي پيدا کردم و خيلي خوشحال شدم. يعني بيش از اينکه تا حالا فکر مي کردم، باور کردم که زن چقدر مي تواند نقش نجات بخشي در خانه و خانواده داشته باشد. ما گاهي آدم بداخلاق و لجباز و معتاد را حاضر نيستيم نيم ساعت تحمل کنيم. کم طاقت هستيم. ولي يک زن شبانه روز و سالها با اينجور مرد مي سازد، بعضي گفتند: ده سال زن با من ساخته تا من آدم شدم. با من کنار آمده و مرا تحمل کرده است. بعضي نوشتند: مثل يک مادر غمخوار من بوده است. غصه مرا خورده و درد مرا احساس کرده است. اينها خيلي مهم است. حالا مشکلات مختلف، مشکلات مالي، بعضي ها نوشتند: من دو بار ورشکست شدم و به صفر رسيدم. همسرم از من جدا نشد و صبر کرد دوباره زندگي را با هم ساختيم.

من باز هم تقاضا مي کنم که از اين پيام هاي تحليلي بفرستيد. مثلاً آقا بنويسد من ولگرد بودم. بداخلاق بودم. معتاد بودم و زن و بچه ام را اذيت کردم ولي همسرم با من ساخته و من را آدم کرده است. يا برعکس خانم ها بنويسند. متأسفانه الآن آمار طلاق ها بيشتر براي

ص: 4363

شش ماهه اول و بعد براي يک ساله اول است. يعني دختر و پسر اصلاً حوصله نمي کنند ببينند مي توانند با هم کنار بيايند يا نه؟ مي توانند اصلاح کنند يا نه؟ به يک ايده آل مي انديشند، فکر مي کنند حتماً بايد به اين ايده آل برسند. من همين جا بگويم مخصوصاً به پسرها و دخترها که اينکه فکر مي کنيد اگر اين زندگي را بر هم بزنيد، حتماً يک زندگي خوب در انتظار شماست، اشتباه است. همين الآن در دادگاه هاي خانواده هزاران پرونده طلاق هست که شش ماه از ازدواجشان گذشته است. نه ماه از ازدواجشان گذشته است. من به اين پسر و دخترها و به پدر و مادرهايشان مي گويم. اگر فکر مي کنيد با به هم زدن اين زندگي يک زندگي ايده آل و آسماني نصيب شما مي شود، غالباً مشکلات زندگي دوم کمتر از زندگي اول نيست. در اين مسأله خانم ها آسيب پذير تر هستند. در جامعه ما اينطور است. اگر آقايي همسرش را طلاق داد، زودتر مي تواند ازدواج کند. ولي يک خانمي اگر از شوهرش جدا شد سخت تر مي تواند ازدواج کند. در عين حال هيچکدام اينطور نيست که صد در صد زندگي بعدي زندگي ايده آلي هست. لذا به همان حرف برمي گرديم، زن ها و مردهايي که با مشکلات زندگي ساختند. با مشکلات مالي، بداخلاقي، با ولگردي و رفيق بازي صبر کردند و درستش کردند.

شريعتي: يک نکته من بگويم. واقعاً انرژي که براي تشکيل زندگي مجدد اينهايي که خداي نکرده طلاق مي گيرند، مي گذارند و زندگي جديد مي سازند، قدري تحمل کنند و زندگي اول را حفظ کنند و اصلاح کنند.

حاج آقاي حسيني: عنوان اول بحث من اين است که زن يا مرد

ص: 4364

نجات بخش خانه و خانواده هستند. اين همان است که در داستان حضرت زهرا(س) اشاره کرديم. وقتي پيامبر خدا از اميرالمؤمنين سؤال مي کند: فاطمه براي تو چگونه همسري است؟ اميرالمؤمنين در جواب پيامبر عرض کرد: يا رسول الله! «نعم العون علي طاعة اللَّه» (بحارالانوار/ ج43/ص117) جمله ي کوتاهي است ولي خيلي زيباست. من همين جا تقاضا مي کنم در اين ايام وقتي مي خواهيم کلماتي در مجالس مذهبي بگوييم، سلام به ائمه خيلي خوب است. ولي شايد زيباتر از اين بخشي از بيانات ائمه باشد. اين جمله را مي شود تابلو کرد که اميرالمؤمنين در جواب پيامبر خدا وقتي سؤال مي کند: فاطمه چگونه همسري است؟ عرض مي دارد: خوب ياوري براي بندگي خداست! يعني زن و مرد هردو مي توانند يار و ياور هم براي بندگي باشند، مثل همين پيام هايي که آمده است. خانم مردش را اصلاح کرده است. يا آقا خانمش را اصلاح کرده است. به جاي «نعم العون علي طاعة الله» مي شود «نعم العون علي معصية الله» باشد. يعني مثلاً خانم هايي که انتظارات بيش از حد از مردان دارند. خوب مرد نمي تواند، وقتي نتوانست انتظارات مالي زن را تأمين کند، گرفتار حرام خواري مي شود.

من سؤال مي کنم، امروز در جامعه ما کم فروشي هست يا نه؟ رشوه خواري و ربا خواري هست يا نه؟ حرام خواري به عنوان کلي هست يا نه؟ حتماً هست. يک بخشي مرهون اين است که مرد در خانه در فشار است و نمي تواند نيازهاي مالي را از راه حلال تأمين کند، گرفتار حرام است. راه حرام خواري براي همه آماده است. براي همين زن مي شود هم «نعم العون علي طاعة الله» باشد و هم «نعم العون علي

ص: 4365

معصية الله» باشد. يعني کاري کرد که مردي که در خانه پدر و مادرش دنبال مال حرام نرفته بود، در زندگي مشترک بخاطر انتظاراتي که همسرش از او دارد، به مال حرام مي افتد. يا برعکس، يعني مردي که از همسرش انتظاري دارد که همسرش را به گناه مي اندازد. «نعم العون علي طاعة الله» باشد. «نعم العون علي معصية الله» هم مي تواند کاري کند اين زن مؤمنه که در خانه پدر و مادرش با ايمان بوده است، پيام هاي زيادي داريم که مثلاً خانم نوشته: من در خانه پدر و مادرم که بودم، حجابم خوب بود. در زندگي مشترک که آمدم، مرد من به من اصرار مي کند که چادرت را بردار و بد حجاب باش. در جمع دوستان من شيک باش. اين مرد «نعم العون علي معصية الله» مي شود. او را مجبور به بد حجابي مي کند. مجبور به آرايش و گناه مي کند. اينها هيچ کدام مجوز شرعي نمي شود. چه در مورد حرام خواري و چه در مورد حجاب. ولي اينها کمک کردند که به جاي «نعم العون علي طاعة الله»، «نعم العون علي معصية الله» شدند.

يا همسرش را مجبور مي کند به اينکه تو حتماً بايد اشتغالي داشته باشي. چرا بيکار هستي؟ در پيام ها خوانديم که خانمي گفته بود: شوهر من به من مي گويد: تو سر بار اين خانه هستي. فقط مي خوري و مي خوابي! من مي خواهم به يک پيام تلخ هم اشاره کنم. خانم نوشته من فوق ليسانس هستم. ولي شاغل نيستم. شوهرم به من سرکوفت مي زند که تو در خانه مي خوري و مي خوابي! خيلي مرا اذيت مي کند و شب ها با گريه مي خوابم که اينقدر مورد طعن شوهرم

ص: 4366

هستم. به دليل اينکه مي گويد: تو سربار من هستي و هيچ کاري نمي کني! اين خانم نوشته کار هست، ولي نه کاري که مناسب من باشد. کار منشي گري هست، ولي مراجعه کردم گفتند: تو به شرطي مي تواني در اين شرکت بيايي و منشي باشي که اين چند مسأله را انجام بدهي. اولاً بايد حجابت را کنار بگذاري. بد حجاب باشي. خانم محجبه براي مشتري ما جاذبه ندارد. من نمي دانم اين سخن من رسانه اي هست يا نيست ولي اين درد جامعه ي ماست. اگر ما درد جامعه را منتقل نکنيم مشکلي حل نمي شود. شايد منتقل کرديم و حل شد. اين خانم مي نويسد من دنبال کار رفتم ولي در آن شرکت به من گفتند: اگر مي خواهي شاغل باشي بايد فلان مدل عطر را استفاده کني که براي جذب مشتري جاذبه داشته باشد. من از همه عذرخواهي مي کنم! نوشته من سر اشتغالي رفتم و به من گفتند: اين مدل رژ لب را بايد بزني و آرايش را بکني و اين مدل بايد ابرو برداري که اينجا جاذبه داشته باشي. اينها شرايط گزينش و استخدام براي يک زن است! يکوقت ما اين چيزها را قبول نداريم و مي گوييم: فقط پول! اما به آن کارفرما و رئيس شرکت و مرد شريک زندگي مي گوييم: مي خواهيم کجاي دنيا را بگيريم؟ چه ديني داريم؟ امام حسين فرمود: آزاد مرد باشيد! اصلاً پاي بندي به دين نداريد. حداقل مرد باشيد، آزاد مرد باشيد! اين مردانگي و جوانمردي است؟ اين استعمار و استثمار جديد است. استفاده ابزاري است.

من واقعاً هميشه غصه خوردم. چه حقوق هايي به اينها مي دهند. من با گوش خودم شنيدم. نماينده مجلس از شهرک

ص: 4367

صنعتي با راديو مستقيم تماس مي گيرد. گفتند: کجا هستي؟ گفت: فلان شهرک صنعتي هستم. چه خبر؟ گفت: من اينجا دارم از خانم ها مي پرسم که خانم به شما ماهي چقدر مي دهند؟ مي گويد: ماهي 150 هزار تومان! اين براي دو سال پيش است. 150 هزار تومان براي يک زن حقوق است؟ يعني کمترين حقوق آن هم با اين شرايط، براي جذب مشتري! اين استعمار و استثمار و نامردي نيست؟ آنوقت يک مردي به همسرش بگويد: تو بايد سر کار بروي. تو سربار خانه من هستي. براي چه درس خواندي؟ در ادامه نوشتند: برايتان پيش آمده يک جايي رفته باشيد، مهماني رفته باشيد بدون دعوت، صاحبخانه از حضور شما راضي نباشد. چه حسي داريد وقتي سر سفره ي آن ميزبان نشستيد. من در خانه اين آقا چنين حسي دارم! يعني قبول نداريم که در اسلام نفقه ي زن بر عهده ي مرد است؟ اين از قوانين مسلم ديني ما هست.

اصل اشتغال بانوان در جامعه اي که ما ميليون ها مرد بيکار داريم. نقد منصفانه بگوييم. ما قبلاً هم گفتيم، زني سرپرست خانواده است، چاره اي نيست. دولت بايد زندگي اش را تضمين مي کرد. دولت کوتاهي کرده است. يک زني که سرپرست خانواده است، بايد دولت اسلامي زندگي او را تأمين مي کرد، نکرده و اين زن مجبور به اشتغال است. بانواني هستند که پزشک هستند، کاري مي کنند که خانم ها ديگر نيازي براي مراجعه به مردها نداشته باشند. خانم هايي هستند که معلم و استاد هستند، خيلي از اينها ممنون هستيم. اينها کاري مي کنند که دختران ما مجبور نباشند سر کلاس هايي بروند که مرد بيايد تدريس کند. اينها را قبول داريم. ولي از اينها بگذريم چه اصراري

ص: 4368

است، مخصوصاً در فضاي امروزي، با آمارهايي که مي دهند. سه ميليون، چهار ميليون بيکار داريم. اگر ما سه ميليون زن شاغل داريم، سه ميليون مرد بيکار داريم، يعني ما راضي شديم سه ميليون مرد در خانه بنشينند، در برابرش سه ميليون مرد شاغل باشند، غير از اين سه شغلي که گفتيم که چاره اي نيست.

يک عده از خانم ها مي گويند: جواب مردها چيست؟ اين را بايد در فرهنگ اصلاح کنيم. يعني مرد بايد زندگي همسرش را در حد توان تأمين کند. نه فقط نفقه بدهد، پول جيب هم بدهد. هر مقداري که مي تواند. همسر هستند يعني سرشان را يکجا مي گذارند. يعني فکرشان يکي است. فکر و مغز و تدبيرشان يکجا است. آنوقت يک زن براي اشتغال خودش چه توجيهي دارد؟ شما مي گوييد: سه ميليون مرد بيکار داريم. از آن طرف هم سه ميليون زن شاغل داريم. يعني ما راضي شديم که مردها در خانه بنشينند و زن هايمان اشتغال داشته باشند.

آقاي قرائتي يک حرف زيبايي مي زنند. مي فرمودند: من تعجب مي کنم اسرائيل، صهيونيست ها روزي چند تا قوانين بين الملل را نقض مي کنند. هيچکس نمي گويد: چرا؟ ما آنوقت بايد ملتزم با اين باشيم چون کنوانسيون بين الملل و حقوق بشر و حقوق زنان گفته، بايد اين دو ميليون زن شاغل را داشته باشيم. واقعاً تأسف دارد.

تازگي شنيدم که جناب رئيس جمهور با افتخار مي گفتند: که ما در سال گذشته يک ميليون و پانصد هزار شغل ايجاد کرديم. از اين يک ميليون و پانصد هزار شغل، ششصد هزار شغل براي بانوان ايجاد کرديم. اگر اينها جزء همان سه دسته است، خيلي ممنون! اما اگر جزء آن سه دسته نيست، يعني

ص: 4369

شما ششصد هزار مردي که بايد بروند خرج زندگي را بدهند، خانه نشين کرديد! مشکل ازدواج اينها از بين مي رود. همه مفاسدي که الآن شاهد هستيم. الآن در يازده دولت، هر دولتي آمده براي کسب آراء زنان گفته: من بيايم، اشتغال زنان را درست مي کنم. وقتي اين فرهنگ در جامعه جا افتاد، نتيجه اش اين مي شود که مردي به خودش جرأت مي دهد به همسرش اينطور خطاب کند. تو برو به هر قيمتي شده شغل پيدا کن ولو منشي گري! ما بايد فرهنگ را اصلاح کنيم. زنان ما باور کنند، اينکه امام (ره) فرمود: از دامن زن مرد به معراج مي رسد.

الآن يک خانم در پرسشنامه سؤال مي کند، وقتي به اشتغال مي رسد، خجالت مي کشد بنويسد خانه دار است. اين فرهنگ بايد اصلاح شود. با افتخار بگو من مادر هستم! با افتخار بگو من همسر هستم! اگر خانه اصلاح شد تمام مشکلات ما حل مي شود. آقا نوشته: خانم من مرا اصلاح کرد. خوب اگر بنا باشد زن و مرد در تهران بزرگ سر يک شغلي باشند، زن و مرد شش صبح از خانه بيرون بروند، شش بعد از ظهر برگردند. اين زن مادر مي شود؟ اين زن همسر مهربان مي شود؟ اين محيط همان محيط خانه اي است که قرآن مي فرمايد: «خَلَقَ لَكُمْ مِنْ أَنْفُسِكُمْ أَزْواجاً لِتَسْكُنُوا إِلَيْها» يک داستاني بگويم جالب است.

من مجله اي مي خواندم با آقايي مصاحبه کرده بودند. اين آقا چند وقت پيش از دنيا رفت. اين آقا چهل سال همسايه ي مرحوم آيت الله بهجت بود. با ايشان مصاحبه کردند: شما در اين چهل سال خاطراتي از ايشان داريد؟ گفت: خيلي خاطره دارم. گفتند: يکي را بگو. گفت: خانم من

ص: 4370

از دنيا رفت. ما براي شهر اليگودرز بوديم. بستگان خانم من با خبر شدند و از اليگودرز به خانه ما آمدند تا براي مراسم خاکسپاري آماده شويم. خيلي خانه شلوغ شد. ديدم در خانه را مي زنند. در را باز کردم و ديدم آيت الله بهجت است. سلام کردم و گفتم: ببخشيد حتماً سر و صدا مزاحم مطالعه شما شد. فرمودند: نه! گفتم: گرفتاري اين مراسم را داري يک پولي براي شما آوردم. يک پولي به من دادند و فرمودند: اين را هزينه کنيد. بعداً ايشان مي گويد: وقتي دستم باز شد و رفتم و هرچه اصرار کردم ايشان پول را پس نگرفت. خيلي اصرار کردم فرمود: اگر بدهي مي دهم براي همسرت قرآن بخوانند. مرحوم بهجت سؤال کردند: مراسم تشييع چه وقت است؟ گفتند: کسي از شما توقع تشييع ندارد! فرمود: نه من مي خواهم بيايم! گفتم: شما دعا کنيد. کافي است! فرمود: نه من بايد براي تشييع بيايم! گفتيم: فردا فلان ساعت تشييع است. ايشان براي تشييع در حرم حضرت معصومه(س) آمدند. گفتم: خيلي لطف کرديد، بفرماييد! فرمود: نه، کجا خاک مي کنيد؟ من مي خواهم تا خاکسپاري بيايم. هرچه اصرار کردند فرمود: من مي آيم. وقتي خاکسپاري تمام شد، گفتم: چرا اصرار داشتيد که بياييد؟ فرمود: بخاطر اينکه همسر شما زن بهشتي است و با شهداء محشور مي شود. گفتم: شما خبر از زندگي ما نداشتيد، براي چه اين را مي گوييد؟ فرمود: چرا. ما چهل سال است با شما همسايه ديوار به ديوار هستيم. يک ديوار دو متري بين خانه ما و شما فاصله است. در اين چهل سال يکبار صداي اين زن را نشنيدم. يکبار من اين زن را

ص: 4371

نديدم. اين زن بهشتي است.

اگر ما دنبال فضيلت ها هستيم، اين مسابقات دنيايي که امروز مي رويم ما را به جايي نمي رساند. خدا شهيد مطهري را رحمت کند. مي فرمود: بعضي فکر مي کنند چون ما هواپيما از اروپا وارد مي کنيم، سبک زندگي ما بايد از آنها بيايد. اين خطاست. اگر در صنعت محتاج آنها هستيم، سبک زندگي اينطور نيست. آنها در سبک زندگي شکست خوردند. من اهل شعار نيستم. اهل اينکه يک طرفه هم بکوبم نيستم. ما صنعت را از آنها گرفتيم ولي در سبک زندگي موفق نيستند. الآن همين دولت سوئد که نخست وزير سوئد اخيراً به ايران آمده، بيشتر کابينه اش زنان هستند. مثلاً اگر پانزده وزير داشتند، سيزده وزير زن بود. همين سوئدي ها در سبک زندگي شکست خوردند. امروز چيزي به نام خانه و خانواده ندارند. خودشان نسل خودشان را در معرض خطر مي دانند. مي گويند: ما تا فلان سال منقرض مي شويم. خانه و خانواده نداريم. زندگي نداريم.

يکي از دوستان ما مي گفت، شهيد هم شد. مي گفت: من سه دختر دارم! من حواسم به تحصيل اينها بود. حواسم به اشتغال اينها بود ولي از ازدواج اينها غفلت کردم. الآن سه دختر دارم که تحصيلاتشان عالي است، اشتغالشان فوق العاده است، ولي سن ها بالا و هيچکدام زندگي ندارند. انشاءالله همه دخترخانم ها خوشبخت شوند. اگر فقط به فکر اشتغال و فکر تحصيلاتي بوديم که ضروري يا غير ضروري است، ما بارها گفتيم تحصيلي خوب است که مورد علاقه شما باشد. خانم درس خوانده فوق ليسانس گرفته، مي گوييم: چه خواندي؟ مي گويد: اسمش را نياور که يادش مي افتم ناراحت مي شوم. خوب براي چه خواندي؟ پدر پير تو با حقوق کارمندي رفته

ص: 4372

وام گرفته که تو در فلان دانشگاه غير دولتي ثبت نام کردي و درس خواندي، الآن اسم رشته اي که خواندي هم نمي گويي! گاهي فکر تحصيل و اشتغال هستيم، ولي از خانه و خانواده غفلت کرديم.

يک روايتي است از يحيي المازني، مي گويد: من سالها همسايه ي ديوار به ديوار زينب کبري(س) بودم. کسي است که حاج آقاي فرحزاد ديروز حديثش را خواندند که در قيامت وقتي حضرت زهرا(س) وارد مي شود، حديث شفاعت، راوي اش همين يحيي المازني است. مي گويد: من سالها همسايه ي خانه زينب (س) بودم. «والله ما سمعت لها صوتا و لا رعيت لها شخصا» به خدا قسم خودش را نديدم و صدايش را هم نشنيدم. همين بانوان بودند که آن روزي که بايد به ميدان مي آمدند، 22 بهمن براي اينها بود. انقلاب براي اينها بود. دفاع مقدس و مدافعين حرم براي اينها هستند. ما مي گوييم: حضور را يک اصل تلقي نکنيد. همه چيز را فداي حضور نکنيم. اولويت ها را در نظر بگيريم.

شريعتي: يعني حضور متناسب با شخصيت و ظرافت هاي خانم ها باشد و بستر و عرصه اش فراهم باشد.

حاج آقاي حسيني: اينکه يک آقايي اينطور همسرش را مورد سرزنش قرار بده که چرا شاغل نيستي، با اين شرايطي که اشاره کردم.

شريعتي: صفحه ي 491 قرآن کريم، آيات 23 تا 31 سوره ي مبارکه زخرف در سمت خداي امروز تلاوت مي شود.

«وَ كَذلِكَ ما أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِكَ فِي قَرْيَةٍ مِنْ نَذِيرٍ إِلَّا قالَ مُتْرَفُوها إِنَّا وَجَدْنا آباءَنا عَلى أُمَّةٍ وَ إِنَّا عَلى آثارِهِمْ مُقْتَدُونَ «23» قالَ أَ وَ لَوْ جِئْتُكُمْ بِأَهْدى مِمَّا وَجَدْتُمْ عَلَيْهِ آباءَكُمْ قالُوا إِنَّا بِما أُرْسِلْتُمْ بِهِ كافِرُونَ «24» فَانْتَقَمْنا مِنْهُمْ فَانْظُرْ كَيْفَ كانَ

ص: 4373

عاقِبَةُ الْمُكَذِّبِينَ «25» وَ إِذْ قالَ إِبْراهِيمُ لِأَبِيهِ وَ قَوْمِهِ إِنَّنِي بَراءٌ مِمَّا تَعْبُدُونَ «26» إِلَّا الَّذِي فَطَرَنِي فَإِنَّهُ سَيَهْدِينِ «27» وَ جَعَلَها كَلِمَةً باقِيَةً فِي عَقِبِهِ لَعَلَّهُمْ يَرْجِعُونَ «28» بَلْ مَتَّعْتُ هؤُلاءِ وَ آباءَهُمْ حَتَّى جاءَهُمُ الْحَقُّ وَ رَسُولٌ مُبِينٌ «29» وَ لَمَّا جاءَهُمُ الْحَقُّ قالُوا هذا سِحْرٌ وَ إِنَّا بِهِ كافِرُونَ «30» وَ قالُوا لَوْ لا نُزِّلَ هذَا الْقُرْآنُ عَلى رَجُلٍ مِنَ الْقَرْيَتَيْنِ عَظِيمٍ «31»

ترجمه: و بدين گونه ما در هيچ شهر و ديارى پيش از تو هشدار دهنده اى نفرستاديم مگر آنكه ثروتمندان مغرورشان گفتند: ما پدران خود را بر آيينى يافتيم و از آثار آنان پيروى مى كنيم. (پيامبرشان) گفت: آيا اگر آئينى هدايت بخش تر از آنچه پدرانتان را بر آن يافتيد برايتان بياورم (حاضريد دست از راه نياكان برداريد) گفتند: ما به آنچه بدان فرستاده شده ايد كافريم.پس ما از آنان انتقام گرفتيم و بنگر كه فرجام تكذيب كنندگان چگونه است. و (به ياد آور) زمانى كه ابراهيم به پدر (عمويش آزر) و قوم خود گفت: همانا من از آنچه شما مى پرستيد بيزارم. مگر (پرستش) كسى كه مرا پديد آورد كه البتّه او هدايتم خواهد كرد. و آن (كلمه توحيد) را در ميان نسلش كلمه ماندنى قرار داد. باشد كه آنان (به توحيد) بازگردند. (من نه تنها مشركان را هلاك نكردم) بلكه آنان و پدرانشان را كامياب كردم تا آن كه حقّ (قرآن) و پيامبرى آشكار به سراغشان آمد. و چون حقّ به سراغشان آمد، گفتند: اين سحر است و ما به آن كفر مى ورزيم.و گفتند: چرا اين قرآن بر مردى بزرگ (از نظر جاه و مال) از دو قريه (مكّه و

ص: 4374

طائف) نازل نشده است.

شريعتي: دعا بفرماييد.

حاج آقاي حسيني: خيلي ها به ما سفارش کردند دعاي سيدالشهداء(ع) را در عصر عاشورا بخوانيم. فرمود: يادگار مادرم فاطمه زهرا(س) هست. اين ايام هم مناسب با صديقه طاهره(س) است. روايتش را خوانديم که عصر عاشورا امام حسين(ع) در خيمه رفتند و به امام سجاد فرمودند: اين دعا يادگار مادرم هست. در گرفتاري سخت بخوان. «بسم الله الرحمن الرحيم، بِحَقِّ يس وَالْقُرْآنِ الْحَكيمِ وَ بِحَقِّ طه وَ الْقُرْآنِ الْعَظيمِ يا مَنْ يَقْدِرُ عَلى حَوآئِجِ السّآئِلينَ يا مَنْ يَعْلَمُ ما فِى الضَّميرِ يا مُنَفِّساً عَنِ الْمَكْرُوبينَ يا مُفَرِّجاً عَنِ الْمَغْمُومينَ يا راحِمَ الشَّيْخِ الْكَبيرِ يا رازِقَ الطِّفْلِ الصَّغيرِ يا مَنْ لايَحْتاجُ اِلَى التَّفْسيرِ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ» خدايا به حق صديقه طاهره(س) همه آنهايي که التماس دعا دارند يا ندارند، گرفتاري شان بر طرف بفرما. رفع هم و غم و گرفتاري و پريشاني از مؤمنين بفرما. مسلمان ها در سراسر عالم بر دشمنان شان پيروز بفرما. شر آمريکايي ها و صهيونيستي ها و تکفيري ها و داعشي ها به خودشان برگردان. به حق صديقه طاهره مخصوصاً آنهايي که سفارش کردند لباس عافيت بپوشان. زندگي هاي خانوادگي ما را گرمتر از گذشته با عقل و تدبير و نور اهل بيت بگردان.

شريعتي: بهترين ها نصيب شما شود. زندگي شما گرم و منور به نور اهل بيت باشد.

95-12-03- راه هاي تحکيم خانواده در نهج البلاغه

بسم الله الرحمن الرحيم و صلي الله علي محمد و آله الطاهرين

شريعتي: سلام مي کنم به همه شما هموطنان عزيزم. خانم ها و آقايان، بيننده ها و شنونده هاي عزيزمان، انشاءالله هرجا که هستيد بهترين ها نصيب شما شود. حاج آقاي حسيني سلام عليکم. خيلي خوش آمديد.

حاج آقا حسيني: عرض سلام خدمت همه بينندگان

ص: 4375

و شنوندگان برنامه سمت خدا دارم. من فقط يک يادآوري کوتاهي بکنم و اينکه سه شنبه آينده اولين روز از ايام فاطميه هست. سه شنبه، چهارشنبه و پنجشنبه که روز پنجشنبه روز شهادت صديقه طاهره(س) و تعطيل رسمي هست. يعني دهم، يازدهم و دوازدهم اسفند ماه. انشاءالله عزيزان براي شرکت در مجالس يا اگر جايي جلسه اي نيست، تأسيس مجلس همت داشته باشند، به نظرم يک مقدار بايد کوتاهي هايي که در فاطميه اول داشتيم را جبران کنيم. در اين سالها فاطميه دوم خيلي مورد توجه قرار گرفته است. چون روز تعطيل رسمي هم هست، امسال هم فاطميه ي اول با 22 بهمن برخورد کرد و حضور ميليوني مردم. شام 22 بهمن شب شهادت حضرت زهرا(س) شد. هرچه آنچه کوتاهي کرديم، اينجا جبران کنيم.

مطلب دوم اينکه مثل هميشه همه ي پيام ها را بدون استثناء مطالعه کرديم. اگر اجازه بدهيد بحثمان را شروع کنيم و بعد از تلاوت قرآن يک وقتي را براي پيام ها بگذاريم.

شريعتي: سفره ي اختصاصي اهل بيت براي ما پهن شده و فاطميه نزديک است. انشاءالله همه ما توفيق استفاده از اين ايام را داشته باشيم و انشاءالله به برکت نام حضرت زهرا همه حاجت روا شويم و مشمول شفاعت حضرت باشيم. بحث هفته گذشته خيلي مورد استقبال قرار گرفت. خدمت شما هستيم و بحث امروز را مي شنويم.

حاج آقاي حسيني: در بحث سيره تربيتي اميرالمؤمنين براي اينکه پاسخي هم به پيام هاي بينندگان در اين چند هفته داده باشيم، يک بحثي در راه هاي تحکيم خانواده تقديم مي کنم. چهار راه را مطرح مي کنم. راه اول که خيلي مهم است و شايد کليدي ترين مسأله در زندگي هاي خانوادگي باشد، کيمياي محبت، همه ي

ص: 4376

انسان ها دوست دارند محبوب ديگران باشند. در روايات و آيات فراوان داريم. زيارت امين الله که حتماً همه خواندند. هر امامي را مي شود با اين زيارت، زيارت کرد. خيلي زيارت مهمي است و در مصادر قديمي ما مثل کامل الزيارات و ديگر کتاب ها آمده و جالب است شايد تنها زيارتي باشد که بخش عمده زيارت دعا هست. دو سه خط اول يک سلام کوتاهي هست. «السَّلامُ عَلَيْكَ يَا أَمِينَ اللَّهِ فِي أَرْضِهِ وَ حُجَّتَهُ عَلَى عِبَادِهِ، السلام عليک يا ابا الحسن يا علي بن موسي» دو خط سلام است و بعد سراغ دعا مي رود. سيزده دعا هست. شايد کمتر در زيارت ها داشته باشيم که غلبه اش با دعا هست. چون زيارت جايي است که انسان بايد ساخته شود و کجا بهتر از اين. در محضر امام از خدا چه مي خواهيم؟ سيزده تقاضا داريم. «اللَّهُمَّ فَاجْعَلْ نَفْسِي مُطْمَئِنَّةً بِقَدَرِكَ رَاضِيَةً بِقَضَائِكَ مُولَعَةً بِذِكْرِكَ وَ دُعَائِكَ مُحِبَّةً لِصَفْوَةِ أَوْلِيَائِكَ مَحْبُوبَةً فِي أَرْضِكَ وَ سَمَائِكَ» در يک زيارت با اين سند و اعتبار، سلام به امام دو خط، اما تقاضاي از پروردگار در حضور امام سيزده تقاضا است. چهارمين مورد مي گويد: خدايا کاري کن که «مَحْبُوبَةً فِي أَرْضِكَ وَ سَمَائِكَ» آسماني ها و زميني ها ما را دوست داشته باشند. معلوم مي شود نياز طبيعي انسان است. انسان نياز فطري و طبيعي اش اين است که محبوب ديگران باشد. دوستش داشته باشند و خودش کاري کند که اين محبوبيت براي او ايجاد شود، خدا کمک کند. مگر در همين دعاي تحويل سال نمي خوانيم، «يا مقلب القلوب و الابصار» دائم دنبال اين هستيم که خدايا همه چيز دست توست. تو که همه چيز دستت

ص: 4377

هست، به ما کمک کن، «فَاجْعَلْ نَفْسِي مُطْمَئِنَّةً بِقَدَرِكَ رَاضِيَةً بِقَضَائِكَ» تا مي رسيم به «مَحْبُوبَةً فِي أَرْضِكَ وَ سَمَائِكَ». اين ديگر فرقي نمي کند، در زندگي هاي فردي و اجتماعي و خانوادگي هست. ما در بحث خانوادگي اش مي گوييم.

من تقاضا مي کنم خانواده ها يک مقدار به اين بحث بيشتر عنايت داشته باشند. باور کنيد اين بحث کليد حل بسياري از مشکلات است. مخصوصاً بيان اميرالمؤمنين که ما مهمان سفره ي حضرت هستيم، کليد حل بسياري از مشکلات هست. پس انسان، زن و شوهر در زندگي خانوادگي دوست دارند محبوب باشند. اينها هم دوست دارند محبوب همديگر باشند. يعني خانم دوست دارد محبوب شوهرش باشد. آقا دوست دارد محبوب همسرش باشد. ولي از محبوبيت بالاتر اين اظهار محبت است.

اظهار محبت سه راه دارد. يکي زباني است. همين که آدم به زبان بياورد. من تو را دوست دارم. از همان حرف هايي که در پيام ها بود و ما گفتيم: کارت پستالي است. خانم به شوهرش بگويد و آقا به خانمش بگويد. باور کنيد ما در اين جريان ها کوتاهي مي کنيم. خيلي ها همسرشان را دوست دارند. خيلي از خانم ها شوهرانشان را مي پرستند. آقاياني که عاشق خانم هايشان هستند. اما نمي گويند و به زبان نمي آورند. اگر دوستان نگويند که دوباره از غربي ها گفتيد، به نظرم غربي ها در اين سيره ديني از ما جلوتر هستند. يعني ديني که ما داريم آن را ترويج مي کنيم، آنها بيشتر در اظهار و گفتن و نشان دادن از ما جلوتر هستند. ما يک مقدار کوتاهي مي کنيم.

کسي محضر امام باقر(ع) در مسجدالنبي نشسته بود. يکي از دوستانش آمد از آنجا عبور کند، اين به امام باقر(ع) گفت، اين آقا که

ص: 4378

دارد از دور مي رود، من اين را خيلي دوست دارم. تا گفت: من دوستش دارم. حضرت فرمود: بلند شو، بلند شو! برو به او بگو. در محضر امام بود. بايد اينجا ادب احترام کند و بگويد: بلند نشوم. همين قدر که گفت: آقا اين مرد که دارد مي رود، من خيلي او را دوست دارم. حضرت فرمود: بلند شو! باعث مي شود دوستي شما پايدارتر باشد و دوستي شما جاودانه تر باشد. يعني امام مي گويد: نمي خواهد به من احترام کني و نزد من بنشيني. بنشين و به آن آقا اعلام کن.

باز در داستان ديگري امام صادق(ع) فرمود: اگر کسي را دوست داري به او بگو. بعد امام صادق(ع) استدلال زيبايي کردند. فرمودند: داستان ابراهيم خليل الرحمان را نشنيده اي؟ به خدا عرض کرد: «رَبِّ أَرِنِي كَيْفَ تُحْيِ الْمَوْتى » (بقره/260) خدايا مرده ها را چطور زنده مي کني؟ نشان من بده. داستان معروف است و همه بلد هستند. خداوند به ابراهيم خطاب کرد: «أَ وَ لَمْ تُؤْمِن » ايمان نداري که من مي توانم مرده را زنده کنم؟ «قالَ بَلى وَ لكِنْ لِيَطْمَئِنَّ قَلْبِي » ابراهيم به خدا مي گويد: خدايا من قدرت تو را قبول دارم ولي اطمينان دل مي خواهم. فرمود: اگر ابراهيم از خدا اطمينان دل مي خواهد، آنوقت شما نبايد به رفيقت با گفتن اينکه من تو را دوست دارم، به او اطمينان دل بدهي؟ واقعاً کيميا است و ما کوتاهي مي کنيم.

آقاي محترم به زبان به خانمت بگو. خانم باور مي کند. يا خانم محترم شما هم به زبان بگو. آقايي مي گفت: من در زندگي مشترک، با اينکه هيچ مشکلي در زندگي نداريم و زندگي ما خوب است، ولي يادم نمي آيد در اين

ص: 4379

زندگي سي چهل ساله يکبار خانم من به من گفته باشد: من تو را دوست دارم. مي دانم مرا دوست دارد و هيچ مشکلي هم نداريم. ولي به زبان آوردن محبت. از اين بالاتر که خيلي مهمتر است رفتاري است. يعني در عمل نشان بدهيم که تو را دوست داريم. فقط زبان نباشد.

من اسباب محبت را از زبان حضرت علي(ع) بگويم. ايشان ده چيز را جزء اسباب محبت بيان کردند. تقريباً تمام اينها روايات يک جمله اي است. يک مبتدا و يک خبر و يک جمله کوتاه است. مي شود در ذهن سپرد و تابلو کرد. واقعاً اعتقاد دارم ما در همين جاها يک مقدار به روايات اهل بيت توجه نکرديم. ببينيد اسباب محبت چه آثاري دارد؟ چه کنيم محبت ايجاد شود؟ چه چيزي محبت مي آورد؟ 1- «حُسْنُ الْخُلُقِ يُورِثُ الْمَحَبَّة»َ خوش اخلاقي، اخلاق خوب، فقط زبان نيست. يک مردي به خانمش بگويد: من تو را دوست دارم، بعد هم تندي و بد اخلاقي کند. 2- «الْإِنْصَافُ يَسْتَدِيمُ الْمَحَبَّةَ» انصاف در زندگي محبت را پايدار مي کند.

داستاني را مفصل گفتيم از رسول خدا، در داستان تقسيم غنايم جنگ حنين پيامبر خدا روي مصالحي که نظرشان بود به انصار چيزي ندادند. انصار از پيامبر شکايت کردند و حرف هاي تندي زدند. پيامبر يک جلسه خصوصي با انصار گرفت. فرمود: پشت سر من حرف زديد، باشد. آيا اين خدماتي نبود که من به شما کردم. حضرت يکي يکي شمرد. کافر بوديد، مسلمان شديد. دشمن بوديد، دوست شديد. عددي نبوديد، از بس با هم اختلاف داشتيد. اينها را که شمردند بلافاصله صفحه را برگرداندند. فرمودند: چرا شما جواب مرا نمي دهيد؟ شما بگوييد:

ص: 4380

چه خدمت هايي به من کرديد؟ گفتند: چه بگوييم؟ پدران و مادران ما فداي شما. فرمود: شما بگوييد. شما به من در مدينه پناه داديد. من از مکه فرار کردم و شما مرا پناه داديد. آنجا جايي نداشتم و شما به من جاي داديد.

الآن در زندگي ها متأسفانه وقتي با طرف دعوايمان مي شود ديگر تمام خوبي ها را فراموش مي کنيم. انصاف داشته باشيم. در همان روزي هم که شما از خانمت کدورتي داري و خانم از شما دارد، خانم بنشيند فکر کند واقعاً اين آقا هيچ خيري نداشته؟ همين يک عيب در زندگي اش است.«حبّ الشى ء يعمى و يصمّ » (من لايحضر الفقيه/ج4/ص380) آدم به کسي که دوست دارد بايد خوبي ها را بگويد. خدا نکند ورق برگردد. دشمن هم که بشوي، ديگر همه آن چيزها يادش مي رود.

3- تواضع، «ثَمَرَةُ التَّوَاضُعِ الْمَحَبَّةُ» (غررالحکم/ح5179) آدم هاي متواضع را همه دوست دارند. آقاي محترم شما يک مقدار تواضع داشته باش. خانم محترم شما تواضع داشته باش. کسي از تواضع ضرر نديده است. اينکه من خودم را کوچک کنم، خودم را رقمي حساب نکنم، اينکه من بگويم: من از همه کوچکتر هستم. در سيره ي علما و زندگي هاي موفق هست که تمام آثار و برکاتش اين است که طرف خودش را شکسته و متواضع بوده و آنوقت آن در زندگي خانوادگي چقدر مؤثر است. وگرنه مرد فکر مي کند الزاماً حتماً بايد خانمش به او سلام کند. بعضي هستند اين را تکليف مي دانند. بزرگتري گفتند، کوچکتري گفتند. چه کسي گفت: شما بزرگتر هستي. فرض که شما بزرگتر هستي. آدم اگر در اعلي درجه هم هست، خودش بايد خودش را کوچک بداند.

4- نرمي در کلام، «من لانت

ص: 4381

كلمته و جبت محبته» (غررالحکم/ص268) کسي که نرم سخن بگويد، محبتش در دل مي نشيند. چقدر خوب است روزهايي هم که ناراحتي داريم، يکوقتي خواستيم با هم گفت وگويي کنيم، داد نزنيم. در بعضي پيام ها نوشتند که چقدر مرد ما خشن است. داد مي زند. صدايش را بلند مي کند.

5- «سَبَبُ الْمَحَبَّةِ الْإِحْسَانُ» نيکي کردن، «الانسان عبيد الاحسان» (بحارالانوار/ج17/ص117) انسان برده ي نيکي است. پيامبر خدا فرمود: شما نمي توانيد، «إِنَّكُمْ لَنْ تَسَعُوا النَّاسَ بِأَمْوَالِكُم » (کافي/ج2/ص103) پول نداري که با پول دل همه را بدست آوري. با محبت، با پول، با اخلاق، با احسان، با نيکي، حالا احسان فقط خرج مالي نيست.

6- «سَبَبُ الْمَحَبَّةِ السَّخَاءُ» سخاوتمندي، چقدر نوشتند و پيام دادند. خانم هايي که گلايه کردند و پيام هاي تلخي دادند. نوشتند: من اگر از شوهرم هزار تومان بخواهم بگيرم، مثل اين است که به عزرائيل جان بدهد. اين خيلي بد است، در روايت داريم توسعه به خانواده ها بدهيد، که اينها آرزوي مرگ شما را نداشته باشند، بگويند: بميرد بلکه ما به نوايي برسيم. در پيام هاي هفته گذشته بود که خانمي نوشته بود: من براي گرفتن يک روسري گرفتار هستم. اگر نداري مي شود با همان محدوديت ها هم سخاوت داشت.

7- «الْهَدِيَّةُ تَجْلِبُ الْمَحَبَّةَ» هديه دادن، ما صدها روايت داريم. در رفت و آمدهاي خانوادگي، در رفت و آمدهاي دوستي مان، يک هديه ببريم، ولو يک شاخه گل. طرف خوشحال مي شود. من از مردها فراوان سؤال مي کنم تولد خانم شما چه وقت است؟ از خانم سؤال مي کنم، خانم محترم شما تولد نوه ات را هم مي داني. مي داند فلان نوه تولدش کي است. تولد نتيجه اش کي است؟ روز تولدش زنگ مي زند. حالا مي گوييم: آقا تولدش

ص: 4382

کي است؟ مي گويد: آقا به دنيا آمده اصلاً؟ تولد دارد که ما تاريخ تولدش را بدانيم؟

8- «النُّصْحُ يُثْمِرُ الْمَحَبَّةَ» خيرخواهي، اگر نگاه ما نگاه خيرخواهانه باشد. يکوقت ما حرفي که مي زنيم فقط براي انتقام است. اگر برسيم مفصل خواهيم گفت. يکي از بحث ها همين است که اگر مي خواهيم انتقام بگيريم، به جايي نمي رسد. اما اگر زن و شوهر در زندگي خيرخواهي طرف را باور کنند، يک تذکري مي دهد مي داند از سر دلسوزي است. در امر به معروف چقدر گفتيم که کاري کنيد طرف باور کند واقعاً از دلسوزي است.

9- در يک روايتي حضرت فرمود: سه چيز موجب محبت است که دو موردش را گفتيم. يکي اين است «وَ حُسْنُ الرِّفْقِ» مدارا کردن. بارها اين مطلب را گفتيم. در قرآن کريم سوره مبارکه نساء، آيه 19 مي فرمايد: «فَإِنْ كَرِهْتُمُوهُن » با همسرانتان به خوبي رفتار کنيد. «عاشِرُوهُنَّ بِالْمَعْرُوفِ» با خوبي رفتار کنيد. «فَإِنْ كَرِهْتُمُوهُن » اگر يکوقت مشکلي پيش آمد، حوصله کنيد. «فَعَسى أَنْ تَكْرَهُوا شَيْئاً وَ يَجْعَلَ اللَّهُ فِيهِ خَيْراً كَثِيرا» شما مدارا کنيد، خدا خير کثير به شما مي دهد. همينطور به خانم ها سفارش کرده است. اينکه متأسفانه بعضي ها فکر مي کنند، حرف اول بايد دعوا باشد. حرف اول بايد طلاق باشد. بيشترين طلاق ها در شش ماه اول است. يعني اصلاً به پاي مدارا و رعايت اين مسائل نمي رسد.

10- فرمود: «مَنْ حَسُنَ ظَنُّهُ بِالنَّاسِ حَازَ مِنْهُمُ الْمَحَبَّةَ» خوش بيني، اگر کسي به ديگران خوش بين بود و حسن ظن داشت، محبت ديگران را جلب مي کند. باز در پيام ها فراوان داريم. کساني که به همه سوء ظن دارند. يک شعري هست، گفت: «کافر همه را به کيش

ص: 4383

خود پندارد»! چون خودش کج است فکر مي کند همه پايشان را کج مي گذارند. چون خودش دنبال کار خلاف است، فکر مي کند همه دنبال کار خلاف هستند. ديگر نتيجه اثر دارد. اينکه مي گويند: طبيب از مزاج خودش طبابت مي کند، واقعيت است. شما يک روز سردرد عجيبي داشته باشي، هرکسي طبيب هم نباشد، هرکسي مي گويد: فکر کنم منشأ آن سردرد باشد. فرمود: کسي که به ديگران خوش بين باشد، «حَازَ مِنْهُمُ الْمَحَبَّةَ» بنابراين محبت رفتاري دلايل مي خواهد. اين ده مورد شد: اخلاق، انصاف، تواضع، نرمي در کلام، احسان، سخاوت، هديه، خيرخواهي، مدارا و خوش بيني.

اگر بخواهيم روي هر کدام از اين ها توقف کنيم، از سيره علما و زندگي بزرگان بگوييم، نامه ها و پيام هايي که آمده است. دادگاه هاي خانواده، دلايل جدايي به همين برمي گردد که طرف حوصله نداشته يک کلام همسرش را بشنود. يک نکته مهمتري که مي خواهم عرض کنم. اگر کسي اسباب محبت را خوش گوش نکرده، اين را گوش بکند. آفات محبت، چه چيزي ريشه محبت را از بين مي برد؟ امکان ندارد اين دو چيز در زندگي ما باشد و محبت و دوستي در خانه و خانواده ما باشد.

1- اميرالمؤمنين(ع) فرمود: «لا مَحَبَّةَ مَعَ كَثرَةِ مِراءٍ» (غررالحکم/10532/2655) در خانواده اي که «مراء» يعني جدال و بگو و مگو، سر و صداهاي بي نتيجه، کلمه ي «مراء» جدال، دعوا، همين چيزي که امروز در خانواده هاي ما بخشي از زندگي را متأسفانه پر کرده است. کلمه ي «مراء» را زدم، ببينم چند مورد مي آيد؟ در نرم افزار جامع الاحاديث که دارم هزار و هجده بار کلمه ي «مراء» در روايات ما آمده است. يعني دهها مورد ائمه(ع) راجع به بگو و مگوهاي ما

ص: 4384

صحبت کردند. ما از اين هزار و هجده مورد، چهار، پنج مورد را گلچين بگويم.

روايت از پيامبر خداست که مرحوم شهيد در منية المريد دارد. خانواده هاي محترم خواهش مي کنم، اگر به همين کلام اميرالمؤمنين توجه شود، من قول مي دهم هشتاد درصد پرونده هاي طلاق بسته شود. منشأ بسياري از دعواها سر همين است.

شريعتي: اين ده موردي که حضرت امير فرمودند و اين نکاتي که حاج آقاي حسيني مي گويند، نسخه هايي است که هيچ هزينه اي براي ما ندارد.

حاج آقاي حسيني: اين امتحان و تخلق به اخلاق به اين آساني نيست. واقعاً کار سختي است. خانم محترم، آقاي محترم شما سر چه موضوعي با هم کدورت داريد؟ آخرين باري که دعوا کرديد سر چه موضوعي بوده؟ شما يک جمله اي گفتي، آقا يک جمله اي گفته و شما جوابش را دادي. او گفته و شما گفتي. خوب شما کوتاه بيا. نه! فکر مي کند من لال هستم. فکر مي کند من زبان ندارم. هشتاد درصد دعواهايي که در خانواده ها هست سر اين است که يک کسي يک حرفي زد. غلط کرد که گفت! خانم يک حرفي زد، غلط کرد گفت! شما چرا ادامه مي دهي؟ نه من بايد جوابش را بدهم. خوب يکي شما مي گويي و يکي او مي گويد. پيامبر خدا فرمود: «ذَرُوا الْمِراءَ» بگو مگوها را کنار بگذاريد، «فَاِنَّ اوّل ما نَهانِي» (بحار الأنوار، ج2، ص 138) فرمود: اول چيزي که خداوند ما را نهي کرد که مسلمان ها بايد مواظب اين باشند، « بَعْدَ عِبادَةِ الْأوْثانِ الْمِراءُ» اول وظيفه اي که مسلمان دارد، کسي مي خواهد مسلمان شود، اول دستور ديني وقتي مسلمان، بت پرستي را کنار گذاشت، مراء را کنار بگذارد.

ص: 4385

جدل، مخاصمه را کنار بگذارد.

همين الآن در خانه اگر نشستيد، آقا يک چيزي گفت، شما کوتاه بياييد. هيچي نگوييد. گفت که گفت. سکوت شما به جايي برنمي خورد. مسأله اي پيش آمده، به دادگاه کشيده شده، ريشه يابي کنيد سر چه موضوعي بوده است. يک چيزهاي کوچک است. الآن در خيابان سر چه دعوا مي شود؟ طرف يک حرفي مي زند، شما برو. شما سعي مي کني حرفي بزني کم نياوري. سعي مي کني بالاتر بگويي. پيامبر خدا فرمود: «مَنْ تَرَک الْمِراءَ وَ هُوَ مُحِقٌّ» (بحارالانوار/ج2/ص137) من نمي گويم: حق با شما نيست. حق با شما، ولي شما کوتاه بيا. فرمود: کسي که مراء را ترک کند، «بُنِيَ لَهُ بَيْتٌ فِي أعْلي الْجَنَّةِ» در روايت ديگر داريم که حديث در توحيد شيخ صدوق است. پيامبر فرمود: «أنا زعيمٌ» من ضامن هستم «بيت في اعلي الجنه، في وسط الجنه، في رياض الجنه» يک خانه اي، يک باغي، در بالاترين نقطه بهشت، 2- در وسط بهشت، 3- در باغ هاي بهشت. سه خانه مي دهم. ضمانت مي کنم خدا سه خانه بدهد. در بالاي بهشت، وسط بهشت، باغ هاي بهشت، «لِمَنْ تَرَكَ المِراءَ وَإِنْ كَانَ مُحِقّاً» حق با شماست، شما کوتاه بيا. من اعتقاد دارم اگر به همين برسيم، از همين امروز خانم ها تصميم بگيرند، شريک زندگي شان يک حرفي زد، شما جواب نده.

داستاني از مرحوم آيت الله العظمي خوانساري گفتيم. گفت: به اندازه چند لحظه فکر کن بعد تصميم بگير. گاهي خانم هايي هستند که وقتي طرفشان يک چيزي به او مي گويد، عجله در جواب ندارند. خوشا به حال کساني که اينطور هستند. بعضي ها تا طرف حرف نزده بالاتر از او جواب مي گويند.

روايت در نهج البلاغه، کلمات قصار، کلمات

ص: 4386

31 است. فرمود: «مَن جَعَلَ دَيدَنَهُ المِراءَ لَم يُصبِح لَيلَهُ» کسي که مراء و بگو و مگو منش و عادت او باشد، شبش به صبح نمي رسد. يعني در زندگي موفق نمي شود. گفتم: هشتاد درصد پرونده ها ريشه اي ندارد. او يک حرفي زده و او هم جواب تندتري داده است.

باز در روايت ديگري داريم، کلمه قصار، کلمه 368 است. فرمود: «من ظن بارضه فاليدع المراء» هرکس آبرويش را مي خواهد، بگو و مگوها را کنار بگذارد. هرکس دنبال آبرويش است، مواظب آبرويش است بگو و مگو را کنار بگذارد. در روايت ديگري که باز خيلي اميدوارکننده است. پيامبر خدا به اميرالمؤمنين فرمود: يا علي «رأيتُ عَلي بابِ الجنّةِ مكتوباً» در شب معراج ديدم که بر سر در بهشت نوشته شده است، «أنتِ مُحَرَّمَّةٌ» ورود به تو (بهشت) حرام است بر کسي که «عَلي کلِّّ بَخِيلٍ وَ مُراءٍ وَ عاقٍ وَ نَمّامِ» (جامع الاخبار/ص98) آدم هاي بخيل، آدم هايي که اهل بگو و مگو، جدال هاي بيهوده هستند، کسي که عاق والدين است، کسي که سخن چين باشد.

حديث بعدي باز در کافي شريف است. «ثلاثٌ مَن لَقِيَ اللّه عزّ و جلّ بهِنَّ دَخلَ الجَنّةَ مِن أيِّ بابٍ شاءَ» سه دسته هستند کساني که سه ويژگي داشته باشند، از هر در بهشت بخواهند وارد مي شوند. 1- «مَن حسنَ خُلقُهُ» خوش اخلاق باشند. «و خَشِيَ اللّه» خدا را در خلوت در نظر بگيرد. 3- «و تَرَكَ المِراءَ و إنْ كانَ مُحِقّا» ولو حق با اوست. حق با شماست، مرد شما بي خود کرد تندي کرد. خانم شما خيلي بي خود کرد. بي خود ايراد گرفت. زحمات شما را در خانه ناديده گرفت. آقاي محترم خسته

ص: 4387

از کار آمدي، اين خانم زحمات شما را بيرون خانه ناديده گرفت،جمله تندي به شما گفت. خانم محترم آقا از راه آمده، زحمات شما را در خانه ناديده گرفته، به شما جمله تندي گفته است. حق با شماست، شما جوابش را بده. ولي چيزي نگو! فرمود: اگر جوابش را نده اين هم از کساني است که از هر دري از درهاي بهشت بخواهد، وارد مي شود.

پس يک محبت زباني شد. در محبت زباني کوتاهي نکنيم. دوم محبت رفتاري بود. محبت رفتاري اسبابش ده مورد و آفاتش دو مورد بود. يک آفات جدال بود. آفت ديگر هم فرمود: آنهايي که منت زياد مي گذارند. باز در پيام ها خيلي ديديم. آقاي محترم اينقدر سر زن و بچه منت نگذار. خانم محترم منت نگذار. کار کردي، زحمت کشيدي، ولي اگر بخواهي هر روز بر سرش بزني، ديگر جايي براي محبت باقي نمي ماند. شرمنده اين باشي که لباسش را شستي، شرمنده اين باشي که خانه اش را اداره کردي. دائم بايد زير منت تو باشد. يا بر عکس آن، فرقي ندارد. پس آفات محبت يکي بگو و مگوها بود. يکي هم منت گذاشتن بود.

يک محبت گفتاري شد. يک محبت رفتاري شد. اينکه من دوستت دارم. در عمل هم نشان بدهيم. فقط در گفتار نباشد وگرنه فايده ندارد. يکبار دست به جيبش نکرده و يک هديه براي خانمش بگيرد. 1- زبان 2- رفتاري 3- نوشتاري. نوشتاري هم خيلي مهم است. چيزي راحت تر از نوشتن نامه نيست. اما الآن نامه نوشتن کم شده است. همه مبتلا به فضاي مجازي هستند. از فضاي مجازي خوب استفاده کن. آقاي محترم، خانم محترم، مسافرت رفتي.

ص: 4388

در تلگرام مي روي بنويس: مثلاً من در اين مدت که از شما دور شدم چه شده و چه شده است. انسان باور مي کند. پيامبر خدا فرمود: «لا يذهب من قلبها ابدا» هرگز از دلش بيرون نمي رود. چقدر در پيام ها نوشتند که ما يکبار يک کلمه ي محبت آميز از همسرمان نشنيده ايم.

شريعتي: انشاءالله به برکت نام اميرالمؤمنين و اين آموزه هايي که جزء سرمايه هاي ديني ما هست، خانواده هاي ما هر روز گرم و گرم تر شوند. يکي از افتخارات ما اين است که تمام کارشناس هاي ما با مطالعه، تمام انرژي و زندگي شان را وقف مخاطبين ما کردند. صفحه ي 498 قرآن کريم، آيات پاياني سوره مبارکه دخان در سمت خداي امروز تلاوت مي شود.

«إِنَ يَوْمَ الْفَصْلِ مِيقاتُهُمْ أَجْمَعِينَ «40» يَوْمَ لا يُغْنِي مَوْلًى عَنْ مَوْلًى شَيْئاً وَ لا هُمْ يُنْصَرُونَ «41» إِلَّا مَنْ رَحِمَ اللَّهُ إِنَّهُ هُوَ الْعَزِيزُ الرَّحِيمُ «42» إِنَّ شَجَرَةَ الزَّقُّومِ «43» طَعامُ الْأَثِيمِ «44» كَالْمُهْلِ يَغْلِي فِي الْبُطُونِ «45» كَغَلْيِ الْحَمِيمِ «46» خُذُوهُ فَاعْتِلُوهُ إِلى سَواءِ الْجَحِيمِ «47» ثُمَّ صُبُّوا فَوْقَ رَأْسِهِ مِنْ عَذابِ الْحَمِيمِ «48» ذُقْ إِنَّكَ أَنْتَ الْعَزِيزُ الْكَرِيمُ «49» إِنَّ هذا ما كُنْتُمْ بِهِ تَمْتَرُونَ «50» إِنَّ الْمُتَّقِينَ فِي مَقامٍ أَمِينٍ «51» فِي جَنَّاتٍ وَ عُيُونٍ «52» يَلْبَسُونَ مِنْ سُندُسٍ وَ إِسْتَبْرَقٍ مُتَقابِلِينَ «53» كَذلِكَ وَ زَوَّجْناهُمْ بِحُورٍ عِينٍ «54» يَدْعُونَ فِيها بِكُلِّ فاكِهَةٍ آمِنِينَ «55» لا يَذُوقُونَ فِيهَا الْمَوْتَ إِلَّا الْمَوْتَةَ الْأُولى وَ وَقاهُمْ عَذابَ الْجَحِيمِ «56» فَضْلًا مِنْ رَبِّكَ ذلِكَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ «57» فَإِنَّما يَسَّرْناهُ بِلِسانِكَ لَعَلَّهُمْ يَتَذَكَّرُونَ «58» فَارْتَقِبْ إِنَّهُمْ مُرْتَقِبُونَ «59»

ترجمه: همانا روز جدا سازى (حقّ از باطل) وعده گاه همه آنهاست. روزى كه هيچ دوستى از دوست

ص: 4389

خود حمايتى نمى كند و آنان (از هيچ سوى ديگر نيز) يارى نمى شوند. جز كسى كه خداوند او را مورد رحمت قرار دهد، همانا او عزيز و رحيم است. (ميوه) همانا درخت زقّوم، غذاى گناهكاران است. همچون مس آب كرده در شكم آنها مى جوشد. همچون جوشش آب داغ. (به مأموران دوزخ گفته مى شود) گنه كار را بگيريد و او را به وسط آتش شعله ور بكشيد. سپس از آب سوزان بر سرش بريزيد. (به او گفته مى شود) بچش كه تو همان هستى كه به گمان خود عزيز و كريم بودى. اين همان است كه همواره در آن ترديد داشتيد. به راستى پرهيزگاران در جايگاهى امن هستند. در ميان باغ ها و (كنار) چشمه سارها. لباس هاى ابريشم نازك و ضخيم مى پوشند در حالى كه در برابر هم (بر تخت ها) جاى گرفته اند. اين گونه (ما پاداش مى دهيم) و آنان را به حورالعين (زنان سيمين تن و فراخ چشم) تزويج مى كنيم. در آن باغ ها هر ميوه را (كه بخواهند) با آسودگى مى طلبند. در بهشت جز مرگ نخستين (كه پشت سر گذاشته اند) مرگى نخواهند چشيد و خداوند آنان را از عذاب سوزان حفظ نموده است. (اينها همه) بخششى است از طرف پروردگارت، اين است همان كاميابى بزرگ. جز اين نيست كه ما قرآن را به زبان تو آسان گردانديم تا شايد متذكّر شوند. پس منتظر باش كه آنان نيز منتظرند. (تو منتظر پيروزى و آنان منتظر سرنوشت شوم خود).

شريعتي: قرار بود حاج آقاي حسيني به پيام هاي دوستان بپردازند.

حاج آقاي حسيني: مي شود پيام ها را به سه دسته تقسيم کرد. يک دسته پيام هاي فراواني بود که نوشتند، در مورد بحث اشتغال نوشتند که شما

ص: 4390

مي گوييد: خانم ها سراغ اشتغال نروند، ميدان را به آقايان بدهند. نوشتند: ما گرفتار مردي هستيم که سخاوتمند نيستند. براي خرج هاي اوليه هم نقشي ندارند. پيامبر خدا فرمود: «الا اخبرکم بخير رجالکم» بهترين مردها کسي است که «و لايجلى عياله الى غيره» کاري نکند که همسرش مجبور باشد دستش را نزد ديگري دراز کند. حالا ديگري فرق ندارد. حتي اگر فرزندش باشد. آقا بچه هايش دارند، داشته باشند. الآن يک خانمي، ثروتمندترين زن روزگار باشد. باز نفقه او به عهده شوهرش است. آنوقت شما به خانمي که نيازهاي اوليه دارد، چطور خرجي نمي دهد. خانم بخواهد از بچه هايش کمک بگيرد؟ بخواهد از پدر و مادر خودش کمک بگيرد؟ فرمود: «الا اخبرکم بشرار رجالکم» پيامبر فرمود: بگويم بدترين مردها چه کساني هستند؟ کسي که کاري مي کند همسرش دست نيازش را به ديگري دراز کند. همه اينها را ما بايد با هم ببينيم. اگر با هم ديديم آنوقت يک زندگي ديني و جامعه ديني داريم. يکوقت مرد ندارد و بايد زن و مرد با هم بسازند. اما اگر دارد اين حرف معنا ندارد.

مطلب دومي که باز در خيلي از پيام ها بود. نوشتند: چند وقتي است متوجه شدم، همسرم در تلگرام با دختران ديگر چت مي کند و من اين کار او را خيانت مي دانم و نمي دانم بايد چه کنم حتي به روي او نياوردم. گاهي تصميم به جدايي گرفتم ولي واقعاً به زندگي و همسرم علاقه دارم. هرچند کار او باعث شده که نسبت به او کم علاقه شوم، اما باز هم مانند هميشه به او محبت مي کنم و تمام تلاش خودم را مي کنم تا وظايف خودم را به نحو

ص: 4391

احسن انجام دهم. اما متأسفانه با خيانت همسرم مواجه شدم. او مشغول فضاهاي مجازي و ديدن فيلم هاي مبتذل است. متأسفانه يا خوشبختانه همسر من شغل مناسبي ندارد ولي من شاغل هستم. اين نتيجه است. يعني در جامعه ما اينطور تقسيم کار کردند. خانم نوشته: من سر کار مي روم و شوهرم کار ندارد. مرد بيکار درون خانه چه کند؟ خوب نتيجه اش همين است. مرد بيکار درون خانه نشسته و آلوده به فضاي مجازي و فيلم هاي مبتذل است. ما به اين تقسيم ها راضي شديم! من مي گويم: مي توانيم خود خانم ها مديريت کنند و جامعه مديريت کند. اين واقعيتي است که هست. الآن خانم ها را سر کار برديم و مردها درون خانه نشستند، شغل ندارد. وقتي شغل نداشته باشد ازدواج ندارد. اين آقا الآن مزدوج است. ازدواج کرده ولي اين آفات را دارد. ما به اين شرايط راضي نباشيم. خود خانم ها مديريت کنند. جامعه مديريت کند. آدمي که بيکار باشد زمينه گناه برايش ايجاد مي شود.

دسته سوم پيام ها که واقعاً جاي تأسف دارد. نوشتند: ما حرف هاي شما را قبول داريم ولي امروز با هشتصد هزار تومان و با يک ميليون درآمدي که داريم. چهارصد هزار تومان اجاره مي دهيم. نمي توانيم زندگي را اداره کنيم. مجبور هستيم که هردو کار کنيم. من اين را تا حدي قبول دارم. الآن مي گويند: دو ميليون تومان حقوق زير خط فقر است. کسي با هشتصد تومان حقوق و مستأجر هم باشد، ديگر چه مي ماند؟ خيلي سخت است. تا دير نشده بياييم کاري کنيم. ما بايد مديريت کنيم و دست به دست هم بدهيم. ما مي توانيم اگر راهي دارد، خودمان مديريت کنيم و يک جامعه مطلوب

ص: 4392

داشته باشيم انشاءالله.

خدا را به حق صديقه طاهره قسم مي دهيم که کيمياي محبت را به همه خانه هاي ما برگرداند و ما خودمان هم به بازگرداندن اين کيميا کمک کنيم.

شريعتي: بهترين ها نصيب شما شود.

95-12-10- نقش قرآن در زندگي حضرت فاطمه زهرا(س)

بسم الله الرحمن الرحيم و صلي الله علي محمد و آله الطاهرين

چنانکه دست گدايي شبانه مي لرزد *** دلم براي تو با هر بهانه مي لرزد

هنوز کوچه به کوچه حکايت از مردي است *** که دست بسته ي او عاشقانه مي لرزد

چه رفته است به ديوار و در که تا امروز *** به نام تو در و ديوار خانه مي لرزد

چه ديده در که پياپي به سينه مي کوبد *** چه کرده شعله که با هر زبانه مي لرزد

دگر نشان مزار تو را نخواهم ساخت *** که در جواب، زمين و زمانه مي لرزد

ز من شکيب مجو کوه صبر اگر باشم *** همين که نام تو آرند، شانه مي لرزد

شريعتي: «اللّهمّ صلّ علي فاطمه? و أبيها و بعلها و بنيها [و السّرّ المستودع فيها] بعدد ما أحاط به علمک». سلام مي کنم به همه شما هموطنان عزيزم. خانم ها و آقايان، آنهايي که دلشان از محبت به حضرت زهرا لبريز است. عزاداري هاي شما قبول باشد. حاج آقاي حسيني سلام عليکم. خيلي خوش آمديد. ايام شهادت حضرت مادر را تسليت مي گويم.

حاج آقا حسيني: عرض سلام خدمت همه بينندگان و شنوندگان برنامه سمت خدا دارم. ايام شهادت حضرت صديقه طاهره فاطمه زهرا(س) را تسليت مي گويم. انشاءالله همه بينندگان عزيز در اين شب ها و روزها که ايام شهادت حضرت زهرا(س) هست، حضورشان در مجالس اين بانوي بزرگوار پررنگ باشد. تشکيل مجالس، شرکت در مجالس، يقين

ص: 4393

داشته باشيم اينکه ما يک ساعتي از عمر خودمان را در روز يا شب خرج مجالس فاطمه زهرا کنيم، جايي گم نمي شود. آنجايي که فرداي قيامت به تعبير قرآن «يَوْمَ يَفِرُّ الْمَرْءُ مِنْ أَخِيه » (عبس/34) همه از هم فرار مي کنند. فرزند از پدر و مادر، پدر و مادر از فرزند، «يَوْمَ لا يَنْفَعُ مالٌ وَ لا بَنُون » (شعرا/88) آن روزي که هيچ چيز به درد ما نمي خورد، آن يک ساعت هايي که ما براي شرکت در مجالس فاطمه زهرا(س) وقت گذاشتيم، حتماً به درد ما مي خورد. روز شهادت هم روز پنج شنبه است. ما خيلي بيش از اينها بايد براي حضرت زهرا سرمايه گذاري کنيم. تقاضا مي کنم مجالس حضرت زهرا را مثل مجالس حضرت سيدالشهداء گرم کنيد. يک ساعت در 24 ساعت يک مجلس را در نظر بگيريد، انشاءالله به زيبايي برگزار شود.

شريعتي: در اين روزها و شب ها که در مجالس عزاداري شرکت مي کنيد انشاءالله براي ما و همه دوستان خوب ما دعا کنيد. براي همه کساني که التماس دعا گفتند و چشم اميدشان به دعاهاي خير شماست. ببينيم حاج آقاي حسيني امروز براي ما چه به ارمغان آوردند.

حاج آقاي حسيني: بحث امروز من نقش قرآن در زندگاني فاطمه زهرا(س) است. اين نقش را در چهار مرحله مي توان توضيح داد. مرحله اول تلاوت قرآن است. اين حديث مشهور است و فراوان شنيديم که صديقه طاهره(س) فرمود: «حببت من دنياكم ثلاث » از همه دنياي شما سه چيز محبوب من است. خوشي من به دنيا بخاطر اين سه چيز است. تعلق من در دنيا اين سه چيز است. اول فرمود: «تلاوت كتاب الله» خوشا به حال کساني

ص: 4394

که دلخوشي شان تلاوت قرآن است. اگر از من و شما و از بينندگان عزيز بپرسند، ورقه اي بين ما تقسيم کنند و بگويند: فاطمه زهرا(س) همه دلخوشي اش اين سه چيز است که در روايات آمده است. شما هم بنويسيد، دلخوشي شما در دنيا چيست؟ تعلق ما در دنيا چيست؟ البته مي دانيد وقتي مي گوييم: تعلق به دنيا، چون فراوان به من مي گويند: شما تا بحث مي کنيد راجع به مذمت دنيا صحبت مي کنيد. يادم هست که يکوقتي آيت الله جوادي آملي مي فرمودند: اينکه دنيا مذمت شده است، چه چيزي از دنيا مذمت شده است؟ چه چيزي در دنيا مذموم است؟ دنيا يعني آسمان، يعني زمين، يعني درياها، يعني جنگل ها، اينها مذمت شده است؟ اينها که مخلوق خود پروردگار است. خدا مذمت نمي کند يا نه کسب و کار و تجارت مذمت شده است؟ اين هم حتماً نيست. اين همه روايت در مورد تجارت و کسب و کار و« الْكَادُّ عَلَي عِيَالِهِ كَالْمُجَاهِدِ فِي سَبِيلِ اللَّهِ » (كافي،ج5، ص88) کاسب حبيب الله است. پس دنيا به معني کسب و کار هم مذمت نشده است. به معني زمين و آسمان و دريا هم مذمت نشده است. پس چه چيزي مذمت شده است؟ اميرالمؤمنين سومين مورد را در نهج البلاغه اشاره کردند. فرمودند: «اقلوا العرجه علي الدنيا» (نهج البلاغه/خطبه 204) اسير دنيا نباشيد، دل بسته ي دنيا نباشيد. همه عالم براي شما، اشکالي ندارد. ولي طوري نباشد که وقتي گفتند برويد، رفتن شما سخت باشد.

من يک مثالي بزنم، اگر دنيا مذموم بود، داشتن دنيا مذموم بود، يکوقت پيامبري مثل حضرت سليمان نمي گفت: «رَبِّ اغْفِرْ لِي وَ هَبْ لِي مُلْكاً لا يَنْبَغِي لِأَحَد» (ص/35) يک حکومتي،

ص: 4395

يک سلطنتي به من بده، که قبل از سليمان، بعد از سليمان نظير نداشت. در سوره سبأ هست، عزيزان مراجعه کنند. «يَعْمَلُونَ لَهُ ما يَشاءُ مِنْ مَحارِيبَ وَ تَماثِيلَ» قرآن کريم مي فرمايد: حتي جن و انس و پرندگان لشگريان سليمان بودند و در خدمت سليمان بودند. جن را به خدمت کشيده بود. «وَ حُشِرَ لِسُلَيْمانَ جُنُودُهُ مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ وَ الطَّيْرِ فَهُمْ يُوزَعُونَ» (نمل/17) جن و انس و پرنده در خدمتش بود. بد نيست که انسان قدرت داشته باشد و حکومت داشته باشد. دنيا داشته باشد، زندگي داشته باشد، دلبسته نباشد، هرروزي گفتند برويم، برويم.

خدا رحمت کند، مرحوم آيت الله شيخ عباس تهراني(ره) کتاب هاي خوبي دارد و در پايين پاي آيت الله العظمي حائري در قم دفن شده است. حدود پنجاه سال از وفات ايشان مي گذرد. يکوقت من از يکي از اساتيد سؤال کردم، ما اسم ايشان را که مي بريم چه بايد بگوييم؟ حجت الاسلام بگوييم؟ حجت الاسلام و المسلمين بگوييم؟ ايشان فرمود: بايد ده آيت الله به ايشان بگوييد. بسيار مرد بزرگواري بود. يک آقايي مي گفت: من خانه اي ساخته بودم، خيلي مجهز و با دقت ساختم. معماري و نقشه و همه چيز کامل بود. ايشان را مهماني دعوت کردم و گفتم: آقا ببين خانه ما خوب است و هيچ نقصي در آن نيست. خانه را خوب گشت، گفت: يک عيب بزرگي دارد. گفتم: ديگر نمي تواني روي اين خانه ايراد بگيري! همه چيز رعايت شده است. فرمود: فقط اشکالش اين است که دل کندن از اين خانه سخت است. اگر دل کندن تو سخت نيست، عيب ندارد. اما اگر روزي بگويند: برو،

ص: 4396

رفتن تو سخت باشد، اين عيب بزرگ زندگي دنياست. جن و انس و پرنده لشگر سليمان بودند. آن روزي که گفتند: برو، آماده رفت. اين خيلي مهم است که ببينيم تعلقات ما در دنيا به چه چيزي هست.

از صديقه طاهره سؤال کردند: تعلق شما در دنيا چيست؟ مهمترين تعلق ما الآن چيست؟ اين تعلقات ما را زمين گير نکند. هرچه هست ما را زمين گير نکند. درمانده نشويم. «وَ لَوْ شِئْنا لَرَفَعْناهُ بِها» ما مي خواهيم انسان را بالا ببريم، «وَ لكِنَّهُ أَخْلَدَ إِلَى الْأَرْضِ» (اعراف/176) خودش به زمين چسبيده است.

صديقه طاهره فرمود: دلخوشي من در دنيا سه چيز است. 1- «تلاوت كتاب الله» هم فاطمه زهرا(س) و هم ائمه(ع) در حالاتشان فراوان هست که خيلي تلاوت قرآن داشتند. پيامبر خدا و ائمه خيلي قرآن مي خواندند. شيخ صدوق نقل مي کند که امام رضا روزي ده جزء قرآن تلاوت مي کرد. شايد بگويند: چطور فرصت مي کردند؟ ما وقت نداريم. اين اشتغالاتي که ما براي خودمان درست کرديم، فضاي مجازي و غيره که فکر مي کنيم چيزي هم نيست. اگر در طول روز جمع بزنيم چقدر از فضاي مجازي استفاده مي کنيم، خيلي زمان زيادي مي شود. آنوقت مي گوييم: وقت نداريم قرآن بخوانيم.

خدا مرحوم علامه طباطبايي را رحمت کند. يکي از دوستان اهل منبر ما در قم مي فرمود: من قبل از انقلاب تبريز بودم. يک شب آنجا مهمان بوديم مرحوم علامه طباطبايي هم بودند. مرحوم علامه فرمودند: من فردا مي خواهم جايي بروم و کار دارم، ماشين ندارم. کسي ماشين دارد؟ من گفتم: من دارم و اول وقت خدمت شما مي آيم. صبح اول وقت خدمت ايشان رفتم. ايشان تا سوار ماشين شدند

ص: 4397

به من گفتند: ببخشيد من با اجازه اول يک جزء قرآن بخوانم. چون چهل سال است روزي يک جزء قرآن مي خوانم. ديروز نرسيدم يک جزء را بخوانم. اول يک جزء را بخوانم و بعد با هم صحبت مي کنيم. روزي يک جزء يعني ماهي يک ختم قرآن، يعني سالي 12 ختم قرآن. فاطمه زهرا فرمود: اصلاً دلخوشي من تلاوت قرآن است. من صادقانه از خودم و شما و همه بينندگان مي پرسم. همين امروز تا به الآن چقدر قرآن تلاوت کرديم؟ يک صفحه خوانديم؟ آخرين باري که ختم قرآن داشتيم کي بود؟ ماه رمضان سال گذشته بود؟

در سيره ائمه خيلي روايت داريم که اينها چقدر مقيد به تلاوت قرآن بودند. پيامبر خدا به عبدالله بن مسعود گفت: تو براي من قرآن بخوان. گوش کردن قرآن، استماع قرآن، شنيدن قرآن، پس بحث اول نقش قرآن در زندگي فاطمه زهرا(س) تلاوت قرآن است. فرمود: دومين دلخوشي من «و الانفاق في سبيل الله» دلم در دنيا به اين خوش است که انفاق کنم. اينکه زنده ام به اين است که انفاق کنم. در سوره انسان از آيه 5 تا 22، هفده آيه در شأن يک انفاق فاطمه زهرا آمد. «وَ يُطْعِمُونَ الطَّعامَ عَلى حُبِّهِ مِسْكِيناً وَ يَتِيماً وَ أَسِيرا» (انسان/8) هفده، هجده آيه قرآن در مورد انفاق حضرت زهرا نازل شد. دلخوشي من انفاق در راه خداست.

امام صادق(ع) يک خادمي داشت. يکوقتي خادم به حضرت اعتراض کرد. امام که برايش مهمان مي آمد، حضرت پذيرايي مي کردند و وقتي که مهمان مي خواست برود، يک لباس به همراه پول به او مي دادند. يک کسي بود خدمتگزار امام صادق(ع) بود. اين گفت: حالا

ص: 4398

ما پذيرايي کرديم، مهمان آمده قدمش روي چشم! ديگر براي چه پول جيبي به او مي دهيد؟ يک پارچه هم بايد به مهمان بدهيم؟ حضرت فرمودند: «لا حسنة الدنيا الا الصراط الاخوان» اصلاً دنيا جز خدمت به ديگران لذتي ندارد. اگر فطرت ما دست نخورده باشد، خرابش نکرده باشيم، الآن بيننده ها جواب بدهند. ما آن روزي که تنها غذا مي خوريم لذتش بيشتر است، فرض کنيد در خانه هيچکس نيست، خانواده مسافرت رفتند. خودت مي خواهي تنها غذا بخوري. اصلاً آدم ميلش به غذا نيست. در حد اينکه ضعف نکند يک چيزي مي خورد. آن روزي که تنها غذا مي خوري لذتش بيشتر است يا آن روزي که با خانواده غذا مي خوري؟ اگر يک روز خانواده بودند، پدر و مادرتان هم دعوت کرديد. آن روز لذتش بيشتر است يا باز يک قدم بالاتر. برادر و خواهرها را هم در سفره خودت مهمان کردي. اصلاً همه فاميل را دعوت کردي، اگر ما به آن طبيعت و فطرت خودمان دست نزده باشيم، تک خوري لذتي ندارد. هرچه بالا مي رود لذتش بيشتر است. ما از بس خودمان را به بعضي اخلاق هاي ناپسند عادت داديم، لذت نمي بريم. امام صادق فرمود: مهمان که مي آيد پذيرايي کن. وقتي هم مي رود پول جيبي به او بده و لباس هم به او بده. حضرت زهرا(س) فرمود: دلخوشي من اين است که به ديگران کمک کنم.

من از همه عزيزان تقاضا مي کنم، در روزهاي پاياني سال هستيم. انفاق خوب است، قديم ها رسم هاي خوبي بود، خانواده هايي که لباس نداشتند، کفش نداشتند، ايتام بودند، به اينها کالا و غذا مي دادند. خيلي کار پسنديده اي بود. اگر من و شما عيد داريم، آن

ص: 4399

نيازمند هم عيد دارد. بچه هاي او هم عيد دارند. مخصوصاً کساني که در ارحام و خويشاوندان هستند. خيلي ها نوشتند که بگوييد: آخر سال کارفرما ها مزد کارگرها را بدهند. حقوق هاي عقب افتاده را بدهند. وقتي بدهند که به درد بخورد. در پيام ها خيلي داريم که گفتند: شش ماه است حقوق ما عقب افتاده است. حالا انفاق جاي خود، حداقل اين کار ياد ما نرود. شما لذتت اين باشد که حقوق کارگرت را سر وقت بدهي. نمي خواهد انفاق کني! نزديک عيد است، يک آقا يا خانمي را براي خانه تکاني آوردي. عيب ندارد! از مزد کارگر نزن. راه دوري نمي رود يک چيزي اضافه به او بده! اگر مجبور نبود نمي آمد در خانه شما کار کند.

يک خاطره اي بگويم جالب است، در کتاب فوايد الرضويه مرحوم محدث قمي(ره) بود. مسجد سيد در اصفهان مسجد معروفي است. مسجد بسيار بزرگي است و از مساجد مهم است. اين مسجد را چه کسي ساخته است؟ آن آقايي که قبرش در گوشه مسجد است. يکي از علماي بسيار بزرگ شيعه به نام حجت الاسلام شفتي است. براي همين شفت هست که در گيلان است. آمده در اصفهان زندگي کرده و آنجا هم از دنيا رفته است. حالا داستان زياد است که چقدر خدا ثروت به او داد، با اينکه اول چيزي نداشت، بخاطر دستگيري از ديگران به اين ثروت رسيد. ايشان در اصفهان يک نانوايي و يک قصابي فقط و فقط مخصوص مراجعه نيازمندان ايجاد کرد. الآن هم من خبر دارم که هستند کساني که به قصاب و نانوا مي سپارند که اگر يک مشتري آمد و پول نداشت، مثلاً اين يک ميليون

ص: 4400

پيش شما باشد، هرکس نيازمند بود آمد، شما به او بدهيد.

سومين مورد از دلخوشي هاي حضرت زهرا «و النظر في وجه رسول الله » نگاه به جمال پيامبر است. الآن براي ما نگاه به جمال رسول الله امکان پذير نيست. شايد به جاي آن صلوات بر خاتم الانبياء بفرستيم. پس اول تلاوت قرآن شد. نقش قرآن در زندگي فاطمه زهرا(س) تلاوت قرآن است. من خيلي خوشحال شدم که عده اي به ما پيام دادند و گفتند: از آن روزي که شما گفتيد: روزتان را با يس و آل ياسين شروع کنيد، هر روز يک سوره يس و يک زيارت آل ياسين به امام زمان هديه کنيم. شما ساعت بگيريد اگر اين کار يک ربع بيشتر وقت گرفت، بگوييد: ديگر وقت ندارم. مرحله اول تلاوت قرآن است.

مرحله دوم سخن گفتن با قرآن است. آدم در اثر انس با قرآن مي تواند با قرآن سخن بگويد. اين خطبه حضرت زهرا را فراوان شنيديم که حاج آقاي عابديني هم خيلي زيبا مطرح کردند. اين خطبه را اگر کسي بخواهد از اول تا آخر بخواند، يک سخنراني بيست دقيقه اي است. در اين سخنراني فاطمه زهرا بيش از 50 آيه قرآن را تلاوت کردند. يا خود آيات را خواندند و يا کلامشان استناد به آيات قرآن است. اين خيلي مهم است. آدم به جايي مي رسد که مي تواند با قرآن سخن بگويد. مهمترين ويژگي تفسير الميزان علامه طباطبايي چيست؟ تفسير قرآن به قرآن است. امتياز علامه طباطبايي است. ايشان اين حرکت را به اوج رساند. چرا علامه توانست قرآن را با قرآن تفسير کند؟ يا آيه را با آيه ديگر تفسير کند؟ يک

ص: 4401

دليل اين همين انس با قرآن است. کسي که مي گويد: من روزي يک جزء قرآن مي خوانم اينقدر با قرآن آشنا و مأنوس است که با قرآن سخن مي گويد. قرآن را با قرآن تفسير مي کند.

مرحوم آيت الله العظمي گلپايگاني(ره) از علامه طباطبايي سؤال کرده بود که اين روزها به چه مشغول هستيد؟ فرمود: مادرم را خواب ديدم. مادرم به من فرمود: محمد حسين يک کاري کن که در اين عالم رونق داشته باشي. سؤال کردم مادر، در آن عالم چه چيزي بازار دارد؟ مادرم گفت: قرآن! قرآن اينجا بازار دارد.

مرحله سوم از اين بالاتر است. فاطمه زهرا(س) تحت تأثير آيات قرآن بود. آيات قرآن در زندگي حضرت زهرا(س) حضور داشت. اثر گذار بود. در کتاب هاي قديمي ما آمده، سيد بن طاووس(ره) نقل کرده است. کتاب هاي قبل از ايشان نقل کردند. دو آيه بر پيامبر نازل شد. اصحاب خدمت پيامبر نشسته بودند. آيات که نازل مي شد، مردم متوجه نزول آيات نمي شدند. ولي حالت پيامبر تغيير مي کرد، مي فهميدند يک آيه اي نازل شده و خبري هست. وقتي پيامبر خدا به حالت اوليه برگشت، روايت اين است «بَكَي بُكَاءً شَدِيدا» (مسند فاطمه زهرا سلام الله عليها) بلند بلند گريه کرد، به حدي که «و بکت صحابته لبکائه» اصحاب هم به گريه افتادند. آدم گاهي مي بيند که طرف چطور گريه مي کند، از شدت علاقه متأثر مي شود. از بس گريه پيامبر شديد بود، کسي به خودش اجازه نداد از پيامبر بپرسد که چه شده است؟ اصحاب مي دانستند «و کان النبي صلي الله عليه و آله اذا رأي فاطمه عليهاالسلام فرح بها» تنها چيزي که دل پيامبر را شاد مي کند، ديدن

ص: 4402

فاطمه زهرا(س) است. سلمان در خانه حضرت زهرا آمد و گفت: به فرياد برس! بيا ببين مسجد چه خبر است! پيامبر دارد گريه مي کند، از بس گريه شديد است که کسي نمي تواند سؤال کند. فاطمه زهرا(س) آمدند. وقتي وارد شدند، به پدر عرضه داشتند «فديتک، ما الذي ابکاک»؟ جان زهرا به فدايت چرا گريه مي کني؟ ادب گفتگو را ياد بگيريم؟ اگر پيامبر مي فرمود: «فداها أبوها» فاطمه زهرا هم اينطور مي گفت: فداي تو شوم چرا گريه مي کني؟ براي اولين بار پيامبر دليل گريه شان را بيان کردند. فرمودند: دو آيه نازل شده است. سوره مبارکه حجر آيه 43 و 44 نازل شده است. براي اولين بار پيامبر آيه را مي خوانند. «وَ إِنَّ جَهَنَّمَ لَمَوْعِدُهُمْ أَجْمَعِينَ،لَها سَبْعَةُ أَبْوابٍ لِكُلِّ بابٍ مِنْهُمْ جُزْءٌ مَقْسُومٌ» (حجر/43 و44) جهنم هفت در دارد و هر گروهي از اهل آتش از يک در وارد جهنم مي شوند. آيه در مورد جهنمي هاست. آيه در مورد عذاب کفار است. ولي پيامبر آنقدر گريه کرده است که رفتند فاطمه زهرا را براي دلداري آوردند. اين را هم مرحوم سيد بن طاووس نقل کرده است و هم يکي از معاصرين شيخ صدوق که کتابي به نام «زهد النبي» دارد. ايشان نقل کرده است.

فاطمه زهرا آمده سؤال کند که چرا گريه مي کنيد؟ تا فاطمه زهرا اين دو آيه را شنيد،«وَ إِنَّ جَهَنَّمَ لَمَوْعِدُهُمْ أَجْمَعِينَ،لَها سَبْعَةُ أَبْوابٍ لِكُلِّ بابٍ مِنْهُمْ جُزْءٌ مَقْسُومٌ» همينطور که فاطمه زهرا نشسته بود «فسقطت فاطمه عليهاالسلام علي وجهها» از شدت تأثر با صورت به زمين خورد. دو آيه عذاب، آن هم عذاب کفار. حضرت زهرا آمده پدر را دلداري بده، عذاب اهل آتش را

ص: 4403

که مي شنود با صورت به زمين مي خورد. اميرالمؤمنين يک جمله گفتند. سلمان يک جمله گفت. وقتي اولين آيه را در مورد عذاب قيامت شنيدند، اصحاب هرکدام يک جمله گفتند. اين تأثير آيات قرآن است. واقعاً مي شود يک آيه قرآن با انسان اينطور کند؟ بله. آيات پاياني سوره مبارکه حشر را همه بيننده ها بلد هستند. «لَوْ أَنْزَلْنا هذَا الْقُرْآنَ عَلى جَبَلٍ لَرَأَيْتَهُ خاشِعاً مُتَصَدِّعاً مِنْ خَشْيَةِ اللَّهِ» (حشر/21) خدا از ما اين انتظار را دارد. مي گويد: ما اين قرآن را بر کوه نازل مي کرديم، «لَرَأَيْتَهُ خاشِعاً» در کوه اثر مي کرد.

گاهي جلسات قرآني در حضور پيامبر برگزار مي شد. پيامبر خدا نشسته بودند، اصحاب هم نشسته بودند. يک کسي قرآن را تلاوت مي کرد و بقيه گوش مي کردند. رسول خدا تعجب کرد. فرمود: اين چه جلسه ي قرآني است؟ گفتند: چه اشکالي دارد؟ قرآن مي خوانند و ما هم گوش مي کنيم. فرمود: چه چيزي را گوش مي کنيد؟ «أين البکاء» گريه شما کو؟ بعضي از آيات قرآن بايد اشک خوف انسان را جاري کند. بعضي از آيات قرآن بايد اشک شوق انسان را جاري کند. در آيات اول سوره مبارکه انفال هست. «إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِينَ» مؤمن چه کسي است؟ «إِذا تُلِيَتْ عَلَيْهِمْ آياتُهُ زادَتْهُمْ إِيماناً وَ عَلى رَبِّهِمْ يَتَوَكَّلُونَ» (انفال/2) وقتي قرآن براي آنها تلاوت مي شود، بر ايمانشان افزوده شود. نه اينکه اولاً تلاوت نداشته باشيم و وقتي هم داريم تأثيري در ما نداشته باشد. اگر با قرآن اين مراحل را گذرانديم، يعني قرآن را تلاوت کرديم. به جايي رسيديم که با قرآن سخن بگوييم، تأثير قرآن در زندگي ما، آنوقت مرحله چهارم مرگ با قرآن و حشر با قرآن است.

ص: 4404

الآن ما در دعاهايمان تشريفاتي يک چيزي مي گوييم. پروردگارا ما را با قرآن زنده بدار. با قرآن بميران. با قرآن محشور کن. ما کجا با قرآن زنده بوديم که با قرآن بميريم؟ اگر با قرآن زنده بوديم، حتماً هم با قرآن مي ميريم. اما اگر در زندگي با قرآن مأنوس نبودم، چطور مي خواهم با قرآن بميرم؟ چطور مي خواهم با قرآن محشور شوم؟

من يک سؤالي مي پرسم. يک کسي سؤال مهمي مطرح کرد که مگر نبايد ما با قرآن بميريم، مگر نبايد دم مرگ لا اله الا الله بگوييم، مؤمن از دنيا برويم و شهادتين بگوييم؟ کنار دست محتضر قرآن بخواند؟ سؤال: اي خدا چطور انتظار داري ما با ايمان از دنيا برويم؟ مگر لحظات مرگ، سکرات مرگ نيست. قرآن مي گويد: «وَ جاءَتْ سَكْرَةُ الْمَوْت ذلِكَ ما كُنْتَ مِنْهُ تَحِيدُ » (ق/19) سکره حالتي است که آدم بين هوشياري و بي هوشي است. در نهج البلاغه اميرالمؤمنين مفصل دارد. «اجْتَمَعَتْ عَلَيْهِمْ سَكْرَةُ الْمَوْتِ وَ حَسْرَةُ الْفَوْت » (نهج البلاغه/ص159) من در حالتي هستم که هوشياري کامل ندارم. اي خدا! انصاف داري؟ من سکره هستم. هوشياري من کامل نيست. بعد هم مي گويي: مسلمان بمير. با لا اله الا الله بمير؟ بعد هم مي گويي: شهادتين را درست بگو؟ اين سؤال مهمي است و جوابش يک کلمه است. در سکرات مرگ فکر انسان کار نمي کند. حق با شماست، سکره است. بي هوشي است. ملکات انسان کار مي کند. ملکات چيست؟ آن چيزي که در تمام عمر با آن سر و کار داشتيم. آن کسي که ملکه زندگي ما بوده و شب و روز با آن مأنوس بوديم. قرآن ملکه زندگي ما باشد، حتماً در موقع مرگ هم

ص: 4405

با ايمان از دنيا مي رويم. اگر ايمان ملکه زندگي ما بود، حتماً زمان مرگ هم لا اله الا الله خواهيم گفت. کسي مي تواند بگويد: خدايا ما را با قرآن بميران که با قرآن زندگي کرده باشد. فاطمه زهرا با قرآن زندگي کرد. لذا فاطمه زهرا به اميرالمؤمنين وصيت کرد که وقتي مرا دفن کردي از کنار قبر من برنگرد. «ان يجلس عند رأسها و يکثر من تلاوة القرآن» فرمود: علي جان بالاي قبر من بنشين! «قبالة وَجهُ» رو به صورت من، اگر بخواهيم رو به صورت ميت بنشينيم بايد خودمان پشت به قبله باشيم. ميت را رو به قبله دفن مي کنند. رو به صورت من بنشين و آنجا براي من قرآن بخوان. سؤال: الآن رسم است که همه براي امواتشان قرآن مي خوانند. آيا براي همه مفيد است؟ نمي دانم.

کسي که در زندگي يکبار به قرآن مراجعه نکرده است، تلاوت قرآن در زندگي نداشته است، به آيات قرآن عمل نکرده است. هرگونه فسق و فجوري داشته است، مي شود گفت: خواندن آيات قرآن در مرگش، کنار قبرش به دادش مي رسد؟ نمي دانم! ولي اگر کسي با قرآن زندگي کرد، يکي از مراجع بزرگوار مي فرمود: براي بعضي ها دين در متن زندگي شان است و براي بعضي در حاشيه است. بعضي ها همه چيزشان را با دينداري هماهنگ مي کنند. اين کسب ماست، دين چه مي گويد؟ اين شغل ماست. دين چه مي گويد؟ رفاقت ماست، دين چه مي گويد؟ برنامه فلان رسانه، دين ما چه مي گويد؟ اخلاق ما در خانه، دين چه مي گويد؟ رفت و آمد با فلاني، دين چه مي گويد؟ دين در متن زندگي شان است. هرجا دين به خواسته هاي خودشان لطمه نزد، عمل مي کنند.

ص: 4406

هرجا لطمه زد خواسته هاي خودشان مقدم است. آنوقت اينها مي توانند بگويند: آقا ما مي توانيم بگوييم: خدايا ما را با قرآن زنده بدار و با قرآن بميران؟

يکوقت آيت الله جوادي آملي مي فرمودند: تعجب مي کنم بعضي ها شب که خوابي مي بينند صبح با نگراني دنبال تعبير خواب مي روند. يا يک کتاب تعبير خواب کنار دستشان مي گذارند يا تماس مي گيرند. ايشان مي فرمودند: ما که روزمان همه دروغ است، آنوقت انتظار داري خواب ما راست باشد؟ بيداري ما دروغ است، آنوقت خواب ما راست است؟ تو بيدار هستي دروغ مي گويي. براي چه دنبال تعبير خواب هستي؟تو که در بيداري دروغ مي گويي، آنوقت رؤياي تو رؤياي صادقه است؟ بله اگر کسي بيداري اش درست بود، رؤيايش هم درست است. اگر با قرآن زندگي کرديم، با قرآن مي ميريم و محشور مي شويم.

پس نقش قرآن در زندگي حضرت زهرا(س)، تلاوت قرآن در زندگي زهرا(س)، سخن گفتن با قرآن، تأثير آيات قرآن مرحله سوم است. تأثير آيات قرآن است که انفاق مي کند. تأثير آيات قرآن است که از نابينا خودش را مي پوشاند. تأثير آيات قرآن است که وقتي مي خواهد خطبه بخواند، «لاثت خمارها علي رأسها و اشتملت بجلبابها» (خطبه فدکيه) با آن پوشش در مسجد النبي مي آيد. مرحله چهارم هم مرگ با قرآن و حشر با قرآن است. فاطمه زهرا با قرآن محشور نشود، چه کسي مي خواهد با قرآن محشور شود؟

شريعتي: يک تلنگر خوبي براي همه ما بود و نکات خوبي را شنيديم. انشاءالله ما هم زندگي مان را براساس قرآن تنظيم کنيم. فقط يک نکته اي را به حضرت زهرا بگويم و اينکه گرچه دنياي ما برازنده ي شما نبود ولي همه مي دانيم که يکي

ص: 4407

از دلخوشي هاي شما تلاوت قرآن بود و ما هم اين روزها تلاوت قرآن مي کنيم و آن را به روح بلند و آسماني شما هديه مي کنيم که انشاءالله شما هم نگاه مادرانه تان را از ما دريغ نکنيد. امروز صفحه ي 505 قرآن کريم، آيات 21 تا 28 سوره مبارکه احقاف در سمت خداي امروز تلاوت مي شود.

«وَ اذْكُرْ أَخا عادٍ إِذْ أَنْذَرَ قَوْمَهُ بِالْأَحْقافِ وَ قَدْ خَلَتِ النُّذُرُ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَ مِنْ خَلْفِهِ أَلَّا تَعْبُدُوا إِلَّا اللَّهَ إِنِّي أَخافُ عَلَيْكُمْ عَذابَ يَوْمٍ عَظِيمٍ «21» قالُوا أَ جِئْتَنا لِتَأْفِكَنا عَنْ آلِهَتِنا فَأْتِنا بِما تَعِدُنا إِنْ كُنْتَ مِنَ الصَّادِقِينَ «22» قالَ إِنَّمَا الْعِلْمُ عِنْدَ اللَّهِ وَ أُبَلِّغُكُمْ ما أُرْسِلْتُ بِهِ وَ لكِنِّي أَراكُمْ قَوْماً تَجْهَلُونَ «23» فَلَمَّا رَأَوْهُ عارِضاً مُسْتَقْبِلَ أَوْدِيَتِهِمْ قالُوا هذا عارِضٌ مُمْطِرُنا بَلْ هُوَ مَا اسْتَعْجَلْتُمْ بِهِ رِيحٌ فِيها عَذابٌ أَلِيمٌ «24» تُدَمِّرُ كُلَّ شَيْ ءٍ بِأَمْرِ رَبِّها فَأَصْبَحُوا لا يُرى إِلَّا مَساكِنُهُمْ كَذلِكَ نَجْزِي الْقَوْمَ الْمُجْرِمِينَ «25» وَ لَقَدْ مَكَّنَّاهُمْ فِيما إِنْ مَكَّنَّاكُمْ فِيهِ وَ جَعَلْنا لَهُمْ سَمْعاً وَ أَبْصاراً وَ أَفْئِدَةً فَما أَغْنى عَنْهُمْ سَمْعُهُمْ وَ لا أَبْصارُهُمْ وَ لا أَفْئِدَتُهُمْ مِنْ شَيْ ءٍ إِذْ كانُوا يَجْحَدُونَ بِآياتِ اللَّهِ وَ حاقَ بِهِمْ ما كانُوا بِهِ يَسْتَهْزِؤُنَ «26» وَ لَقَدْ أَهْلَكْنا ما حَوْلَكُمْ مِنَ الْقُرى وَ صَرَّفْنَا الْآياتِ لَعَلَّهُمْ يَرْجِعُونَ «27» فَلَوْ لا نَصَرَهُمُ الَّذِينَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ قُرْباناً آلِهَةً بَلْ ضَلُّوا عَنْهُمْ وَ ذلِكَ إِفْكُهُمْ وَ ما كانُوا يَفْتَرُونَ «28»

ترجمه: و سرگذشت برادر قوم عاد (حضرت هود) را ياد كن، آنگاه كه قومش را در منطقه احقاف هشدار داد. در حالى كه پيش از او و پس از او هشدار دهندگانى آمده بودند.

ص: 4408

(او به مردم گفت:) جز خدا را نپرستيد كه من از عذاب روز بزرگ بر شما مى ترسم. (قوم عاد به حضرت هود) گفتند: آيا به سراغ ما آمده اى تا ما را از خدايانمان برگردانى؟ پس اگر از راستگويانى، آنچه را وعده مى دهى براى ما بياور. هود گفت: علم (به زمان وقوع قيامت) تنها نزد خداست و من آنچه را بدان فرستاده شده ام به شما ابلاغ مى كنم، ولى (متأسفانه) شما را گروهى جاهل مى بينم. پس چون آن توده ى ابر را ديدند كه به سمت سرزمين آنان روى آورده است، گفتند: اين ابر باران زاست، (هود گفت: چنين نيست) بلكه آن عذابى است كه به شتاب خواستارش بوديد. بادى كه در آن عذابى دردناك نهفته است. (آن باد) به فرمان پروردگارش همه چيز را در هم مى كوبد. پس صبح كردند در حالى كه چيزى جز خانه هايشان ديده نمى شد، اينگونه، تبهكاران را جزا مى دهيم. و همانا به قوم عاد چنان امكاناتى داديم كه به شما (اهل مكّه) نداديم و به آنان گوش و چشم و دل داديم، ولى گوش و چشم و دل آنان به حالشان سودى نبخشيد، زيرا پيوسته آيات خدا را انكار مى كردند و (بالاخره) عذابى كه آن را به مسخره مى گرفتند، آنان را فراگرفت. و همانا آبادى هايى را كه در اطراف شما (اهل مكّه) بود، نابود كرديم و آيات خود را گونه گونه بيان كرديم تا شايد (از راه باطل خود) باز گردند. پس چرا معبودانى كه به جاى خداوند براى تقرّب برگزيده بودند، آنان را يارى نكردند؟ بلكه از نزد آنان محو شدند و اين بود (سرانجام) دروغ و انحراف آنان و آنچه دروغ

ص: 4409

مى بافتند.

شريعتي: انشاءالله لحظات زندگي ما منور به نور قرآن کريم و منور به نور حضرت زهرا(س) باشد. حسن ختام فرمايشات شما را مي شنويم.

حاج آقاي حسيني: اميرالمؤمنين در خطبه 202 نهج البلاغه دارد که هنگام خاک سپاري فاطمه زهرا(س)، اميرالمؤمنين درد دلي با رسول الله داشتند. من بخش هايي از اين را بخوانم. وقتي بدن حضرت صديقه طاهره(س) را دفن کردند، روايت اين است حضرت دستشان را از خاک قبر تکان دادند، «هَاجَ بِهِ الْحُزْنُ» همه غم هاي عالم بر قلب اميرالمؤمنين سرازير شد. تا آدم عزيزش را دفن نکرده، باور نمي کند. وقتي دفن کردند، شروع کردند با پيامبر درد دل کردند. «السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا رَسُولَ اللَّهِ» اين کلمات اميرالمؤمنين در نهج البلاغه خطبه 202 است. کس ديگري نبود که اميرالمؤمنين با او درد دل کند. بچه ها نبودند يا اگر هم بودند خردسال بودند. دفن جنازه مخفيانه و شبانه بود. فقط مي توانست با پيامبر درد دل کند. «عَنِّي وَ عَنِ ابْنَتِكَ النَّازِلَةِ فِي جِوارِكَ» سلام از من و از دختري که در کنار تو آراميد. «وَالسَّرِيعَةِ اللَّحاقِ بِكَ» زود فاطمه به تو ملحق شد. «قَلَّ يا رَسُولَ اللَّهِ عَنْ صَفِيَّتِكَ صَبْرِي» اميرالمؤمنيني که در سخت ترين شرايط مثل کوه ايستاده است، اينجا اعتراف مي کند که کم آوردم! «قَلَّ يا رَسُولَ اللَّهِ عَنْ صَفِيَّتِكَ صَبْرِي» يا رسول الله! علي در فقدان فاطمه کم آورد. صبر اولياي خدا هم کم مي شود. «إِنّا لِلّهِ وَ إِنّا إِلَيْهِ راجِعُونَ، فَلَقَدِ اسْتُرْجِعَتِ الْوَدِيعَةُ، وَ اءُخِذَتِ الرَّهِينَة» يا رسول الله! امانتي که به من داده بودي، از من گرفتند. من نمي خواستم فاطمه از من جدا شود. «اءَمَّا حُزْنِي فَسَرْمَدٌ» اميرالمؤمنين اهل مبالغه نيست. غم من

ص: 4410

دائمي است! در آخر نهج البلاغه هست که به اميرالمؤمنين گفتند: آقا، شما چرا محاسنتان را خضاب نمي کنيد؟ «اَلْخِضَابُ زِينَةٌ وَ نَحْنُ قَوْمٌ فِي مُصِيبَةٍ (نهج البلاغه،حکمت473) من عزادار هستم. تا روز آخر عزادار فاطمه زهرا(س) بود. «وَ اءَمَّا لَيْلِي فَمُسَهَّدٌ» ديگر شب ها خواب ندارم. «إِلَى اءَنْ يَخْتارَ اللَّهُ لِي دارَكَ الَّتِي اءَنْتَ بِها مُقِيمٌ» تا پيش شما بيايم. «وَ سَتُنَبِّئُكَ ابْنَتُكَ» يا رسول الله! دخترت فاطمه به زودي به تو خبر مي دهد، «بِتَضافُرِ اءُمَّتِكَ عَلَى هَضْمِها» امت همه براي کوبيدن فاطمه جمع شدند. نه نه! فاطمه به تو نمي گويد. «فَاءَحْفِها السُّؤالَ» اگر به اصرار از او بپرسي، شايد به شما بگويد. فاطمه کسي بود که به اميرالمؤمنين نگفت. اگر به اميرالمؤمنين گفته بود، اميرالمؤمنين در دل شب هنگام غسل سر به ديوار نمي گذاشت. حتي به اميرالمؤمنان نگفت.

بعد از نبي به دخترش، امت امان نداد *** از مهر کس تسلي آن خسته جان نداد

مي خواست با علي سوي مسجد رود ولي *** دردا که تازيانه قنفذ امان نداد

«مي خواست تا که دهد جان به پشت در» اين همه بلا و مصيب آمد، فاطمه زهرا تا سه ماه زنده ماند، اين شاعر جواب داده، نه! فاطمه زهرا بايد همين پشت در جان مي داد.

مي خواست تا که دهد جان به پشت در *** چون بي کسي علي ديد، جان نداد

يعني گفت: چند روزي را با اميرالمؤمنان بمانم. همين روزها کنار بستر وقتي فاطمه زهرا(س) با اميرالمؤمنان درد دل مي کردند، اميرالمؤمنان به فاطمه زهرا فرمود: تو چرا گريه مي کني؟ من بايد گريه کنم. من دارم فاطمه از دست مي دهم. تو چرا گريه مي کني؟ عرضه داشت: علي جان! «ابکي

ص: 4411

لما تلقي بعدي!» (بحارالانوار/ج43/ص218) براي مصيبت هايي که بعد از من مي بيني. يعني زهرا اين دو سه ماه هم به سختي جانش را نگه داشت که علي تنها نباشد. ديگر بيش از اين نتوانست.

مي خواست تا که دهد جان به پشت در *** چون بي کسي علي ديد، جان نداد

هر قهرمان کند به نشان خود افتخار *** زهرا نشان خود به علي هم نشان نداد

اگر نشان داده بود، آنوقت در دل شب متوجه نمي شد که حضرت سر به ديوار بگذارد. لذا اميرالمؤمنين در اين خطبه نهج البلاغه به حضرت عرضه مي دارد: «فَاءَحْفِها السُّؤالَ» به اصرار از فاطمه سؤال کن، «وَاسْتَخْبِرْها الْحالَ» به اصرار بپرس شايد فاطمه به شما بگويد. آخرش هم ناله ي جانسوزي دارد. «وَالسَّلامُ عَلَيْكُمَا سَلامَ مُوَدِّعٍ» يا رسول الله هم با تو وداع مي کنم و هم با فاطمه وداع مي کنم. فرمود: نمي خواهم از کنار قبر فاطمه بروم. «اءَنْصَرِفْ فَلا عَنْ مَلالَةٍ، وَ إِنْ اءُقِمْ فَلا عَنْ سُوءِ ظَنِّ بِما وَعَدَ اللَّهُ الصَّابِرِينَ» يقين داشته باشيد از اين جمله استفاده مي شود، اگر اميرالمؤمنين مي توانست از کنار قبر فاطمه برنمي گشت، ولي امر و وصيت فاطمه زهرا بود که دفن مخفيانه باشد. اميرالمؤمنين بايد زود برگردد تا کسي متوجه محل خاکسپاري اين مظلومه عالم نشود.

شريعتي: انشاءالله حضرت ولي عصر(عج) بيايند و قبر بي نشان مادرشان را به ما نشان بدهند و انشاءالله توفيق زيارت آن حضرت را همه ما داشته باشيم. دعا بفرماييد و همه آمين بگوييم.

حاج آقاي حسيني: خدا را به حق مظلوميت صديقه طاهره قسم مي دهيم که همه کساني که التماس دعا گفتند وگرفتاري دارند، گرفتاري شان را برطرف بگرداند. مريض ها را لباس عافيت بپوشاند،

ص: 4412

رفع هم و غم و گرفتاري از همه ي شيعيان اميرالمؤمنين بفرمايد. مسلمان ها در سراسر عالم بر دشمنانشان پيروز بگرداند. شر آمريکايي ها و صهيونيست ها، آل سعود، تکفيري ها و داعشي ها، اينهايي که اينطور در برابر مظلومين عالم فرياد مي کشند، به خودشان برگردان. ملت ما را در همه آزمون ها سربلند و پيروز قرار بده. به همه ما توفيق تأسي به سيره ي صديقه طاهره را عنايت بفرمايد.

شريعتي: در اين شب ها براي ما دعا کنيد. امام جواد به ما ياد دادند که حضرت زهرا را اينگونه زيارت کنيد. زيارتي که اين روزها حسن ختام برنامه سمت خداست.

95-12-17- راه هاي تحکيم خانواده در کلام اميرالمؤمنين(عليه السلام)

بسم الله الرحمن الرحيم و صلي الله علي محمد و آله الطاهرين

هوا، هواي لطيفي است، طراوت است و ترنم و شبنم است و شقايق

هواي همهمه دارند ابر و تندر و باران، هواي زمزمه دارند بيد و باد و بنفشه

و من هواي تو را دارم

شريعتي: سلام مي کنم به همه شما هموطنان عزيزم. خانم ها و آقايان، به سمت خدا خوش آمديد. حاج آقاي حسيني سلام عليکم. خيلي خوش آمديد.

حاج آقا حسيني: عرض سلام خدمت همه بينندگان و شنوندگان برنامه سمت خدا دارم. انشاءالله در ذيل بحث امروز به پيام هاي بينندگان پاسخ خواهيم داد.

شريعتي: روزهاي آخر زمستان را تجربه مي کنيم. انشاءالله دلتان بهاري باشد. ببينيم حاج آقاي حسيني امروز براي ما چه به ارمغان آوردند.

حاج آقاي حسيني: بسم الله الرحمن الرحيم. در بحث سيره تربيتي اميرالمؤمنين(ع) در نهج البلاغه، مباحث ما به صحبت از راه هاي تحکيم روابط خانواده رسيد. يکي از عوامل مهم در تحکيم روابط خانواده، اعتماد زن و شوهر به هم هست. اگر به هم بي اعتماد

ص: 4413

باشند زندگي پابرجا نخواهد بود. حتماً سؤال خواهند کرد چه کنيم اين اعتماد برقرار باشد؟ يکي از مهمترين راه هاي اعتماد صداقت در زندگي است. چون مهمان سفره اميرالمؤمنين هستيم، چند عبارت را از نهج البلاغه مي خوانم.

خطبه ي 42 نهج البلاغه هست. «إِنَّ اَلْوَفَاءَ تَوْأَمُ اَلصِّدْقِ» وفا با صداقت توأم هستند. توأم يا توأمان، خدا به کساني که بچه دوقلو مي دهد، عرب ها به اين توأمان مي گويند. «إِنَّ اَلْوَفَاءَ تَوْأَمُ اَلصِّدْقِ» يعني وفا با صداقت توأم است. اگر زندگي با صداقت بود، وفا در آن هست. يعني زن و شوهر به هم وفادار خواهند ماند. اعتماد در آن پيدا مي شود. «وَ لاَ أَعْلَمُ جُنَّةً أَوْقَى مِنْهُ» سپري محکم تر از وفا پيدا نکردم. در زندگي صداقت عامل وفا است. جمله دوم از بخش حکمت هاي نهج البلاغه، حکمت 47 است. حضرت مي فرمايد: «قَدْرُ الرَّجُلِ عَلَي قَدْرِ هِمَّتِهِ» ارزش يک انسان به اندازه همت اوست. «وَ صِدْقُهُ عَلَي قَدْرِ مُرُوءَتِهِ» چقدر ممکن است انسان در زندگي با ديگران صادق باشد؟ به اندازه اي که مروت داشته باشد. آدم به هر مقداري که مروت داشته باشد، مروت را هم به آدميت و انسانيت معنا کردند. هرچه انسانيت آدم بالا باشد، به همان مقدار صداقتش بالا است.

باز نظير اين در کلمات اميرالمؤمنين است. فرمود: «مَن كَذَبَ أفسَدَ مُرُوَّتَهُ» صداقت نشانه مروت است، نقطه مقابلش، دروغ است که مروت و آدميت و انسانيت انسان را از بين مي برد. سومين مورد هم باز در کلمات حکمت آميز نهج البلاغه است. اواخر نهج البلاغه حکمت 458 است. «قَالَ عليه السلام عَلَامَةُ الْإِيمَانِ» صداقت علامت ايمان است. مؤمن نمي شود مؤمن باشد و صداقت نداشته باشد. «أَنْ تُؤْثِرَ الصِّدْقَ حَيْثُ يَضُرُّكَ»

ص: 4414

علامت ايمان اين است که شما صداقت را ترجيح بدهي ولو به ضرر شما باشد. «وَ أَنْ لَا يَكُونَ فِي حَدِيثِكَ فَضْلٌ عَنْ عِلْمِكَ» حضرت مي فرمايد: يکي از نشانه هاي ايمان اين است که بيش از عملت حرف نزني! به اندازه اي که عمل داري حرف بزني. الآن مشکل ما اين است که ادعاها زياد و حرف ها زياد است و عمل کم است. نشانه ي ايمان اين است که به اندازه عملت حرف بزني. تا اينجا سه تا مطلب شد. يکي عامل اعتماد گفتيم صداقت و وفا است. با صداقت دوقلو هستند. دوم اينکه به اندازه اي که انسان انسانيت و آدميت و مروت داشته باشد، به همان اندازه صداقت دارد. سوم اينکه صداقت نشانه ايمان است.

باز يک جمله ديگر از نهج البلاغه است که در خطبه 86 نهج البلاغه است. اين خطبه ي بسيار زيبا و مفصلي است. نکات تربيتي خيلي زيادي دارد. حضرت مي فرمايد: «جَانِبُوا اَلْکَذِبَ» از دروغ فاصله بگيريد. «فَإِنَّهُ مُجَانِبٌ لِلْإِيمَانِ» خيلي تعبير لطيفي است. يعني اگر شما بخواهي ايمان داشته باشي، ايمان در يک مسير است. دروغ در يک مسير است. اينها با هم در يک مسير نمي توانند قرار بگيرند. آن يک طرف و اين يک طرف است و با هم قابل جمع نيستند. گاهي ما فکر مي کنيم انسان مي تواند مؤمن باشد و در عين حال بعضي گناهان را انجام بدهد. بعضي گناهان با ايمان قابل جمع نيست. سؤال مي کنند مؤمن مي تواند بخيل باشد؟ مؤمن است گاهي گرفتار بخل مي شود. يا مؤمن مي تواند ترسو باشد؟ مؤمن است، مي شود. مي شود مؤمن دروغگو باشد؟ فرمود: نه! در روايت ديگر داريم «ثَلاثٌ مَن كُنَّ فيهِ كانَ مُنافِقا» سه صفت

ص: 4415

است که اگر آدم داشته باشد، منافق است. منافق نه به آن معنايي که منافق در رديف بدتر از کفار باشد. يکي اين است که کسي که سخن مي گويد، دروغ بگويد. يعني فکر نکنيم بعضي از گناهان با ايمان ما قابل جمع است. حضرت فرمود: «فَإِنَّهُ مُجَانِبٌ لِلْإِيمَانِ» ايمان از يک مسير مي رود و دروغ از يک مسير مي رود. اين دو با هم قابل جمع نيستند. بعد عبارت لطيفي دارد که مي فرمايد: «اَلصَّادِقُ عَلَى شَفَا مَنْجَاةٍ وَ کَرَامَةٍ» آدمي که راستگو است بر ساحل نجات و کرامت است. «وَ اَلْکَاذِبُ عَلَى شَرَفِ مَهْوَاةٍ وَ مَهَانَةٍ» آدمي که دروغ مي گويد در پرتگاه هلاکت و پستي است. اين خطبه 86 نهج البلاغه بود.

شريعتي: ما بايد اينها را باور کنيم. يک وقت هايي آدم احساس مي کند تا دروغ نگويد مشکلش حل نمي شود. کار پيش نمي رود.

حاج آقاي حسيني: اگر در خانواده اي صداقت باشد، اعتماد به هم برقرار مي شود. وفا در آن خانواده برقرار مي شود. ايمان در آن خانواده پايدار است. يکي از آثار نداشتن صداقت اين است که اميرالمؤمنين فرمود: اگر کسي دروغ در زندگي بگويد، قطعاً ديگر اعتماد نخواهد بود. فرمود: «مَن عُرِفَ بالكذبِ» اگر کسي را به دروغ شناختند، «قَلَّتِ الثِقَةُ بهِ» اعتماد به او کم مي شود. اين خيلي مهم است. گاهي ما يک دروغ مي گوييم و ممکن است يک جايي يک منفعتي هم ببريم، يک کاري مي خواستيم بکنيم و بالاخره به نفع ما تمام شد. ولي آن اعتماد که از دست برود، آن ضررش خيلي بيشتر از منفعت جزئي است که ما الآن در اينجا داريم.

الآن بحث صنعت ما، ما وقتي يک ماشين به مشتري

ص: 4416

مي دهيم اين ماشين را به شرط سلامت مي دهيم. در پارکينگ است ده تا ايراد دارد. اين درست است الآن يک منفعتي مي برد. ولي آن اعتماد سلب شده است. الآن اينها اعتماد در جامعه ما از بين رفته است. اين همه که ترويج و تبليغ مي کنند که کالاي داخلي مصرف کنيد. چه کسي نمي خواهد؟ همه مي خواهند. اين همه در سخنراني ها مي گوييم کالاي داخلي مصرف کنيد. ولي توليد کننده هم نبايد آن اعتماد را جلب کند؟ وقتي دروغ گفتي ديگر چه اعتمادي؟

حضرت مي فرمايد: «مَن عُرِفَ بالكذبِ» اگر کسي دروغ بگويد، دروغ اين نيست که در کلام بگويم. يک صداقت در کلام و يک صداقت در عمل است «قَلَّتِ الثِقَةُ بهِ» اعتماد به او کم مي شود. باز در روايت ديگر داريم «لم تقبل صدقه» حرف راستش پذيرفته نمي شود. باز آثار ديگري که خيلي مهم است. در روايت اميرالمؤمنين است که «الکذب خيانة» کذب خيانت است. اگر من دروغ گفتم و همسرم مي داند من دروغ مي گويم، همسرم مرا خائن مي داند. اگر شريک زندگي مرا اهل خيانت بداند، زندگي برقرار مي شود؟ پايدار مي شود؟

تعبير ديگري ديدم که از امام صادق(ع) در کافي شريف است. حضرت فرمود: خدا عليه دروغگوها وارد عمل مي شود. چه اقدامي مي کند؟ حضرت فرمود: «إِنَّ مِمَّا أَعَانَ اللَّهُ بِهِ عَلَى الْكَذَّابِينَ النِّسْيَان » (کافي/ج2/ص341) شنيديد مي گويند: دروغگو حافظه ندارد؟ خدا عليه دروغگوها وارد عمل مي شود و فراموشي به اينها رو مي کند. مرحوم علامه مجلسي(ره) در شرح اين حديث فرمودند: بخاطر اينکه وقتي اين حافظه اش را از دست داد، وقتي دروغ گفت، بالاخره رسوا مي شود. حداقل زودتر رسوا شود بهتر است. به نفع خودش است. خدا رحمت کند

ص: 4417

يک آقايي مي گفت: من بايد يک جلسه اي را مرتب مي رفتم. جايي وعده داده بودم که ساعت 8 بروم، مثلاً ساعت 11 شب رفتم. صاحبخانه خيلي ناراحت و نگران بود. تا رسيدم گفت: سه ساعت است ما را معطل کردي؟ ايشان هم گفت: مادر من امشب از دنيا رفته است. آن بنده خدا هم گفت: مادر شما از دنيا رفته و شما اينجا آمدي؟ گفت: به شما قول داده بودم، آمدم. او شرمنده من شد. يک چند وقتي گذشت و يک شب ديگر باز ما به جلسه خيلي دير رفتيم. يادم نبود ايشان است. دوباره گفتم: مادرم از دنيا رفت. گفت: شما چند تا مادر داري؟ گفت: من يادم رفته که آن دفعه گفتم مادرم است. امام صادق مي فرمايد: خدا کمک کند به نفع صادقين و عليه دروغگوها! اينها فراموشي ندارند.

يک نکته مهمي که حتماً ذيل اين بحث لازم است، اين است که صداقت يعني چه؟ من پنج حديث از پانصد حديث را خواندم. از نهج البلاغه پنج حديث از پنجاه حديث را خواندم. خيلي روايت داريم. ما چطور در زندگي خانوادگي صداقت داشته باشيم؟ اين صداقتي که مي گوييم به اين معني نيست که همه حقايق را هم بايد بگوييم. گفتن همه حقايق معناي صداقت نيست. اين حديث هم در من لا يحضر شيخ صدوق است و هم در تحف العقول از کتاب هاي قديمي ما هست. اميرالمؤمنين فرمود: «ثَلاثٌ يَقْبَحُ فيهِنَّ الصِّدْقُ» سه چيز است که صداقت در آن زشت است. راستي اينجا خوب نيست. 1- «اَلنِّميمَةُ» سخن چيني. عزيزان شايد وصيت نامه حضرت را زياد شنيده باشند. ماه رمضان معمولاً محور گفتگوها قرار مي گيرد. حضرت

ص: 4418

وقتي در بستر شهادت بودند، وصيت نامه معروف حضرت «الله الله في الصلاة» را زياد شنيده ايد. تا به اينجا مي رسد. در مورد الفت بين مردم مي گويد. انسان يک کاري بکند و دعوايي را به اصلاح برساند. نقطه مقابل نميمه است. نميمه يعني سخن چيني و دو به هم زدن! اميرالمؤمنين در بستر شهادت فرمود. حديث معروف است. اما گاهي ديدم خيلي عجيب است. از بس ثواب اصلاح بالا است، بعضي در ترجمه اين حديث به اشتباه افتادند. من يک وقت خدمت بعضي بزرگان رسيدم، گفتم: شما در ترجمه تان، گفتند: درست است. اميرالمؤمنين هم مي فرمايند: «صلاح ذات البين افضل من عامّة الصّلاة و الصّيام» (نامه 47 نهج البلاغه) بين دو نفر را اصلاح کني بالاتر از تمام نمازها و روزه هاست. «عامه» است. شما بين دو نفر را اصلاح کنيد از تمام نمازها و روزه ها بالاتر است. تمام نمازها و روزه ها يک طرف، اين يک طرف! وصاياي حضرت در بستر شهادت است. حضرت در بستر شهادت وصايايي داشتند يکي اين است. «صلاح ذات البين افضل من عامّة الصّلاة و الصّيام» از تمام نمازها و روزه ها نه يکسال نماز و روزه! اگر عامه خودمان هم در نظر بگيريم، هفتاد سال نماز و روزه داشته باشيم، چقدر زحمت دارد. اما بين دو نفر را اصلاح کنيم.

من تقاضا مي کنم به اين مناسبت در آستانه ي سال جديد هستيم. بارها گفتيم باور کنيد سال جديد فقط به اين نيست که خنده اي باشد و فيلم و سريالي ببينيم. اينها دل را شاد نمي کند. اينها خوب است و يک خنده اي بر لب مي آورد. بالاتر اين است که ريشه اي عمل کنيم. آن مطلبي که حاج آقاي

ص: 4419

انصاريان فرمودند: من تقاضا مي کنم هرکسي الآن دادخواست داده و شکايت کرده و پرونده دارد، برود پس بگيرد. طوري نمي شود. دوباره اگر صلح نشد بعد. قرآن مي گويد: مي شود. «إِنْ يُرِيدا إِصْلاحاً يُوَفِّقِ اللَّهُ بَيْنَهُما» (نساء/35) اگر بخواهند خدا توفيقش را برقرار مي کند. يک وقت نمي خواهند. اين گناه را گردن او مي گذارد و او گناه را گردن اين مي اندازد. وعده قرآن است. اگر ما قرآن را قبول داريم، قرآن مي فرمايد: اگر اينها تصميم بر اصلاح داشته باشند، «يُوَفِّقِ اللَّهُ بَيْنَهُما» خدا کمک مي کند. قرآن مي گويد: شما بخواهيد کار حل مي شود. ولي يک موارد نادري هست که پنج درصد اين پرونده ها فايده ندارد، جدا شوند مصلحت است. اما همه نگويند ما جزء آن پنج درصد هستيم. حالا در آستانه سال جديد چند روز ديگر بگذاريد بچه ها داغ جدايي پدر و مادر را نبينند. باور کنيد اين داغ ها از داغ مرگ سنگين تر است. يعني يک بچه پدرش بميرد، شايد برايش گواراتر باشد از اينکه بگوييد: مادرش از پدرش مي خواهد جدا شود. شايد مادر اگر مي مرد گواراتر بود. دائم جنگ و دعوا و ستيز است. مشکل تمام نمي شود. در آستانه عيد نوروز و سال جديد هستيم، در آستانه ي ولادت حضرت زهرا(س) هستيم. قرآن مي گويد: «إِنْ يُرِيدا» اگر بخواهيد انجام مي شود. اين نکته مقابل نميم است. نکته مقابل نمامي و سخن چيني، اصلاح بين دو نفر است.

الآن يک نفر واسطه شود، يقين داشته باشيم، ما گاهي گم مي کنيم. الآن به من بگويند: من امشب بنا دارم شب چهارشنبه مسجد جمکران بروم. مسجد جمکران بروي چقدر نماز مي خواني؟ از اذان مغرب تا طلوع آفتاب نماز و دعا بخوان. دوازده ساعت

ص: 4420

عبادت مي کني. دوازده ساعت نماز يک شب در رکوع و سجده باش و آب هم نخور. فقط رکوع و سجده برو. چقدر مي شود؟ فرمود: «صلاح ذات البين افضل من عامّة الصّلاة و الصّيام» نه نماز امشب تو، تمام نمازها و روزه هاي تو يک طرف! با زبان خودت بتواني بين دو نفر را اصلاح کني از همه بالاتر است. ما فکر مي کنيم کار خير اين طرف است. آقا امشب شما بيايي، بزرگتر هستي، کلام شما مؤثر است، حرفت نافذتر است. نه! امشب قول دادم يک هيأت بروم. يا يکي کوتاه بيايد، يا اگر نياز به واسطه هست، واسطه انجام بدهد.

فرمود: سه جا هست که صداقت لازم نيست. يکي سخن چيني است. 2- «وَ إِخْبَارُكَ الرَّجُلَ عَنْ أَهْلِهِ بِمَا يَكْرَهُ» اگر يک خبر بدي را داد، صداقت اين نيست که فوري ببري اخبار را تحويل بدهي، بعضي ها خيلي سريع و زود منتظر يک خبر ناگوار هستند. 3- «وَ تَكْذِيبُكَ الرَّجُلَ عَنِ الْخَيْرِ» يک کسي حرفي زد و حرفش درست نيست. لازم نيست جلوي جمع بگويي: تو داري دروغ مي گويي. به جايي برنمي خورد. بله يک وقت اثري دارد، آبروي يک نفر را مي برند. غيبتي هست، نبايد گفت. اما حالا اين چيزي که او گفت، تأثيري ندارد. باز در روايت ديگر اميرالمؤمنين(ع) فرمود: «لا تك صادقا حتي تكتم بعض ما تعلم» (بحارالانوار، ج75، ص8) شما صداقت نداري مگر اينکه بعضي از چيزهايي که مي داني کتمان کني. تا اينجا چه گفتيم؟

گفتيم يکي از عوامل تحکيم خانواده اعتماد است. اعتماد با صداقت پيدا مي شود. آثار صداقت و توأمان را با هم خوانديم. عرض کرديم صداقت طوري است که اگر گفتيم:

ص: 4421

صداقت لازم است، به اين معني نيست که راستگويي همه جا لازم باشد. موردش کجاست؟ من يک مثال ساده و روشن بزنم. در زندگي هاي خانوادگي، ما يک تکاليفي نسبت به همسرمان داريم. خانم نسبت به مرد و مرد نسبت به خانمش يک تکاليفي دارند. اينها را حتماً بايد انجام بدهند. در اين تکاليف اگر واقعاً زن و مرد به اين نتيجه رسيدند که اين يکي دارد به او دروغ مي گويد، «الکذب خيانة» اين تعبير به خيانت مي شود و او مي گويد: او دارد به من خيانت مي کند. در آن تکاليف واجبات اوليه بر او حتماً بايد انجام شود. اما يک تکاليفي نه! من مثال بزنم. اگر يادتان باشد يکوقتي گفتيم: در نگاه دين چهار دسته واجب النفقه ما هستند. اينها ترتيب دارد. قدم اول زندگي خودم است. همسر و فرزند خودم واجب النفقه هستند. اما اگر من زندگي خودم و همسر و فرزندانم را تأمين کردم، مرحله دوم به پدر و مادر مي رسد. خوب من زندگي خودم را تأمين کردم، به پدر و مادر مي رسم. چه مانعي دارد؟ اگر يکوقت زندگي آنقدر صميميت در آن است که خانم مي داند شوهرش به پدر و مادرش هم کمک مي کند. آقا هم مي داند که همسرش کمک مي کند، اصلاً ما بايد اينطور باشيم و به اينجا برسيم. من خيلي خوشحال مي شوم که بعضي از آقايان اينطور هستند. در پيام ها نوشتند که شوهر من مرا تشويق مي کند و مي گويد: چرا امروز خانه پدر و مادرت نرفتي؟ خود آقا پيشنهاد مي کند. صبح اول وقت که مي خواهد از خانه بيرون برود، خانمش را سوار مي کند مي گويد: بيا خانه پدرت برويم، نياز دارند. پير

ص: 4422

هستند. پدر و مادر سالخورده داري. يک روزي هم ما اين روزها را داريم.

يا خانم به شوهرش مي گويد: چرا شما کمک نمي کني؟ يکوقت اينقدر در زندگي فهميدگي و صفا و صميميت هست که هيچ. اما يکوقت اينطور نيست. حالا همسر بنده اگر ثروتمندترين زن دنيا باشد، در عين حال واجب النفقه من است. ثروت خودش براي خودش است. هرطور دلش مي تواند خرج کند. اگر يک ارثي به او رسيده، درآمدي دارد، ثروتمندترين زن عالم باشد باز من نمي توانم در مال او تصرف کنم. خانم از پول خودش مي خواهد به پدر و مادرش کمک کند. من مي خواهم از پول خودم بعد از نفقه خانواده ام، به پدر و مادرم کمک کنم. اگر آن صفا و صميميت بود که الحمدلله! اگر نبود بارها گفتيم. يک خانمي پيام داده من همه قرآن را قبول دارم. ولي يک آيه اش را قبول ندارم. من آياتي که راجع به احترام به پدر و مادر گفته است را قبول ندارم. براي اينکه شوهر من اين آيات را عمل مي کند ولي در چشم من مي کند. يا از حق من مي زند. طوري که مرا اذيت کند. آيا واقعاً يک مردي که مي خواهد به پدر و مادرش خدمت کند حتماً بايد همسرش را اذيت کند؟ اول بايد همسر و فرزندان را تأمين کرد. بعد از اينکه اينها را تأمين کردم، پدر و مادرم واجب النفقه من هستند. حالا اگر همسر من آن صميميت و درک را ندارد، حساس است. من نبايد به او خبر بدهم. معناي صداقت اين نيست. صداقت اين نيست که من آمار بدهم چقدر به پدر و مادرم کمک کردم.

شريعتي: يعني

ص: 4423

اگر خانم ما، يا شوهر ما حساس است، ما اگر مي خواهيم کمک به پدر و مادر کنيم لازم نيست بگوييم.

حاج آقاي حسيني: ما انشاءالله دنبال زندگي هايي هستيم که اصلاً خود خانم شوهرش را تشويق مي کند. خود آقا همسرش را تشويق مي کند. آقا صبح که مي خواهد برود خانمش را هم مي برد، مي گويد: برو پيش پدر و مادرت بمان. از آن طرف هم خانم اينطور باشد. اگر به اين صفا و صميميت و به اين نگاه ديني رسيديم که الحمدلله! اينطور هستند و تعدادشان هم کم نيست. اما اگر به اين نرسيديم، يکي از اين دو طرف به آن درجه کمالي که بايد برسند، نرسيدند. نشانه صداقت اين است که من همه ي حرف هايي که در خارج از وظيفه خانوادگي من هست بگويم؟ اين قطعاً اينطور نيست.

اگر اين صداقت در زندگي آمد و اگر زن و مرد باور کردند که چيز مخفي از هم ندارند. آنوقت همان تعبير اميرالمؤمنين است که «إِنَّ اَلْوَفَاءَ تَوْأَمُ اَلصِّدْقِ» وفا و ايمان در زندگي هست. مطلب دوم هم که به نظرم خيلي مهم است و باز در پيام ها زياد ديدم، درک شرايط ويژه طرف مقابل است. خانم شرايط ويژه شوهرش را درک کند. مرد شرايط ويژه همسرش را درک کند. آقاي محترم بداند که همسرش در شرايط ويژه نياز به توجه بيشتري دارد. چقدر پيام داريم که نوشتند همسر من مرا درک نمي کند. خداوند در سوره مبارکه احقاف آيه 15 و سوره مبارکه لقمان آيه 14 مي فرمايد: «وَ وَصَّيْنَا الْإِنْسانَ بِوالِدَيْهِ» ما به انسان نسبت به پدر و مادرش سفارش کرديم. قرآن تعابيرش مختلف است. گاهي مي گويد: «يا ايها الذين

ص: 4424

آمنوا». گاهي مي گويد: «يا ايها الانسان» گاهي مي گويد: «يا ايها الذين هادوا» به يهودي ها مي گويد. گاهي به مؤمنين مي گويد. گاهي به انسان مي گويد. مي گويد: من اصلاً کار ندارم که ايمان داري يا نداري. اصلاً کافر باش. آدم که هستي. من با آدم حرف مي زنم! «وَ وَصَّيْنَا الْإِنْسانَ» من با آدم حرف مي زنم. «بِوالِدَيْهِ» من به انسان نسبت به پدر و مادر سفارش کردم. «حَمَلَتْهُ أُمُّهُ وَهْناً عَلى وَهْنٍ» مادر تو را در دوران بارداري با سختي ها و مشکلات حمل مي کرد. در سوره مبارکه احقاف به جاي اين تعبير دارد «حَمَلَتْهُ أُمُّهُ كُرْهاً» (احقاف/15) با کراهت و ناراحتي تو را حمل مي کرد. اين آقاي محترم نبايد بداند که همسرش در دوران بارداري يک شرايط ويژه اي دارد. در اين دوران يک کمبودهايي در جسم مادر پيدا مي شود. در اين دوران همان غذايي که فرزند در شکم مادر مي خورد، شيره جان مادر را مي مکد. خواب و خوراکش به هم مي خورد. روزهاي آخر راه رفتن و نشستن و خوابيدنش به هم مي خورد. يا در دوران زايمانش، «وَ وَضَعَتْهُ كُرْهاً» هم بارداري به سختي بود، هم وضع حمل به سختي است.

جاي تأسف است که چقدر خانواده هايي بودند که زندگي خوب و صميمي داشتند ولي مرد به اين دوران بارداري و زايمان همسرش و شرايط سخت بعد از زايمان توجه نکرده است. بعد از زايمان خانم گرفتار جنون شده است. يا گرفتار بيماري هاي روحي شديد که سالهاست داروي اعصاب مي خورد، براي اينکه در آن ماه هاي اول بايد خانم يک شرايط ويژه داشته باشد. بعد آقا به او ملاحظه مي کرد و کنار مي آمد. کم نيستند کساني که بعد از دوران زايمانشان

ص: 4425

گرفتار انواع و اقسام بيماري هاي روحي شدند. گرفتار جنون شده اند. خود بارداري و زايمان آسان نيست. قرآن مي گويد: «وَهْناً عَلى وَهْنٍ»،«حَمَلَتْهُ أُمُّهُ كُرْهاً وَ وَضَعَتْهُ كُرْهاً» بچه شيره جان مادر را مي خورد و تغذيه مي کند. وقتي که به دنيا مي آيد شيري که مي خورد، شيره جان مادر است. اين مادر چقدر گرفتار ضعف هاي جسمي و روحي و آسيب هاي جدي مي شود. ما دو وعده غذا نخوريم فرياد ما بلند مي شود، دستم درد مي کند، کمرم درد مي کند، حال ندارم.

يا همين دوراني که خانم ها عذر ماهانه دارند. خيلي جالب بود که بعضي ها گفتند: ما در اين دوران مواظب اين شرايط هستيم. اگر در شرايط ديگر توجه ما به خانم پنجاه درصد بود، اين وقت هشتاد درصد است. خانم را درک مي کنيم. حالا شما در اين شرايط بداخلاقي نکنيد، خانم خلق و خويش تنگ است. شما او را درک کن. بعد از زايمان خلق و خويش تنگ است. دوران بارداري يک اذيت و ناراحتي پيدا کرد، خلق و خويش تنگ شد. در دوران عذر ماهانه خلق و خويش تنگ شد. شما او را درک کن. من برايم خيلي جالب بود که آقايي گفته بود: من درک مي کنم و در اين شرايط کوتاه مي آيم. اگر در شرايط عادي گاهي يک حرف تندي مي زنم، خانم يک جوابي مي دهد. ولي وقتي خانم در اين دوران هست، من مي فهمم بايد کوتاه بيايم. دوران بارداري من بايد کوتاه بيايم. توجه به شرايط ويژه نسبت به خانم ها خيلي مهم است.

حالا نقطه مقابل، اگر خانم شرايط ويژه همسرش را درک کند. با اين آقا سالها زندگي کردي، او را مي شناسي، آدم خوبي است. هرچه داشته

ص: 4426

صادقانه در طبق زندگي و خانواده گذاشته است. هيچ جايي و هيچ کاري نکرده است. اما الآن مدتي است گرفتاري اقتصادي و مشکلات اقتصادي دارد. شما با او کنار بيا، کوتاه بيا. کسي خدمت پيامبر خدا آمد و گفت: من همسري دارم يک ويژگي اش اين است. وقتي مي بيند من ناراحت هستم، به من مي گويد: «ما يُهِمُّک» هَمِّ تو چيست؟ غصه ات از چيست؟ اگر غصه ات دين است، انسان بايد نگران دينش باشد. اگر غصه ات دنيا است، غصه نخور. خدا کفيل روزي ماست. اين حرف ساده نيست.

ما اگر ده جلسه روي اين جمله بحث کنيم که خانم هاي محترم! الآن که مشکلات اقتصادي وجود دارد، گرفتاري هايي که بعضي ها دارند، کساني که شش ماه است حقوق نگرفتند، باز اينهايي که حقوق نمي گيرند يک اميدي دارند که روزي مي گيرند، آنهايي که دو سال است بيکار هستند، چه فشار عظيمي را تحمل مي کنند؟ اصلاً قابل درک نيست. تو را به خدا در آستانه سال نو، کساني که دستشان مي رسد، قديم ها رسم بود کمکي مي کردند. کفشي، لباس نو، از خويشاوندان خودمان شروع کنيم. هرکسي از اطراف خودش خبر بگيرد. اگر خانم درک کند که شوهرش الآن در وضعيت مشکلي است، الآن در جامعه ما اين مشکلات حرام خواري و ربا خواري و رشوه خواري هست. اين حرام خواري دليلش چيست؟ به نظرم اگرچه بخشي از اين به آقايان برمي گردد ولي يک بخش عمده اش به اين برمي گردد که در خانه در فشار است. يعني خانمش شرايط ويژه او را درک نکرده است. مشکلات اقتصادي او را درک نکرده است. مجبور نه به اين معنا که مجوز دارد اين کار را انجام بدهد.

ص: 4427

ن شنيدم بعضي از خانم ها هستند که وقتي شوهرشان مي خواهد صبح از خانه بيرون برود، دم در مي گويد: يادت باشد ظهر که برگشتي با لقمه حلال برگردي. ما هيچ چيز جز حلال از تو نمي خواهيم. خدا مرحوم آيت الله العظمي مرعشي نجفي را رحمت کند. در حالات ايشان هست که صبح که مي خواستند از منزل بيرون بروند، مي گفت: خدايا به حق چهارده معصوم يک کاري کن من ظهر با ايمان برگردم. آقاي مرعشي نجفي کجا مي خواست برود؟ سر درس، زيارت حضرت معصومه، نماز جماعت! آدمي که کارش درس و علم و بحث و شاگرد بوده، باز مي گفته: خدايا کاري کن که ظهر که برمي گردم با ايمان برگردم. حالا خانم محترم شما هم کاري کن که شوهرت که صبح از خانه بيرون مي رود، ظهر با ايمان برگردد. با ايمان برگشتن او يک درصد مهمي هم اين است که دنبال حرام خواري نرود. حرام خواري نکردن هم به درک شما در شرايط ويژه بستگي دارد. پس يک مسأله مهم درک شرايط ويژه است. آقا شرايط ويژه همسر را درک کند. خانم شرايط ويژه شوهرش را درک کند.

چند جلسه پيش اشاره کوتاهي کرديم و نرسيديم توضيح بدهيم. مطلب سومي که عرض مي کنم شناخت خطوط قرمز همديگر است. مرد يک حساسيت ها و زن يک حساسيت هايي دارد. اگر بخواهيم زندگي ما پايدار باشد، شرايط خطوط قرمز و حساسيت ها را اولاً بشناسيم، ثانياً احترام بگذاريم. مثلاً فرض کنيد مرد وقتي در خانه مي آيد، دوست دارد همسرش استقبال او بيايد. البته مرد هم بايد با خوش اخلاقي بيايد. دوست دارد وقتي از راه رسيد، مشکلات و دعواها مطرح نشود. بعضي از آقايان

ص: 4428

دوازده ساعت کار مي کنند. بعضي دو شغله کار مي کنند. مي گويند: ناچار هستم. کار اضافي صحيح نيست. تا ما مي گوييم، مي گويند: شما شکمت سير است. راست مي گويند. مي گويند: من با سه شغل هم هنوز نمي رسم!

يک آقايي مي گفت: من مي خواستم خانه بروم. خانم من زنگ زد. گفت: من ديگر بعد از آن عهد کردم تلفن خانمم را بيرون جواب ندهم. زنگ زد گفت: کجايي؟ گفتم: در راه خانه هستم. گفت: خوب شد آمدي. تا نيامدي بگويم که در جريان باشي. امروز مادرت اينجا آمده با مادرشوهر دعوا کرديم. بچه هم از پله افتاد و پايش شکست. صاحبخانه هم جوابمان کرد. گفت: دو روز ديگر بايد اسباب کشي کني. براي وامت هم اخطار آمده که تا فردا نيايي... گفت: من ديگر تيمارستان بروم يا بيمارستان بروم!

اگر خانم توجه داشته باشد که وقتي مرد وارد خانه مي شود يک استقبالي از او شود. يا آقايان به خانم ها توجه داشته باشند. آقا، همسر شما دوست دارد هر روز يک سري به خانه پدر و مادرش بزند. تلفن کند. پيام هايي ديدم که اي کاش دروغ بود. نوشته من يک سال است مي خواهم خانه پدر و مادرم بروم، شوهرم اجازه نمي دهد. اين دينداري است؟ مسلماني است؟ خانم جوان است و تازه ازدواج کرده و دوست دارد پيش پدر و مادرش برود. شما روي خط قرمز او آشنا باش. يک نکته اي هم که گاهي در خانواده ها مورد غفلت قرار مي گيرد، اين است که خانم دوست دارد شوهرش از راه آمد بنشيند به حرفش گوش کند. ما مردها بيرون خانه هستيم، آنقدر با ديگران سر و کله مي زنيم، ديگر حوصله نداريم. آقا آن

ص: 4429

حرفي که بيرون زدي، يک مقدار هم براي خانه بگذار.

يک آقايي مي گفت: آنقدر مردم به من اظهار محبت مي کنند ديگر از ارتباط با مردم متنفر شدم! خوب اين آقا مي خواهد به خانه برود. روزه سکوت مي گيرد. خانم چه تقصيري دارد؟ يکوقتي يک کتابي مي خواندم، يک آقايي نوشته بود «کوچک هاي بزرگ»! حالا مي گويند: بحث شما در سمت خدا به جايي رسيده که آقا به خانه آمد به حرف خانمش گوش بدهد؟ همين مشکل است. همين مهم است. شما اظهار محبت که نمي کني. حرف که نمي زني. بعضي خانم ها خيلي حساس هستند.

يادي از شهيد آيت الله بهشتي(ره) بکنم. ايشان قصه اي را نقل مي کرد. بعد من اين قصه را در مصادر قديمي پيدا کردم. در کتاب هاي قديمي تاريخ براي قرن سوم و چهارم است. چه شد که بعضي اسلام مي آوردند؟ حاتم طايي يک پسري داشت. اسلام نياورده بود. خواهرش به او گفت: حرف حساب پيامبر چيست؟ اگر پادشاه است خوب پادشاهي کند. اگر رسول است به او ايمان بياور. عُدي پسر حاتم طايي گفت: بروم بررسي کنم اين رسول است يا پادشاه است؟ مي گويد خدمت پيامبر رفتم. حضرت در مسجد بود. حضرت به من فرمود: بلند شويد به خانه ما برويم. راه افتاديم، در راه يک خانم سالخورده اي جلوي پيامبر را گرفت. گفت: من با شما کار دارم! عدي بن حاتم هم دارد پيامبر را امتحان مي کند که پادشاه است يا رسول است؟ گفت: به قدري پيامبر با حوصله با اين زن صحبت کرد، به قدري با حوصله به حرف او گوش کرد که من خسته شدم. همان جا گفتم: اين پادشاه نيست. پادشاهان اينطور با مردم برخورد

ص: 4430

نمي کنند. در روايت داريم کسي با پيامبر صحبت مي کرد، آنقدر پيامبر منتظر مي ماند تا او برگردد.

حالا شما به خانه آمدي، چهار کلمه هم با خانم حرف بزن. باز به اين مثال محدود نکنيم. عنوان کلي اش آشنا شدن با نقاط حساسي بود که هرکدام دارند، يا به عبارت ديگر با خطوط قرمز هم آشنا شوند.

شريعتي: دعا بفرماييد و آمين بگوييم.

حاج آقاي حسيني: خدا را به حق صديقه طاهره قسم مي دهيم که در آستانه ولادت حضرت زهرا(س) و هم در آستانه سال نو انشاءالله صفا و صميميت و محبت ها و گذشت ها در زندگي ها خيلي بيشتر شود، من يک خبري خواندم خيلي خوشحال شدم. نوشته بودند از اول سال تا آخر بهمن 328 نفري که محکوم به قصاص شدند، صاحبان دم راضي شدند و رضايت دادند از زندان آزاد شدند. من تا آخر سال حساب کردم، يعني روزي يک نفر، انشاءالله هرچه بيشتر از اين گذشت ها با خبر شويم.

شريعتي: حسن ختام برنامه امروز ما قرائت صفحه 512 قرآن کريم، آيات 10 تا 15 سوره مبارکه فتح است.

«إِنَ الَّذِينَ يُبايِعُونَكَ إِنَّما يُبايِعُونَ اللَّهَ يَدُ اللَّهِ فَوْقَ أَيْدِيهِمْ فَمَنْ نَكَثَ فَإِنَّما يَنْكُثُ عَلى نَفْسِهِ وَ مَنْ أَوْفى بِما عاهَدَ عَلَيْهُ اللَّهَ فَسَيُؤْتِيهِ أَجْراً عَظِيماً «10» سَيَقُولُ لَكَ الْمُخَلَّفُونَ مِنَ الْأَعْرابِ شَغَلَتْنا أَمْوالُنا وَ أَهْلُونا فَاسْتَغْفِرْ لَنا يَقُولُونَ بِأَلْسِنَتِهِمْ ما لَيْسَ فِي قُلُوبِهِمْ قُلْ فَمَنْ يَمْلِكُ لَكُمْ مِنَ اللَّهِ شَيْئاً إِنْ أَرادَ بِكُمْ ضَرًّا أَوْ أَرادَ بِكُمْ نَفْعاً بَلْ كانَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ خَبِيراً «11» بَلْ ظَنَنْتُمْ أَنْ لَنْ يَنْقَلِبَ الرَّسُولُ وَ الْمُؤْمِنُونَ إِلى أَهْلِيهِمْ أَبَداً وَ زُيِّنَ ذلِكَ فِي قُلُوبِكُمْ وَ ظَنَنْتُمْ ظَنَّ السَّوْءِ وَ

ص: 4431

كُنْتُمْ قَوْماً بُوراً «12» وَ مَنْ لَمْ يُؤْمِنْ بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ فَإِنَّا أَعْتَدْنا لِلْكافِرِينَ سَعِيراً «13» وَ لِلَّهِ مُلْكُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ يَغْفِرُ لِمَنْ يَشاءُ وَ يُعَذِّبُ مَنْ يَشاءُ وَ كانَ اللَّهُ غَفُوراً رَحِيماً «14» سَيَقُولُ الْمُخَلَّفُونَ إِذَا انْطَلَقْتُمْ إِلى مَغانِمَ لِتَأْخُذُوها ذَرُونا نَتَّبِعْكُمْ يُرِيدُونَ أَنْ يُبَدِّلُوا كَلامَ اللَّهِ قُلْ لَنْ تَتَّبِعُونا كَذلِكُمْ قالَ اللَّهُ مِنْ قَبْلُ فَسَيَقُولُونَ بَلْ تَحْسُدُونَنا بَلْ كانُوا لا يَفْقَهُونَ إِلَّا قَلِيلًا «15»

ترجمه: همانا كسانى كه با تو بيعت مى كنند، در واقع با خدا بيعت مى كنند، دست خداوند بالاى دست آنهاست، پس هر كس پيمان شكنى كند، به زيان خود پيمان مى شكند و هر كس به آنچه با خداوند عهد بسته وفا كند، خداوند به زودى پاداش بزرگى به او خواهد داد. به زودى باديه نشينان بازمانده از جنگ و جهادگريزان، (براى توجيه خلاف خود) به تو خواهند گفت: اموال و خانواده هايمان ما را مشغول و سرگرم ساخت (و نتوانستيم تو را همراهى كنيم). پس براى ما (از خداوند) طلب آمرزش كن. آنان به زبان چيزى مى گويند كه در دل هايشان نيست. (به آنان) بگو: اگر خداوند براى شما زيانى اراده كند، يا براى شما سودى بخواهد، كيست كه در برابر خداوند از شما دفاع كند، بلكه خداوند به آنچه انجام مى دهيد، آگاه است. بلكه (نافرمانى و فرار شما به خاطر آن بود كه) گمان كرديد پيامبر و مؤمنان هرگز (به سلامت) به خانواده هاى خود باز نخواهند گشت و اين در دل هاى شما آراسته شد و گمان بد كرديد و (اين گونه) مردمى بدبخت شديد. و هر كس به خدا و پيامبرش ايمان نداشته باشد، پس ما براى كافران آتش شعله ور آماده

ص: 4432

كرده ايم. حكومت آسمان ها و زمين براى خداوند است، هر كه را بخواهد (و شايسته بداند) مى بخشد و هر كه را بخواهد (و سزاوار بداند) عذاب مى كند و خداوند آمرزنده و مهربان است. آنگاه كه شما به سوى غنايم (خيبر) حركت كرديد تا آنها را برگيريد، متخلّفان (از حديبيّه) مى گويند، بگذاريد به دنبال شما بياييم، آنان مى خواهند كلام خدا را (كه فرموده است: غيراز اصحاب حديبيّه در خيبر شركت نكنند)، تغيير دهند. (به آنان) بگو: شما هرگز نبايد دنبال ما بيائيد، اين گونه خداوند (درباره شما) از قبل گفته است. پس آنان بزودى مى گويند كه شما نسبت به ما حسد مى بريد (و نمى خواهيد ما نيز از غنايم بهره اى ببريم. چنين نيست)، ولى آنان جز اندكى نمى فهمند.

95-12-24- بررسي پيام هاي بينندگان

بسم الله الرحمن الرحيم و صلي الله علي محمد و آله الطاهرين

عشق از من و نگاه تو تشکيل مي شود *** گاهي تمام من به تو تبديل مي شود

اي عابر بزرگ که با گام هاي تو *** از انتظار پنجره تجليل مي شود

تا کي سکوت مبهم شب هاي انتظار *** بر ديدگان غم زده تحميل مي شود

يک روز هم به پاس غزل هاي چشم تو *** بازار وزن و قافيه تعطيل مي شود

آن روز هفت سين اهورايي بهار *** موعود با سلام تو تکميل مي شود

شريعتي: «اللهم عجل لوليک الفرج» سلام مي کنم به همه شما. انشاءالله دلهاي شما بهاري و گرم باشد. به سمت خدا خوش آمديد. حاج آقاي حسيني سلام عليکم. خيلي خوش آمديد.

حاج آقا حسيني: عرض سلام خدمت همه بينندگان و شنوندگان برنامه سمت خدا دارم. مثل هميشه همه ي پيام ها را بدون استثناء خوانديم و انشاءالله به پيام ها پاسخ

ص: 4433

مي دهيم.

شريعتي: امروز يک جمع بندي از مباحث هفته هاي اخير داريم. در خدمت شما هستيم.

حاج آقاي حسيني: بسم الله الرحمن الرحيم. اگر بتوانيم تقريباً به هفت، هشت مورد از پيام ها که بيشتر در اين موضوعات واحد بوده است اشاره مي کنيم. پيام اول اين است که گلايه هاي فراواني داشتيم هم اين هفته و هم هفته گذشته، خانم هايي که مي گويند: شوهر ما ازدواج دومي انجام داده است ولي بعد از آن ازدواج خيلي به ما بي توجهي مي کند. بي محبتي مي کند. با عدالت رفتار نمي کند. ظلم و بدي و بداخلاقي مي کند. از اين پيام ها فراوان داشتيم.

عرض کنم که ما وارد بحث ازدواج مجدد نمي شويم. بحث اين است کساني که اين کار را به هر دليلي انجام دادند، آيا اين منصفانه است که بخواهيم اينطور با همسر اول برخورد کنيم؟ يقين دارم اگر بگوييم: خانم هايي که اين مشکل در زندگي شان هست، پيام بدهند. باور کنيد شايد سامانه برنامه از کار بيافتد. اين براي جامعه اسلامي و نظام ديني بد است. ما ادعاي مسلماني داريم. خدا را قبول داريم. پيغمبر را قبول داريم. قيامت را قبول داريم. آقاي محترم شما دوران فقر و گرفتاري و مشکلاتت با اين خانم گذشته است. آن روزي که هيچي نداشتي، مستأجر بودي. بيکار بودي، درآمد کمي داشتي و وضع مالي خوبي نداشتي، حالا امروز که وضع مالي ات خوب شده رفتي يک ازدواج ديگر کردي و به اين اولي ظلم مي کني.

کسي نوشته که من سي سال است با اين آقا ازدواج کردم. رفته يک ازدواج دومي انجام داده، يکي از دستوراتي که به من مي دهد، اين است که الزام مي کند دختران من بايد خانه ي

ص: 4434

عيال دوم ايشان را تميز کنند. ظرف هايش را بشويند و کارهايش را بکنند. من دوست ندارم پيام هاي تلخ را بخوانم. اما آيا اين با مسلماني سازگار است؟ شما حق داري به فرزند دختر يا پسرت دستور بدهي که به عيال دوم من خدمت کنيد؟ من بيشتر مي خواهم از نظر قرآني به اين بحث بپردازم. اصلاً کاري به اصل بحث ندارم.

اين آيه را همه بلد هستيم. آيه سوم سوره مبارکه نساء مي فرمايد: «فَإِنْ خِفْتُمْ أَلَّا تَعْدِلُوا فَواحِدَة» (نساء/3) اگر کسي خوف اين را دارد که نتواند به عدالت رفتار کند، حق ندارد اصلاً ازدواج دوم انجام دهد. خدا مرحوم علامه طباطبايي را رحمت کند، ذيل اين آيه در تفسير الميزان و هم مرحوم شهيد مطهري به يک مناسبتي نکته جالبي را تذکر دادند. فرمودند: قرآن نمي گويد «فان عَلِمتُم» اگر يقين داريد که به عدالت نمي توانيد رفتار کنيد، خوفش را داريد. در ماه رمضان اين مسأله را زياد مي گوييم. مي گوييم: اگر کسي يقين دارد روزه برايش ضرر دارد نبايد بگيرد. يکوقت يقين ندارد، خوف دارد. خوف را آنجا احتمال عقلا معنا کرديم. روزه نگير! قرآن مي گويد: يقين که هيچ، خوفش هم داشته باشيد احتمال عقلايي هم داشته باشيد، انجام ندهيد. حالا اين سؤال مطرح است که عدالت در چيست؟ من دو بار ازدواج کردم. همسر دوم دارم. عدالت يعني چه؟ در محبت بايد مساوي عمل کنم يا رفتار من بايد با اينها مساوي باشد؟ محبت در قدرت ما نيست. خارج از قدرت انسان است.

پدري هست دو تا فرزند دارد، يکي از بچه هايش را بيشتر دوست دارد و دست خودش نيست. محبت قلبي در اختيار ما

ص: 4435

نيست. بالاخره يک سمت کشش بيشتر است. لذا خود قرآن که مي فرمايد: «فَإِنْ خِفْتُمْ أَلَّا تَعْدِلُوا فَواحِدَة» در همين سوره مبارکه نساء آيه 129 مي فرمايد: «وَ لَنْ تَسْتَطِيعُوا أَنْ تَعْدِلُوا بَيْنَ النِّساءِ وَ لَوْ حَرَصْتُمْ» بخواهيد هم نمي توانيد با عدالت رفتار کنيد. بعضي ها فکر مي کنند دو آيه با هم قابل جمع نيست. مي رفتند از ائمه سؤال مي کردند که آقا چطور يکجا قرآن مي گويد: مواظب عدالت باشيد، يکجا مي گويد: «وَ لَنْ تَسْتَطِيعُوا» اصلاً نمي توانيد. فرمود: نمي توانيد يعني در محبت، محبت دست ما نيست. از قدرت ما خارج است ولي اينکه مي توانيم در عمل و رفتار ما عادلانه رفتار کنيم.

من چهار نمونه براي مخاطبين بگويم. بالاخره ما مخاطبين خودمان را مؤمنين و متديّنين فرض مي کنيم. مي گوييم: الآن خانم ها و آقاياني بحث ما را مي شنوند که مؤمن و متدين هستند. قرآن را قبول دارند. پيغمبر را قبول دارند. اميرالمؤمنين را قبول دارند. اکثر همسران پيامبر زنان بيوه بودند و بزرگسال بودند و از شوهر قبلي شان، فرزند داشتند. يکوقتي داستان ام السلمه را مفصل گفتيم. پيامبر رفت با او ازدواج کند، گفت: من فرزنداني دارم. ولي در عين حال پيامبر با اينکه ازدواجش اينطور بود و براساس مصالحي بود، زن هاي بيوه سالخورده اي بودند که بعضي از آنها سه، چهار اولاد داشتند. ولي همين پيامبر خدا حتي در روزهاي بيماري، حتي بيماري آخر عمر که منجر به ارتحال رسول خدا شد، مي فرمودند: بستر بيماري را هرشب خانه ي يکي از همسران ببرند که يکوقت عدالت در رفتار به هم نخورد. بعد خود پيامبر اين حديث را مي فرمودند: «اللهم ان هذه قسمتي فيما أملک» خدايا اينکه دست من است، يعني

ص: 4436

من در رفتار به عدالت رفتار مي کنم. بستر بيماري را به عدالت تقسيم مي کرد. نمي گفت: مريض هستم! حال ندارم! نمي توانم جا به جا شوم! دعا مي کرد: خدايا آنچه دست من است اينطور تقسيم کردم. «فلا تؤاخذني فيما تملک و لا أملک» بخشي که ديگر دست من نيست، محبت دست توست، در آن قسمت مرا مؤاخذه نکن. ولي در رفتار من با عدالت رفتار کردم.

در حالات اميرالمؤمنين هست که «کان اذا يوم واحدة» اميرالمؤمنين دو تا همسر داشتند، اگر مي خواستند وضو بگيرند، «لا يتوض في بيت الاخري» يعني اگر امروز خانه اين همسر بودند، حتي وضويشان هم خانه همسر ديگر نمي گرفتند. اگر پيام ها زياد نبود من اين بحث را مطرح نمي کردم. خيلي پيام داشتيم که خانم ها نوشته بودند ما در دوران فقر و نداري و سختي با مرد ساختيم. حالا رفته ازدواج ديگري کرده است. حالا ازدواج کرده، چرا ديگر ظلم و اذيت مي کند؟ چرا به عدالت رفتار نمي کند؟

باز در يک داستاني در تفسير روض الجنان که براي ابوالفتوح رازي است، يکي از اصحاب پيامبر معاذ بن جبل است. دو همسر داشت که در يک بيماري هردو با هم از دنيا رفتند. گفت: خوب من اول کداميک را غسل بدهم و کفن کنم؟ بالاخره هرکسي جنازه اش زودتر به خاک سپرده شود در نگاه دين احترام بيشتري است. در نگاه دين احترام اين است که ميت زود به خاک سپرده شود. گفتند: هرکدام را زودتر به خاک بسپارند به ديگري ظلم کردند. تمام زندگي ام با عدالت بود. قرعه زد که اول کدام را به خاک بسپارد.

يکي از علماي بسيار بزرگ در زاهدان بود، مرحوم

ص: 4437

آيت الله کفعمي(ره)، مردم زاهدان و سيستان و بلوچستان، سني و شيعه ايشان را مي شناسند. واقعاً مرد فوق العاده اي بود. خدا آيت الله عبادي را رحمت کند که امام جمعه مشهد بود، داماد ايشان بود. آن پيرمرد بسيار بزرگي بود که بسيار نفوذ کلام داشت و بسيار مرد فوق العاده اي بود. در حالات ايشان شنيدم که دو همسر داشت. براي اينکه به عدالت رفتار کند اينقدر مواظب بود. مثلاً اگر مي خواست هندوانه بخرد، دو تا مي خريد. نه دو هندوانه براي دو همسر، دو هندوانه را نصف مي کرد، مي گفت: شايد يکي شيرين باشد و يکي نباشد. باز هم نصف از اين هندوانه و نصف از آن هندوانه به هردو مي داد. همينطور هندوانه دربسته به آنها نمي داد. يعني اينقدر مواظب بود. بحث ما تعدد زوجات نيست، اما اگر خانم هايي که اين مشکل در زندگي شان هست پيام بدهند، خيلي زياد است.

آقاي محترم شما به هر دليلي دو زن گرفتي. اميرالمؤمنين در خانه اي که نوبت همسر ديگرش بود، وضو هم نمي گرفت. پيامبر بسرت بيماري اش را جا به جا مي کرد براي اينکه به عدالت رفتار کند. بعضي از مؤمنين و متديّنين مي گويند: مامي خواهيم به رساله عمل کنيم. ما يکبار هم شده اين مسأله را در رسانه بگوييم، اشکالي دارد؟ اين مسأله ي فقهي و فتواي مشهور فقها است که مي فرمايند: اگر کسي دو همسر دارد، اگر يک شب نزد يکي از اينها ماند، واجب است يک شب هم نزد آن يکي بماند. مشهور فقها چنين فتوايي دارند. آنوقت شما آقاي محترم رفتي همسر دوم گرفتي، خيلي نوشتند که دو ماه يکبار، شش ماه يکبار به ما سر مي زند. مي گويد: من نفقه

ص: 4438

شما را مي دهم. در بحث زندگي و ازدواج فقط مسأله نفقه هست؟

شايد بيننده ها تعجب کنند. اگر کسي يک همسر دارد، فقه براي او تعيين نکرده که مثلاً بايد اين هفته برود، نه حالا نرفت هم نرفت. اينهايي که تک همسري هستند آزاد هستند. اينها هم بايد محبت کنند. بحثي در اين نيست. اما از نظر فقهي به اينها سخت گيري نشده است. تمام سخت گيري ها براي کسي است که سراغ ازدواج دوم مي رود. سخت گيري فقهي براي ازدواج دوم است. تا ازدواج دوم کرد ديگر از اينجا به بعد حق ندارد، دست خودش نيست. اگر خانه آن همسر رفت، بايد خانه ي همسر ديگر هم برود. در رساله ها و کتاب هاي فقهي است. اينقدر سخت گيري به کساني که ازدواج مجدد کردند شده است، براي آنهايي که تک همسري هستند سخت گيري نشده است. بحث عدالت اينجا مطرخ است.

پيامبر خدا فرمود: «من كانت له امرأتان فمال إلى إحداهما» من خواهش مي کنم مؤمنين و متدينين گوش کنند. اين حرف ها بايد گفته شود. با مخفي کردن و کتمان کردن به جايي نمي رسد. يک ظلمي است دارد مي شود ما بخواهيم يا نخواهيم، بپذيريم يا نپذيريم. يک واقعيتي در جامعه است. هستند بسياري از کساني که ازدواج دوم انجام دادند و در اين جمع کم نيستند کساني که ظلم مي کنند. پيامبر خدا فرمود: «من کانت له امرأتان» کسي که دو همسر دارد. «فمال الي احداهما» به يکي تمايل پيدا کند و به عدالت رفتار نکند، «جاء يوم القيامة و احد شقة مائل» (سنن ابي داود/کتاب النکاح/ باب في القسم بين النساء) فرداي قيامت در حالي وارد محشر مي شود که نيمي از بدنش به

ص: 4439

زمين کشيده مي شود. مثل کسي که يک سکته سنگين کرده باشد که اختيار نيمي از بدنش را نداشته باشد. يک چنين حالتي دارد و فرداي قيامت با چنين حالتي وارد محشر مي شود. پايان اين کشيده شدن روي زمين در روز قيامت به آتش ختم مي شود نه بهشت!

چقدر اين حديث را از سيدالشهداء(ع) گفتيم که عصر عاشورا با بدن غرق به خون به امام سجاد فرمود: پسرم «يا بُنَيَّ إِيَّاکَ وَ ظُلْمَ مَنْ لَا يَجِدُ عَلَيْکَ نَاصِراً إِلَّا اللَّهَ» (کافي/ج2/ص331) از ظلم به کسي که جز خدا پناهي ندارد بپرهيز. واژه ي ظلم و ظلمت يکي است. ظلم تاريکي مي آورد. ولي گاهي ما به کسي ظلم مي کنيم که او هم از ما انتقام مي گيرد. اين هم بد است. يکوقت به کسي ظلم مي کنيم آه مي کشد. امام حسين آخرين لحظه با بدن غرق به خون گفت: از ظلم به کسي که فقط آه مي کشد، بپرهيز! اين خانم چه کار مي تواند بکند؟ خيلي ها نوشتند ما عروس و داماد داريم، بايد آبروداري کنيم، چه کار مي توانيم بکنيم؟ بحث عدالت در رفتار، عدالت در نفقه، عدالت در برخورد، عدالت در مسکن است.

آن هفته که در مورد مراعات همسران در دوران زايمان و بارداري اشاره کردم، در پيام ها غوغا شد . يعني ما وقتي چيزهايي را نمي گوييم، نمي دانيم در جامعه چه خبر است. باز پيام ها و شکايات فراواني از مردان هوس باز بود. مي گويند: مرد ما بعد از دو سال، پنج سال، ده سال دنبال شهوت راني و هوس بازي خودشان هستند. بعضي از آنها مؤمن و متدين هستند در قالب شرعي مي روند، بعضي هم که اهل دين و ديانت نيستند،

ص: 4440

دنبال رابطه ي نامشروع مي روند. امروز با فضاهاي مجازي زمينه ي آلوده شدن مردان و خانواده ها زياد است.

من خيلي سريع به آقايان عرض مي کنم که اولاً فکر نکنيد اين آتش خاموش مي شود. اگر آدم مي خواهد اين مسير شهوت راني و هوس بازي را ادامه بدهد، فکر نکنند اين آتش خاموش مي شود. اين شعله ور مي شود. خدا شهيد مطهري را رحمت کند. يک بحثي در نقد نظريه ي فرويد دارند. فرويد مي گفت: آزاد بگذاريد، شما محدود کرديد، مردم حريص شدند. در رابطه هاي جنسي غربي ها به همين عمل مي کنند. گفت: رابطه هاي جنسي را آزاد بگذاريد، تمام مي شود. شما محدود مي کنيد، مردم حريص مي شوند. شهيد مطهري مي فرمود: اشتباه فرويد اين است که انسان را نشناخت. اين قوه ي شهواني انسان را نشناخت. مثل چيزي است که نفت رويش بريزيم و شعله ور تر شود. من يک مثال بزنم. شما قبول داريد دنياي غرب، فضايي که غرب به آن گرفتار شده است، همينطور هر روز يک قدم در مفاسد اخلاقي جلوتر مي رود. چون ميدان را براي خودشان باز کردند. من خجالت مي کشم بگويم: امروز غرب به کجا رسيده است. چرا؟ چون صاحب نظران و صاحب فکرانشان گفتند: آزاد بگذاريد تمام مي شود. آزاد گذاشتند، تمام شد؟ امروز فساد اخلاقي که امروز از هر نوعش وجود دارد، سير نمي شود. تنوع طلب است. يادمان باشد اين آتش خاموش نمي شود.

نکته بعدي اين است که انصافاً آقاي محترم اين هوس بازي و شهوت راني ارزش دارد که شما زندگي خانوادگي خودت را از هم بپاشي؟ يک نگاهي به همسر مهربانت بکن. يک نگاهي به بچه ها و يک نگاهي به دختر و پسرت بکن. دختر پنج ساله داري، دختر ده ساله

ص: 4441

داري، دختر دوازده ساله داري. پسر داري، قطعاً اين هوس راني ها و شهوت راني ها زندگي را از هم مي پاشد.

شريعتي: احساس مي کنم اگر اين راه خداي نکرده باز شود، ديگر آن خانه محل آسايش نيست.

حاج آقاي حسيني: ما يک حدودي به زندگي مان اراده داريم، اختياري داريم. شما يک نگاهي به دختر و پسرت بکن. ارزش دارد اين شهوت راني که زندگي را از هم بپاشي؟ نکته آخر هم که بايد عرض کنم، حديث در کافي مرحوم کليني است. امام صادق(ع) فرمود. الآن شايد خيلي ها بگويند: شما خلاف دين مي گويي. کجاي دين چنين منعي وجود دارد. باز شهيد مطهري يک بحثي دارد، من تقاضا مي کنم کتاب «نظام حقوق زن در اسلام» شهيد مطهري را بخوانيد. کتاب خوبي است. من اولين بار اين روايت را آنجا ديدم. امام صادق فرمود: «وَ إِنَّ اللَّهَ يُبْغِضُ الْمِطْلَاقَ الذَّوَّاقَ» (کافي/ج6/ص54) خدا دشمن دارد، آن کسي که زياد طلاق مي دهد. دنبال اين است که با زن هاي زيادي باشد.

حديث ديگر داستان تکان دهنده اي است. پيامبر خدا به يکي از اصحابشان برخورد کردند. فرمودند: «ما فَعَلَتِ امرَأتُكَ» خانم شما چطور است؟ با همسرتان چه مي کنيد؟ پيامبر خدا زندگي خانوادگي اصحابشان را هم رصد مي کردند و مراقب بودند. گفت: «طَلَّقتُها» همسرم را طلاق دادم. رسول خدا فرمود: براي چه؟ طلاق دليل مي خواهد. گفت: همينطور. حضرت خيلي ناراحت شدند. بار دوم سؤال کردند: چه کردي؟ گفت: ازدواج کردم، او را هم طلاق دادم. حضرت فرمود: چرا؟ «مِن غَيرِ سُوءٍ؟!» جهتي داشت؟ «قالَ: مِن غَيرِ سُوءٍ» دلم مي خواهد زندگي من است. تنوع داشته باشد. بار سوم باز پيامبر از او سؤال کرد. گفت: من باز هم طلاق

ص: 4442

دادم. «مِن غَيرِ سُوءٍ» پيامبر فرمود: بي دليل؟! گفت: بله، دلم مي خواست. پيامبر خدا به او فرمود: «إنَّ اللّه َ عَزَّ و جلَّ يُبغِضُ أو يَلعَنُ كُلَّ ذَوّاقٍ» مرحوم مطهري روي اين حديث خيلي مانور دادند. فرمود: لعنت خدا بر مردي که بي جهت زنش را طلاق مي دهد و سراغ کس ديگري مي رود. هرچيزي به اسم اينکه شرعي و قانوني است، نمي شود انجام داد. بسياري از حلال ها خوب نيست. طلاق مبغوض ترين حلال خداست. عرش خدا به لرزه درمي آيد. دين اجازه داده است، اما قانون معنايش اين نيست که حتماً انجام داد.

شريعتي: اگر در چهارچوب اخلاق حرکت نکنيم همه اين اتفاق ها مي افتد.

حاج آقاي حسيني: از اين بالاتر ديگر نداريم. لعنت خدا بر مردي که با زني ارتباط برقرار مي کند، مي گويد: ولش کن، نخواستيم، يکي ديگر!

مطلب سوم که مي خواهم اشاره کنم اين است که در پيام ها زياد بود، خيلي ها نوشتند متأسفانه در بحث هاي اخلاقي که شما گفتيد، بعضي ها فکر مي کنند که اولين راه حل تا حرفشان مي شود، قهر است. خواهش مي کنم بيننده ها به اين نکته توجه کنند. هم پدر و مادر در مورد بچه ها، هم آقا در مورد خانمش و هم خانم در مورد آقا، قهر يعني زندان انفرادي. بدترين زندان، زندان انفرادي است. شما وقتي با همسرت قهر مي کني، مخصوصاً خانم هاي جوان، حالا اين خانم در خانه تنهاست، کسي به غير از شما ندارد. شما يک ماه است با او قهر هستي. ديوانه اش مي کني. مرد هم همينطور، باز مرد ساعاتي بيرون از خانه است، آب و هوايي عوض مي کند. يا با فرزندان ما، آقا و خانم محترم، شما که با فرزندت قهر مي کني، يک ديوار

ص: 4443

بين خودت و فرزند ايجاد کردي. بدترين عذاب زندان انفرادي است. بدترين شکنجه براي زنداني، زندان انفرادي است. انسان مدني بالطبع است. اهل انس و تماس است. شما 24 ساعت از خانه بيرون نيا. 24 ساعت در يک اتاق بمان و با هيچکس هم ارتباط برقرار نکن. روايت داريم امام صادق(ع) فرمود: «لا خير في المهاجرة» در قهر کردن خير نيست. پيامبر خدا فرمود: «فمن مات مهاجراً لاخيه» کسي قهر بکند، «کانت النار اولي به» آتش به او سزاوارتر است. اگر صلح کرد، فرمود: «السابق يسبق الي الجنه» هرکس در آشتي کردن سبقت بگيرد، او زودتر به بهشت مي رود.

من يک خواهش دارم، الآن در آستانه سال جديد هستيم. ديروز هم حاج آقاي فرحزاد فرمودند، سال جديد است، با همين کدورت ها و دعواها آغاز نکنيم. با همسر، با فرزند، با دوست و رفيق و عمه و خاله قهر نباشيم. فرمود: هرکس قهر کرد اين قدمش به طرف آتش است. هرکس در آشتي سبقت گرفت، او در بهشت سبقت مي گيرد و زودتر به بهشت مي رود. سال 95 با 96 هيچ فرقي ندارد. مهم اين است که آخر سال يک کاري کرده باشيم. آقا و خانم محترم همين الآن شما زنگ بزن، پدر محترم، برادر، عمو، هرکس هست، زنگ بزند عذرخواهي کند.

حديثي بخوانم که هم در کافي شريف، هم در خصال شيخ صدوق است و هم در تحف العقول است. يکوقت يادم هست حاج آقاي فرحزاد اين روايت را مي خواندند. امام صادق به مفضل که از بهترين اصحابش است، فرمود: به اصحابت بگو اين دو کار يادشان نرود، «تزاوروا» ديدن هم برويد. «تحابوا» به هم محبت

ص: 4444

کنيد. «و ليحسن بعضکم الي بعض» بالعدل» به هم نيکي کنيد. «و تحدثوا» با هم گفتگو کنيد. الآن سال نو که مي آيد فرصت خوبي براي ديد و بازديد است. به شرط اينکه گرفتار آن تشريفات بي خودي نشويم. به کسي زحمت ندهيم. اصل ديدار و محبت و گفتگو است. فرمود: «و لا يبطنن بعضکم عن بعض» همديگر را فراموش نکنيد. مفضل به اصحاب مي گويد: «و اياکم و الهجران» مواظب باشيد قهر نکنيد. «فاني سمعت» من از امام صادق شنيدم. «و اللّه لا يفترق رجلان من شيعتنا علي الهجران» به خدا قسم دو نفر با هم قهر کنند، «إلا برئت من أحدهما ولعنته» امام صادق لعنت مي کند بر آن کسي که قهر کرده است. فرمود: من امام صادق برائت خودم را اعلام مي کنم و لعنت مي کنم بر کسي که قهر کرده است. «وأكثر ما أفعل ذلك بكليهما» به هر دو طرف، اين راوي مي گويد: دو طرف يکي ظالم است، يکي مظلوم است. فرمود: من از هردو اعلام برائت مي کنم. هم ظالم، هم مظلوم! گفت: ظالم، ظالم است. مظلوم چرا؟ فرمود: «لانه لا يدعو أخاه إلى صلته» او نيامد، تو برو. الآن چقدر از دعواها سر اين است که عمو و با برادرزاده اش سالها قهر است، مي گويد: او بايد بيايد. او ظالم، امام صادق فرمود: تو هم که مظلوم هستي، تو قدم بردار. چه برادرهايي داريم که اصلاً آدم خجالت مي کشد! چقدر عروس و مادرشوهرهايي هستند، داماد و مادرزن هايي هستند که آدم خجالت مي کشد.

شريعتي: چند وقت پيش يکي نوشته بود که در فاميل ما دو برادر بودند با هم قهر بودند، همين چند وقت پيش يکي از

ص: 4445

برادرها به هر دليلي از دنيا رفت، اين برادر دوم از وقتي برادرش را از دست داده تا الآن يک لحظه آرام نمي شود. مي گويد: چرا آشتي نکردم؟

حاج آقاي حسيني: تو قدم جلو بگذار. او ظالم است و بد کرده و دعوا کرده است. او مقصر است، تو مظلوم پا جلو بگذار. فراموش کن! بعد فرمود: از پدرم شنيدم، «إذا تنازع اثنان» اگر دو نفر با هم دعوا کنند، «من شيعتنا ففارق أحدهما الآخر» اگر يکي به يکي ظلم کرد، مظلوم برود بگويد: «أنا الظالم»! من بد کردم! امام صادق فرمود: مظلوم برود بگويد: من مقصر هستم. «إن الله تبارك وتعالى حكم عدل يأخذ للمظلوم من الظالم» خدا حق تو را مي گيرد. من يقين و باور داشته باشم که خدا جبران مي کند.

من همين جا مي خواهم نکته اي را بگويم. خانم ها و آقايان گوش بکنند. آقاي محترم شما که با خانمت قهر کردي، خانم محترم شما که با همسرت قهر کردي، يادت باشد قهر طولاني يکي از زمينه هاي انحرافات اخلاقي در خانواده است. مخصوصاً در مردها! خانم محترم يادت باشد اگر مردت را رها کردي، بگويي: ما سر اين مسأله دعوايمان شده است، قسم خوردم تا يک ماه ديگر هم با او حرف نزنم. مردت را رها کني، نتيجه چه مي شود؟ وقتي با مرد حرف نزني آزاد است. وقتي آزاد است کجا مي رود؟ تو تحويلش نمي گيري. يک مرد جوان است. شش ماه است با او حرف نزدي. فکر نمي کردي تو تحويلش نگرفتي، کسي سر راهش قرار بگيرد. يک کس ديگر به دروغ به او اظهار محبت مي کند. يکجاي ديگر او را جذب مي کنند. يک نفر ديگر را

ص: 4446

مي بيند، مي گويد: اي بابا! تو چه آدم خوبي هستي. خانم ما اصلاً ما را تحويل نمي گيرد. اصلاً ولش کن! بسياري از طلاق ها، منشأ آن اين است که خانم با آقا يک قهر طولاني با هم داشتند. شما دو روز با يکي قهر کن، طولاني هم نباشد. ببين ذهن شما چه مي شود؟ تمام ذهن منفي بافي مي شود. خانم محترم! شما که با همسرت قهر مي کني، ذهن شريک زندگي تو تمام منفي مي کني. تمام خوبي ها از بين مي رود. در همين فاصله خداي نکرده آقايي که خانمش را رها کرده است، آقاي محترم! فکر نمي کني همسرت هم انسان است. همسرت را در معرض وسوسه هاي شيطان قرار مي دهي. اين يک مردي را در اين فاصله ببيند که به او ابراز علاقه مي کند. مي گويد: اي بابا! اين به من چه مي گويد؟ شوهر نامردم چه مي گفت! اگر نيازهاي عاطفي درون خانه تأمين نشد و بيرون تأمين شد، بسياري از زندگي ها ريشه ي به هم خوردنش از همين جا شروع مي شود.

بعضي ها مي گويند: ما اصلاً حرف نمي زنيم. براي اينکه اگر حرف بزنيم دعوا مي شود. سکوت کنيم بهتر است. سکوت کوتاه عيب ندارد. پيامبر خدا فرمود: «اذا غضب احدکم فاليسکت» (نهج الفصاحه/1957) اگر کسي عصباني شد، سکوت کن. اما نه سکوت طولاني! قصه اي از مرحوم آ سيد احمد خوانساري گفتيم که ايشان گفته بود: به اندازه ي خوردن يک ليوان آب حوصله کن.

از خانواده ها تقاضا مي کنم، امشب شب چهارشنبه سوري است. سالهاي قبل گفتيم و باز هم تکرار مي کنيم، از وزير بهداشت شنيدم که گفت: در شب چهارشنبه سوري بعد از اين حوادث چقدر چشم ها را از حدقه بيرون آوردند. واقعاً ارزش دارد؟ اين شادي است؟

ص: 4447

البته امسال خيلي رعايت شده است. حداقل اينجا با آتش نشان ها همراهي کنيم.

چون در آستانه ي ولادت حضرت زهرا(س) هستيم، انشاءالله آقايان يادشان باشد، سکه ها را تحويل بدهند. يا گل بدهند. ديروز حاج آقاي فرحزاد فرمودند: اين گل هايي که براي مرده ها مي بريد اسراف است. بيننده ها پيام دادند که چرا شما با صنعت گل مبارزه مي کنيد؟ ما با صنعت گل مبارزه نکرديم. گل را به زنده ها بدهيد. شب جمعه ي آخر سال اين تاج گلي که مي خواهي سر قبر مادرت ببري بگذاري، خانه همسرت ببر. براي مادرت خيرات کن. گل را گردن همسرت بيانداز. گردن پدر زنده و مادر زنده بيانداز. گل را به زنده ها بدهيد که محبت را تقويت کنيم.

مطلب سوم اينکه اين بحثي که ديروز هم در برنامه اشاره شد، بحث مسابقه سه ستاره، انتخاب برنامه سمت خدا و مجري برنامه آقاي شريعتي، البته اسم برنامه سه ستاره است ولي آقاي شريعتي همه ستاره ها را دارد. اگر اين برنامه تأثيرگذار است، از بينندگان مي خواهيم انشاءالله در اين مسأله هم مشارکت کنند.

مطلب آخر هم اين است که بعضي از بيننده ها نوشتند اگر راست مي گويي اين را بگو که ما از علاقه مندان برنامه هستيم. آقايي از خارج کشور ديروز به من گفت: من از سوئد آمدم. در يکي از کشورهاي جنوبي سوئد زندگي مي کرد. گفت: خانم من وحشتناک علاقه مند به برنامه سمت خداست.

مطلب آخر هم اين است که من واقعيت مي گويم ضمن ارادتي که به همه بينندگان عزيز دارم، مدت هاست به تهيه کننده برنامه گفتم اگر اجازه دهيد ما خداحافظي کنيم. به نظرم صادقانه بايد صحبت کنيم. اگر يک رأي گيري باشد، چون شايد در

ص: 4448

اين پنج سال بعضي ها خسته شده باشند. هرکس با يک پيامک اعلام کند که موافق حضور ما در برنامه هست يا نه.

شريعتي: ما همچنان محتاج آموزه هاي نهج البلاغه هستيم. امروز صفحه 519 قرآن کريم، آيات 16 تا 35 سوره مبارکه قاف در سمت خدا تلاوت مي شود.

«وَ لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ وَ نَعْلَمُ ما تُوَسْوِسُ بِهِ نَفْسُهُ وَ نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَيْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِيدِ «16» إِذْ يَتَلَقَّى الْمُتَلَقِّيانِ عَنِ الْيَمِينِ وَ عَنِ الشِّمالِ قَعِيدٌ «17» ما يَلْفِظُ مِنْ قَوْلٍ إِلَّا لَدَيْهِ رَقِيبٌ عَتِيدٌ «18» وَ جاءَتْ سَكْرَةُ الْمَوْتِ بِالْحَقِّ ذلِكَ ما كُنْتَ مِنْهُ تَحِيدُ «19» وَ نُفِخَ فِي الصُّورِ ذلِكَ يَوْمُ الْوَعِيدِ «20» وَ جاءَتْ كُلُّ نَفْسٍ مَعَها سائِقٌ وَ شَهِيدٌ «21» لَقَدْ كُنْتَ فِي غَفْلَةٍ مِنْ هذا فَكَشَفْنا عَنْكَ غِطاءَكَ فَبَصَرُكَ الْيَوْمَ حَدِيدٌ «22» وَ قالَ قَرِينُهُ هذا ما لَدَيَّ عَتِيدٌ «23» أَلْقِيا فِي جَهَنَّمَ كُلَّ كَفَّارٍ عَنِيدٍ «24» مَنَّاعٍ لِلْخَيْرِ مُعْتَدٍ مُرِيبٍ «25» الَّذِي جَعَلَ مَعَ اللَّهِ إِلهاً آخَرَ فَأَلْقِياهُ فِي الْعَذابِ الشَّدِيدِ «26» قالَ قَرِينُهُ رَبَّنا ما أَطْغَيْتُهُ وَ لكِنْ كانَ فِي ضَلالٍ بَعِيدٍ «27» قالَ لا تَخْتَصِمُوا لَدَيَّ وَ قَدْ قَدَّمْتُ إِلَيْكُمْ بِالْوَعِيدِ «28» ما يُبَدَّلُ الْقَوْلُ لَدَيَّ وَ ما أَنَا بِظَلَّامٍ لِلْعَبِيدِ «29» يَوْمَ نَقُولُ لِجَهَنَّمَ هَلِ امْتَلَأْتِ وَ تَقُولُ هَلْ مِنْ مَزِيدٍ «30» وَ أُزْلِفَتِ الْجَنَّةُ لِلْمُتَّقِينَ غَيْرَ بَعِيدٍ «31» هذا ما تُوعَدُونَ لِكُلِّ أَوَّابٍ حَفِيظٍ «32» مَنْ خَشِيَ الرَّحْمنَ بِالْغَيْبِ وَ جاءَ بِقَلْبٍ مُنِيبٍ «33» ادْخُلُوها بِسَلامٍ ذلِكَ يَوْمُ الْخُلُودِ «34» لَهُمْ ما يَشاؤُنَ فِيها وَ لَدَيْنا مَزِيدٌ «35»

ترجمه: و همانا ما انسان را آفريده ايم و هر چه را كه نفسش او را وسوسه مى كند مى دانيم و ما

ص: 4449

از شريان و رگ گردن به او نزديك تريم (و بر او مسلّطيم). (ياد كن) آنگاه كه دو فرشته (ملازم انسان) از راست و چپ، (به مراقبت) نشسته (اعمال آدمى را) دريافت مى كنند. (انسان) هيچ سخنى به زبان نمى آورد، مگر آنكه در كنارش (فرشته اى) نگهبان حاضر و آماده (ثبت) است. و بى هوشى مرگ به راستى فرا رسد (و به انسان گفته شود:) اين همان است كه همواره از آن مى گريختى. و در صور (رستاخيز) دميده شود، اين است روز تحقّق وعده عذاب. و هركس (به صحنه قيامت) مى آيد، با او دو فرشته است كه يكى او را به جلو سوق مى دهد و ديگرى گواه اوست. (به او گفته مى شود:) همانا از اين صحنه در غفلتى (عميق) بودى، پس پرده (غفلت) تو را كنار زديم وامروز چشمت تيزبين شده است. و (فرشته) همراه او گويد: اينك (نامه اعمال او) نزد من آماده است. (خداوند به دو فرشته سائق و شهيد خطاب مى كند:) هر كفرپيشه لجوج را به دوزخ افكنيد. (آن كه) سخت مانع خير است و متجاوز و شبهه افكن. آنكه با خداوند يكتا، معبود ديگرى قرارداد، پس او را در عذاب سخت بيفكنيد. (شيطان،) هم نشين او گويد: پروردگارا! من او را به طغيان وادار نكردم، بلكه او خودش در گمراهى عميق و دور بود. (خداوند فرمايد:) نزد من با يكديگر مشاجره نكنيد، من پيش از اين وعده عذاب را به شما داده بودم. فرمان (افكندن كافر در دوزخ) نزد من تغيير نمى يابد و من هرگز به بندگانم، ستم نكنم. روزى كه به دوزخ گوييم: آيا پر شدى؟ و او گويد: آيا بيش از اين هم هست؟

ص: 4450

و بهشت را براى تقواپيشگان نزديك آورند، بى آنكه دور باشد. (به آنان گويند:) اين است آنچه به شما وعده داده مى شد كه براى هر انسان پرانابه توبه كار و حافظ (حدود الهى) است. آن كه در نهان از خداى رحمان خشيت داشته و با انابه كننده توبه كار (به سراغ خدا) آمده است. (به آنان گويند:) به سلامت وارد بهشت شويد. اين روز (براى شما) جاودانه است. براى اهل بهشت در آنجا هر چه بخواهند آماده است و نزد ما افزون (بر آن چه خواهند، موجود) است.

شريعتي: دعا بفرماييد.

حاج آقاي حسيني: چون خيلي از عزيزان عازم سفر هستند، يک دعاي سفر هست که در کانال برنامه هم قرار دادند، اگر کسي هم سفر نرفت، غصه نخورد. چون خيلي ها پيام دادند که ما نه خريد عيد کرديم و نه سفر مي رويم. اشکالي ندارد. ما هم سفر نمي رويم و خريد هم نمي کنيم. چهارده روز را در حرم حضرت معصومه(س) هستيم. عصر عاشورا سيدالشهداء اين دعا را خواندند. «بِحَقِّ يس وَالْقُرْآنِ الْحَكيمِ وَ بِحَقِّ طه وَ الْقُرْآنِ الْعَظيمِ يا مَنْ يَقْدِرُ عَلى حَوآئِجِ السّآئِلينَ يا مَنْ يَعْلَمُ ما فِى الضَّميرِ يا مُنَفِّساً عَنِ الْمَكْرُوبينَ يا مُفَرِّجاً عَنِ الْمَغْمُومينَ يا راحِمَ الشَّيْخِ الْكَبيرِ يا رازِقَ الطِّفْلِ الصَّغيرِ يا مَنْ لايَحْتاجُ اِلَى التَّفْسيرِ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ» خدايا به حق محمد و آل محمد مريض ها لباس عافيت بپوشان. گرفتاري ها برطرف بفرما. حوائج ملتمسين دعا برآورده بخير بفرما. سال آينده را سال ظهور حضرت ولي عصر قرار بده. خدايا به حق محمد و آل محمد ما را هم مورد عنايت اهل بيت قرار بده.

شريعتي: بهترين ها نصيب شما شود. اللهم

ص: 4451

صل علي محمدٍ و آل محمد و عجل فرجهم.

1396

96-01-15- سيره تربيتي اميرالمؤمنين در نهج البلاغه- شرح حکمت 470

بسم الله الرحمن الرحيم و صلي الله علي محمد و آله الطاهرين

شريعتي: سلام مي کنم به همه شما دوستان خوبم. خانم ها و آقايان، بيننده هاي خوب و نازنين ما و شنونده هاي گرانقدر ما. انشاءالله هرجا که هستيد دل و جان شما بهاري و سبز باشد. افتخار اين را داريم که اولين جلسه حاج آقاي حسيني عزيز را در سال 96 تقديم لحظات ناب و نوراني شما کنيم. حاج آقاي حسيني سلام عليکم. خيلي خوش آمديد. سال نو شما مبارک باشد.

حاج آقا حسيني: عرض سلام خدمت همه بينندگان و شنوندگان برنامه سمت خدا دارم. سالي همراه با موفقيت و سلامت و سعادت براي همه عزيزان باشد انشاءالله. تشکر ويژه اي هم از دوستان دارم که اين دکور ويژه را ايجاد کردند.

شريعتي: از سيره ي تربيتي امام علي (ع) در نهج البلاغه براي ما مي گوييد.

حاج آقاي حسيني: بسم الله الرحمن الرحيم. در بخش حکمت هاي نهج البلاغه، حکمت 470 است. «وَ سُئِلَ عَنِ اَلتَّوْحِيدِ وَ اَلْعَدْلِ» از اميرالمؤمنين سؤال کردند: شما توحيد و عدل الهي را توضيح بدهيد. «فَقَالَ (ع) اَلتَّوْحِيدُ أَلاَّ تَتَوَهَّمَهُ وَ اَلْعَدْلُ أَلاَّ تَتَّهِمَهُ» بعضي از شارحين نهج البلاغه ديدند در ذيل اين کلام اميرالمؤمنين(ع) نوشتند: اگر در باب توحيد و عدل ما هيچ کلامي جز همين دو جمله را از اميرالمؤمنين(ع) نداشتيم، براي فضل و مقام و بلاغت و فصاحت اميرالمؤمنين کافي بود. اگر کسي مي خواهد بداند اميرالمؤمنين در چه درجه اي از فصاحت و بلاغت کلام است، فقط همين دو کلمه را از اميرالمؤمنين مي شنيد. در توحيد حضرت فرمود: «اَلتَّوْحِيدُ أَلاَّ تَتَوَهَّمَهُ وَ اَلْعَدْلُ أَلاَّ تَتَّهِمَهُ» بد نيست

ص: 4452

اشاره کنم. کلمات اميرالمؤمنين(ع) در عين اينکه در اوج فصاحت و بلاغت است، مراتبي دارد. بعضي از آنها در قله ي فصاحت و بلاغت است.

مثلاً حضرت يک کلامي در خبطه 21 دارند. «تَخَفَّفُوا تَلْحَقُوا» واقعاً نمي شود ترجمه کرد. اين واژه را نمي شود در يک بيان فارسي ترجمه کرد و آن زيبايي در اين باشد. کسي شعر حافظ را به عربي برگرداند. به همان زيبايي مي شود بيان کرد؟ نمي شود. اينقدر کلام اميرالمؤمنين زيباست. واقعاً نمي شود ترجمه کرد. سيد رضي(ره) که نهج البلاغه را جمع کردند، فرمودند: «إن هذا الکلام لو وزن بعد کلام الله سبحانه و بعد کلام رسول الله ص بکل کلام لمال به راجحا و برز عليه سابقا» بعد از قرآن و بعد از کلام رسول خدا، با هر کلامي مقايسه کنيد اين کلام بالاتر است. «تخففوا تلحقوا» يعني سبک بال باشيد تا برسيد. آدم هاي سنگين بال نمي رسند. در قافله ها و کاروان ها، آنهايي که بارشان سبک تر است زودتر مي رسند. در دنيا هم همينطور است. در عين اينکه انسان دنيا را دارد، اگر سبک بال باشد، زود مي رسد. سنگين باشد و بخواهد بارش را جمع کند، از قافله جا مي ماند.

يکي از شارحين نهج البلاغه مرحوم ميرزا حبيب الله خويي است. علامه خويي(ره) است. ايشان براي نهج البلاغه شرح نوشته است که 22 جلد چاپ شده است. از شاگردان ميرزاي شيرازي بوده است. شرح او انصافاً يکي از بهترين و زيباترين شرح هاي نهج البلاغه است. حدود هفتاد سال پيش از دنيا رفته و در حرم حضرت عبدالعظيم به خاک سپرده شده است. ايشان مثال مي زند و مي گويد: واقعاً نمي شود کلمات اميرالمؤمنين را با بعضي ديگر مقايسه کرد. در کلمات قصار کلمه

ص: 4453

35 حضرت مي فرمايد: «أَشْرَفُ الْغِنَى تَرْكُ الْمُنَى» اين را با چه چيزي مي شود مقايسه کرد. شرافت مندانه ترين بي نيازي اين است که انسان آرزوهايش را کم کند و کنار بگذارد. حضرت مي فرمود: آرزوهاي انسان بايد با واقعيت ها هماهنگ باشد. ما به تمام آرزوهايمان نمي رسيم. اين به ثروت و به مال نيست. اينهايي که دارند گداتر از همه هستند. اينطور نيست که انسان با داشتن مستغني شود. ممکن است دستش از همه جا خالي باشد ولي در اوج قناعت باشد. گفت: ما آبروي فقر و قناعت نمي بريم.

مرحوم ميرزا حبيب الله خويي(ره) باز کلمه حکمت آميز، کلمه ي 428 را هم سرآمد کلمات حضرت مي داند. «مِسْكِينٌ ابْنُ آدَمَ» انسان مسکين و بيچاره است. چرا؟«مَكْتُومُ الْأَجَلِ مَكْنُونُ الْعِلَلِ مَحْفُوظُ الْعَمَلِ» انسان از طرفي اجلش مکتوم است. کي مرگ اين مي رسد؟ اجل ما نامعلوم است. «مَكْنُونُ الْعِلَلِ» بيماري هاي ما هم پنهان است. يک مرتبه مي گويند: فلان بيماري را مبتلا شدي و يک ماه هم بيشتر مهلت نمي دهد. «مَحْفُوظُ الْعَمَلِ» در عين حال که اجل ما نامعلوم است و بيماري هاي ما پنهان است، ولي اعمال خوب و بد ما نزد خدا محفوظ است. «تُؤْلِمُهُ الْبَقَّةُ وَ تَقْتُلُهُ الشَّرْقَةُ وَ تُنْتِنُهُ الْعَرْقَةُ»، «تُؤْلِمُهُ الْبَقَّةُ» يک پشه او را آزار مي دهد. ياد حاج آقاي قرائتي بخير که در ايام عيد هم خيلي زحمت کشيدند. ما از برنامه هاي خوب ايشان خيلي استفاده کرديم. ايشان مي فرمودند: آدم از ترس پشه در پشه بند مي رود. آدمي که اينقدر ادعا دارد از ترس پشه در پشه بند مي رود. «وَ تَقْتُلُهُ الشَّرْقَةُ» گاهي يک قطره آب او را مي کشد. يک قطره آب اگر مسير خودش را طي نکند قاتل

ص: 4454

انسان است، «تُنْتِنُهُ الْعَرْقَةُ» اين همه ادعا دارد، يکوقت بوي بد عرقش ديگران را آزار مي دهد. خودش را هم آزار مي دهد. آدم با اين ادعا «مِسْكِينٌ ابْنُ آدَمَ» اجلش نامعلوم است. بيماري هايش پنهان است. اما اعمالش محفوظ است. يک پشه او را آزار مي دهد. يک قطره آب قاتلش مي شود. يک بوي بدنش خودش و ديگران را آزار مي دهد. مرحوم ميرزا حبيب الله خويي مي گويد: اين از کلماتي است که سرآمد کلمات هست.

پس همه کلمات اميرالمؤمنين(ع) در يک درجه نيست. در قرآن هم مفسرين بيان کردند. آيات قرآن همه يکسان نيست. همه آيات قرآن معجزه است ولي نورانيت و درجه آن يکي نيست. مثلاً سوره مبارکه نور، مفسرين وقتي مي خواهند مثال بزنند «اللَّهُ نُورُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ مَثَلُ نُورِهِ كَمِشْكاةٍ فِيها مِصْباحٌ الْمِصْباحُ فِي زُجاجَةٍ الزُّجاجَةُ كَأَنَّها كَوْكَبٌ دُرِّيٌّ» (نور/35) اين نورانيت کجاست. يک آيه ديگر درجاتش متفاوت است. در کلمات حضرت هم همينطور است. بعضي از شارحين مي گويند: اگر ما هيچ چيزي از اميرالمؤمنين نداشتيم، هيچ کلام و خطبه اي نداشتيم جز همين يک جمله کوتاه، از حضرت سؤال کردند توحيد را بيان کنيد. عدل را بيان کنيد. فرمود: «اَلتَّوْحِيدُ أَلاَّ تَتَوَهَّمَهُ وَ اَلْعَدْلُ أَلاَّ تَتَّهِمَهُ» من توحيد را اشاره کوتاهي کنم.

فرمود: توحيد اين است که «اَلتَّوْحِيدُ أَلاَّ تَتَوَهَّمَهُ» يعني با وهم خودت نخواهي خدا را تعريف کني. هرچه به وهم و خيال ما بيايد، محدود است. وهم ما محدود است. خيال و فکر ما به خداوند نامحدود است. ما هرچه فکر کنيم بخواهيم بدانيم خدا چيست، قدرت و عظمت خدا باز به وهم ما نمي رسد. چون ما مخلوق هستيم. ما بنده هستيم. وهم

ص: 4455

ما خيال خود ماست. ما نمي توانيم خالق ازلي و ابدي را در وهم خودمان بيان کنيم. سنايي يک شعر بسيار زيبايي دارد.

نتوان وصف تو گفتن که تو در وصف نگنجي *** نتوان شبه تو گفتن که تو در وهم نيايي

ما بخواهيم خدا را به ذهن خودمان «اَلتَّوْحِيدُ أَلاَّ تَتَوَهَّمَهُ» فکر نکنيد مي توانيد خدا را توصيف کنيد. همين که بدانيم تو قدرت بر توصيف خدا نداري توحيد است. فکر و خيال محدود ما، وصف محدود ما.

نتوان وصف تو گفتن که تو در وصف نگنجي *** نتوان شبه تو گفتن که تو در وهم نيايي

پس معناي توحيد اين است.

«وَ اَلْعَدْلُ أَلاَّ تَتَّهِمَهُ» چه زماني تو معتقد به عدالت خدا هستي و خدا را به عدالت مي داني؟ يعني چه خدا را متهم نکني؟ شارحين نهج البلاغه چهار بيان گفتند. هر چهار مورد جالب است. بيان اول اين است که گفتند: خدا را متهم نکني يعني خطاهاي خودت را به حساب پروردگار نگذاري. يکي از اشکالات ما در زندگي اين است، ما اشتباه مي کنيم. چون ما انسان ها مسئوليت پذير نيستيم، يکي از ويژگي هاي ما اين است که نمي خواهيم مسئوليت پذير باشيم. مي گرديم يک مقصر پيدا کنيم. اين خلاف عدل است. اگر تو خدا را عادل مي داني بسم الله، چهار معنا دارد. 1- خطاي خودت را به حساب خدا نگذار. اين خيلي مهم است. من خواهش مي کنم اين يک جمله در ذهن عزيزان بماند. کلمات حکمت آميز کلمه 470 است. از اميرالمؤمنين سؤال کردند: عدالت يعني چه؟ ما خدا را عادل مي دانيم چطور فکر کنيم؟ «أَلاَّ تَتَّهِمَهُ» خدا را متهم نکن. اول اينکه خطاي

ص: 4456

خودمان را به حساب خدا نگذاريم. اين خيلي به ما کمک مي کند.

بخش مهمي از نارضايتي هايي که امروز ما در زندگي از خدا داريم، داد مي زنيم. فرياد مي زنيم چرا اين مشکل براي ما ايجاد شد؟ يک بخشي بخاطر همين است. به اين چهار چيز برمي گردد. محاسبات خودت اشتباه است. من چند مثال بزنم. مثلاً خواستگاري يک دختر خانمي آمدند، پدر و مادر به جاي اينکه حواسش به اخلاق و ديانت داماد باشد، فقط به فکر شغل و درآمد داماد هستند. ماشين او چه باشد. خانه دارد يا نه؟ ثروتش چه باشد؟ همه اينها را بررسي کرده و از بس در اينها فرو رفته، يادش رفته ببيند اين اخلاقش چطور است؟ ديانت او چطور است؟ ازدواج مي کند شش ماه بعد طلاق مي گيرد، مي گويد: خدايا کجاي محاسبات ما اشتباه بود؟ چرا اينطور شد؟ «أَلاَّ تَتَّهِمَهُ» خدا را متهم نکن، خودت را متهم کن.

من ديدم بعضي ها مي گويند: ما استخاره هم کرديم، استخاره خيلي خوب آمد. اصلاً جاي استخاره نيست. شما در زندگي ائمه(ع) ببينيد چقدر ما را تشويق به استخاره کردند؟ چند روايت است که در کارهايتان استخاره کنيد. اين هم استخاره اي که ما امروز انجام مي دهيم؟ آقا مي خواهي دخترت را شوهر بدهي بايد تحقيق کني. استخاره با قرآن يا تسبيح به شما مي گويد: تمام زواياي زندگي داماد اين است؟ استخاره جاي خود دارد.

من شوخي نمي کنم. باور کنيد واقعيت است. سيد بزرگواري بود از دنيا رفت. من گاهي نزد ايشان مي رفتم. در يک شهرستاني بود. خيلي هم جوان ها به او علاقه داشتند. الآن قبر او زيارتگاه شده است. عالم ديني نبود ولي مورد احترام مردم بود.

ص: 4457

من نزد او مي رفتم، جوان ها هم دورش بودند. از خدا مي خواستند يک اشاره کند يک خدمتي برايش بکنند. يک وقتي به من گفت: من تشنه هستم. گفتم: تشنه هستي بگو برايت آب بياورند. گفت: استخاره کردم بد آمده است. دوباره استخاره کرد. چند استخاره مي کرد تا خوب بيايد. وقتي خوب مي آمد مي گفت: آب بياوريد. گفتم: بايد آب را بخوريد. گفت: نه! استخاره کردم آب بياورند. استخاره نکردم آب بخورم. يک استخاره ديگر مي کرد. بد مي آمد مي گفت: ببريد. خوردن آب بد آمده است. زندگي اين است. من ديدم کساني را که مبتلا هستند. مي خواهد تجارتي انجام دهد.

من آقايي را ديدم و به نظرم شغل او در آن منطقه به نظر نمي آمد. گفت: من استخاره کردم و خوب است. اتفاقاً شغل هم نگرفت و بنده خدا بعد از مدتي مغازه را جمع کرد و کلي ضرر کرد. آدم با استخاره مغازه باز مي کند؟ يک شغل تجاري با استخاره مشخص مي شود؟ بررسي و مشورت مي خواهد. خدا را متهم نکنيم. تقصيرها را گردن خدا نياندازيم.

در همين سفرهاي نوروزي که گذشت من ديدم بعضي ها برايشان حوادثي پيش آمده است، شما اين همه بگوييد: دعاي سفر خوانديم و صدقه داديم. پس چرا ما تصادف کرديم؟ آقا تو به جاي 90 تا، 190 تا سرعت رفتي. تخلف کردي. ماشينت مشکل داشت. رعايت نکردي. بعد مي گويي: چون صدقه دادم هيچ مشکلي براي من پيش نبايد بيايد؟ روايتي ديدم در کافي شريف است. از نبي مکرم اسلام است. ما الآن در اين تصادفاتي که مي شود، عابر پياده مي گويد: من صبح صدقه دادم. قرآن خواندم. آيت الکرسي خواندم. پس چرا من تصادف کردم؟

ص: 4458

مگر شما نمي گوييد: صدقه مؤثر است؟ حتماً مؤثر است و خوب است. من هنوز هم سر حرفي که زدم هستم. الآن شما بياييد نيم ساعت در يک خيابان پر تردد دوربين بگذاريد. يک پيرزن و يک خانم با بچه را آن طرف خيابان مي گذاريم، جلوي خط عابر هم نگه مي داريم. اگر بعد از نيم ساعت آمديد و ديديد يک وسيله نقليه ايستاد، من جايزه مي دهم!

1400 سال پيش پيامبر خدا فرمود: يکي از نمونه هاي ظلم اين است. «إِنَّ مِنَ الْجَوْرِ أَنْ يَقُولَ الرَّاكِبُ لِلْمَاشِى الطَّرِيقَ» (كافى،ج6، ص540) سواره به پياده مي گويد: کنار برو، راه براي من است. برايش بوق بزند. سرش داد بزند. پيامبر 1400 سال پيش حق تقدم عابر پياده را گفته است. «من الجَور» ظلم اين است. سواره به پياده بگويد: کنار برو. خوب عمل کن! اروپايي ها دارند عمل مي کنند. بحث سياه نمايي و سفيد نمايي نيست. واقعيت است.

همين روزها در خبرها خوانديم بسياري از تلفات رانندگي مخصوصاً در ايام نوروز يا در طول سال براي ماشين پرايد است. ما در آستانه چهل سالگي انقلاب هستيم. چهل سال است هر دولتي آمده به صنعت خودرو باج داده است. خودرو سازها پيشرفت کنند. وضعيت صنعت خودروسازي خوب شود. بي نياز شود. آخرش چه شد؟ واقعاً پرايد شايسته ملت ماست؟ اين ماشين شايسته مردم ماست؟ در موشک اين همه ادعا داريم و حرف براي گفتن داريم. در جاهاي ديگر حرف براي گفتن داريم. چهل سال است اينها هرچه گفتند، گفتيم: شما راست مي گوييد. مردم بي خود مي گويند و حق با شماست. آخر همين پرايد شد! «وَ اَلْعَدْلُ أَلاَّ تَتَّهِمَهُ» نگوييد: اين چه کشور اسلامي است که

ص: 4459

سالي شانزده، هفده هزار تا تلفات مي دهد؟ ما مسلمان هستيم. چطور اروپايي ها در يک کشور آمارشان پانصد نفر است. آنوقت ما شانزده، هفده هزار نفر تلفات مي دهيم؟ خدا را متهم نکنيم. خودمان را متهم کنيم. ما نخواستيم قدم صحيح برداريم. عدالت اين است، تفسير عدالت اين است.

من يک مثال ديگر بزنم. الآن در مثال هايي که بيان کردم، همين بحثي که امسال شروع شده حقم هست. گفتند: امسال سال اشتغال باشد. سال توليد باشد. ما به خودکفايي برسيم. ما جمهوري اسلامي هستيم. مردم خوب و متدين اينقدر زحمت کشيدند. پس چطور ما اين همه مشکل بيکاري داريم؟ چرا هنوز مشکل اشتغال حل نشده است؟ مگر مردم با صداقت رفتار نکردند؟ خدا را متهم نکنيم. برخي از مراجع بزرگوار تقليد جمله ي قشنگي گفتند. فرمودند: با اين بانک هايي که داريم، قطعاً هيچگاه ما نه به اشتغال خواهيم رسيد و نه به توليد خواهيم رسيد! مراجع ما اينقدر اين مسأله را هر روز مي گويند تا حل شود. دنيا چطور اين مشکل را حل کرده است؟

هر دولتي اين ماه هاي آخر که مي شود، مي گويد: از کارهاي مهم ماست که ما بايد مشکل بانکي را حل کنيم. مگر با اين وضع مي شود مشکلات را حل کرد؟ در برنامه اي از مردم سؤال کردند: شما از بانک راضي هستيد يا نه؟ 96 درصد گفتند: ناراضي هستيم. بعد شما خدا را متهم مي کنيد؟

در پيام ها ديدم بعضي از مردم نوشتند که مراجع هر روز هم بگويند، ما کافي نمي دانيم. اقدامي مي خواهيم نظير اقدامي که ميرزاي شيرازي در تحريم تنباکو کرد. هر رئيس جمهور و هر رئيس مجلسي آمده مي گويد: ما زورمان به بانک

ص: 4460

نمي رسد. هرچه مي گوييم: شما بنگاه داري نکنيد. املاکتان را بفروشيد. مي گويند: زورمان نمي رسد. اگر زورشان نمي رسد پس يک حرکتي مثل ميرزاي شيرازي لازم است.

مي خواهم بگويم: نگوييم اي خدا ما مسلمان هستيم. چرا دختر من ازدواج کرد، طلاق گرفت؟ ما مسلمان هستيم چرا تصادف کردم؟ ما فقط خدا را مقصر مي دانيم. اگر مي خواهي يک برنامه اي داشته باشي، کسب و کاري داشته باشي، ازدواجي داشته باشي، فکر داشته باش. تدبير داشته باش. مشورت داشته باش.

شريعتي: الآن که ماه رجب است خيلي ها نسبت به بيمه ماشين خودشان بي توجه هستند. يک اتفاقي مي افتد و گوشه زندان مي افتند و بعد مي گويند: چرا اينطور شد؟

حاج آقاي حسيني: ما در زواياي زندگي مان خدا را متهم مي کنيم. آمار مي دهند که از ده ميليون موتور سواري که داريم، هشت ميليون بيمه نيستند. الآن پيام مي دهند که به شرکت هاي بيمه بگوييد: انصاف داشته باشند. البته شرکت هاي بيمه هم تخفيف هايي دادند.

خدا شهيد مطهري را رحمت کند. ايشان مي فرمايد: از ويژگي هاي ما انسان ها اين است که سعي مي کنيم در اشتباهات مسئوليت را گردن ديگري بياندازيم. آقا سوار ماشين است و رانندگي مي کند. حواسش پرت است و يک تصادفي مي کند. نمي خواهد بگويد: من اشتباه کردم. مي گردد ببيند چه کسي مقصر است؟ به خانمش مي گويد: از بس حرف مي زني. براي من اعصاب نمي گذاريد! مي گويد: هفته گذشته همسرم با من دعوا کرد. هنوز فکرم مشغول است، تصادف کردم.

همه مي گويند: استفاده از طبيعت خيلي خوب است. ولي تقريباً هشتاد ميليون از مردم ما مي گويند: از نحسي سيزده فرار کنيم. واقعاً سيزده نحس است؟ يکوقت مي خواهيم به دامن طبيعت برويم، خوب است. علامه طباطبايي(ره) يک بحثي

ص: 4461

دارد. ما دو جاي قرآن بحث نحس را داريم. يکي در سوره مبارکه قمر و يکي سوره مبارکه فصلت است. «فَأَرْسَلْنا عَلَيْهِمْ رِيحاً صَرْصَراً فِي أَيَّامٍ نَحِسات » (فصلت/16) ما در روز نحسي عذاب را بر آنها نازل کرديم. اما قرآن نقطه مقابل اين مي گويد: ما روز و شب مبارک داريم. «إِنَّا أَنْزَلْناهُ فِي لَيْلَةٍ مُبارَكَة» (دخان/3) شب قدر چه شبي است. پس قرآن هم مي گويد: ما شب قدر داريم. قرآن هم مي گويد: ما شب مبارک و روز نحس داريم. پس ما درست مي گوييم؟ مرحوم علامه طباطبايي مي فرمايد: نه اشتباه نکن. اگر قرآن آن روز را نحس دانسته، چرا نحس است؟ اگر روزي ملتي مستحق نزول عذاب الهي شدند، در سوره مبارکه فصلت و سوره مبارکه قمر داستان عذاب بر قوم عاد است. قوم عاد کاري کردند که عذاب الهي بر آنها نازل شود. اگر امتي به جاي اينکه بندگي خدا را کنند، کاري کردند عذاب الهي بر آنها نازل شود آن روز حتماً نحس است. چرا؟ چون ما بدي کرديم و نحسي از ماست. روز خصوصيت ندارد. آن شبي که انسان شايسته دريافت نزول رحمت الهي است، «تَنَزَّلُ الْمَلائِكَةُ وَ الرُّوحُُ فِيها بِإِذْنِ رَبِّهِمْ مِنْ كُلِّ أَمْرٍ، سَلامٌ هِيَ حَتَّى مَطْلَعِ الْفَجْرِ» (قدر/4 و 5) شبي که تمام مردم به در خانه خدا مي روند. اين باز به خود ما برمي گردد. هرکس روز سيزده فروردين بيرون رفته، نمي خواهيم بگوييم: اعتقاد دارد. خيلي از مردم بخاطر اينکه تعطيل است بيرون مي روند. اما اگر کسي به نحوست سيزده اعتقاد دارد، مرحوم علامه طباطبايي مي گويد: به چه برهان عقلي شما مي توانيد اقامه کنيد براي اينکه فلان روز نحس است؟

ص: 4462

اسلام با سنت هاي تمام اقوام و ملت ها موافق است اگر سنت معقول و درستي باشد.

مرحوم شيخ صدوق نقل کردند که روز اول نوروز کسي فالوده اي آورد. بعضي نقل کردند سلمان فارسي فالوده اي خدمت اميرالمؤمنين آورد. در من لا يحضر الفقيه شيخ صدوق است. حضرت فرمود: اين چيست؟ گفت: ما رسم داريم روز اول نوروز چنين فالوده اي را مي خوريم و براي شما هم هديه آورديم. حضرت فرمود: «نيرزونا کل يوم» هر روز ما را نوروز کنيد. اگر نوروز به هديه دادن است. به ديد و بازديد است. به نظافت و بهداشت است و به خانه تکاني است. اين جمله اي که در بين ما مرسوم است، «هر روزتان نوروز باد» احتمالاً بايد از همين کلام اميرالمؤمنان گرفته شده باشد. اميرالمؤمنين فرمود: هر روز ما را نوروز کن. پس کسي مخالف نيست. ديد و بازديدش خوب، صله ارحامش خوب، اما مرحوم علامه مي گويد: دليل عقلي بياورد به چه دليل شما اين روز را نحس مي دانيد؟ آقا اين روز نحس است. اگر نحس است به اعمال ما برمي گردد.

شريعتي: مثل همان کلام حضرت علي که فرمودند: هر روزي در آن معصيت نشود، آن روز عيد است.

حاج آقاي حسيني: باز در نهج البلاغه حضرت است که مي فرمايد: «الفأل حق» فال خوب بزنيد. «الطيرة ليست بحق» فال بد زدن خوب نيست، فال خوب بزنيد. مرحوم علامه طباطبايي مي فرمايد: اتفاقاً اينکه در بعضي روايات به نحوست فلان روز اشاره شده است، بخاطر اينکه مردم درگير بودند. وقتي درگير هستند به اين آساني نمي شود اين فکر را از ذهنشان بيرون برد. ائمه گفتند: باشد شما مي گوييد هست، با صدقه مشکلت را حل

ص: 4463

کن. خودت را خانه نشين نکن! با توکل، با صدقه، اما اعتقادت نداشته باش.

در تحف العقول که يکي از کتاب هاي حديثي قديمي و از کتاب هاي بسيار مهم ما هست، آمده که کسي خدمت امام هادي(ع) رفت. «وَ اَلْعَدْلُ أَلاَّ تَتَّهِمَهُ» اميرالمؤمنين فرمود: خدا را متهم نکنيد. موضوع بحث را گم نکنيم! خطاي خودمان را به حساب پروردگار نگذاريم. مرحوم مطهري يک فرمايشي در مورد سيزده داشتند. ايشان با چه ناراحتي مي فرمودند: نحسي در فکر است. فکرت را اصلاح کن. براي سيزده نيست! در همين ماه رجب ولادت اميرالمؤمنين در سيزدهم ماه رجب است. کسي جرأت دارد بگويد: نحس است؟

شخصي خدمت امام هادي(ع) آمد. مي گويد: وقتي خدمت حضرت مي رفتم، انگشت من مجروح بود. اتفاقاً در مسير يک سواره اي با من برخورد کرد. کتف مرا مصدوم کرد. ازدحام جمعيت بود و در فشار جمعيت لباس هايم پاره شد. گفت: تا خدمت امام هادي رفتم و نشستم، گفتم: خدا از شر اين روز مرا نجات بدهد. چه روز نحسي است! انگشت مجروح و کتف مصدوم و لباس پاره! خدا مرا از شر اين روز حفظ کند. تا اين جمله را گفتم، امام هادي فرمود: «يا حسن! هذا و انت تغشا نا» تو با ما رفت و آمد داري. با ما ارتباط داري. چرا اين حرف را زدي؟ «ترمي بذنبک ما لا ذنب له» اين روز که گناهي ندارد. چرا روز را متهم کردي؟

من يادم است کسي را که حسينيه مي آمد، اولين نفر در حسينيه را باز مي کرد و آخرين نفر در را مي بست. من سه وعده ماه رمضان در مسجد نماز مي خواندم، به مسجد نمي آمد. گفتم:

ص: 4464

مسلمان چرا مسجد نمي آيي؟ گفت: من يک روز مسجد آمدم، فال بد زدم. در راه دو سه حادثه براي من پيش آمد. ديگر در عمرم مسجد نرفتم. اگر فکرمان را اصلاح کرديم همه چيز درست مي شود.

شريعتي: دعا بفرماييد و آمين بگوييم.

حاج آقاي حسيني: انشاءالله دوستان عنايتي کنند و وقت برنامه زيادتر شود.

شريعتي: انشاءالله همين وقت مختصر هم براي همه ما پر برکت باشد با کلام نوراني اميرالمؤمنين علي (ع). قرار روزانه ي ما تلاوت صفحه 540 قرآن کريم، آيات 19 تا 24 سوره مبارکه حديد است.

«وَ الَّذِينَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَ رُسُلِهِ أُولئِكَ هُمُ الصِّدِّيقُونَ وَ الشُّهَداءُ عِنْدَ رَبِّهِمْ لَهُمْ أَجْرُهُمْ وَ نُورُهُمْ وَ الَّذِينَ كَفَرُوا وَ كَذَّبُوا بِآياتِنا أُولئِكَ أَصْحابُ الْجَحِيمِ «19» اعْلَمُوا أَنَّمَا الْحَياةُ الدُّنْيا لَعِبٌ وَ لَهْوٌ وَ زِينَةٌ وَ تَفاخُرٌ بَيْنَكُمْ وَ تَكاثُرٌ فِي الْأَمْوالِ وَ الْأَوْلادِ كَمَثَلِ غَيْثٍ أَعْجَبَ الْكُفَّارَ نَباتُهُ ثُمَّ يَهِيجُ فَتَراهُ مُصْفَرًّا ثُمَّ يَكُونُ حُطاماً وَ فِي الْآخِرَةِ عَذابٌ شَدِيدٌ وَ مَغْفِرَةٌ مِنَ اللَّهِ وَ رِضْوانٌ وَ مَا الْحَياةُ الدُّنْيا إِلَّا مَتاعُ الْغُرُورِ «20» سابِقُوا إِلى مَغْفِرَةٍ مِنْ رَبِّكُمْ وَ جَنَّةٍ عَرْضُها كَعَرْضِ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ أُعِدَّتْ لِلَّذِينَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَ رُسُلِهِ ذلِكَ فَضْلُ اللَّهِ يُؤْتِيهِ مَنْ يَشاءُ وَ اللَّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظِيمِ «21» ما أَصابَ مِنْ مُصِيبَةٍ فِي الْأَرْضِ وَ لا فِي أَنْفُسِكُمْ إِلَّا فِي كِتابٍ مِنْ قَبْلِ أَنْ نَبْرَأَها إِنَّ ذلِكَ عَلَى اللَّهِ يَسِيرٌ «22» لِكَيْلا تَأْسَوْا عَلى ما فاتَكُمْ وَ لا تَفْرَحُوا بِما آتاكُمْ وَ اللَّهُ لا يُحِبُّ كُلَّ مُخْتالٍ فَخُورٍ «23» الَّذِينَ يَبْخَلُونَ وَ يَأْمُرُونَ النَّاسَ بِالْبُخْلِ وَ مَنْ يَتَوَلَّ فَإِنَّ اللَّهَ هُوَ الْغَنِيُّ الْحَمِيدُ «24»

ترجمه: و كسانى كه به

ص: 4465

خدا و پيامبرانش ايمان آورده اند، آنان همان كسانى هستند كه سر تا پا صداقتند و نزد پروردگارشان گواهانند، پاداش و نورشان را دارند و كسانى كه كفر ورزيدند و آيات ما را تكذيب كردند، آنان اصحاب دوزخند. بدانيد كه زندگانى پستِ دنيا، چيزى جز بازى و سرگرمى و زينت طلبى و فخر فروشى در ميان خود و افزون طلبى بر همديگر در اموال و فرزندان نيست، همانند بارانى كه گياه آن، كشاورزان را به شگفتى وا دارد، سپس خشك شود و آن را زرد بينى، سپس كاه شود و در آخرت، عذابى شديد (براى گنهكاران) و مغفرت و رضوانى (براى اطاعت كنندگان) از جانب خداوند است و زندگانى دنيا جز كالاى فريبنده نيست. از هم سبقت بگيريد و براى رسيدن به مغفرتى از پروردگارتان و بهشتى كه پهنايش همچون پهناى آسمان و زمين است و براى كسانى آماده شده كه به خدا و پيامبرانش ايمان دارند، اين فضل خداست، به هر كه بخواهد مى دهد و خداوند صاحب فضل و فزون بخشى بزرگ است. هيچ مصيبتى در زمين و نه در جسم و جانتان به شما نرسد، مگر آن كه پيش از آنكه آن را پديد آوريم در لوحى ثبت است، همانا اين امر بر خداوند آسان است. تا بر آنچه از دست داديد، تأسف نخوريد و به آنچه به شما داده شد، (سرمستانه) شادمانى نكنيد و خداوند هيچ متكبر فخرفروشى را دوست ندارد. آنان كه بخل مى ورزند و مردم را به بخل ورزيدن فرمان مى دهند و هر كس (از انفاق و قرض) روى گرداند، پس بى شك خداوند خود بى نياز و ستوده است.

96-01-22- سيره تربيتي اميرالمؤمنين در نهج البلاغه- شرح حکمت 470

بسم الله الرحمن الرحيم و صلي الله

ص: 4466

علي محمد و آله الطاهرين

بي جمالت خبر از دل، اثر از عشق نبود *** تا خداوند علي گفت و تو را خلق نمود

در دل کعبه نشستي و دلش روشن شد *** کعبه حاجي و شد و آماده ي چرخيدن شد

بي سبب نيست که در قلب همه جا داري *** آنچه خوبان همه دارند تو تنها داري

بي سبب نيست که آرام و قرار همه اي *** پدر خاکي و آرام دل فاطمه اي

باز شد کعبه دلش از لب خندان شما *** سينه چاکي چه مي آيد به محبان شما

کعبه يک سنگ نشان بود تو جانش دادي *** قلب اين سنگ نشان را تو نشانش دادي

ساغر عشق به دست تو فقط مي آيد *** هرکه عاشق شده پاي تو وسط مي آيد

جامه يکبار به احرام تو بستن بس نيست *** جان يکبار به عشق تو شکستن بس نيست

حشر چون حجر عدي با کفني چاک خوش است *** مست در محشر تو سر زدن از خاک خوش است

مثل او کاش شهيدان دمشقت باشيم *** چند نوبت همگي کشته ي عشقت باشيم

محو در نقش جهانم، نجف آبادم کن *** پاک کن نقش جهان از دل و آزادم کن

شريعتي: صلي الله عليک يا اميرالمؤمنين. سلام مي کنم به همه شما دوستان خوبم. خانم ها و آقايان، عيد ميلاد با سعادت اميرالمؤمنين،علي (ع) را به همه شما تبريک و شاد باش مي گويم.روز پدر را به همه پدران خوب اين سرزمين تبريک مي گويم. حاج آقاي حسيني سلام عليکم. خيلي خوش آمديد. عيد شما مبارک باشد.

حاج آقا حسيني: عرض سلام خدمت همه بينندگان و شنوندگان برنامه سمت خدا دارم. ولادت اميرالمؤمنين

ص: 4467

مولود کعبه را به همه عزيزان تبريک مي گويم. براي ما هم سعادتي است که امروز همزمان با سيزده رجب،ولادت اميرالمؤمنين(س) مهمان دلهاي مردم و مهمان نهج البلاغه اميرالمؤمنين باشيم. شعر خيلي زيبايي خوانديد. چون سيزده رجب است، من هم يک شعري بخوانم.

چون صبح امروز آفتاب از برج بدها سر زدي *** روح القدس بي اختيار الله اکبر بر زدي

اول حصار کعبه را پيراهن ديگر زدي *** وآنگه درون خانه را آيين زيباتر زدي

از اشعاري است که خيلي زيبا حضور فاطمه بنت اسد را در خانه خدا ترسيم مي کند.

اين خانه را بايد خدا در اصل معماري کند *** آدم بنايش برنهد، جبريل هم ياري کند

او را اولوالعزمي دگر منقوش وگچ کاري کند *** آيد خليل الله در او يک چند حجاري کند

تا آنکه حق از مرحمت يک ميهمان داري کند*** زين ميهمان داري مگر امري قوي جاري کند

پس نقشه هاي ما سلف *** بُد بهر اين زيبا خلف

مي گويد همه اينها مقدمه بود براي اين ضيافتي که در سيزده رجب، خداوند در خانه خودش از تنها مولود کعبه، اميرالمؤمنين پذيرايي کند.

شريعتي: خيلي خوشحاليم که در روز سيزده رجب، روز پدر خدمت شما هستيم. انشاءالله امروز براي همه شما پر خير و برکت باشد. بهترين ها را براي همه شما آرزو مي کنم. يک سلامي هم به حضرت ابوطالب و حضرت فاطمه بنت اسد بکنيم. دوستان خوبي هم که در نجف هستند و برنامه ما را مي بينند. وقتي روبروي ايوان نجف قرار گرفتيد و صحن و بارگاه حضرت را ديديد، حتماً نايب الزياره و دعاگوي ما و همه بيننده ها باشيد. مهمان نهج البلاغه اين سفره

ص: 4468

با برکت هستيم و حاج آقاي حسيني با بيان شيواي خود براي ما خواهند گفت.

حاج آقاي حسيني: من يادآوري کنم که روز پدر را فراموش نکنند. آنهايي که سکه ها و طلاها را روز زن عيدي گرفتند، جوراب ها را بدهند که مدتي است ما جوراب نخريديم. ما بارها تقاضا کرديم به جاي اينکه شاخه گل ها را ببريد و روي قبر پدر و مادرها بگذاريد، روز پدر به پدر هديه بدهيد. ما با صنعت گل مخالف نيستيم. مي گوييم به زنده ها بدهيد. اين گل به اين زيبايي را برداريد به زنده ها بدهيد. تا هستيم قدر هم را بدانيم و به هم توجه کنيم. ولو به يک شاخه گل هم شده برويد و دل پدر و مادر را شاد کنيد. اين سنت گل بردن براي مرده ها را به زنده ها منتقل کنيم. يک پدري در خانه سالمندان گريه مي کرد و مي گفت: من چيزي نمي خواهم. فقط دوست دارم بچه هاي من بيايند و آنها را در آغوش بگيرم. تو را به خدا برويد يک سري به پدر و مادر بزنيد. دستشان را ببوسيد. «أنا و علىّ أبَوا هذه الامّة» روز اميرالمؤمنين پدر همه امت هست. من يک تقاضا مي کنم تو را به خدا اگر کسي تا الآن نرفته است، به ديدن پدر و پدربزرگ ها و آنهايي که به آنها سر نزديم، برويم. انشاءالله به حق آقا اميرالمؤمنين(ع) يک روز پدري هم در ايوان نجف برگزار کنيم.

ما کلام اميرالمؤمنين(ع) را که آن هفته آغاز کرديم و به پايان نرسيد مي خوانم. اگر رسيديم بعضي ديگر از کلمات حضرت را هم خواهيم خواند. گفتيم: يکي از زيباترين کلمات حضرت اين کلمه 470 است.

ص: 4469

سؤال کردند: توحيد و عدل را تعريف کنيد. حضرت مي فرمايد: توحيد يک کلمه است. «فَقَالَ (ع) اَلتَّوْحِيدُ أَلاَّ تَتَوَهَّمَهُ» با وهم و خيال خودت نخواهي خدا را توصيف کني. شعر سنايي را هم خوانديم که ملکا ذکر تو گويم... وهم ما محدود است و خدا نامحدود است. ما نمي توانيم با فکر و خيال خودمان خدا را توصيف کنيم. توحيد اين است که کاري به فکر و وهم و خيال خودمان نداشته باشيم و اينطور نخواهيم خدا را درست کنيم و معرفي کنيم.

عدل چيست؟ «وَ اَلْعَدْلُ أَلاَّ تَتَّهِمَهُ» وقتي خدا را به عدالت شناختيم که خدا را متهم نکنيم. يعني چه خدا را متهم نکنيم؟ گفتيم: چهار معنا دارد. يک معنا را جلسه گذشته گفتيم. خطاهاي خودمان را به حساب خدا نگذاريم. اشتباهات و خطاهاي خودمان را به حساب خدا نگذاريم. مثال هايي را هم زديم.

مورد دوم اين است که اگر کسي مي خواهد بگويد: من خدا را به عدالت، عدالت الهي به اين است در زندگي سختي ها و بلاها و گرفتاري ها و آزمون هايي که براي ما پيش مي آيد، در اينها خدا را متهم نکنيم که خدايا تو به ما ظلم کردي. سختي و گرفتاري و آزمون و بلا در زندگي ظلم پروردگار نيست. گاهي براي اين است که ما پرورش پيدا کنيم.

خيلي سال پيش در يک کتابي ديدم حضرت آيت الله مکارم شيرازي و آيت الله سبحاني مشترک نوشتند. اسم کتاب را «پيروزي در سايه شکست» گذاشتند. خيلي از کساني که به جايي رسيدند و موفقيت هايي پيدا کردند، بعد از شکست است. هميشه اينطور نيست که اگر بلا و سختي سراغ ما آمد ديگر

ص: 4470

همه درها را ببنديم و بنشينيم به خدا و زمين و آسمان بد و بي راه بگوييم که خدايا تو به ما ظلم کردي. بخاطر بلاها و سختي ها خدا را متهم نکنيم.

چون مهمان نهج البلاغه هستيم و امروز هم روز اميرالمؤمنين(ع) هست، اميرالمؤمنين نامه اي به عثمان بن حنيف دارد. استاندار حضرت در بصره بود. از نامه هاي بسيار زيباي نهج البلاغه هست و بسيار هم طولاني است. يک بخشي از نامه اين است. اميرالمؤمنين مي فرمايد: زندگي من خيلي ساده است. شما هم مثل من زندگي کنيد. اگر نمي توانيد حداقل مرا ياري کنيد. حضرت اول زندگي خودش را توضيح مي دهد. «وَ إِنَّ إِمَامَكُمْ قَدِ اكْتَفَي مِنْ دُنْيَاهُ بِطِمْرَيْهِ وَ مِنْ طُعْمِهِ بِقُرْصَيْهِ» با اينکه امام شما هستم از تمام دنيا دو قرص نان و دو جامه دارم. اين سادگي زندگي من است. بعد مي فرمايد: ممکن است کسي بگويد: «وَ كَأَنِّي بِقَائِلِكُمْ يَقُولُ» شايد کسي بگويد: «إِذَا كَانَ هَذَا قُوتُ ابْنِ أَبِي طَالِبٍ» اگر غذايش دو قرص نان است پس چطور به ميدان نبرد عمر بن عبدودها مي رود و آن افتخاراتي که حضرت در جهادها دارد. حضرت جواب دادند که فکر نکنيد شجاعت به خوردن است. سلامت به خوردن است. آنهايي که در تغذيه مراقب هستند و کمتر غذا مي خورند خيلي بدنشان سالم تر است. حضرت مي فرمايد: «أَلَا وَ إِنَّ الشَّجَرَةَ الْبَرِّيَّةَ أَصْلَبُ عُوداً وَ الرَّوَاتِعَ الْخَضِرَةَ أَرَقُّ جُلُوداً وَ النَّابِتَاتِ الْعِذْيَةَ أَقْوَى وَقُوداً وَ أَبْطَأُ خُمُوداً» پيام حضرت اين است. مي فرمايد: يک سري به درخت هاي جنگل بزنيد. درخت هاي بيابان، اينهايي که اگر يک باراني بيايد و به آنها برسد يا نرسد. در معرض طوفان ها و بادها هستند و سيراب شدن

ص: 4471

آنها فقط به يک باران است. درخت هاي جنگل قوت و قدرتشان بيشتر است يا اين گل هايي که در خانه از آن مراقبت مي کنيم.

الآن خيلي از کساني که بعد از ايام نوروز از سفر بازگشتند، مي بينند گلهايي که در خانه بوده خراب شده است. گلدان هايي که در خانه داشتند و دائم مراقب بودند سالم بماند، خراب مي شود. اما جنگلي که هيچ مراقبتي ندارد، درخت ها قوي هستند. «ناز پرورد تنعم نبرد راه به جاي»، «أَلَا وَ إِنَّ الشَّجَرَةَ الْبَرِّيَّةَ أَصْلَبُ عُوداً» صلابت چوب بيشتر است. «وَ الرَّوَاتِعَ الْخَضِرَةَ» آن درختان سرسبزي که هميشه کنار آب هستند و هميشه مراقب آنها هستند، «أَرَقُّ جُلُوداً» آنها کم دوام تر است. پس اينطور نيست که اگر کسي دچار گرفتاري و سختي شد و آزموني پيش آمد، بگويد: ديگر خدا ما را نمي بيند. خدا را متهم نکن. اگر تو بخواهي از اين شکست پلي براي پيروزي بسازي، بالاترين پل پيروزي تو همين سختي و گرفتاري هاست.

يک شرح حالي از مرحوم علامه طباطبايي (ره) ديدم که خيلي براي من جالب بود. ايشان جالب است که يک شرح حالي خودشان براي خودشان نوشتند. خيلي از علما بودند که شرح حال خودشان را مي نوشتند. خاطرات خودنوشت مي گويند. من از جوان ها خواهش مي کنم. امروز تعطيل است. اکثراً در خانه هستند. آنهايي هم که کنکور دارند شايد در خانه هستند و بحث را گوش بدهند. براي موفقيت آنها دعا مي کنيم. گوش کنيم که اگر در زندگي آدم يک مشکلي پيدا کرد، يک سختي و شکستي پيدا کرد، «اَلْعَدْلُ أَلاَّ تَتَّهِمَهُ» خدا را متهم نکن.

جوان ها بروند کتاب هاي شرح حال بزرگاني که به جايي رسيدند را بخوانند.

ص: 4472

ببينند چه سختي هايي در زندگي آنها هست. مرحوم علامه نوشتند: من در خاندان علمي در شهر تبريز متولد شدم. در پنج سالگي مادرم و در نه سالگي پدرم را از دست دادم. از همان کودکي درد يتيم بودن را احساس کردم. نوشتند که درس خواندند و بعد به نجف رفتند. من خلاصه اش را بخوانم. براي تکميل درس هاي اسلامي خود به نجف اشرف مشرف شدم. شخصيتي مثل علامه طباطبايي با آن گرفتاري ها به نجف مي رود. اساتيد که بودند؟ مرحوم آيت الله غروي اصفهاني بودند. مرحوم آيت الله قاضي و غيره اساتيد ايشان بودند. يک کسي در نجف، مثل ماهي در دريا چه لذتي مي برد؟ولي خود ايشان مي نويسد سپس به علت نابساماني وضع اقتصادي به ناچار به وطن خود بازگشتم. مگر علامه چقدر خرج زندگي در نجف داشته است؟ اينها اهل زندگي آنچناني نبودند. يک خانه اجاره اي داشتند و يک غذاي ساده مي خوردند. با همه ناراحتي مي گويد: مجبور شدم از نجف برگردم و به زادگاه خود در تبريز برگشتم.

علامه اي که الآن اگر زنده بود همه دوستان و ارادتمندان دوست داشتند چند دقيقه از محضر علمي ايشان استفاده کنند، مي گويد: نه تنها مجبور شدم از نجف برگردم، در تبريز ده سال به دليل فقر مالي کشاورزي کردم. يعني عمر شخصيتي مثل علامه طباطبايي ده سال به کشاورزي گذشت. حالا يک جواني اول زندگي يک مشکلي برايش ايجاد مي شود، مي گويد: اي خدا عدالت تو کجاست؟ اي خدا چرا به ما توجه نداري؟ «اَلْعَدْلُ أَلاَّ تَتَّهِمَهُ»

يک عروس و دامادي ازدواج کردند. خدا نکند يک ماه قسط اينها عقب بيافتد. بايد مشکلات برطرف شود اما خدا را متهم نکنيم.

ص: 4473

خيلي از اين گرفتاري ها قدمي براي موفقيت است. جوان عزيز اگر اول زندگي توانستي روي پاي خودت بايستي، اين هنر است. سپس به علت نابساماني وضع اقتصادي به ناچار به وطن خود بازگشته و در شهر تبريز منزل گزيدم. در آنجا بيش از ده سال اقامت کردم و در واقع آن روزها،روزهاي سياهي در زندگي من بود. شخصيت هايي مثل آيت الله مطهري، در محضر ايشان يک شاگرد کوچک بودند. آنوقت يک چنين استادي ده سال به شهر خودش برگردد و نتواند در تبريز هم بماند. برود کشاورزي کند که زندگي اش را اداره کند. زيرا به علت نياز شديد مادي که براي گذراندن زندگي داشتيم از تفکر و درس دور گشته و به کشاورزي مشغول شدم. زماني که در آنجا بودم احساس مي کردم که عمر من تلف مي شود. فقر و تهيدستي روح مرا تيره و تار نموده و ابرهاي درد و رنج بر روي من سايه مي گستراندند چرا که از درس و تفکر دور بودم تا اينکه ديده ي خود را بر وضع زندگي ام بستم و شهر تبريز را به مقصد شهر مقدس قم ترک گفتم.

زندگي غم دارد. شيريني دارد. مشکلات و تلخي دارد. خدا را متهم نکنيد. فوري از کوره در نرويد. عصباني نشويد. مي فرمايند: البته براي هرکس در طول زندگي به مقتضاي شرايط روزهاي تلخ و شيريني وجود دارد. بخصوص براي من از اين جهت که مدتي از عمر خود را با يتيمي و دوري از دوستان خود گذراندم و با تمام وجود درد يتيمي را لمس کردم. با حوادث دردناکي در طول زندگي خود روبرو شدم. ولي خداوند منان مرا از ياد نبرده

ص: 4474

و لحظه اي به خود وا نگذاشت و همواره با نفحات قدسي اش مرا در لغزشگاه هاي خطرناک ياري کرده است. عدالت و توحيد اين است که آدم دست خدا را همه جا ببيند. احساس مي کنم که گويي قدرتي پنهاني مرا به خود جذب نموده و تمام موانع را از سر راه من برداشته است. بارها شب را تا به هنگام صبح مشغول مطالعه بودم. معروف است که ايشان حداقل روزي شش ساعت مطالعه مي کردند.

من الآن از طلبه ها و دانشجوها سؤال مي کنم: چه شبي شش ساعت مطالعه کرديم؟ ايشان مي فرمايد: بارها شب را تا صبح مشغول مطالعه بودم به خصوص در دو فصل بهار و پاييز و چه بسيار معضلات علمي که در طي مطالعه براي من حل شده است و درس فردا را قبل از اينکه روزش فرا برسد، خود مي خواندم تا هنگام رويارويي با استاد هيچ مشکلي براي من باقي نماند.

حرف اول من اين است که معناي دوم «اَلْعَدْلُ أَلاَّ تَتَّهِمَهُ» اين است. الآن حوزه ما حسرت يک ساعت ايشان را دارد. در همين کتاب شرح حال ايشان مي خواندم که حتماً دوستان نام مرحوم استاد آيت الله علامه محمد جواد مغنيه را شنيدند. ايشان اصالتاً لبناني هستند. بيروتي هستند و همين شهيد عماد مغنيه از همين خانواده هستند. ايشان از علماي بزرگ است و کتاب هاي فراواني دارد از جمله شرح نهج البلاغه دارد. پنج جلد شرح نهج البلاغه دارد که ترجمه هم شده است. اين مرد بزرگ مي گويد: من وقتي تفسير الميزان علامه طباطبايي به دستم رسيد، در کتابخانه را بستم. کتابخانه را تعطيل کردم. يعني وقتي يک شخصيتي مثل علامه محمد جواد مغنيه کتابخانه اش را بخاطر

ص: 4475

تفسير الميزان تعطيل مي کند، اين مرد بايد ده سال کشاورزي کند و براي گرفتاري مالي به جاي قلم، بيل دست بگيرد. اما ناراحت نشد و دوباره روز از نو و روزي از نو! ايشان مي گويد: احساس مي کردم هميشه يک نيرويي مرا ياري مي کند.

«اَلْعَدْلُ أَلاَّ تَتَّهِمَهُ» در گرفتاري و سختي و مشکلي، خدا را متهم ندانيم. همه که از اول در زندگي شاد نبودند. يک روز در زندگي افت و خيزي دارد. بلند شدن و زمين خوردني دارد. الآن ما چند ميليون مخاطب داريم. يک نفر را پيدا کنيد بگويد: من هفتاد سال عمر کردم و هيچ مشکل و سختي در زندگي نداشتم. يک روز غم نداشتم. يک مشکل نداشتم. «اَلْعَدْلُ أَلاَّ تَتَّهِمَهُ» پس خوبي ها را ببينيم. بدي ها و سختي ها را ببينيم. «وَ عَسى أَنْ تَكْرَهُوا شَيْئاً وَ هُوَ خَيْرٌ لَكُمْ» (بقره/216)سختي هست ولي خير شماست.

يک وقتي جناب آقاي رکني تهيه کننده برنامه مي فرمودند: يکي از دوستان ما مشکل و گرفتاري داشت. من اين قصه را براي او گفتم. از پشت تلفن اشک او جاري شد. گفت: من آرام شدم. قصه اين است که شخصي خدمت امام صادق آمد و ناراحت بود. حضرت فرمود: چرا ناراحت هستي؟ گفت: خانم من وضع حمل کرده است. من پسر مي خواستم، دختر شد. چون آن زمان که دستگاه سونوگرافي نبود که جنسيت مشخص شود. ائمه فقط سؤال مي کردند: بچه سالم است يا نه؟ گاهي طرف مي پرسد: خوب سونوگرافي رفتي بچه چه بود؟ اگر بگويد: دختر، مي گويد: باشد ديگر، خدا داده است. مثل اينکه بلايي رسيده است. يعني اگر خود اين بنده خدا با اين قضيه کنار بيايد، اطرافيان

ص: 4476

نمي گذارند. اگر بگويد: پسر است، مي گويند: ماشاءالله! ببين چه شد! امام صادق فرمود: چرا ناراحت هستي؟ گفت: ما منتظر اولاد پسر بوديم، دختر شد. حضرت فرمود: يک سؤالي از تو دارم. بالاخره يک مرحله اي هست که جنسيت فرزند مشخص مي شود. اگر در آن مرحله اي که همسر شما باردار بود. خدا بخواهد جنسيت را تعيين کند، دختر يا پسر، اگر خدا به تو وحي مي کرد الآن بايد مشخص کنيم پسر است يا دختر است. من انتخاب کنم يا تو انتخاب کني؟ چه مي گفتي؟ گفت: مي گفتم: خدايا تو صلاح را مي داني. گفت: الآن هم خدا انتخاب کرده است تو چه مي داني! بحث فرزند دار شدن نيست. اصلاً فرزند دار شدن يا نشدن، فقير بودن، بيماري داشتن، هر مشکلي در زندگي هست. يکوقت ما خودمان کوتاهي کرديم، اما اگر واقعاً ما تلاش کرديم، ديگر خدا را متهم نکنيم.

پس خطاي خودمان را به حساب خدا نگذاريم. خدا را متهم نکنيم. دومين مورد هم اين بود که در سختي ها و گرفتاري ها و آزمون ها باز خدا را متهم نکنيم و يقين داشته باشيم سختي ها مي تواند پل پيروزي باشد.

معناي سومي که گفتيم شارحين نهج البلاغه گفتند، اين بيان در شرح نهج البلاغه ابن ابي الحديد است. مي گويد: خدا را متهم نکن. «اَلْعَدْلُ أَلاَّ تَتَّهِمَهُ» يعني نگو: خدايا اگر ما گرفتار گناه شديم،خودت ما را مجبور کردي. مي خواستي شيطان را خلق نکني. مي خواستي وسوسه هاي نفساني نباشد. مي خواستي هواهاي نفساني نباشد. بالاخره ما انسان هستيم. وسوسه ها و هواهاي نفساني داريم. خوب گناه مي کنيم. اين خدا را متهم کردن است. اينکه اگر من خطايي کردم، گناهي کردم بگويم: خدايا مقصر خودت هستي. يک آيه در

ص: 4477

قرآن هست، سوره مبارکه حضرت ابراهيم آيه 22 است. عزيزان خودشان با حوصله اين آيه را ببينند. «وَ قالَ الشَّيْطانُ لَمَّا قُضِيَ الْأَمْرُ» فرداي قيامت شيطان مي گويد: «إِنَّ اللَّهَ وَعَدَكُمْ وَعْدَ الْحَقِّ وَ وَعَدْتُكُمْ فَأَخْلَفْتُكُمْ» در قيامت عده اي مي گويند: خدايا ما چه تقصيري داريم؟ مي خواستي شيطان را خلق نکني. شيطان از خودش دفاع مي کند. اين دفاع را قرآن نقل کرده است. شيطان مي گويد: «إِنَّ اللَّهَ وَعَدَكُمْ وَعْدَ الْحَقِّ وَ وَعَدْتُكُمْ فَأَخْلَفْتُكُمْ» خدا به شما وعده داد. 124 هزار پيامبر آمدند راه را نشان شما دادند. حرف 124 هزار پيغمبر را گوش نکرديد، حرف مرا گوش کرديد؟ «وَ ما كانَ لِي عَلَيْكُمْ مِنْ سُلْطانٍ» من شما را مجبور نکردم. هرکس بگويد: من مجبور کردم، دروغ گفته است. «إِلَّا أَنْ دَعَوْتُكُمْ فَاسْتَجَبْتُمْ لِي» من گفتم: بياييد. يک عده هستند که واقعاً شيطان بايد پيش آنها درس بخواند. آدم هايي را مي بينيم که پناه بر خدا! يک فکرها و نقشه هاي شيطنت آميز دارند. «فَلا تَلُومُونِي وَ لُومُوا أَنْفُسَكُمْ» مرا سرزنش نکنيد. خودتان را سرزنش کنيد. «ما أَنَا بِمُصْرِخِكُمْ وَ ما أَنْتُمْ بِمُصْرِخِيَّ» نه من مي توانم شما را نجات بدهم و نه شما مي توانيد مرا نجات دهيد. هرکس راه خودش را برود. «إِنِّي كَفَرْتُ بِما أَشْرَكْتُمُونِ مِنْ قَبْلُ» جمله اي هست که «ويل لمن کفره ابليس» واي بر کسي که شيطان او را تکفير کند. قرآن مي گويد: فرداي قيامت شيطان به ما انسان ها مي گويد: «إِنِّي كَفَرْتُ بِما أَشْرَكْتُمُونِ» آن کاري که شما انتخاب کرديد که براي خدا شريک قرار بدهيد، من از آن راه بيزارم. يعني شيطان ما را تکفير کند. گردن خدا نگذاريد.

ايام ولادت حضرت زهرا(س) يکي از عزيزان

ص: 4478

به من پيامي داد و گفت: من سالها گرفتار يک گناه پنهاني بودم. ايام فاطميه به فاطمه زهرا متوسل شدم. حساب کردم از فاطميه تا ولادت حضرت زهرا(س) چهل روز است. من گفتم: يا فاطمه زهرا من متوسل به شما مي شوم و اين گناه را کنار مي گذارم. شما هم به من کمک کنيد روز ولادت خودتان به من عيدي بدهيد که ديگر پاک شوم. امام عسگري(ع) فرمود: «رياضة الجاهل و رد المعتاد عن عادته كالمعجز» (تحف العقول،ص489) گفت: به ولادت حضرت زهرا من از فاطمه زهرا عيدي گرفتم و پاک هستم. امروز هم ولادت اميرالمؤمنين است. نگوييم: شيطان وسوسه کرد و ما اختيار نداشتيم. شيطان فرداي قيامت اعلام برائت از ما مي کند. واي بر کسي که شيطان او را تکفير کند! بياييد امروز يک تصميم جدي بگيريد. بگوييم:يا اميرالمؤمنين تو به ما کمک کن! اميرالمؤمنين فرمود: «اَلْعَدْلُ أَلاَّ تَتَّهِمَهُ» خدا را متهم نکنيد. همين الآن تصميم بگيريم اگر يک آلودگي فکري داشتيم. يک بداخلاقي داشتيم، گناهي داشتيم، امروز مي تواند نقطه شروع خوبي باشد.

اينکه مي گويم: امروز، چون آدم گاهي در گرفتاري ها به پدر پناه مي برد. آدم در هر سن و سالي هم که باشد، آنهايي که پدر دارند خدا برايشان نگه دارد و آنهايي که پدرشان را از دست دادند، به حق حضرت زهرا(س) الساعه روح و ريحاني به ارواح همه پدراني که از ميان ما رفتند عايد و واصل بگرداند. خيلي ها امروز مي گويند: اي کاش پدر زنده بود! انشاءالله به حق فاطمه زهرا (س) و به حق اين روز، بهترين انوارش را بر قبر همه پدراني که از دست رفتند، نازل بفرمايد. آدم در هر

ص: 4479

سن و سالي که باشد باز به پدر پناه مي برد و مي گويد: به داد من برس! امروز روز پدر و روز اميرالمؤمنين است. ما به اميرالمؤمنين پناه مي بريم. مي گوييم: يا اميرالمؤمنين تو پدر ما هستي. ما مي خواهيم تصميم بگيريم. يک گرفتاري و بداخلاقي داشتيم. آلودگي اخلاقي داشتيم. امروز عيدي به ما بده، که فرداي قيامت شيطان ما را تکفير نکند. فرداي قيامت جلوي شيطان شرمنده نشويم. شيطان به ما بگويد: من شما را مجبور نکردم! مرا سرزنش نکنيد. در سوره ابراهيم است و شيطان ادعا مي کند.

پس سومين معناي«اَلْعَدْلُ أَلاَّ تَتَّهِمَهُ» اين است که ما فکر نکنيم شيطان ما را مجبور مي کند، بگوييم: خدايا تو ابزار گناه را فراهم کردي. امروز با اينکه ابزار گناه زياد است، اگرچه امروز هم ابزار گناه آماده است، ولي هيچکس نمي تواند بگويد: من مجبور به گناه شدم. 124 هزار پيامبر دعوت کردند و شيطان يک نفر است.

چهارمين معنايي که براي «اَلْعَدْلُ أَلاَّ تَتَّهِمَهُ» نقل شده است و شارحين نهج البلاغه هم نقل کردند، اين است که نگوييد: خدايا تکليفي به گردن ما گذاشتي که ما قدرت انجامش را نداريم. چه کسي مي تواند اين واجبات را انجام بدهد؟ اگر خدا را عادل مي دانيم، خداي عادل و حکيم بنده اش را به کاري مکلف نمي کند که نتواند انجام بدهد. اين آيه «آمن الرسول» که مستحب است بعد از نماز عشاء خوانده شود، «لا يُكَلِّفُ اللَّهُ نَفْساً إِلَّا وُسْعَها» (بقره/286) نگوييد: خدايا خيلي سخت است. نماز بخوانيم. روزه بگيريم. حجاب را رعايت کنيم. ما در 24 ساعت هفده دقيقه براي نماز خواندنمان وقت بگذاريم، در سال بخواهيم يک ماه روزه بگيريم. الآن حدود

ص: 4480

يک ماه و نيم تا ماه رمضان مانده است. فردا اول رمضان شد مي گويند: اي خدا ما چطور روزه بگيريم؟ با اين کار سنگين، شغلمان بنايي است. نانوايي است. رانندگي است. از الآن برنامه ريزي کنيم. اگر من گفتم: خدايا تو روزه اي را بر من تکليف کردي که نمي توانم بگيرم، يعني خدا را متهم کردم.

يکي از مراجع بزرگوار مي فرمود: بعضي مردم دو دسته هستند. اگر دين در متن زندگي ما باشد، کارهاي ديگرمان را با دين هماهنگ مي کنيم. الآن يک ماه و نيم تا ماه رمضان باقي مانده است. برنامه ريزي کنيد. کاري کنيد که در ماه رمضان يک مقدار از کارهايتان را کم کنيد. يک عده از دوستان ما ديدند ماه رمضان از يکي از کشورهاي اروپايي به مشهد آمده بودند. گفتند: اينجا چه مي کنيد؟ گفتند: آنجا روزها بلند است. ما بايد بيست ساعت روزه بگيريم. ما در يازده ماه برنامه ريزي کرديم اين يک ماه را تعطيل کنيم، مرخصي بگيريم و اين يک ماه را زيارت امام رضا بياييم و روزه بگيريم.

معناي چهارم «اَلْعَدْلُ أَلاَّ تَتَّهِمَهُ» اين است که نگو خدايا تکليفي بر ما قرار دادي که نمي توانيم انجام بدهيم. واقعاً ما طاقت چهار رکعت نماز هم نداريم. طاقت حجاب نداريم. يک خمسي بخواهيم بدهيم، آقا هرطور مي خواهي بهترين وجه، آبرومندانه، مسافرت برو و عقد و عروسي و مهماني و شادي و هر طور داري خرج کن. آخر سال ببين اضافه نيامد که هيچ، اضافه آمد هشتاد درصد براي تو و بيست درصد خمس بده. «لا يُكَلِّفُ اللَّهُ نَفْساً إِلَّا وُسْعَها» با اين تعارض دارد؟ هشتاد درصد براي تو و بيست درصد را بده.

ص: 4481

اگر عين همين پول سال ديگر باقي مانده ديگر خمس نداري. يکبار هشتاد درصد براي تو و بيست درصد را بده. به قول اين عالم بزرگوار اين کلام يادمان باشد. دين در متن زندگي است. کارهاي ديگر را با دين هماهنگ مي کنيم. يعني از الآن برنامه ريزي کنم که ماه رمضان چطور روزه بگيرم. يا نه دين در حاشيه زندگي است. اگر دين در حاشيه زندگي باشد، ما زندگي مي کنيم. هرچقدر هم شد دينداري کنيم. شد شد، نشد نشد! پس معناي چهارم«اَلْعَدْلُ أَلاَّ تَتَّهِمَهُ» خدا را متهم نکن، اين است که خدايا تکليفي بر ما معين کردي که ما نمي رويم. اين چهار معنا براي اين کلام اميرالمؤمنين بود.

شريعتي: چقدر خوشحال هستيم که روز ولادت اميرالمؤمنين از نهج البلاغه شريف و کلام اميرالمؤمنين براي ما گفتيد. انشاءالله خدا توفيق عمل به همه اينها را به ما عنايت کند. امروز صفحه 547 قرآن کريم، آيات 10 تا 16 سوره مبارکه حشر در سمت خداي امروز تلاوت مي شود.

«وَ الَّذِينَ جاؤُ مِنْ بَعْدِهِمْ يَقُولُونَ رَبَّنَا اغْفِرْ لَنا وَ لِإِخْوانِنَا الَّذِينَ سَبَقُونا بِالْإِيمانِ وَ لا تَجْعَلْ فِي قُلُوبِنا غِلًّا لِلَّذِينَ آمَنُوا رَبَّنا إِنَّكَ رَؤُفٌ رَحِيمٌ «10» أَ لَمْ تَرَ إِلَى الَّذِينَ نافَقُوا يَقُولُونَ لِإِخْوانِهِمُ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ أَهْلِ الْكِتابِ لَئِنْ أُخْرِجْتُمْ لَنَخْرُجَنَّ مَعَكُمْ وَ لا نُطِيعُ فِيكُمْ أَحَداً أَبَداً وَ إِنْ قُوتِلْتُمْ لَنَنْصُرَنَّكُمْ وَ اللَّهُ يَشْهَدُ إِنَّهُمْ لَكاذِبُونَ «11» لَئِنْ أُخْرِجُوا لا يَخْرُجُونَ مَعَهُمْ وَ لَئِنْ قُوتِلُوا لا يَنْصُرُونَهُمْ وَ لَئِنْ نَصَرُوهُمْ لَيُوَلُّنَّ الْأَدْبارَ ثُمَّ لا يُنْصَرُونَ «12» لَأَنْتُمْ أَشَدُّ رَهْبَةً فِي صُدُورِهِمْ مِنَ اللَّهِ ذلِكَ بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لا يَفْقَهُونَ «13» لا يُقاتِلُونَكُمْ جَمِيعاً إِلَّا فِي قُرىً مُحَصَّنَةٍ أَوْ مِنْ

ص: 4482

وَراءِ جُدُرٍ بَأْسُهُمْ بَيْنَهُمْ شَدِيدٌ تَحْسَبُهُمْ جَمِيعاً وَ قُلُوبُهُمْ شَتَّى ذلِكَ بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لا يَعْقِلُونَ «14» كَمَثَلِ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ قَرِيباً ذاقُوا وَبالَ أَمْرِهِمْ وَ لَهُمْ عَذابٌ أَلِيمٌ «15» كَمَثَلِ الشَّيْطانِ إِذْ قالَ لِلْإِنْسانِ اكْفُرْ فَلَمَّا كَفَرَ قالَ إِنِّي بَرِي ءٌ مِنْكَ إِنِّي أَخافُ اللَّهَ رَبَّ الْعالَمِينَ «16»

ترجمه: و كسانى كه بعد از مهاجرين و انصار آمدند، مى گويند: پروردگارا! ما و برادرانمان را كه در ايمان بر ما سبقت گرفته اند، بيامرز و در دل هاى ما كينه مؤمنان را قرار نده. پرورگارا! همانا تو رئوف و مهربانى. آيا به منافقان نظر نكردى كه به برادران خود، كسانى از اهل كتاب كه كفر ورزيدند، مى گويند: اگر شما رانده شديد، ما نيز با شما خارج خواهيم شد و درباره شما از هيچ كس پيروى نخواهيم كرد و اگر مورد هجوم و جنگ قرار گرفتيد، قطعاً ما شما را يارى خواهيم كرد و خداوند شاهد است كه اين منافقان هر آينه دروغ گويند. همانا اگر (كفّار) اخراج شوند، (منافقان) با آنان خارج نخواهند شد و اگر مورد تهاجم و جنگ قرار گيرند، منافقان آنان را يارى نخواهند كرد و اگر به يارى آنان برخيزند، (هنگام خطر) به آنان پشت خواهند كرد. سپس (هيچ يك از كفّار و منافقان) يارى نمى شوند. قطعاً ترس و وحشتى كه از شما در دل منافقان است، سخت تر از خوفى است كه آنان از خدا دارند و اين به خاطر آن است كه آنان فهم و معرفتى ندارند. منافقان (به قدرى ترسو هستند كه) به طور جمعى با شما نمى جنگند، جز در مناطق حفاظت شده يا از پشت ديوارها، درگيرى آنان ميان خودشان سخت است،

ص: 4483

تو آنان را متّحد مى پندارى در حالى كه دل هايشان پراكنده است. اين به خاطر آن است كه آنان گروهى هستند كه نمى انديشند. (مَثَل يهود بنى نضير) مَثَل كسانى است كه چندى قبل از آنان بودند (و با وعده هاى منافقان اغفال شدند) و تلخى و ناكامى انحراف خود را چشيدند و برايشان عذاب دردناكى است. (فريب اهل كتاب از منافقان،) مثل (اغفال) شيطان است آن گاه كه به انسان گفت: كافر شو، پس چون كفر ورزيد، گفت: من از تو تبرّى مى جويم، من از خداوندى كه پروردگار جهانيان است مى ترسم.

شريعتي:

عشق من و تو چه ماجرايي دارد *** اين قصه چه شاهي، چه گدايي دارد

من بين صفا و مروه هم مي گويم *** ايوان نجف عجب صفايي دارد

چقدر خوب است ثواب تلاوت اين آيات را هديه به روح بلند و آسماني اميرالمؤمنان قرآن ناطق بکنيم و انشاءالله از ثواب و برکات آن همه ما بهره مند شويم. اشاره قرآني را بفرماييد. دعا کنيد و همه آمين بگوييم.

حاج آقاي حسيني: آيه پاياني که تلاوت شد، مناسب همين آيه اي است که خوانديم. شبيه آيه 22 سوره ابراهيم است. «كَمَثَلِ الشَّيْطانِ إِذْ قالَ لِلْإِنْسانِ اكْفُرْ فَلَمَّا كَفَرَ قالَ إِنِّي بَرِي ءٌ مِنْكَ إِنِّي أَخافُ اللَّهَ رَبَّ الْعالَمِينَ» شيطان به آدم مي گويد: کافر شو. ولي وقتي کافر شد، «قالَ إِنِّي بَرِي ءٌ مِنْكَ» شيطان از انسان اعلام برائت مي کند. کار شيطان وسوسه است. 124 هزار پيامبر کارش دعوت به حق است. ولي يادت باشد آن 124 هزار پيامبر دستت را مي گيرند و تو را تا بهشت مي برند. ولي شيطان وقتي کافر شدي، همين جا مي گويد: «إِنِّي بَرِي ءٌ مِنْكَ» شيطان در همين دنيا

ص: 4484

اعلام برائت مي کند.

شريعتي: دعا بفرماييد و آمين بگوييم. ياد اساتيدي هم که همه به گردن ما حق دارند بکنيم. يادي هم از حاج آقاي مهندسي(ره) بکنيم. انشاءالله روحشان شاد باشد و مهمان سفره اميرالمؤمنين باشند.

حاج آقاي حسيني: چون در آستانه نيمه ماه رجب هستيم،يکي از شب هاي بسيار با عظمت در ماه رجب نيمه ماه رجب است. مرحوم آيت الله ملکي تبريزي در کتاب المراقبات نقل کردند که خداي متعال به حضرت آدم خطاب کرد. چون آدم سؤال کرد بهترين روزها چه روزي است؟خداوند فرمود: «يا آدم احب الاوقات الي يوم النصف من رجب» نيمه ماه رجب است. اعمالي دارد از جمله نماز حضرت سلمان که روز اول ماه خوانده شده است. در نيمه ماه رجب هم هست. زيارت امام حسين(ع) است. شب وروز نيمه ماه رجب ايام البيض است. تقاضا مي کنم از کنار اين روز ساده نگذريد. ايام اعتکاف هم هست.

حرف آخر من اين است که خدا مرحوم آيت الله ملکي تبريزي را رحمت کند. فرمود: ماه رجب ماه حرام است. چه چيزي حرام است؟ جنگ با کفار حرام است. اگر جنگ با کفار حرام است، جنگ با مسلمان ها حلال است؟ يک آتش بس براي جنگ هاي داخلي، جنگ هاي اجتماعي، رسانه اي، خانوادگي خودمان بدهيم. تو را به خدا روز سيزده رجب اگر تا به حال ديدن پدر و عمويت نرفتي، بلند شو برو. اگر با برادرت کدورتي هست، بگذر. اگر خانم با همسرش کدورتي دارد، بگذرد. ديگر امروز هم تمام شود از دست رفته است.

خدا را به حق اميرالمؤمنان قسم مي دهيم، انشاءالله فرزندان قدر همه پدراني که در قيد حيات هستند را

ص: 4485

بدانند. خدا سايه پدران را بر سر فرزندان مستدان بدارد. همه پدراني که از دنيا رفتند، گاهي دوستان مي گويند:چرا شما در بين صحبت هايت پدر خودت را نمي گويي؟ همه پدراني که از اين عالم رخت بستند و پدر ما که از دنيا رفتند، خدا را به حق حضرت زهرا(س) قسم مي دهيم که روحشان را با پدر همه امت اميرالمؤمنين محشور بگرداند و در اين روز ولادت ارواح همه پدران ما را مهمان سفره اميرالمؤمنان قرار بدهند.

شريعتي: ايام اعتکاف است. يک التماس دعاي ويژه و مخصوص به همه دوستاني که معتکف هستند مي گوييم. انشاءالله ما را هم دعا کنند و در رأس همه دعاها و خواسته ها ظهور حضرت ولي عصر(عج) پدر واقعي امت را طلب کنيم و به زودي زود شاهد ظهور حضرت باشيم انشاءالله.

از قديم و نديم مي گويند: دست بالاي دست بسيار است

دست بالاي دست ها اما دست مشکل گشاي کرار است

بهترين ها نصيب شما شود. سلام و درود خدا بر اميرالمؤمنين، علي بن ابي طالب(ع).

96-01-29- سيره تربيتي اميرالمؤمنين در نهج البلاغه- شرح حکمت 446

بسم الله الرحمن الرحيم و صلي الله علي محمد و آله الطاهرين

شريعتي: سلام عليکم و رحمة الله. سلام مي کنم به همه شما. خانم ها و آقايان، بيننده ها و شنونده هاي عزيز ما. دوستان خوب خارج از کشور که هر روز بيننده ي برنامه ما هستند. خوشحاليم که در خدمت شما و در کنار شما هستيم. انشاءالله در اين روزهاي سبز و بهاري، دل و جان شما بهاري باشد. حاج آقاي حسيني سلام عليکم. خيلي خوش آمديد.

حاج آقا حسيني: عرض سلام خدمت همه بينندگان و شنوندگان برنامه سمت خدا دارم. در آغاز جا دارد ما يادي کنيم و عرض تسليتي داشته

ص: 4486

باشيم به همه بازماندگان سيل اخير، در استان هاي آذربايجان، کردستان و کرمانشاه و همه مناطقي که آسيب ديدند. يادم هست در حادثه قطار که چندي پيش اتفاق افتاد، يکي از مراجع بزرگوار تقليد در بيانيه خودشان فرموده بودند: اينها را به حساب تقدير الهي نگذاريم. به حساب بي تدبيري خودمان بگذاريم. مردم صبر مي کنند، ولي«وَ اَلْعَدْلُ أَلاَّ تَتَّهِمَهُ» خدا را به عدالت شناختن، ما خدا را متهم نکنيم. تقصيرهاي خودمان را به خدا نسبت ندهيم. در اخبار ديديم که بخشي از اين حادثه به خاطر سهل انگاري ها بود. به همه داغ ديدگان تسليت عرض مي کنيم و اميدواريم يک فکري براي اين حوادث شود. اينها حوادث طبيعي نيست. اينها غير طبيعي است. مشابه اينها در بعضي کشورها پيش مي آيد و هيچ تلفاتي هم ندارد. انشاءالله يک مقدار بيشتر براي جان مردم ارزش قائل باشيم.

شريعتي: انشاءالله اين يک درسي باشد براي اينکه بتوانيم يک کاري کنيم و پيشگيري کنيم تا اين آسيب ها را کمتر کنيم و مثل هميشه يک زنگ خطري براي همه ما مخصوصاً همه مسئولين و مديران ماست که مي توانند خيلي از اين حوادث جلوگيري کنند. امروز هم مهمان سفره ي نهج البلاغه شريف هستيم و مهمان کلمات ناب و نوراني اميرالمؤمنين(ع) هستيم.

حاج آقاي حسيني: بسم الله الرحمن الرحيم، بخش سوم نهج البلاغه، کلمات حکمت آميز، اميرالمؤمنين(ع)، «وَ قَالَ ع لِغَالِبِ بْنِ صَعْصَعَهَ مَا فَعَلَتْ إِبِلُکَ اَلْکَثِيرَهُ قَالَ دَغْدَغَتْهَا اَلْحُقُوقُ يَا أَمِيرَ اَلْمُؤْمِنِينَ فَقَالَ (ع) ذَلِکَ أَحْمَدُ سُبُلِهَا» اين کلمه حکمت آميز يک داستاني دارد که من ابتدا داستان آن را عرض کنم.

اصولاً بينندگان مي دانند ما دو نوع شرح يا تفسير داريم، يک نوع شرح ها و

ص: 4487

تفاسيري که ترتيبي است. يعني از اول قرآن شروع کردند تا آخر، از اول نهج البلاغه خطبه اول تا آخر، ولي بعضي از شرح ها و تفاسير موضوعي است. موضوعات قرآن، مثلاً موضوع توحيد در قرآن، عدالت در قرآن، موضوع بندي کردند. در شرح نهج البلاغه هم همينطور است. يکي از شرح هايي که به شکل موضوعي است، شرح مرحوم آيت الله محمد تقي تستري(ره) است. «بهج الصباغه في شرح نهج البلاغه» موضوعي است. من ياد کنم به عنوان اداي بخش کوچکي از حقوقي که اين مرد بزرگوار بر گردن همه ما دارد. مرد بسيار بزرگي است آيت الله شيخ محمد تقي تستري يا شوشتري که يکوقت اشاره کرديم مزارش در شوشتر زيارتگاه است. مردم به زيارت مي روند. بسيار خالصانه و بي سر و صدا در همان شهر شوشتر زيباترين کتاب ها را در بحث رجال و نهج البلاغه و موضوعات مختلف، نوشته و همان جا هم از دنيا رفت و به خاک سپرده شد. شرح موضوعي نهج البلاغه ايشان که به زبان عربي است. ايشان به قدري مقيد بود به کارهاي واجبات و مستحباتش، مردم هم خيلي او را دوست داشتند. در خانه او مي ايستادند که وقتي آقا مي خواهد نماز برود، دم در ايشان را زيارت کنند و دستشان را ببوسند. خيلي هم مقيد به نافله ها بود. اواخر عمر ديگر توانايي نداشت ايستاده نماز بخواند، مريدانش زير بغل او را مي گرفتند و نافله هايش را ايستاده مي خواند.

من در يک جلسه اي گفتم که اين بزرگوار در سن 80 سالگي نافله اش را ايستاده مي خواند، ما نماز واجبمان را هم نشسته مي خوانيم. يکوقتي اين مسأله را گفتيم. الآن در مساجد هرکس از راه مي رسد فکر مي کند نماز

ص: 4488

دو حالت دارد. ايستاده يا نشسته، گفتيم: يک آقايي مي گفت: که محله ما يک بزرگواري شاطر است. شاطر چند ساعت پاي تنور است. کار سخت مي کند. بعد هم سوار دوچرخه مي شود و به مسجد مي آيد و نشسته نماز مي خواند. من يکبار عرض کردم اگر براي قيام حتي به اندازه يک الله اکبر مي تواني بايستي، بايد بايستي! تا هرجا از نماز که مي تواني بايستي بايد بايستي و نماز بخواني. اگر واقعاً نمي تواني، بنشين. اما اگر مي تواني زمين بنشيني، چرا روي صندلي بنشيني. زمين بنشين! شما وقتي روي زمين مي نشيني، اگر سجده را مي تواني معمولي انجام دهي، سجده را مواضع سبعه مي گويند. در سجده هفت موضع انسان روي زمين است. پيشاني، دو کف دست، سر زانو و دو سر انگشتان پا. شما وقتي روي صندلي نماز بخواني، دو کف دست و پيشاني را روي زمين مي گذاري. چهار موضع روي زمين قرار نمي گيرد. بعضي مي گويند:ما مي توانيم ايستاده نماز بخوانيم، رکوع هم برويم و سجده هم برويم ولي بعد نمي توانيم بلند شويم. اشکالي ندارد شما رکعت اول را ايستاده بخوان رکعت دوم را که نمي تواني بلند شوي، بنشين و بخوان.

خوشا به حال مردم شوشتر که مجاور اين عالم و علماي بزرگي مثل اين شخصيت هستند. ايشان در شرح موضوعي نهج البلاغه آمده شروع کرده توحيد و عدالت و نبوت و امامت را همينطور رفته است. يکي از موضوعاتي که ايشان به اين ترتيب انتخاب کرده است، فضايل اخلاقي در نهج البلاغه است. اگر خداوند ياري کند من مي خواهم يک بخشي از گلچين اين بزرگوار، «فضايل اخلاقي در نهج البلاغه» با شرحي که ايشان نوشته را بگويم. همان سيره تربيتي اميرالمؤمنين

ص: 4489

را مي گوييم با اين گلچيني که اين عالم بزرگوار در شرح نهج البلاغه گفته است. جالب است اول موردي که ايشان از فضايل اخلاقي انتخاب کرده است، کلمه حکمت آميز446 است.

«وَ قَالَ ع لِغَالِبِ بْنِ صَعْصَعَهَ» يک کسي به نام غالب بود که پدر فرزدق بود. فرزدق شاعري بود که شعر معروف را براي امام سجاد(ع) گفت و از شعراي اهل بيت (ع) بود. پدرش مي گويد: خدمت اميرالمؤمنين رفتم، پسرم فرزدق هم همراه من بود. «فِي کَلاَمٍ دَارَ بَيْنَهُمَا» گفتگويي بين اينها رد و بدل شد. گفتگو را سيد رضي نقل نکرده است. گفتگو اين بود که وقتي حضرت رفت سؤال کرد: اسم شما چيست؟ چون حضرت پدر را نمي شناخت. خودش را معرفي کرد. آقازاده چه کسي هستند؟ گفت: او هم فرزدق است. مي گويد: به اميرالمؤمنين عرض کردم: اين پسرم است، دارم شعر ياد او مي دهم. کلمات حکماي ادب، کلمات بزرگان عرب را به او ياد مي دهم و اميدوارم در آينده شاعر خوبي شود. ممکن است بينندگان بگويند: مگر شاعري تمرين مي خواهد؟ بله، اگر کسي زمينه هايش را داشته باشد، اين پرورش پيدا مي کند. مثل نويسندگي که کسي زمينه داشته باشد، قابل پرورش است.

تا به اميرالمؤمنين گفت: اين پسر من است دارم با او کار مي کنم که در آينده شاعر خوبي شود، حضرت فرمود: قرآن ياد او دادي؟ به او قرآن ياد بده. اگر کسي هنوز قرآن را ياد نگرفته، اول شعر ياد بگيرد يا قرآن را ياد بگيرد؟ جوان هاي ما الآن نه قرآن بلد هستند نه شعر. اول بروند کلاس شعر يا کلاس قرآن؟ کدام اولويت دارد؟ جوان هاي عزيز! شما اول برويد قرآن ياد بگيريد

ص: 4490

يا موسيقي؟ الآن دوازده سال مدرسه مي روند و بعد هم دانشگاه و همه تمام مي شود، بعد از اين همه مراحل که سپري شده شما ببينيد چند درصد از جوان هاي ما روخواني قرآن را بلد هستند؟ اميرالمؤمنين فرمود: قرآن را ياد فرزندت بدهي بهتر است.

فرزدق مي گويد: به قدري اين کلام حضرت در من اثر گذاشت که ديگر از قرآن جدا نشدم. اول قرآن را ياد گرفتم و بعد سراغ شعر رفتم. حافظ هم مي گويد: هرچه کردم همه از دولت قرآن کردم! براي همين حافظ به او مي گفتند. ما قرآن را ياد گرفتيم. معارف را ياد گرفتيم. واقعاً بايد فکري کرد. کلاس دوم بچه ها قرآن و عربي دارند. ما بعد از چهارده سال، شانزده سال هيچي از شما نمي خواهيم، همين روخواني قرآن را چند درصد از جوان هاي ما بلد هستند؟ اين خوب نيست. اينها را بايد کار کرد.

حاج آقاي قرائتي در مباحث اخيرشان فرمودند: ما يک چيزهايي که مفيد نيست ياد مي گيريم و يک چيزهايي که مفيد است را کار نداريم. به کتاب يک جوان کنکوري نگاه کردم و خيلي ناراحت شدم. در کتابش يک حديثي را آورده بود. اين حديث از پيامبر خداست يا امام صادق است يا امام رضا يا امام جواد؟ چه سؤالي است؟ اين سؤال ديني است؟ اين چه دردي را دوا مي کند؟ کلام مهم است. يقين داشته باشيد هيچکدام از آيت الله هاي ايراني نمي دانند. خود ائمه فرمودند اگر حديثي را از ما شنيديد، مي توانيد به آن يکي هم نسبت بدهيد. حديثي از امام رضا شنيدي، بگو: از امام صادق فرقي ندارد. «کلهم نور واحد» نگراني من اين است که اين

ص: 4491

جوان ها دچار دين زدگي شوند. جوان بگويد: وقتي من ديندار مي شوم که بدانم اين حديث از کدام امام است؟! چه کسي اين را گفته است؟ چه فايده اي دارد؟

حالا اصل داستان اين است که حضرت وقتي صحبتي با فرزدق کرد، به خودش فرمود: «مَا فَعَلَتْ إِبِلُکَ اَلْکَثِيرَهُ» در فرزدق آدم ثروتمندي بود و شترهاي زيادي داشت. صدها شتر، بيش از هزار شتر داشت. کسي هزار شتر داشته باشد شوخي نيست. حضرت فرمود: آن شترها کجا رفتند؟ به اميرالمؤمنين عرض کرد: «قَالَ دَغْدَغَتْهَا اَلْحُقُوقُ» من اين شترها را در راه خدا دادم. يک مقدار زکات دادم. يک مقدار صدقه دادم. مستحبي دادم. به فقرا دادم. به گرفتارها دادم. ارحام و خويشاوندان دادم و تمام شد. هزاران شتر را براي واجب و مستحب از دست دادم. اينها به قدري معروف به سخاوت بودند. خوشا به حال کساني که در دنيا آوازه اينها بخير است. يعني تا اسم فلاني مي آيد،مي گويد: او را مي شناسم. دستش بخير است. کسي را نااميد نمي کند. امام رضا در مورد مؤمن مي فرمايد: «الخير منه مأمول» مردم اميد به خيرش دارند. گفت: من هزار شتر را در راه خدا دادم. اين آدم وقتي از دنيا رفت، در تاريخ هست بعد از مرگش به فرزدق پسر او خبر دادند که يک خانمي رفته چادر زده بالاي قبر پدرت! سراغ اين خانم رفت و گفت: براي چه اينجا خيمه زدي؟ گفت: پدرت اينقدر سخاوتمند بود و به داد ما رسيد، الآن من يک گرفتاري دارم،گفتم کنار قبر او بيايم چادر بزنم تا خدا به من کمک کند. فرزدق گفت: مشکلت چيست؟ مشکل او را حل کرد. گفت:

ص: 4492

چادر را جمع کن، من مشکل تو را برطرف مي کنم. يعني يک عده حياتشان باعث خير است. مرگشان باعث خير است. نامشان باعث خير است.

به اميرالمؤمنين عرض کرد که همه شترها را در راه خير دادم. زکات و صدقات مستحب و گرفتاري دادم. اميرالمؤمنين فرمود: «ذَلِکَ أَحْمَدُ سُبُلِهَا» يعني در بهترين مصرف خرج کردي. غصه نخوري! الآن شايد باشند کساني که بگويند: ما وضع مالي مان خوب بود. ولي اينقدر دست و دلباز بوديم و داديم، ديگر خانه ييلاقي و ويلايي را نداريم. قشلاقي را نداريم. خانه فلان نداريم. از برج زندگي زديم و به ديگران داديم. حضرت فرمود: چه خرجي بهتر از اين؟ تو بهترين مصرف را خرج کردي. اينکه مي گويند: يک بخشي از سخاوت وراثتي است، صفات باطني هم به فرزند منتقل مي شود. يعني فرزند شما الآن در رنگ پوست شبيه شماست. در قامت و رنگ و خصوصيات ظاهري مثل شماست. باطني هم همينطور است. يعني فرزند يک سخاوتمند، سخاوتمند مي شود. اينها خانوادگي سخاوتمند بودند.

همين آدم پدري به نام صعصعه داشت. پدرش محضر پيامبر آمد و اسلام آورد. به پيامبر گفت: من صدها شتر دادم براي اينکه مي ديدم کسي دارد دخترش را زنده به گور مي کند، مي گفتم: چرا اين کار را مي کني؟مي گفت: از فقر دارم او را زنده به گور مي کنم. «وَ لا تَقْتُلُوا أَوْلادَكُمْ خَشْيَةَ إِمْلاقٍ» (اسراء/31) از فقر دختر را زنده به گور مي کردند. مي گفت: دست نگه دار. من چند شتر به تو بدهم مشکلت حل مي شود؟ گفت:من صدها شتر در راه خدا دادم که بچه هايشان را نکشند. در زمان جاهليت! اسلام آورد و پيامبر خيلي او را تشويق کرد.

ص: 4493

اميرالمؤمنين(ع) مي فرمايد: اگر ما مال خودمان را در راه زکات خرج کرديم فکر نکنيم گم شده است. چه زکات واجب و چه زکات مستحبي.

به اين مناسبت باز من حديثي ديدم که خيلي برايم جالب بود. در کافي مرحوم کليني(ره) هست که امام صادق(ع) فرمودند:«ان الله عز وجل فرض للفقراء في مال الاغنياء فريضة» خدا يک زکاتي در اموال اغنياء قرار داده، اگر زکات را بدهند خدا تعريفشان را مي کند. مسلماني به پرداخت زکات است. نام اسلام را به کسي مي دهند که اينها را انجام بدهد.

ما بحث زکات و خمس را مفصل گفتيم. اين حديث ادامه اي دارد. «ولکن الله عز وجل فرض في اموال الاغنياء حقوقا غير الزکاة فقال عزوجل» حضرت پنج آيه خواندند. الآن به بعضي ها مي گويي: دست يک فقير را بگير. ارحام، خويشاوند، گرفتار، جواني، ازدواجي، قرضي، مي گويند: ما خمس مالمان را داديم. ديگر چه از جان ما مي خواهيد؟ حضرت پنج آيه خواندند، فرمود: يکي اين است. «والذين في اموالهم حق معلوم للسائل، فالحق المعلوم غير الزکاة» زکات نيست. «و هو شي ء يفرضه الرجل علي نفسه» اينکه انسان بر خودش واجب بداند اگر مي تواند هر روز، نمي تواند هفته اي، نمي تواند ماهي يکبار يک پولي به فقرا بدهد. سوم قرآن در وصف مؤمنين مي فرمايد: «وَ يُنْفِقُوا مِمَّا رَزَقْناهُمْ سِرًّا وَ عَلانِيَة» (ابراهيم/31)

چهارم؛ «و الماعون» سوره مبارکه ماعون را همه بلد هستيد. من در تفسير علامه طباطبايي(ره) ذيل اين آيه مي ديدم. اگر ما به قرآن باور داريم، اگر ايمان به اين آيات داريم. «أَ رَأَيْتَ الَّذِي يُكَذِّبُ بِالدِّينِ» (ماعون/1) آن کسي که دين را تکذيب مي کند. «فَذلِكَ الَّذِي يَدُعُّ الْيَتِيمَ» (ماعون/2) چه کساني

ص: 4494

دين را تکذيب مي کنند؟ به يتيم کار ندارد. «وَ لا يَحُضُّ عَلى طَعامِ الْمِسْكِينِ» (ماعون/3) براي اطعام مساکين تشويق نمي کند. «فَوَيْلٌ لِلْمُصَلِّينَ» (ماعون/4) مرحوم علامه مي فرمود: اين «فَوَيلٌ» ادامه کساني است که «أَ رَأَيْتَ الَّذِي يُكَذِّبُ بِالدِّينِ» چطور کسي که نماز مي خواند دين را تکذيب مي کند؟ «ويل» در قرآن به معني وعده عذاب است. هرجا آمده است، «وَيْلٌ لِلْمُشْرِكِين » (فصلت/6)، «ويل للمکذبين»، «وَيْلٌ لِكُلِ أَفَّاكٍ أَثِيمٍ» (جاثيه/7)، «وَيْلٌ لِكُلِّ هُمَزَةٍ لُمَزَةٍ» (همزه/1)، «وَيْلٌ لِلْمُطَفِّفِينَ » (مطففين/1)، «فَوَيْلٌ لِلْمُصَلِّينَ» کدام نمازگزار يکوقت شد نماز مي خواند و يکو قت نشد نمي خواند؟ اگر کسي يکوقت خواند و يکوقت نخواند يادش باشد، پنج «ويل» در قرآن است. «ويل» يعني وعده عذاب، مشرکين،مکذبين، همزة لمزه، مطففين، «فَوَيْلٌ لِلْمُصَلِّينَ الَّذِينَ هُمْ عَنْ صَلاتِهِمْ ساهُونَ» (ماعون/5)، «الَّذِينَ هُمْ يُراؤُنَ» (ماعون/6) رياکار هستند، «وَ يَمْنَعُونَ الْماعُونَ » (ماعون/7) اين «وَ يَمْنَعُونَ الْماعُونَ » را امام معنا کرده است. «و هو القرض يقرضه، و المتاع يعيره» کسي که حاضر نيست به ديگري قرض بدهد. کسي که حاضر نيست از وسايل زندگي اش به ديگري عاريه بدهد.

همسايه ات جشني دارد، مهماني دارد، عقد و عروسي دارد، خانه ات بزرک است در اختيار او قرار بده. من لذت مي برم از بعضي ها که خانه بزرگ دارند و مي گويند: هرکس هر کاري دارد اينجا بيايد. شادي داريد، عزا داريد، مهماني داريد. چيزي کم نمي شود. بعضي ها هم حاضر نيستند نه خودشان استفاده کنند و نه حتي به نزديکانشان بدهند. فرمود: اين کسي که قرآن او را اينطور مذمت مي کند، کسي است که «ماعون» حاضر نيست به ديگري قرض بدهد. حاضر نيست به ديگري عاريه بدهد. «و المعروف يصنعه» حاضر نيست کار خيري بکند.

چه دارم

ص: 4495

مي گويم؟ مرحوم علامه طباطبايي مي فرمود: از اين «فَوَيلٌ» استفاده مي شود براي فرع «يُكَذِّبُ بِالدِّينِ» بعد مي فرمايد: بخاطر اينکه اينها ظاهراً مي گويند: ما مسلمان هستيم و عملاً دارند نفاق نشان مي دهند. منافق هستند. اگر من گفتم: مسلمان هستم و در نماز مقيد نبودم. حالا شد شد، نشد نشد. به همسايه کار ندارم. به ارحام کار ندارم. به گرفتاري گرفتار کار ندارم. خوب پس من چه مسلماني هستم؟ مرحوم علامه طباطبايي مي فرمايد: «فانهم لا يخلونَ من نفاق» نفاق است. من بگويم: مسلمان هستم و نماز مي خوانم ولي گاهي بخوانم و گاهي نخوانم. حاضر نباشم قرض بدهم و گره از کار کسي باز کنم، اين نفاق است. پس نگويم: من زکات مالم را دادم. خمس مالم را دادم. خدا از من چه مي خواهد؟

در حديث دوم که باز از امام صادق(ع) در کافي شريف هست. در حرم امام رضا اين حديث را خوانديم و خيلي پيام داده بودند، اين حديثي که شما خوانديد ما به مستأجرمان گفتيم: به احترام امام رضا اجاره نمي گيرم! خيلي ها نوشته بودند: ما به طلبکارمان گفتيم: قسط هايت را از سال ديگر شروع کن. بعضي ها نوشته بودند: شما گفتيد کسي هم هست مشهد نرفته باشد. من چهارده نفر را باني مي شوم و به مشهد مي فرستم.

اين حديث را من يکبار ديگر بخوانم. «جاء رجلٌ» کسي خدمت امام رضا(ع) آمد. گفت: يک پولي به ما قرض بده، هروقت داشتم به شما مي دهم. حضرت سه سؤال از او کرد. فرمود: تو کشاورزي داري؟ گفت: نه، کشاورزي ندارم. حضرت فرمود: کسب و کاري داري؟ گفت: نه! فرمود: ملکي داري؟ سه بار گفت: نه بخدا ندارم! اگر ما بوديم

ص: 4496

مي گفتيم: تو براي چه آمدي قرض بگيري؟ حضرت فرمود: «فانت اذا ممن جعل الله له في اموالنا حقا» تو چرا قرض مي خواهي؟ تو از کساني هستي که «وَ فِي أَمْوالِهِمْ حَقٌّ لِلسَّائِلِ وَ الْمَحْرُومِ» ما بايد همينطور بدون قرض به تو بدهيم. به او پولي دادند و نصيحت هم کردند.

باز امام صادق به يکي از اصحابشان به نام عمار ساباطي مي گويد. موعظه هاي ائمه کلي نبود که کلي يک نصيحتي بکنند. گاهي افراد را به شخصه خطاب مي کردند. به عمار ساباطي فرمود: «يَا عَمَّارُ أَنْتَ رَبُّ مَالٍ كَثِيرٍ» (کافي/ج3/ص501) من خبر دارم تو وضع مالي ات خيلي خوب است. گفت: بله! حضرت فرمود: «فَتُودِّي مَا افْتَرَضَ اللَّهُ عَلَيْكَ مِنَ الزَّكَاةِ» اين زکات مستحب و صدقات مستحب را که گفتم، مي دهي؟ فرمود: بله! حضرت به اين باز اکتفاء نکردند. فرمودند: «فَتَصِلُ قَرَابَتَك » به خويشاوندانت مي رسي؟ گفت: بله. فرمود: «وَ تَصِلُ إِخْوَانَكَ» به برادران ايماني خودت مي رسي؟ گفت: بله. حضرت فرمود: فقط يک جمله به تو بگويم: «فَقَالَ يَا عَمَّارُ إِنَّ الْمَالَ يَفْنَي وَ الْبَدَنَ يَبْلَي وَ الْعَمَلَ يَبْقَي وَ الدَّيَّانَ حَيٌّ لا يَمُوتُ» اين را بدان مال تو تمام مي شود. بدن تو نابود مي شود ولي عمل تو باقي مي ماند و خداوند حيٌّ لا يموت است. همه ما باور کنيم.

خيلي ها دارند و خيلي ها ندارند و گرفتار هستند. خيلي ها به نان شب محتاج هستند. اينکه بعضي مي گويند: ما کاري کرديم که ديگر کسي به نان شبش محتاج نيست. شما خيالتان راحت باشد. ساعت دوازده شب در تهران برويد ببينيد که اينها چه کساني هستند که تا کمر در سطل هاي زباله هستند؟ اگرگرفتار و فقير نباشد که اين ساعت

ص: 4497

در خيابان نيست. يک عده دارند! امام صادق فرمود: مالت تمام مي شود، بدنت تمام مي شود، «الْمَالَ يَفْنَي وَ الْبَدَنَ يَبْلَي وَ الْعَمَلَ يَبْقَي» آنچه دادي مي ماند. «وَ الدَّيَّانَ حَيٌّ لا يَمُوتُ» و آن کسي که زنده و جاودانه هست خداوند است.

شريعتي: اين بخششي که شما مي گوييد، مال و ثروت نمي خواهد. يک دل بزرگ مي خواهد. اعتقاد و باور و اين نوع نگاه را مي خواهد.

حاج آقاي حسيني: يکوقت گفتم. خدا رحمت کند آقايي بود در مساجد قم، در محله ها آبرومند بود. اين براي نيازمندان پول جمع مي کرد و خانواده هاي متعددي را تحت پوشش قرار داده بود. من خبر داشتم اين آقا خودش به نان شبش محتاج بود. ولي آبرومند بود. از آبرويش استفاده مي کرد و خانواده هاي زيادي را تحت پوشش داشت. با اينکه خودش نياز داشت.

امام باقر(ع) فرمود: « بَيْنَا رَسُولُ اللَّهِ (ص) فِي الْمَسْجِدِ» پيامبر خدا در مسجد بود. فرمودند: «إِذْ قَالَ قُمْ يَا فُلانُ قُمْ يَا فُلانُ قُمْ يَا فُلانُ» به پنج نفر فرمودند: شما بلند شويد. «حَتَّي أَخْرَجَ خَمْسَةَ نَفَرٍ» شما از مسجد بيرون برويد. «فَقَالَ اخْرُجُوا مِنْ مَسْجِدِنَا لا تُصَلُّوا فِيهِ وَ أَنْتُمْ لا تُزَكُّونَ» (كافي، ج3، ص503) شما که زکات نمي دهيد حق نداريد در مسجد نماز بخوانيد. روايت داريم امام زمان(عج) که ظهور کنند، همين برنامه پيامبر را اجرا مي کند. حضرت کسي را که زکات مالش را ندهد از مسجد بيرون مي کند.

باز در کافي شريف حديث داريم. باز اين يک هشدار است. ما فکر مي کنيم اگر اينجا جمع کرديم و جمع کرديم براي ما مي ماند. امام صادق فرمود: «مَنْ مَنَعَ حَقّاً لِلَّهِ» حق خدا را ندادي. حق خدا

ص: 4498

فقط واجب نيست. نگوييد: ما زکات واجب را داديم. خمس واجب را داديم. نه! زکات دو تا است. واجب و مستحب، «مَنْ مَنَعَ حَقّاً لِلَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ أَنْفَقَ فِي بَاطِلٍ مِثْلَيْهِ» (كافي، ج3، ص506) هرچه در راه خدا ندادي دو برابرش را بايد در راه باطل بدهي. «من مَنَعَ ماله من الأخيار صرّف اللّه ماله الي الاشرار» به خوب ها ندادي. به اهل خير ندادي، به بستگان ندادي، همان مقدار بايد به اشرار بدهي. صد هزار تومان در راه خدا ندادي، دويست هزار تومان در راه باطل خواهي داد.

شريعتي: انشاءالله روزي برسد که هيچکسي محتاج نباشد. انشاءالله در اين دوره و زمانه که خيلي ها گرفتار و محتاج نان شب شان هستند، انشاءالله همه دست به دست هم بدهيم و به داد هم برسيم و خيرمان هم به آنها برسد. امروز صفحه 554 قرآن کريم، آيات پاياني سوره مبارکه جمعه و آيات ابتدايي سوره مبارکه منافقون در سمت خداي امروز تلاوت مي شود.

«يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِذا نُودِيَ لِلصَّلاةِ مِنْ يَوْمِ الْجُمُعَةِ فَاسْعَوْا إِلى ذِكْرِ اللَّهِ وَ ذَرُوا الْبَيْعَ ذلِكُمْ خَيْرٌ لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ تَعْلَمُونَ «9» فَإِذا قُضِيَتِ الصَّلاةُ فَانْتَشِرُوا فِي الْأَرْضِ وَ ابْتَغُوا مِنْ فَضْلِ اللَّهِ وَ اذْكُرُوا اللَّهَ كَثِيراً لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ «10» وَ إِذا رَأَوْا تِجارَةً أَوْ لَهْواً انْفَضُّوا إِلَيْها وَ تَرَكُوكَ قائِماً قُلْ ما عِنْدَ اللَّهِ خَيْرٌ مِنَ اللَّهْوِ وَ مِنَ التِّجارَةِ وَ اللَّهُ خَيْرُ الرَّازِقِينَ «11»

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ ، إِذا جاءَكَ الْمُنافِقُونَ قالُوا نَشْهَدُ إِنَّكَ لَرَسُولُ اللَّهِ وَ اللَّهُ يَعْلَمُ إِنَّكَ لَرَسُولُهُ وَ اللَّهُ يَشْهَدُ إِنَّ الْمُنافِقِينَ لَكاذِبُونَ (1) اتَّخَذُوا أَيْمَانَهُمْ جُنَّةً فَصَدُّوا عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ ? إِنَّهُمْ سَاءَ مَا كَانُوا

ص: 4499

يَعْمَلُونَ (2) ذَ?لِكَ بِأَنَّهُمْ آمَنُوا ثُمَّ كَفَرُوا فَطُبِعَ عَلَى? قُلُوبِهِمْ فَهُمْ لَا يَفْقَهُونَ (3) وَإِذَا رَأَيْتَهُمْ تُعْجِبُكَ أَجْسَامُهُمْ ? وَإِنْ يَقُولُوا تَسْمَعْ لِقَوْلِهِمْ ? كَأَنَّهُمْ خُشُبٌ مُسَنَّدَةٌ ? يَحْسَبُونَ كُلَّ صَيْحَةٍ عَلَيْهِمْ ? هُمُ الْعَدُوُّ فَاحْذَرْهُمْ ? قَاتَلَهُمُ اللَّهُ ? أَنَّى? يُؤْفَكُونَ (4)»

ترجمه: اى كسانى كه ايمان آورده ايد! آنگاه كه براى نماز روز جمعه ندا داده شد، پس به سوى ياد خدا (نماز) شتاب كنيد و داد و ستد را رها كنيد كه اين براى شما بهتر است، اگر بدانيد. پس هنگامى كه نماز پايان يافت، در زمين پراكنده شويد و از فضل الهى طلب كنيد و خدا را بسيار ياد كنيد، باشد كه رستگار شويد. و چون داد و ستد يا سرگرمى ببينند، (از دور تو) پراكنده و به سوى آن روانه شوند و تو را ايستاده (در حال خواندن خطبه) رها كنند. (به آنان) بگو: آنچه (از فضل و بركت) نزد خداست، از سرگرمى و داد و ستد بهتر است و خداوند بهترين روزى دهندگان است.

به نام خداوند بخشنده مهربان. هنگامى كه منافقان نزد تو آيند، گويند: «گواهى مى دهيم كه تو پيامبر خدا هستى» و خدا مى داند كه تو پيامبرش هستى وخدا شهادت مى دهد كه منافقان دروغ گويند. آنها سوگندهايشان را سپر ساختهاند تا مردم را از راه خدا باز دارند، و کارهاي بسيار بدي انجام مي دهند! اين بخاطر آن است که نخست ايمان آوردند سپس کافر شدند، از اين رو بر دلهاي آنان مهر نهاده شده، و حقيقت را درک نمي کنند! هنگامي که آنها را ميبيني، جسم و قيافه آنان تو را در شگفتي فرو مي برد، و اگر سخن بگويند،

ص: 4500

به سخنانشان گوش فرا مي دهي، اما گويي چوبهاي خشکي هستند که به ديوار تکيه داده شده اند! هر فريادي از هر جا بلند شود بر ضد خود مي پندارند، آنها دشمنان واقعي تو هستند، پس از آنان بر حذر باش! خداوند آنها را بکشد، چگونه از حق منحرف مي شوند؟!

شريعتي: خدايا چنان مباد که در بهار طبيعت بي جان جامه ي نو بپوشاند و ما مدعيان جان همچنان در رفتار کهنه خويش بمانيم. اشاره قرآني را بفرماييد.

حاج آقاي حسيني: آيه اي که تلاوت شد، «فَإِذا قُضِيَتِ الصَّلاةُ فَانْتَشِرُوا فِي الْأَرْضِ» نماز جمعه که تمام شد در زمين پخش شويد، «وَ ابْتَغُوا مِنْ فَضْلِ اللَّهِ» از فضل خدا، يکوقتي اشاره کرديم کسب و کار فضل خداست. فکر نکنيم کسي که دنبال کسب و کار و زندگي است، گفتيم:قرآن کريم يازده بار به جاي اينکه اسم مال را ببرد، به جاي مال گفته: خير، «كُتِبَ عَلَيْكُمْ إِذا حَضَرَ أَحَدَكُمُ الْمَوْتُ إِنْ تَرَكَ خَيْرا» (بقره/180) نمي گويد:«ان ترک مالاً» يازده بار در قرآن به جاي اينکه بگويد: مال، گفته: خير! اينجا هم به جاي اينکه بگويد: دنبال کسب و کار و تجارت برويد، مي گويد: «وَ ابْتَغُوا مِنْ فَضْلِ اللَّهِ» کار خوب است. کسب و کار خوب است ولي خوش به حال آنهايي که به تعبير اميرالمؤمنين(ع) که به پدر فرزدق فرمود: «ذلک احمدُ سبلها» در بهترين مسير خرج کن. تمام شترها را در راه فقرا و نيازمندان و ارحام وخويشان و صدقه داد. حضرت فرمود: بهترين مسير همين است.

شريعتي: به کانال برنامه هم سر بزنيد.

حاج آقاي حسيني: خيلي خوشحال شدم که ديروز فرموديد از روز پنج شنبه حاج آقاي ميرباقري تشريف

ص: 4501

مي آورند. ديگر انشاءالله آماده هستيم که سخنان ايشان را بشنويم.

شريعتي: اتفاق خوبي است مخصوصاً در آستانه ي ماه شعبان و ماه مبارک رمضان، خيلي ها مثل ما مشتاق هستند که بيانات ارزشمند حاج آقاي ميرباقري عزيز را بشنوند.

حاج آقاي حسيني: دو قصه بگويم که يک تنوعي در بحث شود. «ذلک احمدُ سُبلها» در کتاب فوايد الرضويه که شرح حال علماي بزرگ شيعه هست، مي خواندم. مرحوم محدث قمي نوشته است. ايشان به شرح حال مرحوم شيخ جعفر کاشف الغطاء رسيده است. استاد صاحب جواهر بوده است. صاحب جواهر با آن عظمت که نامش شهره آفاق است، ايشان استاد او بوده است. حتي يکبار گفتيم که به صاحب جواهر گفتند: تو چرا جواهر الکلام را نوشتي؟ به جاي اينکه اين کتاب را مي نوشتي شرحي بر کتاب استادت کشف الغطاء مي نوشتي و حق استادت را هم ادا مي کردي؟ گفت: از بس کتاب استادم پيچيده است من نمي توانم شرح آن را بگويم. من مستقل بنويسم راحت تر هستم. حدود 210 سال از وفات شيخ جعفر کاشف الغطاء مي گذرد. عالم بسيار مهمي بود. مقامات علمي و معنوي فراوان دارد. مرحوم محدث قمي در حالاتش مي نويسد از آيات عجيبه ي الهي است.

کسي با اين عظمت مي گويند: سحر که بلند مي شد گريه مي کرد. با خودش حرف مي زد. مي گفت: فکر نکني کسي بودي. تو اول جٌعيفر بودي. جعيفر مصغر جعفر است. مثلاً نام حسن در بچه ها را حسنک صدا مي زنند. بعد جعفر شدي. بعد شيخ جعفر شدي. بعد شيخ العراق شدي. حالا رئيس الاسلام شدي. ولي هنوز همان جعيفر هستي!! خودت را گم نکني. شخصي با اين عظمت وقتي براي نماز به مسجد مي آمد

ص: 4502

خودش شخصاً در صف ها مي گشت پول براي فقرا جمع کند. مي گويند: يک روزي پول به فقرا داد، تمام شد. يک فقيري از راه رسيد. پول تمام شده بود. گفت: سهم من! فرمود: دير آمدي. يک جسارتي کرد. وقتي جسارت کرد، مرحوم شيخ جعفر کاشف الغطاء دوباره گشت و گفت: به آبروي ريش من، اين دامن مرا براي اين فقير از پول پر کنيد!

يکوقتي آمد نماز بخواند، دير آمده بود. وقتي دير آمد مردم فکر کردند ديگر ايشان نمي آيد، هرکسي نماز فرادي خواند. وقتي ايشان آمد، ديد مردم فرادي خواندند، خيلي ناراحت شد. گفت: در جمع شما يک نفر عادل نبود پشت سر او بايستيد و نماز بخوانيد؟ ديد يک تاجري يک گوشه ايستاده و دارد فرادي مي خواند. خودش کاشف الغطاء رفت پشت سر او به جماعت ايستاد. اقتدا کرد، او که ايستاد همه آمدند ايستادند. تاجر نمازش که تمام شد،گفت: من را کشتي! چه کاري بود با من کردي؟ گفت: بلند شو نماز عصرت را هم بخوان ما به تو اقتدا کنيم. بايد نماز عصر را هم بخواني که مردم... گفت: من در نماز اول هم مُردم! گفت: اگر مي خواهي من تو را رها کنم بايد دويست اشرفي بدهي که من به فقرا بدهم! تاجر گفت: هزار اشرفي از من بگير، نماز عصر را خودت بخوان! پول را از او گرفت و گفت:صبر کن پول را بين فقرا تقسيم کنم و بعد نماز عصر را مي خوانيم.

ما فکر نکنيم اگر عنواني داريم، شخصيتي شديم،آهسته بياييم و برويم. امام رضا به امام جواد نامه نوشت: پسرم، عزيزم! «انما اريد ان يرفعک الله» من دلم مي خواهد

ص: 4503

خدا تو را بالا ببرد. از خانه که بيرون مي آيي از در اصلي بيا که فقرا و نيازمندان تو را ببينند. عزت و رفعت فقط با پول هم نيست. پول داري با پول، نداري از راه ديگر.

شريعتي: دعا بفرماييد و همه آمين بگوييم.

حاج آقاي حسيني: «أَمَّنْ يُجِيبُ الْمُضْطَرَّ إِذا دَعاهُ وَ يَكْشِفُ السُّوء» خدا را به حق صديقه طاهره(س) قسم مي دهيم، در آستانه شهادت آقا موسي بن جعفر(ع) هستيم. بحق آقا موسي بن جعفر گرفتاري ها برطرف بفرما. مريض ها لباس عافيت بپوشان. قرض مقروضين ادا بفرما. اسباب خلاصي زندانيان را فراهم بفرما. هرکسي به اين برنامه چشم اميد دارد به حق آقا موسي بن جعفر حوائج او را برآورده بخير بفرما.

شريعتي: سلام و درود خدا بر اميرالمؤمنين، علي بن ابي طالب(ع).

96-02-05- شرح حکمت هايي از نهج البلاغه

بسم الله الرحمن الرحيم و صلي الله علي محمد و آله الطاهرين

چشمان قدسي تو بهشت مؤکدند *** اعجاز جاودانه و امداد ممتدند

در شرق و غرب عشق به مستي زبان زدند *** در هست و نيست واسطه اي بي نهايتند

خورشيد نيستند که خورشيد و ماه نيز *** گرم ستاره بازي اين زوج مفردند

تنها نه آن دو تا که نفس هاي فصل ها *** با جزر و مد اشک تو در رفت و آمدند

شب ها به ياد خنده تو پر ستاره اند *** گل ها به عادت صلواتت مقيدند

حتي ستارگان هم در اقتدا به تو *** با عاشقان مساعد و با فارغان بدند

سعدي درست گفته که انگار سرو و ماه *** يک عمر در هواي تماشاي آن بدند

آري به چشم مستان ذرات کهکشان *** دلداده ي محمد و آل محمدند

شريعتي:«اللهم صل

ص: 4504

علي محمدٍ و آل محمد و عجل فرجهم» «لَقَدْ مَنَ اللَّهُ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ إِذْ بَعَثَ فِيهِمْ رَسُولًا مِنْ أَنْفُسِهِمْ يَتْلُوا عَلَيْهِمْ آياتِهِ وَ يُزَكِّيهِمْ وَ يُعَلِّمُهُمُ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَةَ وَ إِنْ كانُوا مِنْ قَبْلُ لَفِي ضَلالٍ مُبِين » (آل عمران/164) عيد مبعث بر شما مبارک باشد. سلام مي کنم به همه شما دوستان عزيزم، خانم ها و آقايان، انشاءالله در اين رو مبارک و فرخنده بهترين ها براي شما رقم بخورد. حاج آقاي حسيني سلام عليکم. ايام مبارک باشد. خيلي خوش آمديد.

حاج آقا حسيني: عرض سلام و ارادت و تبريک خدمت همه بينندگان و شنوندگان برنامه سمت خدا دارم. خدا را شاکر هستم که در روز بعثت خاتم الانبياء در محضر عزيزان هستيم. 13 رجب هم اين توفيق بود. خدا را سپاس مي گويم و براي ما سعادتي است. انشاءالله عزيزان با نابودي شجره خبيثه آل سعود مشرف شوند و روضه نبوي را مقابل ضريح مطهر رسول خدا بخوانند. دو بيت شعر آنجا نوشته شده که خيلي زيباست. وقتي از باب البقيع مي خواهند بيرون بيايند، مسجد النبي، از هر دري که وارد مي شوند وقتي از مقابل ضريح پيغمبر مي خواهند عبور کنند از باب البقيع بيرون مي آيند. يکوقت آنجا که مي رسند، جايي که قبر مطهر رسول خدا هست، مردم يک نگاهي داخل ضريح مي کنند و آنها هم هي داد مي زنند که نگاه نکنيد شرک است. آنجا بر استوانه ها دو تا شعر نوشته است. يکي اين است «نفسي الفداء لقبر أنت ساکنه فيه العفاف و فيه الجود و الکرم» جانم به فداي آن محلي که تو در آنجا آرميده اي! جود اينجاست، کرم اينجاست. در استوانه ديگر اين شعر نوشته شده است. «يا

ص: 4505

خير من دُفنت بالقاع أعظمه فطاب من طيبهن القاع و الاکم» اين هم روي استوانه دوم نوشته است. من يک کتابي را ديدم که همه اشعار رسول خدا بود. گلچيني از همه شعرايي که در طول تاريخ در ادبيات فارسي شعري گفتند، به نظرم اين از همه جالب تر بود. خيلي زيباست. مي گويد:

اي از همه ممکنات اقدم *** گفتار تو بر خرد مقدم

اي مير امم، امير لولاک *** اي فخر بشر نبي اکرم

اي اشرف بندگان يزدان *** اي سرور سروران عالم

خلاق جهان نموده وصفت *** گويند فرشتگان ثنايت

اي عرش غبار نعل کفشت *** بوسيده براي خير مقدم

اي گوش همه به امر و نهيت *** اي بوده نداي حق ندايت

عرض کردم اين حديث «لولاک» که در شعر آمده است،

لولاک لما خلقت افلاک *** گفته است به وصف تو خدايت

اي مبدأ آفرينش خلق *** اي بهر نجات ما دعايت

اي خاتم انبياء محمد *** پيغامبر خدا محمد

امروز بيننده ها هم برنامه را ببينند و هم صلوات ختم کنند.

شريعتي: حاج آقاي فرحزاد مکرر گفتند که نزديک ترين اشخاص به من در روز قيامت کساني هستند که بسيار بر من صلوات مي فرستند.

حاج آقاي حسيني: من از مباحث حاج آقاي عابديني واقعاً استفاده کردم. مرحوم ابن شهر آشوب مازندراني يک کتابي دارد در مناقب اهل بيت(ع)، يک فصل مفصلي دارد. مي نويسد تمام آنچه که انبياي ديگر از خدا تقاضا مي کردند، خداوند بدون تقاضا به پيامبر ما داد. بعد مثال مي زند نه اينکه کلي بگويد. مي گويد: تمام مقاماتي که انبياي گذشته قبل از پيامبر از خدا تقاضا مي کردند که خدا به آنها

ص: 4506

بدهد، خدا بدون تقاضا به پيامبر داد. مثلاً حضرت موسي(ع) از خدا چه خواست؟ «رَبِّ اشْرَحْ لِي صَدْرِي وَ يَسِّرْ لِي أَمْرِي » (طه/25 و 26) آنوقت در مورد پيامبر چه؟ «أَ لَمْ نَشْرَحْ لَكَ صَدْرَك » (شرح/1) او التماس مي کرد «رَبِّ اشْرَحْ لِي صَدْرِي وَ يَسِّرْ لِي أَمْرِي » اما پيامبر بدون تقاضا. چند مورد از اين آيات را ايشان مثال زده است. ببينيد اين چه مقامي است که آنچه خداوند به التماس انبياء به آنها داد، به پيامبر ما پيشکش داد با آن مقامي که پيامبر ما داشت.

شريعتي: من گنگ خواب ديده و عالم تمام کر *** من عاجزم ز گفتن و خلق از شنيدنش

دعا مي کنم که انشاءالله هواي مدينه النبي را همه با هم نفس بکشم و مضجع نوراني و شريف نبي مکرم اسلام را زيارت کنيم. براي ما عيدي چه آورديد؟

حاج آقاي حسيني: دوستان در طول برنامه صلوات را ختم کنند. اگر بخواهيم پيامبر خدا را در يک کلمه معرفي کنيم، اگر مردم ما يک کلمه از پيامبر يادشان باشد، اگر به کسي بگوييم: يک حديث از پيامبر بخوانيد، کدام حديث را مي خوانند؟ پيامبر فرمود: «إِنَّمَا بُعِثْتُ لاتَمِّمَ مَكَارِمَ الاخْلاقِ » (مكارم الاخلاق،ص8) خدا رحمت کند استاد بزرگواري داشتيم، ايشان مي فرمود: پيامبر خدا شب 27 رجب وقتي از غار حرا پايين آمدند، تنهاي تنها بودند. نزديک ترين نزديکان ايشان هم دشمن بودند. عمو، ابولهب، «تَبَّتْ يَدا أَبِي لَهَبٍ وَ تَب » (مسد/1) اين بزرگوار مي گفت: من از شما سؤال مي کنم. کسي که نزديک ترين نزديکان دشمنش بود، پس يار و ياورش که بود و چه بود که در يک فاصله کوتاهي، شوخي نيست. 23 سال

ص: 4507

عمر زيادي نبود. در 23 سال توانست پيامش را عالمگير کند. 23 سالي که سه سالش دعوت مخفي بود. ده سال مکه به علاوه اين سه سال، سيزده سال اوج شکنجه ها و اذيت ها بود. در حقيقت ده سال پيامبر در مدينه فرصت داشتند. در اين ده سال هم درگير هفتاد، هشتاد جنگ شدند. پس چطور پيامش را ابلاغ کرد؟ کسي که نزديک ترين نزديکش دشمنش بود، پيامش را چطور ابلاغ کرد؟ اين بزرگوار خيلي لطيف بيان مي کرد. مي فرمود: وقتي پيامبر خدا از جبل النور از غار حرا پايين آمدند تنهاي تنها بود ولي دو لشگر همراهش داشت. دو لشگر بزرگ همراهش بود. يکي اخلاق پيامبر بود، يکي منطق پيامبر بود.

گاهي ما به خطا حتي در مبلغين و تبليغات ديني هم ديدم، آقا لشگر پيامبر عامل پيروزي پيامبر چه بود؟ مي گويند: دو عامل داشت. يکي اموال خديجه کبري(س)، يکي شمشير اميرالمؤمنين. نه، حتماً اموال خديجه کبري(س) مؤثر بود و در يک تنگناهاي خاصي حضور اميرالمؤمنين هم مؤثر بود. قطعاً شمشير اميرالمؤمنان براي از بين بردن گردنکش هايي مثل ابوجهل ها مؤثر بود. ابوالحکم به او مي گفتند ابوجهل شد. پيامبر خدا در جنگ احزاب به دعا ايستاد. وقتي اميرالمؤمنين در برابر عمر بن عبدود قرار گرفت، پيامبر دعا کرد. خدا مي داند من اگر بخواهم يک فضيلت در مورد اميرالمؤمنين بخوانم اين را مقدم مي دارم. پيامبر خدا در جنگ احزاب وقتي اميرالمؤمنين در برابر عمر بن عبدود رفت، دعا کرد. دعايش اين بود:« أللّهمّ اِنّکَ اَخَذْتَ مِنّي عُبيدة يومَ بَدر وَ حمزة يَوْمَ اُحُد» خدايا در بدر عمويم عبيده را از من گرفتي. در احد عمويم حمزه را گرفتي.

ص: 4508

راضي هستم! ولي «اللهم فَاحْفَظ عَلَيَّ اليومَ عليّا» خدايا امروز علي را براي من نگهدار. «رَبِّ لاَتَذَرْنِي فَرْدا وَ أَنْتَ خَيْرُالْوَارِثِينَ» (انبياء/89) اي خدا مرا تنها نگذار و علي را برايم نگهدار. اين شوخي نيست. اين نقش اميرالمؤمنين(س) براي از بين بردن خارهاي سر راه حتماً هست. ولي نگوييم: عامل پيروزي شمشير است. نه شمشير براي دفع موانع است. عامل نفوذ کلام پيامبر نگوييد: اموال خديجه(س) است. نه اموال خديجه هم آن روزي که بايد به فرياد مسلمان ها و گرفتاري ها برسد، رسيد. چه شد که پيامبر دلها را جذب کرد؟ آن دو عامل ديگر را اين استاد بزرگ فرمود: يکي اخلاق و ديگري منطق پيامبر بود.

قرآن منطق پيامبر است. اين کلام را فراوان در تاريخ شنيديم. اين مردم جاهلي نمي آمدند به پيامبر ايمان بياورند. گاهي شبانه و مخفيانه مي رفتند گوش مي کردند و تحت تأثير آيات قرار مي گرفتند. مي گفتند: ديگر فردا شب کسي نيايد. دوباره مي رفتند. پس فردا شب کسي نيايد. جذب آيات الهي بودند.

خدا رحمت کند مرحوم آيت الله موسوي لاري(ره) که حق بزرگي در تبليغ اسلام دارد. ايشان به اندازه چند سازمان تبليغاتي کشور ما، به تنهايي کار کرد. کتاب هاي بسيار محکم و خوبي نوشت و به زبان هاي مختلف ترجمه کرد. در دنيا منتشر کرد. نامه ها را گرفت و جواب داد و پيگير کتاب هايش بود. ايشان مي فرمود: کساني که مي گويند: اسلام با منطق پيش نرفت، با شمشير پيش رفت. ما يک سؤالي مي کنيم. اين استاد فرمود: پيامبر که از جبل النور پايين آمد دو لشگر داشت. اخلاق و منطق! شما مي گوييد: شمشير، بسم الله! مرحوم آيت الله موسوي لاري فرمود: سؤال! در

ص: 4509

طول اين ده سالي که پيامبر خدا در مدينه بود چند نفر به دست لشگر اسلام کشته شدند؟ بسياري از اين جنگ ها، جنگ هاي تحميلي بوده که دشمن، پيامبر خدا در مدينه بود. چهارصد کيلومتر راه! پيامبر خدا سيزده سال در مکه سخت ترين شکنجه ها و اذيت ها را ديد و مجبور به فرار شد. پيامبر مکه را دوست داشت. در روايت داريم پيامبر روي يک بلندي قرار گرفتند که تمام شهر مکه را مي ديدند، خطاب به شهر مکه با آه و سوز فرمودند: «والله إنك لخير أرض الله، وأحب أرض الله إلي» مکه تو محبوب ترين زمين نزد من هستي! «ولولا أني أخرجت منك ما خرجت؟» اگر مرا بيرون نمي کردند هرگز نمي رفتم. پيامبر مجبور به فرار و هجرت شد، به مدينه آمد. چهارصد کيلومتر فاصله را شما لشگر آورديد براي جنگ با پيامبر. سؤال: در اين ده سال، چند نفر به دست لشگر اسلام کشته شدند؟ اسامي شان هستند. آمارشان هست. در تاريخ ما هست. در جنگ بدر چند نفر کشته شدند؟ در احد چند نفر کشته شدند؟ مرحوم آيت الله موسوي لاري جمع زده تمام جنگ ها را کنار هم و گفته: کلا 1200 نفر! چقدر از لشگر اسلام به شهادت رسيدند؟ شما جنگ را شروع کرديد. کل کساني که در جنگ ها توسط مسلمان ها کشته شدند 1200 نفر بودند. شما مي گوييد: اين دين با شمشير پيشرفت کرد؟ کساني که امروز خودشان در يک روز هزاران هزار نفر بيگناه را مي کشند. اينها مي خواهند اسلام را متهم کنند! پس اگر از ما پرسيدند: عامل پيروزي چه بود؟ مي گوييم: پيامبر از جبل النور آمد تنها بود. دو لشگر همراهش بود. اخلاق

ص: 4510

و منطق!

اگر کسي هيچ حديثي بلد نباشد، اين حديث را بلد است. «إِنَّمَا بُعِثْتُ لاتَمِّمَ مَكَارِمَ الاخْلاقِ » ما چون مهمان سفره اميرالمؤمنين هستيم، اميرالمؤمنين بهترين و اولين شاگرد مکتب رسول الله هست، خودشان فرمودند و شوخي نيست. شما هرچه در مورد پيامبر شنيديد کم است. عظمت اميرالمؤمنين هم مي دانيم. تازه اميرالمؤمنين مي فرمايد: «أنا عبد من عبيد محمد»

پس ما سر سفره نهج البلاغه اميرالمؤمنين به اينجا رسيديم. گفتيم: مرحوم آيت الله تستري در شرح نهج البلاغه يک فصلي را باز کرده به نام فضايل اخلاقي در نهج البلاغه. ما مي خواهيم به ترتيبي که ايشان اين فصل را باز کردند از نهج البلاغه که بعثت پيامبر هم با مکارم اخلاق است، چند حديث بخوانيم. حکمت دهم نهج البلاغه است. «خَالِطُوا النَّاسَ مُخَالَطَةً» اميرالمؤمنين مي فرمايد: با مردم يکسان رفت و آمد داشته باشيد. يکسان برخورد داشته باشيد. «إِنْ مِتُّمْ مَعَهَا بَکَوْا عَلَيْکُمْ، وَإِنْ عِشْتُمْ حَنُّوا إِلَيْکُمْ» تا وقتي زنده هستيد، مردم مشتاق ديدار شما باشند. وقتي از دنيا رفتيد مردم براي شما گريه کنند. اشک بريزند و دلشان بسوزد.

حکمت يازدهم نهج البلاغه، مي فرمايد:«إِذَا قَدَرْتَ عَلَى عَدُوِّکَ» با کسي دعوا و اختلاف داشتي. الآن روز بعثت است. يک کاري کنيد. اگر بنا باشد اين جشن ها بيايد و برود. خوب چه فايده دارد؟ از بعثت چه متوجه شديم؟ از کجا فهميديم بعثت خاتم الانبياء است. به قول يکي از عزيزان کارشناس مي گفت: رسانه ملي برنامه هاي خوبي دارد ولي غلبه ندارد. قبلاً روزهاي تعطيل برنامه ما تعطيل بود. در صورتي که امروز روز برنامه است. ما خدا را شکر مي کنيم. ولي آن بزرگوار مي فرمود: از کجا مي فهميد شب مبعث است؟ اگر فيلم

ص: 4511

طنز پخش کنند مردم مي فهمند عيد است. اينطور نيست! 27 رجب به تماشاي فيلم نشستن مهم نيست، اين مهم است که يک کاري کنيم. «إِنَّمَا بُعِثْتُ لاتَمِّمَ مَكَارِمَ الاخْلاقِ » اين اميرالمؤمنين است. بسم الله! «إِذَا قَدَرْتَ عَلَى عَدُوِّکَ» رفتي دادگاه و خرج کردي و حرفت به کرسي نشست. برنده اين ميدان شدي. «فَاجْعَلِ الْعَفْوَ عَنْهُ شُکْراً لِلْقُدْرَةِ عَلَيْهِ» شکرانه قدرت و شکرانه پيروزي تو گذشت باشد. آقاي محترم شما هزينه کرديد. نبايد مي رفتيد. دادگاه رفتيد. محکوم کرديد. به نفع شما رأي دادند. اعصاب خودت و طرف را خرد کردي. حالا تمام! شکرانه ي اين پيروزي را به جا بياور، ببخش و عفو کن.

مرحوم تستري در شرح نهج البلاغه اش ذيل همين کلام اميرالمؤمنين قصه اي را نقل کرده است. حضرت نمي فرمود: طوري زندگي کنيد که بعد از مرگتان هم مردم براي شما گريه کنند. واقعاً بودند کساني که ساليان سال بعد از مرگ مردم برايشان گريه کردند و ايشان باز قصه هايي را نقل مي کند.آدم هايي که روز مرگشان هم کسي حاضر نشد به تشييع جنازه شان برود. چه برسد که گريه کنند و اشک بريزند. اين قصه خيلي جالب است. ايشان نوشتند که در زمان حکومت مأمون، مأمون يک وقتي به يکي از مأمورينش گفت: يک خبري به من رسيده است. شنيده ام کسي شب ها در اطراف خانه هاي برامکه مي رود، بر برامه گريه مي کند. داستان برامکه معروف است. اينها با اينکه خيلي مقرب به درگاه هارون الرشيد و مأمون الرشيد بودند ولي يکوقتي بر اينها غضب کردند و همه چيز را از اينها گرفتند. البته برامکه هم با اهل بيت(ع) خيلي بد رفتاري کردند. در يک روايت ديدم که امام رضا

ص: 4512

به يحيي برمکي نفين کرد. در عين حال که از اين جهات بدي هاي فراواني داشتند، ولي آدم هايي بودند دستگير بودند. سخاوتمند بود. دولت داشتند ولي در دولتشان دستگيري مي کردند. مأمون به يکي از مأمورينش گفت: من شنيدم ما برامکه را ريشه کن کرديم. يک کسي شب ها اطراف خانه ايشان مي نشيند و گريه مي کند. او را بياوريد، ببينيم چه خبر است. رفت و ديد يک پيرمردي است، شعر مي خواند و گريه مي کند. گفت: پيرمرد را نزد مأمون ببريد. او ترسيد گفت: جانم تمام است! بگذار وصيت نامه ام را بنويسم. يک کاغذي گرفت و وصيت نامه اش را نوشت و نزد مأمون آمد. مأمون گفت: به چه مجوزي نشستي گريه مي کني؟ اينها دشمنان ما بودند. نابودشان کرديم. براي چه گريه مي کني؟ گفت: من داستاني دارم. داستان من اين است که وضع مالي خوبي داشتم ولي همه چيز را از دست دادم. از شهر خودم مجبور شدم، خانه و زندگي ام را فروختم آمدم بغداد، به من گفتند: به برامکه پناه ببري به داد تو مي رسند. اينجا آمدم و بالاخره لباس هاي خوب خودم را پوشيدم. آمدم ديدم يک مسجدي است، مردم هم اعيان و اشراف هستند. قاطي اينها شدم. گفتم: چه خبر است؟ گفتند: امشب عروسي دختر يحيي برمکي است. ما همراه جمعيت شديم. عروسي رفتيم. اينها همه دعوت داشتند. ما غريبه بوديم. يحيي برمکي کسي را آورد و عقد دخترش را براي پسر برادرش خواند، و بعد به همه کساني که آمده بودند يک صله حسابي داد. من شک داشتم پول را بگيرم يا نه، يحيي برمکي گفت: چرا نمي گيري؟ گفتم: من غريبه هستم و قصه ام اين است. گفت: پول

ص: 4513

را بگير و چون غريب هستي مهمان ما باش. چند روزي از من پذيرايي مفصلي کردند. بعد هم به زن و بچه ام رسيدگي کردند. سيزده سال من در همين تشکيلات يحيي برمکي بودم و کسي نمي دانست من از اينها هستم يا غريب هستم. اين زندگي من است. به مأمون گفت: وقتي شما بر برامکه غضب کرديد و از بين رفتند، يک ماليات سنگيني به اموال من بستند که ديگر از زندگي افتادم. مأمون گفت: چه کسي برايت ماليات بست؟گفت: فلاني. آقا را احضار کرد. گفت: اين بيچاره را ببخش! اين بلند بلند شروع به گريه کرد. گفتم: ماليات را بخشيدم، چرا گريه مي کني؟ اين هم به برکت همان قصه است. اگر من آنجا نمي رفتم و شب ها گريه نمي کردم...

کلام اميرالمؤمنين است«خَالِطُوا النَّاسَ مُخَالَطَةً» طوري با مردم رفتار کنيد که اگر مرديد براي شما گريه کنند. «وَإِنْ عِشْتُمْ» اگر زنده بوديد، «حَنُّوا إِلَيْکُمْ». يک قصه ي ديگر بگويم. داستان ها خيلي بهتر در ذهن مي ماند. از آقا امام سجاد(ع) است. داستان در کشکول محقق اربلي است. مي دانيد يکي از علماي بزرگ شيعه همين بزرگوار است. هفتصد سال پيش زندگي کرده است. کتابي در شرح زندگي احوالات اهل بيت(ع) دارد. اين داستان را باز يکي از علماي اهل سنت به نام ابن جوزي، هم شيعه و هم سني نقل کردند. نوشته: «خرج علي بن الحسين ع من المسجد» امام سجاد از مسجد بيرون آمد. يک آدم بي ادبي دنبال امام سجاد «سَبَّه» من اين را معنا نمي کنم. روز بعثت هم نبود معنا نمي کردم. يکوقت شما به کسي مي گوييد: خدا لعنتت کند. اين حرف بدي است. يک درجه از اين بالاتر، سب

ص: 4514

است. فقها مثال هايش را گفتند. از لعن بالاتر است. الآن من بگويم کسي به امام سجاد گفت: خدا لعنتت کند. چقدر ناراحت مي شويد؟ از اين بالاتر گفت. تفسير نمي کنم! آنهايي که خدمت امام سجاد بودند رفتند اين آقا را ادب کنند. به امام سجاد توهين کرد. امام سجاد فرمود: او را رها کنيد. با من! آقا سراغ او رفتند و خيلي جمله قشنگي است. به آن شخص فرمودند: «ما ستر الله عنک من امرنا اکثر» بدي هايي که خدا از ما پوشانده است خيلي بيشتر از آن است که تو خبر داري. البته ائمه(ع) بدي نداشتند ولي چرا اميرالمؤمنين اين همه مي گويد: «ظلمت نفسي» اگر اميرالمؤمنين شب تا صبح گريه نکند، مي گويد: امشب کوتاهي کردم؟ امام سجاد فرمود: آن چيزهايي که تو خبر نداري خيلي بيشتر است. يعني من بدتر از آن هستم که تو فکر مي کني. مشکلي داري؟ گرفتاري داري؟ من گرفتاري تو را برطرف کنم؟ مرد خجالت کشيد. حضرت يک پيراهني داشت، امام سجاد در کوچه پيراهن خودش را از تنش درآورد و به اين مردي داد که به حضرت توهين کرده بود. پيراهن را با يک مقدار دينار به او داد. روايت اين است که وقتي اين آدم اين برخورد را از امام سجاد ديد، گفت: شهادت مي دهم که تو از اولاد پيامبر هستي. کسي مي تواند فرزند پيامبر باشد که در برابر سبّ دشمن لباسش را از تنش دربياورد.

در کلمات حکمت آميز حضرت، آخر نهج البلاغه بخش سوم هست. حکمت 427 نهج البلاغه، اميرالمؤمنين(ع) يک جمله بسيار زيبايي فرمود. کسي که خطبه قشنگ بخواند و قشنگ سخنراني کند طيب الله مي گوييد. بارک الله مي گوييد.

ص: 4515

يک کسي پاي منبر اميرالمؤمنين، دوراني که خليفه مسلمين بود. دوراني که به تعبير استاد بزرگوار ما مي فرمود: بر نيمي از خاورميانه، بخش عمده اي از خاورميانه حکومت داشت، عراق يک استان بود، مصر يک استان بود، يمن يک استانش بود، حجاز يک استانش بود. اميرالمؤمنين بالاي منبر وقتي اين خطبه زيبا را خواند. يک کسي از پاي منبر به جاي طيب الله، گفت: «قاتله الله»! مرگ بر علي! گفت: «قاتَلَهُ الله کافراً» مرگ بر اين کافر. مردم سر او ريختند. «فَوَثَبَ الْقَوْمُ لِيَقْتُلُوهُ» حضرت فرمود: چه خبر است؟ «رُوَيْداً إِنَّمَا هُوَ سَبٌّ بِسَبٍّ، أَوْ عَفْوٌ عَنْ ذَنْبٍ» من مي توانم بگذرم،مي توانم جواب هم بدهم. گذشتم! کاري با او ندارم.

يا نهج البلاغه معاذ الله خلاف است يا زندگي ما مشکل دارد. الآن کسي به من توهين کند،نه توهين شخصي، طوري او را به اصل نظام و اصل ولايت فقيه مي کنم. يا اصلاً با خاک يکسانش مي کنيم. در فضاي انتخاب الآن واقعاً بايد مواظب باشيم. جناح رقيب را به کمتر از تکفيرش راضي نمي شويم. او اين طرف و او هم آن طرف!

حکمت 206 نهج البلاغه، «أَوَّلُ عِوَضِ الْحَلِيمِ مِنْ حِلْمِهِ أَنَّ النَّاسَ أَنْصَارُهُ عَلَى الْجَاهِلِ» اول پاداشي که آدم هاي حليم و بردبار که از بردباري شان گيرشان مي آيد «أَنَّ النَّاسَ أَنْصَارُهُ عَلَى الْجَاهِلِ» مردم ياور او مي شوند. الآن در خيابان دو نفر با هم دعوا کنند. يک نفر هم همينطور نگاه کند. سکوت کند. او هم هي داد بزند و پرخاشگري کند. دشنام بده و او هم همينطور نگاه کند. مردم چطور قضاوت مي کنند؟ اين خويشتن داري را مردم مي گويند: نگاه کن، مظلوم و بيچاره است! اولين پاداش حليم

ص: 4516

اين است که مردم طرف کسي هستند که حليم است.

باز در حکمت 207 هست. «إِنْ لَمْ تَكُنْ حَلِيماً» خيلي ها در پيام ها مي نويسند، ما دلمان مي خواهد حليم باشيم، نمي توانيم. در خانه و خانواده داد نزنيم. آقاي محترم روز عيد است. اگر تا الآن عيدي ندادي، بده. ظهر شد، بعد از ظهر شد. يک شاخه گل، يک لبخند بزن. اميرالمؤمنين مي فرمايد: اگر بردبار نيستي «فَتَحَلَّم» تمرين بردباري کن. «فَإِنَّهُ قَلَّ مَنْ تَشَبَّهَ بِقَوْم إِلاَّ أَوْشَكَ أَنْ يَكُونَ مِنْهُمْ» يعني خودت را به بردباري بزن. حضرت مي فرمايد: کم است کسي که خودش را شبيه گروهي کند و جزء آنها نشود.

«الحلم عشيرةٌ» اميرالمؤمنين فرمود: حلم خودش يک قبيله است. آنهايي که مي گويند: ما قوم و خويش نداريم. غريب هستيم. کسي را نداريم. حکمت 418 نهج البلاغه حضرت مي فرمايد: «الحلم عشيرةٌ» آدم بردبار، خود بردباري او يک طايفه و قبيله براي اوست.

شريعتي: چه حسن انتخابي، روز پيامبر مهرباني ها، همنام گلهاي بهاري، روايت هست که فرمودند: بخيل واقعي کسي است که اسم من بيايد و بر من صلوات نفرستد. از اخلاق گفتند و اينکه ما به پيامبر اخلاق اقتدا کنيم. کسي که براي اخلاق مبعوث شد. نکات بسيار شنيدني را از زبان حاج آقاي حسيني و از سفره ناب نهج البلاغه شريف شنيديم. انشاءالله بتوانيم به همه آنها عمل کنيم. براي عاقبت بخيري و رفع مشکلات همه جوان ها دعا کنيم. امروز صفحه 561 قرآن کريم، آيات پاياني سوره مبارکه تحريم در سمت خداي امروز تلاوت مي شود.

«يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا تُوبُوا إِلَى اللَّهِ تَوْبَةً نَصُوحاً عَسى رَبُّكُمْ أَنْ يُكَفِّرَ عَنْكُمْ سَيِّئاتِكُمْ وَ يُدْخِلَكُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ يَوْمَ لا

ص: 4517

يُخْزِي اللَّهُ النَّبِيَّ وَ الَّذِينَ آمَنُوا مَعَهُ نُورُهُمْ يَسْعى بَيْنَ أَيْدِيهِمْ وَ بِأَيْمانِهِمْ يَقُولُونَ رَبَّنا أَتْمِمْ لَنا نُورَنا وَ اغْفِرْ لَنا إِنَّكَ عَلى كُلِّ شَيْ ءٍ قَدِيرٌ «8» يا أَيُّهَا النَّبِيُّ جاهِدِ الْكُفَّارَ وَ الْمُنافِقِينَ وَ اغْلُظْ عَلَيْهِمْ وَ مَأْواهُمْ جَهَنَّمُ وَ بِئْسَ الْمَصِيرُ «9» ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا لِلَّذِينَ كَفَرُوا امْرَأَتَ نُوحٍ وَ امْرَأَتَ لُوطٍ كانَتا تَحْتَ عَبْدَيْنِ مِنْ عِبادِنا صالِحَيْنِ فَخانَتاهُما فَلَمْ يُغْنِيا عَنْهُما مِنَ اللَّهِ شَيْئاً وَ قِيلَ ادْخُلَا النَّارَ مَعَ الدَّاخِلِينَ «10» وَ ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا لِلَّذِينَ آمَنُوا امْرَأَتَ فِرْعَوْنَ إِذْ قالَتْ رَبِّ ابْنِ لِي عِنْدَكَ بَيْتاً فِي الْجَنَّةِ وَ نَجِّنِي مِنْ فِرْعَوْنَ وَ عَمَلِهِ وَ نَجِّنِي مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمِينَ «11» وَ مَرْيَمَ ابْنَتَ عِمْرانَ الَّتِي أَحْصَنَتْ فَرْجَها فَنَفَخْنا فِيهِ مِنْ رُوحِنا وَ صَدَّقَتْ بِكَلِماتِ رَبِّها وَ كُتُبِهِ وَ كانَتْ مِنَ الْقانِتِينَ «12»

ترجمه: اى كسانى كه ايمان آورديد! به درگاه خدا توبه كنيد، توبه اى خالصانه. اميد است كه پروردگارتان بدى هاى شما را بپوشاند و شما را به بهشت هايى كه نهرها از زير آنها جارى است وارد كند. روزى كه خداوند، پيامبر و كسانى را كه به او ايمان آورده اند خوار نكند، نورشان پيشاپيش آنها واز سوى راستشان مى شتابد، مى گويند: پروردگارا! نور ما را كامل كن و ما را بيامرز، همانا تو بر هر چيز توانايى. اى پيامبر! با كفّار و منافقان جهاد كن و بر آنان سخت گير و جايگاه آنان دوزخ است و بد جاى بازگشتى است. خداوند براى كسانى كه كفر ورزيدند، همسر نوح و همسر لوط را مثال زده است كه اين دو زن، همسر (و از خانواده) دو بنده صالح از بندگان ما بودند، ولى به آن دو خيانت كردند.

ص: 4518

پس در برابر (كيفر) خداوند، براى آن دو زن هيچ كارى از آن دو پيامبر ساخته نبود و به آنان گفته شد: به آتش وارد شويد با وارد شوندگان. و خداوند براى كسانى كه ايمان آورده اند، به همسر فرعون مثل زده است. آن گاه كه گفت: پروردگارا! براى من نزد خويش در بهشت خانه اى بساز و مرا از فرعون و كردار او نجات بده و مرا از گروه ستمگر رهايى بخش. و (خداوند به) مريم دختر عمران (نيز مثل زده است.) زنى كه دامن خويش را (از گناه) حفظ كرد، پس ما از روح خود در او دميديم (تا عيسى در دامان او متولد شد) و كلمات پروردگارش و كتب آسمانى را تصديق كرد و از اطاعت پيشه گان بود.

شريعتي:

تا داشته ام فقط تو را داشته ام *** با ياد تو قد و قامت افراشته ام

بوي صلوات مي دهند دستانم *** از بس که گل محمدي کاشته ام

«اللهم صل علي محمد و آل محمد و عجل فرجهم» براي من و همه دوستانم در برنامه سمت خدا افتخاري هست که در روز بزرگ عيد مبعث، اين عيد نوراني که مزين و منور به نام نبي مکرم است حضور شما هستيم. اشاره قرآني امروز را بفرماييد.

حاج آقاي حسيني: آيه پاياني سوره مبارکه تحريم، خدا علامه طباطبايي را رحمت کند. چند نکته زيبا ذيل اين آيات دارند که بعضي هايش را مي گويم. يکي اين است «ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا لِلَّذِينَ كَفَرُوا امْرَأَتَ نُوحٍ وَ امْرَأَتَ لُوطٍ» در اين آيات پاياني يک ضرب المثل «للذين کفروا» است. نه فقط براي زن ها، زنان و مردان عالم اگر مي خواهند ضرب المثل داشته باشند، نمونه

ص: 4519

بدي و کفر کيست؟ همسر دو تا از پيامبران است. «امْرَأَتَ نُوحٍ وَ امْرَأَتَ لُوطٍ» مرحوم علامه مي فرمايد: کسي سؤال کند، خدايا اين همه نمونه در عالم است. بايد روي اين دو پيامبر دست بگذاري؟ درست است که همسر نوح و همسر لوط خوب نبود. ولي نمي شد مثال ديگر بزني؟ آن هم ضرب المثل، نمونه و الگوي بدي. در قرآن بيايد. با مقامات بالايي که حضرت نوح داشت. «سَلامٌ عَلى نُوحٍ فِي الْعالَمِينَ» (صافات/79) مرحوم علامه پاسخ داده است. فرمود: اين آيه قرآن مي خواهد به ما بگويد: انسان ها يادتان باشد ارتباط با پيامبر، انتساب با پيامبر براي نجات کافي نيست. صرف همسري پيامبر! خود رسول گرامي اسلام، همسر گرانقدري مثل حضرت خديجه(س) داشت. ولي همين آيات اول سوره تحريم، تمام مفسرين شيعه و سني نقل کردند که دو تا از همسران پيامبر آنقدر خون جگر به پيامبر دادند که پيامبر از مدينه بيرون رفت. صرف انتساب کافي نيست.

نکته ديگر اينکه اين مرد بزرگوار مي فرمايد: حالا سراغ ضرب المثل خوب ها برويم. «وَ ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا لِلَّذِينَ آمَنُوا» الگوي زنان و مردان عالم کيست؟ يکي حضرت مريم و يکي آسيه است. چرا اول «امْرَأَتَ فِرْعَوْنَ» را گفته است؟ اول مريم را مي گفت. قطعاً مقام مريم(س) اصلاً با ديگران قابل مقايسه نيست. 34 بار نامش در قرآن آمده است. مادر عيسي است. چرا اول مي گويد؟ خيلي نکته لطيفي است. مي فرمايد: درست است مريم آدم خوبي بود. زن خوبي بود. ولي مريم در يک خانواده خوبي بود. قرآن در سوره آل عمران دارد. «ما كانَ أَبُوكِ امْرَأَ سَوْءٍ وَ ما كانَتْ أُمُّكِ بَغِيًّا» (مريم/28) وقتي حضرت مريم، عيسي

ص: 4520

روي دستش بود، مردم گفتند: پدر خوب، مادر خوب، خانواده خوب، از کجا اين بچه آمد؟ يعني کسي که از خانواده نيکان و خوبان است. ولي آسيه در دربار فرعون به جايي رسيد، يکي از اساتيد ما مي فرمود: آسيه از خدا بهشت تقاضا کرد. چه بهشتي؟ «قالَتْ رَبِّ ابْنِ لِي عِنْدَكَ بَيْتاً فِي الْجَنَّة» خيلي ها در قرآن تقاضاي بهشت کردند. ولي آسيه مي گويد: هر بهشتي را نمي خواهم. حضرت آسيه اين بانوي با عظمت، چرا نامش بر مريم مقدم شد؟ چون او در خانه فرعون بود و ايمانش را حفظ کرد. براي همين بايد در ذکر نام بر مريم مقدم باشد.

ما نمي توانيم بگوييم: چون محيط بد است ما آدم بدي هستيم. خدايا ما مي خواستيم آدم خوبي باشيم. ولي دنيا را ببين. فضاي مجازي را ببين. ابزار گناه را ببين. شبکه هاي ماهواره اي را ببين. شرايط خوب نيست. شما از جامعه خبر نداريد. شما از مسجد به مدرسه و از مدرسه به مسجد مي رويد. خبر نداريد دنيا چه خبر است؟ از کوچه و بازار و خيابان خبر نداري. من مي گويم: هنر اين است اگر بخواهيم ضرب المثل و الگو باشيم و نام ما بر مريم مقدم باشد، آدم مي تواند در خانه فرعون باشد و نامش بر مريم مقدم باشد. در خانه فرعون باشد اما «ضرب الله مثلاً للذين آمنوا» ايمانش را که حفظ کرده هيچ، آرزوي بهشتي که به تعبير اين استاد، از هيچکس در قرآن اينطور نقل نشده است. بنابراين جو محيط را بهانه نکنيم. جوان ها، دختر و پسر نگويند: الآن شرايط و محيط اينطور است. نه! شرايط براي کسي اجبار ايجاد نمي کند.

شريعتي: خيلي ممنونم.

ص: 4521

خيلي روز خوبي بود. اين روز بر شما مبارک باشد. اگر نکته اي باقي مانده است بفرماييد و دعا بفرماييد.

حاج آقاي حسيني: من يک جمله ديگر بخوانم. «إِنَّمَا بُعِثْتُ لاتَمِّمَ مَكَارِمَ الاخْلاق » بخش ما در نهج البلاغه به بخش فضايل اخلاقي در نهج البلاغه رسيديم. حکمت 224 نهج البلاغه هفت دستور است. يکي را بخوانم. «بِكَثْرَةِ الصَّمْتِ تَكُونُ الْهَيْبَةُ» با سکوت زياد انسان هيبت و بزرگي و عظمت پيدا مي کند. آدم هايي که زياد حرف مي زنند، روايت زياد داريم. حضرت فرمود: «مَن كَثُرَ كَلامُهُ كَثُرَ خَطَؤُهُ» کسي که دائم حرف مي زند کي مي خواهد فکر کند و کلماتش را انتخاب کند. مراقب کلماتش باشد. اما کسي که سکوتش زياد است، تأملش بيشتر است. خطايش کمتر است. هيبتش زياد است. من يک جمله اي در ذيل اين کلام از مرحوم علامه مجلسي در شرح مرآة العقول ديدم. ايشان مي نويسد در گذشته، علماي گذشته و بندگان صالح بندگي را در نماز و روزه و زيادي نماز و روزه نمي دانستند. بنده حقيقي را آن کسي که مقامات سير و سلوک و مقامات معنوي را طي کرده بودند. به اين نبود که نماز و روزه اش چقدر باشد. مواظب بود زبانش با آبروي مردم بازي نکند.

در روايت هست که امام صادق به ابان بن تغلب شکايت کرد. از اصحاب بسيار خوب بود. فرمود: «إِنَّ مَنْ كَانَ قَبْلَكُمْ» آنهايي که قبل از شما بودند، «كَانُوا يَتَعَلَّمُونَ الصَّمْتَ» تمرين سکوت مي کردند، «وَ أَنْتُمْ تَتَعَلَّمُونَ الْكَلَامَ كَانَ أَحَدُهُمْ إِذَا أَرَادَ التَّعَبُّدَ» اگر مي خواست سير و سلوک و مقامات معنوي در زندگي اش پياده کند، «يَتَعَلَّمُ الصَّمْتَ قَبْلَ ذَلِكَ بِعَشْرِ سِنِينَ» ده سال تمرين سکوت مي کرد. شما تمرين حرف زدن

ص: 4522

داريد.

شريعتي: دعا بفرماييد.

حاج آقاي حسيني: جمله اي را مي گفتند که درست هم هست. مي گفتند: روز جشن و شادي در خانه کسي برويد زودتر به شما توجه مي کند. البته ائمه(ع) هميشه به ما توجه دارند. اگر اجازه بدهيد دعاي امام حسين(ع) در عصر عاشورا که به امام سجاد(ع) ياد دادند با بدن غرقه به خون بخوانيم. «بِحَقِّ يس وَ الْقُرآنِ الْکَرِيمِ وَ بِحَقِّ طه وَ الْقُرآنِ الْعَظِيمِ يا مَنْ يَقْدِرُ عَلَي حَوائِجِ السّائِلِينَ يا مَنْ يَعْلَمُ ما فِي الضَّمِيرَ يا مُنَفِّسَ عَنِ الُمَکُرُوبِينَ يا مُفَرِّجَ عَنِ الْمَغْمُوْمِينَ يا راحِمَ الشَّيْخِ الْکَبيرِ يا رازِقَ الطِّفْلِ الصَّغِيرِ، يا مَنْ لا يَحْتاجُ اِلَي التفسير صَلِّ عَلَي مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ» خدايا به حق خاتم الانبياء، بحق اميرالمؤمنان، حوائج همه ملتمسين دعا برآورده بخير بفرما. همه گرفتاري ها را برطرف بفرما. مريض ها لباس عافيت بپوشان. آنهايي که اولاد مي خواهند خيلي سفارش کردند، اولاد صالح به آنها عنايت بفرما. امر ازدواج جوان هاي ما را مقدر بفرما. خدايا به حق محمد و آل محمد مردم ما را در همه آزمون هايي که در پيش رو دارند بر دشمنان پيروز و در آزمون ها سرافراز بگردان. شر آمريکا و صهيونيست و آل سعود و تکفيري و داعشي را به خودشان برگردان و ملت ما را در همه گرفتاري ها سرافراز و سر بلند بگردان به حق محمد و آل محمد. عيدي امروز يادتان نرود. اگر عيدي نداديد حتماً بدهيد.

شريعتي: تنها راه برون رفت از اين جاهليتي که درونش هستيم، ظهور حجت خاتم است. انشاءالله خداي متعال به برکت نبي مکرم اسلام در ظهور حضرت ولي عصر(عج) تعجيل بفرمايند. بهترين ها نصيب شما شود. «إِنَّ اللَّهَ وَ

ص: 4523

مَلائِكَتَهُ يُصَلُّونَ عَلَى النَّبِيِّ يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا صَلُّوا عَلَيْهِ وَ سَلِّمُوا تَسْلِيماً» (احزاب/56)

96-02-12- مکارم اخلاقي در نهج البلاغه اميرالمؤمنين عليه السلام

بسم الله الرحمن الرحيم و صلي الله علي محمد و آله الطاهرين

شريعتي: سلام مي کنم به همه شما دوستان عزيز و گرانقدرم، در امتداد روزهاي نوراني ماه شعبان المعظم به روزي رسيديم که متعلق به امام سجاد(ع)، حضرت زين العابدين(ع) است. امروز روز معلم هم هست، انشاءالله بهترين ها نصيب معلمين خوب و گرانقدر ما شود. حاج آقاي حسيني سلام عليکم. ايام مبارک باشد.

حاج آقا حسيني: عرض سلام و ارادت خدمت همه بينندگان و شنوندگان برنامه سمت خدا دارم. من هم مثل شما به همه عزيزان تبريک عرض مي کنم خجسته ميلاد انوار را در اين ماه، ولادت سيد الساجدين، ولادت سيد الشهداء، ولادت علمدار با وفاي کربلا به مناسبت هايي که ضميمه اين روزها هست، روز کارگر، روز معلم، امروز روز شهادت استاد شهيد آيت الله مطهري و روز معلم هست. اين روز را گرامي مي داريم. به همه معلمين عرض سلام ويژه داريم. به همه کارگران بزرگوار عرض سلام ويژه داريم. روز جانباز را به همه جانبازان عزيز تبريک مي گوييم.

يکوقتي من يادآوري کردم، باز هم عرض مي کنم جانبازاني که بخشي از بدن خودشان را در راه خدا تقديم کردند. شايد يک بخشي از جانبازاني که وظيفه ما هست که در برابرشان تعظيم کنيم و غفلت مي شود، جانبازان اعصاب و روان هستند که در دوران جنگ اين مشکلات را پيدا کردند و کمتر مورد توجه قرار مي گيرند. تقاضا مي کنم از کساني که صداي ما را مي شنوند و در اين موضوع تأثيرگذار هستند، از اين بخش از جانبازان هم غفلت نکنند. همه پيام ها

ص: 4524

را مثل هميشه خوانديم. انشاءالله در فرصت مناسب اشاره خواهيم کرد.

شريعتي: اين روزها، روزهاي نوراني و پر برکتي است. انشاءالله بهترين ها نصيب دوستان ما شود و هرچه خير و برکت هست به سمت شما و خانه هاي نوراني شما سرازير شود. اگر خاطر شريف شما باشد حاج آقاي حسيني در مورد مکارم اخلاق در نهج البلاغه براي ما صحبت مي کنند. ادامه فرمايشات شما را مي شنويم.

بسم الله الرحمن الرحيم، حکمت 238 نهج البلاغه، «يَوْمُ آلْمَظْلُومِ عَلَى الظَّالِمِ أَشَدُّ مِنْ يَوْمِ الظَّالِمِ عَلَى آلْمَظْلُومِ» در بخش مکارم خوبان و مکارم اخلاقي که گفتيم مرحوم آيت الله تستري(ره) يک فصلي در شرح البلاغه شان باز کردند. يک بخشي هست که ما خوش اخلاق باشيم و حسن خلق داشته باشيم و مراعات ديگران را بکنيم. يک بخشي هم هست که به ديگران ظلمي نرسانيم. در اين بيان اميرالمؤمنان مي فرمايد: «يَوْمُ آلْمَظْلُومِ عَلَى الظَّالِمِ» آن روزي که مظلوم از ظالم انتقام خواهد گرفت، خيلي سخت تر است از روزي که ظالم به مظلوم، ظلم کرده است. اين خيلي مهم است. ما دستمان مي رسد در زندگي هاي خانوادگي و مديريتي، کارمند و کارگر زير دست ما هستند، يک خانواده اي، يک مجموعه اي، يک کشوري، هرکس هرچيزي دستش هست، ظلم مي کنيم فکر مي کنيم تمام شد. اميرالمؤمنين مي فرمايد: يادتان باشد، آن روزي که اين مظلوم از شما انتقام خواهد گرفت خيلي سخت تر از روزي است که شما به اين ظلم کرديد.

نظير اين تعبير در کلمه حکمت آميز 348 است. حضرت مي فرمايد:«يَوْمُ الْعَدْلِ عَلَى الظَّالِمِ أَشَدُّ مِنْ يَوْمِ الْجَوْرِ عَلَى الْمَظْلُومِ» آن روزي که عدل الهي سراغ ظالم بيايد، در دنيا يا در قيامت فرقي ندارد. آن

ص: 4525

روز خيلي سخت تر است از روزي که ظلم کرده است. در پيام ها وقتي مي خوانيم انواع و اقسام ظلم هايي که هرکس در محدوده خودش کرده است. يک بخشي هم حضرت در خطبه هاي نهج البلاغه دارد. خطبه 176 که حضرت مي فرمايد: «وَ أَمَّا اَلظُّلْمُ اَلَّذِي لاَ يُتْرَکُ» آن ظلمي که خدا رها نمي کند و نمي گذارد، «فَظُلْمُ اَلْعِبَادِ بَعْضِهِمْ بَعْضاً» اينکه بندگان به همديگر ظلم کنند. «اَلْقِصَاصُ هُنَاکَ شَدِيدٌ» دست انتقام الهي و قصاص شديد است. «لَيْسَ هُوَ جَرْحاً بِاْلمُدَى وَ لاَ ضَرْباً بِالسِّيَاطِ» ديگر زدن با تازيانه و شمشير و اينها نيست. «وَ لَکِنَّهُ مَا يُسْتَصْغَرُ ذَلِکَ مَعَهُ» اينها پيش او کوچک به حساب مي آيد. آن روزي که خدا مي خواهد انتقام بگيرد، آقاي محترم شما در خانه و زندگي الآن به همسرت ظلم مي کني، خانم محترم شما به شوهرت ظلم مي کني. پدر و مادر شما به فرزندان ظلم مي کني. اميرالمؤمنين مي فرمايد: آن ظلمي که خدا از آن نمي گذرد همين است، فکر نکنيد خدا به يک شمشير و يک تازيانه اي انتقام مي گيرد. نه! اينها پيش تازيانه و شمشير کوچک است. «وَ لَکِنَّهُ مَا يُسْتَصْغَرُ ذَلِکَ مَعَهُ» يک روايتي را يکوقتي خوانديم. خدا شهيد دستغيب را رحمت کند. من اولين بار در کتاب ايشان ديدم. ظلم به مردم ديگر قابل گذشت نيست. اين حق الناس است. حق الله نيست که بگوييم شب قدر توبه مي کنيم. تا سال آينده هم اگر استغفرالله بگوييم، حق مردم را جبران نکني اثر ندارد. روايت را ايشان نقل مي کند که بعضي ها به صورتي گرفتار عذاب در آتش هستند که اگر از عذاب آتش جهنم بيرونشان بياورند و در تنور دنيا بياندازند، خوابشان مي برد. مي گويند: چه

ص: 4526

جاي خوشي، اينجا بخوابيم تا به آن عذاب برنگشتيم. يک ريگ ناني که در تنور است اگر به دست ما اصابت کند، فرياد ما بلند مي شود. در تنور آتش دنيا مي گويند: بخوابيم تا ما را به آن آتش برنگرداندند. «لَيْسَ هُوَ جَرْحاً بِاْلمُدَى وَ لاَ ضَرْباً بِالسِّيَاطِ»

يک نکته هم باز ديدم که بعضي از مفسرين تذکر دادند، نکته لطيفي است. آيه 45 سوره مبارکه انعام، خداوند متعال کارهايي که انجام داده، مثلاً انسان را آفريده است. آخرش گفته: «فَتَبارَكَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخالِقِينَ » (مؤمنون/14) هيچ کجا خدا خودش را حمد و ستايش نکرده جز در يک جا، خودش حمد و ستايش خودش را کرده باشد، يک کاري کرده باشد و بعد بگويد: «الحمدلله رب العالمين» خدا خودش مي گويد: «الحمدلله». اين آيه 45 سوره انعام است. «فَقُطِعَ دابِرُ الْقَوْمِ الَّذِينَ ظَلَمُوا وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ» (انعام/45) آنجايي که خدا مي گويد: ما ريشه ظالم را کنديم، مي گويد: «وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ». در جاي ديگر هم داريم ولي آنجا بعد از انجام يک کاري نيست. همين ابتداعاً الحمدلله! ولي تنها جايي که قرآن آدم و انسان را آفريده است، مي گويد: تبارک الله! آسمان و زمين را خلق کرده است. ولي وقتي ظالم را ريشه کن مي کند، خدا خودش براي خودش مي گويد: الحمدلله رب العالمين!

باز يک تعبير ديگري در نهج البلاغه اميرالمؤمنين(ع) است، حکمت 221 حضرت مي فرمايد: «بِئْسَ الزَّادُ إِلَى الْمَعَادِ الْعُدْوَانُ عَلَى الْعِبَادِ» کلام بسيار کوتاهي است. يادمان باشد بد توشه اي براي قبر و قيامت ما است، ظلم به ديگران. توشه خوبي نيست. اول بلاها و اول گرفتاري هاي انسان است. باز يک تعبير ديگري از رسول

ص: 4527

خدا در کافي شريف هست. حضرت فرمود: «اتَّقُوا الظُّلْمَ فَإِنَّهُ ظُلُمَاتُ يَوْمِ الْقِيَامَهِ» (كافى، ج2، ص332) مي دانيد ظلم و ظلمت يک ريشه دارد. حضرت فرمود: از ظلم بپرهيزيد. همان ظلم، تاريکي قيامت هست.

باز يک تعبير ديگري از رسول خدا هست که تکان دهنده است. رسول خدا فرمود: «بين العبد و الجنّة سبع عقاب» عقاب يعني عقبه، گردنه، اينطور نيست که ما فوري به بهشت برسيم. به بهشت رسيدن به اين آساني نيست. خدا رحمت کند شهيد بهشتي (ره) مي فرمود: بهشت را به بها مي دهند نه به بهانه! ما بايد اين فرهنگ را جا بياندازيم. بعضي مي گويند: آقا خدا دنبال بهانه مي گردد، اگر منظور شما از بهانه کارهاي خوب بهانه است، بله اينها بهانه است. ولي بهشت را به بهاء مي دهند. اينطور نيست که فاصله ما با بهشت کم باشد. حتماً در روايات هم همينطور است. لذا انسان فرمود: بين انسان و بهشت هفت گردنه هست. عقاب، عقبه! بعد فرمود: «أهونها» آسان ترين گردنه اي که بايد از آن عبور کنيم، «الموت» از مرگ به سلامت رد شويم. با ايمان مي ميريم، بدون ايمان از دنيا برويم. اين مرگي که ما اينقدر از آن وحشت مي کنيم، آسانترين است. کسي که اين حديث را از پيامبر شنيد، تعجب کرد. گفت: يا رسول الله اگر اين آسان ترين گردنه ها است. «و أصعبها» سخت ترين گردنه چيست؟ ما همه از مرگ و شب اول قبر و قيامت وحشت داريم. اگر آسان ترين گردنه مرگ است، سخت ترين چيست؟ رسول خدا فرمود: «الوقوف بين يدي اللَّه تعالى إذا تعلّق المظلومون بالظّالمين» آنوقتي که انسان در دادگاه الهي ايستاده و مظلومان سراغ ظالمان مي آيند، اين سخت ترين فاصله

ص: 4528

ما تا بهشت است. اگر از اين گردنه عبور کرديم. گردنه حق الناس! ما فقط از مرگ مي ترسيم. مرگ چه خواهد شد؟ سکرات مرگ چيست؟ ايمان ما، با ايمان از دنيا رفتن، مواظب باشيم کاري کنيم با ايمان از دنيا برويم. تازه حضرت مي فرمايد: اين آسان ترين است. سخت ترين همان گردنه ي حق الناس است. انسان در پيشگاه الهي بايستند و مظلوم بيايد حقش را از ظالم بگيرد.

من وقتي پيام ها را مي خوانم آنقدر تحت تأثير قرار مي گيرم که دوباره بحث را عوض مي کنم. در پيام ها خيلي مي خوانيم که مثلاً آقا خانمش را کتک زده، اذيت کرده و از خانه بيرون کرده است. يا خانمي شوهرش را اذيت کرده است. بعد از سي،چهل سال دارد زندگي را به هم مي زند. يا پدر و مادر از بچه ها، يا بچه ها از پدر و مادرها، کارگر از کارفرما، اصلاً وقتي آدم مي بيند فکرش عوض مي شود. لذا من به اين جهت اين بخش از مکارم اخلاقي مرحوم تستري را انتخاب کردم. چون ديروز ولادت علمدار با وفاي کربلا قمر بني هاشم(س) بود، يک عالم بزرگواري داشتيم ايشان در نجف زندگي مي کردند، مرحوم آيت الله سيد عبدالکريم کشميري، ايشان نوه مرحوم آيت الله العظمي سيد محمد کاظم طباطبايي يزدي صاحب عروه بودند. نوه ايشان بودند، نوه دختري بودند. مجتهد بودند، مدرس بودند، در حوزه نجف درس مي گفتند، مؤلف بودند، شرح کفايه مرحوم آخوند خراساني دارند. از نظر علمي موقعيت و جايگاهي داشتند. از نظر مقامات معنوي هم فوق العاده بودند. شاگرد خاص مرحوم آيت الله قاضي(ره) بودند. مرحوم آيت الله مرتضي طالقاني بودند. علت اينکه ايشان از نجف به ايران آمدند، در

ص: 4529

آن دوراني که صدام علماي نجف را به شهادت مي رساند، چند نفر را هم شهيد کرد. شهيد آيت الله بروجردي(ره) و شهيد آيت الله غروي، چند نفر را که شهيد کرد، ايشان گفتند: يک روزي من در صحن اميرالمؤمنين نشسته بودم. کسي آمد از من پرسيد: نظرت در مورد صدام چيست؟ ما حواسمان نبود به اين گفتيم: «کلبٌ عقور» صدام سگ درنده است. فردا به من گفتند: بساطت را جمع کن و زود برو که نفر بعدي تو هستي! ديگر تمام زندگي را ايشان گذاشته و تنها ايران آمده است. امام خيلي به ايشان علاقه داشتند. امام وقتي ايشان به ايران آمدند، امام يک خانه اي براي ايشان تهيه کردند. تقريباً هفده، هجده سال است ايشان از دنيا رفته است. در قم کنار قبر علامه طباطبايي، آنجا که قبر علما هست قبر ايشان هم هست. آيت الله سيد عبدالکريم کشميري، من وارد مقامات ايشان نمي شوم. از ويژگي هايي که ايشان داشته استخاره هاي عجيبي مي کرده است. در بحث استخاره از بينندگان خواستيم خيلي نگران استخاره نباشند مخصوصاً در بحث ازدواج و بحث هاي خاص! من شنيدم مثلاً يک کسي به مادرش مي گويد: براي ما خواستگاري برو. مادرش خواستگاري مي رود، بعد نزد اين آقا مي آيد که استخاره کند. قرآن را که باز مي کند، مي گويد: مسأله ازدواج است؟ مي گويد: بله آقا! مي گويد: بيشتر توضيح بدهيد. مي گويد: آن موردي که شما رفتي علويه است، سيده است. مي گويد: سنش اينقدر است. خصوصياتش اين است. همان جا در خانه آيت الله کشميري به مادرش زنگ مي زند که مادر اين موردي که شما رفتي اين خصوصيات را دارد يا نه؟ مي گويد: من اينقدر دقت نکردم که

ص: 4530

اين آقا با استخاره کشف کردند. چنين مردي با چنين موقعيتي بودند.

خدا مرحوم مروي (ره) را رحمت کند. منبري بسيار خوبي بود. فاضل و عالم بود و در تاريخ منبرهاي خيلي خوبي داشت. اخيراً پنج جلد از منبرهاي ايشان چاپ شده است به نام «سخنگوي دانا» که بوستان کتاب چاپ کرده است. ايشان معاون او قوه قضاييه هم بودند. ايشان خيلي با مرحوم کشميري مأنوس بود. اين قصه را ايشان نقل کردند که مرحوم آقاي کشميري(ره) در صحن اميرالمؤمنين(ع) نشسته بودم. عمامه ام را کنار گذاشتم، طلبه ها و مردم مي آمدند مي گفتند: استخاره کن، حتي بعضي از علما مي آمدند. مرحوم آيت الله خويي به ايشان مراجعه مي کرد، در فکر رفتم که ديگر بابا ما ديگر چه کسي هستيم. چه استخاره هايي ما بلد هستيم. عالم و جاهل و کوچک و بزرگ و همه سراغ ما مي آيند. يک لحظه اين فکر در ذهن من رفت، يک خانمي آمد از مقابل ما عبور کند، آمد کنار ما ايستاد، يک خانمي که قيافه اش هم خيلي عادي بود و يک لباس ساده هم پوشيده بود. به من نگاه کرد و گفت: سيد! بساطت را جمع کن. چه نشستي اينجا بساط کردي، استخاره مي کني. تو با قرآن استخاره مي کني، نيت مي کني. من با تسبيح استخاره مي کنم. گفت: نگاهي به اين زن کردم، جا خوردم. گفتم: برو مزاحم کار ما نشو. اين که رد شد، گفتم: اي داد بيداد اين چه کسي بود؟ اين باطن مرا خواند. از کجا فهميد، فکر من رفت به اينکه چه کسي ديگر زير آسمان مثل ما بلد است استخاره کند؟ دنبال او رفتم. در يکي از ايوان هاي

ص: 4531

صحن اميرالمؤمنان نشسته بود، ديدم مردم به او مراجعه مي کنند و استفاده مي کنند. گفتم: او را امتحان کنم. گفتم: خانم يک استخاره براي ما بکن. يک دستمالي جلويش پهن بود و پول مي گرفت. گفت: مقداري پول در اين دستمال بريز برايت استخاره کنم. پولي داديم و گفتيم: براي ما استخاره کن. با تسبيح استخاره کرد. گفت: اِ... «تمتحني» ما را مي خواهي امتحان کن. گفت: نيت ما را خواند. ما نيتي نداشتيم و همين امتحان بود. اين ديگر روي دست ما بلند شده و با تسبيح نيت مي کند. صبر کردم ظهر که شد از حرم بيرون رفت، دنبالش رفتم. گفتم: داستان تو چيست؟ ما با قرآن يک مراحلي طي کرديم. تو چه کردي؟ عرض کردم که ايشان شاگرد مرحوم آيت الله قاضي بود. خيلي زحمت کشيد. تو چه کردي؟ جواب نداد. اصرار کردم قسمش دادم به حق اميرالمؤمنين که داستانت چيست؟ گفت: تا زنده ام به کسي نگو! گفت: داستان من اين است.

ما براي عشاير هستيم و با يک جواني از اين عشاير ازدواج کرديم و سالها گذشت و خداوند سه فرزند به ما عنايت کرد. يک شب شوهر من به خانه آمد. گفت: من مي خواهم تو را طلاق بدهم. گفتم: دست بردار! گفت: يک دختر نجفي پيدا کردم مي خواهم با او ازدواج کنم. گفتم: من سه اولاد دارم. زندگي دارم. من هم از عشاير هستم. اگر مرا طلاق بدهي و برگردم آنها مرا مي کشند. تو بروي مرا هم مي کشند و سه بچه يتيم مي شوند. التماس کردم، گفتم: تو برو ازدواج کن. نمي خواهي کسي کلفت و کنيزت باشد؟ لباس هايت را بشويد و خانه ات را تميز

ص: 4532

کند. من لباس هايت را مي شويم و برايت غذا مي پزم. همين مقدار کافي است، مرا بيرون نکن. به بچه هايم رحم کن. گفت: باشد پس هيچ توقعي از من نداشته باش. گفتم: تو دنبال زندگي ات برو! ولي مرا طلاق نده که زندگي من و بچه ها از هم مي پاشد. مدتي باز به همين شکل گذشت، يک شب به خانه آمد گفت: نه، من امشب در مسجد طلاق تو را خواندم بايد بلند شوي بروي. گفتم: تا صبح به من مهلت بده. امشب که جايي را ندارم بروم. صبح بلند شدم دست بچه هايم را گرفتم، فقط يک مقدار پول خرد داشتم که يک ماشين سوار شوم، مستقيم از نجف به کربلا رفتم. مستقيم به حرم قمر بني هاشم رفتم. بچه ها گرسنه بودند. سختي راه بود و پول نداشتم. بچه ها را در صحن حضرت گذاشتم و به يک بهانه اي برايشان قصه سرايي کردم و اينها را خوابشان کردم. داخل حرم رفتم. با قمر بني هاشم دعوا کردم. گفتم: آقا اين چه بساطي است شما جوانمرد هستيد. شما غيرتمند هستيد. به غيرت شما برنمي خورد. من چطور شکم سه بچه را سير کنم؟ خداي نکرده به گناه بيافتم؟ خيلي داد و بيداد و دعوا کردم و سراغ بچه ها آمدم و ديدم بچه ها همه خواب هستند. من هم سر به ديوار گذاشتم و خوابم برد. آقا قمر بني هاشم را خواب ديدم. حضرت در عالم رؤيا به من فرمود: نه! ما راضي نيستيم تو به گناه بيافتي. ما غيرتمند هستيم و مشکل تو را حل مي کنيم. گفتم: چطور مشکل مرا حل مي کني؟ حضرت يک تسبيح به من داد. گفتم: تسبيح به چه درد

ص: 4533

من مي خورد؟ فرمود: استخاره کن. گفتم: من استخاره بلد نيستم. براي چه استخاره کنم؟ گفت:تو استخاره کن ما در گوش تو مي گوييم چه بگويي؟ از هرکس هم سه آنه بگير. حضرت مبلغ را هم تعيين کرد. بيشتر نگير زندگي ات اداره مي شود. گفت: من اين را از قمر بني هاشم گرفتم. از خواب بيدار شدم، تسبيح دستم بود. از صحن قمر بني هاشم بيرون آمدم، در دالون يک خانمي به من برخورد کرد. از آن روز تا الآن دارم با همين زندگي ام و سه تا بچه ام را اداره مي کنم و حضرت به فرياد من رسيده است.

من اين قصه را براي چه گفتم؟ هم اينکه کرامت حضرت را بگويم و هم اينکه اين زندگي مي گذرد. قطعاً خدا به فرياد مظلوم مي رسد. اينجا اگر خدا به فرياد مظلوم نرسد، اميرالمؤمنين فرمود: «يَوْمُ آلْمَظْلُومِ عَلَى الظَّالِمِ أَشَدُّ مِنْ يَوْمِ الظَّالِمِ عَلَى آلْمَظْلُومِ» تو يک لذتي از زندگي بردي و يک زني در کنار تو بود و با سه بچه آواره کردي. دنبال خوش گذراني خودت باشي. حتي اگر در دنيا خداي به فرياد آنها نرسد در قيامت به فرياد اينها مي رسد. ما معتقد هستيم خدا جبار است و جبران مي کند. «فَقُطِعَ دابِرُ الْقَوْمِ الَّذِينَ ظَلَمُوا وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ» خدا انتقام مي گيرد ولي يادت باشد، به تعبير اميرالمؤمنين «يوم العدل» آن روزي که عدالت الهي مي خواهد بر سر مظلوم، بر سر ظالم بيايد اشد است. به جايي مي رسد که مرحوم آيت الله کشميري(ره) با آن مقامات معنوي و علمي که داشت، و مقاماتي که تفضل مي کردند و نزد ايشان استخاره مي کردند، با قرآن استخاره مي کرد، ولي خدا

ص: 4534

اين زن را بالا دست او برد و با تسبيح استخاره مي کرد و خدا اينطور جبران کرد. ولي آن مرد فکر نکند تمام مي شود.

الآن در پيام ها مي خوانيم در جامعه ما کم نيستند مردهايي که همسرشان را مي زنند. آقاياني که پيام مي دهند خانم بعد از سي سال زندگي، مي خواهد از من جدا شود. در پيامي خواندم که آقايي نوشته بودند من با اشک چشم براي شما پيام مي دهم. شما به همسر من بگوييد:من الآن با اين سن و سال کجا بروم؟ الآن بعد از عروس و داماد و بچه کجا بروم؟ يک طرفه نيست. گاهي مرد و گاهي زن! قبلاً عرض کرديم که گاهي خانم در دوران زندگي سخت، زماني که آقا چيزي نداشت و هر روز دفترچه قسط دستش بود و يک حقوق کم داشت، اين طرف و آن طرف مي رفت، امروز که يک وضع مالي خوبي پيدا کرده مي خواهد اين را طلاق بدهد يا اينکه ازدواج ديگري بکند يا ظلمي بکند. ازدواج دوم بکند و ظلم به همسر اول کند.

يکوقت گفتيم خدا مرحوم آيت الله کفعمي را رحمت کند. در زاهدان زندگي مي کرد. شيعه و سني عاشق اين مرد بودند. الآن عزيزان در سيستان و بلوچستان مي شناسند. مي خواست به عدالت رفتار کند. دو هندوانه مي خريد و به خانه مي آورد. بعد مي گفت: شايد يکي شيرين باشد و يکي نباشد. هردو را نصف مي کرد و نصف از اين و نصف از آن. اينطور بود.

شريعتي: خيلي نکات خوبي را شنيديم. اين روزها بسيار نياز داريم که در عرصه هاي زندگي حواس ما باشد که وقتي خواسته يا خداي نکرده حتي ناخواسته مرتکب ظلمي نشويم.

حاج

ص: 4535

آقاي حسيني: اين کلماتي که ما از حضرت مي خوانيم، دلمان مي خواهد يک اتفاقي در زندگي ها بيافتد. حساسيت ما نسبت به ظلم زياد شود. الآن ماه شعبان است، ما در آستانه ولادت امام زمان هستيم. در آستانه ماه رمضان هستيم. اگر اتفاقي در زندگي ما نيفتاد. نيمه شعبان را فقط از روي چراغاني بفهميم که نيمه شعبان است؟ فقط به اينکه يک شيريني و شربتي پخش کنند؟ نه! دوستان ما را خوشحال کنند و به ما پيام بدهند و بگويند: به احترام اين اعياد و ايام، به احترام نيمه شعبان و ماه رمضان، ما دعوا داشتيم گذشت کرديم. آقا و خانم اختلاف داشتند گذشت کردند. پدر زن با داماد و عروس اختلاف داشت، گذشت. در پرونده ها رضايتي بدهيم. در آستانه ماه رمضان هستيم خيلي ها نوشتند پدر ما زنداني است. دوست داريم ماه رمضان امسال پدر ما کنار ما باشد. خيلي از اين زنداني ها ظلم است.

من امروز ديدم که يکي از مراجع بزرگ تقليد دو تا تذکر دادند. فرمودند: اين ظلم است که شما کسي را که محکوم به اعدام است و بايد قصاص کنيد را سالها به زندان مي بريد و بعد از سالها زنداني شدن، تازه حکم اعدام مي دهيد؟ روايت داريم که اميرالمؤمنين اگر کسي متهم به قتل بود، او را تا يک هفته زندان مي کرد. مي فرمود: شما مدارک بياوريد و اثبات کنيد او قاتل است. يک هفته مدارک مي آوردند. حضرت مي فرمود: بسم الله! يا رضايت بدهيد يا حکم را اجرا کنيم. اگر مدارک نمي آوردند، حضرت بعد از يک هفته آزاد مي کرد. اين مرجع تقليد فرمودند: درست است که سالها يک کسي را زندان کنيد

ص: 4536

تا پرونده او درست شود، پنج سال، ده سال، پانزده سال، منتظر اعدام باشد! اين درست نيست.

من يک شهري بودم. مسئولين قضايي آن شهر گفتند: زنداني داريم که 33 سال است در زندان است. محکوم به قتل و قصاص است. گفتم: مگر مي شود؟چرا؟ گفت: خودش التماس مي کند که مرا اعدام کنيد. ما اينجا رأي را بررسي کرديم، رأي صادر کرديم و ديوان عالي فرستاديم. شش سال طول کشيده و يک نقض وارد کردند و فرستادند. ما نقض را اصلاح کرديم و دوباره فرستاديم. دوباره چند سال طول کشيده و دوباره فرستادند. البته اين آقا چند سالي هم از زندان فرار کرده بود و دوباره به زندان آورده بودند. اما همين 15 سال هم زياد است که کسي منتظر پرونده اش باشد. نظام ما مشکل کارآمدي دارد. تذکر دومي که اين مرجع دادند در بحث مهريه هاست. الآن 3000 زنداني مهريه داريم. من يکوقت از شما پول گرفتم، صد ميليون از شما گرفتم. نمي توانم بگويم ندارم. اما من ديشب ازدواج کردم. يک هفته بعد هم کار به طلاق کشيده شده است. مهر هم 500 سکه است، مي گويند: بايد بدهي. مي گويم: ندارم. شما بايد ثابت کني که من دارم. نه اينکه من زندان بروم تا ثابت کنم دارم يا ندارم. من تصادف کردم. بايد ماشين من بيمه باشد. بيمه ندارد. آدم کشتم، دويست ميليون ديه بر گردن من است. ديه نداشته باشي بايد زندان بروي. اين تذکري که مرجع تقليد مخصوصاً امروزي ها دادند اصل بر نداشتن است.

من با يک ماشين کذايي تصادف کردم. بيمه نبودم، اشتباه کردم و دويست ميليون ديه بر گردن من است. من بايد

ص: 4537

زندان بروم؟ شما ثابت کنيد من دويست ميليون دارم. در زمان اميرالمؤمنين(ع) حضرت چه کار مي کرد؟ حضرت مي گفت: طرف متهم به قتل است. قتل عمد است، قصاص کنيد. مدارک بياوريد. يکوقت گفتم: جراحي مي گفت به زندان افتادم. من اگر بيرون بروم کار کنم ماهي پنجاه ميليون درآمد دارم. زندان بروم که درآمدي ندارم. يک راننده ساده زندان برود برايش پول مي شود؟ مي خواهم به بيننده ها بگويم: اگر کسي را بخاطر مهريه و ديه زندان کرديم. اگر کسي را بخاطر بدهي زندان کرديم که ندارد بدهد. يکوقت يک کسي پولت را خورده و نمي دهد. اما پولي در کار نبوده و به شما بدهکار است. قوه قضاييه پانزده ميليون پرونده دارد. بگذريم! خدا شاهد است، چند روز پيش خانمي نزد من آمد، پرونده اي را توضيح داد که من خجالت کشيدم چطور آقا بخاطر اين جريان رفته شکايت کرده است؟ مثلاً من با تو بلند صحبت کردم. يا يک ظلم خيلي کوچکي کردم. ما خيلي از اينها را مي توانيم حل کنيم. «يَوْمُ آلْمَظْلُومِ عَلَى الظَّالِمِ أَشَدُّ مِنْ يَوْمِ الظَّالِمِ عَلَى آلْمَظْلُومِ» آن روزي که مظلوم از تو انتقام بگيرد سخت تر از روزي است که تو به او ظلم کردي.

شريعتي: انشاءالله باز هم اين دغدغه هاي حاج آقاي حسيني در اين روزها بهانه اي شود که اگر ظلمي را مرتکب شديم، حاج آقاي فرحزاد اشاره کردند که افضل اعمال ماه شعبان صلوات و استغفار است. يکي از بخش هاي استغفار عفو و گذشت و جبران ظلم ها است. امروز صفحه 568 قرآن کريم، آيات پاياني سوره مبارکه حاقه و آيات ابتدايي سوره مبارکه معارج در سمت خداي امروز تلاوت مي شود.

«فَلَيْسَ لَهُ

ص: 4538

الْيَوْمَ هاهُنا حَمِيمٌ «35» وَ لا طَعامٌ إِلَّا مِنْ غِسْلِينٍ «36» لا يَأْكُلُهُ إِلَّا الْخاطِؤُنَ «37» فَلا أُقْسِمُ بِما تُبْصِرُونَ «38» وَ ما لا تُبْصِرُونَ «39» إِنَّهُ لَقَوْلُ رَسُولٍ كَرِيمٍ «40» وَ ما هُوَ بِقَوْلِ شاعِرٍ قَلِيلًا ما تُؤْمِنُونَ «41» وَ لا بِقَوْلِ كاهِنٍ قَلِيلًا ما تَذَكَّرُونَ «42» تَنْزِيلٌ مِنْ رَبِّ الْعالَمِينَ «43» وَ لَوْ تَقَوَّلَ عَلَيْنا بَعْضَ الْأَقاوِيلِ «44» لَأَخَذْنا مِنْهُ بِالْيَمِينِ «45» ثُمَّ لَقَطَعْنا مِنْهُ الْوَتِينَ «46» فَما مِنْكُمْ مِنْ أَحَدٍ عَنْهُ حاجِزِينَ «47» وَ إِنَّهُ لَتَذْكِرَةٌ لِلْمُتَّقِينَ «48» وَ إِنَّا لَنَعْلَمُ أَنَّ مِنْكُمْ مُكَذِّبِينَ «49» وَ إِنَّهُ لَحَسْرَةٌ عَلَى الْكافِرِينَ «50» وَ إِنَّهُ لَحَقُّ الْيَقِينِ «51» فَسَبِّحْ بِاسْمِ رَبِّكَ الْعَظِيمِ «52»

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ ، سَأَلَ سائِلٌ بِعَذابٍ واقِعٍ «1» لِلْكافِرينَ لَيْسَ لَهُ دافِعٌ «2» مِنَ اللَّهِ ذِي الْمَعارِجِ «3» تَعْرُجُ الْمَلائِكَةُ وَ الرُّوحُ إِلَيْهِ فِي يَوْمٍ كانَ مِقْدارُهُ خَمْسِينَ أَلْفَ سَنَةٍ «4» فَاصْبِرْ صَبْراً جَمِيلًا «5» إِنَّهُمْ يَرَوْنَهُ بَعِيداً «6» وَ نَراهُ قَرِيباً «7» يَوْمَ تَكُونُ السَّماءُ كَالْمُهْلِ «8» وَ تَكُونُ الْجِبالُ كَالْعِهْنِ «9» وَ لا يَسْئَلُ حَمِيمٌ حَمِيماً «10»

ترجمه: پس امروز در اين جا دوستى صميمى ندارد. و نه غذايى جز خونابه. كه جز خطاكاران آن را نخورند. پس سوگند به آنچه مى بينيد. و آنچه نمى بينيد. همانا آن (قرآن) كلام رسول گرامى است. و سخن يك شاعر نيست چه كم ايمان مى آوريد. و (همچنين) سخن كاهن و پيشگو نيست، چه كم متذكّر مى شويد. (همانا قرآن) فرستاده اى از جانب پروردگار جهانيان است. و اگر پيامبر بعضى گفتارهاى ساختگى را به ما نسبت دهد، قطعاً او را با قدرت (و به قهر) مى گرفتيم. سپس رگ قلبش را قطع مى كرديم. و هيچ

ص: 4539

يك از شما نمى توانست سپر او شود. همانا اين قرآن براى اهل تقوا وسيله تذكّر است. و ما مى دانيم كه بعضى از شما تكذيب كننده قرآنيد. و بى شك (اين تكذيب در قيامت) بر كافران حسرتى خواهد بود. و همانا آن، حق و يقينى است. پس با نام پروردگار بزرگت به تسبيح پرداز.

به نام خداوند بخشنده مهربان . سائلى، عذابى واقع شدنى را درخواست كرد. كه براى كافران است و هيچ بازدارنده اى براى آن نيست. و از سوى خداوندِ صاحب درجاتِ والاست. فرشتگان و روح، در روزى كه مقدار آن پنجاه هزار سال است، به سوى او بالا مى روند. پس صبر كن صبرى نيكو. همانا آنان آن روز را دور مى بينند. و ما آن را نزديك مى بينيم. روزى كه آسمان همانند فلزّ گداخته شود. و كوه ها مانند پشمِ حلّاجى شده گردد. و هيچ دوستى از دوستش احوالى نپرسد.

شريعتي: چقدر خوب است ثواب تلاوت اين آيات را هديه به روح بلند امام سجاد کنيم و از ثواب و برکاتش بهره مند شويم انشاءالله. روز معلم را به همه معلم ها و اساتيد گرانقدرمان تبريک و شادباش مي گوييم و از خداي متعال بهترين ها را برايشان طلب مي کنيم. مطالب ياد مرگ حاج آقاي عالي که خيلي هم الحمدلله پر مخاطب بوده و هست در کانال برنامه قرار دارد. همينطور داستان ها و حکايت هايي که کارشناسان ما در ضمن مباحث به آنها اشاره مي کنند. فرستادن هرکدام از اين مطالب و حکايات و داستان ها مي تواند هديه خوبي باشد و شايد تلنگري باشد برايشان و مسير زندگي آنها را تغيير بدهد. اشاره قرآني امروز را بفرماييد.

حاج آقاي حسيني: آيه اي که تلاوت

ص: 4540

شد خيلي هشدار است. مخصوصاً در اين ايام که در فضاي انتخابات هستيم. قرآن مي فرمايد: فرداي قيامت «وَ لا يَسْئَلُ حَمِيمٌ حَمِيماً»، حميم يعني رفيق صميمي. صميمي ترين رفيق فرداي قيامت از رفيق صميمي خودش ديگر سؤال نمي کند. هرکس گرفتار خودش است. بعد آيه بعد دارد «يُبَصَّرُونَهُمْ» اينها را به هم نشان مي دهند، ولي «يَوَدُّ الْمُجْرِمُ لَوْ يَفْتَدِي مِنْ عَذابِ يَوْمِئِذٍ بِبَنِيهِ» ولي آدم هاي مجرم حاضر هستند همه را فدا کنند و خودشان نجات پيدا کنند. «وَ صاحِبَتِهِ وَ أَخِيهِ» حاضر هست همسرش، فرزندش، دوستش، رفيقش، همه را فدا کند که خودش نجات پيدا کند. حميم، مثل حمام که گرم است. رفيق داغ و صميمي ديگر به فکر هم نيستند و کاري به هم ندارند. فقط به فکر نجات خودشان هستند. اگر رفيق اينطور است مواظب باشيم در اين فضاهاي انتخاباتي بخاطر يک کانديدا دين خودمان را از دست ندهيم. مردم حتماً بايد در انتخابات حضور پيدا کنند و حضورشان هم حتماً دشمن شکن خواهد بود. اما اين به اين معنا نيست که ما تنور را داغ کنيم و به قيمت تخريب هم کار کنيم! من به هيچ جناحي تعلق ندارم. وظيفه ما حضور است. مردم هم نشان مي دهند اما الآن بدجور داريم دين فروشي مي کنيم! تخريب، دروغ، براي اينکه طرف را از ميدان به در کنيم. اگر نزديک ترين رفيق تو هم باشد، فرداي قيامت نزديک ترين رفيق ها هم از هم فرار مي کنند.

اين بحثي که در مورد زنداني داشتيم، در مورد جرايم غير عمد است. ما به هيچ وجه از کلاهبردارها و شيادها دفاع نمي کنيم. يکي هم اينکه عده اي الآن محکوم شدند ولي زندانش را

ص: 4541

طول مي دهند و مي گويند: بلکه اولياي دم راضي شوند. خدا خيرشان بدهد و خيلي ها هم رضايت مي گيرند. ما اين را نمي گوييم، کسي که پرونده اش سالها مشخص نشده را مي گوييم. نکته آخر هم اينکه در پيام ها هم بود. نوشتند ماه رمضان نزديک است. غير از عزيزاني که کنکور دارند و درگير کنکور هستند، مدارس گفتند: تا 25 خرداد، تا بيست ماه رمضان امتحان دانش آموزان برقرار است. سؤال من اين است نمي شود کاري کنيم. از الآن برنامه ريزي کنيم حداقل سال آينده اينطور نباشد. سؤال من اين است خرداد گرمتر است يا نيمه شهريور که در آستانه مهر هستيم؟ هواي نيمه شهريور از خرداد بهتر است. اگر مسئولين صداي ما را مي شنوند، پانزده روز از اين طرف برنامه ريزي کنند زودتر شروع کنند. امسال تا 20 رمضان بچه هاي دانش آموز ما که مي خواهند روزه بگيرند بايد امتحان بدهند. انشاءالله خدا ما را با اميرالمؤمنين(ع) محشور بدارد.

شريعتي: انشاءالله. چه خداي خوبي داريم که با وجود حضرت سجاد زين العابدين ما را هم جزء بندگان خودش به حساب مي آورد.

96-02-19- فضايل اخلاقي در نهج البلاغه

بسم الله الرحمن الرحيم و صلي الله علي محمد و آله الطاهرين

شريعتي: سلام مي کنم به همه شما دوستان عزيزم. خانم ها و آقايان، بيننده هاي خوب و نازنين و شنونده هاي بسيار گرانقدرمان، انشاءالله هرجا که هستيد باغ ايمانتان آباد باشد و تنتان سالم باشد و قلبتان سليم. خيلي خوشحاليم که امروز هم در اين لحظات و دقايق مهمان لحظات ناب و نوراني شما هستيم. حاج آقاي حسيني سلام عليکم و رحمة الله. خيلي خوش آمديد.

حاج آقا حسيني: عرض سلام و ارادت خالصانه خدمت همه بينندگان و شنوندگان برنامه سمت خدا

ص: 4542

دارم. در آستانه نيمه شعبان هستيم و ولادت حضرت ولي عصر، انشاءالله مردم ديگر مي دانند و نيازي به گفتن نيست. براي حضرت ولي عصر سنگ تمام ميگذارند انشاءالله. هم در شعار، هم در شعور، هم در جشن ها، هم در مجالسي که انشاءالله معرفت ما را بيشتر کند. مث هميشه پيام هاي عزيزان را خوانديم. بيش از پنجاه صفحه پيام بود که واقعاً شرمنده الطاف عزيزان شدم. من يادآوري کنم که عزيزان گفته بودند چرا برنامه سحرگاهان شروع ميشود؟ الحمدلله تکرار برنامه ديگر بعد از نماز صبح پخش مي شود. يک مطلب ديگر اينکه نوشته بودند از طرف بانک کشاورزي تا 25 ميليون تومان کساني که از بانک کشاورزي قرض گرفتند، هم سودشان، هم جريمه شان بخشيده شده است. انشاءالله تا نيمه شعبان هم بقيه بانک ها هم بپيوندند. جشن نيمه شعبان جشن حقيقي براي همه باشد.

شريعتي: ديشب کسي نوشته بود من مي دانم حاج آقاي حسيني تا الآن کتابخانه هستند. از طرف من به ايشان خسته نباشيد بگوييد. امروز منتظر هستيم که صحبت هاي شما را بشنويم.

بسم الله الرحمن الرحيم، پاي سفره نوراني اميرالمؤمنين، نهج البلاغه، بخش حکمت ها، حکمت 257 هستيم. خطاب حضرت به کميل هست. کميل يکي از بهترين ياران اميرالمؤمنين بود. دعاي کميل يادگاري است که او براي ما از اميرالمؤمنين نقل کردند. دعاي کميل را اميرالمؤمنين در سجده او تا آخرش را خواندند و کميل از اميرالمؤمنين ياد گرفته است. اميرالمؤمنين در شب نيمه شعبان سر به سجده گذاشتند و تمام دعا را در سجده خواندند و کميل ياد گرفت. بنابراين يکي از عبادت هاي خوب همين احياء شب نيمه شعبان هست که الحمدلله خيلي ها به اين احياء توجه دارند

ص: 4543

و يکي هم همين دعاي کميل خواندن است که امسال شب جمعه هست. کميل بعد به شهادت رسيد. پايان عمرش با شهادت بود.

حضرت به او مي فرمايد: «يَا کُمَيْلُ مُرْ أَهْلَکَ أَنْ يَرُوحُوا فِي کَسْبِ الْمَکَارِمِ وَ يُدْلِجُوا فِي حَاجَةِ مَنْ هُوَ نَائِمٌ» به اهت سفارش کن که روزها دنبال کسب مکارم اخلاقي باشند، شب ها هم دنبال رفع حوائج مردمي که در خواب هستند و در استراحت هستند. «مَنْ هُوَ نَائِمٌ» را شارحين نهج البلاغه فرمودند: ما بايد طوري برويم که بي سر و صدا باشد. خواستيم خدمتي هم بکنيم خودش خواب است ولي شما به فکر خدمت رساني هستي. بي سر و صدا خدمت کنيد. آبرومندانه باشد. کسي متوجه نشود. ماشين راه نياندازيد که ما داريم در خانه فاني چيزي مي بريم. عکس و فيلم نگيريد! «فَوَالَّذِي وَسِعَ سَمْعُهُ الْأَصْوَاتَ» حضرت قسم مي خورند. قسم به خداوند، «مَا مِنْ أَحَدٍ أَوْدَعَ قَلْباً سُرُوراً» اگر کسي دلي را شاد کرد، «إِلَّا وَ خَلَقَ اللَّهُ لَهُ مِنْ ذَلِکَ السُّرُورِ لُطْفاً» خداوند از اين سرور يک لطفي را مي آفريند، «فَإِذَا نَزَلَتْ بِهِ نَائِبَةٌ» روزي که خود اين آدم گرفتار شد، اين لطف «جَرَى إِلَيْهَا کَالْمَاءِ» خيلي تعبير لطيفي است. مثل آب که مي گردد و مسير خودش را پيدا مي کند، روزي که اين آقا گرفتار شد، آن لطف، «کَالْمَاءِ فِي انْحِدَارِهِ» مثل آب در سراشيبي که به سرعت مي رود و مسير را طي مي کند، آن روزي که اين آدم گرفتار شد، اين لطف اين گرفتاري را از او برطرف مي کند. «حَتَّى يَطْرُدَهَا عَنْهُ کَمَا تُطْرَدُ غَرِيبَةُ الْإِبِلِ» حضرت دو تشبيه دارد. پس خلاصه اين پيام اين است که شما دنبال کار خير

ص: 4544

باشيد، يقين داشته باشيد، همانطور که آب در سراشيبي مسيرش را پيدا مي کند، يک روزي که شما گرفتار شديد، آن لطفي که در حق ديگران انجام داديد، خداوند همان لطف را به شما برمي گرداند و رفع گرفتاري شما مي شود.

من ذيل اين کلام در شرح نهج البلاغه مرحوم تستري ديدم که دو قصه زيبا ايشان بيان کردند که چطور يک روز اين لطف به فرياد ما مي رسد. قصه اول را از کتاب معجم البلدان نقل کردند. مي دانيد معجم البلدان يکي از کتاب هاي مهم است که تقريباً براي هفتصد سال پيش است. بسيار کتاب مهمي است. داستان اين است که مي نويسند در استان دياربکر که يکي از استان هاي ترکيه هست و خيلي هم خوش آب و هوا است و الآن بالاي يک ميليون نفر جمعيت دارد و توريستي است. در آن استان در تاريخي که اينها نقل مي کنند، استانداري داشته که اين استاندار خيلي ذوق شعري داشته و با شعرا خيلي رسيدگي مي کرده است. شاعري که از راه دور مي آمد مي گفت: کاري نداشته باشيد و فقط سه روز از او پذيرايي کنيد و بعد از سه روز بياييد ببينيم براي ما چه شعري آورده است؟

يک شاعري به نام غسان، آمد سه روز پذيرايي شد و بعد از سه روز بايد شعر را مي برد. اين بنده خدا بايد از قبل شعر را آماده مي کرد. اما نکرده بود. گفت: همان جا يک شعري مي گوييم. آنجا هم که آمد، هرچه اين سه روز به خودش فشار آورد، شعر نيامد. گاهي قريحه شعر باز نمي شود. گفت: سه روز ما اينجا خورديم و خوابيديم، الآن برويم پدر ما را درمي آورند. چه بگويم؟

ص: 4545

يک نقشه اي ريخت و يک شعري از يک شاعر دوردستي که در يک محل ديگر بود را برداشت و فقط تلخيص را عوض کرد. آخرش شعر تخلص شاعر را عوض کرد و به نام خودش تمام کرد. گفت متوجه نمي شوند. رفت شعر را خواند و او هم خيلي خوشش آمد و و تجليل کرد و گفت: عجب شعري گفتي؟ حق بود که ما اين سه روز از شما پذيرايي کرديم و يک جايزه مفصلي به او داد. يک آدم سخن چين فضولي رفت به اين استاندار گفت: سر شما کلاه گذاشتند. اين شعر براي او نبود. استاندار خيلي ناراحت شد. سخن چين گفت: اين شعر براي فلان شاعر به نام بني اسد است. اين استاندار براي اينکه بيشتر با اين شاعر برخورد کرده باشد، گفت: به خود شاعر اصلي بگوييد: شعر خودش را با دست خط خودش بنويسد و براي ما بفرستد که ما در چشم اين بکنيم و ديگر از اين بازي ها براي ما در نياورد. اين فهميد جريان از اين قرار است و دارد رسوايي به بار مي آيد. باز يک نقشه ريخت! يک پيکي فرستاد زودتر از اينکه نامه اين استاندار برسد، رفع پيش شاعر و گفت: واقعيت اين است و ما اعتراف مي کنيم و يک اشتباهي کرديم. بالاخره قريحه ما باز نشد و چنين شد. تو به داد ما برس! آبروي ما را بخر. شاعر خيلي جوانمردي کرد. وقتي نامه استاندار آمد گفت: اين شعر براي تو هست و به دست خط خودت بنويس. گفت: نه! من اصلاً اين شعر را نمي شناسم. شاعرش کيست؟ خبر ندارم. اولين بار است که اين شعر

ص: 4546

را مي شنوم. چرا آن بنده خدا را متهم کرديد؟ اين شعر براي من نيست. آمدند و اين سخن چين را تنبيه کرد و يک جايزه اضافه اي هم به غسان داد.

يک کار خير و يک کار خوب، يک فضيلت اخلاقي، به هر ترتيب اين بيچاره هم گرفتار شده است. منظور از اين داستان اين قسمت است که زمانه گذشت و اين شاعري که در آن منطقه زندگي مي کرد، تحت وسوسه قرار گرفت و مردم شهر عليه استاندار قيام کردند. اين هم همراهي کرد و قيامشان شکست خورد و او را نزد استاندار بردند. گفت: بايد پدر اين شاعر را در بياوريد. عليه من قيام کرده و با مردم همراهي کرده است. غسان گفت: اگر مي شود اين را به من ببخشيد. اصرار کرد و التماس کرد و او را بخشيدند. نزد ابن اسد آمد گفت: مي داني من چه کسي هستم؟ گفت: من چه شناختي از تو دارم؟ خبر ندارم! گفت: من همين قدر از تو مي دانم که تو فرشته آسماني هستي! ما عليه حکومت قيام کرديم و ما را دستگير کردند و اعدام کنند. گفت: من همان آدمي هستم که آن روز به من شعرت را دادي و آبروي ما را خريدي! لذا اميرالمؤمنان(ع) مي فرمايد: اگر در حق کسي خدمتي کرديد يقين داشته باشيد که مثل آب که در سراشيبي مي آيد و مسير خودش را پيدا مي کند، اين لطف روزي به فرياد تو مي رسد.

باز مرحوم تستري در شرح نهج البلاغه يک قصه ديگري را هم نقل کردند. از حوصله اين مرد من تعجب مي کنم. تمام اين کتاب ها مثل اينکه در مشتش باشد، هر کلامي از اميرالمؤمنين

ص: 4547

را که مي خواند. دست مي کند از اين کتاب، از آن کتاب، قصه اي، حديثي، شعري در مي آورد و واقعاً تسلط عجيبي دارد. اصلاً اگر قصه هاي شرح نهج البلاغه را جمع کنند، کتاب جالبي مي شود و کمکي به فهم کلمات اميرالمؤمنين(ع) است. اين داستان در شهري به نام رقّه، همين رقّه اي که الآن در سوريه و درگيري هاي تروريستي در آن هست، آنجا کسي بود به نام خزيمه که آدم ثروتمندي بود. خيلي به فقرا رسيدگي مي کرد و دستگيري مي کرد ولي روزي ورق برگشت و خودش به صفر رسيد. خزيمه که از همه دستگيري مي کرد، اوضاع به هم ريخت و به صفر رسيد. ديگر خانه نشين شد. فرماندار شهر گفت: ما خزيمه را مدتي است نمي بينيم! گفتند: بله ورق برگشته و هيچي نگفت. جلوي جمع چيزي نگفت. شبانه ناشناس نقاب زد، اينکه اميرالمؤمنين مي فرمايد: «مَنْ هُوَ نَائِمٌ» اگر راست مي گوييد، خدمت مي کنيد نقاب بزن! اگر راست مي گويي نگذار طرف بفهمد که شما چه کسي هستي. فرماندار شبانه در خانه اش آمد و نقاب زد و يک کيسه پول به او داد. خزيمه گفت: تو چه کسي هستي؟ گفت: معرفي نمي کنم. گفت: معرفي نکني نمي گيرم! گفت: نگويي نمي گيرم. گفت: پس من يک رمزي مي گويم «انا جابر اثرات الکرام» ما زمين خورده ها را بلند مي کنيم. هرکس زمين خورد ما زير بازويش را مي گيريم. تو رمز را بدان و بيش از اين ديگر تحقيق نکن. اين آقا آمد و پول را داد و برگشت. فرماندار وقتي برگشت، ديروقت بود. چطور اين وقت شب تنها بدون محافظ و نگهبان بيرون رفته بود، خانمش مشکوک شد! تو اين وقت شب کجا رفته بودي؟ او هم

ص: 4548

نمي خواست جريان را بگويد. هرچه اصرار کرد، گفت: نه بايد داستان را بگويي. گفت: رمزي مي گويم و جايي نقل نکن.

خزيمه که وضع مالي اش خوب شد و شخصيتي شد و نزد سليمان بن عبدالملک رفت. گفت: خيلي وقت است نبودي؟ گفت: ما زمين خورديم. کسي که زير بال زمين خورده ها را مي گيرد به داد ما رسيد. هرچه هم گفتيم: نگفت که چه کسي است. گفت: کاش مي پرسيدي و تحقيق مي کردي. گفت: نقاب به چهره داشت و من او را نشناختم. گفت: اگر او را شناختي به ما خبر بده. خليفه خيلي از اين آقاي خزيمه خوشش آمد، چون رفيق سليمان بود و بعد از مدت ها او را نديده بود. گفت: الآن که داري برمي گردي بگذار ما حکم فرمانداري را به تو بدهيم! فرماندار را برکنار مي کنيم و تو فرماندار شو. حکم فرمانداري را گرفت و اين خوش انصاف آمد اول کاري که کرد حسابرسي مالي کرد و گفت: پول ها را کجا خرج کردي؟ خوب از پو ل هايي که نمي خواست به کسي بگويد به خزيمه داده بود. خوب حساب مالي درست در نيامد و او را به زندان انداخت. چند روزي زندان بود، خانمش متوجه جريان شد. براي فرماندار جديد پيغام داد که اين کسي که در زندان کردي به غل و زنجير زدي، يادت باشد «جابر اثرات الکرام» است. همين کسي است که نصف شب مي آمد و زير بازوي زمين خورده ها را مي گرفت! او ديگر از شرمندگي مرد! خيلي خجالت کشيد.

متأسفانه شايد ما فکر کنيم اينها افسانه است. از بس بعضي از فضيلت هاي اخلاقي در جامعه ما کمرنگ شده است. خزيمه رفت عذرخواهي کرد. گفت:

ص: 4549

خانم شما به داد ما رسيد و خبر داد. گفت: بايد يک جايي برويم. گفت: خليفه از من پرسيده بود اين جابر اثرات الکرام چه کسي است؟ بلند شو من تو را ببرم و بگويم تو چه کسي هستي که زير بازوي زمين خورده ها را مي گيري. خليفه حکم استانداري به او داد. خزيمه سر جاي خود فرماندار ماند و او هم استاندار شد. متأسفانه امروز تا دولت ها عوض مي شود تا چايچي فلان استان هم عوض مي شود.

باز مرحوم علامه شوشتري اين قصه را به اين مناسبت عرض مي کند که اميرالمؤمنين(ع) فرمود: مطمئن باشيد اگر شما يک روز کار خيري انجام داديد، شما دلي را شاد کرديد، اين شاد کردن دنبال شماست. اگر روزي هم شما زمين خورديد، مثل آبي که در سراشيبي مسير خودش را پيدا مي کند. يقين بدانيد روزي اين به فرياد شما مي رسد.

شريعتي: من معتقد هستم اگر روزي به کسي لطفي کرديم، خوبي کرديم، حتي اگر او در حق تو بدي کرد، روزي از راه ديگري به داد تو مي رسد.

حاج آقاي حسيني: من يکبار ديگر اين جمله را باز ترجمه کنم. حکمت 257 نهج البلاغه، اميرالمؤمنان به کميل فرمود: روزها دنبال کسب مکارم اخلاقي باشند، شب ها هم دنبال رفع حوائج مردمي که در خواب هستند. يعني بي سر و صدا و آبرومندانه! «فَوَالَّذِي» حضرت قسم خوردند که به خدا قسم اگر کسي دلي را شاد کند، خدا از اين شادي يک لطفي را ايجاد مي کند که روزي که خودت گرفتار شدي، اين لطف به فريادت مي رسد. «جَرَى إِلَيْهَا کَالْمَاءِ فِي انْحِدَارِهِ» مثل آب در سراشيبي مسيرش را پيدا مي کند «حَتَّى يَطْرُدَهَا» تا

ص: 4550

اين گرفتاري را از آنها برطرف کند.

يک داستان ديگري هم از امام صادق(ع) نقل کنم. داستان جالبي است که مرحوم تستري اين را نقل کردند. در کافي مرحوم کليني(ره) است. امام صادق يک صحابي به نام صفوان داشت. صفوان جمال، شتربان بود. شترهاي خودش را کرايه مي داد. مي گويد: من خدمت امام صادق(ع) بودم. کسي از راه رسيد و گفت: ما هرچه در اين شهر مي گرديم و مي خواهيم شتري کرايه کنيم، پول نداريم، کرايه نداريم. حضرت فرمود: اين صفوان جمال است. هنرش اين است. صفوان بلند شو و مشکل اين برادر ايماني را حل کن. صفوان رفت و مشکل برادر ايماني را حل کرد و برگشت. حضرت پيگيري کردند. فرمودند: چه کردي؟ گفت: الحمدلله! خدا مشکل او را حل کرد. حضرت فرمود: بدان، «أَمَا إِنَّكَ أَنْ تُعِينَ أَخَاكَ الْمُسْلِمَ أَحَبُّ إِلَيَّ مِنْ طَوَافِ أُسْبُوعٍ بِالْبَيْتِ مُبْتَدِئاً» (كافي، ج 2، ص 198) يک هفته مکه برويد و شبانه روز بخواهيد طواف کنيد، چقدر وقت مي برد. اين از يک هفته طواف، آنهايي که مکه و کربلا مي روند الآن شب نيمه شعبان بخواهيم يک جشن ولادتي برويم، فرض کن خانم شما مي گويد:آقا مواظب بچه باش! شما باش من امشب بروم. يقين داشته باش بيشتر ثواب داري. مادري داري، پدري داري، مادربزرگي داري، پدربزرگي داري، يک کسي گرفتاري دارد، کاري دارد، قطعاً جشن امام زمان ارزش است. اما يادمان باشد. فرمود: اگر حاجت اين مؤمن را برآورده کني از يک هفته طواف بيشتر ثواب دارد.

حضرت اين داستان را فرمودند. فرمودند: کسي خدمت امام حسن(ع) آمد. حضرت مسجد بودند. کاري داشت، مشکلي داشت. گفت: بلند شويد با من فلان

ص: 4551

جا برويم. حضرت همراه او راه افتاد. در راه که حضرت آمدند بروند، ديدند اِ... جلوتر از ما امام حسين آنجا بود. گفت: مؤمن، امام حسين اينجا بود. چرا به امام حسين نگفتي؟ گفت: اتفاقاً من مي خواستم بروم. به من گفتند: امام حسين معتکف است، کاري با او نداشته باشيد. اعتکاف او به هم مي خورد. چيزي به او نگوييد. من مسجد آمدم تا شما را ببينم. حضرت فرمود: اشتباه گفتند. کساني که نگذاشتند نزد برادرم بروي، اشتباه کردند. اگر مي آمد از اعتکاف يک ماه براي او بالاتر بود.

گاهي ما اين سبک، سنگين ها را يادمان مي رود. فکر مي کنيم عبادت فقط نماز خواندن است. نماز خواندن قطعاً خوب است. عبادت خوب است ولي به جاي خودش يادمان باشد امام حسن فرمود: اگر به برادرم امام حسين مي گفتي، اعتکاف را رها مي کرد و دنبال تو مي آمد و ثوابش از يک ماه اعتکاف براي او بيشتر بود.

من سه حکمت ديگر در نظر گرفتم بخوانم. حکمت بعدي حکمت 19 نهج البلاغه است. اميرالمؤمنين فرمود: «أَقِيلُوا ذَوِي الْمُرُوءَاتِ عَثَرَاتِهِمْ فَمَا يَعْثُرُ مِنْهُمْ عَاثِرٌ إِلَّا وَيَدُ اللَّهِ بِيَدِهِ يَرْفَعُهُ» حضرت مي فرمايد: يکوقت «ذَوِي الْمُرُوءَاتِ» آدم هاي جوانمرد، آدم هايي که شخصيتي براي خودشان دارند. اهل مروت و مردانگي هستند، اينها اگر اشتباهي کردند، «أقيلوا» يعني اقاله کنيد. «فَمَا يَعْثُرُ مِنْهُمْ عَاثِرٌ إِلَّا وَيَدُ اللَّهِ بِيَدِهِ يَرْفَعُهُ» آدم هاي خوب و جوانمرد که مردانگي و فتوت در زندگي شان هست اگر يک روزي هم زمين بخورند، اشتباهي هم بکنند، «إِلَّا وَيَدُ اللَّهِ بِيَدِهِ يَرْفَعُهُ» دستش در دست خداست. خدا او را بلند مي کند. اگر انسان اهل مردانگي و جوانمردي و دستگيري از ديگران باشد، يک

ص: 4552

روزي هم اشتباه کند، حضرت مي فرمايد: شما هم از اشتباه او بگذريد. آدم هاي خوب و با شخصيت اشتباهي کردند، شما بگذريد. فرق بگذاريد. کوتاه بياييد.

مشکل جامعه ما اين است که يکباره به سيم آخر مي زنيم. تعبير بسيار جالبي در کلام حضرت است، مي فرمايد: «ان کف الله تعالي عليهم» حضرت دستشان را بالا آوردند و فرمودند: دست خدا بالاي سر اينهاست، يک روزي هم اشتباه کنند و مشکلي پيدا کنند، خدا يک روز به فريادشان مي رسد. پس شما هم گذشت کنيد.

«ذَوِي الْمُرُوءَاتِ» يعني چه؟ مردانگي را هرکس يک طور معنا مي کند. به چه کسي جوانمرد مي گويند؟ يک نفر خدمت رسول الله آمد و گفت: من خيلي آدم خوبي هستم. حضرت چهار حالت براي او بيان کردند. فرمودند: اگر عقل داري آدم با فضيلتي هستي. مروت و جوانمردي، اگر اخلاق داري، مروت داري و جوانمرد هستي. ما به چه کساني جوانمرد بگوييم؟ آدم هايي که خوش اخلاق باشند. آدمي که اخلاق داشت به فرياد ديگران مي رسد. زمين خورده را بلند مي کند. به زن و بچه اش ظلم نمي کند. در جامعه ظلم نمي کند. رسول خدا فرمود: معيار اين است. به هرکسي جوانمرد نگوييم. مروت و مردانگي و جوانمري به تعبير پيامبر خدا کسي جوانمرد است که اخلاق داشته باشد. بعد فرمود: اگر پول داري، مي تواني به مالت بنازي که ما پول داريم. اگر تقوا داري، دين داري. پس يادمان باشد که حضرت مي فرمايد: «أَقِيلُوا ذَوِي الْمُرُوءَاتِ» آنهايي که مردانگي دارند و جوانمردي دارند. شخصيت اخلاقي دارند. هميشه دستگير ديگران هستند و خوش اخلاق هستند، شاد و شاداب هستند، اخمو نيستند. اگر اشتباهي هم کرد، با او ملاحظه کنيد.

ص: 4553

اينطور آدم ها اگر زمين بخورند، دستش در دست خداست و خدا او را بلند مي کند و حضرت فرمودند: خدا بر سر اينها سايه افکنده است.

البته ممکن است بيننده ها پيام بدهند و بگويند: شما از چه ترويج مي کنيد؟ پس اينهايي که هر خطايي کردند... نه! در روايت داريم «وَ أَقِيلُوا الْكِرَامَ عَثَرَاتِهِمْ إِلا فِي حَدٍّ مِنْ حُدُودِ اللَّهِ » (دعائم الاسلام، ج 2، ص 465) يکوقت يک کار حرامي انجام مي دهد و حقي را ضايع مي کند. حد الهي تعطيل نمي شود، اما قبل از حد الهي به ما ظلمي کرده و اشتباهي کرده، مخصوصاً اينجا اهل گذشت باشيم.

«اقيلوا» اقاله يعني گذشت، در فارسي معنا مي کنند، مي گويند: اگر کسي جنسي خريد، آمد پس بدهد، اقاله کنيد و جنس را پس بگيريد. آقا شما جنسي را به کسي فروختي، اين بنده خدا پشيمان شد. پس بگير! در بازارها تابلو زدند: جنس فروخته شده پس گرفته نمي شود!!! درست ضد دستوري که اسلام گفته: اقاله مستحب است. پس بگيريد. در اروپا پس گرفتن قانوني قانوني است. شما تا يک ماه اگر جنس را خريدي از شما پس مي گيرند با همان برخوردي که به شما فروختند. گاهي ما پس مي گيريم، اما طوري برخورد مي کنيم که طرف مي گويد: چه غلطي کردم جنس را پس دادم!

متأسفانه بعضي از ما به جاي اينکه اين را ياد بگيريم که دستور ديني خودمان هست، آنجا هم مي رويم سوء استفاده مي کنيم. من ديدم بعضي از ما متأسفانه جنسي را مي گيرد، مي داند قانون است يک ماه پس مي گيرند. تا 29 روز از آن استفاده مي کند، مثلاً يک پالتويي را مي خرد، 29 روز استفاده مي کند، روز سي ام مي رود پس

ص: 4554

مي دهد. اين خيلي بد است، تصرف در مال است. حقي را ضايع کردن است. اقاله به معني باز پس گرفتن است. در بازار اسلامي ما انشاءالله رواج پيدا کند.

شريعتي: امروز بعد از ظهر انشاءالله در نمايشگاه کتاب حوالي ساعت 16:30 منتظر شما هستيم. سالن A3 راهروي پنج، غرفه شماره 42 که محصولات فرهنگي برنامه سمت خدا و کتاب هاي کارشناسان عزيز ما را مي توانيد تهيه کنيد. امروز صفحه 575 قرآن کريم، آيات پاياني سوره مبارکه مزمل و آيات ابتدايي سوره مبارکه مدثر در سمت خداي امروز تلاوت مي شود.

«إِنَ رَبَّكَ يَعْلَمُ أَنَّكَ تَقُومُ أَدْنى مِنْ ثُلُثَيِ اللَّيْلِ وَ نِصْفَهُ وَ ثُلُثَهُ وَ طائِفَةٌ مِنَ الَّذِينَ مَعَكَ وَ اللَّهُ يُقَدِّرُ اللَّيْلَ وَ النَّهارَ عَلِمَ أَنْ لَنْ تُحْصُوهُ فَتابَ عَلَيْكُمْ فَاقْرَؤُا ما تَيَسَّرَ مِنَ الْقُرْآنِ عَلِمَ أَنْ سَيَكُونُ مِنْكُمْ مَرْضى وَ آخَرُونَ يَضْرِبُونَ فِي الْأَرْضِ يَبْتَغُونَ مِنْ فَضْلِ اللَّهِ وَ آخَرُونَ يُقاتِلُونَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ فَاقْرَؤُا ما تَيَسَّرَ مِنْهُ وَ أَقِيمُوا الصَّلاةَ وَ آتُوا الزَّكاةَ وَ أَقْرِضُوا اللَّهَ قَرْضاً حَسَناً وَ ما تُقَدِّمُوا لِأَنْفُسِكُمْ مِنْ خَيْرٍ تَجِدُوهُ عِنْدَ اللَّهِ هُوَ خَيْراً وَ أَعْظَمَ أَجْراً وَ اسْتَغْفِرُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ «20»

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ ، يا أَيُّهَا الْمُدَّثِّرُ «1» قُمْ فَأَنْذِرْ «2» وَ رَبَّكَ فَكَبِّرْ «3» وَ ثِيابَكَ فَطَهِّرْ «4» وَ الرُّجْزَ فَاهْجُرْ «5» وَ لا تَمْنُنْ تَسْتَكْثِرُ «6» وَ لِرَبِّكَ فَاصْبِرْ «7» فَإِذا نُقِرَ فِي النَّاقُورِ «8» فَذلِكَ يَوْمَئِذٍ يَوْمٌ عَسِيرٌ «9» عَلَى الْكافِرِينَ غَيْرُ يَسِيرٍ «10» ذَرْنِي وَ مَنْ خَلَقْتُ وَحِيداً «11» وَ جَعَلْتُ لَهُ مالًا مَمْدُوداً «12» وَ بَنِينَ شُهُوداً «13» وَ مَهَّدْتُ لَهُ تَمْهِيداً «14» ثُمَّ يَطْمَعُ أَنْ أَزِيدَ «15» كَلَّا

ص: 4555

إِنَّهُ كانَ لِآياتِنا عَنِيداً «16» سَأُرْهِقُهُ صَعُوداً «17»

ترجمه: همانا پروردگارت مى داند كه تو و گروهى از كسانى كه با تو هستند، نزديك به دو سوم شب يا نصف آن يا يك سوم آن را به عبادت برمى خيزيد و خداوند شب و روز را اندازه گيرى مى كند. او مى داند كه شما نمى توانيد به طور دقيق آن را احصا كنيد. از اين رو شما را بخشيد (و حساب دقيق شب را از شما برداشت) پس آنچه ميسّر است از قرآن بخوانيد. خداوند مى داند كه برخى از شما بيمار خواهند شد و گروه ديگرى به سفر مى روند تا از فضل خدا (رزق) جويند و گروه ديگرى در راه خدا به جهاد مشغولند (و از تلاوت قرآن باز مى مانند) پس (اكنون كه فرصت داريد) هرچه مى توانيد از قرآن بخوانيد و نماز به پا داريد و زكات بدهيد و به خداوند وام دهيد، وامى نيكو (بدانيد كه) آنچه براى خود از پيش فرستيد، آن را نزد خدا نيكوتر و با پاداشى بزرگ تر خواهيد يافت و از خداوند طلب آمرزش كنيد كه همانا خداوند آمرزنده مهربان است.

به نام خداوند بخشنده مهربان ، اى ردا بر خود كشيده. به پا خيز و هشدار ده. و پروردگارت را بزرگ بدار. و لباست را پاكيزه دار. و از پليدى دور شو. و (در عطا) منّت مگذار. و (كارت را) بزرگ مشمار و به خاطر پروردگارت صبر كن. پس هنگامى كه در صور دميده شود. پس آن روز، روز سختى است. بر كافران آسان نيست. مرا واگذار با آن كه خود به تنهايى آفريدم. و به او مالى پيوسته و در حال فزونى دادم. و

ص: 4556

پسرانى كه در كنارش حاضرند. و براى او اسباب كاميابى را به طور كامل آماده كردم. با اين حال، طمع دارد كه بيفزايم. هرگز، زيرا او به آيات ما عناد مى ورزد. به زودى او را به گردنه اى سخت گرفتار مى كنم.

شريعتي: انشاءالله بهترين ها نصيب شما شود. اشاره قرآني امروز را بفرماييد.

حاج آقاي حسيني: آيه اي که تلاوت شد، آيه پاياني سوره مزمل چند دستور اخلاقي کنار هم دارد که اين رديف بودن آن خيلي مهم است. نگاه دين نگاه جامعي است. از جهاد تعريف مي کند، «فَاقْرَؤُا ما تَيَسَّرَ مِنَ الْقُرْآنِ» هرچقدر مي توانيد قرآن بخوانيد. «وَ أَقِيمُوا الصَّلاةَ وَ آتُوا الزَّكاةَ» نماز بخوانيد و زکات مالتان را بدهيد. «وَ أَقْرِضُوا اللَّهَ قَرْضاً حَسَناً» قرض بدهيد. اينها هم رديف هم هستند. نماز و زکات و قرض و جهاد و تلاوت قرآن. نگاه دين نگاه جامعي است. اينکه فکر کنيم فقط قرآن بخوانيم و فقط خدمت به خلق کنيم، نه! اگر جهاد بوديم، در ميدان مبارزه بوديم. اهل قرض دادن بوديم. اهل نماز بوديم و اهل زکات بوديم. اين نگاه جمع است.

شريعتي: هفته قبل که خدمت حاج آقاي ميرباقري بوديم، ايشان يک نکاتي را از جزء سي قرآن کريم براي ما گفتند. از سوره هايي که انتخاب کردند و شرح دادند و تفسير کردند. نکات خوبي را شنيديم. بحثي ايشان در مورد سوره مبارکه کافرون و صف بندي جبهه اسلام و کفر داشتيم و نبي مکرم اسلام و مقامات و شئون ايشان، الحمدلله در ايام نمايشگاه بين المللي کتاب تهران چاپ شده و به بازار عرضه شده و مقام بسم الله و سوره کافرون، تحت عنوان «تأملات

ص: 4557

قرآني» جلد اول هست و سلسله مباحث برنامه سمت خداست که حاج آقاي ميرباقري زحمت کشيدند و دوستانشان اين کتاب را تأليف کردند و عرضه کردند و انشاءالله دوستان مطالعه کنند و از مطالب اين کتاب بهره مند شوند.

حاج آقاي حسيني: شب نيمه شعبان همه نمازها و دعاها جاي خود، احياي شب نيمه شعبان را هم فراموش نکنند. الآن 4:30 اذان صبح است و مردم هم تا ساعت يک و دو بيدار هستند. دو ساعت بيشتر بيدار بمانند و احياء بگيرند. به عبادت بپردازند و سعي کنند جلساتي که دور هم هستند به گناه کشيده نشود. دعاي کميل را هم بخوانند که در شب نيمه شعبان اميرالمؤمنين در سجده اين دعا را خواندند و به کميل ياد دادند.

حکمت بعدي حکمت 396 است، اميرالمؤمنين چهار مطلب را اينجا بيان کردند. 1- «الْمَنِيَّةُ وَ لا الدَّنِيَّةُ» مرگ آري و ذلت هرگز! چون ايام ولادت امام حسين(ع) سوم شعبان بود. جالب است اين را بگويم. قرآن کريم آيه اي در سوره مبارکه غافر دارد. «إِنَّا لَنَنْصُرُ رُسُلَنا وَ الَّذِينَ آمَنُوا» (غافر/51) ما پيامبران و اولياء را ياري مي کنيم «فِي الْحَياةِ الدُّنْيا وَ يَوْمَ يَقُومُ الْأَشْهادُ» در دنيا و قيامت، خيلي براي من جالب بود. ديدم يکي از مفسرين اهل سنت در تفسير «في ظلال» براي سيد قطب هست که وقتي به اين آيه رسيد اين سؤال را مطرح کرده است. کجا خدا انبياء و اوليائش را در دنيا ياري کرده است؟ در قيامت بله، همه قيامت براي انبياء و اولياست ولي خدا در دنيا کجا ياري کرده است؟ ما ياري مي کنيم «رُسُلَنا وَ الَّذِينَ آمَنُوا» اين همه پيامبران

ص: 4558

را کشتند. سيدالشهداء را سر بريدند. اين همه ائمه را شهيد کردند. بني اسرائيل يک روز هفتاد نبي را مي کشتند. معاذ الله خدا که دروغ نمي گويد. « إِنَّا لَنَنْصُرُ رُسُلَنا وَ الَّذِينَ آمَنُوا فِي الْحَياةِ الدُّنْيا وَ يَوْمَ يَقُومُ الْأَشْهادُ» در تفسير في ظلال مي گويد: پيروزي مگر پيروزي خون بر شمشير است. اگر ما پيروزي خون بر شمشير را باور کنيم، چرا خدا ياري کرده است. مثالش جالب است. اين مفسر اهل سنت مي گويد. چون سيدالشهداء سوم شعبان دو ولادت دارد. يکي ولادت از مادر و يکي هم ولادت دومشان که سوم شعبان ورود حضرت به مکه است و مقدمه نهضت سيدالشهداء(ع) است. از سوم شعبان امام حسين به مکه رسيدند. «يستوي في هذا المتشيعون و غير المتشيعين» مي گويد: اولاً امام حسين براي شيعه ها نيست. شيعه و غير شيعه، بعد غير شيعه هم نه فقط مسلمان ها، «من المسلمين و كثير من غير المسلمين» شيعه، مسلمان، مسيحي، همه مليت ها و اديان، امام حسين براي همه است. مي گويد: من از شما سؤال دارم. اگر امام حسين در 57 سالگي به شهادت نمي رسيد، چقدر ديگر مي خواست عمر کند؟ ده سال ديگر، بيست سال ديگر، در 70 سالگي يا هشتاد سالگي به مرگ طبيعي از دنيا مي رفت. مي گويد: اگر سيدالشهداء هزار سال عمر مي کرد نمي توانست پيام خودش را به اين زيبايي که با شهادتش رساند، برساند. پس اين پيروزي است.

اميرالمؤمنين مي فرمايد: «الْمَنِيَّةُ وَ لا الدَّنِيَّةُ» مرگ آري، شهادت آري اما ننگ هرگز! «وَ التَّقَلُّلُ وَ لا التَّوَسُّلُ» به کم قانع باش ولي اينکه به ديگران التماس کني و شخصيت خودت را از بين ببري، نه! از کلمات بسيار

ص: 4559

کوتاه و زيباست. نهج البلاغه است. آهنگ کلام حضرت آموزنده است. آدم هرکجا خواست طمعي کند، يادش باشد «وَ التَّقَلُّلُ وَ لا التَّوَسُّلُ» آدم به کم قانع باشد، يکوقت بله بايد ابزار زندگي همه فراهم شود. ما هميشه غصه مي خوريم،گرفتاري و مشکلات مردم، مسئولين بايد صد برابر اين، هزار برابر اين به فکر مردم باشند. اينها جاي خود است و ما نمي خواهيم توجيه کنيم. ولي ما الآن در گرفتاري هستيم، آيا اين را بپذيريم يا توسل به اين معنا که ذلت را بپذيريم، پيش هرکسي آبروي خودمان را ببريم. به هر ابزاري متوسل شويم. «مَنْ لَمْ يُعْطَ قَاعِداً لَمْ يُعْطَ قَائِماً» اگر کسي نشسته به خواسته خودش نرسد، ايستاده هم به خواسته اش نمي رسد. بخواهيم ساده ترجمه کنيم، يعني اگر شما با تلاش معتدل و صحيح به خواسته ات نرسيدي، يقين بدان با راه هاي نادرست و غلط و حرام خواري نخواهي رسيد. «الدَّهْرُ يَوْمَانِ: يَوْمٌ لَكَ، وَيَوْمٌ عَلَيْكَ» روزگار دو روز است، يک روز با تو هست، يک روز با تو نيست.«فَإِذَا كَانَ لَكَ فَلاَ تَبْطَرْ» روزي که روزگار با تو هماهنگ است، مغرور نباش و خودت را گم نکن. «وَإِذَا كَانَ عَلَيْكَ فَاصْبِرْ» روزي هم که با تو نيست، صبر کن، هردو آزمون توست. بارها گفتيم که آزمون فقر آزمون است. آزمون غنا آزمون است و معلوم نيست آزمون ثروت، آن چيزي که دنيا به اقبال کرده و همه چيز در کام ما هست، سخت تر از آزمون فقر است.

شريعتي: چقدر لطيف و عميق، فقط بايد اميرالمؤمنين باشي و به راه هاي آسمان آشناتر از راه هاي زمين باشي که بتواني کلامي را با اين بلاغت و فصاحت و با

ص: 4560

اين عمق به تاريخ و به همه فرزندانت، «انا و علي ابوا هذه الامه» برساني.

حاج آقاي حسيني: از بينندگان تقاضا داريم در آستانه ولادت امام زمان(ع) هستيم، خيلي ها التماس دعا گفتند. اين ماه تنها ماهي است که هيچ شهادت و وفات در اين ماه نيست. ماه شعبان همه ولادت و جشن است. عيدي بدهيم که امام زمان هم به ما عيدي بدهد. با گذشتمان، صلحمان و بخشش مان عيدي بدهيم که به ما عيدي بدهند. تقاضا مي کنم سه مرتبه اين آيه را تلاوت کنيد. «أَمَّنْ يُجِيبُ الْمُضْطَرَّ إِذا دَعاهُ وَ يَكْشِفُ السُّوء» خدا را به حق حضرت ولي عصر قسم مي دهيم که حوائج همه عزيزاني که التماس دعا گفتند را برآورده بخير بگرداند. به مريض ها لباس عافيت بپوشاند. قرضشان ادا بفرما. امر ازدواج جوان ها مقرر بفرما. حوائج دنيا و آخرت اينها را برآورده به خير بفرما. عيدي همه ما را به دست امام زمان مقرر بفرما.

شريعتي: بهترين ها نصيب شما شود.

96-02-26- فضايل اخلاقي در نهج البلاغه- اهميت سکوت

بسم الله الرحمن الرحيم و صلي الله علي محمد و آله الطاهرين

شريعتي: سلام مي کنم به همه شما دوستان عزيزم. خانم ها و آقايان، بيننده هاي خوب و نازنين و شنونده هاي بسيار گرانقدرمان، انشاءالله هرجا که هستيد در اين روزهاي بهاري، در روزهاي پاياني ماه ارديبهشت دل و جانتان بهاري و سبز باشد. خيلي خوشحاليم که امروز هم در اين لحظات و دقايق مهمان لحظات ناب و نوراني شما هستيم. حاج آقاي حسيني سلام عليکم و رحمة الله. خيلي خوش آمديد.

حاج آقا حسيني: عرض سلام و ارادت خالصانه خدمت همه بينندگان و شنوندگان برنامه سمت خدا دارم.

شريعتي: ما در ذيل بحث تربيتي اميرالمؤمنين در نهج البلاغه

ص: 4561

به بحث فضايل اخلاقي رسيديم، امروز هم انشاءالله اين بحث را ادامه مي دهيم.

حاج آقاي حسيني: بسم الله الرحمن الرحيم، حکمت 224 نهج البلاغه، «وَ قَالَ علي (ع): بِكَثْرَةِ الصَّمْتِ تَكُونُ الْهَيْبَةُ، وَ بِالنَّصَفَةِ يَكْثُرُ الْمُوَاصِلُونَ، وَ بِالْإِفْضَالِ تَعْظُمُ الْأَقْدَارُ، وَ بِالتَّوَاضُعِ تَتِمُّ النِّعْمَةُ، وَ بِاحْتِمَالِ الْمُؤَنِ يَجِبُ السُّؤْدُدُ، وَ بِالسِّيرَةِ الْعَادِلَةِ يُقْهَرُ الْمُنَاوِئُ، وَ بِالْحِلْمِ عَنِ السَّفِيهِ تَكْثُرُ الْأَنْصَارُ عَلَيْهِ»

اميرالمؤمنين هفت موعظه بسيار ارزشمند و زيباي اخلاقي را در حکمت 224 دارد. کلمه اول «بِكَثْرَةِ الصَّمْتِ تَكُونُ الْهَيْبَةُ»، «الصَّمت» يعني سکوت، با سکوت فراوان انسان هيبت پيدا مي کند، اين هيبت به معناي ترسيدن نيست. هيبت به معني جلال و شکوه و ارزش است. اينهايي که سکوت زياد دارند اين هيبت را دارند.

خدا رحمت کند مرحوم تستري در همين شرح نهج البلاغه، يک جمله اي اينجا دارند از قول يحيي برمکي. مي گفت: «ما رأيت احداً الا هبتُ» من هرکسي را که مي ديدم وقتي او را نمي شناختم، براي او يک جلال و شکوه و ارزشي قائل بودم. منتظر بودم تا حرف بزند. وقتي حرف مي زد يا اين هيبت با کلامش بيشتر مي شد يا مي فهميدم خبري نيست. آدم وقتي سکوت کرده، ما در يک مجلسي يک ساعت سکوت کنيم. اينها که نگاه مي کنند نمي دانند ما چه کاره هستيم. «تا مرد سخن نگفته باشد، عيب و هنرش نهفته باشد» مشخص نيست و فعلاً براي انسان ارزش قائل هستند تا به زبان بياييم. وقتي انسان به زبان آمد يا اين هيبت بيشتر مي شود و يا از بين مي رود. اميرالمؤمنين فرمود: با سکوت زياد آن هيبت حفظ مي شود.

باز حضرت يک تعبير ديگري دارد که در غررالحکم هست. مي فرمايد: «الصّمت زينة

ص: 4562

العالم و ستر الجاهل» آدم عالم و دانشمند وقتي در سکوت هست، اين همان جلال و شکوه و هيبت و زينت اوست. آدم جاهل تا در سکوت است، آبرويش حفظ شده و پوشيده است. بالاخره معلوم نيست چه هست و چه خواهد شد. همين که حرف نزند احترامش محفوظ است. «ستر الجاهل» يک پوششي براي آدم جاهل است.

خدا رحمت کند بزرگواري بود، خيلي قيافه عالي داشت. اما نمي توانست راه برود. وقتي خدمتش مي رفتيم، همينطور مي نشست و نمي توانست راه برود. وقتي مي خواست راه برود خيلي مشکل داشت. مي گفت: من تا نشستم به ظاهر خيي آدم حسابي به نظر مي آيم، وقتي مي خواهم راه بيافتم تازه معلوم مي شود چطور هستم. کساني هم که ساکت هستند تا سکوت مي کنند خبري نيست، آدم نمي داند چه خبر است.

باز حضرت در غرر الحکم تعبيري دارد خيلي زيباست. فرمود: «غطاء المساوي الصّمت» پوشش عيوب انسان همان سکوت است. «غطاء» يعني پوشش، يک محاسن و يک خوبي هايي داريم، يک عيوبي هم داريم. سکوت پرده اي روي عيب هاي انسان است. باز تعبير ديگري هست که فرمودند: «البلاء موکل بالنطق» بسياري از گرفتاري هايي که براي ما پيش مي آيد بخاطر حرف زدن ماست. جمله معروفي که مي گويد: «زبان سرخ سر سبز مي دهد بر باد» پس حضرت مي فرمايد: تا در سکوت هستي، اگر جاهل هم باشي يک پوششي است. کسي خبر ندارد. اگر عالم هم باشي زينت عالم هست. پرده اي براي عيوب انسان است. بالاخره جلال و شکوه انسان محفوظ است. اين يکي از آثار صمت است.

من در کلمات اميرالمؤمنين در نهج البلاغه نگاه مي کردم، خيلي جالب است. دهها مورد حضرت آثار و برکات صمت را

ص: 4563

ذکر کردند. چون خيلي از عزيزان که برنامه را مي بينند از علماي بزرگوار و اساتيد هستند، طلاب و فضلا هستند و گاهي مي گويند: ما بحث را پيگيري مي کنيم، اگر کسي مي خواهد همين بحث صمت و سکوت و زبان را پيگيري کند، من ده واژه مي گويم که حتماً ببينند. واژه ي «صَمت»، «صامت» ساکت، «صموت» کسي که خيلي سکوت مي کند. «نطق، ناطق، منطق، کلام، سکوت، لسان، فَم»، اين ده واژه را اگر در نهج البلاغه يا در غررالحکم يا در مجموع روايات بررسي کنند، بحث کاملي مي شود. در حد يک مقاله بسيار جامعي مي شود که ما در حد اشاره عرض مي کنيم.

خدا مرحوم علامه تستري را رحمت کند در همين شرح نهج البلاغه، قبل از ورود به اين بحث يک شعري دارد که از يکي از شعرا نقل کرد. «ان ندمت علي سکوتي مرة لقد ندمت علي الکلام مرارا» کسي مي گويد: آقا چرا من آنجا حرف نزدم؟ کاش جواب آقا را داده بودم. چرا سکوت کردم، کاش پاسخ داده بودم. اگر يکبار از سکوتم پشيمان شدم، ولي از کلامم بارها پشيمان شدم، واقعاً همينطور است! ما چقدر پشيمان مي شويم از اينکه چرا اين حرف را زديم؟ ولي از اينکه چرا اين حرف را نزديم، شاعر مي گويد: يکبار پشيمان شدي. ولي از حرف زدن هايت زياد پشيمان شدي. من چند روايت را از نهج البلاغه و غرر الحکم يادداشت کردم که مي خوانم.

فرمودند: «الصَّمتُ آيَة الحلم» سکوت نشانه بردباري است. آدم هاي بردبار و حليم مي توانند سکوت کنند. اينهايي که زود عصباني مي شوند نمي توانند سکوت کنند بايد تمرين حلم و بردباري کرد. حضرت در کلام ديگر فرمود: «الحِدَّةُ نوع من الجنون» اينهايي که

ص: 4564

اخلاق تندي دارند و مي گويند: دلمان مي خواهد اين تندي برطرف شود، نمي شود، به اين حديث عنايت کنند. فرمود: تندي، تيزي، اينهايي که پرخاشگر هستند و عصباني مي شوند، «نوع من الجنون» نوعي از ديوانگي است. حضرت فرمود نشانه اش اين است که «لان صاحبها يَندِم» صاحبش پشيمان مي شود. الآن تندي کرد و داد زد و فرياد زد، بداخلاقي کرد. سر زن و بچه و رفيق داد زد، اين نشانه اي از جنون است. نشانه اش اين است که پشيمان مي شود. گفتند: يا اميرالمؤمنين، نه! پشيمان هم نمي شويم. داد زديم و پشيمان هم نشديم. خيلي ها فکر مي کنند که اگر داد نزنند به همسر و فرزند و کارگر، زندگي نمي چرخد! حضرت فرمود: اگر پشيمان نمي شويد، «فان لم يندم فجنونه» اگر پشيمان نمي شويد جنون هميشگي است. ديوانگي هميشگي است. «الحدة» تيزي و تندي بخشي از جنون است. ديوانگي انواعي دارد. يک نوعش همين تندي و تيزي و بداخلاقي است. نشانه اش هم همين است که شما پشيمان مي شوي. حضرت فرمود: اگر پشيمان نمي شوي جنون تو دائمي است. جنون به لباس هم نيست. کسي لباس شيک پوشيده دليل نمي شود که جنون نداشته باشد. پس اگر در عصبانيت سکوت کردي، نشانه بردباري است.

باز حضرت فرمود: «الصمت يوجب الوقار» سکوت علامت وقار است. آدمي که در دعواها و درگيري ها آرام صحبت مي کند، سکوت مي کند و تحمل مي کند حتماً نشانه وقار اوست. حديث بعدي حضرت فرمود: «اکثر صمتک» سکوتت را زياد کن. سه تا اثر دارد. «يَتَوفَّرْ فِکْرُکَ» فکرت زياد مي شود. فکرت باز مي شود. «وَ يَسْتَنِر قَلْبُکَ» دلت نوراني مي شود. «وَ يَسلَمَ الْنّاسُ مِنْ يَدِکَ» مردم از دست تو در امان مي مانند.

خدا مرحوم علامه طباطبايي

ص: 4565

را رحمت کند. يک جمله اي از ايشان ديدم. بعد ديدم اين جمله برگردان اين حديث است. ايشان سفارش مي کردند مي فرمودند: پر حرفي، حافظه را کم مي کند. روايت هم همين را مي گويد. مي گويد: در مقابل سکوت «يَتَوفَّرْ فِکْرُکَ» فکرت بيشتر مي شود. «وَ يَسْتَنِر قَلْبُکَ» قلبت نوراني مي شود. از مرحوم علامه قصه اي گفتم. آقايي مي گفت: خدمت مرحوم علامه بوديم، مي خواستيم جايي برويم. ايشان گفتند: آدرس بگيريد. ما آدرس گرفتيم و راه افتاديم، علامه فرمود: آدرس کجاست؟ گفتيم: کوچه فلان، خيابان فلان، پلاک فلان. راه افتاديم. دوباره سؤال کرد. بار سوم گفت: حضرت علامه سه بار من اين آدرس را گفتم. در ذهنتان بسپاريد. اينقدر نپرسيد. فرمود: حيف نيست آدم سلول مغزش را خرج اين چيزها بکند؟ مغز ما محدوديت دارد. قدرت ما، جسم ما يک محدوديت دارد. شما که اينقدر حرف مي زني اين ظرفيت را پر مي کني.

من يکشنبه ها بعد از نماز توفيق دارم در حرم حضرت معصومه خدمت مردم باشم. هفته گذشته گفتم: همين آقايي که پشت سرش نماز خوانديد، حضرت آيت الله العظمي شبيري زنجاني که نماز حرم را مي خواند. خدمت ايشان برويد، انواع و اقسام سؤالات را بپرسيد. ايشان غير از مقام فقهي، در مسأله علم رجال اول هستند. شما هزاران سؤال از ايشان بپرسيد، فلان راوي کي آمده؟ تاريخ ولادتش چه وقت است؟ اين در سلسله بحث هاي رجالي مهم است. ايشان هزاران هزار تاريخ تولد، تاريخ وفات و کتاب و محدثين شيعه، انشاءالله خدا ايشان را سلامت بدارد. من خدمت ايشان بودم، افرادي براي سؤال آمده بودند که مثلاً فلان محدث تاريخش چه وقت است، ايشان به قدري سريع پاسخ مي دادند از جستجو

ص: 4566

در کامپيوتر سريع تر! گفتم: حالا از ايشان که اين مقدار حافظه اش را براي اينطور مباحث علمي هزينه کرده، از ايشان بپرسيد: تلفن منزل شما چند است؟ بعيد مي دانم بلد باشند. نمي خواهم بگويم اگرکسي تلفن حفظ است اشکال دارد، ولي کسي حافظه اش را اينطور خرج مي کند، يک کسي هم اينطور خرج مي کند. اين حافظه را با چه چيزي پر مي کنيم. اميرالمؤمنين فرمود: «اکثر صمتک» سکوتت را زياد کن، سه اثر دارد. فکرت بيشتر مي شود. قلبت نوراني مي شود. مردم هم از دستت نجات پيدا مي کنند.

حديث بعدي باز حضرت فرمود: «لا عبادة کالصمت» خيلي تعبير عجيبي است. هيچ عبادتي مثل سکوت نيست. باز در روايت ديگري حضرت فرمود: «کان الرجل» در زمان بني اسرائيل اگر کسي مي خواست عبوديت و بندگي در زندگي اش پياده شود، «صمت قبل ذلک عشر سنين» خيلي از جوان هاي ما الآن مؤمن و متدين هستند. مي گويند: کاش علامه طباطبايي زنده بود. کاش علامه بهجت زنده بود. ما دستور سير و سلوک مي گرفتيم. بالاترين دستور همين است. حضرت فرمود: اگر در زمان بني اسرائيل کسي مي خواست بندگي و سير و سلوک در زندگي اش پياده کند «صمت قبل ذلک عشر سنين» ده سال تمرين سکوت مي کرد. امام صادق گاهي از اصحابشان گلايه مي کردند. ابوجعفر محمد بن نعمان يکي از بهترين ياران امام صادق است. حضرت به او گلايه کرد. حديث در تحف العقول هست. «ان من کان قبلکم» آنهايي که قبل از شما بودند تمرين سکوت مي کردند. شما تمرين حرف زدن، «کان احدهم اذا اراد التعبد يتعلم الصمت عشر سنين» ده سال براي سير و سلوک و عبادت و بندگي تمرين سکوت مي کردند. کار سختي هم

ص: 4567

هست. ده سال تمرين مي کردند. آدم دلش مي خواهد حرف بزند و خودش را مطرح کند. سکوت کار مشکلي است.

باز در روايت ديگر هست که «الصمت وقار الهذر عار» صمت نشانه وقار است. «هذر» يعني حرف هاي بي فايده. «الهذر عار» ننگ انسان است. «هذر» حرف هايي است که هيچ نتيجه و ثمري ندارد. بعضي ها ديديد چطور مجلس را در اختيار خودشان مي گيرند، فکر مي کنند علامه دهر هستند. اول تا آخر مجلس را به عهده مي گيرد، چه چيزي عايد اين مجلس مي شود؟ هيچي. خدا مرحوم آيت الله العظمي گلپايگاني را رحمت کند. ايشان مي فرمودند: در يک جلسه اي که رفتيد، اگر ديديد حرف هاي بي خود مي زنند شما مجلس را به دست بگيريد. در حالات پيامبر خدا هست که ايشان خودش را به مجلس تحميل نمي کرد. ما در يک جلسه اي رفتيم، مردم يک حرفي مي زنند. من يک حرف ديگري را مي خواهم مطرح کنم. پيامبر خودش را تحميل نمي کرد. اگر حرف دنيا بود، حضرت ادامه مي داد. اگر حرف آخرت بود حضرت ادامه مي داد. همراهي مي کردند. ولي اگر جلسه به گناه کشيده مي شود، ايشان مي فرمودند: جلسه را خودتان در اختيار بگيريد.

حديث بعدي باز حضرت مي فرمايد: «داووا الغضب بالصمت» عصباني شديد، با سکوت تمرين کنيد. الآن تمام دعواها و اختلافات و عصبانيت هايي که در جامعه مي بينيم، فکر مي کنيم اگر جواب ندهيم، طرف فکر مي کند لال بوديم. آقاي محترم حالا خانم يک چيزي گفت، شما سکوت کن. خانم محترم، آقا يک غلطي کرد، اشتباهي کرد. شما سکوت کن. «داووا» درمان کنيد. «الغضب بالصمت» عصباني شديد با سکوت درمان کنيد.

«إِذَا رَاَيْتُمُ الْمُؤْمِنَ صَمُوتاً» گفتيم: يک صامت داريم، يک صموت داريم. صموت يعني بسيار

ص: 4568

سکوت مي کند. اگر ديديد کسي بسيار سکوت مي کند «فَادْنُوا مِنْهُ» به او نزديک شويد. «فَإِنَّهُ يُلْقِي الْحِكْمَةَ» حرفش حکمت است. بعضي ها کم حرف هستند. حرف هم که مي زنند چون بعد از دو ساعت سکوت حرف زدند، حرفش حساب شده است. حرف حکيمانه مي زند. اما اينهايي که از دم صحبت مي کنند و امان نمي دهند، اما در مقابل آدمي که هرچه بر زبانش بيايد، مي گويد. پناه بر خدا، «فهو شرک الشيطان» شيطان در تربيت او نقش داشته است. در قرآن داريم «شارِكْهُمْ فِي الْأَمْوالِ وَ الْأَوْلادِ» (اسراء/64) بعضي ها شيطان در انعقاد نطفه شان سهم داشته است. آدمي که هرچه بر زبانش بيايد را مي گويد، هرچه بر قلمش آمد را مي نويسد. برايش مهم نيست. نه آبروي خودش مهم است نه ديگران!

روايت ديگر نامه 31 نهج البلاغه است. «و تلافيک ما فرط من صمتک ايسر من ادراک کمافات من منطقک» آدم گاهي سکوت مي کند در جلسه اي، مي گويد: اول فکر کنم و بعد جواب اين آقا را بدهم. مي گويد: نکند چيزي از دست بدهم. از اين آقا عقب افتادم. حضرت فرمود: جبران چيزي را که از دست دادي با سکوتت، «ايسر من ادراک کمافات من منطقک» آسانتر است. حرفي که مي زني ديگر نمي شود جبران کرد. اگر سکوت کردي، تلافي سکوت آسان است. بسياري از دعواها او کبريت زده، او يک آتش به پا مي کند به اندازه جهنم. تو سکوت کن! اميرالمؤمنين به امام حسن مي فرمايد: «تلافيک ما فرطَ» سکوت هايي که از دست دادي و بخواهي تلافي کني، آسان است. اما حرف هايي که زدي ديگر قابل جبران نيست. باز حضرت در ادامه دارد «من اکثر اهجَر»، «اهجر» به معناي هذيان گويي. کسي

ص: 4569

که پر حرفي مي کند هذيان مي گويد. اينهايي که مجال حرف زدن نمي دهند. «من اکثر اهجر» کسي که پر حرفي کند هذيان مي گويد ولي «من تفکر أبصر» کسي که با فکر و انديشه حرف بزند، ابصر است. با بصيرت حرف مي زند.

باز حضرت فرمود: «دليل التفکر الصمت» مي خواهي ببيني طرف اهل فکر و انديشه هست يا نه، ببين اهل سکوت هست يا نه. آدمي که اهل سکوت است اهل انديشه هم هست. فرمود: «و الصمت باب من ابواب الحکمة. ان الصمت يکسب المحبة» (تحف العقول, ص 445) سکوت دري است از درهاي حکمت، موجب محبت است «دليلٌ علي کل خير»

يک داستاني از حضرت بگويم. حضرت خادمي به نام قنبر داشتند. «قد سمع أميرالمؤمنين عليه السلام: رجلا يشتم قنبرا» يک کسي به قنبر دشنام داد. «وقد رام قنبر» قنبر خيز گرفت که جواب دشنام او را بدهد. «فقال عليه السلام مهلا» حضرت فرمود: قنبر آرام باش. «دع شاتمک» رهايش کن! فحش داد تو فحش نده. اگر تو فحش ندهي، «مُهانا» بگذار در همان ننگ دشنامش بماند. وقتي تو دشنام ندادي و سکوت کردي سه اثر دارد، «ترضي الرحمن» خدا از تو راضي مي شود. «و تسخط الشيطان» شيطان از تو عصباني مي شود. «و تعاقب عدوک» با همين سکوت داري دشمنت را معاقبه مي کني، مؤاخذه مي کني. گاهي سکوت که مي کني طرف مقابل بيشتر اذيت مي شود. اميرالمؤمنين قسم خورد «فوالذي خلق الحبة و بري ء النسمه ما أرضي المؤمن ربه بمثل الحلم» هيچکسي خدا را به اندازه بردباري راضي نکرده است. رضايت خدا حلم است. «ولا أسخط الشيطان بمثل الصمت» بدترين چيزي که شيطان را عصباني مي کند صمت و سکوت

ص: 4570

است. «ولا عوقب الأحمق بمثل السکوت عنه» کسي که فحش مي دهد نادان است. بدترين مؤاخذه براي آن آدم سکوت است.

باز روايت داريم از اميرالمؤمنين(ع)، «ما عُبد الله بشيء افضل من الصمت و المشيء الي بيته» دو چيز را رديف هم قرار دادند. يکي حج خانه خدا آن هم پياده، امروز روايتي ديدم، ابن عباس که از اصحاب پيامبر بوده است و بسيار مرد بزرگواري هست، تا آخر هم بر ولايت اميرالمؤمنين ماند و در آن حال از دنيا رفت، در طائف، مي گفت: من بر هيچ چيزي غصه نمي خورم جز يک غصه، يک غصه در زندگي ام دارم. چرا من پياده به مکه نرفتم؟ چون از پيامبر شنيدم، پياده به مکه رفتن ثواب هفتاد هزار حج دارد. عمر نوح هم داشته باشي هفتاد هزار حج بخواهد برود، از اين بالاتر است. اميرالمؤمنين فرمود: دو چيز رديف هم است. يکي پياده حج رفتن و يکي سکوت! خدا بندگي نشده به چيزي بالاتر از اين دو تا، سکوت و پياده به حج رفتن.

ما اينها را اشتباه نکنيم. حج بيت الله، زيارت سيد الشهداء و بگوييم: آقا هرچه پول داريد به فقرا بدهيد. براي چه مکه مي رويد؟ اينها را قاطي نکنيد. يکوقتي گفتم: اين همه سفرهاي مختلف مي روند. ميليون ميليون سفر خارج مي روند. آنجا کسي نمي گويد پول به فقير بدهيد. به اينجا که مي رسد مي گويد: کربلا براي چه مي روي؟ اينکه مکه مي رود، کربلا مي رود، ايمانش قوي مي شود و برمي گردد جهيزيه مي دهد. همين که يک نگاه جوان ها به روضه نبوي مي کنند، به شش گوشه قبر سيدالشهداء نگاهشان مي افتد، شارژ مي شوند و توبه مي کنند. پولدار دست در جيبش مي کند و

ص: 4571

ما آدم حسابي مي شويم. پياده به خانه خدا رفتن چه ثوابي دارد؟ فرمود: در رديفش «الصمت و المشيء الي بيته» سکوت و پياده مکه رفتن است.

حديث ديگر باز فرمود: «ان الصمت بابٌ من أبواب الحکمة يکسب المحبة و هو دليلٌ علي الخير» اين حديث از اميرالمؤمنين نيست و حديث قدسي است. در ارشاد القلوب مرحوم ديلمي(ره) است و من شنيدم مرحوم آيت الله العظمي بروجردي به طلبه ها سفارش مي کرده وقتي تبليغ مي رويد ارشاد القلوب حتماً همراه شما باشد. خطاب به رسول خدا «عليک بالصمت» بر تو باد به سکوت، «عليک بالصمت فان اعمر القلوب» آبادترين دلها چه دلي است؟ فرمود: «قلوب الصالحين و الصامتين» خرابترين دلها چه دلي است؟ «فان اخرب القلوب قلوب المتکلمين بما لايعنيهم» آنهايي که حرف هايي مي زنند که برايشان فايده ندارد.

باز فرمود: «اول العبادة الصمت و الصوم» الآن ماه رمضان نزديک است. روزه را با سکوت هم رديف کردند. پياده به حج خدا رفتن را با سکوت رديف کردند. فرمود: «ليس شيء من العبادة أحب الي من الصمت و الصوم» محبوبترين عبادت يکي روزه و يکي سکوت است. «فَمَنْ صامَ وَلَمْ يَحْفَظْ لِسانَهُ» کسي که روزه بگيرد ولي مراقب زبانش نباشد، «كانَ كَمَنْ قامَ وَلَمْ يَقْرَأْ فِي صَلاتِهِ» مثل اين است که نماز بخواند ولي حمد و سوره نداشته باشد. کسي روزه بگيرد و مواظب زبانش نباشد، مثل نماز بي حمد و سوره است. کسي عمداً حمد و سوره نخواند نمازش درست نيست. روزه هم بگيرد و مراقب زبانش نباشد، مثل همان است.

باز در روايت ديگري اميرالمؤمنين در علامات مؤمن، حديث خطبه متقين را قبلاً خوانديم. اميرالمؤمنان ويژگي هاي زيادي

ص: 4572

براي متقين ذکر مي کنند. «مَنْطِقُهُمُ الصَّوَابُ» حرف زدنشان حرف زدن حسابي است. حرف زدن صحيح است. باز در مورد متقين فرمود: «طويل الصمت» سکوتشان طولاني است. «إِنْ صَمَتَ لَمْ يَغُمَّهُ صَمْتُهُ» سکوت کند از سکوتش ناراحت نمي شود. آخر گاهي ما سکوت مي کنيم ولي در جايي که سکوت کرديم بعد پشيمان مي شويم که چرا سکوت کرديم؟ چرا جواب نداديم. از سکوتمان افسرده مي شويم. فرمود: نه، مؤمن آن کسي است که اگر سکوت کرد از سکوتش ناراحت نشود.

باز حضرت فرمود: «اول ما يدخل النار» اول چيزي که انسان را جهنمي مي کند، دو تا چيز است. يکي گناه دامن و يکي گناه زبان است. حديث آخر که باز در نهج البلاغه هست، خطبه 78 است. «اَللَّهُمَّ اِغْفِرْ لِي» خدايا بيامرز. «مَا أَنْتَ أَعْلَمُ بِهِ مِنِّي» چيزهايي که تو بهتر مي داني را بيامرز. «فَإِنْ عُدْتُ فَعُدْ عَلَيَّ بِالْمَغْفِرَهِ» اگر من توبه کردم و دوباره برگشتم، تو هم دوباره مرا بيامرز. اگر برگشتم دوباره آمرزش خودت را شامل حال من کن. «اَللَّهُمَّ اِغْفِرْ لِي مَا وَأَيْتُ» خدايا وعده هايي که به تو دادم ولي وفا نکردم را بيامرز. «مِنْ نَفْسِي وَ لَمْ تَجِدْ لَهُ وَفَاءً عِنْدِي». «اَللَّهُمَّ اِغْفِرْ لِي مَا تَقَرَّبْتُ بِهِ إِلَيْکَ بِلِسَانِي ثُمَّ خَالَفَهُ قَلْبِي» حرف هايي که به زبان گفتم ولي قلبم با آن مخالفت کرد. به زبان گفتم: مؤمن هستم. به زبان گفتم: دين دارم. به زبان گفتم: پيرو اهل بيت هستم ولي عملم چيز ديگر بود. «اَللَّهُمَّ اِغْفِرْ لِي» خدايا گناهان چشم، زبان و دل مرا بيامرز. «رَمَزَاتِ اَلْأَلْحَاظِ» گناهان چشم، «وَ سَقَطَاتِ اَلْأَلْفَاظِ» گناهان زبان، «وَ شَهَوَاتِ اَلْجَنَانِ» گناهان دل، «وَ هَفَوَاتِ اَللِّسَانِ» حضرت يکبار ديگر

ص: 4573

تأکيد مي کنند، لغزش هاي زبان را در من بيامرز.

اميرالمؤمنين(ع) در حکمت 349 فرمود: «من کثر کلامه» آنهايي که پر حرف هستند، «کثر خطوة» خطاهايشان زياد مي شود. «مَن كَثُرَ خَطَؤُهُ قَلَّ حَياؤُهُ» حياي او کم مي شود. يکوقت آدم اشتباه مي کند، عذرخواهي مي کند و اصلاح مي کند. اما کسي عادت کرده است. برايش مهم نيست حياي او کم مي شود. «وَ مَن قَلَّ حَياؤُهُ قَلَّ وَرَعُهُ» کسي که حيايش کم شد، ورع و تقوايش هم کم مي شود. «وَ مَن قَلَّ وَرَعُهُ ماتَ قَلْبُهُ» دلش مي ميرد. «وَ مَن ماتَ قَلْبُهُ دَخَلَ النَّارَ» فرمود: «وَمَنْ عَلِمَ أَنَّ كَلاَمَهُ مِنْ عَمَلِهِ» اگر کسي باور کند حرف زدن هم بخشي از اعمالش هست، «قَلَّ كَلاَمُهُ» کلامش را کم مي کند. اگر ما مال کسي را بخوريم، کار بدي مي دانيم. حق کسي را بخوريم، از ديوار کسي بالا برويم کار بدي است. اما زبان، حرفي که مي زنيم فکر مي کنيم باد هواست. حضرت مي فرمايد: کسي بداند کلام هم بخشي از اعمال اوست، کلامش کم مي شود.

مرحوم آيت الله حاج رحيم ارباب(ره) مرد بزرگي بود. در رديف مراجع و علماي بزرگ شيعه در اصفهان زندگي مي کردند و قبرشان هم در تخت فولاد اصفهان است. ايشان مي گفتند: فرداي قيامت ما را در پنجاه موقف نگه مي دارند. در هر موقفي بايد به يک سؤال جواب بدهيم. ايشان فرمود: من يقين دارم اين پنجاه موقف، اگر در هر موقفي معطل شوم، يقين دارم در موقف زبان معطل نمي شوم.

شريعتي: انشاءالله خدا به همه ما توفيق بده بتوانيم اين سکوت را تمرين کنيم. امروز صفحه 582 قرآن کريم، آيات ابتدايي سوره مبارکه نبأ را از جز سي قرآن کريم آغاز مي کنند.

ص: 4574

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ ، عَمَّ يَتَساءَلُونَ «1» عَنِ النَّبَإِ الْعَظِيمِ «2» الَّذِي هُمْ فِيهِ مُخْتَلِفُونَ «3» كَلَّا سَيَعْلَمُونَ «4» ثُمَّ كَلَّا سَيَعْلَمُونَ «5» أَ لَمْ نَجْعَلِ الْأَرْضَ مِهاداً «6» وَ الْجِبالَ أَوْتاداً «7» وَ خَلَقْناكُمْ أَزْواجاً «8» وَ جَعَلْنا نَوْمَكُمْ سُباتاً «9» وَ جَعَلْنَا اللَّيْلَ لِباساً «10» وَ جَعَلْنَا النَّهارَ مَعاشاً «11» وَ بَنَيْنا فَوْقَكُمْ سَبْعاً شِداداً «12» وَ جَعَلْنا سِراجاً وَهَّاجاً «13» وَ أَنْزَلْنا مِنَ الْمُعْصِراتِ ماءً ثَجَّاجاً «14» لِنُخْرِجَ بِهِ حَبًّا وَ نَباتاً «15» وَ جَنَّاتٍ أَلْفافاً «16» إِنَّ يَوْمَ الْفَصْلِ كانَ مِيقاتاً «17» يَوْمَ يُنْفَخُ فِي الصُّورِ فَتَأْتُونَ أَفْواجاً «18» وَ فُتِحَتِ السَّماءُ فَكانَتْ أَبْواباً «19» وَ سُيِّرَتِ الْجِبالُ فَكانَتْ سَراباً «20» إِنَّ جَهَنَّمَ كانَتْ مِرْصاداً «21» لِلطَّاغِينَ مَآباً «22» لابِثِينَ فِيها أَحْقاباً «23» لا يَذُوقُونَ فِيها بَرْداً وَ لا شَراباً «24» إِلَّا حَمِيماً وَ غَسَّاقاً «25» جَزاءً وِفاقاً «26» إِنَّهُمْ كانُوا لا يَرْجُونَ حِساباً «27» وَ كَذَّبُوا بِآياتِنا كِذَّاباً «28» وَ كُلَّ شَيْ ءٍ أَحْصَيْناهُ كِتاباً «29» فَذُوقُوا فَلَنْ نَزِيدَكُمْ إِلَّا عَذاباً «30»

ترجمه: به نام خداوند بخشنده مهربان ، درباره چه از يكديگر مى پرسند؟ از خبر بزرگ. همان كه ايشان در باره آن اختلاف دارند. چنين نيست؛ زود است كه بدانند. باز چنين نيست؛ زود است كه بدانند. آيا زمين را بستر قرار نداديم؟ و كوهها را (همچون) ميخ ها؟ و شما را جفت آفريديم. و خواب را مايه آرامش شما قرار داديم. و شب را پوششى ساختيم. و روز را وقت تلاش و معاش قرار داديم. و بر فراز شما هفت (آسمان) استوار بنا كرديم. و (خورشيد را) چراغى فروزان قرار داديم. و از ابرهاى متراكم و فشرده، آبى فراوان فرو فرستاديم.

ص: 4575

تا بوسيله آن دانه و گياه و باغهاى پر درخت بيرون آوريم. همانا روز جدايى، وعده گاه (ما با شما) است. روزى كه در صور دميده شود و گروه گروه مى آييد. و آسمان گشوده شود و به صورت درهايى باز درآيد. و كوه ها روان شوند و چون سراب گردند. همانا دوزخ، كمين گاهى است. براى سركشان، جايگاه و بازگشتگاهى است. روزگارانى در آن به سر برند. در آن دوزخ، نه خنكى چشند و نه آشاميدنى. مگر آب جوش و خونابه و چركابه اى. كه اين، كيفرى مناسب گناه آنهاست. آنان بودند كه به روز حساب، اميد و باورى نداشتند. و آيات ما را به سختى تكذيب مى كردند. (ولى) ما حساب همه چيز را در كتاب خود داشتيم. پس بچشيد كه جز عذاب بر شما نمى افزاييم.

شريعتي: انشاءالله لحظه لحظه زندگي ما منور به نور قرآن کريم و منور به نور اهل بيت(ع) باشد. انشاءالله پنجشنبه آينده ما مهمان مردم خوب فارس هستيم. در حرم حضرت احمد بن موسي شاهچراغ خدمت شما هستيم. همزمان با اختتاميه چهارمين دوره ختم قرآن کريم روي ماه فرد فرد شما را خواهيم ديد.

حاج آقاي حسيني: آيه اي که تلاوت شد، «وَ جَعَلْنا نَوْمَكُمْ سُباتاً» ما خواب شما را وسيله آرامش قرار داديم، «وَ جَعَلْنَا اللَّيْلَ لِباساً، وَ جَعَلْنَا النَّهارَ مَعاشاً» اين طبيعت است. خدا روز را براي زندگي و امرار معاش انسان قرار داد و شب را پوششي براي آرامش انسان قرار داده است. متأسفانه ما سبک زندگي مان دارد غربي مي شود. بسياري از شهر ها ساعت 12 شب ترافيک است. خوب با اين وضع مي شود کسي نماز شب بخواند؟ مي تواند اول وقت با نشاط به

ص: 4576

محل کسب و کار و دانش برود؟ چرا شب و روز را جا به جا مي کنيم؟ اين کار خوبي نيست.

يک عزيزي هفته گذشته از يک کشور اروپايي مهمان ما بود. ساعت يک شب ديد ترافيک است، تعجب کرد. ديد پدر و مادري با بچه ساعت يک شب پيتزا مي خورند. گفت: اين بچه اگر در شهر من بود الآن هفت ساعت از خوابش گذشته بود. خدا شب را براي آرامش قرار داده است. الآن زندگي ها را نسبت به ده سال پيش مقايسه کنيد. مردم تا نيمه شب در کوچه و بازار هستند. اين سبک زندگي اسلامي نيست.

خدا انشاءالله به حق محمد و آل محمد حوائج همه ملتمسين را برآورده به خير بفرمايد. به مريض ها لباس عافيت بپوشاند. گرفتاري ها برطرف بفرمايد. به حق اميرالمؤمنين دنيا و آخرت ما را با اميرالمؤمنين محشور بفرمايد.

شريعتي: بهترين ها نصيب شما شود.

96-03-02- دستورات امام رضا(ع) براي روزهاي پاياني ماه شعبان

بسم الله الرحمن الرحيم و صلي الله علي محمد و آله الطاهرين

بي تو اي جان جهان، جان و جهان را چه کنم *** خود جهان مي گذرد، ماندن جان را چه کنم؟

ماه شعبان و رجب نم نم اشکي شد و رفت *** خانه ابري است خدايا رمضان را چه کنم؟

شانه بر زلف دعا مي زنم و مي گريم *** موسي من تو بگو، روز و شبان را چه کنم؟

صاحب حي علي، لقمه ي نوري برسان *** سحر از راه رسيده ست، اذان را چه کنم؟

کاتبان تو مرا خط اماني دادند *** کشته ي خال تو ام خط امان را چه کنم؟

کاش مي شد که سبک تر شوم از سايه خويش *** آفتابا تو بگو خواب گران را

ص: 4577

چه کنم؟

شريعتي: سلام مي کنم به همه شما دوستان عزيزم. خانم ها و آقايان، بيننده هاي خوب و نازنين و شنونده هاي بسيار گرانقدرمان، انشاءالله هرجا که هستيد باغ ايمانتان آباد باشد. مي دانم که براي رسيدن مهماني مهيا مي شويد که از خيلي وقت پيش منتظر آن هستيم. انشاءالله از راه برسد و امسال بتوانيم ماه مبارک رمضان را کامل کامل با شب هاي قدر دوست داشتني درک کنيم. حاج آقاي حسيني سلام عليکم و رحمة الله. خيلي خوش آمديد.

حاج آقا حسيني: عرض سلام و ارادت خالصانه خدمت همه بينندگان و شنوندگان راديو قرآن و عزيزاني که از شبکه جام جم برنامه سمت خدا را مي بينند، دارم. قبل از شروع سخن جا دارد پيروزي مردم را در 29 ارديبهشت تبريک بگوييم. اين پيروزي براي مردم بود. در حالي که مي بينيد کشورهاي اطراف ما را، مي گويند: حجاز آخرين رأي گيري روزي بود که نشستند از هر قبيله اي يک نفر را انتخاب کردند و چهل نفر براي حمله شبانه به پيامبر، آنوقت اينها مي بينند اين حماسه حضور مردم را و باز هم رجز خواني مي کنند. البته يک شعري هم حافظ دارد که مي گويد: «ساقيا آمدن عيد مبارک بادت *** وان مواعيد که دادي نرود از يادت» ما تقاضا داريم کساني که مي خواهند در دولت بعدي شروع به کار کنند، مواعيدي که دادند فراموش نکنند.

هرکس يک مطالبه دارد و آن مطالبه اي که ما روي آن تأکيد داريم، يکي از حرف هايي که به همه دولت ها مي گويم، بحث اصلاح نظام بانکي هست. بحث جريمه هاي ديرکرد و سودهاي کلان است. در نظرسنجي که از مردم در شبکه يک کردند، 96 درصد

ص: 4578

مردم از نظام بانکي ناراضي بودند. ما تقاضا مي کنيم «آن مواعيد که دادي نرود از يادت» زود هم شروع کنند. دوباره آخر چهار سال نشود و بعد بگويند: ما حتماً نظام بانکي را درست مي کنيم. يکي از مشکلات مهم مردم همين است. يکي از ارکان اقتصادي مقاومتي اين است که اين نظام درست شود. کم نيستند کساني که زندگي شان به خاطر اين جريمه هاي سنگين و سودهاي کلان و وام هاي کذايي به روز سياه نشسته است. انشاءالله اين زود اصلاح شود.

شريعتي: همين ابتداي برنامه بگويم. پنجشنبه اين هفته ما در خدمت حاج آقاي حسيني، حاج آقاي فرحزاد، حاج آقاي ماندگاري و حاج آقاي عابديني در شيراز هستيم. مهمان مردم خوب استان فارس هستيم. مراسم چهارمين دوره ختم قرآن کريم برنامه سمت خدا هست. حاج آقاي حسيني امروز براي ما چه آورديد؟

حاج آقاي حسيني: بسم الله الرحمن الرحيم، من يک داستاني را ابتدا عرض کنم و بعد داستاني را از امام رضا(ع) بخوانم. خدا مرحوم مهندسي را رحمت کند. يادم هست در چهلم ارتحال ايشان که اولين بار من توفيق داشتم در مجلس ايشان باشم، اين داستان و اين حديث را آنجا خواندم. اواخر ماه شعبان بود. کسي به نام خواجه اباصلت است که مردم در مشهد زيارت او مي روند. اين خواجه اباصلت مرد بسيار بزرگوار و از اصحاب گرانقدر امام رضا(ع) است. مرد بسيار جليل القدري است. خواجه اباصلت هَروي، در بحث رجالي ما گفتند که مورد وثوق هست، رواياتش درست است. کتابي در مورد امام رضا(ع) دارد. همسفر امام رضا بود از نيشابور، داستان حديث سلسله الذهب را از امام رضا نقل کرده

ص: 4579

است. بعد از شهادت امام رضا(ع)، مأمون تعدادي از ياران حضرت از جمله اباصلت را به زندان انداخت. يک سال زندان بود تا به امام جواد(ع) متوسل شد و از زندان نجات پيدا کرد. اينکه به او خواجه اباصلت هَروي مي گويند، مرحوم محدث قمي تذکر دادند که براي هرات است. چون حضرت وقتي او را از زندان نجات داد، آنجا رفت. همين هراتي که امروز مي شناسيم.

مرحوم محدث قمي نقل مي فرمايند که پدر شيخ بهايي، از علماي بزرگ بوده است. پدر شيخ بهايي هشت سال در هرات مشغول تبليغ دين و دعوت مردم به مکتب اهل بيت بوده است. الآن اگر در هرات ارادتمندان به اهل بيت(ع) فراوان هستند، مشغول تلاش پدر شيخ بهايي(ره) است. به هر حال خواجه اباصلت هروي از اصحاب خاص امام رضا(ع) بود و بسيار بسيار جليل القدر بود. اين داستان را شيخ صدوق در کتاب عيون الاخبار الرضا نقل مي کند از کتاب هاي قديمي ما هست. مي گويد: خواجه اباصلت خدمت امام رضا رسيد روزهاي آخر ماه شعبان بود. حضرت به ايشان فرمود: «إِنَّ شَعْبَانَ قَدْ مَضَى أَكْثَرُهُ» اکثر ماه شعبان گذشت و ديگر چند روزي بيشتر از آن باقي نمانده است. حضرت فرمود: در اين چند روز باقيمانده کوتاهي هايت را جبران کن. ما بايد در ماه شعبان آماده ورود به ماه ضيافت الله شويم. اگر کوتاهي کرديم حضرت فرمود: در اين چند روز کوتاهي ها را جبران کن. آن خطبه معروف شعبانيه که پيامبر خدا خواندند. اين خطبه ي شعبانيه که وظايف ما در ماه رمضان هست را پيامبر کي خواندند؟ در ماه رمضان. يعني از جمعه آخر ماه شعبان فرمودند: «قَدْ أَقْبَلَ إِلَيْکُمْ شَهْرُ

ص: 4580

اللَّهِ بِالْبَرَکَةِ وَ الرَّحْمَةِ وَ الْمَغْفِرَةِ» امام رضا هشت دستور دادند. من خيلي سريع هشت دستور امام رضا را براي چند روز آخر ماه شعبان بگويم.

1- «وَ عَلَيْكَ بِالْإِقْبَالِ عَلَى مَا يَعْنِيكَ» (عيون اخبار الرضا، جلد2، صفحه 51) کارهاي لغو و بيهوده را کنار بگذار. يک مقدار دنبال کار مفيد باشيم. من غصه مي خورم مي بينم زن و مرد و کوچک و بزرگ و خانه دار و همه مخصوصاً در ايام انتخابات ساعت ها در فضاهاي مجازي بودند. گاهي پنج ساعت، ده ساعت. ديگر تمام شد. براي ورود به ضيافت الله آماده شويم.

من يک قصه اي را روزهاي يکشنبه که در حرم حضرت معصومه منبر مي روم گفتم. گفتم: کتاب تنقيح المقال براي مرحوم علامه مامقاني است. اين چاپ قديمي داشته، الآن دارند با طرح هاي جديد چاپ مي کنند، احتمالاً هشتاد جلد شود. اين کتاب هشتاد جلدي را اين عالم بزرگوار ظرف سه سال نوشته است. الآن اگر کسي به ما پيامک بزند من در سه سال گذشته هشتاد جلد کتاب خواندم. نوشتن که هيچ! من يکوقتي خدمت آيت الله شبيري زنجاني گفتم: آقا راست است مي گويند: سه ساله نوشته است؟ دروغ نيست؟ البته در طرح هاي چاپ جديد يک پاورقي و اضافاتي هم دارد. حالا بدون پاورقي بگوييم پنجاه جلد. به آيت الله شبيري زنجاني گفتم: آيا راست است سه سال است؟ ايشان فرمود: راست است. اول کتاب زمان تأليفش را نوشته است. وفات ايشان هم خيلي سال نيست از دنيا رفته است. شروع کتاب و وفات ايشان معلوم است. نوشتند و چاپ کردند و غلط گيري کردند، همه ظرف سه سال است. البته مي گويند: دو تا همراه و

ص: 4581

ياري هم داشته است. يکي اينکه مي گويند: به قدري همسر مهربانش در اين سه سال به او کمک کرد، حتي در حالات ايشان نوشتند که مشغول نوشتن کتاب بوده است، غذا برايش مي آوردند اصلاً حواسش به غذا نبوده است. اين خانم مهربان غذا را در دهان ايشان مي گذاشته و ايشان مي نوشته و مي خورده است. ايشان هر کتابي را باز مي کرده و دست مي گرفته وقتي باز مي کرده درست همان جايي مي آمده که او مي خواسته است. ديگر ورق نمي زده است.

2- «وَ أَكْثِرْ مِنَ الدُّعَاءِ وَ الِاسْتِغْفَارِ وَ تِلَاوَةِ الْقُرْآنِ» دعا بيشتر بخوان، زياد استغفار کن و تلاوت قرآن داشته باش.

3- «وَ تُبْ إِلَى اللَّهِ» توبه کن. تا ماه رمضان که مي آيد پاک شده باشي. وارد ضيافت الله مي خواهيم بشويم. معمولاً در مهماني آدم از قبل آماده مي شود. من تقاضا مي کنم و يقين دارم بينندگان بخاطر لطف و بزرگواري و محبتي که دارند، ما به نحوي اظهار لطف مردم را مي بينيم، من امروز جايي کار داشتم، دفتري بود. اصلاً فکر نمي کردم اين خانم ها با اين حجاب محکمي نداشتند، اما گفتند: ما مشتري پر و پا قرص سمت خدا هستيم و از شما پول نمي گيريم. لذا بخاطر لطفي که دارند، امام رضا فرمود: تا ماه رمضان نشده «تُب الي الله مِنْ ذُنُوبِكَ» توبه کنيد. اگر ما مي خواهيم توبه کنيم ابزار گناه را جمع کنيم. تقاضا مي کنم اگر در خانه ها ابزار گناه هست، در گوشي ها ابزار گناه هست، جمع کنيم. جوان عزيز اگر در گوشيت مورد بدي هست، فيلم بدي هست، پاک کن تا وارد ماه رمضان نشدي! ماهواره ها را جمع کنيد. خدا مي داند در بعضي شهرها که

ص: 4582

مي روم مسئولين قضايي و امنيتي مي گويند: چرا شما که تريبون در اختيار شما هست، نمي گوييد؟ چرا شما اين فجايع را نمي گوييد؟ ابزارهاي گناه را جمع کنيم.

4- فرمود: «وَ لَا تَدَعَنَّ أَمَانَةً فِي عُنُقِكَ إِلَّا أَدَّيْتَهَا» اگر حق الناس بر گردن تو هست، اگر حق الله بر گردن تو هست بپرداز. تا ماه رمضان نيامده، به کسي بدهي داري، بگو: مي خواهم پاک وارد ماه رمضان شوم. خمسي به گردنت هست، زکاتي به گردنت هست، حق اللهي به گردنت هست تا دير نشده بپرداز. خدا مرحوم زاهد را رحمت کند، ايشان سالها در نجف بودند. مي فرمودند: وقتي در نجف بوديم يک آقايي بود دزد بود ولي ماه رمضان روزه مي گرفت. نزديک افطار که مي شد، افطار نمي کرد. مي گفتند: چرا افطار نمي کني؟ مي گفت: همه اموالم دزدي است. با مال دزدي که نمي شود افطار کرد. به مردم التماس مي کرد يک لقمه حلال بدهيد من افطار کنم. مردم هم شک داشتند، که نکند به اين بهانه مي خواهد. به او نمي دادند، گاهي يک ساعت از افطار مي گذشت، افطار نمي کرد تا يکي دلش مي سوخت و به اين آقا لقمه حلال مي داد.

حرف من اين است اگر دزدهاي حرفه اي ماه رمضان، بگويند: سحر و افطار ما حلال باشد، ما که بنده خوب خدا هستيم و دزد حرفه اي نيستيم. يک کاري کنيم سر افطار زن و بچه مان را سر سفره حلال ببريم. بارها گفتيم: خمس دو بخش دارد. بعد از يک سال که شما درآمدي داشتي و سال خمسي است، اضافه اي آمد هشتاد درصد براي خودت است. يک سال بهترين زندگي را کردي، مسافرت رفتي، زندگي کردي، آخر ده ميليون اضافه آمد. هشتاد درصد براي تو،

ص: 4583

بيست درصد را خمس بده. نصفش سهم سادات فقير است. بارها عرض کرديم که بسياري از مراجع مثل مرحوم آيت الله العظمي خويي، مرحوم آيت الله العظمي تبريزي، آيت الله العظمي سيستاني، آيت الله العظمي صافي مي گويند: سادات فقير را خودتان بدهيد. بقيه هم احتياط مي کنند که قابل رجوع است. سهم امام يعني خرج دين، شک داري بارها گفتيم: نزد مرجع تقليد برو و بگو: شما مسير را معين کنيد، من خودم خرجش را انجام بدهم.

5- «وَ لَا فِي قَلْبِكَ حِقْداً عَلَى مُؤْمِنٍ إِلَّا نَزَعْتَهُ» اگر کينه اي در دلت هست اين کينه را ريشه کن کن. ديروز هم حاج آقاي فرحزاد اشاره کردند. من خواهش مي کنم همين الآن بلند شويد زنگ بزنيد. عروس خانم به مادرشوهرت زنگ بزن. آقاي داماد به پدر خانمت زنگ بزن. بگو: ما حواسمان نبود. ماه رمضان است مي خواهيم صلح کنيم. شما امشب خانه ما بياييد. برادر، خواهر، عمو، دايي، دوستي، رفيقي، خودمان را بشکنيم. چرا قهر کردي؟ روي کارت دعوت ننوشته بود جناب آقاي... يک چيزهايي که آدم خجالت مي کشد بگويد. گاهي آدم شرم مي کند بگويد: که اختلاف عروس و مادر شوهر سر چه بوده است.

زن و شوهر آمده بودند براي طلاق، گفتم: بنويسيد دلايل اختلافتان چيست؟ يک کاغذ به عروس داديم و يک کاغذ به داماد، دو ساعت بعد آمدند کاغذ سفيد بود و هيچي ننوشته بودند. ديگر وقتي نيست، ماه شعبان دارد تمام مي شود. نکند در دلت کينه اي باشد و از آن کينه فاصله نگرفته باشي.

6- «وَ لَا ذَنْباً أَنْتَ مُرْتَكِبُهُ إِلَّا قَلَعْتَ عَنْهُ» اگر گناهي انجام دادي از آن گناه ها فاصله بگير.

7- «وَ

ص: 4584

اتَّقِ اللَّهَ» تقوا داشته باش. جلسه گذشته گفتم که خيلي از فضلا برنامه را مي بينند. چون ماه رمضان در پيش است من خدمت عزيزان که تبليغ مي روند بگويم: «وَ اتَّقِ اللَّهَ» تقوا داشته باش، در قرآن کريم هرجا گفته: «اتقوا الله» تقوا، يک دستور بعدش هست. حدود سي، چهل مورد است. تقوا کلي نيست. يعني بايد در زندگي ما ظهور و بروز داشته باشد. «اتَّقُوا اللَّهَ وَ ابْتَغُوا إِلَيْهِ الْوَسِيلَةَ وَ جاهِدُوا فِي سَبِيلِه » (مائده/35) يک چيزي که خوب است در ماه رمضان پيگيري کنيم، عزيزان و منبري ها مراجعه کنند، خطابات قرآني است. ما در قرآن 89 تا «يا ايها الذين آمنوا» داريم. قرآن چه انتظاري از ما دارد؟ يک بحث قرآني بسيار خوبي است براي ماه رمضان.

8- «وَ تَوَكَّلْ عَلَيْهِ فِي سِرِّ أَمْرِكَ وَ عَلَانِيَتِكَ» در سر و علن، مخفي و آشکار، توکل به خدا داشته باش. اگر آدم به خدا توکل داشت، همه مشکلاتش برطرف مي شود. اين ذکري هم که شما هر روز مي خوانيد، امام رضا فرمود: اين ذکر را روزهاي آخر زياد بخوان. «أَكْثِرْ مِنْ أَنْ تَقُولَ فِيمَا بَقِيَ مِنْ هَذَا الشَّهْرِ اللَّهُمَّ إِنْ لَمْ تَكُنْ قَدْ غَفَرْتَ لَنَا فِي مَا مَضَى مِنْ شَعْبَانَ فَاغْفِرْ لَنَا فِيمَا بَقِيَ مِنْهُ» (عيون اخبار الرضا، جلد2، صفحه 51) خدايا اگر ما را در گذشته ماه شعبان نيامرزيدي، در آينده ماه شعبان، اين چند روز باقيمانده ما را ببخش و بيامرز.

شريعتي: چه مقدمه خوبي بود. ديروز خدمت دوستان عرض کردم که به لطف خداي متعال و همراهي مخاطبان عزيز قرار شد در ماه رمضان طرحي نو دراندازيم و مقداري در مورد احکام صحبت کنيم

ص: 4585

که بخش مغفول زندگي ماست و شايد خيي وقت ها بي توجه هستيم. گاهي ندانستن احکام کلي مشکل ايجاد مي کند. حاج آقاي حسيني تقبل کردند که با بيان شيوايشان از احکام الهي براي ما بگويند. ما در خدمت ايشان هستيم و يک بشارت بدهم که انشاءالله پنجشنبه هاي ماه مبارک رمضان هم برنامه ما مزين به حضور حاج آقاي حسيني عزيز است.

حاج آقاي حسيني: بله بنا شده در ماه رمضان سه شنبه ها و پنج شنبه ها احکام بگوييم. اولاً چند طرح براي گفتن احکام بود که جناب آقاي رکني گفتند: ما به اين نتيجه رسيديم که اين کار توسط کارشناسان انجام شود. انصافاً فرصت خوبي است و من به اين اميد پذيرفتم که انشاءالله در اثر اين برنامه که هفته اي دو روز بحث احکام داريم و حاج آقاي فرحزاد هم بحث وسواس را دارند، انشاءالله يک نهضت بيان احکام در ماه رمضان تحقق پيدا کند. من همين جا از بينندگان تقاضا مي کنم در ماه رمضان از سخنران مطالبه کنيد که براي ما ده دقيقه احکام بگوييد. گاهي فکر مي کنند مسأله گفتن براي سخنران تنزلي است. بنابراين شما مطالبه کنيد که آنها بگويند.

مرحوم پدر ما منبري بود، ايشان مي گفت: بعضي از جلسات که مي روم صاحب جلسه با من شرط مي کرد که اين ده شب را فقط احکام بگوييد. بنابراين خواهش مي کنم انشاءالله نهضت بيان احکام تحقق پيدا کند و عزيزان در اين خط در ماه رمضان از سخنران ها بخواهند و خودشان مباحث را پيگيري کنند.

شريعتي: يک تشکر ويژه هم از حاج آقاي فلاح زاده عزيز کنيم که مشورت هاي ايشان خيلي راهگشا بوده است. همينطور حاج آقاي وحيد پور که

ص: 4586

هميشه همراه ما بودند.

حاج آقاي حسيني: من چند جلسه با آقاي فلاح زاده و با آقاي وحيد پور داشتم و پرسيدم: شما که متخصص احکام هستيد ما در چه مسيري احکام را بگوييم که مفيدتر باشد؟

بسم الله الرحمن الرحيم، من احکام را به صورت شماره مي گويم. عزيزان اگر پيام دادند و سؤالي داشتند مثلاً بگويند: مسأله شماره فلان را توضيح بدهيد. مسأله ي اول که بايد بگوييم با توجه به اينکه ماه رمضان نزديک است، اينطور که پيش بيني کردند روز شنبه اول ماه رمضان است. چه کساني روزه برايشان واجب است؟ کساني که به سن تکليف برسند. چه کساني به سن تکليف رسيدند؟ دختر خانم هايي که سال اول تکليفشان است. يعني متولد چه سالي باشند؟ خوشبختانه الآن در شناسنامه ها سال تولد قمري هم مي نويسند. چون معيار تکليف هم نه سال تمام قمري است. دختر خانم هايي که اول رمضان 1429 هجري قمري به دنيا آمده باشند. در شناسنامه هم هست. 1429 هجري قمري يا قبل از آن، اگر در شعبان بوده که ديگر بهتر. به شمسي مي شود دخترخانم هايي که يازدهم شهريور 1387 به دنيا آمده باشند به قبل از آن. اگر قبل از اذان صبح يازده شهريور 1387 به دنيا آمدند، اولين روز ماه رمضان روز شنبه روزه بر آنها واجب است. اگر دوم رمضان به دنيا آمدند، پنجم رمضان به دنيا آمدند، از پنجم رمضان مکلف مي شوند. قبر از سحر پنجم، اما اگر بعد از سحر پنجم به دنيا آمده بودند، از روز ششم شروع کنند. اين براي دخترخانم ها است.

براي آقا پسرها هم مي دانيد که آقا پسرها بايد پانزده سال تمام شده

ص: 4587

باشد. ولي غالباً اينطور است که آقا پسرها قبل از اينکه پانزده سالشان تمام شود، علائم ديگري که نشانه هاي بلوغ شد برايشان پيش مي آيد، بنابراين آنها به اين شکل يا اگر علائم بلوغ در آنها هست روزه بر آنها واجب است. يعني اگر علائم ديگر که نشانه ي بلوغ است و در رساله ها هم نوشتند مثلاً مصادف يک تغييرات هورموني در بدنشان هست که هورمون هايي از بدنشان خارج مي شود، اگر آن علائم پيش آمده ديگر نبايد منتظر باشيم که پانزده سالشان تمام شود. غالباً به پانزده سال نمي رسد و زودتر محقق مي شود. آنوقت ديگر روزه واجب مي شود. دوستان توجه داشته باشيد که تاريخ شناسنامه ها دقيق باشد. چون بعضي روز تولد شناسنامه مي گيرند و بعضي با چند روز فاصله مي گيرند. البته الآن چون گواهي ولادت را از زايشگاه مي برند معمولاً دقيق است.

من دو تقاضا دارم اولاً دخترخانم هايي که سال اول تکليفشان هست و ما سنشان را گفتيم، آيا مي توانند روزه بگيرند يا نه؟ بله مي توانند. اگر ما مقداري براي اينها آسايش را فراهم کنيم، استراحت بکنند. دخترخانم ها معمولاً تا سحر بيدار هستند، سحري مي خورند و قرآن مي خوانند و مي خوابند و ديگر بعد از ظهر بيدار مي شوند. استراحت کنند. غذاي مناسب ميل کنند. آنهايي که اطراف هستند مراقبت کنند، محبت کنند. خواهر و برادر بزرگتر رعايت حال اينها را بکنند. اينها را تشويق کنند. مثلاً افطار روز اول زنگ بزنند، دايي و عمو و مادربزرگ و پدربزرگ زنگ بزنند. تشويق کنند!

مسأله ديگر اين است که در سوره مبارکه بقره آيه 184 مي فرمايد: «وَ عَلَى الَّذِينَ يُطِيقُونَهُ» کساني که طاقت ندارند. ضعف نه، اينکه روزه مي گيرد ضعف

ص: 4588

پيدا مي کند. خوب روزه هست و ضعف! فقها تصريح کردند. مثل اينکه مي گويد: آقا روزه مي گيرم از بعد از ظهر به بعد ديگر چشمم سياهي مي رود. بعد از افطار خوب مي شود. نيم ساعت به افطار ديگر چشم تار مي شود. بعد از افطار هم خوب مي شود. ضعف مجوز نيست. اما اگر معمولاً نمي تواند تحمل کند، روزه نگيرد. پس دختر خانم شما سال اول تکليفش است. اگر با شرايطي که گفتيم مي تواند روزه بگيرد، بگيرد. اما اگر نه دختر خانم ضعيف است و طاقت ندارد و نمي تواند تحمل کند، نگيرد.

البته يک راه ديگري هم هست اينکه مثلاً يک روز در ميان بگيرد. هرچقدر که مي تواند، ضعف مجوز نيست. «وَ عَلَى الَّذِينَ يُطِيقُونَهُ» اگر کسي طاقت و توان ندارد، نگيرد. خانواده هايي که شک دارند و دل چرکين هستند، اشکال ندارد، حاج آقاي ماندگاري هم تذکر دادند. چهار فرسخي بروند، از شهر چهار فرسخ دور شوند، آنجا يک آبي مي خورد، بالاخره مسافر شده است. بعد دوباره برگردد و به شهر بيايد.

کساني هم که کنکور دارند، منتهي کنکوري ها خيلي ها اينطور برنامه ريزي کردند که روزها استراحت کنند و شب ها مطالعه کنند. دوازده ساعت شب مطالعه کند و روز استراحت کند. اگر مي خواهند روزه بخورند در شهر نخورند، چهار فرسخ دور شوند که مسافر شوند. اين از مسأله اول.

شريعتي: يک تبريک هم به روزه اولي ها بگوييم. انشاءالله ما را در سحرهاي پرنورشان دعا کنند. امروز صفحه 589 قرآن کريم، آيات پاياني سوره مبارکه مطففين و آيات ابتدايي سوره مبارکه انشقاق در سمت خداي امروز تلاوت مي شود.

«عَلَى الْأَرائِكِ يَنْظُرُونَ «35» هَلْ ثُوِّبَ الْكُفَّارُ ما كانُوا يَفْعَلُونَ «36»

«بِسْمِ اللَّهِ

ص: 4589

الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ ، إِذَا السَّماءُ انْشَقَّتْ «1» وَ أَذِنَتْ لِرَبِّها وَ حُقَّتْ «2» وَ إِذَا الْأَرْضُ مُدَّتْ «3» وَ أَلْقَتْ ما فِيها وَ تَخَلَّتْ «4» وَ أَذِنَتْ لِرَبِّها وَ حُقَّتْ «5» يا أَيُّهَا الْإِنْسانُ إِنَّكَ كادِحٌ إِلى رَبِّكَ كَدْحاً فَمُلاقِيهِ «6» فَأَمَّا مَنْ أُوتِيَ كِتابَهُ بِيَمِينِهِ «7» فَسَوْفَ يُحاسَبُ حِساباً يَسِيراً «8» وَ يَنْقَلِبُ إِلى أَهْلِهِ مَسْرُوراً «9» وَ أَمَّا مَنْ أُوتِيَ كِتابَهُ وَراءَ ظَهْرِهِ «10» فَسَوْفَ يَدْعُوا ثُبُوراً «11» وَ يَصْلى سَعِيراً «12» إِنَّهُ كانَ فِي أَهْلِهِ مَسْرُوراً «13» إِنَّهُ ظَنَّ أَنْ لَنْ يَحُورَ «14» بَلى إِنَّ رَبَّهُ كانَ بِهِ بَصِيراً «15» فَلا أُقْسِمُ بِالشَّفَقِ «16» وَ اللَّيْلِ وَ ما وَسَقَ «17» وَ الْقَمَرِ إِذَا اتَّسَقَ «18» لَتَرْكَبُنَّ طَبَقاً عَنْ طَبَقٍ «19» فَما لَهُمْ لا يُؤْمِنُونَ «20» وَ إِذا قُرِئَ عَلَيْهِمُ الْقُرْآنُ لا يَسْجُدُونَ «21» بَلِ الَّذِينَ كَفَرُوا يُكَذِّبُونَ «22» وَ اللَّهُ أَعْلَمُ بِما يُوعُونَ «23» فَبَشِّرْهُمْ بِعَذابٍ أَلِيمٍ «24» إِلَّا الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَهُمْ أَجْرٌ غَيْرُ مَمْنُونٍ «25»

ترجمه: در حالى كه بر تخت هاى بهشتى نظاره گرند.كه آيا كافران كيفر عملكرد خود را ديده اند؟

به نام خداوند بخشنده مهربان . آنگاه كه آسمان شكافته شود. و پروردگارش را فرمان برد كه چنين سزاوار است. و آنگاه كه زمين هموار شود. و آنچه در آن است بيرون اندازد و خالى گردد. و به فرمان پروردگارش گوش سپرد كه چنين سزد. هان اى انسان! تو به سوى پروردگارت تلاش بسيارى دارى و سرانجام به لقاى او خواهى رسيد. پس هر كس كارنامه اش به دست راستش داده شود، به زودى و به آسانى به حساب او رسيدگى خواهد شد، و شادمان به سوى خانواده اش (يا همفكرانش) باز

ص: 4590

مى گردد. و هر كس نامه اش از پشت سر (و به دست چپ) او داده شود، پس زود فرياد فغان بر خواهد آورد، و داخل دوزخ خواهد شد. همانا او (در دنيا) در ميان خانواده اش شادمان بود. او گمان مى كرد كه هرگز بازنمى گردد. چرا (باز خواهد گشت) و پروردگارش به او بيناست. به شفق، (سرخى بعد از غروب) سوگند مى خورم، و به شب و آنچه (زير پرده سياهى خود) جمع مى كند سوگند، و به ماه آنگاه كه كامل گردد سوگند. كه شما همواره از حالى به حال ديگر درآييد. پس آنان را چه شده كه ايمان نمى آورند؟ و آنگاه كه قرآن بر آنان خوانده شود، سجده نمى كنند؟ بلكه كافران (آيات الهى را) تكذيب مى كنند. و خدا به آنچه در دل دارند آگاه تر است. پس ايشان را به عذابى دردناك بشارت ده. مگر كسانى كه ايمان آوردند و كارهاى شايسته انجام دادند كه براى آنان پاداشى است ابدى و قطع نشدنى (و بى منّت).

شريعتي: همتم بدرقه ي راه کن اي طاير قدس *** که دراز است ره مقصد و من نو سفرم

انشاءالله خداوند متعال به همه ما عنايت کند که ماه رمضان پرباري را در کنار هم و با هم تجربه کنيم.

حاج آقاي حسيني: يادآوري کنم که دوستان گفتند: تاريخ سن تکليف و حديث امام رضا را در کانال مي گذارند. مسأله ي دوم روزه صاحبان مشاغل سخت است. الآن ماه رمضان مي آيد و مي گويند: در گرما چطور روزه بگيريم؟ کشاورزها، معدن کارها، نانواها، راننده هاي تاکسي مي گويند: چطور روزه بگيريم؟ من يک تقاضا دارم اين است که اين ماه کارفرماها يک تخفيفي به کارگرها بدهند.

ص: 4591

من براي کارفرماها يک حديث بخوانم. قبول داريم خدا جبران مي کند يا نه؟ حديث داريم «من خَفَّفَ فِي هَذَا الشَّهْرِ» کسي که به زير دستش تخفيف بدهد، «خَفَّفَ اللَّهُ عَلَيْهِ حِسَابَهُ» (امالي صدوق/ص93) تو اينجا آسان گرفتي، ما هم آنجا آسان مي گيريم. شما رها کن و تخفيف بده، يقين بدان او هم تخفيف مي دهد. حالا به جاي ده ساعت، هفت ساعت کار کنند. کارفرماها تخفيف بدهند. خود دولت اين کار را انجام بدهد. در اين سالهاي اخير ما نديديم دولت اين تخفيف را بدهد. ما قبول داريم کار مردم و همه اينها درست است. ولي من يک محاسبه ساده عرض کنم. اگر دولت در ماه رمضان يک ساعت و نيم مثلاً تخفيف بدهد و ساعت کاري را کم کند، در بيست روز سي ساعت مي شود. اين را در يازده ماه ديگر پخش کند. سه ساعت اگر اضافه کار بدهد اين جبران مي شود. در يازده ماه، ماهي سه ساعت اضافه کنند، سي ساعت پر مي شود.

خدا مرحوم شهيد بهشتي را رحمت کند. مقاله اي از ايشان مي خواندم. مي فرمودند: متأسفانه بعضي ها به جاي اينکه بياييم قوانين اسلام را قشنگ بيان کنيم که نگاه اسلام چيست؟ فلسفه ي دين چيست؟ نه اينکه بعضي حاکم ها و مسئولان مزاجشان مزاج تنبلي هست، فوري نمي خواهند دنبال کارهاي پرمسئوليت ابتکاري داشته باشند، روشنفکري شان گل مي کند. که آقا روزه داري به کار و اقتصاد ضرر مي زند. چه کار کنيم؟ نمي شود. فکري براي روزه بکنيد. نه، فکري براي کارهاي خودمان بکنيم. بنابراين هم کارفرماها و هم دولت يک تخفيفي بدهند.

من يک سؤالي مي کنم، الآن يک مشکل، مشکل نانواها هست. سؤال من اين است. نانواي روزه

ص: 4592

دار مي خواهد روزه بگيرد. جلوي تنور بايستد. چه کسي گفته بقيه که روزه نمي گيرند، روزه خوار هستند، مريض است. مسافر است. اما چه کسي گفته: بايد نان داغ تنوري و خاشخاش و دو رو کنجد بخورد؟ نزديک افطار نانوايي ها را ببينيد. سي نفر نشستند در صف که براي افطار نان خاشخاش دو رو کنجد بخرد. خوب شما نان فطير بخور که اين بنده خدا به روزه اش برسد. نانوايي ها شب پخت کنند. بعضي ها نان را در فريزر مي گذارند، در يخچال مي گذارند. حتماً نبايد نان از تنور سر سفره افطار برود. يکوقت عرض کرديم اگر دين در متن زندگي ما باشد مي شود اين کار را انجام بدهيم.

شريعتي: با توجه به اين دو مسأله اي که عرض کردند، هرکدام ما در دين داري ديگران و در کمک به دين داري سهم داريم و سهم هرکدام ما چقدر است.

حاج آقاي حسيني: اينطور نيست که از صبح اول وقت کلمن آب را بغل دستش بگذارد، بگويد: کار من سخت است. سفره اش را هم بگذارد و بگويد: ما کشاورز هستيم. ما معدن کار هستيم. ما نانوا هستيم. ما راننده هستيم. اينطور نيست مگر اينکه به يک حد حَرج برسد. حرج اين است که بگويد: من مي خواهم اورژانس را خبر کنم. اگر اينطور باشد مي شود خورد. در مسأله اول گفتيم دخترخانم هايي که سال اول روزه گرفتنشان است، با آنها مدارا کنيد، مهرباني کنيد، استراحت کنند، روزه بگيرند. نگوييم: نمي شود و نمي توانند. يک روز در ميان بگيرد. تا مي شود باب روزه خواري را باز نکنيم.

شريعتي: روزه اولي ها هم روزه بگيرند هرجا کم آوردند روزه را بخورند؟

حاج آقاي حسيني: بله،

ص: 4593

يکوقت هست برايش ضرر دارد. اصلاً از صبح روزه باشد برايش ضرر دارد. اين يک بحث ديگر است. مخصوصاً در برابر اين مشاغل سخت، ما حکم خدا را داريم مي گوييم. شايد کسي پيام بدهد که شما زير کولر نشستيد و براي مردم مسأله مي گوييد. ما اين مسأله را هزار بار گفتيم، دين در متن زندگي باشد اين کارها همه شدني است.

عده اي از دوستان که در کشور ديگري زندگي مي کنند، ماه رمضان ايران مي آيند، مي گويند: آنجا روزها بلند است. 22 ساعت است. يازده ماه برنامه ريزي کرديم که مرخصي ما در ماه رمضان باشد، ايران بياييم حرم امام رضا برويم و بتوانيم روزه بگيريم. به قول يکي از علماي بزرگ، خدا رحمتشان کند. ما مي خواهيم همه کارهايمان را بکنيم، اگر چيزي اضافه آمد خرج دين کنيم. همه زندگي ما دست نخورد و چيزي اضافه آمد خرج دين کنيم. آنوقت لازمه اش اين است. اي بابا چطور از شنبه روزه بگيريم؟ اين هم حکم خدا شد؟

خواهش مي کنم شماره مسأله ها را داشته باشيد که اگر سؤالي بود، بگوييد: مسأله شماره چند را بگوييد. اگر مسأله اي هم نظر خاص شما هست پيامک بدهيد که مثلاً احکام خانواده را بيشتر بگوييد. احکام تجارت را بيشتر بگوييد. يا هر مسأله اي که به ذهن شما مي رسد بهتر است مطرح کنيم.

شريعتي: اين پنجشنبه که در شيراز هستيم. از پنجشنبه آينده انشاءالله حاج آقاي حسيني از احکام براي ما خواهند گفت. دعا بفرماييد و آمين بگوييم.

حاج آقاي حسيني: خدا را به حق محمد و آل محمد قسم مي دهيم به همه ما قابليت ورود به ماه رمضان را عنايت بفرما. به

ص: 4594

مريض ها لباس عافيت بپوشاند. حوائج همه عزيزاني که به ما التماس دعا گفتند را به حق صديقه طاهره برآورده به خير بفرما.

شريعتي: بهترين ها نصيب شما شود.

96-03-09- بيان مهمترين احکام ديني؛ احکام روزه

بسم الله الرحمن الرحيم و صلي الله علي محمد و آله الطاهرين

شريعتي: سلام مي کنم به همه شما دوستان عزيزم. خانم ها و آقايان، طاعات و عبادات شما قبول باشد، انشاءالله بهترين ها در اين ايام با برکت مهماني ماه خدا نصيب همه ما شود. خيلي خوشحاليم که امروز هم همراه شما و در کنار شما هستيم. حاج آقاي حسيني سلام عليکم و رحمة الله. خيلي خوش آمديد.

حاج آقا حسيني: عرض سلام و ارادت خالصانه خدمت همه بينندگان و شنوندگان راديو قرآن و عزيزاني که از شبکه جام جم برنامه سمت خدا را مي بينند، دارم. اميدواريم طاعات و عباداتشان قبول درگاه الهي باشد.

شريعتي: انشاءالله حال همه دوستان خوب باشد و در اين روزها و شب هاي پر نور ما را از دعاي خيرشان بي بهره و بي نصيب نگذارند. در جلسات گذشته با حاج آقاي حسيني صحبت کرديم و قرار شد در ايام ماه مبارک رمضان، از احکام براي ما بگويند. يک مجموعه کاملي از احکامي که معمولاً به آن نياز داريم را مطلع شويم. بحث امروز شما را مي شنويم.

حاج آقاي حسيني: بسم الله الرحمن الرحيم، دو مسأله از احکام روزه را گفته بوديم، سومين مسأله از احکام روزه را بگوييم.

مسأله ي سوم؛ يکي از شرايط واجب شدن روزه اين است که روزه براي انسان ضرر نداشته باشد، اگر براي کسي روزه ضرر دارد، براي او روزه واجب نيست. اينکه ضرر دارد فرمودند: دو حالت دارد.

ص: 4595

يکوقت ما يقين داريم روزه براي ما ضرر دارد. حتماً نبايد بگيريم. ديگر جاي تعارف ندارد. من ديدم بعضي مي گويند: آقا روزه ضرر دارد ولي دلم نمي آيد. اين دلم نمي آيد يقين بدانند اين عبادت نيست. اين طاعت نيست بلکه معصيت است. کسي حق ندارد به خودش ضرر وارد کند. اگر يکوقتي هم خوب شد، اينها را بابت روزه هاي که گرفته حساب نکند. اگر پزشک گفته: امسال روزه قطعاً براي شما ضرر دارد، اگر امسال را مي خواهد بگيرد، بگيرد. ولي يکجا بنويسد که بعداً اينها را قضا کند. اين روزه حساب نمي آيد. عبادت نيست و فقط گرسنگي و تشنگي است.

يکوقت يقين ندارد ضرر دارد، شک دارد. بنا به تعبيري که علما فرمودند، فرمودند: خوف دارد، نگران است. به تعبير روشن تر فرمودند: احتمال عقلايي اين است که روزه براي او ضرر داشته باشد. يقين ندارد و مطمئن نيست ولي شک دارد. يعني به تعبير فقها خوف دارد، نگراني دارد، ولي شک است، باز هم فرمودند: روزه نگيرد. اگر يقين داريد نبايد بگيريد، يقين نداريد پنجاه، پنجاه است. ولي احتمال عقلايي است. اين هم نبايد روزه بگيريد. ولي جلسه گذشته گفتيم: صرف ضعف مجوز خوردن روزه نيست. حتي ضعف زياد هم باشد. بگويد: من که روزه مي گيرم، از بعد از ظهر ديگر هيچ کاري نمي توانم بکنم. چشمم سياهي مي رود که دوباره بعد از افطار درست مي شود.

رحمت خدا بر امام (ره) باشد، کسي به امام عرض کرده بود: ما که روزه مي گيريم، از کارهاي ديگر مي مانيم و نمي توانيم انجام بدهيم. امام فرمودند: خود روزه يک کار است. لذا هفته گذشته گفتيم: يک تخفيفي هم در ساعات کاري

ص: 4596

باشد. پس بنابراين ضعف مجوز روزه خوردن نمي شود ولو شديد باشد. تا وقتي اين ضعف قابل تحمل است، مجوز روزه خواري نيست. پس مسأله سوم اين شد که روزه نبايد براي ما ضرر داشته باشد.

مسأله چهارم؛ آيا اگر پزشک گفت: روزه براي شما ضرر دارد، سخن پزشک کافي است يا نه؟ جواب: فرمودند اگر پزشک گفت: روزه براي شما ضرر دارد ولي من يقين دارم روزه براي من ضرر ندارد. چون گاهي انسان حال خودش را بهتر از پزشک درک مي کند. بعضي وقت ها پزشکان ما يک عده خيلي مقيد هستند و مواظب هستند و متدين هستند. بعضي ها هم متأسفانه هست. همينطور خيلي راحت به هم مي گويند: بخوريد. يقين نيست، حتي شک هم نيست که ضرر داشته باشد. اين خيلي خودش مقيد نيست. اگر پزشک گفت: روزه براي شما ضرر دارد و خودت مي داني ضرر ندارد بايد روزه بگيري. اگر پزشک گفت: روزه برايت ضرر ندارد ولي خودم مي دانم روزه براي من ضرر دارد، خودم بهتر از حال خودم خبر دارم! باز فرمودند: اين نبايد روزه بگيرد. پس در عين حال اگر به کلام پزشک اطمينان داريم بسم الله، اگر به کلام پزشک اطمينان پيدا نکرديم و خودمان از حال خودمان خبر داريم، تشخيص خودمان بهتر از تشخيص پزشک است و به پزشک اعتماد نداريم، به تشخيص خودمان عمل کنيم.

حاج آقاي حسيني: مسأله ي پنجم خيلي مهم است. خانمي که باردار است، معمولاً در رساله ها مي نويسند، ماه هاي آخر بارداري، که نه ممکن است ماه هاي اول است. ولي روزه براي فرزندي که در شکم دارد ضرر دارد. باز يا پزشک گفته يا خودش تشخيص مي دهد

ص: 4597

که روزه براي بچه ضرر دارد. اگر روزه ضرر دارد، فرمودند: روزه واجب نيست. البته غالباً مي گويند: ماه هاي آخر، ولي اگر احياناً ماه هاي اول هم هست ولي روزه براي اين جنين ضرر دارد، اگر ضرر دارد 1- روزه واجب نيست. 2- بعداً حتماً بايد قضا کند. بعد از زايمان بايد قضا کند. 3- براي اين روزهايي که روزه نمي گيرد، براي هر روز 750 گرم طعام بدهد. مثلاً 750 گرم گندم به يک فقير مي دهد. براي هر روز 750 گرم بايد بدهد. سي تا 750 گرم! اما يکوقت روزه براي بچه ضرر ندارد، روزه براي خودش ضرر دارد. باز 1- روزه بر او واجب نيست. 2- حتماً بايد بعد قضا کند. 3- بعضي گفتند اين 750 گرم طعام لازم است، بعضي هم گفتند لازم نيست. اين احتياط است.

مسأله ششم؛ خانمي هست که بچه شير مي دهد. يکوقت هست روزه براي بچه اش ضرر دارد. 1- روزه برايش واجب نيست. 2- حتماً بايد بعداً قضا کند. 3- روزي 750 گرم به فقير گندم اطعام کند. البته اينکه مي گويند: 750 گرم خود اطعام را بايد بدهد. برنج بدهد، گندم بدهد، خرما بدهد. پولش را نمي تواند بدهد. بايد خود جنس را بدهد. مگر اينکه پول را بدهد و طرف را وکيل کند که برود خودش گندم بخرد. برنج بخرد. يا دفتر مراجع تقليد بدهند و اين کار را برايشان انجام دهند. اين در حقيقت کفاره روزه است. اما اگر روزه براي خودش ضرر دارد نه براي بچه اي که شير مي دهد. چون شير مي دهد روزه براي خودش ضرر دارد. اين هم همينطور است. 1- روزه برايش واجب نيست. 2- بعداً بايد

ص: 4598

قضا کند.3- کفاره باز احتياط است. احتياطاً گفتند: کفاره بده.

مسأله هفتم؛ خانم ها گاهي يک کفاره ي دومي بر گردنشان مي آيد. کفاره ي دوم يعني يک 750 گرم ديگر، اين براي چيست؟ يک خانمي باردار بود، روزه براي بچه اي که همراه دارد، ضرر دارد. ما گفتيم: نبايد روزه بگيرد. واجب نيست و بعداً قضا کند و 750 گرم هم طعام بدهد. حالا اگر وضع حمل کرد و تمام شد، بعد از وضع حمل در اين فاصله تا ماه رمضان فرض کنيد مي توانيد قضا کند، ولو هفته اي يک روزه مثلاً جمعه ها بگيرد يا ماهي دو روز روزه بگيرد، اگر بتواند بعد از بارداري در اين يازده ماه باقي که فرصت دارد مي توانست قضا کند و قضايش را انجام نداد، اين کفاره دوم مي آيد. چون رمضان بعدي رسيد کفاره ي تأخير بايد بدهد. چون تا ماه رمضان تأخير انداخت يک 750 گرم ديگر براي هر روزي که نگرفته بايد حساب کند.

من خيلي وقت ها ديدم که خانم ها مي گويند: آقا اين کفاره دوم براي بانوان چيست؟ يک کفاره به خاطر دوران بارداري بود. اگر نمي تواند که هيچ، اگر بتواند در زماني که بچه شير مي دهد اين ماه رمضان را قضا کند و نکند و به رمضان برسد، کفاره تأخير اضافه مي شود.

مسأله هشتم؛ اگر کسي به واسطه پيري نمي تواند روزه بگيرد. خانم يا آقايي است که سني از آنها گذشته است. نمي تواند روزه بگيرد و توانايي ندارد. فرمودند: اگر نمي تواند روزه برايش واجب نيست. خانمي است 70 سال سن دارد، نمي تواند روزه بگيرد، روزه برايش واجب نيست. کفاره هم ندارد. ولي يکوقت نه بخاطر اينکه سالخورده است برايش روزه گرفتن

ص: 4599

سخت است. مشقت دارد، مي تواند بگيرد ولي سخت است. اين هم روزه برايش واجب نيست. ولي براي اين مورد دوم را فرمودند: آن 750 گرم کفاره را براي هر روز بدهد.

چند روز پيش خانم سالخورده اي پيش من آمد، همين مسأله را پرسيد. گفت: من بايد کفاره بدهم يا نه؟ 80 ، 90 سال سن داشت. گفتم: مي تواني روزه بگيري؟ گفت: اصلاً نمي توانم روزه بگيرم. گفتم: کفاره ندارد. ولي اگر مي توانست بگيرد ولي سخت بود، آنوقت بايد کفاره را بدهد. پس خانم ها و آقايان سالخورده خيالشان راحت باشد. اگر نمي توانند روزه بگيرند، فکر کفاره هم نباشند. ولي اگر مي توانند و اما برايشان مشقت دارد، براي هر روز 750 گرم طعام بدهند. مثلاً سي روز 22، 23 کيلو گندم مي شود.

مسأله نهم؛ ما مي خواهيم وارد چيزهايي شويم که روزه را باطل مي کند. باور کنيد من تمام بخش رساله و احکام روزه را مفصل نگاه کردم، آنهايي که خيلي مهم است بگويم. چه چيزهايي روزه را باطل مي کند؟ همه مي دانند خوردن و آشاميدن روزه را باطل مي کند. يکي از مصاديقي که بايد به آن توجه کنيم اين است. بعضي ها من ديدم دقت ندارند. دارد سحري مي خورد، اذان گفتند. مي فهمد اذان گفت، متوجه مي شود. مي گويد: دلم نمي آيد. اين يک لقمه هم بخورم. اين آب را بخورم که تشنه نشوم! تو که فهميدي اذان گفتند، لقمه آخر هم حتي اگر در دهانت هست بايد برگرداني. اگر متوجه اذان شوي و عمداً بخوري کار سخت مي شود. ديگر بايد کفاره سنگين بدهد.

مسأله دهم؛ خوردن و آشاميدن سهوي روزه را باطل نمي کند. عزيزان بعضي وقت ها نگران مي شوند. مثلاً روز اول ماه

ص: 4600

رمضان است. کسي عادت ندارد. يک نفر مي گفت: من عادت نکرده بودم، رفتم خانه، در يخچال را باز کردم. خانم هم نبود. غذا برداشتم گرم کردم. يک غذاي سير و مفصل و کامل که خوردم، خانم آمد. گفتم: چرا ناهار دير آمدي؟ گفت: چه ناهاري؟ سحر خورديم! اين روزه اش باطل است؟ نه. اگر کسي سهواً حالا يا يک ليوان آب بخورد يا غذاي کامل بخورد، توجه نداشته، روزه اش باطل نيست. اما اگر متوجه شد ديگر نبايد ادامه بدهد.

مسأله يازدهم؛ من در فصل حج زياد ديدم. محرمات در حج هست. لحظه به لحظه مي آيند مي گويند: حاج آقا حواسم نبود در آينه نگاه کردم. حواسم نبود چه کار کردم! مي گوييم: اينقدر نياييد يکي يکي بپرسيد. اينهايي که شما مي گوييد: حواسم نبود، اشکال ندارد. در اين چيزهايي هم که شما شنيده ايد روزه را باطل مي کند، مبطلات روزه هست، خوردن، آشاميدن، سر زير آب کردن، غبار غليظ، دود غليظ، يادمان باشد اگر غير عمدي باشد روزه را باطل نمي کند. سهوي باشد روزه باطل نمي شود. دو تا استثناء دارد. يکي بحث فراموش کردن غسل جنابت است. اگر يادش رفت غسل جنابت بر گردنش هست يک مسأله ي خاصي دارد. اگر کسي به اصطلاح جُنب شد، خوابيد و ديگر بيدار نشد، در رساله ها هست. غير از خواب جُنب و فراموش کردن غسل جنابت، يادمان باشد اين چيزهايي که براي روزه مي گويند، سهواً پيش آمد اشکالي ندارد. حواسش نبود استخر رفت، حواسش نبود آب خورد. حواسش نبود غذا خورد، حواسش نبود سيگار کشيد. اينها سهواً مبطل روزه نيست.

مسأله دوازدهم؛ اين مسأله را خيلي سؤال مي کنند. کساني که در ماه رمضان روزه

ص: 4601

مي گيرند ولي به دليل بيماري از اسپري استفاده مي کنند. بخاطر تنگي نفس اسپري مي زنند. اين اسپري ها به صورت پودر گاز است که از دهان وارد ريه مي شود. جوابش اين است که نه هيچ اشکالي ندارد! کساني که مريض و بيمار هستند و تنگي نفس دارند، امام و ديگر مراجع فرمودند: اسپري که به صورت پودر گاز است و از دهان وارد ريه ها مي شود روزه را باطل نمي کند. بعضي گفتند: اگر يک ماده دارويي هم همراهش باشد، يکوقت هست فقط به صورت هوا هست و پودر گاز است، اين بحثي ندارد. اما اگر اين هواي فشرده و اسپري يک دارويي هم همراهش دارد، بعضي ها خواستند احتياط کنند و الا همان ها هم گفتند که اين باز صدق خوردن و آشاميدن نمي کند. يادمان باشد اگر اين اسپري ها در همين حدي باشد که هواي فشرده باشد، اشکالي ندارد.

مسأله ي سيزدهم؛ آمپول زدن، در ماه رمضان آدم روزه دار مي تواند آمپول بزند يا نه؟ آمپول هايي که بي حس کننده است اشکالي ندارد. آمپول هاي مسکن اشکالي ندارد. آمپول هاي درماني مثل پني سيلين اشکالي ندارد. آمپول هايي که تقويتي هست، مثل ويتامين ها، ب کمپلکس بزند يا سرم خوراکي بزند، اينها اشکال دارد يا نه؟ در ميان کلمات علما و مراجع کسي نگفته: روزه را باطل مي کند. فتوا ندادند، نهايت احتياط است. احتياط قابل ارجاع است، رجوع کند به ديگراني که اشکال نمي کنند. پس با اين حساب هر نوع آمپولي مشکلي ندارد. مسکن، بي حسي، درماني اشکال ندارد. تقويتي باشد و سرم خوراکي باشد، فتواي بطلان نداريم، احتياط هست که قابل رجوع است.

مسأله چهاردهم؛ اين چند مورد اشکال ندارد. در ماه رمضان کسي بخواهد

ص: 4602

سونوگرافي انجام دهد. آزمايش خون اشکالي ندارد. راديولوژي، آندوسکوپي، دندانپزشکي، فقط براي آندوسکوپي يادشان باشد چيزي همراه با اين دستگاه وارد معده نشود. اگر چيزي وارد معده نشود مشکلي ندارد. دندانپزشکي هم اشکال ندارد اما بايد حواسشان بايد چيزي را در حلق فرو نبرد.

مسأله ي پانزدهم؛ خيلي ها سؤال مي کنند که مسواک زدن در حال روزه اشکال دارد يا ندارد؟ خيلي ها مي گويند: نمي خواهيم دهان ما بوي نامناسب بدهد. جواب: هيچ اشکالي ندارد. شما در حال روزه مسواک بزنيد. با خميردندان هم بزنيد. فقط يادمان باشد وقتي مي خواهيم خمير بزنيم چيزي از اين مواد پايين نرود. همه آبي که در دهان مي گردانيم را برگردانيم. خوردن و آشاميدن روزه را باطل مي کند. يا مي گويند: قطره در چشم ريختن، در بيني ريختن، در گوش ريختن اشکال دارد؟ نه. اشکالي ندارد. به حلق نرسد اشکال ندارد.

شريعتي: مزه مزه کردن آب چطور؟

حاج آقاي حسيني: نه اشکال ندارد. مثل مسواک زدن است. فقط تمام آب را بيرون بريزيم! پس قطره گوش و بيني وچشم هم اگر به حلق نرد اشکالي ندارد. گاهي مي گويند: مزه اش را احساس کردم، اين اشکال ندارد. گاهي خانم ها هم سر چشيدن غذا مسأله دارند. اگر خانم ها مي خواهند غذا را بچشند اشکالي ندارد. ولي بايد برگردانند. به حلق نرسد. حتي گاهي بچه کوچک دارند. جويدن غذا براي طفل مانعي ندارد. غذا را نرم کنند و همه را برگردانند،مشکلي ندارد.

مسأله شانزدهم؛ چند مسأله و چند کار در ماه رمضان اشکالي ندارد که انجام بدهيم. بعضي فکر مي کنند اينها جزء مبطلات روزه است. يکي استفاده از عطر است، عطر زدن اشکال ندارد، کراهت هم ندارد. يا حمام رفتن،

ص: 4603

حتي کسي مي گويد: من حمام مي روم براي اينکه خنک شوم. تشنگي من کم شود، مانعي ندارد. استفاده از رنگ مو اشکالي ندارد. جويدن غذا براي بچه اشکالي ندارد. چشيدن غذا اشکالي ندارد.

اگر ما سر را زير آب ببريم، استخر رفتن روزه را باطل مي کند يا نه؟ مشهور فقها گفتند: روزه را باطل مي کند. اگر کسي در حالي که روزه هست استخر برود و تمام سرش را زير آب کند، روزه باطل است. اگر درون آب راه برود، سر را زير آب نکند، قدم بزند، اشکال ندارد. اما اگر تمام سر يکجا درون آب برود، اکثر فقها گفتند: روزه را باطل مي کند. يکي دو نفر از مراجع مثل آيت الله العظمي سيستاني گفتند: روزه را باطل نمي کند. آيت الله العظمي گفتند: اين کار جايز نيست اما روزه را باطل نمي کند. ولي مشهور فقها گفتند: سر زير آب کردن جزء مبطلات روزه هست.

مسأله ي هفدهم؛ باز خيلي ها سؤال مي کنند. کساني هستند ناراحتي کليه دارند. پزشک گفته يا يقين دارد که بايد در طول روز آب بخورد. بايد در طول روز چند ليوان آب بخورد. بر اينها روزه واجب نيست. نمي شود که آب بخورد و روزه هم بگيرد. روزه معني ندارد. اگر پزشک مي گويد: روزه ضرر دارد و بايد آب بخوري، ديگر نبايد روزه بگيرد. مسأله اين است که اگر بعد از ماه رمضان حالش خوب شد، بايد قضا کند. اما اگر از اين رمضان تا رمضان بعد، در يازده ماه بيماري ادامه پيدا کرد. اگر کسي ماه رمضان مريض است، بيماري کليه يا هر بيماري ديگري دارد. پزشک مي گويد: نبايد روزه بگيري. اين بيماري از اين

ص: 4604

رمضان تا رمضان بعدي ادامه پيدا کرد، تا ماه رمضان بعد نتوانست قضا کند، در اين يازده ماه خوب نشد. ديگر قضايش هم بر او واجب نيست. فقط کفاره دارد و بايد کفاره بدهد. کساني که از رمضان تا رمضان مريض هستند، قضاي روزه هم بر اينها واجب نيست.

شريعتي: همين جا براي سلامتي همه مريض ها و بيماران دعا کنيم. اگر نياز بود و بايد يک قرصي بخورند چطور؟

حاج آقاي حسيني: اين سؤال شما مسأله بعدي است. مسأله ي هجدهم است. اگر پزشک گفته: مي خواهي روزه بگيري اشکال ندارد، ولي اين دو قرص هم بايد بخوري. يا اين نصف قرص را بايد بخوري. اين دو حالت دارد، يکوقت مي شود که ساعت قرص را با روزه تنظيم کنند. من زياد ديدم پزشکاني که در ماه رمضان به بيمارشان مي گويند: اين قرصي که بايد هشت صبح مي خوردي و بعد از ظهر، اشکالي ندارد سحر و افطار بخوري.

من آقايي را ديدم گفت: من ديابت دارم. نزد پزشک رفتم. گفت اينقدر پيچيده نيست و اشکال ندارد. سحر يک قرص بخور و افطار يک قرص بخور. خوب اين مي تواند روزه بگيرد. اما اگر پزشک مي گويد: زمان قرص نبايد تغيير کند و بايد سر ساعت باشد. اين روزه ديگر معنا ندارد. ولو يک نصف قرص باشد، بدون آب بخورد، اين فايده ندارد و اين روزه باطل است.

شريعتي: مسائل روزه را مرور مي کنيم و نکات خوبي براي ما مي گويند. انشاءالله خداوند به همه ما توفيق بدهد که بتوانيم به احکام و دستورات دين عمل کنيم و انشاءالله در طريق خودش قرار بگيريم. امروز از جزء چهارم قرآن کريم صفحه ي 67، آيات

ص: 4605

133 تا 140 سوره مبارکه آل عمران را به اتفاق تلاوت مي کنند. انشاءالله لحظه لحظه زندگي ما منور به نور قرآن باشد.

«وَ سارِعُوا إِلى مَغْفِرَةٍ مِنْ رَبِّكُمْ وَ جَنَّةٍ عَرْضُهَا السَّماواتُ وَ الْأَرْضُ أُعِدَّتْ لِلْمُتَّقِينَ «133» الَّذِينَ يُنْفِقُونَ فِي السَّرَّاءِ وَ الضَّرَّاءِ وَ الْكاظِمِينَ الْغَيْظَ وَ الْعافِينَ عَنِ النَّاسِ وَ اللَّهُ يُحِبُّ الْمُحْسِنِينَ«134» وَ الَّذِينَ إِذا فَعَلُوا فاحِشَةً أَوْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ ذَكَرُوا اللَّهَ فَاسْتَغْفَرُوا لِذُنُوبِهِمْ وَ مَنْ يَغْفِرُ الذُّنُوبَ إِلَّا اللَّهُ وَ لَمْ يُصِرُّوا عَلى ما فَعَلُوا وَ هُمْ يَعْلَمُونَ «135» أُولئِكَ جَزاؤُهُمْ مَغْفِرَةٌ مِنْ رَبِّهِمْ وَ جَنَّاتٌ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدِينَ فِيها وَ نِعْمَ أَجْرُ الْعامِلِينَ «136» قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِكُمْ سُنَنٌ فَسِيرُوا فِي الْأَرْضِ فَانْظُروا كَيْفَ كانَ عاقِبَةُ الْمُكَذِّبِينَ «137»هذا بَيانٌ لِلنَّاسِ وَ هُدىً وَ مَوْعِظَةٌ لِلْمُتَّقِينَ «138» وَ لا تَهِنُوا وَ لا تَحْزَنُوا وَ أَنْتُمُ الْأَعْلَوْنَ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ «139» إِنْ يَمْسَسْكُمْ قَرْحٌ فَقَدْ مَسَّ الْقَوْمَ قَرْحٌ مِثْلُهُ وَ تِلْكَ الْأَيَّامُ نُداوِلُها بَيْنَ النَّاسِ وَ لِيَعْلَمَ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا وَ يَتَّخِذَ مِنْكُمْ شُهَداءَ وَ اللَّهُ لا يُحِبُّ الظَّالِمِينَ «140»

ترجمه: براى نيل به آمرزشى از پروردگارتان وبهشتى كه وسعت آن به قدر آسمان ها و زمين است و براى پرهيزكاران آماده گرديده، بشتابيد. (متّقين) كسانى هستند كه در راحت ورنج انفاق مى كنند وخشم خود را فرو مى برند و از (خطاى) مردم مى گذرند، و خداوند نيكوكاران را دوست مى دارد. (افراد با تقوا) كسانى هستند كه هرگاه كار زشتى انجام دهند و يا به خويشتن ستم كنند، خدا را ياد كرده و براى گناهان خود استغفار مى كنند. و جز خدا كيست كه گناهان را ببخشد؟ و (متّقين) چون به زشتى گناه آگاهند بر انجام آنچه كرده اند، پافشارى ندارند. پاداش

ص: 4606

آنان (متّقين) از طرف پروردگارشان، مغفرت و باغ هايى است كه از زير درختان آنها نهرها جارى است و براى همشيه در آن (باغ ها) هستند و چه نيكوست پاداش اهل عمل. به يقين پيش از شما سنّت هايى بوده (و سپرى شده) است. پس در روى زمين گردش كنيد و بنگريد كه سرانجام تكذيب كنندگان چگونه بوده است. اين (قرآن) براى همه ى مردم بيانى روشنگر، ولى براى متّقين (وسيله ى) هدايت و پندآموزى است. و اگر مؤمن هستيد، سستى نكنيد و غمگين مباشيد كه شما برتريد. اگر (در جنگ احد) به شما جراحتى مى رسد، پس قطعاً به گروه كفّار نيز (در جنگ بدر) زخمى همانند آن رسيده است. و ما روزها (ى شكست و پيروزى) را در ميان مردم تقسيم مى كنيم تا خداوند (با امتحان) كسانى را كه ايمان آورده اند، معلوم كند و از شما گواهانى (بر ديگران) بگيرد و خداوند ستمگران را دوست نمى دارد. (گرچه گاهى به ظاهر پيروز شوند)

شريعتي: از همه دوستاني که از سال گذشته تا الآن طرح خانه هاي نوراني را در دستور کار خودشان دارند و خانه هايشان منور به نور قرآن کريم است با جلساتي که به صورت مستمر برگزار مي کنند. خدا قوت مي گوييم و انشاءالله ما هم در محافل نوراني خودشان دعا کنند. اشاره قرآني را بفرماييد.

حاج آقاي حسيني: آيه اولي که تلاوت شد سوره مبارکه آل عمران، «وَ سارِعُوا إِلى مَغْفِرَةٍ مِنْ رَبِّكُمْ» به سوي مغفرت الهي سرعت بگيريد، «وَ جَنَّةٍ» بهشتي که «عَرْضُهَا السَّماواتُ وَ الْأَرْضُ» عرضش به اندازه همه آسمان و زمين است. اين بهشت براي چه کسي است؟ «أُعِدَّتْ لِلْمُتَّقِينَ» متقين چه کساني هستند؟ يکبار گفتيم: هرجا

ص: 4607

قرآن از متقين سخن گفته است، دعوت به تقوا کرده است، ويژگي هايي را ذکر کرده است. «الَّذِينَ يُنْفِقُونَ» بهشت براي متقيني است که اهل انفاق باشند. «فِي السَّرَّاءِ وَ الضَّرَّاءِ» اين ماه ضيافت الله بهترين فرصت براي صدقات است. در روايتي هست از پيامبر خدا سؤال کردند: «فَأَىُّ الصَّدَقَهِ أَفْضَلُ» بهترين صدقه چيست؟ فرمودند: «صدقة في رمضان» در ماه رمضان صدقه دادن.

عزيزان يادشان نرود، سبد غذايي براي نيازمندان، براي محرومين، به سفره هاي سحر و افطار خودتان نگاه کنيد، بعضي ها سفره هايشان خيلي مفصل شده است. يک درصدي را اندازه بگيريد، برنجي،روغني، مواد اوليه غذايي، مخصوصاً خويشاوندان و ارحام، مخصوصاً آنهايي که دختران سال اول تکليف دارند. بچه ي روزه سال اولي دارند. شما چقدر مواظب سحر و افطار بچه ات که سال اولي است که روزه مي گيرد هستي. فقرا و نيازمندان هم يک چنين شرايطي دارند.

مسأله ي نوزدهم؛ چه چيزهايي روزه را باطل مي کند؟ مبطلات روزه را بگوييم. يکي از مبطلات روزه که بايد توجه داشته باشند اين است که گفتند: انسان باقي ماندن بر جنابت بر حيض و نفاس تا اذان صبح، يعني اگر کسي غسل جنابت بر گردنش است، غسل حيض بر گردنش است. غسل نفاس بر گردنش است. اگر با همين حالت وارد اذان صبح شود، نرود غسل کند. اگر وارد اذان صبح شد و اذان را گفتند اين روزه اش باطل مي شود و عمداً هم روزه را باطل کرده و کفاره سنگيني هم دارد.

ما يک پيشنهادي داريم، اگر کسي بايد مي رفت غسل مي کرد و نرفت. به هر دليلي، يا تنبلي کرد، يا جوان بود و خانه پدر و مادر بود و رويش نشد

ص: 4608

سحر برود غسل کند يا به هر دليلي غسل نکرد. اگر همينطور بنشيند تا اذان بگويند، هم روزه اش باطل است، هم يک جريمه سنگين دارد و بعداً بايد قضا کند. اولاً يک کاري کنيم کار خيلي آسان تر شود. اين صبر مي کند تا وقت تنگ مي شود. يعني اينقدر وقت تنگ است که وقتي ندارد غسل کند. مثلاً يک دقيقه به اذان مانده است، نمي رسد غسل کند. ولو عمداً خودش نرفت تا به اين وقت رسيد، درست است کار بدي کرده است، الآن که فرصت ندارد تکليفش چيست؟ تيمم کن. اگر تيمم کرد ديگر روزه اش درست مي شود. نه قضا دارد و نه کفاره دارد. مثل بقيه مردم روزه بگيرد. پس اگر کسي غسل بر گردنش بود عمداً نرفت غسل کند تا يک دقيقه به اذان، اين تيمم کند. تيمم کند ديگر براي روزه مشکلي ندارد. براي نماز صبح بايد برود غسل کند. حتي اگر باز هم نرفت غسل کند، براي نماز ظهر و عصر برود غسل کند. اين ديگر با روزه ارتباطي ندارد و درگير نماز هست. روزه اش درست است و کفاره و قضا هم ندارد. البته معصيت جاي خودش هست و بد کرده که نرفته غسل کند اما خللي به روزه نمي رسد.

مسأله بيستم؛ جوان ها خيلي اين را سؤال مي کنند. اگر جواني صبح بيدار شد، ديد در خواب حالتي برايش پيدا شده که بايد برود غسل کند. خيلي ها فکر مي کنند که روزه مان چه مي شود؟ نه، چون اين حالت در خواب پيش آمده است، به روزه لطمه اي وارد نمي کند. صبح، بعد از ظهر خوابيده، ديگر اين به روزه لطمه نمي زند. فقط براي نماز بايد غسل کند.

مسأله ي

ص: 4609

بيست و يکم؛ گاهي بعضي ها يک غسل هايي را فراموش کردند انجام بدهند. اگر غسل را فراموش کرده باشد، يک مشکلاتي پيش مي آيد. يک پيشنهاد اين است که انسان هروقت مي خواهد حمام برود و يک غسلي را انجام بدهد، اينطور نيت کند، خدايا هر غسلي که بر گردن من هست، همه آنها را من يکجا انجام مي دهم. اصطلاحاً ما في الذمه مي گويند. يعني هرچه به ذمه من هست. خدايا اگر احياناً غسل جنابتي بر گردن من بوده و يادم رفته است، اگر غسل نفاسي، يا مسح ميت بوده، هر غسل واجبي که بر گردن من بوده، به قول آقايي فرمود: بگوييد خدايا هر غسل واجب و مستحبي که خوب است انجام بدهم و توجه هم ندارم، همه را با هم نيت کردم. لازم نيست تک تک ذکر کند. روز جمعه بوده يادش رفت جمعه هست. همان که نيت کند هرچه واجب و مستحب است، همه را در برمي گيرد. اگر يکوقت يادش رفته باشد که غسلي بر گردن داشته با همين نيت ما في الذمه همه برطرف مي شود و مشکلي نخواهد داشت.

مسأله بيست و دوم؛ آخرين مسأله هم اين است که بانوان توجه داشته باشند، کسي بخواهد روزه بگيرد بايد از اذان صبح تا اذان مغرب پاک باشد. عذر شرعي نداشته باشد. اگر بانوان روزه گرفتند، ده دقيقه به اذان مغرب، ده دقيقه به اذان مغرب عذر شرعي برايشان پيش آمد، خدا حتماً به آنها ثواب مي دهد ولي روزه آن روز ديگر به حساب نمي آيد. حتي اگر آخر وقت باشد. بايد تمام اين مدت عذر شرعي نداشته باشند. از آن طرف اگر ده دقيقه بعد از

ص: 4610

اذان صبح عذرشان برطرف شد، باز هم آن روز ديگر فايده ندارد. يک روز کامل بايد باشد.

مسأله بيست و سوم؛ گاهي بعضي مي گويند: تا چند روز بعد از زايمان خانم نمي تواند نماز بخواند. نماز بر او واجب نيست؟ روزه برايش واجب نيست. نفاس مي گويند. همه مي گويند ده روز، ولي فراوان ديدم، مي گويند: بعد از زايمان تا چهل روز خانم تکليفي ندارد. چنين حرفي درست نيست و باطل است.

مسأله بيست و چهارم؛ اينکه اگر يک خانمي قرص استفاده کرد که اين ايام ماهانه را به تأخير انداخت، با قرص نه به طور طبيعي که ماه رمضان کلاً عذر شرعي نداشته باشد. اشکال دارد يا ندارد؟ نه. اگر واقعاً اين قرص کاري کرد که اين عذر شرعي نداشت و ضرر هم نداشته باشد، روزه اش مشکلي ندارد.

شريعتي: دعا بفرماييد و آمين بگوييم.

حاج آقاي حسيني: خدا را به حق صديقه طاهره(س) قسم مي دهيم که در اين ماه به ما توفيق بندگي و عبادت را بيشتر عنايت بفرمايد و ما را از بهترين روزه داران و نمازگزاران اين ماه قرار بدهد. کساني که حسرت روزه دارند، من يک مريضي ديدم، تا يک حديثي براي ماه رمضان و ثواب ماه رمضان خواندم، اشکش جاري شد. گفت: من يک روز هم نمي توانم روزه بگيرم. خدا به حق صديقه طاهره به همه مريض ها لباس عافيت بپوشاند. گرفتاري ها برطرف بفرمايد و در دنيا و آخرت ما را از اهل بيت جدا نگرداند.

شريعتي: انشاءالله پنج شنبه هم حاج آقاي حسيني بحث روزه و احکام را ادامه خواهند داد و از محضرشان استفاده مي کنيم. «الحمدلله رب العالمين و صلي الله علي سيدنا محمدٍ

ص: 4611

و آله الطاهرين»

96-03-11- بيان مهمترين احکام ديني؛ احکام روزه

بسم الله الرحمن الرحيم و صلي الله علي محمد و آله الطاهرين

شريعتي: «اللهم وفقنا لما تحب و ترضي و اجعل عاقبة امرنا خيرا» سلام مي کنم به همه شما دوستان عزيزم. خانم ها و آقايان، بيننده ها و شنونده هاي خوب و نازنين مان، يک سلام ويژه و مخصوص به هموطنان خوب خارج از کشور و يک سلام مخصوص به همه روزه اولي ها، دختر خانم ها و آقا پسرهاي عزيز، خيلي خوشحاليم که در اين لحظات نوراني ماه ضيافت الهي به صرف رحمت و برکت و مغفرت هستيم. حاج آقاي حسيني سلام عليکم و رحمة الله. خيلي خوش آمديد.

حاج آقا حسيني: عرض سلام و ارادت خالصانه خدمت همه بينندگان و شنوندگان راديو قرآن و عزيزاني که از شبکه جام جم برنامه سمت خدا را مي بينند، دارم. اميدواريم طاعات و عباداتشان مورد قبول درگاه الهي باشد. اين روزها بعضي ها مي گفتند: مسأله گو شدي؟ گفتم: چه اشکالي دارد؟ چون وقتي مي گوييم: احکام بگوييد. مي گويند: در کلاس ما نيست. سطحش را پايين تر مي بينند. گفتم: انشاءالله اگر رضاي خدا باشد، همه اينها مورد قبول درگاه الهي قرار بگيرد، مسأله بگوييم يا کار ديگر فرقي ندارد.

شريعتي: الحمدلله بحث خيلي مورد استقبال عزيزان قرار گرفته است. هفته گذشته و روز سه شنبه از احکام روزه براي ما گفتند، انشاءالله امروز ادامه احکام روزه را براي ما خواهند گفت و بحث احکام روزه را تمام مي کنند. بحث امروز شما را مي شنويم.

حاج آقاي حسيني: بسم الله الرحمن الرحيم، اگر عزيزان برنامه سه شنبه را نديدند، در کانال تلگرام برنامه سمت خدا هست. تقريباً 24 مسأله از احکام مهم روزه را گفتيم.

مسأله ي 26؛ احکام

ص: 4612

روزه مسافر هست. اولاً سفر در ماه رمضان کراهت دارد و خوب نيست براي اينکه به روزه انسان لطمه مي زند، عزيزان سعي کنند طوري برنامه ريزي کنند که در وطن باشند. يا اگر هم مسافرت مي روند بعد از ظهر بروند که به روزه لطمه وارد نشود. يا اگر راه دوري مي خواهند بروند چند روز بمانند، بعد از ظهر بروند، بعد از ظهر هم برسند يا قبل از ظهر روز بعد آنجا برسند و قصد ده روز بکنند. حتي در سفرهاي زيارتي، عزيزان اگر مي خواهند مشهد مشرف شوند، کربلا مشرف شوند، ده روزه بروند. ماه رمضان سه روزه مشهد نروند. کامل قصد ده روز کنند که بتوانند روزه بگيرند. روايات زيادي داريم که سفارش کردند حتي زيارت را اگر به روزه ها لطمه مي زند کنار بگذاريد. مگر کسي که الآن بعد از ظهر بلند شود مشهد برود و ده روز هم در مشهد بماند که به روزه لطمه وارد نشود. حتي در روايتي اميرالمؤمنين(ع) فرمودند: مگر قرآن نخوانديد؟ قرآن مي فرمايد: «فَمَنْ شَهِدَ مِنْكُمُ الشَّهْرَ فَلْيَصُمْه » (بقره/185) کسي به ماه رمضان رسيد ديگر بايد روزه بگيرد. بنابراين در ماه رمضان مسافرت نرويد. البته استثناء داريم که امام صادق در روايتي فرمودند، حديث در من لا يحضر شيخ صدوق هست. فرمودند: مگر اينکه بخواهي حج واجب بروي. قديم ها حج واجب را چند ماه زودتر مي رفتند. يا جهاد هست که جهاد مقدم است. يا بخواهي مشکل برادر ايماني ات را حل کني و الا سفر در ماه رمضان کراهت دارد و خوب نيست.

ميزان سفر چيست؟ چه زماني انسان مسافر مي شود؟ ميزان سفر چهار فرسخ است. رفت و برگشت 45 کيلومتر

ص: 4613

باشد. شما در وطن هستيد، اگر برويد تا نقطه اي و برگرديد 45 کيلومتر شود، اين مسافر است. اگر رفتيد چهار فرسخي، ديگر روزه باطل مي شود. نماز انسان چهار رکعتي باشد، دو رکعتي مي شود. پس ملاک اينکه انسان مسافر شود، که مي گويند: در ماه رمضان مسافرت نرويد، کراهت دارد يا مسافر احکامي دارد، ملاک سفر چهار فرسخ است. کمتر از چهار فرسخ نه! الآن بنده در قم هستم. اگر 5/22 کيلومتر از قم دور شوم مسافر مي شوم. از قم تا پنج کيلومتري بروم، اشکالي ندارد. تا بيست کيلومتر اشکال ندارد، اما اگر 5/22 کيلومتر از وطنم دور شدم ديگر احکام مسافر دارم. ديگر روزه ام باطل است و نمي توانم روزه بگيرم و نمازهاي چهار رکعتي من دو رکعتي مي شود. مشهور فقها اين را بيان کردند.

مسأله 27؛ اين است که حکم مسافر چيست؟ يکوقت کسي بعد از ظهر به سفر مي رود. الآن بنده در وطن خودم هستم، اذان ظهر در وطن خودم بودم. بعد از ظهر بروم، هرجاي عالم هم بروم ديگر روزه ي امروز من مشکلي ندارد. پس مسافر کسي است که اگر بعد از ظهر، بعد از اذان ظهر رفت، هزار کيلومتر هم برود روزه اش درست است. يا اگر قبل از اذان ظهر به وطن خودش رسيد باز روزه اش مشکلي ندارد. کسي مشهد رفته بود، اما قبل از اذان ظهر به خانه اش و به وطنش رسيد. الله اکبر ظهر را گفتند، در شهر خودش بود. اگر از اذان صبح تا ظهر مبطلات روزه را انجام نداده و چيزي نخورده و کاري نکرده که روزه باطل شود، همين که اذان ظهر رسيد ديگر روزه آن روز

ص: 4614

درست است. يا به وطن خودش برسد يا به محلي که مي خواهد قصد ده روز کند. مثال زديم که شما مي خواهيد مشهد برويد. طوري برنامه ريزي کنيد که قطار شما ساعت 11 مشهد باشد. قبل از اذان ظهر مشهد باشد و در مشهد قصد داريد ده روز بمانيد. اين هم باز مشکلي ايجاد نمي کند.

مسأله 28؛ اما عکس اين را مثال بزنيم. اگر کسي از سفر برمي گردد. يادشان باشد اگر از سفر باز مي گرديد بعد از ظهر برسيد ديگر روزه باطل است. بايد قبل از ظهر مي رسيد. اما اگر قبل از اذان ظهر رسيد و چيزي هم نخورده بود، حتماً بايد نيت روزه بکند. نگوييد ما مسافر هستيم و ديگر امروز روزه نمي توانيم بگيريم! نه، چيزي که نخوردي، اذان ظهر هم به وطن رسيدي. بايد روزه بگيري. گاهي غفلت مي کنند. از مشهد برگشته، ديگر در راه خسته شده، امروز هم حال روزه ندارد. شما که مبطلات روزه را انجام ندادي، وقتي اذان ظهر به وطن رسيدي و مبطلات روزه را انجام ندادي آن روز نيت کن و بايد نيت کني و روزه بگيري.

مسأله 29؛ عزيزان يادشان باشد در سفر قبل از رسيدن به حد ترخص روزه شان را باطل نکنند. الآن گفتيم شما 5/22 کيلومتر اگر از وطن دور شدي مسافر هستي. بعضي ها نيت دارند بروند. من يکوقت در شهرستاني بودم، ماه رمضان بود. ساعت هشت صبح ديدم سالن غذاخوري باز هست و سي، چهل نفر نشسته بودند صبحانه مي خوردند. گفتم: ماه رمضان تمام شده است؟ تازه روز پنجم ماه رمضان بود. گفت: مگر خبر نداري؟ ما داريم تهران مي رويم. امروز مي خواهند تهران بروند از

ص: 4615

صبح در اداره شهر خودشان نشسته بودند و صبحانه مي خوردند. از حد ترخص هم بگذرند، کافي است يعني جايي که ديگر صداي اذان را نشنوند.

طرف مي خواهد از تهران به مشهد برود. همين که مي خواهد مشهد برود، هشت صبح فرودگاه مهرآباد مي رود، در فرودگاه غذا مي خورد. آب مي خورد. صبحانه مي خورد. يا در هواپيما نشسته، مهماندار شکلات تعارف مي کند مي خورد. آقا مگر شما روزه نيستي؟ مي گويد: ما داريم مشهد مي رويم. هنوز که مشهد نرفتيد. تا در شهر خودتان هستيد و از ترخص رد نشديد، تا مسافر نشديد نمي توانيد بخوريد.

مسأله 30؛ کساني که شغلشان مسافرت هست، بايد حتماً روزه بگيرند. مثل خلبان، ملوان، لوکوموتيو ران، راننده بيابان، اينها مشمول اين قاعده نيستند. يکوقت کسي شغلش مسافرت است مثل اين مشاغلي که گفتم، اينها حتماً بايد روزه بگيرند. اما يکوقت کسي شغلش در مسافرت است. معلم است هرروز از قم به کاشان مي رود. ولي شغلش معلمي است. يا دانشجو است. ولي هر روز در سفري اين شغل را انجام مي دهد. اين مثل مورد اول نيست. بعضي مثل امام(ره) مي فرمودند: ديگر بر اينها روزه واجب نيست. اينها مسافر حساب مي شوند. کسي که شغلش معلمي است ولي در سفر انجام مي گيرد، هر روز بايد کاشان برود. امام مي فرمودند: اين ديگر نمي تواند روزه بگيرد و مسافر است. نمازش شکسته است. چون شغلش چيز ديگري است. کساني که مقلد امام نيستند و مقلد مراجع ديگر هستند، هرکسي بايد به مرجع خودش مراجعه کند.

ما متأسفانه گاهي گرفتار افراط و تفريط مي شويم. در بحث بيماري گفتيم: کسي که روزه برايش ضرر دارد نبايد بگيرد. بعضي مي گويند: من نمي توانم روزه نگيرم. من بايد

ص: 4616

بگيرم! گاهي طرف سالم است روزه نمي گيرد. مريض است، روزه مي گيرد. اين را يادمان باشد، گاهي مسافر است مي گويد: من بايد روزه بگيرم! روايت داريم که امام صادق(ع) فرمود. مرحوم شيخ حر عاملي در وسايل الشيعه نقل کردند. «لَوْ أَنَّ رَجُلا مَاتَ صَائِماً فِي السَّفَرِ مَا صَلَّيْتُ عَلَيْهِ » (كافي، ج 4، ص 128) اگر کسي در سفر تکليف نبوده که روزه بگيرد، بايد روزه مي خورده، به من خبر بدهند اين با آنکه مسافر بوده روزه گرفته است. حضرت فرمود: اگر از دنيا برود، من به جنازه اش نماز نمي خوانم. احکام الهي را کم و زياد نکنيم.

مسأله 31؛ اين را مسافرها زياد از ما مي پرسند. کسي مشهد آمده و قصد ده روز کرده است، يکي دو روز هم در مشهد ماند نماز چهار رکعتي خواند. يک مرتبه خبر مي دهند که تو فلان جا فلان آزمون قبول شدي، سه روز ديگر بايد مصاحبه بيايي. کاري پيش مي آيد که بايد برود. در اين سه، چهار روز تکليفش چه مي شود؟ خيلي مي پرسند که ما قصد کرديم ده روز در مشهد باشيم، نماز چهار رکعتي هم خوانديم، بعداً خبري آمد که کاري هست بايد برويم. تکليف ما چيست؟ جواب اين است که تا وقتي در مشهد هستند بايد نمازشان را تمام بخوانند و روزه بگيرند. شما قصد ده روز کردي، يک نماز چهار رکعتي هم خواندي، اين قصد ديگر محقق شد. ولو تصميم بگيريد، سه روز ديگر برويد يا فردا صبح برويد، ديگر نه! تا وقتي در آن شهر هستيد احکام قصد ده روز بر شما هست.

مسأله 32؛ خواهش مي کنم بانوان گرامي عنايت داشته باشند. يک خانمي هست عذر شرعي

ص: 4617

دارد در ماه رمضان قهراً نمي تواند روزه بگيرد. خانم ها در ايامي که عذر شرعي دارند نماز برايشان واجب نيست و روزه هم بر اينها واجب نيست ولي روزه هايشان را بايد قضا کنند. نمازها قضا ندارد ولي روزه ها قضا دارد. در روايتي هست که کسي از مخالفين اهل بيت(ع) با قياس همه چيز را درست مي کرد. امام صادق فرمود: تو که خيلي قياس بلد هستي، بگو ببينم: نماز مهمتر است يا روزه؟ گفت: نماز مهمتر است. فرمود: چرا براي خانم ها قضاي نماز لازم نيست؟ در دوراني که عذر ماهانه دارند، خدا نگفته قضاي نماز را به جا آوريد. ولي قضاي روزه را بايد به جا آوريد. با قياس درست کن ببينم! پس خانم ها قضاي روزه هايشان را به جا آورند و کفاره هم ندارد. بعد از ماه رمضان بايد قضا کنند البته اگر به تأخير انداختند همان کفاره تأخير مي آيد. يعني بعد از ماه رمضان تا ماه رمضان سال آينده يازده ماه وقت است. شما ده روز روزه نگرفتي، تمام ماه رمضان که عذر شرعي نداشتي. در اين يازده ماه اين ده روزه را بايد مي گرفتي. اگر نگرفت کفاره تأخير دارد. يعني براي هر روز، 750 گرم گندم يا جو يا برنج يا خرما بايد به فقير بدهد.

پس خانم ها يادشان باشد، نمازشان در زماني که عذر شرعي دارند قضا ندارد، روزه هايشان قضا دارد، کفاره هم اگر تا رمضان بعد نگرفتند، يکبار بايد بدهند. تصاعدي نمي شود. سعي کنند تا ماه رمضان بعد روزه هايشان را بگيرند، که جمع نشود. من ديدم يکي از غصه هاي خانم ها همين است. مثلاً مي گويد: من 150 روزه دارم. ده سال نگرفته هي جمع شده

ص: 4618

است. اولاً کفاره تأخير را بدهند. بعد هم روزه ها را بگيرند.

مسأله 33؛ در ايامي که عذر شرعي دارند و مسأله نماز و روزه را گفتيم، خيلي ها مي گويند: نماز که نمي توانيد بخوانيد، روزه هم نمي توانيد بگيريد، قرآن هم نبايد بخوانيد. چه کسي گفته قرآن نخوانند؟ حتي درباره نماز داريم که ساعات نماز در سجاده اش بنشيند. ذکر بگويد. البته در رساله ها نوشتند که قرآن خواندن کراهت دارد. بعد خانم مي گويد: کراهت دارد، ما کار مکروه انجام ندهيم. در حالي که توجه ندارند. در عبادت وقتي مي گويند: فلان عبادت کراهت دارد، قرآن خواندن شما وقتي عذر شرعي داري، کراهت دارد يعني اقل ثواباً است. ثوابش کمتر است. مثلاً نماز در حمام کراهت دارد، ثوابش کمتر است. هرجا کراهت کنار عبادت مي آيد، يعني ثوابش کمتر است. پس خانم ها در اين دوراني که عذر شرعي دارند و نماز برايشان واجب نيست، روزه برايشان واجب نيست ولي تلاوت قرآن مانعي ندارد. غير از سوره هايي که سجده دارد. بعضي فقها فرمودند: سوره اي که سجده دارد را بخواني اشکال ندارد، فقط آيات سجده را نخوانيد. يادآوري کنم که قرآن با بدنشان تماس نگيرد.

شريعتي: قبلاً در برنامه زلال احکام که با حاج آقاي فلاح زاده داشتيم، خيلي ها يک مسأله اي برايشان پيش مي آيد و بعد آن مسأله را براي ما پيامک مي کنند و بعد منتظر پاسخش هستند. شايد شما نياز داشته باشيد که خيلي زود به پاسخ آن مسأله دست پيدا کنيد. به نظرم با توجه به توصيه هايي که حاج آقاي حسيني کردند، مخصوصاً در مسائل اختلافي، حتماً شماره تلفن مرجعشان را داشته باشند، مرتب در ارتباط باشند که بتوانند سؤالات را از

ص: 4619

آن طريق بپرسند و به پاسخش دست پيدا کنند.

حاج آقاي حسيني: جلسه اول گفتيم که احکام گفتن در برنامه سمت خدا را مي خواهيم تبديل به يک نهضت بيان احکام شود. يعني الآن عزيزان شب مسجد مي روند، ظهر پاي منبر آقايي مي روند، بگويند: از شما خواهش مي کنيم اول منبر يا آخر منبر ده دقيقه احکام بگوييد. اينکه ما تقاضا نمي کنيم آقايان نمي گويند. ما هم بخواهيم که آنها احکام بگويند.

مسأله 34؛ خيلي ها سؤال مي کنند که ما دلمان مي خواهد در ماه رمضان قرآن بخوانيم ولي چون نمي توانيم درست بخوانيم و غلط داريم به ما گفتند: روزه را باطل مي کند، دروغ بستن به خدا و پيغمبر، روزه را باطل مي کند. آيا ما نمي توانيم قرآن را درست بخوانيم بايد بخوانيم يا نه؟ اينها وسوسه است، يعني چه؟ بخوانيد. آن چيزي که مي گويند: روزه را باطل مي کند، عمداً شما به خدا و رسول بخواهيد دروغ نسبت بدهيد. مثل حديثي که پيغمبر نگفته و شما بگوييد: قال رسول الله! يک آيه را از خودمان اضافه کنيم. اما من که دارم يک آيه را مي خوانم و از روي بي سوادي يک آيه را اشتباه خواندم، اشکالي ندارد. مراجع بزرگوار تصريح کردند که اشکال ندارد. به اين بهانه از تلاوت قرآن خودمان را محروم نکنيم.

مسأله 35؛ بعضي سؤال کردند و متأسفانه باورهاي غلط زياد است. کسي نوشته مگر شما نمي گوييد: اگر کسي گرفتار شرب خمر شود، چهل شبانه روز عبادتش قبول نيست. نماز و روزه اش قبول نمي شود. ما سه روز به ماه رمضان گرفتار شديم و شراب خورديم. تا يک هفته بعد از ماه رمضان هم نماز ما قبول نمي شود. پس

ص: 4620

ما نبايد روزه بگيريم. يک آقايي مي گفت: ما سيزده روز پيش اين زهر ماري را خورديم! تا چهل روز 27 روز ديگر مانده است. ما تا 27 روز ديگر نبايد روزه بگيريم. اول ماه رمضان آمده بود. مي گفت: سيزده روز پيش شراب خورديم، 27 روز ديگر مانده، انشاءالله سه روز آخر ماه رمضان را روزه مي گيريم. اينطور نيست! اگر کسي نعوذ بالله گرفتار شرب خمر شد، نه اينکه نماز نخواند و روزه نگيرد. حتماً بايد بگيرد. چهل روز طول مي کشد تا به آن پاکي و خوبي درجه اول برسد. اين را بهانه قرار ندهيم.

مسأله 36؛ باز من ديدم که سؤال مي کنند، مثلاً خواهر من روزه مي گيرد اما موسيقي حرام هم گوش مي کند. روزه مي گيرد ولي بدحجابي هم دارد. آيا روزه بگيرد يا نه؟ اينها روزه را باطل نمي کند. هر گناهي مبطل روزه نيست. ما مبطلات روزه را گفتيم. مثلاً نگاه به نامحرم حرام است ولي روزه را باطل نمي کند. گوش دادن به موسيقي حرام، روزه را باطل نمي کند. بدحجابي گناه است ولي روزه را باطل نمي کند. يادمان باشد آن چيزي که روزه را باطل مي کند خوردن و آشاميدن هست اما هر گناهي جز آن مبطلاتي که گفتم، روزه را باطل نمي کند. اينها را بهانه قرار ندهيم.

در پيامي ديدم کسي نوشته که خواهر من فقط در ماه رمضان نماز مي خواند. من در بعضي کشورها ديدم که اول ماه رمضان چه پوشش خيلي خوبي دارد. گفتم: الحمدلله ديگر به برکت ماه رمضان شما با حجاب شدي؟ گفت: انشاءالله تا عيد فطر! انشاءالله که ادامه پيدا کند ولي يادمان باشد اگر کسي نماز نمي خواند ولي روزه

ص: 4621

مي گيرد، بگيرد. چه اشکال دارد. يا در غير از ماه رمضان نماز نمي خواند در ماه رمضان نماز مي خواند. خوب بخواند اشکالي ندارد.

مسأله 37؛ خيلي مسأله مهم و دقيقي است. بحث کفارات روزه است. ما گاهي يک کفاراتي بر گردنمان هست، بايد کفاره بدهيم. الآن کسي مسافرت رفته است. نبايد مي رفت، رفت. گفتيم که سفر در ماه رمضان کراهت دارد. ماه رمضان پنج روز جايي رفت و روزه هايش را نگرفت. يا بيمار بود. بعد از ماه رمضان خوب شد. مسافر و بيمار بعد از ماه رمضان اگر قضاي ماه رمضان را انجام داد، پنج روز مشهد رفته بود، بعد از ماه رمضان در يازده ماهي که فرصت هست، اين پنج روز قضاي روزه را به جا آورد. يا مريض بود قضاي اين پنج روزه را گرفت. اگر گرفت که هيچ تکليف ديگري ندارد. اما اگر نگرفت، امسال مشهد رفت و پنج روز خورد، يا مريض بود پنج روز، روزه نگرفت و در اين يازده ماه تا رمضان بعد کوتاهي کرد. قضاي روزه هايش که سر جايش هست و بايد بگيرد. کفاره ي تأخير هم بايد بدهد. براي هر روز 750 گرم گندم، برنج، خرما به فقير بدهد.

ولي اگر خداي نکرده معاذ الله کسي عمداً روزه اش را خورد، نه بخاطر مسافرت، نه بخار بيماري، نه بخاطر عذر شرعي، عمداً روزه اش را خورد. حالا توبه کرده است. حالا ما طوري بگوييم که کار خيلي سخت نشود.

من يکوقت جايي بودم آقايي گفت: صادقانه بگويم. من سي سال اصلاً روزه نگرفتم. الآن هم توبه کردم. بدون اينکه عذري داشته باشم روزه نگرفتم. آدم جاهلي بودم، بي توجهي کردم! الآن

ص: 4622

چه کار کنم؟ گفتم: بايد قضاي روزه هاي را به جا آوري؟ گفت: مشکلي ندارم، قضا مي گيرم، شروع کردم و کم کم دارم قضاي روزه ها را مي گيرم. اما اين کفاره خوردن عمدي دارد. عمداً روزه خورده است. قضاي روزه که جاي خودش، اما چون عمداً روزه خورده است يک کفاره سنگيني دارد. کفاره سنگين اين است که يا بايد براي هر روز شصت روز، روزه بگيرد. کسي سي سال روزه نگرفته است. يک کار آسان اين است که براي هر روز شصت مُد يعني شصت تا 750 گرم گندم به فقير بدهد. اين خيلي آسان است. هستند کساني که عمداً روزه خوردند. ما براي يک روز را حساب کنيم. براي يک روز بايد شصت تا 750 گرم بدهد. يعني 45 کيلو! براي هر روزي که عمداً خورده است، نه مسافر بوده و نه عذر شرعي دارد، عمداً خورده است. گفته: اين حرف ها چيست؟ روزه يعني چه؟ حالا پشيمان شده است. براي هر روز بايد 45 کيلو گندم به فقير بدهد. البته اين که گفتيم بايد شصت مسکين را اطعام کند يعني همين 45 کيلو، يادمان باشد يک دقت ديگر هم بايد داشته باشند. شصت مسکين، يعني به شصت نفر، نفري 750 گرم، نمي تواند به يک مسکين 45 کيلو گندم بدهد. بايد شصت مسکين را طعام بدهد. سخت است و چون سخت مي شود اين را واگذار کنند به دفاتر مراجع، اينها مساکين را شناسايي کردند، مسئوليتش با آنها است. البته اينکه اصرار دارم دفاتر مراجع چون خبر دارم بعضي از مؤسسات اصلاً توجه به اين ريزه کاري ها ندارند. مثلاً 45 کيلو را مي گيرد يا پول مي گيرد که به

ص: 4623

شصت مسکين بدهد، اين کار را نمي کند. شصت مسکين سخت است. مثلاً فرش مي خرد براي يک نيازمندي. جهيزيه مي خرد. هر چيزي جاي خودش است. بهترين کار اين است که عزيزان به دفتر مراجع تقليد مراجعه کنند.

يادمان باشد که در کفاره هاي عمد که مي گويند: شصت مسکين، ما ضرب کردم 45 کيلو شد. ولي شصت تا 750 گرم، يعني بايد شصت مسکين را اطعام کرد، اگر خودمان مي توانيم شصت مسکين را اطعام کنيم، بسم الله! اگر نمي توانيم بايد حتماً به دفاتر مراجع تقليد مراجعه کنيم.

نکته دوم اينکه نمي خواهيم با گفتن اينکه مي گوييم 45 کيلو، بگويند: پس شما معامله کرديد، يا آدم روزه بگيرد يا 45 کيلو بدهد. ما داريم احکام مي گوييم و مجال نيست اين روايت را بخوانيم. فرمود: اگر کسي يک روز، روزه بگيرد «من صَامَ يَوْماً تَطَوُّعاً فَلَوْ أُعْطِيَ مِلْ ءَ الارْضِ ذَهَباً» (معاني الاخبار، ص 409) تمام زمين، تمام عالم پر از طلا، خدا به او پاداش بدهد، هنوز پاداشش کامل نشده است. امام صادق فرمود: خدا پاداش او را کامل نداده است.

نقطه مقابل اين، اگر کسي مي تواند روزه بگيرد و روزه نگيرد، عمداً بخورد. اگر روزه نگرفت، روايت داريم تمام عمر روزگار، نه عمر خودش، تمام عمر دنيا را روزه بگيرد، باز جبران روزي که خورده را از نظر ثواب و فضيلت و اجري که از دست داده جبران نمي شود. ما داريم احکام را مي گوييم. عزيزان آسان نگيرند که آقا پس هيچي ديگر اين هم 45 کيلو گندم خورد. کسي که عمداً روزه خورد بايد قضاي روزه را به جا بياورد. آقايي که سي سال روزه خورده است، بايد قضاي سي

ص: 4624

سال را انجام بدهد. اما اگر 45 کيلو کفاره را هم داد، قضا را هم گرفت، يادش باشد تمام عمر خودش نه، تا قيامت هم روزه بگيرد جبران يک روزي که عمداً خورده است نمي شود. يا اگر کسي روزه گرفت، «من صامَ يوماً» من گاهي به پدر و مادرها گفتم: بچه ها گاهي در نماز و روزه کاهلي مي کنند، يک جمله شما بگوييد که اينها تشويق شوند. من مي گويم: همين يک حديث کافي است. «من صَامَ يَوْماً تَطَوُّعاً» کسي يک روز روزه بگيرد و با ميل و رغبت بگويد: خدايا مخلصت هستيم، تمام زمين، تمام عالم پر از طلا خدا به او پاداش بدهد، هنوز جوابش کامل داده نشده است.

مسأله آخر اين است که يکوقت کفاره يک مد طعام است، کفاره مسافر، کفاره بيمار، بانواني که عذر شرعي دارند، اينها را مي توانند کفاره چند روز را به يک فقير بدهند، يک خانمي، يک بيماري، يک مسافري کفاره تأخير بر گردنش است. سي روز کفاره دارد. سي تا 750 گرم را به يک فقير بدهد. اين اشکال ندارد ولي در کفاره عمدي است که بايد جدا جدا بدهند. در کفاره يک مُد که مي گوييم، يا بايد خود گندم را بدهيم، حالا مي توان برنج داد و حتماً نبايد گندم باشد. مي تواند خرما بدهد. يا خود اين را بدهد يا اگر مي خواهد پولش را بدهد، فقير را وکيل کند که برود براي خودش گندم بخرد. و الا نمي تواند پول بدهد.

آخر ماه رمضان ما احکام زکات فطره را مي گوييم. مردم براي زکات فطره پول مي دهند. آنجا هم مي تواند سه کيلو گندم بدهد. زکات فطره نفري سه کيلو

ص: 4625

است، يا پولش را بدهد. آنجا که گفتند: پول بده، فکر مي کنند ديگر همه جا مي شود پول داد. عزيزان يادشان باشد که تنها جايي که مي شود پول داد زکات فطره را مي گوييم. فقها فرمودند: يا سه کيلو گندم بده يا پول سه کيلو گندم را بده. ولي در کفارات نه، در کفارات نمي شود.

شريعتي: امروز از جزء ششم قرآن کريم صفحه 117 آيات 51 تا 57 سوره مائده را به اتفاق تلاوت مي کنيم.

«يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا الْيَهُودَ وَ النَّصارى أَوْلِياءَ بَعْضُهُمْ أَوْلِياءُ بَعْضٍ وَ مَنْ يَتَوَلَّهُمْ مِنْكُمْ فَإِنَّهُ مِنْهُمْ إِنَّ اللَّهَ لا يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ «51» فَتَرَى الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ يُسارِعُونَ فِيهِمْ يَقُولُونَ نَخْشى أَنْ تُصِيبَنا دائِرَةٌ فَعَسَى اللَّهُ أَنْ يَأْتِيَ بِالْفَتْحِ أَوْ أَمْرٍ مِنْ عِنْدِهِ فَيُصْبِحُوا عَلى ما أَسَرُّوا فِي أَنْفُسِهِمْ نادِمِينَ «52» وَ يَقُولُ الَّذِينَ آمَنُوا أَ هؤُلاءِ الَّذِينَ أَقْسَمُوا بِاللَّهِ جَهْدَ أَيْمانِهِمْ إِنَّهُمْ لَمَعَكُمْ حَبِطَتْ أَعْمالُهُمْ فَأَصْبَحُوا خاسِرِينَ «53» يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا مَنْ يَرْتَدَّ مِنْكُمْ عَنْ دِينِهِ فَسَوْفَ يَأْتِي اللَّهُ بِقَوْمٍ يُحِبُّهُمْ وَ يُحِبُّونَهُ أَذِلَّةٍ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ أَعِزَّةٍ عَلَى الْكافِرِينَ يُجاهِدُونَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَ لا يَخافُونَ لَوْمَةَ لائِمٍ ذلِكَ فَضْلُ اللَّهِ يُؤْتِيهِ مَنْ يَشاءُ وَ اللَّهُ واسِعٌ عَلِيمٌ «54» إِنَّما وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلاةَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكاةَ وَ هُمْ راكِعُونَ «55» وَ مَنْ يَتَوَلَّ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ الَّذِينَ آمَنُوا فَإِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْغالِبُونَ «56» يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا الَّذِينَ اتَّخَذُوا دِينَكُمْ هُزُواً وَ لَعِباً مِنَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتابَ مِنْ قَبْلِكُمْ وَ الْكُفَّارَ أَوْلِياءَ وَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ «57»

ترجمه: اى كسانى كه ايمان آورده ايد!

ص: 4626

يهوديان و مسيحيان را سرپرست و ياور نگيريد، (زيرا) بعضى از آنان يار و ياور بعض ديگرند و هر كس از شما كه آنان را ولىّ خود قرار دهد پس قطعاً از آنان است. همانا خداوند، قوم ستمگر را هدايت نمى كند. (با آن همه توصيه به نپذيرفتن ولايت كفّار) بيماردلان را مى بينى كه در دوستى با آنان (كافران)، سبقت مى گيرند (و در توجيه كارشان) مى گويند: مى ترسيم كه حادثه اى بد برايمان پيش آيد (و ما نيازمند كمك آنان باشيم) پس اميد است كه خداوند، پيروزى يا امر ديگرى را از جانب خود (به نفع مسلمانان) پيش آورد، آنگاه آنان از آنچه در دل پنهان داشته اند پشيمان شوند. و كسانى كه ايمان آوردند (هنگام پيروزى مسلمانان و رسوايى منافقان با تعجّب، به يكديگر) مى گويند: آيا اينان همان هايى هستند كه با تأكيد، به خدا قسم مى خوردند كه ما با شماييم؟ پس (چرا كارشان به اينجا كشيد؟) اعمالشان نابود شد و زيانكار شدند. اى كسانى كه ايمان آورده ايد! هر كس از شما كه از دين خود برگردد (به خدا ضررى نمى زند، چون) خداوند در آينده قومى را خواهد آورد كه آنان را دوست دارد و آنان نيز خدا را دوست دارند. آنان نسبت به مؤمنان نرم و فروتن و در برابر كافران سرسخت و قاطعند، در راه خدا جهاد مى كنند و از ملامت هيچ ملامت كننده اى نمى هراسند. اين فضل خداست كه به هر كه بخواهد (وشايسته ببيند) مى دهد و خداوند وسعت بخش بسيار داناست. ولىّ و سرپرست شما، تنها خداوند و پيامبرش و مؤمنانى هستند كه نماز را برپا مى دارند و در حال ركوع، زكات مى دهند. و هركس كه خدا و

ص: 4627

پيامبرش وچنان مؤمنانى را (كه در آيه قبل بيان شد) ولىّ خود بگيرد (از حزب خداست) همانا حزب خدا پيروز است. اى كسانى كه ايمان آورده ايد! از كسانى كه دين شما را به مسخره و بازى مى گيرند، آنان كه پيش از شما كتاب (آسمانى) داده شده اند و (نيز) كفّار را ولىّ خود نگيريد و از خدا بپرهيزيد، اگر ايمان داريد.

شريعتي:

خوشا باغي که ريحانش تو باشي *** خوشا ملکي که سلطانش تو باشي

سمرقند و بخارا بي گزند است *** اگر شاه خراسانش تو باشي

در هفته اول ماه مبارک رمضان مهمان امام رضا بوديم و دلهايمان را هر روز با تلاوت قرآن راهي مشهد کرديم. انشاءالله دوستاني که در مشهد هستند نايب الزياره همه ما باشند. انشاءالله از روز شنبه مهمان کربلاي معلي خواهيم بود و از حرم سيدالشهدا(ع) تلاوت آيات نوراني را تقديم نگاهتان خواهيم کرد.

حاج آقاي حسيني: سوره مبارکه مائده آيات فراواني دارد در مسأله امامت اميرالمؤمنين(ع) است. سوره ولايت است. آيه سوم اين سوره «الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَ رَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلامَ دِيناً» يکي هم آيه 67 همين سوره مبارکه است، «يا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ» يکي هم همين آيه اي که تلاوت شد. آيه 55 سوره مائده مي فرمايد: ولي شما کسي است «إِنَّما وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلاةَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكاةَ وَ هُمْ راكِعُونَ» عزيزان نگاه کنند عامه و خاص است. اهل سنت و شيعه، آيه 3، 55 و 67 سوره مائده تمام تفاسير عام و خاص هر سه آيه

ص: 4628

را در داستان اميرالمؤمنين(س) و ولايت اميرالمؤمنين بيان کردند. در تفسير دُر المنثور در ذيل آيه 67 سوره مائده «يا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ» دُر المنثور از تفاسير مهم اهل سنت است. مهمترين تفسير حديثي اهل سنت است که براي جلال الدين سيوطي است. ذيل آيه 67 از عبدالله بن مسعود نقل مي کند. عبدالله بن مسعود مي گويد: وقتي اين آيه نازل شد، ما براي اينکه گم نکنيم، حواس ما پرت نشود، آدرس را اشتباه نکنيم، آيه را با تفسيرش مي خوانديم. «يا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ أن علي مولي المؤمنين» آيه را با تفسيرش مي خواندند.

شريعتي: انشاءالله همه ما به برکت شهيد اين ماه متنعم نعمت ولايت باشيم. نکات خوبي را شنيديم. دعا بفرماييد و آمين بگوييم.

حاج آقاي حسيني: ماه ضيافت الله است و خيلي ها التماس دعا گفتند. تقاضا مي کنم عزيزان سه مرتبه اين آيه شريفه را تلاوت کنند. «أَمَّنْ يُجِيبُ الْمُضْطَرَّ إِذا دَعاهُ وَ يَكْشِفُ السُّوء» خدايا به حق مولود اين ماه امام مجتبي و شهيد اين ماه اميرالمؤمنان رفع هم و غم و گرفتاري و پريشاني از همه عزيزان بفرما. حوائج ملتمسين دعا برآورده بخير بفرما. مريض ها لباس عافيت بپوشان. توفيق بهترين بهره مندي از روز هاي ماه رمضان، شب هاي ماه رمضان به همه ما عنايت بفرما.

شريعتي: براي رسيدن به نوراني ترين قله ي اين ماه، براي رسيدن به اولين شب قدر تنها سيزده روز ديگر باقي مانده است. «الحمدلله رب العالمين و صلي الله علي سيدنا محمدٍ و آله الطاهرين»

96-03-16- بيان مهمترين احکام ديني؛ احکام روزه

بسم الله الرحمن الرحيم و صلي الله علي محمد و آله الطاهرين

شريعتي: سلام مي کنم

ص: 4629

به همه شما دوستان عزيزم. خانم ها و آقايان، بيننده ها و شنونده هاي خوب و نازنين مان، طاعات و عبادات شما قبول باشد. انشاءالله خداوند هرچه خير و برکت به بنده هاي مخلص و صالح خودش در اين ماه با عظمت عنايت مي کند به همه شما مرحمت کند. حاج آقاي حسيني سلام عليکم و رحمة الله. خيلي خوش آمديد.

حاج آقا حسيني: عرض سلام و ارادت خالصانه خدمت همه بينندگان و شنوندگان راديو قرآن دارم. اميدوارم طاعات و عباداتشان مورد قبول درگاه الهي باشد. مثل هميشه همه پيام هاي عزيزان را به دقت خوانديم. انشاءالله در اين برنامه هم به آن پيام ها مي پردازيم و هم احکام جديدي را خواهيم گفت. من تشکر کنم چون خيلي از عزيزان اظهار محبت و لطف داشتند و استقبال خوبي از گفتن احکام و بيان احکام شده است.

شريعتي: دوستان مي دانند که از ابتداي ماه مبارک رمضان تصميم گرفتيم که يک اتفاق نو در برنامه رقم بخورد. بيان احکامي که شايد خيلي از آن غافل هستيم و غفلت مي کنيم و شايد مقداري غريب واقع شده است. حاج آقاي حسيني از احکام براي ما مي گويند. بحث امروز شما را مي شنويم.

حاج آقاي حسيني: بسم الله الرحمن الرحيم.

مسأله شماره 41؛ در مسائل قبلي گفتيم: اگر کسي در ماه رمضان بيمار بود و روزه برايش ضرر داشت و نمي توانست روزه بگيرد، اگر بعد از ماه رمضان خوب شد و روزه را قضا کرد که هيچ، بعد از ماه رمضان دو سه ماه بعد خوب مي شود، قضاها را هم به جا مي آورد. در اين فاصله تمام مي شود. اما اگر کسي مريض بود و تا ماه رمضان بعد خوب

ص: 4630

نشد. يعني در تمام يازده ماه بهبودي پيدا نکرد. اگر تمام يازده ماه بيمار بود، قضاي روزه از گردن او ساقط است. تنها چيزي که بر گردنش هست، کفاره هست. تمام کساني که در طول سال بيمار هستند، بيماري کليوي دارند، ناراحتي هايي دارند که نمي توانند در طول سال روزه بگيرند. فقط يک کفاره مي پردازد. اگر در ماه رمضان مريض بود و بعد از ماه رمضان خوب شد، قضا مي کند و ديگر چيزي بر گردنش نيست و کفاره هم ندارد.

خيلي ها سؤال کرده بودند: اگر يک خانمي الآن در ماه رمضان باردار است، گفتيم اگر روزه براي خودش و بچه اش ضرر دارد، روزه نگيرد. فقط مسأله کفاره بود که گفتيم. حالا بعد از ماه رمضان هم بچه شير مي دهد. در اين يازده ماه هم بخاطر شير دهي نمي تواند روزه بگيرد. در اين يازده ماه اگر روزه بگيرد براي خودش و بچه ضرر دارد و نمي تواند قضاي روزه را انجام بدهد. خيلي ها سؤال کرده بودند که اين هم مثل مريضي است که يازده ماه مريض است يا نه؟ قضا از گردنش ساقط است؟ پاسخ: نه، آن فقط براي بيمار بود. اين خانم هايي که الآن باردار هستند ولو در اين يازده ماه هم نتوانستند بگيرند، بايد قضاي روزه را بعداً انجام بدهند. فقط يادشان باشد اگر مي تواند بعد از ماه رمضان، الآن باردار است يا شير مي دهد نمي تواند روزه بگيرد، ولي بعد از ماه رمضان تا سال بعد مي توانسته قضا کند، ولو هفته اي يک روزه، اگر مي توانست قضا کند و قضا نکرد و کوتاهي کرد. قضاها سر جاي خودش هست، کفاره دوم هم مي آيد. يک کفاره بخاطر اينکه

ص: 4631

در ماه رمضان باردار بود، شيرده بود، يک کفاره هم بخاطر اينکه در اين فاصله مي توانست قضا کند و نکرد، اين کفاره دوم يعني کفاره تأخير بايد بدهد. دو تا 750 گرم بايد کفاره بدهد. کفاره تأخير شامل کسان ديگر هم مي شود. مثل همان بيماري که گفتيم بعد از ماه رمضان خوب مي شود. الآن من مريض هستم و ماه رمضان روزه نمي گيرم و بعد از ماه رمضان خوب مي شوم. ولي کوتاهي مي کنم. بيماران زيادي در ماه رمضان روزه نگرفتند. يا اينکه مسافر بوده روزه نگرفته است ولي بايد بعد از ماه رمضان مي گرفت. اما نگرفته است. خانم هايي که در ماه رمضان عذرشرعي پيدا مي کنند. روزه نمي گيرند، گفتيم: نمازها در ايام عذرشرعي قضا ندارد ولي روزه ها قضا دارد. الآن در ماه رمضان خانم هفت روزه نگرفته است. بعد از ماه رمضان يازده ماه وقت داشتي چرا قضا نکردي؟ اگر 1- خانم بخاطر عذر شرعي روزه را قضا نکرد، 2- اگر مسافر بودي و مسافرت رفتي و بعد از ماه رمضان يازده ماه وقت داشتي و قضا نکردي. 3- اگر ماه رمضان مريض بودي و روزه نگرفتي و بعد از ماه رمضان مي توانستي قضا کني و نکردي. اين سه دسته اگر در اين فاصله قضا نکردند، قضاي روزه سر جايش هست، يک کفاره تأخير هم به آن اضافه مي شود.

خيلي از خانم ها مي گويند: من در دفتري نوشتم ماه رمضان هايي که عذر شرعي داشتم، الآن 150 تا شده است. بيست سال است. همت نکرديم و نگرفتيم، الآن 150 روزه قضا دارم. بله بايد قضا کنيد. اما يادتان باشد، هر سالي که تأخير انداختيد يک 750 گرم هم براي

ص: 4632

هر روزش کفاره تأخير بايد بدهد.

شريعتي: اينهايي که سالها مريض هستند و ديگر روزه نمي توانند بگيرند. يعني هيچ سالي را نمي توانند بخاطر مريضي روزه بگيرند. اينها چه کنند؟

حاج آقاي حسيني: فقط کفاره بدهند. قضا هم از گردنشان ساقط است.

مسأله 42؛ خيلي ها پرسيدند که آدامس جويدن در حالت روزه، روزه را باطل مي کند يا نه؟ بله آدامس روزه را باطل مي کند. بعضي نوشتند: چرا باطل مي کند؟ آدامس چيزي نيست. چيزي را نمي بلعيم! مثال بزنم. من اگر اين نگين انگشتر را يک ساعت در دهانم بمکم، چيزي از انگشتر من کم مي شود؟ نه، اين را خوردن و آشاميدن نمي گويند. ولي آدامسي که شما مي جويد افزودني دارد و از آن کم مي شود. شيريني و طعم دارد. بنابراين روزه را حتماً باطل مي کند.

حالا چرا اينقدر اين سؤال را زياد پرسيدند؟ به نظرم بيشتر بخاطر رفع بوي بد دهان پرسيدند. اين راه حل دارد و خيلي آسان است. شما مي توانيد مسواک بزنيد. مسواک زدن در ماه رمضان اشکالي ندارد. به شرط اينکه آبي که در دهان مي گردانيد را همه را بيرون کنيد. چيزي فرو نرود. حتي با خميردندان و بدون خميردندان مشکلي ندارد. فقط چيزي را فرو نبريد. همه را از دهان خارج کنيد. بهترين راه براي خوشبو کردن دهان همين مسواک زدن است.

مسأله 43؛ خيلي ها سؤال کردند که ما يادمان رفته چه مقدار روزه قضا داريم. فراموش کرديم. خيلي ها نوشتند: در جواني کوتاهي کرديم و روزه نگرفتيم و بي توجهي کرديم.

ده روز از ماه رمضان گذشت. امروز روز يازدهم است. به سرعت مي گذرد. کساني که روزه گرفتند با سرافرازي اين ده روز

ص: 4633

را گذراندند. گاهي پدر و مادرها مي گويند: بچه هاي ما در روزه کاهلي مي کنند. کوتاهي مي کنند. حديثي بخوانيد اينها تشويق شوند. شيخ صدوق(ره) کتابي دارد که فضايل سه ماه رجب، شعبان، رمضان را نوشتند. پيامبر خدا در آستانه ماه رمضان بود، در جمع اصحاب نشسته بودند، حضرت يک مرتبه با حالت شتاب و نگراني فرمودند: سبحان الله! سبحان الله! يک حالت نگراني داشتند. کسي گفت: يا رسول الله! دشمني حمله کرد؟ وحي نازل شد؟ چه شده است؟ حضرت فرمود: ماه رمضان دارد مي آيد. حضرت فرمود: «يغفر الله» خدا روز اول ماه رمضان تمام اهل قبله را مي آمرزد. «يغفر الله في اول رمضان بکل اهل هذه القبله» تمام اهل قبله را روز اول ماه رمضان مي آمرزد. چرا؟ چون مي خواهند وارد مهماني شوند. پاک وارد مهماني شوند. مهماني پروردگار مثل مهماني ما نيست که دو ساعت طرف را اسير کنيم، آخر چيزي به او بدهيم يا ندهيم. روزه اول ماه رمضان خداوند همه اهل قبله را مي آمرزد.

يک چنين سفره اي پهن شده است، آنوقت کسي از اين سفره استفاده نکند. من خواهش مي کنم اگر کساني تا اينجا هم کوتاهي کردند، غصه نخورند. بگويند: خدايا غفلت کردم. از فردا شروع مي کنم. هيچ مانعي ندارد. شما تمام سال را بگرديد. نظيرش را پيدا مي کنيد که بگويند: يک آيه قرآن ثواب يک ختم قرآن را دارد؟ الآن ما با همه بينندگاني که پاي برنامه هستند، سوره کوثر را با هم بخوانيم. (قرائت سوره کوثر) همين سوره ثواب سه ختم قرآن را دارد. خوابيدن عبادت است. بايد خدا را شکر کنيم.

امام سجاد(ع) در دعاي 44 ماه رمضان مي گويد: «اللهم الهمنا معرفة

ص: 4634

فضله» خدايا به ما عظمت ماه رمضان را بفهمان. اگر آدم عظمت ماه رمضان را درک کرد، آنوقت آخر ماه رمضان امام سجاد(ع) وقتي مي خواهد با ماه رمضان خداحافظي کند، عرضه مي دارد خدايا يک مصيبتي دارد به ما مي رسد که داريم ماه رمضان را از دست مي دهيم. تو اين مصيبت را جبران کن. چطور به کسي که عزيزش را از دست مي دهد مي گوييم: خدا به تو صبر جميل بدهد. خدايا ما به وحشت افتاديم، اگر اول ماه رمضان بفهميم«الهمنا معرفة فضله» اگر توجه کنيم چه سفره اي باز شده است، آنوقت بايد از رفتنش غصه دار شويم. از يک دهه رفتن هم بايد غصه دار شويم. بنابراين آنهايي که تا به الآن موفق نشدند روزه بگيرند، اينقدر هم سخت نيست. گرسنگي و تشنگي هم اينقدر سخت نيست. يکي از برکات روزه تقويت اراده است. کساني که سيگاري هستند و ماه رمضان روزه مي گيرند. روزي ده تا سيگار مي کشد، چطور مي شود ماه رمضان کسي که اينطور سيگار مي کشد ماه رمضان لب به سيگار نمي زند؟ انسان موجودي است که اگر اراده کند مي تواند در برابر همه چيز مقاومت کند.

مسأله 43 اين است که بعضي نوشتند ما جاهل بوديم و روزه هايي را قضا کرديم و الآن نمي دانيم تعدادش چقدر است؟ نماز نخوانديم و روزه نگرفتيم و تعدادش را هم نمي دانيم. الآن ماه رمضان است مي خواهيم نماز قضا بخوانيم و روزه هايمان را قضا کنيم. چقدر بايد روزه را قضا کنيم؟ عين عبارت امام(ره) و نظر همه مراجع همين است. فرمودند: هر مقدار که يقين داريد فوت شده است، همان مقدار را بايد قضا کنيد. براي قضا کردن نماز ترتيب هم لازم

ص: 4635

نيست. يعني اول نماز صبح بخوانيد بعد ظهر و عصر و بعد مغرب و عشا، نه از هرجا شروع کرديد اشکالي ندارد. مثلاً ده تا نماز قضاي صبح بخوان. پنجاه تا قضاي صبح بخوان. فقط بايد بين نماز ظهر و عصر و مغرب و عشا ترتيب باشد. نماز ظهر و عصر با هم باشد، مغرب و عشا با هم باشد.

باز سؤال کردند که ما در ماه رمضان بايد 24 ساعت نماز قضا بخوانيم؟ باز امام (ره) فرمود: نياز نيست خيلي خودتان را به زحمت بياندازيد. تصميم بگيريد بخوانيد. هرچقدر وقت داريد. ولي کم کم شروع کنيد هم نمازهاي قضا را بخوانيد و هم روزه هاي قضا را بعد از ماه رمضان شروع کنيد.

مسأله 44؛ ما مقدار کفاره را گفتيم. کسي مريض هست، مسافر هست، خانم هايي که عذر دارند، گفتيم: مقدار کفاره 750 گرم است. چه بدهند؟ گندم، برنج، خرما، آرد مي توانند بدهند. خيلي ها نوشتند ما در شهرهاي بزرگ هستيم. الآن در تهران بخواهيم به فقير گندم بدهيم، گندم را مي خواهد چه کند؟ تنور ندارد که بخواهد با گندم نان درست کند. مي شود نان بدهيم يا نه؟ بله مي شود. فقط يک نکته در نان هست. اگر بخواهند گندم يا برنج يا آرد يا خرما بدهند همان 750 گرم کافي است ولي در نان گفتند: احتياطاً بايد بيشتر بدهند. چون نان خمير است و آب هم با آن مخلوط است، براي نان بايد يک کيلو در نظر بگيرد. براي هر روز يک کيلو نان به فقير بدهد. براي سي روز، سي کيلو بايد بدهد.

باز سؤال کردند که مي شود ماکاراني بدهيم؟ ماکاراني بدهيم اشکال دارد يا

ص: 4636

نه؟ نه اشکالي ندارد. فقط بايد يک نکته را توجه کرد. ماکاراني يک ترکيبات اضافه اي دارد. فرآوري شده و مواد افزودني دارد و خالص 750 گرم گندم ندارد. بايد يک کيلو حساب کنند که 750 گرم گندم درونش باشد.

شريعتي: اينجا اشکالي ندارد پولش را بدهند؟

حاج آقاي حسيني: پول بدهند که او خودش برود بخرد. سؤال خوبي است. خيلي ها گفته بودند: ما به فقير پول بدهيم و فقير با پولش برود اين را بخرد. اگر شما فقير را وکيل بکنيد اشکالي ندارد. از طرف شما وکيل شود که نان بخرد. يا گندم بخرد. ماکاراني بخرد ولي يکوقت به فقير پول مي دهيد و فقير هم قسطش را مي دهد. اين سؤال شما هم مسأله 45 بود که مي تواند فقير را وکيل کند و از طرف شما خريداري کند.

مسأله 46؛ خيلي سؤال کردند که مي شود پول را به نانوا بدهيم و بگوييم: شما فقرايي که مي آيند و افرادي را که مي شناسيد و فقير هستند را نان بدهيد؟ اين اشکالي ندارد. اگر به آن نانوا مطمئن هستيد که به فقرا دقت کند اشکالي ندارد. به هر فقيري يک کيلو هم بدهد، اشکالي ندارد. قديم رسم بود و الآن هم رسم است، بُن نان مي دهند. بُن را به نانوا مي دهد، يک کيلو نان گرفت.

مسأله 47؛ خيلي پرسيدند در کفاره عمد، اينکه آدم عمداً خورده باشد، گفتيم بايد به شصت نفر فقير بدهد، يعني اين 750 گرم را نمي تواند به يک فقير بدهد. الآن در مسأله ماکاراني گفتيم، شما سي کيلو ماکاراني را برداري به يک نفر بدهي اشکال ندارد. براي يک ماه رمضان سي کيلو ماکاراني به

ص: 4637

يک نفر بدهي. ولي در کفاره عمد اگر يک روزه را عمداً خوردم بايد به شصت مسکين بدهم. اين کار سختي است. اين را به دفاتر مراجع بسپاريد.

مسأله 48؛ باز خيلي سؤال کردند که ما کفارات زيادي بر گردنمان هست ولي الآن نمي توانيم بپردازيم. قبول داريم که چندين سال است کفاره ها عمدي يا غير عمدي جمع شده است، ولي توان پرداخت نداريم. پاسخ اين است که 1- اولاً هر مقداري که مي توانيد بپردازيد. 2- اگر هيچي نمي توانيد بدهيد استغفار کنيد. در رساله هم نوشتند. کفاره به گردنت است و نمي تواني بدهي، توبه کن! 3- اگر بعداً توانايي پيدا کردي بايد بعداً انجام بدهي.

مسأله 49؛ خيلي از خانم ها سؤال کردند که کفاره ما به عهده شوهر ما هست؟ ما واجب النفقه شوهرمان هستيم. کفاره به عهده شوهرش است يا نه؟ جواب نه است. کفاره خانم به عهده خودش است. ربطي به شوهر ندارد. اگر خانم درآمد داشت که خودش بدهد. اگر درآمدي نداشت هيچي، بايد توبه کند و استغفار کند. البته بسيار کار خوبي است و ما اينجا از همه آقايان تقاضا مي کنيم که از خانم هايشان سؤال کنند خانم کفاره بر گردن شما هست يا نه؟ اگر هست بفرماييد که من پرداخت کنم!

در ماه رمضان محبت و صفا و صميميت زياد مي شود. گاهي خانم ها از يک مسأله غافل هستند. افطاري دادن چقدر ثواب دارد. «من فَطَّرَ منكُمْ صَائِماً» (امالي صدوق/ص93) کسي به يک روزه دار افطاري بدهد، خدا تمام گناهان گذشته او را مي آمرزد. «كَانَ لَهُ بِذَلِكَ عِنْدَ اللَّهِ عِتْقُ نَسَمَةٍ وَ مَغْفِرَةٌ لِمَا مَضَي من ذُنُوبِهِ» حرف من اين است که خانم ها

ص: 4638

چقدر ثواب مي برند و هر روز به چند نفر افطاري مي دهند. آقايان مواد غذايي را تهيه مي کنند، خانم هايي که پخت و پز مي کنند. خانم ها که در گرما زحمت مي کشند و غذا تهيه مي کنند، بدانند که بسيار ثواب زيادي است. براي تقدير و تشکر از خانم هم که شده خيلي خوب است که آقا از خانم بپرسد: چقدر کفاره داريد؟ من همه را مي دهم. ولي شرعاً به عهده مرد نيست. اين غير از زکات فطره هست. زکات فطره را آقا بايد براي خانم و همه بچه هاي واجب النفقه اش را بدهد.

مسأله 50؛ گفتند به واجب النفقه مي شود داد يا نه؟ من سي کفاره بر گردنم هست، سي کيلو نان مي خواهم به فقير بدهم. پسر من فقير است. واجب النفقه کساني هستند که خرجي آنها بر گردن من است. مثل فرزند، همسر، پدر و مادر من، پدر بزرگ، مادربزرگ. حتي اگر فرزندان من ازدواج کرده باشند، يا نوه هم همينطور. حالا مي توانم به آنها بدهم؟ نه، وقتي مي گويند: واجب النفقه، کفاره را نمي شود به واجب النفقه داد. يک نکته لطيف دارد اين است که در کفاره، در نفقه واجب نمي توانيم بدهيم. ولي در خرج هاي ديگر بدهيم. مثلاً فرض کنيد بدهي دارد، پسر من يک بدهي دارد. همسر من يک بدهي دارد. ديگر بدهي بر گردن من نيست. خوراک و پوشاکش بر گردن من است اما بدهي اش بر گردن من نيست. من صد کيلو گندم بدهم بابت کفاره، وقتي گندم ها را قبول کرد ديگر خودش مي داند چه کند. برود گندم ها را بفروشد و بدهي اش را بپردازد اشکالي ندارد. پس مقداري که در نفقه اش هست و هزينه زندگي اش است

ص: 4639

بر من واجب است اما در غير نفقه مي شود پرداخت کرد.

مسأله 51؛ باز خيلي سؤال کردند که ما پول کفارات را مي خواهيم براي مسجد بدهيم. نه جايز نيست. کفاره مصرفش فقير است. براي مسجد و کارهاي خيريه هم نيست. در زکات فطره هم همينطور است. آقايي پيام داده در مسجد محل ما روز عيد فطر بنر زده بودند که ايها الناس! زکات فطره را براي ساخت مسجد بدهيد. اين حتماً خلاف احتياط است.

مسأله 52؛ باز خيلي سؤال کردند که امسال بچه هاي ما کنکور دارند. اينها مي توانند روزه بخورند يا نه؟ اولاً دعا مي کنيم که خدا انشاءالله به حق حضرت زهرا همه اينها را موفق بدارد. پدر و مادرها از خستگي اين چند ماه به خوبي و خوشي بيرون بيايند. دختر و پسرها فکر نکنند همه درها به کنکور ختم مي شود. نه! خدا بزرگ است. همه درها به اين بسته نمي شود. تلاش کنيد ولي آرامش خيلي مهم است. ثانياً هم با برنامه ريزي درس مي خوانند. به جاي اينکه روزها درس بخوانند، شب ها درس مي خوانند. حالا مي گوييد: نمي شود. الزاماً حتماً روزه نباشيد! تقاضا مي کنم در شهرتان ننشينيد روزه بخوريد. از همان راه تبصره که گذاشتند استفاده کنيد. چهار فرسخي برويد. يعني دختر و پسر شما اگر نخواست روزه بگيرد، 23 کيلومتر از شهر دور شويد و آنجا حبه قندي بخورد و روزه اش را بخورد.

مسأله 53؛ سؤال کرده بودند سرمه کشيدن روزه را باطل مي کند؟ نه، خوردن و آشاميدن روزه را باطل مي کند. مداد بکشيد، سرمه بکشيد، خانم ها آرايش کنند، خودشان را زيبا کنند براي شوهرانشان اشکالي ندارد.

مسأله 54؛ عروس خانمي نوشته من خانه مادر

ص: 4640

شوهر بودم مي خواستم بروم غسل کنم، خجالت کشيدم. غسل واجب هم بر گردن من بود، تيمم کردم. آيا روزه من درست است يا نه؟ قبلاً عرض کرديم، وظيفه اول غسل است. اگر کسي غسل بر گردنش است و نرفت غسل کند يک راه تبصره دارد. يک دقيقه تا اذان صبح وقت دارد. وقتي که ديگر نمي شود غسل کند. اينجا چون وقت ندارد بايد تيمم کند. ديگر روزه اش درست مي شود. ولي براي نماز صبح يا براي نماز ظهر بايد غسل کند. روزه اش صحيح است.

مسأله 55؛ زمان پرداخت کفاره کي هست؟ مثلاً يک خانمي باردار بود. يک خانمي شيرده بود و روزه براي خودش و بچه اش ضرر داشت. کي بايد کفارات را بدهد؟ يا پيرمردي است که روزه برايش سخت است، بايد کفاره بدهد. چه وقت بايد کفاره بدهد؟ جواب اين است که هر روزي از ماه رمضان که تمام شد، کفاره آن روز واجب مي شود. روز اول ماه رمضان خانم شيرده بود، خانم باردار بود، پيرمرد بود برايش مشقت داشت و روزه نگرفت. امروز که ماه رمضان تمام شد، کفاره بر گردنش است. نمي تواند کفاره کل ماه رمضان را در اولين روز ماه رمضان بپردازد. چون هنوز کفاره واجب نشده است. بايد به مرور کفاره را يک روز به يک روز که واجب مي شود بپردازد. روز به روز سخت است، آخر ماه رمضان کفاره يک ماه را بپردازد.

بعضي از عزيزان سؤال کردند: الآن کفاره ماه رمضان سال گذشته را مي شود اول ماه رمضان داد؟ کفارات سال قبل بله مي شود. کفاره سال قبل را بدهيد که به درد فقرا بخورد. اين پيشنهاد خوبي است. مثلاً

ص: 4641

خانمي بوده شيرده بوده، خانمي باردار بوده، پيرمردي بود روزه برايش سخت بوده، همين الآن که ماه رمضان است کفاره سالهاي گذشته را بدهيد. يا کفاره تأخير را بدهد.

مسأله 56؛ خيلي ها سؤال کردند ما روزه هاي قضا بر گردنمان هست، ديگر هم نمي توانيم قضا کنيم. مثلاً پيرمردي است. يا جوان است اما مريض است. آيا مي شود همين الآن به کسي نيابت بدهم؟ نه، براي آدم زنده نيابت روزه را نمي شود انجام داد. اين بايد وصيت کند بعد از مرگش انجام شود. خانم هاي سالخورده اين نگراني را دارند. مي گويند: ما روزه قضا داريم نمي توانيم بگيريم. تا زنده هستيد نمي توانيد اجير بگيريد.

مسأله 57؛ اجير نمي توانيم بگيريم، مي شود پولش را يک جايي بسپاريم؟ خيلي ها هستند نگران وارث هستند. من اين پول را به يک آدم مطمئني بدهم، نمازهاي قضا و روزه هاي قضاي مرا که نتوانستم به جا بياورم، قضا کنم؟ اين اشکالي دارد؟ نه، اين را گفتند اشکالي ندارد. به شرط اينکه از ثلث ميت بيشتر نباشد. کساني هستند که مطمئن نيستند اولاد بعد از اينها چه کار مي کنند. مي گويد: اين پول را به يک آدم مطمئن بدهم، من مردم اين نمازهاي قضاي مرا بخواند. يا روزه هاي قضايي که نتوانستم قضا کنم را انجام بدهد. اين اشکال ندارد. پول را به يک آدم مطمئن بسپارد. نيازي نيست ورثه را هم خبر کند. فقط از ثلث بيشتر نباشد.

مسأله 58؛ سؤال کردند ما مشهد رفتيم، يا مسافرت رفتيم، قصد ده روز کردند. قبلاً گفتيم روزه در ماه رمضان مقدم بر همه چيز است و بهترين کار است. در ماه رمضان مسافرت نروند. حتي مسافرت هاي زيارتي در روايت داريم

ص: 4642

اگر به روزه شما ضرر مي خورد، نروند. مگر اينکه بروند قصد ده روز بکنند، يک روز هم از دست نرود. گفتيم: طوري باشد که قبل از ظهر مشهد برسند. سؤال اين است ما مشهد رفتيم و طبق توصيه ي شما قبل از ظهر هم مشهد رسيديم و قصد ده روز کرديم و ده روز هم مشهد بوديم. امام رضا طلبيد و بنا شد چهار روز ديگر هم بمانيم، چه کار کنيم؟ هرجا بودند، مشهد، نجف، هرجا بودند. دو سه روزي از قصدي که کردند اضافه تر بمانند، چه کنند؟ پاسخ خيلي آسان است. همان قصد ده روز کافي است. شما بعد از قصد ده روز هرچقدر ديگر بمانيد، يک روز، دو روز، يک ساعت، دو ساعت، نمازها کامل است و روزه ها را هم بايد بگيرند. البته در مورد روزه بايد به اين نکته توجه داشته باشد، مشهد بودند ده روز کامل، مي خواهند دو روز اضافه بمانند. به شرط اينکه بعد از ظهر از مشهد بيرون بيايند. يا اگر قبل از ظهر مي آيند، قبل از اذان ظهر به وطنشان برسند. پس کسي ده روز جايي ماند و دو سه روز اضافه شد، ديگر نيت اضافه لازم نيست. شما نمي تواني نيت را بر هم بزني! بعضي مي گويند: ما ده روزمان کامل شد، دو سه روز را مي خواهيم مسافر باشيم و بخوريم! نه. مگر اينکه مسافرت برويد. تا در مشهد هستيد خود به خود اين ده روز به بعدش وصل مي شود چه بخواهيد، چه نخواهيد.

شريعتي: مسائلي که امروز مطرح کردند همه از پيام هاي شما و سؤالات شما و فراواني سؤالات شما بود. انشاءالله خداوند به ايشان سلامتي و

ص: 4643

توفيق عنايت کند. امروز از جزء يازده قرآن کريم صفحه 216، آيات 62 تا 70 سوره مبارکه يونس را به اتفاق تلاوت مي کنيم. تلاوت آيات قرآن را از بارگاه نوراني امام حسين(ع) در کربلاي معلي تقديم نگاه آسماني و دريايي شما مي کنيم.

«أَلا إِنَ أَوْلِياءَ اللَّهِ لا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لا هُمْ يَحْزَنُونَ «62» الَّذِينَ آمَنُوا وَ كانُوا يَتَّقُونَ «63» لَهُمُ الْبُشْرى فِي الْحَياةِ الدُّنْيا وَ فِي الْآخِرَةِ لا تَبْدِيلَ لِكَلِماتِ اللَّهِ ذلِكَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ «64» وَ لا يَحْزُنْكَ قَوْلُهُمْ إِنَّ الْعِزَّةَ لِلَّهِ جَمِيعاً هُوَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ «65» أَلا إِنَّ لِلَّهِ مَنْ فِي السَّماواتِ وَ مَنْ فِي الْأَرْضِ وَ ما يَتَّبِعُ الَّذِينَ يَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ شُرَكاءَ إِنْ يَتَّبِعُونَ إِلَّا الظَّنَّ وَ إِنْ هُمْ إِلَّا يَخْرُصُونَ «66» هُوَ الَّذِي جَعَلَ لَكُمُ اللَّيْلَ لِتَسْكُنُوا فِيهِ وَ النَّهارَ مُبْصِراً إِنَّ فِي ذلِكَ لَآياتٍ لِقَوْمٍ يَسْمَعُونَ «67» قالُوا اتَّخَذَ اللَّهُ وَلَداً سُبْحانَهُ هُوَ الْغَنِيُّ لَهُ ما فِي السَّماواتِ وَ ما فِي الْأَرْضِ إِنْ عِنْدَكُمْ مِنْ سُلْطانٍ بِهذا أَ تَقُولُونَ عَلَى اللَّهِ ما لا تَعْلَمُونَ «68» قُلْ إِنَّ الَّذِينَ يَفْتَرُونَ عَلَى اللَّهِ الْكَذِبَ لا يُفْلِحُونَ «69» مَتاعٌ فِي الدُّنْيا ثُمَّ إِلَيْنا مَرْجِعُهُمْ ثُمَّ نُذِيقُهُمُ الْعَذابَ الشَّدِيدَ بِما كانُوا يَكْفُرُونَ «70»

ترجمه: آگاه باشيد كه قطعاً بر اولياى خدا، نه ترسى است ونه اندوهگين مى شوند. آنان كه ايمان آورده اند و شيوه ى آنان پرهيزكارى است. براى آنان (اولياى خدا) در زندگى دنيا و آخرت بشارت است. تبديل و تغييرى در سخنان (و وعده هاى) الهى نيست و آن همان رستگارى بزرگ است. گفتار مخالفان، تو را غمگين نسازد. زيرا عزّت، به تمامى از آن خداوند است و او شنوا و داناست.

ص: 4644

آگاه باشيد! همانا هر كس در آسمان ها و هر كه در زمين است، از آنِ خداست و كسانى كه به جاى خدا شريكانى را مى خوانند، (از آنها نيز) پيروى نمى كنند، بلكه جز گمان خود چيز ديگرى را پيروى نمى كنند و آنان جز دروغگويانى بيش نيستند. اوست كسى كه شب را براى شما قرار داد تا در آن آرامش يابيد و روز را روشنى بخش گردانيد (تا به كار پردازيد). يقيناً در اين (نظام حكيمانه و هدفدار،) نشانه هايى براى گروهى است كه مى شنوند. (مشركان) گفتند: خداوند فرزندى گرفته است، او منزّه است، او بى نياز است. آنچه در آسمان ها و زمين است از آنِ اوست. هيچ دليلى نزد شما بر اين گفتار نيست. آيا آنچه را نمى دانيد به خدا نسبت مى دهيد؟ بگو: همانا كسانى كه بر خداوند دروغ مى بندند، رستگار نمى شوند. بهره اى اندك در دنيا دارند، سپس بازگشت آنان به سوى ماست، آنگاه به سزاى كفرشان، عذاب سخت به آنان مى چشانيم.

شريعتي: اشاره قرآني را بفرماييد و بعد دعا بفرماييد.

حاج آقاي حسيني: در آستانه شب هاي قدر هستيم و به شب هاي قدر نزديک مي شويم. «فزت و رب الکعبه» که اميرالمؤمنين فرمود، در اين آيه هم مي فرمايد: ما هم مي توانيم «فزت و رب الکعبه» بگوييم. فقط براي اميرالمؤمنين نبود. آيه 64 مي فرمايد: «ذلِكَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ»، رستگاري بزرگ و فوز عظيم براي چه کساني است؟ «أَلا إِنَ أَوْلِياءَ اللَّهِ لا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لا هُمْ يَحْزَنُونَ، الَّذِينَ آمَنُوا وَ كانُوا يَتَّقُونَ» اولياء الله هم که مي گوييم، سريع ذهن ما به ائمه و معصومين و بزرگان و مرحوم آيت الله ها نرود. ايمان و تقوا! من بارها ديدم که جوان ها خدمت مرحوم

ص: 4645

آيت الله بهجت مي آمدند. راه سير و سلوک چيست؟ يک کلام مي فرمود: گناه نکنيد. «لَهُمُ الْبُشْرى فِي الْحَياةِ الدُّنْيا وَ فِي الْآخِرَةِ» آثار ايمان و تقوا فقط براي قيامت نيست، «لا تَبْدِيلَ لِكَلِماتِ الله ذلِكَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ» پس ما مي توانيم همان «فزت و رب الکعبه» را بگوييم، به شرطي که ايمان و تقوا داشته باشيم.

در آستانه تولد امام حسن مجتبي کريم اهل بيت هم هستيم. تقاضا مي کنم سه مرتبه اين آيه شريفه را بخوانند. «أَمَّنْ يُجِيبُ الْمُضْطَرَّ إِذا دَعاهُ وَ يَكْشِفُ السُّوء» خدايا به حق محمد و آل محمد همه آنهايي که گرفتاري دارند، پريشاني دارند، مشکلاتي دارند و التماس دعا گفتند، به جق صديقه طاهره حوائج همه را برآورده به خير بگردان. گرفتاري هايشان را برطرف بفرما. محبت و صفا و صميميت را بين خانم ها و آقايان و زوج ها بيشتر بگردان. طلاق و جدايي را از جامعه ما ريشه کن بگردان. مريض ها لباس عافيت بپوشان. دنيا و آخرت ما را از اهل بيت جدا مگردان.

شريعتي: تا رسيدن به اولين شب قدر تنها هفت روز ديگر باقي مانده است. قدر اين لحظات را بدانيم و خودمان را براي درک اين شب نوراني آماده کنيم. «الحمدلله رب العالمين و صلي الله علي سيدنا محمدٍ و آله الطاهرين»

96-03-18- بيان مهمترين احکام ديني؛ احکام وصيت

بسم الله الرحمن الرحيم و صلي الله علي محمد و آله الطاهرين

رسيدم تا اجل، اما رسيدن شد فراموشم

دميدم در ني دنيا، دميدن شد فراموشم

سرم با خنده گل گرم شد، درفصل گل چيني

دلم چون سيب سرخ افتاد، چيدن شد فراموشم

نداي ارجعي گل کرد، برگشتم دمي تا خود

همين که پر درآوردم، پريدن شد فراموشم

مريد

ص: 4646

غيرتم، از خود گذشتن رفت ازيادم

شهيد حيرتم، درخون تپيدن شد فراموشم

چنان از آخرت گفتم که دنيا گشت عقبايم

چنان گرم تماشايم که ديدن شد فراموشم

شب جان کندن آمد باز، دل بستم به دل دادن

تب دل بردن آمد، دل بريدن شد فراموشم

اگر گفتند نامت چيست درغوغاي من ربّک

بگو من هم ملک بودم، پريدن شد فراموشم

شريعتي: سلام مي کنم به همه شما دوستان عزيزم. خانم ها و آقايان، طاعات و عبادات شما قبول باشد. انشاءالله در سحرهاي پر نورتان و در لحظات ناب افطارتان ما را هم دعا مي کنيد. حاج آقاي حسيني سلام عليکم و رحمة الله. خيلي خوش آمديد.

حاج آقا حسيني: عرض سلام و ارادت خالصانه خدمت همه بينندگان و شنوندگان راديو قرآن دارم. عزيزاني که از طريق جام جم برنامه را مي بينند، اميدوارم نمازها و روزه هايشان هم مورد قبول درگاه الهي باشد. ما را هم در زمره کساني که در نماز شبشان دعا مي کنند، دعا کنند.

شريعتي: بهترين ها در اين روزهاي نوراني و با برکت نصيب شما شود. مي دانيد مدتي است که با حاج آقاي حسيني از احکام مي گوييم. احکامي که شايد مقداري از آن غافل هستيم و شايد نسبت به بعضي از آنها بي اطلاع هستيم.

حاج آقاي حسيني: بسم الله الرحمن الرحيم. اگر بينندگان خاطرشان باشد چند وقت قبل بحثي در مورد وصيت داشتيم. در چند جلسه گفتيم. تقريباً هرجا که براي سخنراني مي روم، حتماً يک شب بحث وصيت را مطرح مي کنم. خيلي مورد استقبال قرار مي گيرد و نياز جامعه ما هست. دلم مي خواهد امروز اين چند جلسه را در يک جلسه خلاصه کنم. به صورت

ص: 4647

بسته که هرکس خواست بسته ي وصيت را در يک جلسه ببيند، جلسه امروز ماه مبارک رمضان سمت خدا را حتماً ببيند. سعي مي کنم در قالب چهارده سؤال و چهارده پيشنهاد، اگر عزيزان به جواب اين چهارده سؤال عنايت بفرمايند و چهارده پيشنهاد، بسته ي وصيت ما کامل مي شود.

قبلاً گفتيم که چطور «مَنْ مَاتَ وَ لَمْ يَعْرِفْ إِمَامَ زَمَانِهِ مَاتَ مِيتَةً جَاهِلِيَّةً» (كمال الدين، ج2، ص 409) اگر کسي از دنيا برود و امام زمانش را نشناسد به مرگ جاهليت مرده است. مثل همين حديث را داريم «من مات بغير وصية مات ميتة جاهلية» (وسائل الشيعه، ج13، ص352) خود قرآن کريم در ماه مبارک رمضان عزيزان اين آيه را تلاوت فرمودند. «يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا كُتِبَ عَلَيْكُمُ الصِّيامُ » (بقره/183) درست دو آيه قبل از اين «كُتِبَ عَلَيْكُمْ إِذا حَضَرَ أَحَدَكُمُ الْمَوْتُ إِنْ تَرَكَ خَيْراً الْوَصِيَّةُ لِلْوالِدَيْنِ وَ الْأَقْرَبِينَ بِالْمَعْرُوفِ حَقًّا عَلَى الْمُتَّقِين » (بقره/180) ما چقدر «كُتِبَ عَلَيْكُمُ الصِّيامُ » را جدي مي گيريم. ماه رمضان و روزه و عبادت و دستور قرآن است، دو سه آيه قبل «كُتِبَ عَلَيْكُمْ إِذا حَضَرَ أَحَدَكُمُ الْمَوْتُ إِنْ تَرَكَ خَيْراً الْوَصِيَّةُ».

براي اينکه عزيزان اين بحث را پيگيري کنند، امروز متأسفانه در جامعه ما هفتاد درصد مردم وصيت ندارند. به همين دليل گرفتاري هاي فراواني پيش مي آيد. بخش عمده اي از پرونده ها در دادگاه ها همين بحث دعواي ارث و ميراث و نداشتن وصيت يا مبهم بودن وصيت است. حتي گاهي برادر و خواهر و نزديکان سر اينکه در وصيت ابهام بوده يا اصلاً وصيتي نبوده است، دعوا دارند. چهارده سؤال مطرح است.

سؤال اول، آيا داشتن وصيت واجب است يا نه؟

جواب: اگر شما حق

ص: 4648

الله، حق الناس، امانتي پيش شما است، بله واجب است و حتماً بايد بنويسيد. اگر به کسي بدهي داريد اگر ننويسيد ، طلبکار بيايد از چه کسي مؤاخذه کند. 2- اگر حق اللهي بر گردن شما هست، نمازي، روزه اي، حجي، 3- اگر امانتي از مردم نزد شماست بايد بنويسيد. ما يا نماز و روزه بر گردنمان هست. يا حق الناسي هست.

سؤال دوم؛ مهمترين اثر داشتن وصيت چيست؟

جواب: داشتن وصيت نامه آثار فراواني دارد. يک مورد را بگويم، کافي است. الآن نماز و روزه بر گردن من هست. نماز قضاي يک سال، دو سال بر گردن من بوده است. خيلي ها مي پرسند: آدم تا زنده هست، مي تواند نماز و روزه اش را بدهد کسي برايش بخواند؟ نه، خودش بايد بخواند. اگر نخواند حداقل وصيت کند بعد از مرگش بخوانند. اگر وصيت کرد وارث مکلف است اين نماز و روزه را انجام بدهد. يعني يا خودش انجام بدهد يا به کسي بدهد انجام بده. اگر هم ننوشت، اگر شما دو کلمه ننوشتي، بسم الله الرحمن الرحيم، من يک سال روزه بر گردنم هست، يک سال نماز بر گردنم هست، مشهور فقها فتوايشان اين است اگر شما ننوشتيد، حتي اگر وارث بداند هيچ وظيفه اي ندارد. يک سطر نوشته مشکل را حل مي کرد. شما يک سطر بنويس: بعد از مرگ من دو سال نماز و روزه بر گردن من هست. نوشتي، وارث وظيفه دارد. ننوشتي، حتي اگر وارث بداند وظيفه ندارد! با يک کلمه مي توانيم مشکلمان را حل کنيم.

در اين ماه ضيافت الله يادي کنم از مرحوم آيت الله مجتهدي(ره) که مي فرمودند: يازده برادر و خواهر پدرشان از دنيا

ص: 4649

رفته بود، نزد من آمدند. گفتند: تکليف ما را بگوييد هرچه وظيفه شرعي ما هست انجام بدهيم. به نماز و روزه رسيدند. گفتند: پدر شما نماز و روزه داشته است؟ گفتند: بله آقا، چند سال؟ گفتند: وصيت کرده است؟ گفتند: نه وصيت نکرده است. گفتند: وصيت نکرده وظيفه شما نيست ولي بياييد اخلاقاً اين کار را انجام بدهيد. ولو شما شرعاً وظيفه اي نداريد چون وصيت نکرده است، ولي اخلاقاً به پدرتان خدمت کنيد. گفت: اينها زير بار نرفتند! من هرچه اصرار کردم قبول نکردند. گفتند: اگر اين کار را نکنيم چه مي شود؟ گفتند: آنجا مي سوزد!! گفتند: حاج آقاي مجتهدي شما آدم با انصافي هستي، شما بگو: ما يازده نفر بسوزيم بهتر است يا آن يک نفر بسوزد بهتر است؟ باور کنيد آخرش همين است.

سؤال سوم؛ آيا محروم کردن از ارث امکان دارد يا نه؟

جواب: گاهي در وصيت مي نويسند مثلاً به فلان پسر ارث ندهيد! به اين دختر ارث ندهيد، به من خدمت نکرده است. با او دعوا داشتيم. جواب اين است که نه! محروم کردن از ارث معنا ندارد. بعد از مرگ رابطه ما با اموال قطع مي شود. مگر نسبت به يک سوم، يک سوم اموال براي خودمان است. از آن يک سوم مي توانيم محروم کنيم. بگوييم: از آن يک سوم به او ندهيد. آقا به اين پسر چيزي ندهيد. من او را عاق کردم! نه ديگر بعد از مرگ اين حرف ها نيست و به شما ارتباطي ندارد. شما اختيار يک سوم را داري و نسبت به آن يک سوم محروم مي شود.

سؤال چهارم؛ آيا تقسيم ارث به شکلي که ما مي خواهيم امکان

ص: 4650

دارد يا نه؟

جواب: بعضي ها مي گويند: من که از دنيا رفتم، مغازه ام را به حسن آقا بدهيد. خانه ام را به حسين آقا بدهيد. باغ را به زهره خانم بدهيد. آيا تقسيم به اين شکلي که ما مي گوييم مي شود؟ نه، نمي شود. چون وقتي از دنيا رفتيم، رابطه ما با اموالمان قطع مي شود. «کما فرضه الله» آنطور که خدا گفته بايد تقسيم شود. پسر چقدر مي برد؟ دختر چقدر مي برد؟ آنطور که خدا گفته است. مگر اينکه در زمان حيات خودم همه وارثان را جمع کنم و بگويم: من دوست دارم اينطور تقسيم شود. همه وارثان موافقت کنند و امضا کنند. اگر راضي باشند از سهم خودشان گذشتند. اما اگر راضي نباشند نمي شود. اگر من گفتم: به اين دخترم بيشتر بدهيد. به اين پسرم بيشتر بدهيد، باز نسبت به همين يک سوم که ثلث است، حرف من اثر دارد. من تا يک سوم اختيار مالم را دارم و بيشتر از آن تأثير ندارد.

سؤال پنجم؛ کسي که از دنيا رفته است، ترتيب عمل به وصيت او به چه صورت است؟ ما وصيت نامه را باز کرديم. چطور بايد عمل کنيم؟ اول بايد بدهي را بدهيم؟ نماز و روزه اش را بدهيم؟ ثلثش را تقسيم کنيم؟ ارث را تقسيم کنيم؟ چه کنيم؟

جواب: ترتيب عمل به وصيت به اين شکل است. اول بايد بدهي هاي ميت را داد. بدهي را نام مي بريم. مثلاً خمسي بر گردن او بوده است. اگر اهل خمس بوده است، پدر ما از دنيا رفت. اگر زنده بود، اول مهر حساب سالش بود، خودش حساب سالش را مي کرد. الآن که در ماه خرداد از دنيا رفته است، ما

ص: 4651

بايد اول کاري که مي کنيم خمس اموالش را تا همين ماه خرداد بپردازيم. همين نه ماه را حساب کنيم بدهيم. چند نفر از مردم به اين مسأله توجه دارند؟ در وصيت نامه حتماً سال خمسي را بنويسند که ورثه بدانند.

دوم زکات است، سوم مهر همسر است. متأسفانه خيلي از ما نسبت به مهر همسر بي توجه هستيم، مي گويند: کي داده و کي گرفته!؟ آقاي محترم تا زنده هستي، اگر مهر خانم را دادي، دادي. اگر ندادي و از دنيا رفتي، اول بايد بدهي هاي تو را بدهند و يکي از بدهي هايت مهر خانم است.

آقايي پسرش از دنيا رفت. نزد من آمد گفت: عمل به وصيت او به چه صورت است؟ گفتم: وارث؟ گفت: وارث من که پدر هستم، مادرش و همسرش! اولاد هم نداشت. جواني از دنيا رفته، وارثش پدر و مادر و همسر هستند. ارثش چطور تقسيم مي شود؟ من گفتم: اول بايد بدهي ها را داد. گفتم: بدهکار نبود؟ گفت: نه! تمام حساب و کتاب هايش نزد من بود و خبر دارم. باز تأکيد کردم بدهکار نبود؟ گفت: نه! گفتم: مهر خانم را داده است؟ گفت: دستش از دنيا کوتاه شده، ديگر تمام شده است. گفتم: دستش از دنيا کوتاه شده است، بدهي هايش سر جايش هست! گفت: بايد مهر همسرش را بدهد؟ گفتم: بله! گفتم: مهر چقدر بوده است؟ گفت: سيصد سکه بهار آزادي! يادم هست آن روز قيمت سکه چهارصد هزار تومان بود. سيصد تا 400 هزار تومان، 120 ميليون تومان. آقا بايد 120 ميليون تومان مهر خانمش را بدهد. اول مهر خانم را بدهند، بعد ارث را تقسيم کنيم. گفتم: اين آقا چقدر

ص: 4652

ارث دارد؟ ديدم مي خندد. گفتم: چرا مي خندي؟ گفت: کل ارث اين آقا يک واحد آپارتمان است، شصت ميليون تومان ارزش دارد. کل ارثش شصت ميليون تومان است و چيز ديگري ندارد. گفتم: پس شما شصت ميليون تومان از جيب مبارک روي اين شصت ميليون بگذار که 120 ميليون شود، بدهي همسر او را بدهي. البته اين که گفتم بگذاري، الزامي ندارد که پدر بدهي فرزندش را بدهد. اگر مي خواهي خدمتي کني. گفت: من اين کار را مي کنم. دلم مي خواهد فرزندم مديون کسي نباشد. پس آقاي محترم اگر مهر خانمت را دادي، دادي. اگر ندادي، جنازه روي زمين است اول بايد بدهي ها را بدهي. يکي از بدهي ها مهر است. اين بنده خدا شصت ميليون که هيچ، شصت ميليون هم بايد رويش مي گذاشت تا فقط بدهي را بدهد.

پس عزيزان قضيه مهر را جدي بگيرند، ماه رمضان است. خانم با رضايت بگويد: من راضي شدم. اگر راضي نشد نمي شود به زور از او رضايت گرفت. کم کم بپردازيم. پس خمس، زکات، مهر، مظالم عباد، چقدر ما بحث رد مظالم را مطرح کرديم. در جواني زديم مال کسي را از بين برديم، ماشين کسي را از بين برديم، در صورت کسي زديم، حالا آنها را نمي شناسيم. اين مظالم عباد است.

شريعتي: اين خمس و زکات و مظالم عباد از آن يک سوم است يا از کل است؟

حاج آقاي حسيني: اين به ترتيب است. اول بايد بدهي ميت را داد. بعد به مرحله بعد مي رسيم. در بدهي ها خمسش هست، زکاتش هست، مهرش هست، مظالمش هست، قسط هايش هست، بدهي هايي که به مردم دارد. اينها را بايد پرداخت کرد. اينها

ص: 4653

را که داديم بعد مرحله دوم مي آييم.

فرض مي کنيم کسي کل ارثش پانصد ميليون تومان است. دويست ميليون تومان در مرحله اول رفت. در قسمت بدهي ها، مهر خانم بود، خمس و زکاتش بود، دويست ميليون رفت. سيصد ميليون مانده است. مرحله دوم ثلث است. اگر وصيت کرده يک سوم از اموال مرا در فلان مصرف هزينه کنيد، به فلاني بدهيد. خيرات بدهيد. اين يک سوم هم براي وصيت ثلث مي رود. يعني صد ميليون تومان مي رود. دويست ميليون تومان که باقي مانده است بين ورثه تقسيم کنيم.

سؤال ششم؛ چه کنيم همسر ما بعد از مرگ ما گرفتار نشود؟

الآن خانم من از دنيا بروم و خانم من وارث من باشد، من از دنيا بروم خانم من و بچه هاي من وارث من هستند. به خانم من چقدر ارث مي رسد؟ فرض کنيد کل ارث من يک خانه است هشتصد ميليون تومان است. همسر من ارثش چقدر است؟ يک هشتم است. فرض مي کنيم هيچ بدهي هم نداريم. اين صد ميليون تومان يک هشتم خانه است، مي دانيد از نظر فقهي مشهور فقها فتوايشان اين است که زن از زمين ارث نمي برد، از بنا ارث مي برد. از قيمت بناي ساختمان ارث مي برد. يعني مثلاً مي گويم از صد ميليون پنجاه ميليون کم مي شود، پنجاه ميليون مي ماند. پس اگر من الآن از دنيا بروم و يک خانه اي داشته باشم که هشتصد ميليون تومان قيمت داشته باشد، يک هشتم آن به همسر من برسد و هيچ بدهي ديگري نداشته باشم، صد ميليون تومان، از زمين هم نمي برد، هوايي تقريباً حدود پنجاه ميليون مي شود. خانمي که تا به الآن در يک خانه هشتصد

ص: 4654

ميليوني مي نشسته، در يک محله و مسجد و بازار و دوست و رفيق و همسايه، با پنجاه ميليون چه کار کند؟ بچه ها مي گويند: ما مي خواهيم ارث را تقسيم کنيم، يک واحد آپارتمان در پرديس، برايت مي گيريم. شما آنجا برو ما قول مي دهيم ماهي يکبار بياييم يک سري به تو بزنيم. آن بنده خدا يک هفته بعد دق مي کند!

اين يک راه حل اساسي و روشن و ساده دارد. پس آقاي محترم يادت باشد بچه هاي ما بچه هاي خوبي نيستند. زود مي خواهند اموال را تقسيم کنند. اين بنده خدا را هم بيرون کنند. فراوان هست و ما ديديم! اين خانمي که در يک محله سرشناس بوده حالا آواره شده به اين طرف و آن طرف. اين راه خيلي آساني دارد که تمام اين تلخي ها و سختي ها برطرف شود. من همين الآن که زنده هستم بنويسم: من استفاده ي از اين خانه را تا شما زنده هستي به شما واگذار کردم. يعني اگر من از دنيا رفتم، بچه ها حق تقسيم اين خانه را ندارند. ارث تغيير نمي کند ولي بچه ها صبر کنيد. وقتي مادر از دنيا رفت، ارث را تقسيم کنيد. اين يک اصطلاح دقيق فقهي دارد، در فقه مي گويند: «عمري» يعني تا مادامي که عمر اين مادر برقرار است، بچه ها خانه را تقسيم نکنند.

گاهي بعضي دوستان از شهرستان ها به ما زنگ مي زنند، مي گويند: ما اين مسأله را از شما شنيديم. کجا هست؟ اشتباه نکرديد؟ مي گويم: در تحرير الوسيله امام است. کتاب هاي فقهي علما است. اگر کسي خواست ببيند، در کتاب الوصية، تحرير الوسيله، «عمري» تا مادامي که عمر اين خانم برقرار است، شما دست به اين

ص: 4655

خانه نزنيد. امام(ره) در وصيت نامه شان نوشتند: وقتي من از دنيا رفتم، الآن بايد واگذار کنم. آنوقت مي نويسد. منافع اين خانه، استفاد از اين خانه را واگذار کردم. نه اينکه وصيت کند بعد از مرگ من اين کار را کنند. يادآوري مي کند که حواستان باشد من اين را واگذار کردم.

امام(ره) اين کار را کردند و در وصيت نامه شان نوشتند و به بچه هايشان گفتند. تا مادر زنده است اين خانه را تقسيم نکنيد. مرحوم آيت الله احمدي ميانجي(ره) در وصيت نامه شان نوشتند: تا مادرتان زنده هست، منافع اين خانه را در زمان حياتم به اين مادر واگذار کردم. بنابراين تا مادر زنده است، دست به اين خانه نزنيد. مادر از دنيا رفت، شما تقسيم کنيد. دوستان يادشان باشد اگر واگذار کرديم ديگر نمي توانيم برگرديم. اگر پشيمان شويم نمي توانيم. مگر اينکه يک شرطي در کنارش باشد.

شايد عزيزان بگويند: شما از قانون مدني خبر نداري، از قوانين جديد خبر نداري. الآن قوانين جديد مي گويد: زن از همه ارث مي برد. حتي از زمين و حتي از هوا، از همه ارث مي برد. درست است اين قانون همينطور است و طبق نظر بعضي از مراجع تقليد ولي مشهور مراجع تقليد مي گويند: نه، همان که من عرض کردم است. حتي اگر از همه هم ارث ببرد، آن هشتصد ميليون چقدر مي شود؟ صد ميليون مي شود. تازه اگر خانه هشتصد ميليون باشد. بدهي هايي که گفتيم نداشته باشد، تازه صد ميليون مي شود. مشکل حل نمي شود. خواهش مي کنم دوستان اگر مراجعه کردند در تحرير الوسيله امام(ره) آخر کتاب وصيت يک بحثي دارد به نام «عمري، سکني، رقبي» است.

سؤال هفتم؛ اين است که همان بحثي که در

ص: 4656

خانه گفتيم، واگذار کنيم «عمري»، مثل همين را در لوازم خانه داريم. يعني من از دنيا رفتم و بچه ها بخواهند فرش و يخچال و پتو و لوازم زندگي را تقسيم کنند، باز همسر من به زحمت مي افتد. من باز ديدم امام(ره) اين تعبير را دارند. من خانه و لوازم خانه را در زمان حيات به همسرم واگذار مي کنم که تا همسرم زنده است به آن دست نزنند. همسرم که از دنيا رفت، لوازم خانه را تقسيم کنند.

سؤال هشتم؛ اگر پدر ما از دنيا رفت، گفتيم که اول بايد بدهي هايش را داد. برخي از ورثه، خواهر و برادر ما گفتند: نه، ما نمي خواهيم بدهي هاي پدر را بدهيم.

خانمي آمد گفت: پدر ما از دنيا رفته است. ما سه نفر هستيم دو برادر و من! دو برادر من مي گويند: نه ما نمي خواهيم بدهي ها را بدهيم. مي خواست بدهي ها را در زمان حياتش بدهد. همه ارث را مي خواهند تصاحب کنند. سؤال: اگر بعضي از وارث ها گفتند: ما بدهي پدر را نمي دهيم. ما مي خواهيم همه مال را بخوريم. تکليف من چيست؟ جواب: من همه بدهي ها را بايد پرداخت کنم. با ارثي که دارم اگر مي توانم تمام بدهي هاي ميت را بايد بپردازم. بعداً آنها به من بدهکار مي شوند. دعا کنيد آنها روزي سر عقل بيايند و آنها بدهي را بدهند. يعني من يک تنه بايد کل بدهي ها را بدهم و آنها به من بدهکار مي شوند. برادر و خواهرها به من بدهکار مي شوند. هرکسي از ورثه که حاضر نشد بپردازد، آنه به من بدهکار مي شوند.

سؤال نهم؛ آيا در وصيت به ثلث، اينکه بنويسيم ثلث اموالمان را به فلان بيمارستان و

ص: 4657

فلان مسجد بدهند، کافي است؟ يا نه، از يک مال معيني بگوييم؟

مرحوم آيت الله احمدي ميانجي خيلي روي اين مسأله تأکيد داشتند. فرمودند: ننويسيد ثلث مال را در فلان راه خير بدهند. چرا؟ چون وقتي مي گوييد: ثلث مال، شما اگر سه جفت کفش داشتي، يکي براي آن مي شود. تمام ثلث اموال است. سه تا پيراهن داشتي، يک پيراهن را بايد براي آن مؤسسه خيريه ببرند. سه تا جوراب داشتي، سه تا بشقاب داشتي، بايد يکي را به آن مؤسسه بدهي. براي اينکه اين مشکل حل شود، بگوييد: ثلث اموالم از فلان مال، مثلاً از پولي که در بانک دارم. يا از خانه من بفروشيد و اين کار را انجام بدهيد.

سؤال دهم؛ تأخير در عمل به وصيت جايز است يا نه؟

جواب: نه، جايز نيست. ببينيد مرحوم آيت الله احمدي ميانجي مي فرمودند: مجالس فاتحه اي که مي گيرند، بزرگداشت زنده ها است نه بزرگداشت آن مرده. من در شهرستاني بودم، آقايي که همراه من بود، گفت: من جمع زدم هارده ميليون تاج گل آوردند. اينها بزرگداشت زنده است، اگر مي خواهيد اين بيچاره که از دنيا رفته، بزرگداشت و احترامش است که روز اول وصيت نامه اش را باز کنيد. پس تأخير در عمل به وصيت جايز نيست. هنوز جنازه روي زمين است وصيت نامه را باز کنيد. ببينيد پدر چه خواسته است؟ چه نوشته است؟ وصيت مشخصي دارد، آنها را عمل کنيد.

سؤال يازدهم؛ آيا وصي ما بايد عادل باشد يا نه؟

ما داريم وصيت مي کنيم، بعد از مرگ بايد وصي داشته باشيم، کسي که اجرا کند. جواب: حتماً بايد مورد وثوق باشد. عادل که بخواهيم پشت سرش نماز

ص: 4658

بخوانيم لازم نيست ولي بايد به او اعتماد داشته باشيم. يکوقت شما به فرزندت اعتماد داري بسم الله، فرزندت اين کار را انجام بدهد. اگر به فرزندت اعتماد نداري به همسايه هايتان بده، به يک آقاي ديگر بده.

شريعتي: وصي مي تواند جزء ورثه باشد؟

حاج آقاي حسيني: مي تواند باشد، مي تواند نباشد. الزامي ندارد که وصي من از وارثين من باشد. ولي مورد وثوق باشد. مورد اعتماد باشد.

سؤال دوازدهم؛ خودمان مي توانيم وصيت نامه بنويسيم يا نه؟

جواب: حتماً به يک عالم ديني مراجعه کنيم، عالم ديني که به اين مسائل وارد باشد. يک مسأله ساده نيست. فراوان افرادي مي آيند مي گويند: اگر اجازه بدهيد ده دقيقه بنشينيم يک وصيتي بنويسيم! ده دقيقه اي نيست. من بايد از کل اموال شما خبر داشته باشم. از وارث شما خبر داشته باشم. پس حتماً به يک عالم ديني مراجعه کنيم.

مرحوم آيت الله العظمي گلپايگاني کتابي دارند استفتائات که سؤال و جواب است. مکرر افراد وصيت نامه هاي پدرانشان را خدمت ايشان فرستادند که آقا ما نفهميديم که پدر ما مي خواست چه بگويد؟ شما بخوانيد ببينيم مقصود پدر ما چه بوده است؟ نزد يک عالم نرفته و حالا گرفتاري پيدا شده است.

مرحوم آيت الله العظمي زيرش نوشتند: بسم الله الرحمن الرحيم، ما و اعضاي هيأت استفتائات چند نفره نشستيم، چند روز اين را مطالعه کرديم، ما هم نفهميديم پدر شما چه مي خواهد بگويد؟ با هم صلح کنيد. اما صلح به اين آساني نيست و با هم کنار نمي آيند. بنابراين حتماً به يک عالمي که اشراف کامل داشته باشد، مراجعه کند.

سؤال سيزدهم؛ آيا لازم است که ما وصيت نامه مان را ثبت محضري کنيم يا

ص: 4659

نه؟

جواب: بله، علاوه بر اينکه حتماً بايد شاهد عادل باشد، ولي امروزه که ثبت هست،ثبت محضري کنيم. خدا مرحوم آيت الله بروجردي را رحمت کند. با عظمتي که داشتند وقتي مي خواستند از دنيا بروند، روزهاي قبل فرموده بودند: بگوييد محضري بيايد من وصيت نامه ام را محضري کنم. گفتند: شما اصحاب،ياران و هفتصد شاگرد خوب داريد. گفتند: نه مي خواهم محضري کنم. محضري کردن يعني اينکه آنچه شما نوشتي، امضاي شما اين را تأييد مي کند. ده، بيست هزار تومان هم خرج گواهي امضاء است که امضاي شما را تأييد مي کند و آن امضاء مي ماند. حتماً کساني که اموال قابل توجهي دارند اين کار را انجام بدهند.

سؤال چهاردهم؛ آيا لازم است آنهايي که صغير دارند، فرض کنيد من فرزند دختري دارد که چهار سال سن دارد. آيا لازم است براي اينها قيم تعيين کنم يا نه؟

من وقتي از دنيا بروم، به طور طبيعي و خودکار پدر من قيم فرزندان من مي شود. اگر پدر من در قيد حيات باشد، به طور طبيعي پدر من قيم فرزندان من مي شود. اما اگر من هم پدري ندارم، پدرم از دنيا رفته است. خوب چه کسي سرپرست فرزندان من باشد؟ بايد در خانه يک مجتهد برويد که قيم تعيين کند. يک راه حل آسان دارد. راه حل آسان اين است که من خودم قيم تعيين کنم. بگويم: مادرش قيم شود. من به او اعتماد دارم. يا برادرم، هرکس که صلاح مي دانند بايد به عنوان قيم تعيين کنند.

يکوقت عرض کردم يکي از دوستان ما دهه ي اول محرم بود، گفتم: کجا مي روي؟ گفت: خانه پدرم مي روم. مجلس داريم. هيأت و روضه خواني داريم.

ص: 4660

گفتم: مگر شما نگفتيد که پدر آلزايمر گرفته است؟ ديگر چيزي را تشخيص نمي دهد؟ گفت: چرا. گفتم: اگر فراموشي گرفته ديگر نمي شود در اموالش تصرف کرد. برايش قيم تعيين کرديد؟ گفت: صغير قيم مي خواهد. گفتم: صغير قيم مي خواهد، پيرمرد شصت ساله، هفتاد ساله اگر به کلي فراموشي گرفت هم قيم مي خواهد.

چند شب پيش حرم حضرت معصومه(س) بودم خدمت آيت الله شبيري زنجاني قبل از نماز رسيدم. يک کسي خدمت ايشان آمد گفت: مادر ما به کلي فراموشي گرفته است. گفت: شما قيم او شويد. مادر هشتاد ساله اگر فراموشي گرفت عين صغير مي شود. براي تصرف در اموالش هرکسي تصرف نکند. خيلي قانون مهم و زيبايي است. اگر پدر و مادر شما فراموشي گرفت، هرکسي نيايد در اموالش تصرف کند و هرکاري خواست بکند. کسي که مورد اعتماد و وثوق هست بيايد تصرف کند.

شريعتي: امروز از جزء سيزدهم قرآن کريم صفحه 246 آيات نوراني سوره مبارکه يوسف را تلاوت مي کنيم.

«يا بَنِيَ اذْهَبُوا فَتَحَسَّسُوا مِنْ يُوسُفَ وَ أَخِيهِ وَ لا تَيْأَسُوا مِنْ رَوْحِ اللَّهِ إِنَّهُ لا يَيْأَسُ مِنْ رَوْحِ اللَّهِ إِلَّا الْقَوْمُ الْكافِرُونَ «87» فَلَمَّا دَخَلُوا عَلَيْهِ قالُوا يا أَيُّهَا الْعَزِيزُ مَسَّنا وَ أَهْلَنَا الضُّرُّ وَ جِئْنا بِبِضاعَةٍ مُزْجاةٍ فَأَوْفِ لَنَا الْكَيْلَ وَ تَصَدَّقْ عَلَيْنا إِنَّ اللَّهَ يَجْزِي الْمُتَصَدِّقِينَ «88» قالَ هَلْ عَلِمْتُمْ ما فَعَلْتُمْ بِيُوسُفَ وَ أَخِيهِ إِذْ أَنْتُمْ جاهِلُونَ «89» قالُوا أَ إِنَّكَ لَأَنْتَ يُوسُفُ قالَ أَنَا يُوسُفُ وَ هذا أَخِي قَدْ مَنَّ اللَّهُ عَلَيْنا إِنَّهُ مَنْ يَتَّقِ وَ يَصْبِرْ فَإِنَّ اللَّهَ لا يُضِيعُ أَجْرَ الْمُحْسِنِينَ «90» قالُوا تَاللَّهِ لَقَدْ آثَرَكَ اللَّهُ عَلَيْنا وَ إِنْ كُنَّا لَخاطِئِينَ «91» قالَ لا تَثْرِيبَ

ص: 4661

عَلَيْكُمُ الْيَوْمَ يَغْفِرُ اللَّهُ لَكُمْ وَ هُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِينَ «92» اذْهَبُوا بِقَمِيصِي هذا فَأَلْقُوهُ عَلى وَجْهِ أَبِي يَأْتِ بَصِيراً وَ أْتُونِي بِأَهْلِكُمْ أَجْمَعِينَ «93» وَ لَمَّا فَصَلَتِ الْعِيرُ قالَ أَبُوهُمْ إِنِّي لَأَجِدُ رِيحَ يُوسُفَ لَوْ لا أَنْ تُفَنِّدُونِ «94» قالُوا تَاللَّهِ إِنَّكَ لَفِي ضَلالِكَ الْقَدِيمِ «95»

ترجمه: اى پسرانم! (بار ديگر به مصر) برويد و از يوسف و برادرش جستجو كنيد و از رحمت خداوند مأيوس نشويد، حقّ اين است كه جز گروه كافران، از رحمت خداوندى مأيوس نمى شوند. پس هنگامى كه (مجدداً) بر يوسف وارد شدند، گفتند: اى عزيز! قحطى ما و خاندان ما را فراگرفته و (براى خريد گندم) بهاى اندكى با خود آورده ايم، (اما شما كارى به پول اندك ما نداشته باش) سهم ما را بطور كامل وفا كن و بر ما ببخش، زيرا كه خداوند كريمان و بخشندگان را پاداش مى دهد. (يوسف) گفت: آيا دانستيد با يوسف و برادرش چه كرديد آنگاه كه شما نادان بوديد. گفتند: آيا تو خود (همان) يوسفى؟ گفت: (آرى) من يوسفم و اين برادر من است. به تحقيق خداوند بر ما منت گذاشت. زيرا كه هر كس تقوا و صبر پيشه كند، پس همانا خداوند پاداش نيكوكاران را تباه نمى كند. (برادران) گفتند: به خدا قسم، كه خداوند ترا بر ما برترى داده است و قطعاً ما خطاكار بوده ايم. (يوسف) گفت: امروز بر شما توبيخ و ملامتى نيست، خداوند شما را مى بخشد و او مهربان ترين مهربانان است. (يوسف گفت:) اين پيراهن مرا ببريد و آنرا بر صورت پدرم بيفكنيد (تا) بينا شود و همه كسان خود را نزد من بياوريد. و چون كاروان (از مصر به سوى

ص: 4662

كنعان محل زندگى يعقوب) رهسپار شد، پدرشان گفت: همانا من بوى يوسف را مى يابم، البتّه اگر مرا كم خرد ندانيد. (به او) گفتند: به خدا سوگند تو در گمراهى ديرين خود هستى.

شريعتي: حاج آقاي حسيني پيشنهادات شما را مي شنويم.

حاج آقاي حسيني: چهارده پيشنهاد هست، 1- اول اينکه در وصيت نامه حتماً وصيت به مسائل اخلاقي هم داشته باشيم. بچه ها خيلي تحت تأثير هستند و بعضي بچه ها خيلي پدر و مادر را دوست دارند. مثلاً مي گويد: پدرم وصيت کرده که من فلان کار خير را انجام بدهم، من به احترام پدرم انجام مي دهم. الزامي نيست ولي به خاطر وابستگي عاطفي انجام مي دهند. در مورد نماز بچه ها بنويسيد. در مورد عفاف و حجاب بچه ها بنويسيد. کارهاي خيري که بايد انجام بدهند، محبت و صميميت بينشان، پس پيشنهاد اول اينکه در وصيت نامه ها وصيت به مسائل اخلاقي داشته باشيد.

2- چند نسخه وصيت نامه داشته باشيم، غير از ثبت که گفتيم، چند نسخه دست هرکدام از بچه ها باشد که دم دست باشد و هرکس پيدا نکرد، آن يکي بتواند زود پيدا کند.

3- اگر بخواهيم براي پدري که از دنيا رفته است، مثلاً نماز و روزه قضا داشته است. يا بخواهيم براي حج نايب بگيريم، در اين مسائل حتماً و فقط به دفاتر مراجع تقليد مراجعه کنيد.

در يک سفر حجي من از مدينه به مکه مي رفتيم، آقايي کنار دست من بود. گفتم: حج براي خودتان است؟ گفت: من نايب هستم. من روحاني کاروان بودم. گفتم: خوب حمد و سوره تان را بخوانيد. من خواندم و گفتم: شما بخوانيد. باور کنيد به «اياک نعبد و اياک نستعين» که رسيد

ص: 4663

گفتم: ديگر نمي خواهد باقي اش را بخوانيد. تا اينجا هفت غلط داشت. گفتم: چطور مي خواهي اينها را درست کني؟ گفت: من سالها آمدم. نيابت حج را خودتان به کسي ندهيد. به دفاتر مراجع بسپاريد، نماز هم همينطور که آنها به افراد صالح بدهند.

4- وصيت به کارهايي که موجب زحمت وارث مي شود نکنيد. آقا وقتي مُردم، اول جنازه مرا فلان جا ببريد. بعد فلان جا ببريد. بعد جمع شويد دعاي فلان را بخوانيد. اين بندگان خدا گناه نکردند که وارث شما شدند! وصيت به کارهايي که موجب زحمت راي ورثه است را انجام ندهيد.

5- اگر مرجع تقليد ما اهداي عضو را جايز مي داند اين را بنويسيد که من اجازه مي دهم بحث اهداي عضو انجام شود.

6- صدقه ليلة الدفن يادمان نرود. يعني وصيت کنيم از همان ثلث اموالمان يک صدقه اي براي روزي که از دنيا رفتيم بگذاريم. همه دنبال نماز ليلة الدفن هستند. نماز وحشت، اين مهمتر است. در روايت داريم «ارحموا موتاکم بالصدقه» به مرده ها با صدقه رحم کنيد. صدقه نداريد، نماز بخوانيد. همه دنبال نماز هستند، نماز خرجي ندارد. حتماً يک گوشه بنويسيم از ثلث مالمان صدقه اي را به فقرا پرداخت کنند.

7- آنهايي که فرزند صغير دارند توجه کنند. من دختري دارم چهار ساله است. پسر بچه کوچک و دختر بچه کوچک صغار هستند. حتماً وصيت کنند مخارج روز اول و سوم و هفتم و چيزهايي که هست را بگويند: از ثلث مال بردارند. چرا؟ چون اگر اين را ننويسند خيلي کار سخت مي شود. چون مال صغير است و نمي شود در اين مال تصرف کرد. امشب به هزار نفر اطعام داد!

ص: 4664

با پول چه کسي مي خواهيد اطعام بدهيد؟ با پول صغير، کسي از دنيا رفته و فرزند صغير دارد. شما داري امشب به هزار نفر اطعام مي دهي؟ اين جايز است؟ فرزند صغير نمي تواند رضايت بدهد و معني ندارد. براي اينکه مشکلي نباشد يک گوشه بنويسيد تمام خرج هايي که مي خواهيد بکنيد از ثلث مال انجام بدهيد.

8- اگر خويشاونداني داريم که ارث نمي برند، مثلاً اگر برادر و همسر من هستند، اگر اولاد من هستند ارث من به عمو و پسر عموي من نمي رسد. اينهايي که در طبقات ارث نيستند ولي نيازمند هستند. قرآن در سوره مبارکه بقره آيه 180 مي فرمايد: حتماً يک چيزي هم در ثلث براي اينها وصيت کنيد. ارحامي که وارث ما نيستند به طور طبيعي در طبقه ارث نيستند، يک چيزي براي اينها وصيت کنيد.

9- وصيت کنيم نماز و روزه قضا ولو يقين هم داريم که نماز و روزه قضا نداريم، اما احتياطاً انجام بدهند. شش ماه، يک سال انجام بدهند. در وصيت نامه امام(ره) هم بود.

10- بنويسيم مراسم ترحيم ما در حد متعارف باشد.

11- بعضي براي فرار از ماليات بر ارث مي آيند يک بخشي از اموالشان يا همه اموالشان را به همسرشان يا به يکي از بچه ها مي بخشند، بعدها مکافات دارد. بعدها بچه مي گويند: اين اموال من است و براي شما نيست. ظاهراً بخشيده اما بچه ديگر نمي دهد. اين کار را نکنيد. از ماليات بر ارث نجات پيدا کرديد ولي يک مشکل بزرگتري پيدا مي شود.

12- اميرالمؤمنين در نهج البلاغه فرمودند: «کُن وَصيَّ نفسک» به جاي اينکه بنويسي بعد از مرگ من چه کار مي خواهند براي من بکنند، خودت وصي

ص: 4665

خودت باش. حکمت 254 نهج البلاغه است. «تا که دستت مي رسد کاري بکن» خودت کاري بکن. مي خواهي مسجد بسازي، خيريه بسازي، بيمارستان بسازي، من وصيت کردم بعد از مرگ من، روغن ريخته را نذر امامزاده کردن فايده ندارد. خودت کاري انجام بده.

13- در وصيت نامه بنويسيم رد مظالم عباد، اگر يقين داريم که حتماً جزء ثلث مال و جز بدهي هايي است که گفتيم. اما اگر يقين ندارند احتياطاً بنويسند که يک مبلغي را به عنوان رد مظالم براي من بدهيد.

14- اينکه حتماً نا مرجع تقليد را بنويسيم که طبق نظر او به وصيت ما عمل کنند.

شريعتي: يک بسته احکام پيرامون بحث وصيت بود که خيلي مهم است و به آن احتياج داريم ضمن اينکه گفتند: تمامي مطالب در کتاب وصيت نامه هست. ولي مستلزم اين است که حتماً به يک عالم مراجعه کنيم. دعا بفرماييد و همه آمين بگوييم.

حاج آقاي حسيني: در آستانه ولادت پاره تن رسول الله، امام حسن مجتبي کريم اهل بيت هستيم. خدا را به حق محمد و آل محمد قسم مي دهيم که همه مريض ها لباس عافيت بپوشان، به حق امام مجتبي رفع گرفتاري و پريشاني را از همه گرفتارها بفرما. امر ازدواج و اشتغال و تحصيل جوان هاي ما را بهتر از گذشته مقرر بفرما. دنيا و آخرت ما را از اهل بيت جدا مگردان.

شريعتي: انشاءالله همه شما سلامت و پاينده باشيد و سالهاي سال زير سايه اهل بيت و نبي بزرگوار اسلام و قرآن کريم باشيد. «الحمدلله رب العالمين و صلي الله علي سيدنا محمدٍ و آله الطاهرين»

96-03-23- بيان مهمترين احکام ديني؛ احکام نماز

بسم الله الرحمن الرحيم و صلي الله علي محمد و آله الطاهرين

ص: 4666

و شب قدر که قرآن به سر از تنگدلي *** هي بگويم بعليٍ بعليٍ بعلي

مطلع الفجر شب قدر، سلام تو خوش است *** ادخلوها بسلامٍ ابديٍ ازلي

اولين پرسش ميثاق ازل را تو بپرس *** تا الستانه به مستانه بگوييم بلي

همه قد قامتيان را به تماشا بنشان *** تا مؤذن بدهد مژده خير العملي

اي خوشا امشب و بيداري و الغوث الغوث *** خوش تَرَش خواب تو را ديدن و بيدار دلي

کسي آن سوي حسينيه نشسته است هنوز *** همه رفتند شب قدر تمام است ولي

باز قرآن به سرش دارد و هي مي گويد *** بحسين بن عليٍ بحسين بن علي

شريعتي: سلام مي کنم به همه شما دوستان عزيزم. خانم ها و آقايان، طاعات و عبادات شما قبول باشد. بالاخره رسيد آن روزي که لحظه شماري کرديم و امشب آن شبي است که از هزار ماه برتر است. انشاءالله امشب بهترين ها براي همه شما رقم بخورد. انشاءالله ما را هم فراموش نکنيد. ما هم دعاگوي همه شما هستيم و انشاءالله به برکت اميرالمؤمنين و به برکت اهل بيت آنچه خداوند به خوبان درگاهش مرحمت مي کند به شما هم عنايت کند. حاج آقاي حسيني سلام عليکم و رحمة الله. خيلي خوش آمديد.

حاج آقا حسيني: عرض سلام و ارادت خالصانه خدمت همه بينندگان و شنوندگان راديو قرآن دارم. همينطور که اشاره کرديد امشب شبي استثنايي در زندگي ما است. شب هاي قدر، امشب که شب نوزدهم هست، من چون نمي خواهم از احکام خيلي فاصله بگيرم فقط اشکال کوتاهي مي کنم. بعضي از مسائل را در ذيل احکام خواهم گفت. در روايت هست که صديقه طاهره(س) از

ص: 4667

بعد از ظهر بچه هاي خودش را مي فرمود: استراحت کنيد که شب قدر بيدار باشيد. بنابراين از اين فرصت استثنايي حتماً استفاده کنيد. من تقاضا مي کنم عزيزان در ميان اين دعاهايي که امشب مي خوانند، حتماً از دو عمل غفلت نکنند، يکي زيارت سيدالشهداء(س) و يکي نمازي که دو رکعت است و بعدش هم هفتاد مرتبه ذکر «استغفرالله و اتوب اليه» دارد. آثار و برکات اين نماز عجيب است و من تقاضا مي کنم از آن نماز اميرالمؤمنين هم غفلت نکنند. نماز توبه يا نماز اميرالمؤمنين، اول مفاتيح هست به نام نماز اميرالمؤمنين آمده است. امام صادق(ع) فرمود و شيخ طوسي در تهذيب نقل کردند. فرمودند: کسي که اين نماز را بخواند، بعد از قبله صورتش را از قبله برنمي گرداند مگر اينکه خداوند همه گناهانش را بيامرزد. کسي نااميد نباشد.

اين نماز خيلي ساده است. مثل نماز صبح است، دو تا رکعت است، بعد از هر دو رکعتي سلام مي دهند. با اين تفاوت که در نمازهاي معمولي يک «قل هو الله» مي خوانيم. در اين نماز در هر رکعتي پنجاه «قل هو الله» مي خوانيم. يعني رکعت اول پنجاه «قل هو الله» رکعت دوم هم پنجاه «قل هو الله» مجموعاً دويست «قل هو الله» رکعت اول حمد، پنجاه «قل هو الله» رکعت دوم حمد و پنجاه «قل هو الله» تشهد و سلام و دوباره دو رکعت ديگر. شايد نيم ساعت زمان ببرد. ولي ارزش دارد. انشاءالله اين شب استثنايي را در زندگي قدر بدانيم.

شريعتي: انشاءالله قدر لحظه لحظه باقيمانده ماه مبارک رمضان را بدانيم. از لطف شما صميمانه سپاسگزاريم مخصوصاً در اين مدت که حاج آقاي حسيني از احکام

ص: 4668

براي ما مي گويند و انشاءالله يک بهانه اي باشد براي آشتي و انس بيشتر با احکام و معارفي که از آن غافل شديم.

حاج آقاي حسيني: در جلسه قبل چهارده مسأله در بحث وصيت گفتيم. ادامه آن را با همان شماره مي گوييم که اگر عزيزان سؤالي داشتند، با شماره بپرسند. الآن مسأله 75 را مي گوييم. چون فصل رمضان، فصل آبادي مساجد و جماعت ها هست، خيلي از عزيزان پيشنهاد خوبي داشتند و گفتند: قدري از احکام جماعت و مسجد بگوييد. احکام مساجد زياد است ولي من فشرده سعي مي کنم بگويم.

مسأله 75؛ گاهي براي ما پيش آمده مسجد مي رويم، نماز جماعت، امام جماعت در رکوع است، فکر مي کنيم ما به رکوع امام مي رسيم. مي گوييم: الله اکبر، امام سر از رکوع برمي دارد. چه کار بايد کرد؟ اگر ديده باشيد، افراد در اينطور مواقع مي گويند: اِ... به نماز نرسيديم. شما وقتي تکبير گفتيد، وارد نماز شديد. مگر وقتي سر نماز الله اکبر مي گوييد، مي توانيد راحت نماز را بشکنيد؟ نماز را به هم زدن جايز نيست. الآن شما در خانه نماز مي خوانيد، الله اکبر گفتيد. مي شود بعد از الله اکبر به سادگي نماز را شکست؟ نه! هيچ راهي ندارد. پس اگر به جماعت رفتيم و امام در رکوع است و فکر کرديم به رکوع مي رسيم، الله اکبر گفتيم و امام سر از رکوع برداشت، اجازه نداريم نماز را به هم بزنيم. يک اختيار داريم. اختيار اول اين است که خودمان حمد و سوره را بخوانيم و ادامه بدهيم. اختيار دوم صبر کنيم که امام سجده برود و بلند شود، خود به خود ما متصل هستيم و رکعت اول ما آغاز

ص: 4669

مي شود و جماعت برقرار مي شود. پس يا فرادي ادامه مي دهيم و يا اينکه صبر مي کنيم در رکعت بعد به امام ملحق شويم.

مسأله 76؛ در مساجد اين مبتلا به است ولي نمي دانم چرا باز مورد غفلت قرار مي گيرد. ما حتماً نمي توانيم زودتر از امام افعالي که مي خواهيم را انجام بدهيم. زودتر رکوع برويم، زودتر به سجده برويم. گاهي ائمه جماعات سني از آنها گذشته است، همه جمعيت زودتر بلند شدند. اين کار جايز نيست. يا فرض کنيد امام پيرمردي است، وقتي مي خواهد سجده برود يک مقدار طول مي کشد، همه سجده رفتند. خيلي از اين نماز جماعت هايي که شرکت مي کنم سعي مي کنم صف هاي اول بروم که حرکات امام را مد نظر داشته باشم و مواظب باشم کسي بين من و امام فاصله نباشد که اين را رعايت نکند. عده اي از آقايان مراجع مي فرمايند: کساني که رعايت نمي کنند نمازش درست است، ولي معصيت کرده است. زودتر از امام به رکوع رفتن، زودتر از امام به سجده رفتن، نمازش درست است اما معصيت کرده است. اما عده اي از مراجع مي فرمايند: نمازش درست است ولي جماعتش باطل است. اين جماعت نيست. شما جماعت آمدي، در جماعت بايد با امام هماهنگ باشي. حالا جماعت باطل شد تکليف چيست؟ خيلي سخت است. وقتي جماعت من باطل شد، مثلاً من نماز ظهر امام رفتم. در نماز جماعت حمد و سوره بر عهده امام است. شما که جماعت را خراب کردي، رکعت بعدي حمد و سوره ات را خودت بايد بخواني. اما معمولاً اين کار را نمي کنند و فکر مي کنند نمازشان درست است و خودشان حمد و سوره را نمي خوانند. اين خيلي مشکل است.

ص: 4670

ر بعضي مساجد ديدم که تابلو مي زنند زودتر از امام به رکوع و سجده نرويد، زودتر بلند نشويد. جايز نيست. اين جايز نيست که مسلم است و همه مي گويند. جايز نيست معصيت است. بالاتراز اين يادشان باشد که بعضي مراجع مي فرمايد: اين ديگر جماعت نيست و به فرادي تبديل مي شود. چطور در نماز فرادي خودتان حمد و سوره مي خوانيد، اينجا هم بايد خودت حمد و سوره ات را بخواني. کي مردم اين کار را مي کنند؟

باور کنيد بعضي از جماعت ها وقتي دير مي رسم و امام جماعت هم پيرمرد هم هست و مردم هم رعايت نمي کنند، غالباً اينطور است که من نماز جماعت مي روم ولي دوباره خودم نماز مي خوانم. البته فرمودند: اگر عمداً زودتر از امام به رکوع برود، اما اگر سهواً باشد اشکال ندارد. اگر سهواً سر از سجده برداشت و امام هنوز در سجده بود بايد متابعت کند و برگردد. عزيزان بدانند جماعتي که اينقدر ثواب دارد و زحمت مي کشيد طوري نمي شود که همراهي کنيد.

مسأله 77؛ ما در مسأله احکام گفتن از چند نفر از عزيزان تقاضا کرديم که مواظب ما باشيد. يکوقت ما احکام اشتباه نگوييم. عزيزان محبت مي کنند و مي گويند: شماره 45 را بايد اينطور مي گفتي. اگر کسي مشغول نماز شد ما در مسجد رفتيم و مشغول نماز ظهر شديم. مشغول نماز عصر شديم، يک مرتبه جماعت برپا شد. امام جماعت نيامده بود و ما فرادي را شروع کرديم، حالا امام جماعت آمده است. فرمودند: اگر مشغول نماز سه رکعتي هستي يا چهار رکعتي، اگر به رکوع رکعت سوم نرفتيد و مطمئن نيستيد که اگر بخواهيد اين نماز چهار رکعتي را

ص: 4671

رها کنيد به جماعت مي رسيد. آنقدر نماز جماعت مهم است فرمودند: مستحب است که شما نيت نمازتان را به نماز مستحبي برگردانيد، نماز را دو رکعتي تمام کنيد و به جماعت برسيد. اينقدر نماز جماعت مهم است.

مسأله 78؛ آيا مي شود نماز واجب را به هم زد؟ من يکوقتي در خانه ي آقايي رفتم و در زدم. آمد در را باز کرد گفت: داشتم نماز مي خواندم. گفتم: اي بابا! گفت: نيت را عوض کردم به مستحبي. دو رکعتي سلام دادم که در را براي شما باز کنم. گفتم: عزيز من اين نيت عوض کردن به مستحبي براي جماعت است! يادتان باشد به هيچ وجه براي اين کارها نمي شود نماز واجب را بر هم زد.

مسأله 79؛ خيلي مهم است. خيلي ها هستند، وقتي مسجد مي آيند مي گويند: وقت نداريم نماز ظهر و عصر را با امام بخوانيم. دو نماز را با يک نماز امام مي خوانند. مي خواهند به مغازه و بازار برسند، اين کار خوبي نيست. اين فرادي شدن در بين نماز جايز است يا نيست؟ شما از اول ک براي جماعت مي روي نيتت اين است که در قنوت نمازت را تمام کني، بعد هم نماز عصر را بخواني. اين کار پسنديده اي نيست. شما دو نماز را با يک نماز نمي خواهد بخواني! شما يک نماز را کامل بخوانيد بعد نماز فرادي بخوانيد. اينکه انسان بخواهد فرادي کند، اين فرادي کردن را بعضي مراجع اجازه مي دهند و مي گويند: اشکالي ندارد. اما بعضي مراجع مي فرمايند: اگر از اول شما قصد داشتيد که فرادي بخواني اين جايز نيست. مي خواهي نماز بروي خوب نماز ظهر را با امام جماعت بخوانيد. عصر را هم

ص: 4672

فرادي بخوانيد و برويد. اما اينکه وسط نماز شما در قنوت جدا مي شوي و دوباره رکعت سوم امام خودت را برساني يا نرساني اين کار جايز نيست.

مسأله 80؛ چون ماه رمضان ماه جماعت و عبادت و قرائت قرآن است، يکي از کارهاي بسيار خوبي است که در ماه رمضان خوب است انجام بدهيم اين است که نمازهايمان را اصلاح کنيم. نماز سه مرحله دارد. يکي مستحب است و دو تا واجب است. واجب اول اين است که ما حمد و سوره را درست بخوانيم. زير و زبر را درست بخوانيم. «غيرِ المغضوبِ» صحيح است، «غيرُ المغضوبِ» باطل است. من در سفر حج بودم. در اتوبوس نشسته بوديم از مدينه به مکه برويم. چهارصد کيلومتر راه است، راه طولاني هست. آقايي کنار من نشسته بود. گفت: حمد و سوره را بخوانم؟ گفتم: بخوانيد. ايشان نايب حج هم بودند. ايشان به «اياک نعبد» رسيد گفتم: کافي است. تا اينجا هفت غلط داشت. چطور نيابت حج را به جا آورد؟

الآن آقاياني که اطراف حرم امام رضا مغازه دارند مي دانند چه مي گويم. اگر ديده باشيد اين مغازه دارها بخاطر يک مشتري، بخاطر يک سوهان فروختن پنج زبان بلد است. عربي بلد است. انگليسي بلد است. در حدي که بتواند جنسش را بفروشد. به همين آقا بگو: حمدت را تمرين کن. مي گويد: چقدر سخت است. خدايا نمي شود! براي دو کيلو سوهان پنج زبان ياد گرفتي، ولي براي نمازي که براي خداست مي گويي: امکان ندارد! من خواهش مي کنم در فرصت باقيمانده ماه رمضان اگر جلسه قرآن مي روند يا نماز جماعت مي روند، نزد کسي که حمد و سوره اش خوب

ص: 4673

است، بروند. بگويند: ما مي خواهيم يکبار حمد و سوره بخوانم. چه اشکالي دارد؟ من هروقت ببينم يکي از آقاياني که مطمئن هستم حمد و سوره شان خوب است، مي گويم: اگر زحمتي نيست من حمد و سوره بخوانم!

خدا مرحوم آيت الله العظمي گلپايگاني را رحمت کند. يک مرجعي که در نود سالگي آن همه عظمت علمي و موقعيت علمي و مرجعيت داشت. يک عده قاري خدمت ايشان آمده بودند. يک قاري جواني بود. ايشان فرموده بود: شما اجازه مي دهي من حمد و سوره ام را بخوانم شما ببيني اشکال دارد يا نه؟ چه اشکالي دارد مرجع تقليد حمد و سوره اش را نزد يک قاري بخواند؟ البته ما قصد نداريم در دل عزيزان وسواس ايجاد کنيم.

س زير و زبر را درست بخوانيم. مخارج حروف بايد حتماً درست باشد. تجويد مستحب است. اما مخارج حروف، از همين بسم الله شروع کنيم. «بسم الله الرحمن الرحيم، الحمدلله رب العالمين» (ح) از حلق ادا مي شود. الآن شايد بعضي بگويند: خدا قبول مي کند، قلبت پاک باشد. زبان عربي با فارسي فرق دارد. اگر (ح) را از حلق بگوييم يعني حمد و سپاس براي خداي عالميان، اما اگر بگوييم: «الحمد» معمولي بگوييم، معنايش خوب نيست. معنايش هلاکت و نابودي مي شود. همان خدايي که مي داند منظور ما چيست گفته اينها را رعايت کن. يکوقت کسي نمي تواند، نگران نباشد.

يکوقتي هر کاري کرديم يک کسي مي گفت: «قل فو الله احد» آخر هم درست نشد. سلام نماز مي خواست بدهد، «السلام علينا و علي عباد الله الصالحين» مي گفت: السلام علينا و علي عباد الله الحسين! مي گفتيم: بگو عبادالله، جانم فداي ابا عبدالله الحسين ولي اين آنجا

ص: 4674

نيست. اگر نمي شود کاري نداشته باشيد. ولي اگر مي توانيد بايد اصلاح کنيد. جوان ها مخصوصاً دقت کنند. الآن بچه ها از دوم دبستان ديني دارند. اينها راهنمايي و دبيرستان مي روند، دانشگاه مي روند، ما هيچي نخواستيم شما همين روخواني قرآن را براي ما بخوانيد. حمد و سوره را درست بخوانيد کافي است.

يا مثلاً در «اهدنا الصراط المستقيم» اين صراط را خيلي غصه نخوريد، اگر اين صراط را شما (سين) هم بگوييد اشکالي ندارد. ولي «الله صمد» آنجا بايد (صاد) را درست ادا کنيد. صاد مثل سين است فقط درشت و پرحجم ادا مي شود. سوت ندارد، بخشي از سطح زبان با سقف دهان برخورد مي کند. «غير المغضوب عليهم و الضالين» در مغضوب هم بايد کناره زبان با دندان هاي اطراف تماس داشته باشد. «ط» هم سخت نيست. اين هم صفت انطباق است. منطبق شدن بخشي از سطح زبان با کام دهان. «صراط» در اين «صراط الذين» در فارسي زنبور را نمي گوييد: اين «ذ» است يا «ز» است اما در عربي متفاوت است. در «صراط الذين» تماس نوک زبان با دندان هاي بالا است. خيلي صداي نازک و کم حجم دارد. خواستيم عزيزان بدانند که در نماز سه کار است. در حمد و سوره و تلفظ ها يکي مستحب است و کاري نداريم اما زير و زبر مهم است. در ماه رمضان تصميم بگيريد اين هشت حرف را تمرين کنيد.

خيلي از بيننده ها پيام دادند، الآن بعضي از مردم تصور مي کنند نماز دو حالت دارد. يا ايستاده است يا نشسته است. ديروز در مسجد ديدم آقايي دستش شکسته بود، روي صندلي نشسته بود. گفتم: چرا نشستي؟ گفت: دستم را ببينيد. گفتم: دستت

ص: 4675

شکسته است، پايت که نشکسته است. مي تواني رکوع و سجده بروي. گفت: بله مي توانم. گفتم: خوب چرا روي صندلي نشستي؟ گفت: فکر کردم خدا دو حالت قرار داده است، يا نشسته يا ايستاده! باور يک عده شده که نماز دو حالت دارد، حال داشتي ايستاده بخوان. حال نداشتي نشسته بخوان.

خانم زحمت مي کشد ساعت ها در آشپزخانه سر پا ايستاده است، اما نمازش را نشسته مي خواند. گفتم شاطر نانوايي چند ساعت پاي تنور نشسته بود و يک ساعت با دوچرخه تا مسجد مي رفت، نمازش را نشسته مي خواند. اولاً اگر کسي مي تواند قيام را بايد ايستاده انجام بدهد. ما مقصر هستيم که احکام را براي مردم نگفتيم. شما اگر مي توانيد بايد ايستاده نماز بخوانيد. ولو يک الله اکبر، ايستاده الله اکبر بگو و بعد بنشين. تا هرجا که توانستي ايستاده بخوان. يا نمي تواني ايستاده بخواني، تکيه بده، عصا دست بگير ايستاده بايست. يا روي ميز دست بگذار و ايستاده باش.

خيلي ها مي گويند: ما حمد و سوره را ايستاده مي خوانيم، رکوع هم مي رويم. رکعت اول مشکل نداريم و سجده مي رويم. ديگر نمي توانيم بلند شويم. عيب ندارد شما تا اينجا برو،رکعت اول را درست بخوان، باقي را نتوانستي ديگر نمي تواني. اما نه اينکه از اول نشسته بخواني، خوب نيست. شما که پشت ميز مي نشيني و نماز مي خواني، گيرم دو کف دست هم روي ميز گذاشتي، مواضع سجده را مواضع سبعه مي گويند. هفت گانه، شما از هفت موضعي که بايد روي زمين باشد سه تا گذاشتي. پس اينطور نيست که نماز دو حالت داشته باشد. پس اگر هر مقدار مي توانيد قيام کنيد. رکوع هم برويد، سجده هم برويد. يکوقت کسي

ص: 4676

مي گويد: من اصلاً نمي توانم سجده بروم. زانو خم شود مصيبت است. يا کسي چشمش را عمل کرده است. اينها روي صندلي بنشينند. حمد و سوره را ايستاده بخوانند و براي رکوع و سجده روي صندلي بنشينند.

شريعتي: من فيلم نماز امام خميني را در بيمارستان ديدم که زير بغل هاي حضرت امام را گرفته بودند و حضرت امام با آن کهولت سن نمازشان را مي خواندند.

حاج آقاي حسيني: شما از نور گفتيد و من از ظلمت بگويم. آنوقت ملک سلمان پادشاه عربستان نمازش را نشسته مي خواند و رقص شمشير ايستاده مي کند!! کسي که تمام ثروت مردمش را به ترامپ داد. نمازت به کمرت بخورد!

شريعتي: انشاءالله همه ما از نمازگزاران واقعي باشيم. امروز از جزء هجدهم قرآن کريم آيات ابتدايي سوره مبارکه مؤمنون را تلاوت مي کنيم.

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ ، قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ «1» الَّذِينَ هُمْ فِي صَلاتِهِمْ خاشِعُونَ «2» وَ الَّذِينَ هُمْ عَنِ اللَّغْوِ مُعْرِضُونَ «3» وَ الَّذِينَ هُمْ لِلزَّكاةِ فاعِلُونَ «4» وَ الَّذِينَ هُمْ لِفُرُوجِهِمْ حافِظُونَ «5» إِلَّا عَلى أَزْواجِهِمْ أَوْ ما مَلَكَتْ أَيْمانُهُمْ فَإِنَّهُمْ غَيْرُ مَلُومِينَ «6» فَمَنِ ابْتَغى وَراءَ ذلِكَ فَأُولئِكَ هُمُ العادُونَ «7» وَ الَّذِينَ هُمْ لِأَماناتِهِمْ وَ عَهْدِهِمْ راعُونَ «8» وَ الَّذِينَ هُمْ عَلى صَلَواتِهِمْ يُحافِظُونَ «9» أُولئِكَ هُمُ الْوارِثُونَ «10» الَّذِينَ يَرِثُونَ الْفِرْدَوْسَ هُمْ فِيها خالِدُونَ «11» وَ لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ مِنْ سُلالَةٍ مِنْ طِينٍ «12» ثُمَّ جَعَلْناهُ نُطْفَةً فِي قَرارٍ مَكِينٍ «13» ثُمَّ خَلَقْنَا النُّطْفَةَ عَلَقَةً فَخَلَقْنَا الْعَلَقَةَ مُضْغَةً فَخَلَقْنَا الْمُضْغَةَ عِظاماً فَكَسَوْنَا الْعِظامَ لَحْماً ثُمَّ أَنْشَأْناهُ خَلْقاً آخَرَ فَتَبارَكَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخالِقِينَ «14» ثُمَّ إِنَّكُمْ بَعْدَ ذلِكَ لَمَيِّتُونَ «15» ثُمَّ إِنَّكُمْ يَوْمَ الْقِيامَةِ تُبْعَثُونَ «16» وَ لَقَدْ

ص: 4677

خَلَقْنا فَوْقَكُمْ سَبْعَ طَرائِقَ وَ ما كُنَّا عَنِ الْخَلْقِ غافِلِينَ «17»

ترجمه: به نام خداوند بخشنده مهربان . قطعاً مؤمنان رستگار شدند. همان كسانى كه در نمازشان خشوع دارند. و آنان كه از بيهوده روى گردانند. و همان كسانى كه زكات مى پردازند. و آنان كه دامان خود را (از گناه) حفظ مى كنند. مگر در مورد همسرانشان يا كنيزانى كه به دست آورده اند، پس آنان (در آميزش با اين دو گروه) ملامت نمى شوند. پس هركس فراتر از اين (همسر و كنيز) طلب كند، پس آنانند كه متجاوزند. و (مؤمنان رستگار) كسانى هستند كه امانت ها وپيمان هاى خود را رعايت مى كنند. و آنان بر نمازهاى خود مواظبت دارند. آنان وارثانند. كسانى كه بهشت برين را ارث مى برند و در آن جاودانه خواهند ماند. و همانا ما انسان را از عصاره اى از گِل آفريديم. سپس او را به صورت نطفه در جايگاهى استوار قرار داديم. سپس از نطفه، لخته خونى آفريديم، آن گاه لخته خون را پاره گوشتى ساختيم وپاره گوشت را به صورت استخوان هايى در آورديم، و استخوان ها را با گوشت پوشانديم، سپس آن را آفرينش تازه اى داديم، پس شايسته ى تكريم و تعظيم است خداوندى كه بهترين آفرينندگان است. سپس بدون ترديد بعد از آن (مراحل) مى ميريد. آن گاه شما روز قيامت برانگيخته مى شويد. و همانا ما بالاى سر شما هفت راه (هفت آسمان) آفريديم، و ما از خلق (و جهان هستى) غافل نبوده ايم.

شريعتي: امشب اولين شب از شب هاي قدر است که هميشه منتظرش بوديم و براي رسيدنش لحظه شماري کرديم. براي همه دعا کنيد. حاج آقاي حسيني اشاره قرآني را بفرماييد.

حاج آقاي حسيني: من اول يک احکام

ص: 4678

صلواتي بگويم و بعد اشاره قرآني را بگويم. سؤال کردند اگر کسي در حال نماز صداي صلوات را شنيد، آيا صلوات بفرستد يا چون در نماز است نبايد بگويد؟ فرمودند: مستحب است اگر انسان در نماز، هر جاي نماز نام مکرم نبي اکرم را شنيد صلوات ختم کند.

شب ضربت خوردن اميرالمؤمنين سوره اميرالمؤمنين است. «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ ، قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ «1» الَّذِينَ هُمْ فِي صَلاتِهِمْ خاشِعُونَ «2» وَ الَّذِينَ هُمْ عَنِ اللَّغْوِ مُعْرِضُونَ» فراوان شنيده ايد که اين اولين آياتي بود که اميرالمؤمنين(ع) در دستان پيامبر وقتي از کعبه، فاطمه بنت اسد بيرون آمد و اين ماه پاره در دستشان بود، خوانده شد. هرجا «يا ايها الذين آمنوا» گفته شده است اولين نمادي که مصداق «يا ايها الذين آمنوا» است، اميرالمؤمنين هست. وقتي قرآن ويژگي هاي مؤمنين را بيان مي کند، ارزش دارد و کار سختي نيست و خدا از ما کار سختي نخواسته است. هفده رکعت نماز هفده دقيقه طول مي کشد. يازده ماه آزاد هستي، يک ماه هم وعده ناهار و شام را جا به جا مي کني. حالا ما اين همه آسمان و ريسمان به هم ببافيم که از اين روزه گرفتن فرار کنيم. «صُومُوا تَصِحُّوا» (الدعوات، ص 76) براي سلامتي خودتان خوب است. بزرگواري مثال خوبي مي زد مي گفت: اگر به يک کارمند يک ماه مرخصي ندهند، بگويند: امسال دوازده ماه را بايد بيايي، اين فريادش بلند مي شود. شما هم به معده مرخصي بده! ما غير از ماه رمضان بد غذا مي خوريم. الآن اغلب مردم اضافه وزن دارند. يک مقدار با روزه گرفتن مراعات کنيم.

آنوقت نتيجه مي شود «أُولئِكَ هُمُ الْوارِثُونَ» چه ارثي به اينها

ص: 4679

مي دهند؟ «الَّذِينَ يَرِثُونَ الْفِرْدَوْسَ هُمْ فِيها خالِدُونَ» هدفه رکعت نماز بخوان. يازده ماه براي خودت هستي، يک ماه هم يک مقدار وعده ها را جا به جا کن. آنوقت ما به تو چه مي دهيم؟ «الَّذِينَ يَرِثُونَ الْفِرْدَوْسَ هُمْ فِيها خالِدُونَ» جاودانه خواهيد شد.

شريعتي: براي امشب چه سفارشي داريد؟

حاج آقاي حسيني: مواظب باشيم خيلي زود مي گذرد. از شب هاي قدر بهتر استفاده کنيم. کارهاي متفرقه را کنار بگذاريم. امشب دعاي جوشن کبير بخوانيم. نماز اميرالمؤمنين را بخوانيم. نمازي که هفت «قل هو الله» و هفتاد بار استغفر الله دارد را بخوانيم. زيارت سيدالشهداء جزء اعمال است، حتماً بخوانيم. صد مرتبه «اللهم العن قتلة اميرالمؤمنين» بگوييم. اعلام برائت از دشمنان اهل بيت(عليهم السلام). در اين شب ها حواسمان بيشتر به خودمان باشد.

شريعتي: «الحمدلله رب العالمين و صلي الله علي سيدنا محمدٍ و آله الطاهرين»

96-03-25- بيان مهمترين احکام ديني؛ احکام خانواده

بسم الله الرحمن الرحيم و صلي الله علي محمد و آله الطاهرين

مي روي با فرق خونين پيش بازوي کبود *** شهر بي زهرا که مولا لايق ماندن نبود

با وضو آمد به قصد ليلة الفرقت علي *** ابن ملجم در شب احياء چه قرآني گشود

مسجد کوفه کجا، پشت در کوچه کجا *** ضربت کاري که خوردي يا علي آن ضربه بود

دور محرابت نمي بيند ملائک را مگر؟ *** با چه رويي دارد اين شمشير مي آيد فرود

ساقيا در سجده هم جام شهادت مي زني *** اولين مستي که مي خواني تشهد در سجود

رسم شد شق القمر کردن ميان کوفيان *** از همين شمشير درس آموخت شايد آن عمود

در وداعت با حسين، اشک تو جاري مي شود *** ديده اي گويا از اينجا خيمه ها را غرق

ص: 4680

دود

بين فرزنداني اما اين حسينت را غريب *** مي کشندش با لبان تشنه در بين دو رود

با يتيمان آمدم پشت سراي زينبت *** شير آوردم پدر جان دير آوردم چه سود

شريعتي: سلام مي کنم به همه شما دوستان خوبم، خانم ها و آقايان، بيننده ها و شنونده هاي نازنين مان. طاعات و عبادات شما قبول باشد. ايام شهادت مولي الموحدين اميرالمؤمنين علي(ع) را تسليت مي گويم. در آستانه شب قدر هستيم، انشاءالله به برکت نام و ياد اميرالمؤمنين بهترين ها براي همه شما رقم بخورد. انشاءالله ما را هم فراموش نکنيد. ما هم دعاگوي همه شما هستيم حاج آقاي حسيني سلام عليکم و رحمة الله. خيلي خوش آمديد.

حاج آقا حسيني: عرض سلام و ارادت خالصانه خدمت همه بينندگان و شنوندگان راديو قرآن دارم. شهادت اميرالمؤمنين(ع) را به همه بينندگان عزيز تسليت مي گويم. با شعر کوتاهي عرض ادبي کنم. در زيارت نامه حضرت هست «السلام عليک اول مظلومٍ»

الهي گر سحر گردد مرا اين شام تار امشب *** کنم اين جان شيرين در رهت جانا نثار امشب

الهي مردم از من سير و من هم سيرم از مردم *** نما راحت مرا اين خالق ارض و سماء امشب

در نهج البلاغه هست که اميرالمؤمنين اينطور مي فرمودند: خدايا من از مردم خسته شدند و مردم هم از من خسته شدند. يعني مردم هم تحمل عدالت اميرالمؤمنين را نداشتند.

سپارم با تو يا رب نوگلان باغ زهرا را *** که باشد در جنان از بهرشان در اضطراب امشب

اين براي يک جامعه فاجعه است که شخصيتي مثل اميرالمؤمنين به جايي برسد که هم او از مردم خسته شود و هم مردم از عدل

ص: 4681

او خسته شوند و تحمل نداشته باشند. من از همه عزيزان التماس دارند. به همه مؤمنين و ما دعا کنند و از اين شبي که ليلة القدر است، از اين شب استثنايي انشاءالله خوب استفاده کنند. در جلسه قبل گفتيم، در آستانه شب نوزدهم گفتم همه اعمالي که امشب هست، انشاءالله به هر مقداري که مي توانيم بخوانيم مخصوصاً دو اعمال يادمان نرود يکي نماز اميرالمؤمنين(ع) است که اگر شب نوزدهم هم خوانديم، دوباره باز هم بخوانيم. امام صادق(ع) فرمود: کسي که اين نماز را بخواند، صورتش را از قبله بر نمي گرداند مگر اينکه خداوند تمام گناهانش را بيامرزد. نماز خيلي آسان است ولي با وعده اي که دادند، امشب شب توبه و مناجات است، مثل نماز صبح است، دو تا رکعت است، بعد از هر دو رکعتي سلام مي دهند. با اين تفاوت که در نمازهاي معمولي يک «قل هو الله» مي خوانيم. در اين نماز در هر رکعتي پنجاه «قل هو الله» مي خوانيم. مجموعاً دويست «قل هو الله» مي خوانيم. در مفاتيح هم نوشته نماز اميرالمؤمنين، امشب شب اميرالمؤمنين و نماز اميرالمؤمنين را بخوانيم که نماز توبه هم مي گويند. خيلي وعده مهمي است و کسي نااميد نباشد. انشاءالله امشب اين نماز را بخوانند. آن نمازي هم که معروف است، هفتاد مرتبه استغفرالله و اتوب اليه دارد هم بخوانند. زيارت سيد الشهداء هم فراموش نکنند.

شريعتي: نفحه ديگر بيامد هوش باش! يکي از نفحاتي است که بايد خيلي قدرش را بدانيم و انشاءالله همه دست پر ازاين شب با عظمت بيرون بياييم. حاج آقاي حسيني در اين هفته ها از احکام براي ما مي گويند.

حاج آقاي حسيني: در اين

ص: 4682

جلسات باقيمانده اي که داريم در دو سه بخش بعضي از مسائل را بگويم. يک بخش احکام عبادي ما هست. يک بخش احکام خانواده هست و يک بخش هم احکام معامله و کسب و کار است. آنهايي که خيلي ضروري به نظر مي رسد را بگوييم. در بخش اول احکام عبادي را بخواهيم بگوييم يکي مسأله تقليد است.

مسأله ي 81؛ مسأله تقليد است. بعضي از مردم ما وقتي از آنها مي پرسيم شما مقلد چه کسي هستيد که ما طبق فتواي مرجع تقليد شما پاسخ بدهيم. مي گويند: ما هنوز مرجع تقليد انتخاب نکرديم. مثلاً آقاي 30 ساله، 40 ساله مي گويد: ما هنوز مرجع تقليد انتخاب نکرديم. شما خودتان يا پزشک هستيد يا به پزشک مراجعه مي کنيد، شما يا خودتان مهندسي بلد هستيد يا به مهندس مراجعه مي کنيد، شما يا بايد مجتهد باشد يا از مجتهدي تقليد کنيد. در مسائل ديگر هم همينطور است. شما اگر ناراحتي قلبي داشته باشيد، يا جراح قلب هستيد و خودتان مي دانيد بايد چه کار کنيد. يا به جراح قلب مراجعه مي کنيد. عزيزان توجه داشته باشند در مسأله تقليد بايد از يک مجتهد تقليد کنيم.

نکته دوم اينکه به بعضي مي گوييم: شما مقلد چه کسي هستيد که ما نظر آن مرجع تقليد را براي شما بگوييم؟ مي گويد: من مقلد امام (ره) هستم. مي گوييم: 28 سالگرد ارتحال امام(ره) است. يکوقت مي گوييد: من باقي بر فتواي امام هستم، اين درست است. اما مي گويند: ما مقلد امام هستيم و بعد از امام از امام جدا نشديم. اين درست نيست. مرجع تقليد امام هم که باشد وقتي از دنيا مي روند شما بايد به يک مرجع تقليد زنده رجوع

ص: 4683

کنيد. آنوقت اگر نظر ايشان بود که بر امام باقي باشيد، بله باقي باشيد. اما کسي بگويد: من همچنان باقي بر امام هستم بدون انتخاب يک مرجع تقليدي که در قيد حيات است و زنده هست امکان ندارد. بنابراين عزيزاني که مقلد مراجع ديگر بودند که از دنيا رفتند، حتماً بايد يک مرجع تقليد زنده داشته باشند، اگر مرجع زنده نظرشان اين باشد که مي توانند باقي بمانند اشکالي ندارد. البته اينکه مي گوييم بايد به اجازه مرجع تقليد زنده باقي باشيم، معنايش اين نيست که شما برويد خدمت يک مرجع تقليدي برسيد، بگوييد: شما اجازه مي دهيد ما باقي باشيم؟ نه! همين که شما در نظرتان باشد که الآن مرجع تقليد من اين آقايي است که الآن هست، به رساله ايشان عمل مي کنيد، همين مقدار کافي است.

مسأله 82؛ مي خواهيم يک سيري در رساله داشته باشيم. به همين دليلي که ما در جلساتمان احکام نمي گوييم، حداقل در دهه ي آخر ماه رمضان عزيزان هرجا منبر مي روند براي مردم مسأله بگويند. مردم بخواهند که برايشان مسأله بگويند. يک جوان هيأتي و کاملاً مذهبي متديّن در همين تهران به من گفت: سالها بعد از اينکه من تکليف شدم و غسل بر گردن من بوده است، وقتي غسل مي کردم اول سمت راست و بعد سمت چپ و آخر سر و گردن را مي شستم! يعني جواني که اينقدر مذهبي و متدين است نمي داند که در غسل اول بايد سر وگردن را شست. حالا تکليف نمازهاي من چيست؟ در رساله ها نوشتند، اين آقا اين مدتي که نماز خوانده است، نمازها را بايد دوباره بخواند. البته در روزه فرمودند: اشکالي ندارد. نمازها را بايد

ص: 4684

حتماً بخواند.

مسأله 83؛ باز ديدم سؤال کردند، خانمي نوشته: من سالها بعد از تمام شدن عذر شرعي فکر مي کردم، وقتي غسل مي کنم ديگر نيازي به وضو گرفتن نيست. با همان غسل نماز خواندم. جوابش يک کلمه است که دوباره بايد نمازهايش را بخواند. چون غسل حيض و نفاس، بنابر فتواي مشهور فقها کفايت از وضو نمي کند.

مسأله 84؛ در وضو يک مسأله ساده اي است که از آن غافل هستيم، گاهي وضو را براي خودمان مشکل مي کنيم. يکوقتي عزيزي بود که من در جبهه اين مسأله را مي گفتم، اينقدر خوشش مي آمد که مردم را خبر مي کرد و مي گفت: بياييد يک مسأله جديد شنيديم و بعد هم اين بزرگوار در عمليات مقدماتي والفجر دو چشم خودش را در راه خدا تقديم کرد. الآن پيرمردي است. من يکوقت منزل امام جمعه خرم آباد رفتم. ايشان فرمود: امروز يک مهمان خوبي براي شما آوردم و بعد ديدم همان آقاست و ما سالها او را نديده بوديم. در رساله ها نوشتند: در وضو شستن اول واجب، شستن دوم مستحب، شستن سوم حرام است. شستن اول صورت واجب است، شستن دوم صورت مستحب است. من گاهي به خودم مردم مي گويم: جواب بدهيد. غالب مردم مي گويند: شستن اول صورت زماني تمام مي شود که شما آب بريزيد و وقتي دست بکشيد ديگر شستن تمام مي شود. اين اشتباه است! شستن اول چه زماني تحقق پيا مي کند؟ شما يک مشت آب بريزيد، دو مشت آب بريزيد، دو بار دست بکشيد، تا وقتي شما يقين کنيد تمام صورت را آب گرفته است. فرض کنيد مي گويند: اين ديوار را يکبار رنگ کنيد. ديگر کار ندارند که

ص: 4685

شما چند بار اين رنگ را مي پاشيد و اين وسيله را مي کشيد. از شما مي خواهند يکبار اين ديوار کامل رنگ شود. الآن بعضي فکر مي کنند وقتي دست بکشيد، شستن اول تمام شده است تا وقتي که شما يک مرتبه يقين کنيد تمام صورت شما را آب گرفته است.

مسأله 85؛ براي کساني که سالخورده هستند، خانم ها و آقايان سالخورده اي که يک نگراني اينها با اين مسأله برطرف مي شود. خانم هايي مي گويند: ما نمازهاي واجبمان را با هر زحمتي هست ايستاده مي خوانيم. ولي اگر نمازهاي قضا را نشسته روي صندلي بخوانيم، کافي است؟ اين نمازهاي قضا را خدا قبول مي کند يا نه؟ استفتاء از مرحوم آيت الله العظمي تبريزي (ره) است. کسي که نمازهاي روزانه خود را با سختي زياد ايستاده مي خواند و اميد به تندرستي ندارد. آيا مي تواند نمازهاي قضا را نشسته بخواند؟ جواب: بله مي تواند. بنابراين آقايان و خانم هاي سالخورده اگر ايستاده برايشان مقدور نيست نماز بخوانند، با سختي زياد ايستاده مي خوانند اگر نشسته بخوانند حتماً کفايت از نماز قضا را مي کند.

مسأله 86؛ چون ماه رمضان ماه نماز جماعت است و اهميت نماز جماعت هم معلوم شود، اگر کسي مسجد رفت نماز جماعت بخواند و ديد امام در رکوع است. ذکر هم گفته و الآن بلند مي شود. اگر ما خواستيم برويم به صف آخر متصل شويم و به جماعت برسيم، امام سر از رکوع برداشته است. چه کار کنند؟ فرمودند: هرجاي نماز هستي الله اکبر را بگو و اقتدا کن. البته وقتي راه مي رود ذکر نبايد بگويد.

مسأله 87؛ در جلسه قبل يک مسأله در مورد مخارج حروف گفتم که بايد رعايت کنيم. يک

ص: 4686

عبارتي ديدم خيلي جالب است. اين سؤال و جواب استفتائاتي از مرحوم سيد محمد کاظم طباطبايي يزدي صاحب عروه است. اين کتاب براي عموم هم مفيد است. «سؤال و جواب استفتائات فقيه کبير سيد محمد کاظم طباطبايي يزدي(ره)» کتاب بسيار ارزشمندي است. سؤال کردند: اينهايي که مخارج حروفشان را درست نکردند، جلسه قبل گفتيم که هشت حرف است و کار سختي نيست. سؤال کردند اگر کسي هنوز حمد و سوره اش را درست نکرده باشد، تکليف نمازي که مي خواند چيست؟ فرمودند: دو حالت دارد. يکوقت کلاً عاجز است و نمي تواند بخواند و ديگر توانايي تصحيح نماز را ندارد. جلسه گذشته گفتيم به بعضي وقتي مي گوييم: مخارج حروف را اصلاح کن، مي رود و برمي گردد غلط هايش هشت تا مي شود. اصلاً نمي تواند و کاري نمي شود کرد. اگر مي تواند بايد اصلاح کند ولي اگر نمي تواند همين نمازي که مي خواند صحيح است و خدا از او قبول مي کند. «لا يُكَلِّفُ اللَّهُ نَفْساً إِلَّا وُسْعَها» (بقره/286) ديگر توانايي ندارد ولي اگر امکان يادگيري مخارج حروف را دارد، اولاً ياد گرفتنش واجب است. ثانياً فرمودند: احتياطاً تا مخارج حروفش درست نشده در نماز جماعت شرکت کند. چرا؟ چون در جماعت حمد و سوره را امام مي خواند. نکته سوم اينکه ما نمي خواهيم کسي را بترسانيم. مي خواهيم اهميت مسأله روشن شود که مردم تشويق شوند. فرمودند: اگر آقا مي تواند مخارج حروف را اصلاح کند، اصلاح نکرد. الآن اذان ظهر را گفتند، يا بايد جماعت برود، اگر جماعت نرفت و خواست در خانه بخواند، حق ندارد اول وقت بخواند. چرا؟ براي اينکه اول وقت برود مخارج حروفش را درست کند. الآن اذان ظهر گفتند تا اذان

ص: 4687

مغرب هفت ساعت وقت است، اين چند ساعت را برود مخارج حروف را اصلاح کند. اگر نرفت، صبر کن آخر وقت نماز بخوان! البته نه اينکه بگويند: خوب شد ديگر ما مسأله را متوجه شديم. از اين به بعد همه نمازها را آخر وقت مي خوانيم. وظيفه اين بوده که اول وقت انجام بدهد. مثل کسي که گفتيم اگر غسل به گردنش است و وقت تنگ شد، بايد تيمم کند. اين گناه کرده، معصيت کرده است.

شريعتي: اگر اصلاح نشد نمازهاي قبلي چه مي شود؟

حاج آقاي حسيني: نمازهاي قبلي را هم اگر مي توانسته اصلاح کند و نکرده است، آن هم بايد اعاده کند.

مسأله 88؛ مسأله آخر است که در بخش احکام عبادي عرض مي کنم. شما در نماز جماعت ها که شرکت مي کنيد، وقتي امام جماعت تکبيرة الاحرام را مي گويد، مردم شروع به جماعت مي کند، در حرم هاي معصومين صداي گريه هاي بچه ها و صداي خانم ها مي آيد. مسأله اش را قبلاً گفتيم، خانم محترم هيچ مانعي ندارد شما بچه ات را در آغوش بگير. بچه را بغل کن و نمازت را بخوان. هيچ اشکالي ندارد. در حالات پيامبر خدا هست که وقتي حضرت براي نماز رفتند، يک بچه کوچکي بود خردسال بود، حضرت او را بغل مي کردند. رکوع که مي رفتند زمين مي گذاشتند، دو سجده مي رفتند و دوباره بچه را بغل مي کردند. اشکالي ندارد.

روايتي داريم که پيامبر خدا از کنار خانه حضرت زهرا(س) عبور مي کردند، صداي گريه سيدالشهداء بلند شد. حضرت ايستاد و فرمود: اين بچه را آرام کنيد. ناراحت مي شوم! در نماز کاري کنيم که بچه هاي ما خاطره شيريني از نماز داشته باشند. مخصوصاً در نمازهاي جماعت!

يکوقتي يک

ص: 4688

مادري گفت: حاج آقا شما اين مسأله را که من مي گويم به مردم بگوييد، مشکل حل مي شود. به مادرها بگوييد: وقتي مي خواهيد نماز بخوانيد پاي بچه را به ميزي ببنديد، آنوقت تا آخر نماز نمي تواند تکان بخورد. گفتم: خوب پاي بچه را ببنديم ديگر چه خاطره اي از نماز براي او مي ماند؟ شما او را در آغوش بگير. در همين عروه سيد محمد کاظم طباطبايي هست و همه رساله ها هم نوشتند. نوشتند: حتي اگر بچه ات آرام نمي شود، نشستي داري تشهد مي خواني، بچه را بغل کردي باز هم بچه آرام نشد. هيچ اشکالي ندارد، اين بچه را زير چادر ببر و به او شير بده. اسلامي که اينقدر اهميت قائل است به محبت به کودکان که حتي سر نمازش که معراج مؤمن است، مي گويد: هم بچه را بغل کن و هم شيرش بده. وارد مسأله احکام خانواده شويم.

مسأله 89؛ يکي از مسائلي که گاهي مورد غفلت قرار مي گيرد، اين است که دختر وقتي خواست ازدواج کند، در ازدواج اول مشهور فقها فتوايشان اين است که اجازه پدر لازم است. خدا رحمت کند شهيد آيت الله مطهري(ره) يک کتابي دارند به نام «نظام حقوق زن در اسلام» حتماً عزيزان تهيه کنند و بخوانند به زبان هاي مختلف هم ترجمه شده است. ايشان اين مسأله را آنجا مطرح کرده است. آنجا نوشته: دختر خانم ها، علت اينکه اسلام مي گويد: با پدر مشورت کنيد، البته مي دانيد رضايت خود دختر مقدم است و شرط است. همه عالم هم موافقت کنند ولي خود دختر خانم راضي نباشد فايده ندارد. ولي در کنار اجازه دختر، اجازه پدر هم لازم است. شهيد مطهري آنجا نوشته:

ص: 4689

دختر خانم ها، هنوز صابون اين مردها به تن شما نخورده است. شما روح لطيف داريد، به همه حسن ظن داريد اما نمي دانيد در بين مردها بعضي ها چقدر شارلاتان هستند. همه مردها که خوب نيستند.

الآن چقدر از مشکلات و پرونده ها به خاطر مردهاي ظالم است که با يک خانمي ازدواج کرده و حالا به مشکل خوردند. بنابراين پدر شما سابقه و تجربه دارد و دلسوز شماست. دخترخانم ها و آقا پسرها يادشان باشد که حتماً اذن پدر در ازدواج اول لازم است.

مسأله 90؛ اگر خانمي با شوهرش اختلاف پيدا کرد، بعد از يکي دو ماه، يا چند سال از هم جدا شدند. تا طلاق شرعي اين زن از شوهرش گرفته نشود و بعد هم دوران عده که حدود سه ماه است، نگذرد هيچ کس نمي تواند با اين خانم ازدواج کند. اين مسأله خيلي مهم است. خيلي ها به اين مسأله توجه نکردند، مثلاً خانم هنوز در عده است، عده تمام نشده رفته ازدواج کرده است. آنوقت يک مشکلات سنگيني ايجاد مي شود که قابل اصلاح نيست.

متأسفانه بعضي ها مثلاً از شوهرش قهر کرده، يا مثلاً دو سال است همديگر را نديدند. زماني من در يک مرکز اسلامي بودم، آنجا عقد ازدواج هم مي خوانديم. خانم مي آمد عقد ازدواج بخواند. مي گفتيم: شما شوهر نداري؟ مي گفت: نه، مي گفتيم: ازدواج قبلي نداشتيد؟ مي گفت: داشتم. گفتم: طلاق گرفتي؟ گفت: نه، ولي الآن شش سال است از شوهرم بي خبر هستم! بايد شوهر شما يک جمله بگويد: «زوجتي طالق». اين صيغه طلاق را شوهر شما يا کس ديگري بايد بخواند. اگر اين را نخواند شش سال که هيچ، شصت سال هم باشد اين

ص: 4690

طلاق محسوب نمي شود. عزيزان يادشان باشد صرف طلاق عاطفي که من از شوهرم ناراحت هستم، از شوهرم بدم آمده، اينها طلاق محسوب نمي شود. اگر طلاق شرعي گرفته نشود و دوران عده سپري نشود و بروند ازدواج کنند يک مشکلاتي ايجاد مي شود که ديگر نمي شود جمع کرد.

در طلاق عرض کردم که شرايط طلاق سنگين است. ازدواج آسان، بعد از طلاق رجوع آسان است. ولي خود طلاق سنگين است. بايد دو شاهد عادل باشد، خانم را وقتي مي خواهند طلاق بدهند، خانم نبايد در دوران عذر شرعي باشد. در آن دوران باشد طلاق باطل است.

مسأله 91؛ اگر هم طلاق صورت گرفت. يادمان باشد بعد از طلاق زن و شوهر از هم جدا شدند، ديگر اين خانم با اين آقا ارتباطي ندارد. بعد از طلاق اين آقا ديگر نمي تواند فيلم هايي که از اين خانم داشته را نگاه کند. اين خانم ديگر نامحرم است. عکس و فيلم او را نمي تواند ببيند.

مسأله 92؛ شرايط ضمن عقدي که الآن هست، اصلاً داماد نمي داند اين دوازده بندي که در اين عقدنامه ها هست، چه هست؟ شما بايد بداني چه چيزي را امضاء مي کني. من خواهش مي کنم محضردارها و سر دفتر دارها داماد را متوجه کنند، بخواند و عجله نکند و بداند چه چيزي را امضاء مي کند. مي تواند حتي بندي را امضاء نکند، آنوقت بايد ديد خانم به اين ازدواج راضي مي شود يا نمي شود. هستند دامادهايي که مي گويند: ما اين بند را امضاء نمي کنيم. خانم هم مي گويد: شما امضاء نمي کني من هم راضي به اين ازدواج نيستم. يا بگويد: راضي هستم.

مسأله 93؛ يک جواني خواستگاري مي رود، از فاصله خواستگاري تا روزي

ص: 4691

که عقد بخوانند، فرض کنيد يک ماه طول بکشد. صرف خواستگاري قبل از عقد، محرميت نمي آورد. جوان عزيز اين خانم هنوز براي شما نامحرم است. صيغه محرميت کار خوبي نيست و ما پيشنهاد نمي کنيم. چون صيغه محرميت را گاهي موقت مي خوانند، دائم نمي خوانند و جايي ثبت نمي شود. يکوقت دوباره به هم مي خورد و مشکلات ديگري پيدا مي شود. يادشان باشد که خواستگاري محرميتي نمي آورد.

مسأله 94؛ نا محرم ها طبقه بندي ندارند. در احکام ما با چند نفر از دوستان مشورت کرديم، حاج آقاي وحيد پور، حاج آقاي علوي و حاج آقاي فلاح زاده، تعبير حاج آقاي وحيد پور جالب بود. فرمودند: نامحرم ها طبقه بندي ندارند. يعني خانم محترم الآن پسرعموي شما به شما نامحرم است و بقال محل هم به شما نامحرم است. هيچ تفاوتي ندارد. اين شب ها که يادتان باشد اگر افطار مي دهيد سفره هاي محرم و نامحرم را جدا کنيد. اما در محرم ها يکوقت يک محرميت بين زن و شوهر است، آقا و خانمش که معلوم است. اما يکوقت خواهر و برادر هم به هم محرم هستند، اما محرميت خواهر و برادر محدوديت دارد. مثل زن و شوهر نيست! محرميتي که پدر به فرزند دخترش دارد.

تازگي ديدم جواني که پاي چوبه دار و اعدام از او سؤال کرده بودند: چطور دچار اين گرفتاري سنگين شدي؟ گفته بود: علت آلودگي من اين بود که در خانه به دليل پوشش نامناسبي که خواهر و مادرم مقابل چشم من داشتند اينطور شدم. يک حريمي را بايد نگه داشت. الآن در مسأله ازدواج جوان ها مشکل هست، ازدواجشان به تأخير افتاده است. زمينه هاي گناه هم که فراوان است. بعد هم

ص: 4692

جوان به خانه بيايد، خواهرش را با وضع بدي ببيند و تحريک شود و جاي ديگري برود. معاذ الله!

مسأله 95؛ اين است که يکوقت به استاني رفته بودم، آقايي گفت: من با خانمم زندگي مي کنم، خواهر خانم من با ما زندگي مي کند. اين تحت تکفل من است. خيلي هم مؤمن و متدين بود. از جمله مسائلي که از من پرسيد اين بود که گفت: يک صيغه محرميتي نيست که خواهر زن ما به ما محرم باشد؟ ما اصلاً چيزي به نام صيغه محرميت نداريم. صيغه محرميت براي ازدواج زن و شوهر داريم. اما اينکه من بخواهم با خانم ديگري بدون ازدواج صيغه محرميت بخوانيم، درست نيست. کسي که با خانمي ازدواج کرده ديگر نمي تواند همزمان با خواهرش هم ازدواج کند. مي گويند: صيغه خواهر و برادري بخوانيم. اصلاً نداريم!

شريعتي: هر مسأله اي که گفتند دنيايي از مسائل درونش نهفته است و مي شود در موردش صحبت کرد. منتهي اهم مسائل را مطرح مي کنند که يک بهانه اي شود که دنبالش برويم و با اين احکام آشنا شويم و ياد بگيريم. ياد گرفتن اين احکام براي همه ما واجب و لازم است و خيلي به اين احتياج داريم. امروز از جزء بيستم قرآن کريم صفحه 396، آيات انتهايي سوره مبارکه قصص وآيات ابتدايي سوره مبارکه عنکبوت را تلاوت مي کنيم. چقدر خوب است ثواب تلاوت اين آيات را در شب قدر پيش رو، شبي که به نام اميرالمؤمنين است هديه به روح بلند و آسماني حضرت بکنيم.

«إِنَ الَّذِي فَرَضَ عَلَيْكَ الْقُرْآنَ لَرادُّكَ إِلى مَعادٍ قُلْ رَبِّي أَعْلَمُ مَنْ جاءَ بِالْهُدى وَ مَنْ هُوَ فِي ضَلالٍ مُبِينٍ «85» وَ

ص: 4693

ما كُنْتَ تَرْجُوا أَنْ يُلْقى إِلَيْكَ الْكِتابُ إِلَّا رَحْمَةً مِنْ رَبِّكَ فَلا تَكُونَنَّ ظَهِيراً لِلْكافِرِينَ «86» وَ لا يَصُدُّنَّكَ عَنْ آياتِ اللَّهِ بَعْدَ إِذْ أُنْزِلَتْ إِلَيْكَ وَ ادْعُ إِلى رَبِّكَ وَ لا تَكُونَنَّ مِنَ الْمُشْرِكِينَ «87» وَ لا تَدْعُ مَعَ اللَّهِ إِلهاً آخَرَ لا إِلهَ إِلَّا هُوَ كُلُّ شَيْ ءٍ هالِكٌ إِلَّا وَجْهَهُ لَهُ الْحُكْمُ وَ إِلَيْهِ تُرْجَعُونَ «88»

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ ، الم «1» أَ حَسِبَ النَّاسُ أَنْ يُتْرَكُوا أَنْ يَقُولُوا آمَنَّا وَ هُمْ لا يُفْتَنُونَ «2» وَ لَقَدْ فَتَنَّا الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ فَلَيَعْلَمَنَّ اللَّهُ الَّذِينَ صَدَقُوا وَ لَيَعْلَمَنَّ الْكاذِبِينَ «3» أَمْ حَسِبَ الَّذِينَ يَعْمَلُونَ السَّيِّئاتِ أَنْ يَسْبِقُونا ساءَ ما يَحْكُمُونَ «4» مَنْ كانَ يَرْجُوا لِقاءَ اللَّهِ فَإِنَّ أَجَلَ اللَّهِ لَآتٍ وَ هُوَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ «5» وَ مَنْ جاهَدَ فَإِنَّما يُجاهِدُ لِنَفْسِهِ إِنَّ اللَّهَ لَغَنِيٌّ عَنِ الْعالَمِينَ «6»

ترجمه: همانا آن كس كه قرآن را (بر تو نازل و عمل به آن را) بر تو واجب كرد، قطعاً تو را به وعده گاه (و زادگاهت) باز خواهد گردانيد. بگو: پروردگارم آگاه تر است كه چه كسى هدايت آورده وچه كسى در گمراهى آشكار است. و تو اميد نداشتى كه (اين) كتاب (آسمانى) به تو القا گردد، (و اين نزول نبود،) مگر رحمتى از سوى پروردگارت، پس (به شكرانه ى آن) هرگز پشتيبان كافران مباش. و (به هوش باش) پس از آنكه آيات الهى به سوى تو نازل گرديد، (وسوسه ها و تهديدات كفّار) تو را (از تبليغ و عمل به آن) باز ندارد و (همچنان ديگران را) به سوى پروردگارت دعوت كن و هرگز از مشركان مباش. و (هرگز) معبود ديگرى را با «اللّه» مخوان كه معبودى جز او نيست.

ص: 4694

همه چيز جز وجه او نابود است، حُكم (و حاكميّت، تنها) از آن اوست، و همه به سوى او بازگردانده مى شويد.

به نام خداوند بخشنده ى مهربان. الف، لام، ميم. آيا مردم پنداشتند كه چون گفتند: ايمان آورديم، رها مى شوند و ديگر مورد آزمايش قرار نمى گيرند؟! در حالى كه بدون ترديد كسانى را كه پيش از ايشان بودند آزموديم تا خداوند كسانى را كه راست گفتند معلوم دارد و دروغگويان را (نيز) معلوم نمايد. آيا كسانى كه كارهاى بد انجام مى دهند، پنداشته اند كه بر ما پيشى خواهند گرفت (و از كيفر ما خواهند گريخت)؟ چه بد داورى مى كنند. آن كس كه به ديدار خداوند اميد دارد (مى داند كه) بى شك اجلى كه خداوند تعيين كرده آمدنى است؛ و اوست شنواى دانا. وهركس تلاش كند پس براى خود مى كوشد، زيرا خداوند از جهانيان بى نياز است. و كسانى كه ايمان آورده و كارهاى شايسته انجام داده اند، قطعاً لغزش هاى آنان را مى پوشانيم، و بى شك بهتر از آنچه عمل مى كرده اند پاداششان مى دهيم. و به انسان سفارش كرديم كه به پدر و مادر خود نيكى كند، و اگر آن دو كوشيدند تا چيزى را كه بدان علم ندارى شريك من سازى، از ايشان اطاعت مكن، سرانجامِ شما به سوى من است، پس شما را از (حقيقت) آنچه انجام مى داديد آگاه خواهم ساخت.

شريعتي: انشاءالله در اين شب قدر ظرف وجودي ما را وسيع کند که بتوانيم از برکات امشب نهايت استفاده را داشته باشيم. به ياد همه باشيم، انشاءالله همديگر را فراموش نکنيم. حاج آقاي حسيني اشاره قرآني را بفرماييد.

حاج آقاي حسيني: «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ ، الم

ص: 4695

«1» أَ حَسِبَ النَّاسُ أَنْ يُتْرَكُوا أَنْ يَقُولُوا آمَنَّا وَ هُمْ لا يُفْتَنُونَ» دنيا، دنياي آزمون و ابتلا و امتحان است. انبياء همه در آزمون قرار گرفتند، اولياء در آزمون قرار گرفتند، ائمه، اميرالمؤمنين(ع) بالاترين و سخت ترين آزمون ها در زندگي اميرالمؤمنين بود و براي همه ما هست. روايت داريم در نهج البلاغه هست که اميرالمؤمنين فرمود: کسي نگويد خدايا مرا امتحان نکن. امکان ندارد و سنت الهي است. اگر کسي آزمونش به فقر است، اگر کسي آزمونش به گرفتاري است، از دست دادن عزيزي است، اگر کسي آزمونش به بداخلاقي شوهرش است، آزمونش با بداخلاقي خانمش هست، آزمونش با بداخلاقي اولادش هست، آزمونش با بداخلاقي پدر و مادرش هست، آزمون ثروت هم کمتر از فقر نيست. يادمان باشد «أَ حَسِبَ النَّاسُ أَنْ يُتْرَكُوا أَنْ يَقُولُوا آمَنَّا وَ هُمْ لا يُفْتَنُونَ» بگويند: ايمان آورديم ما آنها را رها مي کنيم؟امتحانشان نمي کنيم؟ «وَ لَقَدْ فَتَنَّا الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ فَلَيَعْلَمَنَّ اللَّهُ الَّذِينَ صَدَقُوا وَ لَيَعْلَمَنَّ الْكاذِبِينَ» خدا همه را امتحان کرده و ما را هم امتحان خواهد کرد.

چون در آستانه شب قدر هستيم آيات بعد اين آيه نوراني است، «وَ وَصَّيْنَا الْإِنْسانَ بِوالِدَيْهِ حُسْنا» (عنکبوت/8) امشب به همه دعا کنيم. به ياد همه باشيم. مخصوصاً به ياد پدرها و مادرها، تا دير نشده من خواهش مي کنم، تا شيطان وسوسه نکرده و پشيمانش نکرده است، آنهايي که توانايي دارند همين الآن يک مبلغي را به عنوان خيرات براي پدر و مادرشان بدهند. اگر امشب فقط شب جمعه بود براي عظمتش کافي بود. اگر فقط يکي از شب هاي ماه رمضان بود براي عظمتش کافي بود، اگر فقط شب قدر بود براي

ص: 4696

عظمتش کافي بود، شب قدر باشد، شب جمعه باشد، شب ماه رمضان باشد، شب شهادت اميرالمؤمنين و شب احياء باشد، چون شيطان وسوسه نکرده پشيمان نشديد، همين الآن براي ارحام و خويشاوندان و نيازمندان و گرفتارها احسان و نيکي داشته باشيم.

نمازي که گفتيم نماز اميرالمؤمنين يا نماز توبه را حتماً امشب بخوانيد. نمازي هم که دو رکعت است و هفت مرتبه «قل هو الله» دارد با هفتاد مرتبه «استغفرالله و أتوب اليه» را هم بخوانيد. خدا را به حق صديقه طاهره قسم مي دهيم به همه ما توفيق استفاده از اين شب با عظمت را عنايت بفرمايد. چون بينندگان خيلي سفارش کردند در اين شب استثنايي دعاي سيد الشهداء را بخوانيم. «بِحَقِّ يس وَالْقُرْآنِ الْحَكيمِ وَ بِحَقِّ طه وَ الْقُرْآنِ الْعَظيمِ يا مَنْ يَقْدِرُ عَلى حَوآئِجِ السّآئِلينَ يا مَنْ يَعْلَمُ ما فِى الضَّميرِ يا مُنَفِّساً عَنِ الْمَكْرُوبينَ يا مُفَرِّجاً عَنِ الْمَغْمُومينَ يا راحِمَ الشَّيْخِ الْكَبيرِ يا رازِقَ الطِّفْلِ الصَّغيرِ يا مَنْ لايَحْتاجُ اِلَى التَّفْسيرِ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ» خدا به حق محمد و آل محمد حوائج همه ملتمسين دعا را برآورده بفرما. همه گرفتاري ها برطرف بفرما. مريض ها لباس عافيت بپوشان. امر ازدواج جوان هاي ما را به خوبي مقدر بفرما.

شريعتي: دعا مي کنم به برکت نام اميرالمؤمنين زيارت نجف اشرف نصيب همه شما شود.

خط نستعليق چشمان تو مولا ماندني است *** زود شد منسوخ رسم الخط و خال کوفيان

«الحمدلله رب العالمين و صلي الله علي سيدنا محمدٍ و آله الطاهرين»

96-03-30- بيان مهمترين احکام ديني؛ احکام تجارت و پاسخ به سؤالات

بسم الله الرحمن الرحيم و صلي الله علي محمد و آله الطاهرين

يا رب از ابر هدايت برسان باراني

پيشتر زان که

ص: 4697

چو گردي ز ميان برخيزم

شريعتي: سلام مي کنم به همه شما دوستان خوبم، خانم ها و آقايان، طاعات و عبادات شما قبول باشد. انشاءالله بهترين ها در اين روزهاي ماه ضيافت الهي براي شما رقم بخورد. حاج آقاي حسيني سلام عليکم و رحمة الله. خيلي خوش آمديد.

حاج آقا حسيني: عرض سلام و ارادت خالصانه خدمت همه بينندگان و شنوندگان راديو قرآن دارم. طاعات و عبادات شما قبول باشد. ماه رمضان ديگر به روزهاي آخر رسيده است. انشاءالله خداي متعال توفيق بندگي را به همه ما عنايت کند.

شريعتي: احکام عبادي و احکام خانواده را اشاره کرديد. احکام مالي و احکام معاملات را امروز براي ما مي گويند.

حاج آقاي حسيني: احکام تجارت، مسأله 96؛ در رساله ها هست فرمودند: «يَجبُ عَلي کُل مَن يُباشِر التِجارة» يکي از واجبات اين است که کسي که مي خواهد دنبال کسب و کار برود، دنبال تجارت برود احکامش را ياد بگيرد. «يَجبُ» واجب است. شما که مي خواهي دنبال کسب و کار بروي، فقها در رساله نوشتند واجب اول اين است که احکامش را ياد بگيريد. چرا؟ براي اينکه بداني معامله صحيح چيست، معامله باطل چيست و از ربا نجات پيدا کني. من خواهش مي کنم برنامه ريزي کنيد، بعد از ماه رمضان کساني که در بازار هستند، قبل از اينکه به کسب و کارشان بروند در يک مسجدي، مدرسه اي جمع شوند، احکام تجارت را ياد بگيرند. قديم ها تجار درس مکاسب مي خواندند. الآن در تهران داريم کسي که کاسب است و مکاسب را درس مي دهد. مکاسب سطح شش و هفت حوزه است. درس خواندن که هيچ اما احکام واجب است. علت اينکه خيلي گرفتار ربا خواري

ص: 4698

مي شوند، معاملات مشکل پيدا مي کند، اين است که احکام را ياد نگرفتيم.

مسأله 97؛ بعضي از معاملات حرام را نام ببريم. بعضي معامله ها باطل است و بعضي معامله ها باطل نيست. بعضي معامله ها هم باطل است و هم کار حرامي صورت گرفته است. بعضي هم متفاوت است. يکي از معاملاتي که حتماً اشکال دارد کم فروشي است. بارها گفتيم در قرآن کريم چند «ويل» داريم. «وَيْلٌ يَوْمَئِذٍ لِلْمُكَذِّبِين » (مرسلات/15) «وَيْلٌ لِلْمُشْرِكِينَ » (فصلت/6) در رديف اينها «وَيْلٌ لِلْمُطَفِّفِين » (مطففين/1) است. کم فروشي حرام است. گرانفروشي بي انصافي است. يک کسي گران مي فروشد و مي گويد: من مي خواهم گران بفروشم. چاره اين است که آدم از کس ديگري مي خرد. ولي کم فروشي قطعاً حرام است. احتکار، در بعضي حالات فرمودند حرام است. گرفتار احتکار نداريم ولي گرفتار کم فروشي هست. ما خودمان را مديون خيلي از انسان ها مي کنيم.

چند روز پيش جنسي خريدم، پرسيدم: چقدر بدهم؟ گفت: يازده هزار تومان، در راه ديدم قيمتش را نوشته ده هزار و پانصد و پنجاه تومان! خوب تو اين مقدار را رُند کردي و يازده هزار تومان گرفتي؟ اين درست است؟ يعني 450 تومان اضافه مي گيري. الآن مشکل زياد است. در نانوايي ها الآن نان 450 گرمي را 650 تومان مي دهند. خوب چه کسي پنجاه تومان پول خُرد دارد. در مترو، در عوارضي. در مترو يکوقت گزارشي ديدم که يک رقم چند ده ميليوني در روز به مشتري بدهکار مي شوند. روزي چند صد هزار مسافر با مترو مي رود. اگر هرکدام را رُند حساب کني، مي داني چقدر مي شود؟ کساني که قانون گذار هستند حواسشان باشد. کاري نکنيم که مردم گرفتار شوند. کاسب ها مخصوصاً مواظب

ص: 4699

باشند مديون نشوند. يکي از چيزهايي که حتماً اشکال دارد کم فروشي است.

مسأله 98؛ يکي غش در معامله است. يعني فريب دادن مشتري در معامله است. حتماً حرام است. يکوقت شما کاري مي کني که اصلاً طرف نمي فهمد. مثلاً شما شير فروش هستي، در ده کيلو شير دويست گرم آب قاطي کني. اين حتماً حرام است. حتماً شما مديون مشتري مي شوي و اگر مشتري متوجه شود حق دارد معامله را بر هم بزند. کار حرام است. معامله باطل نيست. طرف حق دارد وقتي متوجه شد بيايد معامله را بر هم بزند. شما خودت را مديون کردي. مثلاً برنج را به اسم درجه يک مي فروشيم، ولي برنج هاي درجه دو را قاطي مي کنيم به شکلي که هيچکس متوجه نمي شود. گاهي هم معامله باطل است. مثلاً يک چيزي را به اسم طلا بفروشي در حالي که طلا نيست.

مسأله 99؛ از معاملات حرام آلات غنا است. حتماً معامله اش حرام است. غنا در اسلام حرام نيست؟ «إِنَّمَا الْخَمْرُ وَ الْمَيْسِرُ وَ الْأَنْصابُ وَ الْأَزْلامُ رِجْسٌ مِنْ عَمَلِ الشَّيْطانِ فَاجْتَنِبُوهُ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ» (مائده/90) غنا حتماً حرام است. معامله آلات غنا حتماً حرام است و حتماً شما صاحب اين پول نمي شوي. ما اينها را جدي بگيريم. معاملات آلات لهو و لعب قطعاً باطل است.

متأسفانه در جامعه ما زياد است که طرف نشسته دارد با آلات قمار بازي مي کند. مي گوييم: شب ماه رمضان است. مي گويد: حاج آقا اختيار داريد. برد و باخت که نيست. شرط بندي نکرديم! مي خواهيم بازي کنيم. اگر يک چيزي آلات قمار بود، شما برد و باخت داشته باشي يا نداشته باشي، فرقي ندارد. بازي با آلات قمار

ص: 4700

چه با برد و باخت چه بدون برد و باخت حرام است.

مسأله 100؛ خريد و فروش صليب؛ ماه رمضان است، آقاي محترم! خدا رزاق است. «إِنَّ اللَّهَ هُوَ الرَّزَّاقُ ذُو الْقُوَّةِ الْمَتِينُ» (ذاريات/58) خدا مي داند فکر نکنيم که اگر جنس حرام بفروشيم روزي ما از اين در مي آيد. قطعاً روزي به هم مي خورد. آقايي که شما طلا فروش هستي، زرگر هستي، فروختن صليب حتماً باطل است. چه به صورت طلا باشد، چه نقره باشد، حرام است. هم معامله حرام است و هم باطل است. حتي بعضي از مراجع تقليد تذکر دادند. حضرت آيت الله العظمي صافي گلپايگاني هم تذکر دادند که هم حرام است و هم از بين بردن هيأت آن واجب است. يعني شما بايد اين هيأت صليبي را بر هم بزنيد.

مسأله 101؛ طلا براي مردها، من بسيار ديدم آقاياني که زنجير طلا مي اندازند. مي گوييم: آقاي محترم اين زنجير طلا را براي خانمت ببر و گردن او بيانداز. مي گويد: حاج آقا حواسم هست موقع نماز درمي آورم! موقع نماز داشته باشي نمازت باطل است. قبل و بعد نماز هم داشتنش حرام است. طلا براي مرد حرام است. اگر انگشتر طلاي مردانه است يعني به درد خانم نمي خورد يا ساعت طلاي مردانه است، يا زنجير گردنبند طلاي مردانه است، فرمودند: حتماً ساختش حرام است و جايز نيست. فروش آن جايز نيست. ساخت و خريد و فروش آن جايز نيست و حتماً باطل است. پس اگر شما که زرگر هستي، اگر داري انگشتر مي فروشي که انگشتر طلاي مردانه است که فقط به درد آقايان مي خورد، آن کسي که ساخته کار حرام کرده است. آن کسي

ص: 4701

که مي فروشد کار حرام کرده است. آن کسي که مي خرد هم کار حرام کرده است. خريد و فروش و معامله هم باطل است.

مسأله 102؛ مي گويند: طلاي سفيد چه حکمي دارد؟ طلا فرق ندارد، زرد باشد يا سفيد براي مرد حرام است. بله يکوقت طلا نيست، پلاتين است. پلاتين اشکالي ندارد. اگر طلا باشد سفيد باشد يا زرد براي مرد حرام است.

مسأله 103؛ زياد به من گفتند و اگر يادتان باشد اشاره کرديم. در معامله نسيه اگر شما جنسي را نسيه مي خريد، الآن نمي خواهيد پول بدهيد. مثلاً شما از جلوي مغازه اي رد مي شويد، مي گويد: آقا بيا برنج خوب آوردم! مي گويي: پول نياوردم. مي گويد: اشکالي ندارد. بيا ببر هروقت دلت خواست پولش را بده. اين هروقت دلت خواست پولش را بده، اشکال دارد. بايد تاريخش مشخص باشد. آن آقا خواست دوباره به ما فرصت بيشتري بدهد، اشکال ندارد ولي در نسيه تاريخ تحويل پول بايد معين باشد.

مسأله 104؛ اگر شما پول داري و آن آقا کالا ندارد، من دفتر آيت الله العظمي صافي گلپايگاني بودم. ديدم يک آقايي آمد مسأله بپرسد. مي گويد: من رفتم جهيزيه بخرم براي دختر خانمم، ده قلم جنس بود. نه قلم را داشت و معامله کرديم و پول داديم و جنس خريديم و تمام، يک قلم را فرض کنيد يخچال را نداشت. گفتم: اشکالي ندارد! چون يکوقت قيمت ها تغيير مي کند، من پول را به شما مي دهم شما هروقت توانستي يخچال بياور. کي مي آوري؟ معلوم نيست. فردا بياورم يا شش ماه ديگر بياورم معلوم نيست. گفتم: عيب ندارد من پول را به شما مي دهم و شما هروقت داشتي بياور. اين معامله

ص: 4702

حتماً باطل است و بايد زمان معين کند. اگر از بازاري ها بپرسيم: در معامله اي که شما کالا را تحويل نمي دهي، پول را مي گيري، چه شرايطي دارد؟ هفت شرط در رساله نوشتند. الآن اگر از مغازه دارها بپرسيم سه شرط از اين هفت شرط را بدهيد ما به شما جايزه مي دهيم، کسي مي داند يا نه؟

1- يکي اين است که خصوصياتي که جنس با آن تغيير مي کند بايد مشخص باشد. شما مي گوييد: يخچال، چه يخچالي؟ مشخصاتش، مارکش، مدلش، اين خصوصيات بايد مشخص باشد. 2- شما بايد پول را بدهي. قبل از جدا شدن از هم شما بايد حتماً پول را بدهيد. اگر شما پول ندهي، او هم جنس ندارد، اين معامله نيست. 3- زمان تحويل کالا هم بايد مشخص باشد. در همين موردي که گفتم که آمده بود مسأله مي پرسيد، براي همين بود که تاريخ معين نکرده بودند. قيمت ها تغيير کرده بود. با هم اختلاف پيدا کرده بودند و آمده بودند مسأله مي پرسيدند. در حالي که اصل معامله شان اشکال دارد.

مسأله 105؛ الآن در بازار ما اين مسأله خيلي زياد است. الآن هرکسي مثلاً يک زمين دارد، دويست متر، سيصد متر، مي کوبد و مي گويد: مي خواهم يک آپارتمان شش طبقه بسازم، دو سه طبقه را بفروشم و دو سه طبقه هم خودم بنشينم. آقا مي خواهد يک طبقه را بفروشد. شما براي خريد يک طبقه مي روي. شما پول داري؟ مي گويي: نه من همه پول را ندارم. قيمت آپارتمان سيصد ميليون است. ما صد ميليون به شما مي دهيم و صد ميليون هم بعد از شش ماه مي دهيم. صد ميليون هم آخر کار مي دهيم. بسم الله! شما صد ميليون مي دهيد و

ص: 4703

معامله مي کنيد. پيش پرداخت مي کنيد و يک طبقه کامل آپارتمان را خريداري مي کنيد. آپارتماني که هنوز نيست و شما هم پول يک سوم را پرداخت کرديد و دو سوم هنوز نداديد. نسبت به يک سوم معامله درست است اما نسبت به دو سوم چه؟ معامله اي صورت نگرفت. معامله باطل است. باطل است يعني چه؟ يعني مثل رباخواري است؟ نه! باطل است يعني فردا اگر اين آقا بخواهد معامله را بر هم بزند و بگويد: آقا شما که پول ندادي. يکوقت راضي مي شوند و مي گويند: با هم به توافق مي رسيم. ولي اگر با هم اختلاف پيدا کنند و بگويد: شما که پول ندادي و من هم جنس نداشتم، پس معامله باطل است. قرار داد هم بنويسند هيچي به هيچي است! آنوقت در دادگاه ها و اختلافات بعدي خيلي مشکل پيدا مي کنند. شما که مي خواهي آپارتمان بخري، شما پول دو سوم را نمي دهي، آپارتمان هم در خارج موجود نيست، اين معامله اشکال دارد و بعدها به اختلاف کشيده مي شود.

مسأله 106؛ براي خانم ها زياد پيش مي آيد که انگشتر طلايشان شکسته است. مي روند عوض کنند. مي گويند: اين انگشتر شکسته را به شما مي دهم، يک انگشتر سالم مي خواهم بگيرم. اين از نظر فقهي طلا با طلا چون هردو يک جنس است ولو شکسته است، نبايد مقدارشان با هم متفاوت باشد. چون ربا مي شود. چه کار کنيم؟ اين را شما بفروشيد، زرگر هم جداگانه انگشتري که مي خواهيد را به شما بفروشد. اگر جنس يکي بود، طلا با طلا، برنج با برنج، نبايد کم و زياد شود. ده کيلو برنج با ده کيلو برنج، ده کيلو گندم با ده کيلو گندم، ده

ص: 4704

کيلو روغن با ده کيلو روغن، اگر کم و زياد شود ربا است. بعضي ها اداره به آنها برنج خارجي داده که مرغوب نيست. در مغازه مي رود مي گويد: اين ده کيلو برنج را بگير، شما يک کيلو برنج خوب به من بده. شما ده کيلو برنج را با يک کيلو برنج معامله کردي. اين ربا است و خيلي آسان است. اين برنج را جداگانه بفروش و آن برنج را هم جداگانه بخر.

مسأله 107؛ تازگي در استفتائات مرحوم آيت الله سيد محمد کاظم طباطبايي يزدي ديدم، چقدر دقيق است اين سؤال و جواب هايي که مي پرسند. گفتند: اگر کسي به کسي مديون است بايد دينش را بدهد. امروز 25 رمضان است و ما هنوز بدهي هايي که مي توانستيم بدهيم را نداديم. به کسي مديون هستيم. متأسفانه در جامعه ما بعضي نسبت به حق الناس خيلي کوتاهي مي کنند. آقايي مي گفت: ضامن کسي شدم، بيست ميليون ضامن شدم. حالا يک ريال را اين آقا پرداخت نکرده است. اصلاً مفقود الاثر شده است. اين بيست ميليون گردن من افتاده است، تا الآن 35 ميليون تومان با سودش و جريمه ديرکرد دادم. رفتم بانک گفتم: من گناه کردم ضامن شدم. من يک کارمند بازنشسته هستم و 35 ميليون پرداخت کردم. تمام شد؟ حساب کردند و گفتند: شما 55 ميليون ديگر هم بده تمام شود!!! 55 ميليون جريمه ديرکرد و تأخير داشته و گذاشته رفته است. 90 ميليون بدهد براي آدم بي انصافي که بيست ميليون گرفته و رفته است. يعني يک آدمي که ضامن شده هي از روي حقوقش جريمه بردارند. اين بي انصافي بانک ها و بي انصافي آن آقاي وام گيرنده

ص: 4705

است.

باز يک آقاي ديگر پيام داده که ما ضامن کسي شديم. آقا قسط اول و دوم وسوم را نداد. از صندوق قرض الحسنه به ما زنگ زدند که نيامده قسطش را بدهد. زنگ زدم گفتم: سلام، نرفتي قسطت را بدهي؟ گفت: شما؟ گفتم: من ضامن تو هستم. گفت: ضامن چه؟ خودت ضامن هستي برو خودت قسطش را بده! ما را سر پل صراط نگه مي دارند. حق الناس است. روايت داريم کسي شهيد شد به خاطر سه درهم نمي گذاشتند بهشت برود. شهيد همه گناهانش آمرزيده مي شود. ولي حق الناس که آمرزيده نمي شود.

شريعتي: چقدر اين اتفاقات باعث مي شود ما سد راه خير شويم.

حاج آقاي حسيني: تا مي گويي: قرض الحسنه! مي گويند: نگو. ما پشت دستمان را داغ کرديم. فرمودند: اداي دين با تمکن واجب فوري است. اين سؤال استفتائات آيت الله سيد محمد کاظم طباطبايي است. نماز اول وقت نخواند. اول دين و بدهي ات را بده. بعد اين آقا گفته: من يک پولي به دستم رسيده است، ولي اگر بخواهم بدهي را بدهم ديگر نمي توانم کسب و کار کنم. فرمودند: اداي دين با تمکن واجب فوري است. هرچند به دادن تمام ما يملک باشد. هرچه ملک توست بده دين مردم. خانه و ضروريات خانه استثناء است. بخاطر بدهي خانه ي کسي را برنمي دارند. بخاطر بدهي ضروريات خانه کسي را برنمي دارند.

شريعتي: اگر الآن من به شما بدهکار هستم و زمانش رسيده است، اين واجب فوري است.

حاج آقاي حسيني: بله، ولو به فروش تمام ما يملک، يعني ماشينت را بفروش. فقط خانه و ضروريات خانه و قُوت يک شبانه روز. يک شبانه روز خورد و خوراک

ص: 4706

را کنار بگذار، بقيه را بايد بفروشي و بدهي مردم را بدهي. بعد گفته: من مي خواهم يک کسب و تجارتي بکنم. فرمودند: جايز نيست مشغول کسب و تجارت شويد. با پول مردم تجارت مي کنيد. حج مستحبي چطور؟ فرمودند: اما حج مستحبي و زيارت مستحبي، جوازش در صورتي است که دِين مردم از بين نرود. تأخير نيافتد. تو مي خواهي کربلا بروي، پول مردم پيشت است، پول مردم را بده. پول مردم را بدهي مقدم است. پس هرچهد داري بايد براي بدهي مردم بدهي. غير از خانه و ضروريات زندگي و قوت يک شبانه روز.

مسأله 108؛ در مورد صله ارحام اين را خيلي سؤال کردند. مي گويند: ما ارحام و خويشاونداني داريم و برادر و خواهري داريم، وضع اخلاقي شان خوب نيست. رفت و آمدشان طوري است که براي بچه ها اثر منفي مي گذارد. پسر و دختر ما تحت تأثير قرار مي گيرند. با رفت و آمد با اين برادر و خواهر و با اين عمو و عمه، ما يک خانواده مذهبي هستيم. آنها خانواده مذهبي نيستند و بچه هاي ما تأثير پذير هستند. ما چه کنيم؟ فراوان سؤال کردند. مي دانيد صله رحم منحصر به رفت و آمد نيست. اينکه صله ارحام را اينقدر تأکيد کردند، اگر واقعاً مي بينيد رفت و آمد شما ضرر دارد، يکوقت شما مي رويد نصيحت مي کنيد، خود رفت و آمد شما باعث مي شود آنها خلافشان را کم کنند، رفتن شما اثرگذار است. اگر واقعاً مي بينيد تأثير ندارد و تأثير منفي روي ما دارد، فرمودند: صله رحم الزاماً رفت و آمد نيست. حالشان را تلفني بپرسيد. خبر داشته باشيد. مشکلشان را برطرف کنيد. فرمودند: احسان کنيد و چه

ص: 4707

احساني بالاتر از اينکه با نصيحت و موعظه و خيرخواهي امر به معروف کنيد.

مسأله 109؛ چند مسأله متفرقه بگوييم. من بحث مکاسب را نگاه مي کردم، ديدم چقدر جامعه ما غافل است. شنيدن غيبت حرام است. غيبت کردن حرام است و شنيدن غيبت هم حرام است. روايت داريم «السامع شريک المؤتي» کسي که مي شنود شريک غيبت کننده است. شنيدن غيبت حرام است. 2- مرحوم شيخ انصاري و ديگر فقها در رساله هايشان دارند. شيخ انصاري در مکاسب دارد. اگر شما غيبت کسي را شنيدي، اولاً نبايد بگذاري غيبت کند، اما او غيبت کرد. يکي از واجبات ما دفاع از کسي است که از او غيبت شده است. يکي از واجبات ما نماز ظهر و عصر است. يکي از واجبات ما روزه ماه رمضان است. يکي از واجبات ما دفاع از کسي است که از او غيبت شده است. روايت داريم که پيامبر خدا فرمود و شيخ صدوق هم نقل کردند. فرمودند: اگر کسي غيبت کسي را شنيد و از او دفاع کرد، «فَرَدَّهَا عَنْهُ رَدَّ اللَّهُ عَنْهُ أَلْفَ بَابٍ مِنَ الشَّرِّ فِي الدُّنْيَا وَ الاخِرَةِ» خدا هزار در بدي را از او دفع مي کند. اگر دفاع نکرد، غيبت کسي را کردند و ما خنديديم. عين روايت اين است فرمود: «فَإِنْ هُوَ لَمْ يَرُدَّهَا وَ هُوَ قَادِرٌ عَلَي رَدِّهَا كَانَ عَلَيْهِ كَوِزْرِ مَنِ اغْتَابَهُ سَبْعِينَ مَرَّةً» (من لايحضره الفقيه، ج 4، ص 15) شمايي که دفاع نکردي از کسي که غيبت او را کردند، نشستي و فقط گوش کردي، هفتاد برابر گناه تو از او بيشتر است. سؤال کردند: چطور ممکن است؟ ما فقط شنونده بوديم. مرحوم شيخ انصاري

ص: 4708

فرمود: وقتي شما رد نکردي و به او چيزي نگفتي و دفاع نکردي، او جرأت پيدا مي کند براي غيبت هاي ديگر. يعني سکوت شما باعث رواج غيبت است. او يک گناه کرد ولي شما ميدان دادي و خنديدي يا دفاع نکردي. اگر غيبت کسي را کردند و شما شنيدي و دفاع نکردي،شيخ صدوق از پيامبر نقل کرده است. اگر شما غيبت کسي را شنيدي و از کسي که غيبتش را کردند دفاع نکردي، او يک گناه و شما هفتاد گناه کردي. خود غيبت کننده چقدر گناه دارد؟ اگر ما باور داشتيم، روايت داريم فرداي قيامت نامه عمل کسي را دستش مي دهند و مي بيند نه نمازهايش هست، نه روزه هايش هست، نه چهل سفر کربلا و نه پنجاه سفر مشهد درونش است. نه ده سفر مکه هست. نه اعتکاف هست، نه پياده روي اربعين هست، هيچي نيست! مي گويد: خدايا ما فکر کرديم بايگاني تو اشتباه نمي کند. جواب مي آيد: «إِنَّ رَبَّكَ لا يَضِلُ وَ لا يَنْسَي» (جامع الاخبار، ص 147) خدا فراموش نمي کند و خدا اشتباه نمي کند. آن روز يادت هست غيبت فلاني را کردي، تمام حسناتت را منتقل کردي. خدايا اين ظلم است. ما يک کلمه حرف زديم. آن بيچاره هفتاد سال آبرو جمع کرد. گاهي با يک کليپ، يک نفر ديگر از خانه نمي تواند بيرون بيايد. کسي که شصت سال آبرو جمع کرده بود، کليپي از او پخش مي کنند، يک عکسي از او منتشر مي کنند، يک خبري از او پخش مي کنند، از آسمان هفتم به زمين مي افتد. شما زحمت هفتاد ساله او را از بين بردي و خدا هم زحمت هفتاد ساله تو را به او مي دهد.

ص: 4709

ما باور داريم که با غيبت تمام حسنات ما منتقل مي شود؟ تو که غيبت را مي شنوي و مي توانستي يک کاري کني و دفاع نکردي، هفتاد گناه و او يک گناه کرده است. اين يعني عظمت آبروي مؤمن!

حالا چطور بايد دفاع کنيم؟ مرحوم شيخ انصاري مثال زدند. مثلاً مي گويي: فلاني چشمش اينطور است. دماغش اينطور است. پايش اينطور است. شما بگو: اينکه عيب نيست. عيب اين است که معصيت خدا را کرده باشي. اينطور دفاع کن! يا اگر گفت: فلاني تارک الصلاة است. يک توجيهي کن. بگو: تو خبر نداري! مگر تو 24 ساعت با او بودي. شايد نماز خوانده و شما نديدي. طوري از آن آقا دفاع کن، شيخ انصاري فرمود: اگر معصيتي هم انجام داد، بگو: ما معصوم که نيستيم. اينطور بگو! بدتر از آن گناه اين است که او را سرزنش کند. يکي از واجباتي که از آن غافل هستيم همين غيبت است.

مسأله 110؛ گاهي ما مشهد مي رويم و قدم به قدم از ما سؤال مي کنند. مي گويد: آقا من يک نذري کردم. نذر کردم گوسفندي بکشم. اطعام بدهم. تغيير نذر جايز است يا نه؟ نذر کرده بودم شب عيد فطر گوسفندي بکشم، حالا مي خواهم شب عيد فطر اين کار را نکنم. شب عيد غدير اين کار را بکنم. تغيير و تبديل نذر جايز است يا نه؟ جواب اين است که نذر دو حالت دارد. غالباً نذرهايي که مردم انجام مي دهند وقتي مي پرسي: چطور نذر کردي؟ مي گويد: در ذهنم سپردم. چه گفتي؟ به رفيق گفتم: من نذر کردم يک گوسفند بکشم. به خانم گفتم: من نذر کردم يک گوسفند بکشم! اين نذرها

ص: 4710

تا صيغه نذر خوانده نشود، اصلاً تحقق پيدا نکرده قابل تبديل است. نذر شرعي چيست؟ کلمه ي پروردگار و خداوند در آن باشد. مثلاً بگويد: خدايا بر گردن من که اين کار را انجام بدهم. حالا اين را نمي گويد. مي گويد: در ذهنم سپردم. يا قصد و نيت مي کند. اگر شما گفتيد خدايا به گردن من، اين نذر شرعي است و ديگر قابل تغيير نيست. اگر اين صيغه را نخوانديد نذر تحقق پيدا نکرده و قهراً تغييرش هم اشکالي ندارد.

مسأله 111؛ اين هم خيلي مي پرسند و گاهي براي انسان پيش مي آيد. ما يکجايي مهماني رفتيم، حالا بچه ما پتوي اين صاحبخانه را، فرش اين صاحبخانه را نجس کرد. آيا اطلاع دادن به صاحبخانه که اين فرش نجس شد، اين پتو نجس شد، اطلاع به ميزبان لازم است؟ جواب اصلاً لازم نيست. يکوقت يک غذايي را نجس کرديم که مي خواهند بخورند، بايد بگوييم.

شريعتي: مي خواهند در اين خانه نماز بخوانند!

حاج آقاي حسيني: نماز بخوانند. خبر ندارند نجس است اشکال ندارد. فرش نجس شد، شما داري مي روي و او هم خبر ندارد، براي او پاک است. «کل شيء لک طاهر حتي تعلم» همه چيز پاک است تا يقين داشته باشيم. صاحبخانه اصلاً خبر نشد. همين بحثي که حاج آقاي فرحزاد دارند، ما به جاي اينکه اينقدر در طهارت و نجاست حساس باشيم در آبروي مردم حساس باشيم. اگر مي خواهي وسواس داشته باشي در غيبت وسواس داشته باش. در بدهي مردم وسواس داشته باش. در زکات و خمس وسواس داشته باش. من نديدم کسي که بگويد: امسال سه بار خمس مالم را دادم! بيست ميليون خمس مالم را

ص: 4711

دادم، شک کردم دادم يا نه، دوباره دو ماه بعد دادم. اگر وسواس داريد در آبروي مردم احتياط کنيد. نمي دانم اين غيبت است يا نه؟ احتياط کن نگو، شايد غيبت باشد.

مسأله 112؛ اين هم خيلي در جامعه فراوان است. من زياد ديم که طرف لباسش يا دستش به اندازه کمتر از يک بند انگشت خوني است. مي گويي: مواظب باشيد دست شما خوني است بايد آب بکشيد و پاک کنيد. مي گويد: اين کمتر از دو ريالي است. آنچه شما شنيدي که کمتر از يک بند انگشت باشد، نگفتند: خون پاک است. به اندازه يک قطره خون در لباس شما باشد، در دست شما باشد، براي نماز شما اشکال ندارد. ولي خون يک سر سوزنش هم نجس است. من زياد ديدم طرف دستش خوني است و همينطور يک دستمال مي گيرد. مي گويد: حاج آقا يک قطره خون بيشتر نبود. خون جز با آب کرد تطهير نمي شود. با الکل تميز مي شود، ولي پاک نمي شود. پس تفاوت بين نجس بودن خون و اينکه در نماز گفتند اين مقدار اشکال ندارد.

مسأله 113؛ خيلي مي پرسند که آقا شايع شده که ما مسافرت رفتيم و جاي شما خالي خوش گذشت. آقا يک گوشت خرگوشي به ما دادند، آقا گوشت خرگوش خوردنش حرام است. نه حاج آقا حرام نيست. حلال است. والله گوشت خرگوش حرام است. فتواي فقها هست، استنباطي که فقها کردند. گوشت خرگوش، گوشت خرچنگ، گوشت ماهي اگر فلس نداشته باشد، من نمي دانم منشأ اينها کجاست که سراغ آنها برويم که مي گويند: گوشت خرگوش حلال است! حتي گاهي مکروه بودن گوشت خرگوش را بهانه براي خوردن مي کنند. شک نداشته باشيد

ص: 4712

آنچه گفتند: مکروه است گوشت دراز گوش است!

ما 14 مسأله هم در بحث زکات و فطره خواهيم گفت. در کل 130 مسأله مي گوييم. باز من از جنابعالي تشکر مي کنم و از همه عزيزاني که اينجا زحمت مي کشند.

شريعتي: امروز از جزء بيست و پنج قرآن کريم آيات پاياني سوره مبارکه دخان را تلاوت خواهند کرد. انشاءالله لحظه لحظه زندگي ما منور به نور قرآن باشد.

«إِنَ يَوْمَ الْفَصْلِ مِيقاتُهُمْ أَجْمَعِينَ «40» يَوْمَ لا يُغْنِي مَوْلًى عَنْ مَوْلًى شَيْئاً وَ لا هُمْ يُنْصَرُونَ «41» إِلَّا مَنْ رَحِمَ اللَّهُ إِنَّهُ هُوَ الْعَزِيزُ الرَّحِيمُ «42» إِنَّ شَجَرَةَ الزَّقُّومِ «43» طَعامُ الْأَثِيمِ «44» كَالْمُهْلِ يَغْلِي فِي الْبُطُونِ «45» كَغَلْيِ الْحَمِيمِ «46» خُذُوهُ فَاعْتِلُوهُ إِلى سَواءِ الْجَحِيمِ «47» ثُمَّ صُبُّوا فَوْقَ رَأْسِهِ مِنْ عَذابِ الْحَمِيمِ «48» ذُقْ إِنَّكَ أَنْتَ الْعَزِيزُ الْكَرِيمُ «49» إِنَّ هذا ما كُنْتُمْ بِهِ تَمْتَرُونَ «50» إِنَّ الْمُتَّقِينَ فِي مَقامٍ أَمِينٍ «51» فِي جَنَّاتٍ وَ عُيُونٍ «52» يَلْبَسُونَ مِنْ سُندُسٍ وَ إِسْتَبْرَقٍ مُتَقابِلِينَ «53» كَذلِكَ وَ زَوَّجْناهُمْ بِحُورٍ عِينٍ «54» يَدْعُونَ فِيها بِكُلِّ فاكِهَةٍ آمِنِينَ «55» لا يَذُوقُونَ فِيهَا الْمَوْتَ إِلَّا الْمَوْتَةَ الْأُولى وَ وَقاهُمْ عَذابَ الْجَحِيمِ «56» فَضْلًا مِنْ رَبِّكَ ذلِكَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ «57» فَإِنَّما يَسَّرْناهُ بِلِسانِكَ لَعَلَّهُمْ يَتَذَكَّرُونَ «58» فَارْتَقِبْ إِنَّهُمْ مُرْتَقِبُونَ «59»

ترجمه: همانا روز جدا سازى (حقّ از باطل) وعده گاه همه آنهاست. روزى كه هيچ دوستى از دوست خود حمايتى نمى كند و آنان (از هيچ سوى ديگر نيز) يارى نمى شوند. جز كسى كه خداوند او را مورد رحمت قرار دهد، همانا او عزيز و رحيم است. (ميوه) همانا درخت زقّوم، غذاى گناهكاران است. همچون مس آب كرده در شكم آنها مى جوشد.

ص: 4713

همچون جوشش آب داغ. (به مأموران دوزخ گفته مى شود) گنه كار را بگيريد و او را به وسط آتش شعله ور بكشيد. سپس از آب سوزان بر سرش بريزيد. (به او گفته مى شود) بچش كه تو همان هستى كه به گمان خود عزيز و كريم بودى. اين همان است كه همواره در آن ترديد داشتيد. به راستى پرهيزگاران در جايگاهى امن هستند. در ميان باغ ها و (كنار) چشمه سارها. لباس هاى ابريشم نازك و ضخيم مى پوشند در حالى كه در برابر هم (بر تخت ها) جاى گرفته اند. اين گونه (ما پاداش مى دهيم) و آنان را به حورالعين (زنان سيمين تن و فراخ چشم) تزويج مى كنيم. در آن باغ ها هر ميوه را (كه بخواهند) با آسودگى مى طلبند. در بهشت جز مرگ نخستين (كه پشت سر گذاشته اند) مرگى نخواهند چشيد و خداوند آنان را از عذاب سوزان حفظ نموده است. (اينها همه) بخششى است از طرف پروردگارت، اين است همان كاميابى بزرگ. جز اين نيست كه ما قرآن را به زبان تو آسان گردانديم تا شايد متذكّر شوند. پس منتظر باش كه آنان نيز منتظرند. (تو منتظر پيروزى و آنان منتظر سرنوشت شوم خود).

شريعتي: حاج آقاي حسيني اشاره قرآني را بفرماييد.

حاج آقاي حسيني: آيه ي اولي که تلاوت شد «إِنَ يَوْمَ الْفَصْلِ مِيقاتُهُمْ أَجْمَعِينَ» قرآن براي قيامت هفتاد اسم ذکر کرده است. يکي از اسامي قيامت يوم الفصل است. «إِنَ يَوْمَ الْفَصْلِ مِيقاتُهُمْ» روز جدايي خوب ها از بدها است. اين جدايي چطور صورت مي گيرد، اينجا بايد صف هايمان را جدا کنيم تا آنجا صف ها جدا شود. من يک مثال ساده بزنم. الآن من و شما در خيابان، در رفت و آمدمان

ص: 4714

حاضر نيستيم با کسي که به تيپ ما نمي خورد، باشيم. ما صف مان را اينجا از او جدا مي کنيم. يک کسي مثلاً خيلي بي بند و بار است، اگر با او راه برويم مي گويند: اِ اِ... نگاه کن! ما در دنيا صف مان را جدا مي کنيم. هر صفي که اينجا جدا کنيم، آنجا هم جدا مي شود. اينجا اگر صف ها را قاطي کرديم، به اسم دينداري و مسلماني در هر صفي هستيم، در صف رباخواران رفتيم، در صف حرام خوارها رفتيم، در صف قماربازها رفتيم، اگر اينجا صف ها را جدا نکرديم، آنجا هم با همان ها هستيم. اينکه در روايت داريم روز قيامت به شيعيان فاطمه زهرا گفته مي شود: برويد دنبال فاطمه زهرا، حضرت به بهشت مي رود! حتماً همه مي توانند راه بيافتند، کساني که صف را آنجا جدا کرده باشند. روزهاي آخر ماه رمضان مواظب صف بندي ها در دنيا باشيم که آنجا «إِنَ يَوْمَ الْفَصْلِ مِيقاتُهُمْ» آنجا صف بندي ها طبق اينجاست.

شريعتي: اگر نکته اي باقي مانده بفرماييد و بعد دعا کنيد و آمين بگوييم.

حاج آقاي حسيني: يک مسأله به ذهنم آمد عرض کنم. يکوقت ديوار خانه ما نجس مي شود. سقف خانه ما مثلاً نجس شد. خوب نجس باشد. خانم شما براي چه آب مي کشي؟ مي خواهي روي سقف چه کار کني؟ ديوار خانه نجس باشد. زمين خانه نجس باشد. سقف خانه نجس باشد. بعضي ها شيلنگ مي گيرند که خانه را بشويند. دين ما خيلي راحت گرفته است. عزيزان انشاءالله به رساله هم رجوع کنند. هرکس رساله ندارد تهيه کند. آنهايي هم که دارند، بخوانند. روزي ده دقيقه رساله بخوانند. يک ربع قرآن بخوانيد و يک ربع رساله بخوانيد، يقين داشته باشيد

ص: 4715

ثوابش کمتر نيست.

خدا را قسم مي دهيم به حق صديقه طاهره عبادات همه ما را مورد قبول درگاهش قرار بدهد. در باقيمانده ماه رمضان به ما توفيق عبادت و بندگي عنايت بفرمايد. يک دعايي هست که در دهه ي آخر ماه رمضان مي خواندند. «أَعُوذُ بِجَلَالِ وَجْهِكَ الْكَرِيمِ» پناه مي برم به وجه کرم خدا، خدا کريم است. مگر مي شود ما را نيامرزيده باشد. «أَعُوذُ بِجَلَالِ وَجْهِكَ الْكَرِيمِ أَنْ يَنْقَضِىَ عَنِّى شَهْرُ رَمَضَانَ» ماه رمضان بگذرد، «أَوْ يَطْلُعَ الْفَجْرُ» (كافى،ج4،ص160) امشب من به صبح برسد و هنوز ما آمرزيده نشده باشيم. خدايا به حق صديقه طاهره همه ما را ببخش و بيامرز.

شريعتي: «الحمدلله رب العالمين و صلي الله علي سيدنا محمدٍ و آله الطاهرين»

96-04-01- بيان مهمترين احکام ديني؛ احکام زکات فطره

بسم الله الرحمن الرحيم و صلي الله علي محمد و آله الطاهرين

شريعتي: سلام مي کنم به همه شما دوستان خوبم، خانم ها و آقايان، بيننده ها و شنونده هاي نازنين مان، انشاءالله هرجا هستيد باغ ايمانتان آباد باشد. در روزهاي پاياني ماه مبارک رمضان داريم با هم لقمه لقمه نخوردن و جرعه جرعه ننوشيدن و بال بال آسماني شدن را تجربه مي کنيم. «اللَّهُمَّ لا تَجْعَلْهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنْ صِيَامِنَا إِيَّاهُ فَإِنْ جَعَلْتَهُ فَاجْعَلْنِي مَرْحُوما وَ لا تَجْعَلْنِي مَحْرُوما» بهترين ها نصيب شما شود. حاج آقاي حسيني سلام عليکم و رحمة الله. خيلي خوش آمديد.

حاج آقا حسيني: عرض سلام و ارادت خالصانه خدمت همه بينندگان و شنوندگان راديو قرآن دارم. اميدواريم طاعات و عبادات شان مورد قبول درگاه الهي قرار گرفته باشد. با بخش احکام در خدمت عزيزان هستيم.

شريعتي: در سير بيان احکام با توجه به اينکه در آستانه عيد سعيد فطر هستيم، امروز بحث زکات فطره را

ص: 4716

داشته باشيم.

حاج آقاي حسيني: در حديث امام صادق(ع) هست که در دهه ي آخر ماه رمضان اين دعا خوانده شود. «أَعُوذُ بِجَلالِ وَجْهِكَ الْكَرِيمِ أَنْ يَنْقَضِيَ عَنِّي شَهْرُ رَمَضَانَ أَوْ يَطْلُعَ الْفَجْرُ مِنْ لَيْلَتِي هَذِهِ وَ لَكَ قِبَلِي ذَنْبٌ أَوْ تَبِعَةٌ تُعَذِّبُنِي عَلَيْهِ» يعني خدايا پناه مي برم به «جلال وجهک الکريم» آن بزرگواري و لطف و کرمي که ما از شما سراغ داريم و به ما وعده دادي، پناه مي برم که اين ماه رمضان تمام شود، يا نه همين امشب من به صبح برسد و من هنوز آمرزيده نشده باشم. پناه مي برم به کرامت و بزرگواري تو، در روايت داريم که خداوند در هر روز ماه رمضان چه مقداري را مي آمرزد و بعد در شب و روز جمعه در هر ساعت و در آخر ماه رمضان به اندازه اي که در تمام ماه رمضان آمرزيده در پايان ماه رمضان مي آمرزد. حتماً ما انشاءالله يکي از اين آمرزيدگان خواهيم بود.

من فراز کوتاهي از دعاي 45 صحيفه سجاديه امام سجاد را بخوانم. دعاي زيبايي است. فرازي است که حضرت وقتي مي خواهد وداع کند، «فَنَحْنُ مُوَدّعُوهُ» ما با اين ماه وداع مي کنيم «وِدَاعَ مَنْ عَزّ فِرَاقُهُ عَلَيْنَا، وَ غَمّنَا وَ أَوْحَشَنَا انْصِرَافُهُ عَنّا» وداع کسي که جدايي با ماه رمضان براي او سخت است. جدايي با ماه رمضان ما را به غم و غصه انداخته است. به وحشت افتاديم از جدايي با ماه رمضان. اينکه انسان چه درکي از ماه رمضان دارد که اينطور با ماه رمضان وداع مي کند. حضرت عرض «واجبر مصيبتنا بشهرنا» تو جبران کن اين مصيبتي که به ما رسيده و داريم اين ماه را

ص: 4717

از دست مي دهيم. «و بارک لنا في يوم عيدنا و فطرنا» خيلي دعاي زيبايي است. ما دو سلام داريم، يک سلام آمدن و يک سلام وداع، «السَّلاَمُ عَلَيْكَ يَ_ا أكْرَمَ مَصْحُ_وب مِنَ الأوْقَاتِ، السَّلاَمُ عَلَيْكَ مِنْ شَهْر قَرُبَتْ فِيهِ الآمالُ وَنُشِرَتْ فِيهِ الأَعْمَال» يک وداع بسيار جانسوزي است که فقط درک امام سجاد را مي خواهد.

مرحوم آيت الله ملکي تبريزي در مراقبات، مي نويسند يکي از کارهاي مهم اين است که آدم آخر ماه رمضان که مي شود به حساب خودش برسد. چه کار کرد و عهد ببندد که خوبي ها را بعد از ماه رمضان ادامه بدهد. ببينيد چقدر مساجد آباد است و چقدر تلاوت قرآن فراوان است. چقدر آرامش هست و گناهان کم مي شود. در ماه رمضان مراجعه به دادگاه ها کم مي شود. اين محبت و صفا و صميميت و اين جماعت ها، اين نمازها و تلاوت قرآن ها، صدقات، دستگيري از فقرا و نيازمندان، انشاءالله اين سنت هاي حسنه را ادامه بدهيم.

در آستانه عيد فطر هستيم، احکام زکات فطره را بگويم. اگر فرصت شد به احکام ديگر هم اشاره مي کنم.

مسأله اول؛ زکات فطره بر چه کساني واجب است؟ چه زماني واجب است و مقدارش چقدر است؟

بر خود انسان و کساني که نان خور ما هستند، يعني خرجي شان با ما هست. من، خانم من، بچه هاي من، اگر پدر و مادر من خرجي شان با من هست، هرکسي که نان خور من حساب مي شود و خرجي اش با من است، زکات فطره اش بر من واجب است. ممکن است کساني ديگر هم باشند که من پذيرفتم خرجي آنها را بدهم و آنها نان خور من حساب مي شوند. زکات فطره اينها

ص: 4718

بر من واجب است.

مسأله دوم؛ مقدار زکات فطره چقدر است؟ براي هر نفر سه کيلو است. حالا گندم، برنج، خرما فرقي ندارد. خيلي سؤال مي کنند که قوت غالب ما برنج است، برنج مي خوريم. اشکالي ندارد گندم بدهيم؟ نه خيلي خوب است برنج را حساب کنيد ولي مانعي ندارد اگر گندم بدهيد. مثلاً اگر يک خانواده پنج نفره هستيم، پدر و مادر و سه اولاد، پنج تا سه کيلو، پانزده کيلو گندم، برنج يا خرما بدهند.

مسأله سوم؛ آيا اينجا مي شود پولش را داد يا نه؟ در بحث کفاره نمي شود پول داد ولي اينجا مي شود پول داد. در زکات فطره هم مي شود پانزده کيلو گندم داد، يا پانزده کيلو برنج يا خرما به فقير بدهيم يا پولش را بدهيم. اين روزها اعلام مي کنند که گندم کيلويي چند است. مي توانيد پول بدهيد يا خود گندم را بدهيد. پس در کفارات گفتيم بايد خود گندم يا برنج يا ماکاروني را بدهيد، ولي در زکات فطره مي توانيد پولش را بدهيد.

مسأله چهارم؛ به چه کسي بدهيم؟ به فقير بايد بدهيم. گاهي مي گوييم: فقير، فقير شرعي فکر مي کنند فقير کسي است که رو به قبله خوابيده باشد. فقير کسي است که هشتش گرو نه است. دخل و خرجش با هم نمي خواند. چرا ندارد؟ يکوقت ناتوان است و نمي تواند کار کند. يا کار مناسبي نيست. نه اينکه کار دارد و تنبلي مي کند.

مسأله پنجم؛ چه کسي مقدم در زکات فطره است؟ چه کساني اولويت دارند؟ قطعاً ارحام اولويت دارند. خويشاوندان که مي گوييم فقط واجب النفقه نباشند. پدر و مادر و همسر و فرزندان واجب النفقه هستند. هزينه پدر و مادر

ص: 4719

و همسر و فرزندان من، که مقدم بر همه همسر من است، اگر من هزينه همسرم را دادم و مي توانم و اضافه دارم، حتي فرزندانم هم اگر ازدواج کرده باشند، واجب النفقه من هستند و نفقه اينها بر من لازم است.

ما يک واجب داريم، يک مستحب داريم. شما وقتي مسجد رفتيد و نماز ظهر و عصر خوانديد، نماز واجب است. نافله بخواني مستحب است. واجب را از مستحب اشتباه نکنيد. يک واجب داريم و يک مستحب داريم. نفقه واجب شما جزء واجبات است. يعني همينطور که نماز خواندي، اگر پدر و مادرت نياز مالي دارند، شما مي تواني نياز مالي اش را برطرف کني، هزينه خودت و خانمت را بدهي. پدر و مادرت، پدر بزرگ و مادربزرگت، فرزندت، نوه تو، نياز مالي دارند، واجب النفقه تو هستند. اينها غير از بحث زکات است. زکات فطره به اينها ربطي ندارد. تو بايد نفقه اينها را تأمين مي کردي. مخصوصاً خانم ها يادشان باشد! گاهي به خانم ها ارثي رسيده است. هيچ نيازي هم ندارد و نفقه اش بر عهده شوهرش است. شما مي بيني دختر گرفتاري مالي دارد. پسرت گرفتاري مالي دارد. مشکل مالي دارد. اين ارث ها را در صندوق پس انداز نگذار! اينها واجب النفقه تو هستند. مثل نماز بر شما واجب است. اين واجبات مالي ما است.

گفتيم: امام(ره) در تحرير الوسيله وقتي اين چهار دسته را ذکر مي کنند، مي فرمايند: همسر، پدر و مادر، اولاد، مورد چهارم هم اينکه اگر شما يک پرنده يا کبوتري را در خانه حبس کردي، يک قناري، يک مرغ و خروس، آزادش کن برود «وَ ما مِنْ دَابَّةٍ فِي الْأَرْضِ إِلَّا عَلَى اللَّهِ رِزْقُها» (هود/6)

ص: 4720

اين کبوتر را رها کن، خدا روزي اش را مي رساند. شما که او را حبس کردي، دين خيلي لطيف است. اين پرنده هم واجب النفقه تو مي شود. بايد خورد و خوراکش را بدهي. يا آزادش کن برود. ديني که مي گويد: کبوتر در خانه ات واجب النفقه توست، مرغ و خروست واجب النفقه توست، آنوقت اين دين راضي است که پسر من، نوه من، پدر و مادر من، همسر من، گرفتاري مالي داشته باشند و من وظيفه نداشته باشم. اگر خانم ها پولي دارند، درآمدي دارند، حقوق دارند و بازنشستگي مي گيرند، ارثي به آنها رسيده است، پدر و مادرهايشان نياز دارند و گرفتار هستند، واجب النفقه هستند. شما نفقه ات بر عهده شوهرت است. يا شوهرت از دنيا رفته است، خوب هرچه از خرج خودت اضافه آمد، اينها واجب النفقه مي شوند. بايد به آنها کمک کني.

پس سؤال اين است که آيا زکات فطره را به واجب النفقه مي توانيم بدهيم؟ نه! بايد واجب النفقه را تأمين مي کردي ولي به ارحام غير از واجب النفقه مي شود داد. برادر، خواهر، عمو، عمه، دايي، خاله، برادرزاده ها، خاله زاده ها، عموزاده ها، اگر فقير است، اگر هرکدام از اينهايي که گفتيم، مسکن نداشته باشند مي تواني زکات فطره به آنها بدهي. خوراکش، پوشاکش، لوازم زندگي، يخچال، فرش، پنکه، بايد بدهي. کسي ورشکست شده و بدهي دارد، بدهي مالي اش را بدهي. حتي مي تواني براي تهيه مرکبش به او زکات فطره بدهي. اگر خوراک و پوشاک ندارد. لوازم زندگي ندارد، گرمايش و سرمايش ندارد فقير است. حتماً نبايد نان شب باشد، هرکدام از اينها باشد فقير است.

يکوقت مي گويد: کسي در ارحام من نيازمند نيست. هيچکسي نيازمند نيست، اگر

ص: 4721

همه وضعشان خوب است، نماز عيد فطر که مي رويد معمولاً در مساجد زکات فطره جمع مي کنند. صندوق کميته امداد هست، به آنها بپردازيد.

مسأله ششم؛ کساني که خودشان فقير هستند، بر فقير زکات فطره واجب است؟ نه واجب نيست.

مسأله هفتم؛ اگر نان خور در شهر ديگري بود، فرزند من در يک شهر ديگري دانشجو است و درس مي خواند. يا سرباز است و در شهر ديگري است. اينها نان خور من حساب مي شوند يا نه؟ بله. اينجا باشند يا جاي ديگر باشند. کوچک باشند يا بزرگ باشند، حتي اگر غروب شب عيد فطر خدا به کسي اولاد بدهد، خدا را به حق صديقه طاهره قسم مي دهيم همه کساني که آرزوي اولاد دارند، خداوند به آنها فرزند صالح عنايت بفرمايد. اگر خدا به کسي شب عيد فطر فرزندي عنايت کرد، بايد زکات فطره اين را هم بايد حساب کنند.

مسأله هشتم؛ اگر قبل از غروب شب عيد فطر مهمان خانه ما آمد، فرمودند: زکات فطره اين مهمان با شما هست. مثلاً پنج نفر مهمان داشته باشي، پنج تا سه کيلو بايد گندم بدهي. البته بعضي ها گفتند که به شرط اينکه نان خور او هم حساب شوند. اگر بعد از افطار مهمان بيايد، زکات فطره بر عهده خودشان است.

مسأله نهم؛ اين را خيلي بايد مواظب باشيم چون متأسفانه گاهي مورد غفلت قرار مي گيرد. الآن بنده که سيد هستم زکات فطره را به همه مي توانم بدهم. به سيد يا غير سيد مي توانم بدهم. اما شما که سيد نيستي فقط مي تواني به غير سيدها بدهي. عزيزاني که زکات فطره جمع مي کنند، مي گويند: زکات فطره سادات، زکات فطره غير

ص: 4722

سادات! اگر شما سادات هستي به هر کسي مي خواهي بده. آزاد هستي! اما اگر سادات نيستي مواظب باشيد به سادات زکات فطره ندهيد. البته در صدقات مستحبي اينطور نيست. يعني نگوييد: صدقه خواستيم بدهيم مواظب باشيم به سيد ندهيم. در صدقه فقير که روزانه صدقات مستحبي مي دهيم، اينها اشکال ندارد به سيد فقير بدهيم.

مسأله دهم؛ اين فقيري که گفتيم، بايد عادل باشد؟ نه، فقط گفتند: فسق علني از او نديده باشيم. مثلاً طرف فقير بوده و مي توانست روزه بگيرد و اما اين ماه رمضان را علني در خيابان آمده و سيگار کشيده است يا روزه خواري کرده است. اين فسق علني دارد. پس عدالت به اين معنا که فسق و گناه علني انجام نداده باشد.

مسأله يازدهم؛ اينکه کسي بگويد: من فقير هستم کافي نيست. اگر يقين داري فقير است به او بدهيد و الا صرف اينکه بگويد: فقير هستم، کافي نيست.

مسأله دوازدهم؛ چه وقت زکات فطره را بپردازيم؟ از شب عيد فطر زکات فطره بر ما واجب مي شود. ما دو دسته هستيم يا مي خواهيم نماز عيد فطر برويم که خيلي ها الحمدلله مي روند. اگر الآن سؤال کنند يک کسي بوده که تا روز 27 ماه رمضان روزه نگرفته است، روز 28 روزه بگيرد يا نگيرد؟ بگيرد، اشکالي ندارد. در خانه خدا باز است. اصلاً روزه نگرفت، حالا مي خواهد روز عيد فطر نماز عيد بيايد، بيايد يا نيايد؟ چرا نيايد؟ «اللهم اهل الکبرياء و العظمه و اهل الجود و الجبروت و اهل العفو و الرحمة و اهل التقوي و المغفره» خداوند اهل تقوا و مغفرت است. بگذار بيايد! شايد اين صف جماعت و نماز

ص: 4723

با شکوه عيد فطر دل اين را تکان بدهد. ما نمي دانيم! شايد همين «و اهل الجود و الجبروت و اهل العفو و الرحمة و اهل التقوي و المغفره» را شنيد دلش شکست و اشکش جاري شد.

در دعاي نماز عيد فرازي است که خيلي عجيب است، انسان بايد در اين ماه رمضان به کجا رسيده باشد که از خدا بخواهد «ادخلني في کل خيرٍ ادخلت فيه محمد و آل محمد» در تمام خيراتي که محمد وآل محمد داخل شدند، ما را داخل کن. «اخرجني من کل سوء» از هر بدي که محمد و آل محمد را دور هستند ما را دور کن.

الآن ما اصلاً روزه نگرفتيم، عيب ندارد. زکات فطره را بدهيم. کسي اصلاً روزه نگرفته، حتماً بايد زکات فطره را بپردازد. زکات فطره ربطي به نماز عيد فطر هم ندارد. يک واجب جدايي است. البته در روايات داريم که آنهايي که روزه گرفتند، شرط قبولي روزه هست و فرمودند: ضامن سلامتي انسان است. پس اگر کسي خواست نماز عيد غطر را بخواند، قبل از نماز عيد فطر، يا زکات فطره را بپردازد، يا عجله نکند. بنا شد به ارحام بدهيم، اين مبلغ زکات فطره را کنار بگذارد. پانزده هزار تومان در يک طرف جيبت بگذار و ديگر در آن تصرف نکن. نماز عيد را بخوان هروقت رفتي به ارحام و خويشاوندانت برسان. پس اينکه گفتند: قبل از نماز عيد بايد پرداخت کرد، بله، يا به دست فقير برسانيم يا کنار بگذاريم که در آن تصرفي نکنيم.

يادم هست يکوقت يکي از عزيزان مي گفت: ايران نبودم. براي زکات فطره بايد يورو پرداخت مي کردم، کنار

ص: 4724

گذاشته بودم. ولي وقتي ايران آمدم گفتم: يورو که به درد فقير نمي خورد. تبديل کنم و پولش را بدهم. مسأله اش را پرسيدم، گفتند: فايده ندارد. بايد همين يورو را بدهي. حالا اگر آن طرف گفت: يورو به درد من نمي خورد، آنجا شما تبديل کن! پس اين پول را شما قبل از نماز عيد کنار بگذاريد و بعد به فقير مطمئن و مقدم بر همه ارحام و خويشاوندان بپردازيد.

مسأله سيزدهم؛ اينکه فرمودند از محلشان هم جا به جا نکنند. مثلاً کسي در فلان روستا است، زکات فطره اش را در يک شهر ديگر نبرد و جا به جا نکند. اگر در آن محله فقير است، آن فقير مقدم است.

نکته ديگر اينکه به يک فقير هم گفتند، کمتر از يک صاع ندهند. به يک فقيري که مي خواهي بدهي، ديگر سه کيلو برنج را کم نکن.

مسأله چهاردهم؛ زکات فطره را سرپرست خانواده به سرپرست خانواده مي دهد. يعني من سرپرست خانواده هستم، من بايد به سرپرست خانواده بپردازم. نمي توانم به بچه آن طرف بدهم.

مسأله پانزدهم؛ انشاءالله خدا به حق حضرت زهرا همه زنداني ها را نجات بدهد. در خبرها خواندم ما پانزده هزار زنداني بدهکار در جرايم غير عمد داريم. يعني براي مهريه و چک و غيره است. فقط براي مهريه حدود سه هزار بدهکار داريم. کسي زنداني هست. آنهايي که زنداني هستند، نان خور دولت حساب مي شوند؟ نه! پسر من دانشجو است، دختر من دانشجو است، اينها نان خور دولت حساب مي شوند؟ نه. سرباز، همه خورد و خوراکش با دولت است. اينها نان خور دولت حساب نمي شوند.

مسأله شانزدهم؛ کساني که زکات فطره شان را به مؤسسات

ص: 4725

مي دهند. مؤسسات خيريه يادشان باشد که ديگر نمي توان اين پول ها را جمع کرد و مثلاً جهيزيه تهيه کرد. بايد توجه داشته باشند، گندم، برنج يا خرما و اين اجناس را به فقير بدهيم يا پولش را به فقير بدهيم. گفتيم: کسي که کولر ندارد يا پنکه ندارد فقير است. ندارد بخرد، شما نمي خواهد برايش پنکه بخري، پولش را بده خودش هرچه خواست مي خرد. بنابراين مؤسسات تبديل نکنند.

مسأله هفدهم؛ اگر فطره انسان بر کسي واجب شد، مثلاً فطره خانمي بر شوهرش است، ولي مي گويد: شوهر من اهل اين حرف ها نيست. هرسال مي گوييم: اين زکات فطره ما را بده. مي گويد: من اعتقاد ندارم. اگر فطره انسان بر کسي واجب شد و او نداد، بر من تکليفي نيست. حتي اگر اين خانم گفت: من خودم مي دهم. سه کيلو گندم چيزي نيست. شما بده، اشکالي ندارد و ثواب دارد. ولي از گردن شوهر شما ساقط نمي شود.

شريعتي: امروز از جزء بيست و هفتم قرآن کريم، صفحه 529 آيات 7 تا 27 سوره مبارکه قمر را تلاوت خواهند کرد. انشاءالله بعد از ماه مبارک رمضان نهضت فراگير خواندن روزانه يک صفحه از قرآن کريم را در همه جاي ميهن اسلامي مان داشته باشيم تا زندگي ما و خانه هاي ما منور به نور قرآن باشد.

«خُشَّعاً أَبْصارُهُمْ يَخْرُجُونَ مِنَ الْأَجْداثِ كَأَنَّهُمْ جَرادٌ مُنْتَشِرٌ «7» مُهْطِعِينَ إِلَى الدَّاعِ يَقُولُ الْكافِرُونَ هذا يَوْمٌ عَسِرٌ «8» كَذَّبَتْ قَبْلَهُمْ قَوْمُ نُوحٍ فَكَذَّبُوا عَبْدَنا وَ قالُوا مَجْنُونٌ وَ ازْدُجِرَ «9» فَدَعا رَبَّهُ أَنِّي مَغْلُوبٌ فَانْتَصِرْ «10» فَفَتَحْنا أَبْوابَ السَّماءِ بِماءٍ مُنْهَمِرٍ «11» وَ فَجَّرْنَا الْأَرْضَ عُيُوناً فَالْتَقَى الْماءُ عَلى أَمْرٍ قَدْ قُدِرَ «12» وَ حَمَلْناهُ عَلى

ص: 4726

ذاتِ أَلْواحٍ وَ دُسُرٍ «13» تَجْرِي بِأَعْيُنِنا جَزاءً لِمَنْ كانَ كُفِرَ «14» وَ لَقَدْ تَرَكْناها آيَةً فَهَلْ مِنْ مُدَّكِرٍ «15» فَكَيْفَ كانَ عَذابِي وَ نُذُرِ «16» وَ لَقَدْ يَسَّرْنَا الْقُرْآنَ لِلذِّكْرِ فَهَلْ مِنْ مُدَّكِرٍ «17» كَذَّبَتْ عادٌ فَكَيْفَ كانَ عَذابِي وَ نُذُرِ «18» إِنَّا أَرْسَلْنا عَلَيْهِمْ رِيحاً صَرْصَراً فِي يَوْمِ نَحْسٍ مُسْتَمِرٍّ «19» تَنْزِعُ النَّاسَ كَأَنَّهُمْ أَعْجازُ نَخْلٍ مُنْقَعِرٍ «20» فَكَيْفَ كانَ عَذابِي وَ نُذُرِ «21» وَ لَقَدْ يَسَّرْنَا الْقُرْآنَ لِلذِّكْرِ فَهَلْ مِنْ مُدَّكِرٍ «22» كَذَّبَتْ ثَمُودُ بِالنُّذُرِ «23» فَقالُوا أَ بَشَراً مِنَّا واحِداً نَتَّبِعُهُ إِنَّا إِذاً لَفِي ضَلالٍ وَ سُعُرٍ «24» أَ أُلْقِيَ الذِّكْرُ عَلَيْهِ مِنْ بَيْنِنا بَلْ هُوَ كَذَّابٌ أَشِرٌ «25» سَيَعْلَمُونَ غَداً مَنِ الْكَذَّابُ الْأَشِرُ «26» إِنَّا مُرْسِلُوا النَّاقَةِ فِتْنَةً لَهُمْ فَارْتَقِبْهُمْ وَ اصْطَبِرْ «27»

ترجمه: آنان در حالى كه چشم هايشان (از ترس و وحشت) فرو افتاده، همچون ملخ هاى پراكنده، از قبرها خارج مى شوند. باگردن هاى كشيده، سراسيمه به سوى دعوت كننده مى دوند. كفّار مى گويند: اين روزى بسيار سخت است. پيش از اين (كفّار كه پيامبر را تكذيب مى كنند،) قوم نوح، بنده ى ما را تكذيب كردند، و (علاوه بر تكذيب) گفتند: او ديوانه است و از (راه صحيح) بازمانده است. پس نوح پروردگارش را (چنين) خواند كه من مغلوب شده ام، پس (به دادم برس و) ياريم كن. پس ما درهاى آسمان را با ريزش باران باز نموديم. و از زمين چشمه هايى جوشانديم، پس آب (زمين و آسمان) بر اساس امرى كه مقدّر شده بود، به هم پيوستند. و نوح را بر (كشتى اى كه) داراى تخته ها و ميخ ها بود، سوار كرديم. كشتى (حامل نوح و پيروانش) زير نظر ما به حركت در آمد. (اين

ص: 4727

امر) پاداش پيامبرى بود كه مورد تكذيب و كفر قرار گرفت. و همانا ما كشتى را به عنوان نشانه باقى گذاشتيم، پس آيا پند گيرنده اى هست؟ پس عذاب و هشدار من چگونه است؟ و همانا ما قرآن را براى تذكّر (و پندپذيرى)، آسان ساختيم، پس آيا پندپذيرى هست؟ قوم عاد (پيامبر خود را) تكذيب كردند، پس عذاب و هشدار من چگونه بود؟ ما بر آنان در روز شوم، دنباله دار تند بادى سخت و سرد فرستاديم. (تندبادى كه) مردم را همچون تنه هاى درخت خرماى ريشه كن شده از جا برمى كند. پس عذاب و هشدار من چگونه بود؟ و همانا ما قرآن را براى پندپذيرى آسان نموديم، پس آيا پندپذيرى هست؟ قوم ثمود، هشدار دهندگان را تكذيب كردند. پس گفتند: آيا از ميان خود، از انسانى تك و تنها پيروى كنيم؟ در اين صورت ما در گمراهى و جنونى عميق خواهيم بود. آيا از ميان ما تنها بر او وحى نازل شده است؟ بلكه او بسيار دروغگو و خودخواه است. در آينده خواهند دانست كه دروغگو و خودخواه كيست. همانا ما فرستادگان شتر ماده ايم براى آنان (و به حضرت صالح گفتيم:) پس مراقب (پايان) كار آنان باش و شكيبايى پيشه كن.

شريعتي: از خداي متعال مي خواهم که انشاءالله قدر داشته هايمان را بدانيم و اين حس و حال زيبا و دل انگيز را بتوانيم بعد از ماه مبارک رمضان هم داشته باشيم و استمرار بدهيم. حاج آقاي حسيني اشاره قرآني را بفرماييد.

حاج آقاي حسيني: «كَذَّبَتْ عادٌ فَكَيْفَ كانَ عَذابِي وَ نُذُرِ «18» إِنَّا أَرْسَلْنا عَلَيْهِمْ رِيحاً صَرْصَراً فِي يَوْمِ نَحْسٍ مُسْتَمِرٍّ» ما عذاب خودمان را بر قوم

ص: 4728

عاد در روزي نازل کرديم که روز نحسي بود. پس ما روز نحس داريم؟ بله. شب و روز مبارک داريم؟ بله. ولي نحسي به ما برمي گردد. تا تعريف ما از نحسي چه باشد. شب هاي قدر را پشت سر گذاشتيم «انا انزلناه في ليلة القدر» خداوند شب قدر را در جاي ديگر نام مي برد. «إِنَّا أَنْزَلْناهُ فِي لَيْلَةٍ مُبارَكَة» (دخان/3) شب قدر شب مبارکي است. در روزي که مردم کاري کنند که مستحق عذاب الهي باشند، آن روز، روز نحسي است. سعي کنيم نحسي را به چيز ديگر برنگردانيم. روز خدا نحس نمي شود، خدا مي گويد: ما عذاب را در روز نحس بر قوم عاد نازل کرديم. نحسي آن روزي است که ما کاري کنيم که نحس شود. ماه رمضان را ماه مبارکي است. شب قدر شب مبارکي است. پس اگر ما از روزها و شب ها خوب استفاده کنيم مبارک است، و الا همه نحسي مي شود. عدد سيزده را متأسفانه نحس مي دانيم، چه کسي جرأت دارد بگويد: سيزده نحس است؟ ولادت اميرالمؤمنين سيزده رجب است.

شريعتي: اين روزها در محضر شما روزهاي خيلي خوبي را داشتيم و از احکام شنيديم. اگر نکاتي مانده براي ما بفرماييد.

حاج آقاي حسيني: ماه رمضان به آخر مي رسد، انشاءالله عزيزان کفارات را هم اگر خانم هايي که شيرده بودند، باردار بودند، يا احياناً کساني که مريض بودند و نتوانستند روزه بگيرند، کساني که کفاره دارند خيلي خوب است آخر ماه رمضان قبل از عيد بدهند. الآن فصل پاکي است و دلها آماده شده و در اين ماه پذيرش ها چند برابر مي شود. بنابراين زکات فطره را که حتماً مي پردازند، حتي بالاتر حالا که

ص: 4729

پاک شديم اگر زکات ديگري بر گردن ما هست، خمسي بر گردن ما هست، با اين نورانيت دل انشاءالله همه واجباتمان را پرداخت کنيم.

مسأله ديگر اين است که قبلاً هم گفتيم که يکي از چيزهايي که حواسمان باشد بپردازيم، رد مظالم است. الآن فرصت خوبي است. قبلاً مظالم را معني کرديم. مظالم عباد، گفتيم: به اين معنا که شما فرض کنيد يکوقتي يک معامله اي با کسي کرديد و پول اضافه گرفتيد و طرف هم نيست يا او را نمي شناسيد، کرايه تاکسي ندادي، يا آقاي راننده شما کرايه اضافه گرفتي و طرف را نمي شناسي، بچه بوديم زديم شيشه همسايه را شکستيم، جواني کرديم تند رانندگي کرديم و زديم آينه ماشين بغل را شکستيم و رفتيم. در صورت کسي زديم، معلم بوديم، طرف را نمي شناسيم، هر حقي را ضايع کرديم و طرف را نمي شناسيم، رد مظالم بدهيم. حتي براي پدر و مادرهايمان، براي گذشتگانمان، الآن ما چقدر غافل هستيم و حواسمان نيست. از طرف آنها رد مظالم بدهيم و براي خودمان رد مظالم بدهيم. اين کار پسنديده اي است.

اگر يکوقت طلبکار را مي شناسيم، بايد به خودش بدهيم. اگر از دنيا رفته به وارثش بدهيم. معلمي نوشته بود که متوجه اين مسأله شده و گفته بود: من دانش آموزهايم را کتک زدم. صورت دانش آموز سرخ شده باشد، بايد ديه بدهد. راه افتاده آمار اينها را درآورده که ببيند کجا هستند. مثلاً سي سال پيش اينها دانش آموز ايشان بودند، کار درست همين است. آمار اينها را پيدا کرده و يکي يکي عذرخواهي کرده است. اگر از دنيا رفتند بايد سراغ وارثشان رفت، اگر خودشان هستند از خودشان.

ص: 4730

ر مبالغ کم، مثلاً پنج هزار تومان، ده هزار تومان چيزي نيست، بدهيد. اما يکوقت اگر مبلغ زياد شد، گفتند: اجازه مجتهد مي خواهد. مثل سهم سادات به دليل اينکه مجتهدين اشراف بيشتري دارند. کسي از شما حقي طلب دارد، پيدايش نمي کني. شما چطور مي خواهي از طرف او به فقير بدهي؟ بايد يک اجازه اي داشته باشي. پس اگر مبالغ کم است اشکالي ندارد و اگر مبالغ زياد هست، با اجازه مجتهد باشد. از نکات مهم اين است که شما وقتي مي خواهيد به فقيري رد مظالم بدهيد، يا همين زکات فطره فرقي ندارد، لازم نيست به او بگوييد و نيازي به نيت ندارد.

نکته مهمي که بايد توجه کرد اين است که الآن خيلي از ما صدقه روزانه مي دهيم. همه اين صدقات روزانه را نيت کنيد، اگر واقعاً به کسي بدهکار هستيم اينها بابت رد مظالم باشد، اشکالي ندارد. شما ماهي ده هزار تومان، صد هزار تومان به فقير صدقه مي دهيد. همين را نيت کنيد به نيت رد مظالم بدهيد. اگر واقعاً مظالمي بدهکار باشي بابت آن حساب مي شود و اگر نبودي هم که صدقات معمولي است.

در آستانه عيد فطر هستيم، آقايان به خانم هايشان بگويند: اگر شما فکر مي کني مظالمي به گردنتان هست به من بفرماييد، من بپردازم. اين خانم يک ماه زحمت کشيده به شما افطاري داده، سحري داده، زحمت بکشيد يک کادويي تهيه کنيد. قدرداني کنيد.

مسأله ديگر اين است که گاهي سؤال مي کنند که مثلاً ما غيبت کرديم، حالا طرف را پيدا نمي کنيم حلاليت بطلبيم. البته رفتن و به طرف گفتن لازم نيست. مخصوصاً اگر يکوقت شري به پا شود، لازم نيست

ص: 4731

بگوييم. ولي گفتند: غيبت کسي را کرديم، برايش رد مظالم بدهيم؟ چه اشکالي دارد؟ صدقه بدهيد، دعا بخوانيد، قرآن بخوانيد و کار خير انجام بدهيد به نيت همه کساني که به گردن ما حق دارند.

خدا آيت الله مشکيني را رحمت کند. در يک سفري در صحراي عرفه از ايشان تقاضا کردند سخنراني کنيد. از جمله مطالبي که گفتند اين بود. فرمودند: من به اين سفر حج که آمدم غير از طواف واجب نتوانستم هيچ طوافي بکنم. فقط يک طواف کردم و گفتم: خدايا اين ثوابش امانت باشد و در قيامت اگر کسي جلوي مرا گرفت و من يادم رفته بودم حق او را در دنيا بدهم و غفلت کردم، ثوابش براي او باشد. مي شود آدم نماز بخواند، صدقه بدهد، دعا بخواند و رد مظالم بدهد. مخصوصاً براي پدر و مادرها يادمان نرود، عزيزاني که از دست داديم را فراموش نکنيم. قاعدتاً آنها ه مثل ما مظالمي را بدهکار هستند. خدا مرحوم آخوند ملا عباس تربتي را رحمت کند که کتاب «فضيلت هاي فراموش شده» شرح حال ايشان است. ايشان تمام ارث پدرش را، سهم خودش را فقط براي خمس و زکات و رد مظالم پدرش گذاشته است. پدرش هم اهل اينها بوده است ولي گفته: شايد پدرم غفلت کرده و خمسي بدهکار بوده است. يا غفلت کرده و مالي از کسي پيش او بوده و نداده است. اگر پدر شما هم بدهکار نبود، صدقه حساب مي شود. به چه کسي زکات مي دهي، به فقرا مي دهي. يا به سادات فقير مي دهي. مظالم براي پدر و مادرها، همسر، بچه ها فراموش نشود. بچه هاي ما جوان هستند و توجه ندارند،

ص: 4732

هم براي خودمان، براي مرده ها و زنده هايمان مظالم را بدهيم.

شريعتي: فردا مردم بعد از يک ماه روزه داري که مهمان سفره با عظمت خداوند بزرگ بودند، با دلهاي پاک مي روند براي رهايي مردم فلسطين و لبنان و غزه دعا مي کنند. فردا روز بزرگ قدس است. انشاءالله وعده همه ما در آخرين جمعه ماه مبارک رمضان و راهپيمايي عظيم و با شکوه روز قدس، حاج آقاي حسيني هم دعا کنند.

حاج آقاي حسيني: شرکت در راهپيمايي روز قدس کمترين کاري است که مي توانيم انجام بدهيم. خدا امام را رحمت کند. يکي از زيباترين يادگارهاي امام جمعه آخر رمضان و روز قدس است. شکرانه امنيتي که ما داريم، امام خيلي حساب شده انتخاب کردند که جمعه آخر ماه رمضان حداقل کاري است که ما از مردم مظلوم فلسطين حمايت کنيم. اميدواريم خدا به حق صديقه طاهره(س) همه آنهايي که به آرمان فلسطين خيانت مي کنند، خداوند ذليل و نابود کند و شرشان را به خودشان برگرداند.

شريعتي: «الحمدلله رب العالمين و صلي الله علي سيدنا محمدٍ و آله الطاهرين»

96-04-13- پاسخ به پرسش هاي بينندگان در زمينه احکام

بسم الله الرحمن الرحيم و صلي الله علي محمد و آله الطاهرين

در گوشه اي از خلوتم سجاده پهن است *** در گوشه ي ديگر بساط باده پهن است

يک سو کتاب فقه و يک سو دفتر شعر *** يک مشت مضمون روي ميز ساده پهن است

همواره در اين خانه ي پر رفت و آمد *** يک سفره برکت حاضر و آماده پهن است

گفتي اتاقم تنگ و تاريک است آري *** تا بيکران اما برايم جاده پهن است

از مسند اشراف بالاتر حصيري است *** که زير پاي مردم

ص: 4733

آزاده پهن است

وقت اذان شد، گفتگو کافي است برخيز *** هم مهر تربت هست هم سجاده پهن است

شريعتي: سلام مي کنم به همه شما دوستان خوبم، خانم ها و آقايان، بيننده ها و شنونده هاي نازنين مان، انشاءالله هرجا که هستيد تنتان سالم و قلبتان سليم و بهترين ها نصيب شما شود. حاج آقاي حسيني سلام عليکم و رحمة الله. خيلي خوش آمديد.

حاج آقا حسيني: عرض سلام و ارادت خالصانه خدمت همه بينندگان و شنوندگان راديو قرآن دارم. عزيزاني که از شبکه هاي مختلف برنامه را مي بينند، به همه عرض سلام دارم. مشتاق سخن گفت با عزيزان هستيم. در آستانه ي امتحان کنکور هست، به همه عزيزان و پدران و مادران خدا قوت مي گوييم و آرزوي توفيق برايشان داريم. مهمتر از همه چيز آرامش است. انشاءالله با خيال راحت بروند آزمون را بدهند و بدانند که همه عالم در اين آزمون خلاصه نمي شود. با آرامش بروند و اينقدر استرس و اضطراب نداشته باشند.

شريعتي: حاج آقاي حسيني دست پر و با کوله باري از ورقه و سؤالات شما آمدند. بحث امروز شما را مي شنويم.

حاج آقاي حسيني: بحث احکام را در ماه رمضان داشتيم و مردم الحمدلله خيلي استقبال کردند و به ما گفتند: بعد از ماه رمضان بحث را هم ادامه بدهيد. چون سؤالات فراواني بود، حدود 150 صفحه پيام هست که من تک تک اينها را مطالعه کردم. بيش از سه هزار پيام است. اگر خداوند توفيقي عنايت کند به بخشي از پيام هايي که مربوط به ماه رمضان هست، بپردازيم.

مسأله 131؛ ما در زکات فطره گفتيم: زکات فطره را به سرپرست خانواده بدهيد. خيلي ها سؤال کردند

ص: 4734

اگر آقايي باشد که سرپرست باشد و نيازمند و فقير باشد ولي بچه هايش هم نيازمند هستند، اشکالي دارد ما به بچه ها بدهيم؟ حتماً بايد به سرپرست بدهيم؟ آقايي بچه هاي بزرگ و نيازمند دارد که فقير هستند، اشکالي دارد زکات فطره را بدهيم؟ نه، اشکال ندارد. اينکه ما گفتيم: حتماً به سرپرست بدهيد، يعني اگر صغير هستند، مستقيم به صغير ندهيم. اگر صغير است حتماً به سرپرست بدهيد، اما اگر بچه ها بزرگ هستند و نيازمند هستند، مانعي ندارد به اعضاي خانواده بدهند.

مسأله 132؛ در غسل ترتيبي گفتيم: اول بايد سر و گردن و بعد سمت راست و بعد سمت چپ را بشويد. خيلي سؤال کرده بودند که اگر اينطور نباشد، غسل باطل است؟ اگر غسل ترتيبي است، اول سمت راست و بعد سمت چپ، من فقط يک توضيح بدهم اينکه بعضي از مراجع مثل مرحوم آيت الله العظمي خويي، از مراجعي که از دنيا رفتند، يا از مراجع فعلي آيت الله العظمي زنجاني مي فرمايند: سر و گردن حتماً بايد اول باشد. اما سمت راست و سمت چپ ترتيبش خيلي مهم نيست. اين دو مرجع بزرگ مي فرمايند: سر و گردن اول شسته شود، اما سمت راست و سمت چپ ترتيبش مهم نيست. پس غير از اين دو بزرگوار همه همانطور که گفتيم. اول سر و گردن، بعد سمت راست و بعد سمت چپ.

از آيت الله مکارم شيرازي سؤال کردند اگر کسي اين ترتيب را تا به حال رعايت نکرده است، فرض کنيد سر و گردن را هم اول نشسته است. سر و گردن را آخر همه شسته است، ايشان فرمودند: اگر تا به حال اينطور

ص: 4735

غسل کرده است، اشکالي ندارد. غسل هايش صحيح است. ولي اين ترتيب را رعايت کنند حتماً بهتر است. پس اگر مقلد ايشان باشند، غسل هايي که قبلاً انجام دادند، يعني سر و گردن هم آخر شستند، به فتواي ايشان اشکالي ندارد. اما به فتواي بقيه مراجع اگر سر و گردن را اول نشستند، حتماً غسل ها باطل است. مشکل پيدا مي کند در نمازها، بعضي نوشتند حج بيت الله مشرف شديم، ديگر ريز مسائل را هرکس بايد از مرجع تقليد خودش سؤال کند.

مسأله 133؛ ما گفتيم خانم ها وقتي غسل مي کنند، دوران عادت ماهانه شان تمام مي شود و غسل حيض انجام مي دهند، گفتيم: واجب است بعدش وضو بگيرند. آن غسل سر جايش است ولي براي نمازشان بايد حتماً وضو بگيرند. اين فتواي عده اي از مراجع هست، مثل مرحوم امام، مرحوم آيت الله العظمي گلپايگاني، مرحوم آيت الله العظمي اراکي، مرحوم آيت الله العظمي بهجت، از مراجع فعلي يک عده گفتند: غسل کفايت از وضو نمي کند. ولي در عين حال بعضي از مراجع از مراجع فعلي مثل آيت الله سيستاني، مثل آيت الله مکارم، مثل آيت الله زنجاني مي فرمايند: کفايت مي کند. البته بعضي فرمودند: مستحب است، در عين حال وضو گرفتن اشکالي ندارد ولي در عين حال کفايت از وضو مي کند. از مراجعي هم که از دنيا رفتند مثل مرحوم آيت الله خويي و آيت الله تبريزي، هرکسي مقلد هر مرجع تقليدي هست، آن مراجعي که گفتيم مثل مرحوم امام حتماً بايد بعد از غسل حيض وضو بگيرند.

مسأله 134؛ گفتيم اگر زکات فطره ما بر کس ديگري واجب است، قهراً بر خود انسان واجب نيست. آقايي هست که بايد زکات

ص: 4736

فطره فرزندانش را بدهد، زکات فطره همسرش را بدهد، هرکسي نان خور او هست بايد زکات فطره اش را بپردازد. اگر من زکات فطره ندهم، بگويم: زکات فطره چيست؟ مشهور فقها مي فرمايند: ديگر بر خود اين آقا واجب نيست. شوهر خانم اهل اين حرف ها نيست، با اينکه نان خور شوهرش است، بايد شوهرش زکات فطره اش را بدهد، اما شوهرش مقيد نيست. خانم ديگر وظيفه اي ندارد و بچه ها وظيفه اي ندارند. اما در عين حال آيت الله مکارم و آيت الله سيستاني احتياط واجب کردند و مي فرمايند: اگر خودش مي تواند بپردازد. بنابراين خانم ها و فرزنداني که مقلد اين دو بزرگوار هستند و بخواهند به اين احتياط واجب عمل کنند، اگر يکوقت گرفتار پدر يا شوهري هستند که بايد زکات فطره بدهد که نمي دهد، اگر مي توانند خودشان بپردازند. زکات فطره هم خيلي نيست، سه کيلو گندم شش هزار تومان مي شود و اگر مي خواهند به اين احتياط واجب عمل کنند.

مسأله 135؛ در وضو گفتيم: شستن اول واجب است، دوم مستحب است. من يادم است در جبهه وقتي اين مسأله را گفتم که شستن اول يعني چه و شستن دوم يعني چه که خيلي آسان بود، يک آقايي اذان مي گفت و مؤذن بود. بعد هم سالها بود اين مؤذن را نديديم، راننده لودر بود و شايد حدود بيست سال گذشت. يکوقتي در منزل امام جمعه خرم آباد مرحوم آيت الله حسيني(ره) ديدم يک پيرمرد نابينايي آمد، سلام و عليک کرديم، تا صداي مرا شنيد گفت: شما فلاني هستي! گفتم: بله. گفتم: چشم شما چه شد؟گفت: در همان عمليات در راه خدا تقديم کرديم. ايشان وقتي مي خواست اذان بگويد، مي گفت: عجلوا

ص: 4737

بالوضو الانقلابي! ما گفتيم: شما وقتي به صورت آب مي زني، يک مشت بريزي، سه مشت آب بريزي تا وقتي است که مطمئن شويد يکبار همه صورت شما را آب گرفته است. نمي دانم از کجا پيدا شده که در پيام ها هم بود. فکر مي کنند اگر دست کشيدند ديگر شستن اول تمام شده است. نه! شما تا وقتي آب بريزيد که يقين کنيد همه صورت شما را آب گرفته است. ما گفتيم: شستن اول واجب است، شستن دوم مستحب است، اين مستحب تقريباً فتواي بسياري از فقها است که مي گويند: شستن دوم مستحب است. امام(ره) به جاي اينکه بفرمايند: شستن دوم مستحب است، فرمودند: جايز است. بعضي از مراجع مثل آيت الله مکارم مي فرمودند: احتياط واجب اين است که دوم را انجام ندهند.

مسأله 136؛ گفتيم خانمي پيام داده من نماز قضا بر گردنم هست، مي ترسم بچه هايم بعد از مرگ من نمازها و روزه هاي قضاي مرا انجام ندهند. مي توانم نزد کسي پول به امانت بگذارم که بعد از مرگم قضاي نماز و روزه را به جا آورد؟ من به بچه هايم اعتماد ندارم! يک نفر را وصي خودش کند که نمازهاي قضايش را به جا آورد. چون تا وقتي انسان زنده است نمي تواند کسي را وصي کند که نمازهاي قضايش را بخواند. گفتيم: اشکال ندارد، شما پول پيش کسي بگذاريد، به کسي که اطمينان داريد، نمازهاي شما را بخواند. يک راه آسانتري هم هست، نه فقط در نماز و روزه، در خيلي از مسائل ديگر، مخصوصاً آنهايي که نگران بعد از خودشان هستند، زياد به ما مراجعه مي کنند. خانم ها و آقاياني هستند که مي گويند: ما وارثي نداريم، برادر

ص: 4738

و خواهرها وارث ما هستند که وضع مالي شان هم خوب است. احتياجي به مال ما ندارند. دوست دارد خانه اي که دارد باقيات الصالحات باشد، چه کار کنيم که اين کار انجام شود؟ خيلي ساده است. شما مي توانيد اين خانه را مصالحه کنيد. من به جنابعالي اعتماد دارم. خانه خودم را به مصالحه در اختيار شما قرار مي دهم. ولي به شما شرط مي کنم و مي گويم: به شرط اينکه شما بعد از من اين خانه را در مسيري که دلم مي خواهد خرج کني. مثلاً بعد از من وقف کني، يا براي نماز و روزه من خرج کني. در عين حال حق فسخ و پس گرفتن هم براي خودم قرار مي دهم. شايد پشيمان شدم، با شما مصالحه مي کنم و مي گويم: خانه من در اختيار شما باشد، اگر پشيمان شدم از شما پس مي گيرم. در مصالحه مي شود اين شرايط را گذاشت و تا وقتي هم خودم زنده هستم، خودم مي توانم از اين خانه استفاده کنم. آنوقت شما بعد از من در مسيري که من دلم مي خواهد، مثل نماز و روزه خرج کن. ديگر اينجا ورثه حقي ندارند.

فرض کنيد ورثه نيازي ندارند، البته الآن نگويند: چه خوب، ديگر ما وارثان را از ارث محروم مي کنيم. اين کار خوبي نيست. ولي اگر يکوقت وارث احتياجي ندارد، مثلاً ايران نيستند، خارج از کشور هستند و نيازي به خانه ما ندارند. اين از راه مصالحه حل مي شود. بنده با شما مصالحه مي کنم و خانه ام را به شما واگذار مي کنم به شرط اينکه اگر پشيمان شدم از شما پس بگيرم و تا وقتي زنده هستم در اين خانه باشم، شما بعد از من

ص: 4739

در اين مسيري که مي گويم استفاده کن.

مسأله 137؛ در بحث عمرا که مطرح کرديم. من کتاب تحرير الوسيله امام را آوردم. کتابي داريم به نام «کتاب الوقف» بعد از کتاب وقف، کتابي دارد «القول في الحبس» حبس کردن، اين بحث عمرا در بحث حبس آمده است. بعد از کتاب وقف در تحرير امام، «القول في الحبس» محبوس کردن، گفتيم: براي اينکه همسر من بعد از مرگ من آواره نشود، با آن يک هشتم که به جايي نمي رسد، براي اينکه نه سيخ بسوزد و نه کباب و نه وارثان از ارث محروم شوند و نه اين خانم آواره شود، بنده در زمان حيات خودم اين خانه را واگذار مي کنم به همسرم، «عمرا» مي گويند. يعني تا ماداني که عمر او هست، تا مادامي که همسر من زنده است، من به اين خانه تصرف نمي کنم. همسر من که از دنيا رفت، بچه ها ارث را تقسيم کنند. حق واگذاري اين خانه و اسباب را مي شود اضافه کرد. امام(ره) اين کار را کرده است.

چند نفر پيام داده بودند که شما خبر از قوانين نداريد. ما گفتيم: خانم ها از زمين ارث نمي برند. از بنا ارث مي برند. بنابراين سهم الارثشان کم مي شود. الآن قانوني که تصويب شده است، خانم ها از زمين هم ارث مي برند. شما اطلاع نداشتيد! ما اطلاع داشتيم. ولي سؤال ما اين است. الآن يک آقايي از دنيا رفته است. اين خانم مقلد مرجعي هست که مشهور فتواي مراجع اين است که مي گويند: خانم از زمين ارث نمي برد. بله بعضي از آقايان مي گويند. ولي اگر اين خانم مقلد آن مشهور مراجع بود که مي گويد: خانم از زمين ارث

ص: 4740

نمي برد، فقط از بنا ارث مي برد، مي شود بگوييم: چون قانون مجلس تصويب شده است، بگويد: نه من ارثم را مي خواهم! ما از قانون خبر داريم و اين راه حل خيلي خوبي است. ولي در تعارض با فتواي مرجع اش مي شود.

شخصي از مشهد به من زنگ زد، گفت: جلسه اي بوده و ده، بيست نفر جمع بودند، مسأله ي عمرا که شما در برنامه گفتيد، اينجا مطرح شد. همه گفتند: نه، اين سند ندارد. چطور مي شود که آدم منافع خانه اش را به همسرش واگذار کند. اين کتاب تحرير الوسيله امام(ره) توضيح داده است.

مسأله 138؛ بعضي سؤال کردند اگر ما اين را به خانم واگذار کرديم، بنده نوشتم که خانم من بعد از مرگ من از منافع من استفاده کند. حالا اگر خانم زودتر از دنيا رفت، سؤال کردند، در اين صورت تکليف چيست؟ ما گفتيم: منافع خانم تا زماني که زنده است. وقتي خانم از دنيا رفت، تمام است.

مسأله 139؛ ما گفتيم: بايد اعمال ما حتماً بايد طبق فتواي مراجع تقليد باشد. متأسفانه زياد هستند کساني که مي گوييم: مقلد چه کسي هستي؟ مي گويند: مقلد امام. 28 سالگرد رحلت امام(ره) هم برگزار شد. تو هنوز مقلد امام هستي؟ امام فتوايش اين است، امام که از دنيا رفت، شما بايد مرجع تقليد زنده انتخاب کنيد. اين آقا ممکن است بگويد: شما باز هم باقي باش. ما ديگر وارد اين بحث نمي شويم. ولي هرکس از شما سؤال کرد: مقلد چه کسي هستي؟ حتماً بايد اسم مرجع تقليد زنده را بگوييد. البته خيلي سؤال کردند که ما مي خواهيم مرجع تقليد انتخاب کنيم بايد برويم از مرجع اجازه بگيريم و حتماً

ص: 4741

بايد رساله اش را داشته باشيم؟ نه! نيت است. همين که شما نيت کنيد از امروز مقلد اين مرجع تقليدي شويد که حيّ و حاضر است. شايد خيلي ها همين الآن اين مسأله را شنيده باشند. خيلي سؤال کردند ما چهل سال توجه نداشتيم که بايد مرجع تقليد داشته باشيم. تکليف اعمال سي، چهل ساله ما چيست؟ عده اي از مراجع مثل امام(ره) فرمودند: اشکالي ندارد. شما الآن متوجه شديد که بايد از کسي تقليد کنيد، اين اعمالي که تا الآن انجام داديد، اگر مطابق اين مرجع تقليدي بوده که تا به حال بايد از او تقليد مي کرديد و توجه نداشتيد، کفايت مي کند. مثلاً ما بايد ساليان سال مقلد امام بوديم اما توجه نداشتيم، حالا شما اگر نماز و روزه هايتان را مطابق فتواي امام انجام داده باشيد، کفايت مي کند. يا نه الآن که امام از دنيا رفته شما بايد يک مرجع زنده داشته باشيد. کارهايي که انجام داديد اگر مطابق فتواي اين مرجع زنده باشد، کافي است. بعضي هم فرمودند: کار شما بايد مطابق با همين مرجعي باشد که الآن مي خواهي از او تقليد کني. يعني تطبيق اعمال ما با فتواي مرجع تقليد ما بايد باشد.

مسأله 140؛ ما گفتيم خانمي که مي خواهند طلاق بدهند، طلاق خانم شرايطي دارد. ازدواج آسان است و هيچ شرطي ندارد. دو طرف راضي باشند، کافي است. البته براي ازدواج اول بايد اجازه پدر باشد. شهود و عادل نياز نيست. ولي طلاق شرايط دارد. بايد دو تا شاهد عادل باشند. ولي مسأله اي که گفتيم اين بود که وقتي خواستند طلاق خانم را بخوانند حتماً بايد در دوران عادت ماهانه نباشد. زني که صيغه

ص: 4742

طلاق او جاري مي شود، اگر در دوران عادت ماهانه باشد، طلاق باطل است. در کتاب هاي فقهي مي نويسند «طهر غير مواقع» يعني اولاً خانم در دوران عادت ماهانه نباشد، ثانياً در دوراني که عادت ماهانه نيست هيچ رابطه اي با شوهرش نداشته باشد. آنوقت مي شود طلاق را خواند.

خيلي ها نوشتند ما اصلاً توجه نداشتيم. يک نفر نوشته بود که دختر من چهل روز پيش طلاق گرفت. در حالي که به اين مسأله توجه نداشتيم. اگر خانمي در عادت ماهانه باشد و طلاقش را بدهند در سه صورت طلاقش صحيح است. 1- اينکه اينها فقط عقد ازدواج خوانده باشند. اگر دو ماه، سه ماه اينها زن و شوهر بودند، هيچ رابطه اي با هم نداشتند، اشکال ندارد. 2- اگر خانم باردار باشد، کسي همسر باردار خودش را طلاق داد، اين شرط را لازم ندارد. 3- مرد در سفر است. غايب است و نمي تواند يا برايش مشکل است که خبر بگيرد خانمش در چه شرايطي هست. در اين سه صورت اگر خانم در دوران عادت ماهانه باشد، اشکالي ندارد. اما در غير اين صورت به هر ترتيب مشکل دارد و اگر کساني گرفتار شدند، بايد مسأله اش را سؤال کنند.

مسأله 141؛ ما در مورد عده ي طلاق گفتيم، خانم ها توجه داشته باشند، اگر خداي نکرده طلاق انجام گرفت، خانم يک عده اي دارد، مفات، شوهر از دنيا برود يک عده اي دارد. اگر زن و شوهر بعد از ازدواج هيچ رابطه اي با هم برقرار نکردند، يک ماه بوده،شش ماه بوده، هيچ رابطه اي با هم برقرار نکردند. اگر اينطور باشد که اصلاً عده ندارد. عروس و داماد ازدواج کردند پشيمان شدند. اگر هيچ رابطه اي

ص: 4743

نداشتند اين عده ندارد. بعد از صيغه طلاق همه چيز تمام مي شود و مي تواند ازدواج کند. اگر خانم به سني رسيده که ديگر اصلاً دوران عادت ماهانه ندارد. شصت سال سن دارد و يک خانم سالخورده اي است. اين خانم هم اگر طلاق بگيرد ديگر عده ندارد. پس اگر خانم به اصطلاح فقهي يائسه شده باشد، اين هم عده طلاق ندارد. حالت دوم اين است که اگر طلاق در دوران بارداري صورت گرفته باشد، اگر شوهر طلاقش داد، عده به صورتي است که تا زماني که بچه به دنيا بيايد، بايد صبر کند. وقتي بچه به دنيا آمد عده طلاقش تمام مي شود. اگر باردار نبود ولي از خانم هايي است که دوران عادت ماهانه دارد، در همه رساله ها نوشتند و در اين بحثي نيست که اولاً طلاق بايد در دوراني باشد که عادت ماهانه ندارد و پاک است. الآن طلاق خانمي که عادت ندارد و پاک است را جاري کردند، دو بار که عادت ماهانه شد و پاک شد، سومين مرتبه به محض اينکه عادت ماهانه شد، ديگر عده اش تمام مي شود. اما صورت چهارم، خانمي هست باردار نيست، ولي اصلاً دوران عادت ماهانه را نمي بيند. سي ساله است، چهل ساله است، در اين صورت فرمودند: بايد عده طلاقش سه ماه بگذرد.

مسأله 142؛ عده ي وفات، يک کسي شوهرش از دنيا رفت و باردار بود. تا وقتي بچه اش به دنيا بيايد بايد عده وفات را نگه دارد. هفت ماه است، هشت ماه است بايد عده نگه دارد. اما اگر دو هفته بعد بچه اش به دنيا آمد اين ديگر بايد همين چهار ماه و ده روز عده نگه دارد.

ص: 4744

اگر هفت ماه ديگر زايمان مي کند بايد صبر کند اين چند ماه بگذرد. اما اگر هفته ديگر زايمان مي کند بايد حداقل چهار ماه و ده روز عده نگه دارد. اگر دوران بارداري بيشتر است آن را حساب کند. اگر چهار ماه و ده روز بيشتر است آن را بايد حساب کند. حالا خانمي باردار نيست، شوهرش از دنيا رفت. اينجاست گفتند: چهار ماه و ده روز، هر خانمي که شوهرش از دنيا رفت اگر باردار نيست، حتماً چهار ماه و ده روز بايد عده وفات را نگه دارد. ولو سنش هشتاد ساله باشد و ديگر عادت ماهانه نشود. ولو هيچ ارتباطي با شوهرش هم برقرار نکرده باشد. فقط عقد بسته بودند، يک ساعت بود عقد شده بودند، حتماً بايد چهار ماه و ده روز را رعايت کنند. اگر اين عده ها را رعايت کنند و زود ازدواج کنند خداي نکرده مشکلاتي ايجاد مي شود که ديگر سخت مي شود.

مسأله 143؛ در نمازهاي قضا گفتيم: ترتيب لازم نيست. فقط ظهر و عصر و مغرب و عشا را با هم بخوانند. منظور ما اين است که نماز ظهر قبل از عصر خوانده شود. يک نفر نوشته من يک هفته فقط نماز ظهر مي خوانم. هفته بعد فقط نماز عصر مي خوانم. اشکال دارد؟ نه. مهم اين است که شما وقتي ظهر و عصر را خواستي قضا کني اول عصر را قضا نکني بعد ظهر را بخواني. عصر را بر ظهر مقدم نکني.

مسأله 144؛ گفتيم: بانواني که بچه شير مي دهند يا باردار هستند، در بعضي صورت ها يک کفاره بر گردنشان هست. خانم هايي که شيرده هستند و ماه رمضان روزه نگرفتند، روزه

ص: 4745

براي بچه ضرر داشته است، يا براي خودشان ضرر داشته است، بايد کفاره بدهند. الآن ماه رمضان تمام شد. الآن خانم بچه شير نمي دهد يا زايمان کرده است، اگر مشکلش برطرف شد و قضا کرد ديگر هيچ، اما اگر تا ماه رمضان آينده نتوانست قضايش را به جا بياورد، باز هم بچه شير مي دهد که ديگر هيچ، همان يک کفاره را دارد. اما اگر مي تواند در اين يازده ماه قضا را انجام بدهد و کوتاهي کرد، آنوقت يک کفاره تأخير اضافه مي شود.

شريعتي: دعا بفرماييد و آمين بگوييم.

حاج آقاي حسيني: مخصوصاً براي کنکوري هاي عزيز دعا مي کنيم. انشاءالله هم خودشان و هم پدران و مادرانشان در کمال آرامش و موفقيت و خوبي اين مراحل را سپري کنند. خدا حوائج همه ملتمسين دعا، مخصوصاً مريض ها، لباس عافيت بپوشاند. گرفتاري ها را برطرف بفرمايد.

شريعتي: در هفته اي که منور به نام و ياد مفسر بزرگ و عاليقدر قرآن کريم، علامه طباطبايي(ره) است، امروز صفحه ي پنجم قرآن کريم، آيات 25 تا 29 سوره مبارکه بقره در سمت خدا تلاوت خواهد شد. «الحمدلله رب العالمين و صلي الله علي سيدنا محمدٍ و آله الطاهرين»

«وَ بَشِّرِ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ أَنَّ لَهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ كُلَّما رُزِقُوا مِنْها مِنْ ثَمَرَةٍ رِزْقاً قالُوا هذَا الَّذِي رُزِقْنا مِنْ قَبْلُ وَ أُتُوا بِهِ مُتَشابِهاً وَ لَهُمْ فِيها أَزْواجٌ مُطَهَّرَةٌ وَ هُمْ فِيها خالِدُونَ «25» إِنَّ اللَّهَ لا يَسْتَحْيِي أَنْ يَضْرِبَ مَثَلًا ما بَعُوضَةً فَما فَوْقَها فَأَمَّا الَّذِينَ آمَنُوا فَيَعْلَمُونَ أَنَّهُ الْحَقُّ مِنْ رَبِّهِمْ وَ أَمَّا الَّذِينَ كَفَرُوا فَيَقُولُونَ ما ذا أَرادَ اللَّهُ بِهذا مَثَلًا يُضِلُّ بِهِ كَثِيراً وَ يَهْدِي بِهِ كَثِيراً

ص: 4746

وَ ما يُضِلُّ بِهِ إِلَّا الْفاسِقِينَ «26» الَّذِينَ يَنْقُضُونَ عَهْدَ اللَّهِ مِنْ بَعْدِ مِيثاقِهِ وَ يَقْطَعُونَ ما أَمَرَ اللَّهُ بِهِ أَنْ يُوصَلَ وَ يُفْسِدُونَ فِي الْأَرْضِ أُولئِكَ هُمُ الْخاسِرُونَ«27» كَيْفَ تَكْفُرُونَ بِاللَّهِ وَ كُنْتُمْ أَمْواتاً فَأَحْياكُمْ ثُمَّ يُمِيتُكُمْ ثُمَّ يُحْيِيكُمْ ثُمَّ إِلَيْهِ تُرْجَعُونَ «28» هُوَ الَّذِي خَلَقَ لَكُمْ ما فِي الْأَرْضِ جَمِيعاً ثُمَّ اسْتَوى إِلَى السَّماءِ فَسَوَّاهُنَّ سَبْعَ سَماواتٍ وَ هُوَ بِكُلِّ شَيْ ءٍ عَلِيمٌ «29»

ترجمه: كسانى را كه ايمان آورده وكارهاى شايسته انجام داده اند، مژده بده كه برايشان باغهايى است كه نهرها از پاى (درختان) آن جارى است، هرگاه ميوه اى از آن (باغها) به آنان روزى شود، گويند: اين همان است كه قبلًا نيز روزى ما بوده، در حالى كه همانند آن نعمت ها به ايشان داده شده است (نه خود آنها) و براى آنان در بهشت همسرانى پاك و پاكيزه است و در آنجا جاودانه اند. همانا خداوند از اينكه به پشه اى (يا فروتر) يا بالاتر از آن مثال بزند شرم ندارد، پس آنهايى كه ايمان دارند مى دانند كه آن (مثال) از طرف پروردگارشان به حقّ است، ولى كسانى كه كفرورزيدند گويند: خداوند از اين مثل چه منظورى داشته است؟ (آرى،) خداوند بسيارى را بدان (مثال) گمراه و بسيارى را بدان هدايت مى فرمايد. (امّا آگاه باشيد كه) خداوند جز افراد فاسق را بدان گمراه نمى كند. (فاسقان) كسانى هستند كه پيمان خدا را پس از آنكه محكم بستند مى شكنند، و پيوندهايى را كه خدا دستور داده برقرار سازند قطع مى نمايند، و در زمين فساد مى كنند، قطعاً آنان زيان كارانند. چگونه به خداوند كافر مى شويد، درحالى كه شما (اجسام بى روح و) مردگانى بوديد كه او شما را زنده كرد، سپس شما

ص: 4747

را مى ميراند و بار ديگر شما را زنده مى كند، سپس به سوى او باز گردانده مى شويد. اوست آن كس كه آنچه در زمين است، همه را براى شما آفريده، سپس به آفرينش آسمان پرداخت و آنها را به صورت هفت آسمان، استوار نمود و او بر هر چيزى آگاه است.

96-04-15- پاسخ به پرسش هاي بينندگان در زمينه احکام

بسم الله الرحمن الرحيم و صلي الله علي محمد و آله الطاهرين

بي تاب تر از جان پريشان در تب *** بي خواب تر از گردش هذيان بر لب

بي رؤيت روي او بلا تکليفم *** همچون گل آفتابگردان در شب

شريعتي: «اللهم عجل لوليک الفرج» سلام مي کنم به همه شما، سلام به شما و لحظات ناب و آسماني شما، بيننده ها و شنونده هاي نازنين مان، انشاءالله هرجا که هستيد خداوند متعال پشت و پناه شما باشد. حاج آقاي حسيني سلام عليکم و رحمة الله. خيلي خوش آمديد.

حاج آقا حسيني: عرض سلام و ارادت خالصانه خدمت همه بينندگان و شنوندگان راديو قرآن دارم. عزيزاني که از شبکه هاي مختلف برنامه را مي بينند، به همه عرض سلام دارم. اميدواريم که سعادت و افتخار براي ما برقرار باشد که به سؤالات مردم پاسخ بدهيم.

شريعتي: براي شفاي عاجل همه بيماران هم در ابتداي برنامه دعا کنيم که انشاءالله خداوند به همه سلامت و عافيت بدهد. حاج آقاي حسيني روزهاي پنجشنبه ما را منور و مزين کردند و امروز هم از احکام و مسائلي که در طول زندگي به آنها نياز داريم و شايد از آنها غافل هستيم، خواهند پرداخت.

حاج آقاي حسيني: بسم الله الرحمن الرحيم، خيلي ها پيام داده بودند اينطور که شما حمد و سوره را خوانديد

ص: 4748

و مخارج حروف را گفتيد، سخت شد. نه سخت نيست! چند نفر رفتند مراجعه کردند و حمد و سوره شان را اصلاح کردند؟ اين بسم الله شما در شروع برنامه خيلي خوب بود. بعضي ها واقعاً از شروع بسم الله تا «والضالين» را اشتباه مي خوانند. يکوقت جايي رفتيم مهمان يک آقايي بوديم، خواستيم دو سه شب آنجا بمانيم. شب اول دو ساعت به اذان صبح ما را بيدار کرد که بلند شويد نماز شب بخوانيم. گفتم: ما مهمان هستيم شايد نخواستيم نماز شب بخوانيم. از دو ساعت به اذان صبح ما را بيدار کردي؟ گفتم: شما حمد و سوره ات را بخوان. حمد و سوره را خواند و پر از غلط بود. گفتم: شما به جاي نماز شب، اين حمد و سوره هايت را اصلاح کن و به ما کاري نداشته باش.

بعضي ها در پيام ها نوشتند: خدا ارحم الراحمين است و قبول مي کند. شما بگذاري خدا ارحم الراحمين است! ما که مانع رحمت پروردگار نيستيم. ولي اگر مخارج حروف ما درست نباشد، اگر زير و زبر و اَ اِ اُ را غلط بگوييم، حتماً نماز باطل است. ما مي توانيم اصلاح کنيم و سخت نيست. گفتم: مغازه هاي اطراف قم و مشهد، اطراف حرم چند زبان زنده دنيا را بلد هستند. در حدي که کارشان راه بيافتد. حالا نمي تواند يک حمد و سوره درست بخواند؟ خيلي آسان است. تصميم بگيريد و برنامه ريزي کنيد. بحث احکام خيلي مهم است. اگر من مي توانم حمد و سوره ام را اصلاح کنم ولي نرفتم، گفتند: شما حق نداري اول وقت نماز بخواني. الآن اذان ظهر ساعت 13:10 است. تا غروب آفتاب هفت، هشت ساعت وقت داري.

ص: 4749

برو حمد و سوره را اصلاح کن، اگر نکردي آخر وقت بخوان. يا نماز جماعت برو. فقها فرمودند: اگر کسي اصلاح نکرد، نماز جماعت برود. چرا؟ چون در نماز جماعت حمد و سوره با امام هست. اين مسأله 140 بود.

مسأله 141؛ خيلي ها سؤال کردند و نوشتند: ما يک خانواده هاي فقيري را تحت پوشش قرار داديم. آيا ماه رمضان که تمام مي شود شب عيد فطر زکات فطره اينها بر گردن ما هست يا نه؟ جواب: بله، اگر نان خور شما حساب مي شوند و همه هزينه ها با شما است، زکات فطره هم با شماست.

مسأله 142؛ گفتند: از پنجاه سال پيش بر گردن ما کفاره بوده است و ما توجه نداشتيم. حالا حواس ما جمع شده و مي خواهيم همه را جبران کنيم. آيا بايد به نرخ روز حساب کرد؟ جريمه اضافه مي شود؟ نه، اضافه نمي شود. سه کيلو گندم در زکات فطره يا در کفارات روزه 750 گرم گندم، هميشه همين 750 گرم گندم است. اينکه نرخ گندم تغيير کند بحث ديگري است ولي مقدار کفاره تغيير نمي کند. اگر شما از شصت سال پيش هم کفاره را حساب کني، مقدار کفاره فرقي نمي کند.

مسأله 143؛ کساني بودند که در ماه رمضان به هر دليلي نتوانستند روزه بگيرند. گفتند: اگر بعد از ماه رمضان روزه را قضا کنيم کفاره اي بر گردن ما هست؟ جواب: نه، اگر مريض بوده چند حالت دارد. يکوقت بيمار بوده است. کسي مريض بود و ماه رمضان روزه نگرفت، الآن قضا مي کند. در ماه رمضان مسافرت بوده است، الآن قضا کند. ولو عمداً هم مسافرت رفته است. يا در ماه رمضان چند روزي عذر

ص: 4750

شرعي داشته است. اين ديگر مشکلي ندارد. مسافر بودند، مريض بودند، عذر شرعي داشتند، قضاي روزه شان را به جا بياورند ديگر چيزي بر گردنشان نيست و اضافه نمي شود. فقط در مورد کسي که عمداً خورده و عمداً افطار کرده است، قضاي روزه اش که سر جايش هست، کفاره عمد هم سر جايش هست. يا در مورد خانم هايي که گفتيم: بچه شير مي دادند يا باردار بودند، الآن مي توانند قضا کنند. ولي آن کفاره اي که گفتيم هم سر جايش هست.

مسأله 144؛ گفتند: شما گفتيد که طلا براي مرد حرام است. بله، فقها فرمودند: طلا براي مرد حرام است. طلاي سفيد زرد فرقي ندارد. پلاتين اشکال ندارد چون طلا نيست. طلا باشد هر رنگي باشد براي مرد حرام است. يک نفر نوشته: اين چه حرفي است؟ من اگر حلقه نامزدي ام که طلا هست را دست نکنم، پدر مرا در مي آورند! دعوا مي شود. اينها مجوز استفاده از حلقه طلا نيست. خواهش مي کنم اصلاً مقدمات حرام را ايجاد نکنند. چرا براي آقاي داماد حلقه طلا مي خريد که گرفتار شود؟ کسي نوشته من بيست سال است گردنبند طلا گردنم است. همه فقها فرمودند: براي مرد اگر طلا داشته باشد، هنگام نماز، نماز باطل است. کلاً حرام است. خيلي ها مي گويند: ما براي نماز درمي آوريم. خوب است اما اگر بعد از نماز هم دستتان باشد، باز حرام است.

مسأله 145؛ ما گفتيم: بعضي مسجد مي آيند، مي خواهد اقتدا کند مي گويد: الله اکبر! امام سر از رکوع برمي دارد. به رکوع امام نمي رسد. مردم چه کار مي کنند؟ غالباً مي گويند: به نماز نرسيديم. اين کار جايز نيست. الله اکبر را که گفتي وارد نماز شدي. لذا اينجا

ص: 4751

گفتيم که عده اي از مراجع مي فرمايند: شما دو راه داريد. يا صبر کن به رکعت بعدي امام برسي. امام برود سجده اش را انجام بدهد و اگر تشهدي دارد بخواند. برگشت، رکعت اول شما مي شود. يک راه هم اين است که الله اکبر گفتي، ديگر خودت فرادي ادامه بده. بسم الله را بگو و ادامه بده. اين دو راه را عده اي از مراجع فرمودند. ولي بعضي از مراجع مثل مرحوم آيت الله خويي، آيت الله تبريزي يا از مراجع فعلي، آيت الله مکارم، آيت الله شبيري زنجاني، فرمودند: اين فقط يک راه دارد، همين که نماز خودش را بخواند. احتياط واجب اين است که فرادي نماز بخواند. بعضي از مراجع مثل مرحوم آيت الله العظمي گلپايگاني، يا آيت الله العظمي صافي فرمودند: صبر کند به رکعت بعدي امام برسد.

مسأله 146؛ ما گفتيم: اگر کسي سهواً حواسش نبود و زودتر از امام از رکوع بلند شد. اين بايد چه کار کند؟ متابعت کند و به رکوع برگردد. نماز جماعت رفتيم، امام در رکوع بود. ما سهواً فکر کرديم امام بلند شده، از رکوع بلند شديم. دوباره بايد رکوع برويم. خيلي ها سؤال کردند: اينطور که يک رکوع اضافه مي شود؟ اشکالي ندارد. به دليل اينکه مي خواهيد به جماعت برسيد، اشکال ندارد. ولي يادتان باشد اگر برگشتي و به رکوع رسيدي که الحمدلله، ولي اگر برگشتي و به رکوع نرسيدي، يعني تا به رکوع رفتي امام سر از رکوع برداشت، آنوقت يک رکن اضافه خوانده و نمازش باطل شده است. شايد پنجاه پيام داشتيم که خانم ها نوشته بودند: به داد ما برسيد. ما که خبر نداريم امام کي از

ص: 4752

سجده بلند مي شود. خوب بايد مکبر باشد، کسي که الله اکبر بگويد. من خواهش مي کنم مسئولين مساجد و امام جماعت ها رسيدگي کنند. اينطور نباشد که خانم پشت پرده با خبر نشود.

در سجده بوديم، سهواً فکر کرديم امام سر از سجده برداشته است، بلند شديم ديديم امام در سجده است. بايد برگرديم، اگر مي رسيم بايد برگرديم. باز پرسيدند: سجده اضافي است؟ براي متابعت اشکالي ندارد. حتي اگر در دو سجده اين اتفاق بيافتد، باز هم اشکالي ندارد. ولي اگر به سجده رفتيد و در دو سجده نرسيديم، دو سجده يک رکن مي شود، نماز باطل است. پس اگر به سجده نرسيده و امام سر برداشت، در يک سجده مشکل ندارد ولي اگر دو سجده باشد يک رکن مي شود و نماز باطل است.

مسأله 147؛ مسأله بعدي گفتند: ما اشتباه کرديم و يک روزه هاي عمدي خورديم. شما آسان براي ما بگوييد که ارزان ترين نرخ کفاره چيست؟ يک کسي مي گويد: من در زمان جواني، اشتباه کردم و روزه عمدي خوردم. قضاي روزه اش سر جايش است. اما کفاره به اين صورت است که يک روز که عمداً روزه خوردي، نود هزار تومان بدهي. شصت نفر را بخواهي قضا بدهي، شصت تا چلو کباب ده هزار توماني هم حساب کني، خيلي مي شود. ما ارزان حساب کرديم شصت تا 750 گرم حساب کرديم، نود هزار تومان بايد بدهي. البته گفتيم: حتماً به دفاتر مراجع مراجعه کنند. چون بايد به شصت مسکين بدهند، سخت است. بعضي از مراجع مي گويند: 120 هزار تومان. بعضي از مراجع هم مي گويند: نود هزار تومان! اما اگر عمدي نبوده است و کفاره تأخير هست. خيلي از خانم ها

ص: 4753

نوشتند: ما توجه نداشتيم و سالها کوتاهي کرديم. يا بچه شير مي داديم روزه نگرفتيم، يا باردار بوديم روزه نگرفتيم. يا عذر شرعي داشتيم روزه نگرفتيم. يکي از خانم ها نوشته بود: من 150 روزه قضا با کفاره تأخير دارم. اينها کفاره ها 1500 تومان است. 750 گرم گندم معادل 1500 تومان است.

مسأله 148؛ سؤال کردند که ما سالها کفاره را نداديم، سالها کوتاهي کرديم و پرداخت نکرديم. آيا چيزي اضافه مي شود؟ نه! اضافه نمي شود.

مسأله 149؛ گفتند مي شود کفاره را به يک خانواده داد؟ کفاره عمد که شصت مسکين است نه. اما کفارات ديگر را اشکال ندارد شما به يک خانواده بدهيد. فقط بايد گندم داد. نمي شود پولش را داد. اگر پول مي دهيم او را وکيل کنيم که برود گندم بخرد.

مسأله 150؛ مسأله ديگر اينکه گفتند: مگر شما نگفتيد با يک نماز توبه در شب هاي قدر خدا تمام گناهان شما را مي آمرزد؟ آيا شامل حق الناس هم مي شود؟ ما اين حرف را نزديم. حساب حق الناس جداست. شما از شب 21 ماه رمضان تا سال ديگر قرآن روي سرت باشد، هزار تومان به يک نفر بدهکار باشي بايد بدهي. بحث حق الناس جداست. شب عاشورا امام حسين(ع) فرمود: يک کسي از طرف امام حسين صدا بزند. «لا يقاتلن معي رجل عليه دين » (احقاق الحق/ج19/ص430) اگر کسي مديون است در جمع ما نماند، برود دينش را بدهد. شب عاشورا گفته: برود دينش را بدهد. آقايي پيام داده من ضامن کسي شدم. قسط اول و دوم و سوم را نداده است. از صندوق زنگ زدند که چرا قسط هايش را نمي دهد؟ با او تماس گرفتم که چرا نمي روي

ص: 4754

قسط هايت را بدهي؟ گفته: شما؟ گفتم: ضامن شما هستم. گفته: ضامن هستي خودت هم قسط ها را بده! چقدر مي پرسند که اگر فلان نماز را بخواني همه نمازهاي قضايت جبران مي شود. ما نمازي نداريم که تمام نمازهاي قضا را پاک کند. اگر کسي گفت: ما نماز توبه اي داريم که حق الناس جبران مي شود، حتماً چنين نمازي نداريم. يا نماز توبه بخوانيم ديگر نمازهاي قضاي ما پاک شود. از امام(ره) استفتاء کردند، آقا ما توبه کرديم، چقدر نماز قضا بخوانيم؟ فرمودند: خودتان را اذيت نکنيد. کم کم شروع کنيد. خودتان را در مسير جبران قرار بدهيد.

مسأله 151؛ باز خيلي پرسيدند با آرايش کم مي شود وضو گرفت يا نه؟ اگر مانع رسيدن آب به صورت باشد حتماً نمي شود.

مسأله 152؛ باز سؤال کردند که خيلي حق الناس بدهکار هستيم. ولي الآن رويمان نمي شود مستقيم به طرف بگوييم. چه کار کنيم؟ اگر پول بدهکار هستيد. لازم نيست به طرف بگوييد. الآن همه کارت دارند، به يک نحوي شماره حساب اين آقا را بدست بياور و به حسابش واريز کن. در حقوق مالي به هر طريقي شده به دست آن طرف برسانيد.

مسأله 153؛ در بحث حقوق آبرويي، گفتيم: اگر غيبت کرديد، در غيبت لازم است برويم حلاليت بطلبيم؟ اينکه گناه غيبت سنگين است در اين بحثي نيست. فرداي قيامت نامه اعمال کسي را دستش بدهند، هيچ حسناتي در آن نمي بيند. کربلا رفته، جماعت رفته، کار خير کرده، روزه گرفته، هيچي نيست! مي گويد: خدايا اشتباه شد. اين نامه من نيست. خطاب مي شود: خدا نه اشتباه مي کند نه فراموش مي کند! شما آبروي يک نفر را برديد، تمام حسنات تو پيش

ص: 4755

او رفت. باز روايت داريم «من مات تائباً من الغيبة فهو آخر من يدخل الجنة و من مات مصرّاً عليها فهو اوّل من يدخل النار» کسي غيبت مي کند، آخرين بهشتي است و توبه نکند اولين جهنمي است. گناه غيبت سنگين است. حالا ما اشتباهي کرديم و توبه کرديم، آيا حتماً بايد برويم به طرف بگوييم. عزيزي پيام داده چقدر شما گناه را ساده گرفتيد. مي گوييد: نمي خواهد برويد به طرف بگوييد؟ فتواي مشهور فقها اين است. لازم نيست به طرف بگوييد. يکوقتي شر مي شود و اصلاً جايز نيست شما برويد بگوييد. برايش دعا کنيد و طلب مغفرت کنيد و برايش صدقه و خيرات بدهيد. همين که توبه کرديد و برايش اين کارها را انجام بدهيد کافي است. ما نمي خواهيم گناه غيبت را کوچک جلوه بدهيم. شايد هشتاد درصد باور مردم ما اين است که اگر غيبت کردي حتماً بايد به طرف بگويي. بعضي هم حساس هستند که شما چه گفتي. مي گويد: اول بگو چه گفتي. تا نگويي حلالت نمي کنم! تازه يک آتش ديگر به پا مي شود. يکي از اساتيد مي فرمود: من امسال ماه رمضان يک ختم قرآن خواندم. فقط گفتم: خدايا به نيت آنهايي که من يک حقي و حقوقي از آنها ضايع کردم، غيبتشان را کردم و توبه کردم، اين ختم قرآن براي آنها باشد.

مسأله 154؛ در بحث احکام معاملات که گفتيم، سؤال کردند آيا جايز است ما يخچال بخريم، اگر نقدي پرداخت کنيم يک ميليون، قسطي بخريم يک ميليون و سيصد هزار تومان، اين حرام است يا حرام نيست؟ حرام نيست، در اصطلاح فقهي داريم وقتي زمان آمد، اين اشکال ندارد. شما يخچال

ص: 4756

را نقد بخريد يک ميليون، نسيه بخري يک ميليون و سيصد هزار تومان! او دارد جنسش را به شما مي فروشد، چون شما نسيه مي خريد يک ميليون و سيصد هزار تومان مي فروشد. اين اشکالي ندارد.

مسأله 155؛ باز اشاره کرديم و گفتيم: اگر يک جايي مهماني رفتيد، فرش صاحبخانه نجس شد، شما وظيفه نداريد به صاحبخانه بگوييد. البته گفتيم: چيزي از لوازمي که آنها مي خواهند مصرف کنند، نباشد. چيز خوردني نباشد. حالا گوشه فرش يا پتو نجس شد، لازم نيست بگوييد. خيلي پيام دادند نمي شود. يکوقت بچه ادرار کرده يا دست شما خوني شده به يک قسمتي از جايي خورده است، لازم نيست به صاحبخانه بگوييد. شرعاً وظيفه نداريد. کسي نوشته: يک نفر پتوي ما را نجس کرده، نگفته و همينطور در کمد گذاشته است. بعد از يک هفته رفتيم ديديم از بوي بد نمي شود کاري کرد! اين خيلي بد است. اما کلاً اگر ما جايي از خانه کسي را نجس کرديم، حد آن هم ناچيز است، چيزي نگوييم. سؤال کردند: اگر مسجد رفتيم و بچه ما يک گوشه اي از فرش مسجد را نجس کرد. مسجد غير از خانه است. لذا در مساجد و حرم هاي ائمه، خادم ها وسايل دارند، شيلنگ هاي صد متري دارند و بلافاصله تطهير مي کنند. فقها فرمودند: در مساجد پاک کردن نجاست فوري است و حتي تأخير هم جايز نيست.

مسأله 156؛ سؤال ديگري که باز در مورد نمازهاي قضا پرسيدند. گفتند: مادرم دچار فراموشي شده است. آلزايمر دارد. آيا اين نمازهايي که در دوران فراموشي مي خواند، قضايش واجب است يا نه؟ مادرش پنج سال فراموشي دارد. در روايت داريم اميرالمؤمنين در نهج البلاغه مي فرمايد:

ص: 4757

دو نعمت است که نمي شود به آن اعتماد داشت، يکي ثروت و ديگري سلامتي است. تا وقتي داريم بايد قدرش را بدانيم. حاج آقاي قرائتي مي فرمودند: امام جمعه ي يک جايي که خطبه اي مي خواند و برو و بيايي داشت، الآن گرفتار فراموشي شده است. بچه هايش تعريف مي کردند که به قدري فراموشي او سنگين است که هيچکسي را نمي شناسد. همسر خودش را نمي شناسد. صبح که از خواب بيدار مي شود مي گويد: اين خانم کيست؟ هرچه مي گوييم: اين مادر ما و خانم شماست. مي گويد: نه، اين خانم غريبه است. اينهايي که امروز فرصت دارند، سلامتي دارند، قدر بدانند و خوب استفاده کنند. حالا سؤال کردند که با وجود فراموشي مادر ما آيا ما بايد نمازهاي مادرمان را قضا کنيم يا نه؟ جواب نه! کسي که براي نماز تکليف ندارد، قضاي نماز هم ديگر واجب نيست.

مسأله 157؛ در احکام نذر گفتيم که اگر صيغه شرعي خوانده شود، ديگر نمي شود نذر را تغيير داد. غالب مردم نذرهايي که مي کنند صيغه شرعي نمي کنند. همينطور نيت مي کنند. يا مثلاً مي گويد: اگر اينطور شد اين کار را بکنم. صيغه شرعي را نمي خواند. اگر نذرها اينطور باشد تغييرش اشکالي ندارد. شما نذر کرده بودي گوسفند بکشي، حالا نمي خواهي گوسفند بکشي، پولش را به يک فقير مي خواهي بدهي. اگر صيغه شرعي نخواندي و فقط نيت کردي که مثلاً اگر مريض من خوب شد اين کار را بکنم. اين تغيير نذر اشکالي ندارد. سؤال کردند: من نذر کرده بودم سفره حضرت ابالفضل پهن کنم. حالا مي توانم پولش را به يک زنداني نيازمند بدهم؟ اگر صيغه شرعي را نخوانديد بله مي شود اما اگر صيغه را خوانديد، جايز

ص: 4758

نيست.

شريعتي:امروز صفحه ي هفتم قرآن کريم، آيات 38 تا 48 سوره مبارکه بقره در سمت خدا تلاوت خواهد شد. از ابتداي اين دوره از ختم قرآن کريم هر هفته ما مزين و منور به حضور يکي از شخصيت هاي است که به قرآن کريم و معارف بلند آن خدمت کردند. اين هفته از علامه طباطبايي(ره) ياد مي کنيم. است.

حاج آقاي حسيني: يک قصه کوتاه از علامه طباطبايي بگويم. يکي از منبري هايي که الآن در قم است، مي فرمودند: من قبل از انقلاب در تبريز يک شب خدمت علامه طباطبايي بودم. مرحوم علامه فرمود: من فردا صبح جايي کار دارم. کس از آقايان محبت مي کند مرا آنجا برساند. اين بزرگواري که الآن در قم هستند به علامه فرمودند: من فردا شما را مي رسانم. ساعت چند بيايم؟ فرمودند: 7 صبح. 7 صبح خدمت علامه رفتم، سوار ماشين شدند. تا نشستند و احوالپرسي کردند و فرمودند: ببخشيد، من چهل سال است که روزي يک جزء قرآن مي خوانم. ديروز نرسيدم يک جزء را بخوانم. اجازه بدهيد اول يک جزء قرآن ديروزم را بخوانم، بعد با هم صحبت کنيم. مرحوم علامه طباطبايي معروف است که تفسيرش تفسير قرآن به قرآن است. البته ما در گذشته هم اينطور تفاسير داشتيم ولي اوج تفسير قرآن به قرآن در تفسير الميزان است. دليل موفقيت علامه طباطبايي در تفسير يکي همين انس با قرآن است. اگر کسي روزي يک جزء قرآن بخواند، ماهي يک ختم قرآن را دارد. تقاضا مي کنم از بيننده هاي عزيز که برنامه هاي خوبي که در ماه رمضان داشتيد از جمله قرائت قرآن را تعطيل نکنيد.

«قُلْنَا اهْبِطُوا مِنْها جَمِيعاً فَإِمَّا يَأْتِيَنَّكُمْ مِنِّي هُدىً

ص: 4759

فَمَنْ تَبِعَ هُدايَ فَلا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لا هُمْ يَحْزَنُونَ«38» وَ الَّذِينَ كَفَرُوا وَ كَذَّبُوا بِآياتِنا أُولئِكَ أَصْحابُ النَّارِ هُمْ فِيها خالِدُونَ «39» يا بَنِي إِسْرائِيلَ اذْكُرُوا نِعْمَتِيَ الَّتِي أَنْعَمْتُ عَلَيْكُمْ وَ أَوْفُوا بِعَهْدِي أُوفِ بِعَهْدِكُمْ وَ إِيَّايَ فَارْهَبُونِ «40» وَ آمِنُوا بِما أَنْزَلْتُ مُصَدِّقاً لِما مَعَكُمْ وَ لا تَكُونُوا أَوَّلَ كافِرٍ بِهِ وَ لا تَشْتَرُوا بِآياتِي ثَمَناً قَلِيلًا وَ إِيَّايَ فَاتَّقُونِ «41» وَ لا تَلْبِسُوا الْحَقَّ بِالْباطِلِ وَ تَكْتُمُوا الْحَقَّ وَ أَنْتُمْ تَعْلَمُونَ «42» وَ أَقِيمُوا الصَّلاةَ وَ آتُوا الزَّكاةَ وَ ارْكَعُوا مَعَ الرَّاكِعِينَ «43»أَ تَأْمُرُونَ النَّاسَ بِالْبِرِّ وَ تَنْسَوْنَ أَنْفُسَكُمْ وَ أَنْتُمْ تَتْلُونَ الْكِتابَ أَ فَلا تَعْقِلُونَ «44» وَ اسْتَعِينُوا بِالصَّبْرِ وَ الصَّلاةِ وَ إِنَّها لَكَبِيرَةٌ إِلَّا عَلَى الْخاشِعِينَ «45» الَّذِينَ يَظُنُّونَ أَنَّهُمْ مُلاقُوا رَبِّهِمْ وَ أَنَّهُمْ إِلَيْهِ راجِعُونَ «46» يا بَنِي إِسْرائِيلَ اذْكُرُوا نِعْمَتِيَ الَّتِي أَنْعَمْتُ عَلَيْكُمْ وَ أَنِّي فَضَّلْتُكُمْ عَلَى الْعالَمِينَ «47» وَ اتَّقُوا يَوْماً لا تَجْزِي نَفْسٌ عَنْ نَفْسٍ شَيْئاً وَ لا يُقْبَلُ مِنْها شَفاعَةٌ وَ لا يُؤْخَذُ مِنْها عَدْلٌ وَ لا هُمْ يُنْصَرُونَ «48»

ترجمه: گفتيم: همگى از آن (باغ به زمين) فرود آييد، اگر هدايتى از طرف من براى شما آمد، پس هركه از هدايت من پيروى كند، نه برايشان بيمى است ونه غمگين خواهند شد. و (لى) كسانى كه كافر شدند و آيات ما را تكذيب كردند، آنان اهل دوزخ اند و هميشه در آن خواهند بود. اى فرزندان اسرائيل! نعمت هايم را كه به شما ارزانى داشتم، به خاطر بياوريد و به پيمانم (كه بسته ايد) وفا كنيد، تا من (نيز) به پيمان شما وفا كنم و تنها از من پروا داشته باشيد. و به آنچه (از قرآن) نازل كردم، ايمان بياوريد كه تصديق مى كند آنچه را (از تورات)

ص: 4760

با شماست. و نخستين كافر به آن نباشيد و آيات مرا به بهاى ناچيز نفروشيد و تنها از من پروا كنيد. و حقّ را با باطل نپوشانيد و حقيقت را با اين كه مى دانيد، كتمان نكنيد. و نماز را بپاداريد و زكات را بپردازيد و همراه با ركوع كنندگان، ركوع نماييد. آيا مردم را به نيكى دعوت كرده و خودتان را فراموش مى نماييد؟ با اينكه شما كتاب (آسمانى) را مى خوانيد، آيا هيچ فكر نمى كنيد؟ واز صبر ونماز يارى جوييد واين كار جز براى خاشعان، گران وسنگين است. (خاشعان) كسانى هستند كه به (قيامت و) ملاقات (با حساب) پروردگارشان و بازگشت به او ايمان دارند. اى بنى اسرائيل! نعمتى را كه به شما ارزانى داشتم، بياد آوريد و اين كه من شما را بر جهانيان برترى بخشيدم. و بترسيد از روزى كه هيچ كس چيزى (از عذاب خدا) را از كسى دفع نمى كند و هيچ شفاعتى از كسى پذيرفته نمى شود و از كسى غرامت و بدلى گرفته نشود ويارى نخواهند شد.

شريعتي: اشاره قرآني امروز را بفرمايند و بعد ادامه بحث را بشنويم.

حاج آقاي حسيني: آيه پاياني که تلاوت شد «وَ اتَّقُوا يَوْماً لا تَجْزِي نَفْسٌ عَنْ نَفْسٍ شَيْئاً» قرآن کريم حدود هفتاد نام براي قيامت بيان کرده است. يکي از اسامي همين است. «وَ اتَّقُوا يَوْماً لا تَجْزِي نَفْسٌ عَنْ نَفْسٍ شَيْئاً» کسي به جاي کسي مجازات نمي شود. «وَ لا يُقْبَلُ مِنْها شَفاعَةٌ وَ لا يُؤْخَذُ مِنْها عَدْلٌ وَ لا هُمْ يُنْصَرُونَ» آنجا روز نصرت و ياري نيست. کسي به فرياد کسي نمي رسد. يکي از اسامي همين است «يَوْمَ يَفِرُّ الْمَرْءُ مِنْ أَخِيه، وَ أُمِّهِ وَ

ص: 4761

أَبِيهِ، وَ صاحِبَتِهِ وَ بَنِيه » (عبس/34-36) برادر از برادر، زن از شوهر، پدر از فرزند، از هم فرار مي کنند. قيامت يوم الفرار است. از فرار بدتر هم دارد. اينجا مي فرمايد: کسي به جاي کسي مجازات نمي شود. آنجا مي فرمايد: فرار مي کنند، يک جا بدتر از فرار هم دارد. قرآن مي فرمايد: روزي که بعضي دشمن بعضي ها مي شوند، «الْأَخِلَّاءُ يَوْمَئِذٍ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ إِلَّا الْمُتَّقِينَ» (زخرف/67) اينهايي که اينجا اينطور با هم رفاقت و اظهار رفاقت مي کردند ولي رفاقت هايشان براساس تقوا نباشد، آنجا دشمن هم مي شوند. براي رفيقت باش تا پاي دينت! ديدي دينت دارد آسيب مي بيند، رفقايت را کنار بگذار.

مسأله 158؛ در قرآن چهار آيه هست که سجده واجب دارد. سؤال کردند اولاً در اين سجده واجب آيا بايد ذکر خاصي هم بگوييم يا نه؟ مستحب است ولي ذکر خاص واجب نيست. سؤال کردند: همين که نشسته آيه سجده را خوانديم و يک مهر برداريم و به پيشاني بزنيم کافي است؟ نه، بايد هفت عضو ما روي زمين باشد. ولي فرقش با سجده کامل اين است که شايد طهارت در آن نباشد، اينکه وضو بگيريم و با وضو سجده را انجام بدهيم، طهارت لازم نيست. اما مُهر بايد باشد. اگر رو به قبله هم نباشد اشکال ندارد. ذکر خاص هم مستحب است. خانم ها دارند قرآن مي خوانند، حجاب نداشتند، چادر نداشتند، موقع سجده چادر لازم است؟ حجاب شرعي نماز آنجا لازم نيست. پس حجاب شرعي لازم نيست، طهارت لازم نيست، استقبال قبله لازم نيست، ولي هفت عضو روي زمين باشد و پيشاني هم روي مُهر يا چيزي که سجده بر آن صحيح است، صورت گيرد.

خيلي سؤال

ص: 4762

کردند که در هنگام تلاوت قرآن حجاب لازم است؟ نه، قرآن خواندن که نيازي به حجاب ندارد. يا در روزهايي که عذر شرعي دارند، مي توانند قرآن بخوانند؟ بله. فقط آيات سجده يا بعضي فرمودند: سوره هاي سجده را نخوانند و الا خواندن قرآن مانعي ندارد.

مسأله 159؛ پرسيدند گاهي نماز جماعت مي رويم، امام جماعت رکوع و سجده اش طولاني است. سه تا «سبحان رب ي الاعلي و بحمده» مي گويد. ما بخاطر تنگي نفس يا ديسک کمر زودتر از امام بلند مي شويم، شما گفتيد: بايد متابعت کنيد و نبايد زودتر بلند شويد. همين که يکبار امام «سبحان ربي الاعلي و بحمده» گفت، بلند مي شويم. جوابش اين است که شما جماعت تشريف نبريد. شما فرادي بخوانيد و همين يک «سبحان ربي الاعلي و بحمده» بگوييد. جماعت شرايط خودش را دارد. اينکه جماعت برود و متابعت نکند درست نيست. يا اينکه نماز جماعتي برود که امام جماعت کوتاه نماز مي خواند و يک ذکر مي گويد. اما اگر ذکر امام طولاني است و اين بخاطر تنگي نفس و ديسک کمر نمي تواند بخواند، اين مجوز نيست. البته ما از امام جماعت ها مي خواهيم که قدري مراعات کنند.

قصه اي گفتيم که معاذ بن جبل نماز خواند. يک کسي رفت نماز بخواند، بعد از حمد يک سوره طولاني خواند. اين بنده خدا ديد سوره بقره خيلي طولاني است، نمازش را فرادي خواند. پيامبر خدا با خبر شد. حضرت معاذ را احضار کرد. فرمود: «اياک ان تکون فتانا» مبادا کاري کني که مردم از فيض جماعت محروم شوند. روي چه حساب سوره طولاني خواندي؟ حضرت فرمود: «عليک بالشمس و ضحاها» مي خواهي سوره بخواني «والشمس و ضحاها» بخوان.

ص: 4763

«و التين و الزيتون» بخوان. سوره هاي کوتاه بخوان. بياييم کاري کنيم که جوان ها هم به نماز جماعت رغبت پيدا کنند. نمازها را طولاني نکنيم، بين دو نماز زياد فاصله نياندازيم.

مسأله 160؛ سؤال کردند که من به شوهر در خانه اقتدا مي کنم. با شوهرم دو تايي نماز جماعت برقرار مي کنيم. کار صحيحي است يا نه؟ اشکالي ندارد. الحمدلله که اين مرد اينقدر خوب رفتار کرده که خانمش پشت سرش نماز مي خواند. خدا آيت الله فاضل لنکراني را رحمت کند. مي فرمودند: عادل کسي نيست که مردم او را به عدالت قبول داشته باشند. عادل کسي است که خانمش پشت سرش نماز بخواند. اينکه پشت سر شوهر نماز مي خوانيد اشکالي ندارد و خيلي کار خوبي است. توجه داشته باشيد شوهر شما قرائت حمد و سوره اش صحيح باشد. اگر مخارج حروف را رعايت مي کند و با مسائل شرعي آشنا است، وضو و غسل و احکام بلد است، چه بهتر از اينکه خانم به آقا اقتدا کند.

شريعتي: دعا بفرماييد و آمين بگوييم.

حاج آقاي حسيني: ما به کنکوري هاي عزيز خدا قوت مي گوييم. انشاءالله در آزمون هاي بعدي هم موفق باشند. يک خسته نباشيد به پدر و مادرها بگوييم. اميدواريم خدا به حق صديقه طاهره(س) از کنکور بالاتر، امر ازدواج همه جوان ها را به خوبي مقرر بفرمايد. مريض ها، لباس عافيت بپوشاند. رفع گرفتاري و پريشاني از همه محبين اهل بيت(ع) بفرمايد. مسلمانان در سراسر عالم بر دشمنانشان پيروز بگرداند.

شريعتي: بيرون شو اي همايون از پشت پرده غيب *** تا در سه گاه مستي شوريده تر بخوانم

«الحمدلله رب العالمين و صلي الله علي سيدنا محمدٍ و آله الطاهرين»

96-04-20- فضايل اخلاقي در نهج البلاغه

بسم

ص: 4764

الله الرحمن الرحيم و صلي الله علي محمد و آله الطاهرين

صبحي گره از زلف تو وا خواهد شد *** راز شب تار بر ملا خواهد شد

تو آيه وحدتي که با آمدنت *** هر قطب نما، قبله نما خواهد شد

شريعتي: سلام مي کنم به همه دوستان عزيزم. خانم ها و آقايان، بيننده هاي خوب و نازنين و شنونده هاي بسيار گرانقدرمان، انشاءالله هرجا که هستيد خداوند متعال پشت و پناه شما باشد. حاج آقاي حسيني سلام عليکم و رحمة الله. خيلي خوش آمديد.

حاج آقا حسيني: عرض سلام و ارادت خالصانه خدمت همه بينندگان و شنوندگان برنامه سمت خدا دارم. عزيزاني که خارج از کشور هستند، عزيزاني که برنامه را از شبکه هاي ماهواره اي مي بينند، از جمله شبکه جهاني ولايت که برنامه را روزي دو بار پخش مي کنند. ما وظيفه مي دانيم به آن عزيزان سلام ويژه داشته باشيم. شرمنده الطاف همه عزيزان هستيم. بيننده عزيزي نوشته: سمت خدا يک گمشده براي من است. اگر يک روزي نبينم، انگار يک چيزي گم کردم. عزيزي يکوقت مي فرمود: من به سمت خدا معتاد شدم.

شريعتي: بحث ما با حاج آقاي حسيني در مورد احکام بود که خيلي مورد استقبال دوستان قرار گرفت. انشاءالله بحث احکام را پنج شنبه ها ادامه خواهيم داد و امروز به رسم سه شنبه ها مهمان سفره ناب نهج البلاغه شريف خواهيم بود. اگر خاطرتان باشد بحث ما در مورد فضايل اخلاقي بود.

حاج آقاي حسيني: بسم الله الرحمن الرحيم، من دو تا تقاضا دارم، يکي اينکه خدا مرحوم آيت الله احمدي ميانجي را رحمت کند. يک سي دي دارند به نام عالم برزخ که بسيار ارزشمند است و عزيزان حتماً

ص: 4765

تهيه کنند و گوش کنند. اگر تصميم بگيريد کلام ايشان در شما اثر نگذارد، حتماً اثر مي گذارد. يادم است آن روزي که اين مطلب را گفتيم، چند هزار نفر پيامک داده بودند که چطور سي دي هاي ايشان را تهيه کنيم؟ در سي دي عالم برزخ ايشان يک بحثي در مورد عذاب قبر و فشار قبر است. رواياتي را مي خوانند که دلايل فشار قبر چيست؟ مي فرمايند: يکي از عوامل فشار قبر که تقريباً همه ما گرفتار هستيم، ديگر از اين کسي استثناء نشده است، بحث اسراف است. در روايات داريم کساني که اسراف مي کنند گرفتار عذاب قبر مي شوند. متأسفانه در کشور ما اسراف خيلي وحشتناک است. آمارها را مي شنويد، مي گويند: يک سوم از مواد غذايي دور ريخته مي شود. 35 ميليون تن در سال دور ريخته مي شود. يعني گذشته از اينکه تمام نيازمندان را مي تواند تأمين کند، اصل اسراف کار بدي است و گناه است. در اين فصل مخصوصاً صرفه جويي در مصرف برق کنند. عزيزي مي گفت: ديروز در شهري بودم، سر ظهر که آفتاب تابيده بود، شمردم ديدم ده لامپ بزرگ روشن است. گفتم: نور آفتاب کم است؟ چرا اينها را روشن کرديد؟ گفت: باعث جذب مشتري مي شود. واقعاً جذب مشتري با اسراف بايد صورت گيرد؟ اسراف حتماً حرام است. «إِنَّهُ لا يُحِبُّ الْمُسْرِفِينَ » (اعراف/31) اسراف قطعاً حرام است. کاري به هزينه هايش نداشته باشيد. مخصوصاً در اين فصل که هموطنان ما در استان هاي مرزي گرفتار هستند.

مطلب دومي که باز بايد يادآوري کنم قبل از ورود به بحث نهج البلاغه اين است که از ماه رمضان عبور کرديم. انشاءالله خوبي هاي ماه رمضان را حفظ کنيم. خيلي از موفقيت هايي که در

ص: 4766

ماه رمضان داشتيم، عبادات، مستحبات، ترک گناه، نماز اول وقت و جماعت و تلاوت قرآن تعطيل نشود. اگر قرآن ها کم شده است دوباره ادامه بدهيم. من يک خاطره اي بگويم براي عزيزان خوب است. چون ما فکر مي کنيم فقط ماه رمضان بعضي از گناهان حرام است و ديگر بعد از ماه رمضان تمام مي شود. آقاي هاشمي که ده سالي در زمان امام (ره) مدير رسانه ملي بودند، يکوقتي ماه رمضان شد، آقاياني که در تلويزيون اخبار مي گويند، تصميم گرفتند اول ماه رمضان ديگر صورت را تيغ نزنند. عده اي تصميم گرفته بودند موسيقي را در ماه رمضان کم کنند. چند روزي از ماه رمضان گذشت، امام (ره) ما را خواستند، گفتند: چه خبر است که همه اخبارگوها محاسن گذاشتند، موسيقي را کم کردند؟ گفتند: تصميم ما نبوده است. خودشان خودجوش قرار گذاشتند. گفتند: بعد از ماه رمضان دوباره مثل قبل مي شود. امام(ره) فرمودند: حرام خدا شعبان و رمضان و شوال ندارد. حرام خدا هميشه حرام است. اگر تيغ زدن حرام است، فرقي ندارد در چه ماهي باشد. بنابراين خوبي هايي که در ماه رمضان داشتيم، چون تقريباً علامت دورويي و نفاق است. ما بايد مؤمن حقيقي باشيم. مؤمن حقيقي حرام خدا را هميشه حرام مي داند. حلال خدا هميشه حلال است. ظاهر ما يک چيز باشد. انشاءالله خوبي ها و پاکي هاي ماه رمضان را حفظ کنيم.

از مرحوم علامه شيخ محمد تقي تستري ياد کرديم، شرحي در نهج البلاغه دارند. شرح موضوعي دارند. يک فصلش «فضايل اخلاقي در نهج البلاغه» است. رضوان خدا بر اين مرد بزرگوار، دوستان گاهي سؤال مي کردند: ترجمه شده يا نه؟ بله بعضي از فصل هايش ترجمه شده است.

ص: 4767

توحيد و امامت ترجمه شده است. بوستان کتاب چاپ کردند. ايشان خيلي مسلط به فقه و تاريخ و رجال بودند. گفت: «مادح خورشيد مداح خود است» اگر کسي منظومه ها را تعريف کرد، منظومه هاي شمسي و ماه و خورشيد را، دارد از خودش تعريف مي کند. ايشان بحثي در فضايل اخلاقي دارد. ما به سبک ايشان بنا شد اين بحث را پيگيري کنيم.

نمي دانم عزيزان يادشان هست که آخرين بحث ما در مورد سکوت بود. حکمت 224 نهج البلاغه بود. در حکمت 224 اميرالمؤمنين هفت مطلب را بيان فرمودند. «وَ قَالَ علي (ع): بِكَثْرَةِ الصَّمْتِ تَكُونُ الْهَيْبَةُ» اگر کسي بزرگي و هيبت مي خواهد، شکوه و جلال و متانت مي خواهد با سکوت زياد است. آدم هايي که زياد حرف مي زنند، هيبتشان کم مي شود. به اين مناسبت کلمه اول روايات فراواني در مورد سمت در کلمات اميرالمؤمنين(ع) خوانديم. باز در نهج البلاغه حکمت 411 سفارش کردند که اهل سکوت باش. چون گاهي آدم نه تنها سکوت نمي کند، داد هم مي زند يا آنجا که نبايد فرياد بزند، فرياد مي زند. سکوت يک مرز است. آنجايي که بايد سکوت کنيم، سکوت کنيم. آنجايي که بايد سخن بگوييم.

وگر بينم که نابينا و چاه است *** اگر خاموش بنشيني گناه است

آنجايي که نبايد فرياد بزنيم، نزنيم. «لاَ تَجْعَلَنَّ ذَرَبَ لِسَانِکَ عَلَى مَنْ أَنْطَقَکَ وَ بَلاَغَهَ قَوْلِکَ عَلَى مَنْ سَدَّدَکَ» حضرت مي فرمايد: «ذَرَب» يعني تيزي و تندي، تندي زبانت را در کسي که سخن گفتن را به تو ياد داده است، استفاده نکن. چه کساني نطق را به ما ياد دادند؟ اولاً پروردگار متعال، «الرَّحْمنُ، عَلَّمَ الْقُرْآنَ، خَلَقَ الْإِنْسان ، عَلَّمَهُ الْبَيانَ» (الرحمن/1-4) در برابر پروردگاري که

ص: 4768

سخن گفتن را ياد تو داد، ديگر سر و صدا نکن. قيافه نگير و داد نزن. طلبکار نباش. پدر و مادر، جوان عزيز، دختر و پسر، خواهش مي کنم الآن فصل تابستان است. دختر و پسرها بيشتر در خانه هستند، همراه پدر و مادرها باشند، کمک کنند و زير بازويشان را بگيرند. بگويند: ما در اين سه ماه وقف شما هستيم. شما استراحت کنيد و همه چيز با ما! الآن بچه هايي که کنکور دادند و تمام شد، بگويند: شما ديگر کار نداشته باشيد. نقطه مقابلش اينکه خداي نکرده پسر در مقابل پدر و مادر داد بزند. حتماً تيزي زبانت را در برابر کسي که سخن گفتن را به تو ياد داد، يک پشه را نمي توانستي از خودت دور کني. يادت هست بچه بودي چطور صحبت مي کردي؟ بچه يک ساله چطور حرف مي زند؟ حالا اينطور سخن مي گويي و اين تيزي را عليه پدر و مادرت به کار مي بري؟ «ذَرَب» تيزي، تيزي زبانت را «عَلَى مَنْ أَنْطَقَکَ» حرف زدن را ياد تو داد. خدا به تو ياد داد، پدر و مادرها ياد تو دادند. معلم به تو ياد داد. امروز در برابر اينها جبهه گيري نکن. «وَ بَلاَغَهَ قَوْلِکَ عَلَى مَنْ سَدَّدَکَ» بلاغت سخنوري ات، يادت باشد چه کسي به تو ياد داد.

صمت يعني سکوت، اين در جاي خودش. در نقطه مقابلش به جاي سکوت، پرخاش، آن هم براي کساني که معلم ما هستند. باز اميرالمؤمنين فرمودند: «لاَ خَيْرَ فِي الصَّمْتِ عَنِ الْحُكْمِ» وقتي اين بحث را مطرح کرديم، بعضي عزيزان پيام دادند: سکوت هميشه خوب نيست. بله، درست است. «لاَ خَيْرَ فِي الصَّمْتِ عَنِ الْحُكْمِ» آنجايي که سخن

ص: 4769

تو حکمت است نبايد سکوت کني. حتماً بايد حرف بزني. حضرت مي فرمايد: هم سخن گفتن و هم سکوت «لکل واحد منهما آفات فاذا سلما من الآفات» اگر آفاتي ندارد «فالکلام افضل من السکوت» حتماً حرف زدن بهتر است. «لِأَنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ مَا بَعَثَ الْأَنْبِيَاءَ وَ الْأَوْصِيَاءَ بِالسُّكُوتِ» خداوند پيامبرها را که به رسالت مبعوث کرد، به سکوت مبعوث نکرد. حرف اگر حکمت بود، حتماً بگوييد. اگر تندي و پرخاش هست حتماً سکوت کنيد.

کسي خدمت پيامبر خدا آمد، گفت: نصيحت کن. حضرت فرمود: «احفظ لساني» مواظب زبانت باش. دوباره گفت: نصيحت کن. حضرت فرمود: زبان، باز گفت: نصيحت کن. حضرت فرمود: زبان، زبان، زبان! وقتي تکرار کرد، حضرت فرمود: «وَهَلْ يَكُبُّ النَّاسَ فِي النَّارِ عَلَى وُجُوهِهِمْ أَوْ عَلَى مَنَاخِرِهِمْ إِلَّا حَصَائِدُ أَلْسِنَتِهِمْ» اگر مردم غير از دستچين زبانشان، چيز ديگر آنها را جهنمي مي کند. چرا مردم جهنمي مي شوند؟ «وَهَلْ يَكُبُّ النَّاسَ فِي النَّارِ» اينکه مردم با صورت به آتش مي افتند، «حصائد» دستچين زبانشان است. دست پرورده زبانشان است. پس مرز را يادمان باشد. پپس جمله ي اولي که حضرت در حکمت 224 فرمود، «بِكَثْرَةِ الصَّمْتِ تَكُونُ الْهَيْبَةُ» هيبت و جلالت و شکوه مي خواهي، با سکوت زياد.

«وَ بِالتَّوَاضُعِ تَتِمُّ النِّعْمَةُ» اگر مي خواهيد نعمت هاي الهي که خدا به شما داده به کمال برسد، قدر نعمت ها را بدانيم با تواضع است. امروز يکي از مشکلات ما در روابط شخصي و اجتماعي و خانه بخاطر اين است که تواضع را کم کرديم. هرکسي به جايي مي رسد، مغرور مي شود، داد و فرياد مي کند. بداخلاقي مي کند. هيچ حرف و نصيحتي را نمي پذيرد و خودش را عقل کل مي داند. در

ص: 4770

صحيفه سجاديه هست که امام سجاد عرضه مي دارد: «أنا اقل الاقلين» امام و ولي خداست، «بل اقل من الذره»، «اقل الاقلين» کمترين کمترين هستم!

خدا مرحوم آقاي مروي را رحمت کند. کتابي دارند نوشته بودند: يکوقتي آبادان بودم، يک سخنران خيلي مهم و معروفي به جاي تواضع دچار غرور شد. در سخنراني اش ادعا کرد، هرچه مي خواهيد از من بپرسيد. پناه بر خدا! «سَلُونِي قَبْلَ أَنْ تَفْقِدُونِي » (نهج البلاغه، خطبه 189) براي اميرالمؤمنين بود. ما چه کسي هستيم؟ يک کسي آمد از پايين منبر گفت: من سؤال ساده اي دارم. گفت: بفرماييد. گفت: نام مادر حضرت خديجه(س) چه بود؟ هرچه فکر کرد، گفت: خديجه معروف است بنت خويلد، خويلد اسم پدرش است. به جاي اينکه بگويد: اشتباه کردم، يک کاري کرد که اصلاً نتوانست در آن شهر بماند. چه خبر است؟ «افتادگي آموز اگر قابل فيضي»، «هرگز نخورد آب زميني که بلند است» به زمين بلند آب نمي رسد.

داستاني مي خواندم در کتابي که از آيت الله شبيري زنجاني منتشر شده است. به نام «جرعه اي از دريا» که کتاب خوبي است. اين کتاب خيلي مفصل است و داستان هايش در حال خلاصه شدن است و به درد عموم مردم مي خورد. در حالات مرحوم مؤسس حوزه علميه قم، شيخ عبدالکريم حائري(ره) آمده است. اگر ما بخواهيم از شخصيت هاي تأثيرگذار عالم نام ببريم، يکي اين بزرگوار است. تأثيرگذار در تاريخ تشيع است. ما مراجع خيلي زياد داشتيم. اما ايشان مؤسس حوزه بود. يکي ميرزاي شيرازي، يکي شيخ انصاري، يکي شيخ عبدالکريم حائري است. ايشان نقل کردند يک دخترخاله اي داشتند که در خانه ايشان زندگي مي کردند. دختر خاله خانم سالخورده و پيري بود

ص: 4771

که سالها در پناه ايشان بود و کسي را نداشت و جزء عائله ايشان شده بود. دخترخاله مرحوم آيت الله حائري در خانه ايشان زندگي مي کرد. ايشان به اين دخترخاله خيلي خدمت مي کرد. هر خدمتي از دستش برمي آمد به اين پيرزن مي کرد. به همسرش سفارش مي کرد که هواي ايشان را داشته باشيد. من پير شدم، توانايي ندارم! اگر توانايي داشتم آفتابه را هم برايش پر مي کردم. حالا شما هرچه در توان داريد به پدر و مادر خدمت کنيد.

اين کار خوبي که در برنامه سمت خدا صورت گرفته که هر هفته به نام يکي از بزرگان هست و تجليل مي شود، در حالات مرحوم شيخ عباس قمي هست که ايشان يک کتاب دارد به نام «فوايد الرضويه» که شرح حال علماست. من سفارش مي کنم که همه اين کتاب را تهيه کنند و بخوانند. کتاب فارسي است و شرح حال علماست. شرح حال صدها نفر از علماي شيعه را نوشتند. تعطيلات نوروز امسال موفق شدم سطر به سطر اين کتاب را خواندم. ايشان به ترتيب حروف الفبا آمده تا به شرح حال خودش رسيده است. نوشته اما شرح حال خودم، چون من پست تر از آنم که در رديف علما به حساب بيايم و اين کتاب اختصاص دارد به شرح حال علما، از نوشتن شرح حال براي خودم صرف نظر مي کنم. فقط اسامي کتاب ها را مي نويسم که اگر کسي خواست مراجعه کند ديگر نگردد. 110 اثر ماندگار دارد، يکي سفينة البحار است که 25 سال دستش بوده است. يکي مفاتيح الجنان است که در همه خانه ها هست. يک طلبه درس خوان و اهل مطالعه را پيدا کنيد، يکي

ص: 4772

دو تا از کتاب هاي حاج شيخ عباس در خانه اش نباشد.

با يکي از علما مصاحبه کردند که ايشان در قيد حيات هستند، ايشان فرمودند: مرحوم آيت الله العظمي حجت(ره) در زمان آيت الله العظمي بروجردي بودند. ايشان و مرحوم صدر و مرحوم آيت الله خوانساري، اين سه نفر ديدند آيت الله العظمي بروجردي بهتر مي تواند حوزه را اداره کند. تمام موقعيت خودشان را دو دستي تقديم آيت الله العظمي بروجردي کردند و گفتند: شما بفرما. شما مرجع بشو. با اينکه مرحوم حجت از نظر علمي چيزي کم نداشت. من شنيدم در همان زمان به بعضي که مراجعه مي کردي، مي گفتند: مي تواني از آقاي بروجردي تقليد کني يا از آقاي حجت تقليد کني. در سطح علمي مثل هم بودند. ولي گفتند: اين آقا بهتر مي تواند اداره کند.

نوشتند يکوقت ايشان در کوچه مي رفت، ماشين نبود. يک مرتبه از دور چشمش به آيت الله العظمي بروجردي مي افتد که از آن طرف مي آيد. چنان با عجله خودش را از مرکب پايين مي اندازد که تا مدتي ايشان مريض مي شود. مي گويند: چرا هول شدي؟ مي فرمايد: آيت الله بروجردي داشت مي آمد. اين تواضع ها را داشتند.

در کافي شريف داريم «اوحي الله الي موسي» خداوند به حضرت موسي وحي کرد، «أ تدري لما اصطفيتک» چرا تو را کليم الله انتخاب کردند؟ «قلبت عبادي ظهرا لبطن» من دل بندگانم را زير و رو کردم. «فلم اجد فيهم احدا» در ميان دلهاي بندگانم متواضع تر از تو پيدا نکردم. اگر مي خواهيد کليم الله شويد، شرطش اين است. باز در روايت ديگري داريم پيامبر خدا به اصحابشان فرمودند: «مَالِيَ لَا اَرَي عَلَيْکُمْ حَلَاوَةَ الْعِبَادَةِ» چرا من شيريني

ص: 4773

بندگي را در زندگي شما نمي بينم؟ به سر و صدا که نيست. به ادعا نيست، به رکوع و سجود نيست. در روايات داريم به رکوع و سجود طرف نگاه نکنيد. گاهي به رکوع و سجود عادت کرده است. اين فضايل اخلاقي را ببينيد. باطن را ببينيد. امام صادق فرمود: به سجده طولاني و رکوع طولاني نگاه نکنيد. يکوقت اين عادت کرده، ترک کند وحشت مي کند. باطنش را ببين. اخلاق دارد يا نه؟ تواضع دارد يا نه؟ گذشت دارد يا نه؟ راست مي گويد يا نه؟ انصاف دارد؟ صداقت دارد يا نه؟ حضرت فرمود: چرا شيريني عبادت را در چهره شما نمي بينم؟ سؤال کردند: شيريني عبادت چيست؟ حضرت فرمود: «التواضع».

حضرت فرمود: «ثَمَرَةُ التّواضُعِ الْمَحَبَّةُ» از برکات تواضع محبت است. آدم هاي متواضع را همه دوست داريم. از آدمهاي متکبر همه فرار مي کنند. «التَّواضُعُ سُلَّمُ الشَّرَفِ» نردبان عزت و شرافت تواضع است. «تواضع لله يرفعک» براي خدا تواضع کني، خدا به تو رأفت مي دهد. کسي که تواضع کند خدا به او عظمت مي دهد. باز حضرت فرمود: «لا حسبک التواضع» اينکه من بچه فلاني هستم. کسي خدمت رسول خدا آمد و فرمود: مرا مي شناسي؟ حضرت فرمود: جنابعالي! گفت: من پسر فلان بن فلان بن فلان... هستم. تا ده پشتش را شمرد. حضرت فرمود: الآن چه داري؟ حضرت فرمود: تو دهمي هستي؟ گفت: بله. حضرت جمله تندي به او فرمود. اصلاً تو پسر فلان شخصيت هستي، خودت چه کاره هستي؟ خود پيامبر فرمود: فرداي قيامت که نزد من مي آييد بايد عمل بياوريد. نه اينکه بگوييد: من قوم و خويش پيامبر هستم.

شريعتي: امروز صفحه دوازدهم قرآن کريم، آيات 77

ص: 4774

تا 83 سوره مبارکه بقره را تلاوت خواهيم کرد.

«أَ وَ لا يَعْلَمُونَ أَنَ اللَّهَ يَعْلَمُ ما يُسِرُّونَ وَ ما يُعْلِنُونَ«77» وَ مِنْهُمْ أُمِّيُّونَ لا يَعْلَمُونَ الْكِتابَ إِلَّا أَمانِيَّ وَ إِنْ هُمْ إِلَّا يَظُنُّونَ «78» فَوَيْلٌ لِلَّذِينَ يَكْتُبُونَ الْكِتابَ بِأَيْدِيهِمْ ثُمَّ يَقُولُونَ هذا مِنْ عِنْدِ اللَّهِ لِيَشْتَرُوا بِهِ ثَمَناً قَلِيلًا فَوَيْلٌ لَهُمْ مِمَّا كَتَبَتْ أَيْدِيهِمْ وَ وَيْلٌ لَهُمْ مِمَّا يَكْسِبُونَ «79» وَ قالُوا لَنْ تَمَسَّنَا النَّارُ إِلَّا أَيَّاماً مَعْدُودَةً قُلْ أَتَّخَذْتُمْ عِنْدَ اللَّهِ عَهْداً فَلَنْ يُخْلِفَ اللَّهُ عَهْدَهُ أَمْ تَقُولُونَ عَلَى اللَّهِ ما لا تَعْلَمُونَ «80» بَلى مَنْ كَسَبَ سَيِّئَةً وَ أَحاطَتْ بِهِ خَطِيئَتُهُ فَأُولئِكَ أَصْحابُ النَّارِ هُمْ فِيها خالِدُونَ«81» وَ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ أُولئِكَ أَصْحابُ الْجَنَّةِ هُمْ فِيها خالِدُونَ «82» وَ إِذْ أَخَذْنا مِيثاقَ بَنِي إِسْرائِيلَ لا تَعْبُدُونَ إِلَّا اللَّهَ وَ بِالْوالِدَيْنِ إِحْساناً وَ ذِي الْقُرْبى وَ الْيَتامى وَ الْمَساكِينِ وَ قُولُوا لِلنَّاسِ حُسْناً وَ أَقِيمُوا الصَّلاةَ وَ آتُوا الزَّكاةَ ثُمَّ تَوَلَّيْتُمْ إِلَّا قَلِيلًا مِنْكُمْ وَ أَنْتُمْ مُعْرِضُونَ «83»

ترجمه: آيا نمى دانند كه خداوند آنچه را پنهان و آنچه را آشكار مى كنند، مى داند. و بعضى از آنان (يهوديان)، افراد درس ناخوانده اى هستند كه كتاب خدا را جز خيالات و آرزوهاى خود نمى دانند، آنها تنها پايبند گمان خويشند. پس واى بر كسانى كه مطالبى را با دست خود مى نويسند، سپس مى گويند: اين از طرف خداست، تا به آن بهاى اندكى بستانند، پس واى بر آنها از آنچه دست هايشان نوشت و واى بر آنها از آنچه (از اين راه) به دست مى آورند! و (يهود) گفتند: جز چند روزى محدود، هرگز آتش دوزخ به ما نخواهد رسيد، بگو: آيا پيمانى از نزد خدا گرفته ايد كه البتّه خداوند هرگز خلاف پيمان

ص: 4775

خود نمى كند، يا اينكه بر خداوند چيزى را نسبت مى دهيد كه به آن علم نداريد؟ آرى، هر كس بدى كسب كند و گناهش او را فراگيرد (و آثار گناهان سراسر وجودشان را بپوشاند)، آنها اهل آتش اند و هميشه در آن خواهند بود. و كسانى كه ايمان آورده و كارهاى شايسته انجام داده اند، آنان اهل بهشتند و در آن جاودانه خواهند ماند. و (بياد آريد) زمانى كه از بنى اسرائيل پيمان گرفتيم، جز خداوند يگانه را پرستش نكنيد و به پدر و مادر و خويشان و يتيمان و بينوايان، احسان كنيد و با مردم، به زبان خوش سخن بگوييد و نماز را برپاى داريد و زكات بدهيد. امّا شما (با اينكه پيمان بسته بوديد،) جز عدّه ى كمى، سرپيچى كرديد و روى گردان شديد.

شريعتي: حاج آقاي حسيني اشاره قرآني را بفرمايند و ادامه بحث ايشان را بشنويم.

حاج آقاي حسيني: آيه پاياني که تلاوت شد، هشت دستور قرآني است که تعاليم دين در اين هشت دستور خلاصه شده است. 1- «لا تَعْبُدُونَ إِلَّا اللَّهَ» يکتاپرستي، 2- «وَ بِالْوالِدَيْنِ إِحْساناً» 3- «وَ ذِي الْقُرْبى» 4- «وَ الْيَتامى » 5- «وَ الْمَساكِينِ» 6- «وَ قُولُوا لِلنَّاسِ حُسْناً» همين بحث امروز ماست. حرف خوب بزنيد. ما نگفتيم سکوت کنيد و در خانه حرف نزنيد. در خانه حرف بزنيد. بگويند و بخندند و شاد باشند. يکي از نگراني هايي که متأسفانه امروز هست اين است که از بس همه در فضاي مجازي هستند، گفتگو و تعاملات و روابط کم شده است. آقا در گوشي است، خانم در گوشي خودش است، بچه ها در گوشي و تبلت هستند. کسي مي گفت: ما وقتي با همسرمان صحبت

ص: 4776

مي کنيم به جاي جواب دادن سرش را بالا و پايين مي برد. اين سر چند کيلويي را تکان مي دهد اما زبان چند مثقالي را تکان نمي دهد. 7- «وَ أَقِيمُوا الصَّلاةَ» 8- «وَ آتُوا الزَّكاةَ» اينها مهمترين ارزش هاي اخلاقي است.

«و بالنّصفة يكثر الواصلون» (حکمت 224) با انصاف دوستان انسان زياد مي شوند. اگر آدم منصفي بودي همه دوستت دارند. انصاف هم در روابط خانوادگي هست، هم در روابط اجتماعي هست، در همه برخوردها، انسان منصفانه برخورد کند. يک روايتي ديدم خيلي زيبا بود، هم شيخ صدوق در خصال نقل کردند و هم مرحوم کليني در کافي شريف نقل کردند. کافي يک کتابي دارد، بخشي به نام «باب الانصاف» دارد. يک باب مجزايي است. «باب الانصاف و العدل» ميان همه احاديث اين باب، يک حديثش از همه براي ما مؤثر تر است. رسول خدا فرمود: «ثلاث خصال من كن فيه» سه ويژگي هست که اگر در کسي باشد، «فِي ظِلِّ عَرْشِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ يَوْمَ لا ظِلَّ إِلا ظِلُّه » قيامت هيچ سايه اي نداريم الا «ظل الله» فقط بتوانيم زير سايه خدا برويم، اين آدم زير سايه خداست. اولين «رجل اعطي الناس من نفسه ما هو سائلهم» کسي که وقتي گرفتاري سراغ او مي آيد، دست رد به سينه گرفتار نزند. سجده و رکوع طولاني ملاک نيست. حضرت مي فرمايد: گاهي اين عادت است. آيا دست دهنده دارد؟ حاضر است گرفتاري کسي را برطرف کند؟ در يک روايتي پيامبر خدا فرمود: ما سه جور دست داريم. دست دهنده، دست گيرنده، يک عده فقط مي گيرند، سائل هستند. يک عده معطي هستند، مي دهند. يک عده هم منصف هستند. حضرت فرمود: اگر مي خواهيد

ص: 4777

فرداي قيامت زير سايه خدا باشيد، «اعطي الناس من نفسه ما هو سائلهم»

بعضي عزيزان پيام دادند که اجاره خانه ها بيداد مي کند. به مردم سفارش کنيد به داد ما برسند. الآن بخاطر بحث سودهاي بانکي امسال مخصوصاً خانه ها به سمت اجاره هاي سنگين و رهن بالا رفته است. الآن فصل اجاره است. به خاطر خدا ما خواهش مي کنيم اگر راهي دارد امسال هم دست به اجاره ها نزنيد. صد هزار توماني که مي خواستي زياد کني به خاطر خدا اضافه نکنيد. در آستانه شهادت امام صادق هستيم. به احترام اهل بيت هرکس به اين کلام اميرالمؤمنين عمل مي کند به ما پيام بدهد که ما در برنامه بگوييم اينقدر پيام آمد که اجاره ها را زياد نکردند. الآن همه گرفتار هستند و مشکلات دارند ولي با خدا يک معامله بکنيد. عزيزي نوشته ما بچه مدرسه اي داريم، بايد ثبت نام کنيم. در روايت داريم «ارض القيامة نار» تمام زمين قيامت آتش است و آتشش هم نور ندارد. «الا صدقة المؤمن» مگر مؤمني که کار خيري انجام داده باشد و آن صدقه بر سرش سايه بيافکند. اگر مي خواهيم زير سايه خدا برويم آنجايي که آتش است و آتشش هم نور ندارد، يکي اين است «اعطي الناس من نفسه ما هو سائلهم» کسي به شما مراجعه کرد، گرفتاري اش را برطرف کن.

«رجل لم يقدم رجلا و لم يوخر رجلا حتي يعلم ان ذلک لله رضا» (حکمت 215) اگر مي خواهيد يک قدمي برداريد، ببينيد خدا راضي هست يا نه؟ الآن مردم نياز به آرامش دارند. 40 ميليون در انتخابات شرکت کردند، ديگر نياز دارند که به گرفتاري هايشان رسيدگي شود. دعواها را کنار بگذاريد و مشکلات

ص: 4778

مردم را حل کنيد. الآن آماري که مي گويند اين است که چک هاي برگشتي ده برابر شده است. خيلي بد است. خيلي خدمت شده است. اما مسئولين در جريان باشند که مردم حوصله درگيري ندارند. هر سخني مي گوييد و تصميمي مي گيرد براي رضاي خدا باشد. ما دوازده ميليون دختر و پسر مجرد داريم. «و رجل لم يعب اخاه المسلم بعيب» اگر مي خواهي از کسي عيب بگيري، اول ببين عيب در خودت هست يا نه. عيب خودت را برطرف کن.

خدا را به حق محمد و آل محمد قسم مي دهيم گرفتاري هاي همه عزيزان را برطرف بفرما، مريض ها لباس عافيت بپوشان. حوائج همه را برآورده بخير بگردان.

شريعتي: بهترين ها نصيب شما شود.

96-04-22- پاسخ به پرسش هاي بينندگان در زمينه احکام

بسم الله الرحمن الرحيم و صلي الله علي محمد و آله الطاهرين

دلم امروز گواه است کسي مي آيد *** حتم دارم خبري هست، گمانم بايد

فال حافظ هم هر بار که مي گيرم باز *** مژده اي دل که مسيحا نفسي مي آيد

بايد از جاده بپرسم که چرا مي رقصد *** مست موسيقي گامي شده باشد شايد

ماه در دست به دنبال که اينگونه زمين *** مست مي چرخد و يک لحظه نمي آسايد

گله کم نيست ولي لب ز سخن خواهم بست *** اگر آن چهره به لبخند لبي بگشايد

شريعتي: «اللهم عجل لوليک الفرج» سلام مي کنم به همه دوستان عزيزم. سلام به شما و دلهاي آسماني شما، بيننده ها و شنونده هاي نازنين مان، انشاءالله هرجا که هستيد بهترين ها نصيب شما شود. حاج آقاي حسيني سلام عليکم و رحمة الله. خيلي خوش آمديد.

حاج آقا حسيني: عرض سلام و ارادت خالصانه خدمت همه بينندگان و شنوندگان راديو قرآن دارم. عزيزاني

ص: 4779

که از شبکه هاي مختلف برنامه را مي بينند، به همه عرض سلام دارم. انشاءالله به سؤالات در مورد احکام پاسخ مي دهيم.

شريعتي: بحث احکام خيلي مورد استقبال مردم قرار گرفت، ببينيم حاج آقاي حسيني امروز براي ما چه به ارمغان آوردند؟ البته دوستان منتظر پاسخ ما نمانند و اگر نکته اي هست با دفاتر مراجع معظم تقليد تماس بگيرند و پاسخ سؤالاتشان را دريافت کنند.

حاج آقاي حسيني: بسم الله الرحمن الرحيم، همانطور که شما اشاره کرديد ما تقريبا مي توانيم به سؤالاتي پاسخ بدهيم که فراواني دارد و بيشتر مردم گرفتار هستند. ما مي خواهيم يک توجه بيشتري نسبت به احکام باشد، نهضت فراگيري احکام و نهضت بيان احکام، در مساجد، از علما و اهل منبر تقاضا کنيد و بگوييد: خواهش مي کنيم بعد از نماز ده دقيقه براي ما احکام بگوييد. احکام مورد غفلت قرار گرفته است.

مسأله 161؛ سؤالات زيادي در مورد احکام محرم و نامحرم پرسيدند که يکوقتي بايد در برنامه در اين مورد مفصل صحبت کنيم. اينکه محارم چه کساني هستند؟ نامحرم چه کساني هستند؟ اينکه کسي از جايي فرزندي آورده است، اين ديگر محرم مي شود به پدر يا مادر؟ اينها را بايد مفصل توضيح بدهيم آيت الله مجتهدي کتابي داشت به نام «احکام محرم و نامحرم» مسائلي در مورد احکام محرم و نامحرم است. متأسفانه مورد توجه قرار نمي گيرد.

سؤال کردند: اگر کسي همسرش از دنيا رفت، از همسر خودش فرزنداني دارد. بعد با يک همسر ديگري ازدواج مي کند. اين همسر جديد فرزنداني از شوهر قبلي دارد. پس يک آقايي مثلاً خانمش از دنيا رفته و فرزنداني دارد. با يک خانم ديگري ازدواج مي کند

ص: 4780

که اين خانم هم از ازدواج قبلي فرزنداني دارد. آيا فرزندان اين آقا که از خانم قبلي است با فرزندان اين خانم که از شوهر قبلي اش است، با هم محرم هستند يا نيستند؟ محرم نيستند. اينها نسبتي با هم ندارند. نه پدر يکي است و نه مادر يکي است. هيچ دليلي براي محرميت اينها با هم وجود ندارد. اگر بخواهند در يک خانه زندگي کنند بايد بحث نامحرم را توجه کنند. البته اگر اين آقا اگر با اين همسر دوم ازدواج کرد و دوباره صاحب فرزند شدند، اين بچه ها با اين فرزند نسبت محرم دارند.

مسأله 162؛ هفته گذشته در مورد سجده اشاره کرديم. گفتيم: در قرآن آيات سجده هست. هرکس اين آيات را خواند بايد سجده واجب کند. گفتيم: لازم نيست با وضو باشد. طهارت داشته باشد، رو به قبله باشد، حجاب داشته باشد. فقط مواضع سبعين رعايت شود و مثل يک سجده نماز، سر روي سجده بگذارد. سنگي، مُهري، هرچه باشد کافي است. مُهر لازم است اما ذکر لازم نيست. سؤال کردند: شما که اينطور گفتيد، خانم هايي که عذر شرعي دارند تکليفشان چيست؟ خانم هايي که عذر شرعي دارند اين آيه سجده را نمي خوانند. خواندن سوره سجده به فتواي بعضي مراجع جايز نيست. اما در يک جلسه شنيدند. امروز خانمي با من تماس گرفت،گفت: ما يک ماه رمضان جلسه قرآن داريم. خانم هايي که عذر شرعي دارند، ديگر نبايد جلسه قرآن بيايند؟ گفتم: اشکالي ندارد. اينها حتماً بيايند. سوره سجده و آيه سجده را به فتواي بعضي مراجع نخوانند. ولي مي شنوند، اگر شنيدن چطور؟ سجده را انجام بدهند. اين سجده که طهارت نياز ندارد. يا

ص: 4781

آقايي عذر شرعي دارد، آيه سجده را مي شوند، سجده کند. اشکالي ندارد. پرسيدند: سجده قرآن يک سجده دارد يا دو سجده؟ يک سجده است. مثل نماز نيست که دو سجده داشته باشد. ذکرش هم مستحب است و واجب نيست.

باز سؤال کردند: من راننده بيابان هستم و روزي يک جزء قرآن را گوش مي کنم. اولاً ما چقدر خوشحال شديم و اين گوش دادن به قرآن چه توفيق بزرگي است. خدا رحمت کند، يکي از علماي بزرگوار مي فرمودند: با آيت الله مشکيني سفر بودم. از قم تا اردبيل سوار ماشين شديم. تا سوار ماشين شديم براي اينکه حرف هاي بي خود زده نشود، گفتند: نوار قرآن بگذاريد. در طول سفر نوار قرآن گوش مي کردند. اين آقا مي گويد: من روزي يک جزء قرآن را گوش مي دهم. آيات سجده را چه کنم؟ کجا توقف کنم؟ چطور سجده را به جا بياورم؟ چهار سجده در قرآن بيشتر نيست که واجب است. باقي سجده ها مستحب است. اين چهار سجده واجب و اين چهار آيه را يادش باشد، وقتي قاري به آن آيه ها رسيد گوش نکند. اگر هم تصادفاً گوش کرد، در اولين فرصت سجده واجب را انجام بدهد.

باز سؤال کردند: جلسه قرآن مي رويم، قاري آيه سجده را مي خواند. ما هم مي خوانيم. يکبار از قاري مي شنويم و يکبار هم خودمان خوانديم. يک سجده واجب است يا دو سجده واجب است؟ دو سجده دارد. يک سجده براي شنيدن و يک سجده هم براي تلاوت کردن خودتان.

خيلي پيام دادند که ما روي صندلي نماز مي خوانيم. سجده واجب را چه کنيم؟ همانطور که سجده نماز واجب را به جا مي آوريد، اين سجده را هم

ص: 4782

همانطور به جا آوريد. باز سؤال کردند که ما اصلاً به اين نکته توجه نداشتيم، سجده واجب را با اين شرايط به جا نمي آورديم، فکر مي کرديم مهر را برداريم و به پيشاني بزنيم کافي است. حالا متوجه شديم سجده واجب مثل سجده نماز بايد هفت موضع روي زمين باشد. تکليف اين سجده هاي واجبي که اشتباه انجام داديم يا اصلاً انجام نداديم چيست؟ بايد قضاي آن را به جا آوريد. از مرحوم آيت الله العظمي گلپايگاني سؤال کردند، فرمودند: قضا دارد.

مسأله 163؛ اين مسأله را بايد با احتياط مطرح کنيم. در مورد احکام ازدواج موقت پرسيدند. ازدواج موقت يک احکامي دارد که بايد بدانيم. در ازدواج موقت بخواهيم ساده بگوييم، نسبت به ازدواج دائم چهار چيز ندارد و دو چيز دارد. چه چيزهايي ندارد، کسي که ازدواج موقت کرد از همديگر ارث نمي برند. خانم از شوهر ارث نمي برد. مگر اينکه شرط کنند که بعضي از آقايان فرمودند: با شرط ارث مي آيد. پس ارث در ازدواج موقت وجود ندارد. دوم اينکه هزينه و نفقه خانم به عهده شوهر نيست. سوم اينکه در ازدواج دائم حتماً در رساله ها ديديد که آقا نسبت به خانمش بايد حقوقي را رعايت کند، نزد همسرش باشد، ولي در ازدواج موقت اين حقوق نيست. خانم نمي تواند بگويد: من با اين آقا ازدواج کردم و چرا او به خانه من نيامده است؟ اين تعريف نشده است. چهارم اينکه ازدواج موقت زمان دارد. اين زمان که تمام شد، ازدواج تمام مي شود. پس صيغه طلاق در آن وجود ندارد. يا اگر مقداري از مدت باقيمانده است، ببخشد. پس اين چهار شرط را ندارد.

اما دو

ص: 4783

چيز دارد. يکي از چيزها بحث عده است. ازدواج موقت مثل ازدواج دائم عده دارد. اگر زمانش تمام شد حتماً بايد خانم عده نگه دارد. اگر خانمي هست که دوران عذر شرعي ندارد، اگر اينطور باشد که عده ندارد. اما اگر به اين سن و سال نرسيده است بايد حتماً عده اي که در رساله ها آمده است، گفتند: دو بار که عذر شرعي که براي اين خانم پيش بيايد، عده اش تمام مي شود. پس يک خانمي با آقايي ازدواج موقت داشت، يک سال که مثلاً تمام شد، اين خانم بعد از تمام شدن آن مدت يا بخشيدن آن مدت ارتباط قطع شد، دو بار بايد عذر شرعي برايش پيش بيايد. اگر به هر دليل مشکل دارد و عذر شرعي برايش پيش نمي آيد، گفتند: 45 روز عده نگه دارد. اگر باردار هم باشد مثل بحثي که در مورد طلاق در ازدواج دائم گفتيم، بايد بيشترين زمان را در نظر بگيرد. از 45 روز تا وضع حملش، اگر وضع حملش ديرتر است بايد صبر کند تا وضع حمل کند. اين در صورتي است که در ازدواج موقت ارتباط برقرار است. يکوقت فقط يک عقدي خواندند. گاهي پيش مي آيد در ازدواج ها که عروس و داماد يک ازدواج چند روزه مي خوانند تا خريد بروند و کارهايشان را بکنند. يک وقت خداي نکرده در اين چند روزه عقد به هم مي خورد. اينها هيچ ارتباطي با هم نداشتند. البته خواندن عقد موقت براي مثال خواندن عقد يک هفته اي کار خوبي نيست، چون گاهي وقت ها اينها در اين يک هفته دچار مشکلي مي شوند و اين باعث دردسر مي شود.

حالا اگر کسي اين عقد موقت

ص: 4784

را خواند و خداي نکرده به اختلاف کشيده شد و وقتي يک هفته تمام شد، ديگر نيازي به طلاق نيست و مدت تمام شد. اينهايي که هيچ رابطه اي با هم نداشتند ديگر عده ندارد. عده در ازدواج موقت براي جايي است که با هم رابطه داشته باشند و بعد از پايان مدت. البته اين را هم اضافه کنم که عزيزان کتاب «حقوق زن در اسلام» شهيد مطهري را بخوانند. الآن مي گويند: شما ازدواج موقت را تشويق مي کنيد. ما بحث احکام را مي گوييم و بحث ازدواج موقت نيست. من سؤالم اين است که چرا آنهايي که اينقدر به اين مسأله خرده مي گيرند، يک جواني براي مثال يک کشوري رفته و نمي تواند ازدواج دائم بکند، هزينه نمي تواند بدهد. نفقه نمي تواند بدهد، غرب چه پيشنهادي مي کند؟ مي گويد: شما با هم رابطه دوستي داشته باشيد. اينها با هم رابطه دوستي دارند بدون هيچ چهارچوبي. شما آن را مذمت نمي کنيد. يعني دوستي دختر و پسر را در جامعه اسلامي و غربي کسي مذمت نمي کند. اما اگر اين را در قالب ازدواج موقت برديم، با اين محکم کاري که زمان دارد و مشخص است، عقد خوانده مي شود، اين خانم وقتي در ازدواج موقت است نمي تواند با کس ديگري ارتباط برقرار کند. شما اين را مذمت مي کنيد و مي گوييد: قانون اسلام چگونه است اما دوستي دختر و پسر را ايراد نمي دانيد؟

يکي هم خروج از خانه است، اگر بخواهد بدون اجازه شوهر از خانه بيرون برود، اشکالي ندارد. نيازي به اذن شوهر نيست. پس نفقه و ارث ندارد. طلاق هم ندارد، بايد زمان تمام شود. مهريه هم حتماً دارد. اين حکم اسلام است

ص: 4785

و ما بايد منصفانه برخورد کنيم. هرجايي هم اسلام به ازدواج موقت توصيه نکرده است. جاهاي مختلف و نسبت به افراد مختلف حکمش متفاوت است. اگر يادشان باشد حديثش را خوانديم. پيامبر خدا يکوقت کسي را ديدند که ازدواج مي کرد و طلاق مي داد. حضرت فرمود: چه کردي؟ گفت: ازدواج کردم و طلاق دادم! حضرت فرمود: «لعن رسول الله» پيامبر آن مردي را لعنت کرد که فقط به دنبال اين باشد که هرروز با يک زن باشد. هر قانوني هر جاي عالم تصويب شود ممکن است مورد سوء استفاده قرار بگيرد.

مسأله 164؛ سؤال کردند: من معلم دبستان هستم. گاهي مجبور هستم دانش آموزان را با خط کش يا سيلي بزنم. البته آخر سال حلاليت مي طلبم. وظيفه من چيست؟ اولاً شما مجبور نيستيد. ثانياً حلاليت طلبيدن هم معنا ندارد. از طفل صغير حلاليت مي طلبيد؟ بچه ها نمي توانند حلال کنند. احکامش را يکبار گفتيم. پدر هم بچه را بزند بايد ديه بدهد. پدر، مادر، معلم، خواهر و برادر بزرگتر، اوستا سر کار، بر صورت کسي بزند و سرخ شود، بايد يک مثقال و نيم ديه بدهد. کبود بشود سه مثقال طلا ديه دارد. سياه شود شش مثقال طلا ديه دارد.

مسأله 165؛ در مورد کفاره روزه ها گفتند: ما کفاره زيادي بر گردنمان هست، به عهده شوهر است؟ اگر داريد خودتان بدهيد. اگر نداريد استغفار کنيد، توبه کنيد. حالا اگر شوهر شما هم دوست داشت و داد که خدا خيرش بدهد. زکات فطره بر عهده همسر هست. اگر يکوقت دارايي بدست آوردند، آن موقع بپردازند.

مسأله 166؛ کسي گفته: من حقوقم يکوقتي سي هزار تومان بوده است. پنجاه هزار تومان از

ص: 4786

کسي قرض کردم به او ندادم. زمانش رسيد گفتم: ولش کن. مهم نيست! الآن متوجه شدم ولي الآن حقوقم دو ميليون تومان است. بيست سال پيش که حقوقم سي هزار تومان بود، پنجاه هزار تومان قرض کردم. الآن حقوقم دو ميليون است. الآن بايد همان پنجاه هزار تومان را بدهم يا تورم را در نظر بگيرم؟ اين دو نظر در ميان مراجع هست. بعضي مراجع مي گويند: تورم اگر سنگين شده است، حتماً بايد در نظر بگيري. ولي بعضي مي گويند: نه، همان بدهي که قبل بوده است. هرکسي سراغ مرجع تقليد خودش برود.

مسأله 167؛ سؤال کردند اين کفاراتي که گفتيد، يک روز عمد بايد شصت مسکين را اطعام کنيم، ما فردا مهمان داريم، شصت مهمان را يکباره دعوت کنيم بنشينند. مي توانيم يکباره کفاره بدهيم يا نه؟ گفتم: خوب است از اين به بعد هرجا مهماني مي رويم جلوي در بپرسيم اين کفاره هست ما را دعوت کرديد يا مهماني است؟ مي شود اين را بابت کفاره حساب کرد يا نه؟ جوابش اين است که اگر اين مهمان ها واقعاً مستحق و فقير هستند، اشکالي ندارد. ولي مهماني خانوادگي نمي شود. يعني اينکه مهماني را به نيت کفاره حساب کنيد، نه!

مسأله 168؛ هفته گذشته گفتيم: خانمي پرسيده من پشت سر شوهرم نماز مي خوانم. گفتيم: اشکالي ندارد فقط آقا حمد و سوره اش درست باشد. قرائتش کامل باشد. اگر حمد و سوره اش خوب است، احکام را بلد است، وضو و غسل و همه را مي داند، اشکالي ندارد خانم پشت سر شوهرش نماز بخواند. بعضي نوشتند: عدالت مرد چطور؟ بله مرد بايد غير از اينکه حمد و سوره اش درست باشد. قرائتش درست

ص: 4787

باشد، احکام را بداند، بايد عدالت هم داشته باشد. يکوقت آقايي هست که پيداست يک فسق و گناه علني انجام مي دهد، بايد عدالت داشته باشد.

مسأله 169؛ گفتند: من زکات فطره ام را به دخترم که فقير است مي توانم بدهم يا نه؟ بعضي سؤال کردند: پدر و مادر ما فقير هستند. مي شود زکات فطره را به پدر و مادر داد يا نه؟ جواب: نه! نه به دختر و نه به پدر و مادر. چرا؟ چون پدر و مادر و دختر ما واجب النفقه ما هستند. به واجب النفقه نمي شود زکات فطره داد.

کسي سؤال کرده شما که مي گوييد: واجب النفقه، فرزند من واجب النفقه من است. اگر يک مادري وضع مالي اش خوب است. يک خانمي وضع مالي اش خوب است، ارث زيادي به ايشان رسيده است. آيا دختر و پسر او واجب النفقه او هستند يا نه؟ بله، چه فرقي دارد. پدر و مادر ندارد. گاهي که به خانم ها ارث خوبي مي رسد، اينها را حتماً يادشان باشد که اولاد واجب النفقه است. اگر دختر يا پسر شما گرفتاري مالي دارد، دختر و پسر فرقي ندارد، واجب النفقه هستند. چه براي پدر، چه براي مادر!

مسأله 170؛ سؤال کردند ما پولي را هر ماه به ايتام مي دهيم. خيلي خوب است. خيلي ها هستند که تکفل يک يتيم، دو يتيم، ده يتيم را قبول مي کنند و اين کار خيلي ارزشمندي است. طرح اکرام ايتام خيلي کار پسنديده اي است. حتي در خارج از کشور هم خيلي به اين کار مقيد هستند. سؤال کردند: اين پولي که هر ماه مي دهيم مي توانيم به حساب رد مظالم بگذاريم يا نه؟ بله، اشکالي ندارد. صدقاتي

ص: 4788

که ما مي دهيم، شما هر کار خيري که مي کنيد، هر صدقه اي که به فقرا مي دهيد همه را نيت رد مظالم کنيد. اگر احياناً به کسي بدهکار بوديد و نمي شناختيد، خبر نداشتيم و حق کسي را از بين برديم، وقتي نيت رد مظالم کرديم صحيح است. قبلاً گفتيم مبالغ کم چيزي نيست. اما اگر رقم بالا است با اجازه مرجع تقليد باشد.

مسأله 171؛ سؤال کردند خانم هايي که عذر شرعي دارند و در مسجد مي روند، گاهي مي گويند: فلان گوشه مسجد را صيغه مسجدي نخواندند. اين حرف درست است يا نه؟ جواب اين است بله. اگر متصديان مسجد بگويند: اين قسمت از مسجد،صيغه مسجدي خوانده نشده است، حتماً درست است. خيلي ها اين کار را مي کنند و کار خوبي هم هست، در مساجد يک قسمت از فضاي مسجد از روزي که مي خواهند وقف کنند، صيغه مسجدي نمي خوانند که اگر کسي عذر شرعي دارد، بتواند آنجا شرکت کند.

مسأله 172؛ باز خيلي سؤال کرده بودند که نمازهاي مستحبي مان را نشسته بخوانيم، اشکالي دارد يا نه؟ نه اشکالي ندارد. گفتيم: مرحوم آيت الله سيد احمد زنجاني، پدر آيت الله شبيري زنجاني که از مراجع تقليد هستند، کتابي دارند آنجا نوشتند که اين مستحبات را آسان بگيريد که همه مشتري شوند. مثلاً نماز شب بايد يازده رکعت بخواني، پنج تا دو رکعت است، بعد يک رکعت است، بعد در قنوتش سيصد العفو بگويي. اين براي ما نيست. ايشان گفته: آسان بگيريد. سه رکعت آخرش را بخوان. نماز صبح که بيدار مي شوي، ده دقيقه زودتر بيدار شو و سه رکعت آخرش را بخوان. يا حمد بخوان بدون «قل هو الله» نماز مستحبي

ص: 4789

را «قل هو الله» هم نخواني اشکال ندارد. خدا مرحوم آيت الله العظمي حاج آقا مرتضي حائري را رحمت کند. فرزند مؤسس حوزه علميه قم بودند. مرد بسيار بزرگي بود. قبرشان پايين پاي پدر بزرگوارشان در حرم حضرت معصومه هست. من يادم است ايشان امام جماعت مسجد امام حسن عسگري بودند. در راه نافله هايشان را مي خواندند. بنابراين نماز مستحبي را نشسته بخوانيد، در راه بخوانيد اشکالي ندارد.

مسأله 173؛ سؤال کردند خيلي روزه قضا بر گردن من هست، ولي چون مسأله را نمي دانستم، در رجب و شعبان روزه مستحبي مي گرفتم. حالا مي شود که خدا روزه هاي مستحبي را به جاي روزه هاي قضا حساب کند؟ جواب: نه، خدا حساب نمي کند. چون نيت کرديد و گذشته است. تا وقتي که برنامه اقتضاء داشته باشد و بتوانيم بحث احکام را بگوييم، خيلي خدمت بزرگي به مردم است. من خودم شنيدم که جواني نوزده ساله که خيلي اهل نماز و عبادت بود. به من گفت: من تمام رجب، شعبان و رمضان را روزه مي گيرم. گفتم: خوشا بحالت ديگر روزه قضا نداري! گفت: قضا دارم. انشاءالله قضاها را ماه شوال مي گيرم. جوان مؤمن و متدين دو ماه رجب و شعبان را روزه مستحبي مي گيرد ولي توجه ندارد که با داشتن روزه قضا نمي تواند مستحبي بگيرد. گاهي مي پرسند نماز مستحبي چطور؟ نماز مستحبي اشکال ندارد. ما تقاضا مي کنيم بيشتر وقتتان را روي نمازهاي قضا بگذاريد. مثلاً مشهد مي آييد نمازهاي قضا را بخوانيد.

شريعتي: امروز آخرين روزي است که در اين هفته از شيخ عباس قمي ياد مي کنيم. خاتم المحدثين، عالم بسيار وارسته و متواضع و با اخلاق. نکته اي هست در مورد ايشان

ص: 4790

بفرماييد.

حاج آقاي حسيني: يکي از شخصيت هايي که قطعاً مي تواند در زندگي انسان تأثيرگذار باشد، مرحوم محدث قمي هست. اگر دوستان کتاب هايي که با شرح حال ايشان هست مطالعه کنند، از همان کتاب هايي است که چه بخواهيم و چه نخواهيم در ما اثر خواهد گذاشت. استاد بزرگواري کتابي به من داد که شرح حال مرحوم حاج شيخ عباس قمي بود، پانصد، ششصد صفحه بود. من اين کتاب را تا سطر آخرش خواندم و هيچ کتاب ديگري را دست نگرفتم تا آن را تمام کنم. خدا رحمت کند مرحوم آقاي دواني که نويسنده بسيار خوبي بود، کتابي دارد به نام «مفاخر اسلام»، شرح حال علماست. يکوقت ايشان مي گفت: من دکتر رفتم، سردرد شديدي داشتم. دکتر گفت: چه کار مي کني اينقدر سردرد داري؟ گفتم: من کاري نمي کنم. روزي شش هفت تا درس و سخنراني دارم. هشتاد کتاب نوشتم. ده، دوازده اولاد دارم. گاهي علما اينقدر کار مي کردند که اگر کار صد نفر را جمع کنيد و کنار هم بگذاريد، کار يکي از اين علماي بزرگ نيست. ايشان خيلي پرکار بود. «مفاخر اسلام» دو جلد است. يک جلدش خلاصه کتاب هاي حاج شيخ عباس قمي است. در يک جلد گزارشي از 110 جلد کتاب هاي ايشان داده است. يک جلد ديگر هم شرح حال محدث قمي است. امتيازش با باقي شرح حال ها اين است که خيلي هايش را خود ايشان پيگيري کرده است. مرحوم بهجت(ره) يکي از کساني بوده که خيلي حاج شيخ عباس قمي را دوست داشته است. از نظر سني شيخ عباس از آيت الله بهجت بزرگتر بودند. در نجف خيلي با هم بودند و آيت الله بهجت خيلي

ص: 4791

به شيخ عباس قمي علاقه داشت. در جمع آوري و نوشتن سفينة البحار هم کمک کردند. آقاي بهجت با آن مقامات علمي و معنوي که داشتند يکي از نويسندگان است و در کتابت سفينة البحار کمک کردند. آقاي دواني خدمت اين بزرگان مي رفته است. مثلاً خدمت آقاي بهجت رفته و کلي خاطرات حاج شيخ عباس قمي را از زبان آيت الله بهجت شنيده و نوشته است. اين مفاخر اسلام آقاي دواني دو جلد است. يکي گلچين کتاب هاي ايشان است و يکي شرح حال ايشان است. مفصل ترين کتابي است که در مورد شيخ عباس قمي هست. انشاءالله عزيزاني که به نجف هم مشرف مي شوند، از باب قبله وقتي وارد مي شوند، دست راست، قبر حاج شيخ عباس قمي(ره) کنار قبر استادشان حاجي نوري (محدث نوري) است. من هرجا ببينم قصه اي، کتابي از ايشان هست، با تمام وجود گوش مي کنم و روي انسان خيلي اثر گذار است.

شريعتي: کاش ذکري يادمان مي داد در باب وصال *** در مفاتيح الجنانش شيخ عباس قمي

حاج آقاي حسيني: ما کتاب دعا خيلي داريم. يعني مثل مفاتيح الجنان حاج شيخ عباس قمي، ده کتاب ديگر هم هست. قبل از ايشان علماي بزرگي نوشتند و بعد از ايشان علماي بزرگي نوشتند. ولي چه شد اين گل کرد؟ نمي دانم. به حاج شيخ عباس قمي خيلي اصرار مي کردند که يک کتاب دعا بنويس. مي گفت: نمي نويسم. بزرگان خيلي کتاب دعا نوشتند. گفتند: آنها جامع نيست. شما بنويس! آخر پذيرفته و گفته: به اين شرط مي نويسم که هرکسي کتاب دعاي مرا خواند، ثوابش هديه باشد به روح صديقه طاهره(س). هرکس مفاتيح مي خواند يک هديه به روح حضرت فاطمه

ص: 4792

زهرا مي فرستد.

شريعتي: امروز صفحه ي 14 قرآن کريم، آيات 89 تا 93 سوره مبارکه بقره در سمت خدا تلاوت خواهد شد.

«وَ لَمَّا جاءَهُمْ كِتابٌ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ مُصَدِّقٌ لِما مَعَهُمْ وَ كانُوا مِنْ قَبْلُ يَسْتَفْتِحُونَ عَلَى الَّذِينَ كَفَرُوا فَلَمَّا جاءَهُمْ ما عَرَفُوا كَفَرُوا بِهِ فَلَعْنَةُ اللَّهِ عَلَى الْكافِرِينَ «89»بِئْسَمَا اشْتَرَوْا بِهِ أَنْفُسَهُمْ أَنْ يَكْفُرُوا بِما أَنْزَلَ اللَّهُ بَغْياً أَنْ يُنَزِّلَ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ عَلى مَنْ يَشاءُ مِنْ عِبادِهِ فَباؤُ بِغَضَبٍ عَلى غَضَبٍ وَ لِلْكافِرِينَ عَذابٌ مُهِينٌ «90» وَ إِذا قِيلَ لَهُمْ آمِنُوا بِما أَنْزَلَ اللَّهُ قالُوا نُؤْمِنُ بِما أُنْزِلَ عَلَيْنا وَ يَكْفُرُونَ بِما وَراءَهُ وَ هُوَ الْحَقُّ مُصَدِّقاً لِما مَعَهُمْ قُلْ فَلِمَ تَقْتُلُونَ أَنْبِياءَ اللَّهِ مِنْ قَبْلُ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ «91» وَ لَقَدْ جاءَكُمْ مُوسى بِالْبَيِّناتِ ثُمَّ اتَّخَذْتُمُ الْعِجْلَ مِنْ بَعْدِهِ وَ أَنْتُمْ ظالِمُونَ «92» وَ إِذْ أَخَذْنا مِيثاقَكُمْ وَ رَفَعْنا فَوْقَكُمُ الطُّورَ خُذُوا ما آتَيْناكُمْ بِقُوَّةٍ وَ اسْمَعُوا قالُوا سَمِعْنا وَ عَصَيْنا وَ أُشْرِبُوا فِي قُلُوبِهِمُ الْعِجْلَ بِكُفْرِهِمْ قُلْ بِئْسَما يَأْمُرُكُمْ بِهِ إِيمانُكُمْ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ «93»

ترجمه: و چون از طرف خداوند، آنان را كتابى (قرآن) آمد كه مؤيّد آن نشانه هايى است كه نزد آنهاست و پيش از اين به خود نويد مى دادند (كه با كمك كتاب وپيامبر جديد) بر دشمنان پيروز گردند، اما چون آنچه (از كتاب و پيامبر كه از قبل) شناخته بودند، نزد آنان آمد به او كافر شدند، پس لعنت خدا بر كافران باد. چه بد است آنچه كه خويشتن را به آن بفروختند كه از روى حسد، به آياتى كه خدا فرستاده بود كافر شدند (و گفتند:) كه چرا خداوند از فضل خويش بر هر كس از بندگانش كه بخواهد، (آياتش

ص: 4793

را) نازل مى كند. پس به قهر پى درپى الهى گرفتار شدند وبراى كافران، مجازاتى خوار كننده است. و هنگامى كه به آنها گفته شود به آنچه خداوند نازل كرده ايمان آوريد، گويند: ما تنها به چيزى ايمان مى آوريم كه بر (پيامبر) خودمان نازل شده باشد و به غير آن كافر مى شوند، در حالى كه آن (قرآن) حقّ است و آنچه را (از تورات) با ايشان است، تصديق مى كند. بگو: اگر (به آياتى كه بر خودتان نازل شده) مؤمن بوديد پس چرا پيامبران خدا را پيش از اين به قتل مى رسانديد؟! وهمانا موسى (آن همه) معجزات براى شما آورد، ولى شما پس از (غياب) او گوساله را (به خدايى) گرفتيد، در حالى كه ستمكار بوديد. و (ياد كنيد) آنگاه كه از شما پيمان گرفتيم و كوه طور را بر فراز شما بالا برديم (وگفتيم:) دستوراتى كه به شما داده ايم، محكم بگيريد و گوش دهيد (و عمل كنيد. امّا آنان) گفتند: شنيديم و نافرمانى كرديم، و به سبب كفرشان به (پرستش) گوساله دلباختند. بگو اگر ادّعاى ايمان داريد، (بدانيد كه) ايمانتان شما را به بد چيزى فرمان مى دهد.

شريعتي: انشاءالله لحظات زندگي همه ما منور به نور قرآن کريم باشد. حسن ختام فرمايشات حاج آقاي حسيني را خواهيم شنيد.

حاج آقاي حسيني: يک اشاره کوتاه بکنم، اين صفحه به بهانه هاي اهل يهود اشاره دارد، سه تا از بهانه هايشان اين است. بهانه اول؛ اينها با اينکه قبل از آمدن پيامبر قرآن مي فرمايد: «يَسْتَفْتِحُونَ عَلَى الَّذِينَ كَفَرُوا» خودشان مي گفتند: ما منتظر آمدن يک پيامبر هستيم. حتي عده اي از يهودي ها آمدند مدينه زندگي کردند و گفتند: قرار است پيامبري بيايد.

ص: 4794

ولي وقتي پيامبر آمد، «فَلَمَّا جاءَهُمْ ما عَرَفُوا كَفَرُوا بِهِ فَلَعْنَةُ اللَّهِ عَلَى الْكافِرِين » آدم هايي که مدينه آمدند و گفتند: در تورات ما نوشته پيامبري ظهور مي کند. بشارت مي دادند که قرار است پيامبري بيايد. ولي وقتي پيامبر اسلام ظهور کرد، اينها ديگر ايمان نياوردند. بهانه دوم؛ «وَ إِذا قِيلَ لَهُمْ آمِنُوا» به آنها مي گوييم: به قرآن ايمان بياوريد. «قالُوا نُؤْمِنُ» ما به قرآن ايمان نمي آوريم. ما به تورات خودمان ايمان داريم. قرآن مي فرمايد: «قُلْ فَلِمَ تَقْتُلُونَ أَنْبِياءَ اللَّهِ» چقدر پيامبران را کشتيد؟ تورات گفته؟ در روايات داريم بني اسرائيل يک روز عده اي از پيامبران را مي کشتند. تورات گفته بود پيامبر کشي کنيد؟

بهانه سوم؛ «وَ لَقَدْ جاءَكُمْ مُوسى بِالْبَيِّناتِ» موسي اين همه نشانه هاي الهي را گفت. «ثُمَّ اتَّخَذْتُمُ الْعِجْلَ» چرا رفتيد گوساله پرست شديد؟ يهود سه تا از بهانه ها و اذيت و آزارهايي که داشتند، هم گوساله پرستي شان، هم کشتن انبياء، هم با اينکه منتظر پيامبر بودند و به هم بشارت مي دادند، پيامبر که آمد ديگر ايمان نياوردند.

شريعتي: اگر نکته مهمي باقي مانده بفرماييد.

مسأله 174؛ پرسيدند: موقع غسل کردن دست کشيدن لازم است يا نه؟ لازم نيست همين که آب برسد کفايت مي کند.

مسأله 175؛ سؤال کردند ما مشهد مي رويم، مي خواهيم نمازهاي قضايمان را بخوانيم. مشهد مسافر هستيم. نمازهاي قضا را دو رکعتي بخوانيم يا چهار رکعتي بخوانيم؟ نماز شما هرطور قضا شده است همانطور بايد قضا کنيد. اگر چهار رکعتي قضا داريد، چهار رکعتي. اگر دو رکعتي قضا داريد، دو رکعتي.

مسأله 176؛ خانمي نوشته: من صبح که از خواب بيدار مي شوم براي شير دادن به کودکم وضو مي گيرم. خيلي کار خوبي

ص: 4795

است. با همان وضو مي توانم نماز بخوانم يا نه؟ جواب: بله. شما به هر نيتي وضو بگيري، وقتي وضو مي گيريد مي خواهيد با طهارت باشيد. با اين نيت که وضو گرفتيد، هرکار ديگري که نيازمند به طهارت وضو هست، کفايت مي کند.

شريعتي: دعا بفرماييد و آمين بگوييم.

حاج آقاي حسيني: خدا را به حق صديقه طاهره(س) قسم مي دهيم که رفع گرفتاري و پريشاني از همه مؤمنين مخصوصاً کساني که به اين برنامه التماس دعا گفتند بفرمايد. حوائجشان برآورده به خير بگرداند. مريض ها لباس عافيت بپوشاند. در دنيا و آخرت ما را از اهل بيت جدا مگرداند.

شريعتي: بهترين ها را براي همه شما آرزو مي کنم. براي آمدنش دعا مي کنيم.

بيرون شو اي همايون از پشت پرده غيب *** تا در سه گاه مستي شوريده تر بخوانم

«الحمدلله رب العالمين و صلي الله علي سيدنا محمدٍ و آله الطاهرين»

96-04-27- بيان مهمترين احکام ديني؛ احکام محرم و نامحرم

بسم الله الرحمن الرحيم و صلي الله علي محمد و آله الطاهرين

شريعتي: سلام مي کنم به همه شما، سلام به شما و دلهاي آسماني شما، سلام به شما و دلهاي دريايي شما، سلام به شما و لحظات نوراني شما، به سمت خدا خوش آمديد. انشاءالله هرجا که هستيد تنتان سالم و قلبتان سليم باشد و خداوند متعال پشت و پناه شما باشد. حاج آقاي حسيني سلام عليکم و رحمة الله. خيلي خوش آمديد.

حاج آقا حسيني: عرض سلام و ارادت خالصانه خدمت همه بينندگان و شنوندگان راديو قرآن دارم. عزيزاني که از شبکه هاي مختلف برنامه را مي بينند، به همه عرض سلام دارم.

شريعتي: امروز بحث احکام را ادامه خواهيم داد.

حاج آقاي حسيني: انشاءالله بحث روز پنجشنبه را چون شهادت

ص: 4796

امام صادق(ع) است و تعطيل رسمي است، به امام صادق(ع) اختصاص مي دهيم. انشاءالله عزيزان روز پنجشنبه را در مجالس عزاي حضرت شرکت کنند.

بسم الله الرحمن الرحيم، قبل از شروع احکام يک تشکر ويژه داشته باشم، بدون مبالغه عرض کنم که زبان قاصر است از سپاس و از پيام هاي بسيار فراواني که عزيزان نوشته بودند. ما تقاضا کرديم که مالکان به مستأجر تخفيف بدهند. خيلي پيام آمد که بيني و بين الله تعبيري به نظرم نمي آيد که بخواهم در برابر اين همه عظمت تواضع و کرنش کنم جز اينکه دعا کنيم. خيلي ها پيام داده بودند که با اينکه ما خودمان در عروس در آستانه ازدواج داريم، کسي نوشته پسرم بيکار است، دختر و پسرم دم بخت هستند. به بانک بدهکار هستم. مستأجر هستيم. ولي به احترام کلام اهل بيت و امام رضا و به احترام امام صادق(ع) تخفيف مي دهيم. خيلي ها نوشتند: ما با مستأجر تماس گرفتيم که اجاره را بالا نمي بريم. حتي يک مبلغي هم کم کرديم.

قبل از شروع به احکام دو پيام بود که نوشته بودند اين همه تبليغي که شد که بانک ها بخشودگي جرايم را تا مبلغ صد ميليون تومان مي بخشند، چقدر در رسانه تبليغ شد، الآن عمل نمي شود با اينکه من به تازگي شنيدم مجلس بودجه اش را تأمين کرده است. اما نمي دانم چرا کوتاهي مي شود؟ من تقاضا مي کنم اگر مي توانند به داد مردم برسند. يکي از نمايندگان باز ديروز صحبت مي کرد مي گفت: يک مبلغ خيلي سنگيني از بودجه را تأمين کرديم. اما چرا بانک ها کوتاهي مي کنند نمي دانم. نامه ها و پيام هاي مردم را که مي خوانم شب ها کابوس مي بينم. پيام ها خيلي ناراحت کننده است.

ص: 4797

پيرمردي نوشته من بازنشسته هستم سال 91 خانه اي خريدم با قرض و سنواتي که دولت به من داده است. بعد گرفتار جريمه هاي بانکي شده و مفصل توضيح داده که چقدر وام گرفتم و چقدر بايد جريمه بدهم، قسم دادند که من نامه را بخوانم. «آيا حکومت حضرت علي که شما و همکاران شما مرتب از آن مي گوييد، اين است که مردم را نقره داغ کردند، نزول و ربا مملکت ما را خراب خواهد کرد. ربا يعني جنگ با خالق يکتا، براي رضاي خدا در سخنراني هايتان اين مسائل را مطرح کنيد. شکايت کردم و نامه دادم، مرتب مي گويند: به ما مربوط نيست. سيستم حساب کرده است. سيستم چيست؟ ما به سيستم برنامه مي دهيم. دو فرزند پسر دارم که براي هردو زن گرفتم و مبلغ چهل ميليون تومان بدهکار هستم. همسرم فلج و زمين گير است. با حقوق ماهيانه يک ميليون و چهارصد هزار تومان که بايد هزينه درمان همسرم را بدهم و جرايم بانکي که بانک ملت مرا جريمه کرده است.»

باور کنيد وقتي آدم اينطور نامه ها را مي خواند متأثر مي شود. يک سبزي فروش دوره گرد ديروز به من نامه را داده است. مي گويد: دخترم را شوهر دادم، کل جهيزيه دخترم نه ميليون تومان شده است. براي اين نه ميليون تومان بايد ماهي نهصد هزار تومان بدهم. از فروردين تا به حال يک قسط دادم و بدهي دارم. اين ليست جهيزيه اش است. اتو دوازده هزار تومان! زودپز هشت هزار تومان، سرويس 29 پارچه 37 هزار تومان! کلاً 36 قلم هست که جمع اين نه ميليون شده است. براي همين جهيزيه ساده هم ماندند! من تقاضا مي کنم

ص: 4798

فکري شود، براي جريمه هايي که قول دادند فکري کنند. رؤساي قوا، قواي مجريه، قضاييه، مقننه، شب و روز بنشينند بحث کنند و گره ها را باز کنند.

خوشحالم که رسانه ملي به اين موضوع پرداخته است. اينکه يک نفر بخاطر يک ميليون تومان چند سال در زندان باشد، در نظام اسلامي پسنديده نيست. از مسئولين رده بالاي قوه قضاييه مي گفت: ما براي يک مرغ فردي را زندان کرديم و به اندازه يک مرغداري به او مرغ داديم خورده است. براي يک ميليون او را زنداني مي کنيم و چهار سال در زندان نگه مي داريم و چند برابر خرج او مي کنيم. الآن وقت حل مشکلات و گرفتاري هاي مالي مردم است.

امروز احکام بانوان را محور صحبتمان قرار داديم. انشاءالله در ادامه به پرسش ها هم پاسخ مي دهيم. چون هفته گذشته روز حجاب و عفاف بود و ما هم امروز مي خواهيم احکام بانوان را بگوييم که بخشي هم مربوط به حجاب و عفاف است، مي ترسم بگويند: شما بحث عفاف و حجاب را مي گوييد ولي با بقيه برنامه هاي رسانه ملي هماهنگ نيست. مؤثرترين نقش در بحث عفاف و حجاب را رسانه ملي دارد. همه نيروها و قوانين يک طرف، رسانه ملي در صدر است. به واسطه تأثيرگذاري که دارد. به تازگي به يکي از مديران شبکه پيام دادم، گفتم: شما اصرار داريد در رابطه معکوس، حتماً اگر بخواهند با آقايي مصاحبه کنند يک خانم جواني که چهره جذابي دارد بيايد با يک مرد مصاحبه کند. برعکس اگر مسئول زني هست حتماً بايد يک مرد مصاحبه کند. بعد ما بگوييم: امام صادق فرمود: ابوبصير شنيدم با آن خانم شوخي کردي! ابوبصير پيرمرد

ص: 4799

نابينا بود و درس قرآن مي داد. يک شوخي کرد و شاگردش خنديد. حضرت فرمود: جلسه قرآن را تعطيل کن! انشاءالله عزيزان بيشتر رعايت کنند.

مسأله 176؛ خيلي سؤال کردند در مورد کساني که فرزند خوانده مي آورند، مي خواهند بدانند فرزند خوانده چگونه است؟ اين بچه وقتي بزرگ شد، محرميت او به چه صورت هست؟ مسأله کمي دقيق هست. آقا و خانمي فرزندي را مي آورند به عنوان اينکه اين فرزند را بزرگ کنند و نزد خودشان باشد. وقتي بزرگ شد، اگر پسر باشد محرميتش به اين خانم و اگر دختر باشد محرميت او به اين آقا به چه صورت هست؟ يکوقت هست وقتي اين بچه را مي آوريد هنوز دوران شيرخوارگي اوست، دو ساله و نيمه است. اگر دوران شيرخوارگي باشد، يک راهي دارد. اگر گذشته باشد، سه چهارساله باشد، کار سخت تر مي شود. الآن فرض را روي اين مي آوريم که اين بچه دو ساله است و فرزند خوانده است. اگر وقتي بچه را به خانه مي آورند، خانم خانه بچه را شير مي دهد، اگر شير بدهد که مشکلي نيست و فرزند من مي شود. آنچه که مشکل است اين است که کساني که بچه دار نمي شوند و مي خواهند فرزندي را بياورند و بزرگ کنند، پسر بچه اي مثلاً يک ساله است، دوران شيرخوارگي اوست، مي خواهيم کاري کنيم وقتي بزرگ شد به همسر من محرم باشد. اگر اين بچه پسر بود، پسر بچه وقتي بزرگ شود با مادر مشکل پيدا مي کند. اين يک راه بيشتر ندارد. رضاع، شير به او بدهم. همسر من هم شير ندارد، چه کسي به او شير بدهد؟ يکي از اين سه گروه، مادر همسر من، مادرزن من اگر

ص: 4800

به اين بچه شير بدهد چه مي شود؟ قهراً اين بچه با همسر من برادر و خواهر رضاعي مي شود. يا اينکه خواهر زن من به او شير بدهد. اگر خواهر زن من به اين بچه شير بدهد، خانم من خاله اين بچه مي شود. راه سوم اينکه اين خانم به زن داداش خود بگويد: به اين بچه شير بده. وقتي زن داداش به اين شير بدهد، چه نسبتي مي شود؟ عمه او مي شود. اين راه خيلي آسان است و مشکل حل مي شود.

يک روزي من پاي درس آيت الله العظمي گلپايگاني بودم. از درس بيرون آمدم، يک خانمي ايستاده بود، پسر بچه شيرخواري هم کنارش بود. بچه يک ساله بود. گفت: به داد من برسيد. من چه کار کنم؟ اين پسر بچه را آوردم بزرگ کنم، مي خواهم وقتي بزرگ شد به من محرم باشد. گفتم: شما خودت اگر شير داري به او شير بده. گفت: نه شير ندارم! گفتم: غصه ندارد. مادرت به او شير بدهد. اگر مادر شما شير بدهد، شما برادر و خواهر رضاعي مي شويد. گفتم: خواهر نداري که به او شير بدهد و شما خاله اين بچه شوي؟ زن برادر نداري که شير بدهد؟ در اين صورت شما عمه او خواهي شد. پس اين براي وقتي که بچه پسر باشد.

اگر بچه دختر باشد، مسأله چطور است؟ من بچه دار نمي شوم، دختري را به فرزند خواندگي قبول کردم. دختر بچه يک ساله است، اين دختر بچه وقتي بزرگ شود مشکلش با من هست. باز بحث رضاع مطرح است. چه کسي بايد به اين بچه شير بدهد؟ باز سه دسته هستند. من اين دختر بچه را به

ص: 4801

مادر خودم بدهم شير بدهد. مادر من با شرايط شير بدهد، خواهر و برادر رضاعي مي شود. يا به خواهر خودم مي دهم، خواهر من به اين شير بدهد، من دايي او مي شوم. يا زن برادر من شير بدهد که من عموي او شوم.

باز يک خاطره بگويم. روزي از همين برنامه سمت خدا بيرون رفتم، يک آقايي بيرون ايستاده بود و يک دختر بچه يک ساله بغلش بود. گفت: ما مي خواهيم اين بچه را به فرزند خواندگي بگيريم، چه کار کنيم بعداً مشکل محرميت نداشته باشيم؟ گفتم: مادر نداري؟ گفت: چرا. گفتم: بده مادرت شير بدهد. اگر مادرت شير بدهد برادر و خواهر رضاعي مي شويد. خواهر نداري؟ بده خواهرت شير بده، شما دايي او شوي. زن برادر نداري، به زن برادرت بده و بگو: بچه را شير بده و شما عمويش مي شوي.

يک راه ديگر هم دارد اگر بچه فقط دختر بود. يک راه ديگر اين است که اگر بحث رضاع را نتوانستيم اجرا کنيم. راه دوم اين است که دختر بچه را به عقد پدر من ولو يک ساعته دربياوريم. وقتي به عقد پدر من دربيايد، نسبت او با من، زن باباي من مي شود. زن بابا محرم است. بلافاصله هم طلاق بدهند، زن بابا براي هميشه محرميت او باقي مي ماند. البته دو شرط دارد، يکي اينکه با اجازه ولي باشد. پدر اين دختر حتماً اجازه بدهد. اگر ولي او نيست، مجتهد و حاکم شرع بايد اجازه بدهد. دوم اينکه براي اين طفل صغير اين عقد مصلحت داشته باشد.

تمام اين حرف ها براي چه بود؟ براي جايي بود که مثال ما پسر بچه و دختر بچه

ص: 4802

شيرخواره بود. زير يک سال و دو سال است. اما شايد خيلي ها پيام بدهند که اين مشکل ما نيست. ما بچه هاي بالاي دو سال را آورديم. اگر پسر باشد هيچ راهي ندارد. اگر دختر باشد همين راهي که گفتيم، که به عقد پدر ما در بيايد. دختر بچه ي سه ساله آوردم، به عقد پدرم من درآمده ولو يک ساعت هم باشد، با شرايطي که گفتيم که اذن ولي او باشد و مصلحت هم باشد.

شرايط رضاع چيست؟ اگر بخواهيم دوران رضاع و شيرخوارگي باعث محرميت شود، دو راه دارد. راه اول اين طفل يک ساله، پانزده مرتبه شير بخورد. شير کامل بخورد و سير شود. در فواصل اين پانزده مرتبه شير ديگري مصرف نکند. من به خواهر گفتم: زحمت بکش به اين شير بده که مشکل محرميت او براي ما درست شود. بايد پانزده وعده پشت سر هم و کامل باشد که بچه سير شود و در اين فاصله پانزده وعده ديگر شير کس ديگري را نخورد. راه دوم اين است که اين بچه يک شبانه روز پيش خواهر من باشد. اين 24 ساعت هربار شير کاملي بخورد، البته ديگر شير ديگري را نخورد. غذا هم نخورد. شير خشک هم براي احتياط نخورد چون اختلافي هست.

محرميت يک شرايط ويژه اي را مي آورد و بايد مواظب باشند وقتي محرميت شد، متأسفانه بعضي توجه به محرميت ندارند، گاهي اين بزرگ مي شود حواسشان نيست اين به چه کساني محرم شده است. در عقد و ازدواج ها خيلي ها با اين محرم مي شوند. وقتي برادر و خواهر يکي شد، خاله پيدا مي کند، عمو پيدا مي کند، در بحث ازدواج ها بايد خيلي مواظب

ص: 4803

باشند.

ما الآن اين بچه را به عنوان فرزند خوانده آورديم، مي توانيم شناسنامه بگيريم؟ مثلاً بنويسيم سيد علي فرزند سيد حسين، مادر هم فلاني! اين الحاق به نسب مي گويند. اين حتماً بايد در شناسنامه بنويسند که اين فرزند خوانده است و در ثبت احوال اين کار را مي کنند. اگر اين کار را نکنند با گذشت زمان نسب گم مي شود. آيندگان فکر مي کنند فرزند حقيقي من است، در مسأله ارث و محرميت مشکل ايجاد مي شود. از مرحوم آيت الله العظمي گلپايگاني سؤال کردند: مثلاً من سيد هستم، اين فرزندي که قبول کردم سيد نيست. مي توانم شناسنامه بگيرم که سيد علي فرزند سيد حسين!؟ نه، چون سيادت ندارد. سيادت منتقل نمي شود.

مسأله 177؛ بحث محارم هست. الآن دخترخانم هايي که بيننده برنامه ما هستند. هفت دسته به اينها محرم هستند. هر خانمي هفت گروه به آنها محرم است. 1- پدرش به او محرم است. 2- ازدواج کرد، پسرش به او محرم است. 3- برادرش، 4- خواهر زاده اش و پسر خواهرانش به او محرم هستند. 5- برادرزاده هايش به او محرم هستند. 6- عموي خودش، عموي پدر و مادرش 7- دايي خودش و دايي پدر و مادرش به او محرم هستند. همه عالم را بگرديد ديگر غير از اين هفت مورد که گفتيم کسي به خانم ها محرم نيست! پسرعمو و پسر خاله و پسر عمه و سر دايي نامحرم است.

حالا براي آقا پسرها بگوييم. باز اينجا هم هفت مورد محرم هستند. 1- مادر 2- ازدواج کرد، دختر شما و نوه شما محرم هستند. 3- خواهر 4- بچه هاي خواهر 5- دختر برادر شما، برادر زاده هاي شما 6- عمه شما، عمه

ص: 4804

پدر و عمه مادر 7- خاله، خاله پدر و خاله مادر به شما محرم است. دختر عمو و دختر خاله و دختر دايي و دختر عمه نامحرم است.

باز در پيام ها سؤال کردند، خانمي مي گويد: من با مردي ازدواج کردم، اين آقا پسرهايش به من محرم هستند يا نه؟ اين آقا قبلاً ازدواج کرده و پسرهاي بزرگي دارد. شوهر من از دنيا رفت، ازدواج کردم. شوهر من پسراني دارد. اين پسران به من محرم هستند يا نه؟ بله محرم هستند چون ايشان زن بابا است. به محض اينکه عقد بخوانند محرم مي شود.

باز پرسيدند: دخترهاي من به اين آقا محرم هستند يا نه؟ از ازدواج قبلي ام دختراني دارم که در اين خانه آمدند، دختران من به اين آقا محرم هستند يا نه؟ بله اين آقا ناپدري هست و محرم است. فقط يک فرقي دارد. به صرف عقد محرم نمي شود. بلکه از نظر فقهي بعد از اينکه اين زن و شوهر با هم ارتباط برقرار کردند محرم مي شود. صرف عقد کفايت نمي کند.

محارم سببي را بگوييم. دخترخانم ها انشاءالله شما ازدواج کرديد چه کساني به شما محرم مي شوند؟ خيلي ساده مثال بزنم. پنج گروه با ازدواج محرم مي شوند. 1- شوهر شما 2- پدر شوهر شما 3- احياناً شوهر شما پسري داشته باشد، محرم مي شود. 4- انشاءالله شما خودت بزرگ مي شوي و داماد مي گيري، داماد شما به شما محرم است. داماد سبباً به شما محرم است. 5- شوهر مادر، يعني ناپدري! البته ناپدري با شرطي که گفته شد. آيا خواهر زن، زن برادر محرم است يا نامحرم است؟ خانمي که ازدواج کرد فکر نکند شوهر خواهرش به او

ص: 4805

محرم است.

حالا پسرها گوش کنند، آقا پسرها وقتي ازدواج مي کنند حواسشان باشد، فيلمبردار به شما محرم نيست. آقا پسر شما که در تالار مي روي مواظب باش، همه به شما محرم نيستند! عروس خانم هم مواظب باشد. خيلي مهم است که همين يک شب عقد و عروسي دينمان را حفظ کنيم. مجموعه کساني که به پسر محرم هستند، انشاءالله ازدواج کرد. 1- خانم او 2- مادر خانمش 3- اگر احياناً خانم او يک بچه اي، يک دختري از شوهر قبلي داشت. آن هم با شرطي که گفتيم محرم است. 4- انشاءالله بزرگ شد و عروس گرفت، عروسش هم محرم مي شود. 5- نامادري هم محرم است.

شريعتي: امروز صفحه ي 19 قرآن کريم در برنامه سمت خدا تلاوت مي شود. باز هم ياد عالم جليل القدر علامه سيد شرف الدين را گرامي مي داريم.

«وَ لَنْ تَرْضى عَنْكَ الْيَهُودُ وَ لَا النَّصارى حَتَّى تَتَّبِعَ مِلَّتَهُمْ قُلْ إِنَّ هُدَى اللَّهِ هُوَ الْهُدى وَ لَئِنِ اتَّبَعْتَ أَهْواءَهُمْ بَعْدَ الَّذِي جاءَكَ مِنَ الْعِلْمِ ما لَكَ مِنَ اللَّهِ مِنْ وَلِيٍّ وَ لا نَصِيرٍ«120» الَّذِينَ آتَيْناهُمُ الْكِتابَ يَتْلُونَهُ حَقَّ تِلاوَتِهِ أُولئِكَ يُؤْمِنُونَ بِهِ وَ مَنْ يَكْفُرْ بِهِ فَأُولئِكَ هُمُ الْخاسِرُونَ«121» يا بَنِي إِسْرائِيلَ اذْكُرُوا نِعْمَتِيَ الَّتِي أَنْعَمْتُ عَلَيْكُمْ وَ أَنِّي فَضَّلْتُكُمْ عَلَى الْعالَمِينَ «122» وَ اتَّقُوا يَوْماً لا تَجْزِي نَفْسٌ عَنْ نَفْسٍ شَيْئاً وَ لا يُقْبَلُ مِنْها عَدْلٌ وَ لا تَنْفَعُها شَفاعَةٌ وَ لا هُمْ يُنْصَرُونَ «123» وَ إِذِ ابْتَلى إِبْراهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِماتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قالَ إِنِّي جاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِماماً قالَ وَ مِنْ ذُرِّيَّتِي قالَ لا يَنالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ «124» وَ إِذْ جَعَلْنَا الْبَيْتَ مَثابَةً لِلنَّاسِ وَ أَمْناً وَ اتَّخِذُوا مِنْ مَقامِ إِبْراهِيمَ مُصَلًّى وَ عَهِدْنا إِلى إِبْراهِيمَ وَ

ص: 4806

إِسْماعِيلَ أَنْ طَهِّرا بَيْتِيَ لِلطَّائِفِينَ وَ الْعاكِفِينَ وَ الرُّكَّعِ السُّجُودِ«125» وَ إِذْ قالَ إِبْراهِيمُ رَبِّ اجْعَلْ هذا بَلَداً آمِناً وَ ارْزُقْ أَهْلَهُ مِنَ الثَّمَراتِ مَنْ آمَنَ مِنْهُمْ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ قالَ وَ مَنْ كَفَرَ فَأُمَتِّعُهُ قَلِيلًا ثُمَّ أَضْطَرُّهُ إِلى عَذابِ النَّارِ وَ بِئْسَ الْمَصِيرُ«126»

ترجمه: (اى پيامبر!) هرگز يهود و نصارى از تو راضى نخواهند شد تا (آنكه تسليم خواسته آنان شوى و) از آئين آنان پيروى كنى. بگو: هدايت تنها هدايت الهى است، و اگر از هوى و هوسهاى آنها پيروى كنى، بعد از آنكه علم (وحى الهى) نزد تو آمد، هيچ سرور و ياورى از ناحيه خداوند براى تو نخواهد بود. كسانى كه به آنها كتاب آسمانى داده ايم وآنرا چنان كه سزاوارِ تلاوت است تلاوت مى كنند، آنان به آن (قرآن يا پيامبر) ايمان مى آورند و كسانى كه به آن كافر شوند، آنان همان زيانكارانند. اى بنى اسرائيل! نعمت مرا كه به شما ارزانى داشتم و شما را بر جهانيان برترى بخشيدم ياد كنيد. وبترسيد از روزى كه هيچ كس چيزى (از عذاب خدا) را از ديگرى دفع نمى كند و هيچ گونه عوضى از او قبول نمى گردد و هيچ شفاعتى، او را سود ندهد و (از جانب هيچ كسى) يارى نمى شود. و (به خاطر بياور) هنگامى كه پروردگارِ ابراهيم، او را با حوادث گوناگونى آزمايش كرد و او به خوبى از عهده آزمايش برآمد. خداوند به او فرمود: من تو را امام و رهبر مردم قرار دادم. ابراهيم گفت: از فرزندان من نيز (امامانى قرار بده)، خداوند فرمود: پيمان من به ستمكاران نمى رسد (و تنها آن دسته از فرزندان تو كه پاك و معصوم باشند شايسته اين

ص: 4807

مقامند). و (به يادآور) هنگامى كه خانه (ى كعبه) را محل رجوع و اجتماع و مركز امن براى مردم قرار داديم (وگفتيم:) از مقام ابراهيم، جايگاهى براى نماز انتخاب كنيد و به ابراهيم واسماعيل تكليف كرديم كه خانه مرا براى طواف كنندگان و معتكفان وراكعان و ساجدان، پاك و پاكيزه كنيد. و (بياد آور) هنگامى كه ابراهيم گفت: پروردگارا! اين (سرزمين) را شهرى امن قرارده و اهل آن را، آنان كه به خدا و روز آخرت ايمان آورده اند، از ثمرات (گوناگون) روزى ده. (اما خداوند) فرمود: به آنهايى كه كافر شوند (نيز) بهره ى اندكى خواهم داد. سپس آنها را به قهر به سوى عذاب آتش مى كشانم و چه بد، سرانجامى است.

شريعتي: اشاره قرآني را بفرماييد و اگر در مورد علامه شرف الدين هم مطلبي هست سراپا گوش هستيم.

حاج آقاي حسيني: «وَ لَنْ تَرْضى عَنْكَ الْيَهُودُ وَ لَا النَّصارى حَتَّى تَتَّبِعَ مِلَّتَهُمْ» يهود و نصاري از تو راضي نمي شوند، مگر اينکه از دينت دست برداري و سراغ آنها بروي. اينکه ما فکر کنيم مسلمان هستيم، يکطوري باقي هم راضي کنيم، بگوييم: به ما نگويند: فرهنگ شما غلط است. اين امکان ندارد! اينکه ما تصور کنيم مي توانيم يک جايي بر اصول ديني خودمان پايدار باشيم، نبايد رضايت ديگران را در نظر بگيريم. به همين مناسبت در بحث محرم و نامحرم اشاره کنم. يکوقت مي گوييم: ما اسلام را قبول داريم. قرآن را قبول داريم. آيات قرآن را قبول داريم. فلسفه احکام را بدانيم يا ندانيم، مي دانيم اين احکام از جانب حکيمي هست. شهيد مطهري(ره) مثال خيلي زيبايي دارند. فرمودند: شما پيش پزشک مي رويد. به شما دارو

ص: 4808

مي دهد. يک دارو اثرش را متوجه مي شوي. مسکن بخوري سردرد شما تمام مي شود. اما اثر يک کپسول را متوجه نمي شوي. اين چه ربطي به بدن ما دارد؟ ولي چون به حکيم مراجعه کردي مي پذيري و خيالت راحت است. ما اگر به قرآن ايمان داريم که بيان پروردگار الهي است، چه بفهميم و چه نفهميم، بايد بپذيريم. اگر بگوييم: آقا چقدر شما سخت مي گيريد؟ دنيا همه راحت هستند. پسر عمو و دختر عمو همه با هم مي نشينند و راحت هستند. شما اينقدر سخت کرديد. قرآن مي گويد: «وَ لَنْ تَرْضى عَنْكَ الْيَهُودُ وَ لَا النَّصارى حَتَّى تَتَّبِعَ مِلَّتَهُمْ» مگر اينکه مثل خودشان شويد. اينها مصلحت دين ما هست. احکامي که گفتيم را بپذيريد.

خدا مي داند پرونده هايي را مي بينيم که خيلي پيچيده است. قضاوت کار خيلي سختي است. شيخ انصاري به شاگردش گفت: تا مجبور نشدي قبول نکن! واجب کفايي است ولي روايت مي فرمايد: واجب است ولي حساس است. گاهي يک جوان گرفتار دام هاي فساد شده و مي گويد: بخاطر پوشش نامناسب خواهرم در خانه گرفتار شدم. خواهر محرم است ولي اينطور نيست که ديگر هرجور خواستند باشند.

مسأله آخري که بگويم اينکه محارمي که گفتيم سه دسته شد. محارم يکوقت نسبي است، يعني ريشه ما يکي است. من و خواهرم، من و عمه ام! يکوقت سببي است يعني يک سببي و علتي آمده که محرم شديم. مثل ازدواج! يکوقت رضاعي است. ما هر سه را اجمالاً توضيح داديم.

در مورد مرحوم علامه شرف الدين هم سخني بگويم. مرحوم آيت الله العظمي بهجت(ره) خاطره اي را نقل مي کردند. زمان حيات ايشان توفيق داشتيم، ايشان جمعه ها منبر مي رفتند. خيلي هم شلوغ مي شد،

ص: 4809

جوان ها همه مي آمدند. يکوقت در منبر اسم کتاب المراجعات علامه شرف الدين را بردند. به جوان ها گفتند: بيش از صد نامه است که بين رئيس دانشگاه الازهر مصر شيخ سليم و علامه شرف الدين است که شيخ الازهر به علامه نامه نوشته و سؤالات اعتقادي در مسأله امامت پرسيده است. علامه شرف الدين پاسخ داده و دوباره يک سؤال ديگر داشته و نامه دوم را نوشته و بيش از صد نامه نوشته است. هرچه که دلش خواسته و در دانشگاه با دوستان مشورت کرده و سؤال کرده است. علامه شرف الدين هم عالم بزرگ شيعه جواب سؤال ها را داده است. اين کتاب به بيش از ده زبان ترجمه شده و ميليون ها نسخه از اين منتشر شده است. بسيار در جذب مردم به مکتب اهل بيت(ع) مؤثر بوده است. وقتي از منبر پايين آمدند، به من فرمودند: اگر کسي المراجعات علامه شرف الدين را مطالعه کند،حجت بر او تمام است. به همه زوايا پرداخته و به همه سؤالات پاسخ داده است و ديگر کسي نمي تواند بگويد: من اين را نمي دانستم... اگر مي دانستم اين راه را نمي رفتم!

شريعتي: دعا بفرماييد و آمين بگوييم.

حاج آقاي حسيني: روز پنجشنبه 25 شوال شهادت امام صادق(ع) است. انشاءالله عزيزان شب و روز شهادت مجالس را از ياد نبرند. خدا را به حق محمد و آل محمد قسم مي دهيم که گرفتاري ها برطرف بفرما. مريض ها لباس عافيت بپوشان. امر ازدواج جوانان را سهل و آسان مقدر بفرما. همه آنهايي که التماس دعا گفتند به حق صديقه طاهره حوائجشان برآورده بخير بگردان.

شريعتي: بهترين ها را براي همه شما آرزو مي کنم. «الحمدلله رب العالمين و

ص: 4810

صلي الله علي سيدنا محمدٍ و آله الطاهرين»

96-04-29- آموزه هايي از مکتب امام صادق (عليه السلام)

بسم الله الرحمن الرحيم و صلي الله علي محمد و آله الطاهرين

تا به کي از سخن عشق گريزان باشم *** از تو ننويسم و هر بار پشيمان باشم

پاک کردي عرق شرم ز پيشاني مست *** پس روا نيست من اينگونه پريشان باشم

کيميا خاک کف پاي غلامان شماست *** کيميايي بده تا جابرحيان باشم

نمي از چشمه توحيد مفضل کافيست *** تا به چشمان تو يک عمر مسلمان باشم

غم حديثي است که در چشم تو جريان دارد *** بايد از حادثه چشم تو گريان باشم

مثل اين بيت برايت حرمي مي سازم *** تا در آئينه ايوان تو حيران باشم

حرف آئينه و ايوان شد و دلتنگ شدم *** کاش مي شد حرم شاه خراسان باشم

صبح صادق ندمد تا شب يلدا نرود *** کاش در صبح ظهور آينه گردان باشم

شريعتي: سلام مي کنيم به امام جعفر صادق، رئيس مذهب شيعه، امام بزرگواري که کاش همه ما امروز زائرش بوديم. سلام مي کنم به همه شما دوستان عزيزم، خانم ها و آقايان، طاعات و عبادات شما قبول باشد، عزاداري هاي شما قبول باشد. در روز شهادت امام ششم، امام صادق(ع) خدمت شما رسيديم تا در اين لحظات و دقايق از مکتب پر فيض اين امام بزرگوارمان بهره مند شويم با کلام شيرين حاج آقاي حسيني قمي عزيزمان. سلام عليکم و رحمة الله. خيلي خوش آمديد.

حاج آقا حسيني: عرض سلام و ارادت خالصانه خدمت همه بينندگان و شنوندگان راديو قرآن دارم. عزيزاني که از شبکه هاي مختلف برنامه را مي بينند. شهادت امام صادق(ع) را تسليت مي گويم. اميدواريم عزاداري ها مورد قبول

ص: 4811

قرار گرفته باشد.

شريعتي: امروز از مکتب پر فيض امام صادق(ع) مي شنويم.

حاج آقاي حسيني: شعر بسياري زيبايي که خوانديد، وقتي آدم ياد غربت بقيع بي بقعه مي افتد با اينکه امروز بعيد مي دانم امام صادق در غربت مدينه زائري داشته باشند، من هم شعري را بخوانم.

جعفري مذهب به عالم چون طلاي بي غشي است

در کف اهل بصيرت رتبه اي برتر گرفت

هرچه واجب بود و سنت از طريق مصطفي

شرح آن حکم از لب جان بخش آن سرور گرفت

بيکران بحري بودي در هنگام بحث

قدرت فکرش علوم اول و آخر گرفت

از کلام و منطق و فقه و اصول و علم جبر

فيض بي حبّ و هرکس درس آن محضر گرفت

مدرس علمش زُرار و ابن مسلم آفريد

جابر حيان و نعمان را چو گل در بر گرفت

بو بصير و مؤمن الطاق و ابوحمزه ابان

مکتب او اختراني اين چنين در بر گرفت

هرکه توحيد مفضل خواند، گفتي: آفرين!

بر روان رهرويي کو اين چنين رهبر گرفت

اي رئيس مذهب اي فرمانرواي عرش و فرش

اي که اسلام از تو اي مولا سر و سرور گرفت

من سيه رويم، گنهکارم ولي با هزار اميد دستم دامنت را بر گرفت

امشب که شام شهادت امام صادق و شب جمعه هم هست، باز هم شام غريبان امام صادق(ع) را با عظمت برگزار کنند و قطعاً توسل به امام صادق(ع) به آن مقام والايي که دارد حتماً در حل مشکلات ديني و دنيوي ما مؤثر خواهد بود.

شريعتي: انشاءالله همه به نوعي پاي درس امام صادق بنشينيم و پاي مکتب حضرت و انشاءالله همه

ص: 4812

ما راهمان را پيدا کنيم و به سمت خدا برويم.

حاج آقاي حسيني: بحثي را با عنوان آموزه هايي از مکتب امام صادق(ع) تقديم مي کنم. آموزه ي اول سفارش به حج بيت الله الحرام است. در زمان امام صادق پيداست مسأله اي بوده و کساني بودند وسوسه مي کردند مردم را از حج واجب باز دارند. من به چند مورد اشاره کنم. کساني بودند که وسوسه مي کردند و مي گفتند: چه نيازي هست به حج برويد. مشکلات نيازمندان را حل کنيد. برده آزاد کنيد! در مصادر قديمي مثل کافي مرحوم کليني و من لا يحضر شيخ صدوق خيلي حديث داريم. حضرت فرمودند: «لِيحْذَرْ اَحَدُکُمْ اَنْ يعَوِّقَ اَخاهُ عَنِ الْحَجِّ» يک هشدار است! اين حديث هشدار جدي است. مرحوم شيخ صدوق در من لا يحضر نقل مي فرمايند. امام صادق فرمود: پرهيز کنيد از اينکه کسي برادر ايماني اش را از حج باز دارد. گاهي با وسوسه فکري و شبهه فکري که امروز هم متأسفانه کم نيست يا به هر بهانه ديگري. اگر کسي برادر ايماني اش را از حج باز بدارد «فَتُصِيبَهُ فِتْنَةٌ فِي دُنْياهُ مَعَ ما يدَّخَرُ لَهُ فِي الاْآخِرَةِ» يک عذاب دنيايي دارد غير از عذاب اخروي. اگر کاري کرديم کسي با کلام و تبليغ و وسوسه و شبهه ما از حج باز ماند، و دلسردش کرديم، امام صادق فرمود: يک فتنه در دنيا و يک فتنه در آخرت است.

بحث حج شوخي نيست. ابن عباس مي گفت: من در عمرم در هيچ چيزي حسرت نمي خورم. صحابي با وفاي رسول خدا و امير مؤمنان که تا روز آخر هم با وفا بود. در طائف از دنيا رفت. در کفاية الاثر که براي

ص: 4813

شيخ صدوق است، قبل از مرگش وقتي ابن عباس مي خواست از دنيا برود، آخرين سخني که گفت: اين بود. انشاءالله زبان ما هم در آخرين کلام متنعم به چنين سخني باشد. فرمود: «اللهم اني اتقرب اليک به حبّ علي بن ابي طالب» يعني خدايا من به تو تقرب مي جويم با محبت اميرالمؤمنين و از دنيا رفت. همين ابن عباس که چيزي کم نداشت. در تفاسير اگر ما روايات ابن عباس را برداريم خيلي دست ما خالي مي شود. مفسر بزرگ قرآن کريم بود. اين بزرگوار مي گفت: من در زندگي ام در هيچ چيزي حسرت نمي خورم جز در يک چيز، چرا پياده حج بيت الله الحرام نرفتم؟! امام حسن(ع) 25 سفر پياده به حج مشرف شدند. ابن عباس فرمود: از پيامبر خدا شنيدم کسي که پياده به حج برود، ثواب هفتاد هزار حج بيت الله الحرام را دارد.

در روايت ديگر داريم «وَدّ من في القبور» آنهايي که در قبر هستند يک حسرت مي خورند. حسرت مي خورند اي کاش همه عالم را مي دادند و ثواب يک حج در نامه اعمالشان بود. من شنيدم بعضي از کساني که امسال واجب الحج هستند بخاطر همين فضاسازي هاي فضاي مجازي دلسرد شدند. هرسال اعلام مي کردند و امسال اينطور نيست. تکليف آل سعود و جنايات آل سعود معلوم است. آل سعود يک معامله تسليحاتي اش با آمريکا 480 ميليارد دلار بوده است. طبق طبق طلا به آمريکايي ها دادند. ترامپ گفته بود: اگر اينقدر پول ندهيد و سود ندهيد من به عربستان نمي آيم! کساني که اينطور دارند خزانه مسلمين را براي خريد تسليحات مي دهند، آنوقت اينها محتاج همين هشتاد هزار زائري هستند که بروند؟ اصلاً اين

ص: 4814

پول براي اينها رقمي مي شود؟ همين ها بهانه و شبهه مي شود براي اينکه مردم به حج نروند. شجره خبيثه ملعونه آل سعود که خدا آنها را ريشه کن کند، امروز وقتي مراجع مي گويند: بايد حج واجب را انجام داد، چرا شبهه افکني کنيم؟ چرا کاري کنيم کسي دلسرد شود؟ مراجع فرمودند: همه بايد بروند. ما با تلگرام نمي توانيم دينمان را تعيين کنيم. با فضاسازي هاي مجازي نمي توانيم دينمان را تعيين کنيم. حاجي که همه ساله سر و صدا مي کرد و به حج مي رفت، حالا امسال اصلاً رويش نمي شود بگويد: من حج بيت الله الحرام مي روم! مگر معاذ الله جرمي انجام مي دهد؟

روايت هست که باز مرحوم کليني در کافي شريف و هم شيخ طوسي در تهذيب دارد. کسي مي گويد: خدمت امام صادق(ع) بودم.

شريعتي: يک سؤال بپرسم: زمان امام صادق که اين روايات را فرمودند و زمان حضرات معصومين که اينقدر ما را به زيارت بيت الله الحرام توصيه کردند، آيا واقعاً مديريت بيت الله الحرام در اختيار آنها بوده است؟

حاج آقاي حسيني: کي مديريت حج دست ما بوده است؟ آن زمان هم دست بني اميه و دست منصور دوانقي بوده است. دست هارون الرشيد بوده است. ما غير از پنج سال اميرالمؤمنين کي حکومت دست ما بوده است. در دوران اموي و در دوران بني اميه و معاويه و در دوران يزيد که کعبه را با منجنيق به آتش بستند. در دوران بني عباس، چه زمان دست ما بوده است؟ هميشه همين مشکلات بوده است. کسي مي گويد: خدمت امام صادق(ع) بودم. يک مسأله اي را پرسيدم. گفتم: ما نزد فلاني بوديم. يکي از ائمه مذاهب ديگري

ص: 4815

که در برابر امام صادق مذهب درست کرده بود. شاگردي امام صادق را کرد و بعد مذهب ساخت. کسي آمد از آن آقاي مذهب ساز سؤال کرد: نظرت چيست که کسي که حج واجبش را انجام داده، دوباره حج برود يا اگر گفتند: حج خانه خدا چيست. برو يک برده آزاد کن. اين ثوابش بيشتر است، کدام را بايد انجام بدهد؟ آن آقا که مذهب ايجاد کرده بود، گفت: بله همينطور است. برود برده آزاد کند. به ديگران کمک کنيد! اين مهمتر از هرچيزي است. کار خير بر حج مقدم است. امام خيلي ناراحت شد. فرمود: به خدا قسم دروغ مي گويد و گناهکار است. حضرت فرمود: واي بر او! حجي در راه خدا انجام دادن از هر کاري بالاتر است. کسي نمي گويد کار خير نباشد. کار خير جاي خود است. من يادم هست زماني استفتاء کردم.

من جايي بودم آقايي بود، از من پرسيد: هرسال بايد حج بروم. در طول سال ايشان انواع و اقسام کارهاي خير را انجام مي دادند. جهيزيه دختر مي داد، ايتام را کمک مي کرد. هرسال هم فصل حج به حج مي رفت. از من پرسيد: يک عده گفتند: براي چه هر سال حج مي روي؟ تو که اهل کار خير هستي اين هم براي کار خير بده. گفتم: مي پرسم! ما مقلد هستيم و مجتهد نيستيم. از همه مراجع پرسيدم. فرمودند: با اين اوصافي که شما مي گوييد: حتماً اين هرسال بايد به حج برود. اگر اين آدم دستش به کار خير هست چون نگاهش به مدينه النبي مي افتد، مدينه الرسول مي افتد، به قبرستان بقيع مي افتد، دلش دريا مي شود و مي بخشد. خيلي ها در مکه آدم مي شوند.

ص: 4816

وقتي طواف خانه خدا را مي بينند، تازه آدم مي فهمد تو چه هستي، هيچي نيستي! در صفا و مروه مي آيي رؤساي جمهور و مقامات و کشورهاي مختلف مثل باقي افراد يکي مي شوند. همه لباس احرام بايد بپوشند. بايد در اين راه بدوند و مستحب است هروله کنند. اين اوج عبوديت است. اميرالمؤمنين در نهج البلاغه خطبه اي دارد، خطبه قاصعه که مي فرمايد: اگر خدا مي خواست اگر خدا حج خانه اش را در يک جاي باصفا مي گذاشت، مي توانست ولي عمداً در يک جاي «لم يزرع بواد غير ذي زرع» مي گذارد. اين آزمون است. بيايد ببيند در صفا و مروه و در طواف و منا و صحراي عرفات همه يکسان هستند و همه تکبرها از بين مي رود. يک پرنده و مورچه را نبايد جا به جا کني. مورچه اي که اينجا جايش امن است را نبايد به جاي ديگر بگذاري که ناامن است. هزاران درس در حج بيت الله الحرام است. آنوقت اين مکه است که دل را تقويت مي کند. آدمي که اهل کار خير است، وقتي زيارت کربلا رفت و قبر شش گوشه ي امام حسين را ديد، دلش با رحم مي شود. اينقدر هستند کساني که مي گويند: کربلا رفتيم آدم شديم! آنجا دل ما شکست. يک نگاه به قبر رسول خدا، يک نگاه به بقيع بي بقعه.

امام صادق خيلي ناراحت شد، حضرت فرمود: حج خيلي بالاتر از اين حرف ها هست و واي بر آدمي که اينطور نظر دارد. «في اي رغبة طواف بالبيت و سعي من الصفاء و المروه و الوقوف بالعرفه و حلق الرأس و رمي الجمار» در کدام کار خيري اين چيزها هست؟ طواف کعبه هست، سعي صفا و

ص: 4817

مروه هست، وقوف در عرفات هست، سر تراشيدن هست. هرچقدر هم براي موهايت ارزش قائل باشي آنجا بايد تيغ بزني. تمام تعلقاتت را بايد کنار بگذاري. يک پارچه کفن، پيغمبر وصيت کردند که در لباس احرام کفنشان کنيد. لباس احرام که امروز در ميقات خودمان را کفن مي کنيم، کفن قبر و قيامت ما هم باشد. بعد حضرت فرمود: اينطور که اينها نظر مي دهند، حج تعطيل مي شود. اگر يک روز مردم حج را تعطيل کنند، امام بايد مردم را به حج بيت الله الحرام وادار کند. يکي از مصارف حج بيت الله اين است. اگر کسي حج نرفت، از بيت المال بدهند يک عده حج بروند که حج تعطيل نشود.

حديث در خرائج مرحوم قطب راوندي (ره) از علماي بزرگ شيعه است. هم محقق اربلي در کشف الغمه آورده است. کسي به نام حماد بن عيسي خدمت امام صادق(ع) آمد و گفت: يک دعا در حق ما بفرماييد. خوشا به حال کساني که وقتي به امام مي رسند و حال خوشي دارند، توسل و توجهي دارند از خدا و معصوم مي خواهند و معصوم را واسطه قرار مي دهند يک دعا کنند. حضرت دعا کرد، فرمود: خدا اين پنج چيز را به تو بدهد. «اللهم ارزق» 1- خدايا آنقدر به حماد بن عيسي بده که پنجاه سفر به حج خانه خدا برود. خدا به او همسر بدهد. به او اولاد بدهد. به او خانه خوب بدهد. امکانات مادي خوب بدهد. در دعاي اول پنجاه سفر حج براي او خواست. اين آقا وقتي به حج رفت، يک کسي به او گفت: حماد سفر چندم است؟ گفت: سفر چهل و هشتم

ص: 4818

است! دو سفر ديگر مانده است. پنجاه سفر را رفت و ديگر سنش بالا رفته بود. سفر بعدي آمد در جعفه محرم شود، سيلي آمد در سيل از دنيا رفت. خوشا به حال کسي که بعد از اين همه سال در راه حج از دنيا برود.

شريعتي: در دعاي ماه رمضان داريم «اللهم ارزقني حج بيتک الحرام في عامي هذا و في کل عام»

حاج آقاي حسيني: «اللهم احرسنى بحراستك و احفظنى بحفظك و اكلأنى بكلاءتك و ارزقنى حج بيتك الحرام فى عامنا هذا و فى كل عام و زياره قبر نبيك و لا تخلنى يا رب من تلك المشاهد الشريفه و المواقف الكريمه» (مصباح المتهجد، ص 587)

شريعتي: در روز شهادت امام صادق دعا مي کنيم انشاءالله دوستاني که مشرف مي شوند صحيح و سلامت بروند و برگردند و دست پر برگردند. امروز صفحه ي 21 قرآن کريم آيات 135 تا 141 سوره مبارکه بقره در برنامه سمت خدا تلاوت مي شود. چقدر خوب است ثواب تلاوت آيات را هديه کنيم به روح بلند امام صادق(ع) که بسياري از معارف و داشته ها و احاديث را مديون حضرت هستيم.

«وَ قالُوا كُونُوا هُوداً أَوْ نَصارى تَهْتَدُوا قُلْ بَلْ مِلَّةَ إِبْراهِيمَ حَنِيفاً وَ ما كانَ مِنَ الْمُشْرِكِينَ«135» قُولُوا آمَنَّا بِاللَّهِ وَ ما أُنْزِلَ إِلَيْنا وَ ما أُنْزِلَ إِلى إِبْراهِيمَ وَ إِسْماعِيلَ وَ إِسْحاقَ وَ يَعْقُوبَ وَ الْأَسْباطِ وَ ما أُوتِيَ مُوسى وَ عِيسى وَ ما أُوتِيَ النَّبِيُّونَ مِنْ رَبِّهِمْ لا نُفَرِّقُ بَيْنَ أَحَدٍ مِنْهُمْ وَ نَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ «136» فَإِنْ آمَنُوا بِمِثْلِ ما آمَنْتُمْ بِهِ فَقَدِ اهْتَدَوْا وَ إِنْ تَوَلَّوْا فَإِنَّما هُمْ فِي شِقاقٍ فَسَيَكْفِيكَهُمُ اللَّهُ وَ هُوَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ«137» صِبْغَةَ اللَّهِ

ص: 4819

وَ مَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ صِبْغَةً وَ نَحْنُ لَهُ عابِدُونَ «138» قُلْ أَ تُحَاجُّونَنا فِي اللَّهِ وَ هُوَ رَبُّنا وَ رَبُّكُمْ وَ لَنا أَعْمالُنا وَ لَكُمْ أَعْمالُكُمْ وَ نَحْنُ لَهُ مُخْلِصُونَ «139» أَمْ تَقُولُونَ إِنَّ إِبْراهِيمَ وَ إِسْماعِيلَ وَ إِسْحاقَ وَ يَعْقُوبَ وَ الْأَسْباطَ كانُوا هُوداً أَوْ نَصارى قُلْ أَ أَنْتُمْ أَعْلَمُ أَمِ اللَّهُ وَ مَنْ أَظْلَمُ مِمَّنْ كَتَمَ شَهادَةً عِنْدَهُ مِنَ اللَّهِ وَ مَا اللَّهُ بِغافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ«140» تِلْكَ أُمَّةٌ قَدْ خَلَتْ لَها ما كَسَبَتْ وَ لَكُمْ ما كَسَبْتُمْ وَ لا تُسْئَلُونَ عَمَّا كانُوا يَعْمَلُونَ «141»

ترجمه: (اهل كتاب) گفتند: يهودى يا مسيحى شويد تا هدايت يابيد، بگو: (چنين نيست،) بلكه (پيروى از) آئين حقگراى ابراهيم (مايه هدايت است، زيرا) او از مشركان نبود. (اى مسلمانان!) بگوييد: ما به خدا ايمان آورده ايم و به آنچه بر ما نازل شده و آنچه به ابراهيم و اسماعيل و اسحاق و يعقوب و اسباط (كه پيامبرانى از نوادگان يعقوبند) و آنچه به موسى و عيسى و پيامبران ديگر از طرف پروردگارشان نازل شده است، (ايمان آورده ايم. و) ما بين هيچ يك از آنها جدايى قائل نيستيم (وميان آنان فرق نمى گذاريم و) در برابر خداوند تسليم هستيم. اگر آنها (نيز) به مانند آنچه شما بدان ايمان آورده ايد، ايمان بياورند، همانا هدايت يافته اند، و اگر سرپيچى نمايند، پس جز اين نيست كه آنها (با حقّ) در ستيزند وخداوند شرّ آنان را از تو دفع مى كند و او شنونده ى داناست. (اين است) رنگ آميزى الهى و كيست بهتر از خدا در نگارگرى؟ و ما تنها او را عبادت مى كنيم. (اى پيامبر! به اهل كتاب) بگو: آيا درباره ى خداوند با ما مجادله مى كنيد، در حالى

ص: 4820

كه او پروردگار ما و شماست و اعمال ما براى ما و اعمال شما از آنِ شماست و ما براى او خالصانه عبادت مى كنيم. يا مى گوييد كه ابراهيم و اسماعيل و اسحاق و يعقوب و اسباط، يهودى يا نصرانى بودند؟ بگو: شما بهتر مى دانيد يا خدا؟ (چرا حقيقت را كتمان مى كنيد؟) و چه كسى ستمكارتر است از آن كس كه گواهى و شهادت الهى را (درباره ى پيامبران) كه نزد اوست، كتمان كند و خدا از اعمال شما غافل نيست. (به هر حال) آن امّت بگذشت، آنچه آنان بدست آوردند براى خودشان است و آنچه شما بدست آورديد براى خودتان است و شما از آنچه آنان كرده اند، سؤال نخواهيد شد.

شريعتي: اشاره قرآني را بفرماييد و انشاءالله باز هم در مکتب امام صادق(ع) زانو بزنيم و از فرمايشات گوهربارشان بشنويم.

حاج آقاي حسيني:آيه اي که تلاوت شد «صِبْغَةَ اللَّهِ وَ مَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ صِبْغَةً»، «صِبْغَةَ اللَّهِ» رنگ خدا است، «وَ مَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ صِبْغَةً» خوشا به حال کساني که رنگشان رنگ خدايي باشد. براي اينکه رنگ خدايي پيدا کنيد اين آيات سوره بقره خيلي جالب است. «وَ إِذْ جَعَلْنَا الْبَيْتَ مَثابَةً لِلنَّاسِ وَ أَمْناً وَ اتَّخِذُوا مِنْ مَقامِ إِبْراهِيمَ مُصَلًّى وَ عَهِدْنا إِلى إِبْراهِيمَ وَ إِسْماعِيلَ أَنْ طَهِّرا بَيْتِيَ لِلطَّائِفِينَ وَ الْعاكِفِينَ وَ الرُّكَّعِ السُّجُود» (بقره/125) خانه اي که خدا به ابراهيم و اسماعيل فرمان مي دهد براي زائران من آماده کن. «وَ إِذْ قالَ إِبْراهِيمُ رَبِّ اجْعَلْ هذا بَلَداً آمِناً وَ ارْزُقْ أَهْلَهُ مِنَ الثَّمَراتِ مَنْ آمَنَ مِنْهُمْ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ قالَ وَ مَنْ كَفَرَ فَأُمَتِّعُهُ قَلِيلًا ثُمَّ أَضْطَرُّهُ إِلى عَذابِ النَّارِ وَ بِئْسَ الْمَصِيرُ،وَ

ص: 4821

إِذْ يَرْفَعُ إِبْراهِيمُ الْقَواعِدَ مِنَ الْبَيْتِ وَ إِسْماعِيلُ رَبَّنا تَقَبَّلْ مِنَّا إِنَّكَ أَنْتَ السَّمِيعُ الْعَلِيم » (بقره/126و 127) خانه اي با اين عظمت اگر رنگ خدايي پيدا کرديم، خانه اي که خدا به انبياي خودش دستور مي دهد «طهرا» پاکيزه کنيد، مهمان هاي من دارند مي آيند. براي رفتن به اين خانه جا دارد زنده و مرده حسرت بخورند اگر يک وقت توفيق اين سفر را از دست بدهند.

بحث دومي که در آموزه هاي مکتب امام صادق هست، روايت زيادي داريم در امالي شيخ مفيد هست، کتاب غيبت نعماني است. در صفات الشيعه شيخ صدوق هست. عنوان بحث دوم من انتظارت امام صادق از شيعيان است يا صفات شيعه! امام صادق از شيعيان چه انتظاراتي دارد؟ 1- فرمود: «اعرفوا منازل شيعتنا» شيعه ها در يک درجه نيستند. از قديم اينطور بود. درجه سليمان، درجه مقداد، درجه ابيذر، درجه عمار متفاوت بود. اصحاب اميرالمؤمنين و اصحاب امام صادق هرکدام يک درجه داشتند. زُراره، محمد بن مسلم، برادران زُراره با ديگر اصحاب درجات مختلف داشتند. ما هم خودمان را جزء اصحاب ائمه مي دانيم. فرمود: اگر مي خواهيد منازل و درجات شيعيان ما را بدانيد يک راه دارد. «اعْرِفُوا مَنَازِلَ النَّاسِ عَلَي قَدْرِ رِوَايَتِهِمْ عَنَّا» (كافي، ج 1، ص50) به اندازه اي که روايات از ما بلد هستند، نه فقط روايت فهم و درک روايت مهم است.

يکي از خدمات بزرگي که علماي شيعه کردند، اگر مرحوم کليني(ره)، کافي شريف مي نوشت. علامه مجلسي آمد شرح کافي و مرآت العقول را نوشت. اگر شيخ صدوق «من لا يحضره الفقيه» نوشت، مجلسي اول «روضة المتقين» نوشت. اينها روايت ها را جمع کردند، اينها فهم روايات. «مرآت العقول» يکي از بهترين

ص: 4822

کتاب هاست. کسي مثل علامه مجلسي درک روايات، فهم روايات کردند. الآن يکي از مشکلاتي که ما در عالم اسلام مي بينيم اين است که روايت را از پيامبر شنيده اما نمي فهمد اين روايت يعني چه؟ مشکلي که امروز از تکفيري و وهابي و داعشي داريم جهود فکري است. فهم و درک روايات و درک آيات و قرآن مهم است. مي گويد: خدا قابل رؤيت است. مي گوييم: از کجا گفتي؟ مي گويد: قرآن مي گويد: «وُجُوهٌ يَوْمَئِذٍ ناضِرَةٌ، إِلى رَبِّها ناظِرَةٌ» (قيامت/22 و 23) پس اين آيه چيست «لا تُدْرِكُهُ الْأَبْصارُ وَ هُوَ يُدْرِكُ الْأَبْصارَ وَ هُوَ اللَّطِيفُ الْخَبِيرُ» (انعام/103) «لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَيْ ء» (شوري/11) مي گويد: خدا جسم است. مي گوييم: از کجا مي گويي؟ مي گويد: «الرَّحْمنُ عَلَى الْعَرْشِ اسْتَوى » (طه/5) خدا بر عرش نشسته است. ما هرچه سپاسگزار عالمان بزرگي که درک و فهم روايات را براي ما باز کردند باشيم، کم است. ما فقط نمي گوييم: کافي، من لا يحضر، تهذيب، دهها عالم شيعه اينها را شرح کردند. ملا صالح مازندراني که شرحش يکي از بهترين اصول کافي است. ملاصدرا بر کافي شرح نوشت. علامه مجلسي مرآت العقول نوشت.

ملاک ديگر اينکه در امالي شيخ مفيد است. امام صادق فرمودند: شيعياني را دوست داريم که اين ويژگي ها را داشته باشند. جمعاً بيست ويژگي را بيان کردند. 1- «من کان عاقلاً فهماً فقيها» عقل، فهم، فقه، فقه يعني درک و فهم دين. اولين کتاب کافي شريف چيست؟ کتاب العقل و الجهل است. ما شيعه اي را دوست داريم که عاقل و فهميده باشد. دنبال فهم دين باشد. شيخ صدوق مي نويسد: اگر شب قدر مباحثه ي علمي کردي از همه بالاتر است. 2- «حليماً مدارياً صبورا»

ص: 4823

بردبار باشد، اهل مدارا باشد، صبر و حوصله داشته باشد. امام صادق دوست نداشت شيعيانش زود ناراحت شوند و از کوره در بروند. بردبار باشند و با اخلاقشان دعوت کنند. اين قصه را هزار بار گفتيم. کسي خدمت امام صادق(ع) آمد، اسمش شَقراني است. حضرت داشتند نزد خليفه مي رفتند. تا ديدند امام صادق نزد خليفه مي رود، گفت: به داد من برس! من گرفتاري مالي دارم، سفارش کنيد پول مرا بدهند. حضرت چيزي نگفتند. رفتند و برگشتند. حضرت فرمود: سفارش کردم پولت را بدهند. اين داستان را زمخشري نقل کرده است. اين قصه امام صادق را اين مفسر اهل سنت نقل کرده و مي گويد: اين را بايد دنبال پيامبرها پيدا کنيم. حضرت وقتي بيرون آمدند گفتند: من سفارش کردم که پول تو را بدهند. اما يک چيزي به تو بگويم. خوبي از همه خوب است، از تو بهتر است چون به ما منسوب است! بدي از همه بد است، از تو بدتر است چون به ما نسبت داري. نفرمود: تو بدي کردي. آدمي بود که گرفتار شراب خواري بود. ما بوديم مي گفتيم: هان! ديدي! برو خجالت بکش!

به يکي از علماي بزرگ گفتند: کسي گرفتار شرابخواري است. چه کنيم ترک کند؟ فرمود: به او بگوييد: اگر باز هم خواست شراب بخورد. يک بسم الله بگويد و بعد شراب بخورد. به او گفتند: آقا فرموده بخور ولي بسم الله بگو و بعد بخور! سر ظرف شراب آمد، گفت: بسم الله! اي خاک بر سرم! بسم الله و شراب؟! همين باعث شد ترک کند.

کسي امام صادق را به مهماني دعوت کرد. سر سفره تا نشستند، يک کسي

ص: 4824

گفت: آب، صاحب مجلس گفت: آب چيست؟ امروز هرکس هرچه مي خواهد هست. شراب برايش ببريد! تا گفتند امام بلند شد. گفتند: کسي به شما کاري ندارد. بنشينيد. معاذ الله! فرمود: از جدم رسول الله شنيدم، کسي سر سفره اي بنشيند که ديگري شراب مي خورد، ملعون است و لعنت خدا بر او باد! خيلي مواظب باشيم. روايتش را خواندم که کسي که گرفتار شرابخواري است مثل بت پرست است.

زمخشري مي گويد: اينطور موعظه کردن اخلاق انبياء است. پس اول فهم روايات بود. دوم عاقل بودن و فهيم بودن و فقيه بودن. 3- حليم و صبور بودن. 4- «صدوقٌ» شيعه ما صدوق است. در روايت داريم کسي که نمازش را خيلي طول مي دهد، رکوع و سجودش را خيلي طول مي دهد، به او نگاه نکنيد، جاي ديگر امتحانش کنيد. صداقت دارند يا نه؟ به داد مردم مي رسند يا نه؟ 5- «وفيٌ» اگر اهل وفا بود شيعه ما هست.

شريعتي: آن حکايت کوچه تنگ و باريک و امام صادق را بفرماييد.

حاج آقاي حسيني: آدرس اين را بگويم. مرحوم شيخ بهايي(ره) در کتابي به نام کشکول فرمودند. کشکول اصلش فارسي است. کشکول شيخ بهايي کتاب خوبي است. شيخ بهايي اين داستان را در کشکول نقل کرده است. کسي به نام حِميَري شاعر اهل بيت است. شعر در زماني که شعر گفتن براي اهل بيت (ع) مثل چوبه دار بود، زمان اموي ها، زمان بني اميه، کسي براي امام صادق، براي اميرالمؤمنين شعر بگويد. مي گفت: اگر کسي پيدا کرد يک فضيلت براي اميرالمؤمنين که من به شعر نياورده باشم به او جايزه مي دهم. آدمي با اين درجه شعر و نفوذ گرفتار يک مشکلي بود.

ص: 4825

گرفتار شراب خواري بود. مواظب باشيم گاهي شيطان از يک رخنه وارد مي شود و ما را زمين مي زند.

مي گويد: ظرف شرابم دستم بود و داشتم به خانه مي رفتم. يک مرتبه تصادفاً در کوچه هاي مدينه با امام صادق برخورد کردم. گفتم: انشاءالله حضرت چيزي از ما نپرسد. اتفاقاً حضرت سؤال کرد: چه چيزي در ظرف داري؟ گفت: شير است. حضرت فرمود: يک مقدار از اين شير در دستم بريز. چاره نداشتم، ظرف را سرازير کردم، شير بيرون آمد. در دست امام شير شد! مي خواهم بگويم: اگر اهل بيت اينطور آبرو داري مي کنند، امام صادق اينطور آبرو داري مي کند، خدا چطور آبرو داري مي کند.

يکي از آقايان اساتيد حوزه مي گويد: من خدمت امام رفتم. الآن حفظ آبروي ديگران و مؤمن براي ما مهم نيست. هرچه بخواهيم مي نويسيم. تيتر مي زنيم، خبر و شايعه پخش مي کنيم. به نظرم بعضي از روزنامه ها با تيترهايشان ديگر آبرويي براي کسي نگذاشتند. يکي از اساتيد مي گويد: خدمت امام(ره) رفتم. سؤال کردم فلاني چطور آدمي است؟ يک شخصيت سياسي از دنيا رفته بود. امام دستش را اينطور کرد. گفت: آدمي رو به راهي نبود. بلافاصله فرمود: نمي دانم! نمي دانم! بلافاصله اصلاح کرد. ايشان مي گويد: از خدمت امام بيرون رفتم. سه روز بعد خدمت امام آمدم، تا مرا ديد فرمود: فلاني من نمي دانم! ذهن امام هنوز درگير بود. آنقدر آبروي افراد مهم است. امروز ما آبروي فرد را از زمين و زمان مي بريم. همين که آن ظرف شراب تبديل به شير شد، باعث تحول آن شاعر شد. مسيرش عوض شد. به امام صادق(ع) شيخ الائمه مي گويند. يعني از همه ائمه از نظر سني بزرگتر است. امام صادق

ص: 4826

65 سال عمر کردند. چرا به امام صادق شيخ الائمه مي گويند؟ به دليل اينکه در ميان اهل بيت ما صديقه مظلومه هجده ساله داشتيم. امام جواد 25 ساله داشتيم. امام مجتبي 45 ساله داشتيم. امام عسکري 28 ساله داشتيم. آنوقت يک امام ما که در 65 سالگي به شهادت مي رسد شيخ الائمه مي شود. خدا مي داند در اين دوران سخت مخصوصاً دوران منصور که از ديوار خانه امام بالا مي رفتند، مأمورين امام را شبانه با سر و پاي برهنه به خانه منصور احضار مي کردند. منصور به امام صادق گفت: چرا نزد ما نمي آيي؟ حضرت فرمود: من براي چه نزد تو بيايم؟ دنيايي نداريم که از آن بترسيم. کساني نزد خلفا مي آيند که از دنيايشان مي ترسند. من از دنيا چيزي ندارم. تو آخرت نداري که من پيش تو کسب فيض براي آخرت کنم. نه من دنيايي دارم که از آن بترسم و نه تو آخرتي داري. منصور حرفش را عوض کرد. گفت: درست است تو دنيايي نداري که بترسي. بيا ما را نصيحت کن! فرمود: کسي که به فکر قبر و قيامت باشد با تو نشست و برخاست نمي کند. کسي که دنبال دنيا باشد تو را نصيحت نمي کند. نصيحت تو با دنيا قابل جمع نيست. اين اوج عزت و سعادتي است که افتخار مي کنيم امامي که شبانه مأمورين از ديوار خانه بالا مي رفتند و شبانه با سر و پاي برهنه احضار مي کردند، در اوج سختي در برابر ظالم مي ايستد، و فرياد مي زد: نه تو آخرتي داري که ما از تو استفاده کنيم، نه ما دنيايي داريم که از دست بدهيم.

شريعتي: صلوات و درود خدا بر امام صادق(ع).

ص: 4827

مباحث ياد مرگ حاج آقاي عالي که در کانال برنامه هست به مبحث شفاعت رسيده است. از اينکه همچنان همراه ما در فضاي مجازي هستيد از شما سپاسگزاريم. دعا بفرماييد و آمين بگوييم.

حاج آقاي حسيني: چون روز شهادت امام صادق هست، سه مرتبه همه با هم اين آيه را تکرار کنيم. «أَمَّنْ يُجِيبُ الْمُضْطَرَّ إِذا دَعاهُ وَ يَكْشِفُ السُّوء» به حق امام صادق(ع) حوائج همه ملتمسين دعا برآورده بخير بفرما. مريض ها لباس عافيت بپوشان. گرفتاري ها برطرف بفرما. دنيا و آخرت ما را از اهل بيت جدا نکن.

شريعتي: چه خوب گفت: من مسلمان شده ي مذهب چشمي هستم که در آن عاطفه با عشق و جنون توأم شد! بهترين ها را براي همه شما آرزو مي کنم.

96-05-03- فضايل حضرت فاطمه معصومه (سلام الله عليها)

بسم الله الرحمن الرحيم و صلي الله علي محمد و آله الطاهرين

جايي که کوه خضر به زحمت بايستد *** شاعر چگونه پيش تو راحت بايستد

نزديک مي شوم به تو چيزي نمانده است *** قلبم از اشتياق زيارت بايستد

بانو سلام کاش زمان با همين سلام *** در آستانه در ساعت بايستد

و گردش نگاه تو در بين زائران *** روي من اين، فتاده به لکنت بايستد

تا فارغ از تمام جهان روح خسته ام *** در محضر شما دو سه رکعت بايستد

بانو اجازه هست که بار گناه من *** در کنج صحن اين شب خلوت بايستد؟

در اين حرم هزار هزار آيه عذاب *** هم وزن با يک آيه رحمت بايستد

شيعه به شوق مرقد زهرا به قم رسيد *** طاقت نداشت تا به قيامت بايستد

آنکس که جاي فاطمه در قم نشسته است *** در روز حشر هم به

ص: 4828

شفاعت بايستد

شريعتي: سلام مي کنم به همه هموطنان عزيزم، خانم ها و آقايان، بيننده هاي خوب شبکه سوم، بيننده ها و شنونده هاي خوب و نازنين راديو قرآن، سلام ما را از شهر مقدس قم، از جوار بارگاه کريمه اهل بيت حضرت فاطمه معصومه پذيرا باشيد. روز ميلاد با سعادت حضرت معصومه را به همه شما تبريک مي گويم. انشاءالله همه ي دختران سرزمين ما زير سايه ي حضرت زهرا و حضرت معصومه(س) باشند. نايب الزياره همه شما هستيم و سلام شما را به حضرت خواهيم رساند. حاج آقاي حسيني قمي سلام عليکم و رحمة الله. خيلي خوش آمديد.

حاج آقا حسيني: عرض سلام و ارادت خالصانه خدمت همه بينندگان و شنوندگان راديو قرآن دارم. دهه مبارک کرامت را تبريک مي گويم. از حرم کريمه اهل بيت فاطمه معصومه(س) روز دختر را به همه دختران مسلمان تبريک مي گويم. امروز کتابي مي خواندم خيلي برايم جالب بود. يک مسابقه اي علماي بزرگ ما داشتند در سرودن در مدح فاطمه معصومه(س). من چند مورد را خيلي سريع بخوانم. اين شعري که مي خوانم امام(ره) در مورد حضرت معصومه سرودند.

اي ازليت به تربت تو مخمر *** اي ابديت به طلعت تو مقرر

لم يلدم بسته لب وگرنه بگفتم *** دخت خدايند اين دو نور مطهر

يک مقايسه زيبايي بين مقام فاطمه معصومه و مادر گرانقدرشان حضرت فاطمه زهرا(س) داشتند. «لم يلد» خداوند فرزند ندارد.

لم يلدم بسته لب وگرنه بگفتم *** دخت خدايند اين دو نور مطهر

چادر آن يک حجاب عصمت و ايزد *** معجر اين يک نقاب عفت داور

آن يک خاک مدينه کرده مزين *** صفحه ي قم را نموده اين يک انور

خاک

ص: 4829

قم اين کرده از شرافت جنت *** آب مدينه نموده آن يک کوثر

يک شعري هم از حضرت آيت الله العظمي صافي ديدم.

ما را به شهر مشهد و قم افتخارهاست *** در شرق و غرب و ارض و سماء اشتهارهاست

مشهد مزار حضرت سلطان دين رضا *** آن صاحب مناقب بيش از شمارهاست

قم بارگاه حضرت معصومه عشّ آل *** کز علم و از حديث در آن يادگارهاست

هم موطن صحابه و خاصان شيعيان *** مردان پاک طينت و دانش مدارهاست

يک شعر هم براي حضرت آيت الله العظمي وحيد است.

اى دختر عقل و خواهر دين *** وى گوهر دُرج عزّ و تمکين

عصمت شده پاى بند مويت *** اى علم وعمل مقيم کويت

اى ميوه شاخسار توحيد *** همشيره ماه و دخت خورشيد

وى گوهر تاج آدميّت *** فرخنده نگين خاتميّت

شيطان به خطاب قم براندند *** پس تخت تو را به قم نشاندند

اندر حرم تو عقل مات است *** زين خاک که چشمه حيات است

جسمى که در اين زمين نهان است *** جانى است که در تن جهان است

اين ماه منير و مهر تابان *** عکسى بود از قم و خراسان

گذشته از همه مقاماتي که اين بانوي بزرگ دارد و افتخاري که علماي بزرگ مي کردند به اينکه در جوار اين بانوي مطهر باشند، مسابقه اي در سرودن اشعار در مدح کريمه اهل بيت حضرت فاطمه معصومه دادند.

شريعتي: قطعاً برنامه امروز رنگ و بوي حضرت معصومه را خواهد داشت. ما سراپا گوش هستيم و بحث امروز شما را مي شنويم.

حاج آقاي حسيني: بسم الله الرحمن الرحيم. از همه

ص: 4830

عزيزاني که اين زمينه را فراهم کردند که امروز از قم در خدمت عزيزان باشيم تشکر مي کنم. يک تقاضايي هست که ما چند سال هست داريم. امروز هواي قم از پنجاه درجه گرمتر است. انشاءالله يک استوديوي خوب در قم راه اندازي شود. اگر هم مردم تمايل دارند کمک کنند که خيلي خوب است. مي دانيد امروز اولين روز ماه ذي القعده است. ماه امام رضا(ع) است. با نام حضرت معصومه(س) آغاز شد. روز يازدهم ولادت امام رضا(ع) است. 23 اين ماه روايتي است در شهادت امام رضا(ع). بيست و پنجم اين ماه دحو الارض است که افضل اعمال زيارت دحو الارض است. پايان اين ماه شهادت پاره تن امام رضا(ع)، امام جواد است. امروز که اول ماه است عزيزان نماز اول ماه را فراموش نکنند. صدقه اول ماه را فراموش نکنند. نماز هم دو رکعت است. رکعت اول بعد از حمد سي مرتبه سوره توحيد بخوانند و رکعت دوم بعد از حمد سي مرتبه سوره «انا انزلناه» را بخوانند. اولين يکشنبه اي که در پيش است، نماز ماه ذي القعده که حتماً عزيزان يادشان باشد.

در روايت داريم کسي که اين نماز را بخواند بعد از نماز به او خطاب مي شود که «استعن في العمل» همان خطابي که به حاجي ها در عصر روز عرفه گفته مي شود که از نو شروع کنيد. عزيزان نماز روز يکشنبه ماه ذي القعده را بخوانند، در مفاتيح هم هست. نماز يکشنبه ماه ذي القعده بسيار فضيلت دارد. از دست ندهيد. امروز که اول ماه است و ما سعادت داشتيم در اول ماه خدمت عزيزان باشيم. اولين ماه از سه ماه حرام پيوسته است. ذي

ص: 4831

القعده، ذي الحجه، محرم! اين سه ماه، ماه حرام پيوسته است و ماه رجب جداست. حرمت ماه حرام يک حرمت مضاعفي دارد. اين هفته در برنامه از مرحوم ملکي تبريزي ياد مي شود. عزيزاني که در قم هستند، قبرستان شيخان، حتماً به مزار اين مرد حضور پيدا مي کنند. ايشان در کتاب مراقبات به ماه حرام اشاره مي کنند. سؤال مي کنند چه چيزي حرام است؟ امروز اولين روز ماه حرام است. چه چيزي حرام است؟ جنگ و خونريزي! جنگ با کفار حرام است. اگر جنگ با کفار حرام است، جنگ با مؤمنين حرام نيست؟ جنگ با مسلمان ها حرام نيست. در اين ماه يک مقدار آتش بس بدهيم. خداي نکرده درگيري، دعوا و مشکل و اختلاف را کنار بگذاريم. جناح هاي سياسي آتش بس بدهند. جنگ يعني اگر مسلمان ها درگير جنگي با کفار بودند، اول ماه حرام بايد متوقف مي کردند.

چون ماه حرام است ما نگران هستيم و هميشه گفتيم: ديه در اين ماه حرام مضاعف مي شود. موتورها و ماشين ها اگر بيمه نباشد، اگر امروز کسي خداي نکرده در اين حوادث کشته شود، دويست و هشتاد ميليون تومان ديه دارد. من خواهش مي کنم پدران و مادراني که پاي تلويزيون هستند، اگر فرزندشان بايد بيمه وسيله نقليه اش را بدهد، هرطور شده تهيه کنيد که تا 280 ميليون تومان خيلي فاصله است. خدا مرحوم آيت الله ملکي تبريزي را رحمت کند. يکوقتي در برنامه گفتيم: هنوز ماه ذي القعده نيامده يک دستور العملي به شاگردانشان مي دادند. 12 دستور العمل از مراقبات ماه ذي القعده، ماه هاي حرام که از ماه ذي القعده شروع مي شود. انشاءالله اينها را هم ملاحظه کنند. خدا رحمت کند مرحوم علامه

ص: 4832

طبرسي(ره) در تفسير مجمع البيان مي فرمايد: «وَ واعَدْنا مُوسى ثَلاثِينَ لَيْلَةً وَ أَتْمَمْناها بِعَشْرٍ» (اعراف/142) چهله نشيني حضرت موسي کليم الله چهل شبانه روز بود. از کي شروع شد؟ از شب اول ماه ذي القعده شروع شد و حضرت موسي مهمان پروردگار بود. در کوه طور بود. ده روز اضافه شد. بعد از چهل روز دريافت تورات بود. تقاضا مي کنم به اين ماه با يک نگاه عبادي نگاه کنيد.

يک تقسيم بندي مفصلي هست که اگر بخواهيم امامزادگان را تقسيم کنيم، مي شود بگوييم که پنج دسته هستند. امامزادگاني که فرزند امام بودند. ولي جلالت قدري ندارند. همانطور که پيامبر زادگاني داريم که جلالت قدر ندارند. پسر نوح، در ميان امامزادگان تا مي گويند: جعفر، همه مي گويند: جعفر کذاب! فرزند امام است. يعني يک دسته از امامزاده ها خيلي جلالت قدر دارند. بسيار جليل القدر هستند ولي متأسفانه گمنام هستند و نمي دانيم مزارشان کجاست. علي بن جعفر فرزند امام صادق(ع) است که در جلالت قدر بايد ساعت ها در عظمت ايشان سخن گفت. نمي دانيم مزارش کجاست. دسته سوم جلالت قدرشان معلوم است، مزارشان هم معلوم است. مثل امامزاده سيد محمد، کساني که از حرم عسگريين برمي گردند، زيارت امامزاده سيد محمد مي روند. ولي ما در مورد زيارتشان يا استحباب زيارتشان نداريم. يا اينکه زيارتنامه داشته باشند. دسته چهارم امامزادگاني هستند که هم جلالت قدرشان معلوم است و هم مزارشان معلوم است و هم به ما گفتند: زيارتشان برويد. مثل حضرت عبدالعظيم(س)! بسيار جليل القدر است و مزارش هم مشخص است. يک دسته از اين بالاتر است. دسته پنجم کريمه اهل بيت فاطمه معصومه در اين دسته است. هم جلالت قدرشان معلوم است.

ص: 4833

سه امام فرمودند: «من زارها وجبت له الجنه»، «تدخل شيعتي باجمعهن» همه شيعيان من به شفاعت فاطمه زهرا به بهشت مي روند.

در مورد عظمت حضرت روايت زيادي شنيدند. هيچ بحثي در مورد مزار حضرت فاطمه معصومه نيست. ما چقدر امامزاده داريم که نمي دانيم مزارشان کجاست. سوم اينکه در مورد استحباب زيارتشان چقدر روايت داريم. چهارم اينکه از همه بالاتر امام معصوم، ولي و حجت خدا گفته: برو در برابر اين بانو بايست و اينطور سلام بده. «السلام علي آدم صفوة الله، السلام علي نوح نبي الله» حضرت ابالفضل(ع) اينطور است. حضرت علي اکبر اينطور است. فاطمه معصومه(س) اينطور است.

مطلب دومي که بايد در مورد عظمت اين بانو بگويم، يکي از مراجع بزرگ مي فرمودند. در قم محدثين جليل القدر، فقهاي با عظمت فراوان هستند. چند قدمي حرم قبر زکريا بن آدم است. کسي که هم کجاوه امام رضا بود. از مدينه تا مکه همراه حضرت بود. کسي که به امام رضا گفت: مي خواهم از قم بروم، فرمودند: بمان! «ان الله يدفع بک البلاء» خدا به برکت تو بلاء را از مردم قم برمي دارد. همانطور که به برکت پدرم موسي بن جعفر از مجاورين قبر پدرم برمي دارد. علي بن بابوي پدر شيخ صدوق، علي بن ابراهيم، ابن قولويه قمي، ميرزاي قمي، مؤسس حوزه علميه قم آيت الله العظمي حائري، مرحوم آيت الله ميرزا جواد آقاي ملکي تبريزي، مرحوم آيت الله العظمي بروجردي، صدها محدث و عالم و فقيه اينجا هستند. هرکدام از اينها از اين محدثين و علما اگر در شهر ديگري غير از قم بودند، اين خورشيد تابان حضرت فاطمه معصومه اينها را تحت الشعاع

ص: 4834

قرار مي دهد. در اهواز مزار علي بن مهزيار ضريحي دارد، حرمي دارد. علي بن مهزيار کجا و علي بن بابوي کجا؟ زکريا بن آدم، ابن قولويه قمي، تمام اين بزرگواران تحت الشعاع اين نور هستند. حکيم ثنايي شعري دارد مي فرمايد: «آفتاب اندر سماء، آنگه کسي گويد سهاء» سهاء ستاره اي است کم نور است. در شب با زحمت قابل ديدن است.

آفتاب اندر سماء، آنگه کسي گويد سهاء *** مصطفي اندر جهان، آنگه کسي گويد که عقل

يک بانو، فاطمه معصومه دختر با کرامتي که تقريباً 26 ساله بودند از دنيا رفتند. چه خورشيدي است. چه عظمت و جلالتي است که زکريا بن آدم ها، ابن قولويه ها، علي بن بابوي ها، صدها محدث نه تنها تحت الشعاع اين خورشيد با عظمت هستند، اصلاً خودشان افتخار مي کردند که زير سايه حضرت باشند. مراجع و علماي بزرگ ما مسابقه مي دادند که در مدح فاطمه معصومه شعر بگويند. مرحوم آيت الله العظمي بروجردي وصيت نامه اي دارد. چرا ايشان را اينجا دفن کردند؟ فرمودند: مي خواهم جايي باشم که زير پاي زوار فاطمه معصومه(س) باشم. ما در مورد عظمت حضرت آيت الله العظمي بروجردي چقدر مي توانيم بگوييم؟ افتخار مي کردند که زير پاي زائرين اين بانوي با عظمت باشند.

در حالات مرحوم آيت الله العظمي بروجردي مي خواندم. يکوقتي يکي از شاهزادگان از حکام سعودي به ايران آمده بود. مي خواست به قم بيايد. گفت: مي خواهم بروم اين عالم بزرگ شيعه حضرت آيت الله العظمي بروجردي را ببينم. آيت الله العظمي بروجردي ملاقات را نپذيرفت. گفته بودند: آقا خيلي خوب است. بالاخره آنها در دولت هستند و کشور عربستان است و مکه و مدينه در دستشان است.

ص: 4835

يک جلسه اي، ملاقاتي و گفتگويي، به نفع شيعه است. ايشان فرموده بود: وقتي اين به قم بيايد، به ديدن من مي آيد ولي به زيارت حضرت معصومه نخواهد آمد. نمي خواهم کسي قم بيايد، به ديدن من بيايد و به ديدن فاطمه معصومه نرود. من تقاضا مي کنم همه کساني به قم مشرف مي شوند حتماً قبل از رفتن به مسجد جمکران به زيارت حضرت فاطمه معصومه بروند.

کتابي مطالعه مي کردم به نام «بانوي کرامت» براي آيت الله کريمي جهرمي از اساتيد حوزه است که ما افتخار شاگردي ايشان را داشتيم. کتاب هاي زيادي براي حضرت معصومه نوشتند از جمله اين کتاب، ايشان قصه اي را نقل کردند از مرحوم آيت الله احمدي ميانجي(ره) است. نوشتند يکي از علماي بزرگ تبريز از مجتهدان به قم براي زيارت حضرت معصومه آمد. بعد به قبرستان شيخان رفت. چند نفر از محدثين قبرشان در شيخان است. سر قبر زکريا بن آدم رفت. همينطور که ايستاده بود با خودش فکر مي کرد گفت: اين زکريا بن آدم، اين محدث، در سند صدها حديث حضور دارد، هم کجاوه امام رضا بوده است. امام رضا به او مي گويد: در قم بمان که بلا به برکت تو از قم دفع مي شود. يک محدث است و پيرمرد است و هفتاد سال براي حديث شيعه زحمت کشيده است، اين بالاتر است يا بانويي که 26 سال داشت و از دنيا رفت؟ مي گويد: در فکرم بود که کدام بالاتر است؟ به کسي چيزي نگفتم. يک مرتبه ديدم آقايي کنار من ايستاده و يک پيرمرد کلاه نمدي بود. به من گفت: بالاي قبر زکريا بن آدم يک نوشته است، بخوان! من اعتنا نکردم.

ص: 4836

يک مرتبه ديدم اين آقا غيب شد. گفتم: ببينم چه نوشته است. ديدم نوشته: «السلام علي ارواح محمدٍ و آل محمدٍ في الارواح، السلام علي اجساد محمدٍ و آل محمدٍ في الاجساد» فهميدم خواستند بگويند: حساب اهل بيت را قاطي نکن!

در زيارت جامعه کبيره داريم «و ارواحکم في الارواح» اينکه در نهج البلاغه حضرت اميرالمؤمنين(ع) در خطبه دوم مي فرمايد: «لا يُقاسُ بِآلِ مُحَمَّد (ص) مِنْ هذِهِ الاُمَّهٍ اَحَد» کريمه اهل بيت حضرت معصومه پاره تن موسي بن جعفر است. دختر امام، خواهر امام، عمه امام است.

شريعتي: وقتي امام صادق فرمودند: حضرت فاطمه معصومه به تنهايي براي شفاعت امت کفايت مي کند، ديگر تکليف روشن است.

حاج آقاي حسيني: اگر مي خواهيم مقام فاطمه معصومه(س) را بشناسيم، قمي که صدها فقيه و محدث و عالم بزرگ دارد، ولي گفت: «آفتاب اندر سماء آنگه کسي گويد سهاء» يکي از نويسندگان معاصر که خدا رحمتشان کند مرحوم آقاي دواني، در کنگره ي حضرت معصومه اين جمله را فرمود. غربي ها و اروپايي ها خيلي از حقوق زنان دم مي زنند. امروز روز دختر است و به همه دختران تبريک مي گوييم. ايشان مي فرمود: مگر اروپا نمي گويد که ما براي زن و دختر مقام قائل هستيم. مگر غربي ها نمي گويند؟ برويد سؤال کنيد و همه عالم را بگرديد. کجا پيدا مي کنيد براي دختر 26 ساله اين صحن و اين حرم و اين زيارتگاه و اين زيارتنامه و اين تعظيم علما باشد؟ من اين نکته را بگويم اگر فاطمه معصومه مقام دارد دو دسته است. يک دسته از مقام ها تفضلي است. دختر امام است ديگر دست ما نيست. يک سلسله از مقام ها تفضلي است. دختر امام، خواهر امام، اما

ص: 4837

يکسري هم اکتسابي است. اگر فاطمه معصومه جلالت دارد براي آن مقامات اکتسابي است. خودش به دست آورده است. من سه نمونه را بگويم. اين بهترين هديه براي روز دختر است.

دختران جامعه ما يادشان باشد. فاطمه معصومه(س) فقط بخاطر دختر امام بودن مقام ندارد. يک چيزهايي را کسب کرده است. 1- صبر در زندگي؛ بانويي که سالها پدر بزرگوارش در زندان ها بود. ولي تحمل کرد. بانويي که بعد از سالها زنداني پدر، پدر را در زندان شهيد کردند. صبر کرد! بانويي که سالها در فراق برادر بزرگوارش امام رضا(ع) صبر کرد. ده ساله بود که پدر بزرگوارش در زندان به شهادت رسيد. 2- مقام عبادت؛ خدا رحمت کند مرحوم آيت الله نجفي مرعشي مي فرمود: کساني که به قم مي آيند خبر ندارند. ما در قم جايي داريم اگر مردم مي دانستند، همانطور که به حرم حضرت معصومه مي آيند آنجا هم مي رفتند. تقريباً شايد چند دقيقه با حرم فاصله دارد. محله اي در قم به نام محله ميدان نور است. مدرسه اي است، خانه اي است، اتاقي است مي گويند: بيت النور! چرا مي گويند: بيت النور؟ چون حضرت معصومه(س) چند روز آنجا اقامت داشتند. آن بانو چه عبادتي داشته است. چه نماز شبي داشته است. چه مناجاتي داشته است. چه نورانيتي داشته است. فقط شانزده، هفده روز در اين بيت بود. براي هميشه تاريخ آنجا بيت النور شده است. 3- ويژگي سوم که امروز براي دختران ما بيش از همه درس آموز است، عفاف اين بانوي بزرگوار است. اين حديث در کافي شريف است. به دليل شرايط سختي که در دوران موسي بن جعفر(ع) بود، موسي بن جعفر(ع) وصيت کردند. به

ص: 4838

امام رضا و حضرت معصومه و ديگر فرزندان وصيت کردند. فرمودند: دختران من بدون مشورت با امام رضا ازدواج نکنند. يک دختري که پدرش سالها در زندان بوده است. دختري که پدرش به شهادت رسيده است. بعد از شهادت موسي بن جعفر، صدها نفر از ياران موسي بن جعفر و امام رضا(ع) را به زندان انداختند. يک امام و حجت خدا و ولي خدايي که يا در زندان بوده، يا ياران او در زندان بودند، اين معلوم است. کسي جرأت نمي کند نزديک به اين خانواده شود و ارتباط برقرار کند. وصلت برقرار کند. فاطمه معصومه شرايط ازدواج نداشت. موسي بن جعفر فرمود: اينها ازدواج نکنند مگر با مشورت امام رضا. اين بانو تا آخر عمر ازدواج نکرد. ولي حجاب و عفاف و عبادت و دينداري اش را حفظ مي کرد.

بارها گفتيم که مسئولين بايد از مهم ترين دل مشغولي هايشان بحث ازدواج دختران و پسران باشد. انشاءالله آمار12 ميليون دختر و پسري که ازدواج نکردند يک روزي به صفر برسد. فاطمه معصومه هم ازدواج نکرد. ممکن است شرايط سختي باشد، ولي انسان موجودي است که مي تواند در هر شرايطي دينش را حفظ کند. لذا قرآن کريم وقتي مي خواهد ضرب المثل بزند براي زنان مؤمنه از آسيه همسر فرعون شروع مي کند. «وَ ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا لِلَّذِينَ آمَنُوا» (تحريم/11) حتي نام همسر فرعون را مقدم مي برند.

مطلب آخر اين است که عزيزان حقيقتاً زحمت کشيدند چون آمدن برنامه و اجرا کردن در اينجا سختي هاي فراواني دارد. ولي عزيزان عمداً اين کار را کردند که دل بينندگان امروز وقتي نگاهشان به حرم حضرت معصومه مي افتد، دل بشکند و يکي دو تقاضايي

ص: 4839

که داريم به حضرت معصومه قسمشان بدهيم. امروز مي خواهيم مخاطبين را به اين بانوي کرامت قسم بدهيم که به اين دو تقاضا توجه کنند. مي دانيد امسال به دليل تغييري که در نرخ سود بانک ها هست، رهن و اجاره را بالا بردند. جلسه گذشته گفتيم: به احترام امام رضا، اين جلسه مي گوييم: به احترام فاطمه معصومه و امام رضا با مستأجرين کنار بيايند. ما چقدر پيام داشتيم از کساني که نوشتند با اينکه خودمان مشکل و گرفتاري داريم ولي بخاطر امام رضا و حضرت معصومه تصميم گرفتيم اجاره را بالا نبريم.

حديثي بخوانم هم در کافي شريف است و هم در ثواب الاعمال شيخ صدوق است. امام صادق فرمود: کسي خانه اي داشته باشد و يک مؤمني نياز دارد و به او ندهد، خدا مي گويد: بنده ي من خانه دنيا را به اين بنده من نداد! به عزتم قسم من هم خانه آخرتم را به او نمي دهم. الآن ما پانصد هزار تا يک ميليون خانه خالي داريم. يک عده آواره هستند و نمي دانند براي ثبت نام مدرسه بچه شان کجا بروند.

يک کسي مي گويد: به امام صادق گفتم: از يک کسي طلب دارم. نمي تواند طلبش را بدهد و مجبور است خانه اش را بفروشد تا طلب مرا بدهد. امام صادق فرمود: پناه ببر به خدا که کسي را از خانه اي که سايه بر آن افکنده، از جايي که به آن پناه برده است، بگيري!

شريعتي: امروز صفحه ي 26 قرآن کريم در برنامه سمت خدا تلاوت مي شود. چقدر خوب است ثواب تلاوت آيات را هديه کنيم به روح بلند و آسماني کريمه اهل بيت حضرت فاطمه معصومه(س).

«وَ إِذا قِيلَ لَهُمُ اتَّبِعُوا

ص: 4840

ما أَنْزَلَ اللَّهُ قالُوا بَلْ نَتَّبِعُ ما أَلْفَيْنا عَلَيْهِ آباءَنا أَ وَ لَوْ كانَ آباؤُهُمْ لا يَعْقِلُونَ شَيْئاً وَ لا يَهْتَدُون «170» وَ مَثَلُ الَّذِينَ كَفَرُوا كَمَثَلِ الَّذِي يَنْعِقُ بِما لا يَسْمَعُ إِلَّا دُعاءً وَ نِداءً صُمٌّ بُكْمٌ عُمْيٌ فَهُمْ لا يَعْقِلُون «171» يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا كُلُوا مِنْ طَيِّباتِ ما رَزَقْناكُمْ وَ اشْكُرُوا لِلَّهِ إِنْ كُنْتُمْ إِيَّاهُ تَعْبُدُون «172» إِنَّما حَرَّمَ عَلَيْكُمُ الْمَيْتَةَ وَ الدَّمَ وَ لَحْمَ الْخِنْزِيرِ وَ ما أُهِلَّ بِهِ لِغَيْرِ اللَّهِ فَمَنِ اضْطُرَّ غَيْرَ باغٍ وَ لا عادٍ فَلا إِثْمَ عَلَيْهِ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيم «173» إِنَّ الَّذِينَ يَكْتُمُونَ ما أَنْزَلَ اللَّهُ مِنَ الْكِتابِ وَ يَشْتَرُونَ بِهِ ثَمَناً قَلِيلًا أُولئِكَ ما يَأْكُلُونَ فِي بُطُونِهِمْ إِلَّا النَّارَ وَ لا يُكَلِّمُهُمُ اللَّهُ يَوْمَ الْقِيامَةِ وَ لا يُزَكِّيهِمْ وَ لَهُمْ عَذابٌ أَلِيم «174» أُولئِكَ الَّذِينَ اشْتَرَوُا الضَّلالَةَ بِالْهُدى وَ الْعَذابَ بِالْمَغْفِرَةِ فَما أَصْبَرَهُمْ عَلَى النَّار «175» ذلِكَ بِأَنَّ اللَّهَ نَزَّلَ الْكِتابَ بِالْحَقِّ وَ إِنَّ الَّذِينَ اخْتَلَفُوا فِي الْكِتابِ لَفِي شِقاقٍ بَعِيد «176»

ترجمه: وهنگامى كه به آنها (مشركان) گفته شود: آنچه را خدا نازل كرده است پيروى كنيد، گويند: بلكه ما از آنچه پدرانِ خود را بر آن يافتيم پيروى مى نماييم. آيا (از آنان پيروى مى كنند) هرچند پدرانشان چيزى نمى فهميدند و هدايت نيافته بودند؟ و مَثل كافران، چنان است كه كسى به حيوانى كه جز صدايى (از نزديك) ويا ندايى (از دور) نمى شنود بانگ زند، اينان كران، لالان و كورانند و از اينروست كه نمى انديشند. اى كسانى كه ايمان آورده ايد! از نعمت هاى پاكيزه اى كه به شما روزى داده ايم بخوريد و شكر خدارا به جاى آوريد. اگر فقط او را پرستش مى كنيد. همانا خداوند مردار و خون

ص: 4841

و گوشت خوك و آنچه را كه (هنگام ذبح) نام غير خدا بر آن برده شده، حرام كرده است، (ولى) آن كس كه ناچار شد (به خوردن اينها) در صورتى كه زياده طلبى نكند و از حدّ احتياج نگذراند، گناهى بر او نيست، همانا خداوند بخشنده و مهربان است. كسانى كه آنچه را خداوند از كتاب نازل كرده، كتمان مى كنند و بدان بهايى اندك مى ستانند، آنها جز آتش در شكم هاى خود فرو نمى برند، و خداوند روز قيامت با آنها سخن نمى گويد و پاكشان نمى كند و براى آنها عذاب دردناكى است. آنها (كتمان كنندگان حقّ) كسانى هستند كه گمراهى را به بهاى از دست دادن هدايت و عذاب را به جاى آمرزش خريدند. پس به راستى چقدر در برابر عذاب خداوند تحمّل دارند؟ آن (عذاب) به جهت آن است كه خداوند كتاب (آسمانى) را به حقّ نازل كرده است و البتّه كسانى كه در كتاب (خدا با كتمان و تحريف) اختلاف (ايجاد) كردند، همواره در ستيزه اى عميق هستند.

شريعتي: نکته دوم از صحبت هاي شما را بشنويم.

حاج آقاي حسيني: کسي پيام داده من يک ميليون کل حقوقم است. با يک ميليون شش نفر عائله چطور اجاره را زياد کنم؟ تقاضاي دوم ما اين است که ما هشتاد هزار حاجي داريم. خوشا به حالشان و حسرتي است که در دل بقيه مي ماند و اينها مشرف مي شوند. الآن هزينه حج بيست ميليون مي شود. من مي خواهم از اين هشتاد هزار حاجي خواهش کنم. يک درصد از اين بيست ميليون تومان که دويست هزار تومان مي شود، شما به حج اغنياء مي روي، يک عده هستند هنوز به حج فقرا نرفتند. بياييد

ص: 4842

دلي را به پنجره فولاد امام رضا گره بزنيد. به برنامه پيامک بزنند و بگويند: ما مي خواهيم يک درصد کمک کنيم. اگر ما بتوانيم امسال از اين هشتاد هزار نفر حاجي هزينه هشت هزار زائري که هنوز به حرم حضرت علي بن موسي الرضا مشرف نشده اند را فراهم کنيم، چه اتفاق خوبي مي افتد.

شريعتي: حاجيان عزيزي که امسال قصد تشرف به خانه خدا را دارند، اگر تمايل دارد يک درصد کمک کنند عدد هشت را به 20000303 پيامک کنند و انشاءالله دوستان با آنها تماس خواهند گرفت که چه کار کنند.

حاج آقاي حسيني: ما افراد زيادي داريم که هنوز زيارت امام رضا نرفتند. اگر اين عزيزان به مشهد بروند مطمئن باشيد در قبولي زيارت شما مؤثر است. در سلامت شما و خانواده شما مؤثر است. به احترام دهه کرامت و به احترام حضرت معصومه و امام رضا(ع) اين لطف را بکنيد.

شريعتي: دعا بفرماييد و آمين بگوييم.

حاج آقاي حسيني: خدايا به حق حضرت معصومه و به حق علي بن موسي الرضا همه زائرين بيت الله الحرام را به سلامت در اين سفر موفق بگردان. دل همه آنها را به کارهاي خير و مخصوصاً اين کار خيري که گفتيم نرم بفرما. دل همه مالکان و صاحبخانه ها را نسبت به مستأجرين نرم بگردان.

شريعتي: بهترين ها را براي همه شما آرزو مي کنم.

96-05-05- پاسخ به پرسش هاي بينندگان در زمينه احکام

بسم الله الرحمن الرحيم و صلي الله علي محمد و آله الطاهرين

خدايا يک نفس آواز، آواز *** دلم را زنده کن، اعجاز اعجاز

بيا بال و پر ما را بياموز *** به قدر يک قفس پرواز پرواز

شريعتي: سلام مي کنم به همه شما

ص: 4843

دوستان خوبم. بيننده ها و شنونده هاي نازنين مان، ايام دهه کرامت، ايام با سعادت ميلاد کريمه اهل بيت حضرت فاطمه معصومه(س) و ولادت امام رضا بر شما مبارک باشد. حاج آقاي حسيني سلام عليکم و رحمة الله. خيلي خوش آمديد.

حاج آقا حسيني: عرض سلام و ارادت خالصانه خدمت همه بينندگان و شنوندگان راديو قرآن دارم. عزيزاني که از شبکه هاي مختلف برنامه را مي بينند، به همه عرض سلام دارم. دهه بسيار با عظمت کرامت را به همه تبريک مي گويم.

شريعتي: بحث احکام خيلي مورد استقبال مردم قرار گرفت. به مسأله 177 رسيديم.

حاج آقاي حسيني: بسم الله الرحمن الرحيم، مسأله 177؛ قبل از اينکه سؤال را مطرح کنم که خيلي مورد سؤال بيننده ها هست، در مسأله ي ارث مي دانيد که ما يک طبقه ارث داريم ک در رساله ها هست و عزيزان مي توانند مراجعه کنند. در درجه اول کسي که از دنيا مي رود، پدر و مادرش هست، همسرش هست، اولادش هست، اينها وارث ها هستند. اگر اينها باشند به طبقات ديگري نخواهد رسيد. اگر بنده از دنيا بروم ارث من به پدر و مادرم و اولادم و همسرم مي رسد. تا همسرم و اولادم و پدر و مادر من هستند به کس ديگري نمي رسد. مثلاً به برادر و خواهر من نمي رسد. وقتي فرزندان من هستند ارث من به نوه هاي من نمي رسد. طبقات ارث خيلي پيچيده نيست و در تمام رساله ها نوشتند. فکر نکنيم ظلمي به کسي مي شود. تا وقتي نزديک هست نوبت به دور نخواهد رسيد.

سؤالي که خيلي پرسيدند اين است. من پنج تا فرزند دارم، با وجود فرزندانم وارث من آنها هستند. يکي از فرزندان من از دنيا مي رود. مثلاً

ص: 4844

پسر من در زمان حيات من از دنيا مي رود. من هم ده سال بعد از دنيا رفتم. ارث من چطور تقسيم مي شود؟ بين اين فرزنداني که باقي ماندند. الآن چهار تا پسر دارم. ارث من به اين چهار پسري که مانده اند مي رسد. کسي که از دنيا رفته ديگر ارث نمي برد. آدم زنده از مرده ارث مي برد. مرده از مرده ارث نمي برد. پرسيدند: اين پسر از دنيا رفت و ارث نبرد، حالا نوه هاي من، يعني بچه هاي اين پسري که از دنيا رفته، تکليفشان چيست؟ همينطور که گفتم اينها جزء طبقه ارث نيستند و خارج شدند. پسران من بر نوه هاي من مقدم هستند. حالا پرسيدند: تکليف اين نوه ها چيست؟ گرفتار مي شوند. حالا که پدر بزرگشان هم از دنيا رفته، دست اينها خالي است. سؤال بسيار خوبي است. با طبقات ارث طبيعي است که اينها ارث نبرند. يک قانون قطعي و قرآني و ديني است. ما بايد فکري براي آن نوه ها بکنيم. براي آن نوه ها هم فکري شده است.

خواهش مي کنم پدربزرگ هايي که فرزندي داشتند و از دنيا رفته و نوه هايي دارند، خوب گوش بدهند. اين پدربزرگ ها به فکر اين نوه ها باشند. پدربزرگ عزيز! وقتي شما از دنيا بروي،نوه هاي شما از شما ارث نمي برند. بچه هايت ارث مي برند. اما اين نوه ها مشکل پيدا مي کنند. دو مطلب هست. مطلب اول اينکه ما تقاضا مي کنيم که اصلاً نگذاريد به بعد از مرگ برسد. اگر شما الآن مي بيني نوه هاي شما، عروس شما مشکل مالي دارند، خانه ندارند، در زندگي مشکل دارند، بايد به آنها کمک کني. اينها توصيه اخلاقي نيست. يک کار واجب است. اينها واجب النفقه پدربزرگ هستند. اگر نوه هاي من

ص: 4845

گرفتاري مالي داشته باشند واجب النفقه من هستند. الآن ما نماز ظهر و عصرمان را خوانديم. نافله مستحب است و ظهر و عصر واجب است. همانطور که نماز ظهر و عصر واجب است يکي از واجبات ما اين است که ما به فرياد کساني که واجب النفقه ما هستند، برسيم. بارها گفتيم فرزند من، نوه من، نتيجه من واجب النفقه من هستند و اختصاص به پسر من ندارد. خواهش مي کنم پدربزرگ هايي که فرزندي داشتند و از دنيا رفته و نوه هايشان الآن گرفتاري دارند، سرپناه ندارند و زندگي ندارند، حقوق ندارند همين الآن به فکر آنها باشند. چرا بعد از مرگ بگذاريم؟ اين وظيفه شرعي ماست. اگر ما اشتباه مي گوييم، به ما پيامک بدهيد که بچه ها و نوه ها واجب النفقه پدربزرگ نيستند.

بعضي مي آيند با ناراحتي به ما مي گويند: اين چه نقصي است در اسلام است؟ چرا اينطور است؟ اين چه ظلمي است اسلام کرده است؟ اسلام اين تدبير را کرده که نوه هاي تو واجب النفقه ي تو هستند و بايد مشکلاتشان را حل کني. ثانياً اگر الآن نمي تواني زندگي آنها را تأمين کني يا به هر مقداري مي خواهي تأمين کني، در مورد بعد از مرگت هم يادت باشد. حالا که اين پسر نيست و مفقود شد و گم شد و از دنيا رفت. به فکر اين نوه ها باش. آيه 180 سوره مبارکه بقره مي فرمايد: «كُتِبَ عَلَيْكُمْ إِذا حَضَرَ أَحَدَكُمُ الْمَوْتُ إِنْ تَرَكَ خَيْراً» اگر مرگ کسي فرا رسيد وصيت کند «الْوَصِيَّةُ لِلْوالِدَيْنِ وَ الْأَقْرَبِينَ» براي اقربين يعني نزديکانتان وصيت کنيد. ما وصيت هم نکنيم آنها خود به خود ارث مي برند. براي چه قرآن مي گويد: شما براي

ص: 4846

نزديکانتان وصيت کنيد؟ اقربين ما کساني هستند که مثل نوه ها در طبقه ارث قرار نمي گيرند. تو حواست باشد که از ثلث اموالت به فکر اينها باشي. «حَقًّا عَلَى الْمُتَّقِين » اين نشانه ي تقوا و پرهيزگاري است. مثلاً حساب کند اگر اين پسر زنده بود چقدر ارث مي برد؟ به همان مقدار در رفع گرفتاري از ثلث براي نوه ها وصيت کند. هردو در کنار هم هست و هيچ منافاتي ندارد. هم الآن به فريادشان برسيم و هم بعد از مرگ قرآن مي فرمايد: از ثلث برايشان وصيت کنيم.

مسأله 178؛ احکام سقط جنين را يکوقتي اشاره کرديم. امروز متأسفانه در جامعه ديني ما سقط جنين کم نيست. «مَنْ قَتَلَ نَفْساً بِغَيْرِ نَفْسٍ أَوْ فَسادٍ فِي الْأَرْضِ فَكَأَنَّما قَتَلَ النَّاسَ جَمِيعاً وَ مَنْ أَحْياها فَكَأَنَّما أَحْيَا النَّاسَ جَمِيعاً» (مائده/32) کشتن يک نفر کشتن همه انسان هاست. وقتي شما جنين چهار ماهه را سقط مي کني يادت باشد که هيچ فرقي با کشتن يک جوان 24 ساله ندارد. مخصوصاً اين احکام را پزشک ها گوش کنند. اگر کسي در سقط جنين مباشرت کند، پزشک باشد، پرستار باشد، هرکسي باشد. حتي آن کسي که آمپول تزريق مي کند. اگر بداند اين آمپول تأثيرش سقط جنين است، هرکس مباشرت کرد، ديه سقط جنين به گردنش است. احکام ديه به چه صورت است. سه تا حکم دارد. 1- اولاً ديه واجب است. 2- اين پولي که پزشک براي اين کار گرفته است، حرام است. خانم پرستار پولي که گرفتي حرام است. تزريقاتچي پولي که گرفتي حرام است! 3- گاهي کفاره جمع بر گردن است. ديه چيست؟ کفاره جمع چيست؟ اگر اين جنين چهل روز اولش باشد، بيست مثقال

ص: 4847

طلا ديه دارد. چهل روز دوم دو برابر مي شود، چهل مثقال طلا ديه دارد. چهل روز سوم شصت مثقال طلا ديه دارد. به مرحله استخوان بندي رسيده باشد، هشتاد مثقال طلا ديه دارد. گوشت بر بدن آمده باشد، قبل از دميدن روح صد مثقال طلا ديه دارد. اگر روح در آن دميده شد ديگر هزار مثقال طلا ديه دارد. يعني مثل ديه انسان کامل است. يادمان باشد سقط جنين با کشتن يک انسان کامل فرقي ندارد. شما قتل نفس مي کنيد.

من بهشت زهرا رفته بودم، قسمتي که تطهير کنندگان هستند، براي غسل جنازه ها رفته بودم که از نزديک حضور داشته باشم و کار سختي که آن عزيزان انجام مي دهند و ما بايد قدرشان را بدانيم. گاهي ديدم به آن عزيزان کم لطفي مي شود. خيلي مواظب باشيم. اخيراً شنيدم يک قاضي کسي را محکوم کرده که تو بايد بروي چند جنازه را غسل بدهي. اينها اعتراض کردند که مگر شغل ما چيست که شما بخواهيد کسي را اينطور محکوم کنيد؟! ديدم در شمال کسي درختي را قطع کرده، قاضي گفته: برو صد تا درخت بکار! در غسالخانه يک منظره اي ديدم و خيلي ناراحت شدم. اين طرف جنازه هايي بود که غسل مي دادند، اين طرف هم چند تخت بود. آن طرف ديگر چشمم به جنازه هاي کوچولو کوچولو کفن شده افتاد. پرسيدم: اينها چيست؟ گفتند: اينها از بيمارستان هايي است که سقط جنين شده است. «وَ إِذَا الْمَوْؤُدَةُ سُئِلَتْ ، بِأَيِّ ذَنْبٍ قُتِلَت » (تکوير/8 و9) از خدا بترسيم. به اين راحتي اقدام به سقط جنين نکنيم.

کفاره هم دارد. اگر سقط عمدي باشد. کسي مباشرتاً انجام بدهد و بعد از چهار

ص: 4848

ماهگي باشد و روح بر آن دميده شد، علاوه بر هزار مثقال طلا که ديه بايد بدهد، کفاره جمع هم دارد. هم شصت مسکين را بايد اطعام کند. شصت روز بايد روزه بگيرد و آزاد کردن برده. پزشک محترم براي پول چرا اين کار را مي کني؟ جواب خدا را چه مي دهي؟ گاهي پزشک و پرستار نمي داند. پدر و مادر، پزشک، پرستار، تزريقاتي، هرکس مباشرت کند ديه و کفاره جمع بر گردنش است.

شريعتي: بعضي وقت ها احساس مي کنيم چون بچه به دنيا نيامده است و متولد نشده است و ما وابستگي به او نداريم اين اتفاق مي افتد. مادري همراه با نوجوانش بود، گفت: يکي از حسرت هاي زندگي من اين است که وقتي اين بچه در دوران جنيني اش بود، بارها اقدام به سقط جنين کردم ولي موفق نشدم. حالا که اين بچه به دنيا آمد اينقدر زيبا و باهوش و با استعداد است، حاضر هستم جانم را برايش بدهم. مي گويم: خدايا شکر، که اقدام من به نتيجه نرسيد.

حاج آقاي حسيني: باور کنيد من خيلي غصه خوردم وقتي کوهي از جنين ديدم که روي هم ريخته شده بود. شايد بگويند: گاهي پزشک مجوز دارد. موارد مجوز سقط جنين بسيار موارد خاصي است. حتماً بايد از مرجع تقليد سؤال کنند. گاهي مي گويند: ما بچه اولمان شش ماهه بود، مجبور شديم بچه دوم را سقط کنيم!! حامله شدن به اين فاصله کم مجوز سقط جنين مي شود؟ من نمي توانم دو تا بچه را پشت سر هم اداره کنم! اين مجور براي سقط جنين نيست. يا مي گويد: مشکلات مادي داشتم و نمي توانم بچه داشته باشم. «وَ لا تَقْتُلُوا أَوْلادَكُمْ خَشْيَةَ إِمْلاقٍ»

ص: 4849

(اسراء/31) بخاطر فقر نکشيد. «نَحْنُ نَرْزُقُهُمْ وَ إِيَّاكُمْ» (اسراء/31) يا مي گويد: خانواده شوهرم و شوهرم اصرار کردند. اينها هيچکدام مجوز براي سقط نيست. يا مي گويند: احتمال نقص در بچه هست! با اين احتمالات که نمي شود بچه را سقط کرد.

در پياده رو قم، در خيابان صفائيه، بعد از حرم حضرت معصومه(س) يک خانمي مرا نگه داشت. گفت: کار واجب دارم. يک دختر بچه دو سه ساله داشت. گفت: وقتي باردار بودم پزشکان به اتفاق گفتند: وقتي اين بچه به دنيا بيايد هزار درد و مرض دارد. اين بچه مثل ماه بود. هيچ مشکلي هم نداشت! اين خانم گفت: به مردم بگوييد بخاطر وجود يک نقصي که پزشکان مي گويند، بچه را سقط نکنيد. خواهش مي کنم اگر يکوقتي احياناً موارد خاص بود حتماً به مرجع تقليد مراجعه کنيم، بپرسيم کجا استثناء هست.

گاهي مي گويند: شوهرم اصرار کرد. شوهر مجوز نيست. شوهر هم اصرار کند، وقتي شما انجام مي دهيد، شما که مباشر هستيد ديه بر گردن شماست. کفاره بر گردن شماست. در جنيني که سقط شد احکامش يادمان باشد که اگر کمتر از چهار ماه باشد، مثلاً يک ماهه باشد، غسل نيازي نيست. در پارچه اي مي پيچند و کفن مي کنند. اگر بالاي چهار ماه يا بيشتر بود هم بايد غسل بدهند، هم کفن کنند و هم دفن کنند. مثل يک آدم کامل است و فرقي ندارد. حتي کسي با اينها تماس پيدا کند غسل مسح ميت هم دارد. مادري که سقط جنين مي کند و بچه از او جدا مي شود چون با او تماس دارد بايد غسل مسح ميت را انجام بدهد. اگر مادري اين غسل را نکرده باشد نماز هايشان

ص: 4850

اشکال دارد ولي نترسند، اگر بعد از آن غسل جنابتي کرده باشند، خود به خود جبران غسل مسح ميت را مي کند. آمار سقط جنين در کشور ما خيلي زياد است و من آمار را ذکر نمي کنم.

مسأله 179؛ خيلي از خانم ها سؤال کردند که در زمان حياتمان مي توانيم به کسي بگوييم که قضاي روزه هاي ما را به جا آورد؟ تا وقتي زنده هستيم نمي شود حتي اگر نتوانيد. تا وقتي کسي زنده هست کسي نمي تواند نماز قضا براي او بخواند يا روزه اش را بگيرد. يکوقت مي گويند: ما به وارثمان اعتماد نداريم. گفتيم: يک مبلغي را پيش کسي بگذارد. با او مصالحه کند و بگويد: وقتي من از دنيا رفتم اين را براي من بخوان. مثلاً کساني گرفتار بد وارث هستند. انشاءالله هيچکس گرفتار بي وارث و بد وارث نباشد. من مي آيم مبلغي را به شما مي دهم و با شما مصالحه مي کنم و شرط مي کنم که اگر لازم شد پس مي گيرم ولي اگر من از شما پس نگرفتم و مردم، شما در اين مسيري که مي گويم خرج کن.

مسأله180؛ پرسيدند: نمازهاي روزانه را به سختي ايستاده مي خوانيم. ديگر اميدي به خوب شدن نداريم. آيا مي توانيم نمازهاي قضا را روي صندلي بخوانيم؟ من عين عبارتي که از مرحوم آيت الله العظمي تبريزي شده بود، خواندم. يکبار ديگر مي خوانم! ايشان فرمودند: کسي که نمازهاي روزانه خود را با سختي زياد ايستاده مي خواند و اميد به خوبي ندارد، آيا مي تواند نمازهاي قضاي خود را نشسته بخواند؟ بله مي تواند.

مسأله 181؛ سؤال کردند به کسي سيلي زدم. عمداً زدم و گفتم: حلال کن. او هم حلال کرد. حالا بعد از مدتي

ص: 4851

آمده مي گويد: پشيمان شدم. تو در صورت من زدي بايد ديه بدهي. حالا رفته و فهميده که اگر کسي در صورت کسي بزند و سرخ شود يک مثقال و نيم طلا ديه دارد. کبود شود سه مثقال طلا ديه دارد. من همينطور حلال کردم! حالا فهميدم شش مثقال طلا بايد به من ديه بدهي. آيا الآن که پشيمان شده مي تواند مطالبه کند يا نه؟ بله مي تواند مطالبه کند. در رساله ها هم نوشتند. الآن شما مي گويي: اگر چيزي از مال شما نزد ما بوده حلال کن! آن طرف هم فکر مي کند چيز کمي است و حلال مي کند. نه! مثلاً يکوقت من از شما طلب دارم و از مقدار طلب آگاه هستم و حلال مي کنم، اين اشکال ندارد. اما اگر شما سربسته بگويي و از مبلغ طلب حرفي نزني و بعد بگويي: حلال کن. من هم حلال کنم. بعد از مدتي متوجه شوي که ده ميليون از اين آقا طلب داشتي و گفته: کلاً ما را حلال کن! اينجا طرف مي تواند حقش را مطالبه کند.

مسأله 182؛ کسي نوشته: بيست سال پيش گردنبندي پيدا کردم و فروختم و پولش را خوردم. سؤال کرده: بگوييد چند جزء قرآن بخوانم که ديگر مديون نباشم؟ مثلاً گردنبند طلا را سي سال پيش يک ميليون فروخته است که اگر الآن بود چند ميليون بود. حالا مي گويد: چند جزء قرآن بخوانم مديون نباشم؟ گردنبند را فروختي با قرآن که نمي شود حل کني. فايده ندارد! مثلاً ده گرم طلا بوده امروز بايد ده گرم طلا بدهد. اگر دو مثقال وزن داشته امروز دو مثقال طلا چقدر ارزش دارد؟ اگر صاحبش را مي شناسد که

ص: 4852

بايد بدهد و اگر نمي شناسد که بايد با اجازه مجتهد از طرف او رد مظالم بدهد.

باز کسي سؤال کرده من سي سال قبل يک ساعت مچي پيدا کردم آن روز قيمتش چهار هزار تومان بود. از آن ساعت استفاده کردم. الآن چه کار کنم؟ الآن بايد ببيني که امروز چه قيمتي دارد؟ ارزش آن ساعت امروز چقدر است.

مسأله 183؛ قبلاً گفتيم: طلا براي مرد حرام است. موقع نماز هم در بياوريد خوب است اما مشکل حل نمي شود و کلاً حرام است. سؤال کردند طلاهايي که روي دستبند چرمي است و مستقيم با دست ارتباط ندارد، چطور است؟ اين هم فرقي ندارد. استفاده از طلا روي هرچه باشد اشکال دارد. حتي عقربه ساعت شما طلا باشد هم اشکال دارد.

مسأله 184؛ در بحث شکيات نماز سؤال کردند. خيلي پيام دادند که احکام شکيات را بگوييد. در رساله خيلي مفصل آمده است. ما يک شک هايي داريم که باطل است و نماز را باطل مي کند. مثلاً در نماز دو رکعتي مثل نماز صبح شک مي کند. حواستان را جمع کنيد. ديگر نماز دو رکعتي که شک کردن ندارد. در نماز دو رکعتي شک کني نماز باطل است. در نماز سه رکعتي هم شک کني باطل است. شک در نماز صبح و نماز مغرب جاي ندارد. اينجا که مي گوييم شک باطل است، بايد يک مقدار فکر کند. اگر شک او پا برجا شد، آنوقت فرمودند: مي تواند نمازش را بر هم بزند. يک سري شک ها هم هست که اصلاً نبايد به آن اعتنا کرد. محل گذشت، سلام نماز را داده و تمام، بعد از سلام نماز تازه شيطان وسوسه

ص: 4853

مي کند که چند رکعت خواندي. قواعدي که حاج آقاي فرحزاد گفتند اينجا به درد مي خورد. اگر بعد از نماز شک کردند بر شيطان لعنت کنند و ديگر کاري نداشته باشند.

يا اگر کسي کثير الشک است، خيلي شک مي کند. مثلاً در سه نماز پشت سر هم شک مي کند. اين هم ديگر اصلاً نبايد اعتنا کند. سه نماز پيوسته يا اينکه گفتند: در يک نماز سه مرتبه شک کند. اين هم نبايد اعتنا کند. يکي هم اينکه از محل گذشته باشد، رکوع رفته مي گويد: حمد را خوانديم يا نخوانديم؟ديگر تمام شد، شک نکن. بر شيطان لعنت کن! يکي هم شک امام و مأموم مي گويند. کسي مسجد رفت، نماز جماعت خواند. شک کرد، ديگر براي چه شک مي کني، تابع امام هستي. هرکاري امام کرد بکن. اگر مُهرهاي رکعت شمار تهيه کنند هم خوب است. يکي هم شک هايي هست که بايد اعتنا کرد و يک تکليف هايي هم دارد. در رساله ها نه صورت نوشتند. آنچيزي که بيشتر از همه پيش مي آيد يک مورد است. شک سه و چهار از همه بيشتر پيش مي آيد. هرجاي نماز شک کردي که رکعت سوم هستم يا چهارم، بنا را بر چهار رکعت بگذار. فقط نمازت تمام شد، احتمال دارد يک رکعت کم خوانده باشي، يک رکعت احتياطي ايستاده بخوان. سلام نماز را که دادي، بلند شو بايست، الله اکبر بگو! حمد و سوره را بخوان. يک رکوع و دو سجده و تشهد و سلام بده. يک رکعت احتياط يا دو رکعت نشسته! در اينطور موارد که شک مي کنند حق ندارند ديگر نماز را بشکنند. شکستن نماز درست نيست و معصيت است. اگر هم

ص: 4854

يکوقت نمازشان را شکستند نمي توانند بلافاصله نماز بعدي را بخوانند. بايد صورت را از قبله برگرداند. بعد نماز بعدي را بخواند.

شريعتي: امروز صفحه ي 28 قرآن کريم، آيات 182 تا 186 سوره مبارکه بقره در برنامه سمت خدا تلاوت خواهد شد. در ايام دهه کرامت به سر مي بريم. ميلاد با سعادت حضرت فاطمه معصومه(س) و ايام ولادت امام رضا(ع). هفته آينده روز پنجشنبه انشاءالله از مشهد مقدس برنامه سمت خدا را تقديم لحظات نوراني شما خواهيم کرد. در خدمت حاج آقاي ميرباقري عزيز هستيم.

«فَمَنْ خافَ مِنْ مُوصٍ جَنَفاً أَوْ إِثْماً فَأَصْلَحَ بَيْنَهُمْ فَلا إِثْمَ عَلَيْهِ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ «182» يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا كُتِبَ عَلَيْكُمُ الصِّيامُ كَما كُتِبَ عَلَى الَّذِينَ مِنْ قَبْلِكُمْ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُون «183» أَيَّاماً مَعْدُوداتٍ فَمَنْ كانَ مِنْكُمْ مَرِيضاً أَوْ عَلى سَفَرٍ فَعِدَّةٌ مِنْ أَيَّامٍ أُخَرَ وَ عَلَى الَّذِينَ يُطِيقُونَهُ فِدْيَةٌ طَعامُ مِسْكِينٍ فَمَنْ تَطَوَّعَ خَيْراً فَهُوَ خَيْرٌ لَهُ وَ أَنْ تَصُومُوا خَيْرٌ لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ تَعْلَمُون «184» شَهْرُ رَمَضانَ الَّذِي أُنْزِلَ فِيهِ الْقُرْآنُ هُدىً لِلنَّاسِ وَ بَيِّناتٍ مِنَ الْهُدى وَ الْفُرْقانِ فَمَنْ شَهِدَ مِنْكُمُ الشَّهْرَ فَلْيَصُمْهُ وَ مَنْ كانَ مَرِيضاً أَوْ عَلى سَفَرٍ فَعِدَّةٌ مِنْ أَيَّامٍ أُخَرَ يُرِيدُ اللَّهُ بِكُمُ الْيُسْرَ وَ لا يُرِيدُ بِكُمُ الْعُسْرَ وَ لِتُكْمِلُوا الْعِدَّةَ وَ لِتُكَبِّرُوا اللَّهَ عَلى ما هَداكُمْ وَ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُون «185» وَ إِذا سَأَلَكَ عِبادِي عَنِّي فَإِنِّي قَرِيبٌ أُجِيبُ دَعْوَةَ الدَّاعِ إِذا دَعانِ فَلْيَسْتَجِيبُوا لِي وَ لْيُؤْمِنُوا بِي لَعَلَّهُمْ يَرْشُدُون «186»

ترجمه: پس كسى كه از انحراف وصيّت كننده (و تمايل بى جاى او به بعض ورثه) يا از گناه او (به اينكه به كار خلافى وصيّت كند،) بترسد و ميان آنها را

ص: 4855

اصلاح دهد، گناهى بر او نيست (و مشمول قانون مجازات تبديل وصيّت نمى شود،) همانا خداوند آمرزنده و مهربان است. اى كسانى كه ايمان آورده ايد! روزه بر شما مقرّر گرديد، همانگونه كه بر كسانى كه پيش از شما بودند مقرّر شده بود، باشد كه پرهيزگار شويد. چند روزى معدود (روزه بر شما مقرّر شده است)، ولى هر كس از شما بيمار يا در سفر باشد، پس (به همان) تعداد از روزهاى ديگر (را روزه بگيرد) و بر كسانى كه طاقت روزه ندارند (همچون بيماران مزمن و پيرمردان و پيرزنان)، لازم است كفّاره اى بدهند، مسكينى را اطعام كنند. و هر كس به ميل خود بيشتر نيكى كند (وبيش از مقدار واجب، طعام بدهد)، براى او بهتر است، ولى اگر (آثار روزه را) بدانيد، (مى فهميد كه) روزه گرفتن، برايتان بهتر است. (و هرگز به روزه خوارى معذوران، غبطه نمى خورديد.) (روزه در) ماه رمضان، ماهى است كه قرآن در آن نازل شده است. (و قرآن كتابى است كه) هدايتگر مردم همراه با دلائل روشنِ هدايت و وسيله تشخيص حقّ از باطل است، پس هر كس از شما كه اين ماه را دريابد، بايد روزه بگيرد. و آنكس كه بيمار يا در سفر باشد، روزهاى ديگرى را به همان تعداد روزه بگيرد. خداوند براى شما آسانى مى خواهد و براى شما دشوارى نمى خواهد (اين قضاى روزه) براى آن است كه شماره مقرّر روزها را تكميل كنيد و خدا را بر اينكه شما را هدايت كرده، به بزرگى ياد كنيد، باشد كه شكرگزار گرديد. و هرگاه بندگانم از تو درباره من پرسند (بگو:) همانا من نزديكم؛ دعاى نيايشگر را آنگاه كه مرا مى خواند

ص: 4856

پاسخ مى گويم. پس بايد دعوت مرا بپذيرند و به من ايمان آورند، باشد كه به رشد رسند.

شريعتي: انشاءالله لحظات زندگي همه ما منور به نور قرآن کريم و اهل بيت(ع) باشد. اشاره قرآني امروز را بشنويم.

حاج آقاي حسيني: آيه پاياني که تلاوت شد از اميدوارکننده ترين آيات قرآن است. «وَ إِذا سَأَلَكَ عِبادِي» بندگان من از من، من نزديک هستم و جواب مي دهم. هرکس مرا بخواند. «فَلْيَسْتَجِيبُوا لِي» علامه طباطبايي در تفسير مفصل دارند. هفت بار خدا مي گويد: من! هرکس مرا بخواند من جواب مي دهم. به من ايمان بياوريد.

خيلي سؤال کردند. گفتند: در مجردي گناهي انجام دادم که توبه کردم. الآن اين گناه به همسرم مربوط مي شود. آيا بايد از همسرم حلاليت بطلبم؟ در ضمن شايد اگر بگويم زندگي من از هم پاشيده شود. اصلاً نبايد بگوييم. «وَ إِذا سَأَلَكَ عِبادِي» ما بين خودمان و خدا بايد توبه کنيم. اينطور نيست که خانم به شوهرش بگويد. اصلاً نبايد گفت چه قبل از ازدواج، چه اينکه معاذ الله معاذ الله بعد از ازدواج گرفتار گناهي شد! اينکه از شوهر حلاليت بخواهي، نبايد بگوييد. بايد بين خود و خدا توبه کنيد.

اما در مورد مرحوم آميرزا جواد آقاي ملکي تبريزي(ره) جمله اي بگويم. خدا امام را رحمت کند. وقتي از تبعيد چهارده ساله برگشتند و به قم آمدند. يکروز امام صبح زود از خانه بيرون رفته بودند. وقتي برگشتند عمامه امام خاکي شده بود. همسر امام سؤال کرد: صبح زود کجا رفتي، عمامه خاکي است و برگشتي؟ امام(ره) فرمود: رفته بودم سر قبر استادم آيت الله ملکي تبريزي. قبر ايشان در قبرستان شيخان نزديک حرم حضرت

ص: 4857

معصومه(س) است. من ديدم قبر استادم غبار گرفته، عمامه را باز کردم و قبر استاد را پاک کردم. امام دو سال شاگردي اين مرد بزرگ را داشته است. ايشان مجتهد بود. اگر مي خواهيم سير و سلوک و اخلاق و معنويات را ياد بگيريم از اين مجتهد عارف ياد بگيريم. امام مريد کساني مثل مرحوم ملکي تبريزي، مرحوم شاه آبادي بود. بهترين کتاب «المراقبات» مرحوم ملکي تبريزي است که به فارسي هم ترجمه شده است.

مسأله 185؛ يکوقتي پرسيده بودند که حکم خوردن گوشت خرگوشت چيست؟ گوشت خرگوش حرام است و شک نکنيد. خيلي ها گفتند: اشتباه است. خرگوش حلال است. نه! گوشت خرگوش بدون شک حرام است. کوسه حرام است. خرچنگ حرام است. ماهي اگر پولک نداشته باشد حرام است. فقط و فقط ماهي هاي پولک دار حلال هستند.

مسأله 186؛ گفتند: اگر خانمي از دنيا رفت و شوهرش در زمان حيات او مهريه اش را نداده بود. الآن چه کار بايد بکند؟ الآن بايد مهريه را بپردازد. خيلي ها وقتي همسرشان از دنيا مي رود غصه مي خورند که چرا خانمشان فوت کرده است اما خوشحال مي شوند که مهريه را هم ندادند. خانم هم از دنيا برود، مهريه دِين است. مهريه جزء اموال اين خانم است. با اموال اين خانم چه مي کنند؟ بقيه اموالش به همه وارثانش مي رسد اين مهر هم جزء اموالش مي رود که بين وارث ها تقسيم مي شود.

شريعتي: چه زماني بود که دِيني که ما نسبت به کسي داريم حتي اگر مدت داشته باشد بلافاصله همان لحظه بايد داد؟

حاج آقاي حسيني: آن دِيني است که مثلاً من از دنيا بروم، به کساني بدهکار بودم. الآن من

ص: 4858

که از دنيا رفتم به شما پنجاه ميليون بدهکار بودم. قرار بود که دو سال ديگر به شما اين پول را بدهم. اگر امشب مردم بايد همين امشب پنجاه ميليون شما را بدهم. چرا؟ براي اينکه ارث را تقسيم مي کنند. لذا اگر کسي از دنيا رفت يادتان باشد که تمام ديون ميت به روز مي شود.

شريعتي: دعا بفرماييد.

حاج آقاي حسيني: خدا را به حق آقا امام رضا(ع) و به حق کريمه ي اهل بيت فاطمه معصومه(س) قسم مي دهيم که حوائج همه ملتمسين دعا را برآورده بفرمايد. مريض ها لباس عافيت بپوشاند. گرفتاري ها برطرف بفرمايد. امر ازدواج جوان ها سهل و آسان بفرمايد. دل همه ارادتمندان به اهل بيت(ع) را در اين دهه نوراني کرامت با رفع گرفتاري ها شاد بگردان. قلب امام زمان از ما خشنود بگردان.

شريعتي: اي که يک گوشه ي چشمت غم عالم ببرد *** حيف باشد که تو باشي و مرا غم ببرد

96-05-10- گزارشي از برنامه ها

بسم الله الرحمن الرحيم و صلي الله علي محمد و آله الطاهرين

دلم به عشق تو باز آنچنان که مي دانيست *** به شوق صحن و سرايت شبم چراغانيست

دوباره در نفسم مي دوند آهوها *** درون سينه ام انگار دشت حيرانيست

دلم عجيب گرفتست رو به پنجره ات *** هواي عاشقي ام تا هميشه بارانيست

مگر نسيم تو هر صبح بشکفاندمان *** اگر نه حاصل اين بادها پريشانيست

به شوق خلوتي از آن ضريح شش گوشه است *** که گاه گوشه صحن تو سوز پنهانيست

هميشه شاعرتان بوده ام، حرم به حرم *** کبوتر غزلم لهجه اش خراسانيست

زبان مادري عاشقان دلتنگت *** همان نگاه غريبانه اي که مي دانيست

شريعتي: سلام مي کنيم به امام رضا(ع). در آستانه ي ولادت امام رئوف،

ص: 4859

امام رضا(ع) هستيم و دلهايمان را از همين جا راهي مشهد الرضا مي کنيم و به امام رئوفمان سلام مي کنيم. سلام به همه شما که اين روزها در حال و هواي عيد ميلاد نفس مي کشيد. سلام به کساني که دلشان سرشار از شوق زيارت است. سلام به همه آنهايي که اين روزها مشهد هستند و زائر امام رضا(ع) هستند و سلام به همه آنهايي که قرار شد در اين طرح ايام دهه کرامت دلي را به پنجره فولاد امام رضا(ع) گره بزنند. حاج آقاي حسيني سلام عليکم و رحمة الله. خيلي خوش آمديد.

حاج آقا حسيني: عرض سلام و ارادت خالصانه خدمت همه بينندگان و شنوندگان راديو قرآن دارم. عزيزاني که از شبکه هاي مختلف برنامه را مي بينند، به همه عرض سلام دارم. ولادت مولايمان ابالحسن، علي بن موسي الرضا(ع) را تبريک مي گويم. صلوات خاصه امام رضا را همه با هم بخوانيم.

«اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى عَلِيِّ بْنِ مُوسَى الرِّضَا الْمُرْتَضَى الْإِمَامِ التَّقِيِّ النَّقِيِ ، وَ حُجَّتِكَ عَلَى مَنْ فَوْقَ الْأَرْضِ وَ مَنْ تَحْتَ الثَّرَى الصِّدِّيقِ الشَّهِيدِ، صَلاَةً كَثِيرَةً تَامَّةً زَاكِيَةً مُتَوَاصِلَةً مُتَوَاتِرَةً مُتَرَادِفَةً كَأَفْضَلِ مَا صَلَّيْتَ عَلَى أَحَدٍ مِنْ أَوْلِيَائِكَ »

به همه کساني که پابوس امام رضا (ع) مشرف مي شوند، التماس دعا داريم. نايب الزياره همه باشند. در اين آغاز تشکر کنم از کساني که در اين طرح شرکت کردند، جمع خيلي زيادي در اين طرح شرکت کردند. بحمدالله دلهاي فراواني را به پنجره فولاد امام رضا گره زدند و گره خواهند زد. باز هم عزيزان از قافله خير عقب نمانند. اين طرح اختصاص دارد به کساني که هنوز مشهد مشرف نشدند. زياد هستند کساني که بارگاه ملکوتي امام

ص: 4860

رضا را از نزديک نديدند. ما که مي توانيم با يک مبلغ کمي دلي را به پنجره فولاد امام رضا گره بزنيم و نايب الزياره اي داشته باشيم، آنجا که قطعاً به مراتب از زيارت خود ما ثوابش بيشتر است و ترديد نداشته باشند.

يکوقتي زابل بودم. محلي به نام زحک است که از زابل دورتر است. براي عده اي از خانم ها صحبت مي کردم. گفتم: اگر قبرستان تخت فولاد رفتيد، سر مزار اولياي خدا برويد. ديدم با هم پچ پچ کردند. گفتم: چه شد؟ گفتند: شما مي گوييد: هروقت اصفهان رفتيد تخت فولاد يادتان نرود. ما از زابل آن طرف تر نرفتيم. گفتم: هنوز به مشهد امام رضا هم مشرف نشديد؟ خيلي هستند که هنوز به مشهد نرفتند. اين خيلي زيباست که يک عاشق امام رضا را به امام رضا برسانيم. امام رضا خيلي زائرينش را دوست دارد. خدا رحمت کند مرحوم آيت الله بهجت نقل مي کردند. يک کسي به امام رضا(ع) متوسل شده بود. يک بيماري داشت. يک هفته اي در مشهد خيلي گريه کرده بود و به حضرت متوسل شده بود. کسي از طرف حضرت را در عالم رويا ديده بود. به او پيام داده بودند که امام رضا(ع) فرمودند: بيماري شما خوب شد و ديگر نيازي به عمل جراحي نيست. ولي امام رضا فرمود: اينقدر زياد گريه نکنيد. من از گريه زائرينم متأثر مي شوم. چقدر حضرت دوست دارد زائري که هنوز مشهد نيامده به مشهد بيايد. يکوقت کسي نگويد: طرح هاي مهم ديگري هم هست. به ايتام کمک کنيد. بارها گفتيم که اينها را با هم قاطي نکنيد. هرکار خيري جاي خودش را دارد.

شريعتي: اگر تمايل داريد در

ص: 4861

طرح ما شرکت کنيد عدد 8 را به 20000303 پيامک کنيد، پيامکي براي شما ارسال خواهد شد و شما را راهنمايي خواهد کرد. هرقدر که براي شما مقدور است مي توانيد کمک نقدي کنيد.

حاج آقاي حسيني: مستأجرين را هم يادتان نرود. هرکس ما را ديد از برنامه تشکر کرد. گفتند: همين که کسي غم مستأجر را مي خورد براي ما کافي است چه اين طرح به نتيجه برسد يا نرسد. انشاءالله همه مستأجرها صاحب خانه شوند. اما شما که صاحبخانه هستي و راحت نشستي، شکرانه صاحبخانه بودن شما اين است که به اين مستأجر کمک کنيد. اجاره را بالا نبريد. انشاءالله در اين زمينه هم خبرهاي خوش بيشتري به ما برسد. انشاءالله روز پنجشنبه، روز ولادت امام رضا(ع) از حرم امام رضا با حضور حاج آقاي ميرباقري در خدمت شما هستيم.

شريعتي: امروز براي ما چه آورديد؟

حاج آقاي حسيني: من امروز يک نگاهي گذرا به برنامه پنج ساله سمت خدا دارم. در اين چند سال سمت خدا چه کرده است؟ خوب است ما چندي يکبار يک نگاهي بکنيم و ببينيم اين برنامه با آثاري که دارد چه کرده است؟ هم مايه دلگرمي کساني باشد که به اين برنامه دل بستند. هم اميدواري کساني که براي ارتقاي اين برنامه زحمت مي کشند.

شريعتي: اين جلسه روز سه شنبه آخرين جلسه سه شنبه هاي آقاي حسيني قمي نازنين مان هست. ولي انشاءالله روزهاي پنجشنبه با بحث احکام در ايام ماه ذي القعده خدمتشان خواهيم بود.

حاج آقاي حسيني: يک مطلبي را در احکام هفته گذشته اشاره کنم. در نماز احتياط، در شکيات گفتيم، يک رکعت نماز احتياط که خوانده مي شود، حمد

ص: 4862

است. نماز احتياط سوره ندارد و اصلاً نبايد سوره خواند. نماز احتياط فقط يک حمد دارد.

شروع بحث ما با وعده هاي الهي به صابران بود. من خيلي خوشحال هستم و خيلي از دوستان از من مي پرسند: ما گرفتار گناه و معصيت هستيم، چه راهکاري هست براي اينکه در برابر گناه مقاومت کنيم؟ يادم هست در برنامه اي که ده راهکار براي صابران گفتيم، کسي آنها را ببيند حتماً قدم بزرگي در پايداري در برابر گناه به دست خواهد آورد. صبر بر مصيبت بود. صبر بر بيماري بود. اينها موضوعات خيلي خوبي است. در صبر بر بيماري گفتيم:اگر کسي بيمار شد، بيماري هميشه نشانه عقوبت نيست. اگر ديديم کسي بيمار و مريض است نگوييم: حتماً چوب خداست. شايد امتحان خداست. آزمون الهي است. در مورد خودمان مي توانيم قضاوت کنيم اما در مورد ديگران نمي توانيم قضاوت کنيم. ممکن است امتحان الهي باشد.

يک موقع ائمه بيمار شدند. امام حسين در سفر حج بودند. الآن حجاج ما مشرف شدند. يکي دو روز ديگر از مدينه محرم مي شوند به طرف مکه انشاءالله! امام حسين محرم شدند از مسجد شجره به طرف مسجد الحرام، به طرف مکه، بين راه مريض شدند. به قدري بيماري شان شديد شد که نتوانستند راه را ادامه بدهند. وقتي حاجي محرم شده و نتواند مسير را ادامه بدهد، چه کار کند؟ چطور از لباس احرام بيرون بيايد؟ اميرالمؤمنين همراه بودند. يک قرباني کردند و امام حسين از لباس احرام بيرون آمدند و برگشتند. مي شود بگوييم: بيماري امام حسين نعوذ بالله عقوبت الهي است؟ داستان سوره «هَلْ أَتى » را مي دانيد. اين نکته برجسته اي است که هم صبر بر

ص: 4863

مصيبتش مهم بود. هم صبر بر گناهش مهم است.

شريعتي: بعضي وقت ها دوستان يا آشنايان، کساني که آنها را مي شناسم، اگر عزيزي را از دست مي دهند و اين مصيبت برايشان خيلي سنگين است. من کتاب «وعده هاي الهي به صابران» را به آنها هديه مي دهم.

حاج آقاي حسيني: يکي از اصحاب بسيار خوب پيامبر، فرزندي داشت از دنيا رفت. از غصه داغ فرزند خانه نشين شد. پيامبر آمدند و فرمودند: چرا خانه نشين شدي؟ حضرت فرمود: آيا خوشحال نمي شوي که فرداي قيامت از هر دري از درهاي بهشت بخواهي وارد شوي فرزند تو آنجا منتظر است و تا تو را وارد بهشت نکند، خودش وارد نمي شود. يا در داستان حضرت داود هست که فرزندي داشت از دنيا رفت. خيلي غصه دار شد که اين فرزند چقدر نزد تو ارزش داشت؟ عرضه داشت: تمام زمين را پر از طلا کنند. خطاب شد: به همين اندازه پيش من پاداش داري.

بحث ديگري که داشتيم بحث نداهاي الهي در قيامت بود که در ادامه بحث حاج آقاي عالي بود، انصافاً بحث پنج جلدي «عالم بزرخ» ايشان بسيار جالب است. من در ادامه دو بحث قيامتي آورديم. يکي نداهاي الهي در قيامت، گفتيم: در قيامت يک عده را خطاب مي کنند به عنوان شاخص هاي خوبي، يک عده را به عنوان شاخص هاي بدي. بحث حوادث قيامت و نام هاي قيامت در قرآن، که قيامت در قرآن هفتاد نام دارد. اگر انسان بخواهد ايمانش تقويت شود يکي از راه هايش همين است. چون اين هفته برنامه يادي از آيت الله دستغيب مي کند، من سفارش مي کنم عزيزان حتماً کتاب «گناهان کبيره» ايشان را مطالعه کنند. تا باور

ص: 4864

و ايمان ما تقويت نشود از گناه فاصله نمي گيريم. روايت هاي عجيبي ايشان نقل کرده است. ما هم بشارت مي خواهيم، هم انذار. هم بايد بترسيم و هم بايد به رحمت الهي اميدوار باشيم. «وَ أَيْقَنْتُ أَنَّكَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِينَ فِي مَوْضِعِ الْعَفْوِ وَ الرَّحْمَةِ وَ أَشَدُّ الْمُعَاقِبِينَ فِي مَوْضِعِ النَّكَالِ وَ النَّقِمَة» (تهذيب الاحکام/ج3/ص108) خدايا تو ارحم الراحمين هستي. ايشان اين حديث را نقل کردند که عذاب قيامت به قدري سنگين است که اگر کسي را از آتش جهنم به تنور دنيا منتقل کنند، خوابش مي برد.

شريعتي: خدمت يکي از اساتيد برجسته اخلاق بوديم که به رحمت خدا رفتند. وقتي از ايشان درخواست کردم دو کتاب به من معرفي کنند، گفتند: رساله توضيح المسائل را بخوان. رساله مرجع تقليدت را بخوان و در کنارش «گناهان کبيره» را بخوان.

حاج آقاي حسيني: چون يکي دو ماه ديگر تا ماه محرم فاصله داريم. تقاضا مي کنم عزيزان کتاب بازخواني «تاريخ عاشورا» را بخوانند. از افتخارات براي من اين بود که با نهج البلاغه مأنوس شديم. بحث سيره علوي که دو جلدش هم چاپ شد. عزيزان بيشتر با نهج البلاغه انس بگيرند. فرداي قيامت مي خواهيم چه جوابي بدهيم؟ متأسفانه نه تنها نهج البلاغه مظلوم است،شرح هاي خوبي هم که براي نهج البلاغه نوشته شده حتي بين خواص هم شناخته شده نيست. پانزده جلد شرح نهج البلاغه به نام «پيام امام» براي آيت الله مکارم شيرازي و نويسندگاني که با ايشان همکاري کردند. پيام امام پانزده جلد است و در ميان شرح هاي موجود خيلي شرح خوبي است. بحث وصيت نامه را مکرر گفتيم. آدم وقتي در دادگاه ها مي بيند که برادر و خواهر بعد از مرگ پدر سر اموال دنيا

ص: 4865

با هم دعوايشان شده، غصه مي خورد. چقدر از برادر و خواهرها سر ارث و ميراث کارشان به دادگاه کشيده است. معناي سمت خدا همين است، بحث احياي فرهنگ قرض الحسنه، به فرياد مردم برسند. مردم خيلي گرفتار هستند. بعضي مردم از گرفتاري ها خبر ندارند. پيام هاي سمت خدا را بفرستيد بخوانند، تا بدانند مردم چقدر گرفتار هستند. گرفتاري هاي خيلي زياد است. بسياري از گرفتاري ها با قرض برطرف مي شود.

حديثي در کافي شريف است. کسي خدمت امام صادق آمد و از حضرت تقاضاي قرض کرد. گفت: «قرضٌ الي ميسره» يک قرضي به ما بدهيد هروقت دست ما باز شد، به شما مي دهيم. حضرت فرمود: چه وقت مي دهي؟ کسب و کاري داري. کشاورزي داري؟ ملکي داري، بفروشي؟ چطور مي خواهي پس بدهي؟ امام صادق فرمود: پس چرا مي گويي: قرض بده. تو کسي هستي که حق تو در اموال من است. «وَ فِي أَمْوالِهِمْ حَقٌّ لِلسَّائِلِ وَ الْمَحْرُومِ» (ذاريات/19) بيا حقت را ببر. اگر ما به اين درجه نرسيديم حداقل قرض الحسنه اش که چقدر در روايات داريم درسر در بهشت نوشته که ثواب قرض از صدقه بيشتر است. خانم ها و آقايان محترم اگر پولي داريد لازم نداريد، بانک نگذاريد به هواي سود کم، به يک صندوق قرض الحسنه مطمئن بسپاريد. به نام خودتان، هرکس به شما مراجعه کرد به آن صندوق قرض الحسنه معرفي کنيد به ايشان وام بدهند. با اين کار اصل پول شما هم محفوظ است. خانمي ارثي دارد، ملکي دارد و لازم ندارد. قرآن مي گويد: من هفتصد برابر مي دهم «وَ اللَّهُ يُضاعِفُ لِمَنْ يَشاءُ وَ اللَّهُ واسِعٌ عَلِيم » (بقره/261) احياي فرهنگ همدردي و مواسات بين مردم خيلي

ص: 4866

مهم است.

اميرالمؤمنين فرمود: «مِنْ كَفَّارَاتِ الذُّنُوبِ الْعِظَامِ إِغَاثَةُ الْمَلْهُوفِ وَ التَّنْفِيسُ عَنِ الْمَكْرُوبِ » (نهج البلاغه، حكمت 24) اگر گرفتاري و غم را برطرف کردي، کفاره گناهان بزرگ انسان است. اميرالمؤمنين فرمود: اين خيري که انجام دادي مي ماند و يک روزي به فرياد خودت مي رسد. روزي گره از کار خودت باز مي کند. گفتيم: ما چهار دسته واجب النفقه داريم. پدر و مادرت واجب النفقه شما هستند. فرزند تو واجب النفقه هست. همسر در درجه اول واجب النفقه است. بعد از همسر نوبت به پدر و مادر و اولاد مي رسد. نوه شما، نتيجه شما، پدر شما، پدربزرگ شما، نمي شود خمس و زکات به اينها داد. اينها واجب النفقه هستند. چقدر پيام داريم که پدر ما وضعش خوب است به ما نمي رسد. پسر ما وضعش خوب است و به ما نمي رسد. صله رحم فقط احوالپرسي نيست. صله رحم به اين معني است که اگر ما مي توانيم از ارحام و خويشان خودمان گره اي را باز کنيم. کسي نوشته فرزند من سرطان دارد و من در درمان سرطان فرزندم ماندم و برادرم در فلان ساحل شهرهاي شمال ويلاي چند ميلياردي مي سازد.

بحث آزادي زندانيان هست. بارها گفتيم زنداني به معناي قاچاقچي و تبهکار و مفسد في الارض نيست. مراجع گفتند که اگر کسي ندارد، اصل در نداشتن است. شما سه هزار زنداني براي مهريه در زندان کرديد. اينکه اينقدر مراجع تأکيد مي کنند. 150 هزار زنداني متأهل داريم. دختر و پسر و عروس دارند و در زندان هستند. ما خيلي خواهش کرديم که حرف اول قضات زندان نباشد. راه حل آخر زندان باشد. مسئولين مي گويند: با همين قوانين فعلي اگر عمل

ص: 4867

کنند يک چهارم زندان ها خالي مي شود. شما کسي را به زندان بياندازي، براي شما پول مي شود؟ اگر براي بچه هاي آن طرف مشکلي پيش بيايد چه کسي جوابگو خواهد بود؟ در يکي از کشورها قانون گذاشتند که هرکس بخواهد قاضي شود اول زندان بيافتد که ببيند آنجا چه خبر است. اگر خواست حکم بدهد حواسش باشد. رسانه هم نقش مهمي دارد. ما هيچکدام عمق مسئوليت رسانه را درک نکرديم. اگر مي فهميديم خيلي بهتر از اين بود. اگر رسانه ها پلي بين مردم و مسئولين مي شدند و منصفانه وارد ميدان مي شدند، اين پل ها الآن خيلي ضعيف است. اخبار صبح مي گويد: فلان استان کمبود فلان چيز را دارند. همه مسئولين به دست و پا مي افتند.

حديث داريم که در کافي شريف است. کسي خدمت امام صادق آمد و گفت: کسي از من هزار دينار طلب دارد. با او صحبت کن به من مهلت بدهد. بعد از ايام حج مرا به زندان نياندازد. حضرت طلبکار را خواست و فرمود: تو که مي داني فلاني ندارد. او خرج عياشي نکرده است. شکم پرستي و شهوت راني نکرده است. حوادثي پيش آمده که نتوانسته پول شما را بدهد. حضرت فرمود: من دوست دارم تو از دِينت بگذري، نه اينکه مهلت بدهي. طرف فرمود: شما فکر مي کنيد خدا ثواب او را به من مي دهد؟ فرمود: نه، او زحمت کشيده روزه گرفته، نماز خوانده، ثواب او را به تو بدهد؟ نه. خدا محفوظ به تو هم مي دهد. چون گفت: مهلت، امام فرمود: کلاً ببخش!

باز از مسائلي که بايد روي آن تأکيد داشته باشيم، در نهج البلاغه اميرالمؤمنين روي آن تأکيد مي کنند، اگر از ما بپرسند:

ص: 4868

ارزشمندترين چيزها در نگاه دين چيست؟ مي گوييم: جان مردم، مال مردم، آبروي مردم! اينقدر بايد گفته شود و در رسانه گفته شود که مسئولين و مردم براي جان همديگر ارزش قائل شوند. شبيه حادثه پلاسکو که پيش آمد در ماه رمضان در لندن اتفاق افتاد. وقتي در يک برج حادثه رخ داد، فردا همه برج هاي شهر را تخليه کردند. گفتند: از يک عايقي استفاده شده بود که زود شعله ور مي شود. بررسي کردند و گفتند: در لندن چند ساختمان ديگر هست که از اين عايق استفاده کردند. همه را تخليه کردند! آنوقت ما هم دچار همين حادثه شديم و چند ساختمان ديگر هم مشابه همين عايق را داشتند، اما کاري نکرديم تا خداي نکرده حادثه ديگري پيش بيايد. گفتيم اگر در ماه ذي القعده کسي در حادثه رانندگي کشته شود 280 ميليون ديه دارد. طبق آمار ما هشت ميليون موتور سوار داريم که بيمه ندارند. بحث مال مردم و حق الناس را جدي بگيريم.

کسي آمد به امام جواد گفت: من مي خواهم مکه و مدينه بروم. شش ماه آنجا بروم و ملازم باشم. اما بدهکار هستم. اول پول مردم را بدهم يا يک زيارت مفصل بروم؟ امام جواد فرمود: پول مردم را بده! مؤمن خيانت نمي کند. اين خيانت است که من سفر تفريحي بروم، دنبال لباس نو و خريد منزل بروم، در حالي که پول مردم پيش من است. پس جان مردم، مال مردم،آبروي مردم! کارت به ازدواج رسيد علني برو تالار بگير،مهماني بده. ولي خواستگاري را مخفي کن و تعريف نکن. اگر از تو مشورت خواستند سر بسته بگو و توضيح نده. سربسته بگو:

ص: 4869

مصلحت نيست.«وَ مَنْ عَيَّرَ مُومِناً بِشَيْ ءٍ لَمْ يَمُتْ حَتَّي يَرْكَبَهُ » (كافي، ج 2، ص 356) کسي مؤمني را به خاطر يک گناه سرزنش کند، نمي ميرد تا خودش گناهکار شود. کسي که دنبال عيوب مردم برود، الآن يک عکس دست ما برسد به همه عالم رسيده است. خبر سريع پخش مي شود. کسي دنبال عيوب مردم برود، خدا دنبال عيوبش مي رود. «من تتبع عورات المؤمنين تتبع الله عورته و من تتبع الله عورته فضحه و لو في جوف بيته» (المحاسن، ج 1، ص 104) خدا او را رسوا مي کند ولو در پستوي خانه اش باشد. کاري نکنيم که مستحق اين باشيم که خدا ما را رسوا کند. خدا بخواهد ما را رسوا کند، ديگر هيچ پرده اي نمي تواند ما را بپوشاند.

باز تقاضا مي کنيم هرکس مي تواند اين صدا را به جايي برساند، از مشکلاتي که مردم دارند همين بحث جريمه هاي ديرکرد و بانک هاست. هر دولتي آمده در آخر کار گفته: قول مي دهم اين سيستم بانکي را اصلاح کنيم. بارها گفتيم: پليس راهنمايي و رانندگي ماشيني را جريمه مي کند، جريمه کجا مي رود؟ به خزانه مي رود. کجاي عالم اينطور است که بهترين ساختمان ها و املاک و بهترين امکانات، بهترين حقوق ها و تجهيزات براي بانک است، آنوقت وقتي مي خواهند جواب ما را بدهند مي گويند: شما در کار تخصصي خودتان دخالت کنيد. چرا در کاري دخالت مي کنيد که تخصص شما نيست؟ ما نمي دانيم مشکلات مردم از کجاست؟ رسانه ملي نظرخواهي کرد و94 درصد از مردم گفتند: ما به شکلي از جريمه ها ناراحت هستيم.

بحث آداب تجارت خيلي مهم است. بازاري هاي عزيز نهج البلاغه حضرت را بخوانيد. حضرت فرمود: «الْفِقْهَ ثُمَ الْمَتْجَر» (كافي، ج 5،

ص: 4870

ص 150) اول احکام را ياد بگيريم و بعد دنبال کسب و کار برويم. «مَنِ اتَّجَرَ بِغَيْرِ فِقْهٍ فَقَدِ ارْتَطَمَ فِى الرِّبَا» (بحارالانوار/ ج 100/ ص 93) کسي احکام تجارت را نداند و سراغ کسب و کار برود، در ربا فرو مي رود. يکوقت آدم زمين مي خورد و بلند مي شود، يکوقت فرو مي رود. چند درصد مردم در خانه رساله دارند؟ اگر داريد بخوانيد. شما هفتاد سال مي خواهي عمر کني، يک صفحه مطالعه کن. «وَ اعْلَمُوا أَنَّما غَنِمْتُمْ مِنْ شَيْ ءٍ فَأَنَّ لِلَّهِ خُمُسَهُ وَ لِلرَّسُولِ وَ لِذِي الْقُرْبى وَ الْيَتامى وَ الْمَساكِينِ وَ ابْنِ السَّبِيلِ إِنْ كُنْتُمْ آمَنْتُمْ بِاللَّهِ وَ ما أَنْزَلْنا عَلى عَبْدِنا يَوْمَ الْفُرْقانِ يَوْمَ الْتَقَى الْجَمْعانِ وَ اللَّهُ عَلى كُلِّ شَيْ ءٍ قَدِيرٌ» (انفال/41) انشاءالله احکام خمس را اشاره خواهم کرد. وقتي خمس به ميان مي آيد يک پنجمش مال تو نيست. نمي تواني با اين يک پنجم معامله کني. هجوم فرهنگي دشمن را چه کسي مي خواهد برطرف کند؟ مي خواهيم از چين مبلغ وارد کنيم؟ غير از حوزه هاي علميه و مراجع و علما چه کسي مي خواهد اين کار را بکند؟ حلال و حرام را جدي بگيريم.

شريعتي: حاج آقاي حسيني هميشه دغدغه هاي مردم را داشتند. ما اين را با دل و جان مي فهميم. انشاءالله خبرهاي خوشي به ما برسد و همه مشکلات به برکت نام امام رضا رفع شود. امروز صفحه ي 33 قرآن کريم، در برنامه سمت خدا تلاوت خواهد شد. در هفته اي که مزين به نام شهيد محراب حضرت آيت الله دستغيب است که رحمت و رضوان خدا بر ايشان باد.

«سَلْ بَنِي إِسْرائِيلَ كَمْ آتَيْناهُمْ مِنْ آيَةٍ بَيِّنَةٍ وَ مَنْ يُبَدِّلْ نِعْمَةَ اللَّهِ مِنْ بَعْدِ

ص: 4871

ما جاءَتْهُ فَإِنَّ اللَّهَ شَدِيدُ الْعِقابِ «211» زُيِّنَ لِلَّذِينَ كَفَرُوا الْحَياةُ الدُّنْيا وَ يَسْخَرُونَ مِنَ الَّذِينَ آمَنُوا وَ الَّذِينَ اتَّقَوْا فَوْقَهُمْ يَوْمَ الْقِيامَةِ وَ اللَّهُ يَرْزُقُ مَنْ يَشاءُ بِغَيْرِ حِساب «212» كانَ النَّاسُ أُمَّةً واحِدَةً فَبَعَثَ اللَّهُ النَّبِيِّينَ مُبَشِّرِينَ وَ مُنْذِرِينَ وَ أَنْزَلَ مَعَهُمُ الْكِتابَ بِالْحَقِّ لِيَحْكُمَ بَيْنَ النَّاسِ فِيمَا اخْتَلَفُوا فِيهِ وَ مَا اخْتَلَفَ فِيهِ إِلَّا الَّذِينَ أُوتُوهُ مِنْ بَعْدِ ما جاءَتْهُمُ الْبَيِّناتُ بَغْياً بَيْنَهُمْ فَهَدَى اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا لِمَا اخْتَلَفُوا فِيهِ مِنَ الْحَقِّ بِإِذْنِهِ وَ اللَّهُ يَهْدِي مَنْ يَشاءُ إِلى صِراطٍ مُسْتَقِيم «213» أَمْ حَسِبْتُمْ أَنْ تَدْخُلُوا الْجَنَّةَ وَ لَمَّا يَأْتِكُمْ مَثَلُ الَّذِينَ خَلَوْا مِنْ قَبْلِكُمْ مَسَّتْهُمُ الْبَأْساءُ وَ الضَّرَّاءُ وَ زُلْزِلُوا حَتَّى يَقُولَ الرَّسُولُ وَ الَّذِينَ آمَنُوا مَعَهُ مَتى نَصْرُ اللَّهِ أَلا إِنَّ نَصْرَ اللَّهِ قَرِيب «214» يَسْئَلُونَكَ ما ذا يُنْفِقُونَ قُلْ ما أَنْفَقْتُمْ مِنْ خَيْرٍ فَلِلْوالِدَيْنِ وَ الْأَقْرَبِينَ وَ الْيَتامى وَ الْمَساكِينِ وَ ابْنِ السَّبِيلِ وَ ما تَفْعَلُوا مِنْ خَيْرٍ فَإِنَّ اللَّهَ بِهِ عَلِيم «215»

ترجمه: از بنى اسرائيل بپرس: چه بسيار از دلايل روشن به آنها داديم؟ و هركس نعمتِ (هدايت) خدا را پس از آنكه به سراغ او آمد، (كفران و) تبديل كند (بداند كه) همانا خداوند سخت كيفر است. زندگى دنيا، در چشم كافران جلوه يافته است و (به همين دليل) افراد با ايمان را مسخره مى كنند. در حالى كه مؤمنان و پرهيزكاران در قيامت از آنها برترند. وخداوند هركس را بخواهد، روزى بى شمار مرحمت مى كند. مردم (در آغاز) امّتى يگانه و يكدست بودند (و در ميان آنها تضاد و درگيرى نبود. سپس در ميان آنها اختلافات بوجود آمد،) پس خداوند پيامبران را بشارت آور و بيم دهنده برانگيخت و

ص: 4872

با آنان كتاب آسمانى را به حقّ نازل نمود تا ميان مردم در آنچه اختلاف داشتند حكم كند. ودر آن (كتاب) اختلاف نكردند مگر كسانى كه به آنان داده شده بود، (آن هم) پس از آنكه دلائل روشن برايشان آمد، (و بخاطر) حسادتى كه ميانشان بود. پس خداوند آنهايى را كه ايمان آورده بودند، به حقيقت آنچه مورد اختلاف بود، به خواست خود هدايت نمود. (امّا افراد بى ايمان، همچنان در گمراهى و اختلاف باقى ماندند.) وخداوند هركس را بخواهد به راه راست هدايت مى كند. آيا گمان كرديد داخل بهشت مى شويد وحال آنكه هنوز مانند آنچه بر پپشينيان شما گذشت به شما نرسيده است؟! آنان گرفتار تنگدستى و ناخوشى شده و چنان زير و زبر شدند كه پيامبر و افرادى كه ايمان آورده و همراه او بودند، گفتند: يارى خدا چه وقت خواهد بود؟ آگاه باشيد كه يارى خداوند نزديك است. از تو مى پرسند چه چيز انفاق كنند؟ بگو: هر مالى كه (مى خواهيد) انفاق كنيد، براى پدر و مادر و نزديكان و يتيمان و مستمندان و در راه ماندگان باشد. و (بدانيد) هر كار خيرى كه انجام دهيد، همانا خداوند به آن آگاه است.

شريعتي: اين سه شنبه آخرين سه شنبه اي است که خدمت حاج آقاي حسيني هستيم. انشاءالله روزهاي پنجشنبه با احکام خدمت ايشان هستيم و تا پايان ماه ذي القعده مباحث را دنبال خواهيم کرد. انشاءالله بعد از ماه ذي القعده هم خدمت ايشان خواهيم بود.

حاج آقاي حسيني: بحث بخشيدگي جريمه هاي تا صد ميليون تومان که گفتيم، دوباره يک مقدار شل شده است. بحث گواهي نامه را گفتيم. خواهش مي کنيم هرکس صداي ما را

ص: 4873

مي شنود يکجوري انتقال بدهد. هرکس خدمت سربازي نرفت، هزار جور جريمه اش کنيد. بحث نداشتن بيمه و گواهي نامه هزار جور گرفتاري ايجاد مي کند. هرکس صدايش مي رسد صداي ما را هم برساند تا گره ها باز شود.

در مورد حقوق کارگرها و کارفرماها بگويم، هم کارگر به کارفرما ظلم نکند. هم کارفرما ظلم نکند. اميرالمؤمنين در نهج البلاغه فرمود: اشرار امت کساني هستند که از اضطرار ديگران سوء استفاده کنند. شما مي بيني اين کارگر مجبور است، الآن کار نيست، از اضطرار او سوء استفاده نکن. حقوق خوب به او بده. حقش را بده. اميرالمؤمنين فرمود: کسي که از اضطرار ديگران سوء استفاده کند اشرار امت است. اشرار امت آنهايي هستند که از اضطرار ديگران سوء استفاده کنند. احترامي براي همه مهاجرين قائل باشيم. ما مهاجر در کشورمان زياد داريم. کشورهايي که مسلمان نيستند با مهاجرين چطور برخورد مي کنند و ما چطور برخورد مي کنيم؟ شهردار لندن يک پاکستاني است. ما بايد احترام کنيم و برخورد ما خوب باشد. ما ديني هستيم که پيامبر ما سهيل رومي، سلمان فارسي و بلال حبشي را زير يک پرچم آورد. زير يک خيمه آورد. نگفت: تو براي روم هستي. تو براي حبشه هستي. شهداي مدافع حرم چه کساني هستند؟ زينبيون و فاطميون چه کساني هستند؟ در گلزار قم، بهشت معصومه(س) يک قطعه تمام شهداي مهاجر هستند. خدايي که هشتاد ميليون مردم را روزي مي دهد، سه ميليون مهاجر را هم روزي مي دهد.

شريعتي: «والحمدلله رب العالمين و صلي الله علي محمدٍ و آله الطاهرين»

96-05-19- پاسخ به پرسش هاي بينندگان در زمينه احکام

بسم الله الرحمن الرحيم و صلي الله علي محمد و آله الطاهرين

دلي سبز و تناور داشت گلدان *** نگاه

ص: 4874

خيره بر در داشت گلدان

دو رکعت ندبه خواند و منتظر شد *** نباريدي ترک برداشت گلدان

شريعتي:«اللهم عجل لوليک الفرج» سلام مي کنم به همه شما دوستان خوبم. بيننده ها و شنونده هاي نازنين مان، انشاءالله هرجا که هستيد دل و جانتان آباد باشد. حاج آقاي حسيني سلام عليکم و رحمة الله. خيلي خوش آمديد.

حاج آقا حسيني: سلام عليکم و رحمة الله، عرض سلام و ارادت خالصانه خدمت همه بينندگان و شنوندگان راديو قرآن دارم. عزيزاني که از شبکه هاي مختلف برنامه را مي بينند، به همه عرض سلام دارم.

شريعتي: مي دانيم که مثل هميشه پيام ها را مطالعه کرديد و دست پر آمده ايد. بحث احکام را دوستان پيگير هستند، ببينيم به کجا خواهيم رسيد.

حاج آقاي حسيني: يک سؤالي را در بسياري از جلسات پرسيدند، اين جلسه به طور کامل پاسخ بدهيم. سؤال کردند: اينکه پدر و مادر از دنيا مي روند، نماز قضاي پدر و مادر در چه صورتي بر فرزند بزرگ واجب است؟ به اميد اينکه بچه ها براي ما نماز بخوانند نباشيم. اين يک اميد خطايي هست. اگر مي توانيم خودمان نماز قضا بخوانيم و چه فرصتي بهتر از زمان حيات خودمان، امام علي (ع) در نهج البلاغه مي فرمايد: «کن وصي نفسک» اين جمله را تابلو کنيد. خودت وصي خودت باش! در مال و ثروت خودت، هرچه دوست داري بعداً برايت انجام بدهند، خودت بعداً انجام بده. فرزنداني که به وصيت پدر و مادر عمل نمي کنند، گوش نمي کنند، اصلاً برايشان مهم نيست. عده اي هم وصيت يادشان مي رود و اصلاً وصيت نمي کنند. انشاءالله کسي نباشد که وصيت نامه نداشته باشد. کسي نباشد که به فکر نماز و روزه هاي قضاي خودش

ص: 4875

نباشد. چقدر کفاره بر گردنت هست؟ پرداخت کن. نماز قضا به گردنت است. خودت بخوان. روزه قضا به گردنت است، بخوان.

در نماز قضا گفتيم، چند بار پرسيدند که نمازهاي واجب را نشسته مي خوانيم. با سختي و زحمت مي خوانيم. نمازهاي قضا را چه کنيم؟ نمازهاي قضا را هم نشسته بخوانيد. طبق استفتاء از حضرت آيت الله العظمي تبريزي که سؤال کردند: من نماز واجب خودم را به زحمت ايستاده مي خوانم. قضاهايم را چه کنم؟ فرمود: تو که نمي تواني نمازهاي قضايت را نشسته بخوان. بنابراين به اميد کسي نباشيم. خمس و زکات به گردنمان هست، حق الناس و حق الله برگردنمان هست، به اميد کسي نباشيم. اصلاً چشم انتظار نباشيم. چون خيلي ها مي گويند: بچه ها وظيفه شان است. نمازهاي قضا را بخوانند. روزه هاي قضا را بگيرند، محدوده ي اين چطور است؟ عده اي از فقها مثل امام(ره)، مثل مرحوم آيت الله العظمي خويي(ره)، اينها مي فرمايند: اگر پدر نماز و روزه ي خود را به جا نياورد. يک پدري از دنيا رفت، بارها گفتيم: آدم زنده وکيل وصي نمي خواهد. کسي که زنده هست نمي شود برايش نماز خواند. نمي شود برايش روزه گرفت. کسي مي گويد: من نمي توانم روزه بگيرم. صد سال هم بگذرد نمي توانم. باز هم مي گوييم: تا زماني که شما زنده هستي نمي توانند برايت روزه قضا انجام بدهند. به کسي پول بدهيم و مصالحه کنيم، طبق شرايط مصالحه که آسان است و پيچيده نيست، بگوييم: اين مبلغ نزد شما باشد. هروقت از دنيا رفتم شما نماز و روزه مرا به جا بياور. با کسي که مطمئن است مصالحه کنيد که بعد از مرگ براي شما نماز بخواند. فقط در بحث حج هست که

ص: 4876

مي توانيد نيابت گرفت و مسأله اش پيچيده است.

حالا کسي از دنيا رفت، کار پسنديده اين است که انسان وصيت کنيد. اگر وصيت کند، من وصيت کنم بعد از مرگم برايم نماز قضا بخوانند. روزه قضا بگيرند، وقتي وصيت کردم وظيفه وارث است. اگر وصيت نکنيم از کسي انتظار نداشته باشم. طبق فتواي مشهور فقها اگر من وصيت نکردم، وارث وظيفه ندارد حتي اگر خبر داشته باشد. قبل از اينکه به فرزند بزرگ برسيم، اگر کسي اولاد ندارد. اگر من وصيت کردم آنها وظيفه دارند براي من نماز و روزه قضا انجام بدهند. اگر وصيت نکرده باشم، مشهور فقها گفتند، وظيفه ندارد.

سؤال کردند اگر پدر نماز و روزه خود را به جا نياورده باشد، چه از روي نافرماني، يا يک مسأله پيش آمده کوتاهي کرده است. يکوقت از روي نافرماني نماز نخوانده است. امام(ره)، آيت الله العظمي خويي و عده اي از مراجع فرمودند: ولو از روي نافرماني بوده است، گفته: چه کار به نماز داريم؟ فرمودند: چه از روي نافرماني بوده يا نبوده باشد، در هر دو صورت واجب است بر پسر بزرگتر که يکي از اين دو کار را بکند. يا قضا کند، يا اجير بگيرد. بعضي از مراجع اينطور نگفتند. اگر عذري داشته و نخوانده، عذري داشته و نمازش قضا شده است. نه اينکه از روي نافرماني بوده که اگر از روي نافرماني باشد وظيفه فرزند بزرگتر نيست. بنابراين اينکه ما فکر کنيم تمام مراجع تقليد به اتفاق مي گويند: در هر صورت قضاي نماز پدر به گردن فرزند هست، چه نافرماني بوده و چه غير نافرماني بوده، در اين صورت نيست. بله بعضي

ص: 4877

از مراجع مثل امام اينطور مي فرمايند. ولي بعضي از مراجع مي فرمايند: اين براي جايي است که عذري داشته باشد.

در مورد نماز مادر، عده اي از مراجع مثل امام، مثل مرحوم آيت الله العظمي خويي، مرحوم آيت الله العظمي تبريزي، آيت الله العظمي سيستاني، آيت الله العظمي زنجاني مي فرمايند: قضاي نماز مادر واجب نيست. اين فقط در مورد پدر هست. ولي بعضي از آقايان فرمودند: واجب هست به احتياط و بعضي هم به فتوا. گفتيم: يکي از علماي بزرگ وقتي ارثي به ايشان رسيد، تمام ارث خودش را، گفت: من نمي خواهم خودم مصرف کنم. مرحوم ملا عباس تربتي(ره) تمام ارثي که به او رسيده بود را گفت: مي خواهم خرج پدرم کنم. رد مظالم برايش پدر، زکات پدرش، خمس پدرش. يک کسي تمام ارث پدرش را، ارث سنگين، همه را براي پدرش بدهد. ما اين مسأله را بارها گفتيم و باز هم مي گوييم: همين صدقات روزانه اي که شما مي پردازيد، همين ها را به نيت رد مظالم بدهيد. شما يا رد مظالم بدهکار هستيد يا نيستيد. اگر بودي که رد مظالم حساب مي شود. اگر نه که صدقه حساب مي شود. همين صدقات روزانه که شما هر روز مي دهيد. البته يکوقت گفتيم: اگر شما طلبکار را مي شناسيد بايد به او بدهي. وارث را مي شناسي بايد به وارث او بدهي. اما اگر نه طلبکار و نه وارث او را مي شناسي، همين صدقات روزانه را به نيت رد مظالم بدهيد. اينجا اين مرد بزرگ مرحوم آخوند ملا عباس تربتي (ره) تمام ارث پدر را براي رد مظالم و خمس و زکات پدرش داد.

مسأله ي دومي که باز زياد سؤال کردند و تذکرش لازم

ص: 4878

است و گاهي مورد غفلت قرار مي گيرد. کسي مي رود غسل مي کند. غسل جنابت که بعد از اين غسل ديگر وضو لازم نيست. بعد از غسل جنابت وضو لازم نيست. اين مسلم است. حالا کسي غسل مي کرد، در بين غسل کردن يک چيزهايي هست که وضو را باطل مي کند. اگر مثلاً سر و گردن را شست، هنوز غسل تمام نشده، وسط غسل چيزهايي که وضو را باطل مي کند، مثلاً حمام رفته وسط غسل کردن، پيرمردي است احتياج به دستشويي پيدا کرد. اين دستشويي را انجام داد، بايد بقيه غسل را انجام بدهد يا دوباره از اول غسل را شروع کند؟ مرحوم امام، آيت الله العظمي گلپايگاني، آيت الله العظمي اراکي، آيت الله العظمي سيستاني، آيت الله العظمي زنجاني مي فرمايند: اگر وسط غسل کردن برايش مسأله پيش آمد، غسلش را تمام کند. ولي براي نمازش وضو بگيرد. ولي بعضي از مراجع مي گويند: بايد از اول غسل کند. مرحوم آيت الله العظمي خويي، مرحوم آيت الله العظمي تبريزي، عده اي از مراجع مي فرمايند: غسل را بايد از اول شروع کند.

مسأله بعدي که باز خيلي سؤال کردند. در بين خانم ها زياد اين مسأله پيش مي آيد. من سالها در ماه رمضان، ايامي که عذر شرعي داشتم روزه نگرفتم. بين نماز و روزه فرق است. خانم ها در ايامي که عذر شرعي دارند، نمازهايشان ديگر بعداً قضا ندارد. ولي روزه ها قضا دارد. همه خانم ها مي گويند: ما چند سال همينطور جمع شده، بعضي مي گويند: صد تا، دويست تا روزه هاي قضا دارند. کوتاهي کردم بين دو تا ماه رمضان بايد قضا مي کردم، نکردم. بحث کفاره تأخيرش را قبلاً گفتيم. اگر اين ماه رمضان گذشت،

ص: 4879

اين خانم عذر شرعي داشت، روزه نگرفت. اگر قضاي روزه را به جا آورد که هيچ، اگر به جا نياورد، يک کفاره به خاطر تأخير مي آيد. ولي اصل قضا سر جايش است. سؤال کردند: سالها جمع شده است، الآن نمي دانم چقدر بدهکار هستم؟ تعداد روزه هاي قضاي اين ساليان گذشته را نمي دانم. خانم ها خودشان حساب کنند. اگر مشخص است در هر ماهي چند عذر شرعي دارند، مثلاً شش روز عذر شرعي دارد. خوب بيست سال، بيست تا پنج تا مي شود صد تا. خيلي ساده محاسبه مي شود. آنهايي که مشخص است تعداد روزهايي که عذر شرعي دارند و کارشان منظم است، مشکلي ندارد. اما آنهايي که منظم نيست. تعدادشان قابل محاسبه نيست. اينجا فرمودند: اينها به همان حداقل اکتفا کنند. اگر يقين دارند 150 تا است، همان را قضا کنند. به شرط اينکه اينطور نباشد که يکوقت يادش بوده و حالا فراموش کرده است. مثلاً جايي يادداشت نکرده است. کوتاهي کرده است.

مسأله ديگري که باز زياد سؤال کردند، گفتند: آيا در دوراني که خانم از شوهرش طلاق مي گيرد. طلاق رجعي که غالب طلاق ها همينطور است. مرد مي تواند رجوع کند و برگردد. اما در طلاق دائم اينطور نيست. سؤال کردند: در اين طلاق رجعي نفقه خانم در اين ايام عده با چه کسي هست؟ بحث نفقه نيست. اين سؤال نکته دارد. نفقه با چه کسي است؟ اصلاً تمام احکام شرعي که قبلاً برقرار بوده است همچنان برقرار است، يعني چه؟ يعني نفقه هنوز به عهده اين مرد است. 1- تمام ايام عده نفقه اين خانم به عهده شوهر است. 2- فرمودند: کسي که طلاق رجعي داد، حق

ص: 4880

ندارد همسر خودش را حتي از خانه خودش بيرون کند. مسکن او هنوز با همين آقا هست. نفقه اش با اين آقاست. سؤال: اگر آقايي همسرش را به طلاق رجعي طلاق داد. دو هفته بعد هنوز دوران عده تمام نشده، اين خانم از دنيا رفت. يا آقا از دنيا رفت. از هم ارث مي برند يا نه؟ ارث مي برند. 1- هنوز ارث مي برند. 2- نفقه به عهده مرد هست. 3- حق ندارد از خانه بيرونش کند. حتي فقها فرمودند: حق ندارد خانه اش را عوض کند. مثلاً در خانه سيصد متري زندگي مي کرده، مثلاً در يک خانه شصت متري برود. حق ندارد مسکن او را تغيير بدهد. لذا به راحتي مي تواند رجوع کند. به محض اينکه اين آقا برگشت، همين که آقا پشيمان شد، تمام است. نه شاهدي نياز هست و نه دفتر ازدواج نياز هست. پس تمام احکام همسري برقرار است. از جمله نفقه، لباس، مسکن، پوشاک، ارث، همه چيز برقرار است. در سوره مبارکه طلاق، خداي متعال فرمود: «لا تُخْرِجُوهُنَّ مِنْ بُيُوتِهِنَ» (طلاق/1) شما که همسرت را طلاق دادي، از خانه او را بيرون نکنيد. «وَ لا يَخْرُجْنَ» آنها هم خانه را ترک نکنند. پس طلاق چه شد؟ طلاق وقتي عده تمام شد، اگر در اين مدت رجوع نکردند، عده که تمام شد طلاق اثر خودش را مي کند. اگر دوباره خواستند رجوع کنند نياز به عقد مجدد است.

مسأله بعدي اين است که يکوقتي گفتيم: بعضي از ما، متأسفانه در جامعه ما، جاي عده ي طلاق با عده ي وفات را جا به جا کردند. در طلاق گفتيم: آقاي محترم خانم را از خانه بيرون نکني. لباس و

ص: 4881

پوشاک وخرج و خوراکش با تو هست. اگر خانم طلاق گرفت، طلاق رجعي روايت داريم مستحب است خودش را زيور کند، آرايش کند، دلبري کند، انشاءالله اين مرد پشيمان شود. چون خانم گاهي حواسش به اين چيزها نبوده است. صيغه طلاق جاري شده، طلاق انجام شده، وقتي عده تمام شد، طلاق قطعي مي شود. خانم در طول دوران عده نبايد از خانه بيرون برود. متأسفانه رعايت نمي کنند. آنوقت در عده وفات که بايد در خانه بنشيند، مردي که از دنيا رفت چهار ماه و ده روز خانم بايد عده وفات بگيرد. عده وفات از روزي است که خبر مرگ شوهرش برسد. ممکن است مردي بيست سال پيش از دنيا رفته باشد اما تازه خبر مرگش به همسر رسيده باشد. از همين امروز خانم بايد چهار ماه و ده روز را عده وفات نگه دارد. سؤال: محدوده عده وفات چيست؟ فرمودند: در عده وفات خانم بايد لباس هايي که زينتي و زيوري هست را نبايد بپوشد. يا سرمه نکشد، آرايش نکند. در عده وفات، عده طلاق بايد اين عده تمام شود. اين خانم اگر بخواهد دوباره ازدواج کند بايد اين عده تمام شود. عده وفات بايد تمام شود. اگر اين خانم هنوز عده اش تمام نشده باشد، با او ازدواج کنند و عقد بخوانند، يک پيچيدگي هايي ايجاد مي شود. در عده وفات هم خانم بايد احترام نگه دارد، زينت و آرايش نکند. نه اينکه بهداشت را رعايت نکند يا مويش را کوتاه نکند. نه! زينت و زيور نکند. يا بعضي مي گويند: اصلاً از خانه بيرون نرود. بيرون رفتن از خانه اشکال ندارد. حتماً مي تواند از خانه بيرون برود. دنبال کارهايش

ص: 4882

برود. حتي حج واجب برود. يک خانمي شوهرش از دنيا رفته است. الآن فصل حج است. خانم عده وفات نگه داشته است. اين خانم به حج نرود؟ چرا بايد برود. يا صله ارحام برود. ديدن پدر و مادرش برود اشکال ندارد. عده وفات چهار ماه و ده روز است، عده طلاق در زمان قرار نمي گيرد.

من چند مسأله از مستحبات را بگويم که متأسفانه مورد غفلت است. يکي از مستحباتي که در مسجد ما بايد رعايت کنيم، مساجد ما احکام اسلامي استحبابي را رعايت نمي کنند. نماز تهيت براي مسجد، امروز شما يک مسجدي بروي. چند نفر از مردم وقتي به مسجد مي آيند نماز تهيت مي خوانند؟ اگر موقع نماز است و سر نماز مي رويد که هيچ، اما اگر موقع نماز نيست، دو رکعت نماز تهيت بخوانيد. من يادم هست مرحوم آيت الله العظمي تبريزي، مرحوم آيت الله العظمي گلپايگاني، خيلي از مراجع مقيد بودند. درسشان در مسجد بود. به محض اينکه وارد مسجد مي شدند، اول دو رکعت نماز تهيت مي خواندند و بعد منبر مي رفتند. هر مسجدي وارد شديد دو رکعت نماز دارد. اگر اذان مي گويند، حکايت اذان مستحب است. شما هم اذان را تکرار کن. موقع اذان همه در مسجد با هم حرف مي زنند. امام جماعت تا به رکوع نرفته همهمه و سر و صداي زن و مرد بلند است. تنها زماني که مساجد ما آرام است از رکوع رکعت اول است. در مسجد النبي چهارصد هزار نفر در آن واحد جمعيت نماز مي خوانند. هيچ سر و صدايي نيست! اگر سر و صدايي از يک گوشه آمد حتماً يک عده از هموطنان ما هستند. ما مقصر

ص: 4883

هستيم، از همه عالم در مسجد النبي مي آيند. از کشور ما هم عوام مردم رفتند. چرا عوام آنها اين مسأله را مي دانند و عوام ما نمي دانند؟ آنها احکام گفتند و ما از اولي که شروع کرديم وارد بحث منبر شديم و مسأله نگفتيم. و الا اگر مي گفتيم: حکايت اذان در مسجد مستحب است. نماز تهيت مستحب است. صحبت کردن خوب نيست. اعلام کنيد چيزي گمشده است خوب نيست. فرياد بزنيد، خوب نيست.

شريعتي: اگر ما براي نماز و مغرب و عشاء به مسجد رفتيم. اگر به قصد غير از نماز رفتيم، دو رکعت نماز تهيت دارد. يا هنوز وقت نماز نيست.

حاج آقاي حسيني: در مورد اذان و اقامه امام(ره) در تحريرالوسيله مي فرمايند: بعضي قائل به وجوبش بودند. بودند فقهايي که اذان و اقامه را واجب مي دانستند. اگر نماز جماعت رفتيم که اذان و اقامه هست. اگر مستحب بود، نماز فرادي بود، از اذان و اقامه غفلت نکنيم. يکوقتي کسي خدمت امام سجاد(ع) آمد، گفت: ما چيزي از شما شنيديم. حضرت فرمود: چه شنيديد؟ گفت: شنيديم شما فرموديد نماز مقداري قبول است که آدم حضور قلب داشته باشد. حضرت فرمود: بله من گفتم. گفت: پس ما ديگر نماز نخوانيم. اگر حضور قلب شرط قبولي نماز است، ديگر نخوانيم. خدا مرحوم آيت الله سيد نعمت الله جزايري را رحمت کند. پسر ايشان نقل مي کند. کسي رفت مسجد کوفه نماز بخواند. گفت: دو رکعت نماز با حضور قلب بخوانم. الله اکبر! نگاهش افتاد مسجد به اين عظمت مناره ندارد. گفت: اي بابا! چرا اينجا مناره ندارد؟ در فکر طراحي مناره هاي مسجد کوفه رفت. سلام نماز را داد

ص: 4884

مناره هاي مسجد ساخته شد. به امام سجاد گفت: اگر ملاک حضور قلب است پس ما نماز نخوانيم. آقايي مي گفت: نماز که مي خوانم يک قلم و کاغذ کنار سجاده مي گذارم. چيزهايي که يادم مي آيد را فوري بعد از نماز مي نويسم. به امام سجاد فرمود: نماز نخوانيم. حضرت فرمود: نه! با نافله خدا جبراني گذاشته است. اگر حضور قلب نداريم مي توانيم با نافله جبران کنيم.

الآن در بعضي مساجد، امام جماعت نافله را مي خواند. حالا مردم چه کار مي کنند؟ آقا نافله مي خواند، شما هم نافله بخوانيد. امام سجاد(ع) فرمود: با نافله آن حضور قلبي که بايد داشته باشيم و نداريم جبران مي شود. يکوقتي در حرم حضرت معصومه منبر بودم. حضرت آيت الله العظمي شبيري زنجاني قريب به نود سال سن دارد. گفتم: ايشان تمام نافله هايشان را مي خوانند. صبح و ظهر و عصر و مغرب و عشاء را مي خوانند براي اينکه شما نگوييد: حال نداريم. گفتيم: مرحوم آيت الله محمد تقي شوشتري (ره) اواخر عمر زير بغلشان را مي گرفتند و ايستاده نافله مي خواندند.

نکته ديگر که باز مهم است. ما وقتي نماز تمام شد، تعقيبات مي خوانيم. فرمودند: اين تعقيبات بايد متصل به نماز باشد. يعني حالت نمازگزار حفظ شود. الآن ما سلام نماز را مي دهيم به بغل دستي ها تقبل الله مي گوييم. بعضي به پشت سري ها هم تقبل الله مي گويند. تعقيبات نماز که اينقدر ثواب دارد و اينقدر روايت داريم، فرمودند: هيأت نمازگزار است. به همان حالتي که سلام داديم، تسبيحات حضرت زهرا(س) و ديگر تعقيباتي که مي خواهيم بخوانيم، از همه بهتر تسبيحات حضرت زهرا(س) است که امام باقر(ع) فرمودند: از هزار رکعت نماز مستحبي ثوابش بيشتر است.

الآن

ص: 4885

در مساجد امتحان کنيد. ساعت بگيريد. بعد از نماز ظهر و عصر يا بعد از نماز مغرب و عشاء، ساعت بگيريد سه دقيقه مسجد خالي مي شود. روايت داريم کسي که زود بلند مي شود و تعقيبات نمي خواند، خداوند به فرشتگان خطاب مي کند اين بنده من تصور مي کند حوائجش دست ديگران است. اگر مي دانست حوائجش دست من است به اين عجله نمي رفت. باز در روايت از امام صادق (ع) است. بازاري ها گوش کنند. امام صادق(ع) فرمود: اينکه آدم بنشيند و تعقيبات بخواند، «التعقيبُ بَعْدَ صَلاةِ الفجرِ ابْلَغُ فىِ طَلَب الرِزّقِ من الضَربِ في البِلاد» تعقيبات خيلي بهتر روزي مي رساند تا اينکه شما دنبال کسب و کار باشيد.

شريعتي: امروز صفحه ي 42 قرآن کريم در برنامه سمت خدا تلاوت خواهد شد.

«تِلْكَ الرُّسُلُ فَضَّلْنا بَعْضَهُمْ عَلى بَعْضٍ مِنْهُمْ مَنْ كَلَّمَ اللَّهُ وَ رَفَعَ بَعْضَهُمْ دَرَجاتٍ وَ آتَيْنا عِيسَى ابْنَ مَرْيَمَ الْبَيِّناتِ وَ أَيَّدْناهُ بِرُوحِ الْقُدُسِ وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ مَا اقْتَتَلَ الَّذِينَ مِنْ بَعْدِهِمْ مِنْ بَعْدِ ما جاءَتْهُمُ الْبَيِّناتُ وَ لكِنِ اخْتَلَفُوا فَمِنْهُمْ مَنْ آمَنَ وَ مِنْهُمْ مَنْ كَفَرَ وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ مَا اقْتَتَلُوا وَ لكِنَّ اللَّهَ يَفْعَلُ ما يُرِيدُ «253» يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَنْفِقُوا مِمَّا رَزَقْناكُمْ مِنْ قَبْلِ أَنْ يَأْتِيَ يَوْمٌ لا بَيْعٌ فِيهِ وَ لا خُلَّةٌ وَ لا شَفاعَةٌ وَ الْكافِرُونَ هُمُ الظَّالِمُون «254» اللَّهُ لا إِلهَ إِلَّا هُوَ الْحَيُّ الْقَيُّومُ لا تَأْخُذُهُ سِنَةٌ وَ لا نَوْمٌ لَهُ ما فِي السَّماواتِ وَ ما فِي الْأَرْضِ مَنْ ذَا الَّذِي يَشْفَعُ عِنْدَهُ إِلَّا بِإِذْنِهِ يَعْلَمُ ما بَيْنَ أَيْدِيهِمْ وَ ما خَلْفَهُمْ وَ لا يُحِيطُونَ بِشَيْ ءٍ مِنْ عِلْمِهِ إِلَّا بِما شاءَ وَسِعَ كُرْسِيُّهُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ وَ

ص: 4886

لا يَؤُدُهُ حِفْظُهُما وَ هُوَ الْعَلِيُّ الْعَظِيم «255»لا إِكْراهَ فِي الدِّينِ قَدْ تَبَيَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَيِّ فَمَنْ يَكْفُرْ بِالطَّاغُوتِ وَ يُؤْمِنْ بِاللَّهِ فَقَدِ اسْتَمْسَكَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقى لَا انْفِصامَ لَها وَ اللَّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ «256»

ترجمه: آن پيامبران، ما بعضى از آنان را بر بعضى برترى داديم. از آنان كسى بود كه خداوند با اوسخن گفته ودرجات بعضى از آنان را بالا برد، وبه عيسى بن مريم نشانه هاى روشن (و معجزات) داديم و او را با روح القدس (جبرئيل) تأييد نموديم، و اگر خدا مى خواست، كسانى كه بعد از آنان (پيامبران) بودند، پس از آنكه نشانه هاى روشن براى آنها آمد، با هم جنگ و ستيز نمى كردند. (امّا خداوند مردم را در پيمودن راه سعادت آزاد گذارده است،) ولى با هم اختلاف كردند پس برخى از آنان ايمان آورده و بعضى كافر شدند. (و باز) اگر خدا مى خواست (مؤمنان و كافران) با هم پيكار نمى كردند، ولى خداوند آنچه را اراده كند انجام مى دهد. (و اراده حكيمانه ى او بر آزاد گذاردن مردم است.) اى كسانى كه ايمان آورده ايد! از آنچه به شما روزى داده ايم انفاق كنيد، پيش از آنكه روزى فرا رسد كه نه خريد و فروشى در آن است و نه دوستى و نه شفاعتى، و (بدانيد كه) كافران همان ستمگران هستند. (كه هم به خود ستم مى كنند وهم به ديگران.) اللّه، كه جز او معبودى نيست، زنده و برپادارنده است. نه خوابى سبك او را فرا گيرد و نه خوابى سنگين. آنچه در آسمان ها و آنچه در زمين است، از آنِ اوست. كيست آنكه جز به اذن او در پيشگاهش شفاعت كند. گذشته و آينده آنان را مى داند. و

ص: 4887

به چيزى از علم او احاطه پيدا نمى كنند مگر به مقدارى كه او بخواهد. كرسى (علم و قدرت) او آسمان ها و زمين را در برگرفته و نگهدارى آن دو بر او سنگين نيست و او والا و بزرگ است. در (پذيرش) دين، اكراهى نيست. همانا راه رشد از گمراهى روشن شده است، پس هر كه به طاغوت كافر شود و به خداوند ايمان آورد، قطعاً به دستگيره محكمى دست يافته، كه گسستنى براى آن نيست. وخداوند شنواى دانا است.

شريعتي: اشاره قرآني امروز را بفرماييد و بعد حسن ختام فرمايشات حاج آقاي حسيني را بشنويم.

حاج آقاي حسيني: «يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَنْفِقُوا مِمَّا رَزَقْناكُمْ» در قرآن کريم بيش از هشتاد مرتبه «يا ايها الذين آمنوا» داريم. يک بحثي تحت عنوان «خطابات قرآني» در برنامه سمت خدا مطرح شده است. «يا ايها الذين آمنوا» خدا از ما چه مي خواهد؟ يکي اين است «أَنْفِقُوا مِمَّا رَزَقْناكُمْ» انفاق کنيد. از چه چيزي انفاق کنيد؟ ثروت براي ماست. آبرو براي ماست. امضاء براي ماست. شخصيت براي ماست. اينکه ما داديم از مال خودمان در راه خدا انفاق کنيد. اين خيلي آسان مي کند. خدا مرحوم آيت الله غروي اصفهاني را رحمت کند. استاد شخصيت هايي مثل آيت الله بهجت، آيت الله ميلاني، مرحوم آيت الله العظمي خويي، يکوقتي ايشان سر درس مي رود، تکرار درس روز قبل را مي گويد. روز دوم تکرار مي گويد. روز سوم تکرار مي گويد. مرحوم آيت الله شيخ علي محمد نجفي بروجردي به استاد مي گويد: سه روز است که شما تکرار مي کنيد و احترام شما را داشتيم. ايشان فرمود: مي دانم تکرار کردم. خدا خواست مرا امتحان کند. سه

ص: 4888

روز است وقتي اينجا مي نشيم هيچ چيز به ذهن من نمي آيد جز همين بحث تکراري. خدا خواست به من بفهماند حافظه ات براي من است. از تو بگيريم، هيچي نداري. اگر من باور کنم، خدا به من مال داده و مي خواهد از من بگيرد. زمين و زمان و قدرت و جواني و نشاط و همه براي من بوده است. «وَ اللَّهُ أَخْرَجَكُمْ مِنْ بُطُونِ أُمَّهاتِكُم » (نحل/78) از شکم مادر بيرون آمدي هيچي بلد نبودي. اينکه ما داديم را در راه ما خرج کن. يکوقت آبرو هست و انفاق هم فقط پول نيست. يکوقت کسي از آبرويش مي تواند خرج کند، يک کسي از ثروتش خرج مي کند. «مِنْ قَبْلِ أَنْ يَأْتِيَ يَوْمٌ لا بَيْعٌ فِيهِ وَ لا خُلَّةٌ وَ لا شَفاعَةٌ وَ الْكافِرُونَ هُمُ الظَّالِمُون » يک روزي که ديگر نه رفاقت به درد مي خورد، نه داد و ستدي امکان پذير است. هيچ چيز جز آنچه از اينجا فرستاده باشي. «أَنْفِقُوا مِمَّا رَزَقْناكُمْ» را در ذهنمان تابلو کنيم که خدا آنچه به تو داده است، مي خواهد يک مقدارش را از تو پس بگيرد.

شريعتي: دستور نماز تهيت را هم بگوييد.

حاج آقاي حسيني: نماز تهيت مثل نماز صبح است. دو رکعت است. بارها گفتيم در نمازهاي مستحبي اگر سوره خاصي نداشته باشد، همان حمد را بخوانيد کافي است. البته تهيت همه مساجد نماز است، جز يکجا که تهيت آن دو چيز مي تواند باشد. مسجد الحرام هم تهيت مي شود نماز باشد و هم طواف باشد. کسي وارد مسجد الحرام شد سراغ طواف يا سراغ نماز برود. انشاءالله عزيزان مقيد باشند و به جا آورند. وقتي در مسجد رفتي ديگر

ص: 4889

آرامش داشته باش، ديگر کارهايت را ترک کن. امام حسن مجتبي فرمود: مستحب است در مسجد بگوييد: «يا محسن قد أتاک المسيء» ذکر يا محسن را بگويد و وارد مسجد شود و از همه عالم جدا شود.

مستحب است در آداب مسجد رفتن، انسان براي ورود به مسجد سبقت بگيرد. در بيرون آمدن از مسجد عجله نکند. الآن بعضي وقتي به مسجد مي روند دو نمازشان را با يک نماز امام جماعت مي خوانند. انشاءالله رعايت کنند. فرمودند: مستحب است با لباس خوب به مسجد برويد. حتي در زيارت ها با لباس فاخر برويد. شما ديدن امام مي رويد. بايد با زيباترين لباس برويد البته براي خانم ها نه! خانم ها بايد با لباس معمولي بروند. فرمودند: لباس هاي عالي را به لباس هاي معمولي مبدل کنند.

مسأله آخر اين است که نماز واجب را نمي شود قطع کرد. يکوقت در خانه کسي رفتم، گفت: نماز مي خواندم. شما آمدي نماز را قطع کردم! گفتم: به چه دليل؟ گفت: نماز واجب را به نماز مستحبي نيت کردم و نماز مستحبي را شکستم و آمدم در را باز کردم. چنين مسأله اي نداريم. شکستن نماز واجب جز در مسائل خاص جايز نيست.

شريعتي: «خُذُوا زِينَتَكُمْ عِنْدَ كُلِّ مَسْجِدٍ» (اعراف/31) انشاءالله مساجد ما آباد شود. محل آرامش باشد و انشاءالله مساجد ما پر از نوجوان ها و جوان ها باشند. دعا بفرماييد.

حاج آقاي حسيني: قبل از دعا يک مسأله بگويم. گفتيم: اگر کسي مشغول غسل کردن است. وسط غسل کردن چيزي که وضو را باطل مي کند برايش پيش آمد. گفتيم: به فتواي امام(ره) و عده اي از مراجع اين غسل را تمام مي کند و براي نمازش وضو مي گيرد. ولي عده اي

ص: 4890

از مراجع مثل مرحوم آيت الله العظمي خويي مي فرمايد: نه، غسل را بايد از نو شروع کند. حالا اين غسلي که از نو شروع کرد نياز به وضو دارد يا نه؟ آقايان فرمودند: وضويش مستحب است. بعضي از مراجع وضو را احتياط واجب مي دانند. خدا را به حق محمد و آل محمد قسم مي دهيم که حوائج همه ملتمسين دعا را برآورده بفرمايد. مريض ها لباس عافيت بپوشاند. زيارت خانه خودت، عتبات عاليات، مشهد الرضا با معرفت نصيب همه ما بفرما. امر ازدواج جوان هاي ما را مقرر بفرما.

شريعتي: «والحمدلله رب العالمين و صلي الله علي محمدٍ و آله الطاهرين»

96-05-26- مهمترين احکام ديني؛ حقوق الهي و حقوق مردم

بسم الله الرحمن الرحيم و صلي الله علي محمد و آله الطاهرين

به يک پيک تو مي بخشم تمام روز و شب ها را *** که تسکين مي دهد چشمت غم جانسوز تب ها را

بخوان با لهجه ات حسي غريب مشترک دارم *** فضا را يک نفس پر کن به هم نگذار لب ها را

به دست آور دل من را، چه کارت با دل مردم *** که واجب را به جا آور، رها کن مستحب ها را

بيا اين بار شعرم را به آداب تو مي گويم *** که دارم ياد مي گيرم زبان با ادب ها را

غروب سرد بعد از تو چه دلگير است اي عابر *** براي هر قدم يک دم نگاهي کن عقب ها را

شريعتي: سلام به روي ماه شما، سلام به شما و ايمان سرشار شما، بيننده ها و شنونده هاي نازنين مان، انشاءالله هرجا که هستيد خداي متعال پشت و پناه شما باشد. حاج آقاي حسيني سلام عليکم و رحمة الله. خيلي خوش آمديد.

حاج آقا حسيني: سلام عليکم و رحمة

ص: 4891

الله، عرض سلام و ارادت خالصانه خدمت همه بينندگان و شنوندگان راديو قرآن دارم. عزيزاني که از شبکه هاي مختلف برنامه را مي بينند، به همه عرض سلام دارم.

شريعتي: خيلي خوشحاليم که روزهاي پنجشنبه ما در ماه ذي القعده مزين به حضور جنابعالي است و بحث احکام که خيلي مورد نياز بود را شنيديم. حاج آقاي حسيني دو چيز را از غربت در آوردند يکي نهج البلاغه شريف و ديگري هم بحث احکام بود که با بيان فصيحشان ما را با احکام آشنا کردند. بحث امروز شما را خواهيم شنيد.

حاج آقاي حسيني: چون فردا 25 ماه ذي القعده است، دحو الارض است. روزي که زمين گسترش پيدا کرد. عزيزان حتماً به مفاتيح مرحوم محدث قمي مراجعه کنند. در سال چهار روز هست که روزه اش ممتاز است و معادل شصت سال هست. يکي دحو الارض است. عزيزان حتماً از روزه فردا غفلت نکنند، اگر روزه قضا دارند حتماً بايد نيت روزه قضا را بکنند. آنهايي که روزه قضا دارند، بارها گفتيم، نمي توانند فقط نيت مستحبي کنند. انشاءالله ثواب روزه مستحبي را هم خداوند به آنها عطا خواهد فرمود. از روزه فردا غفلت نکنند که هم جمعه و هم دحوالارض است. در ميان اعمال فراواني که فردا مستحب است، مرحوم ميرداماد از علماي بزرگ شيعه يک رساله اي دارند. رساله ي «اربعة ايام» اين چهار روزي که در سال روزه اش ممتاز است، در اين رساله مطالبي را در مورد اين چهار روز نوشتند. ايشان مي نويسند: در ميان همه اعمال دحو الارض، بهترين عمل دحوالارض از روزه معادل شصت سال بالاتر، زيارت مولايمان ابالحسن علي بن موسي الرضا(ع) است. کساني که

ص: 4892

مشهد مشرف هستند، بمانند و جايي نروند. فردا دحوالارض روز زيارتي امام رضا(ع) است. اگر هم مشهد مشرف نيستند روز زيارتي دحوالارض 25 ذي القعده، خودشان را به حرم امام رضا برسانند.

شريعتي: مسأله ي اول امروز را فرموديد، مسأله دوم را بفرماييد.

حاج آقاي حسيني: به نظرم ما يک مقدار به مسائل حق الناس و مسائل مالي بپردازيم. گاهي مورد غفلت قرار مي گيرد. يکوقت انسان نماز نخوانده و روزه نگرفته است، آن هم دِيني بر گردن انسان است. ولي يکوقت بدهي مالي داريم. بدهي مالي را حتماً بايد جبران کنيم. حق الناس را حتماً بايد جبران کنيم. البته محدوده حق الناس هم به اين چند مسأله اي که مي گوييم نيست. خيلي از اين وسيع تر است. متأسفانه امروز فکر مي کنند حق الناس يعني از ديوار مردم بالا بروي. پولي کسي را بزني حق الناس است. اينها درست است اما وقت مردم چطور، حق الناس نيست؟ خدا مرحوم محدث قمي را رحمت کند. گفتيم: يک وقت مرحوم حاج ميرزا علي آقاي محدث زاده پسر ايشان منبر رفت، حديثي خواند. بعد از منبر کسي آدرس حديث را سؤال کرد، ايشان گفته بود: نمي دانم. در عالم رؤيا پدر را ديد. پدر فرمود: آدرس حديث فلانجا است ولي بدون مطالعه منبر نرو. وقت مردم امانت است. معلمي که سر درس مي رود، استاد دانشگاه، پزشکان خيلي بايد حق الناس را رعايت کنند.

همان هفته يک کسي در قم به من گفت: من مطب دکتر رفتم. به من گفتند: ساعت 7:30 بيا، من هم سر ساعت رفتم. گفتم: آقاي دکتر تشريف دارند؟ گفتند: الآن از تهران حرکت کردند. وقتي که بيمار مي دهند همزمان

ص: 4893

با وقتي است که تازه دکتر دارد از تهران حرکت مي کند. باز هفته بعد رفتيم دوباره همين اتفاق افتاد. مريض دو ساعت زودتر از دکتر بيايد بنشيند. اين حق الناس نيست؟! مريض حال ندارد، مشکل دارد. وقتش برايش ارزش دارد. بينندگان به ما پيام بدهند اگر تا به حال پزشک رفتند معطل نشدند، سر ساعت داخل رفتند. به ما بگويند ما تشکر کنيم!

عزيزي مي گفت: در يکي از اين کشورهاي اروپايي وقت پزشکي داشتم. رسم آنجا اينطور است که سر ساعت دکتر خودش از درون مطب بين مريض مي آيد سلام مي کند، با مريض همراهي مي کند و مريض را در اتاق مي برد. من خيلي غصه خوردم. طرف مادر است، کار دارد، خانه دار است. بچه دار است. يکوقتي براي من پيش آمد. مي خواستم بچه را نزد متخصص اطفال ببرم. زنگ زدم چه ساعتي بيايم؟ گفت: فلان ساعت! من احتياطاً دوباره زنگ زدم. گفتم: ما بياييم؟ گفت: همين الآن بياييد. وقتي رفتم ديدم عين چهل مريض نشستند و هنوز اين پزشک نيامده است. گفتم: من به شما زنگ زدم! کار و وقت و زمان و آبرو و جان مردم حق الناس است.

کتابي که دست من هست استفتائاتي از آيت الله العظمي صافي گلپايگاني است. چون سوال يک مقدار مفصل است از ايشان نقل مي کنم و الا فتوا، فتواي همه مراجع است و اختصاص به ايشان ندارد. کسي سؤال کرد شخصي براي تربيت فرزندانش دست به کتک با کمربند و يا هر چيز ديگري مي زند و آنان را به وضعي تنبيه مي کند که جاي آن کبود و سياه مي شود و يا خون مي آيد. آيا چنين کاري شرعاً جايز است

ص: 4894

يا نه؟ جواب: زدن فرزند براي تأديب به صورتي که جايش سياه شود يا خون بيايد. فرمودند: تنبيه بايد به نحوي باشد که موجب ديه نشود. کسي مي خواهد تنبيه کند نبايد ديه بزند. يعني اگر سرخ شد بايد ديه بدهد. پس اگر طوري باشد که بدن يا صورت سرخ يا کبود و سياه شود و خون بيايد، حرام و معصيت است و به هريک ديه دارد. تفصيل آن در توضيح المسائل ذکر شده است. اگر در صورت کسي زدي سرخ شد، يک مثقال و نيم طلا ديه دارد. از سرخي گذشت و کبود شد، سه مثقال ديه دارد. از کبودي گذشت و سياه شد، شش مثقال طلا ديه دارد.

امسال ماه رمضان منبر بودم، يک جواني هرشب مي آمد نفر اول پاي منبر ما مي نشست. يک روز گفتم: شما خيلي مقيد شدي. گفت: دنبال يک مسأله مي گردم. گفت: پارسال يک مسأله گفتي خيلي به نفع من شد. شما اينجا مسأله ديه را گفتي، پدر من در جلسه بود. پدرم آدم متديني است و وضع مالي خوب هم دارد. وقتي به خانه رفتيم، گفت: پسر ديدي آقا چه گفت؟ من اينقدر به صورت شما زدم و صورت شما سرخ و کبود شد، سياه شد، بيا با هم مصالحه کنيم. ديديم نمي شود حساب کرد که چند بار زده و چقدر ديه دارد. گفت: ما کوتاه آمديم و مصالحه کرديم. با هم تفاهم کرديم و بيست ميليون تومان از بابا گرفتيم. گفت: حالا آمدم ببينم از آن مسأله ها ديگر نداري؟

سر بچه هم نبايد کلاه گذاشت. مثلاً فرض کنيد من بچه را زدم، بايد سه مثقال طلا بدهم بعد

ص: 4895

بگويم: ماشاءالله، يک آدامس بدهم! بايد بداند که طلبش چقدر است و از چقدر دارد چشم پوشي مي کند. هرکسي به کسي بدهکار است، بايد مبلغ مشخص کند، بعد مي خواهند بگذرند، بگذرند. اگر مبلغ مشخص نباشد و اين گذشت، بعداً فهميد عجب! چه کلاهي سرش رفته است. قضيه سر بيست ميليون بوده است، مي تواند از طلب برگردد. بنابراين اگر خواستيد با بچه مصالحه کنيد به بچه بگوييد: پسرم من شما را زدم، ده ميليون بايد ديه بدهم. اگر به خوبي راضي شد که هيچ، اگر راضي نشد بايد همه را پرداخت کنيد.

پس فرمودند: تنبيه بايد به نحوي باشد که موجب ديه نشود، اگر طوري باشد که بدن يا صورت سرخ شود و يا کبود و سياه شود و خون بيايد، حرام و معصيت است و هريک ديه دارد که تفصيل آن ذکر شده است. ضمناً يادآوري شود زدن زياد مخصوصاً به صورت گفته شده در سؤال غالباً نتيجه معکوس دارد و در آينده عکس العمل هاي غير مطلوب از طرف فرزندان دارد. به هر حال بايستي کمال ملاحظه را در تأديب فرزندان نمود که هدف تربيت باشد نه شفاء دل! پدر عصباني شده مي خواهد دلش خنک شود! که به خاطر حال عصبانيتي که پيدا شده پيش مي آيد.

گفتند: شخصي فرزند خودش را طوري زده که ديه واجب شده است. اين شخص ديه را به صاحب ديه نپرداخت تا فرزند بالغ شد. حال بايد ديه را به فرزند بدهد و اگر فرزند خودش ببخشد يا مصالحه کند بريء الذمه مي شود يا نه؟ فرمودند: بله! مورد سؤال فرزند بالغي است که مي خواهد ببخشد، اشکال ندارد. اگر فرزند ديه

ص: 4896

را ببخشد يا مصالحه کند يا کلش را بخشيد، پدر بريء الذمه مي شود.

سؤال کردند معلمي که شاگرد خود را کتک زده است به حدي که ديه واجب شود، ديه را به ولي شرعي مي دهند يا بعد از بلوغ به خودش مي دهند؟ الآن هفت ساله است و بالغ نشده است. سؤال کردند: اگر ديه را به پدر کودک دادند آيا او مي تواند مصرف کند يا بايد نگه دارد؟ جواب: فرمودند ديه به ولي شرعي طفل پرداخت مي شود. خداي نکرده معلم در صورت بچه زد و صورتش سرخ شد. بايد به ولي شرعي او ديه بدهد. يا به پدر بزرگش بدهد. يا اينکه پدر و پدر بزرگش از دنيا رفتند، به کسي بدهد که ولي شرعي او باشد. ولي بايد ديه را براي طفل حفظ کند يا به مصارف لازم او برساند. ولي مي تواند به عنوان قرض ديه را مصرف نمايد و بعد از بلوغ طفل به او بپردازد. پول را خرج مي کند اما يک دِيني است و بايد بدهد. طفل بعد از بلوغ مي تواند عفو نمايد. سر کلاس بچه را زدي به بچه بگوييد: ببخشيد. بچه حق بخشيدن ندارد! بعد از بلوغ مي تواند عفو کند و در صورت تمايل عين ديه را برگرداند.

ما در مسأله ي خمس، بارها کلياتش را گفتيم. چون مسأله خمس خيلي مهم است. بارها گفتيم که خمس صريح قرآن است. «وَ اعْلَمُوا أَنَّما غَنِمْتُمْ مِنْ شَيْ ءٍ فَأَنَّ لِلَّهِ خُمُسَه » (انفال/41) تعريف خمس هم خيلي ساده است. شما از امروز اول فروردين، از اول شهريور يک حقوقي گرفتيد. به شغلي، صنعتي، تجارتي مشغول شديد. از اول شهريور حساب کن تا اول شهريور

ص: 4897

سال ديگر!

شريعتي: يعني هر شخصي بايد براي خودش يک سال معين و مشخصي داشته باشد؟

حاج آقاي حسيني: بله، شما اول شهريور اولين حقوق را گرفتيد. تا يک سال شما هرچه جمع کرديد، هرکاري مي خواهي طبق متعارف خرج کن. مشهد مي روي، مکه مي روي، اولاد داري، عروس داري، داماد داري، خانه مي خري، ماشين مي خري. همه کارهايت را انجام بده تا اول شهريور سال آينده. اول شهريور سال آينده بعد از دوازده ماه حقوقت را گرفتي، آخر سر نگاه کن اگر چيزي اضافه نيامد که هيچ، اگر کم آوردي هيچ! اگر نه، ديدي خدا الحمدلله به اين کسب برکت داده است. خانه و زندگي و سفر و ماشين و عروس و جهيزيه و همه کارهايت را کردي. باز ده ميليون اضافه داري. براي يکبار، اسلام مي گويد: از اين ده ميليون که اضافه آمده، هشتاد درصد براي خودت! بيست درصدش را به من بده! «وَ اعْلَمُوا أَنَّما غَنِمْتُمْ مِنْ شَيْ ءٍ فَأَنَّ لِلَّهِ خُمُسَه » براي خداست. خدا نياز ندارد. خداوند غني است. خدا قدرت به تو داده، زمين و زمان و توانايي و نشاط به تو داده است. تو شروع به کسب و کار کردي، حقوق گرفتي بسم الله! اضافه نيامد و کم آوردي هيچ! اما اگر اضافه آمد هشتاد درصد براي خودت و بيست درصد را به خدا بده. از اين بيست درصد نصفش سهم سادات فقير است در برابر زکات که به غير سادات مي دهند. يک ميليون هم خرج دين است، مي گويند: سهم امام زمان است که خرج دين و تبليغ دين مي شود. اين خمس است! حالا اصلاً دو ميليون نيست. شما آخر سر حساب کردي

ص: 4898

ده هزار تومان اضافه آوردي. هشت هزار تومان براي شما و دو هزار تومان خمس بده.

شکي نداشته باشيم، من اعتقاد دارم، الآن اگر در جامعه ما خمس نمي پردازند، مشکل اعتقادي نيست. مشکل وسوسه هاي شيطاني است و اينکه نمي توانيم دل بکنيم. «إِنَّمَا الصَّدَقاتُ لِلْفُقَراءِ وَ الْمَساكِينِ» (توبه/60) آقاي کشاورز، گندمت به هزار کيلو رسيد. 950 کيلو براي تو، پنجاه کيلو براي فقرا است. ندهي، پول فقرا را مي خوري. پانصد تا گوسفند داري. آقاي دامدار 495 گوسفند براي تو، پنج تا براي فقراست. اگر جامعه ما و کشاورز ما و دامدار ما زکات نمي دهد، بحث اين نيست که اين کجا مي رود؟ زکات را بايد خودتان مستقيم به فقرا بدهيد. براي زکات نمي خواهد به مرجع تقليد مراجعه کنيد. در محله شما هرجا فقير هست به آنها بدهيد. براي اينکه اين بهانه ها از بين برود، بعضي مراجع مي فرمايند: شما سهم سادات را خودتان بدهيد. اگر شک داريد مواظب باشيد اشتباه نکنيد. بعضي از مراجع مثل آيت الله العظمي خويي (ره)، آيت الله العظمي سيستاني، آيت الله العظمي صافي گلپايگاني، مي گويند: سهم سادات فقير را خودتان بدهيد. سهم امام را به مرجع تقليد بدهيد.

انشاءالله نباشد کسي که به وسوسه شيطاني گرفتار شده باشد، اگر احياناً دچار وسوسه شيطاني شد، نزد مرجع تقليد برو و بگو: شما کجا مي خواهيد هزينه کنيد؟ من خودم مباشرت کنم و مستقيم انجام بدهم. مگر مي شود از مرجع تقليدي که از او تقليد مي کنيم، حرام و حلال خدا را از او گرفتيم. آنوقت در مصرف ده هزار تومان، پنجاه هزار تومان، ده ميليون تومان به او اعتماد نکنيم؟ تو حلال خدا را از فتواي

ص: 4899

اين آقا گرفتي، حکم الهي را از او گرفتي، او را فقيه جامع الشرايط مي داني و بايد عادل باشد. اگر اين فقيه عادل نيست اصلاً نمي تواني از او تقليد کني.

من صادقانه و از سر دلسوزي مي گويم. امروز در حوزه هاي علميه من خبر دارم. از نزديک خبر دارم، چون مردم ما در پرداخت خمس و زکات کوتاهي مي کنند. هم کشاورزان و هم دامداران ما کوتاهي مي کنند. ما گفتيم همه کارهايشان را بکنند. هر خرجي دارند انجام بدهند، اگر اضافه آمد خمس و زکات بدهند. خمس براي کساني است که گرفتاري را ندارند و الا خمس بر گردنش نيست. من کساني را مي گويم که با وجود اينکه اضافه مي آورند اما در پرداخت خمس و زکات کوتاهي مي کنند. الآن در جامعه حوزه هاي علميه ما که بناست آن عالم ديني که درس مي خواند و تبليغ مي کند، الآن اين هزينه اي که خرج تحصيل يک عالم وارسته که تمام وقتش را براي حوزه و براي درک دين گذاشته است، از حداقل حقوق کارگر کمتر است. حقوق کارگر امسال حدود يک ميليون تصويب شد. يک عالم، يک فاضل، کسي که سي سال تمام هم و غمش را مي گذارد، اينها کساني هستند که اگر در هر رشته ديگري مي رفتند، بهترين متخصص در آن رشته مي شدند. حالا آمده و وقتش را در اينجا گذاشته و بناست يک هزينه تحصيل در کنار اين کار به او داده شود، از حداقل حقوق يک کارگر کمتر است. کساني که قرار است طبيب روح و جان انسان ها باشند. اينها حتماً وظيفه دين ما و وظيفه تکليفي ما هست. خوب در حوزه کساني هم هستند که صاحب قلم

ص: 4900

هستند يا صاحب بيان هستند، يا وضع مالي خانوادگي شان خوب بوده يا آقا قاضي است و فلان جا يک مسئوليتي دارد. اگر وهابيت دارد بچه هاي ما را مي برد و اگر تبليغ مي کند امکانات دارد. پول دارد. مگر بدون پول مي شود کاري کرد؟ مگر مي شود تبليغ کرد؟ هرگاه انسان از تجارت يا صنعت يا کسب هاي ديگر مالي بدست آورد، چنانچه از مخارج سال خود او و عيالاتش زياد بيايد بايد خمس يعني پنج يک آن را بپردازد. اين مسأله اول است.

شريعتي: انشاءالله همه بتوانيم عمل کنيم و باور اعتقاد داشته باشيم و مطمئن باشيم در بحث خمس و زکات قطعاً خداي متعال جايگزين خواهد کرد و اگر احياناً واهمه اي هست از وسوسه شيطان است که به خداي متعال پناه مي بريم. امروز سوره بقره تمام خواهد شد. از فردا آيات مبارکه سوره آل عمران را با هم تلاوت خواهيم کرد. انشاءالله عامل به دستورات اين کتاب آسماني باشيم.

«وَ إِنْ كُنْتُمْ عَلى سَفَرٍ وَ لَمْ تَجِدُوا كاتِباً فَرِهانٌ مَقْبُوضَةٌ فَإِنْ أَمِنَ بَعْضُكُمْ بَعْضاً فَلْيُؤَدِّ الَّذِي اؤْتُمِنَ أَمانَتَهُ وَ لْيَتَّقِ اللَّهَ رَبَّهُ وَ لا تَكْتُمُوا الشَّهادَةَ وَ مَنْ يَكْتُمْها فَإِنَّهُ آثِمٌ قَلْبُهُ وَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ عَلِيمٌ «283» لِلَّهِ ما فِي السَّماواتِ وَ ما فِي الْأَرْضِ وَ إِنْ تُبْدُوا ما فِي أَنْفُسِكُمْ أَوْ تُخْفُوهُ يُحاسِبْكُمْ بِهِ اللَّهُ فَيَغْفِرُ لِمَنْ يَشاءُ وَ يُعَذِّبُ مَنْ يَشاءُ وَ اللَّهُ عَلى كُلِّ شَيْ ءٍ قَدِير «284» آمَنَ الرَّسُولُ بِما أُنْزِلَ إِلَيْهِ مِنْ رَبِّهِ وَ الْمُؤْمِنُونَ كُلٌّ آمَنَ بِاللَّهِ وَ مَلائِكَتِهِ وَ كُتُبِهِ وَ رُسُلِهِ لا نُفَرِّقُ بَيْنَ أَحَدٍ مِنْ رُسُلِهِ وَ قالُوا سَمِعْنا وَ أَطَعْنا غُفْرانَكَ رَبَّنا وَ إِلَيْكَ الْمَصِير «285»

ص: 4901

لا يُكَلِّفُ اللَّهُ نَفْساً إِلَّا وُسْعَها لَها ما كَسَبَتْ وَ عَلَيْها مَا اكْتَسَبَتْ رَبَّنا لا تُؤاخِذْنا إِنْ نَسِينا أَوْ أَخْطَأْنا رَبَّنا وَ لا تَحْمِلْ عَلَيْنا إِصْراً كَما حَمَلْتَهُ عَلَى الَّذِينَ مِنْ قَبْلِنا رَبَّنا وَ لا تُحَمِّلْنا ما لا طاقَةَ لَنا بِهِ وَ اعْفُ عَنَّا وَ اغْفِرْ لَنا وَ ارْحَمْنا أَنْتَ مَوْلانا فَانْصُرْنا عَلَى الْقَوْمِ الْكافِرِين «286»

ترجمه: و اگر در سفر بوديد و نويسنده اى نيافتيد، وثيقه اى بگيريد و اگر به يكديگر اطمينان داشتيد (وثيقه لازم نيست.) پس كسى كه امين شمرده شده، امانت (و بدهى خود را بموقع) بپردازد و از خدايى كه پروردگار اوست پروا كند. و شهادت را كتمان نكنيد و هر كس آنرا كتمان كند، پس بى شك قلبش گناهكار است و خداوند به آنچه انجام مى دهيد داناست. آنچه در آسمان ها و آنچه در زمين است، تنها از آنِ خداست. (بنابراين) اگر آنچه را در دل داريد آشكار سازيد يا پنهان داريد، خداوند شما را طبق آن محاسبه مى كند. پس هر كه را بخواهد (وشايستگى داشته باشد) مى بخشد و هر كه را بخواهد (ومستحقّ باشد) مجازات مى كند و خداوند بر هرچيزى تواناست. پيامبر به آنچه از سوى پروردگارش بر او نازل شده ايمان دارد و همه مؤمنان (نيز) به خدا و فرشتگان و كتاب ها (ى آسمانى) و فرستادگانش ايمان دارند (و مى گويند:) ما ميان هيچ يك از پيامبران او فرق نمى گذاريم (و به همگى ايمان داريم) و گفتند: ما (نداى حقّ را) شنيديم و اطاعت كرديم، پروردگارا! آمرزش تو را (خواهانيم) و بازگشت (ما) به سوى توست. خداوند هيچ كس را جز به اندازه توانايى اش تكليف نمى كند، هركس آنچه از كارها (ى نيك)

ص: 4902

انجام دهد به سود خود انجام داده و آنچه از كارها (ى بد) كسب كرده به ضرر خود كسب كرده است. (مؤمنان مى گويند:) پروردگارا! اگر (در انجام تكاليف چيزى را) فراموش يا خطا نموديم، ما را مؤاخذه مكن. پرودگارا! تكليف سنگين بر ما قرار مده، آن چنان كه (به خاطر گناه و طغيان) بر كسانى كه پيش از ما بودند قرار دادى. پروردگارا! آنچه را (ازمجازات) كه طاقت تحمل آنرا نداريم، بر ما مقرّر نكن و از ما درگذر و ما را بيامرز و در رحمت خود قرارده، تو مولى و سرپرست مايى، پس ما را بر گروه كافران پيروز گردان.

شريعتي: اشاره قرآني امروز را بفرماييد.

حاج آقاي حسيني: آيه اي که تلاوت شد متناسب با بحث ماست که گفتيم: حقوق مالي در اسلام خيلي تأکيد شده است. طولاني ترين آيه قرآن آيه 282 سوره مبارکه بقره است که در مورد مسائل مالي است. «يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِذا تَدايَنْتُمْ بِدَيْنٍ إِلى أَجَلٍ مُسَمًّى » هرکس سؤال کرد طولاني ترين آيه قرآن، کدام آيه است؟ آيه 282 سوره بقره،آيه حق الناس است. «وَ إِنْ كُنْتُمْ عَلى سَفَرٍ وَ لَمْ تَجِدُوا» طولاني ترين آيه سفارش به ثبت و ضبط مسائل مالي هست. اسلم فقط نماز و دعا نيست. مسائل مالي را طولاني ترين آيه ذکر کرده است.

در رساله ي امام (ره) آمده است، مهري که زن مي گيرد خمس ندارد. مهريه خمس ندارد. ارثي که به انسان مي رسد خمس ندارد. اگر مالي که به ارث انسان رسيد، مي دانيم از کسي رسيده است که او اهل خمس نبوده است. اگر مالي به انسان برسد و بداند کسي که اين

ص: 4903

مال از او به ارث رسيده است، خمس آن را نداده است. مثلاً پدر ما هيچوقت اهل خمس نبوده است. ارث خمس ندارد ولي از کسي به ما ارث رسيده که او اهل خمس نبوده است. اينجا فرمودند: بايد خمسش را بدهيد.

فرمودند: اگر به واسطه قناعت کردن چيزي از مخارج سال انسان زياد بيايد. يعني صرفه جويي کرده و زياد آمده است. آيا اين خمس دارد يا نه؟ بله بايد خمس بدهد. هرچيزي اضافه بيايد خمس دارد ولو با صرفه جويي باشد. اگر با عين پول خمس نداده، مثلاً ديروز سال خمسي من بوده و نرفتم خمس مالم را حساب کنم. با همين پول بروم يک جنسي را بخرم. يعني به فروشنده بگويد: اين جنس را به اين پول مي خرم! پول را بدهد و بگويد: اين فرش را به من بده! يا در وقت خريد قصدش اين باشد که از پول هايي که خمسش را نداده، فرمودند: اگر حاکم شرع اجازه داد، داد. اگر حاکم شرع اجازه ندهد، فرمودند: چنانچه حاکم شرع معامله پنج يک آن را اجازه بدهد معامله آن مقدار صحيح است و آن يک پنجم را بايد به حاکم شرع بدهد و اگر اجازه ندهد معامله آن مقدار باطل است. حاکم شرع منظور مجتهد و مرجع تقليد است. فرمودند: معامله آن مقدار باطل است. شما نسبت به يک پنجم معامله ات باطل است. شما مالک آن پول نبودي و مال شما نبوده است. «وَ اعْلَمُوا أَنَّما غَنِمْتُمْ مِنْ شَيْ ءٍ فَأَنَّ لِلَّهِ خُمُسَه » اگر با عين اين پول رفتي معامله کردي، معامله تو در اين يک پنجم باطل است.

شريعتي: الآن ما مي خواهيم شروع

ص: 4904

به خمس دادن کنيم. قدم اول چيست و بايد چه کنيم؟

حاج آقاي حسيني: کساني که تا به حال اهل خمس نبودند، بايد براي اولين بار به دفتر مراجع تقليد مراجعه کنند. وحشت هم نکنند. فکر مي کنند اگر الآن بروند مرجع تقليد به 110 زنگ مي زند که اينها را دستگير کنند. نه! اينطور نيست. شما برو حساب و کتاب کن، بر فرض هم که صد ميليون بدهکار شوي. آخرش بگو: ندارم بدهم! کسي کاري ندارد. شما بدهکار مي شويد و به مرور زمان پرداخت مي کني. افراد وقتي مي روند خيلي با خاطر آرام برمي گردند. آرامش پيدا مي کنند.

مسأله بعدي که باز پرسيدند: اگر چيزي را که خمس آن داده نشده به کسي ببخشيم، مثلاً ديروز سال خمسي من بود، من نرفتم پرداخت کنم. اين پول را به شما ببخشم. صد هزار تومان به شما بدهم. از اين صد هزار تومان، بيست هزار تومان ملک شما نمي شود. اگر چيزي را که خمس آن داده نشده به کسي ببخشم، پنج يک آن چيز براي او نيست.

ما براي خمس سال مشخص مي کنيم. اينکه مي گويند: سال در حقيقت آسان گرفتن است. اينکه انسان بخواهد هر روز مراجعه کند و يا اينکه هروقت يک منفعتي به دستش برسد و بخواهد خمسش را بدهد سخت است. ولي گفتند: نه، اين خيلي پيچيده نيست. شما يکسال را حساب کن و بعد از يک سال مراجعه کن.

خدا مرحوم آيت الله العظمي شاه آبادي را رحمت کند. ايشان ناراحت بود که چرا مردم دنبال مقامات و سير و سلوک راه نمي افتند؟ کسي که امام راحل را توانست جذب کند. امام آنچنان جذب ايشان شد

ص: 4905

که معروف است امام فرمود: روحي به لطافت روح شاه آبادي نديدم. هفت سال در قم شاگردي ايشان را کرد. فرمود: اگر ايشان تهران نمي رفت تا آخر عمر شاگردي ايشان را مي کردم. مي گويند: ايشان ناراحت بود که چرا مردم دنبال اين مقامات راه نمي افتند؟ يکوقت يکي آمد گفت: ما تسليم هستيم. ديگر هرچه شما بگوييد ما گوش مي کنيم. ايشان سه دستور به آنها داد. يکي اين بود که فرمود: خمستان را ماهانه پرداخت کنيد. کمتر از يک سال خمستان را پرداخت کنيد. فرمودند: انسان مي تواند در بين سال هروقت منفعتي به دستش آيد خمس آن را بدهد و جايز است دادن خمس را تا آخر سال تأخير بياندازد و اگر براي دادن خمس سال شمسي قرار بدهد، مانعي ندارد.

کسي که مانند تاجر و کاسب بايد براي دادن خمس سال قرار دهد، اگر منفعتي بدست آورد و در بين سال از دنيا رفت، فرض کنيد اول مهر سال خمسي من است. من شهريور از دنيا رفتم. فرمودند: بايد مخارج تا موقع مرگش را از آن منفعت کسر کنند و خمس باقيمانده را بدهند. حالا که من سر يازده ماه از دنيا رفتم، تا اينجا بايد خمس را حساب کنند و پرداخت کنند.

شريعتي: اين آخرين جلسه اي است که ما در پنج شنبه هاي ماه ذي القعده در خدمت شما بوديم. روزهاي بسيار دل انگيزي بود. آرزو مي کنم که انشاءالله هرجا هستيد خداي متعال پشت و پناه شما باشد. انشاءالله به زودي زود چشم ما به جمال نوراني شما روشن شود.

حاج آقاي حسيني: ماه ذي القعده است و فردا دحو الارض است. اگر زيارت امام رضا هم

ص: 4906

مشرف شديد ما را هم دعا کنيد. دعاي سيد الشهداء (ع) به امام سجاد را در عصر عاشورا بخوانيم. «بِحَقِّ يس وَ الْقُرْآنِ الْحَكيمِ وَ بِحَقِّ طه وَ الْقُرْآنِ الْعَظيمِ يا مَنْ يَقْدِرُ عَلى حَوآئِجِ السّآئِلينَ يا مَنْ يَعْلَمُ ما فِى الضَّميرِ يا مُنَفِّساً عَنِ الْمَكْرُوبينَ يا مُفَرِّجاً عَنِ الْمَغْمُومينَ يا راحِمَ الشَّيْخِ الْكَبيرِ يا رازِقَ الطِّفْلِ الصَّغيرِ يا مَنْ لايَحْتاجُ اِلَى التَّفْسيرِ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ» خدا را به حق محمد و آل محمد قسم مي دهيم که حوائج همه ملتمسين دعا را برآورده بفرمايد. مريض ها لباس عافيت بپوشاند. گرفتاري ها بر طرف بفرمايد.

شريعتي: خليل آتشين سخن، تبر به دوش بت شکن، خداي ما دوباره سنگ و چوب شد نيامدي. براي آمدنش دعا کنيم. «والحمدلله رب العالمين و صلي الله علي محمدٍ و آله الطاهرين»

96-09-23- سخنراني در جمع زيارت اولي هاي مشهد مقدس

بسم الله الرحمن الرحيم، اللهم صل علي محمد و آل محمد و عجل فرجهم.

شريعتي: سلام مي کنم به همه شما دوستان خوبم، بيننده ها و شنونده هاي نازنين مان. خدا را شکر که امروز هم در کنار شما هستيم و در اين ماه ربيع الاول، ماه نبي مکرم اسلام، پنج شنبه هاي ما امام رضايي شده است. ابتداي برنامه امروز يک شعر حميدرضا برقعي بخوانم.

هميشه قبل از حرفي برايت شعر مي خوانم *** قبولم کن من آداب زيارت را نمي دانم

نمي دانم چرا اينقدر با من مهربان هستي *** نمي دانم کنارت ميزبانم يا که مهمانم

نگاهم روبروي تو بلا تکليف مي ماند *** که از لبخند لبريزم که از گريه فراوانم

به دريا مي زنم، دريا ضريح توست غرقم کن *** در اين امواج پرشوري که من يک قطره از آنم

سکوت هرچه آيينه نمازم

ص: 4907

را طمأنينه *** بريز آرامشي در سينه پريشانم

تماشا مي شوي آيه به آيه در قنوت من *** تويي شرط و شروط من اگر گاهي مسلمانم

اگر سلطان تويي ديگر اِبايي نيست مي گويم *** که من يک شاعر درباري ام مداح سلطانم

«السلام عليک ياعلي بن موسي الرضا» اين هفته يک جمع ديگري از هموطنان عزيز ما، کساني که به هر دليل نتوانسته بودند تا به حال به مشهد مقدس بروند. با همت و همکاري و مساعدت شما و همکاران عزيز ما، برنامه سمت خدا و سازمان و اوقاف و امور خيريه همه دست به دست هم دادند تا اين عزيزان چشمشان به صحن و سراي امام رضا(ع) روشن شود. حاج آقاي حسيني عزيز اين هفته در جمع اين عزيزان صحبت کردند. از همه دوستان عزيز که اين تصاوير را ثبت و ضبط کردند هم تشکر مي کنيم.

حاج آقا حسيني: بسم الله الرحمن الرحيم. الحمدلله والسلام و الصلاة علي نبينا ابوالقاسم محمد. «اللهم صلي علي علي بن موسي الرضا المرتضي الامام التقي النقي و حجتک علي من فوق الارض و من تحت الثري الصديق الشهيد، صلاة کثيرة تامة زاکية متواصلة متواترة مترادفه کافضل ما صليت علي احد من اوليائک» تقديم به روح مقدس و مطهر ثامن الحجج ابالحسن، علي بن موسي الرضا صلواتي هديه کنيد.

اگرچه امام رئوف به همه زائرينش نظر رأفت و مهرباني دارند ولي علي القاعده به زائراني که دهها سال چشم انتظار زيارت اين بارگاه ملکوتي بودند، صدها و هزاران بار با ديدن تصاوير حرم نوراني امام رضا(ع) اشک ريختند، دلهايشان شکسته و به عنوان اولين زيارت به پابوس امام رضا(ع) مشرف

ص: 4908

مي شوند، حتماً حضرت يک نظر و توجه ويژه اي به آنها دارد. در عين حال که براي من جداً يک سعادت و افتخار بزرگي است در جمع شما بزرگواران حضور پيدا کنند ولي يک التماس دعاي ويژه هم به دلهاي شکسته شما و اشک هاي ريزان شما و قلب هاي آماده شما دارند، مخصوصاً عرض کردم مهماني که اولين بار با آن شوق و علاقه به پابوسي حضرت مي رسد حتماً نگاه ويژه حضرت را جلب مي کند به نيابت از همه آنهايي که دلشان مي خواهد دلشان به پنجره فولاد امام رضا گره بخورد و از نزديک زيارت کنند، به نيابت آنها سلام کنيد، به نيابت از آنها زيارت کنيد. به نيابت از آنهايي که در آن آرزو ماندند و از اين دنيا رفتند.

در روايت بسيار نوراني از امام رضا(ع) هست که فرمود: «لَا يَتِمُ عَقْلُ امْرِئٍ مُسْلِمٍ» (تحف العقول، ص443) مسلمان خردش به کمال نمي رسد مگر اينکه ده ويژگي در او باشد، اولين ويژگي که امام رضا(ع) فرمودند، اين است که «الْخَيْرُ مِنْهُ مَأْمُولٌ» مسلماني مي تواند بگويد: عقل من کامل است، ما مسلماني را مي توانيم خردش را کامل بدانيم که اين ده ويژگي در او باشد. اولينش اينکه ديگران به خير او اميدوار باشند. اگر کسي به خير شما اميدوار بود، به شما مراجعه کرد، کاري داشت. شما مي توانستيد خدمتي به او انجام بدهيد، نا اميدش نکنيد. در همين خراسان در مصادر قديمي ما آمدهاست، در کتاب عيون الاخبار الرضا شيخ صدوق هست، اين سالهاي که حضرت در خراسان بودند، بارندگي کم شد. داستان باران و نماز باران امام رضا را زياد شنيده ايد. آقا علي بن موسي الرضا آمدند

ص: 4909

و نماز باران خواندند و دعا کردند. باران مفصلي آمد، فردا مرم براي تشکر از امام رضا خانه ي حضرت آمدند. امام رضا فرمود: آمديد از من تشکر کنيد. آمديد شکر خدا را به جاي آوريد. «لَا تَشْكُرُونَ اللَّهَ تَعَالَى بِشَيْ ءٍ بَعْدَ الْإِيمَانِ بِاللَّهِ وَ بَعْدَ الِاعْتِرَافِ بِحُقُوقِ أَوْلِيَاءِ اللَّهِ مِنْ آلِ مُحَمَّدٍ رَسُولِ اللَّهِ» (عيون الاخبار الرضا/ج2/ص169) بالاترين تشکر بعد از ايمان به خدا و اعتراف به حقوق اولياي خدا از اين تشکري بالاتر نداريم «أَحَبَّ إِلَيْهِ مِنْ مُعَاوَنَتِكُمْ لِإِخْوَانِكُمُ الْمُؤْمِنِينَ» اگر شکر خدا را مي خواهيد به جا آوريد به برادران ايماني تان کمک کنيد. امام رضا نماز باران خوانده است. باران الهي نازل شده و مردم براي تشکر آمدند، فرمود: بالاترين تشکر اين است که به برادران ايماني تان خدمت کنيد.

در همين خراسان مرحوم طبرسي(ره) در احتجاج مي نويسد، در همين خراسان عده اي از راه دور زيارت امام رضا(ع) آمدند. حضرت آنها را نپذيرفت. مدتي معطل شدند. بعد از چند روزي حضرت آنها را پذيرفت، روز آخر به امام رضا پيام دادند: آبروي ما رفت. ما چند روز اينجا هستيم، شما اذن ملاقات به ما نمي دهيد. ما داريم برمي گرديم. ولي به شهر خودمان هم نمي توانيم برگرديم. مردم شهر ما خبردار شوند که ما مشهد آمديم و امام رضا ما را نپذيرفته است، به ما چه مي گويند؟ ديگر به شهر خودمان هم برنمي گرديم و به شهر ديگري مي رويم زندگي کنيم. ما چه جرمي مرتکب شديم؟ علي بن موسي الرضا آنها را پذيرفت و فرمود: يکي از اشکالات شما اين است «و تتهاونون بعظيم حقوق إخوانکم في الله» فرمود: من خبر دارم. شما نسبت به حقوق برادران ايماني تان

ص: 4910

سستي و کوتاهي مي کنيد. امام رضا(ع) نمي پذيرد زائري که از راه دور آمده است، چرا؟ چون در حق برادران ايماني اش کوتاهي کرده است. مشکلات جامعه و گرفتاري عده اي از مؤمنين را ديده اما کوتاهي کرده و رسيدگي نکرده است.

داستاني را مرحوم ابن شهر آشوب در کتاب مناقب مي نويسد. يکي از کتاب هاي قديمي ماست و براي هفتصد سال پيش است. کسي خدمت امام رضا(ع) آمد. سالهايي که حضرت در مدينه بودند. گفت: من از حج برمي گردم. آمدم مدينه مشکلي برايم پيش آمده است. تمام پولي که همراه داشتم را گم کردم. ديگر پولي ندارم به شهر خودم برگردم. نيازمند نيستم فقط درمانده هستم و در راه ماندم. مبلغي به من کمک کنيد، قول مي دهم وقتي به شهرم رفتم از طرف شما آن مبلغ را صدقه بدهم. من مستحق صدقه نيستم، کمک کنيد در راه مانده ام! روايت اين است. امام رضا از جايشان بلند شدند. به اتاقشان رفتند و برگشتند. ولي ديگر در آن جمعي که اين حاجي در راه مانده از امام رضا کمک مي خواست، نيامدند. در را بستند و از بالاي در يک کيسه اي که داخلش دويست دينار بود، فرمودند: اين دويست دينار را بگير. مشکلت را برطرف کن. لازم نيست برگشتي شهرت به نيابت از من صدقه بدهي. ولي تا قبل از اينکه من اين در را باز کنم، و داخل اين اتاق بيايم برو. نه من تو را ببينم و نه تو مرا ببيني! پول را گرفت و رفت. حضرت وارد شدند. اصحابي که محضر حضرت بودند، گفتند: چرا اين کار را کرديد؟ اين ادب کمک به ديگران است. امام رضا فرمود:

ص: 4911

«مَخَافَةَ أَنْ أَرَي ذُلَّ السُّؤالِ فِي وَجْهِهِ» نخواستم وقتي اين پول را به او مي دهم در چهره اش يک خجالتي ببينم. نگاه نکنم! «أَ مَا سَمِعْتَ حَدِيثَ رَسُولِ اللَّهِ (ص) الْمُسْتَتِرُ بِالْحَسَنَةِ يَعْدِلُ سَبْعِينَ حَجَّةً» به اصحابش فرمود: پيامبر فرمودند کسي که کار خوبي انجام بدهد ولي بپوشاند، به کسي نگويد. علني نکند،آبروداري کند، ثواب هفتاد حج خانه خدا و زيارت بيت الله الحرام را دارد.

مرحوم کليني در کافي شريف نقل کردند،عده اي از شيعيان امام صادق(ع) محضر حضرت رسيدند. چقدر لطيف است. امام حجت خداست، تا جمع شيعيانشان را ديدند، فرمودند: «مرحبا،مرحبا» خوش آمديد! چهره هايي که به ما علاقه دارند، ما به شما علاقه داريم. «جعلکم الله معنا في الدنيا و الآخره» خدا شما را در دنيا و آخرت با ما قرار بدهد. اين دعاي امام صادق(ع) است. کسي از ميان علاقمندان و شيعيان امام صادق به حضرت گفت: من سؤالي دارم. «اني رجل موثر» من يک آدمي هستم که وضع مالي خوبي دارم، توانگر هستم. حضرت فرمود: خدا به زندگي و مال تو برکت بدهد. گفت: سؤالي دارم. افراد به من مراجعه مي کنند که يک کمک مالي به ما بکن. من اهل کار خير هستم و فصل زکات که مي رسد از زکات مالم به نيازمندان مي دهم اما گاهي قبل از رسيدن فصل زکات به من مراجعه مي کنند. حضرت فرمودند: چه مانعي دارد؟ اگر وضعت خوب است چه مانعي دارد؟ تو به عنوان قرض بده. فصل زکاتت که رسيد بابت زکات حساب کن. نيازي نيست از نظر فقهي به طرف بگوييم. الآن به او قرض بده، فصل زکات که رسيد نيت کن بابت زکات. به

ص: 4912

او هم بگو: تو ديگر به من بدهکار نيستي. شايد هم اين جمله حضرت است. فرمود: مگر نمي داني «َالقَرضُ بِثَمانِيَة عَشَر» (کافي/ج4/ص10) قرض هجده ثواب دارد ولي صدقه ده ثواب دارد. تو به ثواب قرض مي رسي. بعد حضرت اين جمله نوراني را فرمود. فرمود: مواظب باش! نکند کسي به تو مراجعه کند و دست رد به سينه اش بزني. دست رد به سينه نيازمند زدن نزد خدا بزرگ است. اگر مي دانستي مؤمن نزد خدا چه جايگاهي دارد دست رد به سينه کسي نمي زدي. بعد فرمود: «مَنْ أَدْخَلَ عَلَي مُومِنٍ سُرُوراً فقد أدخل علي رسول الله» کسي يک مؤمني را خوشحال کند، پيامبر را خوشحال کرده است.

کسي طواف بيت الله الحرام مي کرد، مرحوم شيخ بهايي اين حديث را نقل کردند. وارد حرم که مي شويم، ديديد اول مردم سر قبر اين عالم بزرگ شيخ بهايي مي ايستند و فاتحه مي خوانند. کتابي دارد مي نويسد: کسي دور کعبه طواف مي کرد، خدا را قسم مي داد و مي گفت: خدايا به حق اين کعبه حاجت مرا برآورده کن. رسول خدا صدايش را شنيد و فرمود: مؤمن اين چطور دعا کردني است؟ عرض کرد: يا رسول الله! خدا را به حق کعبه قسم دادم. فرمود: چرا به حق کعبه قسم مي دهي؟ به حق بالاتر از کعبه قسم بده. عرض کرد: از کعبه بالاتر چيست؟ فرمود: مؤمن است. خودت يک مؤمن هستي. بگو: الهي بحقي عليک! خدايا به حقي که من مؤمن دارم. خدا را به حق مؤمنين قسم بده. مؤمن از کعبه بالاتر است.

در يک روايت ديگري شيخ طوسي در أمالي نقل مي کنند. اصحاب خدمت امام صادق بودند. حضرت زياد نام سلمان را

ص: 4913

مي بردند. کسي به امام صادق عرض کرد: «ما اکثر» چقدر زياد نام سلمان را مي بريد؟ مگر سلمان چه ويژگي دارد؟ حضرت فرمود: دو سه ويژگي دارد. يکي «حبه للفقراء» سلمان فقرا را دوست داشت. در نهج البلاغه علي(ع)، حکمت 304 حضرت فرمود: «إِنَ الْمِسْكِينَ رَسُولُ اللَّهِ» (نهج البلاغه، حكمت 304) نيازمندي که به شما مراجعه مي کند فرستاده ي خداست. «فمن منعه منع الله و من اعطاه اعطي الله» اگر کسي اين فرستاده خدا را رد کند، خدا را رد کرده است. اگر کسي کمک کند به خدا کمک کرده است. شما تعبيرات قرآني را ببينيد. «مَنْ ذَا الَّذِي يُقْرِضُ اللَّهَ قَرْضاً حَسَناً» نمي گويد: به اين آقا قرض دادي، مي گويد: به خدا قرض دادي. مسکين هم همين است. مي فرمايد: فرستاده ي خداست. اگر به او کمک کردي به خدا کمک کردي. مگر خدا نيازمند کمک هاي ماست؟ باز اميرالمؤمنين در نهج البلاغه جواب دادند و فرمودند: «له خزائن السماوات و الارض » همه خزائن آسمان و زمين براي خداست ولي به شما گفته کمک کنيد، چرا؟ «انما اراد ان يبلوكم » مي خواهد شما را امتحان کند. آزمون شماست و الا خدا نيازمند نيست. خدا مي تواند خدايي که همه عالم خزائن اوست، خودش از خزائن غيبش، از خزينه غيبش همه را بي نياز کند ولي دنيا دار ابتلاء و دار امتحان است.

باز اميرالمؤمنين در نهج البلاغه حکمت 425 نقل مي کند. اين يک هشدار است. عزيزاني که دستتان مي رسد، توانگري و توانايي مالي داريد، مي توانيد به فرياد کسي برسيد و مي توانيد دلي را شاد کنيد و قلبي را به پنجره فولاد امام رضا گره بزنيد. مي توانيد کسي که آرزو دارد يکبار حرم نوراني امام رضا را ببيند،

ص: 4914

مشهدي کنيد. مي توانيد کسي را که آرزو دارد در عمرش يکبار قبر شش گوشه سيدالشهداء را ببيند، کربلايي کنيد. مي توانيد مشکلات جامعه را برطرف کنيد. حضرت علي فرمود: «إِنَّ لِلَّهِ عِبَاداً يَخْتَصُّهُمْ بِالنِّعَمِ» خدا بندگي دارد، نعمت ها را به آنها داده است. «لِمَنَافِعِ الْعِبَادِ، فَيُقِرُّهَافِي أَيْدِيهِمْ مَا بَذَلُوهَا» تا وقتي که دست دهنده دارند خدا به آنها مي دهد، «فَإِذَا مَنَعُوهَا نَزَعَهَا مِنْهُمْ، ثُمَّ حَوَّلَهَا إِلَى غَيْرِهِمْ» اگر در راه خدا خرج نکردند، خدا نعمت را از اينها مي گيرد. اگر ثروتي داري، اگر قدرتي داري، اگر آبرويي داري، اگر موقعيتي داري، و از آن ثروت و قدرت و آبرويت براي گره گشايي ديگران استفاده کردي، خدا اين نعمت را در اختيارت نگه مي دارد اگر نه، اميرالمؤمنين در حکمت 425 فرمود: اگر حاضر نشدي از آبرو و قدرت و ثروتت گره گشايي کني، خدا از تو مي گيرد به کسي مي دهد که اين کار را انجام دهد. قدرت امانت است، ثروت امانت است. آبرو امانت است. پستي داري، مقام و جايگاهي داري، اينها امانت است. مخصوصاً کساني که مسئوليتي دارند خيلي مواظب باشند.

اين حديث را شهيد ثاني کتابي به نام «کشف الريبه» دارند. آنجا نقل کردند. خدا رحمت کند مرحوم آيت الله احمدي ميانجي در مکاتيب الائمه اين نامه را نقل کردند. کسي استاندار اهواز شده بود. فرماندارها، بخشدارها، مسئولين، رؤسا، آقايي که امضاي شما امروز مي تواند گره اي را باز کند. آقايي که يک تلفن شما،تلاش ما، قدم و پيگيري شما مي تواند مشکل از کسي برطرف کند. استاندار اهواز به امام صادق(ع) در مدينه نامه نوشت. «انّي بليت بولاية الاهواز» من مبتلا شدم، من استاندار اهواز شدم.

ص: 4915

اين يک آزمون و ابتلاست. پست ها در نگاه ديني به تعبير اميرالمؤمنين در نهج البلاغه، فرمود: «لَيْسَ لَكَ بِطُعْمَة» اينها طعمه نيست. اين نيست که فقط خودت و زندگي خودت و اطرافيانت را آباد کني. اين امانت در گردن توست. به امام صادق گفت: من مبتلا شدم، يک امتحان سنگين است. استاندار اهواز شدم. امام صادق در جوابش فرمودند: من از اينکه تو اين مسئوليت را گرفتي از يک جهت خوشحال شدم و از يک جهت ناراحت شدم. مسئولين و هرکسي در هرجايي ميزي در اختيار شما هست! امام صادق فرمود: خوشحال شدم و ناراحت شدم! خوشحال شدم بلکه با اين پستي که داري، غم و غصه کسي را برطرف کني و به دست تو گره اي باز شود. اما ناراحت شدم کمترين نگراني که من دارم اين است که نکند يک شيعه و مسلماني به تو مراجعه کند و به جاي اينکه مشکل او را برطرف کني، سر او داد بزني و فرياد بزني. اگر چنين کردي، بوي بهشت به مشام تو نمي رسد.

الآن نزديک يک ماه از حادثه زلزله کرمانشاه گذشت. در تيتر بعضي روزنامه ها ديدم که جمع قابل توجهي از آسيب ديدگان هنوز در چادر زندگي مي کنند. در سرماي سخت مناطق غربي کشور، شما در خانه هايتان چه مي کنيد، مسئولين، استاندارها، رؤسا در خانه هايتان چه مي کنيد؟ بخاري روشن و درها را بستيد، مواظب بچه ها و خانواده هستيد. در چادر مي شود زندگي کرد؟ بايد بيش از اينها به فکرشان باشيم. آقايان مسئولين با زن و فرزندشان يک شب در اين چادرها بروند ببينند مي شود در چادر زندگي کرد؟ مردم کمک کنند. آنهايي که خانه خالي دارند

ص: 4916

کمک کنند.

در کافي مرحوم کليني(ره) هست. کسي خدمت امام صادق(ع) آمد. در حرم امام رضا هستيم، کمي مراقب باشيم. امام رضا به فرزندشان امام جواد نامه نوشتند، سالهايي که در خراسان بودند، به امام جواد نامه نوشتند: عزيزم، پسرم، جوادم! «اسئلکَ بحقي عليک» تو را به حقي که من امام رضا بر تو دارم، وقتي از خانه بيرون مي آيي از مسيري بيا که گرفتارها و نيازمندان تو را ببينند. پول همراهت باشد و به فقرا رسيدگي کن. دلم مي خواهد خدا تو را بالا ببرد. عزت و عظمت تو در اين است که به گرفتارها رسيدگي کني. خدمت امام صادق(ع) آمد و گفت: من به کسي بدهکار هستم. از او بخواهيد به من يک مهلتي بدهد. الآن دستم بسته است. به من تخفيف بدهد و بعد از مدتي پولش را مي دهم. هزار دينار از من طلب دارد. امام صادق دنبال طلبکار فرستادند و آمد. فرمود: تو از اوضاع فلاني خبر داري، به ما مراجعه کرده و ما را واسطه قرار داده است. اين پولي که به تو بدهکار است، هزينه خوشگذراني نکرده است. عياشي نکرده است. اين هم از يک عده ديگر طلب دارد. خسارتي به او رسيده، به او مهلت بده. به امام صادق عرض کرد: منظور شما اين است که اگر من به او مهلتي بدهم، خداوند از حسنات او و از کارهاي خير او برمي دارد و به من مي دهد. امام صادق فرمود: نه! من کي اين حرف را زدم؟ خدا کرمش بيش از اين حرف هاست. اين بنده خدا در روزهاي گرم تابستان، روزه گرفته و عبادت کرده است. فقط تقاضا کرده بود

ص: 4917

مهلت بده. به امام صادق عرض کرد: آقا، از خير هزار دينار گذشتم. حلالش کردم!

مي شود ما هم که اينجا هستيم و از سيره امام رضا و سخن امام رضا و سخن امام صادق مي شنويم ، اگر کسي به ما بدهکار است، ما از کسي طلب داريم، زنگ بزنيم و بگوييم: گذشتيم. اگر نمي گذريم حداقل مهلتي بدهيم، فرصتي بدهيم. اين تعبير قرآن است که ما باور داريم. «مَثَلُ الَّذِينَ يُنْفِقُونَ أَمْوالَهُمْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ» (بقره/261) يک درهم در راه خدا انفاق کني، هفتصد درهم و باز هم بيشتر، «يُضاعِفُ لِمَنْ يَشاءُ وَ اللَّهُ واسِعٌ عَلِيم » اگر انفاق هم نکني و قرض بدهي. اين تأثير حرم امام رضا و تأثير کلام امام رضاست. جان عالم به فدايت ابالحسن،علي بن موسي الرضا! خودتان فرموديد به مردم کلمات ما را بگوييد. اگر مردم بشنوند و زيبايي هاي کلام ما را بدانند، شما از ما بگوييد. اين تأثير کلام امام رضاست. يکوقتي من در برنامه اين حديث را خواندم که کسي خدمت حضرت آمد، گفت: «قرضٌ الي ميسَره» قرضي به من بدهيد، هروقت دستم باز شد به شما پس مي دهم. حضرت فرمود: کي پول مرا پس مي دهي؟ «الي تجارة، الي غلة» تجارتي داري، پولي بدست تو مي آيد؟ عرض کرد: نه! الي غلة تدرک» کشاورزي داري که به ثمر برسد؟ فرمود: والله نه! امام فرمود: ملکي داري که بفروشي و پول مرا بدهي؟ گفت: نه! حضرت فرمود: تو نمي تواني پول مرا بدهي. چرا مي گويي: قرض بده؟ تو نه تجارتي داري که قرضت را بدهي نه کشاورزي و ملکي داري. تو از آنهايي هستي که خدا در مال من حق تو را

ص: 4918

قرار داده است. «فِي أَمْوالِهِمْ حَقٌ مَعْلُوم ، لِلسَّائِلِ وَ الْمَحْرُوم » (معارج/24 و25) فرمود: حق تو پيش من است. چرا قرض بدهم؟ بيا حقت را بگير و ببر. بلا عوض بايد به تو بدهم.

عزيزان من بچه هاي خردسال ما وقتي قرآن را ياد مي گيرند جزء اولين سوره هايي که ياد مي گيرند، سوره مبارکه ماعون است. «أَ رَأَيْتَ الَّذِي يُكَذِّبُ بِالدِّين ، فَذلِكَ الَّذِي يَدُعُّ الْيَتِيمَ، وَ لا يَحُضُّ عَلى طَعامِ الْمِسْكِينِ، فَوَيْلٌ لِلْمُصَلِّينَ» (ماعون/1-4) تفسير اين آيه را ببينيد. انساني که قيامت را تکذيب مي کند، يتيم را از خودش مي راند. با مساکين کاري ندارد. مرحوم علامه طباطبايي ذيل اين سوره مبارکه در تفسير مي نويسد، «فَوَيْلٌ لِلْمُصَلِّينَ، الَّذِينَ هُمْ عَنْ صَلاتِهِمْ ساهُونَ، الَّذِينَ هُمْ يُراؤُنَ، وَ يَمْنَعُونَ الْماعُون » امام صادق در تفسير اين آيه فرمود: يعني همسايه و برادر ديني اش به او مراجعه مي کند و کمک او نمي کند. مرحوم علامه ذيل اين آيه فرمود: «فَوَيْلٌ لِلْمُصَلِّينَ» يعني چه؟ اگر خدا را قبول ندارد، ديگر نماز چيست؟ گاهي ما نمازخوان ها، نماز مي خوانيم اما چه نمازي؟ اين مکذب عملي است ولو به زبان «لا اله الا الله» بگويد. عملاً دارد دين را تکذيب مي کند. عملاً خدا را قبول ندارد. به تعبير علامه طباطبايي منافق است. اگر کسي «يَدُعُّ الْيَتِيمَ، وَ لا يَحُضُّ عَلى طَعامِ الْمِسْكِينِ» باشد، اگر با يتيم و مسکين کار نداشته باشم، اگر «يمنعون الماعون» گرفتارها به من مراجعه کنند، دست رد به سينه آنها مي زنم، اگر نماز را گاهي مي خوانم و گاهي نمي خوانم، اين «يُكَذِّبُ بِالدِّين» است. عملاً دين را تکذيب مي کند. چه مسلماني است که با مسکين و يتيم و گرفتاري گرفتارها کاري ندارد. نمازش مرتب نيست.

ص: 4919

«أَ رَأَيْتَ الَّذِي يُكَذِّبُ بِالدِّين»

امام صادق(ع) در حديث ديگري فرمود. در ثواب الاعمال شيخ صدوق است. کسي به کسي قرض داد با او کنار بيايد. امروزه در اين اوضاع اقتصادي، به کسي قرض دادي، زمانش رسيده است، با او مدارا کني. يا ما اين روايت ها را باور داريم، خيلي بايد وضع جامعه ما بهتر از اين باشد. يا خداي نکرده ايمان ها ضعيف شده است. کسي به کسي قرض بدهد و با او کنار بيايد، به او مهلت بدهد، به او خطاب مي شود: چه ثوابي از اين بالاتر؟ حجاج بيت الله الحرام آن همه زحمت مي کشند براي اينکه عصر روز عرفه خدا به آنها خطاب کند حاجي از نو شروع کن. گذشته ات را بخشيدم. مي شود اينجا ما به برکت حرم حضرت رضا و نگاه به گنبد نوراني حضرت و حضور در اينجا بگوييم: ما هم از شما طلبي داشتيم. به احترام امام رضا کاري ندارم. مي خواهم تمام گناهان من بخشيده شود. با تو کنار آمدم. چقدر من خوشحال شدم.

با يک حديث امام رضا و يک نگاه به حرم امام رضا چقدر انسان ها دنبال کارهاي خير هستند. انشاءالله برسيم روزي که در کشورمان نشنويم و نبينيم نسبت به زيارت اولي ها عرض مي کنم، هنوز بسياري از عزيزان ما هستند که به حرم امام رضا نرفتند. خدايا به حق محمد و آل محمد به همه ما توفيق آشنايي با معارف اهل بيت و عمل به آن را عنايت بفرما. از همه عزيزاني که اين برنامه را برگزار کردند تشکر مي کنم. از برنامه سمت خدا، عزيزان در آستان قدس رضوي، تبليغات آستان قدس رضوي، همه قسمت ها تشکر مي کنم. «اللَّهُمَّ

ص: 4920

صَلِّ عَلَى عَلِيِّ بْنِ مُوسَى الرِّضَا الْمُرْتَضَى الْإِمَامِ التَّقِيِّ النَّقِيِ وَ حُجَّتِكَ عَلَى مَنْ فَوْقَ الْأَرْضِ وَ مَنْ تَحْتَ الثَّرَى الصِّدِّيقِ الشَّهِيدِ صَلاَةً كَثِيرَةً تَامَّةً زَاكِيَةً مُتَوَاصِلَةً مُتَوَاتِرَةً مُتَرَادِفَةً كَأَفْضَلِ مَا صَلَّيْتَ عَلَى أَحَدٍ مِنْ أَوْلِيَائِكَ »

شريعتي: مثل هميشه زيبا و شيوا سخن گفتند. دلتنگ حضور ايشان در برنامه هستيم. انشاءالله باز هم بتوانيم به صورت مستمر از حضور ايشان در برنامه استفاده کنيم. امروز صفحه 168 قرآن کريم، آيات 144 تا 149 سوره مبارکه اعراف در برنامه سمت خدا تلاوت مي شود.

«قالَ يا مُوسى إِنِّي اصْطَفَيْتُكَ عَلَى النَّاسِ بِرِسالاتِي وَ بِكَلامِي فَخُذْ ما آتَيْتُكَ وَ كُنْ مِنَ الشَّاكِرِينَ «144» وَ كَتَبْنا لَهُ فِي الْأَلْواحِ مِنْ كُلِّ شَيْ ءٍ مَوْعِظَةً وَ تَفْصِيلًا لِكُلِّ شَيْ ءٍ فَخُذْها بِقُوَّةٍ وَ أْمُرْ قَوْمَكَ يَأْخُذُوا بِأَحْسَنِها سَأُرِيكُمْ دارَ الْفاسِقِينَ «145» سَأَصْرِفُ عَنْ آياتِيَ الَّذِينَ يَتَكَبَّرُونَ فِي الْأَرْضِ بِغَيْرِ الْحَقِّ وَ إِنْ يَرَوْا كُلَّ آيَةٍ لا يُؤْمِنُوا بِها وَ إِنْ يَرَوْا سَبِيلَ الرُّشْدِ لا يَتَّخِذُوهُ سَبِيلًا وَ إِنْ يَرَوْا سَبِيلَ الغَيِّ يَتَّخِذُوهُ سَبِيلًا ذلِكَ بِأَنَّهُمْ كَذَّبُوا بِآياتِنا وَ كانُوا عَنْها غافِلِينَ «146» وَ الَّذِينَ كَذَّبُوا بِآياتِنا وَ لِقاءِ الْآخِرَةِ حَبِطَتْ أَعْمالُهُمْ هَلْ يُجْزَوْنَ إِلَّا ما كانُوا يَعْمَلُونَ «147» وَ اتَّخَذَ قَوْمُ مُوسى مِنْ بَعْدِهِ مِنْ حُلِيِّهِمْ عِجْلًا جَسَداً لَهُ خُوارٌ أَ لَمْ يَرَوْا أَنَّهُ لا يُكَلِّمُهُمْ وَ لا يَهْدِيهِمْ سَبِيلًا اتَّخَذُوهُ وَ كانُوا ظالِمِينَ «148» وَ لَمَّا سُقِطَ فِي أَيْدِيهِمْ وَ رَأَوْا أَنَّهُمْ قَدْ ضَلُّوا قالُوا لَئِنْ لَمْ يَرْحَمْنا رَبُّنا وَ يَغْفِرْ لَنا لَنَكُونَنَّ مِنَ الْخاسِرِينَ «149»

ترجمه: (خداوند) فرمود: اى موسى! من تو را بر مردم با پيام هايم و سخنم برگزيده ام، پس آنچه (از الواح و تورات) به تو دادم بگير

ص: 4921

و از سپاسگزاران باش. و در الواح (تورات) براى موسى، در هر موردى پندى و براى هر چيز تفصيلى نوشتيم. (اى موسى!) آنها را با قوّت بگير و به قوم خود فرمان بده كه بهترين آنها (مثلًا از ميان عفو و قصاص، عفو) را بگيرند. به زودى جايگاه فاسقان را به شما نشان مى دهم. به زودى كسانى را كه بناحقّ در زمين تكبّر مى ورزند، از (ايمان به) آيات خود منصرف مى سازم، (به گونه اى كه) اگر هر نشانه اى (از قدرت ما را) ببينند، ايمان نمى آورند و اگر راه رشد را ببينند، آن را برنمى گزينند و اگر راه انحراف را ببينند، آن را راه خود گيرند. اين بدان جهت است كه آنان آيات ما را تكذيب كردند و همواره از آنها غافل بودند. و كسانى كه آيات ما و ديدار قيامت را تكذيب كردند، اعمالشان نابود است، آيا جز آنچه عمل مى كردند، مجازات خواهند شد؟ و قوم موسى پس از (رفتن) او (به كوه طور) از زيورهاى خود مجسّمه ى گوساله اى (ساختند و به پرستش) گرفتند كه صداى گاو داشت، آيا نديدند كه آن (گوساله) با آنان سخن نمى گويد و به راهى هدايتشان نمى كند؟ آن را (به پرستش) گرفتند در حالى كه ستمكار بودند. و چون (ارزش گوساله پرستى) در نزدشان سقوط كرد (و پشيمان شدند) و ديدند كه قطعاً گمراه شده اند، گفتند: البتّه اگر پروردگارمان به ما رحم نكند و ما را نبخشايد، ما از زيانكاران خواهيم بود.

شريعتي: بهترين ها را براي شما آرزو مي کنم.

1397

97-01-04- سيره حکومتي امير مؤمنان امام علي(ع)

حاج آقا حسيني: بسم الله الرحمن الرحيم، عرض سلام خدمت همه بينندگان برنامه سمت خدا دارم. اميدوارم مثل هميشه سلام و ارادت خالصانه ما

ص: 4922

را پذيرا باشيد. اولاً ماه رجب، ماه عبادت و بندگي را تبريک مي گويم. ثانياً ولادت وجود مقدس اميرالمؤمنين(ع) سيزدهم ماه رجب، اميدوارم سال خوبي همراه با سعادت و خير و برکت و عافيت را آغاز کرده باشيد. در جوار حرم کريمه اهل بيت حضرت فاطمه معصومه(س) مثل هميشه نايب الزياره شما خواهيم بود. عنوان سخنم سيره حکومتي اميرمؤمنان است برگرفته از نهج البلاغه، مثل هميشه مهمان سفره نوراني امير مؤمنان(ع) در نهج البلاغه هستيم.

خطبه 216 «أَمَّا بَعْدُ فَقَدْ جَعَلَ اللَّهُ سُبْحَانَهُ لِي عَلَيْكُمْ حَقّاً بِوِلايَةِ أَمْرِكُمْ وَ لَكُمْ عَلَيَّ مِنَ الْحَقِّ مِثْلُ الَّذِي لِي عَلَيْكُم » (نهج البلاغه، خطبه 216) اميرالمومنين مي فرمايد: خداوند براي حاکمان حقوقي بر مردم قرار داده و متقابلاً حقوقي از سوي مردم بر حاکمان. اين زيباترين بيان اميرالمؤمنين است. سيره حکومت علوي و عدل اميرالمؤمنين اين است. حقوق يک طرفه نيست.

حضرت در خطبه 34 توضيح بيشتري در اين فراز دارند. مي فرمايند: چهار حق است که شما بر من داريد. مردم چهار طلب از حاکمان خودشان دارند. «فَالنَّصِيحَةُ لَكُمْ وَ تَوْفِيرُ فَيْئِكُمْ عَلَيْكُمْ وَ تَعْلِيمُكُمْ كَيْلا تَجْهَلُوا وَ تَأْدِيبُكُمْ كَيْمَا تَعْلَمُوا» 1- برنامه ريزي صحيح براي اداره حکومت. 2- توزيع عادلانه ثروت، وظيفه حاکمان است. 3- آموزش، «تعليمُکم» 4- «تأديبُکُم» تربيت، اين چهار حقي است که شما بر من داريد.

اما حقوقي که من بر شما دارم. «وَ أَمَّا حَقِّي عَلَيْكُمْ فَالْوَفَاءُ بِالْبَيْعَةِ» به بيعتي که با من بستيد، وفادار باشيد. 2- «وَ النَّصِيحَةُ» شما خيرخواه حاکمان اسلامي باشيد. 3- «وَ الاجَابَةُ» وقتي فراخوان مي زنم بياييد و همراهي کنيد. 4- «وَ الطَّاعَةُ» وقتي دستوري مي دهم اطاعت کنيد. اين حقوق متقابل است.

بعد حضرت مي فرمايد: «اَلْحَقُّ

ص: 4923

اَوْسَعُ الْاَشْياءِ فِي التَّواصُفِ وَ اَضْيَقُها فِي التَّناصُفِ» يعني فکر نکنيد که هرکس ادعا کرد حکومت من حکومت عادلانه است، من به عدالت رفتار مي کنم، از او به آساني بپذيريد. «الحق اوسعُ الأشياء» براي سخن گفتن و از عدالت دم زدن، دايره حق از همه وسيع تر است. خيلي قشنگ مي شود گفت: ما چه کرديم، ما چه مي کنيم. بشارت ها، مژده ها، وعده ها «اَوْسَعُ الْاَشْياءِ». اما از آن طرف «وَ اَضْيَقُها فِي التَّناصُفِ» ولي حق و اجراي عدالت از همه چيز در عمل سخت تر و پيچيده تر است. ادعايش آسان است. همه ادعا دارند. چه کسي است که بگويد: من نمي خواهم به عدالت رفتار کنم و حکومت ما حکومت عادلانه است. همه اين را مي گويند. ولي در عمل «وَ اَضْيَقُها فِي التَّناصُفِ» از همه سخت تر است و اين خيلي بد است.

پيامبر خدا يک جمله اي دارد. مي فرمايد: «ان اشد الناس حسرة يوم القيامة» اين را حاکمان و کساني که مسئوليت دارند گوش کنند ولو مسئوليت بسيار کوچک، اگر به عدالت رفتار کنند چه پاداشي دارند و اگر ظلم کنند چه عذابي دارند. فرمود: «ان اشد الناس حسرة يوم القيامة» شديدترين عذاب در روز قيامت براي کسي است که «الذى و صفوا العدل ثم خالفوه» وقتي حرف ميزند و سخن مي گويد، خيلي از عدالت قشنگ حرف مي زند اما در عمل، عمل او عادلانه نيست. حکومتش عادلانه نيست. فرمود: فرداي قيامت عذاب و حسرت اينها از همه بالاتر است. ولي اگر خوب عمل کنند، پيامبر خدا فرمود: «ان عدل الحاکم يوماً» اگر حاکم يک روز به عدالت رفتار کند، «يعادل عبادة العابد خمسين» معادل پنجاه سال عبادت يک عابد است. عبادت

ص: 4924

شما همين خدمت به مردم است. عادلانه رفتار کردن است. يک روز به عدالت با مردم رفتار کنيد از عبادت پنجاه سال يک عابد بالاتر است. اما نقطه مقابلش، فرمود: «مَنْ ولي علي رقاب عشرة من المسلمين» اگر کسي بر ده نفر از مسلمانان حکومت کند، «و لم يعدل بينهم» ولي با آنها به عدالت رفتار نکند، کسي مسئوليتي داشته باشد بر ده نفر حکومت کند ولي به عدالت رفتار نکند، «حشره الله يوم القيامه و يداه مغلولتان الي عنقه» فرداي قيامت در حالي که دست هايش به گردنش غل و زنجير شده است، محشور مي شود. اگر بر ده نفر حکومت کردي، ولي به عدالت رفتار کن. اين پاداش حکومت عادلانه و اين هم عذاب ظلم در حکومت.

حضرت در خطبه 216 مي فرمايد: بدانيد «لايَجْري لِاَحَدٍ اِلاّ جَري عَلَيْهِ» حقوق دو طرفي است. اگر به نفع کسي هست و اگر کساني که حاکم هستند، طلبي از مردم دارند، مردم هم بايد از آن طرف همراهي کنند. مي فرمايد: «فَلَيْسَتْ تَصْلُحُ الرَّعِيَّهُ إِلَّا بِصَلَاحِ الْوُلَاهِ و لا تصلح الولاة الا باستقامة الرعيه» (نهج البلاغه/ص333) هيچگاه جامعه اصلاح نمي شود. مردم اصلاح نمي شوند مگر اينکه حاکمانشان اصلاح شوند. اگر شما امروز در جامعه انتظار خوبي و اخلاق و پاکي و صفا و صميميت داريد بايد نگاه به حاکم ها بکنيد. مردم آينه حاکمان خودشان هستند. هرچه مي خواهيد در مردم ببينيد در حاکمان ببينيد. حاکمان ما اخلاق و عدالت داشتند. آرامش داشتند. اين به جامعه سرايت مي کند. «فَلَيْسَتْ تَصْلُحُ الرَّعِيَّهُ إِلَّا بِصَلَاحِ الْوُلَاهِ» خيلي تأثير دارد. قطعاً بالاترين تأثير اخلاق و رفتار حاکمان در مردم هست. نقطه مقابلش حضرت نفرمود: حق دو طرفه

ص: 4925

هست. «و لا تصلح الولاة الا باستقامة الرعيه» حاکمان وقتي در مسير صلاح قرار مي گيرند که مردم در مسير صحيح قرار بگيرند. مردم حکومت را مجبور به پذيرش عدالت کنند.

باز حضرت مي فرمايد: «فعليکم بالتناصح في ذلک» خير همديگر را بخواهيد. هم حاکمان خير مردم را بخواهند و هم مردم خير حاکمان را بخواهند. هم حاکمان دلسوز مردم باشند. هم مردم وقتي حاکمان دلسوز را مي بينند مطيع آنها باشند و گوش کنند و همان که حضرت در خطبه 43 فرمودند. وقتي فراخوان مي زند جواب بدهند. وقتي فرمان مي دهد اطاعت کنند. دو طرفي است. «فعليکم بالتناصح في ذلک و حسن التعاون علي» سيد رضي(ره) مي نويسد: حضرت که اينطور مطالب را بيان مي کردند که مسئولين چه حقوقي دارند. مردم چه حقوقي دارند، «فَأَجَابَهُ (عليه السلام) رَجُلٌ مِنْ أَصْحَابِهِ بِكَلَامٍ طَوِيلٍ يُكْثِرُ فِيهِ الثَّنَاءَ عَلَيْهِ وَ يَذْكُرُ سَمْعَهُ وَ طَاعَتَهُ لَهُ» يکي از اصحاب اميرالمؤمنين بلند شد مفصل مدح و ثناي اميرالمؤمنين را گفت. شروع به تعريف از حضرت کرد. حضرت نپسنديد. فرمود: «فَقَالَ (عليه السلام): إِنَّ مِنْ حَقِّ مَنْ عَظُمَ جَلَالُ اللَّهِ سُبْحَانَهُ فِي نَفْسِهِ وَ جَلَّ مَوْضِعُهُ مِنْ قَلْبِهِ أَنْ يَصْغُرَ عِنْدَهُ لِعِظَمِ ذَلِكَ كُلُّ مَا سِوَاهُ» اينها انسان هاي ساخته مي خواهد. آدم هايي که شخصيت هاي آسماني و الهي و خود ساخته دارند نه آدم هايي که اسير نفسشان باشند. فرمود: کساني که خدا در نظرشان بزرگ جلوه کند، به تعبير اميرالمؤمنين اگر انسان ها به اين رشد رسيدند و حاکم به اين رشد رسيد که خدا در نظر او بزرگ جلوه کند، ديگر همه چيز در نظر او بايد کوچک جلوه کند.

«وَ قَدْ كَرِهْتُ أَنْ يَكُونَ جَالَ فِي

ص: 4926

ظَنِّكُمْ» اصلاً دوست ندارم شما فکر کنيد، گمان کنيد که «أَنِّي أُحِبُّ الْإِطْرَاءَ» دوست ندارم شما فکر کنيد اميرالمؤمنين ثنا خواني شما را دوست دارد. تملق و چاپلوسي نکنيد. «وَ اسْتِمَاعَ الثَّنَاءِ وَ لَسْتُ بِحَمْدِ اللَّهِ كَذَلِكَ» الحمدلله علي اينطور نيست. براي چه يک ساعت وقت مردم را گرفتي و بعد ثناي مرا مي کني. من اينطور نيستم. ثانياً «وَ لَوْ كُنْتُ أُحِبُّ أَنْ يُقَالَ ذَلِكَ» اگر اهل اين هم بودم، اميرالمؤمنين انسان برتر و شايسته نمونه عالم و انسان کامل است. فرمودند: من اينطور نيستم اما اگر هم اينطور بودم، «لَتَرَكْتُهُ انْحِطَاطاً لِلَّهِ» در پيشگاه عظمت خداوند، عظمت و جلال براي خداست. ما کسي نيستيم. اگر دنبال مدح و ثنا بودم وقتي عظمت پروردگار را مي بينم بايد اينها را کنار بزنم. پس اولاً دوست ندارم شما در فکرتان اين باشد که من مدح و ثنا را مي پسندم، ثانياً وقتي انسان عظمت خدا را مي بيند بايد اينها را کنار بگذارد. ثالثاً «وَ رُبَّمَا اسْتَحْلَى النَّاسُ الثَّنَاءَ بَعْدَ الْبَلَاءِ» شايد براي شما مردم شيرين باشد. بگوييد: اين آقا خدمت کرده است. ما مدح و ثنا کنيم و ستايش کنيم. براي شما شيرين است ولي باز هم جا ندارد. بخاطر اينکه من هنوز کاري نکردم. «فِي حُقُوقٍ لَمْ أَفْرُغْ مِنْ أَدَائِهَا وَ فَرَائِضَ لَا بُدَّ مِنْ إِمْضَائِهَا» من کاري نکردم. اميرالمؤمناني که در طول تاريخ بشريت غير از حکومت رسول خدا حکومتي نظير آن نيامده و نخواهد آمد به قول صعصعه بن سوهان به اميرالمؤمنان فرمود: تو به خلافت آبرو دادي. زينت دادي و بالا بردي، خلافت تو را بالا نبرد، ولي تازه مي گويد: من کاري نکردم. ما بدهکار

ص: 4927

شما هستيم. هنوز خيلي از کارها باقي مانده است.

«فَلَا تُكَلِّمُونِي» در بخش پاياني خطبه حضرت چهار دستور و تقاضا دارند. مردم اينطور با من حرف نزنيد، مسئولين بايد گوش کنند. حضرت فرمود: اگر مردم اين چيزها را در حاکمان ديدند، اگر حاکمان اين حقوق را رعايت کردند، مردم هم بايد رعايت کنند. فرمود: شما خيرخواه باشيد. وقتي دستوري دادم اطاعت کنيد. شما بايد به وظيفه تان عمل کنيد. «فَلَا تُكَلِّمُونِي بِمَا تُكَلَّمُ بِهِ الْجَبَابِرَةُ» آنطور که با جبارها حرف مي زنند با من حرف نزنيد. «وَ لَا تَتَحَفَّظُوا مِنِّي بِمَا يُتَحَفَّظُ بِهِ عِنْدَ أَهْلِ الْبَادِرَةِ» محافظه کاري هايي که نزد حاکمان تندخو و ظالم داريد، اين ملاحظات را پيش من نداشته باشيد. هرچه مي خواهيد به من بگوييد. حقايق را بگوييد. واقعيت هاي جامعه را بگوييد و با محافظه کاري با من سخن نکنيد. «وَ لَا تُخَالِطُونِي بِالْمُصَانَعَةِ» منافقانه با من برخورد نکنيد. ساختگي با من برخورد نکنيد. ظاهر و باطن شما يکي باشد.

«وَ لَا تَظُنُّوا بِي اسْتِثْقَالًا فِي حَقٍّ قِيلَ لِي» اصلاً باور نکنيد، گمان نکنيد، در ذهن شما نيايد که اگر حقي را به من گفتيد، براي من سخت و سنگين است. از بس مردم حکومت هاي ظالمانه و مستبد را تجربه کرده بودند، لذا حضرت اصرار دارد تأکيد کند. متأسفانه بعد از اميرالمؤمنان ما ديگر نديديم. داستاني را در تاريخ نقل مي کنند هارون الرشيد ادعاي خلافت و جانشيني پيامبر را داشتند. يکوقتي هارون به مکه آمد. خطبه نماز جمعه خواند. مردم مي ديدند از عدالت سخن مي گويد اما رفتارت چطور. عملت چطور؟ فقط از عدالت حرف مي زني، خطبه مي خواني، يک کسي از پاي خطبه نماز جمعه هارون الرشيد

ص: 4928

فرياد زد، آيه سوم سوره يوسف را خواند. گفت: «كَبُرَ مَقْتاً عِنْدَ اللَّهِ أَنْ تَقُولُوا ما لا تَفْعَلُونَ» (يوسف/3) خيلي کار زشتي است که حرفي مي زنيد که در عمل خودتان انجام نمي دهيد. فکر مي کنيد هارون با او چه کرد؟ هارون الرشيد دستور داد او را گرفتند، آن شب صد تازيانه به او زدند. در تاريخ هست تا صبح ناله مي زد و مي گفت: مردم از درد اين تازيانه ها! يک آيه قرآن براي حاکم خواندم! مگر تو مسلمان نيستي، خوب حرف مي زني. «كَبُرَ مَقْتاً عِنْدَ اللَّهِ أَنْ تَقُولُوا ما لا تَفْعَلُون» اين برخورد هارون الرشيد با يک موعظه بود. اميرالمؤمنين فرمود: با من اينطور رفتار نکنيد.

سيره حکومت ديني و علوي اميرالمؤمنين اين است. در تمام رده ها، از يک دهياري که در يک دهستان است تا بالاترين مقام ها! طوري با مردم برخورد کنند که مردم به راحتي حرفشان را بزنند. منافقانه و ساختگي برخورد نکنند. حضرت مي فرمايند: اصلاً گمان نکنيد که من از حرف حق بدم مي آيد، نه! «وَ لَا الْتِمَاسَ إِعْظَامٍ لِنَفْسِي» اصلاً فکر نکنيد من در پي بزرگ ساختن خودم هستم. حاکمان ظالم معمولاً سعي مي کنند، خودشان که عظمتي ندارند. چون عظمت در عدالت است. عظمت در خوبي و همراهي با مردم است. عظمت در محبت است. اگر محبت حاکم در دل مردم رفت، آنجا عظمت پيدا مي کند. آنها را نداشتند و سعي مي کردند يک جلال و جبروت هاي کاذبي براي خودشان درست کنند. فرمود: من دنبال اين نيستم که خودم را بزرگ جلوه بدهم. کجاي عالم پيدا مي کنيد نمونه کامل انسان کامل بود.

جرج جرداق مسيحي مي نويسد: «الامام علي بن ابي طالب صوت العدالته الانسانيه»

ص: 4929

اميرالمؤمنان نظير ندارد. ولي مي فرمايد: فکر نکنيد من دنبال ساختن عظمت ها و بزرگي هاي دروغين براي خودم هستم. نه! من نه از حرف حق بدم مي آيد و برايم سنگين است، نه دنبال بزرگ جلوه دادن خودم هستم. «فَإِنَّهُ مَنِ اسْتَثْقَلَ الْحَقَّ أَنْ يُقَالَ لَهُ أَوِ الْعَدْلَ أَنْ يُعْرَضَ عَلَيْهِ كَانَ الْعَمَلُ بِهِمَا أَثْقَلَ عَلَيْهِ» اگر کسي تحمل شنيدن حرف حق را نداشته باشد. اگر کسي تحمل شنيدن دعوت به عدالت را نداشته باشد، حتماً در عمل به عدالت کوتاهي خواهد کرد و عمل به عدالت برايش سنگين خواهد بود. «فَلَا تَكُفُّوا عَنْ مَقَالَةٍ بِحَقٍّ» هميشه حرف حق را به من بگوييد. «أَوْ مَشُورَةٍ بِعَدْلٍ... فَإِنَّمَا أَنَا وَ أَنْتُمْ عَبِيدٌ مَمْلُوكُونَ لِرَبٍّ لَا رَبَّ غَيْرُهُ» من و شما، در نامه هاي نهج البلاغه ببينيد، اميرالمؤمنين است. هرجا حضرت خواستند نامه بنويسند اول که خودشان را مي خواهند معرفي کنند، مي نويسند «بسم الله الرحمن الرحيم، من عبدالله» من بنده خدا هستم. اسمتان چيست؟ «عليٍ» بعد مي نويسند: اميرالمؤمنين! قبل از اينکه اميرالمؤمنين باشم «من عبد الله»، «فَإِنَّمَا أَنَا وَ أَنْتُمْ عَبِيدٌ» من و شما همه «عبيدٌ مَمْلُوكُونَ لِرَبٍّ لَا رَبَّ غَيْرُهُ» در يک کلام پيام خطبه 216 نهج البلاغه، سيره حکومتي اميرالمؤمنين اين است که هم مردم نسبت به حاکم يک وظيفه اي دارند. خيرخواه باشند و جواب فراخوان حاکم را بدهند و اطاعت کنند. هم حاکم نسبت به مردم وظيفه اي دارد که به تعبير اميرالمؤمنين توزيع عادلانه ثروت، آموزش و تربيت جامعه، الگوي عملي بودن براي جامعه، پذيرش حرف حق و تعابيري که حضرت داشتند.

چقدر کلام حضرت شيرين است. اين شيريني در ذائقه شما مخاطبين احساس نمي شود؟ احساس نمي کنيد از سفره

ص: 4930

اميرالمؤمنين لذت برديد. شيرين نبود و حلاوت نداشت؟ اين سفره و مائده آسماني اميرالمؤمنين شيرين نبود؟ اگر شيرين بود تقاضا مي کنم با نهج البلاغه انس بگيريد. آدم غصه مي خورد اين امام مظلوم و اين کتاب مظلوم، روزي چند حکمت را مطالعه کنيد. خدا مرحوم علامه مجلسي را رحمت کند. مجلسي اول به مجلسي دوم، ما دو تا مجلسي داريم. علامه ملا محمد تقي پدر، علامه ملا محمد باقر پسر، هردو علامه بودند و بزرگ بودند. علامه مجلسي اول وصيتي دارد به فرزندش مي فرمايد: پسرم به تو وصيت مي کنم هر روز اين دو کار را انجام بده. علامه ه علامه مي گويد: پسرم هر روز اين دو کار در برنامه تو باشد. 1- هر روز يک جزء قرآن همراه با تدبر بخوان. 2- هر روز به نهج البلاغه مراجعه کن. مخصوصاً علامه فرمودند: نامه 31 نهج البلاغه که طولاني ترين نامه تربيتي نهج البلاغه است به امام مجتبي(ع). علامه به علامه وقتي مي خواست سفارش کند تلاوت يک جزء قرآن هر روز، مطالعه نهج البلاغه هر روز.

سال نو بر شما مبارک باشد. اميدواريم در زير سايه امام زمان سالي همراه با سعادت و خوشبختي و شادي باشد. چه سالي که با اين اعياد آغاز مي شود. ولادت اميرالمؤمنين، ولادت امام جواد(ع)، ماه با عظمت رجب، ماه عبادت و ماه بندگي، اميدواريم همه اينها دست به دست هم بدهد و بهترين ها را براي ما رقم بزند. نايب الزياره شما در جوار حرم کريمه اهل بيت حضرت فاطمه معصومه باشم.

«و السلام عليکم و رحمة الله و برکاته»

97-04-05- وظايف و ويژگيهاي حکومت علوي

بسم الله الرحمن الرحيم و صلي الله علي محمد و آله الطاهرين

شريعتي: سلام مي کنم به همه بيننده ها و

ص: 4931

شنونده هاي نازنين و گرانقدرمان، به سمت خداي امروز خوش آمديد. هفته گذشته با حاج آقاي نظري منفرد عزيز خداحافظي کرديم به اين اميد و آرزو که انشاءالله در يک فصل ديگر باز هم از محضر پر فيض ايشان بهره مند شويم. مهمان عزيز و نازنيني داريم. امروز صبح براي ايشان پيامک ارسال کردم که: «روز وصلش مي رسد ايام هجران مي رود» حاج آقاي حسيني قمي عزيز مهمان ما هستند و قرار هست روزهاي سه شنبه در محضر ايشان باشيم. سلام عليکم و رحمة الله. خيلي خوش آمديد.

حاج آقاي حسيني: عرض سلام و ارادت خالصانه خدمت همه بينندگان و شنوندگان برنامه دارم. چون تا هفته گذشته حضرت حجت الاسلام و المسلمين نظري منفرد فيض مي دادند بايد گفت: «صد حيف که اين آمد و صد حيف که آن رفت» ايشان استاد همه ما هستند. نفس و اخلاقشان و کمالاتشان، علمشان، ايشان يک جايگاه ممتاز و ويژه در حوزه علميه دارند، در ميان همه کساني که اهل تبليغ هستند. من در جواب پيام آقاي شريعتي اينطور نوشتم:

آب طلب نکرده هميشه مراد نيست **** گاهي بهانه اي است که قرباني ات کنند

من شاهد بودم که تهيه کننده برنامه چقدر تلاش مي کردند براي دعوت از کارشناسان، ساعت ها با افراد گفتگو مي کردند و هرکس يک مشکلاتي دارد. واقعاً کار سخت و طاقت فرسايي هست. اميدوارم خدا راضي باشد به حضور مجدد ما و آنچه رضاي خدا هست بر زبان ما جاري شود.

شريعتي: از حضور مجدد شما در برنامه خيلي خوشحال هستيم. قرار هست چه مباحثي را با هم مرور کنيم؟

حاج آقاي حسيني: به نظرم همچنان مهمان سفره نهج البلاغه اميرمؤمنان باشيم. اين

ص: 4932

دريايي است که به اين آساني کسي نمي تواند از کنار اين دريا سيراب برگردد. يک بحثي را امروز در نظر گرفتم با عنوان وظايف حکومت علوي، يا وظايف حاکمان در حکومت علوي. در نهج البلاغه حضرت امير(ع) فراوان به اين موضوع پرداختند که در يک حکومت ديني و علوي حاکمان چه بايد بکنند؟

شريعتي: با توجه به اينکه شروع بحث ما هست و قرار است چند جلسه در اين مورد صحبت کنيم، حکومت علوي، مخاطب اين مطالب شما فقط مسئولين هستند يا اينکه فرد فرد ما هم مسئول هستيم؟

حاج آقاي حسيني: نه قطعاً همه مردم بايد همراهي کنند. اگر مردم همراهي نکنند، با حکومت، اميرالمؤمنين هم که حاکم باشد به جايي نمي رسد. اميرمؤمنان در نهج البلاغه خطاب هاي متفاوتي دارند. گاهي اين سؤال را مي پرسند که چرا حضرت مثلاً يک وقت با مردم کوفه خيلي تندي مي کنند، گاهي از آنها خيلي تعريف مي کند؟ گاهي به مردم بصره تندي مي کنند، گاهي خيلي تعريف مي کنند. آنجايي که با حضرت همراهي کردند حضرت تعريف مي کنند. آنجايي که حضرت را تنها گذاشتند، «يَا أَشْبَاهَ الرِّجَالِ وَ لا رِجَال» (نهج البلاغه، خطبه 27) گاهي حضرت مي فرمودند: «لَوَدِدْتُ وَ اللَّهِ أَنَّ مُعَاوِيَةَ صَارَفَنِي بِكُمْ صَرْفَ الدِّينَارِ بِالدِّرْهَمِ» (نهج البلاغه، خطبه 97) کاش معاويه با من معامله درهم و دينار مي کرد. يعني کاش ده نفر از ياران مرا مي گرفت و يک نفر از ياران خودش را به من مي داد. آنها در باطلشان آنطور محکم بودند و شما در حقتان سست هستيد. مردم اينطور بودند، گاهي با حضرت همراهي نمي کردند و حضرت سرزنش مي کردند. گاهي هم پاي کار مي آمدند و خيلي جدي و محکم بودند، حضرت تعريفشان

ص: 4933

را مي کردند. حتماً اگر ما نخواهيم، اگر مردم همراهي نکنند و بگويند: ما راه خودمان را مي رويم، حکومت هم اگر مي تواند اداره بکند، اگر مي تواند حکومت را ديني و اسلامي و علوي اداره کند، اگر نه که قطعاً نمي شود. اگر همه مردم همراهي نکنند بهترين حاکم هم نمي تواند کاري کند. از اميرالمؤمنين کسي بالاتر نبود و حکومتي عادل تر از حکومت حضرت نبود. در نهج البلاغه دهها مورد هست، من يکوقت جمع کردم و فکر کردم يکي دو مورد است. حضرت دهها مورد شکايت دارند. آنجايي که مردم همراهي نکردند. آنجايي هم که همراهي کردند از ايشان تعريف کردند. چقدر از کوفيان، مردم بصره، مردم عراق، وظايف هم وظايف حاکمان هست و هم وظايف مردم است.

مورد اولي که از نهج البلاغه مي خوانم در خطبه 208 است. «إِنَّ اللَّهَ تَعَالَي فَرَضَ عَلَي أَئِمَّةِ الْعَدْلِ أَنْ يُقَدِّرُوا أَنْفُسَهُمْ بِضَعَفَةِ النَّاسِ»، «إِنَّ اللَّهَ تَعَالَي» خداوند «فَرَضَ» واجب کرد «عَلَي أَئِمَّةِ الْعَدْلِ» بر پيشوايان عادل «أَنْ يُقَدِّرُوا أَنْفُسَهُمْ بِضَعَفَةِ النَّاسِ» زندگي خودشان را مثل زندگي مردم ضعيف قرار بدهند. حتي اگر دارند هم بايد در زندگي مثل مردم ضعيف و پايين دست باشند. اميرمؤمنان داشت و خيلي هم داشت، در همه منابع هست که درآمد حضرت چهل هزار دينار بود ولي همه را صدقه مي داد. در 25 سال خانه نشيني حضرت کارهاي اقتصادي فراواني کرد. هيچکس به اندازه اميرالمؤمنين کار اقتصادي نکرده است. باغ ها و مزارع حضرت هنوز هست. در مدينه وقتي عزيزان مُحرم مي شوند منطقه آبار علي هست. چاه هايي که اميرمؤمنان ايجاد کرده است. هيچکس به اندازه اميرالمؤمنين کار عمراني و اقتصادي نکرده است. چهل هزار دينار درآمد حضرت بوده ولي

ص: 4934

حضرت همه را صدقه دادند و وقف کردند

يکوقتي اشاره کرديم که کسي مي گويد: من پاي خطبه اميرالمؤمنين(ع) بودم و طفلي بودم که روي دوش پدرم سوار بودم. ديدم اين آقا که خطبه مي خواند آستينش را حرکت مي دهد. سؤال کردم چرا اينطور مي کند؟ گفت: اين يک پيراهن بيشتر نداشته، پيراهنش را شسته، وقت نماز جمعه شده، همان پيراهن را تن کرده و حرکت مي دهد تا خشک شود. يعني چهل هزار دينار درآمد را براي صدقات مي دهد ولي روزي که حاکم است بايد مثل مردم زندگي کند. چرا؟ حضرت دليل مي آورند. «لكَيْلا يَتَبَيَّغَ بِالْفَقِيرِ فَقْرُه » تا فقير فقر او را به شورش وا ندارد. وقتي فقرا و طبقات پايين دست ببينند مسئولين هم در اين گرفتاري ها هستند، مي گويند: مشکلات هست و براي همه هست. به شورش واداشته نمي شوند. ولي وقتي تضاد را ببينند آنوقت برايشان قابل تحمل نيست. «إِنَّ اللَّهَ تَعَالَي فَرَضَ عَلَي أَئِمَّةِ الْعَدْلِ أَنْ يُقَدِّرُوا أَنْفُسَهُمْ بِضَعَفَةِ النَّاسِ» اين يک نشانه است. حاکم اگر مسئوليتي را مي پذيرد، براي اينکه درد مردم را احساس کند، در نامه 45 حضرت قسم مي خورد، «وَ لَوْ شِئْتُ لاهْتَدَيْتُ الطَّرِيقَ» اگر مي خواستم مي توانستم بهترين غذاها را براي خودم تهيه کنم. «وَ لَكِنْ هَيْهَاتَ» نه! «وَ لَعَلَّ بِالْحِجَازِ أَوْ الْيَمَامَةِ مَنْ لا طَمَعَ لَهُ فِي الْقُرْصِ وَ لا عَهْدَ لَهُ بِالشِّبَعِ» (نهج البلاغه/نامه45) شايد در دورترين نقطه حکومت من کساني باشند که سيري را به ياد ندارند. يک قرص نان پيدا نمي کنند.

حتماً بايد حاکمان با مردم همراهي کنند. در حالات مرحوم وحيد بهبهاني مي ديدم، به ايشان علامه ثاني، محقق ثالث، مجدد المذهب، ايشان شخصيت فوق العاده اي بودند. يکوقت به خانه آمد

ص: 4935

و ديد عروسش لباس قشنگ و پر زرق و برقي پوشيده است. از پسرش پرسيد: به چه مناسبت اين لباس را پوشيده است؟ پسرش گفت: پدر شما قرآن نخوانده ايد؟ قرآن مي فرمايد: «قُلْ مَنْ حَرَّمَ زِينَةَ اللَّهِ الَّتِي أَخْرَجَ لِعِبادِهِ وَ الطَّيِّباتِ مِنَ الرِّزْقِ» (اعراف/32) چه کسي اين زيورها را حرام کرده است؟ اشکالي ندارد. گفت: اين آيه اي که خواندي را قبل از تو خواندم ولي مردم بايد فقرشان را به ما درمان کنند، آرامش پيدا کنند. درست است حرام نشديم، ولي ما که به عنوان يک عالم ديني مردم ما را نشان مي کنند و مي بينند، ما بايد باعث آرامش فقر مردم باشيم. فقير فقرش او را به شورش نياورد.

مردم ما مردمي هستند که چهل سال همه اين سختي ها را تحمل کردند و مي کنند. قطعاً مردم مي دانند که يک قيام چهل ساله شان را يک رئيس جمهور به مسخره بگيرد و تهديد و تحريم کند! ولي همين مردم دوست دارند الگوهاي علوي در جامعه ديده شود. يعني اگر مي گويند: حقوق فلان کارخانه ماه ها به تأخير افتاده، آيا وزرا و وکلاء و رؤسا، سران قوا، رئيس جمهور، رئيس مجلس، وزرا، مسئولين واقعاً چند ماه حقوقشان به تأخير افتاده است؟ اگر اينطور باشد درد مردم را احساس مي کنند. حضرت مي فرمايند: «إِنَّ اللَّهَ تَعَالَي فَرَضَ» خدا واجب کرده است. داستاني از اميرالمؤمنين بگويم که خيلي جالب است.

رئيس خوارج خدمت اميرالمؤمنين(ع) آمد. يک جمله خيلي تندي به حضرت گفت. «ِاتَّقِ اَللَّهَ يَا عَلِيُّ فَإِنَّكَ مَيِّتٌ» از خدا بترس! آخر مي ميري. اميرالمؤمنين فرمود: نه، من نمي ميرم. «بَل مَقتولٌ» من به شهادت مي رسم. به خدا قسم به شهادت خواهم رسيد. داستان

ص: 4936

مفصل است. جمله دومي به حضرت گفت: «وَ عَاتَبَهُ فِي لِبَاسِهِ» اين چه لباسي است که تو پوشيدي؟ «مَا يَمْنَعُكَ أَنْ تَلْبَسَ لِبَاساً خَيْراً مِنْ هَذَا» يک لباس بهتر بپوش! اميرمؤمنان فرمود: «مَا لَكَ وَ لِلِبَاسِي» لباس من چه ربطي به تو دارد؟ «هُوَ أَبْعَدُ مِنَ اَلْكِبْرِ» اين لباس مرا از تکبر به دور مي کند. «وَ أَجْدَرُ أَنْ يَقْتَدِيَ بِيَ اَلْمُسْلِمُ» مسلمان ها به اين لباس من اقتدا مي کنند. وقتي مي بينند اميرالمؤمنين در اين سادگي زندگي مي کند، مردم مي گويند: به به! آقا مشکل ندارد. اين اميرمؤمنان است با چهل هزار دينار درآمد سالانه اش همه را بين فقرا تقسيم کرده و خودش در ساده ترين لباس و ساده ترين غذا زندگي مي کند. مي شود کسي ناراحت شود و بگويد: چرا گرفتاري و مشکلات داريم؟ چهل هزار دينار درآمد سالانه من است. حضرت 25 سال در مدينه کار عمراني کرده است. نخلستان ها و باغستان ها همه را به فقرا داده و خودش با لباسي راه مي رود که اين آقا آمده به حضرت ايراد بگيرد. اين چه لباسي است؟ فرمود: لباس من به تو ربطي ندارد.

در نامه 53 نهج البلاغه، عهدنامه اميرالمؤمنين(ع) به مالک اشتر «وَ لا تَقُولَنَ إِنِّي مُومَّرٌ آمُرُ فَأُطَاعُ» استاندار علي! مبادا بگويي: من امير هستم. من مسلط هستم. امر مي کنم و بقيه بايد اطاعت کنند؟ نه! «فَإِنَّ ذَلِكَ إِدْغَالٌ فِي الْقَلْبِ» با مردم مشورت کن. حرف مردم را بشنو. اگر گفتي: همين که من گفتم و بقيه بايد اطاعت بکنند، سه ايراد دارد. 1- اولاً فساد فکري براي شما مي آورد. آدمي که فکر کند هميشه حرفش حق محض است، تصميمات او حق محض است، هرچه من گفتم همه بايد

ص: 4937

اطاعت کنند، اين از لحاظ فکري به استبداد کشيده مي شود. 2- «وَ مَنْهَكَةٌ لِلدِّينِ» دين را نابود مي کني. تو به اسم دين حکومت مي کني. تو استاندار علي هستي. 3- «وَ تَقَرُّبٌ مِنَ الْغِيَرِ» (نهج البلاغه، نامه 53) آنوقت مردم را به شورش وا مي داري. مردم را در آستانه شورش مي بري. حضرت مذمت مي کند. حاکم اسلامي حتماً بايد فکر مردم، حرف مردم باشد.

مورد سوم، در نامه 53، عهدنامه مالک اشتر است. اميرالمؤمنين مي فرمايد: مي دانيد ويراني يک کشور در اثر چيست؟ «إِنَّمَا يُوتَي خَرَابُ الارْضِ مِنْ إِعْوَازِ أَهْلِهَا» اگر مردم تنگدست شوند، گرفتار شوند، حقوقشان به آنها نرسد، اين کشور ويران مي شود. چرا مردم گرفتار مي شوند؟ «وَ إِنَّمَا يُعْوِزُ أَهْلُهَا» به سه جهت 1- «لاشْرَافِ أَنْفُسِ الْوُلاةِ عَلَي الْجَمْعِ» حاکمان فکر جمع ثروت براي خودشان باشند. هر مسئولي در هرجايي هست. گاهي يک کسي در يک نقطه کوچک خيلي راحت تر مي تواند فساد ايجاد کند تا کسي که در جاي بزرگ است. ما چهار ميليون کارمند داريم. واقعاً همه کارمندان ما به خوبي به وظايفشان عمل مي کنند؟ همه وارد کننده و صادر کننده ها مردم ما هستند. اين روزها مي گويند: ده ها شرکت با ارز دولتي جنس وارد کردند و با ارز آزاد مي فروشند. البته دولت مسئول است و سيستم نظارتي بايد باشد. فرض که تو به آلاف و الوف رسيدي، کجا مي خواهي ببري؟ حلال دنيا ما را به کجا رسانده که حرام دنيا برساند؟ حيف است، نظام مقدس جمهوري اسلامي در آستانه چهل سالگي است. بخاطر اينکه يک ميليارد ما دو ميليارد شود، چرا سوء استفاده کنيم؟ يقين داشته باشيم اينها آب خوشي نمي شود که از گلوي ما پايين

ص: 4938

برود. خود مردم مي توانند کمک کنند.

امام صادق(ع) فرمودند و در کافي مرحوم کليني(ره) هست. فرمود: «ربح المؤمن علي المؤمن حرام» شما اگر زندگي ات تأمين است، اصلاً سود نگير. فقها اين حرام را حمل بر کراهت کردند. شما اگر زندگي ات خوب است نمي خواهد سود بگيري. يکوقت کسي شريک و رفيق توست، شريک تجاري است از او سود با انصاف بگير. اما به عامه مردم، از عموم مردم سود نگير. تو نيازي نداري نگير! اگر ما مي گوييم: يک حکومت علوي نمونه، اگر ما مي گوييم: حکومت اميرمؤمنان يک مدينه فاضله است، مردمش هم بايد ساکنين اين مدينه فاضله باشند. مدينه فاضله يک فضا نيست، تصور نيست. مردم مدينه فاضله بايد به اين حديث عمل کنند. «ربح المؤمن علي المؤمن حرام» در اين مشکلات و شرايط ما اصلاً سود نمي خواهيم! همين ارز دولتي را به اين مي دهيم و فعلاً از اين مخمصه رد شويم. از نقشه هايي که دشمن ريخته رد شويم. اين مدينه فاضله است. اينکه ما بگرديم ببينيم کجا يک منفذي وجود دارد، مي شود از اين منفذ وارد شويم، يک تومان را دو تومان و دو تومان را صد تومان کنيم، درست نيست. اميرالمؤمنين فرمود: «إِنَّمَا يُوتَي خَرَابُ الارْضِ» ويراني در اثر اين است که مردم گرفتار شوند. گرفتاري سه جهت دارد. 1- «لاشْرَافِ أَنْفُسِ الْوُلاةِ عَلَي الْجَمْعِ» مسئولين فقط به فکر جمع ثروت باشند. 2- «وَ سُوءِ ظَنِّهِمْ بِالْبَقَاءِ» مي گويند: ما که نيستيم، ديگر هرچه شد مهم نيست. 3- «وَ قِلَّةِ انْتِفَاعِهِمْ بِالْعِبَر» (نهج البلاغه، نامه 53) از عبرت ها استفاده نکنند. اميرالمؤمنين مي فرمايد: «مَا أَكْثَرَ الْعِبَرَ وَ أَقَلَّ الِاعْتِبَارَ» وسيله عبرت زياد است و عبرت گير کم است.

ص: 4939

از عبرت ها استفاده کنيد.

مورد چهارم، باز در عهدنامه اميرالمؤمنين(ع) هست. حضرت مي فرمايد: مي خواهي کسي را انتخاب کني، مواظب باش و گول ظاهرش را نخور. «لا يَكُنِ اخْتِيَارُكَ إِيَّاهُمْ عَلَي فِرَاسَتِكَ وَ اسْتِنَامَتِكَ» (نهج البلاغه، نامه 53) به اعتماد خودت اکتفا نکن. نگو من آدم هوشياري هستم. من مي دانم چه کسي را انتخاب کنم. «وَ حُسْنِ الظَّنِّ مِنْك» حسن ظن نداشته باش. «فَإِنَّ الرِّجَالَ يَتَعَرَّضُونَ لِفِرَاسَاتِ الْوُلَاهِ بِتَصَنُّعِهِم » هستند آدم هايي که ظاهرسازي مي کنند. خوش خدمتي موقت براي اينکه پستي را بگيرند، و لياقت اين پست را ندارند. فرمود: در انتخاب مسئولين حواست را جمع کن. نکند اينها ظاهرسازي کنند و تو را فريب بدهند. واقعاً مدينه فاضله يک طرفه نمي شود. الآن کسي را داريم در اين مدينه فاضله که انتظارش را داريم، يک نفر را سراغ داريد يک پستي به او پيشنهاد بدهند و بگويد: به خدا اگر من قابليت داشته باشم! اخيراً يکي از مسئولين مي گفت که خدمت مقام معظم رهبري يک پستي به ايشان پيشنهاد کرده بودند. گفته بود: نه، من دو ماه مي خواهم فرصت داشته باشم و فکر کنم ببينم مي توانم اين کار را انجام بدهم يا نه. ايشان فرموده بود: شما اولين کسي هستي که مي گويي: من دو ماه فرصت مي خواهم که فکر کنم.

چهل سال از انقلاب گذشته است. بعضي به عمر انقلاب پست و مسئوليت دارند و بازنشستگي ندارند. از اين قوه به آن قوه مي رود. از اين وزارت به آن وزارت مي رود. يک سن و سال و شرايطي دارد. اگر بپرسي چند مسئوليت داري؟ قطعاً نمي توانند درجا همه مسئوليت هايشان را بشمارند. کي به اين همه کار مي رسند؟ اين همه

ص: 4940

جوان و نيروي جوان هست که سر کار بيايند. اگر يک وقتي هم خودش را بازنشست کند که گاهي عزرائيل بازنشست مي کند، اگر هم بازنشست بکند، يک اتحاديه، تعاوني تشکيل مي دهد که بعد از خودش باز دوباره همه در اين کار باشند. رسول خدا به ابيذر فرمود: ؟«انک ضعيفٌ» تو توان اين مسئوليت را نداري. اين پست امانت است و فرداي قيامت از تو درباره اين پست سؤال مي کنند. تو دنبال پست نباش. ابيذر آدم خوبي بود. وقتي مي خواهيم به خوبي و زهد و تقوا و صداقت مثال بزنيم، صادق تر از ابيذر نبود. ولي حضرت به او فرمود: ابيذر تو دنبال پست نباش! مسئوليت سنگين است. در جامعه ديني ما هم اينطور است؟ هرکسي نه تنها لياقت دارد تازه مي گويد: شما مرا درک نکردي! من خيلي بيش از اينها زمينه کار دارم! ؟«يَوْمَ نَقُولُ لِجَهَنَّمَ هَلِ امْتَلَأْتِ وَ تَقُولُ هَلْ مِنْ مَزِيدٍ» (ق/30) «هل من مزيد» اينها بلند است. اميرمؤمنان(ع) مي فرمايد: مواظب باش!

مورد پنجم از وظايف حاکمان، باز در همين عهدنامه اميرمؤمنان است. «ثُمَ اللَّهَ اللَّهَ فِي الطَّبَقَةِ السُّفْلَي» الله الله را وقتي به کار مي برند که مي خواهند حواس طرف را جمع کنند. «ثُمَ اللَّهَ اللَّهَ فِي الطَّبَقَةِ السُّفْلَي مِنَ الَّذِينَ لا حِيلَةَ لَهُمْ» آنهايي که دستشان به جايي نمي رسد، «مِنَ الْمَسَاكِينِ وَ الْمُحْتَاجِينَ وَ أَهْلِ الْبُوسَي وَ الزَّمْنَي» زمين گيرها و بازنشسته ها، گرفتارها! يک جلسه اي بود چند بازنشسته بودند. گفتم: شما چقدر حقوق مي گيريد؟ گفتند: ماهي يک ميليون و دويست هزار تومان! شما اين حقوق را تقسيم بر سي روز کنيد. دختر، پسر، دانش آموز، اجاره خانه، دانشگاهي، مريض، بيماري. فرمود: «الله الله» خدا

ص: 4941

را در نظر داشته باش. «ثُمَ اللَّهَ اللَّهَ فِي الطَّبَقَةِ السُّفْلَي». «وَ لَا يَشْغَلَنَّكَ عَنْهُمْ بَطَرٌ» اميرالمؤمنين به مالک مي گويد. مالکي که وقتي به شهادت رسيد حضرت در فراق او اشک ريخت. روزها گريه کرد و فرمود: ديگر براي من کسي مالک نمي شود. حضرت به او فرمود: نکند يکوقت غرور قدرت تو را از مساکين و فقرا غافل کند؟

مورد ششم، «وَ اجْعَلْ لِذَوِى الْحَاجَاتِ مِنْكَ قِسْماً» (نهج البلاغه/نامه53) يک وقتي بگذار براي اينکه اگر کسي با تو کار دارد، بيايد. گرفتارها نزد تو بيايند. وقت ملاقات داشته باش. «وَ تُقْعِدُ عَنْهُمْ جُنْدَكَ وَ أَعْوَانَكَ مِنْ أَحْرَاسِكَ وَ شُرَطِكَ» در وقت ملاقات عمومي نگذار اين محافظان تو بيايند و مانع رسيدن مردم به تو باشند. حضرت مي فرمايند: محافظان را بيرون کن. نگهبانان را بيرون کن. من خيلي خوشحال شدم دبير شوراي عالي امنيت ملي مي گويد: اصلاً هيچکس نياز به محافظ ندارد. امن امن است! حفاظت ها تشريفات شده است. اين تشريفات را کم کنيد. آدم با خدمت به خلق عزت پيدا مي کند نه با اينها. اينها را کنار بگذاريد و کنار مردم باشيد. «حَتَّى يُكَلِّمَكَ مُتَكَلِّمُهُمْ غَيْرَ مُتَتَعْتِعٍ» مالک، آن کسي که نزد تو مي آيد کار دارد، بدون لکنت زبان با تو حرف بزند! «فَإِنِّى سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ ص» من خودم از پيامبر شنيدم. «يَقُولُ فِى غَيْرِ مَوْطِنٍ» مکرر مي فرمود: «لَنْ تُقَدَّسَ أُمَّهٌ لَا يُؤْخَذُ لِلضَّعِيفِ فِيهَا حَقُّهُ مِنَ الْقَوِىِّ غَيْرَ مُتَتَعْتِعٍ» جامعه اي که ضعيف نتواند حرفش را بدون لکنت زبان بگويد، اين جامعه روي رستگاري نمي بيند. بدون اينکه بترسد حرفش را بزند و لکنت زبان نداشته باشد.

مورد هفتم، «ثُم إِنَّ لِلْوَالِى خَاصَّهً وَ بِطَانَهً» (نهج البلاغه/ص441)

ص: 4942

استاندار، شخصيت، هرکسي که مسئوليتي دارد، يک دوستاني دارد، يک نزديکاني دارد. «فِيهِمُ اسْتِئْثَارٌ» اينها خودشان را بر ديگران مقدم مي دانند. پدر ما استاندار است. وکيل است، وزير است. اينها مي خواهند به حقوق ديگران دست درازي کنند. اين طبيعت انسان است. به من بگويند: پدر شما صاحب اين پست شده است. سريع به ذهن انسان مي رسد تا پدرم سر کار است، ما بارمان را ببنديم! در بين بستگان ما کسي نباشد که استخدام نشده باشد. کسي نباشد که زمين نگرفته باشد.

مدينه فاضله يک طرفه نيست. اميرالمؤمنين بخواهد مدينه فاضله را برقرار کند ولي استاندارش يک جايي رفته است، همه بستگان و خويشان بگويند: ما بايد حتماً يک لقمه چربي پيدا کنيم. اين مدينه فاضله نيست. مدينه فاضله بدون شهروندان فاضل به جايي نمي رسد. ما وظايف حاکمان را مي گوييم ولي اگر ما نخواهيم محال است بشود. اگر هرکسي هرجايي دستش مي رسد، کمک نکند و بگويد: امروز ما راهي داريم، ما هم سوء استفاده کنيم. همه همين فکر را مي کنند! حضرت فرمود: «ثُم إِنَّ لِلْوَالِى خَاصَّهً وَ بِطَانَهً» حاکم دوستان و نزديکاني دارد. اميرالمؤمنين به مالک مي گويد. ما نمي توانيم شخصيت مالک را توصيف کنيم. مالک تو با همه عظمتت، دوستان و نزديکاني داري. اينها مي خواهند خودشان را بر ديگران مقدم بدارند. «فَاحْسِمْ مَئُونَهَ أُولَئِكَ بِقَطْعِ أَسْبَابِ تِلْكَ الْأَحْوَالِ» (نهج البلاغه/ص441) ريشه اينها را بکن. هرکس از دوستان و خويشاوندان تو بخواهد سوء استفاده کند، دستشان را قطع کن. «وَ لَا تُقَطِّعَنَّ لِأَحَدٍ مِنْ خَاصَّتِكَ وَ حَامَّتِكَ» نکند اينهايي که اطراف تو هستند، يکوقت يک زميني و ملکي در اختيار آنها بگذاري؟ هرکسي در ساده ترين منصب حتي در

ص: 4943

دهياري، يک بخش بسيار کوچک، همه جا راهش باز است. اين خيلي مهم است که جايگاه رضايتمندي مردم را در محاسباتمان بياوريم. متأسفانه اين جايگاه تضعيف شده است. ما کار خودمان را مي کنيم، مسئولين کار خودشان را مي کنند. اميرالمؤمنين به مالک فرمود: مواظب باش اگر در دوستانت، اگر در ياران و نزديکانت ويژه خواري هست، دستشان را قطع کن، چيز اضافه اي به اينها نده. اگر به اين مدينه رسيديم، به حاکمان و مردم در اين مدينه فاضله رسيديم، آنوقت مي شود حکومت علوي. اگر همراهي نکنيم به هيچ جا نمي رسيم. دنيا ارزش ندارد. آه يک مظلومي همه چيز را از بين مي برد. آنهايي که از حلال جمع کردند به کجا رسيدند. من خبر دارم اينهايي که از حلال درآمد دارند وقتي يک ميلياردش دو ميليارد مي شود، عزا مي گيرد چطور نگه دارم؟ مي گويد: بروم به تجارت بزنم، يکي پولم را مي خورد. بروم ملک بخرم کلاه سرم مي رود. معطل است. کاري کنيم که دعاي مظلوم دنبال ما باشد. اين دعا در نسل و در فرزندان تأثير دارد.

شريعتي: چقدر محتاج بوديم به شنيدن اين کلمات نوراني امام علي(ع) آن هم با دغدغه هاي هميشگي حاج آقاي حسيني قمي عزيزمان. انشاءالله همه تلاش کنيم و دستانمان را به دستان علي(ع) بسپاريم. کسي که به راه هاي آسمان آشناتر از راه هاي زمين است. امروز صفحه 362 قرآن کريم، آيات نوراني سوره مبارکه فرقان، آيات 21 تا 32 اين سوره را به اتفاق بشنويم.

«وَ قالَ الَّذِينَ لا يَرْجُونَ لِقاءَنا لَوْ لا أُنْزِلَ عَلَيْنَا الْمَلائِكَةُ أَوْ نَرى رَبَّنا لَقَدِ اسْتَكْبَرُوا فِي أَنْفُسِهِمْ وَ عَتَوْا عُتُوًّا كَبِيراً «21» يَوْمَ يَرَوْنَ الْمَلائِكَةَ لا بُشْرى يَوْمَئِذٍ

ص: 4944

لِلْمُجْرِمِينَ وَ يَقُولُونَ حِجْراً مَحْجُوراً «22» وَ قَدِمْنا إِلى ما عَمِلُوا مِنْ عَمَلٍ فَجَعَلْناهُ هَباءً مَنْثُوراً «23» أَصْحابُ الْجَنَّةِ يَوْمَئِذٍ خَيْرٌ مُسْتَقَرًّا وَ أَحْسَنُ مَقِيلًا «24» وَ يَوْمَ تَشَقَّقُ السَّماءُ بِالْغَمامِ وَ نُزِّلَ الْمَلائِكَةُ تَنْزِيلًا «25» الْمُلْكُ يَوْمَئِذٍ الْحَقُّ لِلرَّحْمنِ وَ كانَ يَوْماً عَلَى الْكافِرِينَ عَسِيراً «26» وَ يَوْمَ يَعَضُّ الظَّالِمُ عَلى يَدَيْهِ يَقُولُ يا لَيْتَنِي اتَّخَذْتُ مَعَ الرَّسُولِ سَبِيلًا «27» يا وَيْلَتى لَيْتَنِي لَمْ أَتَّخِذْ فُلاناً خَلِيلًا «28» لَقَدْ أَضَلَّنِي عَنِ الذِّكْرِ بَعْدَ إِذْ جاءَنِي وَ كانَ الشَّيْطانُ لِلْإِنْسانِ خَذُولًا «29» وَ قالَ الرَّسُولُ يا رَبِّ إِنَّ قَوْمِي اتَّخَذُوا هذَا الْقُرْآنَ مَهْجُوراً «30» وَ كَذلِكَ جَعَلْنا لِكُلِّ نَبِيٍّ عَدُوًّا مِنَ الْمُجْرِمِينَ وَ كَفى بِرَبِّكَ هادِياً وَ نَصِيراً «31» وَ قالَ الَّذِينَ كَفَرُوا لَوْ لا نُزِّلَ عَلَيْهِ الْقُرْآنُ جُمْلَةً واحِدَةً كَذلِكَ لِنُثَبِّتَ بِهِ فُؤادَكَ وَ رَتَّلْناهُ تَرْتِيلًا «32»

ترجمه: و كسانى كه به ملاقات ما اميد ندارند (و رستاخيز را قبول نمى كنند) گفتند: چرا فرشتگان بر ما نازل نمى شوند و يا چرا پروردگارمان را نمى بينيم؟ قطعاً آنان در نفس خود استكبار ورزيدند و سركشى بزرگى كردند. روزى كه فرشتگان را مى بينند، آن روز براى گناهكاران مژده اى نيست، (بلكه روز كيفر آنهاست) و (فرشتگان به مجرمان) مى گويند: (بهشت براى شما) حرام و ممنوع است. ما به سراغ هر عملى كه (به عنوان خيرات) انجام داده اند مى رويم و آن را غبارى پراكنده مى سازيم. در آن روز، اهل بهشت جايگاه خوش و آسايشگاه نيكويى دارند. و روزى كه آسمان با ابرها بشكافد و فرشتگان فروفرستاده شوند فروشدنى. در آن روز، فرمانروايىِ بر حقّ، از آن خداى رحمان است و روزى است كه بر كافران سخت و سنگين است.

ص: 4945

و روزى كه ستمكار (مشرك) دو دست خود را (از روى حسرت) به دندان مى گزد و مى گويد: اى كاش با پيامبر همراه مى شدم. اى واى بر من! كاش فلانى را دوست خود نمى گرفتم. رفيق من بعد از آن كه حقّ از طرف خدا براى من آمد، مرا گمراه ساخت. و شيطان هنگام اميد، انسان را رها مى كند. پيامبر (در روز قيامت از روى شكايت) مى گويد: پروردگارا! قوم من اين قرآن را رها كردند. و ما اين گونه براى هر پيامبرى دشمنى از گناهكاران قرار داديم، و پروردگارت براى راهنمايى و حمايت تو كافى است. و كسانى كه كفر ورزيدند، (بهانه ى ديگرى آورده و) گفتند: چرا (تمام) قرآن يكجا بر او نازل نشده است؟ (غافل از آن كه ما) اين گونه (نازل كرديم) تا دل تو را به وسيله ى آن استوار كنيم و آن را به تدريج و آرامى بر تو خوانديم.

شريعتي: هفته گذشته با حاج آقاي نظري حداحافظي کرديم و حاج آقاي حسيني فضاي برنامه ما را منور کردند، «صد شکر که اين آمد و صد حيف که آن رفت» انشاءالله حاج آقاي نظري هرجا هستند خداوند متعال پشت و پناهشان باشد.

حاج آقاي حسيني: حتماً بينندگان عزيز و مردم خوب ما هرجا باشند قدر شخصيت هايي مثل حاج آقاي نظري را مي دانند. ايشان يک شخصيت ممتازي هستند که بي انصافي است ما را در رديف امثال ايشان بياورند. ايشان حق استادي بر ما دارند. اشاره ي قرآني امروز را بيان کنم «وَ قالَ الرَّسُولُ يا رَبِّ إِنَّ قَوْمِي اتَّخَذُوا هذَا الْقُرْآنَ مَهْجُوراً» پيامبر شکايت مي کند که مردم قرآن را رها کردند. از ماه رمضان

ص: 4946

بيرون آمديم خواندن قرآن را رها نکنيم. روزي يک جزء قرآن را بخوانيم. ماه تعليم و تعلم قرآن است. قديم چقدر در فصل تابستان کلاس هاي قرآن داير بود. هرکسي هرجا هست کلاس قرآن برپا کند، فرداي قيامت قرآن از ما شکايت نکند. امروز پنجاه و نهمين سالگرد ارتحال آيت الله بروجردي است که در مسجد اعظم قم بعد از نماز مراسمي برگزار مي شود. جناب آقاي دکتر رفيعي سخنران مراسم هستند. آيت الله بروجردي يک شخصيت بسيار ممتاز در تاريخ تشيع و بين فقهاي شيعه است. کمتر فقيهي داشتيم موفق به اندازه ي آيت الله العظمي بروجردي باشند. خدا را قسم مي دهيم به حق محمد و آل محمد آنچه صلاح و مصلحت ما و نظام و مردم و مسئولين ما هست به خوبي و خير مقدر بگردان و همه ما را موفق به زمينه سازي براي اين حکومتي که نگاه اميرالمؤمنين به آن است بدارد.

شريعتي: «الحمدلله رب العالمين و صلي الله علي سيدنا محمدٍ و آله الطاهرين»

97-04-12- سيري در نهج البلاغه اميرالمؤمنين(عليه السلام)- شرح خطبه 109

بسم الله الرحمن الرحيم و صلي الله علي محمد و آله الطاهرين

من سايه اي از نيمه پنهاني خويشم *** تصوير هزار آينه حيراني خويشم

صدبار پشيماني و صد مرتبه توبه *** هر بار پشيمان ز پشيماني خويشم

عالم همه هرچند که زندان من و توست *** از اين همه آزادم و زنداني خويشم

تا در خم آن گيسوي آشفته زدم دست *** چون خاطر خود جمع پريشاني خويشم

فردايي اگر باشد باز از پي امروز *** شرمنده چو حافظ ز مسلماني خويشم

حافظ مگر از عهده وصف تو برآيد *** با حُسن تو حيران غزل خواني خويشم

شريعتي: سلام

ص: 4947

مي کنم به همه بيننده ها و شنونده هاي نازنين و گرانقدرمان، به سمت خداي امروز خوش آمديد. از هفته گذشته ميزبان حاج آقاي حسيني قمي عزيز بوديم، مهمان سفره ناب و پر برکت نهج البلاغه خواهيم بود و انشاءالله مباحث شيواي ايشان را خواهيم شنيد. سلام عليکم و رحمة الله. خيلي خوش آمديد.

حاج آقاي حسيني: عرض سلام و ارادت خالصانه خدمت همه بينندگان و شنوندگان برنامه دارم. عرض تقدير و تشکر نسبت به همه الطافي که نسبت به اين حقير انجام دادند. مثل هميشه مهمان سفره اميرمؤمنان(س) هستيم.

شريعتي:

از قديم و نديم مي گويند: دست بالاي دست بسيار است

دست بالاي دست ها اما دست مشکل گشاي کرار است

انشاءالله همه گره هاي زندگي ما به دستان تواناي اميرمؤمنان باز شود و ما هم بتوانيم عمل کنيم به همه دانسته ها و فرمايشات نوراني حضرت.

حاج آقاي حسيني: بسم الله الرحمن الرحيم، خطبه 109 نهج البلاغه، اين خطبه اسمش خطبه درخشنده است. «خطبة الزهرا» يعني درخشنده. يک عبارتي ابن ابي الحديد که از شارحين نهج البلاغه است در مورد اين خطبه دارد. ابن ابي الحديد از علماي اهل سنت است و حدود هفتصد سال پيش زندگي مي کرده است. بيست جلد شرح نهج البلاغه را نوشته است. وقتي به اين خطبه مي رسد، مي گويد: «من اراد ان يتعلم الفصاحة و البلاغة» کسي بخواهد فصاحت و بلاغت را ياد بگيرد، «فاليتأمل هذه الخطبه» در اين خطبه تأمل کند. بعد يک عبارت لطيفي دارد، «فان نسبتها الي کل فصيح من الکلام» با هر کلام فصيحي بخواهيد اين را مقايسه کنيد «نسبة الکواکب المنيره الفلکية الي الحجارة المظلمة الأرضيه» يک سنگ سياه را در تاريکي در نظر بگيريد

ص: 4948

که اصلاً به چشم نمي آيد با ستارگان آسمان. مي گويد: مي شود اينها را با هم مقايسه کرد؟ مقايسه کلام اميرمؤمنان با هر سخن ديگري غير از خدا و رسول، با هيچ سخني نمي شود مقايسه کرد. اين اعتراف ابن ابي الحديد است. چون بخشي از اين خطبه در مورد مسأله مرگ و مراحل جان دادن انسان است، مي گويد: «لو تليت على زنديق ملحد» اگر اين خطبه را نه براي يک مسلمان بخوانند، يک کافري که الحاد دارد، «لهدت قواه» مقاومت او مي شکند. «و أرعبت قلبه» دلش مي لرزد. «و أضعفت على نفسه و زلزلت اعتقاده» عقيده اش متزلزل مي شود. حالا ببينيد در مؤمنين چه اثري مي تواند داشته باشد!

يک عبارت پاياني هم دارد خيلي زيباست. وقتي ابن ابي الحديد در اين خطبه مدح و ثناي اميرالمؤمنين را مي گويد، مي گويد: «فجزى الله قائلها عن الإسلام» خدا جزاي خير به اميرمؤمنان با اين خطبه اش بدهد. «أفضل ما جزى به وليا من أوليائه» بهترين جزا و پاداش را خدا به علي بدهد. «فما أبلغ نصرته له» چقدر علي زيبا اسلام را ياري کرد. «تارة بيده و سيفه و تارة بلسانه و نطقه و تارة بقلبه و فكره» گاهي با شمشير در ميدان هاي نبرد در برابر دشمنان جهاد کرد. گاهي با زبان و نطق و خطبه ها و سخنراني ها، گاهي با فکر و انديشه، «إن قيل جهاد و حرب فهو سيد المجاهدين و المحاربين و إن قيل وعظ و تذكير فهو أبلغ الواعظين و المذكرين و إن قيل فقه و تفسير فهو رئيس الفقهاء و المفسرين و إن قيل عدل و توحيد فهو إمام أهل العدل و الموحدين» مي گويد: اگر سخن از جهاد به

ص: 4949

ميان بيايد، سيد المجاهدين علي است. اگر سخن از موعظه و تذکر به ميان بيايد، «ابلغ الواعظين و المذکرين» است. اگر سخن از دين و فقه و تفسير و فهم دين به ميان بيايد، «رئيس الفقها و المفسرين» اگر سخن از عدل و توحيد به ميان بيايد، «امام اهل العدل و الموحدين» علي بن ابي طالب است.

اگر بخواهيم اين خطبه را تقسيم کنيم، مي شود به هفت بخش تقسيم کرد. يک بخش حضرت در مورد عظمت و قدرت الهي دارد. يک بخش در مورد آفرينش فرشتگان است. بخش سوم ترسيمي از خانه آخرت است. بخش چهارم توصيف سکرات مرگ و جان دادن است. بخش پنجم قيامت و ماجراي رستاخيز است. پخش ششم زهر پيامبر است و آخرين بخش عظمت اهل بيت است. بي خود نيست که ابن ابي الحديد اينقدر با عظمت از اين خطبه ياد مي کند. اميرمؤمناني که به قول ابن ابي الحديد ابلغ الواعظين است، اميرالمؤمنين مي خواهد لحظات جان دادن انسان را توصيف کند. مي گويد: نمي شود توصيف کرد. «فغير موصوفٍ» ابلغ الواعظين، کسي که مي گويد مقايسه سخن حضرت با سخن ديگران مقايسه افلاک نوراني با يک سنگ در تاريکي است، همين اميرالمؤمنين مي گويد: لحظات جان دادن انسان را نمي شود توصيف کرد. گفتيم اگر اين خطبه بر کافر خوانده شوند قواي دروني اش متزلزل مي شود. اميرمؤمنان چه گفته است؟ «فَغَيْرُ مَوْصُوفٍ مَا نَزَلَ بِهِمْ» (نهج البلاغه.خطبه 109) حضرت مي فرمايد: سکرات مرگ و لحظه جان دادن قابل توصيف نيست. چرا؟ چون دو چيز همزمان بر انسان وارد مي شود. «اجْتَمَعَتْ عَلَيْهِمْ سَكْرَةُ الْمَوْتِ وَ حَسْرَةُ الْفَوْتِ» يکي سکرات مرگ است. لحظات جان دادن سخت است. دوم حسرت از دست

ص: 4950

دادن ثروت و دارايي خودش است. طرف نگاه مي کند اين همه زحمت کشيدم و جمع کردم، حلال و حرام، هرچه بود جمع کردم، در يک لحظه بايد از همه جدا شوم. اين خيلي سخت است!

شايد اين سؤال براي بينندگان مطرح باشد. از طرفي به ما مي گويند: بايد کاري کنيم که در سکرات مرگ با ايمان از دنيا برويد. «من کان آخرُ کلامه لا اله الا الله دخل الجنة» هرکس حرف آخرش «لا اله الا الله» باشد، داخل بهشت مي شود. از يک طرف به تعبير اميرالمؤمنين سکرات، سکره است. يعني آدم خيلي آنطور که بايد و شايد در حال خودش نيست. قرآن مي فرمايد: « وَ جاءَتْ سَكْرَةُ الْمَوْتِ بِالْحَقِّ ذلِكَ ما كُنْتَ مِنْهُ تَحِيدُ» (ق/19) آدم فکرش سر جاي خودش نيست، حالا خدايا چطور از ما انتظار داري ما با ايمان از دنيا برويم از طرفي هم حالت هوشياري صد در صد نيست. چطور هم ما در هوشياري صد در صد نباشيم و هم خدا از ما انتظار داشته باشد با ايمان از دنيا برويم؟ اين سؤال را چطور بايد جواب بدهيم؟ جوابش اين است. يادم هست يکوقت يکي از اساتيد بزرگوار قشنگ پاسخ دادند. فرمودند: اگر ايمان ما در تمام زندگي ما، شصت سال هفتاد سال، ملکه زندگي ما شد اين ملکات باور شد، اين باور با يک مقدار سطح هوشياري کم و زياد از دست نمي رود. اگر با خدا و با توحيد، اگر با ائمه زندگي کرديم، در اين حالتي که هوشياري صد در صد نباشد، مي توانيم آنها را نگه داريم.

براي مثال، يک کسي عمل جراحي انجام مي دهد، پنج ساعت بي هوش بوده

ص: 4951

است. بي هوشي در يک لحظه است. آمپول که تزريق مي شود به شماره سه نرسيده بي هوش است. ولي هوشياري مراتب دارد و زمان مي برد. کم کم مي گذرد تا هوشياري صد در صد مي شود. در آنجايي که هنوز هوشياري کامل نشده است، بيمار يک حرف هايي مي زند. همان چيزهايي که با آن زندگي کرده را به زبان مي آورد. گاهي اسرار زندگي اش است. اينکه بعضي سفارش مي کنند تا هوشياري ما کامل نشده کسي نيايد. يک کاري کرده، مخفي کاري کرده است. اگر هوشياري صد در صد نباشد، با آنکه زندگي کرده بر زبان مي آيد چون ملکه زندگي شده است. در همين حالت وقتي هوشياري صد در صد مي شود، به او مي گويند: اسم چه کسي را بردي؟ با چه کسي سَر و سِر داري؟ تازه متوجه مي شود چه اسراري را فاش کرده است. اگر دين، توحيد، خداشناسي، مبدأ و معاد باور زندگي ما شد، خدا را واقعاً قبول داشتيم. چرا اينقدر به ما سفارش مي کنند بعد از هر نمازي به ائمه سلام بدهيد؟ هر روز دعاي امام زمان را بخوانيد؟ زيارت برويد. قرآن بخوانيد. اعتقادات شما واقعاً در عمل نشان بدهد. باور شما بازي نباشد. نفاق نباشد، دروغ نباشد. اگر ايمان داري ايمانت را نشان بده. حلال خدا، حرام خدا، حق الناس را، چرا اينها را مي گويند؟ براي اينکه در آن سکرات نمي شود بازي کرد. چه کسي مي تواند «لا اله الا الله» بگويد؟ کسي که با «لا اله الا الله» زندگي کرده است. همه شصت سال زندگي اش توحيد بوده است. واقعاً از حرام خدا مي ترسيده و اعتقاد به مبدأ و معاد داشته است. خيلي از ما بازي مي کنيم. دين در

ص: 4952

زندگي ما نمودي ندارد.

سؤال: چرا خدا از ما انتظار دارد ما با ايمان از دنيا برويم، از طرفي هم در سکرات مرگ هوشياري ما صد در صد نيست؟ جواب يک کلمه است. همانطور که يک خانم يا آقا هنگام عمل جراحي هوشياري صد در صد ندارد، ولي آنچه ملکه زندگي اش بوده بر زبان جاري مي کند، ما هم اگر مبدأ و معاد و خدا و حق الناس و احترام به ديگران باور زندگي ما شد، قطعاً حتي اگر هوشياري صد در صد نداشته باشيم مي توانيم «لا اله الا الله» بگوييم. چون آن ايمان و باور در همه زندگي ما مستقر شده است. اين خيلي مهم است. خدا به همه ما رحم کنيم. اگر نقش بازي مي کنيم سختي اش اين است که نمي توانيم با ايمان از دنيا برويم. اگر واقعاً نقش بازي مي کنيم، خدا را باور نکرديم، خدا در زندگي ما نيست. هرکجا بتوانيم يک حاشيه مي زنيم، فرار مي کنيم. هرکجا بتوانيم حلال خدا را حرام مي کنيم، گفت: حرام خدا آن است که گيرت نيايد. اگر گيرمان بيايد، حرامش مي کنيم. اگر شصت سال اينطور زندگي کردي، نماز را توجيه کردي، روزه را توجيه کردي، بگويي: نماز که مي گويند اينطور نيست، خدا اينقدر سخت گير نيست. دلت پاک باشد! بخاطر بدحجابي کسي جهنم نمي رود. بخاطر دوستي با مخالف کسي جهنم نمي رود! براي حق الناس و رشوه خواري و رباخواري کسي جهنم نمي رود. اگر اينها را بازي گرفتيم و باور ما نشد، لحظه جان دادن نمي شود آدم با ايمان از دنيا برود.

يکوقتي امام(ره) در کتاب چهل حديث، مکرر از استاد اخلاق و عرفانش مرحوم آيت الله شاه آبادي نقل مي کند که

ص: 4953

مي فرمود: يادتان باشد، حلال و حرام جاي خود، تعلقات ما به دنيا! مرحوم آيت الله شاه آبادي مي فرمود: يادتان باشد تعلق شما به دنيا آنقدر زياد نباشد که لحظه جان دادن که خدا همه چيز را از شما مي گيرد، با دشمني خدا از دنيا برويد. لحظه جان دادن خدا منبر را از من مي گيرد، خانه را از من مي گيرد، خانه و بچه مرا مي گيرد. کسي در اين دنيا ماشين شما را سرقت کند با او دشمن نمي شويد؟ براي پست شما پاپوش درست کند، شما ناراحت نمي شويد؟ ايشان مي فرمودند: مواظب باشيد تعلق شما به دنيا آنقدر نباشد که با دشمني خدا از بين برويد. اميرمؤمنان که ابلغ الواعظين است مي فرمايد: «غير موصوفٍ» من نمي توانم توصيف کنم. لحظه جان دادن دو چيز جمع شده است. 1- «سکرة الموت» 2- «حسرة الفوت» حسرت از دست دادن.

«فَفَتَرَتْ لَهَا أَطْرَافُهُمْ» اعضاي بدن انسان سست مي شود «وَ تَغَيَّرَتْ لَهَا أَلْوَانُهُمْ» رنگ انسان تغيير مي کند. اميرمؤمنان در اين خطبه، لحظات جان دادن انسان و گرفتن اعظا و جوارح انسان را در سه مرحله ترسيم کردند. آدم وقتي بخواهد جان بدهد اعضاء و جوارحش يک مرتبه از کار نمي افتد. خيلي براي من جالب بود، اخيراً در تحقيقي ديدم دانش امروز همين را تأييد مي کند. کلامي که اميرمؤمنان 1400 سال پيش تأکيد کردند، امروز هم تأييد کردند که اعضاء و جوارح به اين ترتيب از کار مي افتد. اول کدام است؟ حضرت مي فرمايد: 1- «ثُمَّ ازْدَادَ الْمَوْتُ فِيهِمْ وُلُوجاً فَحِيلَ بَيْنَ أَحَدِهِمْ وَ بَيْنَ مَنْطِقِهِ» اول زبان از کار مي افتد. «وَ إِنَّهُ لَبَيْنَ أَهْلِهِ يَنْظُرُ بِبَصَرِهِ» چشمش کار مي کند و مي بيند. «وَ يَسْمَعُ

ص: 4954

بِأُذُنِهِ» گوشش مي شنود. اما نمي تواند حرف بزند. اين خيلي سخت است. بايد مواظب باشيم اگر کنار يک محتضر هستيم يا کاملاً روح از بدن جدا نشده است، حرفي نزنيم که بد باشد! نمي تواند حرف بزند اما چشم و گوش کار مي کند.

«عَلَى صِحَّةٍ مِنْ عَقْلِهِ وَ بَقَاءٍ مِنْ لُبِّهِ يُفَكِّرُ فِيمَ أَفْنَى عُمُرَهُ وَ فِيمَ أَذْهَبَ دَهْرَهُ» فکر مي کند عمرش را چه کرده است؟ «وَ يَتَذَكَّرُ أَمْوَالًا جَمَعَهَا أَغْمَضَ فِي مَطَالِبِهَا» به فکر امول و ثروتي است که اينها را جمع کرده «وَ أَخَذَهَا مِنْ مُصَرَّحَاتِهَا وَ مُشْتَبِهَاتِهَا» حلال و حرام، هرچه بوده جمع کرده و حالا به فکر افتاده است. «و قَدْ لَزِمَتْهُ تَبِعَاتُ جَمْعِهَا وَ أَشْرَفَ عَلَى فِرَاقِهَا» مي گويد: الآن من مي ميرم وزر و وبال او به گردن من است. «تَبْقَى لِمَنْ وَرَاءَهُ [يُنَعَّمُونَ ] يَنْعَمُونَ فِيهَا» مي آيند مي خورند و کيفش را مي کنند. «وَ يَتَمَتَّعُونَ بِهَا» حساب و کتابش براي من است. «فَيَكُونُ الْمَهْنَأُ لِغَيْرِهِ وَ الْعِبْ ءُ عَلَى ظَهْرِهِ» گوارايي و لذتش براي ديگري است ولي حساب و کتابش براي اين است.

چند هفته پيش نجف مشرف بودم. پشت بام کنار گنبد رفته بوديم. طرح خيلي جالبي در نجف پياده مي شود. طرح اين است که قبل از اذان يک ربع به اذان قرآن مي خوانند. قرآن که تمام مي شود چند دقيقه به اذان نهج البلاغه اميرالمؤمنين را مي خوانند. کاش ما هم اين کار را بکنيم. بعد از تلاوت قرآن نهج البلاغه حضرت را بخوانيم. آن شبي که ما مشرف بوديم، با همان لحن زيباي عراقي که قرآن را مي خواندند، آن شب اين کلمه را خواند و خيلي تأثيرگذار بود. «لاَ تُخَلِّفَنَّ وَرَاءَكَ شَيْئاً مِنَ اَلدُّنْيَا فَإِنَّكَ تُخَلِّفُهُ لِأَحَدِ

ص: 4955

رَجُلَيْنِ: إِمَّا رَجُلٌ عَمِلَ فِيهِ بِطَاعَةِ اَللَّهِ فَسَعِدَ بِمَا شَقِيتَ وَ إِمَّا رَجُلٌ عَمِلَ بِمَعْصِيَةِ اَللَّهِ فَكُنْتَ عَوْناً لَهُ عَلَى اَلْمَعْصِيَةِ» حضرت مي فرمايد: يادت باشد، بعد از مرگ خودت نمي خواهد چيزي بگذاري، اگر مي خواهي انجام بدهي خودت انجام بده. به اميد بقيه نباش! مي خواهي مدرسه بسازي، مسجد بسازي، هرکاري را خودت انجام بده. اينقدر جمع نکن و حرص نزن! دل بکن. اينهايي که حرص زدي و دلت نيامد مسجد بسازي و خوابگاه و مدرسه بسازي، وارث تو دو دسته هستند: يا وارث تو با ثروت تو مسير خدا مي رود. «فَسَعِدَ بِمَا شَقِيتَ» وارث تو سعادتمند مي شود با مالي که تو بدبخت شدي. «فَسَعِدَ بِمَا شَقِيتَ» مال من بود! مال تو بود ولي استفاده نکردي. تو حاضر نشدي و دل نکندي، بدبخت شدي ولي آنها سعادتمند شدند. حالت دوم اينکه بچه هايت اهل گناه هستند، تو بايد مي شناختي. مي دانستي اين بچه ها پول دستشان بيايد، در مسير گناه مي روند. «فَكُنْتَ عَوْناً لَهُ عَلَى اَلْمَعْصِيَةِ» تو براي گناه کمک کردي. کمک در گناه هم براي تو نوشته مي شود. پس حرص نزنيم!

حضرت مي فرمايد: کسي در تمام عمر اين کار را نکرد، حالا لحظه جان دادن، به سرعت از جلويش عبور مي کند. سختي جان دادن هم براي همين است. اگر ما تعلقات نداشته باشيم سخت نيست. خدا مرحوم آيت الله بهجت را رحمت کند از مرحوم حاج آقا حسين فاطمي(ره)، آقاي بهجت خيلي به مرحوم حسين فاطمي علاقه داشته است. ايشان مي گويد: آقاي فاطمي وقتي داشت از دنيا مي رفت، شاگرد مرحوم آيت الله ملکي تبريزي بود. وقتي مي خواست از دنيا برود، نيم ساعت قبل از مرگش اينطور حرف مي زد: خدايا!

ص: 4956

ما امشب نمازمان را خوانديم، شام هم خورديم. «لا اله الا الله» هم مي گوييم. پيغمبر فرمود: هرکس حرف آخرش «لا اله الا الله» باشد، «دخل الجنة» بهشتي است. پس چرا اين فرشته ها نمي آيند جان ما را بگيرند؟ آقاي بهجت فرمود: ايشان چند بار اين جمله را تکرار کرد و از دنيا رفت. حاج آقا حسين فاطمي ايمان در همه زندگي اش رسوخ داشته است. باور داشت. کلاه سر کسي نمي گذاشت. مواظب باشيم اگر در دنيا بازي درآورديم، به حلال و حرام خدا رسيديم بازي درآورديم، به واجبات رسيديم بازي درآورديم. هر واجبي را به شکلي پيچانديم که از کنارش فرار کنيم. دين در متن زندگي ما نيامد. حاج آقا حسين فاطمي عمري براي اين لحظه زندگي کرد و باور داشت.

اين بخش اول کلام حضرت علي بود، اول چيزي که از انسان گرفته مي شود قدرت تکلم است و ديگر نمي تواند حرف بزند، مي بيند و مي شنود ولي جرف نمي زند. 2- «فَلَمْ يَزَلِ الْمَوْتُ يُبَالِغُ» حضرت مي فرمايد: اينجايي که دارد فکر مي کند. «يَعَضُّ يَدَهُ نَدَامَةً» دستش را از حسرت مي گزد و مي گويد: اي کاش ثروت هايي که جمع کرده بودم، جمع نمي کردم. کاش اين حسادت هايي که به ديگران نسبت به مالشان مي کردم را نکرده بودم. «وَ يَتَمَنَّى أَنَ الَّذِي كَانَ يَغْبِطُهُ بِهَا وَ يَحْسُدُهُ عَلَيْهَا قَدْ حَازَهَا دُونَهُ» اينقدر با حسادت حسودي کردم و از هرجا جمع کردم، کاش اينقدر جمع نکرده بودم. «فَلَمْ يَزَلِ الْمَوْتُ يُبَالِغُ فِي جَسَدِهِ» مرگ پيش مي رود «حَتَّى خَالَطَ لِسَانُهُ سَمْعَهُ» مرحله دوم گوش از کار مي افتد. ديگر نمي شنود. «فَصَارَ بَيْنَ أَهْلِهِ لَا يَنْطِقُ بِلِسَانِهِ وَ لَا يَسْمَعُ بِسَمْعِهِ يُرَدِّدُ طَرْفَهُ بِالنَّظَرِ فِي وُجُوهِهِمْ»

ص: 4957

هي به اين و آن نگاه مي کند. «يَرَى حَرَكَاتِ أَلْسِنَتِهِمْ» مي بيند زبان اينها در حرکت است. ولي چيزي نمي شنود. «وَ لَا يَسْمَعُ رَجْعَ كَلَامِهِمْ» اين مرحله خيلي سخت است. مرحله سوم «ثُمَّ ازْدَادَ الْمَوْتُ الْتِيَاطاً بِهِ [فَقَبَضَ بَصَرَهُ كَمَا قَبَضَ سَمْعَهُ ] فَقُبِضَ بَصَرُهُ كَمَا قُبِضَ سَمْعُهُ وَ خَرَجَتِ الرُّوحُ مِنْ جَسَدِهِ» ديگر چشم از کار مي افتد و روح از بدنش خارج مي شود. «فَصَارَ جِيفَةً بَيْنَ أَهْلِهِ: يک مردار مي شود. «قَدْ [أُوحِشُوا] أَوْحَشُوا مِنْ جَانِبِهِ» همين کسي که تا يک ساعت پيش سالم بود، روح از بدنش رفته است. وحشت مي کنند، «وَ تَبَاعَدُوا مِنْ قُرْبِهِ» مي ترسند نزديک شوند.

سؤال: گاهي پيش مي آيد که آقا با خانم شصت سال زندگي کردند. آقا شب حالش بد مي شود و شبانه از بين مي رود. خانم مي داند آقا از دنيا رفته است. واقعاً يک مورد سراغ داريد خانم بگويد: مُرد که مُرد! نصف شب به چه کسي زنگ بزنم؟! چه کسي را خبر کنم؟ پتو را بکشد و بخوابد. اين محال است که کسي اين کار را بکند. مرحوم ميرزا حبيب الله خويي از شارحين نهج البلاغه مي گويد: اين آدم پر مدعا آدمي است که وقتي مي ميرد، وقتي بدن سرد شد، کسي با بدن سرد شده ميت قبل از غسل تماس بگيرد بايد غسل مسح ميت انجام بدهد. مي گويد: اين انسان پر مدعا عجيب است. تنها ويژگي براي انسان است. شما يک مردار گوسفند را دست بزني غسل مسح ميت ندارد. مردار هر حيواني غسل مسح ميت ندارد. سگ نجس العين است. مردار سگ را دست بزني نياز به غسل ندارد. مرحوم خويي مي گويد: اي انسان پر مدعا، تنها کسي که دست

ص: 4958

به مردار سرد شده قبل از غسلش بزنند، غسل لازم است، مردار توست. شصت سال عمرت تمام شد. کاش براي اين لحظه فکر کرده بودي. حالا فکر مي کني؟ کساني که يک مرتبه از دنيا مي روند، خيلي سخت است. بعضي به بستر بيماري مي افتند و فرصت دارند.

حضرت مي فرمايد: «قَدْ [أُوحِشُوا] أَوْحَشُوا مِنْ جَانِبِهِ» وحشت مي کنند. «وَ تَبَاعَدُوا مِنْ قُرْبِهِ» از نزديکش دور مي شوند. «لَا يُسْعِدُ بَاكِياً وَ لَا يُجِيبُ دَاعِياً» نمي تواند به کسي کمک کند و جواب کسي را بدهد. «ثُمَّ حَمَلُوهُ إِلَى مَخَطٍّ فِي الْأَرْضِ» زود بايد ببرند دفن کنند. «فَأَسْلَمُوهُ فِيهِ» نگوييد: به خاک سپرديم. به خاک نسپردند. به خاک سپردن غصه ندارد. «إِلَى عَمَلِهِ» به عملش تحويل مي دهند. در اعلاميه ها مي نويسند: مراسم خاکسپاري! خاکسپاري غصه ندارد. «وَ انْقَطَعُوا عَنْ زَوْرَتِهِ» ديگر کسي سراغ زيارت او نمي رود و تمام!

شريعتي: در اين دنيايي که غفلت ها زياد است و ما يادمان مي رود از کجا آمديم و قرار است به کجا برسيم، ظواهر دل ما را مي ميراند، ياد اين عبارت اميرمؤمنان مي افتم «أَحْيِ قَلْبَكَ بِالْمَوْعِظَةِ» (نهج البلاغه، نامه 31) امروز اين موعظه را شنيديم «و کفي بالموت واعظا» ياد مرگ چه موعظه گر خوبي است که امروز در ذيل اين خطبه نوراني با بيان حاج آقاي حسيني محقق شد. انشاءالله همه از خواب غفلت بيدار شويم و خودمان را مهيا کنيم براي روزي که بايد مهيا شويم. امروز صفحه 369 قرآن کريم، آيات 40 تا 60 سوره مبارکه شعرا را به اتفاق تلاوت کنيم.

«لَعَلَّنا نَتَّبِعُ السَّحَرَةَ إِنْ كانُوا هُمُ الْغالِبِينَ «40» فَلَمَّا جاءَ السَّحَرَةُ قالُوا لِفِرْعَوْنَ أَ إِنَّ لَنا لَأَجْراً إِنْ كُنَّا نَحْنُ الْغالِبِينَ «41» قالَ

ص: 4959

نَعَمْ وَ إِنَّكُمْ إِذاً لَمِنَ الْمُقَرَّبِينَ «42» قالَ لَهُمْ مُوسى أَلْقُوا ما أَنْتُمْ مُلْقُونَ «43» فَأَلْقَوْا حِبالَهُمْ وَ عِصِيَّهُمْ وَ قالُوا بِعِزَّةِ فِرْعَوْنَ إِنَّا لَنَحْنُ الْغالِبُونَ «44» فَأَلْقى مُوسى عَصاهُ فَإِذا هِيَ تَلْقَفُ ما يَأْفِكُونَ «45» فَأُلْقِيَ السَّحَرَةُ ساجِدِينَ «46» قالُوا آمَنَّا بِرَبِّ الْعالَمِينَ «47» رَبِّ مُوسى وَ هارُونَ «48» قالَ آمَنْتُمْ لَهُ قَبْلَ أَنْ آذَنَ لَكُمْ إِنَّهُ لَكَبِيرُكُمُ الَّذِي عَلَّمَكُمُ السِّحْرَ فَلَسَوْفَ تَعْلَمُونَ لَأُقَطِّعَنَّ أَيْدِيَكُمْ وَ أَرْجُلَكُمْ مِنْ خِلافٍ وَ لَأُصَلِّبَنَّكُمْ أَجْمَعِينَ «49» قالُوا لا ضَيْرَ إِنَّا إِلى رَبِّنا مُنْقَلِبُونَ «50» إِنَّا نَطْمَعُ أَنْ يَغْفِرَ لَنا رَبُّنا خَطايانا أَنْ كُنَّا أَوَّلَ الْمُؤْمِنِينَ «51» وَ أَوْحَيْنا إِلى مُوسى أَنْ أَسْرِ بِعِبادِي إِنَّكُمْ مُتَّبَعُونَ «52» فَأَرْسَلَ فِرْعَوْنُ فِي الْمَدائِنِ حاشِرِينَ «53» إِنَّ هؤُلاءِ لَشِرْذِمَةٌ قَلِيلُونَ «54» وَ إِنَّهُمْ لَنا لَغائِظُونَ «55» وَ إِنَّا لَجَمِيعٌ حاذِرُونَ «56» فَأَخْرَجْناهُمْ مِنْ جَنَّاتٍ وَ عُيُونٍ «57» وَ كُنُوزٍ وَ مَقامٍ كَرِيمٍ «58» كَذلِكَ وَ أَوْرَثْناها بَنِي إِسْرائِيلَ «59» فَأَتْبَعُوهُمْ مُشْرِقِينَ «60»

ترجمه: به اين اميد كه اگر ساحران غالب شدند از آنان پيروى كنيم. (روز موعود فرارسيد و همه ى ساحران جمع شدند،) موسى به آنان گفت: بيفكنيد آنچه را مى خواهيد بيفكنيد. پس (ساحران) ريسمان ها و عصاهاى خود را (به زمين) افكندند و گفتند: به عزّت فرعون سوگند كه قطعاً ما پيروزيم. سپس موسى عصايش را افكند، پس ناگهان (اژدهايى شد و) هر چه را به نيرنگ ساخته بودند بلعيد. آنگاه ساحران بى اختيار به سجده درافتادند. گفتند: ما به پروردگار جهانيان ايمان آورديم. پروردگار موسى و هارون. فرعون (كه به خشم آمده بود) گفت: آيا قبل از آن كه به شما اجازه دهم به او ايمان آورديد؟ بى شك او بزرگ

ص: 4960

شماست كه به شما سحر آموخته است. پس به زودى كيفر خود را خواهيد دانست. حتماً دست ها و پاهايتان را از چپ وراست قطع خواهم كرد، وهمگىِ شما را به دار خواهم آويخت. ساحران گفتند: باكى نيست، ما به سوى پروردگارخود بازمى گرديم. ما اميد داريم كه پروردگارمان خطاهاى ما را ببخشد، چرا كه ما نخستين ايمان آورندگان هستيم. و به موسى وحى كرديم كه بندگان مرا شبانه (از مصر) كوچ ده، زيرا شما تعقيب خواهيد شد. پس فرعون (از اين حركت آگاه شد و) به شهرها مأمور فرستاد تا مردم را گردآورند. (تبليغات فرعونيان درباره ى موسى ويارانش اين بود:) همانا اينها گروهى اندكند. كه نسبت به ما خشم ونفرت دارند. ما همگى آماده ى دفاع هستيم. لذا آنان را (به گمان تعقيب بنى اسرائيل)، از باغ ها و چشمه ها و گنج ها و جايگاه نيكو (و قصرهاى مجلّل)، بيرون كرديم. (تدبير ما) اين چنين بود كه (بعد از غرق كردن فرعونيان،) بنى اسرائيل را وارث آنها قرار دهيم. پس هنگام طلوع خورشيد، سپاه فرعون به تعقيب آنان برخاستند.

شريعتي: صلوات و درود خدا بر حضرت محمد مصطفي و اهل بيت گرانقدرشان، اين هفته قرار گذاشتيم از شهيد محراب حضرت آيت الله صدوقي ياد کنيم، ضمن اينکه امروز روز بزرگداشت علامه اميني هم هست. صاحب کتاب شريف الغدير که ياد ايشان را هم گرامي مي داريم.

حاج آقاي حسيني: نکته بسيار زيبايي ذيل اين آيات هست، يک حديثي از امام صادق است. فرمود: کسي خودش را بهتر از ديگران ببيند از مستکبرين است. گفتند: ما مؤمن و متدين هستيم و از ديگران بهتر هستيم. حضرت فرمود: در اين آيات ساحره آمدند براي اينکه

ص: 4961

سحر موسي را باطل کنند در برابر موسي، به فرعون گفتند: «أَ إِنَّ لَنا لَأَجْراً إِنْ كُنَّا نَحْنُ الْغالِبِينَ» فرعون اگر ما غالب شديم جايزه ما چيست؟ گفت: «قالَ نَعَمْ وَ إِنَّكُمْ إِذاً لَمِنَ الْمُقَرَّبِينَ» مقرب من مي شويد. آدم هايي که آمدند مقرب فرعون شوند، وقتي معجزه موسي را ديدند، اينها سحرشناس بودند. گفتند: نه نه! اين معجزه است. ارتباط با وحي الهي است. کار ما سحر بود. همه ايمان آوردند. فرعون عصباني شد و گفت: چرا بدون اجازه من ايمان آورديد؟ «لَأُقَطِّعَنَّ أَيْدِيَكُمْ وَ أَرْجُلَكُمْ مِنْ خِلافٍ وَ لَأُصَلِّبَنَّكُمْ أَجْمَعِينَ» دست و پاي شما را قطع مي کنم و اعدامتان مي کنم. اينها گفتند: اشکالي ندارد. «قالُوا لا ضَيْرَ إِنَّا إِلى رَبِّنا مُنْقَلِبُونَ» ما نزد خدا مي رويم. امام صادق فرمود: فرعون همه اينها را به شهادت رساند. کساني که آمدند مقرب درگاه فرعون شوند، مقرب درگاه خداوند متعال شدند. هيچوقت نگوييد: ما بهتر از ديگران هستيم. فاسد هستند، فاسق هستند، ما نمي دانيم. به قول امام رضا شايد خوبي او پنهان است و شر او ظاهر است! شايد او عاقبت بخير شد و ما عاقبت به شر شديم. هيچگاه در زندگي خودتان را بهتر از ديگران ندانيد. ساحران آمدند مقرب فرعون شوند، مقرب خداي متعال شدند و شهيد راه خدا و مقرب الهي شدند.

از شهيد صدوقي بگويم. خوب است که هر بار نام يکي از شهداي محراب را مي بريم. اين شهدا مظلوم هستند و ياد آنها در ميان جامعه ما کم هست. شهيد آيت الله قاضي، شهيد آيت الله اشرفي اصفهاني، همه را بايد خيلي بيش از اينها ياد کنيم. شهيد آيت الله صدوقي جايگاهشان کمتر معرفي

ص: 4962

شده است. ايشان يکي از ياران بسيار خوب امام(ره) بودند و قبل از آن در زمان آيت الله العظمي بروجردي مورد توجه شخصيت آيت الله الله العظمي بروجردي بودند. در حالات ايشان ديدم که ايشان از سفر مي آمده، از مکه مي آمده، الآن شصت سال از رحلت آيت الله العظمي بروجردي مي گذرد. حدود هفتاد و پنج سال پيش آيت الله العظمي بروجردي در قم بوده است. ولي آقاي صدوقي به قدري شخصيت شان ممتاز بوده که اگر از يک سفري مي آمدند، آيت الله العظمي بروجردي به خانه ايشان و ديدن ايشان مي رفتند. وقتي به خانه ايشان مي رفتند، استفتائات را جواب مي دادند. در زمان انقلاب هم اين مرد بزرگوار از ياران بسيار وفادار بودند و در پايان هم شهادت نصيبشان شد.

شريعتي: انشاءالله روح همه شهداي محراب و همه شهداي تاريخ اسلام شاد باشد و مهمان سفره اهل بيت (عليهم السلام) باشند. يادي کنيم از همه درگذشتگان و آنهايي که امروز به دعاي خير ما محتاج هستند، انشاءالله آنها هم مهمان سفره اهل بيت(عليهم السلام) باشند. دعا بفرماييد و آمين بگوييم.

حاج آقاي حسيني قمي: خدايا به حق محمد و آل محمد به اسلام و مسلمين نصرت و قوت عنايت بفرما. قلب نوراني امام زمان از ما راضي و خشنود بدار. به حق محمد و آل محمد حيات ما را حيات علوي، مرگ ما را مرگ علوي، مرگ با قرآن و اهل بيت (ع) قرار بده. ما را براي سکرات مرگ آماده بگردان. براي سفر پر خطر قيامت آماده بگردان. تعلقات ما را از دنيا کم بگردان. خدايا به حق محمد و آل محمد همه آنهايي که به اين جمع، به

ص: 4963

اين برنامه التماس دعا گفتند، مريض ها لباس عافيت بپوشان. گرفتاري هايشان برطرف بفرما.

شريعتي: به کانال ما در پيام رسان هاي داخلي سر بزنيد. کانال سروش و ايتا و همينطور سايت برنامه سمت خدا که مي توانيد از مطالب و محتويات آن استفاده کنيد.

«الحمدلله رب العالمين و صلي الله علي سيدنا محمدٍ و آله الطاهرين»

97-04-19- ويژگي هاي حکومت علوي

بسم الله الرحمن الرحيم و صلي الله علي محمد و آله الطاهرين

شريعتي: سلام مي کنم به همه بيننده ها و شنونده هاي نازنين و گرانقدرمان، اينجا سمت خداست که از جوار بارگاه نوراني اهل بيت حضرت فاطمه معصومه(س) که در آستانه ولادت حضرت هستيم، به شما سلام مي کنيم. دعاگو و نايب الزياره همه شما هستيم. سلام عليکم و رحمة الله.

حاج آقاي حسيني: عرض سلام و ارادت خالصانه خدمت همه بينندگان و شنوندگان برنامه دارم. اميدواريم برنامه خوبي را با مهماني کلام اميرالمؤمنين علي(ع) داشته باشيم.

شريعتي: بحث ما با حاج آقاي حسيني قمي به رسم سه شنبه ها اين است که در محضر امير مؤمنان علي(ع) باشيم و مهمان نهج البلاغه ي شريف، اگر خاطرتان باشد وعده داده بودند از ويژگي هاي حکومت علوي و نکات و ظرايف و لطايف آن براي ما بگويند.

حاج آقاي حسيني: بسم الله الرحمن الرحيم، چندين مورد از ويژگي هاي حکومت اميرمؤمنان(ع)، ويژگي هاي يک حکومت ديني در نهج البلاغه را تقديم مي کنم. چند حديث را نگاه کردم، حديث اول از رسول خداست. فرمود: «عَدْلُ ساعَةٍ خَيرٌ مِن عِبادَةِ سَبعينَ سَنَةٍ» يک ساعت عدالت از عبادت هفتاد سال بالاتر است. اين قابل توجه آنهايي که يک مسئوليتي دارند، پست و کاري دارند، فکر مي کنند در ساعت اداري يا غير اداري مي توانند خدمت بيشتري انجام بدهند، هي دنبال

ص: 4964

کارهاي تشريفاتي هستند و فکر مي کنند کارهاي عبادي است. نه! يک ساعت عدالت از هفتاد سال عبادت بالاتر است. حديث دوم از رسول خداست، فرمودند: همه تقوا در اين آيه خلاصه مي شود. «إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَ الْإِحْسانِ » (نحل/90) تمام تقوا در اين يک کلمه هست. همه تقوا در اين يک کلمه هست. يک کلام هم اميرالمؤمنين (ع) دارد که بسيار زيباست. فرمود: «اجعل العدل سيفکَ» شمشير تو عدالت باشد. يعني اگر آدم با عدالت رفتار کرد ديگر نيازي به ابزار ديگر نيست. ابزار تو عدالت باشد. بعضي به جاي عدالت از شمشير استفاده مي کنند. قطعاً هستند غده هاي سرطاني و باندهاي جنايتکار، اما براي نظام شمشير شما عدالت باشد. وقتي عدالت بود ديگر نيروي نظامي نيازي نيست. فرمود: «من عمل بالعدل حصن الله ملكه » (غررالحكم، ص 340) خدا ملک و سلطنت او را حفظ مي کند. خدا وعده داده است. شما با عدالت رفتار کنيد من قدرت شما را حفظ مي کنم. باز فرمود: به عدالت رفتار کرديد من ضامن حکومت شما هستم، به ظلم رفتار کرديد، من ضامن نابودي شما هستم. خدا نابودي و هلاکت و از بين بردن قدرت را به تعجيل مي اندازد.

اين فقط برنمي گردد به اينکه ما بگوييم: در کابينه چند نفر هستند. هرکسي هرجا مسئوليتي دارد. داستاني را بگويم که خيلي جالب است. بهلول از اصحاب امام صادق(ع) و امام کاظم است. هارون الرشيد مي خواست پست قضاوت به او بدهد. اين ديد نمي تواند براي هارون قاضي عادلي باشد. هيچ نقشه اي به ذهنش نرسيد جز اينکه خودش را به ديوانگي زد. وقتي آمدند حکم را بدهند، رفتند گفتند: هارون اين مجنون است! گفت:

ص: 4965

ديوانه نيست. کلک زده تا دين خودش را با اين نقشه حفظ کند. کسي مي بيند هيچ راهي ندارد و تنها راه فرارش از ظلم اين است که از اين مسير استفاده کند. در اين داستان که بهلول خودش را به ديوانگي زد، يکوقت هارون از جايي رد مي شد اين داد زد: هارون هارون! خليفه مسلمين را اينطور صدا زد. هارون گفت: مرا مي شناسي هي صدا مي زني؟ گفت: بله. «أنت الذي اذا ظلم في المشرق و أنت في المغرب سُئلتَ» در شرق حکومت باشي، ظلمي در غرب حکومت تو بشود، در دورترين نقطه باشي، آن طرف يک ظلمي شود تو مسئول هستي و از تو مي پرسند. فکر نکني يک پست و مقامي هست، گفت: تو همان کسي هستي که در شرق و غرب حکومت، هرجا ظلمي شود از تو مي پرسند! اگر پذيرفتي بايد بايستي.

هفته گذشته حديث رسول خدا به ابيذر را خوانديم. ابيذر تقاضاي پستي کرد و حضرت فرمود: تو نمي تواني. اين پست يک مسئوليت است، تو توانايي اش را نداري و بايد اهلش باشي. مورد اولي که اين هفته از حضرت مي خوانم، نامه 67 هست که حضرت علي(ع) به يکي از استاندارانشان نوشتند. «وَ اجْلِسْ لَهُمُ الْعَصْرَيْنِ» صبح و عصر در ميان مردم حضور داشته باش، با مردم باش. «فَأَفْتِ الْمُسْتَفْتِيَ» اگر کسي از شما سؤالات ديني داشت، پاسخ بده. «وَ عَلِّمِ الْجَاهِلَ» مردم را تعليم بده. «وَ ذَاكِرِ الْعَالِمَ» در عين حال که خودت عالم مُلايي هستي باز از محضر علما استفاده کن «وَ لَا يَكُنْ لَكَ إِلَى النَّاسِ سَفِيرٌ إِلَّا لِسَانُكَ وَ لَا حَاجِبٌ إِلَّا وَجْهُكَ» بين تو و مردم هيچ حاجبي نباشد

ص: 4966

جز خودت. سفيري بين تو و مردم نباشد جز زبان خودت، خودت با مردم حرف بزن. نه به اين معنا که در يک سيستم سخنگو نباشد، نه! اما از پاسخگويي به مردم فرار نکنيم. از نشستن و شنيدن درد و حرف مردم، چقدر مسئولين براي مراجعات مردم وقت مي گذارند. به تعبير يکي از اساتيد بزرگوار حکومت اميرالمؤمنين در بخشي از خاورميانه بوده است. مصر يک کشور است، آن زمان يک استان بوده است. يمن يک استان بوده است. حجاز يک استان بوده است. ولي در عين حال وقتي استاندار به مصر مي فرستد، يعني به يک کشور، مثل يک رئيس جمهور امروز، مي فرمايد: صبح و شام با مردم باش. من همين جا تقاضا مي کنم، ديروز در يک مجلسي در مدرسه فيضيه به مناسبت سالگرد حمله دژخيمان رژيم گذشته به مدرسه فيضيه و شهادت امام صادق(ع) مجلسي بود و من آنجا صحبت کردم. گفتم: چرا الآن کار اينطور شده که اگر يک امام جمعه بعد از نماز جمعه بين مردم بيايد، خبر آن همه جا پخش مي شود؟ اگر يکجا نرده ها را برداشتند، همه خبرگزاري ها پخش مي کنند: خبر داريد در نماز جمعه نرده هاي بين مردم و مسئولين را برداشتند؟

من در اين جلسه چون اين مجلس اولين سالي که تشکيل شده بود، زمان مرحوم آيت الله العظمي گلپايگاني بوده، از ايشان بايد ياد مي شد. ايشان فقيه بود، فقيه مجاهد بود. مقام معظم رهبري در مورد ايشان مي فرمودند: در دوران تبعيد امام، تنها صدايي که از حوزه علميه قم شنيده مي شد، صداي اين مرد بود. اين پيرمرد هشتاد ساله، تا روزهاي آخر عمرش، اين پيرمرد و مرجع تقليد در هشتاد،

ص: 4967

نود سالگي چندين بار ارتباط مستقيم با مردم داشت. سه وعده نماز مي رفت، پياده مي رفت و پياده مي آمد. دو وعده درس فقه و اصول در خدمت مردم بود. هر روز يک ساعت معيني براي مراجعات عمومي مي نشست. ما انتظار داريم علما و آيت الله ها سيره قدما را عمل کنند. يک روزي که ايشان جلسه داشتند و همه مي آمدند، اولين نفر يک پيرمرد خدمت آقا رسيد. گفت: من کاري دارم. مي خواهم چشمم را عمل کنم، يک نامه بنويسيد به بيمارستان بروم مجاني عمل کنم. خرج جيبم را ندارم! فرمودند: چشم! زمستان در پيش است و سوخت کم است. فرمودند: چشم. گفت: يک کار ديگر هم دارم... ايشان فرمود: ديگران هم هستند. اين حرف بدي نيست. جلسه که تمام مي شود ايشان در خانه قدم مي زنند، فرمودند: آقا چه شده؟ حال شما خوب نيست؟ مي فرمايند: نه، من با اين پيرمرد تند شدم. گفتند: چيزي نگفتيد. سه کار او را انجام داديد. بگوييد: فردا بيايد از او عذرخواهي کنم. من جلوي جمع جسارت کردم و بايد از او جلوي جمع عذرخواهي کنم! فردا از اين پيرمرد عذرخواهي مي کند و به قدري مجلس تحت تأثير قرار مي گيرد که ايشان و اهل جلسه به گريه مي افتند.

خاطراتي را از حضرت آيت الله العظمي صافي گلپايگاني نسبت به مرحوم آيت الله العظمي بروجردي استادشان مي ديدم. فرمودند: مرحوم آيت الله العظمي بروجردي از خانه براي درس به مسجد اعظم مي رفتند. در راه يک سيد پيرمردي به ايشان اظهار حاجت مي کند که من يک کار و مشکلي دارم، فرمود: داريم به درس مي رويم، چشم بعد از درس در خدمت هستم! مي آيند درس و سيد

ص: 4968

هم مي آيد. وسط درس مرحوم آيت الله العظمي بروجردي، شروع به اشکال کردن مي کند. آيت الله العظمي فکر مي کنند دوباره دارد حاجتش را مي گويد. مي فرمايد: گفتم بعد از درس! کسي مي گويد: آقا ايشان اشکال مي کند. مي فرمايند: ببخشيد، ببينم اشکال شما چيست؟ انشاءالله اينها افسانه و خاطره نباشد. درس که تمام مي شود آيت الله العظمي بروجردي پايين مي آيند و سراغ اين سيد مي روند و دست اين سيد را مي بوسد و عذرخواهي مي کند که من سر درس گفتم آقا من گفتم: باشد بعد از درس!

امام صادق(ع) يک صحابي به نام اسحاق بن عمار داشتند. از اصحاب خوب حضرت بودند. داستان را شيخ صدوق در ثواب الاعمال نقل کرده است. من وضع مالي ام که خوب شد، ديگر برو و بيايي و ثروتي داشتم، «أجلستُ علي بابي بواباً» چند تا نگهبان جلوي در گذاشتم، چون مراجعات زيادي داشتم. چند مأمور گذاشتم که اينها را رد کنم. آن سال من مکه مشرف شدم، خدمت امام صادق به مدينه آمدم. سلام کردم. حضرت جواب دادند و روي برگرداندند. گفتم: چه غلطي کردم؟ فرمود: براي چه مقابل در نگهبان گذاشتي که مردم را رد کني؟ توجيه کرد. گفت: من ترسيدم خيلي رفت و آمد زياد باشد يک آدم سرشناسي شوم، از شهرت فراري هستم. حضرت فرمود: اينطور نيست. مؤمنين بايد به داد هم برسند. وقتي متوجه اشتباهش شد و توجيه اش به دردش نخورد، سرش را مدت طولاني پايين انداخت. بعد از مدتي برداشت، تمام محاسنش از اشک چشمش تر شده بود.

خطبه 131 نهج البلاغه، حکومت يعني چه؟ نظام اسلامي يعني چه؟ اميرالمؤمنين مي فرمايد: «اللَّهُمَّ إِنَّكَ تَعْلَمُ » خدايا تو مي داني «أَنَّهُ لَمْ

ص: 4969

يَكُنِ الَّذِي كَانَ مِنَّا» ما دنبال قدرت نبوديم. «مُنَافَسَةً فِي سُلْطَانٍ وَ لا الْتِمَاسَ شَيْ ءٍ مِنْ فُضُولِ الْحُطَامِ» ما دنبال اينکه دنياي خودمان را آباد کنيم نبوديم. فقفط به اين چهار انگيزه بود: 1- «وَ لَكِنْ لِنَرِدَ الْمَعَالِمَ مِنْ دِينِكَ» ما حکومت را پذيرفتيم تا نشانه هاي محو شده دين را برگردانيم. 2- «وَ نُظْهِرَ الاصْلاحَ فِي بِلادِك» در کشور اسلامي اصلاح ايجاد کنيم. به داد مردم برسيم. «فَيَأْمَنَ الْمَظْلُومُونَ مِنْ عِبَادِكَ» بنده هاي مظلومت احساس امنيت کنند. بگويند: خدايا شکر! حکومت اميرمؤمنان(ع) آمد، ديگر خيال ما راحت است که کسي حق ما را نمي خورد. «وَ تُقَامَ الْمُعَطَّلَةُ مِنْ حُدُودِكَ» ما آمديم آن حدود الهي که تعطيل شده بود را دوباره زنده کنيم. از اميرمؤمنان سؤال کنيد: کدام حدود الهي؟ فقط حد کسي که يک خلاف و گناهي انجام داده باشد، همين است.

کسي آمد به اميرمؤمنان گفت: «طهِّرني» مرا پاک کن! فرمود: تو را پاک کنم. يعني چه؟ گفت: من فحشايي مرتکب شدم، حد الهي را بر من جاري کن تا پاک شوم. مرحوم کليني و شيخ صدوق و شيخ طوسي اين را نقل کردند. فرمود: ديوانه هستي؟ گفت: نه سالم هستم. فرمود: آدم سالم مي آيد اعتراف کند براي اينکه حد الهي بر او جاري شود؟ مي فرمودند: توبه و استغفار کن. ولي کجا کوتاه نمي آمدند؟ اينکه اميرالمؤمنين مي فرمايد: ما آمديم حدود الهي را اجرا کنيم، نه برويم بگرديم و در دهان کسي بگذاريم. يکوقت اين مثال را در يک سخنراني گفتم. گفتم قصه امام صادق (ع) و سيد حِميري، شراب دستش بود. حضرت فرمود: در ظرف تو چيست؟ گفت: شير خريديم به خانه ببريم. حضرت فرمود:

ص: 4970

از اين شير در دست ما بريز. ظرف را سرازير کرد، شراب بود ولي شراب در دست او شير شد. امام صادق(ع)، اهل بيت شراب مردم را تبديل به شير مي کنند. ما شير مردم را تبديل به شراب مي کنيم. آقا ما مي دانيم قصد تو قصد سويي بوده است، تو خبر نداري! فرمود: اينکه ما آمديم حدود الهي را اجرا کنيم، نه اينطور، يقه کسي را بگيريم. برو استغفار کن. حضرت قسم خورد. ولي از آن طرف کدام حد را فرمود کوتاه نمي آييم؟ اگر فساد مالي و فساد اقتصادي بود. بدترين جرم در حکومت اميرالمؤمنين(ع) فساد مالي و اقتصادي بود. نه اينکه کسي گناهي انجام داده و ما مچ گيري کنيم.

اميرالمؤمنين(ع) در بازار اهواز يک ناظر مالي داشت، مرحوم آيت الله احمدي ميانجي در مکاتيب الائمه اين قصه را مفصل نوشتند. گفتند: اين ناظر مالي بازار يک فساد مالي، يک رانت و سوء استفاده، رشوه، زد و بند، ارز دولتي، اميرالمؤمنين نامه نوشت به استاندارش، حضرت چهارده مجازات نوشتند براي اين مفسد مالي، نه استاندار اهواز، يک مأمور مالي و ناظر مالي بازار، چهارده جريمه در نظر گرفتند. 1- فرمود: از اين کار بلافاصله برکنار کن. 2- به مردم معرفي کن. 3- او را به زندان بيانداز. 4- رسوايش کن. 5- به همه زيردستانت نامه بنويس و بگو: اين آدم فساد مالي داشته و حواستان باشد جاي ديگر سوء استفاده نکند. 6- کوتاهي نکني که اگر کوتاهي کردي من شما را برکنار مي کنم. 7- روز جمعه از زندان بيرون بياور و 35 تازيانه مقابل مردم به او بزن. 8- در بازار او را بگردان. 9- هرکس شاهدي

ص: 4971

آورد که اين فسادش دامن ما را هم گرفته است، همانجا پول را از او بگير و به صاحبانش بده. 10- او را به زندان برگردان. 11- به زندان رفت او را ممنوع الملاقات کن. 12- اگر شنيدي کسي چيزي به او ياد داده او را به زندان بيانداز. 13- اگر ديدي طاقت دارد بعد از يک ماه 35 تازيانه ديگر به او بزن. 14- حقوق اين خائن را قطع کن و به من زود گزارش بده که چه کردي.

در سفري که به عراق مشرف شده بودم، در يک جايي رسيدم، يکي از عراقي ها گفت: قيمت دلار شما چند است؟ گفتم: هشت هزار و خرده اي. گفت: چطور اينقدر گران؟ گفتم: عزيز من داريم هزينه آزادي را مي دهيم! آمريکا براي چه با ما دعوا دارد؟ گفتم: هزينه دفاع از مردم مسلمان عراق و عتبات و بيرون کردن داعش و امنيت عراق را مي دهيم. هزينه آزادي و جوانمردي است. وقتي آمدم به رفيقم گفتم: کاش مي شد به او بگويم: فقط هزينه آزادي هم نيست. هزينه رانت و فسادهاي مالي هم هست، هزينه بي تدبيري ها هم هست. به تعبير يکي از عزيزان، ترامپ يک سگي است که پارس کرده است، قرآن مي گويد: «کمثل الحمار»، «کمثل الکلب». واقعاً بخشي از اين ها هزينه آزادي است ولي فقط آن نيست.

الآن يک ماه نشده در خطبه هاي نماز عيد مقام معظم رهبري فرمودند: مردم بايد با نشاط و اميد باشند. بالاترين خدمت به مردم نشاط و اميد است. در ديداري که همراه کارشناسان سمت خدا با مقام معظم رهبري داشتيم، ايشان از جزئيات برنامه سمت خدا خبر داشت. مي فرمودند: آقاي شريعتي

ص: 4972

بهترين مجري است. صداي ما زودتر از فرماندار و وزير به مقام معظم رهبري مي رسد. واقعاً مي گذارند نشاط و اميد در اين مملکت باشد؟ وقتي هر روز اخبار را مي بيني، سلطان سکه و موبايل و ارز و خودرو را گرفتند. خوب بعد چه؟ چه برخوردي شد؟ در برخورد اخير ايشان به مسئولين قوه قضائيه فرمودند: اطلاع رساني کنيد. اين برخوردها مؤثر باشد. الآن يک جوان تحصيل کرده وقتي هر روز اين اخبار را مي شنود، فقر مالي هم دارد، فقط مي بيند سلطان سکه و موبايل را گرفتند، خوب ديگر چه؟ ديگر براي اين جامعه اميد مي ماند؟ اميرالمؤمنين چهارده دستور براي يک آدمي در بازار اهواز داد. مگر کجاي عالم است؟ يک نماينده مي آيد اعلام مي کند: موجودي حساب هاي آقازاده ها بيشتر از ذخاير ارزي کشور است. روزنامه ها تير مي زنند. اين يعني چه؟ آقازاده کيست؟ اين راست است يا دروغ است؟ خوب چطور مي شود اميد و نشاط داشت؟ شما يک دستوري بدهيد با اينها برخورد سريع شود.

بساطي که از اين طرف در مورد ارز مسافرتي شروع شده است. خوب يک کسي بيمار است حتماً ارز مسافرتي مي خواهد. يک کسي بچه دانشجو دارد حتماً ارز مسافرتي مي خواهد. يکي از دوستان گفت: مادربزرگم را ديدم، به تفليس رفته بود. گفتم: براي چه تفليس رفتي؟ گفت: اينها گفتند ارز مي دهند، مرا هم بردند. بازي مي کنيم!! نماينده تهران مي گويد: من خبر نداشتم که ارز را اينطور مي دادند. اين بيان اميرالمؤمنين است. فرمود: ما از تشکيل حکومت اين چهار هدف را داشتيم. «اللَّهُمَّ إِنَّكَ تَعْلَمُ » خدايا فقط تو مي داني ما براي قدرت نيامديم. ما براي چهار چيز آمديم. 1- آمديم نشانه هاي از دست

ص: 4973

رفته دين را برگردانيم. 2- اصلاح ايجاد کنيم. 3- کاري کنيم مردم بگويند: ديگر کسي به ما ظلم نمي کند. 4- آمديم حدود تعطيل شده الهي را به پا کنيم.

شريعتي: تمام حرف هاي حاج آقاي حسيني زبان حال ما و همه مردم خوب ايران هست و جوان هايي که نياز به اميد و نشاط و نياز به يک آينده روشن دارند، انشاءالله همه دست به دست هم بدهيم خلأها و مشکلات حل شود که واقعاً برازنده حکومت ما نيست. از جوار بارگاه کريمه اهل بيت حضرت فاطمه معصومه(س) دعا مي کنيم که انشاءالله رفع گرفتاري و مشکلات بشود و مملکتي که مملکت امام زمان هست به ثبات و آرامش برسد. امروز صفحه 376 قرآن کريم، آيات پاياني سوره مبارکه شعرا را تلاوت خواهيم کرد.

«ما أَغْنى عَنْهُمْ ما كانُوا يُمَتَّعُونَ «207» وَ ما أَهْلَكْنا مِنْ قَرْيَةٍ إِلَّا لَها مُنْذِرُونَ «208» ذِكْرى وَ ما كُنَّا ظالِمِينَ «209» وَ ما تَنَزَّلَتْ بِهِ الشَّياطِينُ «210» وَ ما يَنْبَغِي لَهُمْ وَ ما يَسْتَطِيعُونَ «211» إِنَّهُمْ عَنِ السَّمْعِ لَمَعْزُولُونَ «212» فَلا تَدْعُ مَعَ اللَّهِ إِلهاً آخَرَ فَتَكُونَ مِنَ الْمُعَذَّبِينَ «213» وَ أَنْذِرْ عَشِيرَتَكَ الْأَقْرَبِينَ «214» وَ اخْفِضْ جَناحَكَ لِمَنِ اتَّبَعَكَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ «215» فَإِنْ عَصَوْكَ فَقُلْ إِنِّي بَرِي ءٌ مِمَّا تَعْمَلُونَ «216» وَ تَوَكَّلْ عَلَى الْعَزِيزِ الرَّحِيمِ «217» الَّذِي يَراكَ حِينَ تَقُومُ «218» وَ تَقَلُّبَكَ فِي السَّاجِدِينَ «219» إِنَّهُ هُوَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ «220» هَلْ أُنَبِّئُكُمْ عَلى مَنْ تَنَزَّلُ الشَّياطِينُ «221» تَنَزَّلُ عَلى كُلِّ أَفَّاكٍ أَثِيمٍ «222» يُلْقُونَ السَّمْعَ وَ أَكْثَرُهُمْ كاذِبُونَ «223» وَ الشُّعَراءُ يَتَّبِعُهُمُ الْغاوُونَ «224» أَ لَمْ تَرَ أَنَّهُمْ فِي كُلِّ وادٍ يَهِيمُونَ «225» وَ أَنَّهُمْ يَقُولُونَ ما لا يَفْعَلُونَ «226» إِلَّا الَّذِينَ

ص: 4974

آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ وَ ذَكَرُوا اللَّهَ كَثِيراً وَ انْتَصَرُوا مِنْ بَعْدِ ما ظُلِمُوا وَ سَيَعْلَمُ الَّذِينَ ظَلَمُوا أَيَّ مُنْقَلَبٍ يَنْقَلِبُونَ «227»

ترجمه: آنچه برخوردار بودند، در دفع عذاب به كارشان نيايد. وما (مردم) هيچ منطقه اى را هلاك نكرديم، مگر آن كه بيم دهندگانى داشتند. تا مايه ى پند و عبرت باشد، و ما ستمكار نبوديم (كه بدون هشدار مجازات كنيم). و قرآن را شيطان ها نازل نكرده اند. نه سزاوار آنان است (كه شياطين آن را نازل كنند) و نه قدرت بر اين كار دارند. بى شك آنها از شنيدن (اخبار آسمانى) بركنارند. پس (اى پيامبر!) با خدا معبود ديگرى را نخوان كه از عذاب شدگان خواهى شد. و خويشان نزديكت را هشدار ده. و براى مؤمنانى كه از تو پيروى كرده اند، بال خود را بگستر (و متواضع باش). پس اگر سرپيچى كردند بگو: قطعاً من از آنچه انجام مى دهيد بيزارم. و بر (خداى) عزيز و مهربان توكّل كن. خدايى كه چون (به نماز) برمى خيزى تو را مى بيند. و حركت تو را در ميان سجده كنندگان (نيز مى بيند). زيرا كه اوست شنوا و دانا. آيا شما را خبر دهم كه شياطين بر چه كسى فرود مى آيند؟ بر هر دروغساز گنه پيشه اى فرود مى آيند. (زيرا اين افراد) به سخنان شياطين گوش فرا مى دهند و بيشترشان دروغگويند. (پيامبر اسلام شاعر نيست، زيرا) شاعران را گمراهان پيروى مى كنند. آيا نديدى كه آنان در هر وادى سرگشته مى روند؟ و مطالبى مى گويند كه به آن عمل نمى كنند؟ مگر آنان (شاعرانى) كه ايمان آورده و كارهاى نيكو انجام داده و خدارا بسيار ياد مى كنند، و پس از آن كه مورد ستم قرار گرفتند (به دفاع

ص: 4975

از خود) يارى مى طلبند (و با شعر از مظلوميّت خود دفاع مى كنند) و كسانى كه ظالمند، به زودى خواهند دانست كه به كدام بازگشتگاه باز خواهند گشت.

شريعتي: اشاره قرآني را بفرماييد و امروز قرار هست از آيت الله وحيد بهبهاني هم از زبان شما بشنويم.

حاج آقاي حسيني: «وَ اخْفِضْ جَناحَكَ لِمَنِ اتَّبَعَكَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ» ما از پيامبر خدا کسي را بالاتر داريم؟ خدا به پيامبر فرمان مي دهد بال رحمتت را بگشا و مردم را زير بال رحمتت بگير. هيچکسي متواضع تر از پيامبر نبود. دقيقاً همين اشاره قرآني را اميرالمؤمنين در نهج البلاغه دارد. نامه 27 به استاندارشان مي نويسند. اولين کلام در نامه اميرالمؤمنين اين است «فَاخْفِضْ لَهُمْ جَنَاحَكَ» اينجا هم خداوند به پيامبر فرمان مي دهد:«وَ اخْفِضْ جَناحَكَ» پيامبر تو مردم را زير بال رحمت بگير و کنار مردم بنشين.

شريعتي: شما که عمري در حوزه مشغول هستيد، از مرحوم آيت الله وحيد بهبهاني براي ما بگوييد.

حاج آقاي حسيني: بعضي از فقهاي بزرگ و علماي بزرگ رده هاي بسيار فوق العاده اي دارند. وقتي مي خواهند از ايشان نام ببرند، مي گويند: مجدد المذهب، علامه ثاني، محقق ثالث، تعبيري هست که مي گويند: در هر صد سالي يک کسي مذهب را تجديد کرده است. حيات دوباره داد. از بهترين دوران هاي حوزه ي علميه در کربلا، همين دوره اي است که مرحوم وحيد بهبهاني در آنجا حضور پيدا مي کند، شاگرداني مثل علامه بحرالعلوم، ميرزاي قمي دارد. اين علم و دانش در نسل ايشان اثر داشته است. الآن گاهي بحث مي کنند ايشان بالاتر بود يا پسرش بالاتر بود؟ يعني يک نسل پر علم و دانش و پر برکت، مخصوصاً از کارهايي که اين

ص: 4976

بيت و اين نسل انجام دادند، مي شود کار علما را به پنج مرحله تقسيم کرد. عده اي تدوين حديث کردند و احاديث را جمع کردند مثل مرحوم کليني و شيخ صدوق، شيخ طوسي، اگر اينها تدوين حديث نکرده بودند اين احاديث به ما نمي رسيد. 2- تدوين فقه، کساني مثل شيخ طوسي، مثل محقق حلي، به آيت الله العظمي بروجردي گفتند: شما مي تواني شرايع بنويسي؟ فرمود: يک سطرش را. کساني مثل شهيد اول، خوب است بينندگان بدانند اعلم علما و افقه فقهاي شيعه در عصر غيبت چه کسي است؟ در عصر غيبت فقيه ترين عالم شيعي چه کسي است؟ همه مي گويند: شهيد اول. مرحله سوم مبارزه با خرافات و آفات، از جمله همين وحيد بهبهاني و نسلش است. با افکار باطل، با صوفي گرايي، با اينهايي که افکار اخباري گري را مطرح مي کنند. مرحله چهارم کساني که ترويج دين مي کنند. کساني مثل علامه مجلسي، وحيد بهبهاني مروج المذهب بودند. مرحله پنجم کساني که با استعمار مبارزه کردند مثل ميرزاي شيرازي، شهيد مدرس. پس شد تدوين حديث، تدوين فقه، ترويج دين، مبارزه با خرافات، مبارزه با استعمار. مرحوم وحيد بهبهاني در همه اين پنج مرحله نقش برجسته داشته است. البته زمان تدوين حديث که گذشته بود اما در اين چهار مرحله بعد نقش اساسي داشتند.

شريعتي: دعا بفرماييد و آمين بگوييم.

حاج آقاي حسيني قمي: در آستانه دهه کرامت هستيم، ولادت امام رضا(ع) يازدهم ذي القعده، تکريم ولادت فاطمه معصومه(س)، ماه ذي القعده مناسبت هاي فراواني دارد. خدا را به حق امام رضا(ع) و حضرت معصومه(س) قسم مي دهيم. خدايا به حق محمد و آل محمد همه حوائج بينندگان عزيز را برآورده

ص: 4977

به خير بفرما. گرفتاري ها برطرف بفرما. مريض ها لباس عافيت بپوشان. خير دنيا و آخرت به همه عنايت بفرما.

شريعتي: انشاءالله روز يکشنبه همزمان با ولادت حضرت معصومه(س) باز هم از شهر مقدس قم به شما سلام خواهيم کرد.

«الحمدلله رب العالمين و صلي الله علي سيدنا محمدٍ و آله الطاهرين»

97-04-26- ويژگي هاي حکومت علوي

بسم الله الرحمن الرحيم و صلي الله علي محمد و آله الطاهرين

شريعتي: سلام مي کنم به همه بيننده ها و شنونده هاي نازنين و گرانقدرمان، هموطنان خوب خارج از کشور، آرزو مي کنم اين روزها و اين ايام که ايام دهه کرامت هست و منور به نام حضرت معصومه (س) و امام رضا(ع) انشاءالله براي همه پر خير و برکت باشد و در اين روزهاي گرم سال دل و جانتان گرم باشد به گرماي خورشيد اهل بيت(ع)، حاج آقاي حسيني قمي سلام عليکم و رحمة الله. خيلي خوش آمديد.

حاج آقاي حسيني قمي: عرض سلام و ارادت خالصانه خدمت همه بينندگان و شنوندگان برنامه دارم. حلول ماه ذي القعده، ماه ولادت امام رضا(ع) را تبريک مي گويم. اميدواريم براي همه شيعيان مبارک باشد مي دانيد آغاز ماه ذي القعده هم آغاز ماه هاي حرام هست. سه ماه حرام پيوسته، ذي القعده، ذي الحجه و محرم. يکوقتي مفصل نامه مرحوم قاضي(ره) را به شاگردانشان قبل از رسيدن ماه هاي حرام خوانديم. دوازده دستور اخلاقي و تربيتي مي دانند که در ماه ذي القعده انسان بايد يک مراقبت هاي ويژه داشته باشد. چون مي دانيد ماه ذي القعده آغاز ميقات حضرت موسي کليم الله هست. ما دهه ي اول ذي الحجه اين نماز را مي خوانيم «وَ واعَدْنا مُوسى ثَلاثِينَ لَيْلَةً وَ أَتْمَمْناها بِعَشْرٍ» (اعراف/142) اين ثلاثين ليلة، از همين اول ذي القعده شروع شده است. اول

ص: 4978

ماه ذي القعده حضرت موسي به ميقات رفتند، دعوت خاص پروردگار بود، سي شبانه روز يعني ماه ذي القعده، «وَ أَتْمَمْناها بِعَشْرٍ» اضافه شد آنوقت شد چهل روز. اربعين موسي از اول ماه ذي القعده شروع شده است. بنابراين يک ماه واقعاً استثنايي هست، اين سه ماه حرام ويژگي خاصي دارد. مراقبت هايي که اولياي خدا فرمودند. مرحوم آيت الله ملکي تبريزي مي فرمايند: در ماه حرام جنگ حرام است، جنگ با چه کسي حرام است؟ با کفار! يعني اگر مسلمان ها درگيري جنگي بودند اول ماه حرام جنگ ها تعطيل مي شد. ايشان مي فرمودند: اگر جنگ با کفار حرام است، جنگ با مؤمنين چطور؟ هم زندگي خانوادگي در آرامش قرار بگيرد و هم زندگي اجتماعي مردم آرامش داشته باشد . اول ماه هاي حرام توصيه مي کنيم ديه مضاعف مي شود، اگر ماشين و موتور بيمه ندارد، بيمه کنيد. ماه ذي القعده مراقبت هاي ويژه اي دارد. ماه امام رضا(ع) هست، عزيزاني که به مشهد مشرف مي شوند التماس دعاي ويژه داريم. آنهايي هم که بعداً مشرف مي شوند، 25 ماه ذي القعده دحو الارض، زيارتي امام رضا(ع) هست. افضل اعمال را دارد. مرحوم ميرداماد مي فرمايد: يکي از چهار روزي است که در سال روزه اش ممتاز است. معادل شصت سال، هفتاد سال است ولي از روزه ي شصت ساله، بالاتر زيارت امام رضا(ع) هست. ماه زيارتي علي بن موسي الرضا(ع) است.

شريعتي: مهمان سفره ناب نهج البلاغه شريف هستيم، سيري علوي، ويژگي هاي حکومت علوي را در هفته هاي اخير اشاره کردند. ادامه فرمايشات شما را خواهيم شنيد.

حاج آقاي حسيني قمي: بسم الله الرحمن الرحيم، از نامه 53 نهج البلاغه شروع مي کنيم، عهدنامه اميرمؤمنان(ع) به مالک اشتر، حضرت مي فرمايند: «ثُمَ تَفَقَّدْ أَعْمَالَهُمْ» مراقب اعمال کارگزاران

ص: 4979

و کارمندان خودت باش. «وَ ابْعَثِ الْعُيُونَ» مأموران مخفي اعزام کن. عجيب است اميرالمؤمنين(ع) 1400 سال پيش تذکر دادند براي يک دولت نيازمند به يک بازرس هاي ويژه نامحسوس هست. امروز چقدر دنيا روي اين مسأله تأکيد دارد، آن روز حضرت به مالک، عيون يعني چشم، چشم کنايه از مأمور مخفي است. مأموران و بازرس هاي مخفي را اعزام کن که مراقب کارمندان خودت باشند. چه کساني باشند؟ «مِنْ أَهْلِ الصِّدْقِ وَ الْوَفَاءِ» دو ويژگي داشته باشند، اولاً صداقت داشته باشند، ثانياً به اين نظام ديني وفادار باشند. اگر صداقت نداشته باشند باز خود اينها يک مأمور ديگري لازم دارند. اگر وفادار به نظام ديني نباشند، باز همينطور. به تعبير يکي از اساتيد بزرگوار، اميرالمؤمنين بر بخشي از خاورميانه حکومت مي کرد که مصر يک استان هست، يمن يک استان هست، عراق يک استان است. بعد حضرت مي فرمايد: «فَإِنَّ تَعَاهُدَكَ فِي السِّرِّ لامُورِهِمْ» وقتي تو مأمور و بازرس نامحسوس داشته باشي، «حَدْوَةٌ لَهُمْ عَلَي اسْتِعْمَالِ الامَانَةِ» اينها تشويق مي شوند که امانت داري کنند. مي فهمند يک بازرس ويژه اي بالاي سر اينها هست. «وَ الرِّفْقِ بِالرَّعِيَّة» باعث مي شود اينها با مردم مدارا کنند. «وَ تَحَفَّظْ مِنَ الْأَعْوَانِ» باعث مي شود اينها مواظب پرسنل خودشان باشند. مي دانند يک کسي بالاي سر اينها مراقب اينها هست. سه ويژگي و سه آثار و برکات مأموران نامحسوس و نامرئي و مخفي حکومت.

«فَإِنْ أَحَدٌ مِنْهُمْ بَسَطَ يَدَهُ إِلَى خِيَانَهٍ» اگر يکي از مأمورين تو خيانت کرد، مسأله بروکراسي که مي گويند، همينطور است. حکومتي که بر بخشي از خاورميانه بوده است، حضرت چقدر ساده بحث برخورد با خائنين را مطرح مي کند. ما چقدر الآن پيچيده اش کرديم. اينقدر

ص: 4980

پيچيده کرديم که ديگر تأثير گذار نيست، اصل اين مأمورين مخفي خيلي مهم است. الآن يکي از مشکلات ما اين است. دستگاه قضايي هر روز مي گويند: ما يک دادگاه ويژه و مأمور ويژه داريم. يعني کم کم متأسفانه وقتي مأمور ويژه خوب عمل نکند، به اندازه تمام اين پرسنل مديران خودمان نياز به دستگاه قضايي داريم. يعني کم کم بايد دستگاه قضايي ما به اندازه دستگاه اجرايي ما باشد. اين معنا ندارد! اينقدر تخلف شده که ديگر به کارهاي ديگر نمي رسند آن هم با حجم سنگيني که امروز از پرسنل در ادارات هست. اول هر ماه دولت به هشت ميليون و پانصد هزار نفر بايد حقوق بدهد. چهار ميليون و نيم براي بازنشسته ها هست، چهار ميليون براي کساني است که سر کار هستند. بالاي هشتاد درصد از درآمد ما صرف حقوق ها مي شود.

آماري را مي ديدم که ما هشتاد ميليون جمعيت هستيم و ژاپن 130 ميليون جمعيت دارد. ما هشت ميليون و پانصد هزار حقوق بگير داريم يعني چهار ميليون کارمند شاغل داريم با هشتاد ميليون جمعيت، ژاپن با 130 ميليون جمعيت 300 هزار کارمند دارد.300 هزار کارمند ژاپن کمتر از مديران ما هستند. ما 450 هزار مدير داريم. حضرت مي فرمايند: شما مأمورين مخفي داشته باش، بازرس هاي سري داشته باش، «فَإِنْ أَحَدٌ مِنْهُمْ بَسَطَ يَدَهُ إِلَى خِيَانَهٍ» اگر يکي از مأمورين تو خيانت کرد، «اجْتَمَعَتْ بِهَا عَلَيْهِ عِنْدَكَ أَخْبَارُ عُيُونِكَ» اين مأمورين سري که فرستادي، اين آدم هاي خوب، آدم هاي مطمئن، شرط حضرت صدق و وفا بود. وقتي اينها آمدند خبر دادند «اكْتَفَيْتَ بِذَلِكَ شَاهِداً» تو مأمور مطمئن و با صداقت و وفادار داشتي، همين کافي

ص: 4981

است. «فَبَسَطْتَ عَلَيْهِ الْعُقُوبَهَ فِى بَدَنِهِ» اگر مأمورين گزارش دادند شروع کن. پرونده را معطل نکن. راه فرار براي مجرم نگذار. بلافاصله مجازات بدني کن. «وَ أَخَذْتَهُ بِمَا أَصَابَ مِنْ عَمَلِهِ» به همان اندازه که جنايت انجام داده است. «ثُمَّ نَصَبْتَهُ» نه فقط مجازات بدني، مجازات بدني داشته باشد، تازيانه و زندان دارد، همان اميرالمؤمنين که وقتي طرف مي آيد و مي گويد: «طهِّرني» مرا پاک کن، من گرفتار يک گناه اخلاقي شدم، فحشايي مرتکب شدم، اميرالمؤمنين مي فرمايد: اختلال داري؟ ديوانه هستي؟ براي چه اينجا آمدي اعتراف مي کني؟ برو بين خودت و خدا توبه کن.

اميرالمؤمنين در اين گناهان اخلاقي که کسي در يک گوشه انجام داده، مچ گيري نمي کرد آبرويش را ببرد. گفت: برو توبه کن. ولي وقتي بحث مالي مي شود، همان اميرالمؤمنين مي فرمايد: هم مجازات بدني، هم زندان و هم تازيانه، مي فرمايد: «ثُمَّ نَصَبْتَهُ بِمَقَامِ الْمَذَلَّةِ وَ وَسَمْتَهُ بِالْخِيَانَةِ وَ قَلَّدْتَهُ عَارَ التُّهَمَةِ» (نهج البلاغه، نامه 53) سه کار بايد انجام بدهي اول اينکه ذلت و خواري به او بدهي. بدترين و بالاترين جرم در حکومت اميرمؤمنان خيانت مالي بوده است. فساد اقتصادي بوده است نه فساد اخلاقي! در فساد اخلاقي هي تشويق به توبه مي کردند. وقتي کسي مي آمد اعتراف کند حضرت او را برمي گرداند، شايد به اين درجه نرسيدي، شايد خيال مي کني! ولي بدترين جرم در حکومت اميرمؤمنان فساد اقتصادي و مالي است. حضرت مي فرمايد: کسي که به مردم خيانت کرد و به بيت المال دست برد زد، او را ذليل کن. دوم اينکه مهر خيانت را به پيشاني او بزن. همه بشناسند او خائن است. سوم اينکه ننگ اين اتهام را به گردن او بيانداز.

ص: 4982

کسي که فساد مالي داشت ديگر نتواند از جايش بلند شود و ديگر نتواند در حکومت يک جايي پيدا کند و بيايد. نتواند دوباره موقعيتي پيدا کند.

يکي از استانداران حضرت همين کار را انجام داد. استانداري خيانت کرد و فساد مالي کرد، حضرت به او نامه نوشتند. نامه 41 نهج البلاغه هست. «اختتفت ما قدرت عليه من اموالهم» اولاً مي داني مال چه کسي را خوردي، «لارامههم و ايتامهم» تو مال زنان بي سرپرست را خوردي، مال بچه هاي يتيم را خوردي. مي فرمايد: تو مثل يک گرگ هستي. امام خائن بيت المال را به گرگ تشبيه مي کند. مي فرمايد: گرگ چالاک که به سراغ يک بزغاله ي مجروح و استخوان شکسته برود و بردارد و لقمه اي کند. حضرت مي فرمايد: آنوقت اين مال را سراغ اهلت بردي و فکر مي کني ارث پدر و مادرت را براي آنها بردي. «انک تأکل حراماً و تشربُ حراماً من مال اليتامي و المساکين و المؤمنين» باز تأکيد مي کند مال چه کسي را خوردي؟ مال ايتام را خوردي. مال مساکين را خوردي. امروز بيت المال مال همه مردم است. آقايي که بيست هزار ميليارد، يازده هزار ميليارد از مؤسسه هاي مالي برمي دارد و مي رود، اين را پول را چه کسي داد؟ دولت داد؟ اين پول مردم و گرفتارها و يتيم ها است. حضرت فرمود: اگر دست من به تو برسد، «لأضربنَّک بسيفي الذي ما ضربتُ به احداً الا دخل النار» هرکس با شمشير من کشته شود جهنمي است. با همان شمشير تو را مي زنم. والله قسم مي خورد! فرمود: اگر نزديک ترين نزديکان من چنين خيانتي مي کردند، براي من هيچ فرقي با دورترين دورها نداشت. هفته گذشته گفتيم که حضرت

ص: 4983

به عامل مالي بازار اهواز فرمود: هرکسي اگر يک شاهد داشت، او را در بازار بگردان. اگر يک شاهد پيدا کردي شهادت داد با يک قسم، همانجا حکم را جاري کن و تمامش کن. اگر اينطور باشد تمام خاورميانه را هم مي شود اداره کرد.

«أَلا وَ إِنَ لَكُمْ عِنْدِي» حضرت مي فرمايد: شما چهار حق به گردن من داريد. اگر اين حقوق را ادا کردم، اطاعت شما از من وقتي واجب است که من اين کارها را بکنم. اگر انتظار داريم مردم با مسئولين با صداقت رفتار کنند، به همان مقدار انتظار داريم مسئولين هم با صداقت رفتار کنند. اگر اين چهار مورد کاري که در نامه 50 نهج البلاغه، حضرت ذکر کردند را انجام دادم، آنوقت شما بايد از من اطاعت کنيد. «أَلا وَ إِنَ لَكُمْ عِنْدِي أَلا أَحْتَجِزَ دُونَكُمْ سِرّاً» من نبايد از شما چيزي مخفي داشته باشم. حکومت، دولت چيزي از مردم پنهان نداشته باشد. البته مسائل نظامي جداست. غير از مسائل نظامي هيچ چيز با شما مخفي نداريم. الآن مي گويند: شفاف سازي کنيد. همين الآن دولت ما، پنج سال پيش، ده سال پيش در دنيا شفاف سازي خيلي جدي است. اميرالمؤمنين 1400 سال پيش گفته است. دانشجوياني که رشته حقوق مي خوانند، رشته روابط اجتماعي و روابط بين الملل مي خوانند، بروند با افتخار بگويند: 1400 سال پيش اميرالمؤمنين به استاندارانش نامه مي نوشت و مي فرمود: شفاف سازي در همه چيز جز در مسائل نظامي. الآن واقعاً مردم ما از همه چيز خبر دارند؟ الآن آمار مي دهند در سه ماه گذشته بالاي سيصد ميليون ارز مسافرتي دادند. فقط براي بيمار و دانشجو است؟

شريعتي: اگر با

ص: 4984

بي تدبيري يک مسئول در بيت المال باز ماند، ما چه کار مي کنيم؟ آيا ما هم از اين رانت استفاده مي کنيم؟ آيا اين حق را به خودمان مي دهيم حالا که به نوعي در اين بيت المال باز شده و به ناحق استفاده مي کنند، آيا ما هم از اين رانت ويژه استفاده مي کنيم يا نه؟

حاج آقاي حسيني قمي: تا مردم نخواهند و همراهي نکنند هيچ چيزي درست نمي شود. اينطور نيست که ما بگوييم: اين مباحث متوجه ده نفر است، بيست نفر است، نه اين نيست، اينطور نيست که هرکس هر راهي پيدا کرد بگويد: امروز وقتش است. اگر ما همه دست به دست هم ندهيم، خدا رحمت کند مرحم سيد مهدي طباطبايي که به تازگي از دنيا رفتند، يکوقتي از خاطرات زندان گذشته مي گفت. مي گفت: ما در زندان بوديم، سي نفر، چهل نفر در يک اتاق زنداني بوديم. اين پنج نفر مأموري که مأمور ما بودند. مراقبت مي کردند، هرچه مي گشتند نمي توانستند از ما چيزي پيدا کنند. حتي ما را برهنه مي کردند چيزي پيدا نمي کردند. متحير مانده بودند. پس کجا مخفي کرديد؟ شما سي نفر در يک اتاق حبس هستيد و ما مأمور بالاي سر شما هستيم، چطور پيدا کنيم. مرحوم طباطبايي مي گفت: مي دانيد دليلش چه بود؟ چون ما چهل فکر بوديم و آنها دو سه فکر بودند. آنها هر نقشه اي مي ريختند، ما نقشه بالاتر مي ريختيم. الآن پنجاه نفر نقشه مي ريزند که ما مي خواهيم وضعيت اقتصادي کشور را سامان بدهيم. اگر هشتاد ميليون نخواهند همراهي کنند، هتاد ميليون فکر بخواهند راه فراري پيدا کنند، هرچه نقشه بريزند باز شکست مي خورند. اگر مردم همراهي نکنند و با

ص: 4985

دولت نباشند، چيزي درست نمي شود.

حضرت فرمود: اگر اين چهار کار را کردم شما از من اطاعت کنيد. 1- شفاف باشم و هيچ سرّي جز در مسائل نظامي با شما نداشته باشم. 2- «وَ لا أَطْوِيَ دُونَكُمْ أَمْراَ» (نهج البلاغه، نامه 50) کاري بدون مشورت و رأي شما انجام ندهم. هرکاري مي کنم با مشورت و رأي شما باشد. الآن تريبون را ميان مردم ببريد و از مردم بپرسيد: آيا موافق هزينه هايي که دولت انجام مي دهد، تشريفات و تجملات هستيد؟ بهترين خدمتي که رسانه ملي مي تواند به قوه مجريه، قوه قضائيه و قوه مقننه بکند، همين است. از مردم گزارش تهيه کنيد که آيا شما از قوه مجريه، قوه قضائيه و قوه مقننه راضي هستيد؟ حضرت فرمودند: «إِلا فِي حُكْمٍ» اگر حکم الهي و قانون الهي است که ديگر معنا ندارد. «وَ لا أُوخِّرَ لَكُمْ حَقّاً عَنْ مَحَلِّهِ» من حقوق شما را به تأخير نياندازم. حقي که شما به گردن من داريد امروز و فردا نکنم. «وَ لا أَقِفَ بِهِ دُونَ مَقْطَعِهِ وَ أَنْ تَكُونُوا عِنْدِي فِي الْحَقِّ سَوَاءً» من به همه شما با يک چشم نگاه مي کنم. همه نزد من مساوي باشيد. پس 1- اگر هيچ سري با شما نداشتم و شفاف بودم جز در مسائل نظامي. 2- هيچ کاري را بدون مشورت با شما انجام ندادم جز در احکام الهي که حکم خداست و قابل تغيير نيست. 3- هيچ حقي از حقوق شما را به تأخير نيانداختم. 4- به همه شما با يک نگاه و ديد مساوي نگاه کردم. اگر من به اين چهار مورد عمل کردم آنوقت اطاعت من بر شما واجب است.

نامه

ص: 4986

46 نهج البلاغه که باز حضرت به استاندارانشان مي نويسند. «وَ آسِ» يعني مساوي، «وَ آسِ بَيْنَهُمْ فِي اللَّحْظَةِ وَ النَّظْرَةِ وَ الاشَارَةِ وَ التَّحِيَّةِ» (نهج البلاغه، نامه 46) نظره يعني گوشه چشم، يک گوشه چشم اضافه نسبت به ديگران نداشته باش. اينطور نباشد که يکي را تحويل بگيري و يکي را تحويل نگيري. به عده اي رانت بدهي و يک عده را از حقوق خودشان محروم کني. حتي گوشه چشمي بين افراد فرق نگذاشت، «حَتَّي لا يَطْمَعَ الْعُظَمَاءُ فِي حَيْفِكَ وَ لا يَيْأَسَ الضُّعَفَاءُ مِنْ عَدْلِكَ وَ السَّلامُ » اگر ديدند تو با عدالت رفتار مي کني، «عظما» يعني کله گنده ها، دانه درشت ها ديگر طمع نمي کنند که از رانت استفاده کنند. آنوقت ديگر ضعفا هم از عدالت تو نا اميد نمي شوند. در حالات رسول خدا هست که از افتخارات رسول خدا اين بود که وقتي در يک جلسه اي مي نشستند، «يَقْسِمُ لَحَظَاتِهِ بَيْنَ أَصْحَابِهِ »(كافي، ج 2، ص 671) تقسيم نگاهشان در جلسه به طور مساوي بود. «فَيَنْظُرُ إِلَى ذَا وَ يَنْظُرُ إِلَى ذَا بِالسَّوِيَّهِ» پيامبر ما در يک نگاه در يک مجلس عمومي بالسَّويه به افراد نگاه مي کرد. آنوقت اين نگاه اگر در بخش هاي حکومتي و بخش عدالت و قضاوت و تقسيم بيت المال برود به کجا مي رسد.

شريعتي: به تعبير جبران خليل جبران که مي گويد: اي دنيا، اي طبيعت، کاش تمام توانت را جمع مي کردي و يکبار ديگر به دنياي ما يک علي ديگر مي دادي. حضرت علي چه شخصيت بي نظيري است.

حاج آقاي حسيني قمي: مي گويد: اي دنيا! کاش مي توانستي «جمعتَ قواک» تمام نيروهايت را جمع کن. «فاعطيت في کل زمنٍ علياً بعقله و لسانه و ذي فقاره» تمام

ص: 4987

نيروهايت را جمع کن و در هر عصر و زماني يک علي بياور، با همان خرد، با همان لسان و زبان، با همان عدالت و شمشير، جامعه هم در برابر دشمن اشداء علي الکفار مي خواهد و هم رحماء بينهم مي خواهد. شيخ صدوق در امالي دارد، از امام باقر(ع) است. «لقد وَلّي علي(ع) خمس سنين» علي(ع) پنج سال حکومتش طول کشيد، «ما وضعَ آجُرة علي آجُرَه» يک آجر روي آجر نگذاشت، يک خشت روي خشت نگذاشت، «و لا أورث بيضاء لاحمراء» طلاي سرخ و سفيدي از خودش بر جا نگذاشت. مرحوم ابن شهرآشوب در مناقب مي نويسد: روزي که حکومت را پذيرفت، فرمود: ايها الناس کل دارايي مرا ببينيد. «لو خرجت من عندکم بغير رحلي و راحلتي و غلامي فأنا من الخائنين» کل زندگي مرا ببينيد، اگر پايان حکومتم، چيزي به ثروت من اضافه شد، اين کل دارايي من است. من به شما خيانت کردم!

در جنگ جمل که بصري ها طلحه و زبير را ياري کردند، وقتي جنگ تمام شد حضرت سخنراني کردند و فرمودند: چه عيبي در حکومت من ديديد که با من جنگيديد؟ روايت اين است که به پيراهنشان اشاره کردند و فرمودند: بخدا اين پيراهن من از بيت المال شما نيست. فرمودند: بخدا قسم اين کيسه و خرجي من از بيت المال شما نيست. عيب من چه بود که در برابر من قيام کرديد؟ نقصشان همان بود که معروف است «قتل في محرابه لشدة عدله»

شريعتي: خوشا به حال ما که نهج البلاغه داريم و بدا به حال ما که از آن غافل هستيم. اگر به اين نامه ها و خطبه ها و آيات نوراني قرآن عمل کنيم،

ص: 4988

تمام مشکلات ما حل مي شود. امروز صفحه 383 قرآن کريم، آيات 64 تا 76 سوره مبارکه نمل را تلاوت خواهيم کرد.

«أَمَّنْ يَبْدَؤُا الْخَلْقَ ثُمَ يُعِيدُهُ وَ مَنْ يَرْزُقُكُمْ مِنَ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ أَ إِلهٌ مَعَ اللَّهِ قُلْ هاتُوا بُرْهانَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ صادِقِينَ «64» قُلْ لا يَعْلَمُ مَنْ فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ الْغَيْبَ إِلَّا اللَّهُ وَ ما يَشْعُرُونَ أَيَّانَ يُبْعَثُونَ «65» بَلِ ادَّارَكَ عِلْمُهُمْ فِي الْآخِرَةِ بَلْ هُمْ فِي شَكٍّ مِنْها بَلْ هُمْ مِنْها عَمُونَ «66» وَ قالَ الَّذِينَ كَفَرُوا أَ إِذا كُنَّا تُراباً وَ آباؤُنا أَ إِنَّا لَمُخْرَجُونَ «67» لَقَدْ وُعِدْنا هذا نَحْنُ وَ آباؤُنا مِنْ قَبْلُ إِنْ هذا إِلَّا أَساطِيرُ الْأَوَّلِينَ «68» قُلْ سِيرُوا فِي الْأَرْضِ فَانْظُرُوا كَيْفَ كانَ عاقِبَةُ الْمُجْرِمِينَ «69» وَ لا تَحْزَنْ عَلَيْهِمْ وَ لا تَكُنْ فِي ضَيْقٍ مِمَّا يَمْكُرُونَ «70» وَ يَقُولُونَ مَتى هذَا الْوَعْدُ إِنْ كُنْتُمْ صادِقِينَ «71» قُلْ عَسى أَنْ يَكُونَ رَدِفَ لَكُمْ بَعْضُ الَّذِي تَسْتَعْجِلُونَ «72» وَ إِنَّ رَبَّكَ لَذُو فَضْلٍ عَلَى النَّاسِ وَ لَكِنَّ أَكْثَرَهُمْ لا يَشْكُرُونَ «73» وَ إِنَّ رَبَّكَ لَيَعْلَمُ ما تُكِنُّ صُدُورُهُمْ وَ ما يُعْلِنُونَ «74» وَ ما مِنْ غائِبَةٍ فِي السَّماءِ وَ الْأَرْضِ إِلَّا فِي كِتابٍ مُبِينٍ «75» إِنَّ هذَا الْقُرْآنَ يَقُصُّ عَلى بَنِي إِسْرائِيلَ أَكْثَرَ الَّذِي هُمْ فِيهِ يَخْتَلِفُونَ «76»

ترجمه: كيست كه آفرينش را آغاز مى كند، سپس آن را (در قيامت) باز مى گرداند و كيست كه شما را از آسمان و زمين روزى مى دهد؟ آيا با خداوند معبودى هست؟ بگو: اگر راست مى گوييد برهانتان را بياوريد. بگو: جز خداوند، هيچ كس در آسمان ها و زمين، غيب نمى داند و كسى نمى داند چه زمانى برانگيخته خواهد شد. بلكه علم مشركان در

ص: 4989

قيامت به كمال خواهد رسيد، بلكه آنان (امروز) درباره ى آن (آخرت) در شك هستند، بلكه نسبت به (چگونگى) وقوع آن كورند. و كسانى كه كفر ورزيدند، گفتند: آيا هرگاه ما و پدرانمان (بعد از مرگ) خاك شديم، آيا حتماً (زنده از گور) بيرون آورده مى شويم؟ در حقيقت به ما و نياكانمان از قبل، اين وعده داده شده، (لكن) اين وعده جز افسانه هاى پيشينيان چيز ديگرى نيست. بگو: در زمين بگرديد پس بنگريد كه فرجام گنه پيشگان چگونه بوده است. و بر (انحراف و عواقب شوم) آنان اندوه مخور و از آنچه مكر (و توطئه) مى كنند، دلتنگ مباش. و مى گويند: اگر راست مى گوييد، اين وعده (عذاب دنيا يا قيامت) كى خواهد بود؟ بگو: چه بسا بخشى از آن عذابى را كه با شتاب مى خواهيد، در پى شما باشد (و به شما برسد و خود خبر نداشته باشيد). و البتّه پروردگار تو بر (اين) مردم داراى بخشش است و لكن بيشترشان شكرگزار نيستند. و البتّه پروردگارت، آنچه را در سينه هاشان پنهان دارند و آنچه را آشكار مى نمايند، (به خوبى) مى داند. و هيچ (موجود) پنهانى در آسمان و زمين نيست، مگر اين كه در كتابى روشن (نزد خداوند ثبت) است. همانا اين قرآن، بيشتر آنچه را بنى اسرائيل در آن اختلاف دارند، (به طور صحيح) بر آنان حكايت مى كند.

شريعتي: اين هفته از حاج آقا رحيم ارباب ياد مي کنيم. امسال در ايام دهه کرامت و در طرح زيارت اولي هاي مشهد الرضا اتفاقي افتاد اينکه تدبير کرديم در اين سري جديد براي ثبت نام روحانيون معظم و مبلغين و ائمه جماعات هم به کمک ما بيايند و آنها کار

ص: 4990

ثبت نام زيارت اولي ها را انجام بدهند و از طريق آنها به ما معرفي شوند که کارهاي تبليغي اش از طريق برنامه انجام شود. جزئيات اين طرح را خدمت شما عرض خواهيم کرد.

حاج آقاي حسيني قمي: حضرت به همه کارمندان خودشان نامه نوشتند «أَدِقُّوا أَقْلامَكُمْ وَ قَارِبُوا بَيْنَ سُطُورِكُمْ وَ احْذِفُوا عَنِّي فُضُولَكُمْ» فرمود: قلم هايتان را تيز کنيد. قلم درشت برگه را زياد پر مي کند. بين سطرها زياد فاصله نگذاريد. حرف هاي زيادي را حذف کنيد. «وَ اقْصِدُوا قَصْدَ الْمَعَانِي» اصل مطلب را بنويسيد، «وَ إِيَّاكُمْ وَ الاكْثَارَ» پر نويسي نکنيد «فَإِنَّ أَمْوَالَ الْمُسْلِمِينَ لا تَحْتَمِلُ الاضْرَارَ» (خصال صدوق، ج 1، ص 310) مال مردم و بيت المال تحمل ضرر ندارد. اين نامه به چه کسي است؟ اين عموم مردم است. هرکسي در حکومت اميرالمؤمنين مي خواهد زندگي کند. به هرکس مي گويي: چرا شما ظلم کردي، چرا رشوه گرفتي؟ آقاي راننده چرا اضافه گرفتي؟ به هرکس مي گويي، مي گويد: اگر راست مي گويي جلوي سه هزار ميليارد اختلاس را بگير! اگر اينطور بخواهيم حساب کنيم به هيچ جا نمي رسيم. اگر خواستيم همه برنامه ريزي کرديم به جايي مي رسيم.

خدا مرحوم حاج آقا رحيم ارباب را رحمت کند. از علماي بسيار بزرگ بودند و در رديف مراجع تقليد بودند. مرحوم آيت الله حاج آقا رحيم ارباب در نزديکي اصفهان نماز جمعه مي خواندند. آقايي مي گفت: من خودم از ايشان شنيدم که در خطبه هاي نماز فرمودند: فرداي قيامت پنجاه موقف قرآن مي گويد، در هر موقف از يک مسأله اي سؤال مي کنند. يکي نماز است و يکي زکات است. ايشان فرمود: من يقين دارم اگر در اين پنجاه موقف، در هر موقفي معطل شوم، در

ص: 4991

موقف زبان معطل نخواهم شد.

شريعتي: هفته گذشته با حاج آقاي لقماني عزيز خداحافظي کرديم، انشاءالله باز هم شاهد حضور ايشان در برنامه باشيم. مهمان برنامه فردا يک مهمان ويژه خواهد بود که دعوت مي کنم با ما همراه باشيد.

«الحمدلله رب العالمين و صلي الله علي سيدنا محمدٍ و آله الطاهرين»

97-05-02- سيره حضرت امام رضا عليه السلام

بسم الله الرحمن الرحيم و صلي الله علي محمد و آله الطاهرين

جز قامت گلدسته شمشادي نمي خواهيم *** جز صحن گوهرشادتان شادي نمي خواهيم

عمري است روي گنبدت بالانشين هستيم *** جايي به غير از اين خانه که دادي نمي خواهيم

دل را گرفتار تمام صحن ها کرديم *** در صحن آزادي هم آزادي نمي خواهيم

پيش تو بودن منتهاي آرزوي ماست *** بي تو چه ويرانه چه آبادي نمي خواهيم

با دانه هاي حضرتي تا پر درآورديم *** از دانه هاي ديگر امدادي نمي خواهيم

عشق حقيقي بين ما و حضرت آقاست *** ما قصه شيرين و فرهادي نمي خواهيم

شريعتي: سلام مي کنم به همه بيننده ها و شنونده هاي نازنين و گرانقدرمان، ايام با سعادت ولادت امام رضا(ع) را تبريک مي گويم. انشاءالله زيارت حضرت نصيب همه ما شود. انشاءالله به برکت نام و ياد امام هشتم بهترين ها براي شما رقم بخورد. حاج آقاي حسيني قمي سلام عليکم و رحمة الله. خيلي خوش آمديد.

حاج آقاي حسيني قمي: عرض سلام و ارادت خالصانه خدمت همه بينندگان و شنوندگان برنامه دارم. ولادت مولايمان علي بن موسي الرضا را تبريک مي گويم. به همه آنهايي که امشب در حرم امام رضا هستند التماس دعا داريم.

سلام على ال طه و يس *** سلام على الِ خَيرِ النّبيين

سلامٌ على رَوضَةٍ حلّ فيها *** امامٌ يُباهى بِهِ

ص: 4992

المَلَكُ وَ الدّينُ

ماه ذي القعده، ماه امام رضا(ع) است. کساني که امشب خودشان را به حرم امام رضا مي رسانند که هيچ، اگر نرسيدند غصه نخورند. 25 ذي القعده هم روز دحو الارض است، يکي از چهار روزي که روزه اش در سال معادل شصت سال است. ولي مرحوم ميرداماد از علماي بزرگ شيعه يک رساله اي دارند که اين چهار روز را توضيح دادند. فرمودند: از روزه شصت سال بالاتر، افضل اعمال دحو الارض زيارت مولايمان امام رضا(ع) است.

شريعتي: امروز حاج آقاي حسيني با سيره رضوي مهمان برنامه ما هستند و ما خدمتشان هستيم.

حاج آقاي حسيني قمي: بسم الله الرحمن الرحيم، اگر فرصت باشد به پنج نمونه از سيره امام رضا(ع) اشاره کنم، مورد اول حفظ آبروي مؤمنين است. تقريباً همه مطالب را از قديمي ترين، معتبرترين کتاب در مورد امام رضا(ع)، کتابعيون الاخبار الرضا براي شيخ صدوق است. بيش از هزار سال پيش شيخ صدوق اين کتاب را نوشتند، قديمي ترين و معتبرترين و جامع ترين کتاب در مورد امام رضا(ع) است. امام رضا(ع) چگونه براي آبروي ديگران احترام قائل بودند. کسي مي گويد: من محضر امام رضا(ع) بودم، حضرت شعري خواندند. شعر هم خيلي زيباست. کسي گفت: شاعر اين شعر چه کسي است؟ حضرت فرمودند: يک شاعري هست و نخواستند اسم شاعر را بياورند. کسي گفت: من مي دانم شاعرش چه کسي است. فکر مي کرد امام اسم شاعر را نمي داند. گفت: ابو العطاهيه، حضرت فرمودند: چرا اسمش را آوردي؟ مگر نخواندي اين آيه قرآن را که مي فرمايد: «وَ لا تَنابَزُوا بِالْأَلْقاب » (حجرات/11) بر هم القاب زشت نگذاريد. شاعر يک اسمي دارد ولي در يک اختلافي که با مهدي

ص: 4993

عباسي از خلفاي بني عباس داشت، مهدس عباسي يک اسم ديگري براي او گذاشت که کنيه ي خيلي بدي است. «ابوالعطاهيه» يعني پدر ناداني، پدر حماقت! مهدي عباسي بخاطر اختلافي که با او داشت اين کنيه را بر او گذاشت و اين ديگر مشهور و معروف شد. خدا مرحوم آيت الله العظمي خوانساري را رحمت کند. ايشان در درس وقتي مي خواستند روايتي را بخوانند، اسامي راويان ما گاه با لقب هايي است که نشانه يک ضعفي در جسم و بدنشان هست، اعرَج يعني کسي که پايش لنگ است. احول کسي که دو بين است. نقصي را حکايت مي کند. تا آن را نگويي متوجه نمي شود ما چند نام مشترک داريم، بايد بگوييم: ابوجعفر احول تا متوجه شوند منظور کيست. مرحوم آيت الله العظمي خوانساري به تبعيت از همين سيره اهل بيت سر درس لقب هايي که معناي خوبي نداشت، نمي گفتند. اينقدر به يک صورتي توضيح مي دادند که شاگردان متوجه شوند منظور چيست. امام رضا(ع) سيره اولشان حفظ آبروي مردم، حتي يک کنيه اي که مشهور است، يعني ما اگر نگوييم ابوالعطاهيه متوجه نمي شوند. سخت است که بخواهيم با اسم منتقل کنيم منظور ما کدام شاعر است. ولي امام(ع) به قدري مراقب بودند فرمودند: چرا اسمش را بردي؟ امروز در جامعه ما گاهي ما خيلي راحت با آبروي مردم بازي مي کنيم. يک لقب هاي عجيب و غريبي به بعضي نسبت مي دهند و به قدري شهرت پيدا مي کند که تا آن را نگويي شايد کسي نشناسد. از بس به اين جمله معروف شده است.

«يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا يَسْخَرْ قَوْمٌ مِنْ قَوْمٍ» (حجرات/11) حق نداريد يکديگر را مسخره کنيد. «وَ لا تَلْمِزُوا أَنْفُسَكُمْ

ص: 4994

وَ لا تَنابَزُوا بِالْأَلْقابِ» لقب زشت براي هم نگذاريد. «يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اجْتَنِبُوا كَثِيراً مِنَ الظَّنِّ إِنَّ بَعْضَ الظَّنِّ إِثْمٌ وَ لا تَجَسَّسُوا وَ لا يَغْتَبْ بَعْضُكُمْ بَعْضاً» (حجرات/12) اگر همين آيات قرآن، سفارشات قرآن در مورد حفظ آبروي ديگرات را جدي بگيريم. گرانترين چيز جان و مال مردم و آبروي مردم است. متأسفانه در جامعه ما خيلي ارزان معامله مي شود. شهيد ثاني(ره) که از فقهاي بزرگ شيعه هستند، حدود پانصد سال پيش زندگي مي کردند. کتابي نوشتند در موضوع غيبت، «کشف الريبة في احکام الغيبة» اين کتاب يکي از مصادير کتاب هاي فقهاي ما هست. در مورد احکام غيبت است. شيخ انصاري مفصل به اين کتاب آدرس مي دهند. ايشان در مقدمه نوشته انگيزه من از تأليف اين کتاب اين بود که ديدم بيشتر مردم زمان ما مواظب نماز و روزه شان هستند، بسياري از عبادات را مراقب هستند و خيلي دقيق انجام مي دهند. از بسياري از گناهان اجتناب مي کنند و اهل فحشاء و شرب خمر نيستند. مومنين و متدينين نماز و روزه شان را به جا مي آورند. ولي بسياري از اوقات خودشان را به لطمه زدن به آبروي ديگران اختصاص مي دهند. اگر شيطان وسوسه کند يک شراب، يک فحشايي، استغفرالله ما و شراب، مي فرمايد: اگر به عقلشان مراجعه کنند مي فهمند که اتفاقاً بين اين گناهي که اينها اصلاً به ذهنشان خطور نمي کند و آن گناهي که بسياري از مردم به آن مبتلا هستند، خيلي فرق هست. ايشان مي فرمايد: اصلاً قابل مقايسه نيست. اگر شما شرب خمر انجام بدهيد فقط حق الله است. کسي در خانه شراب بخورد حق الناس را از بين نبرده، حق الله است. اما

ص: 4995

وقتي آبروي کسي را مي بريد و مسخره مي کنيد، کليپ پخش مي کنيد، هم حق الله است و هم حق الناس است. يعني گناهاني که از آن مي ترسيم حق الله است و گناهي که خيلي آسان انجام مي دهيم هم حق الله است و هم حق الناس است. گاهي کليپي از کسي منتر مي شود و از آسمان به زمين مي افتد. بارها عرض کردم، مخصوصاً به جوان هاي عزيز که کليپ پخش نکنيد. يک روز نوبت کليپ ما مي شود.

گر حکم شود که مست گيرند *** در شهر هرآنچه هست گيرند

در کتاب عيون الاخبار الرضا نقل کردند. امام رضا(ع) فرمودند که آمدند به پيامبر گفتند: يا رسول الله! فلاني هرگناهي را مرتکب شده است. رسول خدا فرمودند: بله ولي او پايان خوبي دارد و عاقبت بخير مي شود. خدا همه گناهانش را مي بخشد و تمام گناهانش را به حسنات تبديل مي کند. يا رسول الله به چه دليل آدمي که اهل هر فسق و فجوري هست عاقبت بخير مي شود؟ فرمود: بخاطر اينکه يک روزي که آبروي کسي در خطر بود، اين براي او آبروداري کرد و براي اينکه خودش خجالت نکشد، نگفت: ما اين خدمت را به تو کرديم. ولي از جايي اين آقا فهميد که فلاني به دادش رسيده است. همين فاسق و فاجر به داد اين آقا رسيد. خيلي برايش دعا کرد. گفت: خدا به او جزاء و پاداش بدهد و عاقبت بخيرش کند. به اين شخص گنهکار داستان را گفتند. پيامبر اينطور فرمود که تو بخاطر اين کاري که کردي و آبرو داري کردي، هم عاقبت بخير مي شوي، اتفاقاً همين کلام پيامبر در او اثر کرد و

ص: 4996

باعث شد توبه کرد و برگشت. رسول خدا از غيب خبر داد. فلاني بخاطر اينکه يک جا آبروداري کرد، عاقبت بخير مي شود. آدمي که اهل هر فسق و فجوري بود، عاقبت بخير شد. چرا ما اين راه آسان را انتخاب نمي کنيم و عکس آن را انتخاب مي کنيم؟ به جاي اينکه آبروداري کنيم و خدا پاداش بدهد و عاقبت بخير شويم، عکسش همين است که پرده دري مي کنيم. در همين کتاب شهيد نوشته است فرداي قيامت نامه عمل کسي را دستش مي دهند، نامه عملش را مي خواند، وقتي مي خواند مي گويد: اشتباه شد. اين نامه عمل ما نيست. ما فکر نمي کرديم تشکيلات شما اشتباه شود. معلوم مي شود در دستگاه پروردگار پرونده ها جا به جا مي شود. ما ده سفر کربلا داريم. مکه داريم، رمضان داريم، نماز داريم. خطاب مي شود «إِنَّ رَبَّكَ لا يَضِلُ وَ لا يَنْسَي » (جامع الاخبار/ص147) خدا نه اشتباه و نه فراموش مي کند. يادت هست فلان روز آبروي فلاني را بردي و غيبت کردي؟ تمام حسنات تو منتقل شد. آن بنده خدا شصت سال آبرو جمع کرد و شما با يک کلمه از بين بردي. شما هم شصت سال نماز و روزه داشتي و خدا همه را منتقل کرد. هرچه کربلا بروي، مکه بروي، نماز بخواني، وقتي آبروي کسي را بردي همه از بين مي رود.

يادم هست در رسانه ملي شبکه هاي مختلف گفتند: امروز افتتاح مجلس بود و حاشيه هم داشت. حاشيه چه بود؟ يک آقايي آمده اعلام کند اسمي را، آمده بگويد: پيام مقام معظم رهبري را آقاي محمدي گلپايگاني مي خواند، اشتباهي گفته آيت الله محمدي گيلاني مي خواند. آيت الله محمدي گيلاني چند سالي است به رحمت

ص: 4997

خدا رفته است. اين شبکه و آن شبکه همه مي گويند. چرا شما اين اشتباه را در صدر خبر مي آوريد؟ فرمود: کسي که مؤمني را به خاطر گناهي سرزنش کند، نمي ميرد تا خدا گرفتار همان گناهش کند. «لم يَمُت حتي يَرتَکبها» روايت داريم شما دنبال عيب ديگران برو، خدا دنبال عيب هاي تو مي آيد و اين عيب در جمعي بوده پخش کردي، روايت داريم ولو در پستوي خانه ات خدا رسوايت مي کند.

مورد دوم که مرحوم کليني در کافي شريف دارد. امام رضا(ع) نگران بود که آيا من مي توانم حقوق الهي را ادا کنم يا نه؟ يکي از اصحاب امام رضا به نام بزنطي مي گويد: امام رضا(ع) فرمود: «إِنَ صَاحِبَ النِّعْمَةِ عَلَي خَطَرٍ إِنَّهُ يَجِبُ عَلَيْهِ حُقُوقُ اللَّهِ فِيهَا» (كافي، ج 3، ص 502) آنکس که خدا نعمتي به او داده در معرض خطر است. واجب است که حقوق الهي را ادا کند. امام رضا فرمود: به خدا قسم خدا به من نعمت هايي داده که من دائم نگران هستم آيا مي توانم حقوق الهي را ادا کنم يا نه؟ گفتند: «جُعِلْتُ فِدَاكَ، أَنْتَ فِي قَدْرِكَ تَخَافُ هَذَا؟» شما با اين منزلت و جايگاه نگران هستي؟ فرمود: بله. خدا را سپاسگزارم وقتي آن حقوق را ادا مي کنم. نگراني خوب است و باعث مي شود آدم بيشتر رعايت کند. آن کسي که خدا به او نعمت داده بايد حق الله را بدهد. بارها در اين برنامه گفتيم: شما که وضعت مالي ات خوب است، خمس مالت را مي دهي؟ زکات مالت را مي دهي؟ گفتيم: آقاي کشاورز، گندم شما هزار کيلو شد. نهصد و پنجاه کيلو براي تو، پنجاه کيلو را بده. «إِنَّمَا الصَّدَقاتُ لِلْفُقَراءِ

ص: 4998

وَ الْمَساكِين » (توبه/60) از هزار کيلو، پنجاه کيلو را به فقير و مسکين بده. شروع کردي به کسب و کار و تجارت، آخر سال خمس مالت را مي خواهي حساب کني. همه کارهايت را کردي، دختر و پسرت را هم داماد و عروس کري، باز ديدي ده ميليون اضافه داري. اين ده ميليون اضافه، قرآن مي گويد: هشتاد درصد براي تو، بيست درصد را به فقرا بده. يک بخش براي فقرا است، زکاتي که به غير سادات مي دهند. يک بخشي هم براي خرج دين و تبليغ دين است. خيلي از آقايان مي فرمايند: سهم سادات فقير را خودتان بدهيد. سهم خرج دين را هم نگران هستي، خدمت مرجع تقليد برو و بگو: يک جايي را بگوييد من مستقيم هزينه کنم. آيت الله سيستاني در عراق فرمودند: هردو را خودتان بدهيد. در ايران و جاي ديگر فرمودند: سادات را خودتان بپردازيد اما امامش را با نظر مرجع تقليد پرداخت کنيد. دلبستگي و وابستگي ها نمي گذارد. امام رضا(ع) مي گويد: بخدا قسم نعمت خدا بر من است و حق خدا نزد من است، نگران هستم حق خدا را مي دهم يا نمي دهم. خدا را سپاسگزارم که الحمدلله موفق مي شوم.

گاهي طرف با خمس مالش و زکات واجبش حداقل چند خانه مي تواند براي فقرا بگيرد، چند تا جهيزيه براي نيازمندان بگيرد. اين سطحش است. آنوقت يک جعبه خرما مي گيرد و در مسجد مي آورد. پنج نيت مي کند مي گويد: خدايا تو قبول کن. هم نيت زکاتش، هم خمسش، هم صدقه اول ماهش، هم کفاراتش، هم رد مظالمش! تويي که بايد جهيزيه بگيري و خانه تهيه کني. يکوقت مثال زديم که قرآن مي گويد: شما در راه خدا

ص: 4999

بدهيد، من هفت برابر، هفتصد برابر مي دهم. ما اين را باور نداريم. اگر قبول داريم روزي دست خداست، گسترش روزي دست خداست. خدا مي گويد: «يُضاعِفُ لِمَنْ يَشاءُ وَ اللَّهُ واسِعٌ عَلِيم » (بقره/261) امام رضا(ع) فرمود: خدا سه چيز را کنار هم قرار داده است. 1- نماز و زکات؛ چند جاي قرآن آمده «أَقِيمُوا الصَّلاةَ وَ آتُوا الزَّكاة» نماز و زکات کنار هم است. 2- سپاس از خدا، سپاس از والدين؛ «أَنِ اشْكُرْ لِي وَ لِوالِدَيْك » (لقمان/14) دو تا کنار هم است. 3- تقواي الهي، صله ارحام؛ «الَّذِى تَسَآءَلُونَ بِهِ وَا لْأَرْحَام » (نساء/1) تقوا را سفارش مي کند بلافاصله صله رحم را مي گويد.

معروف است که امام رضا نماز باران خواندند. باران مفصلي آمد. فردا مردم براي تشکر از حضرت آمدند. حضرت فرمود: بدانيد اگر مي خواهيد شکر خدا را به جا آوريد، هيچ چيزي بعد از ايمان، بعد از اعتراف به حقوق اولياي خدا بالاتر از کمک به برادران ايماني شما نيست. شکر خدا فقط تسبيح و ذکر گفتن نيست. مرحوم آيت الله شيخ محمد حسين غروي اصفهاني، استاد آيت الله العظمي خويي و آيت الله بهجت و آيت الله ميلاني بوده است. از ايشان سؤال کردند: اگر به شما بگويند: ساعات آخر عمر شماست، چه کار مي کنيد؟ آيت الله العظمي غروي اصفهاني فرمود: هيچي، جلوي در خانه مي نشينم اگر کسي مشکلي دارد برطرف کنم.

امام رضا شيعياني داشته که فاصله ما با آن شيعيان، زمين تا آسمان است. يکي از اصحاب امام رضا(ع) که نامش در کتاب هاي ما با عظمت برده مي شود «ابن ابي عمير، محمد بن ابي عمير» است. ايشان از اصحاب خوب آقا موسي

ص: 5000

بن جعفر بود و بعد هم امام رضا، به جرم همراهي با موسي بن جعفر، وقتي حضرت به شهادت رسيد، او را گرفتند و به زندان انداختند. چهار سال زندان بود و خيلي تازيانه خورد. گفتند: اسامي رابطين با موسي بن جعفر را بايد اعلام کني. گفت: من نمي گويم. خيلي تازيانه خورد، همه اموالش را مصادره کردند. هم صحابي آقا موسي بن جعفر است و هم صحابي امام رضا(ع) است. روايت هست که وقتي از زندان بيرون آمد، همه اموالش را از بين برده بودند. نشسته بود در خانه، گفت: بعد از سالها زنداني الآن به نان شب محتاج هستم. ديد در خانه را مي زنند. در را باز کرد يکي از دوستانش بود. گفت: براي چه آمدي؟ گفت: اگر يادت باشد ما ده هزار درهم از شما قرض گرفته بوديم. الآن آمدم به شما بدهم. گفت: ارثي به شما رسيده است؟ گفت: نه، تجارتي کردي؟ گفت: نه. گفت: چطور مي خواهي بدهي مرا بدهي؟ گفت: وقتي فهميدم تو اينقدر گرفتار و پريشان هستي و به اين حال و روز افتادي ديدم بهتر است خانه ام را بفروشم. خانه ام را فروختم بيايم بدهي شما را بدهم. اين شيعه امام رضا قسم خورد! گفت: والله الآن به يک درهم از اين ده هزار درهم احتياج دارم و به خدا قسم يک درهم آن را نمي گيرم. چون از امام خودم شنيدم کسي را بخاطر بدهي از خانه بيرون نمي کنند. درست است من از شما طلب داشتم اما تو نبايد خانه ات را مي فروختي. برگرد معامله را به هم بزن و دوباره در خانه ات بنشين.

الآن بخاطر وضع مالي و اقتصادي کشور

ص: 5001

و فشارهايي که هست، رهن ها خيلي سنگين شده است. يکي از همکاران شما امروز گفت: من تا امروز سي ميليون رهن مي دادم، يک ميليون و پانصد هزار تومان اجاره مي دادم. امروز گفتند که هفتاد ميليون ماهي دو ميليون اجاره! گفتم: حقوق شما چقدر است؟ گفت: دو ميليون و پانصد هزار تومان حقوق من است. با ماهي پانصد هزارتومان چه کار مي شود کرد؟ اگر باور داريم سه جا به فرياد ما مي رسد، جايش همين جاست که ما به فرياد برسيم. اين آماري که مي شنويم، تازگي شنيدم که خانه هاي خالي در ايران ده برابر شده است نسبت به سالهاي اخير. يعني الآن صدها هزار خانه خالي در تهران هست. بخاطر دو تا مستأجر شما در خيرات را به روي خودتان نبنديد. به احترام امام رضا(ع) و به احترام اين شب عزيز با مستأجرين کنار بياييد.

شريعتي: انشاءالله اين اتفاق بيافتد و پيام هاي مثبت دوستان را در اين مورد بشنويم. بعضي بودند که گفتند: ما با اينکه خودمان مستأجر هستيم و يک خانه کوچک داريم، آن را دست مستأجر داديم و با وجود اينکه صاحبخانه کرايه ما را زياد کرده ولي بخاطر امام رضا افزايش اجاره بها نداديم و به حرمت صحن و سراي امام رضا و عشق و محبت به امام رضا انشاءالله اين اتفاق امروز هم بيافتد و دلهاي زيادي شاد شود. امروز صفحه 390 قرآن کريم، آيات 36 تا 43 سوره مبارکه قصص را تلاوت خواهيم کرد.

«فَلَمَّا جاءَهُمْ مُوسى بِآياتِنا بَيِّناتٍ قالُوا ما هذا إِلَّا سِحْرٌ مُفْتَرىً وَ ما سَمِعْنا بِهذا فِي آبائِنَا الْأَوَّلِينَ «36» وَ قالَ مُوسى رَبِّي أَعْلَمُ بِمَنْ جاءَ بِالْهُدى مِنْ عِنْدِهِ

ص: 5002

وَ مَنْ تَكُونُ لَهُ عاقِبَةُ الدَّارِ إِنَّهُ لا يُفْلِحُ الظَّالِمُونَ «37» وَ قالَ فِرْعَوْنُ يا أَيُّهَا الْمَلَأُ ما عَلِمْتُ لَكُمْ مِنْ إِلهٍ غَيْرِي فَأَوْقِدْ لِي يا هامانُ عَلَى الطِّينِ فَاجْعَلْ لِي صَرْحاً لَعَلِّي أَطَّلِعُ إِلى إِلهِ مُوسى وَ إِنِّي لَأَظُنُّهُ مِنَ الْكاذِبِينَ «38» وَ اسْتَكْبَرَ هُوَ وَ جُنُودُهُ فِي الْأَرْضِ بِغَيْرِ الْحَقِّ وَ ظَنُّوا أَنَّهُمْ إِلَيْنا لا يُرْجَعُونَ «39» فَأَخَذْناهُ وَ جُنُودَهُ فَنَبَذْناهُمْ فِي الْيَمِّ فَانْظُرْ كَيْفَ كانَ عاقِبَةُ الظَّالِمِينَ «40» وَ جَعَلْناهُمْ أَئِمَّةً يَدْعُونَ إِلَى النَّارِ وَ يَوْمَ الْقِيامَةِ لا يُنْصَرُونَ «41» وَ أَتْبَعْناهُمْ فِي هذِهِ الدُّنْيا لَعْنَةً وَ يَوْمَ الْقِيامَةِ هُمْ مِنَ الْمَقْبُوحِينَ «42» وَ لَقَدْ آتَيْنا مُوسَى الْكِتابَ مِنْ بَعْدِ ما أَهْلَكْنَا الْقُرُونَ الْأُولى بَصائِرَ لِلنَّاسِ وَ هُدىً وَ رَحْمَةً لَعَلَّهُمْ يَتَذَكَّرُونَ «43»

ترجمه: پس هنگامى كه موسى با (معجزات و) آيات روشن ما به سراغ آنان آمد، گفتند: اين چيزى جز سحر ساختگى نيست و ما چنين چيزى را در (ميان) نياكان خود نشنيده ايم. و موسى (در پاسخ تكذيب فرعونيان) گفت: پروردگار من به كسانى كه از جانب او آمده اند، آگاه تر است و (مى داند) سرانجام (نيك) آخرت براى چه كسانى است. به درستى كه ستمكاران رستگار نخواهند شد. وفرعون گفت: اى بزرگان قوم! (اگرچه) من جز خودم معبودى براى شما نمى شناسم (امّابراى تحقيق بيشتر) اى هامان! براى من آتشى بر گِل بيفروز (و آجر تهيه كن) پس برجى بلند براى من بساز، شايد (به واسطه ى بالا رفتن از آن) به خداى موسى دست يابم. و همانا من او را از دروغگويان مى پندارم. او (فرعون) و سپاهيانش به ناحقّ در زمين تكبّر ورزيدند و پنداشتند كه آنان به سوى ما بازگردانده نمى شوند.

ص: 5003

پس ما (نيز) او و لشگريانش را (با قهر خود) گرفتيم و به دريا افكنديم. پس بنگر كه پايان كار ستمگران چگونه است. و آنان (فرعونيان) را پيشوايانى قرارداديم كه به آتش (دوزخ) دعوت مى كنند و (البتّه در) روز قيامت، يارى نخواهند شد. و در اين دنيا، لعنتى بدرقه ى آنان كرديم و روز قيامت، آنان از زشت چهره گان خواهند بود. و به تحقيق بعداز آنكه نسل هاى نخستين را نابود ساختيم، به موسى كتاب (آسمانى تورات را) عطاكرديم (تا وسيله اى) براى بصيرت مردم و هدايت و رحمت باشد، شايد كه آنان پند گيرند.

شريعتي: چقد خوب است در شب ولادت امام رضا(ع) ثواب تلاوت اين آيات را هديه به روح بلند و آسماني حضرت شمس الشموس علي بن موسي الرضا(ع) بکنيم. فردا هم انشاءالله از حرم مطهر امام رضا به شما سلام خواهيم کرد. اين هفته قرار گذاشتيم از مرحوم حاج آقاي کافي ياد کنيم. اگر نکته اي هست بفرماييد.

حاج آقاي حسيني قمي: مرحوم آقاي کافي در آن نيمه شعبان وقتي امام(ره) فرمودند: امسال جشن و شادي نداريم بخاطر حوادث تلخ دوران انقلاب، ايشان برنامه شان را تعطيل کردند و در مسير زيارت امام رضا(ع) در يک حادثه ي مشکوکي جان به جان آفرين تسليم کردند. انساني که همه حياتش با برکت بود بايد هم مرگش چنين با برکت باشد. تشييع جنازه ايشان در مشهد به يک تظاهرات کم نظير تبديل شد عليه حکومت گذشته در مشهد که خيلي عجيب بود. عزيزان حتماً کنار قبر اين خدمتگزار اهل بيت(ع) و امام زمان(ع) در خواجه ربيع بروند. در بسياري از شهرها مهديه هايي که ساخته شده بخاطر همت ايشان بود. دعاي

ص: 5004

ندبه که امروز در کشور ما فعال است، شروع و آغازش به برکت دلسوختگي ايشان و نفس ايشان و تأثير کلام ايشان بود. من يک عکسي ديدم که آيت الله العظمي صافي گلپايگاني صندلي گذاشتند و کنار قبر آقاي کافي نشستند. ايشان حدود 41 سال داشتند که از دنيا رفتند. عمرشان خيلي کوتاه بود و حدود بيست سال آوازه منبر داشتند. يعني وقتي در يک شهر مي رفتند، شهر به هم مي ريخت. در ازدحام جمعيت عالم و آيت الله و مرجع تقليد، شهر به هم مي ريخت. خدا چه نفس و تأثير کلام و چه اخلاصي به ايشان داده بود، از بيست سالگي ايشان تأثير کلام داشت. اينها همه براي اخلاص ايشان و ارادتي که به اهل بيت و امام زمان داشتند. کسي را سراغ ندارم که بعد از چهل سال از وفاتش گذشته باشد و هنوز که هنوز است پر آوازه باشد. اميدواريم به حق امام رضا(ع) که ايشان هم در مسير امام رضا به شهادت رسيدند و در کنار امام رضا مدفون هستند، سر سفره حضرت مهمان باشند.

شريعتي: اين ايام، ايام زيارتي حضرت امام رضا(ع) است، امسال قرار گذاشتيم که ائمه جماعات، مبلغين و روحانيون واسطه بين ما و مخاطبين عزيز ما باشند و زائرين را به ما معرفي کنند. دعا بفرماييد و آمين بگوييم.

حاج آقاي حسيني قمي: خدا را قسم مي دهيم به حق علي بن موسي الرضا(ع) همه آنهايي که مخاطب اين برنامه هستند، زيارت امام رضا، زيارت خانه خدا، حضرت رسول و عتبات عاليات را با معرفت نصيب همه بفرما. به حق امام رضا رفع گرفتاري و پريشاني از عموم ارادتمندان به

ص: 5005

اهل بيت(ع) بفرما. به حق صديقه طاهره مريض ها لباس عافيت بپوشان، دنيا و آخرت ما را از اهل بيت جدا نگردان.

شريعتي: امام جواد(ع) فرمود: بهشت را براي زائر با معرفت پدرم تضمين مي کنم و خود حضرت فرمود: هرکس به زيارت من بيايد من سه جا به زيارت او مي روم. اول پل صراط، دوم وقتي نامه هاي اعمال را مي هند و سوم پاي حساب و کتاب. انشاءالله زيارت حضرت نصيب همه ما شود.

«الحمدلله رب العالمين و صلي الله علي سيدنا محمدٍ و آله الطاهرين»

97-05-09- اهميت حفظ آبروي مردم

بسم الله الرحمن الرحيم و صلي الله علي محمد و آله الطاهرين

مباد سفره رنگينتان کپک بزند *** خلاف ميل شما چرخکي فلک بزند

به پاسبان محل بسپريد نگذارد *** گرسنه اي سر اين کوچه ني لبک بزند

شما به پاکي ايمان خويش شک نکنيد *** درخت دين جماعت اگر شَتک بزند

شما به سايه ي باغات خويش خوش باشيد *** اگرچه باز گلويي دم از فدک بزند

رها کنيد علي را که مثل هر شب خويش *** به زخم کهنه و نان جويش نمک بزند

امير قافله گيرم که عزم جنگ کند *** نشسته اند سواران که را محک بزند

شريعتي: سلام مي کنم به همه بيننده ها و شنونده هاي نازنين و گرانقدرمان، به سمت خداي امروز خيلي خوش آمديد. حاج آقاي حسيني قمي سلام عليکم و رحمة الله. خيلي خوش آمديد.

حاج آقاي حسيني قمي: عرض سلام و ارادت خالصانه خدمت همه بينندگان و شنوندگان راديو قرآن دارم. خدا را سپاسگزاريم در محضر نهج البلاغه اميرالمؤمنين(ع) هستيم. بعد از تلاوت قرآن هم اشاره اي خواهيم داشت به بحث هفته گذشته نسبت به مراعات حال مستأجرين

ص: 5006

و پيام هايي که بيننده هاي عزيز داشتند.

شريعتي: امروز هم مهمان سفره ناب نهج البلاغه شريف هستيم و نکات ناب حاج آقاي حسيني را مي شنويم.

حاج آقاي حسيني قمي: بسم الله الرحمن الرحيم، نامه 53 نهج البلاغه نامه اميرالمؤمنين(ع) به مالک اشتر است که معروف است به عهدنامه حضرت. «وَ لْيَكُنْ أَبْعَدَ رَعِيَّتِكَ مِنْكَ وَ أَشْنَأَهُمْ عِنْدَكَ أَطْلَبُهُمْ لِمَعَايِبِ النَّاسِ» مالک! با کدام يک از مردم بايد فاصله بگيري. همه جا حضرت سفارش مي کردند که ملک اشتر بايد با مردم مراوده و تعامل داشته باشد ولي با يک دسته از مردم فاصله بگير. «أبعد رَعيَّتِک» بيشترين فاصله را با کدام دسته، و عجيب ترين «وَ أَشْنَأَهُمْ عِنْدَكَ» با کدام دسته بايد دشمني داشته باشي؟ شما دائم مي فرمودي استاندار با مردم رفيق باشد، کنار هم باشند و به درد مردم برسند. «أَطْلَبُهُمْ لِمَعَايِبِ النَّاسِ» آنهايي که بيشتر دنبال عيوب مردم مي روند. اگر در بين مردم کساني بودند که مي گردند عيوب مردم را پيدا کنند، تو از اينها دوري کن. بيشترين دشمني تو با اينها باشد. چرا؟ «فَإِنَّ فِي النَّاسِ عُيُوباً» بالاخره مردم اشکالاتي دارند. ولي «الْوَالِي أَحَقُّ مَنْ سَتَرَهَا» والي از همه سزاوارتر است به اينکه عيوب مردم را بپوشاند. رسانه ملي، استاندار، فرماندار، حاکم، شما بپوشانيد عيوب مردم را. «فَلا تَكْشِفَنَّ» فاصله ما با مرام علوي خيلي زياد است. «عَمَّا غَابَ عَنْكَ » هرچه خدا پنهان کرده، پرده را کنار نزن و سراغ عيوب مردم نرو! «فَلَا تَكْشِفَنَّ عَمَّا غَابَ عَنْكَ مِنْهَا» من متن نهج البلاغه را ترجمه مي کنم. «فَإِنَّمَا عَلَيْكَ تَطْهِيرُ مَا ظَهَرَ لَكَ» وظيفه تو اي مالک عيوبي است که آشکار شده، اصلاحش کن. دستگيري و هدايت کن. «وَ

ص: 5007

اللَّهُ يَحْكُمُ عَلَى مَا غَابَ عَنْكَ» عيبي هم ک مخفي است، خدا بايد حکم کند. «فَاسْتُرِ الْعَوْرَهَ مَا اسْتَطَعْتَ يَسْتُرِ اللَّهُ مِنْكَ» بپوشان عيوب مردم را تا جايي که مي تواني. اگر اين کار را کردي خدا عيوب تو را مي پوشاند. «مَا تُحِبُّ سَتْرَهُ مِنْ رَعِيَّتِكَ» بپوشان که خدا بپوشاند. «أَطْلِقْ عَنِ النَّاسِ عُقْدَهَ كُلِّ حِقْدٍ» همه کينه ها را کنار بزن و باز کن. نگذار کينه اي باقي بماند. وظيفه حاکم ديني اين است. قدرت فقط دست استاندار و رئيس جمهور و فرماندار نيست. ممکن است بنده قدرتم در فضاي مجازي خودم باشد. مي توانم به اين طريق داد بزنم. فرمودند: «فَاسْتُرِ الْعَوْرَهَ» اين کدام اميرالمؤمنين است؟ همان اميرالمؤمنيني است که در بحث قبلي گفتيم: «وَ ابْعَثِ الْعُيُونَ» (نهج البلاغه، نامه 53) بازرس ويژه بفرست که چشم هاي تو باشند. همان امير مؤمنان در همان نامه به همان استاندار مي فرمايد: «فَاسْتُرِ الْعَوْرَهَ» بپوشان! «وَ ابْعَثِ الْعُيُونَ» براي مسائل مالي است، براي مسائل اقتصادي و حکومتي و اجتماعي است و حتماً بايد مأمورين ويژه داشته باشي. نگفتيم: بزرگترين جرم در حکومت علوي چيست؟ مفاسد اقتصادي است. حضرت چهارده دستور دادند که شنيدم در اهواز يک کسي که مأمور مسائل مالي بازار بوده خلافي کرده است، چهارده مجازات دارد. آبرويش را ببر، تازيانه بزن. زندان ببر، با کسي ارتباط نداشته باشد. همان اميرمؤمناني که در مسائل اجتماعي اينقدر تند دستور مي دهد در مسائل شخصي، خصوصي، خانوادگي، اخلاقي، بين خود و خدا مي فرمايد: «فَاسْتُرِ الْعَوْرَهَ» عيوب مردم را بپوشان.

«أَطْلِقْ عَنِ النَّاسِ عُقْدَهَ كُلِّ حِقْدٍ» نگذار در جامعه کينه اي بماند. «وَ اقْطَعْ عَنْكَ سَبَبَ كُلِّ وِتْرٍ» اسباب دشمني را از بين ببر و

ص: 5008

کاري نکن که مردم با مسئولين، مسئولين با مردم، مردم بين خودشان کينه و دشمني و عداوت داشته باشند. «وَ تَغَابَ عَنْ كُلِّ مَا لَا يَضِحُ لَكَ» اگر چيزي برايت روشن نيست، تغابَ، خودت را به نديدن بزن. «وَ لَا تَعْجَلَنَّ إِلَى تَصْدِيقِ سَاعٍ» ساع يعني سخن چين، عجله نکني کسي آمد سخن چيني کرد. «فَإِنَّ السَّاعِىَ غَاشٌّ» سخن چين خائن است. «وَ إِنْ تَشَبَّهَ بِالنَّاصِحِينَ» ولو قيافه خيرخواه به خود بگيرد! در حالات امام(ره) مي ديدم، يکي از اساتيد حوزه نوشتند: من خدمت امام رسيدم. از امام سؤال کردم که نظر شما در مورد فلاني، يکي از سياسيون پنجاه سال پيش، چيست؟ امام دستشان را تکان دادند و فرمودند: نه! يعني نظر موافقي با او ندارم. بعد بلافاصله فرمودند: نمي دانم! اصلاح کردند. گذشت، سه روز بعد دوباره خدمت امام رفتند، گويا امام اين سه روز چشم انتظار من بودند. تا رسيدم فرمودند: فلاني آن حرفي که آن روز زدم، همان نمي دانم درست است! اگر شما گفتي عباس من ده ميليون است، در حالي که عباي من بيست هزار تومان هم ارزش ندارد، همه جا اين خبر را پخش کردي، من کجا دنبال افرادي بروم که يکي يکي حرف تو را ديدند و خواندند؟

شريعتي: همه ما صاحب يک رسانه هستيم. آيا اساساً ما حق قضاوت کردن در مورد ديگران را داريم؟

حاج آقاي حسيني قمي: شما بخواهي در مورد زندگي من، ماشين و خانه من قضاوت بکني. من قسم جلاله مي خورم براي شما که اين عباي من قيمتي نيست. همه مي توانند همينطور از خودشان دفاع کنند. صداي همه آنهايي که مي خواهند دفاع کنند مي رسد. يکوقتي ديدن يکي از

ص: 5009

دوستان رفتم. گفتم: برادرت چطور است؟ گفت: مگر خبر نداري؟ گفتم: نه! گفت: مدتي است جرمي مرتکب شده و زندان است. گفتم: تو که متدين هستي چرا گفتي برادرت زندان است و آبرويش را بردي؟ گفت: شما پرسيدي. تقيه و دروغ مصلحت آميز همين جاست. بگو: مسافرت است. يکوقت قاضي مي گويد: بخشي از مجازات اين زنداني اين است که اعلام شود. يادم هست يک قاضي گفت: فلاني را محکوم کرديم. گفتم: شما که خيلي مواظب هستيد. چرا اسم برديد؟ گفت: من اين را بخشي از مجازات او در نظر گرفتم.

شريعتي: در مورد مفاسد اقتصادي چطور؟ يعني اگر ما از شخصي مفسده اي ديديم و دارد در روند اقتصاد کشور اختلال ايجاد مي کند، سکوت کنيم؟

حاج آقاي حسيني قمي: آنچه درد دل ما و همه مردم هست اين است که متأسفانه آنجا کاري ندارند. حضرت در مورد مسائل مالي اهواز به استاندارشان چه نوشتند؟ فرمودند: معطل نکن، او را در بازار بگردان، هرکسي شهادت مالي عليه او داد، بلافاصله يک قسم و يک شاهد، همانجا رأي صادر کن. اگر براي ما ثابت شد، سراغ مراجع قضايي برويم. گله ما از مراجع قضايي است. از اطاله دادرسي ها هست. اميرالمؤمنين فرمود: بلافاصله يک شاهد، يک يمين. همانجا مال طرف را برگردان. ما در مسائل اقتصادي خيلي طول مي دهيم. وقتي ثابت نشده حق نداريم افشا کنيم. شنيدن مجوز براي انتشار نيست. حضرت مي فرمايد: «إِنَّمَا يَنْبَغِي لاهْلِ الْعِصْمَةِ» فرمود: مگر تو نمي گويي آدم خوبي هستي؟ «وَ الْمَصْنُوعِ إِلَيْهِمْ فِي السَّلامَةِ» تو سالم هستي و مشکل اخلاقي نداري! «أَنْ يَرْحَمُوا أَهْلَ الذُّنُوبِ وَ الْمَعْصِيَةِ» (نهج البلاغة، خطبه 140) رحم کن و دست

ص: 5010

ديگران را بگير. «أَ مَا ذَكَرَ مَوْضِعَ سَتْرِ اللَّهِ عَلَيْهِ» خدا براي تو پرده پوشي نکرد؟ «مِنْ ذُنُوبِهِ مِمَّا هُوَ أَعْظَمُ مِنَ الذَّنْبِ الَّذِي عَابَهُ بِهِ» خدا گناهي از تو پرده پوشي کرد که گناه تو بزرگتر از گناهي است که از ديگران علني مي کني؟ «وَ كَيْفَ يَذُمُّهُ بِذَنْبٍ قَدْ رَكِبَ مِثْلَهُ» چطور ديگران را سرزنش مي کني، خودت گرفتار آن گناه هستي. «فَإِنْ لَمْ يَكُنْ رَكِبَ ذَلِكَ الذَّنْبَ بِعَيْنِهِ» من آن گناه را انجام ندادم و دارد در مورد ديگران افشاگري مي کنم. «فَقَدْ عَصَي اللَّهَ فِيمَا سِوَاهُ» در گناهان ديگري که «مِمَّا هُوَ أَعْظَمُ مِنْهُ وَ ايْمُ اللَّهِ لَئِنْ لَمْ يَكُنْ عَصَاهُ فِي الْكَبِيرِ» حضرت قسم مي خورد که اگر در گناه ديگري که از اين بزرگتر است، تو معصيت نکردي، «وَ عَصَاهُ فِي الصَّغِيرِ لَجَرَاءَتُهُ» همين که جرأت داري آبروي مردم را ببري از همه بالاتر است. من يک اشتباهي کردم و تو بايد دلسوزي و محبت و نصيحت مي کردي و دست مرا مي گرفتي. حضرت مي فرمايد: تو گناه بزرگتري انجام دادي اينکه پرده دري کردي.

در کلمات حکمت آميز، کلمه 190 نهج البلاغه است. حضرت مي فرمايد: «و أتي بجان» يک جاني مرتکب جرمي شد، بايد حد الهي را براي او جاري مي کردند. خدمت اميرالمؤمنين (ع) آمدند. «و معه غوغاه» يک عده اوباش هم دور اين آمده بودند. عده اي که دنبال اين بودند که ببينند چه کسي تازيانه مي خورد؟ چه کسي مشتش باز مي شود؟ اين عکس خانوادگي من در خانواده خودم بوده، فرض کنيد يک جايي شما اين عکس را پيدا کرديد. من راضي هستم که شما عکس مرا با خانمم، مادرم، عروسم، در همه فضاهاي مجازي

ص: 5011

منتشر کنيد؟ به مرحوم آيت الله العظمي گلپايگاني گفته بودند: خانم شما مي خواهد سفر کربلا برود. پاسپورت مي خواهد! ايشان گفته بود براي پاسپورت بايد عکس بگيريم و در گذرنامه بزنيم، نه نيازي نيست. براي چه عکس خانم من در پاسپورت برود؟ گفتند: ما يک راه حلي پيدا کرديم. عکس يک خانم ديگر را مي گذاريم. فرمودند: نه، آن مأمور به نيت همسر من به اين عکس نگاه مي کند. باز هم نمي خواهم! آنوقت ما مجوز داريم عکس خانوادگي بنده را با همسرم و مادرم در جايي منتشر کني که صدها ميليون ببينند؟

يک جاني را نزد حضرت آوردند که حد بزنند. «غوغاه» يعني اوباش، يک عده اوباش همراه او آمده بودند. حضرت علي از قنبر سؤال کرد: چه خبر است؟ شلوغ است! گفتند: آن فرد را مي خواهند حد بزنند و اينها هم آمدند تماشا کنند. سؤال: مگر تماشاي کسي که حد مي خورد اشکال دارد؟ در وسايل الشيعه مرحوم شيخ حر عاملي يک باب دارد «باب کراهة اجتماع الناس للنظر الي المحدود» کراهت دارد مردم جمع شوند براي اينکه کسي حد بخورد. حضرت در پاسخ قنبر فرمود: «فقال: لا مرحبا بوجوه لا تُري الا عند کل سَواه» زشت باد چهره هايي که در آن فقط شر آماده مي شود. حضرت فرمود: اينها فضول مردم هستند. قنبر اينها را از من دور کن!

در حالات شيخ انصاري ديدم، که مرحوم شيخ انصاري درسش را تعطيل مي کند. شاگردان مي بينند آقا دو روزي نيامد. دو تا از شاگردان ايشان مرحوم سيد علي آقا شوشتري که ايشان هم استاد اخلاق شيخ انصاري بود و شيخ انصاري هم استاد فقه و اصول ايشان بود. يکي

ص: 5012

ديگر از شاگردان ايشان مرحوم ميرزاي شيرازي بود. اين دو بزرگوار خدمت شيخ مي روند و مي گويند: چرا درس را تعطيل کرديد؟ ما گفتيم شما بيمار هستيد. مرحوم شيخ مي فرمايد: تازگي يک جزوه اي دستم رسيد، يک آقايي مباحث علمي گذشته مرا رد کرده است. اصلاً حرف مرا متوجه نشده و رد کرده است. فرمودند: متوجه نشده باشد. چرا شما درس را تعطيل کرديد؟ فرمود: مي ترسم من هم که مي آيم آراء اساتيد خودم را رد مي کنم، مثل همين آقا باشم! شيخ انصاري به گريه مي افتد. اين دو بزرگوار مي گويند: سر درس شما صدها مجتهد هستند. از آن کسي که مي خواهي حرفش را رد کني، شاگردان دفاع مي کنند. شما نمي تواني به راحتي حرف ديگري را رد کني، شيخ انصاري آنقدر مقام تقواي بالايي دارد، مي گويد: نکند من حرف استاد خودم را رد کنم و مرادش را نفهميدم و رد کردم! آنوقت ما به همين راحتي فهميديم. گاهي متأسفانه در بعضي مسائل خيلي تند مي رويم. وقتي آدم وارد اين ميدان مي شود همه حدود و شرعيات يادش مي رود.

در کافي مرحوم کليني هست که فرمودند: سه دسته هستند که از همه روز قيامت به خدا نزديکتر هستند. روزي که قدرت دست توست، الآن رسانه و فضاي مجازي يک قدرت است. روزنامه يک قدرت است. فرمود: اگر قدرتي دست تو رسيد و از دست کسي ناراحت شدي ظلم نکن. نگو: بايد او را بکوبم و له کنم. در حالات مرحوم آيت الله العظمي بروجردي(ره) ديدم. از امام(ره) نقل شده است که مرحوم حاج آقا مصطفي به امام گفته بود: من از چه کسي تقليد کنم؟ اعلم کيست؟ ايشان فرموده بود: آقاي

ص: 5013

بروجردي. امام به آقاي بروجردي خيلي علاقه داشتند. مرحوم حاج آقا مصطفي به امام فرموده بود: تقليد دو ملاک دارد، اعلم اعدل! اعلميت آقاي بروجردي براي شما ثابت شده اما عدالت ايشان چطور؟ ايشان فرمود: آقاي بروجردي وقتي عصباني مي شود از مرز الهي رد نمي شود! شاهدش اين داستان است که ايشان به يک مناسبتي در مورد يکي از گروه هاي سياسي يک موضع گيري کرده بودند. نصيحت کرده بودند، صحبت کرده بودند و خواسته بودند، پيام داده بودند و اثر نکرده بود. در مدرسه فيضيه در درسشان فرمودند: اين کاري که اينها مي کنند امام زمان راضي نيست. نفوذ آيت الله العظمي بروجري زياد بود. اين بنده خدايي که مخاطب آقاي بروجردي بود، شب به خانه آمده بود. صاحبخانه حرف آقاي بروجردي را شنيده بود. به اين آقا گفته بود: امشب اثاثيه ات را بيرون ببر! منزل يکي از بستگان آيت الله العظمي بروجردي مي آيد و مي گويد: قصه ما اين است. بعد از صحبت آقا من بيرون شدم. من رفتم و زن و بچه ام را به شما سپردم! اين صبح مي آيد و به آقا مي گويد. آقاي بروجردي فرمود: برو به صاحبخانه بگو تا امروز اين زن و بچه مستأجر تو بودند، از امروز مستأجر من هستند! اول ماه به اول ماه اجاره ات را از من بگير! من يک حرفي زدم براي خدا زدم. معنايش اين نيست تا هرجا پيش بروم. مرحوم علامه مجلسي(ره) در مرآت العقول مي فرمايد: ما اولياي خدا و علماي گذشته را درک کرديم. عبادت را در نماز و روزه خلاصه نمي کردند. بندگي خدا و مسلماني شما وقتي ثابت مي شود که مواظب آبروي مردم باشيد. نماز خواندي

ص: 5014

و روزه گرفتي و سفر حج بروي عبادت نيست، همه عبادت در اين خلاصه نمي شود. اگر براي آبروي مردم توقف کردي، نشانه ي عبوديت است.

شريعتي: انشاءالله خداوند توفيق عمل به اين آموزه ها را به همه ما عنايت کند. امروز صفحه 397 قرآن کريم، آيات 7 تا 14 سوره مبارکه عنکبوت را تلاوت خواهيم کرد.

«وَ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَنُكَفِّرَنَّ عَنْهُمْ سَيِّئاتِهِمْ وَ لَنَجْزِيَنَّهُمْ أَحْسَنَ الَّذِي كانُوا يَعْمَلُونَ «7» وَ وَصَّيْنَا الْإِنْسانَ بِوالِدَيْهِ حُسْناً وَ إِنْ جاهَداكَ لِتُشْرِكَ بِي ما لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ فَلا تُطِعْهُما إِلَيَّ مَرْجِعُكُمْ فَأُنَبِّئُكُمْ بِما كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ «8» وَ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَنُدْخِلَنَّهُمْ فِي الصَّالِحِينَ «9» وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ يَقُولُ آمَنَّا بِاللَّهِ فَإِذا أُوذِيَ فِي اللَّهِ جَعَلَ فِتْنَةَ النَّاسِ كَعَذابِ اللَّهِ وَ لَئِنْ جاءَ نَصْرٌ مِنْ رَبِّكَ لَيَقُولُنَّ إِنَّا كُنَّا مَعَكُمْ أَ وَ لَيْسَ اللَّهُ بِأَعْلَمَ بِما فِي صُدُورِ الْعالَمِينَ «10» وَ لَيَعْلَمَنَّ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا وَ لَيَعْلَمَنَّ الْمُنافِقِينَ «11» وَ قالَ الَّذِينَ كَفَرُوا لِلَّذِينَ آمَنُوا اتَّبِعُوا سَبِيلَنا وَ لْنَحْمِلْ خَطاياكُمْ وَ ما هُمْ بِحامِلِينَ مِنْ خَطاياهُمْ مِنْ شَيْ ءٍ إِنَّهُمْ لَكاذِبُونَ «12» وَ لَيَحْمِلُنَّ أَثْقالَهُمْ وَ أَثْقالًا مَعَ أَثْقالِهِمْ وَ لَيُسْئَلُنَّ يَوْمَ الْقِيامَةِ عَمَّا كانُوا يَفْتَرُونَ «13» وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا نُوحاً إِلى قَوْمِهِ فَلَبِثَ فِيهِمْ أَلْفَ سَنَةٍ إِلَّا خَمْسِينَ عاماً فَأَخَذَهُمُ الطُّوفانُ وَ هُمْ ظالِمُونَ «14»

ترجمه: و كسانى كه ايمان آورده و كارهاى شايسته انجام داده اند، قطعاً لغزش هاى آنان را مى پوشانيم، و بى شك بهتر از آنچه عمل مى كرده اند پاداششان مى دهيم. و به انسان سفارش كرديم كه به پدر و مادر خود نيكى كند، و اگر آن دو كوشيدند تا چيزى را كه بدان علم

ص: 5015

ندارى شريك من سازى، از ايشان اطاعت مكن، سرانجامِ شما به سوى من است، پس شما را از (حقيقت) آنچه انجام مى داديد آگاه خواهم ساخت. و كسانى كه ايمان آورده و كارهاى شايسته انجام داده اند، بى شك آنان را در زمره ى شايستگان در مى آوريم. و برخى از مردم (به زبان) مى گويند: به خداوند ايمان آورده ايم، پس هرگاه در راه خدا آزار ببينند، اذيّت و آزار مردم را به عنوان عذاب خداوند قرار مى دهند، و اگر از جانب پروردگارت يارى و پيروزى رسد، با تأكيد مى گويند: ما با شما بوديم. آيا (نمى دانند كه هيچ كس از) خدا به آنچه در دلهاى جهانيان مى گذرد، آگاه تر نيست؟ و قطعاً خدا كسانى را كه ايمان آورده مى شناسد، و منافقان را (نيز) مى شناسد. و كسانى كه كافر شده اند، به كسانى كه ايمان آوردند گفتند: شما راه ما را پيروى كنيد، (اگر گناهى داشته باشد) ما گناهان شما را بر عهده مى گيريم. در حالى كه چيزى از گناهانشان را عهده دار نيستند؛ قطعاً آنان دروغگويانند. بى شك آنان هم بار (خطاى) خودشان و (هم) بارهاى ديگر را با بار خود بر دوش خواهند كشيد، و مسلّماً در روز قيامت از آنچه به دروغ مى بافتند بازخواست خواهند شد. و به راستى نوح را به سوى قومش فرستاديم، پس در ميان آنان، هزار سال به استثناى پنجاه سال درنگ كرد، (ولى جز اندكى از مردم به سخن او گوش ندادند) پس طوفان (قهر خداوند) آنان را در حالى كه ستمگر بودند فرا گرفت.

شريعتي: نکات پاياني حاج آقاي حسيني عزيز را بشنويم و در مورد مرحوم شيخ عبدالکريم حائري يزدي، مؤسس حوزه علميه قم

ص: 5016

هم براي ما بگويند.

حاج آقاي حسيني قمي: در بحثي که عرض کردم بيننده ها يادشان باشد، شايد بگويند: اينها به ما ربطي ندارد. ما فقط در مسائل مجازي بيننده هستيم و هرکس هرچيزي بفرستد، مي خوانيم. من غيبت مي کنم و شما مي شنويد، گناه غيبت کننده بيشتر است يا مستمع؟ کسي که مي شنود هفتاد برابر گناهش از غيبت کننده بيشتر است. مرحوم شيخ انصاري در مکاسب اين را آوردند. من چرا؟ من خبر شما را خواندم. چرا من هفتاد برابر؟ شيخ انصاري فرمود: بخاطر اينکه شما با اين کار تشويق مي کنيد. در روايت داريم کسي معصيت کرد از او استقبال نکنيد. تند شويد و ترک کنيد. من که خبر را باز مي کنم و کامنت مي گذارم مقصر هستم! نگوييد ما تقصير نداريم.

جلسه گذشته گفتيم: اگر مستأجر آمد براي رهن و اجاره، فيش حقوقي او را ببينيد. ببينيد بعد از اجاره شما چقدر برايش مي ماند؟ بعضي نوشتند: با اجاره خانه اي که مي دهيم فقط صد هزار تومان براي ما مي ماند. در حالات مرحوم آيت الله العظمي حائري هست. ايشان روزهاي آخر ناراحت بودند. کسي گفت: چرا ناراحت هستيد؟ پنجاه هزار تومان بدهکار بود. چرا بدهکار بود؟ براي خرج دين و حوزه. گفتند: نگران نباش! شما از دنيا رفتي، مرجع تقليد بعدي که آمد، بدهي شما را مي دهد. بدهي شخصي که نيست! ايشان فرمود: شما فکر مي کنيد من ناراحت هستم که چرا پنجاه هزار تومان بدهکار هستم؟ ناراحت هستم الآن از دنيا بروم و خدا به من بگويد: آقاي حائري آن آبرويي که ما به تو داديم، بيش از اين مي توانستي خرج دين کني. چرا بيش از اين خرج نکردي؟

ص: 5017

امروز روز ارتحال مرحوم آيت الله العظمي حائري هم هست. ما هم مي توانيم از آبرويمان مايه بگذاريم و واسطه شويم. آنهايي که اين مبالغ در زندگي شان تأثير ندارد. پيام داده بودند: من خودم تحت پوشش کميته امداد هستم، زمين مختصري داشتم و اجاره دادم و چيزي اضافه نکردم. در پيام ها بود که گفته بودند: چون مستأجر ما بچه دار شده، گفتيم: اجاره ات را کم مي کنيم. از آن طرف هم بعضي نه، مواظب هستند رفت و آمد مستأجر بيشتر شد اجاره را زياد کنند. رحم کنيم خدا به ما رحم خواهد کرد.

شريعتي: بهانه همه اين مهرباني ها امام رضا(ع) هست که انشاءالله همه ما مشمول نگاه توأم با رأفت امام هشتم(ع) شويم. دعا بفرماييد و آمين بگوييم.

حاج آقاي حسيني قمي: خدا را قسم مي دهيم به حق محمد و آل محمد، به حق امام زمان(ع) گرفتاري هاي مؤمنين را برطرف بفرمايد. مريض ها لباس عافيت بپوشاند. امر ازدواج و اشتغال جوان ها را مقرر بفرمايد. به آنهايي که اولاد مي خواهند، به حق امام زمان اولاد صالح عنايت بفرما. دنيا و آخرت ما را با اهل بيت محشور بگردان.

شريعتي: «الحمدلله رب العالمين و صلي الله علي سيدنا محمدٍ و آله الطاهرين»

97-05-16- ويژگيهاي حکومت علوي

بسم الله الرحمن الرحيم و صلي الله علي محمد و آله الطاهرين

شريعتي: سلام مي کنم به همه بيننده ها و شنونده هاي نازنين و گرانقدرمان، به سمت خداي امروز خيلي خوش آمديد. انشاءالله هرجا که هستيد خداوند متعال پشت و پناه شما باشد و آرزو مي کنم به حق امام رضا(ع) بهترين اتفاقات زندگي در اين روزها و شب ها براي شما رقم بخورد. حاج آقاي حسيني قمي سلام عليکم و رحمة الله.

ص: 5018

خيلي خوش آمديد.

حاج آقاي حسيني قمي: عرض سلام و ارادت خالصانه خدمت همه بينندگان و شنوندگان راديو قرآن دارم. در همين آغاز يک درخواست هم داشته باشم، اميدوارم مردم ما با حرکت جديدي که دولت براي حل مشکلات اقتصادي شروع کرده است، همراهي کنند. اگر مردم همراهي نکنند حتماً ما به جايي نخواهيم رسيد. مشکلات ارزي و طلا را کشور همسايه ما ترکيه هم پيدا کرد. رئيس جمهورش از مردم تقاضا کرد که بياييد دلارهايتان را تبديل به لير ترکيه کنيد. شنيدم براي اين کار صف کشيدند و بعضي از مسئولين حتي رفتند طلاهايشان را فروختند که مشکل کم شود. ما برعکس عمل کرديم. وقتي ديديم مشکلي پيش مي آيد ريالمان را تبديل به دلار کرديم. اگر واقعاً بخواهيم مشکل حل شود بايد کمک کنيم. اين يک کشتي است که اگر بخشي دچار حادثه شود، همه کشتي دچار حادثه مي شود. همه مشکلات دست دولت نيست و بخشي دست خود ما هست. در بخش خصوصي چقدر کارگر و کارمند داريم. آقاي کارخانه دار! شما ده درصد محصولاتتان را گران کرديد. بيست درصد هم به دستمزد کارگرهايتان اضافه کنيد. بخش هاي خصوصي ما خيلي گسترده است. دو سه روز پيش ساعت پنج بعداز ظهر نانوايي رفتم، سؤال کردم وضعيت زندگي شما چطور است؟ گفت: پنج بعد از ظهر تا ده شب کار مي کنم. سي هزار تومان در روز دستمزد من است. در دماي پنجاه درجه قم مقابل تنور، بالاي شصت درجه گرما هست. مي گفت: خانم من زنگ زده سر راه مي آيي دو تا خربزه بخر، مهمان داريم. ما هم رفتيم دو تا خربزه خريديم، ده هزار تومان روي سي

ص: 5019

هزار تومان مزد پنج ساعت کار گذاشتيم چهل هزار تومان خربزه خريديم. خوب اين بنده خدا خرج هاي ديگر هم دارد.

شنيدم بعضي از مسئولين رده بالا وقتي جايي مي روند سخنراني کنند يک تيمي مي فرستند که هواي آن فضا از هجده درجه بالا نباشد. خوب ما به داد اين عزيزاني که مشاغل سخت دارند و در دماي شصت درجه کار مي کنند برسيم. در قم يک جواني را ديدم گفتم: چقدر درآمد داري؟ گفت: ده ساعت ماهي ششصد هزار تومان! انصاف داشته باشيم و رحم کنيم. «ارحَمُوا مَن فى الَارضَ يَرحمكُم مَن فى السّماء» به زميني ها رحم کنيد تا آسماني ها به شما رحم کنند. فردا 25 ماه ذي القعده، دحو الارض است. مرحوم ميرداماد از علماي بزرگ شيعه هست. کتابي دارد در مورد چهار روزي که در سال روزه اش ممتاز است. روزه فردا معادل هفتاد سال است. کساني که مي توانند حتماً روزه بگيرند. اگر روزه قضا دارند نيت روزه قضا کنند. مرحوم ميرداماد مي فرمايد: با اينکه روزه اش معادل هفتاد سال است ولي افضل اعمال فردا زيارت امام رضا(ع) است. عزيزاني که مشرف مي شوند حتماً نايب الزياره ما باشند.

شريعتي: امروز قرار است از ويژگي هاي حکومت علوي بشنويم.

حاج آقاي حسيني قمي: خطبه 209 نهج البلاغه، غير از نهج البلاغه مرحوم کليني هم در کافي شريف نقل کردند. داستاني هست اينکه «دخل عليٌ عليه السلام» اميرالمؤمنين عيادت يکي از اصحاب و يارانشان رفتند، بيمار بودند. به نام علاء بن زياد حارثي، وقتي عيادت رفتند، از فرصت عيادت بيمار استفاده کردند و يک آموزه تاريخي که در نهج البلاغه ثبت شده، ديدند خانه خيلي بزرگي دارد، فرمودند: «مَا كُنْتَ تَصْنَعُ بِسِعَةِ هَذِهِ الدَّارِ

ص: 5020

فِي الدُّنْيَا» با اين خانه بزرگ در دنيا چه مي کني؟«وَ أَنْتَ إِلَيْهَا فِي الاخِرَةِ كُنْتَ أَحْوَجَ» تو در قيامت به چنين خانه اي بيشتر احتياج داري. «وَ بَلَي إِنْ شِئْتَ بَلَغْتَ بِهَا الاخِرَةَ» اگر از اين خانه بزرگ زاد و توشه آخرت جمع مي کني خيلي خوب است. حضرت سه مثال زدند «تَقْرِي فِيهَا الضَّيْفَ» اين خانه بزرگ براي پذيرايي از مهمان ها هست. «وَ تَصِلُ فِيهَا الرَّحِمَ» ارحام و خويشاوندانت را دعوت مي کني. «وَ تُطْلِعُ مِنْهَا الْحُقُوقَ مَطَالِعَهَا» حقوقش را ادا مي کني. «فَإِذاً أَنْتَ قَدْ بَلَغْتَ بِهَا الاخِرَةَ» اين خانه دنيا نيست، خانه آخرت است. پس خانه زمينه اين باشد که انسان در آن کارهاي خير انجام بدهد، حقوق ديگران را بدهد خيلي خوب است. تا حضرت اين جمله را به عباء بن زياد فرمود که از خانه ات خوب استفاده کن، «فقال له العلاء يا اميرالمؤمنين» علاء بن زياد يک مطلبي را به حضرت گفتند. الآن اين سؤال مطرح است که بالاخره خانه بزرگ خوب است يا خوب نيست؟ اگر خانه براي تفاخر باشد، براي تکاثر باشد، فخرفروشي کنيم، بخواهيم ثروت جمع کنيم و بلا استفاده بگذاريم خوب نيست. بسم الله الرحمن الرحيم، «أَلْهاكُمُ التَّكاثُر،حَتَّى زُرْتُمُ الْمَقابِر» (تکاثر/1) رفتي سراغ مرده ها، مرده ها را بشماريد. اگر تفاخر و تکاثر باشد خوب نيست.

يکوقتي رسول خدا با اصحابشان نشسته بودند، براي جهاد رفتند. يک جواني عبور مي کرد، از مسيري رد مي شد، قامت بلند و خوبي داشت. اصحاب رسول خدا گفتند: کاش اين جوان مسلمان بود و اين قدرت و زور بازويش را در مسير جهاد صرف مي کرد. رسول خدا اين حرف را نپسنديد. فرمود: بايد از او بپرسيد که

ص: 5021

با اين زور بازو چه مي کند؟ اگر براي زن و بچه اش تلاش مي کند في سبيل الله است. اگر کمک به پدر و مادر مي کند في سبيل الله است. اگر کمک براي ارحامش است اين هم في سبيل الله است. «ان کان يسعي تفاخراً و تکاثراً» اگر اين زور بازو را براي فخرفروشي جمع مي کند و ثروت جمع مي کند اين في سبيل الله نيست. يعني رسول خدا حتي کار يک غير مسلمان را اگر جمع ثروتش و تلاش و کوشش را در راه خدمت به مردم، پدر و مادر، زندگي خودش، اينها في سبيل الله است. اما اگر مصرف تفاخر و تکاثر است، درست نيست. ذيل همين خطبه ديدن شارحين نهج البلاغه يک حديثي از امام صادق نقل کردند.

روايت داريم «ذکر رجلٌ الاغنياء فوقع فيهم» کسي محضر امام صادق رفت و يک صحبتي از ثروتمندها و پولدارها کرد. شروع به بدگويي ثروتمندان کرد. فرمود: ساکت باش! ثروتمند، اگر با ثروتش به خويشاوندان رسيدگي مي کند، اگر به برادران ايماني اش کمک مي کند. «اضعف الله» خدا پاداش دو برابر به او مي دهد. بعد به آيه 34 تا 37 سوره سبأ اشاره کردند. حضرت ناراحت شدند. اگر ثروت از مسير حلال بود، به ارحامش مي رسد، به برادران ايماني اش مي رسد چرا بد باشد. داستان ديگري هست که شارحين نهج البلاغه نقل کردند و مرحوم کليني در کافي شريف دارد. امام رضا(ع) يک خانه اي خريدند. به يکي از دوستانشان فرمودند: من اين خانه را براي تو خريدم. اثاث هايت را به اينجا منتقل کن. حضرت فرمود: خانه ات کوچک است. من يک خانه بزرگتر برايت تهيه کردم. گفت: درست است اين خانه کوچک است و

ص: 5022

خيلي زندگي در آن سخت است ولي پدرم اين خانه را خريده است. من نمي خواهم از خانه پدري ام بيرون بيايم. حضرت فرمود: اگر پدر تو آدم ناداني بود تو هم بايد مثل او باشي؟ پدر تو بي خود در اين خانه کوچک زندگي کرده است. در روايات داريم يکي از نعمت ها خانه وسيع است. کسي به رسول خدا گفت: خانه من خيلي کوچک است. حضرت فرمود: با صداي بلند فرياد بزن و از خدا خانه بزرگ بخواه. حاجت تو اين باشد. پس اهل بيت(ع) اين نگاه را نمي پسندند. لذا حضرت فرمود: اگر از خانه بزرگ خوب استفاده کني به درد آخرت مي خورد.

در ادامه داستان در خطبه 209، گفتيم: حضرت به خانه علاء بن زياد يکي از اصحابشان آمدند. فرمودند: اگر از خانه بزرگ اينطور استفاده کني، خوب است. علاء بن زياد به اميرمؤمنان عرض کرد: من خانه بزرگي دارم، نقطه مقابل من برادرم است «أَشْكُو إِلَيْكَ أَخِي عَاصِمَ بْنَ زِيَادٍ» از برادرم شکايت مي کنند. حضرت فرمودند: چه شده؟ «قَالَ وَ مَا لَهُ قَالَ لَبِسَ الْعَبَاءَةَ» عبا به دوش سر به بيابان گذاشته و فقط دنبال عبادت و شب زنده داري است. حضرت فرمود: او را بياوريد. وقتي آمد «قَالَ عَلَيَّ بِهِ فَلَمَّا جَاءَ قَالَ يَا عُدَيَّ نَفْسِهِ» اي آدمي که دشمن خودت شدي. «لَقَدِ اسْتَهَامَ بِكَ الْخَبِيثُ» شيطان تو را سرگردان کرده است. «أَ مَا رَحِمْتَ أَهْلَكَ وَ وَلَدَكَ» چرا به زن و بچه ات رحم نکردي؟ «أَ تَرَى اللَّهَ أَحَلَّ لَكَ الطَّيِّبَاتِ وَ هُوَ يَكْرَهُ أَنْ تَأْخُذَهَا» خدا طيبات را حلال کرده است بعد دوست ندارد تو استفاده کني؟ «أَنْتَ أَهْوَنُ عَلَى اللَّهِ مِنْ ذَلِكَ» نکند

ص: 5023

مي خواهي براي خودت يک چيزي، تو کوچکتر از اين هستي که بگويي: خدا براي من اينطور خواسته است. «قَالَ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ» ما از شما ياد گرفتيم. «هَذَا أَنْتَ فِي خُشُونَةِ مَلْبَسِكَ وَ جُشُوبَةِ مَأْكَلِكَ» ما لباس هاي شما را ديديم. لباس هاي ساده شما، غذاهاي بدون خورشت، ما از شما ياد گرفتيم. شما ساده پوش هستيد و ساده زيست هستيد. «قَالَ وَيْحَكَ» اميرالمؤمنين فرمود: واي بر تو! من مثل تو نيستم. «إِنِّي لَسْتُ كَأَنْتَ إِنَّ اللَّهَ تَعَالَى فَرَضَ عَلَى أَئِمَّةِ الْعَدْلِ أَنْ يُقَدِّرُوا أَنْفُسَهُمْ بِضَعَفَةِ النَّاسِ» خدا واجب کرده بر پيشوايان عدالت، بايد مثل ضعيف هاي مردم برخورد کنند. اميرالمؤمنين در اوج ثروت بود. در 25 سال خانه نشيني، باغ ها، مزارع، نخلستان ها فراوان، صدقات حضرت چند هزار دينار بود ولي در عين حال وقتي به خلافت رسيد فرمود: با اينکه دارم، ولي خدا بر پيشوايان عدالت واجب کرد، «أَنْ يُقَدِّرُوا أَنْفُسَهُمْ» تو نبايد خودت را با من مقايسه کني. فرمود: «كَيْلَا يَتَبَيَّغَ بِالْفَقِيرِ فَقْرُهُ» ائمه و پيشوايان ساده زندگي کنند، تا فقرا فقرشان آنها را به شورش وا ندارد. اگر مردم ديدند پيشوايان عدل در سادگي زندگي مي کنند با اينکه دارند، اين تسکين فقرا مي شود. مي گويند: ما نداريم، اينها هم ندارند. الآن اينطور نيست. وکلاي ما، معاونين ما، نهصد امام جمعه ما، استانداران ما، رؤساي قواي ما چنين مشکلي دارند؟ آخر ماه چه کنم چه کنم دارند؟ مشکل نان شب و ازدواج بچه هايشان و مريضي دارند؟ اگر دارند مثل مردم شدند ولي اگر ندارند، اميرالمؤمنين مي فرمايد: «إِنَّ اللَّهَ تَعَالَى فَرَضَ عَلَى أَئِمَّةِ الْعَدْلِ أَنْ يُقَدِّرُوا أَنْفُسَهُمْ بِضَعَفَةِ النَّاسِ كَيْلَا يَتَبَيَّغَ بِالْفَقِيرِ فَقْرُهُ» فقر فقير او را به شورش

ص: 5024

وادار نکند. هيچکسي به اندازه اميرالمؤمنين در مدينه براي آباداني کار نکرده و هيچکس به اندازه حضرت موقوفات و صدقات نداشته است.

در حالات وحيد بهبهاني، مجدد المذهب، علامه ثاني، علامه ثالث، مرد بسيار عجيبي هست. تحولي در فقه و اصول شيعه ايجاد کرد. يک وقتي خانه آمد، عروس ايشان لباس پر زرق و برقي پوشيده بود. به آقازاده شان گفت: اين لباس چيست:؟ گفت: پدرجان، شما ديگر چرا؟ سوره اعراف آيه 32 را خواند «قُلْ مَنْ حَرَّمَ زِينَةَ اللَّهِ الَّتِي أَخْرَجَ لِعِبادِه » چه کسي حرام کرده است؟ بلافاصله فرمود: اين آيه که خواندي را من هم بلد هستم. ولي بايد يک کاري کنيم فقرا فقرشان را به ما تسلي بدهد. ايشان مسئوليت اجرايي نداشت ولي يک مرجع عام بود. کسي که امام جمعه و عالم يک شهر است، فرمود: مردم بايد فقرشان را به ما تسلي بدهند.

خطبه 160 نهج البلاغه خطبه مفصلي است و خيلي زيباست. حضرت زندگي زاهدانه ي پيامبر خدا، خودشان، حضرت عيسي و حضرت داود را مفصل بيان کرده است. فرمود: «واللّه لقد رَقَّعتُ مدرعتى هذه حتى استَحيَيتُ من راقعها» به خدا قسم اين لباسم را آنقدر وصله زدم، خجالت مي کشم بروم بگويم باز هم وصله کن! امام (ره) وقتي در نجف بودند، چه منزل ساده اي داشتند با اينکه قطعاً مي توانست بهترين خانه را تهيه کند. به امام مي گويند: اجازه بدهيد محلي که مردم جمع مي شوند، گليمش کامل نيست. اگر اجازه بدهيد چند گليم ديگر بياوريم فرش را کامل کنيم. امام(ره) فرمودند: شما دست به دست هم داديد مرا جهنمي کنيد. مگر اينجا خانه صدر اعظم است؟ نصفش فرش نباشد، چه مي شود! حاج

ص: 5025

احمد آقا مي گويد: صدر اعظم چيست؟ از صدر اعظم بالاتر، اينجا خانه امام زمان است. شما نايب امام زمان هستيد. امام مي فرمايد: معلوم نيست خانه امام زمان هم فرشش کامل باشد! يعني امام براي خانه اي که محل رفت و آمد مردم است، مي گويد: نياز نيست کامل فرش باشد. امام فرمود: احمد! طاغوت يک شبه طاغوت نمي شود، کم کم طاغوت مي شود. براي سفيد کاري حسينيه، امام فرمود: تا من زنده هستم دست به حسينيه نزنيد. اگر زندگي شهيد رجايي(ره) را نگاه کنيم، معلوم مي شود زندگي امروز ما کم کم طاغوت شده يا نه.

شريعتي: اگر ما به عملکرد يک فرد و شخصي که مي تواند مسئول باشد يا مسئول نباشد، مشکوک شديم و احساس کرديم يک مسيري را اشتباه مي رود، وظيفه ما چيست؟

حاج آقاي حسيني قمي: معناي صحبت ما اين نيست که از فردا راه بيافتيم هرجا، کشور تشکيلات دارد. اميرمؤمنان در همين نهج البلاغه مي فرمايد. نامه 69 نهج البلاغه نامه زيبا و مفصلي است. حضرت مي فرمايد: «وَ لَا تُحَدِّثِ النَّاسَ بِكُلِّ مَا سَمِعْتَ بِهِ فَكَفَى بِذَلِكَ كَذِباً» هرچه شنيدي منعکس نکن، اين براي دروغ کافي است. من يقين دارم بسياري از همين يقين هاي ما بعداً معلوم مي شود يقين نبود. ما چقدر مواردي يقين داشتيم بخدا من مطمئن بودم، نشانه هايي که ديدم، اما دستگاه قضايي رفته و به نتيجه نرسيده است. در اين چند هفته چقدر گفتيم: قوه قضاييه بايد انقلابي و صريح عمل کند. ولي گاهي ديديد مي گويند: يک پرونده صد جلد است و بايد رسيدگي شود. مقام معظم رهبري فرمودند: فساد غول هفت سر است. اميرالمؤمنين بلافاصله فرمودند: «لا تَرُدَّ عَلَي النَّاسِ كُلَّ مَا حَدَّثُوكَ بِهِ

ص: 5026

فَكَفَي بِذَلِكَ جَهْلا» هرچه هم شنيدي رد نکن! حضرت فرمودند: حق نقل نداري ولي حق رد هم نداري. مراجع قانوني و قضايي دارد، منتقل کن.

شريعتي: بعضي مي گويند: اگر بخواهيم منتظر مراجع قضايي باشيم که قضاوت کنند خيلي طول مي کشد و فساد همه جا را مي گيرد.

حاج آقاي حسيني قمي: فرض کنيد من در مورد مطلبي به شما مشکوک هستم. شما راضي هستيد من اول اعلام کنم بعد دستگاه قضايي بروم؟ وقتي گفتم ديگر نمي شود جمع کرد. گفتم: متأسفانه ما خيلي اهل کارهاي طولاني نيستي. در صدقه گفتم: اين صدقات را جمع کن. صبح به صبح صدقه را در صندوق صدقات مي اندازد. مي گويد: شما مخالف کميته امداد هستيد؟ نه، کميته امداد از يادگارهاي امام است. امام معصوم فرمود: اگر نيازمند فقير داري «لَا صَدَقَهَ وَ ذُو رَحِمٍ مُحْتَاجٌ» (من لايحضره الفقيه، ج 2، ص 68) حق نداري به بيگانه بدهي، به ارحامت بده. اين روزها گفتند که آبونمان تلفن هاي ثابت غير قانوني بود و لغو کردند. پولي که 118 براي تماس ها مي گرفت، غير قانوني بود. شما به هرکسي به عنوان خودش راضي هستيد، الآن روزنامه ها صفحه اول تيتر بزرگ عليه کسي مي زنند. فردا صفحه آخر تکذيبيه مي زند تيتر ديروز دروغ بود. ما بيشتر دنبال راه هاي کوتاه هستيم. الآن در يک اداره کارمندي تخلف کرده است. داروخانه هزار تومان جنسي را گران داده است. حوصله نداريم شماره تلفن بگيريم و شکايت کنيم. به ما هزار تومان گران داد، به نفر بعدي ده هزار تومان گرانتر مي دهد!

در هواپيما با يکي از دوستان نشسته بودم، اين آقا موقعي که اعلام کردند موبايل ها را خاموش کنيد، خاموش نکرد. يک آقاي

ص: 5027

خارجي کنار من نشسته بود. يادداشتي به مهماندار داد که اين خاموش نکرده است، مهماندار با او برخورد کرد. شما از شهرداري تخلف مي بيني، از قوه قضاييه تخلف مي بيني، از هر جايي تخلف مي بيني، حال اينکه يک تماس بگيريم و شکايت کنيم را نداريم.

شريعتي: وظيفه ثروتمندان در اين شرايط، در قبال فقرا و ضعيف ترها چيست؟

حاج آقاي حسيني قمي: ابتداي بحث گفتم، يکي از اشکالات ما اين است که هرچه مي گوييم، ديگران را متوجه مي کنيم. در حالات وحيد بهبهاني خواندم، ايشان شاگرداني مثل علامه بحرالعلوم داشته است. ميرزاي قمي که قبرش در قم زيارتگاه است، شاگرد ايشان بود. مرحوم وحيد بهبهاني روزه استيجاري مي گرفته پولش را به ميرزاي قمي مي داده که احتياج داشته است. بحث مستأجرين را گفتيم که به احترام امام رضا(ع) اجاره ها را زياد نکنيد، به مستأجرين رحم کنيد. فيش حقوقي مستأجر را ببين، بعد از اجاره چقدر برايش مي ماند. سه تا شيعه امام رضا در مسجدالحرام نشستند با هم عقد قرارداد بستند که هرکس از دنيا رفت، آن کسي که زنده ماند در نمازها و عبادات و روزه ها و خيرات دو نفر ديگر را شريک کند. صفوان بن يحيي، عبدالله بن جندب، علي بن نعمان، گفتند: ما سه تا شيعه امام رضا هستيم هرکس زودتر از دنيا رفت، آن کسي که مي ماند در خيرات ديگري را شريک کند. صفوان بن يحيي ماند و دو نفر ديگر از دنيا رفتند. صفوان نماز که مي خواند يکي براي خودش، يکي براي عبدالله بن جندب و يکي براي علي بن نعمان مي خواند. روزه مي گرفت يک ماه رمضان براي خودش، بعد از ماه رمضان يک ماه

ص: 5028

براي علي بن نعمان و يک ماه براي عبدالله بن جندب روزه مي گرفت. زکات مالش را مي داد يکبار به نيت زکات مال خودش، يکبار به نيت آن دو نفر زکات مي داد.

در حالات مرحوم کاشف الغطاء خواندم، استاد شيخ انصاري(ره) بود. ايشان خانه اش در نجف را رهن مي گذاشت، پولش را بين فقرا تقسيم مي کرد. برمي گشت به ايران مي آمد و مي گفت: خبر داريد من خانه ام را به رهن گذاشتم و پولش را به فقرا دادم. اينقدر علاقه مند داشت که پول مي دادند خانه را از رهن درمي آورد، اگر شيخ انصاري اين کار را کرد، استادش اين کار را کرد، آيت الله العظمي گلپايگاني، آيت الله العطمي نجفي اين کارها را کردند، مرحوم آيت الله نجفي به آقاي گلپايگاني نامه نوشته بود که اين آقا گرفتار است، نماز و روزه استيجاري به او بدهيد. ايشان آن طرف را نمي شناخت و به او داده بود. بعد از مدتي به آقاي مرعشي گفته بود: ما نمي شناختيم او را که نماز مي خواند يا نه؟ فرمود: پول به او برسد، من خودم نمازها را مي خوانم. من بازار رفتم سخنراني کردم، گفتم: اگر شما مي ناليد، آن کارگر چه بگويد؟ کارمند با فيش حقوقي کم چه بگويد؟ نانوا با پنج ساعت کار چه بگويد؟ آنها خرج ندارند؟ مستأجر نيستند؟ دختر دم بخت ندارند؟ به حق امام رضا، مخصوصاً در ماه ذي القعده که ماه امام رضا است قسم مي دهيم فقط انگشت را متوجه ديگران نکنيد. همه ما مسئول هستيم. اگر همه ما مواظب نباشيم همه فرعون هستيم. فرعون گفت: «أنا ربکم الاعلي» من هم در خانه خودم به زن و بچه ام زور مي گويم.

شريعتي: خيلي

ص: 5029

نکات خوبي را شنيديم. انشاءالله همه دست به دست هم بدهيم و با همدلي و يکي شدن بر مشکلات غلبه کنيم. دعا بفرماييد و آمين بگوييم.

حاج آقاي حسيني قمي: «أَمَّنْ يُجِيبُ الْمُضْطَرَّ إِذا دَعاهُ وَ يَكْشِفُ السُّوء» خدايا به حق علي بن موسي الرضا، رفع گرفتاري و پريشاني از همه ملتمسين دعا بفرما. مريض ها لباس عافيت بپوشان. دنيا و آخرت ما را از اهل بيت جدا نگردان. امر ازدواج و اشتغال جوان ها را مقرر بفرما.

شريعتي: «الحمدلله رب العالمين و صلي الله علي سيدنا محمدٍ و آله الطاهرين»

97-05-23- ويژگي هاي حکومت علوي

بسم الله الرحمن الرحيم، الحمدلله الذي جعلنا من المتمسکين بولاية اميرالمؤمنين و الائمة الهداة المهديين.

شريعتي: سلام عليکم و رحمة الله. ايام بر شما مبارک باشد. ايامي که منور به نام اميرالمؤمنين علي(ع) است و انشاءالله همه ما مشمول نگاه پدرانه حضرت شويم. به همه بيننده ها و شنونده هاي نازنين و گرانقدرمان سلام مي کنيم. انشاءالله دل و جانتان مثل هميشه بهاري و سبز باشد. حاج آقاي حسيني قمي سلام عليکم و رحمة الله. خيلي خوش آمديد.

حاج آقاي حسيني قمي: عرض سلام و ارادت خالصانه خدمت همه بينندگان و شنوندگان راديو قرآن دارم. من هم اين ايام را تبريک مي گويم. در آستانه دهه ولايت و امامت هستيم، انشاءالله بر همه مردم مبارک باشد.

شريعتي: گفت: مي خواهم از کسي بسرايم که آفتاب خلوت نشين سايه اي از ذوالفقار اوست آن راز گونه اي که در عالم هر آنچه هست يا نيست يا هميشه ترين وامدار اوست. امروز هم سر سفره با برکت نهج البلاغه شريف هستيم و سيره حکومتي علي(ع) را با هم مي شنويم.

حاج آقاي حسيني قمي: بسم الله الرحمن الرحيم، عنوان

ص: 5030

سخنم در بخش اول کلماتي از نهج البلاغه هست که حضرت در مورد سيره ي حاکمان مي فرمايد: بايد با مردم متواضعانه برخورد کنيد و خودتان را از تشريفات دور کنيد. مجموعاً پنج مورد از نهج البلاغه را مي خوانم و هفت حديث که غالباً از کافي مرحوم کليني است. نامه 27 که حضرت به استاندارشان محمد بن ابي بکر مي نويسند: «فَاخْفِضْ لَهُمْ جَنَاحَكَ وَ أَلِنْ لَهُمْ جَانِبَكَ وَ ابْسُطْ لَهُمْ وَجْهَك » (نهج البلاغه، نامه 27) استاندار من«فَاخْفِضْ لَهُمْ جَنَاحَكَ » بال رحمت را باز کن و مردم را زير بال رحمت خودت بگير. اين جمله حضرت اشاره به اين آيه قرآن دارد که خداوند به پيامبر مي فرمايد: «وَ اخْفِضْ جَناحَكَ لِمَنِ اتَّبَعَكَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ» (شعرا/215)پيامبر، اولياي خدا، حاکمان بايد با محبت و مهرباني مردم را زير بال رحمت بگيرند. تشبيه کردند بال رحمت، همه را زير پر و بال خودت بگير. «وَ اخْفِضْ لَهُما جَناحَ الذُّلِ مِنَ الرَّحْمَة» (اسراء/24) پدر و مادر را زير بال رحمت خودت بگير. چطور مرغي جوجه هايش را با محبت نگه مي دارد. جانش را بگيري نمي تواني جوجه ها را از زير بال محبتش بيرون بياوري. حاکم، استاندار، فرماندار، مسئول بايد خودش را سپر بلاي مردم بکند. اگر بناست آسيبي برسد بگويد: اول به من برسد. اگر بناست گرفتاري پيش بيايد اول براي من پيش بيايد. مردم زير بال رحمت من باشند. اگر بناست آسيب برسد من آسيب ببينم. «وَ أَلِنْ لَهُمْ جَانِبَكَ» باز مي شود گفت که اشاره به آيه ي «فَبِمَا رَحْمَهٍ مِنْ اللَّهِ لِنْتَ لَهُم » (آل عمران/159) اين رحمت پروردگار بود اي پيامبر که با مردم به نرمي سخن مي گفتي. «وَلَوْ كُنْتَ فَظًّا غَلِيظَ الْقَلْبِ» اگر آدم خشني بود

ص: 5031

مردم پراکنده مي شدند. حاکم بايد چنين باشد. «وَ ابْسُطْ لَهُمْ وَجْهَك » با چهره شاد با مردم سخن بگو. اين سه جمله از نامه 27 نهج البلاغه بود.

اميرالمؤمنين(ع) در بخش حکمت ها، حکمت 37 «وَقَدْ لَقِيَهُ عِنْدَ مَسِيرِهِ إِلَى الشَّامِ دَهَاقِينُ الاَْنْبَارِ» حضرت وقتي به شام حرکت مي کردند، يکي از شهرهايي که هم مرز عراق و شام است، شهر انبار است. عده اي از دهاقين، دهقان ها، کشاورزها، وقتي خبر شدند اميرالمؤمنين(ع) آمده اينها پياده «فَتَرَجَّلُوا لَهُ وَاشْتَدُّوا بَيْنَ يَدَيْهِ» مقابل حضرت مي دويدند و حضرت سوار بر مرکب بودند. حضرت فرمود: «مَا هَذَا الَّذِي صَنَعْتُمُوهُ؟» اين چه کاري است که مي کنيد؟ «فَقَالُوا: خُلُقٌ مِنَّا نُعَظِّمُ بِهِ أُمَرَاءَنَا» اين رسم ماست که وقتي مي خواهيم به بزرگان تعظيم کنيم، دنبال مرکبشان پياده مي دويم. «فَقَالَ: وَاللَّهِ مَا يَنْ_تَفِعُ بِهَذَا أُمَرَاؤُكُمْ!» اين سودي براي حاکمان ندارد. سود ندارد و بلکه ضرر هم دارد چون موجب تکبر مي شود. امام معصوم است ولي غير از معصوم در معرض خطر است. «وَإِنَّكُمْ لَتَشُقُّونَ عَلى أَنْفُسِكُمْ» چرا خودتان را به زحمت مي اندازيد؟ «وَتَشْقَوْنَ بِهِ فِي آخِرَتِكُمْ» بدبختي قيامتي براي خودتان درست مي کنيد. مرحوم علامه مجلسي(ره) فرمود: اگر دهاقين، کدخداها باشند، هدفشان از اين کار اين بود که بيايند خودشان را نزد اين حاکم خوب جلوه بدهند و از خودشيريني نزد حاکم فردا بروند پدر مردم را دربياورند. «وَمَا أَخْسَرَ الْمَشَقَّةَ وَرَاءَهَا الْعِقَابُ» زيانبار است اينجا به خودش مشقت بدهد، قيامت هم عقاب داشته باشد. نقطه مقابلش «وَأَرْبَحَ الدَّعَةَ مَعَهَا الاَْمَانُ مِنَ النَّارِ» چقدر سودآور است آرامشي که آن طرف هم آدم گرفتار عذاب نباشد. اين بيان دوم اميرمؤمنان بود.

در کلمات حکمت آميز، حکمت 313 باز شبيه

ص: 5032

همين دارد. «أَقْبَلَ حَرْبٌ يَمْشِي مَعَهُ وَ هُوَ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ رَاكِبٌ» يک کسي دنبال حضرت مي دويد. «فَقَالَ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ: اِرْجِعْ» برگرد. «فَإِنَّ مَشْيَ مِثْلِكَ مَعَ مِثْلِي» من سوار و تو پياده دنبال من مي آيي «فِتْنَةٌ لِلْوَالِي وَ مَذَلَّةٌ لِلْمُؤْمِنِ» خودت را ذليل مي کني. خدا اجازه نداده کسي خودش را ذليل کند. «إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَي فَوَّضَ إِلَي الْمُومِنِ كُلَّ شَيْ ءٍ إِلا إِذْلالَ نَفْسِهِ» (كافي، ج 5، ص 63) خدا به هيچ مؤمني بگويد: من راضي هستم، مؤمن بايد عزيز باشد. «فِتْنَةٌ لِلْوَالِي» حاکم و والي را هم در فتنه قرار مي دهيد. در يک آزمون سخت قرار مي دهيد. گرفتار تکبر و غرور مي شود. متأسفانه اين سبک ها جمع نشده است.

تازگي شهري بودم، يکي از وزرا آمده بود، وزير يک نفر است، دهها ماشين دنبالش بودند. همه مسئولين بايد با ماشين دنبال اين آقا بدوند و هرجا مي رود خودشان را نشان بدهند. امام جمعه آنجا مي گفت: ما با يک ماشين به منظقه عشاير رفتيم. فرماندار با بيست تا ماشين آمده است. خيلي کارها تشريفات است. امام(ره) خيلي مقيد بود. اگر امام مي ديدند کسي دنبالشان مي آيد، مي ايستادند. مي فرمودند: کاري داريد بفرماييد و کاري نداريد برويد. در نجف، در قم اگر کسي دنبال ايشان مي رفتند، مي ايستادند و اگر سؤالي داشتند پاسخ مي دادند وگرنه مي گفتند: بفرماييد برويد. روايتي در کافي مرحوم کليني(ره) است. کسي مي گويد: «اشْتَدَدْتُ خَلْفَ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ ع» من دنبال اميرالمؤمنين(ع) راه مي رفتم. حضرت فرمودند: چرا دنبال من مي آيي؟ «فَقَالَ يَا جُوَيْرِيَةُ إِنَّهُ لَمْ يَهْلِکْ هَؤُلَاءِ الْحَمْقَي إِلَّا بِخَفْقِ النِّعَالِ خَلْفَهُمْ» اين حاکمان نادان که به مردم زور گفتند و مسلط شدند و مغرور شدند و نابود

ص: 5033

شدند، سبب نابودي شان همين کارهاي شماست. براي چه دنبال من راه مي افتيد؟ امام معصوم است ولي مي خواهد ياد مردم بدهد. امام(ره) فرمودند: طاغوت يک شبه طاغوت نمي شود به مرور طاغوت مي شود. روايت دوم باز در کافي مرحوم کليني است. فرمود: اشرار شما چه کساني هستند؟ کساني که دوست دارند يک تشريفات و تجملاتي دنبالشان باشد.

ابيذر مي گويد: من ديدم سلمان و بلال طرف رسول خدا آمدند، سلمان روي قدم پيامبر افتاد که پاهاي پيامبر را ببوسد. فرمود: چرا اين کار را کردي؟ پيامبر فرمود: «يَا سَلْمَانُ لاَ تَصْنَعْ بِي مَا تَصْنَعُ اَلْأَعَاجِمُ بِمُلُوكِهَا أَنَا عَبْدٌ مِنْ عَبِيدِ اَللَّهِ آكُلُ مِمَّا يَأْكُلُ اَلْعَبْدُ وَ أَقْعُدُ كَمَا يَقْعُدُ اَلْعَبْدُ» من يک بنده مثل همه بندگان خدا هستم، چرا اين کار را مي کني؟ براي چه پاي مرا مي بوسي؟ در حالات مرحوم آيت الله العظمي بروجردي هست. کسي گرفتاري داشت و نيازمند بود. بي هوا روي پاي ايشان افتاد. به قدري مرحوم آيت الله العظمي بروجردي ناراحت مي شوند با اينکه ايشان مجسمه اخلاق بودند. تند مي شوند، بعد پشيمان مي شوند که چرا تند شدند؟ از ايشان دلجويي مي کنند و پول حسابي به ايشان مي دهند که بقيه مي گويند: کاش ما اين کار را کرده بوديم. در أمالي صدوق است، «إذا لَقيتُمُ الْمَدّاحينَ» وقتي چاپلوس ها را ديديد، «فَاحْثُوا فى وُجُوهِهِمُ التُّرابَ» خاک به صورتشان بپاشيد. نگذاريد بازار چاپلوسي گرم شود.

در مجموعه ورام از اميرالمؤمنين هست که «ما أري شيئا أضر بقلوب الرجال من خفق النعال وراء ظهورهم » (مجموعه ورام، ج 1، ص 65) چيزي براي انسان ضررش بيشتر از اين نيست که صداي کفش کسي دنبالش بيايد. در کافي مرحوم کليني

ص: 5034

هست که امام صادق فرمود: «اياکم و هولاء الروساء، الذين يترئسون» بپرهيزيد از آنهايي که دنبال رياست و رياست پرست هستند، «فوالله ما خفقت النعال خلف رجل» صداي پاي کفشي دنبال کسي نيامد، «الا هلک و اهلک» هم خودش نابود مي شود و هم ديگران را نابود مي کند. کساني که هميشه لذتشان اين است که با تشريفات و تجملات و جبروت، فکر مي کنند محبتشان در دل مردم زياد مي شود. اتفاقاً مردم زيرک و حساس هستند. دهان باز کنيد بفهمند درونش ريا است، هزار بار هم بخواهي طوري نقش بازي کني که اخلاصش کني، نمي شود. مردم زود متوجه مي شوند.

کتابي داريم به نام «منية المُريد» شهيد ثاني، آداب معلم و شاگرد را آورده است. خيلي خوب است معلم ها و طلبه ها بخوانند. «منية المريد في آداب المفيد و المستفيد» معلم و شاگرد چه آدابي را بايد رعايت کنند. ايشان سي تا ادب و وظيفه براي معلم مي گويد. عزيزان حتماً بخوانند. ايشان فرمود: يکي از آداب معلم اين است که وقتي درسش تمام شد، زود از جلسه بلند نشود. بنشيند شاگردان بروند. چرا؟ اينطور نباشد همان لحظه اول برود، بنشيند شاگردان بروند، تو راه نيافت که چند نفر شاگرد هم دنبال تو راه بيافتند. به به! اين چه آقايي است. حتي اگر قصد تو اين نباشد. انسان نمي تواند تحت تأثير قرار نگيرد. آدم زود خودش را گم مي کند. در سيره پيامبر هست که اجازه نمي دادند کسي دنبالشان بيايد. اگر سواره بود مي فرمود: بيا سوار شو! مي فرمود: اگر سوار نمي شوي فلان جا برو قرار بگذاريم همديگر را ببينيم.

در بحث نامه هاي نهج البلاغه، نامه 56 اميرالمؤمنين(ع) «ثُمَّ لْيَكُنْ آثَرُهُمْ عِنْدَكَ» استاندار من،

ص: 5035

بهترين کساني که دور تو باشند، چه کساني را به عنوان مسئول انتخاب کن. مالک، چه کساني دور تو باشند؟ «أَقْوَلَهُمْ بِمُرِّ الْحَقِّ لَكَ» آنهايي که بيشتر حاضر هستند حرف حقِ تلخ، حرف حق هميشه شيرين نيست. آنهايي را نزد خودت قرار بده که حرف حق را بزنند ولو تلخ باشد. «وَ أَقَلَّهُمْ مُسَاعَدَهً فِيمَا يَكُونُ مِنْكَ مِمَّا كَرِهَ اللَّهُ لِأَوْلِيَائِهِ» يک کار بدي کردي نگويند: به به! آقا هرکاري شما بکني عيب نيست. هرچه شما بگويي همان درست است. «هر عيب که سلطان بپسندد هنر است». ما وقتي براي خودمان جبروت درست کرديم و دائم بخواهيم ديگران بله قربان بگويند، حاضر نباشيم حرف ديگران را بپذيريم، نتيجه اين است. «وَاقِعاً ذَلِكَ مِنْ هَوَاكَ حَيْثُ وَقَعَ وَ الْصَقْ بِأَهْلِ الْوَرَعِ وَ الصِّدْقِ» با اهل ورع و کساني که صداقت دارند باش. «ثُمَّ رُضْهُمْ عَلَى أَلَّا يُطْرُوكَ وَ لَا يَبْجَحُوكَ» اولاً کاري کن اينها مدح تو را نگويند. ستايش بي جا نکنند. اگر کار بي خودي کردي نگويند: حاکمي بهتر از تو نيست! عادل تر از شما نديديم.

حکمت 99 نهج البلاغه؛ «مَدَحَهُ قَوْمٌ فِي وَجْهِهِ» کسي آمد از حضرت علي(ع) مقابلش تعريف کرد. حضرت آن آدم را مي شناخت و مي دانست چاپلوسي مي کند. الآن يکي از مشکلات ما نفاق است. ظاهر و باطن متفاوت است. در ظاهر دم از مردم و مردم داري و اسلام و مسلماني است، در باطن پناه بر خدا. يکوقت شنيدم يکي از علماي يزد انگشتر دست نمي کردند. پرسيدند: چرا؟ فرمود: اگر انگشتر دست کنم مردم فکر مي کنند من همه مستحبات را انجام دادم تا به اينجا رسيدم. نمي خواهم يک چنين برداشتي از زندگي من شود.

ص: 5036

مشکل ما نفاق است. امام(ره) در نوفل لوشاتو، خبرنگار آمد گفت: مي خواهيم از 24 ساعت زندگي شما فيلمبرداري کنيم. خوابشان، مطالعه شان، سخنراني شان، رسيد به غذا خوردنشان، سفره پهن کردند و نان و ماستي گذاشتند و گفتند: ميل کنيد تا ما از غذا خوردن شما فيلم بگيريم. امام فرمود: اين نفاق است. مگر من هميشه نان و ماست مي خورم؟ غذا بياوريد فيلم بگيريد. در اين چهل سال نفاق خيلي زياد شده است. کسي آمد مدح کرد، حضرت مي شناخت که اين فرد دروغ مي گويد. وقتي حرف هايش را زد «فَقَالَ: اللَّهُمَّ إِنَّكَ أَعْلَمُ بِي مِنْ نَفْسِي» خدايا تو مرا بهتر از خودم مي شناسي. «وَ أَنَا أَعْلَمُ بِنَفْسِي مِنْهُمْ» من خودم را بهتر از مردم مي شناسم. «اللَّهُمَّ اجْعَلْنَا خَيْراً مِمَّا يَظُنُّونَ وَ اغْفِرْ لَنَا مَا لَا يَعْلَمُونَ» خدايا ما را بهتر از آنچه مردم گمان مي کنند قرار بده. خدايا بيامرز آن چيزهايي را که مردم نمي دانند. وقتي کسي تعريف و تمجيد مي کند بگوييم: «اللهم وَ اغْفِرْ لَنَا مَا لَا يَعْلَمُونَ» خدايا مردم باطن ما را نمي دانند که اينها فکر مي کنند و گمان مي کنند.

حکمت 78 نهج البلاغه؛ کسي آمد مدح حضرت را بکند. اميرالمؤمنين(ع) به او فرمود: «أَنَا دُونَ مَا تَقُولُ وَ فَوْقَ مَا فِي نَفْسِكَ» چاپلوسي مي کرد، فرمود: نه، اينکه تو مي گويي من نيستم. لابد غلوي کرده بود ولي مي دانم در دلت اين نيست و من از اين بالاتر هستم که تو مي گويي. نامه 27 نهج البلاغه نامه بسيار زيبايي است، نامه اي به محمد بن ابي بکر است، من بخش اولش را خواندم، بخش پاياني اش را بخوانم. جمله اول «فَاخْفِضْ لَهُمْ جَنَاحَكَ وَ أَلِنْ لَهُمْ جَانِبَكَ وَ ابْسُطْ لَهُمْ وَجْهَك »

ص: 5037

با مردم متواضع باش. نرم خو باش و از تشريفات به دور باش. «صَلِّ الصَّلَاةَ لِوَقْتِهَا» مواظب نمازت باش و سروقت بخوان. «وَ اعْلَمْ أَنَّ كُلَّ شَيْءٍ مِنْ عَمَلِكَ تَبَعٌ لِصَلَاتِكَ» مالک، همه کارهاي تو تابع نماز توست. فکر نمي کنم منظور فقط همين رکوع و سجود باشد، نمادي است از کارهاي ديني و فرهنگي، يعني فرض که ما در مسائل اقتصادي اول شديم، اگر ما در اقتصاد اروپا شديم، همين حکومتي است که اميرالمؤمنين مي خواست؟ در رفاه از اروپا جلوتر زديم، همان است که اميرالمؤمنين مي گفت. در اروپا وضع رفاهشان خوب است اما اخلاقيات چطور؟ استاندار من، اقتصاد و کشاورزي همه تابع کارهاي فرهنگي است.

شريعتي: احساس مي کنم يکوقت هايي ما وظيفه مان را قاطي مي کنيم. يعني اين تواضع بايد وظيفه حاکمان باشد اما آيا مردم وظيفه اي در قبال حاکمان ندارند؟ به نظر شما اين شائبه را ايجاد نمي کند که اگر آنها وظيفه شان را انجام دادند ما هم نبايد قدرداني بکنيم، وظيفه شان است.

حاج آقاي حسيني قمي: بارها گفتيم در حقوق متقابل، در خطبه 216 «إِنَّ لِي عَلَيْكُمْ حَقّاً وَ لَكُمْ عَلَيَّ حَق » شما حقوقي داريد و من هم حقوقي دارم. حقوق يک طرفه نيست. اگر من بايد تواضع کنم شما هم بايد قدردان باشيد و احترام بگذاريد. اگر ما در اقتصاد اروپا شديم، بهترين اقتصاد، آيا آن مدينه فاضله علوي درست شد؟ حضرت مي فرمايد: «وَ اعْلَمْ أَنَّ كُلَّ شَيْءٍ مِنْ عَمَلِكَ تَبَعٌ لِصَلَاتِكَ» در کار فرهنگي اگر موفق شديم. عبارتي را امروز يادداشت مي کردم، ديدم مقام معظم رهبري ديداري با مسئولين رسانه ملي در سال 1383 داشتند. عبارتشان در بحث فرهنگي اين است: «يکي از ضرورت هاي

ص: 5038

جامعه لبخند است. لبخند از نيازهاي زندگي انسان است. زندگي بهشتي با لبخند است. اميرالمؤمنين فرمودند: «المؤمن بشرُه في وجهه» (حکمت 333) مؤمن بايد شادي در چهره اش باشد. شادي خوب است منتهي اين کار برنامه ريزي مي خواهد مراقب باشيد شادي در مردم با لودگي و ابتذال و بي بند و باري همراه نشود. شادي دادن به مردم به معناي لودگي نيست. طنز فاخر يکي از هنرهاست.» به نظرم نيازي نيست بگوييم، قطعاً مسئولين مي دانند ما جزء دلسوزان رسانه ملي هستيم. قصد ما دلسوزي است. مچ گيري نيست. گاهي به تهيه کنندگان برنامه ها پيام مي دهم يا تماس مي گيرم و مي گويم: حتماً جامعه نياز به شادي دارد به خصوص الآن که خيلي گرفتاري دارند ولي واقعاً حضرت نفرمود: همه کارهاي تو تابع کار فرهنگي است. «وَ اعْلَمْ أَنَّ كُلَّ شَيْءٍ مِنْ عَمَلِكَ تَبَعٌ لِصَلَاتِكَ» اينکه مقام معظم رهبري فرمودند: طنز غير از لودگي است. انصافاً بعضي از کارهايي که داريم همان لودگي است. قطعاً به بينندگان بگويم: بعضي از ترانه هايي که در بعضي شبکه ها پخش مي شود خلاف شرع است. مقام معظم رهبري به تازکي فرمودند: من مسئول رسانه ملي را نصب مي کنم ولي انتقاد هم دارم. چون مردم فکر مي کنند چون از رسانه ملي پخش مي شود صد در صد شرعي است.

تازگي با يکي از تهيه کننده ها صحبت کردم و گفتم: شادي حتماً لازم است ولي واقعاً همه اينطور نيست. اينکه مقام معظم رهبري فرمود: لودگي درونش نباشد. شما يک دختر بيست ساله را در برنامه بياوري و هزار ادا در بياورد و بداند مي تواند نمره اي از مردم بگيرد و خنده اي بر لب مردم بياورد؟ پشت صحنه بايد يک

ص: 5039

مربي مرد با اين دختر ساعت ها کار کند تا بتواند در اين چند لحظه بخنداند. اينها الگوسازي مي شود. تمام استان ها و مراکز هنري مي گويند: رسانه ملي است و کارش الگوسازي است. شايد به ما بگويند: شما آخوندها خبر نداريد از دنيا، ما مي خواهيم با شبکه هاي ماهواره اي مقابله کنيم. در همين سخنراني مقام معظم رهبري قصه اي را نقل کرد. قصه اي را از سيد قطب نقل کردند. نوشتند سيد قطب مي گويد: من در يکي از کشورهاي اروپايي رفتم، ديدم بر سر در کليسايي نوشتند امشب اينجا برنامه رقص و شادي است. گفتم: مگر مي شود در کليسا؟ فردا رفتم يقه کشيش را گرفتم و گفتم: اينجا کليسا است يا رقاص خانه است؟ گفت: ما مي خواهيم جوان ها را جذب کنيم. مقام معظم رهبري قصه را که نقل کردند، فرمودند: جوان ها به کليسا جذب نشدند، بلکه به سالن رقص متعلق به کليسا جذب شدند! اگر بناست برنامه اي پخش شود و تأثير سويي بگذارد، چه فرقي مي کند من پخش کنم يا رقيب من؟ اين عذر پذيرفته نيست. اگر سوء است، اگر درست نيست، چه فرقي مي کند من پخش کنم يا رقيب من؟ در هر صورت بد است. چرا من پخش کنم؟

فرمودند: «از جمله سرگرمي ها مسابقات است. مسابقات خوب است منتهي بايد مراقب بدآموزي هاي قولي و عملي در آنها بود. يک روز ديدم در يک برنامه تلويزيوني پنج ميليون تومان به يک نفر جايزه دادند براي اينکه به چند سؤال جواب داد. اين سرگرمي جالبي نيست. ممکن است بگويند: اين کار ترويج علم است. ترويج علم را از راهي بهتر انجام دهيد. اين راه ضرر دارد. عده اي که اينگونه مسابقات را

ص: 5040

نگاه مي کنند، بي منطقي به ذهنشان مي رسد و از اين بي منطقي سوء استفاده مي کنند. اين کار منطقي ندارد که من بدانم مثلاً کلمه انجيل عربي است، يوناني يا لاتين است؟ بعد بگويند: حالا که شما پاسخ داديد اين پانصد هزار تومان براي شما باشد. اين معنا ندارد. بنابراين سرگرمي و تفريح يک مسأله است. با محتوا بودن و پرهيز از جهات منفي در آن هم يک مسأله هست.» اميرالمؤمنين مي فرمايد: اگر همه جا موفق باشي ولي در کار فرهنگي موفق نباشي، مالک تو را قبول ندارم. رسانه در اين مسأله بسيار تأثير گذار است. در رواج دادن دعاي ندبه، اعتکاف، عرفه رسانه نقش اساسي دارد. در رواج دادن اربعين رسانه ملي نقش اصلي را دارد. گزارش هايي که از زنجان در ايام عاشورا پخش مي کنند، تأثير بسياري دارد.

شريعتي: نگاه شما اين است که شبکه هاي ما بايد يک نقشه راه ثابت داشته باشند و بر همين چهارچوب و اساس حرکت کنند. نکات خيلي خوبي را شنيديم. اين هفته قرار گذاشتيم از حاج آقا ضياء عراقي(ره) ياد کنيم که از مفاخر اراک هستند و از اساتيد برجسته حوزه هستند و مراجع زيادي پاي مکتب ايشان تحصيل کردند و توانستند به مردم و دين خدمت کنند. امروز صفحه 411 قرآن کريم، آيات ابتدايي سوره مبارکه لقمان را تلاوت خواهيم کرد.

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ ، الم «1» تِلْكَ آياتُ الْكِتابِ الْحَكِيمِ «2» فِي أَدْنَى الْأَرْضِ وَ هُمْ مِنْ بَعْدِ غَلَبِهِمْ سَيَغْلِبُونَ «3» فِي بِضْعِ سِنِينَ لِلَّهِ الْأَمْرُ مِنْ قَبْلُ وَ مِنْ بَعْدُ وَ يَوْمَئِذٍ يَفْرَحُ الْمُؤْمِنُونَ «4» أُولئِكَ عَلى هُدىً مِنْ رَبِّهِمْ وَ أُولئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ «5» وَ

ص: 5041

مِنَ النَّاسِ مَنْ يَشْتَرِي لَهْوَ الْحَدِيثِ لِيُضِلَّ عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ بِغَيْرِ عِلْمٍ وَ يَتَّخِذَها هُزُواً أُولئِكَ لَهُمْ عَذابٌ مُهِينٌ «6» وَ إِذا تُتْلى عَلَيْهِ آياتُنا وَلَّى مُسْتَكْبِراً كَأَنْ لَمْ يَسْمَعْها كَأَنَّ فِي أُذُنَيْهِ وَقْراً فَبَشِّرْهُ بِعَذابٍ أَلِيمٍ «7» إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَهُمْ جَنَّاتُ النَّعِيمِ «8» خالِدِينَ فِيها وَعْدَ اللَّهِ حَقًّا وَ هُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ «9» خَلَقَ السَّماواتِ بِغَيْرِ عَمَدٍ تَرَوْنَها وَ أَلْقى فِي الْأَرْضِ رَواسِيَ أَنْ تَمِيدَ بِكُمْ وَ بَثَّ فِيها مِنْ كُلِّ دابَّةٍ وَ أَنْزَلْنا مِنَ السَّماءِ ماءً فَأَنْبَتْنا فِيها مِنْ كُلِّ زَوْجٍ كَرِيمٍ «10» هذا خَلْقُ اللَّهِ فَأَرُونِي ما ذا خَلَقَ الَّذِينَ مِنْ دُونِهِ بَلِ الظَّالِمُونَ فِي ضَلالٍ مُبِينٍ «11»

ترجمه: به نام خداوند بخشنده ى مهربان . الف، لام، ميم. اين، آياتِ كتابِ سراسر حكمت است. كه (مايه ى) هدايت و رحمت، براى نيكوكاران است. آنان كه نماز به پا مى دارند و زكات مى پردازند و تنها آنان به آخرت يقين دارند. آنان بر هدايتى از پروردگارشان هستند و هم آنانند رستگاران. و برخى از مردم، خريدار سخنان بيهوده و سرگرم كننده اند، تا بى هيچ علمى، (ديگران را) از راه خدا گمراه كنند و آن را به مسخره گيرند؛ آنان برايشان عذابى خوار كننده است. و هرگاه آيات ما بر او خوانده شود، مستكبرانه روى برگرداند، چنان كه گويى آن را نشنيده، گويا در گوش هاى او سنگينى است، پس او را به عذابى دردناك بشارت ده. همانا كسانى كه ايمان آورده و عمل صالح انجام داده اند، براى آنان باغ هاى پر نعمت (بهشت) است. در آن جاودانه اند، وعده ى الهى حقّ است و اوست شكست ناپذيرِ حكيم. (خداوند،) آسمان ها را بدون ستونى كه آن را

ص: 5042

ببينيد آفريد، و در زمين كوه هايى بيفكند كه زمين شما را نلرزاند، و در آن از هر جنبنده اى منتشر ساخت؛ و از آسمان، آبى فرو فرستاديم پس در زمين (انواع گوناگونى) از جفت هاى (گياهان) نيكو و پر ارزش رويانديم. اين آفرينش خداست، پس به من نشان دهيد كه (معبودان) غير او چه آفريده اند؟ آرى، ستمگران (مشرك) در گمراهى آشكارند.

شريعتي: کتابي که ديروز در مورد ايام دهه ولايت و مناسبت هاي ماه ذي الحجه معرفي کرديم، در سايت ما قرار دارد. براي تهيه کتاب به 20000303 پيامک بدهيد. صحبت هاي پاياني حاج آقاي حسيني را بشنويم.

حاج آقاي حسيني قمي: آيه 6 و 7 اين سوره که تلاوت شد در مورد کساني است که مسير باطل مي روند، «أُولئِكَ لَهُمْ عَذابٌ مُهِينٌ، وَ إِذا تُتْلى عَلَيْهِ آياتُنا وَلَّى مُسْتَكْبِراً كَأَنْ لَمْ يَسْمَعْها كَأَنَّ فِي أُذُنَيْهِ وَقْراً فَبَشِّرْهُ بِعَذابٍ أَلِيمٍ» تقريباً هرجاي قرآن وعده عذاب مي دهد، بلافاصله «إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَهُمْ جَنَّاتُ النَّعِيمِ» عزيزاني که بيشتر با قرآن کار کردند جمع بزنند، هرجاي قرآن بشارت هست بلافاصله، اينکه بعضي مي گويند: عذاب يعني چه؟ چرا اينقدر مردم را مي ترسانيد؟ قرآن است. آنهايي که بيشتر کار کردند جمع بزنند، هرجا قرآن وعده بشارت مي دهد «لَهُمْ جَنَّاتُ النَّعِيمِ».

مردم اراک مي دانند حاج آقا ضياء عراقي براي اراک است. اراک عالمان بسيار بزرگي دارد. آيت الله العظمي اراکي، آقا ضياء اراکي، آقا نور الدين اراکي، فريد اراکي، علماي زيادي دارد. در زندگي عالمان ديني من کمتر کسي را ديدم اينقدر موفق به تربيت شاگردان باشند. اسامي شاگردان را بگويم. آيت الله العظمي سيد محمد تقي خوانساري، آيت الله العظمي سيد

ص: 5043

احمد خوانساري، آيت الله العظمي خويي، آ سيد عبدالله شيرازي، آقاي ميلاني، آقاي حکيم، آ سيد عبدالله شيرازي، آ سيد عبدالهادي شيرازي، آيت الله العظمي محمد رضا گلپايگاني، از مجتهدين بزرگ شيعه شاگرد اين عالم بزرگ بودند و خودش شاگرد مرحوم آخوند خراساني، آ سيد محمد کاظم طباطبايي بودند.

شريعتي: براي رسيدن عيد بزرگ غدير لحظه شماري مي کنيم.

«الحمدلله رب العالمين و صلي الله علي سيدنا محمدٍ و آله الطاهرين»

97-05-30- جايگاه دعا در آيات قرآن کريم و روايات اهل بيت (عليهم السلام)

بسم الله الرحمن الرحيم، اللهم صل علي محمد و آل محمد و عجل فرجهم.

کيست تا کشتي جان را ببرد سوي نجات *** دست ما را برساند به دعاي عرفات

موسي من تو به دنبال کدامين خضري *** گوشه چشم تو ابري است پر از آب حيات

يا حسين بن علي عشق دعاي عرفه است *** عشق آن عشق که بيرون بردم از ظلمات

تو همه اصل و اصولي تو همه فرع و فروع *** تو هم حج و جهادي، تو همه صوم و صلاة

تو کدامين غزلي، عطري کدامين ازلي *** از تو گفتن نتوانند چرا اين کلمات

جبل الرحمه همين جاست، همين جا که تويي *** پاي اين سفره که نور است و سلام و صلوات

شريعتي: «اللهم صل علي محمد و آل محمد و عجل فرجهم» سلام مي کنم به همه شما، سلام به آنهايي که قدر ثانيه به ثانيه امروز را خواهند دانست. آنهايي که از فرصت امروز براي مناجات و دعا بهره مي گيرند، در اين روز خيلي ها التماس دعاي ويژه گفتند. امروز مي خواهيم در مورد دعا و نيايش و روز عرفه صحبت کنيم. حاج آقاي حسيني قمي سلام عليکم و رحمة

ص: 5044

الله. خيلي خوش آمديد.

حاج آقاي حسيني قمي: عرض سلام و ارادت خالصانه خدمت همه بينندگان و شنوندگان راديو قرآن دارم. خيلي خوشحالم که روز عرفه در برنامه سمت خدا هستم و در محضر بينندگان عزيز هستيم. امروز به همديگر دعا کنيم. اميدوارم بحث امروز را طوري مطرح کنم که در قلب کسي نا اميدي باقي نماند. امروز هشتم ماه ذي الحجه، روز بوم الترويه بود، روز حرکت سيدالشهداء(ع) از مکه به طرف کربلا بود. يعني روز نهم که روز عرفه هست، همه حجاج بيت الله الحرام خودشان را به صحراي عرفات رساندند. اولين واجبشان در صحراي عرفات وقوف در سرزمين مقدس عرفه است ولي يک قافله اي ديروز از مکه بيرون رفت، با اينکه چهار ماه در شهر مکه بود. سيدالشهداء از سوم شعبان در مکه بود و ديروز که همه قافله ها صحراي عرفات آمدند، سيدالشهداء به طرف کربلا حرکت کردند.

به يوم الترويه محمل ببستند *** خواتين جملگي در آن نشستند

همه قربانيان کعبه ي دل *** برو خرگه زدند از کعبه گل

حرم را از حرم کردند بيرون *** همه سرگشته اند در دشت و هامون

کساني را که در عالم پناهند *** برون کردند از بيت خداوند

سيد الشهداء نامش را جاودانه کرد. امروز که روز عرفه هست، در روايات هست که رحمت الهي اول متوجه زوار قبر سيدالشهداء است و بعد متوجه مهمان هاي خودشان در صحراي مقدس عرفات هست.

شريعتي: چه شروع خوبي که با نام سيدالشهداء شروع شد و دلها را کربلايي کرد. مگر مي شود روز عرفه باشد و دعاي عرفه را بخواني و با آن فرازهاي زيباي دعاي عرفه ياد امام

ص: 5045

حسين(ع) نکني. مي تواني رو به قبله بايستي و بگويي: صلي الله عليک يا أبا عبدالله! انشاءالله سلام ما به حضرت برسد و پاسخ ما را بدهند. براي اينکه امروز نهايت بهره را از لحظات روز عرفه ببرند، چه کار کنند بهتر است؟

حاج آقاي حسيني قمي: بحثي را آماده کردم که مجموعه اين بحث سي آيه هست در مورد رحمت پروردگار، غفار بودن، توبه پذير بودن، اميد به رحمت الهي داشتن. اگر بخواهم در يک جمله بگويم ديگر بيش از اين بلد نيستيم و چطور بگوييم کسي امروز نا اميد نباشد، امروز همه اميد به رحمت الهي داشته باشد. اگر اين سي آيه اثر نکند ديگر ما آيه و حديثي بلد نيستيم. مي خواهيم امروز همه اميدوار باشند.

«وَ إِذا سَأَلَكَ عِبادِي عَنِّي فَإِنِّي قَرِيبٌ أُجِيبُ دَعْوَةَ الدَّاعِ إِذا دَعانِ فَلْيَسْتَجِيبُوا لِي وَ لْيُؤْمِنُوا بِي لَعَلَّهُمْ يَرْشُدُون » (بقره/186) خدا چطور بگويد؟ بندگان من اگر سراغ مرا گرفتند، من نزديک هستم و جواب مي دهم. «نَبِّئْ عِبادِي » (حجر/49) به بندگان من خبر بده «أَنِّي أَنَا الْغَفُورُ الرَّحِيمُ». «قُلْ يا عِبادِيَ الَّذِينَ أَسْرَفُوا عَلى أَنْفُسِهِمْ لا تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَةِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ يَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِيعاً إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِيمُ» (زمر/53) «اسرَفُوا» گنهکارها، خطابش به صالحين نيست. به انبياء و اولياء و شهدا نيست، «لا تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَةِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ يَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِيعاً». «وَ إِذا جاءَكَ الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِآياتِنا فَقُلْ سَلامٌ عَلَيْكُمْ كَتَبَ رَبُّكُمْ عَلى نَفْسِهِ الرَّحْمَةَ» (انعام/54) «کَتَبَ» نوشته است. «أَنَّهُ مَنْ عَمِلَ مِنْكُمْ سُوءاً بِجَهالَةٍ ثُمَّ تابَ مِنْ بَعْدِهِ وَ أَصْلَحَ فَأَنَّهُ غَفُورٌ رَحِيمٌ»

«وَ إِنِّي لَغَفَّارٌ لِمَنْ تابَ وَ آمَنَ وَ عَمِلَ صالِحاً ثُمَّ اهْتَدى» (طه/82)

ص: 5046

«إِلَّا الَّذِينَ تابُوا وَ أَصْلَحُوا وَ بَيَّنُوا فَأُولئِكَ أَتُوبُ عَلَيْهِمْ وَ أَنَا التَّوَّابُ الرَّحِيم » (بقره/160) «أَ لَمْ يَعْلَمُوا» بندگان من خبر ندارند «أَنَّ اللَّهَ هُوَ يَقْبَلُ التَّوْبَةَ عَنْ عِبادِهِ وَ يَأْخُذُ الصَّدَقاتِ وَ أَنَّ اللَّهَ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحِيمُ» (توبه/104) «إِنَّ اللَّهَ يُحِبُ التَّوَّابِينَ وَ يُحِبُّ الْمُتَطَهِّرِين » (بقره/222) خدا دوست دارد، «وَ يُحِبُّ الْمُتَطَهِّرِين ». «أَ فَلا يَتُوبُونَ إِلَى اللَّهِ وَ يَسْتَغْفِرُونَهُ وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحِيمٌ» (مائده/74) «وَ تُوبُوا إِلَى اللَّهِ جَمِيعاً أَيُّهَا الْمُؤْمِنُونَ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ» (نور/31) «إِلَّا مَنْ تابَ وَ آمَنَ وَ عَمِلَ عَمَلًا صالِحاً فَأُوْلئِكَ يُبَدِّلُ اللَّهُ سَيِّئاتِهِمْ حَسَناتٍ وَ كانَ اللَّهُ غَفُوراً رَحِيماً» (فرقان/70) سه گناه از زشت ترين گناهان را قرآن نام مي برد، قتل نفس، شرک، فحشاء! بلافاصله بعد مي فرمايد: ««إِلَّا مَنْ تابَ» جرايم و مجازات آنها را بيان مي کند بعد مي فرمايد: «وَ آمَنَ وَ عَمِلَ عَمَلًا صالِحاً فَأُوْلئِكَ يُبَدِّلُ اللَّهُ سَيِّئاتِهِمْ حَسَناتٍ وَ كانَ اللَّهُ غَفُوراً رَحِيماً» کجاي عالم سراغ داريم کسي بگويد: من مي آمرزم، تازه جايزه مي دهم، پاداش مي دهم.

«وَ هُوَ الَّذِي يَقْبَلُ التَّوْبَةَ عَنْ عِبادِهِ وَ يَعْفُوا عَنِ السَّيِّئاتِ» (شوري/25)، «وَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ تَوَّابٌ رَحِيمٌ» (حجرات/12)، «يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا تُوبُوا إِلَى اللَّهِ تَوْبَةً نَصُوحاً عَسى رَبُّكُمْ أَنْ يُكَفِّرَ عَنْكُمْ سَيِّئاتِكُمْ وَ يُدْخِلَكُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ» (تحريم/8)، «وَ لَوْ أَنَّهُمْ إِذْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ جاؤُكَ فَاسْتَغْفَرُوا اللَّهَ وَ اسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللَّهَ تَوَّاباً رَحِيماً» (نساء/64)، «وَ أَنِ اسْتَغْفِرُوا رَبَّكُمْ ثُمَّ تُوبُوا إِلَيْهِ يُمَتِّعْكُمْ مَتاعاً حَسَناً إِلى أَجَلٍ مُسَمًّى وَ يُؤْتِ كُلَّ ذِي فَضْلٍ فَضْلَهُ وَ إِنْ تَوَلَّوْا فَإِنِّي أَخافُ عَلَيْكُمْ عَذابَ يَوْمٍ كَبِيرٍ» (هود/3)، «وَ لا تُفْسِدُوا فِي الْأَرْضِ بَعْدَ إِصْلاحِها وَ ادْعُوهُ خَوْفاً وَ طَمَعاً إِنَّ

ص: 5047

رَحْمَتَ اللَّهِ قَرِيبٌ مِنَ الْمُحْسِنِينَ» (اعراف/56) خدا چطور بگويد ما باور کنيم؟ اگر فکر مي کنيد مي توانيد واژه اي پيدا کنيد از اين واژه ها اميد بيشتر داشته باشد، پيدا کنيد؟ «إِنَّ رَبِّي لَسَمِيعُ الدُّعاءِ» (ابراهيم/39)، «قُلْ ما يَعْبَؤُا بِكُمْ رَبِّي لَوْ لا دُعاؤُكُمْ» (فرقان/77) اگر دعا نکنيد خدا به شما اعتنا نمي کند.

«أَمَّنْ يُجِيبُ الْمُضْطَرَّ إِذا دَعاهُ وَ يَكْشِفُ السُّوءَ وَ يَجْعَلُكُمْ خُلَفاءَ الْأَرْضِ أَ إِلهٌ مَعَ اللَّهِ قَلِيلًا ما تَذَكَّرُونَ» (نمل/62)، «فَادْعُوا اللَّهَ مُخْلِصِينَ لَهُ الدِّينَ» (غافر/14) بخوانيد مرا. «إِنَّا كُنَّا مِنْ قَبْلُ نَدْعُوهُ إِنَّهُ هُوَ الْبَرُّ الرَّحِيمُ» (طور/28)، «يَسْئَلُهُ مَنْ فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ كُلَّ يَوْمٍ هُوَ فِي شَأْنٍ» (الرحمن/29) ما نيستيم که از خدا درخواست داريم، مگر اينکه بخواهيم گردن کشي کنيم. «إِنَ إِبْراهِيمَ لَأَوَّاهٌ حَلِيمٌ» (توبه/114) اوّاه يعني دَعّا، خيلي اهل دعا بود. «ادْعُونِي أَسْتَجِبْ لَكُمْ إِنَّ الَّذِينَ يَسْتَكْبِرُونَ عَنْ عِبادَتِي سَيَدْخُلُونَ جَهَنَّمَ داخِرِينَ» (غافر/60)

«فَاسْتَغْفِرُوهُ ثُمَّ تُوبُوا إِلَيْهِ إِنَّ رَبِّي قَرِيبٌ مُجِيبٌ» (هود/61) سه مرتبه دعوت به استغفار کرده، در سه جا که يکي«فَاسْتَغْفِرُوهُ ثُمَّ تُوبُوا إِلَيْهِ إِنَّ رَبِّي قَرِيبٌ مُجِيبٌ». «وَ اسْتَغْفِرُوا رَبَّكُمْ ثُمَ تُوبُوا إِلَيْهِ إِنَّ رَبِّي رَحِيمٌ وَدُودٌ» (هود/90) «سَوْفَ أَسْتَغْفِرُ لَكُمْ رَبِّي إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِيمُ» (يوسف/98) بياييد در خانه من، من قريب هستم، من مجيب هستم، ودود هستم، من غفور هستم. «لَوْ لا تَسْتَغْفِرُونَ اللَّهَ لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ » (نمل/46)، «فَقُلْتُ اسْتَغْفِرُوا رَبَّكُمْ إِنَّهُ كانَ غَفَّارا» (نوح/10)، «وَ اسْتَغْفِرُوا اللَّهَ إِنَ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيم » (بقره/199) جمعاً در قرآن کريم بيش از نهصد بار اين چند واژه با مشتقاتش آمده است، واژه رحمت، مغفرت، توبه، عفو و گذشت و کَرَم، بيش از نهصد بار در قرآن آمده است. اگر پسر و

ص: 5048

دختري داريد، جواني داريد که نا اميد شدند، دلسرد شدند، بگوييد به اين بحث امروز ما خوب گوش کنند.

همه روايات از منابع دست اول است، مثل مرحوم کليني در کافي، مثل شيخ صدوق. اين ما نيستيم که منتظر رحمت الهي هستيم، خدا امروز ما را مي آمرزد يا نه؟ باور کنيد که خدا بيش از ما منتظر ما هست. در کافي مرحوم کليني است که خداوند به حضرت عيسي خطاب کرد: «يا عيسي کَم اُطيلُ النّظَر و اُحسِنُ الطَّلَبَ و َ القَومُ لا يَرجعُونَ» چقدر من چشم به راه بندگانم باشم؟ چقدر مشتاق بندگان خودم باشم؟ ما بيشتر منتظر رحمت خدا هستيم يا خدا منتظر بازگشت ما هست؟ الحمدلله اين سالها مردم خيلي روز عرفه را قدر مي دانند. حديث دوم در کافي است که مرحوم کليني از امام صادق(ع) نقل کردند. «ما مِن عَبدٍ أَذنَبَ ذَنباً فَنَدِمَ عَلَيهِ اِلاّ غَفَراللهُ لَهُ قَبلَ أَن يَستَغفِرَ» اگر بنده اي گناه کرد و پشيمان شد، قبل از اينکه استغفرالله بگويد، خدا او را آمرزيده است. دعا خوب است، دعا کميل خوب است، دعاي عرفه خوب است. نماز توبه و دعاي توبه خوب است. ولي امام فرمود: «غَفَراللهُ لَهُ قَبلَ أَن يَستَغفِرَ» پشيمان شدي قبل از اينکه استغفرالله بگويي، خدا آمرزيده است.

حديث سوم در خرائج قطب راوندي است، امام عسکري فرمود: «إِنَّ اَللَّهَ لَيَعْفُو يَوْمَ اَلْقِيَامَةِ عَفْواً» خدا فرداي قيامت عفوي را شامل حال بندگانش مي کند که به ذهن کسي خطور نمي کند، «حَتَّى يَقُولَ أَهْلُ اَلشِّرْكِ» مشرکين مي گويند: «وَ اَللَّهِ رَبِّنَا مَا كُنَّا مُشْرِكِينَ» اين آيه 23 سوره انعام است. مشرکين فرداي قيامت مي گويند: ما مشرک نبوديم. وقتي عفو

ص: 5049

پروردگار و وسعت رحمت پروردگار را مي بينند، مي گويند: ما مشرک نبوديم. اين عفو گسترده پروردگار است. حديث بعدي در امالي شيخ صدوق است. امام صادق فرمود: «إِذَا كَانَ يَوْمُ اَلْقِيَامَةِ نَشَرَ اَللَّهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى رَحْمَتَهُ» فرداي قيامت خداوند آنچنان رحمتش را گسترش مي دهد «حَتَّى يَطْمَعَ إِبْلِيسُ فِي رَحْمَتِهِ» ابليس هم طمع مي کند در رحمت خداوند.

روايت بعدي، اولين گناه کبيره يأس از رحمت الهي است. خدا رحمت کند يکوقتي امام(ره) مي فرمود: شيطان دو وسوسه دارد. يک وسوسه اين است که گناه را کوچک جلوه مي دهد. براي اينکه ما راحت گناه کنيم، هر گناهي را مي گويد: چيزي نيست. حالا گناهي کرده توبه مي کني! مواظب باشيم فريب شيطان را نخوريم. روايت در ثواب الاعمال شيخ صدوق است. پيامبر فرمود: «من اذنب ذنبا و هو ضاحكٌ» کسي گناهي کرده و خوشحال است، «دخل النار و هو باك» اگر با شادي گناه مي کند با چشم گريان در جهنم خواهد رفت. اينطور نباشد که ما گناه را انجام بدهيم و بعد هم بگوييم: چيزي نيست. اين وسوسه شيطان است. در کافي مرحوم کليني هست که امام صادق فرمود: «لا کبيرة» چون گاهي مي گويند: اين گناه بزرگي نبود، «لا کبيرة مع الاستغفار و لَا صَغِيرَهَ مَعَ الْإِصْرَارِ» (كافى/ج2/ص 288) اگر گناهي خيلي براي ما عادي شد، نگوييد اين گناه کوچکي است. ما گناه کوچک نداريم. اگر گناهي را خيلي راحت انجام مي دهيد نگوييد: کوچک است. هيچ گناهي صغيره نيست. اگر توبه مي کني هيچ گناهي کبيره نيست. امام(ره) فرمود: يک وسوسه شيطان کوچک جلوه دادن گناه است، يک وسوسه شيطان هم بزرگ جلوه دادن توبه است. مي داني چند سال نماز نخواندي

ص: 5050

و چقدر روزه نگرفتي؟ چقدر حق الله به گردن داري؟ چقدر حق الناس به گردن داري؟ کدام گناه است که خدا نيامرزد؟ هفتاد سال نماز نخواندي و روزه نگرفتي، تصميم مي گيريم کم کم بخوانيم. مهم اين است که در راه برگشت قرار بگيريم. تصميم مي گيريم حق الناس را پرداخت کنيم. مال مردم را جبران کنيم. کدام حق الناس است که انسان براي پس دادن آن تصميم بگيرد و خدا نيامرزد؟ کدام حق الله هست که انسان تصميم بگيرد جبران کند و خدا نيامرزد؟

از امام صادق حديث داريم که در کافي مرحوم کليني است. «إِنَّ اَللَّهَ يُحِبُّ اَلْعَبْدَ أَنْ يَطْلُبَ إِلَيْهِ فِي اَلْجُرْمِ اَلْعَظِيمِ وَ يُبْغِضُ اَلْعَبْدَ أَنْ يَسْتَخِفَّ بِالْجُرْمِ اَلْيَسِيرِ» آن گناهي که مي گويد: اين چيزي نبود، خدا اين بنده را دوست ندارد که بگويد: اين چيزي نبود. اما از آن طرف خدا دوست دارد بنده اي که گناه سنگيني انجام داده ولي متوجه به خدا مي شود. بگويد: خدايا جرم من خيلي سنگين است ولي تو مرا مي بخشي. خدا دوست دارد آن بنده اي که گناه سنگين مرتکب شده ولي خودش را بدهکار مي داند و سرش پايين است. اما نقطه مقابل دوست ندارد بنده اي که بگويد: اين چيز مهمي نبود.

حديث بعدي در عده الداعي است، امام صادق فرمود: «اذا اکثر العبد الاستغفار» امروز روز استغفار است. وقتي بنده استغفار را زياد بگويد، وقتي نامه عملش بالا مي رود، مي درخشد. در امالي سيد مرتضي(ره) است. به امام سجاد(ع) گفتند: فلان آدم که ادعا مي کرد ما بلد هستيم، براي مردم سخن مي گويد و آنها را نا اميد مي کند! گفته: «ليس العجب ممّن هلك كيف هلك انّما العجب ممن

ص: 5051

نجا كيف نجا» تعجب نيست اينهايي که مورد خشم الهي قرار بگيرند، مورد عذاب الهي نابود شوند؟ «العجب ممن نجا كيف نجا» تعجب است آنهايي که نجات پيدا کنند. امام سجاد خيلي ناراحت شدند و فرمودند: اينطور نمي گويم، در خانه اهل بيت بياييد. من مي گويم: «ليس العجب ممّن نجا کيف نجا» آنهايي که نجات پيدا کردند تعجب نيست. آنهايي که در خانه خدا نيامدند، تعجب است.

شريعتي: مشابه همان روايتي است که فرمود: بدبخت واقعي کسي است که ماه رمضان بگذرد و آمرزيده نشود.

حاج آقاي حسيني قمي: مگر اينکه عرفه بيايد. اگر ماه رمضان آمرزيده نشد، امروز روز بخشش است. امام سجاد فرمود: چطور مي شود با اين همه رحمت الهي باز کسي مشمول رحمت خدا نشود؟ مشمول رحمت خدا شدن تعجب نيست. حديث بعدي باز در کافي مرحوم کليني است. امام باقر(ع) فرمود و راوي محمد بن مسلم است، محمد بن مسلم جزء رده هاي اول اصحاب امام صادق است. امام باقر(ع) به محمد بن مسلم فرمود: «ذنوب المؤمن اذا تابَ» وقتي مؤمن توبه کرد، خدا گناهانش را مي آمرزد. «فاليعمل المؤمن لما يستأنف» از نو شروع کند، امروز اگر توبه حقيقي انجام داديم، ديگر از غروب بگوييم: از نو شروع کرديم و مواظب باشيم. محمد بن مسلم مي گويد: گفتم: اگر دوباره گناه کرد چه؟ ما پارسال هم دعاي عرفه خوانديم و توبه کرديم و دوباره شيطان ما را وسوسه کرد. حضرت مي فرمايد: «أ تري العبد المؤمن» تو فکر مي کني بنده مؤمن پشيمان شود استغفار کند و دوباره برگردد خدا او را قبول نمي کند؟ محمد بن مسلم دوباره سؤال کرد: «فانفعل مراراً» سال قبل هم ما عرفه

ص: 5052

داشتيم، امام باقر(ع) فرمود: هروقت برگشت توبه کرد خدا دوباره مي آمرزد. «إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ يَقْبَلُ التَّوْبَةَ وَ يَعْفُو عَنِ السَّيِّئَاتِ» فرمود: «فَإِيَّاكَ أَنْ تُقَنِّطَ الْمُومِنِينَ مِنْ رَحْمَةِ اللَّهِ » (كافي، ج 2، ص 434) محمد بن مسلم با آن شخصيتي که داشت، حضرت به او عتاب کرد. «اياک» بپرهيز، نکند کسي را نا اميد کني.

نظير همين روايت از اميرالمؤمنين(ع) هست. به اميرمؤمنان گفتند: «فان عاد و تاب مراراً» توبه کرد و دوباره توبه شکست و آمد، حضرت فرمود: باز هم خدا مي آمرزد. راوي گفت: تا کي؟ چند بار توبه کند؟ چند بار توبه بشکند و باز هم بيايد باز خدا قبول مي کند؟ حضرت فرمود: «حتي يکون الشيطان هو المحصور» به تعبير من تا شيطان عقب نشيني کند. خدا مي آمرزد، مي آمرزد تا شيطان محصور شود. اميرمؤمنان(ع) فرمود: «تَعَطَّرُوا بِالِاسْتِغْفَارِ لَا تَفْضَحَنَّكُمْ رَوَائِحُ الذُّنُوبِ » (أمالي طوسي، ص 372) امروز عطر بزنيد، خودتان را با استغفار معطر کنيد و بوي بد گناه شما را رسوا نکند. امروز روز عطر زدن و آبروداري است. روز سيدالشهداء است.

در ثواب الاعمال شيخ صدوق هست، شخصي خدمت امام جواد آمد و عرض کرد: «عَلِّمْنِي شَيْئاً» ذکري ياد من بدهيد، «إِذَا أَنَا قُلْتُهُ كُنْتُ مَعَكُمْ فِي الدُّنْيَا وَ الْآخِرَةِ» من دنيا و آخرت با شما باشم. امام جواد فرمود: «فَقَالَ فَكَتَبَ بِخَطِّهِ أَعْرِفُهُ أَكْثِرْ مِنْ تِلَاوَةِ إِنَّا أَنْزَلْنَاهُ وَ رَطِّبْ شَفَتَيْكَ بِالِاسْتِغْفَارِ» (بحارالأنوار، ج 90، ص 284) سوره قدر را زياد بخوان «وَ رَطِّبْ شَفَتَيْكَ بِالِاسْتِغْفَارِ» در فارسي مي گوييم: دهانت را خوشبو کن. يکي هم زياد استغفار کن. حديث در عدة الداعي ابن فهد حلي است. امام(ع) فرمود: «فَإِنَّ اَللَّهَ تَعَالَى

ص: 5053

لاَ يُعَذِّبُ عَبْداً بَعْدَ اَلتَّوْبَةِ وَ اَلاِسْتِغْفَارِ إِلاَّ بِسُوءِ ظَنِّهِ» امروز اگر بعد از دعاي عرفه توبه کردي، خدا در يک صورت عذابت مي کند، کي؟ بعد از دعا باز هم بد گمان باشي. شايد خدا مرا نيامرزي! اگر امروز به خدا سوء ظن داشتي، خدا عذابت مي کند. عذابش بر اين است که چرا نا اميد هستي و سوء ظن داري و فکر مي کني من تو را نمي آمرزم؟ همه گناهانت را مي آمرزم و يک گناه را نمي آمرزم، رويت را از من برگرداني. «وَ تَقْصِيرِهِ فِي رَجَائِهِ» اگر در اميدش به رحمت الهي کوتاهي کند خدا او را عذاب مي کند.

بخشي هم در مورد آداب دعاست، چه کنيم دعاهاي ما زودتر اجابت شود. اول حديث نماز توبه را بگويم. مرحوم کليني در کافي، شيخ صدوق در من لا يحضر و شيخ طوسي در تهذيب، هر سه بزرگوار از امام صادق نقل کردند. وقتي مفاتيح را باز کنيد، اعمال روز عرفه، اولين عمل از اعال روز عرفه همين نماز توبه است. در فهرست مفاتيح نوشته نماز اميرالمؤمنين، نماز توبه هم گفته مي شود. معروف به نماز اميرالمؤمنين است. فرمود: دو تا دو رکعت است، دو رکعت مي خواند و سلام مي دهد و باز دو رکعت مي خواند و سلام مي دهد. فرقش با نماز صبح اين است که در نماز صبح يک قل هو الله مي خوانيد و اينجا بعد از حمد پنجاه قل هو الله مي خوانيد. مجموعاً در چهار رکعت دويست مرتبه «قل هو الله» بخوانيم. امام صادق فرمود: کسي اين دوتا دو رکعت نماز را بخواند، صورتش را از قبله برنمي گرداند مگر همه گناهانش آمرزيده شده باشد.

چه کنيم دعاي

ص: 5054

ما زودتر مستجاب شود؟ 1- امام صادق(ع) فرمود: پدرم امام باقر وقتي مي خواستند دعا کنند، «کان أبي اذا طلب الحاجه طلبها عند زوال الشمس فاذا اراد ذلک قدّم شيئاً فتصدّق» صدقه مي داد و بعد دعا مي کرد. يعني تو به ديگران رحم کن و بعد بگو: «اللهم ارحمني» حديث بعدي از پيامبر خداست. پيامبر فرمود: اگر کسي مي خواهد دعايش مستجاب شود، گرفتاري يک گرفتار را برطرف کند. همين الآن نيت کن، هرکس هرچه در توانش است، مي تواند گوسفندي قرباني کند، صدقه کنار بگذارد، مستأجر دارد به مستأجرش رحم کند. بگو: مي خواستم دعاي عرفه بخوانم، يک ميليون اجاره را پانصد هزار تومان کردم. خدايا به حق سيد الشهداء من رحم مي کنم، تو هم رحم کن. من به جاي پنجاه ميليون رحم سي ميليون مي گيرم. هرکس هر مقدار در توانش است، رحم کند. حديث داريم «مِنْ كَفَّارَاتِ الذُّنُوبِ الْعِظَامِ إِغَاثَةُ الْمَلْهُوفِ وَ التَّنْفِيسُ عَنِ الْمَكْرُوبِ » (نهج البلاغه، حكمت 24) امام مي خواست دعا بخواند، اول صدقه مي داد. اول يک گرفتاري را برطرف کنيم، رحم کنيم. بعد از دعا شيطان دوباره نمي گذارد.

زمان اثر دارد، امروز روز عرفه است، اين اشکي که آدم پاي اين دعا مي ريزد، تا شيطان وسوسه نکرده، مي خواهي رحمت خدا شامل حال تو شود، تو هم تصميم بگير به کسي رحم کن. ادب دوم دعا، امام صادق فرمود: «كَانَ أَبِي عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ إِذَا حَزَنَهُ أَمْرٌ جَمَعَ اَلنِّسَاءَ وَ اَلصِّبْيَانَ ثُمَّ دَعَا وَ أَمَّنُوا» (کافي/ج2/ص487) پدرم وقتي غصه دار مي شدند و مي خواستند دعا کنند، بچه ها و زنها را جمع مي کرد و مي فرمود: من دعا مي کنم و شما آمين بگوييد. يک کاري کنيم دل زن و فرزندمان را شاد کنيم.

ص: 5055

در مکارم الاخلاق مرحوم طبرسي است، اميرالمؤمنين فرمود: «لا تستحقروا دعوة احدٍ» دعاي احدي را کوچک نشماريد. گاهي خدا دعاي کسي را در حق خودش مستجاب نمي کند ولي در حق ديگران مستجاب مي کند. در کافي مرحوم کليني است که امام صادق فرمود: کجا دعا مستجاب است؟ حائر سيد الشهداء، بله. زمزم و صفا و مروه و حجر اسماعيل، همه درست است. ولي يکي از جاهايي که دعا مستجاب است «و اليطلب الرجل حاجته عند قبر أبي اذا أمه » کنار قبر پدر و مادرش برود. اگر فرصت نداريد امروز آنجا برويد، يک دعايي کنيد، خيراتي بدهيد. اگر پدر و مادر زنده هستند، دست پدر و مادر را ببوسيم. آنها براي ما دعا کنند. اگر در نماز مستحبي بودي، پدرت صدا کرد، حديث در تهذيب مرحوم شيخ طوسي است، بگو: سبحان الله! دارم نماز مي خوانم. مادرت صدايت کرد، در نماز مستحبي، نماز مستحبي را بشکن و بگو: جان مادر! از آداب استجابت دعا، زنده و مرده در حق ما دعا کنند، دعاي ما زودتر اثر مي کند.

حديث بعدي فرمود: «اذا اراد احدكم ان يستجاب له فليطيب كسبه و اليَخرُج المظالم الناس» (بحار، ج 93، ص 321) لقمه حلال باشد، اگر لقمه حرام بود با لقمه حرام دعا از سقف مسجد بالا نمي رود. تصميم بگيريم اگر در کسب و کار ما حلال و حرام مخلوط شده، لقمه ها را حلال کنيم. حق الناس را ادا کنيم.

شريعتي: امروز صفحه 418 قرآن کريم، آيات ابتدايي سوره مبارکه احزاب را تلاوت خواهيم کرد.

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ ، يا أَيُّهَا النَّبِيُّ اتَّقِ اللَّهَ وَ لا تُطِعِ الْكافِرِينَ وَ الْمُنافِقِينَ إِنَّ اللَّهَ

ص: 5056

كانَ عَلِيماً حَكِيماً «1» وَ اتَّبِعْ ما يُوحى إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ إِنَّ اللَّهَ كانَ بِما تَعْمَلُونَ خَبِيراً «2» وَ تَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ وَ كَفى بِاللَّهِ وَكِيلًا «3» ما جَعَلَ اللَّهُ لِرَجُلٍ مِنْ قَلْبَيْنِ فِي جَوْفِهِ وَ ما جَعَلَ أَزْواجَكُمُ اللَّائِي تُظاهِرُونَ مِنْهُنَّ أُمَّهاتِكُمْ وَ ما جَعَلَ أَدْعِياءَكُمْ أَبْناءَكُمْ ذلِكُمْ قَوْلُكُمْ بِأَفْواهِكُمْ وَ اللَّهُ يَقُولُ الْحَقَّ وَ هُوَ يَهْدِي السَّبِيلَ «4» ادْعُوهُمْ لِآبائِهِمْ هُوَ أَقْسَطُ عِنْدَ اللَّهِ فَإِنْ لَمْ تَعْلَمُوا آباءَهُمْ فَإِخْوانُكُمْ فِي الدِّينِ وَ مَوالِيكُمْ وَ لَيْسَ عَلَيْكُمْ جُناحٌ فِيما أَخْطَأْتُمْ بِهِ وَ لكِنْ ما تَعَمَّدَتْ قُلُوبُكُمْ وَ كانَ اللَّهُ غَفُوراً رَحِيماً «5» النَّبِيُّ أَوْلى بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ وَ أَزْواجُهُ أُمَّهاتُهُمْ وَ أُولُوا الْأَرْحامِ بَعْضُهُمْ أَوْلى بِبَعْضٍ فِي كِتابِ اللَّهِ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ وَ الْمُهاجِرِينَ إِلَّا أَنْ تَفْعَلُوا إِلى أَوْلِيائِكُمْ مَعْرُوفاً كانَ ذلِكَ فِي الْكِتابِ مَسْطُوراً «6»

ترجمه: به نام خداوند بخشنده ى مهربان . اى پيامبر! از خداوند پروا كن و از كافران و منافقان اطاعت مكن كه خداوند دانا و حكيم است. و از آنچه از سوى پروردگارت به تو وحى مى شود پيروى كن كه خداوند به آنچه انجام مى دهيد آگاه است. و بر خداوند توكّل كن، و همين بس كه خداوند وكيل و نگهبان (تو) است. خداوند براى هيچ مردى در درونش دو دل قرار نداده است؛ و هرگز همسرانى را كه مورد «ظِهار» قرار مى دهيد مادران شما قرار نداده؛ (و نيز) فرزند خوانده هاى شما را پسر (واقعى) شما قرار نداده است. اين (قرار دادن همسر به منزله ى مادر و فرزند خوانده به منزله ى فرزند) سخنى است كه شما به زبان مى گوييد، و خداوند حقّ مى گويد و اوست كه به راه (راست) هدايت مى كند. آنان

ص: 5057

(پسر خواندگان) را به نام پدرانشان بخوانيد، كه اين نزد خداوند عادلانه تر است، پس اگر پدرانشان را نمى شناسيد، آنان برادران دينى و موالى شما هستند؛ و در آنچه (پيش از اين) خطا كرديد (و پسر خواندگان را فرزند خود دانستيد) گناهى بر شما نيست، ولى در آنچه دل هايتان قصد و عمد داشته (مسئوليد) و خداوند آمرزنده ى مهربان است. پيامبر به مؤمنان از خودشان سزاوارتر است، و همسران او (در حرمت نكاح مانند) مادران مؤمنان محسوب مى شوند، و در كتاب خداوند، خويشاوندان (نسبى) بعضى نسبت به بعضى از مؤمنان و مهاجران (كه قبلًا بر اساس ايمان و هجرت ارث مى بردند، در ارث بردن) اولويّت دارند، مگر آن كه بخواهيد نسبت به دوستانتان نيكى كنيد (و سهمى از اموال خود را در قالب وصيّت به آنان بدهيد)؛ اين (حكم) در كتاب (الهى) نوشته شده است.

شريعتي: در برنامه سمت خدا به پيشنهاد کارشناسان عزيز قرار گذاشتيم براي قرباني دسته جمعي در عيد قربان کاري کنيم، چه به صورت فردي و چه به صورت مشارکتي، اگر به هر دليلي نتوانستيد برنامه سمت خدا طرحي دارد که مي توانيد براي اطلاع از جزئيات اين طرح به کانال برنامه مراجعه کنيد. صحبت هاي پاياني حاج آقاي حسيني را بشنويم.

حاج آقاي حسيني قمي: يک جمله در مورد شخصيت آيت الله العظمي سيد محمد تقي خوانساري بگويم. من مبهوت عظمت اين مرد بزرگ هستم. اين بزرگوار و دو شخصيت ديگر مثل آيت الله العظمي صدر، آيت الله العظمي حجت، تمام موقعيت و آبروي خودشان را دو دستي تقديم آيت الله العظمي بروجردي کردند. با اينکه صاحب رساله بودند، ولي احساس کردند آقاي بروجردي

ص: 5058

بهتر مي تواند حوزه را اداره کند. تمام موقعيتشان را دو دستي تقديم اين بزرگوار کردند. در جلوي جمع به آيت الله العظمي بروجردي مي گويد: يادتان هست من اصفهان خدمت شما قوانين مي خواندم؟ با اينکه از نظر سني و فضلي خيلي با هم فاصله نداشتند. آقا بروجردي فرمودند: من يادم نيست. فرمودند: حق داريد يادتان نباشد چون شاگرد مثل من زياد داشتيد. من استاد مثل شما کم داشتم. در حالات امام(ره) ديدم وقتي آيت الله العظمي سيد محمد تقي خوانساري از دنيا مي رود، امام طوري در تشييع جنازه ايشان گريه مي کند که شانه هاي امام تکان مي خورد.

شريعتي: فردا در روز عيد قربان با حضور حاج آقاي سعيدي در خدمت شما خواهيم بود. دعا بفرماييد و آمين بگوييم.

حاج آقاي حسيني قمي: امروز روز دعاست، همه در حالت دعا هستند. اين دعاي سيد الشهداء را بخوانيم، در دعاي عرفه همه را ياد کنيم. «بِحَقِّ يس وَ الْقُرآنِ الْکَرِيمِ وَ بِحَقِّ طه وَ الْقُرآنِ الْعَظِيمِ يا مَنْ يَقْدِرُ عَلَي حَوائِجِ السّائِلِينَ يا مَنْ يَعْلَمُ ما فِي الضَّمِيرَ يا مُنَفِّسَ عَنِ الُمَکُرُوبِينَ يا مُفَرِّجَ عَنِ الْمَغْمُوْمِينَ يا راحِمَ الشَّيْخِ الْکَبيرِ يا رازِقَ الطِّفْلِ الصَّغِيرِ، يا مَنْ لا يَحْتاجُ اِلَي التَّفْسِيرِ صَلِّ عَلَي مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ أَمَّنْ يُجِيبُ الْمُضْطَرَّ إِذا دَعاهُ وَ يَكْشِفُ السُّوء» خدايا به حق سيدالشهداء(ع) حوائج همه ملتمسين دعا را برآورده بخير بگردان. گرفتاري هايشان برطرف بفرما. مريض ها لباس عافيت بپوشان. دنيا و آخرت ما را از اهل بيت جدا مگردان. زيارت سيد الشهداء، خانه خودت، مدينه الرسول، عتبات عاليات، مشهد الرضا با معرفت نصيب همه ما بگردان. همه ما را از آمرزيدگان روز عرفه قرار بده. پدر

ص: 5059

و مادران، گذشتگان، امام شهداء، شهداي ما، همه را غريق رحمتت بفرما.

شريعتي: خدايا من از گوناگوني نشانه هاي تو و چرخش دوران ها به خوبي دانستم که تو از آفرينش من و از آفريدن من چه هدفي داشتي. اينکه در همه چيز تو را ببينم و بشناسم به گونه اي که هيچ چيزي نباشد که تو در آن بر من غايب باشي.

«الحمدلله رب العالمين و صلي الله علي سيدنا محمدٍ و آله الطاهرين»

97-06-06- واقعه غدير در نهج البلاغه اميرالمؤمنين (عليه السلام)

بسم الله الرحمن الرحيم، اللهم صل علي محمد و آل محمد و عجل فرجهم.

شريعتي: «الحمد لله الذي جعلنا من المتمسکين بولاية اميرالمؤمنين و الائمة المعصومين عليه السلام» سلام مي کنم به همه دوستان عزيزم، بيننده هاي خوب و شنونده هاي نازنين مان، به سمت خداي امروز خيلي خوش آمديد. انشاءالله اين ايام بر همه شما مبارک باشد. در آستانه عيد بزرگ غدير هستيم. انشاءالله به برکت علي(ع) بهترين ها براي همه ما رقم بخورد. حاج آقاي حسيني قمي سلام عليکم و رحمة الله. خيلي خوش آمديد.

حاج آقاي حسيني قمي: عرض سلام و ارادت خالصانه خدمت همه بينندگان عزيز دارم. پيشاپيش عيد سعيد غدير را تبريک مي گويم. قبل از شروع بحث يکي دو نکته را اشاره کنم. نکته اول اينکه غدير بايد جشن و شادي براي همه باشد نه براي جمعي از مردم. هفته گذشته از يک زندان در يکي از شهرها بازديد کردم. زندانياني را ديدم که براي يک ميليون، دو ميليون در زندان بودند. اين چه قانوني است!؟ اصل کلام دين است، اگر کسي مهريه ندارد، نفقه ندارد و نمي تواند پرداخت کند، ما نبايد بگوييم تو ثابت کن نداري. من بايد بتوانم ثابت کنم اين

ص: 5060

دارد و نداده است. همه را زندان مي برند. از حضرت آيت الله العظمي صافي گلپايگاني سؤال کردند: تعداد زيادي از مردم به دليل ناتواني در پرداخت مهريه در زندان مي باشند. آيا زنداني نمودن اين افراد از نظر شرعي جايز است؟ جواب: به طور کلي کساني که توانايي پرداخت ديون خود را ندارد، زنداني نمودن آنها شرعاً جايز نيست. قرآن کريم مي فرمايد: «وَ إِنْ كانَ ذُو عُسْرَةٍ فَنَظِرَةٌ إِلى مَيْسَرَةٍ» (بقره/280) اين آيه کجاي دستگاه قضايي است. مفسدان اقتصادي که حسابشان جداست و با آنها کاري نداريم. زندانياني که براي پرداخت نفقه، براي يک ميليون در زندان هستند. عيد غدير جشن و شادي است نه فقط براي بعضي، اينها هم پدر و مادر و زن و بچه دارند. من به قضات گفتم: آخر براي يک ميليون تومان چرا زندان کرديد؟ گفتند: قانون مي گويد. قانون بايد اصلاح شود! اين مطلبي بود که بايد گفته مي شد و اميدوارم مؤثر باشد.

مطلب دوم اينکه اين مطالبي که مطرح مي کنيم نگاه دين مد نظر ما هست. نگاه دين در اين مسائل چيست؟ من هيچگاه نگاهم اين نبوده که مخاطب اين حرف ما را مي پسندد يا نمي پسندد. بنا نيست حرف ما حتماً مورد پسند مخاطب قرار گيرد. ما بحث ربا خواري بانک ها، ظلم به خانم ها، اشتغال را گفتيم. گفتيم: چرا خانمي که سر کار مي رود و سرپرست خانواده است، حقوق کم مي گيرد؟ اصلاً نگاه ما اين نيست که تأثيرگذار است يا نه؟ چند درصد پسنديدند يا نپسنديدند؟ دين نگاهي دارد که تو که اين حرف را مي زني بايد قبل از اين عمل مي کردي. اين براي من هم سنگين است. حرف دين

ص: 5061

را همه بايد پذيرا باشند و «نُؤْمِنُ بِبَعْضٍ وَ نَكْفُرُ بِبَعْض » نباشد. مطلب آخر هم که در آستانه غدير هستيم، اعمال روز غدير فراوان هست. من روي سه عمل تأکيد کنم. عمل اول روزه روز عيد غدير است. آنهايي که مي توانند روز پنجشنبه، روز عيد غدير معادل شصت سال است. اين حديث را اهل سنت هم دارند. در تاريخ بغداد که از کتاب هاي معتبر اهل سنت است دارد که روزه ي عيد غدير معادل شصت سال است. در بعضي روايات دارد «صوم الدهر» يعني آدم تمام عمر را روزه گرفته باشد. در بعضي روايات دارد ثواب صد حج و ثواب صد عمره دارد. اگر روزه قضا دارند نيت روزه قضا کنند و حتماً ثواب روزه غدير را خواهند برد. دومين مورد هم اطعام است. روايت داريم اطعام در روز غدير مثل اطعام تمام انبياء و صديقين است. به ما بگويند: پس فردا رسول خدا مهمان شماست، حاضر نيستيم تمام زندگي مان را بفروشيم و ميزبان رسول خدا باشيم؟ تمام انبياء و صديقين مهمان هستند. مطلب سوم عيدي دادن است که اختصاص به سادات ندارد. در الغدير علامه اميني هست که هرکسي در اين روز يک درهم عيدي بدهد معادل دويست هزار درهم است. نماز و دعا و زيارت اميرالمؤمنين هم در اين روز آمده که در مفاتيح هم هست و مي توانند مراجعه کنند.

شريعتي: امروز قرار هست غدير را در کلام اميرمؤمنان بررسي کنيم. بحث امروز شما را خواهيم شنيد.

حاج آقاي حسيني قمي: بحث امروز بحث بسيار مهمي است. گاهي اين سؤال به ذهن مي آيد که آيا اميرالمؤمنين در مورد حقانيت خودشان، اينکه حق من بود

ص: 5062

جانشين بلافصل رسول خدا باشم. داستان غديري در کار بوده، اين همه تأکيد کردند. آيا اميرالمؤمنين جايي به اين مطلب اشاره کردند يا نه؟ چون گاهي اينطور مطرح مي شود که آقا شما خيلي شلوغ کرديد و داغ کرديد. کجا اميرمؤمنان فرمود: حق من غصب شده است؟ حضرت ادعايي نداشتند و بعد از 25 سال هم نوبت خلافتشان شده و هيچ اختلافي هم نداشتند. شما خيلي شلوغ مي کنيد. در المراجعات مرحوم علامه شرف الدين که يکي از بهترين کتاب ها در زمينه اميرالمؤمنين است. مراجعات بيش از صد نامه است که شيخ سليم رئيس دانشگاه الازهر مصر به صاحب المراجعات نوشته و از ايشان در مورد ولايت اميرالمؤمنين سؤال کرده است. اين بزرگوار نشسته با حوصله پاسخ داده است. يکوقتي آيت الله بهجت مي فرمود: کسي المراجعات را بخواند، حجت بر او تمام است. شيخ سليم رئيس الازهر بود، در خانه نشست و هرچه به ذهنش آمد سؤال کرد و علامه شرف الدين جواب داد. بيش از صد و ده نامه رد و بدل شد. در نامه 101 شيخ سليم سؤال کرد که اميرمؤمنان کجا گفت: حق من پايمال شده است؟ ايشان مواردي از نهج البلاغه را ذکر کردند. در نهج البلاغه حدود بيست مورد حضرت اشاره کردند که سيد رضي جمع آوري کرد. در غير نهج البلاغه هم هست ولي چون محور ما نهج البلاغه هست از نهج البلاغه مي خوانيم. در بحارالانوار مرحوم مجلسي جلد 29 از صفحه 450، ايشان 140 صفحه از مواردي که اميرالمؤمنين از حق خودشان دفاع کردند را مطرح کردند.

مورد اول از خطبه دوم نهج البلاغه است. «زَرَعُوا الْفُجُورَ وَ سَقَوْهُ الْغُرُورَ وَ حَصَدُوا الثُّبُورَ. لَا يُقَاسُ بِآلِ

ص: 5063

مُحَمَّدٍ (صلي الله عليه وآله) مِنْ هَذِهِ الْأُمَّةِ أَحَدٌ وَ لَا يُسَوَّى بِهِمْ مَنْ جَرَتْ نِعْمَتُهُمْ عَلَيْهِ أَبَداً» فرمود: آنهايي که حق ما را بردند، اولاً «زَرَعُوا الْفُجُورَ» ناپاکي کشت کردند. «وَ سَقَوْهُ الْغُرُورَ» با غرور سيرابش کردند. محصولش چه شد؟ «وَ حَصَدُوا الثُّبُورَ» هلاکت محصولش شد. اينکه شخصيتي مثل حضرت علي 25 سال خانه نشين شود، براي جامعه هلاکت نيست؟ ابن ابي الحديد مي گويد: «اميرالمؤمنين انه افضل البشر بعد رسول الله و أحق بالخلافه من جميع المسلمين» اگر سزاوارتر از همه براي خلافت هست پس چرا بايد خانه نشين شود؟ مي گويد: حضرت مصلحت دانست. بعد مي فرمايد: «لَا يُقَاسُ بِآلِ مُحَمَّدٍ (صلي الله عليه وآله) مِنْ هَذِهِ الْأُمَّةِ أَحَدٌ» احدي با آل رسول الله قابل قياس نيست. «وَ لَا يُسَوَّي بهُمْ» نبايد بين کساني که سر سفره اهل بيت نشستند، نمي شود بگوييم: مساوي هستند. «هُم أَسَاسُ الدِّينِ» حضرت توصيف اهل بيت را مي کنند. «وَ عِمَادُ الْيَقِينِ، إِلَيْهِمْ يَفِي ءُ الْغَالِي وَ بِهِمْ يُلْحَقُ التَّالِي وَ لَهُمْ خَصَائِصُ حَقِّ الْوِلَايَةِ» حق ولايت براي اينها بود و حکومت براي اهل بيت بود. «وَ فِيهِمُ الْوَصِيَّةُ وَ الْوِرَاثَةُ» همه وصيت پيامبر بود. اين تصريح کلام اميرالمؤمنان، باز ما بگوييم: حضرت ادعايي نداشت و شما شلوغش مي کنيد.

مورد دوم خطبه سوم نهج البلاغه است و خطبه معروفي است، خطبه شقشقيه، «أَمَا وَ اللَّهِ لَقَدْ تَقَمَّصَهَا فُلَانٌ» فرمود: ديگران لباس خلافت را به تن کردند. «وَ إِنَّهُ لَيَعْلَمُ أَنَّ مَحَلِّي مِنْهَا مَحَلُّ الْقُطْبِ مِنَ الرَّحَى» آنها خودشان مي دانند. حضرت يک تشبيهي کرده است. مي فرمايد: نقش من نقش محور سنگ آسياب است. اگر سنگ آسياب محور نداشته باشد که نمي چرخد. جامعه بدون محوريت اهل بيت و اميرمؤمنان حرکت

ص: 5064

ندارد. «يَنْحَدِرُ عَنِّي السَّيْلُ وَ لَا يَرْقَى إِلَيَّ الطَّيْرُ» از زيباترين خطبه هاي اميرالمؤمنين هست. جمله معروفي که زياد شنيده ايد در اين خطبه هست «فَصَبَرْتُ وَ فِي الْعَيْنِ قَذًى وَ فِي الْحَلْقِ شَجًا أَرَى تُرَاثِي نَهْباً» من صبر کردم، استخوان در گلو و خار در چشم!

مورد بعدي خطبه پنجم نهچ البلاغه اميرالمؤمنين(ع) هست. وقتي رسول خدا از دنيا رفتند بعضي آمدند به اميرمؤمنان گفتند: در سقيفه نشستند و حق شما را بردند. يک حرکتي کنيد! حضرت مي دانست آن زمان، زمان حرکت نبود. اسلام در معرض خطر بود. «أَيُّهَا النَّاسُ شُقُّوا أَمْوَاجَ الْفِتَنِ بِسُفُنِ النَّجَاةِ» با کشتي نجات که اهل بيت هستند، يعني حرف ما را گوش کنيد. امواج فتنه ها را از بين ببريد. «فَإِنْ أَقُلْ يَقُولُوا حَرَصَ عَلَى الْمُلْكِ» مي گويند: حرص دارد. «وَ إِنْ أَسْكُتْ يَقُولُوا جَزِعَ مِنَ الْمَوْتِ» سکوت هم بکنند مي گويند: از مرگش ترسيد. حضرت قسم مي خورد: من از مرگ نمي ترسم! «وَ اللَّهِ لَابْنُ أَبِي طَالِبٍ آنَسُ بِالْمَوْتِ مِنَ الطِّفْلِ بِثَدْيِ أُمِّهِ» من از علاقه اي که طفل شيرخوار به شير مادرش دارد، من بيش از اين علاقه دارم ولي امروز مصلحت نيست و سکوت کردم.

مورد چهارم خطبه ششم نهج البلاغه است. واقعاً تعجب است که کساني مي گويند: اميرالمؤمنين(ع) خودش از حق خودش دفاع نکرده است. کي گفته ما از طرف پيامبر منصوب شديم. کي گفت: غدير بود. قدم به قدم در جاي جاي نهج البلاغه هست. «فَوَاللَّهِ مَا زِلْتُ مَدْفُوعاً عَنْ حَقِّي مُسْتَأْثَراً عَلَيَّ مُنْذُ قَبَضَ اللَّهُ نَبِيَّهُ (صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ سَلَّمَ) حَتَّى يَوْمِ النَّاسِ هَذَا» به خدا قسم از روزي که پيامبر از دنيا رفت، مرا از حقم برکنار کردند. حق مرا گرفتند. ديگران

ص: 5065

را بر من مقدم داشتند.

مورد پنجم خطبه 26 نهج البلاغه اميرالمؤمنين(ع) است. حضرت شرايط خودشان را توصيف مي کنند. «فَنَظَرْتُ فَإِذَا لَيْسَ لِي مُعِينٌ إِلاَّ أَهْلُ بَيْتِي» هيچکسي را نداشتم. «فَضَنِنْتُ بِهمْ عَنِ المَوْتِ» اگر اميرالمؤمنين مي خواست حرفي بزند، حرکتي کند، جان خودش و جان اهل بيتش در معرض خطر است. يعني از کشتن اميرمؤمنان باکي نداشتند.

مورد ششم خطبه 73 نهج البلاغه است. «لَقَدْ عَلِمْتُمْ أنِّي أحَقُّ النَّاسِ بِها مِنْ غَيْرِي» شما مي دانيد من سزاوارتر هستم از ديگران، «وَ وَ اللَّهِ» بخدا قسم، «لَاءُسْلِمَنَّ مَا سَلِمَتْ اءُمُورُ الْمُسْلِمِينَ، وَ لَمْ يَكُنْ فِيها جَوْرٌ إلاّ عَلَيَّ خَاصَّةً» تا ظلم به من مي شود من تحمل مي کنم. در قضاوت هاي اميرالمؤمنين(ع) معروف است سر يک طفلي دو مادر اختلاف داشتند، او مي گفت: من مادر هستم و او مي گفت: من مادرش هستم. حضرت شمشير را درآوردند و فرمودند: اين طفل را از وسط دو نصف کنيد. مادر اصلي گفت: من گذشتم! حضرت فرمود: تو صاحب اين بچه هستي. کسي که حاضر است از خودش بگذرد ولي فرزند از دست نرود. اميرالمؤمنين فرمود: «لَقَدْ عَلِمْتُمْ أنِّي أحَقُّ النَّاسِ بِها مِنْ غَيْرِي» شما مي دانيد خلافت حق من است. «وَ وَ اللَّهِ» بخدا قسم، «لَاءُسْلِمَنَّ مَا سَلِمَتْ اءُمُورُ الْمُسْلِمِينَ» اصل اسلام از بين نرود. «وَ لَمْ يَكُنْ فِيها جَوْرٌ إلاّ عَلَيَّ خَاصَّةً» فقط به من ظلم مي شود. «الْتِمَاسا لِأجْرِ ذَلِكَ» مي خواهم خدا به من اجر بدهد، «وَ فَضْلِهِ وَ زُهْدا فِيما تَنافَسْتُمُوهُ» شما مسابقه گذاشتيد به خلافت برسيد. حالا که اصل اسلام در معرض خطر هست ما از حق خودمان مي گذريم. اول کساني که آمدند گفتند: بخٍ بخٍ يا علي، اول کساني که تبريک گفتند،

ص: 5066

همين ها بودند. چه شد و اينها کجا رفتند؟

خطبه 144، «كَذِباً وَ بَغْياً عَلَيْنا» دروغ مي گويند و به ما ظلم مي کنند. «أَنْ رَفَعَنَا اللَّهُ وَ وَضَعَهُمْ» خدا ما را بالا برد و آنها را پايين گذاشت. «وَ أَعْطانا وَ حَرَمَهُمْ» به ما داد و آنها را محروم کرد. «وَ أَدْخَلَنا وَ أَخْرَجَهُمْ» ما را داخل کرد و آنها را بيرون کرد. «بِنا يُسْتَعْطَى الْهُدى» هدايت و روشني با ماست. «وَ يُسْتَجْلَى الْعَمى، إِنَّ الْأَئِمَّةَ مِنْ قُرَيْشٍ» اين کلام اميرمؤمنان که مي فرمايد: «إِنَّ الْأَئِمَّةَ مِنْ قُرَيْشٍ» برگرفته از حديث رسول خداست. تمام منابع مهم عامه اين روايت که رسول خدا فرمود: «لايَزالُ الاِسلامُ عَزيزاً اِلي اِثْني عَشَرَ خَليفَهً ثُمَّ قالَ كَلِمَهً لَمْ اَفْهَمْها! فَقُلْتُ لاَبي ما قالَ؟ فَقالَ كُلُهُمْ مِنْ قُريْشٍ!» (صحيح مسلم/3/1453) اسلام عزيز است و دوازده پيشوا دارد، «کلهُم من قريش» شما اين حديث را با چه مي توانيد تطبيق کنيد؟ در صحيح مسلم که از مهمترين کتاب هاي اهل سنت است. در صحيح بخاري جلد سوم صفحه 101 هست. همين حديث «کلهُم من قريش» مي شود اين را تطبيق کرد با خلفاي اموي؟ اسلام با يزيد و معاويه عزيز شد؟ با هارون و متوکل عزيز شد؟ حضرت فرمود: «وَ يُسْتَجْلَى الْعَمى، إِنَّ الْأَئِمَّةَ مِنْ قُرَيْشٍ غُرِسُوا فِى هذَا الْبَطْنِ مِنْ هاشِمٍ: لا تَصْلُحُ عَلى سِواهُمْ، وَ لا تَصْلُحُ الْوُلاةُ مِنْ غَيْرِهِمْ» ديگر اميرالمؤمنين از اين صريح تر چه بگويد ما باور کنيم که حضرت هر روز از حق خودش دفاع کرده است.

مورد بعدي خطبه 150 نهج البلاغه است. «إِذَا قَبَضَ اللَّهُ رَسُولَهُ صَلّى اللّهُ عَلَيهِ وَ آلِه» به محض اينکه رسول خدا از دنيا رفت، «رَجَعَ قَوْمٌ

ص: 5067

عَلَى الْاءَعْقَابِ» به گذشته برگشتند. سفارشات پيامبر يادشان رفت. «وَغَالَتْهُمُ السُّبُلُ، وَاتَّكَلُوا عَلَى الْوَلاَئِجِ وَ وَصَلُوا غَيْرَ الرَّحِمِ وَ هَجَرُوا السَّبَبَ الَّذِي اءُمِرُوا بِمَوَدَّتِهِ» پيامبر چه گفت؟ پيامبر فرمود: «قُلْ لا أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْراً إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبى ». «وَ نَقَلُوا الْبِنَاءَ عَنْ رَصِّ اءَسَاسِهِ» بنا را از جاي خودش برداشتند و در جاي ديگري بناء خلافت را قرار دادند.

مورد بعدي خطبه 162 نهج البلاغه هست. اين خطبه جواب يک سؤالي است که از حضرت کردند. «سأله: كيف دفعكم قومُكم عن هذا المقام و أنتم أحَقّ به؟» چطور شد حق شما را بردند؟ فاصله غدير تا رحلت پيامبر خدا چند روز بود. بعضي فکر مي کنند چند سال طول کشيد. روز پنج شنبه، هجدهم ذي الحجه روز غدير خم است. هجدهم تا پايان ماه ذي الحجه دوازده روز است. 28 صفر پيامبر از دنيا رفتند. چيزي در حدود هفتاد روز است. مگر مي شود در فاصله هفتاد روز مردم يادشان برود؟ مي شود رسول خدا سکوت کرده باشد و همه چيز را گفته باشد و جانشيني خودش را نگفته باشد؟ گاهي استدلال هاي ساده ولي بسيار محکمي است. کسي آمد به شما گفت: غدير را از کجا ثابت مي کنيد؟ بگوييد: ما در روايات ديديم رسول خدا جزئي ترين مستحبات را بيان کرده، پيامبر 1400 سال پيش روايت دارد که به عرض دندان مسواک بزنيد نه به طول! مدل مسواک زدن را گفت اما مدل حکومت را بعد از خودش نگفت؟! اين را عقلي باور مي کند؟ به حضرت گفتند: چطور حق شما را گرفتند؟ حضرت فرمود: «أَمَّا الِاسْتِبْدَادُ عَلَيْنَا بِهَذَا الْمَقَامِ» با استبداد و با زور حق ما را بردند. «وَ نَحْنُ الْأَعْلَوْنَ نَسَباً وَ

ص: 5068

الْأَشَدُّونَ بِالرَّسُولِ (صلي الله عليه وآله) نَوْطاً» نسب ما با پيامبر از همه بالاتر است. «فَإِنَّهَا كَانَتْ أَثَرَةً شَحَّتْ عَلَيْهَا نُفُوسُ قَوْمٍ وَ سَخَتْ عَنْهَا نُفُوسُ آخَرِينَ» به ما زور گفتند. عده اي طمع کردند به خلافت و ما هم سکوت کرديم. «وَ الْحَكَمُ اللَّهُ» خدا بين ما و آنهايي که حق ما را بردند خدا حکم مي کند.

مورد بعد خطبه 172 نهج البلاغه است. «وَ قَدْ قَالَ قَائِلٌ إِنَّكَ عَلَى هَذَا الْأَمْرِ يَا ابْنَ أَبِي طَالِبٍ لَحَرِيصٌ!» اميرالمؤمنين فرمود: کسي به من گفت: براي رسيدن به خلافت چقدر حرص مي زني؟ «فَقُلْتُ بَلْ أَنْتُمْ وَ اللَّهِ لَأَحْرَصُ وَ أَبْعَدُ» در تاريخ نام بردند که سعد بن ابي وقاص به اميرالمؤمنين گفت: شما خيلي براي رسيدن به خلافت حرص مي زني. حضرت فرمود: والله شما حريص تر هستيد که ظلم بکنيد و حق مرا بگيريد. «وَ أَنَا أَخَصُّ وَ أَقْرَبُ» من به پيامبر نزديکتر هستم. «وَ إِنَّمَا طَلَبْتُ حَقّاً لِي» حق خودم را مطالبه مي کنم. «وَ أَنْتُمْ تَحُولُونَ بَيْنِي وَ بَيْنَهُ» داري بين من و حق خودم فاصله مي اندازيد. از کي اميرالمؤمنين با رسول خدا بوده است؟ ديگران بعدها آمدند و مسلمان شدند. اميرمؤمنان در خطبه 192، خطبه قاصعه مي فرمايد: «وَ کانَ يَمْضَغُ الشَّيْ ءَ ثُمَّ يُلْقِمُنِيه» غذا را مي جويد، نرم مي کرد و دهان من مي گذاشت. من در اين سن و سال در دامن پيامبر بزرگ شدم. مثل بچه اي که دنبال مادر بدود من دنبال پيامبر مي رفتم. هر روز يک دستور اخلاقي به من مي داد و مي فرمود: اين را انجام بده. فرمود: من به پيامبر نزديکتر هستم. «اللَّهُمَّ إِنِّي أَسْتَعْدِيكَ عَلَى قُرَيْشٍ» خدايا از تو کمک مي خواهم «وَ مَنْ أَعَانَهُمْ،

ص: 5069

فَإِنَّهُمْ قَطَعُوا رَحِمِي وَ صَغَّرُوا عَظِيمَ مَنْزِلَتِيَ» منزلت با عظمت و بزرگ مرا کوچک کردند. «وَ أَجْمَعُوا عَلَى مُنَازَعَتِي» اينها به جنگ با من آمدند. «أَمْراً هُوَ لِي» خلافت حق من بود. امامت و ولايت حق من بود.

باز در خطبه 178 نهج البلاغه هست، اين اولين خطبه اي است که حضرت به خلافت رسيدند. روزي که بعد از 25 سال به خلافت رسيده است. اول خطبه اي که بعد از 25 سال مي خواند، «قَدْ كَانَتْ أُمُورٌ» در اين 25 سال مسائلي پيش آمد. «مَضَتْ مِلْتُمْ فِيهَا مَيْلَةً كُنْتُمْ فِيهَا عِنْدِي غَيْرَ مَحْمُودِينَ» کارهاي ناپسندي انجام دادين، «وَ لَئِنْ رُدَّ عَلَيْكُمْ أَمْرُكُمْ إِنَّكُمْ لَسُعَدَاءُ، وَ مَا عَلَيَّ إِلَّا الْجُهْدُ وَ لَوْ أَشَاءُ أَنْ أَقُولَ لَقُلْتُ» اگر بخواهم مي توانم همه را مطرح کنم. ولي نه! «عَفَا اللَّهُ عَمَّا سَلَف» خدا از گذشته شما بگذرد.

خطبه 210 نهج البلاغه هم خيلي پيام دارد. خدا مرحوم علامه طباطبايي را رحمت کند. در الميزان يک بحثي دارد، در جلد پانزده الميزان است. يک سؤال خيلي مهمي مطرح است. اميرالمؤمنين(ع) اوج ادب است. اوج متانت است. سؤال: مي دانيد تا زماني که رسول خدا زنده بودند انواع کارشکني ها در برابر پيامبر از سوي منافقين وجود داشت. سوره اي به نام منافقون داريم و جاي جاي قرآن نقشه هاي منافقين را بيان مي کند. مسجد ضرار ساختند. مرحوم علامه اميني از منافقين در زمان پيامبر آمار بالايي مي دهد. وقتي پيامبر از دنيا رفت، منافقيني که تا نفس آخر در برابر پيامبر کارشکني کردند، هر نقشه اي بود کشيدند و قصد جان پيامبر را کردند. سؤال: پيامبر که از دنيا رفت، در اين 25 سال شما ديديد حرکتي، کاري، نقشه اي عليه

ص: 5070

تشکيلات حکومتي بازي کرده باشند و اذيت کرده باشند؟ چرا منافقين سکوت کردند؟ آيا بعد از رحلت پيامبر اينها دسته جمعي مردند؟ اميرالمؤمنين به اين سؤال پاسخ داده است. آنهايي که مي گويند: حضرت سکوت کرده اين را ببينند. حضرت مي فرمايد: «وَ قَدْ أَخْبَرَكَ اللَّهُ عَنِ الْمُنَافِقِينَ بِمَا أَخْبَرَكَ» در قرآن اوصاف منافقين را خواندي، «وَ وَصَفَهُمْ بِمَا وَصَفَهُمْ» قرآن منافقين را توصيف کرده است. «ثُمَّ بَقُوا بَعْدَهُ فَتَقَرَّبُوا إِلَى أَئِمَّةِ الضَّلَالَةِ» به پيشوايان گمراهي نزديک شدند، «وَ الدُّعَاةِ إِلَى النَّارِ بِالزُّورِ وَ الْبُهْتَانِ فَوَلَّوْهُمُ الْأَعْمَالَ» به اينها پست و مقام دادند. «وَ جَعَلُوهُمْ حُكَّاماً عَلَى رِقَابِ النَّاسِ» اينها را بر گرده ي مردم سوار کردند. «فَأَكَلُوا بِهِمُ الدُّنْيَا» نشتند با هم دنيا را خوردند، «وَ إِنَّمَا النَّاسُ مَعَ الْمُلُوكِ وَ الدُّنْيَا» رسم دنيا همين است. مردم مي بينند کجاي دنيا آبادتر است. در تاريخ هست روزي که بعد از 25 سال به خلافت رسيد، طرف آمد گفت: آقا چه مي کني؟ اين غلام من است. در بيت المال به او همانطور مي دهي که به من مي دهي؟ فرمود: در بيت المال اين حرف ها نيست. پاداش جهاد شما نزد خداست. بيت المال بايد مساوي تقسيم شود.

چرا طلحه و زبير در برابر اميرالمؤمنين جبهه گيري کردند؟ چرا پنج سال حکومت اميرمؤمنان حضرت درگير سه جنگ سنگين شد؟ جنگ صفين، جنگ نهروان و جنگ جمل، حاضر نبودند عدالت را بپذيرند. «وَ إِنَّمَا النَّاسُ مَعَ الْمُلُوكِ وَ الدُّنْيَا إِلَّا مَنْ عَصَمَ اللَّهُ» مگر کساني که خدا حفظشان کند. اين بيست مورد از مواردي است که اميرالمؤمنين در نهج البلاغه واضح و به طور کامل از حقانيت خودشان و مظلوميت خودشان و سفارش پيامبر دفاع

ص: 5071

کردند.

شريعتي: امروز مي خواهم نهج البلاغه اميرمؤمنان علي(ع) را با خطبه هاي بي نظير، حکمت هاي ناب و نامه هاي دل انگيزش معرفي کنم. دوستان عزيزي که اهل مطالعه هستند به ما پيامک بدهند، دوستان ما آنها را راهنمايي خواهيم کرد. امروز صفحه 425 قرآن کريم، آيات 51 تا 54 سوره مبارکه احزاب را تلاوت خواهيم کرد.

«تُرْجِي مَنْ تَشاءُ مِنْهُنَّ وَ تُؤْوِي إِلَيْكَ مَنْ تَشاءُ وَ مَنِ ابْتَغَيْتَ مِمَّنْ عَزَلْتَ فَلا جُناحَ عَلَيْكَ ذلِكَ أَدْنى أَنْ تَقَرَّ أَعْيُنُهُنَّ وَ لا يَحْزَنَّ وَ يَرْضَيْنَ بِما آتَيْتَهُنَّ كُلُّهُنَّ وَ اللَّهُ يَعْلَمُ ما فِي قُلُوبِكُمْ وَ كانَ اللَّهُ عَلِيماً حَلِيماً «51» لا يَحِلُّ لَكَ النِّساءُ مِنْ بَعْدُ وَ لا أَنْ تَبَدَّلَ بِهِنَّ مِنْ أَزْواجٍ وَ لَوْ أَعْجَبَكَ حُسْنُهُنَّ إِلَّا ما مَلَكَتْ يَمِينُكَ وَ كانَ اللَّهُ عَلى كُلِّ شَيْ ءٍ رَقِيباً «52» يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تَدْخُلُوا بُيُوتَ النَّبِيِّ إِلَّا أَنْ يُؤْذَنَ لَكُمْ إِلى طَعامٍ غَيْرَ ناظِرِينَ إِناهُ وَ لكِنْ إِذا دُعِيتُمْ فَادْخُلُوا فَإِذا طَعِمْتُمْ فَانْتَشِرُوا وَ لا مُسْتَأْنِسِينَ لِحَدِيثٍ إِنَّ ذلِكُمْ كانَ يُؤْذِي النَّبِيَّ فَيَسْتَحْيِي مِنْكُمْ وَ اللَّهُ لا يَسْتَحْيِي مِنَ الْحَقِّ وَ إِذا سَأَلْتُمُوهُنَّ مَتاعاً فَسْئَلُوهُنَّ مِنْ وَراءِ حِجابٍ ذلِكُمْ أَطْهَرُ لِقُلُوبِكُمْ وَ قُلُوبِهِنَّ وَ ما كانَ لَكُمْ أَنْ تُؤْذُوا رَسُولَ اللَّهِ وَ لا أَنْ تَنْكِحُوا أَزْواجَهُ مِنْ بَعْدِهِ أَبَداً إِنَّ ذلِكُمْ كانَ عِنْدَ اللَّهِ عَظِيماً «53» إِنْ تُبْدُوا شَيْئاً أَوْ تُخْفُوهُ فَإِنَّ اللَّهَ كانَ بِكُلِّ شَيْ ءٍ عَلِيماً «54»

ترجمه: از همسرانت هر كدام را خواستى مى توانى (نوبت او را) مؤخّردارى و هر كه را خواهى نزد خود جاى دهى، و بر تو باكى نيست هر كدام را كه (براى مدّتى) ترك كرده اى دوباره طلب كنى؛ اين (حكم) براى آن كه

ص: 5072

چشمانشان روشن شود و ناراحت نشوند و همه ى آنان به آنچه در اختيارشان مى گذارى راضى باشند مناسب تر است، و خداوند آنچه را در دل هاى شماست مى داند، و خداوند دانا و بردبار است. از اين پس، هيچ زنى بر تو حلال نيست، و نبايد (همسرانت را رها كنى و) همسر ديگرى به جاى آنان بگيرى، هر چند زيبايى آنان تو را به شگفت آورد، مگر كنيزانى كه مالك آنها مى شوى؛ و خداوند بر هر چيزى مراقب است. اى كسانى كه ايمان آورده ايد! به خانه پيامبر وارد نشويد مگر آن كه به شما اجازه داده شود براى خوردن غذا، (به شرط آن كه قبل از موعد نياييد) و در انتظار وقت غذا نباشيد؛ ولى هرگاه دعوت شديد پس داخل شويد، و وقتى غذا خورديد پراكنده شويد، و (بعد از خوردن غذا) به گفتگو نپردازيد؛ همانا اين (گفتگوهاى پس از غذا) پيامبر را آزار مى دهد، امّا او از شما شرم مى كند (و چيزى نمى گويد) ولى خداوند از (گفتن) حقّ شرم ندارد. و هرگاه از همسران پيامبر چيزى از وسايل زندگى (به عنوان عاريت) خواستيد از پشت پرده بخواهيد؛ اين رفتار براى دل هاى شما و دل هاى آنان به پاكى و پاكدامنى است و شما حقّ نداريد كه رسول خدا را آزار دهيد و با همسران او پس از رحلتش ازدواج كنيد كه اين كار نزد خداوند (گناهى) بزرگ است. اگر چيزى را آشكار نماييد يا پنهانش كنيد پس بى شكّ خداوند به هر چيزى داناست.

شريعتي: انشاءالله در اين روزها و شب ها دلتان شاد باشد و بهترين ها براي شما اتفاق بيافتد. نکات پاياني شما را بشنويم.

حاج آقاي حسيني

ص: 5073

قمي: به احترام اميرالمؤمنين (ع) اين غدير تصميم بگيرند هرکس به نحوي دل يکديگر را شاد کنند. اگر مستأجر دارد، با مستأجر راه بيايد. در آستانه باز شدن مدارس هست به دانش آموزي لباسي بدهد، کفشي بدهد. هرکس هرطور مي تواند دلي را شاد کند و گره اي را باز کند. زنداني را آزاد کند، به پدر و مادرها برسند. در بخش نامه ها نامه 62 نهج البلاغه، حضرت مي فرمايد: بعد از اينکه پيامبر خدا از دنيا رفتند، «فَلَمَّا مَضَى، تَنَازَعَ الْمُسْلِمُونَ» مسلمان ها دعوا کردند. «فَوَاللَّهِ مَا كَانَ يُلْقَى فِي رُوعِي وَ لَا يَخْطُرُ بِبَالِي» به خدا قسم به ذهن من خطور نمي کرد با اين همه سفارشات پيامبر «أَنَّ الْعَرَبَ تُزْعِجُ هَذَا الْأَمْرَ مِنْ بَعْدِهِ» کسي حق مرا بگيرد.

خدا را قسم مي دهيم به حق اميرالمؤمنين دل همه ارادتمندان حضرت را شاد بگرداند به شرط اينکه ما هم دل ديگران را شاد کنيم.

شريعتي: «الحمدلله رب العالمين و صلي الله علي سيدنا محمدٍ و آله الطاهرين»

97-06-13- واقعه غدير در نهج البلاغه اميرالمؤمنين (عليه السلام)

بسم الله الرحمن الرحيم، اللهم صل علي محمد و آل محمد و عجل فرجهم.

شريعتي: «الحمد لله الذي جعلنا من المتمسکين بولاية اميرالمؤمنين و الائمة المعصومين عليه السلام» سلام مي کنم به همه دوستان عزيزم، بيننده هاي خوب و شنونده هاي نازنين مان، ايام را تبريک مي گويم. ايامي که مزين به نام مولا علي(ع) است، انشاءالله همه ما زير سايه حضرت و مشمول نگاه پدرانه ايشان باشيم. به سمت خداي امروز خيلي خوش آمديد. حاج آقاي حسيني قمي سلام عليکم و رحمة الله. خيلي خوش آمديد.

حاج آقاي حسيني قمي: عرض سلام و ارادت خالصانه خدمت همه بينندگان عزيز دارم. همچنان در دهه ولايت هستيم. فردا 24

ص: 5074

ماه ذي الحجه هست. سه مناسبت بسيار ارزشمند و تاريخي دارد، يکي داستان مباهله، که عده اي امشب و فردا جشن مي گيرند. يکي از مهمترين فضايل اميرالمؤمنين و اهل بيت آيه 61 سوره آل عمران است. «فَمَنْ حَاجَّكَ فِيهِ مِنْ بَعْدِ ما جاءَكَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعالَوْا نَدْعُ أَبْناءَنا وَ أَبْناءَكُمْ وَ نِساءَنا وَ نِساءَكُمْ وَ أَنْفُسَنا وَ أَنْفُسَكُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللَّهِ عَلَى الْكاذِبِين » (آل عمران/61) بعضي از اساتيد تذکر دادند اگر کساني توجه به اين فضيلت داشته باشند، يک فضيلت واقعاً کم نظير است. اين شعر که بسيار زيباست؛

بارها گفت محمد که علي جان من است *** هم به جان علي و جان محمد صلوات

مصداق «انفسنا» غير از اميرالمؤمنين چه کسي است. مباهله مسأله مهمي است. فردا نزول آيه ي تطهير است. حديث کساء آيه 33 سوره مبارکه احزاب، «إِنَّما يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيراً» (احزاب/33) آيه 55 سوره مبارکه مائده خانم بخشي اميرالمؤمنين است. «إِنَّما وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلاةَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكاةَ وَ هُمْ راكِعُونَ» (مائده/55) فخر رازي که همه مفسرين اهل سنت بعد از او مهمان سفره او بودند ذيل همين آيه 55 سوره مائده مکرر نقل مي کنند از ابن عباس، عبدالله بن سلام، از ابيذر که اين آيه در مدح اميرالمؤمنان نازل شده است. مهمترين تفسير حديثي اهل سنت ذيل همين آيه است از ابن عباس، از جابر، از عمار، از اَنس، من يکوقت نگاه مي کردم بيش از سي کتاب از کتب اهل سنت راجع به نزول اين آيه درباره اميرالمؤمنان روايتي را نقل کردند. 25 ماه ذي الحجه نزول هجده

ص: 5075

آيه از سوره «هل أتي» در شأن اميرمؤمنان، فاطمه زهرا، حسنين است. از دوستان هميشه تقاضا کرديم و گفتيم: تا 25 ذي الحجه که مناسبت هاي بسيار ارزشمند هست، عيد بگيرند و شادي بکنند و بعد از 25 ماه ذي الحجه به استقبال محرم بروند. بعضي از عزيزان به من گفتند: با مشکلات اقتصادي که مردم دست به گريبان هستند، سال گذشته قبل از محرم خريد مي کرديم و بعد از عاشورا مردم کمک مي کردند و بدهي ها را پرداخت مي کرديم. الآن مغازه هاي کوچک تابلو زدند چون نرخ ها متغير است ديگر هيچ چيزي را نمي توانيم بفروشيم. هستند کساني که براي سيدالشهداء مي گويند: هرکس هرچيزي خواست بخرد براي عاشورا. مردم براي سيدالشهداء حتماً سنگ تمام خواهند گذاشت، آنهايي که مي توانند با برگزار کنندگان مجلس کنار بيايند و همراهي کنند، انشاءالله خدا به آنها برکت دنيا و آخرت را عنايت مي کند.

شريعتي: با حاج آقاي حسيني در مورد نهج البلاغه صحبت مي کنيم. هفته گذشته امام علي(ع) و ولايت ايشان را براي ما گفتند. انشاءالله امروز هم اين بحث را ادامه خواهيم داد.

حاج آقاي حسيني قمي: بحث ما اين بود که آيا خود اميرالمؤمنين(ع) از حق خودشان دفاع کردند و از مظلوميت خودشان سخني گفتند؟ چون گاهي اين سؤال مطرح است که کجا اميرالمؤمنان فرمود: من مظلوم هستم و حق من غصب شده است؟ حضرت چنين ادعايي نداشت و خيلي هم با تشکيلات خلفاء همراهي مي کرد. اگر به جلد 29 بحار علامه مجلسي مراجعه کنند از صفحه 500 به بعد 150 صفحه بيش از پنجاه مورد از بيانات اميرمؤمنان را در اين زمينه مطرح کردند. در مراجعات علامه شرف الدين، مراجعات 101 به

ص: 5076

اين مطلب پرداخته شده است. اما چون مهمان نهج البلاغه هستيم فقط از نهج البلاغه مي خوانيم. بيست مورد در نهج البلاغه هست، خطبه سوم، خطبه پنجم، خطبه ششم، بيست و ششم، خطبه 73، خطبه 144، خطبه 150، خطبه 162، خطبه 172 و 178، خطبه 210 و 217. مواردي بود که حضرت امير در اين خطبه ها حقانيت خودشان را تصريح کردند. در بخش نامه ها يک مورد نامه 62 نهج البلاغه را خوانديم.

فقط ما از مظلوميت حضرت نمي گوييم. هرکسي مي بيند اين شخصيت مظلوم است به فکر مي افتد از مظلوم دفاع کند، حالا شيعه باشد و غير شيعه باشد، مسلمان باشد، غير مسلمان باشد و مسيحي باشد. يک مطلب خيلي جالب بود. حتماً نام سنن نساعي را شنيده ايد. اهل سنت شش کتاب دارند، صحيح مسلم، صحيح ترمذي، صحيح بخاري، مهم ترين کتاب هايشان است. از جمله سنن نساعي است، نساعي از شخصيت هاي بسيار مهم اهل سنت هست. ايشان يک کتابي به نام خصايص اميرمؤمنان دارد. اين کتاب مکرر در کشورهاي مختلف چاپ شده است. ما يک کتابي به نام «تاريخ دمشق» داريم. ايشان در اين کتاب نوشته وقتي آقاي نساعي اين کتاب را نوشت يک سري به دمشق آمد. گفتم: به چه مناسبت شما ويژگي هاي اميرمؤمنان را در اين کتاب آورديد؟ حضرت فضايلي داشته که هيچ يک از اصحاب نداشته است. صحاح سته يکي از مهم ترين کتاب هايش همين سنن نساعي است. گفتند: اگر شما مي خواستي ويژگي ها و خصائص را بنويسي حداقل در مورد همه خلفا مي نوشتي؟ گفت: من يک سفر به دمشق آمدم ديدم خيلي ها نه تنها اميرالمؤمنان را نمي شناسند، در اثر تبليغات گسترده بني عباس عليه اميرمؤمنان با حضرت زاويه

ص: 5077

دارند. منحرفين از اميرمؤمنان زياد هستند، لذا اين کتاب را نوشتم براي اينکه خدا آنها را هدايت کند. يک اهل سنت در فضاي تبليغات مسموم بني اميه و بني عباس يک کتاب مي نويسد. مرکز تبليغات عليه اهل بيت دمشق بود. از مسجد جامع دمشق بيرونش کردند، از شهر دمشق بيرونش کردند و حتي دارد که به همين جهت کشته شد و او را کشتند به جرم اينکه يک کتاب ويژه فضايل اميرمؤمنان نوشته بود.

ابن ابي الحديد در کتاب خودش يک فصلي دارد فصل جو سازي هاي بني اميه عليه اهل بيت(ع). از جمله مي نويسد يکوقتي حجاج وارد منطقه اي شد اهالي اين منطقه گفتند: ما مناقبي داريم که هيچکس در اين منطقه ندارد. گفتند: برخي از زنان ما نذر کردند اگر در جنگ يزيد و امام حسين، امام حسين کشته شود، ده شتر قرباني کنند به شکرانه کشته شدن سيدالشهداء. حجاج گفت: باز هم از اين فضايل داريد؟ گفت: از فضايل ما اين است که در جنگ معاويه و اميرمؤمنان در جنگ صفين، هفتاد نفر از منطقه ما در سپاه معاويه بود و يک نفر در لشگر اميرمؤمنان(ع). گفت: باز هم فضايل ديگري داريد؟ گفتند: بله. چرا سني و مسيحي و شيعه از حضرت علي دفاع مي کنند؟ وقتي انسان را مظلوم مي بينند، دفاع مي کنند. به حجاج گفت: اگر از طرف تشکيلات بني اميه به ما مي گفتند: بايد به اميرمؤمنان دشنام بدهيد، چون بخشنامه کرده بودند، نه تنها به علي دشنام مي داديم، براي خوشايند اموي ها، اضافه مي کرديم، هم به اميرمؤمنان دشنام مي داديم، هم به فاطمه زهرا و هم به امام حسن و امام حسين. ابن ابي الحديد نوشته

ص: 5078

هشام بن عبدالملک خليفه بود. روز عرفه در صحراي عرفات خطبه اي خواند. کسي از پاي منبر به هشام گفت: مي داني امروز روز عرفه است و اعمالي دارد، مواظب باش اين اعمال را از دست ندهي. هشام بن عبدالملک به خليفه گفت: به ما ياد دادند که از آداب امروز اين است که به علي بن ابي طالب دشنام بدهيم. در اين فضا هرکس اين مظلوميت را مي بيند دفاع مي کند.

پس ما انگيزه مان اين است که اين مظلوميت روشن شود. آيا اميرمؤمنان(ع) جايي خودشان گفتند که حق من از بين رفت؟ در نهج البلاغه بيست مورد را گفتيم. موردي که امروز مي خوانم نامه اميرمؤمنان(ع) هست، نامه 28 حضرت در بخش نامه هاي نهج البلاغه است، در جواب نامه معاويه است. يکوقت گفتيم حضرت در نهج البلاغه مکرر جواب دادند به نامه هاي معاويه که بخشي در نهج البلاغه آمده است. حضرت نوشتند: معاويه در نامه خودت براي سرزنش من، براي مذمت من نوشتي «وَ قُلْتَ: اِنّى كُنْتُ اُقادُ كَما يُقادُ الْجَمَلُ الْمَخْشُوشُ» آنطوري که شتر را با زور و اجبار مي کِشند و مي برند، براي مذمت من نوشتي: علي يادت است يک روزي کشان کشان تو را براي بيعت مي بردند. چطور شتري را به اجبار جايي کشان کشان مي برند. مرا اينطور براي بيعت بردند. معاويه حواست نبود «وَ لَعَمْرُ اللّهِ لَقَدْ اَرَدْتَ اَنْ تَذُمَّ فَمَدَحْتَ» مي خواستي مرا مذمت کني ولي حواست نبود که مدح مرا کردي. چون اعتراف مي کني که من مظلوم واقع شدم. اعتراف مي کني که مرا به زور بردند. «وَ اَنْ تَفْضَحَ فَافْتَضَحْتَ» مي خواستي مرا رسوا کني، خودت را رسوا کردي. اين خلافتي که امروز نشستي ميراث چنين مسيري

ص: 5079

است که مرا اينگونه براي بيعت بردند. «وَ ما عَلَى الْمُسْلِمِ مِنْ غَضاضَة فى اَنْ يَكُونَ مَظْلُوماً ما لَمْ يَكُنْ شاكّاً فى دينِهِ» اين نقصي نيست که مسلماني مظلوم باشد، نقص اين است که در مسير ديني شک داشته باشي. حضرت يک لحظه ترديد در مسير نکردند. «وَ لا مُرْتاباً بِيَقينِهِ» آدم اگر در يقين خودش شک و ريبه نداشته باشد، مظلوميت عيب ندارد.

من يک جمله ديگر هم اشاره کنم. يکوقتي ياد کرديم خدا مرحوم آيت الله احمدي ميانجي را رحمت کنند. کتابي به نام مکاتيب الائمه دارند. اين نامه 72 تا در نهج البلاغه است، ايشان سه برابر اين را در مکاتيب آوردند. ابن ابي الحديد هم در شرح نهج البلاغه اش دارد. نامه خيلي تکان دهنده است. «من عبد الله علي أميرالمؤمنين» يادمان باشد هرگاه اميرمؤمنان خواستند خودشان را معرفي کنند در نامه ها اول عبدالله مي گويند، دوم عليٍ و سوم اميرالمؤمنين. من بنده خدا هستم و اسم من علي است، براي امروز و هميشه اميرالمؤمنين هستم. اول حضرت به عبوديت خودشان افتخار مي کنند. بعد هم نامشان را مي برند. به تعبير آن بزرگوار مي فرمود: همه ما فرعوني درون خودمان داريم. بتوانيم اين فرعون را برسانيم به جايي که بگويد: «أنا ربکم الاعلي يا نه در حد خودمان، آقايي که در خانه ظلم مي کند فرعون است. خانمي که در خانه ظلم مي کند فرعون است. پدر و مادري که ظلم مي کند فرعون است. حاکمي که به مردم ظلم مي کند، فرعون است. «أما بعد فان الدنيا دار تجارة ربحُها أو خُسرها الآخره» دنيا تجارت خانه اي است. اينجا معلوم نمي شود چه کسي ضرر کرد يا سود کرد. دنيا تمام مي شود، يک

ص: 5080

روزي حسرت دنيا برايت مي ماند.

الآن در گرفتاري هاي اقتصادي بي تدبيري حاکمان و مسئولين ما روشن است ولي مردم هم عده اي که دستشان مي رسد بايد يادشان باشد، اينکه ما کاري کنيم طبقات پايين با حقوق کم، بيکار، مستأجر، بيمار و گرفتار، اينهايي که صبح تا شب دنبال اين هستند که يک ميلياردشان ده ميليارد شود، فکر باشند. شما راضي هستيد خون اين ملت مظلوم را بمکيد؟ چرا رحم و انصاف نداريم؟ چند درصد مردم با حقوق يک ميليون، مستأجر هم هستند و بيمار هم دارند. هزار بدبختي و گرفتاري دارند. ما چند ميليون دهک پايين داريم؟ آخر به کجا مي خواهي برسي؟ همه ما فرعون وجودي داريم، ما هستيم که مي توانيم فرعونمان را زمين بزنيم يا موسي را زمين بزنيم. معاويه را زمين بزنيم يا نعوذ بالله مسير حضرت علي را زمين بزنيم. کارمندي که سوء استفاده مي کند، هرکس که روزنه پيدا مي کند با پا گذاشتن روي چه کساني به اينجا رسيده است؟ حضرت فرمود: از گمراهي بيرون بيا، «کِبَر سِنِّک» يک نگاه به عمرت بکن، «فانها لک اليوم» گويي اميرالمؤمنين الآن با ما حرف مي زند. «انها لک اليوم کحال الثوب المحيل» احوالات تو امروز مثل لباس پوسيده است. «الذي لا يصلح من جانبٍ الا فسد من الآخره» گاهي آدم يک پارچه پوسيده دارد، اين طرفش را مي کشد که درست کند، طرف ديگر پاره مي شود. «فتق الله يا معاويه في نفسک» از خدا بترس. «و جاذب الشيطان قيادک» رهبري ات را از دست شيطان بگير. خدا نکند رهبري آدم دست شيطان باشد. «فان الدنيا منقطعة عنک و الآخره قريبة منک» عمر چو دو صد بُود چو سيصد

ص: 5081

چو هزار! ما را از اينجا مي برند. عمر دنيا منقطع است. اين هم يک فراز ديگر بود که حضرت از مظلوميت خودشان دفاع مي کنند. با اين نامه ها تازه مي فهميم که حضرت چه خون جگري خورده است! اگر آدم خون دل و غصه درون نداشته باشد، اين چيزها بر قلمش جاري نمي شود.

خطبه 197 نهج البلاغه حضرت مفصل است که من يک جمله را بخوانم. «وَ لَقَدْ وَاسَيْتُهُ بِنَفْسِي فِي الْمَوَاطِنِ الَّتِي تَنْكُصُ فِيهَا الْأَبْطَالُ» فرمود: در جنگ ها و جهاد، آنجايي که همه فرار مي کردند، آن کسي که هميشه همراه رسول خدا ماند، من بودم. عبارت زيبايي ابن ابي الحديد ذيل اين خطبه دارد. مي گويد: اميرالمؤمنين در اين فضيلتي که دارد هيچکس با او همراهي نکرده است. مي گويد: «ثبتَ اميرمؤمنان معه و فرّ الناس» علي با پيامبر ماند و همه فرار کردند. «ثبتَ معه يوم حنين و فرّ الناس» حنين ماند و همه فرار کردند. يک يک جنگ هاي پيامبر را نام مي برد. امتياز اين مباحث اين است که مباحث منطقي و با آرامش باشد. سوره آل عمران آيه 155 را نگاه کنيد. تفسير مجمع البيان مرحوم طبرسي، تبيان شيخ طوسي، الميزان علامه طباطبايي را نبينند، تفاسير شيعه را کنار بگذارند. مهمترين تفسير اهل سنت تفسير فخررازي هست. هفتصد سال است که هرکسي در ميان علماي اهل سنت تفسير نوشته مهمان سفره اين تفسير است. قرآن در سوره آل عمران از داستان جنگ احد خبر مي دهد. «إِنَّمَا اسْتَزَلَّهُمُ الشَّيْطانُ بِبَعْضِ ما كَسَبُوا وَ لَقَدْ عَفَا اللَّهُ عَنْهُمْ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ حَلِيم » شيطان فريبشان داد، چه کساني فرار کردند؟ مگر مي شود يک مفسر اين آيه را تفسير کند و

ص: 5082

به فرار ديگران اشاره نکند؟ مگر مي تواند اسامي فراري ها را ننويسد؟ آيه 155 سوره آل عمران به چه کساني اشاره مي کند؟ فخررازي نام مي برد، «من المُنهَزمين» اينها همه فرار کردند. شيطان فريبشان داد، کسي که فريب شيطان را مي خورد، در جنگ پيامبر را تنها مي گذارد، چطور مي تواند مقدم بر ديگران باشد؟

خيلي ها مي پرسند: مگر مي شود اينها خودشان اين را بنويسند و باز به حقانيت اميرمؤمنين اعتراف نکنند؟ تعصب نمي گذارد. همين آقا آمده توجيه کرده که «إِنَّمَا اسْتَزَلَّهُمُ الشَّيْطانُ» شيطان فريبشان داد، يعني شيطان گفت: الآن شما براي شهادت آمادگي نداريد. الآن فرار کنيد و پيامبر را تنها بگذاريد، در جنگ ديگر بياييد شهادت بدهيد. يعني ما پيامبر را تنها بگذاريم؟ اميرمؤمنان مي فرمايد: «وَ لَقَدْ وَاسَيْتُهُ بِنَفْسِي فِي الْمَوَاطِنِ الَّتِي تَنْكُصُ فِيهَا الْأَبْطَالُ وَ تَتَأَخَّرُ فِيهَا الْأَقْدَامُ، نَجْدَةً أَكْرَمَنِي اللَّهُ بِهَا» آنجايي که قدم ها پشت سر مي رفت من ماندم. چرا؟ «نَجْدَةً أَكْرَمَنِي اللَّهُ بِهَا» خدا اين شجاعت و ايمان و قدرت را به من داد. «وَ لَقَدْ قُبِضَ رَسُولُ اللَّهِ وَ إِنَّ رَأْسَهُ لَعَلَى صَدْرِي» (خطبه197 نهج البلاغه) پيامبر در حالي از دنيا رفت که سر پيامبر روي سينه من بود. حضرت وقتي مقامات خودشان، نزديک بودن به پيامبر را مي گويند، جهادشان را مي گويند، اقرب مردم به رسول الله حضرت علي بودند. بقيه مردم مي آمدند و مي نشستند و اگر کسي از رسول خدا سؤالي مي کرد، گوش مي کردند. ولي من با پيامبر خلوت داشتم. «فَمَنْ ذَا أَحَقُّ بِهِ مِنِّي حَيّاً وَ مَيِّتاً؟» چه کسي سزاوارتر از من به رسول خداست؟ چه کسي از من نزديکتر به پيامبر هست؟

شريعتي: اگر خلق عالم علي را مي شناختند، دوستش مي داشتند و

ص: 5083

اگر مردم علي را دوست مي داشتند جهنم آفريده نمي شد. خدايا حضور ما را در بهشت عشق علي جاودان بدار. امروز صفحه 432 قرآن کريم، آيات 32 تا 39 سوره مبارکه سبأ را تلاوت خواهيم کرد. در آستانه روز مباهله چقدر خوب است ثواب تلاوت اين آيات را به روح بلند اميرمؤمنان علي(ع) هديه کنيم و از ثواب و برکاتش بهره مند شويم.

«قالَ الَّذِينَ اسْتَكْبَرُوا لِلَّذِينَ اسْتُضْعِفُوا أَ نَحْنُ صَدَدْناكُمْ عَنِ الْهُدى بَعْدَ إِذْ جاءَكُمْ بَلْ كُنْتُمْ مُجْرِمِينَ «32» وَ قالَ الَّذِينَ اسْتُضْعِفُوا لِلَّذِينَ اسْتَكْبَرُوا بَلْ مَكْرُ اللَّيْلِ وَ النَّهارِ إِذْ تَأْمُرُونَنا أَنْ نَكْفُرَ بِاللَّهِ وَ نَجْعَلَ لَهُ أَنْداداً وَ أَسَرُّوا النَّدامَةَ لَمَّا رَأَوُا الْعَذابَ وَ جَعَلْنَا الْأَغْلالَ فِي أَعْناقِ الَّذِينَ كَفَرُوا هَلْ يُجْزَوْنَ إِلَّا ما كانُوا يَعْمَلُونَ «33» وَ ما أَرْسَلْنا فِي قَرْيَةٍ مِنْ نَذِيرٍ إِلَّا قالَ مُتْرَفُوها إِنَّا بِما أُرْسِلْتُمْ بِهِ كافِرُونَ «34» وَ قالُوا نَحْنُ أَكْثَرُ أَمْوالًا وَ أَوْلاداً وَ ما نَحْنُ بِمُعَذَّبِينَ «35» قُلْ إِنَّ رَبِّي يَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ يَشاءُ وَ يَقْدِرُ وَ لكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لا يَعْلَمُونَ «36» وَ ما أَمْوالُكُمْ وَ لا أَوْلادُكُمْ بِالَّتِي تُقَرِّبُكُمْ عِنْدَنا زُلْفى إِلَّا مَنْ آمَنَ وَ عَمِلَ صالِحاً فَأُولئِكَ لَهُمْ جَزاءُ الضِّعْفِ بِما عَمِلُوا وَ هُمْ فِي الْغُرُفاتِ آمِنُونَ «37» وَ الَّذِينَ يَسْعَوْنَ فِي آياتِنا مُعاجِزِينَ أُولئِكَ فِي الْعَذابِ مُحْضَرُونَ «38» قُلْ إِنَّ رَبِّي يَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ يَشاءُ مِنْ عِبادِهِ وَ يَقْدِرُ لَهُ وَ ما أَنْفَقْتُمْ مِنْ شَيْ ءٍ فَهُوَ يُخْلِفُهُ وَ هُوَ خَيْرُ الرَّازِقِينَ «39»

ترجمه: (امّا) كسانى كه استكبار ورزيدند به مستضعفان گويند: آيا ما شما را از هدايتى كه به سراغتان آمد باز داشتيم؟ بلكه شما خود گناهكار بوديد. و زيردستان به مستكبران

ص: 5084

گويند: بلكه (مايه ى گمراهى ما) نيرنگ شب و روز (شما بود)، آن گاه كه ما را فرمان مى داديد به خدا كفر ورزيم و براى او همتايانى قرار دهيم. و همين كه عذاب را مشاهده كردند پشيمانى خود را پنهان نمودند. و ما در گردن كسانى كه كفر ورزيدند غل ها قرار داديم، آيا جز آن چه عمل مى كردند جزا داده مى شوند؟ و ما در هيچ ديارى هشدار دهنده اى نفرستاديم مگر آن كه افراد خوشگذر آنان گفتند: حتماً ما به آن چه بدان فرستاده شده ايد كافريم. و گفتند: ما از جهت اموال و اولاد بيش تريم (و اين نشانه لطف خداوند به ماست) و ما عذاب نمى شويم. بگو: همانا پروردگار من براى هر كه بخواهد روزى را گشايش مى دهد يا تنگ مى گرداند ولى بيش تر مردم نمى دانند. (كه اين گشايش ها و تنگى ها بيانگر ميزان علاقه خداوند به آنان نيست.) و اموال و فرزندانتان آن گونه (فضيلتى) نيست كه شما را به پيشگاه ما نزديك گرداند، مگر كسانى كه ايمان آورده و كار شايسته انجام داده اند. پس آنانند كه برايشان دو برابر آن چه عمل كردند پاداش است و آنانند كه در غرفه ها و طبقات (بهشتى) آسوده خاطرند. و كسانى كه به قصد به ستوه آوردن (و محو و ابطال آيات) ما تلاش مى كنند، اينان در عذاب (الهى) احضار مى شوند. بگو: بدون شك، پروردگارم براى هر كس از بندگانش كه بخواهد روزى را گشايش مى دهد، و يا براى او تنگ (و محدود) مى گرداند و هر چه را (در راه او) انفاق كرديد پس او (عوضش را) جايگزين مى كند و او بهترين روزى دهندگان است.

شريعتي: مطالب روزانه برنامه سمت خدا

ص: 5085

در کانال پيام رسان سروش و ايتا قرار مي گيرد، مي توانيد استفاده کنيد و به دوستانتان معرفي کنيد. در آستانه ماه محرم هستيم، خيلي ها اهل مطالعه هستند و دوست دارند کتاب هايي متناسب با اين ايام مطالعه کنند، کتاب «بازخواني تاريخ کربلا، چهارده مجلس عاشورايي» کتابي است که مجموعه مباحث برنامه سمت خدا هم هست با قلم حاج آقاي حسيني قمي است که منبع بسيار خوبي براي مطالعه در اين ايام است. براي تهيه کتاب به 20000303 پيامک بدهيد. اشاره قرآني را بفرماييد.

حاج آقاي حسيني قمي: آيه اي که تلاوت شد «وَ ما أَنْفَقْتُمْ مِنْ شَيْ ءٍ فَهُوَ يُخْلِفُهُ وَ هُوَ خَيْرُ الرَّازِقِينَ» تمام اين رفتارها به باورها و ايمان ما برمي گردد. قرآن مي گويد: هر انفاقي در راه خدا بکنيد، خدا جايگزين مي کند و خدا خير الرازقين است. شما که دست دهنده داشتي در همين دنيا خدا جبران مي کند. در دعاي مکارم الاخلاق اولين حاجت ما از خدا چيست؟ «اللهم ابلغ بايماني أکمل الايمان» يعني باورت بايد تقويت شود. اگر من باور کردم خدا جايگزين مي کند، خدا خير الرازقين است، آنوقت دستگيري سخت نيست. ديدم بستگان من، فاميل من، همسايه من گرفتار است، در آستانه باز گشايي مدرسه هنوز کيف و کفش و لباس ندارد، کمک کنم. اگر باور کنم که خدا جبران مي کند، «وَ ما أَنْفَقْتُمْ مِنْ شَيْ ءٍ فَهُوَ يُخْلِفُهُ وَ هُوَ خَيْرُ الرَّازِقِينَ» امام صادق به عمار ساباطي فرمود: «يَا عَمَّارُ إِنَّ الْمَالَ يَفْنَي وَ الْبَدَنَ يَبْلَي وَ الْعَمَلَ يَبْقَي وَ الدَّيَّانَ حَيٌّ لا يَمُوتُ» (كافي، ج 3، ص 501) مال تمام مي شود، بدن پوسيده مي شود، ولي عمل باقي مي ماند و خدايي که جزا مي دهد هميشه

ص: 5086

هست.

امام موسي صدر يک شخصيت فقيه، عالم و مجتهد بود، فکر بسيار بازي داشت، تلاش بسيار گسترده اي داشت. دشمن بي حساب اين بزرگوار را انتخاب نکرد. لطف و محبت ايشان در لبنان شامل همه مذاهب بود. ما خيلي انگشت شمار داريم علمايي مثل امام موسي صدر، آدم آيت الله زاده، از خاندان صدر، يک خانواده بسيار استثنايي، علم و دانش و مرجعيت را رها مي کند، سخت ترين مشکلات را با سعه صدر و فکر باز و دين شناسي برطرف مي کند. انشاءالله خداوند اين يوسف گم گشته را باز به ما برگرداند. خدا را قسم مي دهيم به حق اميرالمؤمنين که همه ما را در مسير اميرالمؤمنين با باورهاي ديني محکم قرار بدهد.

شريعتي: «الحمدلله رب العالمين و صلي الله علي سيدنا محمدٍ و آله الطاهرين»

97-06-20- سيره حضرت سيدالشهداء عليه السلام

شريعتي: بسم الله الرحمن الرحيم، اللهم صل علي محمد و آل محمد و عجل فرجهم.

گرد هم آوردند ماتم هاي عالم را *** وقتي جدا کردند همدم هاي عالم را

از عطر ياسم بادهاي ساحل غربي *** از ياد بردند مريم هاي عالم را

تا صبح بر گلبرگ زردش اشک خواهم ريخت *** شرمنده خواهم ساخت شبنم هاي عالم را

انگار يک جا بر سرم آوار مي کردند *** تيغ تمام ابن ملجم هاي عالم را

من پشت پرچين بهشت کوچکم ديدم *** هيزم به دوشان جهنم هاي عالم را

ماه هم هلالي مي شد و من در حلولي سرخ *** مي ديدم آغاز محرم هاي عالم را

«صلي الله عليک يا أباعبدالله» سلام مي کنم به همه شما، شما که دلتان و قلبتان سرشار از محبت امام حسين(ع) است. محبتي که هرگز سرد نمي شود. در آغازين روز ماه محرم با

ص: 5087

سمت خدا مهمان لحظات ناب شما و در محضر حاج آقاي حسيني عزيز هستيم. حاج آقاي حسيني سلام عليکم و رحمة الله. خيلي خوش آمديد.

حاج آقاي حسيني قمي: عرض سلام و ارادت خالصانه خدمت همه بينندگان عزيز دارم. ايام عزاي سيد مظلومان و سالار شهيدان را تسليت مي گويم. شعر بسيار زيبايي خوانديد. اشعاري که اين شب ها و روزها زينت بخش همه مجالس است و شما هم نصب کرديد،

باز اين چه شورش است که در خلق عالم است *** باز اين چه نوحه و چه عزا و چه ماتم است

در بارگاه قدس که جاي ملال نيست *** سرهاي قدسيان همه بر زانوي غم است

جن و ملک بر آدميان گريه مي کنند *** گويا عزاي اشرف اولاد آدم است

از آب هم مضايقه کردند کوفيان *** خوش داشتند حرمت مهمان کربلا

بودند ديو و دد همه سيراب و مي مکيد *** خاتم ز قحط آب سليمان کربلا

فردا دوم محرم است و ورود حضرت سيدالشهداء به سرزمين مقدس کربلاست.

شيعيان ديگر هواي کربلا دارد حسين *** روي دل با کاروان نينوا دارد حسين

از حريم کعبه جدش به اشکي شست دست *** مروه پشت سر نهاد اما صفا دارد حسين

خدا مرحوم آيت الله احمدي ميانجي را رحمت کند. يادم هست هنگام خواندن اشعار، وقتي به اينجا مي رسيدند، گريه امانشان نمي داد.

بردن اهل حرم دستور بود و سرّ غيب *** ورنه اين بي حرمتي ها کي روا دارد حسين

مي برد همراه خود هفتاد و دو ذبح عظيم *** بيش از اينها حرمت کوي منا دارد حسين

آنچه مي توانم در آغاز بگويم اين

ص: 5088

است که خيلي بايد ممنون پروردگار باشيم که محرم ديگري رسيد. خيلي ها قبل از محرم عمرشان به آخر رسيد. بايد ممنون پروردگار باشيم که به محرم ديگري رسيديم. در قم يک منبري بود مرحوم آقا عباس حسيني، پيرمرد باصفايي بود. فرمودند: يکوقتي منبر بودم اين روايت را مي خواندم که بهشت هشت در دارد و هر گروهي از يک در وارد بهشت مي شوند. وسط منبر اين روايت را توضيح مي دادم، پيرمردي از پاي منبر گفت: آقاي حسيني اين روايتي که خوانديد و اين درهاي بهشت خيلي سخت است. يک دري نيست آسانتر که براي ما از آن در وارد بهشت شويم؟ جوابي نداشتم بدهم. شب به خانه آمدم، در فکر بودم چه جواب اين پيرمرد را بدهم. کتاب سفينة البحار محدث قمي کنار دستم بود. گفتم ببينم حديثي، مطلبي هست بگويم. اين کتاب دو جلد است و حدود 1400 صفحه است. تا باز کردم اول صفحه اين حديث آمد. پيامبر خدا فرمود: «ان الحسين مصباح الهدي و سفينة النجاة» روايتي که جواب آن پيرمرد بود، اين است «الا و انَّ الحسين بابٌ من ابواب الجنه» او دنبال در بهشت آسانتري مي گشت. حديث را منابع خاصه و عامه نقل کردند. پيامبر فرمود: «ان الحسين بابٌ من ابواب الجنة من عاداه حرم الله عليه الريح الجنه» اشتباه نشود نه اينکه سيدالشهداء(ع) يک دستگاه جداگانه اي براي خودش دارد. نه! همان جمله معروف که فرمودند: «کلهم سفن النجاة و سفينة الحسين اسرع و اوسع» همه اهل بيت کشتي نجات هستند. ولي اين کشتي خيلي سريعتر و گسترده تر است. در طول سال ما عرفه داريم، رمضان داريم، شب هاي جمعه داريم، مناسبت هاي مذهبي

ص: 5089

فراوان داريم ولي کجا مردم اينطور به خدا و مناجات و اشک و دعا و معارف دين اقبال دارند و چقدر مردم جذب مي شوند، چقدر جوا ن ها برمي گردند.

خدا مرحوم آقاي مروي را رحمت کند که اين قصه را نقل مي کردند. مي فرمودند: در اراک يک آقايي مي گفت: من دهه اول محرم در هيأتي سخنران بودم. يک شب آمدم منبر بروم، يک جواني که مست بود و حال خوبي نداشت، مرا ديد و با حالت خودش گفت: آ شيخ کجا مي روي؟ گفتم: هيأت سيدالشهداء (ع) مي روم. گفت: مي خواهي يک شعر برايت بخوانم؟ گفتم: خدايا با اين جوان چه کنم، مجلس ما را به هم نزند. بخوان! اين شعر را خواند:

بردند ذره ذره مه پيکران دلم را *** يک ذره دگر ماند تا قسمت که باشد

باز در حالت مستي يکبار ديگر اين شعر را خواند. دستي به صورتش کشيدم و گفتم: جوان پيشنهادي دارم. مگر نمي گويي: بردند ذره ذره مه پيکران دلم را؟ آن ذره آخر را وقف سيدالشهداء(ع) کن. آنهايي که در زندگي شان تحول ايجاد مي شود لازم نيست صدها ساعت مطلب بشنوند، گاهي يک لحظه است. چنان اين کلام روي او اثر گذاشت که منقلب شد و روي زمين نشست. از فردا آمد و توبه کرد و عوض شد.

ابن عساکر يک تاريخي دارد به نام تاريخ دمشق، ابن عساکر براي قرن ششم است. يعني حدود هشتصد سال پيش يک عالم و مورخ اهل سنت در تاريخش نوشته: شب عاشورا وقتي عمر سعد کار را تمام کرده بود و جنگ با سيدالشهداء قطعي شد، سي نفر از سپاهيان عمر سعد گفتند: خجالت نمي کشي پسر

ص: 5090

پيغمبر خدا اينجا در بيابان کربلا دارد شما را به حرف خدا و سنت جدش دعوت مي کند، شما نمي پذيريد؟ شب عاشورا سي نفر از لشگر عمر سعد به سپاه امام حسين ملحق شدند. دهه محرم تعظيم و تکريمش براي اين است که ما ملحق شويم. ما همه فاصله گرفتيم. به برکت اشک و سينه زدن بر سيدالشهداء، به برکت شرکت در مجالس امام حسين فاصله مان را کم کنيم و نزديک شويم.

اين حديث در عيون الاخبار الرضا شيخ صدوق هست. شخصي مي گويد: «دخلتُ علي رسول الله» خدمت پيامبر شرفياب شدم. أُبي بن کَعب از اصحاب پيامبر خدمت حضرت بود. سيد الشهداء(ع) در آن مجلس بودند. رسول خدا به امام حسين فرمودند: «مرحباً بک يا أبا عبدالله» پيامبر به امام حسين شش، هفت ساله فرمود: «يا زين السماوات و الارضين» زينت آسمان ها و زمين، أبي بن کعب از اصحاب پيامبر است. عرض کرد: يا رسول الله! «کيف يکون يا رسول الله» مگر کسي غير از شما زينت آسمان ها و زمين است؟ رسول خدا فرمود: «والذي بعثني بالحق» قسم به خدايي که مرا به حق مبعوث کرد، «ان لحسين في السماء اکبر منه في الارض» حسين در آسمان ها خيلي با عظمت تر از حسين در زمين است. خدا علامه اميني(ره) را رحمت کند. فرمود: اين مجالس را برگزار کنيد و عزاداري کنيد ولي با اينها حق سيدالشهداء ادا نمي شود. قيامت بايد مجلس امام حسين آنجا برگزار شود. بايد در محشر عزاي سيدالشهداء برگزار شود. «و انه لمکتوبٌ عن يمين عرش الله» رسول خدا فرمود: بر سمت راست عرش الهي نوشته شده: «ان الحسين مصباح الهدي و سفينة النجاة»

ص: 5091

ريعتي: مقدمه خيلي خوب و پرباري بود. دوباره محرم از راه رسيد و مساجد سياه پوش شد. تکيه ها و حسينيه ها و دسته هاي عزا برپا شد. خوشا به حال کساني که قدر اين محرم را خواهند دانست، انشاءالله امام حسين کمک کند که يک محرم پرباري را تجربه کنيم و بتوانيم دستمان را به دست امام حسين بسپاريم و به سمت خدا حرکت کنيم و از همه اين کثرات و مشکلات و گرفتاري ها فرار کنيم. قطعاً بحث محرم ما با حضور کارشناسان عزيز متفاوت خواهد بود. حاج آقاي حسيني در ايام محرم قرار هست در مورد چه مباحثي صحبت کنيم؟

حاج آقاي حسيني قمي: در مورد سيره ي اصحاب سيدالشهداء(ع) خيلي مطالعه کردم. در اين سالها به زندگي امام حسين و خطبه هاي سيدالشهداء فراوان پرداختيم. من نگاه کردم و ديدم زواياي فراواني از زندگي اصحاب امام حسين(ع) هست که کمتر گفته شده و به درد زندگي امروز ما مي خورد. امروز مي خواهم يک آموزه هايي از زندگي سيدالشهداء که به درد مجالس اين روزها و شب هاي ما مي خورد را بگويم. همين بحثي که در مقدمه اشاره کردم، اينکه ما بتوانيم بهتر چهره هاي جديد را جذب کنيم. هر شب سعي کنيم تا دير نشده افرادي را با امام حسين آشنا کنيم. شما اين افراد را سوار کشتي کنيد، رساندن اينها به ساحل با سيدالشهداء(ع) است. دستشان را بگيريد و در عزاي سيدالشهداء بياوريد. طعم بسيار شيرين درک معارف سيدالشهداء را به اينها بچشانيم، اينها ديگر از امام حسين جدا نمي شوند.

مطلب اول در مورد امام حسين(ع) اينکه ما سعه صدر را از امام حسين ياد بگيريم. خيلي حوصله هايمان کم شده

ص: 5092

است، يک داستاني را مي گويم که اين داستان در دو منبع قديمي هست، يکي توحيد شيخ صدوق، هزار و صد سال پيش، يکي هم تاريخ دمشق ابن عساکر که براي هشتصد سال پيش است. ابن عباس صحابه پيامبر شاگرد اميرالمؤمنين(ع) در مسجدالنبي نشسته بوده و براي مردم حديث مي گفت. شاگرد خوب اميرمؤمنان بود و تا روز آخر هم پايبند به همين راه بود. روزي که مي خواست از دنيا برود، در طائف آخرين جمله اي که گفت و از دنيا رفت اين بود: «اللهم اني اتقرب اليک بحبّ علي بن ابي طالب» اين آخرين سخن ابن عباس بود. ابن عباس در مسجدالنبي نشسته بود، درس و حديث مي گفت. يک کسي در گوشه ي مسجد نشسته بود و مجلس ابن عباس را با جمله اي به هم زد. اين جزء مخالفين اهل بيت(ع) بود. به ابن عباس گفت: اين مسائل ساده چيست که براي مردم مي گويي؟ اگر راست مي گويي در مورد توحيد يک سخن بگو. مجلس به هم خورد. ابن عباس سرش را پايين انداخت. امام حسين(ع) در گوشه مسجدالنبي حضور داشتند، برخورد اين شخص را با ابن عباس ديد که مجلس ابن عباس را به هم زد. سيدالشهداء(س) فرمود: با حديث او کار نداشته باش، او بحث خودش را مي کند «اليَّ» نزد من بيا از توحيد براي تو بگويم! گفت: نمي خواستم از شما بپرسم! اگر شما را قبول داشتم که از شما مي پرسيدم. ابن عباس تا اين سخن را شنيد پا درمياني کرد و گفت: «يأبن الازرق انه من اهل بيت نبوة و هم ورثة العلم» ما هرچه داريم از اينها ياد گرفتيم و اينها اهل بيت پيامبر هستند. من شاگرد

ص: 5093

اين مکتب هستم. آنقدر گفت و به هر قيمتي بود نافع بن ازرق، کسي که از نظر فکري انحراف داشت و با مکتب اهل بيت فاصله داشت را جذب کرد و نزد امام حسين(ع) نشست.

علت اينکه اين داستان در توحيد صدوق آمده براي همين است. يک بيان زيبايي حضرت در مورد توحيد دارد. به قدري اين بيان جذاب بود، امام حسين مي خواست از توحيد سخن بگويد. روايت هست که به گريه افتاد. گفت: «يا حسين! ما أحسن کلامک» چقدر زيبا سخن مي گويي! اينجا بايد طبيب حاذق از فرصت استفاده کند. اين شب ها دل هرکس مي شکند و نرم مي شود، آمادگي پذيرش هر حرف حقي را دارد. من بارها از ذاکرين و مداحان اهل بيت خواهش کردم و گفتم: وقتي شما داري روضه مي خواني، در اوج روضه که اشک جاري شده و دل شکسته، آنجا يک موعظه ديني بکن. چيزي در مورد خدا و پيغمبر بگو، مخصوصاً به جوان ها که خيلي اثر دارد. امام حسين فرمود: «بَلَغني» به من خبري رسيده است. چون اين آدم از باقي مانده هاي خوارج بود. خوارج اميرالمؤمنين(ع) را کافر مي دانستند. مي گفتند: حکميت را پذيرفته، حکميت کفر است پس کافر شده است. حضرت فرمودند: حکميت را شما بر من تحميل کرديد. ثانياً کفر نيست! حضرت به اين فرد فرمود: «بَلَغَني انک تشهدُ علي عليٍ و علي أخي و عليَّ بالکفر» من شنيدم که تو ما را کافر مي داني، پدرم علي را کافر مي داني، کسي از ما زيباتر توحيد را بيان مي کند؟ به سيدالشهداء عرض کرد: «أنتم مَنار الاسلام، نجوم الاحکام» اگر من چنين اشتباهي کردم، شما نور هستيد، شما ستاره و خورشيد هستيد، همه

ص: 5094

نور از شماست. من اشتباه کردم! امام حسين(ع) به زيبايي او را جذب کرد و در مسير توحيد اشک او را جاري کرد. خواهش مي کنم در اين شب ها جوانان را بخواهيد که براي سيدالشهداء اشک بريزند و معارف را بشنوند. دستشان را در دست امام حسين بگذاريد. در اين کشتي سوار کنيد، آنوقت ديگر از اين کشتي پياده مي شوند؟

اين روايت را شيخ مفيد در أمالي از امام صادق(ع) دارد. «ان الحسين بن علي (ع)، عند ربّه ينظُر الي زوارهٍ و هو اعرف بهم و بأسمائهم و بأسماء آبائهم و بدَرجاتهم و مَنزلتِهِم و انّه ليَري من» هرکسي بر سيدالشهداء گريه مي کند، امام صادق فرمود: امام حسين به زائرينش نگاه مي کند. به گريه کنندگانش، «فَيَستَغفِر لَه» اين شب ها امام حسين براي ما استغفار کن تمام است. علت اينکه در محرم اينقدر افراد برمي گردند و جذب مي شوند، چون يک طرف هم لطف خود سيدالشهداء است. «و يسأل آبائه» از پدرش اميرمؤمنان و اجدادش مي خواهد که بري گريه کنان سيدالشهداء، طلب آمرزش کنند.

يکي از اصحاب امام صادق، نامش زيد شَهّام است. حديث در رجال الکشي است. مي گويد: محضر امام صادق(ع) بوديم. يک جمعي از کوفي ها بوديم. شخصي به نام جعفر بن عفوان وارد مجلس شد، حضرت خيلي تحويلش گرفت. فرمود: نزد من بنشين! حضرت فرمود: «بَلَغَني» به من خبر رسيد براي امام حسين(ع) شعر مي گويي. من گاهي به مداحان مي گويم که شما در يک قصيده، يک غزل مي توانيد کل يک منبر را برسانيد. خدا رحمت کند، ياد کنم از مرحوم آيت الله تبريزي مرجع بزرگوار، سر درس يکي از شاگردان اشکالي کرد. ايشان جواب داد. شاگرد

ص: 5095

يک جمله اي گفت که نبايد مي گفت. گفت: اين جواب اشکال من نبود، به من جواب علمي بدهيد! داري روضه خواني مي کني!! مرحوم آيت الله تبريزي زير گريه زد. گفت: کاش من روضه خوان بودم، من آرزو داشتم روضه خوان سيدالشهداء باشم! همه انبياء و اولياء روضه خوان سيدالشهداء(ع) بودند. در حالات مرحوم آيت الله العظمي حائري، مؤسس حوزه علميه قم هست که ايشان روضه خوان دسته عزاداري امام حسين در سامرا بوده است. آرزو مي کردند روضه خوان سيدالشهداء باشند. يکوقت به آيت الله العظمي حائري گفته بودند: رضاخان روضه خواني را ممنوع کرده بود. ايشان خيلي ناراحت بود. گفتند: چرا اينقدر ناراحت هستيد. طوري نشده است، جلوي يک مستحبي را گرفتند! فرمود: مستحبي است که هزار واجب از آن بيرون مي آيد. قديم مرسوم بود يک قصيده پند آموز زيبا مي خواندند. الآن ما کتاب هاي زيبا کم نداريم، آقاي سازگار که خدا ايشان را سلامت بدارد، شش هفت جلد پند زيبا دارند. اول منبر موعظه کنيم دل آماده شود.

امام صادق(ع) خيلي جعفر بن عفوان را تحويل گرفت. فرمود: شنيدم شعر مي گويي؟ گفت: بله، فرمود: شعري براي ما بگو! شعر را گفت حضرت به گريه افتادند. کساني که محضر حضرت بودند گريه کردند. اشک حضرت همينطور به گونه و محاسنش جاري بود، فرمود: «والله لقد شهدت ملائکة الله المقربون» به خدا قسم فرشتگان آسمان در اين جلسه حضور داشتند. «يسمعون قولک في الحسين» روضه اي که براي سيدالشهداء خواندي فرشته ها شنيدند، فرشته ها بيش از ما گريه کردند. جن و ملک بر آدميان گريه مي کنند. گويا عزاي اشرف اولاد آدم است! ر کامل الزيارات ابن قولويه قمي هست که «ما ذکر

ص: 5096

الحسين عليه السلام» اگر به مناسبتي نام سيدالشهداء در محضر امام صادق برده مي شد آن روز امام صادق تا شب متبسم ديده نمي شد. بنابراين قدر بدانيم مخصوصاً با سعه صدر و حوصله، مردم را سوار اين کشتي کنيم. همه را بياوريم. وقتي آنها آمدند در اين کشتي نشستند، اينهايي که متصدي اين کشتي هستند، خوب نگهداري کنند و خوب تحويل بگيرند و تحويل ناخداي کشتي سيدالشهداء بدهند.

خدا مرحوم محدث قمي را رحمت کند، کتابي نوشته به نام «نفس المهموم»، امام صادق فرمود: «نفس المهموم لظُلمنا تسبيح» اين ايام نفس ميزني و نگران ظلمي هستي که به سيدالشهداء(ع) شده است. فرمود: ثواب سبحان الله دارد. محرم شد و همه مهموم سيدالشهداء هستند. امام صادق فرمود: «يجبَ اليُکتب» اين حديث را بايد با طلا نوشت. يکوقت ما مي گوييم، يکوقت امام مي گويد. «نفس المهمومِ لظلمنا تسبيح و هَمُّهُ لنا عباده» نفس مي زني خدا برايت ثواب عبادت مي نويسد. غصه دار سيدالشهداء(ع) هستي، خدا برايت عبادت مي نويسد. يک سنت پسنديده در مجالس سيدالشهداء(ع) ديدم که خيلي خوب است، خود سيدالشهداء(ع) چقدر نگران گرفتارها بود. يکي از برکات مجالس سيدالشهداء(ع) اين باشد، در بعضي هيأت ها مي گويند: ما مي خواهيم تا آخر اين دهه همينطور که براي سيدالشهداء عزاداري مي کنند، براي امور خيريه کمک کنند. براي جهيزيه ها، براي بي بضاعت ها، براي مستمندها، من آمار دارم از مساجدي که به همت امام جماعت ها و مردم هر ماه دهها جهيزيه مي دهند. امام حسين(ع) در روايتي از جد بزرگوارشان رسول خدا فرمودند: «أَفْضَلُ الاعْمَالِ بَعْدَ الصَّلاةِ إِدْخَالُ السُّرُورِ فِي قَلْبِ الْمُومِنِ بِمَا لا إِثْمَ فِيه» (المناقب، ج 4، ص 75) شاد کردن دل ديگران از نماز

ص: 5097

بالاتر است.

خوارزمي مقتلي دارد که مفصل نوشته است، اين حديث از رسول خداست «لو کان سخاء رجلاً لکان حسين» اگر بخواهيم سخاوت را در قالب يک شخصيت مجسم کنيم، حسين است. وقتي امام سجاد(ع) خواستند بدن امام حسين را به خاک بسپارند، شيخ صدوق مي نويسد بيش از سيصد زخم شمشير و نيزه بود ولي يک زخم کهنه ديدم. فرمود: اين زخم اثر آن کيسه اي است که پدرم شب ها به دوش مي کشيد. شعر زيبايي هست که براي سيدالشهداء است. فرمود: «اذا جادت الدنيا عليک فجُد بها» اگر دنيا به تو رو آورد، از اين دنيا براي ديگران استفاده کن. قبل از اينکه تمام شود به مردم کمک کن. موقعيتي داري، آبرو و اعتباري داري، هرچه داري وقتي دنيا به تو رو کرد تو هم خرج مردم کن. آبرو و مال و ثروت، حافظه امانت خداست.

مرحوم آيت الله العظمي غروي اصفهاني استاد آيت الله العظمي خويي و استاد آيت الله العظمي بهجت بوده است. استاد آيت الله العظمي شيخ محمد نجفي بروجردي بوده است. استاد علامه مظفر بوده است. در حالات ايشان هست از ايشان سؤال کردند: اگر بداني نيم ساعت آخر عمرت هست، چه کار مي کني؟ گفت: جلوي در مي نشينم ببينم گرفتار و بيچاره اي رد مي شود، مشکلش را حل کنم. مرحوم آيت الله بهجت مي فرمود: ايشان سر درس آمد درس را تکراري گفت. شاگردها چيزي نگفتند. روز دوم و روز سوم تکراري گفت. روز سوم گفتيم: بحث شما تکراري است. فرمود: مي دانم ولي سه روز است هرچه به ذهنم فشار مي آورم، هيچ چيز يادم نمي آيد. خدا خواست به ما بگويد: حافظه تو براي

ص: 5098

ماست، از تو بگيريم چيزي نداري. امام حسين فرمود: جود و سخاوت مال تو را از بين نمي برد. نگو براي پيري و کوري خودم، خدا به تو مي دهد. با بخل ثروت تو از بين مي رود!

شريعتي: خيلي نکات خوبي را شنيديم. امروز صفحه 439 قرآن کريم، آيات 39 تا 44 سوره مبارکه فاطر را تلاوت خواهيم کرد. چقدر خوب است ثواب تلاوت اين آيات را به روح بلند سيدالشهداء(ع) هديه کنيم و از ثواب و برکاتش بهره مند شويم.

«هُوَ الَّذِي جَعَلَكُمْ خَلائِفَ فِي الْأَرْضِ فَمَنْ كَفَرَ فَعَلَيْهِ كُفْرُهُ وَ لا يَزِيدُ الْكافِرِينَ كُفْرُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ إِلَّا مَقْتاً وَ لا يَزِيدُ الْكافِرِينَ كُفْرُهُمْ إِلَّا خَساراً «39» قُلْ أَ رَأَيْتُمْ شُرَكاءَكُمُ الَّذِينَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ أَرُونِي ما ذا خَلَقُوا مِنَ الْأَرْضِ أَمْ لَهُمْ شِرْكٌ فِي السَّماواتِ أَمْ آتَيْناهُمْ كِتاباً فَهُمْ عَلى بَيِّنَةٍ مِنْهُ بَلْ إِنْ يَعِدُ الظَّالِمُونَ بَعْضُهُمْ بَعْضاً إِلَّا غُرُوراً «40» إِنَّ اللَّهَ يُمْسِكُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ أَنْ تَزُولا وَ لَئِنْ زالَتا إِنْ أَمْسَكَهُما مِنْ أَحَدٍ مِنْ بَعْدِهِ إِنَّهُ كانَ حَلِيماً غَفُوراً «41» وَ أَقْسَمُوا بِاللَّهِ جَهْدَ أَيْمانِهِمْ لَئِنْ جاءَهُمْ نَذِيرٌ لَيَكُونُنَّ أَهْدى مِنْ إِحْدَى الْأُمَمِ فَلَمَّا جاءَهُمْ نَذِيرٌ ما زادَهُمْ إِلَّا نُفُوراً «42» اسْتِكْباراً فِي الْأَرْضِ وَ مَكْرَ السَّيِّئِ وَ لا يَحِيقُ الْمَكْرُ السَّيِّئُ إِلَّا بِأَهْلِهِ فَهَلْ يَنْظُرُونَ إِلَّا سُنَّتَ الْأَوَّلِينَ فَلَنْ تَجِدَ لِسُنَّتِ اللَّهِ تَبْدِيلًا وَ لَنْ تَجِدَ لِسُنَّتِ اللَّهِ تَحْوِيلًا «43» أَ وَ لَمْ يَسِيرُوا فِي الْأَرْضِ فَيَنْظُرُوا كَيْفَ كانَ عاقِبَةُ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ وَ كانُوا أَشَدَّ مِنْهُمْ قُوَّةً وَ ما كانَ اللَّهُ لِيُعْجِزَهُ مِنْ شَيْ ءٍ فِي السَّماواتِ وَ لا فِي الْأَرْضِ إِنَّهُ كانَ عَلِيماً قَدِيراً «44»

ترجمه: او كسى است

ص: 5099

كه شما را در زمين جانشينان (پيشينيان) قرار داد؛ پس هر كس كفر ورزد بر ضررش خواهد بود و كافران را كفرشان جز دشمنى و خشم نزد پروردگارشان نمى افزايد، و كافران را كفرشان جز خسارت نمى افزايد. بگو: آيا شريكان خويش را كه به جاى خداوند مى خوانيد ديده ايد؟ به من نشان دهيد كه چه چيزى را از زمين آفريده اند، يا براى آنان در (آفرينش) آسمان ها مشاركتى است؟ يا به آنان كتابى داده ايم كه ايشان، دليل و حجّتى از آن بر شرك خود دارند؟ (نه، هيچ كدام نيست،) بلكه ستمكاران تنها بر اساس وعده اى (دروغى) كه بعضى شان به بعضى ديگر (در مورد شفاعت) مى دهند يكديگر را فريب مى دهند. همانا خداوند آسمان ها و زمين را از زوال (و سقوط و خروج از مدار) نگاه مى دارد، و اگر زوال پذيرند (و از مدار خارج شوند) احدى جز او نمى تواند آنها را نگاه دارد؛ البتّه او بردبار و آمرزنده است. و (مشركان) با سخت ترين سوگندها، به خدا سوگند ياد كردند كه اگر هشدار دهنده اى به سراغشان بيايد از هر يك از امّت هاى ديگر هدايت يافته تر شوند؛ پس همين كه هشدار دهنده اى برايشان آمد، جز نفرت (از حقّ) چيزى بر آنان نيفزود. (نفرت آنان از حقّ) به خاطر استكبار در زمين و نيرنگ بدشان بود، و نيرنگ بد جز اهلش را فرا نگيرد، پس آيا آنان جز سنّت (خداوند را در مورد قلع و قمع) پيشينيان انتظار دارند؟ با آنكه براى سنّت و قانون الهى هرگز جايگزينى نخواهى يافت، و هرگز براى سنّت الهى تغييرى نخواهى يافت. آيا در زمين سير نكردند تا ببينند كه سرانجام كسانى كه قبل از ايشان

ص: 5100

بودند و قدرتشان بيش از آنان بود چه شد؟ و هيچ چيز در آسمان ها و زمين نيست كه خداوند را به عجز در آورد (و از حيطه ى قدرت او خارج باشد.) البتّه او بس آگاه و تواناست.

شريعتي: در اين روزها و شب ها براي همديگر دعا کنيم، خيلي ها التماس دعاي ويژه گفتند. انشاءالله به برکت سيدالشهداء(ع) گره از کار فرو بسته آنها باز شود. نکات پاياني بحث شما را خواهيم شنيد.

حاج آقاي حسيني قمي: ابن عساکر در تاريخ دمشق اين قصه را در مورد امام حسين(ع) مي نويسد. کسي مي گويد: من کربلا آمدم، ديدم جايي چند خيمه زدند. سؤال کردم خيمه کيست؟ گفتند: براي سيدالشهداء(ع) است. رفتم ديدم سيدالشهداء(ع) اشکش جاري است و در خيمه نشسته قرآن مي خواند. گفتم: آقاجان در اين بيابان ها چه مي کني؟ وسط اين بيابان ها کسي نيست. حضرت فرمود: «هذه الکتب اهل الکوفه» اشاره کردند به نامه هايي که مردم کوفه براي سيدالشهداء نوشته بودند. اين ايام انس بيشتري با قرآن داشته باشيم، الحمدلله امروز مجالس ما همه با قرآن شروع مي شود و اين سنت خوبي است. ولي اينطور نباشد که به قاري قرآن بگوييم: بخوان تا سخنران ما بيايد.

در مورد آياتي که تلاوت شد، «أَ وَ لَمْ يَسِيرُوا فِي الْأَرْضِ» معاويه کجا رفت؟ يزيد کجا رفت؟ «فَيَنْظُرُوا كَيْفَ كانَ عاقِبَةُ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ وَ كانُوا أَشَدَّ مِنْهُمْ قُوَّةً» کجا رفتند آنهايي که ظلم کردند. چه کسي مي تواند آمار بگيرد که امشب چند مجلس براي سيدالشهداء برگزار هست؟ امشب و ديشب چند نفر براي امام حسين سينه زدند؟ خدا را قسم مي دهيم به سيدالشهداء به همه ما قابليت حضور و درک

ص: 5101

حضور عزاي سيدالشهداء را عنايت کند. تقاضا دارم هم طهارت ظاهري و طهارت باطني داشته باشيم و با وضو وارد مجلس امام حسين شويم. روزها مراقبت هايمان را بيشتر کنيم و شب ها از مجالس امام حسين(ع) بيشتر استفاده کنيم. خدا را قسم مي دهيم به حق سيدالشهداء به همه ما قابليت دريافت حداکثري از عزاي سيدالشهداء(ع)، بهره معنوي از اشک سفره سيدالشهداء(ع) و عزاي امام حسين عنايت بفرمايد.

شريعتي: چقدر نام تو زيباست أبا عبدالله! «السلام عليک يا أبا عبدالله»

97-06-27- سيره اصحاب حضرت سيدالشهداء (ع)

شريعتي: بسم الله الرحمن الرحيم، اللهم صل علي محمد و آل محمد و عجل فرجهم.

مي ايستم امروز خدا را به تماشا *** اي محو شکوه تو خداوند سراپا

اي جان جوانمرد به دامان تو دستم *** من نيز جوانم ولي افتاده ام از پا

آتش بزن آتش به دلم کار دلم را *** اي عشق ميانداز از امروز به فردا

با آمدنت قاعده عشق به هم خورد *** ليلاي تو مجنون شد و مجنون تو ليلا

تا چشم گشودي به جهان ساقي ما گفت *** المنة لله که در ميکده شد وا

اي منطق رفتار تو چون خلق محمد *** معراج براي تو مهياست بفرما

عالم همه مبهوت تماشاي حسين است *** هرچند حسين است تو را محو تماشا

چون چشم تو دل مي برد از گوشه نشينان *** شد گوشه شش گوشه براي تو مهيا

مجنون علي شد همه شهر ولي من *** مجنون علي اکبر ليلا به مولا

«صلي الله عليک يا أباعبدالله» سلام مي کنم به همه شما، عزاداري هاي شما قبول باشد. در هشتمين روز ماه محرم، ماه عزاي سيد الشهداء با سمت خدا مهمان

ص: 5102

شما هستيم. کم کم اين دهه اول محرم دارد به پايان مي رسد و فردا تاسوعا و پس فردا عاشوراي حسيني است. انشاءالله امام حسين(ع) در اين مدت يک گوشه نگاهي به همه ما داشته باشند و همه ما مشمول رحمت خداي متعال باشيم. حاج آقاي حسيني سلام عليکم و رحمة الله. خيلي خوش آمديد.

حاج آقاي حسيني قمي: عرض سلام و ارادت خالصانه خدمت همه بينندگان عزيز دارم. اين ايام را خدمت همه بينندگان عزيز تسليت مي گويم. بسيار شعر زيبايي خوانديد. امروز همه عالم به علي اکبر سيدالشهداء(ع) عرض ارادت دارد.

گرچه خداوند وجود و عدم *** خلق نکرده دو نفر مثل هم

ليک چو رخسار تو را مي کشيد *** نقش تو را شکل پيامبر کشيد

نسل جوان را به جهان رهبري *** جلوه توحيد، علي اکبري

حد سخن گشت به مدحت ادا *** از لب جان بخش شه کربلا

گفت تويي اي پسر با وفا *** اشبه مردم به رسول خدا

خدا شهيد ثاني را رحمت کند که از فقهاي بزرگ شيعه است. کتابي دارد به نام «مُسکن الفؤاد» که براي داغ ديدگان و مصيبت ديدگان اين کتاب را نوشته است. «مسکن الفؤاد في فقد الأحبة و اولاد» آنهايي که عزيزي از دست مي دهند، اين کتاب را بخوانند که آرامبخش است. خيلي مجموعه جامعي است، تمام آيات و رواياتي که پاداش صابران است. وقتي کتاب تمام مي شود آخرش مي نويسد: پروردگارا، من به همه پاداش ها اعتقاد دارم ولي مرا به مصيبت داغ فرزند مبتلا نکن. اين ابتلاء در کنار بقيه ابتلائات براي سيد الشهداء(س) چه درجه و مقام و ترفيعي دارد. باز شعر

ص: 5103

زيباي ديگري خطاب به سيدالشهداء دارد؛

بر باغ جنان دل ندهد هرکه ببيند *** شش گوشه قبر تو و اکبر پسرت را

اي طاهر قدسي که جهان زير پر توست *** هرچند بريدند همه بال و پرت را

بر باغ جنان دل ندهد هرکه ببيند *** شش گوشه قبر تو و اکبر پسرت را

مصيبت سنگين است و اين ابتلاء بسيار بزرگ و در کنارش مقامات سيدالشهداء در کنار اين ابتلائات بود و اميدواريم بتوانيم در اين شب هاي باقي مانده بهترين عرض ارادت و اخلاص را از مجالس حضرت ببريم.

شريعتي: قرار هست يک نگاه نو به شخصيت هاي واقعه کربلا داشته باشيم، ياران و اصحاب سيدالشهداء(ع)، آنهايي که شايد زواياي پنهان زندگي شان و همراهي شضان مغفول واقع شده و کمتر به آن پرداختيم. بحث امروز شما را خواهيم شنيد.

حاج آقاي حسيني قمي: من روي اين زواياي زندگي اصحاب سيدالشهداء(ع) خيلي مطالعه کردم، در مورد مقامات شهداي کربلا شايد کمتر شنيده ايم و گفته ايم.عبارت اول در کلام خود سيدالشهداء در خطبه معروف شب عاشوراي حضرت است. مرحوم شيخ مفيد در ارشاد نقل کردند. «أُثْنِى عَلَى اللَّهِ أَحْسَنَ الثَّنَاءِ» (إرشادمفيد، ج 2، ص 91) در شب تنهايي، در شب غربت، شب محاصره دشمن همانطور با خدا صحبت مي کند که در اوج شادي ها سخن مي گويد. بهترين حمد و ثناي پروردگار! انسان گرفتاري ها و مشکلاتي دارد، ما اگر همه مصيبت هايمان را جمع کنيم مي توانيم مقايسه کنيم با مصيبت سيدالشهداء(ع)؟ شب غربت و تنهايي و مظلوميت شان، خدا رحمت کند علامه محمد تقي جعفري(ره) را که ديدم چقدر قشنگ اين جمله را ترجمه مي کردند. فرمودند: امام حسين(ع) مي گويد: «أحسن الثناء»

ص: 5104

يعني خدايا همه چيز بر مراد ماست. هيچ چيزي در زندگي کم نگذاشتي. گاهي مشکلي داشتيم برطرف شده و کاري داشتيم انجام شده، در فارسي مي گوييم: ديگر از اين بهتر نداريم! امام حسين شب عاشورا مي گويد: «أحسن الثناء» خدايا ديگر از اين بهتر نمي شود. خوشي از اين کاملتر، «احمدُه َ فِي السَّرَّاءِ وَ الضَّرَّاء» حمد خدا در سختي ها و گرفتاري ها. روزهايي که اين سختي ها و گرفتاري ها نبود. ما در زندگي مان خوشي نداشتيم؟ حمد آنها را بگوييم. بعد فرمودند: «اللهم اني احمدُکَ علي اکرمتنا بالنبوة علمتنا القرآن فقهتنا في الدين» شاهد من اين جمله است، ولي خدا و سيد الشهداء در مورد اصحابش شهادت مي دهد. «فاني لا أعلم أصحابا أوفي و لا خيرا من أصحابي و لا أهل بيت أبر و أوصل من أهل بيتي؛ فجزاكم الله خيرا» من اصحابي باوفاتر و بهتر از اصحاب خودم سراغ ندارم.

جمله دوم در «بشارة المصطفي» عماد الدين طبري است، متوفي قرن ششم است. حديث را از پيامبر خدا نقل مي کند. فرمود: «اولئک من سادات شهداء امتي يوم القيامه» يعني اگر امام حسين سيد الشهداء است، ساداتش شهداي قيامت است. وقتي رهبر سيد الشهداء شد، شهيدان در رکابش هم سادات شهداء مي شوند. اين گواهي رسول خداست.

جمله سوم باز در کامل الزيارات ابن قولويه است که پيامبر خدا در مورد شهداي کربلا فرمود: «كَأَنَّهُمْ نُجُومُ السَّمَاءِ يتهادون الي القتل» (كامل الزيارات، ص 68) اينها ستارگان آسمان هستند، براي شهادت مسابقه مي دادند. کار ستاره چيست؟ نشان دادن راه. کجا عالم کساني مثل شهداي کربلا راه را به مردم نشان دادند؟ مورد چهارم عبارتي است از اميرالمؤمنين(س)، شايد داستان «هَرثَمه» را

ص: 5105

شنيده باشند. جزء اصحاب اميرالمؤمنين بود. در داستان کربلا جزء سپاهيان و لشگر عمر سعد بود. هنوز جنگ شروع نشده بود. مي گويد: نشسته بودم با خودم فکر مي کردم. ياد خاطرات گذشته افتادم، يادم آمد روزي در همين سرزمين با اميرمؤمنان از جنگ صفين برمي گشتيم، حضرت به سرزمين کربلا رسيدند. نماز صبحشان را خواندند و قسمتي از خاک کربلا را برداشتند و بوييدند و بعد فرمودند: «واها لك أيتها التربة ليحشرن منك قوم يدخلون الجنة بغير حساب» عجب خاکي هستي! فرداي قيامت عده اي از اين سرزمين وارد مي شوند که بي حساب وارد بهشت خواهند شد. هرثمه مي گويد: من ياد اين خاطره افتادم و گفتم: اي واي بر من! کجا نشسته ام؟ در لشگر عمر سعد؟! اينها بي حساب به بهشت مي روند؟ بلند شدم خدمت سيد الشهداء رفتم. هنوز رفت و آمد بين دو لشگر آزاد بود. سلام کردم و گفتم: يک خاطره اي از پدر شما دارم. در صفين بوديم، برمي گشتيم، به اين سرزمين رسيديم، آقا اينطور فرمودند. حضرت خوشحال شدند اين خاطره را شنيدند، بعد فرمودند: حالا يادت آمد و مي گويي ما بهشتي هستيم. حالا با ما هستي يا بر ما هستي؟ گفت: تا الآن آن طرف بودم ولي نمي خواهم اين طرف باشم، مي خواهم برگردم! مي خواهم سراغ زن و فرزندم بروم! سيدالشهداء فرمود: زودتر برو که هنگام شهادت ما نباشي! صداي «هل من ناصر» مرا نشنوي. قسم به خدا، قسم به کسي که جان من در دست اوست، اگر کسي صداي «هل من ناصر» ما را بشنود و ما را ياري نکند، خداوند با صورت او را به آتش مي اندازد.

عبارت بعد از اميرالمؤمنان است در کامل

ص: 5106

الزيارات است. فرمود: «مصارع ُشُهَدَاءَ لَا يَسْبِقُهُمْ مَنْ كَانَ قَبْلَهُمْ وَ لَا يَلْحَقُهُمْ مَنْ كَانَ بَعْدَهُمْ» (تهذيب الأحكام، ج 6، ص 72) شهدايي که نه کسي از گذشتگان بر اينها سبقت مي گيرد، نه کسي در آينده به اينها ملحق مي شود. ما شهداي بدر و احد داريم، «لا يَسبِقُهم و لا يَلحَقُهم» جمله ششم حديثي است که در اختصاص شيخ مفيد از موسي بن جعفر(ع) نقل شده است. فرمودند: فراي قيامت منادي ندا مي دهد «أين حواريون» حواريون رسول خدا و ائمه را صدا مي زند! در غوغاي محشر وقتي همه اهل محشر ايستادند، منادي ندا مي زند «أَيْنَ حَوَارِيُ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ رَسُولِ اللَّهِ صلي الله عليه وآله» حواريون رسول الله کجا هستند؟ سه نفر فقط مي توانند قيام کنند. سلمان، مقداد، ابوذر! «أَيْنَ حَوَارِيُ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ وَصِيِّ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِاللَّهِ رَسُولِ اللَّهِ صلي الله عليه وآله» چهار نفر مي توانند قيام کنند. «فَيَقُومُ عَمْرُو بْنُ الْحَمِقِ الْخُزَاعِيُّ وَ مُحَمَّدُ بْنُ أَبِي بَکْرٍ وَ مِيثَمُ بْنُ يَحْيَي التَّمَّارُ مَوْلَي بَنِي أَسَدٍ وَ أُوَيْسٌ الْقَرَنِيُّ» اين چهار نفر که همه به دست معاويه شهيد شدند. حواريون امام حسن مجتبي را صدا مي زنند. دو نفر هستند. «أَيْنَ حَوَارِيُّ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيٍّ وَ ابْنِ فَاطِمَةَ بِنْتِ مُحَمَّدٍ رَسُولِ اللَّهِ صلي الله عليه و آله فَيَقُومُ سُفْيَانُ بْنُ أَبِي لَيْلَي الْهَمْدَانِيُّ وَ حُذَيْفَةُ بْنُ أُسَيْدٍ الْغِفَارِيُّ» حواريون امام حسين چه کساني هستند؟ «قَالَ ثُمَّ يُنَادِي أَيْنَ حَوَارِيُّ الْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيِّ» براي پيامبر سه نفر آمد، براي علي بن ابي طالب چهار نفر آمد، براي امام حسن دو نفر آمد. اينجا «فَيَقُومُ کُلُّ مَنِ اسْتُشْهِدَ مَعَهُ وَ لَمْ يَتَخَلَّفْ عَنْهُ» همه شهداي سيدالشهداء به عنوان حواريون خاص سيدالشهداء جواب مي دهد. پس

ص: 5107

اصحاب چنين مقاماتي را دارند. اينها انسان هايي مثل ما بودند و معصوم و امام نبودند. يعني انسان مي تواند در سير صعودي به جايي برسد، حجت خدا درباره او بگويد: «لا يَسبِقُهم و لا يَلحَقُهم» حجت خدا درباره او بگويد: فرداي قيامت وقتي مي گويند: حواريون يک امام، همه اينها بيايند. حجت خدا درباره او بگويد: من ديگر از اينها بهتر سراغ ندارم.

در تاريخ طبري هست، شخصيت بزرگواري به نام عبدالله بن عُمير کلبي است. اين آقا در کوفه زندگي مي کرد. يکوقتي در منزل نشسته بود، از پنجره خانه نگاه کرد و ديد جمعيتي دارند به يک طرفي حرکت مي کنند. سؤال کرد: چه خبر است؟ گفتند: اين جمعيت دارند به نُخيله مي روند. نُخيله لشگرگاه کوفه بود. هروقت جنگي بود آنجا جمع مي شدند و سازماندهي مي کردند و اعزام مي کردند. گفت: کجا مي روند؟ گفت: به جنگ سيدالشهداء مي روند. گفت: عجبا! ما آرزو داشتيم در رکاب رسول الله با کفار بجنگيم، اينها مي روند با پسر پيامبر بجنگند؟ به نظرم جنگ با اين آدم هايي که مي خواهند بروند با فرزند رسول الله بجنگند ثوابش کمتر از آن جهاد نباشد. خوب است ما هم راه بيافتيم. به خانمش داستان را گفت که من تصميم گرفتم به کربلا بروم. خانم ها يادشان باشد در طول تاريخ فراوان بودند زناني که مردانشان را بهشتي کردند. کم نبودند زناني که مردانشان را جهنمي کردند. گفت: تصميم خوبي گرفتي ولي من هم با خودت ببر! شبانه راه افتادند، دقيقاً مثل ديشب که شب هشتم محرم بود به کربلا رسيدند. امام حسين(ع) يک عده را دعوت کرد و دعوتنامه فرستاد اما نيامدند. هجده هزار نفر براي امام حسين

ص: 5108

دعوتنامه فرستادند، ولي عهدشکني کردند. اين آقا نه دعوتنامه نوشت و نه دعوتنامه خاص و ويژه اي از سيدالشهداء دريافت کرد. فقط در همين حد که سرش را از پنجره خانه بيرون کرد، ديد يک عده دارند مي روند. اگر اينها مي خواهند با سيدالشهداء بجنگند، ما برويم با اينها بجنگيم.

امشب شب تاسوعاي أباعبدالله است، ما به اينجا رسيديم که سرمان را از پنجره خانه بيرون کنيم، بگوييم: چه خبر است؟ بگويند: دارند به جهاد در رکاب ولي خدا مي روند، يک عده مي روند با ولي خدا بجنگند، بگويد: آقا براي چه با ولي خدا بجنگند؟ ما دعوتنامه نداريم و دعوت نکرديم، همين که نگاه کرديم راه بيافتيم و برويم در رکاب ولي خدا بجنگيم. بعد هم به همسرش بگويد و همسر بگويد: تصميمت خوب است و من هم همراهت هستم. به اينجا رسيديم؟ هجده هزار نفر دعوت کردند و امام را تنها گذاشتند. اين آقا با خبر شد که يک عده به جنگ با ولي خدا مي روند. گفت: من چرا جانم را براي ولي خدا فدا نکنم؟ ما اينقدر براي فداکاري در راه دين آمادگي داريم؟ الآن جهاد با زبان و مال است. بعضي ها را ديدي، التماس مي کني، برايش حديث و آيه مي خواني، ده شب پاي منبر مي آيد، هرچه بلد هستي مي گويي. براي جهاد با مالش تکان نمي خورد. براي خمس و زکات واجبش تکان نمي خورد.

شب هشتم محرم به کربلا رسيد و دومين شهيد کربلاست. روز عاشورا وقتي اصحاب نشسته بودند، دو نفر از لشگريان عمر سعد آمدند «هل من مبارز» اسمشان در تاريخ هست. يسار و سالم، يکي غلام عبيد الله بن زياد بود و يکي

ص: 5109

غلام پدرش بود. آمدند گفتند: «هل من مبارز» چه کسي هست که به جنگ با ما بيايد؟ همه نشسته بودند. حبيب بن مظاهر و بُرير بلند شدند که ما برويم. حضرت فرمود: نه، شما بنشينيد. عبدالله بن عُمير بلند شد و فرمود: به من اجازه مي دهيد. حضرت نگاهي کردند «فرح الحسين عليه السلام رجلاً طويلاً شديد الساعِدين بعيداً ما بين المنکبَين» ديدند چه جوان هاي رشيدي، چه سينه هايي! فرمودند: دوست داري برو! الآن بعضي جوان ها را ديديد بدنسازي مي روند. ولي اين سينه را وقتي نگاه مي کني براي چه مي خواهي خرج کني؟ اين بدنت را وقتي نگاه مي کني، اين بدن همه عضله است، براي چه اين عضله را مي خواهي؟ اگر مي خواهي دست کسي را بگيري، بارک الله. اگر مي خواهي دست مظلومي را بگيري، بارک الله! خدا نکند اين سينه يکوقت به ما غرور بدهد. اين بازو به ما غرور بدهد که به سر يک مظلومي بزنيم. حضرت قامت رشيد عبدالله بن عُمير را ديد و خيلي خوششان آمد. وقتي مقابل اينها آمد، اين دو نفر از سر غرور و تکبر، شايد هم ترسيدند، گفتند: تو در شأن ما نيستي. همان زهير و بُرير بيايند! اين جواب داد هرکس مقابل شما بيايد از شما بهتر است. با هم درگير شدند و هردو را از بين برد. همسرش همين خانمي که خواهش کرده بود مرا ببر، وقتي اين منظره را ديد، چون عبدالله بن عُمير در اين درگيري آسيب ديد. شمشير خورد و انگشتان دست چپش قطع شد. همسر باوفاي او وقتي اين صحنه را ديد، عمود خيمه را گرفت و به سمت همسرش براي دفاع آمد. گفت: نمي گذارم

ص: 5110

تو تنها باشي و بايد همراه تو باشم. عبدالله بن عُمير نمي توانست او را برگرداند، سيدالشهداء آمد و فرمود: خدا به شما پاداش خير بدهد. «ارجعي ليس علي النساء قتال» برگرد، جنگ بر شما واجب نيست. جنگ ادامه پيدا کرد، عبدالله بن عُمير به شهادت رسيد. همسر با وفاي او کنار بدن غرق به خون او آمد و شروع به گريه کرد. اين داستان در مناقب ابن شهر آشوب و انساب الاشراف آمده است. گفت: «اسئل الله الذي رزقک الجنة» کنار بدن غرق به خون شوهر اين جمله را فرمود: اين خدايي که بهشت را نصيب تو کرد کاش من هم با تو آمده بودم. وقتي اين جمله را گفت روايت اين است که شمر وقتي اين منظره را ديد، کربلا اوج فضيلت و رذيلت است. شمر به غلامش دستور داد با عمد آهنين بر فرق اين زن بزنند و اين زن کنار بدن شوهرش به شهادت رسيد و تنها زني است که در کربلا به شهادت رسيده است. حاج آقاي ميرباقري بحثي داشتند که ما کجاي کربلا ايستاديم؟ گاهي آدم غصه مي خورد ده شب بايد در مورد جهاد با جان و مال و گذشت و ايثار اهل بيت بگوييم، حالا ما چه کرديم؟ هيچي، خانمي ارث پدرش به او رسيده است به جاي اينکه بانک بگذاري و سود بگيري، صندوق قرض الحسنه بگذار مردم از وامش استفاده کنند.

شريعتي: خيلي وقت ها گفتيم: «يا ليتنا کنا معکم» اي کاش ما با تو بوديم اما به نظرم خيلي وقت ها ادعاست.

حاج آقاي حسيني قمي: خدا رحمت کند آقاي مطهري نقل مي کردند، يک عالمي گفته بودند من تعجب

ص: 5111

مي کنم چرا امام حسين فرمود: «فاني لا أعلم أصحابا أوفي و لا خيرا من أصحابي و لا أهل بيت أبر و أوصل من أهل بيتي فجزاكم الله خيرا» مگر چه کردند؟ خواب ديد کربلاست. خدمت امام رفت و گفت: من آماده هستم، گفت: باشد تو را خبر مي کنم. همين حرکتي که شبيه همين حرکت سعيد بن عبدالله حنفي که آمدند مقابل سيدالشهداء ايستادند حضرت نماز بخواند، فرمودند: مي خواهيم نماز بخوانيم. آنها ايستادند و تمام تيرها را پذيرفتند و به شهادت رسيدند. اين آقا ايستاد و تير اول خودش را کنار کشيد. تير دوم خودش را کنار کشيد. حضرت تبسمي کردند و فرمودند: «اني لا اعلم اصحابي» از خواب بيدار شد. ما در خواب از تير فرار مي کنيم، اينها در بيداري ايستادند. دهه محرم تمرين اين است که زمينه داريم تا بيدار هستيم پاي رکاب ولي و حجت خدا بايستيم يا نه؟ نا اميد نباشيم. الآن جهاد با مال است، از مالمان، از آبرو و موقعيت مان.

در تاريخ هست در زيارت ناحيه مقدسه که حضرت به دو تا از شهداي کربلا سلام کرده است، «السلام علي سيف بن الحارث، السلام علي مالک بن عبد» دو پسرعمو بودند، سيف و مالک که از شهداي کربلا بودند. روز عاشورا سيدالشهداء ديد اينها گريه مي کنند. 72 نفر در مقابل سي هزار نفر دشمن، خوب نيست گريه کنند. دشمن گريه اينها را ببيند خوب نيست. امام زمان حجت خدا به اين دو سلام کرده و فرمود: «يأبن أخي» عمو جون، «ما يُبکيکُم» چراگريه مي کنيد؟ قسم خوردند به خدا قسم براي خودمان گريه نمي کنيم! داريم بر غربت و تنهايي شما گريه

ص: 5112

مي کنيم. ما گريه مي کنيم که يک جان چه قابل در راه شما تقديم کنيم؟ حضرت فرمود: جزاي شما جزاي متقين است!

مورد سوم باز در لهوف است، در منابع قديمي ديگر هم هست. محمد بن بشير خضرمي در زيارت ناحيه مقدسه به ايشان سلام شده است. «السلام علي بشير بن عمر الخضرمي» شب عاشورا به او خبر دادند، پسرت در مرزها اسير شده است. امام حسين فرمود: من بيعتم را با تو برداشتم، برو سراغ فرزندت. گفت: گرگ هاي بيابان مرا زنده زنده بدرند، اگر از شما جدا شوم. من بروم دنبال کار خودم؟ بعد منتظر باشم که هر قافله اي مي آيد بگويم: از امام حسين خبر نداريد؟ قافله ها به من بگويند: پسر پيغمبر را کشتند؟ باز در أمالي شيخ صدوق هست يک نصراني تازه مسلمان شده بود. عبارت شيخ صدوق اين است که «أسلم بيد الحسين عليه السلام» به دست امام حسين مسلمان شد. اينکه در دعا هست از خدا عاقبت بخيري بخواهيم. خدا رحمت کند يکي از دوستان ما مرحوم محمد خاني مي گفت: يکوقت مشهد مشرف بودم، روز آخر زيارت بود. آمدم بروم ديدم مرحوم آيت الله مرواريد زيارتنامه مي خواند. خدمت ايشان رفتم و گفتم: آقا ما غريب هستيم و مسافر هستيم از امام رضا چه بخواهيم؟ فرمود: عاقبت بخيري! آمدم يک گوشه ديگر حرم بيايم، مرحوم آيت الله آ ميرزا جواد آقاي تهراني را ديدم. همين سؤال را پرسيدم، ايشان تأملي کرد و فرمود: عاقبت بخيري!

شيخ صدوق عرض کردند که خودش و مادرش به دست امام حسين(ع) مسلمان شدند. وقتي روز عاشورا مشغول جنگ بود. وسط ميدان نبرد مادرش را ديد و برگشت.

ص: 5113

گفت: مادر خوشت آمد؟ راضي هستي؟ مادر گفت: نه، وقتي راضي مي شوم که در رکاب سيدالشهدا به شهادت برسي. فرداي قيامت جد او شفيع تو باشد. آمد ادامه داد و به شهادت رسيد، باز در روايت هست اين مادر فداکار هم عمود خيمه را گرفت و آمد، امام حسين(ع) او را برگرداند و فرمود: جهاد بر تو نيست. يک جمله گفت: نا اميدم نکنيد! شايد با ديدن شهادت همسر عبدالله بن عُمير دلش خواست به شهادت برسد. سيد الشهداء فرمودند: برگرد! گفت: خدايا اميد مرا قطع نکن. خيلي مهم است يک زن نصراني تازه مسلمان شده که فرزند عزيزش به شهادت رسيده، ناراحت است و مي گويد: خدايا اميد مرا قطع نکن. سيدالشهداء فرمود: خدا اميد تو را نااميد نمي کند. همين داغ براي تو کافي است!

شريعتي: تازه مي توان فهميد چرا زينب کبري گفت: «ما رأيت الا جميلا» آرزو مي کنيم خداوند متعال «يا ليتني کنت معکم» ما را سرشار از اخلاص قرار بدهد. امروز صفحه 446 قرآن کريم، آيات ابتدايي سوره مبارکه صافات را تلاوت خواهيم کرد. چقدر خوب است ثواب تلاوت اين آيات را به روح بلند همه شهدايي که در رکاب سيدالشهداء با اشتياق به شهادت رسيدند، هديه کنيم.

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ ،«1» وَ الصَّافَّاتِ صَفًّا «2» فَالزَّاجِراتِ زَجْراً «3» فَالتَّالِياتِ ذِكْراً «4» إِنَّ إِلهَكُمْ لَواحِدٌ «5» رَبُّ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ ما بَيْنَهُما وَ رَبُّ الْمَشارِقِ إِنَّا زَيَّنَّا السَّماءَ الدُّنْيا بِزِينَةٍ الْكَواكِبِ «6» وَ حِفْظاً مِنْ كُلِّ شَيْطانٍ مارِدٍ «7» لا يَسَّمَّعُونَ إِلَى الْمَلَإِ الْأَعْلى وَ يُقْذَفُونَ مِنْ كُلِّ جانِبٍ «8» دُحُوراً وَ لَهُمْ عَذابٌ واصِبٌ «9» إِلَّا مَنْ خَطِفَ الْخَطْفَةَ فَأَتْبَعَهُ

ص: 5114

شِهابٌ ثاقِبٌ «10» فَاسْتَفْتِهِمْ أَ هُمْ أَشَدُّ خَلْقاً أَمْ مَنْ خَلَقْنا إِنَّا خَلَقْناهُمْ مِنْ طِينٍ لازِبٍ «11» بَلْ عَجِبْتَ وَ يَسْخَرُونَ «12» وَ إِذا ذُكِّرُوا لا يَذْكُرُونَ «13» وَ إِذا رَأَوْا آيَةً يَسْتَسْخِرُونَ «14» وَ قالُوا إِنْ هذا إِلَّا سِحْرٌ مُبِينٌ «15» أَ إِذا مِتْنا وَ كُنَّا تُراباً وَ عِظاماً أَ إِنَّا لَمَبْعُوثُونَ «16» أَ وَ آباؤُنَا الْأَوَّلُونَ «17» قُلْ نَعَمْ وَ أَنْتُمْ داخِرُونَ «18» فَإِنَّما هِيَ زَجْرَةٌ واحِدَةٌ فَإِذا هُمْ يَنْظُرُونَ «19»وَ قالُوا يا وَيْلَنا هذا يَوْمُ الدِّينِ «20» هذا يَوْمُ الْفَصْلِ الَّذِي كُنْتُمْ بِهِ تُكَذِّبُونَ «21» احْشُرُوا الَّذِينَ ظَلَمُوا وَ أَزْواجَهُمْ وَ ما كانُوا يَعْبُدُونَ «22» مِنْ دُونِ اللَّهِ فَاهْدُوهُمْ إِلى صِراطِ الْجَحِيمِ «23» وَ قِفُوهُمْ إِنَّهُمْ مَسْؤُلُونَ «24»

ترجمه: به نام خداوند بخشنده مهربان . سوگند به صف بستگان (در صفوفى منظّم) صف بستنى. پس باز مى دارند (از معاصى و وسوسه ها) باز داشتنى. همانان كه پى در پى ذكر خدا (كتاب آسمانى) را تلاوت مى كنند. بى شك كه معبود شما يكتاست. پروردگار آسمان ها و زمين و آن چه ميان آن دو است و پروردگار مشرق ها (و مغرب ها). ما آسمان زيرين را به زيور ستارگان آراستيم. و (آن را) از هر شيطان متمرّد و سركشى محفوظ داشتيم. آن ها نمى توانند به (اسرار) عالم بالا گوش فرا دهند و از هر سو به آنها (شهاب) پرتاب مى شود. تا رانده شوند و براى آن ها عذابى پاينده است. مگر شيطانى (به آسمان بالا رود و) به سرعت خبرى را بربايد كه شهاب و شراره اى نافذ او را دنبال (و نابود) كند. پس از آنان نظر بخواه كه آفرينش آنان سخت تر است يا كسانى كه ما (در آسمان ها و

ص: 5115

زمين) آفريديم؟ ما آنان را از گِلى چسبنده آفريديم، بلكه تو (از افكار آنان) تعجب مى كنى و آنان (تو را) مسخره مى كنند. و هرگاه اندرز داده شوند پند نمى گيرند. و هرگاه معجزه اى بينند، يكديگر را به مسخره كردن دعوت مى كنند و مى گويند: اين جز جادويى آشكار نيست. (مى گويند:) آيا چون مرديم و خاك و استخوان (پوسيده) شديم آيا (دوباره) برانگيخته خواهيم شد؟! و آيا پدران گذشته ى ما نيز (زنده خواهند شد)؟ بگو: آرى (همه زنده مى شويد) در حالى كه خوار و كوچك خواهيد بود. همانا قيامت با يك صيحه است، پس آن گاه آنان (صحنه قيامت را) خواهند ديد. و گويند: واى بر ما اين روز جزاست. (به آنها گفته مى شود:) اين همان روز جدايى (حقّ از باطل) است كه دائماً آن را تكذيب مى كرديد. (خداوند به فرشتگان دستور مى دهد:) ستمكاران و هم رديفان آنان و آن چه را به جاى خداوند مى پرستيدند (در يك جا) گرد آوريد. پس همه را به راه دوزخ راهنمايى كنيد. آنان را متوقف كنيد، زيرا كه آنان مورد سؤال و باز خواست هستند.

شريعتي:

اين خطي از حکايت مستان کربلاست *** ساقي فتاد باده نگون شد شکست جام

انشاءالله خداي متعال به همه ما توفيق بدهد که قدر اين سرمايه ها را بدانيم، محبت امام حسين(ع) و عزاي سيدالشهداء به عنوان يک فرصت و نفحه اي است که انشاءالله حضرت عنايت بکند و ما را بر باد بدهد. دعا بکنيد و آمين بگوييم.

حاج آقاي حسيني قمي: چون روز هشتم محرم است، همه جا از هجده ساله کربلا سخن مي گويند.

گمان مدار که گفتم برو دل از تو بريدم *** نفس

ص: 5116

شمرده زدم همرهت پياده دويدم

محاسنم به کف دست بود و اشک بر چشم *** گهي به خاک فتادم گهي ز جاي پريدم

نه تيغ شمر مرا مي کشد نه نيزه خولي *** زمانه کشت مرا لحظه اي که داغ تو ديدم

وقتي علي اکبر به شهادت رسيد، راوي مي گويد: ديدم يک بانويي از خيمه ها بيرون آمده و مي نشيند و بلند مي شود. صدا مي زند: «وا عليا، وا أخيا و أبن أخيا» سؤال کردم اين بانو کيست؟ مادرش ليلاست؟ گفتند: نه، عمه جانش زينب است.

برادرم به سر اکبرش شتافت ولي *** کسي که زودتر از برادر رسيد من بودم

خدايا به حق فرق شکافته علي اکبر(ع) بدن قطعه قطعه شده علي اکبر و امام حسين(ع)، همه حوائج عزيزاني که پاي اين برنامه نشستند را برآورده بخير بفرمايد. گرفتاري هايشان را برطرف بفرمايد. مريض ها لباس عافيت بپوشاند. آنچه از خدا مي خواهند به حق سيدالشهداء حاجت روا بفرمايد. به همه ما قابليت حضور و فيض بيشتر از اين روزها و شب هاي مجلس سيدالشهداء را عنايت بفرمايد.

شريعتي:

بر سيل اشک خانه بنا کرده ام ولي *** اين بيت سست را نفروشم به عالمي

«صلي الله عليک يا أبا عبدالله»

97-07-03- سيره اصحاب حضرت سيدالشهداء (ع)

شريعتي: بسم الله الرحمن الرحيم، اللهم صل علي محمد و آل محمد و عجل فرجهم.

با هرچه عشق نام تو را مي توان نوشت *** با هرچه رود راه تو را مي توان سرود

بيم از حصار نيست که هر قفل بسته را *** با دستهاي بسته تو مي توان گشود

سلام مي کنم به همه بيننده ها و شنونده هاي صميمي راديو قرآن، از اينکه با ما همراه هستيد، سپاسگزاريم. انشاءالله خداوند متعال به برکت نام سيدالشهداء

ص: 5117

هرچه خوبي است به سمت مردم خوب ما نازل کند. حاج آقاي حسيني سلام عليکم و رحمة الله. خيلي خوش آمديد.

حاج آقاي حسيني قمي: عرض سلام و ارادت خالصانه خدمت همه بينندگان عزيز دارم. اميدوارم عزاداري ها در دهه اول محرم مورد قبول پروردگار به احسن وجه قرار گرفته باشد و توفيق داشته باشيم تا آخر ماه صفر براي اهل بيت سوگواري کنيم.

شريعتي: بحث هفته گذشته شما خيلي خوب و مفيد بود. وقتي از ناگفته هاي واقعه کربلا مخصوصاً روز عاشورا اوج تجلي صبر و استقامت و تمام کمالات و زيبايي هاي ياران شيداي سيدالشهداء(ع) براي ما گفتيد و امروز هم بي صبرانه منتظر هستيم تا باز هم اصحاب حضرت را بهتر و بيشتر بشناسيم.

حاج آقاي حسيني قمي: بسم الله الرحمن الرحيم، يکي از اصحاب نوراني سيدالشهداء(ع) که آقا امام زمان حجت خدا و ولي خدا در زيارت ناحيه مقدسه به او سلام کرده است، «السلام علي حنظله ابن اسعد» حنظله از شهداي کربلاست. يک آدم سرشناسي در کوفه بود. آدم شجاع و سخنراني بود. معلم قرآن بود. بسياري از شهداي کربلا معلم قرآن بودند. در حالات بعضي از آنها هست، سيد القراء بودند. يعني قرآن در زندگي و بخشي از زندگي آنها بوده است. فراوان شنيده ايم قرائت و تلاوت قرآن سيدالشهداء شب عاشورا، اين روزها فراوان مي شنويم که سر بريده حضرت سيدالشهداء نه يکجا، چند جا قرآن خوانده است. همين امروز ما چقدر قرآن خوانديم؟ اين اصحاب و شهدا معلم قرآن، حافظ قرآن بودند. حضرت کنار بدن حبيب آمدند و فرمودند: «تختمُ القرآن في ليلة واحده» ما هم با قرآن انس بگيريم. حنظله که حضرت

ص: 5118

در زيارت ناحيه به او سلام مي کنند، آدم سرشناسي بوده و سخنران و شجاع بوده و معلم قرآن بوده است. در حالات او هست که وقتي روز عاشورا در محضر حضرت سيدالشهداء آمد يک خطابه اي براي سپاهيان کوفه خواند و آنها را موعظه کرد. از جمله در سخنراني اش از آيات سوره غافر، آيه 30 تا 33 اين آيات را خواند. آياتي که مؤمن آل فرعون مردم را نصيحت مي کرد. «وَ قالَ الَّذِي آمَنَ يا قَوْمِ إِنِّي أَخافُ عَلَيْكُمْ مِثْلَ يَوْمِ الْأَحْزابِ، مِثْلَ دَأْبِ قَوْمِ نُوحٍ وَ عادٍ وَ ثَمُودَ وَ الَّذِينَ مِنْ بَعْدِهِمْ وَ مَا اللَّهُ يُرِيدُ ظُلْماً لِلْعِبادِ» خدا نمي خواهد به بنده ها ظلم کند. بنده ها به خودشان ظلم مي کنند. اين همه اقوامي که نابود شدند، خودشان در حق خودشان ظلم کردند. «وَ يا قَوْمِ إِنِّي أَخافُ عَلَيْكُمْ يَوْمَ التَّنادِ» من نگران هستم. يکي از اسامي روز قيامت، «يوم التناد» است. همديگر را صدا مي زنند. بهشتي ها، جهنمي ها را صدا مي زنند. در قرآن هست «أَصْحابُ الْجَنَّةِ أَصْحابَ النَّار» (اعراف/50) بهشتي ها به جهنمي ها مي گويند: «وَ نادى أَصْحابُ النَّارِ أَصْحابَ الْجَنَّةِ أَنْ أَفِيضُوا عَلَيْنا» ما از تشنگي مرديم، يک ذره آب به ما بدهيد. «مِنَ الْماءِ أَوْ مِمَّا رَزَقَكُمُ اللَّهُ» بهشتي ها اين همه نعمت خدا به شما داده است، يک ذره به ما آب بدهيد. «قالُوا إِنَّ اللَّهَ حَرَّمَهُما عَلَى الْكافِرِينَ» (اعراف/50) «يَوْمَ تُوَلُّونَ مُدْبِرِينَ ما لَكُمْ مِنَ اللَّهِ مِنْ عاصِمٍ» موعظه کردند، موعظه اش اين آيات مبارکه سوره غافر را تلاوت کرد، دلهاي اينها قساوت قلب پيدا کرده بود. مال حرام که در کلام سيدالشهداء(ع) هست «ملئت بطونكم من الحرام » (بحار الانوار، ج 45، ص 7) اثر نگذاشت،

ص: 5119

امام حسين به او فرمود: ديگر بس است، بيا فايده ندارد. «رحمک الله انه مستوجب العذاب» اينها ديگر مستحق عذاب هستند. حنظله گفت: آقا جانم به فدايت، راست مي گوييد ديگر فايده ندارد. شما بهتر مي داني. برگشت و يک جمله اي خدمت حضرت گفت. ديگر با ديدن قساوت قلب دشمن و غربت سيدالشهداء خسته شده بودند. عرض کرد: «فلا نروح إلى ربّنا و نلحق بإخواننا؟» اجازه نمي دهي ما نزد خداي خودمان برويم، نزد برادراني که شهيد شدند برويم؟ ما جا مانديم. حضرت فرمود: بله، الآن وقتش است. «بلى، رح إلى ما هو خير لك من الدنيا و ما فيها» برو جايي که از همه دنيا و آنچه در دنياست بهتر است «و إلى ملك لا يبلى» آن قدرت، آن سلطنت، عزت بهشتي ديگر فنا پذير نيست. به امام عرض کرد: «السلام عليک يا أبا عبدالله صلي الله عليک و علي اهل بيتک و عرف بيننا و بينک في جنة» آقا من دارم مي روم، وعده ما بهشت! در لهوف سيد بن طاووس هست که شمشيرها و نيزه ها و تيرها را از امام حسين(ع) دور مي کرد، سپر شده بود. با صورتش و با گلوي مبارکش خودش را سپر سيدالشهداء قرار داد و به شهادت رسيد.

جمله اي از هلال بن نافع هست که به سيدالشهداء(ع) عرض کرد. وقتي حضرت سخنراني کرد که هرکس مي خواهد برود، گفت: آقا کجا برويم؟ «فسر بِنا يأبن رسول الله» اي کاش ما در زندگي مان به ولي خدا اينطور مي گفتيم: دست ما را بگير و هرجا خواستي شما ببر! «فسر بِنا» يعني ما را سير بده. دست ما را بگير و ببر. «راشدا إن شئت مشرقا

ص: 5120

أو مغربا» شرق عالم، غرب عالم مي خواهي ما را ببر. «فو اللّه ما أشفقنا من قدر اللّه» قسم مي خوردند و راست مي گفتند. ما از مقدرات الهي خسته نشديم. «و لا كرهنا لقاء ربّنا» آماده لقاء خدا هستيم. «و إنّا على نيّاتنا و بصائرنا» ما با نيتي که آمديم، با بصيرتي که آمديم هستيم. «نوالي من والاك، و نعادي من عاداك» آنها با جانشان نشان دادند. ما بايد يک عمري در مسير دين و اهل بيت حرکت کرده باشيم و چنين جاهاي خطرناک دست ما را بگيرند.

شب عاشورا به ما مي گويند: تو را به خدا دعا کنيد، دخترم از دست رفت، پسرم از دست رفت. اين يک مسير بيست ساله نياز دارد. بعضي دينداري در متن زندگي شان است. بعضي در حاشيه زندگي شان است. اگر در زندگي شصت ساله دست ما در دست اهل بيت بود، با اهل بيت حرکت کرديم بالاخره يک امتحانات کوچکتري در زندگي داشتيم. در امتحانات کوچک اگر خوب امتحان داديم، آنوقت در امتحانات سنگين خدا ما را ياري مي کند. داستان حبيب بن مظاهر را زياد شنيديم. در ناحيه مقدسه هم جزء کساني است که حضرت به او سلام مي دهد. «کان سيد القراء حافظ للقرآن من اوله الي آخره» سيد قاريان قرآن، حافظ همه قرآن بوده است. از اصحاب اميرمؤمنان و اصحاب امام حسن بوده است. در تمام جنگ ها در رکاب اميرمؤمنان حضور داشته است. کسي که اين مسير زندگي اش است، آنوقت در اين دوراهي ها خوب ايمانش را حفظ مي کند. اينها در کوفه براي سيدالشهداء بيعت مي گرفتند، وقتي داستان آمدن ابن زياد پيش آمد و مردم مخفي شدند، اينها مخفيانه و شبانه، مسلم بن

ص: 5121

اوسجع و حبيب به کربلا آمدند. يک قصه اي در منابع بسيار قديمي هست. يکوقتي ميثم و حبيب با هم ملاقات کردند، يک ميدانگاهي در شهر کوفه بود، آنجا با هم گفتگو مي کردند. حبيب و ميثم در ملاقاتشان مطالبي را رد و بدل مي کردند، طوري که ديگران هم مي شنيدند. حبيب از آينده ي ميثم خبر داد. گفت: من روزي را مي بينم که تو را به چوبه دار مي زنند و به شهادت مي رسانند. ميثم گفت: اِ... مي خواهي من از تو بگويم؟ من مي بينم روزي که تو در راه سيدالشهداء به شهادت مي رسي و در همين کوفه سرت را مي گردانند! ده سال قبل از قصه کربلا بود. مردم که اين سخنان را مي شنيدند، درک نمي کردند و گفتند: عجب! اينها چه مي گويند. آدم از اينها دروغگوتر نديده بوديم! زماني نگذشت که رَشيد آمد که از اصحاب خاص اميرالمؤمنين بود. گفت: تازکي حبيب و ميثم را نديده ايد؟ گفتند: چرا، اينجا بودند و چنين مي گفتند. گفت: اِ... پس ميثم يک چيزي را جا انداخته است. آن کسي که سر حبيب بن مظاهر را به کوفه مي آورد پاداش بيشتر مي گيرد. اينها ديگر بيشتر تعجب کردند و گفتند: اين ديگر از آنها دروغگوتر است. زمان گذشت هم ميثم به شهادت رسيد و هم حبيب به شهادت رسيد. هم سر حبيب را آوردند و هم کسي که سر را آورد جايزه بيشتر گرفت.

در تاريخ طبري هست که همين ايام عاشورا هنوز رابطه ها قطع نشده بود و گفتگوهايي بود. يک کسي از طرف عمر سعد به نام «قرة بن قيس» مي خواست پيام عمر سعد را براي امام حسين بياورد. وقتي آمد از دور که آمد

ص: 5122

حبيب او را ديد و تعجب کرد و گفت: اين را مي شناسم، خوش سابقه است. تعجب مي کنم که چرا او در سپاه عمر سعد است! آمد و پيام عمر سعد را براي سيدالشهداء آورد، خواست برگردد. حبيب پريد و گفت: نمي گذارم تو برگردي! او را گرفت و به او چسبيد. من تو را مي شناسم. آدم خوبي هستي. چه شد عوض شدي؟ نمي گذارم بروي. گفت: من پيام را به عمر سعد برگردانم و بعد فکر مي کنم و برمي گردم! رفت و برنگشت. بارها به جوان ها گفتم: اگر مي بينيد کسي مسير را اشتباه مي رود، نگذاريد برود و او را بگيريد و محبت کنيد. در تاريخ هست وقتي کنار بدن جناب مسلم بن اوسجع آمد، گفت: مي دانم لحظه ي ديگر به شهادت مي رسم ولي باز اگر حرفي داري به من بگو، مسلم بن اوسجع با زحمت دستش را از روي زمين بلند کرد و به سيدالشهداء اشاره کرد و گفت: مواظب باش، نکند حضرت را تنها بگذاري.

چه شد حبيب به شهادت رسيد؟ معروف است که حضرت سيدالشهداء آمدند وقت نماز از دشمن بگيرند، دشمن وقت نماز نداد. گفتند: براي چه مي خواهيد نماز بخوانيد. يک کسي اين جمله را به امام حسين گفت: «ان صلاتک لا تُقبل» نمازت قبول نمي شود. در همين درگيري، حبيب اين جمله را تحمل نکرد و آمد آن شخص را موعظه کرد. درگير شدند و حبيب به شهادت رسيد. گفتيم: کربلا اوج فضيلت ها و اوج پستي ها است. اينها براي شهادت مسابقه مي دادند، براي هدايت مسابقه مي دادند، براي عزت مسابقه مي دادند، براي قرآن و دين و اخلاق و معنويت مسابقه مي دادند. آن طرف دو نفر در کشتن

ص: 5123

جناب حبيب سهم داشتند، يک کسي نيزه اي زد که حبيب روي زمين افتاد، يک مرد تميمي در تاريخ هست. يکي ديگر آمد سر از بدنش جدا کرد. اينها دعوا کردند و او گفت: من کشتم و ديگري گفت: من کشتم!

بار ديگر از ملک پرّان شوم *** آنچه در وهم تو نايد آن شوم

در ذلت و پاييني مي تواند پستي به اينجا برسد. دو نفر سر کشتن حبيب دعوا مي کردند. من قاتل بودم و ضربه زدم و تو سرش را جدا کردي. لشگر آمدند گفتند: دعوا نکنيد و اينطور تفاهم کردند. آن کسي که روي بدن حبيب نشست و سر را جدا کرد، گفت: پس اين مقدار به من سهم بده که سر حبيب را به من بده، من به گردن اسبم آويزان کنم و يک دور در اين لشگرگاه بزنم و بگويم: من هم در کشتن حبيب سهمي داشتم! اين مقدار قبول کردند. گفت: جايزه براي تو ولي اين مقدار سهم من باشد. در تاريخ هست وقتي به کوفه آمدند آن قاتل اصلي که نيزه زده بود، نزد ابن زياد براي گرفتن جايزه آمد. وقتي داخل امارت ابن زياد شد، ديد کسي به دنبال او مي آيد. مشکوک شد و گفت: چرا مرا تعقيب مي کني؟ گفت: اين سري که در اختيار توست سر پدر من حبيب است! نام پسرش قاسم بود، گفت: سر را به من بده. هرچه التماس کرد، سر را نداد. حبيب يک آدم معمولي نبود و جزء اصحاب پيامبر بود. سيد القراء بود.

در مورد زهير دو قصه هست که نبايد فراموش شود، فراوان قصه هايي که در راه آمد و حضرت

ص: 5124

سيدالشهداء با او جلسه گرفت را شنيده ايم. امام حسين چه گفت که يکباره زهير متحول شد و در رکاب حضرت آمد؟ وقتي شب عاشورا حضرت فرمود: هرکس مي خواهد برود. به سيد الشهداء عرض کرد: «والله لو کنا في الدنيا مخلّدين» يک عمر که شصت، هفتاد سال است. اگر سيدالشهدا در 57 سالگي به شهادت نمي رسيد چند سال ديگر عمر مي کرد؟ گفت: بخدا قسم اگر به ما سند عمر جاودانه مي دادند، باز ترجيح مي داديم با تو باشيم. بخدا قسم آرزو داشتم هزار بار به شهادت مي رسيدم و برمي گشتم و دوباره از شما دفاع مي کردم. کربلا براي همين است، چرا گفتند: «کل يومٍ عاشورا» يعني هر روز آدم ببيند کجا ايستاده است؟ اينها از جان گذشتند، ما از مال و آبرويمان بگذريم. ما هرچه داريم حاضر باشيم در راه خدا خرج کنيم. زهير، همسر باوفايي داشت که به همسرش گفت: برگرد. به همراهانش گفت: هرکس مي خواهد با من بماند و هرکس دوست ندارد برود. احدي از همراهانش با او همراهي نکردند. اميرالمؤمنين در نهج البلاغه دارد «لا تَسْتَوْحِشُوا فِي طَرِيقِ الْهُدَي لِقِلَّةِ أَهْلِهِ» (نهج البلاغه، حكمت 201) تنها بودي نترس، مسير تو مسير حق است برو. هيچکس نيامد و خودش آمد به همسرش گفت: برو! همسرش گفت: تو امر مي کني من مي روم. ولي يک تقاضا دارم، «اسألک ان تُذکّرني عند جد الحسين عليه السلام». بعد که خبر شهداي کربلا به او رسيد، در تاريخ هست که کفني فرستاد براي زهير تا بدن زهير را به خاک بسپارند. فراوان شنيده ايم اولاً شهدا نه غسل و نه کفن دارند و امام سجاد همه شهدا را بدون غسل و کفن به

ص: 5125

خاک سپردند.

اگر آدم بخواهد در بين جملاتي که شهداي کربلا گفتند، برجسته ترين جمله را انتخاب کند، به نظر من برجسته ترين جملات جمله اي است که بُرير فرمود. در زيارت به اين آقا سلام شده «السلام علي بُرير» از اصحاب اميرالمؤمنين(ع) است و از وقتي حضرت در مکه بودند آمده در مکه به سيدالشهداء(ع) ملحق شده، عبارت خوارزمي اين است. مقتل خوارزمي براي قرن ششم است. از منابع اهل سنت است که براي هشتصد سال پيش است. يک عالم اهل سنت مقتل نوشته است. عزاي سيدالشهداء براي همه هست. از شيعيان انتظار داريم اهل سنت را که به مجالس عزاي سيد الشهداء مي آيند را تحويل بگيرند. امام حسين شخصيتي جهاني است. خوارزمي در مورد بُرير نوشته: «کان من الزُهاد الذين يصومون النهار و يقومون الليل» شب زنده دار بود و روزها روزه مي گرفت.

روزي که سپاه کوفه برگشتند يک کسي رفت خانه خودش به زنش گفت: من بُرير را کشتم. زن هاي خانه به عظمت اينها را مي شناختند. گفت: تو بُرير را کشتي؟ «قتلتَ سيد القراء» زنان خانه بُرير را به سيد القراء مي شناختند. آوازه سيد القراء نه در شهر کوفه، به خانه ها رسيده بود. اين زن گفت: ديگر تا آخر عمر با تو حرف نمي زنم. آنوقت در مورد سيد القراء قصه اي شبيه به قصه حضرت حبيب است. شب عاشورا شمر و عده اي از لشگريانش دور خيمه هاي سيد الشهداء (ع) قدم مي زدند. عبارت اين است «و الحسين رفع صوته» امام حسين با صداي بلند قرآن مي خواندند، سوره آل عمران به اين آيات رسيدند. «وَ لا يَحْسَبَنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا أَنَّما نُمْلِي لَهُمْ خَيْرٌ لِأَنْفُسِهِمْ» (آل عمران/ص178) کفار خيال نکنند اگر

ص: 5126

دو روز دنيا به آنها مهلت داديم مصلحتشان است. «إِنَّما نُمْلِي لَهُمْ لِيَزْدادُوا إِثْماً وَ لَهُمْ عَذابٌ مُهِين » پيمانه شان پر شود عذاب اليم براي آنها هست. «ما كانَ اللَّهُ لِيَذَرَ الْمُؤْمِنِينَ عَلى ما أَنْتُمْ عَلَيْهِ حَتَّى يَمِيزَ الْخَبِيثَ مِنَ الطَّيِّبِ» (آل عمران/ص179) دنيا دار امتحان است و خدا رها نمي کند، تا خبيث و طيب از هم جدا نشوند، خدا مؤمنين را رها نخواهد کرد. سيدالشهداء با صداي زيبا قرآن مي خواندند و به اينجا رسيدند،«ما كانَ اللَّهُ لِيَذَرَ الْمُؤْمِنِينَ عَلى ما أَنْتُمْ عَلَيْهِ حَتَّى يَمِيزَ الْخَبِيثَ مِنَ الطَّيِّبِ» يک کسي از لشگريان شمر با صداي بلند داد زد: يا حسين مگر قرآن نمي گويد: تا طيب و خبيث از هم جدا نشود، مؤمنين را رها نخواهد کرد؟ «نحن الطيبون» طيبي که قرآن مي گويد ما هستيم. شما خبيث هستيد! در فتوح ابن اعثم منابع قديمي آمده است. «قطع بُرير صلاته» نمازش را شکست، سراغ اين آدم آمد و شروع به موعظه کرد و گفت: بيا توبه کن. اشتباه کردي! بُرير نمازش را شکست براي اينکه يک نفر را هدايت کند.

بُرير يک ملاقاتي هم با عمر سعد دارد. بُرير از امام حسين اجازه گرفت و در مقتل خوارزمي هست. به امام حسين گفت: اجازه مي دهيد بروم عمر سعد را نصيحت کنم؟ نا اميد نبود و گفت: بلکه مؤثر باشد. حضرت فرمود: دوست داري برو! وارد خيمه عمر سعد شد، نشست و سلام نکرد. عمر سعد عصباني شد و گفت: چرا سلام نکردي؟ مگر من مسلمان نيستم، چرا بدون سلام وارد جلسه من شدي؟ گفت: تو خودت را مسلمان مي داني؟ اگر خدا و رسولش را مي شناختي به جنگ با پسر

ص: 5127

پيامبر مي آمدي؟ اين آب فرات مثل شکم مار موج مي زند. آنوقت تو خودت را مسلمان مي داني، آب را به رويشان بستي آنوقت مي گويي: چرا به من سلام نکردي؟ مواظب باشيم ما همه ادعاي مسلماني داريم. مسلماني نشانه مي خواهد. من بگويم مسلمان هستم، نماز، دعا و ثنا، قلبت پاک باشد. حجاب، عفاف، پاکي و پاکدامني، قلبت پاک باشد. خمس، زکات، وجوهات مالي، قلبت پاک باشد! اخلاق و صفا و صميميت، قلبت پاک باشد! اين چه مسلماني است؟ اينکه من حسود و ظالم و بد دل باشم، حق الله و حق الناس را ندهم، به داد هيچکس نرسم و فقط قلبم پاک باشد که نشد. وقتي بُرير اينطور گفت، عمر سعد مدتي سرش را پايين انداخت، بعد که سرش را بلند کرد، گفت: به خدا قسم يقين دارم کسي که اينها را به قتل برساند عذاب جهنم در انتظار اوست. تو به من مي گويي: من حکومت ري را رها کنم؟ بُرير ديد بي فايده است. نزد حضرت آمد و گفت: عمر سعد راضي است که براي حکومت ري شما را قطعه قطعه کند.

مهم ترين نصيحت امام حسين با بدن غرق به خون چه بود؟ «يَا بُنَيَّ إِيَّاكَ وَ ظُلْمَ مَنْ لا يَجِدُ عَلَيْكَ نَاصِراً إِلا اللَّهَ » (كافى، ج 2، ص 331) پسرم به کسي که جز خدا پناه ندارد، ظلم نکن. امام حسين مظلوم بود، زن و بچه و طفل شيرخوار شما هم مظلوم هستند. همسر شما هم مظلوم است. دختر و پسر شما هم مظلوم هستند. جوان عزيز، پدر و مادر شما مظلوم هستند. پدر و مادر، فرزند شما مظلوم است. اگر از من بپرسند زيباترين

ص: 5128

کلام در ميان جملات اصحاب سيدالشهدا کدام است، به نظر من اين جمله است، وقتي سيدالشهداء فرمود: هرکس مي خواهد برود، فرمود: «لقد من الله بک علينا أن نقاتل بين يَديک و تقطع فيک أعضاءنا» بخدا قسم خدا بر سر ما منت گذاشته که در رکاب شما بجنگيم و قطعه قطعه شويم. يادمان باشد آدم هايي مثل عبيد الله بن حر جُعفي تکليفشان معلوم است. امام حسين(ع) به زهير فرمودند و به عبيدالله هم فرمودند، زهير فوراً گفت: مي آيم. عبيد الله حر جعفي گفت: من نمي آيم. از کوفه بيرون آمدم تا شنيدم که شما به کوفه مي آيي، نه تو را ببينم و نه تو مرا ببيني! اين زشت ترين کلام است. حضرت فرمودند: برايت آب توبه آوردم. سابقه خوبي از نظر فکري و عملي نداشت. خواستم با آب توبه پاک شوي. گفت: من نمي آيم، اسب تندرو و شمشيري دارم، حضرت فرمود: آمده بوديم خودت را ببريم.

طِرمّاح نوه حاتم طايي است. سه برادرش در رکاب اميرمؤمنان در جنگ صفين و جمل شهيد شدند. برادر سه شهيد است. پيام رسان اميرمؤمنان براي معاويه بود. سابقه هاي خوبي داشت. در کوفه وقتي ابن زياد آمد، شيعيان مخفي شدند و بلد نبودند از چه راهي به کربلا بروند، طرّماح براي آن منطقه بود. آمده بود براي خانه اش آذوقه بخرد. گفتند: ما را کربلا مي بري؟ راه را بلد نيستيم. آنها را خدمت حضرت سيدالشهداء برد و فرمود: آقا اينها آمدند، من هم آمدم. من کوفه بودم، آذوقه براي زن و بچه ام خريدم. اين آذوقه ها را برسانم و برمي گردم. حضرت فرمود: «عجّل» اگر بنا داري زود بيا. آخر آدم ولي خدا را تنها مي گذارد؟

ص: 5129

گاهي آدم در زمان سنجي ها اشتباه مي کند. رفت آذوقه را رساند و در مسير برگشت به او گفتند: تمام شد و سر حضرت سيدالشهداء بالاي نيزه است. يک عمري خودش را مذمت مي کرد که محروم شده است.

شريعتي: امروز صفحه 453 قرآن کريم، آيات ابتدايي سوره مبارکه صاد را تلاوت خواهيم کرد.

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ ،«1» ص وَ الْقُرْآنِ ذِي الذِّكْرِ «1» بَلِ الَّذِينَ كَفَرُوا فِي عِزَّةٍ وَ شِقاقٍ «2» كَمْ أَهْلَكْنا مِنْ قَبْلِهِمْ مِنْ قَرْنٍ فَنادَوْا وَ لاتَ حِينَ مَناصٍ «3» وَ عَجِبُوا أَنْ جاءَهُمْ مُنْذِرٌ مِنْهُمْ وَ قالَ الْكافِرُونَ هذا ساحِرٌ كَذَّابٌ «4» أَ جَعَلَ الْآلِهَةَ إِلهاً واحِداً إِنَّ هذا لَشَيْ ءٌ عُجابٌ «5» وَ انْطَلَقَ الْمَلَأُ مِنْهُمْ أَنِ امْشُوا وَ اصْبِرُوا عَلى آلِهَتِكُمْ إِنَّ هذا لَشَيْ ءٌ يُرادُ «6» ما سَمِعْنا بِهذا فِي الْمِلَّةِ الْآخِرَةِ إِنْ هذا إِلَّا اخْتِلاقٌ «7» أَ أُنْزِلَ عَلَيْهِ الذِّكْرُ مِنْ بَيْنِنا بَلْ هُمْ فِي شَكٍّ مِنْ ذِكْرِي بَلْ لَمَّا يَذُوقُوا عَذابِ «8» أَمْ عِنْدَهُمْ خَزائِنُ رَحْمَةِ رَبِّكَ الْعَزِيزِ الْوَهَّابِ «9» أَمْ لَهُمْ مُلْكُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ ما بَيْنَهُما فَلْيَرْتَقُوا فِي الْأَسْبابِ «10» جُنْدٌ ما هُنالِكَ مَهْزُومٌ مِنَ الْأَحْزابِ «11» كَذَّبَتْ قَبْلَهُمْ قَوْمُ نُوحٍ وَ عادٌ وَ فِرْعَوْنُ ذُو الْأَوْتادِ «12» وَ ثَمُودُ وَ قَوْمُ لُوطٍ وَ أَصْحابُ الْأَيْكَةِ أُولئِكَ الْأَحْزابُ «13» إِنْ كُلٌّ إِلَّا كَذَّبَ الرُّسُلَ فَحَقَّ عِقابِ «14» وَ ما يَنْظُرُ هؤُلاءِ إِلَّا صَيْحَةً واحِدَةً ما لَها مِنْ فَواقٍ «15» وَ قالُوا رَبَّنا عَجِّلْ لَنا قِطَّنا قَبْلَ يَوْمِ الْحِسابِ «16»

ترجمه: به نام خداوند بخشنده مهربان . صاد، به قرآن پندآموز سوگند. آرى، كسانى كه كفر ورزيدند، در سركشىِ سخت و مخالفت شديدى هستند. چه بسيار اقوام

ص: 5130

پيش از اينان كه (به خاطر كفر و نفاق) هلاكشان كرديم، پس فرياد زدند، ليكن (چه سود) كه زمان، زمان فرار نبود. و تعجب كردند كه هشدار دهنده اى از خودشان به سراغشان آمده و كافران گفتند: اين، جادوگرى دروغگو است. آيا او به جاى معبودهاى متعدّد، يك معبود قرار داده است؟ البتّه كه اين، چيزى بسيار عجيب است! سردمداران كفر، (سخن پيامبر) را رها كردند (و به ديگران نيز گفتند:) برويد و بر پرستش خدايان خود پايدار بمانيد كه اين مقاومت شما چيز مطلوبى است. ما اين مطالب را در آيين اخير (نياكان يا آيين مسيحيّت) نشنيده ايم، اين آيين جز آيينى ساختگى نيست. آيا از ميان همه ى ما، قرآن بر او نازل شده است؟ (اين حرف ها بهانه اى بيش نيست) بلكه آنان نسبت به قرآن، در شك هستند. آرى، آنان هنوز عذاب مرا نچشيده اند. مگر گنجينه هاى رحمت پروردگار عزيز و بخشنده ى تو در اختيار آنان است (تا وحى بر افرادى كه آنان مى خواهند نازل شود)؟ يا حكومت آسمان ها و زمين و آن چه ميان آنهاست، از ايشان است؟ پس به وسيله ى امكاناتى كه دارند بالا روند (و رشته كار را بدست گيرند و از نزول وحى بر كسى كه ما مى خواهيم جلوگيرى كنند). آنان لشگر كوچكى از احزابِ شكست خورده اند (كه از حقيقت دورند و بهانه مى گيرند). پيش از اين كفّار (مكّه نيز،) قوم نوح و عاد و فرعونِ صاحب قدرت، انبيا را تكذيب كردند. (همان گونه كه) قوم ثمود و لوط و اصحاب بيشه (كه قوم حضرت شعيب بودند) آنان نيز احزابى بودند (كه انبيا را تكذيب كردند). هر يك از اين گروهها، رسولان را

ص: 5131

تكذيب كردند و عذاب الهى در مورد آنان تحقّق يافت.گويا اين كفّار جز صيحه اى هلاكت بار كه به دنبالش بازگشتى براى آنان نيست، انتظار ندارند. و (لذا با تمسخر و غرور) گفتند: «پروردگارا! سهم ما را (از عذاب) هرچه زودتر قبل از روز قيامت به ما بده».

شريعتي: نکات پاياني حاج آقاي حسيني را بشنويم.

حاج آقاي حسيني قمي: چون اين هفته در مورد شخصيت آيت الله العظمي سيد ابوالحسن اصفهاني(ره) سخن به ميان آمد، ايشان يکي از شخصيت هايي است که همه بايد مجذوب جهات مختلف شخصيت ايشان بشوند و آن رسيدگي به گرفتاري گرفتارها و مردم است. عالم بزرگي که از نظر موقعيت علمي مرجعيت عامه داشته در تمام عالم، مرجع تمام شيعيان عالم بوده است، موقعيت اجتماعي و معنوي فوق العاده داشته، در عين حال در حالات ايشان ديدم که اين بزرگوار شب براي نماز شب بيدار مي شود و بخشي از فرصت نماز شب را به خواندن تمام نامه هايي که روز از مردم دريافت کرده بود، اختصاص مي داد. آقايي مي گويد: من گرفتاري مالي داشتم و به ايشان نامه دادم. شانس ما زد همان روز که نامه داديم فرزند آيت الله سيد ابوالحسن اصفهاني را ترور کردند. گفتيم: ما امروز نامه داديم ديگر رفت تا بعد از چهلم و سال! فردا براي تشييع رفتم، وسط جمعيت ايشان مرا ديد و فرمود: بيا، پاکت را همراه با مبلغي پول به اين آقا داد. شخصيتي در اين عظمت اينطور به جزئيات و گرفتاري هاي مردم رسيدگي مي کند.

شريعتي:

لطف حسين ما را تنها نمي گذارد *** گر خلق وا گذارد، او وا نمي گذارد

«صلي الله عليک يا أبا

ص: 5132

عبدالله»

97-07-10- شباهت هاي امام حسين(ع) به انبياي بزرگوار الهي

شريعتي: بسم الله الرحمن الرحيم، اللهم صل علي محمد و آل محمد و عجل فرجهم.

به نام او که در طلوع نگاهش قامتم قد مي کشد به دو رکعت صلاة عشق. سلام مي کنم به همه دوستان عزيزم، بيننده ها و شنونده هاي نازنين مان، خيلي خوشحاليم که امروز هم با سمت خدا در محضر شما هستيم. حاج آقاي حسيني سلام عليکم و رحمة الله. خيلي خوش آمديد.

حاج آقاي حسيني قمي: عرض سلام و ارادت خالصانه خدمت همه بينندگان عزيز دارم. در آستانه اربعين سيدالشهداء(ع) هستيم. مردم در تدارک اين سفر بسيار با عظمت و نوراني هستند که يکي از شعائر بزرگ ديني و اهل بيت هست. خواهش مي کنم آنهايي که در تدارک هستند سعي کنند همه به هم کمک کنيم. آنهايي که دستشان مي رسد ديگران را مهمان کنند، من روي اين نکته تأکيد مي کنم. بعيد مي دانم اربعين امسال جمعيت کمتر از سالهاي قبل باشد، امسال با همه مشکلاتي که بود، با همه گرفتاري هاي اقتصادي عاشورا کمرنگ شد؟ نه، ظاهراً پررنگ تر هم بود و مردم از جان براي سيدالشهداء مايه مي گذارند. زيارت اربعين و زيارت سيدالشهداء هميشه همراه با خطراتي بوده و هيچوقتي نبوده که مشکلاتي نباشد. اينها عواملي نمي شود که اين سفر را کمرنگ کند. اگر بخواهند امام حسين(ع) و عظمت سيدالشهداء را در تاريخ ببينند بايد اربعين را ببينند. مي دانيد دشمنان خيلي تلاش مي کنند که اين برنامه کمرنگ شود. کجاي عالم در طول سال يک جمعيت چند ده ميليوني جمع مي شوند و با اين عظمت، پياده، از جان و مالشان سرمايه مي گذارند، با همه سختي ها اين مسير را طي مي کنند؟ کجاي دنيا چنين است؟ علاوه بر ثوابش به

ص: 5133

يک شعائر بزرگ ديني تبديل شده است. عظمت اهل بيت، عظمت سيدالشهداء، هرکس هرچقدر مي تواند کمک کند. کمک بي منت باشد و کسي به زائر امام حسين منت نگذارد. اگر براي خدا کار مي کنيد خالصاً لله خدمت کنيد. بگذاريد زائر سيدالشهداء با همان عزت و عظمتي که خود امام حسين داشت، زائرش هم بايد با همان عزت و عظمت اين مسير را ادامه بدهد.

تازگي يک تعبيري را ديدم که امام جمعه محترم نجف مصاحبه کرده بود و چقدر به دولت خودشان سفارش کرده بود که همراهي کنيد، تسهيل کنيد، حتي در مورد ورود زائران ايراني به دولت عراق پيشنهاد کرده بود که آسان بگيريد و سخت نگيريد. مردم عراق با همه سختي هايي که دارند در اين مسير چند صد کيلومتري هرچه دارند در طبق اخلاص قرار مي دهند. در سيره اهل بيت اين بوده و فراوان مي بينيم که اهل بيت اگر خودشان به زيارت مشرف نمي شدند، نايب مي فرستادند. داستان معروف از امام هادي(ع) که به ابوهاشم جعفري فرمود: کسي را از طرف من به کربلا بفرست جدم سيدالشهداء را زيارت کند و براي من دعا کند. مي گويد: به حضرت عرض کردم که دعاي شما به اجابت نزديک تر است، فرمود: خدا مکان هايي دارد که دوست دارد آنجا دعا شود. امام هادي(ع) بيمار شد، فرمود: يک کسي نايب من شود و به کربلا برود و زيارت کند. خانم و آقايي که در خانه نشسته ايد! حسرت کربلا رفتن داري، يقين داشته باش اگر يک نفر، دو نفر، ده نفر را به کربلا بفرستي و هزينه سفر را بدهي، کاري کردي که امام هادي(ع) کرد. انشاءالله يک اربعين با شکوه و با

ص: 5134

عظمت در پيش باشد.

شريعتي: اگر مي توانيم برويم که عزممان را جزم کنيم و راهي شويم و اگر به هر دليلي نتوانستيم برويم باني شويم و يک نفر يا چند نفر يا دهها نفر را راهي حرم سيدالشهداء کنيم. مقدمه خيلي خوبي بود و دلهاي ما را راهي کربلا کرد. امروز قرار هست چه نکاتي را بشنويم؟

حاج آقاي حسيني قمي: بسم الله الرحمن الرحيم، در زيارت نامه سيدالشهداء(ع) ملاحظه فرموده ايد، مثل «کامل الزيارات» و «تهذيب شيخ طوسي» اهل بيت به ما ياد دادند، وقتي به سيدالشهداء سلام مي کنيد حضرت را اينطور معرفي کنيد «السلام علي يا وارث آدم صفوة الله، وارث نوح نبي الله، وارث ابراهيم خليل الله، وارث موسي کليم الله، وارث عيسي روح الله، وارث محمد صلي الله عليه و آله حبيب الله» امام حسين را وارث شش پيامبر که پنج نفرشان پيامبران اولوالعزم هستند، مي دانيم. غير از حضرت آدم بقيه اولوالعزم هستند. به نظرم يکي از مباحثي که خوب است به آن بپردازيم اين است که وراثت سيدالشهداء(ع) در چيست؟ امام حسين وارث چه چيزي از انبياء است؟ اگر خواستند اين بحث را مفصل دنبال کنند، در قرآن کريم اين شش پيامبري که نامشان را برديم، نزديک به دويست و هفتاد بار فقط اسم مبارکشان آمده است. 129 بار اسم حضرت موسي آمده است، شصت بار اسم حضرت ابراهيم آمده است و جمعاً اين شش پيامبر 270 بار نامشان در قرآن آمده است. غير از اينکه قصه هايشان در آيات فراواني بدون اشاره به ذکر نامشان آمده است. ديروز يک طلبه جواني مرا ديد، براي نيجريه بود. با من صحبت کرد و گفت: من

ص: 5135

تمام برنامه هاي شما را مي بينم و همه برنامه هاي شما را به زبان خودم در شبکه هاي مختلف مي گويم. اگر اين 270 آيه اي که اسم اين شش پيامبر آمده و آيات ديگري که داستان انبياء آمده مراجعه کنند مي توانند اين بحث را مفصل ببينند. اين شش پيامبر چه ويژگي داشتند؟ قرآن کريم در سوره مبارکه بقره يک آيه اي دارد مي فرمايد: «تِلْكَ الرُّسُلُ فَضَّلْنا بَعْضَهُمْ عَلى بَعْضٍ» (بقره/253) بعضي انبياء درجاتشان متفاوت است. «بَعْضَهُمْ دَرَجاتٍ» بعضي درجات بسيار بيشتري از ديگر پيامبران دارند. قرآن مي فرمايد: «مِنْهُمْ مَنْ كَلَّمَ اللَّهُ وَ رَفَعَ بَعْضَهُمْ دَرَجاتٍ وَ آتَيْنا عِيسَى ابْنَ مَرْيَمَ الْبَيِّناتِ» يکي کليم الله شد، يکي شد روح الله، يکي شد خليل الله، يکي شد حبيب الله، يکي شد صفوة الله، همه انبياء که کليم الله نشدند. همه انبياء روح الله نشدند. اين دسته از انبياء اولاً ويژگي خاصي دارند، قرآن کريم به پيامبر ما خطاب مي کند «وَ اذْكُرْ فِي الْكِتاب » يک عده از پيامبران را ياد کن، اينها الگو و اسوه هستند. اسمشان را بياور. داستانش را در قرآن بياور. ده نفر از پيامبران را نام مي برد و بيشتر در سوره مريم و صاد هست. «وَ اذْكُرْ فِي الْكِتابِ إِبْراهِيمَ» (مريم/41) پيامبر ابراهيم را ياد کن، ابراهيم الگوست. «وَ اذْكُرْ فِي الْكِتابِ مُوسى » (مريم/51) «وَ اذْكُرْ فِي الْكِتابِ إِسْماعِيلَ» (مريم/54)، «وَ اذْكُرْ فِي الْكِتابِ إِدْرِيس » (مريم/56) «وَ اذْكُرْ عَبْدَنا داوُد» (ص/17) «وَ اذْكُرْ عَبْدَنا أَيُّوب » (ص/41) «وَ اذْكُرْ عِبادَنا إِبْراهِيمَ وَ إِسْحاقَ وَ يَعْقُوبَ» (ص/45) «وَ إِسْماعِيلَ وَ إِدْرِيسَ وَ ذَا الْكِفْلِ» (انبياء/85)، «وَ اذْكُرْ أَخا عاد» (احقاف/21) جمعاً يازده پيامبر است که قرآن مي فرمايد: اينها را ياد کن.

ص: 5136

در عين حال يک پيامبر ديگري داريم که او هم پيامبر است، ولي قرآن مي فرمايد: پيامبر ما با او کار نداشته باش «وَ لا تَكُنْ كَصاحِبِ الْحُوتِ» (قلم/48) «إِذْ نادى وَ هُوَ مَكْظُومٌ» داستان حضرت حوت، «فَاصْبِرْ لِحُكْمِ رَبِّكَ» پيامبر صبر داشته باش و شکيبا باش، «وَ لا تَكُنْ كَصاحِبِ الْحُوت » يکوقت مثل يونس نباشي. اين پيامبر است و همه چيز او خوب است ولي ترک اولي است. چرا زود ناراحت شد و زود نفرين کرد؟ چرا شرح صدري که خدا از پيامبران و مؤمنين انتظار دارد، چرا صبر نکرد؟

آيه اي که در نماز غفيله مي خوانند «وَ ذَا النُّونِ إِذْ ذَهَبَ مُغاضِباً» (انبياء/87) عصباني شد، پيامبر نبايد زود عصباني شود. «فَظَنَّ أَنْ لَنْ نَقْدِرَ عَلَيْهِ فَنادى فِي الظُّلُماتِ أَنْ لا إِلهَ إِلَّا أَنْتَ سُبْحانَكَ إِنِّي كُنْتُ مِنَ الظَّالِمِينَ» که خود قرآن در سوره صافات مي گويد: تازه اين ذکر به داد او رسيد و الا تا قيامت او را در شکم ماهي نگه مي داشتيم. اگر اين تسبيح را نمي گفت تا قيامت در شکم ماهي مي ماند. پس آيات قرآن دو دسته شد، يک عده مي گويد: «و أذکر» اينطور باش، «و لا تکُن» اينطور نباش. پيامبران، مؤمنين، هرکس تابع پيامبران است. همه اينها درجات و رتبه هايي دارند. يکي از مؤلفين نکته لطيفي دارد و مي فرمايد: خيلي از ويژگي هايي که پيامبران ديگر از خدا تقاضا کردند و خدا به آنها داد به پيامبر ما بدون درخواست عنايت کرد. حضرت موسي از خدا چه خواست؟ موسي از خدا خواست که خدايا به من شرح صدر بده. ولي در مورد پيامبر ما چطور؟ «أَ لَمْ نَشْرَحْ لَكَ صَدْرَكَ» (شرح/1) ما به

ص: 5137

تو شرح صدر نداديم. آنچه ديگران تقاضا کردند بدون تقاضا به پيامبر ما داده شد.

ما مي خواهيم هم در زندگي انبياء و هم در زندگي سيدالشهداء اين را ببينيم که وارث ابراهيم و وارث نوح به چه معناست؟ نمي خواهيم بحث ما يک بحث قرآني صرف باشد، مي خواهيم نتيجه بگيريم. آيه را بخوانيم و ببينيم جايگاه عمل به اين آيه و سيره سيدالشهداء(ع) در جامعه و زندگي ما کجاست؟ الآن يکي از گمشده هاي جامعه ما شرح صدر است. حوصله ها کم شده و مردم زود عصباني مي شوند. دو سال پيش آماري مي خواندم پزشکي قانوني گفته بود ما در يک سال 500 هزار دعواي خياباني را ثبت کرديم. در سوره هود آيه 74 مي فرمايد: «فَلَمَّا ذَهَبَ عَنْ إِبْراهِيمَ الرَّوْعُ» (هود/74) «وَ لَقَدْ جاءَتْ رُسُلُنا إِبْراهِيمَ بِالْبُشْرى قالُوا سَلاماً قالَ سَلامٌ» (هود/69) حضرت ابراهيم در خانه خود نشسته بود، يک عده مهمان وارد شدند. سلام کردند و حضرت جواب سلام داد. «فَما لَبِثَ أَنْ جاءَ بِعِجْلٍ حَنِيذٍ» فوري يک غذايي براي آنها تهيه کرد. «فَلَمَّا رَأى أَيْدِيَهُمْ لا تَصِلُ إِلَيْهِ» (هود/70) اين مهمان ها دست به غذا نمي برند. ترسيد مهمان خانه انسان بيايد و از غذا استفاده کند، اما وقتي دست به غذا نمي برد، مي گويد: اين نمي خواهد نمک گير شود و معلوم مي شود قصد شري دارد. حضرت ابراهيم نگران شد، «نَكِرَهُمْ وَ أَوْجَسَ مِنْهُمْ خِيفَةً» مهمان ها گفتند: جناب ابراهيم «قالُوا لا تَخَفْ إِنَّا أُرْسِلْنا» ما انسان و آدميزاد نيستيم که غذا براي ما آورديد. ما فرشته هستيم و در اين چهره ظاهر شديم. ما مأموريتي داريم، «إِنَّا أُرْسِلْنا إِلى قَوْمِ لُوطٍ» (هود/70) آمديم بر قوم لوط عذاب نازل کنيم. قومي که

ص: 5138

زشت ترين گناه را در تاريخ به نام خودشان ثبت کردند. آمديم اينها را عذاب کنيم. داستان بشارت حضرت ابراهيم که خداوند «وَ امْرَأَتُهُ قائِمَةٌ فَضَحِكَتْ فَبَشَّرْناها بِإِسْحاقَ وَ مِنْ وَراءِ إِسْحاقَ يَعْقُوبَ» (هود/71) خدا به او بشارت داد که فرزندي به او عطا مي کند و بعد هم يعقوب. منظورم من اين آيه هست براي درک بيشتر فاصله ها و اصلاح آن، اگر نداند هيچ تلاشي نمي کند. «فَلَمَّا ذَهَبَ عَنْ إِبْراهِيمَ الرَّوْعُ» (هود/74) ترس ابراهيم برطرف شد و دانست اينها قصد سويي ندارند. «وَ جاءَتْهُ الْبُشْرى » بشارت دادند که ما براي عذاب قوم لوط آمديم. به تو هم بشارت مي دهيم که خدا به تو فرزند مي دهد. خيالش که راحت شد «يُجادِلُنا فِي قَوْمِ لُوطٍ» ابراهيم شروع به مجادله کردن با ما در مورد قوم لوط کرد. خدايا، اينها را فرستادي قوم لوط را عذاب کنند؟ براي چه مي خواهي قوم لوط را عذاب کني؟ يک فرصت ديگر، وساطت کرد. حصرت ابراهيم نمي دانست اين حکم قطعي پروردگار است. اگر سؤال کردند بحث امروز سمت خدا چه بود؟ بگوييد: يکي از آبرومندترين پيامبران الهي، ابراهيم خليل الله، ابراهيم خليل الرحمن، همه آبروي خودش را خرج مي کند براي شفاعت از قومي که زشت ترين گناه و فحشاء در تاريخ به نام آنها ثبت شده است. فرشتگان الهي که آمدند عذاب کنند، «يُجادلُنا» مجادله با ما مي کند. اين کار ابراهيم درست بود يا نه؟ آيه بعد مي گويد: «إِنَّ إِبْراهِيمَ لَحَلِيمٌ أَوَّاهٌ مُنِيبٌ» (هود/75) ابراهيم حليم است و بايد اين کار را بکند، «أوّاه» يعني دلسوز است. انبياء بايد دلسوز جامعه باشند. در قرآن دو جا اين واه «أوّاه» آمده است. يکي اينجا و

ص: 5139

يکي باز در جاي ديگر است که در مورد حضرت ابراهيم است. وقتي براي عموي خود استغفار مي کرد، باز دارد ابراهيم أوّاه است، دلسوز است.

در قرآن کريم واژه حليم فقط در مورد خداوند آمده و پانزده بار واژه حليم داريم. حليم فقط در مورد خداوند است و دومي در مورد حضرت ابراهيم و اسماعيل است. اگر مي خواهيم از قرآن ياد بگيريم، آيه 74 سوره حضرت هود(ع) است، ابراهيم با آن همه عظمت تمام آبروي خودش را خرج مي کند براي قومي که زشت ترين فحشاء در تاريخ به نامشان ثبت شده است. الآن اگر يک عالم ديني، شخصيتي فردا دادگاه برود، بگويد: شنيدم مي خواهي فلاني را به جرم فحشاء حکمي در موردش بدهي. مي گويند: تو خجالت نمي کشي با اين لباس و عبا و عمامه آمدي از اين طرفداري مي کني؟ ابراهيم همه موقعيتش را براي شفاعت از قوم لوط با آن گناه زشت گذاشت. خواهش هم نکرد و چانه زد. «يُجادلُنا» قرآن هم اين کار او را تأييد مي کند. «إِنَّ إِبْراهِيمَ لَحَلِيمٌ أَوَّاهٌ مُنِيبٌ» باور کنيد امروز حضرت ابراهيم با چنين اقوامي کنار مي آيد و از اينها شفاعت مي کند. ما حاضر نيستيم با فرزند خودمان کنار بياييم. چقدر خانواده ها نگران جوان هايشان هستند. آقا و خانم، فرزندت را تحمل کن. با فرزندت قهر نکن. مي گويد: پسر يا دخترم نماز نمي خواند. خوب نخواند، اين دليل مي شود با او قهر کني؟ دليل مي شود او را به خانه راه ندهي؟

به تازگي پدري نزد من آمد و با من صحبت کرد. گفت: دختري داشتم ازدواج کرد، زندگي خوب و طبيعي داشتند، بعد از چند وقت دخترم مي گويد: من اين آقا را

ص: 5140

نمي خواهم. چرا نمي خواهي؟ بدون ذکر هيچ دليلي، ما هرچه فکر کرديم و بررسي کرديم، فايده نداشت و بالاخره دختر ما جدا شد. دختر که جدا شد بعد فهميديم از قبل اين دختر با کسي ديگر ارتباط داشته است. در همين زماني که با اين مرد زندگي مي کرد با کسي ديگر در ارتباط بود. دختر از ما جدا شد و خانه مستقل گرفت و سراغ ارتباطات خود رفت. به او گفتم: ديگر حق ورود به خانه ما نداري. دور همه فاميل و طايفه خط بکش. من به اين پدر گفتم: چرا اين کار را کردي؟ دختر تو کار بسيار بدي کرده است. ولي سؤال من از شما اين است، اگر يک روزي دخترت پشيمان شد، بالاخره آدم هميشه در اين مسير قرار نمي گيرد، يک تفضلي شد و سرش به سنگ خورد و يک جايي متوجه شد اشتباه کرده است. اگر خواست برگردد، کجا برگردد؟ تو که آغوشت را به روي اين بستي، اين کجا برود؟ شما که پسرت به خاطر يک کار خلاف، يا نخواندن نماز بايد او را ترک کني؟

شخصي خدمت آقا موسي بن جعفر(ع) آمد و گفت: من فرزندي دارم، چنين مشکلي دارد و با او قهر کردم. حضرت فرمود: طول ندهي، زود برو اصلاحش کن. زود برو! قهر يعني قطع روابط اجتماعي با کسي و اين بدترين شکنجه است. با دختران و پدرانتان حوصله کنيد. «إِنَّ إِبْراهِيمَ لَحَلِيمٌ أَوَّاهٌ مُنِيبٌ... يُجادِلُنا فِي قَوْمِ لُوطٍ» دارد با خدا مجادله مي کند. از خدا خواهش نکرد، مجادله کرد که خدايا اگر مي شود اينها را عذاب نکن. خدا اين را دوست دارد و توصيف و مدح

ص: 5141

مي کند. بدترين شکنجه قطع رابطه است. وقتي شما قطع رابطه مي کنيد به دست خودتان فرزندتان را در آغوش دشمن و شياطين قرار مي دهيد. در زندان ها بدتر از زدن چيست؟ زندان انفرادي است. انسان دوست دارد با ديگران انس بگيرد. آدم يک هفته در خانه بماند بدون ارتباط با ديگران، ديوانه مي شود. از جملاتي که حضرت يوسف در ديوار زندان نوشته بود اين بود «هنا مقبرة الاحياء» اينجا قبر زنده هاست. آنوقت در زندان باشي و در انفرادي باشي! زن و شوهر، خانم و آقاي محترم به چه مجوزي دو ماه با شوهرت قهر هستي؟ خانم محترم شما که دو ماه هست با شوهرت رابطه نداري و قهر کردي، در اين دو ماه شوهر شما نيازهاي روحي و عاطفي و زناشويي را چطور اشباع کند؟ در جامعه امروز چنين مردي چه مي کند؟ به دست خودت شوهرت را در دامن ديگران مي اندازي. آقاي محترم شما که با همسر جوان خودت قطع رابطه مي کني، مي خواهي او را تنبيه کني. چطور نيازهاي عاطفي همسرت برآورده شود؟ در صفحه آخر تحف العقول، امام صادق(ع) مي فرمايد: اگر دو نفر با هم قهر کنند و اين قهر ادامه پيدا کرد، فرمود: من لعنت مي کنم و اعلام برائت مي کنم. حضرت فرمود: بيشتر موارد هردو را لعنت مي کنم و از هردو اعلام برائت مي کنم. دو نفر که با هم دعوا مي کنند يک ظالم دارد و يک مظلوم دارد، مظلوم چرا؟ حضرت فرمود: خدا که مي داند چه کسي ظالم و چه کسي مظلوم است، شما بگو: اصلاً من ظالم! يک نفر کوتاه بيايد. سؤال من اين است بچه ما بدتر است يا شمر؟ اين داستان را

ص: 5142

يکوقتي در برنامه اي گفتم، چند وقت بعد يکي از اساتيد زنگ زد و گفت: به دادم برس! من اين قصه را از قول شما جايي مطرح کردم، علما بودند و گفتند: اين قصه سند ندارد و دروغ است. اگر سند بياوري به شما جايزه مي دهيم.

کتابي داريم که ابن شهرآشوب مازندراني هفتصد سال پيش اين کتاب را نوشته است. «مناقب» فضايل اهل بيت را نوشته است. سيدالشهداء(ع) عصر عاشورا در قتلگاه احساس کردند سينه مبارکشان سنگين شده است. چشمان مبارکشان را باز کردند و ديدند شمر روي سينه نشسته است. محاسن امام حسين را در دست گرفته بود و بالا مي برد که سر از بدن حضرت جدا کند. در اين موقعيت عکس العمل امام حسين چه بود؟ امام حسين(ع) تبسمي کردند و شروع به نصيحت کردند. فرمودند: مرا نمي شناسي؟ پدر و مادر و جد مرا نمي شناسي؟ حضرت نمي خواست جان خودش را نجات بدهد، بلکه مي خواست دست يک نفر را بگيرد. اگر ابراهيم خليل الرحمن را خدا توصيف مي کند «إِنَّ إِبْراهِيمَ لَحَلِيمٌ أَوَّاهٌ مُنِيبٌ» دلسوز، هرکسي مي خواهد راه انبياء را برود بايد دلسوز باشد. در کربلا هرکسي که از امام حسين راهش را جدا کرد، عبيدالله بن حرّ جعفي گفت: نمي خواهم بيايم. امام حسين به عبيدالله پيام داد، در خيمه من بيا، گفت: براي چه به من پيام مي دهي؟ من از کوفه آمدم تا چشم من به چشم تو نيافتد. براي چه ما را در رودروايسي قرار مي دهي؟ هرکس به حضرت فرمود: نمي آيم، حضرت فرمود: زود از اين منطقه دور شويد و برويد. اگر اينجا باشيد و صداي «هل من ناصر» مرا بشنويد و ياري نکنيد، فرداي

ص: 5143

قيامت خدا با صورت شما را به آتش پرتاب مي کند. أوّاه و دلسوز بودن اين است. بچه هاي ما از عبيدالله و شمر بدتر نيستند. اگر به اين آيات مراجعه کنيم، از اين نمونه ها در وراثت حضرت سيدالشهداء فراوان است.

شريعتي: امروز صفحه 460 قرآن کريم، آيات 11 تا 21 سوره مبارکه زمر را تلاوت خواهيم کرد.

«قُلْ إِنِّي أُمِرْتُ أَنْ أَعْبُدَ اللَّهَ مُخْلِصاً لَهُ الدِّينَ «11» وَ أُمِرْتُ لِأَنْ أَكُونَ أَوَّلَ الْمُسْلِمِينَ «12» قُلْ إِنِّي أَخافُ إِنْ عَصَيْتُ رَبِّي عَذابَ يَوْمٍ عَظِيمٍ «13» قُلِ اللَّهَ أَعْبُدُ مُخْلِصاً لَهُ دِينِي «14» فَاعْبُدُوا ما شِئْتُمْ مِنْ دُونِهِ قُلْ إِنَّ الْخاسِرِينَ الَّذِينَ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ وَ أَهْلِيهِمْ يَوْمَ الْقِيامَةِ أَلا ذلِكَ هُوَ الْخُسْرانُ الْمُبِينُ «15» لَهُمْ مِنْ فَوْقِهِمْ ظُلَلٌ مِنَ النَّارِ وَ مِنْ تَحْتِهِمْ ظُلَلٌ ذلِكَ يُخَوِّفُ اللَّهُ بِهِ عِبادَهُ يا عِبادِ فَاتَّقُونِ «16» وَ الَّذِينَ اجْتَنَبُوا الطَّاغُوتَ أَنْ يَعْبُدُوها وَ أَنابُوا إِلَى اللَّهِ لَهُمُ الْبُشْرى فَبَشِّرْ عِبادِ «17» الَّذِينَ يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ أُولئِكَ الَّذِينَ هَداهُمُ اللَّهُ وَ أُولئِكَ هُمْ أُولُوا الْأَلْبابِ «18» أَ فَمَنْ حَقَّ عَلَيْهِ كَلِمَةُ الْعَذابِ أَ فَأَنْتَ تُنْقِذُ مَنْ فِي النَّارِ «19» لكِنِ الَّذِينَ اتَّقَوْا رَبَّهُمْ لَهُمْ غُرَفٌ مِنْ فَوْقِها غُرَفٌ مَبْنِيَّةٌ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ وَعْدَ اللَّهِ لا يُخْلِفُ اللَّهُ الْمِيعادَ «20» أَ لَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ أَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً فَسَلَكَهُ يَنابِيعَ فِي الْأَرْضِ ثُمَّ يُخْرِجُ بِهِ زَرْعاً مُخْتَلِفاً أَلْوانُهُ ثُمَّ يَهِيجُ فَتَراهُ مُصْفَرًّا ثُمَّ يَجْعَلُهُ حُطاماً إِنَّ فِي ذلِكَ لَذِكْرى لِأُولِي الْأَلْبابِ «21»

ترجمه: بگو: «همانا من مأمورم كه خدا را بپرستم در حالى كه دين را براى او خالص و پيراسته گردانيده ام. و فرمان يافته ام كه اولين مسلمان باشم».

ص: 5144

بگو: «البتّه اگر نسبت به پروردگارم عصيان ورزم، از عذاب روز بزرگ بيم دارم». بگو: «من تنها خدا را مى پرستم در حالى كه دينم را براى او خالص كرده ام. پس شما جز او هر چه را مى خواهيد بپرستيد». بگو: «همانا زيانكاران (واقعى) كسانى هستند كه سرمايه ى وجودى خويش و بستگانشان را در قيامت از كف داده باشند، آگاه باش، اين همان زيان آشكار است». براى زيانكاران از بالاى سرشان لايه هائى از آتش و از زير پايشان نيز لايه هايى (از آتش) است. اين عذابى است كه خداوند بندگانش را به آن مى ترساند. پس اى بندگان من! از من پروا كنيد. و كسانى كه از عبادت و بندگى طاغوت ها (و قدرت هاى ضد الهى) دورى نموده و به سوى خدا بازگشتند بر آنان مژده باد، پس بندگان مرا بشارت ده. آنان كه سخن را با دقّت مى شنوند و بهترين آن را پيروى مى كنند، آنانند كه خداوند هدايتشان نموده و آنانند همان خردمندان. پس آيا كسى را كه حكم عذاب بر او حتمى شده است (مى توانى هدايت كنى؟) آيا تو مى توانى كسى را كه در آتش است رهايى بخشى؟ ولى كسانى كه از پروردگارشان پروا دارند، برايشان غرفه هايى (در بهشت) است كه بالاى آن غرفه ها، غرفه هاى ديگرى بنا شده و از زير آنها نهرها جارى است، (اين،) وعده ى الهى است و خداوند در وعده اش خلاف نمى كند. آيا نديده اى كه خداوند از آسمان آبى فرو فرستاد، پس آن را به صورت چشمه هايى در زمين راه داد، سپس با آن، زراعتى كه رنگ هاى گوناگونى دارد بيرون مى آورد، آن گاه آن كشت (و زراعت) با هيجان رشد مى كند (تا آن كه مى خشكد)

ص: 5145

پس آن را زرد مى بينى، سپس آن را به صورت كاه و خاشاك در مى آورد، همانا در اين (تغيير و تحوّل) براى خردمندان پند و يادآورى است (كه بدانند دنيا ناپايدار است).

شريعتي: در طليعه بحث امروزمان نکات بسيار خوبي را در مورد زيارت اربعين بيان کردند، گفتيم: اگر بتوانيم باني شويم و خيلي ها را عازم کربلاي معلي کنيم کار خيلي بزرگي است، دوستاني که تمايل دارند سهيم و شريک شوند در طرح اعزام زائر اولي ها به کانال ما سر بزنند.

حاج آقاي حسيني قمي: آيه 16 سوره مبارکه زمر که تلاوت شد، «لَهُمْ مِنْ فَوْقِهِمْ ظُلَلٌ مِنَ النَّارِ وَ مِنْ تَحْتِهِمْ ظُلَلٌ ذلِكَ يُخَوِّفُ اللَّهُ بِهِ عِبادَهُ يا عِبادِ فَاتَّقُونِ» قرآن در مورد اهل آتش و عذاب جهنمي ها بيان مي کند، به اينجا که مي رسد مي فرمايد: «لَهُمْ مِنْ فَوْقِهِمْ» اهل آتش «ظُلَلٌ مِنَ النَّارِ» طبقاتي از آتش بالاي سرشان است، «وَ مِنْ تَحْتِهِمْ ظُلَلٌ» از زير هم طبقاتي از آتش است. «ذلِكَ يُخَوِّفُ اللَّهُ بِهِ عِبادَهُ يا عِبادِ فَاتَّقُونِ» ما گفتيم با فرزندي که نماز نمي خواند کنار بياييد اما فرزند بايد بداند ترک نماز نزديک به کفر است. گناه، گناه است. خيلي ها مي گويند: مردم را نترسانيد، چقدر از عذاب مي گوييد؟ قرآن مي گويد: «لَهُمْ مِنْ فَوْقِهِمْ ظُلَلٌ مِنَ النَّارِ وَ مِنْ تَحْتِهِمْ ظُلَلٌ ذلِكَ يُخَوِّفُ اللَّهُ بِهِ عِبادَهُ» خدا مي خواهد بندگانش را بترساند. «يا عِبادِ فَاتَّقُونِ» تقوا داشته باشيد. اميرالمؤمنين در نهج البلاغه فرمودند: «الْفَقِيهُ كُلُ الْفَقِيه » (نهج البلاغه/ح90) کسي دين را فهميده «مَنْ لَمْ يُقَنِّطِ النَّاسَ مِنْ رَحْمَةِ اللَّهِ وَ لَمْ يُويِسْهُمْ مِنْ رَوْحِ اللَّهِ» نه مردم را نا اميد کن و نه اميدوار کن. خدا مي گويد:

ص: 5146

من دارم مي ترسانم «ذلِكَ يُخَوِّفُ اللَّهُ» براي اينکه ما گناه را کوچک نشماريم.

جلسه اي در مشهد بود براي شيخ طوسي(ره)، شيخ طوسي که معروف به شيخ الطائفه است، در جايگاهي بسيار فوق العاده است. در آن سمينار يکي از اساتيد بزرگوار تعبير زيبايي داشت. مي فرمود: ما در کتاب هاي حديثي، چهار کتاب حديثي داريم مي گويند: «کتب اربعه» از اين چهار مورد دو مورد براي شيخ طوسي است. کتاب اربعه چيست؟ کافي، من لا يحضر شيخ کليني، من لا يحضر الفقيه، تهذيب و استبصار که براي شيخ طوسي است. مهم ترين کتاب هاي رجالي ما که دو تا براي شيخ طوسي است. مهم ترين کتاب هاي تفسير دو تا براي شيخ طوسي است. مجمع البيان هم همان تبيان شيخ طوسي است. در تفسير، در رجال، در کلام، در فقه، در حديث سهم بزرگي براي شيخ طوسي است. مقام و رتبه شيخ طوسي خيلي بالاست. با همه اين تلاش هاي علمي از جامعه شان غافل نبودند. در اوج مطالعه اگر نيازمندي در خانه اش را مي زد، مي رفت و تا مشکلش را برطرف نمي کرد، برنمي گشت. در بحران هاي امروز جامعه ما مردم به داد هم برسند. دشمن به ما رحم نمي کند. انشاءالله از اين بحران ها عبور خواهيم کرد.

شريعتي: «السلام عليک يا أبا عبدالله»

97-07-17- امام حسين(عليه السلام) وارث انبياي الهي

شريعتي: بسم الله الرحمن الرحيم، اللهم صل علي محمد و آل محمد و عجل فرجهم.

سلام مي کنم به همه دوستان عزيز، بيننده ها و شنونده هاي نازنين مان، خيلي خوشحاليم که امروز هم با سمت خدا در محضر شما هستيم. حاج آقاي حسيني سلام عليکم و رحمة الله. خيلي خوش آمديد.

حاج آقاي حسيني قمي: عرض سلام و ارادت خالصانه خدمت همه بينندگان عزيز و شنوندگان

ص: 5147

راديو قرآن دارم. چون در آستانه اربعين سيدالشهداء(ع) هستيم، انشاءالله هرکس هرچه بلد است و در توانش هست براي با عظمت برگزار شدن اربعين تلاش کند. اين يک عزاداري نيست و تبديل به بزرگترين شعائر ديني شده است. ما در طول سال هيچ جاي عالم نمي توانيم جمعيت با چنين عظمتي را نشان بدهيم. مردم هرچه مي توانند کمک کنند. اهل بيت(ع) گاهي خودشان بيمار بودند و نمي توانستند کربلا بروند و نايب مي گرفتند. هرکس نمي تواند به کربلا مشرف شود نايب بگيرد. حتي من پيشنهاد مي کنم در بحث نيابت ها بگردند همسايه اي، جوان محلي، در دانشگاه و در مدرسه پيدا کنند. چقدر هستند کساني که هنوز به زيارت کربلا نرفتند. خواهش مي کنم اين سيستم را خيلي پيچيده نکنيم، هرکس در بستگان خود نگاه کند، برادرزاده ها، پسرهاي برادر و پسرهاي خواهر، همسايه، دوستان اگر کسي هست هنوز کربلا مشرف نشده است، کمک کنيد. تازگي مطلبي را ديدم که اعلام کردند چون دلار چند هزار توماني ارزان شد ما نسبت به زائرين هم همين تخفيف را اعمال کرديم. چقدر تخفيف داديد؟ در دلار زائر 350 تومان يعني در چهل دلار، 14 هزار تومان پايين آوردند. شما از آن طرف تبليغ مي کنيد و مي گوييد: قيمت دلار چند هزار تا پايين آمد آنوقت به زائر سيدالشهداء که مي رسد 350 تا يک تومان! اين کارها جالب نيست. عزت زائر سيدالشهداء(ع) بايد حفظ شود. ما نيازي به کمک نداريم. حداقل در مورد کار نکرده ديگر چيزي نگوييم!

تازگي از شهر مهران آمدم. اين جاده خيلي مشکل دارد. در مسير با ابزار آلاتي که براي اصلاح جاده هست نياز به عمر حضرت نوح است که اين جاده

ص: 5148

درست شود. قرآن وقتي مي خواهد خطاب کند، به حضرت ابراهيم مي فرمايد: تو صدا بزن، من صداي تو را به همه عالم مي رسانم. «يَأْتُوكَ رِجالًا» (حج/27) حضرت ابراهيم گفت: صداي من به کجا مي رسد؟ خدا فرمود: «وَ أَذِّنْ فِي النَّاسِ بِالْحَج » ابراهيم تو صدا بزن، همه مردم به حج مي آيند. «يَأْتُوكَ رِجالًا» رجال يعني پياده ها، «وَ عَلى كُلِّ ضامِرٍ يَأْتِينَ مِنْ كُلِّ فَجٍّ عَمِيقٍ» اول خدا در حج پياده ها را نام مي برد. پياده ها بر سواره ها مقدم هستند. بعد سراغ سواره ها مي رود، باز آنهايي که شترهاي راهور و تيز، اسب هاي تيز نه، «وَ عَلى كُلِّ ضامِرٍ يَأْتِينَ مِنْ كُلِّ فَجٍّ عَمِيقٍ» خدا در قصه کربلا اول پياده ها، بعد سواره ها و بعد هوايي ها، حداقل شما اين خدمت را به زائر پياده بدهيد. اين جاده خيلي کار دارد. مهران يک شهر کوچک است ولي مردمي دارد که واقعاً با جان و دل به زائرين کمک و خدمت مي کنند. در سال چند ميليون زائر در اين مسير مي آيد و مي رود. الآن آقايان صريحاً مي گويند: اگر عراق ويزا را لغو کند ما حرفي نداريم. حالا که آنها لغو نکردند، حداقل اين درآمدي که در اين مسير داريد، از آن طرف از زائر عراقي که به ايران مي آيند ويزا مي گيرند، شما مي گوييد: ما طمعي نداريم و اين در مقابل آن نمي خواهيم باشد. ما براي اين پول جيبي ندوختيم. دولت عراق حذف کند و ما هم حذف مي کنيم. خوب اين پول را خرج سيدالشهداء و امام حسين کنيد. شما بگوييد از پارسال تا الآن در حکومت ديني چه خدمتي به زائر سيدالشهداء(ع) شده است؟ در کشورهاي اروپايي به مراکز اسلامي کمک مي کنند. وقتي

ص: 5149

مي گويند: چرا کمک مي کنيد؟ شما لائيک هستيد و خدا را قبول نداريد. براي چه به مرکز ديني کمک مي کنيد؟ مي گويند: ما وقتي به مرکز ديني کمک مي کنيم به خودمان خدمت کرديم. چرا؟ چون وقتي سطح اخلاق در جامعه بالا برود، نا هنجاري ها کم مي شود. ما اين بودجه را از جاي ديگر برداشتيم و اينجا گذاشتيم و به اين خوبي خرج مي کنيم. ما متوجه نيستيم که اگر به اين برنامه ها کمک کنيم اخلاق بالا برود، يک جوان وقتي نگاهش به قبر شش گوشه سيدالشهداء بيافتد، خيلي از پدر و مادرها نگران جوان هايشان هستند. اگر جوان ها يک مقدار تمايل دارند، بفرستيد پياده روي نجف تا کربلا را بروند. فراوان افرادي را ديديم که با نگاه به قبر شش گوشه سيدالشهداء و سفر اربعين تحولي در آنها ايجاد شده است. الآن دو سه سال است مي گوييم هزينه اي که بابت بيمه از زائر سيدالشهداء گرفتيد چقدر است و چه مقدار خرج کرديد؟ به هر دري زديم آمارها همه مخفي است. مرد و مردانه بگوييد: چقدر گرفتيد و چقدر خرج کرديد؟

شريعتي: انشاءالله هرکس هرچقدر در توانش هست و مي تواند کاري براي اربعين انجام بدهد. يقين دارم اربعين امسال هم عليرغم همه مشکلات با شکوهتر از سالهاي قبل به دست مردم و زائرين امام حسين به وقوع خواهد پيوست و جهان مات و مبهوت اين جمعيت و اين عشق و شيدايي مردم نسبت به امام حسين خواهند بود. به مناسبت اين ايام حاج آقاي حسيني يک بحثي را آماده کردند که بسيار بحث خوبي است که سيدالشهداء(ع) وارث انبياء است و اين به چه معناست. بحث امروز شما

ص: 5150

را خواهيم شنيد.

حاج آقاي حسيني قمي: بسم الله الرحمن الرحيم، در جلسه گذشته گفتيم در زيارت سيدالشهداء(ع) که در منابع بسيار قديمي مثل «تهذيب شيخ طوسي» و «کامل الزيارات» آمده است، امام صادق و ائمه به ما ياد دادند به امام حسين اينطور سلام کنيم: «السلام علي يا وارث آدم صفوة الله، وارث نوح نبي الله، وارث ابراهيم خليل الله، وارث موسي کليم الله، وارث عيسي روح الله، وارث محمد صلي الله عليه و آله حبيب الله» اين وراثت در چيست؟ گفتيم اگر به داستان انبياء در قرآن مراجعه کنيد، نام اين شش پيامبر که پنج نفرشان پيامبر اولوالعزم هستند، قريب 270 بار در قرآن آمده است. اگر به اين 270 آيه که اسم انبياء هست و صدها آيه ديگر که داستان انبياء هست، انسان مراجعه کند مي تواند به دست بياورد آنها چه داشتند و سيدالشهداء(س) چه چيزي از آنها به ارث برده است. باز اضافه کرديم درجات انبياء متفاوت است. «تِلْكَ الرُّسُلُ فَضَّلْنا بَعْضَهُمْ عَلى بَعْضٍ» (بقره/253) بعضي انبياء را خداوند مي فرمايد: «وَ اذْكُرْ فِي الْكِتاب » اينها را ياد کن و اينها الگوي جامعه هستند. بعضي را مي فرمايد: نه «وَ لا تَكُنْ كَصاحِبِ الْحُوتِ» (قلم/48) يکي از نمونه هاي ديگر اين است «السلام عليک يا وارث موسي کليم الله» سيدالشهداء(ع) وارث موسي هست. اين داستان ميراث چيست؟ اگر از ما سؤال کنند بيشترين داستان قرآن در مورد کداميک از انبياء است؟ در مورد حضرت موسي هست. قريب 130 بار اسم حضرت در قرآن آمده و يک بخش عمده اي از قرآن، داستان حضرت موسي در فصول مختلف زندگي شان است. از جمله آيات مبارک سوره قصص،

ص: 5151

آيه 7 «وَ أَوْحَيْنا إِلى أُمِّ مُوسى أَنْ أَرْضِعِيهِ فَإِذا خِفْتِ عَلَيْهِ فَأَلْقِيهِ فِي الْيَمِّ وَ لا تَخافِي وَ لا تَحْزَنِي إِنَّا رَادُّوهُ إِلَيْكِ وَ جاعِلُوهُ مِنَ الْمُرْسَلِينَ» ما به مادر موسي وحي کرديم، موسي وقتي به دنيا آمد، داستان در کتاب ها و فيلم ها هست. فرعون تصميم داشت موسي را به قتل برساند. گفته بودند: فرزندي به دنيا مي آيد که کاخ تو را بر هم مي زند. تمام فرزندان پسر را دستور کشتن داد. «إِنَّ فِرْعَوْنَ عَلا فِي الْأَرْضِ وَ جَعَلَ أَهْلَها شِيَعاً يَسْتَضْعِفُ طائِفَةً مِنْهُمْ يُذَبِّحُ أَبْناءَهُمْ وَ يَسْتَحْيِي نِساءَهُمْ إِنَّهُ كانَ مِنَ الْمُفْسِدِينَ» (قصص/4) فرعون پسرها را ذبح مي کرد ولي زن ها را زنده نگه مي داشت. حضرت موسي به دنيا آمد و طفل شيرخوار بود. مادر نگران بود که مأمورين فرعون مي آيند و اين طفل يکي دو روزه را مي برند و ذبح مي کنند. خدا مي گويد: ما به مادر موسي وحي کرديم. «أَنْ أَرْضِعِيهِ» فعلاً به او شير بده، «فَإِذا خِفْتِ عَلَيْهِ» هروقت سر و کله مأمورين پيدا شد، «فَأَلْقِيهِ فِي الْيَمِّ» اين را تحويل امواج خروشان نيل بده. معروف است صندوقچه اي درست کرد و حضرت موسي را در آن صندوقچه قرار داد و در نيل انداخت. «وَ لا تَخافِي وَ لا تَحْزَنِي» نگران نباش! از مادراني که طفل شيرخوار دارند سؤال مي کنم. حاضر هستيد ده دقيقه بچه تان را بگذاريد برويد و کسي نباشد؟ آنوقت قرآن مي گويد: ما به مادر موسي گفتيم: «فَأَلْقِيهِ فِي الْيَمِّ» تو تحويل امواج خروشان نيل بده به چه اميد؟ «إِنَّا رَادُّوهُ إِلَيْكِ» ما برمي گردانيم. «وَ جاعِلُوهُ مِنَ الْمُرْسَلِينَ» وقتي برگردانديم او را از پيامبران بزرگ الهي قرار مي دهيم.

مادر موسي ايمان

ص: 5152

داشت به «إِنَّا رَادُّوهُ إِلَيْكِ وَ جاعِلُوهُ مِنَ الْمُرْسَلِينَ» باور داشت. امروز جامعه ديني ما اين باور را دارد؟ الآن مشکل جامعه ما کمبود اطلاعات نيست. ما اطلاعات ديني داريم. نبود باورهاي ديني است. يعني يک مادر باور دارد «إِنَّا رَادُّوهُ إِلَيْكِ» ما برمي گردانيم ولي ما باور نداريم طفل شيرخوار را به امواج خروشان تحويل بده ما برمي گردانيم. ما از مالمان بگذريم! باور داريم؟ او باور داشت. صديقه طاهره(س) باور داشت. چطور فاطمه زهرا(س) به اين وعده الهي باور داشت؟ چون همان روز اول به حضرت گفتند، روز ولادت فاطمه زهرا پيامبر به فاطمه زهرا فرمود: دخترم اين بچه را به دنيا آوردي، ولي اين را در کربلا قطعه قطعه مي کنند! ولي مادر گفت: «رضيتُ» چرا؟ چون باور داشت. اين مادر و آن مادر به اين باورها اعتقاد داشتند و ما نداريم. اين قرآن کريم است و بارها گفتيم. سوره مبارکه بقره «مَثَلُ الَّذِينَ يُنْفِقُونَ أَمْوالَهُمْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ كَمَثَلِ حَبَّةٍ» (بقره/261) يک درهم در راه خدا انفاق کردي مثل دانه گندمي که هفتصد تا مي شود تازه «وَ اللَّهُ يُضاعِفُ لِمَنْ يَشاءُ وَ اللَّهُ واسِعٌ عَلِيم » آقا و خانم محترم، من و شما باور داريم يک درهم انفاق در راه خدا تبديل به هفتصد برابر مي شود تازه «وَ اللَّهُ يُضاعِفُ لِمَنْ يَشاءُ وَ اللَّهُ واسِعٌ عَلِيم »؟ اگر داشتيم امروز اينقدر انفاق در جامعه ما سخت نبود. از مال گذشتن اينقدر سخت نبود. به خانم ارث رسيده و آقا هم يک پول اضافه اي دارد در بانک مي گذارد. چرا؟ چون بانک اول ماه سود مي دهد. به اين سود باور دارد. براي چه اين پول را در بانک

ص: 5153

مي گذاري؟ مي گويد: 15 درصد سود دارد. اگر دولت بگويد: من 85 درصد ديگر هم اضافه مي کنم تازه دو برابر مي شود. خدا مي گويد: من هفتصد برابر، نه بالاتر «وَ اللَّهُ يُضاعِفُ لِمَنْ يَشاءُ وَ اللَّهُ واسِعٌ عَلِيم » در انفاق چنين است. مي گويد: اگر قرض دادي، باز بيشتر!

من به دوستان مي گويم يکي از بهترين کارهاي خير، چرا گفتند: قرض بالاتر است؟ در روايت هم فرمودند، قرض حتماً به مستحق مي رسد. اگر کسي مجبور و گرفتار نباشد نمي آيد اين پيچ و خم قرض را طي کند. ولي در انفاق ممکن است به کسي برسد که نيازمند واقعي هم نباشد. خانم محترم اين پول را در يک صندوق بگذار. يک صندوق قرض الحسنه مطمئن بگذار، اصل پول شما باقي مي ماند، تمام تضمين ها با بانک است. شما کسي را معرفي کن، يا از اصل پولت مسدود کن، يا نه، پولت را مسدود کن با گذشت زمان کوتاهي از اعتبار پول شما به افراد وام مي دهند. قرآن مي گويد: «إِنَّا رَادُّوهُ إِلَيْكِ» ما برمي گردانيم. چرا پانزده درصد را باور داريم ولي اينکه پول در صندوق بگذاريم، يک گره اي از کسي باز شود. يک جواني اشتغال پيدا کند. يک پدري جهيزيه دخترش را بدهد. الآن هيچکس اين حرف ها را به خودش نمي گيرد.

آنهايي که زندگي مرفه دارند مي گويند: زندگي ما معمولي است. ما چيزي نداريم. به فلاني بگو! خانه طرف مي روي مي گويي: حاج آقا لوستر چند است؟ تازگي نخريديم ولي به نظرم چهارصد ميليون! فرش و مبلمان و خانه و ماشينش را نگاه مي کني، هيچکس اين حرف ها را به خودش نمي گيرد. ما که زندگي معمولي داريم به ديگران بگو! تمام بينندگاني که

ص: 5154

حرف مرا مي شنوند همه حرف را به ديگران برمي گردانند. آدمي که بايد صد تا جهيزيه بگيرد و به ديگران کمک کند، يک جعبه خرما مي گيرد و به مسجد مي برد و هزار نيت هم مي کند که براي اموات و درگذشته ها و بد وارث و بي وارث و شهداء باشد و فکر هم مي کند کار خير همين است! باور کم است. قرآن مي گويد: «إِنَّا رَادُّوهُ إِلَيْكِ». خدا مي گويد: طفلت را به امواج خروشان نيل بيانداز، ما او را برمي گردانيم. فاطمه زهرا، سيدة النساء، تو حسينت را در راه خدا بده، قطعه قطعه شود، حضرت فرمود: دارم مي بينم که گرگ هاي بيابان او را قطعه قطعه مي کنند. روزي که امام حسين(ع) به دنيا آمده، خدا رحمت کند مرحوم آيت الله العظمي بروجردي گفتند: در جشن ولادت امام حسين(ع) داشتيم گريه مي کرديم. گفتند: جشن ميلاد گريه ندارد. فرمود: اين تنها مولودي است که امشب وقتي جبرئيل آمد تبريک ولايتش را گفت، خبر شهادتش را هم داد. همزمان با تبريک ولادت، خبر شهادت را داد و پيامبر خدا هم به فاطمه زهرا خبر داد و مخفي نکرد. حضرت فرمود: فرزندي که مي خواهد قطعه قطعه شود... پيامبر فرمود: نه! در عوض خدا اين پاداش ها را به او مي دهد، نه امام از نسل اوست. شفاء در تربت اوست. صديقه طاهره عرض کرد: «رضيتُ» راضي شدم. ايمان مادر حضرت موسي را ضرب در چند کنيم تا ايمان صديقه طاهره(س) شود؟

دينداري التماس نمي خواهد. آقا تو را خدا به داد مردم برسيد. فقرا را فراموش نکنيد. اين باور مي خواهد. عبدالله بن عُمير کلبي سرش را از پنجره خانه بيرون کرد، گفت: چه خبر است؟ گفتند:

ص: 5155

عده اي دارند به جنگ با پسر پيغمبر مي روند. آمد به همسرش گفت و با خانمش دو تايي راه افتادند و گفتند: ما در رکاب سيد الشهداء مي رويم. نه دعوتنامه نوشته بود و نه حضرت براي او دعوتنامه نوشته بود و نه کسي به او التماس کرد. دينداري التماس نمي خواهد. روز عاشورا با عزت و سرافرازي به شهادت رسيد و همسرش هم در کنار او به شهادت رسيد. تنها زني بود که در کربلا به شهادت رسيد. اين باور و ايمان است. آنوقت ما از جان نه، از مال نمي گذريم! اين روزها از خجالت مردم کمتر از خانه بيرون مي آييم. مسئولين عمق گرفتاري مردم را باور ندارند که اگر باور داشتند بايد بيشتر از اين تلاش مي کردند. انفاق مستحب است، هيچ! واجبات را انجام دهيم. همين خمس واجب را چند درصد از متدينين مي دهند؟ امروز 17 مهر ماه شروع به کار و کسب کردي تا 17 مهر ماه سال آينده، يک سال هرچه دوست داري خرج کن. مسافرت، جهيزيه، عروسي، دختر، وليمه و سيسموني و هرچه مي خواهي انجام بده، 17 مهرماه 98 نگاه کن اگر کم داشتي که بايد به تو کمک کنند. اگر مساوي شد که هيچ، اگر اضافه آمد هشتاد درصد براي تو، بيست درصد نيمي براي سادات فقير است در برابر زکات که به غير سادات مي دهند. نيمي هم سهم امام زمان(ع) است يعني خرج دين و کار خير. بعضي مي گويند: نمي شود، آخوندها مي خورند! بسم الله نزد مرجع تقليدت برو و بگو: يک پروژه اي نشان بدهيد من خودم هزينه کنم.

دو سه روز پيش من دفتر آيت الله العظمي سيستاني در قم بودم.

ص: 5156

آقايي خدمت نماينده ايشان آمد. گفت: من آمدم هفتصد ميليون خمس بدهم ولي مي گويند: آخوندها مي خورند! من اعتماد ندارم. مي شود شما اين پول مرا بگوييد کجا هزينه مي کنيد، يک جاي مشخصي معرفي کنيد؟ ايشان فرمود: هفتصد ميليون شما دو بخش است. نيمي سهم امام است. کجا مي خواهي خرج کني؟ گفت: جايي مثل بيمارستان، ايشان فرمود: ما در قم در حال ساخت بيمارستان قلب هستيم به طوري که تمام شهرهاي اطراف را هم پوشش بدهد. مي خواهيد اينجا خرج کنيد؟ گفت: خيالم راحت شد. نيمي از سهم امامش را مستقيم در اين بيمارستان ريخت. نيم ديگر هم خودت بده، چرا من بدهم؟ مگر شما سادات فقير سراغ نداري؟ گفت: من کارم سخت است. اين مبلغ بالا است. من نمي توانم! آيت الله العظمي سيستاني و آيت الله العظمي صافي گلپايگاني از مراجع گذشته مي گويند: سهم سادات فقير را خودتان بدهيد. معلوم شود مشکل ما وسوسه فکري است يا نه نمي توانيم از مال بگذريم؟ دل کندن سخت است.

در بحث زکات گفتيم: آقاي کشاورز، گندم و آب و هوا و دريا براي من است. پنج دانه پاشيدي و هزار کيلو شد. 950 کيلو براي تو، 50 کيلو را به فقرا بده. اين براي زکات است. اين ديگر نياز به مجتهد ندارد. از هزار کيلو، پنجاه کيلو را به فقرا بده. چند درصد از کشاورزان ما از هزار کيلو، پنجاه کيلو را مي دهند؟ پنج تا گوسفند داشتي و زمين و زمان و آب همه براي خدا است. پنج گوسفند تو امروز پانصد گوسفند شده است. 495 تا براي تو و 5 گوسفند را به فقرا بده. زکات دام با زکات

ص: 5157

گندم فرق دارد. «إِنَّا رَادُّوهُ إِلَيْكِ» مشکل جامعه ما اطلاعات ديني نيست. مشکل باورهاي ديني است. خيلي از مؤمنين باور دارند، ما باور نداريم. اگر باور داشتيم خيلي زندگي ما بهتر از اين بود. اگر باور داشتيم پول را به 15 درصد سود در بانک نمي گذاشتيم که جوان ها مجبور شوند از بانک وام بگيرند. مي گويد: سي ميليون از بانک وام گرفتم، نود ميليون دادم هنوز تمام نشده است.

يکي از مراجع بزرگوار مي فرمود: ما براي مؤسسه مان مجبور شديم وامي از بانک بگيريم، مسلمان که هيچ الهي کافر گرفتار اين بانک نشود. آقاي قرائتي مي گفتند: يکوقت اين آيه سوره فصلت را براي کسي خواندم. آقايي که خودش اهل قرآن بود، گفت: نه چنين آيه اي در قرآن نداريم. خودت درست کردي. گفتم: آيه قرآن است. آيه 7 سوره مبارکه فصلت را قبول نمي کرد. «وَ وَيْلٌ لِلْمُشْرِكِينَ » واي بر مشرکين! مشرک کيست؟ نمي گويد: آنهايي که نماز نمي خوانند و به حج نمي روند. بت درست کردند. «الَّذِينَ لا يُؤْتُونَ الزَّكاةَ» زکات نمي دهند. مشرک هزار کار ديگر دارد، شرک او را بگو. خدا مرحوم علامه طباطبايي را رحمت کند، بچه ها اين سوره را زود حفظ مي کنند «أَ رَأَيْتَ الَّذِي يُكَذِّبُ بِالدِّينِ» (ماعون/1) آن کسي که قيامت را قبول ندارد چه کسي است؟ «فَذلِكَ الَّذِي يَدُعُّ الْيَتِيمَ، وَ لا يَحُضُّ عَلى طَعامِ الْمِسْكِينِ» به يتيم و فقرا کاري ندارد. «فَوَيْلٌ لِلْمُصَلِّينَ» (ماعون/4) واي بر نمازگزاراني که «الَّذِينَ هُمْ عَنْ صَلاتِهِمْ ساهُونَ» گاهي مي خوانند و گاهي نمي خوانند. «الَّذِينَ هُمْ يُراؤُنَ» ريا مي کنند، «وَ يَمْنَعُونَ الْماعُونَ» به همسايه کار ندارند. اگر اين «يُکَذِّبُ بالدِّين» است ديگر «فَوَيْلٌ لِلْمُصَلِّينَ» چيست؟ من اصلاً خدا و قيامت

ص: 5158

و پيغمبر را قبول ندارم آنوقت شما مي گوييد «فَوَيْلٌ لِلْمُصَلِّينَ»؟ اين آيه چه مي خواهد بگويد؟«أَ رَأَيْتَ الَّذِي يُكَذِّبُ بِالدِّينِ» آنهايي که قيامت را قبول ندارند بعد مي گويد «فَوَيْلٌ لِلْمُصَلِّينَ». مرحوم علامه طباطبايي فرمود: آيه درست است. بخاطر اينکه بعضي از ما مي گوييم: مسلمان هستيم ولي در عمل «يُكَذِّبُ بِالدِّينِ» هستيم. شما منافق هستي، شما که به مسکين و يتيم کاري نداري، نماز گاهي مي خواني و گاهي نمي خواني، اين «يُكَذِّبُ بِالدِّينِ» است. اينجا براي مسلماني ما معيار قرار مي دهد.

اصلاً نه واجبات را خواستيم و نه خمس و زکات، حداقل در اين بساط آب به آسياب دشمن نريزيم. دشمن به ما رحم نمي کند، خودمان به هم رحم کنيم. تو که با يک گوني و برنج و يک قوطي روغن زندگي ات اداره مي شد، رفتي پنج گوني برنج و پنج قوطي روغن خريدي، براي چه؟ فکر مي کني اين مملکت روزي به جايي برسد که تمام اطرافت از گرسنگي بميرند و تو يکي بنشيني و اين ده گوني برنج را بخوري؟! اگر باور داشتيم«إِنَّا رَادُّوهُ إِلَيْكِ» حرص نمي زديم و وقتي مي ديديم جنس کم است، به هم کمک مي کرديم.

شريعتي: نکات خيلي خوبي را شنيديم که انشاءالله در زندگي ما اثر گذار باشد و به خود بگيريم و نگاه ما به ديگران نباشد که انشاءالله بتوانيم تغيير بکنيم و به سمت خدا حرکت کنيم. امروز صفحه 467 قرآن کريم را تلاوت خواهيم کرد.

«وَ تَرَى الْمَلائِكَةَ حَافِّينَ مِنْ حَوْلِ الْعَرْشِ يُسَبِّحُونَ بِحَمْدِ رَبِّهِمْ وَ قُضِيَ بَيْنَهُمْ بِالْحَقِّ وَ قِيلَ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ «75»

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ ، حم «1» تَنْزِيلُ الْكِتابِ مِنَ اللَّهِ الْعَزِيزِ الْعَلِيمِ «2» غافِرِ الذَّنْبِ وَ

ص: 5159

قابِلِ التَّوْبِ شَدِيدِ الْعِقابِ ذِي الطَّوْلِ لا إِلهَ إِلَّا هُوَ إِلَيْهِ الْمَصِيرُ «3» ما يُجادِلُ فِي آياتِ اللَّهِ إِلَّا الَّذِينَ كَفَرُوا فَلا يَغْرُرْكَ تَقَلُّبُهُمْ فِي الْبِلادِ «4» كَذَّبَتْ قَبْلَهُمْ قَوْمُ نُوحٍ وَ الْأَحْزابُ مِنْ بَعْدِهِمْ وَ هَمَّتْ كُلُّ أُمَّةٍ بِرَسُولِهِمْ لِيَأْخُذُوهُ وَ جادَلُوا بِالْباطِلِ لِيُدْحِضُوا بِهِ الْحَقَّ فَأَخَذْتُهُمْ فَكَيْفَ كانَ عِقابِ «5» وَ كَذلِكَ حَقَّتْ كَلِمَةُ رَبِّكَ عَلَى الَّذِينَ كَفَرُوا أَنَّهُمْ أَصْحابُ النَّارِ «6» الَّذِينَ يَحْمِلُونَ الْعَرْشَ وَ مَنْ حَوْلَهُ يُسَبِّحُونَ بِحَمْدِ رَبِّهِمْ وَ يُؤْمِنُونَ بِهِ وَ يَسْتَغْفِرُونَ لِلَّذِينَ آمَنُوا رَبَّنا وَسِعْتَ كُلَّ شَيْ ءٍ رَحْمَةً وَ عِلْماً فَاغْفِرْ لِلَّذِينَ تابُوا وَ اتَّبَعُوا سَبِيلَكَ وَ قِهِمْ عَذابَ الْجَحِيمِ «7»

ترجمه: و فرشتگان را مى بينى كه گرد عرش حلقه زده اند، در حالى كه همراه با ستايش پروردگارشان تسبيح مى گويند و ميان آنان به حقّ داورى گردد و گفته مى شود: «سپاس خداوندى را كه پروردگار جهانيان است.»

به نام خداوند بخشنده ى مهربان ، حا، ميم. نزول كتاب از طرف خداوند عزيز عليم است. آمرزنده ى گناه، پذيرنده ى توبه، سخت كيفر و صاحب عطاى فراوان. هيچ معبودى جز او نيست. بازگشت (همه) به سوى اوست. جز كسانى كه كفر ورزيدند كسى در آيات خداوند جدال و ستيزه نمى كند پس تحرّك آنان در شهرها تو را نفريبد. پيش از اين (كفّار مكّه) نيز قوم نوح و احزابى كه بعدشان آمدند (پيامبرانشان را) تكذيب كردند و هر امّتى تصميم گرفت تا پيامبرش را به عقوبت بگيرد و به وسيله ى باطل مجادله كردند تا حقّ را نابود نمايند، پس آنان را (به قهر خود) گرفتم، پس (بنگر كه) كيفر من چگونه بوده است. و بدين گونه (كه احزاب در دنيا عقوبت شدند) وعده عذاب

ص: 5160

پروردگارت درباره ى كسانى كه كفر ورزيدند قطعى شد كه آنان اهل دوزخند. كسانى كه عرش (خدا) را حمل مى كنند وآنان كه اطراف آن هستند، پروردگارشان را با سپاس و ستايش تسبيح كرده (و به پاكى ياد مى كنند) و به او ايمان دارند و براى كسانى كه ايمان آورده اند (از خداوند) آمرزش مى خواهند (ومى گويند:) پروردگارا! رحمت و علم تو همه چيز را فراگرفته است، پس كسانى را كه توبه كرده و راه تو را پيروى كرده اند بيامرز و آنان را از عذاب دوزخ حفظ كن.

شريعتي: قرار هست از آقا سيد جمال الدين گلپايگاني براي ما نکته اي بگويند.

حاج آقاي حسيني قمي: مي دانيد اين مرد بزرگ مقامات بسيار علمي و فوق العاده اي داشته که مجال نيست. من يک نامه اي را پيدا کردم که مرحوم سيد جمال گلپايگاني 75 سال پيش اين نامه را به آيت الله العظمي صافي گلپايگاني که از مراجع تقليد هستند، نوشتند. ايشان در آن زمان شايد بيست و چند ساله بودند. يک نامه به استاد خودش آيت الله سيد جمال گلپايگاني مي نويسد آن پيرمرد با چه حوصله اي جواب اين شاگرد جوان خودش را مي دهد با چه آدابي!

«بسم الله الرحمن الرحيم جناب مستطاب، علم الاعلام، عماد الافاضل العظام و نخبة العلماء المؤيد المُسدد، آقاي آقا لطف الله صافي گلپايگاني دامت توفيقاته: به عرض مي رساند انشاءالله تعالي وجود محترم از جميع مکاره مصون و محروس هست و لا زال در استکمال قوه علميه و عمليه، جدّ و جهد، در تحصيل علم و تهذيب اخلاق و ترويج شرع مؤيد و منصورند. مرقومه محترمه زيارت شد، ممنون مراحم و متشکر الطاف قرة العين معظم بوده و

ص: 5161

هستم. از حالم خواسته باشيد اين حيات مستعار باقي و بي حالي و ضعف مزاج از جهت پيري و عارضه در ماه مبارک مرا از کار باز داشته است. اسئل الله العفو و العافيه و حسن العاقبة. عزيزا! اين حال جواني را مغتنم بشمار. و از بذل جهد در تحصيل علم کوتاهي نکن. و تقوا که ترک معاصي باشد کمال اهتمام را داشته باش که اصل و اساس بلوغ به هر سعادتي است. بدانيد که بدون ملکه تقوا امکان ندارد حصول حقيقت علم که «العلم نورٌ يقذفه الله في قلب من يشاء سوا کام متعلقاً بالاعتقاد أو بالعمل» چه در مسائل اعتقادي و چه در مسائل عملي.» ايشان مي فرمايد: در مسائل اعتقادي و عملي خدا در قلب انسان ها قرار مي دهد و بدون ملکه تقوا امکان ندارد به دست بيايد. «تقوا قلب را پاک مي کند از همه پليدي ها و تهذيب مي کند نفس را از مهلکات خبيثه و تصفيه مي کند از کدورات و پرده هايي که مانع از ادراک حقايق است و جلا مي دهد به نور قلب و کم کم انسان به نظر در آثار و آفاق و انفس آيات الهي و دلايل ربوبي مکنونه در آنها را مشاهده مي کند و بر اثر نظر در آفاق و انفس و تفکر در آنها درک مي کند «إِنَ فِي خَلْقِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ اخْتِلافِ اللَّيْلِ وَ النَّهارِ لَآياتٍ لِأُولِي الْأَلْباب ». چون جنابعالي را دوست مي دارم و قابل ديده ام اين نامه را نوشتم لذا زياد مصدع شده، در تحصيل اهتمام کن، وقت را غنيمت بدان که از دست مي رود و ديگر به دست نمي آيد. عالم بعد که به اصطلاح عالم برزخ

ص: 5162

است عالم حسرت و مذمت است از مُهملين و معطلين و عالم فوز به نتايج اعمال حسنه از براي عاملين و اولياي خدا.»

شريعتي: تا اربعين حسيني 21 روز باقي مانده است. «السلام عليک يا أبا عبدالله»

97-07-24- امام حسين(عليه السلام) وارث انبياي الهي

شريعتي: بسم الله الرحمن الرحيم، اللهم صل علي محمد و آل محمد و عجل فرجهم.

سلام مي کنم به همه دوستان عزيز، بيننده ها و شنونده هاي نازنين مان، به سمت خداي امروز خيلي خوش آمديد. انشاءالله هرجا که هستيد زير سايه ي اهل بيت(ع) باشيد. خيلي خوشحاليم که امروز هم در محضر شما هستيم. حاج آقاي حسيني سلام عليکم و رحمة الله. خيلي خوش آمديد.

حاج آقاي حسيني قمي: عرض سلام و ارادت خالصانه خدمت همه بينندگان عزيز و شنوندگان راديو قرآن دارم. در شروع سخن دو تا تشکر و يک تقاضا دارم. در روايتي از نبي مکرم اسلام هست که «يُحسِّن الحَسَن و يُقوّيه» پيامبر خدا خوبي ها را که مي ديدند تحسين مي کردند و از بدي ها انتقاد مي کردند. ما بايد به همين سيره عمل کنيم. دو تا تشکر دارم يکي اينکه هفته گذشته گفتيم که مراعات حال زائرين اربعين و هزينه ويزا را بکنيد، الحمدلله 107 هزار تومان کم شد و حج انبوهي به ثبت نام ها اضافه شد. باز گفتيم: فکري هم به جاده ايلام به مهران بکنيد، باز ديدم گفتند ما تا سال آينده اين جاده را تکميل مي کنيم. در طول سال ميليون ها زائر و مسافر هست. جا دارد بحث برداشتن هزينه خروجي ويزاي اربعين را هم مطرح کنيم که مجلس تصويب کرد و تشکر مي کنيم. تقاضايي از مردم و مسئولين هم داريم. از مسئولين تقاضا داريم الآن که مردم مي روند و

ص: 5163

گزارش مي دهند که امکانات زيادي را در مرزهاي زميني فراهم کردند خواهش مي کنم به همان مقداري که به فکر زائرين هموطن خود هستيم، به فکر زائرين مهاجر هم باشيم. خيلي از مهاجريني که از کشورهاي همسايه براي زيارت سيدالشهداء مي آيند، خواهش مي کنم مراعات کنند. اگر مي خواهيم از مکتب اسلام پيروي کنيم ما پيرو پيامبري هستيم که چهار گروه را در زير يک خيمه قرار داد. سلمان فارسي و بلال حبشي و صهيب رومي را کنار آن عرب حجازي در يک خيمه قرار داد و همه مساوي بودند. پيامبر خدا بين اين چهار نفر هيچ فرقي قائل نبود. «إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاكُمْ » الآن نگاه بعضي به کشورهاي غربي به مهاجرين چطور است؟ چقدر خوب برخورد مي کنند. الآن شهردار لندن چندين سال است يک پاکستاني است. البته دو سه سالي است که مقام معظم رهبري خيلي روي ثبت نام دانش آموزان مهاجر تأکيد داشتند. همه مردم نگاه انساني و ديني داشته باشند. اين زيبنده نيست که ما فقط مهاجرين را براي لشگر فاطميون و زينبيون بخواهيم، اينها هم با باقي زوار هيچ فرقي ندارند. ببينيد ما با مهاجرين چطور برخورد مي کنيم و کشورهاي غربي که آموزه هاي ديني ندارند چطور برخورد مي کنند؟

هر هفته که از قم مي آييم از کنار گلزار شهداي بهشت معصومه(س) عبور مي کنيم. صدها شهيد از يک لشگر فاطميون و زينبيون و شهداي مدافع حرم است. کارهاي بسيار سنگيني که جوان هموطن ما حاضر به انجامش نيست را انجام مي دهند. در پيام ها ديدم که نوشته بودند کارخانه ها يا جاهاي ديگر که از اينها استفاده مي کنند، گفتند اينها کارهايي انجام مي دهند که جوان هاي ما حاضر به

ص: 5164

انجام آن نيستند. اين حديث را مرحوم کليني در کافي شريف نقل کردند: يک زن مهاجر با چهار بچه يتيم مجبور شد از بلخ طرف سمرقند برود. يک وقتي به سمرقند رسيد، هوا سرد بود و بچه ها گرسنه بودند. بچه ها را در مسجدي گذاشت و رفت ببيند بزرگ شهر کيست. کسي به آنها پناه بدهد. سؤال کرد بزرگ شهر کيست؟ گفتند: اين آقا مسلمان است و بزرگ شهر است. رفت و گفت: من يک زن علويه هستم. از راه دور آمدم و چند بچه يتيم دارم. بچه ها را در مسجد گذاشتم و يک سرپناه مي خواهم و بچه هاي من گرسنه هستند. اين آقايي که بزرگ مسلمان ها بود گفت: تو که ادعاي علويه مي کني سند بياور! ديد فايده ندارد و نا اميد شد. با نا اميدي سمت مسجد مي رفت که ديد دور کسي شلوغ است. پرسيد: اين کيست؟ گفتند: اين شخص مسلمان نيست و کافر است، ولي آدم خوبي است. سراغ او رفت و داستان را گفت. اين خانم را با بچه هاي يتيمش به خانه برد و پذيرايي کرد و غذا داد و همه نوع خدمتي براي اينها انجام داد. هردو شب خواب ديدند. مسلمان پيامبر خدا را خواب ديد. خدمت حضرت سلام کرد و حضرت به او بي اعتنايي کرد. گفت: من فلاني هستم. من مسلمان هستم! حضرت فرمود: سند بياور که مسلمان هستي! از خواب بيدار شد و متوجه شد. در به در دنبال اين خانم گشت تا اصلاح کند. به اين آقايي که غير مسلمان بود گفت: چقدر مي خواهي؟ من صد هزار دينار به تو مي دهم اين زن و بچه را به من بده.

ص: 5165

گفت: خوابي که تو ديدي، من هم ديدم! به برکت حضور اينها خواب ديدم که به دست همين زن من مسلمان شدم و اسلام را پذيرفتم. اين غير مسلمان خدمت مي کند و کاخي در بهشت نشان او مي دهند، آن کسي که رئيس مسلمان ها بود و موقعيتي داشت، پيامبر خدا از او سند مسلماني خواست!

شريعتي: اين سالها نگاه مردم ما بهتر شده است.

حاج آقاي حسيني قمي: بله، من از مسئولين خواهش مي کنم که هر خدمتي براي هموطنان ما انجام مي دهيد، زائر امام حسين هموطن و پاکستاني و افغانستاني ندارد. اگر قانوني نياز به اصلاح دارد، خانم هايي که در خانه هستند اگر همسرشان مسئوليتي دارد، شب به همسرشان بگويند: اگر قانون نقص دارد، قانون را اصلاح کنند. براي زوار سيدالشهداء هر کاري مي توانند انجام بدهند. مطلب دوم اين است که اربعين صرف زيارت سيدالشهداء(ع) نيست و تبديل به يکي از بزرگترين شعائر اهل بيت(ع) شده است. شما در حج ببينيد دو ميليون حاجي مي رود، صداي اينها درمي آيد که ما جا نداريم، ويزا نمي دهيم. بيست ميليون زائر به کربلا مي رود تازه عراق مي گويد: بياييد، همه بيايند! خواهش مي کنم هرکس هرچه مي تواند کمک کند. يک روايت ديدم در کامل الزيارات از امام صادق (ع)، سؤال کرد: کسي در مسير زيارت جد شما سيدالشهداء هزينه کند، خدا چطور از او خريداري مي کند؟ حضرت فرمود: با يک درهم که بدهد، خدا هزار برابر از او مي خرد. اگر بنده توانم در حد هزار تومان هست، بدهم. هزار تومان مرا خدا يک ميليون تومان مي خرد. بعد حضرت بالاتر رفت و فرمود: «الفٌ و الفٌ و الفٌ» ده برابر، يعني خدا هزار تومان

ص: 5166

دادي خدا از شما ده ميليون تومان مي خرد. کجا چنين فرصتي پيدا مي شود؟ بعد حضرت فرمود: بالاتر از اين، خدا به همين اندازه به او درجه مي دهد و رضاي خدا از اين بالاتر است و بعد فرمود: حضرت رسول و اميرالمؤمنين و فاطمه زهرا و ائمه دعايش مي کنند.

شريعتي: خيلي ها در طرح زائر اولي ها شرکت کردند و دوست داشتند خيلي ها به نيابت از آنها حاضر شوند. کمک به اعزام و کمک به موکب ها، هرکسي هر کاري مي تواند بکند خوب است.

حاج آقاي حسيني قمي: آنجا هرکس هرچه دارد از جان و دل مي گذارد. شما داري با ماشين از مهران ب سمت نجف مي رويد. اگر وضع شما خوب است بگوييد: همه مسافرين ماشين مهمان من باشند. در حد کرايه ماشين مشارکت کنيد. امشب شب شهادت امام حسن مجتبي(ع) است. اين سالهاي اخير روز شهادت هفتم صفر در تقويم ها ثبت شده است. امشب که شب شهادت است، عزيزان براي اين امام مظلوم سنگ تمام بگذارند. ما در طول سال مي گوييم: يا حسين مظلوم، امام حسن مظلوم تر نبود؟ سيدالشهداء اصحاب و ياراني داشتند، شب عاشورا آنطور اعلام وفاداري کردند. جان عالم فداي شهيد مظلوم امشب که در داستان صلح تحميلي با معاويه، سپاهيان امام حسن به معاويه نامه نوشتند: معاويه براي چه مي خواهي بجنگي؟ تو بيا ما دست بسته حسن بن علي را تحويل تو مي دهيم. اين اوج مظلوميت است. امام حسن مجتبي در داخل خانه، قاتل حضرت در خانه حضرت بود. سيدالشهداء(س) يک همسري مثل رباب دارد. يک سال زير سايه نرفته است. آب گوارا ننوشيد و گفت: خودم ديدم که سيدالشهداء با لب تشنه زير تابش

ص: 5167

آفتاب بود. الآن اربعين چند ميليون به کربلا مي روند؟ امشب شب شهادت امام حسن مجتبي است، امام حسن يک زائر دارد؟! اين شجره ي خبيثه آل سعود که انشاءالله به حق صديقه طاهره(س) هرچه زودتر ريشه شان در عالم ريشه کن شود. امشب يک زائر در بقيع بي بقعه امام حسن مجتبي(س) نيست. امشب و فردا مجالس سوگواري که هست براي اين امام مظلوم عزاداري کنيم. اين امام مظلوم دو شهيد در کربلا داشته است يکي حضرت قاسم بن الحسن که در چنين شبي که پدرش به شهادت مي رسد 3 سال داشت. در کربلا سيزده ساله بود. يکي عبدالله بن الحسن که در کربلا ده ساله بود. صدا و سيما هم الحمدلله در اين زمينه تلاش فراواني دارند که همين جا از رسانه ملي تشکر مي کنم. اجر همه آنها با مظلوم و غريب مدينه، حضرت امام حسن مجتبي(ع).

شريعتي: چقدر حضرت زهرا(س) خوشحال مي شود که براي فرزند مظلومشان امام مجتبي سنگ تمام بگذاريم و چه خوب گفت:

دو غم به دلت ماند حضرت مادر *** کفن براي حسين و حرم براي حسن

بحث هفته گذشته ما خيلي مورد استقبال قرار گرفت که سيد الشهداء(ع) وارث انبياء هستند. امروز به کدام يک از انبياء اشاره خواهيد کرد؟

حاج آقاي حسيني قمي: در جلسه گذشته گفتيم در زيارت سيدالشهداء(ع)، امام صادق به ما ياد دادند به امام حسين اينطور سلام کنيم: «السلام علي يا وارث آدم صفوة الله، وارث نوح نبي الله، وارث ابراهيم خليل الله، وارث موسي کليم الله، وارث عيسي روح الله، وارث محمد صلي الله عليه و آله حبيب الله» وارث شش پيامبري که پنج پيامبر از پيامبران

ص: 5168

اولوالعزم هستند. باز گفتيم اين پيامبران درجاتشان متفاوت است و بعضي «وَ اذْكُرْ فِي الْكِتاب » اينها را ياد کن و اينها الگوي جامعه هستند. مثل همين پيامبراني که ما امام حسين را وارث آنها مي دانيم. بينندگان يادشان باشد دريافت معارف دين سه راه دارد. 1- روايات 2- مناجات 3- زيارات و هيچ فرقي با همديگر ندارد. يعني يکوقت مي گوييم: قال الصادق (ع) و سراغ معارف دين مي رويم. يکوقت زيارتنامه است «السلام عليکم يا اهل بيت النبوه و موضع الرساله» شما سندي بالاتر از جامعه کبيره براي امام شناسي اگر سراغ داريد به ما پيام بدهيد. اگر براي معارف دين سندي بالاتر از صحيفه سجاديه سراغ داريد، سندي بالاتر از دعاي ابوحمزه ثمالي داريد، سندي بالاتر از دعاي عرفه سراغ داريد. يعني ما بگوييم: قال الصادق، يا بگوييم: السلام عليکم يا اهل بيت النبوه، يا بگوييم: اللهم اني اسئلک، روايات، زيارات، مناجات در دريافت معارف هيچ تفاوتي ندارد. يعني همانطور که معارف دين را از روايات امام صادق مي گيريم، از زيارتنامه جامعه کبيره مي گيريم و همانطور که از جامعه کبيره مي گيريم از مناجات امام سجاد(ع) و سيدالشهداء مي گيريم.

در زيارت سيدالشهداء مي گوييم: السلام عليک يا وارث ابراهيم خليل الله! 270 بار نام اين شش پيامبر آمده است و 60 بار فقط نام پيامبر خدا حضرت ابراهيم خليل الرحمان آمده است و صدها بار داستانش در قرآن آمده است. در سوره مبارکه بقره آيه 124 مي فرمايد: «وَ إِذِ ابْتَلى إِبْراهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِماتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قالَ إِنِّي جاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِماماً» چه وقت حضرت ابراهيم به مقام امامت رسيد؟ اول آزمون ها را پشت سر گذاشت. «فَأَتَمَّهُنَّ» از عهده آن آزمون ها

ص: 5169

وقتي به خوبي برآمد، حالا به مقام امامت رسيد. ابراهيم خليل الرحمان به هرجا رسيد بعد از آزمون ها هست. تا انسان در دنيا آزمون ها و ابتلائات الهي را نبيند و از اين آزمون ها به خوبي بيرون نيايد، به هيچ مقامي نمي رسد. لذا در نهج البلاغه اميرالمؤمنين(ع) هست که کسي فرمود: «اللهم اني اعوذ بک من الفتنة» خدايا مرا در آزمايش قرار نده. حضرت فرمود: اين چه دعايي است که مي کني؟ نمي شود. همه انسان ها بايد در آزمون ها قرار بگيرند.

تقريباً عين همين آيه «السلام عليک يا وارث ابراهيم خليل الله» سيدالشهداء(س)، اين داستان را شيخ صدوق نقل مي فرمايد. وقتي سيدالشهداء مي خواستند از مدينه به طرف مکه هجرت کنند، حضرت کنار روضه ي جدشان رسول الله آمدند و مدت زيادي شب آمدند و گريه کردند و با جدشان گفتگو کردند. حضرت در عالم رؤيا اين جمله را از پيامبر خدا شنيد. رؤياي انبياء و اولياء غير از رؤياي ما انسان ها است. حضرت ابراهيم با يک رؤيا اسماعيلش را به قربانگاه برد. اين جمله را سيدالشهداء نقل مي کند که در عالم رؤيا سيدالشهداء در جوار قبر مطهر و روضه جدشان رسول الله، اين جمله را پيامبر به حضرت فرمود. فرمود: «انَّ لک في الجنة درجة لن تنالها الا بالشهادة» حسين من مقامات و درجاتي داري ولي تا از اين آزمون ها عبور نکني به آن درجات نمي رسي. ابراهيم بدون اين آزمون ها عبور نکرد. رسول خدا بدون اين آزمون ها عبور نکرد. در حالات رسول خدا هست که خداوند متعال مي فرمايد: «نظرتُ فلما استکمل اربعين سنه» وقتي پيامبر خدا چهل سال را پشت سر گذاشت «نظر الله الي قلبه» خداي متعال به قلب

ص: 5170

رسول خدا توجه کرد. «فوجده افضل القلوب و أجلها و أطوعها و اخشعها» فضيلت اين دل از همه خضوع و خشوع بالاتر است. آنوقت به عنوان پيامبر انتخابش کرد. هيچ نبي و ولي و وصي بدون اين آزمون ها عبور نکرده است.

دو سه حديث ذيل همين داستان سيدالشهداء(ع) بخوانم و بعد نتيجه گيري کنم. حديث اول از کمال الدين شيخ صدوق است که امام صادق(ع) فرمود: وقتي فاطمه زهرا(س) امام حسين را به دنيا آورد، پيامبر خدا به صديقه طاهره خبر دادند، امت من او را به شهادت مي رساند. نمي خواهم فرزندي که بناست به شهادت برسد و روز اول به مادر بگويند: مي بينم که اين فرزند تو را گرگ هاي بيابان تکه تکه مي کنند. عرضه داشت: «فَقَالَ لاَ حَاجَةَ لِي فِيهِ ان الله عزو جل قد أخبرني انه يجعل الائمة من وُلده» نه امام از نسل اوست. صديقه طاهره عرضه داشت: «قد رضيتُ يا رسول الله» راضي شدم.

سيد بن طاووس از شيخ طوسي نقل مي کند. محمد بن مسلم از بهترين اصحاب امام باقر و امام صادق است و جالب است اين حديث را از هردو امام نقل مي کنند. مي گويد: من از هردو شنيدم که خدا در عوض شهادت به سيدالشهداء سه پاداش داده است. «إن الله خص ولدي الحسين عليه السلام بثلاث: الأئمة من ذريته، والشفاء في تربته، والدعاء مستجاب تحت قُبته» خوشا به حال آنهايي که موفق هستند. يکي از دوستان نقل مي کرد که خدمت مرحوم آيت الله العظمي ميلاني يک آقايي منبر بود و اين شعر را مي خواند.

اي خاک کربلاي تو مُهر نماز من *** مُهر تو را به مُهر سليمان نمي دهم

آيت

ص: 5171

الله العظمي ميلاني با صداي بلند گريه مي کرد. از پاي منبر صدا زد: نه آقا، نه! چرا گفته: اي خاک کربلاي تو مُهر نماز من! اي خاک کربلاي تو اصل نماز من... خدا شفاء را در اين تربت قرار داده است و نه امام از نسل او هستند. امام باقر و امام صادق فرمودند: زائرين جد ما سيدالشهداء، مدتي که در اين سفر هستند و مي روند و برمي گردند جزء عمرشان حساب نمي شود. امام صادق فرمود: روزي که مي خواهد از کربلا برگردي، منادي ندايي مي دهد که نمي شنوي. اگر اين صدا را مي شنيد، هيچوقت از کربلا برنمي گشت. اهل بيت همه پرده ها را در مورد امام حسين کنار نزدند.

حديث سوم را امام صادق فرمود که علل الشرايع شيخ صدوق نقل مي کند. «لما قُتل جدي الحسين عليه السلام» جدم که به شهادت رسيد، ضجه و گريه و فرياد ملائکه بلند شد. جن و ملک بر آدميان گريه مي کنند، گويا عزاي اشرف اولاد آدم است. ملائکه گفتند: خداي ما، نگاه مي کني امام حسين را قطعه قطعه مي کنند و همينطور تماشا مي کني؟ سر او را به نيزه مي برند و کاري نداري؟ چه کسي از امام حسين بالاتر است؟ خدا به فرشتگان خطاب کرد: آرام باشيد. به عزت و جلالم اينطور نمي ماند و انتقام اين خون را مي گيرم. عصر عاشورا سيدالشهداء در قتلگاه دست و پا مي زد و فرشته ها ضجه مي زدند و خدا نشان فرشتگان داد در حالي که حضرت در قتلگاه بود. خدا نه امام را به فرشتگان نشان داد. ملائکه آرام شدند. درجاتي که پيامبر خدا وعده داد اين است تا به امام زمان(عج) رسيد، فرمود: انتقام مي گيرم و نامش

ص: 5172

را احياء مي کنم.

حديث بعدي براي مصباح شيخ طوسي است و از امام عسکري(ع) است. امام عسکري فرمود: امام حسين را اينطور بخوانيد «اللهم اني اسألک بحق المولود في هذا الايام الموعود بشهادته قبل استهلاله و ولادته» مولودي که هنوز به دنيا نيامده خبر شهادت او را دادند. «بکته السماء و من فيها» آسمان ها و اهل آسمان بر او گريه کردند. «و الارض و من عليها» زمين و هرکس در زمين بود گريه کرد. «قتيل العبره و سيد الأُسره الممدود بالنصرة» امام عسکري فرمود: سيدالشهداء را اينطور زيارت کنيد. اگر ابراهيم خليل الرحمان که «وَ إِذِ ابْتَلى إِبْراهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِماتٍ فَأَتَمَّهُنَّ» آزمون ها را پشت سر گذاشت، اگر سيدالشهداء(ع) اين آزمون هاي سنگين را پشت سر گذاشته تا به اين مقاماتي که در حديث آمده، يادمان باشد ما نمي توانيم بدون اينکه اين آزمون ها را در زندگي پشت سر بگذاريم توقع مقامات داشته باشيم.

تازگي در برنامه اي گفتم، وقتي به زيارت اميرالمؤمنين(ع) مي رويم، به حضرت چه سلام مي دهيم؟ «السلام عليک يا ميزان الاعمال» آدم تنش به لرزه درمي آيد. سلام بر تو اي کسي که ميزان اعمال هستي. يعني چه؟ يعني فرداي قيامت وقتي بخواهند عمل ما را بسنجند ترازوي عمل ما اميرالمؤمنين(ع) است. چه چيز من به اميرالمؤمنين(ع) شباهت دارد؟ کجاي زندگي من شبيه اميرالمؤمنين است؟ اخلاقم، ايثارم، عبادتم شبيه اميرالمؤمنين است. در حرم حضرت علي(ع) شب هاي جمعه بعد از نماز نهج البلاغه حضرت را مي خوانند. آن شبي که ما مشرف شديم اين جمله را مي خواندند. کجاي زندگي ما شبيه حضرت است؟ اميرالمؤمنين مي فرمايد: «لا تخلفن وراءک شيئا من الدنيا» اگر مي خواهي کار خيري انجام بدهي، اين پولي که

ص: 5173

به شما خانم محترم به ارث رسيده و با آن کار نداري، نمي خواهد سودش را بگيري، بگذار سود هفتصد برابر! فرمود: براي بعد از خودت نگذار. وارث تو دو دسته هستند. «فانک تخلفه لاحد رجلين: اما رجل عمل فيه بطاعه الله» يا وارث تو با اين پول کار خير انجام مي دهد و مدرسه اي که بايد مي ساختي را آنها مي سازند. مسجدي که تو نساختي را آنها مي سازند. جهيزيه بي نوايي که ندادي را مي دهند، يتيمي که بايد پوشش مي دادي و ندادي اينها مي دهند. «فسعد بما شقيت به» وارث تو سعادتمند مي شود با پولي که تو بدبخت شدي. با مالت در زمان حيات کاري نکردي. تو خبر داري با گرفتاري هاي اخير مردم که خواهر و خواهر زاده ات، اقوامت گرفتار هستند. مي خواهي بعد از خودت با مالت چه کني؟ اگر گذاشتي وارثت کار خير کرد، آنها سعادتمند هستند و تو بدبخت هستي. «و اما رجل عمل فيه بمعصيه الله» وارث تو با اين پول گناه مي کند، تو مي دانستي اين کار را مي کنند. «فکنت عونا له علي معصيته» تو در قبر خوابيدي، به تو يک چوب اضافه مي زنند. خدايا اين چوب براي چيست؟ وارث تو با ارث گناه کرد، «وَ لا تَعاوَنُوا عَلَى الْإِثْمِ وَ الْعُدْوان » (مائده/2) تو مي دانستي وارث تو با اين پول گناه مي کند. ارث گذاشتي کار خير انجام بدهند تو بدبخت شدي و آنها سعادتمند شدند. اگر گناه بکنند چوبش را تو مي خوري. اميرالمؤمنين وقتي به شهادت رسيد چه داشت؟ وقتي حضرت به شهادت رسيد، امام حسن فرمود: امشب کسي از دنيا رفت که هفتصد درهم بدهکار بود. کسي که آن ثروت و نخلستان ها و باغستان ها

ص: 5174

را داشت، هيچي براي خودش نگذاشت. شب شهادت فرمود: پدرم هفتصد درهم بدهکار بود.

شريعتي: نکات خيلي خوبي را شنيديم. امروز صفحه 474 قرآن کريم را تلاوت خواهيم کرد.

«إِنَ السَّاعَةَ لَآتِيَةٌ لا رَيْبَ فِيها وَ لكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لا يُؤْمِنُونَ «59» وَ قالَ رَبُّكُمُ ادْعُونِي أَسْتَجِبْ لَكُمْ إِنَّ الَّذِينَ يَسْتَكْبِرُونَ عَنْ عِبادَتِي سَيَدْخُلُونَ جَهَنَّمَ داخِرِينَ «60» اللَّهُ الَّذِي جَعَلَ لَكُمُ اللَّيْلَ لِتَسْكُنُوا فِيهِ وَ النَّهارَ مُبْصِراً إِنَّ اللَّهَ لَذُو فَضْلٍ عَلَى النَّاسِ وَ لكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لا يَشْكُرُونَ «61» ذلِكُمُ اللَّهُ رَبُّكُمْ خالِقُ كُلِّ شَيْ ءٍ لا إِلهَ إِلَّا هُوَ فَأَنَّى تُؤْفَكُونَ «62» كَذلِكَ يُؤْفَكُ الَّذِينَ كانُوا بِآياتِ اللَّهِ يَجْحَدُونَ «63» اللَّهُ الَّذِي جَعَلَ لَكُمُ الْأَرْضَ قَراراً وَ السَّماءَ بِناءً وَ صَوَّرَكُمْ فَأَحْسَنَ صُوَرَكُمْ وَ رَزَقَكُمْ مِنَ الطَّيِّباتِ ذلِكُمُ اللَّهُ رَبُّكُمْ فَتَبارَكَ اللَّهُ رَبُّ الْعالَمِينَ «64» هُوَ الْحَيُّ لا إِلهَ إِلَّا هُوَ فَادْعُوهُ مُخْلِصِينَ لَهُ الدِّينَ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ «65» قُلْ إِنِّي نُهِيتُ أَنْ أَعْبُدَ الَّذِينَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ لَمَّا جاءَنِي الْبَيِّناتُ مِنْ رَبِّي وَ أُمِرْتُ أَنْ أُسْلِمَ لِرَبِّ الْعالَمِينَ «66»

ترجمه: همانا قيامت آمدنى است؛ شكى در آن نيست، ولى اكثر مردم ايمان نمى آورند. و پروردگارتان گفت: «مرا بخوانيد تا براى شما اجابت كنم. همانا كسانى كه از عبادت من سر باز زده و تكبّر مى ورزند به زودى با سرافكندگى به جهنّم وارد مى شوند». خداوند كسى است كه شب را براى شما قرار داد تا در آن آرام گيريد و روز را روشنى بخش ساخت؛ همانا خداوند نسبت به مردم لطفِ بسيار دارد ولى بيشتر مردم شكرگزارى نمى كنند. اين است خداوندى كه پروردگار شما و آفريدگار هر چيز است، معبودى جز او

ص: 5175

نيست، پس چگونه (از راه حقّ) بازگردانده مى شويد؟ اين گونه، كسانى كه به آيات خداوند كفر ورزيدند به بيراهه كشيده مى شوند. خداوند كسى است كه زمين را محل استقرار شما و آسمان را سر پناه قرار داد و شما را نقش بندى كرد، پس صورت هاى شما را نيكو نمود و از پاكيزه ها به شما روزى داد، اين است خدايى كه پروردگار شماست، پس پر بركت و بلند مرتبه است خدايى كه پروردگار جهانيان است. اوست زنده اى كه جز او معبودى نيست، پس او را در حالى كه دين را براى او خالص نموده ايد بخوانيد. سپاس براى خداوندى است كه پروردگار جهانيان است. بگو: «من نهى شده ام از اين كه آنان را كه شما جز خداوند مى خوانيد پرستش كنم، (آن هم) زمانى كه از طرف پروردگارم دلايل روشنى برايم آمده است و فرمان يافته ام كه تسليم پروردگار جهانيان باشم».

شريعتي: چقدر خوب است که ثواب تلاوت آيات امروز را به امام مجتبي(ع) هديه کنيم. قرار هست از شهيد محراب آيت الله اشرفي اصفهاني بشنويم.

حاج آقاي حسيني قمي: يک پيامي را حضرت امام(ره) در شهادت آيت الله اشرفي اصفهاني دادند. به نظرم همه چيز در اين پيام هست که من فقط پيام را مي خوانم. «چه سعادتمندند آنان که در طول زندگاني خود کمر همت به تهذيب نفس و جهاد اکبر بسته و پايان زندگانى خويش را در راه هدف الهى با سرافرازى به خيل شهداى در راه حق پيوستند. چه سعادتمندند آنان که در نشيب و فرازها و پست و بلندي هاى حيات خويش به دام هاى شيطانى و وسوسه هاى نفسانى نيفتاده و آخرين حجاب بين محبوب و

ص: 5176

خود را با محاسن غرق به خون خرق نمودند و به قرارگاه مجاهدين فى سبيل اللَّه راه يافتند. چه سعادتمندند آنان که به دنيا و زخارف آن پشت پا زده و عمرى را به زهد و تقوا گذرانده و آخرين درجات سعادت را در محراب عبادت و در اقامه جمعه با دست يکى از منافقين و منحرفين شقى، فائز و به والاترين شهيد محراب که به دست خيانتکار اشقى الاشقيا به ملأ اعلا شتافت، ملحق شدند. اين وجود پر برکت متعهد را قريب شصت سال به صفاي باطن و آرامش روح و اطمينان قلب و خالى از هواهاى نفسانى و تارک هوى و مطيع امر مولا و جامع علم مفيد و عمل صالح مى شناسم و در عين حال مجاهد و متعهد و قوى النفس بود. او در جبهه دفاع از حق از جمله اشخاصى بود که مايه دلگرمى جوانان مجاهد بود و از مصاديق بارز «رِجالٌ صَدَقُوا ما عاهَدُوا اللَّهَ عَلَيْه» بود.

سه مرتبه آيه شريفه را با هم بخوانيم «أَمَّنْ يُجِيبُ الْمُضْطَرَّ إِذا دَعاهُ وَ يَكْشِفُ السُّوء» خدايا به حق سيدالشهداء و برادر مظلومش، شهيد هفتم صفر، امام حسن مجتبي(ع) حوائج همه ملتمسين دعا را برآورده بخير بفرما. گرفتاري هايشان را برطرف بفرما و مريض ها لباس عافيت بپوشان.

شريعتي:

دست من و تو نيست اگر عاشقش شديم *** خيلي حسين زحمت ما را کشيده است

«السلام عليک يا أبا عبدالله»

97-08-01- امام حسين(عليه السلام) وارث انبياي الهي

شريعتي: بسم الله الرحمن الرحيم، اللهم صل علي محمد و آل محمد و عجل فرجهم.

«السلام علي الحسين و علي علي بن الحسين و علي اولاد الحسين و علي اصحاب الحسين» سلام مي کنم به

ص: 5177

همه دوستان عزيز، بيننده ها و شنونده هاي نازنين مان، به سمت خداي امروز خيلي خوش آمديد. انشاءالله هرجا که هستيد خداوند متعال پشت و پناه شما باشد. حاج آقاي حسيني سلام عليکم و رحمة الله. خيلي خوش آمديد.

حاج آقاي حسيني قمي: عرض سلام و ارادت خالصانه دارم خدمت همه بينندگان عزيز و شنوندگان راديو قرآن و عزيزاني که بعدها از شبکه هاي ديگر برنامه را مي بينند. در آستانه اربعين هستيم و بارها اين شعر را خوانديم:

زائر کرب و بلا گفت: خداحافظ و رفت *** دل من پشت سرش کاسه آبي شد و ريخت

دو، سه ميليون زائر براي اين سفر راهي مي شوند ولي اين روزها هفتاد ميليون دلسوز هستند. اگر دو ميليون زائر هست، هفتاد، هشتاد ميليون دل شکسته اي هست که اين روزها فراوان مي بينيم و از اينکه اربعين به زيارت حضرت نرسيدند بسيار ناراحت هستند. واقعاً اين راست است که دل من پشت سرش کاسه آبي شد و ريخت. من به عنوان يک بيان ديني عرض مي کنم، اين بيان را هم مرحوم کليني در کافي شريف، هم شيخ صدوق در علل الشرايع و هم سيد مرتضي در أمالي، هرسه از امام صادق(ع) نقل کردند. حديث معروفي است که «نية المؤمن خيرٌ من عمله» بينندگان اين را يقين داشته باشند. آنهايي که آرزو دارند اگر دستشان مي رسيد حتماً کربلا مشرف مي شدند يقين داشته باشند خداوند آن پاداش را به آنها عطا خواهد کرد.

من ديدم مرحوم کليني (ره) يک حديثي در کافي شريف دارند و يک بياني را علامه مجلسي براي همين حديث «نية المؤمن» دارد. حديث کافي شريف اين است که امام صادق(ع) فرمودند: «إِنَّ

ص: 5178

الْعَبْدَ الْمُومِنَ» يک بنده مؤمني که دستش خالي است، مي گويد: خدايا «يَا رَبِّ! ارْزُقْنِي» اگر به من ثروت مي دادي، «حَتَّي أَفْعَلَ كَذَا وَ كَذَا مِنَ الْبِرِّ وَ وُجُوهِ الْخَيْرِ» (وسايال الشيعه/ج1/ص49) من چه مي کردم اگر دستم باز بود. همين که اين نيت را دارد، «فَإِذَا عَلِمَ اللَّهُ ذَلِكَ مِنْهُ بِصِدْقِ نِيَّةٍ كَتَبَ اللَّهُ لَهُ مِنَ الاجْرِ مِثْلَ مَا يَكْتُبُ لَهُ لَوْ عَمِلَهُ» اگر اين ثروت را داشت چه مي کرد، خدا همان ثواب را به او خواهد داد. «إِنَّ اللَّهَ وَاسِعٌ كَرِيمٌ » (وسائل الشيعة، ج 1، ص 49) در هر کار خيري که شما مي گويي: اگر من پول داشتم اين کار را مي کردم، حضرت فرمود: خدا عين همان ثواب را به شما خواهد داد. خدا کريم است و خزانه اش تمام نمي شود. مرحوم علامه مجلسي ذيل اين حديث فوري توضيح دادند و فرمودند: فقط اين نيست که چيزي به ذهنش بيايد، اگر داشتم چه مي کردم. نه! نيت تابع آن حالت روحي انسان است. مثلاً کسي مي گويد: خدايا تو خودت مي داني اگر من داشتم باني مي شدم هزار نفر به کربلا بروند. بسم الله، الآن دستت نمي رسد، يک نفر را مي تواني، به اندازه پنج هزار تومان، ده هزار تومان! مي گويد: اگر من داشتم يک بيمارستان هزار تخت خوابي مجهز مي ساختم. بسم الله، نداري بيمارستان بسازي، يک بيماري که معطل نسخه و دارو و درمان هست را کمک کن. مي گويد: خدايا اگر من داشتم صد تا خانه براي زوج هاي جوان بي بضاعت درست مي کردم، الآن نداري بسم الله به مستأجرت کمک کن، اجاره اش را زياد نکن! نيت بايد نشان بدهد. همينطور که ادعا کنيم درست نيست. خيلي دلت مي خواست اربعين به

ص: 5179

کربلا بروي و موفق نشدي، بسم الله! اگر تهران هستي و زيارت حضرت عبدالعظيم که فرمود: «من زارَ عبدالعظيم کان کمن زار الحسين عليه السلام» از اين زيارت و جلسات سيدالشهداء که مي توانيم استفاده کنيم. باني کسي که نتوانسته مشرف شود، بشويم.

يکوقت يکي از نمايندگان مجلس مي خواست رأي جمع کند، در جمع مردم مي گفت: اگر من نماينده شوم مشکل سوسياليسم و امپرياليسم و کاپيتاليسم را حل مي کنم. يک کسي گفت: سوسياليسم و امپرياليسم و کاپيتاليسم طلب شما، فعلاً اين روماتيسم ما را حل کن! اين «نية المؤمن خير من عمله» با اين بياني که مرحوم علامه مجلسي دارند، نيتي که به تعبير ايشان حالت روحي است و فقط به زبان نيست. بايد خودش را نشان بدهد. کساني که نتوانستند مشرف شوند غصه نخورند. گريه از تأسف و حسرت و اينکه چرا ما نرفتيم، حتماً خدا به ما نظري نداشته، نه! خيلي ها ثواب هايي دارند خيلي بالاتر از اين است. خانم محترم شما مادر پيري داري که از ايشان پرستاري مي کني، هزار ثواب اربعين براي شما نوشته مي شود. «بُعد منزل نبود در سفر روحاني!» خانم محترم شما بچه شيرخواره داري، يقين داشته باش که خدا ثواب هزار سفر اربعين را به شما مي دهد. اين آموزه هاي ديني خيلي کمک مي کند و مهم است. بعضي مي گويند: ما چه گناهي کرديم که بايد پاي اين مادر پيرمان بسوزيم؟ چه گناهي کرديم يک بچه عقب مانده ذهني داريم؟ شما گناه نکرديد، شما يقين داشته باشيد ثواب شما از زائري که پياده مي رود بالاتر است. غصه نخوريد و ناراحت نباشيد. خدا کريم است و کرم خدا بيش از اين است که

ص: 5180

ما فکر مي کنيم.

جابر همين اربعين به کربلاي سيدالشهداء مي آيد. عطيه اين جمله را از جابر شنيد که گفت: به خدا قسم ما در ثواب شهداي کربلا شريک هستيم. گفت: جابر اينها اين همه بلا کشيدند. کجا ما اين بلاها را کشيديم؟ گفت: خودم از پيامبر شنيدم. «من أحبَّ قوماً حشر مَعَهُم» هرکس قوم و گروهي را دوست داشته باشد با آنها محشور مي شود. «و من أحبّ عمل قومٍ» هرکس کار گروهي را دوست داشته باشد، شريک در ثواب اوست. ما دوست داشتيم کربلا باشيم. دوست داشتيم جزء شهداي کربلا باشيم. جابر قسم خورد بخدا قسم ما ثواب شهداي کربلا را داريم. هيچ غصه نخوريد، شما که آرزو داريد به استناد کلام جابر و حديث پيامبر، يقين داشته باشيد خداوند همان ثواب پياده روي را به شما مي دهيد و در زيارت شريک هستيد. ولي در حد توان خودمان يک کاري انجام دهيم. از بين پيام هاي بينندگان يک پيامي را بخوانم که خيلي متأثر کننده است. نوشتند: من و شوهرم سالهاست در فراق کربلا مثل شمع مي سوزيم ولي بخاطر حق الناسي که گردن ما هست نمي توانيم مشرف شويم. چون بدهي دارند نمي توانند بروند و اين کار پسنديده اي است. روايتي از امام جواد(ع) خوانديم که کسي به امام جواد نوشت: «إِنِّي أُرِيدُ أَنْ أُلازِمَ مَكَّةَ وَ الْمَدِينَةَ وَ عَلَيَّ دَيْنٌ فَمَا تَقُولُ» مي خواهم يک سفر مفصل به مکه يا مدينه بروم ولي به مردم بدهکار هستم. حضرت نوشتند: «قَالَ ارْجِعْ إِلَي مُودَّي دَيْنِكَ وَ انْظُرْ أَنْ تَلْقَي اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ وَ لَيْسَ عَلَيْكَ دَيْنٌ» برو حق الناس و دين مردم را بده. حضرت فرمود: «فَإِنَّ الْمُومِنَ لا

ص: 5181

يَخُونُ » (من لا يحضره الفقيه، ج 3، ص183) مؤمن خيانت نمي کند. يعني اگر من به کسي بدهکار هستم، يکوقت طلبکار مي گويد: خيالت راحت، تو زيارت اربعين برو، هروقت داشتي پول مرا بده. اما اگر طلبکار مي گويد: همين الآن پول مرا بده، بايد بدهي!

اگر سر نماز باشي طلبکار سراغ شما بيايد بايد سريع پرداخت کني. نماز واجبت را بشکن و برو پول مردم را بده. حق الناس را پرداخت کن و بعد بيا. نوشتند: من و شوهرم سالهاست در فراق کربلا مثل شمع مي سوزيم ولي بخاطر حق الناسي که گردن ما هست نمي توانيم مشرف شويم. اما هر سال ايام اربعين زائراني که پياده به زيارت مي روند در مسير راه با اصرار مي آوريم تا شبي در خانه ما بمانند و از جان و دل از آنها پذيرايي مي کنيم. آيا پاداشي از زيارت اربعين نصيب ما مي شود؟ قطعاً ثواب نصيب شما خواهد شد. حديث ديگر در کامل الزيارات است. يک بابي در کامل الزيارات هست، باب 44، عنوان باب اين است «ثواب من زار الحسين بنفسه او جهَّز اليه غيره» ثواب کسي که خودش کربلا مي رود يا هزينه ديگري را مي دهد. کسي از امام صادق پرسيد: «ما لمن تجهَّزَ اليه» اجر و پاداش کسي که ديگري را به کربلا مي فرستد ولي «و لم يخرُج لعلة» خودش يک مشکلي دارد و نمي تواند. حضرت فرمود: «يعطيه الله بکل درهم ينفقه» هر درهمي که ديگري را در راه کربلا مهمان مي کند «مثل أحد من الحسنات» هر درهمش به اندازه کوه احد است. «يُخلف عليه» خدا چند برابر برايش جايگزين مي کند، بلا را از او دور مي کند و مالش را حفظ

ص: 5182

مي کند.

داستان علامه مجلسي(ره) و شيخ بهايي را گفتيم. شيخ بهايي گفته بود: اين ثواب ها مي شود يا نمي شود؟ علامه مجلسي (مجلسي پدر) شاگرد شيخ بهايي بوده، مي گويد: من سر درس گفتم. گفتم: استاد اجازه هست من جواب بدهم؟ مجلسي اول به استاد شيخ بهايي مي گويد. گفت: مگر روايت نداريم «ضربتُ علي يوم الخندق افضل من عبادة الثقلين الي يوم القيامة» يک ضربت اميرالمؤمنين از عبادت جن و انس بالاتر است. حديث در فضايل احمد حنبل است. 1200 سال پيش احمد حنبل در فضايل الصحابه نوشته است. يک ضربت اميرالمؤمنين از عبادت جنس و انس بالاتر است. تا روز قيامت عبادت جن و انس يک ظرف و اين شمشير يک طرف، گفتم: استاد شايد بگوييد: حساب اميرالمؤمنين جداست. هجده آيه سوره «هل أتي» براي سه قرص نان نازل شد. استاد چه کساني بودند که اين آيات برايشان نازل شد؟ اميرالمؤمنين، فاطمه زهرا، يکي هم فضّه خادمه بود. فضّه خادمه که معصوم نيست و نبي و ولي خدا نيست. علامه مجلسي به استادش شيخ بهايي گفت: هجده آيه قرآن براي سه قرص نان فضّه خادمه نازل شده است. خدا اينطور مي خرد. نگوييد: يک درهم ما چطور مثل احد مي شود؟ انشاءالله در اين چند روز باقيمانده با ديدن تصاوير اربعين از رسانه ملي، کسي غصه نخورد و افسوس نخورد. حتماً در اين ثواب شريک هستند.

شريعتي: ما با دوستان عزيزمان قرار گذاشتيم که هزينه 110 نفر از مخاطبين عزيز و آنهايي که بضاعت مالي ندارند را پرداخت کنيم. اين 110 نفر به همت مخاطبان ما به 400 نفر رسيده است. شما باني چند نفر خواهيد شد؟

حاج آقاي

ص: 5183

حسيني قمي: همين خانواده اي که مشتاق زيارت حضرت بودند و پيام داده بودند را باني مي شويم. البته با اين پيامي که خوانديم حتماً عزيزاني هستند که باني شدند. اگر چنين باشد ما باني چند نفر ديگر خواهيم شد.

شريعتي: بحث ما سيدالشهداء وارث انبياي الهي بود. امروز به کدام يک از انبياء مي پردازيد؟

حاج آقاي حسيني قمي: آيه 5 از سوره ابراهيم «وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا مُوسى بِآياتِنا أَنْ أَخْرِجْ قَوْمَكَ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّورِ» ما موسي را فرستاديم که مردم را از تاريکي ها به نور ببرد «وَ ذَكِّرْهُمْ بِأَيَّامِ اللَّهِ» ايام الله را ياد مردم بياندازد. «إِنَّ فِي ذلِكَ لَآياتٍ لِكُلِّ صَبَّارٍ شَكُورٍ» داستان حضرت موسي بيش از همه انبياء در قرآن آمده است. اگر از ما سؤال کنند بيشترين داستان قرآني در مورد کداميک از پيامبران است؟ مي گوييم: حضرت موسي، قريب به 130 بار فقط نام حضرت آمده است. فقط اسم حضرت است و الا صدها بار، چون داستان حضرت موسي خيلي فراز و نشيب دارد. از جمله اين آيه است که قرآن در آيات ديگر هم اشاره مي کند ما موسي را فرستاديم، «وَ ذَكِّرْهُمْ بِأَيَّامِ اللَّهِ» ايام الله را ياد مردم بياندازد. در برابر فرعون برو، داستان موسي و فرعون را فراوان شنيده ايم.

در زيارتنامه سيدالشهداء(ع) مي گوييم: «السلام عليک يا وارث موسي کليم الله» موسي با يک فرعون روبرو بود و سيدالشهدا(ع) با فرعون زمان خودش روبرو بود. همانطور که موسي کليم الله در برابر فرعون خودش ايستاد، سيدالشهداء(ع) در برابر فرعون زمان خودش ايستاد. ولي عجيب است من يک مقايسه مي کردم بين فرعون موسي و فرعون زمان سدالشهداء يعني يزيد. قابل مقايسه

ص: 5184

نيست. اگر فرصت بود مستند به کلمات اهل بيت و آيات قرآن بيان مي کردم که فرعوني که سيدالشهداء در برابرش قيام کرد يعني يزيد به مراتب بدتر از فرعون زمان حضرت موسي بود. بعضي نمونه هايش را مي گويم. يک داستان، همان داستاني است که در شام پيش آمد و شيخ مفيد در ارشاد نوشته است. امام سجاد(ع) و اهل بيت در مجلس يزيد بودند، همين روزهايي که حضرت در اسارت بودند. يزيد مست بود، مست غرور بود، مست شراب بود، مست قدرت بود. مست پيروزي بود. يکي از اين مستي ها براي زمين زدن انسان کافي است. وقتي به اهل بيت جسارت کرد، اهل بيت جوابش را مي دادند. يکوقت امام سجاد خطبه مي خواند و يکوقت زينب کبري(س) خطبه مي خواندند. يزيد عصباني شد و گفت: چرا اينها جواب مرا مي دهند؟ اصولاً جبارها نمي خواهند کسي جوابشان را بدهد. عصباني شد. مشاورين او دورش نشسته بودند. گفت: من با اين زن و بچه چه کنم؟ مشاورين گفتند: چرا شما ناراحت شديد؟ ناراحتي ندارد. ما 72 نفر را در کربلا کشتيم. اشاره کنيد اين 84 زن و بچه را هم همين جا مي کشيم. براي يزيد کشتن اهل بيت هيچ کاري نداشت. شيخ مفيد مي نويسد: امام باقر قيام کرد. ولادت امام باقر(ع) سال 57 است. حادثه کربلا سال 61 هجري است. امام چهار سال داشتند. فرمود: يزيد هيچ مي داني اين مشورتي که تو با مشاورينت کردي، عين همين مشورت را فرعون با مشاوران خودش کرد! وقتي موسي در برابر فرعون ايستاد و او را دعوت به يکتاپرستي کرد، فرعون با مشاورين مشورت کرد. با موسي چه کنم؟ مشاورين فرعون گفتند: ناراحت نباش. قرآن مي گويد: «قالُوا أَرْجِهْ وَ أَخاهُ »

ص: 5185

(شعرا/36) مهلت بده، «وَ ابْعَثْ فِي الْمَدائِنِ حاشِرِينَ، يَأْتُوكَ بِكُلِّ سَحَّارٍ عَلِيمٍ» (شعرا/37) ما ساحران را جمع مي کنيم. اين سحر است. ساحران را مي آوريم و سحر موسي را باطل مي کنيم. امام باقر به يزيد فرمود: وقتي فرعون با مشاورين خود مشورت کرد، احدي نگفت: موسي را به قتل برسان. همه گفتند: سحر است و سحر را باطل کن. ولي مشاورين تو بالاتفاق گفتند: ما را به قتل برسان. مي داني فرق مشاورين تو و مشاورين فرعون چيست؟ يزيد متحير ماند که اين چهار ساله چه مي خواهد بگويد؟ گفت: چيست؟ فرمود: «اولئک کانوا لرشده و هؤلاء لغير رشده و لا يقتل الانبياء و اولادهم الا الادعياء» مشاورين فرعون هر بدي که داشتند حرامزاده نبودند. ولي مشاورين تو حرامزاده هستند. نشانه اش اين است که پيامبران و پيامبرزادگان را جز حرامزادگان به قتل نمي رسانند و فرمان به قتلشان نمي دهند و مشورت به قتلشان نمي دهند. اينها همه پيامبر زاده هستند، نوه ها و بچه هاي پيغمبر هستند. يزيد چه بگويد؟ متحير ماند. بگويد: دروغ مي گويي، قرآن خوانده بود. بگويد: راست مي گويي. پس مشاورين چه مي شوند؟ در آن مرحله از کشتن اهل بيت(ع) با همين داستان صرف نظر کرد.

نمونه ديگر که مي خواهم عرض کنم، اين کتاب «تاريخ الخلفاء» است. براي ملا جلال الدين سيوطي است. ملا جلال الدين سيوطي از علماي مهم اهل سنت است. تفسيري به نام «الدُر المنثور» دارد. که مهمترين تفسير حديثي اهل سنت است. محال است شما کتابخانه اي را پيدا کنيد و تفسير الدُر المنثور ملا جلال الدين سيوطي نباشد. 450 سال پيش زندگي مي کرده است. مي نويسد: وقتي امام حسين(ع) به شهادت رسيد، مدتي گذشت از مدينه هيأتي به

ص: 5186

شام رفتند به سرپرستي عبدالله بن حنظله پسر حنظله غسيل الملائکه که در رکاب پيامبر به شهادت رسيده بود. هيأتي از مدينه به شام رفتند ببينند چه خبر است. يزيد چه کار مي کند؟ بعد از شهادت سيدالشهداء تازه مردم يادشان آمد که برويم ببينيم چه خبر است؟ عبدالله بن حنظله گفت: وقتي رفتند و برگشتند، مردم مدينه قيام کردند، واقعه حَرّه که تمام اينها را قتل عام کردند. واقعه حرّه بسيار واقعه سنگيني است و کشتار بسياري از مردم مدينه را انجام داد. عبدالله بن حنظله گفت: به خدا قسم ما قيام نکرديم، ترسيديم از آسمان بر ما عذاب نازل شود. آدمي که شرابخوار است و با دين و نماز و خدا و پيامبر کاري ندارد، آدمي که اهل فسق و فجور است، اين فرعوني است که سيدالشهداء در برابر او قيام کرد.

من در اين مباحث اعتقاد دارم که آدم بايد آداب صحبت را رعايت کند. به طرف جسارت نکند. من با کمال ادب و احترام عرض مي کنم. ما در بحث امامت حرف براي گفتن خيلي داريم. آيات قرآن داريم، خطبه غدير داريم، سنت پيامبر داريم، دلايل عقلي داريم، اينها را کنار گذاشتيم، سؤال: اصلاً اميرالمؤمنين خانه نشين بود. چطور من مي توانم رضايت بدهم، اينها را خليفه پيامبر بدانم کساني که اين حالاتشان را خودم در حالات آنها مي نويسم؟ چطور مي توانم به او خليفه رسول الله بگويم؟ اينها امام هستند، به اينها نمي شود جسارت کرد. به عنوان يک امام اينها را معرفي کنم. مي نمي پسندم که آدم وقتي مي خواهد اين مباحث را مطرح کند جسارت کند روي مقدسات ديگران. چطور من مي توانم بگويم: اين

ص: 5187

آقا خليفه رسول الله است؟ ما صلح کل نداريم که بگوييم: ديگر دعوا نکنيد. يزيد باشد، هارون و مأمون باشد، امام حسين باشد.

خدا رحمت کند علامه شرف الدين(ره) مي گويد: کنار قبر حُجر رفتم. حجر به دست معاويه شهيد شد. سي کيلومتري دمشق، حجر بن عدي به شام مي آمد، معاويه دستور داد همانجا به قتل برسانند. چون اگر مي رسيدند شايد کسي شفاعت مي کرد و کشته نمي شدند. سي کيلومتري دمشق قبر ايشان زيارتگاه است. قبر جناب حجر و فرزندش و هفت نفر از ياران اوست. علامه شرف الدين مي گويد: به زيارت ايشان رفتم و ديدم پيرمرد عرب باديه نشيني نشسته و گريه مي کند. گفتم: براي چه گريه مي کني؟ گفت: «سيدنا حُجر» براي اين سيد مظلوم! گفتم: چه کسي او را کشت؟ گفت: سيدنا معاويه! گفتم: چرا او را کشت؟ گفت: «لحبّ سيدنا علي» بخاطر علي! بابا نمي شود که ظالم و مظلوم، قاتل و مقتول را با هم جمع کرد. اين قابل جمع نيست. بايد خطمان را مشخص کنيم. کتاب تاريخ الخلفاء است. مي رسد تا «الوليد بن يزيد بن عبدالملک» يکي از خلفا، مجموعه اينها را امام مي گويند. در مورد خليفه مي نويسد، «الخليفة الفاسق کان فاسقاً شريباً للخمر» بي حساب شراب مي خورد، «منتهکا حرمات الله» احکام الهي يعني چه؟ مي خواست مکه برود گفت: دلم مي خواهد بالاي کعبه بروم و آنجا شراب بخورم! اين آقا خليفه رسول الله است. از مسند احمد حنبل که از ائمه بزرگ اهل سنت است نقل مي کند که پيامبر خدا فرمود: کسي مي آيد به نام وليد که از فرعون زمان موسي براي امتش بدتر است. به منصور مي رسد.

در مورد منصور مي نويسد: «قتلَ

ص: 5188

خلقاً کثيراً حتي استقام ملکه» خلق زيادي را کشت تا حکومتش پايدار شود. به متوکل مي رسد، مي گويد: «هو الذي أمره بهدم قبر الحسين» همان کسي است که فرمان داد قبر امام حسين را خراب کردند، «و هدم ما حوله» خانه هاي اطراف را خراب کردند و تبديل به کشتزار کردند. نگذاشت مردم به زيارت حضرت بروند. در اين ايام شيعه و سني و مسيحي و غير مسيحي به زيارت امام حسين(ع) مي آيند و اختصاص به شيعه ندارد. همه عالم به زيارت مي روند. «کان مهمکاً» متوکل مُنهمک، غوطه ور در شراب خواري و شهوت راني بود. 37 خليفه است که چطور ما مي توانيم اينها را به عنوان خليفه رسول الله معرفي کنيم.

اين سؤال به ذهن مردم مي آيد و در تاريخ هست، همين دوراني که ايام امامت حضرت سجاد(ع) است، بعد از عاشورا امامت امام سجاد شروع مي شود. حضرت معاصر با اين خلفا بود. با يزيد، با مروان، با عبدالملک، ايشان مي نويسد: عبدالملک همان کسي است که روز اولي که خطبه خوانده گفته: «ايها الناس اگر کسي مرا به تقوا دعوت کند با شمشير گردنش را مي زنم. زُهَري چهره ي سرشناسي بود. آمد گفت: راست است، حتماً دروغ است! راست است مي گويند: شما شراب مي خوريد؟ با کمال جرأت عبدالملک گفت: شراب خواري که چيزي نيست. شرب خمر چيزي نيست. ما شرب دماء مسلمين را داريم. خون مسلمانان را مي خوريم.

آيه 15 سوره حضرت ابراهيم، ذيل همين سوره مي فرمايد: «وَ اسْتَفْتَحُوا وَ خابَ كُلُ جَبَّارٍ عَنِيدٍ» (ابراهيم/15) تفاسير اهل سنت است. اين داستان معروف را نقل مي کند که وليد تفأل به قرآن زد اين آيه آمد، «وَ خابَ كُلُ جَبَّارٍ عَنِيدٍ»

ص: 5189

ستمگرها نابود هستند. قرآن را هدف تير قرار داد و شعر گفت. به قرآن خطاب کرد و گفت: مرا تهديد مي کني؟ من جبار عنيد هستم! به خداي خودت بگو: وليد مرا پاره پاره کرد. سؤال اين است که چرا جامعه به اينجا رسيد؟ من خيلي ساده بگويم. من دلم نمي سوزد از اينکه يکوقتي در برنامه نباشم. ولي دلم مي سوزد يکوقتي اگر بودم چرا اين حرف را نگفتم؟ اين دلسوزي دارد. چرا جامعه به اينجا رسيد؟ مدينه الرسولي که صادراتش، توليدش سلمان فارسي و مقداد و ابيذر و عمار و مالک بود، آنوقت زمان اين خلفاء تاريخ نوشته در تمام کشور اسلامي اگر رقاصه مي خواستند، آوازه خوان مي خواستند، از مدينة الرسول مي بردند. ابوالفرج اصفهاني مفصل نقل کرده است. مدينه اي که با وجود پيامبر توليدش سلمان و مقداد بوده است، هرکجاي کشور پهناور اسلامي رقاصه خوان مي خواستند از مدينه مي بردند. چرا به اينجا رسيد؟ جوابش را اميرالمؤمنين در غرر الحکم دادند. فرمود: «الناس بزمانهم اشبه من ابائهم » مردم بيش از آنکه تحت تأثير تربيت پدرها باشند، تحت تأثير فضا و محيط ايشان هستند. وقتي اين عبدالملک است، وقتي او وليد است، وقتي او يزيد است. وقتي او متوکل است، توليد مدينه همين مي شود. اينکه بارها عرض کرديم، گفتيم: ما زمانمان چه زماني است؟ چرا ما اينقدر اصرار داريم؟ چقدر تقاضا مي کنيم آقا الآن مردم ما، بچه هاي ما تحت تأثير چه هستند؟ بچه ها کمتر تحت تأثير تربيت پدر و مادرها هستند. بالاتر از پدر و مادر، 1- رسانه ملي 2- روزنامه ها، 3- فضاهاي مجازي، مدرسه، دانشگاه، در و ديوار.

ما با همه انتقادي که از رسانه ملي داريم، ولي تازه

ص: 5190

بايد به چشم بگذاريم. اگر خبر داشته باشيد که در فيلم هاي سينمايي و سريال هاي خانگي چه پخش مي کنند، من مي گويم: اگر ما در اين چهل سال امروز مي خواهيم فرهنگ جوان ها، اخلاق جوان هايمان را بدانيم، بايد ببينيم امروز جامعه ما چه کرده است. رسانه ملي چه کرده است. روزنامه ها و فضاي مجازي چه کردند. تريبون ها چه کرده است. سمت خدا چه کرده است. يکوقت من گفتم: فلان برنامه چرا اين ترانه را پخش کرده است؟ چرا اين کمدي را پخش کرده است؟ تهيه کننده برنامه توجيه کرد که آقا مردم اينطور مي خواهند. من مي گويم: ما ذائقه مردم را عوض کرديم و مسئول تغيير ذائقه مردم هستيم. چهل سال پيش ذائقه مردم اين نبود. ذائقه ما يک شبه تغيير نمي کند. ما حق نداريم ذائقه مردم را عوض کنيم! «الناس بزمانهم أشبه من آبائهم» مدينة الرسولي که توليدش سلمان و مقداد و ابيذر بود، صادراتش در مدينه زمان اين خلفاء رسيد به جايي که رقاصه مي خواستند از مدينه مي بردند.

يک آوازه خوان در مدينه از دنيا رفت، تمام شهر مدينه تعطيل شد. همين مدينه اي که سه ماه پيش پسر پيامبر، از مدينه هجرت کرد يک نفر نگفت: پسر پيامبر کجا مي رود ولي شهر براي چه تعطيل شد، شهر براي مرگ يک آوازه خوان تعطيل شد و سيد الشهداء شبانه از مدينه به مکه رفت و کسي نگفت: چرا مي روي؟ امروز هم ما مسئول هستيم. نگوييد: مردم اينطور خواستند. ما اينطور پخش نکنيم مردم جاي ديگري مي روند. مقام معظم رهبري فرمودند: اينکه مي گوييد اگر ما پخش نکنيم جاي ديگر مي روند، خوب بروند. مثل اينکه در کليسا دستگاه مطربي راه بياندازيم براي

ص: 5191

اينکه مردم به کليسا جذب شوند. جذب کليسا نشدند، جذب آن برنامه شدند. من مي گويم: ما مسئول تغيير ذائقه مردم هستيم. امروز وزارت ارشاد مسئول تغيير ذائقه هست. رسانه ملي مسئول است. سينماگران و همه مسئول هستيم.

شريعتي: امروز صفحه 481 قرآن کريم، آيات نوراني سوره مبارکه فصلت را تلاوت خواهيم کرد.

«وَ مِنْ آياتِهِ أَنَّكَ تَرَى الْأَرْضَ خاشِعَةً فَإِذا أَنْزَلْنا عَلَيْهَا الْماءَ اهْتَزَّتْ وَ رَبَتْ إِنَّ الَّذِي أَحْياها لَمُحْيِ الْمَوْتى إِنَّهُ عَلى كُلِّ شَيْ ءٍ قَدِيرٌ «39» إِنَّ الَّذِينَ يُلْحِدُونَ فِي آياتِنا لا يَخْفَوْنَ عَلَيْنا أَ فَمَنْ يُلْقى فِي النَّارِ خَيْرٌ أَمْ مَنْ يَأْتِي آمِناً يَوْمَ الْقِيامَةِ اعْمَلُوا ما شِئْتُمْ إِنَّهُ بِما تَعْمَلُونَ بَصِيرٌ «40» إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا بِالذِّكْرِ لَمَّا جاءَهُمْ وَ إِنَّهُ لَكِتابٌ عَزِيزٌ «41» لا يَأْتِيهِ الْباطِلُ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَ لا مِنْ خَلْفِهِ تَنْزِيلٌ مِنْ حَكِيمٍ حَمِيدٍ «42» ما يُقالُ لَكَ إِلَّا ما قَدْ قِيلَ لِلرُّسُلِ مِنْ قَبْلِكَ إِنَّ رَبَّكَ لَذُو مَغْفِرَةٍ وَ ذُو عِقابٍ أَلِيمٍ «43» وَ لَوْ جَعَلْناهُ قُرْآناً أَعْجَمِيًّا لَقالُوا لَوْ لا فُصِّلَتْ آياتُهُ ءَ أَعْجَمِيٌّ وَ عَرَبِيٌّ قُلْ هُوَ لِلَّذِينَ آمَنُوا هُدىً وَ شِفاءٌ وَ الَّذِينَ لا يُؤْمِنُونَ فِي آذانِهِمْ وَقْرٌ وَ هُوَ عَلَيْهِمْ عَمًى أُولئِكَ يُنادَوْنَ مِنْ مَكانٍ بَعِيدٍ «44» وَ لَقَدْ آتَيْنا مُوسَى الْكِتابَ فَاخْتُلِفَ فِيهِ وَ لَوْ لا كَلِمَةٌ سَبَقَتْ مِنْ رَبِّكَ لَقُضِيَ بَيْنَهُمْ وَ إِنَّهُمْ لَفِي شَكٍّ مِنْهُ مُرِيبٍ «45» مَنْ عَمِلَ صالِحاً فَلِنَفْسِهِ وَ مَنْ أَساءَ فَعَلَيْها وَ ما رَبُّكَ بِظَلَّامٍ لِلْعَبِيدِ «46»

ترجمه: و از آيات خداوند آن است كه زمين را پژمرده (و بى جان) مى بينى پس همين كه (از آسمان) آب را بر آن فرو فرستاديم به جنبش در آمد

ص: 5192

و نمو كرد، البتّه همان كسى كه (زمين مرده را) زنده كرد، قطعاً زنده كننده ى مردگان است؛ بدون شك او بر هر كارى قادر است. همانا كسانى كه در آيات ما به انحراف مى روند بر ما پوشيده نيستند، پس آيا كسى كه در آتش افكنده مى شود بهتر است يا كسى كه در روز قيامت در آرامش حاضر مى شود؟ شما هر چه مى خواهيد انجام دهيد، قطعاً خداوند به آن چه عمل مى كنيد، بينا است. البتّه كسانى كه به قرآن چون به سراغشان آمد كفر ورزيدند (به كيفر خود مى رسند) در حالى كه قرآن كتابى نفوذ ناپذير است. هيچ گونه باطلى از پيش رو و از پشت سر در آن راه ندارد، (اين قرآن) از طرف خداوند فرزانه و ستوده نازل شده است. (اى پيامبر!) به تو گفته نمى شود جز آن چه به پيامبران قبل از تو نيز گفته شده، همانا پروردگار تو صاحب آمرزشى بزرگ و كيفرى دردناك است. و اگر ما قرآن را عجمى قرار داده بوديم حتماً مى گفتند: «چرا آيات آن باز و روشن نشده (و با تعجب مى پرسيدند) آيا (قرآن) اعجمى و (مخاطب آن پيامبر و مردم) عربى؟!» بگو: «اين قرآن براى كسانى كه ايمان آوردند هدايت و شفايى است، و كسانى كه ايمان نمى آورند در گوش هايشان سنگينى است و قرآن براى آنان مايه كورى است، (گويى) آنان از راه دور ندا مى شوند. (ولى صدا را نمى شوند). و البتّه ما به موسى كتاب (آسمانى تورات) داديم، پس در آن اختلاف شد و اگر نبود سنّت سابقِ پروردگارت (در مورد مهلت دادن به مردم)، قطعاً ميانشان داورى شده بود (و هر اختلاف كننده اى به

ص: 5193

كيفر خود رسيده بود)، و البتّه آنان درباره ى قرآن نيز در شكى همراه با سوء ظن هستند. هر كس كار شايسته اى انجام دهد، پس به سود خود اوست، و هر كس بدى كند پس بر عليه خويش عمل كرده است، و پروردگار تو به مردم ستم نمى كند.

شريعتي: اين هفته قرار است از مرحوم آيت الله مهدوي کني ياد کنيم. اگر نکته اي هست بفرماييد.

حاج آقاي حسيني قمي: در مورد مرحوم آيت الله مهدوي کني همين يک جمله کافي است که ما اگر اين شخصيت ها را از دست داديم، مرحوم آيت الله حق شناس را از دست داديم، مرحوم آيت الله احمدي ميانجي را از دست داديم، کتاب هاي اينها هست. اينها را از دست نداديم. خيلي خوشحال مي شوم که مي بينم گاهي جوان ها در ماشين نوار آيت الله حق شناس را گوش مي دهند. آيت الله احمدي ميانجي يا مرحوم آيت الله مهدوي، آن روز که اين جمله را گفتم، آقاي رکني گفتند که چند هزار نفر پيامک داده بودند و سي دي مرحوم آيت الله احمدي ميانجي را مي خواستند. گفتم: اگر شما تصميم بگيريد کلام آيت الله احمدي در شما اثر نکند حتماً اثر مي گذارد.

شريعتي: کتاب «نقطه هاي آغاز در اخلاق عملي» تأليف حضرت آيت الله مهدوي کني هست. بسيار کتاب خوبي است براي هرکسي که دوست دارد اخلاقش عالي و متعالي باشد. براي تهيه اين کتاب به 20000303 پيامک بدهيد. انشاءالله روح مرحوم حاج آقاي مهدوي کني شاد باشد. دعا بفرماييد و آمين بگوييم.

حاج آقاي حسيني قمي: سه مرتبه آيه شريفه را با هم بخوانيم «أَمَّنْ يُجِيبُ الْمُضْطَرَّ إِذا دَعاهُ وَ يَكْشِفُ السُّوء، بِحَقِّ يس وَ

ص: 5194

الْقُرآنِ الْکَرِيمِ وَ بِحَقِّ طه وَ الْقُرآنِ الْعَظِيمِ يا مَنْ يَقْدِرُ عَلَي حَوائِجِ السّائِلِينَ يا مَنْ يَعْلَمُ ما فِي الضَّمِيرَ يا مُنَفِّسَ عَنِ الُمَکُرُوبِينَ يا مُفَرِّجَ عَنِ الْمَغْمُوْمِينَ يا راحِمَ الشَّيْخِ الْکَبيرِ يا رازِقَ الطِّفْلِ الصَّغِيرِ، يا مَنْ لا يَحْتاجُ اِلَي التَّفْسِيرِ صَلِّ عَلَي مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ» خدايا به حق سيدالشهداء مريض هايي که به اين جمع التماس دعا گفتند، لباس عافيت بپوشان. گرفتاري هايشان را برطرف بفرما. امر ازدواج و اشتغال جوان هاي ما را مقرر بفرما. ما را در دنيا و آخرت از اهل بيت جدا مگردان.

شريعتي: يک هفته تا اربعين سيدالشهداء باقي مانده است. «السلام عليک يا أبا عبدالله»

97-08-15- سيره پيامبر گرامي اسلام، حضرت محمد مصطفي(صلي الله عليه و آله)

شريعتي: بسم الله الرحمن الرحيم، اللهم صل علي محمد و آل محمد و عجل فرجهم.

تا داشته ام فقط تو را داشته ام *** با ياد تو قد و قامت افراشته ام

بوي صلوات مي دهند دستانم *** از بس که گل محمدي کاشته ام

سلام مي کنم به همه دوستان عزيز، بيننده ها و شنونده هاي نازنين مان، به سمت خداي امروز خيلي خوش آمديد. انشاءالله هرجا که هستيد در اين هواي لطيف پاييزي، دل و جانتان بهاري باشد. حاج آقاي حسيني سلام عليکم و رحمة الله. خيلي خوش آمديد. ايام را تسليت مي گويم.

حاج آقاي حسيني قمي: عرض سلام و ارادت خالصانه دارم خدمت همه بينندگان عزيز و شنوندگان راديو قرآن و عزيزاني که بعدها از شبکه هاي ديگر برنامه را مي بينند. ايام رحلت خاتم الانبياء، شهادت سبط اکبر امام مجتبي(ع)، آقا و مولايمان ابالحسن علي بن موسي الرضا را تسليت مي گويم. چون شب رحلت خاتم الانبياء هست يک شعري را تقديم کنم. شايد از زيباترين اشعار فارسي در مدح حضرت باشد.

ص: 5195

ي از همه ممکنات اقدم *** گفتار تو بر خرد مقدم

حکيم ثنايي يک شعري دارد اين «گفتار تو بر خرد مقدم» را توضيح داده است. مي گويد: «آفتاب اندر فلک آنگه کسي گويد سها» سها ستاره اي است که شب به زحمت مي شود پيدايش کرد. روز مي شود سُها را پيدا کرد؟ «مصطفي اندر جهان آنگه کسي گويد که عقل» عقل کل است.

اي از همه ممکنات اقدم *** گفتار تو بر خرد مقدم

اي مير امم امير لولاک *** وي فخر بشر نبي اکرم

اي اشرف بندگان يزدان *** وي سرور سروران عالم

خلّاق جهان نموده وصفت *** گويند فرشتگان ثنايت

اي گوشه همه به امر و نهي ات *** وي بوده نداي حق ندايت

اي عرش غبار نعل کفشت *** بوسيده براي خير مقدم

لولاک لما خلقت الافلاک *** گفته است به وصف تو خدايت

اي مبدأ آفرينش خلق *** اي بهر نجات ما دعايت

اي خاتم انبياء محمد *** پيغامبر خدا محمد

يک شعر عربي هم هست که شايد زيباتر از اين شعر، کسي در مدح خاتم الانبياء نگفته باشد.

محمدٌ سيد الکونين و الثقلين و الفريقين من عربٍ و من عجمي

فاق النبيين في خلقٍ و في خلقي و لم يدان في علم و لا کرمي

و کلهم من رسول الله ملتمسٌٍ غرف من البحر او رشفاً من الديم

رسول خدا سيد الکونين است، سيد الثقلين است. فريقين، به سوي خدا دعوت کرد. «فالمستمسکون به مستمسکون بحبل غير منفصمي» هرکس به ريسمان پيامبر چنگ زد به ريسماني چنگ زده که ديگر اين نابودي و از بين رفتن در آن نيست. «فاق النبيين

ص: 5196

في خَلق و في خُلق» بر همه پيامبران مقدم است. آنچه خوبان همه دارند تو تنها داري! خدا رحمت کند يکي از علماي بزرگ مي گويد: تمام ويژگي هايي که انبياي ديگر از خدا تقاضا کردند که خدا به آنها بدهد، خداوند به پيامبر ما بدون تقاضا داد. حضرت موسي از خدا خواست، «رَبِّ اشْرَحْ لِي صَدْرِي » (طه/25) به پيامبر خطاب شد: «أَ لَمْ نَشْرَحْ لَكَ صَدْرَك » (شرح/1) آنوقت از اين دهها مورد مثال مي زند. آنچه ديگران از خدا تقاضا کردند، خدا بي تقاضا به پيامبر اسلام داده است. «و لم يدانوه في علم و لا کرم» آنها نتوانستند نزديک شوند، در علم و کرم و کرامت، ويژگي هاي رسول خدا فاصله خيلي زياد است. «و کلهم من رسول الله ملتمس» همه از پيامبر درخواست دارند «غرفاً من البحر او رشفاً من الديم» يک نسيمي هم به اينها برسد و يک بهره اي هم به اينها برسد.

يک مطلب ديگر هم بگويم، حتماً بينندگان دلشان براي حرم مطهر و روضه نبوي خاتم الانبياء پر مي زند، آنهايي که به حرم مشرف شدند، وقتي مي خواهند از باب البقيع خارج شوند ضريح پيامبر دو استوانه دارد که روي استوانه ها اين شعرها نوشته شده است. «نفسي الفداء لقبر أنت ساکنه *** فيه العفاف و فيه الجود و الکرم» جانم فداي اين مرقد مطهري که تو در اينجا آرميده اي! همه چيز اينجاست، جود اينجاست و کرم اينجاست. يک استوانه ديگر اين شعر را نوشته است «يا خير من دفنت بالقاع أعظمه *** فطاب من طيبهنّ القاع و الأکم» اي بهترين انساني که در اين سرزمين به خاک سپرده شده است. اشعار زيادي در مدح

ص: 5197

حضرت هست که امشب هرچه مي توانيم بايد عرض ارادتمان با زيارت حضرت، زيارتنامه حضرت، شرکت در مجالس حضرت نشان بدهيم. امسال که هفتم صفر فقط به نام امام مجتبي(ع) را قرار دادند، بسيار کار خوبي است. از عزيزان که تلاش کردند اين مسأله در تقويم ها ثبت شد، تشکر مي کنيم. انشاءالله سالهاي ديگر بيشتر جا مي افتد و هفتم صفر به عنوان شهادت امام حسن مجتبي(ع) هست. مردم در ماه محرم و صفر هرچه در توان داشتند گذاشتند، در اربعين هم سنگ تمام گذاشتند. مطلب ديگر اينکه ما همه چشم انتظار ماه ربيع هستيم، فصل ازدواج جوان هاي ماست. پدر و مادرها دست به کار شوند، آنهايي که مي خواهند به خواستگاري بروند، عقد بخوانند، جشن و عروسي دارند، انشاءالله مبارک باشد. از جمعه که روز اول ماه ربيع هست، ماه ربيع المولود، ماه ولادت خاتم الانبياء است. ولادت امام صادق، اينکه فرمودند: «شيعيتنا يحزنون لحزننا، يفرحون لفرحنا» محرمشان جاي خود، عاشورا جاي خود، اربعين جاي خود، امشب و فرداشب هم جاي خود ولي از جمعه که اول ماه ربيع مي شود ديگر جشن و شادي است و همه چيز ربيع المولود است. البته هشتم ربيع الاول روز شهادت امام عسگري است اما ماه ربيع الاول ماه شادي است. واقعاً بايد به مردم گفت: دستتان درد نکند. من خيلي شنيدم که با همه گرفتاري هايي که مردم داشتند، در عزاداري کم نگذاشتند. همين اربعين خيلي پرشکوه برگزار شد.

من با اين مقدمه کوتاه بحثم را آغاز کنم. در زماني که پيامبر خدا به رسالت مبعوث شدند، تازه ظهور حضرت آغاز شده بود و آوازه پيامبر به اطراف رسيده بود اگر از

ص: 5198

کسي مي پرسيدند، خيلي خبر نداشتند که اين پيامبري که آمده حرف حسابش چيست و چه مي خواهد بگويد. اگر مي پرسيدند: اين پيامبري که آمده حرف حسابش چيست، پيامش چيست، مي شود گفت: در سه جمله اين پيام را خلاصه مي کردند. مي گفتند: اين آقا کسي است که آمده و يکي از شعارهاي مهمش طرفداري از مظلوم است. با ظالمين درگير است و دنبال عدالت است. با ظالم و ستمگر و بي عدالتي مبارزه مي کند. دوم مي گفتند: اين پيامبري است که با فسادهاي اقتصادي مبارزه مي کند. حرف اول اين است که ربا حرام است. ما چقدر آيه داريم در مورد حرمت ربا خواري، کم فروشي و رشوه حرام است. يکي از مبارزه هاي پيامبر مبارزه با مفاسد اقتصادي بود. سوم جمله اينکه مي گفتند: پيامبري است که طرفدار فضايل اخلاقي است. اگر بخواهند پيامبر را در بعد فضايل اخلاقي معرفي کنند سه ويژگي براي پيامبر معرفي مي کردند. قرآن و منابع ديني ما همين را مي گويد. 1- پيامبري بود که براي هدايت مردم حريص و دلسوز بود. جگرش مي سوخت تا مردم هدايت شوند. «لَقَدْ جاءَكُمْ رَسُولٌ مِنْ أَنْفُسِكُمْ عَزِيزٌ عَلَيْهِ ما عَنِتُّمْ حَرِيصٌ عَلَيْكُمْ بِالْمُؤْمِنِينَ رَؤُفٌ رَحِيمٌ» (توبه/128) براي هدايت مردم حرص مي خورد.

در سوره مبارکه کهف مي فرمايد: به قدري پيامبر دلش براي هدايت مردم مي سوخت که خدا به او گفت: بس است. اينقدر حرص نخور. داري جان خودت را از دست مي دهي. «فَلَعَلَّكَ باخِعٌ نَفْسَكَ عَلى آثارِهِمْ إِنْ لَمْ يُؤْمِنُوا بِهذَا الْحَدِيثِ أَسَفاً» (کهف/6) از اسف و غصه ي اينکه مردم ايمان نياوردند داري جان خودت را از دست مي دهي و خودت را از بين مي بري. نمي خواهد اينقدر غصه بخوري. خداي ارحم

ص: 5199

الراحمين به پيامبر مي گفت: بس است. هرکاري توانستي کردي. باز در سوره مبارکه فاطر مي فرمايد: «فَلا تَذْهَبْ نَفْسُكَ عَلَيْهِمْ حَسَراتٍ إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ بِما يَصْنَعُونَ» (فاطر/8) جان خودت را از دست نده از حسرت اينکه اينها ايمان نمي آورند. باز قرآن کريم در سوره مبارکه مريم مي فرمايد. اين سيره نه فقط سيره خاتم الانبياء است، حتماً تاريخ پيامبر اسلام خوب و لازم و مفيد است ولي ما وقت نداريم فقط تاريخ بگوييم. مي خواهيم از تاريخ انبياء ببينيم ما در زندگي امروز خود چه کاره هستيم. واقعاً الآن فاصله هاي ما با انبياء و اهل بيت و سيره اهل بيت خيلي زياد است. قرآن در مورد حضرت ابراهيم آيه اي دارد. حضرت ابراهيم عمويي داشت به نام آزر، آزر بت پرست بود. حضرت ابراهيم خيلي او را به خدا پرستي دعوت کرد. تا به اينجا مي رسد آيه 46 و 47 سوره مبارکه مريم، عموي ابراهيم به حضرت ابراهيم گفت: از من دور شو! «قالَ أَ راغِبٌ أَنْتَ عَنْ آلِهَتِي يا إِبْراهِيمُ» تو حاضر نيستي بت هاي من و خداهاي مرا بپرستي؟ «لَئِنْ لَمْ تَنْتَهِ لَأَرْجُمَنَّكَ وَ اهْجُرْنِي مَلِيًّا» (مريم/46) اگر دست برنداري تو را رَجم مي کنم، سنگسار مي کنم، از من دور شو! ما برويم جواني را به راه حق دعوت کنيم، او به ما بگويد: از من دور شو! سنگسارت مي کنم. ما يک آيه نازل مي کنيم؟ گاهي ضرب المثل هايي که ميان ما هست، حکم يک آيه قرآن است و انگار وحي منزل است. به جهنم، چندين چراغ دارد و بيراهه مي رود بگذار تا بيافتد و بيند سزاي خويش! به ما چه، عيسي به دين خود و موسي به دين خود. ده تا

ص: 5200

ضرب المثل مي توانم بگويم براي فرار از مسئوليت. چرا؟ چون طرف حرف ما را نپذيرفته است. جواب کسي که گفته: «لأرجُمَّنکَ وَ اهجُرني» چيست؟ «قالَ سَلامٌ عَلَيْكَ سَأَسْتَغْفِرُ لَكَ رَبِّي إِنَّهُ كانَ بِي حَفِيًّا» (مريم/47) من از خدا مي خواهم تو را بيامرزد. اين سيره خاتم الانبياء و حضرت ابراهيم است. آنقدر دلسوزي کرده و غصه خورده که خداوند فرمود: اينقدر غصه نخور! ديگر بس است. آنوقت ما بخواهيم با جواني صحبت کنيم، دو جلسه با او داشته باشيم، گوش نکند. ولش کنيد! به ما چه، ما بيش از اين مسئوليت نداريم. سري که درد نمي کند دستمال نمي بندند. به من چه!

ما تحمل دختر و پسر خودمان را نداريم. چقدر الآن پدر و مادرها به ما مراجعه مي کنند که بچه ما نماز نمي خواند. به حرف گوش نمي کند. من چقدر نصيحت کنم؟ داستاني از خاتم الانبياء بگويم. عبدالله بن مسعود از اصحاب پيامبر خدا هست. مي گويد: روزهاي آخر عمرشان رسول خدا، يک جمعي از اصحاب خاص خودشان را در يک اتاقي جمع کرد. تا نگاهشان به ما افتاد از شدت محبت شروع به گريه کردند. مي خواهد اين اصحاب را نصيحت کند و دعوت به تقوا کند. قبل از اينکه بگويد: «اتقوا الله» ده بار در حقشان دعا کرد. فرمود: «حياکم الله، حفظکم الله، نصرکم الله، نفعکم الله، هداکم الله، سلمکم الله، وفقکم الله، قبلکم الله، رزقکم الله» حضرت ده مرتبه دعا کرد و بعد فرمود: «اتقوا الله». مي خواهي دختر و پسرت را نصيحت کني اول خوبي هايش را بگو، دخترم ماشاءالله، تو اخلاقت يک است. احترام به پدر و مادرت عالي، درس خواندن تو حرف ندارد. نمره ات عالي

ص: 5201

است. اول امتيازاتش را بگو و بعد بگو: يک تقاضا از تو دارم. تو در نمازت کوتاهي نکن، در حجاب و پوششت کوتاهي نکن. تو که اينقدر خوب هستي. يک بچه دو ساله، سه ساله را محبت کني عکس العمل نشان مي دهد، يک پيرمرد هشتاد، نود ساله، دو جمله تعريف کني عکس العمل نشان مي دهد. همسر شما هيچ خوبي ندارد؟ آقازاده، همسر من، رفيق من، پسر من تو اين را داري، اين را داري، ده تا خوبي داري، يک خوبي ديگر هم اضافه کن.

گاهي براي معلمين مي گويم: اگر مي خواهيد کلام شما روي دانش آموزتان اثر کند اول در دل دانش آموز نفوذ کنيد. کاري کنيد دانش آموز شما را دوست داشته باشد. دانش آموز وقتي شما را دوست داشت، هرچه بگويي از شما مي پذيرد. تحکم فايده ندارد. هنر يک پدر و استاد و معلم و مربي اين است، هنر انبياء اين بود، اگر مي خواهيد کلام نفوذ کند با محبت بگوييد. «لَقَدْ جاءَكُمْ رَسُولٌ مِنْ أَنْفُسِكُمْ عَزِيزٌ عَلَيْهِ ما عَنِتُّمْ» سختي هاي شما برايش دشوار است. شما در رنج هستيد، بر پيامبر سخت مي گذرد. «حَرِيصٌ عَلَيْكُمْ بِالْمُؤْمِنِينَ رَؤُفٌ رَحِيمٌ» دو جلسه قبل اين داستان را گفتيم. سوره مبارکه هود را خوانديم، حضرت ابراهيم خليل الرحمان فرشتگان الهي نازل شدند، اول فرشته ها را نشناخت، چون اينها در قالب انساني بودند، فکر کرد اينها مهمان هستند. برايشان غذا آورد، اينها غذا نخوردند. حضرت نگران شدند. نکند قصد سويي دارند که به غذاي ما دست دراز نمي کنند، گفتند: نه، «إِنَّا أُرْسِلْنا إِلى قَوْمِ لُوطٍ» (هود/70) ما آمديم براي قومي عذاب نازل کنيم. ما فرشته هستيم در اين چهره آمديم. غصه نخور، غذا نخوردي ما

ص: 5202

اهل غذا نيستيم. ما فرشتگان الهي هستيم. «فَلَمَّا ذَهَبَ عَنْ إِبْراهِيمَ الرَّوْعُ وَ جاءَتْهُ الْبُشْرى» وقتي خيالش راحت شد و نگراني اش برطرف شد، دانست اينها فرشتگان الهي هستند، «يُجادِلُنا فِي قَوْمِ لُوطٍ» شروع کرد با ما مجادله، مفسرين سؤال را جواب دادند که يعني چه؟ پيامبر الهي بايد تسليم فرمان خدا باشد. حضرت ابراهيم نمي دانست اين حکم قطعي پروردگار است. پيامبري که از آبرومندترين پيامبران بزرگ الهي هست دارد از تمام آبروي خودش با خدا مجادله مي کند براي نجات قومي که زشت ترين فحشاء در تاريخ به نام آنها ثبت شده است. آيه بعد مي گويد: کار خوب کردي. «إِنَّ إِبْراهِيمَ لَحَلِيمٌ أَوَّاهٌ مُنِيبٌ» (هود/75) ابراهيم بردبار است. أوّاه يعني دلسوز است. انبياء دلسوز بودند.

عزيزان کارشناسي که به برنامه مي آيند، غالباً از قم مي آيند و ثانياً تمام هفته بايد فکرشان مشغول باشد، شنيده ام که شبکه سه بيننده اش از شبکه هاي ديگر بيشتر است. کار سختي است و خدا بايد کمک کند. گاهي بينندگان عزيز يک پيام مي دهند و خستگي يک سال آدم برطرف مي شود. من اين آيه را دو جلسه قبل خواندم که حضرت ابراهيم همه آبروي خودش را براي قومي خرج کرده که زشت ترين فحشاء در تاريخ به نام آنها ثبت شده است. معنايش چيست؟ کسي بدي دارد شما دنبالش برو، نجاتش بده، دستش را بگير. دختري، پسري نماز نمي خواند، نماز نخواندن گناه خيلي بزرگي است. حالا نمي خواند چه کار کنيم؟ نه تو ديگر دختر من نيستي. پسر من نيستي! خيلي ها به ما مي گويند: بچه ما نماز نمي خواند، درست است سر سفره ما بنشيند و لقمه بخورد؟! خوب اگر شما او را طرد کني و به

ص: 5203

او لقمه ندهي، بدتر است. هنر شما اين است که بتواني به اين بي نماز اينقدر محبت کني که او را جذب کني. ابراهيم از قوم لوط شفاعت مي کند. عموي ابراهيم گفت: سنگسارت مي کنم، از من دور شو! حضرت ابراهيم فرمود: «قالَ سَلامٌ عَلَيْكَ سَأَسْتَغْفِرُ لَكَ رَبِّي». عزيزي پيام داده من اين سخن را در برنامه سمت خدا از شما شنيدم که حضرت ابراهيم اينطور شفاعت کرده است براي آن قوم تا چه رسد به همسايه و بچه هاي ما، رفيق ما، يکي از بستگان ما اهل نماز نبود و ما با او قطع رابطه کرده بوديم. گرفتاري خيلي سختي داشت. تا اين را شنيديم فردا سراغش رفتيم و به داد او رسيديم. خيلي مي پرسند: برادر ما اهل نماز نيست، در خانه اش وسايل گناه دارد. فقها جواب دادند، اگر رفتن فرزندان ما در اين خانه به دنبالش تأثيري هست، اگر تأثير منفي دارد لازم نيست شما بچه هايت را برداري ببري. فقها گفتند: صله رحم حتماً به معني رفت و آمد نيست، همين که گرفتاري از او برطرف کنم. چه گرفتاري از اين بالاتر که کسي را که در گمراهي است، نجات دهم. اين بالاترين صله رحم است. بالاترين خدمت به ارحام است.

پس ويژگي اول براي خاتم الانبياء، اگر مي خواستند معرفي کنند در بحث تبليغ مي گفتند: حريص است، دلسوز است. امروز در جلسه اي گفتم: سيدالشهداء وقتي در مسير راه براي عبيدالله حر جعفي پيام دادند بيا من با تو کار دارم، چه جوابي به ولي خدا داد؟ به حجت خدا، سيدالشهداء(ع) جواب داد، به پيام رسان گفت برو به حضرت بگو: من کوفه بودم. شنيدم شما

ص: 5204

به کوفه مي آيي از کوفه بيرون زدم تا چشم من به چشم شما نيافتد. من اگر مي خواستم تو را ببينم، در کوفه مي ماندم. من از کوفه بيرون نيامدم الا اينکه چشمم به چشم تو نيافتد. سيدالشهداء تا اين جمله را شنيد، فرمود: نيا، ما مي آييم. خود آقا بلند شد به خيمه آمد، عبيدالله مي گويد: دلم سوخت وقتي آقا به خيمه آمد. چون در طول مسير بچه هاي خردسال دنبال آقا بودند. گفتند: ببين کار امام حسين به کجا رسيد که با سي چهل تا بچه از اين خيمه به آن خيمه مي رود و اين و آن را دعوت مي کند. عبيدالله را دعوت کرد و قبول نکرد و نجات پيدا نکرد. خيلي وقت پيش قصه اي را گفتم، يکي از دوستان بعد از مدتي زنگ زد و گفت: به دادم برس. گفتم: چه شده؟ از اساتيد حوزه است. گفت: من اين قصه را از شما شنيدم و نرفتم سند ببينم. رفتم يکجا گفتم و در جلسه علما بودند. علما فوري مچ ما را گرفتند و گفتند: اين قصه دروغ چيست مي گوييد و به امام حسين نسبت مي دهيد؟ گفتم: فلاني نقل کرده است. گفتند: مگر هرچه گفت حجت است! شما اين حرف را با سند گفتي؟ گفتم: مگر جرأت داريم بدون سند حرف بزنيم؟ ابن شهر آشوب مازندراني براي هفتصد سال پيش است، دو سال پيش کنگره ابن شهر آشوب مازندراني در مازندران برگزار شد. از مفاخر شيعه است. کتابي به عنوان «مناقب اهل بيت» دارد. فضايل اهل بيت را جمع آوري کرده است. اين آقا هفتصد سال پيش نوشته: وقتي عصر عاشورا امام حسين در قتلگاه بود، احساس کرد سينه مبارکش

ص: 5205

سنگين شده، شمر روي سينه حضرت نشسته است، محاسن امام حسين را دست گرفته بود و سر را بالا برده بود تا از بدن جدا کند، امام حسين يک تبسمي کردند و شروع به نصيحت کردند. مرا مي کشي؟ مرا نمي شناسي؟ نه اينکه بخواهد خودش را نجات دهد، نه! مي خواهد در قتلگاه دست يک نفر را بگيرد و نجات بدهد.

ويژگي اول پيامبر که اگر مي خواستند پيامبر را معرفي کنند، يکي دلسوزي است. پدر و مادر، جوان ها، رفيق حوصله داشته باشيد و زود از ميدان به در نرويد. يکبار گفتي، هزار بار بگو. طرف به شما فحش داد، ديگر ما از ابراهيم بالاتر نيستيم. از ابراهيم که آبرومندتر نيستيم. از خاتم الانبياء بالاتر نيستيم. ده دعا کرد و يک جمله گفت: «اتقوا الله» ما برعکس عمل مي کنيم. بچه شما ده تا خوبي دارد، شما مي گوييد: اين درست، اين ادبت، اين اخلاقت، دلم به چه چيز تو خوش باشد! شما انتظار داري بچه شما حرف شنو باشد؟ اين پسر و دختر شما هيچ خوبي ندارد؟

ويژگي دوم اينکه پيامبر خدا خود الگوي عملي بود. محال است ما خلاف عمل کنيم و بچه هايمان را به خوبي دعوت کنيم. اگر پيامبر خدا دعوت به انفاق مي کرد، در راه خدا بدهيد. خودش اينقدر انفاق کرد که قرآن مي گويد: بس است. «وَ لا تَبْسُطْها كُلَّ الْبَسْطِ» (اسراء/29) اگر بحث جهاد پيش آمد، اميرالمؤمنين در نهج البلاغه مي فرمايد: وقتي جنگ سخت مي شد، همه به پيامبر پناه مي بردند. اگر عبادت بود به مردم نمي گفت: شما نماز بخوانيد. «طه، ما أَنْزَلْنا عَلَيْكَ الْقُرْآنَ لِتَشْقى » (طه/1و2) چقدر نماز مي خواني و عبادت مي کني؟ ما اين قرآن را

ص: 5206

نازل نکرديم اينقدر خودت را به زحمت بياندازي. بس است! در حالات پيامبر هست که حضرت از خواب بيدار مي شدند و وضو مي گرفتند، آيات پاياني سوره آل عمران را مي خواندند، به آسمان نگاه مي کردند و گريه و راز و نياز مي کردند. دو تا دو رکعت نماز مي خواندند و مي خوابيدند. دوباره بيدار مي شدند، دو تا دو رکعت مي خواندند. هشت رکعت، دوباره مي خوابيدند و دوباره بيدار مي شدند. در عبادت آيه نازل شد بس است. در ايثار آيه نازل شد، در هدايت آيه نازل شد، بس است. در جهاد مقدم بر همه بود. در ايثار عزيزان خود مقدم بود. در جنگ بدر عمويش عبيده تقديم شد. در جنگ احد عمويش حمزه به شهادت رسيد. در جنگ موته پسرعمويش جعفر طيار، اميرالمؤمنين در نامه نهم نهج البلاغه مي فرمايند: «قدمَّ اهل بيته» عزيزان خودش را از دست داد.

ويژگي ديگر اينکه پيامبر خدا يک تلاش فوق العاده اي داشت. ما گاهي دلسوزي داريم ولي تلاش ما فوق العاده نيست. وقتي سيره پيامبر را مي خواهند بيان کنند، يکي از اصحاب پيامبر نقل مي کند، «کان رسول الله يعلمنا هذه الکلمات» وقتي مي خواست اين مسائل اخلاقي را ياد ما بدهد، «تعليم المکتب الغِلمان الکتابه» مکتب يعني معلم، غِلمان يعني بچه ها، بچه هايي که به مدرسه مي روند مي خواهند نوشتن ياد بگيرند، معلم چطور ياد مي دهد؟ يکي از سخت ترين کارها معلمي سال اول است. دست بچه را پاي تخته مي گيرد و درست نوشتن را ياد مي دهد. پيامبر هم همينطور فضايل اخلاقي را ياد مي داد. يک تلاش فوق العاده تا اينها در مسير قرار بگيرند.

شريعتي:

نگار من که به مکتب نرفت و خط ننوشت *** به غمزه مسأله آموز

ص: 5207

صد مدرس شد

امروز صفحه 495 قرآن کريم، آيات 74 تا 89 سوره مبارکه زخرف را تلاوت خواهيم کرد. چقدر خوب است که ثواب تلاوت آيات را به روح بلند نبي مکرم اسلام هديه کنيم.

«إِنَ الْمُجْرِمِينَ فِي عَذابِ جَهَنَّمَ خالِدُونَ «74» لا يُفَتَّرُ عَنْهُمْ وَ هُمْ فِيهِ مُبْلِسُونَ «75» وَ ما ظَلَمْناهُمْ وَ لكِنْ كانُوا هُمُ الظَّالِمِينَ «76» وَ نادَوْا يا مالِكُ لِيَقْضِ عَلَيْنا رَبُّكَ قالَ إِنَّكُمْ ماكِثُونَ «77» لَقَدْ جِئْناكُمْ بِالْحَقِّ وَ لكِنَّ أَكْثَرَكُمْ لِلْحَقِّ كارِهُونَ «78» أَمْ أَبْرَمُوا أَمْراً فَإِنَّا مُبْرِمُونَ «79» أَمْ يَحْسَبُونَ أَنَّا لا نَسْمَعُ سِرَّهُمْ وَ نَجْواهُمْ بَلى وَ رُسُلُنا لَدَيْهِمْ يَكْتُبُونَ «80» قُلْ إِنْ كانَ لِلرَّحْمنِ وَلَدٌ فَأَنَا أَوَّلُ الْعابِدِينَ «81» سُبْحانَ رَبِّ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ رَبِّ الْعَرْشِ عَمَّا يَصِفُونَ «82» فَذَرْهُمْ يَخُوضُوا وَ يَلْعَبُوا حَتَّى يُلاقُوا يَوْمَهُمُ الَّذِي يُوعَدُونَ «83» وَ هُوَ الَّذِي فِي السَّماءِ إِلهٌ وَ فِي الْأَرْضِ إِلهٌ وَ هُوَ الْحَكِيمُ الْعَلِيمُ «84» وَ تَبارَكَ الَّذِي لَهُ مُلْكُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ ما بَيْنَهُما وَ عِنْدَهُ عِلْمُ السَّاعَةِ وَ إِلَيْهِ تُرْجَعُونَ «85» وَ لا يَمْلِكُ الَّذِينَ يَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ الشَّفاعَةَ إِلَّا مَنْ شَهِدَ بِالْحَقِّ وَ هُمْ يَعْلَمُونَ «86» وَ لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَهُمْ لَيَقُولُنَّ اللَّهُ فَأَنَّى يُؤْفَكُونَ «87» وَ قِيلِهِ يا رَبِّ إِنَّ هؤُلاءِ قَوْمٌ لا يُؤْمِنُونَ «88» فَاصْفَحْ عَنْهُمْ وَ قُلْ سَلامٌ فَسَوْفَ يَعْلَمُونَ «89»

ترجمه: بدون شك مجرمان در عذاب دوزخ جاودانه اند. عذاب از آنان كاهش نمى يابد و آنان در آنجا (حزنى همراه با) يأس دارند. و ما به آنان ستم نكرديم ولكن آنان خود ستمگر بوده اند. و فرياد مى كشند كه اى مالك (دوزخ! بگو:) پروردگارت عليه ما حكم (مرگ) صادر كند. او

ص: 5208

مى گويد: شما ماندنى هستيد (و مرگ در كار نيست). همانا ما حقّ را براى شما آورديم ولى اكثر شما نسبت به آن كراهت داشتيد. بلكه آنان تصميم قطعى (بر نپذيرفتن حقّ) گرفتند، (اگر چنين است) پس ما نيز تصميم گرفته ايم (و كيدشان را بى اثر مى گذاريم). آيا آنان گمان مى كنند كه ما اسرار پنهانى و سخنان در گوشى آنان را نمى شنويم. چرا و فرستادگان ما نزد آنان حضور داشته و (همه چير را) ثبت مى كنند. (اى پيامبر! به آنان) بگو: اگر براى خداوند رحمن فرزندى بود پس من اولين پرستنده بودم (و به آن فرزند احترام مى گذاردم). منزّه است پروردگار آسمان ها و زمين، پروردگار عرش، از آنچه او را توصيف مى كنند. پس (اين ياوه سراها را) به حال خود واگذار تا (در باطل) فرو روند و سرگرم باشند تا روزى را كه وعده داده شده اند ملاقات نمايند. و اوست آنكه در آسمان ها پرستش مى شود و در زمين نيز پرستش مى شود و اوست حكيم دانا. بلند مرتبه است، آن كه حكومت آسمان ها و زمين و آنچه ميان آنهاست براى اوست و آگاهى از قيامت مخصوص اوست و به سوى او باز گردانده مى شويد. كسانى را كه جز او مى خوانند مالك هيچ گونه شفاعتى نيستند مگر كسانى كه شهادت به حقّ داده اند (مثل حضرت عيسى و فرشتگان كه بدون رضاى خودشان معبود قرار گرفته اند) و آنان خود مى دانند (كه مورد شفاعت كجاست). و اگر از مشركان سؤال كنى چه كسى آنان را آفريده است، قطعاً خواهند گفت: خدا. پس چگونه به انحراف كشانده مى شوند. و سخن رسول ما اين است: اى پروردگار! همانا اينان قومى هستند كه ايمان نمى آورند.

ص: 5209

(اكنون كه از هدايتشان نا اميد شده اى) پس از آنان روى گردان و بگو: بدرود. در آينده خواهند فهميد (كه كيفرشان چيست؟)

حاج آقاي حسيني قمي: اين هفته در مورد مرحوم آيت الله مرعشي نجفي مطالب فراواني فرمودند. گاهي خداوند لطفي در حق شخصي انجام مي دهد که اين لطف شامل حال همه نمي شود. لطفي خداوند شامل حال ايشان کرد که بزرگ پاسبان فرهنگ شيعه، بدون مبالغه است. ايشان در زماني که ديگران از اين مسأله غفلت داشتند، خدا به قلب اين مرد انداخت که کتاب هاي شيعه را جمع آوري کند، اگر نبود اين کتابخانه و اينکه ايشان در يک دوراني به شدت تمام نسخه هاي ارزشمند شيعي را جمع آوري کرد، خدا مي داند امروز چقدر از اين کتاب ها از دست ما رفته بود. بسياري از کتاب هاي علماي شيعه الآن در هلند و لندن است. اگر ايشان اين کار را نکرده بود الآن اين منابع هم آنجا بود. اين خدمت را خدا به ايشان کرد.

97-08-22- شرح خطبه 154 نهج البلاغه

شريعتي: بسم الله الرحمن الرحيم، اللهم صل علي محمد و آل محمد و عجل فرجهم.

سلام مي کنم به همه دوستان عزيز، بيننده ها و شنونده هاي نازنين مان، انشاءالله هرجا که هستيد تنتان سالم و قلبتان سليم باشد، باغ ايمانتان آباد باشد انشاءالله. حاج آقاي حسيني سلام عليکم و رحمة الله. خيلي خوش آمديد.

حاج آقاي حسيني قمي: عرض سلام و ارادت خالصانه دارم خدمت همه بينندگان عزيز و شنوندگان راديو قرآن و عزيزاني که بعدها از شبکه هاي ديگر برنامه را مي بينند. ايام ربيع المولود و ولادت خاتم الانبياء، امام صادق(ع) را تبريک مي گويم. شب جمعه هم شب شهادت امام عسگري(ع) است.

شريعتي: روزهاي سه شنبه

ص: 5210

ما مزين به نام علي(ع) است و همه ما مهمان سفره ناب و پرنور نهج البلاغه شريف هستيم.

حاج آقاي حسيني قمي: خطبه 154 نهج البلاغه خطبه مفصلي هست که اوايل اين خطبه در مورد فضايل اهل بيت(ع) هست ولي من بخش پاياني اين خطبه را تقديم مي کنم. يکوقتي در نهج البلاغه گفتيم که اميرالمؤمنين (ع) موارد متعددي کلماتي را از پيامبر خدا نقل کردند. رسول خدا فرمود: «قَالَ الرَّسُولُ الصَّادِقُ (ص) إِنَّ اللَّهَ يُحِبُ الْعَبْدَ وَ يُبْغِضُ عَمَلَهُ » (نهج البلاغه، خطبه 154) من مي خواهم بيان اين کلام نوراني اميرالمؤمنين را در قالب يک سؤال مطرح کنم. سؤالي که فراوان مي پرسند، مخصوصاً جوان ها! مي گويند: اگر کساني که کارهاي خوبي انجام مي دهند، فضايل اخلاقي انجام مي دهند، ولي به انبياء ايمان ندارد و خدا را قبول ندارند، آيا پاداشي از پروردگار به آنها مي رسد؟ يا خود مؤمنين گاهي کاري انجام مي دهند ولي قصد قربت در کارمان نداريم، چون کار بدون قصد قربت ثواب و اجري ندارد. اعمالي که ما انجام مي دهيم اگر بخواهيم خدا به ما ثواب و اجر بدهد دو چيز لازم است. اولاً بايد نيت کنيم و ثانياً قصد قربت. الآن شما نماز ظهر و عصر را خوانديد، چهار رکعت نماز ظهر همه را براي خدا بخواني و قربتاً الي الله، السلام عليکم آخر را غليظ کني و بغل دستي بگويد: تجويد را نگاه کن! اين نماز حتماً باطل است و بحثي نيست. يکوقت ما دنبال اجر و ثواب هستيم و بايد نيت و قصد قربت داشته باشيم، اما خدا تفضلاً به کساني که کارهاي خوب انجام مي دهد و بدون اينکه اعتقادات صحيحي داشته باشند، پاداش مي دهد؟ اميرمؤمنان در اينجا

ص: 5211

به آن سؤال جواب دادند. در ميان عالمان بزرگ شيعه کاهي به اين سؤال پرداخته شده و مقدم همه شهيد ثاني(ره) که از فقهاي نامي و بزرگ شيعه هست. در حدود پانصد سال پيش زندگي مي کردند. ايشان در شرح لمعه «الروضة البهيه» يک کتاب درسي است که هزاران طلبه به عنوان کتاب درسي مي خوانند. ايشان به مناسبتي در کتاب «الدِين» به اين موضوع اشاره کردند.

ايشان مي فرمايد: گاهي خداوند تفضلاً بر کارهاي خوبي که ديگران انجام مي دهند ولي قصد قربت ندارند پاداش مي دهد. مفصل تر از شهيد ثاني يک عالم بزرگواري اين بحث را مطرح کرده به نام آيت الله العظمي آخوند ملا زين العابدين گلپايگاني معروف به حجت الاسلام، اولين اين بزرگوار شاگرد صاحب جوار بوده و استاد شخصيت هايي مثل ميرزاي شيرازي بود. ميرزاي شيرازي شاگرد اين مرد بزرگ بود. از نظر مقامات علمي فوق العاده بود. حتي در حالاتشان هست که وقتي شيخ انصاري از دنيا رفت براي مرجعيت به ايشان مراجعه کردند. ايشان در گلپايگان بود و نپذيرفت و گفت: از من سني گذشته و قبول نکردند. يعني شخصيتي است که در رديف شيخ انصاري با استاد ميرزاي شيرازي، مقامات علمي اش معلوم است و مقامات معنوي فوق العاده اي داشته است. در گلپايگان ايشان مزاري دارد که مسجد هم به نام خودشان هست، معروف است به نام مسجد حجت الاسلام و به ايشان مي گويند: حجت الاسلام. قبر ايشان زيارتگاه است. ايشان يک کتابي دارند به نام «انوار الولايه» کتاب بسيار مفصلي است، اين کتاب که هفت رساله ايشان هست از هر چند صفحه مي شود يک رساله نوشت. ايشان با اشاره به کلام شهيد ثاني مفصل مطرح

ص: 5212

کردند که جواب اين سؤال اين است که بله، خداوند کساني که کار خوبي انجام بدهند ولو ايمان به خدا و انبياء نداشته باشند، خدا به آنها تفضلاً پاداش مي دهد. ايشان براساس روايات اهل بيت(ع) نمونه هايي را نقل کردند.

در سوره شعرا آيه 168 داستان قوم لوط است، «إِذْ قالَ لَهُمْ أَخُوهُمْ لُوطٌ أَ لا تَتَّقُونَ، إِنِّي لَكُمْ رَسُولٌ أَمِينٌ، فَاتَّقُوا اللَّهَ وَ أَطِيعُونِ» (شعرا/161/163) قوم لوط در تاريخ ثبت شده که زشت ترين فحشاء را در تاريخ انجام دادند که يکوقتي هم اشاره کرديم. قرآن در سوره شعرا مي فرمايد: وقتي پيامبرشان حضرت لوط آمد اينها را نصيحت کرد، از جمله کلماتي که حضرت لوط اين پيامبر بزرگ الهي به قومش که زشت ترين فحشاء را انجام مي دادند چه فرمود؟ اينها بايد شعارهاي ديني ما باشد. نگاه دين چيست؟ آيا نگاه دين دشمني با گناهکار است يا دشمني با گناه بد است؟ با خودش مشکل دارد يا با عملش؟ ما يک آدم گنهکاري را ديديم، ولي ما با خودش دشمن نيستيم و مي خواهيم دستش را بگيريم در عين اينکه گناهش زشت است. اميرمؤمنان در نهج البلاغه خطبه اي دارند «يَنْبَغِي لِأَهْلِ اَلْعِصْمَةِ وَ اَلْمَصْنُوعِ إِلَيْهِمْ فِي اَلسَّلاَمَةِ أَنْ يَرْحَمُوا أَهْلَ اَلذُّنُوبِ وَ اَلْمَعْصِيَةِ» تو آدم خوبي هستي، تو پاک هستي؟ بسم الله. به گنهکار رحم کن و دستش را بگير. با گناه دشمن باش نه گنهکار. انبياء و اولياء با گناه مخالف بودند ولي با گنهکار دشمن نبودند ولو زشت ترين عمل را انجام مي داد. حضرت لوط به قومش که زشت ترين فحشاء را مرتکب مي شدند فرمود: «قالَ إِنِّي لِعَمَلِكُمْ مِنَ الْقالِينَ» (شعرا/168) من دشمن عمل شما هستم. انبياء دشمن کسي نيستند.

ص: 5213

زشت ترين گناه را انجام دادند، در عين حال پيامبر بزرگ الهي مي گويد: من دشمن عمل شما هستم! همين بيان در نهج البلاغه هست که حضرت مي فرمايد: «إِنَّ اللَّهَ يُحِبُ الْعَبْدَ وَ يُبْغِضُ عَمَلَهُ » خدا بندگانش را دوست دارد و با کار بد آنها دشمن است. خدا دشمن کار زشت است، انبياء دشمن انسان ها نيستند.

اين فقيه بزرگ آمدند به استناد آيات و روايات ده مورد را نام بردند که خدا در اينجا پاداش مي دهد با اينکه طرف خدا و پيامبر را قبول ندارد. يا خدا و پيامبر را قبول دارد فعلاً براي قصد قربت لله انجام نمي دهد. اين فقيه بزرگ که شاگرد صاحب جواهر و استاد ميرازي شيرازي در رديف شخصيت هايي مثل شيخ انصاري با اين کتاب بسيار پر عظمت، اجازه بدهيد داستاني را نقل کنم که بهتر جا بيافتد. شيخ طوسي(ره) کتابي به نام أمالي دارند و اين داستان را نقل کردند. عزيزان بيننده، فرهيختگان در کنار طبقات مختلف مردم ممکن است بيننده برنامه باشند، اگر نقدي هست پيامک بدهيد. شيخ طوسي در أمالي مي نويسد مردي بود از شام به مدينه آمد. شام مرکز تبليغات عليه اهل بيت(ع) بود. اينها پرورش يافتگان مکتب بني اميه و معاويه بودند. به مدينه آمد و يکوقتي امام باقر در مسجد النبي درسي داشتند که با ايشان برخورد کرد. تصادفاً جذب اين جلسه شد و هم از امام و هم از اين جلسه علمي خوشش آمد. روزها سر درس امام مي آمد ولي يک روز به امام باقر(ع) گفت: يکوقت اشتباه نشود، اينکه من درس شما مي آيم نه اينکه به شما اعتقادي دارم، ما از شام آمديم و تربيت يافته شام

ص: 5214

هستيم. گفت: اعتقاد من اين است. اگر بخواهيم بنده مطيع خدا و رسول باشيم بايد دشمن شما باشيم. ما اينطور هستيم ولي علت اينکه درس شما مي آيم اولاً بخاطر اينکه از دانش شما استفاده کنم و ثانياً اخلاق شما خيلي متين است. اين خيلي مهم است که يک مرد شامي تربيت يافته بني اميه آنقدر جذب اخلاق امام باقر مي شود که همه عقايدش را دارد در عين حال به حضرت مي گويد: اطاعت خدا و رسول در دشمني شماست ولي من بخاطر ادب و اخلاق و علم شما به درس شما مي آيم. حضرت فرمود: با همين عقيده بيا. چيزي بر خدا مخفي نمي ماند. مدتي با همان نگاه و عقيده به درس امام مي آمد. يک روز امام باقر بعد از نماز صبح در مسجد النبي نشسته بودند، يک کسي دوان دوان خدمت حضرت آمد. گفت: اين مرد شامي که درس شما مي آمد مريض شد و از دنيا رفت. قبل از مرگش سفرش کرد که مرا غسل بدهيد و کفن کنيد و بگذاريد نماز بر جنازه من را امام باقر بخواند. گفت برويد به حضرت بگويد: بيايد بر جنازه من نماز بخواند. آمدند گفتند: آقا ما او را غسل داديم و کفن کرديم آماده براي خاکسپاري است. شما بياييد نماز بخوانيد و او را دفن کنيم. تا اين جمله را گفتند، حضرت فرمود: نه، اين نمرده است، او را دفن نکنيد! گفتند: او ديشب مرده است. فرمودند: نه! چون حضرت نمي خواست واقعيت مطلب را به اينها بگويد. حضرت قصدش احياي موتي بود. مي خواست مرده را زنده کند ولي نمي خواست حضرت در فضاي تربيت يافتگان بني اميه روشن شود

ص: 5215

که امام باقر مرده، زنده مي کند. فرمود: او نمرده است. آب و هواي شام با مدينه متغير است، او را نگه داريد تا من بيايم. امام باقر(ع) با اينکه نماز صبح خوانده بودند و در مسجد بودند، برگشتند، مجدداً وضو گرفتند، به مسجد آمدند و يک نماز مفصلي خواندند و يک قنوت طولاني، چه از خدا تقاضا کردند؟ نمي دانيم. قنوت حضرت تمام شد به سجده رفتند، سجده طولاني کردند. اينقدر اين نماز و قنوت و سجده طول کشيد، آفتاب طلوع کرد. فرمودند: حالا برويم. به خانه اين مرد شامي آمدند. جنازه را نشان دادند، حضرت صدايش کرد: بلند شو، بلند شو! اين بدن به حرکت درآمد. حضرت زود رفتند. اينها نفهمند چه بود و چه شد. فقط فرمودند: اين نمرده بود و فقط چند ساعتي چيزي نخورده بود و ضعف کرده بود. حضرت به منزل آمدند. مرد شامي را از کفن بيرون آوردند. غذايي به او دادند. اين مرد راه افتاد و به منزل حضرت آمد. گفت: مي شود با شما خصوصي صحبت کنم؟ تا نشست گفت: آمدم به شما بگويم: اشهد انک ولي الله و حجته علي ارضه! حضرت فرمودند: چه شد؟ مگر تو نمي گفتي طاعت خدا و رسول در دشمني شماست؟ گفت: شما نخواستيد اينها بفهمند و من فهميدم. من مرده بودم و اينها مرا غسل دادند. روح مرا مي بردند، خودم شنيدم منادي ندا داد، روحش را برگردانيد و امام باقر از ما تقاضا کردند! مي دانم احياء شده به دست شما هستم و از ياوران حضرت شد.

از اين داستان چه نتيجه اي مي گيريم؟«إِنَّ اللَّهَ يُحِبُ الْعَبْدَ وَ يُبْغِضُ عَمَلَهُ » خدا با افراد دشمن نيست.

ص: 5216

اهل بيت هم اينطور بودند. اين مرد شامي حرفش بد بود ولي عملش خوب بود، اينکه به امام علاقه دارد و پاي درس امام مي آيد. جذب اخلاق امام شده، جذش دانش امام شده خيلي خوب است. «إِنَّ اللَّهَ يُحِبُ الْعَبْدَ وَ يُبْغِضُ عَمَلَهُ » خدا بندگانش را دوست دارد، کار بدي انجام بدهند با کار بدشان دشمن است. گاهي کسي کافر است و خدا شرک را دوست ندارد، کفر را دوست ندارد ولي همين آدم اگر کار خوب انجام داد، کار خوبش را دوست دارد. گفتيم ايشان ده مثال زدند که در اين موارد آدم مي بيند به استناد آيات و روايات که کارهاي خوب را مي پسندند.

مثال اول را فرمودند: سخاوت است. اگر انسان هايي سخاوتمند هستند، خدا را قبول ندارند. پيغمبر را قبول ندارند. عيب ندارد تو سخاوت داشته باش، نداشتي خدا پاداش مي دهد. در مجمع البيان اين است، سامري وقتي حضرت موسي تأخير کرد «وَ واعَدْنا مُوسى ثَلاثِينَ لَيْلَةً وَ أَتْمَمْناها بِعَشْرٍ» (اعراف/142) وقتي ده روز به ميقات حضرت موسي اضافه شد، سامري شروع به گوساله درست کردن کرد و مردم را به گوساله پرستي دعوت کرد. گوساله ساختن طول کشيد و يک هفته زمان برد. قرآن مي فرمايد: «عِجْلًا جَسَداً لَهُ خُوار» به صورتي قرار داده بود که صدايي هم مي کرد که مردم بگويند: يک حياتي دارد. يک هفته زمان برد تا اين گوساله آماده شود. سه روز فرصت داشت مردم را به گوساله پرستي دعوت کند. سه روز چند نفر آمدند گوساله پرست شدند؟ گاهي مردم براي باطل چقدر زود جمع مي شوند و براي حق دير! مرحوم علامه طبرسي در تفسير مجمع البيان مي نويسد: سه

ص: 5217

روز ششصد هزار نفر گوساله پرست شدند. حالا انبياء چقدر بايد خون جگر بخورند تا مردم را دعوت به راه حق کنند اما براي باطل زود جمع مي شوند. حضرت موسي برگشت و مبارزه کرد که چرا چنين کردي و با قومش برخورد کرد و يک مجازات سنگيني براي اين قوم مقرر کرد. مجازاتي که براي امتي سابقه نداشت. نوبت به مجازات خود سامري رسيد، روايتي که علامه طبرسي نقل مي کند اين است که خداوند به حضرت موسي وحي کرد: «يا موسي لا تقتل السامري» مجازات قومش مرگ ولي رأس فتنه نه! چرا؟ «لانه رجلٌ سخيٌ» آدم سخاوتمندي بود. سخاوت را خدا دوست دارد و پاداش مي دهد ولو طرف سامري باشد. سامري باشد سنگين ترين گناه، تخفيف پيدا کرد. يک تحريم اجتماعي شد و نمي توانست با کسي ارتباط برقرار کند.

مورد دومي که مي خواهم بگويم پناه دادن به بي پناهان است. اگر کسي به بي پناهي پناه داد، خدا از او مي پذيرد و مي خرد ولو کافر و مشرک باشد. فصل زمستان است، ما مي گوييم: کافر به کسي پناه بدهد خدا از او مي خرد. الآن در اين فصل، ما پناه بدهيم به کسي که پناه ندارد. اگر مستأجرين مشکلي در اجاره دارند، بيرون نکنيم و دست نگه داريم. خدا به سامري بخاطر سخاوتش رحم کرد، حتماً به ما هم رحم خواهد کرد. چقدر کساني هستند که سقف خانه هايشان چکه مي کند، آواره هستند، زلزله زده هايي که خانه هايشان درست نشده است. پناه بدهيم که خدا پناه دادن را دوست دارد. سايه کسي را از او نگيريد. خدا دوست ندارد کسي که سايبان کسي را بگيرد. داستان محمد بن ابي عمير

ص: 5218

را گفتيم. بعد از چهار سال زندان، مأمون او را زندان کرد، شکنجه کرد و زندان کرد، تمام اموالش را مصادره کرد. آزادش کرد و بعد از چهار سال آمد در خانه نشست، به فکر شام زن و بچه اش بود. امشب براي زن و بچه ام چه غذايي تهيه کنم؟ هيچي نداشت و معظل نان شبش بود. در خانه را زدند و جلوي در رفت، رفيقش بود. گفت: ما ده هزار درهم از شما قرض کرده بوديم، برايت آورديم. گفت: چطور آوردي؟ کاسبي کردي و ارثي به تو رسيده است؟ گفت: نه، من ديدم تو از من بيچاره تر هستي، با پول تو خانه خريده بودم، معامله را به هم زدم و خانه ام را فروختم و پول تو را آوردم. محمد بن ابي عمير قسم خورد و گفت: به خدا قسم الآن به يک درهم از اين پول احتياج دارم. ولي يک درهم را از تو نمي گيرم. چون مولاي من گفته: کسي را از سر پناه خودش به خاطر بدهي بيرون نکنيد! گفت: معامله را برگردان و به خانه خودت برگرد!

الآن ممکن است پيام بدهند پس چرا بانک سر پناه ما را از ما گرفت؟ وقتي نتوان پول را داد، خانه وقتي گرو گذاشته شده باشد، خانه را برمي دارند. رسانه ملي از برنامه هاي خوبي که دارد، بالاي نود درصد از مردم مي گفتند: ما از بانک ها راضي نيستيم. بيچاره شديم! قانون را طوري درست کردند که هرطور شما بچرخي و از هر طرف بروي، به نفع خودشان تمام مي شود. اگر کسي هم به کسي پناه بدهد، خدا دوست دارد. مرحوم علامه مجلسي(ره) در بحار نقل کرده است،

ص: 5219

اگر يکي از علماي بزرگ اهل سنت به نام سبط بن جوزي ننوشته بود من با اين جرأت نمي گفتم. ايشان مي نويسد: در بلخ کسي بود از علويون، زني داشت و چند دختر داشت، اين آقا سرپرست خانواده از دنيا رفت. مشکلاتي براي اين زن پيش آمد و مجبور شد بچه هاي يتيم را به شهر ديگري ببرد. به سمرقند رفت. وقتي به سمرقند رسيد که هم شب سرد زمستاني بود و هم برف و باران بود. بچه هاي يتيمش را در مسجدي گذاشت و گفت: ببينم مي توانم سرپناه پيدا کنم يا نه؟ در راه که مي رفت ديدي مردم دور کسي جمع هستند. سؤال کرد: اين آقا کيست؟ گفتند: رئيس اين شهر است. رفت و ماجرا را تعريف کرد و گفت به داد من برس. اين آقا هم گفت: تو مي گويي من علويه هستم، يک سند بياور. ديد فايده ندارد و نا اميد شد. رفت و ديد مردم دور کسي جمع شدند. سؤال کرد: اين شخص کيست؟ گفتند: اين هم در شهر نفوذ کلامي دارد ولي مجوسي هست. مسلمان نيست! گفت: مسلمان به داد من نرسيد بلکه مجوسي به داد من برسد. رفت و ماجرايش را تعريف کرد. تا اين جمله را گفت، مجوسي گفت: صبر کن! خودش مستقيم به خانمش گفت: به خانه برو و به خانمم بگو خودش برود و مشکل اين خانم را بر طرف کند و جا و لباس و غذا براي اينها فراهم کند. شب که به خانه رفت، اين آقا يک خوابي ديد، آن مردم مسلماني هم که اين زن را نا اميد کرد هم خواب ديد. مسلمان پيامبر را خواب ديد،

ص: 5220

که عالم قيامت است و صحراي محشر است، به محضر حضرت رفت و سلام کرد. حضرت جواب داد و رو برگرداند. گفت: يا رسول الله! من مسلمان هستم. چرا رويتان را برمي گردانيد؟ تا گفت: مسلمان هستم، حضرت فرمود: سند بياور که تو مسلمان هستي! اين فهميد چه خاکي بر سرش شده است. از خواب بيدار شد و به دنبال اين زن همه جا را گشت. خانه مرد مجوسي را پيدا کرد و گفت: ده هزار درهم مي دهم بگذار اين زن و بچه هايش را امشب به خانه خودم ببرم. گفت: من هم همين خواب را ديدم. پيامبر اسلام کاخي را نشان دادند و فرمودند: اين براي مجوسي است بخاطر اينکه پناه داده است. من از خواب بيدار شدم به دست اين زن خودم و تمام اهل خانه ام مسلمان شديم! صد هزار درهم هم بدهي ديگر اينها را به تو نمي دهم.

شريعتي: امروز صفحه 502 قرآن کريم، آيات پاياني سوره مبارکه جاثيه و آيات ابتدايي سوره مبارکه احقاف را تلاوت خواهيم کرد.

«وَ بَدا لَهُمْ سَيِّئاتُ ما عَمِلُوا وَ حاقَ بِهِمْ ما كانُوا بِهِ يَسْتَهْزِؤُنَ «33» وَ قِيلَ الْيَوْمَ نَنْساكُمْ كَما نَسِيتُمْ لِقاءَ يَوْمِكُمْ هذا وَ مَأْواكُمُ النَّارُ وَ ما لَكُمْ مِنْ ناصِرِينَ «34» ذلِكُمْ بِأَنَّكُمُ اتَّخَذْتُمْ آياتِ اللَّهِ هُزُواً وَ غَرَّتْكُمُ الْحَياةُ الدُّنْيا فَالْيَوْمَ لا يُخْرَجُونَ مِنْها وَ لا هُمْ يُسْتَعْتَبُونَ «35» فَلِلَّهِ الْحَمْدُ رَبِّ السَّماواتِ وَ رَبِّ الْأَرْضِ رَبِّ الْعالَمِينَ «36» وَ لَهُ الْكِبْرِياءُ فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ هُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ «37»

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ ، حم «1» تَنْزِيلُ الْكِتابِ مِنَ اللَّهِ الْعَزِيزِ الْحَكِيمِ «2» ما خَلَقْنَا السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ وَ ما بَيْنَهُما إِلَّا

ص: 5221

بِالْحَقِّ وَ أَجَلٍ مُسَمًّى وَ الَّذِينَ كَفَرُوا عَمَّا أُنْذِرُوا مُعْرِضُونَ «3» قُلْ أَ رَأَيْتُمْ ما تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ أَرُونِي ما ذا خَلَقُوا مِنَ الْأَرْضِ أَمْ لَهُمْ شِرْكٌ فِي السَّماواتِ ائْتُونِي بِكِتابٍ مِنْ قَبْلِ هذا أَوْ أَثارَةٍ مِنْ عِلْمٍ إِنْ كُنْتُمْ صادِقِينَ «4» وَ مَنْ أَضَلُّ مِمَّنْ يَدْعُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ مَنْ لا يَسْتَجِيبُ لَهُ إِلى يَوْمِ الْقِيامَةِ وَ هُمْ عَنْ دُعائِهِمْ غافِلُونَ «5»

ترجمه: و بدى هاى اعمالشان برايشان روشن شد و آنچه را به مسخره مى گرفتند، فراگيرشان شد. و به آنان گفته شود: امروز ما شما را به فراموشى مى سپاريم، همان گونه كه شما ديدار امروزتان را به فراموشى سپرديد، جايگاه شما آتش است و براى شما هيچ ياورى نيست. اين به خاطر آن است كه شما آيات خدا را مسخره گرفتيد و زندگى دنيا مغرورتان كرد. پس امروز نه از آتش دوزخ خارج مى شوند و نه از آنان خواسته مى شود كه رضايت خدا را بخواهند. پس سپاس و ستايش مخصوص خداوند است، پروردگار آسمان ها و پروردگار زمين، پروردگار جهانيان. و بزرگى در آسمان ها و زمين مخصوص اوست و اوست خداى عزيز و حكيم.

به نام خداوند بخشنده مهربان ، حا، ميم. نزول (اين) كتاب، از جانب خداوند عزيز حكيم است. ما آسمان ها و زمين و آنچه را ميان آنهاست، جز بر اساس حق و زمان بندى مشخّص نيافريديم، و (لى) كسانى كه كفر ورزيدند، از آنچه بدان هشدار داده شده اند، روى گردانند. بگو: آيا آنچه را به جاى خداوند مى خوانيد، ديده ايد؟ به من نشان دهيد كه چه چيزى را از زمين آفريده اند، يا در (آفرينش) آسمان ها چه مشاركتى داشته اند؟ اگر راستگو هستيد، كتابى پيش از اين

ص: 5222

(قرآن) يا نشانه اى علمى (بر ادّعاى خود) براى من بياوريد. و كيست گمراه تر از كسى كه به جاى خداوند، كسانى را مى خواند كه تا روز قيامت پاسخش را نمى دهند و حتّى از خوانده شدن خود بى خبرند.

شريعتي: حسن ختام فرمايشات شما را خواهيم شنيد.

حاج آقاي حسيني قمي: انشاءالله اين بحث را ادامه خواهيم داد. جمع بندي حرف ما اين است که انسان ها اگر با ايمان باشند، ايمان به خدا و انبياء داشته باشند قطعاً پاداش فوق العاده خواهد داشت. بعضي مي گويند: آئين و مذهب مهم نيست، شما هر دين و آئيني داشته باش ولي قلبت پاک باشد. قطعاً اينطور نيست. حتماً ايمان به خدا و پيامبر و اهل بيت مهم است و هرکاري مي کنيم بايد در دايره ايمان باشد. بحث ما اين است که اگر کسي موفق نشده بود، گاهي با کار خير موفق مي شوند مثل همين مجوسي که با پناه دادن خدا راه اسلام را برايش باز کرد. حالا اگر کسي به اسلام نرسيد چطور؟ اديسون برق را اختراع کرد، اگر مسلمان بود خدا فوق العاده پاداش به او مي داد. اين خدمت به مردم کرده چون ايمان ندارد هيچ پاداشي ندارد؟ نه، خدا به کارهاي خوب پاداش مي دهد، با ايمان چه بهتر ولي به اين معنا نيست که بگوييم: هرکسي هر آئين و مذهب مي خواهد داشته باشد.

شريعتي: بهترين ها را براي شما آرزو مي کنم.

97-08-29- سيره تربيتي اميرالمؤمنين علي(ع) در نهج البلاغه- خطبه 154

شريعتي: بسم الله الرحمن الرحيم، اللهم صل علي محمد و آل محمد و عجل فرجهم.

سلام مي کنم به همه دوستان عزيز، بيننده ها و شنونده هاي نازنين مان، به سمت خداي امروز خيلي خوش آمديد. عيد ميلاد با سعادت نبي مکرم اسلام حضرت

ص: 5223

محمد مصطفي(ص) و همينطور ولادت با سعادت امام صادق(ع) را تبريک مي گويم. انشاءالله بهترين ها براي شما رقم بخورد و مهيا شويم براي برگزاري با شکوه اين جشن عظيم، حاج آقاي حسيني سلام عليکم و رحمة الله. خيلي خوش آمديد.

حاج آقاي حسيني قمي: عرض سلام و ارادت خالصانه دارم خدمت همه بينندگان عزيز و شنوندگان راديو قرآن و عزيزاني که بعدها از شبکه هاي ديگر برنامه را مي بينند.

شريعتي: بحث امروز شما را خواهيم شنيد.

حاج آقاي حسيني قمي: بسم الله الرحمن الرحيم، بعد از تلاوت قرآن در مورد رد مظالم که هر سال ماه ربيع از مراجع تقليد اجازه مي گرفتيم خواهيم گفت. خطبه 154 نهج البلاغه بوديم، اين فراز نوراني از خطبه که اميرمؤمنين مي فرمايند: «قَالَ الرَّسُولُ الصَّادِقُ (ص)» پيامبر صادق فرمود: «إِنَّ اللَّهَ يُحِبُ الْعَبْدَ وَ يُبْغِضُ عَمَلَهُ و يُحبُّ عَمَلَه و يبغضُ عَمَلَه» در بيان پيامبر خدا هست که خدا بندگانش را دوست دارد، اگر يک گناهي انجام مي دهند، گناه را دوست ندارد ولي بندگانش را دوست دارد. از عمل و گناه خداوند بيزار است. نقطه مقابلش اگر بنده اي مؤمن نبود، قطعاً خدا کفر را دوست ندارد و با کفر دشمن است ولي با کافر دشمن نيست. اگر همين کافر کار خوبي انجام داد، کار خوب را ولو از کافر باشد خداوند مي پسندد. حضرت لوط به قوم خودش فرمود: «قالَ إِنِّي لِعَمَلِكُمْ مِنَ الْقالِينَ» من دشمن کار شما هستم. قومي که زشت ترين فحشاء را در تاريخ انجام مي دادند ولي صريح قرآن است حضرت لوط فرمود: «قالَ إِنِّي لِعَمَلِكُمْ مِنَ الْقالِينَ» مفسرين تأکيد کردند قرآن نمي گويد: من دشمن شما هستم، پس اين يک قاعده کلي

ص: 5224

است و براساس اين قاعده يک سؤالي را مطرح کرديم که اگر انسان هايي کار خوبي انجام بدهند ولي به خدا و پيامبر ايمان ندارند، آيا خداوند اين کار خوبشان را تفضلاً پاداشي عطا مي کند يا نه؟ گفتيم با اينکه در کارها هم نيت لازم است و هم قربت، يعني يک کاري که انجام مي دهيم اولاً بايد توجه داشته باشيم و نيت کنيم، ثانياً قربة الي الله انجام بدهيم. اگر اين دو نباشد پاداشي نداريم. همينطور اگر کسي مؤمن نيست و به خدا و رسول ايمان ندارد، استحقاق اجر ندارد.

شريعتي: ما بايد بين دو نکته تفکيک قائل شويم، يکي بين افراد و اعمالشان، يکي بين پاداش و اجر و ثواب.

حاج آقاي حسيني قمي: من پيش بيني مي کردم اين بحث سؤالات زيادي به دنبال داشته باشد. شهيد ثاني(ره) از فقهاي بزرگ شيعه که در حدود پانصد سال پيش زندگي مي کردند، فرمودند: خداوند پاداش مي دهد به بندگاني که کارهايي انجام بدهند ولو قصد قربت در اين کار نداشته باشند، ايمان داشته باشد و براي خدا باشد چه بهتر. اگر قصد قربت نداشت خدا پاداش مي دهد. مفصل اين بحث را فقيه بزرگي به نام آيت الله العظمي آخوند ملا زين العابدين گلپايگاني شاگرد مرحوم صاحب جواهر، استاد شخصيت هايي مثل ميرزاي شيرازي، کتابي به نام «انوار الولاية» دارند که در آن کتاب مفصل مطرح کردند. شخصيتي است که بعد از شيخ انصاري براي مرجعيت عامه شيعه به ايشان مراجعه کردند ولي ايشان نپذيرفتند. قبر اين بزرگوار در گلپايگان زيارتگاه است. ايشان آمدند براساس روايات ده مورد را نام بردند که در اين ده مورد ما مي بينيم کسي هست کار

ص: 5225

خوب انجام داده ولو ايمان ندارد، ولي خدا به او پاداش مي دهد. يا نه کار خوبي انجام مي دهد اما براي خدا انجام نداده، خدا به او پاداش مي دهد و خيلي بحث مهمي است. اساس رواياتي که مي خوانيم از سه بزرگوار است. صاحب کتب اربعه شيعه مهم ترين کتاب هاي منابع حديثي شيعه، يعني يا بايد مرحوم کليني در کافي شريف گفته باشد، يا شيخ صدوق يا شيخ طوسي، از اين سه بزرگوار ديگر جلوتر نمي رويم. نکته ديگر اينکه يکوقت مي گوييم: اجر، ثواب، استحقاق نه، کسي که ايمان ندارد چه استحقاقي، خدا را قبول ندارد. چطور مي تواند از خدا مستحق پاداش باشد، مستحق اجر و ثواب باشد. خدا و پيغمبر را قبول ندارد. پس ما نمي گوييم: استحقاق اجر و ثواب، نه. مي گوييم: خداوند متعال تفضلاً پاداش به اينها مي دهد ولو استحقاق ندارند.

اگر عزيزان رواياتي را ديدند و از منابع مهم ديگر ديدند، به ما پيامک بزنند. هفته گذشته دو مورد را گفتيم، من خيلي خوشحال شدم از اينکه بينندگان با دقت برنامه را مي بينند. چند مورد از پيام هاي مردم را بخوانم. گفتند: شما چطور مي گوييد: خداوند به اين کافرها پاداش مي دهد؟ سوره اعراف آيه 40 مي فرمايد: «إِنَّ الَّذِينَ كَذَّبُوا بِآياتِنا وَ اسْتَكْبَرُوا عَنْها لا تُفَتَّحُ لَهُمْ أَبْوابُ السَّماءِ وَ لا يَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ» اينهايي که کافر هستند بهشت نمي روند. ما نگفتيم به بهشت مي روند. بهشت خاص مؤمن است. کسي که مشرک و کافر از دنيا رفت، ديگر استحقاق بهشت ندارد. بهشت قطعاً نمي رود.

شريعتي: پاداش يعني چه؟

حاج آقاي حسيني قمي: عذاب نمي شود. اين آدم هيچ عذابي نخواهد ديد «و يعطي برزقه» در أمالي شيخ طوسي است، امام

ص: 5226

باقر(ع) فرمود: به او روزي مي دهند. ما نگفتيم کافر بهشتي مي شود، «لا يَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ حَتَّى يَلِجَ الْجَمَلُ فِي سَمِّ الْخِياطِ» يک عزيز ديگري پيام داده است «إِنَّما يَتَقَبَّلُ اللَّهُ مِنَ الْمُتَّقِينَ » (مائده/27) خدا از متقين قبول مي کند و ما هم قبول داريم. اجر و ثواب بخواهد قبول شود بايد ايمان باشد. باز آيه اول سوره محمد(ص) را براي ما فرستادند. «الَّذِينَ كَفَرُوا وَ صَدُّوا عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ أَضَلَّ أَعْمالَهُمْ» (محمد/1) ما همه اينها را قبول داريم لذا گفتيم: اجر و ثواب نيست، استحقاق نيست، تفضل و پاداش است. خدا کريم است.

شريعتي: پاداش در اين دنيا يا در آخرت؟

حاج آقاي حسيني قمي: در اين دنيا هم خدا مي تواند پاداش بدهد. يک کسي يک خدمتي به خلق کرده و آرزويش اين بوده که شهرتي، نامي و آوازه اي پيدا کند. خدا به آن آوازه و شهرت رسانده است. يا در قيامت خدا عذاب نمي کند و روزي مي دهد. ما اين آيه اي که فرستادند را قبول داريم و اين عالم بزرگوار هم به اين آيات توجه داشته است. يا بعضي نوشتند: مگر حديث نداريم «فَإِنْ قُبِلَتْ قُبِلَ مَا سِوَاهَا» (تهذيب الاحکام/ج2/ص239) نماز قبول شود باقي کارها قبول مي شود. اينها که نماز نمي خوانند. پس هيچ کاري قبول نيست. ما نمي خواهيم بگوييم قبول مي شود. ولي بحث اين است که خداوند کار خوب را مي بيند و مي خرد. ما يک مباحث چند ميليوني داريم و واقعاً افتخار مي کنيم، با پيام ها به ما کمک مي کنند و ما تک تک پيام ها را مي خوانيم.

نکته ي ديگر اينکه نتيجه بحث ما اين نيست که هرکس هر ديني داشته باشد خدا از او قبول مي کند، دين اسلام

ص: 5227

خاتم الاديان است و پيامبر اسلام خاتم الانبياء است. غير از اين هيچ دين ديگري پذيرفته نمي شود. اينطور نيست که اگر کسي کار خوبي کرد ولي ايمان به اسلام و خاتم الانبياء نداشت بگوييم: فرداي قيامت بهشتي است و درجاتي دارد. نه! به مناسبت کار خوبي که انجام داده خدا اين کار را از او مي خرد و پاداش مي دهد. لذا ديديد خيلي ها مي گويند: قلبت پاک باشد. به بعضي از خانم ها که در مورد عفاف و حجاب مي گويي، مي گويند: قلبت پاک باشد. قلب پاک نشانه مي خواهد و در عمل بايد ظهور بکند. يکي از عزيزان پيامي دارد و پيامش يک مقدار تند است. نوشته اين کارشناس شما آمده مردم را به سمت خدا ببرد يا به سمت کفر ببرد؟ يکبار مي گويد: نماز نخوانديد اشکال ندارد. يکبار مي گويد کافر باشيد اشکال ندارد. ما کي گفتيم کافر باشيد اشکال ندارد؟ ما مي گوييم: همه چيز بر اساس ايمان است ولي مي گوييم: اگر کافر هم يک کار خوبي انجام داد، خدا به او پاداش مي دهد. نه اينکه درجات اعلي، کمال يک عمل به مرتبه ايمان ما برمي گردد. ما کي گفتيم نماز نخوانيد اشکال ندارد؟ گفتيم: فرزند شما نماز نمي خواند سر به سرش نگذار و اذيتش نکن و مدارا کن تا نمازخوان شود.

مرحوم کليني در کافي شريف و مرحوم شيخ صدوق در من لا يحضر، گفتيم: حضرت موسي وقتي خواستند سامري را مجازات کنند که ششصد هزار بت پرست تحويل داد، وقتي حضرت موسي خواست سامري را مجازات کند، خدا به موسي وحي کرد، نه، از مجازات مرگ يک درجه تخفيف! تا آخر عمر تحريم اجتماعي شد. زنده بود ولي

ص: 5228

مردم با او قطع رابطه کردند. چرا؟ «لانه رجلٌ سخيٌ» آدم سخاوتمندي بود. حديث در کافي است. پس سخاوت سامري را هم نجات مي دهد. نه اينکه بگوييم: بهشتي مي شود. در دنيا از مرگ نجات پيدا کرد. چون در آستانه ولادت خاتم الانبياء هستيم، حديث در کافي مرحوم کليني است. يک بابي دارد به نام باب ادخال السرور علي المؤمن، دل مؤمني را شاد کردن. از امام باقر(ع) است «مَا عُبِدَ اللَّهُ بِشَيْ ءٍ أَحَبَ إِلَي اللَّهِ مِنْ إِدْخَالِ السُّرُورِ عَلَي الْمُومِنِ » (كافي، ج2،ص 188) خدا پرستش نشده است به چيزي محبوب تر از شاد کردن دل مؤمن، نماز و روزه و حج خوب است ولي مي فرمايد: بالاترين عبادت شاد کردن دل مؤمن است. باز امام صادق(ع) فرمود: اگر دل مؤمني را شاد کردي، نگوييد: او را شاد کرديم، والله ما را شاد کرديد! امام صادق قسم خورد. به خدا قسم پيامبر را شاد کرديد. اگر شما گرفتاري مؤمني را برطرف کرديد، اگر مي خواهي به برادر و خواهر و بستگانت کمک کني، به بدهي کسي مهلت بدهي، با مستأجر خودت کنار آمدي، امام صادق قسم خوردند و فرمودند: والله من و رسول الله را شاد کرده اي!

در اين ايام که مشکلات زياد است اما براي عده اي خيلي سخت تر است. دو سه روز پيش جايي بودم جمعي از بازنشسته ها بودند. يکي گفت: من ماهي يک ميليون و دويست حقوق دارم، خانم من مدتي است بيمار است و هربار که نسخه را گرفتم يک ميليون و ششصد هزار تومان مي شود و يک ريال مشمول بيمه نمي شود. خود ما نبايد به فرياد همديگر برسيم؟ خواهر به خواهر، مالک به مستأجر نبايد

ص: 5229

رحم کند؟ کارخانه دار به کارگر نبايد رحم کند؟ کارگر به کارخانه دار نبايد رحم کند و توليد را بالا ببرد؟ مورد اول سخاوت بود.

مورد دوم پناه دادن را اشاره کرديم. حديثي در مورد پناه دادن بخوانم که باز مرحوم کليني در کافي شريف بيان کردند. امام باقر(ع) فرمود: «ان فيما ناجي الله به عبده موسي» از مناجاتي که بين خداوند و حضرت موسي، موسي با خداوند مناجات مي کرد، کلمات پروردگار را مي شنيد، خداوند به موسي فرمود: من بندگاني دارم «ابيحه جنتي» بهشتم مباح اينها، از اين بالاتر «أُحَکِمُّهُم فيها» ديدم معنا کردند يعني خداوند در بهشت به اينها حق شفاعت مي دهد. اينها صاحب اختيار بهشت هستند. هرکس را مي خواهي بردار به بهشت بياور. بندگاني دارم حاکم بهشت هستند و در بهشت حکومت مي کردند. چه کساني هستند؟ «من أدخل علي مؤمنٍ سروراً» کسي دل يک مؤمني را شاد کند. سرور هم به اين معني نيست که حتماً خانه برايش بسازي. يک مثال هم اين است که شما در حد توان خودت گرفتاري يکي را حل کن. امام باقر(ع) فرمود: «ان مؤمناً کان في مملکة جبارٍ» يک مؤمني، مسلماني در مملکتي زندگي مي کرد که کشور اسلامي بود ولي در اين کشور اسلامي اذيتش مي کردند. گفت: اين کشور اسلامي را نخواستيم. برويم يک کفرستاني شايد آنجا به ما رحم کنند. باز خواهش مي کنم تو را به خدا مدارا کنيد، کاري نکنيم که عده اي کشور اسلامي را رها کنند و به کشور کفر بروند و کافرها بهتر برخورد کنند. اين فرار کرد و رفت مهمان يک کافر مشرک شد. کافر به او پناه داد و از او پذيرايي کرد

ص: 5230

و با او مدارا کرد. وقت مرگ اين کافر که رسيد خداوند به او الهام کرد «و عزتي و جلالي» به عزت و جلال خودم قسم، «لو کان لک في جنتي مسکن» اگر مي شد کافر را بهشت ببرم تو را به بهشت مي بردم. ولي خوانديم که کافر به بهشت نمي رود، «لاکنها محرمة علي من مات بي مشرکاً» بهشت براي مشرک حرام است «ولکن يا نارُ» خداوند به آتش خطاب مي کند، اگر هست يک جاي مخصوص در آتش که اين عذاب نبيند و امام باقر فرمود: خدا روزي هم به او مي دهد. بعضي ديديد مي گويند: خدا از کجا روزي مي دهد؟ بهشت که بر اينها حرام است. روزي از کجا مي آيد؟ حضرت فرمود: از هرجا خدا بخواهد. مشرک به مؤمن پناه داده، خداوند او را به بهشت نمي برد ولي در آتش عذاب نمي بيند و خدا به او روزي مي دهد. مهاجريني که از کشورهاي مختلف در کشور ما هستند، خوب مدارا کنيم. اگر من يک مسلمان مهاجر را اذيت کردم، از اينها مجبور شد و به کشور کفر رفت، گيرم که بتواند ايمانش را حفظ کند ولي نسلش نمي تواند. شما يک مسلمان را از يک کشور اسلامي فراري دادي و ايمانش در معرض خطر قرار گرفت، چه کسي مقصر است؟ ما پنج ميليون مهاجر ايراني در خارج از کشور داريم، برويم از آنها ياد بگيريم. باور کنيد کافرها بهتر از ما با مهاجرين برخورد مي کنند. يک آقايي صاحب کارخانه بود و پيام داده بود مهاجريني که نزد ما کار مي کنند سخت ترين کارها را انجام مي دهند که ايراني حاضر نيست انجام بدهد. با مهاجر درست برخورد کنيم.

مصداق سوم،

ص: 5231

حديث در کافي و من لا يحضر است. از امام باقر (ع) است که رسول خدا فرمود: «مَنْ تَرَكَ الْخَمْرَ لِغَيْرِ اللَّهِ» مسلماني شراب خوار بوده، اگر شراب خواري را کنار بگذارد، «سَقَاهُ اللَّهُ مِنَ الرَّحِيقِ الْمَخْتُومِ» خدا از نوشيدني هاي بهشت نصيب او مي کند. مي گويد: سؤال کردم يا رسول الله درست شنيدم؟ فرمود: بله، «نَعَمْ وَ اللَّهِ صِيَانَةً لِنَفْسِهِ يَشْكُرُهُ اللَّه » براي حفظ جان خودش! اسلام براي حفظ جان يک انسان مسلمان يا غير مسلمان ارزش قائل است. مي گويد: مسلمان شراب را کنار بگذار براي حفظ جان خودت. اميرالمؤمنين سؤال کرد که فرموديد «لغير الله» فرمود: بله. هفده ربيع به همين است که يادمان باشد و افتخار کنيم، پيامبر فرمود: کسي شراب را براي حفظ جان خودش کنار بگذارد، خدا به او پاداش مي دهد. اين نگاه دين است. نمي گويد: تو شراب خوردي و من ديگر با تو حرف نمي زنم و تو ديگر بايد عذاب شوي! متأسفانه واژه هاي ما اين است و نمي توانيم مخفي کنيم. فرمود: کسي که شراب خوار است مثل بت پرست است. تو کنار بگذار، فرداي قيامت خدا نوشيدني بهشتي نصيب تو خواهد کرد. اين ادبيات و اين فرهنگ را کنار نگاهي بگذاريد که گاهي مي خواهيم به گردن اسلام بگذاريم.

مثال چهارم، حديث در ثواب الاعمال است و شيخ صدوق نقل کرده است. موسي بن جعفر(ع) فرمود: «کان في بني اسرائيل رجلٌ مؤمن» در بني اسرائيل يک مؤمني بود، «کان له جارٍ کافر» مؤمن يک همسايه کافر داشت ولي اين کافر با مؤمن مدارا مي کرد و کمک او مي کرد. کافر که از دنيا رفت، خدا يک محلي برايش ساخت که در جهنم آتش

ص: 5232

آزارش ندهد. خدا يک خانه در جهنم برايش بنا مي کند که عذاب جهنم نبيند و گرفتار عذاب نشود و روزي اش را مي رساند و خطاب کند: اي کافر، اين بخاطر اين است که کار خوب مي کردي و همسايه مسلمانت را کمک کردي. قطعاً بهشت نيست ولي خداوند تا همين اندازه مي خرد.

مورد پنجم، اگر کسي به عدالت رفتار کند، خدا عدالت را دوست دارد از هرکس که باشد. روايت از پيامبر خداست که فرمود: «المُلک يبقي مع الکفر و لا يبقي مع الظلم» سلطنت با کفر مي ماند ولي با ظلم نمي ماند. روايت داريم پيامبر خدا فرمود: «احسنوا الي رعيتکُم» با مردم خوب رفتار کنيد. مردم مثل دستبند شما هستند. دستبند يعني زينت شما هستند. آقاي رئيس جمهور، آقاي قوه قضائيه، آقاي رئيس مجلس، آقاي وزير، آقاي وکيل، آقاي فرماندار، مردم را زينت خود بدانيد. مردم زينت حکومت هستند. با اين زينت خوب رفتار کنيد. خدا عدالت را مي خرد. اگر مؤمن بودي و عادل بودي چه بهتر، کافر هم بودي و عادل بودي خدا مي خرد.

مورد ششم،«فَقَالَ السُّبْحَةُ الَّتِي هِيَ مِنْ طِينِ قَبْرِ الْحُسَيْنِ (ع)» فرمود: اگر تسبيح از تربت امام حسين باشد، «کتبَ مُسَبّحاً و ان لم يُسَبّح» شما معامله مي کني با رفيقت حرف مي زني، هر کاري مي کني، حواست نيست. همين تسبيح تربت امام حسين دستت است و غافل غافل هستي، خدا ثواب سبحان الله برايت مي نويسد. گفتيم: اعمال نيت و قصد قربت مي خواهد. شما غافل محض هستي و تسبيح فقط در دستت هست، براي ثواب سبحان الله نوشته مي شود.

مورد هفتم، اگر عيب پوشي کردي و عيب مؤمن را پوشاندي خدا از تو مي خرد. امام

ص: 5233

صادق(ع) از پيامبر نقل کردند. به رسول خدا گفتند: فلاني هر گناهي بگوييد انجام مي دهد. رسول خدا فرمود: من مي دانم اين عاقبت بخير مي شود و بهشتي است. يا رسول الله زشتي نيست که انجام نداده باشد. فرمود: عاقبت بخير است. چرا؟ فرمود: آبروي مؤمني در خطر بود، اين آبروداري کرد. آمدند گفتند: پيامبر اينطور فرمود. گفت: اِ... خدا کار ما را اينقدر زيبا مي خرد؟ تمام فسق و فجورش را کنار گذاشت و عاقبت بخير شد. عيب کسي را بپوشاني، مسلمان باشي و کافر باشي خدا مي خرد.

مورد هشتم، کسي خوش اخلاق باشد. باز حديث در أمالي شيخ صدوق است. سه نفر قصد جان پيامبر را داشتند و محکوم به مرگ بودند. وقتي خواستند حکم را در مورد اينها اجرا کنند، جبرئيل نازل شد. يا رسول الله! خدا سلام مي رساند، با اين کاري نداشته باش. او را آزاد کن. گفت: چرا؟ فرمود: دو ويژگي دارد يکي اخلاق خوب و يکي ثروتمند است. حضرت فرمود: خدا با تو کاري ندارد و آزاد هستي. فرمود: جبرئيل به من خبر داد، اخلاقت خوب است. فرمود: دين شما چنين است که اخلاق خوب نجات مي دهد؟ مسلمان شد و همان جا اشهد ان لا اله الا الله و اشهد ان محمداً رسول الله گفت.

مورد نهم اين است که اگر کسي به اهل بيت و ائمه محبت داشته باشد، زيارت اهل بيت برود و مجلس بر اهل بيت اقامه کند، الآن کساني که به کربلا مي روند، مسلمان و مسيحي مي آيند، يعني خدا هيچ پاداشي به اينها نمي دهد؟ يعني خدا به ارمني هايي که عاشورا براي حضرت غذا مي دهند هيچ پاداشي نمي دهد؟ يک روايتي است از ابن

ص: 5234

عباس نقل مي کند «کان يهوديٌ يحبُّ علياً حبّاً شديدا» يهودي به اميرالمؤمنين خيلي علاقه داشت وقتي از دنيا رفت بدون اسلام از دنيا رفت، خداي متعال خطاب مي کند: اين نمي تواند به بهشت برود، ولي در آتش هيچ عذابي نخواهد ديد. يا در دنيا عاقبت بخير مي شوند و يا آنجا به فريادشان مي رسد.

شريعتي: امروز صفحه 509 قرآن کريم، آيات سوره مبارکه محمد را تلاوت خواهيم کرد.

«وَ يَقُولُ الَّذِينَ آمَنُوا لَوْ لا نُزِّلَتْ سُورَةٌ فَإِذا أُنْزِلَتْ سُورَةٌ مُحْكَمَةٌ وَ ذُكِرَ فِيهَا الْقِتالُ رَأَيْتَ الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ يَنْظُرُونَ إِلَيْكَ نَظَرَ الْمَغْشِيِّ عَلَيْهِ مِنَ الْمَوْتِ فَأَوْلى لَهُمْ «20» طاعَةٌ وَ قَوْلٌ مَعْرُوفٌ فَإِذا عَزَمَ الْأَمْرُ فَلَوْ صَدَقُوا اللَّهَ لَكانَ خَيْراً لَهُمْ «21» فَهَلْ عَسَيْتُمْ إِنْ تَوَلَّيْتُمْ أَنْ تُفْسِدُوا فِي الْأَرْضِ وَ تُقَطِّعُوا أَرْحامَكُمْ «22» أُولئِكَ الَّذِينَ لَعَنَهُمُ اللَّهُ فَأَصَمَّهُمْ وَ أَعْمى أَبْصارَهُمْ «23» أَ فَلا يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ أَمْ عَلى قُلُوبٍ أَقْفالُها «24» إِنَّ الَّذِينَ ارْتَدُّوا عَلى أَدْبارِهِمْ مِنْ بَعْدِ ما تَبَيَّنَ لَهُمُ الْهُدَى الشَّيْطانُ سَوَّلَ لَهُمْ وَ أَمْلى لَهُمْ «25» ذلِكَ بِأَنَّهُمْ قالُوا لِلَّذِينَ كَرِهُوا ما نَزَّلَ اللَّهُ سَنُطِيعُكُمْ فِي بَعْضِ الْأَمْرِ وَ اللَّهُ يَعْلَمُ إِسْرارَهُمْ «26» فَكَيْفَ إِذا تَوَفَّتْهُمُ الْمَلائِكَةُ يَضْرِبُونَ وُجُوهَهُمْ وَ أَدْبارَهُمْ «27» ذلِكَ بِأَنَّهُمُ اتَّبَعُوا ما أَسْخَطَ اللَّهَ وَ كَرِهُوا رِضْوانَهُ فَأَحْبَطَ أَعْمالَهُمْ «28» أَمْ حَسِبَ الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ أَنْ لَنْ يُخْرِجَ اللَّهُ أَضْغانَهُمْ «29»

ترجمه: و كسانى كه ايمان آورده اند مى گويند: چرا سوره اى (براى جهاد) نازل نمى شود؟ پس هنگامى كه سوره اى محكم و روشن نازل مى گردد كه در آن نامى از جنگ رفته است، بيماردلان را مى بينى كه به تو نگاه مى كنند مانند نگاه كردن كسى كه از (سكرات) مرگ

ص: 5235

بى هوش شده است، پس همان مرگ برايشان سزاوارتر است. فرمانبردارى و سخن سنجيده (شايسته و بايسته آنان است) پس هنگامى كه امر (كارزار) قطعى شد (از رفتن به جهاد سر باز مى زنند) اگر به خدا راست گويند (و صادقانه جهاد كنند)، قطعاً برايشان بهتر است. پس (اى بيماردلانِ سست ايمان!) اگر (از جهاد) روى گردانيد، جز اين از شما انتظار نمى رود كه در زمين فساد كنيد و پيوندهاى خويشاوندى را قطع كنيد. آنانند كسانى كه خداوند از رحمت خويش دور و (گوششان را) كر و چشم هايشان را كور ساخته است (نه حقّى مى شنوند و نه حقّى مى بينند). آيا در قرآن تدبّر و تأمّل نمى كنند يا بر دلهايشان قفل ها خورده است. همانا كسانى كه پس از آن كه راه هدايت برايشان روشن شد به آن پشت كردند، شيطان (رفتار بدشان را) برايشان آراسته و آنان را با آرزوهاى طولانى فريفته است. اين، به خاطر آن است كه (بيماردلان مرتد) به كسانى كه از دستورات الهى ناخشنود بودند، گفتند: ما در بعضى امور از شما اطاعت خواهيم كرد، در حالى كه خداوند پنهان كارى آنان را مى داند. پس (حال آنان) چگونه خواهد بود، آنگاه كه فرشتگان جانشان را بازگيرند، در حالى كه به صورت و پشت آنان مى كوبند. اين (نوع جان گرفتن) به خاطر آن است كه آنان از آنچه خداوند را به خشم مى آورد، پيروى كرده و خشنودى خدا را خوش نداشتند، پس خداوند نيز اعمالشان را تباه كرد. آيا كسانى كه در دل هايشان بيمارى (نفاق و كفر) است، پنداشته اند كه خداوند هيچ وقت كينه ها و حسادتشان را آشكار نخواهد كرد؟

شريعتي: دو نکته را يادآوري

ص: 5236

کنم، امسال قرار گذاشتيم با همه سمت خدايي ها که هفده ربيع سالروز ميلاد پيامبر و امام صادق(ع) در ذهن بچه ها ماندگار شود، قرار شد پدرها و مادرها روز قبل از ميلاد، روز شنبه روانه مدرسه کنند و از همکلاسي ها پذيرايي کنند. نکته دوم اينکه قرار هست به مناسبت هفته کتاب و کتاب خواني به 313 نفر از مخاطبين عزيز از کتاب هاي کارشناسان گرانقدر هديه بدهيم، هزينه کتاب رايگان هست ولي هزينه پست بر عهده شماست. براي ثبت نام به سايت ما مراجعه کنيد. انشاءالله کتاب ها براي شما ارسال خواهد شد.

حاج آقاي حسيني قمي: رد مظالم يا مظالم عباد چيست؟ اگر ما به کسي بدهکار هستيم و او را نمي شناسيم. هيچ آدرس و نشاني از او نداريم، فرمودند: بايد به نيت کسي که بدهکار هستيم يک پولي به فقير بدهيم. ما که نمي توانيم اين کار را کنيم و بايد به خودش پرداخت مي کرديم حالا مي خواهي به فقير بدهي نياز به اجازه مجتهد است. در ماه ربيع هر سال اين اجازه را مي گيريم، از امروز که دوازدهم ربيع الاول است تا آخر ماه ربيع الاول دوستان فرصت دارند، تا مبلغ پانصد هزارتومان مي توانند رد مظالم بدهند. ما از حضرت آيت الله العظمي صافي گلپايگاني، حضرت آيت الله العظمي مکارم شيرازي، آيت الله العظمي وحيد خراساني، آيت الله العظمي سيستاني، آيت الله العظمي شبيري زنجاني، مقام معظم رهبري، هرکس مقلد اين آقايان هست، تا پانصد هزار تومان مي توانيد رد مظالم بدهيد. موارد رد مظالم چيست؟ مثلاً در بچگي مالي را از بين برديد و حالا که بزرگ شديد مکلف هستيد. معامله اي کرديم و مشهد مي رفتيم، يکجا توقف کرديم

ص: 5237

پول اضافه به ما داده، يا ما پول کم داديم. الآن نمي توانيم پيدايش کنيم. يا خداي نکرده سر کلاس در گوش رفيقي زديم، اگر خودش يا وارثش را مي شناسيم بايد سراغش برويم. اگر نمي شناسيم و دسترسي نداريم، در تصادف تند رد شديم و آينه ماشين را شکستيم، نايستاديم اطلاع بدهيم. کرايه نداديم، همه گرفتار اين موارد هستيم. پس در اين ايام رد مظالم يک کمک به فقرا هست. به چه کسي بدهيم؟ به فقير، مسجد و مدرسه سازي نه! فقير کسي است که هشتش گرو نه اش است. نبايد فقير رو به قبله باشد، هرکس که زندگي اش نمي چرخد و کم مي آورد. پدر و مادر و اولاد و واجب النفقه ما نباشند.

يادمان باشد اين جبران همه مظالم ما نمي شود. اگر ده ميليون مظالم بدهکار هستيم با پانصد هزار تومان برطرف نمي شود. اگر طلبکار و وارثش را مي شناسيم يا آدرسي داريم بايد سراغش برويم. صدقات روزانه را هم مي شود به نيت رد مظالم داد. لازم نيست به فقير بگويي: من نيت رد مظالم نکردم. نيت رد مظالم گفتنش لازم نيست. غير از پدر و مادر و اولاد، خويشاندان مقدم هستند. سه مرتبه آيه شريفه «أَمَّنْ يُجِيبُ الْمُضْطَرَّ إِذا دَعاهُ وَ يَكْشِفُ السُّوء» را با هم بخوانيم. به حق محمد و آل محمد حوائج همه را برآورده به خير بفرما. مريض ها لباس عافيت بپوشان. گرفتاري ها بطرف بفرما.

شريعتي:

هر طرف مي نگري داغ اويس قرن است *** خون طفلان يمن از همه سو مي ريزد

براي مردم مظلوم يمن دعا کنيم.

97-09-06- معرفي پيامبر اکرم(ص) در نهج البلاغه اميرالمؤمنين علي(ع)

شريعتي: بسم الله الرحمن الرحيم، اللهم صل علي محمد و آل محمد و عجل فرجهم.

سلام مي کنم به همه

ص: 5238

دوستان عزيز، بيننده ها و شنونده هاي نازنين مان، به سمت خداي امروز خيلي خوش آمديد. ايام بر شما مبارک باشد. ايام ميلاد با سعادت نبي مکرم اسلام حضرت محمد مصطفي(ص) و همينطور ولادت با سعادت امام صادق(ع) بر شما مبارک باشد و انشاءالله بهترين ها براي شما رقم بخورد. حاج آقاي حسيني سلام عليکم و رحمة الله. خيلي خوش آمديد.

حاج آقاي حسيني قمي: عرض سلام و ارادت خالصانه دارم خدمت همه بينندگان عزيز و شنوندگان راديو قرآن و عزيزاني که بعدها از شبکه هاي ديگر برنامه را مي بينند. ايام را تبريک مي گويم.

شريعتي:

کتاب فضل تو را آب بحر کافي نيست *** که تر کنم سر انگشت و صفحه بشمارم

هرچقدر از پيامبر بگوييم کم گفتيم و چقدر خوب است که پيامبر عزيز و بزرگمان را، اميرالمؤمنين(ع) که جان پيغمبر است معرفي کند. امروز پيامبر را از زبان علي(ع) خواهيم شناخت.

حاج آقاي حسيني قمي: بسم الله الرحمن الرحيم، دليل اينکه اين بحث را انتخاب کردم با اينکه از ولادت حضرت گذشت اين است که عکسي بعضي از دوستان از شهرهاي اروپايي فرستادند، الآن يک ماه به ولادت حضرت عيسي مسيح باقي مانده است. تمام شهر غرق چراغاني و جشن و نور است. آنوقت ما ولادت خاتم الانبياء را داشتيم، ولادت امام صادق را داشتيم و به نظرم خيلي بيش از اينها بايد انجام وظيفه مي کرديم. اگر بيشتر از يک روز باشد چه مانعي دارد؟ ما خيلي کوتاهي مي کنيم. چون محور کلام ما، مهمان سفره نوراني اميرالمؤمنين(ع) هستيم، از نهج البلاغه خواهم گفت. بسياري از عزيزان مباحث را پيگيري مي کنند. در نهج البلاغه بدون مبالغه دهها مورد اميرمؤمنان در مورد

ص: 5239

پيامبر سخن گفته است. اگر واژه هاي «أرسله، بعثه، الرسول» يا نام حضرت را عزيزان در نهج البلاغه جستجو کنند موارد خيلي زياد است.

از خطبه اول شروع مي کنيم، حضرت به اينجا مي رسد «إِلَى أَنْ بَعَثَ اللَّهُ سُبْحَانَهُ مُحَمَّداً [صلي الله عليه وآله] رَسُولَ اللَّهِ لِإِنْجَازِ عِدَتِهِ وَ إِتْمَامِ نُبُوَّتِهِ» خداوند پيامبر را به رسالت مبعوث کردند براي اينکه وعده اي که داده بودند را تحقق ببخشند و اکمال نبوت با بعثت خاتم الانبياء است. «مَأْخُوذاً عَلَى النَّبِيِّينَ مِيثَاقُهُ» خداوند از پيامبران ديگر ميثاق پيامبر ما را گرفته بود. «مَشْهُورَةً سِمَاتُهُ» علائم اين پيامبر مشهور بود. در ميان کتاب هاي آسماني گذشته، همه بشارت به آمدن حضرت رسول را داده بودند. در آيات قرآن هم فراوان داريم، در سوره مبارکه اعراف آيه 157 مي فرمايد: «الَّذِينَ يَتَّبِعُونَ الرَّسُولَ النَّبِيَّ الْأُمِّيَّ الَّذِي يَجِدُونَهُ مَكْتُوباً عِنْدَهُمْ فِي التَّوْراةِ وَ الْإِنْجِيلِ» پيامبري که در تورات و انجيل نامش هست. يا در سوره بقره آيه 146 مي فرمايد: «الَّذِينَ آتَيْناهُمُ الْكِتابَ يَعْرِفُونَهُ كَما يَعْرِفُونَ أَبْناءَهُمْ» آنطور که پسرانشان را مي شناسند. کسي هست پسر خودش را نشناسد، همينطور پيامبر را مي شناختند، پس چرا همه نپذيرفتند؟ «وَ إِنَّ فَرِيقاً مِنْهُمْ لَيَكْتُمُونَ الْحَقَّ وَ هُمْ يَعْلَمُون » حق را کتمان کردند با اينکه مي دانند. خدا مرحوم علامه شيخ محمد تقي تستري را رحمت کند که از بهترين شارعان نهج البلاغه است. ايشان در شرحشان يک جمله زيبايي دارند و مي فرمايند: قرآن مي گفت: نام پيامبر در تورات و انجيل هست. اگر نام پيامبر در تورات و انجيل نبود، آنها مي رفتند تورات و انجيل را مي آوردند و مي گفتند: بفرما! کجا نام شما در اين هست؟ هيچکس منکر نشد و در تاريخ چنين

ص: 5240

گزارشي نداريم. که کساني آمده باشند، مسيحي و يهودي آمده باشند، به تورات و انجيل اشکال بکنند. يا حتي بالاتر ايشان مي فرمايد: همه مؤمن حقيقي نبودند، يک عده منافقين بودند که کارشکني مي کردند و مسجد ضرار در برابر پيامبر مي ساختند. اگر نام پيامبر در تورات و انجيل نبود اينها بهانه درست مي کردند.

يک بحث مفصلي هست، اين تورات و انجيلي که امروز در اختيار مسيحيان و يهوديان هست، همان کتابي که بر عيسي نازل شده نيست، همان کتابي که بر موسي نازل شده نيست، البته مطالبي از حضرت عيسي و حضرت موسي در آن هست، ولي اين همان کتاب نيست. آنچه بر حضرت عيسي نازل شد، انجيل بود. اما اينها خودشان مي گويند: اناجيل، يعني حدود دويست سيصد تا انجيل بوده که در قرن سوم ميلادي نشستند شورايي گرفتند و گفتند: اينطور خيلي بد است که دويست سيصد انجيل هست و هرکسي با هم تعارض دارد. روي چهار انجيل توافق کردند. اين انجيل آن نيست که بر حضرت عيسي نازل شده است و اين تاريخ سرگذشت حضرت عيسي مسيح است. انجيل متي که متي نوشته است. انجيل لوقا که لوقا نوشته است. لوقا نوشته ديگران سرگذشت حضرت عيسي را نوشتند و من کتاب هاي سرگذشت حضرت عيسي را مطالعه کردم و تصميم گرفتم کتاب ديگري بنويسم. اين انجيل ها تاريخ پيامبر اسلام است. سرگذشت حضرت عيسي است و وحي نيست! بعد از عروج حضرت عيسي سالها بعد شاگردانش نشستند و گفتند: ما تاريخي بنويسيم. کلمات حضرت عيسي را در همين تاريخي که نوشتند آوردند، ولي اين آن کتابي نيست که بر عيسي نازل شد، يا بر موسي نازل

ص: 5241

شد. چقدر بين اين کتاب و قرآن که مي گويد: «إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ وَ إِنَّا لَهُ لَحافِظُونَ» (حجر/9) يعني ما از اول بسم الله تا آخرين آيه مي گوييم: اين همان کتابي است که بدون يک حرف کم و زياد بر پيامبر نازل شد.

«كَرِيماً مِيلَادُهُ» اميرالمؤمنين مي فرمايد: پيامبر خدا ولادت با کرامتي داشتند. ولادت با کرامت را دو جور معنا کردند يکي اينکه از پدر بزرگواري مثل حضرت عبدالله و مادر بزرگواري مثل آمنه يا معنا کردند، حوادثي که همزمان با ولادت رسول خدا پيش آمد که طاق کسري مظهر قدرت و جبروت و ظلم و سلطنت، آتشکده فارس که محل آتش پرستي بود يا درياچه ساوه که معبود عده اي بود که مي پرستيدند و در اثر ولادت حضرت آتشکده خاموش شد و طاق کسري شکست و درياچه خشک شد. بنابراين «کريماً ميلادُهُ». «وَ أَهْلُ الْأَرْضِ يَوْمَئِذٍ مِلَلٌ مُتَفَرِّقَةٌ» مردم ملت ها و اديان متفرقي بودند، «وَ أَهْوَاءٌ مُنْتَشِرَةٌ وَ طَرَائِقُ مُتَشَتِّتَةٌ» دهها گروه و مذهب بودند، عده اي «بَيْنَ مُشَبِّهٍ لِلَّهِ بِخَلْقِهِ» خدا را به خلق تشبيه مي کردند. «أَوْ مُلْحِدٍ فِي اسْمِهِ أَوْ مُشِيرٍ إِلَى غَيْرِهِ» خالق نور، خالق ظلمت، يا در تاريخ هست وقتي پيامبر اسلام مي فرمود: برويد موحد شويد، مي گفتند: ما سيصد و شصت خدا را کنار بگذاريم و بگوييم: يک خدا! خيلي برايشان سخت بود. اين خطبه اول نهج البلاغه بود.

«وَ أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً» اکثر خطبه هاي نهج البلاغه چنين است، حضرت نام پيامبر را مي برد و بعد با عظمت ياد مي کند. علت اينکه نهج البلاغه فراوان ويژگي هاي پيامبر را دارد، چون خطبه است. همه سخنراني ها با شهادتين شروع مي شده است و به نام پيامبر که مي رسيدند

ص: 5242

عظمت پيامبر را بيان مي کردند. «عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ أَرْسَلَهُ بِالدِّينِ الْمَشْهُورِ وَ العلم الْمَأْثُورِ وَ الْكِتَابِ الْمَسْطُورِ وَ النُّورِ السَّاطِعِ وَ الضِّيَاءِ اللَّامِعِ وَ الْأَمْرِ الصَّادِعِ ... فِي خَيْرِ دَارٍ وَ شَرِّ جِيرَانٍ» پيامبر در بهترين سرزمين مبعوث و متولد شدند. پيامبر خيلي مکه را دوست داشت. «لا أُقْسِمُ بِهذَا الْبَلَدِ وَ أَنْتَ حِلٌّ بِهذَا الْبَلَد» (بلد/1و2) پيامبر به قدري مکه را دوست داشتند که در يک تاريخي هست، شبي که حضرت هجرت کردند، بالاي يک بلندي قرار گرفتند که تمام شهر مکه را مي ديدند. با حسرت نگاهي به شهر مکه کردند و فرمودند: «انک لأحبُّ ارض الله اليّ و لو لا أخرجتُ ما خرجتُ» اگر بيرونم نمي کردند هرگز نمي رفتم. تو محبو ترين زمين نزد من هستي. همسايه هاي بدي داشتند، «نَوْمُهُمْ سُهُودٌ وَ كُحْلُهُمْ دُمُوعٌ» خوابشان بيداري بود، قتل وغارت و جنگ و اينها بخشي از زندگي اينها بود. در زماني که پيامبر به رسالت مبعوث شدند مردم جاهليت جنگ و قتل و غارت در زندگي شان تصادفي نبود. زندگي شان با قتل و غارت مي چرخيد.

وقتي حضرت به کسي فرمود: اسلام بياور، گفت: من حاضر هستم مسلمان شوم ولي در بهشت جنگي هم هست؟ حضرت فرمود: نه! گفت: بهشتي که در آن جنگ نباشد نمي خواهم و مسلمان نشد. سرمه چشمشان اشک بود. عزيزانشان را از دست مي دادند و دائماً در فقدان عزيزانشان گريه مي کردند. «بِأَرْضٍ عَالِمُهَا مُلْجَمٌ وَ جَاهِلُهَا مُكْرَمٌ» اگر آدم عالم و فهميده اي پيدا مي شد اينها را ترک کرده بودند اما آدم هاي جاهل و نادان تکريم مي شدند. اين بدترين کلمه است که در جامعه اي جاهلان مورد احترام باشند اما عالمان کنار گذاشته شوند.

خطبه 26

ص: 5243

نهج البلاغه، «إِنَّ اللَّهَ بَعَثَ مُحَمَّداً (صلى الله عليه و اله) نَذِيراً لِلْعَالَمِينَ وَ أَمِيناً عَلَى التَّنْزِيلِ وَ أَنْتُمْ مَعْشَرَ الْعَرَبِ» شما کجا بوديد و از کجا به کجا رسيديد، «عَلَى شَرِّ دِينٍ» بدترين دين را داشتيد، بدترين احوالات را داشتيد. چرا؟ به سگتان رسيدگي مي کرديد ولي بچه هايتان را زنده به گور مي کرديد. حواسش به حيوان و به سگش بود، ولي حواسش به فرزندش نبود و با فرزندش رابطه نداشت. جاهليت شاخ و دم ندارد و ممکن است امروز هم ما در عصر جاهليت باشيم. اگر جامعه ما امروز رسيد به جايي که حواسش به سگش هست ولي حواسش به پدر و مادرش نيست. الآن متأسفانه مي بينيم کساني که سگ دارند و خيلي هم اهميت مي دهند. به همين خانم يا آقا بگو: پدربزرگت زنگ زده و گفته: حالم بد است. ما را که خانه سالمندان گذاشتيد، امروز يک سري به من بزنيد. نمره اين کار چيست؟ اين جاهليت نيست؟ الآن در تهران مي بينيد همين آقايي که به سگ خودش رسيدگي مي کند و به غذايش مي رسد و روزي يکي دو ساعت تفريح مي کند، چقدر به پدر و مادرش، به پدربزرگ و مادربزرگش مي رسد؟ اميرالمؤمنين مي فرمايد: در جاهليت به سگشان مي رسيدند ولي با پدر و مادر و ارحام کاري نداشتند. «تَسْفِكُونَ دِمَاءَكُمْ وَ تَقْطَعُونَ أَرْحَامَكُمْ» اگر من هم با خويشاوندان و پدر و مادر کاري نداشتم همان جاهليت است.

من براي اين غصه مي خورم که بعضي جوان ها تصور مي کنند اگر غربي ها پيشرفت کردند بخاطر اين است که يک سگ همراهشان هست، بخاطر اينکه مدل مويشان را آلماني مي زنند. شنبه و يکشنبه دنبال مي گساري هستند. نه! کامل نگاه کنيد.

ص: 5244

دوشنبه تا جمعه اش را هم ببين. تلاش علمي و صنعتي هم ببين! چرا در تلاش دنبال آنها نمي رويم و فقط در بعد منفي دنبال آنها مي رويم. علت پيشرفت غربي ها پشتکارشان است. جوان هست که حاضر نشده برود ديپلم بگيرد آنوقت محاسبه مي کند که...

خدا رحمت کند شهيد مطهري را، جمله قشنگي فرمودند: بعضي فکر مي کنند اگر ما در صنعت و هواپيما نيازمند غربي ها هستيم، بايد هواپيما و ماشين از آنها بگيريم، فکر مي کنند حتاً مدل زندگي هم بايد از آنها بگيريم. مجال نيست و الا با هزار و يک دليل ثابت مي کردم که همان کسي که در صنعت موفق شده در مدل زندگي شکست خورده است. در کشورهاي غربي آمار خودکشي در شب هاي زمستاني بالا مي رود. شب يلدا که همه ما دور هم جمع مي شويم، با مادربزرگ و پدر بزرگ و بزرگان، شما برويد در تمام اين کشورها پيدا کنيد، اگر يک مورد پيدا کنيد اين چيزهايي که در شب يلدا و صله ارحام ما هست. باور کنيد آنها چيزي به اسم خانه و خانواده ندارند. دختر و پسر سيزده ساله از خانواده جدا مي شود و فاصله مي گيرد! الآن در کشورهاي اسکانديناوي مثل سوئد، نروژ، فنلاند، سرما زير پنجاه درجه زير صفر است ولي کشور را ساختند. در همان پنجاه درجه عزيزي مي گفت: معلم ما سر درس مي آمد، در هواي برفي و باراني موي بلندي داشت که موهايش قنديل بسته بود. دانشجو و دانش آموز هم درسش را مي خواند. آنوقت جوان ما اين تلاش علمي را نمي بيند، ساخت کشور را در سرماي پنجاه درجه زير صفر نمي بيند، آنوقت فکر مي کند علت موفقيت همين سگي است که

ص: 5245

همراه دارند. همين آهنگ هاي تندي است که گوش مي کنند.

حضرت مي فرمايند: «الْأَصْنَامُ فِيكُمْ مَنْصُوبَةٌ وَ الْآثَامُ بِكُمْ مَعْصُوبَةٌ» باز جمله اي دارند در خطبه 33 نهج البلاغه، «فَإِنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ بَعَثَ مُحَمَّداً (صلي الله عليه و آله) وَ لَيْسَ أَحَدٌ مِنَ الْعَرَبِ يَقْرَأُ كِتَاباً» پيامبر در حالي به رسالت مبعوث شدند که احدي از عرب خواندن بلد نبود. معروف است تمام جزيرة العرب با زحمت پيدا مي شد که چند نفر خواندن و نوشتن بلد باشند. پيامبر در اين فضا آمده و اولين خطاب به او «اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّكَ الَّذى خَلَقَ» (علق/ 1) بوده است. «ن وَ الْقَلَمِ وَ ما يَسْطُرُونَ» (قلم/1) شعارش بوده است. چهار محدوديت را از علم و دانش برداشته است. محدوديت زماني را برداشته است. ز گهواره تا گور دانش بجوي، محدوديت مکاني را برداشته است. «اطلبوا بالعلم ولو بالصين» در دورترين نقطه عالم، محدوديت جنسي را برداشته است. «طلب العلم فريضة علي کل مسلم و مسلمه» محدوديت از نظر استاد را برداشته است. «الحکمة ضالة المؤمن عين ما وجدها» نه محدوديت زماني داري، نه مکاني داري، نه استاد داري، نه جنسيتي داري، همه را برداشته در زماني که هيچکسي خواندن بلد نبود، آن پيامبر با «نون و القلم» شروع کرده است. اميرمؤمنان فرمود: علم سلطنت و قدرت مي آورد، حکومت و عزت مي آورد، هرکس اين علم و دانش را داشت با اين علم و دانش بر ديگران حکومت مي کند و هرکس نداشت ديگران بر او حکومت مي کنند. اين پيام هاي ارزشمند ديني است. ما مسلمان ها در مسائل ديني مان مشکل داريم. به همين مقدار که ما اين علم و دانش را به دست آورديم همان است

ص: 5246

که حضرت فرمود. الآن دشمنان در مسائلي که به روز هستيم و توليد داريم و خودکفا شديم نمي توانند به ما زور بگويند. ولي هرجا مشکل داريم بايد گرفتار باشيم.

خطبه 71 نهج البلاغه، خطبه 88 نهج البلاغه، خطبه 94 و 95 نهج البلاغه، باز يک جمله از خطبه 95 بخوانم، «مُسْتَقَرُّهُ خَيْرُ مُسْتَقَرٍّ، وَ مَنْبِتُهُ أشْرَفُ مَنْبِتٍ فِي مَعادِنِ الْكَرَامَةِ» در زيارتنامه حضرت مي خوانيم «أشهد أنّك كنتَ نوراً فى الأصلاب الشّامِخة، کنت نبياً و الآدم بين الماء و الطين». «دَفَنَ اللَّهُ بِهِ الضَّغَائِنَ، وَ أطْفَأ بِهِ النَّوَائِرَ، ألَّفَ بِهِ إِخْواناً» به برکت پيامبر خداوند کينه ها را خاک کرد. فتنه ها را خاموش کرد، همه را برادر کرد. ما امروز به اين الگوپذيري از پيامبر نياز داريم. تفسير فرات براي ابراهيم بن فرات کوفي است براي قرن سوم است. يعني بيش از 1100 سال پيش ابراهيم بن فرات کوفي نوشته است. امروز نياز به اين آموزه ها داريم. نمي شود من امت رسول الله باشم و کينه از کسي به دل داشته باشم.

ايشان نوشته زني از مکه به مدينه خدمت پيامبر آمد. گفت: يا رسول الله من آمدم به من کمک کنيد. وضع مالي خراب است، پول ندارم، لباس و مرکب ندارم. حضرت فرمودند: خوش آمدي، مسلمان شدي، از مکه هجرت کردي و آمدي، مسلمان مهاجر هستي؟ گفت: نه، اسلام چيست و هجرت کدام است. من گرفتاري مالي داشتم خدمت شما آمدم. شغل اين زن آوازه خواني بوده در مجالس عياشي جوان هاي مکه، پيامبر خدا ايشان را مي شناخت، به او فرمود: تو که به جلسه جوان هاي مکه مي رفتي و آوازه خواني مي کردي؟ چه شد نيازمند شدي؟ گفت: بعد از جنگ بدر

ص: 5247

دو سال ديگر اينها کلاً مجالس جشنشان را تعطيل کردند. دليلش اين بود که کفار وقتي در بدر شکست خوردند، مي خواستند کينه مردم نسبت به اسلام و مسلمين باشد که جنگ بعدي را تدارک ببينند. لذا گفته بودند کسي شادي نکند. اين خشم و نفرت در دلها بماند براي جنگ بعدي. بعد از جنگ بدر ديگر کسي مرا دعوت نمي کند، جلسات آوازه خواني جلسات مکه تعطيل است. اين زن مسلمان نشده و فعلاً جلسات آوازه خواني اش تعطيل شده است تا مردم مکه دوباره به عيش و نوش بيايند و دعوتش کنند. پيامبر نفرمود: خجالت بکش! به بني عبدالمطلب اينها را تشويق کرد و فرمود: به او غذا بدهيد. لباس و مرکب بدهيد. پيامبر اين کار را کرد. به تعبير آن استاد بزرگوار مي فرمود: شبي که پيامبر از غار حرا پايين آمدند تنهاي تنها بودند و نزديک ترين نزديکانشان دشمنشان بودند. رسول خدا در بازار مکه راه مي افتادند يک دل آماده اي را پيدا کنند و به اسلام دعوت کنند. تا پيامبر رد مي شد، ابولهب مي رفت. در تاريخ هست ابولهب پيامبر را تعقيب مي کرد. تا پيامبر با دل آماده اي صحبت مي کرد و دعوت به اسلام مي کرد، ابولهب مي رفت و مي گفت: چه گفت؟ به حرف هايش گوش نکني. «انّه ساحرٌ مجنونٌ کذاب» او ساحر و مجنون و کذاب است و تحت درمان است. او برادرزاده من است. من عموي او هستم! از غار حرا آمده تنهاي تنها بود، چه جذب کرده است؟ اخلاق و منطق، آنوقت امروز متأسفانه جاي اخلاق در جامعه ما کم است. دلسوزي و دستگيري کم است.

از يکي از همسران پيامبر سؤال کردند: «ما کانَ رسول الله

ص: 5248

يعمل في بيته» پيامبر در خانه مي آمد چه کار مي کرد؟ گفت: شما چه کار مي کنيد؟ همان شخصيتي که فخر رسل و عقل کل، اشرف موجودات است، همين آقا وقتي به خانه مي آمد، «بشراً من البشر» لباسش را تميز مي کند، کفشش را وصله مي زند، گوسفندي که داريم را مي دوشد، کارهاي شخصي خودش را مي کند، با همسرش همدم صحبت مي شود، در خانه معمولي معمولي است. انس بن مالک ده سال خادم پيامبر بود. مي گويد: در اين ده سال يکبار پيامبر نفرمود: چرا اين کار را کردي و آن کار را نکردي؟ اگر همسران پيامبر در مسأله اي مرا سرزنش مي کردند، پيامبر از من دفاع مي کرد و مي فرمود: ولش کنيد، مقدر ما همين بوده است. بارها گفتم الآن متأسفانه مصرف آرامبخش ها در خانه هاي ما به جوان ها رسيده است. اگر همين جمله پيامبر الگوي زندگي ما باشد آرامبخش نياز نيست. ما وظيفه مان را انجام داديم اما باز هم سختي و مشکلي هست، مقدر ما همين بوده است. بارها گفتم: اين جمله را تابلو کنيم و در خانه بزنيم ببينيم باز هم نياز به آرامبخش هست. «إذَا أَتَاهُ أَمْرٌ يَسُرُّهُ» اگر مسأله اي پيش مي آمد که پيامبر خوشحال مي شد، مي فرمودند: «الحمدلله علي هذه النعمة» خدايا شکر نعمت دادي. مسأله اي پيش مي آمد که ناراحت مي شدند، جمله را عوض مي کردند. «الحمدلله علي کل حال» آقاي محترم! حالا فرض که خانم شما بداخلاق است، مگر همه زندگي اين خانم بد اخلاق است؟ خانم محترم شوهر شما بداخلاق است و الآن با وجود بچه ها نمي شود کاري کرد. با اين شوهر بداخلاق بساز. دلت به بچه ها و نوه هايت خوش باشد. اين دو جمله را تابلو کنيم «الحمدلله

ص: 5249

علي هذه النعمة»، «الحمدلله علي کل حال» مگر زندگي بدون مشکلات و سختي ها هست؟ پيامبر ما چنين بود و خداوند تمام کينه ها را به وسيله پيامبر دفع کرد.

شريعتي: امروز صفحه 516 قرآن کريم، آيات 5 تا 11 سوره مبارکه حجرات را تلاوت خواهيم کرد.

«وَ لَوْ أَنَّهُمْ صَبَرُوا حَتَّى تَخْرُجَ إِلَيْهِمْ لَكانَ خَيْراً لَهُمْ وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحِيمٌ «5» يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِنْ جاءَكُمْ فاسِقٌ بِنَبَإٍ فَتَبَيَّنُوا أَنْ تُصِيبُوا قَوْماً بِجَهالَةٍ فَتُصْبِحُوا عَلى ما فَعَلْتُمْ نادِمِينَ «6» وَ اعْلَمُوا أَنَّ فِيكُمْ رَسُولَ اللَّهِ لَوْ يُطِيعُكُمْ فِي كَثِيرٍ مِنَ الْأَمْرِ لَعَنِتُّمْ وَ لكِنَّ اللَّهَ حَبَّبَ إِلَيْكُمُ الْإِيمانَ وَ زَيَّنَهُ فِي قُلُوبِكُمْ وَ كَرَّهَ إِلَيْكُمُ الْكُفْرَ وَ الْفُسُوقَ وَ الْعِصْيانَ أُولئِكَ هُمُ الرَّاشِدُونَ «7» فَضْلًا مِنَ اللَّهِ وَ نِعْمَةً وَ اللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ «8» وَ إِنْ طائِفَتانِ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ اقْتَتَلُوا فَأَصْلِحُوا بَيْنَهُما فَإِنْ بَغَتْ إِحْداهُما عَلَى الْأُخْرى فَقاتِلُوا الَّتِي تَبْغِي حَتَّى تَفِي ءَ إِلى أَمْرِ اللَّهِ فَإِنْ فاءَتْ فَأَصْلِحُوا بَيْنَهُما بِالْعَدْلِ وَ أَقْسِطُوا إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُقْسِطِينَ «9» إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ فَأَصْلِحُوا بَيْنَ أَخَوَيْكُمْ وَ اتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ «10» يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا يَسْخَرْ قَوْمٌ مِنْ قَوْمٍ عَسى أَنْ يَكُونُوا خَيْراً مِنْهُمْ وَ لا نِساءٌ مِنْ نِساءٍ عَسى أَنْ يَكُنَّ خَيْراً مِنْهُنَّ وَ لا تَلْمِزُوا أَنْفُسَكُمْ وَ لا تَنابَزُوا بِالْأَلْقابِ بِئْسَ الِاسْمُ الْفُسُوقُ بَعْدَ الْإِيمانِ وَ مَنْ لَمْ يَتُبْ فَأُولئِكَ هُمُ الظَّالِمُونَ «11»

ترجمه: و اگر صبر كنند تا به سوى آنان خارج شوى، قطعاً برايشان بهتر است و خداوند آمرزنده مهربان است. اى كسانى كه ايمان آورده ايد! اگر فاسقى براى شما خبرى مهم آورد تحقيق كنيد، مبادا (از روى زودباورى و شتاب زدگى تصميم بگيريد

ص: 5250

و) ناآگاهانه به گروهى آسيب رسانيد، سپس از كرده ى خود پشيمان شويد. و بدانيد كه در ميان شما رسول خداست كه (شما بايد از او پيروى كنيد و) اگر او در بسيارى از امور پيرو شما باشد، قطعاً به سختى ومشقّت خواهيد افتاد، ولى خدا ايمان را محبوب شما قرار داده و در دلهايتان آن را زينت بخشيده است و كفر، فسق و گناه را مورد تنفّر شما قرار داده است. آنها همان رشد يافتگان هستند. (اين علاقه به ايمان و تنفّر از كفر،) فضل و نعمتى بزرگ از طرف خداوند است و خداوند آگاه و حكيم است. و اگر دو گروه از مؤمنان به نزاع و جنگ پرداختند، پس ميان آنان صلح و آشتى برقرار كنيد. سپس اگر يكى از دو گروه بر ديگرى تجاوز كرد، با متجاوز بجنگيد تا به فرمان خداوند بازگردد. پس اگر متجاوز بازگشت (و دست از تجاوز برداشت)، ميان آن دو گروه به عدالت صلح برقرار كنيد و عدالت ورزيد كه خداوند عدالت پيشگان را دوست دارد. همانا مؤمنان با يكديگر برادرند، پس ميان برادران خود، (در صورت اختلاف و نزاع) صلح و آشتى برقرار كنيد و از خدا پروا كنيد تا مورد رحمت قرار گيريد. اى كسانى كه ايمان آورده ايد! مبادا گروهى (از شما) گروهى ديگر را مسخره كند، چه بسا كه مسخره شدگان بهتر از مسخره كنندگان باشند و زنان نيز، زنان ديگر را مسخره نكنند، شايد كه آنان بهتر از اينان باشند و در ميان خودتان عيب جويى نكنيد و يكديگر را با لقب هاى بد نخوانيد. (زيرا) فسق (و بدنام بودن) پس از ايمان، بد رسمى است، (و سزاوار شما

ص: 5251

نيست.) و هركس (از اين اعمال) توبه نكند، پس آنان همان ستمگرانند.

شريعتي: يک کتاب را خدمت شما معرفي خواهم کرد، وظايف همسران در قبال همديگر، وظايف فرزندان نسبت به والدين، وظايف والدين نسبت به فرزندان نکاتي است که مي توانيد در اين کتاب آنها را مطالعه کنيد «تحکيم خانواده» عنوان اين کتاب هست و مجموعه مباحث حاج آقاي حسيني در برنامه سمت خداست در ذيل بحث سيره علوي و نظام خانواده است که خيلي مورد استفاده است. مي توانيد به ما پيامک بدهيد و انشاءالله دوستان ما اين کتاب را براي شما ارسال خواهند کرد. حسن ختام فرمايشات شما را خواهيم شنيد.

حاج آقاي حسيني قمي: تا آخر ماه ربيع الاول از مراجع تقليد اجازه گرفتيم براي پرداخت مظالم عباد يا رد مظالم، اگر به کسي خسارتي وارد کرديم الآن خودش و وارثش را نمي شناسيم، بايد از مرجع تقليدمان اجازه مي گرفتيم. ما اجازه گرفتيم تا مبلغ پانصد هزار تومان به فقير نه به مسجد، مدرسه و کارهاي خير ديگر، به دست فقير برسانيم. به فقرايي که خودتان مي شناسيد، تا پانصد هزار تومان حتماً تا پايان ماه ربيع پرداخت کنيد. همه ما درگير رد مظالم هستيم. جايي پول کم داديم، کرايه کم داديم، جنسي خريديم و پول نداديم، تصادفي کرديم و رد شديم، بالاخره حقي بر گردن ما هست. تا پانصد هزار تومان به نيت کسي که حتماً به او بدهکار هستيم، البته اگر بدهکار نبوديم پول گم نمي شود و شما به فقير کمک کرديد. اگر بدهکار بوديد رد مظالم است و اگر نبوديد، کمک به فقير است. ما از حضرت آيت الله العظمي صافي گلپايگاني، حضرت

ص: 5252

آيت الله العظمي مکارم شيرازي، آيت الله العظمي وحيد خراساني، آيت الله العظمي سيستاني، آيت الله العظمي شبيري زنجاني و مقام معظم رهبري اجازه گرفتيم.

شريعتي: بهترين ها را براي شما آرزو مي کنم.

تو نوح نوحي اما قصه ات شوري دگر دارد *** که در طوفان نامت کشتي پيغمبران گم شد

97-09-13- ابعاد گوناگون زندگاني آيت الله شهيد سيد حسن مدرس(ره)

شريعتي: بسم الله الرحمن الرحيم، اللهم صل علي محمد و آل محمد و عجل فرجهم.

بي قرار تواَم و در دل تنگم گله هاست *** آه، بي تاب شدن عادت کم حوصله هاست

مثل عکس رخ مهتاب که افتاده در آب *** در دلم هستي و بين من و تو فاصله هاست

بي تو هر لحظه مرا بيم فرو ريختن است *** مثل شهري که به روي گسل زلزله هاست

باز مي پرسمت از مسأله ي دوري و عشق *** و سکوت تو جواب همه ي مسأله هاست

سلام مي کنم به همه دوستان عزيز، بيننده ها و شنونده هاي نازنين مان، به سمت خداي امروز خيلي خوش آمديد. انشاءالله هرجا که هستيد دل و جانتان بهاري باشد و تنتان سالم و قلبتان سليم باشد. حاج آقاي حسيني سلام عليکم و رحمة الله. خيلي خوش آمديد.

حاج آقاي حسيني قمي: عرض سلام و ارادت خالصانه دارم خدمت همه بينندگان عزيز و شنوندگان راديو قرآن و عزيزاني که بعدها از شبکه هاي ديگر برنامه را مي بينند.

شريعتي: با توجه به اينکه چند روزي بيشتر تا پايان ماه ربيع الاول باقي نمانده است، بحثي در مورد رد مظالم خواهيم داشت و انشاءالله بعد از تلاوت قرآن بخشي از سؤالات شما را در اين مورد خواهم پرسيد. بحث امروز شما را خواهيم شنيد.

حاج آقاي حسيني قمي: بسم الله الرحمن الرحيم،

ص: 5253

چون اين روزها سالروز شهادت آيت الله مدرس(ره) بود، به نظرم اينکه چند دقيقه آخر برنامه بخواهيم به شخصيت اين مرد بزرگوار بپردازيم، ظلم به خودمان است. گفت: مادح خورشيد مداح خود است! ما اگر بگوييم: مدرس را شناختيم از خودمان تعريف کرديم. به ذهنم رسيد که کل اين برنامه را به شخصيت اين مرد بزرگ اختصاص دهيم و انشاءالله بحث پيامبر شناسي در نهج البلاغه براي جلسه بعد باشد.

مي دانيد آيت الله مدرس، هم فقيه بود. هم حکيم و مفسر بود، متأسفانه شخصيت علمي، معنوي و اجتماعي او تحت الشعاع شخصيت سياسي او قرار گرفت. اين روزها هرچه از مدرس گفته مي شود، از حيث سياسي است. من مي خواهم به سه بخش ديگر بپردازم. خوشبختانه در مورد ايشان کتاب زياد نوشته شده و من تا هفتاد کتاب را نام بردم و بيش از دويست مقاله در مورد شخصيت اين بزرگوار نوشته شده است. در بخش حيات علمي اشاره مي کنم که ايشان تحصيلاتشان در اصفهان و نجف بوده است و بيست سال شاگردي کرده است. از محضر عالمان بسيار بزرگي در اصفهان سيزده سال، در نجف هفت سال و بعد از اين بيست سال تحصيل دهها سال مدرس بوده است. علت اينکه مدرس مي گفتند براي اين بود که درس او در اصفهان گل کرده بود. درس هايي که مي گفتند خيلي مورد استقبال قرار گرفت و به مدرس معروف شدند. شخصيت هايي مثل معروف آيت الله سيد محمد باقر دُرچه اي، در محضر ايشان دو سال و سه ماه فقه و اصول خواندند. مرحوم آيت الله شيخ مرتضي ريزي، ريزي روستايي بود که حالا زرين شهر ناميده مي شود. چهار سال فقه

ص: 5254

و اصول در محضر اين بزرگوار خواندند. مرحوم ميرزا جهانگيرخان قشقايي که استاد اين بزرگوار بودند. مرحوم آخوند کاشي که اينها عمدتاً استاد شخصيت هايي مثل مرحوم آيت الله العظمي بروجردي بودند. مثل مرحوم حاج آقا رحيم ارباب بودند، مدرس در اصفهان شاگرد اين بزرگواران بود.

در اصفهان به درجه اجتهاد مي رسد ولي بعد از اجتهادش تازه به نجف مي رود. در نجف هفت سال مي ماند شاگرد اين بزرگواران بود. مرحوم آخوند خراساني، مرحوم آيت الله سيد محمد کاظم طباطبايي يزدي، مرحوم شيخ الشريعه اصفهاني، ميرزاي شيرازي، ميرزاي دوم مرحوم ميرزا محمد تقي شيرازي، مرحوم آيت الله سيد محمد فشارکي، اينها هرکدام يکي از استوانه هاي علمي بزرگ حوزه بودند. ميرزاي شيرازي در مورد اين بزرگوار مي فرمايد: اين سيد در محمد کوتاهي از تمام همدرسي هايش جلو افتاد و در منطق و فقه و اصول سرآمد همه ي يارانش هست. اين تعبيري است که ميرزاي دوم، ميرزا محمد تقي شيرازي در مورد آيت الله مدرس دارد. براي عظمت علمي اين بزرگوار همين کافي است که بدانيم وقتي از نجف تقاضا مي کنند، شما پنج نفر مجتهد را معرفي کنيد که ناظر بر قوانين مجلس شوراي ملي آن زمان باشند، از سوي مرحوم آخوند خراساني و مرحوم ملا عبدالله مازندراني يک ليست بيست نفره فرستاده مي شود. مي گويند: شما از بين اين بيست نفر، پنج نفر را انتخاب کنيد. در آن ليست چه کساني بودند؟ مثلاً مرحوم آخوند زين العابدين گلپايگاني که تازگي صحبت کرديم و هم رديف شيخ انصاري بود. مرحوم آيت الله العظمي آسيد ابوالحسن اصفهاني که در ليست بيست نفر هست، از جمله مرحوم مدرس (ره). يعني از سوي استادش

ص: 5255

مرحوم آخوند خراساني وقتي معرفي مي شود در رديف شخصيت هاي تراز اول، يعني مدرس از نظر علمي و فقهي يک فقيه تراز اول است. ايشان از مراجع همزمان خودش چيزي کم نداشت.

وجود يک چنين شخصيتي به مجلس شورا عظمت مي داده است. در حالات ايشان هست که دوست و دشمن و موافق و مخالف منتظر حضور مدرس در مجلس بودند. ولو مخالفين تا مدرس مجلس نمي آمد، مجلس نبود. يک مجتهدي در اين حد مدتي نماينده است که حالا ما يک مجتهد هم در تمام مجلس شوراي متأسفانه نداريم. بعد در اصفهان شروع به تدريس فقه و اصول و تدريس حکمت و نهج البلاغه مي کنند. ايشان در اصفهان و تهران سالها تدرس مي کند. در مدرسه سپهسالار آن زمان و مدرسه عالي شهيد مطهري که الآن هست. شاگردان ايشان که فراوان هستند، آيت الله حاج ميرزا علي آقاي شيرازي که مرحوم شهيد مطهري محو مقامات معنوي اين بزرگوار بوده که اشاره مي کنيم. مرحوم آ ميرزا ابوالحسن شعراني که از شاگردان مرحوم مدرس بودند. آيت الله جوادي آملي افتخار مي کند به شاگردي مرحوم شعراني، شعراني شاگرد آيت الله مدرس است. مرحوم شعراني عالم کم نظيري بود و تسلط ايشان به علوم، زبان فرانسه، زبان ابري، ترکي، انگليسي، يک شخصيت و علامه کم نظير بودند. ايشان محو شهيد مدرس مي شود. مرحوم آيت الله ميرزا هاشم آملي که ايشان مي گويد: من سني نداشتم و در مدرسه سپهسالار، مدرسه شهيد مطهري بودم که مدرس مرا ديد و گفت: اينجا چه کار مي کني؟ گفتم: درس مي خوانم، چه درسي؟ اسفار مي خوانم. تو به اين سن و سال اسفار مي خواني! از من امتحان گرفت و خيلي

ص: 5256

خوشش آمد و سفارش کرد به من اتاق خوبي بدهند و خادم مواظب من باشد. دهها شخصيت شاگردان اين فقيه بزرگ بودند.

هم مباحثه ها، آيت الله العظمي سيد ابوالحسن اصفهاني هم مباحثه ايشان بوده است. مرحوم سيد علي کازروني هم مباحثه ايشان بوده است. هم حجره ايشان مرحوم آيت الله شيخ حسنعلي نخودکي اصفهاني بوده است و ايشان در حالات شهيد مدرس نقل مي کند که مدرس اهل تهجّد بود. مرحوم نخودکي که مقامات معنوي فوق العاده دارد، ذکر خير مقامات معنوي مدرس را دارد و مي گويد: مقيد به نماز شب بود و تمام ايامي که با هم بوديم او مقيد به نماز شب و تهجّد شبانه بود. کتاب هاي فراواني دارد که من نام بردم. دو جلد حاشيه بر رسائل شيخ انصاري(ره) دارد و جالب است اين حاشيه را در 24 سالگي قبل از رفتن به نجف نوشته است که تقريرات درس استادش مرحوم درچه اي و مرحوم شيخ مرتضي ريزي بوده است و نظرات خودش هم در اين کتاب مي گويد. رساله اي در ترتُب دارد، در شرط متأخر دارد، علم کلام دارد، رسائل فقهيه دارد و مفصل است. همين جا براي اينکه تاريخ زندگي اين بزرگوار را گفته باشم، اشاره کنم که نقش استاد در تربيت انسان ها خيلي مهم است. يکي از اساتيد ايشان مرحوم آخوند کاشي بوده است يا مرحوم جهانگير خان قشقايي کسي که سالها تحت تأثير نفس مرحوم قشقايي باشد معلوم است چه درست مي شود و چه شخصيت معنوي اين اساتيد بزرگوار تحويل جامعه مي دادند. مرحوم آيت الله ارباب شيفته مرحوم آخوند کاشي بود. ايشان در مورد نماز مرحوم آخوند کاشي مي فرمود: نماز مرحوم آخوند کاشي

ص: 5257

افتخار اسلام است. حاج آقا رحيم ارباب خودش با مقامات معنوي فوق العاده که مقامات حاج آقا رحيم کم نيست، مي فرمود: نماز استاد ما آخوند کاشي افتخار اسلام و ما بود. مرحوم ارباب از رئيس حوزه اصفهان نقل مي کند، شخصيتي به نام آسيد محمد رضا خراساني، مي گويد: يک شب به مدرسه صدر آمدم، از هر جاي مدرسه صداي سبوحٌ قدوسٌ مي شنيدم. گفتم: منشأ اين صدا کجاست، گشتم و ديدم اتاق مرحوم آخوند کاشي است. چون مرحوم آخوند در حجره در مدرسه زندگي مي کرد.

باز قصه اي را خود حاج آقا رحيم ارباب نقل مي کند، اين بزرگوار با آن مقامات معنوي تازه محو مرحوم آخوند کاشي بود. مي گويد: يکوقت استاد (آخوند کاشي) به من فرمود: چون اهل غذا نبود، يک نام و پنيري مي خورد. يک شب فرمود: امشب هوس بادمجان کردم. استادي که به هر قيمتي خواستيم راضي اش کنيم يک شب غذاي گرم بخورد، راضي نبود خودش امشب پيشنهاد غذا کرد. رفتم بازار و تهيه کردم و در حجره مرحوم کاشي آتشي به پا کردم، شروع به درست کردن غذا کردم، مرحوم آخوند کاشي مشغول نماز شد. چنان محو نماز اين استاد و مناجات اين استاد شدم، نماز ايشان تمام شد و ديدم دود از غذاي من بلند شد و تمامش سوخت! مرحوم آخوند نگاهي کرد و فرمود: امشب هم غذا سوخت و مقدر ما همان نان و پنير است! يعني مرحوم حاج آقا ارباب محو کمالات آخوند کاشي بود. فکر نکنيد اينها غذا نمي خوردند، نه! اميرالمؤمنين در نهج البلاغه جواب دادند و فرمودند: غذاي من خيلي ساده بود، دو قرص نان. بعضي مي گويند: چطور مي شود با اين

ص: 5258

غذا فتح خيبر کرد؟ حضرت جواب مي دهد: «إِنَّ الشَّجَرَةَ الْبَرِّيَّةَ» (نهج البلاغه، نامه 45) درختان جنگلي خيلي مقاومتشان بيشتر است تا يک درختي که شما در خانه پرورش دادي. الآن اين درخت را شما دو سه روز مسافرت بروي و آب ندهي، پژمرده مي شود. اما درختان جنگلي اينطور نيست. همه مقاومت ها به خوردن نيست.

مرحوم آيت الله بهجت در حالات ايشان ديدم که يکي از بستگانشان نقل مي کند که ايشان هم غذاي ساده مي خوردند و کسالتي نداشتند و روز آخر با بيماري به بيمارستان رفتند و در سن نود سالگي از دنيا رفتند. ايشان اهل غذا نبودند و شب نان و پنير مي خوردند و غذاي پختني نمي خوردند. يک شب باز پيشنهاد کردند که امشب هوس کردم اشکنه بخورم. خيلي خوشحال شديم که آقا بعد از مدت ها هوس اشکنه کردند. فرمودند: به شرطي که تخم مرغ و روغن و مغزگردو نداشته باشد. زندگي ساده اي داشتند و در اوج سلامت هم بودند. عده اي متأسفانه همين غذا هم نمي توانند و بخورند و عده اي هم بسيار غذا مي خورند. به هر حال مرحوم حاج آقا رحيم ارباب محو عبادت ايشان بود و ايشان يکي از اساتيد شهيد مدرس است. پس اساتيد مرحوم مدرس در اصفهان مرحوم آيت الله درچه اي شد. مرحوم شيخ مرتضي ريزي، مرحوم جهانگير خان قشقايي و مرحوم آخوند کاشي. در نجف هم که گفتيم: مرحوم آخوند خراساني و سيد محمد فشارکي و شيخ الشريعه اصفهاني.

با اين مقامات علمي و تأليفات، عضو فقيه تراز اول و عضو فقهايي که ناظر بر شريعت قوانين بودند از نجف معرفي شدند، جالب است در کنار اين درسها توجه عجيبي به

ص: 5259

نهج البلاغه داشتند. يکوقتي اشاره کرديم در اين مقدمه سيري در نهج البلاغه، شهيد آيت الله مطهري مي نويسند: کسي که دست مرا گرفت و با نهج البلاغه آشنا کرد مرحوم حاج ميرزا علي آقاي شيرازي است. آقاي مطهري مي فرمايد: من نهج البلاغه را مي ديدم و خطبه هايش را حفظ مي کردم ولي با دريا و دنياي نهج البلاغه آشنا نبودم. به اصفهان رفتم و چه وصفي از مرحوم حاج ميرزا علي آقاي شيرازي مي کند. ايشان محو حاج ميرزا علي آقاي شيرازي شد. ايشان به قم مي آمد به دعوت آيت الله العظمي بروجردي و براي روحانيون قم منبر مي رفت و اول تا آخر منبرش هم اشک چشم بود. ايشان گريه مي کرد و شاگردان گريه مي کردند. آقاي مطهري شيفته ايشان مي شود. آقاي مطهري طلبه جواني نبود و در عين حال جلب ميرزا علي آقاي شيرازي شد. مي گويد: مديون ايشان هستم که با دنياي نهج البلاغه آشنا شدم. مرحوم حاج ميرزا علي آقاي شيرازي محو که بود؟ مرحوم مدرس. مي گويد: مدرس مرا با دنياي نهج البلاغه آشنا کرد. اين کتاب «سرگذشت، افکار و آثار آيت الله شهيد مدرس» هست و کتاب مفصلي است و جزء منابع ما به حساب مي آيد و از کتاب هاي مؤسسه ي کتاب شناسي شيعه است. تقريباً اينها آن هفتاد کتابي که در مورد مدرس بوده، ديدند و بيش از هزار صفحه شرح حال آيت الله مدرس هست که انصافاً خيلي زحمت کشيدند.

در اينجا عبارت مرحوم آيت الله حاج ميرزا علي آقاي شيرازي را نقل مي کنند. آقاي مطهري شيفته مرحوم حاج ميرزا علي آقاي شيرازي شده و مي گويد: او مرا با دنياي نهج البلاغه آشنا کرد و حاج ميرزا علي آقا شيفته شهيد آيت الله

ص: 5260

مدرس است. مي نويسد مدرس زندگي عجيبي داشت. در تمام عمر طلبگي را ترک نکرد و لباس کرباسي مي پوشيد و لقمه اي نان خوراک او بود. در مراجعت از نجف روزهاي پنجشنبه براي طلاب درس اخلاق مي گفت. مبناي درس اخلاق او نهج البلاغه بود. يک روز به درس ايشان رفتم. چنان حاضر الذهن عبارات نهج البلاغه را از حفظ مي خواند و از کتب بزرگان شعر و ادب و ادبيات عرب ضرب المثل مي آورد که علاقه مند شدم و مدتي به درس ايشان مي رفتم. مدرس مي گفت: شخصيت انسان به اخلاق انساني است. پيامبر فرمود: «بُعِثْتُ لاتَمِّمَ مَكَارِمَ الاخْلاقِ » (مكارم الاخلاق، ص 8) بالاترين کتاب اخلاق نهج البلاغه است. بخوانيد و به ديگران ياد بدهيد. مشوق من در نهج البلاغه مدرس بود و اين کلام آيت الله حاج ميرزا علي آقاي شيرازي است.

ما خوشحال هستيم و خدا را شکر که همه بيننده ها در طول هفته مهمان قرآن کريم، نهج البلاغه، صحيفه سجاديه و چهل حديث امام خميني هستند و اينها خيلي ارزشمند است. بينندگان به اين زمان برنامه اکتفا نکنند و يک زماني بگذارند. اگر آقاي مطهريA A A جذب استاد مي شود و آن استاد جذب مدرس مي شود و مدرس جذب نهج البلاغه مي شود، ما هم يک مقدار بيشتر انس بگيريم. از جمله کارهايي که مرحوم مدرس انجام مي دهد توجه به تفسير قرآن است. در حالات ايشان است که عده اي از علما، مرحوم بهبهاني، مرحوم لواساني را جمع مي کند که يک تفسير جامع بنويسند، آن همه تفسيري که آن زمان بوده است. هشتاد سال از شهادت شهيد مدرس مي گذرد. هشتاد سال پيش مرحوم مدرس تفسير جامعي را در ميان تفاسير پيدا نمي کند. اينها را

ص: 5261

جمع مي کند که يک تفسير ديگري بنويسند ولي متأسفانه بحث تبعيد ايشان به خواف در آن نه سال و بعد هم شهادت ايشان ديگر مهلت نمي دهد که ايشان کار را ادامه بدهد. از چيزهايي که براي من جالب بود، طرح هايي براي اصلاح نظام حوزه داشتند. مي فرمودند: حتماً بايد ما اين چند درس را به کتاب هاي درسي حوزه اضافه کنيم. يکي تاريخ است، تا ما تاريخ گذشتگان را ندانيم نمي توانيم با زمان خودمان خوب انس بگيريم و موضع گيري سياسي داشته باشيم. آموزش زبان که مي فرمود: من حسرت مي خورم چرا دو سه زبان خارجي بلد نيستم. اي کاش ياد گرفته بودم و اصرار داشتند. 130 سال پيش ايشان حسرت مي خورد که چرا نرفتم زبان ياد بگيرم!

آشنايي با مسائل روز؛ خيلي اصرار داشتند و آن زمان مسائل روز خيلي مورد توجه حوزه هاي علميه نبود. يک شخصيت خاصي از جمله ايشان که خيلي اصرار داشت طلبه ها با مسائل روز آشنا باشند. حتي ايشان مي گويد: در نجف به استادي گفتم: اجازه مي دهيد چند نفر از شاگردان شما که قريب الاجتهاد هستند يک مقدار اخبار سياسي بخوانند. مي گويد: استادم به من فرمود: سه چهار نفر بيشتر قريب الاجتهاد ندارم و آن هم بيکار نيستند. باز جالب است که خيلي تأکيد داشتند به مبلغين و وعاظ مي گفتند که احکام ياد مردم بدهيد. يکوقتي در يکي از روستاهاي اصفهان پاي منبر واعظي مي روند و خيلي صداي قشنگي داشتند. پايين مي آيند و مي روند وضو بگيرند، مي بيند اين پيرمرد روستايي وضويش غلط است. همان جا به اين واعظ مي گويد: منبر به اين خوبي رفتي، چهار مسأله بگو. اگر شما به وظيفه ات درست عمل کرده

ص: 5262

بودي، وضوي اين پيرمرد روستايي اشتباه نبود و همه منبر اين نيست که شما گفتي. تفسير و نهج البلاغه و اخلاق و احکام بگو.

حيات اجتماعي ايشان خيلي قابل توجه است. عالمان دين آنهايي نيستند که فقط سرشان در کتاب باشد. حتماً بايد بدانند اطرافشان چه مي گذرد و مردم چه مشکلاتي دارند. در اختيار مردم باشند، مدرس در اختيار مردم بود. پياده از خانه به مجلس مي رفت و از مجلس پياده به خانه مي آمد. در راه وقتي مي آمد با بقال محله هم صحبت مي کرد و گزارش مي داد امروز در مجلس چه تصويب کرديم و چه شد. مردم در جريان باشند. از جمله داستان هايي که در حيات ايشان براي من جالب بود، اين بيمارستان آيت الله فيروز آبادي که هنوز هم هست، ايشان در حقيقت مؤسس اين بيمارستان بود. مرحوم آقاي فيروزآبادي و عده اي از رجال سياسي و نمايندگان مجلس را ايشان دعوت مي کند و مي فرمايد: شما به اين حقوقي که از مجلس مي دهند احتياجي نداريد. اين حقوقي که مي گيريد را کنار بگذاريد و بيمارستان بسازيد. خودش و جمعي از نمايندگان را جمع مي کند و اين بيمارستان فيروز آبادي را بنا مي کنند و هيچگاه نمي گفته من سهمي داشتم ولي باني اش خود ايشان بود.

خانه موروثي داشت و اختصاص داد براي حمام عمومي مردم، پل بسازند، ساختمان بسازند، خانه بسازند، خانه موروثي خودش را وقف اين کارها مي کند. در يکي از نطق هايي که در مجلس داشتند، سخنراني که مي کند در حضور رضاخان و همه نمايندگان است. حريّت ايشان معروف است. ايشان در سخنراني مي فرمايد: تمام اين مقامات، شاه، رئيس الوزرا، نمايندگان، حجت الاسلام، همه نوکر مردم هستند. يکي

ص: 5263

اسمش شاه است و يکي اسمش رئيس الوزرا نخست وزير است، يکي نماينده مجلس است. همه نوکر مردم هستند. اين خيلي مهم است که مسئول باور کند نوکر مردم است. رضاخان از اين نطق او ناراحت مي شود و مي گويد: نمي شد يک تعبير ديگري به کار ببريد؟ ايشان مي فرمايد: ما زبان فارسي خودمان صحبت مي کنيم و شما درس خوانده هستيد به زبان ديگر هرچه مي خواهيد بگوييد. ما نوکر مردم هستيم! اگر مسئولي باور کند، نماينده مجلس باور کند نوکر مردم است، خادم مردم است.

دختر ايشان مرحوم فاطمه بيگُم، دختر آيت الله مدرس مي گويد: زياد اتفاق مي افتاد که وقتي مدرس خانه مي آمد، با لباس کامل رفته بود. برمي گشت عبا را دور خود پيچيده بود، يا پيراهنش را در راه کسي گرفته بود و به نيازمندي داده بود يا قبايش را مي داد. باز هست که وقتي پيشنهاد مي کنند حقوق نمايندگان زياد شود، ايشان مخالفت مي کند و مي فرمايد: مردم ندارند. اگر همه مردم داشتند شما به حقوقتان اضافه کنيد. يکوقتي دختر ايشان مريض مي شود. بيماري حصبه مي گيرد. بيمارستان خيلي خوب در شميران بود و گفتند: به آن بيمارستان منتقل کنيد و امکانات خوبي هست. ايشان مي فرمايد: تمام مردم فرزندان من هستند. اگر همه مردم مي توانند مريضشان را به اين بيمارستان ببرند، دختر من هم برود!

الآن در همين گرفتاري ها، مردم گرفتاري را درک مي کنند به شرطي که فاصله اي بين مسئولين و مردم نبينند. انصافاً در اين روزها واقعاً از خحجالت مردم از خانه کمتر بيرون مي آييم. هرکس به هر قيمتي بخواهد مي فروشد. حقوق ها ثابت ولي قيمت ها هر روز بالا مي رود. بايد به فکر مردم باشيم. اگر نماينده اي اين

ص: 5264

دغدغه را داشت مثل مدرس مي شود. امروز شخصيت هايي مثل آيت الله مدرس را در مجلس کم داريم. اين ميلياردها هزينه اي که نماينده مجلس براي رفتن به مجلس مي کند آيا مديون کسي نمي شود؟ چه اصراري است و چه چيزي نصيبش مي شود که حاضر است ميلياردها هزينه کند؟ چه خبر است؟ بياييد يک طرح استيضاح براي خودتان بنويسيد. چه اشکالي دارد. شما ده نفر شويد مي توانيد يک وزير را استيضاح کنيد. شما از حوزه انتخابيه يک سي ام رأي آورديد، اگر هزار نفر مردم حوزه گفتند: شما کوتاهي کردي! شما که هر روز استيضاح مي کنيد، بعضي از نماينده ها 25 هزار رأي آوردند. با يک سي ام مي توانيد وزير استيضاح کنيد. آنچه براي مرحوم مدرس مي ماند همين ساده زيستي ايشان است. مرحوم آيت الله سيد اسد الله روضاتي مي گويد: من مهمان آقاي مدرس شدم در مدرسه سپهسالار، به من و همه همراهانم غذا داد، به همه ما يک گرده نان و يک تخم مرغ داد. آيت الله مدرس با آن شخصيت و آن نام، اگر ايشان مي نوشتند: به فلاني رأي بدهيد تمام بود. اينقدر مردم به او اعتماد داشتند. اگر در مجلس عليه لايحه اي صحبت مي کرد تمام بود. اگر عليه نماينده اي صحبت مي کرد مدرس حرف مي زد تمام بود با آن عظمت علمي و موقعيت اجتماعي و شخصيت معنوي، الآن غذاي خيلي از مردم نان و تخم مرغ است ولي آيا غذاي نمايندگان مجلس هم همين است؟ در قوه قضاييه غذا همين است؟ کسي به مدرس مي گويد: ما مي خواهيم مجسمه شما را درست کنيم، مي گويد: مجسمه من بايد در دل مردم باشد.

ايشان را چند بار ترور کردند، ايشان بدون محافظ

ص: 5265

بود ولي مي گفت: ما نبايد از مردم دور باشيم. نگهبان نداشت، خانه ساده اي داشت. سعه صدر فوق العاده اي داشت. يکوقتي در اصفهان بودند، دو جاسوس مي فرستند براي کنترل کردن ايشان، آقاي مدرس جاسوسي که آمده متوجه مي شود ولي آنقدر با اينها صميمي برخورد مي کند، اينها را خانه مي برد و غذا مي خورند. مي گويد: مگر شما را براي جاسوسي نفرستادند، من همه چيز را به شما مي گويم، هر روز در درس من شرکت کنيد. اينقدر با اينها خوب برخورد مي کند که جاسوس حکومت طلبه مي شوند و از طلبه هاي خوب مي شوند. مدرس با جاسوسش اينقدر خوب و لطيف برخورد مي کند که از جاسوس، طلبه مي سازد. اين قدرت جذب اين بزرگوار است و امروز متأسفانه اين قدرت دفع ماست. ايشان نه سال در تبعيد بود، خيلي اذيت شد و چشمش را از دست داد. بسيار مورد شکنجه قرار گرفت، در اين نه سال روزي دوازده ساعت مشغول عبادت بودند.

شريعتي: امروز صفحه 523 قرآن کريم، آيات 52 تا 60 سوره مبارکه ذاريات و آيات ابتدايي سوره مبارکه طور را تلاوت خواهيم کرد.

«كَذلِكَ ما أَتَى الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ مِنْ رَسُولٍ إِلَّا قالُوا ساحِرٌ أَوْ مَجْنُونٌ «52» أَ تَواصَوْا بِهِ بَلْ هُمْ قَوْمٌ طاغُونَ «53» فَتَوَلَّ عَنْهُمْ فَما أَنْتَ بِمَلُومٍ «54» وَ ذَكِّرْ فَإِنَّ الذِّكْرى تَنْفَعُ الْمُؤْمِنِينَ «55» وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلَّا لِيَعْبُدُونِ «56» ما أُرِيدُ مِنْهُمْ مِنْ رِزْقٍ وَ ما أُرِيدُ أَنْ يُطْعِمُونِ «57» إِنَّ اللَّهَ هُوَ الرَّزَّاقُ ذُو الْقُوَّةِ الْمَتِينُ «58» فَإِنَّ لِلَّذِينَ ظَلَمُوا ذَنُوباً مِثْلَ ذَنُوبِ أَصْحابِهِمْ فَلا يَسْتَعْجِلُونِ «59» فَوَيْلٌ لِلَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ يَوْمِهِمُ الَّذِي يُوعَدُونَ «60»

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ ، وَ الطُّورِ

ص: 5266

«1» وَ كِتابٍ مَسْطُورٍ «2» فِي رَقٍّ مَنْشُورٍ «3» وَ الْبَيْتِ الْمَعْمُورِ «4» وَ السَّقْفِ الْمَرْفُوعِ «5» وَ الْبَحْرِ الْمَسْجُورِ «6» إِنَّ عَذابَ رَبِّكَ لَواقِعٌ «7» ما لَهُ مِنْ دافِعٍ «8» يَوْمَ تَمُورُ السَّماءُ مَوْراً «9» وَ تَسِيرُ الْجِبالُ سَيْراً «10» فَوَيْلٌ يَوْمَئِذٍ لِلْمُكَذِّبِينَ «11» الَّذِينَ هُمْ فِي خَوْضٍ يَلْعَبُونَ «12» يَوْمَ يُدَعُّونَ إِلى نارِ جَهَنَّمَ دَعًّا «13» هذِهِ النَّارُ الَّتِي كُنْتُمْ بِها تُكَذِّبُونَ «14»

ترجمه: (اى پيامبر!) بدين گونه (كه تو را تكذيب كردند) پيشينيان اينان نيز هيچ پيامبرى برايشان نيامد مگر آنكه گفتند: جادوگر يا جن زده است. (آيا مخالفان در طول تاريخ) به يكديگر سفارش كرده اند (كه با انبيا اين گونه برخورد كنند؟) نه، بلكه آنان مردمى طغيانگرند. پس، از آنان روى بگردان كه تو مورد سرزنش نيستى. و (به مردم) تذكّر بده كه قطعاً تذكّر براى مؤمنان مفيد است. و جن و انس را نيافريدم مگر براى آنكه مرا عبادت كنند. و من از آنان هيچ رزقى نمى خواهم و نمى خواهم كه به من طعام دهند. زيرا خداوند است آن روزى رسانِ نيرومندِ استوار. پس به تحقيق براى كسانى كه ظلم كردند، سهم و نصيبى (از عذاب) همانند سهم هم مسلكانشان است، پس از من درخواست شتاب نكنند (كه به آن خواهند رسيد). پس واى بر كسانى كه كفر ورزيدند، از روزى كه وعده داده مى شوند.

به نام خداوند بخشنده مهربان ، به (كوه) طور سوگند. به كتابى نوشته شده در صفحه اى گشوده سوگند. به آن خانه ى آباد (خانه خدا) سوگند. به سقف برافراشته (آسمان) سوگند. به درياى شعله ور سوگند. كه عذاب پروردگارت قطعاً واقع شدنى است. و براى آن هيچ مانعى نيست. روزى

ص: 5267

كه آسمان به شدّت درهم پيچيده شود و كوه ها از جا كنده شده و به شتاب روان گردند. پس در آن روز، واى بر تكذيب كنندگان! آنان كه در باطل فرو رفته و به ياوه سرايى (درباره آيات الهى) سرگرمند. روزى كه به سختى به سوى آتش رانده مى شوند. (و به آنان گفته مى شود:) اين همان آتشى است كه دائماً آن را تكذيب مى كرديد.

شريعتي: تعدادي از سؤالات شما را انتخاب کردم و حاج آقاي حسيني به آنها پاسخ خواهند داد.

حاج آقاي حسيني قمي: ما پنج روز تا آخر ماه ربيع فرصت داريم. عزيزاني که مي خواهند رد مظالم پرداخت کنند تا روز شنبه که آخرين روز ماه هست فرصت دارند. ما از مراجع مثل حضرت آيت الله العظمي صافي گلپايگاني، حضرت آيت الله العظمي مکارم شيرازي، آيت الله العظمي وحيد خراساني، آيت الله العظمي سيستاني، آيت الله العظمي شبيري زنجاني و مقام معظم رهبري اجازه گرفتيم. هرکس مي خواهد رد مظالم بدهد تا پانصد هزار تومان، اگر مي خواهد بيشتر بدهد بايد اجازه بگيرد. رد مظالم را توضيح داديم که ما ناخودآگاه يکسري دين هايي داريم، بچه بوديم مال کسي را از بين برديم. معامله اي کرديم پول اضافه گرفتيم، معلم بوديم بچه اي را زديم، کرايه نداديم. همه ما مبتلا هستيم، به نيت رد مظالم بدهيم. اگر بدهکار بوديم که رد مظالم حساب مي شود و اگر نبوديم صدقه اي است که به فقرا داديم. در بين ارحام و خويشاوندان نگاه کنيد، البته به پدر و مادر و اولاد نه، چون پدر و مادر را بايد زندگي شان را تأمين کنيم. پدر و مادر بايد زندگي فرزندشان را از راه ديگري تأمين کنند،

ص: 5268

خانم هايي که وضع مالي خوبي دارند، اگر اولادشان گرفتاري و مشکل مالي دارد، بايد گرفتاري مالي او را از جاي ديگري تأمين کنند. خانم ها مي توانند به شوهر بدهند چون نفقه زن به عهده شوهر است و عکس آن اشکالي ندارد. اگر شوهر فقير است مي توانند خانم ها بدهند ولي شوهر نمي تواند به خانم پولي بدهد و بگويد اين رد مظالم به شما باشد.

حتماً آقايان يک پولي به خانم ها بدهند يا به نيت خانم هايشان را مظالم بدهند. به نيت پدر و مادرها و فرزندان بدهند، به نيت امواتشان بدهند. هيچ خدمتي بهتر به پدر و مادر، عزيزي که از دست رفته، فرزندي، شوهري، همسري که از دست رفته، هيچ خدمتي بالاتر از اين نيست. گل را به زنده ها بدهيد، روي قبر گل نگذاريد. هيچ خدمتي براي کسي که از دنيا رفته بالاتر از دادن رد مظالم نيست.

شريعتي: خيلي گفتند: ما خمس بدهکار هستيم. آيا مي توانيم از خمس برداريم و به نيت رد مظالم بدهيم؟

حاج آقاي حسيني: گفتيم: آقايي با جعبه خرما به مسجد آمد و گفت: خدايا اين به نيت خمس و رد مظالم و صدقه و زکات و در گذشتگان و شهداي مدافع حرم قبول کن. اين بازي است و بابت خمس نيست.

شريعتي: آيا مي توانيم در ازاي رد مظالم، جنسي را به فقير بدهيم؟

حاج آقاي حسيني قمي: نه، يکوقتي من طلا يا سکه اي از کسي برداشتم، همان طلا را بدهم. برنج کسي نزد من مانده و نمي شناسم، همان برنج را بدهم ولي اگر پول بده تبديلش نکنم.

شريعتي: با توجه به اجازه اي که گرفتيم نيت کنند و ماه بعد پرداخت کنند؟

ص: 5269

اج آقاي حسيني قمي: نه، تا پنج روز فرصت پرداخت دارند. اگر بعد از ماه ربيع باشد نياز هست که اجازه بگيرند.

شريعتي: خيلي ها پرسيدند: حتماً بايد پانصد هزارتومان بدهيم؟

حاج آقاي حسيني قمي: نه حداکثر پانصد هزار تومان و حداقل هزار تومان است. صدقات روزانه اي که مي دهيم اگر به فقير نيازمند مي دهيم، همين صدقات روزانه را هم اگر به نيت رد مظالم بدهيم کار خوبي است. چون يا ما بدهکار هستيمA دين ما ادا مي شود. اگر بدهکار نيستيم حداقل اگر بدهکار نيستيم خود به خود جاي رد مظالم مي شود.

شريعتي: در مورد خسارت به بيت المال، بر اثر غفلت و سهل انگاري خسارتي به بيت المال زديم، چه کار کنيم؟

حاج آقاي حسيني قمي: به شماره حساب دولت که اعلام کرديم، مثلاً کسي ضربه اي به اموالي از بيت المال زده است، حقوقي را اضافه گرفته است، اگر به دولت بدهکار است، حتماً به حساب خزانه واريز مي شود.

شريعتي: براي پرداخت رد مظالم بين سادات و غير سادات فرقي هست؟

حاج آقاي حسيني قمي: نه فرقي نيست.

شريعتي: کتابي با عنوان «او يک مدرس بود» که من حکايت کوتاهي را انتخاب کردم از آن بخوانم. «خود آقا مي گفت: من مرد سياست هستم و هيچ تفکري را در سياست بالاتر از خود نمي دانم. دوست داشت همينطور معرفي شود. براي همين به يکي از دوستانش که گفته بود: سيد نايب امام زمان است، گفته بود: بايد ببينمش. بعد که آمده بود به او گفته بود: چرا حرفي را مي زني که اثبات آن مشکل است؟ به جاي آنکه بگويي: مدرس نايب امام زمان است، بگو: مدرس نايب مردم

ص: 5270

است که هم دلايل کافي براي اثبات آن داشته باشي و هم سخني به جا و درست باشد. خود امام زمان(عج) نايب مردم است چون مي خواهد آنان را به سوي خير و صلاح سوق دهد.»، «او يک مدرس بود» عنوان کتابي است داراي حکايت هاي لطيف و کوتاه از زندگي شهيد مدرس و کتاب ديگر «تنها در محراب» عنوان کتاب ديگري است که سرگذشت مرحوم مدرس و حکايت هاي زندگي او را جمع آوري کردند. دوستاني که علاقه مند به تهيه اين کتاب ها هستند به 20000303 پيامک بدهند.

حاج آقاي حسيني قمي: حيات معنوي مرحوم مدرس خيلي مرا تحت تأثير قرار داد. هفته آينده در مورد حيات معنوي ايشان صحبت خواهيم کرد. خدا را به حق محمد و آل محمد قسم مي دهيم، به حق صديقه طاهره گرفتاري همه را برطرف بفرمايد و حوائجشان را برآورده به خير بفرمايد. مريض ها لباس عافيت بپوشاند. به همه مسلمان ها در سراسر عالم، مخصوصاً مسلمانان مظلوم يمن را بر دشمنانشان پيروز بگرداند. شر استکبار جهاني و شجره خبيثه آل سعود و صهيونيست را به خودشان بازگرداند.

شريعتي: بهترين ها را براي شما آرزو مي کنم.

97-09-20- معرفي پيامبر اکرم(ص) در نهج البلاغه اميرالمؤمنين علي(ع)

شريعتي: بسم الله الرحمن الرحيم، اللهم صل علي محمد و آل محمد و عجل فرجهم.

آغوش سحر تشنه ي ديدار شماست *** مهتاب خجل ز نور رخسار شماست

خورشيد که در اوج فلک خانه اوست *** همسايه ي ديوار به ديوار شماست

سلام مي کنم به همه دوستان عزيز، بيننده ها و شنونده هاي نازنين مان، به سمت خداي امروز خيلي خوش آمديد. حاج آقاي حسيني سلام عليکم و رحمة الله. خيلي خوش آمديد.

حاج آقاي حسيني قمي: عرض سلام و ارادت خالصانه دارم خدمت همه بينندگان

ص: 5271

عزيز و شنوندگان راديو قرآن و عزيزاني که بعدها از شبکه هاي ديگر برنامه را مي بينند.

شريعتي: سيره پيامبر و پيامبر شناسي در نهج البلاغه و ديگري حيات معنوي شهيد آيت الله مدرس طلب ما از شما بود. بحث امروز شما را خواهيم شنيد.

حاج آقاي حسيني قمي: بسم الله الرحمن الرحيم، در مورد حيات معنوي شهيد آيت الله مدرس که خيلي جالب است بعد از تلاوت قرآن صحبت خواهيم کرد. بخش اول در مورد پيامبر شناسي در نهج البلاغه، عزيزان اگر خاطرشان باشد گفتيم در نهج البلاغه اميرالمؤمنين(ع) فراوان از رسول خدا سخن فرمودند و از اهداف بعثت و شرايطي که پيامبر در آن به رسالت مبعوث شدند، سختي هاي دوران پيامبر، دشمناني که داشتند، اخلاق و منطق پيامبر، دلايل موفقيت پيامبر، جذب پيامبر که چطور مردم جذب پيامبر شدند، مفصل در نهج البلاغه هست. اگر کسي بخواهد موارد پيامبر شناسي را در نهج البلاغه جمع کند به صورت يک کتاب بسيار ارزشمندي خواهد شد، بعضي هم اين کار را انجام دادند ولي باز هم مي شود در اين زمينه کارهاي مفصل تري انجام داد. اگر نهج البلاغه را مطالعه کنند فراوان پيامبر شناسي در نهج البلاغه حضرت علي(ع) آمده است.

در جلسه قبل به چند خطبه اشاره کرديم، من فهرست را ابتدا بگويم. خطبه اول، خطبه دوم، خطبه 26، خطبه 33 را اشاره کرديم، «فَإِنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ بَعَثَ مُحَمَّداً (صلي الله عليه و آله) وَ لَيْسَ أَحَدٌ مِنَ الْعَرَبِ يَقْرَأُ كِتَاباً» (خطبه 33) پيامبر در حالي به رسالت مبعوث شد که يک نفر خواندن بلد نبود. در تمام جزيرة العرب کسي که خواندن و نوشتن بلد باشد نبود. البته گاهي هم با اين تعبير

ص: 5272

منافاتي ندارد، در جزيرة العرب با آن گستردگي کسي سواد خواندن و نوشتن نداشت و انگشت شمار بودند. اگر هم کسي سواد داشت اين علمش را مخفي مي کرد و خجالت مي کشيد. خطبه 71 هست که بسيار زيباست، چطور بايد بر پيامبر صلوات فرستاد و چه ذکرهايي گفت. خيلي زيباست، خطبه 88 هست، خطبه 94 هست، «بَعَثَهُ وَ النَّاسُ ضُلالٌ فِي حَيْرَةٍ» مردم در گمراهي و حيرت بودند وقتي خداوند پيامبر را به رسالت مبعوث کرد. خطبه 96 «مُسْتَقَرُّهُ خَيْرُ مُسْتَقَرٍّ» خطبه 99 خدمات پيامبر هست که بسيار زيباست. خطبه 104 تعبيرات بسيار زيبا در مورد پيامبر دارد «بعث الله محمداً صلي الله عليه و آله شهيداً و بشيراً و نذيراً» خطبه 107 نهج البلاغه که حضرت، پيامبر را توصيف مي کند «طَبِيبٌ دَوَّارٌ بِطِبِّهِ » برعکس پزشک هاي امروز که مردم بايد سراغ آنها بروند، ولي پيامبر اينطور نبود، دوّار يعني دوره گرد، او دنبال بيمار مي رفت و هرجا مريضي بود سراغش مي رفت. خطبه 108 نهج البلاغه بسيار لطيف است. خطبه 147 اهداف بعثت هست، خطبه 150 حوادث بعد از رحلت پيامبر هست «حتي اذا قَبَض الله رسوله رجع قومٌ علي الاعقاب» به محض اينکه پيامبر از دنيا رفتند، عده اي به گذشته برگشتند و همه چيز يادشان رفت، چقدر پيامبر سفارش کرده بود «اني تارکم فيکم الثقلين کتاب الله و عترتي» مسير و جانشين را مشخص کرده بود.

گاهي مي گويند: شما خيلي داغ مي کنيد، کجا اميرالمؤمنين گفته من مظلوم هستم و حق من گرفته شد؟ نه، اميرالمؤمنين چنين ادعايي نداشته است. من عرض کنم که دهها مورد حضرت در نهج البلاغه به اين مسأله اشاره کردند. در خطبه 150 حوادث بعد از

ص: 5273

رحلت حضرت را آوردند. به محض اينکه پيامبر از دنيا رفت، عده اي به گذشته برگشتند. خطبه 160 هست که بسيار زيباست. خطبه 161، خطبه 192 که خيلي زيبا هستند. جايگاه اميرمؤمنان با پيامبر است که اميرمؤمنان با پيامبر چه نسبت نزديکي داشت. خطبه 197 که بسيار لطيف است، پيامبر در حالي از دنيا رفت که سر مبارکشان روي سينه من بود و رابطه صميمي پيامبر و اميرمؤمنان است. نامه 45 نهج البلاغه است، باز بيان جايگاه خودشان با پيامبر هست. پيامبر شناسي در نهج البلاغه يک درياي بسيار گسترده اي است. خطبه 213 توصيف پيامبر هست.

فرازهايي از خطبه 160 نهج البلاغه را بخوانم؛ «وَ لَقَدْ كَانَ فِي رَسُولِ اللَّهِ كَافٍ لَكَ فِي الْأُسْوَةِ» اگر الگو مي خواهي پيامبر براي الگو گرفتن کفايت مي کند. حضرت سيره اجتماعي پيامبر را توصيف مي کنند، پيامبر با آن عظمت و شخصيت آسماني، در تواضع، خدمت به مردم، رفتار با مردم چگونه بود؟ «وَ لَقَدْ كَانَ (صلي الله عليه وآله) يَأْكُلُ عَلَى الْأَرْضِ وَ يَجْلِسُ جِلْسَةَ الْعَبْدِ وَ يَخْصِفُ بِيَدِهِ نَعْلَهُ وَ يَرْقَعُ بِيَدِهِ ثَوْبَهُ وَ يَرْكَبُ الْحِمَارَ الْعَارِيَ وَ يُرْدِفُ خَلْفَهُ» روي زمين مي نشستند و غذا مي خوردند. مثل برده ها و بنده ها تواضع داشتند. در تاريخ هست کسي به مدينه آمد، چون مردم از سلاطين و شاهان و پادشاهان شنيده بودند، فکر مي کردند پيامبر هم سلطاني است و الآن بايد چند حصار را رد کنند و چند مرحله بازرسي شوند، چقدر محافظ دارند و وقت ملاقات نمي دهند! آمد گفت: خانه پيامبر کجاست؟ يک خانه خيلي عادي را نشان دادند. گفت: پيامبر واقعاً در اين خانه است؟ گفتند: نه در مسجد هستند. گفت: حتماً تشکيلات و

ص: 5274

حفاظت در مسجد هست! به مسجد آمد و ديد کسي در مسجد نيست. گفت: پيامبر کجاست؟ گفتند: آن مردي که روي زمين نشسته است و دارد غذاي ساده مي خورد، همان است. باور نمي کرد! آمد نگاهي کرد و گفت: تو پيامبر هستي؟ تو که مانند بنده ها روي زمين نشستي و غذا مي خوري؟ حضرت فرمود: چه کسي از من بنده تر؟ من بنده خدا هستم. در بخش نامه هاي نهج البلاغه 72 نامه داريم، هروقت حضرت خواستند خودشان را معرفي کنند، اول نامه نوشتند «من عبد الله»! بعد نوشتند: «عليٍ اميرالمؤمنين الي مالک و...» افتخار مي کردند به اين جمله.

در حالات رسول خدا جمله اي هست که خيلي زيباست. «و يعلموا أنّه عبدٌ» گاهي ما نقش بازي مي کنيم، يعني مي بينيم جامعه آدم متواضع مي پسندد ما ادا درمي آوريم تواضع مي کنيم. جامعه يک آدمي مي پسندد اهل زهد باشد، زهد فروشي مي کنيم. ولي پيامبر باور داشت که عبد است. متأسفانه گاهي اينقدر غرور ما را مي گيرد که يادمان مي رود، يک پست، يک مقام و مسئوليت، يا در برخورد اجتماعي، آقا شما دو پله از من بالاتر هستي، چرا اينقدر قيافه گرفتي؟ اگر مجلس يک قانون خوب تصويب کرده باشد همين منع به کارگيري بازنشستگان است. حواسمان به جوان ها باشد، به جوان ها ميدان بدهيد. يک کاري که خيلي از ادارات انجام مي دهند، طرف مي بيند در آستانه بازنشستگي است، براي اينکه خودش از محدوده بيرون نرود، يک شرکت تعاوني تشکيل مي دهد و خودش رئيس مي شود، پسرش معاون و خانمش منشي مي شود. که در همان مجموعه باشند. پس نسل جديد کي بناست مديريت را به دست بگيرد؟ اينهايي که مسئوليتي دارند، پستي دارند يادشان باشد، اگر چهار

ص: 5275

نفر به شما سلام کردند در خانه که رفتي خودت را گم نکن، در خانه همان مرد قبلي هستي. از يکي از همسران پيامبر سؤال کردند که «ما کان سعمل رسول الله في بيته؟» پيامبر در خانه چه مي کرد؟ همسر پيامبر جواب داد: هيچ، يک بشري مثل ديگر بشرها بود. لباسش را تميز مي کرد، شيرگوسفندها را مي دوشيد، کفشش را وصله مي کرد، کمک همسر مي کرد.

شريعتي: امروز سالروز شهادت شهيد دستغيب هست. در خانه هروقت خانم دچار مشکل مي شد و مريض بودند، در کارهاي خانه کمک مي کردند.

حاج آقاي حسيني قمي: خدا شهيد دستغيب را رحمت کند، بسيار مرد بزرگي بود و مقامات معنوي و علمي فوق العاده داشت. بعد از ايشان مرحوم آيت الله حائري شيرازي امام جمعه شيراز شدند. ايشان هم مرد بسيار بزرگي بودند. نقل مي کردند ما از مقام معظم رهبري سؤال کرديم که ما که امام جمعه هستيم، مسئوليت داريم، کار زياد داريم، بيرون خانه خيلي گرفتار هستيم، ما وقتي خانه مي رويم با خانم چه برخوردي داشته باشيم؟ ايشان انصافاً مرد فوق العاده اي بود. مقام معظم رهبري فرمود: وقتي خانه رفتيد بايد خانمتان را وسط بگذاريد و دورشان بگرديد. براي اهل خانه قيافه نگيريم.

يکوقتي همسايه ما به منزل ما آمد، در منزل روضه داشتيم. از خانواده ما پرسيده بود که ايشان در تلويزيون خيلي خوش برخورد است. در خانه هم همينطور هستند؟ ايشان آبروداري کرده بود. ما نديديم که در خانه باشند تا بدانيم چطور هستند. پيامبر با آن عظمت فرمود: بهترين شما کسي است که در خانه بهترين باشد. من بارها گفتم که منافق کسي نيست که مسجد ضرار مي سازد.

ص: 5276

منافق فقط کسي نيست که سوره منافقون درباره اش نازل شد. اگر من بيرون از خانه در برخورد با مردم خوش اخلاق باشم، گاهي هم چاره ندارم. يک کاسب بد اخلاق مشتري هايش مي روند. يک کارمند بداخلاق را بيرون مي کنند، روحاني بداخلاق باشد مردم از دورش مي روند. يک مجري بد اخلاق را کسي دعوت نمي کند. ما بيرون خانه خوش اخلاق باشيم و درون خانه بداخلاق باشيم، اين نفاق است. پيامبر فرمود: «خَيرکُم خيرکُم لاهله و أنا خيرکُم لاهلي» يعني «انک لعلي خُلُقٍ عظيم» اوجش در خانه بود. من بهترين شما براي اهل خانه خود هستم. «يَأْكُلُ عَلَى الْأَرْضِ وَ يَجْلِسُ جِلْسَةَ الْعَبْدِ» اين تواضع دارد. روي زمين مي نشست و مثل بردگان غذا مي خورد. «وَ يَخْصِفُ بِيَدِهِ نَعْلَهُ» کفشش را وصله مي زد «وَ يَرْقَعُ بِيَدِهِ ثَوْبَهُ» لباسش را وصله مي زد. «وَ يَرْكَبُ الْحِمَارَ الْعَارِيَ» حضرت سوار مرکب مي شدند بدون اينکه جهازي داشته باشد. «وَ يُرْدِفُ خَلْفَهُ» يکي را هم عقب سوار مي کرد. ما گاهي با لباس قيافه مي گيريم و گاهي با ماشين، ماشين و لباس خوب است ولي تفاخر درونش نباشد. پيامبر فرمود: از سعادت انسان اين است که خانه وسيع و مرکب خوب داشته باشد. اما گاهي واقعاً تفاخر است، چند ميليارد پول را کنار بگذارم فقط براي اينکه دور دور کنم. کيف مي کند از اينکه لباس و ماشينش را در چشم ديگران بکند. «وَ يَكُونُ السِّتْرُ عَلَى بَابِ بَيْتِهِ» مرحوم شهيد آيت الله مدرس با همه عظمت علمي و فقهي، فيلسوف و مفسر و حکيم بوده، سياستمدار و اصولي و مورخ بوده است ولي استاد نهج البلاغه بوده است. مرحوم حاج ميرزا علي آقاي شيرازي جذب نهج البلاغه

ص: 5277

مرحوم آيت الله مدرس شده است. فرمود: «فَتَكُونُ فِيهِ التَّصَاوِيرُ» آمدند خانه يک پرده اي در خانه آويزان بود که نقش و نگار داشت. فرمود: «فَيَقُولُ يَا فُلَانَةُ لِإِحْدَى أَزْوَاجِهِ غَيِّبِيهِ» اين را برداريد. «فَإِنِّي إِذَا نَظَرْتُ إِلَيْهِ ذَكَرْتُ الدُّنْيَا وَ زَخَارِفَهَا» نگاهم به اين پرده مي افتد ياد دنيا و زخارف آن مي افتم.

آدم گاهي در يک فضايي قرار مي گيرد که همه دنياست. گاهي شما يک هفته با يک نفر همسفر مي شويد. تمام اين يک هفته قيمت ارز چقدر است. قيمت دلار چقدر است. سکه چقدر است. مبلمان کذا چطور است. به قول مرحوم مجتهدي شما فقط مي خواهيد ميوه نوبر کنيد، يکبار هم نماز شب نوبر کنيد. آدم وقتي در اين فضا قرار گرفت، لوستر صد ميليوني، ماشين چند ميليوني، مي تواني با يک ماشين کمتر هم زندگي کني. اصلاً فضا و ذکر انسان دنيا مي شود. ياد معنويت و قيامت و آخرت نيستي. چرا به ما سفارش کردند گاهي سر به قبرستان بزنيم؟ يکي از اساتيد بزرگوار مي فرمود: دنيا که در قرآن مذمت شده چه دنيايي است؟1- آيا منظور دريا و زمين و جنگل و صحرا است؟ خدايا اين را خودت خلق کردي. مگر مي شود خدا اين را مذمت کند؟ قطعاً خدا کوه و صحرا و جنگل را مذمت نمي کند. 2- آيا منظور کار و کسب و تجارت است؟ نه، خدا فرمود: «الکاسب حبيب الله» قطعاً معناي سومي دارد. مذمت دنيا در قرآن و نهج البلاغه و روايات نه به معناي آسمان و زمين و جنگل و درياست، نه کار و کسب و تجارت است. اينکه من دنيا را داشته باشم و اسير دنيا باشم. همين پيامبر و

ص: 5278

رسول خدا وقتي به خانه مي آمدند، وقت خانه را به سه بخش تقسيم مي کردند. «جزء لله، جزء للناس، جزء لنفسه» يک بخشي براي خدا، يک بخشي براي مردم و يک بخشي براي خود. امروز چقدر قرآن خوانديم، دعا خوانديم و فکر کرديم؟ اين جزء لله است. جزء لنفسه، به کارهاي شخصي خود مي رسيدند و جزء للناس خدمت به مردم است. پيامبر مي فرمود: اگر کسي دستش به من نمي رسد راه دوري است نمي تواند، شما پيام او را به من برسانيد. من مشکلات آنها را حل کنم.

در حالات حضرت هست که مشغول نماز بود. يک کسي مي آمد کنار حضرت مي نشست. موقع نماز حضرت مي فهميد اين يک کاري دارد. «خَفَّفَ صلاته» نمازش را کوتاه مي کرد و به طرف اين شخص برمي گشت و مي فرمود: کاري داري؟ من جايي بودم يک آقايي از اين مسئولين بسيار بسيار رده بالا بود، گفتند: اين آقا هر هفته اينجا مي آيد و جلسه دارد. گفتم: الحمدلله ايشان مي آيد و مردم نزد ايشان مي روند و مراجعه مي کنند. گفتند: نه، ايشان که مي آيد به قدري مردم نامه مي آورند، يک گوني نامه هر هفته مي آيد. يک جلسه و کاري دارند، مي آيند. گفتم: چه بهتر! اينقدر مسئول در دسترس مردم، گفت: نه، نامه ها را نمي برند و همين جا مي گذارند. حتي به تظاهر هم شده گوني نامه ها را نمي برد! تظاهر هم نمي کند! آنوقت رسول گرامي اسلام نماز خودش را کوتاه مي کرد و به طرف کسي که کاري داشت مي رفت.

در حالات حضرت هست که وقتي نماز مسجدشان تمام مي شد، به طرف مردم برمي گشتند. مي فرمودند: کسي مريض نيست عيادت او برويم؟ مي گفتند: نه. مي فرمود: کسي از دنيا نرفته است براي

ص: 5279

تشييع جنازه و تسليت برويم؟ نماز جماعت فقط به اين نيست که وقتي اذان گفتند، مردم هي منتظر امام جماعت باشند که با عجله بيايد و نماز ظهر و عصر را بخواند و سريع هم برود. بايد امام جماعت قبل از نماز بيايد و بعد از نماز بماند و کاري، گرفتاري هست برطرف کند. اگر مي خواهيم مسجد ما مسجد النبي باشد، اگر مي خواهيم الگوي ما امام جماعت مسجد النبي، رسول خدا باشد، پيامبر کارش اين بود. در مدينه آن همه جنگ و جهاد بود، وقتي نماز حضرت تمام مي شد به طرف مردم برمي گشت و مي فرمود: مريض نداريد؟ کسي از دنيا نرفته است؟ گرفتاري نيست؟

شريعتي: خيلي نکات خوبي را شنيديم، انشاءالله بهره ي همه ما سر اين سفره نوراني و عميق و وسيع مستدام باشد. امروز صفحه 530 قرآن کريم، آيات 28 تا 49 سوره مبارکه قمر را تلاوت خواهيم کرد.

«وَ نَبِّئْهُمْ أَنَّ الْماءَ قِسْمَةٌ بَيْنَهُمْ كُلُّ شِرْبٍ مُحْتَضَرٌ «28» فَنادَوْا صاحِبَهُمْ فَتَعاطى فَعَقَرَ «29» فَكَيْفَ كانَ عَذابِي وَ نُذُرِ «30» إِنَّا أَرْسَلْنا عَلَيْهِمْ صَيْحَةً واحِدَةً فَكانُوا كَهَشِيمِ الْمُحْتَظِرِ «31» وَ لَقَدْ يَسَّرْنَا الْقُرْآنَ لِلذِّكْرِ فَهَلْ مِنْ مُدَّكِرٍ «32» كَذَّبَتْ قَوْمُ لُوطٍ بِالنُّذُرِ «33» إِنَّا أَرْسَلْنا عَلَيْهِمْ حاصِباً إِلَّا آلَ لُوطٍ نَجَّيْناهُمْ بِسَحَرٍ «34» نِعْمَةً مِنْ عِنْدِنا كَذلِكَ نَجْزِي مَنْ شَكَرَ «35» وَ لَقَدْ أَنْذَرَهُمْ بَطْشَتَنا فَتَمارَوْا بِالنُّذُرِ «36» وَ لَقَدْ راوَدُوهُ عَنْ ضَيْفِهِ فَطَمَسْنا أَعْيُنَهُمْ فَذُوقُوا عَذابِي وَ نُذُرِ «37» وَ لَقَدْ صَبَّحَهُمْ بُكْرَةً عَذابٌ مُسْتَقِرٌّ «38» فَذُوقُوا عَذابِي وَ نُذُرِ «39» وَ لَقَدْ يَسَّرْنَا الْقُرْآنَ لِلذِّكْرِ فَهَلْ مِنْ مُدَّكِرٍ «40» وَ لَقَدْ جاءَ آلَ فِرْعَوْنَ النُّذُرُ «41» كَذَّبُوا بِآياتِنا كُلِّها فَأَخَذْناهُمْ أَخْذَ عَزِيزٍ

ص: 5280

مُقْتَدِرٍ «42» أَ كُفَّارُكُمْ خَيْرٌ مِنْ أُولئِكُمْ أَمْ لَكُمْ بَراءَةٌ فِي الزُّبُرِ «43» أَمْ يَقُولُونَ نَحْنُ جَمِيعٌ مُنْتَصِرٌ «44» سَيُهْزَمُ الْجَمْعُ وَ يُوَلُّونَ الدُّبُرَ «45» بَلِ السَّاعَةُ مَوْعِدُهُمْ وَ السَّاعَةُ أَدْهى وَ أَمَرُّ «46» إِنَّ الْمُجْرِمِينَ فِي ضَلالٍ وَ سُعُرٍ «47» يَوْمَ يُسْحَبُونَ فِي النَّارِ عَلى وُجُوهِهِمْ ذُوقُوا مَسَّ سَقَرَ «48» إِنَّا كُلَّ شَيْ ءٍ خَلَقْناهُ بِقَدَرٍ «49»

ترجمه: و به آنان خبر ده كه آب، ميان آنان و شتر تقسيم شده است، هر كدام براى دريافت نصيب خود حاضر شوند. پس آنان رفيقشان را صدا كردند، پس پذيرفت، دست به كار شد و شتر را از پاى درآورد. پس (بنگر) كه عذاب و هشدار من چگونه بود؟ (به كيفر اين جنايت) ما صيحه (و صاعقه اى مرگبار) را فرو فرستاديم، پس آنان مثل گياه خشك و خردشده اى گشتند كه صاحب چهارپايان در آغل مى ريزد. و البتّه ما قرآن را براى پند گرفتن، آسان قرار داديم، پس آيا پندپذيرى هست؟ قوم لوط نيز هشدار دهندگان را تكذيب كردند. ما نيز بر آنان بادى همراه با سنگ فرو فرستاديم و فقط خانواده لوط را در سحرگاه نجاتشان داديم. (اين نجات) نعمتى از طرف ما بود، ما اين گونه هر كه را شكر كند، پاداش مى دهيم. لوط، مردم را از قهر ما هشدار داده بود، اما در هشدارها جدل و ستيزه كردند. و قوم لوط براى (سوء قصد به) مهمانان او به مراوده و گفتگو پرداختند، پس ما چشم آنان را نابينا كرديم، پس بچشيد عذاب من و هشدار مرا. و صبحگاهان عذابى پايدار به سراغشان آمد. پس بچشيد عذاب من و هشدارم را. همانا ما قرآن را براى

ص: 5281

پند گرفتن، آسان ساختيم پس آيا پندپذيرى هست؟ و همانا هشدار دهندگان به سراغ فرعونيان آمدند. (امّا آنان) همه ى معجزات ما را تكذيب كردند، پس ما آنان را همچون گرفتن مقتدرى نفوذناپذير (به قهر) گرفتيم. آيا كافرانِ شما از آنان بهترند (تا ما آنان را به قهر نگيريم) يا براى شما امان نامه اى در كتاب هاى آسمانى است؟ يا مى گويند: ما همگى پشتيبان يكديگريم (و قدرتى ما را نخواهد شكست)؟ در آينده ى نزديكى، جمع آنان در هم شكسته خواهد شد و همه (به يكديگر) پشت خواهند كرد. آرى، قيامت وعدگاه آنان است و آن روز، سخت تر و تلخ تر است. همانا مجرمان در گمراهى و (آتش و) جنونند. روزى كه به رو در آتش كشيده شوند (و به آنان گفته شود:) تماس جهنم (و آتش دوزخ) را بچشيد. همانا ما هر چيز را به اندازه ى معيّنى آفريده ايم.

شريعتي: به کانال برنامه ما در فضاي مجازي سر بزنيد، هم در سروش و هم در ايتا فعال هستيم. فايل هاي صوتي و متني برنامه و طرح هايي که در برنامه سمت خدا جاري است را مي توانيد دنبال کنيد. اشاره قرآني را بفرماييد.

حاج آقاي حسيني قمي: آيه 40 از سوره مبارکه قمر «وَ لَقَدْ يَسَّرْنَا الْقُرْآنَ لِلذِّكْرِ» ما قرآن را براي ذکر و پند گرفتن آسان قرار داديم که هرکس بخواهد قرآن بخواند مي تواند از قرآن پند بگيرد. بسياري را داريم که با خواندن يک آيه از قرآن زندگي شان متحول شده است. در اين زمينه دهها داستان هست. گاهي يک آيه قرآن متحول مي کند. «فَهَلْ مِنْ مُدَّكِرٍ» کسي هست پند بگيرد؟ داستان معروفي که کسي از ديوار خانه ي کسي بالا مي رفت،

ص: 5282

ديد کسي دارد در تاريکي شب قرآن مي خواند. آيا فرصت نرسيده آنهايي که «أَ لَمْ يَأْنِ لِلَّذِينَ آمَنُوا أَنْ تَخْشَعَ قُلُوبُهُمْ لِذِكْرِ اللَّهِ» (حديد/16) همين آيه او را تغيير داد و از همان بالاي ديوار پايين آمد و عابد زمان شد. خواهش مي کنم عزيزان قرآن بخوانند. آخرين باري که ختم قرآن کرديد کي بود؟ قرآن را فقط ماه رمضان نخوانيد، هر روز يک حزب از قرآن را تلاوت کنيد. هرچقدر در توان داريد، قرآن بخوانيد.

آيت الله العظمي حکيم که مقامات علمي و معنوي فوق العاده داشتند، از نسل حکيم و خاندان حکيم دهها شهيد در اين بيت هست. نه فقط فرزندشان آيت الله سيد محمد باقر حکيم، بلکه دهها شهيد در اين بيت هست. در حوزه هاي علميه ما کتابي ايشان دارد به اسم «مستمسک» کتاب دم دستي همه عالمان ديني ما هست. چطور «جواهر الکلام» مرحوم صاحب جواهر کتاب دم دستي مجتهدين و همه فقها هست، «مستمسک عروة الوثقي» مرحوم حکيم هم يک کتاب دم دستي است. يعني بعد از اين همه سال اين همه کتاب آمده و رفته ولي اين کتاب عالمانه بسيار کتاب فوق العاده اي است. ارادت ايشان به ساحت مقدس اهل بيت عليهم السلام و سيد الشهداء(ع) و شهداي کربلا فوق العاده بود. ايشان شب هشتم محرم يک نذري براي قمر بني هاشم(س) داشتند. در عراق شب هشتم شب حضرت ابالفضل(ع) است. ايشان يک نذر اطعامي داشتند، تمام اين اطعام را خودشان به عهده مي گرفتند. تهيه مواد، سفره پهن کردن، پذيرايي از مهمان ها و جمع کردن سفره را به عشق علمدار باوفاي کربلا خودشان بر عهده داشتند. آيت الله حکيم شخصيت ممتازي

ص: 5283

است و مجال نيست به مقامات علمي ايشان اشاره کنم، با اين حال خادم سفره ي شب ابالفضل(س) بود، آن هم شخصاً همه کارها را به دنبال داشت.

کتابي هست به نام «گنجيه ي خواف» که اخيراً پيدا شده است، دست نوشته هاي شهيد آيت الله مدرس(ره) در زندان هست. از جمله اشاره به حالات عبادي خودشان دارند. مي نويسند که «بعد از استقرار در زندان به خداوند منان پناه بردم که مرا ظاهراً و باطناً در اين مدت زندان فقط به خودش مشغول فرمايد. نيتم بر اين شد که در شبانه روز دوازده ساعت را مشغول عبادت و اذکار باشم. بحمدلله و شکره تا اين تاريخ به اين نيت موفق شده ام. اميدوارم قبل از رفتن از دار فاني، به مقام رضا و تسليم و امر (موتوا قبل أن تموتوا) خود را برسانيد. با اين حال اميدوارم که به مقام شهادت في سبيل الله که سالهاي متمادي از خداوند مسألت نموده ام موفق شده و مصداق آيه ي «و لا تحسبن الذين قتلوا في سبيل الله امواتا بل احياء عند ربهم يرزقون) واقع شوم. اعمال و اذکار من در زندان بر دو نوع است، يکي اذکار و اعمالي که در تمام مدت به آن اشتغال داشتم و دوم اعمالي که در بعضي اوقات مشغول بودم. اما اعمالي که در تمام مدت مشغول بودم.»

در اين نه سال خيلي اذيت شدند. يکجايي نوشتند که الآن يک سال است نگذاشتند موي سرم را کوتاه کنم. در همين زندان يک چشمشان را از دست مي دهند. قد خميده و پژمرده ولي مقاومت در اوج، در اين نه سال دو سه ملاقات بيشتر نداشتند. يکوقتي پسر

ص: 5284

ايشان به ديدنشان مي روند و مي گويند: تا کي مي خواهيد اينجا باشيد؟ مي گويند: کاري ندارد. تازگي رضاخان براي من نامه نوشت که اگر تعهد بدهي کاري نداشته باشي آزاد هستي. گفتند: من اگر بيرون بيايم همان مدرس قبلي هستم. در اين نه سال مي فرمايند: اعمال و اذکار من چنين است: پنج عمل صبح انجام مي دادم. 1- تعقيب نماز صبح، يک ساعت تا يک ساعت و نيم از آفتاب برآمده، تعقيبات نماز صبح مي خواندند. 2- نماز قضاء براي خود، پدر و مادر و بعضي خويشاوندان، 3- زيارت عاشورا که بعد از فراق از نماز و نماز قضاء مشغول آن مي شدم، زيارت عاشورا با صد لعن و صد سلام. 4- بعد از نماز و زيارت عاشورا خواندن هفت مرتبه يا چهارده مرتبه چهار «قل» و هزار مرتبه «استغفرالله ربي و أتوب اليه» اين براي صبح تا ظهر است. ايشان توصيه مي کند و مي فرمايد: من اين را نوشتم براي اينکه کساني که گرفتار زندان هاي طولاني هستند بتوانند خودشان را با اين اذکار مشغول کنند. يک شخصيتي مثل مدرس با آن عظمت و موقعيت اجتماعي و مقامات معنوي، يک مرتبه نه سال در زندان باشد و سخت ترين شکنجه ها را ببيند. 5- مشغول پنج آيه اول سوره «أقرا» پنج آيه را صد بار مي خواندند. اما بعد از ظهر که سه عمل داشتند. 1- ختم صلوات، روزي هزار صلوات براي يکي از چهارده معصوم، نوشتند وقتي من ذکر صلوات مي گفتم، يک ظرف آب کنار دستشان بوده و در اين آب مي دميدند. اسم اين ظرف را گذاشته بودند: شربت صلوات. هزار صلوات در يک ظرف آبي مي دميدم و اين را به نيت شفاء

ص: 5285

مي خوردم. 2- بعد از صلوات صد مرتبه اين ذکر را مي گفتند: «ماشاء الله کان و ما لم يشاء لم يکن و لا حول و لا قوة الا بالله العلي العظيم افوض امري الي الله ان الله بصير بالعباد» خود اين ذکر چه روحيه اي به انسان مي دهد. مرحوم مدرس اين را با توجه مي خواند.

يک روز در مجلس مي آمد، اگر با لايحه اي مخالفت مي کرد تمام بود. اگر با اعتبار نامه ي نماينده اي مخالفت مي کرد تمام بود. دوست و دشمن، موافق و مخالف منتظر آمدن مدرس بودند تا مجلس رونق بگيرد. اين شخصيت با اين عظمت علمي و موقعيت سياسي و اجتماعي، وقتي در زندان مي آيد با ذکر اين دعا را مي خواند. در زندگي ما کجا اسير اين زندان شديم؟ يک مقدار کم و زياد مي شود «ان الله بصير بالعباد» يادمان باشد. «افوض امري الي الله» يادمان باشد. «لا حول و لا قوة الا بالله العلي العظيم» يادمان باشد. 3- تا وقت مغرب متوسل به امام زمان مي شدم. مي گفتند: يا مولا يا صاحب الزمان، الغوث الامان، ادرکني!

شب ها هزار مرتبه «أمن يجيب» مي خواندند. بعد هم مشغول مناجات مي شدند و هزار مرتبه استغفار مي کردند و مي نشستند حساب روز خودشان را مي کردند. دوازده ساعت عبادت داشتند، يا قرآن مي خواندند، يا نماز قضاء مي خواندند، يا زيارت عاشورا مي خواندند، يا صلوات مي گفتند، تازه شب محاسبه روز را مي کردند! مي فرمايد: علت اينکه اين کتاب را نوشتم براي اين بود که اشخاصي که گرفتار حبس هستند، ارشاد و راهنمايي شده و از خداوند چانچه من خواسته ام بخواهند. تازگي من در آمار ديدم، پنجاه درصد از زندانيان ما متأهل هستند. به جايي برسيم که انشاءالله جز

ص: 5286

اشرار که زندان برايشان مناسب است، کسي در زندان نباشد.

شريعتي: دعا بفرماييد و آمين بگوييم.

حاج آقاي حسيني قمي: «أَمَّنْ يُجِيبُ الْمُضْطَرَّ إِذا دَعاهُ وَ يَكْشِفُ السُّوءَ» خدايا به حق صديقه طاهره(س) رفع هم و غم و گرفتاري و پريشاني از همه عزيزان و ملتمسين دعا بفرما. حوائج خيريه و شريّه را برآورده بخير بفرما. مريض ها لباس عافيت بپوشان. به حق محمد و آل محمد امر ازدواج و اشتغال جوان ها را به خوبي مقرر بفرما. به حق محمد و آل محمد در دنيا و آخرت ما را از اهل بيت جدا نگردان.

شريعتي: بهترين ها را براي شما آرزو مي کنم. از پيامبر شنيديم و چه خوب گفت:

سعدي اگر عاشقي کني و جواني *** عشق محمد بس است و آل محمد

97-09-27- ويژه برنامه وفات حضرت معصومه(سلام الله عليها)

شريعتي:

جايي که کوه خضر به زحمت بايستد *** شاعر چگونه پيش تو راحت بايستد

نزديک مي شوم به تو چيزي نمانده است *** قلبم از اشتياق زيارت بايستد

بانو سلام، کاش زمان با همين سلام *** در آستانه ي در ساعت بايستد

و گردش نگاه تو در بين زائران *** روي من فتاده به لکنت بايستد

تا فارغ از تمام جهان روح خسته ام *** در محضر شما دو سه رکعت بايستد

در اين حرم هزار هزار آيه ي عذاب *** هموزن با يک آيه ي رحمت بايستد

شيعه به شوق مرقد زهرا به قم رسيد *** طاقت نداشت تا به قيامت بايستد

آنکس که جاي فاطمه در قم نشسته است *** در روز حشر هم به شفاعت بايستد

سلام مي کنم به همه دوستان عزيز، بيننده ها و شنونده هاي نازنين مان، اينجا شهر مقدس قم است که در سالروز

ص: 5287

وفات کريمه ي اهل بيت حضرت فاطمه معصومه(س) از حرم مطهر حضرت و در شبستان حضرت امام خميني در خدمت شما هستيم. نائب الزياره همه شما هستيم، انشاءالله زيارت حضرت معصومه رزق و روزي هميشگي شما شود. اينجا جمع زيادي از زائرين و مجاورين حضور دارند و جمع ما را با حضورشان منور کردند. انشاءالله برنامه را با حضور حاج آقاي حسيني قمي و جمعي از کارشناسان عزيز تقديم شما خواهيم کرد. حاج آقاي حسيني سلام عليکم و رحمة الله. خيلي خوش آمديد.

حاج آقاي حسيني قمي: عرض سلام و ارادت خالصانه دارم خدمت همه بينندگان عزيز و شنوندگان راديو قرآن و زائران و مجاوريني که در مجلس حضور دارند. به نيابت از همه عزيزاني که برنامه را مي بينند و آرزو داشتند الآن اينجا بودند، اين سلام را تقديم مي کنم. «السلام عليک يا بنت رسول الله، السلام عليک يا بنت فاطمه و خديجه، السلام عليک يا بنت اميرالمؤمنين، السلام عليک يا بنت موسي بن جعفر، السلام عليک يا بنت ولي الله، السلام عليک يا أخت ولي الله، السلام عليک يا عمة ولي الله، السلام عليک و رحمة الله و برکاته»

شريعتي: همين ابتداي برنامه از همه دوستان عزيز آستانه کريمه ي حضرت فاطمه معصومه(س)، توليت محترم حرم، حضرت آيت الله سعيدي و همه دوستان در صدا و سيماي مرکز قم تشکر مي کنم. بحث امروز شما را خواهيم شنيد.

حاج آقاي حسيني قمي: بسم الله الرحمن الرحيم، يکي از ظلم هايي که تاريخ به اهل بيت(ع) کرده است، اين است که ما بسياري از جزئيات زندگي اهل بيت(ع) را نمي دانيم. چرا؟ چون در دوران بني اميه و بني عباس، براي مورخين و

ص: 5288

اهل تاريخ جزئيات زندگي اهل بيت مهم نبود. جزئيات زندگي خلفاي ظلم و جور بني اميه و بني عباس مهم بود. مثلاً خلفاي بني عباس و بني اميه جزئيات مي گساري و شهوتراني شان، فلان خليفه عباسي چند کنيز داشت و کنيزها را به چه قيمتي خريداري کرد؟ فلان کنيز وقتي مرد، خليفه عباسي پانزده روز از خانه بيرون نيامد تا آخر دق کرد و مرد. اين جزئيات شهوتراني و مي گساري خلفاي بني اميه و بني عباس ثبت شد ولي زندگي اهل بيت براي آنها مهم نبود. اينکه اهل بيت چه روزي به دنيا آمدند و چه روزي به شهادت رسيدند. نزديک به سي قوم در مورد ولادت و شهادت امام عسگري، چه ماه و چه سالي و کجا بوده، اينها براي اهل تاريخ مهم نبود. چون اهل بيت(ع) جبهه مخالف جبهه حکومت بودند. لذا اينها در انزوا بودند.

اگر زندگي اهل بيت(ع) اين مقدار ابهام دارد به خاطر ظلم تاريخ و مظلوميت اهل بيت(ع)، شما چه انتظاري داريد که زندگي امامزادگانشان بدون ابهام باشد. تاريخ ولادت و تاريخ وفاتشان، زندگي شان، تاريخ آمدن و سفرهايشان، ولي در عين حال تعبيري که بعضي از مراجع بزرگوار دارند که ما حتماً بايد روزي را به عنوان وفات کريمه اهل بيت حضرت فاطمه معصومه(س) تعظيم کنيم. قبل از اينکه محضر شما شرفياب شوم، به زيارت حضرت مشرف شدم. در اثر ازدحام جمعيت نتوانستم کنار ضريح بروم، ترسيدم به برنامه نرسم. حتماً بايد ما روزي اين احترام و تجليل را از اين بانوي با عظمت داشته باشيم. از همه کساني که اين برنامه ها را ترويج مي کنند دارم. يک مطلب ديگر هم اينکه از ديروز، ديشب، امروز در شهر

ص: 5289

قم چند موکب به پا شده است. چقدر اطعام، چقدر مجلس و دسته جات عزاداري، در قم برگزار است. ديروز ظهر به اطراف حرم آمدم باور کنيد يک جمعيت زيادي داشتند اطعام مي کردند. يک تقاضايي هم دارم که به اين موکب ها و اطعام ها بيافزاييد ولي يادمان باشد در شهادت اهل بيت(ع) خيلي بايد بيش از اين سرمايه گذاري کنيم. دخت امام، خواهر امام، عمه امام است. يک ماه و دو روز پيش شهادت امام عسگري(س) بود. از الآن برنامه ريزي کنيم. موکب ها را زياد کنيم ولي شهادت ولي خدا و حجت خدا خيلي بيشتر، در آستانه ي فاطميه هستيم. حدود يک ماه ديگر ولادت حضرت زينب را داريم و بعد ايام فاطميه است. براي شهادت اهل بيت خيلي بيشتر بايد سرمايه گذاري کنيم.

به نظرم رسيد براي اينکه همه بينندگان و زائران و مجاورين عظمت اين بانوي بزرگوار را بيشتر درک کنند، سه مطلب را اشاره کنم. مطلب اول اينکه اگر بخواهيم امامزادگان را به چند دسته تقسيم کنيم، کريمه اهل بيت در اين تقسيم بندي در اوج عظمت است. دسته اول امامزادگاني که فرزند امام بودند ولي هيچ جلالت قدري ندارند. الآن تا بگوييم: جعفر، همه مي گويند: جعفر کذاب، فرزند امام بود ولي جلالتي ندارد. مرحوم شيخ مفيد مي نويسد، جعفر کذاب پسر امام است، برادر امام است. نزد وزير معتمد عباسي رفت و گفت: با همه معامله اي کنيم، من سالي 20 هزار دينار به شما مي دهم و شما از امامت من حمايت کنيد. فکر مي کرد امامت حمايتي است. او هم گفت: بيچاره! ا سالهاست شمشير را از رو بستيم براي مبارزه با اهل بيت و نتوانستيم. اگر تو امام باشي، به حمايت ما کاري

ص: 5290

نداري. امام هم نباشي حمايت ما اثر نداري. دسته دوم امامزادگاني که بسيار جليل القدر هستند ولي صد حيف که نمي دانيم مزارشان کجاست. علي بن جعفر فرزند امام صادق، برادر آقا موسي بن جعفر(س)، عموي اين بانوي با کرامت که بسيار جليل القدر است. در سند دهها روايت است که حدود هشتاد، نود سال داشت و در مسجد النبي درس مي گفت. امام جواد(ع) وارد مسجد النبي شدند، اين پيرمرد دويد، بدون عبا و کفش دست امام را بوسيد و تواضع کرد. آقا فرمودند: عموجان بنشين! گفت: نه تا شما ايستاديد من نمي نشينم. امام که رفتند، نزد شاگردانش آمد. گفتند: چقدر احترام کردي؟ دستي به محاسنش کشيد و گفت: اگر خداوند من پيرمرد را شايسته نداند ولي اين آقا را شايسته بداند، من منکر باشم! صد حيف که نمي دانيم مزارش کجاست.

دسته سوم امامزادگان جليل القدري که هم جلالت قدرشان معلوم است و هم مزارشان معلوم است و اين نعمت بزرگي است. عزيزاني که به کربلا و سامرا مشرف شدند، بعد از سامرا شما را به زيارت حضرت سيد محمد مي برند. بسيار جليل القدر است. حضرت عبدالعظيم اگر مشرف شده باشيد، روبروي ضريح حضرت حرم سيد حمزه فرزند آقا موسي بن جعفر است، جلالت قدر و مزارش معلوم است. اين دسته سوم هستند. دسته چهارم از اين بالاتر است، هم جليل القدر هستند و جلالت قدرشان معلوم است، هم مزارشان معلوم و مسلم است و هم بالاتر، ولي و حجت خدا فرمود: برويد زيارت کنيد. مثل حضرت عبدالعظيم(س)! چه مقامي است که امام بفرمايد: «أنت ولينا حقاً» امام بفرمايد: اگر قبر حضرت عبدالعظيم را زيارت کنيد مثل

ص: 5291

زيارت سيدالشهداء بود. دسته پنجم هم داريم که در اوج و عظمت است، اين بانوي با کرامت جز اين دسته است. هم جلالت قدر دارد و بحثي نيست، هنوز فاطمه معصومه(س) به دنيا نيامده بودند که امام صادق بشارت بهشت به زائرين کريمه ي اهل بيت مي دادند. 1- جلالت قدرش معلوم است. 2- مزارشان مسلم است. 3- ولي خدا و سه حجت خدا سفارش کردند به زيارتشان و فرمودند: ثواب بهشت دارد. 4- اين امتيازي که مقدم بر همه هست و در اوج قله هست، زيارتنامه اي دارند که حجت خدا به ما فرمودند: اينطور زيارت کن. زيارتنامه مخصوص دارند. چند تا امامزاده اينطور داريم؟ مثلاً قمر بني هاشم، حضرت علي اکبر(ع). قبل از زيارتنامه حضرت معصومه در مفاتيح، خود مرحوم محدث قمي(ره) نوشتند: اين يک امتياز بزرگ است که ما امامزاده اي داشته باشيم که جلالت قدرش معلوم و مسلم باشد. ولي خدا سفارش به زيارت کرده باشند. بالاتر اينکه امام و حجت خدا بگويند: اينطور بايد زيارت کنيد. مدل زيارتنامه شان را گفته باشند. خيلي بايد قدر بدانيم و قدرشناس باشيم.

مطلب دوم که نشانه بزرگي است از عظمت کريمه اهل بيت، همين جا از همه تقاضا مي کنم مواظب باشيد حتماً در برنامه ها و سفرهايتان، برنامه را طوري تنظيم کنيد که به بارگاه ملکوتي کريمه اهل بيت شرفياب شويد. آنهايي که قم مشرف مي شوند، خدا نکند کسي قم بيايد و مسجد جمکران مشرف شود و يادش برود زيارت کريمه ي اهل بيت بيايد. حکيم ثنايي مي گويد:

آفتاب اندر فلک آنگه کسي گويد سهي *** مصطفي اندر جهان، آنگه کسي گويد که عقل

تا پيامبر هست کسي مي گويد: آقا عقل من چه مي گويد؟

ص: 5292

تا آفتاب در آسمان است کسي مي گويد: سهي کجاست؟ ما آفتاب عالم تاب داريم، سهي کيست؟ مي دانيد در اين قم چه اختران درخشاني آرميده اند ولي همه تحت الشعاع آفتاب عالم تاب فاطمه معصومه(س) هستند. در اهواز مزار علي بن مهزيار است. چه حرمي دارد. چه گنبد و ضريح و صحني دارد و خيلي جليل القدر است، ولي علي بن مهزيار کجا و زکريا بن آدم که در قبرستان شيخان است. از مدينه تا مکه هم کجاوه امام رضا بود. زکريا بن آدم گفت: مي خواهم از قم بروم. امام رضا به او فرمود: نه بمان! «ان الله يدفع» خدا به برکت تو بلا را از قم دور مي کند. همانطور که خدا به برکت پدرم موسي بن جعفر بلا را از مجاورين حرم پدرم دور مي کند. ولي خدا دارد او را با موسي بن جعفر(ع) مقايسه مي کند. اين چه آفتابي است که زکريا بن آدم تحت الشعاع قرار گرفته است. آن طرف علي بن بابوي قمي پدر شيخ صدوق کم شخصيتي است؟ آن طرف علي بن ابراهيم در سند نه هزار حديث حضور دارد، کم شخصيتي است؟ ابن قولويه قمي، جاي جاي اين حرم و اطراف حرم محدثين و علما هستند. آيت الله العظمي حائري، آيت الله العظمي بروجردي، اگر زکريا بن آدم قبرش در هر شهر ديگري بود شايد مثل حضرت معصومه بارگاهي داشت. اگر قبر آيت الله العظمي بروجردي در يک شهر ديگري بود، زيارتگاه بود. ولي آفتاب اندر فلک آنگه کسي گويد سهي؟!

چرا آيت الله العظمي بروجردي را اينجا خاک کردند؟ در وصيت نامه ايشان هست که فرمودند: دوست دارم جايي به خاک سپرده شوم

ص: 5293

که زير پاي زائرين حضرت معصومه باشد. اين چه شخصيتي است که عالمان بزرگ ما تحت الشعاع نور هستند و افتخار مي کنند جارو کش حرم حضرت معصومه هستند. مرحوم محدث قمي فرمودند: آرزو دارم کفشدار حرم حضرت معصومه باشم. نکته سوم که بايد اشاره کنم اينکه اين بانوي اهل بيت فضايلشان و کمالاتشان دو دسته است، يک دسته تفضلي است. خدا تفضل کرده است. دختر امام، خواهر امام و عمه امام است. ولي به نظرم اين زيبا نيست که ما فقط به کمالات تفضلي اهل بيت اشاره کنيم. اين بانوي با کرامت يکسري کمالات اکتسابي داشتند يعني خودشان به دست آوردند. 1- صبر اين بانوي بزرگوار؛ خانم هاي بزرگوار که در اين مجلس حضور داريد، اين بانوي بزرگوار صبر در زندگي اش الگوي ماست. اينها اکتسابي است و خودشان به دست آوردند. دختري که پدرش ساليان سال در زندان بود و آخر هم خبر شهادت پدر را برايش آوردند. برادرش در خراسان بود، از مدينه راه افتاد تنها با چند نفر، در ساوه بيمار شدند سراغ قم را گرفتند، به قم آمدند و هفده روز در اين شهر غريب بودند. اگرچه مردم قم خيلي پذيرايي کردند، غريبانه از دنيا رفتند. يک مَحرم نبود که اين جنازه را به خاک بسپارد. صبر بر اين مصائب، اين براي ما الگو است.

امروز دختران و زنان ما بايد ياد بگيرند. امروز از خجالت مردم کمتر از خانه بيرون مي آييم و مسئولين ما بايد تدبير کنند. يکي از عزيزان مي گفت: رفتم جنسي بخرم، رويش نوشته بود 150 هزار تومان، خواستم مبلغ را بدهم، گفتند: صبر کن! ماشين حساب آوردند 150 ضربدر سه، 450

ص: 5294

هزار تومان! گفتم: رويش اين قيمت نوشته است! گفتند: نه سه برابر شده است. ما بايد به هم رحم داشته باشيم. دشمن به ما رحم نمي کند، خودمان به هم رحم کنيم. مگر حقوق مردم در اين چند ماه ضربدر سه شده است؟ حرفم اين است که اين بانوي با کرامت الگوي ماست در صبر بر سختي ها و گرفتاري ها. چه کسي مي تواند ادعا کند گرفتاري هايش به اندازه اين بانو بوده است؟ اين همه بلا و مصيبت باشد و صبر کند. زندگي نامه علامه طباطبايي را ببينيد. خودشان نوشتند: من نجف درس مي خواندم و بهترين دوران زندگي من با بهترين اساتيدي که در نجف داشتم، به خاطر فقر مالي مجبور شدم از نجف برگردم به تبريز، آنجا دنبال کشاورزي رفتم. علامه طباطبايي که الآن همه دانشمندان جهان حسرت يک ساعت درسش را داشتند، مي گويد: ده سال سياهترين دوران من اين بود که بخاطر فقر رفتم کشاورزي کردم و درس و علم را کنار گذاشتم.

مسأله دوم عفاف اين بانو؛ دختران موسي بن جعفر(ع) هيچکدام ازدواج نکردند. مرحوم کليني در کافي شريف دارد. آقا موسي بن جعفر فرمودند: «لا يزوّجُ بناتي الا برأيه» اگر مي خواهند ازدواج کنند با رأي و نظر امام رضا(ع) باشد. امر ازدواج اينها را به امام رضا واگذار کردند. چرا؟ چون کسي جرأت نمي کرد برود. آقا مي خواهيم خواستگاري اين دختر برويم. پدرش کيست؟ پدرش را در زندان کشتند. برادرش کيست؟ برادرش هم بردند. چه کسي جرأت مي کرد نزديک شود؟ اينها ازدواج نکردند ولي در اوج عفاف و پاکي و پاکدامني بودند. اين بانوي بزرگوار 28 سال داشتند. امروز آدم از خجالت آب مي شود وقتي آمار

ص: 5295

مي دهند که 12 ميليون دختر و پسر وقت ازدواجشان است و نمي توانند ازدواج کنند. ولي در عين حال بگوييم: کريمه اهل بيت و خواهرانشان در اين سن و سال در اوج سختي و گرفتاري نتوانستند ازدواج کنند ولي مجسمه پاکي بودند. ايشان هفده روز مهمان مردم قم بودند. محل عبادت فاطمه معصومه بيت النور است. مرحوم آيت الله مرعشي نجفي مي فرمودند: اگر مردم مي دانستند اين جايگاه چه عظمتي دارد مثل حرم آنجا را زيارت مي کردند. شانزده روز و هفده روز ايشان عبادت کرد و اين چه عبادتي است که محل عبادت بيت النور شده است؟

کتاب هاي زيادي در مورد حضرت نوشتند، خود آستان مقدسه يک موسوعه اي در مورد کريمه اهل بيت دارد، از جمله اينکه تمام علما و بزرگان، يک دخترخانم 28 ساله، عابده، صابره، اوج حجاب و عفاف، پاکي و پاکدامني، محدثه، در سند چند حديث حضور دارد، ما الآن زيارت برويم و يک زيارت به نيابت خاص بينندگاني که هنوز بعضي مشرف نشدند زيارت کنيم، وقتي زيارت مي کنيم چه مي گوييم؟ «يا فاطمه اشفعي» حق شفاعت تمام مردم، نه فقط مردم قم! چه عظمتي است براي اين بانو که تمام عالمان ما وقتي خواستند تقرب پيدا کنند از طريق اين بانو بوده است. چرا آيت الله العظمي بروجردي به قم آمدند؟ ايشان بيمار بودند، از بروجرد به سمت تهران مي رفتند. در همين شهر قم يک لحظه به هوش مي آيند. نگاهشان به گنبد و بارگاه حضرت معصومه(س) مي افتد. نذر مي کنند اگر خوب شدم دعوت علما را اجابت کنم و بيايم در قم مقيم شوم. بعد هم وصيت مي کند زير پاي زائرين حضرت معصومه(س) دفن شود. اين

ص: 5296

چه عظمتي است؟ همه مي خواستند به اين بانوي با کرامت تقرب پيدا کنند و دلشان مي خواست جاروکش حرم باشند. افتخار مي کردند جايي به آنها بدهند و در همين حرم به خاک سپرده شوند.

امام يک خطابي دارد، وقتي مي خواهد خطاب کند به اين بانوي بزرگوار مي فرمايد:

اي ازليت به تربت تو مخمّر *** وي ابديت به طلعت تو مُقرر

آيت رحمت ز جلوه تو هويدا *** آيت قدرت در آستين تو مُضمر

وين نه عجب زان که نور اوست ز زهرا *** نور وي از حيدر است و او ز پيامبر

گرکه نگفتي امام هستم بر خلق *** موسي جعفر ولي حضرت داور

فاش بگفتم که اين رسول خداي است *** معجزه اش ني بود همانا دختر

لم يلدم بسته لب وگرنه بگفتم *** دخت خدايند اين دو نور مطهر

يک شعري يادداشت کردم از آيت الله العظمي وحيد است. امروز در دفتر علما و مراجع، همه جا مجلس سوگواري بود.

اي دختر عقل و خواهر دين *** وي گوهر دُرج و عزّ تمکين

عصمت شده پايبند مويت *** اي علم و عمل مقيم کويت

اي ميوه ي شاخسار توحيد *** همشيره ي ماه و دخت خورشيد

وي گوهر تاج آدميت *** فرخنده نگين خاتميت

شيطان به خطاب قم براندند *** پس تخت تو را به قم نشاندند

اندر حرم تو عقل مات است *** زين خاک که چشمه ي حيات است

جسمي که در اين زمين نهان است *** جاني است که در تن جهان است

اين ماه منير و مهر تابان *** عکسي بود از قم و خراسان

گفت: گر گدا کاهل بود تقصير صاحبخانه چيست! ما گدايي

ص: 5297

بلد نيستيم. باور مي کنيد بزرگان ما در سخت ترين گرفتاري ها متوسل به اين بانو مي شدند. مرحوم آيت الله العظمي صدر که قبرشان اينجاست، پدر امام موسي صدر، پدر آيت الله رضا صدر، از مراجعه تقليد، سه مرجعي بودند که بعد از وفات آيت الله العظمي حائري حوزه را اداره مي کردند. فرمودند: بعد از وفات آيت الله العظمي حائري اوضاع براي ما سخت شد. به حدي که ما سه مرجع خواستيم براي آيت الله العظمي حائري در مسجد امام حسن عسگري فاتحه بگيريم، دستگاه رضاخان نگذاشت. رئيس شهرباني مجلس را به هم زد و گفت: اجازه نداريد! عزيزان اگر امروز نام دين زنده است، مرجعيت زنده است، نام اهل بيت زنده است به برکت اين نظام مقدس است. سه مرجع نتوانستند براي مؤسس حوزه فاتحه بگيرند. بعد فرمودند: من يک کمک هزينه تحصيلي به طلبه ها مي دادم. چند ماه اين کمک هزينه که بايد از وجوهات مردم مي رسيد، نرسيد. من دوازده هزار تومان، هفتاد سال پيش، بدهکار شدم. آيت الله العظمي صدر به طلبه ها اعلام کردند که من از اين ماه شهريه نمي دهم! فرمودند: طلبه ها در خانه من جمع شدند، يک کسي شروع به درد و دل کردن کرد، روزها مخفي مي شويم و شب ها درس مي خوانيم. از شر رضاخان و مأمورين رضاخان در امان نيستيم. اين کمک هزينه را هم شما تعطيل مي کنيد؟ طلبه به گريه افتاد، ايشان فرمود: من هم به گريه افتادم. گفتم: برويد تا فردا به شما خبر دهم. طلبه ها رفتند، غم عالم به قلب من نشست. شب شد، سحر به حرم حضرت معصومه(س) آمدم. ايشان فرمودند وقتي به حرم آمدم، هيچکس در حرم نبود. آمدم

ص: 5298

زيارت و مناجات کردم، گفتم: بي بي جان به داد ما برس! من چند ماه بدهکار هستم. اگر نمي خواهيد قال الصادق و قال الباقر گفته شود، تکلف ما را معلوم کنيد. به قدري ناراحت شدم که گفتم: اي فاطمه معصومه اگر قدرت نداري از برادرت امام رضا کمک بگير. از جدت اميرمؤمنان کمک بگير! قهر کردم و گفتم: تا اين مشکل برطرف نشود ديگر به زيارت نمي آيم. آمدم خانه بين الطلوعين بود، در خانه نشسته بودم که چه جوابي به طلبه ها بدهم. خادم آمد گفت: کسي جلوي در با شما کار دارد. ترسيدم در را باز کنم، گفتم: نکند قصد جان شما را دارند. يک قيافه ي عجيبي دارد! آيت الله العظمي صدر فرمودند: باشد، در را باز کن. اگر قصد جان مرا هم دارد، مرا راحت کند. يک مرجع تقليد که مظهر صبر اميرالمؤمنان بود به مرگ خود راضي شده بود. در را باز کردند و اين مرد داخل شد، تا نشست، گفت: ببخشيد اين وقت آمدم، دست آقا را بوسيد و گفت: از اصفهان به تهران مي رفتم. به اين تپه که از اينجا به حرم حضرت معصومه اشراف دارد، نگاهم به گنبد فاطمه معصومه افتاد. با خودم گفتم: کجا مي روي؟ مگر بدهي و وجوهات نداري؟ مگر خمس بدهکار نيستي؟ همين الآن برو، شايد تهران رفتي و ديگر زنده نماندي؟ حساب کرده بود و خمسش را داده بود. آيت الله العظمي صدر فرمود: با پول بين الطلوعين نه تنها بدهي چند ماهه را دادم، بالاي يک سال کمک هزينه تحصيلي طلبه ها را دادم. در گدايي اين در کوتاهي نکنيم. دوباره آقا قبايش را پوشيد و

ص: 5299

به حرم رفت. گفت: مي روم از فاطمه معصومه عذرخواهي و تشکر کنم! بي بي جان ببخشيد اگر گفتم: اگر نمي توانيد از برادرتان کمک بگيريد. اگر نمي توانيد از جدتان بخواهيد. آمدم عذرخواهي کنم! مردم قم، وقتي خواستيد بدن فاطمه معصومه را دفن کنيد، متحير ماندند. گفتند: چه کسي اين بدن را دفن کند؟ همه نامحرم هستند و اين بانو در قم غريب است. دو نفر از راه رسيدند، دو سواره آمدند، اينها بدن فاطمه معصومه را دفن کردند. چند روز ديگر اميرمؤمنان هم متحير مي شود که اين بدن صديقه طاهره فاطمه زهرا را چه کند؟ داخل قبر برود، چه کسي بدن بي بي را تحويل بدهد؟ بيرون قبر بماند، بدن را به چه کسي تحويل بدهد؟ دستاني شبيه دستان پيامبر صدا زد علي جان امانت را به من برگردان!

شريعتي:

ما اشک مي شويم که بارانمان کني *** ما درد مي شويم که درمانمان کني

ما را غريب و بي کس و بي خانمان کني *** تا شب نشين صحن شبستانمان کني

ديگر نگرد مادر ما در همين قم است *** آنجا که آب هست، چه جاي تيمم هست

نکات بسيار خوبي را شنيديم به برکت بانوي با کرامت، حضرت فاطمه معصومه(س) که طبق روايت نوراني از امام صادق(ع)، تمام شيعيان با شفاعت حضرت وارد بهشت مي شوند. خيلي ها التماس دعا گفتند، خيلي ها مشکلات مالي دارند، قرض دارند، خيلي ها دوست دارند صاحب خانه شوند، خيلي ها دلشان فرزند مي خواهد، انشاءالله خداوند به حق فاطمه معصومه به همه آنها فرزندان صالحي عنايت کند. دعا مي کنيم براي عاقبت بخيري همه جوانان سرزمين مان. امروز صفحه 537 قرآن کريم، آيات پاياني سوره مبارکه واقعه

ص: 5300

و آيات ابتدايي سوره مبارکه حديد را تلاوت خواهيم کرد.

«إِنَّهُ لَقُرْآنٌ كَرِيمٌ «77» فِي كِتابٍ مَكْنُونٍ «78» لا يَمَسُّهُ إِلَّا الْمُطَهَّرُونَ «79» تَنْزِيلٌ مِنْ رَبِّ الْعالَمِينَ «80» أَ فَبِهذَا الْحَدِيثِ أَنْتُمْ مُدْهِنُونَ «81» وَ تَجْعَلُونَ رِزْقَكُمْ أَنَّكُمْ تُكَذِّبُونَ «82» فَلَوْ لا إِذا بَلَغَتِ الْحُلْقُومَ «83» وَ أَنْتُمْ حِينَئِذٍ تَنْظُرُونَ «84» وَ نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَيْهِ مِنْكُمْ وَ لكِنْ لا تُبْصِرُونَ «85» فَلَوْ لا إِنْ كُنْتُمْ غَيْرَ مَدِينِينَ «86» تَرْجِعُونَها إِنْ كُنْتُمْ صادِقِينَ «87» فَأَمَّا إِنْ كانَ مِنَ الْمُقَرَّبِينَ «88» فَرَوْحٌ وَ رَيْحانٌ وَ جَنَّةُ نَعِيمٍ «89» وَ أَمَّا إِنْ كانَ مِنْ أَصْحابِ الْيَمِينِ «90» فَسَلامٌ لَكَ مِنْ أَصْحابِ الْيَمِينِ «91» وَ أَمَّا إِنْ كانَ مِنَ الْمُكَذِّبِينَ الضَّالِّينَ «92» فَنُزُلٌ مِنْ حَمِيمٍ «93» وَ تَصْلِيَةُ جَحِيمٍ «94» إِنَّ هذا لَهُوَ حَقُّ الْيَقِينِ «95» فَسَبِّحْ بِاسْمِ رَبِّكَ الْعَظِيمِ «96»

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ ، سَبَّحَ لِلَّهِ ما فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ هُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ «1» لَهُ مُلْكُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ يُحْيِي وَ يُمِيتُ وَ هُوَ عَلى كُلِّ شَيْ ءٍ قَدِيرٌ «2» هُوَ الْأَوَّلُ وَ الْآخِرُ وَ الظَّاهِرُ وَ الْباطِنُ وَ هُوَ بِكُلِّ شَيْ ءٍ عَلِيمٌ «3»

ترجمه: همانا آن قرآن كريم است. كه در كتاب محفوظى جاى دارد. جز پاكيزگان به آن دست نزنند. فرو آمده از سوى پروردگار جهانيان است. آيا شما با اين سخن (الهى)، با سبكى و سستى برخورد مى كنيد؟ و (سهم و) رزق خود را تكذيب آن قرار مى دهيد؟ پس چرا آنگاه كه جان به گلوگاه رسد. و شما در آن هنگام نظاره مى كنيد. و ما از شما به آن (محتضر) نزديك تريم، ولى نمى بينيد. پس اگر شما (در برابر اعمالتان) مجازات شدنى نيستيد، چرا آن

ص: 5301

جان را (در حال احتضار به بدن خود) بر نمى گردانيد اگر راست مى گوييد؟ پس اگر او (محتضر) از مقرّبان باشد. راحت و رحمت و بهشت پر نعمت، روزى او خواهد بود. و امّا اگر از اصحاب يمين باشد، (به او گفته مى شود:) از طرف اصحاب يمين (كه هم فكران تو هستند) به تو سلام باد. و امّا اگر از تكذيب كنندگان گمراه باشد، با آبى جوشان پذيرايى مى شود. و ورود به دوزخ (جزاى اوست). همانا اين مطلب، حق و يقينى است. پس به نام پروردگار بزرگوارت تسبيح كن.

به نام خداوند بخشنده مهربان. آنچه در آسمان ها و زمين است براى خداوند تسبيح گويند و اوست عزيز حكيم. حكومت آسمان ها و زمين براى اوست، زنده مى كند و مى ميراند و او بر هر چيزى تواناست. اوست اول و آخر و ظاهر و باطن و او به هر چيزى آگاه است.

شريعتي:

هرکس به احترام مقام تو خم نشد *** آقا نشد، بزرگ نشد، محترم نشد

دل خسته بود و راهي اين آستانه شد *** دل خسته بود و راهي باغ ارم نشد

گفتند: مرقدت حرم آل فاطمه است *** با اين حساب هيچکسي بي حرم نشد

باز اين چه لطفي است که در حق ما شده *** ما شاعرت شديم ولي محتشم نشد

در سالروز وفات کريمه اهل بيت حضرت فاطمه معصومه با سمت خدا در کنار شما و در محضر کارشناسان عزيز و گرانقدرمان هستيم. از حاج آقاي فرحزاد و ديگر کارشناسان خواهش مي کنم که لحظاتي ما را مستفيض کنند.

حاج آقاي فرحزاد: السلام عليکم و رحمة الله و برکاته. به نيابت از همه بينندگان

ص: 5302

و شنوندگان که نتوانستند به زيارت بيايند، عرض سلام داريم و زيارتنامه مي خوانيم و دعا مي کنيم. بزرگي کلام زيبايي دارد که در اين مکان مقدس زير زمين قبور مطهر حضرت معصومه و امامزاده هايي که از فرزندان امام جواد و باقي امامزاده ها، سادات فراواني که دفن هستند و علما و شخصيت هايي که به فرموده حاج آقاي حسيني هرکدام اگر در هر شهري بودند، يک زيارتگاه مخصوص داشتند. شطيطه خانم شيعه ناب حضرت امام هفتم در نيشابور گنبد و بارگاه دارد. روي زمين 24 ساعت در اينجا يا دعا يا زيارت، نماز، تلاوت قرآن، درس و تعليم است. بالاي سر ما تا آسمان به فرموده آيت الله بهجت است که به آيت الله مسعودي فرمودند: به خدمتگزارها بگوييد خيلي با ادب اينجا برخورد کنند. اينجا مختلف الملائکه است. يعني محل رفت و شد ملائکه است. ما هنوز ميليون ها زائر داريم که توفيق زيارت مشهد و قم را پيدا نکردند، انشاءالله خداوند توفيق زيارت اين بارگاه ملکوتي را به آنها عطا کند.

حاج آقاي نظري منفرد: من هم به همه بينندگان و شنوندگان محترم سلام مي کنم. قم حرم اهل بيت است. در يک روايتي هست سه در از بهشت در قم باز مي شود. شايد اشاره به اين باشد که يک در همين حضرت معصومه(س) است که شفيع است و ايشان باعث مي شود به بهشت برود. يک در هم شايد حوزه مقدسه قم باشد که شخصيت هايي مثل حضرت امام(ره) از اين حوزه برخاستند. يک در هم محدثين بزرگي که اشاره کردند، در قم آنطور که مرحوم محدث قمي در فوايد الرضويه نقل کردند، صد هزار محدث در اين شهر بوده

ص: 5303

و علوم اهل بيت را از اين شهر نشر دادند. هم فضا، فضاي مقدسي است. زمين، زمين مقدسي است. اميدوارم که قدردان باشيم و اين فضا را حفظ کنيم و آلوده نکنيم. همه مسئول هستيم و همه بايد دقت کنيم.

شريعتي: خيلي خوشحاليم که شما را بعد از مدت ها زيارت کرديم. ما هر هفته در برنامه از يکي از علما و مراجع بزرگ ياد مي کنيم. همين جا از مرحوم مهندسي ياد کنيم که رحمت و رضوان خدا بر ايشان باد. انشاءالله اگر شما توانستيد کنار قبر شهيد مفتح که روز وحدت حوزه و دانشگاه هم هست، اين هفته قرار گذاشتيم که از آيت الله العظمي گلپايگاني ياد کنيم و از خدمات ارزنده ايشان تجليل کنيم. براي ما از شخصيت آيت الله العظمي گلپايگاني بفرماييد.

حاج آقاي نظري منفرد: ايشان يک شخصيت و فقيه بزرگواري بود. انسان واقعاً متديني بود. مأنوس با قرآن بود. گاهي در جلسات بنده با ايشان بوديم. ايشان مي فرمودند: ما در زمان مرحوم آيت الله مؤسس، مرحوم آيت الله حاج شيخ عبدالکريم حائري که فضا خيلي فضاي بسته اي بود، رضاخان اجازه نمي داد، تصميم داشت حوزه را از بين ببرد، ايشان مي فرمودند: ما گاهي که در مدرسه فيضيه حجره داشتيم و مي نشستيم با يکديگر صحبت مي کرديم، بين خودمان مي گفتيم: اگر رضاخان از دنيا برود و حاج شيخ بماند، حوزه مي ماند و اما اگر حاج شيخ از دنيا برود و رضاخان بعد از ايشان بماند، حوزه را از بين خواهد برد. مانع سر راه ايشان بود. ايشان فرمودند: اتفاقاً مرحوم حاج شيخ زودتر از رضاخان از دنيا رفت و ما حوزه را بهتر ديديم. اين نشانه ي

ص: 5304

اين بود که نگهدارنده ي حوزه کسي ديگر است. همينطور که اشاره کردند که شهريه را تأمين کردند و آيت الله العظمي صدر دادند.

حاج آقاي عابديني: سلام عليکم و رحمة الله، عرض سلام و ادب خدمت همه بينندگان و شنوندگان عزيز داريم. اگر انسان باور کند وقتي به زيارت مي آيد، آن حقيقت حي و حاضر است و انسان در محضر است که در اذن ورودي که براي امام رضا مي خوانيم، ما شهادت مي دهيم غائب شما مثل حاضر شماست. شما مي بينيد، «يرون مقامي، يسمعون کلامي و يردّون سلامي» اگر انسان با اين نگاه وقتي در اين امامزاده هاي جليل القدر حاضر مي شود، مي داند وقتي گفتگو مي کند با يک حالت مخاطب و تخاطب است، گفتگوي زنده است. تمام کساني که از ابتدا و امروز به زيارت حضرت تشريف آوردند و اينجا مشرف شدند، اثر وجودي شان باقي است. همه ارواح تعلق دارند، لذا وقتي انسان وارد مي شود همه آنها در محضر آنها قرار گرفته است. حضرت آيت الله بهاء الديني فرمودند: امام وقتي وارد فيضيه شد، همه ارواحي که متعلق به فيضيه بودند خوشحال شدند. اين نشان مي دهد اينها توجه دارند. اگر انسان وارد مي شود با عظمتي که از علماي قم مطرح شد، محضر حضرت معصومه که وارد مي شود احساس کند همه آنها در کنار حضرت براي انسان دعا مي کنند و توجه ايجاد مي کنند، اين نگاه باعث مي شود مراقبه شديدتر باشد.

حاج آقاي لقماني: بسم الله الرحمن الرحيم، خدمت همه عرض سلام دارم. يک نکته خيلي کوتاهي که اين فراز زيارتنامه حضرت معصومه را در قنوت نماز و در سجده ها مي خوانم و لذت مي برم، زيارتنامه ي اهل بيت و امامزادگان مباني

ص: 5305

تفکر شيعي است. فراز زيارتنامه فاطمه معصومه (س) که از دو لب مبارک امام رضا(ع) بيان شده است « اللهم اني اسألک ان تختم لي بالسعادة فلا تسلُب مني ما أنا فيه» خدايا از تو مي خواهم عاقبت مرا ختم بخير کني. ختم بخير سياسي، اخلاقي، اقتصادي، اين لحظاتي که در حرم بوديد و قطرات اشکي که از چشم ها ريخته شد، رواق چشمان آينه کاري شد، چقدر ارزش دارد؟ نعمت ولايت و نعمت محبت، عشق به حرم اهل بيت، اهل بيت يک حرم دارند و يک حريم دارند. حرم اينجاست و حريم کجاست؟ هرجايي که ما هستيم، گوشي موبايل دستمان است. پاي کامپيوتر هستيم. اينجا حريم حضرت معصومه است. «و لا حول و لا قوة الا بالله العلي العظيم» خدايا اين محبت و ولايت را در وجود همه ما به ويژه شيعيان علي بن ابي طالب روز افزون بگردان.

شريعتي: دعا بفرماييد و دوستان آمين بگويند.

حاج آقاي حسيني قمي: يک تشکر مجدد داشته باشم از توليت و خادمين حرم مطهر، از تهيه کننده محترم برنامه، مخاطبين عزيز و زائرين و مجاورين تشکر مي کنم. کسي از مرحوم آيت الله العظمي گلپايگاني سؤال کرد: مي بينم که شما دائماً ذکر مي گوييد. اين چه ذکري است که تمام نمي شود؟ فرمودند: من بالاترين ذکر را مي گويم. ايشان فرمود: ذکر دائمي من که بالاترين ذکر است صلوات بر محمد و آل محمد است. «أَمَّنْ يُجِيبُ الْمُضْطَرَّ إِذا دَعاهُ وَ يَكْشِفُ السُّوءَ» خدايا به حق محمد و آل محمد ما را ببخش و بيامرز. پدرها، مادرها و گذشتگان، شهداء و امام شهيدان، مراجع و علماي بزرگ که در اين حرم آرميده اند، روح مرحوم آيت

ص: 5306

الله العظمي حائري، آيت الله العظمي بروجردي، آيت الله العظمي گلپايگاني غريق رحمتت بگردان. علما و مراجع حوزه هاي علميه، رهبر معظم ما را مؤيد و منصور بدار. به حق صديقه طاهره(س) و کريمه اهل بيت، مريض ها لباس عافيت بپوشان. به حق محمد و آل محمد رفع هم و غم و گرفتاري و پريشاني از همه شيعيان اميرمؤمنان بفرما. مسلمان ها در سراسر عالم بر دشمنان پيروز بگردان. شر استکبار جهاني و شجره خبيثه آل سعود و صهيونيست ها را به خودشان برگردان. ملت ما را در همه آزمون ها و گرفتاري ها سربلند و پيروز بگردان. دنيا و آخرت ما را از اهل بيت جدا نگردان. آنچه خواستيم و نخواستيم، خير و صلاح ما در آن است و رضاي تو در آن است را به همه ما کرامت بفرما.

شريعتي: والحمدلله رب العالمين و صلي الله علي محمدٍ و آله الطاهرين.

97-10-04- سيره تربيتي اميرالمؤمنين علي(ع) در نهج البلاغه- حکمت 252

شريعتي: بسم الله الرحمن الرحيم، اللهم صل علي محمد و آل محمد و عجل فرجهم.

تو صد مدينه داغي، تو صد بقيع دردي *** يتيم مي شود خاک اگر که برنگردي

تمام شب نيافتاد صداي گريه ي باد *** چه بادهاي زردي، چه کوچه هاي سردي

دو قريه آنطرف تر بپيچ سمت لبخند *** شکوفه مي فروشد بهار دوره گردي

کسي مي آيد از راه چه ناگهان چه ناگاه *** خداي من چه روزي، خداي من چه مردي

از آسمان چهارم، مسيح بازگشته است *** زمين ولي چه تنهاست مگر تو بازگردي

«اللهم عجل لوليک الفرج» سلام مي کنم به همه دوستان عزيز، بيننده ها و شنونده هاي نازنين مان، ميلاد با سعادت حضرت عيسي بن مريم(ع) را تبريک مي گوييم خاصه به هموطنان خوب مسيحي و مخاطبين عزيزمان، انشاءالله

ص: 5307

همه زير سايه تعاليم انبياء به سمت خداوند متعال حرکت کنيم. حاج آقاي حسيني سلام عليکم و رحمة الله. خيلي خوش آمديد.

حاج آقاي حسيني قمي: عرض سلام و ارادت خالصانه دارم خدمت همه بينندگان عزيز و شنوندگان راديو قرآن و عزيزاني که بعدها از شبکه هاي ديگر برنامه را مي بينند.

شريعتي: امروز هم خدمت حاج آقاي حسيني هستيم و مهمان سفره با برکت نهج البلاغه اميرمؤمنان علي(ع)، بحث امروز شما را خواهيم شنيد.

حاج آقاي حسيني قمي: بسم الله الرحمن الرحيم، حکمت 252 «فَرَضَ اللَّهُ الايمَانَ تَطْهِيراً مِنَ الشِّرْكِ وَ الصَّلاةَ تَنْزِيهاً عَنِ الْكِبْرِ وَ الزَّكَاةَ تَسْبِيباً لِلرِّزْقِ وَ الصِّيَامَ ابْتِلاءً لاخْلاصِ الْخَلْقِ وَ الْحَجَّ تَقْوِيَهً لِلدِّين» (نهج البلاغه، حكمت 252) اين حکمت فلسفه ي يکسري از احکام اسلامي است. حضرت بيست مورد را نام بردند، بسيار شبيه تعبيراتي است که حضرت صديقه(س) در آن خطبه ي نوراني فدکيه در مسجدالنبي بيان کردند. چون اميرمؤمنان و فاطمه زهرا(س) يک نور هستند، کلماتشان هم مثل هم هست. البته در خطبه موارد بيشتر است، اينجا همه موارد نيامده است. حکمت بسيار نوراني و زيبايي است. قبل از آن به يکي دو سؤال پاسخ بدهم، يکي اينکه ما بايد از فلسفه ي احکام سؤال کنيم يا نه؟ مي دانيد بعضي از فرقه هاي اسلامي هستند که مي گويند: لزومي ندارد احکام الهي حکمتي داشته باشد. الزاماً احکام الهي معلل به غرض نيست. نبايد دنبال حکمت براي آن بگرديم. بعضي مي گويند: حکمت هم داشته باشد ما نبايد دنبال حکمت هايش باشيم. جواب اين سؤال خيلي روشن است. قرآن کريم خداوند متعال را بارها به عنوان وصف حکيم معرفي کرده است. اگر خداوند حکيم است کارهايش هم روي حکمت

ص: 5308

است و احکامش هم روي حکمت است. ثانياً اگر بنا شد حکمت نداشته باشد خوب چرا انجام بدهيم؟ چرا ضد آن را انجام ندهيم؟ سوم اينکه چرا آيات قرآن و روايات ما به يکسري از احکام اشاره کردند؟ «وَ لَكُمْ فِي الْقِصاصِ حَياةٌ» (بقره/179) حکمت قصاص را بيان مي کند. «كُتِبَ عَلَيْكُمُ الصِّيامُ كَما كُتِبَ عَلَى الَّذِينَ مِنْ قَبْلِكُمْ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُون » (بقره/183)

ما کتابي داريم که از مهمترين کتاب هاي شيخ صدوق است، به نام «علل الشرايع» اسم کتاب اين است. شيخ صدوق رواياتي که فلسفه ي احکام در آن بيان شده، در اين کتاب جمع آوري کرده است. يا همان خطبه ي صديقه طاهره، حکمت 252 اگر بنا بود ما سؤال نکنيم يا کارهاي پروردگار حکمتي نداشت که نبايد اينقدر آيات و روايات در کتاب مخصوص اين موضوع داشته باشيم. مي گويند: چه فايده دارد ما دنبال حکمت احکام باشيم؟ گاهي اين را مي پرسند، گاهي هم مي گويند: آيا اگر يکجا حکمتش را ندانستيم نبايد عمل کنيم؟ اولاً اينکه بيان احکام چه فايده اي دارد خيلي روشن است، اگر انسان بداند فلسفه احکام چيست، شوق به انجامش بيشتر است. وقتي بدانم فلسفه زکات، فلسفه روزه چيست، اگر بدانم خيلي بهتر انجام مي دهم. وقتي بدانم آثار بد شراب خواري، فحشاء، فلسفه بد شراب خواري، فلسفه حرمت فحشاء را بدانم خيلي بيشتر بيزار مي شود. نکته مهم اين است يکوقت فکر نکنيم اگر موردي بود که حکمتش را ندانستيم بگوييم: آقا اين را تا ندانيم عمل نمي کنيم. چرا نماز صبح دو رکعت است؟ اگر بدانيم عمل مي کنيم.

خدا شهيد آيت الله مطهري را رحمت کند، اين مثال را بيان مي کردند. مي فرمودند: شما نزد حکيم مي رويد، اين

ص: 5309

آقا را چون حکيم مي داني به او مراجعه مي کني. براي بيماري سه دارو به شما تجويز مي کند. شما مي گويي: تأثير اين قرص را مي دانم چون مسکّن است. اين شربت درد گلوي مرا تسکين مي دهد. اما اين قرص تأثيرش چيست؟ تا من ندانم استفاده نمي کنم! ولو نمي دانيم ولي چون به حکيم مراجعه کرديم به او اعتماد داريم و حتماً عمل مي کنيم. بنابراين اينطور نباشد که حتماً اگر جايي حکمت را ندانستيم، عمل نکنيم.

نکته آخر اين است که ما يک علت داريم و يک حکمت داريم. غالباً مصالح و مفاسدي که در احکام گفته مي شد، غالباً حکمت است و الزاماً نبايد علت باشد. مثلاً يک خانمي وقتي از شوهرش طلاق مي گيرد، در احکام اسلامي هست که بايد سه ماهي بعد از طلاق ازدواج نکند. حکمتش چيست؟ حکمتش اين است که اگر از آن شوهر، فرزندي باردار بوده، اين زمان بگذرد و مشخص شود. يک کسي بگويد: مگر حکمتش اين نيست؟ حالا دو سال است شوهر ما يک شهر ديگر بوده و ما در يک شهر ديگر بوديم. الآن هم طلاق گرفتيم. ما ديگر نبايد اين را انجام بدهيم. وقتي گفتيم: حکمت است علت نيست که بگوييم حتماً به اين دليل است. حکمت که شد ديگر الزاماً نمي توانم بگويم من اين مورد خودم را انجام نمي دهم. بين حکمت و علت اشتباه نکنيم.

حکمت 252 «فَرَضَ اللَّهُ الايمَانَ تَطْهِيراً مِنَ الشِّرْكِ وَ الصَّلاةَ تَنْزِيهاً عَنِ الْكِبْرِ» حکمت نماز چيست؟ اگر آدم مي خواهد از تکبر دور باشد، بالاترين اوج تواضع انسان اين است که در برابر پروردگار باشد. چقدر مذمت شده که کسي به يک پولداري فقط بخاطر پولدار

ص: 5310

بودنش احترام کند. يکوقت نه آدم دست بخيري است، احترامش مي کني. مدرسه ساخته، مسجد ساخته، داريم از کساني که کار خير کردند تجليل کنيد و تشويق کنيد. «کان رسول الله(ص) يُحَسِّن الحَسن و يُقَوّيه» کار خوبي مي ديدند تحسين مي کردند. ولي فقط بخاطر اينکه پولدار است تجليل کنيم، فرمودند: نه، اين بخشي از دين و باورهاي ديني اش را در حقيقت از دست داده است. اوج تواضع انسان فقط در برابر پروردگار است. روايت زيبايي است که شيخ صدوق در کتاب کمال الدين نقل کردند. از وجود امام زمان(عج) است. انسان وقتي سجده مي کند در برابر پروردگار يعني من تسليم خدا هستم، خدايا هرچه تو بگويي. فرق انسان با شيطان يکي همين است. او سجده نکرد، دعواها سر همين بود. شيطان گفت: خدايا تو هرچه مي خواهي، من جاي ديگر انجام مي دهم. اين يک کار را انجام نمي دهم. خطبه قاصعه اميرالمؤمنين، خطبه 192 را حتماً بخوانيد که زيباترين خطبه حضرت در مورد تکبر است. حضرت در يک فرازي مي فرمايد: «فعدو الله امام المتعصبين و سلف المستکبرين» امام آدم هاي متکبر، هرکس قيافه مي گيرد بداند پيشوايش شيطان است. قيافه نگير! در برابر رفيق، همسر، فرزند، استاد، چرا قيافه مي گيري؟ وقتي که قيافه مي گيري، خودت را در آينه ببين، اينهايي که بداخلاقي مي کنند و گرفتار بداخلاقي هستند، خيلي بد است. اسا تکبر را شيطان گذاشته است. حضرت مي فرمايد: خدا چطور بر سر او زد و او را کوچک کرد بخاطر اينکه تکبر مي کرد؟ وقتي آدم قيافه مي گيرد خودش را زمين زده است. خداوند در دنيا او را مطرود کرده است. هرکس مي خواهد اعوذ بالله بگويد، مي گويد: اعوذ بالله من الشيطان الرجيم.

ص: 5311

از اين بالاتر و بدتر هست؟ آنجا هم آتش در انتظار اوست. بعد مي فرمايد: ببينيد خدا با ابليس چه کرد. «فَاعْتَبِرُوا بِمَا كَانَ مِنْ فِعْلِ اللَّهِ بِإِبْلِيسَ إِذْ أَحْبَطَ عَمَلَهُ الطَّوِيلَ وَ جَهْدَهُ الْجَهِيدَ وَ كَانَ قَدْ عَبَدَ اللَّهَ سِتَّةَ آلافِ سَنَةٍ» (نهج البلاغه/خطبه192) حضرت مي فرمايد: خدا شش هزار سال عبادت او را از بين برد. ما داريم که طرف شصت سال آبرو جمع کرده و شما با يک کليپ او را زمين مي زني! کاري مي کني خانه نشين شود. آبروي هفتاد ساله را بر باد مي دهي و خدا هم حسنات هفتاد ساله تو را به او مي دهد. اين ظلم است؟ «فَمَنْ ذَا بَعْدَ إِبْلِيسَ يَسْلَمُ عَلَي اللَّهِ» وقتي بعد از شش هزار سال عبادت نابود شد، چه کسي ديگر سالم مي ماند؟ ما خيلي عبادت کنيم در طول هفتاد سال عمر، پنجاه سال است. شيطان شش هزار سال عبادت کرده است. «بِمِثْلِ مَعْصِيَتِهِ كَلا مَا كَانَ اللَّهُ سُبْحَانَهُ لِيُدْخِلَ الْجَنَّةَ بَشَراً بِأَمْرٍ أَخْرَجَ بِهِ مِنْهَا» (نهج البلاغه، خطبه 192) شيطان سجده نکرد، شما سجده کن.

در کمال الدين شيخ صدوق هست که امام زمان(عج) فرمود: «ما ارغَمَ انف الشيطان بشيء افضل من الصلاة» مي خواهي بيني شيطان را به خاک بمالي؟ هيچ چيزي مثل نماز نيست. «فصلها و ارغَم انف الشيطان» نماز بخوان بيني شيطان را به خاک بمال. يک جمله ديگر هم که خيلي مهم است، حديث در کافي مرحوم کليني است و امام صادق فرمودند: «مَنْ ذَهَبَ يَرَى أَنَّ لَهُ عَلَى الْآخَرِ فَضْلًا فَهُوَ مِنَ الْمُسْتَكْبِرِينَ» (كافى، ج 8، ص 128) هرکس خودش را بهتر از ديگران بداند در دايره متکبرين است. اگر من گفتم: از

ص: 5312

ديگران بهتر هستم، من هم مستکبر هستم. به امام صادق گفتند: چرا اينطور مي گوييد، ما اهل نماز هستيم. مسجد مي رويم. روزه مي گيريم. ما از کافران بهتر نيستيم؟ حضرت فرمود: قرآن نخواندي؟ گفت: کجاي قرآن؟ فرمود: در سوره مبارکه اعراف داستان ساحران و حضرت موسي، اينها آمده بودند به گمان خودشان سحر موسي را باطل کنند، ولي وقتي ديدند گفتند: نه اين سحر نيست. اين معجزه است. اين پيامبر است و ايمان آوردند. فرعون گفت: همه شما را مي کشم. گفتند: همه قدرت تو در دنياست، هرکاري مي خواهي بکن. تمام کساني که در برابر حضرت موسي آمدند که يار فرعون شوند، گفتند: پاداش ما چيست؟ «إِنَّ لَنا لَأَجْراً إِنْ كُنَّا نَحْنُ الْغالِبِينَ» (اعراف/113) ما غالب شديم پاداش ما چيست؟ فرعون گفت: مقرب درگاه خودم مي شويد. به فاصله يک ساعت بعد شهيد راه حق شدند.

نماز بايد اين اثر را در انسان داشته باشد. اگر من از مسجد بيرون مي آيم، همان آدم قيافه گير هستم، معلوم مي شود نماز در من تأثير نداشته است. بايد کار کنيم نماز در وجود ما اثر گذار باشد. جمله دوم فرمود: «وَ الزَّكَاةَ تَسْبِيباً لِلرِّزْقِ» اين جمله را دو جور معنا کردند، من هردو را بگويم. اول اينکه فرمودند: زکات سبب روزي ديگران است. يعني باعث مي شود فقرا از زکات بهره ببرند. در حکمت 328 هست که حضرت فرمود: «إِنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ فَرَضَ فِي أَمْوَالِ الاغْنِيَاءِ أَقْوَاتَ الْفُقَرَاءِ» غذاي فقرا در مال اغنياء است. «فَمَا جَاعَ فَقِيرٌ» اگر کسي فقير است بخاطر اين است که غني حق او را نداده است. بحث خمس و زکات که بارها گفتيم، فرمود: اگر مردم زکات مالشان را

ص: 5313

مي دادند، «لَوْ أَنَّ النَّاسَ أَدَّوْا زَكَاةَ أَمْوَالِهِمْ مَا بَقِيَ مُسْلِمٌ فَقِيراً مُحْتَاجاً» (من لايحضره الفقيه، ج 2، ص 7) ما يک فقير نداشتيم. اسلام مي گويد: آقاي کشاورز، زمين و گندم و آب و حيات براي من بوده است. من به شما دادم، چند دانه گندم پاشيدي هزار کيلو شده است. پنجاه کيلو را به فقير بده! دامدار بيست تا گوسفند داشتي، زمين و دريا از خدا بوده است، بيست تا گوسفند تو الآن پانصد تا شده است. 495 تا براي تو، پنج تا را به فقير بده. نه نياز به مجتهد دارد، نه رسيد نياز دارد. زکات سبب روزي است و خدا واجب کرده است.

اگر مردم خمس مالشان را مي دادند، امروز 4 دي ماه شما شروع به کسب و کار کردي و حقوق گرفتي، تا 4 دي 1398 يکسال براي تو، هرطور دوست داري زندگي کني. مسافرت برو، خانه و ماشين بخر. وليمه بده، جهيزيه بده، يک سال بعد نگاه کن اگر کم آوردي بايد به تو کمک کنند. اگر مساوي شدي که هيچ، اگر اضافه آمد يکبار هشتاد درصد براي تو و بيست درصد خمس بده. از دو ميليون دويست هزار تومان خمس مي شود. به چه کسي مي تواني بدهي؟ سهم سادات را به سادات فقير، زکات را به سادات نمي دهند. ايمان ضعيف است. اگر دويست تومان خمس باشد، صد هزار تومان سهم سادات فقير و صد هزار تومان هم سهم امام است. مرحوم آيت الله العظمي صافي، آيت الله العظمي سيستاني مي گويند: خودتان بدهيد. از مراجع گذشته مرحوم آيت الله العظمي خويي، آيت الله العظمي تبريزي مي گويند: سهم سادات را خودتان بدهيد. سهم امام هم

ص: 5314

نزد مجتهد برويد و بگوييد : شما مي خواهيد چه کنيد؟ به من اجازه بدهيد من در آن مسير خودم مستقيم خرج کنم. فتواي آيت الله العظمي صافي و آيت الله سيستاني را گفتيم. کل سهم سادات را مي گويند خودتان بدهيد. سهم امام هم بارها گفتيم اگر دل چرکين هستيد، به مجتهد و نماينده مجتهدت بگو: من کجا خرج کنم؟ مقام معظم رهبري يک ليستي دارند، يک برنامه اي دارند، گفتند: اگر کسي مقلد مقام معظم رهبري است، ده ميليون خمس دارد، يعني پنجاه ميليون اضافه آمده که بايد ده ميليون خمس بدهد. فرمودند: يک چهارم، دو ميليون و پانصد سهم سادات را خودت ببر و بده. از بخش سهم امام، يک سوم سهم امام را از اين ده ميليون، شما مي تواني به ارحام نيازمند خودت بدهي. واجب النفقه نباشند، پدر و مادر و اولاد نباشند. يک نفر زنگ زد و گفت: مي شود رد مظالم را به مادرم که نيازمند است بدهم؟ گفتم: از خدا بترس. تو اينقدر مادرت فقير است که مي خواهي به مادرت بدهي؟ ارحام ديگر، مثل برادر، برادر زاده، يک سوم سهم امام را به آنها بده. مراجع تقليد ما مسئوليت سنگيني دارند.

يک کسي خدمت آيت الله العظمي حجت(ره) رفته بود. از راه دوري آمده بود و مي خواست خمسش را بدهد. بلند شد برود عقب عقب مي رفت. يک کسي گفت: چرا عقب عقب مي روي؟ گفت: دارم خوب چهره اش را در ذهنم ترسيم مي کنم که فرداي قيامت در صحراي قيامت خدا و پيغمبر به من گفتند: خمست را به چه کسي دادي؟ چهره اش يادم باشد و بگويم: خدايا من به اين دادم. اينقدر مسئوليت

ص: 5315

سنگيني است. خوب است آقايان هرسال بيايند بگويند: اين مقدار وجوهات دريافت شده و اين مقدار هزينه کرديم. اين همه بيمارستان، درمانگاه، اين همه مسجد و مدرسه، اين همه کتاب. پس حوزه هاي علميه چه مي کند در برابر اين وهابي ها؟ اينها بايد با همين راه ها اداره شود. در تعلق ما به دنيا گير هست. پس معناي زکات دو معنا شد، يک معنا «وَ الزَّكَاةَ تَسْبِيباً لِلرِّزْقِ» براي فقرا، يک معنا فرمودند: روزي خود ماست که زکات مي دهيم. يعني رشد خودش است. حديثي در من لا يحضر شيخ صدوق است که امام رضا(ع) فرمود: «عِلَّةَ الزَّكَاةِ مِنْ أَجْلِ قُوتِ الْفُقَرَاءِ وَ تَحْصِينِ أَمْوَالِ الاغْنِيَاءِ» (لايحضره الفقيه، ج 2، ص 8) مال ثروتمند محفوظ مي ماند. آقاي پولداري که حاضر نيستي پنج تا گوسفند و پنجاه کيلو گندم بدهي و تا اين مقدار به فقرا برسي، مال خودت در معرض خطر قرار مي گيرد. يک روزي همين ها شورش مي کنند و مال تو را مي برند.اگر مي خواهي مالت محفوظ بماند زکات بده.

«وَ الْأَمْرَ بِالْمَعْرُوفِ مَصْلَحَهً لِلْعَوَامِّ» (نهج البلاغه، حكمت 252) امر به معروف مصلحت عامه مردم است. چرا مصلحت عامه مردم است؟ ديدم شارحين نهج البلاغه نکته لطيفي گفتند. مگر امر به معروف مصلحت خواص نيست؟ فرمودند: خواص نبايد کاري کنند که جامعه نياز به امر به معروف داشته باشد. يک منکري انجام شود که بخواهيم نهي از منکر کنيم. خواص بايد زمينه را طوري ايجاد کرده باشند که معروف در بين مردم عمل شود. خواص چه کساني هستند؟ خواص آنهايي که صاحب تريبون و رسانه هستند. الآن رسانه ملي ما بايد کاري کند که معروف در جامعه به خوبي خوب انجام

ص: 5316

شود. نيازي نباشد که عوام سراغ امر به معروف بروند. آنکسي که فضاي مجازي و رسانه در خدمتش است اينقدر بايد حجاب و نماز و عفاف را زيبا جلوه بدهند و اقامه معروف کنند. نيازي نباشد که معروف ترک شود و ما بخواهيم امر به معروف کنيم. نهي از منکر براي دوري سفها است. اگر آدم يک مقداري توجه داشته باشد اين جهل انسان است که گرفتار منکر مي شود. اگر توجه داشته باشد اصلاً دنبال منکر نمي رود.

شايد زيباترين تعبير در مورد امر به معروف و نهي از منکر حکمت 364 نهج البلاغه است. «مَا أَعْمَالُ الْبِرِّ كُلُّهَا وَ الْجِهَادُ فِي سَبِيلِ اللَّهِ» تمام کارهاي خير، نماز، روزه، زکات، خمس و حج خانه خدا، حضرت مي فرمايد: همه يک طرف، «عِنْدَ الامْرِ بِالْمَعْرُوفِ وَ النَّهْيِ عَنْ الْمُنْكَرِ إِلا كَنَفْثَةٍ فِي بَحْرٍ لُجِّيٍ» اگر بخواهيم با امر به معروف و نهي از منکر مقايسه کنيم، آب دهان با يک درياي خروشان است. تمام اعمال خير مثل نماز و روزه و خمس و حج را کنار هم بگذاريد به علاوه جهاد، با امر به معروف و نهي از منکر مقايسه کنيد، تمام آنها آب دهان مي شود و اين درياي خروشان است. آخرين باري که امر به معروف کرديم کي بود؟ البته بارها گفتيم که آداب دارد و زمان خاص دارد و شرايط خاص دارد. حضرت مي فرمايد: از اين بالاتر هم سراغ دارند، «ذَلِكَ كُلِّهِ كَلِمَةُ عَدْلٍ عِنْدَ إِمَامٍ جَائِرٍ» (نهج البلاغة، حكمت 374) حرف حق نزد يک امام ستمگر! الآن به برکت نظام اسلامي امامٍ جائر نداريم. ولي ظلم و جور داريم. بالاتر از همه اينها چه مقايسه اي است؟

ص: 5317

آنجايي که بايد از حق مظلوم دفاع کني ملاحظه نکن، انقلاب در آستانه چهل سالگي است. ظلم و جور زياد داريم.

شريعتي: خبر ارتحال حضرت آيت الله سيد محمود هاشمي شاهرودي همه ما را متأثر کرد، انشاءالله مهمان اجداد طاهرينشان باشند. به خانواده محترمشان و مردم عزيز تسليت مي گويم.

حاج آقاي حسيني قمي: ايشان گذشته از اينکه يک فقيه والا مقامي بود، واقعاً يک استاد و مدرس برجسته حوزه بود. شاگرد امام و مرحوم آيت الله العظمي خويي بودند، شاگرد مرحوم آيت الله شهيد صدر بودند. کتاب هاي فراوان داشتند. افتخار داشتند برادر سه شهيد بودند. اميدواريم خداوند روحشان را با اولياء محشور بفرمايد.

شريعتي: امروز صفحه 544 قرآن کريم را تلاوت خواهيم کرد.

«يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِذا ناجَيْتُمُ الرَّسُولَ فَقَدِّمُوا بَيْنَ يَدَيْ نَجْواكُمْ صَدَقَةً ذلِكَ خَيْرٌ لَكُمْ وَ أَطْهَرُ فَإِنْ لَمْ تَجِدُوا فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ «12» أَ أَشْفَقْتُمْ أَنْ تُقَدِّمُوا بَيْنَ يَدَيْ نَجْواكُمْ صَدَقاتٍ فَإِذْ لَمْ تَفْعَلُوا وَ تابَ اللَّهُ عَلَيْكُمْ فَأَقِيمُوا الصَّلاةَ وَ آتُوا الزَّكاةَ وَ أَطِيعُوا اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ اللَّهُ خَبِيرٌ بِما تَعْمَلُونَ «13» أَ لَمْ تَرَ إِلَى الَّذِينَ تَوَلَّوْا قَوْماً غَضِبَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ ما هُمْ مِنْكُمْ وَ لا مِنْهُمْ وَ يَحْلِفُونَ عَلَى الْكَذِبِ وَ هُمْ يَعْلَمُونَ «14» أَعَدَّ اللَّهُ لَهُمْ عَذاباً شَدِيداً إِنَّهُمْ ساءَ ما كانُوا يَعْمَلُونَ «15» اتَّخَذُوا أَيْمانَهُمْ جُنَّةً فَصَدُّوا عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ فَلَهُمْ عَذابٌ مُهِينٌ «16» لَنْ تُغْنِيَ عَنْهُمْ أَمْوالُهُمْ وَ لا أَوْلادُهُمْ مِنَ اللَّهِ شَيْئاً أُولئِكَ أَصْحابُ النَّارِ هُمْ فِيها خالِدُونَ «17» يَوْمَ يَبْعَثُهُمُ اللَّهُ جَمِيعاً فَيَحْلِفُونَ لَهُ كَما يَحْلِفُونَ لَكُمْ وَ يَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ عَلى شَيْ ءٍ أَلا إِنَّهُمْ هُمُ الْكاذِبُونَ «18» اسْتَحْوَذَ عَلَيْهِمُ الشَّيْطانُ فَأَنْساهُمْ

ص: 5318

ذِكْرَ اللَّهِ أُولئِكَ حِزْبُ الشَّيْطانِ أَلا إِنَّ حِزْبَ الشَّيْطانِ هُمُ الْخاسِرُونَ «19» إِنَّ الَّذِينَ يُحَادُّونَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ أُولئِكَ فِي الْأَذَلِّينَ «20» كَتَبَ اللَّهُ لَأَغْلِبَنَّ أَنَا وَ رُسُلِي إِنَّ اللَّهَ قَوِيٌّ عَزِيزٌ «21»

ترجمه: اى كسانى كه ايمان آورده ايد! هرگاه خواستيد با رسول خدا، گفتگوى خصوصى داشته باشيد، پس قبل از نجواى خود صدقه اى بدهيد. اين براى شما بهتر و پاكيزه تر است و اگر (براى صدقه دادن مالى) نيافتيد پس همانا خداوند آمرزنده و مهربان است (و مى توانيد بدون پرداخت صدقه گفتگوى خصوصى داشته باشيد). آيا نگران شديد از اين كه قبل از نجوايتان صدقه دهيد؟ پس اكنون كه صدقه نداديد و خدا هم لطف خود را بر شما بازگرداند، نماز به پا داريد و زكات بپردازيد و خدا و رسولش را اطاعت نماييد و خداوند به آنچه انجام مى دهيد، آگاه است. آيا نديدى كسانى را كه با گروهى كه مورد غضب خداوند بودند، طرح دوستى ريختند؟ آنها نه از شما هستند و نه از آنان و با اين كه خود مى دانند به دروغ سوگند مى خورند (كه از شما هستند). خدا براى آنان عذاب سختى آماده ساخته، زيرا كارى انجام مى دهند كه بسيار بد است. سوگندهايشان را سپر ساختند و مردم را از راه خدا بازداشتند، پس برايشان عذابى خوار كننده است. هرگز اموال و فرزندانشان، چيزى از خشم و غضب خدا را از آنان دفع نمى كند. آنان اهل آتش هستند و در آنجا ماندگار. روزى كه خداوند همگى آنان را برمى انگيزد و براى خداوند سوگند ياد مى كنند، همانطور كه براى شما سوگند ياد مى كنند و مى پندارند كه آنان بر چيزى (استوار) هستند. بدانيد كه آنان همان

ص: 5319

دروغگويانند. شيطان بر آنان چيره و مسلط شده است، پس ياد خدا را از خاطرشان برده است. آنان حزب شيطانند. آگاه باشيد كه حزب شيطان همان زيانكارانند. همانا كسانى كه در برابر خدا و رسولش دشمنى مى كنند، آنان در زمره خوارترين مردم اند. خداوند حكم كرده است كه همانا من و پيامبرانم (بر كافران و منافقان) چيره خواهيم شد. همانا خداوند قدرتمند شكست ناپذير است.

شريعتي: قرار هست اين هفته از مرحوم علامه محقق حلي براي ما بگويند و از خدمات ارزنده ايشان بشنويم.

حاج آقاي حسيني قمي: اولاً مي دانيد محقق علي الاطلاق وقتي هيچ قيدي نداشته باشد همين محقق اول(ره) است.

هزار مرتبه شويم دهان به مشک و گلاب *** هنوز نام تو بردن کمال بي ادبي است

همينطور مي گوييم محقق بدون اينکه بتوانيم اشاره اي بکنيم. استاد علامه حلي و سيد بن طاووس بوده است. شاگرداني مثل اين بزرگواران در دامن اين استاد پرورش پيدا کردند. خود علامه حلي که شاگرد محقق هست در جايي مي گويد: استاد من محقق افضل اهل زمان خودش بود. شهيد ثاني گلايه کرده است که چرا فرمودي افضل زمان خودش؟ چه کسي بعد از او مثل محقق آمده است؟ بگو افضل همه زمان ها! کتابي به نام «شرايع» دارد که معروف است قرآن فقه است. قرآن چقدر مقدس است. شرايع دوازده هزار حکم فقهي ما را با استدلال و بيان آورده است. به مرحوم آيت الله العظمي بروجردي گفتند: اگر شما بخواهي يک چيزي مثل شرايع بنويسي، مي تواني؟ فرمود: يک سطرش را نمي توانم بنويسم! شرايعي نوشته که دهها نفر از فقهاي شيعه آمدند توضيح دادند و براي آن کتاب شرح

ص: 5320

نوشتند، «جواهر الکلام» شرح شرايع الاسلام است. مسالک شهيد ثاني شرح شرايع الاسلام است. يعني افتخار مي کردند فقهاي بزرگ بعد از محقق که متن شرايع، بر آن کتاب و ذيل آن کتاب يک کتاب فقهي ديگر بنويسند. اين مدل نوشتن احکام براي شرايع و محقق اول است. بعدها هرکس آمده از محقق به بعد ياد گرفته است. در اين هفتصد سال که فقها آمدند مهمان سفره محقق هستند. ما دو سه فقهاي بزرگ داريم که کتابشان مرجع مي شود. يکي شهيد اول است، شهيد اول وقتي کتاب مي نويسد، شهيد ثاني کتابش را ذيل آن مي نويسد. يکي علامه حلي است و يکي هم محقق است. انشاءالله عزيزان به حرم اميرالمؤمنين که مشرف شدند، از صحن که وارد مي شوند دست راست قبر اين بزرگوار و دست چپ قبر مقدس اردبيلي است.

شريعتي: دعا بفرماييد و آمين بگوييم.

حاج آقاي حسيني قمي: سه مرتبه اين آيه شريفه را براي شفاي همه مريض ها بخوانيم. «أَمَّنْ يُجِيبُ الْمُضْطَرَّ إِذا دَعاهُ وَ يَكْشِفُ السُّوءَ» به حق محمد و آل محمد مريض ها لباس عافيت بپوشان و گرفتاري ها برطرف بفرما. حوائج همه ملتمسين دعا برآورده بخير بگردان.

شريعتي: «والحمدلله رب العالمين و صلي الله علي محمد و آله الطاهرين»

97-10-11- بيان فلسفه و احکام خمس

شريعتي: بسم الله الرحمن الرحيم، اللهم صل علي محمد و آل محمد و عجل فرجهم.

از ميان تمام سالنامه هاي قمري و ميلادي، تقويم دل من و اين سرزمين تا ابد شمسي است وقتي نام تو خورشيد است. السلام عليک يا شمس الشموس. روزهاي سه شنبه روزهايي است که مزين و منور به نام امام رئوف، امام رضا(ع) است. سلام مي کنم به همه دوستان عزيز و نازنينم،

ص: 5321

بيننده ها و شنونده هاي گرانقدرمان، انشاءالله هرجا هستيد زير سايه امام رئوف باشيد. حاج آقاي حسيني سلام عليکم و رحمة الله. خيلي خوش آمديد.

حاج آقاي حسيني قمي: عرض سلام و ارادت خالصانه دارم خدمت همه بينندگان عزيز و شنوندگان راديو قرآن و عزيزاني که بعدها از شبکه هاي ديگر برنامه را مي بينند.

شريعتي: مهمان سفره ناب و وسيع نهج البلاغه هستيم با کلام نوراني اميرالمؤمنين علي(ع)، هفته گذشته خطبه 252 نهج البلاغه را مرور کرديم و خيلي مورد استقبال قرار گرفت. خدمت شما هستيم و بحث امروز شما را مي شنويم.

حاج آقاي حسيني قمي: بسم الله الرحمن الرحيم، در بخش حکمت ها، حکمت 252 را شروع کرديم. «فَرَضَ اللَّهُ الايمَانَ تَطْهِيراً مِنَ الشِّرْكِ وَ الصَّلاةَ تَنْزِيهاً عَنِ الْكِبْرِ وَ الزَّكَاةَ تَسْبِيباً لِلرِّزْقِ وَ الصِّيَامَ ابْتِلاءً لاخْلاصِ الْخَلْقِ » گفتيم در اين حکمت حضرت به بيست مورد از فلسفه ي احکام اشاره مي فرمايد. شبيه همين بيان نوراني اميرمؤمنان(ع) در خطبه ي نوراني صديقه طاهره(س) هست و چند موردي است که حتي اينجا نيامده است. به همين مناسبت گفتيم: اينکه حضرت به فلسفه ي احکام اشاره مي فرمايد نشان از اين است که ما مي توانيم سؤال کنيم از فلسفه ي احکام و اينکه بعضي گفتند: احکام الهي معلل به غرض نيست. کارهاي خدا الزاماً نبايد حکمتي داشته باشد، اينطور نيست و شاهدش همين روايات و آيات قرآن است که حکمت بعضي از احکام را بيان کردند. شاهدش کتابي به نام علل الشرايع شيخ صدوق است و يک کتاب است و علل احکام در آن آمده است. ولي به اين معنا نيست که اگر فلسفه ي حکمي را ندانستيم حکم را معطل بگذاريم. مثل اينکه آدم به طبيبي مراجعه

ص: 5322

مي کند و ممکن است نداند حکمت اين قرص چيست ولي چون به آن طبيب به عنوان يک حکيم اعتماد دارد مي پذيرد و عمل مي کند. باز اشاره کرديم بين حکمت و علت تفاوت است. اينطور نيست همه اينها علت احکام باشد و گاهي حکمت است. مثال زديم و گفتيم: مثلاً خانم اگر از شوهرش جدا شد و طلاق گرفت، عده اي دارد و بايد عده را نگه دارد. مثلاً حدود سه ماه بايد عده نگه دارد. علت اين نيست که طلاق گرفتند، نمي دانيم علت حقيقي چيست. لذا يک خانم نمي تواند بگويد: من دو سال با شوهرم جدا بوديم، من يک شهر ديگر بودم و او يک شهر ديگر بود. چون ما طلاق گرفتيم ديگر آن عده را نمي خواهد. شما عده را براي اين مي گفتيد که يکوقت فرزندي اگر از ازدواج قبلي هست معلوم شود. اما ما دو سال از هم جدا بوديم، پس نيازي نداريم. اينها علت نيست و بعضي حکمت است.

به اين مناسبت لازم است به اين مسأله که گاهي آدم گوشه و کنار مي بيند اشاره کنم. خانم هاي بزرگوار توجه داشته باشند، خانمي آمده براي ازدواج، سؤال کردم: شما ازدواج سابق نداشتي؟ گفت: چرا داشتم ولي شما نگران نباشيد ما الآن دو سال است از هم جدا هستيم. شما عقد را بخوانيد. فکر مي کند چون دو سال از شوهرش جدا بوده ديگر طلاق است. من نمي دانم بعضي از حرف ها بين مردم شايع مي شود که هيچ اساسي ندارد. خيلي از خانم ها مي گويند: اينکه زن و مرد شش ماه از هم جدا باشند طلاق است؟ گفتم: طلاق گرفتي؟ گفت: زن و مرد شش ماه از هم جدا

ص: 5323

باشند طلاق است. ما دو سال است از هم جدا هستيم. طبق حکم دين اسلام شش ماه که هيچ، اگر شش سال، شصت سال زن و شوهري از هم جدا باشند، تا صيغه طلاق با شرايط کاملش اجرا نشود اين زن و شوهر مثل روز اول هستند. زن و شوهري برقرار است. خانم محترم مواظب باش، نکند اينطور بروي ازدواج کني. اگر اين کار را کني يک زن شوهردار ازدواج کرده است. حتماً براي ازدواج بايد صيغه طلاق جاري شود و بعد عده نگهداريد. صيغه طلاق با شرايط جاري شود و نياز به دو شاهد عادل دارد. خانم در شرايط خاصي باشد. متأسفانه بعضي توجه نمي کنند و کار از کار گذشته و خانم رفته ازدواج کرده است. گاهي اين ازدواج ها حُرمت مُعبد مي آورد، يعني راهي براي ازدواج وجود ندارد و کلاً بايد از هم جدا شوند. سر بسته بگويم و خانم ها يادشان باشد تا طلاق انجام نشود، اگر بيست سال هم زن و شوهر از هم جدا باشند، تا صيغه طلاق با شرايط خودش اجرا نشود اينها زن و شوهر هستند. اگر ده سال هم از هم جدا بوديد، طلاق با شرايطش طلاق خوانده شود. شرايطش باشد و عده کامل نگه داشته شود.

پس اين حکمت با علت فرق مي کند. اينکه اميرالمؤمنين دارند بيست مورد فلسفه احکام را بيان مي فرمايند علت احکام داريم، يک حکمت داريم و يک بحث دقيق علمي است و نيازي نيست مطرح کنيم. سراغ موارد رفتيم و يکي را خوانديم. «فَرَضَ اللَّهُ» خداوند واجب کرده «وَ الصَّلاةَ تَنْزِيهاً عَنِ الْكِبْرِ» نماز انسان را از تکبر دور مي کند. اين را مفصل توضيح

ص: 5324

داديم. «وَ الزَّكَاةَ تَسْبِيباً لِلرِّزْقِ» زکات را خدا واجب کرد و سبب روزي است. شارحين نهج البلاغه دو جور معنا کردند. «تَسْبِيباً لِلرِّزْقِ» يکي روزي است براي نيازمندان، زکات به فقراي غير سيد تعلق مي گيرد. گاهي در پيام ها مي گويند: سادات چه امتيازي دارند که شما مي گويي: سهم سادات براي سادات فقير؟ خوب قطعاً از اين زکات نمي شود به سادات داد. پس زکات سبب روزي فقرا است. يکي هم برکت زندگي خودشان و روزي خود زکات دهنده است. کسي که زکات مي دهد با دادن زکات مال خودش را حفظ کرده است و به مال خودش برکت داده است.

گفتيم اگر جامعه ما به همين دستور اسلامي عمل مي کرد، که چند درصد کشاورزان ما، دامداران ما زکات مي دهد؟ الآن مي گويند: به هر مقداري زکات بدهند، همين مقدار را دولت رويش مي گذارد و خرج آباداني همان منطقه مي کند. در قرآن هست «إِنَّمَا الصَّدَقاتُ لِلْفُقَراءِ وَ الْمَساكِينِ» (توبه/60) ما اين مشکل را داريم که از مال دل نمي کنيم. آقاي کشاورز و آقاي دامدار در زکات نمي خواهد به دفتر مرجع مراجعه کني و نياز به محاسبه ندارد، خودت حساب کن با مثال هايي که زديم، برو يک فقير را پيدا کن. تازه دولت مي گويد: من دو برابر روي اين پول مي گذارم تا خرج فقراي همين محل شود. براي همين روستا يک درمانگاه بسازيد يا مسجد بسازيد. اگر خمس را در جامعه ما، همه مي دادند، شما امروز شروع کنيد از دوازدهم دي ماه سال 97 يک کسب و کاري شروع مي کنيد يا يک حقوقي را دريافت مي کنيد، يک سال تمام ده ماه دي سال آينده هرکاري که مي خواهيد انجام بدهيد. خانه بخر، جهيزيه

ص: 5325

بده، مسافرت برو، لباس بخر و آبرومندانه زندگي کن و کم نگذار. هرکاري در شأنت هست انجام بده. آخر سال بعد از دوازده ماه، ده دي ماه حساب مي کني اگر چيزي اضافه نيامد که هيچ، گفتيم: حتي اگر کم داشت بايد به شما کمک کنند. اگر اضافه نيامد و مساوي بود که باز هم مي گيري، اگر اضافه آمد هشتاد درصد براي شما و بيست درصد خمسش مي شود. «وَ اعْلَمُوا أَنَّما غَنِمْتُمْ مِنْ شَيْ ءٍ فَأَنَّ لِلَّهِ خُمُسَهُ » (انفال/41) يکبار که عرض کردم به اين معنا که اگر هشتاد درصد همين پول تا سال آينده ماند، سال آينده اين پول ديگر خمس ندارد. اگر اضافه شد آن اضافه خمس دارد. چيزي که خمسش داده شده ديگر خمس داده نمي شود. از اين بيست درصد ده درصد به سادات فقير مي رسد. ده درصد بقيه سهم امام است که خرج دين و تبليغ دين مي شود.

بعضي بزرگان فرمودند: همين سهم امام(ع) هم فقط خرج حوزه هاي علميه نمي شود، نه، با همين سهم امام تا الآن اين همه بيمارستان هايي که ساخته شده، مدارس دولتي که ساخته شده، هزاران هزار جهيزيه که داده شده، تمام اينها را مردم از سهم امام اجازه مي گيرند. يا خودشان مي دهند يا از مرجع تقليدشان اجازه مي گيرند. خرج دين فقط حوزه علميه نيست. فقط کمک هزينه تحصيلي طلبه نيست. بيمارستان هست، مدرسه هست، جهيزيه و درمانگاه هست. چقدر هستند از علما و بزرگاني که در قم و تهران بيمارستان و درمانگاه دارند. در قم مرحوم آيت الله العظمي گلپايگاني بيمارستان مهمي دارند. مرحوم آيت الله العظمي مرعشي نجفي چقدر در اين راه کمک کردند. آيت الله العظمي تبريزي

ص: 5326

درمانگاهي که دارند، مرحوم آيت الله العظمي خويي دارند. سهم امام را فکر نکنيد که فقط خرج حوزه هاي علميه مي شود. هفته گذشته گفتم پيرمردي که وقتي آمد خمسش را به آيت الله حجت داد، عقب عقب رفت. حضرت آيت الله حجت از لحاظ مقام هاي علمي و معنوي فوق العاده بودند. بعضي ها بين ايشان و آيت الله العظمي بروجردي قائل به تساوي بودند، مي گفتند: معلوم نيست بگوييم حتماً بايد از آيت العظمي بروجردي تقليد کرد. ايشان و آقاي حجت در رديف هم بودند. اين مرد وقتي خمسش را داد، عقب عقب برگشت. علت را پرسيدند. گفت: دارم قيافه اين آقا را در نظر مي گيرم که فرداي قيامت بگويم: يا رسول الله! من پولم را دست اين آقا دادم.

هفته گذشته يکي از نوادگان آيت الله العظمي حجت قصه ديگري گفتند که من تنم بيشتر لرزيد. ايشان نقل کردند از قول پدرشان که داماد مرحوم آيت الله العظمي حجت بودند، مرحوم آيت الله العظمي حجت که اسمشان سيد محمد حجت کوه کمره اي بود. دامادشان نقل کردند يکوقت خادم خانه خدمت مي کرد و چاي مي داد، يک وقتي نزد داماد آقاي حجت گلايه مي کند که به آقا بگو: چه زندگي است براي ما درست کردي؟ شب به شب آقاي حجت مرا مي خواهد و مي گويد: امشب چقدر چاي مصرف کردي؟ چقدر قند مصرف کردي؟ مرحوم آيت الله العظمي حجت مي فرمايند: عجب، اين آقا از من گلايه کرد. به اين خادم بگوييد: محمد همانطور از شما حسابرسي مي کند که فرداي قيامت خدا از او حسابرسي مي کند! در دفتر يک مرجع تقليد يک قند و چاي مي خواهد به آقاي حجت بدهد اينطور

ص: 5327

مي ترسد و مي لرزد و حسابرسي مي کند، مسئوليت سنگين است. گفتم که مرحوم آيت الله العظمي بروجردي اواخر عمر ناراحت بود و فرمود: آخر عمر صراف شدم. بعد از اين همه علم و دانش صراف شدم.

در داستان خمس مفاتيح الجنان را باز کنيد، زيارت کاظمين امام کاظم و امام جواد(ع)، در داستان زيارت مرحوم محدث قمي يک قصه اي را نقل کردند. اين قصه را از کتاب استادم حاجي نوري در نجم الثاقب نقل مي کنم که اگر نبود در اين کتاب جز همين داستان براي ارزش اين کتاب کافي است. داستان مرحوم حاج علي بغدادي، يک پيرمردي است که وقتي خمسش را پرداخت مي کند، به مراجع نجف و کاظمين پرداخت مي کند، عصر پنجشنبه مي خواهد برگردد برود به کارگرهايش مزد بدهد، در مسير راه آقا امام زمان را زيارت مي کند. امام زمان به او سلام مي کند: سلام عليکم حاج علي! کجا مي روي؟ مي گويد: آقا دارم مي روم مزد کارگرهايم را بدهم. مي فرمايند: برگرد، شب جمعه است زيارت برويم. امام زمان دستش را مي گيرد و به زيارت مي برد. امام زمان برايش اذن دخول مي خواند. مي گويد: سلام بده. مي گويد: من سواد ندارم و حضرت برايش مي خواند. يک يک ائمه را سلام مي دهد. به امام عسکري مي رسد، سلام که تمام مي شود حضرت متوقف مي شود. به حاج علي مي فرمايد: حاج علي به امام زمانت سلام بده.«السلام عليک يا صاحب الزمان» حضرت با يک تبسمي جوابش را مي دهد «و عليکم السلام» حواسش نيست چه خبر است. امام برايش زيارتنامه و دعا مي خواند و آخر متوجه مي شود چه کسي را ديده و نشناخته است. همه اين مقامات حاج علي در دادن خمس است. حضرت

ص: 5328

مي فرمايد: آنچه دادي به وکلاي ما به ما رسيد. رفت به شيخ انصاري داد و رفت کاظمين به چند نفر داده است. شيخ انصاري را وکيل ما مي گويد؟ اين سيد کيست که مي گويد: شيخ انصاري وکيل ماست؟ باز پيش خودم گفتم: لابد اين سيد است و سهم سادات مي خواهد. باز هم نشناخت. نمي شود ما هي براي امام زمان دعا کنيم و جمکران هم برويم و از امام زمان دم بزنيم ولي وقتي به سهم امام زمان مي رسيم، مي لرزيم.

شريعتي: آنهايي که بدهکار هستند و وام دارند، چه کنند؟

حاج آقاي حسيني قمي: حتماً مراجعه کنند و يک حساب سال نزد مرجع تقليد داشته باشند. ممکن است اصلاً بدهکار نباشيم و اگر بدهکار بوديم به مرور زمان بپردازيم. مرحوم محدث قمي مي گويد: اگر نبود در کتاب نجم الثاقب جز همين داستان، براي عظمت اين کتاب کافي بود. امام زمان به حاج علي بغدادي سلام مي دهد و او را تحويل مي گيرد و مصافحه مي کند و در آغوش مي گيرد و دعا برايش مي خواند و زيارتنامه مي خواند. چرا؟ چون از مال گذشته است. بعضي وقت ها ما نماز حاضر هستيم بخوانيم، روزه حاضر هستيم بگيريم اما پاي مال که مي رسد شبهه علمي نيست که بگوييم: کجاي قرآن. کجاي قرآن گفته من خمس مالم را مي دهم؟ زکات که در قرآن هست چند درصد زکات مي دهند؟ خمس هم در قرآن هست. نکته اي که تأکيد مي کنم، اينکه گفتم اين مسئوليتي است که بر دوش مراجع تقليد است. آنها اشرافشان بيشتر است و بهتر مي دانند چه مقدار نياز است و مدرسه چقدر مي خواهند. تبليغ چقدر مي خواهند. کتاب چقدر مي خواهد. کجا نياز سادات فقير بيشتر

ص: 5329

است. ولي در عين حال گفتم يک بخشي از اين مسئوليت را گفتند: خودتان انجام بدهيد. در مثال ده ميليون تومان، به ترتيب همه مراجع را عرض مي کنم. فتواي آيت الله العظمي صافي گلپايگاني، ايشان مي فرمايد. مثال مي گويم اگر پنجاه ميليون اضافه آوردم، ده ميليون بايد خمس بدهم. پنج ميليون سهم سادات و پنج ميليون سهم امام زمان است. فتواي آيت الله العظمي صافي گلپايگاني اين است که سهم سادات را خودت بده. اگر اينجا آورديد من مجبور هستم بدهم ولي يک باري به دوش من است. اگر خودت مي شناسي به سادات فقير بده. در سهم امام ايشان مي فرمايد: يک سوم سهم امام را هم خودت بده. پنج ميليون دوم، يک سوم را خودت بده. براي جهيزيه، مدرسه، درمانگاه، بيمارستان، حسينيه، يتيم، زلزله زده، هرچه سراغ داري خودت بده.

مقلد آيت الله العظمي سيستاني هستيد، باز پنج ميليون تومان سهم سادات را خودت بده. سهم امام را هم گفتند: تا يک سوم را راحت اجازه مي دهيم که خودشان پرداخت کنند. آنهايي که مقلد مقام معظم رهبري هستند، جدولي که هفته گذشته نشان دادم. فرمودند: از ده ميليون پنج ميليون سهم سادات است. در اين سهم سادات نصفش را، دو ميليون و نيم خودت سهم سادات را بده. در سهم امام هم يک سوم را به ارحام فقير بده. ارحام يعني خويشاوندان، يادمان باشد اولاد نه، فرزند و پدر و مادر نه، همسر نه. واجب النفقه نباشند. برادر، خواهر، عمو، عمه، خاله، دايي اينها خويشاوندان هستند. من نفقه همسرم را پرداخت کردم، اضافه آمد، به پدر و مادر و اولادت بده. اگر نياز مالي و گرفتاري

ص: 5330

دارند، واجب النفقه هستند و بايد بدهيم. من به دخترم نمي توانم بدهم، دخترم واجب النفقه ام است ولي به دامادم مي توانم بدهم. داماد واجب النفقه من نيست.

فتواي آيت الله مکارم شيرازي هست که در سهم سادات و سهم امام، يک سوم را مي توانيد بدهيد. يک سوم سهم سادات را به سادات فقير بدهيد. يک سوم سهم امام را به مصرف برسانيد. مسجد، بيمارستان، نيازمند، خويشاوند و غير خويشاوند، واجب النفقه نباشد. فتواي آيت الله العظمي وحيد خراساني اين است يک سوم از سهم سادات و يک سوم از سهم امام، خودتان مي توانيد به فقير متدين بدهيد. فتواي آيت الله العظمي شبيري زنجاني، فرمودند: يک سوم از مجموع ده ميليون تومان را مي توانيد به مصرف برسانيد. اينها را براي اين گفتم که بينندگان بدانند اين مرجع تقليد يک مسئوليت سنگين به دوش دارد. خدا رحمت کند مرحوم آيت الله العظمي خويي، مرحوم آيت الله العظمي تبريزي مثل آيت الله صافي و آيت الله سيستاني کل سهم سادات را مي گويند: خودتان بدهيد. حتي در عراق آيت الله العظمي سيستاني تمام سهم امام را گفتند: مردم خودشان به مصرف برسانند. چون عراق خيلي گرفتاري زياد است. ما به خانه آيت الله العظمي سيستاني در عراق رفتيم، يک مأمور با تيربار نشسته که يکوقت يک حادثه اي اتفاق نيافتد. کل زندگي ايشان را جمع بزنيد، تمام خانه و فرش و زندگي را جمع کنيد، ده ميليون هم نيست. ايشان با اين زهدشان از زهد امام تعريف مي کردند. امام مي فرمودند: من پنجاه سال است نجف هستم، اگر مردم ايران عاشق امام شدند، مريد امام شدند بخاطر زهد امام بود.

بعضي نوشتند:

ص: 5331

ما اهل خمس نيستيم ولي اينقدر کار خير مي کنيم که حساب ندارد. خدا از شما قبول کند ولي نظام دارد. شما همين کار را در قالب يک نظام قرار بدهيد. به دفتر مرجع مراجعه کنيد و بگوييد: مثلاً من سالي پنجاه ميليون بدهکار هستم، اينقدر هم خودم به فقرا کمک مي کنم. مي گويند: اين را بابت سهم امام بده. اما اگر در اين نظام نبريم و بگوييم خودمان همينطور کمک مي کنيم، در اين چهارچوب نيايد فايده ندارد. کسي نوشته: ما اهل خمس نيستيم ولي پولمان را قرض مي دهيم. اين کافي است؟ نه قرض دادن کافي نيست. يک ميليارد هم به فقرا قرض بدهيد کافي نيست. گفتند: بايد به طرف بگوييم اين خمس است؟ نبايد بگوييد و بايد آبرومندانه باشد. وقتي شما از مرجع تقليدت اجازه گرفتي، آبرومندانه باشد. لازم نيست ديگر به آن آقا بگويي.

مسأله آخر اينکه خيلي ها گفتند: اگر اينطور باشد ما نمي توانيم جهيزيه تأمين کنيم. همه فقها فرمودند: اگر مرسوم است جهيزيه تهيه شود، شما وقتي جهيزيه تهيه کردي در کل سال، امسال پول داري يخچال براي عروس بخر. پول داري يک پتو بخر، فرش بخر. اين اشکال ندارد و متعلق به خمس نيست. اگر عرف است که اينطور تهيه کنند قطعاً اشکال ندارد.

شريعتي: خيلي نکات خوبي را شنيديم. براي اعزام زائر اولي ها به مشهدالرضا امسال قرار گذاشتيم که ائمه محترم جماعات و مبلغين در اين طرح سهيم شوند و عليرغم اينکه همه هزينه ها توسط بانيان خير انجام مي شود، کار مديريت اجرايي اين کاروان را به عهده بگيرند، دوستان عزيزمان که تا به حال توفيق تشرف به آستان قدس امام رضا را

ص: 5332

نداشتند، به ائمه محترم جماعات مراجعه کنند و ثبت نام کنند و انشاءالله طبق برنامه و زمان بندي که داريم انشاءالله چشمشان به بارگاه امام رضا(ع) منور شود. امروز صفحه 551 قرآن کريم، آيات پاياني سوره کبارکه ممتحنه و آيات ابتدايي سوره مبارکه صف را تلاوت خواهيم کرد.

«يا أَيُّهَا النَّبِيُ إِذا جاءَكَ الْمُؤْمِناتُ يُبايِعْنَكَ عَلى أَنْ لا يُشْرِكْنَ بِاللَّهِ شَيْئاً وَ لا يَسْرِقْنَ وَ لا يَزْنِينَ وَ لا يَقْتُلْنَ أَوْلادَهُنَّ وَ لا يَأْتِينَ بِبُهْتانٍ يَفْتَرِينَهُ بَيْنَ أَيْدِيهِنَّ وَ أَرْجُلِهِنَّ وَ لا يَعْصِينَكَ فِي مَعْرُوفٍ فَبايِعْهُنَّ وَ اسْتَغْفِرْ لَهُنَّ اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ «12» يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تَتَوَلَّوْا قَوْماً غَضِبَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ قَدْ يَئِسُوا مِنَ الْآخِرَةِ كَما يَئِسَ الْكُفَّارُ مِنْ أَصْحابِ الْقُبُورِ «13»

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ ، سَبَّحَ لِلَّهِ ما فِي السَّماواتِ وَ ما فِي الْأَرْضِ وَ هُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ «1» يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لِمَ تَقُولُونَ ما لا تَفْعَلُونَ «2» كَبُرَ مَقْتاً عِنْدَ اللَّهِ أَنْ تَقُولُوا ما لا تَفْعَلُونَ «3» إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الَّذِينَ يُقاتِلُونَ فِي سَبِيلِهِ صَفًّا كَأَنَّهُمْ بُنْيانٌ مَرْصُوصٌ «4» وَ إِذْ قالَ مُوسى لِقَوْمِهِ يا قَوْمِ لِمَ تُؤْذُونَنِي وَ قَدْ تَعْلَمُونَ أَنِّي رَسُولُ اللَّهِ إِلَيْكُمْ فَلَمَّا زاغُوا أَزاغَ اللَّهُ قُلُوبَهُمْ وَ اللَّهُ لا يَهْدِي الْقَوْمَ الْفاسِقِينَ «5»

ترجمه: اى پيامبر! هنگامى كه زنان با ايمان نزد تو آمدند تا با تو بيعت كنند كه چيزى را شريك خدا نگيرند و دزدى نكنند و مرتكب زنا نشوند و فرزندانِ خود را نكشند و در ميان دست و پاى خود، مرتكب هيچ گونه نسبت ناروايى نشوند (و فرزندى را به ديگرى به ناحق نسبت ندهند) و در هيچ كار خيرى تو

ص: 5333

را نافرمانى نكنند، پس با آنان بيعت كن و براى آنان از خداوند آمرزش بخواه كه خداوند آمرزنده و مهربان است. اى كسانى كه ايمان آورده ايد! گروهى را كه خداوند بر آنان غضب كرده به سرپرستى (يا دوستى و يارى) نگيريد، آنان از آخرت مأيوسند همان گونه كه كفّار از (بازگشت) اهل قبور مأيوسند.

به نام خداوند بخشنده مهربان. آنچه در آسمان ها و آنچه در زمين است، براى خدا تسبيح گويند و اوست شكست ناپذير حكيم. اى كسانى كه ايمان آورده ايد! چرا چيزى مى گوييد كه عمل نمى كنيد؟ نزد خدا بسيار مورد غضب است كه چيزى را بگوئيد كه عمل نمى كنيد. همانا خداوند كسانى را دوست دارد كه صف بسته در راه او پيكار كنند، چنانكه گويى بناى بسيار مستحكم سربى هستند.و آنگاه كه موسى به قوم خود گفت: اى قوم من! با اين كه مى دانيد من فرستاده خدا به سوى شما هستم، چرا اذيّتم مى كنيد؟ پس چون منحرف شدند، خداوند دل هاى آنان را منحرف ساخت و خداوند قوم فاسق را هدايت نمى كند.

شريعتي: دوستاني که اهل مطالعه هستند حتماً کتاب «سياحت غرب و سياحت شرق» آقا نجفي قوچاني، شخصيت بزرگ و ارزشمند را بخوانند. کتاب سياحت غرب يک ويژگي دارد اينکه بسيار روان و در قالب يک داستان و رمان نوشته شده و مي تواند کمک بکند و ما را با عالم پس از مرگ آشنا کند. سياحت غرب سرنوشت عجيب پس از مرگ در عالم برزخ است. براي تهيه کتاب به 20000303 پيامک بزنيد، دوستان من شما را راهنمايي خواهند کرد.

حاج آقاي حسيني قمي: يکي از نمونه هاي تلاش فراوان و تحمل سختي ها مرحوم آقا نجفي(ره)

ص: 5334

است. ايشان پياده از مشهد به يزد مي آيد. پياده از يزد به عراق مي رود براي تحصيل علم، اوج تحمل سختي ها و بيماري و اوج فقر بودند ولي درس خواندند و عالم شدند. با همه سختي هايي که ما داريم، گرفتاري هاي ما قابل قياس با اين بزرگان نيست.

شريعتي: «والحمدلله رب العالمين و صلي الله علي محمد و آله الطاهرين»

97-10-18- سيره تربيتي اميرالمومنين در نهج البلاغه- حکمت 252

شريعتي: بسم الله الرحمن الرحيم، اللهم صل علي محمد و آل محمد و عجل فرجهم.

سلام مي کنم به همه دوستان عزيز، بيننده ها و شنونده هاي نازنين مان، هرکسي در هر جايي هست انشاءالله خداوند متعال پشت و پناهش باشد. حاج آقاي حسيني سلام عليکم و رحمة الله. خيلي خوش آمديد.

حاج آقاي حسيني قمي: عرض سلام و ارادت خالصانه دارم خدمت همه بينندگان عزيز و شنوندگان راديو قرآن و عزيزاني که بعدها از شبکه هاي ديگر برنامه را مي بينند. اول ماه جمادي هست انشاءالله عزيزان صدقه روز اول ماه يادشان نرود. هرکس مي تواند در حد توان خودش صدقه بدهد، کسي که مي تواند يک گوسفند قرباني کند با هزار تومان و پنج هزار تومان تمام نکند. با گرفتاري هايي که مردم دارند بايد صدقات ما هم بيشتر باشد. اگر مي گوييم مواد غذايي گران است، اين گرفتاري براي فقرا هم هست. نماز اول وقت هم بسيار مهم است و خيلي کار سختي نيست. اين روايت را از تهذيب شيخ طوسي خوانديم، «ارحموا امواتکم» امام صادق فرمود: شب اول قبر به مرده هايتان رحم کنيد. همه مي گويند: براي ميت نماز ليلة الدفن خوب است. نه! «ارحموا موتاکم بالصدقة» اگر نتوانستيد صدقه بدهيد، آنوقت نماز ليلة الدفن بخوانيد. اول صدقه اگر نداشتيد نماز بخوانيد.

ص: 5335

امروز اول ماه جمادي الاولي هست و پنجم اين ماه هم روز شنبه ولادت عقيله بني هاشم، زينب کبري (س) است. اين روز را پيشاپيش به همه تبريک مي گوييم. سيزدهم ماه هم شهادت حضرت فاطمه زهرا، فاطميه اول هست که سي ام دي ماه است.

شريعتي: امروز هم خدمت حاج آقاي حسيني هستيم و مهمان سفره با برکت نهج البلاغه اميرمؤمنان علي(ع)، فلسفه احکام و حکمت آنها را حاج آقاي حسيني براي ما مي گويند. بحث امروز شما را خواهيم شنيد.

حاج آقاي حسيني قمي: بسم الله الرحمن الرحيم، «فَرَضَ اللَّهُ الايمَانَ تَطْهِيراً مِنَ الشِّرْكِ وَ الصَّلاةَ تَنْزِيهاً عَنِ الْكِبْرِ وَ الزَّكَاةَ تَسْبِيباً لِلرِّزْقِ» تا اينجا را خوانده بوديم. «وَصِلَةَ الرَّحِمِ مَنَْماةً لِلْعَدَدِ» اميرالمؤمنين(ع) مي فرمايد: خداوند صله رحم را واجب قرار داد. صله رحم واجب است و جزء مستحبات نيست. سر زدن به ارحام از کارهاي واجب است. خداوند صله رحم را وسيله ي فزوني عدد قرار داده است. يعني عمر انسان ها زياد و حياتشان با برکت مي شود. اگر قوم و طايفه اي حواسشان به همديگر بود قطعاً تلفات و حوادثشان کمتر مي شود، روز بيماري به دادش رسيد، روز غم و غصه به فريادش رسيد و کمکش کرد، قطعاً اين رفت و آمدها را رعايت کردن، موجب رشد و برکت مادي و معنوي مي شود.

مرحوم علامه مجلسي در بحار يک بابي دارد به نام «باب صلة رحم» 110 حديث ايشان نقل کرده است. مرحوم کليني در کافي شريف هم سي حديث نقل کرده است. اميرالمؤمنين در خطبه 23 نهج البلاغه بيان زيبايي دارند. ابتدا خطبه23 را مي خوانم و بعد 14 حديث از 110 حديث را نقل مي کنم.

ص: 5336

اميرالمؤمنين در خطبه 23 مي فرمايد: «ايها الناس! انه لا يَسْتَغْنِي الرَّجُلُ وَ إِنْ كَانَ ذَا مَالٍ وَ وَلَدٍ عَنْ عَشِيرَتِهِ» مردم بدانيد! انسان ولو وضع مالي اش هم خوب باشد، از طايفه و عشيره و اقوام بي نياز نمي شود. اينهايي که پولدار هستند، نگويند: ما ثروت داريم و با ثروتمان هر مشکلي در زندگي پيش آمد را برطرف مي کنيم. ثروت همه مشکلات را برطرف نمي کند. «وَ دِفَاعِهِمْ عَنْهُ بِأَيْدِيهِمْ وَ أَلْسِنَتِهِمْ» اينکه طايفه در يک روز سختي از ما دفاع کنند با دست و زبانشان، «وَ هُمْ أَعْظَمُ النَّاسِ حِيْطَةً» اينها از همه مردم حفاظتشان نسبت به خويشاوندشان بيشتر هست. «مَنْ وَرَائِهِ وَ أَلَمُّهُمْ لِشَعَثِهِ» ارحام بهتر مي توانند پراکندگي ها و گرفتاري خويشاوند را برطرف کنند. «وَ أَعْطَفُهُمْ عَلَيْهِ عِنْدَ نَازِلَةٍ» هيچکس مهربانتر از خويشاوند در مصيبت و گرفتاري نيست. بگويد: من پول دارم پرستار مي گيرم. محبت پرستار قابل مقايسه با محبت پدر و مادر و برادر است؟ «إِذَا نَزَلَتْ بِهِ وَ لِسَانُ الصِّدْقِ يَجْعَلُهُ اللَّهُ لِلْمَرْءِ فِي النَّاسِ خَيْرٌ لَهُ مِنَ الْمَالِ يُوَرِّثُهُ غَيْرُهُ» مي فرمايد: آقايي که وضع مالي ات خوب است و فکر مي کني با همين پول همه کار مي کني، اگر به ارحام و خويشاوندانت رسيدگي کردي، بعد از تو همه گفتند: خدا پدرش را بيامرزد. عجب عمويي بود، برادري بود! اين لسان الصدق، حضرت ابراهيم خليل الرحمان، پيامبر با آن عظمت و مقام استثنايي، يکي از تقاضاهايش از خدا اين است «و اجعل لي لسان صدقٍ في الآخرين» خدايا کاري کن که وقتي رفتيم مردم بگويند: خدا پدرش را بيامرزد. مردم به نيکي از ما ياد کنند. اميرالمؤمنين در نهج البلاغه در عهدنامه مالک اشتر دارند،

ص: 5337

مالک يک کاري کن مردم بعد از تو بگويند: خدا پدرش را بيامرزد، عجب استاندار خوبي داشتيم. هرکسي در حد خودش مي تواند دستي را بگيرد و کاري بکند، کاري کن وقتي رفتي بگويند: خدا پدرش را بيامرزد. «وَ لِسَانُ الصِّدْقِ يَجْعَلُهُ اللَّهُ لِلْمَرْءِ فِي النَّاسِ خَيْرٌ لَهُ مِنَ الْمَالِ يُوَرِّثُهُ غَيْرُهُ» آدم کاري کند که خداوند بعد از مرگش همهA تعريفش را بکنند بهتر از اين مال است که به ارث بگذارد که به ديگران برسد.

از 110 روايتي که مرحوم مجلسي در بحار در جلد 71 بابي دارد و مرحوم کليني من چهارده مورد را گلچين انتخاب کنم. از امام صادق در کافي شريف است. «ان القوم ليکونون فَجَرَتاً و لا يکونون بَرَرَتاً» گاهي يک عده هستند فاجر هستند، حضرت مي گويد: اهل کار خاصي نيستند و سر به سجده نمي گذارد. نه نمازي، نه روزه و حجي ولي «يصلون ارحامهم» اين کار خوب را انجام مي دهند، آدمي که اهل عبادت نيست ولي صله رحم مي کند، فرمود: خدا به مالشان برکت مي دهد. مرحوم آيت الله العظمي آخوند ملا زين العابدين گلپايگاني مي فرمودند: بعضي کارها هست ولو شما نيتت قربتاً الي الله نيست، ولي خدا تفضلاً پاداش مي دهد. حتي گاهي طرف کافر است ولي کار خيري مي کند و خدا پاداش مي دهد. با اينکه براي خدا انجام نمي دهد و فجره و فسقه است، ولي بخاطر صله رحم خدا عمرشان را طولاني مي کند و به مالشان برکت مي دهد. صله رحم جزء کارهايي است که حتي شما براي خدا انجام ندهيد، ريا کنيد، خود شيريني کنيد. اميرالمؤمنين فرمود: «إِنَ أَهْلَ الْبَيْتِ لَيَجْتَمِعُونَ وَ يَتَوَاسَوْنَ» يکوقت گروهي هستند دور هم

ص: 5338

جمع مي شوند، اهل مواسات هستند و در گرفتاري ها به داد هم مي رسند و اين خيلي مهم است. با اين گرفتاري هايي که مردم دارند، اگر ما هنوز آن نگاه ديني و سيستم ديني را عمل مي کرديم نبايد اينقدر گرفتاري داشته باشيم. در خانواده اي که دختر خانم دم بخت است و جهيزيه ندارد، واقعاً در اين عشيره و طايفه اينها، ارحام، يک نفر نيست به فرياد اين برسد؟ بگويند: اين مقدار پول دست شما باشد و جهيزيه را تهيه کنيد و هروقت توانستيد کم کم پرداخت کنيد. ما خودمان حواسمان به اطراف نيست. گاهي مي گويند: من خجالت مي کشم بگويم: عمو، اگر پول مي خواهي من بدهم. اشکالي ندارد، بگو: ما آمادگي داريم، اگر پول لازم داشتيد به ما بگوييد.

اميرالمؤمنين در نهج البلاغه فرمود: تو که مي گويي من دست رد به سينه کسي نزدم، سخاوتمند نيستي، آدم خوبي هستي. حضرت مي فرمايد: سخاوت اين است که تو ابتداعاٌ خودت بروي و بگويي. برادر، خواهر، اگر خبري هست من آمادگي دارم. اين پول نزد شما باشد، نخواستيد برگردانيد. شنيدم دختر دم بخت داريد، مبارک باشد. يکوقت براي جهيزيه معطل نباشيد. داريم کساني را که مي گويند: اين پول را بگير و هروقت داشتي بده! اين سخاوت است. اميرالمؤمنين فرمود: سخاوت اين است که شروع کني خودت بگويي، اگر او از تو درخواست کرد، ديگر سخاوت نيست. آدم ديگر خجالت زده مي شود و اين سخاوت نيست. ما بايد دور هم جمع شويم و ارحام از همديگر خبر داشته باشيم، مواسات کنيم و به داد هم برسيم. «وَ هُمْ فَجَرَةٌ» گاهي دور هم جمع مي شوند با اينکه آدم هاي خوبي نيستند، ولي حواسشان به

ص: 5339

خويشاوندان هست. «فَيَرْزُقُهُمُ اللَّهُ» خدا به اينها روزي مي دهد. «وَ إِنَ أَهْلَ الْبَيْتِ لَيَتَفَرَّقُونَ وَ يَقْطَعُ بَعْضُهُمْ بَعْضاً فَيَحْرِمُهُمُ اللَّهُ وَ هُمْ أَتْقِيَاءُ» (كافي، ج 2، ص 347) آدم مذهبي است، «أتقياء» ولي «يتفرقون» اهل صله رحم نيستند، خدا اينها را محروم مي کند. تو نماز بخوان، عزاداري کن، ولي حواست به ارحام و خويشاوندان نبود. نماز ظهر و عصر واجب است، اگر نماز نافله خواندي، نماز مستحبي مي شود. صله رحم جزء واجبات است.

از رسول خدا سؤال کردند: «أ في المال حق سوي الزكاة» غير از اين واجبات مالي، خمس و زکاتي که داريم در چيز ديگر هم ما بدهکار هستيم؟ «قال نعم بر الرحم اذا أدبرت» به خويشاوندانت رسيدگي کني وقتي آنها پشت کردند و قطع کردند. مي گويد: سالهاست برادرم نيامده است، خوب تو برو. عمو با من قهر کرده است، خوب تو با او آشتي کن.در کافي مرحوم کليني است که به امام صادق عرض کردند: «تَكُونُ لِيَ الْقَرَابَةُ عَلَي غَيْرِ أَمْرِي» قوم و خويش دارم ولي در مسير هدايت ما نيستند. «أَ لَهُمْ عَلَيَّ حَقٌّ؟» حقي به گردن ما دارند؟ «قَالَ: نَعَمْ حَقُّ الرَّحِمِ لا يَقْطَعُهُ شَيْ ءٌ» هيچ چيزي حق ارتباط با خويشاوند را قطع نمي کند «وَ إِذَا كَانُوا عَلَي أَمْرِكَ» اگر از نظر فکري با تو بودند، «كَانَ لَهُمْ حَقَّانِ» دو حق پيدا مي کردند. «حَقُّ الرَّحِمِ وَ حَقُّ الاسْلامِ» (كافي، ج 2، ص 157) اگر کافر و يهودي است باشد، ارحامت است. اگر مسلمان شد، دو تا حق است. کافر است حق الرحم که هست.

کسي از اصحاب امام صادق به نام داود مي گويد: محضر امام صادق بودم، حضرت

ص: 5340

شروع کردند و فرمودند: «يَا دَاوُدُ لَقَدْ عُرِضَتْ عَلَيَ أَعْمَالُكُمْ يَوْمَ الْخَمِيسِ» نامه عمل شما روز پنجشنبه بر من عرضه شد. «فَرَأَيْتُ» ديدم که تو به پسر عمويت فلاني، صله کردي «فِيمَا عُرِضَ عَلَيَّ مِنْ عَمَلِكَ صِلَتَكَ لابْنِ عَمِّكَ فُلانٍ فَسَرَّنِي» (المناقب، ج 4، ص 227) من خوشحال شدم. امام از کجا خبر مي دهد؟ حضرت مي فرمايد: من يک پسرعمو داشتم دشمن اهل بيت بود. ولي به من خبر رسيد ين و زن و بچه گرفتار هستند، مي خواستم حج بروم، قبل از حج يک پولي به اين دادم و بعد به مدينه رفتم خدمت امام صادق(ع)، امام صادق(ع) به من فرمود: به من خبر رسيد، کار خوبي کردي. يکوقت خانواده اي هستند ارتباط با آن خانواده به نفع شما نيست. يک معاند خبيث ممکن است از نظر فکري تأثير گذار باشد و نبايد به خانه او رفت. نياز به رفت و آمد نيست، دورادور يک خدمتي بکن ولي قطع نکن. اگر آسيب ديني ندارد بايد برويم، اگر آسيب ديني دارد، به مسائل ديني توجه ندارند، يک جلسه هم خانه فلاني بروم، بچه هاي من اثر مي گيرند، لازم نيست برويد. يکوقت آن طرف مرا راه نمي دهد، مي گويد: براي چه آمدي؟ آن يک بحث ديگر است.

حديث بعدي را شيخ طوسي نقل کردند. مي گويد: محضر امام صادق بوديم، حضرت در آستانه ي شهادت وصيت کردند، يک پسرعمويي داشتم، فرمودند: هفتاد دينار به اين پسرعمو بدهيد. گفتم: يادتان رفت اين با چاقو به شما حمله کرد؟ حضرت فرمود: «تريدُ أن لا اکون» مي خواهي من مصداق اين آيه نباشم؟ «وَ الَّذِينَ يَصِلُونَ ما أَمَرَ اللَّهُ بِهِ أَنْ يُوصَلَ وَ يَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ وَ يَخافُونَ

ص: 5341

سُوءَ الْحِسابِ» (رعد/21) شما صله رحم کنيد، او نيامد، نيامد. او بدي کرد باشد. روايت بعدي در خصال شيخ صدوق است، امام سجاد فرمود: « مَا مِنْ خُطْوَةٍ أَحَبَّ إِلَي اللَّهِ مِنْ خُطْوَتَيْنِ» هيچ قدمي بالاتر از اين دو قدم نيست. «خُطْوَةٍ يَسُدُّ بِهَا الْمُومِنُ صَفّاً فِي سَبِيلِ اللَّهِ» يک قدمي که آدم در جهاد بگذارد، «وَ خُطْوَةٍ إِلَي ذِي رَحِمٍ قَاطِعٍ» (خصال صدوق، ج 1، ص 50) قدم بگذارد سراغ خويشاوندي که او قطع کرده است. اگر آنها تحويل نمي گيرند، هنر اين است که شما پاي روي نفس خودت بگذار و قدم جلو بگذار. امام صادق فرمود: دو نفر که با هم قهر کنند، من بيشتر مواقع هردو را لعنت مي کنم. به امام صادق گفتند: چرا مظلوم را لعنت مي کني؟ فرمود: چرا مظلوم نرفت بگويد: من ظلم هستم؟ حضرت فرمود: خدا بهتر مي داند چه کسي ظالم است و چه کسي مظلوم است. اگر آسيب ديني دارد با تلفن مشکل را حل کن ولي اگر آسيب ديني ندارد، پا روي نفسمان نمي توانيم بگذاريم بايد پا روي نفسمان بگذاريم. هستند کساني که چندين سال با هم قهر هستند، خواهر با خواهر دو سال است قهر هستند. امام صادق فرمود: تو ظالم نيستي که تو مظلوم هستي، من تو را هم لعنت مي کنم.

الآن اختلافات خانوادگي که زياد است براي اين است که همه مي گويند: حق با من است. تو بگو من ظالم هستم. امام صادق فرمود: من ظالم بودم، تمامش کن. مجالس شيخ مفيد، اميرالمؤمنين فرمود: سه خصلت هست تا بلايش گريبان گير نشود آدم نمي ميرد. بعضي عقوبت ها به قيامت نمي ماند. يکي ظلم است. دوم قطع

ص: 5342

رحم است. بسياري از گرفتاري هاي خانوادگي براي فطع رحم است. در دنيا قطع رحم و ظلم چوب خوردن دارد. سوم هم قسم دروغ است. امام صادق فرمود: اگر مي خواهي ديدن پدر و مادر برويد، خرجش اين است که دو سال بايد يک راهي را بروي، دو سال راه برو و به پدر و مادرت سر بزن. اگر مي خواهي به خويشاوندت سر بزني بايد يک سال راه بروي، يکسال برو ولي به خويشاوندت سر بزن. در کافي مرحوم کليني است که امام صادق فرمود: «انّي أحبُّ ان يعلم الله» دوست دارم خدا بداند، «أنّي قد اذللت رَغَبَتي» من خودم را بخاطر خويشاوند کوچک کردم، من امام صادق، ولي خدا، حجت الله، يک جامعه کبيره بخوان، فرمود: دوست دارم خدا ببيند من خودم را کوچک کردم «اذللتُ» تو خودت را کوچک کن. اين بحث را براي کوک و بزرگ گفتم، الآن بزرگ هاي فاميل نگويند: چه خوب گفتيد! نه. اينجا بايد بزرگي کنيد. امام صادق فرمود: «و انيّ لَاُبادرُ اهل بيتي» من زودتر مي روم به اهل بيتم کمک مي کنم. «أصلهم قبل أن يستغني أني» نکند يکوقت قبل از من کسي به آنها کمک کند و مشکلشان حل شود.

در کافي مرحوم کليني است که پيامبر خدا فرمود: «أُوصِي الشَّاهِدَ مِنْ أُمَّتِي وَ الْغَائِبَ مِنْهُمْ وَ مَنْ فِي أَصْلابِ الرِّجَالِ وَ أَرْحَامِ النِّسَاءِ إِلَي يَوْمِ الْقِيَامَةِ أَنْ يَصِلَ الرَّحِمَ وَ إِنْ كَانَتْ مِنْهُ عَلَي مَسِيرَةِ سَنَةٍ فَإِنَّ ذَلِكَ مِنَ الدِّينِ » (كافي، ج 2، ص 151) صله رحم واجب است. از مرحوم آيت الله العظمي گلپايگاني يک استفتاء کردند چهارده سؤال است. سؤال کردند صله رحم واجب و قطع رحم

ص: 5343

حرام است، چه کار کنيم صله رحم انجام داده ايم؟ فرمودند: صله رحم موضوعي است عرفي و صدق آن نسبت به اوضاع و احوال اشخاص مختلف است. گاهي ممکن است بر يک سلام خوب يا يک شربت آب که به رحم بدهد صله رحم نمايد و در روايت ديگر آمده است، «صِلْ رَحِمَكَ وَ لَوْ بِشَرْبَةٍ مِنْ مَاءٍ» (كافي، ج 2، ص 151)، «صلوا ارحامکم ولو بحُسن السلام» قطع رحم موضوعي است عرفي نسبت به اشخاص و موارد مختلف است. عدم مساعدت مالي شخصي که غني است. شما وضعت خوب است و دست در جيب نمي بري. نسبت به رحم خود که فقير است کمک نمي کني و محتاج است، در بعضي موارد قطع رحم شمرده مي شود. تو کمک نکني قطع رحم گناه کبيره مي شود. نه اينکه فقط زنگ بزني و حالش را بپرسي. همين سؤال را از مرحوم آيت الله العظمي خويي سؤال کردند، فرمودندA A A A A A A A A : گاهي به امداد مالي است. مشکلش را برطرف کني. گرفتاري اش را برطرف کني.

شريعتي: امروز صفحه 558 قرآن کريم، آيات ابتدايي سوره مبارکه طلاق را تلاوت خواهيم کرد.

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ ، يا أَيُّهَا النَّبِيُ إِذا طَلَّقْتُمُ النِّساءَ فَطَلِّقُوهُنَّ لِعِدَّتِهِنَّ وَ أَحْصُوا الْعِدَّةَ وَ اتَّقُوا اللَّهَ رَبَّكُمْ لا تُخْرِجُوهُنَّ مِنْ بُيُوتِهِنَّ وَ لا يَخْرُجْنَ إِلَّا أَنْ يَأْتِينَ بِفاحِشَةٍ مُبَيِّنَةٍ وَ تِلْكَ حُدُودُ اللَّهِ وَ مَنْ يَتَعَدَّ حُدُودَ اللَّهِ فَقَدْ ظَلَمَ نَفْسَهُ لا تَدْرِي لَعَلَّ اللَّهَ يُحْدِثُ بَعْدَ ذلِكَ أَمْراً «1» فَإِذا بَلَغْنَ أَجَلَهُنَّ فَأَمْسِكُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ أَوْ فارِقُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ وَ أَشْهِدُوا ذَوَيْ عَدْلٍ مِنْكُمْ وَ أَقِيمُوا الشَّهادَةَ لِلَّهِ ذلِكُمْ يُوعَظُ بِهِ مَنْ

ص: 5344

كانَ يُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ وَ مَنْ يَتَّقِ اللَّهَ يَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً «2» وَ يَرْزُقْهُ مِنْ حَيْثُ لا يَحْتَسِبُ وَ مَنْ يَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ إِنَّ اللَّهَ بالِغُ أَمْرِهِ قَدْ جَعَلَ اللَّهُ لِكُلِّ شَيْ ءٍ قَدْراً «3» وَ اللَّائِي يَئِسْنَ مِنَ الْمَحِيضِ مِنْ نِسائِكُمْ إِنِ ارْتَبْتُمْ فَعِدَّتُهُنَّ ثَلاثَةُ أَشْهُرٍ وَ اللَّائِي لَمْ يَحِضْنَ وَ أُولاتُ الْأَحْمالِ أَجَلُهُنَّ أَنْ يَضَعْنَ حَمْلَهُنَّ وَ مَنْ يَتَّقِ اللَّهَ يَجْعَلْ لَهُ مِنْ أَمْرِهِ يُسْراً «4» ذلِكَ أَمْرُ اللَّهِ أَنْزَلَهُ إِلَيْكُمْ وَ مَنْ يَتَّقِ اللَّهَ يُكَفِّرْ عَنْهُ سَيِّئاتِهِ وَ يُعْظِمْ لَهُ أَجْراً «5» أَسْكِنُوهُنَّ مِنْ حَيْثُ سَكَنْتُمْ مِنْ وُجْدِكُمْ وَ لا تُضآرُّوهُنَّ لِتُضَيِّقُوا عَلَيْهِنَّ وَ إِنْ كُنَّ أُولاتِ حَمْلٍ فَأَنْفِقُوا عَلَيْهِنَّ حَتَّى يَضَعْنَ حَمْلَهُنَّ فَإِنْ أَرْضَعْنَ لَكُمْ فَآتُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ وَ أْتَمِرُوا بَيْنَكُمْ بِمَعْرُوفٍ وَ إِنْ تَعاسَرْتُمْ فَسَتُرْضِعُ لَهُ أُخْرى «6» لِيُنْفِقْ ذُو سَعَةٍ مِنْ سَعَتِهِ وَ مَنْ قُدِرَ عَلَيْهِ رِزْقُهُ فَلْيُنْفِقْ مِمَّا آتاهُ اللَّهُ لا يُكَلِّفُ اللَّهُ نَفْساً إِلَّا ما آتاها سَيَجْعَلُ اللَّهُ بَعْدَ عُسْرٍ يُسْراً «7»

ترجمه: به نام خداوند بخشنده مهربان ، اى پيامبر! هرگاه خواستيد زنان را طلاق دهيد، پس در زمان عِدّه، آنان را طلاق دهيد [زمانى كه از عادت ماهانه پاك شده و هنوز با شوهر همبستر نشده اند] و حساب (ايّام) عدّه را نگه داريد و از خدايى كه پروردگار شماست پروا كنيد. (در ايّام عدّه،) نه شما آنان را از خانه بيرون كنيد و نه آنان بيرون روند، مگر آنكه مرتكب كار زشت آشكارى شوند (كه در اين صورت اخراجشان مجاز است). اين دستورات، حدود خداست و هركس از حدود الهى تجاوز كند، به خويش ستم كرده است. تو نمى دانى، شايد خداوند بعد از

ص: 5345

اين، امر تازه اى پديد آورد. پس چون به پايان مدّت عدّه نزديك شدند، يا (با رجوع به آنان) به طرز شايسته و پسنديده اى نگاهشان داريد و يا (با پرداخت مهريه و ساير حقوق) به طرز شايسته اى از آنان جدا شويد و (هنگام طلاق) دو شاهد عادل از ميان خود به گواه گيريد و گواهى را براى خدا به پا داريد. هركس كه به خدا و روز قيامت ايمان دارد، اين گونه پند داده مى شود و هركس كه از خدا پروا كند، خداوند براى او راه بيرون شدن و رهايى (از هر گونه مشكل) را قرار مى دهد. و او را از جايى كه گمان ندارد روزى مى دهد و هر كس بر خدا توكل كند، او برايش كافى است. همانا خداوند كار خود را محقق مى سازد. همانا خداوند براى هر چيز اندازه اى قرار داده است. و زنانى كه از عادت ماهانه مأيوسند، (و قصد داريد آنان را طلاق دهيد،) اگر در وضع آنان شك كنيد (كه اين عدم عادت به خاطر سنّ است يا بيمارى و يا باردارى)، پس عدّه آنان سه ماه است و هم چنين است حكم زنانى كه حيض نديده اند (با آن كه در سنّ حيض هستند) و پايان عدّه زنان باردار، وضع حمل آنان است و هركس از خدا پروا كند، خداوند براى او در كارش آسانى پديد مى آورد. اين فرمان خداوند است كه آن را به سوى شما نازل كرده است و هركس از خدا پروا كند خداوند بدى هايش را مى زدايد و اجرش را بزرگ مى گرداند. (تا پايان زمان عدّه،) زنان را در همانجا كه خود سكونت داريد و در توانايى شماست،

ص: 5346

سكونت دهيد و به آنان (از جهت مسكن و نفقه) آسيب نرسانيد، تا كار بر آنان تنگ نماييد (و مجبور به ترك منزل شوند) و اگر باردار باشند، تا زمانى كه وضع حمل كنند نفقه آنان را بدهيد. پس اگر نوزادان شما را شير دادند مزدشان را بدهيد و (درباره نوزاد) ميان خود به نيكى مشورت و توافق كنيد و اگر توافق به دشوارى كشيد، زن ديگرى او را شير دهد (و مرد براى نوزاد دايه بگيرد). هركس كه داراى وسعت (مالى) است، بايد طبق وسعت خود نفقه دهد و كسى كه روزى بر او تنگ شده، بايد از آنچه خداوند به او داده (به اندازه توان خود) انفاق كند. زيرا خداوند هيچ كس را مگر به اندازه آنچه به او داده است، تكليف نمى كند. به زودى خداوند پس از سختى، آسانى و فراخى پديد مى آورد.

شريعتي: اين هفته قرار گذاشتيم از شخصيت با عظمت ميرزاي شيرازي ياد کنيم. نکات شما را در مورد اين شخصيت بزرگ مي شنويم.

حاج آقاي حسيني قمي: ميرزاي شيرازي(س) از بزرگاني است که صاحب مقامات علمي و معنوي فوق العاده است. واقعاً کم نظير است. شاگرد شيخ انصاري و استاد شخصيت هايي مثل آخوند خراساني و سيد محمد کاظم طباطبايي يزدي، مثل مرحوم ميرزا محمد تقي شيرازي دوم، مثل آيت الله سيد محمد فشارکي که استاد آيت الله العظمي حائري بوده است. سي سال ايشان مرجعيت عامه شيعه داشته است. روزي که از دنيا مي رود 24 ماه شعبان از دنيا مي رود و شب اول رمضان جنازه اش را دفن مي کنند. چرا؟ جنازه را مفصل در سامرا تشييع مي کنند و به کاظمين مي برند، کاظمين

ص: 5347

تشييع و به بغداد مي برند، به کربلا و نجف مي برند، يک هفته جنازه ميرزاي قمي روي دست مردم است. ميرزاي شيرازي اين عظمتش است، حرم اميرالمومنين باب طوس قبر ايشان است. ايشان يک سفري به مکه مي روند، آوازه ي ميرزا همه جا پر بود. امير مکه دلش مي خواست با ميرزاي شيرازي ملاقات کند. شخصيتي که وقتي فتواي تحريم تنباکو را مي دهد در کاخ سلطان هم قليان ها را مي شکنند، چه کسي است؟ امير مکه پيام مي دهد که من حاضر هستم فلان روز با ميرزا ملاقات کنم. ايشان مي گويد: من آنجا بيايم؟ «اذا رأيتم العلماء علي باب الملوک» اگر يکوقتي علما دم خانه قدرتمندان رفتند، بگوييد: بد عالماني هستند. چه ملوک بي ادبي! اما اگر برعکس شد «و اذا رأيتم الملوک علي باب العلماء» اگر پادشاهان در خانه عالم آمدند، آنوقت بگوييد: به به! چه عالمان خوبي، چه پادشاهان خوبي که مي روند در خانه علماء. امير مکه خيلي از اين حرف خوشش مي آيد و به ديدن ميرزا مي رود و جذب او مي شود.

اخيراً از آيت الله العظمي وحيد خراساني شنيدم، ميرزا اواخر عمر سرش شلوغ بود و هرکسي را نمي پذيرفت. يک روز شيخ ناشناسي در خانه ميرزا آمد و گفت: به ميرزا بگوييد مي خواهم با ايشان ملاقات کنم. گفت: تو که هستي؟ با يک لباس مندرس بود، گفت: ميرزا تو را بپذيرد؟! آمد گفت: فلاني آمده است. ميرزا با عجله عبا و قبا را بر تن کرد و فرمود: بفرما. پذيرايي مفصل و تحويل مفصل و او را بدرقه کرد. همه تعجب کردند او کيست؟ ميرزا فرمود: او کسي است که آرزو مي کنم تمام درس ها و شاگرهايم

ص: 5348

و تمام خدمتم و مرجعيتم را در نامه عمل اين بنويسند، ثواب عمل او را در نامه عمل من بنويسند. گفتند: چه کرده است؟ گفت: ما با هم، هم مباحثه بوديم. يکوقتي گفت: من از فردا درس بي درس، مي خواهم بروم. کجا؟ رفت در يک محلي که اينها اهل بيت را نمي شناختند. مسيرشان از اهل بيت جدا بود. گفت: من آمدم اينجا معلم قرآن و پول هم نمي خواهم، مجاني، بچه هايتان را تحويل من بدهيد. شب ها نان خورده ها را جمع مي کرد و امرار معاشش از اين بود. بچه ها را گرفت و قرآن ياد داد و فکر بچه ها را عوض کرد و بچه ها سراغ پدر و مادرها رفتند و روي آنها اثر گذاشتند، در يک مدتي تمام خانواده را متمايل به اهل بيت کرد. ايشان مي فرمودند: هزارتا مثل ما خک پاي اين آقايي نمي شويم که توانست از اين مسير يک منطقه را به اهل بيت(ع) آشنا کند و برگردد.

شريعتي: «والحمدلله رب العالمين و صلي الله علي محمد و آله الطاهرين»

97-10-25- احاديثي در مورد اهميت صله رحم (شرح حکمت 252 نهج البلاغه)

شريعتي: بسم الله الرحمن الرحيم، اللهم صل علي محمد و آل محمد و عجل فرجهم.

سلام مي کنم به همه دوستان عزيز، بيننده ها و شنونده هاي نازنين مان، انشاءالله در هر جايي که هستيد خداوند متعال پشت و پناهتان باشد، همان کسي که فقط با ياد او دلها آرام مي گيرد. حاج آقاي حسيني سلام عليکم و رحمة الله. خيلي خوش آمديد.

حاج آقاي حسيني قمي: عرض سلام و ارادت خالصانه دارم خدمت همه بينندگان عزيز و شنوندگان راديو قرآن و عزيزاني که بعدها از شبکه هاي ديگر برنامه را مي بينند. هفته آينده روز يکشنبه سي ام دي ماه، روز شهادت صديقه طاهره فاطمه

ص: 5349

زهرا(س) هست و اولين روز از ايام فاطميه است. عزيزان انشاءالله هم در مجالس شرکت کنند. بيستم بهمن ماه روز شهادت صديقه طاهره و فاطميه دوم هست. انشاءالله عزيزان هم فاطميه اول و دوم را قدر بدانند. عزيزان توجه ويژه داشته باشند و مجالس را تقسيم کنند و فقط فاطميه دوم نگيرند.

شريعتي: حکمت 252 نهج البلاغه شريف، فلسفه و بيان احکام و عبادات را مطرح کردند، نکات خيلي خوبي را شنيديم. به بحث صله رحم رسيديم و نکات بسيار ارزنده اي را در جلسه قبل شنيديم و اين جلسه هم ادامه ي مطالب شما را خواهيم شنيد. بحث امروز شما را خواهيم شنيد.

حاج آقاي حسيني قمي: بسم الله الرحمن الرحيم، حکمت 252 در فلسفه احکام حضرت فرمودند: «وَصِلَةَ الرَّحِمِ مَنَْماةً لِلْعَدَدِ فَرَضَ اللَّهُ» خداوند صله رحم را واجب کرد براي اينکه کساني که صله رحم انجام بدهند نسلشان بيشتر است. طايفه اي که حواسشان در گرفتاري ها و مشکلات و بيماري ها به هم باشد، رشد مي کنند. جلسه گذشته چهارده حديث را خوانديم از کافي مرحوم کليني و منابع دست اول و عرض کردم بيش از اين بلد نيستيم. اگر بنا باشد اين آيات و روايات در ما اثر نگذارد، فکر نمي کنم چيز ديگري تأثيرگذار باشد. البته بحمدلله خيلي هم مؤثر بوده و پيام هاي اميدوار کننده اي خواندم. امروز چهارده حديث را مي خوانم باز از مصادر اوليه مثل کافي مرحوم کليني، شيخ صدوق و ديگران. خداوند متعال در کنار نام خودش فرمود: «وَ اتَّقُوا اللَّهَ الَّذِي تَسائَلُونَ بِهِ وَ الْأَرْحامَ إِنَّ اللَّهَ كانَ عَلَيْكُمْ رَقِيباً» (نساء/1) از امام صادق پرسيدند: تفسير اين آيه چيست؟ از خدا تقوا داشته باشيد، «الَّذِي

ص: 5350

تَسائَلُونَ بِهِ» وقتي مي خواهيد چيزي بپرسيد، سؤال کنيد، مردم را به خدا قسم مي دهيد. «وَ الْأَرْحامَ» يعني در کنار تقواي الهي، تقواي ارحام يعني مراقبت ارحام بودن، غافل نبودن از ارحام وخويشاوندان. در کنار تقواي الهي، در کنار مراقبت از فرامين الهي مراقبت از خويشاوندان.

در سوره مبارکه نحل آيه 90 «إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُ» اين آيه را مرحوم آيت الله العظمي اراکي در نماز جمعه هميشه در خطبه هاي نماز جمعه مي خواندند. «إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَ الْإِحْسانِ» در کنار عدالت، در کنار احسان، دومين فرمان پرورگار چيست؟ «وَ إِيتاءِ ذِي الْقُرْبى» در روايتي که در کافي مرحوم کليني هست، راوي سؤال کرد «يا رسول الله أخبرني بافضل الاعمال» يا رسول الله افضل الاعمال چيست؟ فرمود: «الايمان بالله» ايمان، سؤال کرد بعد از ايمان؟ فرمود: «صلة الرحم» يعني در رديف ايمان به خدا، در رديف تقواي الهي و عدل و احسان، بلافاصله بحث صله رحم و خويشاوندان هست. بدترين عمل «ابغض الاعمال الشرک بالله» بلافاصله بعد از شرک، فرمود: «قطيعة الرحم» قطع رحم. آيات قرآن به ما مي گويد. باز در روايت ديگري از امام صادق(ع) هست و شيخ صدوق نقل کردند. از امام سؤال کردند: خيلي ها مي پرسند ما يک کار خيري انجام بدهيم براي پدري که از دنيا رفته، ارحامي که از دنيا رفتند، حج خانه خدا، عمره، نماز و روزه، صدقه بدهد از پدر و مادرش، از ارحامش، آيا اينها اثري دارد يا نه؟ حضرت فرمود: چه مانعي دارد؟ خدا به او اجر مي دهد و يک اجر اضافه اي هم دارد، «و له اجرٌ آخر بصِلة قرابته» يک مصداق صله رحم همين است، شما کربلا مي روي،

ص: 5351

يک زيارت هم بخوان و بگو: آقا اين به نيابت عموي من، پدر من، مادر من و گذشتگان من، ارحام من، اينها مقدم هستند. حضرت فرمود: حتماً خوب است و خدا اجر صله رحم به تو مي دهد.

سؤال کرد: «ان کان لا يري ما أري» پدر من، مادر من، عموي من که مي خواهم برايش ثواب و کار خير انجام بدهم، «لا يري» مسيرش مسير اهل بيت نيست. «هو ناصب» ناصبي است. ناصبي دشمن اهل بيت است، فايده دارد من برايش نماز بخوانم؟ حضرت فرمود: «يخفّفُ عنه بعض ما هو فيه» خدا به او تخفيف مي دهد. خدا در اثر کار خير و نماز و روزه و حجي که برايش انجام بدهي، خدا به او تخفيف مي دهد. بيننده عزيز اگر من براي پدر ناصبي خودم، اگر براي عمو و عمه ناصبي، دشمن اهل بيت کاري را انجام بدهم، شيخ صدوق نقل مي کند، امام فرمود: خدا به او تخفيف مي دهد. اگر من براي عموي مؤمن خودم، پدر و مادر مؤمن خودم کار بکنم، ما نبايد برويم صله رحم انجام بدهيم؟ حديث ديگر در کافي مرحوم کليني است. صله رحم با کافر لازم هست يا نيست؟ پدر و مادر و عمو و عمه من کافر هستند. يا نه مسلمان هستند و مسيرشان از ما جداست، آيا با صله رحم لازم است يا نه؟ فرمودند: بله انجام بدهيد. مي گويد: به امام صادق گفتم: «كَيْفَ يَنْبَغِي لَنَا أَنْ نَصْنَعَ فِيمَا بَيْنَنَا وَ بَيْنَ قَوْمِنَا وَ بَيْنَ خُلَطَائِنَا مِنَ النَّاسِ» (کافي/ج2/ص636) ما قوم و خويشي داريم که اهل بيت را قبول ندارند. دوستاني داريم که اهل بيت را قبول ندارند. عمو، برادر، عمه و پدر و مادر،

ص: 5352

اهل بيت را قبول ندارند و مسيرشان جداست. «قَالَ: تَنْظُرُونَ إِلَي أَئِمَّتِكُمُ» چه سؤالي است مي پرسيد؟ ببينيد ائمه شما چه کار مي کنند؟ هرکاري مي کنند شما انجام بدهيد. حضرت قسم خورد و فرمود: «الَّذِينَ تَقْتَدُونَ بِهِمْ فَتَصْنَعُونَ مَا يَصْنَعُونَ فَوَ اللَّهِ إِنَّهُمْ لَيَعُودُونَ مَرْضَاهُمْ وَ يَشْهَدُونَ جَنَائِزَهُمْ وَ يُقِيمُونَ الشَّهَادَةَ لَهُمْ وَ عَلَيْهِمْ وَ يُودُّونَ الامَانَةَ إِلَيْهِمْ» (كافي، ج 2، ص 636) به عيادت مريض مي روند، از دنيا بروند تشييع جنازه مي روند و امانتي نزدشان باشد برمي گردانند.

در حالات مرحوم آيت الله سيد ابوالحسن اصفهاني ديدم. يکوقتي يک کسي محضر ايشان مي آيد، دو نفر از شخصيت هاي عرب از اهالي عباسيه بودند. منطقه اي بوده به نام عباسيات بين راه حله و کوفه، خدمت آقا مي آيند و مي گويند: رئيس پليس منطقه ما خيلي با اهل بيت بد است و دشمن اهل بيت است. شرابخوار و ظالم است و نسبت به شيعيان خيلي ظلم مي کند. آيت الله سيد ابوالحسن اصفهاني خيلي قدرت و محبوبيت داشت. مرجع عام پانزده سال مرجعيت داشت و نفوذ کلام عجيبي داشت. مي فرمايد: به اين رئيس پليس دشمن اهل بيت، ظالم و بي نماز، سلام مرا برسانيد و بگوييد: سيد ابوالحسن با شما کار دارد. مي گويند: باشد. مي آيند مي گويند: ما خدمت آقا بوديم. مي گويد: آقاي شماست من نمي شناسم. باز تأملي مي کند و مي گويد: باشد مي آيم. چند روز بعد خدمت آقا رفت، تا خدمت ايشان مي رسند، مرحوم آقاي اصفهاني برخوردي با اين آقا مي کند که گويا مدت ها با اين آقا آشناست. سؤال مي کند: شما که آنجا رئيس پليس هستيد چقدر حقوق مي گيريد؟ مي گويد: ماهي چهارده دينار! مي گويند: چهارده دينار براي شما کافي نيست. مي گويد: بله ولي قناعت مي کنيم. ايشان مي فرمايند:

ص: 5353

من يک نامه مي نويسم به وکيلم در حله، از اين ماه به بعد معادل همين حقوق را به شما از طرف من بدهند. اين بين من و شما يک راز باشد. بين پول من و پول حکومت تفاوت است. پول من طيب و حلال است صد در صد! پولي که حکومت مي دهد حلال مخلوط به حرام است و شايد همه حرام باشد. ولي پول من حلال است و براي نمازخوان هاست. تا مي گويند: اين پول براي نمازخوان هاست، مي گويد: ما نماز مي خوانيم اگر شرطش نماز خواندن است. مي آيد برود آقا صدايش مي زند. نصيحتش مي کند با مردم خوب رفتار کن، دنيايت آباد مي شود، آخرتت آباد مي شود. از خدا بترس و نماز بخوان. شروع به نصيحت مي کند. اين برخورد وقتي از منزل آقاي اصفهاني بيرون مي آيد به آن آقايي که همراهش بود مي گويد: من تا به حال شک داشتم اين سيد مسيرش حق است يا نه، الآن يقين دارم حق با اوست. شخصيتي بود که اگر مي خواست اشاره کند عراق قيام مي کرد. از در خانه که بيرون آمدند، گفت: تو موظف هستي از فردا به خانه من بيايي و نماز را يادم بدهي، مکتب اهل بيت را يادم بدهي. خودش و خانواده اش مقيد به نماز شدند. اهل بيت اينطور ياد ما دادند. امام صادق فرمود: به ائمه اقتدا کنيد. گفت: خويشاوندان من ناصبي هستند، فرمود: از ما اهل بيت ياد بگيريد. ما چقدر الآن بايد مقدمه چيني کنيم و قسم بخوريم، خواهش مي کنم به پدر و مادرت سر بزن! اين همه فضيلت و اجر و ثواب هست، نياز به التماس ندارد.

روايت ديگري ديدم که امام صادق(ع) فرمود، در کافي و ثواب

ص: 5354

الاعمال شيخ صدوق است. چه صدقه اي از همه بالاتر است؟ فرمود: «أَيُ الصَّدَقَةِ أَفْضَلُ قَالَ عَلَى ذِي الرَّحِمِ الْكَاشِحِ» بهترين صدقه، اين خويشاونداني است که با تو در دل دشمني دارد. اگر برادرت، خواهرت، عمو و عمه در دل با تو دشمني دارند، بهترين صدقه اين است که به کسي که در دل دشمني دارد، کمک کني. سؤال کرد: «لا يَقْبَلُ اللَّهُ الصَّدَقَةَ وَ ذُو رَحِمٍ مُحْتَاجٌ» (احتجاج، ج 2، ص 491) تا خويشاوند ما نيازمند است، نمي تواني به ديگري بدهي. ما از در خانه بيرون مي آيم در صندوق صدقات مي اندازيم. اگر شما در اطرافيان هيچ نيازمندي نداري، فقيري سراغ نداري، در صندوق بيانداز به دست نيازمندان برسد اما امام معصوم است، مي فرمايد: اگر در خويشاوندات نيازمندي هست نمي تواني به ديگران بدهي. مي فرمايد: صدقه را به آن قوم و خويشي بدهي، کاشح، کسي که در دل با تو، دشمني دارد.

باز در کافي مرحوم کليني هست که کسي خدمت امام صادق(ع) آمد، از ارحامش شکايت کرد. «اکظم غيظک» کظم غيظ کن. گفت: «انهم يقطعون و يفعلون» بگويم چه کردند؟ برادر و خواهرم چه کردند؟ در پيام ها گفتند: شما همينطور مي گويي: صله رحم؟ خبر داري برادر و خواهر ما چه کردند؟ امام صادق يک جمله جواب داد: مي خواهي تو هم مثل آنها باشي؟ خدا به هيچکدام نگاه نکند؟ تو مي گويي او بد است و بدي کرده است. يکي از بدي هايش ظلم به شماست. باز در کافي مرحوم کليني است که پيامبر خدا فرمود: دو طرف پل صراط، دو چيز ايستاده است.1- ارحام 2- امانت «فَإِذَا مَرَّ الْوَصُولُ لِلرَّحِمِ» آنهايي که اهل صله رحم بودند، اگر توانستند

ص: 5355

از اينجا عبور کنند، آنهايي که امانت ديگران را «الْمُودِّي لِلامَانَةِ» امانتدار بودند، اگر توانستند عبور کنند به بهشت مي روند. اما آنهايي که قاطع رحم بودند اصلاً از اين مسير عبور نمي کنند. از مسير دو طرف پل صراط يکي رحم است و يکي امانت است. اگر امانتدار بود و به خويشاوندت رسيدگي کردي از اينجا رد مي شوي «نَفَذَ إِلَي الْجَنَّةِ وَ إِذَا مَرَّ الْخَائِنُ لِلامَانَةِ الْقَطُوعُ لِلرَّحِمِ لَمْ يَنْفَعْهُ مَعَهُمَا عَمَلٌ وَ تَكَفَّأَ بِهِ الصِّرَاطُ فِي النَّارِ» (كافي، ج 2، ص 152).

کسي خدمت امام صادق آمد، اسمش مُيسّر است. حضرت فرمود: «انّي لاظنک» فکر مي کنم تو خيلي اهل صله رحم هستي. اين هم گفت: بله اتفاقاً من يک اخلاقي دارم، پسربچه اي بودم، نه اينکه الآن که مردي شدم و زن و بچه دارم، نوجوان هم بودم، پسر بچه اي بودم در بازار کار مي کردم، دو درهم به من مزد مي دادند، يک درهم به عمه ام و يک درهم به خاله ام مي دادم. از نوجواني دست دهنده داشتم. از نوجواني به ارحامم مي رسيدم. حضرت فرمود: والله، به خدا قسم دو بار مرگت رسيد ولي خدا بخاطر همين صله رحم مرگت را عقب انداخت. در روايت ديگري فرمود: «لا تقطع رحمک و ان قطعک» تو قطع رحم نکن ولو او قطع رحم کند. اينکه بگوييم خويشاوند با من قطع رحم کرد، مجوز نمي شود. اگر حواسمان به خويشاوندانمان بود اينقدر نبايد گرفتاري و مشکلات داشته باشيم.

در حالات مرحوم آيت الله العظمي آ سيد ابوالحسن اصفهاني(ره) يکي از نوادگانشان که الآن هستند، نقل مي کنند. مي گويند: يکوقتي ما با مادرشان، دختر آيت الله سيد ابوالحسن اصفهاني مي گويد: من با آقا در

ص: 5356

يک خانه زندگي مي کردم. آيت الله با دخترشان، دامادشان در يک خانواده زندگي مي کردند. يک روز کسي آمد در خانه از آقا کمکي خواست. آقا پول نداشت، قبل از مرجعيت ايشان بود که دستشان براي کمک به مردم باز باشد. بارها گفتم خانمي که به شما ارث رسيده، کاري نداري براي چه در بانک گذاشتي و سود پانزده درصد بگيري؟ اين حرام است. اينکه در بانک بگذاري، با اينکه شما اولادي داري، پسر و دختر داري که گرفتاري مالي دارد، اين پول را قرض به اينها بده. ارحام يک دسته شان واجب النفقه هستند. پسر من، نوه من، نتيجه من، اين حکم شرع است. اگر پولي داري، درآمدي داري، بانگ نگذار و سود نگير. طلا دستت نکن، تو که فرزندانت گرفتار هستند، نوه ات گرفتار است، به اينها قرض بده. آقا سيد ابوالحسن اصفهاني در خانه آمد و به دخترش فاطمه خانم گفت: به شوهرت نگويي، گوشواره ات را بده به يک گرفتاري که دم در هست بدهم! به شوهرت هم چيزي نگو. گوشواره را به اين آقا داد و گفت: اين را بفروش، پنجاه پنجاه، اين آقا گوشواره را فروخت و بخش کمي را به آقاي اصفهاني داد. گفت: گوشواره دخترم بود، قرار شد پنجاه، پنجاه باشد. مي گويد: تو سادات هستي و به تو کمک مي کنند.

در يک روايت ديگري باز امام صادق فرمود: «ان في الجنة درجة» حديث در خصال شيخ صدوق است. در بهشت يک مقامي هست، سه دسته به اين مقام مي رسند. «امامٌ عادل، ذو رحم وصول ذو عيال صبور» پيشوايي که عادل باشد. کسي که به خويشاوندانش کمک کند، کسي بسازد. بالاخره بعد

ص: 5357

از سي سال، چهل سال زندگي حاج خانم را تحمل کن و حرف از طلاق نزن. خانم محترم اين شوهر را تحمل کن، دور و اطرافت را نگاه کن با اين همه اولاد و عروس و داماد، بد اخلاق است، تو بساز. بهشت درجه دارد، کسي به آن درجه نمي رسد مگر اين سه گروه. امام پيشواي عادل، کسي که به خويشاوندش رسيدگي کند. حديث ديگري باز در کافي شريف است. فرمود: «الصَّدَقَةُ بِعَشْرٍ» صدقه ثوابش ده است. «وَ الْقَرْضُ بِثَمَانِيَةَ عَشَرَ» صدقه بدهي ده تا ثواب و قرض بدهي هجده ثواب دارد. چون قرض به مستحق مي رسد و صدقه گاهي به غير مستحق، «وَ صِلَةُ الاخْوَانِ بِعِشْرِينَ وَ صِلَةُ الرَّحِمِ بِأَرْبَعَةٍ وَ عِشْرِينَ » (الجعفريات، ص 188) به برادران ايماني ات رسيدگي کني بيست تا و صله رحم کني بيست و چهار تا. بالاترين اجر و پاداش براي کسي است که صله رحم کند.

امام صادق فرمود: اگر ديدي کسي با خويشاوندش رفت و آمد نمي کند، با پدر و مادرش قهر است با او ارتباط برقرار نکن. رفيقي که با پدر و مادرش قهر است، با او کار نداشته باش. امام سجاد فرمود: من ديدم در اين قرآن سه جا خدا لعنتش کرده است. کسي که قاطع رحم است قرآن سه جا لعنتش کرده است. يکي در سوره حضرت محمد آيه 22 است «فَهَلْ عَسَيْتُمْ إِنْ تَوَلَّيْتُمْ أَنْ تُفْسِدُوا فِي الْأَرْضِ وَ تُقَطِّعُوا أَرْحامَكُمْ، أُولئِكَ الَّذِينَ لَعَنَهُمُ اللَّهُ فَأَصَمَّهُمْ وَ أَعْمى أَبْصارَهُمْ» امام سجاد به قرآن استدلال مي کند. مي فرمايد: کسي که با خويشاوندش قطع رحم کرد، تو با او رابطه برقرار نکن. «وَ الَّذِينَ يَنْقُضُونَ عَهْدَ اللَّهِ

ص: 5358

مِنْ بَعْدِ مِيثاقِهِ وَ يَقْطَعُونَ ما أَمَرَ اللَّهُ بِهِ أَنْ يُوصَلَ وَ يُفْسِدُونَ فِي الْأَرْضِ أُولئِكَ لَهُمُ اللَّعْنَةُ وَ لَهُمْ سُوءُ الدَّارِ» (رعد/25) اگر هنوز نتوانستي پا روي نفس خودت بگذاري و دلت را راضي کني و کينه ها را کنار بگذاري، هنوز سراغ صله رحم نرفتي، سه جا قرآن لعنت کرده است. سومي هم در سوره مبارکه بقره آيه 27 است «الَّذِينَ يَنْقُضُونَ عَهْدَ اللَّهِ مِنْ بَعْدِ مِيثاقِهِ وَ يَقْطَعُونَ ما أَمَرَ اللَّهُ بِهِ أَنْ يُوصَلَ وَ يُفْسِدُونَ فِي الْأَرْضِ أُولئِكَ هُمُ الْخاسِرُون » در خصال شيخ صدوق هست که «ثَلاثَةٌ لا يَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ» سه دسته به بهشت نمي روند، «مُدْمِنُ خَمْرٍ وَ مُدْمِنُ سِحْرٍ وَ قَاطِعُ رَحِمٍ» (خصال صدوق، ج 1، ص 179) يکي کسي است که با خويشاوند خودش قطع رحم کند.

امام صادق فرمود: «ملعونٌ ملعونٌ قاطع رحمه» خدا لعنت کرده کسي که قطع رحم کند. رسول خدا فرمود: «فَلَيْسَ بَيْنَهُ وَ بَيْنَ أَنْ يَصِيرَ فِي حَدٍّ مِنْ حُدُودِ الْكُفْرِ إِلَّا أَنْ يَدْخُلَ فِي عُقُوقٍ أَوْ قَطِيعَةِ رَحِمٍ» براي ورود به مرز کفر اينکه انسان با رحم و خويشاوندش قطع رحم کند کافي است. فقط سر زدن به خويشاوند نيست، گرفتاري را برطرف کنيم. آقاي محترم و خانم محترم مگر هر روز نمي خواهي صدقه بدهي؟ کنار بگذار و جمع کن و به يک خويشاوند آبرومندانه بده. در ثواب الاعمال شيخ صدوق است که خدمت امام صادق(ع) آمد، گفت: من پولي که مي خواهم صدقه بدهم، به کسي که در خانه مي زند بدهم يا نگه دارم به خويشاوند خودم بدهم؟ فرمود: بالاترين پاداش و بهترين پاداش اين است که به خويشاوند خود بدهي. شيخ طوسي(ره) در

ص: 5359

وسايل شيخ حر عاملي يک باب دارد «خويشاوندان مقدم هستند».

يک پيامي را بخوانم: «سلام برنامه شما باعث شد بعد از دو سال با خواهرم ارتباط برقرار کنم. آنقدر روايات در حال من اثر گذاشت که برنامه تمام نشده تلفن را برداشتم و زنگ زدم و فهميدم اين دو سال دوري و قطع رابطه بخاطر سوء تفاهم و سخن چيني آدمي ديگر بوده است.» پيام ديگر اين بود که «سلام، پدرم چند سال است با عمويم سر ارث و ميراث قهر هستند. مقصر هردو هستند و با اين قهر فاميل از هم پاشيده است. هردو حدود هفتاد ساله هستند. اهل مسجد و قرآن و مذهبي هستند. تو را به خدا اينها را نصيحت کنيد. هردو از نظر مالي نيازي به اين پول ندارند. بلکه لجبازي مي کنند و صلح نمي کنند.»

از دفتر يکي از مراجع سؤال کردم شما که اينجا تلفن جواب مي دهي، بيشترين سؤالات مردم چيست؟ گفت: سه سؤال از همه بيشتر است. يکي تعبير خواب است. خواب را رها کنيد، بيداري را درست کنيد. دوم استخاره است. در کارهاي مهم مشورت کنيد، استخاره آخرين مرحله است. سوم احکام عقيقه، آقا استخوانش را بشکنيم، استخوانش را نشکنيم، استخوانش را دفن کنيم؟ احکام عقيقه مستحبات است. سؤال کردند: قطع رحم به چيست؟ مرحوم ايت الله العظمي گلپايگاني فرمودند: صله رحم موضوعي است عرفي و صدق آن نسبت به اوضاع و احوال اشخاص در نظر عرف مختلف است. اين فتواي مرجع تقليد است. فتواست، مي فرمايند: گاهي مثلاً عدم مساعدت مالي شخصي که غني است، نسبت به رحم خود که فقير است و محتاج در بعضي موارد قطع

ص: 5360

رحم شمرده مي شود. کتاب «صلة الرحم» از مرحوم آيت الله طاهري خرم آبادي، آراء مرحوم آيت الله العظمي حائري آورده و خيلي مفصل اين مطلب را گفتند. سؤال کردند: مراد از رحم که صله اش واجب است و قطع آن حرام است، چه کساني مي باشند؟ ارحام منظور کساني است که در تولد منتهي و منتسب به رحم واحد شوند. يعني برادر من، خواهر من، عموي من، ارحام نسبي نه سببي، احترام داماد و جاري و باجناق لازم است و خوب است، ولي اين همه احکام و رواياتي که در مورد ارحام است، ارحام نسبي است.

سؤال کردند: آيا اگر رحم انسان کافر باشد، مخالف باشد، فاسق باشد، چه بايد کرد؟ آيه 14 سوره لقمان را خواندند و فرمودند: در عين حال باز هم بايد صله رحم داشته باشيد. اگر در موردي جلوگيري از معصيت نمودن موقوف به ترک صله او باشد واجب است. يکوقت اگر ما قطع کنيم او دست از خلاف برمي دارد. يا اگر ما خانه اينها برويم از بس غير مذهبي و غير ديني هستند، يک جلسه ما برويم بچه هاي ما تحت تأثير قرار مي گيرند. نه لازم نيست. ولي صله رحم حتماً به رفتن نياز ندارد. مي تواند تلفني باشد و گرفتاري برطرف شود.

شريعتي: امروز صفحه 565 قرآن کريم، آيات 17 تا 42 سوره مبارکه قلم را تلاوت خواهيم کرد.

«إِنَّا بَلَوْناهُمْ كَما بَلَوْنا أَصْحابَ الْجَنَّةِ إِذْ أَقْسَمُوا لَيَصْرِمُنَّها مُصْبِحِينَ «17» وَ لا يَسْتَثْنُونَ «18» فَطافَ عَلَيْها طائِفٌ مِنْ رَبِّكَ وَ هُمْ نائِمُونَ «19» فَأَصْبَحَتْ كَالصَّرِيمِ «20» فَتَنادَوْا مُصْبِحِينَ «21» أَنِ اغْدُوا عَلى حَرْثِكُمْ إِنْ كُنْتُمْ صارِمِينَ «22» فَانْطَلَقُوا وَ هُمْ يَتَخافَتُونَ «23» أَنْ

ص: 5361

لا يَدْخُلَنَّهَا الْيَوْمَ عَلَيْكُمْ مِسْكِينٌ «24» وَ غَدَوْا عَلى حَرْدٍ قادِرِينَ «25» فَلَمَّا رَأَوْها قالُوا إِنَّا لَضَالُّونَ «26» بَلْ نَحْنُ مَحْرُومُونَ «27» قالَ أَوْسَطُهُمْ أَ لَمْ أَقُلْ لَكُمْ لَوْ لا تُسَبِّحُونَ «28» قالُوا سُبْحانَ رَبِّنا إِنَّا كُنَّا ظالِمِينَ «29» فَأَقْبَلَ بَعْضُهُمْ عَلى بَعْضٍ يَتَلاوَمُونَ «30» قالُوا يا وَيْلَنا إِنَّا كُنَّا طاغِينَ «31» عَسى رَبُّنا أَنْ يُبْدِلَنا خَيْراً مِنْها إِنَّا إِلى رَبِّنا راغِبُونَ «32» كَذلِكَ الْعَذابُ وَ لَعَذابُ الْآخِرَةِ أَكْبَرُ لَوْ كانُوا يَعْلَمُونَ «33» إِنَّ لِلْمُتَّقِينَ عِنْدَ رَبِّهِمْ جَنَّاتِ النَّعِيمِ «34» أَ فَنَجْعَلُ الْمُسْلِمِينَ كَالْمُجْرِمِينَ «35» ما لَكُمْ كَيْفَ تَحْكُمُونَ «36» أَمْ لَكُمْ كِتابٌ فِيهِ تَدْرُسُونَ «37» إِنَّ لَكُمْ فِيهِ لَما تَخَيَّرُونَ «38» أَمْ لَكُمْ أَيْمانٌ عَلَيْنا بالِغَةٌ إِلى يَوْمِ الْقِيامَةِ إِنَّ لَكُمْ لَما تَحْكُمُونَ «39» سَلْهُمْ أَيُّهُمْ بِذلِكَ زَعِيمٌ «40» أَمْ لَهُمْ شُرَكاءُ فَلْيَأْتُوا بِشُرَكائِهِمْ إِنْ كانُوا صادِقِينَ «41» يَوْمَ يُكْشَفُ عَنْ ساقٍ وَ يُدْعَوْنَ إِلَى السُّجُودِ فَلا يَسْتَطِيعُونَ «42»

ترجمه: همانا، ما مردم (مكّه را) آزموديم، همان گونه كه صاحبان آن باغ (در يمن) آزموديم، آنگاه كه سوگند ياد كردند صبحگاهان ميوه هاى باغ را بچينند. و چيزى را (براى فقرا) استثناء نكردند. پس هنگامى كه در خواب بودند، از طرف پروردگارت آفتى بر گرد باغ چرخيد (و باغ را سوزاند). پس صبح شد در حالى كه (اصل باغ به كلى) برچيده شده بود. (آنان بى خبر از ماجرا) بامدادان يكديگر را ندا دادند. كه اگر قصد چيدن ميوه داريد به سوى كشتزار حركت كنيد. پس به راه افتادند، در حالى كه آهسته با يكديگر مى گفتند. كه مبادا امروز مسكينى بر شما وارد شود. در آن صبحگاهان قصد باغ كردند در حالى كه خود را

ص: 5362

قادر (بر جمع محصول) مى پنداشتند. پس چون آن را (سوخته) ديدند، گفتند: ما راه را گم كرده ايم، (اين باغ ما نيست). عاقل ترين آنها گفت: آيا به شما نگفتم چرا خدا را منزّه نمى دانيد (و با تصميم بر بخل خيال كرديد خدا عاجز و شما همه كاره ايد). گفتند: پروردگار ما منزّه است، قطعاً ما ستمكاريم. پس به يكديگر روى آورده در حالى كه به ملامت هم مى پرداختند. گفتند واى بر ماكه سركش بوديم. اميد است پروردگار ما بهتر از آن رابراى ما جايگزين كند، همانا ما به پروردگارمان رغبت و اميد داريم. اينگونه است عذاب و اگر بدانند عذاب آخرت بزرگتر است. همانا براى پروا پيشه گان نزد پروردگارشان باغ هاى پر نعمت است. آيا ما مسلمانان را همچون مجرمان قرار مى دهيم؟ شما را چه شده، چگونه داورى مى كنيد؟ آيا براى شما مكتوبى است كه در آن مى خوانيد، هر چه را اختيار كنيد براى شما خواهد بود؟ يا مگر براى شما بر گردن ما پيمان هائى است كه تا روز قيامت، هرچه را حكم كنيد براى شما باشد؟ از آنان سؤال كن كه كدام يك از آنان ضامن اين ادعا است؟ يا براى آنان شريكانى است (كه در قيامت به دادشان رسد) پس اگر راست گو هستند، شريكانشان را بياورند. روزى كه كار بر آنان دشوار شود و به سجده كردن دعوت شوند ولى نتوانند

حاج آقاي حسيني قمي: حضرت آيت الله حجت انصافاً در تواضع ممتاز بودند، من فقط يک نمونه بگويم. مرحوم آيت الله العظمي حجت خيلي در درس خوش بيان بودند. يک روز کسي خدمت ايشان مي آيد بعد از درس مي گويد: چقدر شما زيبا بيان کرديد. ديروز

ص: 5363

درس آيت الله بروجردي بوديم، همين مسأله را مطرح کردند، نتوانست به اين قشنگي بگويد. ايشان فرمود: عجب! پس آقاي بروجردي هم اين مطلب را بيان کردند؟ همان درس ايشان براي شما کافي است. از فردا من بحث ديگري را شروع خواهم کرد. آيت الله حجت، آيت الله صدر و آقاي خوانساري، از سه نفري بودند که تمام موقعيت و شأن و آبروي خودشان را دو دستي تقديم آيت الله العظمي بروجردي کردند و مرجعيت ايشان عالم گير شد. آيت الله صدر مي فرمود: نگاهتان به دست ديگران نباشد، طمع نداشته باشيد و خودتان را کوچک کنيد تا خدا شما را بزرگ کند.

خدا را به حق محمد و آل محمد قسم مي دهيم دنيا و آخرت ما را از اهل بيت جدا مگردان، مريض ها لباس عافيت بپوشان. گرفتاري ها برطرف بفرما. رفع هم و غم و گرفتاري از همه بگردان.

شريعتي: «والحمدلله رب العالمين و صلي الله علي محمد و آله الطاهرين»

97-11-02- شرح خطبه حضرت زهرا(س)

شريعتي: بسم الله الرحمن الرحيم، اللهم صل علي محمد و آل محمد و عجل فرجهم.

بانو که تويي عاشق و ديوانه زياد است *** تو کوثري و سمت تو پيمانه زياد است

پيمانه ي مولاست فقط درخور دريا *** از غصه چه غم طاقت اين شانه زياد است

از پرتو آن چادر پشمي همه جا نور *** بي پرتو اين معجزه ويرانه زياد است

تسبيح به دستت، نگران نيستي اصلاً *** از اينکه چرا کار در اين خانه زياد است

افسانه گرفتند شما را و نگفتند *** بانوي جهان از سر افسانه زياد است

بي نام و نشان رفتي از اين شهر غريبه *** بي نام و

ص: 5364

نشان باش که بيگانه زياد است

سلام مي کنيم به حضرت صديقه طاهره، زهراي مرضيه و سلام به شما که اين روزها عزادار اين بانوي نازنين هستيد. به همه دوستان عزيز، بيننده ها و شنونده هاي نازنين مان سلام مي کنم. حاج آقاي حسيني سلام عليکم و رحمة الله. خيلي خوش آمديد. ايام را تسليت مي گويم.

حاج آقاي حسيني قمي: عرض سلام و ارادت خالصانه دارم خدمت همه بينندگان عزيز و شنوندگان راديو قرآن و عزيزاني که بعدها از شبکه هاي ديگر برنامه را مي بينند. اميدواريم که خداوند به همه ما توفيق عزاداري کامل در اين ايام فاطميه را بدهد.

شريعتي: برنامه امروز ما رنگ و بوي حضرت زهرا(س) را دارد. بحث امروز شما را خواهيم شنيد.

حاج آقاي حسيني قمي: بسم الله الرحمن الرحيم، «السلام عليک ايتها الصديقة الشهيده، السلام عليک يا فاطمة الزهرا، يا مُمْتَحَنَةُ امْتَحَنَكِ اللَّهُ الَّذِى خَلَقَكِ قَبْلَ انْ يَخْلُقَكِ فَوَجَدَكِ لِما امْتَحَنَكِ صابِرَةً وَ زَعَمْنا انَّا لَكِ اوْلِيآءُ وَ مُصَدِّقُونَ وَ صابِرُونَ لَكلِّ ما اتانا ابُوكِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ اتانا بِهِ وَصِيُّهُ فَانَّا نَسْئَلُكِ انْ كُنَّا صَدَّقْناكِ الَّا الْحَقْتِنا بِتَصْدِيقِنا لَهُما لِنُبَشِّرَ انْفُسَنا بِانَّا قَد طَهُرْنا بِوَلايَتِكِ»

مي دانيد نقشي که حضرت صديقه طاهره(س) در دفاع از حريم امامت و ولايت در اين مدت کوتاهي که بعد از پيامبر زنده بودند، داشتند يک نقش بي بديلي بود. هيچکسي مثل صديقه طاهره اين روزها به ميدان نيامد و نمي توانست به ميدان بيايد. کلماتي که حضرت زهرا در آن خطبه نوراني دارند، هيچکسي مثل حضرت زهرا نمي توانست آنگونه سخن بگويد. دختر پيامبر بود و تنها يادگار پيامبر بود، همه شنيده بودند «فاطمة بضعة مني» پيامبر مي فرمود:

ص: 5365

فاطمه پاره تن من است، اين پاره تن تازه پدر بزرگوارشان از دنيا رفته، به مسجد آمدند و آن خطبه و فرازهاي حساس و تند اين خطبه را خواندند. فريادهايي که حضرت زد را هيچکس جز حضرت زهرا نمي توانست بگويد. حتي اگر خود اميرالمؤمنين در مسجد مي آمد و آن خطبه را مي خواند، قصد جان خود حضرت مي کردند ولي به هرحال موقعيت خود بي بي موقعيت استثنايي بود. اولاً دختر پيامبر هست و يک زن است و در اين تراز و شخصيت، مردم همه او را مي شناسند. فقط بايد زهرا باشد تا بتواند اينگونه سخن بگويد. از هر فرصتي حضرت استفاده کردند. زنان مهاجر و انصار عيادت بي بي آمدند، معمولاً در عيادت عده اي از زن ها وقتي عيادت بيمار مي آيند، حال و احوالش را مي پرسند. بايد از دردها و آسيب هاي خودش بگويد ولي همه نقل کردند يک جمله بي بي از شکنجه ها و اذيت و آزار خودش مطلبي به ميان نياورده است. فقط آمده از اميرمؤمنان دفاع کرده است و يا فرصت هاي ديگري که فراوان هست. من از ميان همه اين مجموعه دفاع جانانه ي صديقه طاهره از حريم امامت و ولايت، به يک مورد که اوج اين دفاع است اشاره مي کنم و آن خطبه نوراني حضرت فاطمه زهرا(س) است.

در اين ايام محور سخنان ما خطبه نوراني حضرت زهرا(س) باشد. غصه مي خورم که در مجالس متأسفانه کمتر اين خطبه مطرح مي شود. در طول تاريخ دو برخورد متفاوت با اين خطبه نوراني بود، يک برخورد، برخورد اهل بيت(ع) است که اصرار داشتند اين خطبه نسل به نسل در ميان مردم گفته شود. اين جملهاز زيد بن علي بن

ص: 5366

الحسين است. مي گويد: «رأيت مشايخ آل ابي طالب» من ديدم بزرگان آل ابي طالب اين خطبه نوراني را «يُعَلمّونه» به فرزندانشان تعليم مي دادند. اصرار داشتند اين خطبه از پدرانشان روايت شود و به بچه هايشان ياد مي دادند. الآن فکر نکنم کسي از فرزندان ما اين خطبه را خوانده باشد و ترجمه اش را مطالعه کرده باشد. اين برخورد اهل بيت و برخورد مخالف برخورد دشمنان اهل بيت بود که اصرار داشتند انکار کنند اين خطبه براي فاطمه زهراست، اراده و مشيت الهي بر اين تعلق گرفت که حفظ شود آن هم در قديمي ترين منابعي که ما داريم، در منابع عامه و اهل سنت. اگر مردم مطالبه کنند در اين چند شب، سخنران ها، ما اگر ببينيم عطشي در مردم ديده مي شود خودمان را موظف مي دانيم و اين خطبه را محور سخنانمان قرار بدهيم.

مطلب دوم اينکه اراده الهي اين بود که اين خطبه بماند. قديمي ترين مصدر و مدرکي که اين خطبه را نقل کرده براي يکي از علماي اهل سنت است. احمد بن ابي طاهر و وفاتش سال 280 است. يعني بيش از 1150 سال، 1200 سال از وفات اين آقا گذشته است. اسم کتاب «بلاغات النساء» است. يعني اين آقا اصرار نداشت که پيام هاي خطبه حضرت زهرا را حفظ کند، خواسته خطبه هاي بليغ را بيان کند. زنان سخنوري که در تاريخ اسلام بودند، اين زنان سخنور را معرفي کند و از هرکدام يک خطبه اي بيان کند. از جمله اينکه خطبه فاطمه زهرا(س) را با عنوان دومين خطبه کتابش ذکر مي کند، جالب است خطبه زينب کبري(س) را سومين خطبه کتابش نقل مي کند با اين نگاه که اين زنان سخنور تاريخي

ص: 5367

وجود داشتند ولي خداوند اراده کرده اين خطبه در اين قديمي ترين منبع بماند. تا امروز شرح هاي فراواني بر خطبه نوراني صديقه طاهره نوشته شده است. حدود صد شرح خيلي خوب براي اين خطبه نوراني نوشته شده است. اگر بخواهيم اين خطبه را تقسيم بندي کنيم مي شود به ده بخش تقسيم کرد. اين خطبه به خطبه فدکيه معروف شده است، درست است بحث فدک در آن مطرح شده ولي فقط فدک نيست. بالاترين محور اين خطبه همان دفاع از حريم امامت و ولايت اميرالمؤمنين(ع) است. بخش اول، اهداف آفرينش. بخش دوم؛ اهداف رسالت پيامبر. بخش سوم؛ ويژگي هاي قرآن. بخش چهارم؛ فلسفه ي احکام، ما اين هفته ها حکمت 252 را مي خوانيم که اميرمؤمنان به فلسفه احکام اشاره کردند. بخش پنجم؛ تلاش هاي پيامبر است. بخش ششم؛ وضعيت مردم قبل از ظهور اسلام، بخش هفتم؛ مبارزات اميرالمؤمنان در رکاب پيامبر، بخش هشتم؛ ويژگي هاي فرصت طلبان بعد از وفات پيامبر، بخش نهم؛ حوادث بعد از پيامبر است که صديقه طاهره تحليل کردند. بخش دهم؛ فدک.

نکته ديگر اينکه قبل از وارد شدن به خطبه، فضاي نوراني خطبه خيلي مهم است. در چه فضايي صديقه طاهره اين خطبه را خوانده است. همه کساني که آمدند گزارش اين خطبه را بدهند، اينطور گزارش دادند. «محمد بن سلام، باسناده، عن فاطمة عليها السلام، أنه لما اعتزم أبو بكر على منعها فدك و العوالي. لاءت خمارها على رأسها [و اشتملت بجلبابها]، ثم أقبلت في لمة من حفدتها و نساء قومها تطأ ذيولها ما تخرم من مشية رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله مشيتها حتى انتهت إلى أبي بكر، و هو في حشد من المهاجرين

ص: 5368

و الأنصار. فنيطت دونها و دون الناس ملاءة. [فجلست ] ثم أنّت أنّة أجهش القوم لها بالبكاء [فارتجّ المجلس ]» اين فضا خيلي مهم است. اگر اين فضا را خوب ترسيم نکنيم، عظمت خطبه حضرت زهرا(س) را درک نمي کنيم. به صديقه طاهره خبر دادند که کارگزاران و مأموران شما را از باغ فدک بيرون کردند. اين آيه «وَ آتِ ذَا الْقُرْبى حَقَّه » (اسراء/26) که نازل شد، پيامبر خدا فدک را به فاطمه زهرا(س) بخشيدند. دهها سند در منابع عامه و خاصه دارد. صديقه طاهره راه افتادند براي دفاع از حق اميرالمؤمنين و خودشان به مسجد آمدند. «لاءت خمارها على رأسها [و اشتملت بجلبابها]» خمار مقنعه بزرگ است، «وَ لْيَضْرِبْنَ بِخُمُرِهِنَ عَلى جُيُوبِهِنَّ» (نور/31) خمار مقنعه بزرگي است که تمام سر و گردن و قسمتي از سينه را مي پوشاند. جلباب يک پوشش سراسري است. بعد از مقنعه چادر بر سر کردند و راه افتادند.

خدا مرحوم آيت الله العظمي گلپايگاني را رحمت کند. هميشه مي فرمود: خدا را شاکر هستيم احکام بيان شده است. اينکه مردم چقدر عمل مي کنند يا نه بحث ديگري است. اينطور نيست کسي بگويد: من نمي دانستم. اين سخنراني را ايشان قبل از انقلاب مي فرمودند. مي فرمود: احکام دين روشن است، کسي بخواهد عمل کند يا نه بحث ديگري است. بدانيم حجاب فاطمه زهرا چيست. بدانيم حجابي که از زن مسلمان انتظار دارند چيست. مي گويند: اگر حجاب در قرآن بود ما عمل مي کرديم! اين عجيب است. شما آيات سوره احزاب و سوره نور را نديديد؟ سيره اهل بيت را نديديد؟ يکوقت کسي مي گويد: دعا کنيد ما نزديک شويم، ما گرفتار هستيم. وقتي آمدند «ثم أقبلت في لمة من

ص: 5369

حفدتها و نساء قومها» زنان و خويشانشان و «حفده» زنان همفکر را مي گويند. زناني که همفکر فاطمه زهرا بودند با هم راه افتادند. «تطأ ذيولها» ديديد گاهي يک خانمي با اضطراب يک راهي را مي رود و چادر زير پايش قرار مي گيرد، حضرت با اضطرابي بودند که گاهي چادر زير پايشان قرار مي گرفت.

«ما تخرم من مشية رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله مشيتها» راه رفتن، راه رفتن پيامبر است. کتاب هايي به نام مسند داريم. مسند امير مؤمنان، مسند امام حسن و امام حسين، يعني تمام روايات و احوالات يک امام را در يک کتاب جمع کردند. مسند فاطمه زهرا هم داريم. قديمي ترين مسند فاطمه زهرا چه مسندي است؟ براي ملا جلال الدين سيوطي است قريب چهارصد سال پيش که قرن نهم وفات کردند. در آن کتاب نوشته است که يکي از همسران پيامبر نقل کرده است، شبيه ترين زن به پيامبر فاطمه زهرا(س) بود. «حتى انتهت إلى أبي بكر و هو في حشد من المهاجرين و الأنصار» مهاجرين و انصار و ديگران بودند، به محض ورود فاطمه زهرا به مسجد، «فنيطت دونها و دون الناس ملاءة» همه مي دانند حريم يک زن مسلمان، آن هم دختر پيامبر اين است که بايد يک پرده اي برايش بزنند که پشت پرده قرار بگيرد. به محض ورود حضرت به مسجد يک پرده زدند و حضرت پشت پرده نشستند. «فجلست ثم أنّت أنّة أجهش القوم لها بالبكاء» اجهاش آن حالتي است که گاهي بچه هاي خردسال گريه مي کنند و خودشان را به زمين پرتاب مي کنند، با يک ناله فاطمه زهرا(س) مردم شيوه زدند و خودشان را به زمين مي زدند. چرا مردم گريه

ص: 5370

کردند؟ ياد خاطرات پيامبر افتادند. دختر پيامبر است و در مسجدالنبي آمده است. چرا فاطمه زهرا ناله زده است؟ وقتي آمده اين منظره را ديده، محراب و مسجد را ديده است، پدرجان بالاي همين منبر بود هر روز مي گفتي «فاطمة بضعة مني، رضي الله في رضاء فاطمه» رضاي خدا در رضايت فاطمه است. همين مسير بود شش ماه در خانه من آمدي وقتي آيه تطهير نازل شد، «إِنَّما يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيراً» (احزاب/33) اين تمام خاطرات پيامبر يکباره زنده شد.

بعد از تو اي پدر ز جنايات امتت *** از حق جز آرزوي شهادت نداشتم

پيداست حال من ز نماز نشسته ام *** چون ايستاده حال عبادت نداشتم

دشمن ز من دو بيّنه مي خواست ولي *** کس جز علي براي شهادت نداشتم

لذا حضرت صبر کردند، روايت اين است که آرام شدند جلسه آرام بگيرد و بعد سخنراني را شروع کنند. تا خطبه را آغاز کرد،«ثم افتتحت الكلام بالحمد للّه و الثناء عليه بما هو أهله و الصلاة على نبيه محمد صلّى اللّه عليه و آله» ثناء پروردگار، تا نام پيامبر را بردند، اولين روزهاي وفات پيامبر است، «فعلت أصوات الناس بالبكاء عند ذكر رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله» دوباره مردم گريه کردند و حضرت منتظر شدند تا جلسه آرام بگيرد. «أيها الناس اعلموا أني فاطمة و أبي محمد» خودشان را معرفي کردند. بدانيد من فاطمه هستم و پدرم رسول الله است. «أقول عودا و بدء» سخن اول و آخر من يکي است. «لا أقول ما أقول غلطا» غلطي در سخنان من نيست. فاطمه زهرا مصداق آيه تطهير

ص: 5371

است و معصومه است. «لا أفعل ما أفعل شططا» هيچ خطايي در سخن من وجود ندارد. لازمه مقام عصمت همين است. «لَقَدْ جاءَكُمْ رَسُولٌ مِنْ أَنْفُسِكُمْ» پيامبري از جنس خود شما آمد. «عَزِيزٌ عَلَيْهِ ما عَنِتُّمْ » دلسوز شما بود. «حَرِيصٌ عَلَيْكُمْ بِالْمُؤْمِنِينَ رَؤُفٌ رَحِيمٌ» براي هدايت شما حرص مي خورد، «فإن تعرفوه تجدوه» اگر اين پيامبر را خوب بشناسيد، «تجدوه أبي دون آبائكم» تمام مدينه نه، تمام عالم را بگرديد تنها کسي که مي تواند بگويد: پيامبر پدر من است، من هستم. «و أخا ابن عمي دون رجالكم» برادر پسرعمويم علي(ع)، تنها کسي که عقد اخوت با پيامبر داشت، اميرمؤمنان بود. تنها کسي که امروز مي تواند بگويد: من برادر پيامبر هستم، پسرعموي پيامبر هستم و عقد اخوت با پيامبر دارم اميرمؤمنان است. تنها کسي که مي تواند بگويد: من دختر پيامبر هستم، فرزند پيامبر هستم، من هستم. من افتخار مي کنم!

«وَ كُنْتُمْ عَلى شَفا حُفْرَةٍ مِنَ النَّارِ مذقة الشارب و نهزة الطامع و قبسة العجلان و موطئ الأقدام تشربون الطَرق و تقتاتون الوِرق أذلة خاشعين تَخافُونَ أَنْ يَتَخَطَّفَكُمُ النَّاسُ من حَولكُم فأنقذكم الله برسوله ص بعد اللتَيّا و التي و بعد ما مني بهم الرجال و ذؤبان العرب و [مردة أهل الكتاب ] كلما حشوا ناراً لِلْحَرْبِ أَطْفَأَهَا و نجم قرن للضلال و فغرت فاغرة من المشركين قَذف بأخيه في لَهواتها فلا ينكفئ حتى يطأ صماخها بأخمصه و يخمد لهبها بحده، مكدودا في ذات الله قريبا من رسول الله سيدا في أولياء الله و أنتم في بلهنية... مجدا كادحا لا تأخذه في الحق لومة لائم » تمام اين کلمات، زيبايي اين کلات بيان فاطمه زهرا در عظمت اميرمؤمنان و معرفي شخصيت

ص: 5372

اميرمؤمنان است. فرمود: شما در پرتگاه آتش بوديد، چه داشتيد؟ نه موقعيت سياسي داشتند و نه موقعيت اجتماعي و فرهنگي داشتيد. نه غذا و آبي داشتيد، هر لحظه نگران اين بوديد که دشمن به شما حمله کند. چون جنگ ها و دعواها زياد بود. چه کسي شما را نجات داد؟ به وسيله پدرم، نجات پيدا کرديد. گرفتار سه دسته دشمن شد. آدم هاي قوي و بي منطق مثل ابوجهل ها و ابوسفيان ها، گرگ هاي گرسنه، «مردة أهل الكتاب » يهوديان و نصرانياني که با پيامبر قرارداد بسته بودند ولي عهدشکني کردند. خدا آتش آنها را خاموش کرد ولي به چه وسيله اي؟ وقتي مشرکين دهان باز مي کردند براي خوردن مسلمان ها و لشگر اسلام، برادرش علي را در دهان دشمن مي انداخت. کسي که مي توانست دشمن را گلوگير کند و به زمين بزند علي بن ابي طالب بود. علي برنمي گشت «حتى يطأ صماخها بأخمصه و يخمد لهبها بحده» کدام اميرمؤمنان؟ «مكدودا في ذات الله، مُجْتَهِداً فِي أَمْرِ اللَّهِ قَرِيباً مِنْ رَسُولِ اللَّهِ سَيِّداً فِي أَوْلِيَاءِ اللَّهِ مُشَمِّراً نَاصِحاً مُجِدّاً كَادِحاً» هميشه کمر همت را آماده بسته بود و تلاش فراوان داشت. «لَا تَأْخُذُهُ فِي اللَّهِ لَوْمَةُ لَائِمٍ» سرزنش سرزنش گنندگان در اميرالمؤمنين تأثير نداشت. کجا بود که پيامبر باشد و اميرمؤمنان نباشد؟ در احد آسمانيان سکه به نامش زدند، «لا فتي الا علي لا سيف الا ذوالفقار» در احزاب همه فرار کردند و ترسيدند.

عمر بن عبدود فرياد مي زد: چه کسي است بيايد با من بجنگد؟ يکي از کساني که بعدها در برابر اميرمؤمنان ايستاد، گفت: يا رسول الله، من اين را مي شناسم. يکوقت با کسي دعوايش شد دنبال سپر مي گشت، سپر پيدا

ص: 5373

نکرد، يک بچه شتر دست گرفت به عنوان سپر. ولي اميرمؤمنان(ع) ايستاد. پيامبر فرمود: دشمن تو عمر بن عبدود است. گفت: يا رسول الله، من علي بن ابي طالب هستم. اين خدمات اميرالمؤمنين است. شما آن روزها کجا بوديد؟آن روزهايي که اميرمؤمنان از يک نبرد برمي گشت، گاهي نود جراحت بر بدن اميرمؤمنان بود. گاهي يک وسيله اي را از اين طرف بدن وارد و از طرف ديگر بدن خارج مي کردند.

شما کجا بوديد؟ «وَ أَنْتُمْ فِي رَفَاهِيَةٍ مِنَ الْعَيْشِ وَادِعُونَ فَاكِهُونَ آمِنُونَ» شما زير سايه ي امن زندگي مي کرديد. «تَتَرَبَّصُونَ بِنَا الدَّوَائِرَ» منتظر خبر مرگ ما بوديد. منظر حادثه براي ما بوديد. «وَ تَتَوَكَّفُونَ الْأَخْبَارَ وَ تَنْكِصُونَ عِنْدَ النِّزَالِ وَ تَفِرُّونَ مِنَ الْقِتَالِ» شما از جنگ ها فرار مي کرديد. درسوره آل عمران يه 154 هست «إِنَّ الَّذِينَ تَوَلَّوْا مِنْكُمْ يَوْمَ الْتَقَى الْجَمْعانِ إِنَّمَا اسْتَزَلَّهُمُ الشَّيْطانُ بِبَعْضِ ما كَسَبُوا وَ لَقَدْ عَفَا اللَّهُ عَنْهُمْ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ حَلِيم» قرآن مي گويد: آنهايي که در احد فرار کردند، فريب شيطان را خوردند. به تفاسير رجوع کنيد، تفسير فخررازي را بخوانيد، ذيل آيه 154 سوره آل عمران مي فرمايد: چه کساني فرار کردند؟ در احد شيطان فريب فرار داد. چه کساني پيامبر را تنها گذاشتند؟ فاطمه کسي نيست که بي مدرک سخن بگويد. اين فاطمه اي که از مقام عصمت است مي گويد. گذشته ها گذشت و سخن از امروز است. «فَلَمَّا اخْتَارَ اللَّهُ لِنَبِيِّهِ دَارَ أَنْبِيَائِهِ وَ مَأْوَى أَصْفِيَائِهِ ظَهَرَ فِيكُمْ حَسَكَةُ النِّفَاقِ وَ سَمَلَ جِلْبَابُ الدِّينِ وَ نَطَقَ كَاظِمُ الْغَاوِينَ وَ نَبَغَ خَامِلُ الْأَقَلِّينَ وَ هَدَرَ فَنِيقُ الْمُبْطِلِينَ فَخَطَر فِي عَرَصَاتِكُمْ وَ أَطْلَعَ الشَّيْطَانُ رَأْسَهُ مِنْ مَغْرَزِهِ هَاتِفاً بِكُمْ فَأَلْفَاكُمْ لِدَعْوَتِهِ مُسْتَجِيبِينَ وَ لِلْعِزَّةِ

ص: 5374

فِيهِ مُلَاحِظِينَ ثُمَّ اسْتَنْهَضَكُمْ فَوَجَدَكُمْ خِفَافاً وَ أَحْمَشَكُمْ فَأَلْفَاكُمْ غِضَاباً فَوَسَمْتُمْ غَيْرَ إِبِلِكُمْ وَ وَرَدْتُمْ غَيْرَ مَشْرَبِكُمْ هَذَا وَ الْعَهْدُ قَرِيبٌ وَ الْكَلْمُ رَحِيبٌ وَ الْجُرْحُ لَمَّا يَنْدَمِلْ وَ الرَّسُولُ لَمَّا يُقْبَرْ ابْتِدَاراً زَعَمْتُمْ خَوْفَ الْفِتْنَةِ أَلا فِي الْفِتْنَةِ سَقَطُوا وَ إِنَّ جَهَنَّمَ لَمُحِيطَةٌ بِالْكافِرِينَ» فرمود: گذشته ها گذشت. امروز که پيامبر از دنيا رفت، چرا همه چيز عوض شد؟ خداوند پيامبرش را نزد انبياء و اولياء و اصفياء برد. اين گذشته است و اين فرار از جنگ هاست. شما از جنگ ها فرار کرديد. اميرمؤمنان همه جا بود و شما هيچ جا نبوديد. «ظَهَرَ فِيكُمْ حَسَكَةُ النِّفَاقِ وَ سَمَلَ جِلْبَابُ الدِّينِ وَ نَطَقَ كَاظِمُ الْغَاوِينَ» آنهايي که ساکت شده بودند و در اثر قدرت اسلام يک گوشه خزيده بودند، سر بيرون کردند؟ چرا ابوسفيان هايي که بخاطر قدرت اسلام ساکت شده بودند، امروز ميدان دار شدند؟

خدا رحمت کند علامه طباطبايي (ره)، سؤال مهمي را مطرح کرده است. مي فرمايد: قرآن کريم اين همه سوره در مورد منافقون دارد. اين همه آيات در مذمت منافقين دارد. علامه طباطبايي مي فرمايد: پيامبر از دنيا رفت، منافقين کجا رفتند؟ اينها مسجد ضرار در برابر پيامبر ساختند و اين همه توطئه کردند و نقشه ريختند، چرا اثري از کارشکني در برابر دستگاه نمي بينيد. ديگر حضور منافقين را نمي بينيد؟ اميرمؤمنان در خطبه 210 پاسخ داده است. اميرالمؤمنين مي فرمايد: منافقين نمردند ولي کاري نداشتند، آنچه خواستند به آن رسيده بودند.حضرت زهرا فرمود: چرا با مردن پيامبر همه چيز تغيير کرد؟ وقتي پيامبر از دنيا رفت، شيطان سرش را از سوراخ بيرون کرد و شما را صدا زد. همه به شيطان جواب داديد و لبيک گفتيد. «اسْتَنْهَضَكُمْ

ص: 5375

فَوَجَدَكُمْ خِفَافاً وَ أَحْمَشَكُمْ فَأَلْفَاكُمْ غِضَاباً فَوَسَمْتُمْ غَيْرَ إِبِلِكُمْ» آنجايي که نبايد مي رفتيد، رفتيد. حقي که براي شما نبود گرفتيد. «وَ وَرَدْتُمْ غَيْرَ مَشْرَبِكُمْ» گلايه من اين است «هَذَا وَ الْعَهْدُ قَرِيبٌ وَ الْكَلْمُ رَحِيبٌ وَ الْجُرْحُ لَمَّا يَنْدَمِلْ» جراحت ما از داغ پيامبر التيام پيدا نکرده بود. «وَ الرَّسُولُ لَمَّا يُقْبَرْ» پيامبر هنوز به خاک سپرده نشده بود. بهانه شما چه بود؟ «ابْتِدَاراً زَعَمْتُمْ خَوْفَ الْفِتْنَةِ» گفتيد اگر خليفه تعيين نکنيمک و سقيفه بني ساعده تشکيل ندهيم فتنه به پا مي شود. «أَلا فِي الْفِتْنَةِ سَقَطُوا وَ إِنَّ جَهَنَّمَ لَمُحِيطَةٌ بِالْكافِرِينَ» شما در فتنه خودتان نقش داشتيد. از وفات پيامبر با غدير چيزي حدود هفتاد روز گذشته است.

شريعتي: خيلي نکات خوبي را شنيديم. امروز صفحه 572 قرآن کريم، آيات ابتدايي سوره مبارکه جن را تلاوت خواهيم کرد.

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ ، قُلْ أُوحِيَ إِلَيَ أَنَّهُ اسْتَمَعَ نَفَرٌ مِنَ الْجِنِّ فَقالُوا إِنَّا سَمِعْنا قُرْآناً عَجَباً «1» يَهْدِي إِلَى الرُّشْدِ فَآمَنَّا بِهِ وَ لَنْ نُشْرِكَ بِرَبِّنا أَحَداً «2» وَ أَنَّهُ تَعالى جَدُّ رَبِّنا مَا اتَّخَذَ صاحِبَةً وَ لا وَلَداً «3» وَ أَنَّهُ كانَ يَقُولُ سَفِيهُنا عَلَى اللَّهِ شَطَطاً «4» وَ أَنَّا ظَنَنَّا أَنْ لَنْ تَقُولَ الْإِنْسُ وَ الْجِنُّ عَلَى اللَّهِ كَذِباً «5» وَ أَنَّهُ كانَ رِجالٌ مِنَ الْإِنْسِ يَعُوذُونَ بِرِجالٍ مِنَ الْجِنِّ فَزادُوهُمْ رَهَقاً «6» وَ أَنَّهُمْ ظَنُّوا كَما ظَنَنْتُمْ أَنْ لَنْ يَبْعَثَ اللَّهُ أَحَداً «7» وَ أَنَّا لَمَسْنَا السَّماءَ فَوَجَدْناها مُلِئَتْ حَرَساً شَدِيداً وَ شُهُباً «8» وَ أَنَّا كُنَّا نَقْعُدُ مِنْها مَقاعِدَ لِلسَّمْعِ فَمَنْ يَسْتَمِعِ الْآنَ يَجِدْ لَهُ شِهاباً رَصَداً «9» وَ أَنَّا لا نَدْرِي أَ شَرٌّ أُرِيدَ بِمَنْ فِي الْأَرْضِ أَمْ أَرادَ بِهِمْ رَبُّهُمْ

ص: 5376

رَشَداً «10» وَ أَنَّا مِنَّا الصَّالِحُونَ وَ مِنَّا دُونَ ذلِكَ كُنَّا طَرائِقَ قِدَداً «11» وَ أَنَّا ظَنَنَّا أَنْ لَنْ نُعْجِزَ اللَّهَ فِي الْأَرْضِ وَ لَنْ نُعْجِزَهُ هَرَباً «12» وَ أَنَّا لَمَّا سَمِعْنَا الْهُدى آمَنَّا بِهِ فَمَنْ يُؤْمِنْ بِرَبِّهِ فَلا يَخافُ بَخْساً وَ لا رَهَقاً «13»

ترجمه: به نام خداوند بخشنده مهربان ، بگو: بر من وحى شده است كه گروهى از جن (به قرائت من) گوش دادند، پس گفتند: همانا ما قرآنى شگفت شنيديم. كه به سوى رشد هدايت مى كند، پس به آن ايمان آورديم و هرگز احدى را شريك پروردگارمان قرار نمى دهيم. واينكه او، پروردگار عظيم متعالى ما، نه همسرى گرفته و نه فرزندى و اينكه سفيهان ما درباره خداوند سخنى ناحق مى گفتند. و ما گمان مى كرديم كه هرگز جن و انس بر خداوند دروغ نمى بندند. و مردانى از انسان به مردانى از جنّ پناه مى برند و به طغيان آنان افزودند و آنان پنداشتند چنانكه شما پنداشتيد كه خدا هرگز احدى را مبعوث نخواهد كرد. و ما به آسمان ها نزديك شويم، پس آنجا را پر از نگهبانان نيرومند و شهاب ها يافتيم. و اينكه ما قبلًا براى (استراق) سمع در مراكزى از آسمان مى نشستيم ولى اكنون هر كه بخواهد استماع كند، شهابى در كمين خود مى يابد. و اينكه ما نمى دانيم آيا براى كسانى كه در زمين هستند شرى اراده شده يا پروردگارشان برايشان خير و صلاحى اراده كرده است. و اينكه بعضى از ما افراد صالحى هستند و بعضى جز آن، در راههاى گوناگون هستند و اينكه ما مى دانيم كه هرگز نمى توانيم در زمين خدا را ناتوان سازيم و با فرار از سلطه او خارج شويم.

ص: 5377

و اينكه چون هدايت (قرآن) را شنيديم به آن ايمان آورديم، پس هر كس به پروردگارش ايمان آورد، نه از نقصان حقّى مى ترسد و نه از ستمى.

شريعتي: چقدر خوب است ثواب تلاوت اين آيات را به روح بلند حضرت صديقه طاهره هديه کنيم که نگاه مادرانه شان را از ما دريغ نکنند. خطبه ي حضرت زهرا که حاج آقاي حسيني در بخش اول مطرح کردند، شرح و اصل خطبه را مي توانيد در اين کتابي که معرفي مي کنم ببينيد، با بيان و قلم آيت الله سيد عزّ الدين حسيني زنجاني(ره) و بهره مند شويد. براي تهيه اين کتاب به 20000303 پيامک بدهيد، دوستان من شما را راهنمايي خواهند کرد.

حاج آقاي حسيني قمي: آيت الله سيد عزّ الدين زنجاني بسيار مرد بزرگواري بودند و فقيه و مجتهد بودند. صاحب رساله بودند، حکيم بودند، سالهاي آخر عمرشان را در مشهد زندگي مي کردند و در اين کتاب براي بيان زيبا و شرح زيباي خطبه حضرت زهرا تلاش کردند. در اين شرح هايي که ديدم بهترين شرحي است که نوشته شده است.

شريعتي: از مرحوم آيت الله بافقي براي ما بگوييد.

حاج آقاي حسيني قمي: از ايشان هرچه بگوييم کم است. در حرم عبدالعظيم همايشي براي بزرگداشت مرحوم بافقي برگزار شد و آنجا مفصل صحبت کردم. اين بزرگوار خيلي مأنوس با آيت الله العظمي شيخ عبدالکريم حائري بودند. کمک هزينه تحصيلي که مرحوم آيت الله العظمي حائري به طلبه ها مي دادند توسط ايشان مي دادند. گاهي وقتي اول ماه مي رفتند کمک هزينه را دريافت کنند، مرحوم شيخ مؤسس حوزه مي فرمود: ندارم. مرحوم آيت الله بافقي مستقيم به مسجد جمکران ميرفتند و توسل به امام

ص: 5378

زمان مي کردند و با همان توسل مشکل را برطرف مي کردند. نکته مهم و قابل توجه اين است که روز اول سال، تحويل سال در حرم حضرت معصومه(س) مثل همه جا مردم جمع مي شدند. مرحوم آيت الله بافقي در مسجد بالاي سر حرم مشغول دعاي ندبه بودند. به ايشان خبر مي دهند، چرا نشسته ايد؟ رضاخان همسرش و عده اي از زن ها را براي تحويل سال به حرم فرستاده است. ولي زن رضاخان بدون حجاب به حرم آمده است. مرحوم آيت الله بافقي دعاي ندبه را بست، سراغ همسر رضاخان مي رود و سؤال مي کند: شما مسلمان هستيد يا کافر هستيد؟ اگر کافر هستيد براي چه وارد حرم شديد؟ اگر مسلمان هستي چرا با اين هيأت آمديد؟ زن رضاخان ناراحت شد، شهرباني قم مي رود و با رضاخان تماس مي گيرد که کسي به من چنين برخوردي کرد. رضاخان از تهران به قم مي آيد و آيت الله بافقي را به قدري زير ضربات چکمه خودش قرار مي دهد که اين مرد فقط فرياد يا صاحب الزمان مي زند و بعد به حرم حضرت عبدالعظيم تبعيد مي کند. ايشان اواخر عمر ساليان سال در شهرري تبعيد بودند. امام(ره) گاهي به شهرري مي رفتند به زيارت حضرت عبدالعظيم(س) و هم ديدن مرحوم آيت الله بافقي. اين مرد مبارز و مجاهد تا آخر عمر همانجا زندگي مي کند و همانجا از دنيا مي رود و جنازه اش را در قم مي آورند پايين پاي مرحوم آيت الله العظمي حائري دفن مي کنند. دعاي ندبه خواندن و انتظار امام زمان يکوقتي است که ما نشانه ارتباطي در عمل هم با امام زمان داشته باشيم، نهي از منکر و امر به معروف داشته باشيم، و الا

ص: 5379

همين که بگوييم: حضرت زهرا(س) چگونه وارد مسجد شد، اين حجاب و عفاف و پاکي و پاکدامني را به زبان خوش به جامعه خودمان منتقل کنيم. خدا را به حق صديقه طاهره قسم مي دهيم حوائج همه ملتمسين دعا را برآورده بخير بگرداند. مريض ها لباس عافيت بپوشاند. رفع گرفتاري و پريشاني از همه ملتمسين دعا بفرمايد. خدايا به حق صديقه طاهره زيارت خانه خودت و مدينه الرسول، قبر گمشده صديقه طاهره(س)، عتبات عاليات و مشهد الرضا را با معرفت و مکرر نصيب همه ما بفرما.

شريعتي: نه مثل ساره اي و مريم نه مثل آسيه و حوا *** فقط شبيه خودت هستي، شبيه خودت زهرا

«والحمدلله رب العالمين و صلي الله علي محمد و آله الطاهرين»

97-11-09 سيره تربيتي اميرالمؤمنين علي(ع) در نهج البلاغه- حکمت 252

شريعتي: بسم الله الرحمن الرحيم، اللهم صل علي محمد و آل محمد و عجل فرجهم.

صبحي گره از زلف تو وا خواهد شد *** راز شب تار بر ملا خواهد شد

تو آيه ي وحدتي که با آمدنت *** هر قطب نما، قبله نما خواهد شد

سلام مي کنم به همه دوستان عزيز، بيننده ها و شنونده هاي نازنين مان، به سمت خداي امروز خيلي خوش آمديد. حاج آقاي حسيني سلام عليکم و رحمة الله. خيلي خوش آمديد.

حاج آقاي حسيني قمي: عرض سلام و ارادت خالصانه دارم خدمت همه بينندگان عزيز و شنوندگان راديو قرآن.

شريعتي: بحث هفته گذشته که در مورد خطبه حضرت زهرا(س) بود خيلي مورد استقبال قرار گرفت و پيام هاي تشکر بسيار رسيد.

حاج آقاي حسيني قمي: انشاءالله عزيزاني که اين روزها سخنراني مي کنند، خطبه حضرت را محور قرار بدهند.

شريعتي: در محضر نهج البلاغه شريف هستيم، حکمت 252 را خواهيم شنيد.

ص: 5380

اج آقاي حسيني قمي: بسم الله الرحمن الرحيم، حکمت 252 بحث فلسفه احکام هست. اگر خداوند توفيق بدهد امروز بحث را تمام کنيم. «قَالَ أَمِيرُ الْمُومِنِينَ (ع): فَرَضَ اللَّهُ الايمَانَ تَطْهِيراً مِنَ الشِّرْكِ» خداوند ايمان را براي طهارت از شرک واجب قرار داد. «وَ الصَّلاةَ تَنْزِيهاً عَنِ الْكِبْرِ» نماز را براي دوري از تکبر، من فقط به بعضي از خطبه هاي اميرالمؤمنين که مفصل به اين موضوعات پرداختند، اشاره کنم. در مورد نماز اميرالمؤمنان در خطبه 199 بيان بسيار زيبايي دارند که در مورد نماز و زکات است. «وَ الزَّكَاةَ تَسْبِيباً لِلرِّزْقِ» زکات سبب روزي است، «وَ الصِّيَامَ ابْتِلَاءً لِإِخْلَاصِ الْخَلق» خداوند روزه را واجب کرد براي اينکه آزموني براي اخلاص مردم باشد. چون تنها عبادتي که اگر ما چيزي نگوييم، معلوم نمي شود روزه است. نماز که مي خوانيم يک فعلي است انجام مي دهيم. روزه تنها عبادتي است که اگر ما حرفي نزنيم، ظهور و بروزي ندارد و اوج اخلاص است. «وَ الْحَجَّ تَقْربهً لِلدِّين» خداوند حج را واجب کرد که وسيله تقرب مردم و مسلمان ها، بالاترين اجتماع مسلمان ها در ايام حج هست.

باز در خطبه 192 مفصل حضرت در مورد حج بيت الله الحرام و کعبه بيان زيبايي دارند، «الْجِهَادَ عِزّاً لِلاسْلامِ » خداوند جهاد را واجب کرد وسيله عزت مسلمان هاست، خطبه 27 مفصل زيباترين بيان اميرمؤمنان در مورد جهاد است، بحثي در خطبه 27 است. ««وَ الْأَمْرَ بِالْمَعْرُوفِ مَصْلَحَهً لِلْعَوَامِّ و النَّهى عن المُنكر رِدعَاً لِلسُّفهاء» (نهج البلاغه، حكمت 252) خداوند امر به معروف را واجب کرد، مصلحت عموم مردم هست و کساني که در اثر سفاهت و ناداني کارهايي را انجام مي دهند با نهي از منکر

ص: 5381

جلوگيري شود و فاصله بگيرد. باز در مورد امر به معروف و نهي از منکر در بخش حکمت ها، حکمت 394 اگر از ما سؤال کنند زيباترين بيان اميرمؤمنان در مورد امر به معروف و نهي از منکر کجاست؟ مي گوييم: بخش سوم نهج البلاغه، بخش حکمت ها، حکمت 394 است. بسياري از عزيزان که اينها را پيگيري مي کنند، در مورد نماز و زکات خطبه 199 زيباترين بيان اميرمؤمنان است. در مورد حج خطبه 192 زيباترين بيان است. در مورد جهاد خطبه 27 است. در مورد امر به معروف و نهي از منکر هم کلمات حکمت آميز، کلمه 394 است.

«وَ صِلَةَ الْأَرْحَامِ مَنْمَاةً لِلْعَدَدِ وَ الْقِصَاصَ حَقْناً لِلدِّمَاءِ» خداوند قصاص را براي حفظ خون ها واجب کرد، «وَ لَكُمْ فِي الْقِصاصِ حَياة» (بقره/179) قصاص وسيله حيات است. «وَ تَرْكَ شُرْبِ الْخَمْرِ تَحْصِيناً لِلْعَقْلِ» خداوند ترک شراب را واجب کرد. چرا؟ «تحصيناً للعقل» اميرالمؤمنين مي توانستند به آثار ديگري اشاره بفرمايند. شراب خوار جايش جهنم است، عذاب دارد. اگر دنبال فکر و عقل سالم هستي، شراب خواري را کنار بگذار. در حديثي در تهذيب شيخ طوسي هست که امام صادق(ع) فرمودند، از پيامبر خداست و راوي اميرالمؤمنين است. «مَنْ تَرَكَ الْخَمْرَ لِغَيْرِ اللَّهِ- عَزَّ وَ جَلَّ- سَقَاهُ اللَّهُ مِنَ الرَّحِيقِ الْمَخْتُومِ» اگر کسي شراب را کنار بگذارد ولو براي خدا نباشد، خدا فرداي قيامت از نوشيدني هاي بهشتي نصيب او مي کند. پيامبر فرمود: براي حفظ جان و عقل خودش، اسلام دوست دارد مسلمان ها فکر و جان و عقلشان سالم باشد.

«وَ الشَّهَادَاتِ اسْتِظْهَاراًعَلَى الْمُجَاحَدَاتِ» چرا خداوند اظهار شهادت را واجب کرده است؟ اگر شما شاهد بودي جايي به مظلومي ظلم شد، واجب است بيايي

ص: 5382

شهادت بدهي. چرا؟ براي اينکه آن کسي که ظلم کرده اگر منکر ظلمش شد، شما بيايي مظلوم را ياري کني. امروز در دنيا از قوانين بسياري از کشورها سؤال کردم، حتي کشورهاي اروپايي که دم از حقوق بشر مي زنند، مي گويند: اظهار شهادت واجب نيست. شما ديدي کسي، کسي را ظالمانه کشت. اگر فردا شما را اظهار کردند براي شهادت، گفتند: تنها شاهد شما هستي، بيا شهادت بده. مي گويد: من تکليف ندارم بيايم، نمي آيم. ولي اسلام اين را واجب کرده است. مي گويد: حمايت از مظلوم است. اگر حق اين مظلوم از بين مي رود، بايد شهادت بدهيد. در برابر انکار ظالم شما يار مظلوم باش و شهادت بده. در قرآن کريم آيات مبارکه سوره ي نساء هست، «يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا كُونُوا قَوَّامِينَ بِالْقِسْطِ» (نساء/135) دستور اول اينکه قيام شما به عدالت باشد. اصل و اساس همه چيز عدالت است. نظام و حکومت اسلامي بايد حرف اولش عدالت باشد.

اميرالمؤمنين عبارتي دارد خيلي تکان دهنده است، بحث عدالت به قدري اهميت دارد، همان بحث امر به معروف و نهي از منکر را که حضرت بيان مي کنند، مي فرمايد: «وَ أَعْمَالُ الْبِرِّ كُلُّهَا» تمام کارهاي خوب، نماز و روزه و حج، بعلاوه جهاد، از جهاد بالاتر نداريم، «وَ الْجِهَادُ فِي سَبِيلِ اللَّهِ عِنْدَ الْأَمْرِ بِالْمَعْرُوفِ وَ النَّهْيِ عَنْ الْمُنْكَرِ» اگر با امر به معروف و نهي از منکر مقايسه کنيد، «إِلَّا كَنَفْثَةٍ فِي بَحْرٍ لُجِّيٍ » مثل آب دهان و درياي خروشان است. نماز و روزه و حج و همه اعمال شما، اگر با امر به معروف و نهي از منکر مقايسه کنيد، آب دهان و درياي خروشان است. «وَ إِنَّ

ص: 5383

الْأَمْرَ بِالْمَعْرُوفِ وَ النَّهْيَ عَنِ الْمُنْكَرِ لَا يُقَرِّبَانِ مِنْ أَجَلٍ وَ لَا يَنْقُصَانِ مِنْ رِزْقٍ وَ أَفْضَلُ مِنْ ذَلِكَ كُلِّهِ كَلِمَةُ عَدْلٍ عِنْدَ إِمَامٍ جَائِر» شما نزد يک پيشواي ستمگر حرف حق بزنيد. به برکت انقلاب اسلامي و خون شهدا ما امام جائر نداريم ولي ظلم و جور داريم. از نماز و روزه و حج و جهاد بالاتر، اصلاً قابل مقايسه نيست. بعلاوه جهاد و نماز و روزه شد آب دهان و درياي خروشان، از آن درياي خروشان بالاتر اين است. شما جايي ظلم مي بينيد فرياد بزنيد. اگر همين الآن بگوييم: کساني که از قوه قضاييه و شهرداري و بانک ها شکايت دارند، پيامک بدهند، سامانه پيامکي منفجر مي شود ولي همين مردم براي راهپيمايي 22 بهمن زودتر از مسئولين مي آيند و اين نجابت و خوبي مردم است ولي ما بايد قدر اين نجابت و خوبي را بدانيم.

عدالت يک موانعي دارد، يکي زور مي گويد، «شُهَداءَ لِلَّهِ» اگر يکجا ديديد دارد به کسي ظلم مي شود، شما «لله» براي خدا شهادت بدهيد. «وَ لَوْ عَلى أَنْفُسِكُمْ أَوِ الْوالِدَيْنِ وَ الْأَقْرَبِينَ» (نساء/135) ولو اين شهادت به ضرر خودت و پدر و مادرت هست، بگو. بستگان و خويشاوندان من ظلمي کردند، باز هم شهادت بده. «إِنْ يَكُنْ غَنِيًّا أَوْ فَقِيراً فَاللَّهُ أَوْلى بِهِما» گاهي ما دلسوزي بي جا داريم. مثلاً اين فقير است، غني است، حقش را مي گيرند، گرفتار مي شود. خدا بهتر مي داند «فَلا تَتَّبِعُوا الْهَوى أَنْ تَعْدِلُوا» دنبال هواپرستي ها نرويد و از عدالت فاصله نگيريد. «وَ إِنْ تَلْوُوا أَوْ تُعْرِضُوا فَإِنَّ اللَّهَ كانَ بِما تَعْمَلُونَ خَبِيراً» اگر شما فاصله گرفتيد و از حق شهادت نداديد، خدا به آنچه انجام مي دهد

ص: 5384

خبير است. پس دستور قرآن اين است، 1- قيام به قسط؛ قيام به عدالت يک موانعي دارد. يک مانع اين است که ما بايد يک جايي يک ظالمي مي خواهد ظلم کند، شما بيا به نفع مظلوم شهادت بده. جوان متديني به من گفت: در اتوبان تهران قم مي رفتم، يک قصه اي پيش آمد و يک مأمور دولتي مرا مورد ضرب و جرح قرار داد. دو نفر بودند از کساني که رد مي شدند و اين صحنه را ديدند. مدرکي هم نداشتم که ثابت کنم. گفتم: مأمور دولت بي خود مرا زد، شما شاهد بوديد؟ گفتند: بله. اين آقا رفت شکايت کرد. روز دادگاه رسيد، هرچه به اينها التماس کرد، شما که بوديد، بياييد شهادت بدهيد. نيامدند! گاهي يک منافعي دارند و گاهي مي گويند: سري که درد نمي کند دستمال نمي بندند. قاضي هم نمي تواند قضاوت کند وقتي سندي نيست! به همين راحتي به ظالم کمک کردند. يکي از واجبات مثل نماز و روزه و خمس و زکات و حج، يکي شهادت و گواهي دادن است. شما جايي شاهد بودي بايد شهادت بدهي. وقتي مي بيني حق کسي ضايع مي شود واجب است بيايي شهادت بدهي.

يکي هم سوره مبارکه بقره آيه 140 است، «وَ مَنْ أَظْلَمُ مِمَّنْ كَتَمَ شَهادَةً عِنْدَهُ مِنَ اللَّهِ وَ مَا اللَّهُ بِغافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُون » چه کسي ظالم تر است از کسي که شهادتي نزد او هست و مي تواند گواهي بدهد، اما کتمان کند. قرآن مي گويد: اين شهادت الهي است. تو وقتي ديدي کسي مظلوم واقع شده است، مي تواني بيايي شهادت بدهي، اين شهادت الهي است. آخرين آيه سوره مبارکه بقره هست «وَ لا تَكْتُمُوا الشَّهادَةَ وَ مَنْ يَكْتُمْها فَإِنَّهُ

ص: 5385

آثِمٌ قَلْبُهُ وَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ عَلِيم » (بقره/283) کسي که شهادت را کتمان کرد، قلبش گنهکار است. چرا خداوند اظهار شهادت را واجب کرد؟ متأسفانه الآن کساني که حوصله شهادت دادن ندارند، زياد هستند. اميرالمؤمنين فرمود: «فرض الله» خدا شهادت دادن را واجب کرد «اسْتِظْهَاراً عَلَى الْمُجَاحَدَاتِ»

«وَ الْإِمَامَةَ نِظَاماً لِلْأُمَّةِ، وَ الطَّاعَة تَعْظِيماً لِلْإِمَامَة» خدا چرا امامت را واجب کرد؟ امامت به معني رهبري پيشوايان ديني، امامت ائمه(عليهم السلام). چهار مورد هست که در خطبه حضرت زهرا(س) آمده و در اينجا نيامده است. مي خواهم آن چهار مورد را بگويم و يک تفاوتي هم بين بيان اميرمؤمنان و حضرت زهرا هست. اينجا اميرالمؤمنين فرمود: امامت ما را خداوند براي نظام امت قرار داد. حضرت زهرا در خطبه فدکيه مي فرمايد: «و إمامتنا أمنا من الفرقة» شارحين خطبه حضرت زهرا اين را اشاره کردند، حضرت زهرا فرمود: امامت ما، اگر امامت ما بود اين همه دعوا و خونريزي نبود. اگر تا امروز خون هر مظلومي هرجاي عالم بر زمين ريخته مي شود همين است که حضرت زهرا و اميرالمؤمنين فرمودند. اگر به اين امامت پايبند بودند اين اختلافات پيش نمي آمد.

زينب کبري(س) وقتي کنار بدن سيدالشهداء آمد، بدن حضرت را که ديد فرمود: پدرم به قربان تو باد که لشگر تو را روز دوشنبه غارت کردند. دوشنبه همان روزي است که سقيفه نشينان نشستند و اميرمؤمنان را از حق مسلم خود محروم کردند. زيد بن علي بن الحسين سال 120 به شهادت رسيده است. 110 سال بعد از حادثه سقيفه، ولي ريشه همه اينها به آنجا برمي گردد. در خطبه 216 که يکوقتي مفصل مطرح کرديم. «والطاعة» چرا خداوند

ص: 5386

اطاعت از امام را واجب کرد؟ «تعظيماً للامامة» اميرالمؤمنين فرمود: من يک حقي بر شما دارم و شما هم بر من حقي داريد. حقوقي که شما بر گردن من داريد اين است که نظام را مرتب کنم، به امور شما رسيدگي کنم. اما حقوقي که من بر شما دارم، اطاعت از امام هست. در خطبه حضرت زهرا هست «و طاعتنا نظاماً للملة» امام رضا هم بياني در مورد امامت دارد که بسيار مفصل است.

چهار مورد هست که در اين کلام نيست و درخطبه حضرت زهرا(س) هست، حضرت مي فرمايد: «تَوْفِيَةَ الْمَكَايِيلِ وَ الْمَوَازِينِ تَعْيِيراً لِلْبَخْسَة» چرا خداوند فرمود: «ويلٌ للمطففين» عذاب براي کم فروش ها، «وَ لا تَنْقُصُوا الْمِكْيالَ وَ الْمِيزان » (هود/84) کم فروشي نکنيد، واي بر کم فروشان، چرا خداوند واجب کرد يک کسي که کاري انجام مي دهد به عدالت کم نگذارد؟ چون خواست فساد را از بين ببرد و سرزنش فساد کند. در قرآن چهار مورد «ويلٌ» داريم. «وَيْلٌ يَوْمَئِذٍ لِلْمُكَذِّبِين » (مطففين/10) «وَيْلٌ لِلْمُشْرِكِينَ» (فصلت/6) «فَوَيْلٌ لِلْمُصَلِّين » (ماعون/4) در رديف اين «وَيل» ها، از همه مهمتر «وَيْلٌ لِلْمُطَفِّفِين » (مطففين/1) است. واي بر کم فروش! کم فروشي حرام است و بحثي در اين نيست. کم فروشي فقط در تاجر و کاسب بازار نيست. مفسرين فرمودند: هر نوع کم فروشي بد است. چرا خداوند فرمود: اندازه باشد و کم نگذاريد؟ چرا خدا فرمود: «وَيْلٌ لِلْمُطَفِّفِين »؟ براي سرزنش فساد و از بين بردن فساد.

«وَ الْعَدْلَ تَنْسِيقاً لِلْقُلُوبِ» چرا خداوند عدالت را واجب کرد؟ براي هماهنگي دلها، دلها وقتي هماهنگ مي شود، چه وقت مردم با حاکمانشان همدل مي شوند؟ وقتي عدالت باشد، وقتي ظلم باشد دلها از

ص: 5387

هم جدا مي شود. ظلم تاريکي مي آورد. ظلم و ظلمت از يک ريشه است. اگر مسئولين ما با مردم همدل باشند، بايد عدالت داشته باشند. «وَ بِرَّ الْوَالِدَيْنِ وِقَايَةً مِنَ السُّخْطِ» مهرباني و نيکي به پدر و مادر براي حفظ از خشم الهي واجب است. شش جاي قرآن آمده «و بالوالدين احسانا» آمدند خدمت امام صادق اين تفسيري که امام صادق از اين آيه کرده است، اعتراف مي کنم که ما عمل نکرديم. به امام صادق گفتند: احسان به پدر و مادر چيست؟ حضرت فرمود: احسان آنوقتي است که کاري نکني پدر و مادر نيازشان را به زبان بياورند. اگر پدر و مادر نيازش را به زبان آورد و يکبار و دو بار گفت، وقتي به زبان نياورده خودت بايد متوجه شوي.

«وَ الصَّبْرَ مَعُونَةً عَلَى الِاسْتِيجَابِ» چرا خدا صبر را واجب کرده است؟ اگر مي خواهيد اجر الهي ببريد، راهش صبر است. زندگي فاطمه زهرا را ببينيد. اگر صديقه طاهره مي فرمايد: خدا صبر را واجب کرد براي اينکه شما به اجر و پاداش برسيد، به آرمان هايتان برسيد. در زندگي صديقه طاهره ببينيد، من گاهي مي گويم: اين جمعيتي که هستيد همه گرفتاري هايتان را جمع کنيد، اجازه مي دهيد گرفتاري خودمان را با گرفتاري هاي فاطمه زهرا مقايسه کنيم؟ «يا مُمتحنه» يکي از نوادگان امام صادق به امام جواد(ع) مي گويد: مادرم حضرت زهرا را چطور زيارت کنم؟ حضرت مي فرمايد: بگو «يا مُمْتَحَنَةُ امْتَحَنَكِ اللَّهُ الَّذِى خَلَقَكِ قَبْلَ انْ يَخْلُقَكِ فَوَجَدَكِ لِما امْتَحَنَكِ صابِرَةً» يعني در اين زيارتنامه خلاصه اش اين است: اي فاطمه تو کسي هستي که در آزمون هاي بزرگ پروردگار صبر کردي. يک بانوي هجده ساله، نه سال در خانه اميرمؤمنان

ص: 5388

بود. شوهرش هر روز در ميدان جبهه و جنگ بود. در اين ده سال اميرمؤمنان در هشتاد نود جنگ شرکت کرده است. از جنگ برمي گشت، هشتاد جراحت بر بدن حضرت بود. جراحت ها سطحي نبود. فاطمه زهرا اول زندگي با چهار تا بچه، با اين مشکلات، در اوج فقر زندگي مي کردند. جزء مهاجرين بودند و همه اموالشان را در مکه گذاشته بودند. شوهري در اوج فقر، با چهار بچه، شوهري که هر روز در جنگ بود و هر وقت از جهاد برگشت با بدن مجروح به خانه آمده است، آنقدر حضرت اين خانه را زيبا اداره کرده است.

مرحوم محقق اربلي نقل مي کند. بعد از شهادت حضرت زهرا(س)، اميرمؤمنان يک گزارش يک خطي از اين زندگي نه ساله دارد. حضرت فرمود: «فَوَ اللَّهِ مَا أَغْضَبْتُهَا وَ لَا أَكْرَهْتُهَا عَلَى أَمْرٍ حَتَّى قَبَضَهَا اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ إِلَيْهِ وَ لَا أَغْضَبَتْنِي وَ لَا عَصَتْ لِي أَمْراً» به خدا قسم در زندگي مشترک با زهرا، يکبار فاطمه مرا به خشم نياورد و من فاطمه را به خشم نياوردم. يکبار فاطمه را مجبور به کاري نکردم و يکبار فاطمه با من مخالفتي نکرد. کاش اين کلمات را تابلو مي کرديم که هم سلام بر حضرت باشد و هم پيام حضرت و ياد حضرت است. «وَ لَقَدْ كُنْتُ أَنْظُرُ إِلَيْهَا» يک نگاه به فاطمه مي کردم «فَتَنْكَشِفُ عَنِّي الْهُمُومُ وَ الْأَحْزَانُ» تمام غم و غصه عالم از قلبم بيرون مي شد. حضرت مي فرمايد: اگر کسي مي خواهد به آرزوهايش برسد راهش صبر است. اگر اجر و پاداش الهي مي خواهد راهش صبر است.

شريعتي: حالا که کتمان شهادت گناه است و در قرآن و احاديث

ص: 5389

هم شواهدي را مطرح کردند، شايد اين سؤل مطرح شود که اگر کتمان شهادت گناه است، کتمان ولايت اميرالمؤمنين و شهادت بر ولايت اميرالمؤمنين و اين جناياتي که اين روزها شاهد هستيم، در يمن و سوريه و فلسطين، آيا کتمان اينها و فرياد نزدن اينها گناه نيست؟ امروز صفحه 579 قرآن کريم، آيات 6 تا 25 سوره مبارکه انسان را تلاوت خواهيم کرد.

«عَيْناً يَشْرَبُ بِها عِبادُ اللَّهِ يُفَجِّرُونَها تَفْجِيراً «6» يُوفُونَ بِالنَّذْرِ وَ يَخافُونَ يَوْماً كانَ شَرُّهُ مُسْتَطِيراً «7» وَ يُطْعِمُونَ الطَّعامَ عَلى حُبِّهِ مِسْكِيناً وَ يَتِيماً وَ أَسِيراً «8» إِنَّما نُطْعِمُكُمْ لِوَجْهِ اللَّهِ لا نُرِيدُ مِنْكُمْ جَزاءً وَ لا شُكُوراً «9» إِنَّا نَخافُ مِنْ رَبِّنا يَوْماً عَبُوساً قَمْطَرِيراً «10» فَوَقاهُمُ اللَّهُ شَرَّ ذلِكَ الْيَوْمِ وَ لَقَّاهُمْ نَضْرَةً وَ سُرُوراً «11» وَ جَزاهُمْ بِما صَبَرُوا جَنَّةً وَ حَرِيراً «12» مُتَّكِئِينَ فِيها عَلَى الْأَرائِكِ لا يَرَوْنَ فِيها شَمْساً وَ لا زَمْهَرِيراً «13» وَ دانِيَةً عَلَيْهِمْ ظِلالُها وَ ذُلِّلَتْ قُطُوفُها تَذْلِيلًا «14» وَ يُطافُ عَلَيْهِمْ بِآنِيَةٍ مِنْ فِضَّةٍ وَ أَكْوابٍ كانَتْ قَوارِيرَا «15» قَوارِيرَا مِنْ فِضَّةٍ قَدَّرُوها تَقْدِيراً «16» وَ يُسْقَوْنَ فِيها كَأْساً كانَ مِزاجُها زَنْجَبِيلًا «17» عَيْناً فِيها تُسَمَّى سَلْسَبِيلًا «18» وَ يَطُوفُ عَلَيْهِمْ وِلْدانٌ مُخَلَّدُونَ إِذا رَأَيْتَهُمْ حَسِبْتَهُمْ لُؤْلُؤاً مَنْثُوراً «19» وَ إِذا رَأَيْتَ ثَمَّ رَأَيْتَ نَعِيماً وَ مُلْكاً كَبِيراً «20» عالِيَهُمْ ثِيابُ سُندُسٍ خُضْرٌ وَ إِسْتَبْرَقٌ وَ حُلُّوا أَساوِرَ مِنْ فِضَّةٍ وَ سَقاهُمْ رَبُّهُمْ شَراباً طَهُوراً «21» إِنَّ هذا كانَ لَكُمْ جَزاءً وَ كانَ سَعْيُكُمْ مَشْكُوراً «22» إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنا عَلَيْكَ الْقُرْآنَ تَنْزِيلًا «23» فَاصْبِرْ لِحُكْمِ رَبِّكَ وَ لا تُطِعْ مِنْهُمْ آثِماً أَوْ كَفُوراً «24» وَ اذْكُرِ اسْمَ رَبِّكَ بُكْرَةً وَ أَصِيلًا «25»

ص: 5390

رجمه: چشمه اى كه بندگان خدا از آن مى نوشند و هر گونه بخواهند، آن را جارى مى سازند. آنان به نذر وفا مى كنند و از روزى كه شرش فراگير است مى ترسند. و غذاى خود را با آن كه دوستش دارند، به بينوا و يتيم و اسير مى دهند. (و مى گويند:) ما براى رضاى خدا به شما طعام مى دهيم و از شما پاداش و تشكّرى نمى خواهيم. همانا ما از پروردگارمان، به خاطر روزى عبوس و سخت، مى ترسيم. پس خداوند آنان را از شرّ آن روز مصون دارد و آنان را با شادى و سُرورى بس بزرگ روبرو كند. و به سبب صبرى كه كردند، بهشتى بزرگ و پوششى از حرير پاداششان دهد. در حالى كه در آن بر تخت ها تكيه زده اند، در آنجا نه آفتابى بينند و نه سرمايى. و سايه هاى درختان بر سرشان نزديك و خوشه هاى ميوه در دسترس آنان. بر دور آنان ظرف هاى نقره فام و تنگ هاى بلورين گردانده شود. بلورهايى از نقره كه در اندازه هايى (معيّن و متفاوت) اندازه گيرى كرده اند. در آن بهشت، جامى نوشانده مى شوند كه با زنجبيل آميخته است. چشمه اى در آنجا است كه سلسبيل ناميده مى شود. و پسرانى هميشه جوان، (به خدمت) بر آنان مى گردند، هرگاه آنان را بينى، پندارى مرواريدهاى غلطان و پراكنده اند. و چون آنجا را بنگرى نعمتى فراوان و سلطنتى بزرگ مى بينى. بر اندامشان جامه هاى سبز از ديباى نازك و ضخيم است و با دستواره هاى نقره زينت شده اند و پروردگارشان شرابى طهور (پاك و پاك كننده) به آنان مى نوشاند. همانا اين جزايى است براى شما و سعيتان مورد سپاس است. همانا ما خود قرآن را بر تو فرو فرستاديم.

ص: 5391

پس در برابر حكم پروردگارت صبر پيشه كن و از هيچ گنه كار يا كفران پيشه اطاعت مكن. و در هر صبح و شام، نام پروردگارت را ياد كن.

شريعتي: حسن ختام فرمايشات شما را مي شنويم.

حاج آقاي حسيني قمي: در مورد شخصيت مرحوم حاج آقا بزرگ تهراني واقعاً سخن فراوان است. يکوقتي حدود صد سال پيش يک کسي حرفي زد، گفت: شيعه طايفه کوچکي بودند و اينها منقرض شدند و آثار قابل توجهي از آنها باقي نمانده است. وقتي اين جمله در کتابي منتشر شد، سه شخصيت بزرگ وقتي اين حرف را شنيدند، نشستند و تصميم گرفتند جواب عملي بدهند. يکي مرحوم آيت الله سيد حسن صدر(ره) بود که کتاب «تأسيس الشيعه لعلوم الاسلام» علومي که شيعه مؤسس آن بود. دوم مرحوم آيت الله العظمي کاشف الغطاء کتاب «المراجعات و المطالعات» را نوشت. سوم مرحوم حاج آقا بزرگ تهراني دو کتاب نوشت «الذريعه الي تصانيف الشيعه» 55 هزار کتابي که شيعه تا آن روز نوشته است، با قدرت خود جمع آوري کرد، 55 هزار کتاب را در 29 جلد الذريعه جمع آوري کرد. کتاب دوم «طبقات اعلام الشيعه» است. هفده جلد است. دو تأليف ايشان 46 مجلد است. جمعاً ايشان 24 تأليف دارد و دو تأليفش 46 جلد شده است. آمد نشان داد اين کتاب هاي شيعه است. اين آدم فقيه که درس مرحوم آخوند خراساني رفته، درس شيخ الشريعه اصفهاني رفته است. عملاً از مکتب اهل بيت دفاع کنيد. دانشمند مسيحي به نام يوسف اسعد در کتابش نوشته است و قسم مي خورد: به خدا قسم اگر در قرن چهاردهم شيعه هيچ چيزي نداشت جز اين سه

ص: 5392

عالم، يک مرحوم آقا بزرگ تهراني، علامه سيد محسن امين که اعيان الشيعه دارد، سوم علامه اميني با الغدير، اگر شيعه در قرن چهارم هيچي نداشت جز اين سه عالم بزرگ، براي عظمت شيعه کافي است.

در حالات ايشان هست که به کتابخانه مي رفت، مي گفتند: شب است و مي خواهيم در کتابخانه را ببنديم، مي گويد: در را ببنديد. در را مي بستند و ايشان براي خود غذا مي برد. گاهي تعطيلات آخر هفته ايشان چند روز در کتابخانه مي ماند با در بسته و کارهايش را انجام مي داد. صاحب اعيان الشيعه، سيد محسن امين که خيلي پر تلاش است، مي گويد: يک شب من ايشان را ديدم، چهار و نيم شب بود، گفتم: من خوابم گرفته است، شما نمي خوابيد؟ گفت: ما براي خوابيدن در دنيا نيامديم. گفت: من خوابيدم، دوباره از خواب بيدار شدم، ديدم ايشان مشغول کار است. آيت الله العظمي شبيري زنجاني در کتابشان است، مي گويند: ايشان صد سال عمر کردند، شصت سال براي الذريعه زحمت کشيد. از ايشان مي پرسيدند: حال شما چطور است؟ گفت: الحمدلله، همه چيز خوب، خيلي از مريضي هايي که ديگران دارند، من ندارم. ولي ايشان در اثر مطالعات زياد اشک چشمش قطع نمي شد. گفت: مشکلم اين است که وقتي مي خواهم بنويسم اشک چشمم دائماً جاري است و نمي توانم بنشينم و بايد مقابلم بگيرم و بنويسم. همه کارهاي خودش را کرد و آخر عمر تمام کتابخانه اش را براي استفاده عموم مردم وقف کرد. در مقدمه الغدير علامه اميني نوشته است: خدايا از عمر من کم کن و به عمر علامه اميني اضافه کن.

شريعتي: انشاءالله همه علماي عزيز ما مهمان سفره پر برکت علي (ع)

ص: 5393

باشند.

«والحمدلله رب العالمين و صلي الله علي محمد و آله الطاهرين»

97-11-20- ويژه برنامه شهادت حضرت زهرا(س)

شريعتي: بسم الله الرحمن الرحيم، «اللهم صل علي فاطمة و أبيها و بعلها و بنيها و سر المستودع فيها بعدد ما أحاط به علمه»

واي از اين بازي که تو با صبر حيدر مي کني *** چشم بر هم مي نهد چادر که بر سر مي کني

آ اي أمّن يُجيب دختران بي پناه *** زينبت را پس چرا اينگونه مضطر مي کني؟

با تو ام در تا ديوارها هم بشنوند *** عشق ياسين است اين ياسي که پر پر مي کني

قصه ي پهلوي تو بغض خدا را هم شکست *** اشک او را شبنم آيات کوثر مي کني

بازواني را که اين شلاق ها بوسيده اند *** جاي لب هاي محمد بود باور مي کني؟

با عبورت آخرين بار است از بوي بهشت *** کوچه هاي شهر غمگين را معطر مي کني

بي حرم مي ماني و از حسرت گلدسته هات *** در مدينه خون به قلب هر کبوتر مي کني

مثل آن روزي که پيشاپيش مردم مي رسي *** با نگاهي اين غزل را هم تو محشر مي کني

«السلام عليک يا فاطمة الزهرا» سلام به حضرت صديقه طاهره، سلام به روزي که متولد شد و سلام به روزي که به شهادت رسيد. سلام به همه آنهايي که امروز داغدار حضرت زهرا هستند. انشاءالله عزاداري هاي شما قبول باشد. در محضر حاج آقاي حسيني قمي هستيم. بخاطر مشکلي که براي حاج آقاي عابديني پيش آمده بود، ما از درک محضر ايشان محروم شديم. حاج آقاي حسيني دعوت ما را پذيرفتند. سلام عليکم و رحمة الله. امروز را تسليت مي گويم.

حاج آقاي حسيني قمي: عرض سلام و ارادت خالصانه دارم

ص: 5394

خدمت همه بينندگان عزيز و شنوندگان راديو قرآن. امروز را تسليت مي گويم. اميدوارم خداوند به همه ما توفيق بدهد، اگرچه امروز مردم ما براي عزاي صديقه طاهره آنچه در توان داشتند انجام دادند ولي اينها قطره اي از حقوق فراوان صديقه طاهره(س) را ادا نمي کند.

شريعتي: در محضر حاج آقاي حسيني قمي بودن و از مادرشان شنيدن در سالروز شهادت حضرت لطف ديگري دارد. انشاءالله بحث امروز براي همه ما پر خير و برکت باشد. بحث امروز شما را خواهيم شنيد.

حاج آقاي حسيني قمي: بسم الله الرحمن الرحيم، چون ما مهمان سفره نهج البلاغه حضرت اميرالمؤمنين(ع) هستيم. امير مؤمنان هنگام خاکسپاري مظلومه عالم، حضرت زهرا درد دلي دارد که در نهج البلاغه آمده است. من اين سوگواره را از زبان حضرت علي(ع) مي خوانم. روضه اي که حضرت هنگام خاکسپاري حضرت صديقه طاهره کنار قبرشان با پيامبر درد دل مي کنند. در جلسه گذشته که خدمت عزيزان بودم عرض کرديم مظلومه ي عالم زيارتنامه اي ندارد در حالي که رسول خدا، اميرالمؤمنين، سيدالشهداء و ائمه عليهم السلام، ده، پانزده تا زيارتنامه رسيده از امام دارند، ولي صديقه طاهره يکي دو زيارتنامه دو سه خطي دارند. شايد به اين جهت باشد که قبر مخفي است و زيارت را بايد کنار قبري بخوانند. اما قبري که خود حضرت از مبارزاتشان اين بود که اين قبر مخفي بماند، چرا بايد فاطمه زهرا(س) تنها يادگار پيامبر به اميرمؤمنان وصيت کند که مرا شبانه غسل بده، شبانه کفن کن و شبانه به خاک بسپار. قبرم مخفي باشد و به احدي اعلام نکن. شخصيتي مثل صديقه طاهره 95 روز بعد از رحلت خاتم الانبياء وقتي به شهادت مي رسد،

ص: 5395

حضور دستگاه خلافت در اين مراسم خيلي برايشان مهم است. تمام موقعيت دستگاه حاکم اين است که بگويند: ما آمديم، ما خليفه رسول الله و جانشين پيامبر هستيم. پيامبر يک يادگار داشت که در جواني از دنيا رفت، ما بوديم که نماز بر پيکر او خوانديم و تشييع جنازه کرديم و احترام و تجليل کرديم. صديقه طاهره روي همين مسأله حساس بودند که نقطه مقابل عمل کنند و اين يک اعتراض سياسي بزرگي است.

صديقه طاهره بعد از ظهر به شهادت رسيدند و مردم براي تشييع حضرت زهرا آمدند. اميرمؤمنان فرمودند: تشييع جنازه به تأخير افتاد. براي اينکه مردم بروند و کسي نماند و به وصيت حضرت زهرا بتواند عمل کند. مردم فکرشان اين بود که حتماً فردا صبح تشييع مي کنند. مردم را خبر مي کنند و اطراف مدينه با خبر شوند. دختر پيامبر است و حکومت يک برنامه ريزي گسترده داشته باشد براي تشييع و کارهاي گذشته خودشان را جبران کنند. ما با حضرت زهرا رابطه خوبي داشتيم و زير تابوت حضرت زهرا را گرفتيم و همه چيز عالي است! تشييع حضرت را جزء شئون خودشان مي دانستند. نماز بر بدن حضرت و تجليل از حضرت را، حکومت چه تجليلي کرد از تنها يادگار پيامبر! حضرت فرمود: تشييع جنازه به تأخير افتاد. رفتند به اميد اينکه فردا بيايند و يک تشييع جنازه مفصلي انجام بدهند. وقتي حضرت شبانه اين بدن مطهر را دفن کردند و فردا آمدند سراغ گرفتند، گفتند: ديشب جنازه شبانه دفن شد. در تاريخ هستند که باور نمي کردند و اعتراض کردند. داستان مفصل است. به هر حال چون تشييع مخفيانه يک مبارزه سياسي حضرت

ص: 5396

بود، لذا نمي توانيم بگوييم: قبر مخفي است. آنوقت چه زيارتي، کجا بروند زيارتنامه بخوانند؟ ما تنها همين دو زيارتنامه کوتاه را داريم که اشاره کرديم. يکي همين «يا مُمْتَحَنَةُ امْتَحَنَكِ اللَّهُ» است که امام جواد(ع) به يکي از نوادگان امام صادق فرمود: وقت مي خواهي قبر مادرت فاطمه زهرا را زيارت کني، اينطور بگو: «يا مُمْتَحَنَةُ امْتَحَنَكِ اللَّهُ الَّذِى خَلَقَكِ قَبْلَ انْ يَخْلُقَكِ» خدايي که قبل از آفرينش تو را آزمود.

گفتيم معلوم نيست، علماي بزرگ ما مثل علامه مجلسي و ديگران در تفسير اين زيارتنامه متحير هستند. در مصادر قديمي ما مثل تهذيب شيخ طوسي و منابع بسيار مهم ما هست ولي عقل همه شارحين کلمات اهل بيت(ع) متحير است که امام جواد چه مي فرمايد؟ چه امتحاني بود؟ در کجا بود؟ در عالم زر بود، عالم ارواح بود، «فَوَجَدَكِ لِما امْتَحَنَكِ صابِرَةً» اوج صبر در زندگي حضرت زهرا(س) بود. بخش دوم صحبت ما همان سوگواري است که مي خواهيم از زبان اميرمؤمنان(س) بخوانيم. ولي بخش اول هم خيلي سريع مي گويم که امروز ما براي بانويي مظلومه تعظيم و تجليل مي کنيم، وقتي امام ولي خدا مي خواهد به او امتياز بدهد، فقط يک جمله در اين دو خط زيارتنامه هست. صبر در امتحانات بزرگ الهي. ما بايد صبر کنيم. چه کسي هست که در زندگي گرفتاري و سختي ندارد؟ محال است کسي در طول زندگاني شصت ساله بگويد: من هيچ مشکلي نداشتم. هرکس يک آزموني دارد. يکي آزمونش به فقر است. يکي آزمونش به از دست دادن عزيزان هست. يکي آزمونش به فرزند است. اگر مي خواهيم امروز بگوييم: فاطمي هستيم، يادمان باشد امام حجت خدا وقتي مي خواهد به اين

ص: 5397

مادر مظلومه سلام بدهد، يک جمله مي گويد: «فَوَجَدَكِ لِما امْتَحَنَكِ صابِرَةً» تو اوج صبر و شکيبايي بودي در برابر امتحانات الهي. همه امتحاناتي که نام بردم در زندگاني صديقه طاهره(س) بود.

گاهي در جلسات عرض کردم، گفتم: همين جمعي که نشستيد، اگر بلاها و گرفتاري هايمان را روي هم بريزيم، جرأت مي دهيم با مصيبت هاي صديقه طاهره مقايسه کنيم؟ ولي آن بانو يک تنه همه اين مصيبت ها را تحمل کرده،«فَوَجَدَكِ لِما امْتَحَنَكِ صابِرَةً» يک شکايت در زندگي حضرت زهرا نيست. آنهايي که گاهي عزيزي از دست مي دهند، ايمان ما متزلزل مي شود در مصيبت ها، فاطمه زهرا يک دختر چهار، پنج ساله بود. مادر بزرگوارش خديجه کبري از دنيا مي رود. از روايات اينطور استفاده مي شود که پيامبر خدا داستان دفن اين مادر را از اين دختر چهار، پنج ساله نبردند. حضرت خديجه را در قبرستان ابوطالب دفن کردند و برگشتند. در روايت هست وقتي حضرت از دفن همسر بزرگوارشان برگشتند، اين دختر چهار پنج ساله دور پدر مي گشت و مي گفت: مادرم را کجا برديد؟ پيک وحي الهي نازل شد: يا رسول الله به فاطمه بگو: مادرت نزد فرشتگان آسماني هست. در اين سالهايي که پيامبر خدا در مکه بود، مکه اوج اذيت و آزار و شعب ابي طالب و محاصره اقتصادي، تمام اين گرفتاري ها بود و اين دختر با رسول خدا بود. گاهي ما عزيزي را از دست مي دهيم و ايمان ما متزلزل مي شود و عدالت خدا را زير سؤال مي بريم. خدايا اين چه عدالتي است؟ چرا اين بلا و مصيبت بايد براي ما پيش مي آمد؟ سيزده سال مکه بودند و هر روز پيامبر را اذيت و آزار کردند.

ص: 5398

به مدينه آمدند، نه سال زندگاني مشترک اميرمؤمنان با فاطمه زهرا بود. هر سختي که قابل تصور باشد در اين زندگي مي بينيد. اولاً در اوج فقر اميرالمؤمنين، چون جزء مهاجرين بودند و مهاجرين از مکه هجرت کردند. تمام ثروتشان را در مکه گذاشته بودند. مشرکين اجازه نمي دادند دارايي هايشان را همراه خودشان ببرند و دست خالي به مدينه مي آمدند. وقتي به مدينه مي آمدند اصحاب صفّه وضعشان در مکه خوب بود، در مدينه فقيرانه زندگي مي کردند. کنار مسجد زندگي مي کردند. اميرمؤمنان مهاجري است که تمام دارايي اش را در مکه گذاشته و آمده است. اگر مي شنويد اميرمؤمنان ثروتي دارد، نخلستان و باغستان دارد، اينها براي 25 سال خانه نشيني اميرالمؤمنين است. در اين ده سال که با فاطمه زهرا زندگي کرد اوج فقر اميرالمؤمنين است.

همين يک جمله براي امروز ما کفايت مي کند. اين دختر، اين تنها عزيز پيامبر، همه آرزوهاي يک پدر در همين دختر خلاصه مي شود. پدري که فقط يک دختر داشته باشد. مي خواهد ازدواج کند، چقدر پدر سعي دارد هرچه آرزو و آمال دارد در زندگي اين دختر، جهيزيه اين دختر خرج کند. وقتي جهيزيه حضرت زهرا را با آن مهريه مختصر از همان مهريه پول دادند رسول خدا و براي چند نفر جهيزيه خريداري کردند. وقتي جهيزيه را مقابل چشم پيامبر آوردند اشک رسول خدا جاري شد. البته اشک شوق است. دعا کردند «للَّهُمَّ بَارِكْ لِقَوْمٍ جُلُّ آنِيَتِهِمُ الْخَزَفُ» نگاه کردند همه ظرف ها گلي است، اين زندگي ساده اي که ده پانزده رقم بود. اشک پيامبر جاري شد و دعا کرد: خدايا مبارک بگردان اين زندگي را براي علي و زهرا، تمام ظرف هايشان سفال و گل

ص: 5399

است. ولي تو برکت بده! آنوقت مي شود کوثري که فخر رازي مفسر بزرگ اهل سنت در تفسيرش مي نويسد و از وقتي اين تفسير را مي نويسد، در قرن هفتم، هفتصد سال است علماي اهل سنت تمام کساني که بعد از فخررازي تفسير نوشتند مهمان سفره فخررازي بودند. همانطور که بعد از شيخ طوسي تمام کساني که تفسير نوشتند، تفسير تبيان، مهمان سفره شيخ طوسي هستند. وقتي به تفسير سوره کوثر مي رسد، اين عالم بزرگ اهل سنت «إِنَّا أَعْطَيْناكَ الْكَوْثَر» مي گويد: کوثر يعني فاطمه، بعد يک عبارتي دارد. مي نويسد: کوثر فاطمه است. مي گويد: «فانظر كم قتل من أهل البيت، ثمّ العالم ممتلئ منهم و لم يبق من بني اميّة في الدنيا أحد يعبأ به!» ببين چقدر از فرزندان فاطمه(س) در طول تاريخ کشتند، ولي عالم پر است از فرزندان فاطمه! بني اميه، سادات را کشتند، بني عباس سادات را کشتند. در طول تاريخ هر ستمگري آمد با زهرا(س) مبارزه کرد و آنها را به شهادت رساند. اين عالم بزرگ مي نويسد: يک نفر از بني اميه و دشمنان فاطمه زهرا در تاريخ باقي نمانده است. دهها ميليون امروز فرزندان حضرت زهرا در سراسر عالم وجود دارد. مي گويد: نسل داريم تا نسل، چه نسلي؟ «ثمّ انظر كم كان فيهم من الأكابر من العلماء؛ كالباقر و الصادق و الكاظم و الرضا عليهم السّلام و النفس الزكيّة و أمثالهم» اين نسل، يازده امام در اين دامن بود. اين برکت و زندگي است.

جهيزيه خوب، خوب است ولي اگر کسي نتوانست يقين داشته باشد همه برکات زندگي به جهيزيه خوب و خانه مدل کذا نيست، به اخلاق و سازش است. متأسفانه آستانه

ص: 5400

تحمل ما خيلي کم شده است. زندگي ها و جهيزيه ها خوب است ولي آن محبت و صميميت گاهي نيست. نمونه دوم، اميرالمؤمنين(ع) شوهري که در اين نه سال زندگي مشترک، هشتاد، نود جنگ بر مسلمان ها تحميل کردند، در تمام جنگ ها اميرمؤمنان حضور داشت. اين جنگ ها را تقسيم کنيد به نه سال، ده سال، هر 40 روز، 45 روز يک جنگ بوده است. شوهري که هر 45 روز با بدن مجروح برگردد و در روايت هست هشتاد، نود جراحت بود. ولي فاطمه زهرا يکبار گلايه نکرد. در مناقب ابن شهر آشوب هست که وقتي حضرت زهرا ديدند اميرمؤمنان هر روز در جنگ و جهاد هست، خدمت پدر آمد. «تَمَنَّتْ وَكِيلًا عِنْدَ غَزَاةِ عَلِيٍّ ع» شوهر ما اميرمؤمنان هر روز در جنگ و جهاد است، يک کسي باشد کارهاي ما را انجام دهد. آيه نهم سوره مزمل نازل شد. «فَنَزَلَ رَبُّ الْمَشْرِقِ وَ الْمَغْرِبِ لا إِلهَ إِلَّا هُوَ فَاتَّخِذْهُ وَكِيلًا» خدا بايد وکيل زندگي شما باشد. مگر سختي و گرفتاري نيست. خداي شرق و غرب عالم است، غير از او کسي نيست، او را وکيل زندگي خود قرار بده.

حديث بعدي در خصال شيخ صدوق است. امام باقر(ع) فرمود: «لَا شَفِيعَ لِلْمَرْأَةِ أَنْجَحُ عِنْدَ رَبِّهَا مِنْ رِضَا زَوْجِهَا» هيچ شفاعتي براي زن بالاتر از رضايت شوهرش نيست. قرآن مي تواند شفيع ما باشد. اهل بيت مي توانند شفيع ما باشند. همه اينها وسيله شفاعت است ولي امام باقر فرمود: هيچ شفاعتي مؤثرتر از اينکه مرد از همسرش راضي باشد، نيست. اگر مردي بد اخلاقي و تندي کند، پرخاش کند و حقوق همسرش را رعايت نکند، سعد معاذ گرفتار عذاب قبر و

ص: 5401

فشار قبر شد با اينکه صحابي پيغمبر بود. امام باقر فرمود: هيچ شفيعي براي زن بالاتر از رضايت شوهرش نيست. «وَ لَمَّا مَاتَتْ فَاطِمَةُ ع» وقتي حضرت زهرا به شهادت رسيد، بدن مطهرشان را حضرت دفن کردند، «قَامَ عَلَيْهَا أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ ع» کنار قبر ايستادند، «وَ قَالَ اللَّهُمَّ إِنِّي رَاضٍ عَنِ ابْنَةِ نَبِيِّكَ» خدايا من از فاطمه راضي هستم. اگر اين جمله با همه مقاماتي که صديقه طاهره دارد، در عظمت حضرت زهرا تأثير نداشت، اميرمؤمنان اين جمله را نمي گفت. حضرت قسم خورد: به خدا قسم در اين زندگي مشترک «فَوَ اللَّهِ مَا أَغْضَبْتُهَا وَ لَا أَكْرَهْتُهَا عَلَى أَمْرٍ حَتَّى قَبَضَهَا اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ إِلَيْهِ وَ لَا أَغْضَبَتْنِي وَ لَا عَصَتْ لِي أَمْراً» يکبار فاطمه مرا ناراحت نکرد و من هم فاطمه را ناراحت نکردم. يکبار فاطمه را بر کاري مجبور نکردم. فاطمه هم با من مخالفتي نداشت که بخواهم او را مجبور کنم. اميرمؤمنان وقتي مي خواهد از نه سال زندگاني مشترک با فاطمه زهرا گزارش بدهد، اينطور گزارش مي دهد، «وَ لَقَدْ كُنْتُ أَنْظُرُ إِلَيْهَا فَتَنْكَشِفُ عَنِّي الْهُمُومُ وَ الْأَحْزَانُ» من يک نگاه به زهرا مي کردم تمام غم ها و غصه هاي عالم از قلبم برطرف مي شد. تمام غصه هاي حضرت بيرون خانه بود، وقتي به خانه مي آمد تمام مي شد. يک نگاه به فاطمه زهرا همه را تمام مي کرد. امروز از همه خواهش مي کنم، اگر کسي در زندگي مشکلات دارد، گرفتاري و دلخوري دارد، به احترام اشکي که امروز براي حضرت ريختند، همين امروز زنگ بزنند، کدورت ها را کنار بگذارند. اصلاح کنند و بگويند: ما مديون فاطمه زهرا(س) بوديم.

شريعتي: نکات خوبي را شنيديم. حضرت زهرا فرمودند:

ص: 5402

من از دنياي شما سه چيز را دوست دارم، يکي تلاوت کتاب خدا و ديگري نگاه به چهره رسول خدا و سوم انفاق و کمک به نيازمندان. چقدر خوب است ثواب تلاوت آيات امروز را هديه به روح بلند و آسماني حضرت کنيم. امروز صفحه 590 قرآن کريم، آيات نوراني سوره مبارکه بروج را تلاوت خواهيم کرد.

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ ، وَ السَّماءِ ذاتِ الْبُرُوجِ «1» وَ الْيَوْمِ الْمَوْعُودِ «2» وَ شاهِدٍ وَ مَشْهُودٍ «3» قُتِلَ أَصْحابُ الْأُخْدُودِ «4» النَّارِ ذاتِ الْوَقُودِ «5» إِذْ هُمْ عَلَيْها قُعُودٌ «6» وَ هُمْ عَلى ما يَفْعَلُونَ بِالْمُؤْمِنِينَ شُهُودٌ «7» وَ ما نَقَمُوا مِنْهُمْ إِلَّا أَنْ يُؤْمِنُوا بِاللَّهِ الْعَزِيزِ الْحَمِيدِ «8» الَّذِي لَهُ مُلْكُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ اللَّهُ عَلى كُلِّ شَيْ ءٍ شَهِيدٌ «9» إِنَّ الَّذِينَ فَتَنُوا الْمُؤْمِنِينَ وَ الْمُؤْمِناتِ ثُمَّ لَمْ يَتُوبُوا فَلَهُمْ عَذابُ جَهَنَّمَ وَ لَهُمْ عَذابُ الْحَرِيقِ «10» إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَهُمْ جَنَّاتٌ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ ذلِكَ الْفَوْزُ الْكَبِيرُ «11» إِنَّ بَطْشَ رَبِّكَ لَشَدِيدٌ «12» إِنَّهُ هُوَ يُبْدِئُ وَ يُعِيدُ «13» وَ هُوَ الْغَفُورُ الْوَدُودُ «14» ذُو الْعَرْشِ الْمَجِيدُ «15» فَعَّالٌ لِما يُرِيدُ «16» هَلْ أَتاكَ حَدِيثُ الْجُنُودِ «17» فِرْعَوْنَ وَ ثَمُودَ «18» بَلِ الَّذِينَ كَفَرُوا فِي تَكْذِيبٍ «19» وَ اللَّهُ مِنْ وَرائِهِمْ مُحِيطٌ «20» بَلْ هُوَ قُرْآنٌ مَجِيدٌ «21» فِي لَوْحٍ مَحْفُوظٍ «22»

ترجمه: به نام خداوند بخشنده مهربان ، سوگند به آسمان كه داراى برجهاى بسيار است. به روز موعود سوگند. به شاهد و مشهود سوگند. مرگ بر صاحبان گودال (پر آتش). همان آتش پر هيزم. آنگاه كه آنان بالاى آن نشسته بودند. و تماشاگر شكنجه اى بودند كه نسبت به مؤمنان

ص: 5403

روا مى داشتند. آنان هيچ ايرادى به مؤمنان نداشتند، جز آنكه به خداى عزيز و حميد ايمان آورده بودند. آن كه حكومت آسمان ها و زمين براى اوست و خداوند بر هر چيز گواه است. همانا كسانى كه مردان و زنان با ايمان را مورد آزار و شكنجه قرار دادند و توبه نكردند، پس براى آنان عذاب دوزخ و همچنين عذاب سوزان است. همانا براى كسانى كه اهل ايمان و عمل صالح هستند، باغ هايى بهشتى است كه نهرها از زير آن جارى است، اين است رستگارى بزرگ. همانا قهر و مجازات پروردگارت شديد است. بى ترديد اوست كه (آفرينش را) آغاز مى كند و باز مى گرداند. و هموست بخشنده و دوستدار (مؤمنين). صاحب عرش و داراى مجد و عظمت. آنچه را اراده كند حتماً انجام مى دهد. آيا سرگذشت آن سپاه به تو رسيده است؟ (سپاه) فرعون و ثمود. آرى، كافران (پيوسته) در تكذيب (حق) هستند. و خداوند از هر سو بر ايشان احاطه دارد. آرى آن قرآن مجيد است. كه در لوحى محفوظ ثبت است.

شريعتي:

من و اين داغ در تکرار مانده *** من و اين آتش بيدار مانده

مپرس از من چرا دلتنگ هستم *** دلم بين در و ديوار مانده

در سالروز شهادت حضرت در محضر حاج آقاي حسيني قمي هستيم. قرار هست خطبه 202 نهج البلاغه را براي ما بخوانند.

حاج آقاي حسيني قمي: سيد رضي(ره) مي فرمايند: «روي عنه أَنَّهُ قَالَهُ عِنْدَ دَفْنِ سَيِّدَةِ النِّسَاءِ» اميرمؤمنان اين کلمات را هنگام خاکسپاري حضرت زهرا بيان کردند. سيدة النساء اشاره به روايات فراواني است که عامه و خاصه نقل کردند. ابن ابي الحديد در شرح نهج البلاغه مي گويد:

ص: 5404

«متواتراً» يک روايت و دو روايت نيست. روايات فراواني از پيامبر روايت شده که به حضرت تعبير سيدة النساء داشتند. «فَاطِمَةَ ع كَالْمُنَاجِي بِهِ رَسُولَ اللَّهِ ص عِنْدَ قَبْرِهِ» با پيامبر نجوا و درد دل مي کردند هنگام خاکسپاري مظلومه عالم. «السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا رَسُولَ اللَّهِ عَنِّي وَ عَنِ ابْنَتِكَ النَّازِلَةِ فِي جِوَارِكَ» سلام بر تو اي رسول خدا از ناحيه من و از ناحيه دخترت که در جوارA همسايگي تو آرميد. «وَ السَّرِيعَةِ اللَّحَاقِ بِكَ» دختري که خيلي زود به تو ملحق شد. فاطمه زهرا يک جوان هجده ساله بودند و بيماري نداشتند. «قَلَّ يَا رَسُولَ اللَّهِ عَنْ صَفِيَّتِكَ صَبْرِي» اميرمؤمنان مظهر صبر پروردگار است. اينجا هنگام دفن صديقه طاهره اعتراف مي کند که صبرم کم شد. «وَ رَقَّ عَنْهَا تَجَلُّدِي» صبرم لبريز شد. «إِلَّا أَنَّ فِي التَّأَسِّي لِي بِعَظِيمِ فُرْقَتِكَ وَ فَادِحِ مُصِيبَتِكَ مَوْضِعَ تَعَزٍّ» من مصيبت هاي سنگين تري ديدم. من داغ شما را ديدم، داغ پيامبر براي حضرت علي(ع) بسيار سنگين بود. سنگيني مصيبت شما براي ما باعث دلداري است. «فَلَقَدْ وَسَّدْتُكَ فِي مَلْحُودَةِ قَبْرِكَ» يا رسول الله من خودم بدن شما را در قبر گذاشتم. «وَ فَاضَتْ بَيْنَ نَحْرِي وَ صَدْرِي نَفْسُكَ» در خطبه 197 نهج البلاغه هست «و انّ رأسهُ لعلي صدري» پيامبر در حالي از دنيا رفت که سر مبارکشان روي سينه اميرمؤمنان بود. «إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ راجِعُونَ فَلَقَدِ اسْتُرْجِعَتِ الْوَدِيعَةُ وَ أُخِذَتِ الرَّهِينَةُ» يا رسول الله وديعه و امانتي که به من داده بودي، به شما پس دادم! شارحين نهج البلاغه فرمودند: وديعه اشاره به تعبيري است که رسول خدا شب عروسي حضرت زهرا و حضرت علي بيان کردند.

سيد رضي

ص: 5405

که نهج البلاغه را جمع آوري کردند، کتابي دارد به نام خصايص الائمه، در آن کتاب اين حديث را نقل کردند که شب عروسي فاطمه زهرا رسول خدا وقتي دست فاطمه زهرا را در دست اميرالمؤمنين گذاشت، فرمود: «يا أبالحسن هذه وديعة الله و وديعة رسوله عندک» فاطمه امانت خداست و امانت پيامبر است، «فاحفظ اللّه و احفظني فيها» اگر حق فاطمه را رعايت کردي، حق خدا و رسول را رعايت کردي. «و إنّك لفاعل يا عليّ» مي دانم اين کار را مي کني ولي سفارش مي کنم امانت خداست و امانت رسول خداست. حضرت علي به پيامبر چنين فرمود: «فَلَقَدِ اسْتُرْجِعَتِ الْوَدِيعَةُ وَ أُخِذَتِ الرَّهِينَةُ» امانتي که به من داديد، برگرداندم. من ندادم، او را از من گرفتند. زندگي ما زندگي کوتاهي بود. «أَمَّا حُزْنِي فَسَرْمَدٌ» غم من جاودانه است. «وَ أَمَّا لَيْلِي فَمُسَهَّدٌ» علي ديگر خواب ندارد. تا کي علي غصه دارد؟ «إِلَى أَنْ يَخْتَارَ اللَّهُ لِي دَارَكَ الَّتِي أَنْتَ بِهَا مُقِيمٌ» تا وقتي که به تو ملحق شوم و بميرم.

من آن روزي دل از جان شسته بودم *** که بعد از مرگ زهرا زنده بودم

خودم کندم چو آن شب قبر او را *** تو گويي قبر خود را کنده بودم

آخر نهج البلاغه دو سه کلمه به آخرت حکمت ها، شماره 469 است، به اميرمؤمنان گفتند: محاسنتان را خضاب کنيد، سفيدي برطرف شود. «الْخِضَابُ زِينَةٌ وَ نَحْنُ قَوْمٌ فِي مُصِيبَةٍ يُرِيدُ بِرَسُولِ اللَّهِ ص» خضاب براي مرد زينت است و من عزادار هستم. غم من جاودانه است تا من به شما ملحق شوم. «وَ سَتُنَبِّئُكَ ابْنَتُكَ» يا رسول الله به زودي دخترت به شما خبر خواهد

ص: 5406

داد، «بِتَضَافُرِ أُمَّتِكَ عَلَى هَضْمِهَا» اينکه همه امت جمع شدند براي اينکه به فاطمه ظلم کنند. همه امت پهلوي فاطمه زهرا را نشکستند ولي چرا اميرمؤمنان اينجا چنين عرضه مي دارد؟ چون عده اي سکوت کردند. کساني که سکوت کردند در برابر ظلم به صديقه طاهره(س)، اميرمؤمنان همه را يک کاسه حساب مي کند و سهيم مي داند. هرکسي در برابر ظلم به يک مظلومي سکوت کرد، در آن ظلم شريک است. «فَأَحْفِهَا السُّؤَالَ» از فاطمه بپرس، ولي معلوم نيست فاطمه همه دردهايش را به تو بگويد. اصرار کن، از زير زبان فاطمه بکش که با او چه کردند. «وَ اسْتَخْبِرْهَا الْحَالَ هَذَا وَ لَمْ يَطُلِ الْعَهْدُ وَ لَمْ يَخْلُ مِنْكَ الذِّكْرُ» فاصله زيادي با رحلت شما نبود. «وَ السَّلَامُ عَلَيْكُمَا سَلَامَ مُوَدِّعٍ» خداحافظي مي کنم و مي روم، نه اينکه خسته شدم از نشستن در اينجا، «لَا قَالٍ وَ لَا سَئِمٍ فَإِنْ أَنْصَرِفْ فَلَا عَنْ مَلَالَةٍ» نه اينکه ملول و خسته شدم. ديگر بيش از اين حضرت نمي توانست کنار قبر فاطمه زهرا بماند، با شرايطي که بود. «وَ إِنْ أُقِمْ فَلَا عَنْ سُوءِ ظَنٍّ بِمَا وَعَدَ اللَّهُ الصَّابِرِينَ» اگر شبانه روز اينجا بمانم نه اينکه وعده هاي الهي را يادم رفته است، قبول دارم خدا به صابرين وعده داده است. يک ادامه اي دارد که سيد رضي نياوردند و در کافي مرحوم کليني است.

حضرت عرضه مي دارد: «وَاهاً وَاهاً وَ الصَّبْرُ أَيْمَنُ وَ أَجْمَلُ» من بايد صبر کنم. «وَ لَوْ لَا غَلَبَةُ الْمُسْتَوْلِينَ لَجَعَلْتُ الْمُقَامَ وَ اللَّبْثَ لِزَاماً مَعْكُوفاً» اگر نگران نبودم که حاکمان ستمگر متوجه شوند قبر فاطمه زهرا کجاست، قبر مخفي است. اميرمؤمنان بيش از اين نمي توانست کنار قبر حضرت بماند.

ص: 5407

اگر نگران نبودم که حاکمان ستمگر متوجه قبر حضرت زهرا شوند، ماندن کنار قبر فاطمه را دائمي قرار مي دادم. کنار قبر فاطمه معتکف مي شدم. «وَ لَأَعْوَلْتُ إِعْوَالَ الثَّكْلَى» مثل مادري که فرزندي از دست بدهد، همينجا مي نشستم و ضجه مي زدم. ولي ضجه من دشمن را با خبر مي کند. «عَلَى جَلِيلِ الرَّزِيَّةِ فَبِعَيْنِ اللَّهِ تُدْفَنُ ابْنَتُكَ سِرّاً» يا رسول الله، خدا که مي بيند. آنچه به قلب اميرمؤمنان آرامش مي داد، اين است که همه مصيبت ها را خدا شاهد و ناظر است. خدا حق اميرمؤمنان و حضرت زهرا را خواهد گرفت. همان جمله اي که امام حسين در سنگين ترين داغ روز عاشورا، داغ علي اصغر داشتند، اين جمله در تاريخ هست. امام حسين وقتي داغ شش ماهه را ديد، عرضه داشت: خدايا اين مصيبت بر من آسان است، چون تو مي بيني! اينجا حضرت فرمود: «بعين لله» يا رسول الله دخترت مخفيانه دفن مي شود. «وَ تُهْضَمُ حَقُّهَا» حقش از بين مي رود. «وَ يُمْنَعُ إِرْثُهَا» ارث حضرت را ندادند. «وَ لَمْ يَتَبَاعَدِ الْعَهْدُ» فاصله زيادي با وفات پيامبر نبود. «وَ لَمْ يَخْلُقْ مِنْكَ الذِّكْرُ وَ إِلَى اللَّهِ يَا رَسُولَ اللَّهِ الْمُشْتَكَى» اي رسول خدا من شکايتم را به خدا مي برم. حاکمان ستمگر متوجه حضرت مي شدند و حضرت بايد زود مي رفت. از آن طرف هم چهار فرزند خردسال در خانه داشتند و بايد به بچه ها رسيدگي مي کرد.

کتابي داريم به نام «روضة الواعظين» براي فتّال نيشابوري است. اوايل قرن هفتم است. او مي نويسد. اميرمؤمنان به خانه خودشان آمد. ديدند فاطمه زهرا بستر بيماري شان را جمع کردند. خيلي خوشحال شدند. در روايت هست که سه کار انجام دادند. سر بچه ها را شستند، لباس

ص: 5408

بچه ها را عوض کردند. مقداري نان پختند. مادري که مي خواهد سفر برود و چند بچه کوچک دارد، بخواهد يک هفته مسافرت برود چقدر نگران بچه هاست. اينکه گرسنه نمانند. فاطمه زهرا يک سفري مي رود که ديگر برنمي گردد. لذا امروز با همين دست شکسته و پهلوي شکسته غذا پخته است. اميرمؤمنان وقتي به خانه آمد خيلي خوشحال شد که حرت راه افتاده و کار خانه کرده است. فرمود: خدا را شکر فاطمه جان، الحمدلله راه افتاديد! فاطمه زهرا طوري پاسخ داد که قلب حضرت آتش گرفت، گفت: علي جان، حالم خوب نشده است.

چون روز آخر بود کار خانه کردم *** گيسوي فرزندان خود را شانه کردم

امشب به نخل آرزويم برگ پيداست *** در چهره ي زردم نشان مرگ پيداست

تا حضرت اين جمله را شنيدند، فرمودند: فاطمه جان از کجا خبر داري روز آخر است؟

گل بر من و جواني من گريه مي کند *** بلبل به ناتواني من گريه مي کند

از درد شانه، شانه نشد موي زينبم *** زينب به ناتواني من گريه مي کند

سابقه ندارد يک زن جوان هجده ساله در خانه نتواند کار خانه بکند و فرزندان خود را اداره کند. نتواند بچه هاي خردسالش را جمع کند.

ديگر حسين را نتوانم به بر گرفت *** اين گل به باغباني من گريه مي کند

حضرت زهرا در پاسخ حضرت علي که فرمود: از کجا با خبر هستي روز آخر است؟ فرمود: علي جان، پدرم را در خواب ديدم، گفتم: مشتاق ديدارت هستم. پدر فرمود: من هم مشتاق ديدارت هستم. همين امشب مهمان من هستي. حضرت تا اين جمله را شنيد، در اتاق آمدند. «أَحْبَبْتِ يَا بِنْتَ

ص: 5409

رَسُولِ اللَّهِ فَجَلَسَ عِنْدَ رَأْسِهَا وَ أَخْرَجَ مَنْ كَانَ فِي الْبَيْتِ» سر زهرا را به سينه چسبانيد، مدتي هردو گريه مي کردند. بچه ها را از اتاق بيرون کردند.

نه ساله بودم آمدم من خانه تو، تو شمع من بودي و من پروانه تو

جايم ببين بستر شده، پروانه خاکستر شده

شبها اگر درد دلم با تو نگفتم، از سينه و بازو و پهلويم نگفتم

زينب بگو بيرون رود تا حرف ما را نشنود

حتي وقتي زينب را از اتاق بيرون کردند، گمان نمي کنم حرف هاي دلش را به اميرمؤمنان گفته باشد. اگر همه حرف ها را گفته بود، امشب هنگام غسل فاطمه زهرا، اميرمؤمنان سر به ديوار نمي گذاشت.

تو مي بيني علي را زار و خسته، نمي بيني تو پهلوي شکسته

تو مي بيني ز من آه شبانه، نمي بيني تو جاي تازيانه

فرمود: به همه فرزندان من تا قيام قيامت سلام برسان. چگونه اميرمؤمنان اين بدن را در خانه غسل دادند، نمي دانم. ولي نوشتند اميرمؤمنان اوج مهر و عاطفه است. حتماً اميرمؤمنان راضي نمي شود هنگام غسل مادر، بچه ها غسل مادر را ببينند. ولي غسل که تمام شد، من به تازگي پيامي را ديدم که يکي از بينندگان نوشته که وقتي مادر مرا غسل دادند، به من نگفتند، من بچه خردسالي بودم. 25 سال است که هنوز غصه دارم که چرا خبر نشدم و جنازه مادرم را نديدم. لذا نوشتند وقتي حضرت علي غسل حضرت را تمام کرد، خواستند بندهاي کفن را گره بزنند، براي اينکه اين بچه ها هميشه داغ فراق و نديدن مادر در قلبشان نماند، بچه ها را صدا کرد که بياييد با مادر وداع کنيد. اميرمؤمنان خدا را شاهد مي گيرد

ص: 5410

که من بدن زهرا را غسل داده بودم، بدن زهرا را کفن کرده بودم، خواستم بند کفن را ببندم، وقتي بچه ها را صدا زدم، ديدم بدن غسل داده زهرا، دست هاي زهرا از کفن بيرون آمد، ناله از اين جنازه بيرون آمد و دست ها را به گردن حسن و حسين انداخت و کار به جايي رسيد که فرشتگان آسمان فرياد زدند: «بچه ها را از بدن زهرا بردار که ديگر فرشتگان آسمان طاقت ديدن ندارند.»

شريعتي: السلام عليک يا فاطمه الزهرا، يا سيدة النساء العالمين. حضرت زهرايي که حقيقت شب قدر است.

وصف تو وصف ليلة القدر است *** فهم ما از تبار ما ادراک

خدا کند بتوانيم نزديک شويم به اين عظمت نوراني کسي که آمد تا راه هاي عالم را براي رسيدن به آن قله براي همه ما باز کند. اين هفته در مورد شخصيت حضرت آيت الله العظمي فاضل لنکراني صحبت کنيم. ايام رحلت ايشان مصادف شده بود با ايام شهادت حضرت صديقه طاهره، کسي که اهتمام ويژه به احياي فاطميه داشتند و هميشه تأکيد داشتند فاطميه عاشوراي دوم ماست. دعا کنيد و آمين بگوييم.

حاج آقاي حسيني قمي: خدا را به حق صديقه طاهره قسم مي دهيم، به حق اشک هاي اميرمؤمنان، به حق اشک هاي امام حسن و امام حسين و زينبين کنار بدن صديقه طاهره، خداوند همه حوائج ملتمسين دعا را برآورده بخير بفرمايد. مريض هايي که چشم اميدشان به اشک بر صديقه طاهره است لباس عافيت بپوشاند و در دنيا و آخرت ما را از حضرت زهرا و اميرمؤمنان جدا نگرداند.

شريعتي:

اي در تو عجب معرفت آموخته اي *** يک سينه سخن داري و لب

ص: 5411

دوخته اي

تا ياس بهشتي به تو آورد پناه *** هم سينه سپر کرده و هم سوخته اي

«والحمدلله رب العالمين و صلي الله علي محمد و آله الطاهرين»

97-11-23- بررسي آسيب هاي انقلاب در محضر نهج البلاغه

شريعتي: بسم الله الرحمن الرحيم، «اللهم صل علي محمدٍ و آل محمد و عجل فرجهم»

نگو کاري نمي آيد به تنهايي از اين مردم *** رقم خورد انقلاب ما به دستان همين مردم

اگر ويران نکرد اين باغ را طوفان دليل اين بود *** درخشيدند در هر عرصه اي همچون نگين مردم

جوان دادند و جان دادند، اما همچنان ماندند *** به پاي عزت و آزادي اين سرزمين مردم

به رغم هرچه سختي خم به ابروشان نيافتاده *** نه در جنگ و نه در تحريم دشمن، بهترين مردم

ميان قاب دنيا ماه بهمن نقش مي بندد *** حضوري افتخار انگيز از اين شور آفرين مردم

چهل سال ايستاديم و اگر پايش بيافتد باز *** حراست مي کنيم از خاک ميهن با همين مردم

سلام مردم ايران، سلام به خانم ها و آقايان، آغازين پنجمين دهه انقلاب اسلامي مبارک باشد. ديروز باز هم مردم ايران گل کاشتند. به همه شما اين سرافرازي را تبريک مي گويم. انشاءالله همه قدم هايي که پرشور و با انگيزه و اعتقاد در راهپيمايي 22 بهمن گام برداشتند، مهجور باشد. انشاءالله هرجا هستيد بهترين ها براي همه شما رقم بخورد. حاج آقاي حسيني سلام عليکم و رحمة الله، خيلي خوش آمديد.

حاج آقاي حسيني قمي: عرض سلام و ارادت خالصانه دارم خدمت همه بينندگان عزيز و شنوندگان راديو قرآن. با شعر زيبايي که خوانديد موضوع بحث ما هم روشن مي شود. حماسه ي کم نظيري که مردم آفريدند، هرکس هرجا بود، ديد. نمي شود از

ص: 5412

اين حماسه به اين آساني گذشت، مخصوصاً اينکه مردم امسال اصرار داشتند که در چشم آمريکايي ها و صهيونيست ها حضور خودشان را نشان بدهند، بقيه ديگر نوبت مسئولين است. امروز مهمان سفره اميرالمؤمنين(ع) هستيم و آسيب هاي انقلاب را مي خواهم بگويم.

بسم الله الرحمن الرحيم، خطبه 56 نهج البلاغه، «لَقَدْ كُنَّا مَعَ رَسُولِ اللَّهِ ص نَقْتُلُ آبَاءَنَا وَ أَبْنَاءَنَا» ما با پيامبر بوديم و مي جنگيديم، گاهي پدر اين طرف بود و پسر آن طرف، يعني پدر در لشگر اسلام و فرزند در لشگر کفر بود. «وَ إِخْوَانَنَا» گاهي برادر اين طرف بود، يک برادر در لشگر اسلام بود و يک برادر در لشگر کفر بود. در کربلا هم همينطور بود، گاهي يک برادر در لشگر سيدالشهداء بود و يک برادر در لشگر کوفيان بود. «وَ أَعْمَامَنَا مَا يَزِيدُنَا ذَلِكَ إِلا إِيمَاناً وَ تَسْلِيماً» (نهج البلاغه، خطبه 56) چون باور داشتيم به کار خودمان، اين جنگ ها و جهادها ولو نزديکترين نزديکان روبروي ما بودند، بر ايمان و تسليم ما اضافه مي کرد. باعث ايمان بيشتر ما مي شد. «وَ مُضِيّاً عَلَي اللَّقَمِ» مسير صحيحي که انتخاب کرده بوديم، مسير را با سرعت پيش مي رفتيم ولو طرف مقابل ما نزديکان ما باشد. «وَ صَبْراً عَلَي مَضَضِ الالَمِ» مقاومت مي کرديم براي سختي هاي جهاد «وَ جِدّاً فِي جِهَادِ الْعَدُوِّ» ايماني که بود ولو نزديکان ما، باز جديت ما براي جهاد با دشمن بيشتر مي شد.

يکي از آموزه هاي مهم دين اين است که اگر انسان مسير را درست انتخاب کرد، مسيرش درست شد، باورش درست بود، اعتقادش درست بود، ديگر مهم نيست. يعني ما ملاحظه اينکه کسي نزديک ما هست، برادر ماست، پدر و پسر، پسرعمو

ص: 5413

است، نداريم. حتي بالاتر از اين اگر بينندگان خاطرشان باشد به تازگي يک بحث در مورد شهادت داشتيم و آيه 135 سوره نساء را خوانديم «يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا كُونُوا قَوَّامِينَ بِالْقِسْطِ شُهَداءَ لِلَّهِ» براي خدا گواهي بدهيد و قيام شما قيام عدالت باشد، «وَ لَوْ عَلى أَنْفُسِكُمْ أَوِ الْوالِدَيْنِ وَ الْأَقْرَبِينَ» عليه خودتان و پسرتان و بستگانتان، در نظام ديني، نظام فکري اسلامي نمي گنجد که من به ملاحظه اينکه طرف پسرم هست و برادرم هست، بخواهم ملاحظه کنم و باجي به او بدهم، امتيازي بدهم و رانتي ايجاد کنم، چون اين برادر من است، پسرعموي من است. مي گويد: گاهي طرف مقابل ما برادر ما بود. گاهي برادر در صف مقابل بود و ما صف ها را جدا کرده بوديم و مي ايستاديم. اگر انسان بخواهد ملاحظه کند که اين برادر من است، نمي شود با برادر جنگيد، معيار حق است. واي اگر ما بخواهيم باج بدهيم که طرف بستگان ما است.

عقيل آمد از اميرمؤمنان تقاضا کرد که يک مقدار به من اضافه بدهيد، من گرفتار هستم. حضرت فرمود: گرفتاري براي همه مسلمان ها هست. صبر کن اول ماه که حقوق بيت المال را بگيريم و من سهم خودم را به شما مي دهم. گفت: سهم شما چقدر است که صبر کنم سهم خودتان را بدهيد؟ فرمودند: يک پيشنهاد ديگر داريم، بازار مسلمان ها الآن تعطيل است، کسي نيست يواشکي برويم بازار، مغازه کسي را بزنيم. گفت: شما قطعاً اهل اين کارها نيستيد! فرمود: تو به من مي گويي: از يک مغازه سرقت نکن. آنوقت چطور سرقت از بيت المال کنم؟ مغازه طرفش يک نفر است. آن کسي که از بيت

ص: 5414

المال سرقت مي کند طرفش همه مردم هستند. اميرمؤمنان مي فرمايد: ما اينطور مي جنگيديم. طرف مقابل ما برادر ما بود. خود رسول خدا مگر نبود؟ اين طرف پيامبر بود و آن طرف ابولهب بود. اين طرف حمزه بود و آن طرف شيبه بود. نزديکان با هم مي جنگيدند.

«وَ لَقَدْ كَانَ الرَّجُلُ مِنَّا وَ الاخَرُ مِنْ عَدُوِّنَا يَتَصَاوَلانِ تَصَاوُلَ الْفَحْلَيْنِ» يکي از اين طرف لشگر اسلام و يکي از طرف لشگر کفر با هم مي جنگيدند مثل دو مرد، آنها قوي بودند. «يَتَخَالَسَانِ أَنْفُسَهُمَا أَيُّهُمَا يَسْقِي صَاحِبَهُ كَأْسَ الْمَنُونِ» هرکدام تلاش مي کرد ديگري را از بين ببرد. «فَمَرَّةً لَنَا مِنْ عَدُوِّنَا وَ مَرَّةً لِعَدُوِّنَا مِنَّا» گاهي دشمن پيروز مي شد و گاهي ما پيروز مي شديم. در بدر ما پيروز شديم و در احد آنها پيروز مي شدند. چه شد در مجموع لشگر اسلام پيروز شد؟ «فَلَمَّا رَأَي اللَّهُ صِدْقَنَا أَنْزَلَ بِعَدُوِّنَا الْكَبْتَ وَ أَنْزَلَ عَلَيْنَا النَّصْر» خدا ديد ما راست مي گوييم و صداقت داريم. خدا صداقت را ياري کرد. يعني حتي خدا با انبياء خودش، با مجاهدين صدر اسلام، قرار ندارد مگر اينکه صداقت را در آنها ببيند. اگر خدا صداقت را در آنها ديد ياري مي کند وگرنه ياري نمي کند. تا اينکه اسلام مستقر شد و پيروز شد. پس اگر بخواهيم در آسيب هاي انقلاب از اميرالمؤمنين پيام بگيريم، آسيب يک انقلاب چيست؟ عامل موفقيتش صداقت است. آسيبش چيست؟ بي صداقتي، اگر مردم ما صداقت داشته باشند پيروز مي شوند. مردم ما در 22 بهمن سال 57 صداقت داشتند و صادقانه به ميدان آمدند. رژيم پهلوي صداقت نداشت. دروغ مي گفت و ظلم و جنايت مي کرد. خدا ديد امام و امت راست مي گويد. خدا

ص: 5415

ديد ما راست مي گوييم و مردم ما راست مي گويند، خدا مردم ما را پيروز کرد.

اگر امروز همان صداقت را امت و مردم و مسئولين ما داشته باشند باز پيروزي هست و اگر چنين نباشد، پيروزي نيست. «إِنَّ اللَّهَ لا يُغَيِّرُ ما بِقَوْمٍ حَتَّى يُغَيِّرُوا ما بِأَنْفُسِهِمْ» (رعد/11) خودشان دست به تغيير بزنند صادقانه، در حالات امام هست که در فرانسه بودند، هجوم خبرنگارها براي گزارش از زندگي و کارهاي امام بود. يک خبرنگاري آمده بود و گفته بود: من مي خواهم از 24 ساعت زندگي امام يک مستند درست کنم. امام موافقت کرده بودند. 24 ساعت تهييه مستند خيلي سخت بود، گفته بودند شما مثلاً يک حالت مطالعه بگيريد ما فيلم برداري مي کنيم. يک مقدار روي تخت دراز بکشيد، مي گوييم اين حالت خواب امام است. چند نفر از دوستان شما بيايند و با هم صحبت کنيد. يک غذاي ساده بخوريد و ما بگوييم اين غذا خوردن امام است. غذا نبود و يک نان و ماست گذاشته بودند اين را بخوريد. امام فرمود: نه، من حاضر نيستم و اين دروغ است. مگر من ظهر نان و ماست مي خورم؟ مي خواهيد اين را به اسم غذاي من نشان بدهيد؟ اين دروغ است. امامي که در زواياي زندگي مراقبت بد يک کلمه خلاف واقعيت نگويد.

گفتم: يکي از علماي يزد انگشتر دست نمي کرد. گفتند: مگر نمي گوييد انگشتر اينقدر ثواب دارد؟ گفت: چرا قبول داريم ثواب دارد ولي اگر من انگشتر دست کنم مي ترسم مردم فکر کنند، من مي خواهم بگويم تمام مستحبات را انجام دادم، انشگتر هم دست مي کنم، مي ترسم چنين برداشتي شود و اين دروغ است. نمي خواهم اينطور القاء

ص: 5416

کنم به کسي که مرا مي بيند. امام اينطور بود. امام واقعاً صداقت داشت. امروز مردم و امت و مسئولين ما آن صداقت را دارند؟ همان صداقت درجه يک را داريم؟ مردم صداقت دارند ولي مسئولين صداقت ندارند. زندگي خودشان را وقتي با طبقات محروم مقايسه مي کنيد خيلي فاصله دارد. در انقلاب مردم ما صادقانه بودند. همه با هم بودند و دست به دست هم مي دادند، ياري بکنند. ولي صداقت نبايد کمرنگ شود و گاهي کمرنگ مي شود. در بحث گراني و مشکلات اقتصادي، مسئوليت هايي که حاکمان دارند، آنطور که بايد عمل شود، عمل نمي شود. کسي مي گفت: هفته گذشته بليط مشهد 240 هزار تومان بود، اين هفته 340 هزار تومان شده بود. مگر کسي نظارت بر اين آژانس ها دارد؟ همه ما آرزوي موفقيت دولت را داريم ولي اين دولت خيلي حواسش را جمع کند. بايد شب و روز نداشته باشند. از چند مورد سخنراني ها، چند مورد در مورد گراني ها و راه حل آن باشد. آيا مشکل اصلي مردم برطرف شدن فيلترينگ است؟ مشکل اصلي اين است که زن ها ورزشگاه بروند؟ مسئولين با صداقت باشند.

مردم ما صداقت دارند؟ در 57 که همه مي گفتند: ما نداريم عيب ندارد، شما به ديگري بده. الآن خود مردم و کسبه و تجار و صنعتگران، فقط دولت نيست، دولت يک عددي است و بايد نظارت داشته باشد و قوي هم باشد، آنها کوتاهي نکنند ولي مردم چطور؟ آنهايي که ارز را هرطور بخواهند مي فروشند، کاسبي که هرمقدار بخواهد نرخ را گران مي کند، توليد کننده اي که آزاد است و هرطور بخواهد، مردم هم نقش دارند. شما کاسب جزء يک مغازه هستي، از شما

ص: 5417

تا توليد کننده درجه بالا يک مقدار انصاف داشته باشيم، از سود خودمان بزنيم. اميرمؤمنان مي گويد: اگر راست گفتيد خدا شما را پيروز مي کند. اگر ما صداقت سال 57 را داشتيم حتماً در برابر استکبار جهاني موفق مي شويم. هرچه صداقت کمتر باشد به همان مقدار بيشتر معطل هستي. چون صداقت نيست. کاسب سعي مي کند زندگي خودش را حفظ کند، توليد کننده به فکر توليد خودش است. اگر روزي به اينجا برسيم که اساس صحبت ما اين باشد که مخاطب بپسندد، ديگر حرف دين نمي شود. گاهي مخاطب مي پسندد و گاهي نمي پسندد. سالهاي قبل آمدند گفتند: يارانه ثبت نام کنيد. تمام علما و مراجع اطلاعيه دادند که اين يارانه را کساني ثبت نام کنند که نياز دارند و هرکس نياز ندارد ثبت نام نکند. هشتاد ميليون ثبت نام کردند، اگر بعضي ثبت نام نکردند خيلي نادر بودند. پنج شش ميلون خارج نشين ها بودند که آنها هم ثبت نام کردند. الآن مي گويند: شما لازم نداريد بياييد صرف نظر کنيد. مردم مي ترسند که اگر ما برداشت نکنيم مي رود براي دکوراسيون فلان سازمان و وزارتخانه.

هشت سال پيش در خدمت يکي از اساتيد محضر آيت الله العظمي سيستاني رفتيم. به احترام آن بزرگوار، ايشان شروع کرد 45 دقيقه صحبت مفصل کردند. سه مرتبه اين مرجع بزرگوار وقتي مي خواست مثال بزند چطور انقلاب پيروز شد، از زهد امام تعريف مي کرد. ايشان فرمود: من 56 سال است نجف هستم، من مي ديدم تمام مردم عراق و نجف در اين پانزده سال که امام در نجف بودند، خادم امام صبح از خانه بيرون مي آمد، يک سبدي دستش بود. يک دو سير گوشت مي خريد و

ص: 5418

چند تا بادمجان در سبد مي گذاشت و به خانه امام مي برد. کل زندگي امام همين بود. ايشان مي فرمود: با اينکه امام پول داشت، من از امام جمعه خمين شنيدم که بعد از انقلاب، امام (ره) ايشان را خواسته بودند، فرمود: اصلاً من نمي دانم خمين، ارث و زمين موروثي چه دارم، هرچه هست نديده برو تقسيم کن بين نيازمندان. به امام مي گفتند: هوا گرم است به کوفه برويم. مي فرمود: مردم در ايران امکانات ييلاق ندارند. حتي کولر و پنکه استفاده نمي کرد. الآن مسئولين اينطور هستند؟ اميرالمؤمنين فرمود: «لكَيْلا يَتَبَيَّغَ بِالْفَقِيرِ فَقْرُهُ» من ساده زندگي مي کنم که فقير، فقرش او را به خروش نياورد. اگر فقير ديد بالاترين مقام کشوري ندارد، من هم ندارم، ما گوشت اينترنتي ثبت نام مي کنيم، وزرا اينترنتي ثبت نام مي کنند. اگر اينطور باشد ما نداريم ديگر، الآن رستوران مجلس شوراي اسلامي هم پخت و پز ندارد. اگر اين بود مردم مي گويند: عيب ندارد! الآن قوه قضائيه هم بروي هيچي نيست. امام داشت ولي استفاده نمي کرد. آيت الله سيستاني سه بار فرمود: رمز موفقيت امام که مردم، امام را پسنديدند، زندگي امام بود.

در خاطرات امام هست که يکوقت مرحوم حاج احمد آقا(ره) به امام گفته بودند: خانه ي شما که مردم رفت و آمد مي کنند فرشش کامل نيست. زيلو بود، نصف زيلو است و نصف چيزي نيست. مردم مراجعه مي کنند. اجازه بدهيد آن طرف را هم کامل کنيم. امام فرمود: نمي خواهد. چه خبر است؟ مگر اينجا خانه صدر اعظم است، فرش نداشته باشد. حاج احمد آقا گفت: صدر اعظم کيست، اينجا خانه امام زمان است. امام فرمود: معلوم نيست خانه امام زمان هم

ص: 5419

فرشش کامل باشد. خدا رحمت کند مرحوم قرهي پيرمردي بود اخيراً از دنيا رفت. کل مسائل مالي ما دست ايشان بود. مرحوم قرهي در خاطراتشان هست که فرموده بود: امام فرمود: هر خرجي مي خواهيد در اين خانه بکنيد بايد به من بگوييد. يک موقع کليد پنکه سقفي را بدون اجازه عوض کرديم، چون خراب شده بود. امام که فهميدند، گفتند: تو و احمد دست به دست هم داديد مرا جهنمي کنيد. چرا نگفتيد و اين کار را کرديد؟ تا روز آخر ايشان اجازه ندادند کسي جماران را تعمير کند. الآن مسئولين ما اينطور هستند؟ امام راست مي گفت، مردم ما هم اگر صداقت 57 را داشتند، اميرمؤمنان فرمود: «فَلَمَّا رَأَي اللَّهُ صِدْقَنَا أَنْزَلَ بِعَدُوِّنَا الْكَبْتَ وَ أَنْزَلَ عَلَيْنَا النَّصْر» حضرت آخر يک قسم مي خورد. به اصحابش مي فرمايد: «وَ لَعَمْرِي لَوْ كُنَّا نَأْتِي مَا أَتَيْتُمْ» شما شل عمل مي کنيد، خوب به ميدان نمي آييد. گلايه هاي اميرمؤمنان از اصحابش در نهج البلاغه فراوان است. شايد پنجاه مورد است «يَا أَشْبَاهَ الرِّجَالِ وَ لا رِجَال » (نهج البلاغه، خطبه 27) معروفترين هست. فرمود: اگر ما مي خواستيم مثل شما انقلاب کنيم، به جهاد برويم و با دشمن بجنگيم، «مَا قَامَ لِلدِّينِ عَمُودٌ وَ لَا اخْضَرَّ لِلْإِيمَانِ عُودٌ» ستون اسلام اصلاً برپا نمي شد. درخت اسلام سبز نمي شد. «وَ ايْمُ اللَّهِ لَتَحْتَلِبُنَّهَا دَماً» اينطور که شما عمل مي کنيد، از اين شتر شير نمي دوشيد، خون مي دوشيد. «وَ لَتُتْبِعُنَّهَا نَدَما» آخر هم پشيماني براي شما دارد.

حضرت در نامه سوم نهج البلاغه مي فرمايد، اگر صداقت سال 57 و همدلي و ساده زيستي سال 57 بود، مردم ما با همه گرفتاري ها کم نگذاشتند و ديروز هم آمدند، خيلي ها ديروز

ص: 5420

آمدند ولي گفتند آمدن ما به اين معنا نيست که از شما راضي هستيم، خيلي ها ديروز اين حرف را زديم. ما بخاطر خدا و نظام مان آمديم. بخاطر شهدا و پيامبر رهبرمان آمديم، اگر زهد 57 و گذشتي 57 و همدلي و صداقت و معنويت هاي 57 بود، امروز آن معنويت ها را داريم؟ يکي از قضات به حضرت علي خبر دادند که يکي از قضات شما خانه گران قيمتي خريده است. اگر مال حرام باشد بله، مال حلال باشد چه اشکالي دارد؟ اشکالي ندارد ولي همان که عرض کردم، اميرالمؤمنين فرمود: روزي که هيچکس ندارد شما هم نداشته باش. وقتي مي بيني آقا يک پرايد سوار شده که شش بار هل مي دهد تا بتواند ببرد، لازم نيست شما با بنز ميلياردي بيايي، ولو براي خودت نيست. درد مردم را احساس کنيد. سواره از پياده خبر ندارد! وقتي شکم من سير بود، يکبار براي پيش نيامده که بچه من روي دستم بماند و بخواهم بيمارستان بروم و پول نداشته باشم. پشت پذيرش بيمارستان بنشينم و گريه کنم! اميرمؤمنان جمله اي دارد خيلي عجيب است. جنگ جمل تمام شد، حضرت ناراحت بود چرا بايد جنگ جمل پيش بيايد؟ صفين طرفش معاويه بود. معاويه ادعاي حکومت براي خودش داشت. اما جمل چه کساني بودند؟ امثال طلحه و زبيرهايي که ادعا داشتند. شيخ مفيد(ره) مي نويسد در جنگ جمل سي هزار نفر کشته شدند. 25 هزار نفر از جملي ها و 5 هزار نفر از ياران اميرمؤمنان به شهادت رسيد. جنگ که تمام شد آقا با مردم بصره درد دل کرد. فرمود: «يا أهل البصرة! ما تنقمون مني» مي شود بگوييد عيب و ايراد حکومت جه

ص: 5421

بود که با من جنگ کرديد؟ بگوييد کجايش اشکال داشت و من اصلاح کنم. «و أشار إلي قميصه » حضرت پيراهن کهنه بر تن داشتند، فرمود: «وَ اللَّهِ إِنَّهُمَا لَمِنْ غَزْلِ أَهْلِي مَا تَنْقِمُونَ مِنِّي» (المناقب، ج 2، ص 98) به خدا قسم اين پيراهن و عبا را از بيت المال شما برنداشتم. اينقدر من از بيت المال سهم نگرفتم. اين را در مدينه برايم بافتند و براي خودم است. «يَا أَهْلَ الْبَصْرَةِ وَ أَشَارَ إِلَى صُرَّةٍ فِي يَدِهِ فِيهَا نَفَقَتُهُ» صره يعني کيسه، کيف پول حضرت بود. فرمودند: اين کيسه «فَقَالَ وَ اللَّهِ مَا هِيَ إِلَّا مِنْ غَلَّتِي بِالْمَدِينَةِ» به خدا خرجي را از بيت المال برنداشتم. اين درآمد خودم هست در 25 سالي که در مدينه خانه نشين بودم، کسب و کار و زراعت کردم، از آنجا برداشت کردم. عيب حکومت اميرمؤمنان را بگوييد، براي چه با من جنگ کرديد؟ سي هزار نفر کشته شدند، به چه جرمي؟

فرمود: به زندگي من نگاه کنيد! «فَإِنْ أَنَا خَرَجْتُ مِنْ عِنْدِكُمْ بِأَكْثَرَ مِمَّا تَرَوْنَ فَأَنَا عِنْدَ اللَّهِ مِنَ الْخَائِنِينَ» اگر روزي که رفتم چيزي به زندگي من اضافه شد، من به شما خيانت کردم. علي به مردم خيانت نکرد! اميرمؤمنان حقوق داشت ولي آنقدر نبود که حضرت بتواند جمع کند، اگر حقوقي بود بلافاصله با گرفتاري هايي که مي ديد به ديگران مي داد. اگر چنين حاکمي با اين صداقت بود چرا بعضي باز مخالفت کردند؟ معروف است که وقتي طلحه و زبير آمدند با اميرمؤمنان مذاکره کنند که مي شود با حضرت کنار آمد يا نه، سهم خواهي کنند. وقتي نشستند اميرمؤمنان فرمود: صبر کنيد، چراغ را عوض کردند. چراغي

ص: 5422

که روشن بود، عوض کردند. گفتند: چرا عوض کرديد؟ فرمود: چراغ بيت المال بود و حساب بيت المال را مي کردم. شما صحبت شخصي با من داريد! گفتند: ما پاسخ خودمان را گرفتيم و رفتند. الآن در خبرها مي آيد گمرک فلانجا فلان قدر اختلاس شده است. فلان بانک پنج هزار ميليارد اختلاس شده است. در خبرها به تازگي خواندم که بعضي از مسئولين گفتند: در ايران 23 هزار بانک داريم، يازده هزار تا اضافه است. برويد از مردم بپرسيد: از کجا ناراضي هستيد؟ اگر بخواهيم آسيب ها را بررسي کنيم يکي اين است که مردم صداقتشان کم شود، مديران ما همين مردم هستند. اول برج که مي شود دولت هشت ميليون و پانصد هزار نفر حقوق بگير دارد. لذا خودشان آمار مي دهند تقريباً همه درآمد دولت خرج خودشان مي شود. چهار ميليون الآن سر کار هستند، چهار و نيم ميليون بازنشسته هستند. اگر اين مجموعه صداقت داشتيم، اگر مردم صداقت را در اوج داشتند، اگر کاسب و تاجر صداقت داشتند. خانم محترم که خانه دار هستي، شما پول داري و سهم داري، براي چه ارثت را در بانک مي گذاري و سودش را مي گيري؟ پولت را به يک بيچاره بده، به يک کسي وام بده، صندوق قرض الحسنه درست کن. اگر صداقت و زهد و ايمان سال 57 را داشته باشيم به نتيجه مي رسيم.

شريعتي: ديشب وقتي تصاوير حضور با شکوه مردم را ديدم، خدا را شکر کردم که جزء مسئولين اين مملکت نيستم. حق اين مردم را ادا کردن خيلي کار دشواري است. انشاءالله با دعاي خير مردم، خداوند به مديران و مسئولين ما توفيق بدهد براي خدمت به مه مردم.

ص: 5423

امروز آيات نوراني سوره مبارکه فجر را تلاوت خواهيم کرد. دعا بفرماييد و آمين بگوييم.

حاج آقاي حسيني قمي: خدا را قسم مي دهيم به حق محمد و آل محمد، اين مردم را تا آخر ظهور امام زمان(عج) انشاءالله اين انقلاب به دست امام زمان برسد، موفق بدارد. مسئولين را در خدمت به مردم موفق بدارد. خداوند رفع گرفتاري و پريشاني از همه بفرمايد. مريض ها لباس عافيت بپوشاند. به مسئولين توفيق خدمت و به مردم ما توفيق همراهي بيشتر عنايت بفرمايد. صداقت 57 را در مردم و مسئولين بيشتر بگرداند و قلب امام زمان را از ما راضي بفرمايد.

شريعتي: انشاءالله دوم اسفند ماه در شهر مقدس مشهد اختتاميه اين دوره از ختم قرآن ما برگزار خواهد شد. از همه دوستان و علاقه مندان دعوت مي کنيم که انشاءالله با حضورشان بر شکوه اين جلسه بيافزايند.

«والحمدلله رب العالمين و صلي الله علي سيدنا محمد و آله الطاهرين»

97-11-30- سيره تربيتي اميرالمومنين علي عليه السلام در نهج البلاغه

شريعتي: بسم الله الرحمن الرحيم، «اللهم صل علي محمدٍ و آل محمد و عجل فرجهم»

ببين بايد چه دريايي از ايمان و يقين باشي *** که همراه اميري چون اميرالمؤمنين باشي

ببين بايد چقدر احساس باشد در دل شيرت *** که در بين زنان تنها تو عباس آفرين باشي

شجاعت را، شرافت را، بلاغت را، ولايت را *** خدا يکجا به تو بخشيد تا ام البنين باشي

همه عالم پسر دارند، تو قرص قمر داري *** مگر بي نور مي شد مادر زيباترين باشي

مگر بي نور مي شد در دل خورشيد بنشيني *** تمام عمر با عباس و زينب همنشين باشي

گرفتي دست ماهي را

ص: 5424

که از ما دست مي گيرد *** رسيدي باغبان غيرت للعالمين باشي

رسيدند و فقط پرسيدي از زينب حسينم کو *** تويي ام الادب آري تو بايد اينچنين باشي

پسرهاي تو را کشتند اما اِرباً اربا نه *** نبودي شاهد تکرار اکبر بر زمين باشي

هواي پر کشيدن سوي حق داري و حق داري *** پس از کرب و بلا سخت است که ام البنين باشي

سلام مي کنم به همه دوستان عزيز و نازنين، بيننده ها و شنونده هاي نازنين مان، سالروز وفات حضرت ام البنين را تسليت مي گويم. همينطور روز تکريم مقام مادران صبور شهدا، همسران شهدا و خانواده هاي شهدا که اسوه صبر و استقامت هستند در عصر معاصر ما. حاج آقاي حسيني سلام عليکم و رحمة الله، خيلي خوش آمديد.

حاج آقاي حسيني قمي: عرض سلام و ارادت خالصانه دارم خدمت همه بينندگان عزيز و شنوندگان راديو قرآن. ما هم سر تعظيم فرود مي آوريم در برابر همه مادران شهدا مخصوصاً مادران 27 شهيد حادثه اخير. يکي از مادران شهدا وقتي پيکر مطهر فرزندش را ديد، در کنار پيکر مطهر فرزندش جان به جان آفرين تسليم کرد. يک عکسي ديدم در يکي از روزنامه ها، خيلي دلم سوخت. شهيدي را نشان مي دادند، کودکي که به نظرم هفت، هشت ماه بود کنار بدن اين شهيد آوردند و از نگاه اين کودک پيدا بود که پدرش را باور نمي کند. بچه شش هفت ماه، فکر مي کرد پدر است ولي پدر با او سخن نمي گويد. اميدواريم خداوند به همه خانواده هاي شهدا صبر و به مادران شهدا هم صبر مضاعف عنايت بفرمايد.

شريعتي: هرچقدر از صبوري مادران شهدا

ص: 5425

بگوييم کم است. انشاءالله همه آنها زير سايه اهل بيت عاقبت بخير شوند و خداوند عمر طولاني به آنها بدهد. آنهايي هم که نيستند انشاءالله مهمان سفره اهل بيت باشند و رزقشان مستدام باشد. مهمان نهج البلاغه شريف هستيم، ببينيم امروز براي ما چه به ارمغان آوردند.

حاج آقاي حسيني قمي: بسم الله الرحمن الرحيم، خطبه 63 نهج البلاغه، «و من خطبة له عليه السلام، في المبادرة إلى صالح الأعمال » حضرت بياناتي دارند که انسان ها تشويق شوند براي کارهاي شايسته، عبارت ها واقعاً تکان دهنده است. اگر کسي بنا باشد تکان بخورد و اسيري بپذيرد، ديگر از اين عبارت ها بالاتر سراغ نداريم. اميرمؤمنان(س) مي خواهند مردم را به کارهاي شايسته تشويق کنند. «و اتقوا الله عباد الله» بندگان خدا تقوا داشته باشيد، «و بادروا اجالكم بأعمالكم» يعني بر مرگتان پيشي بگيريد با کارهاي صالح، قبل از اينکه مرگتان برسدکار صالحتان را انجام بدهيد. مرگ حتماً مي رسد. قبل از رسيدن آن مرگ کار صالح انجام بده، «وَ ابْتَاعُوا مَا يَبْقَى لَكُمْ بِمَا يَزُولُ عَنْكُمْ » اين دنيايي که دست شما هست، حتماً از دست شما خواهد رفت. روزي اين دنيا از ما جدا مي شود و ما از دنيا جدا مي شويم. با اين مال دنيا که حتماً از شما جدا مي شود، چيزي بخريد که قيامت براي شما باقي و جاودانه بماند. اگر ما باور کنيم هرچه داشته باشيم قطعاً از ما جدا خواهد شد، ثروت بي حساب و کتاب حتماً روزي از ما جدا خواهد شد.

«وَ تَرَحَّلُوا فَقَدْ جُدَّ بِكُمْ » آماده کوچ باشيد، بخواهيد و نخواهيد شما را مي برند. «وَ اسْتَعِدُّوا لِلْمَوْتِ فَقَدْ أَظَلَّكُمْ» براي مرگ آماده باشيد، مرگ بر شما

ص: 5426

سايه افکنده است. اگر مي خواهيد فرار بکنيد يا نکنيد، شکارچي شما را صيد مي کند. «وَ كُونُوا قَوْماً صِيحَ بِهِمْ فَانْتَبَهُوا» مثل آن جمعيتي باشيد که صدايشان کردند، بيدار شدند. جمعيتي به منزلگاهي رسيدند، يک کسي صبح صدا مي کند، بيدار مي شوند. گفت:

آواز خدا هميشه در گوش دل است *** کو دل که دهد گوش به آواز خدا

هميشه هست، اين همه حوادث، اين همه بيماري ها و مرگ ها، «وَ عَلِمُوا أَنَّ الدُّنْيَا لَيْسَتْ لَهُمْ بِدَارٍ فَاسْتَبْدَلُوا» يقين داشتند دنيا دار جاودانه نيست. دنيا را با آخرت مبادله کردند. «فَإِنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ لَمْ يَخْلُقْكُمْ عَبَثاً وَ لَمْ يَتْرُكْكُمْ سُدًى » خدا شما را بيهوده خلق نکرده است. قرآن مي فرمايد: «أَ فَحَسِبْتُمْ أَنَّما خَلَقْناكُمْ عَبَثاً» (مؤمنون/115) آيا فکر مي کنيد خدا بيهوده شما را خلق کرده است. خداوند شما را بيهوده خلق نکرده و شما را رها نکرده است. «وَ مَا بَيْنَ أَحَدِكُمْ وَ بَيْنَ الْجَنَّةِ أَوِ النَّارِ إِلَّا الْمَوْتُ» فاصله بين شما و بهشت، يا آتش فقط مرگ است. چشم را ببنديد و نفس آخر، يا بهشت است يا آتش است. «أَنْ يَنْزِلَ بِهِ وَ إِنَّ غَايَةً تَنْقُصُهَا اللَّحْظَةُ وَ تَهْدِمُهَا السَّاعَةُ لَجَدِيرَةٌ بِقِصَرِ الْمُدَّةِ» حضرت مي فرمايد: پايان ما مرگ است. اين فاصله ما را تا مرگ چه کم مي کند؟ لحظه ها و گذشت لحظه ها، ما پنج دقيقه است برنامه را شروع کرديم و پنج دقيقه به مرگ نزديک شديم. اين لحظه ها را غافل هستيم. متأسفانه در لحظه ها حساب نمي کنيم. حضرت مي فرمايد: عبور ساعات و لحظات ما را به مرگ نزديک مي کند. سزاوار است ما بدانيم کوتاه است و يقين داشته باشيم. سال گذشته، هفته گذشته، ماه گذشته

ص: 5427

را حساب نمي کنيم.

خدا رحمت کند مرحوم نراقي(ره) کتابي دارند به نام طاقديس، اشعار بسيار زيبايي است، در حالات ايشان هست که وقتي از کارهاي فقه و اصولي خسته مي شدند، شعر مي گفتند. کتاب بسيار فوق العاده اي است. داستان هايي را در قالب شعر آورده است. کسي رفت در مغازه اي، آقا گردو مي فروخت. گفت: ما هزار گردو بخواهيم چند؟ گفت: هزار تا ده درهم! گفت: ما ده درهم نداريم، هزار تا هم لازم نداريم. صد تا بخواهيم چقدر؟ صد تا يک درهم مي شود. گفت: يک درهم نداريم و صد تا هم لازم نداريم، ده تا بخواهيم چقدر مي شود؟ گفت: يک دهم درهم، فکر کرد و گفت: يک دهم درهم هم نداريم، ده تا هم لازم نداريم، گفت: يک گردو چند؟ گفت: يکي که ارزش ندارد. گفت: همان هيچي را به ما بده. گفت: بيا، يکي براي تو! رفت و دوباره برگشت و گفت: هزار تا گردو چند؟ گفت: تو براي من نقشه ريختي؟ مي خواهي يکي يکي اينها را جمع کني تا ده تا و صد تا شود. مثال مرحوم نراقي مي خواهد بگويد: جوان عزيز! همين يک ساعت، يک ساعت ها که هيچي به نظرت نيست همين ها را جمع کن، مي شود بيست و چهار ساعت. مي شود هفته تو، ماه تو، سال تو، عمر تو مي شود. ايشان براي ما مثال مي زند. همين يک گردو يک گردو ده تا و صد تا و هزارتا مي شود. «وَ إِنَّ غَائِباً يَحْدُوهُ الْجَدِيدَانِ اللَّيْلُ وَ النَّهَارُ» وقتي شب و روز ما را به مرگ نزديک مي کند. بايد آمادگي ما بيشتر شود. «وَ إِنَّ قَادِماً يَقْدُمُ بِالْفَوْزِ أَوِ الشِّقْوَةِ» ما که داريم مي رويم، نمي دانيم

ص: 5428

کجا مي رويم. يا آخزش فوز و رستگاري است يا شقاوت و بدبختي است. «لَمُسْتَحِقٌّ لِأَفْضَلِ الْعُدَّةِ» بهترين زاد و توشه را برداريم. «فَتَزَوَّدُوا فِي الدُّنْيَا مِنَ الدُّنْيَا» هرکس به جايي رسيد از دنيا استفاده کرده است. «مَا تَحْرُزُونَ بِهِ أَنْفُسَكُمْ غَداً» جان هاي خودتان را با دنيا حفظ کنيد.

«فَاتَّقَى عَبْدٌ رَبَّهُ نَصَحَ نَفْسَهُ» کساني که تقوا داشته باشند و خيرخواه خودشان باشند. حرف دين خيرخواهي براي خودت است. «وَ قَدَّمَ تَوْبَتَهُ وَ غَلَبَ شَهْوَتَهُ» توبه اش را مقدم بدارد و بر هواي خودش غالب شود. «فَإِنَّ أَجَلَهُ مَسْتُورٌ عَنْهُ» کي مي آيد معلوم نيست. دو روز پيش يکي از عزيزان ما که فوق تخصص قلب است، در بيمارستان مشغول بود، يکي از دستگاه ها از کار مي افتد. مي گويند: آقاي دکتر اين دستگاه تا نيم ساعت ديگر درست نمي شود. اگر کاري داريد انجام بدهيد و برگرديد. ايشان مي گويد: در اين مدت که وقت دارم بروم يک سري به مادرم بزنم. سر ظهر بود نزد مادر آمد و مادر هم غذايي آماده کرده بود. بنشين با هم غذا بخوريم. لقمه اول و دوم و سوم را مادر مي خورد، مثل اينکه صد سال است از اين دنيا رفته است. پسر فوق تخصص قلب که جان خيلي ها را نجات داده، جلوي چشمش مادرش مي ميرد. معلوم است چقدر دوست دارد مادرش را زنده کند، هرچه تلاش کرد نتوانست.

ما گاهي فکر مي کنيم سالم هستم و مشکلي نداريم. اگر هم مشکلي پيش بيايد پسرم فوق تخصص است، پول دارم، امکانات دارم. پادشاهان اطراف ما، ملک عبدالله پادشاه سعودي ها، اگر تمام حجاز را مي شد خرج کنند يک روز ديگر بيشتر زنده باشند، حاضر

ص: 5429

بودند خرج خودشان بکنند. اميرالمؤمنين(ع) مي فرمايد: «فَإِنَّ أَجَلَهُ مَسْتُورٌ عَنْهُ». يکي از عزيزان به من گفت: پدرم در بستر بيماري است. روز آخر است، اگر مي شود شما بيا چند دقيقه با او صحبت کن. گفتم: باشد. براي چه؟ گفت: براي اينکه يک وصيتي بکند. گفتم: چيزي دارد؟ گفت: قابل شمارش نيست. نمي توانيم جمع بزنيم. فلان شهر و فلان شهر، پول و زمين و ارز و ملک دارد، شما برويد، تا الآن راضي نشده وصيت کند، بلکه راضي شود و يک بخشي از اموال را وصيت کند. بچه ها گفتند: ما نيازي نداريم، بخشي از اموال را براي کار خيري، بيمارست و جهيزيه، فقرا و گرفتارها خرج کنيم. من رفتم، نشد. آمدم شايد يک روز بعد از دنيا رفت. دعواي بچه ها سر تقسيم مال شروع شد. از يکديگر شکايت کردند. ثروتي که خدا مي داند فکر نمي کنم تا الآن توانسته باشند مجموعش را جمع بزنند. الآن در آستانه سال جديد هستيم، همين الآن، مال داري و نياز نداري، الآن مردم خيلي گرفتار هستند و مشکل دارند. من اعتقاد دارم عزيزان در کارهاي خير اولويت بندي کنند. به نظرم امروز در تمام کارهاي خير اولويت اول سفره گرفتارهاست. ديشب خانمي را ديدم براي گرفتاري پول جمع مي کرد. گفتم: چقدر جمع مي کني؟ گفت: هرکس هرچقدر بدهد. گفتم: گرفتاري اش چقدر است؟ گفت: قسم مي خورد مي گويد: ما تا حالا زندگي مان با پاي مرغ اداره مي شد. الآن نمي توانيم بخريم! دارم جمع مي کنم که يک بدهي دارد، بلکه بدهي او پرداخت شود.

«فَإِنَّ أَجَلَهُ مَسْتُورٌ عَنْهُ وَ أَمَلَهُ خَادِعٌ لَهُ» اجل تو معلوم نيست. آرزوها فريبت مي دهد. به خيلي ها مي گويي: کمک کن، مي گويد:

ص: 5430

پيري و کوري دارم. اميرمؤمنان از لقمان حکيم نقل مي کند، لقمان فرمود: من تعجب هستم از اين انسان، انسان در شکم مادرت بودي خدا تو را معطل نگذاشت و تو گرسنه نماندي. به دنيا آمدي خدا تو را معطل نگذاشت. شير مادر آماده بود قبل از ولادت تو. سالها سر سفره پدر و مادرت بودي و محبت پدر و مادر بود و خدا تو را معطل نکرد. انسان سه مرحله خدا تو را معطل نکرد و تو نقشي نداشتي. شکم مادر، شير مادر، سفره پدر و مادر. من بازار منبر رفتم و به بازاري ها گفتم: شما مي گوييد بازار کساد هست و من قبول دارم. ولي در اين بازار نمي شود راه رفت. ولو به سود کم و درآمد کم، اگر شما مي گوييد: گرفتار هستيم، فقرا چه بگويند؟ آن کسي که با يارانه زندگي مي کند چه بگويد؟ من خبر دارم اينهايي که تحت پوشش بهزيستي و کميته هستند، در ماه چقدر مي گيرند؟ سيصد و پنجاه تومان، دويست و پنجاه تومان پول نان يک خانواده هفت هشت نفري مي شود؟ اميرمؤمنان مي فرمايد: آرزوهاي بلند! حاج خانم دستي به جيب بزن، سال به آخر مي رسد و گرفتاري ها زياد است. آبرومندها زياد هستند. به هرکس مي گويي، مي گويد: انشاءالله آنهايي که وضعشان خوب است گوش کنند. هيچکس به خودش نمي گيرد. منزل آقايي در تهران رفتم، گفتم: لوستر چند است؟ نمي دانست. از خانم پرسيد، خانم گفت: چهارصد ميليون! گفتم: چه مورد خوبي پيدا کردم. گفتم: يک کسي بچه سرطاني دارد، در درمان بچه مانده است. گفت: حاج آقا خدا پدرت را بيامرزد ما زندگي معمولي داريم، اين را بدهيد به کسي که دستش

ص: 5431

به دهانش برسد! يک مقدار از تشريفات و تجملاتمان بزنيم. تو را به حق علي بن موسي الرضا، در حالاتشان هست که روز عرفه در خراسان تمام اموالش را در راه خدا تقسيم کرد. يک کسي گفت: به خودتان ضرر زديد، فرمود: سود کردم نه ضرر!

«وَ الشَّيْطَانُ مُوَكَّلٌ بِهِ» شيطان بالاي سرت ايستاده است. «يُزَيِّنُ لَهُ الْمَعْصِيَةَ لِيَرْكَبَهَا» گناهان را زينت مي دهد، «وَ يُمَنِّيهِ التَّوْبَةَ لِيُسَوِّفَهَا» حالا وقت براي توبه داريم! چقدر آدم هايي بودند که وسط سخنراني از دنيا رفتند. چقدر رؤسايي که وسط کارشان از دنيا رفتند. «إِذَا هَجَمَتْ مَنِيَّتُهُ عَلَيْهِ أَغْفَلَ مَا يَكُونُ عَنْهَا» به جايي مي رسد که مرگ بر او هجوم بياورد در بدترين غفلت، ديگر از آن غفلت بالاتر نمي شود. آدم گاهي خيلي غافل است. امروز مي خواهيم از ميرزاي قمي(ره) صحبت کنيم. ايشان مقام بالايي دارد. در حالات ايشان هست که اين بزرگوار در دوران فتحعلي شاه زندگي مي کرد و فتحعلي شاه ديدن ايشان مي آمد. يک کتابي همراهم هست به نام «مکتوبات بيانات سياسي و اجتماعي علماي شيعه در دوران قاجار» نامه هاي علماي گذشته را ببينيد، نامه هاي ميرزاي قمي را ببينيد. اگر اينها ارتباط با سلاطين را مي پذيرفتند، نه براي دنياي خودشان، براي دين مردم بود. يکوقتي که فتحعلي شاه گرايش به صوفيه پيدا مي کند، چه پرخاشي مي کند، چه تذکر و هشداري مي دهد. فتحعلي شاه به قم ديدن ايشان مي آمد. در يک سفر وقتي به قم مي آيد، ميرزا حمام بود. ميرزاي قمي بسيار عالم بزرگي است. وقتي به قم ديدن ميرزا مي آيد، مي گويند: ميرزا حمام است، من هم عجله دارم، برگردم. مي گويند: اگر عجله داري، به حمام ديدن ميرزا

ص: 5432

برو! به حمام مي آيد و داخل مي شود. ميرزا در خزينه بود، فضاي حمام طوري بود که چشم، چشم را نمي ديد. از دور سلام مي کند و مي گويد: ميرزا سلام عليک! ميرزا مي فرمايد: عليکم السلام! چه کسي هستي؟ مي گويد: منم، فتحعلي هستم. از قضا آن حمام دلاکي داشته به نام فتحعلي، اين پيرمرد فکر مي کند دلاک هست. مي گويد: فتحعلي دلاک هستي؟ مي گويد: نه، فتحعلي شاه هستم! مي گويد: از شاهي چه همراهت آوردي؟ آقايان رؤسا و مسئولين، بخدا آنچه مي ماند همين است. مي گويد: هرچه بخواهي، قشون و لشگر دارم، خزانه و ارتش و نيرو دارم. مي گويد: نه، اينجا چه آوردي؟ مي گويد: هيچي، يک لنگ به کمر بسته ام! مي گويد: فتحعلي شاه حواست باشد روزي که تو را مي برند، اينطور تو را مي برند.

آقاي اختلاس گر اينطور شما را مي برند. آقايي که رحم نمي کني اينطور تو را مي برند. آقايي که رحم مي کني، شما هم اينطور مي برند. رحم کنيم و نکنيم، بفرستيم و نفرستيم، روزي که مي رويم اينطور مي رويم. حالات اين علما بسيار عجيب است. يکوقتي همين فتحعلي شاه نامه مي نويسد و اصرار مي کند: ميرزا چيزي از ما بخواه. مي گويد: نه، خيلي اصرار مي کند. ميرزا مي خواهد بگويد: تو خودت چيزي نداري، چه مي خواهي به من بدهي؟ مي نويسد: جناب سلطان، شما در تهران زندگي مي کني با ملکه، در پشه بند هستي و امکاناتي داريد، پشه ها شما را آزار نمي دهد. من در قم هستم، قم پشه خيلي دارد، پشه ها ما را آزار مي دهد، دستور بده اين پشه هاي قم ما را اذيت نکند! قرآن مثال مي زند «ضُرِبَ مَثَلٌ فَاسْتَمِعُوا لَهُ إِنَّ الَّذِينَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ لَنْ يَخْلُقُوا ذُباباً» (حج/73) همه عالم جمع شوند

ص: 5433

نمي توانند يک مگس و پشه بيافرينند. «وَ لَوِ اجْتَمَعُوا لَهُ وَ إِنْ يَسْلُبْهُمُ الذُّبابُ شَيْئاً» اين پشه و مگس بخواهد آزارشان بدهد، نمي توانند. ما آدم ها اينقدر ادعا داريم از ترس پشه بايد در پشه بند برويم.

گفتيم: علامه جعفري وقتي ديدن استادش مرحوم آيت الله شيخ مرتضي طالقاني در نجف رفت، گفت: مرا نصيحت کن. فرمود:

تا که دستت مي رسد کاري بکن *** چون فتي از پاي خواهي زد به سر

حضرت در ادامه مي فرمايد: «فَيَا لَهَا حَسْرَةً عَلَى كُلِّ ذِي غَفْلَةٍ» چقدر حسرت است، براي کسي که در غفلت است، «أَنْ يَكُونَ عُمُرُهُ عَلَيْهِ حُجَّةً» عمرش عليه او حجت است. تمام طلاهاي عالم را جمع کنيم، پنج دقيقه از عمر برمي گردد؟ در خطبه 82 حضرت مي فرمايد: «أَيْنَ الَّذِينَ عُمِّرُوا فَنَعِمُوا وَ عُلِّمُوا فَفَهِمُوا وَ أُنْظِرُوا فَلَهَوْا» کجا رفتند آنهايي که خدا به آنها عمر داد، نعمت داد، يادشان داد، فهميدند، مهلت داد، من از اين مهلت استفاده نکردم. «وَ سُلِّمُوا» سالم بودند، يادشان رفت، چقدر آدم هايي داريم حسرت مي خورند و مي گويند: کاش ما سلامت داشتيم و مي توانستيم به ديگران خدمت کنيم. يک روز برگرديم. شارحين نهج البلاغه ذيل همان خطبه اين آيه را آوردند، «أَنْفِقُوا مِنْ ما رَزَقْناكُمْ» براي خودت نيست، خدا به تو داده است. در حالات آيت الله العظمي غروي اصفهاني هست، ايشان استاد آيت الله خويي، آيت الله بهجت، استاد آيت الله شيخ محمد بروجردي بوده است، استاد علامه مظفر بوده است. از ايشان سؤال کردند: اگر به شما خبر بدهند، نيم ساعت ديگر از دنيا مي رويد، چه مي کنيد؟ گفتند: مي روم جلوي در خانه مي نشينم، ببينم گرفتاري رد نمي شود،

ص: 5434

من گرفتاري اش را برطرف کنم. نگفت: مي روم نماز مي خوانم و سر به سجده مي گذارم. «وَ أَنْفِقُوا مِنْ ما رَزَقْناكُمْ» من به شما دادم، براي خودتان نيست. اين حافظه براي خداست، قدرت براي خداست، ثروت و توانايي براي خداست، در حالا آيت الله غروي اصفهاني هست که سه روز درسش را تکرار مي کرد. گفتند: داريد تکرار مي کنيد. فرمود: مي دانم ولي سه روز است اينجا مي آيم، هرچه فکر مي کنم چيزي يادم نمي آيد. خدا خواست به من بفهماند حافظه تو دست ماست و اگر از تو بگيرم چيزي بلد نيستي.

آيت الله العظمي حائري، روزهاي آخر عمرش بود، ديدند ناراحت است. گفتند: چرا ناراحت هستي؟ ايشان هشتاد سال پيش پنجاه هزار تومان براي حوزه بدهکار بود. گفتند: غصه نخور، هر مرجعي بعد از شما بيايد، بدهي شما را مي دهد. گفت: فکر کرديد غصه مي خورم چرا پنجاه هزار تومان بدهکار هستم، غصه مي خورم، آبرويي که خدا به من داد، اگر فردا خدا و امام زمان از من بپرسد: چرا از آبرويت بيشتر خرج نکردي و بيشتر قرض نگرفتي، چه بگويم؟ ثروت امانت دست شماست. «وَ أَنْفِقُوا مِنْ ما رَزَقْناكُمْ مِنْ قَبْلِ أَنْ يَأْتِيَ أَحَدَكُمُ الْمَوْتُ فَيَقُولَ رَبِّ لَوْ لا أَخَّرْتَنِي إِلى أَجَلٍ قَرِيبٍ فَأَصَّدَّقَ » مي شود يک ساعت ديگر به من مهلت بدهيد. اگر به ما بگويند: يک ربع ديگر وقت داري، کار خير مي کنيم، ولي ديگر دير شده است. مي گويد: خدايا کاش مهلت داشتم، وقتي در آستانه مرگ است، خدايا به من مهلت بده «أَصَّدَّقَ» صدقه بدهم، «أَيْ أَحُجَ وَ أَكُنْ مِنَ الصَّالِحِينَ» آدم حسابي شوم. جوابش در آيه بعد است «وَ لَنْ يُؤَخِّرَ اللَّهُ نَفْساً إِذا جاءَ

ص: 5435

أَجَلُها وَ اللَّهُ خَبِيرٌ بِما تَعْمَلُون » خدا از سر شما خبر دارد، مهلت هم بدهيم باز آدم نمي شويد. گاهي در حادثه اي مي گويند: مرگم را با چشم ديدم و رفتم و برگشتم. آنهايي که رفتند و برگشتند، درست شدند؟

اميرالمؤمنين مي فرمايد: آنهايي که عمر داديم، نعمت داديم، سالم بودند و يادشان رفت، خداوند «فَنَسُوا أُمْهِلُوا طَوِيلًا» مهلت طولاني به آنها داد. «وَ مُنِحُوا جَمِيلًا» خيلي نعمت به آنها داد. «وَ حُذِّرُوا أَلِيماً وَ وُعِدُوا جَسِيماً احْذَرُوا الذُّنُوبَ الْمُوَرِّطَةَ وَ الْعُيُوبَ الْمُسْخِطَةَ أُولِي الْأَبْصَارِ وَ الْأَسْمَاعِ وَ الْعَافِيَةِ وَ الْمَتَاعِ هَلْ مِنْ مَنَاصٍ أَوْ خَلَاصٍ أَوْ مَعَاذٍ أَوْ مَلَاذٍ أَوْ فِرَارٍ أَوْ مَحَارٍ أَمْ لَا فَأَنَّى تُؤْفَكُونَ » به کجا مي خواهيد پناه ببريد؟ «أَمْ أَيْنَ تُصْرَفُونَ أَمْ بِمَا ذَا تَغْتَرُّونَ» فريب چه چيز را مي خوريد؟ «وَ إِنَّمَا حَظُّ أَحَدِكُمْ مِنَ الْأَرْضِ ذَاتِ الطُّوْلِ وَ الْعَرْضِ» زمين با همه وسعتش، مي خواهي بداني سهم تو از زمين چقدر است؟ اميرالمؤمنين دارد سهم ما را تعيين مي کند، مي خواهي بداني چقدر از زمين سهم داري؟ فرمود: «قِيدُ قَدِّهِ مُتَعَفِّراً عَلَى خَدِّهِ» وقتي از دنيا بروي، مالک همه زمين باشي، سهمت همين است، به اندازه قامت توست. به پهلو کمترين جا را به شما مي دهند.

شريعتي: اميرالمؤمنين در نامه 31 نهج البلاغه به فرزندشان مي فرمايند: «أَحْيِ قَلْبَكَ بِالْمَوْعِظَةِ وَ أَمِتْهُ بِالزَّهَادَةِ وَ قَوِّهِ بِالْيَقِينِ وَ نَوِّرْهُ بِالْحِكْمَة» دلت را با موعظه زنده کن و با حکمت نوراني کن. کلام حاج آقاي حسيني قمي مصداق همين کلام نوراني است و انشاءالله دلهاي ما جلا پيدا کند و زنده شود. امروز صفحه 600 قرآن کريم را تلاوت خواهيم کرد. روز پنجشنبه در مشهد مقدس

ص: 5436

اختتاميه اين دوره از ختم قرآن کريم برنامه سمت خدا هست، همزمان با نماز ظهر و عصر خدمت شما خواهيم بود.

حاج آقاي حسيني قمي: من دو مطلب را عرض کنم، ديروز حاج آقاي فرحزاد اشاره کردند، «کان رسول الله» پيامبر اينچنين بود. خوبي ها را تحسين مي کرد و تقويت مي کرد. اينکه آدم کار خوبي مي بيند دورادور بگويد: به به، ماشاءالله، اين پسنديده نيست. اما يک کاري از او خواستند، حاضر نباشد يک قدم بردارد. بحث برنامه سمت خدا بحث شخص نيست، بحث يک برنامه ديني است، يک نهالي که امروز يک درخت تنومند ده ساله شده است. اگر برنامه خوب است و برنامه ده ساله روند تبيين معارف دين داشتيد، اين حداقل است، همين الآن با گوشي همراهتان کد مورد نظر را انتخاب کنيد و به برنامه سمت خدا و مجري برنامه رأي بدهيد.

شريعتي: روز اول که آمديم يک شعاري داشتيم، سمت خدا کوششي همگاني در راستاي اعتلاي باورهاي ديني، من تأکيد مي کنم در اين سالها همه دست به دست هم دادند سمت خدا به اينجا برسد.

حاج آقاي حسيني قمي: ميرزاي قمي را قمي مي گويند ولي اين بزگوار براي گيلان است، از مفاخر گيلان است. همانطور که مرحوم سيد در اصفهان، شخصيت سيد کم نظير است، همينطور هم ميرزاي قمي براي شفت گيلان هست.

شريعتي: «والحمدلله رب العالمين و صلي الله علي سيدنا محمد و آله الطاهرين»

97-12-28- معرفي ياران اميرالمؤمنين امام علي(عليه السلام)- حارث بن عبدالله همداني

شريعتي: بسم الله الرحمن الرحيم، اللهم صل علي محمد و آل محمد و عجل فرجهم.

بي جمالت خبر از دل، اثر از عشق نبود *** تا خداوند علي گفت و تو را

ص: 5437

خلق نمود

در دل کعبه نشستي و دلش روشن شد *** کعبه حاجي شد و آماده چرخيدن شد

بي سبب نيست که در قلب همه جا داري *** آنچه خوبان همه دارند تو تنها داري

بي سبب نيست که آرام و قرار همه اي *** پدر خاکي و آرام دل فاطمه اي

باز شد کعبه دلش از لب خندان شما *** سينه چاکي چه مي آيد به محبان شما

کعبه يک سنگ نشان بود تو جانش دادي *** قلب اين سنگ نشان را تو نشانش دادي

اهل توحيد همان حلقه ي مستان تو اند *** اين جماعت همه الله پرستان تو اند

ساغر عشق به دست تو فقط مي آيد *** هرکه عاشق شده پاي تو وسط مي آيد

جامه يکبار به احرام تو بستن بس نيست *** جام يکبار به عشق تو شکستن بس نيست

حشر چون حجر علي با کف چاک خوش است *** مست در محشر تو سر زدن از خاک خوش است

محو در نقش جهانم، نجف آبادم کن *** پاک کن نقش جهان از دل و آزادم کنم

«صلي الله عليک يا اميرالمؤمنين» سلام مي کنم به همه دوستان عزيزم، بيننده هاي خوب و شنونده هاي بسيار نازنين، در آخرين روزهاي سال، آخرين لحظات و آخرين ساعت ها، با سمت خدا مهمان لحظات ناب و نوراني شما هستيم. امسال چه سالي بود، سالي که با اميرالمؤمنين شروع شد و حسن ختامش هم نام و ياد و ميلاد اميرالمؤمنين است. انشاءالله زيارت نجف اشرف نصيب همه ما شود و انشاءالله علوي زندگي کنيم و علوي بميريم و علوي محشور شويم. حاج آقاي حسيني قمي، سلام عليکم و رحمة الله، خيلي

ص: 5438

خوش آمديد.

حاج آقاي حسيني قمي: عرض سلام و ارادت خالصانه دارم خدمت همه بينندگان عزيز، براي ما هم سعادتي است که در روزهاي پاياني سال مهمان کلام نوراني اميرالمؤمنين و در محضر بينندگان عزيز باشيم. اميدواريم در سايه اهل بيت سال خوبي را هم آغاز کنند. شعر بسيار زيبايي خوانديد. شب ولادت اميرالمؤمنين هست، شعري را تقديم شما کنم. خدا رحمت کند شمس استهباناتي را، خطه فارس همه اهل ذوق و شعر و ادب هستند از جمله مرحوم شمس استهباناتي ديوان هاي متعددي دارد، شور عاشورا دارد که غوغا است. در مدح اميرالمؤمنين هم شعري دارد خيلي زيباست.

چون صبح فردا آفتاب از كوه بطحا سر زند

روح القدس بهر خبر، الله اكبر بر زند

اوّل حصار كعبه را پيراهن ديگر زند

وانگه درون خانه را آيين زيباتر زند

لوحي به شكل يا علي بر بام و بر سردر زند

نقشي براي جاي پاي دوش پيغمبر زند

بر مشركان چشمك زند، لبخند بر خيبر زند

يعني رسيد آن کو کز او نسل عدو گردد تلف

اين خانه را بايد خدا در اصل معماري کند

آدم بنايش بر نهد جبريل هم ياري کند

آيد خليل الله در او يک چند حجاري کند

او را اولوالعزمي دگر منقوش و گچ کاري کند

تا آنکه حق از مرحمت يک ميهمان داري کند

پس نقشه هاي ما سلف بُد بهر اين زيبا خَلق

همه اينها مقدمه بود براي ولادت اميرالمؤمنين مولود کعبه در اين خانه خدا که هيچکسي، همه نوشتند، عامه و خاصه، هيچکسي نه قبل از حضرت علي و نه بعد از حضرت ولادتش در کعبه نبود

ص: 5439

که ديوار کعبه شکافته شد براي مادر گرانقدرش فاطمه بنت اسد.

شريعتي: هديه به حضرت فاطمه بنت اسد صلواتي را هديه کنيم که به دنياي ما يک اميرالمؤمنين نازنين داد و خوش به حال آنهايي که دلشان سرشار از محبت حضرت علي است. «الحمدلله الذي جعلنا من المتمسکين بولاية اميرالمؤمنين علي بن ابي طالب» قرار هست در اين ايام در مورد اصحاب و ياران اميرالمؤمنين مي شنويم. بحث امروز شما را در اين مورد خواهيم شنيد.

حاج آقاي حسيني قمي: من يک روايتي را بخوانم از رسول خدا که فرمود: «من ورَّخ مؤمناً فکأنما احياه» کسي که تاريخ مؤمني را بيان کند، مثل اينکه مؤمن را احيا کرده است. اين طرح، طرح بسيار زيبايي بود. احياي نام اصحاب اميرالمؤمنين، طبق اين حديث پيامبر شما بار ديگر صعصعه بن صوحان را احياء کرديد، عمر بن حمق خزاعي را احياء کرديد. عمار را احياء کرديد. تقاضا مي کنم يک جايي براي اين بحث در سمت خدا باز شود و اين ياران با عظمت از مظلوميت بيرون بيايند. امروز يکي از ياران حضرت را به نام حارث همداني را معرفي خواهم کرد. هَمدان در يمن بوده است. بخش اول يک گزارشي است از قبيله همدان که حارث براي آن قبيله است. بخش دوم معرفي شناسنامه اي حارث همداني و بخش سوم مهمترين ويژگي هاي حارث همداني است که انصافاً يک دريايي است از معارف اهل بيت در کلمات و شناخت اميرالمؤمنين.

همدان قبيله اي است در يمن، در تاريخ هست وقتي رسول خدا، اميرالمؤمنين را به يمن فرستادند براي دعوت مردم يمن به اسلام، پيامبر به اميرالمؤمنين فرمود: «لئنْ يَهْدِيَ اللَّهُ بِكَ رَجُلا» يک

ص: 5440

نفر به وسيله تو هدايت شود، «خير لك مما طلعت عليه الشمس و غربت و لك ولاو يا علي » (مجموعة ورام، ج 2، ص 277) بهتر از همه چيزي است که آفتاب بر آن مي تابد. اميرمؤمنان در يمن آمدند، عبارت تاريخ اين است که قبيله همدان در يک روز وقتي دعوت اميرمؤمنان با اخلاق ويژه حضرت را ديدند، در يک روز واحد همه قبيله همدان اسلام آوردند. اولين گروهي بودند که وقتي حضرت به خلافت رسيدند براي بيعت با حضرت آمدند. در جنگ ها با اميرمؤمنان همراهي کردند و در جمل و صفين بودند. اين شعر از خود اميرمؤمنان است: «فَلَوْ كُنْتُ بَوَّاباً عَلَى بَابِ جَنَّةٍ لَقُلْتُ لِهَمْدَانَ ادْخُلِي بِسَلَام » آنوقتي که من دم در بهشت مي ايستم، وقتي مي خواهم بهشت را تقسيم کنم، آن لحظه به قبيله همدان مي گويم: شما همه به سلامت وارد بهشت مي شويد. اين قبيله در کربلا چهارده شهيد دارد. جزء وفاداران به ولايت بودند. به اميرمؤمنان، به امام حسن و سيد الشهداء، برير همداني است. شعذب همداني است، ابو ثمامه ساعدي همداني است، حنظله همداني است. کربلا يک تقسيمش قبايل هستند، بيشترين تعداد از قبيله همدان است. از آن طرف تقاص ياري اميرمؤمنان را هم پرداخت کردند. حمايت از حق يک جايي ظالم ها به حساب آدم مي رسند. هزينه اش را پرداخت کردند. در تاريخ هست وقتي معاويه به قدرت رسيد، بُصر بن أرطاة که يک صفاک خون آشام بود و سي هزار نفر را کشت. معاويه بُصر بن أرطاة را فرستاد مخصوصاً در قبيله همدان به جرم ولايتمداري شان جمع زيادي از اين قبيله همدان را به شهادت رساند. از ميان اين قبيله حارث

ص: 5441

همداني شخصيت بسيار برجسته اي است.

در زمان پيامبر خدا به دنيا آمد، او را از تابعين مي شمارند. تاريخ ولادت دقيق مشخص نيست ولي تاريخ وفات سال 65 هجرت است، حدود هشتاد نود سال عمر کرده است. قبرش در وادي السلام نجف است و اين از مظلوميت ياران اميرالمؤمنين است که معين نيست قبر اين بزرگوار کجاست. جالب است هم خود حارث همداني و نسلش از بهترين ياران اميرالمؤمنين بودند. فرزندي دارد به نام عمر بن حارث همداني که در جنگ صفين پرچم دار اميرالمؤمنين بود. در تاريخ که مي خوانيم يک عده از فرزندان حارث همداني به لبنان هجرت کردند همين جبل العاملي که امروز هست. شايد بخاطر فشارهايي که حکومت ها به اين قبيله وارد کردند. عده اي از علماي بزرگ ما از نسل حارث همداني هستند از جمله شيخ بهايي، پدر شيخ بهايي، خود شيخ بهايي، مرحوم صاحب کفعمي صاحب مصباح، اينها از نسل حارث همداني هستند. سه ويژگي را بگويم، اولين ويژگي اينکه حارث همداني از خواص ياران اميرمؤمنان است. ياران اميرمؤمنان طبقات مختلفي داشتند و بعضي اصحاب سرّ حضرت بودند. در يک روايتي هست اميرمؤمنان به يکي از اصحابشان فرمودند: ده نفر از آنهايي که مورد وثوق من هستند بيايند، با آنها کاري دارم. اين آقا گفت: نام ببريد چه کساني را بياورم. حضرت نام بردند و فرمودند: اسبق بن نباته، کميل و يکي حارث همداني. عبارتي ديدم که مرحوم آيت الله العظمي خويي در معجم الرجال دارند، چون بحث اصحاب ائمه هست، مي فرمايد: تمام علماي شيعه اتفاق دارند که حارث همداني از اصحاب بسيار با عظمت اميرمؤمنان است و وقتي مي خواهند توصيفش کنند به

ص: 5442

ورع و تقوا توصيف مي کنند. اينکه خودش را وقف خدمتگزاري اميرالمؤمنين کرد. در نهج البلاغه اميرالمؤمنين در نامه 69، حضرت به حارث همداني نامه نوشتند. اين نامه يک دستورالعمل اخلاقي است. حدود بيست و چند دستورالعمل تربيتي و اخلاقي است. کتاب هايي در مورد اين نامه چاپ شده و توضيح داده شده است. گاهي من ده روز در ماه رمضان محور سخنم نامه 69 نهج البلاغه است.

«وَ تَمَسَّكْ بِحَبْلِ الْقُرْآنِ» اينها دستورات شخصي نيست ولي اميرالمؤمنين بهانه قرار مي دادند که نام اصحابشان بماند. دعاي کميل که براي کميل نيست، براي اميرمؤمنان است. کميل به شهادت رسيد، نام اين شهيد بزرگوار در اين دعا بر زبانش جاري مي شود و حضرت به کميل خطاب مي کردند. مخاطب خاص براي اينکه نام اينها زنده بماند. مطلب دوم اينکه حارث همداني حامل علوم اميرالمؤمنين بود. يک داستاني بگويم که بسيار آموزنده است. اميرمؤمنان يک وقتي فرمودند: «من يشتري علمي» چه کسي مشتري علم و دانش من است؟ چه کسي خريدار است؟ حارث همداني گفت: من آماده هستم. در تاريخ هست يک دفتري تهيه کرد و اميرالمؤمنين املاء مي کردند و حارث همداني مي نوشت. يک کتاب شد. هر روز به محضر حضرت مي آمد و مطالبي که حضرت دنبال مشتري مي گشت، او مشتري بود و مي نوشت. در حالات او مي نويسند: «کان اعلم الناس بحديث علي عليه السلام» هيچکس به اندازه حارث همداني علوم اميرالمؤمنين را ثبت نکرد. حتي عامه نقل کردند از جابر که مي گويد: من مي ديدم امام حسن و امام حسين(عليه السلام) از حارث همداني از علوم پدرشان اميرمؤمنان مي پرسيدند. نه به اين معنا که نمي دانستند، مي دانستند ولي مي خواستند ديگران ياد بگيرند. در تاريخ

ص: 5443

هست امام مجتبي نزد هند بن ابي هاله مي آمد و مي گفت: جدم رسول الله را برايم توصيف کن. امام حسن و امام حسين سراغ حارث همداني مي آمدند و مي گفتند: علوم پدرمان اميرالمؤمنين را براي ما بيان کن.

يک عبارتي ابن سيرين دارد و خيلي مهم است، مي گويد: من در کوفه چهار نفر را مي شناختم که معروف بودند. اگر اولي را حارث نام مي بردند دومي عبيده بود. اگر اولي عبيده نام مي بردند و دومي حارث بود. ابواسحاق عبارتي دارد که کسي عالمتر در کوفه از اين دو نفر نيست، يا حارث همداني يا عبيده. از قراء مشهور است که علم قرآن مي دانست. مرحوم آيت الله العظمي خويي کتابي دارند به نام «تبيان در تفسير قرآن» جلد اولش وقتي اينها وارد علوم قراء قرآن مي شوند، مفصل در مورد حارث همداني مطالبي را نقل مي کنند. علم قرائت را از عبدالله بن مسعود و اميرالمؤمنين(ع) داشت. واقعاً ما بايد خودمان را مديون اينها بدانيم. اگر اينها خريدار علم اميرالمؤمنين نبودند، از کجا بايد اينها را مي دانستيم.

يک عبارتي ابن ابي داود از علماي بزرگ اهل سنت است. سه ويژگي در مورد حارث همداني گفته است، حارث همداني فقيه ترين مردم، علم تقسيم ارث داشت. تقسيم ارث خيلي پيچيده است، در علم رياضي و علم حساب برتر بود. ظرف علم و دانش بود. در مسند احمد حنبل که براي هزار و دويست سال پيش است و از علماي چهارگانه اهل سنت است. احمد حنبل کتابي دارد به نام مسند، او نقل مي کند يک کسي حديثي را از حارث همداني شنيد، گفت: اگر يک مسجد را پر از طلا کنند، کم است.

ص: 5444

اگر اين علوم از طريق اين بزرگوار به ما نرسيده بود الآن در علوم ديني و رياضي و حساب و قرائت بي بهره بوديم. به جرم محبت اميرمؤمنان، چون شيعه خيلي خالصي براي اميرالمؤمنين بود، وهابي ها و تکفيري ها در طول تاريخ دشمن او هستند. ولو وهابي ها به محمد بن عبدالوهاب معروف هستند ولي ريشه فکري اش به اين تيميه برمي گردد و بعدها محمد بن عبدالوهاب آن فکر را پرورش داد و به اجرا گذاشت. ابن تيميه کتابي دارد به نام «مناج السنه» اين ريشه افکار تکفيري و وهابي ها در عالم است. وقتي مي رسد دشمني خودش را با حارث همداني نشان مي دهد. عبارت تندي نسبت به حارث همداني دارد. مي گويد: حارث همداني کذاب بود. بقيه علماي اهل سنت جواب دادند که بله، کذاب بود و اين نسبتي که به او دادند، انتقامي بود بخاطر محبت به اميرالمؤمنين. پس اولاً از اصحاب سرّ اميرالمؤمنين است. ثانياً حامل علوم اميرالمؤمنين است، ثالثاً محبت فوق العاده اي که بين او و اميرالمؤمنين برقرار بود. عاشق اميرمؤمنان بود که به جرم محبت اميرمؤمنان اينطور دشمنان با او برخورد مي کردند.

در کتاب امالي شيخ طوسي نوشته که وفات شيخ طوسي 460 است. يعني هزار سال از وفات ايشان مي گذرد. اين روايت را از حارث همداني نقل کرده است. راوي روايت اسبق بن نباته است. مي گويد: يک روز حارث همداني محضر اميرالمؤمنين آمد و يک عده از شيعيان همراه او بودند. پيداست سني از او گذشته بود و وقتي راه مي رفت به زحمت و کشان کشان خودش را نزد حضرت رساند. حضرت فرمود: حالت چطور است؟ عرض کرد: يا اميرالمؤمنين سني از ما گذشته

ص: 5445

و بيمار شدم و پيرمرد، اما آنچه مرا ناراحت مي کند اين است که هريک از اصحاب شما در مورد شما حرفي مي زند. اصحاب حضرت آنهايي که همراهش بودند همه يکدست نبودند اگر يکدست بودند نبايد حضرت در جنگ صفين اميرمؤمنان آن مشکلات را پيدا مي کرد. وقتي قرآن را به نيزه بردند و اميرالمؤمنين را به صلح تحميلي با معاويه مجبور کردند، اينها يکدست نبودند و شناخت کامل از حضرت نداشتند. گفت: من چه کنم؟ سه دسته اصحاب دور شما هستند. يک عده غلو مي کنند، هميشه در طول تاريخ بودند کساني که علي اللهي بودند. يک عده هم دشمني مي کردند، جزء سپاه بودند ولي همراهي نمي کردند. يک عده هم مردّد بودند. حضرت فرمود: اگر از من سؤال مي کني بهترين شيعيان من کسي است که حد اعتدال را رعايت کند. نه غلو کنند و نه کوتاهي کنند.

فرمود: پدر و مادرم قربان شما، مي شود پرده را کنار بزني و از مقامات خودتان بيشتر برايم توضيح بدهيد. اگر اين سؤال را نپرسيده بود و در دفتر خود ثبت نکرده بود ما حديثي به اين زيبايي از کجا پيدا مي کرديم؟ حضرت فرمود: حق بهترين سخن است و کسي که حق را آشکار کند مجاهد است. پرسيدي به تو بگويم! خوب گوش کن و اصحاب خودت را خبر کن که من چه کسي هستم. در اين چند خط اميرالمؤمنين بيست تا از مهمترين ويژگي خودشان را بيان کردند. فرمود: «إِنِّي عَبْدُ اللَّهِ وَ أَخُو رَسُولِهِ» من بنده خدا هستم. ولي اين بنده اي که برادر پيامبر است. «وَ صِدِّيقُهُ الْأَوَّلُ صَدَّقْتُهُ» اول کسي که به رسول خدا ايمان آورد و تصديق

ص: 5446

کرد من بودم. «وَ آدَمُ بَيْنَ الرُّوحِ وَ الْجَسَدِ» هنوز روح در آدم دميده نشده بود که من به پيامبر ايمان آوردم.

«ثُمَّ إِنِّي صِدِّيقُهُ الْأَوَّلُ فِي أُمَّتِكُمْ حَقّاً فَنَحْنُ الْأَوَّلُونَ وَ نَحْنُ الْآخِرُونَ وَ نَحْنُ خَاصَّتُهُ يَا حَارِثُ وَ خَالِصَتُهُ وَ أَنَا صِنْوُهُ وَ وَصِيُّهُ وَ وَلِيُّهُ- وَ صَاحِبُ نَجْوَاهُ وَ سِرُّهُ أُوتِيتُ فَهْمَ الْكِتَابِ» من خاص ترين صحابي رسول خدا هستم. چه کسي به اندازه من به پيامبر نزديک بود. جانشين پيامبر و ولي و وصي پيامبر هستم. اميرمؤمنان وقتي مي خواهند خودشان را معرفي کنند، مي فرمايند: من در دامن پيامبر بزرگ شدم. يک طفل چند ماهه که پيامبر غذا مي جويد و در دهانم مي گذاشت. هر روز يک دستور اخلاقي به من مي داد و مي فرمود: اين دستور اخلاقي را در زندگي پياده کن. پيامبر اسرارش را به من مي گفت. خدا به من فهم قرآن را داد. «وَ فَصْلَ الْخِطابِ وَ عِلْمَ الْقُرُونِ وَ الْأَسْبَابِ» پيامبر هزار باب علم به من ياد داد که از هر باب هزار باب گشوده مي شد. «وَ اسْتُودِعْتُ أَلْفَ مِفْتَاحٍ يَفْتَحُ كُلُّ مِفْتَاحٍ أَلْفَ بَابٍ»

«أُيِّدْتُ وَ اتُّخِذْتُ وَ أُمْدِدْتُ بِلَيْلَةِ الْقَدْرِ» شب قدر را خدا براي تأييد ما قرار داده است. ائمه(عليهم السلام) گاهي فرمودند: وقتي مي خواهيد با دشمنان ما احتجاج کنيد، «حاججوهم بسورة القدر» اينکه قرآن مي فرمايد: «تنزل الملائکه» هميشه فرشتگان نازل مي شوند، بعد از پيامبر بر چه کسي نازل مي شوند؟ بر اميرالمؤمنين، بعد بر فرزندانشان و الآن بر حضرت ولي عصر، بعد فرمود: «وَ إِنَّ ذَلِكَ يَجْرِي لِي» نه براي من، براي فرزندان من، ائمه من تا آخرين امام. «أُبَشِّرُكَ يَا حَارِثُ» به تو بشارت بدهم. يا حارث

ص: 5447

بدان! حضرت قسم خورد چند جا مرا مي بينند، «لَتَعْرِفُنِي عِنْدَ الْمَمَاتِ وَ عِنْدَ الصِّرَاطِ وَ عِنْدَ الْحَوْضِ» دوست و دشمن من، وقتي حضرت هنگام مرگ دوستانشان، بيايند رحمت براي دوستان است و کنار دشمنان بيايند عذاب براي دشمنان است. «وَ عِنْدَ الْمُقَاسَمَةِ» هنگام جان دادن و عبور از صراط و هنگام مقاسمه. گفت: مقاسمه يعني چه؟ «قَالَ الْحَارِثُ وَ مَا الْمُقَاسَمَةُ يَا مَوْلَايَ قَالَ مُقَاسَمَةُ النَّارِ أُقَاسِمُهَا قِسْمَةً صَحِيحَةً أَقُولُ هَذَا وَلِيِّي فَاتْرُكِيهِ وَ هَذَا عَدُوِّي فَخُذِيهِ» در تقسيم بهشت و جهنم هستم.

«ثُمَّ أَخَذَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ ع بِيَدِ الْحَارِثِ» دست حارث را گرفت و فرمود: همينطور که دستت را گرفتم پيامبر دست مرا گرفت و فرمود: «فَقَالَ يَا حَارِثُ أَخَذْتُ بِيَدِكَ كَمَا أَخَذَ رَسُولُ اللَّهِ ص بِيَدِي فَقَالَ لِي وَ قَدْ شَكَوْتُ إِلَيْهِ حَسَدَ قُرَيْشٍ وَ الْمُنَافِقِينَ لِي إِنَّهُ إِذَا كَانَ يَوْمُ الْقِيَامَةِ أَخَذْتُ بِحَبْلِ اللَّهِ وَ بِحُجْزَتِهِ يَعْنِي عِصْمَتَهُ مِنْ ذِي الْعَرْشِ تَعَالَى وَ أَخَذْتَ أَنْتَ يَا عَلِيُّ بِحُجْزَتِي وَ أَخَذَ ذُرِّيَّتُكَ بِحُجْزَتِكَ وَ أَخَذَ شِيعَتُكُمْ بِحُجْزَتِكُمْ» فرمود: يا علي تو به دامن من، فرزندان تو به دامن تو و شيعيان به دامان شما تمسک مي جويند. جاي اميدواري است، امشب و فردا در مجالس اهل بيت شرکت کنيم و از معارف اميرالمؤمنين بشناسيم. «فَمَا ذَا يَصْنَعُ اللَّهُ بِنَبِيِّهِ» فرمود: حارث خدا با پيامبر در قيامت چه مي کند؟ وقتي پيامبر به عرض الهي متمسک شود، همان برخورد را پيامبر با اميرالمؤمنين دارد. همان مهر و محبت را اميرمؤمنان با فرزندانش دارد. همان مهر و محبت را اميرمؤمنان و فرزندانشان با شيعيانشان خواهند داشت. وقت حارث همداني اين حديث را شنيد، همان پيرمردي که عصازنان و

ص: 5448

کشان کشان با زحمت به محضر حضرت رسيد، وقتي آدم نشاط روحي پيدا مي کند بيماري هاي جسمي را فراموش مي کند. در تاريخ هست که از خوشحالي طوري راه مي رفت که عبايش به زمين کشيده مي شد و مي گفت: برايم مهم نيست کي مرگ به سراغم مي آيد! اينجا سيد حميري اين کلام اميرالمؤمنين به حارث همداني را در غالب آن شعر همدان آورده است. «يا حار همدان من يَمت يرني... قول عليٍ لحارث عجبوا... يا حار همدان من يَمت يرني من مؤمن او منافقٍ» هرکس بميرد مرا مي بيند. مؤمن يا منافق، براي مؤمن رحمت است، براي منافق عذاب است. وقتي کنار افراد مي آيم آنها مرا مي شناسند و من آنها را مي شناسم. ما از اين بالاتر مي خواهيم؟ امشب دست به دامان اميرمؤمناني زديم که مي گويد: لحظه مرگ مي آيم، من شما را مي شناسم و شما هم مرا مي شناسيد. اينطور نيست که فقط حضرت لحظه جان دادن ما را بشناسد. اميرمؤمنان ما را مي شناسد و ما هم حضرت را مي شناسيم.

شريعتي: قسم به وعده شيرين «من يَمُت يرني» *** که ايستاده بميرم به احترام علي

حاج آقاي حسيني قمي:

اي که گفتي مَن يَمُت يرني *** جان فداي جان دلجويت

کاش روزي هزار مرتبه من *** مُردمي تا بديدمي رويت

«يعرفني طرفه و أعرفه» امشب و فردا براي حضرت کم نگذاريم. وقتي کنار بستر شما لحظه جان دادن مي آيم، من شما را مي شناسم و شما مرا مي شناسيد. با خصوصيات و اوصاف و تمام کارهايي که انجام داده است. مخصوصاً تو را مي شناسي. «و أنت عند الصراط تعرفني» مخصوصاً حارث همداني، تو مرا مي شناسي. «فلا تخف عثرة و لا زللا نگران نباش

ص: 5449

من کنارت هستم. «أسقيک من باردٍ علي ظماً» با آن تشنگي لحظه جان دادن و قيامت کنار کوثر با آب گوارايي که در حلاوت و شيريني چون عسل است تو را سيراب مي کنم. به آتش مي گويم: تو را رها کند. اينها از شيعيان من هستند. «دعيه لا تقربيه ان له حبلا بحبل الوصي متصلا»

يادمان باشد اميرمؤمنان ما را با همه ويژگي هايمان مي شناسد. ما الآن يک چيزي در پرونده داشته باشيم که لحظه جان دادن به داد ما برسد. آقا اين گرفتاري را خوشحال کرد، غم کسي را برطرف کرد. وقتي لحظه جان دادن مي شود در پرونده ما کار خوب و نيکويي باشد. مرحوم ديلمي در ارشاد القلوب نقل کرد. آيت الله العظمي بروجردي به طلبه ها سفارش مي کرد ارشاد القلوب را در سفرهاي تبليغي همراهتان ببريد. راوي قصه ابوحمزه ثمالي است. مي گويد: يکوقت من مسجد کوفه رفتم، ديدم پيرمردي کنار يک ستوني تکيه داده و گريه مي کند. اشک بر صورتش جاري است. گفتم: چرا گريه مي کني؟ گفت: بالاي صد سال از عمرم مي گذرد. در اين صد سال فقط دو ساعت در يک شبي و دو ساعت در يک روزي عدالت ديدم و ديگر عدالت را نديدم. گفتم: داستان چيست؟ گفت: من يک يهودي بودم. آمدم در کوفه يک باري داشتم، مرکبي داشتم گندم آوردم بفروشم. در کوفه محلي داشتم همسايه حارث همداني بودم. وقتي رسيدم به کوفه نمي دانم اين بار من به آسمان رفت و به زمين رفت، گم شد. تمام هستي من رفت. با حارث همداني رفيق بودم. نزد او قصه را گفتم. دست مرا گرفت و گفت: بلند شو برويم کسي که بتواند

ص: 5450

حلال مشکل تو باشد را نشان بدهم. آمديم خدمت اميرمؤمنان، اميرمؤمنان به حارث همداني فرمود: دست من رساندي، برو! گرفتاري او را برطرف مي کنم. اميرمؤمنان بار اين يهودي را پيدا کرد و فرمود: کي مي خواهي بفروشي؟ گفت: فردا. فرمود: فردا کمک تو خواهم کرد. فردا صبح اميرمؤمنان کنار بار گندم او آمد. گفت: تو پول مي گيري من بفروشم، من بفروشم تو پول مي گيري. گفت: نه شما پول بگير و من جنس را مي فروشم. اميرمؤمنان شاگرد يهودي شد که او بفروشد و اميرمؤمنان پول بگيرد. بارهايش را فروخت، حضرت فرمود: کار ديگري نداري؟ گفت: چرا، مي خواهم به بازار بروم خريد کنم. حضرت او را به بازار کوفه برد و خريد کرد و فرمود: تو يهودي در پناه اسلام هستي و من کمک تو مي کنم. اين برخورد اميرالمؤمنين مولود کعبه با يک يهودي است که حارث همداني او را معرفي کرد. اميرمؤمنان وقتي اين خدمت ها را به يهودي کرد، روايت دارد که اين پيرمرد مي گويد: وقتي اميرالمؤمنين آن خدمت را به من کرد، وقتي خواستم از او جدا شوم گفتم: «اشهد ان لا اله الا الله و ان محمداً رسول الله عبده و رسوله و انک اعلم هذه الامه و خليفة رسول الله» همانجا مسلمان شد و به ولايت اميرمؤمنان شهادت داد. مي گويد: از کوفه رفتم و ديگر نيامدم. چند ماه بعد برگشتم و گفتم: آن آقايي که آن شب به داد ما رسيد و به ما کمک کرد، کجاست؟ گفتند: در محراب عبادت به شهادت رسيد. داغ ديدار دوم ما با اميرمؤمنان به دلم ماند. اين پيرمرد به پهناي صورت اشک مي ريخت و گفت: دو ساعت

ص: 5451

عدالت را در يک شب و دو ساعت عدالت را در يک روز ديدم و ديگر نديدم.

کتابي که منبع مباحثم بود کتابي تخصصي است به نام «حارث همداني صاحب راية اميرالمؤمنين» براي مؤسسه کتاب شناسي شيعه و کتابي تخصصي است. عزيزاني که اهل مطالعه تخصصي هستند بسيار کتاب خوبي است. کتاب ديگر «ياران اميرالمؤمنين عليه السلام» است.

شريعتي: براي تهيه کتاب به 20000303 پيامک بدهيد و دوستان شما را راهنمايي خواهند کرد. خدا را شکر در اين روزهاي پاياني سال توانستيم با ياران حضرت علي آشنا شويم، انشاءالله فاصله مان را روز به روز کمتر کنيم و پا جاي پاي آنها بگذاريم و بتوانيم برسيم به آنجايي که بايد برسيم و دلمان سرشار شود از محبت اميرمؤمنان علي(ع). دعا بفرماييد و آمين بگوييم.

حاج آقاي حسيني قمي: خدا را قسم مي دهيم به حق مولود کعبه اميرالمؤمنين(ع) و مادر گرانقدرشان فاطمه بنت اسد، پدر بزرگوارشان حضرت ابوطالب و همسر مظلومه شان صديقه طاهره(س)، خدايا به حق محمد و آل محمد ما را مشمول عنايت خاص اميرالمؤمنين بگردان. اين وعده هايي که اميرمؤمنين به مؤمنين و شيعيانشان در اين روايت به حارث همدان فرمودند، ما را مشمول اين وعده ها قرار بده و به ما توفيق عمل به سيره حضرت و اهل بيت(عليهم اسلام) را عنايت بفرما. رفع هم و غم و گرفتاري و پريشاني از همه پيروان اهل بيت بفرما. خدايا مسلمانان را در سراسر عالم بر دشمنانشان پيروز بگردان. سال جديد را در سايه اهل بيت (ع) بر همه ما مبارک بگردان.

شريعتي: سال جديد بر همه دوستان ما پر خير و برکت باشد.

مانده ام احمد پيامبر بود يا عطار عشق

ص: 5452

*** بس که سلمان ها مسلمان کرد با بوي علي

«والحمدلله رب العالمين و صلي الله علي محمد و آله الطاهرين»

1398

98-01-06- شرح کلماتي از نهج البلاغه اميرالمؤمنين امام علي(عليه السلام)- خطبه 209

شريعتي: بسم الله الرحمن الرحيم، اللهم صل علي محمد و آل محمد و عجل فرجهم.

کي مي شود بيايي و نيلوفر آوري *** گلهاي رنگ رنگ به هر دفتر آوري

باران شوي، بهار شوي غنچه غنچه گل *** لب وا کني گلاب خوش قمصر آوري

«السلام علي ربيع الانام و نضرة الايام» سلام مي کنم به همه دوستان عزيزم، بيننده هاي خوب و شنونده هاي بسيار نازنين، سال نو بر شما مبارک باشد. انشاءالله سال 98، سال پر خير و برکتي براي همه باشد. حاج آقاي حسيني قمي، سلام عليکم و رحمة الله، خيلي خوش آمديد.

حاج آقاي حسيني قمي: عرض سلام و ارادت خالصانه دارم خدمت همه بينندگان عزيز، سال نو را تبريک مي گويم و اميدوارم سالي همراه با خوبي و سعادت و سر بلندي براي مردم و کشور ما باشد.

شريعتي: قرار هست در سال جديد مهمان سفره نهج البلاغه باشيم. بحث امروز شما را خواهيم شنيد.

حاج آقاي حسيني قمي: بسم الله الرحمن الرحيم، خطبه 209 نهج البلاغه، اين کلام اميرالمؤمنين را قبل از سيد رضي، مرحوم کليني در کافي شريف نقل کردند. سيد رضي گلچيني از کلمات حضرت را جمع آوري کردند و مصادر کلمات حضرت قبل از سيد رضي هم فراوان وجود داشته از جمله اين کلام حضرت که در کافي مرحوم کليني آمده است. داستان اين است که دو تا از ياران حضرت علي(ع)، يکي علاء بن زياد و يکي عاصم بن زياد، اين خطبه مربوط به اين دو نفر است. علاء بن زياد

ص: 5453

بيمار شد، اميرالمؤمنين براي عيادتش در بصره رفتند، داستان اين ملاقات در بصره هست که اميرالمؤمنين عيادت صحابي خود آمدند. از فرصت عيادت استفاده کردند و يک موعظه اخلاقي کردند و من تقاضا دارم در اين ديد و بازديدهاي عيد که مي روند، فرصتي است براي اينکه انسان کار خوبي انجام بدهد يا احوالپرسي کنند. شما که بزرگ خاندان هستي، چه کار کردي؟ وقتي به ديدن شما مي آيند، شما که مي تواني يک سراغي بگير، از فاميل و بستگان، اگر گرفتاري و مشکلي دارند، بدهي دارند کمک کن. معناي ديد و بازديد اين نيست که بتوانيم دو ساعت همينطور بنشينيم. اميرالمؤمنين از فرصت عيادت بيماري يک موعظه اخلاقي کردند. يک کسي يک مطلب علمي دارد، حرف علمي بزند. از فرصت ها استفاده کنيم و مواظب باشيم جلسات به گناه آلوده نشود. آبروي کسي را نبريم، غيبت نکنيم. آيت الله العظمي گلپايگاني فرمودند: وقتي به مهماني مي رويد، نبض جلسه دست شما باشد. البته به اين معني نه که حرف خود را بر اهل مجلس تحميل کنيم. در حالات رسول خدا هست که حضرت اينطور نبود که خودش را تحميل کند. در هر مجلسي مي نشستند، هر بحثي که مردم مي کردند، حضرت ادامه مي دادند. اگر حرف دنيايي بود، حضرت همان را ادامه مي دادند. اگر حرف آخرتي بود، حضرت ادامه مي دادند. تحميل نکنيم که الا و لابد محور جلسه بايد من باشم. اين بد است. در عين حال حضرت فرمود: اگر جلسه به سمت گناه مي رود، جلسه را در دست خود بگيريد.

حضرت وقتي عيادت صحابي خود، علاء آمدند، ديدند يک خانه بزرگي در بصره دارد. فرمودند: «مَا كُنْتَ تَصْنَعُ بِسِعَةِ هَذِهِ

ص: 5454

الدَّارِ فِي الدُّنْيَا» خانه بزرگ خيلي خوب است، در کافي مرحوم کليني است که پيامبر اسلام فرمود: «مِنْ سَعَادَةِ الْمَرْءِ الْمُسْلِمِ الْمَسْكَنُ الْوَاسِعُ » (كافي، ج 6، ص 526) از خوشبختي هاي يک مرد است که خانه بزرگ داشته باشد. داشتن خانه بزرگ مانعي ندارد، اشکال ندارد. آنهايي که خانه بزرگ دارند اگر از اين فرصت خوب استفاده کنند نعمت پروردگار است، وسيله بندگي پروردگار است. فرمودند: با اين خانه بزرگ چه مي کني؟ «وَ أَنْتَ إِلَيْهَا فِي الاخِرَةِ كُنْتَ أَحْوَجَ» (نهج البلاغه/خطبه209) تو در قيامت به اين خانه بزرگ بيشتر احتياج داري ولي مي تواني همين خانه بزرگ دنيا را تبديل کني به خانه بزرگي در آخرت. فرمودند: «وَ بَلَي إِنْ شِئْتَ بَلَغْتَ بِهَا الاخِرَةَ» سه تا مثال زدند، «تَقْرِي فِيهَا الضَّيْفَ وَ تَصِلُ فِيهَا الرَّحِمَ وَ تُطْلِعُ مِنْهَا الْحُقُوقَ» 1- در اين خانه بزرگ از مهمان ها پذيرايي کني. کار خير فقط صدقه به فقير دادن نيست. آن کسي که خانه چهل متري دارد، مي گويد: نمي توانم پذيرايي کنم. خانه هشتاد متري دارد، مي گويد: نمي توانم. دويست متري مي گويد: جا ندارم. 500 متري هم مي گويد: ندارم. پس چه کسي مي تواند؟ خوشا به حال کساني که در اين ايام تعطيلات تمام منزلشان محل رفت و آمد ارحام و خويشاوندان است. البته مردم هم بايد رعايت کنند. امام صادق فرمود: دوست دارم خدا ببيند من خودم را کوچک مي کنم براي اينکه به ارحام خود برسم و صله رحم انجام مي دهم. فرمود: پس 1- اگر در اين خانه بزرگ مهماني انجام مي دهي، 2- ارحامت را پذيرايي و صله رحم مي کني. 3- حقوق الهي را مي پردازي، يعني خانه را از مال حلال تهيه کردي، اگر

ص: 5455

چنين است «مَطَالِعَهَا فَإِذاً أَنْتَ قَدْ بَلَغْتَ بِهَا الاخِرَةَ» (نهج البلاغه، خطبه 209) اين دنيا نيست، اين آخرت است. خانه دنياي تو خانه آخرت شده است.

قرآن يازده بار به جاي اينکه بگويد: مال، گفته خير. يکي سوره بقره آيه 180 است. «كُتِبَ عَلَيْكُمْ إِذا حَضَرَ أَحَدَكُمُ الْمَوْتُ إِنْ تَرَكَ خَيْراً الْوَصِيَّةُ لِلْوالِدَيْنِ وَ الْأَقْرَبِينَ بِالْمَعْرُوفِ حَقًّا عَلَى الْمُتَّقِين » نمي گويد: اگر مالي داري وصيت کن، اگر خير داري. در نماز جمعه مي خوانيم، قرآن مي فرمايد، وقتي مي خواهد از مال دنيا اسم بياورد، مي گويد: «فَإِذا قُضِيَتِ الصَّلاةُ» (جمعه/10) نماز جمعه تمام شد، «فَانْتَشِرُوا فِي الْأَرْضِ» موقع نماز جمعه کسب و کار را تعطيل کنيد. نماز جمعه که تمام شد، دوباره برگرديد «وَ ابْتَغُوا مِنْ فَضْلِ اللَّهِ» به جاي اينکه بگويد: برو مغازه را باز کن، مي گويد: «وَ ابْتَغُوا مِنْ فَضْلِ اللَّهِ» قرآن مال دنيا و کار دنيا را خير و فضل الهي مي داند. اگر از خانه وسيع و مال دنيا اينطور استفاده کنيم، اين فضل و خير است. پس تا اينجا عرض کرديم، اميرمؤمنان از فرصت عيادت بيمار، علاء بن زياد استفاده کردند و نصيحت کردند که از اين خانه وسيع خوب استفاده کن.

علاء بن زياد گفت: خوب شد شما آمدي و به من نصيحت کردي. ولي يا اميرالمؤمنين، من يک برادر دارم عاصم، مي خواهم شکايت او را به شما بکنم. حضرت فرمود: چه شده است؟ گفت: او زندگي دنيا را زمين گذاشته، يک عبا به دوش گرفته و اصلاً دنيا را طلاق داده است. رهبانيت و گوشه گيري و زهد را پيشه کرده است. اميرالمؤمنين فرمود: برويد او را بياوريد. شما صله ارحام مي روي، مي گويند: خبر

ص: 5456

داري فلاني با هم اختلاف خانوادگي دارند؟ شما همانجا واسطه خير شويد و اين دو نفر را آشتي بدهيد. وقتي عاصم آمد حضرت با او تند صحبت کرد. فرمود: «يا عدى نفسه » اي دشمن، «لقد استهام بك الخبيث» شيطان تو را فريب داده است. مؤمن و مسلمان کسب و کار را کنار بگذارد و عبا به دوش بگيرد و سر به بيابان و کوه بگذاري و نماز و عبادت کني. کي انبياء اينطور بودند و اولياء اينطور بودند؟ همان امير مؤمناني که مناجات شب داشت، نخلستان ها را آباد مي کرد. پيامبر همينطور بود. حضرت فرمود: اي دشمن خود، چرا اينطور کردي؟ چرا ترک دنيا کردي؟ از دنيا خوب استفاده کنيد. حقوق را ادا کنيد. چرا به زن و بچه ات رحم نکردي؟ «اترى الله احل لك الطيبات و هو يكره ان تأخذها» تو فکر مي کني خدا طيبات را حلال کرده، آنوقت دوست نداري از آن استفاده کني؟ يکوقت يکي از اساتيد فرمود: دنيايي که مذمت شده، اشتباه نکنيم، سه تا معنا دارد. آيا دنيايي که مذمت شده، آسمان و زمين و دريا، خدايا اين را خودت خلق کردي، «سَخَّر لکم، خلق لکم» 2- کسب و کار و تجارت را خودش فرمود: «الکاسب حبيب الله». معناي سوم اينکه ما فريب دنيا را بخوريم، برده دنيا شويم و حلال و حرام سرمان نشود. خويشاوند و ارحام را نفهميم، دنيا سوار بر ما باشد. «قُلْ مَنْ حَرَّمَ زِينَةَ اللَّهِ الَّتِي أَخْرَجَ لِعِبادِهِ وَ الطَّيِّباتِ مِنَ الرِّزْقِ» (اعراف/32) خدا اين روزي هاي پاکيزه را حرام نکرده است.

عاصم بن زياد وقتي اين جملات را از حضرت شنيد، گفت: اتفاقاً من کار خوبي

ص: 5457

کرده ام. چرا؟ مگر شما امام ما نيستي؟ ما از شما ياد گرفتيم. اين لباسي که شما مي پوشي و غذايي که شما مي خوري، در نامه45 به عثمان بن حنيف فرمود: «أَلا وَ إِنَّ إِمَامَكُمْ قَدِ اكْتَفَي مِنْ دُنْيَاهُ بِطِمْرَيْهِ وَ مِنْ طُعْمِهِ بِقُرْصَيْهِ» از همه دنيا دو قرص نان، دو جامه، من کار خوبي کردم. شما اميرالمؤمنين و امام متقين هستي، من هم مي خواهم مثل شما زندگي کنم. اميرمؤمنان از اين برداشت غلط او ناراحت شد و فرمود: واي بر تو! براي چه مرا با خودت مقايسه کردي؟ من مثل تو نيستم. من امام هستم، حاکم هستم. «انّ اللّه فَرَض على ائمة العدل ان يُقدّروا انفسهم بِضعَفَةِ الناس» اينها جزء محکمات نهج البلاغه است. خدا واجب کرده «علي ائمة العدل» اگر شما مي خواهي حاکم عادل باشي، شما رئيس جمهور عادل هستي، نماينده عادل هستي، رئيس قوه قضاييه عادل هستي، شما استاندار عادل هستي، امام جمعه عادل هستي، اگر مي خواهي عادل باشي، زندگي تان مثل طبقات ضعيف مردم باشد. من دارم، از حلال هم دارم، ولي نمي تواني پيشوا باشي. چرا؟ حضرت فرمود: تا فقير فقرش او را به شورش وا ندارد. فقير اگر ديد ائمه العدل هم ندارند، ثروت دارند ولي استفاده نمي کنند و مي گويند: با مردم همدردي کنيم، مردم مشکلات دارند، ما اين مشکلات را درک کنيم.

وحيد بهبهاني از علماي بزرگ شيعه، مي گويند: يکوقت ايشان ديد عروس خانمش يک لباس پر زرق و برقي پوشيده است. پسرش هم بود. گفت: اين لباس چيست عروس خانم پوشيده است؟ پسر گفت: قرآن کريم مي فرمايد: «قُلْ مَنْ حَرَّمَ زِينَةَ اللَّهِ الَّتِي أَخْرَجَ لِعِبادِهِ وَ الطَّيِّباتِ» (اعراف/32) چه کسي

ص: 5458

حرام کرده است؟ حلال خداست، خدا راضي است. وحيد بهبهاني گفت: آن آيه اي که خواندي، من هم خواندم، ولي ما الآن پيشواي مردم هستيم و فقرا بايد فقرشان را به ما تسلي بدهند.

الآن بيننده ها مي گويند: عجب خطبه اي ايشان خواند و چه برداشت خوبي کرد، ولي خدا يک چيزي را براي پيشوايان واجب کرد و يک چيزي براي عموم مردم، آنچه مردم حواسشان باشد، اين حکمت 328 است. «إِنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ فَرَضَ فِي أَمْوَالِ الاغْنِيَاءِ أَقْوَاتَ الْفُقَرَاءِ» خدا قوت فقرا را در مال ثروتمندان قرار داده است. «فَمَا جَاعَ فَقِيرٌ إِلا بِمَا مُتِّعَ بِهِ غَنِيٌّ» اگر يک فقيري در جامعه هست، آن غني حق اين را ندارد. «وَ اللَّهُ تَعَالَي سَائِلُهُمْ عَنْ ذَلِكَ » خداي متعال فرداي قيامت سؤال مي کند. اگر امروز جامعه ديني ما، متدينين ما، همه مردم ما خمس مالشان را درست مي دادند، زکات واجب و مستحبي شان را درست مي دادند، صله رحم واجبي که بارها گفتيم، پدر و مادر و اولاد واجب است، خويشاوندان صله رحم به معني رفع گرفتاري، نه فقط سر بزنيد، اگر جامعه ديني ما همين را عمل مي کرد، اگر واجبات مالي، خمس و زکات را مي داديم، صله رحم را انجام مي داديم، مستحبات را انجام مي داديم، اميرمؤمنين مي فرمايد: فقيري در جامعه نبود، فرداي قيامت خداوند سؤال مي کند. در تاريخ داريم همين اميرالمؤمنين وقتي فقير آمد گفت: به من کمک کنيد، زمخشري در کتاب خود «ربيع الابرار» نوشته است. حضرت گفت: ندارم، اوايل که حضرت به مدينه آمده بود دستش خالي بود. تا گفت: ندارم، فقير گفت: علي فرداي قيامت جواب خدا را چه مي دهي؟ خدا قيامت از تو مي پرسد که من

ص: 5459

از تو کمک خواستم و تو کمک نکردي. روايت است که اميرالمؤمنين شروع کرد به گريه کردن، فقير رفت، حضرت فرمود: او را بياوريد. فرمود: دوباره بگو و حضرت دوباره گريه کرد. به قنبر فرمود: چه داريم؟ گفت: هيچ! فرمود: زره مرا به او بده. گفت: زره قيمتي است! فرمود: نمي خواهم تمام عالم براي من باشد و فرداي قيامت يک نفر بگويد: علي من آنجا نگهت مي دارم!

انشاءالله خدا به حق حضرت زهرا(س)، خداوند حوائج خيريه همه کساني که التماس دعا گفتند را برآورده به خير بفرمايد.

شريعتي: «والحمدلله رب العالمين و صلي الله علي محمد و آله الطاهرين»

98-01-20- قرآن در نهج البلاغه

شريعتي: بسم الله الرحمن الرحيم، اللهم صل علي محمد و آل محمد و عجل فرجهم.

زندگي چيز ديگري شده است تا به نامت رسيده ايم حسين

عشق سوغات کربلاست اگر مزه اش را چشيده ايم حسين

هر دلي را به دلبري دادند، هر سري را به سروري دادند

ما که هروقت گفته ايم خدا، از خدايت شنيده ايم حسين

از خدايت شنيده ايم که گفت، نقش ها ما کشيده ايم اما

احسن الخالقين از آن روييم که تو را آفريده ايم حسين

روضه هاي مدينه مي خوانيم، اول کربلا و مي دانيم

از دعاهاي مادرت بوده که به اينجا رسيده ايم حسين

سلام مي کنم به همه دوستان عزيزم، بيننده هاي خوب و شنونده هاي بسيار نازنين، عيد ميلاد با سعادت حضرت حسين بن علي را تبريک مي گويم، همچنين روز پاسدار، انشاءالله بهترين ها براي شما رقم بخورد. روزهاي ماه شعبان المعظم و لحظات زندگي ما منور به انوار نوراني اهل بيت باشد. حاج آقاي حسيني قمي، سلام عليکم و رحمة الله، خيلي خوش آمديد.

حاج آقاي حسيني قمي: سلام عليکم و رحمة الله،

ص: 5460

عرض سلام و ارادت خالصانه دارم خدمت همه بينندگان و شنوندگان عزيز. واقعاً اين اعياد و مواليد را بايد تبريک گفت، چون ماه شعبان ماه ويژه اي است عزيزان صلوات شعبانيه را يادشان نرود. در فرازي از اين صلوات مي خوانيم « وَ هَذَا شَهْرُ نَبِيِّكَ سَيِّدِ رُسُلِكَ شَعْبَانُ الَّذِي حَفَفْتَهُ مِنْكَ بِالرَّحْمَةِ» ماه شعباني که پيچيده با رحمت است. «الَّذِي كَانَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ يَدْأَبُ فِي صِيَامِهِ وَ قِيَامِهِ» يدأب يعني دأبشان اين بود، دأب و سيره پيامبر روزه ماه شعبان و شب زنده داري در اين ماه بود. همه هم شب زنده داري و روزه در اين ماه نيست. در ادامه صلوات شعبانيه مي خوانيم، «وَ ارْزُقْنِي مُوَاسَاةَ مَنْ قَتَّرْتَ عَلَيْهِ مِنْ رِزْقِكَ بِمَا وَسَّعْتَ عَلَيَّ مِنْ فَضْلِكَ» دعا يک درس معارف است. خدايا به من اين توفيق را بده، من همدردي کنم با کساني که در زندگي گرفتار هستند، هرچه دارم فضل توست به من دادي، من از مالم بگذرم. گاهي اينهايي که ساختمان هاي مجللي مي سازند، يک آيه قرآن را با سنگ حک مي کنند ولي نمي دانم چرا عزيزان اين آيه را ناقص مي نويسند. «هذا من فضل ربي...» بقيه اش مهم است «لِيَبْلُوَنِي أَ أَشْكُرُ أَمْ أَكْفُر» (بقره/152) اين کلام حضرت سليمان است. اين فضل خداست که مرا امتحان کند که سپاسگزار خواهم بود يا کفران مي کنم. امروز روز سپاسگزاري کساني است که نعمتي دارند ديگران را شريک کنند، مخصوصاً در اين حادثه اخير که انصافاً آزمون بزرگي است براي مردم ما. شايد رسانه ملي بخاطر مصالحي که مد نظر دارد، آنچه واقع شده و گرفتاري هايي که مردم دارند يا نمي تواند نشان بدهد يا نمي خواهند

ص: 5461

نشان بدهند.

ما گاهي اسباب کشي مي کنيم از يک خانه به خانه ديگر، سخت است و غم اسباب کشي آدم را مشغول مي کند. مثلاً در استان خوزستان مي گويند: چهارصد هزار نفر بايد از خانه هايشان بروند همين رفتن ها و رها کردن زندگي خيلي سخت است. ما يک جا به جايي اثاث داريم غم عالم روي سرمان مي آيد. موکب هاي اربعين، آنهايي که در ايام اربعين کمک رساني مي کنند، الآن روز نجات مردم است. سيدالشهداء فرمود: «اعْلَمُوا أَنَّ حَوَائِجَ النَّاسِ إِلَيْكُمْ مِنْ نِعَمِ اللَّهِ عَلَيْكُم » حديث معروف است. حاجت مردم نعمت خداست که شما مي توانيد يک حاجتي را برآورده کنيد. از نعمت خسته و ملول نشويد. آنهايي که در استان لرستان، خوزستان، گلستان هستند، مي توانند کمک کنند، حتماً کمک کنند. چون روز سيدالشهداء است، جمله اي از آقا بگويم، روايت هست که کسي محضر سيدالشهداء آمد، يک نامه اي داشت که در نامه حاجتش را نوشته بود. حضرت تا نامه را گرفتند گفت: حاجتت را انجام مي دهم. يک کسي گفت: نامه را مي خوانديد. چه مي خواست؟ چقدر مي خواست؟ حضرت فرمود: فرداي قيامت پاسخ خدا را چه بدهم که اين آقا را همينطور سر پا نگه دارم که در خوف و رجا بماند که آيا مشکل من حل مي شود يا نه؟ سربسته گفتم انجام مي دهم. اين سيره اهل بيت(ع) است.

در کنار تلاش مسئولين و کمک مردم، فرصتي هست که رسانه ملي بايد فرهنگ عمومي را اصلاح کند. برخورد ما با طبيعت در سالهاي گذشته برخورد خوبي نبوده است. چقدر جنگل ها را از بين برديم، تصرفاتي که در طبيعت کرديم. ايام نوروز سيزده بدر رفتيم، انصافاً به طبيعت ظلم نکرديم و زباله ها را

ص: 5462

رها نکرديم. درخت ها را از بين نبرديم؟ باور کنيد در کشورهاي پيشرفته يکي از جرم هاي بزرگ مثل آدمکشي با آن برخورد مي کنند، کسي درختي را قطع بکند مثل اين است که کسي آدم کشته و يک جرم بزرگ است. وقتش است که از اين حادثه درس بگيريم و يک کاري کنيم. در همين ايام نوروز، ديروز پليس اعلام کرد در ايام تعطيلات نوروز بيش از هشتصد نفر تلفات در حوادث رانندگي داشتيم و جانشان را از دست دادند. هشتصد تا آمار يک سال بعضي کشورهاست. چقدر خانواده ها داغدار شدند. تازه امسال نسبت به سالهاي گذشته کمتر شده است. اين آمارها به تحريم ها و برجام ربطي ندارد. الآن مي گويند: خودرويي که امروز ما تحويل مردم مي دهيم شأن اين ملت نيست. اين را قبول دارم، جاده هاي ما بايد اصلاح شود ولي در عين حال همه مي گويند: عامل انساني از همه مهمتر است. اين آمارها غير علني است و نمي گويند، جاده ها و ماشين ها براي حوادث بيرون، در شهر چطور؟ در قم که يک ميليون جمعيت دارد، مي دانيد در ده سال گذشته چند هزار نفر داخل شهر از بين رفتند. اينکه به خودرو و جاده ربطي ندارد. اين بد است، اين فرهنگي است که خودمان بايد اصلاح کنيم. تازه ده برابر اين معلول پيدا مي کنيم! چند برابر دوران جنگ تحميلي نقص عضو پيدا مي شود.

همين محله اي که ما زندگي مي کنيم، هرکسي مي تواند برود فيلم بگيرد، من جايزه مي دهم. يک ويلچر دست بگيرد و پيرزني را سوار کند. يک کالسکه هم دست بگيرد و کودکي را سوار کند. ده دقيقه يک ربع بايستد، يک ماشين برايش نگه نمي دارد که عابر

ص: 5463

رد شود. اين به دشمن ربطي ندارد. در يکي از کشورهاي اروپايي رانندگي مي کردم. خط عابر نگه داشتم. آقايي از دوستان گفت: آقا اگر پليس ديده بود شما را جريمه مي کرد. گفت: براي اينکه شما نبايد جلوي خط عابر ترمز کني. بايد پنجاه متر صد متر قبل سرعتت را کم کني و ترمز کني که آب در دل عابر تکان نخورد و راحت رد شود. شما امتحان کن ببين کسي اجازه مي دهد بچه رد شود، پيرزن با ويلچر رد شود؟ آدم غصه مي خورد. الآن آمار بگيريد در بعضي از کشورهاي اروپايي که اندازه ما يا بيش از ما جمعيت دارند، ما هشتاد ميليون هستيم و آنها نود ميليون هستند. آمار تلفاتشان را با ما مقايسه کنيد. مي دانيد يک مادر وقتي از دنيا مي رود چه بلايي بر سر خانواده مي آيد. وقتي کوتاهي مي کنيم يادمان باشد گردن دين و پيامبر و امام زمان نياندازيم.

شريعتي: خيلي خوشحاليم که در سال جديد در خدمت شما هستيم، دور ششم ختم قرآن کريم برنامه سمت خدا هم آغاز شده است. انشاءالله همه با هم در ختم قرآن اين دوره سهيم و شريک باشيم.

حاج آقاي حسيني قمي: الآن خيلي از مساجد الحمدلله ختم قرآن دارند. اگر مساجدي هنوز ندارند، شروع کنند همزمان با هم آغاز کنند.

شريعتي: امروز به همين مناسبت از قرآن کريم در نهج البلاغه و از اميرالمؤمنين علي(ع) براي ما مي گويند و با دل و جان خواهيم شنيد.

حاج آقاي حسيني: چون روز ولادت حضرت سيدالشهداء است، اشاره مي کنم شبا هت هاي امام حسين و قرآن را بيان خواهم کرد. قرآن شکايت مي کند «يا رَبِّ إِنَّ قَوْمِي اتَّخَذُوا هذَا الْقُرْآنَ

ص: 5464

مَهْجُورا» (فرقان/30) واقعاً قرآن در ميان ما مهجور است. اين داستان را شايد گفته باشم، خدا مرحوم آيت الله العظمي گلپايگاني را رحمت کند، ايشان خيلي با مرحوم علامه طباطبايي رفيق بودند. ايشان خانه علامه مي رفتند و علامه خانه ايشان مي آمدند. يکوقتي که خانه علامه طباطبايي رفته بودند، سؤال کرده بودند: اين روزها به چه کاري مشغول هستيد؟ ايشان فرموده بودند: مادرم را خواب ديدم، سؤال کردم: شما که مراحلي را پشت سر گذرانديد و به عالم برزخ رسيده ايد، در عالم برزخ چه خبر است؟ مادرم به من گفت: محمد حسين! در دنيا يک کاري کن اينجا مي آيي خريدار داشته باشي. در برزخ خريدار داشته باشي. سؤال کردم: مادر در آنجا چه چيزي خريدار دارد؟ فرمودند: قرآن، قرآن در برزخ خيلي خريدار دارد. همين رؤياي صادقه ايشان انگيزه مي شود که مرحوم طباطبايي تفسير الميزان را مي نويسند. کارهايي که با محوريت قرآن بايد انجام بدهيم خيلي زياد نيست. بحث قرآن يک بخشش تلاوت قرآن است، يک بخش تأثير قرآن در جان و روح انسان است. عمل به قرآن است، يکي تلاوت قرآن است. يکوقتي در جلسه اي گفتم: در حالات حضرت رضا هست که حضرت هر روز روزي ده جزء قرآن مي خواندند. بعد از جلسه ديدم يک آقايي گفت: مگر ائمه بيکار بودند؟ چرا اين حرف را مي زنيد؟! امام رضا سه ساعت در قرآن وقت مي گذاشت، ما گاهي چند ساعت از وقتمان درگير چه کارهايي هستيم. زن شيرده از بچه غافل است و سرش در گوشي است. از زندگي غافل است سرش به فضاي مجازي گرم است. آنوقت همين وقت را ائمه و سيدالشهداء و امام رضا(ع)

ص: 5465

براي قرآن مي گذاشتند. همين امروز اگر بينندگان دوست داشتند بگويند که امروز چند ساعت قرآن خواندند و چقدر سرگرم گوشي بودند؟ چقدر مشغول فيلم و فوتبال بوديم؟ قرآن از ما توقع ندارد،«يا رَبِّ إِنَّ قَوْمِي اتَّخَذُوا هذَا الْقُرْآنَ مَهْجُورا». اگر بينندگان بخواهند بحث قرآن در نهج البلاغه را پيگيري کنند در حد يک رساله کارشناسي است.

بسم الله الرحمن الرحيم، خطبه 176 مفصل ترين بيان اميرالمؤمنين است. «وَ اعْلَمُوا أَنَّ هَذَا الْقُرْآنَ هُوَ النَّاصِحُ الَّذِي لا يَغُشُ» 1- قرآن نصيحت کننده اي است که کسي را فريب نمي دهد. «وَ الْهَادِي الَّذِي لا يُضِلُّ» هدايتگري است که گمراه نمي کند. «وَ الْمُحَدِّثُ الَّذِي لا يَكْذِبُ» سخنگويي است که دروغ نمي گويد. «وَ مَا جَالَسَ هَذَا الْقُرْآنَ أَحَدٌ» کسي با قرآن همنشين نشد «إِلا قَامَ عَنْهُ بِزِيَادَةٍ أَوْ نُقْصَانٍ» يک چيزي برمي دارد و يک چيزي از آن کم مي شود. «زِيَادَةٍ فِي هُدًى أَوْ نُقْصَانٍ مِنْ عَمًى» هدايتش بيشتر مي شود و نابينايي و کوري و گم کردن راهش کم مي شود. چيزي بدست مي آورد و چيزي از دست مي دهد. «وَ اعْلَمُوا أَنَّهُ لَيْسَ عَلَى أَحَدٍ بَعْدَ الْقُرْآنِ مِنْ فَاقَةٍ» کسي بعد از قرآن ديگر نمي تواند بگويد: من بيچاره هستم. فقير هستم، نمي دانم بايد چه راهي بروم و کجا بروم. «وَ لا لاحَدٍ قَبْلَ الْقُرْآنِ مِنْ غِنًى» کسي بدون قرآن بي نياز نيست و همه نيازمند قرآن هستند. «فَاسْتَشْفُوهُ مِنْ أَدْوَائِكُمْ» از قرآن شفاء بخواهيد. يک استاد بزرگواري داشتيم، مي فرمود: اگر قرآن نسخه است، مثل باقي نسخه ها، يک آقايي که بيمار مي شود، وقتي طبيب برايش نسخه مي نويسد، صرف اينکه اين نسخه را با خط زيبا بنويسد فايده ندارد. شفايتان را از قرآن بخواهيد. «وَ

ص: 5466

اسْتَعِينُوا بِهِ عَلَى لاوَائِكُمْ» از قرآن براي شدايد و مشکلاتتان کمک بخواهيد. «فَإِنَّ فِيهِ شِفَاءً مِنْ أَكْبَرِ الدَّاءِ» از بزرگترين درد، قرآن شفاست. «وَ هُوَ الْكُفْرُ وَ النِّفَاقُ وَ الْغَيُّ وَ الضَّلالُ» از کفر، گمراهي، نفاق، وقتي مشاهد مشرفه مي رويم، مي گويم: فقد نگوييد امام رضا درد دارم. کمر درد دارم، فلج هستم، يکبار بگو: امام رضا من بد دل هستم، متکبر هستم. از خدا بخواه نفاق من برطرف شود. کينه و بداخلاقي من برطرف شود.

من اعتقاد دارم الآن مشکل جامعه ما، مشکل اخلاقي است. دنبال برطرف کردن ريا باشيم که نفاق را از زندگي دور کنيم، بداخلاقي و تکبر و بد دلي را دور کنيم. اميرالمؤمنين مي فرمود: بزرگترين درد را قرآن شفاء مي ديد. کفر، نفاق، جهل و ضلالت، از خدا بخواهيد و از قرآن کمک بگيريد. «فَاسْأَلُوا اللَّهَ بِهِ وَ تَوَجَّهُوا إِلَيْهِ بِحُبِّهِ» قرآن را دوست داشته باشيد تا به خدا نزديک شويد. از آداب زيارت ائمه است، زيارت که تمام شد يک گوشه بنشينيد و قرآن بخوانيد و به امام هديه کنيد. يعني زيارت امام که مي روي قرآن خواندن خودت را هديه به امام کن. با محبت قرآن متوجه خدا شويد. قرآن را وسيله خودنمايي و توجه مردم قرار ندهيد. «وَ لا تَسْأَلُوا بِهِ خَلْقَهُ إِنَّهُ مَا تَوَجَّهَ الْعِبَادُ إِلَى اللَّهِ تَعَالَى بِمِثْلِهِ وَ اعْلَمُوا أَنَّهُ شَافِعٌ مُشَفَّعٌ» فرداي قيامت قرآن شفاعت مي کند. «وَ قَائِلٌ مُصَدَّقٌ» گوينده اي است که کلامش تصديق شده است. «وَ أَنَّهُ مَنْ شَفَعَ لَهُ الْقُرْآنُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ شُفِّعَ فِيهِ» هرکس قرآن فرداي قيامت شفاعتش کرد، حتماً شفاعت قرآن پذيرفته مي شود. «وَ مَنْ مَحَلَ بِهِ الْقُرْآنُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ صُدِّقَ عَلَيْهِ»

ص: 5467

کسي که قرآن از او شکايت کرد، شکايت قرآن پذيرفته مي شود. هم شفاعت قرآن روز قيامت و هم شکايت قرآن، «فَإِنَّهُ يُنَادِي مُنَادٍ يَوْمَ الْقِيَامَةِ» در صحراي محشر يک کسي ندا مي دهد و داد مي زند، «أَلا إِنَّ كُلَّ حَارِثٍ مُبْتَلًى فِي حَرْثِهِ وَ عَاقِبَةِ عَمَلِهِ غَيْرَ حَرَثَةِ الْقُرْآنِ» هرکس هر چيزي کاشته همه گرفتار هستند غير از کساني که در دنيا کار قرآني کردند. «فَكُونُوا مِنْ حَرَثَتِهِ وَ أَتْبَاعِهِ وَ اسْتَدِلُّوهُ عَلَى رَبِّكُمْ» خدا را با قرآن بشناسيد، «وَ اسْتَنْصِحُوهُ عَلَى أَنْفُسِكُمْ» از قرآن بخواهيد که نصيحتتان کند، «وَ اتَّهِمُوا عَلَيْهِ آرَاءَكُمْ» نظرتان را به قرآن تحميل نکنيد. در برابر قرآن رأي خودت را کنار بگذار و تسليم قرآن باش. «وَ اسْتَغِشُّوا فِيهِ أَهْوَاءَكُمْ » فکرهاي باطل را کنار بگذاريد. «الْعَمَلَ الْعَمَلَ ثُمَ النِّهَايَةَ النِّهَايَةَ» پنج دستور حضرت علي دادند، 1- اهل عمل باشيد. 2- کار را به آخر برسانيد. 3- مقاومت کنيد. 4- صبر داشته باشيد. 5- ورع داشته باشيد. اين يک فراز قرآن در نهج البلاغه است.

اين کلام اميرالمؤمنين در خطبه 147 خيلي زيباست، «ثُمَّ إِنَّهُ سَيَأْتِي عَلَيْكُمْ مِنْ بَعْدِي زَمَانٌ» فرمود: بعد از من زماني مي رسد، «لَيْسَ فِي ذَلِكَ الزَّمَانِ شَيْ ءٌ أَخْفَى مِنَ الْحَقِ» چيزي از حق مخفي تر نيست. «وَ لَا أَظْهَرَ مِنَ الْبَاطِلِ» باطل دوران دارد. حق مخفي است. «وَ لَا أَكْثَرَ مِنَ الْكَذِبِ عَلَى اللَّهِ تَعَالَى وَ رَسُولِهِ ص» نسبت دروغ به خدا و رسول زياد مي دهند. «وَ لَيْسَ عِنْدَ أَهْلِ ذَلِكَ الزَّمَانِ سِلْعَةٌ أَبْوَرَ مِنَ الْكِتَابِ» کالايي کساد تر از قرآن نيست. زماني مي رسد که بازار قرآن از همه کسادتر است. مي ترسم بگويم الآن همان زمان است! فهم قرآن يک مرحله

ص: 5468

هست، مطالعه قرآن يک مرحله است، عمل به قرآن يک مرحله است، گاهي يک آيه قرآن زندگي يک نفر را متحول کرده است. خدا رحمت کند مرحوم آيت الله شيخ مرتضي طالقاني مرد بزرگي بود در مقامات علمي و معنوي، استاد شخصيت هايي مثل آيت الله العظمي بهجت بود، مرحوم بهجت نزد ايشان کفايه و مکاسب مي خواند و ظاهراً درس خارج ايشان هم مي رفت. آقاي بهجت مشتاق ايشان بود. آقاي ميلاني مشتاق ايشان بود. چه شد ايشان آمد طلبه شد؟ طلبه نبود، در بيابان هاي طالقان ايشان چوپان بود. يکوقتي همينطور که در بيابان دونبال گله بودم، صداي قرآن به گوشم رسيد. يک لحظه با خودم گفتم: مرتضي اگر فرداي قيامت خدا بگويد: اين قرآن نامه اي بود که برايت فرستادم، يکبار اين نامه را از اول تا آخر خواندي چه بگويم؟ اگر بگويم: خدايا نامه ات به زبان من نبود. به زبان من مي فرستادي من مي خواندم. خدا نمي گويد: چرا زبان قرآن را ياد نگرفتي؟ چهل ساله بود. همانجا احشام را تحويل داد و گفت: مي خواهم طلبه شوم. به اصفهان آمد پنج سال در مدرسه صدر اصفهان بود و بعد به نجف رفت. شخصيتي مي شود که آيت الله بهجت جذب ايشان مي شود. يک صداي قرآن و يک نداي قرآن چنين مي کند. الآن در زندگي ما قرآن کساد هست يا نه؟ يک دور تفسير خوانديم و يک کلاس تفسير رفتيم، عمل به قرآن کرديم؟ فهم قرآن داشتيم؟ آيات قرآن در زندگي ما اثر داشت يا نه؟ در زيارت ناحيه مقدسه در مورد سيد الشهداء هست، «کنت للرسول ولدا» تو فرزند پيامبر هستي «و للقرآن سندا» سند قرآن هستي. يعني اگر

ص: 5469

بگويند: اين قرآن عملاً چه کسي را تربيت کرد؟ مي گويند: سيدالشهداء را تحويل داده است. در سلام ها داريم «السلام عليک يا شريک القرآن» امروز کسي به دنيا آمده که شريک قرآن است.

«إِذَا تُلِيَ حَقَّ تِلَاوَتِهِ» وقتي مي خواهند درست تلاوت کنند، کسي با قرآن کاري ندارد. «وَ لَا سِلْعَةٌ أَنْفَقَ بَيْعاً وَ لَا أَغْلَى ثَمَناً مِنَ الْكِتَابِ إِذَا حُرِّفَ عَنْ مَوَاضِعِهِ» اگر بخواهند قرآن را به ميل خودشان تفسير کنند، آنوقت رواج دارد. «وَ لَيْسَ فِي الْعِبَادِ وَ لَا فِي الْبِلَادِ شَيْ ءٌ هُوَ أَنْكَرَ مِنَ الْمَعْرُوفِ وَ لَا أَعْرَفَ مِنَ الْمُنْكَرِ» زماني مي رسد چيزي ناشناخته تر از معروف نيست و چيزي معروف تر از منکر نيست. کلام اميرالمؤمنين واقعاً زيباست. واژه کتاب را اگر جستجو کنيد، کلام اميرالمؤمنين را پيدا مي کنيد. در نامه 69 نهج البلاغه نامه اي که حضرت به حارث همداني دارد، اول جمله اي که حضرت سفارش مي کند اين است که به قرآن تمسک کن و از قرآن بخواه نصيحت کند. همه اين چيزهايي که در مورد قرآن گفتيم، همه اينها در زندگي سيدالشهداء وجود دارد. اميرالمؤمنين قرآن را نور معرفي کرد، امام حسين نور بود. «كنتَ نوراً فى الأصلاب الشّامِخة و الأرحام المطهّرة» حضرت فرمود: قرآن «شافعٌ مشفع» چه شفاعتي بالاتر از شفاعت سيدالشهدا. نگفتيم قرآن يک بينه اي است و راه را نشان مي دهد، در زيارت سيدالشهداء هست، «اشهد انک علي بينة من ربک» چه بينه اي بالاتر از زندگي سيدالشهداء؟ نگفتيم قرآن مبشّر است، بشارت دارد، انذار دارد، نگفتيم قرآن موعظه است؟ در مسير کربلا مواعظي که سيدالشهداء دارد. نگفتيم قرآن هادي است، قرآن معجزه است. چه معجزه اي بالاتر از سيدالشهداء؟ چه هدايتي بالاتر از

ص: 5470

سيدالشهداء؟ چقدر مردم به برکت امام حسين نجات پيدا مي کنند. نگفتيم قرآن شافي است و شفاء مي دهد. نفرمودند: استجابت دعا تحت قبه ي حسين است. خداوند شفا را در تربت امام حسين قرار مي دهد. نگفتيم قرآن مبارک است، چه برکتي بيشتر از زندگي سيدالشهداء و شهادت براي اسلام، نگفتيم قرآن فارغ بين حق و باطل است. مسير و قيام سيدالشهداء جدا کرد حق و باطل را در طول تاريخ، در روايات فراواني داريم هميشه قرآن تازه است و قرآن کهنه نمي شود. سيدالشهداء سال به سال کلامش، عزايش، ولادتش، نامش، حرمش، زيارتگاهش، کسي شد بگويد: من خسته شدم از خواندن زيارت سيدالشهداء؟ روايت معروف زينب کبري که از جدشان نقل کردند که نامش هرگز فراموش نمي شود. اگر انسان با قرآن مأنوس شد و با قرآن زندگي کرد، با قرآن مي ميرد و با قرآن محشور مي شود. در دعاها مي گوييم: پروردگارا ما را با قرآن زنده بدار و با قرآن بميران. آخر ما با قرآن زندگي کرديم که با قرآن بميريم؟ سر مقدس حضرت سيدالشهداء آيات قرآن را در مسير خواند، با قرآن زندگي کرد و سر مقدسش قرآن خواند.

شريعتي: امروز صفحه ششم قرآن کريم را تلاوت خواهيم کرد.

«وَ إِذْ قالَ رَبُّكَ لِلْمَلائِكَةِ إِنِّي جاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَلِيفَةً قالُوا أَ تَجْعَلُ فِيها مَنْ يُفْسِدُ فِيها وَ يَسْفِكُ الدِّماءَ وَ نَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِكَ وَ نُقَدِّسُ لَكَ قالَ إِنِّي أَعْلَمُ ما لا تَعْلَمُونَ «30» وَ عَلَّمَ آدَمَ الْأَسْماءَ كُلَّها ثُمَّ عَرَضَهُمْ عَلَى الْمَلائِكَةِ فَقالَ أَنْبِئُونِي بِأَسْماءِ هؤُلاءِ إِنْ كُنْتُمْ صادِقِينَ «31» قالُوا سُبْحانَكَ لا عِلْمَ لَنا إِلَّا ما عَلَّمْتَنا إِنَّكَ أَنْتَ الْعَلِيمُ الْحَكِيمُ «32» قالَ يا آدَمُ أَنْبِئْهُمْ بِأَسْمائِهِمْ فَلَمَّا أَنْبَأَهُمْ بِأَسْمائِهِمْ

ص: 5471

قالَ أَ لَمْ أَقُلْ لَكُمْ إِنِّي أَعْلَمُ غَيْبَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ أَعْلَمُ ما تُبْدُونَ وَ ما كُنْتُمْ تَكْتُمُونَ «33» وَ إِذْ قُلْنا لِلْمَلائِكَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلَّا إِبْلِيسَ أَبى وَ اسْتَكْبَرَ وَ كانَ مِنَ الْكافِرِينَ «34» وَ قُلْنا يا آدَمُ اسْكُنْ أَنْتَ وَ زَوْجُكَ الْجَنَّةَ وَ كُلا مِنْها رَغَداً حَيْثُ شِئْتُما وَ لا تَقْرَبا هذِهِ الشَّجَرَةَ فَتَكُونا مِنَ الظَّالِمِينَ «35» فَأَزَلَّهُمَا الشَّيْطانُ عَنْها فَأَخْرَجَهُما مِمَّا كانا فِيهِ وَ قُلْنَا اهْبِطُوا بَعْضُكُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ وَ لَكُمْ فِي الْأَرْضِ مُسْتَقَرٌّ وَ مَتاعٌ إِلى حِينٍ «36» فَتَلَقَّى آدَمُ مِنْ رَبِّهِ كَلِماتٍ فَتابَ عَلَيْهِ إِنَّهُ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحِيمُ «37»

ترجمه آيات: وهنگامى كه پروردگارت به فرشتگان گفت: من بر آنم كه در زمين جانشينى قرار دهم. فرشتگان گفتند: آيا كسى را در زمين قرار مى دهى كه در آن فساد كند و خون ها بريزد؟ در حالى كه ما با حمد و ستايش تو، ترا تنزيه و تقديس مى كنيم. خداوند فرمود: همانا من چيزى مى دانم كه شما نمى دانيد. و خداوند همه ى اسما (حقائق و اسرار هستى) را به آدم آموخت، سپس آنها را به فرشتگان عرضه داشت و فرمود: اگر راست مى گوييد، از اسامى اينها به من خبر دهيد؟ فرشتگان گفتند: پروردگارا! تو پاك و منزهى، ما چيزى جز آنچه تو به ما آموخته اى نمى دانيم، همانا تو داناى حكيمى. (خداوند) فرمود: اى آدم فرشتگان را از نام هاى آنان خبر ده. پس چون آدم آنها را از نام هايشان خبر داد، خداوند فرمود: كه آيا به شما نگفتم كه اسرار آسمان ها و زمين را مى دانم و آنچه را آشكار مى كنيد و آنچه را پنهان مى داشتيد (نيز) مى دانم. و هنگامى كه به فرشتگان گفتيم براى آدم سجده

ص: 5472

كنيد، همگى سجده كردند جز ابليس كه سر باز زد و تكبّر كرد، و از كافران گرديد. و گفتيم: اى آدم! تو و همسرت در اين باغ سكونت گزين و از (هر كجاى) آن هر چه مى خواهيد به فراوانى و گوارايى بخوريد، امّا به اين درخت نزديك نشويد كه از ستمگران خواهيد شد. پس شيطان آن دو را به لغزش انداخت وآنان را از باغى كه در آن بودند، خارج كرد و (در اين هنگام به آنها) گفتيم: فرود آييد! در حالى كه بعضى شما دشمن برخى ديگر است و براى شما در زمين قرارگاه و تا وقتى معيّن بهره و برخوردارى است. پس آدم از سوى پروردگارش كلماتى دريافت كرد، (وبا آن كلمات توبه كرد،) پس خداوند لطف خود را بر او بازگرداند. همانا او توبه پذير مهربان است.

شريعتي: در سالروز ميلاد با سعادت امام حسين همراه شما هستيم. از حضرت ابالفضل العباس و امام حسين(ع) خواهيم شنيد.

حاج آقاي حسيني قمي: ما در قم يک آقاي منبري داشتيم، پيرمرد باصفايي بود از دنيا رفت. حاج آقا عباس حسيني، يکوقت مي گفت: يکوقت يکجا منبر رفتم، اين روايت را خواندم که در منابع حديثي ما هست که بهشت هشت در دارد و هر گروهي بخاطر اعمالي که دارند مي توانند از يک در وارد شوند. يک کسي از پاي منبر من يک جمله اي گفت منبر را به هم زد. گفت: ان روايت که شما خواندي و اين درها، يک در آسانتر نداري که ما از آن وارد شويم. من جوابي ندادم. به خانه آمدم، سفينة البحار محدث قمي کنار دستم بود. گفتم: خدايا من اين را

ص: 5473

باز کنم ببينم جوابي هست فردا بدهم. تا باز کردم اول اين صفحه حديث آمد که هم عامه نقل کردند هم خاصه، او گفت: دري غير از اين درها هست که راحت تر به بهشت برويم؟ آمد «ان الحسين بابٌ من ابواب الجنة». نه اينکه سيدالشهداء يک تشکيلاتي جدا از تشکيلات ديگر دارد، نه! همان جمله که فرمودند: «کلهم سفن النجاة و سفينة الحسين اسرع» آدم زودتر به نام امام حسين مي تواند به خدا برسد. خدا مرحوم علامه شيخ جعفر شوشتري را رحمت کند. مي گويد: اگر باب التوبه راهت ندادند از باب الحسين بيا. باب الحسين تو را به باب التوبه مي رساند. فراوان ديديم آدم هايي که گفتند: ما اهل هر خلافي بوديم يک زيارت سيدالشهداء و يک نگاه به قبر شش گوشه ما را متحول کرد.

خدا رحمت کند مرحوم آيت الله بروجردي، در قم رسم بود که يک مجلسي را اهل منبر شب سوم شعبان در قم مي گرفتند و خود آيت الله العظمي بروجردي در اين مجلس مي آمد. يک شبي که ايشان در اين جشن مفصل بودند، گريه مي کنند، يک کسي مي گويد: شما مرجع تقليد هستيد، گريه مي کنيد. خوب نيست. ايشان فرمود: امشب تنها مولودي است که امشب وقتي جبرائيل آمد تهنيت ولادت سيدالشهداء را به رسول خدا عرض کرد، همزمان خبر شهادتش را به پيامبر دادند. جبرائيل وقتي خبر تولد سيدالشهداء را به رسول خدا گفت، داستان کربلا و شهادت حضرت را هم بيان کرد. امام حسين فرمود: من از جدم رسول خدا نقل مي کنم که فرمود: «أَفْضَلُ الاعْمَالِ بَعْدَ الصَّلاةِ إِدْخَالُ السُّرُورِ فِي قَلْبِ الْمُومِنِ بِمَا لا إِثْمَ فِيه » (المناقب، ج 4، ص

ص: 5474

75) همه چيز نماز شب نيست، فکر نکنيم فقط در نماز شب برويم و جمکران برويم. بعضي از اين تصاويري که آدم از سيل زدگان مي بيند واقعاً تأسف مي خورد و ناراحت مي شود. دل مؤمني را شاد کنيم. وقتي حادثه کربلا تمام شد و مردم به کوفه برگشتند، از هرکس مي پرسيدند: شما چه کرديد؟ يکي مي گفت: من علي اکبر را کشتم. يکي گفت: من علي اصغر را شهيد کردم. يکي گفت من امام حسين را شهيد کردم. به کسي گفتند: تو چه کردي؟ گفت: من اسمش را نمي گويم، ويژگي هايش را مي گويم شما حدس بزنيد! گفت: يک آقاي بلند قامتي، ماه کجا روي دل آراي تو! سرو کجا قامت رعناي تو! جاس سجده در پيشاني اش بود. يک پيرمرد هشتاد نود ساله، حبيب بن مظاهر جاي سجده در پيشاني اش باشد خيلي عجيب نيست. علمدار 34 ساله کربلا، وقتي قاتل مي خواهد او را معرفي کند مي گويد: جاي سجده در پيشاني او بود.

شريعتي: شکر خدا که در پناه حسينم، عالم از اين خوب تر پناه ندارد!

«والحمدلله رب العالمين و صلي الله علي محمد و آله الطاهرين»

98-01-27- سيره تربيتي قرآن در نهج البلاغه

شريعتي: بسم الله الرحمن الرحيم، اللهم صل علي محمد و آل محمد و عجل فرجهم. (قرائت دعاي سلامت امام زمان)

سلام مي کنم به همه دوستان عزيزم، بيننده هاي خوب و شنونده هاي بسيار نازنين، آنهايي که مشتاقانه منتظر عيد بزرگ نيمه شعبان هستند و مي خواهند براي آقا و امامشان سنگ تمام بگذارند و همچنان چشم به راه بهار ايام و روزگاران هستيم. حاج آقاي حسيني قمي، سلام عليکم و رحمة الله، خيلي خوش آمديد.

حاج آقاي حسيني قمي: سلام عليکم و رحمة الله، عرض سلام

ص: 5475

و ارادت خالصانه خدمت همه بينندگان و شنوندگان عزيز دارم. پيشاپيش ولادت حضرت بقية الله را تبريک مي گويم. انشاءالله مردم ما مثل هميشه براي اين ايام سنگ تمام خواهند گذاشت و همچنين براي مردمي که گرفتار سيل هستند، انصافاً آمارها اميدوار کننده است و جلوه هايي از انسان دوستي و توجه به آموزه هاي ديني در رسيدگي به مردم گرفتار را مي بيند. انشاءالله در کنار همه موکب هايي که براي نيمه شعبان برگزار مي شود، عزيزان صندوق هاي کمک به مردم سيل زده هم خواهند گذاشت، اهل بيت فرمودند: اگر کسي مي خواهد به ما رسيدگي کند به شيعيان ما رسيدگي کند. امروز بايد در کنار مجالس و جشن هاي باشکوه نيمه شعبان، همه جا مردم سيل زده را هم فراموش نکنيم.

شريعتي: الحمدلله مردم ما از اين آزمون سربلند بيرون آمدند و بيرون خواهند آمد و تا آخرين لحظه در کنار مردم عزيز و درگير سيل خواهيم ماند. امروز هم يکي ديگر از حکمت هاي ناب اميرالمؤمنين را خواهيم شنيد.

حاج آقاي حسيني قمي: بسم الله الرحمن الرحيم، حکمت 224 «بِكَثْرَةِ الصَّمْتِ تَكُونُ الْهَيْبَةُ وَ بِالنَّصَفَةِ يَكْثُرُ الْمُوَاصِلُونَ وَ بِالْإِفْضَالِ تَعْظُمُ الْأَقْدَارُ وَ بِالتَّوَاضُعِ تَتِمُّ النِّعْمَةُ وَ بِاحْتِمَالِ الْمُؤَنِ يَجِبُ السُّؤْدُدُ وَ بِالسِّيرَةِ الْعَادِلَةِ يُقْهَرُ الْمُنَاوِئُ » هفت آموزه اخلاقي و تربيتي مهم و زيبا در اين کلام نوراني هست که سعي مي کنم اين هفت آموزه را با توضيحي بخوانم. جمله اول فرمودند: «بِكَثْرَةِ الصَّمْتِ تَكُونُ الْهَيْبَةُ» هيبت انسان، بزرگي و عظمت انسان، شخصيت و وقار انسان با سکوت طولاني هست. آدم هايي که خيلي حرف مي زنند چون در کلام حضرت هست، «مَنْ كَثُرَ كَلَامُهُ كَثُرَ خَطَؤُه » (تحف العقول/ص89) آدم هاي پر حرف خطاهايشان هم زياد

ص: 5476

است. ولي آدم هايي که کم حرف مي زنند و گزيده حرف مي زنند، مردم برايشان احترامي قائل هستند. وقتي لب به سخن مي گشايند همه گوش مي کنند که چه مي خواهد بگويد ولي کسي که زياد حرف مي زند کسي منتظر کلامشان نيست و مي گويند: مهلت بده تا کمي گوش ما استراحت کند. در نهج البلاغه خيلي روايت داريم اگر عزيزان واژه صمت و سکوت و صموت، نطق و کلام و لسان را در نهج البلاغه جستجو کنند خيلي زياد است و اهل بيت خيلي اصرار داشتند دنبال سکوت باشيم تا حرف زدن. امام صادق(ع) به يکي از اصحاب خوبشان به نام أبان بن تغلب، گلايه کردند و فرمودند: «إِنَّ مَنْ كَانَ قَبْلَكُمْ كَانُوا يَتَعَلَّمُونَ الصَّمْتَ وَ أَنْتُمْ تَتَعَلَّمُونَ الْكَلَام » (تحف العقول/ص209) آنهايي که قبل از شما بودند تمرين سکوت مي کردند و شما تمرين حرف زدن مي کنيد. البته اين معنا روشن است که حضرت فرمودند: اگر کلام، کلام حکمت آميزي باشد نبايد آدم سکوت کند و بايد حرف بزند، ولي حرف هاي معمولي ما غالباً اينطور نيست که تمام کلمات ما حکمت باشد بنابراين هرچه سکوت کنيم بهتر است.

عبارتي مرحوم علامه مجلسي در مرأت العقول دارد. مرحوم مجلسي شخصيت بسيار فوق العاده اي است و داراي مقام معنوي و فقهي و کلامي و علمي والايي است. مي فرمايد: «لَا يَرَوْنَ الْعِبَادَةَ التَّامَّةَ لَا فِي الصَّوْمِ وَ لَا فِي الصَّلَاةِ وَ لَكِنْ فِي الْكَفِّ عَنْ أَعْرَاضِ النَّاس » اگر اين عبارت از شخصيتي غير از مجلسي بود جرأت نمي کردم به اين محکمي بخوانم. شخصيتي که محقق و مفسر و محدث است، اين بزرگوار مي فرمايد: در عين حال ما بزرگاني قبل از خودمان را درک کرديم، اولياي خدا

ص: 5477

و عالمان بزرگي را درک کرديم، عبادت را در نماز و روزه نمي ديدند. بالاتر از نماز و روزه، اين است که آدم مواظب باشد آبروي کسي نرود. همين که حضرت مي فرمايد: آدم سکوت کند و مواظب باشد و احتياط کند. آبروي کسي را نبرد و احتياط کند. تازگي ها اين مسأله را مي گفتم، يک کسي آمد گفت: ما اينجا شک داريم، گفتم: جاي احتياط همينجاست. به شما چيزي ندادند که حتماً حرفي بزنيد که شايد آبروي مردم ريخته شود. حداقل شما احتياط کنيد. علماي علم اخلاق منشأ دهها گناه را زبان نقل کردند. با چشم چند گناه مي شود؟ شايد پنج گناه نشود. با دست چند گناه مي شود؟ ولي دهها گناه با زبان مي شود و يکي از آنها غيبت است.

خدا مرحوم آيت الله العظمي اراکي را رحمت کند. موقع خطبه نماز جمعه، دعوت به تقوا مي کردند. به محاسن سفيدشان دست مي گرفتند و مي گفتند: اگر شما دو مسلمان را پيدا کرديد که يک ساعت يک جا بنشينند و غيبت نکنند من اين محاسن را مي کنم. عبارت بسيار تکان دهنده اي که يکي از فقهاي بزرگ شيعه شهيد ثاني(ره) که کتاب درسي اش در حوزه تدريس مي شود، شهيد اول و شهيد ثاني بعد از شهادت بدنشان را سوزاندند و از بين بردند و مزاري از اين دو شهيد نيست. مرحوم محدث قمي در فوايد الرضويه در حالاتشان مي نويسد: «سُجن ثم قُتِل ثم صُلبَ ثم اُحرقَ» زندان شدند، به شهادت رسيدند، بدن را به دار کشيدند و بعد آتش زدند. اين بزرگوار مي فرمود: چون از بدن اين دو شهيد بزرگوار چيزي باقي نماند، خداوند برکت را به قلمشان داد. همين الآن

ص: 5478

هزاران نفر در سراسر حوزه هاي علميه کتاب هاي اين دو بزرگوار را مي خوانند. شهيد ثاني يک کتابي دارد به نام «کشف الريبه في احکام الغيبه» کتابي در احکام غيبت نوشته است. ايشان گفتند: غيبت اينقدر احکامي ندارد که شما يک کتاب مستقل برايش بنويسيد. در مقدمه جواب داده که چرا من يک کتاب مستقل نوشتم.

«رأيت أكثر أهل هذا العصر» ديدم بيشتر مردم «ممن يتسم بالعلم و يتصف بالفضل و ينسب إلى العدالة» کساني که آدم فکر مي کند آدم هاي عادلي هستند و مؤمن و متدين هستند، «و يترشح للرئاسة يحافظون على أداء الصلوات و الدءوب في الصيام» همين مؤمنيني که مواظب نماز و روزه شان هستند، «و كثير من العبادات و القربات» بسياري از واجبات را مقيد هستند، «و يجتنبون جملة من المحرمات» گناهان را اجتناب دارند، دنبال فحشاء نمي روند «كالزناء و شرب الخمر» به ذهنشان خطور نمي کند شراب بخورند، «و نحوهما من القبائح الظاهرات ثم هم مع ذلك يصرفون كثيرا من أوقاتهم و يتفكهون في مجالسهم و محاوراتهم» اين مؤمنيني که واجبات را مقيد هستند، بسياري از فرصت هاي خودشان به بردن آبروي ديگران مي پردازند و اين را گناه نمي شمارند. اين قصه براي پانصد سال پيش است. اين را مي گوييم که نمازخوان ها و مسجدي ها و هيأتي ها مواظب باشند. «و لو وسوس إليهم الشيطان» اگر شيطان در جلد اينها بيايد، «أن اشربوا الخمر» بگويد شراب بخوريد، مي گويند: امکان ندارد. «أو ازنوا بالمحصنات» بگويند: زناي محصنه بکنيد. به ذهنشان نمي آيد! «ما أطاعوه لظهور فحشه عند العامة و سقوط محلهم به لديهم بل عند متعاطي الرذائل الواضحات و لو راجعوا عقولهم» اگر به عقلشان مراجعه کنند، «و استضاءوا بأنوار بصائرهم

ص: 5479

لوجدوا بين المعصيتين فرقاً بعيدا» مي بينند چقدر فرق است. «بل لا نسبة بين المعاصي» نسبتي نيست بين اين گناهي که به ذهن اينها نمي آيد، شرب خمر و فحشايي که به ذهنشان نمي آيد با غيبت و آبروي مؤمن از بين بردن، قابل مقايسه نيست.اگر شراب بخورد فقط حق الله را پايمال کرده است. ولي يک آدم شرابخوار و آدمي که دنبال منکرات ديگر رفت، روزي که توبه کند و پشيمان شود، خدا مي آمرزد. اما «و بين ما يتعلق مع ذلك بحق العبيد» علاوه بر حق الله، حق الناس دارد. با اين حق الناس چه مي کنيد؟ «خصوصا أعراضهم فإنها أجل من أموالهم» مخصوصاً آبروي مردم، آبرو از مال بالاتر است. هيچکس حاضر نيست آبرويش ريخته شود. حاضر است تمام ثروتش را بدهد، تمام هستي اش را بدهد که آبرويش حفظ بماند. شهيد اول در طول تاريخ غيبت، در 1200 سال تاريخ غيبت امام زمان، فقيهي به عظمت شهيد اول نيامده است. شهيد اول افضل از همه است. شهيد ثاني هم رتبه بالايي دارد. شهيد ثاني با اين عظمت علمي و فقهي، اين فقيه دارد اين حرف را مي زند. مي گويد: شمايي که واجبات را انجام مي دهيد و گناهان را کنار مي گذاريد. اگر شيطان بگويد شراب بخور و زناي محصنه کن، ولي اگر به عقلت مراجعه کني بين آن گناه و آبروي مؤمن بردن فرق بزرگي است. آنجا فقط حق الله و اينجا حق الناس است!

اين حديث براي شيخ صدوق است در من لا يحضر، رسول خدا فرمود: «وَ مَنْ تَطَوَّلَ عَلَى أَخِيهِ فِي غِيبَةٍ سَمِعَهَا» در جلسه اي نشستي و کسي غيبتي کرد، اولاً مي دانيد بايد جلوگيري کنيم که

ص: 5480

غيبت صورت نگيرد. «فِيهِ فِي مَجْلِسٍ فَرَدَّهَا عَنْهُ» رَد غير از جلوگيري از غيبت است. ما در برابر غيبت دو واجب داريم، يک واجب اينکه نگذاريم بگويد. او غيبت کرد ما دفاع کنيم از اينکه غيبت شده است. شيخ انصاري ذيل اين حديث توضيح دادند که دفاع يعني چه. فرمود: اگر کسي دفاع کرد، «رَدَّ اللَّهُ عَنْهُ» شما از آن مؤمن دفاع کنيد، همين که قرآن تشبيه کرده که «أَ يُحِبُّ أَحَدُكُمْ أَنْ يَأْكُلَ لَحْمَ أَخِيهِ مَيْتاً» (حجرات/12) مفسرين فرمودند: چرا قرآن به خوردن گوشت برادر مرده تشبيه کرده است؟ گفتند: همانطور که انسان از دنيا رفته نمي تواند از خودش دفاع کند، کسي که غيبتش را مي کنيد نمي تواند از خودش دفاع کند. اگر شما دفاع کردي، «أَلْفَ بَابٍ مِنَ الشَّرِّ فِي الدُّنْيَا وَ الْآخِرَةِ» خدا هزار بدي دنيايي و اخروي را از شما دفع مي کند. «فَإِنْ هُوَ لَمْ يَرُدَّهَا وَ هُوَ قَادِرٌ عَلَى رَدِّهَا» اگر اين کار را نکند، اگر مي توانستيم دفاع کنيم و دفاع نکرديم، «كَانَ عَلَيْهِ كَوِزْرِ مَنِ اغْتَابَهُ سَبْعِينَ مَرَّةً» شما که شنيدي و دفاع نکردي هفتاد برابر غيبت کننده پاي شما گناه مي نويسند. همين يک حديث کافي است براي اينکه فرداي قيامت که نامه عمل دستش مي دهند، مي گويد: اشتباه شده، اين نامه عمل من نيست. من اربعين کربلا بودم، زيارت بودم. خطاب مي شود خدا اشتباه نمي کند. آبروي هفتاد ساله مؤمن را از بين بردي، عبادت هفتاد ساله تو منتقل شد. آن کسي که شنيده و دفاع نکرده، هفتاد برابر بيشتر گناه کرده است.

شيخ انصاري وقتي در کتاب مکاسب بحث غيبت آورده، فرمود: اين سؤال به ذهن مي آيد که چرا؟ ما

ص: 5481

فقط شنيديم. اين چه عدالتي است که من که شنيدم و دفاع نکردم هفتاد برابر گناهم بيشتر باشد؟ ايشان فرمود: شايد به اين جهت باشد که وقتي اين آقا دفاع نکرد و در برابر غيبت کننده نايستاد، او جرأت پيدا مي کند. مي گويد: ببين چقدر اينها خوشان آمد. جلسه شان گرم شد، مي گويند: هر جلسه اي هست اين آقا را دعوت کنيد. تشويق کردي يک آدمي که هميشه براي غيبت کردن آماده است. تو با شنيدن و سکوت يک آدمي را تحريک کردي که اين گناه را دائم انجام بدهد. پس تو گناهت هفتاد برابر است. در احوالات مرحوم حاج آقا حسين قمي از علماي بزرگ نجف ديدم، ايشان تا اطرافيان مي آمدند حرفي بزنند، مي فرمود: نزنيد. ايشان بوي غيبت و حرف مؤمن مي آمد مي فرمود: ادامه ندهيد که گرفتار غيبت مي شويد. شيخ انصاري مفصل توضيح دادند، يک مرحله اين است که نگذاريم بگويد و اگر گفت دفاع کنيم. اگر عيب دنيايي از ما مي گويد. فرمود: اينطور دفاع کن، بگو: « ّ العيب ليس إلّا ما عاب اللّه به من المعاصى» اينها که عيب نيست. عيب اين است که آدم گرفتار گناه باشد. نقص ظاهري که چيزي نيست. «التي من أكبرها ذكرك أخاك بما لم يعبه اللّه به، و إن كان عيبا دينيّا» اما اگر عيب ديني دارد، مثلاً حسود و بخيل است، اگر طوري است که قابل توجيه است کارش را توجيه کند، اگر قابل توجيه نيست،«فان لم يقبل التوجيه» بگويد: «انتصر له بأنّ المؤمن قد يبتلى بالمعصية» بالاخره مؤمن گاهي دچار معصيت مي شود. ولي از آن بدتر و بالاتر گناهي است که تو گرفتارش هستي.

در احوالات مرحوم

ص: 5482

آيت الله العظمي حائري ديدم که ايشان در نجف درس مي خواندند، شاگرد آيت الله ميرزاي شيرازي بودند، شاگرد آيت الله سيد محمد فشارکي بودند، هشت سال ايشان نجف را ترک کردند و به کربلا رفتند. حوزه کربلا هيچوقت اثر علمي جز دوران هاي کوتاهي مثل نجف نبوده است، هميشه نجف حوزه آبادي داشته است. يک کسي ايشان را در کربلا مي بيند، مي گويد: آقا حوزه نجف آن اساتيد را چرا رها کرديد و آمديد؟ مي گويد: مدتي بود در هر جلسه اي که مي رفتم، موافقين مشروطه غيبت مخالفين و مخالفين غيبت موافقان را مي کردند. موافقاني مثل آخوند خراساني داشت و مخالفاني داشت مثل آيت الله سيد محمد کاظم طباطبايي(ره)، خودشان غيبت همديگر را نمي کردند. ديدم شهري که همه غيبت است به درد زندگي نمي خورد. اينها دروغ نيست. افسانه نيست. شخصيتي مثل آيت الله العظمي حائري نجف شهرش را عوض مي کند براي اينکه جلسات هرجا مي روم بحث هاي سياسي و غيبت ديگران هست.

2- «وَ بِالْحِلْمِ عَنِ السَّفِيهِ تَكْثُرُ الْأَنْصَارُ عَلَيْه » امروز جامعه ما تشنه نهج البلاغه هست، اگر همين ها را در زندگي پياده مي کرديم خيلي از مشکلات برطرف مي شد. اگر آدم ناداني در حق شما بدي کرد، ياران شما زياد مي شوند. اگر شما در برابر آدم ناداني که به شما ظلم کرد، حلم و بردباري به خرج دادي، ياران شما زياد مي شوند. در نهج البلاغه حضرت مي فرمايد: «أَوَّلُ عِوَضِ الْحَلِيمِ عَنْ حِلْمِهِ» اولين پاداش حليم از حلمش اين است، «أَنَّ النَّاسَ كُلَّهُمْ أَنْصَارُهُ» مردم طرف اين مي آيند. در خيابان دو نفر با هم دعوا مي کنند يکي سکوت کرده است. او هي فحش مي دهد، داد مي زند، حتماً مردم مي گويند: اين بيچاره مظلوم

ص: 5483

است و داد نمي زند. باز حضرت در کلمه 11، کلمات حکمت آميز دارند، «إِذَا قَدَرْتَ عَلَى عَدُوِّكَ » وقتي بر دشمنت پيروز شدي، «فَاجْعَلِ الْعَفْوَ عَنْهُ شُكْراً لِلْقُدْرَةِ عَلَيْه» شکرانه پيروزي گذشت از دشمن است. ببخش! دعواهاي خانوادگي، اجتماعي، سياسي که الآن هست، يکي از مشکلاتي که در خانواده ها هست همين است. آقا يک حرفي زده، خانم فکر مي کند اگر جوابش را ندهم ضرر مي کنم.

مرحوم آيت الله تستري شرح نهج البلاغه دارد که يکي از بهترين شرح هاي نهج البلاغه هست. يک وقتي در شوشتر مردم خاطراتي از اين مرد بزرگ مي گفتند، قبرشان زيارتگاه است. ايشان از نظر علمي واقعاً فوق العاده بودند. به قدري ايشان مسلط به تاريخ است، هر کلامي از حضرت را مي خواهد توضيح بدهد، گويي همه تاريخ در دستش است. از هرجا بخواهد يک داستان مناسب زمينه اش مي کند. يک چنين انسان هايي در تاريخ بودند، به کجا رسيدند. ايشان نقل مي کند وقتي حکومت از بني اميه به بني عباس منتقل شد، بني اميه منقرض شدند، دوران بني عباس شد. بني اميه مجبور شدند همه مخفي شدند، حکومت بني عباس آمد و بني عباس هم تمام بني اميه را ريشه کن کردند. يک کسي بود به نام ابراهيم فرزند سليمان بن عبدالملک، سليمان بن عبدالملک از خلفاي بني اميه بود، اين گفت: حالا که دوران خلافت پدرم تمام شده، پدر مرا هم در مي آورند، اين در جايي در نزديکي کوه مخفي شد. يکوقتي بالاي خانه خودم ايستاده بودم، ديدم دسته اي دارند سواره ها مي آيند فکر کردم احتمالاً براي دستگيري من آمدند. فرار کردم به کوفه رفتم. کسي مرا نمي شناخت، پناهي نداشتم. يک خانه اي ديدم مفصل که آقايي با

ص: 5484

هيبت آنجا ايستاده بود و خانه خادماني داشت. گفت: چه کار داري؟ گفتم: به شما پناه آوردم. نپرسيد که هستي و جايي به او داد و پذيرايي و غذا، گفت: من ديدم صاحبخانه هر روز در ساعت معيني با نيروهايي که دارد دنبال کسي مي گردد. يک روز پرسيدم: شما هر روز به دنبال چه کسي مي گرديد؟ گفت: دنبال قاتل پدرم. گفت: قاتل پدرت کيست؟ گفت: آقايي به نام ابراهيم سليمان بن عبدالملک! پيش خود گفتم: چه شانسي دارم و به کجا پناه آوردم. گفتم: مدتي که از ما پذيرايي کردي حق بزرگي بر گردن ما پيدا کردي. من قاتل را مي شناسم. گفت: چه کسي است؟ گفت: من هستم! باور نکرد، گفت: فکر کنم از اين زندگي مخفي خسته شدي و مي خواهي تو را بکشم تا راحت شوي. گفت: نه، مي خواهي اسم و مشخصات و محل قتل پدرت را بگويم؟ تمام مشخصات را گفت و ديد خودش است. گفت: يقين کردم تو قاتل پدرم هستي. تو خودت مي داني و پدرم، يک قيامتي در کار است. پدرم را کشتي و در قيامت خودت مي داني ولي به سهم خودم چون به تو پناه دادم، پناهم را از بين نمي برم. گفت: ولي زود از اين خانه برو! الآن مي ترسم يکوقتي از اين حالت برگردم و باز سراغت بيايم. يک پول دستي به او داد و گفت: برو. اين داستان را خود ابراهيم براي صفاح نقل مي کند. گفت: من به کسي پناه بردم که پدرش را کشته بودم ولي وقتي فهميد من قاتل بودم گفت: خودت مي داني و پدرم.

اصلاً اينها به ذهن ما خطور مي کند؟ اين قصه افسانه نيست.

ص: 5485

مرحوم تستري مفصل نقل کرده است. حضرت يوسف فقط هجده سال در زندان بود. مرحوم طبرسي مي گويد: يوسف هجده سال در زندان بود. به چاه افتاد، کتک مفصل خورد، به عنوان برده فروخته شد. بعد که از زندان بيرون آمد، برادرها يک جمله گفتند، نگفتند ما را ببخش و قسمش ندادند. فقط گفتند: ما اشتباه کرديم، عذرخواهي نکردند. «لَقَدْ آثَرَكَ اللَّهُ عَلَيْنا وَ إِنْ كُنَّا لَخاطِئِينَ، قالَ لا تَثْرِيبَ عَلَيْكُمُ الْيَوْمَ يَغْفِرُ اللَّهُ لَكُمْ وَ هُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِينَ» (يوسف/91 و92) فرمود: حتماً خدا مي آمرزد. علامه طبرسي مي نويسند: يعقوب از يوسف سؤال کرد: پسرم بگو برادرها با تو چه کردند؟ اين جمله را بايد تابلو کرد. گفت: بگو خدا با من چه کرد و از لطف و رحمت خدا بپرس. در تفسير علامه طبرسي هست که برادرها با يوسف سر يک سفره غذا مي خوردند. گفتند: ما خجالت مي کشيم، سفره ما را جدا کن. گفت: اين حرف را نزنيد. شما عزت من هستيد. قبل از شما مردم فکر مي کردند من غلامي هستم آزاد شدم. شما آمديد فهميدند من از خاندان ابراهيم و آل ابراهيم هستم. يعني به برادرها دلداري بدهد و توجيه کند. «فَاجْعَلِ الْعَفْوَ عَنْهُ شُكْراً لِلْقُدْرَةِ عَلَيْه» تو موفق شدي، عزت پيدا کردي، کارت پيش رفت، تو بگذر. سالهاست خواهر و برادر با هم قهر هستند سر يک مسأله جزئي. خانم سالخورده اي جلوي حرم حضرت معصومه به من گفت: پسر من دو سال است با من قهر است. اشک مي ريخت!

شريعتي: امروز صفحه 13 قرآن کريم، آيات 84 تا 88 سوره مبارکه بقره را تلاوت خواهيم کرد.

«84» وَ إِذْ أَخَذْنا مِيثاقَكُمْ لا تَسْفِكُونَ دِماءَكُمْ

ص: 5486

وَ لا تُخْرِجُونَ أَنْفُسَكُمْ مِنْ دِيارِكُمْ ثُمَّ أَقْرَرْتُمْ وَ أَنْتُمْ تَشْهَدُونَ «85» ثُمَّ أَنْتُمْ هؤُلاءِ تَقْتُلُونَ أَنْفُسَكُمْ وَ تُخْرِجُونَ فَرِيقاً مِنْكُمْ مِنْ دِيارِهِمْ تَظاهَرُونَ عَلَيْهِمْ بِالْإِثْمِ وَ الْعُدْوانِ وَ إِنْ يَأْتُوكُمْ أُسارى تُفادُوهُمْ وَ هُوَ مُحَرَّمٌ عَلَيْكُمْ إِخْراجُهُمْ أَ فَتُؤْمِنُونَ بِبَعْضِ الْكِتابِ وَ تَكْفُرُونَ بِبَعْضٍ فَما جَزاءُ مَنْ يَفْعَلُ ذلِكَ مِنْكُمْ إِلَّا خِزْيٌ فِي الْحَياةِ الدُّنْيا وَ يَوْمَ الْقِيامَةِ يُرَدُّونَ إِلى أَشَدِّ الْعَذابِ وَ مَا اللَّهُ بِغافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ «86» أُولئِكَ الَّذِينَ اشْتَرَوُا الْحَياةَ الدُّنْيا بِالْآخِرَةِ فَلا يُخَفَّفُ عَنْهُمُ الْعَذابُ وَ لا هُمْ يُنْصَرُونَ «87» وَ لَقَدْ آتَيْنا مُوسَى الْكِتابَ وَ قَفَّيْنا مِنْ بَعْدِهِ بِالرُّسُلِ وَ آتَيْنا عِيسَى ابْنَ مَرْيَمَ الْبَيِّناتِ وَ أَيَّدْناهُ بِرُوحِ الْقُدُسِ أَ فَكُلَّما جاءَكُمْ رَسُولٌ بِما لا تَهْوى أَنْفُسُكُمُ اسْتَكْبَرْتُمْ فَفَرِيقاً كَذَّبْتُمْ وَ فَرِيقاً تَقْتُلُونَ «88» وَ قالُوا قُلُوبُنا غُلْفٌ بَلْ لَعَنَهُمُ اللَّهُ بِكُفْرِهِمْ فَقَلِيلًا ما يُؤْمِنُونَ »

ترجمه آيات: و (بياد آريد) هنگامى كه از شما پيمان گرفتيم، خونهاى يكديگر را نريزيد و همديگر را از سرزمين خود بيرون نكنيد، پس شما (به اين پيمان) اقرار كرديد و خود بر آن گواه هستيد. امّا اين شما هستيد كه يكديگر را به قتل مى رسانيد و جمعى از خودتان را از سرزمينشان (آواره و) بيرون مى كنيد و بر عليه آنان، به گناه وتجاوز همديگر را پشتيبانى مى كنيد. ولى اگر همانان به صورت اسيران نزد شما آيند، بازخريدشان مى كنيد (تا آزادشان سازيد) در حالى كه (نه تنها كشتن، بلكه) بيرون راندن آنها (نيز) بر شما حرام بود. آيا به بعضى از دستورات كتاب آسمانى ايمان مى آوريد وبه برخى ديگر كافر مى شويد؟ پس جزاى هر كس از شما كه اين عمل را انجام دهد، جز رسوايى در اين

ص: 5487

جهان، چيزى نخواهد بود و روز قيامت به سخت ترين عذاب بازبرده شوند و خداوند از آنچه انجام مى دهيد، غافل نيست. آنها كسانى هستند كه زندگى دنيا را به بهاى (از دست دادن) آخرت خريده اند، پس در مجازات آنان تخفيفى داده نمى شود و آنها يارى نخواهند شد. و همانا ما به موسى كتاب (تورات) داديم و از پس او پيامبرانى پشت سر يكديگر فرستاديم و به عيسى بن مريم (معجزات و) دلايل روشن بخشيديم و او را با روح القدس، تأئيد ويارى نموديم. پس چرا هرگاه پيامبرى چيزى (از احكام و دستورات) بر خلاف هواى نفس شما آورد، در برابر او تكبّر ورزيديد. (و به جاى ايمان آوردن به او) جمعى را تكذيب و جمعى را به قتل رسانديد؟! وآنها (به پيامبران) گفتند: دلهاى ما در غلاف است (و ما از گفته هاى شما چيزى نمى فهميم.) چنين نيست، بلكه خداوند به سبب كفرشان از رحمت خود دور ساخته (و به همين دليل چيزى درك نمى كنند)، پس اندكى ايمان مى آورند.

شريعتي: با توجه به اينکه ديروز هم در مورد سنت قرباني در عيد بزرگ نيمه شعبان صحبت کرديم، براي اطلاع بيشتر به کانال ما مراجعه کنيد.

حاج آقاي حسيني قمي: در عصر غيبت حضرت ولي عصر غيبت اول حدود هفتاد سال، حضرت چهار نايب داشتند. مرحوم محدث قمي در مورد اين چهار نايب مي فرمايد: کساني که عراق مي روند اگر زيارت سيدالشهداء نبود، اگر زيارت کاظمين و عسکريين نبود، فقط به عراق مي رفتند براي زيارت نواب اربعه، جا داشت. اينقدر مقامشان بزرگ است. در اين هفتاد سال هيچ مي دانيد سفير دوم امام زمان جناب ابو جعفر، شيخ طوسي مي نويسد، «كان يتولى هذا

ص: 5488

الأمر نحوا من خمسين سنة» نزديک به پنجاه سال فقط اين سفير دوم سفير امام زمان و نايب خاص امام زمان است. يعني سفير اول که پدر اين بزرگوار است و سفير سوم و چهارم بينشان تقسيم مي شود بيست سال، اين بزرگوار دومين سفير ابو جعفر پنجاه سال سفير خاص حضرت است. شيخ طوسي مي نويسد: وقتي اين چهار نفر با اين مقام مي آمدند مي گفتند: ما نماينده امام زمان هستيم، شيعه نمي پذيرفتند الا با معجزه و نشاني، اين بيداري شيعه است. شيعه هشيار بود و نشانه مي خواست. شيعه اي که اينقدر بيدار بود و از سفير پنجاه ساله نشان معجزه مي خواست، آنوقت امروز بايد اينقدر غفلت کند، هرکس ادعا کرد من نماينده امام زمان هستم، به اين سادگي قبول کنيم؟ امام عسگري امام زمان را نشانش مي دهد و مي گويد: يک نشانه مي دهيد که قلب من اطمينان پيدا کند. ابراهيم به خدا گفت: نشانه، اگر ابراهيم مي داند اجازه دارد از خدا نشانه بخواهد، ما نبايد نشانه بخواهيم. مي گويد: تا گفتم، امام زمان با زبان فصيح شروع به صحبت مي کرد، «أَنَا بَقِيَّةُ اللَّهِ فِي أَرْضِهِ وَ الْمُنْتَقِمُ مِنْ أَعْدَائِه »

شريعتي: کتاب «قصه انتظار، امام مهدي از تولد تا رجعت» بسيار کتاب خوبي است. مطالب بسيار نابي را مي توانيد مطالعه کنيد.

يک پلک زدن غافل از آن ماه نباشم *** شايد که نگاهي کند آگاه نباشم

«والحمدلله رب العالمين و صلي الله علي محمد و آله الطاهرين»

98-02-03- سيره تربيتي اميرالمومنين علي عليه السلام در نهج البلاغه (حکمت 224)

شريعتي: بسم الله الرحمن الرحيم، اللهم صل علي محمد و آل محمد و عجل فرجهم.

با هرچه عشق نام تو را مي توان نوشت *** با هرچه رود راه تو را مي توان سرود

بيم

ص: 5489

از حصار نيست که هر قفل کهنه را *** با دست هاي روشن تو مي توان گشود

سلام مي کنم به همه دوستان عزيزم، بيننده هاي خوب و شنونده هاي بسيار نازنين، انشاءالله هرجا که هستيد دل و جانتان بهاري و سبز باشد. از همراهي و لطف شما سپاسگزاريم. حاج آقاي حسيني قمي، سلام عليکم و رحمة الله، خيلي خوش آمديد.

حاج آقاي حسيني قمي: سلام عليکم و رحمة الله، عرض سلام و ارادت خالصانه خدمت همه بينندگان و شنوندگان عزيز دارم. عرض تبريک ايام ولادت حضرت ولي عصر(عج) را دارم.

شريعتي: امروز هم يکي ديگر از حکمت هاي ناب اميرالمؤمنين را خواهيم شنيد.

حاج آقاي حسيني قمي: بسم الله الرحمن الرحيم، حکمت 224، هفته گذشته اين حکمت را آغاز کرديم و به پايان نرسيد. عرض کرديم اميرالمؤمنين(ع) در اين حکمت نوراني به هفت آموزه تربيتي و اخلاقي اشاره کردند. «بِكَثْرَةِ الصَّمْتِ تَكُونُ الْهَيْبَةُ وَ بِالنَّصَفَةِ يَكْثُرُ الْمُوَاصِلُونَ وَ بِالْإِفْضَالِ تَعْظُمُ الْأَقْدَارُ وَ بِالتَّوَاضُعِ تَتِمُّ النِّعْمَةُ وَ بِاحْتِمَالِ الْمُؤَنِ يَجِبُ السُّؤْدُدُ وَ بِالسِّيرَةِ الْعَادِلَةِ يُقْهَرُ الْمُنَاوِئُ وَ بِالْحِلْمِ عَنِ السَّفِيهِ تَكْثُرُ الْأَنْصَارُ عَلَيْه » به دو مورد بيشتر نرسيديم. دو مورد که اشاره کرديم يکي «بِكَثْرَةِ الصَّمْتِ تَكُونُ الْهَيْبَةُ» هيبت انسان، بزرگي و عظمت انسان، شخصيت و وقار انسان با سکوت طولاني هست. آدم هايي که خيلي حرف مي زنند اين موقعيت و جايگاه را ندارند. حضرت فرمودند: «مَنْ كَثُرَ كَلَامُهُ كَثُرَ خَطَؤُه » (تحف العقول/ص89) آدم هاي پر حرف خطاهايشان هم زياد است. کسي که خطايش زياد شد حيايش کم است. کسي که حيايش کم شد، ورعش کم است و همينطور از اين نمونه بيانات زياد است. بايد کم گفت و گزيده گفت و حساب شده

ص: 5490

حرف زد.

روايتي را امروز نگاه مي کردم ديدم هم شيخ صدوق در أمالي و هم شيخ طوسي و هم در تحف العقول، هرسه بزرگوار اين حديث را نقل کردند از امام صادق(ع) هست. همه ما يکي از نگراني هايمان اين است که بعد از مرگ در عالم برزخ چه خواهد شد؟ در آن مراحل چه بلايي سر ما مي آورند؟ حتي در روايت اهل بيت(ع) گاهي فرمودند: مواظب برزختان باشيد. خيلي مردم دوست دارند بدانند عالم برزخ به چه صورت است؟ از جمله مسائلي که مردم پيگير هستند، عذاب قبر است. امام صادق فرمود: سه گناه باعث عذاب قبر است. جالب است هر سه گناه، گناه زبان است. يعني اگر نگران عذاب قبر هستيم، سه گناه هست که منشأ آن زبان است. فرمودند: «عَذَابَ الْقَبْرِ مِنَ النَّمِيمَةِ وَ الْغِيبَةِ من [وَ] الْكَذِبِ» (جامع الاخبار/ص147) گاهي آدم غفلت مي کند که چه کار مي کند. يک تعبيري اميرالمؤمنين در نهج البلاغه نامه 53، نامه به مالک اشتر مي فرمايند، «لَا تَعْجَلَنَ إِلَى تَصْدِيقِ سَاعٍ فَإِنَّ السَّاعِيَ غَاشٌّ وَ إِنْ تَشَبَّهَ بِالنَّاصِحِينَ» مواظب باش کسي که سخن چيني مي کند، زود حرفش را باور نکن. سخن چين خائن است ولو قيافه خيرخواه به خود بگيرد! «غاشٌ» يعني خائن، خائن است ولو قيافه خيرخواهي بگيرد. يکوقتي اين را گفتيم، خدا مرحوم آيت الله العظمي تبريزي را رحمت کند، که گاهي از ما مي پرسند شما مثلاً خواستگاري فلان دختر رفتيد، نپسنديديد. حالا ما مي خواهيم برويم، اشکالاتي اگر داشته به ما بگوييد که ما بدانيم آن اشکالات به درد ما مي خورد يا نه؟ ايشان فرمودند: باسمه تعالي، شما اجازه نداريد تمام اشکالات را با خصوصيات بگوييد. سر بسته بگوييد. يکي

ص: 5491

از عذاب ها سخن چيني است. دومين عذاب قبر «کذب» است، دروغ گفتن، سوم غيبت کردن است. اگر نگران هستيم شب اول قبر چه بلايي بر سر ما مي آورند، بلايي نيست مگر اينکه خودمان فرستاده باشيم.

يکي از عوامل عذاب قبر را اسراف ذکر کردند. خدا مرحوم احمدي ميانجي را رحمت کند. سي دي عالم برزخ ايشان خيلي فوق العاده است. از بس ايشان با اخلاص سخن مي گويد. باور کرده هرچيزي را که مي گويد. ايشان بحث مفصلي در مورد عذاب قبر دارند از جمله عوامل اسراف است، متأسفانه همه ما به اين مبتلا هستيم. سي درصد کل کشور چقدر در غذا و نان اسراف مي کنند. روايت داريم مي گويد: اينها عامل عذاب قبر است. پس کلام اول حضرت اين بود که اگر مي خواهيد عزت پيدا کنيد، نجات پيدا کنيد، مواظب کلامتان باشيد. اگر مي خواهيد گرفتار عذاب قبر نشويد مواظب کلامتان باشيد. من به زندگي اولياء خدا نگاه کردم، علماء و مراجع چطور به اين مقامات رسيدند؟ آيت الله بهجت چطور بود؟ اين چيزي پيچيده اي نيست. اگر بخواهم در سه جمله خلاصه کنم، اينطور است. 1- اهل سکوت بودند و متفکرانه حرف مي زدند. 2- مراقب بودند و محاسبه مي کردند. 3- اهل خدمت به خلق بودند. اگر عالمان و بزرگان دين به جايي رسيدند رمزش اين سه مورد است. در حالات مرحوم آيت الله غروي اصفهاني هست که از ايشان سؤال کردند: اگر به شما خبر بدهند نيم ساعت ديگر از عمر شما باقي مانده است، چه مي کنيد؟ استاد آيت الله خويي و آيت الله بهجت بودند. گفتند: مي روم دم در مي نشينم ببينم گرفتاري بيچاره اي رد نمي شود من در اين دقايق

ص: 5492

آخر گرفتاري او را برطرف کنم! پس مورد اول که حضرت فرمودند: «بِكَثْرَةِ الصَّمْتِ تَكُونُ الْهَيْبَةُ».

«وَ بِالتَّوَاضُعِ تَتِمُّ النِّعْمَةُ» اميرالمؤمنين مي فرمايد: آنهايي که اهل تواضع هستند، نعمت بر آنها تمام است. اينها نياز به تمرين دارد. من از امروز ديگر رفتارم را اصلاح مي کنم. به اين آساني نيست! اگر مي خواهيم نعمت خدا بر ما تمام شود بايد دنبال اين باشيم. حضرت علي(ع) فرمود: «التَّوَاضُعُ زَكَاةُ الشَّرَفِ» (غررالحکم/ص248) تو موقعيتي داري، جايگاه و مقامي داري، زکات هر چيزي مناسب با خودش است و زکات موقعيت و جايگاه، تواضع است. «التَّوَاضُعُ سُلَّمُ الشَّرَف » هنوز به آن جايگاه نرسيدي، مي خواهي برسي؟ نردبان عزت، تواضع است. «ثَمَرَةُ التَّوَاضُعِ الْمَحَبَّةُ» ثمره تواضع محبت است. آدم هاي متواضع را همه دوست دارند. علاقه دارند و مي خواهند نزديک شوند. آدم هاي متکبر اينطور نيستند. هي با واسطه و نامه و اينهاست! بدترين مردم کساني هستند که بخاطر شرشان مورد احترام قرار مي گيرند. رسول خدا فرمود: «لَا تَجْلِسُوا عِنْدَ كُلِ دَاعٍ مُدَّعٍ» هرکس ادعا کرد من عالم دين هستم، مبلغ دين هستم، طبيب هستم، به اين نزديک نشويد. معيار عالم دين اين پنج مورد است. در اثر نست و برخاست با او تواضع در زندگي آدم پيش برود. اخلاقي عملي شان بايد اثر بگذارد نه گفتارشان. «يَدْعُوكُمْ» نه به زبان، فرمود: به عالمي نزديک شويد که عملاً چنين است.

خدا رحمت کند مرحوم آيت الله العظمي بروجردي، من تعجب مي کنم که مگر مي شود آدم به اينجا برسد؟ مرحوم آيت الله العظمي بروجردي در بروجرد بودند، سه عالم و سه مرجع بزرگ حوزه و مرجعيت را اداره مي کردند. آيت الله العظمي خوانساري، آيت الله العظمي حجت

ص: 5493

و مرحوم آيت الله العظمي صدر، اين سه نفر به اين نتيجه رسيدند که يک آقاي ديگر بهتر از ما مي تواند حوزه و مرجعيت حوزه و شيعه را اداره کند، تمام موقعيت و مقامشان را دو دستي در طبق اخلاص گذاشتند و تقديم آيت الله العظمي بروجردي کردند و آقاي بروجردي را از قم به بروجرد آوردند و گفتند: ايشان پانزده سال مرجعيت است. اينها گفتنش آسان است، عجيب اين است که همين آيت الله العظمي خوانساري جلوي جمع به آقاي بروجردي مي گويد: شما يادتان هست من در اصفهان پنجاه سال پيش خدمت شما قوانين مي خواندم؟ آقاي بروجردي مي گويد: من يادم نيست. مي گويد: حق داريد يادتان نباشد چون شما شاگرداني مثل من زياد داشتيد، من استادي مثل شما کم داشتم. اينها نياز به تمرين دارد و آسان نيست.

آيت الله العظمي حجت که يکي از مراجع ثلاث است، يکوقتي در خيابان مي رفت، مي گويند: آيت الله بروجردي مي آيد، از نظر سني نزديک به هم بودند و از نظر علمي بعضي قائل بودند که اينها با هم فرقي ندارند، تا مي گويند: آيت الله العظمي بروجردي مي آيد، آقاي حجت سوار مرکبي بودند، آنچنان به عجله خودشان را از مرکب مي اندازند که چند روز مريض مي شوند. مبادا آيت الله بروجردي بيايد و من سوار باشم!

شريعتي: آيت الله بهجت که خدا رحمتشان کند، مي فرمودند: ما هنوز علما و بزرگان دين خودمان را نشناختيم چه برسد به اهل بيت.

حاج آقاي حسيني قمي: در حالات مرحوم آيت الله العظمي حائري مي خواندم، چهار جلد کتاب از آيت الله شبيري زنجاني منتشر شده «جرعه اي از دريا» بخشي از خاطرات علما هست، البته مفصل

ص: 5494

است و شايد براي عموم مردم مفيد نباشد. ايشان اين قصه را نقل کرده است. آيت الله العظمي حائري که به ايشان مؤسس حوزه علميه قم مي گويند، امام و ديگران از شاگردان ايشان و برکات ايشان بودند. اين حوزه اي که هفتاد هشتاد ساله از برکات ايشان است. ايشان نقل مي کنند در خانه خودشان يک دخترخاله اي داشتند و جزء عائله ايشان بود، به قدري به اين دختر خاله خدمت مي کرد، به خانمش مي گويد: مراقب اين مهمان ما باشيد. مهمان چند ساله! من پير شدم اگر توانايي داشتم تا رفتن به سرويس بهداشتي و پر کردن آب در آفتابه کمکش مي کردم!

محمد بن مسلم يکي از اصحاب خاص امام صادق (ع) بود. در سند بيش از شش هزار حديث حضور دارد. الآن ما نماز مي خوانيم، روزه مي گيريم، احکام نماز و روزه و خمس، اينها را اين بندگان خدا به ما رساندند. در حالاتشان هست که موقعيت خوبي داشت و وضع مالي خوبي داشت. همه عوامل براي قيافه گرفتن کافي است. امام صادق به او فرمود: محمد بن مسلم مواظب باش تواضع داشته باشي. يا محمد تواضعت را زياد کند. آمد در کوفه گفت: مي خواهم خودم را بشکنم، ديگر قيافه نگيرم. برداشت يک زنبيل خرما، آمد جلوي مسجد جامع کوفه نشست خرما بفروشد. بستگانش آمدند گفتند: آبروي ما را بردي، با اين موقعيت تو بخواهي تمام کوفه را بخري اينقدر وضع مالي ات هست که بتواني، آنوقت اينجا داري خرما مي فروشي؟ گفت: امام فرمود خودت را بشکن و يک راه خود شکستن همين است. گفتند: يک کار ديگري انجام بده. گفت: تا دانه آخر اين خرما را نفروشم برنمي گردم.

ص: 5495

اين کار را تمام کرد رفت آسيابي را انتخاب کرد. اينقدر ائمه مواظب اينها بودند، مواظب تواضع زندگي شان هم بودند.

گاهي ما حواسمان پرت مي شود، چرا اهل تواضع نيستيم؟ براي اينکه خيلي روي خودمان حساب مي کنيم. مرحوم مروي نقل مي کردند: کسي در آبادان بالاي منبر در سخنراني گفته بود «سَلُونِي قَبْلَ أَنْ تَفْقِدُونِي » در تاريخ هست هرکس غير از اميرالمؤمنين اين جمله را گفته است، همانجا مچ او را گرفتند. بالاي منبر اين جمله را گفت، يک کسي از پاي منبر گفت: من سؤال دارم. گفت: بفرماييد. گفت: سؤال من خيلي پيچيده نيست. مدت ها فکر مي کنم نام مادر حضرت خديجه(س) چيست؟ اين همينطور ماند. مرحوم مروي نقل مي کرد که از منبر پايين آمد و ديگر نتوانست در آبادان پا بگذارد. اينکه گاهي قيافه مي گيريم فکر مي کنيم حالا که مهندس شده، حجت الاسلام شده خبري است! در گذشته به مرحوم کليني صاحب کافي ثقة الاسلام مي گفتند. به مرحوم شفتي مي گفتند: حجت الاسلام، به علامه حلي، آيت الله مي گفتند. حواسمان باشد خودمان را گم نکنيم.

يکي از کتاب هايي که خوب است مطالعه کنيم «فوايد الرضويه» حاج شيخ عباس قمي است. شخصيتي داشتيم به نام محيد بهبهاني، به معلم البشر معروف است، علامه ثاني، محقق ثالث، مجدد الدين، يک شخصيت استثنايي است. استاد ميرزاي قمي بود، استاد مرحوم ملا مهدي نراقي بود. استاد صاحب رياض بود. گفتند: چه کار کردي به اينجا رسيدي؟ گفت: من در زندگي خودم را هيچ حساب نمي کردم. در ميان همه تواضع ها، يک تواضع را مخصوص اشاره کنم، اميرالمؤمنين در حکمت 406 نهج البلاغه فرمود: «مَا أَحْسَنَ تَوَاضُعَ الْأَغْنِيَاءِ لِلْفُقَرَاءِ طَلَباً لِمَا عِنْدَ اللَّهِ» وضع

ص: 5496

مالي ات خوب است، پولدار هستي، به فقرا بايد تواضع کني، کاري نکني فقير پيش تو سر خم کند. برادري داري يکي پولدار است و يکي وضع مالي اش خوب نيست، تو که وضع مالي ات بهتر است، کاري نکني که او پيش تو تواضع کند. حضرت فرمود: «وَ أَحْسَنُ مِنْهُ» بهتر اين است که فقرا به اغنياء نگاه نکنند. «تِيهُ الْفُقَرَاءِ عَلَى الْأَغْنِيَاءِ».

يک روايتي از امام رضا(ع) هست که حديث معروفي است. مرحوم شيخ صدوق در خصال و علل دارد و هم شيخ طوسي در امالي دارد. امام رضا(ع) فرمود: «لَا يَتِمُ عَقْلُ امْرِئٍ مُسْلِمٍ حَتَّى تَكُونَ فِيهِ عَشْرُ خِصَالٍ الْخَيْرُ» مسلماني خردش به کمل مي رسد که ده ويژگي داشته باشد. امام رضا مي گويد: «الْعَاشِرَةُ وَ مَا الْعَاشِرَةُ» مورد دهمي را گفتم که از همه مهمتر است. فرمود: «لَا يَرَى أَحَداً إِلَّا قَالَ هُوَ خَيْرٌ مِنِّي وَ أَتْقَى» (تحف العقول/ص443) هيچکسي را نبيند مگر اينکه بگويد اين از من بهتر است. آقاي محترم هرکسي را ديدي، بد و خوب، فاسق، فاجر، عادل، بگو: او از من بهتر است. فرمود: «إِنَّمَا النَّاسُ رَجُلَانِ» مردم دو دسته هستند. يک دسته واقعاً از ما بهتر هستند. «رَجُلٌ خَيْرٌ مِنْهُ وَ أَتْقَى وَ رَجُلٌ شَرٌّ مِنْهُ» فرمود: اگر اين دسته از آدم ها را ديدي «وَ أَدْنَى فَإِذَا لَقِيَ الَّذِي شَرٌّ مِنْهُ وَ أَدْنَى قَالَ لَعَلَّ خَيْرَ هَذَا بَاطِنٌ» مي بيني اين ظاهر الصلاح نيست، بگو: شايد خيرش در باطنش است. بعضي از ما که مي گوييم: اين کيست؟ گاهي همين ها يک جوانمردي هايي دارند، خوبي هايي دارند، همين هايي که فکر مي کنيم آدم هاي خوبي نيستند، ولي ظاهرشان چنين است. پس اگر انسان مي خواهد به اين

ص: 5497

درجه از تواضع برسد، هرکسي را ديد اگر بهتر بود که هيچ،، اگر هم بهتر نيستند شايد خير اينها در باطن است و ما خبر نداريم.

شريعتي: امروز صفحه بيستم قرآن کريم، آيات 127 تا 134 سوره مبارکه بقره را تلاوت خواهيم کرد.

«وَ إِذْ يَرْفَعُ إِبْراهِيمُ الْقَواعِدَ مِنَ الْبَيْتِ وَ إِسْماعِيلُ رَبَّنا تَقَبَّلْ مِنَّا إِنَّكَ أَنْتَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ «128» رَبَّنا وَ اجْعَلْنا مُسْلِمَيْنِ لَكَ وَ مِنْ ذُرِّيَّتِنا أُمَّةً مُسْلِمَةً لَكَ وَ أَرِنا مَناسِكَنا وَ تُبْ عَلَيْنا إِنَّكَ أَنْتَ التَّوَّابُ الرَّحِيمُ «129» رَبَّنا وَ ابْعَثْ فِيهِمْ رَسُولًا مِنْهُمْ يَتْلُوا عَلَيْهِمْ آياتِكَ وَ يُعَلِّمُهُمُ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَةَ وَ يُزَكِّيهِمْ إِنَّكَ أَنْتَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ «130» وَ مَنْ يَرْغَبُ عَنْ مِلَّةِ إِبْراهِيمَ إِلَّا مَنْ سَفِهَ نَفْسَهُ وَ لَقَدِ اصْطَفَيْناهُ فِي الدُّنْيا وَ إِنَّهُ فِي الْآخِرَةِ لَمِنَ الصَّالِحِين «131» إِذْ قالَ لَهُ رَبُّهُ أَسْلِمْ قالَ أَسْلَمْتُ لِرَبِّ الْعالَمِينَ «132» وَ وَصَّى بِها إِبْراهِيمُ بَنِيهِ وَ يَعْقُوبُ يا بَنِيَّ إِنَّ اللَّهَ اصْطَفى لَكُمُ الدِّينَ فَلا تَمُوتُنَّ إِلَّا وَ أَنْتُمْ مُسْلِمُونَ «133» أَمْ كُنْتُمْ شُهَداءَ إِذْ حَضَرَ يَعْقُوبَ الْمَوْتُ إِذْ قالَ لِبَنِيهِ ما تَعْبُدُونَ مِنْ بَعْدِي قالُوا نَعْبُدُ إِلهَكَ وَ إِلهَ آبائِكَ إِبْراهِيمَ وَ إِسْماعِيلَ وَ إِسْحاقَ إِلهاً واحِداً وَ نَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ «134» تِلْكَ أُمَّةٌ قَدْ خَلَتْ لَها ما كَسَبَتْ وَ لَكُمْ ما كَسَبْتُمْ وَ لا تُسْئَلُونَ عَمَّا كانُوا يَعْمَلُونَ »

ترجمه آيات: و (بياد آور) هنگامى كه ابراهيم، پايه هاى خانه (كعبه) را با اسماعيل بالا مى برد (ومى گفتند:) پروردگارا از ما بپذير، همانا تو شنوا و دانايى. (ابراهيم واسماعيل همچنين گفتند:) پروردگارا! ما را تسليم (فرمان) خود قرارده واز نسل ما (نيز) امّتى كه تسليم تو باشند قرارده و راه وروش پرستش را به ما نشان ده وتوبه ى ما

ص: 5498

را بپذير، كه همانا تو، توبه پذير مهربانى. پروردگارا! در ميان آنان پيامبرى از خودشان مبعوث كن تا آيات تو را بر آنها بخواند و به آنان كتاب و حكمت بياموزد و (از مفاسد فكرى، اخلاقى و عملى) پاكيزه شان نمايد، همانا كه تو خود توانا و حكيمى. كيست كه از آئين ابراهيم روى بگرداند، مگر كسى كه خود را (فريب داده و) بى خردى كند؟ و همانا ما او را در اين جهان برگزيديم و قطعاً او در جهان ديگر (نيز) از صالحان است. (بخاطر بياوريد) هنگامى را كه پروردگار ابراهيم به او گفت: تسليم شو.گفت: در برابر پروردگار جهانيان تسليم شدم. و ابراهيم و يعقوب، فرزندان خود را به همان آئين سفارش نمودند (وگفتند:) فرزندان من! خداوند براى شما اين دين (توحيدى) را برگزيده است. پس (تا پايان عمر بر آن باشيد و) جز در حال تسليم (و فرمانبردارى) نميريد. آيا شما (يهوديان) هنگامى كه مرگ يعقوب فرا رسيد، حاضر بوديد؟! آن هنگام كه به فرزندان خود گفت: پس از من چه مى پرستيد؟ گفتند: خداى تو وخداى پدرانت ابراهيم واسماعيل واسحاق، خداوند يكتا، وما در برابر او تسليم هستيم. آنها امتى بودند كه درگذشتند، دست آورد آنها مربوط به خودشان و دست آورد شما نيز مربوط به خودتان است و شما از آنچه آنان انجام داده اند، بازخواست نخواهيد شد.

شريعتي: عشق يعني قاف و لام قل هو الله احد *** عشق يعني باي بسم الله الرحمن الرحيم

اين فته قرار گذاشتيم از يکي از نواب خاص و بزرگ حضرت بقية الله ياد کنيم، حسين بن روح نوبختي(ره) و از عظمت اين شخصيت براي ما خواهند گفت.

ص: 5499

اج آقاي حسيني قمي: اين بزرگواران شخصيت فوق العاده اي هستند. هفته گذشته عرض کردم، سفير دوم جناب ابو جعفر حدود پنجاه سال سفير خاص امام زمان بود و رابط حضرت بود. در مورد جناب حسين بن روح نوبختي شش ويژگي اين بزرگوار را بگويم. مدت سفارت اين بزرگوار طولاني بود و 21 سال سفير امام زمان بود. در اين هفتاد سال دوران غيبت که حدود هفتاد سال است، عمده دوران براي سفير دوم جناب ابوجعفر و سفير سوم جناب حسين بن روح است. سفير چهارم دو سال بيشتر نبود. فردا هجدهم شعبان وفات جناب حسين بن روح نوبختي است. سال 326 وفات کردند. مرحوم علامه مجلسي در جلد 51 بحار بيش از بيست و چند صفحه در مورد نواب اربعه مطالب جالبي دارند. مزار اين بزرگوار در بغداد است. محدث قمي مي فرمايد: کساني که به عراق مي روند، اگر زيارت سيد الشهداء، اميرمؤمنان، کاظمين، عسکريين نبود و فقط به عراق براي زيارت قبر نواب اربعه مي رفتند، ارزش داشت. متأسفانه تنها جايي که نمي روند مزار نواب اربعه است. اين بزرگوار پنج سال در زندان بود. به دست خليفه ظالم عباسي بود. شيعه بودن و ارادت به اهل بيت آسان نيست. دوم اينکه اهل کتاب بود، کتابي دارد به نام «التأديب» کتاب را نوشته با همه عظمت علمي خودش براي فقهاي قم فرستاده که شما ببينيد و نظر بدهيد. سفير امام زمان است، کتاب نوشته و به قم فرستاده است. اينها گفتند که اشتباه ندارد و فقط در يک مسأله اصلاح کردند. مسأله سوم مناظرات فراواني داشت. ارادت به امام زمان(عج)، دفاع از امام زمان راهش اين است. کتاب

ص: 5500

نوشتن و اهل مناظره بودن و تحمل سختي ها، مورد چهارم اينکه رازدار بود. بعضي حرف ها اسرار اهل بيت است.

به جناب ابو سهل نوبختي گفتند: ما همه انتظار داشتيم سفير سوم امام زمان شما باشي. چرا حضرت شما را تعيين نکرد؟ گفت: يک ويژگي جناب ابوالقاسم حسين بن روح نوبختي داشت که من ندارم. اگر امام زمان زير عبايش پنهان باشد، او را قطعه قطعه کنند، عبا را کنار نمي زند و بگويد: من امام زمان را اينجا مخفي کردم! اينقدر رازدار است. من اينطور تحمل ندارم، لذا حضرت او را انتخاب کرد. ويژگي بعدي که شيخ طوسي تعريف کردند، «کان من اعقل الناس عند الموافق و المخالف» خردورز بود. عاقل بود، برنامه هاي عاقلانه داشت. گاهي ما اينقدر برنامه هايمان روي احساس هست. اين قصه را آيت الله زنجاني در اين کتاب دارند، نوشتند يکوقتي براي آيت الله ميرزاي شيرازي شب اول ماه رمضان ثابت نمي شود. يکي از علماي اهل سنت مي گويد: من ماه را ديدم. ايشان مي گويد: شما ديدي؟ حکم کنيد فردا اول ماه رمضان است. او که مي رود علما سر ميرزا هجوم مي آورند. فرمود: خودم از پله ها بالا مي رفتم ماه را ديدم، خواستم به اسم اين بگذارم يک محبتي برقرار باشد. اين را عقل و خرد و انديشه و فکر مي گويند! ويژگي بعدي که ما گاهي از آن غفلت مي کنيم، حسين بن روح نوبختي سفير سوم حضرت اهل تقيه بود. آنجايي که بايد تقيه مي کرد، تقيه مي کرد. هنر نيست هرجايي هر حرفي را بزنيم و هر کاري را بکنيم. بايد شرايط را سنجيد. امام زمان يک چنين سفيري نياز دارد. امام زمان شيعه خردورز مي خواهد، آنجايي

ص: 5501

که بايد حساب بکند، تقيه بکند، جايي که بايد کتاب بنويسد، بنويسد. جايي که بايد مناظره کند، مناظره کند. جايي که بايد فرياد بزند، بزند. آنجايي که بايد بخاطر فريادش سالهاي زيادي به زندان برود، آنجايي که بايد مخفيانه زندگي کند، مخفي زندگي کند. شيخ طوسي نقل مي کند جناب ابوالقاسم حسين بن روح نوبختي خادمي در خانه داشت، به او خبر دادند که خادم به معاويه لعن کرده است. گفت: به معاويه لعن کرده است؟! اخراجش کنيد از خانه من، ديگر حق ندارد بيايد. اينقدر ملاحظه مي کرد. در جايي مصلحت نمي دانست اينطور باشد. دوران غيبت صغري بر شيعه خيلي سخت بود. لذا شيخ طوسي مي گويد: «اعقل الناس عند المخالف و الموافق»

بحمدالله خيلي ها اهل قرآن و انس با قرآن هستند. از همه آنهايي که موفق تلاوت به قرآن هستند التماس دعا داريم. خدا را قسم مي دهيم به حق امام زمان(ع)، اين اخلاق و روحياتي که در نواب حضرت و شيعيان خالص حضرت هست به ما هم عنايت بفرمايد.

شريعتي: پاک و ساده همه در انتظار هستيم و برايش دعا مي کنيم.

98-02-10- سيري در نهج البلاغه اميرالمؤمنين علي(عليه السلام)- حکمت224

شريعتي: بسم الله الرحمن الرحيم، اللهم صل علي محمد و آل محمد و عجل فرجهم.

تويي پيداتر از پيدا، نمي يابيم پيدا را

چرا مانند ماهي ها نمي بينيم دريا را

نشانت مي دهد جنگل، بيابان، رود، کوهستان

گمانم يک نفر آئينه کاري کرده دنيا را

نسيمي مي وزد وقت اذان از دورهاي دور به آرامي

نوازش مي کند پلک سحرها را

تجلي مي کند حتي همين بيد حيات ما

اگر من هم بلد باشم تکلم هاي موسي را

تويي روشن ترين مضمون بکر

ص: 5502

دفتر هستي

ولي از زوديابي ها نفهميديم معنا را

سلام مي کنم به همه دوستان عزيزم، بيننده هاي خوب و شنونده هاي بسيار نازنين، انشاءالله هرجا که هستيد دل و جانتان بهاري و سبز باشد. از همراهي و لطف شما سپاسگزاريم. حاج آقاي حسيني قمي، سلام عليکم و رحمة الله، خيلي خوش آمديد.

حاج آقاي حسيني قمي: سلام عليکم و رحمة الله، عرض سلام و ارادت خالصانه خدمت همه بينندگان و شنوندگان عزيز دارم.

شريعتي: روزهاي سه شنبه ما منور به نور نهج البلاغه شريف با کلام نوراني اميرالمؤمنين(ع) است، خدمت شما هستيم و بحث امروز شما را خواهيم شنيد.

حاج آقاي حسيني قمي: بسم الله الرحمن الرحيم، «اللَّهُمَّ إِنْ لَمْ تَكُنْ غَفَرْتَ لَنَا فِيمَا مَضَى مِنْ شَعْبَانَ فَاغْفِرْ لَنَا فِيمَا بَقِيَ مِنْهُ» امام رضا فرمودند: روزهاي آخر ماه شعبان اين دعا را زياد بخوانيد. خدايا اگر در گذشته ماه شعبان ما را نيامرزيدي، در اين باقيمانده ما را بيامرز. از فردا پنج روز ديگر تا ماه رمضان باقي نمانده است. دوشنبه اول ماه رمضان هست. آنهايي که از سال گذشته روزه قضا داشتند، واجب است که در اين پنج روز بگيرند، اگر کسي پارسال پنج روز روزه قضا داشته است، ديگر از فردا بايد روزه بگيرد. اگر چهار روز روزه قضا داشته از پس فردا زمانش محدود است. اگر نگرفت هم بعد از ماه رمضان بايد قضا کند و هم کفاره تأخير بپردازد.

بسم الله الرحمن الرحيم، حکمت 224، گفتيم: در اين حکمت هفت آموزه تربيتي و اخلاقي از اميرالمؤمنين(ع) هست، دو موردش را خوانديم. «بِكَثْرَةِ الصَّمْتِ تَكُونُ الْهَيْبَةُ» سفارش اول به سکوت زياد

ص: 5503

است. اتفاقاً در ماه رمضان اين روايت را داريم که حديث قدسي است. ارث روزه کم سخن گفتن است! ببينيم اين اثر را در سخن گفتن هاي ما دارد که کم سخن بگوييم. «وَ بِالتَّوَاضُعِ تَتِمُّ النِّعْمَةُ» تواضع نعمت را بر انسان تمام مي کند. «وَ بِالْحِلْمِ عَنِ السَّفِيهِ تَكْثُرُ الْأَنْصَارُ عَلَيْه » اين چند مورد را توضيحاتي داديم و به بقيه موارد خواهيم پرداخت.

مورد چهارم، «وَ بِالنَّصَفَةِ يَكْثُرُ الْوَاصِلُونَ » نصفه يعني انصاف، اگر انسان در زندگي انصاف داشته باشد، واصلون يعني دوستان و علاقه مندانش زياد مي شوند. آدم هاي منصف علاقه مندان زيادي پيدا مي کنند. اميرالمؤمنين تعبيرات فراواني در مورد انصاف دارند. تعبير دارند «الْإِنْصَافُ أَفْضَلُ الْفَضَائِلِ» بهترين فضيلت انصاف است. «الْإِنْصَافُ يَرْفَعُ الْخِلَافَ وَ يُوجِبُ الِائْتِلَافَ» اختلافات را از بين مي برد و موجب محبت مي شود. در حديث کافي شريف، مرحوم کليني از آقا موسي بن جعفر روايت را نقل کردند. انصاف را از جنود عقل مي شمارند. باز اميرالمؤمنين مي فرمايد: «أَلَا إِنَّهُ مَنْ يُنْصِفِ النَّاسَ مِنْ نَفْسِهِ لَمْ يَزِدْهُ اللَّهُ إِلَّا عِزّاً» (کافي/ج2/ص144) کسي که با انصاف با مردم برخورد کند، خدا عزتش را زياد مي کند.

شريعتي: از قديم در ذهن من هست «لا دين لمن لا نَصَفَ له» دين ندارد هرکس که انصاف ندارد.

حاج آقاي حسيني قمي: خيلي تعبير زيبايي است. مطلبي که هست اينکه وقتي مي خواهيم انصاف را معنا کنيم شايد فوري در ذهن ما کسب و کار و فروشنده برود، انصاف دايره اش وسيع است. اگر مي خواهيد علاقه مندان شما زياد باشند در زندگي منصفانه برخورد کنيد. در روابط خانوادگي و اجتماعي، در روابط پدر و مادر با فرزندان، فرزندان با پدر و مادر،

ص: 5504

در روابط سياسي، همه جا نياز به انصاف داريم و متأسفانه در خيلي از اين مراحل بي انصافي مي بينيم. مثلاً در روابط خانوادگي، انصافاً شما از شوهرت هيچ خيري نديدي؟ گاهي مي گويند: ما در زندگي هيچ خيري نديديم. خانم شما همه بدي است؟ هيچ خيري نداشته است؟ کسي که در زندگي چنين تعبير کند که من هيچ خيري نديدم، خدا اعمالش را حبط مي کند، حبط عمل خيلي مسأله پيچيده اي است. ما نمي دانيم که چه گناهي اعمال انسان را حبط مي کند. آدم کافر باشد اعمالش مي سوزد. غيبت بکند ثواب و حسناتش منتقل مي شود. حبط عمل يک کار بسيار دقيقي است و جز معصوم و جز قرآن نمي تواند بگويد آقا چه کاري حبط عمل مي آورد؟ اما فرمودند در زندگي خانوادگي، مثلاً بگويم: در زندگي هيچ خيري نديدم! بابا حالا يک مشکل هست، هزار تا خوبي هست، آن را ببين!

خواجه اباصلت از اصحاب خوب امام رضا بود، مي گويد: حضرت روزهاي آخر ماه شعبان مرا ديدند و فرمودند: ماه شعبان دارد تمام مي شود، در باقيمانده اين چند روز آخر گذشته ي خودت را جبران کن. پنج روز ديگر از ماه شعبان وقت باقي است، در اين باقيمانده ماه جبران کنيم. حضرت چند دستور به او دادند. از جمله اينکه فرمود: «لَا تَدَعَنَّ أَمَانَةً فِي عُنُقِكَ إِلَّا أَدَّيْتَهَا وَ لَا فِي قَلْبِكَ حِقْداً عَلَى مُؤْمِنٍ إِلَّا نَزَعْتَهُ» اگر از کسي کينه داري تا رمضان نرسيده کينه را ريشه کن کُن. اين صريح قرآن است و در سوره مبارکه حشر فراوان اين آيه را خواندند. در آيه 10 سوره حشر از خدا مي خواهيم «رَبَّنَا اغْفِرْ لَنا وَ لِإِخْوانِنَا الَّذِينَ سَبَقُونا بِالْإِيمانِ

ص: 5505

وَ لا تَجْعَلْ فِي قُلُوبِنا غِلًّا لِلَّذِينَ آمَنُوا» خدايا کاري کن ما کينه اي در دلمان از مؤمنين نباشد. الآن کينه در دل ما نيست؟ اگر نيست که الحمدلله! اگر هست که امام رضا فرمود: تا رمضان نيامده اين کينه ها را برطرف کن. «رَبَّنا إِنَّكَ رَؤُفٌ رَحِيم » اي خداي رئوف و رحيم، کاري کن ما در دلمان نسبت به کسي کينه نباشد.

ديشب حديثي ديدم در دعوات مرحوم قطب راوندي است. خيلي تکان دهنده است. امام صادق(ع) فرمود: «يَأْمُرُ اللَّهُ مَلَكاً يُنَادِي [فِي ] كُلِّ يَوْمٍ مِنْ شَهْرِ رَمَضَانَ» خدا فرشته اي دارد که دستور مي دهد در ماه رمضان هر روز فرياد بزند، از طرف خداوند خطاب مي کند: «أَبْشِرُوا عِبَادِي» بندگان من، بشارت! «فَقَدْ وَهَبْتُ لَكُمْ ذُنُوبَكُمُ السَّالِفَةَ» گذشته شما را بخشيدم. «وَ شَفَّعْتُ بَعْضَكُمْ فِي بَعْضٍ فِي لَيْلَةِ الْقَدْرِ» شب قدر شما حق شفاعت در حق همديگر پيدا مي کنيد. اينکه مي گويند: دعا براي ديگران زودتر به اجابت مي رسد، خداوند بشارت مي دهد همه شما را آمرزيدم، «إِلَّا مَنْ أَفْطَرَ عَلَى مُسْكِرٍ أَوْ حَقَدَ عَلَى أَخِيهِ الْمُسْلِم » شب قدر هم برسد و قرآن روي سر بگيريم، کنار کعبه باشيم، حرم امام رضا باشيم، به جاي ده مرتبه بک يا الله، هزار بار بگوييم، اگر هنوز کينه اي دارد من نمي آمرزم! هنوز نتوانستي با کسي قهر هستي اصلاح کني. اگر از کسي کينه و ناراحتي داريد، همين الآن زنگ بزنيد و آشتي کنيد. از اميرالمؤمنين (ع) در مورد کينه چند روايت داريم که فرمودند: «رَأْسُ الْعُيُوبِ الْحِقْدُ» سر دسته همه عيب ها کينه است. «سَبَبُ الْفِتَنِ الْحِقْدُ» سبب همه دعواها و فتنه ها ودرگيري ها کينه است. «شَرُّ مَا سَكَنَ الْقَلْبَ الْحِقْدُ» بدترين

ص: 5506

ويژگي و رذيله اخلاقي که در قلب انسان جا پيدا مي کند، کينه است. «أَلْأَمُ الْخُلُقِ الْحِقْدُ» لئيم ترين و پست ترين اخلاق کينه است. «طَهِّرُوا قُلُوبَكُمْ مِنَ الْحِقْدِ فَإِنَّهُ دَاءٌ مُوبِئٌ» دلتان را از کينه پاک کنيد، حضرت مي فرمايد: يک بيماري واگير است. آدم وقتي کينه داشت به همه سرايت مي دهد. فرمود: سه دسته زندگي شان گوارا نيست و در زندگي آرامش ندارند. کساني که گرفتار «الحقد و الحسد و سوء الخُلق» کينه هستند.

حديث بعدي در فضائل ابن شاذان هست، فرمود: بر سر در بهشت نوشته اي دارد، باب اول بهشت نوشته شده است، هرچيزي زينتي دارد. آرامش زندگي در چهار ويژگي است. الآن متأسفانه داروهاي آرامبخش براي سن بيست سال و به بالا رسيده است. خيلي جوان ها مصرف مي کنند. زندگي آرام در اين چهار مورد است. 1- القناعه؛ 2- کينه ها را دور ريختن 3- ترک الحسد 4- مجالسة اهل الخير، با خوبان نشستن. در گذشته رسم بود مثل حاجي هايي که مکه مي رفتند حلاليت مي طلبيدند، قبل از رمضان زنگ مي زدند يا همديگر را مي ديدند حلاليت مي طلبيدند. اين سنت خوبي است. آقايي مي گفت: چند وقت يکبار از همسرم حلاليت مي طلبم. خيلي کار خوبي است. پدر و مادر نسبت به فرزند، فرزند نسبت به پدر و مادر، زن نسبت به شوهر، شوهر نسبت به همسر حلاليت بطلبند. يک روايتي هست مرحوم راوندي از رسول خدا نقل کردند. فرمود: «أَبَى اللَّهُ لِصَاحِبِ الْبِدْعَةِ بِالتَّوْبَةِ» خدا توبه همه را مي پذيرد و توبه آدم هاي بداخلاق را قبول نمي کند. گفتند: يا رسول الله چرا؟ فرمود: «فَإِنَّهُ إِذَا تَابَ مِنْ ذَنْبٍ وَقَعَ فِي ذَنْبٍ أَعْظَمَ مِنَ الذَّنْبِ الَّذِي تَابَ مِنْهُ» مرحوم مجلسي حديث را

ص: 5507

توضيح دادند. کسي گرفتار بداخلاقي است، اگر اخلاق رذيله اش را برطرف نکند، الآن هم توبه کند دوباره فردا گرفتار گناه بزرگتري مي شود. اگر من کينه داشتم، کينه سبب صد گناه است. گاهي مي گويند: فلاني چطور آدمي است؟ آقا خيلي آدم خوبي است. هرچه بگويي خوب است، يک اشکال باشد اين است که کينه اي است، متکبر است، بد دل است، حسود است، سوء ظن دارد! فرمود: آدم هايي که گرفتار حسادت هستند، بداخلاق هستند، کينه اي هستند، ولو توبه کنند ولي چون ريشه هاي اخلاقي را از زندگي اش برطرف نکرده، الآن هم توبه کند دوباره گرفتار گناه ديگر مي شود. امام رضا فرمود: در ماه رمضان اين کار را بکنيد. انصاف در زندگي خانوادگي يک مرحله اش همين است که کينه ها را برطرف کنيم. حضرت فرمود: قبل از اينکه ماه رمضان برسد، هر کينه اي از کسي داري دور بريز. فرمودند: «عَلَيْكَ بِالْإِقْبَالِ عَلَى مَا يَعْنِيكَ وَ تَرْكِ مَا لَا يَعْنِيكَ» (عيون الاخبار الرضا) دنبال کارهاي مفيد برو. دنبال کارهاي بيهوده نرو. الآن ديگر وقت دارد تمام مي شود، از حالا آماده باشيم مخصوصاً در ماه رمضان دنبال کار مفيد باشيم. ما نمي گوييم سرگرمي نمي خواهيم، ولي سرگرمي يک حدي دارد. کاري که براي دنيا و آخرت شما يک فايده داشته باشد. رسانه ملي ما، يادتان هست امام (ره) تعبير مي کردند، دانشگاه. يک نگاه به رسانه ملي دانشگاه است و يک نگاه سرگرمي است. کارهاي خوبشان خيلي خوب است ولي رسانه ملي تابلوي نظام است. يکي از عزيزان مي گفت: کساني که موقعيت بالايي دارند و بزرگ هستند، به همان مقدار که خوبي شان تأثيرگذار است به همان مقدار نقطه ضعفشان هم تأثيرگذار است. ما سرگرمي

ص: 5508

مي خواهيم ولي نگاه دانشگاه بايد جذاب باشد.

ما خوبي هاي رسانه را تحسين مي کنيم. بعضي فکر مي کنند اصلاً ما چيزي به نام حسن و قبح ذاتي نداريم. يک چيزهايي ذاتاً خوب است و يک چيزهايي ذاتاً بد است. مثل اينکه فقط منتظر هستند، در مسائل مثلاً رهبري يک تذکري بدهند تازه يادشان مي آيد اين کار خوب نبود. يعني قبل از تذکر ايشان اصلاً ما چيزي به نام خوبي و بدي نداشتيم. اين خوب نيست که ما اينطور از رهبري خرج کنيم. ما چيزهايي داريم که حسن و قبح واقعي دارد، يک چيزهايي خوب است. عقل و شرع ما تشخيص مي دهد. در همين مسأله که ايشان تذکر دادند، بحث قمار و اينها جاي خود، ايشان صريحاً فرمود: تشويق به اينکه مردم بگويند: مي شود يک شبه پنج ميليون، ده ميليون، پنجاه ميليون، يعني با روحيه کار منافات نداشته باشد. سال 83 يکبار ايشان فرمودند: من نگاه کردم در يک برنامه تلويزيوني يک مسابقه اي جايزه مي داد به يک نفر پنج ميليون تومان، ايشان فرمود: اين کار پسنديده نيست. بگذاريد جوان دنبال کار و کوشش برود. وقتي شما اينطور مبلغي به کسي مي دهيد، حسرتش را در دل پنج ميليون نفر مي گذاريد که عجب! اين يک شبه پنجاه ميليون نصيبش شد. اين نگاه مهم است. اگر ما باور کرديم که ما يک چيزهاي خوب داريم، يک چيزهاي بد داريم، نبايد همه را تذکر بدهند. مردم به عنوان دانشگاه ببينند يا سرگرمي ببينند. سرگرمي سالم ببينند يا هرچيزي سر مردم را گرم کرد.

دو هفته پيش من گفتم، خود مقام معظم رهبري فرمود: اگر من رئيس رسانه ملي را نصب

ص: 5509

مي کنم به معني تأييد همه کارهايش نيست. معنايش اين نيست که ايشان تک تک تذکر بدهند. جشنواره بين المللي صدا را ديديد، انصافاً مبتذل بود و خيلي زشت بود. ما يک معيار داريم. امام رضا(ع) فرمودند: «عَلَيْكَ بِالْإِقْبَالِ عَلَى مَا يَعْنِيكَ » ماه رمضان نزديک است، ما کاري کنيم مردم را در دانشگاه ببريم ولي دانشگاه جذاب، دانشگاهي که بتواند مخاطب خسته را پاي درس بنشاند. حضرت فرمود: «وَ لَا تَدَعَنَّ أَمَانَةً فِي عُنُقِكَ إِلَّا أَدَّيْتَهَا» اگر امانتي بر گردن تو هست، تا رمضان نرسيده آن را بپرداز. اگر حق الناس بر گردنت هست، خمس و زکاتي هست، بگذار زن و بچه ما سر سفره حلال بنشينند. قصه اي را گفتيم خدا رحمت کند مرحوم زاهد مي فرمودند: در نجف يک دزدي بود، معروف بود. دزدي مي کرد ولي ماه رمضان که مي شد روزه مي گرفت. خيلي ها هستند در طول سال هرکاري مي کنند ولي ماه رمضان مقيد هستند، انشاءالله به برکت ماه رمضان، بعد از ماه رمضان هم اين پاکي برايشان مي ماند. حتي در بعضي کشورها ديدم خانم هايي که اصلاً حجاب ندارند، ماه رمضان حجاب مي کنند. اين دزد در نجف دزدي مي کرد ولي ماه رمضان روزه مي گرفت. دم افطار مي شد مي رفت خانه افطار کند، مي ديد با مال دزدي افطار کند که نمي شود. از خانه بيرون مي آمد و مي گفت: ايها الناس! ما هرچه داريم مشکل دارد. يک لقمه حلال بدهيد ما افطار کنيم. ايشان مي فرمود: مردم به او اعتماد نداشتند. مي گفتند: شايد کلک است. گاهي يک ساعت از افطار مي گذشت و افطار نمي کرد تا لقمه حلال پيدا کند. دزدها ماه رمضان دنبال لقمه حلال هستند، در ماه رمضان خانواده هايمان را سر

ص: 5510

سفره پاک و حلال بنشانيم.

پس مورد چهارم حضرت علي فرمود: «وَ بِالنَّصَفَةِ يَكْثُرُ الْوَاصِلُونَ » اگر انصاف داشته باشيد علاقه مندان شما زياد مي شوند. يک جمله ديگر حضرت فرمود: «وَ بِالْإِفْضَالِ تَعْظُمُ الْأَقْدَارُ» اگر دست دهنده داشته باشي، خدا به تو عزت و عظمت مي دهد. به من گفتند اگر بخواهي يک حديث زيبا بگويي، چه حديثي است؟ گفتم: «ارْحَمْ مَنْ فِي الْأَرْضِ يَرْحَمْكَ مَنْ فِي السَّمَاءِ» (من لا يحضر الفقيه/ج4/ص379) به زميني ها رحم کنيد تا آسماني ها به شما رحم کنند. ماه رمضان نزديک است. خبر داري خواهري، برادري، خانواده اي گرفتار هستند و مشکل دارند؟ مناطق سيل زده که آدم واقعاً غصه مي خورد. يک نفر صبح خانه و کاشانه داشته و از خانه بيرون رفته، حالا ديگر هيچي ندارد و مي خواهد در چادر سحر و افطار بخورد. اين جمعه توفيق بود در پل دختر دعاي ندبه بوديم، واقعاً تا آدم نرود و نبيند درد سيل زده را احساس نمي کند و گرفتاري هايي که امروز دارند. اي کاش اين مردمي که الآن دارند به حساب سيل زدگان پول مي ريزند، يک سفر مي رفتند مي ديدند. يکي از دوستان گفت: آقايي زنگ زده که مي خواهم يک پولي براي سيل زدگان بدهم. گفتم: چقدر است؟ گفت: پنج ميليون! گفتم: يک سر به پل دختر بيا! او را کشاندم و به پل دختر آوردم. پنج ميليونش هشتاد ميليون شد. وقتي زندگي را ديد، دختر و پسر ديد، واقعاً سخت است. الآن ما و شما خانه و زندگي داريم، 48 ساعت در بيرون خانه زندگي کنيم، سخت است! فرمود: به زميني ها رحم کنيد، آسماني ها به شما رحم کنند. سحرها و افطارها چقدر سفره ها رنگين تر

ص: 5511

مي شود با اينکه يک ارث ماه رمضان کم خوردن است. ده درصد از اين سفره افطاري را براي نيازمندان خرج کنيد. هنوز ماه رمضان نيامده متأسفانه شنيدم دعوتنامه افطاري دولتي ها شروع شده است. مسئولين امسال با اين گرفتاري هايي که مردم و سيل زده ها دارند، سفره افطار ندهيد. اينها را جمع کنيد! اين از نظر شرعي درست نيست و از پول مردم است! اگر داري از پول خودت بده، از پول سيل زده نده! آنهايي که دعوت به اين سفره ها مي شوند بياييد کمپين تحريم سفره هاي افطاري دولتي بگذاريم! اگر عظمت و عزت مي خواهيد دست دهنده داشته باشيد.

شريعتي: شنيدم بعضي مدارس هم امسال کار خوبي کردند و به بچه ها گفتند: براي روز معلم هديه و کادو نياوريد، اين پول را صرف سيل زده ها کنيد. نمايشگاه بين المللي کتاب تا روز شنبه ادامه دارد، شبستان، انتهاي راهروي بيست، غرفه برنامه سمت خدا هست، مي توانيد مراجعه کنيد. دوستاني که به هر دليلي نمي توانند بروند و کتاب هاي مورد نظر خود را تهيه کنند، به 20000303 پيامک بدهند، دوستان ما برايشان ارسال خواهند کرد. امروز صفحه 27 قرآن کريم را تلاوت خواهيم کرد.

«لَيْسَ الْبِرَّ أَنْ تُوَلُّوا وُجُوهَكُمْ قِبَلَ الْمَشْرِقِ وَ الْمَغْرِبِ وَ لكِنَّ الْبِرَّ مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ وَ الْمَلائِكَةِ وَ الْكِتابِ وَ النَّبِيِّينَ وَ آتَى الْمالَ عَلى حُبِّهِ ذَوِي الْقُرْبى وَ الْيَتامى وَ الْمَساكِينَ وَ ابْنَ السَّبِيلِ وَ السَّائِلِينَ وَ فِي الرِّقابِ وَ أَقامَ الصَّلاةَ وَ آتَى الزَّكاةَ وَ الْمُوفُونَ بِعَهْدِهِمْ إِذا عاهَدُوا وَ الصَّابِرِينَ فِي الْبَأْساءِ وَ الضَّرَّاءِ وَ حِينَ الْبَأْسِ أُولئِكَ الَّذِينَ صَدَقُوا وَ أُولئِكَ هُمُ الْمُتَّقُونَ «178» يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا كُتِبَ

ص: 5512

عَلَيْكُمُ الْقِصاصُ فِي الْقَتْلى الْحُرُّ بِالْحُرِّ وَ الْعَبْدُ بِالْعَبْدِ وَ الْأُنْثى بِالْأُنْثى فَمَنْ عُفِيَ لَهُ مِنْ أَخِيهِ شَيْ ءٌ فَاتِّباعٌ بِالْمَعْرُوفِ وَ أَداءٌ إِلَيْهِ بِإِحْسانٍ ذلِكَ تَخْفِيفٌ مِنْ رَبِّكُمْ وَ رَحْمَةٌ فَمَنِ اعْتَدى بَعْدَ ذلِكَ فَلَهُ عَذابٌ أَلِيمٌ «179» وَ لَكُمْ فِي الْقِصاصِ حَياةٌ يا أُولِي الْأَلْبابِ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ «180» كُتِبَ عَلَيْكُمْ إِذا حَضَرَ أَحَدَكُمُ الْمَوْتُ إِنْ تَرَكَ خَيْراً الْوَصِيَّةُ لِلْوالِدَيْنِ وَ الْأَقْرَبِينَ بِالْمَعْرُوفِ حَقًّا عَلَى الْمُتَّقِينَ «181» فَمَنْ بَدَّلَهُ بَعْدَ ما سَمِعَهُ فَإِنَّما إِثْمُهُ عَلَى الَّذِينَ يُبَدِّلُونَهُ إِنَّ اللَّهَ سَمِيعٌ عَلِيمٌ »

ترجمه آيات: نيكى (تنها) اين نيست كه (به هنگام نماز) روى خود را به سوى مشرق يا مغرب بگردانيد، بلكه نيكوكار كسى است كه به خدا و روز قيامت و فرشتگان و كتاب آسمانى و پيامبران ايمان آورده و مال (خود) را با علاقه اى كه به آن دارد به خويشاوندان و يتيمان و بيچارگان و در راه ماندگان و سائلان و در (راه آزادى) بردگان بدهد، و نماز را برپاى دارد و زكات را بپردازد، و آنان كه چون پيمان بندند، به عهد خود وفا كنند و آنان كه در (برابر) سختى ها، محروميّت ها، بيمارى ها و در ميدان جنگ، استقامت به خرج مى دهند، اينها كسانى هستند كه راست گفتند (و گفتار و رفتار و اعتقادشان هماهنگ است) و اينان همان پرهيزكارانند. اى كسانى كه ايمان آورده ايد! (قانون) قصاص در مورد كشتگان، بر شما (چنين) مقرّر گرديده است: آزاد در برابر آزاد و برده در برابر برده و زن در برابر زن، پس اگر كسى از ناحيه برادر (دينى) خود (يعنى صاحب خون و ولىّ مقتول) مورد عفو قرار گيرد. (يا قصاص او به خون بهاتبديل شود) بايد شيوه اى پسنديده

ص: 5513

پيش گيرد و به نيكى (ديه را به ولى مقتول) بپردازد، اين حكم تخفيف و رحمتى است از ناحيه پروردگارتان، پس براى كسى كه بعد از اين (از حكم خدا) تجاوز كند، عذاب درناكى دارد. اى صاحبان خرد! براى شما در قصاص، حيات (و زندگى نهفته) است. باشد كه شما تقوا پيشه كنيد. بر شما مقرّر شده كه چون يكى از شما را (نشانه هاى) مرگ فرا رسد، اگر مالى از خود به جاى گذارده، براى پدر ومادر ونزديكان به طور شايسته وصيّت كند، اين كار حقّ و شايسته پرهيزكاران است. پس هركس كه آن (وصيّت را) بعد از شنيدن، تغيير دهد، گناهش تنها بر كسانى است كه آن را تغيير مى دهند، همانا خداوند شنوا و داناست.

شريعتي: سلام مي کنيم به نايب چهارم حضرت بقية الله الاعظم، انشاءالله با اين نواب و نايبان خاص امام زمان بيشتر آشنا شويم. اشاره قرآني را بفرماييد.

حاج آقاي حسيني قمي: آيه اولي که تلاوت شد، مرحوم علامه طباطبايي مي فرمايند: جامع ترين آيه قرآن است که هم اعتقادات، هم کارهاي عملي و کارهاي اخلاقي در آن آمده است. «لَيْسَ الْبِرَّ أَنْ تُوَلُّوا وُجُوهَكُمْ قِبَلَ الْمَشْرِقِ وَ الْمَغْرِبِ» يهودي ها يک طرف نماز مي خواندند و مسلمان ها يک طرف، قبله مسلمان ها تغيير کرد و باز يهود و نصاري شروع کردند که اين قبله چيست؟ آيه آمد که همه نيکي و خوبي در اين نيست که اين طرف نماز بخواني يا آن طرف، راهت را پيدا کن. «وَ لكِنَّ الْبِرَّ مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ وَ الْمَلائِكَةِ وَ الْكِتابِ وَ النَّبِيِّينَ» اعتقادات درست داشته باشد، به خدا و رسول و فرشتگان

ص: 5514

ايمان داشته باشد. «وَ آتَى الْمالَ عَلى حُبِّهِ» از مالش بگذرد، اول «ذَوِي الْقُرْبى» تو را به خدا مواظب باشيد. نکند سفره اولين روز ماه رمضان من چنان باشد ولي ارحام من نيازمند باشند! «وَ الْيَتامى » بچه هاي يتيم، «وَ الْمَساكِينَ» مسکين، «وَ ابْنَ السَّبِيلِ وَ السَّائِلِينَ وَ فِي الرِّقابِ وَ أَقامَ الصَّلاةَ وَ آتَى الزَّكاةَ وَ الْمُوفُونَ بِعَهْدِهِمْ» وفاي به عهد، «إِذا عاهَدُوا وَ الصَّابِرِينَ فِي الْبَأْساءِ وَ الضَّرَّاءِ وَ حِينَ الْبَأْسِ أُولئِكَ الَّذِينَ صَدَقُوا وَ أُولئِكَ هم المتقون» قرآن مي گويد: مهم ايمان، عمل صالح، اخلاق است.

هميشه گفتيم دختر خانم هايي که سال اول تکليفشان هست اگر مي توانند با استراحت، آموزش و پرورش هم کمک بکند، روزه بگيرند. يکي از مراجع بزرگ تقليد مي فرمود: بعضي دين در متن زندگي شان است و همه چيز را با دين هماهنگ مي کنند، بعضي دين در حاشيه زندگي شان است. زندگي شان را به خوبي انجام مي دهند و چيزي اضافه آمد خرج دين کنند. اگر دين در متن زندگي ما باشد از يازده ماه قبل از رمضان، کارگر، کاسب، مسئول، وزير، فکر مي کنيم چه کنيم که رمضان بهتر روزه بگيريم؟ خود آموزش و پرورش تدبير کند که اين ماه رمضان بچه ها چطور روزه بگيرند. اگر يقين داريد که روزه براي بچه شما ضرر دارد، که هيچ، يا احتمال عقلايي هست که به تعبير فقها روزه ضرر دارد، نبايد روزه بگيرند. دخترخانم هايي که متولد اول رمضان 1431 هستند، قبل از رمضان 1431 به دنيا آمده باشند بايد روزه بگيرند. اگر پنجم رمضان به دنيا آمدند، از پنجم رمضان روزه بگيرند. دهم رمضان به دنيا آمده از دهم رمضان روزه بگيرند. به تاريخ

ص: 5515

شمسي مي شود 21 مرداد 89. اگر توانايي دارند، با استراحت روزه بگيرند. در مورد پسرها هم عرض کرديم، پسرهايي که رمضان 1425 و قبل از رمضان 1425 به دنيا آمدند.

شريعتي: اين مدت که در مورد نواب خاص حضرت ولي عصر صحبت کرديم، حضرت يکسري توقيعاتي داشتند، اين کتاب بسيار کتاب خوبي است «نشاني از امام غائب، بازنگري و تحليل توقيعات» جناب آقاي دکتر محمد مهدي رکني يزدي اين کتاب را نوشتند و از انتشارات آستان قدس رضوي است. دوستان براي تهيه کتاب به ما پيامک بدهند. حاج آقاي حسيني قمي در ايام ماه مبارک رمضان در سفر تبليغي هستند که برايشان آرزوي توفيق و سلامتي مي کنيم.

حاج آقاي حسيني قمي: دلم نيامد از روحاني مظلومي که در همدان به شهادت رسيد ياد نکنم. تشييع باشکوهي که در حد تشييع يک مرجع تقليد بود. اين نشانه وفاداري مردم مخصوصاً به اين بزرگواري که خيلي مظلومانه به شهادت رسيد. از مردم همدان خيلي تشکر مي کنم به خاطر احترام به روحاني مظلومي که مظلومانه کشته شد. خدايا به حق محمد و آل محمد و به حق صديقه طاهره(س) همه کساني که به ما التماس دعا گفتند، حوائجشان را برآورده بخير بفرما. مريض ها لباس عافيت بپوشان، گرفتاري هايشان برطرف بفرما. امر ازدواج و اشتغال جوان هاي ما را به خوبي برآورده بفرما. رفع همّ و غم گرفتاري و پريشاني از همه بفرما. به همه ما قابليت ورود به ماه ضيافت الله رمضان را عنايت بفرما.

شريعتي: «والحمدلله رب العالمين و صلي الله علي سيدنا محمد و آله الطاهرين»

98-03-21- بررسي عقائد باطل وهابيت

شريعتي: بسم الله الرحمن الرحيم، اللهم صل علي محمد و

ص: 5516

آل محمد و عجل فرجهم.

گهگاه تنفسي به اوقات بده *** رنگي به همين آينه مات بده

مي دانم سرت شلوغ است اما *** گاهي به خودت وقت ملاقات بده

سلام مي کنم به همه دوستان عزيزم، بيننده هاي خوب و شنونده هاي بسيار نازنين، به سمت خداي امروز خيلي خوش آمديد. به رسم سه شنبه ها خدمت حاج آقاي حسيني قمي نازنين هستيم. خوشحاليم که دوباره چشممان به جمال ايشان روشن شد. سلام عليکم و رحمة الله، خيلي خوش آمديد.

حاج آقاي حسيني قمي: سلام عليکم و رحمة الله، عرض سلام و ارادت خالصانه خدمت همه بينندگان و شنوندگان عزيز دارم. با همه ي ارادتي که به مخاطبين عزيز داريم و خواهيم داشت، ولي بعد از اين يک ماه خيلي مايل نبودم برگردم، بخشي به جهت اينکه شرمنده مي شويم از ديدن مردم، سعي مي کنيم کمتر از خانه بيرون برويم. با گرفتاري هايي که مردم دارند، مسئولين هم به جاي اينکه گره اي باز کنند نمکي به زخم مردم مي زنند. اگر کسي مي خواهد نظرسنجي کند ميان مردم برود و گرفتاري مردم را ببيند، مردم خيلي گرفتاري دارند. آقايان مدارک تحصيلي شان را از اروپا مي گيرند ولي مدل نظرسنجي شان را از روستاي برره مي گيرند، اينکه کسي از داخل ماشين نظرسنجي کند خيلي عجيب است!!! کافي است يک هفته مسئولين مانند مردم عادي زندگي کنند و ماشين عادي سوار شوند. الآن مستأجرين خواب ندارند با اوضاع اجاره ها، مالکين از حال مستأجرين خبردار نيستند، نرخ ارز پايين مي آيد ولي محصولات لبني باز بيست درصد بالاتر مي رود. با همه ارادتي که به مردم داريم ولي شرمنده مردم هستيم.

شريعتي: از حضرت آيت الله عاملي

ص: 5517

نازنين خيلي تشکر مي کنم که در خطه آذربايجان بسيار محبوب هستند و دوستان خوب اردبيلي چه نعمت ارزشمندي را در بين خود دارند. نکات بسيار ناب و لطيفي را در ماه رمضان شنيديم. بحث امروز شما را خواهيم شنيد.

حاج آقاي حسيني قمي: امشب شب هشتم شوال هست. در گذشته مؤمنين خيلي توجه مي کردند. هشتم شوال سالروز جنايت بزرگ آل سعود هست و تخريب قبور ائمه بقيع هست. 96 سال از اين جنايت بزرگ آل سعود مي گذرد که تمام اماکن اسلامي را در مکه و مدينه از بين بردند. عمق جنايت و فاجعه خيلي گسترده است و ما نبايد به آساني از کنار اين بگذريم. همه مردم بايد يادشان باشد که هشت شوال چه حادثه بزرگي رخ داد. قبر امام عسگري در سامرا که چند سال پيش تخريب شد، چقدر غصه خورديم. به نظرم رسيد با نگاه اميرالمؤمنين در نهج البلاغه اين بحث را تقديم کنم. دو مطلب را يادآوري کنم يکي اينکه حساب وهابي ها و تکفيرهاي که امروز محصول اينها داعشي ها شد، واقعاً حساب اينها از مسلمان ها و اهل سنت جداست. يعني در برابر وهابيت تمام مسلمان ها قرار دارند. يک بخشي شيعه و يک بخشي غير شيعه هستند. عزيزان شک نداشته باشند، بحث وهابيت و تکفيري ربطي به اهل سنت ندارد. در طول تاريخ شيعيان، اهل سنت و همه فرقه ها زيارت مي رفتند، قبور ائمه بقيع مي رفتند، اين وسط يک فکر باطلي پيدا شد، ابن تيميه و بعد محمد بن عبدالوهاب در برابر همه مسلمان ها. لذا جالب است بينندگان بدانند اولين مخالف ابن تيميه که بود؟ ابن تيميه براي هفتصد سال پيش است. بنيان گذار فکري

ص: 5518

وهابيت است و محمد بن عبدالوهاب که چهار قرن بعد آمد بنيان گذار عملي است و فکر باطل را به اجرا گذاشت. اول کساني که با ابن تيميه مخالفت کردند علماي زمان خودش بودند و دهها کتاب عليه طرز تفکر او نوشتند. ابن تيميه خودش در زندان مرد. يعني به قدري جو سنگيني عليه او شد که در آن زمان به زندان انداختند.

اولين مخالف محمد بن عبدالوهاب پدرش هست، برادرش هست، برادرش کتاب نوشته به نام «الصواعق الهيه» بر رد محمد بن عبدالوهاب، خواهش مي کنم يقين داشته باشند بحث افکار وهابيت يک طرف، همه مسلمان هاي ديگر چه شيعه و غير شيعه يک طرف، مطلب دوم اينکه فقط تخريب بقيع نبود. آثار اسلامي در مکه و مدينه را که از بين بردند، قبر همسران پيامبر، پدر بزرگوار پيامبر حضرت عبدالله کجاست، اثري از قبرش هست؟ اجداد پيامبر عبدالمطلب، عبد مناب، هاشم در قبرستان ابوطالب، قبر عموي پيامبر، عمه هاي پيامبر، صفيه، عاتکه، همه اماکن اسلامي را تخريب کردند. تصوير قبل از تخريب قبرستان بقيع هست، کجا اين نسل يادش هست که بقيع قبه داشت، گنبد و بارگاه داشته و حرمي داشته است. تصوير را ببينند. يا شهداي احد که گنبد و بارگاه داشتند. شهداي فخر، شهداي واقعه حره، کساني که منسوب به اميرمؤمنان هستند و مزار پدر اميرمؤمنان حضرت ابوطالب در قبرستان ابوطالب، مادرشان فاطمه بنت اسد در بقيع، حضرت ام البنين همسر باوفايشان، حتي بالاتر از مکه و مدينه وقتي اين جنايات را در مکه و مدينه انجام دادند، خانه هايي را از بين بردند، خانه پيامبر را از بين بردند، يک فرصتي پيدا کردند در

ص: 5519

کربلا، اين تاريخ نبايد فراموش شود، در شب عيد غدير که همه به نجف رفته بودند اينها به کربلا حمله کردند و چند هزار نفر را در کربلا کشتند و خزائن سيدالشهدا را غارت کردند ولي يک جمله ديدم يکي از نويسندگان امروز مطالعه مي کردند، به نکته مهمي اشاره کردند. بحث اين نيست که بگوييم: اينها اماکن اسلامي هستند. اينها تيشه به ريشه اسلام مي زنند. چرا؟ نويسنده بزرگوار تذکر خوبي دادند، فرمودند: دو هزار سال از ولادت عيسي مسيح گذشته است. بعد از دو هزار سال، بعضي از اين شهرشناس ها مي گويند: قصه عيسي و مريم يک افسانه است، مثل ليلي و مجنون ساختند سر مردم را گرم کنند. سند داري، تاريخش کو؟ اگر ما در تاريخ اسلام، در آينده بگويند: چه کسي مي گويد پيامبري بوده است؟ افسانه است. خانه اش کو؟ قبور اجداد و اصحاب و پدرش کجاست؟ همه را از بين بردند، يک مسجدالنبي داريم و يک مسجدالحرام داريم. اينها را ساختند! ساختمان پيداست جديد است.

حساب مسجد جداست، اينها قصد تخريب قبر رسول الله هم داشتند. امروز هم دستشان برسد، همين کار را مي کنند. آن فکر باطل اين کار را بر خودش واجب مي داند. يعني وهابي با فکر خودش امروز واجب مي داند حتي تخريب قبر رسول الله. اشاره کنم حرف اينها چيست و عمده افکار اينها را مطرح کنم. بخواهيم وهابي را معرفي کنيم، 1- انحراف فکري يعني جمود در انديشه 2- خشونت عملي. در عمل خيلي خشن، داعش محصول امروز همين طرز تفکر است. انواع شکنجه هايي که در تاريخ سابقه نداشت انجام دادند. اميرمؤمنان تعبيري دارد، در بخش حکمت هاي نهج البلاغه، حکمت 92

ص: 5520

است. چون ريشه اين افکار در خوارج هم بوده است، خوارج نهروان که در برابر اميرمؤمنان حتي در برابر پيامبر اعتراض مي کردند، داستانش مفصل است، «وَ سَمِعَ ع رَجُلًا مِنَ الْحَرُورِيَّةِ يَتَهَجَّدُ وَ يَقْرَأُ فَقَالَ نَوْمٌ عَلَى يَقِينٍ خَيْرٌ مِنْ صَلَاةٍ [عَلَى ] فِي شَك » نگوييد نماز وهابي ها عجب نمازي است. اگر نماز اين است که اينها مي خوانند، ما چه مي خوانيم. اين حديث پيامبر در منابع عامه و خاصه هست. فرمود: در ميان امت من کساني مي آيند که وقتي نماز آنها را مي بينيد، نماز خودش را سبک مي شمرد وقتي نماز آنها را مي بيند. هزار و چهارصد سال پيش پيامبر از امروز خبر داده است. اگر نماز اين است که اينها مي خوانند، اين ماه رمضان مسجدالحرام چه خبر بود. چه نمازهايي خواندند؟ ولي يک نفر ديده در اين چهل سال در نماز جمعه ها يک صداي اعتراض و دفاع از مظلوم باشد؟ شما که مسجد مي روي و خطيب هستي، يکبار اعتراض کني؟ تمام عالم اعتراض کردند و کشورهاي اروپايي صدايشان درآمد. تمام دنيا اعتراض کردند. لذا اميرمؤمنان فرمود: بخوابي ولي با ايمان، با باور، با يقين، مسيرت درست باشد. نمازي بخواند که نماز آل سعود باشد.

عزيزي پزشک عراقي بود، تصويري به من نشان داد که برايم جالب بود. گفت: آقا اين تصوير را ديديد؟ اين تصوير پر بيننده ترين تصوير در فضاي مجازي بوده است. گفتند: چيست؟ نگاه کردند ديدند پيرمرد آفريقايي است و پيداست با حال فقر و فلاکت دارد قرآن مي خواند از اين قرآن هايي که سعودي ها هديه دادند. زيرش نوشته بود: سعودي ها يک ميليون قرآن به آفريقايي ها هديه دادند، ولي در عوض چهارصد و هشتاد

ص: 5521

ميليارد دلار هديه به ترامپ دارند. پانصد ميليارد دلار قرارداد بستند با آمريکايي ها، غير از طلا و جواهراتي که دادند، گفت: عکس اين پيرمرد آفريقايي که با هزار بدبختي نشسته، قرآن خواندش خيلي خوب است، ولي قرآني که اينها مي گويند: ما مهدي قرآن هستيم، قرآن بر سر شما بخورد، اين نشر قرآن است؟ چهار سال است مردم مظلوم يمن را شکنجه مي کنيد. در دو جمله بخواهيم اينها را معرفي کنيم، 1- انحراف فکري 2- خشونت عملي

در بحث انحراف فکري يکي از اشکالات عمده اي که اينها دارند، به ظاهر قرآن تمسک مي کنند. عقل را از کار انداختند، هيچ مي دانيد ابن تيميه که گفتم: بنيان گزار فکري اينهاست، عبارتش اين است که مي گويد: «إنّ اللّه ينزل إلى السّماء الدّنيا کنزولي هذا» بالاي منبر بود، از منبر يک پله پايين آمد و گفت: همينطور که من از اين منبر يک پله پايين آمدم، خداوند از آسمان دنيا يک پله پايين مي آيد. خدا جسم است. گفت: چرا خدا را جسم معرفي کردي؟ مي گويد: قرآن مي گويد خدا چشم دارد. مگر قرآن نخوانديد؟ «وَ اصْنَعِ الْفُلْكَ بِأَعْيُنِنا» (هود/37) نوح در مقابل چشم ما کشتي بساز. خدا يک جايي مي نشيند، «الرَّحْمنُ عَلَى الْعَرْشِ اسْتَوى » (طه/5) خدا صورت دارد، «فَأَيْنَما تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ واسِعٌ عَلِيم » (بقره/115) خدا نگاه مي کند و اينها به خدا نگاه مي کنند. ما چقدر بايد عالمان اسلامي همه فرق زحمت بکشند تا بفهمانند تو که اين را خواندي، چرا نخواندي «ليس کمثله شيء» چرا نخواندي «لا تُدْرِكُهُ الْأَبْصارُ وَ هُوَ يُدْرِكُ الْأَبْصارَ» (انعام/103) مي خواهم بگويم آثار اين جمود فکري کجا بروز کرده است؟ يکي همين

ص: 5522

تخريب بقيع است. گفتند: آقا اينکه مسلمان ها زيارت ائمه بقيع مي آيند، شهداي احد که مي روند، همسران و دختران پيامبر، اصحاب پيامبر، اينها مشرک مي شوند. براي اينکه مشرک نشوند، چون زيارت شرک است، ساخت قبور شرک است، چون تبرک شرک است، چون توسل شرک است، ما براي اينکه مسلمان ها را از شرک نجات بدهيم اين قبرستان را خراب مي کنيم. آثارش را از بين مي بريم، زيارت شرک، ساخت اين قبور شرک، تبرک و توسل شرک، خدا مرحوم علامه اميني را رحمت کند. مرحوم علامه اميني در جلد پنجم الغدير يک بحث زيبايي دارد و اين بحث تخصصي علماي بزرگوار است. ايشان تعبيرش اين است « قد جرت السيرة المطردة من صدر الإسلام» ايشان مي گويد: در صدر اسلام، از اول اسلام سيره همه مسلمان ها بود که به زيارت قبور اولياء و ائمه مي رفتند، الآن عزيزاني که به بقيع مشرف مي شوند، عدد ما در بين زائرين بقيع گم است. در شام، مگر باب الصغير نيست؟ اين را شيعيان مي روند. در عراق قبور ائمه هست ولي شيعيان مي روند. در مصر آنهايي که به قبر نفيسه مي روند شيعيان هستند. مرحوم علامه اميني مي گويد: در طول تاريخ از صدر اسلام همه زيارت مي رفتند تا اين وسط يک مرتبه يک آدم منحرفي به نام ابن تيميه پيدا شد. چهار قرن بعد محمد بن عبدالوهاب که عامل اجرايي افکار ابن تيميه است.

دهها روايت از منابع عامه اهل سنت نقل است که پيامبر فرمود: «من حج البيت و لم يضرني فقد جفاني» حج برود و زيارت من نيايد به من جفا کرده است. آنوقت شما مي گوييد: زيارت شرک است؟ اين را آقاي ابن

ص: 5523

تيميه درعبارتش نقل کرده است که اگر کسي به نيت زيارت پيامبر به مدينه برود سفرش سفر معصيت است. احکام مسافر برايش بار نمي شود، اين سفرش سفر معصيت است. مثل کسي که بخواهد براي ظلمي يا فحشايي به يک شهري برود و آدم بکشد يا يک ظلمي انجام بدهد، اين سفر معصيت است. مي گويد: اگر شما به اين نيت بروي که زيارت پيامبر است، سفر معصيت است. آنوقت کاري که به تعبير علامه اميني در طول تاريخ بوده، دهها روايت است که من يکي را خواندم. فرمود: هرکس به زيارت من بيايد و به زيارت قبر عمويم حمزه نرود، باز به من جفا کرده است. آنوقت شما مي گويي: زيارت قبور شهدا شرک است، اين را بايد خراب کنيم و بقيع را از بين ببريم. آنقدر آمرين به منکر سر و صدا مي کنند که صداي زائر به گوش کسي نرسد و نتوانند يک زيارتنامه بخوانند. مي دانيد همه عالم و رؤساي جمهور اگر هيچ شخصيتي هم نداشته باشد مي گويد: يک شاخه گل روي اين قبر بگذاريم، سرباز گمنام وطن را احترام مي کنند، اوف بر شما که سردار شهيد اسلام، قبر حمزه سيدالشهداء و اين همه شهداي تاريخ اسلام را از بين برديد و اجازه نمي دهيد الآن کسي احترام کند.

يک کتابي است که صاحب اين کتاب سيصد سال قبل از ابن تيميه بود، کتاب الثقات براي ابن حبان است. موضوع کتاب شخصيت شناسي است، مثل کتاب رجال که داريم. مؤلف اين کتاب متوفي 354 است. يعني سيصد پنجاه و چهار هجري که هزار و صد سال پيش اين آقا قبل از ابن تيميه زندگي مي کرد. طرف

ص: 5524

حساب ما وهابي ها هستند. ما مثل اين آقا در ميان اهل سنت شايد سه نفر نداشته باشيم. شخصيتي است براي هزار و صد سال پيش، اين جلد هشتم به مناسبت زندگاني يکي از راويان امام هشتم(ع) است، «مات بطوس من شربة السقاه المأمون» با شربتي که مأمون به امام رضا داد او به شهادت رسيد. «قبره مشهور يزار و قد زرته مراراً کثيرتاً» عالمي که سيصد، چهارصد سال قبل از اين افکار باطل ابن تيميه بوده است. هشتصد سال قبل از محمد بن عبدالوهاب بوده است. اين جمله عالم اهل سنت را بايد با طلا نوشت، فرمود: گرفتاري برايم پيش نيامد مگر اينکه متوسل به امام رضا شدم و خدا گرفتاري مرا برطرف کرد. آخر مي گويد: خدا مرگ ما را «علي محبة مصطفي و اهل بيته» چه کاره عالم اسلام هستي که متولي همه بشوي؟

در سوره مبارکه کهف آيه 21 هست، قرآن مي گويد: وقتي اصحاب کهف را پيدا کردند، گفتند: چه کنيم؟ عده اي گفتند: يک ساختماني بسازيم، «قالَ الَّذِينَ غَلَبُوا عَلى أَمْرِهِمْ لَنَتَّخِذَنَّ عَلَيْهِمْ مَسْجِداً» يک مسجد درست کنيد کنار قبور اصحاب کهف، اگر کار خلافي بود مي گفت: اينها بد کردند. کنار قبور اصحاب کهف مي شود مسجد ساخت آنوقت کنار قبر ائمه بقيع اين همه اولياي خدا و شهدا بنايي بسازيم شرک است. بدن پيامبر خدا را کجا دفن کردند؟ در خانه خودشان، اگر ساختمان و بنا شرک و کفر است، اي مسلمان ها چرا همانروز خانه را براي قبر پيامبر خراب نکرديد؟ مگر خانه و ساختمان نبود؟ در صحيح مسلم که جزء صحاح معتبر اهل سنت هست، جلد سوم يک باب دارد، «زار

ص: 5525

النبي قبر امه فبکاء و ابکي من حوله» پيامبر زيارت قبر مادرشان رفتند و گريه کردند و اطرافيان پيامبر همه گريه کردند. آنوقت شما مي گوييد: اين شرک است؟ آيه 64 سوره نساء، «وَ لَوْ أَنَّهُمْ إِذْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ جاؤُكَ فَاسْتَغْفَرُوا اللَّهَ وَ اسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللَّهَ تَوَّاباً رَحِيماً» اي پيامبر ما، اگر مسلمان ها خدمت شما بيايند، گناهي کردند و بگويند: استغفرالله، پيغمبر برايشان طلب آمرزش کند، چه اشکال دارد بگوييم: يا رسول الله، شما از خدا بخواه ما را بيامرزد. سوره يوسف آيه 97 «يا أَبانَا اسْتَغْفِرْ لَنا ذُنُوبَنا إِنَّا كُنَّا خاطِئِينَ» برادران يوسف گفتند: تو براي ما از خدا طلب مغفرت کن. چه اشکال دارد بگوييم: امام حسين شما نزد خدا آبرو داري؟ «يا وجيها عند الله» در دعاي توسل هفده بار اين دعا تکرار شده است. «اشفع لنا عند الله» آيه 159 سوره مبارکه آل عمران «فَاعْفُ عَنْهُمْ وَ اسْتَغْفِرْ لَهُم » سوره مائده آيه 34 «وَ ابْتَغُوا إِلَيْهِ الْوَسِيلَة» (مائده/35) سوره ممتحنه آيه 12 «فَبايِعْهُنَ وَ اسْتَغْفِرْ لَهُنَّ اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ» زنها وقتي مي آيند با تو بيعت کنند. سوره منافقون آيه پنجم «وَ إِذا قِيلَ لَهُمْ تَعالَوْا يَسْتَغْفِرْ لَكُمْ رَسُولُ اللَّهِ» البته گاهي حرف باطلي مي زنند، مي گويند: پيامبر زنده بود، تو الآن پيامبر را زنده نمي داني؟ پيامبر را در حيات برزخي زنده نمي داني. همه در حيات برزخي هستند، نه فقط رسول الله. نه فقط امام حسين، اين آيه که مي گويد: «وَ لا تَحْسَبَنَّ الَّذِينَ قُتِلُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ أَمْواتاً» شهدا زنده هستند، امام حسين در حيات برزخي است، يزيد و فرعون و شمر هم در حيات برزخي هستند. پس چه

ص: 5526

فرقي دارد؟ «بَلْ أَحْياءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُون » (آل عمران/169) سوره مبارکه غافر «النَّارُ يُعْرَضُونَ عَلَيْها غُدُوًّا وَ عَشِيًّا وَ يَوْمَ تَقُومُ السَّاعَةُ» (غافر/46) عزيزان يادشان باشد اشتباه نکنيم. وقتي زيارت پيامبر مي رويم، زيارت مرده نرفتي. حضرت در حيات برزخي است. همه در حيات برزخي هستند، ما با مرده کار نداريم. مدل حيات و زندگي عوض شده است. همه در حيات هستند. امام حسين در حيات و دشمنش هم در حيات است. اين در نعمت و آنها در عذاب هستند.

نکته ديگر، عبارتي در مورد توسل نوشتم در صحيح بخاري جلد دوم صفحه 33 هست، صحيح بخاري از کتاب بسيار مهم است. مي گويد: وقتي خشکسالي شد، مردم نيازمند باران رحمت الهي شدند. «اللهم کنا نتوسل اليک بنبيک و انا نتوسل اليک بعمّ نبيک» تا پيامبر زنده بود به پيامبر متوسل مي شدند، الآن به عموي پيامبر متوسل مي شوند. عبارتي يادداشت کردم تاريخ بغداد که بسيار کتاب مهمي است و در ميان اهل سنت جايگاه ويژه اي دارد. شافعي مي گويد: قبر ابوحنيفه در بغدا معلوم است که گنبد و حرم دارد. چطور شافعي مي گويد: من متبرک مي شوم به قبر ابي حنيفه، آنوقت تو مي گويي: مسلمان ها نبايد متبرک به قبر ائمه بقيع شوند. در سوره مبارکه يوسف هست «اذْهَبُوا بِقَمِيصِي هذا فَأَلْقُوهُ عَلى وَجْهِ أَبِي يَأْتِ بَصِيراً وَ أْتُونِي بِأَهْلِكُمْ أَجْمَعِينَ» اين پيراهن مرا ببريد، چون يعقوب از شدت گريه نابينا شده بود. چطور پيراهن يوسف مي تواند چشم يعقوب را بينا کند؟ اگر بگوييم يک کسي برود متبرک شود به حرم امام رضا شرک است؟ زيارت بقيع برود متبرک شود شرک است؟

شريعتي: به حاج آقاي نواب هم خوش

ص: 5527

آمد مي گوييم و سمت جديدشان را در حج و زيارت تبريک مي گويم. به همه رفقاي حج و زيارت توصيه مي کنم که نکته هاي حاج اقاي حسيني را در اختيار حجاج قرار بدهند و اين خيلي مؤثر است. امروز صفحه 69 قرآن کريم، آيات 149 تا 153 سوره مبارکه آل عمران را تلاوت خواهيم کرد.

«يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِنْ تُطِيعُوا الَّذِينَ كَفَرُوا يَرُدُّوكُمْ عَلى أَعْقابِكُمْ فَتَنْقَلِبُوا خاسِرِينَ «150» بَلِ اللَّهُ مَوْلاكُمْ وَ هُوَ خَيْرُ النَّاصِرِينَ «151» سَنُلْقِي فِي قُلُوبِ الَّذِينَ كَفَرُوا الرُّعْبَ بِما أَشْرَكُوا بِاللَّهِ ما لَمْ يُنَزِّلْ بِهِ سُلْطاناً وَ مَأْواهُمُ النَّارُ وَ بِئْسَ مَثْوَى الظَّالِمِينَ «152» وَ لَقَدْ صَدَقَكُمُ اللَّهُ وَعْدَهُ إِذْ تَحُسُّونَهُمْ بِإِذْنِهِ حَتَّى إِذا فَشِلْتُمْ وَ تَنازَعْتُمْ فِي الْأَمْرِ وَ عَصَيْتُمْ مِنْ بَعْدِ ما أَراكُمْ ما تُحِبُّونَ مِنْكُمْ مَنْ يُرِيدُ الدُّنْيا وَ مِنْكُمْ مَنْ يُرِيدُ الْآخِرَةَ ثُمَّ صَرَفَكُمْ عَنْهُمْ لِيَبْتَلِيَكُمْ وَ لَقَدْ عَفا عَنْكُمْ وَ اللَّهُ ذُو فَضْلٍ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ «153» إِذْ تُصْعِدُونَ وَ لا تَلْوُونَ عَلى أَحَدٍ وَ الرَّسُولُ يَدْعُوكُمْ فِي أُخْراكُمْ فَأَثابَكُمْ غَمًّا بِغَمٍّ لِكَيْلا تَحْزَنُوا عَلى ما فاتَكُمْ وَ لا ما أَصابَكُمْ وَ اللَّهُ خَبِيرٌ بِما تَعْمَلُونَ »

ترجمه آيات: اى كسانى كه ايمان آورده ايد! اگر از كسانى كه كفر ورزيدند اطاعت كنيد، شما را به آئين گذشتگانِ كافرتان بر مى گردانند، پس به خسارت و زيانكارى بازخواهيد گشت. (از آنها كه دوستدار شما نيستند پيروى نكنيد،) بلكه خداوند مولاى شماست و او بهترين ياوران است. بزودى در دلهاى كسانى كه كفر ورزيدند، بيم خواهيم افكند، زيرا چيزى را با خدا شريك كرده اند كه بر (حقّانيّت) آن (خداوند) دليلى نازل نكرده است و جايگاه آنان آتش دوزخ است و چه بد است جايگاه

ص: 5528

ستمگران. و قطعاً خداوند وعده ى خود را (مبنى بر پيروزى شما در جنگ احد) محقّق گرداند، زيرا كه دشمن را با خواست او مى كشتيد، تا آنكه سست شديد و در كار (جنگ و تقسيم غنائم) به نزاع پرداختيد و از (دستور پيامبر) نافرمانى كرديد، با آنكه خداوند (پيروزى و) آنچه را (از غنائم) كه محبوب شما بود به شما نشان داده بود. برخى از شما خواهان دنيايند (و غنائم جنگى) و برخى خواهان آخرت (و شهادت در راه خدا). پس آنگاه خداوند شما را از (تعقيب) آنان منصرف ساخت (و پيروزى شما به شكست انجاميد،) تا شما را بيازمايد، ولى از (خطاى) شما درگذشت و همانا خداوند نسبت به مؤمنان، صاحب فضل و بخشش است. (به خاطر بياوريد) هنگامى كه (در جنگ احد به هنگام فرار، از كوه) بالا مى رفتيد و به هيچ كس توجّه نمى كرديد، (در حالى كه) پيامبر شما را از پشت سرتان فرا مى خواند (كه به جاى خود برگرديد). پس به سزاى آن، خداوند غمى بر غم هايتان افزود تا ديگر بر آنچه (از غنائم) از كفتان رفته يا (از آسيب و زخم) بر سرتان آمد، اندوه نخوريد و (بدانيد كه) خداوند به آنچه انجام مى دهيد، آگاه است.

شريعتي: در مورد تخريب قبور ائمه بقيع نکات خوبي را شنيديم. دو کتاب را معرفي کنم، اگر تمايل داريد در مورد افکار وهابيت مطالعه کنيد، کتاب «آئين وهابيت» نوشته حضرت آيت الله سبحاني که قلم رواني دارند و آيت الله مکارم شيرازي «وهابيت بر سر دوراهي» بسيار کتاب خوبي است. به 20000303 پيامک بدهيد، دوستان من شما را راهنمايي خواهند کرد.

حاج آقاي

ص: 5529

حسيني قمي: با خبر شديم آيت الله محقق کابلي از دنيا رفتند، به جامعه علماي بزرگ شيعه مخصوصاً به همه مقلدين ايشان و مقلديني که عزيزان افغانستاني هستند تسليت مي گويم. ايشان اصالتاً افغانستاني بودند ولي سالها رد قم زندگي مي کردند و تأليفات فراواني داشتند، عزيزان افغانستاني خيلي مظلوم هستند و به گردن ما حق دارند. بايد بيش از اين مراقب مهاجرين باشيم.

شريعتي: ثواب تلاوت آيات امروز را به اين عالم بزرگ و مجاهدت هاي ايشان هديه کنيم و انشاءالله مهمان سفره اهل بيت باشند.

حاج آقاي حسيني قمي: يکي از حرف هايي که در مورد زيارت مي گويند، اين است که شما در زيارتنامه هايي که براي ائمه داريد از مرز توحيد بيرون مي رويد و غلو مي کنيد. زيارتي سنگين تر از جامعه کبيره نداريم. نزديک شصت بار فقط نام الله در اين زيارت آمده است. «السَّلَامُ عَلَى الدُّعَاةِ إِلَى اللَّهِ السَّلَامُ عَلَى الْمُسْتَقِرِّينَ فِي مَرْضَاةِ اللَّهِ السَّلَامُ عَلَى الْمُمَحَّصِينَ فِي طَاعَةِ اللَّهِ السَّلَامُ عَلَى الْأَدِلَّاءِ عَلَى اللَّهِ السَّلَامُ عَلَى الَّذِينَ مَنْ وَالاهُمْ فَقَدْ وَالَى اللَّهَ»

شريعتي: «والحمدلله رب العالمين و صلي الله علي سيدنا محمد و آله الطاهرين»

98-03-28- سيره تربيتي اميرالمؤمنين علي (عليه السلام) در نهج البلاغه- خطبه 183

شريعتي: بسم الله الرحمن الرحيم، اللهم صل علي محمد و آل محمد و عجل فرجهم.

بي تاب تر از جان پريشان در تب *** بي خواب تر از گردش هذيان بر لب

بي رؤيت روي او بلا تکليفم *** همچون گل آفتابگردان در شب

سلام مي کنم به همه دوستان عزيزم، بيننده هاي خوب و شنونده هاي بسيار نازنين، به سمت خداي امروز خيلي خوش آمديد. در محضر حاج آقاي حسيني قمي نازنين هستيم. سلام عليکم و رحمة الله، خيلي خوش آمديد.

حاج آقاي حسيني

ص: 5530

قمي: سلام عليکم و رحمة الله، عرض سلام و ارادت خالصانه خدمت همه بينندگان و شنوندگان عزيز دارم.

شريعتي: در محضر کلام ناب و نوراني اميرمؤمنان در نهج البلاغه شريف هستيم و به يکي ديگر از خطبه هاي حضرت اشاره خواهند کرد. بحث امروز شما را خواهيم شنيد.

حاج آقاي حسيني قمي: بسم الله الرحمن الرحيم، خطبه 183 نهج البلاغه، خطبه مفصلي است. «وَ اعْلَمُوا أَنَّهُ لَيْسَ لِهَذَا الْجِلْدِ الرَّقِيقِ صَبْرٌ عَلَى النَّارِ فَارْحَمُوا نُفُوسَكُمْ» اميرمؤمنان مي فرمايد: بدانيد اين پوست نازک شما طاقت آتش ندارد. «فَإِنَّكُمْ قَدْ جَرَّبْتُمُوهَا فِي مَصَائِبِ الدُّنْيَا» در دنيا تجربه کرديد چطور در برابر سختي هاي دنيا طاقت شما کم است. «أَ فَرَأَيْتُمْ جَزَعَ أَحَدِكُمْ مِنَ الشَّوْكَةِ تُصِيبُهُ» چه فريادي از شما بلند مي شود يک خواري به بدن شما فرو مي رود. «وَ الْعَثْرَةِ تُدْمِيهِ» زمين مي خوريد، مجبور مي شويد. «وَ الرَّمْضَاءِ تُحْرِقُهُ» روي ريگ داغي چند قدم راه رفتيد، «فَكَيْفَ إِذَا كَانَ بَيْنَ طَابَقَيْنِ مِنْ نَارٍ» اينجا يک گرما يا ريگ سوزان است، يک جراحت کوتاه است، يک خوار را طاقت نداريم. وقتي ميان دو طبقه از آتش در قيامت قرار بگيريد. «ضَجِيعَ حَجَرٍ» در کنار سنگ داغ، «وَ قَرِينَ شَيْطَانٍ» در آتش ديگر انبياء و اولياء کنارش نيستند. شياطين و فراعنه و يزيد و اين عذاب روحي خيلي سخت است. «أَ عَلِمْتُمْ» اميرالمؤمنين(ع) به سبک قرآن هم انذار دارند و هم بشارت، اينها انذار هستند. «أَنَّ مَالِكاً إِذَا غَضِبَ عَلَى النَّارِ حَطَمَ بَعْضُهَا بَعْضاً لِغَضَبِهِ» مالک دوزخ وقتي بر آتش غضب کند، آتش روي هم مي غلتد. «وَ إِذَا زَجَرَهَا تَوَثَّبَتْ بَيْنَ أَبْوَابِهَا جَزَعاً مِنْ زَجْرَتِهِ» مالک دوزخ فرياد بزند، اين آتش دوزخ پرتاب مي شود به

ص: 5531

طرف درب هاي جهنم. «أَيُّهَا الْيَفَنُ الْكَبِيرُ» يَفَن يعني پيرمرد، سالخورده، حضرت مخصوصاً خطابي مي برند به سالخوردگان، فرصت سالخوردگان کمتر هست. «الَّذِي قَدْ لَهَزَهُ الْقَتِيرُ» سالخورده اي که ضعف همه وجودت را گرفته است.

گفتيم يکوقت اميرالمؤمنين به معاويه نامه نوشتند و فرمودند: «انما مثلک کمثل الثوب المهيل» سني از تو گذشته است. مثل تو مثل لباس فرسوده است، گاهي لباس ها فرسوده که مي شود، از يک طرف مي کشي درست کني، از آن طرف پاره مي شود. سالخورده ثوب مهيل است. الآن سالخورده ها داروي فشار خون مي خورند، چربي شان مشکل مي شود. چربي را کنترل مي کنند يک بيماري ديگر مي شود. «أَيُّهَا الْيَفَنُ الْكَبِيرُ الَّذِي قَدْ لَهَزَهُ الْقَتِير» سالخوردگي و ضعف همه وجودت را گرفته است، «كَيْفَ أَنْتَ إِذَا الْتَحَمَتْ أَطْوَاقُ النَّارِ بِعِظَامِ الْأَعْنَاقِ» چه مي کني و چگونه خواهي بود؟ اگر کاري کني که آتش به استخوان گردنت بچسبد، «وَ نَشِبَتِ الْجَوَامِعُ حَتَّى أَكَلَتْ لُحُومَ السَّوَاعِدِ» چه مي کني اگر طوق آتش به استخوان گردنت بچسبد، «فَاللَّهَ اللَّهَ» خدا را در نظر داشته باشيد، «مَعْشَرَ الْعِبَادِ» بندگان خدا، مرحوم استاد محمد جواد مغنيه، عالم بزرگي بود. شرح نهج البلاغه دارد. مي گويد: از عجايب کلام اميرمؤمنان اين است که حضرت در بسياري از خطبه ها اين سه موضوع را دارد. حمد و ثناي پروردگار، درود بر خاتم انبياء، انذار و بشارت. ولي هيچ خطبه اي تکراري نيست. تمام حمد و ثناها، درود بر پيامبر و انذار و بشارت هم با يک واژه جديد است.

بندگان خدا! «وَ أَنْتُمْ سَالِمُونَ فِي الصِّحَّةِ قَبْلَ السُّقْمِ» اميرمؤمنان براي چه ما را ترساند؟ مي فرمود: تا سالم هستيد از فرصت استفاده کنيد. «وَ فِي الْفُسْحَةِ قَبْلَ الضِّيقِ» تا وقتي به تنگدستي نيافتاديد،

ص: 5532

براي خود کاري کنيد. مرحوم آيت الله شيخ مرتضي طالقاني مرد فوق العاده اي بود. در نجف استاد شخصيت هايي مثل آيت الله ميلاني بود. علامه جعفري کفاية الاصول مرحوم آخوند خراساني را خدمت ايشان مي خواند. روز آخري که خدمت ايشان رفتم درس بخوانم نشسته بود. فرمودند: براي چه آمدي؟ آقاي بهجت مي گويد. گفتم: آمدم درس بخوانم. فرمود: تمام شد. گفتم: آقا نه حوزه تمام شده و نه درس تمام شده است. فرمود: من تمام شدم! فردا خبر مرگ مرا مي شنوي. گفتم: خوب پس درس تعطيل است. ما اين همه راه آمديم يک موعظه اي بکنيد. فرمود:

تا که دستت مي رسد شو کارگر *** چون فتي از پاي خواهي زد به سر

شريعتي: اي که دستت مي رسد کاري بکن *** پيش از اين کاز تو نيايد هيچ کار

حاج آقاي حسيني قمي: اميرمؤمنان تمام فريادهايش براي اين است که هشدار مي دهد تا هستيد يک کاري کنيد. قرآن کريم وقتي مي خواهد ما را تشويق کند، يک کاري بکن. آقا و خانم محترم دستگيري کن. مردم خيلي گرفتار و پريشان هستند. متأسفانه فاصله هاي طبقاتي در يک خانواده حتي بسيار زياد شده است. خانمي مي گفت: برادرم ماشين ميلياردي دارد ولي من کارگر خانه هاي مردم هستم و شب را هم بايد نگهباني بدهم تا بتوانم اجاره خانه ام را بدهم. آقاي محترم حداقل شما حواست به خواهرت باشد! در سوره مبارکه بقره داريم «يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَنْفِقُوا مِمَّا رَزَقْناكُمْ مِنْ قَبْلِ أَنْ يَأْتِيَ يَوْمٌ لا بَيْعٌ فِيهِ وَ لا خُلَّةٌ» (بقره/254) در راه خدا بده، روزي مي رسد که هيچ کاري از تو برنمي آيد. در سوره مبارکه منافقون هست «وَ أَنْفِقُوا مِنْ ما

ص: 5533

رَزَقْناكُمْ مِنْ قَبْلِ أَنْ يَأْتِيَ أَحَدَكُمُ الْمَوْتُ » (منافقون/10) قبل از اينکه مرگت برسد، کاري کن. «فَيَقُولَ رَبِّ لَوْ لا أَخَّرْتَنِي إِلى أَجَلٍ قَرِيبٍ فَأَصَّدَّقَ وَ أَكُنْ مِنَ الصَّالِحِينَ» خدايا يک مهلت بده، «فاصَّدَّق» صدقه بدهم. مهلت بدهي تازه مي فهمم در اين جامعه که مردم گرفتار هستند مي شد رحم کنم. آقاي صاحبخانه ما مي دانيم شما هم خريد سه برابري داريد، اما مستأجر شما خريد سه برابري دارد و مستأجر هست اما شما مالک هستي. غم و گرفتاري خود را تقسيم کن. ما کمتر از يک ماه پيش قرآن سر گرفتيم و بک يا الله گفتيم. پس به اين قرآن ايمان داريم.

ماه رمضان جايي تبليغ بودم، يک آقايي هر روز مي آمد روبروي ما مي نشست. اول جلسه تا آخر جلسه مي نشست، جمعه آخر ماه رمضان روز جمعه آخر ماه رمضان، منبر ما تمام شد. همه سر سفره افطار نشسته بودند. يک مرتبه يک گوشه دعوا شد و صداي فرياد، گفتند: يک لقمه در گلوي آقاي فلاني ماند و نفسش بند آمد. مردم ريختند و نگران شدند. اورژانس آمد. مردم نتوانستند کاري کنند و سه چهار دقيقه نفسش بند آمد. اورژانس رسيد و با دستگاه لقمه را خارج کرد. او را بيمارستان بردند و دو روز بعد از دنيا رفت. خدا رحمتش کند. نفر اول مي نشست و سخنراني ما را گوش مي داد. باور مي کرد جمعه آخر، آخرين جمعه عمرش باشد؟ يکي از دوستان ما پزشک فوق تخصص قلب در قم است. گفت: بيمارستان رفتم و گفتند: يکي از دستگاه ها از کار افتاده و نيم ساعت طول مي کشد تا دستگاه درست شود. اگر شما کاري داري انجام بده. گفتند:

ص: 5534

فرصت خوبي است مي روم به مادرم سر مي زنم. رفتم مادرم را ديدم، مادرم گفت: چه وقت خوبي آمدي. چطور اين ساعت آمدي؟ گفتم: دستگاه بيمارستان از کار افتاده است. خوب وقتي است بيا با هم غذا بخوريم. ناهار الويه بود. لقمه اول را خوردم، مادرم هم لقمه اول را خورد. لقمه دوم را خوردم و مادر خورد. لقمه سوم را خوردم و مادرم افتاد. من که فوق تخصص قلب دارم و هزاران قلب را احياء کردم نتوانستم کاري کنم. غصه من از اين است که يک ماه قلب مادرم را تهران بردم و همه چکاب ها را انجام دادم، هيچ مشکلي نداشت. اين آقا مي گفت: به قدري روي قفسه سينه مادرم فشار آوردم، قفسه سينه مادرم شکست ولي نفس برنگشت.

حضرت در حکمت 428 کلامي دارند، مي فرمايند: «مِسْكِينٌ ابْنُ آدَمَ» بيچاره انسان، چهار ويژگي داري 1- «مَكْتُومُ الْأَجَلِ » اجلت معلوم نيست. اين آقا فکر نمي کرد جمعه آخر رمضان تمام کند. 2- «مَكْنُونُ الْعِلَلِ» بيماري هايش مخفي است. 3- «مَحْفُوظُ الْعَمَلِ» در حالي که اجلش نامعلوم است و بيماري هايش پنهان است ولي اعمالش محفوظ است. خدا رحمت کند آقاي بهجت مي فرمود: وقتي شما نهج البلاغه مي خوانيد مردم پاي منبر شما نيستند، پاي منبر اميرالمؤمنين هستند. به همديگر رحم کنيم، مشکلات را تقسيم کنيم. اگر الآن تصميم گرفتي دستگيري کني، از خويشاوندان خودت غافل بودي، همين الآن شروع کني. «تُؤْلِمُهُ الْبَقَّةُ وَ تَقْتُلُهُ الشَّرْقَةُ وَ تُنْتِنُهُ الْعَرْقَة» بيچاره يک پشه آزارت مي دهد. يک قطره آب تو را مي کشد. يک بوي بدنت آزارت مي دهد و از خودت بيزار مي شوي. مرگت مخفي است. بيماري هايت مخفي است. تاريخ فوت خود را نمي داني! حضرت

ص: 5535

هشدار مي دهد از فرصت استفاده کن. «يا معشر العباد و أنتم سالمون في الصحّة قبل السقم» تا سالم هستيد، «و في الفسحة قبل الضيق» تا دست شما بسته نشده است. ديروز آقايي به من گفت: فلاني را مي شناسي؟ گفتم: اسمش را شنيدم. گفت: در فلان کشور زندگي مي کرد و اموالش بي حساب و کتاب بود. الآن سيصد ميليارد تومان کم آورده است. تمام ثروت و اموالش را فروخته به يک زندگي خيلي سخت برگشته است. آدمي که صد ميليون پول خردش بود الآن کسي يک ميليون به او بدهد خوشحال مي شود. هميشه وضع آدم خوب نيست. واجب مال و خمس مال و زکات و صدقه مستحبي را بده.

«فاسعوا في فكاك رقابكم» خودتان را آزاد کنيد. خدا نيازي ندارد، چهار دستور دادند: «أَسْهِرُوا عُيُونَكُمْ» قسمتي از شب را بيدار باشيد. «وَ ضَمِّرُوا بُطُونَكُمْ» اينقدر نخوريد، مشکلات چاقي و بهداشت تغذيه خيلي مطرح هست. «وَ اسْتَعْمِلُوا أَقْدَامَكُمْ» پاي خودتان را در حل مشکلات مردم برداريد و يک گره اي از مردم باز کنيد. «وَ أَنْفِقُوا أَمْوَالَكُم » انفاق کنيد. «وَ خُذُوا مِنْ أَجْسَادِكُمْ تَجُودُوا بِهَا عَلَى أَنْفُسِكُمْ» هي به اين بدن و تقويت اين بدن بگيريد و روحتان را وسيع کنيد. هرچه بدن را پرورش بدهيم در روح ضعيف مي شويم. آنهايي که روحشان را پرورش دادند، به بدنشان سخت گرفتند. روزه يکي از اينهاست. بخل نورزيد، خدا فرمود: «إِنْ تَنْصُرُوا اللَّهَ يَنْصُرْكُمْ وَ يُثَبِّتْ أَقْدامَكُمْ » (محمد/7) شما دين خدا را ياري کنيد، خدا شما را ياري مي کند، خداوند فرمود: «مَنْ ذَا الَّذِي يُقْرِضُ اللَّهَ قَرْضاً حَسَناً فَيُضاعِفَهُ لَهُ أَضْعافاً كَثِيرَةً» (بقره/245) همه کارهاي خير را قرض مي گويند. انفاق

ص: 5536

هم قرض به خدا دادن است. دستگيري از ديگران قرض به خدا دادن است. «فَلَمْ يَسْتَنْصِرْكُمْ » اگر از خدا قرض خواست نه اينکه خدا فقير بود، نه! «مِنْ ذُلٍّ وَ لَمْ يَسْتَقْرِضْكُمْ مِنْ قُلٍّ اسْتَنْصَرَكُمْ وَ لَهُ جُنُودُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ» آسمان و زمين لشگر خداست. «وَ هُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ وَ اسْتَقْرَضَكُمْ وَ لَهُ خَزائِنُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ» خزائن آسمان و زمين براي خداست ولي به شما مي گويد: قرض بدهيد. «وَ هُوَ الْغَنِيُّ الْحَمِيدُ وَ إِنَّمَا أَرَادَ أَنْ يَبْلُوَكُمْ أَيُّكُمْ أَحْسَنُ عَمَلًا» (نهج البلاغه/ص268) دنيا دار امتحان است. دل مي کني يا نه؟ فقط خودت را مي بيني؟

من فکر مي کنم اينهايي که فکر اين هستند که به هر شکلي شده زندگي شان جور باشد، فکر مي کنند روزي در اين کشور مشکلي پيش بيايد، همه گرفتار باشند و تو تنها در رفاه و آسايش باشي؟ مي شود زندگي کرد؟ گرفتاري را با هم تقسيم کنيم. خوبي را با هم تقسيم کنيم و به داد هم برسيم. هرجا قرآن انذار دارد، بشارت هم دارد. چقدر خداوند مي گويد: ما پيامبران را فرستاديم، بشراً و نذيرا. زود باشيد، مبادرت کنيد. وقت نيست، اگر مي خواهي کار خير کني زود باش که شيطان نمي گذارد. «فَبَادِرُوا بِأَعْمَالِكُمْ تَكُونُوا مَعَ جِيرَانِ اللَّهِ فِي دَارِهِ» اگر کار خوبي کردي، در بهشت کنار همسايگان خدا هستيد. «رَافَقَ بِهِمْ رُسُلَهُ» کساني که خداوند پيامبرانش را رفيق آنها قرار داد. «وَ أَزَارَهُمْ مَلَائِكَتَهُ» يعني فرشتگانش را در بهشت مي فرستد که به زيارت اين مؤمن برويد. انسان مسجود فرشته است، يکي از مسئوليت هاي فرشته ها در بهشت اين است که به زيارت مؤمنين بروند. «وَ أَكْرَمَ أَسْمَاعَهُمْ أَنْ تَسْمَعَ حَسِيسَ نَارٍ أَبَداً» خدا

ص: 5537

اينها را گرامي داشت از اينکه حتي صداي مخفي آتش را هم نخواهند شنيد. اشاره به آيه 102 سوره انبياء دارد. «وَ صَانَ أَجْسَادَهُمْ أَنْ تَلْقَى لُغُوباً وَ نَصَباً» اينها هيچ رنج و اذيتي نخواهند ديد. «ذلِكَ فَضْلُ اللَّهِ» اين فضل خداست. «يُؤْتِيهِ مَنْ يَشاءُ وَ اللَّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظِيمِ» اين فضل خداست. «أَقُولُ مَا تَسْمَعُونَ» اينکه مي گويم بشنويد را مي شنويد. «وَ اللَّهُ الْمُسْتَعانُ عَلَى نَفْسِي وَ أَنْفُسِكُمْ وَ هُوَ حَسْبُنَا وَ نِعْمَ الْوَكِيل » اين فراز آخر خطبه 183 بود.

امام صادق فرمود: «مَا بَلَا اللَّهُ الْعِبَادَ بِشَيْ ءٍ أَشَدَّ عَلَيْهِمْ مِنْ إِخْرَاجِ الدِّرْهَمِ » (خصال/ج1/ص8) شيخ صدوق از امام صادق(ع) نقل مي کند. سخت ترين آزمون بندگان که خدا قرار داده چيست؟ گذشتن از مال است. از جان، سخت تر است. در مشهد همين بحث را داشتم، از منبر پايين آمدم، آقايي آمد به من گفت: عجب کلامي امام صادق داشتند. گفتم: چطور؟ مي گفت: من هشت سال زمان جنگ، خط مقدم جبهه بودم. جانم را هشت سال در کف دستم گذاشته بودم. الآن سي سال است جنگ تمام شده و به کار اقتصادي زدم و نمي توانم از مالم بگذرم!

اميرمؤمنين(ع) مي فرمود: حواستان باشد، جمع نکنيد و هي نگه داريد، آخر چه مي شود؟ يک کاري کنيد بعد از مرگ نام نيک از شما بماند. بگويند: عجب مردي بود. آن شب که آه در بساط نداشتم او در خانه مرا زد. الآن بعضي نمي توانند اجاره بدهند، کانکس اجاره مي کنند. نام نيک بماند، اميرالمؤمنين فرمود: «وَ لِسَانُ الصِّدْقِ يَجْعَلُهُ اللَّهُ» خدا برايت بعد از مرگ نام نيک قرار بدهد، «لِلْمَرْءِ فِي النَّاسِ خَيْرٌ لَهُ مِنَ الْمَالِ [يُوَرِّثُهُ غَيْرَهُ ] يَرِثُهُ غَيْرُه » (نهج البلاغه/ص65) براي

ص: 5538

چه کسي مي خواهي ارث بگذاري؟ انبياء از خدا تقاضا مي کردند، حضرت ابراهيم از خدا خواست «وَ اجْعَلْ لِي لِسانَ صِدْقٍ فِي الْآخِرِينَ» (شعرا/84) خدايا کاري کن بعد از مرگ ما مردم بگويند: عجب پيامبري بود. خدايا کاري کن ما رفتيم مردم بگويند: عجب ابراهيمي بود. قرآن مي گويد: ما اين کار را کرديم، «وَ جَعَلْنا لَهُمْ لِسانَ صِدْقٍ عَلِيًّا» (مريم/50) ما نام ابراهيم را به عظمت باقي گذاشتيم. انبياء دلشان مي خواست بعد از مرگشان بگويند: عجب پيامبري. اينکه مردم به نيکي ياد کنند، خيلي مهم است. در حرم حضرت معصومه گفتم: آقا از دنيا مي رود، شش متر بنر مي زنند بزرگ خاندان! بزرگ خاندان روي سنگ قبر و روي بنر، کدام يکي از شما گرفتار هستيد، کدام يک دختر دم بخت داريد و هرچه خواستگار مي آيد به يک بهانه رد مي کني! اين چه بزرگ خانداني است! زمان حيات بزرگ خاندان نبودي!

حديث دوم در أمالي شيخ مفيد است. رواياتي داريم که گاهي ابليس حرف هايي به انبياء مي زدند، از جمله اين است. ابليس به حضرت موسي گفت: «إِذَا هَمَمْتَ بِصَدَقَةٍ فَأَمْضِهَا» مي خواهي صدقه بدهي و کار خير کني، زود باش. شيطان به موسي گفت: خواستي کار خير کني، زود باش. «فَإِنَّهُ إِذَا هَمَّ الْعَبْدُ بِصَدَقَةٍ» وقتي تصميم گرفت صدقه بدهد و کار خير بکند. «كُنْتُ صَاحِبَهُ دُونَ أَصْحَابِي أَحُولُ بَيْنَهُ وَ بَيْنَهَا» (أمالي/ص157) ديگر نمي گذارم بقيه شياطين بيايند. خودم مستقيم وارد مي شوم تا اين را منصرف کنم. حديث سوم «مَا مَحَقَ الْإِسْلَامَ مَحْقَ الشُّحِّ شَيْ ءٌ» (کافي/ج4/ص45) چه چيزي مي تواند اسلام را نابود کند؟ مسلماني ما واقعي است يا ظاهري است؟ الآن ما راست مي گوييم نظام ما اسلامي است

ص: 5539

يا دروغ مي گوييم؟ اسلام و مسلماني را هيچ چيز نمي تواند نابود کند. «محق الشُّح» آدم بخيل باشد، حريص هم باشد. جمع کند و به ديگران هم ندهد. اين نابود مي کند. مردم به ما خبر بدهند، بگويند: ما از کسي دستگيري کرديم، کسي پول مي خواست، وام مي خواست، گرفتار بود. زمين خورده بود، خانمي که به شما ارث رسيده براي چه پولت را در بانک مي گذاري که پانزده درصد سود بگيري؟ حرام است. اينکه در خانواده شما گرفتار هست، اولاد شما نيازمند هست، اگر کسي در بين شما گرفتار هست بايد رها کني و به اطرافيانت کمک کني.

شريعتي: وقتي اين سخنان حاج آقاي حسيني که دغدغه همه ما هست گره مي خورد به کلام نوراني اميرالمؤمنين، انشاءالله گره بزرگي را باز کند. پيام هاي مثبت خود را بفرستيد.

سحر ديدم درخت ارغواني کشيده سر به بام خسته جاني

به گوش ارغوان آهسته گفتم، بهارت خوش که فکر ديگراني

بياييم مشکلات را بين خودمان تقسيم کنيم. امروز صفحه 76 قرآن کريم آيات پاياني سوره آل عمران را تلاوت خواهيم کرد.

«فَاسْتَجابَ لَهُمْ رَبُّهُمْ أَنِّي لا أُضِيعُ عَمَلَ عامِلٍ مِنْكُمْ مِنْ ذَكَرٍ أَوْ أُنْثى بَعْضُكُمْ مِنْ بَعْضٍ فَالَّذِينَ هاجَرُوا وَ أُخْرِجُوا مِنْ دِيارِهِمْ وَ أُوذُوا فِي سَبِيلِي وَ قاتَلُوا وَ قُتِلُوا لَأُكَفِّرَنَّ عَنْهُمْ سَيِّئاتِهِمْ وَ لَأُدْخِلَنَّهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ ثَواباً مِنْ عِنْدِ اللَّهِ وَ اللَّهُ عِنْدَهُ حُسْنُ الثَّوابِ «196» لا يَغُرَّنَّكَ تَقَلُّبُ الَّذِينَ كَفَرُوا فِي الْبِلادِ «197» مَتاعٌ قَلِيلٌ ثُمَّ مَأْواهُمْ جَهَنَّمُ وَ بِئْسَ الْمِهاد «198» لكِنِ الَّذِينَ اتَّقَوْا رَبَّهُمْ لَهُمْ جَنَّاتٌ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدِينَ فِيها نُزُلًا مِنْ عِنْدِ اللَّهِ وَ ما عِنْدَ اللَّهِ خَيْرٌ لِلْأَبْرار

ص: 5540

«199» وَ إِنَّ مِنْ أَهْلِ الْكِتابِ لَمَنْ يُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ ما أُنْزِلَ إِلَيْكُمْ وَ ما أُنْزِلَ إِلَيْهِمْ خاشِعِينَ لِلَّهِ لا يَشْتَرُونَ بِآياتِ اللَّهِ ثَمَناً قَلِيلًا أُولئِكَ لَهُمْ أَجْرُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ إِنَّ اللَّهَ سَرِيعُ الْحِسابِ «200» يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اصْبِرُوا وَ صابِرُوا وَ رابِطُوا وَ اتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ »

ترجمه آيات: پس پروردگارشان دعاى آنان را مستجاب كرد (و فرمود:) كه من عمل هيچ صاحب عملى از شما را، خواه مرد يا زن، (گرچه) همه از يكديگريد، تباه نمى كنم (و بى پاداش نمى گذارم). پس كسانى كه هجرت كرده واز خانه هايشان رانده شده و در راه من آزار و اذيّت ديده، جنگيده و كشته شدند، قطعاً من لغزش هايشان را مى پوشانم و در باغ هايى كه نهرها از زيرشان جارى است، واردشان مى كنم. (اين) پاداشى است از طرف خدا و پاداش نيكو تنها نزد خداست. رفت و آمد كفّار در شهرها تو را فريب ندهد. (بهره ى آنها از اين رفت و آمدها) متاع ناچيزى است، سپس جايگاه ابدى آنان جهنّم است كه بد جايگاهى است. لكن براى كسانى كه نسبت به پروردگارشان پروا داشته باشند، باغ هايى است كه نهرها از زير درختانش جارى است. آنان براى هميشه در آنجا هستند و اين پذيرايى (اوّليه) از جانب خداوند است و آنچه نزد خداست، براى نيكان بهتر است. و همانا بعضى از اهل كتاب، كسانى هستند كه به خداوند و آنچه به شما نازل شده و آنچه به خودشان نازل شده، خاشعانه ايمان مى آورند. آيات الهى را به بهاى اندك معامله نمى كنند. آنها هستند كه برايشان نزد پروردگارشان پاداش است. همانا خداوند سريع الحساب است. اى كسانى كه ايمان آورده ايد! (در

ص: 5541

برابر مشكلات و هوسها) استقامت كنيد و (در برابر دشمنان نيز) پايدار باشيد (و ديگران را به صبر دعوت كنيد) و از مرزها مراقبت كنيد و از خداوند پروا داشته باشيد، شايد كه رستگار شويد.

شريعتي: اين هفته در مورد حضرت عبدالعظيم حسني صحبت مي کنيم و امشب شب وفات اين بزرگوار هست و انشاءالله دوستاني که شهرري هستند حتماً نايب الزياره ما باشند.

حاج آقاي حسيني قمي: گفتيم اگر کساني که تهران هستند زيارت اين امامزاده جليل القدر را از دست بدهند خسارت بزرگي است و ثواب زيارت سيدالشهداء را دارد. شب شهادت سردار شهيد اسلام حضرت حمزه سيدالشهداء هم هست. هفته گذشته موفق شدم در تشييع جنازه مرحوم آيت الله محقق کابلي شرکت کنم. در سالهاي اخير کمتر چنين تشييع جنازه اي ديده بودم. بعد از فوت آيت الله بهجت، آيت الله تبريزي، يک چنين تشييعي نديده بودم. خيلي مهاجرين افغانستاني در تشييع آمده بودند و از پيام هايي که من ديدم تعبير آيت الله العظمي صافي خيلي بلند و عجيب بود: آن عالم پارسا عمر با برکت خود را در راه خدمت به اعلاي کلمه الهي و نشر معارف نوراني قرآن و اهل بيت و تربيت شاگردان مهذب و فاضل سپري نمود و خدمات ديني و عام المنفعه زيادي داشت. در پيام هاي مراجعه خيلي از خدمات ايشان بايد تجليل کنيم. از عزيزان مهاجر تشکر مي کنم که از يک عالم دين اينطور تجليل کردند. بعد از وفات آيت الله بهجت در قم چنين تشييعي نديده بودم.

شريعتي: «والحمدلله رب العالمين و صلي الله علي سيدنا محمد و آله الطاهرين»

98-04-04- توجه ويژه امام صادق(ع) به اصحاب و شيعيان

شريعتي: بسم الله الرحمن الرحيم، اللهم صل علي

ص: 5542

محمد و آل محمد و عجل فرجهم.

من بي تو دمي قرار نتوانم کرد *** احسان تو را شمار نتوانم کرد

گر بر تن من زبان شود هر مويي *** يک شکر تو از هزار نتوانم کرد

الحمدلله رب العالمين و صلي الله علي محمد و آله الطاهرين. سلام مي کنم به همه دوستان عزيزم، بيننده هاي خوب و شنونده هاي بسيار نازنين، به سمت خداي امروز خيلي خوش آمديد. براي همه عزيزان کنکوري، طلبه هاي عزيز و هرکسي که در عرصه هاي مختلف زندگي درگير امتحانات هست، دعا مي کنيم. در محضر حاج آقاي حسيني قمي نازنين هستيم. سلام عليکم و رحمة الله، خيلي خوش آمديد.

حاج آقاي حسيني قمي: سلام عليکم و رحمة الله، عرض سلام و ارادت خالصانه خدمت همه بينندگان و شنوندگان عزيز دارم.

شريعتي: با توجه به اينکه روز شنبه سالروز شهادت امام صادق(ع) است و حضرت به گردن ما خيلي حق دارند، بحث امروز ما رنگ و بوي حضرت را خواهند داشت. بحث امروز شما را خواهيم شنيد.

حاج آقاي حسيني قمي: بسم الله الرحمن الرحيم، چون در آستانه شهادت امام صادق(ع) هستيم، ما بحثي را به اين مناسبت تقديم مي کنيم و اينکه از الآن در تدارک مجالس ايام شهادت و سوگواري امام صادق باشيم. حضرت حق بزرگي بر گردن ما دارند. آنچه امروز در مسائل فقهي و تفسيري و کلامي داريم، عمده رواياتي که در اختيار ما هست از امام صادق(ع) هست. امروزه کتاب هايي به نام موسوعه تنظيم شده است. حساب کردم از امام مجتبي تا امام عسگري، غير از وجود اميرالمؤمنين(ع) و امام زمان(ع)، جمعاً امروز شصت هزار و هشتصد حديث داريم. از

ص: 5543

اين شصت هزار حديث، 38 هزار حديث فقط از امام صادق(ع) است و نه هزار حديث از امام باقر(ع) است. يعني فقط 47 هزار حديث از امام باقر و امام صادق داريم و سيزده هزار حديث از بقيه ائمه(ع) است. به دوران امام هادي و امام عسگري که مي رسد فقط پانصد حديث داريم و به خاطر شرايط آن دوره بود. عامه اهل سنت هم مديون روايات امام باقر و امام صادق هستند. خدا مرحوم آيت الله العظمي بروجردي را رحمت کند. يکوقت هدايايي از طرف حاکمان حجاز به اينها داده بودند. هداياي مادي را برمي گردانند و فقط قرآن را قبول مي کنند. يک روايت بسيار ناب و زيباي مفصلي از اين امام بزرگوار در منابع عامه در مورد حج بيت الله الحرام که تمام مناسک حج در اين روايت آمده است. بد نيست اشاره کنم که ما در مناسک حج اختلاف زيادي نداريم، چرا چون آنها عمده مناسک حجشان از همين حديث امام باقر و امام صادق(ع) است. عزيزان شرکت کردن در مجالس امام صادق (ع) را فراموش نکنند، مخصوصاً اين سالها که علما و مراجع ما خيلي تأکيد دارند که شهادت امام صادق بسيار با عظمت برگزار شود.

من يک بحث نو به ذهنم رسيد که مطرح کنم، در روايات و کلمات امام صادق(ع) غير از رواياتي که به طور عمومي به همه شيعيان و اصحاب و پيروانشان تذکرات اخلاقي و تربيتي مي دادند، روايات فراواني داريم که امام صادق(ع) يک تذکرات تربيتي و اخلاقي به اصحاب خاصشان مي دادند و مراقبت هاي ويژه اي نسبت به بعضي از اصحابشان داشتند. اگر بخواهند اين بحث را مفصل نگاه کنند،

ص: 5544

دهها مورد پيدا کردم از رواياتي که امام صادق(ع) به محمد بن مسلم يا زراره يا أبان و اصحاب خاص و عامشان دارند. يعني اين چهار هزار نفر راوي که از امام صادق روايت کردند، حضرت به أبان بن تغلب و زراره چه فرمودند. اين مراقبت ويژه امام صادق از يارانش است. مبلغ دين اگر بخواهد راه امام صادق را برود، اين کافي نيست که فقط تذکرات عمومي بدهيم. در يک جلسه عمومي، فضايل و مناقب و آموزه ها و مسائل اخلاقي و تربيتي کافي نيست. گاهي بايد به خصوص به يک افراد تذکر داد، ائمه اينطور بودند. يعني مي ديدند بعضي از اصحابشان يا کار خوبي داشتند، گاهي يک نقطه ضعفي داشتند و نقطه ضعفشان را تذکر مي دادند، هردو طرف هست. حديثي که مکرر خوانديم پيامبر خدا، سيره شان اين بود «يُحَسِّنُ الْحَسَنَ وَ يُقَوِّيه » کار خوبي را مي ديدند، تحسين مي کردند. نقطه ضعفي مي ديدند تذکر مي دادند.

امام صادق (ع) نسبت به يارانشان اگر نقطه ضعفي مي ديدند تذکر مي دادند. گاهي هم کار خوبي بود، تقويت و تشويق مي کردند. فصل اول تذکراتي که ائمه(ع) به ياران خاصشان مي دادند نسبت به مراقبت فقرا و بيچاره ها و گرفتارها و قضاي حاجت مؤمن، من با زحمت انتخاب کردم اين دو سه موردي که مي خواهم در اين فصل بگويم. از بس روايت زياد است انتخابش کار سختي هست. حديث اول در کافي مرحوم کليني است، داستان از أبان بن تغلب هست، يکي از اصحاب بسيار ممتاز امام صادق(ع) أبان بن تغلب هست، هم شاگرد امام باقر و امام صادق بود. مي گويد: من فقط سي هزار حديث از امام باقر(ع) ياد گرفتم. شاگرد خاص

ص: 5545

است. شوخي نيست ما همين يک سي هزار تايي مي گوييم و رد مي شويم. مي گويد: من در محضر امام صادق بودم و طواف خانه خدا را انجام مي داديم. در حال طواف يک کسي از بيرون طواف از اصحاب و ياران ما به من اشاره کرد از طواف بيرون بيا، با تو کار دارم. فکر کردم آدم در محضر امام صادق باشد و طواف خانه خدا بکند، طواف در محضر حضرت را رها کند و برود. توجهي نکردم! بار دوم به همان نقطه رسيدم، دور بعدي امام صادق(ع) آن شخص را ديد که دارد به من اشاره مي کند. حضرت به من فرمود: «يَا أَبَانُ إِيَّاكَ يُرِيدُ هَذَا» مگر اين با شما کار ندارد؟ گفتند: چرا. فرمود: اين چه کسي است؟ گفتم: از اصحاب و ياران است. فرمود: چرا نمي روي؟ برو ببين چه کار دارد. گفتم: يعني طواف را رها کنم؟ فرمود: بله. امر امام را اطاعت کردم و رفتم. کار اين آقا را انجام دادم. برگشتم دوباره خدمت حضرت به طواف مشغول شدم. گفتم: «أَخْبِرْنِي عَنْ حَقِّ الْمُؤْمِنِ عَلَى الْمُؤْمِنِ» شما خيلي اهميت مي دهي که آدم در هر شرايطي هست کار مؤمن را انجام بدهد، ولو در حال طواف و در محضر ولي خدا.

فرض کنيد حاجيان بيت الله الحرام، يک حاجي بعد از چند سال به حج رفته، اگر اين توفيق را پيدا کند که همدوش امام زمان طواف کند و امام زمان را بشناسد، حالا وسط طواف يک کسي از برادران اشاره کند بيا با تو کار دارم. دل مي دهيم بيرون برويم؟ أبان به حضرت گفت: شما خيلي به مؤمن اهميت مي دهيد. مگر مؤمن چه

ص: 5546

حقي بر گردن مؤمن دارد؟ يکي از اصحاب بسيار نزديک امام صادق، أبان بن تغلب است. حضرت فرمود: «يَا أَبَانُ دَعْهُ» چرا اين سؤال را مي پرسي؟ گفت: «جُعِلْتُ فِدَاكَ» جانم فداي شما، اگر مي شود بگوييد. بار دوم امام فرمود: اين سؤال را نپرس. يعني من بگويم، تو که نمي تواني چنين حقي را ادا کني. براي چه سؤال مي کني؟ بار سوم، بار چهارم، پرسيد. يک صحابي خاص حضرت است ولي به قدري حق مؤمن سنگين است که حضرت مي گويد: نپرس! حضرت فرمودند: «يَا أَبَانُ تُقَاسِمُهُ شَطْرَ مَالِكَ» (کافي/ج2/ص172) وقتي برادر ايماني تو گرفتار است، مشکلي دارد و نيازمند است، نيمي از اموالت را به او بدهي. تمام اموال را نصف کن. مي گويد: من خيلي تعجب کردم. حضرت متوجه تعجب من شد. فرمود: اين جمله برايت سنگين بود. از اين بالاتر بگويم. قرآن مي گويد: «وَ يُؤْثِرُونَ عَلى أَنْفُسِهِم » (حشر/9) مؤمنين ايثار مي کنند. «ذَكَرَ الْمُؤْثِرِينَ عَلَى أَنْفُسِهِمْ» فرمود: «قُلْتُ بَلَى جُعِلْتُ فِدَاكَ فَقَالَ أَمَّا إِذَا أَنْتَ قَاسَمْتَهُ» اگر نيمي از اموالت را به او بدهي هنوز به درجه ايثارگر نرسيدي. «فَلَمْ تُؤْثِرْهُ بَعْدُ إِنَّمَا أَنْتَ وَ هُوَ سَوَاءٌ» ايثار وقتي است که «إِنَّمَا تُؤْثِرُهُ إِذَا أَنْتَ أَعْطَيْتَهُ مِنَ النِّصْفِ الْآخَرِ» اگر از نيمه ديگر و سهم خودت به او دادي تازه رسيدي به درجه ايثاري که قرآن مي گويد. نگاه اهل بيت(ع) نگاهي است در رفع گرفتاري مؤمنين و قضاي حاجت ديگران که اصحاب خاص تعجب مي کردند. امروز در جامعه ما کسي گرفتاري و مشکل دارد، در مسکن و حقوق و زندگي، نيمي از مالت را به او بدهي. به اينجا رسيديم؟

يکي از اصحاب امام صادق(ع)، محمد بن بشر

ص: 5547

وَشاء است. خدمت امام صادق آمد و گفت: من به کسي بدهکار هستم. اگر ممکن است با او صحبت کنيد مهلتي به من بدهد، دستم بسته است و بعد از موسم حج بدهي او را مي دهم. هزار دينار از من طلب دارد، اگر ممکن است صحبت کنيد مهلتي به من بدهد. حضرت کسي را سرغ او فرستاد، فرمود: مشکل محمد بن وشاء را مي داني. گزارش داده که هزار دينار به شما بدهکار است. فرمود: اين آقا ندارد پول تو را بدهد، در شکم پرستي و شهوتراني خرج نکرده است، از يک عده هم طلبکار است، بخاطر بحران هاي مالي نتوانسته پول هايش را از ديگران بگيرد. بخاطر مشکلات اقتصادي نتوانسته بدهي شما را بدهد. بدهکار گفت: شما از او بخواهيد به من سه ما مهلت بدهد. امام نگفت به او مهلت بده. فرمود: او را ببخش و از او بگذر! آن شخص پرسيد: فکر مي کنم نظر شما اين است که اگر چنين کاري را انجام بدهم «يُقْبَضُ مِنْ حَسَنَاتِهِ فَتُعْطَاهَا» (کافي/ص26) خداوند حسنات اين آقا، عبادت و نمازشب هايش را از او مي گيرد و به من مي دهد. حضرت فرمود: من چنين چيزي نگفتم! فرمود: «اللَّهُ أَكْرَمُ وَ أَعْدَلُ» خدا کريم تر از اين است. «مِنْ أَنْ يَتَقَرَّبَ إِلَيْهِ عَبْدُهُ فَيَقُومَ فِي اللَّيْلَةِ الْقَرَّةِ» يک بنده اي در شب سرد زمستان نماز بخواند «أَوْ يَصُومَ فِي الْيَوْمِ الْحَارِّ» در روز گرم تابستان روزه بگيرد، حالا همه اين عبادت ها را خدا به تو بدهد بخاطر اينکه از طلبش مي گذري؟ «أَوْ يَطُوفَ بِهَذَا الْبَيْتِ ثُمَّ يَسْلُبَهُ ذَلِكَ فَيُعْطَاهُ وَ لَكِنْ لِلَّهِ فَضْل کثير» خدا جبران مي کند ولي نه اينکه از عبادات او به

ص: 5548

تو بدهد. به امام عرض کرد: من او را حلال کردم!

انصافاً الآن فرض کنيد يک بازاري در خانه يک مرجع تقليد، عالم برود و بگويد: به کسي مبلغ سنگيني بدهکار هستم. شما بگوييد: به من مهلت بدهد. اصلاً اين آقايان دسترسي دارند اين کار را انجام دهند؟ حالا بر فرض ورود هم کردند، آقا نگويد: مهلت بدهيد، بگويد: از مبلغ بدهي او بگذر! مرد هست کسي بگويد: باشد مي گذرم؟ چقدر پيام هاي خوبي در مورد مستأجرين و صاحبخانه ها به دست ما رسيد. الحمدلله و خدا را شکر. در قصه مستأجرها بايد چند جلسه صحبت کنيم. بعضي ديگر به دليل سنگيني اجاره بهاء، قادر نيستند. اگر اين روال ادامه پيدا کند، حاشيه نشيني و کانکس نشيني در اطراف شهر زياد خواهد شد و چه کسي پاسخگو هست. از بنگاه داران و مالکين عزيز خواهش مي کنيم که واسطه شوند، کمک کنند و قدري با مستأجرين راه بيايند. هرکسي واسطه در اين کارها هست، به حق امام صادق قسمتان مي دهم که زبانتان به نفع مستأجر بگردد.

کسي محضر امام صادق بود، يک کسي از اهل خراسان خدمت امام صادق آمد و گفت: از راه دور آمدم. يک گرفتاري مالي پيدا کردم. الآن تا خراسان فاصله دارم. اگر مي شود به من کمکي کنيد. حضرت نشسته بودند، انتظار داشتند، تا کسي اظهار نياز مي کند پنج نفر بگويند: اين حرف ها چيست؟ حضرت نگاهي به اين طرف و آن طرف کردند، ديدند هيچکس حرف نمي زند. هستند کساني که امروز با يکي دو ميليون گرفتاري شان برطرف مي شود. مي پرسند: بهترين کار خير چيست؟ مي گويم: درست است صدقات خوب است، اما همين قرض الحسنه ها، همين که

ص: 5549

شما پولت را در صندوق مطمئني بگذاري و از اصل پول شما يک وام بدون بهره کم باشد، شيريني اين وام در کامش بماند. حضرت نگاهي کرد و ديد کسي به روي خود نمي آورد، ناراحت شد و فرمود: «إِنَّمَا الْمَعْرُوفُ ابْتِدَاءٌ فَأَمَّا مَا أَعْطَيْتَ بَعْدَ مَا سَأَلَ فَإِنَّمَا هُوَ مُكَافَاةٌ لِمَا بَذَلَ لَكَ مِنْ مَاءِ وَجْهِهِ» (بحارالانوار/ج93/ص146) اگر همين الآن هم جواب حاجت او را بدهيد فکر نکنيد کار مهمي کرديد. کار خير آن است که وقتي طرف به زبان نياورده شما بتواني مشکلش را برطرف کني. امروز اگر بعد از اينکه آبرويش را در ميان گذاشت و فروخت، اين پول آبرويش را دادي.

اميرالمؤمنين در نهج البلاغه مي فرمايد: «ألسّخاء ما كان إبتداء فإن كان عن مسئلة فحياء و تذمّم» وقتي به شما مي گويند: سخاوتمند که خودت بفهمي مشکل بستگانت چيست، چه گرفتاري دارند و حل کني. سخاوت آن است که طرف به زبان نياورد. وقتي طرف سؤال کرد شما حاجتش را برآورده کني، آبرويش را فروخته است. کسي محضر امام صادق(ع) آمد و از حضرت کمک خواست، امام(ع) فرمودند: بنشين. فرمودند: پولي به او بدهيد تا با طرف روبرو نشده است. گفتند: آقا چرا اين کار را کرديد؟ فرمود: نمي خواستم اين حالت نياز و اظهار نياز را در چهره او ببينم. بالاخره وقتي کسي به کسي رو مي زند، شما خودت گرفتار نبودي؟ وقتي مي گويي: اگر مي شود يک وامي به من بده، آن هم در حالت اضطرار است، نذر مي کند، توسل مي کند، حالا با اين اضطراب آمده نزد شما ايستاده که مي شود با من کنار بيايي، يک وامي به ما بدهي. اجاره را بالا نبري. امام

ص: 5550

فرمود: نخواستم حالت اضطراب را در چهره او ببينم.

در يک داستان ديگر داريم از امام حسين(ع)، کسي به سيدالشهداء نامه داد. حضرت نامه را نخوانده فرمود: هرچه هست درست است و حاجت تو برآورده است. يک کسي گفت: آقا شما نامه را بخوان و بعد بگو حاجت شما برآورده است. فرمود: نمي خواستم حالت اضطراب را در او ببينم.

شريعتي: خيلي نکات خوبي را شنيديم و انشاءالله با توصيه هاي شما و پيام هاي مثبت شما در مورد طرح صاحبخانه خوب، اتفاق مبارک بيافتد و بتوانيم با شيريني گره باز کنيم.

حاج آقاي حسيني قمي: اگر بخواهيم از ديگران دستگيري کنيم، راه هست. يک کسي گفته بود: در خانه خودمان وسيله دست دومي که داريم، مي خواهيم عوض کنيم، اين وسيله را که مي فروشيم مي گذاريم براي گره گشايي کردن از ديگران. کسي مي گفت: گاهي مي روم جنسي را بخرم، جنسي که تخفيف مي خورد و ارزانتر مي خرم، آنچه از پول من باقي مي ماند را براي نيازمندان مي گذارم.

شريعتي: من مسلمان شده ي مذهب چشمي هستم که در آن عاطفه با عقل و جنون توأم شد. انشاءالله ثواب تلاوت آيات امروز را هديه کنيم به روح بلند امام صادق(ع) و دعا مي کنم که با نابودي آل سعود زيارت حضرت نصيب همه ما شود. امروز صفحه 83 قرآن کريم آيات 27 تا 33 سوره مبارکه نساء را تلاوت خواهيم کرد.

«وَ اللَّهُ يُرِيدُ أَنْ يَتُوبَ عَلَيْكُمْ وَ يُرِيدُ الَّذِينَ يَتَّبِعُونَ الشَّهَواتِ أَنْ تَمِيلُوا مَيْلًا عَظِيماً «27» يُرِيدُ اللَّهُ أَنْ يُخَفِّفَ عَنْكُمْ وَ خُلِقَ الْإِنْسانُ ضَعِيفاً «28» يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تَأْكُلُوا أَمْوالَكُمْ بَيْنَكُمْ بِالْباطِلِ إِلَّا أَنْ تَكُونَ تِجارَةً عَنْ تَراضٍ مِنْكُمْ وَ

ص: 5551

لا تَقْتُلُوا أَنْفُسَكُمْ إِنَّ اللَّهَ كانَ بِكُمْ رَحِيماً «29» وَ مَنْ يَفْعَلْ ذلِكَ عُدْواناً وَ ظُلْماً فَسَوْفَ نُصْلِيهِ ناراً وَ كانَ ذلِكَ عَلَى اللَّهِ يَسِيراً «30» إِنْ تَجْتَنِبُوا كَبائِرَ ما تُنْهَوْنَ عَنْهُ نُكَفِّرْ عَنْكُمْ سَيِّئاتِكُمْ وَ نُدْخِلْكُمْ مُدْخَلًا كَرِيماً «31» وَ لا تَتَمَنَّوْا ما فَضَّلَ اللَّهُ بِهِ بَعْضَكُمْ عَلى بَعْضٍ لِلرِّجالِ نَصِيبٌ مِمَّا اكْتَسَبُوا وَ لِلنِّساءِ نَصِيبٌ مِمَّا اكْتَسَبْنَ وَ سْئَلُوا اللَّهَ مِنْ فَضْلِهِ إِنَّ اللَّهَ كانَ بِكُلِّ شَيْ ءٍ عَلِيماً «32» وَ لِكُلٍّ جَعَلْنا مَوالِيَ مِمَّا تَرَكَ الْوالِدانِ وَ الْأَقْرَبُونَ وَ الَّذِينَ عَقَدَتْ أَيْمانُكُمْ فَآتُوهُمْ نَصِيبَهُمْ إِنَّ اللَّهَ كانَ عَلى كُلِّ شَيْ ءٍ شَهِيداً»

ترجمه آيات: خداوند مى خواهد شما را ببخشد (و از آلودگى پاك سازد،) ولى كسانى كه از هوسها پيروى مى كنند، مى خواهند كه شما به انحرافى بزرگ تمايل پيدا كنيد. خداوند مى خواهد (با آسان كردن قوانين ازدواج، بار تكليف) شما را سبك كند. و انسان، ضعيف آفريده شده است. اى كسانى كه ايمان آورده ايد! اموال يكديگر را در ميان خود به باطل نخوريد، مگر اينكه تجارتى با رضايت يكديگر باشد. و خود (و يكديگر) را نكشيد، همانا خداوند نسبت به شما همواره مهربان بوده است. و هر كس از روى تجاوز و ستم چنان كند (و دست به مال و جان مردم دراز كرده، يا خودكشى و خونريزى كند) به زودى او را در آتشى (عظيم) وارد سازيم و اين كار، بر خداوند آسان است. اگر از گناهان بزرگى كه از آن نهى مى شويد پرهيز كنيد، گناهان كوچكتان را بر شما مى پوشانيم و شما را در جايگاهى ارجمند وارد مى كنيم. و آنچه را كه خداوند سبب برترى بعضى از شما بر بعضى ديگر قرار

ص: 5552

داده آرزو نكنيد. براى مردان از آنچه بدست آورده اند بهره اى است و براى زنان نيز از آنچه كسب كرده اند بهره اى مى باشد و (به جاى آرزو و حسادت) از فضل خداوند بخواهيد، كه خداوند به هر چيزى داناست. و از آنچه پدر و مادر و خويشاوندان و كسانى كه با آنان پيمان بسته ايد، برجا گذاشته اند، براى هر يك وارثانى قرار داده ايم، پس سهم آنان را (از ارث) بپردازيد، زيرا كه خداوند بر هر چيز، شاهد و ناظر است.

شريعتي: يک تغييراتي در فصل تابستان در برنامه سمت خدا رخ خواهد داد، جناب حاج آقاي عاملي روزهاي پنج شنبه در برنامه حضور خواهند داشت. امروز داريم توصيه هاي ويژه امام صادق نسبت به حواريون و اصحاب خاص حضرت را مي شنويم.

حاج آقاي حسيني قمي: فصل دومي که عرض مي کنم اينکه ائمه(ع) خيلي مواظب بودند. فصل اول گفتيم که ما بايد مراقب گرفتارها باشيم. حضرت فرمودند: اگر مؤمن گرفتاري داشت، وسط طواف جواب او را بدهيد. نقطه مقابل سفارش مي کردند تا مي توانيد درد دلتان را نزد هرکسي باز نکنيد. مؤمن بايد حرمت خودش را حفظ کند.

داستان اول از شيخ صدوق است، ايشان کتابي دارد به نام «کتاب الاخوان» کسي از اصحاب امام صادق به نام حسن بن راشد، مي گويد: حضرت به من فرمود: «يَا حَسَنُ إِذَا نَزَلَتْ بِكَ نَازِلَةٌ» اگر مشکلي برايت پيش آمد، پيش هرکسي ننشين درد دل کن. نزد غير پيروان اهل بيت نگو. متأسفانه بعضي عادت کردند هرجا مي نشينند درد دل و شکايت مي کنند. يکوقتي مشهد مشرف بودم، چند جلسه رفتم و خسته شدم. رفتم آرايشگاه، تا نشستم اولين بار اين آقا را ديده بودم، حال صحبت

ص: 5553

نداشتم. اما گفتم الآن مي گويد: چقدر بداخلاق هستي. گفتم: حال شما چطور است؟ گفت: بميرم از اين زندگي بهتر است! اين خوب نيست هرجا مي نشينيم شکايت کنيم.

حضرت فرمود: به بيگانه نگو، به برادر ايماني خود بگو، «وَ إِمَّا مَعُونَةً بِجَاهٍ» از آبرويش برايت خرج مي کند. ما مي گوييم: سري که درد نمي کند دستمال نمي بندند. ائمه مي فرمودند: بايد سرتان در گرفتاري ديگران درد بکند. بايد سر درد داشته باشيد، چقدر روايت داريم کسي به شما مراجعه کرد يا خودت کارش را انجام بده، نمي تواني از آبرويت خرج کن. « مَا آمَنَ بِاللَّهِ وَ لَا بِرَسُولِهِ وَ لَا بِوَلَايَتِنَا أَهْلَ الْبَيْتِ» امام صادق فرمود: به خدا و رسول و ولايت ما ايمان ندارد، کسي که اگر برادر ايماني او گرفتاري اش را مطرح کرد، يا خودت يا از آبرويت خرج کن. «أَوْ دَعْوَةً فَتُسْتَجَابُ أَوْ مَشُورَةً بِرَأْيٍ» اگر نتواند يک دعا در حقت مي کند، يک مشورت به تو مي دهد و همفکري مي کند. مؤمن بي تفاوت نيست. تو هم نزد هرکسي نرو مگر کسي که اهلش باشد.

داستان دوم از امام صادق(ع) است که کسي به حضرت مراجعه کرد، مفضل بن قيس، از اصحاب امام صادق است، مي گويد: خدمت حضرت رفتم شکايت کردم، گفتم: براي ما دعا کنيد. حضرت گفتند: يک مبلغ قابل توجهي به او بدهيد. گفتم: منظورم پول نبود و فقط خواستم در حق من دعا کنيد. حضرت فرمودند: من دعا هم مي کنم. هرجا ننشين سفره دلت را باز کن، خودت را کوچک و ذليل مي کني. در مستدرک الوسايل بابي داريم که کراهت دارد آدم فقرش را جايي اظهار کند مگر به مؤمنين و خواص. موارد متعددي

ص: 5554

داريم يکي در من لا يحضر شيخ صدوق است و يکي در تفسير عياشي است. يکي از اصحاب امام صادق مي گويد: خدمت حضرت بودم. ما پنج تا ابوبصير داريم، يکي دو مورد هستند که در تمام روايات گفتند: مورد وثوق و اعتماد است. يکي از امام صادق(ع) سؤال کرد و گفت: فلاني صد هزار درهم دارد، اما مي گويد: امسال مي روم، سال ديگر مي روم. نرفت تا از دنيا رفت. کسي که واجب الحج بود و نرفت، نشنيدي قرآن مي گويد: «وَ مَنْ كانَ فِي هذِهِ أَعْمى فَهُوَ فِي الْآخِرَةِ أَعْمى وَ أَضَلُ سَبِيلًا» (اسراء/72) از آثار کسي که حج واجبش را ترک کند، فرداي قيامت کور محشور مي شود.

يادمان باشد در مسائل ديني دخالت نکنيم، خيلي هستند مي دانند مستطيع هستند، مي گويند: ما گرفتاري داريم. ما احکام را مي دانيم. درست هست پول داريم ولي گرفتاري داريم. به يک استاد دانشگاهي گفتم: امسال حج مي روي. گفت: امسال فصل خوبي است ولي اگر بخواهم بروم بايد دو روز مرخصي بگيرم. مرحوم کليني و مرحوم شيخ صدوق نقل کردند. اسحاق بن عمار از اصحاب خوب امام صادق است، به امام گفت: «إِنَّ رَجُلًا اسْتَشَارَنِي فِي الْحَجِّ» (کافي/ج4/ص271) يک کسي با ما مشورت کرد آقا به نظرت من واجب الحج هستم يا نه؟ گفتم: نمي خواهد بروي. تو حال نداري! چرا در همه مسائل اظهار نظر مي کنيم، در مسائل علمي، فقهي و غيره اظهار نظر مي کنيم. اين درست نيست. حضرت به او فرمود: «مَا أَخْلَقَكَ أَنْ تَمْرَضَ سَنَةً قَالَ فَمَرِضْتُ سَنَةً» حق توست که يکسال بيمار شوي. خودش مي گويد: يک سال تمام بيمار شدم براي اينکه يک مسأله را بي خود پاسخ دادم. از

ص: 5555

بانوان بزرگوار تقاضا مي کنم در اظهار نظرهايشان دقت کنند.

شريعتي: بحث خيلي خوبي بود. با اصحاب حضرت آشنا شديم، با محمد بن مسلم، زراره، أبان بن تغلب، دعا بفرماييد و آمين بگوييم.

حاج آقاي حسيني قمي: انشاءالله براي امام صادق کم نگذاريم که خيلي مديون حضرت هستيم. خدايا به حق محمد و آل محمد توفيق آشنايي به معارف دين و عمل به آن را به همه ما عنايت بفرما. به حق امام صادق همه آنهايي که التماس دعا گفتند، مريض ها لباس عافيت بپوشان، گرفتاري ها را برطرف بفرما. قرض مقروضين ادا بفرما. خدايا به اهل خير دل دريايي براي مراعات مستأجرين و گرفتارها عنايت بفرما.

شريعتي: «والحمدلله رب العالمين و صلي الله علي سيدنا محمد و آله الطاهرين»

98-04-11- توجه ويژه امام صادق(ع) به اصحاب و شيعيان

شريعتي: بسم الله الرحمن الرحيم، اللهم صل علي محمد و آل محمد و عجل فرجهم.

«اللهم وفقنا لما تحب و ترضي واجعل عاقبة امرنا خيرا» سلام مي کنم به همه دوستان عزيزم، بيننده هاي خوب و شنونده هاي بسيار نازنين، هرکسي در هرجايي که هست انشاءالله خداي متعال پشت و پناهش باشد. حاج آقاي حسيني قمي، سلام عليکم و رحمة الله، خيلي خوش آمديد.

حاج آقاي حسيني قمي: سلام عليکم و رحمة الله، عرض سلام و ارادت خالصانه خدمت همه بينندگان و شنوندگان عزيز دارم.

شريعتي: بحث هفته گذشته خيلي مورد استقبال دوستان قرار گرفت، حساسيت ها و مراقبات ويژه امام صادق(ع) نسبت به ياران و اصحاب نزديکشان. بحث امروز شما را خواهيم شنيد.

حاج آقاي حسيني قمي: بسم الله الرحمن الرحيم، همينطور که فرموديد دلم نيامد بحث را کامل نکنم. اهل بيت(ع) غير از مواعظ تربيتي و اخلاقي که نسبت به همه

ص: 5556

پيروانشان داشتند، به ويژه نسبت به اصحاب و ياران که خدمت حضرت مي رسيدند، مراقبت هاي ويژه اي داشتند. يعني اگر کار خوبي مي ديدند تشويق مي کردند و اگر نقطه ضعفي مي ديدند تذکر مي دادند. عرض کرديم اين سيره نبي مکرم اسلام بود، حديثي که بارها خوانديم «يُحَسِّنُ الْحَسَنَ وَ يُقَوِّيه » پيامبر کار خوبي را مي ديدند، تحسين مي کردند و تقويت مي کردند. به هر مقداري که حضرت مي توانست حمايت مي کرد. «وَ يُقَبِّحُ الْقَبِيحَ وَ يُوهِنُهُ» اگر کار زشتي هم مي ديدند، تذکر مي دادند و تضعيف مي کردند.

تقريباً بخشي از امر به معروف و نهي از منکر هست. ما معروف را مي بينيم يک مرحله از امر به معروف زباني است، با تشويق کردن معروف رواج پيدا مي کند و با تقبيح کار زشت، منکر از بين مي رود. در سيره امام صادق(ع) به دليل اينکه تعداد روايات حضرت بيش از همه اهل بيت(ع) هست و قابل مقايسه نيست، اين نوع روايات را زيادتر مي بينيم. همه عزيزاني که پيگير اين بحث هستند، در نرم افزارها اسامي اصحاب خاص ائمه را با يک حرف ندا مثل «يا» جستجو کنند، مثلاً «يا محمد بن مسلم»، مثلاً روايتي که داريم «دخلتُ علي ابي عبدالله عليه السلام» راوي مي گويد: محضر امام صادق رسيدم و بقيه اش حضرت به او تذکر دادند. انشاءالله عزيزان خودشان مفصل ببينند. در تبليغ يک تذکر عمومي کافي نيست. موردي هم ببينيم کار خوبي انجام مي شود، تشويق کنيم. در جامعه ما مردم براي کارهاي خوب عکس العمل نشان نمي دهند.

مثلاً کسي براي حضرت معصومه مجلسي گرفته است، فردا شب گراميداشت اين بانوي با عظمت هست، اين مجلس خيلي دردسر و گرفتاري دارد، پنج نفر نمي گويند: دست شما درد نکند

ص: 5557

کار خوبي بود. فصل اول ادامه فصل هفته گذشته است که عرض کردم امام صادق تذکر داده در مورد حقوق مؤمنين بر مؤمنين که داستان أبان بن تغلب را خوانديم. مي گويد: کسي در طواف به من اشاره کرد بيا بيرون و من نرفتم و دور دوم امام صادق مرا ديد، فرمود: با تو کار دارد؟ گفتم: بله، گفتم: مشغول طواف هستم. فرمود: برو، مؤمني با تو کار دارد برو ببين چه کار دارد. اين فصل خيلي مفصل است. در امالي شيخ طوسي هست، از مفضل که توحيد مفضل معروف است. قصد مبالغه ندارم، دو سه روزي است اين روايت را ديدم و خيلي تن من لرزيده است. چقدر ما فاصله داريم. من اعتراف مي کنم با اين کلام امام زمين تا آسمان فاصله داريم.

مفضل مي گويد: خدمت امام صادق از يک شهري به خدمت حضرت آمده بود. در مسيري که آمد بود، يک همسفري داشته، حضرت فرمود: با چه کسي آمدي؟ تعجب کرد. گفت: يک آقايي با ما بود. حضرت فرمود: آمدي مدينه رسيدي، کجا رفت؟ چه شد؟ از او خبر داري؟ گفتم: اين حرف ها چيست؟ ما با کسي دو ساعت همسفر بوديم، نمي دانم کجا رفت و چه شد. حضرت فرمود: «أَ مَا عَلِمْتَ أَنَّ مَنْ صَحِبَ مُؤْمِناً أَرْبَعِينَ خُطْوَةً سَأَلَهُ اللَّهُ عَنْهُ يَوْمَ الْقِيَامَة» (أمالي/ص865) اگر کسي چهل قدم با مؤمني همراه شد، خدا فرداي قيامت سؤال مي کند اين رفيقي که چهل قدم با او همراه شدي، نبايد سراغش را مي گرفتي؟ نبايد مي ديدي گرفتاري دارد يا نه؟ چهل قدم کسي با کسي همسفر شد، يک حقي بر گردن او دارد. تو به مدينه رسيدي، با

ص: 5558

اين آقا همسفر بودي، نبايد مي گفتي: تو در مدينه هستي، جايي، کاري، پولي داري؟ ما چهل سال با کسي همسايه هستيم، با کسي چهل سال رفيق هستيم، اميرالمؤمنين مي فرمايد: «صُحْبَةُ عِشْرِينَ سَنَةً قَرَابَةٌ» شما بيست سال با کسي معاشرت داشته باشي اين ديگر در حد قوم و خويشي مي شود. امام مي گويد: چهل قدم! اگر خدا بخواهد فرداي قيامت حواست بود يا نه، آنوقت اينهايي که در جامعه گرفتاري دارند ما هيچ مسئوليتي نسبت به آنها نداريم؟

حديث دوم هم در تهذيب شيخ طوسي است و هم در کافي مرحوم کليني، کسي محضر امام صادق رسيد و گفت: «إِنَّ لِي عَلَى رَجُلٍ دَيْناً وَ قَدْ أَرَادَ أَنْ يَبِيعَ دَارَهُ فَيَقْضِيَنِي» (کافي/ج5/ص97) من از کسي طلبي داشتم و اين آقا مي خواهد خانه اش را بفروشد و طلب ما را بدهد. يک تعبيري هست خانه اش نزد من رهن است، من خانه اش را بفروشم و طلبم را وصول کنم. مي گويد: تا اين جمله را به امام صادق گفتم، «قَالَ فَقَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع أُعِيذُكَ بِاللَّهِ أَنْ تُخْرِجَهُ مِنْ ظِلِّ رَأْسِهِ» در پناه خدا قرار مي دهم، بخواهي کسي را از سايبان و خانه بالاي سرش بيرونش کني! شما اجازه نداريد اگر کسي مديون به شماست، در فشار قرار بدهي و سر پناهش را بفروشد براي پرداخت بدهي شما. اين آقا خودش مي خواسته خانه اش را بفروشد. حضرت فرمود: «أُعيذک بالله».

داستان محمد بن ابي عُمير که اگر هرروز گفته شود کم است، بعد از شهادت موسي بن جعفر، از اصحاب خاص حضرت بود. آقا را که هارون به شهادت رساند، ياران نزديکش را دستگير کرد. گفت: ليست کساني که در ارتباط

ص: 5559

با موسي بن جعفر بودند به من بده تا آزادت کنم. گفت: مرا زندان کردي. من مي مانم! خيلي شکنجه کردند و در يک مرحله صد تازيانه زدند. ولي مقاومت کرد و اسامي را نداد و سکوت کرد. چهار سال زندان بود با شکنجه، هارون نا اميد شد و آزادش کرد ولي تمام اموالش را مصادره کرد. به خانه آمد، فکر بود براي غذاي امروزش چه کند. ديد در خانه را مي زنند. يک رفيق قديمي بود، گفت: آزاد شدي؟ گفت: بله. گفت: اين دوازده هزار درهم، گفت: بابت چيست؟ گفت: شنيدم اموالت را مصادره کردند. يادت رفته قبل از زندان دوازده هزار درهم از تو قرض کرده بوديم. اين جاي همان قرض است. گفت: چهار سالي که ما زندان رفتيم، کسي از دنيا رفته و ارث به شما رسيده است؟ گفت: نه. کسب و کار و کشاورزي داري؟ گفت: نه. گفت: من خبردار شدم اموالت مصادره شده و چيزي نداري، با اين پول شما خانه خريده بودم. خانه را فروختم و پول شما را آوردم. گفت: براي غذاي ظهرم ماندم ولي والله با اينکه به يک درهم محتاج هستم، نمي گيرم. برو معامله را فسخ کن و خانه ات را بگير. از مولايم شنيدم فرمود: کسي را بخاطر بدهي از خانه بيرون نمي کنند!

الآن پيامک مي دهند که اگر نگاه دين اين است پس چرا بانک ها خانه هاي ما را مصادره مي کنند؟ جوابش اين است که بانک ها همه مي دانند و تمام راه هاي شرعي را مي دانند، آنها بلد هستند قانون را چطور دور بزنند، طوري از اول معامله مي نويسند که خودشان ضرر نکنند. خيلي ها هستند رفتند با وام هاي بانک هاي دولتي خانه

ص: 5560

گرفتند، هم خانه را از دست دادند و هم بدهکاري سر جايش است. حديث عجيبي در ثواب الاعمال شيخ صدوق و کافي مرحوم کليني است. حضرت فرمود: مفضل حواست باشد، «مَنْ كَانَ لَهُ دَارٌ» کسي خانه اي دارد «وَ احْتَاجَ مُؤْمِنٌ إِلَى أَنْ يَسْكُنَهَا» مؤمني احتياج به اسکان در اين خانه دارد. «فَمَنَعَهُ إِيَّاهَا» به او نمي دهند، «قَالَ اللَّهُ» خداوند خطاب مي کند فرشتگان من ببينيد، «مَلَائِكَتِي عَبْدِي بَخِلَ عَلَى عَبْدِي بِسُكْنَى الدُّنْيَا» اين بنده من خانه دنيايي اش را به يک بنده گرفتار نداد. «وَ عِزَّتِي لَا يَسْكُنُ جِنَانِي أَبَداً» به عزتم قسم فرداي قيامت در بهشت راهش نمي دهم.

الآن آمارهايي که دولتي ها مي دهند، مي گويند: دو ميليون و پانصد هزار خانه خالي هست که پانصد هزار تا در تهران است و دو ميليون در جاي ديگر است. مي گويد: نيازي ندارم. اجاره بدهيد. به پولش نياز نداريد، مجاني بدهيد. به بستگانتان بدهيد. با اجاره کم بدهيد. در کشور اسلامي ما ده ميليون نفر را بيرون پشت در خانه هايمان گذاشتيم. آنوقت چه جواب خدا را بدهيم؟ يکي از مشکلات مستأجرين اين است که مي گويند: الآن براي خانه مي گويند بايد دو نفر باشيد. بفهمند بچه هست و سه تا و چهار تا ديگر هيچي. مستأجرين هم بايد رعايت کنند به مال و خانه مردم خسارت نزنند.

چند روزي تهران بودم، شايد در اين چند روز که سوار تاکسي اينترنتي مي شديم، سريع سؤال مي کردم از راننده که چه مي کنيد؟ کارتان چيست؟ موارد متعددي بود و من يک مورد را مي گويم. آقايي گفت: ساعت چند است؟ گفتم: نه شب. گفت: شش صبح از خانه بيرون آمدم تا چهار بعد از ظهر در

ص: 5561

فلان شرکت کار کردم. چهار بعد از ظهر در اسنپ آمدم تا دوازده شب، من به خانه برسم مثل يک جنازه به خانه مي رسم. گفتم: چقدر حقوق مي گيري؟ گفت: دو ميليون. گفتم: امسال که چهارصد هزار تومان زياد شده است. گفت: کاش اضافه نکرده بودند. گفتم: چرا؟ گفت: چهارصد هزار تومان اضافه کردند و هشتصد هزار تومان کم کردند. گفتم: چطور؟ گفت: چهارصد هزار تومان کارانه به ما مي دادند، چهارصد هزار تومان اضافه کار مي گرفتم، هشتصد هزار تومان قطع شد و چهارصد هزار تومان اضافه شد. من يک ميليون و پانصد هزار تومان اجاره مي دهم از دو ميليون چقدر مي ماند؟ دو تا بچه دارم، يکي هشت ماهه و يکي دو ساله، هر دو دوران شير خشک و لوازم کودک، من چطور اين خانه را اداره کنم؟ اگر بعد از ظهر نيايم ديگر نمي توانم پول شير خشک را در بياورم. يک بخشي مشکلات و تحريم هست، يک بخشي هم بي تدبيري ها و اهميت ها و اولويت ها را در نظر نگرفتن است. يک بخشي اين است که ما به هم رحم نمي کنيم. تو يک کارگر داري، پانصد هزار تومان، يک ميليون براي شما چيزي نيست. شما رحم کنيد. آقاي کارفرما شما رحم کن، به خاطر رضاي خدا هرطور شده چهار کارگر را نگه دار که بيکار نشوند. آقايي مي گفت: من پولم را در بانک بگذارم، ماشين بخرم و ارز بخرم، هزار برابر سودآوري دارد، ولي براي اينکه اين کارگر بيچاره نشود و زن و بچه اش آواره نشود، دارند جهاد مي کنند.

يک آقايي در قم لوازم خانگي دارد. به من گفت: من اگر سال گذشته پانصد کولر فروختم، امسال

ص: 5562

20 تا فروختم. يعني 480 نفر ديگر کولر لازم داشتند ولي نتوانستند بخرند. گفت: والله آمار من دقيق است. الآن فصل جا به جايي خانه ها هست. هرکس مي تواند با مستأجرين کنار بيايد. پيام هاي اميدوار کننده زيادي داريم. کسي نوشته من به نيابت از امام صادق، براي خشنودي امام صادق از تمام کساني که طلب داشتم، گفتم من از نصف طلبم گذشتم. يک کسي نوشته من در سيستم کامپيوتري اسم بدهکارها را ثبت نام کرده بودم. چند نفرشان را بخشيدم و جلوي اسمشان نوشتم به احترام امام صادق بخشيدم! کسي که جلوي اسم بدهکار مي نويسد صفر، به احترام امام صادق بخشيدم، امام صادق فردا جبران نمي کند؟ امام رضا که در آستانه ولادتش هستيم مي دهد. حضرت معصومه باقيمانده اش را مي دهد. الآن بالاترين دغدغه همين مشکلات مستأجرين هست. در فصل گرما خبر داري همسايه ي شما کولر دارد، ندارد. خيلي قيمت ها بالا رفته است. به من گفتند: قيمتي که سال گذشته براي کولر مي داديم، امسال براي يک پنکه مي دهيم.

از امام رضا(ع) هست که فرمودند: «أَنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى يَأْخُذُ بِنَاصِيَةِ السَّخِيِ إِذَا أُعْثِرَ» (بحارالانوار/ج68/ص355) آدم سخاوتمند يک روز بخواهد زمين بخورد، خدا دستش را مي گيرد و بالا مي برد. ما در زندگي گرفتاري نخواهيم داشت؟ مشکلي براي ما به وجود نمي آيد؟ آقاي مسئولي که دستت مي رسد، آقاي سخاوتمند، هرکس مي تواند کاري بکند. يک روايت هم در ثواب الاعمال شيخ صدوق است. «هَلْ أَدُلُّكُمْ عَلى تِجارَةٍ تُنْجِيكُمْ مِنْ عَذابٍ أَلِيمٍ» (صف/10) شما در راه خدا يک قدمي بردارد که خدا کمک کند. «كَانَ فِي بَنِي إِسْرَائِيلَ قَحْطٌ شَدِيدٌ» (بحارالانوار/ج93/ص123) در بني اسرائيل چند سال قحطي شديد شد. «سِنِينَ مُتَوَاتِرَةً

ص: 5563

وَ كَانَ عِنْدَ امْرَأَةٍ» خانمي در بني اسرائيل در سالهاي قحطي يک لقمه ناني پيدا کرد و خواست استفاده کند. «لُقْمَةٌ مِنْ خُبْزٍ فَوَضَعَتْهَا فِي فِيهَا لِتَأْكُلَهَا فَنَادَى السَّائِلُ يَا أَمَةَ اللَّهِ الْجُوعُ» يک سائل و گرسنه تر از خودش آمد گفت: من گرسنه هستم. «فَقَالَتِ الْمَرْأَةُ أَتَصَدَّقُ فِي مِثْلِ هَذَا الزَّمَانِ» من در اين گرفتاري خودم، اين را بدهم؟ گفت باشد و من از دهان خودم گذشتم. به اين سائل داد. «وَ كَانَ لَهَا وَلَدٌ صَغِيرٌ» فرزند کوچکي داشت، در صحرا مادر از بچه دور شد. يک مرتبه ديد فرياد بچه بلند شد، ديد گرگي فرزندش را به دهان گرفته است. «يَحْتَطِبُ فِي الصَّحْرَاءِ فَجَاءَ الذِّئْبُ فَحَمَلَهُ فَوَقَعَتِ الصَّيْحَةُ فَعَدَتِ الْأُمُّ فِي أَثَرِ الذِّئْبِ فَبَعَثَ اللَّهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى جَبْرَئِيلَ ع فَأَخْرَجَ الْغُلَامَ مِنْ فَمِ الذِّئْبِ فَدَفَعَهُ إِلَى أُمِّهِ» جبرئيل نازل شد، خدا فرمود: بچه را از دهان گرگ بگير و به مادرش بده. «فَقَالَ لَهَا جَبْرَئِيلُ يَا أَمَةَ اللَّهِ أَ رَضِيتِ لُقْمَةً بِلُقْمَةٍ» جبرئيل به اين زن فرمود: راضي شدي؟ يک لقمه در راه خدا دادي، لقمه را از دهان گرگ بيرون آورديم و به خودت داديم. اگر مي خواهيم خدا به ما برساند، به ديگران برسانيم.

جناب آقاي عاملي در ماه رمضان مباحث بسيار جذاب و دلنشيني مي گفتند، يک داستاني ايشان گفتند. يک آقايي به نام آقاي علي پور در آلمان زندگي مي کردند. اوج ثروت مالي را داشتند. مي گفتند: اين ماشين بنز را يکي من سوار مي شوم و يکي صدر اعظم آلمان. يک روزي به فکر مي افتد با اين مال چه کنم؟ آخرش که چي؟ شب اول قبر از بنز من و صدر اعظم

ص: 5564

آلمان مي پرسند يا اينکه در گرفتاري ها با مردم چه کردي؟ يک لحظه به ذهنش مي رسد که تمام ثروت و دارايي اش را بدهد. مي گويد: شهداي کربلا 72 نفر در راه سيد الشهداء جان دادند، به احترام 72 شهيد کربلا تمام ثروتشان را به 72 مدرسه تبديل مي کنند در استان اردبيل و جاهاي ديگر. مي گويد: شهدا از جان گذشتند. بُرير به امام حسين گفت: آقاجان، «يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ لَقَدْ مَنَّ اللَّهُ بِكَ عَلَيْنَا أَنْ نُقَاتِلَ بَيْنَ يَدَيْكَ وَ تَقَطَّعَ فِيكَ أَعْضَاؤُنَا ثُمَّ يَكُونَ جَدُّكَ شَفِيعَنَا يَوْمَ الْقِيَامَةِ» خدا بر ما منت گذاشته که اين فرصت را پيدا کنيم و در راه شما بجنگيم و قطعه قطعه شويم. منت خداست! تمام ثروتش را 72 مدرسه تبديل مي کند، اواخر کم مي آورد. به دولت مي گويد: من يک خانه مسکوني دارم. اين خانه براي شما باشد. اين بقيه مدرسه ها را تمام کنيم.

شريعتي: نقش ما نسبت به اطرافيانمان و احساس مسئوليت ما بايد پر رنگ و دقيق باشد. خوش به حال آنهايي که تاجر خوبي هستند. امروز صفحه 90 را تلاوت مي کنيم.

«وَ ما لَكُمْ لا تُقاتِلُونَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَ الْمُسْتَضْعَفِينَ مِنَ الرِّجالِ وَ النِّساءِ وَ الْوِلْدانِ الَّذِينَ يَقُولُونَ رَبَّنا أَخْرِجْنا مِنْ هذِهِ الْقَرْيَةِ الظَّالِمِ أَهْلُها وَ اجْعَلْ لَنا مِنْ لَدُنْكَ وَلِيًّا وَ اجْعَلْ لَنا مِنْ لَدُنْكَ نَصِيراً «75» الَّذِينَ آمَنُوا يُقاتِلُونَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَ الَّذِينَ كَفَرُوا يُقاتِلُونَ فِي سَبِيلِ الطَّاغُوتِ فَقاتِلُوا أَوْلِياءَ الشَّيْطانِ إِنَّ كَيْدَ الشَّيْطانِ كانَ ضَعِيفاً «76» أَ لَمْ تَرَ إِلَى الَّذِينَ قِيلَ لَهُمْ كُفُّوا أَيْدِيَكُمْ وَ أَقِيمُوا الصَّلاةَ وَ آتُوا الزَّكاةَ فَلَمَّا كُتِبَ عَلَيْهِمُ الْقِتالُ إِذا فَرِيقٌ مِنْهُمْ يَخْشَوْنَ النَّاسَ كَخَشْيَةِ اللَّهِ أَوْ أَشَدَّ

ص: 5565

خَشْيَةً وَ قالُوا رَبَّنا لِمَ كَتَبْتَ عَلَيْنَا الْقِتالَ لَوْ لا أَخَّرْتَنا إِلى أَجَلٍ قَرِيبٍ قُلْ مَتاعُ الدُّنْيا قَلِيلٌ وَ الْآخِرَةُ خَيْرٌ لِمَنِ اتَّقى وَ لا تُظْلَمُونَ فَتِيلًا «77» أَيْنَما تَكُونُوا يُدْرِكْكُمُ الْمَوْتُ وَ لَوْ كُنْتُمْ فِي بُرُوجٍ مُشَيَّدَةٍ وَ إِنْ تُصِبْهُمْ حَسَنَةٌ يَقُولُوا هذِهِ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ وَ إِنْ تُصِبْهُمْ سَيِّئَةٌ يَقُولُوا هذِهِ مِنْ عِنْدِكَ قُلْ كُلٌّ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ فَما لِهؤُلاءِ الْقَوْمِ لا يَكادُونَ يَفْقَهُونَ حَدِيثاً «78» ما أَصابَكَ مِنْ حَسَنَةٍ فَمِنَ اللَّهِ وَ ما أَصابَكَ مِنْ سَيِّئَةٍ فَمِنْ نَفْسِكَ وَ أَرْسَلْناكَ لِلنَّاسِ رَسُولًا وَ كَفى بِاللَّهِ شَهِيداً «79» ترجمه آيات: شما را چه شده كه در راه خدا و (در راه نجات) مردان و زنان و كودكان مستضعف نمى جنگيد، آنان كه مى گويند: پروردگارا! ما را از اين شهرى كه مردمش ستمگرند بيرون بر و از جانب خود رهبر و سرپرستى براى ما قرار ده و از سوى خودت، ياورى براى ما تعيين فرما. كسانى كه ايمان آورده اند، در راه خدا جهاد مى كنند و كسانى كه كافر شده اند در راه طاغوت مى جنگند. پس با دوستان و ياران شيطان بجنگيد (و بيم نداشته باشيد) زيرا حيله ى شيطان ضعيف است. آيا نمى نگرى كسانى را كه (پيش از هجرت) به آنان گفته شد (اكنون) دست نگهداريد و نماز به پا داريد و زكات بپردازيد. ليكن چون جهاد (در مدينه) بر آنان مقرّر شد، گروهى از آنان از مردم (مشرك مكّه) چنان مى ترسيدند كه گويا از خدا مى ترسند، بلكه بيش از خدا (از كفّار مى ترسيدند) و (از روى اعتراض) گفتند: پروردگارا! چرا جنگ را بر ما واجب كردى؟ چرا ما را تا سرآمدى نزديك (مرگ طبيعى) مهلت ندادى؟

ص: 5566

بگو: برخوردارى دنيا اندك و ناچيز است و براى كسى كه تقوا پيشه كند آخرت بهتر است، و به اندازه ى رشته ى ميان هسته خرما، به شما ستم نخواهد شد. هر كجا باشيد، مرگ شما را درمى يابد هر چند در دژهاى مستحكم (يا ستارگان) باشيد. اگر به آنان (منافقان) نيكى وپيروزى برسد، مى گويند: اين از سوى خداست، و اگر بدى به ايشان رسد، مى گويند: اين از جانب تو است. بگو: همه چيز از سوى خداست. اين قوم را چه شده كه در معرض فهم هيچ سخنى نيستند؟ (اى انسان!) آنچه از نيكى به تو رسد از خداست و آنچه از بدى به تو برسد از نفس توست. و (اى پيامبر) ما تو را به رسالت براى مردم فرستاديم و گواهى خدا در اين باره كافى است. هر كس پيامبر را پيروى كند، بى شك خداوند را اطاعت كرده است و هر كه اعراض كند و سرباز زند، ما تو را بر آنان نگهبان نفرستاده ايم.

شريعتي: حسن ختام فرمايشات شما را خواهيم شنيد.

حاج آقاي حسيني قمي: هرچقدر اهل بيت سفارش کردند با يک گرفتار کنار بياييم، از آن طرف هم گفتند: گرفتار هم با کسي که با او مدارا کرده، حق او را رعايت کند. داستان در کافي مرحوم کليني است و کسي از اصحاب امام صادق از دنيا رفت. نام او سَيّابه بود. پسر جواني داشت به نام عبدالرحمن بن سَيّابه، مي گويد: پدرم که از دنيا رفت، دستم خالي بود. چيزي براي ما نگذاشته بود. نگران بوديم چه کنيم. يکي از دوستان پدرم گفت: بروم ببينم اين دوست ما از دنيا رفته است، زن و بچه او گرفتاري

ص: 5567

ندارند؟ گفت: پدرت چيزي براي شما گذاشته است؟ گفتم: نه، هزار درهم به من داد. گفت: فقط سفارش کنم اين هزار درهم را خرج نکن. اين را سرمايه قرار بده. از سودش زندگي ات را اداره کن. گرفتم، يکي ديگر از دوستان پدرم آمد گفت: بهترين جنس ابريشم است، بيا اين را بفروش. با اين هزار درهم و راهنمايي رفيق پدرم رفتم جنسي را گرفتم و فروختم و در فاصله اي وضع مالي ام خوب شد. وقت حج رسيد. گفتم: به حج بروم. نزد مادرم آمدم. گفت: اول هزار درهم بدهي را برگردان و پول مردم را بده. رفتم پول را بدهم، رفيق پدرم تعجب کرد و گفت: اگر هزار درهم کم است باز هم بدهم! گفتم: نه، آمدم طلب شما را بدهم. طلب را دادم و به مکه رفتم. در مدينه خدمت امام صادق رسيدم. حضرت براي پدرم طلب رحمت کرد، سؤال کرد: وضع مالي پدر چطور است؟ گفتم: پدر چيزي براي ما نگذاشت، يک رفيقي از دوستان پدرم هزار درهم به من داد. تا گفتم، حضرت فرمود: آمدي حج؟ هزار درهم به مردم بدهکار هستي و به حج آمدي؟ گفتم: وضعم خوب شد و هزار درهم را دادم. حضرت فرمود: کار خوبي کردي. «عليک بصدق الحديث واداء الامانه، تشرک الناس في اموالهم» اگر دو چيز در زندگي باشد، راستگويي و امانتداري، شريک مال مردم هستي، اگر اينها به احترام امام صادق کنار آمدند، شما که مستأجر هستيد هم هواي صاحبخانه را داشته باش. او از مالش گذشت، شما هم به احترام امام صادق زندگي ات را ديني کن. صاحبخانه با شما کنار آمد، شما هم ببين نقطه

ص: 5568

ضعف شما چيست. کاري کنم که امام صادق و امام رضا در زندگي من باشد. ابزار و وسايل گناه را جمع کنم. آقايي پيام داده و نوشته: ضامن کسي شدم، سه تا قسط نداده است. زنگ زدند از بانک که قسط نداديد. به آن آقا زنگ زدم که قسط ندادي، گفته: جنابعالي!؟ ضامن شدي برو قسط بده!

شريعتي: «والحمدلله رب العالمين و صلي الله علي سيدنا محمد و آله الطاهرين»

98-04-18- توجه ويژه امام رضا(ع) به اصحاب و شيعيان

شريعتي: بسم الله الرحمن الرحيم، اللهم صل علي محمد و آل محمد و عجل فرجهم.

ما را کبوترانه وفادار کرده است *** آزاد کرده است و گرفتار کرده است

بامت بلند باد که دلتنگي ات مرا *** از هرچه غير تو بيزار کرده است

خوشبخت آن دلي که گناه نکرده را *** در پيشگاه لطف تو اقرار کرده است

تنها گناه ما طمع بخشش تو بود *** ما را کرامت تو گنهکار کرده است

چون سرو، سر فرازم و نزد تو سر به زير *** قربان آن گلي که مرا خار کرده است

سلام مي کنم به همه دوستان عزيزم، بيننده هاي خوب و شنونده هاي بسيار نازنين، انشاءالله در هرجايي که هستيد خداي متعال پشت و پناهتان باشد. ايام دهه کرامت که منتهي به ميلاد با سعادت امام رضا(ع) مي شود را تبريک مي گوييم. امروز هم سالروز بزرگداشت حضرت احمد بن موسي، شاهچراغ است. حاج آقاي حسيني قمي، سلام عليکم و رحمة الله، خيلي خوش آمديد.

حاج آقاي حسيني قمي: سلام عليکم و رحمة الله، عرض سلام و ارادت خالصانه خدمت همه بينندگان و شنوندگان عزيز دارم.

شريعتي: در ايام شهادت امام صادق(ع) بحث خوبي داشتيم، مراقبت هاي ويژه و

ص: 5569

خاص امام صادق نسبت به اصحابشان، امروز هم همان بحث را با محوريت امام رضا(ع) خواهيم داشت. بحث امروز شما را خواهيم شنيد.

حاج آقاي حسيني قمي: بسم الله الرحمن الرحيم، اگر بخواهم يک روايت از ميان دهها روايتي که در مورد زيارت امام رضا(ع) هست، بخوانم، اين حديث را مي خوانم. خيلي ها هستند که امکان سفر به مشهد مقدس را ندارند يا بضاعت مالي ندارند يا بيمار هستند و يا از بيماري پرستاري مي کنند، اين روايت را مي خوانم و وقتي اين روايت را مي نوشتم نگران بودم که دل بعضي ها را مي سوزانيم اما نگران نباشيد «نِيَّةُ الْمُؤْمِنِ خَيْرٌ مِنْ عَمَلِه » يقين داشته باشند امام رئوف همين که اينها نيت دارند پابوس امام رضا بروند، اين ثواب ها را حتماً خداوند به اينها عطا مي کند. مرحوم کليني در کافي شريف، شيخ صدوق در من لا يحضر و أمالي، شيخ طوسي در تهذيب و مرحوم ابن قولويه در کامل الزيارات که رواياتش زيارات اهل بيت هست، نقل کردند. حديث از آقا موسي بن جعفر(س) هست. آقا فرمودند: «مَنْ زَارَ قَبْرَ وَلَدِي» کسي به زيارت قبر فرزندم علي بن موسي الرضا برود، «عَلِيٍّ كَانَ لَهُ عِنْدَ اللَّهِ كَسَبْعِينَ حَجَّةً مَبْرُورَةً» خداوند ثواب هفتاد حج مبرور به او عطا مي کند. راوي جا خورد که هفتاد حج؟ فرمود: «قَالَ قُلْتُ سَبْعِينَ حَجَّةً قَالَ نَعَمْ وَ سَبْعِينَ أَلْفَ حَجَّةٍ» هفتصد حج. باز تعجب کرد. فرمود: «قَالَ قُلْتُ سَبْعِينَ أَلْفَ حَجَّةٍ» هفتاد هزار حج مقبول، «قَالَ رُبَّ حَجَّةٍ لَا تُقْبَلُ» گاهي حج پذيرفته نمي شود. هفتاد هزار حجي که براي زيارت فرزندم امام رضا گفتم، ثواب هفتاد حج مقبول خداوند عطا مي کند. باز راوي تعجب کرد

ص: 5570

و فرمود: هفتاد هزار حج در زيارت امام رضا؟ حضرت فرمود: «مَنْ زَارَهُ وَ بَاتَ عِنْدَهُ لَيْلَةً» کسي يک شب مهمان امام رضا باشد. مثل اين است که خدا را در عرش زيارت کرده است. باز راوي تعجب کرد و گفت: زيارت خدا در عرش؟ حضرت فرمود: بله. البته مي دانيد اين به اين معنا نيست که مي گوييم: خداوند جسم است. هرگز ما خدا را جسم نمي دانيم. قطعاً خداوند جسم نيست.

فرمود: «إِذَا كَانَ يَوْمُ الْقِيَامَةِ كَانَ عَلَى عَرْشِ الرَّحْمَنِ أَرْبَعَةٌ مِنَ الْأَوَّلِينَ وَ أَرْبَعَةٌ مِنَ الْآخِرِينَ» فرداي قيامت چهار نفر برگزيدگان اولين و چهار نفر برگزيدگان آخرين در کنار عرش رحمان هستند. از اولين ابراهيم نبي، حضرت نوح و حضرت موسي و حضرت عيسي، برگزيدگان آخرين، خاتم الانبياء، اميرمؤمنان، امام حسن و امام حسين، «ثُمَّ يُمَدُّ الْمِضْمَارُ» يک ميزان و خط کشي کشيده مي شود، «فَيَقْعُدُ مَعَنَا مَنْ زَارَ قُبُورَ الْأَئِمَّةِ ع» هرکس زيارت ائمه رفته باشد، نزد ما مي آيد. ما کنار عرش رحمان هستيم و آنها کنار ما مي آيند. ابراهيم و موسي و عيسي و نوح و خاتم الانبياء و اميرمؤمنان و امام حسن و امام حسين کنار عرش هستند، آنهايي که زيارت قبور ائمه رفتند، کنار ما مي آيند. «إِلَّا أَنَّ أَعْلَاهُمْ دَرَجَةً وَ أَقْرَبَهُمْ حَبْوَةً» همه کساني که زيارت ائمه رفتند نزد ما کنار عرش مي آيند ولي نزديکترين آنها از نظر عطا و بخشش، آنهايي که درجه شان در ميان زائرين ائمه از همه بالاتر است، «زُوَّارُ قَبْرِ وَلَدِي علي بن موسي الرضا» ميان قبور همه ائمه، يعني کسي قبر اميرمؤمنان و سيدالشهداء و همه ائمه را زيارت کرده، اما آن کسي که از همه درجه اش

ص: 5571

بالاتر است، زوار قبر علي بن موسي الرضا هستند.

عالم بزرگي داشتيم که حدود شصت سالي است از دنيا رفته است. مرحوم آيت الله شيخ عباس تهراني (ره) قبرشان حرم حضرت معصومه(س) است. مرد خيلي بزرگواري بوده است و صاحب تأليفاتي است. يکوقت از يکي از اساتيد پرسيدم، اسم ايشان را مي خواهيم بياوريم، مقامات علمي و معنوي ايشان را نمي دانم، چطور بايد ايشان را صدا کنيم؟ حجت الاسلام بگوييم، آيت الله بگوييم؟ فرمودند: بايد ده آيت الله بگوييد. از ايشان نقل کردند، فرمودند: من تمام روايات زيارات ائمه را بررسي کردم، آنچه من از مجموعه روايات استفاده کردم، زيارت امام رضا(ع) افضل است حتي از زيارت سيدالشهدا(س). اين تفصيلي دارد و بينندگان از اين فضايل و پاداش ها تعجب نکنند. يکوقتي از علامه مجلسي نقل کرديم که در درس شيخ بهايي، شيخ بهايي اين بحث را مطرح کرده بود که اين همه ثواب چطور است؟ مرحوم علامه مجلسي مي گويد: من پاسخ دادم که استاد براي يک ضربتي که اميرالمؤمنين زده است «ضربة علي يوم الخندق افضل من عبادة الثقلين الي يوم القيامه» تا قيام قيامت جن و انس عبادت کنند، آن ضربت بالاتر است. بعد گفتم: استاد شايد بگوييد: امام، اميرمؤمنان حسابش جداست. يک مثال ديگري زدم و گفتم: «وَ يُطْعِمُونَ الطَّعامَ عَلى حُبِّهِ مِسْكِيناً وَ يَتِيماً وَ أَسِيرا» هجده آيه براي سه قرص نان، فقط حضرت زهرا و اميرالمؤمنين هم نبودند، فضه خادمه در اين مجموعه بوده است. بنابراين از اين ثواب ها تعجب نکنيم. فضل و عنايت پروردگار بيش از اينهاست و زيارت امام رضا هم باز يک حساب ويژه اي دارد که مجال نيست. در

ص: 5572

روايت داريم کساني به زيارت امام رضا مشرف مي شوند، که معمولاً کساني هستند که به دوازده امام مي رسند. آنهايي که تا به حال زيارت امام رضا نرفتند، غصه نخورند، قطعاً حضرت نگاهش به شما که دلتان پشت پنجره فولاد پر مي زند، حتماً هست.

شريعتي: بُعد منزل نبود در سفر نوراني! قطعاً آقا جواب سلام ما را خواهد داد. انشاءالله روز شنبه و يکشنبه از مشهد مقدس در خدمت شما خواهيم بود و نايب الزياره شما هستيم. براي مشارکت در طرح اعزام زائر اولي ها به کانال و سايت برنامه مراجعه کنيد.

حاج آقاي حسيني قمي: در ايام شهادت امام صادق(ع) گفتيم: ما يک سلسله رواياتي داريم مراقبت هاي ويژه ائمه(ع)، غير از تذکرات کلي که مي دادند ولي گاهي يک مراقبت هاي ويژه اي داشتند. در روايت هاي امام رضا از اين مراقبت هاي ويژه فراوان داريم. من در پنج فصل تنظيم کردم. روايات بسيار ناب و زيبايي هست. اولين فصل داستاني است که مرحوم کليني در کافي شريف و شيخ صدوق در سه کتاب مطرح کرده است. در أمالي، عيون الاخبار الرضا، معاني الاخبار و در تحف العقول از مصادر قديمي اين داستان را داريم. کسي به نام عبدالعزيز مي گويد: ايامي که امام رضا در خراسان بودند، ما در مرو بوديم، يک روز در مسجد جامع مرو رفتيم، روز جمعه جمعي بودند، اين جمع نشستند براي خودشان يک بحثي در مورد امامت مطرح کردند. «فَأَدَارَ النَّاسُ بَيْنَهُمْ أَمْرَ الْإِمَامَةِ» هرکس شروع کرد امامت را طوري تفسير کرد. «فَذَكَرُوا كَثْرَةَ الِاخْتِلَافِ فِيهَا» گفتند: فلان مذهب اينطور است، اينها اينطور مي گويند. مي گويد: بعد از اين جلسه محضر مولايم امام رضا رفتم. «فَدَخَلْتُ

ص: 5573

عَلَى سَيِّدِي وَ مَوْلَايَ الرِّضَا ع فَأَعْلَمْتُهُ» داستان جلسه مسجد جامع مرو را گفتم. «بِمَا خَاضَ النَّاسُ فِيهِ فَتَبَسَّمَ ع» حضرت تبسمي کردند و فرمودند: «ثُمَّ قَالَ ع يَا عَبْدَ الْعَزِيزِ جَهِلَ الْقَوْمُ وَ خُدِعُوا» اينها جاهلانه دخالت کردند و اشتباه کردند.

دو مطلب را عرض کنم، يک نفر است محضر امام آمده و امام براي يک مخاطب چطور وقت گذاشتند، اين حديث مفصل ترين و جامع ترين حديث در موضوع امامت است. روايت از اين بالاتر نداريم. امام رضا در اين حديث هفتاد ويژگي براي امام بيان کرده است. فرمودند: امام اين است. الآن کسي يک مطلبي را از ما بپرسد، يک جواب مختصر مي دهيم. امام مراقب بودند و ديدند يک نفر از خط امامت فاصله گرفته، يک نفر در جمعي رفته که ديگران امامت را طور ديگر تفسير کردند و امام نگران شده است. من که اينجا نشستم، صاحبان تريبوني که بحث را مي بينند، ما ببينيم يک نفر مسير را اشتباه رفته اينطور برايش وقت مي گذاريم؟ حديث از اين بالاتر نداريم که در روايت، در روايت ما داريم که امامت را بيان کردند. حضرت شروع کردند مفصلاً بيان کردند که مجال نيست. حضرت فرمودند: «إِنَّ اللَّهَ جَلَّ وَ عَزَّ لَم يَقْبِضْ نَبِيَّهُ ص حَتَّى أَكْمَلَ لَهُ الدِّينَ» فرمودند: آيا اين آيه را قبول داريد که «اليوم اکملت لکم دينکم» پيامبر از دنيا نرفت مگر اينکه خداوند دين را برايش کامل کرد. «وَ أَنْزَلَ عَلَيْهِ الْقُرْآنَ» قرآني براي او نازل کرد، «فِيهِ تِبْيَانُ كُلِّ شَيْ ءٍ» همه چيز در اين قرآن هست. حلال وحرام و حدود و احکام در اين هست. «وَ بَيَّنَ فِيهِ الْحَلَالَ وَ الْحَرَامَ

ص: 5574

وَ الْحُدُودَ وَ الْأَحْكَامَ وَ جَمِيعَ مَا يَحْتَاجُ إِلَيْهِ النَّاسُ» نمي شود خداوند بگويد: من دين را کامل کردم، يک قرآني نازل کرده همه چيز را بيان کرده، آنوقت در اين قرآن مسأله امامت را بيان نکرده باشد.

«فَمَنْ زَعَمَ أَنَّ اللَّهَ لَمْ يُكْمِلْ دِينَهُ فَقَدْ رَدَّ كِتَابَ اللَّهِ وَ مَنْ رَدَّ كِتَابَ اللَّهِ» اگر کسي فکر کند خدا دينش را کامل نکرده، جواب قرآن را چه مي دهد. ما در قرآن آياتي در مورد جزئيات احکام داريم، مثلاً احکام روزه، کسي مسافر بود چه کند؟ کسي بيمار بود در روزه چه کند؟ کسي مشکل مالي داشت در احکام دِين چه کند؟ آنوقت مي شود اين قرآن جزئيات احکام را بگويد و مسأله امامت را نگويد و بعد بگويد: من همه چيز را کامل کردم؟ «إِنَّ الْإِمَامَةَ أَجَلُّ قَدْراً وَ أَعْظَمُ شَأْناً وَ أَعْلَى مَكَاناً وَ أَمْنَعُ جَانِباً وَ أَبْعَدُ غَوْراً مِنْ أَنْ يَبْلُغَهَا النَّاسُ بِعُقُولِهِمْ » امامت بالاتر از اين است که مردم خودشان بتوانند انتخاب کنند، «إِنَّ الْإِمَامَةَ خَصَّ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ بِهَا إِبْرَاهِيمَ الْخَلِيلَ ع» خداوند به ابراهيم امامت را وقتي داد، «بَعْدَ النُّبُوَّةِ وَ الْخُلَّةِ» مقام نبوت و خليل اللهي را پشت سر گذاشت، «مَرْتَبَةً ثَالِثَةً» بعد فرمود: «وَ فَضِيلَةً شَرَّفَهُ بِهَا وَ أَشَادَ بِهَا ذِكْرَهُ فَقَالَ إِنِّي جاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِماماً»

«إِنَّ الْإِمَامَةَ هِيَ مَنْزِلَةُ الْأَنْبِيَاءِ وَ إِرْثُ الْأَوْصِيَاءِ» جانشين پيامبران است. «إِنَّ الْإِمَامَةَ خِلَافَةُ اللَّهِ وَ خِلَافَةُ الرَّسُولِ ص وَ مَقَامُ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ ع وَ مِيرَاثُ الْحَسَنِ وَ الْحُسَيْنِ ع إِنَّ الْإِمَامَةَ زِمَامُ الدِّينِ وَ نِظَامُ الْمُسْلِمِينَ وَ صَلَاحُ الدُّنْيَا وَ عِزُّ الْمُؤْمِنِينَ إِنَّ الْإِمَامَةَ أُسُّ الْإِسْلَامِ النَّامِي وَ فَرْعُهُ السَّامِي بِالْإِمَامِ تَمَامُ

ص: 5575

الصَّلَاةِ وَ الزَّكَاةِ وَ الصِّيَامِ وَ الْحَجِّ وَ الْجِهَادِ» کمال نماز و روزه، کمال حج و جهاد، «الْإِمَامُ كَالشَّمْسِ الطَّالِعَةِ الْمُجَلِّلَةِ بِنُورِهَا لِلْعَالَمِ وَ هِيَ فِي الْأُفُقِ بِحَيْثُ لَا تَنَالُهَا الْأَيْدِي وَ الْأَبْصَارُ الْإِمَامُ الْبَدْرُ الْمُنِيرُ وَ السِّرَاجُ الزَّاهِرُ وَ النُّورُ السَّاطِعُ وَ النَّجْمُ الْهَادِي» امام هم خورشيد است، هم ماه و ستاره است، هم نور است. «الْإِمَامُ الْمَاءُ الْعَذْبُ عَلَى الظَّمَإِ وَ الدَّالُّ عَلَى الْهُدَى وَ الْمُنْجِي مِنَ الرَّدَى الْإِمَامُ النَّارُ عَلَى الْيَفَاعِ الْحَارُّ لِمَنِ اصْطَلَى بِهِ وَ الدَّلِيلُ فِي الْمَهَالِكِ مَنْ فَارَقَهُ فَهَالِكٌ الْإِمَامُ السَّحَابُ الْمَاطِرُ وَ الْغَيْثُ الْهَاطِلُ وَ الشَّمْسُ الْمُضِيئَةُ» هم آب گوارا، هم ابر باراني است، هم باران و چشمه زلال است. «وَ السَّمَاءُ الظَّلِيلَةُ وَ الْأَرْضُ الْبَسِيطَةُ وَ الْعَيْنُ الْغَزِيرَةُ وَ الْغَدِيرُ وَ الرَّوْضَةُ الْإِمَامُ الْأَنِيسُ الرَّفِيقُ وَ الْوَالِدُ الشَّفِيقُ وَ الْأَخُ الشَّقِيقُ وَ الْأُمُّ الْبَرَّةُ بِالْوَلَدِ» هم امين مهربان است، هم پدر دلسوز است، هم برادر شفيق است، هم پناه بندگان است. «الصَّغِيرِ وَ مَفْزَعُ الْعِبَادِ فِي الدَّاهِيَةِ النَّآدِ الْإِمَامُ أَمِينُ اللَّهِ فِي خَلْقِهِ وَ حُجَّتُهُ عَلَى عِبَادِهِ وَ خَلِيفَتُهُ فِي بِلَادِهِ وَ الدَّاعِي إِلَى اللَّهِ وَ الذَّابُّ عَنْ حُرَمِ اللَّهِ الْإِمَامُ الْمُطَهَّرُ مِنَ الذُّنُوبِ وَ الْمُبَرَّأُ عَنِ الْعُيُوبِ الْمَخْصُوصُ بِالْعِلْمِ الْمَوْسُومُ بِالْحِلْمِ نِظَامُ الدِّينِ وَ عِزُّ الْمُسْلِمِينَ وَ غَيْظُ الْمُنَافِقِينَ وَ بَوَارُ الْكَافِرِينَ» هم پاک است، هم از مقام عصمت برخوردار است، حليم و بردبار است، عزت مسلمان هاست، خشم نفاق است، نابودي کفار است.

«الْإِمَامُ وَاحِدُ دَهْرِهِ لَا يُدَانِيهِ أَحَدٌ» امام منحصر به فرد است و يگانه روزگار است. «وَ لَا يُعَادِلُهُ عَالِمٌ وَ لَا يُوجَدُ مِنْهُ بَدَلٌ» جايگزين ندارد. «وَ لَا لَهُ مِثْلٌ وَ لَا نَظِيرٌ»

ص: 5576

چه کسي مي تواند چنين امامي را انتخاب کند. «وَ الْإِمَامُ عَالِمٌ لَا يَجْهَلُ وَ رَاعٍ لَا يَنْكُلُ مَعْدِنُ الْقُدْسِ وَ الطَّهَارَةِ وَ النُّسُكِ وَ الزَّهَادَةِ وَ الْعِلْمِ وَ الْعِبَادَةِ» معدن پاکي و قداست و عبادت و زهد و علم است. «مَخْصُوصٌ بِدَعْوَةِ الرَّسُولِ ص وَ نَسْلِ الْمُطَهَّرَةِ الْبَتُولِ لَا مَغْمَزَ فِيهِ فِي نَسَبٍ وَ لَا يُدَانِيهِ ذُو حَسَبٍ فِي الْبَيْتِ مِنْ قُرَيْشٍ وَ الذِّرْوَةِ مِنْ هَاشِمٍ وَ الْعِتْرَةِ مِنَ الرَّسُولِ ص وَ الرِّضَا مِنَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ شَرَفُ الْأَشْرَافِ وَ الْفَرْعُ مِنْ عَبْدِ مَنَافٍ نَامِي الْعِلْمِ كَامِلُ الْحِلْمِ مُضْطَلِعٌ بِالْإِمَامَةِ عَالِمٌ بِالسِّيَاسَةِ مَفْرُوضُ الطَّاعَةِ قَائِمٌ بِأَمْرِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ نَاصِحٌ لِعِبَادِ اللَّهِ حَافِظٌ لِدِينِ اللَّهِ إِنَّ الْأَنْبِيَاءَ وَ الْأَئِمَّةَ ص يُوَفِّقُهُمُ اللَّهُ وَ يُؤْتِيهِمْ مِنْ مَخْزُونِ عِلْمِهِ» بايد توفيق الهي داشته باشند و علمشان از مخزون علم الهي باشد. «فَهُوَ مَعْصُومٌ مُؤَيَّدٌ مُوَفَّقٌ مُسَدَّدٌ قَدْ أَمِنَ مِنَ الْخَطَايَا وَ الزَّلَلِ وَ الْعِثَارِ يَخُصُّهُ اللَّهُ» خدا اينها را عطا مي کند. «هَلْ يَقْدِرُونَ عَلَى مِثْلِ هَذَا» کسي مي تواند اينطور کسي را انتخاب کند؟

يک فصل مهمي است، امام رضا مي گويد: هفتاد ويژگي است، يک تعريف هم مي گويد: براي چه اينقدر سخت مي گيريد؟ مثل رياست جمهوري هاي امروز، يک کسي بيايد همينطور که در دنيا امروز رئيس جمهور انتخاب مي کنند. يک کسي را مردم انتخاب کردند، اين باشد. يکوقت مي گوييم: امامت آن است و ترامپ هم مي تواند باشد. ملک عبدالله و بن سلمان هم مي تواند باشد. يکوقت نه، اين تعبير است و هفتاد ويژگي است. مخاطب امام رضا يک نفر است. امام رضا نگران شده يک نفر تحت تأثير جو مسجد جامع مرو قرار نگيرد و فکر

ص: 5577

کند آنچه آنها گفتند درست است. يک حديث ديگر که در ثواب الاعمال شيخ صدوق است. ائمه مرز دينداري را مشخص مي کردند. مرز اعتقادات صحيح را معين مي کردند. در عين اينکه احترام و ادب را حفظ مي کردند، کسي به نام مُيَّسر خدمت امام آمد و گفت: من يک همسايه اي دارم که هروقت بيدار مي شوم با صداي مناجات و قرآن و گريه و زاري اين آقا از خواب بيدار مي شوم. «إِنَّ لِي جَاراً لَسْتُ أَنْتَبِهُ إِلَّا بِصَوْتِهِ إِمَّا تَالِيَا كِتَابَهُ يُكَرِّرُهُ وَ يَبْكِي وَ يَتَضَرَّعُ وَ إِمَّا دَاعِياً» يا قرآن مي خواند و اشک مي ريزد و يا در حال دعاست. پرسيدم: آيا اين سابقه بدي داشته و بر آن اينقدر گريه مي کند و ناله مي کند يا نه آدم خوبي است؟ گفتند: بسيار آدم خوبي است. «فَسَأَلْتُ عَنْهُ فِي السِّرِّ وَ الْعَلَانِيَةِ فَقِيلَ لِي إِنَّهُ مُجْتَنِبٌ لِجَمِيعِ الْمَحَارِمِ» هيچ گناهي هم انجام نداده است. امام(ع) ديد اين خيلي تحت تأثير عبادت قرار گرفته است. الآن وقت سفر حج است، الآن مي روند مي گويند: اگر نماز اين است که اينها مي خوانند، اگر خطبه هاي نماز جمعه اين است ما چه کاره هستيم؟ يکبار گفتيم: اينها چهار سال است که دارند خون مردم مظلوم يمن را مي ريزند. شما يک ندا و اعتراض شنيدي؟

حضرت فرمود: صبر کن، عجله نکن. به گريه کاري نداشته باش. مسير اين درست است يا نه؟ «قَالَ فَقَالَ يَا مُيَسِّرُ يَعْرِفُ شَيْئاً مِمَّا أَنْتَ عَلَيْهِ قَالَ قُلْتُ اللَّهُ أَعْلَمُ قَالَ فَحَجَجْتُ مِنْ قَابِلٍ فَسَأَلْتُ عَنِ الرَّجُلِ فَوَجَدْتُهُ لَا يَعْرِفُ شَيْئاً مِنْ هَذَا الْأَمْرِ فَدَخَلْتُ عَلَى أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع فَأَخْبَرْتُهُ بِخَبَرِ الرَّجُلِ فَقَالَ لِي مِثْلَ مَا قَالَ فِي

ص: 5578

الْعَامِ الْمَاضِي يَعْرِفُ شَيْئاً مِمَّا أَنْتَ عَلَيْهِ قُلْتُ لَا قَالَ يَا مُيَسِّرُ أَيُّ الْبِقَاعِ أَعْظَمُ» حضرت فرمود: کدام بقعه روي زمين از همه جا حرمتش بالاتر است؟ «حُرْمَةً قَالَ قُلْتُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ ابْنُ رَسُولِهِ أَعْلَم » فرمود: دو نقطه در عالم هست که از همه نقاط عالم حرمتش بالاتر است. «قَالَ يَا مُيَسِّرُ مَا بَيْنَ الرُّكْنِ وَ الْمَقَامِ رَوْضَةٌ مِنْ رِيَاضِ الْجَنَّةِ وَ مَا بَيْنَ الْقَبْرِ وَ الْمِنْبَرِ رَوْضَةٌ مِنْ رِيَاضِ الْجَنَّةِ» بين حجرالاسود و مقام ابراهيم باغي است از باغ هاي بهشت، بين قبر مطهر پيامبر خدا و منبر پيامبر هم باغي است از باغ هاي بهشت. ديگر از اين بالاتر نداريم. «وَ لَوْ أَنَّ عَبْداً عَمَّرَهُ اللَّهُ فِيمَا بَيْنَ الرُّكْنِ وَ الْمَقَامِ وَ فِيمَا بَيْنَ الْقَبْرِ وَ الْمِنْبَرِ يَعْبُدُهُ أَلْفَ عَامٍ ثُمَّ ذُبِحَ عَلَى فِرَاشِهِ مَظْلُوماً كَمَا يُذْبَحُ الْكَبْشُ الْأَمْلَحُ ثُمَّ لَقِيَ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ بِغَيْرِ وَلَايَتِنَا لَكَانَ حَقِيقاً عَلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ أَنْ يُكِبَّهُ عَلَى مَنْخِرَيْهِ فِي نَارِ جَهَنَّمَ» اگر کسي هزار سال عمر کند، آنجا در بين رکن و مقام يا حرم پيامبر خدا را عبادت کند، هزار سال و آخر هم مظلومانه خونش را بريزند روي زمين ولي مسير فکري اش درست نباشد، امامتي که امام رضا فرمود را نداشته باشد، خدا از او نمي پذيرد و فرداي قيامت سزاوار است که خداوند او را در آتش بياندازد.

رفتيم حج نگوييم: چه نمازي، چه جمعه اي، چه مسجدالحرامي دارند؟ اگر جماعت اين است ما چه جماعتي داريم؟ فريب نماز آنها را نخوريد. مسير نماز آنها به داعش و تکفيري ختم شد. همدستي با صهيونيست ها و اسرائيلي ها و آمريکايي ها، اگر فکر صحيح نباشد

ص: 5579

و امام را به هفتاد ويژگي نشناسد، هرچقدر عبادت کند درست نيست. مرز ايمان را مشخص کرديم. ايمان صحيح اين است که با اين ولايت پيش برود. حواستان باشد آنهايي که در محدوده ولايت هستند، آنهايي که اين ولايت را پذيرفتند، ممکن است درجات ايمانشان متفاوت باشد. فکر نکنيم اگر کسي درجه ايمانش به درجه دهم که اولياي خدا بودند، نرسيدم، شما بقيه را طرد کنيد.

کسي محضر امام آمد، مي گويد: من ديدم در ميان شيعيان افراد مختلفي هستند. همان امامي که مي گويد: مرز ايمان، ولايت است. ولي آنهايي که در داخل اين محدوده هستند، فرمودند: ديگران را طرد نکنيد. اگر کسي در ايمان و درجه شما نبود، در محدوده ولايت است. فرمود: ايمان ده درجه است. اگر کسي به پله دهم رسيد، به پله نهمي نگويد: تو چيزي نيستي. حضرت فرمودند: «کان سلمان في العاشره» سلمان درجه دهم بود. ابوذر پله نهم بود. حديث در خصال شيخ صدوق است. مقداد درجه هشتم بود. ولي سلمان نبايد به ابوذر بگويد، سلمان از اصحاب سرّ است. در روايت داريم «لَوْ عَلِمَ أَبُوذَرٍّ مَا فِي قَلْبِ سَلْمَانَ» اسراري که اميرمؤمنان به سلمان تحويل داد، اگر ابوذر بداند در قلب سلمان چه مي گذرد، خدا رحمت کند هرکس که سلمان را بکشد. يعني يک چيزي به سلمان دادند و به ابيذر ندادند و به ايذر دادند و به مقداد ندادند. فرمود: آنهايي که درجه ايمانشان پايين تر است، آنها را رد نکن. هنر داري و مي تواني، اگر ديدي کسي درجه پايين تر است، مي تواني بالا بياوري، يک پله بالا بياور. به آرامي بالا بياور! اگر ديديد کسي عملش مثل شما نيست،

ص: 5580

با شما فرق دارد، به آرامي بالا بياوريد! مشکل ما اين است که يک عده نشستيم و مي گوييم: ما هستيم و ديگر هيچ! ما مي شناسيم و ديگر هيچ! اين از قديم بوده است.

زراره جز شاگرد اول هاي مکتب امام صادق است ولي گاهي اشتباه مي کرد و حضرت تذکر مي دادند. به امام صادق گفتم: «إِنَّا نَمُدُّ الْمِطْمَرَ» (بحارالانوار/ج69/ص164) ما يک ترازويي داريم، هرکس در ترازوي ما باشد مؤمن و بهشتي است و هرکس نباشد، جهنمي است. «فَقَالَ وَ مَا الْمِطْمَرُ قُلْنَا الَّذِي مَنْ وَافَقَنَا مِنْ عَلَوِيٍّ أَوْ غَيْرِهِ تَوَلَّيْنَاهُ وَ مَنْ خَالَفَنَا بَرِئْنَا مِنْهُ» وقتي اين جمله را فرمود، حضرت نپسنديد. فرمود: زراره، «يَا زُرَارَةُ قَوْلُ اللَّهِ أَصْدَقُ مِنْ قَوْلِكَ» کلام خداوند در قرآن از کلام تو درست تر است. حضرت فرمود: تو که مي گويي ما فقط بهشتي هستيم، اين آيات را چه جواب مي دهي؟ «فَأَيْنَ الَّذِينَ قَالَ اللَّهُ إِلَّا الْمُسْتَضْعَفِينَ مِنَ الرِّجالِ وَ النِّساء وَ الْوِلْدانِ» (نساء/97-99) اگر کسي صداي حق را نشنيد، جهنمي است؟ اگر کسي قاصر بود و مقصر نبود، «لا يَسْتَطِيعُونَ حِيلَةً وَ لا يَهْتَدُونَ سَبِيلًا» کسي صداي حق و معارف حق را دريافت نکرده است. جهنمي است؟ مرحوم علامه مجلسي توضيح دادند، کسي که حسنات و سيئات آنها مساوي است. شما فکر مي کنيد جهنمي است؟ اينها منتظر رحمت خدا هستند و رحمت خدا شامل آنها مي شود. شش آيه قرآن را خواند و حضرت به او تذکر داد که تند نرو. اصحاب ائمه دو دسته بودند، يک عده راوي حديث بودند، يک عده مجتهد بودند. يعني فتوا مي دادند. پس خلاصه بحثم اين شد که امام رضا مرز ايمان را با ولايت مشخص

ص: 5581

کردند. در عين حال فرمودند: کساني که داخل در مرز ولايت بودند، از يک تا ده پله دارد. پايين دستي ها را رد نکن و دستشان را بگير.

شريعتي: امروز صفحه 97 قرآن کريم را تلاوت خواهيم کرد. چقدر خوب است ثواب تلاوت آيات را به حضرت احمد بن موسي شاهچراغ هديه کنيم.

«لا خَيْرَ فِي كَثِيرٍ مِنْ نَجْواهُمْ إِلَّا مَنْ أَمَرَ بِصَدَقَةٍ أَوْ مَعْرُوفٍ أَوْ إِصْلاحٍ بَيْنَ النَّاسِ وَ مَنْ يَفْعَلْ ذلِكَ ابْتِغاءَ مَرْضاتِ اللَّهِ فَسَوْفَ نُؤْتِيهِ أَجْراً عَظِيماً «114» وَ مَنْ يُشاقِقِ الرَّسُولَ مِنْ بَعْدِ ما تَبَيَّنَ لَهُ الْهُدى وَ يَتَّبِعْ غَيْرَ سَبِيلِ الْمُؤْمِنِينَ نُوَلِّهِ ما تَوَلَّى وَ نُصْلِهِ جَهَنَّمَ وَ ساءَتْ مَصِيراً «115» إِنَّ اللَّهَ لا يَغْفِرُ أَنْ يُشْرَكَ بِهِ وَ يَغْفِرُ ما دُونَ ذلِكَ لِمَنْ يَشاءُ وَ مَنْ يُشْرِكْ بِاللَّهِ فَقَدْ ضَلَّ ضَلالًا بَعِيداً «116» إِنْ يَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ إِلَّا إِناثاً وَ إِنْ يَدْعُونَ إِلَّا شَيْطاناً مَرِيداً «117» لَعَنَهُ اللَّهُ وَ قالَ لَأَتَّخِذَنَّ مِنْ عِبادِكَ نَصِيباً مَفْرُوضاً «118» وَ لَأُضِلَّنَّهُمْ وَ لَأُمَنِّيَنَّهُمْ وَ لَآمُرَنَّهُمْ فَلَيُبَتِّكُنَّ آذانَ الْأَنْعامِ وَ لَآمُرَنَّهُمْ فَلَيُغَيِّرُنَّ خَلْقَ اللَّهِ وَ مَنْ يَتَّخِذِ الشَّيْطانَ وَلِيًّا مِنْ دُونِ اللَّهِ فَقَدْ خَسِرَ خُسْراناً مُبِيناً «119» يَعِدُهُمْ وَ يُمَنِّيهِمْ وَ ما يَعِدُهُمُ الشَّيْطانُ إِلَّا غُرُوراً «120» أُولئِكَ مَأْواهُمْ جَهَنَّمُ وَ لا يَجِدُونَ عَنْها مَحِيصاً»

ترجمه آيات: در بسيارى از (جلسات و) سخنان درگوشى آنان، خيرى نيست، مگر (سخن) كسى كه به صدقه يا كار نيك يا اصلاح و آشتى ميان مردم فرمان دهد و هر كس براى كسب رضاى خدا چنين كند پس به زودى او را پاداشى بزرگ خواهيم داد. و هركس پس از آنكه هدايت برايش آشكار شد با پيامبر مخالفت كند

ص: 5582

و راهى جز راه مؤمنان را پيروى كند، او را بدان سوى كه روى كرده بگردانيم و او را به دوزخ افكنيم كه سرانجام بدى است. همانا خداوند از اينكه به او شرك ورزيده شود (بدون توبه) درنمى گذرد ولى پائين تر و كمتر از آن را براى هر كس كه بخواهد (و شايسته بداند) مى بخشد. و هركس به خداوند شرك ورزد حتماً گمراه شده است، گمراهى دور و دراز. (مشركان) به جاى خدا، جز معبودانى مؤنث (كه نام زن بر آنها نهاده اند مانند لات و مناة وعُزّى ) نمى خوانند وجز شيطان سركش وطغيانگر را نمى خوانند. خداوند لعنتش كند وقتى كه گفت: من حتماً از بندگان تو سهمى معيّن خواهم گرفت (و گروهى را منحرف خواهم كرد). و حتماً آنان را گمراه مى كنم و قطعاً به آرزوها سرگرمشان مى سازم و دستورشان مى دهم كه گوش چهارپايان را بشكافند (تا علامت باشد كه اين حيوان سهم بت هاست) و به آنان فرمان مى دهم كه آفرينش خدا را دگرگون سازند. و هر كس به جاى خدا، شيطان را دوست و سرپرست خود بگيرد، بى گمان زيان كرده است، زيانى آشكار. (شيطان) به آنان وعده مى دهد و ايشان را در آرزو مى افكند و شيطان جز فريب، وعده اى به آنان نمى دهد. آنانند كه جايگاهشان دوزخ است و از آن راه گريزى نيابند.

شريعتي: انشاءالله روز شنبه با حضور حاج آقاي کاشاني و روز يکشنبه با حضور حاج آقاي بهشتي از مشهد الرضا، رواق بزرگ امام خميني خدمت شما خواهيم بود. در مورد زوار حجاج بيت الله الحرام اگر نکاتي هست بفرماييد.

حاج آقاي حسيني قمي: يک خدا قوت به تمام کنکوري هاي عزيز بگوييم و انشاءالله

ص: 5583

که در همه آزمون هاي زندگي موفق باشند. اولاً بدانند همه عالم در اين آزمون خلاصه نمي شود. همه زندگي را به اين آزمون گره نزنند. در اين ايام پدر و مادرها خيلي به زحمت افتادند، به همه آنها خسته نباشيد مي گوييم. انشاءالله مجلس هم مشکل کنکور را حل کنند و اين استرس بچه ها برطرف شود. از جوان ها مي خواهم که از پدر و مادرها هم تشکر کنند، پدر و مادرها هم متقابلاً تشکر کنند. يکوقت بحثي در مورد تعاملات پدر و مادرها و فرزندان و بالعکس داشتيم. از امام رضا روايت داريم که فرمود: «مَا كَانَ ع يَذْكُرُ مُحَمَّداً ابْنَهُ إِلَّا بِكُنْيَتِهِ» (عيون الاخبار الرضا/ج2/ص240) نمي شد امام رضا اسم امام جواد را ببرد الا با کنيه، «فيَقُولُ كَتَبَ إِلَيَّ أَبُو جَعْفَرٍ ع وَ كُنْتُ أَكْتُبُ إِلَى أَبِي جَعْفَرٍ ع» امام جواد سه ساله بودند، ولي امام رضا با کمال احترام و ادب نام مي بردند. در روايت هست امام جواد وقتي نامه پدر را مي ديدند، مي گرفتند و مي بوسيدند.

يک مطلبي به حجاج بگويم، اولاً تقاضا مي کنم که حق الناس و حق الله را ادا مي کردند. اين رسم بوده و هست، خمس مالشان را بدهند، بدهي دارند، بدهند و تسويه حساب کنند. حق الناسي اگر هست برطرف کنيد. در بحث خمس بارها گفتيم که نگران نباشيد و سمت دفاتر مراجع برويد. خيلي ها مي گويند: سهم سادات را خودتان به سادات بدهيد. سهم امام را هم خودت نمي دهي از مرجع تقليد اجازه بگير. تقاضاي مهمي که دارم اين است که اين حاجي ها به اطراف و ارحام و خويشاوندان خود سر بزنند و اگر گرفتاري هست، فقري هست، برطرف کنند. داود رقي

ص: 5584

از اصحاب امام صادق(ع) است. گفت: مي خواستم به حج بروم. يک پسرعمويي داشتم که با اهل بيت رابطه نداشت. رفتم يک پولي به پسرعمويم دادم و به خانواده او رسيدگي کردم و به حج رفتم. خدمت حضرت در مدينه رسيدم، امام صادق فرمود: نامه عملت به دستم رسيد، من خوشحال شدم قبل از سفر حج به پسرعمويت رسيدگي کردي.

شريعتي: کربلا عمري است با تربتش دارالشفاء است *** مشهد اما نسخه اش با آب سقاخانه است

«والحمدلله رب العالمين و صلي الله علي سيدنا محمد و آله الطاهرين»

98-04-25- توجه ويژه ائمه اطهار به اصحاب وشيعيان

شريعتي: بسم الله الرحمن الرحيم، اللهم صل علي محمد و آل محمد و عجل فرجهم.

سلام مي کنم به همه دوستان عزيزم، بيننده هاي خوب و شنونده هاي بسيار نازنين، انشاءالله در هرجايي که هستيد خداي متعال پشت و پناهتان باشد. اين ايام مزين و متبرک به نام امام رئوف امام رضا(ع) هست، انشاءالله بر شما مبارک باشد و بهترين ها براي شما رقم بخورد. حاج آقاي حسيني قمي، سلام عليکم و رحمة الله، خيلي خوش آمديد.

حاج آقاي حسيني قمي: سلام عليکم و رحمة الله، عرض سلام و ارادت خالصانه خدمت همه بينندگان و شنوندگان عزيز دارم.

شريعتي: هفته گذشته يک بحثي در مورد مراقبت هاي ويژه و خاص امام رضا(ع) نسبت به اطرافيان و مخصوصاً ياران و اصحابشان داشتيم. امروز هم اين بحث را ادامه خواهيم داد.

حاج آقاي حسيني قمي: بسم الله الرحمن الرحيم، يک بحث بسيار زيبايي است با عنوان مراقبات ويژه ي اهل بيت(ع) نسبت به اصحاب و ياران خاصشان. غير از دستورات تربيتي و اخلاقي که به طور عمومي اهل بيت مي فرمودند، به طور خاص هم مواظب اصحاب و شيعيانشان بودند

ص: 5585

و از آنها دستگيري مي کردند. صدها روايت با اين عنوان مي توانيم پيدا کنيم. اگر اسامي اصحاب اهل بيت(ع) را جستجو کنيم، جاهايي که ائمه خطاب خاصي به اصحاب و شيعيان خودشان دارند. در اين چند جلسه چند مورد حديث را خوانديم. در اين زمينه احاديث بسياري هست. امروز ده روايت را در يک فصل خواهم خواند. فصل اول مراقبتي که امام(ع) براي اصلاح باورهاي ديني اصحابشان داشتند، ما گاهي خودمان از خودمان يک برداشت هايي مي کنيم که نگاه دين همين هست. يکوقتي گفتيم: همه مجتهد و صاحب نظر مي شويم. در بسياري از موضوعات همه اظهار نظر مي کنيم. يک مجتهد و فقيه صد سال در اين راه زحمت کشيده يا در مسائل قرآني يک مفسر مثل علامه طباطبايي شبانه روز با قرآن بودند. يا شبانه روزش در مسائل فقهي يا موضوعات کلامي و اعتقادي بوده است. چطور ما از راه مي رسيم با ديدن يک جمله و حديث فضاسازي ها را مي بينيم و اظهار نظر مي کنيم.

حديث در کافي مرحوم کليني است، شخصي به نام ابراهيم از اصحاب امام صادق است، مي گويد: به مظهر امام صادق رسيدم و عرض کردم: «إِنِّي أَحُجُّ سَنَةً وَ شَرِيكِي سَنَةً» من يک برنامه ريزي براي خودم دارم، يک سال من به حج مي روم و يک سال شريک من به حج مي رود. «قَالَ مَا يَمْنَعُكَ مِنَ الْحَجِّ يَا إِبْرَاهِيمُ» چرا هر سال به حج نمي روي؟ «قُلْتُ لَا أَتَفَرَّغُ لِذَلِكَ» هرسال وقت ندارم و گرفتاري دارم. «جُعِلْتُ فِدَاكَ أَتَصَدَّقُ بِخَمْسِمِائَةٍ مَكَانَ ذَلِكَ» آقا به جاي اين سالي که حج نمي روم پانصد تا در راه خدا بدهم؟ حضرت فرمود: «قَالَ الْحَجُّ أَفْضَلُ» حج افضل است. گفتم: هزار تا

ص: 5586

بدهم؟ فرمود: «قُلْتُ أَلْفٍ قَالَ الْحَجُّ أَفْضَلُ» گفتم: هزار و پانصد تا بدهم؟ فرمود: «قُلْتُ فَأَلْفٍ وَ خَمْسِمِائَةٍ قَالَ الْحَجُّ أَفْضَلُ» گفتم: دو هزار و پانصد تا بدهم، فرمود: «الحجٌّ افضل» فرمود: «قُلْتُ أَلْفَيْنِ قَالَ أَ فِي أَلْفَيْكَ طَوَافُ الْبَيْتِ» تو دو هزار تا صدقه بدهي، طواف خانه خدا و سعي صفا و مروه نصيبت مي شود؟ وقوف عرفات نصيب تو مي شود؟ شب هاي منا و رمي جمره نصيبت مي شود؟ گفتم: نه، فرمود: «قَالَ الْحَجُّ أَفْضَلُ» (کافي/ج4/ص259)

من ده روايت در اين زمينه مي خوانم. اميرالمؤمنين يک بياني دارد، چرا آن آقا مي گويد: من يک سال درميان حج مي روم و به جاي آن دو هزار درهم صدقه مي دهم. چرا حضرت مي فرمايد: «الحجُّ افضل» اولاً يادمان باشد اين يک واقعيتي است که هيچکس از خدا و رسول دلسوز تر از فقرا و نيازمندان نيست. ما چند جلسه آيات و رواياتي را خوانديم که در مورد دستگيري از ديگران، يک قطره اي از درياي روايات و آيات بود، بعضي از عزيزان گفتند: اين بحث کافي است. قطعاً خدا و رسول و اهل بيت از ما بيشتر دلسوز نيازمند و فقير هستند. کسي محضر امام سجاد آمد و از ايشان کمک خواست. امام سجاد بعد از واقعه کربلا و حکومت يزيد و مروانيان و واقعه حرّه و کشتار مردم مدينه فشار سختي به حضرت آمده بود و دوران سختي داشت. امام نداشتند به اين آقا کمک کنند. حضرت شروع به گريه کردند. سائل گفت: جانم به قربانتان، چرا گريه مي کنيد؟ حضرت فرمود: اينجا گريه نکنم کي گريه کنم؟ محتاجي به من مراجعه کند و نتوانم گرفتاري اش را برطرف کنم. کسي از خدا و رسول

ص: 5587

و اهل بيت دلسوز تر براي نيازمند و فقير نيست. اميرالمؤمنين يک بياني دارد در نهج البلاغه، کلمات حکمت آميز، حکمت 33 «فَاعِلُ الْخَيْرِ خَيْرٌ مِنْهُ وَ فَاعِلُ الشَّرِّ شَرٌّ مِنْه » کسي که کار خوبي انجام مي دهد، آن آدم از کار بهتر است. شما که صدقه مي دهيد و حج به جا مي آوريد، بالاتر هستيد يا آن کار بالاتر است. تو که انجام مي دهي تو بالاتر هستي. سيد رضي اين جمله را انتخاب کرده است. ابن ابي الحديد وقتي به اين جمله رسيده است از بس تحت تأثير قرار گرفته همين يک کلمه را به شعر آورده است و بعد توضيح داده که چرا. اسلام دنبال تربيت انسان است و اگر ما آدم ها را تربيت کرديم، انسان ها را تربيت کرديم، سرچشمه درست کرديم. آنوقت اين سرچشمه مي تواند هزاران کار خير انجام بدهد. اما يک کار خير در خارج يک صدقه و يک حج و يک نماز است. مثل اينکه شما کنار يک سرچشمه برويد و يک ليوان آب برداريد و اين يک ليوان آب نه و بلکه يک عده تشنه را هم سيراب کنيد. شما سيراب کرديد ولي آن سرچشمه را يادتان باشد. اين قطره اي از آن سرچشمه بود. اگر شما توانستي يک جامعه اي درست کنيد که آن جامعه متوجه مسائل خير باشد و متوجه کارهاي خوب و صدقه باشد،

مثلاً در بحث هاي بودجه اي، الآن که کشور ما دچار مشکلات و تحريم هست، هيچکس نمي گويد: شما بياييد بودجه هاي آموزشي يا فرهنگي را تعطيل کنيد. يک سال کلاً بودجه هاي تربيتي را تعطيل کنيد و در بهزيستي و کميته امداد بريزيد. آن تربيت هست که مشکلات ما را حل مي کند.

ص: 5588

اگر ما انسان ها را ساختيم، اين انسان هاي ساخته شده مي توانند هر کار خير ديگري را انجام بدهند. همين هايي که مي روند يک نگاه در اربعين سيدالشهدا يا در شب هاي قدر يا در عرفه يا در مجالس اهل بيت، يک نگاه به قبر شش گوشه سيد الشهداء(ع) و يک نگاه به راهپيمايي بيست ميليوني مردم در عزاي امام حسين، اين تحول در او مي شود فاعل الخير، وقتي فاعل الخير شد همين هزاران کار ديگر از او بدست مي آيد. شما يک پارچ آبي که ده نفر را سيراب کرديد نگاه نکنيد. سرچشمه را نگاه کنيد.

حديث دوم در تهذيب مرحوم شيخ طوسي است. کسي محضر امام صادق(ع) آمد. گفت: «امْرَأَةٍ أَوْصَتْ أَنْ يُنْظَرَ قَدْرُ مَا يُحَجُّ بِهِ» (تهذيب الاحکام/ج5/ص447) يک خانمي داشت از دنيا مي رفت، وصيت کرد و گفت: هزينه حج چقدر است؟ به اندازه حج از مال من برداريد و کنار بگذاريد و بعد خدمت امام صادق برويد. از امام صادق سؤال کنيد، اين پول حج وصيت من است. اين پول را چه کنيم؟ «فَيُسْأَلَ فَإِنْ كَانَ الْفَضْلَ» افضل کدام است؟ «أَنْ يُوضَعَ فِي فُقَرَاءِ وُلْدِ فَاطِمَةَ ع» فرزندان زهرا و سادات يتيم، گرفتاران مدينه، حضرت فرمود: اگر حج واجبي بر گردنش بوده، خوب حج واجب بايد حتماً انجام شود. اما اگر حج واجب نبوده، «وُضِعَ فِيهِمْ وَ إِنْ كَانَ الْحَجُّ أَفْضَلَ حُجَّ بِهِ عَنْهَا فَقَالَ إِنْ كَانَ عَلَيْهَا حَجَّةٌ مَفْرُوضَةٌ فَلْيُجْعَلْ مَا أَوْصَتْ فِي حَجَّتِهَا أَحَبُّ إِلَيَّ مِنْ أَنْ يُقْسَمَ فِي فُقَرَاءِ وُلْدِ فَاطِمَةَ ع» امام مي گويد: اگر حج واجب دارد که بايد برود. نمي شود حج را تعطيل کرد.

روايت ديگر در کافي و تهذيب هست. ابراهيم

ص: 5589

که روايت اول را از امام صادق نقل کرد، مي گويد: آمدم به امام صادق گفتم: من در مسجد النبي بودم، زمان امام صادق مکتب هاي متعددي در برابر امام صادق ايجاد شده بود. گفت: نزد فلاني، امام و پيشواي فلان مکتب بودم. کسي آمد از او سؤال کرد: ما حج واجب را رفتيم، الآن يک کار خير ديگر انجام بدهيم يا دوباره حج برويم؟ گفت: نه، ديگر بس است! دنبال کار خير برويد. امام صادق فرمود: «كَذَبَ وَ اللَّهِ وَ أَثِمَ » والله دروغگو و گناهکار است. «الْحَجَّةُ أَفْضَلُ مِنْ عِتْقِ رَقَبَةٍ وَ رَقَبَةٍ حَتَّى عَدَّ عَشْرَ رَقَبَاتٍ ثُمَّ قَالَ وَيْحَهُ أَيُّ رَقَبَةٍ فِيهِ طَوَافٌ بِالْبَيْتِ وَ سَعْيٌ بَيْنَ الصَّفَا وَ الْمَرْوَةِ وَ وُقُوفٌ بِعَرَفَةَ وَ حَلْقُ الرَّأْسِ وَ رَمْيُ الْجِمَارِ فَلَوْ كَانَ كَمَا قَالَ لَعَطَّلَ النَّاسُ الْحَجَّ وَ لَوْ فَعَلُوا لَكَانَ يَنْبَغِي لِلْإِمَامِ أَنْ يُجْبِرَهُمْ عَلَى الْحَجِّ إِنْ شَاءُوا وَ إِنْ أَبَوْا فَإِنَّ هَذَا الْبَيْتَ إِنَّمَا وُضِعَ لِلْحَجِّ» يک حج که انجام بدهد از ده تا و صد تا و هزار تا کار خير ديگر بالاتر است. مثل روايت اول فرمودند که هيچ چيزي جاي اينها را نمي گيرد.

حديث بعدي در تهذيب شيخ طوسي و مقنعه شيخ مفيد است. امام صادق راوي حديث است. فرمود: کسي محضر رسول خدا آمد، گفت: «إِنِّي خَرَجْتُ أُرِيدُ الْحَجَّ» امسال مي خواستم به حج بروم، دير شد. «فَعَاقَنِي وَ أَنَا رَجُلٌ مَيِّلٌ يَعْنِي كَثِيرَ الْمَالِ» آدم بسيار ثروتمندي هستم. «فَمُرْنِي أَصْنَعُ فِي مَالِي مَا أَبْلُغُ بِهِ مَا يَبْلُغُ بِهِ الْحَاجُّ» نرسيدم بروم. شما دستور بدهيد کار خيري انجام بدهم و ثواب حاجيان نصيب من شود. «قَالَ فَالْتَفَتَ رَسُولُ اللَّهِ ص إِلَى

ص: 5590

أَبِي قُبَيْسٍ فَقَالَ لَوْ أَنَّ أَبَا قُبَيْسٍ لَكَ زِنَتَهُ ذَهَبَةٌ حَمْرَاءُ أَنْفَقْتَهُ فِي سَبِيلِ اللَّهِ مَا بَلَغْتَ مَا بَلَغَ الْحَاجُّ» پيامبر نگاهي به اين شخص کرد و فرمود: کوه ابوقبيس کنار مسجدالحرام است، فرمود: به اين کوه نگاه کن. اگر به اندازه ي اين کوه طلاي سرخ داشتي، در راه خدا مي دادي، ثوابي که حاجي گيرش مي آيد شما به اندازه ي اين کوه ابوقبيس طلاي سرخ مي دادي، کافي نبود.

حديث چهارم در تهذيب است. امام صادق فرمود: «دِرْهَمٍ فِي الْحَجِ أَفْضَلُ مِنْ أَلْفِ أَلْفِ دِرْهَمٍ فِي غَيْرِهِ فِي الْبِرِّ» (تهذيب/ج5/ص22) يک درهم در حج بالاتر از هزاران هزار و ميليون ها درهمي است که در راه ديگري باشد. حديث بعدي در کافي شريف است و داستان جالبي است. محدثين ما جمع روايات را نگاه کردند و عنواني انتخاب کردند. مرحوم شيخ حر عاملي در وسايل الشيعه باب زده است «استحبابُ اختيار حج مندوب علي الصدقه» حج مستحبي را کنار نگذاريد و بگوييد: من به جايش نفقه و صدقه مي دهم و کمک به فقرا مي کنم. هستند کساني که مي گويند: من نماز نمي خوانم و روزه نمي گيرم ولي به جايش کار خير مي کنم و کفاره مي دهم. کفاره جاي روزه گرفتن نيست. حديث را سعيد سَمّان مي گويد، در کافي مرحوم کليني است. «كُنْتُ أَحُجُ فِي كُلِّ سَنَةٍ» هر سال به حج مي رفتم، «فَلَمَّا كَانَ فِي سَنَةٍ شَدِيدَةٍ أَصَابَ النَّاسَ فِيهَا جَهْدٌ» يک سالي شد که مردم خيلي گرفتاري مالي داشتند. «فَقَالَ لِي أَصْحَابِي» دوستان من گفتند: براي چه به حج مي روي؟ «لَوْ نَظَرْتَ إِلَى مَا تُرِيدُ» اين پولي را که صرف حج مي کني، صدقه بده. «أَنْ تَحُجَّ الْعَامَ بِهِ فَتَصَدَّقْتَ» صدقه دادم

ص: 5591

و حج نرفتم. «بِهِ كَانَ أَفْضَلَ قَالَ فَقُلْتُ لَهُمْ وَ تَرَوْنَ ذَلِكَ قَالُوا نَعَمْ قَالَ فَتَصَدَّقْتُ تِلْكَ السَّنَةَ بِمَا أُرِيدُ أَنْ أَحُجَّ بِهِ وَ أَقَمْتُ قَالَ فَرَأَيْتُ رُؤْيَا لَيْلَةَ عَرَفَةَ» شب عرفه خواب بدي ديدم، نگران شدم و قسم خوردم سال بعد اين کار را نکنم. سال بعد حج رفتم، در منا خدمت امام صادق رفتم. ديدم دور حضرت شلوغ است. صبر کردم تا خلوت شد. «وَ قُلْتُ وَ اللَّهِ لَا أَعُودُ وَ لَا أَدَعُ الْحَجَّ قَالَ فَلَمَّا كَانَ مِنْ قَابِلٍ حَجَجْتُ فَلَمَّا أَتَيْتُ مِنًى رَأَيْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع وَ عِنْدَهُ النَّاسُ مُجْتَمِعُونَ فَأَتَيْتُهُ فَقُلْتُ لَهُ أَخْبِرْنِي عَنِ الرَّجُلِ» گفتم: آقا سال گذشته به حج نرفتم و امسال آمدم، چنين خوابي ديدم، تکليف من براي سالهاي بعد چه باشد؟ «أَفْضَلُ الْحَجُّ أَوِ الصَّدَقَةُ» در سرزمين منا همه جور آدمي دور امام صادق بودند. امام در جواب ها مراعات مي کردند. حضرت فرمود: صدقه خيلي خوب است. گفت: مي دانم صدقه خوب است. حج بهتر است يا صدقه؟ حضرت فرمود: هم حج برويد و هم صدقه بدهيد. گفت: يکي را بگوييد. حضرت فرمودند: چه اشکالي دارد اين چيزي که قرار هست هزينه کنيد، نصفش را براي حج و نصفش را صدقه بدهيد. امام از جواب فرار کردند. فرمود: «وَ أَنَّى لَهُ مِثْلُ الْحَجِّ» چه چيزي جاي حج را مي گيرد؟ «فَقَالَهَا ثَلَاثَ مَرَّاتٍ إِنَّ الْعَبْدَ لَيَخْرُجُ مِنْ بَيْتِهِ» انسان از خانه اش بيرون مي آيد، «فَيُعْطِي قِسْماً حَتَّى إِذَا أَتَى الْمَسْجِدَ الْحَرَامَ» مي رود مسجد الحرام طواف مي کند. «طَافَ طَوَافَ الْفَرِيضَةِ ثُمَّ عَدَلَ إِلَى مَقَامِ إِبْرَاهِيمَ فَصَلَّى رَكْعَتَيْنِ» پشت مقام ابراهيم دو رکعت نماز مي خواند. «فَيَأْتِيهِ مَلَكٌ» فرشته اي مي آيد، وقتي نمازش تمام

ص: 5592

مي شود، «فَيَقُومُ عَنْ يَسَارِهِ فَإِذَا انْصَرَفَ ضَرَبَ بِيَدِهِ عَلَى كَتِفَيْهِ فَيَقُولُ يَا هَذَا أَمَّا مَا مَضَى فَقَدْ غُفِرَ لَكَ» خدا گذشته ات را آمرزيد، آماده باش براي آينده و هنوز کاري به عرفات نداريم.

مرحوم فيض کاشاني مي فرمايد: امام چقدر معطل کرد و هي طرف سؤال کرد، آخر فرمود: به حج چه مي رسد؟ يک طواف و دو رکعت نمازش باعث مي شود که فرشته بگويد: خدا گذشته تو را بخشيد. مي فرمايد: وقتي اين روايت را کنار روايت ديگري مي گذاريم که اينقدر تشويق به حج کردند، مانند روايت قبلي که خوانديم، معلوم مي شود امام مراعات مي کردند. چون در فصل حج افراد مختلفي از موافقين و مخالفين و کساني که مکتب اهل بيت را قبول نداشتند و در برابر اهل بيت بودند، مي گفتند: نمي خواهد حج برويد، لذا امام اولين بار ياد او داد که اگر کسي به تو گير داد، اينطور بگو ولي يادت باشد «أني له مثل الحج».

اينکه اميرالمؤمنين مي فرمايد: «فاعل الخير» اينکه ما بياييم سرچشمه را درست کنيم، آدم درست کنيم. انسان بسازيم. هيچ جا نمي آيند بودجه هاي تربيتي را تعطيل کنند و بگويند: مردم گرفتار هستند. فکر را اصلاح کنيم، اين فکر که اصلاح شد، فراوان ديديم افرادي که مي گويند: ما اهل هر خلافي بوديم، من سالها روحاني کاروان حج بودم و از نزديک ديدم. گاهي با کاروان هاي دانشجويي رفتم. وقتي در تهران براي دانشجويان جلسه مي گذاشتيم مي گفتم: خدايا رحم کن، با اينها کجا مي خواهيم برويم؟! تيپ ها و قيافه ها، حرف هايي که مي زدند و شوخي هايي که مي کردند، دو هفته 180 جوان را به حج مي برديم. به خدا قسم حج و عمره اي مثل آن حج و عمره هايي که با دانشجويان

ص: 5593

بودم نديدم. يک جواني بود در کاروان ما مي گفت: من سه ختم قرآن در طواف داشتم. جواني بود يادم هست وقتي به ميقات مسجد شجره رسيديم، همه جوان ها خيلي عجيب گريه مي کردند، اما ديدم اين جوان شيون مي زند. به حدي که وقتي لبيک تمام شد، صدايش کردم و گفتم: خوشا به حالت حال خوشي داريد ولي لبيک گفتي يا نه؟ از اينجا بدون احرام برويم احرام شما مشکل دارد و نمي شود برگشت. رسيديم مسجد الحرام، باز در خط اين جوان بودم، گذشت. يک دو روز بعد نزد من آمد و گفت: من در لباس احرام بودم. اعمال عمره تمام شد، به هتل آمدم. هنوز لباس احرام بر تن من بود. کليد را گرفتم که در را باز کنم. تلفن زنگ مي خورد، در را باز کردم داخل شدم، مادرم گفت: پسرم در مکه چه کردي؟ در مسجد الحرام و مدينه چه کردي؟ گفت: من يک مشکل بزرگي در زندگي داشتم. مادرم گفت: من راهي براي باز شدن گره ندارم. برو مدينه متوسل به حضرت زهرا(س) در مسجد النبي و مکه برو اولين نگاهت که به کعبه افتاد هرچه مي خواهي به خدا بگو. مادرم پشت تلفن گريه مي کرد و مي گفت: پسرم در مسجدالحرام و مسجد النبي چه کردي که گره من باز شد.

حديث بعدي براي کافي مرحوم کليني است. امام صادق مي گويد: «يَا عِيسَى إِنِّي أُحِبُ أَنْ يَرَاكَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ فِيمَا بَيْنَ الْحَجِّ إِلَى الْحَجِّ وَ أَنْتَ تَتَهَيَّأُ لِلْحَجِّ» (کافي/ج4/ص281) دلم مي خواهد از اين حج برمي گردي براي سفر بعدي آماده باشي. حديث بعدي در تهذيب شيخ طوسي است. يکي از اصحاب امام صادق مي گويد:

ص: 5594

خدمت حضرت رفتم. فرمود: چرا هر سال به حج نمي روي؟ فرمود: ما زن و بچه داريم. فرمود: بنده خدا بميري چه کسي به زن و بچه تو مي رسد؟ همان خدايي که در زمان حيات به فکر آنها بود بعد از مرگ ما هم هست. فرمود: دست زن و بچه ات را بگير و هر سال به حج برو و در مصارف ديگر صرفه جويي کن. امام باقر فرمود: «مَا مِنْ عَبْدٍ يُؤْثِرُ عَلَى الْحَجِ حَاجَةً مِنْ حَوَائِجِ الدُّنْيَا إِلَّا نَظَرَ إِلَى الْمُحَلِّقِينَ قَدِ انْصَرَفُوا قَبْلَ أَنْ تُقْضَى لَهُ تِلْكَ الْحَاجَةُ» (من لا يحضر الفقيه/ج2/ص220) کسي مي گويد: من امسال حج نمي روم، کار ديگري دارم آن را انجام مي دهم. حاجي ها حجشان را تمام مي کنند و سرشان روز عيد قربان مي تراشيدند، اين هنوز به حاجت خودش نرسيد. اين آقا خواهد ديد اگر کسي بخاطر کار دنيا حجش را عقب مي اندازد، امام باقر(ع) فرمود: حاجي ها سرشان را تيغ زدند و روز عيد قربان حجشان را تمام کردند و اين هنوز به حاجت خودش نرسيده است.

حديث دهم را اسحاق بن عمار باز در کافي مرحوم کليني و تهذيب شيخ طوسي است. به امام صادق گفتم: «إِنَّ رَجُلًا اسْتَشَارَنِي فِي الْحَجِّ» کسي با من مشورت کرد که به نظرت حج بر من واجب است يا نه؟ من ديدم حال ندارد، گفتم: نمي خواهد تو حال نداري، «فَقَالَ مَا أَخْلَقَكَ أَنْ تَمْرَضَ سَنَةً قَالَ فَمَرِضْتُ سَنَةً» (کافي/ج4/ص271) مجازات تو اين است که يک سال مريض شوي. حج يک احکامي دارد. بيمار يک شرايطي دارد. يک سال مريض شد. در کافي مرحوم کليني هست که امام صادق فرمود: «لَوْ أَنَ أَحَدَكُمْ إِذَا رَبِحَ الرِّبْحَ» (کافي/ج4/ص280)

ص: 5595

آقا کاسب هستي، تاجر هستي، يک سودي گيرت مي آيد، «أَخَذَ مِنْهُ الشَّيْ ءَ فَعَزَلَهُ» يک کمي از اين سود کنار بگذار و بگو: اين براي حج. در طول سال همينطور يک مقدار کنار بگذار، وقتي موسم حج شد هزينه حج را دادي. فرمود: اين کار را نمي کند. سودي که گيرش مي آيد را خرج مي کند، فصل حج که مي رسد مي گويد: دستم خالي است. گاهي بعضي اين کار را مي کنند و براي مجالس امام حسين يک صندوق دارند.

اين دعايي که ياد ما دادند، «اللهم ارزقني حج بيتک الحرام في عامي هذا و في کل عام» اين دعا را شيخ طوسي در تهذيب و شيخ مفيد در مقنعه دارد، مرحوم سيد در اقبال دارد و شيخ طوسي در مصباح دارد، امام سجاد در دعاي 23 صحيفه دارد، «وَ ارْزُقْنِي الْحَجَّ إِلَى بَيْتِكَ الْحَرَامِ وَ زِيَارَةَ قَبْرِ نَبِيِّكَ مُحَمَّدٍ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ فِي عَامِي هَذَا وَ فِي كُلِّ عَامٍ مَا أَبْقَيْتَنِي» در کافي من لا يحضر و ثواب الاعمال شيخ صدوق است، اسحاق بن عمار يک آدم خاصي بود، امام مچ او را مي گرفت و مواظب او بود. از خودت اظهار نظر نکني و اجتهاد نکني. ما الآن در همه کار اظهار نظر مي کنيم. به امام صادق گفتم: با حرف هايي که شما فرمودي و مرا گرفتار کردي، ديگر تصميم گرفتم هر سال يا خودم کسي را از اهل بيتم بفرستم و حج را تعطيل نکنم. امام فرمود: تصميم قطعي توست؟ گفتم: ياد گرفتم. فرمود: بدان خداوند وسعت رزق و کثرت مال به تو عطا خواهد کرد.

شريعتي: پس فردا سالروز رحلت يار سفر کرده ي ما حاج آقاي مهندسي

ص: 5596

است که از روز اولي که در برنامه سمت خدا آمدند مهرشان به دل همه ما نشست و با بهانه و بي بهانه براي شادي روحشان صلوات مي فرستيم. دوستان ما زحمت کشيدند يک کار ارزنده و ارزشمند کردند و سلسله مباحث حاج آقاي مهندسي به زينت طبع آراسته شده است، حتماً اين کتاب را تهيه کنيد و مطالعه کنيد، با رويکرد توبه و انابه آماده شده است. براي تهيه کتاب به 20000303 پيامک بدهيد. در بخش خريد اينترنتي کتاب در سايت ما هم مي توانيد اين کتاب را تهيه کنيد. انشاءالله روح ايشان شاد باشد و با اهل بيت محشور باشند. امروز صفحه 104 قرآن کريم را تلاوت خواهيم کرد و ثواب تلاوت آيات قرآن را به روح بلند ايشان هديه خواهيم کرد.

حاج آقاي حسيني قمي: هشت سال از رحلت ايشان مي گذرد، با اين وجود هر هفته که پيام ها را مي خوانم، هفته اي نيست که کسي پيام ندهد و بگويد: من با حرف هاي حاج آقاي مهندسي عوض شدم.

«إِنَّا أَوْحَيْنا إِلَيْكَ كَما أَوْحَيْنا إِلى نُوحٍ وَ النَّبِيِّينَ مِنْ بَعْدِهِ وَ أَوْحَيْنا إِلى إِبْراهِيمَ وَ إِسْماعِيلَ وَ إِسْحاقَ وَ يَعْقُوبَ وَ الْأَسْباطِ وَ عِيسى وَ أَيُّوبَ وَ يُونُسَ وَ هارُونَ وَ سُلَيْمانَ وَ آتَيْنا داوُدَ زَبُوراً «163» وَ رُسُلًا قَدْ قَصَصْناهُمْ عَلَيْكَ مِنْ قَبْلُ وَ رُسُلًا لَمْ نَقْصُصْهُمْ عَلَيْكَ وَ كَلَّمَ اللَّهُ مُوسى تَكْلِيماً «164» رُسُلًا مُبَشِّرِينَ وَ مُنْذِرِينَ لِئَلَّا يَكُونَ لِلنَّاسِ عَلَى اللَّهِ حُجَّةٌ بَعْدَ الرُّسُلِ وَ كانَ اللَّهُ عَزِيزاً حَكِيماً «165» لكِنِ اللَّهُ يَشْهَدُ بِما أَنْزَلَ إِلَيْكَ أَنْزَلَهُ بِعِلْمِهِ وَ الْمَلائِكَةُ يَشْهَدُونَ وَ كَفى بِاللَّهِ شَهِيداً «166» إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا وَ صَدُّوا عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ قَدْ

ص: 5597

ضَلُّوا ضَلالًا بَعِيداً «167» إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا وَ ظَلَمُوا لَمْ يَكُنِ اللَّهُ لِيَغْفِرَ لَهُمْ وَ لا لِيَهْدِيَهُمْ طَرِيقاً «168» إِلَّا طَرِيقَ جَهَنَّمَ خالِدِينَ فِيها أَبَداً وَ كانَ ذلِكَ عَلَى اللَّهِ يَسِيراً «169» يا أَيُّهَا النَّاسُ قَدْ جاءَكُمُ الرَّسُولُ بِالْحَقِّ مِنْ رَبِّكُمْ فَآمِنُوا خَيْراً لَكُمْ وَ إِنْ تَكْفُرُوا فَإِنَّ لِلَّهِ ما فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ كانَ اللَّهُ عَلِيماً حَكِيماً «170»

ترجمه آيات: (اى پيامبر!) ما به تو وحى كرديم، آن گونه كه به نوح و پيامبران پس از او وحى كرديم. و (همچنين) به ابراهيم، اسماعيل، اسحاق، يعقوب، اسباط (فرزندان يعقوب)، عيسى، ايّوب، يونس، هارون و سليمان وحى كرديم و به داود، «زبور» داديم. وبه پيامبرانى كه پيش از اين داستان آنان را برايت باز گفته ايم وپيامبرانى كه ماجراى آنان را براى تو نگفته ايم نيز وحى كرديم و خداوند با موسى سخن گفت، سخن گفتنى ويژه. پيامبرانى (را فرستاديم) كه بشارت دهنده و بيم دهنده بودند، تا پس از پيامبران، براى مردم بر خدا حجّتى نباشد و خداوند همواره شكست ناپذير و حكيم است. (گرچه كفّار، بهانه مى گيرند) ولى خداوند، به آنچه بر تو نازل كرده گواهى مى دهد، كه به علم خود بر تو نازل كرد و فرشتگان نيز (بر حقّانيت تو) شهادت مى دهند و گواهى خداوند (براى تو) كافى است. قطعاً كسانى كه كافر شدند و (با القاى شبهه و تهمت و تحقير) مردم را از راه خدا باز داشتند، به تحقيق گمراه شدند، گمراهى دور (از نجات). همانا كسانى كه كافر شدند و ستم كردند، خداوند بر آن نيست كه آنان را بيامرزد و به راهى هدايتشان كند. مگر به راه جهنّم، كه براى هميشه در

ص: 5598

آن ماندگارند و اين (عذاب و كيفر) بر خداوند آسان است. اى مردم! همانا پيامبر از سوى پروردگارتان همراه با حقّ (قرآن) براى شما آمده است. پس ايمان بياوريد كه براى شما بهتر است و اگر (ناسپاسى كرده و) كفر ورزيد پس (بدانيد كه) آنچه در آسمان ها و زمين است از آن خداست و خداوند، دانا و حكيم است.

شريعتي: اين هفته قرار است از جناب زکريا بن آدم قمي بشنويم.

حاج آقاي حسيني قمي: حديث در غيبت شيخ طوسي و اختصاص شيخ مفيد است و از امام جواد(ع) است. زکريا بن آدم از زمان امام صادق، موسي بن جعفر، امام رضا و امام جواد را درک کرده است. وقتي از دنيا رفت، امام جواد فرمود: «رَحِمَهُ الله» رحمت خدا بر او باد، «يوم وُلدَ يوم قُبِضَ يوم يُبعَثُ حَيّاً» روزي که به دنيا آمد، روزي که از دنيا رفت و روزي که محشور شد. چطور زندگي کرد؟ «عارفاً بالحق» حق را شناخت، «قَائِلًا بِهِ صَابِراً مُحْتَسِباً لِلْحَقِّ» خودش را در مدار حق نگه مي داشت. بحث امروز ما اين بود که حق را بشناسيم، حق را بگوييم و در مدار حق حرکت کنيم. اميرالمؤمنين فرمود: «فاعل الخير خيرٌ منه» شما سرچشمه را درست کن، اگر سرچشمه درست شد از اين سرچشمه هزاران هزار نفر سيراب مي شوند. اما وقتي يک ليوان آب دست کسي دادي، يک نفر را سيراب کردي. آن کسي که حج خانه خدا مي رود به سرچشمه رسيده و هزاران نفر را سيراب مي کند. جامعه را درست کنيم. حق را شناخت، حق را گفت و پاي حق ايستاد. خودمان قضاوت نکنيم. حق را بگوييم.

ص: 5599

پاي حق بمانيم و فضاسازي ها را کار نداشته باشيم. «قَائِماً بِمَا يَجِبُ لِلَّهِ وَ لِرَسُولِهِ» آنچه خدا و رسول دوست داشت. «وَ مَضَى رَحِمَهُ اللَّهُ غَيْر ناکثٍ» پيمان نشکست، «لَا مُبَدِّلٍ فَجَزَاهُ اللَّهُ أَجْرَ نِيَّتِهِ وَ أَعْطَاهُ جَزَاءَ سَعْيِهِ» خداوند بالاترين و بهترين آرزوهايش را به او عطا کند. زکريا بن آدم يک مثال است براي انسان تربيت يافته، چرا اينقدر برايش ارزش قائل هستند. چرا امام رضا(ع) از مدينه تا مکه او را هم کجاوه خودش کرد؟ چرا وقتي مي خواست از قم برود، حضرت گفت: تو بمان. فرمود: چطور خداوند بلا را از مجاورين قبر پدرم موسي بن جعفر برمي دارد، به برکت تو بلا را از مجاورين قبر تو برمي دارد. اگر پاي حق بايستيم، معيار را حق بدانيم، سؤال کنيم، در هر چيزي اظهار نظر نکنيم. شما آدمي بسازيد که سرچشمه خيرات باشد بهتر از خود کار خير است.

شريعتي: باب الجواد راه ورودي به قلب توست *** حاجت رواست هرکه از اين راه مي رود

«والحمدلله رب العالمين و صلي الله علي سيدنا محمد و آله الطاهرين»

98-05-01- شرح خطبه پنجم نهج البلاغه

شريعتي: بسم الله الرحمن الرحيم، اللهم صل علي محمد و آل محمد و عجل فرجهم.

آغوش سحر تشنه ي ديدار شماست *** مهتاب خجل ز نور رخسار شماست

خورشيد که در اوج فلک خانه ي اوست *** همسايه ي ديوار به ديوار شماست

سلام مي کنم به همه دوستان عزيزم، بيننده هاي خوب و شنونده هاي بسيار نازنين، انشاءالله در هرجايي که هستيد بهترين ها براي شما رقم بخورد. حاج آقاي حسيني قمي، سلام عليکم و رحمة الله، خيلي خوش آمديد.

حاج آقاي حسيني قمي: سلام عليکم و رحمة الله، عرض سلام و ارادت

ص: 5600

خالصانه خدمت همه بينندگان و شنوندگان عزيز دارم.

شريعتي: چقدر انسان هاي خوشبختي هستيم که نهج البلاغه داريم که حرف امروز اميرمؤمنان به همه ماست، امروز خطبه پنجم از نهج البلاغه را خواهيم شنيد.

حاج آقاي حسيني قمي: بسم الله الرحمن الرحيم، «أَيُّهَا النَّاسُ شُقُّوا أَمْوَاجَ الْفِتَنِ بِسُفُنِ النَّجَاةِ وَ عَرِّجُوا عَنْ طَرِيقِ الْمُنَافَرَةِ وَ ضَعُوا تِيجَانَ الْمُفَاخَرَةِ» خطبه ي پنجم نهج البلاغه اميرالمؤمنين داستاني دارد که بايد بگويم تا کلام حضرت معلوم شود. داستان از کتاب مصباح السالکين نقل مي کنند، قديمي ترين شرح بر نهج البلاغه اميرالمؤمنين که نسبتاً مفصل ترين شرح است که به دست ما رسيده است. چون بعضي از شرح هاي نهج البلاغه در مرور زمان از دست رفته است. اما قديمي ترين و جامع ترين شرح نهج البلاغه، مصباح السالکين مرحوم ابن ميثم بحراني هست. ابن ميثم از علماي بزرگ شيعه هست که تقريباً هفتصد سال پيش زندگي مي کرد و وفات اين مرد بزرگوار حدود 670 هست و حدود 700 سال از وفات اين مرد مي گذرد. شاگرد شخصيتي مثل محقق حلي صاحب شرايع بود. استاد بزرگان فراواني بود، قديمي ترين شرحي که بر نهج البلاغه نوشته شده، مصباح السالکين است ولي معروف به شرح ابن ميثم است. به فارسي هم ترجمه شده که نگاهش کلامي فلسفي هست. در حالي که نگاه ابن ابي الحديد که معاصر با ابن ميثم هست، نگاه ادبي و تاريخي دارد. او هم از علماي اهل سنت است و معاصر با ابن ميثم بحراني است.

ايشان مي نويسند بعد از جريان سقيفه، وقتي عده اي بعد از وفات رسول خدا در سقيفه بني ساعده نشستند و براي تعيين خليفه به توافق رسيدند، يک خليفه اي را تعيين کرد. سيد رضي هم اينجا دارند، ولي

ص: 5601

مفصل اين را ابن ميثم بحراني آورده است. وقتي سقيفه تمام شد و در سقيفه خليفه تعيين کردند، ابوسفيان با نيت فتنه جويي سراغ عباس عموي پيامبر رفت. گفت: تو عموي پيامبر هستي، من هم يک شخصيتي براي خودم در قريش هستم که مردم حرف مرا مي پذيرند. خبري داري در سقيفه مردم خليفه تعيين کردند. برويم با علي بن ابي طالب بيعت کنيم و در برابر سقيفه بايستيم و با آنها بجنگيم. گفت: ما کي تا به حال دنبال اراذل و اوباش بوديم؟ شما عموي پيامبر و من هم آدمي هستم که حرفم در قريش پذرفته مي شود. بلند شو برويم با علي بن ابي طالب بيعت کنيم. خدمت اميرالمؤمنين آمدند، عباس عموي پيامبر از نقشه هاي ابوسفيان با خبر نبود که چه آدم مکاري هست. وقتي ابوسفيان پيشنهاد خود را مطرح کرد، از اين قسمت ابن اثير در کامل مي نويسد. حتي مقدم بر ابن ميثم هست. وقتي پيشنهاد خودشان را به اميرالمؤمنين دادند و ابوسفيان مطرح کرد که حاضر هستيم بجنگيم و با شما بيعت کنيم خيلي جالب است حضرت دو بار قسم خوردند که «و اللّه ما أردت إلّا الفتنة» به خدا قسم تو قصدي جز فتنه جويي نداري «و إنّك و اللّه طالما بغيت للإسلام شرّا» تو هميشه به فکر بودي که براي اسلام شري به پا کني. ما نيازمند خيرخواهي تو نيستيم.

ابوسفيان در فتح مکه از ترس اسلام آورد. اينها اسلامشان اسلام حقيقي نبود. در بخش نامه ها، نامه دهم و نامه شانزدهم، اميرالمؤمنين به معاويه بيان مي کند که «إِنِّي لَعَلَى الْمِنْهَاجِ الَّذِي تَرَكْتُمُوهُ طَائِعِينَ وَ دَخَلْتُمْ فِيهِ مُكْرَهِينَ» به معاويه مي نويسد من در

ص: 5602

همان سبک و طريق خودم هستم. من همان اسلامي که داشتم را دارم. ولي آن روزي که شما اسلام را پذيرفتيد، از سر اکراه پذيرفتيد. بنابراين حضرت ابوسفيان را مي شناسد و جز شر قصد ديگري ندارد، اين همان ابوسفياني است که ابن ابي الحديد مي نويسد يک وقتي در دوران خليفه سوم کنار قبر حضرت حمزه آمد و جسارتي کرد. به حمزه خطاب کرد که حمزه سر از قبر بردار ببين! حکومتي که نتوانستيم در جنگ بدر و احد و احزاب از شما بگيريم، امروز دست پچه هاي ماست. بچه هاي ما دارند با آن بازي مي کنند. يا ابن ابي الحديد نقل مي کند که ابوسفيان آخر عمر کور شده بود، در يک جلسه اي نمي ديد گفت: غريبه در مجلس نيست؟ گفتند: نه، گفت: حالا که حکومت به دست ما رسيده مثل توپ به هم پاس بدهيد و اين خلافت را از دست ندهيد. دلسوزي ابوسفيان معلوم است به چه جهت است. حضرت فرمود: به خدا قسم قصد تو فتنه است. سيد رضي مي نويسد بعد از اينکه در سقيفه بيعت کردند، ابوسفيان به همراه عباس به اميرمؤمنان پيشنهاد کرد که بيا با تو بيعت کنيم و با سقيفه نشينان بجنگيم. حضرت فرمودند: «أَيُّهَا النَّاسُ شُقُّوا أَمْوَاجَ الْفِتَنِ» شارحين نهج البلاغه فرمودند: از اينکه خطاب حضرت ايها الناس است، معلوم مي شود اينجا ديگر مخاطب حضرت ابوسفيان و عباس نبودند. در اين فضا يک عده ديگر هم جمع شدند و از اين پيشنهاد با خبر شدند و با امير مؤمنان با يک جمعي صحبت مي کنند. فرمودند: «أَيُّهَا النَّاسُ شُقُّوا أَمْوَاجَ الْفِتَنِ» موج هاي خروشان فتنه را کنار بزنيد «بِسُفُنِ النَّجَاةِ» با کشتي نجات، رسول

ص: 5603

خدا فرمود: مثل اهل بيت من چون کشتي نوح است، کسي سوار شود نجات پيدا مي کند. اين حديث مفصل در منابع عامه و خاصه آمده است. فرمود: الآن يک فتنه هست، از اين فتنه ها کنار برويد و فتنه ها را بشکافيد به وسيله کشتي نجات، «وَ عَرِّجُوا عَنْ طَرِيقِ الْمُنَافَرَةِ وَ ضَعُوا تِيجَانَ الْمُفَاخَرَةِ» ديدم مرحوم ابن ميثم تعبير قشنگي دارد، مي فرمايد: تمام اينهايي که دست و پا مي زنند براي قدرت و حکومت به کجا مي خواهند برسند؟ مي خواهند تاج حکومت بر سرشان باشد. همه دعواها سر تاج است. حضرت مي فرمايد: تاج فخرفروشي را کنار بگذاريد. امروز روزي نيست که من بخواهم وارد اين ميدان شوم. «أَفْلَحَ مَنْ نَهَضَ بِجَنَاحٍ أَوِ اسْتَسْلَمَ فَأَرَاحَ» کساني موفق مي شوند که اگر بال و پر دارد، قيام کند. انصار و ياوراني دارد، قيام کند و اگر ندارد، ياوراني ندارد، کناره گيري کند تا خودش و جامعه در آرامشي باشد.

اميرمؤمنان بعد از وفات پيامبر در يک غربت و مظلوميتي قرار گرفتند، کسي با حضرت همراهي نمي کند. اگر کسي همراهي نمي کند من براي چه قيام کنم. وقت و زمان قيام نيست. از زيباترين تعبيرات اميرمؤمنان در مورد حکومت است. حکومتي که اساس آن دعوا باشد. حکومتي که اساس آن مفاخره باشد. حکومتي که براساس حق نباشد. چقدر تعبير حضرت زيباست. «هَذَا مَاءٌ آجِنٌ وَ لُقْمَةٌ يَغَصُّ بِهَا آكِلُهَا» اين حکومت 1- آب گنديده و 2- لقمه گلوگير است. حاضر بودند هر مظلومي را از بين ببرند و هر ظلمي را انجام بدهند ولي به کجا مي خواستند برسند. اگر اساس قدرت اساس باطل باشد، در مفاخره باشد، در منافره باشد و دعوا باشد، اگر اساس

ص: 5604

اين باشد، يک آب گنديده است و يک لقمه گلوگير است. خطبه سوم خطبه ي معروف است به شقشقيه، «أَمَا وَ الَّذِي فَلَقَ الْحَبَّةَ وَ بَرَأَ النَّسَمَة» به خدا سوگند، «لَوْ لَا حُضُورُ الْحَاضِرِ وَ قِيَامُ الْحُجَّةِ بِوُجُودِ النَّاصِرِ» اگر امروز شما اعلام آمادگي نمي کرديد، حجت بر من تمام شده «وَ مَا أَخَذَ اللَّهُ عَلَى الْعُلَمَاءِ أَلَّا يُقِرُّوا» خدا از عالمان پيمان گرفته که در برابر دو چيز آرام نباشند. «عَلَى كِظَّةِ ظَالِمٍ وَ لَا سَغَبِ مَظْلُومٍ» در برابر پرخوري ستمگران و گرسنگي مظلومان، خدا از ما پيمان گرفته آرام نباشيم. امروز شما آمديد اعلام آمادگي کرديد و خدا از ما پيمان گرفته که ما در برابر ظلم ظالم و پرخوري ظالمان و گرسنگي مظلوم آرام نباشيم. اگر اين نبود، «لَأَلْقَيْتُ حَبْلَهَا عَلَى غَارِبِهَا» من اين حکومت را واگذار مي کردم. «وَ لَسَقَيْتُ آخِرَهَا بِكَأْسِ أَوَّلِهَا» همانطور که در برابر خلفاي سه گانه برخورد کردم باز هم کناره گيري مي کردم، «وَ لَأَلْفَيْتُمْ دُنْيَاكُمْ» اي کاش دنياپرستاني که به هر قيمتي دنبال مال دنيا هستند، «هَذِهِ عِنْدِي أَزْهَدَ مِنْ عَفْطَةِ عَنْزٍ» يک بز يک عطسه بکند، آب بيني که از اين عطسه بيايد، دنياي شما نزد من از اين بي ارزش تر است. امروز مردم آمدند و اعلام آمادگي کردند و من مي پذيرم.

مي دانيد بعضي از شاگردان اميرالمؤمنين تربيت يافته مکتب حضرت بودند و حکيم بودند. مثل صعصعه بن صوهان، روزي که اميرمؤمنان خلافت را بعد از 25 سال با حضور و ازدحام مردم، اميرالمؤمنين مي فرمايد: حسن و حسين زير دست و پاي مردم داشتند از بين مي رفتند، وقتي حضرت پذيرفت، صعصعه بن صوهان اين جمله را گفت. بعد از

ص: 5605

کلام خدا و اهل بيت من جمله اي به اين زيبايي در مدح اميرمؤمنان سراغ ندارم. گفت: يا علي خلافت را قبول کردي؟ «زيَّنتَ الخِلافَةَ و ما زَانَتكَ و رَفَعتَها و ما رَفَعَتكَ و لَهِيَ إليكَ أحوَجُ مِنكَ إليها» تو به خلافت زينت و آبرو دادي و خلافت را بالا بردي، خلافت محتاج توست. خلافت به تو چيزي اضافه نمي کند. کجاي عالم مي توانيد پيدا کنيد دومين کسي که وقتي به قدرت مي رسد، خلافت چيزي به او اضافه نکرده باشد. او به خلافت ابرو داده باشد و زينت داده باشد. لذا حضرت فرمودند: من اين حکومت را نمي خواهم. «وَ مُجْتَنِي الثَّمَرَةِ لِغَيْرِ وَقْتِ إِينَاعِهَا كَالزَّارِعِ بِغَيْرِ أَرْضِهِ» الآن وقتي نيست که بخواهم دنبال حکومت بيايم، اگر کسي دنبال ميوه کال برود، ميوه کال چيدن چه ثمري دارد؟ شما زراعت خود را در زمين شوره زاري انجام بدهيد، الآن وقت حکومت من نيست و فتنه هست و نمي توانم کاري بکنم.

بخش دوم، «فَإِنْ أَقُلْ يَقُولُوا حَرَصَ عَلَى الْمُلْكِ» من سر دوراهي قرار دارم، اگر حرف بزنم و از حقم دفاع کنم مي گويند: حريص است. علي براي حکومت حرص مي زند. «وَ إِنْ أَسْكُتْ» اگر سکوت کنم، «يَقُولُوا جَزِعَ إ مِنَ الْمَوْتِ» از مرگ مي ترسد. «هَيْهَاتَ إ بَعْدَ اللَّتَيَّا وَ الَّتِي » علي که در ميدان هاي نبرد حضور داشت و در هشتاد نبرد تحميل شده بر مسلمان ها حضور داشتند، من و ترس از مرگ! «وَ اللَّهِ لَابْنُ أَبِي طَالِبٍ آنَسُ بِالْمَوْتِ مِنَ الطِّفْلِ بِثَدْيِ أُمِّهِ» بخدا قسم انس علي بن ابي طالب به مرگ از انس يک طفل شيرخوار به مادر بيشتر است. «بَلِ انْدَمَجْتُ عَلَى مَكْنُونِ عِلْمٍ لَوْ بُحْتُ بِهِ لَاضْطَرَبْتُمْ»

ص: 5606

چرا امروز سکوت کردم؟ چون يک اسراري در سينه دارم و پيامبر اسراري به من سپرده است. اگر بخواهم آن اخبار را بازگو کنم همه شما به اضطراب مي افتيد. «اضْطِرَابَ الْأَرْشِيَةِ فِي الطَّوِيِ الْبَعِيدَةِ» شارحين نهج البلاغه گفتند: آقا اين چه سري است که اميرمؤمنان به آن اشاره مي کند و اگر آن اسرار را فاش کنم همه شما به اضطراب مي افتيد. آن اسرار چيست؟ بعضي گفتند: يکي از اسرار مهم همين است که اميرالمؤمنين مي دانست همين هايي که تا ديروز در رکاب پيامبر بودند و با پيامبر همکاري کردند، در برابر اميرالمؤمنين خواهند ايستاد. چه کسي باور مي کرد طلحه و زبيري که يک روز شمشيرشان در خدمت اسلام بود در صفي مقابل اميرالمؤمنين قرار بگيرند و جنگ جمل را راه بياندازند؟ ابن ابي الحديد در شرح نهج البلاغه دارد «کنتُ في ايام رسول الله کجزء من رسول الله» من زمان پيامبر مثل پاره تن پيامبر بودم. «ينظر اليَّ الناس» مردم نگاهي به من داشتند مثل نگاهي که به ستارگان آسمان داشتند. «ثم غض الدهر مني» من به جايي رسيدم، «فقرن بي فلان و فلان ثم قرنت بخمسة أمثلهم عثمان فقلت وا ذفراه ثم لم يرض الدهر لي بذلك حتى أرذلني فجعلني نظيرا لابن هند و ابن النابغة لقد استنت الفصال حتى القرعى» من را شبيه عمروعاص و معاويه مي کردند. ابن هند يعني معاويه و ابن النابغه يعني عمروعاص، در جنگ صفين مگر اميرالمؤمنين نفرمود: اين قرآني که بالاي نيزه کردند دروغ است، نقشه و فريب است؟ قرآن ناطق من هستم. سؤال: حرف علي پيش رفت يا عمروعاص؟ در جنگ صفين قرآن را بالاي نيزه کردند. اميرمؤمنان فرمود: فريب

ص: 5607

و دروغ است. فرمود: مرا با عمروعاص مقايسه کردند و تازه حف عمروعاص را پذيرفتند. لذا حضرت مي فرمايد: من اسراري دارم.

گاهي عراقي ها خدمت امام صادق مي آمدند و حضرت درد و دل مي کردند. مي فرمودند: «کان جدي علي بن ابي طالب عندکم بالعراق» نه فقط بعد از وفات پيامبر اميرالمؤمنين تنها شده، بعد از 25 سال که به خلافت رسيده و خلافت را با اسرار مردم پذيرفته و به ميدان نبرد با دشمن آمده، جدم در عراق با دشمن مي جنگيد «و ما کان معه خمسون رجلاً يعرفونه حق معرفته» علي پنجاه نفر را نداشت که حق معرفت امام را شناخته باشند. حضرت فرمودند: «و حق معرفته امامته» يعني امام را به امامت بشناسند. يادشان باشد اين اشتباه است و کسي تصور نکند بعد از 25 سال سراغ اميرالمؤمنين آمدند به عنوان امامي که ما مي شناسيم و حديثش را در حديث امام رضا خوانديم، هفتاد ويژگي دارد. اميرالمؤمنين در خطبه پنجم مي فرمايد: اگر امروز حرف بزنم، «يقول حرص علي الملک» مي گويند: چقد حريص هستي. چه کساني به اميرالمؤمنين گفتند: حريص هستي؟ جوابش در خطبه ي 172 آمده است. خطبه 172 مفصل است، يک فراز کوتاهش را بخوانم. «قال قائل» در شوراي شش نفره يک کسي به من گفت: شارحين نهج البلاغه مي گويند: سعد بن ابي وقاص گفت. در شورا به علي بن ابي طالب گفت: «يابن ابي طالب انک علي هذا الامر لحريصٌ» در شوراي شش نفره که مي خواستند خليفه تعيين کنند، گفتند: علي چقدر براي خلافت حرص مي زني؟ ابن ابي الحديد مي گويد: سعد بن ابي وقاص همان آدمي است که حديث منزلت را روايت کرده است.

گاهي يک

ص: 5608

بحثي مطرح مي شود، يک سؤال يا شبهه که مي گويند: اينقدر که شما مي گوييد اميرالمؤمنين مظلوم است، خود اميرالمؤمنين چنين ادعايي نداشته است. کي اميرمؤمنان گفت: من مظلوم بودم؟ کي اميرمؤمنان گفت: حق مرا گرفتند؟ اميرالمؤمنين با خلفا همکاري مي کرد و ادعايي نداشت و حرفي نداشت. 25 سال صبر کرد و نوبت خلافتش رسيد. من تعجب مي کنم که شما چطور مي خواهيد پاسخ اميرالمؤمنين را در اين خطبه ها بدهيد و بگوييد: اميرالمؤمنين موافق بود. پس اميرالمؤمنين چه مي گويد؟ خطبه ي ششم فرمود: «فَوَاللَّهِ مَا زِلْتُ مَدْفُوعاً عَنْ حَقِّي مُسْتَأْثَراً عَلَيَّ مُنْذُ قَبَضَ اللَّهُ نَبِيَّهُ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ سَلَّمَ» به خدا قسم از روزي که پيامبر از دنيا رفت، حق مرا گرفتند و من مظلوم هستم. ابن ابي الحديد يک عالم اهل سنت است و نمي خواهد طوري حرف بزند که با افکار خودش مخالفت داشته باشد، به اين خطبه هاي اميرالمؤمنين که مي رسد، مي گويد: اخبار متواتري نقل شده که اميرمؤمنان جاهاي متعددي فرمود که من مظلوم بودم و حق من را گرفتند. مي گويد: خوب با اينها چه کنيم؟ در نهج البلاغه بيست مورد هست. ما مي گوييم که منظور اميرالمؤمنين اين است که من افضل هستم اما معنايش اين نيست که پيامبر تصريح کرده که حق با من است. کسي بخواهد براي خودش يک توجيهي داشته باشد، چطور مي خواهند پاسخ خدا را بدهند؟

ابن ابي الحديد مي گويد: اميرالمؤمنين در مسجد کوفه بود، کسي از در وارد شد و گفت: به من ظلم شده، کسي به فرياد من برسد. حضرت فرمود: داد نزن بيا با هم فرياد بزنيم. من هميشه مظلوم بودم. ابن ابي الحديد مي گويد: گرچه از اين عبارت ها استفاده مي شود

ص: 5609

که اميرمؤمنان مي خواهد بگويد: پيامبر تصريح کرده است. ولي اگر اين حرف را بپذيريم که پيامبر تصريح کرده، لازمه اش اين است که بگوييم: اين همه اصحاب و مهاجرين و انصار همه بعد از پيامبر راه را اشتباه رفتند؟ نمي خواهيم بگوييم تمام مهاجران و انصار بعد از وفات پيامبر اشتباه رفتند. نمي خواهد بپذيرد که همين طلحه و زبير که در رکاب اميرالمؤمنين شمشير زدند، همين ها که خودشان با اميرالمؤمنين بيعت کردند، براي حکومت بصره و کوفه اي که دنبالش بودند شمشير کشيدند.

شريعتي: چرا جامعه فراموشکار شد؟

حاج آقاي حسيني قمي: خود اميرالمؤمنين به اين مردم مراجعه کرده است. در احتجاج مرحوم طبرسي هست، خطبه صديقه طاهره مگر نبود؟ يک نفر پاسخ نداد. وقتي حضرت از اينها سؤال مي کند مي گويند: دير آمدي، ما ديگر بيعت کرديم و نمي خواهيم بيعت شکني کنيم. متأسفانه بعضي تصور مي کنند فاصله غدير و وفات پيامبر يک فاصله طولاني بود. در آستانه ي جشن غدير هستيم. 18 ذي الحجه، پيامبر خدا چند روز بعد از عيد غدير زنده بودند؟ دوازده روز از ماه ذي الحجه و محرم و صفر، 28 صفر از دنيا رفتند. چيزي در حدود هفتاد، هشتاد روز. حجة الوداع، غدير، بيعت و تبريک! همين اميرمؤماني که به ابوسفيان فرمود: تو فتنه جو هستي و ما محتاج خيرخواهي تو نيستيم. امروز بايد از امواج فتنه عبور کرد. امروز روزش نيست. «أَفْلَحَ مَنْ نَهَضَ بِجَنَاحٍ » اگر بال داشتم پرواز مي کردم و قيام مي کردم، امروز بال و پري ندارم. امروز سکوت مي کنم. همين اميرالمؤمنين بارها تأکيد کردند بر حقانيت خودشان، از روزي که پيامبر از دنيا رفت حق مرا غصب کردند. دعوا سر اصل

ص: 5610

اسلام بود. با رحلت پيامبر دشمنان خارجي منتظر حمله به اصل اسلام بودند. اميرالمؤمنين دنبال سلطنت و قدرت نبود.

اميرالمؤمنين يک تعبيري دارد از شيخ مفيد در ارشاد است، هم أمالي شيخ طوسي و هم شيخ مفيد در ارشاد دارد. يک کسي به نام جُندب از اصحاب اميرالمؤمنين، مي گويد: خدمت حضرت رفتم، بعد از اينکه مردم با عثمان بيعت کردند. ديدم حضرت سر پايين انداختند و در فکر هستند. گفتم: مردم با شما چه کردند؟ حضرت فرمود: من امروز صبر مي کنم. گفتم: چقدر صبر مي کنيد؟ حضرت فرمود: چه کنم؟ گفتم: قيام کن و مردم را دعوت کن. به مردم بگو: تو سابقه ات بيشتر است و فضيلت شما بيشتر است. جايگاهت را بگو، غدير را بگو. حديث منزلت را بگو. اگر ده نفر جواب تو را بدهند مي تواني قيام کني. اميرالمؤمنينکسي نبود پشت به ميدان کند. اميرالمؤمنين فرمود: همه عرب دست به دست هم بدهند به جنگ من، پشت به اينها نمي کنم. حضرت فرمود: تو فکر مي کني از صد نفر، ده نفر با من بيعت مي کنند؟ فرمود: من از صد نفر اميد ندارم دو نفر با من همراه شوند! شارحين نهج البلاغه، اين ميثم بحراني اشاره کرده که همين اميرالمؤمنين که حق مسلم خودش مي دانست، استخوان در گلو و خار در چشم، اينجا سکوت کرده تا روزي که «نهض بجناحٍ». کساني که مي خواهند اين روزها براي اميرالمؤمنين کاري کنند نبايد به تأخير بياندازند. اگر بناست براي حضرت کاري بکنيم، به دو شب به غدير نگذاريم. از حالا يادمان باشد اگر اين مظلوميت را از اميرالمؤمنين مي بينيم، علامه اميني الغدير نوشت، غبار مظلوميت را به سهم خودش پاک

ص: 5611

کرد، ما هم مي توانيم يک مجلسي بگيريم غبار مظلوميت را از حضرت پاک کنيم.

شريعتي: امروز صفحه 111 قرآن کريم را تلاوت خواهيم کرد.

«وَ قالَتِ الْيَهُودُ وَ النَّصارى نَحْنُ أَبْناءُ اللَّهِ وَ أَحِبَّاؤُهُ قُلْ فَلِمَ يُعَذِّبُكُمْ بِذُنُوبِكُمْ بَلْ أَنْتُمْ بَشَرٌ مِمَّنْ خَلَقَ يَغْفِرُ لِمَنْ يَشاءُ وَ يُعَذِّبُ مَنْ يَشاءُ وَ لِلَّهِ مُلْكُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ ما بَيْنَهُما وَ إِلَيْهِ الْمَصِيرُ «18» يا أَهْلَ الْكِتابِ قَدْ جاءَكُمْ رَسُولُنا يُبَيِّنُ لَكُمْ عَلى فَتْرَةٍ مِنَ الرُّسُلِ أَنْ تَقُولُوا ما جاءَنا مِنْ بَشِيرٍ وَ لا نَذِيرٍ فَقَدْ جاءَكُمْ بَشِيرٌ وَ نَذِيرٌ وَ اللَّهُ عَلى كُلِّ شَيْ ءٍ قَدِيرٌ «19» وَ إِذْ قالَ مُوسى لِقَوْمِهِ يا قَوْمِ اذْكُرُوا نِعْمَتَ اللَّهِ عَلَيْكُمْ إِذْ جَعَلَ فِيكُمْ أَنْبِياءَ وَ جَعَلَكُمْ مُلُوكاً وَ آتاكُمْ ما لَمْ يُؤْتِ أَحَداً مِنَ الْعالَمِينَ «20» يا قَوْمِ ادْخُلُوا الْأَرْضَ الْمُقَدَّسَةَ الَّتِي كَتَبَ اللَّهُ لَكُمْ وَ لا تَرْتَدُّوا عَلى أَدْبارِكُمْ فَتَنْقَلِبُوا خاسِرِينَ «21» قالُوا يا مُوسى إِنَّ فِيها قَوْماً جَبَّارِينَ وَ إِنَّا لَنْ نَدْخُلَها حَتَّى يَخْرُجُوا مِنْها فَإِنْ يَخْرُجُوا مِنْها فَإِنَّا داخِلُونَ «22» قالَ رَجُلانِ مِنَ الَّذِينَ يَخافُونَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَيْهِمَا ادْخُلُوا عَلَيْهِمُ الْبابَ فَإِذا دَخَلْتُمُوهُ فَإِنَّكُمْ غالِبُونَ وَ عَلَى اللَّهِ فَتَوَكَّلُوا إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ «23»

ترجمه آيات: ويهوديان ومسيحيان گفتند: ما پسران خدا ودوستان (خاص) اوييم. بگو: پس چرا شما را به (كيفر) گناهانتان عذاب مى كند؟! (چنين نيست) بلكه شما نيز انسان هايى از مخلوقات اوييد (وامتيازى نداريد). (خداوند) هر كه را بخواهد (وشايسته بداند) مى آمرزد و هر كه را بخواهد عذاب مى كند، و حكومت آسمان ها وزمين و آنچه ميان آن دو است از آن خداوند است، و بازگشت و سرانجام تنها به سوى اوست. اى اهل كتاب!

ص: 5612

همانا رسول ما در دورانى كه پيامبرانى نبودند به سوى شما آمد تا (حقايق را) براى شما بيان كند، تا مبادا بگوييد: مارا بشارت دهنده و بيم دهنده اى نيامد، براستى بشير و نذير برايتان آمد، و خداوند بر هر چيز تواناست. و (به ياد آوريد) زمانى كه موسى به قوم خود گفت: اى قوم من! نعمت خدا را بر خود ياد آوريد، هنگامى كه در ميان شما پيامبرانى قرار داد و شما را پادشاهان قرار داد (كه صاحب اختيار مال و جان و ناموس و حكومت شديد) و به شما چيزهايى داد كه به هيچ يك از جهانيان نداده بود. (موسى فرمود:) اى قوم من! به سرزمين مقدّسى كه خداوند براى شما مقرّر كرده وارد شويد و به پشت سر خود برنگرديد كه زيانكار مى گرديد. (بنى اسرائيل در پاسخ) گفتند: اى موسى! همانا در آن سرزمين گروهى ستمگر وجود دارد و ما هرگز وارد آن نمى شويم، تا آنان از آن سرزمين بيرون شوند، پس اگر از آنجا بيرون روند بى ترديد ما داخل مى شويم! دو نفر از مردانى كه (از خدا) مى ترسيدند و خدا به آنان نعمت (عقل وايمان و شهامت) داده بود، گفتند: از دروازه ى شهر بر دشمن وارد شويد (و نترسيد) پس چون كه داخل شديد همانا پيروزيد و اگر ايمان داريد بر خدا توكّل كنيد.

شريعتي: انشاءالله خداوند به همه ي مريض ها لباس عافيت بپوشاند. اين هفته از شخصيت جناب دعبل صحبت مي کنيم. براي ما از اين شخصيت بگوييد.

حاج آقاي حسيني: ولي خدا، حجت خدا، امام معصوم به شاعري که اشعارش را خواند، تا رسيد به شعر امام زمان، «خروج امام لا محالة خارجٌ يقومُ

ص: 5613

علي اسم الله و البرکات» امام رضا به دعبل فرمود: «نَطَقَ علي لِسانَکَ رُوحُ القُدس» دعبل شعر براي تو نبود، روح القدس بر زبانت جاري کرده است. جناب آقاي سازگار که شش جلد ديوان دارند، خدا رحمت کند آيت الله العظمي فاضل را، من کنار ايشان در جلسه اي نشسته بودم. آقاي سازگار خيلي سر حال بودند، قصيده ي خود را از حفظ مي خواندند. ايشان به من فرمودند: اين شعر براي اين آقا نيست. اين را خدا بر زبان ايشان جاري کرده است. مي شود شاعر به جايي برسد که امام و حجت خدا بگويد: شعر تو نيست، روح القدس بر زبانت جاري کرده است. ابن عساکر مي گويد: همين آدم به معتصم شعري گفت و معتصم او را به شهادت رساند. در تاريخ هست خلفا از زبانش آرامش نداشتند. دعبل مي گفت: سي سال است که من چوبه ي دارم به دوشم است. مورخين مي گويند: با اينکه خلفا پول مي دادند تا ملاحظه ي آنها را بکند، ولي باز اين شعر معروف را گفته است. روز جمعه روز زيارتي امام رضا(ع) است، آنهايي که 23 ذي القعده به مشهد مي روند، تا روز 25 ذي القعده بمانند که مرحوم ميرداماد مي گويد: افضل اعمال 25 ذي القعده دحو الارض، روزه اش معادل هفتاد سال است و از روزه ي هفتاد سال بالاتر زيارت امام رضاست. زيارت حضرت افضل از روزه هفتاد سال است. بالاي سر امام رضا شعري نوشته که حتماً ببينند و اين شعر براي دعبل است. پول از مأمون مي گرفت ولي از مأمون سخن مي گفت. «قبران في طوس خير الناس کلهم و قبر شَرِّهم هذا من العِبَر» دو قبر اينجاست، بهترين مردم عالم و

ص: 5614

بدترين مردم عالم! امام رضا و هارون قبرشان کنار هم است. «ما ينفع الرجس من قرب الزکّي» ولو هارون کنار امام رضاست، هيچ سودي برايش ندارد. «و لا علي الزکي بقرب الرجس من ضررٍ» امام رضا از نزديکي هارون هيچ ضرري نمي کند. اين شعر را عليه هارون گفته است در زماني که مأمون به او پول مي داد ولي چوبه دار به دوشش و فريادش را در دفاع از اهل بيت زده است.

شريعتي: چه خوب گفت روح القدس، بيا نفسي شاعري کنيم خورشيد چشم هاي امام رئوف را!

«والحمدلله رب العالمين و صلي الله علي سيدنا محمد و آله الطاهرين»

98-05-08- آشنايي با خطبه 114 نهج البلاغه

شريعتي: بسم الله الرحمن الرحيم، اللهم صل علي محمد و آل محمد و عجل فرجهم.

کي مي شود بيايي و نيلوفر آوري *** گلهاي رنگ رنگ به اين دفتر آوري

باران شوي، بهار شوي غنچه غنچه گل *** لب وا کني گلاب خوش قمصر آوري

«اللهم عجل لوليک الفرج» سلام مي کنم به همه دوستان عزيزم، بيننده هاي خوب و شنونده هاي بسيار نازنين، انشاءالله در هرجايي که هستيد، دل و جان شما بهاري باشد و خنکاري ايمان در وجود شما بوزد و انشاءالله بهترين ها براي شما رقم بخورد. حاج آقاي حسيني قمي، سلام عليکم و رحمة الله، خيلي خوش آمديد.

حاج آقاي حسيني قمي: سلام عليکم و رحمة الله، عرض سلام و ارادت خالصانه خدمت همه بينندگان و شنوندگان عزيز دارم.

شريعتي: امروز قرار هست پاي کلمات و سخنان ناب اميرالمؤمنين در نهج البلاغه شريف بنشينيم که حضرت فرمود: «أَحْيِ قَلْبَكَ بِالْمَوْعِظَة» و انشاءالله دلهاي ما با اين کلام نوراني و ناب زنده شود.

حاج آقاي حسيني قمي: بسم الله الرحمن

ص: 5615

الرحيم، خطبه 114 نهج البلاغه اميرالمؤمنين، به ذهنم رسيد که اگر توفيق باشد نتيجه اين سالهاي نهج البلاغه و مهماني سفره اميرالمؤمنين اين باشد که مروري بر همه نهج البلاغه داشته باشيم. خطبه 114 با اين جمله شروع مي شود، «الْحَمْدُ لِلَّهِ الْوَاصِلِ الْحَمْدَ بِالنِّعَمِ وَ النِّعَمَ بِالشُّكْرِ» يکي از علماي بزرگ يحيي بن حمزه هست براي قرن هفتم هست، ال 705 وفاتش هست. يک کتابي دارد به نام «الطراز» در موضوع بلاغت است و از علماي زيدي هست، يمني هست. يمن که اميرالمؤمنين(ع) مدتي در آنجا حضور داشتند، بسياري علاقه مندان به اميرالمؤمنين هست. وقتي به اين خطبه حضرت مي رسد، مي گويد: اگر کسي شفا مي خواهد، بعد از قرآن اين کلام اميرالمؤمنين شفاي جان ها و روح و روان انسان است. مي گويد: اگر بخواهيم کلام بشري را معجزه بناميم، اولين معجزه کلام اميرمؤمنان است. اگر بخواهيم حساب کنيم بعد از قرآن چه کلامي معجزه است، قرآن اول است و دومين معجزه خطبه 114 اميرالمؤمنين(ع) است. اگر کسي بخواهد حق اين خطبه را ادا کند حداقل بايد ده جلسه در مورد اين خطبه صحبت کند. نامه 69 نهج البلاغه و خطبه 114 موضوعات اخلاقي فراواني دارد.

«الْحَمْدُلِلَّهِ الْوَاصِلِ الْحَمْدَ بِالنِّعَمِ وَ النِّعَمَ بِالشُّكْرِ» حضرت با حمد خدا شروع مي کند هرجا حضرت حمد خدا مي گويد، يک وصف جديدي براي خدا بيان مي کند. الحمدلله براي خدايي که وصل مي کند حمد را به نعمت، نعمت را با شکر، يعني اگر خدا به شما نعمتي داد و حمد خدا را گفتي، سپاس و حمد خدا باعث مي شود خدا نعمت جديدي به شما بدهد. تعبيري اميرالمؤمنين در نهج البلاغه دارند، «الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي جَعَلَ الْحَمْدَ مِفْتَاحاً لِذِكْرِهِ وَ

ص: 5616

سَبَباً لِلْمَزِيدِ مِنْ فَضْلِهِ وَ دَلِيلًا عَلَى آلَائِهِ وَ عَظَمَتِهِ» حمد خدايي که کليد ذکر خدا حمد است. هرجا مي خواهيم سخني از پروردگار بگوييم با حمد شروع مي کنيم. حمد خدا گفتي، خدا فضلش را به شما بيشتر مي کند. آيه اي که مي فرمايد: «لَئِنْ شَكَرْتُمْ لَأَزِيدَنَّكُم » سعدي مي گويد: منت خداي را عزوجل که طاعتش موجب قرب است و به شکر اندرش مزيد نعمت. يعني همين «الواصل الحمد بالنعم» شما شکر خدا گفتي، خدا به شما نعمت مي دهد. شما شکر خدا را بگويي،«لَئِنْ شَكَرْتُمْ لَأَزِيدَنَّكُم » يکي هم گفتند: «الواصل الحمد بالنعم» يعني خدا گفته: بعد از نعمت، تو حمد مرا بگو. نعمت دادم، يادت نرود حمد کني. تکليفي براي بندگان خود معين کرده است. در برابر نعمت ها حمد الهي را يادت نرود. در سيره ي اهل بيت فراوان است، لباس نو مي پوشيدند، شروع به حمد خدا مي کردند. سر سفره ي غذا حمد خدا مي کردند. باز ادامه اين جمله زيباي سعدي هست که هرنفسي که فرو مي رود، ممد حيات است. چون برمي آيد مفرح ذات است پس در هر نفس دو نعمت موجود و بر هر نعمت شکري واجب است. بعد اعتراف مي کند: از دست و زبان که برآيد کاز عهده ي شکرش به در آيد. بنده همان به که ز تقصير خويش،عذر به درگاه خدا آورد!! يک معنا اين است که خدا بر ما تکليف کرده است و ما را مکلف کرده اگر نعمتي به تو دادم، حمد يادت نرود.

در وسايل الشيعه يک بابي هست، شايد دهها روايت دارد که سر سفره غذا نشستيد، با بسم الله شروع کنيد و با حمد خدا تمام کنيد. از اين دهها روايت فقط يک روايت

ص: 5617

را بخوانم. حضرت فرمود: «الطَّعَامُ إِذَا جَمَعَ أَرْبَعَ خِصَالٍ فَقَدْ تَمَّ» سفره اي به کمال مي رسد که چهار ويژگي داشته باشد. سفره ي مطلوب رسول خدا، سفره ي کامل در نگاه پيامبر بايد چهار ويژگي داشته باشد. 1- با حمد و نام خدا شروع شود. 2- با حمد خدا تمام شود. 3- «إِذَا كَانَ مِنْ حَلَالٍ» حلال باشد. 4- «وَ كَثُرَتِ الْأَيْدِي وَ سُمِّيَ فِي أَوَّلِهِ وَ حُمِدَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ فِي آخِرِهِ» سفره اي مطلوب است که دست هاي زيادي به سمت سفره دراز شود. اگر انسان بيمار نباشد و سالم باشد، روزي از سفره لذت مي برد که مهمام هايي سر سفره هست. يک روز که خانواده نيست و تنها غذا مي خوريد اصلاً لذت ندارد.

«و نَحْمَدُهُ عَلَى آلَائِهِ كَمَا نَحْمَدُهُ عَلَى بَلَائِهِ» ما خدا را حمد مي گوييم بر نعمت ها، همانطور که در مصيبت ها حمد مي گوييم. اگر خدا بلايي به ما رساند، باز هم الحمدلله. مخاطبين ما که موفق به زيارت عاشورا هستند، اوج زيارت عاشورا سجده آخر هست. سجده بالاترين مقام قرب انسان به مقام پروردگار است. آنجا که سر به سجده مي گذاريم باز هم حمد خدا مي گوييم: «اللهم لک الحمد، حمد الشاکرين لک علي مصابهم الحمدلله علي عظيم رَزيتي» در سجده که اوج بندگي و عبوديت است، مي گوييد: «اللهم لک الحمد حمد الشاکرين». از اين به بعد وقتي زيارتنامه ائمه را مي خوانيد، يک مقدار توجه کنيد. يکوقتي نگفتيم راه دريافت معارف سه راه است. زيارات، روايات، مناجات، فرقي ندارد، اينها معارف است. در زيارت ها، نوع زيارت ها، در قالب زيارت هاي ائمه(ع) وقتي زيارتنامه مي خوانيم فوري سراغ مصائب اهل بيت مي روند. مي خواهند بگويند: يادت باشد به زيارت امامي آمدي

ص: 5618

که خود اين امام بلا ديده است. مصيبت ديده است. اگر مصيبتي به شما رسيد، از ميدان به در نرو! اول زيارت امين الله هست «السلام علي امين الله في ارضه و حجته علي عباده اشهد انک جاهدت في الله حق جهاده»

اميرمؤمنان تعبيري دارد گاهي متأسفانه در جاهاي حساس درجا مي زنيم و ايمان ما متزلزل مي شود. حديث در ارشاد شيخ مفيد است. اميرالمؤمنين مي فرمايد: زندگي من سه مرحله داشت. تا کوچک بودم که دوران مکه و آزار و اذيت قريش بود و شکنجه و شعب ابي طالب، «لَقَدْ خِفْتُ صَغِيراً وَ جَاهَدْتُ كَبِيراً» 23 ساله بودم که به مدينه آمدم، از 23 تا 33 سالگي در هشتاد نبرد حضور داشتند. در جنگ احد نود جراحت داشتند. در تاريخ هست گاهي جراحت به قدري سنگين بود که وقتي صديقه طاهره مرهم مي گذاشت، يک وسيله اي را داخل بدن مي کرد و از آن طرف ديگر بيرون مي آورد تا اين خون قطع شود. «حَتَّى قَبَضَ اللَّهُ نَبِيَّهُ ع فَكَانَتِ الطَّامَّةُ الْكُبْرَى» تازه مصيبت بزرگ شروع شد. اين گزارش زندگي اميرالمؤمنين است. امام هادي به ما ياد داد که وقتي به اميرالمؤمنين سلام مي دهيد، بگوييد: «السلام عليک يا اميرالمؤمنين اشهد انک اول مظلومٍ و اول من غُصِب حقه» تو اولين مظلوم عالم هستي و اولين کسي هستي که حق او را غصب کردند. گاهي انسان مظلوم است که نمي تواند دفاع کند و بايد تحمل و صبر کند. اگر در زندگي به ما ظلم شده و سختي و بلا و گرفتاري ديديم. در جامعه مي بينيم افرادي که دچار سختي مي شوند و گاهي دينشان متزلزل مي شود و چرا سختي مي بينيم؟ چرا

ص: 5619

اين بلا براي من پيش آمد؟ شما مگر زيارت نمي روي و امام را زيارت نمي کني؟ تمام زيارتنامه ها از بلا و مصيبت اهل بيت مي گويند. بلا سه جهت دارد و گاهي سبب بيداري انسان است. آدم از خواب غفلت بيدار مي شود. ما نمي توانيم در مورد ديگران قضاوت کنيم. گاهي عقوبت و تلنگر است و گاهي سبب بيداري است و گاهي کفاره ي گناهان ماست، چقدر روايت داريم که گاهي خداوند مي خواهد يک بنده اش را پاک پاک آن طرف ببرد، گناهاني داشته که کفاره اين گناهان در دنيا يک بلا و مصيبت است و گاهي هم براي قدرشناسي نعمت هاست. آدم قدر نعمت و سلامتي را نمي داند. قدرشناس باشيم و بدانيم گاهي عقوبت است، گاهي بيدارب و تنبه است.

شيخ صدوق در خصال دارد، پيامبر فرمود: «لو لا ثلاثة» اگر سه چيز نبود، گاهي در برابر خداي متعال خيلي گردن کلفتي مي کنيم و مغرور و غافل مي شويم. سر به سجده براي حق نمي گذاريم. فرمود: اگر سه چيز نباشد، هيچ چيز سرش را پايين نمي آورد. 1- «المرض، الفقر، الموت» يکي بيماري است. وقتي آدم به بيماري مي افتد مي گويد: من اينقدر ضعيف و ناتوان بودم. اينقدر سر و صدا مي کردم، اينقدر فرياد مي کشيدم. با يک بيماري و تب و ناراحتي جزئي چنان به بستر بيماري مي افتد، اين باد و غروري که داشته کم مي شود. ما خودمان را مي شناسيم. يک نفر مي گفت: روزها صبح بيدار مي شوم و دنبال کار و مطالعه هستم و ظهرها بعد از نهار خوابم مي گيرد. به قدري اين خواب براي من سنگين است که مي گويم: اينقدر آدم ضعيف که در برابر يک خواب ناتوان است. اگر الآن نخوابم ديگر

ص: 5620

ديوانه مي شوم و نمي توانم خودم را اداره کنم. در برابر بيماري و فقر و تنگدستي، آخري هم مرگ است. بعضي مرگ بايد سرشان را به زمين بزند. يکوقتي با بيماري حل مي شود، يکوقتي با فقر حل مي شود و گاهي با مرگ، فرمود: با اينکه فقر و بيماري و مرگ دارد، باز هم آرام ندارد و تسليم نمي شود و گردن کلفتي اش را کنار نمي گذارد.

عبارتي ديدم، هفته گذشته گفتيم از مفصل ترين شرحي که بر نهج البلاغه ي اميرالمؤمنين نوشته شده در بين علماي شيعه، کتاب «طريق السالکين» ابن ميثم بحراني است. ايشان وقتي به اينجا مي رسد، مي گويد: چرا اميرالمؤمنين گفت«و نَحْمَدُهُ عَلَى آلَائِهِ كَمَا نَحْمَدُهُ عَلَى بَلَائِهِ»؟ مي گويد: خواسته به ما ياد بدهد بلاء و نعمت را کنار هم گذاشته است. هم بلا حمد مي خواهد و هم نعمت حمد مي خواهد، هم بلا آزمايش است و هم نعمت آزمايش است. از آن طرف يکوقتي گفتيم آزمون ثروت، کمتر از آزمون فقر نيست. «و نَحْمَدُهُ عَلَى آلَائِهِ كَمَا نَحْمَدُهُ عَلَى بَلَائِهِ» خود قرآن در سوره مبارکه انبياء آيه 35 دارد، «كُلُّ نَفْسٍ ذائِقَةُ الْمَوْتِ وَ نَبْلُوكُمْ بِالشَّرِّ وَ الْخَيْرِ فِتْنَةً وَ إِلَيْنا تُرْجَعُونَ» نعمت، بيماري، ثروت، سلامتي، فقر، همه آزمايش است. همه مرگ را مي چشيم، هم بلا و هم خير، هم روزي که ثروت داري و هم روزي که فقير هستي، هم روزي که سلامت داري و هم روزي که بيمار هستي، آزمون سلامت کمتر از آزمون بيماري نيست. آزمون ثروت کمتر از آزمون فقر نيست. آزمون قدرت کمتر از آزمون آنهايي که قدرت دارند، نيست. آن کسي که ثروت دارد چطور از اين ثروت استفاده مي کند؟ آن کسي که

ص: 5621

در سلامت است از آزمون سلامت چطور استفاده مي کند؟

داستان را شيخ صدوق در عيون الاخبار الرضا نقل کرده است. کسي محضر حضرت رضا آمد، ائمه براي اينکه مردم را براي بلا و مصبت آماده کنند، مصيبت نيامده آماده شان مي کردند. کسي محضر امام رضا مي رود، حضرت با او صحبت مي کرد، حضرت مسائلي را از او پرسيد. بي مقدمه يکباره حضرت فرمود: «يَا أَبَا مُحَمَّدٍ، مَا ابْتَلَى اللَّهُ عَبْداً مُؤْمِناً بِبَلِيَّةٍ فَصَبَرَ عَلَيْهَا، إِلَّا كَانَ لَهُ مِثْلُ أَجْرِ أَلْفِ شَهِيدٍ» اگر بلايي به مؤمني رسيد، صبر کرد، خدا اجر شهيد را به او مي دهد. راوي مي گويد: من خجالت کشيدم. عبارت اين است، خجالت کشيدم! امام حجت خداست، ما بحث بيماري و بلا و مصيبت نداشتيم. ما امام را طور ديگري مي شناختيم. حرفي نزدم و از محضر امام خداحافظي کردم، خواستم به شهرم برگردم. همراهاني داشتم که رفته بودند و من در آن شهر ماندم. آن شب يک درد پاي شديد کردم. درد پاي من منجر به ورم پا شد. خودم را به شهر رساندم. ورم به قدري شديد شد که به حد يک جراحت عظيم شد، «لَا أَنَامُ وَ لَا أُقِيمُ فَعَلِمْتُ أَنَّهُ حَدَّثَنِي لِهَذَا الْمَعْنَى» نه مي توانستم بخوابم و نه مي گذاشتم کسي بخوابد. چند ماه اين درد پا شروع شد و با من بود. تازه فهميدم چرا امام رضا بي مقدمه آن بيان را فرمودند.

ما مشهد و کربلا مي رويم. به امام رضا مي گوييم: بيماري ما را شفاء بده. امام و ولي خدا نمي توانست به جاي اينکه با اين مقدمه حرف را قطع کند، او هم به آقا سوء ظن پيدا کند و خجالت بکشد،

ص: 5622

اين چه ولي خدايي است که حرف ما را به هم زد. به جاي اين حرف ها که فصيلت صبر بر بلا را به آقا بگويد، امام يک معجزه مي کرد. نمي توانست بلا را از او دفع کند؟ معلوم مي شود بلا قرار نيست هميشه دفع شود و گاهي کفاره ي گناهان ما و قدرشناسي نعمت هاست. همان شب ورم پا گرفت و درد شديد آمد. خوب امام رضا، جانم به قربانت به جاي اينکه به من پيشاپيش تسلي بدهي، معجزه اي کن اين درد را نگيرم. بنا نيست ائمه هميشه معجزه کنند و هيچکس دردي نداشته باشد. خود ائمه در زندگي شان بيماري داشتند يا نه؟ در حالات رسول خدا هست که پيامبر خدا در سال يکي دو بار سردرد شديدي مي گرفتند و گاهي بيماري شان به قدري شديد مي شد که ديگر وصيت نامه شان را آماده مي کردند. در حالات سيدالشهداء هست، انصافاً اگر الآن اين حديث را بخوانم و بعد يک سؤال بپرسم، در حالات امام حسين(ع) هست که حضرت به حج رفتند. حاجيان از مدينه کجا مُحر مي شوند؟ مسجد شجره، سيد الشهدا محرم شد، اميرالمؤمنين و همه کاروان مُحرم شدند. وسط راه سيدالشهداء بيمار شد. به قدري بيماري شديد شد که ديگر نتوانستند مسير را ادامه بدهند و حج را به جا آورند، حاجي اگر وسط راه در احرام بيمار شود، مي خواهد برگردد، چطور بايد برگردد؟ احرام است و در شجره مُحرم شده است. نمي تواند اعمال انجام بدهد، در روايت هست بايد يک قرباني براي حاجي انجام داد تا از احرام بيرون بيايد. اميرالمؤمنين يک قرباني براي امام حسين انجام داد، امام حسين لباس هايش را برداشت و به مدينه برگشت. در بين

ص: 5623

اين هشتاد هزار حاجي که مي روند، براي يک حاجي چنين قصه اي پيش مي آمد، بيمار مي شد و برمي گشت ما چه مي گفتيم؟ نمي گفتيم: اي بي سعاده، اي بدبخت، اي بيچاره، ببين چه غلطي کردي که خدا تو را جواب کرد؟ گفت: از وسط راه گفت: نمي خواهم به خانه من بيايي. اولياي خدا بيماري داشتند، پيامبر و امام حسين بيماري داشت. آيات سوره «هل أتي» مگر براي بيماري امام حسين و امام حسن نبود که فاطمه زهرا و اميرالمؤمنين نذر کردند سه روز روزه بگيرند؟ امام رضا طرف را آماده مي کند. سيره ي اهل بيت اين نيست و زندگي اهل بيت اينطور نبوده است. ما بخواهيم و وظيفه ي ماست، اميرالمؤمنين در نهج البلاغه مي فرمود: شما دعا کنيد. اگر آن دعا برآورده شد که شد، اگر نشد، در نامه 31 به امام حسن، حضرت فرمود: خدا جاي ديگر برايت جبران مي کند. يک خير ديگري به تو مي رساند و يک شر ديگري از تو دفع مي کند. گاهي بلايي از ما دور مي شود و مي گوييم: اي بابا! يک خيري مي رسد مي گوييم: خدايا ما قابل اين خير نبوديم. اين خير براي اين است که جايي دعا کرده بودي و آن دعا به مصلحت تو نبود، اينطور جبران کردم.

در أمالي شيخ طوسي از امام صادق روايت ديدم، خداوند به حضرت موسي وحي کرد يا موسي! «يَا مُوسَى مَا خَلَقْتُ خَلْقاً أَحَبَّ إِلَيَّ مِنْ عَبْدِيَ الْمُؤْمِنِ» من در عالم کسي را محبوب تر از مؤمن نزد من نيست. محبوب ترين مخلوق خدا مؤمن است، «وَ إِنِّي إِنَّمَا أَبْتَلِيهِ لِمَا هُوَ خَيْرٌ لَهُ» گاهي مبتلايش مي کنند بخاطر اينکه خير او در همين است. من مصلحت او را مي دانم. اگر اين

ص: 5624

صبر کرد، «وَ أُعَافِيهِ لِمَا هُوَ خَيْرٌ لَهُ فَلْيَصْبِرْ عَلَى بَلَائِي وَ لْيَشْكُرْ نَعْمَائِي وَ لْيَرْضَ بِقَضَائِي أَكْتُبْهُ مِنَ الصِّدِّيقِينَ عِنْدِي» اسمش را در صديقين مي نويسم. وقتي خدا وعده مي دهد شوخي ندارد. رفته مشهد حاجت نگرفته و مي گويد: ديگر مشهد نمي روم، چرا حضرت حاجت مرا نداد؟ يکوقت مصلحت در بيماري و يکوقت در شفاء است. امام حسين شب عاشورا خطبه اي دارند، مي فرمايد: بهترين حمد و ثناي خدا را مي گويم، هم در سختي و هم در نعمت حمد خدا را مي گويم. يک روز روي سينه ي پيامبر بودم، يک روز هم چشم باز مي کنم شمر روي سينه ي من نشسته است.

«وَ نَسْتَعِينُهُ عَلَى هَذِهِ النُّفُوسِ» اين نفس و جان ما دو ويژگي دارد، «الْبِطَاءِ عَمَّا أُمِرَتْ بِهِ السِّرَاعِ إِلَى مَا نُهِيَتْ عَنْهُ» اميرالمؤمنين ما را خوب مي شناسد، از خدا کمک مي خواهيم، «الْبِطَاءِ عَمَّا أُمِرَتْ بِهِ» آنچه را خدا مي گويد انجام بدهيم، کند هستيم. صدقات، دستگيري، پشت گوش مي اندازيم. بطيع و کند هستيم. فرمان خدا را به سختي انجام مي دهيم. نماز، دم غروب آفتاب، يک نمازي را بفهمي و نفهمي بخوان و برو. آنچه خدا فرمان مي دهد، کند هستيم. مي خواهد روزه بگيرد، اول ماه رمضان هزار درد و مرض مي گيرد، حج مي خواهد برود هزار عذر و بهانه مي آورد که پولمان را به آل سعود صفاک کودک کش بدهيم! وقتي خدا فرمان مي دهد، با کندي است. «السِّرَاعِ إِلَى مَا نُهِيَتْ عَنْهُ» آنجايي که خدا مي گويد: انجام نده، چقدر سريع و تند مي رود. از خدا بايد کمک بخواهيم.

بحث حجاب و عفاف که اين روزها داغ است. درست است جامعه يک وظيفه اي دارد، در بدحجابي و عفاف و حجاب اينقدر

ص: 5625

سرعت و شتاب داشته باشيم، اينجا که نشستيم بايد براي خدا حرف بزنيم. اينکه اين دوربين براي رسانه هست، نبايد ملاحظه داشته باشيم. من اعتقادم اين است که در بحث حجاب و عفاف اگر سراغ دختري مي رويم که در ميدان ولي عصر هستند و نهي از منکر مي کنيم و پليس را مأمور مي کنيم، من اعتقادم اين است که نهي از منکر باشد. ولي اين آخرين درجه ي نهي از منکر است. اين درجه دهمش است. درجه ي اولش کجاست؟ آنهايي که تأثيرگذار فرهنگي و فکري در جامعه هستند، آنجا بايد شروع کرد. وقتي مي خواهيم کاري را شروع کنيم از جايي شروع کنيم که تأثير گذار است يا درجه آخري که تأثير بذيري ندارد. در رأسش فضاهاي مجازي و رسانه هاست و حرفي که رسانه ها دارند. فضاي مجازي و رسانه ها جاي خود، رسانه ملي و تأثيري که دارد قابل مقايسه با هيچي نيست. مگر اميرالمؤمنين نفرمود: «النَّاسُ بِأُمَرَائِهِمْ أَشْبَهُ مِنْهُمْ بِآبَائِهِمْ» مردم به زمانشان شبيه هستند، زمان يعني رسانه و تلويزيون و فضاي مجازي، زمان يعني دانشگاه و مدرسه ها، چه کسي در اين فضا تأثيرگذار است؟ رسانه ملي از همه مؤثرتر است و به نظر من بدتر از رسانه ملي سريال هاي خانگي است که وزارت ارشاد مجوز مي دهد. يا بحث حجاب را کنار بگذاريد يا اگر مي خواهيد مطرح کنيد از دختر در خيابان وليعصر شروع نکنيد. اگر راست مي گوييد از بالا شروع کنيد و از سريال هاي خانگي شروع کنيد.

هفته گذشته سردار اشتري فرمانده ناجا گفته است، به ما مي گويند: با بدحجابي برخورد کنيد ولي بدحجابي هايي که در بانک ها و بيمارستان ها و تلويزيون هست به مراتب بدتر از دختري است

ص: 5626

که در خيابان است. الآن بالاي چهار ميليون پرسنل دارد و بالاي چهل درصد خانم هستند. فرهنگ سازي کنيد. وقتي سينما و تلويزيون را با جاي ديگر مقايسه مي کنيم، اميرمؤمنان مي فرمايد: خدايا تو به ما کمک کن. يک فرماني مه مي دهد يک کاري انجام بدهد. ده رکعت نماز، ببينيد چقدر بازي سر اين نماز درمي آوريم، فارسي بخوانيم، عربي سخت است. از آن طرف«الْبِطَاءِ عَمَّا أُمِرَتْ بِهِ السِّرَاعِ إِلَى مَا نُهِيَتْ عَنْهُ» خدا را قسم مي دهم به محمد و آل محمد به همه ما توفيق آشنايي با معارف اهل بيت و درک معارف اهل بيت و عمل به معارف اهل بيت را عنايت بفرمايد.

شريعتي: انشاءالله اهل خدمت در خيرات باشيم، امروز صفحه 118 قرآن کريم را تلاوت خواهيم کرد.

«وَ إِذا نادَيْتُمْ إِلَى الصَّلاةِ اتَّخَذُوها هُزُواً وَ لَعِباً ذلِكَ بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لا يَعْقِلُونَ «58» قُلْ يا أَهْلَ الْكِتابِ هَلْ تَنْقِمُونَ مِنَّا إِلَّا أَنْ آمَنَّا بِاللَّهِ وَ ما أُنْزِلَ إِلَيْنا وَ ما أُنْزِلَ مِنْ قَبْلُ وَ أَنَّ أَكْثَرَكُمْ فاسِقُونَ «59» قُلْ هَلْ أُنَبِّئُكُمْ بِشَرٍّ مِنْ ذلِكَ مَثُوبَةً عِنْدَ اللَّهِ مَنْ لَعَنَهُ اللَّهُ وَ غَضِبَ عَلَيْهِ وَ جَعَلَ مِنْهُمُ الْقِرَدَةَ وَ الْخَنازِيرَ وَ عَبَدَ الطَّاغُوتَ أُولئِكَ شَرٌّ مَكاناً وَ أَضَلُّ عَنْ سَواءِ السَّبِيلِ «60» وَ إِذا جاؤُكُمْ قالُوا آمَنَّا وَ قَدْ دَخَلُوا بِالْكُفْرِ وَ هُمْ قَدْ خَرَجُوا بِهِ وَ اللَّهُ أَعْلَمُ بِما كانُوا يَكْتُمُونَ «61» وَ تَرى كَثِيراً مِنْهُمْ يُسارِعُونَ فِي الْإِثْمِ وَ الْعُدْوانِ وَ أَكْلِهِمُ السُّحْتَ لَبِئْسَ ما كانُوا يَعْمَلُونَ «62» لَوْ لا يَنْهاهُمُ الرَّبَّانِيُّونَ وَ الْأَحْبارُ عَنْ قَوْلِهِمُ الْإِثْمَ وَ أَكْلِهِمُ السُّحْتَ لَبِئْسَ ما كانُوا يَصْنَعُونَ «63» وَ قالَتِ الْيَهُودُ يَدُ اللَّهِ مَغْلُولَةٌ غُلَّتْ أَيْدِيهِمْ وَ لُعِنُوا بِما قالُوا

ص: 5627

بَلْ يَداهُ مَبْسُوطَتانِ يُنْفِقُ كَيْفَ يَشاءُ وَ لَيَزِيدَنَّ كَثِيراً مِنْهُمْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ طُغْياناً وَ كُفْراً وَ أَلْقَيْنا بَيْنَهُمُ الْعَداوَةَ وَ الْبَغْضاءَ إِلى يَوْمِ الْقِيامَةِ كُلَّما أَوْقَدُوا ناراً لِلْحَرْبِ أَطْفَأَهَا اللَّهُ وَ يَسْعَوْنَ فِي الْأَرْضِ فَساداً وَ اللَّهُ لا يُحِبُّ الْمُفْسِدِينَ «64»

ترجمه آيات: و هرگاه كه شما (به وسيله ى اذان، مردم را) به نماز فرامى خوانيد آن را به مسخره و بازى مى گيرند. اين به خاطر آن است كه آنان گروهى هستند كه نمى انديشند. بگو: اى اهل كتاب! آيا جز اين بر ما خورده و عيب مى گيريد كه به خداوند و به آنچه بر ما نازل شده و به آنچه از پيش (بر پيامبران گذشته) نازل گرديده، ايمان آورده ايم؟ همانا بيشتر شما از مرز حقّ بيرون رفته و فاسقيد. بگو: آيا شما را به بدتر از (صاحبان) اين كيفر در پيشگاه خدا خبر دهم؟ كسانى كه خداوند آنها را لعن و بر آنها غضب كرده و افرادى از آنان را به شكل بوزينه ها و خوك ها درآورده و طاغوت را پرستيدند (و اطاعت كردند)، جايگاه آنان نزد خداوندبدتراست و از راه راست گمراه ترند. و هرگاه (منافقان يا بعضى از اهل كتاب) نزد شما آيند، مى گويند: ايمان آورديم، در حالى كه آنان با كفر بر شما وارد مى شوند و با همان كفر بيرون روند و خداوند به آنچه كتمان مى كردند آگاه تر است. و بسيارى از آنان (مدعيان ايمان) را مى بينى كه در گناه و ظلم و حرام خوارى شتاب مى كنند. به راستى چه زشت است آنچه انجام مى دهند. چرا علماى نصارا و يهود آنان را از سخنان گناه آلود وخوردن مال حرام بازنمى دارند؟ چه بد است آنچه

ص: 5628

انجام مى دهند. و يهود گفتند: دست خدا بسته است. دستهايشان بسته باد و به سزاى اين گفتار، از لطف خدا دور شوند. بلكه دو دست (قدرت) خدا گشوده است، هرگونه بخواهد انفاق مى كند و البتّه آنچه از جانب پروردگارت به سوى تو نازل شده، كفر و طغيان بسيارى از آنان را مى افزايد و ما تا روز قيامت دشمنى و كينه در ميانشان افكنديم. هر بار كه براى جنگ، آتش افروزى كردند، خداوند آن را خاموش ساخت. آنان همواره در زمين، به فساد و تبهكارى مى كوشند، و خداوند مفسدان را دوست نمى دارد.

98-05-15- آشنايي خطبه 114 نهج البلاغه(حمد)

شريعتي: بسم الله الرحمن الرحيم، اللهم صل علي محمد و آل محمد و عجل فرجهم.

من بي تو دمي قرار نتوانم کرد *** احسان تو را شمار نتوانم کرد

گر بر تن من زبان شود هر مويي *** يک شکر تو از هزار نتوانم کرد

«الحمدلله رب العالمين، الحمدلله الذي جعلنا من المتمسکين بولاية اميرالمؤمنين علي بن ابي طالب» سلام مي کنم به همه دوستان عزيزم، بيننده هاي خوب و شنونده هاي بسيار نازنين، حاج آقاي حسيني قمي، سلام عليکم و رحمة الله، خيلي خوش آمديد.

حاج آقاي حسيني قمي: سلام عليکم و رحمة الله، عرض سلام و ارادت خالصانه خدمت همه بينندگان و شنوندگان عزيز دارم.

شريعتي: بحث امروز ما در مورد خطبه ي 114 نهج البلاغه و در مورد حمد است که هفته گذشته يک شروع خوب و پربار داشت و يک جهان بيني را به همه ما القاء کرد.

حاج آقاي حسيني قمي: بسم الله الرحمن الرحيم، خطبه 114 نهج البلاغه اميرالمؤمنين، «الْحَمْدُ لِلَّهِ الْوَاصِلِ الْحَمْدَ بِالنِّعَمِ وَ النِّعَمَ بِالشُّكْرِ» عرض

ص: 5629

کرديم اين عبارت را يکي از علماي بزرگ کتابي در موضوع بلاغات در مورد اين خطبه که مي رسد، يحيي بن حمزه که وفاتش سال 705 هست. به اين خطبه که مي رسد مي گويد: «ان هذا الکلام هو الشفاء بعد کلام الله» اين خطبه اميرالمؤمنين بعد از قرآن شفاي درمان بيماري هاي روحي انسان هاست. چون مطمئن هستم بسياري از فرهيختگان اين برنامه را مي بينند، حتماً موضوع يکي از جلساتشان اين خطبه ي 114 باشد. اگر بخواهيم اسم کلامي را معجزه بگذاريم، اين معجزه اولين معجزه اين خطبه است و اگر با قرآن بسنجيم، قرآن اول و دومين معجزه اين کلام نوراني اميرالمؤمنين(ع) است. چون به ايام غدير هم نزديک مي شويم، يکي از بهترين کارها انس با کلام اميرالمؤمنين است. اگر بخواهيم غدير را با عظمت برگزار کنيم، يک بخشي اين است نهج البلاغه را احياء کنيم. عزيزان بحث غدير را براي دقيقه نود نگذارند. در آستانه ي شهادت امام باقر(ع) هستيم. شب جمعه شب شهادت و روز جمعه روز شهادت امام باقر(ع) است. بعد از شهادت امام باقر ديگر روز عرفه و شهادت حضرت مسلم را پشت سر گذاشتيم، عيد قربان و بعد هم عيد غدير است. آماده باشيم براي جشن هاي مفصل، هم تعظيم شعائر باشد و هم درک و فکر و شعور جامعه ديني را با کلام اميرالمؤمنين بالا ببريم.

شايد اين تشبيه زيبا نباشد. براي کودکتان مي خواهيد جشن تولد بگيريد از چند وقت قبل برنامه ريزي مي کنيد؟ براي دامادي پسر و دخترتان چقدر برنامه ريزي مي کنيد؟ گفت: واي بر فرق من و تمثيلم! چه مثالي زديم، مي شود غدير را با جشن تولد و عروسي مقايسه کرد؟ عيد غدير برترين عيد

ص: 5630

است و عيد الله الاکبر است. تازه دو شب به غدير يادمان مي آيد که در آستانه ي غدير براي حضرت کاري کنيم. وقتي سني و شيعه، مسيحي و غير مسيحي، زانو مي زنند، خيلي تعبير بلندي است. مي گويد: «ان هذا الکلام هو الشفاء بعد کلام الله»

شريعتي: الحمدلله هم جلسات نهج البلاغه خواني زياد شده و پيامش هايش به ما مي رسد و به برکت شيوايي کلام شما توانستيم با ادبيات اميرالمؤمنين در نهج البلاغه آشنا شويم و اين خيلي مهم است.

حاج آقاي حسيني قمي: من هم به برکت سمت خدا با نهج البلاغه ي اميرالمؤمنين مأنوس شدم، قبل از اين هم انس داشتم اما نه اينطور. الآن هرجا مي روم مي گويند: بيا سخنراني کن، هيچ چيز همراهم نمي برم و يک نهج البلاغه همراهم است. هرجاي اين نهج البلاغه را باز کنند، دريايي است از معارف و ما به قطره اش نرسيديم. به تعبير يکي از اساتيد بزرگوار مي گفت: اميرالمؤمنين هنوز مظلوم است و ظالمش ما هستيم. ظالم بيگانه ندارد و ما ظالم هستيم. چرا ما نبايد مسلط باشيم که هرجا رفتيم اين نهج البلاغه را بخوانيم. از کلام اميرالمؤمنين نور مي بارد. ابن ابي الحديد مي گويد: من بعضي از خطبه هاي اميرالمؤمنين را هزار بار خواندم. تفسير سوره ي کوثر که مي رسد قسم مي خورد بيش از هزار بار مطالعه کردم.

«الْحَمْدُ لِلَّهِ الْوَاصِلِ الْحَمْدَ بِالنِّعَمِ وَ النِّعَمَ بِالشُّكْرِ» حضرت با حمد خدا سخن مي گويند، خدايي که وصل مي کند حمد را به نعمت، يک معنا اين است که شما اگر حمد خدا را بگوييد، خدا باز نعمت مي دهد و يک معنا اين است که شما بعد از نعمت بايد حمد خدا بگوييد. «نَحْمَدُهُ عَلَى آلَائِهِ كَمَا نَحْمَدُهُ

ص: 5631

عَلَى بَلَائِهِ» حمد مي گوييم خدا را بر نعمت ها، همانطور که در مصيبت ها حمد خدا را مي گوييم. در مصيبت و بلا حمد خدا را مي گوييم. يک داستاني را در حالات امام صادق ديدم که مرحوم قطب راوندي در کتاب دعوات نقل مي کند. امام صادق(ع) فرزندي داشتند بيمار شد و از دنيا رفت. فرزند امام صادق در حياط خانه راه مي رفت، يک مرتبه يک غذايي در گلوي اين فرزند گير کرد و درجا از دنيا رفت. اميرالمؤمنين دارد: انسان اينقدر ضعيف و ناتوان است يک قطره مي تواند او را بکشد. يک لقمه غذا مي تواند قاتل انسان باشد. ماه رمضان يک آقايي هر روز پاي منبر ما مي آمد، جمعه آخر ماه رمضان نزديک افطار اين بنده خدا يک لقمه در گلويش گير کرد و دو سه دقيقه نفس نکشيد، لقمه را از دهان خارج کردند، در کما رفت و دو روز بعد از دنيا رفت. يک لقمه مي تواند انسان را از بين ببرد.

حضرت آمدند داخل اتاق ديدند زن ها شيون و ناله مي کنند، حضرت زن ها را قسم دادند آرام باشيد. اين جمله را فرمودند: «سُبْحَانَ مَنْ يَقْتُلُ أَوْلَادَنَا وَ لَا نَزْدَادُ لَهُ إِلَّا حُبّاً» منزه است خدايي که فرزند ما را از ما مي گيرد ولي محبت ما به او بيشتر مي شود. ما اينطور نيستيم! بحث صبر و رضا را گذرانده است. خدا فرزندي را ناگهاني بگيرد و اينطور بگويي! «وَ نَسْتَعِينُهُ عَلَى هَذِهِ النُّفُوسِ الْبِطَاءِ عَمَّا أُمِرَتْ بِهِ السِّرَاعِ إِلَى مَا نُهِيَتْ عَنْهُ» از خدا کمک بخواهيم، نفس ما تحت تأثير نفس أماره است، تحت تأثير وسوسه هاي شيطان است. از خدا کمک بخواهيم بر اين نفس غلبه

ص: 5632

کنيم، نفسي که در فرمان خدا، آن کاري که خدا گفته انجام بدهيم خيلي کند است. آنچه گفته انجام نده، خيلي با شتاب انجام مي دهيم. «وَ نَسْتَغْفِرُهُ مِمَّا أَحَاطَ بِهِ عِلْمُهُ وَ أَحْصَاهُ كِتَابُهُ عِلْمٌ غَيْرُ قَاصِرٍ وَ كِتَابٌ غَيْرُ مُغَادِرٍ» از خدا طلب آمرزش مي کنيم. از کارهايي که خدا مي داند. الآن ما خيلي فکر مي کنيم، بخواهيم قلم و کاغذ هم بياوريم گناهان و خطاهاي خود را بنويسيم. نمي توانيم، چنين حافظه اي نداريم. ولي اميرالمؤمنين فرمود: ما از خدايي طلب آمرزش مي کنيم که به همه ي کارهاي ما علمش احاطه دارد، کتابش همه کارهاي ما را احصاء کرده است و اين علم کوتاهي ندارد. کتابي است که چيزي از قلم نيفتاده است. حضرت به آيه ي 39 سوره ي کهف اشاره مي کند که فرداي قيامت نامه عمل ما را که دست ما مي دهند، عده اي مي گويند: «يا وَيْلَتَنا ما لِهذَا الْكِتابِ لا يُغادِرُ صَغِيرَةً وَ لا كَبِيرَةً إِلَّا أَحْصاها» (کهف/49) نامه ي عمل را که مي بيند مي گويد: واي بر من! اين چه نامه اي است؟

شصت سال پيش تو چنين کاري کردي، قرآن مي فرمايد: «يَعْلَمُ خائِنَةَ الْأَعْيُنِ وَ ما تُخْفِي الصُّدُورُ» (غافر/19) چشم تو يک خيانتي کرد، با يک اشاره کسي را مسخره کردي، با يک اشاره فرمان مسخره کردن و قتل کسي را دادي. آنچه در سينه پنهان کردي، نامه را که مي بينند مي گويند: «يا وَيْلَتَنا ما لِهذَا الْكِتابِ لا يُغادِرُ صَغِيرَةً وَ لا كَبِيرَةً إِلَّا أَحْصاها وَ وَجَدُوا ما عَمِلُوا حاضِراً وَ لا يَظْلِمُ رَبُّكَ أَحَداً» پس از خدا طلب آمرزش مي کنيم.

«وَ نُؤْمِنُ بِهِ إِيمَانَ» به خدا ايمان مي آوريم. «مَنْ عَايَنَ الْغُيُوبَ وَ وَقَفَ عَلَى الْمَوْعُودِ» به

ص: 5633

خدا ايمان مي آوريد، ايمان کسي که غيب را مي بيند، ابن ابي الحديد زيبا نوشته است که اين جمله اميرالمؤمنين براي خود حضرت است. «الذي هو سيدهم و رئيسُهُم» اميرالمؤمنين از حال خودش مي گويد. مي گويد: مگر حضرت نفرمود «لَوْ كُشِفَ الْغِطَاءُ مَا ازْدَدْتُ يَقِيناً» کسي در عالم داريم که اين حرف را بزند غير از اميرالمؤمنين، اگر همه پرده ها کنار برود بر ايمان من اضافه نمي شود، من آن ايمان درجه اعلي را دارم. در بحث هاي اعتقادي وقتي مي خواهند نقسيم کنند، مي گويند: ما سه نوع يقين داريم، علم اليقين، عين اليقين، حق اليقين، ما هنر کنيم به علم اليقين برسيم. علم اليقين چيست؟ يقيني که با علم و استدلال و برهان است. يکوقت عين اليقين است، چشم از راه دور مي بيند. يکوقت حق اليقين است، اصلاً نزديک شده و لمس کرده است. داستاني که معروف است و صحابي خدمت پيامبر بود و حضرت بعد از نماز صبح ديد جواني چهره پريشاني دارد، حضرت فرمود: حالت چطور است؟ گفت: به يقين رسيدم. فرمود: تو به يقين رسيدي؟ چه ادعاي بزرگي، علامت يقين تو چيست؟ گفت: به اينجا رسيدم که دارم مي بينم بهشتي ها در بهشت و اهل دوزخ در دوزخ هستند. حضرت فرمود: «هذه عبدٌ نَوَر الله قلبه بالايمان» خدا دلش را به نور ايمان، نوراني کرده است، وقتي حضرت تأييد کرد، گفت: من دنيايي نيستم، مي خواهم بروم. مي شود مرا دعا کني زودتر بروم؟ به حق اليقين رسيده است. مي شود دعا کنيد خدا شهادت را نصيب من کند. حضرت در حق او دعا کردند و در اولين جنگي که پيش آمد، نهمين نفري که به شهادت رسيد، همين جوان

ص: 5634

بود. ابن ابي الحديد مي گويد: اين براي ما نيست و براي سيد العارفين است. اگر به آن درجه از ايمان رسيدي، اخلاصش ديگر شرکي نمي گذارد و يقينش ديگر شکي نمي گذارد.

در ايمان ها اگر به آنجا رسيديم، ديگر در ايمان و اخلاص ما نبايد شرک باشد. کسي خدمت امام صادق آمد و گفت: داشتم قرآن مي خواندم به اين آيه رسيدم «وَ ما يُؤْمِنُ أَكْثَرُهُمْ بِاللَّهِ إِلَّا وَ هُمْ مُشْرِكُونَ» (يوسف/106) بيشتر مؤمنين مشرک هستند، گفت: قرآن چه مي گويد؟ فرمود: نترس، اين منظورش شرک در عبادت نيست که شما بت پرست هستيد، نه! حضرت مثال زدند و فرمودند: «قول الرجل» اگر کسي اينطور بگويد. ما صبح تا شب داريم مي گوييم، کسي بگويد: «لو لا فلانٌ لهلکتُ» من دنبال يک گرفتاري بودم و اگر فلاني به داد من نرسيده بود، بدبخت شده بودم. اين شرک است! گفت: بگوييم «لو لا ان من الله عليّ بفلان» اگر خدا او را به فرياد من نرسانده بود. شما علة العلل را ببين، «لا مؤثر في الوجود الا الله» را ببين. شما يک آب را مي بيني، سرچشمه را نمي بيني؟ فرمودند: اگر به اينجا برسد، ديگر اخلاص شرک نمي گذارد و يقين شک نمي گذارد، «إِيمَاناً نَفَى إِخْلَاصُهُ الشِّرْكَ وَ يَقِينُهُ الشَّكَّ وَ نَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَحْدَهُ لَا شَرِيكَ لَهُ وَ أَنَّ مُحَمَّداً صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ شَهَادَتَيْنِ تُصْعِدَانِ الْقَوْلَ وَ تَرْفَعَانِ الْعَمَلَ» من شهادتي مي دهم، شهادتي که سخن را بالا مي برد و عمل را رفعت مي دهد.

ابن ابي الحديد مي گويد: اينکه اميرالمؤمنين بعد از اين عبارت مي فرمايد: «لَا يَخِفُّ مِيزَانٌ تُوضَعَانِ فِيهِ» اگر

ص: 5635

پرونده عمل کسي شهادتين درونش باشد، اين پرونده سنگين است و بارش را بسته است. «وَ لَا يَثْقُلُ مِيزَانٌ تُرْفَعَانِ [مِنْهُ ] عَنْهُ» اگر کسي در پرونده عملش شهادتين نباشد، کارش زار است. ابن ابي الحديد مي گويد: يعني چه؟ مرجعه قومي بودند که مي گفتند: شما شهادت مي دهيد و تمام، عمل نمي خواهد. نماز آن بود که اميرالمؤمنين و سيدالشهدا خواند. اميرالمؤمنين اين را مي گويد؟ مي گويد: شهادتين درجه اي است که اگر در ترازوي عملت شهادتين بود، آن ترازو سنگين است. اگر شهادتين نداشتيد، هرچه داشته باشيد، يعني شهادتين کافي است؟ مي گويد: حضرت فرمود: «شَهَادَتَيْنِ تُصْعِدَانِ الْقَوْلَ وَ تَرْفَعَانِ الْعَمَلَ» شهادتي که عمل را بالا ببرد. تو اگر واقعاً قبول داري يکتاپرست هستي و «لا اله الا الله» مي گويي و شهادت به رسالت خاتم الانبياء مي دهي، آنوقت در عملت نشان بده. پيغمبر را قبول داري؟ بايد در عملت ظاهر شود. اگر کسي پيامبر را قبول دارد حتماً قولش را هم قبول دارد. امام باقر(ع) فرمود: من خدا را دوست دارم ولي اگر محبتت براي خدا راست بود و شهادتت راست بود و واقعي بود بايد اطاعت به دنبالش باشد.

«أُوصِيكُمْ عِبَادَ اللَّهِ بِتَقْوَى اللَّهِ الَّتِي هِيَ الزَّادُ وَ بِهَا الْمَعَاذُ» توصيه مي کنم شما را به تقواي الهي، زاد و توشه ي شما تقوا هست. «زَادٌ مُبْلِغٌ» تقوا زاد و توشه اي است که انسان را به مقصد مي رساند. «وَ مَعَاذٌ مُنْجِحٌ» پناهگاهي است که انسان را نجات مي دهد. «دَعَا إِلَيْهَا أَسْمَعُ دَاعٍ وَ وَعَاهَا خَيْرُ وَاعٍ» چه کسي به تقوا دعوت کرد؟ آن کسي که صدايش از همه نافذتر است. شارحين نهج البلاغه گفتند: خود پروردگار و رسول خدا و اولياي

ص: 5636

خدا که سخنانش از همه نافذتر و تأثيرگذارتر است. «فَأَسْمَعَ دَاعِيهَا وَ فَازَ وَاعِيهَا» خطبه ي 202 نهج البلاغه، سيد رضي مي فرمايد، مرحوم شيخ صدوق در أمالي در مجلس 77 مي گويد: اميرالمؤمنين هرشب بعد از نماز عشاء به طرف مردم برمي گشتند و اين خطبه را سه بار تکرار مي کردند. شما پيدا کنيد يک سخنراني که اميرالمؤمنين هرشب سه بار يک جمله را تکرار کند. «تَزَوَّدُوا رَحِمَكُمُ اللَّهُ فَقَدْ نُودِيَ فِيكُمْ بِالرَّحِيلِ وَ أَقِلُّوا الْعُرْجَةَ عَلَى الدُّنْيَا» دعوت به تقوا مي کرد، زاد و توشه تان را بگيريد، رفتن خبر نمي کند.

«عِبَادَ اللَّهِ إِنَّ تَقْوَى اللَّهِ حَمَتْ أَوْلِيَاءَ اللَّهِ مَحَارِمَهُ» اگر کسي تقوا داشته باشد، آثارش اين است که اولياي خدا را از گناه حفظ مي کند. بارها گفتيم که مهم باورهاي ديني است. ما در جامعه، جامعه ي ما وقتي به فلاح و رستگاري مي رسد که باورهاي ديني اش تقويت شود. اگر کسي از خدا، چرا اينقدر قرآن و نهج البلاغه اميرالمؤمنين و اولياي خدا روي پايه هاي ديني کار کردند؟ روي بحث مبدأ و معاد کار کردند؟ اعتقادات، شما قرآن را هرجا ورق مي زنيد، يا از مبدأ مي گويد يا از معاد، يا از آفرينش انسان مي گويد و يا از پايان انسان، اگر من مبدأ و معاد را باور کردم آنوقت ديگر تقواي من حافظ محارم است. «وَ أَلْزَمَتْ قُلُوبَهُمْ مَخَافَتَهُ» خوف خدا در دل انسان مي آيد، «حَتَّى أَسْهَرَتْ لَيَالِيَهُمْ وَ أَظْمَأَتْ هَوَاجِرَهُمْ » شب ها شب زنده دار و روزها دنبال روزه هستند. کسي خواب ناز خودش را از بين ببرد و از خواب بيدار شود و دنبال راز و نياز با خدا برود، چه انگيزه اي دارد؟ «فَأَخَذُوا الرَّاحَةَ بِالنَّصَبِ» به جاي راحتي بعضي از

ص: 5637

سختي ها را در زندگي خود تحمل کردند، روز گرم روزه مي گيرد و تشنگي را تحمل مي کند، «وَ الرِّيَّ بِالظَّمَإِ وَ اسْتَقْرَبُوا الْأَجَل فَبَادَرُوا الْعَمَلَ وَ كَذَّبُوا الْأَمَلَ فَلَاحَظُوا الْأَجَلَ» اينکه به تقوا رسيدند، أجل را نزديک مي بينند. هر آن احتمال مي دهد به آخرت خط برسد. آرزوها را تکذيب مي کند، آرزو بايد باشد اما با واقعيت ها هماهنگ باشد. اميرالمؤمنين در نامه 31 نهج البلاغه به امام هشتم مي فرمايد: پسرم بدان که انسان به همه آرزوهايش نمي رسد. آرزو بايد با واقعيت ها هماهنگ باشد. الآن جوان ها آرزو دارند اما با واقعيت هماهنگ نيست.

شريعتي: انشاءالله حجاج بيت الله الحرام نايب الزياره و دعاگوي ما باشند، به شکوفه ها به باران برسان سلام ما را! امروز صفحه 125 قرآن کريم، آيات 104 تا 108 سوره ي مبارکه مائده را تلاوت خواهيم کرد.

«وَ إِذا قِيلَ لَهُمْ تَعالَوْا إِلى ما أَنْزَلَ اللَّهُ وَ إِلَى الرَّسُولِ قالُوا حَسْبُنا ما وَجَدْنا عَلَيْهِ آباءَنا أَ وَ لَوْ كانَ آباؤُهُمْ لا يَعْلَمُونَ شَيْئاً وَ لا يَهْتَدُونَ «104» يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا عَلَيْكُمْ أَنْفُسَكُمْ لا يَضُرُّكُمْ مَنْ ضَلَّ إِذَا اهْتَدَيْتُمْ إِلَى اللَّهِ مَرْجِعُكُمْ جَمِيعاً فَيُنَبِّئُكُمْ بِما كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ «105» يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا شَهادَةُ بَيْنِكُمْ إِذا حَضَرَ أَحَدَكُمُ الْمَوْتُ حِينَ الْوَصِيَّةِ اثْنانِ ذَوا عَدْلٍ مِنْكُمْ أَوْ آخَرانِ مِنْ غَيْرِكُمْ إِنْ أَنْتُمْ ضَرَبْتُمْ فِي الْأَرْضِ فَأَصابَتْكُمْ مُصِيبَةُ الْمَوْتِ تَحْبِسُونَهُما مِنْ بَعْدِ الصَّلاةِ فَيُقْسِمانِ بِاللَّهِ إِنِ ارْتَبْتُمْ لا نَشْتَرِي بِهِ ثَمَناً وَ لَوْ كانَ ذا قُرْبى وَ لا نَكْتُمُ شَهادَةَ اللَّهِ إِنَّا إِذاً لَمِنَ الْآثِمِينَ «106» فَإِنْ عُثِرَ عَلى أَنَّهُمَا اسْتَحَقَّا إِثْماً فَآخَرانِ يَقُومانِ مَقامَهُما مِنَ الَّذِينَ اسْتَحَقَّ عَلَيْهِمُ الْأَوْلَيانِ فَيُقْسِمانِ بِاللَّهِ لَشَهادَتُنا أَحَقُّ مِنْ شَهادَتِهِما وَ مَا

ص: 5638

اعْتَدَيْنا إِنَّا إِذاً لَمِنَ الظَّالِمِينَ «107» ذلِكَ أَدْنى أَنْ يَأْتُوا بِالشَّهادَةِ عَلى وَجْهِها أَوْ يَخافُوا أَنْ تُرَدَّ أَيْمانٌ بَعْدَ أَيْمانِهِمْ وَ اتَّقُوا اللَّهَ وَ اسْمَعُوا وَ اللَّهُ لا يَهْدِي الْقَوْمَ الْفاسِقِينَ»

ترجمه آيات: و هرگاه به آنان گفته شود: به سوى آنچه خداوند نازل كرده و به سوى پيامبر بياييد، گويند: آنچه پدرانمان را بر آن يافتيم، ما را بس است. آيا هر چند پدرانشان چيزى نمى دانستند و (به حقّ) هدايت نشده بودند (و بيراهه مى رفتند، بايد راه آنان را ادامه دهند؟) اى كسانى كه ايمان آورده ايد! بر شما باد (حفظ) خودتان. چون شما هدايت يافتيد، آن كه گمراه شد زيانى به شما نمى رساند. بازگشت همه ى شما به سوى خداست، و او شمارا به آنچه مى كرديد، آگاه مى سازد. اى كسانى كه ايمان آورده ايد! هرگاه (نشانه هاى) مرگ يكى از شما فرا رسد، از ميان خود دو نفر عادل را هنگام وصيّت به شهادت و گواهى فرا خوانيد. و اگر در مسافرت بوديد و مصيبت مرگ به سراغ شما آمد (و شاهد مسلمانى نبود) دو تن از غير (همكيشان) تان را به گواهى بطلبيد و اگر (در صداقت آنان) شك كرديد، پس از نماز آن دو را نگاهداريد تا به خداوند قسم ياد كنند كه ما حاضر نيستيم حقّ را به هيچ قيمتى بفروشيم، هر چند در مورد فاميل باشد و هرگز شهادت الهى را پنهان نمى كنيم، كه در اين صورت از گنهكارانيم. پس اگر معلوم شد كه آن دو شاهد (غير مسلمان در سفر) گناه و خيانت كرده اند (و سوگندشان ناحقّ بوده)، دو نفر ديگر كه (مسلمان هستند و شهادت بر ضررشان تمام شده و

ص: 5639

به ميّت نزديك ترند) برخاسته و به خدا سوگند ياد نمايند كه قطعاً گواهى ما (وارثان مسلمان) از گواهى آن دو (غير مسلمانى كه خيانتشان آشكار شده) به حقّ نزديك تر است (و بگويند) ما (از حدّ و حقّ) تجاوز نكرده ايم كه اگر چنين كنيم قطعاً از ستمكارانيم. اين (روش به صواب) نزديكتر است براى اينكه شهادت را به نحو درست ادا كنند و يا بترسند كه بعد از سوگند خوردنشان سوگندهايى (به وارثان ميّت) برگردانده شود (وجاى سوگند آنان را بگيرد). و از خداوند پروا كنيد و (فرمان هاى او را) گوش كنيد و خداوند، گروه فاسق را هدايت نمى كند.

شريعتي: چقدر خوب است يادي کنيم از شهداي حج خونين سال 66 که امروز به تاريخ قمري مصادف شده با آن جمعه خونين و ياد و خاطره ي همه حجاج عزيزمان را که به سدت آل سعود شهيد شدند گرامي مي داريم. يادي از شهداي حادثه منا کنيم که انشاءالله همه مهمان سفره ي حق تعالي و اهل بيت باشند.

حاج آقاي حسيني قمي: گاهي خانواده هاي معظم شهداي حج خونين و شهداي منا گلايه مي کنند که فراموش شديم. اينطور نيست و هم رسانه ها و همه ما نسبت به شهداي فاجعه ي حج خونين و مخصوصاً فاجعه ي منا را نبايد فراموش کنيم و اين جزء جنايات بسيار بزرگي است که با هيچ آبي دامن آل سعود را پاک نخواهد کرد. اميدواريم هرچه زودتر همه اين خانواده هاي معظم ذلت آل سعود را ببينند. به همه شهدا تعظيم مي کنيم. آيه اي که تلاوت شد «يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا شَهادَةُ بَيْنِكُمْ إِذا حَضَرَ أَحَدَكُمُ الْمَوْتُ حِينَ الْوَصِيَّةِ اثْنانِ» بحث وصيت و شاهد گرفتن در وصيت

ص: 5640

را بارها عرض کرديم. بحث وصيت خيلي مهم است و انسان ها تا زنده هستند هزار گرفتاري در مسائل مالي و حقوقي دارند و وقتي مي ميرند تازه اول گرفتاري براي وارثان و دعواي بين ورثه است. چقدر پرونده داريم که برادرها و خواهرها بعد از مرگ پدرشان در زندان هستند و گرفتار شدند. چرا اهل وصيت نيستيم؟ وصيت نمي نويسيم که بچه هاي ما بعد از مرگ ما گرفتاري نداشته باشند.

شريعتي: مباحث وصيت حاج آقاي حسيني چاپ شده و مدوّن هست که براي تهيه اين کتاب مي توانيد به سايت برنامه مراجعه کنيد.

حاج آقاي حسيني قمي: حضرت در قسمت ديگري از اين فراز مي فرمايد: «إِنَّ الَّذِي أُمِرْتُمْ بِهِ أَوْسَعُ مِنَ الَّذِي نُهِيتُمْ عَنْهُ» فرمان هايي که خدا گفته انجام بدهيد، چيزهايي که بر شما مباح و حلال است، مباح و حلال خدا خيلي وسيع تر از آن چيزي است که نهي تان کرده است. بعضي مي گويند: چه بخوريم؟ همه چيز حرام است. شما محرمات را بشمار. قرآن گفته چند چيز که حرام است، نخوريد. مثلاً گوشت خوک نخوريد! هزار چيز را بنوش و مشروبات الکي را نخور. در معامله ربا نکنيد، اهل کم فروشي و ربا و رشوه نباشيد. اميرالمؤمنين فرمود: آن چيزي که مباح و حلال است را انجام بدهيد. اينها وسوسه ي شيطان است! اگر کسي در کلام اميرالمؤمنين معاذ الله ترديد دارد، يک پيام به ما بدهد. ما بيست، سي گناه کبيره داريم. اين همه کار مباح براي شما هست.

«وَ مَا أُحِلَ لَكُمْ أَكْثَرُ مِمَّا حُرِّمَ عَلَيْكُمْ» اين چيزي که حلال است، بيشتر است. «فَذَرُوا مَا قَلَّ لِمَا كَثُرَ» اين موارد کم حرام را

ص: 5641

کنار بگذاريد. در برابرش اين همه موارد حلال هست. «وَ مَا ضَاقَ لِمَا اتَّسَعَ» بعضي از شارحين نهج البلاغه نکته ي خوبي را اشاره کردند و گفتند: مگر قرآن نمي گويد، در سوره مبارکه بقره هست که «هُوَ الَّذِي خَلَقَ لَكُمْ ما فِي الْأَرْضِ جَمِيعاً» (بقره/29) همه چيز براي شماست. هرچه مي خواهيد بخوريد، چند نوشيدني حرام داريم. چند خوردني حرام داريم؟ چند معامله حرام داريم؟ در بحث فقه و اصول که مطرح است روايات ما اينطور مي گويد: «کلُ شيء لک حلال حتي تعلم» يک استثنايي دارد. از قواعدي است که وقتي فقهاي ما وارد مباحث فقهي مي شوند، «کل شيء لک مطلق» قرآن مي فرمايد: «وَ ما جَعَلَ عَلَيْكُمْ فِي الدِّينِ مِنْ حَرَجٍ» (حج/78) ما نخواستيم دين شما حرج باشد. پيامبر فرمود: خداوند مرا مبعوث کرد «بُعِثْتُ إِلَيْكُمْ بِالْحَنَفِيَّةِ السَّمْحَةِ السَّهْلَةِ الْبَيْضَاءِ» (بحارالانوار/ج30/ص548) در اين سالها عده اي در فضاي مجازي مي خواهند دين را اينطور جلوه بدهند که دين همه چيز را حرام کرده و دست و پاي انسان را بسته است. نه همه چيز حلال و مباح است مگر موارد استثنايي، لذا حضرت مي فرمايد: مغالطه نکنيد.

شريعتي: براي دوستاني که اهل مطالعه هستند چه شرحي از نهج البلاغه را پيشنهاد مي دهيد؟

حاج آقاي حسيني قمي: شرح فارسي که آيت الله العظمي مکارم شيرازي دارند و 15 جلد از شرح نهج البلاغه است که بسيار جامع و کامل است به نام پيام امام اميرالمؤمنين(ع). در مورد زراره بخواهيم سخن بگوييم، مي ترسم ظلم باشد، چون زراره يک شخصيت کم نظير است، در آستانه ي شهادت امام باقر هستيم، به اين مناسبت از يکي از اصحاب حضرت نام مي بريم و ياد مي کنيم. حتماً در

ص: 5642

مجالس حضرت شرکت کنيد، شيخ مفيد مي نويسد: شيعه قبل از امام باقر و امام صادق، مناسک حج و حلال و حرام را بلد نبود. چون براي ائمه قبل مجال نبود و فرصت ندادند. امام علي(ع) خانه نشين بود. در پنج سال درگير سه جنگ بود. امام حسن(ع) را خانه نشين کردند و سيدالشهداء را شهيد کردند. امام سجاد گرفتاري داشتند، اولين فرصت که پيدا شد، براي امام باقر(ع) است. از جمله اصحاب ايشان يکي زراره است. از نجاشي رجالي شناس بزرگ يک عبارت است که ايشان فرمود: «شيخ اصحابنا في زمانه» بزرگ اصحاب ما، از همه مقدم بود. «فقيهاً متکلماً اديباً قد اجتمعت فيه خلال الفضل» هر فضلي در او وجود داشت. «صادقاً فيما يربي» در روايت داريم «افقه الاولين» آنهايي که از همه فقيه تر بودند شش نفر بودند، يک نفر زراره است ولي در اين شش نفر باز زراره از همه بالاتر است. امام صادق فرمود: «لو لا زراره» اگر زراره نبود، روايات پدرم از بين مي رفت. باز حضرت فرمود: محبو بترين انسان ها زنده و مرده شان چهار نفر هستند، يکي زراره و يکي محمد بن مسلم است. در سند بيش از دو هزار حديث حضور دارد. الآن يک روايت وقتي از امام صادق دست ما مي رسد کارساز است و کلي از مسائل را حل مي کند. با يک روايت فقهاي ما صدها باب را باز مي کنند. جناب زراره بيش از دو هزار حديث از امام باقر و امام صادق به ما رسانده، در روايتي داريم فرداي قيامت منادي ندا مي دهد، حواريون خاتم الانبياء و اميرالمؤمنين بيايند، به حواريون امام باقر مي رسد، وقتي در محشر خطاب مي کنند:

ص: 5643

حواريون امام باقر(ع) کجا هستند؟ نه نفر اجازه دارند قيام کنند. حواريون يعني اصحاب خاص، يکي محمد بن مسلم و يکي زراره بن اعين و يکي حمران بن اعين است، اينها چهار برادر بودند و همه از اصحاب خوب امام صادق بودند.

شريعتي: دعا بفرماييد و آمين بگوييم.

حاج آقاي حسيني قمي: غدير را فراموش نکنيم، هرچه در توان داريم براي تعظيم اميرالمؤمنين بگذاريم. مادح خورشيد، مداح خود است. انشاءالله سنگ تمام بگذاريم. شهادت امام باقر را فراموش نکنيم. براي عيد قربان هم اگر در توان داريم قرباني کنيم، در مساجد پول جمع مي کنند و همه مردم قرباني انجام مي دهند. انشاءالله از اين فرصت ها استفاده کنيم. خدا را قسم مي دهيم آنهايي که به اين جمع التماس دعا گفتند، خداوند حوائج آنها را برآورده به خير و مريض ها لباس عافيت بپوشاند. گرفتاري هايشان را برطرف بگرداند. سفر حجاج ما بي خطر قرار بدهد.

شريعتي: «اللهم ارزقني حج بيتک الحرام في عامي هذا و في کل عام»

«والحمدلله رب العالمين و صلي الله علي محمد و آله الطاهرين»

98-05-22- آشنايي با نهج البلاغه

شريعتي: بسم الله الرحمن الرحيم، اللهم صل علي محمد و آل محمد و عجل فرجهم.

«الحمدلله رب العالمين، الحمدلله الذي جعلنا من المتمسکين بولاية اميرالمؤمنين علي بن ابي طالب» سلام مي کنم به همه دوستان عزيزم، بيننده هاي خوب و شنونده هاي بسيار نازنين، انشاءالله بهترين ها در اين ايام براي شما رقم بخورد و هرچه خير است و برکت است در اين دهه ي بسيار به ياد ماندني نصيب شما شود. کم کم غدير از راه مي رسد، خوشا به حال آنهايي که هرچه در توان دارند براي غدير و احياي

ص: 5644

سنت هاي غدير خرج مي کنند. حاج آقاي حسيني قمي، سلام عليکم و رحمة الله، خيلي خوش آمديد.

حاج آقاي حسيني قمي: سلام عليکم و رحمة الله، عرض سلام و ارادت خالصانه خدمت همه بينندگان و شنوندگان عزيز دارم. اين ايام بسيار فرخنده ي دهه امامت و ولايت را تبريک مي گويم، نيمه ماه روز شنبه، روز ولادت امام هادي(ع) است. پيشاپيش تبريک مي گويم.

شريعتي: بحث امروز شما را با دل و جان خواهيم شنيد.

حاج آقاي حسيني قمي: بسم الله الرحمن الرحيم، يکوقتي عرض کرديم اگر عزيزان مي خواهند براي غدير کاري کنند، برنامه ريزي کنند. خيلي فرصت نيست. تقاضا مي کنم همه کساني که بنا دارند براي اميرالمؤمنين مايه بگذارند. اگر به ما بگويند: سه شنبه آينده وجود مقدس امام زمان مهمان شما هست. چقدر خوشحال مي شويد؟ از حالا تدارک مي بينيد که جانم را تقديم امام زمان کنم. جداً امام زمان مي خواهد سر سفره ي ما بيايد، يعني ما يک چنين قابليتي داريم؟ اين روايت است فرمودند: اگر کسي در روز عيد غدير اطعام کند، اطعام در روز غدير معادل اطعام تمام انبياء و صالحين هست. اينکه گويي ابراهيم و عيسي و موسي و ائمه را مهمان کردي. جانمان را فدا مي کرديم اگر مي فهميديم يکي از اين بزرگواران مهمان ما هستند. اهل بيت کار کم ما را گران مي خرند. مي گويند: در غدير به يک مؤمن اطعام بدهيد گويي همه مؤمنين و صالحين را اطعام داديد. متأسفانه در ميان اروپايي ها گاهي سالها دو همسايه در کنار هم هستند و کسي از هم خبر ندارد. اين سبک زندگي غربي دارد در زندگي ما هم رسوخ پيدا مي کند، متأسفانه! اطعام به همسايه ها روز عيد غدير، مهماني

ص: 5645

بدهيم، خيلي خوب است. الآن بعضي روزشمار محرم گذاشتند، يکي از علماي بزرگ شيعه سؤال کرده بود که چرا عاشورا دسته راه مي اندازيد؟ فرموده بود بخاطر اينکه ما در غدير اين کار را نکرديم، آنوقت به مرور زمان آن تأثيري که غدير بايد داشته باشد، از دست داده است. اگر در عاشورا چنين کاري نکرده بوديم، عاشورا هم نقش خودش را از دست مي داد. اگر قصه غدير محکم برگزار شده بود نبايد اينطور مي شد.

يکي از علماي بزرگ اهل سنت مي نويسد: «لم يقتل الحسين في کربلاء» امام حسين را در کربلا نکشتند، در عاشورا شهيد نکردند. آن روزي حسين را کشتند که نشستند و حق اميرالمؤمنين را گرفتند. يعني اگر ما غدير را محکم گرفته بوديم، کربلا پيش نمي آمد. روز شمار محرم را بعد از غدير بگذاريد. الآن دهه غدير و دهه ولادت و ايام شادي است. بگذاريد مردم شادي داشته باشند. دو ماه عزاداري خواهيم کرد. حالا مي خواهند بگويند: تمام انبياء و صالحين سر سفره شما عيد غدير هستند، از حالا تدارک کنيم، جشن مي گيريم، عيدي مي دهيم، لباس نو بپوشيم، بچه هاي ما منتظر آمدن عيد غدير باشند. يک هفته فرصت داريم، انشاءالله از جان و دل مايه بگذاريم.

اي که گفتي فمن يَمُت يَرني *** جان فداي کلام دلجويت

کاش روزي هزار مرتبه من *** مُردمي تا بديدمي رويتژ

اين ايام، ايامي است که در عين حال که ايام ولايت و دهه امامت هست اما به مناسبت حج بيت الله الحرام، قربان و اين روزهايي که حاجي ها تا دوازدهم در منا هستند و بعد هم اعمال، سکه اش به نام ابراهيم خليل الرحمان زده مي شود.

ص: 5646

همه عالم در عيد قربان ياد ابراهيم خليل الرحمان مي کنند. حضرت ابراهيم 60 بار نام مبارکش در قرآن آمده است. اين پيامبر به قدري با عظمت است که هر بخشي از داستان ها و ويژگي هايش که در قرآن آمده يک درس بزرگي براي جامعه ديني ماست. هرجا اين بحث را شروع کردم نرسيدم يک قسمت، دو قسمتش را بخوانم. فقط در اين حد که کام مخاطبين ما شيرين شود به زندگي اين پيامبر با عظمت يکسري از آيات را مي خوانم. قرآن مي فرمايد: «تِلْكَ الرُّسُلُ فَضَّلْنا بَعْضَهُمْ عَلى بَعْضٍ» (بقره/253) درجات انبياء بسيار متفاوت بود. اين استاد بزرگوار مي فرمود: همين قرآني که به پيامبر ما خطاب مي کند، «وَ اذْكُرْ فِي الْكِتابِ إِبْراهِيمَ» يازده پيامبري که در قرآن يازده مورد است، قرآن به پيامبر ما مي گويد: اسم اينها را بياور، ياد اينها باش. مردم از اينها الگو بگيرند. هميشه اسمشان برده شود، از يک طرف مي گويد: «وَ اذْكُرْ فِي الْكِتابِ إِبْراهِيمَ». يا در سوره ي نحل که انشاءالله آياتش را مي خوانيم «ثُمَّ أَوْحَيْنا إِلَيْكَ » (نحل/123) پيامبر ما به تو وحي کرديم، «أَنِ اتَّبِعْ مِلَّةَ إِبْراهِيمَ حَنِيفاً» اين يک پيامبر است، يک پيامبر ديگري داريم، او هم پيامبر خداست. اينجا مي گويد: «وَ اذْكُرْ» ياد ابراهيم باش، مردم يادش باشند و الگو بگيرند. اما يکجا مي فرمايد: مثل اين پيامبر نباش. «وَ لا تَكُنْ كَصاحِبِ الْحُوتِ » (قلم/48) مثل يونس نباش. در نماز غفيله مي گوييم: «وَ ذَا النُّونِ إِذْ ذَهَبَ مُغاضِبا» (انبياء/87) يونس پيامبر بود، اما اشکالش اين بود که زود ناراحت شد. غضب کرد و ناراحت شد، مردم امتش را رها کرد و از شهر بيرون رفت. فکر کرد ما نمي توانيم برايش

ص: 5647

سخت بگيريم، ما برايش سخت گرفتيم. «فَظَنَّ أَنْ لَنْ نَقْدِرَ عَلَيْهِ فَنادى فِي الظُّلُماتِ أَنْ لا إِلهَ إِلَّا أَنْتَ سُبْحانَكَ إِنِّي كُنْتُ مِنَ الظَّالِمِينَ» در جاي ديگر قرآن هست، «لَلَبِثَ فِي بَطْنِهِ إِلى يَوْمِ يُبْعَثُونَ» (صافات/144) اگر ذکر يونسيه را نگفته بود، تا قيام قيامت در شکم ماهي نگه مي داشتيم. پيامبر بايد حوصله داشته باشد، نبايد زود عصباني شود و نفرين کند. مثل يونس نباش ولي«وَ اذْكُرْ فِي الْكِتابِ إِبْراهِيمَ». يک نمونه اين بود که حضرت ابراهيم اوج حلم و بردباري است، سوره مبارکه هود داستان حضرت ابراهيم مفصل است که مهمان هايي برايشان آمد و از اينها پذيرايي کرد و اينها دست به غذا دراز نکردند، گفتند: ما فرستاده هاي پروردگار هستيم، ما فرشته هستيم و آدميزاد نيستيم که غذا بخوريم. اين حلم و بردباري، «فَلَمَّا ذَهَبَ عَنْ إِبْراهِيمَ الرَّوْعُ و جاءَتْهُ الْبُشْرى يُجادِلُنا فِي قَوْمِ لُوطٍ» (هود/74) واژه هاي قرآن حساب شده است. خدايا خواهش مي کنم شفاعت ما را بپذير، ما پيامبر هستيم، خدايا چرا مي خواهي اين قوم را عذاب کني؟ مفسرين جواب دادند، حضرت ابراهيم نمي دانست اين حکم قطعي پروردگار هست و فکر مي کرد اين هنوز جاي چانه زدن دارد. لذا خود قرآن تعريف مي کند، «إِنَّ إِبْراهِيمَ لَحَلِيمٌ أَوَّاهٌ مُنِيبٌ» (هود/75) ما هرجا مي رسيم فقط سفارش جوان ها را مي کنند. دغدغه بزرگ خانواده ها جوان ها هستند. پدر و مادر بزرگوار شما که اينقدر دغدغه ي فرزندت را داري، فرض کنيد فرزند شما در انجام واجبات آنطور که شما هستيد، نيست. ما بالاتر از ابراهيم نيستيم. حضرت ابراهيم شفاعت مي کند از قومي که زشت ترين گناه را در تاريخ به نام آنها ثبت کردند. پدر و مادرها ناراحت نباشيد. وقتي

ص: 5648

شما غصه مي خوريد و ناراحت مي شويد، اين غصه و ناراحتي شما منتقل مي شود به خانه، به فرزندتان منتقل مي شود. اگر فرزند من کاهل نماز است و واجبي را انجام نمي دهد، اين غصه و ناراحتي خود به خود منتقل مي شود در برخورد من. بايد وظايفي که داريم را انجام بدهيم. يکي از راه هاي خوب اين است که يک رفيق خوب سر راه بچه ها قرار بدهيم. زمينه هاي گناه را در زندگي شان ايجاد نکنيم. اين شبکه هاي ماهواره اي زمينه هاي گناه و فساد است. وقتي اين برنامه تمام مي شود، تمام آموزه هاي ديني فرزند شما فرو مي ريزد. گاهي در بعضي شهرها که مي رويم مسئولين امنيتي و نظامي و قضايي، چيزهايي را براي ما از آثار شوم شبکه هاي ماهواره اي مي گويند. بارها عرض کردم به دخترها و پسرهايتان رحم کنيد.

يک سؤال: اينهايي که براي ما اين دهها شبکه را مي فرستند، هزينه هاي ميلياردي مي کنند. دشمني که در اين اوضاع تحريم داروي بيمار سرطاني را به ما نمي دهد، اين نسل کشي و جنايت بزرگي که آمريکايي ها انجام مي دهند، آنوقت اينها دلسوز ما هستند که به آساني در خانه هايمان بتوانيم دهها شبکه ي ماهواره اي را ببينيم؟ براي سرگرمي ما دلسوزي مي کنند؟ آثار تحريم در زندگي ها ملموس است. چطور باور نمي کنيم اين دشمن است، آنوقت اين دشمن را ما دستش را مي گيريم و در خانه در مغز فرزندانمان وارد مي کنيم. در مغز دختر و پسرمان وارد مي کنيم. اگر به آن ايده آل نرسيديم غصه و حرص نخوريم. با بچه هايمان قهر نکنيم و مدارا کنيم. يکوقت عزيزان تصور نکنند که ما مي خواهيم گناه بي نمازي را سبک بشماريم. گناه بسيار سنگيني است. بي نمازي و کاهل نمازي و آيات قرآن را

ص: 5649

همه مي دانند. وقتي به جهنمي ها گفتند: «ما سَلَكَكُمْ فِي سَقَرَ» (مدثر/42) اولين حرفي که مي زنند «قالُوا لَمْ نَكُ مِنَ الْمُصَلِّينَ» (مدثر/43) اين جاي خود است. ما برخوردمان چطور باشد؟

شريعتي: اگر ما مقدمات تربيت بچه هايمان را فراهم کرديم و باز به نتيجه نرسيديم، باز بايد حوصله کنيم و سعه صدر داشته باشيم.

حاج آقاي حسيني قمي: قرآن مي گويد: «وَ لا تَكُنْ كَصاحِبِ الْحُوتِ » يونس که زود ناراحت شد و نفرين کرد، خدا نمي پسندد کسي با کسي قطع رابطه کند، براي چه قطع رابطه کردي؟ اينها بت پرست هستند و خدا پرست نمي شوند. خوب تو اينجا آمدي دست اينها را بگيري. براي اصلاح بچه ها بايد حوصله داشته باشيم و سعه صدر. يکوقت پدري به من گفت: من راه حل کساني که غصه نماز بچه هايشان را مي خورند، پيدا کردم. گفتم: راه حل چيست؟ گفت: پسر و دختر نماز نمي خوانند، يک کمربند و يک پارچ آب راه حل است. ولي گفت دستورالعمل دارد. کمربند که معلوم است براي چيست، پارچ آب شرطش اين است که اگر در زمستان بود اين پارچ بايد يخ باشد، يکبار که صبح روي صورتش بريزي تا آخر عمر نماز خوان مي شود. تابستان بايد آب داغ باشد که بسوزد.!! اين درست است؟ حالا امشب بچه ما براي نماز صبح خواب مانده است، دختر من، پسر من مقيد به نماز هست و ساعت هم کوک کرده و بيدار نشده است. سؤال: من وظيفه دارم بيدارش کنم يا نه؟ چه وظيفه اي دارم، براي چه بايد بيدارش کنم. اگر خودش خواسته بود که بيدارش کنم، بيدار مي کنم اگر نگفته بود و امشب خواب ماند، نبايد بيدار کرد.

ص: 5650

مي گويد: نهي از منکر کنيم، منکري در کار نيست. وقتي فرزند مقيد به نماز است و حالا خواب مانده، ديگر منکري نيست.

ما بزرگاني چون آيت الله حق شناس و آيت الله ميانجي را از دست داديم، ولي بحمدلله آثار اينها هست. کتاب ها و سي دي هايشان هست. از جمله عالم برزخ است که بارها گوش کردم. اين سي دي را در ماشين گوش کنيد. اگر ما تصميم بگيريم کلام آيت الله احمدي روي ما اثر نکند، اثر دارد. از بس اين مرد با خدا بود و نيت خالص داشت. مي فرمودند: يکوقتي يک جواني از تهران به من نامه نوشت که يک گرفتاري در زندگي دارم. شما دعا کنيد گرفتاري من برطرف شود. من رفتم حرم حضرت معصومه دعا کردم ولي شب خواب ديدم اين جوان دارد سينه مي زند. خدمت آيت الله العظمي حجت رفتم و گفتم: چنين داستاني است و جواني به ما التماس دعا گفته و خواب ديدم که سينه مي زند. مرحوم آيت الله العظمي حجت فرمودند: اينکه در خواب سينه مي زند نشانه اضطرار است. باز هم شما برايش دعا کنيد. دوباره به حرم رفتم و دعا کردم، از يک جايي به ما گفته شد: ما مشکل اين را برطرف مي کنيم، ولي به او بگوييد: اين دوباره نماز بخواند و اگر نماز خواندن را شروع نکند دوباره گرفتارش مي کنيم! مرحوم آقاي حق شناس فرمود: که نامه نوشتم و گفتم قصه اين است. دعاي اول و خواب و دعاي دوم و اين هم آخرش. اين جوان نوشته بود: تعجب هستم شما از کجا فهميديد. پدر و مادر من نمي دانند من نماز نمي خوانم. به من مي گويند: نماز بخوان،

ص: 5651

در اتاق مي روم و در راه مي بندم و يک والضالين مي گويم و پدرم قربان صدقه من مي رود! جوان عزيز! گاهي گرفتاري هايي که در زندگي داريم بخاطر همين چيزهاست. اگر ما گرفتار بوديم الزاماً گرفتاري ما بخاطر ترک يک واجب و انجام يک گناه است ولي خودمان مي توانيم در مورد خودمان قضاوت کنيم، در مورد ديگران نمي توانيم. در مورد خودمان مي توانيم قضاوت کنيم.

گاهي گرفتاري ها در زندگي بخاطر گناهان ما و ترک واجب است. نماز دنيا و آخرت دارد اما از آن طرف «إِنَّ إِبْراهِيمَ لَحَلِيمٌ أَوَّاهٌ مُنِيبٌ» (هود/75) پدر و مادرها بايد برخوردهايشان با حوصله و سعه صدر باشد. بخشي از آيات شصت بار نام حضرت ابراهيم آمده است. سوره مبارکه نحل از آيه 120 «إِنَّ إِبْراهِيمَ كانَ أُمَّةً قانِتاً لِلَّهِ حَنِيفاً وَ لَمْ يَكُ مِنَ الْمُشْرِكِينَ،شاكِراً لِأَنْعُمِهِ اجْتَباهُ وَ هَداهُ إِلى صِراطٍ مُسْتَقِيمٍ،وَ آتَيْناهُ فِي الدُّنْيا حَسَنَةً وَ إِنَّهُ فِي الْآخِرَةِ لَمِنَ الصَّالِحِينَ» چقدر خدا ابراهيم را دوست داشت و چقدر ابراهيم، خدا را دوست داشت. ده ويژگي هست که يکي «کان أمةً» يک تنه يک امت بود. مفسرين چند معنا براي اين گفتند، يک معنا همين که يک تنه کار يک امت را مي کرد. نکته دوم اينکه با اينکه تنها مؤمن زمان خود بود ولي مقاومت کرد. «کان أمهً» يعني تنها مؤمن بود ولي تنها مؤمني که در حد يک امت بود. در غررالحکم تعبير زيبايي است، به دخترخانم ها عرض مي کنم، اگر شما حجاب و عفاف و اخلاق ديني و پوشش ديني داريد، اميرالمؤمنين فرمود: «لَا تَسْتَوْحِشُوا فِي طَرِيقِ الْهُدَى لِقِلَّةِ أَهْلِه » اگر مسير شما مسير هدايت است براي اينکه تنها هستي غصه

ص: 5652

نخور. ابراهيم غصه نخورد، يک نفر يک امت بود. اگر مسير، مسير حق است اشکالي دارد ما تنها باشيم؟ ابراهيم يک روز تنهاي تنها بود. اميرالمؤمنين تنهاي تنها بود. امروز عالم مي گويد: يا اميرالمؤمنين و عده اي اميرالمؤمنين را شناختند. اگر مسيرت، مسير حق است«لَا تَسْتَوْحِشُوا فِي طَرِيقِ الْهُدَى لِقِلَّةِ أَهْلِه ». به نظرم بيش از آنچه که ما بايد دغدغه داشته باشيم، اينهايي که اهل عفاف و حجاب نيستند را دعوت کنيم، دغدغه ي اينهايي را دارم که با حجاب هستند. يک دخترخانمي خيلي اهل حجاب و عفاف و همه چيز است ولي در يک جمع مي بيند تنهاست و کم مي آورد!!! اگر صد نفر آنجا هستند، اين تنهاست. دخترخانم تنها هستي، شما در يک جمع مي روي و اهل حجاب و عفاف و پوشش و اخلاق و نماز و دينداري و حسن خلق هستي، نترس! «لَا تَسْتَوْحِشُوا فِي طَرِيقِ الْهُدَى لِقِلَّةِ أَهْلِه » مسيرت حق است يا نه؟ مي بينم دخترخانم هايي که بسيار مؤمن است اما مي ترسم از اين تنهايي وحشت کند. نترس! «إِنَّ إِبْراهِيمَ كانَ أُمَّةً قانِتاً لِلَّهِ حَنِيفاً» ابراهيم مطيع خدا بود. خداوند وقتي مي خواهد خليل الرحمان را ستايش کند، به مطيع بودن ستايش مي کند. «إِنَّ إِبْراهِيمَ كانَ أُمَّةً قانِتاً لِلَّهِ حَنِيفاً وَ لَمْ يَكُ مِنَ الْمُشْرِكِينَ» ريا در کارش نبود، شرک در کارش نبود. «شاكِراً لِأَنْعُمِهِ اجْتَباهُ» سپاسگزار خدا بود و خدا او را گلچين کرد. «وَ هَداهُ إِلى صِراطٍ مُسْتَقِيمٍ، وَ آتَيْناهُ فِي الدُّنْيا حَسَنَةً وَ إِنَّهُ فِي الْآخِرَةِ لَمِنَ الصالحين» در دنيا به او حسنه داديم و در آخرت هم جزء صالحين است.

«وَ آتَيْناهُ فِي الدُّنْيا حَسَنَةً» چه حسنه اي بالاتر از اين، فرزندان صالح،

ص: 5653

نام نيک، در سوره مبارکه شعرا حضرت ابراهيم از خداوند تقاضا کرد که خدايا «وَ اجْعَلْ لِي لِسانَ صِدْقٍ فِي الْآخِرِينَ» (شعرا/84) کاري کن بعد از من نام نيک از ما بماند و خوشنام بمانيم. خليل الرحمان است، سوره اي به نام ابراهيم، شصت آيه، شصت بار نامش آمده است ولي از خدا چه مي خواهد؟ خدايا کاري کن ما رفتيم بگويند: همه از ابراهيم به نيکي ياد کنند. تمام عالم در بحث حج و طواف، در صفا و مروه و قرباني نام حضرت ابراهيم است. يکوقت ديدم حاجياني که به مکه مشرف مي شوند، مقام حضرت ابراهيم يک جعبه شيشه اي است که هي سرک مي کشند اين چيست؟ اين سنگ زير پاي حضرت ابراهيم است. حضرت ابراهيم که ديوار کعبه را بنا مي کرد، بالا رفت، به جايي رسيد که ديگر دستش نمي رسيد، يک سنگ زير پايش گذاشت که دستش به ارتفاع ديوار برسد. خدا مي گويد: ابراهيم مي خواهم نام تو را در تاريخ بگذارم. «وَ اتَّخِذُوا مِنْ مَقامِ إِبْراهِيمَ مُصَلًّى» (بقره/125) هر نبي و ولي و عبد صالحي که به طواف کعبه مي آيد، نمازش را بايد پشت مقام ابراهيم بخواند. همه انبياء و اولياء و بندگان صالح خدا طواف کرديم بايد نماز بخوانيم، کجا بايد نماز بخوانيم، اين پشت مي آيي، اينجا چيست؟ هيچي، يک سنگ زير پاي حضرت ابراهيم است. سنگ زير پاي تو را مصلاي همه بندگان خودم تا قيامت مي کنم. آنوقت اين حج، حج ابراهيمي مي شود.

اميرالمؤمنين در خطبه 23 مي فرمايد: «وَ لِسَانُ الصِّدْقِ لِلْمَرْءِ يَجْعَلُهُ اللَّهُ فِي النَّاسِ خَيْراً مِنَ الْمَالِ يَأْكُلُهُ وَ يُوَرِّثُهُ» يکوقت وارث ما نيازمند است برايش بگذاريم، اما اگر نيازي ندارد يک

ص: 5654

کاري کن وقتي رفتي، مردم بگويند: خدا رحمتش کند، چه مدرسه اي ساخت؟ چه بيمارستاني، چقدر دختر را جهازيه داد. بنابراين قرآن مي فرمايد: ما اينها را به ابراهيم داديم، «وَ إِنَّهُ فِي الْآخِرَةِ لَمِنَ الصالحين» اين دنيايش است، در قيامت جزء صالحين است. «رَبِّ هَبْ لِي حُكْماً وَ أَلْحِقْنِي بِالصَّالِحِينَ » (شعرا/83)

شريعتي: از وقتي حاج آقاي عابديني قصه حضرت ابراهيم را براي ما گفتند، اينقدر عشق و محبت حضرت ابراهيم در دل ما نشسته که حساب ندارد. امروز صفحه 132 قرآن کريم، آيات 36 تا 44 سوره مبارکه انعام را تلاوت خواهيم کرد.

«إِنَّما يَسْتَجِيبُ الَّذِينَ يَسْمَعُونَ وَ الْمَوْتى يَبْعَثُهُمُ اللَّهُ ثُمَّ إِلَيْهِ يُرْجَعُونَ «36» وَ قالُوا لَوْ لا نُزِّلَ عَلَيْهِ آيَةٌ مِنْ رَبِّهِ قُلْ إِنَّ اللَّهَ قادِرٌ عَلى أَنْ يُنَزِّلَ آيَةً وَ لكِنَّ أَكْثَرَهُمْ لا يَعْلَمُونَ «37» وَ ما مِنْ دَابَّةٍ فِي الْأَرْضِ وَ لا طائِرٍ يَطِيرُ بِجَناحَيْهِ إِلَّا أُمَمٌ أَمْثالُكُمْ ما فَرَّطْنا فِي الْكِتابِ مِنْ شَيْ ءٍ ثُمَّ إِلى رَبِّهِمْ يُحْشَرُونَ «38» وَ الَّذِينَ كَذَّبُوا بِآياتِنا صُمٌّ وَ بُكْمٌ فِي الظُّلُماتِ مَنْ يَشَأِ اللَّهُ يُضْلِلْهُ وَ مَنْ يَشَأْ يَجْعَلْهُ عَلى صِراطٍ مُسْتَقِيمٍ «39» قُلْ أَ رَأَيْتَكُمْ إِنْ أَتاكُمْ عَذابُ اللَّهِ أَوْ أَتَتْكُمُ السَّاعَةُ أَ غَيْرَ اللَّهِ تَدْعُونَ إِنْ كُنْتُمْ صادِقِينَ «40» بَلْ إِيَّاهُ تَدْعُونَ فَيَكْشِفُ ما تَدْعُونَ إِلَيْهِ إِنْ شاءَ وَ تَنْسَوْنَ ما تُشْرِكُونَ «41» وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا إِلى أُمَمٍ مِنْ قَبْلِكَ فَأَخَذْناهُمْ بِالْبَأْساءِ وَ الضَّرَّاءِ لَعَلَّهُمْ يَتَضَرَّعُونَ «42» فَلَوْ لا إِذْ جاءَهُمْ بَأْسُنا تَضَرَّعُوا وَ لكِنْ قَسَتْ قُلُوبُهُمْ وَ زَيَّنَ لَهُمُ الشَّيْطانُ ما كانُوا يَعْمَلُونَ «43» فَلَمَّا نَسُوا ما ذُكِّرُوا بِهِ فَتَحْنا عَلَيْهِمْ أَبْوابَ كُلِّ شَيْ ءٍ حَتَّى إِذا فَرِحُوا بِما أُوتُوا أَخَذْناهُمْ بَغْتَةً فَإِذا

ص: 5655

هُمْ مُبْلِسُونَ»

ترجمه آيات: تنها كسانى (دعوت تو را) مى پذيرند كه گوش شنوا دارند و (كافران كه نمى گروند،) مردگانى هستند كه روز قيامت خداوند آنان را برمى انگيزد و سپس همه به سوى او بازگردانده مى شوند. و گفتند: چرا بر او (محمّد) معجزه اى (كه ما مى خواهيم) از سوى پروردگارش نازل نشده؟ بگو: بى ترديد خداوند قادر است كه نشانه و معجزه اى (كه مى خواهيد) بياورد، ولى بيشتر (اين بهانه جويان) نمى دانند. و هيچ جنبنده اى در زمين و هيچ پرنده اى كه با دو بال خود پرواز مى كند، نيست مگر اينكه آنها هم امّت هايى چون شمايند. ما در اين كتاب (قرآن يا لوح محفوظ) هيچ چيز را فرو گذار نكرديم، سپس همه نزد پروردگارشان گرد مى آيند. و كسانى كه آيات مارا تكذيب كردند، كر و لال هايى هستند در تاريكى ها. خداوند، هركه را بخواهد (و مستحق باشد) گمراهش كند و هر كه را بخواهد (و شايسته بداند) بر راه راست قرارش مى دهد. بگو: اگر راست مى گوييد چه خواهيد كرد آنگاه كه عذاب خدا در دنيا بيايد يا قيامت فرا رسد، آيا غير خدا را مى خوانيد؟ بلكه (در هنگامه هاى خطر) فقط او را مى خوانيد، پس اگر بخواهد آن رنجى كه خدا را به خاطر آن مى خوانيد بر طرف مى كند، و آنچه را براى خداوند شريك مى پنداشتيد (در روز قيامت) فراموش مى كنيد. و همانا به سوى امّت هاى پيش از تو (نيز پيامبرانى) فرستاديم، (و چون سرپيچى كردند) آنان را به تنگدستى وبيمارى گرفتار كرديم. باشد كه تضرّع كنند. پس چرا هنگامى كه ناگوارى هاى ما به آنان رسيد، توبه و زارى نكردند؟ آرى (حقيقت آن است كه) دل هاى آنان سنگ و سخت شده و

ص: 5656

شيطان كارهايى را كه مى كردند، برايشان زيبا جلوه داده است. پس چون اندرزهايى را كه به آنان داده شده بود، فراموش كردند، درهاى هرگونه نعمت را به رويشان گشوديم (و در رفاه و ماديات غرق شدند) تا آنگاه كه به آنچه داده شدند دلخوش كردند، ناگهان آنان را (به عقوبت) گرفتيم پس يكباره محزون و نوميد گرديدند.

شريعتي: مانده ام احمد پيامبر بود يا عطار عشق *** بس که سلمان ها مسلمان کرد با بوي علي

انشاءالله اين ايام براي ما پر برکت باشد و هرکدام از ما مبلغ سنت هاي غدير باشيم. امسال قرار است که همه سمت خدايي ها اطعام عيد غدير را در مورد همسايه ها داشته باشند و اين به صورت يک سنت دربيايد، و يک اتفاق خوب بيافتد و غدير امسال را متفاوت تر بکند.

حاج آقاي حسيني قمي: بخشي از آياتي که در مورد حضرت ابراهيم خليل الرحمان هست در سوره مبارکه صافات هست، از آيه 102 هست «فَلَمَّا بَلَغَ مَعَهُ السَّعْيَ قالَ يا بُنَيَّ إِنِّي أَرى فِي الْمَنامِ أَنِّي أَذْبَحُكَ فَانْظُرْ ما ذا تَرى » حضرت ابراهيم به اسماعيل فرمود: من در خواب مي بينم که تو را قرباني مي کنم، نظر تو چيست؟ «قالَ يا أَبَتِ افْعَلْ ما تُؤْمَرُ» هرچه خدا گفته انجام بده، «سَتَجِدُنِي إِنْ شاءَ اللَّهُ مِنَ الصَّابِرِينَ» حضرت ابراهيم در عالم رؤيا مأمور مي شود سنگين ترين مأموريت قرباني کردن فرزندش است. البته خواب انبياء غير از خواب ما هست. رؤياي صادقه هست. ابراهيم خليل الرحمان در رؤيا مي بيند که عزيزترين عزيزش را در راه خدا قرباني مي کند. اين چه ايماني است که در رؤيا فرمان مي گيرد و پاي عمل مي آيد؟ ما نه در رؤيا،

ص: 5657

در بيداري، اين همه آيات، بيش از شش هزار آيه قرآن، هزاران حديث، پيام انبياء و پيام ديني، چرا اهل عمل نيستيم؟ نه قرباني کردن فرزندمان، خدا از ما نخواست. در خواب به ابراهيم گفتند: قرباني کن، گفت: چشم، اسماعيل گفت: «قالَ يا أَبَتِ افْعَلْ ما تُؤْمَرُ» ما در بيداري مان، اين همه آيات قرآن، آيه اي که مي گويد: ربا حرام است، در مورد رسيدگي به ديگران و اين همه فرمان ها، اينها در بيداري است و اين همه انبياء و اولياء آمدند. از ما نخواستند فرزند قرباني کنيم، گفتند: يک بخشي از مالت را بده، از ديگران دستگيري کن، حواست به ديگران باشد. ما فقط مي توانيم از ابراهيم خليل الرحمان تجليل کنيم. عجب پيامبري بود. «فَلَمَّا أَسْلَما وَ تَلَّهُ لِلْجَبِينِ» وقتي اسماعيل را آماده قرباني کرد، مرحوم شيخ صدوق يک حديثي در عيون الاخبار الرضا از امام رضا(ع) دارد. داستاني است که مرحوم علامه طبرسي دارد. «وَ نادَيْناهُ أَنْ يا إِبْراهِيمُ» (صافات/104) به ابراهيم گفتيم: بس است. «قَدْ صَدَّقْتَ الرُّؤْيا» آنچه ما از تو مي خواستيم تا همين جا بود. «إِنَّا كَذلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنِينَ، إِنَّ هذا لَهُوَ الْبَلاءُ الْمُبِينُ، وَ فَدَيْناهُ بِذِبْحٍ عَظِيمٍ» (صافات/105-107) چه ذبح عظيمي بود؟ معروف است که مي گويند: يک قوچي آمد و ابراهيم آن را قرباني کرد. «وَ فَدَيْناهُ بِذِبْحٍ عَظِيمٍ» يعني چه؟ ما ذبح عظيم را فدا کرديم و به جايش ذبح عظيمي داديم. شيخ صدوق در باب 17 عيون الاخبار الرضا نقل کردند، امام رضا فرمود: ذبح عظيم چيست؟ چون اين هفته هم در برنامه از حضرت مسلم تجليل مي کنيد که اولين قرباني راه سيدالشهداء بود، امام رضا فرمود: وقتي خداوند به ابراهيم

ص: 5658

فرمان داد اسماعيل را قرباني کن، حضرت ابراهيم خيلي غصه خورد. گفت: خدايا دلم مي خواست اسماعيل را قرباني کنم و اجر و پاداشي که يک پدر در قرباني کردن در داغ فرزند مي بيند نصيب من مي شد. خطاب شد: ابراهيم خودت برايت عزيزتر است يا خاتم الانبياء؟ عرضه داشت خاتم الانبياء. فرزندان او برايت عزيزتر هستند يا فرزندان خودت؟ گفت: فرزندان او. اگر فرزندان خودت را قرباني مي کردي برايت سخت تر بود يا قرباني فرزند رسول خدا؟ گفت: آن مصيبت سنگين است. جبرائيل نشست وقتي اسماعيل خواست قرباني شود، روضه ي سيدالشهداء را براي ابراهيم خواند و به قدري ابراهيم متأثر شد که عرض کرد خدايا اگر اسماعيلم را قرباني کرده بود، قلبم اينقدر درد نمي آمد. «وَ فَدَيْناهُ بِذِبْحٍ عَظِيمٍ»

شريعتي: مريد پير مغانم که هرچه داشت به قربانگه خدا آورد، ز من مرنج اي شيخ، که تو وعده کردي و او به جا آورد! تا غدير فقط يک هفته فرصت باقي است.

«والحمدلله رب العالمين و صلي الله علي محمد و آله الطاهرين»

98-05-29- فضايل اميرالمؤمنين علي(ع) در کتاب فضائل الصحابه احمد حنبل

شريعتي: بسم الله الرحمن الرحيم، اللهم صل علي محمد و آل محمد و عجل فرجهم.

«الحمدلله الذي جعلنا من المتمسکين بولاية اميرالمؤمنين علي بن ابي طالب و الائمة المعصومين» سلام مي کنم به همه دوستان عزيزم، بيننده هاي خوب و شنونده هاي بسيار نازنين، عيد ولايت و امامت، عيد غدير بر شما مبارک باشد. حاج آقاي حسيني قمي از سادات جليل القدر هستند، سلام عليکم و رحمة الله، خيلي خوش آمديد. عيد شما مبارک باشد.

حاج آقاي حسيني قمي: سلام عليکم و رحمة الله، عرض سلام و ارادت خالصانه خدمت همه بينندگان و شنوندگان

ص: 5659

عزيز دارم. اين عيد بزرگ را تبريک مي گويم. براي من افتخاري است که اين سه شنبه مصادف با عيد غدير هست و در محضر بيننده هاي خوب هستيم.

شريعتي:

تا قافيه ي شعر امير است و غدير است *** برخيز که هنگام مراعات و نظير است

اليوم که اکملت لکم دينکم آمد *** تا عرش فراخوان تماشاي امير است

افطار در خانه ي مولا بنشيند *** هر خسته که مسکين و يتيم است و اسير است

بر طبل بکوبيد، نقاره بنوازيد *** آواز بخوانيد که بي مايه فطير است

من مات علي حبّ علي مات شهيدا *** آنان که نمردند، بميرند که دير است

اين شيهه ي اسبان ظهور است مي آيد *** هنگامه ي ما يستوي الاعمي و بصير است

مي چرخم و مي رقصم و تقصير خودم نيست *** اين شور و جنون را چه کنم، عيد غدير است

بحث امروز شما را با دل و جان خواهيم شنيد.

حاج آقاي حسيني قمي: بسم الله الرحمن الرحيم، براي انتخاب موضوع خيلي فکر کردم. دلم مي خواست يک بحث جديدي باشد. کتابي هست از يکي از علماي اهل سنت به نام فضائل الصحابه، فضايل اصحاب پيامبر در اين کتاب جمع آوري شده است. مؤلف اين کتاب احمد حنبل است. يکي از ائمه و پيشوايان چهارگانه اهل سنت، وفاتش 241 هست يعني حدود 1200 سال پيش، کتابش به عنوان يک کتاب مرجع است. کتابي دارد به نام مسند در اين کتاب سي هزار حديث جمع آوري کرده و تمام کساني که بعد از او آمدند از کتاب هاي او نقل حديث کردند. بسياري از رواياتي که در

ص: 5660

صحيح بخاري و صحيح مسلم هست، سنن ديگر اهل سنت هست، مرجعشان کتاب هاي احمد حنبل است. شافعي مي گويد: «هو امامٌ في القرآن و سيرة و السنة و الفقه» چهل کتاب نوشته است. گمان نمي کنم هيچ کتابخانه اي باشد که يکي يا چند تا از کتاب هاي احمد حنبل را نداشته باشد، در کتاب فضايل الصحابه دو هزار حديث در مورد فضيلت اصحاب پيامبر آورده و 370 حديث در مورد اميرالمؤمنين است. امروز در اين روز با عظمت غدير چند حديث از اين کتاب بخوانم و قضاوت را با مخاطبين قرار بدهم. بسياري از برادران و خواهران اهل سنت جزء بينندگان برنامه هستند و پيام مي دهند. به همه عزيزان مي گويم: من قضاوت نمي کنم فقط از اين 370 حديث که احمد حنبل در وصف اميرالمؤمنين آورده، خودتان قضاوت کنيد، چه کسي بايد جانشين پيامبر خدا باشد؟ با وجود حديث غدير، حديث منزلت و حديث تقلين، حديث سفينه، حديثي که ذيل نزول آيه ي تطهير است.

شماره هاي حديث را مي گويم که عزيزان راحت يادداشت کنند. اين کتاب دهها بار چاپ شده است. اين نسخه که دست من است نسخه ي بيروتي هست. صفحه ي 227 حديث 1018، يکي از اصحاب پيامبر به نام براء بن عازب است. «كُنَّا مَعَ رَسُولِ اللَّهِ ص فِي سَفَرٍ فَنَزَلْنَا بِغَدِيرِ خُمٍ » ما در سفر حج در محضر پيامبر بود، از سفر برمي گشتيم، به منطقه ي غدير خم رسيديم. «فَنُودِيَ فِينَا الصَّلَاةَ جَامِعَةً» ندا دادند همه جمع شويد، پيامبر با شما کار دارد. نماز جماعتي خواندند، «وَ كُسِحَ لِرَسُولِ اللَّهِ ص تَحْتَ شَجَرَتَيْنِ فَصَلَّى الظُّهْرَ وَ أَخَذَ بِيَدِ عَلِيٍّ ع» بعد از نماز ظهر دست علي(ع) را گرفتند

ص: 5661

و فرمودند: «فَقَالَ أَ لَسْتُمْ تَعْلَمُونَ أَنِّي أَوْلى بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ قَالُوا بَلَى» بعد فرمودند: «مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِيٌّ مَوْلَاهُ اللَّهُمَّ وَالِ مَنْ وَالاهُ وَ عَادِ مَنْ عَادَاهُ» خلاصه غدير همين است که 1200 سال پيش اين عالم اهل سنت در کتابش بيان کرده است. حدود چهارده روايت در اين موضوع در اين 370 روايت آورده است. وقتي پيامبر خدا دعا کردند «اللَّهُمَّ وَالِ مَنْ وَالاهُ وَ عَادِ مَنْ عَادَاهُ» عين عبارت است «قَالَ فَلَقِيَهُ عُمَرُ بَعْدَ ذَلِكَ فَقَالَ لَهُ هَنِيئاً لَكَ يَا ابْنَ أَبِي طَالِبٍ» کسي که بعداً خليفه ي دوم رسول الله شد، اول کسي بود که در غدير به اميرالمؤمنين تبريک گفت. «أَصْبَحْتَ وَ أَمْسَيْتَ مَوْلَى كُلِّ مُؤْمِنٍ وَ مُؤْمِنَةٍ» از اين به بعد ديگر تو ولي هر مؤمن، زن مؤمن و مرد مؤمن هستي.

حديث دوم حديث 994، کسي نزد زيد بن ارقم آمد. از اصحاب پيامبر، گفت: من حديثي را در مورد غدير با واسطه شنيدم، مي خواهم مستقيم از شما بشنويم. زيد بن ارقم احتياط کرد، گفت: مثل اينکه مي خواهيد يک گيري به من بدهيد و براي من دردسري درست کنيد. چرا کساني که در غدير حضور داشتند، اين جمع فراوان، حالا وقتي مي گويند: حديث داستان غدير را بخوانيد، نگران هستند. فضا به شکلي پيش آمده که جرأت نمي کنند. گفت: خيلي دردسر براي من درست کرديد، اين گفت: نه، مطمئن باش. من برايت دردسر درست نمي کنم. پيامبر دست اميرالمؤمنين را گرفت و گفت: «وَ أَخَذَ بِيَدِ عَلِيٍّ ع فَقَالَ أَ لَسْتُمْ تَعْلَمُونَ أَنِّي أَوْلى بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ قَالُوا بَلَى مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِيٌّ مَوْلَاهُ اللَّهُمَّ وَالِ مَنْ وَالاهُ وَ عَادِ

ص: 5662

مَنْ عَادَاهُ» فضايي بود که برخي جرأت نمي کردند حديث غدير را روايت کنند. حديث سوم صفحه 261 اين کتاب هست، حديث 1169، «جمع عليٌ عليه السلام الناس» يکوقتي اميرالمؤمنين عده اي از مردم را جمع کردند و قسم دادند، فرمودند: «كلّ امرئ مسلم سمع رسول اللّه يقول يوم غدير خمّ ما سمع لمّا قام» شما را به خدا سوگند، هرکس در غدير خم شنيد آن مطلبي که پيامبر در مورد من فرموده، بلند شود شهادت بدهد. يک عده قيام کردند، « فقام ناس كثير فشهدوا حين أخذه بيده فقال للناس: أتعلمون أنّي أولى بالمؤمنين من أنفسهم؟! قالوا: نعم يا رسول اللّه. قال: من كنت مولاه فهذا مولاه، اللّهمّ وال من والاه، و عاد من» اين را به اين جهت خواندم، چون گاهي در شبهاتي که مطرح هست، مي گويند: اگر داستان غدير وجود داشت چرا خود اميرمؤمنان به غدير استناد نکردند. فراوان موارد متعدد بود از جمله اين رواياتي که خواندم. پس از چهارده حديثي که در کتاب فضايل الصحابه احمد حنبل است، سه حديث را خواندم.

دوم حديث منزلت است، نزديک بيست روايت اينجا در مورد حديث منزلت آمده است. حديث اول صفحه 255 شماره ي 1139 است. روايت از شخصي به نام زيد بن ابي اوفي است. محضر پيامبر در مسجد رسيدم، ديدم امروز روز خاصي است و پيامبر سراغ اصحاب خود را مي گيرند. تمام اصحاب را صدا مي زدند که به مسجد بيايند. هرکس در مسجد نبود پيک مي فرستاد که به فلاني و فلاني بگوييد بيايند. وقتي همه جمع شدند، حمد و ثناي الهي گفتند و بين مسلمان ها عقد اخوت و برادري خواندند. بين همه

ص: 5663

که عقد اخوت خواندند، اميرمؤمنان عرض کرد: يا رسول الله، چون براي اميرمؤمنان چيزي بيان نکردند. رسول خدا فرمود: «الَّذِي بَعَثَنِي بِالْحَقِّ وَ مَا أَخَّرْتُكَ إِلَّا لِنَفْسِي » تو را براي خودم نگه داشتم، بين همه عقد اخوت خواندم و تو را براي خودم نگه داشتم. «أَنْتَ مِنِّي إِلَّا بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَى إِلَّا أَنَّهُ لَا نَبِيَّ بَعْدِي» همانطور که هارون جانشين موسي بود تو جانشين من هستي. «وَ أَنْتَ أَخِي وَ وَارِثِي» برادر و وارث من هستي. هجدهم ذي الحجه يکي از مناسبت هايش داستان جانشيني است که از افتخارات بزرگ اميرمؤمنين است.

حديث دومي که از مجموعه روايات حديث منزلت مي خوانم، صفحه 233 هست، حديث شماره ي 1043، شخصي نزد سعد بن مالک آمد، مي گويد: من يک سؤالي گفتم، مي خواهم يک حديثي از تو بپرسم ولي مي ترسم. چرا مي ترسي؟ هرچه مي خواهي سؤال کن. گفتم: حديث منزلت را شنيدي؟ مي شود براي من نقل کني؟ گفت: بله من شنيدم، حديث را خواند که پيامبر خدا به اميرمؤمنان در داستان تبوک وقتي اميرمؤمنان را به جاي خود در مدينه قرار دادند، اميرمؤمنان عرض کرد يا رسول الله چرا مرا اينجا گذاشتي؟ من مي خواستم با شما بيايم؟ مرا در شهر گذاشتي نزد زن ها و کودکان، رسول خدا فرمود: «أَ مَا تَرْضَى أَنْ تَكُونَ مِنِّي بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَى » چرا اين روايت را خواندم؟ اينکه فضا اينقدر سنگين است که سعد بن مالک تا اين حديث را خواند، طرف گفت: من مي ترسم از تو بپرسم. گفت: نه نگران نباش. وقتي سؤالش از حديث منزلت بود، حديث را خواند، سريع رفت. نشان مي دهد بعد از قصه ي غدير کاري کردند که ديگران

ص: 5664

نمي توانند به راحتي شهادت بدهند. حديث بعدي حديثي است که سعد وقاص نقل مي کند، صفحه ي 215 هست، حديث 958، کسي مي گويد: من نزد سعد بن ابي وقاص رفتم. من يک روايتي از شما شنيدم، مي خواهم از شما بشنوم. راوي مي گويد: واقعيت اين است که حديث را از پسرش شنيده بودم. ولي نخواستم بگويم پسرت براي من گفته، گفتم: شايد پسرش را مؤاخذه کند. چه کسي گفت: اين حديث را نقل کني؟ گفتم: حديث منزلت چيست؟ حديث را براي من خواند. رسول خدا فرمود: «أَ مَا تَرْضَى أَنْ تَكُونَ مِنِّي بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَى » چرا اين روايت را خواندم؟ عبارتي ابن ابي الحديد دارد، همين هايي که راوي حديث غدير و حديث منزلت بودند، همين ها بعداً روي مصالح و منافع شخصي يا کتمان مي کردند يا حاضر نبودند نقل کنند. سعد بن ابي وقاص، در خطبه اي در نهج البلاغه، خطبه 172 مي فرمايد: در روز شوراي شش نفره، کسي به من گفت: «يا علي انک لحريصٌ» اميرالمؤمنين فرمود: من حريص نيستم، حقم را مطالبه مي کنم. در شوراي شش نفره سعد بن ابي وقاص که راوي حديث منزلت هست به حضرت مي گويد: چرا براي خلافت حرص مي زني؟ فرمود: من حقم را مطالبه مي کنم و شما حق مرا نمي دهيد!!

يک گزارشي هست که مقداري به ما کمک مي کند، صفحه 245 حديث 1095 است، کسي مي گويد: خودم شنيدم سعد بن ابي وقاص که در شورا به اميرالمؤمنين اعتراض کرد که چرا براي خلافت حرص مي زني، با اينکه خودش راوي حديث منزلت است، خودش مي گفت: اميرمؤمنان، «تَذْكُرُ عَلِيّاً أَمَا إِنَ لَهُ مَنَاقِبَ أَرْبَعَ [أَرْبَعاً]» علي چند ويژگي دارد که من حاضر بودم ثروت هاي

ص: 5665

فراواني را بدهم و اين ويژگي را داشته باشم. يکي داستان فتح خيبر، يکي حديث منزلت، يکي حديث غدير، «مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِيٌّ مَوْلَاهُ وَ نَسِيَ سَعْدٌ الرَّابِعَةَ» يک روايت ديگر ديدم، صفحه 258 حديث 1155 داستان حديث منزلت است. کسي نزد معاويه آمد و از او سؤالي پرسيد، گفت: از علي بن ابي طالب سؤال کن. اين خواست خيلي خودشيريني کند، گفت: نه، من دوست دارم تو جواب بدهي. معاويه گفت: چرا حاضر نيستي از علي بپرسي؟ علي کسي است که پيامبر در مورد او فرمود: «أَنْتَ مِنِّي إِلَّا بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَى» من خودم مي ديدم که خليفه ي دوم به علي بن ابي طالب مراجعه مي کرد، خودم ديدم مواردي که مسائل بر او مشکل مي شد و به علي بن ابي طالب مراجعه مي کرد.

عنوان سوم که عرض مي کنم که اميرمؤمنان(ع) اعلم مردم بود. حديث 1100 صفحه ي 247، گزارش اصحاب پيامبر در مورد علي بن ابي طالب اين است، احدي از اصحاب پيامبر نبود که بگويد: «سَلُونِي إِلَّا عَلِيُ بْنُ أَبِي طَالِبٍ» فقط علي بود که مي گفت: از هرچه مي خواهيد بپرسيد. من راه هاي آسمان را از راه هاي زمين بهتر مي دانم. کسي که مي گويد: «سَلُونِي قَبْلَ أَنْ تَفْقِدُونِي » اعلم مردم، سؤالي نيست که کسي از اميرمؤمنان پرسيده باشد و اميرمؤمنان در جوابش درمانده باشد. حديث بعدي حضرت فرمود: مي خواهم نعمت خدا را بگويم. حضرت قسم مي خورد که من وقتي در محضر پيامبر بودم دو حالت داشت، يا من سؤال مي کردم و پيامبر جواب مي داد. يا من سکوت مي کردم، پيامبر شروع مي کرد. در اين زمينه روايات فراوان داريم ولي امروز از اين منبع مي خوانيم. يا من

ص: 5666

سؤال مي کردم و حضرت جواب مي داد، يا من سکوت مي کردم و پيامبر شروع مي کرد.

حديث 1102 از سعيد بن مصيب، خليفه ي دوم مي گفت: به خدا پناه مي برم که مشکلي براي ما پيش بيايد و علي بن ابي طالب نباشد و به فرياد ما نرسد. صفحه 204 شماره 890، مردم مدينه مي گفتند: در مورد چه کسي حرف مي زنيد؟ اعلم مردم علي بن ابي طالب است. «افضل الاهل المدينه علي بن ابي طالب» افضل مردم مدينه علي بن ابي طالب است. هيچکس غير از اميرالمؤمنين نگفت: «سَلُونِي قَبْلَ أَنْ تَفْقِدُونِي » اگر کسي مي گفت رسوا مي شد. بگويد: هرچه مي خواهيد از من بپرسيد. عنوان چهارم داستان فتح خيبر که قريب بيست حديث در اين کتاب آمده، حديث اول حديث 1039 هست. راوي مي گويد: رسول خدا در روز جنگ خيبر فرمود: «لَأُعْطِيَنَّ الرَّايَةَ غَداً رَجُلًا» پرچم خيبر را فردا دست کسي مي دهم که او فاتح خيبر است. «يُحِبُّ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ يُحِبُّهُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ» اين خدا و رسول را دوست دارد، خدا و رسول او را دوست دارد. مردم آن شب تا صبح منتظر بودند ببينند فردا پيامبر پرچم را به دست چه کسي مي دهد، صبح زود محضر پيامبر آمدند. به دست کسي مي دهم که خدا و رسول او را دوست دارد، همه منتظر بودند، «فقال أين علي بن ابي طالب» علي بن ابي طالب کجاست؟ گفتند: يا رسول الله، حضرت چشم درد دارند. فرمود: بگوييد بيايد. حضرت با معجزه چشم درد اميرالمؤمنين را شفا دادند و پرچم خيبر را به دست اميرمؤمنان دادند و راه افتادند. اين شعر معروفي که عزيزان زياد شنيدند، احمد حنب در

ص: 5667

اين کتاب، 1200 سال پيش نقل کرده وقتي مرحب طرف اميرالمؤمنين در جنگ خيبر بود، وقتي آمد رجز خواند، «أَنَا الَّذِي سَمَّتْنِي أُمِّي حَيْدَرَة» من آن کسي هستم که مادرم مرا حيدر ناميد.

به مناسبت عيد غدير داريم فضايل اميرالمؤمنين را از کتاب فضايل الصحابه احمد حنبل از پيشوايان چهارگانه اهل سنت مي خوانيم که براي 1200 سال پيش است. کسي که داستان حديث غدير و حديث منزلت و حديث ثقلين را دارد. حديث از انس بن مالک است، مي گويد: به سلمان گفتيم: سلمان از پيامبر سؤال کن: وصي و جانشين شما چه کسي است؟ «فقال له سلمان يا رسول الله من وصيُک» پيامبر فرمود: وصي موسي که بود؟ گفت: يوشع بن نون، فرمود: «فانَّ وصّي و وارِثي يَقضي دَيني و يُنجِزُ مَوعُودي علي بن ابي طالب». حديث بعدي در مورد شجاعت اميرالمؤمنين هست، حديث 1108 صفحه ي 248، من اين يک روايت را بخوانم. «کان عليٌ عليه السلام يأخذ راية رسول الله» در تمام جنگ ها کسي که پرچم دار پيامبر بود، اميرمؤمنان بود. اگر پيامبر احياناً در جنگي شرکت نمي کردند، شمشير خود را به اميرمؤمنين مي دادند.

حديث بعدي در مورد سبقت اميرمؤمنان در اسلام هست. اينها از امتيازات بسيار مهمي است. علامه اميني در الغدير هزاران هزار حديث در اين مورد دارند. حديث 995 از کتاب احمد حنبل، اين افتخار اميرمؤمنان بود. اميرمؤمنان فرمود: «أنا عبد اللَّه و أخو رسول اللَّه و أنا الصديق الأكبر و ما قالها أحد قبلي و لا يقولها الا كاذب مُفتر» من برادر پيامبر و صديق اکبر هستم. هيچکس بعد از من نمي تواند بگويد: من عقد اخوت با پيامبر داشتم،

ص: 5668

الا اينکه دروغ بگويد و افترا بزند. «و لقد أسلمت و صليت قبل الناس بسبع سنين» هفت سال قبل از ديگران اسلام آوردم و نماز خواندم. در صفحه 226 حديث جالبي است که امام مجتبي(ع) شبي که اميرالمؤمنين از دنيا رفتند، فرداي آن روز سخنراني کردند و فرمودند: کسي از ميان شما رفت، «مَا سَبَقَهُ الْأَوَّلُونَ بِعِلْمٍ» هيچکسي در علم و دانش بر او سبقت نگرفت، «وَ لَا يُدْرِكُهُ الْآخَرُونَ» کسي به پاي او نمي رسد. وقتي پيامبر او را به جنگي مي فرستاد تا فاتح نمي شد برنمي گشت. «مَا تَرَكَ بَيْضَاءَ وَ لَا صَفْرَاءَ» اوج عظمت و قدرتش اين بود که در بخش بزرگي از خاورميانه حکومت مي کردند. بسياري از کشورهايي که امروز يک کشور هست، يکي از استان هاي اميرمؤمنان بود. يمن يک استان بود، حجاز يک استان بود، عراق يک استان بود. ولي امام مجتبي فرمود: در حالي به شهادت رسيدند که هيچ چيزي از مال دنيا باقي نگذاشتند، «إِلَّا سَبْعَمِائَةِ دِرْهَمٍ» هفتصد درهم جمع آوري کرده بودند و مي خواستند يک خدمتکاري براي اهل بيتشان بگيرند.

حديث تطهير، آيه ي تطهير و حديث کساء 24 ذي الحجه هست، از مناسبت هاي دهه ذي الحجه همين است. صفحه ي 263 حديث 1172 خيلي جالب است. گاهي ديدم در مورد حديث کساء سؤالاتي مي شود. اين قديمي ترين منبع از منابع اهل سنت است. ام سلمه راوي حديث است. وقتي خبر شهادت امام حسين(ع) رسيد، به قاتلان سيد الشهداء نفرين کرد. بعد اين داستان را نقل کرد و گفت: من خودم ديدم پيامبر را که روزي فاطمه زهرا يک صبحانه اي براي پدر بزرگوارش آورد. رسول خدا فرمود: علي کجاست؟ عرضه داشت: در خانه

ص: 5669

هستند. فرمود: برو علي را بياور. علي با دو فرزندش آمد. حسن و حسين را آورد، محضر پيامبر آمدند و پيامبر حسنين را بر دامن خود نشاند، اميرالمؤمنان در سمت راست و فاطمه زهرا در سمت چپ، ام سلمه مي گويد: ديدم عبايي بر دوش کشيدند و اين جمله را فرمودند: «اللَّهُمَّ هَؤُلَاءِ أَهْلُ بَيْتِي أَذْهِبْ عَنْهُمُ الرِّجْسَ وَ طَهِّرْهُمْ تَطْهِيراً» سه بار اين را بيان کردند و اين داستان نزول آيه ي تطهير است. آيه ي تطهير مي گويد: «إِنَّما يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيراً» (احزاب/33) عصمت اميرمؤمنان و فاطمه زهرا و امام حسن و امام حسين است. در روايت ديگري انس بن مالک مي گويد: پيامبر خدا بعد از نزول آيه ي تطهير شش ماه تمام پيامبر خدا در خانه حضرت زهرا مي آمدند، وقتي مي خواستند براي نماز صبح بروند در خانه حضرت مي آمدند و صدا مي زدند: «إِنَّما يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيراً».

شريعتي: نکات بسيار خوبي را شنيديم. از يکي از بزرگان اهل سنت مي خواندم که از ايشان پرسيدند: درباره ي علي چه مي گويي؟ گفت: من درباره ي علي چه بگويم وقتي دوستانش از ترس، فضايل او را کتمان کردند و دشمنانش از حسد فضايل او را نگفتند، با اين حال آوازه ي علي شرق و غرب عالم را فرا گرفته است.

حاج آقاي حسيني قمي: اين جمله معروف است و ابن ابي الحديد هم دارد و از ديگران نقل شده که دوستان اميرمؤمنان از ترس مخفي کردند و دشمنان هم که از روي دشمني ولي همه عالم باز از فضايل اميرالمؤمنين پر شده است. روايتي در صفحه 220 حديث

ص: 5670

981 است. ابوسعيد خدري مي گويد: «كُنَّا نَعْرِفُ مُنَافِقِي الْأَنْصَارِ بِبُغْضِهِمْ عَلِيّاً» اگر مي خواستيم تشخيص بدهيم چه کسي منافق و چه کسي مؤمن حقيقي است، هرکس دشمن علي بن ابي طالب بود و با علي رابطه نداشت و کينه علي بن ابي طالب را در دل داشت، معلوم بود منافق است. حديث آخر از ابن عباس است که بسيار زيباست، «قَالَ : ذُكِرَ عِنْدَهُ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ ع» ابن عباس از اصحاب ويژه پيامبر و اميرالمؤمنين است. وقتي مي خواست از دنيا برود يک جمله گفت: «اللهم اني اتقرب اليک بولاية علي بن ابي طالب» انشاءالله همه ما امروز غدير يک کاري براي حضرت انجام بدهيم تا بتوانيم اينطور از دنيا برويم. ابن عباس مي گويد: جايي بودم صحبت اميرالمؤمنين شد، ابن عباس گفت: مي دانيد در مورد چه کسي صحبت مي کنيد؟ «فَقَالَ إِنَّكُمْ لَتَذْكُرُونَ رَجُلًا كَانَ يَسْمَعُ وَطْأَ جَبْرَئِيلَ ع فَوْقَ بَيْتِهِ» صداي رفت و آمد جبرئيل را بالاي خانه ي خود مي شنيد.

شريعتي: به تعبير حاج آقاي کاشاني که مي فرمايند: نشستيم و از فضايل اميرالمؤمنين مي گوييم و هيچ خبري از بني اميه و دشمنان حضرت نيست. چه خوب گفت:

خط نستعليق چشمان تو مولا ماندني است *** زود شد منسوخ رسم الخط و خال کوفيان

خوش به حال آنهايي که دلشان سرشار از محبت اميرالمؤمنين است. يادي از مرحوم علامه اميني صاحب کتاب الغدير بکنيم و همه علمايي که باعث شدند نام غدير پا برجا بماند و در احياي سنت هاي غدير کوشيدند، انشاءالله همه مهمان سفره ي اميرالمؤمنين باشند. امروز صفحه 139 قرآن کريم را تلاوت خواهيم کرد.

«وَ ما قَدَرُوا اللَّهَ حَقَ قَدْرِهِ إِذْ

ص: 5671

قالُوا ما أَنْزَلَ اللَّهُ عَلى بَشَرٍ مِنْ شَيْ ءٍ قُلْ مَنْ أَنْزَلَ الْكِتابَ الَّذِي جاءَ بِهِ مُوسى نُوراً وَ هُدىً لِلنَّاسِ تَجْعَلُونَهُ قَراطِيسَ تُبْدُونَها وَ تُخْفُونَ كَثِيراً وَ عُلِّمْتُمْ ما لَمْ تَعْلَمُوا أَنْتُمْ وَ لا آباؤُكُمْ قُلِ اللَّهُ ثُمَّ ذَرْهُمْ فِي خَوْضِهِمْ يَلْعَبُونَ «91» وَ هذا كِتابٌ أَنْزَلْناهُ مُبارَكٌ مُصَدِّقُ الَّذِي بَيْنَ يَدَيْهِ وَ لِتُنْذِرَ أُمَّ الْقُرى وَ مَنْ حَوْلَها وَ الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ يُؤْمِنُونَ بِهِ وَ هُمْ عَلى صَلاتِهِمْ يُحافِظُونَ «92» وَ مَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرى عَلَى اللَّهِ كَذِباً أَوْ قالَ أُوحِيَ إِلَيَّ وَ لَمْ يُوحَ إِلَيْهِ شَيْ ءٌ وَ مَنْ قالَ سَأُنْزِلُ مِثْلَ ما أَنْزَلَ اللَّهُ وَ لَوْ تَرى إِذِ الظَّالِمُونَ فِي غَمَراتِ الْمَوْتِ وَ الْمَلائِكَةُ باسِطُوا أَيْدِيهِمْ أَخْرِجُوا أَنْفُسَكُمُ الْيَوْمَ تُجْزَوْنَ عَذابَ الْهُونِ بِما كُنْتُمْ تَقُولُونَ عَلَى اللَّهِ غَيْرَ الْحَقِّ وَ كُنْتُمْ عَنْ آياتِهِ تَسْتَكْبِرُونَ «93» وَ لَقَدْ جِئْتُمُونا فُرادى كَما خَلَقْناكُمْ أَوَّلَ مَرَّةٍ وَ تَرَكْتُمْ ما خَوَّلْناكُمْ وَراءَ ظُهُورِكُمْ وَ ما نَرى مَعَكُمْ شُفَعاءَكُمُ الَّذِينَ زَعَمْتُمْ أَنَّهُمْ فِيكُمْ شُرَكاءُ لَقَدْ تَقَطَّعَ بَيْنَكُمْ وَ ضَلَّ عَنْكُمْ ما كُنْتُمْ تَزْعُمُونَ»

ترجمه آيات: خداوند را آنگونه كه شايسته ى اوست نشناختند، چرا كه گفتند: خداوند بر هيچ بشرى، چيزى نازل نكرده است. بگو: كتابى را كه موسى آورد و نور و هدايت براى مردم بود، چه كسى نازل كرد؟ كتابى كه آن را ورق ورق كرده (و به دلخواه خود) بخشى را آشكار و بسيارى را پنهان مى سازيد، و آنچه را شما و پدرانتان نمى دانستيد، (از طريق همان كتاب آسمانى تورات،) به شما آموخته شد. (اى پيامبر!) بگو: خدا (بود كه آنها را نازل كرد)، سپس رهايشان كن تا در ياوه گويى هاى خود غوطه ور باشند. و اين

ص: 5672

مبارك كتابى است كه نازل كرده ايم، تصديق كننده آنچه (از كتب آسمانى) كه پيش از آن آمده است، (تا مردم را به پاداش هاى الهى مژده دهى) و اهل مكّه و كسانى را كه اطراف آن هستند هشدار دهى و (البتّه) آنان كه به آخرت ايمان دارند به آن (قرآن) نيز ايمان خواهند آورد و همانها بر نمازهاى خود محافظت دارند. و كيست ظالم تر از آنكه بر خدا دروغى بست و يا گفت: به من وحى شده، در حالى كه چيزى به او وحى نشده است. و نيز آن كس كه گفت: به زودى من هم مثل آنچه خدا نازل كرده نازل مى كنم. و (اى پيامبر!) اگر ببينى زمانى را كه ستمگران در سكرات مرگ قرار گرفته و فرشتگان (براى قبض روح آنان) دست هاى (قدرت) خويش را گشوده و فرمان جان دادن مى دهند (و مى گويند:) امروز به خاطر نسبت هاى ناروا كه به خداوند مى داديد و از آيات او سرپيچى مى كرديد، به عذاب خواركننده كيفر داده خواهيد شد. به راستى همان گونه كه نخستين بار شما را آفريديم، اكنون نيز (به هنگام مرگ يا قيامت) تك و تنها نزد ما آمديد و همه ى اموالى را كه به شما داديم پشت سر گذاشتيد و آن شفيعانى را كه در (تعيين سرنوشت) خودتان شريكان خدا مى پنداشتيد، همراه شما نمى بينيم. به راستى (پيوندهاى) ميان شما گسسته و آنچه (از شريكان و شفيعان كه به نفع خود) مى پنداشتيد از (دست) شما رفت.

شريعتي: امسال در برنامه در مورد سنت اطعام عيد غدير صحبت کرديم و همسايه هايي که امسال هواي هم را داشتند و به مناسبت عيد غدير اطعام دادند. اگر

ص: 5673

به ظهر نرسيديم براي افطار و شام اين کار را بکنيم.

حاج آقاي حسيني قمي: اگر به ما مي گفتند: روز غدير يا افطار غدير وجود مقدس امام زمان(ع) مهمان شماست، چقدر خوشحال مي شديم. روايت است که اطعام غدير معادل اطعام همه ي انبياء و صالحان و اولياء است. انگار شما ابراهيم و موسي و عيسي و حضرت محمد و اميرمؤمنان را طعام داديد. غدير بهانه آشتي و آشنايي با همسايه ها شود. زيارت غديريه که در مفاتيح هست، بسيار فوق العاده است را از دست ندهيم.

عمار ياسر از سرداران بسيار وفادار به اميرالمؤمنين است، در جنگ صفين جواني خدمت حضرت علي آمد و گفت: يا اميرالمؤمنين من مي خواهم با شما بجنگم اما مقداري برايم سخت است، براي اينکه مي بينم شما نماز مي خواني و دعا مي خواني و قرآن مي خواني. لشگر معاويه هم دعا و نماز و قرآن مي خوانند. شما حق هستيد يا آنها حق هستند؟ اميرالمؤمنين حواله به عمار ياسر دادند که برو جوابت را از عمار بگير. اين جوان نزد عمار آمد. عمار گفت: تو در جنگ بدر و احد بودي؟ گفت: نه، سن ما به آن زمان نمي رسد. گفت: اگر من پيرمرد که آن زمان در رکاب پيامبر بودم را قبول داري، يادت باشد همين صف بندي که امروز داريم، همين را آن روز داشتيم. همين هايي که در جنگ صفين مقابل ما پرچم گرفتند، در جنگ بدر و احد مقابل پيغمبر پرچم داشتند. ما در رکاب پيامبر و اينها مقابل پيامبر بودند. همان اسلام و کفري که آن روز بود، همين صف آرايي امروز برقرار است.

انشاءالله اين عيد براي همه مبارک

ص: 5674

و فرخنده باشد و هرچه در توان دارند براي اميرالمؤمنين سرمايه گذاري کنند، «الحمدلله الذي جعلنا من المتمسکين بولاية اميرالمؤمنين و الائمة» خدايا به حق صاحب امروز ما را بر ولايت اميرالمؤمنين زنده بدار و بر ولايت اميرالمؤمنان بميران، بر ولايت اميرالمؤمنين محشور بگردان. «اللهم اني نتقرب اليک بولاية علي بن ابي طالب» به حق اميرمؤمنان همه کساني که گرفتاري دارند، گرفتاري ها برطرف و حوائجشان را برآورده بخير بگردان. آنهايي که منتظر اولاد هستند خانه هايشان را با فرزند خوب و صالح روشن بگردان.

شريعتي:

ساقي افلک سلام عليک *** اي پدر خاک سلام عليک

گوشه ي ابرويي اگر خم کني *** کار هزار آيت اعظم کني

کشتي خلقت به هدف مي رسد *** تا که به ايوان نجف مي رسد

«والحمدلله رب العالمين و صلي الله علي محمد و آله الطاهرين»

98-06-05- آشنايي با نهج البلاغه

شريعتي: بسم الله الرحمن الرحيم، اللهم صل علي محمد و آل محمد و عجل فرجهم.

«الحمدلله الذي جعلنا من المتمسکين بولاية اميرالمؤمنين علي بن ابي طالب و الائمة المعصومين» سلام مي کنم به همه دوستان عزيزم، بيننده هاي خوب و شنونده هاي بسيار نازنين، ايام بر شما مبارک باشد. ايامي که مزين به نام اميرالمؤمنين علي(ع) است. حاج آقاي حسيني قمي سلام عليکم و رحمة الله، خيلي خوش آمديد.

حاج آقاي حسيني قمي: سلام عليکم و رحمة الله، عرض سلام و ارادت خالصانه خدمت همه بينندگان و شنوندگان عزيز دارم. براي من سعادتي است که هفته گذشته روز غدير و امروز 25 ذي الحجه، روز نزول سوره ي هل أتي در خدمت شما هستم. اين سوره در شأن اميرالمؤمنين و فاطمه زهرا و اهل بيت است.

ص: 5675

از همه عزيزاني که امسال غدير را متفاوت برگزار کردند، تشکر مي کنم. وظيفه ي ما خيلي سنگين است، کسي به من گفت: شما در برنامه يک جمله گفتيد که اگر کسي در روز غدير به يک نفر اطعام کند، مثل اطعام همه ي انبياء و صالحين هست. همين يک جمله بسيار تأثيرگذار بود. اگر يک حديث در يک برنامه ي ديني مي تواند اينقدر مؤثر باشد، مسئوليت ما را بسيار سنگين مي کند براي همه جريان سازي هاي ديني ديگر و مخصوصاً براي غدير و از حالا بايد آماده باشيم. از همه عزيزاني که در اين زمينه زحمت کشيدند، تشکر مي کنم.

شريعتي: نکات قابل توجهي را فرمودند، تمام اين اتفاقات ميسر نمي شد مگر با همراهي شما مردم نازنين، انشاءالله نگاه پدرانه ي اميرالمؤمنين شامل حال همه ما شود. امروز مي خواهيم از اميرالمؤمنين بپرسيم، کسي که به راه هاي آسمان آشناتر است تا راه هاي زمين. بحث امروز شما را خواهيم شنيد.

حاج آقاي حسيني قمي: بسم الله الرحمن الرحيم، خطبه ي 132، «نَحْمَدُهُ عَلَى مَا أَخَذَ وَ أَعْطَى وَ عَلَى مَا أَبْلَى وَ ابْتَلَى» اولين سخن اين خطبه حمد پروردگار است، خدايا تو را سپاسگزاريم براي نعمت هايي که به ما دادي، يا از ما گرفتي. در خطبه ي 114 داشتيم «نَحْمَدُهُ عَلَى آلَائِهِ كَمَا نَحْمَدُهُ عَلَى بَلَائِه » حمد خدا بر نعمت ها، حمد خدا بر بلاها و مصيبت ها. اينجا حضرت عرضه مي دارد سپاسگزار پروردگار هستيم بر نعمت هايي که داده و آنچه از ما گرفته است. «وَ عَلَى مَا أَبْلَى وَ ابْتَلَى» ابلي يعني داده و «ابتلي» ما را به يک مصيبتي مبتلا کرده است. خدايا ممنون هستيم بخاطر نعمت ها و ممنون هستيم بخاطر بلاها و

ص: 5676

مصيبت ها. اين خيلي پيام مهمي دارد. گاهي ما بخاطر يک مشکل کوچک، ايمان ما متزلزل مي شود. در آستانه ي ماه محرم و عزاي سيدالشهداء(ع) هستيم. عزيزان يادشان باشد شب عاشورا امام حسين چه خطبه اي خواند؟ شب عاشورا که امام خودش را تنهاي تنها مي بيند در محاصره ي دشمن، «احمده في السَّراء و الضَّراء» در خوشي و ناخوشي ها، زيباترين حمد خدا را امام حسين عرضه مي دارد: خدايا امشب که شب عاشورا و شب غربت و تنهايي ماست، علامه محمد تقي جعفري اين خطبه را خيلي زيبا ترجمه مي کردند. مي فرمودند: امام حسين مي خواهد بگويد: خدايا، شبي بهتر از امشب نمي شود! امشب چه شبي است؟ زيباترين حمد و ثناء را امشب مي گويد. «امشب شهادتنامه ي عشاق امضاء مي شود»

اگر در گرفتاري ها پيرو اهل بيت هستيم، دنيا دار ابتلاء است، پيدا کنيد کسي را که بگويد: من شصت سال زندگي کردم و هيچ بلا و مصيبتي در زندگي نداشتم. خدا رحمت کند مرحوم علامه طبرسي در تفسير مجمع البيان، در داستان حضرت ايوب که سخت ترين امتحانات و گرفتاري ها را داشت، يکوقتي همسر حضرت ايوب گفت: تو پيامبر خدا هستي. از خدا بخواه گرفتاري ما تمام شود. اين همه بلا و مصيبت، يک جمله زيبايي فرمود. جناب ايوب فرمود: همسرم، «كُنَّا فِي النَّعْمَاءِ سَبْعِينَ عَاما فَهَلُمَّ نَصْبِرْ» ما هفتاد سال در نعمت بوديم صبر کن، دوران بلاي ما هفتاد سال بشود تا ما از خدا بخواهيم. چه خبر است؟ هفتاد سال ما در نعمت بوديم چقدر وقت است ما گرفتار بلا هستيم؟ يکي از علماي بزرگوار که خدا رحمتشان کند، ايشان درد پاي شديد داشت، هروقت مي گفتيم: پاي شما چطور است؟ مي گفت: الحمدلله،

ص: 5677

اين پا به من مي گويد: هشتاد سال به تو خدمت کردم، چند روز است از خدمت کناره گيري کردم؟ گاهي در زندگي يک بلا و مصيبتي داريم، مثلاً کسي همسر بداخلاق دارد، کسي اولاد بداخلاق دارد، کسي گرفتار مالي دارد، کسي عزيزي را از دست داده است، الحمدلله!الآن در ايام محرم يادمان باشد، اين ماه عزا و مصيبت اهل بيت است. شما يکجا شکايت و گلايه نمي بينيد. الآن جوان ها خيلي گله و شکايت دارند، پيامبر اگر نعمتي مي رسيد، «الحمدلله علي هذه النعمة» اگر بلا مي رسيد «الحمدلله علي کل حال» نعمت ها را هم ببينيد.

«الْبَاطِنُ لِكُلِّ خَفِيَّةٍ» خدايي که همه مخفي ها را مي داند، «وَ الْحَاضِرُ لِكُلِّ سَرِيرَةٍ» از درون جان ما آگاه هست. «الْعَالِمُ بِمَا تُكِنُّ الصُّدُورُ وَ مَا تَخُونُ الْعُيُونُ» خدايي که خيانت چشم و آنچه در سينه پنهان شده را مي داند. اشاره به آيه نوزده سوره غافر دارد. «يَعْلَمُ خائِنَةَ الْأَعْيُنِ وَ ما تُخْفِي الصُّدُور» اگر در سينه چيزي را پنهان کنيم، خدا از آن خبر دارد. در قرآن دوازده بار اين تعبير آمده است. «إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ بِذاتِ الصُّدُور» از سينه و قلبت خبر دارد. «وَ نَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ غَيْرُهُ وَ أَنَّ مُحَمَّداً ص نَجِيبُهُ وَ بَعِيثُهُ» پيامبر برگزيده ي پروردگار است و انسان نفيس و نجيب پروردگار است و مبعوث پروردگار است. «شَهَادَةً يُوَافِقُ فِيهَا السِّرُّ الْإِعْلَانَ وَ الْقَلْبُ اللِّسَان» شهادت به رسالت و يگانگي پروردگار سرّ و علن هماهنگ است. ظاهر و باطن هم هماهنگ است. قلب و لسان هماهنگ است.

« فَإِنَّهُ وَ اللَّهِ الْجِدُّ لَا اللَّعِبُ وَ الْحَقُّ لَا الْكَذِبُ» حضرت ده تأکيد به کار برده و قسم مي خورد

ص: 5678

به خدا قسم مرگ جدي است و با کسي شوخي ندارد. دروغ نيست، «وَ مَا هُوَ إِلَّا الْمَوْتُ أَسْمَعَ دَاعِيهِ» آن کسي که حق است و دروغ نيست، مرگ است. منادي بانگ خودش را با صداي بلند به گوش همه رسانده است. «وَ أَعْجَلَ حَادِيهِ» قديم رسم بود اينهايي که يک کاروان شتر دارند، مي خواهند شترها را حرکت بدهند، حُدي مي خوانند که شترها را به سرعت حرکت بدهند. خضرت تشبيه مي کند و مي فرمايد: مرگ آن سارباني است که آواز خودش را به گوش همه رسانده و به همه گفته: راه بيافتيد. اين خطبه اي که سيدالشهداء دارند و از همه عزيزاني که در ايام محرم تريبون در اختيارشان هست، تقاضا مي کنم که خطبه خواني فراموش نشود. خطبه هايي که سيدالشهداء خواندند، از جمله خطبه ي هفتم ذي الحجه، «خطّ الموت على ولد آدم مخطّ القلادة على جيد الفتاة» چقدر زيبا مرگ را ترسيم مي کنند. گردنبندي که بر گردن يک دختر جوان باشد، چقدر زيبا مرگ را ترسيم مي کنند. خطبه اي که هفتم ذي الحجه در مکه خواندند و هشتم ذي الحجه از مکه به سمت کربلا حرکت کردند.

«فَلَا يَغُرَّنَّكَ» حضرت با ده تأکيد قسم مي خورد، جدي است، شوخي نيست. روزي که وقتش برسد با کسي شوخي ندارد، «سَوَادُ النَّاسِ مِنْ نَفْسِكَ» نگو بابا اين همه مردم هستند، چقدر مردم راه مي روند. اينهايي که راه مي روند مي بيني، آنهايي که بهشت زهرا مي روند را هم ببين. چند هفته پيش از برنامه سمت خدا بيرون آمدم، مي خواستم عيادت يک بيماري بروم. ماشين اينترنتي سوار شدم، تا نشستم راننده مرا شناخت و محبت کرد. گفت: کجا مي رويد؟ گفتم: سمت بهارستان، گفت: مي خواهيد

ص: 5679

شما را قم ببرم؟ گفتم: مگر شما قم مي رويد؟ گفت: بله، امروز سالروز مرگ فرزند جوان من هست. خيلي ناراحت شدم. گفتم: چند ساله بود؟ گفت: 23 سال. گفتم: علت مرگ؟ گفت: هيچي! خوابيد و يک ساعت ديگر بيدار نشد. از خواب به مرگ متصل شد. پسرم ورزشکار بود، ولي چند بار گفته بودم که فشارت را چک کن. گفت: نه ورزشکارها نمي ميرند. از خواب به مرگ متصل شد!! اينکه اميرالمؤمنين مي فرمايد: «سَوَادُ النَّاسِ مِنْ نَفْسِكَ» سياه لشگر هستند، «وَ قَدْ رَأَيْتَ مَنْ كَانَ قَبْلَكَ» حضرت هشدار مي دهد. هيچکسي به اندازه ي اميرالمؤمنين در دنيا کار نکرده است. کار اقتصادي و توليدي و کشاورزي و عمران نکرده است. حواست باشد فريب نخوري، «مِمَّنْ جَمَعَ الْمَالَ وَ حَذِرَ الْإِقْلَالَ وَ أَمِنَ الْعَوَاقِبَ» ديدي آنهايي که فکر جمع مال بودند و از فقر مي ترسيدند، جمع کردي در راه خدا هم بده، نه! اميرالمؤمنين در نهج البلاغه مي فرمايد: تعجب مي کنم بخيل «عَجِبْتُ لِلْبَخِيلِ يَسْتَعْجِلُ الْفَقْرَ الَّذِي هَرَبَ مِنْهُ وَ يَفُوتُهُ الْغِنَى الَّذِي إِيَّاهُ طَلَبَ يَعِيشُ فِي الدُّنْيَا عَيْشَ الْفُقَرَاءِ وَ يُحَاسَبُ فِي الْآخِرَةِ حِسَابَ الْأَغْنِيَاءِ الْبُخْلُ جَامِعٌ لِمَسَاوِئِ الْعُيُوبِ وَ هُوَ زِمَامٌ يُقَادُ بِهِ إِلَى كُلِّ سُوءٍ» در دنيا مثل گداها زندگي مي کند و در قيامت حسابرسي او همچون حسابرسي ثروتمندان است. آدم بخيل مي گويد: نکند من فقير شوم!

«طُولَ أَمَلٍ وَ اسْتِبْعَادَ أَجَلٍ» چون آرزوهاي طولاني داشت و مرگ خودش را دور مي ديد، مي گفت: نه ما فعلاً بايد جمع کنيم. به کسي نبايد بدهيم و هيچ حادثه اي براي ما پيش نخواهد آمد. «كَيْفَ نَزَلَ بِهِ الْمَوْتُ فَأَزْعَجَهُ عَنْ وَطَنِهِ» اي کاش مي رسيديم به جايي که در مساجد ما،

ص: 5680

اميرالمؤمنين يک خطبه دارد که هرشب بعد از نماز به سمت مردم برمي گشتند و تکرار مي کردند، زاد و توشه داشته باشيد و آماده سفر باشيد. چه مي شد در همه مساجد ما، امام جماعت بعد از نماز به سمت مردم برمي گشت و چند دقيقه يک فراز از اين خطبه اميرالمؤمنين را مي خواندند. اينقدر ما در طول روز مشغول دنيا هستيم، لااقل چند دقيقه يک خطبه ي کوتاه از حضرت بخوانيم.

«وَ أَخَذَهُ مِنْ مَأْمَنِهِ» اين مأمني که براي خودش درست کرده بود، «مَحْمُولًا عَلَى أَعْوَادِ الْمَنَايَا» بردند بر تابوتي که چوب هاي مرگ است، «يَتَعَاطَى بِهِ الرِّجَالُ الرِّجَالَ حَمْلًا عَلَى الْمَنَاكِبِ وَ إِمْسَاكاً بِالْأَنَامِلِ» حضرت مي فرمايد: با سر انگشت تابوت را مي برند. معمولاً اينهايي که زير تابوت مي روند، فشارش را حس مي کنند و بايد محکم باشد، حضرت چرا فرمود: شارعين نهج البلاغه گفتند: حاضر نيستند خيلي زير جنازه ي طرف بروند، متأسفانه خود تشييع جنازه يک عبرت است. چون مردم حوصله ندارند تشييع جنازه ها را کوتاه کردند. قديم از مسجد محل هرکس از دنيا مي رفت، مي بردند. حالا نزديک قبرستان يک جايي قرار مي گذارند و از همانجا مسجد مي برند. بعضي حتي حال ندارند زير تابوت عزيزشان بروند. مستحب است که آدم آداب تشييع جنازه را بداند. ما جنازه را در ماشين مي گذاريم و خودمان با ماشين دنبالش مي رويم. «أَ مَا رَأَيْتُمُ الَّذِينَ يَأْمُلُونَ بَعِيداً وَ يَبْنُونَ مَشِيداً» نديدي آنهايي که آرزوهاي بلند دارد، کاخ هاي بلند و بالا مي سازند، چقدر جمع کردند، چه کاخ هايي ساختند، «وَ يَجْمَعُونَ كَثِيراً كَيْفَ أَصْبَحَتْ بُيُوتُهُمْ قُبُوراً» امروز خانه شان خانه قبر است. «وَ مَا جَمَعُوا بُوراً» هرچه جمع کردند از بين رفت. «وَ صَارَتْ أَمْوَالُهُمْ لِلْوَارِثِينَ

ص: 5681

وَ أَزْوَاجُهُمْ لِقَوْمٍ آخَرِينَ» وارثش تقسيم مي کند، اگر مرد است دوباره ازدواج کرد، اگر خانمي است دوباره ازدواج کرده است. شما کسي را ديدي که عزيزترين عزيزش بگويد: من اينجا چادر مي زنم و ديگر بلند نمي شوم. خيمه به کنار، از تشييع برمي گرديد خنده نکنيد. ظواهر را رعايت کنيد! «لَا فِي حَسَنَةٍ يَزِيدُونَ وَ لَا مِنْ سَيِّئَةٍ يَسْتَعْتِبُونَ» نه ديگر مي توانند به حسنات خود اضافه کنند و نه از گناهي توبه کنند. ما از صبح تا شب صحبت دنيا مي کنيم، بايد کسي باشد که به ما از آخرت هم بگويد. با مرگ زندگي کنيد.

«فَمَنْ أَشْعَرَ التَّقْوَى قَلْبَهُ بَرَزَ مَهَلُهُ» اگر کسي قلبش جاي تقوا باشد، در مسابقه ي دنيا بر ديگران سبقت مي گيرد. «وَ فَازَ عَمَلُهُ فَاهْتَبِلُوا هَبَلَهَا» از غنيمت دنيا خوب استفاده کن. هيچکس به اندازه ي اميرالمؤمنين کار نکرده است. «وَ اعْمَلُوا لِلْجَنَّةِ عَمَلَهَا» کاري براي بهشت خود انجام بدهيد. «فَإِنَّ الدُّنْيَا لَمْ تُخْلَقْ لَكُمْ دَارَ مُقَامٍ» دنيا جاي ايستادگي نيست، محل عبور است «بَلْ خُلِقَتْ لَكُمْ مَجَازاً لِتَزَوَّدُوا مِنْهَا» تا زاد و توشه بگيريد. «الْأَعْمَالَ إِلَى دَارِ الْقَرَارِ فَكُونُوا مِنْهَا عَلَى أَوْفَازٍ وَ قَرِّبُوا الظُّهُورَ لِلزِّيَالِ» آنچه حضرت روي آن تأکيد دارند، مهيا بودن است. دنيا را خوب داشته باشيم، از حلال داشته باشيم و به وظايف ديني خود عمل کنيم. گاهي مي گويند: پيام دين در مورد دنيا و آخرت چيست؟ يک جمله است «اعْمَلْ لِدُنْيَاكَ كَأَنَّكَ تَعِيشُ أَبَداً وَ اعْمَلْ لاخِرَتِكَ كَأَنَّكَ تَمُوتُ غَداً» (من لايحضره الفقيه، ج3، ص 156) طوري زندگي کن که گويي عمر جاودانه داري. ولي طوري براي قيامت کار کن که گويي فردا مي خواهي بروي.

همين اميرمؤمنان که اينقدر

ص: 5682

مي گويد: «تزّوَدوا» حواستان باشد، زاد و توشه بگيريد، جنازه ي شما را مي برند، ديگر خبري نيست. امروز که روز «هل أتي» است چه کار کرد؟ «وَ يُطْعِمُونَ الطَّعامَ عَلى حُبِّهِ مِسْكِيناً وَ يَتِيماً وَ أَسِيراً» (انسان/8) براي چه بود؟ از غذا و نان و سفره ي خودشان، سني و شيعه نقل کردند، اميرالمؤمنين و فاطمه زهرا نزديک افطار نشسته بودند، مسکين و يتيم و اسير آمد و با آب افطار کردند. گاهي جوان ها مي پرسند: مسکين و يتيم و اسير را فهميديم، اسير يعني چه؟ اسير که در زندان است، در تفاسير به اين نکته اشاره شده، زمان پيامبر زندان به اين شکل امروزي نبود که حبس باشند، کسي که اسير مي شد تحت نظر بود. يعني مسلمان ها يک نفر، دو نفر، سه نفر اسير را تحت نظر داشتند و در کل مدينه رفت و آمد مي کردند. مسلمان ها در گرفتاري و مشکلات مالي بودند، اين اسير هم گرفتاري مالي داشت و مجبور مي شد از ديگران تقاضاي کمک کند. در خانه ي حضرت زهرا و اميرمؤمنان آمد. وقتي اسير مي گوييم يعني چه، يعني کسي که دو روز قبلش در جنگ رو در رو با پيامبر خدا جنگيد تا پيامبر را به قتل برساند و نتوانست و اسير شد. شب گرسنه بود، آمد در خانه حضرت زهرا آمده، دختر پيامبري که ديروز مي خواسته به قتل برساند، گفته: من گرسنه هستم. اينها نان خودشان را دادند و با آب افطار کردند.

متأسفانه امروز مي بينيم فضايلي که براي اميرالمؤمنين هست گاهي به يک شکلي مي خواهند خدشه دار کنند. کتابي داريم به نام شواهد التنزيل براي حسکاني است که از علماي بزرگ اهل سنت

ص: 5683

است و وفاتش سال 470 است. تقريباً هزار سال از وفات ايشان مي گذرد. موضوعش شأن نزول هاي قرآن است. ايشان در مقدمه ي کتابشان نوشته است، مي گويد: در جلسه اي بين جمعي بودم، يک کسي آنجا گفت که احدي از مفسرين نگفته که آيات «هل أتي» در شأن اميرمؤمنان است. هيچکس نگفته است؟ ديدم عجب ظلمي به اميرالمؤمنين مي کنند. براي دفاع از مظلوميت اميرالمؤمنين رفتم کتابي نوشتم و تمام آياتي که در شأن اميرالمؤمنين هست را جمع آوري کردم. اين انگيزه شد که من کتاب شواهد التنزيل را بنويسم. اينجا مفصل داستان نزول اين آيات را در شأن اميرمؤمنان نوشته است. مرحوم علامه اميني(ره) در الغدير که همه جا سنگ تمام گذاشتند، 34 تا از علماي اهل سنت را نام مي برد که داستان نزول آيات «هل أتي» در شأن اميرمؤمنان و فاطمه زهرا را نقل کردند. از جمله زمخشري که از علماي بزرگ اهل سنت است و در تفسير کشاف، يا ملا جلال الدين سيوطي در تفسير در المَنثور، کتاب هاي فراواني داريم که فقط تفسير سوره ي «هل أتي» هست و فقط شأن نزول و داستان سوره ي «هل أتي» است.

اميرمؤمنان به نزول «هل أتي» افتخار مي کرد. در احتجاجاتشان مي نويسد: اميرمؤمنان هم با خليفه ي اول، هم با خليفه ي دوم وقتي مي خواستند احتجاج کنند مي فرمودند: شما را به خدا قسم، اين آيات براي من است يا شما؟ شما بگوييد. از جمله احتجاجاتي که اميرمؤمنان و اهل بيت همين بود. شافعي يکي از پيشوايان چهارگانه ي اهل سنت است. ائمه ي اربعه ي اهل سنت، در مورد اميرمؤمنان و هل أتي شعر گفته است. «أنا عبدٌ لفتي، أنزل فيه هل أتي، الي متي أکتمه،

ص: 5684

أکتمه الي مَتي» من بنده کسي هستم که آيات هل أتي در شأن او نازل شد، تا کي کتمان بکنم؟ به قدري داستان نزول صريح و شفاف است. «إِنَّ الْأَبْرارَ يَشْرَبُونَ مِنْ كَأْسٍ كانَ مِزاجُها كافُوراً، عَيْناً يَشْرَبُ بِها عِبادُ اللَّهِ يُفَجِّرُونَها تَفْجِيراً، يُوفُونَ بِالنَّذْرِ وَ يَخافُونَ يَوْماً كانَ شَرُّهُ مُسْتَطِيراً» (انسان/5-7) اميرالمؤمنين و حضرت زهرا نذر کرده بودند که اگر حسنين شفا پيدا کردند، سه روز را روزه بگيرند. به نذر خود وفا کردند. «وَ يُطْعِمُونَ الطَّعامَ عَلى حُبِّهِ مِسْكِيناً وَ يَتِيماً وَ أَسِيراً» (انسان/8) سه روز روزه گرفتند براي اينکه به نذر خود وفا کنند. روز اول مسکين آمد، روز دوم يتيم آمد و روز سوم اسير آمد. هر سه روز غذاي خود را دادند و با آب افطار کردند. «إِنَّما نُطْعِمُكُمْ لِوَجْهِ اللَّهِ لا نُرِيدُ مِنْكُمْ جَزاءً وَ لا شُكُوراً، إِنَّا نَخافُ مِنْ رَبِّنا يَوْماً عَبُوساً قَمْطَرِيراً، فَوَقاهُمُ اللَّهُ شَرَّ ذلِكَ الْيَوْمِ وَ لَقَّاهُمْ نَضْرَةً وَ سُرُوراً، وَ جَزاهُمْ بِما صَبَرُوا جَنَّةً وَ حَرِيراً» (انسان/9-12) اگر ما پاداش داديم بخاطر صبر است. «مُتَّكِئِينَ فِيها عَلَى الْأَرائِكِ لا يَرَوْنَ فِيها شَمْساً وَ لا زَمْهَرِيراً» (انسان/13) مگر قرآن نمي گويد: فرداي قيامت بهشتيان در بهشت هستند، نه ديگر از تابش خورشيد اذيت مي شوند و نه سرما، نه گرماي بهشت آزار دهنده است و نه سرماي آن. تمام مفسرين اهل سنت، شيعه و سني از جمله در روح المعاني که براي آلوسي هست، أمالي شيخ صدوق، «بينا اهل الجنة في الجنة» اين عيدي اهل بيت (ع) به ما باشد. در حالي که بهشتي ها در بهشت هستند، «بينا أهل الجنّة في الجنّة إذ يرون نورا مثل الشمس قد

ص: 5685

أشرقت له الجنان» يک نوري را مثل نور خورشيد مي بينند، بهشت با اين نور، نوراني مي شود. «فيقول أهل الجنّة: يا رضوان!» اهل بهشت مي گويند: اي مالک بهشت، اين چه نوري است؟ «و قد قال ربّنا: (لا يَرَوْنَ فِيها شَمْساً وَ لا زَمْهَرِيراً)» ما در دنيا که بوديم خدا وعده داده بود، در بهشت نه گرماي خورشيد و نه سرما هست. خدا قوتي باشد براي همه کساني که پانزده شب جشن و شادي و سرور، از عيد قربان تا ديشب که شب 25 ذي الحجه بود را جشن ولايت داشتند. «فيقول: ليس هذا بشمس و لكن عليّا و فاطمة ضحكا من شي ء أعجبهما فأشرقت الجنان من نور ضحكهما» از خنده ي علي و زهرا است و اين نور از خورشيد و گرماي خورشيد نيست. علي و فاطمه تبسمي کردند و از تبسم اينها بهشت نوراني است.

ما نبايد بنشينيم فضايل بخوانيم. يادمان باشد از ما هم انتظار دارند يک قدمي برداريم. اميرمؤمنان نان خود را به يتيم و اسير و مسکين داد، حداقل در اين گرفتاري هايي که مي بينيم، يک عده واقعاً زندگي سخت دارند و با سيلي صورت خود را سرخ نگه مي دارند. چند روز پيش آقايي به من پيام داد: من مي خواهم کليه خريداري کنم، ده ميليون کم دارم. گفتم: چقدر مي خواهي بخري؟ گفت: کسي سي ميليون مي فروشد. مي گويند: پيوند کليه تحت پوشش است؟ گفت: بله، ولي بايد در نوبت باشم و دو سال ديگر در دنيا نيستم. براي من عجيب بود و نمي دانم مسئولين خبر دارند يا نه، آن کسي که براي سي ميليون تومان کليه مي دهد و آن کسي که اسير است براي

ص: 5686

نداشتن سي ميليون تومان که کليه بخرد. هردو مصيبت است. اگر اميرالمؤمنين افطار خود را داد، وظيفه ي ما هم اين است که حداقل يادمان باشد در اين گرفتاري ها و مصيبت ها، حواسمان به اطرافيان خود باشد.

شريعتي: انشاءالله بتوانيم نزديک شويم به چشم اندازي که اهل بيت(ع) خاصه اميرالمؤمنين براي ما ترسيم کردند. امروز صفحه ي 146 را تلاوت خواهند کرد. دعا بفرماييد و آمين بگوييم.

حاج آقاي حسيني قمي: خدا را قسم مي دهيم به حق محمد و آل محمد به همه ي ما توفيق آشنايي با سيره ي اهل بيت و عمل به آن عنايت بفرمايد. همه گرفتارهايي که در گرفتاري و مشکلات به سر مي برند، نجات بده و دست سخاوتمندانه ي سخاوتمندان را به فرياد آنها برسان. به همه ما توفيق بهترين شيعه ي اميرالمؤمنين بودن را عنايت بفرما.

شريعتي: بهترين ها را براي شما آرزو مي کنم. چه خوب گفت:

خط نستعليق چشمان تو مولا ماندني است *** زود شد منسوخ رسم الخط و خال کوفيان

السلام عليک يا ميزان الاعمال، يا اميرالمؤمنين...

«والحمدلله رب العالمين و صلي الله علي محمد و آله الطاهرين»

98-06-12- آشنايي با نهج البلاغه

شريعتي: بسم الله الرحمن الرحيم، اللهم صل علي محمد و آل محمد و عجل فرجهم.

شکر خدا که بوي محرم گرفته ام *** در کوچه هاي سينه زني دم گرفته ام

شکر خدا عبادت من روضه هاي توست *** در دل دوباره هيأت ماتم گرفته ام

گاهي کنار روضه ات از دست مي روم *** با چشم هاي پر شفق و غم گرفته ام

اين آبروي نوکري هيأت تو را *** از دستمال مشکي اشکم گرفته ام

ديگر هراس روز قيامت نمي برم *** وقتي دخيلي از پر پرچم گرفته ام

با تربت تو

ص: 5687

کام دلم را گشوده اند *** عمري اگر که بوي محرم گرفته ام

گفتم ميان روضه ات اعجاز چشمهات *** ديدم رسيده ام به حوالي کربلات

«صلي اله عليک يا أبا عبدالله» سلام مي کنم به همه دوستان عزيزم، بيننده هاي خوب و شنونده هاي بسيار نازنين، به سمت خداي امروز خيلي خوش آمديد. عزاداري هاي شما قبول باشد. حاج آقاي حسيني قمي سلام عليکم و رحمة الله، ايام را تسليت مي گويم.

حاج آقاي حسيني قمي: سلام عليکم و رحمة الله، عرض سلام و ارادت خالصانه خدمت همه بينندگان و شنوندگان عزيز دارم. ايام عزاي سيدالشهداء را تسليت مي گويم.

شريعتي: بحث امروز شما را خواهيم شنيد.

حاج آقاي حسيني قمي: بسم الله الرحمن الرحيم، اگر خداوند توفيقي عنايت کند، عنوان سخنم سيره ي اصحاب سيدالشهداء(ع) است. ولي قبل از ورود به اصل بحث دو سه روايت از کامال الزيارات ابن قولويه قمي بخوانم. عزيزاني که اين شب ها و روزها عزادار سيدالشهداء هستند، قدر خودشان را بدانند. بايد ممنون پروردگار باشيم. خدايا شکر که به يک مجلس عزاي ديگر امام حسين(ع) رسيديم. روايات تکان دهنده ي زيادي هست و کامل الزيارات يکي از قديمي ترين و معتبرترين کتاب ها در مورد زيارت ائمه و فضيلت زيارتشان هست. جالب است من به عزيزان بگويم که اين کتاب حدود 750 حديث دارد ولي پانصد حديث فقط در مورد امام حسين است. از رسول خدا شروع شده تا اميرالمؤمنين و امام عسگري و همه معصومين، ما از اين مجموعه، 500 روايت فقط براي سيدالشهداء است. از اين 500 روايت سه روايت را گلچين کردم.

حديث اول از زراره ات از امام صادق(ع)، حضرت به من فرمود: «يَا زُرَارَةُ إِنَ السَّمَاءَ بَكَتْ عَلَى

ص: 5688

الْحُسَيْنِ أَرْبَعِينَ صَبَاحاً بِالدَّمِ وَ إِنَّ الْأَرْضَ بَكَتْ أَرْبَعِينَ صَبَاحاً بِالسَّوَادِ وَ إِنَّ الشَّمْسَ بَكَتْ أَرْبَعِينَ صَبَاحاً بِالْكُسُوفِ وَ الْحُمْرَةِ وَ إِنَّ الْجِبَالَ تَقَطَّعَتْ وَ انْتَثَرَتْ وَ إِنَّ الْبِحَارَ تَفَجَّرَتْ وَ إِنَّ الْمَلَائِكَةَ بَكَتْ أَرْبَعِينَ صَبَاحاً عَلَى الْحُسَيْنِ ع» فرمودند: زراره، زمين و آسمان براي امام حسين گريه کردند. فرشتگان براي سيدالشهداء گريه کردند. «كَانَ جَدِّي إِذَا ذَكَرَهُ بَكَى حَتَّى تَمْلَأَ عَيْنَاهُ لِحْيَتَهُ» جدم امام سجاد وقتي ياد امام حسين مي افتاد، نه اينکه روضه مي خواندند در حضور حضرت نه، تمام محاسنشان پر از اشک چشمشان مي شد. «وَ حَتَّى يَبْكِيَ لِبُكَائِهِ رَحْمَةً لَهُ مَنْ رَآهُ» امام سجاد طوري گريه مي کردند که هرکس گريه ي حضرت را مي ديد، به گريه مي افتاد. «وَ إِنَّ الْمَلَائِكَةَ الَّذِينَ عِنْدَ قَبْرِهِ لَيَبْكُونَ» فرشتگاني که کنار قبر سيدالشهداء هستند، گريه مي کنند، «فَيَبْكِي لِبُكَائِهِمْ كُلُّ مَنْ فِي الْهَوَاءِ وَ السَّمَاءِ مِنَ الْمَلَائِكَةِ» از گريه ي فرشتگاني که در محضر سيدالشهداء هستند، همه فرشتگان به گريه مي افتند. جن و ملک بر آدميان گريه مي کنند! «وَ مَا مِنْ عَيْنٍ أَحَبَّ إِلَى اللَّهِ وَ لَا عَبْرَةٍ مِنْ عَيْنٍ بَكَتْ وَ دَمَعَتْ عَلَيْهِ» چشمي و اشکي محبوب تر نزد خدا نيست از چشم و اشکي که بر سيدالشهداء(ع) گريه مي کند.

«وَ مَا مِنْ بَاكٍ يَبْكِيهِ إِلَّا وَ قَدْ وَصَلَ فَاطِمَةَ ع وَ أَسْعَدَهَا عَلَيْهِ» هرکس بر سيدالشهداء گريه مي کند با صديقه طاهره همراهي کرده است. «وَ وَصَلَ رَسُولَ اللَّهِ وَ أَدَّى حَقَّنَا وَ مَا مِنْ عَبْدٍ يُحْشَرُ إِلَّا وَ عَيْنَاهُ بَاكِيَةٌ» همه کساني که فرداي قيامت وارد محشر مي شوند، گريان هستند. ما خوف محشر را نمي دانيم. امام صادق به زراره فرمود: هرکس وارد محشر مي شود، گريان است. «إِلَّا الْبَاكِينَ عَلَى

ص: 5689

جَدِّيَ الْحُسَيْنِ ع» مگر کساني که بر جدم سيدالشهداء گريه کردند. «فَإِنَّهُ يُحْشَرُ وَ عَيْنُهُ قَرِيرَةٌ» در حالي وارد محشر مي شوند که چشم روشن هستند و گريه نمي خواهند. «وَ الْبِشَارَةُ تِلْقَاهُ وَ السُّرُورُ بَيِّنٌ عَلَى وَجْهِهِ» شادمان هستند و در چهره شان شادي هست و خداوند به آنها بشارت مي دهد. «وَ الْخَلْقُ فِي الْفَزَعِ وَ هُمْ آمِنُونَ» همه اهل محشر نگران هستند و باکين بر سيدالشهداء در امن و امان هستند. اين يک جمله را تابلو کنيم و هميشه مقابل چشمان ما باشد. «وَ الْخَلْقُ يُعْرَضُونَ» همه بايد به حساب و کتابشان رسيدگي شود، همه بايد در محشر بروند و نزد پروردگار عرض اعمال کنند. ولي گريه کنندگان بر امام حسين آنجا نمي روند. «وَ هُمْ حُدَّاثُ الْحُسَيْنِ ع تَحْتَ الْعَرْشِ وَ فِي ظِلِّ الْعَرْشِ» آنهايي که اينجا بر سيدالشهداء عزا گرفتند، اشک ريختند، همه اهل محشر به حساب و کتابشان مي رسند و اينها مشغول گفتگو با سيدالشهداء هستند. در محشر امام حسين نشستند و حديث و سخنشان با سيدالشهداء است.

اهل بيت خيلي گران مي خرند. نگوييد: واقعاً اينطور است که ما امشب يک اشکي براي سيدالشهداء ريختيم، فرداي قيامت همه اهل محشر گرفتار هستند؟ ما نشستيم با امام حسين مجلس داريم، در مورد سيدالشهداء سخن مي گوييم و با سيدالشهداء حرف مي زنيم، اين روايت امام صادق است که تعجب نکنيد. اهل بيت گران مي خرند. فراوان شنيديم کسي يک شاخه گلي به سيدالشهداء هديه کرد. حضرت فرمود: برو در راه خدا آزاد هستي. يک آدم بخيلي آنجا بود و گفت: آقا يک شاخه گل را اينطور که فرمود ما از خدا ياد گرفتيم و خدا به ما ياد داده است.

ص: 5690

«وَ إِذا حُيِّيتُمْ بِتَحِيَّةٍ فَحَيُّوا بِأَحْسَنَ مِنْها» (نساء/86) هديه گرفتيد خوب پس بدهيد. قرآن ما را اينطور تربيت کرد. حديثي که خواندم از کامل الزيارات ابن قولويه باب 26 هست. عنوان باب «بکاء علي جميع خلق الله علي الحسين» است. در حالي که همه اهل محشر گرفتار هستند، گريه کنندگان بر سيدالشهداء در سايه ي عرش الهي نشستند با امام حسين گفتگو مي کنند. اينجا مجلس امام حسين برويم و دير شروع نکنيم. بعضي دير مي آيند، تازه هشتم، نهم محرم به مجلس روضه مي روند. من خواهش مي کنم از شب اول عزاي سيدالشهداء مجالس سيدالشهداء را گرم نگه داريد. نگذاريد اينهايي که دست اندر کار مجلس امام حسين هستند، نگران هزينه ها باشند. سال گذشته هم با وجود گراني ها يکجا نشنيدم کسي بگويد: براي مجلس امام حسين بخاطر مشکلات معطل مانديم. مردم جانشان را فداي سيدالشهداء مي کنند. «لَا يَخَافُونَ سُوءَ يَوْمِ الْحِسَابِ» اينها مشغول گفتگو با امام حسين هستند و نگران نيستند. «يُقَالُ لَهُمُ ادْخُلُوا الْجَنَّةَ فَيَأْبَوْنَ» به گريه کنندگان بر امام حسين مي گويند: به بهشت برويد. ما اينجا جلسه مان بهتر است. «وَ يَخْتَارُونَ مَجْلِسَهُ وَ حَدِيثَهُ» ما اينجا نشستيم و گرم مجلس هستيم. محضر امام حسين نشستيم، تا آخرين مرحله که اينها را وارد بهشت مي کنند، اين جمله را مي گويند، «فَيَقُولُونَ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي كَفَانَا الْفَزَعَ الْأَكْبَرَ وَ أَهْوَالَ الْقِيَامَةِ».

حديث دوم از امام صادق(ع) هست، کسي به نام مسمع بن عبدالملک براي بصره بود و يک آدم سرشناسي بود. رفت و آمدهايش را حکومت تحت نظر داشت و از شيعيان خالص امام صادق است و دوران حکومت بني اميه، بني العباس است. اين جرأت نمي کرد تظاهر کند

ص: 5691

به اظهار ارادت به سيدالشهداء(ع) و مجلس بگيرد. يک روزي بود در زمان رضاخان، اين مردم وقتي مي خواستند عزاي امام حسين را بگيرند، در خانه ها مخفيانه طوري بود که قبل از اذان صبح جلسه ها تمام شده باشد. مخفيانه، آرام آرام پراکنده مي شدند و يکي يکي از خانه ها بيرون مي رفتند تا مأمورين متوجه نشوند. زمان بني عباس اينطور بود و اين آقا اهل بصره است و آدم سرشناسي است، مي گويد: خدمت امام صادق رفتم، آقا فرمود: تو در عراق هستي، به زيارت امام حسين مي روي؟ گفتم: نه، من چهره ي شناخته شده اي هستم و عده اي هوادار خليفه هستند و دشمنان ما زياد هستند. جرأت ندارم بروم و مي ترسم اخبار مرا نزد خليفه ببرند و اگر بگويند: من کربلا رفتم مرا تکه تکه مي کنند. امام فرمود: يا مصائب سيدالشهداء مي افتي؟ گفتم: بله، حضرت فرمود: جزع مي کني؟ به خدا قسم بله، آنقدر گريه مي کنم که اهل من متوجه مي شوند و از غذا خوردن مي مانم. امام صادق فرمود: «رَحِمَ اللَّهُ دَمْعَتَكَ» رحمت خدا بر اشک تو، «أَمَا إِنَّكَ مِنَ الَّذِينَ يُعَدُّونَ مِنْ أَهْلِ الْجَزَعِ لَنَا» اسم تو را جزء همان هايي مي نويسند که براي ما جزع و فزع کردي، «وَ الَّذِينَ يَفْرَحُونَ لِفَرَحِنَا وَ يَحْزَنُونَ لِحُزْنِنَا وَ يَخَافُونَ لِخَوْفِنَا وَ يَأْمَنُونَ إِذَا أَمِنَّا أَمَا إِنَّكَ» ميرزاي شيرازي وقتي مي خواست درسش را شروع کند، هر روز اول درسش يک نفر روضه خواني مي کرد. از جمله روضه خوان هايش مرحوم آيت الله العظمي حائري بود، آيت الله العظمي حائري مؤسس حوزه علميه قم و شاگرد ميرزاي شيرازي سر درس ميرزاي شيرازي روضه خواني مي کرد و اين قصه معروف است که ايشان يکوقتي که مي گويند: روضه

ص: 5692

را شروع کنيد، وقتي کسي در حضور ايشان اين روضه را مي خواند، زينب را وارد بر ابن زياد کردند. الآن به شما بگويند: يک عالم بزرگ و مرجع تقليد را نزد فلان ستمگر بردند، تعجب مي کنيد که آنها بايد بيايند اگر حرفي دارند! لباس هاي مناسبي تن حضرت نبود، لباس هاي کهنه اي بود. به بي بي زينب جسارت کردند. اين جمله را که خوانده بودند، ميرزاي شيرازي اينقدر گريه کرده بود که درس تعطيل شده بود و فرموده بود: باقي اش را نخوانيد و بگذاريد حق اين جمله را ادا کنيم.

«أَمَا إِنَّكَ سَتَرَى عِنْدَ مَوْتِكَ» امام صادق فرمود: موقع مرگت خواهي ديد، «حُضُورَ آبَائِي لَكَ» پدران من کنار بستر تو هستند. «وَ وَصِيَّتَهُمْ مَلَكَ الْمَوْتِ بِكَ» پدران من سفارش تو را به ملک الموت مي کنند. «وَ مَا يَلْقَوْنَكَ بِهِ مِنَ الْبِشَارَةِ أَفْضَلُ» آنقدر به تو بشارت بدهند، «وَ لَمَلَكُ الْمَوْتِ أَرَقُّ عَلَيْكَ وَ أَشَدُّ رَحْمَةً لَكَ مِنَ الْأُمِّ الشَّفِيقَةِ» نگران مرگ نباشيد، نگران سکرات مرگ نباشيد، با بشارتي که پدران من به ملک الموت کردند، فرشته ي ملک الموت مهربانتر است و رحمتش از مادر مهربان به فرزندش بيشتر است. مادراني که بچه شيرخوار دارند، چقدر مواظب بچه هايشان هستند، فرمود: محبتي که ملک الموت به تو دارد از آن مادر به فرزند بيشتر خواهد بود. «عَلَى وَلَدِهَا قَالَ ثُمَّ اسْتَعْبَرَ وَ اسْتَعْبَرْتُ مَعَهُ» قدر بدانيم و اين فرصت را غنيمت بشماريم.

اگر بيننده ها خاطرشان باشد سال گذشته بحثي با عنوان سيره ي اصحاب امام حسين(ع) داشتيم. بحث مهمي است و من کمتر ديدم اين بحث مطرح شود. سال گذشته ده مورد از اصحاب را گفتيم. اصحابي که کمتر مطرح

ص: 5693

مي شوند و نامشان غريب است. اولين صحابي عمر بن قرظه انصاري است. پدرش از اصحاب رسول خداست و از اصحاب اميرالمؤمنين و راويان حديث است. در کوفه به عنوان فقيه و معلم قرآن منصوب شد و از شيعيان خالص اميرالمؤمنان است. اميرالمؤمنان او را به عنوان استاندار فارس منصوب کرد و سال 51 از دنيا رفت. فرزنداني داشت که دو تا از فرزندانش در کربلا بودند. دو پسر که 180 درجه با هم اختلاف داشتند. يکي در لشگريان سيدالشهداء و يکي در لشگريان عمر سعد بود. يعني پدري صحابي پيامبر، صحابي اميرمؤمنان، استاندار اميرمؤمنان، فقيه و معلم قرآن، شيعه خالص اميرمؤمنان، دو پسر يکي جزء اصحاب سيدالشهداء و يکي جزء لشگريان عمر سعد. از عبرت هاي عجيب تاريخ کربلا است. عمر بن قرظه انصاري کسي بود که امام حسين(ع) وقتي خواستند نامه هايي بفرستند براي عمر سعد، حامل نامه ها اين بزرگوار بود.

روز عاشورا از امام براي ميدان رفتن اجازه گرفت، حضرت اجازه دادند. سيد بن طاووس در لهوف وقتي مي خواهد جهاد اين بزرگوار را گزارش کند، مي گويد: «قاتل قتال المشتاقين» آنهايي که مشتاق شهادت بودند. يک شعر از زيباترين اشعار در مورد اصحاب امام حسين است، مي گويد: اينها اينطور نبودند که زره بر تن کنند تا بدنشان سالم بماند. جانشان را روي زره بسته بودند. همه اصحاب زره به تن نکرده بودند که جانشان به سلامت بماند. به ميدان رفتند اما اينطور نبود که مواظب باشند نکند يکوقت حادثه اي برايشان پيش آيد. «لَبِسُوا الْقُلُوبَ عَلَى الدُّرُوعِ كَأَنَّهُمْ َتَهَافَتُونَ إِلَى ذَهَابِ الْأَنْفُسِ» براي شهادت پرواز مي کردند. عمربن قرظه و ديگر اصحاب براي دادن جان پرواز مي کردند. وظيفه

ص: 5694

ما چيست؟ الآن کمترين کار اقامه ي عزاي سيدالشهداء است. هر تيري که به سمت سيدالشهداء مي آمد، با دست خودش، شمشيرها را با سينه اش سپر مي کرد و تا زنده بود نگذاشت شمشيري به حضرت اصابت کند.

يک رجزي که مي خواند اين بود: «قد علمت کتيبة الانصاري، أني سأحمي حوزة الذماري، ضرب غلام غير نکسٍ شاري، دون حسين مُهجتي و داري» همه قايل انصار مي دانند که من وظيفه ي حمايتي و جانبازي را انجام مي دهم. جواني که پيمان نمي شکند، اشاره به اين آيه دارد «وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ يَشْرِي نَفْسَهُ ابْتِغاءَ مَرْضاتِ اللَّهِ» (بقره/207) من جانم را در راه امام حسين فروختم. قلبم و جانم و خانه ام، يکي از مورخين اشاره ي زيبايي دارد. مي گويد: اينکه يک مرتبه در رجز خود مي گويد، يعني چه؟ کسي که از جانش گذشته ديگر خانه چيست؟ مي گويد: من جان و زندگي خودم، مي گويد: اشاره به جمله اي کرد که خواست به عمر سعد طعنه بزند. امام حسين به عمر سعد فرمود: براي چه اينجا آمدي؟ تو که حقيقت را مي شناسي، گفت: مي ترسم ابن زياد خانه مرا در کوفه بگيرد. گفت: مي ترسم اموالم را مصادره کند. فرمود: من اموالت را جبران مي کنم. يک کسي براي اينکه خانه و مالش از بين نرود، مقابل سيدالشهداء جنگيد و عمر سعد شد. مخصوصاً در رجز خود گفت: که دارم جان و همه هستي خود را مي دهم.

در تاريخ هست وقتي جنگيد و تمام بدنش هدف تير قرار گرفت، اينها کساني بودند که تا زماني زنده بودند، نگذاشتند به حضرت تير بخورد. وقتي افتاد تمام بدنش تير باران شده بود اما در عين حال باز نگران بود، به امام

ص: 5695

حسين فرمود: آقا راضي بودي؟ خوب بود و وفا کردم؟ حضرت فرمود: بله، در بهشت تو پيش روي من هستي. سلام مرا به پيامبر برسان و بگو: ما داريم مي آييم. وقتي اين برادر به شهادت رسيد، برادر ديگرش زبير بن قرظه در رکاب عمر سعد بود. يک جمله اي گفت و به حضرت جسارت کرد و گفت: برادرم را گمراه کردي و فريبش دادي و کشتي. حضرت فرمود: او به شهادت رسيد، او هدايت شد و من او را نکشتم. در تاريخ هست اين برادر روسياه گفت: من شما را مي کشم. حمله به سيد الشهداء کرد و نافع بن هلال يک شمشير به او زد و او را کنار انداخت. در جنگ سيدالشهداء يک بحثي داشتيم که رحمت عام بودند، حتي دشمن را مي خواستند تا لحظه آخر نجات بدهند. يک نمونه اي هست مرحوم آيت الله صدر يک کتابي دارند به نام پيشواي شهيدان، ايشان مي نويسد يک کسي وقتي به امام حسين حمله کرد و مجروح شد، فکر کردند سيدالشهداء مي آيد سر از بدنش جدا کند. اين کار را نکردند، گفتند: من چه کمکي مي توانم برايت بکنم؟ گفت: من تميمي هستم و قبيله من اينجا هستم، صدا بزنيد مرا ببرند. آقا فرمود: تميمي ها اين رفيق مجروح خود را ببريد. برادر عمر بن قرظه را بردند و جراحت او خوب شد.

شهيد ديگري به نام سعيد بن عبدالله حنفي است، يک آدم بسيار سرشناسي در کوفه بود، شجاع و اهل عبادت بود. زندگي ياران امام حسين را نگاه کنيد، در عبادت و شب زنده داري و قرائت قرآن، از مأموريت هايي که سعيد بن عبدالله حنفي داشت، يک عده

ص: 5696

به امام حسين نامه نوشتند، نامه هايي که از کوفه براي سيدالشهداء نوشتند در يک مرحله نرفته است. اين هجده هزار نامه اي که معروف است نوشتند، مثلاً ده تا، بيست تا، پنجاه تا، صد تا، نامه مي نوشتند و يک عده مي برد. هشت نفر از افراد مهم و سرشناس نامه نوشتند و به سعيد بن عبدالله حنفي دادند، سعيد بن عبدالله نامه را گرفت و به مکه خدمت امام حسين آمد. از ويژگي هاي مهم اين شهيد بزرگوار اين است. از کوفه تا مکه، سيصد فرسخ راه است. تمام اين مسير را به عشق اينکه من چند نامه ديگر بيشتر خدمت امام حسين ببرم، رفت. حضرت جواب نامه را داد، دوباره اين جواب ها را تا کوفه برد. بعد حضرت مسلم را براي مردم کوفه فرستاد. بعد که قصه کربلا پيش آمد و مردم حضرت مسلم را تنها گذاشتند، ديد فايده ندارد، دوباره خدمت سيدالشهداء آمد و باز با امام حسين از مکه تا کربلا آمد. يعني اين مسير کوفه تا مکه را چهار مرتبه رفته و برگشته است. عزيزاني که اين شب ها در مجلس امام حسين خدمت مي کنند، هنر اين است که اين شب ها چهره هاي جديد را جذب کنيم. اگر امسال هيأت شما همان است که پارسال بود، خيلي جالب نيست. چهره هاي جديد بياوريم و برويم و بدويم و خسته نشويم و دستشان را در دست امام حسين بگذاريم.

بُرير سر نماز بود، يک کسي به امام حسين جسارتي کرد، نمازش را قطع کرد، رفت شروع به هدايت آن شخص کرد. داستان حبيب بن مظاهر را گفتيم که نامه رساني از طرف عمر سعد نامه آورد، او را

ص: 5697

مي شناخت و گفت: نمي گذارم ديگر بروي. گفت: من نامه رسان هستم و بايد برگردم. گفت: من مي دانم تو آدم خوبي هستي و بايد همين جا بماني. به زور او را نگه داشت. براي عزاي امام حسين و براي جذب مخصوصاً چهره هاي جديدي که ما تصور مي کنيم، گاهي ما مي گوييم: اين قيافه ها چه کار به عزاي امام حسين دارند؟ شما بياوريد و سوار کشتي نجات کنيد و آنوقت ببينيد امام حسين چه مي کند. سعيد بن عبدالله حنفي نامه را آورد. روز عاشورا وقتي امام حسين خواستند نماز بخوانند، در تاريخ هست که از کساني که ايستاده سپر سيدالشهداء شده همين سعيد بن عبدالله حنفي است، گفتيم: يکوقت کسي در خواب ديده بود که امام حسين فرموده: اصحاب من از همه بالاتر است. بعد اين منظره ي کربلا را نشانش داده بود. سعيد بن عبدالله ايستاد، هر تيري که مي خواست طرف امام حسين بيايد، با دست و سينه ي خود گرفت. چرا سيدالشهداء مقابل چشم عالم نماز خواند؟ چرا اصحابش را فدا کرد تا اين نماز بماند؟ وقتي نمازش تمام شد، شبيه همان جمله اي که عمر بن قرظه گفت که آقا راضي هستيد و من وفا کردم؟

در زيارت ناحيه مقدسه امام زمان به اين آقا سلام کرده است. «السلام علي سعيد بن عبدالله حنفي» کسي که به امام حسين وقتي حضرت فرمود: اگر مي خواهيد برويد، اينطور فرمود: به خدا قسم اگر بدانم کشته مي شوم، بدنم را آتش مي زنند و خاکستر مرا به باد مي دهند، هفتاد بار اين کار را با من انجام مي دادند، از شما جدا نمي شدم. امام زمان مي فرمايد: تو همان کسي هستي که شب عاشورا به امام

ص: 5698

حسين يکبار که هيچ، هفتاد بار بميرم و زنده شوم باز هم از شما جدا نمي شوم.

عبدالله بن عمير کلبي هم نام ببريم او هم صحابي عجيبي است. سيره ي اصحاب مفصل است، از عزاداران سيدالشهداء تقاضا مي کنم، آنهايي که هنوز در مجالس با تأخير مي روند. عبدالله بن عمير کلبي نامه به امام حسين ننوشت. امام حسين هم براي او نامه ننوشت. خبر نداشت، مسافر بود، آمد کوفه و شب رسيد. ديد کوچه سر و صداست. سرش را از پنجره بيرون کرد و گفت: چه خبر است؟ چرا اينقدر رفت و آمد است؟ گفتند: دارد لشگر مي رود براي اردوگاه در کوفه، گفت: چه جنگي شده است؟ گفت: دارند مي روند با پسر پيغمبر خدا بجنگند. گفت: عجب، ما آرزو داشتيم در رکاب رسول الله بجنگيم آنوقت اينها مي روند با پسر رسول خدا بجنگند؟ به همسرش گفت: ببين کار مردم به کجا رسيده است؟ من به کربلا مي روم. همسرش گفت: مرا هم با خودت ببر. با هم به کربلا آمدند و دومين شهيد کربلاست. وقتي امام حسين ديد دو نفر از لشگريان عمر سعد به نام يسار و سالم، آدم هاي خيلي قوي بودند. قامت هاي بلند داشتند و غلام ابن زياد و يزيد بودند. گفتند: «هل من مبارز» برير و حبيب بن مظاهر بلند شدند. امام حسين فرمودند: شما بنشينيد. عبدالله بن عمير گفت: من بروم. آقا نگاهي کرد و ديد عجب قامت و سينه اي دارد، چه شانه اي و بازواني دارد. فرمود: تو مي خواهي بروي، برو! نه با حضرت ارتباطي داشت، نه نامه برايش نوشتند، فقط سرش را از پنجره بيرون کرد و ديد امام حسين ياور مي خواهد. راه

ص: 5699

افتاد و رفت در رکاب سيدالشهداء جنگيد. همسرش تنها زني است که کنار بدن اين شهيد بزرگوار آمد و گفت: خدايا من هم به او ملحق کن. شمر دستور داد با عمود آهنين بر فرق سرش زدند و همسرش در کنارش به شهادت رسيد.

شريعتي:

اين خطي از حکايت مستان کربلاست *** ساقي فتاد، باده نگون شد، شکست جام

انشاءالله هرکسي در حد وسع و توان خودش در راه سيدالشهداء قدم بردارد. امروز صفحه 153 قرآن کريم را تلاوت خواهيم کرد.

«قالا رَبَّنا ظَلَمْنا أَنْفُسَنا وَ إِنْ لَمْ تَغْفِرْ لَنا وَ تَرْحَمْنا لَنَكُونَنَّ مِنَ الْخاسِرِينَ «23» قالَ اهْبِطُوا بَعْضُكُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ وَ لَكُمْ فِي الْأَرْضِ مُسْتَقَرٌّ وَ مَتاعٌ إِلى حِينٍ «24» قالَ فِيها تَحْيَوْنَ وَ فِيها تَمُوتُونَ وَ مِنْها تُخْرَجُونَ «25» يا بَنِي آدَمَ قَدْ أَنْزَلْنا عَلَيْكُمْ لِباساً يُوارِي سَوْآتِكُمْ وَ رِيشاً وَ لِباسُ التَّقْوى ذلِكَ خَيْرٌ ذلِكَ مِنْ آياتِ اللَّهِ لَعَلَّهُمْ يَذَّكَّرُونَ «26» يا بَنِي آدَمَ لا يَفْتِنَنَّكُمُ الشَّيْطانُ كَما أَخْرَجَ أَبَوَيْكُمْ مِنَ الْجَنَّةِ يَنْزِعُ عَنْهُما لِباسَهُما لِيُرِيَهُما سَوْآتِهِما إِنَّهُ يَراكُمْ هُوَ وَ قَبِيلُهُ مِنْ حَيْثُ لا تَرَوْنَهُمْ إِنَّا جَعَلْنَا الشَّياطِينَ أَوْلِياءَ لِلَّذِينَ لا يُؤْمِنُونَ «27» وَ إِذا فَعَلُوا فاحِشَةً قالُوا وَجَدْنا عَلَيْها آباءَنا وَ اللَّهُ أَمَرَنا بِها قُلْ إِنَّ اللَّهَ لا يَأْمُرُ بِالْفَحْشاءِ أَ تَقُولُونَ عَلَى اللَّهِ ما لا تَعْلَمُونَ «28» قُلْ أَمَرَ رَبِّي بِالْقِسْطِ وَ أَقِيمُوا وُجُوهَكُمْ عِنْدَ كُلِّ مَسْجِدٍ وَ ادْعُوهُ مُخْلِصِينَ لَهُ الدِّينَ كَما بَدَأَكُمْ تَعُودُونَ «29» فَرِيقاً هَدى وَ فَرِيقاً حَقَّ عَلَيْهِمُ الضَّلالَةُ إِنَّهُمُ اتَّخَذُوا الشَّياطِينَ أَوْلِياءَ مِنْ دُونِ اللَّهِ وَ يَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ مُهْتَدُونَ»

ترجمه آيات: (آدم و حوّا) گفتند: پروردگارا! ما بر خويشتن ستم كرديم و اگر ما

ص: 5700

را نبخشايى و رحم نكنى، قطعاً از زيانكاران خواهيم بود. (خداوند) فرمود: فرود آييد، بعضى از شما دشمن بعض ديگريد و تا مدّتى (معيّن) براى شما در زمين جايگاه و وسيله ى بهره گيرى خواهد بود. (او) فرمود: در اين زمين زندگى مى كنيد و در آن مى ميريد و از آن (براى محاسبه ى روز قيامت،) بيرون آورده مى شويد. اى فرزندان آدم! همانا بر شما لباسى فروفرستاديم تا هم زشتى (برهنگى) شما را بپوشاند و هم زيورى باشد، و (لى) لباس تقوا همانا بهتر است. آن، از نشانه هاى خداست، باشد كه آنان پند گيرند (و متذكّر شوند). اى فرزندان آدم! مبادا شيطان فريبتان دهد، آنگونه كه پدر و مادرِ (نخستين) شما را از بهشت بيرون كرد، (با وسوسه ى خوردن از آن درخت) لباس را از تن آن دو بركند تا عورت هايشان را بر آنان آشكار سازد. همانا شيطان و گروهش شما را از آنجا كه شما آنها را نمى بينيد مى بينند. ما شياطين را دوستان و سرپرستان كسانى كه ايمان نمى آورند قرار داديم. و هرگاه كار زشتى كنند، (در توجيه آن) گويند: ما پدران خود را بر اين كار يافتيم و خداوند ما را به آن دستور داده است. بگو: خداوند هرگز به كارهاى زشت فرمان نمى دهد. آيا چيزى را كه نمى دانيد به خدا نسبت مى دهيد؟! بگو: پرودگارم به عدل و داد فرمان داده و اينكه نزد هر مسجدى (هنگام نماز) روى خويش را به سوى او بداريد و او را بخوانيد، در حالى كه دين را براى او خالص مى سازيد. آنگونه كه شمارا در آغاز آفريد، باز خواهيد گشت. (خداوند) گروهى را هدايت فرمود، و (لى) گروهى، گمراهى بر

ص: 5701

آنان سزاوار است، زيرا آنان به جاى خداوند، شيطان ها را سرپرست خويش گرفته اند و مى پندارند كه آنان راه يافته گانند.

شريعتي: دعا بفرماييد و آمين بگوييم.

حاج آقاي حسيني قمي: خدا را قسم مي دهيم به حق سيدالشهداء(ع) به همه ما توفيق بهترين عزاداري در اين ايام عنايت بفرمايد. به حق سيدالشهداء همه آنهايي که نگاهشان به مجلس عزاي امام حسين هست، حاج روا بگردان و مريض ها لباس عافيت بپوشان. دنيا و آخرت ما را از اهل بيت جدا نگردان. همانطور که اين اصحاب بهترين وفاداري را نسبت به سيدالشهداء انجام دادند، به ما هم توفيق وفاداري نسبت به سيدالشهداء و اهل بيت عنايت بفرما. از سخنرانان عزيز تقاضا دارم در اين شب ها بحث سيره ي اصحاب را محور قرار بدهند. سلام پاياني خود را به اين سه شهيد بزرگواري که زندگي شان را گفتيم، تقديم کنيم. عمر بن قرظه و سعيد بن عبدالله و عبدالله بن عمير کلبي، سه شهيد بزرگواري که اگر بخواهم يک شهيد را شاخص با ويژگي هايش بگويم، عبدالله بن عمير کلبي است.

شريعتي: هزار خرقه عوض کرد روزگار و هنوز *** حديث پيرهن کهنه ي تو پا برجاست

السلام عليک يا أباعبدالله...

«والحمدلله رب العالمين و صلي الله علي محمد و آله الطاهرين»

98-06-26- سيره اصحاب بزرگوار امام حسين عليه السلام

شريعتي: بسم الله الرحمن الرحيم، اللهم صل علي محمد و آل محمد و عجل فرجهم.

«السلام علي الحسين، و علي علي بن الحسين، و علي اولاد الحسين، و علي اصحاب الحسين» سلام مي کنم به همه دوستان عزيزم، بيننده هاي خوب و شنونده هاي بسيار نازنين، به سمت خداي امروز خيلي خوش آمديد. انشاءالله هرجا هستيد خداوند متعال پشت و پناهتان باشد. حاج آقاي حسيني

ص: 5702

قمي سلام عليکم و رحمة الله، خيلي خوش آمديد.

حاج آقاي حسيني قمي: سلام عليکم و رحمة الله، عرض سلام و ارادت خالصانه خدمت همه بينندگان و شنوندگان عزيز دارم. عرض تسليت ايام شهادت سيدالشهداء را دارم و اميدوارم خداوند عزاداري هاي همه را قبول بکند.

شريعتي: امروز قرار است از سيره ي اصحاب با وفاي سيدالشهداء براي ما بگويند. بحث امروز شما را خواهيم شنيد.

حاج آقاي حسيني قمي: بسم الله الرحمن الرحيم، سيره ي اصحاب سيدالشهداء مخصوصاً اصحابي که کمتر نام مبارکشان برده مي شود، يکي از اين بزرگواران شخصيتي به نام عبدالله بن يَقطُر حِميَري است. اين بزرگوار در ويژگي هايش نوشتند که برادر رضاعي امام حسين بود. برادر رضاعي يعني از يک مادر شير خورده باشند. در حالي که نه سيدالشهداء(ع) از غير فاطمه زهرا شير خورده نه اين بزرگوار از صديقه طاهره شير خورده است. به اين جهت که مدتي مادر اين شهيد بزرگوار از امام حسين پرستاري و نگهداري مي کرد. مسلم است که سيدالشهداء(ع) فقط از حضرت زهرا شير خورده است. قهراً با سيدالشهداء هم سن و سال هستند، قهراً از اصحاب رسول خدا به حساب مي آيد. امام حسين پيامبر را درک کرد و اين بزرگوار هم پيامبر را درک کرده است. تاريخي که به کربلا برمي گردد از اينجا شروع مي شود که سيدالشهداء(ع) وقتي نامه اي از جناب مسلم بن عقيل دريافت کرد که حضرت مسلم گزارش داد کوفه آماده است. من آمدم با کوفيان اعلام وفاداري کردم، هجده هزار نامه راست است و شما بياييد. سيدالشهداء يک جوابي براي جناب مسلم بن عقيل فرستادند و جواب اين نامه را اين صحابي بزرگوار از طرف

ص: 5703

امام حسين از مکه به کوفه بردند. وقتي نامه را آورد در مسير وقتي به نزديکي کوفه رسيد، يکي از مأمورين عبيد الله بن زياد متوجه شد. او را نزد عبيدالله بن زياد فرستاد، عبيدالله گفت: براي چه به کوفه آمدي؟ چون به هر حال فاصله ي بين کوفه تا مکه يک مسيري است و اتفاق مهم اين است که ابن زياد در کوفه آمد و ترس و وحشتي که مردم از ابن زياد داشتند و نقشه اي که براي ورود به دارالاماره کوفه ريخت، اوضاع زود عوض شد. مردم کوفه تا نيامدن ابن زياد راست مي گفتند. به قول مرحوم آيتي که تحليل زيبايي دارند، مي فرمايند: مردم کوفه مرحله ي اول راست مي گفتند و اعلام وفاداري کردند. وقتي مرحله دوم حضرت مسلم آمد باز هم راست مي گفتند، پاي پرچم سيدالشهداء ايستادند. عبيدالله که آمد، ترسيدند. چون ابن زياد از بصره آمده بود و شنيده بودند در بصره آدم صفاک و خون آشام است. وقتي در بصره ابن زياد حکومتش را شروع کرد، گفت: همه بايد براي بيعت بيايند. همه بيعت کردند، چند روزي گذشت و از اطرافيانش سؤال کرد: کسي باقي مانده که با ما بيعت نکرده باشد؟ ليستي دادند که اين هشتاد نفر زير بار بيعت شما نرفتند. به ابن زياد گفتند: ما اين هشتاد نفر را دعوت مي کنيم تا توجيه شوند و با شما بيعت کنند. ابن زياد گفت: ما با کسي جلسه توجيهي نداريم. اسامي هشتاد نفر را گرفت و گفت: دستي که با من بيعت نکرده شايسته نيست که بر بدنش باشد! عين هشتاد دست را از بدن قطع کرد. يک چنين چهره ي خشني

ص: 5704

در کوفه آمده است. مردم کوفه خيلي وحشت داشتند. مخصوصاً وقتي فرمان داد همه بايد در اردوگاه بروند و اعزام به کربلا شوند، خيلي ها مخفي شدند. يکوقت در شهر ديد خيلي کسي نيست. چون افرادي مخفي زندگي مي کردند. يک غريبي را ديد، گفت: در شهر چه مي کني، چرا به کربلا نرفتي؟ گفت: نمي دانم کربلا کجاست؟ آمدم از کسي طلبم را بگيرم. گفت: گردنش را بزنيد! کساني که همراهش بودند گفتند: مي گويد من از جايي خبر ندارم. گفت: مي دانم ولي وقتي گردن اين را بزنيد، بقيه حساب کارشان را مي کنند.

در اين فاصله که حضرت مسلم به امام حسين گفت: بياييد، همه آماده هستند. عبيدالله آمد مستقر شد و همه چيز عوض شد. وقتي اين نامه را عبدالله بن حِميري آورد، دستگيرش کردند و نزد ابن زياد بردند. ابن زياد گفت: براي چه به اينجا آمدي؟ او مخفي کرد و چيزي نگفت. آنها مي دانستند که او پيام رسان امام حسين است ولي عبدالله نامه را مخفي کرد. ابن زياد گفت: برو براي مردم سخنراني کن و تعبير جسارت آميزي در مورد امام حسين به کار برد و گفت: لعنت کن تا ببينم چه تصميمي برايت مي گيرم. اينها صحابي هاي با وفايي بودند، او براي سخنراني آمد، مي دانست که ابن زياد چه آدم خشني است. وقتي آمد سخنراني کرد، همه مردم جمع شدند. گفت: «ايها الناس! أنا رسول الحسين» من فرستاده امام حسين هستم. «ابن فاطمه بنت رسول الله» پسر فاطمه، دختر پيامبر! براي چه به اينجا آمدم؟ بهترين استفاده را از اين فرصت کوتاه کرد. من نماينده امام حسين هستم. امام حسين در راه است و دارد

ص: 5705

مي آيد. از شما ياري مي خواهد در برابر ابن مرجانه بايستيد. حرفش را خيلي سريع گفت. امام حسين در راه است، شما مقاومت کنيد و آماده باشيد و عليه ابن زياد شورش کنيد.

ابن زياد خيلي عصباني شد. آنچه انتظار داشت بر عکس شد. مي خواست به سيدالشهداء اهانت کند، ولي او عمل نکرد. به شکل سختي او را به شهادت رساند. در همه تاريخ قديم آمده است که از بالاي دارالاماره او را پرتاب کردند به سمت پايين و تمام استخوان هايش شکست. وقتي پايين افتاد، هنوز رمقي داشت و نفس هاي آخر را مي زد. عبدالملک که قاضي شهر کوفه بود، اين نامرد هم کم نگذاشت، او را ذبح کرد و سر از بدنش جدا کرد. اينها جزء شهداي کربلا به حساب مي آيند ولي شهدايي که هنوز امام حسين به کربلا نرسيده است. حضرت مسلم هم جزء شهداي کربلا هستند. تاريخ کربلا و سيره ي شهدا خيلي خوب است ولي فرصت ما کم است. مي خواهيم از نکته نکته سيره اصحاب درس بگيريم. از جمله نکته زيبايي که در تاريخ هست، امام حسين به فرستاده اش چه گفت؟ گفت: «ايها الناس أنا رسول الحسين» من فرستاده امام حسين هستم، امام حسين را ياري کنيد و کمکش کنيد. با اين عبارتي که اين آقا مي گويد: که امام حسين در راه است، واقعاً واژه ي «هل من ناصر» بوده يا نه؟ مي شود ما شک کنيم در اينکه سيدالشهداء دنبال جمع کردن نيرو بوده است؟ ياوراني مي خواسته و يارگيري مي کرده است و پايانش را شهادت مي دانسته است. فرستاده ي امام حسين را به جرم اينکه پيام امام حسين را سريع رساند، اينطور کردند آنوقت ما

ص: 5706

مي توانيم بگوييم: امام حسن دنبال جمع کردن نيرو و ياور نبوده است؟ امام حسين دنبال صلح با يزيد بود و چاره اي جز شهادت نداشت؟!!

در لهوف سيدبن طاووس هست، وفات سيد چه وقت است؟ 664 هست، يعني قريب به هشتصد سال پيش، يکي از منابع قديمي ما هست. سيدالشهداء هرکسي را مي ديد، مي فرمود: به ياري من بياييد. حجت تمام شود، کسي نگويد: امام حسين به من نگفته بود. امام حسين مسيرش مشخص است ولو مي داند پايان اين مسير شهادت است. در لهوف قصه ي عبدالله بن عمر را آورده است. در مکه هرکسي را ديد دعوت کرد، از جمله عبدالله بن عمر فرزند خيلفه دوم است. فرمود: از خدا بترس و از ياري من دست برندار. مرا کمک کن! حضرت از مکه دارد يار جمع مي کند. مگر حضرت با زهير ملاقات نکرد؟ زهير قبول کرد و به شهادت رسيد. مگر ضحاک بن عبدالله و مالک بن نضر ارحبي، روز تاسوعا نيامدند. اينها در تاريخ طبري است، از اين دو نفر دعوت کرد. مگر هرثمه خدمت امام حسين نيامد؟ آقا سيدالشهداء به هرثمه گفت: با ما مي ماني؟ گفت: نه! رفت و نماند. يا نامه اي که حضرت به سران و اشراف بصره نوشتند. امروزه مخصوصاً مي طلبد که در مجالس اهل بيت تاريخ و داستان قيام حضرت گفته شود. سيد بن طاووس نقل کرده است که پيامبر خدا در عالم رؤيا به امام حسين فرمود: «يا حسين اخرج (إلى العراق ) فإنّ اللّه قد شاء أن يراك قتيلا» ما يقينيات خود را ترک نکنيم. خطبه ي معروف امام حسين که گاهي که محرم فرا مي رسد، فصل آسيب شناسي ها و ترديدها و شبهات است.

ص: 5707

اگر عزيزان با منابع و مصادر صحبت مي کردند ما ناراحت نبوديم.

خطبه ي هفتم ذي الحجه که امام حسين مي فرمايد: «كأن بأوصالي تتقطعها عسلان الفلوات بين النواويس و كربلاء» دارم مي بينم که بند بند بدنم را در کربلا پاره پاره مي کنند. اينکه بگوييم: سيدالشهداء دنبال جهاد و دعوت مردم نبودند، در محاصره قرار گرفتند و چاره اي جز انتخاب شهادت نداشتند، درست نيست. در کامل الزيارات ابن قولويه قمي هست، ابن قولويه وفاتش 368 است، هزار و صد سال پيش، نامه امام حسين را در باب 23 آورده است. امام حسين(ع) از مکه به محمد حنفيه نامه نوشتند. «فَإِنَّهُ مَنْ ألحق [لَحِقَ ] بِي مِنْكُمْ اسْتُشْهِدَ مَعِي » هرکس به من ملحق شود، پايان اين راه شهادت است. هنوز حضرت راه نيافتاده است و خبري از بي وفايي کوفيان نيست. «مَنْ كَانَ بَاذِلًا فِينَا مُهْجَتَهُ، وَ مُوَطِّناً عَلَى لِقَاءِ اللَّهِ نَفْسَهُ، فَلْيَرْحَلْ فَإِنِّي رَاحِلٌ مُصْبِحاً، إِنْ شَاءَ اللَّهُ» هرکس حاضر است خون قلبش را بدهد. شايد زيباتر از نيّر تبريزي کسي اين خطبه را در قالب شعر نياورده است.

گفت اي گروه، هرکه ندارد هواي ما *** سر گيرد و برون رود از کربلاي ما

اين عرصه نيست جلوه گه روبه و گراز *** شيرافکن است باديه ي ابتلاي ما

تا دست و رو به خون نشست، مي نيافت کس *** راه طواف در حرم کبرياي ما

ناداده تن به زاري و نا کرده ترک سر *** نتوان قدم گذاشت به خلوت سراي ما

ما را هواي سلطنت ملک ديگر است *** کين عرصه نيست در خور فرّ هماي ما

يزدان ذوالجلال به خلوتسراي عشق *** آراسته است بزم ضيافت براي ما

برگردد

ص: 5708

آنکه با هوس کشور آمده *** سر ناورد به افسر شاهي گداي ما

برگشت هرکه طاقت تير و سنان نداشت *** چون شاه تشنه کاري به شمر و سنان نداشت

اين خطبه براي مکه است و هنوز حضرت راه نيافتاده است. من باب 24 را خواندم. باب 19 و 20 و 23 را ببينيد، خبري که انبياء از شهادت سيدالشهداء و ملائکه از سيدالشهداء(ع) داشتند. مي شود انبياء و اولياء و همه با خبر باشند و سيدالشهدا و رسول خدا خبر نداشته باشد؟ از دعوات راوندي که براي هفتصد سال پيش است، وقتي سيدالشهداء(ع) خواستند از مدينه به سمت کربلا حرکت کنند، ام سلمه که بسيار باوفا بود و همسر با وفاي پيامبر بود، به امام حسين گفت: «لا تخرج الي العراق» به کربلا نرو! «سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ (صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) يَقُولُ يُقْتَلُ ابْنِيَ الْحُسَيْنُ بِالْعِرَاقِ وَ عِنْدِي يَا بُنَيَّ تُرْبَتُكَ» حسين در کربلا به شهادت مي رسد و آن خاکي که پيامبر به من داد، در شيشه نگه داشتم. کتاب «سيرتنا و سُنتنا» علامه اميني را زياد ديده بودم، فکر مي کردم سيره ي پيامبر است. اخيراً نگاه کردم و ديدم ايشان يک کتاب نوشته فقط در مورد اينکه تمام منابع عامه، تمام منابع قديمي اهل سنت، آورده که امام حسين از شهادت خبر داشتند. پيامبر به ايشان خبر داده بودند. حديث ام سلمه را مفصل نقل کردند. اين درست است که ما بگوييم: نه، حضرت خبر نداشتند و نيتشان صلح بود؟ ام سلمه گفت: من اين تربت را در شيشه اي گذاشتم و پيامبر فرمود: حسين به کربلا برود، به شهادت مي رسد. امام حسين فرمود: «يَا

ص: 5709

أُمَّ سَلَمَةَ إِنِّي مَقْتُولٌ» اگر من کربلا هم نروم، اينها اينجا مرا مي کشند. اينطور نبود که اگر امام حسين در مکه مي ماند، يزيد با او کاري نداشت.

اگر دنبال منابع دست اول هستيم، ما بر تاريخ چيزي را تحميل نکرديم. الآن به برکت سيدالشهداء و عزاي سيدالشهداء، از دينداري ما چيزي جز عزاداري سيدالشهداء باقي نمانده است. عزاي امام حسين متن همه چيز است. زيارت عاشورا متن همه چيز است. اربعين متن است و حاشيه نيست. مرحوم آيت الله العظمي حائري(ره) خيلي ناراحت بود که رضاخان عزاداري را ممنوع کرده بود. يکي از شاگردان گفت: چرا ناراحت هستيد؟ مگر چه شده است؟ جلوي روزه و نماز را که نگرفتند. جلوي مستحبي را گرفتند، ايشان فرمود: بله ولي مستحبي است که هزار واجب از آن بيرون مي آيد. ماه رمضان شب هاي قدر چند نفر در خانه خدا مي آيند؟ ولي به برکت عاشورا و اربعين، همين پياده روي اربعين، کساني که به کربلا مي روند و نگاه به قبر شش گوشه سيدالشهداء بياندازند، چقدر انسان ها را متحول مي کند. همه اهل بيت کشتي نجات هستند. امام رضا هم کشتي نجات است ولي فرمود: «سفينة الحين اوسع و اسرع» در مجالس ما چقدر خطبه و روايات سيدالشهداء را خواندند؟ تمام اين خطبه ها و پيام ها و معارف دين، هرچه داريم به برکت سيدالشهداء است. طبق آمارها که شنيدم، در استان يزد فقط در عاشورا مبلغ بسيار بالايي براي نيازمندان کمک کرده بودند.

در آستانه ي ماه صفر هستيم، پنجم صفر شهادت حضرت رقيه هست. بعضي مي گويند: اصلاً کجا حضرت رقيه بوده است؟ کجا امام حسين طفلي به نام رقيه داشته است؟ کتاب عماد الدين

ص: 5710

طبري، نام کتابش «کامل بهايي» است. محدث قمي چه تجليلي مي کند که دوازده سال براي تأليف اين کتاب زحمت کشيده است. شهادت حضرت رقيه و روضه ي حضرت رقيه را مثل همين روضه اي که مي خوانيم، هفتصد سال پيش عمادالدين طبري نقل کرده است. کاهي آدم در يقينيات هم شک مي کند. داشتيم زيارت عاشورا مي خوانديم، گفتيم: نکند در اين زيارت عاشورا هم دست برده شده است؟! ديدم مرحوم شيخ طوسي در مصباح آوردند، وفات شيخ طوسي 460 است، هزار سال پيش در مصباح و شهيد اول در کتاب مزار، عين همين زيارت عاشوراي مرحوم محدث قمي را نقل کردند. ما از همه مادحين اهل بيت خواستيم که همان خطبه اي که سخنران در سخنراني اش مي گويد، مداح اهل بيت در قابل شعرهاي زيبا بياورد. نخل ميثم آقاي سازگار که مداح اهل بيت هستند، شش جلد است. تمام خطبه هاي امام حسين را در قابل شعر آورده است.

بعضي مي گويند: چرا به امام حسين مي گوييد من غلام شما هستم؟ ما عبد خدا هستيم، چرا به امام حسين مي گوييد: من بنده تو هستم!؟ اين چيز عرفي است. من به شما مي گويم: غلام شما هستم. مخلص هستم! چرا چنين برداشتي مي کنيد؟ مرحوم سيد بن طاووس در اقبال مکرر نقل کرده که ما در زيارت اميرالمؤمنين و ائمه(ع) عرضه مي داريم من بنده شما هستم. يعني عبوديت پروردگار را ندارم؟ همين اصطلاحاتي است که ما در عرف داريم. خوب نيست در همه چيز ترديد کنيم. چرا امام حسين را از همه انبياء بالاتر مي دانيم؟ کامل الزيارات براي هزار سال پيش است. پانصد حديث در مورد امام حسين است. امام حسين از انبياء بالاتر نيست. امام صادق(ع) فرمود: «لَيْسَ

ص: 5711

مِنْ مَلَكٍ مُقَرَّبٍ وَ لَا نَبِيٍّ مُرْسَلٍ إِلَّا وَ هُوَ يَسْأَلُ اللَّهَ أَنْ يَزُورَهُ فَفَوْجٌ يَهْبِطُ وَ فَوْجٌ يَصْعَدُ» تمام انبياء و فرشتگان يک التماس دارند، يک آرزو دارند. اينکه اجازه بگيرند و زيارت سيدالشهداء(ع) بروند. اين چه ولي خدايي است؟ مرحوم علامه اميني فرمود: امام حسين هرچه داشت در راه خدا داد. خدا همه عزت را به سيدالشهداء داده است.

يکي از نوادگان ابوحمزه ثمالي مي گويد: در اواخر حکومت بني مروان مخفيانه به زيارت قبر امام حسين(ع) رفتم. چون اگر مي فهميدند، بني اميه مرا مي گرفتند و مي کشتند. تاريکي شب رفتم و مخفيانه رسيدم. آقايي آمد گفت: تو نمي تواني بروي، گفتم: چرا؟ گفت: حضرت موسي با هزاران فرشته به زيارت امام حسين آمدند و تا سحر نوبت زيارت حضرت موسي است. مدتي گذشت و دوباره آمدم، گفت: نمي تواني بروي. گفتم: اگر بني مروان بفهمند مرا مي کشند، بگذارم بروم! گفت: نمي شود تا اذان صبح زيارت سيدالشهداء مخصوص جناب موسي و هزاران فرشته است.

شريعتي: انشاءالله زيارت امام حسين قسمت همه کساني بشود که در دلشان مهر امام حسين را مي پرورانند و در سرشان آرزوي زيارت کربلاي معلي را دارند. امروز صفحه 167 قرآن کريم را تلاوت خواهيم کرد.

«وَ جاوَزْنا بِبَنِي إِسْرائِيلَ الْبَحْرَ فَأَتَوْا عَلى قَوْمٍ يَعْكُفُونَ عَلى أَصْنامٍ لَهُمْ قالُوا يا مُوسَى اجْعَلْ لَنا إِلهاً كَما لَهُمْ آلِهَةٌ قالَ إِنَّكُمْ قَوْمٌ تَجْهَلُونَ «138» إِنَّ هؤُلاءِ مُتَبَّرٌ ما هُمْ فِيهِ وَ باطِلٌ ما كانُوا يَعْمَلُونَ «139» قالَ أَ غَيْرَ اللَّهِ أَبْغِيكُمْ إِلهاً وَ هُوَ فَضَّلَكُمْ عَلَى الْعالَمِينَ «140» وَ إِذْ أَنْجَيْناكُمْ مِنْ آلِ فِرْعَوْنَ يَسُومُونَكُمْ سُوءَ الْعَذابِ يُقَتِّلُونَ أَبْناءَكُمْ وَ يَسْتَحْيُونَ نِساءَكُمْ وَ فِي ذلِكُمْ بَلاءٌ

ص: 5712

مِنْ رَبِّكُمْ عَظِيمٌ «141» وَ واعَدْنا مُوسى ثَلاثِينَ لَيْلَةً وَ أَتْمَمْناها بِعَشْرٍ فَتَمَّ مِيقاتُ رَبِّهِ أَرْبَعِينَ لَيْلَةً وَ قالَ مُوسى لِأَخِيهِ هارُونَ اخْلُفْنِي فِي قَوْمِي وَ أَصْلِحْ وَ لا تَتَّبِعْ سَبِيلَ الْمُفْسِدِينَ «142» وَ لَمَّا جاءَ مُوسى لِمِيقاتِنا وَ كَلَّمَهُ رَبُّهُ قالَ رَبِّ أَرِنِي أَنْظُرْ إِلَيْكَ قالَ لَنْ تَرانِي وَ لكِنِ انْظُرْ إِلَى الْجَبَلِ فَإِنِ اسْتَقَرَّ مَكانَهُ فَسَوْفَ تَرانِي فَلَمَّا تَجَلَّى رَبُّهُ لِلْجَبَلِ جَعَلَهُ دَكًّا وَ خَرَّ مُوسى صَعِقاً فَلَمَّا أَفاقَ قالَ سُبْحانَكَ تُبْتُ إِلَيْكَ وَ أَنَا أَوَّلُ الْمُؤْمِنِينَ»

ترجمه آيات: و بنى اسرائيل را از دريا گذرانديم، تا به قومى برخوردند كه بر پرستش بت هاى خويش پايبند بودند، (با ديدن اين صحنه) گفتند: اى موسى! براى ما خدايى قرار بده، همان گونه كه براى اينان معبودها (و بت هايى) است. موسى گفت: براستى، شما گروهى نادان (و جهالت پيشه) هستيد. (موسى گفت:) همانا آنچه اين قوم در آنند (از كفر و شرك)، نابودشدنى است و آنچه انجام مى دهند باطل است. گفت: آيا معبودى غير خدا براى شما بجويم، در حالى كه او شما را بر مردم اين زمانه برترى داده است؟! و (به ياد آوريد) زمانى كه شما را از چنگال فرعونيان نجات داديم، كه شما را سخت شكنجه مى كردند، پسران شما را مى كشتند و زنان شما را (براى خدمت گزارى و بردگى) زنده نگه مى داشتند و در اين ناگوارى ها، آزمايش بزرگى از سوى پروردگارتان براى شما بود. وما با موسى، سى شب (در كوه طور، براى نزول تورات وآيات الهى) وعده گذاشتيم و آن را با (افزودن) ده شب كامل كرديم، پس ميعاد پروردگارش چهل شب كامل شد و موسى (پيش از رفتن به اين وعده گاه)

ص: 5713

به برادرش هارون گفت: در ميان امّت من جانشين من باش (و كار مردم را) اصلاح كن و از راه وروش مفسدان پيروى مكن! و چون موسى به ميقات و وعده گاه ما آمد و پروردگارش با او سخن گفت، (موسى) گفت: پروردگارا! خودت را به من نشان ده تا به تو بنگرم! (خداوند) فرمود: هرگز مرا نخواهى ديد، ولى به اين كوه بنگر، اگر در جاى خود برقرار ماند، پس به زودى مرا خواهى ديد. پس چون پروردگار موسى بر كوه تجلّى وجلوه نمود (و پرتوى از عظمت خود را بر كوه افكند)، كوه را متلاشى كرد و موسى مدهوش بر زمين افتاد! پس چون به هوش آمد گفت: (خداوندا!) تو منزّهى (كه ديده شوى)، من به سوى تو بازگشتم و من نخستين مؤمن هستم.

شريعتي: اسم ريان بن شبيب براي همه ما آشناست که روز اول محرم خدمت امام رضا رسيد و حضرت يک توصيه هايي به او کردند و بعد اين عبارت ماندگار که «يَا ابْنَ شَبِيبٍ إِنْ كُنْتَ بَاكِياً لِشَيْ ءٍ فَابْكِ لِلْحُسَيْن » روايت بسيار نوراني و نابي است، يکي از دوستان ما زحمت کشيده و با عنوان «پريشان موي خاک آلود» شرح حديث شرح حديث ريان بن شبيب را از امام رضا با روايت بسيار نوراني ضميمه کردند و نکته هاي نابي در اين کتاب هست که مي توانيد بخوانيد. براي تهيه اين کتاب به 20000303 پيامک بدهيد.

حاج آقاي حسيني قمي: دو مطلب را عرض کنم، اولاً تقاضا مي کنم در آستانه ي باز شدن مدارس هستيم، اگر قرار هست کمکي به نيازمندان بکنيم، ما شرمنده مردم هستيم. يکي آمد گفت: حقوق ما هفتصد هزار تومان

ص: 5714

است. ديروز سه تا بچه مدرسه اي دارم، براي يکي روپوش مدرسه خريدم، 94 هزار تومان. دو تاي ديگر هنوز ماندند. با اين حقوق هفتصد هزار توماني چه کنم؟ اگر ما خدا و پيغمبر و انبياء را قبول داريم، الآن وقت کمک کردن است. مطلب ديگر اينکه خبري خواندم و تعجب کردم، يکي از وزراء فرمودند: در جامعه ما شش تا هفت درصد بدحجابي هست. آمارهاي ديگرشان هم چنين است؟ آيا واقعاً اين آمار واقعي است؟ با کوچک کردن آمارها چيزي درست نمي شود. مطلب ديگر هم خوشحال شدم وقتي ديدم رئيس محترم قوه قضاييه دستور پيگيري پرونده ي کارگرها را دادند.

شريعتي: شنيديم که ايشان پيشنهاد کردند در هر مسجدي يک حقوقدان مستقر شود تا ورودي پرونده ها کمتر شود و مردم مشاوره بگيرند.

حاج آقاي حسيني قمي: کتابي با نام «ابصار العين» هست که چند نکته جالب دارد، مي نويسد که هشت مادر شهيد در کربلا حضور داشتند، مادران شهداي ما هيچکدام ناظر شهيد شدن فرزندشان نبودند. ولي هشت مادر شهيد در کربلا بودند که ناظر شهادت فرزندانشان بودند. يکي علي اصغر(س)، حضرت زينب(س) که فرزندش عون به شهادت رسيد. بانوي بزرگوار به نام رمله مادر حضرت قاسم(ع)، عبدالله بن الحسن، عبدالله بن مسلم فرزند مسلم بن عقيل و مادرش رقيه که دختر اميرالمؤمنين بود. عمر بن جناده، عبدالله بن عمير کلبي که مادرش ناظر شهادتش بود.

خدا را قسم مي دهيم به حق سيدالشهداء(ع) همه آنهايي که به مجلس عزاي سيدالشهداء، به محرم و صفر چشم دوختند، به حق سيدالشهداء حوائجشان برآورده به خير بفرما و مريض ها را شفا بده و گرفتاري هايشان را برطرف بفرما. زيارت خانه خودت،

ص: 5715

مدينه الرسول، مشهد الرضا، عتبات عاليات را با معرفت نصيب همه بفرما.

شريعتي:

عالم همه خاک کربلا بايدمان *** پيوسته به لب خدا خدا بايدمان

تا پاک شود زمين ز ابناي يزيد *** همواره حسين مقتدا بايدمان

السلام عليک يا أباعبدالله...

«والحمدلله رب العالمين و صلي الله علي محمد و آله الطاهرين»

98-07-02 - سيره امام سجاد(عليه السلام)

شريعتي: بسم الله الرحمن الرحيم، اللهم صل علي محمد و آل محمد و عجل فرجهم

سلام مي کنم به همه دوستان عزيزم، بيننده هاي خوب و شنونده هاي بسيار نازنين، به سمت خداي امروز خيلي خوش آمديد. انشاءالله هرجا هستيد خداوند متعال پشت و پناهتان باشد. سالروز شهادت امام زين العابدين، سيد الساجدين را تسليت مي گويم. حاج آقاي حسيني قمي سلام عليکم و رحمة الله، خيلي خوش آمديد

حاج آقاي حسيني قمي: سلام عليکم و رحمة الله، عرض سلام و ارادت خالصانه خدمت همه بينندگان و شنوندگان عزيز دارم. شهادت وجود مقدس آقا زين العابدين(ع) را تسليت مي گويم.

شريعتي: امروز قرار است از سيره ي امام سجاد(ع) براي ما بفرمايند. بحث امروز شما را خواهيم شنيد.

حاج آقاي حسيني قمي: بسم الله الرحمن الرحيم، امشب شب 25 ماه محرم، شب شهادت وجود مقدس امام سجاد(ع) هست. انشاءالله عزيزان امشب و فردا در مجالس عزاي حضرت شرکت کنند. به ذهنم رسيد گزارشي از ابعاد مختلف زندگي امام سجاد(ع) بخوانم. شايد جامع ترين گزارش از زندگي امام سجاد اين روايت باشد که راوي امام باقر(ع) است و حديث در کتاب خصال شيخ صدوق هست که از مصادر بسيار قديمي ما هست. در ابعاد مختلف زندگاني، در بعد عبادي حضرت شروع مي شود. امام باقر مي فرمايند: پدرم امام سجاد «قِيَامَ الْعَبْدِ

ص: 5716

الذَّلِيلِ بَيْنَ يَدَيِ الْمَلِكِ الْجَلِيلِ وَ اعْلَمْ أَنَّكَ بَيْنَ يَدَيْ مَنْ يَرَاكَ وَ لَا تَرَاهُ وَ صَلِّ صَلَاةَ مُوَدِّعٍ كَأَنَّكَ لَا تُصَلِّي بَعْدَهَا أَبَداً» سه گزارش در مورد نماز امام سجاد(ع) بود. وقتي به نماز مي ايستادند مثل عبد ذليلي که در پيشگاه پروردگار با عظمت است، دوم اينکه اعضاي بدن حضرت به لرزه مي آمد از خوف خداوند و سوم اينکه هر نمازي مي خواندند نماز وداع بود. فکر مي کردند شايد اين آخرين نماز باشد. شعري علامه بحرالعلوم دارند که احتمالاً برگرفته از حالات امام سجاد است. در اشعارش مي گويد: وقتي به نماز مي ايستي، «و احذر لدي التخصيص بالعباده، شرکاً و کذباً و اتبّاع العاده» به نماز مي ايستي و اياک نعبد مي گويي، حواست باشد که کسي را با خدا شريک قرار ندهي و راست بگويي. «اياک نعبد» واقعي باشد. از روي عادت نباشد که بدون توجه به مفاهيم بلند نماز «اياک نعبد و اياک نستعين» بگويي. «اياک من قول به تفنّد فأنت عبد لهواک تعبد، تلهج في اياک نستعين، و أنت غير الله تستعين» مي گويي «اياک نستعين» ولي غير خدا را مي پرستي. تا به اين جمله مي رسد «و قم قيام الماثل الذليل، ما بين أيدي الملک الجليل» وقتي به نماز مي ايستي فکر مي کني آخرين نماز است. من هيچکدام طوري نماز نمي خوانيم که معلوم باشد آخرين نماز ماست. اگر به ما بگويند: آخرين نماز شماست، چقدر حواسمان را جمع مي کنيم؟ نماز درست بخوانيم و عجله نداشته باشيم.

در روايت هست که کسي از امام سجاد(ع) سؤال کرد، اين چه نمازي است شما مي خوانيد؟ فرمود: من در پيشگاه چه کسي ايستادم و نماز مي خوانم؟ «إِنَّ الْعَبْدَ لَا يُقْبَلُ مِنْ

ص: 5717

صَلَاتِهِ إِلَّا مَا أَقْبَلَ عَلَيْهِ مِنْهَا بِقَلْبِهِ» همين يک جمله براي امشب ما بس است، حضرت فرمود: بنده مقداري از نمازش قبول مي شود که حضور قلب داشته باشد. هرچه حضور قلب نداشته باشد، قبول نيست. به امام گفت: «فَقَالَ الرَّجُلُ هَلَكْنَا» ما ديگر نماز نخوانيم. اگر شرط نماز حضور قلب است، ما کجا حضور قلب داريم؟ مرحوم آيت الله سيد نعمت الله جزايري نقل مي کند که يکي از دوستان من رفت و گفت: بروم دو رکعت نماز با حضور قلب بخوانم. چون در روايت داريم اگر انسان دو رکعت نماز قبول شده داشته باشد خدا بهشتي اش مي کند. گفت: بروم در مسجد نماز بخوانم. الله اکبر نماز را که گفت، يک مرتبه نگاهش افتاد که چرا اين مسجد به اين بزرگي مناره ندارد؟! اگر بخواهند مناره بسازند کجا قرار بدهند، سنگي، آجري، تا سلام نمازش را داد مناره هاي مسجد کوفه اش تکميل شد. گفت: اين هم نماز با حضور قلب! حضرت سجاد يک جمله فرمودند که خيلي اميدوار کننده است. «فَقَالَ كَلَّا إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ مُتَمِّمُ ذَلِكَ بِالنَّوَافِلِ» خدا با نافله جبران مي کند. اين نافله اي که در نماز مي خوانيد جبران آن حضور قلبي است که ما نداريم. صحبت از نوافل که مي شود، به قول آيت الله سيد احمد شبيري زنجاني، مي فرمودند: مستحبات را آسان بگيريد که مردم مشتري شوند. نافله ي نماز صبح خيلي آسان است. قبل از نماز صبح آدم دو رکعت بخواند، اين جبران حضور قلبي است که ما نداريم.

شريعتي: نافله را نشسته هم مي شود خواند؟

حاج آقاي حسيني قمي: اگر ايستاده باشد جبران دو رکعت نماز ايستاده است. اما اگر نشسته باشد

ص: 5718

در حکمش تغييري ندارد. عزيزي مي گفت: از وقتي من اين حديث را شنيدم نافله صبح من ترک نشده است. در کتاب وسايل الشيعه شيخ حر عاملي در بحث نوافل اين حديث آمده است. دو رکعت نافله صبح «خَيْرٌ مِنَ الدُّنْيَا وَ مَا فِيهَا» دو رکعت نافله صبح از دنيا و آنچه در دنياست بهتر است. نماز صبح مي خواني، دو رکعت هم قبلش بخوان. نماز عشاء دو رکعت نشسته نافله بخوان. در مساجد يک فرصتي بين مغرب و عشاء هست و مي شود دو رکعت نافله غفيله مي خوانند و همان را مي توانند نيت کنند نافله مغرب و يک دو رکعت ديگر. در اين حديث حضرت مي فرمايد: با نافله، ولي از مجموعه روايات مي شود استفاده کرد که براي جبران اين حضور قلبي که نيست، چند راه هست. يکي نافله است، يکي اول وقت خواندن است. اول وقت، نماز را به عرش مي برد. اذان و اقامه در نماز هست. اذان و اقامه يک دقيقه وقت نمي برد. روايات ثواب اذان و اقامه عجيب است. ما نسبت به نماز اول وقت خيلي کوتاهي مي کنيم. اگر انسان بتواند در مسجد بخواند و به جماعت بخواند، به جماعت که خواند تسبيحات فاطمه زهرا جبران مي کند. در مصباح شيخ طوسي هست که امام سجاد(ع) يک دستمالي داشتند، «فِيهَا تُرْبَةُ الْحُسَيْنِ ع وَ كَانَ لَا يَسْجُدُ إِلَّا عَلَى التُّرَابِ» هيچگاه جز بر اين تربت سجده نمي کردند. تربت امام حسين را روي سجاده خود پهن مي کردند، امام سجاد جز بر تربت سجده نمي کردند.

وقتي انسان بر تربت سجده مي کند، مرحوم علامه مجلسي حديث را مفصل توضيح دادند، زمين هاي هفت گانه را نوراني مي کند. حجاب هاي هفت گانه را برطرف

ص: 5719

مي کند. موانعي که براي قبولي نماز است، بنابراين مي شود استفاده کرد که اين مجموعه جبران حضور قلبي است که ما نداريم. پس 1- اول وقت بخوانيم. 2- اذان و اقامه 3- در مسجد نماز بخوانيم. 4- با جماعت بخوانيم. 5- تسبيحات و تعقيبات 6- سجده بر تربت سيد الشهدا 7- نوافل. اين هفت مورد جبراني است براي حضور قلبي که در نماز نداريم. در تفسير کشف الاسرار ميبدي که تفسيرش شرح تفسير خواجه عبدالله انصاري هست، يک عالم سني هفتصد سال پيش اين داستان معروفي که اميرالمؤمنين در نماز بودند و تير را در نماز از پاي حضرت درآوردند و حضرت متوجه نشدند را بيان کرده است. ما هم اينطور نماز مي خوانيم. يک آقايي مي گفت: طرف نماز مي خواند، نمازش که تمام مي شود، پيداست تمام گفتگوهاي اطراف را هم حواسش بوده، مي گويد: آنجا که شما گفتي اينطور نيست، اينطور است. آقايي مي گفت: من نماز مي خوانم، قلم و کاغذ کنار دستم است. کلي چيزها در نماز يادم مي آيد و مي نويسم

اين گزارش هم در حالات حضرت سجاد هست که «وَ سَقَطَ بَعْضُ وُلْدِهِ فِي بَعْضِ اللَّيَالِي» شبي حضرت مشغول نماز بودند، يکي از بچه هاي حضرت از يک بلندي افتاد، «فَانْكَسَرَتْ يَدُهُ» دستش شکست. «فَصَاحَ أَهْلُ الدَّارِ» بچه کوچک بود و همه سر و صدا و شيون کردند. «وَ أَتَاهُمُ الْجِيرَانُ وَ جِي ءَ بِالْمُجَبِّرِ» همسايه ها آمدند و رفتند يک شکسته بندي را خبر کردند، دست بچه را جا انداخت. «وَ جَبَرَ الصَّبِيَّ وَ هُوَ يَصِيحُ مِنَ الْأَلَمِ» هنوز فرياد مي زد. «وَ كُلَّ ذَلِكَ لَا يَسْمَعُهُ» امام سجاد هيچکدام از اين سر و صداها را نشنيدند. وقتي صبح شد بعد

ص: 5720

از نماز حضرت سؤال کردند: «مَا هَذَا فَأَخْبَرُوهُ» چرا دست بچه چنين است؟ ديديد کسي که عاشق فوتبال است، هرچه صدايش بزني متوجه نمي شود. اين توجه را ضرب در صد هزار کنيد، توجهي است که امام سجاد داشتند.

«وَ وَقَعَ حَرِيقٌ فِي بَيْتٍ هُوَ فِيهِ سَاجِدٌ» حضرت در سجده بودند، خانه آتش گرفت، «فَجَعَلُوا يَقُولُونَ» داد مي زدند، «يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ النَّارَ النَّارَ» خانه آتش گرفت. «فَمَا رَفَعَ رَأْسَهُ» حضرت سرش را بلند نکرد تا آتش را خاموش کردند. گفتند: شما کجا بودي؟ حواست نبود آتش گرفت؟ «حَتَّى أُطْفِيَتْ فَقِيلَ لَهُ بَعْدَ قُعُودِهِ مَا الَّذِي أَلْهَاكَ عَنْهَا» چه بود که حواس شما را از آتش پرت کرد؟ «قَالَ أَلْهَتْنِي عَنْهَا النَّارُ الْكُبْرَى» آتش قيامت که حواس من به آن بود. قسمت اول در مورد نماز و عبادات امام سجاد بود. قسمت دوم در مورد سفارش امام سجاد به علم و دانش است، جون روزهاي اول شروع مدارس هست، براي دانش آموزان و دانشجويان عزيز بگويم. در حالات امام سجاد هست «إِذَا جَاءَهُ طَالِبُ عِلْمٍ» کسي که دنبال تحصيل علم بود، «فَقَالَ مَرْحَباً بِوَصِيَّةِ رَسُولِ اللَّهِ» فرمود: خوش آمديد، پيامبر در مورد شما خيلي سفارش کرده است. بعد فرمود: «ثُمَّ يَقُولُ إِنَّ طَالِبَ الْعِلْمِ إِذَا خَرَجَ مِنْ مَنْزِلِهِ» کسي که دنبال علم و دانش مي رود، وقتي از خانه بيرون مي رود، «لَمْ يَضَعْ رِجْلَهُ عَلَى رَطْبٍ وَ لَا يَابِسٍ» پايش را روي جايي نمي گذارد، «إِلَّا سَبَّحَتْ لَهُ إِلَى الْأَرَضِينَ السَّابِعَةِ» هفت زمين برايش تسبيح مي گويند. کسي که صبح از خانه بيرون مي رود، هرکسي که طالب علم است، پايش را برمي دارد و هرجا بگذارد، هفت زمين براي او

ص: 5721

ثواب سبحان الله دارد. «وَ لَقَدْ كَانَ يَعُولُ مِائَةَ أَهْلِ بَيْتٍ مِنْ فُقَرَاءِ الْمَدِينَةِ» صد خانواده را امام سجاد(ع) تحت پوشش قرار داده بودند و به اينها کمک مي کردند. صد خانواده يعني چهارصد نفر، هزينه زندگي شان را بر عهده گرفته بودند. «وَ كَانَ يُعْجِبُهُ أَنْ يَحْضُرَ طَعَامَهُ الْيَتَامَى» حضرت دوست داشتند موقع غذا بچه هاي يتيم سر سفره بيايند، مساکين سر سفره بيايند، «وَ الْأَضِرَّاءُ وَ الزَّمْنَى وَ الْمَسَاكِينُ الَّذِينَ لَا حِيلَةَ لَهُمْ وَ كَانَ يُنَاوِلُهُمْ بِيَدِهِ» حضرت با دست اين بچه يتيم ها را غذا مي دادند و محبت مي کردند. «وَ مَنْ كَانَ لَهُمْ مِنْهُمْ عِيَالٌ» اگر از کساني که تحت پوشش بودند، زن و بچه داشتند، براي آنها جداگانه غذا مي بردند. «حَمَلَهُ إِلَى عِيَالِهِ مِنْ طَعَامِهِ وَ كَانَ لَا يَأْكُلُ طَعَاماً حَتَّى يَبْدَأَ فَيَتَصَدَّقَ بِمِثْلِهِ» امام سجاد(ع) هيچگاه غذا نمي خوردند مگر اينکه اول مثل همان غذا را صدقه مي دادند. در حالات امام رضا(ع) هست که وقتي براي حضرت غذايي مي آوردند، قبل از اينکه دست بزنند، ظرفي از اين غذا طلب مي کردند، دست نخورده در آن ظرف مي گذاشتند و به فقرا مي دادند.

در حالات امام سجاد(ع) هست که «اذا کان يصوم» حضرت وقتي روزه مي گرفتند، دستور مي دادند گوسفندي را قرباني مي کردند، اعضايش را قطعه قطعه مي کردند و اين گوسفند را مي پختند، خود امام جاد(ع) سرکشي مي کردند به اين غذا و وقتي بعد از ظهر مي شد، نزديک افطار، غذا را بين فقرا و نيازمندان تقسيم مي کردند. وقتي قرباني تقسيم مي شد، مي فرمودند: حالا افطاري مرا بياوريد. نان و خرما افطار حضرت بود. يک ذره هم از اين غذا براي خودشان برنمي داشتند. قطعاً کلام امام و زندگي امام سجاد تأثيرگذار

ص: 5722

است. خيلي ها به من گفتند: مدرسه ها شروع شده و هنوز فراوان هستند دانش آموزاني که لباس مناسب ندارند و نتوانستند پول براي تهيه روپوش بدهند، براي کفش و کيف و لوازم التحرير بدهند. شما دو تا دانش آموز داري، فرض کن سه تا دانش آموز داشتي، چطور از جان براي سرويس و لباس و کفش او مايه مي گذاري، فرض کن سه تا اولاد داشتي. هرکسي حواسش به دوستان و بستگان و همسايگانش باشد. يکي آمد گفت: حقوق ما هفتصد هزار تومان است. سه تا بچه مدرسه اي دارم، براي يکي روپوش مدرسه خريدم، 94 هزار تومان. دو تاي ديگر هنوز ماندند. با اين حقوق هفتصد هزار توماني چه کنم؟ نمي دانم داستان روپوش مدرسه ها چيست که اصرار دارند سال به سال رنگ لباس ها تغيير کند. مي گويند: کارآفريني است اما کار پسنديده اي نيست. دانش آموز يک لباس را امسال پوشيده، سال ديگر هم مي تواند همان را بپوشد. اين چه کاري است که هرسال رنگ روپوش را تغيير مي دهيد؟ فرزند پاره تن انسان است. رسول خدا فرمود: «أَوْلَادُنَا أَكْبَادُنَا» فرزند پاره جگر انسان است. مادر بزرگوار، چقدر سعي مي کني فرزندت آبرومندانه مدرسه برود؟ آقايي که شما صد تا کارگر داري، کارگر شما همين است. او هم دوست دارد بچه اش آبرومند باشد.

سختي هاي دوران امام سجاد(ع) از سخت ترين دوران هاي ائمه بود و قريب 34 سال حکومت يزيد هست و بعد حکومت مروانيان هست. در عين حال امام سجاد توانستند همان مطالبي که ائمه ديگر در قالب قال الصادق و قال الباقر بعدها بيان کردند، در قالب دعا بيان کنند. اين صحيفه سجاديه، بالاترين ميراث علمي گرانبهاي آقا زين العابدين است که دوشنبه ها آقاي

ص: 5723

فرحزاد اين صحيفه را شرح مي دهند. مناجات ابوحمزه و خمسة عشر يک دريا معارف است. امام سجاد در قالب دعا بيان فرمودند و به ما رسيده است ولي آن بخشي که من بيشتر تأکيد دارم پيام رساني خون شهيدان کربلاست. امام سجاد به زيبايي اين کار را انجام داد. از عصر عاشورا تا کوفه و شام رفتند و برگشتند. در مناقب ابن شهرآشوب گزارش خطبه ي امام سجاد را که نقل مي کنند، مي دانيد يزيد مجلس گرفته بود، مست پيروزي و قدرت و شراب بود، مست جواني بود، خودش را پيروز مي دانست، تمام مردم شام را هم دعوت کرده بود. زينب کبري(س)، امام سجاد(ع)، 84 زن و بچه در غل و زنجير مي خواهد پيروزي خودش را جشن بگيرد. اهل بيت را در اين جلسه آورده است. مناقب ابن شهرآشوب براي هفتصد سال پيش است. يک خطيب درباري را هم فرستاده و گفته هرچه مي تواني در مدح ابوسفيان و معاويه و آل ابوسفيان و مذمت امام حسين بياور. امام سجاد اسير در دست دشمن اسير است. يک مرتبه از پاي منبر فرياد زدند، «ويحک ايها الخاطب» واي بر تو! بخاطر رضايت يزيد خشم خدا را بر خودت خريدي! جايگاه تو آتش است. تا اين جمله را گفت، همه ترسيدند. فرمود: يزيد اجازه بده! جايي که مدح ابوسفيان کنند، منبر نيست، چوب است. من يک حرفي بزنم رضاي خدا باشد و اين بندگان خدا اجر و پاداشي ببرند. مردم حساس و ماجراجو هستند، اصرار کردند که بگذار اين آقا حرف بزند. يزيد گفت: شما او را نمي شناسيد. مجبور شد اجازه بدهد که امام سجاد منبر برود. حضرت خطبه اي خواند که مردم

ص: 5724

به گريه افتادند و دلها را به لرزه واداشت. مردم شام ضجه زدند، مردمي که اين همه تحت تأثير تبليغات عليه اهل بيت بودند، با يک خطبه حضرت ضجه مي زدند. حضرت بعد از حمد و ثناي الهي اينطور سخن را آغاز کردند. «أَيُّهَا النَّاسُ أُعْطِينَا سِتّاً وَ فُضِّلْنَا بِسَبْعٍ أُعْطِينَا الْعِلْمَ وَ الْحِلْمَ وَ السَّمَاحَةَ وَ الْفَصَاحَةَ وَ الشَّجَاعَةَ وَ الْمَحَبَّةَ فِي قُلُوبِ الْمُؤْمِنِينَ وَ فُضِّلْنَا بِأَنَّ مِنَّا النَّبِيَّ الْمُخْتَارَ مُحَمَّداً وَ مِنَّا الصِّدِّيقُ وَ مِنَّا الطَّيَّارُ وَ مِنَّا أَسَدُ اللَّهِ وَ أَسَدُ رَسُولِهِ وَ مِنَّا سِبْطَا هَذِهِ الْأُمَّةِ مَنْ عَرَفَنِي فَقَدْ عَرَفَنِي» مردم خداوند به ما شش فضيلت عطا کرده و ما را با هفت برتري بر ديگران قرار داده است. خدا به ما علم و دارايي، حلم و بردباري، جود و سخاوت، فصاحت بيان، محبت ما را در قلوب مؤمنين قرار داده است. مردانگي و جوانمردي به ما داده است. ما هفت امتياز داريم که کسي ندارد. محمد مختار از ماست. حيدر کرار از ماست. جعفر طيار از ماست. حمزه سيدالشهداء از ماست. دو سبط اين امت، حسن و حسين از ما هستند و مهدي اين امت از ماست. اگر کسي با اين کوتاه سخن ما را شناخت که شناخت و اگر نشناخت، من خودم را معرفي کنم. «وَ مَنْ لَمْ يَعْرِفْنِي أَنْبَأْتُهُ بِحَسَبِي وَ نَسَبِي أَيُّهَا النَّاسُ أَنَا ابْنُ مَكَّةَ وَ مِنَى أَنَا ابْنُ زَمْزَمَ وَ الصَّفَا أَنَا ابْنُ مَن حَمَلَ الرُّكْنَ بِأَطْرَافِ الرِّدَا أَنَا ابْنُ خَيْرِ مَنِ ائْتَزَرَ وَ ارْتَدَى أَنَا ابْنُ خَيْرِ مَنِ انْتَعَلَ وَ احْتَفَى أَنَا ابْنُ خَيْرِ مَنْ طَافَ وَ سَعَى أَنَا ابْنُ خَيْرِ مَنْ حَجَّ وَ لَبَّى أَنَا

ص: 5725

ابْنُ مَنْ حُمِلَ عَلَى الْبُرَاقِ فِي الْهَوَاءِ أَنَا ابْنُ مَنْ أُسْرِيَ بِهِ مِنَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ إِلَى الْمَسْجِدِ الْأَقْصَى أَنَا ابْنُ مَنْ بَلَغَ بِهِ جَبْرَئِيلُ إِلَى سِدْرَةِ الْمُنْتَهَى أَنَا ابْنُ مَنْ دَنا فَتَدَلَّى فَكانَ قابَ قَوْسَيْنِ أَوْ أَدْنى أَنَا ابْنُ مَنْ صَلَّى بِمَلَائِكَةِ السَّمَاءِ أَنَا ابْنُ مَنْ أَوْحَى إِلَيْهِ الْجَلِيلُ مَا أَوْحَى» مردم بدانيد من پسر مکه و منا هستم، من پسر زمزم و صفا هستم، من پسر بهترين کسي هستم که به حج خانه خدا آمده و طواف گرد کعبه نموده و لبيک اجابت گفته است. من پسر پيامبري هستم که..

بار ديگر از ملک پراّن شوم *** آنچه در وهم تو نايد آن شوم

فرشتگان آسمان در آسمان ها به امامت او نماز خواندند. خدا آنچه به او خواسته وحي کند را وحي کرده است. «أَنَا ابْنُ مُحَمَّدٍ الْمُصْطَفَى» من جدم رسول الله است. در شامي که نام اميرالمؤمنين جرم است. «أَنَا ابْنُ عَلِيٍّ الْمُرْتَضَى أَنَا ابْنُ مَنْ ضَرَبَ خَرَاطِيمَ الْخَلْقِ حَتَّى قَالُوا لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ أَنَا ابْنُ مَنْ ضَرَبَ بَيْنَ يَدَيْ رَسُولِ اللَّهِ بِسَيْفَيْنِ وَ طَعَنَ بِرُمْحَيْنِ وَ هَاجَرَ الْهِجْرَتَيْنِ وَ بَايَعَ الْبَيْعَتَيْنِ وَ قَاتَلَ بِبَدْرٍ وَ حُنَيْنٍ وَ لَمْ يَكْفُرْ بِاللَّهِ طَرْفَةَ عَيْنٍ أَنَا ابْنُ صَالِحِ الْمُؤْمِنِينَ وَ وَارِثِ النَّبِيِّينَ وَ قَامِعِ الْمُلْحِدِينَ وَ يَعْسُوبِ الْمُسْلِمِينَ وَ نُورِ الْمُجَاهِدِينَ وَ زَيْنِ الْعَابِدِينَ وَ تَاجِ الْبَكَّائِينَ وَ أَصْبَرِ الصَّابِرِينَ وَ أَفْضَلِ الْقَائِمِينَ مِنْ آلِ يَاسِينَ رَسُولِ رَبِّ الْعَالَمِينَ أَنَا ابْنُ الْمُؤَيَّدِ بِجَبْرَئِيلَ الْمَنْصُورِ... ِ وَ كَبْشُ الْعِرَاقِ مَكِّيٌّ مَدَنِيٌّ خَيْفِيٌّ عَقَبِيٌّ بَدْرِيٌّ أُحُدِيٌّ شَجَرِيٌّ مُهَاجِرِيٌّ مِنَ الْعَرَبِ سَيِّدُهَا وَ مِنَ الْوَغَى لَيْثُهَا وَارِثُ الْمَشْعَرَيْنِ وَ أَبُو السِّبْطَيْنِ الْحَسَنِ وَ الْحُسَيْنِ ذَاكَ جَدِّي عَلِيُّ

ص: 5726

بْنُ أَبِي طَالِبٍ» علي را اينطور بشناسيد. در جنگ هاي حساس در برابر گردن کش ها در بدر و احد و احزاب، جدم اميرالمؤمنين ايستاده است. يک چشم بر هم زدن به خدا کفر نورزيده است. تاج گريه کنندگان و زينت عبادت کنندگان است. بهترين بنده خداست. کجا بود که اميرالمؤمنين نبود؟ کجا بود که پيامبر باشد و اميرالمؤمنين حضور نداشته باشد؟ در مکه و مدينه بود، در بيعت شجره و عقبه بود، هرجا رسول خدا در هر نبرد و صلحي که حضور داشت، اميرالمؤمنين در کنار رسول خدا بود. اين خطبه کار را به جايي رساند، ضجّه مردم درآمد. «حَتَّى ضَجَّ النَّاسُ بِالْبُكَاءِ وَ النَّحِيبِ وَ خَشِيَ يَزِيدُ لَعَنَهُ اللَّهُ أَنْ يَكُونَ فِتْنَةٌ» يزيد ترسيد مردم شورش کنند!

اول کسي که روضه ي سيدالشهداء را در شام خواند، امام سجاد بود. مردم کشتيد و زديد و تمام شد، «أَنَا ابْنُ مَسْلُوبِ الْعِمَامَةِ وَ الرِّدَاءِ أَنَا ابْنُ مَنْ بَكَتْ عَلَيْهِ مَلَائِكَةُ السَّمَاءِ أَنَا ابْنُ مَنْ نَاحَتْ عَلَيْهِ الْجِنُّ فِي الْأَرْضِ وَ الطَّيْرُ فِي الْهَوَاءِ أَنَا ابْنُ مَنْ رَأْسُهُ عَلَى السِّنَانِ يُهْدَى» من پسر کسي هستم که او را با لب تشنه کشتيد. من پسر کسي هستم که عبا و عمامه او را به غارت برديد. من پسر کسي هستم که سرش را بالاي نيزه ها چهل منزل هديه بردند. «أَنَا ابْنُ الْمَجْزُوزِ الرَّأْسِ مِنَ الْقَفَا» من پسر حسيني هستم که سرش را از قفا جدا کردند، «أَنَا ابْنُ مَنْ نَاحَتْ عَلَيْهِ الْجِن » شما کف زديد و شادي کرديد.

جن و ملک بر آدميان نوحه مي کنند *** گويا عزاي اشرف اولاد آدم است

شما شادي کرديد، ولي فرشتگان آسمان گريه

ص: 5727

کردند. کار به اينجا رسيد آنوقت يزيد به بهانه اينکه وقت نماز است و خطبه امام سجاد(ع) را به اسم اذان قطع کرده ولي امام سجاد باز ادامه دادند. هر جمله اي که مؤذن خوانده و امام سجاد جمله را معنا کرده و تا آخرين لحظه، تا وقتي که مردم اين مسجد را بر هم زدند، امام سجاد به خطبه شان ادامه دادند.

شريعتي: والحمدلله رب العالمين و صلي الله علي محمد و آله الطاهرين

98-07-09- سيره اصحاب امام حسين عليه السلام

شريعتي: بسم الله الرحمن الرحيم، اللهم صل علي محمد و آل محمد و عجل فرجهم.

سلام مي کنم به همه دوستان عزيزم، بيننده هاي خوب و شنونده هاي بسيار نازنين، به سمت خداي امروز خيلي خوش آمديد. انشاءالله بهترين اتفاق هاي زندگي براي شما رقم بخورد و همه ما در طول ايام سال زير سايه ي پيغمبر و اهل بيت گرانقدرشان باشيم. حاج آقاي حسيني قمي سلام عليکم و رحمة الله، خيلي خوش آمديد.

حاج آقاي حسيني قمي: سلام عليکم و رحمة الله، عرض سلام و ارادت خالصانه خدمت همه بينندگان و شنوندگان عزيز دارم.

شريعتي: هفته گذشته سيره ي اصحاب سيدالشهداء را بررسي کرديم، بحث امروز شما را خواهيم شنيد.

حاج آقاي حسيني قمي: بسم الله الرحمن الرحيم، در مجموعه مباحثي که تقديم کردم سعي کرديم شهداي کربلا را اشاره کنيم و درسي از زندگي اينها بگيريم. شهدايي که اشاره کرديم ده شهيد بزرگوار هست. کساني چون عمر بن قرظه انصاري، محمد بن بشير خضرمي، حنظلة بن اسعد و عبدالله بن عمير کلبي، عبدالله بن يقطر. امروز از يکي از شهداي بزرگوار به نام سليمان بن رَزين صحبت خواهم کرد. آيا مي توانند چيزي در

ص: 5728

مورد اين بزرگوار بگويند. اگر همين يک جمله در مورد اين بزرگوار باشد کافي است که در زيارت ناحيه مقدسه امام(ع) به او سلام کردند. «السلام علي سليمانريال مولي الحسين ابن اميرالمؤمنين و لعن الله قاتله» اين بزرگوار نامه رسان امام حسين(ع) بود از مکه به سران بصره، حضرت يک نامه نوشتند براي سران بصره، رؤساي بصره و اينها را دعوت به همياري خود کردند. اين جناب سليمان نامه را برداشت و از مکه به بصره آمد. قابل توجه کساني که مي گويند: امام حسين(ع) «هل من ناصر» نگفت، يار گيري نکرد و يک مرتبه در يک شرايطي قرار گرفت که راه پيش و پس نداشت و تن به شهادت داد. جواب اين نامه ها چيست؟ حضرت به بصره نامه فرستادند، به کوفه و جاهاي مختلف و دعوت به همياري کردند. يک قيام است. چطور مي شود گفت: حضرت قيام نداشتند. يک مرتبه در يک مسيري قرار گرفتند که چاره اي نداشتند تن به شهادت بدهند. از جمله شواهد همين نامه است که در مصادر قديمي ما آمده است.

اين نامه را وقتي حضرت به سران بصره نوشتند، چهار نوع عکس العمل به نامه ي امام(ع) نشان دادند. هر کدام يک مدل عکس العمل، امروز هم عکس العمل هاي ما در برابر اوامر ولي خدا مختلف هست. «أمّا بعد: فانّ اللّه اصطفى محمدا صلّى اللّه عليه [و آله ] و سلّم على خلقه ، و أكرمه بنبوّته ، و اختاره لرسالته» خداوند پيامبر را به رسالت برگزيد، «ثم قبضه اللّه إليه» بعد هم او را به سوي خودش برد، «و قد نصح لعباده و بلّغ ما ارسل به» پيامبر رسالتش را ابلاغ کرد. بعد از پيامبر

ص: 5729

«صلّى اللّه عليه [و آله ] و سلّم و كنّا أهله و أولياءه و أوصياءه و ورثته و أحق الناس بمقامه في الناس» چهار ويژگي حضرت براي اهل بيت در اين نامه بيان مي کند. ما اهل بيت و اولياي پيامبر بوديم. وصي و جانشين پيامبر بوديم. وارث پيامبر بوديم و از همه سزاوارتر بوديم به اينکه جانشين پيامبر باشيم. کساني که مي گويند: اميرالمؤمنين و اهل بيت(ع) هيچ جا از حق خودشان دفاع نکردند. کي گفتند: آقا حق ما غصب شده است؟ همراهي و همکاري مي کردند. اميرالمؤمنين که فراوان علامه مجلسي نقل مي کنند و در نهج البلاغه فقط سي مورد هست. از جمله امام حسين مي فرمايد: ما بعد از پيامبر، وارث بوديم. وصي پيامبر ما بوديم. اهل بيت پيامبر ما بوديم ولي «فاستأثر علينا قومنا» عده اي حق ما را بردند و ما سکوت کرديم. خواستيم در جامعه اختلافي نشود و بخاطر مصلحت اسلام و مسلمين سکوت کرديم. «فرضينا و كرهنا الفرقة و أحببنا العافية، و نحن نعلم أنّا أحقّ بذلك الحق المستحق علينا ممن تولّاه» اعتقاد داريم از همه سزاوارتر هستيم.«و قد أحسنوا و أصلحوا و تحرّوا الحق» تا به اين جمله مي رسد که «و قد بعثت رسولي إليكم بهذا الكتاب» فرستاده خودم را با اين نامه فرستادم، «و أنا أدعوكم إلى كتاب اللّه و سنّة نبيّه» شما را دعوت به قرآن و سنت مي کنم. «فانّ السنّة قد اميتت، و انّ البدعة قد احييت» سنت ديگر مرد و چيزي از سنت پيامبر باقي نمانده است. هرچه مانده بدعت است.

ملا جلال الدين سيوطي از علماي اهل سنت، کتاب هاي متعددي دارد، يک کتابي دارد به نام تاريخ خلفاء، از منابع ديگر اهل سنت

ص: 5730

نقل مي کند. بعد از شهادت امام حسين(ع) مردم مدينه يک گروهي را به شام فرستادند به سرپرستي عبدالله بن حنظله پسر حنظله ي قصير الملائکه، ببينند شام چه خبر است و خبر شهادت امام حسين آمد، گفتند: يک هيأت بفرستيم و ببينيم شام چه خبر است. اين هيأت که رفته برگشته، اين گزارش هيأت اعزامي مردم مدينه است. در منابع عامه آمده چه برسد به منابع خاصه، گزارش هيأت اين بود و من اين مطلب را ترجمه نمي کنم، شرم مي کند انسان به يک گزارشي که رفتند از خانه يک خليفه مسلمين آوردند، کسي که ادعا مي کند جاي پيغمبر است. شرابخوار است، نماز نمي خواند، قماربازي مي کند، «ينکح الامهات» کسي که پايبند اصول ديني نيست. لذا سيدالشهداء فرمود: سنت تمام شد وقتي خليفه مسلمين پاي بند هيچ اصلي نباشد. «فانّ السنّة قد اميتت، و انّ البدعة قد احييت و إن تسمعوا قولي و تطيعوا أمري اهدكم سبيل الرشاد» نامه نوشتند اگر حرف مرا گوش بکنيد من راه هدايت به شما نشان مي دهم. «و السلام عليكم و رحمة اللّه» اين نامه همين چند سطر است.

يک عده از اينهايي که نامه را گرفتند، مالک بن مسمع، احنف بن قيس، مسعود بن عَمر، احنف بن قيس گفت: آقا شما حوصله کنيد، صبر کنيد، يک عده هم سکوت کردند و چيزي نگفتند. دسته سوم يک آدم هاي ناداني مثل منذر بن جارود، امام برايش نامه نوشته، ولي گفت: نکند نامه نقشه است و شايد ابن زياد اين نامه را فرستاده که ببيند، ما با حسين بن علي همکاري مي کنيم يا نه. اين نامه رسان (سليمان) را مستقيم تحويل ابن زياد داد.

ص: 5731

گفت: يا فرستاده امام حسين است و يا فرستاده ابن زياد است. چون خواهرش هم همسر ابن زياد بود، گفت: نکند نقشه باشد. اين نامه واقعاً براي امام حسين بود. ابن زياد هم خوشحال شد که امام حسين چنين نامه اي نوشته است. هنوز در بصره بود و به کوفه نرسيده بود. سليمان بن رزين را درجا گردن زدند و به شهادت رسيدند. اينها هم جزء شهداي کربلا هستند. اتفاقاً اين هم از وفاي امام حسين(ع) است. همه شنيديم روز عاشورا وقتي حضرت خواستند با شهداء سخن بگويند، با اينکه بدن هاي مطهر شهدا روي زمين بود، امام حسين اول خطابي که کردند چه بود؟ فرمودند: يا مسلم بن عقيل، با اينکه بدن مسلم آنجا نبود و مسلم يک ماه قبل شهيد شده بود. يا هاني بن عروة، اول آنها را حضرت صدا زد و بعد فرمود: يا زهير، يا بُرير!

در ميان اينها بزرگواري است به نام ابن مسعود نَهشلي، انسان متحير مي ماند، اين بزرگوار از بزرگان بصره بود که نامه به دستش رسيد. وقتي نامه به دستش رسيد، تمام قبيله هايي که روي آنها نفوذ داشت را جمع کرد. يک سخنراني مفصلي براي اينها کرد. نامه حضرت را براي اينها خواند و اينها را آماده کرد براي حرکت به سمت کربلا، چند طايفه و قبيله را آماده کرد. بصره تا کربلا راه زيادي هست. اينها تا خودشان را به کربلا رساندند، سيدالشهداء به شهادت رسيده بود. يک نامه براي امام حسين نوشته که واقعاً افتخار است، با اينکه به کربلا نرسيد. اين بزرگوار يک خواهري دارد به نام ليلا، ليلا همسر اميرالمؤمنين(ع) و مادر يکي

ص: 5732

از شهداي کربلا هست. نامه ايشان جاودانه و تاريخي است و اي کا مي توانستيم اينطور با ولي خدا سخن بگوييم. اي کاش سيدالشهداء يک تعداد ياراني مثل اين آدم باوفا داشت. ««امّا بعد، فقد وصل الينا كتابك و فهمت ما ندبتنى اليه» نامه شما به دست من رسيد، فهميدم شما از من چه مي خواهيد. نظر شما اين است که من بهره خودم را از اطاعت شما ببرم. اگر اطاعت شما را کردم، خودم بهره مند شدم. «مِنَ الْأَخْذِ بِحَظِّي مِنْ طَاعَتِكَ وَ بِنَصِيبِي مِنْ نُصْرَتِكَ» من سهم خودم را ببرم. خدا هميشه دينش را ياري کرده است. اينکه در کلمات اميرالمؤمنين هست که حضرت مي فرمايد: خداوند از شما ياري خواسته است. «اسْتَنْصَرَكُمْ وَ لَهُ جُنُودُ السَّماواتِ وَ الْأَرْض » (نهج البلاغه/خ82) خدايي که تمام آسمان و زمين لشگر اوست، به شما گفته: مرا ياري کنيد. خدا خواست شما را امتحان کند. اين به امام حسين نوشت اين نصيب و بهره من است. من از ياري شما بهره مي برم. اگر از من سؤال کنند زيباترين سخن شهداي کربلا، به نظرم از اين جمله زيباتر نداريم که به امام حسين شب عاشورا عرض کرد که خدا بر سر من منت گذاشته که در رکاب شما بجنگيم، «نقاتل بين يديک و تقطع فيک اعضاءنا» قطعه قطعه شويم و منت خداست بر ما.

ما داريم براي شهدايي عزاداري مي کنيم که ايستادند و از جانشان گذشتند و تازه مي گفتند: خدا بر ما منت گذاشته که به امام حسين برسيم و قطعه قطعه شويم. ما سر خدا منت نگذاريم. قرآن مي فرمايد: «يَمُنُّونَ عَلَيْكَ» (حجرات/17) گاهي بعضي بر پيامبر منت مي گذاشتند «أَنْ أَسْلَمُوا قُلْ

ص: 5733

لا تَمُنُّوا عَلَيَّ إِسْلامَكُمْ بَلِ اللَّهُ يَمُنُّ عَلَيْكُمْ» خدا بر شما منت دارد که خدا شما را هدايت کرد. در ادامه به امام حسين در نامه گفت: «وَ إِنَّ اللَّهَ لَمْ يُخْلِ الْأَرْضَ قَطُّ مِنْ عَامِلٍ عَلَيْهَا بِخَيْرٍ أَوْ دَلِيلٍ عَلَى سَبِيلِ نَجَاةٍ وَ أَنْتُمْ حُجَّةُ اللَّهِ عَلَى خَلْقِهِ وَ وَدِيعَتُهُ فِي أَرْضِه ، تَفَرَّعْتُمْ مِنْ زَيْتُونَةٍ أَحْمَدِيَّةٍ هُوَ أَصْلُهَا وَ أَنْتُمْ فَرْعُهَا» شما حجت خدا و امانت خدا هستيد. شما از يک شاخه زيتون احمدي هستيد که ريشه اش پيامبر خداست. «فَأَقْدِمْ سَعِدْتَ بِأَسْعَدِ طَائِرٍ فَقَدْ ذَلَّلْتُ لَكَ أَعْنَاقَ بَنِي تَمِيمٍ» من بني تميم را آماده کردم براي اطاعت از شما، «وَ تَرَكْتُهُمْ أَشَدَّ تَهَافُتاً» تشنگي اينها براي ياري شما مثل تشنگي شتري است که روز پنجم به آب برسد. مردم تشنه ياري شما هستند. امام از اين نامه خوشحال شدند و در حقشان دعا کردند. نامه رسان که آمد، آنجا ماند و در رکاب امام به شهادت رسيد ولي اينها نرسيدند. امام در حقشان دعا کردند و فرمودند: «قَالَ مَا لَكَ آمَنَكَ اللَّهُ يَوْمَ الْخَوْفِ وَ أَعَزَّكَ وَ أَرْوَاكَ يَوْمَ الْعَطَشِ الْأَكْبَرِ»

امروز هم براي ما اين امتحانات هست. امروز هم ما مي توانيم چهار دسته باشيم. يک عده سکوت مي کنند. يک عده هم مي گويند: صبر کنيد. يک عده هم ناداني مي کنيم مثل منذر بن جارود، يعني خيانت مي کنيم و ضربه هم مي زنيم. يک عده هم اينطور به امام و ولي خدا اعلام وفاداري مي کنند. يکي از حرف هايي که زياد مطرح مي شود اين است که شيعيان، امام حسين را شهيد کردند و حالا خودشان هم دارند عزاداري مي کنند. در بصره که امام نامه نوشتند، يک

ص: 5734

نفر پيدا شده مثل ابن مسعود اينطور جواب امام را مي دهد. اينکه بعضي تصور مي کنند در آن زمان، اينها شيعيان اميرمؤمنان بودند، مثل شيعه اي که امروز ما هستيم، اين اشتباه است. اگر بعد از 25 سال خانه نشيني اميرالمؤمنين، آمدند در خانه حضرت و گفتند: شما خليفه باشيد، ما آمديم بيعت کنيم، نه اينکه گذشته را اصلاح کنيم. نه آن اعتقادي که امروز ما داريم. نه آن اميرمؤمناني که امروز مي شناسيم. نه، گفتند: سه نفر بودند، شما هم چهارمي باش. در زمان عثمان مردم خيلي شکايت داشتند، گله هاي فراوان داشتند، مفاسد اقتصادي فراواني که پيش آمده بود. حيف و ميل بيت المال، گفتند: اميرمؤمنان به عدالت رفتار مي کند. نه امامتي که در جامعه کبيره و امين الله مي شناسيم.

مرحوم کليني در کافي شريف، جلد هشتم، يک خطبه اي است براي اميرمؤمنان. سيد رضي سه چهار خط اول که خيلي آرام است، خطبه 42 و پنجاه نهج البلاغه، اولين خطبه خيلي آرام است. حضرت هنوز تند نشده و نرم است. قسمت هاي آرامش را سيد رضي آورده است. اصل خطبه را سيد رضي نياورده است. سيد رضي نهج البلاغه را طوري تنظيم کردند که عده اي حساسيت نداشته باشند و بگويند: اين کتاب اختصاصي شيعيان هست و به ما ربطي ندارد. لذا نهج البلاغه در مجامع اهل سنت فراوان راه دارد. جاي حساسي که سيد رضي نياورده، مرحوم کليني در کافي شريف آورده است. جلد هشتم روضه کافي است. اميرالمؤمنين وقتي به خلافت رسيدند يک خطبه خواندند. حضرت فرمود: «قَدْ عَمِلَتِ الْوُلَاةُ قَبْلِي أَعْمَالًا» حاکمان قبل از من کارهايي کردند «خَالَفُوا فِيهَا رَسُولَ اللَّهِ ص مُتَعَمِّدِينَ لِخِلَافِهِ نَاقِضِينَ لِعَهْدِهِ مُغَيِّرِينِ لِسُنَّتِهِ»

ص: 5735

به نظر من آن کارها خلاف سنت پيامبر بود. امروز حکومت دست شماست، شما اصلاح کنيد. «وَ لَوْ حَمَلْتُ النَّاسَ عَلَى تَرْكِهَا» اگر امروز بخواهيم بگوييم: اين بدعت ها را جمع کنيد و کنار بگذاريد حضرت بيست مورد را نام مي برد. اميرمؤمنان در اين خطبه بيست بدعت قبل از خودش را نام برده است. «وَ حَوَّلْتُهَا إِلَى مَوَاضِعِهَا وَ إِلَى مَا كَانَتْ فِي عَهْدِ رَسُولِ اللَّهِ ص لَتَفَرَّقَ عَنِّي جُنْدِي» تمام مردم از اطراف من پراکنده مي شوند. «حَتَّى أَبْقَى وَحْدِي أَوْ قَلِيلٌ مِنْ شِيعَتِيَ» علي تنهاي تنها مي ماند. در نهج البلاغه بخش حکمت ها حضرت فرمود: اگر جاي پاي من محکم شود، آن بدعت ها را برمي دارم. ولي جاي پاي حضرت محکم نشد. حضرت اين خطبه را براي ثبت در تاريخ خواندند که آيندگان درست قضاوت کنند. من نتوانستم اصلاحاتي انجام بدهم.

امام صادق(ع) در حديثي فرمودند، ما کتابي به نام رجال الکشي داريم. در اين کتاب حديثي از امام صادق هست که وقتي کوفيان و عراقي ها به مدينه خدمت حضرت مي رفتند، حضرت به آنها مي فرمود: جدم اميرمؤمنان در عراق بود و با دشمنان مي جنگيد «و ما کان معه خمسون رجلاً يعرفونه حق معرفته» جدم ما اميرمؤمنان پنجاه نفر نداشت که حق معرفت حضرت را بشناسند. حق معرفت چيست؟ «و حق معرفته امامته» به امامت اميرالمؤمنين را بشناسند. پس يکي از شهدايي که آدم غصه مي خورد چون اينها خيلي حق بر گردن ما دارند، مثلاً وقتي در کوفه آمدند، داستان عبدالله بن عفيف عضدي را گفتيم، اين بزرگوار در کوفه به شهادت رسيد. من هروقت قصه ي اين بزرگوار را نقل مي کنم خجالت مي کشم که بگويم شيعه هستم.

ص: 5736

قتي همين روزها در کوفه ابن زياد مجلس گرفت و اهل بيت را وارد کرد، جشن پيروزي گرفت و بد مستي کرد، سر امام حسين را وارد مجلس کرد، مي گويد: خدا حق را ياري کرد. يزيد را ياري کرد. يزيد را اميرالمؤمنين مي خواند، کذاب بن کذاب، حسين بن علي... يک پيرمرد نابينا از وسط جمعيت بلند شد و گفت: «ابن زياد، الکذاب بن الکذاب أنت و ابوک» گفت: تو و پدرت و آن کسي که تو را فرستاده و پدرش! گفت: چه کسي دارد با من اينطور حرف مي زند؟ گفت: دشمن خدا، من هستم! بچه هاي پيغمبر را مي کشي و بعد مثل آدم حسابي ها سخن مي گويي! تو خدا را مي شناسي که الحمدلله مي گويي؟ اينها بچه هاي پيغمبر بودند. ابن زياد عصباني شد. گفت: او را بگيريد. او را فاري دادند و به خانه اش ريختند و دستگيرش کردند. اين پيرمرد نابينا بود، از اصحاب اميرالمؤمنين است و در جنگ صفين چشم راست و در جنگ جمل چشم چپش را در رکاب اميرالمؤمنين تقديم کرده است. علت اينکه نابينا بود در کربلا نيامد. علت اينکه آنروز در مسجد کوفه بود نه اينکه در جشن ابن زياد شرکت کند، هر روز به مسجد کوفه مي آمد مشغول نماز و دعا مي شد. آن روز هم براي اين کار آمده بود. وقتي وارد منزلش شدند، خودش و دخترش تنها بود. دختر گفت: مأمورين مسلح در خانه ريختند شما را دستگير کنند. الله اکبر! به دخترش گفت: من همان بازوي رکاب اميرالمؤمنين را دارم و چشم ندارم. تو چشم من باش و من بازوي تو، بگو از کجا حمله مي کنند و من از همين جا مي جنگم.

ص: 5737

شمشير را گرفت، دخترش چشم شد. گفت: بابا از سمت راست، از پشت سر، در خانه مقاومت کرد و جنگيد و دخترش چشم او شد. او را دستگير و نزد ابن زياد آوردند. ابن زياد گفت: نظر تو در مورد عثمان چيست؟ گفت: چه کار به عثمان داري؟ از عثمان نپرس. از خودت و پدرت بپرس! به تو يابن مرجانه مي گويند، به پدرت زياد مي گويند. زياد بن أبي، زياد پسرش پدرش! اسم پدرت معلوم نيست!!! ريشه ي شما اين است که اساس شما معلوم نيست. عصباني شد، وقتي دست روي شجره نامه خودش و پدرش مي گذاشتند، خيلي عصباني مي شد. دستور داد او را به قتل برسانند. تا گفت: فرمان مي دهم تو را به قتل برسانند. اين پيرمرد گفت: ابن زياد تو به دنيا نيامده بودي. تو از مادر به دنيا نيامده بودي، من در رکاب مولايم اميرالمؤمنين مي جنگيدم و آرزوي شهادت داشتم. دو چشمم را که در راه خدا دادم، ديگر نا اميد شدم. گفتم: پيرمرد نابينا چطور مي تواند به شهادت برسد. شکر خدايي که دعاي قديمي مرا مستجاب مي کند! ابن زياد در کربلا 33 سال داشت و چند سال بعد به دست مختار به جهنم واصل شد. اينها همه از شهداي کربلا هستند و حضرت مسلم بن عقيل را که يک ماه قبل شهيد شده بود، اول مسلم را صدا زد، يا مسلم بن عقيل و يا هاني بن عروه.

شريعتي: السلام عليکم يا انصار دين الله، السلام عليکم يا انصار أبي عبدالله... «يا لَيْتَنِي كُنْتُ مَعَهُمْ فَأَفُوزَ فَوْزاً عَظِيماً» دعا و خواسته ما با اخلاص و همه وجود ما باشد. امروز صفحه 181

ص: 5738

قرآن کريم را تلاوت خواهيم کرد.

«وَ ما لَهُمْ أَلَّا يُعَذِّبَهُمُ اللَّهُ وَ هُمْ يَصُدُّونَ عَنِ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ وَ ما كانُوا أَوْلِياءَهُ إِنْ أَوْلِياؤُهُ إِلَّا الْمُتَّقُونَ وَ لكِنَّ أَكْثَرَهُمْ لا يَعْلَمُونَ «34» وَ ما كانَ صَلاتُهُمْ عِنْدَ الْبَيْتِ إِلَّا مُكاءً وَ تَصْدِيَةً فَذُوقُوا الْعَذابَ بِما كُنْتُمْ تَكْفُرُونَ «35» إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا يُنْفِقُونَ أَمْوالَهُمْ لِيَصُدُّوا عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ فَسَيُنْفِقُونَها ثُمَّ تَكُونُ عَلَيْهِمْ حَسْرَةً ثُمَّ يُغْلَبُونَ وَ الَّذِينَ كَفَرُوا إِلى جَهَنَّمَ يُحْشَرُونَ «36» لِيَمِيزَ اللَّهُ الْخَبِيثَ مِنَ الطَّيِّبِ وَ يَجْعَلَ الْخَبِيثَ بَعْضَهُ عَلى بَعْضٍ فَيَرْكُمَهُ جَمِيعاً فَيَجْعَلَهُ فِي جَهَنَّمَ أُولئِكَ هُمُ الْخاسِرُونَ «37» قُلْ لِلَّذِينَ كَفَرُوا إِنْ يَنْتَهُوا يُغْفَرْ لَهُمْ ما قَدْ سَلَفَ وَ إِنْ يَعُودُوا فَقَدْ مَضَتْ سُنَّتُ الْأَوَّلِينَ «38» وَ قاتِلُوهُمْ حَتَّى لا تَكُونَ فِتْنَةٌ وَ يَكُونَ الدِّينُ كُلُّهُ لِلَّهِ فَإِنِ انْتَهَوْا فَإِنَّ اللَّهَ بِما يَعْمَلُونَ بَصِيرٌ «39» وَ إِنْ تَوَلَّوْا فَاعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ مَوْلاكُمْ نِعْمَ الْمَوْلى وَ نِعْمَ النَّصِيرُ»

ترجمه آيات: و چرا خداوند آنها را عذاب نكند؟ با اينكه آنان (مردم را) از مسجدالحرام باز مى دارند، در حالى كه سرپرست آنجا نيستند. جز افراد پرهيزگار ديگران حقّ توليت و سرپرستى آن را ندارند، ولى بيشترشان نمى دانند. (دعا و) نمازشان نزد بيت اللّه (كعبه)، جز سوت و دست زدن نبود. پس به خاطر آنكه كفر مى ورزيديد، عذاب (الهى را) بچشيد. همانا آنان كه كافر شدند، اموال خود را صرف مى كنند تا از (رفتن مردم به) راه خدا جلوگيرى كنند. در آينده نيز اين گونه خرجها را خواهند داشت، سپس (اموال هزينه شده) مايه ى حسرت آنان مى گردد و آنگاه شكست مى خورند. و آنان كه كافر شدند، به سوى دوزخ محشور خواهند شد. (اين

ص: 5739

حسرت، شكست و عذاب،) براى آن است كه خداوند، ناپاك را از پاك (در اين جهان و آن جهان) جدا كند و پليدى ها را برهم نهد و همه را متراكم سازد و در دوزخ قرار دهد، آنان همان زيانكارانند. (اى پيامبر!) به كافران بگو: اگر (از انحراف و عملكردهاى ناپسند) دست بردارند، گذشته ى آنان بخشوده مى شود و اگر (به روش سابق خود) برگردند، به تحقيق سنّت الهى در برخورد با گذشتگان، (درباره ى آنان نيز) جارى است. و با آنان (دشمنان) بجنگيد تا فتنه اى (از كفر و شرك) بر جاى نماند و دين، يكسره براى خدا باشد، پس اگر (از كفر خود) دست كشيدند، همانا خداوند به آنچه انجام مى دهند بيناست. و اگر (باز هم) سرپيچى كرده و روى بگردانند، بدانيد كه خداوند، مولى و سرپرست شماست، چه خوش مولايى و چه نيكو ياورى است.

شريعتي: خيلي ها مهيا مي شوند براي سفر اربعين سيدالشهداء، خيلي از دوستان تمايل داشتند که کتابي را در مورد فلسفه و آداب زيارت اربعين معرفي کنيم. کتاب بسيار خوبي است، فلسفه و آداب زيارت اربعين، نوشته جناب عليرضا بهماني، اميرالمؤمنين به جناب کميل فرمودند: «يَا كُمَيْلُ مَا مِنْ حَرَكَةٍ إِلَّا وَ أَنْتَ مُحْتَاجٌ فِيهَا إِلَى مَعْرِفَة» آنهايي که دلشان مي خواهد زيارت با معرفت داشته باشند که زيارتشان زيارت مقبول باشد، حتماً توصيه مي کنم اين کتاب را مطالعه کنند. کتاب مختصر و جامعي است. براي تهيه کتاب به 20000303 پيامک بدهيد.

حاج آقاي حسيني قمي: در آستانه ي پنجم صفر هستيم، بزرگداشت شهادت سه ساله ي سيدالشهداء حضرت رقيه(س)، يکوقتي گفتم ولي چون فاصله مي شود و شبهات پيدا مي شود، اين کتاب کامل بهايي

ص: 5740

براي عماد الدين طبري است و حدود هشتصد سال پيش زندگي مي کرد. مرحوم محدث قمي وقتي مي خواست از ايشان توصيف کنند، مي فرمايند: عالم ماهر خبير متکلم جليل محدث، دوازده سال اين کتاب دستش بود تا تأليف کرد. محدث قمي مي فرمايد: منابعي دست او بود که ديگر بعدها به دست ما نرسيد. روضه ي حضرت رقيه(س) را آورده است. عين همان روضه اي است که ما مي خوانيم. خاندان نبوت در حالت اسيري، حال مردان که در کربلا شهيد شده بودند بر دختران و پسران پوشيده مي داشتند و نمي گذاشتند بچه ها بفهمند. هر کودکي را وعده ها مي دادند که پدر تو به فلان سفر رفته و باز مي آيد. تا ايشان را به خانه يزيد آوردند، دخترکي بود، شبي از خواب بيدار شد و گفت: پدرم من حسين کجاست؟ اين ساعت او را خواب ديدم، عين همين روضه اي که عرض کردم، سر امام حسين را برايش آوردند و در طبقي بود، روپوش را کنار زد، کتابي صد سال جلوتر از اين هست «لباب الانساب» هست تقريباً نهصد سال پيش است. در صفحه 355 کتاب وقتي مي خواهد اولاد امام حسين را نقل کند، اولاد را نام مي برد، زين العابدين(ع)، فاطمه، سکينه، رقيه، از اين واضح تر؟ چطور يک عده به راحتي مي گويند: اصلاً فرزندي به نام حضرت رقيه نبوده است؟

مطلب دوم اينکه هفتم صفر، يکشنبه شهادت امام حسن مجتبي(ع) است. انشاءالله همه عزيزان احترام کنند و مجلس شرکت کنند. حوزه علميه قم، بازارهاي قم، تهران، به احترام شهادت امام حسن تعطيل کنند. مطلب سوم اينکه يک روايت در کامل الزيارات است، از امام صادق سؤال کردند: پدرتان امام باقر مي فرمود: هرکسي

ص: 5741

در حج يک درهم انفاق کند خدا هزار درهم برايش حساب مي کند. اگر کسي براي زيارت جدت امام حسين برود، چقدر حساب مي شود؟ حضرت فرمود: براي يک درهم، هزار و هزار و هزار و هزار، حضرت ده بار هزار را شمردند. کساني که نمي توانند بروند، ديگران را تجهيز کنند و باني ديگران شوند. انشاءالله در کشور ما کسي نباشد که بگويد: من کربلا مشرف نشدم. در اخبار شنيدم که آستان قدس از پنجاه هزار زائر افغانستاني پذيرايي مي کند. از عزيزاني که همراهي و تجهيز مي کنند، امام حسين(ع) زائر برايش فرقي ندارد. در کربلا همه را زير يک خيمه جمع کرده است. همانطور که به هموطنان ايراني خدمت مي کنيم، از دولتي ها خواهش مي کنم در بحث تردد و خروج، انشاءالله همه جور همراهي داشته باشند.

شريعتي: «السَّلَامُ عَلَى مَنِ الْإِجَابَةُ تَحْتَ قُبَّتِه »

«والحمدلله رب العالمين و صلي الله علي محمد و آله الطاهرين»

98-07-16- سيره اصحاب امام حسين عليه السلام

شريعتي: بسم الله الرحمن الرحيم، اللهم صل علي محمد و آل محمد و عجل فرجهم.

«اللهم وفقنا لما تحب و ترضي و اجعل عاقبة امرنا خيرا» سلام مي کنم به همه دوستان عزيزم، بيننده هاي خوب و شنونده هاي بسيار نازنين، به سمت خداي امروز خيلي خوش آمديد. انشاءالله هرجا هستيد خداوند متعال پشت و پناه شما باشد. حاج آقاي حسيني قمي سلام عليکم و رحمة الله، خيلي خوش آمديد.

حاج آقاي حسيني قمي: سلام عليکم و رحمة الله، عرض سلام و ارادت خالصانه خدمت همه بينندگان و شنوندگان عزيز دارم.

شريعتي: سيره ي اصحاب سيدالشهداء را بررسي کرديم، بحث امروز شما را خواهيم شنيد.

حاج آقاي حسيني قمي: بسم الله الرحمن

ص: 5742

الرحيم، يکي از اصحاب باوفاي سيدالشهداء شخصيت بزرگواري است به نام نافع بن هلال، مرحوم سماوي کتابي به نام «ابصار العين في انصار الحسين» کتاب بسيار ارزشمندي است و سيره ي اصحاب را بيان کردند. بعضي به اشتباه مي گويند: هلال بن نافع، هلال بن نافع از گزارشگران حادثه کربلاست که در سپاه حضرت نبود، وقايع کربلا را گزارش داد. اما نافع بن هلال جزء اصحاب سيدالشهداء(ع) است.

هفت ويژگي ايشان را عرض کنم که در تاريخ آمده است و بعد فرازهايي از حضور او در کربلا را اشاره مي کنم. «کان سيداً شريفاً» يک موقعيت اجتماعي بالايي داشت، اصحاب سيدالشهداء(ع) مختلف بودند، بعضي چهره هاي سرشناس بودند، تأثيرگذار بودند و حضور آنها در سپاه حضرت تأثيرگذار بود. ولو بقيه هم جزء شهدا هستند ولي به هر ترتيب درجه ي موقعيت هاي اجتماعي شان متفاوت است. نافع موقعيت اجتماعي بالايي در کوفه داشت. آدم بسيار شجاعي بود. از قاريان قرآن هست. در حالات بعضي از اصحاب سيدالشهداء اين تعبير هست که «سيد القُراء» اين آموزه ي مهمي براي ماست. يادمان باشد اينها کساني هستند که وقتي مي خواهند معرفي کنند به عنوان سيد القراء معرفي مي کنند. بُرير هم همينطور است. وقتي قاتلان شهداي کربلا و لشگريان کوفه برگشتند، در تاريخ هست، کسي که برير را شهيد کرده بود، کعب بن جابر، وقتي به خانه آمد. همسرش خبر دار شد در کربلا برير را به شهادت رسانده است. گفت: «قتلتَ سيد القراء والله لا اُکَلّمُّک کلمة أبدا» شيخ صدوق نقل مي کند. گفت: تو سيدالقراء را به شهادت رساندي. به خدا قسم من يک کلمه با تو حرف نمي زنم. استاد تلاوت و قرائت بودند. در

ص: 5743

مورد حبيب همين تعبيرات هست. در مورد ديگر شهداء همين تعبيرات هست. سر مقدس سيدالشهداء در چندين منزل، در چهل منزلي که از کربلا به کوفه و شام بردند، چندين منزل سر مقدس سيدالشهداء قرآن تلاوت مي کرد.

يکي از ويژگي هاي اصحاب امام حسين(ع) سيدالقراء بودن، قاري بودن و اهل تلاوت قرآن بودن است. گاهي يک شب چقدر قرآن تلاوت مي کردند. تاريخ کربلا خيلي خوب است ولي فرصت نداريم در اين برنامه فقط تاريخ کربلا را بگوييم. اگر اينها به سيدالقراء معروف بودند، ما چقدر اهل تلاوت قرآن هستيم. سر مقدس سيدالشهداء را چهل منزل مي برند، نه يکبار، نه دوبار، چندين منزل سر بريده قرآن خواند. يکي را زياد شنيديم که آن شخص مي گويد: ديدم حضرت اين آيه را مي خواند. «أَمْ حَسِبْتَ أَنَّ أَصْحابَ الْكَهْفِ وَ الرَّقِيمِ كانُوا مِنْ آياتِنا عَجَبا» (کهف/9) اگر سر مقدس سيدالشهداء قرآن مي خواند. اين داستان را يکي از منابع اهل سنت دارد. ابن عساکر از علماي اهل سنت و براي هزار سال پيش است، در تاريخ دمشق مي گويد: امام حسين(ع) شب عاشورا قرآن مي خواندند با صداي بلند در حالي که اشک بر گونه هاي حضرت جاري بود. اين قرآن حضرت و اين سر بريده و اين اصحابشان، ما چقدر قرآن مي خوانيم؟ امروز که به اين ساعت رسيديم، چقدر قرآن خوانديم و چقدر دنبال کارهاي ديگري بوديم که يا مفيد نيست و يا ممکن است ضرر هم داشته باشد.

در بعضي سخنراني ها گفتم، در مجلسي در مشهد اين روايت را خواندم، در حالات امام رضا(ع) هست و شيخ صدوق نقل مي کند که حضرت هر سه روزي يک ختم قرآن داشتند. يعني

ص: 5744

روزي ده جزء قرآن، از منبر که پايين آمدم يک جواني گفت: اين حرف ها چيست که مي زنيد؟ چرا مقام امام را پايين مي آوريد؟ گفت: شما مي گوييد: امام رضا روزي ده جرء قرآن مي خواند. مگر امام رضا بيکار بود؟ اينقدر اينها کار داشتند. گفتم: روزي ده جزء يعني حضرت صبح يک ساعت، ظهر يک ساعت قرآن و شب يک ساعت قرآن بخوانند. کسي يک ساعت قرآن بخواند، يک ساعت مي شود سه جزء قرآن خواند. حضرت يک ساعت صبح، يک ساعت ظهر، يک ساعت شب، خيلي عجيب است؟ ما همان سه ساعت بلکه بيشتر موبايل دست مي گيريم! ما همه گرفتار شديم. اين عجيب نيست که روزي سه ساعت قرآن بخوانيم.

تلاوت قرآن مقدمه ي تأثير آيات قرآن بر جان و روح انسان است، سخن گفتن با قرآن و تأثير پذيري است، منتظر رفتار قرآني بودن، چه بسا کساني قرآن بخوانند، قرآن لعنتشان کند وقتي توجه به آيات نداشته باشيم. يکي از عزيزان ما اهل منبر در قم، آقاي فاضل تبريزي هستند، مي گفت: من در تبريز زندگي مي کردم، شايد پنجاه سال پيش قبل از انقلاب شبي جايي مهمان بوديم، مرحوم علامه طباطبايي در آن جلسه بودند، در جلسه اظهار کردند که من فردا صبح مي خواهم جايي بروم و کاري دارم و وسيله ندارم. کسي هست وسيله داشته باشد و مرا برساند؟ ايشان گفتند: من در خدمت هستم. ساعت هفت صبح دنبال ايشان رفتم. تا سوار ماشين شدند، من بهانه کردم که از محضر علامه فيض ببرم. تا نشستند گفتند: ببخشيد، من روزي يک جزء قرآن مي خوانم، ديروز جلسات من زياد بود، ديشب هم طولاني شد، فرصت نکردم. با

ص: 5745

اجازه شما يک جزء ديروز را بخوانم و بعد در خدمت شما هستم.

مرحوم آيت الله العظمي گلپايگاني زياد با علامه طباطبايي مأنوس بودند و به خانه همديگر مي رفتند، يک روز که ايشان منزل علامه طباطبايي رفته بودند، سؤال کردند: آقاي طباطبايي الآن به چه کاري مشغول هستيد؟ کتاب مي نويسيد؟ کتاب مي خوانيد؟ تدريس داريد؟ چه کار مي کنيد؟ مرحوم علامه طباطبايي جواب داده بودند چندي پيش مادرم را خواب ديدم، مادرشان از دنيا رفته بود، زن بسيار مؤمنه و فاضله، کسي که توانسته علامه طباطبايي و برادرش را تحويل بدهد. گفت: مادرم را خواب ديدم که به من گفت: محمد حسين در دنيا کاري کن که وقتي اينجا آمدي خريدار داشته باشي. گفتم: مادر شما که اين مراحل را طي کردي، چه خريدار دارد؟ فرمود: اينجا قرآن خريدار دارد. چون اين خواب را ديدم تصميم گرفتم تفسير قرآن بنويسم. يعني تفسير الميزان علامه طباطبايي که قريب پنجاه سال است مرجع همه کساني است که مي خواهند تفسيري بنويسند، داستانش از يک خواب شروع شده که مادرش به او گفت: اينجا قرآن خريدار دارد.

يک برنامه ريزي داشته باشيم که حداقل يک پنجم وقتي که براي فضاي مجازي مي گذاريم براي انس با قرآن بگذاريم. اين اصحاب غالباً قاري قرآن بودند، در حالت نافع دارد که از حاملان حديث بود و از اصحاب اميرمؤمنان بود. ويژگي ششم اينکه در هر سه جنگ در محضر حضرت علي حضور داشت. مورد هفتم اينکه در زيارت ناحيه مقدسه امام به او سلام داده است. السلام علي نافع بن هلال! کي به سيدالشهداء ملحق شد؟ از کوفه راه افتاد و قبل از

ص: 5746

شهادت حضرت مسلم در مسير به امام حسين ملحق شد و به کربلا آمد. دو سه گزارش بگويم. گزارش اول اين است که وقتي حر آمد راه را بر سيدالشهداء(ع) بست، گفت: اجازه نمي دهيم يک قدم جلوتر برويد. از آن طرف از کوفه خبر آمد که جناب مسلم به شهادت رسيده، جناب هاني به شهادت رسيده است. اوضاع کوفه برگشته، سيدالشهداء ايستادند يک خطبه اي خواندند و سخنراني کردند. وقتي حضرت خطبه خواندند و اعلان کردند آنطور که ما فکر مي کرديم پيش نرفته است، نافع بن هلال ايستاد يک سخنراني کرد. در اين فضايي که شايد خيلي از اصحاب ترسيدند و نگران شدند، نافع بن هلال ايستاد يک خطبه خواند. خطاب به سيدالشهداء عرض کرد: «أَنْتَ تَعْلَمُ أَنَ جَدَّكَ رَسُولَ اللَّهِ لَمْ يَقْدِرْ» شما مي دانيد جد شما پيامبر هم نتوانستند دل همه مردم را بدست بياورند. در بين اصحاب پيامبر منافقين زيادي بودند. اگر نبود که سوره منافقون و مسجد ضرار معنا نداشت. عده اي که در ظاهر همراهي ولي در باطن نقشه مي ريختند. شما مي دانيد که پدرتان اميرالمؤمنين هم همينطور بودند. عده اي ياري کردند و عده اي حضرت را تنها گذاشتند، به امام حسين عرض کرد: آقاجان الآن عين همان جريان است. «وَ خَلَعَ بَيْعَتَهُ فَلَنْ يَضُرَّ إِلَّا نَفْسَهُ» هرکس پيمان شکني مي کند، به خودش ضرر مي رساند. «وَ اللَّهُ مُغْنٍ» خدا بي نياز است. «عَنْهُ فَسِرْ بِنَا رَاشِداً مُعَافًى مُشَرِّقاً إِنْ شِئْتَ وَ إِن شِئْتَ مُغَرِّباً» نگران نباشيد، کوفه پيمان شکني کردند، باشد. آنهايي که ما اينجا هستيم، ما را هرجا خواستي ببر، شرق عالم، غرب عالم، «فَوَ اللَّهِ مَا أَشْفَقْنَا مِنْ قَدَرِ اللَّهِ وَ لَا كَرِهْنَا

ص: 5747

لِقَاءَ رَبِّنَا» ما آماده شهادت هستيم. «وَ إِنَّا عَلَى نِيَّاتِنَا وَ بَصَائِرِنَا» ما با بصيرت آمديم و مي دانيم چه راهي را انتخاب کرديم. «نُوَالِي مَنْ وَالاكَ وَ نُعَادِي مَنْ عَادَاكَ» شرق و غرب عالم بروي، ما همراه شما هستيم. اين خطبه در آن فضاي نا اميدي خيلي تأثير گذار بود.

گزارش دوم که در حالات نافع بن هلال آمده اين است که وقتي به کربلا رسيدند، معروف است که آب را بر سيدالشهداء بستند، شنيده ايد که گاهي اصحاب مي توانستند قبل از عاشورا بروند آب بياورند، يکي از مراحل اين است که امام حسين(ع) نافع بن هلال را فرستادند، برادرشان علمدار باوفاي کربلا به همراه پنجاه نفر براي آوردن آب فرستادند. وقتي نافع بن هلال زودتر آمد، ديد کسي به نام عمر بن حجاج هست که مسئول اين بود نگذارد کسي به آب نزديک شود. گفت: چه کسي هستي؟ خودش را معرفي کرد. گفت: من نافع بن هلال هستم. با هم يک ارتباط قوم و خويشي داشتند. وقتي نافع را ديد، گفت: ما با تو کاري نداريم. تو هرچه مي خواهي برو آب بخور. گفت: به خدا قسم يک قطره آب نمي خورم، امام حسين تشنه باشد و من آب بخورم؟ امکان ندارد. نزديک شدند و علمدار باوفاي کربلا با اينها درگير شدند تا باقي اصحاب مشک ها را پر از آب کردند و از آن مرحله گذشتند.

گزارش سومي که از هلال آمده است داستاني است که روزي گفتيم دو برادر بودند، يکي در لشگر امام حسين و يکي در لشگر عمر سعد. عمر بن قرظه انصاري در لشگر امام حسين بود و به شهادت رسيد.

ص: 5748

برادري داشت زبير بن قرظه انصاري که در لشگر عمر سعد بود. وقتي برادرش شهيد شد، يک بي ادبي کرد به امام حسين و گفت: تو برادرم را کشتي و من تو را مي کشم. اگر ما همه مسيرها را درست رفته باشيم، همه تأثيرگذاري روي فرزندان ما براي پدر نيست. دو برادر است. عوامل مهمي است، دو برادر يکي لشگر امام حسين و يکي لشگر عمر سعد است. هردو از يک مادر شير خوردند، ولي رفيق و جامعه اثر دارد. اميرالمؤمنين در غررالحکم مي فرمايد: «النَّاسُ بِزَمَانِهِمْ أَشْبَهُ مِنْهُمْ بِآبَائِهِمْ» مردم به زمانشان بيشتر شباهت دارند به پدر و مادرهايشان، بچه هاي ما بيش از آنکه تحت تأثير پدر و مادرها قرار بگيرند، تحت تأثير محيط هستند. امروز تحت تأثير فضاهاي مجازي، روزنامه و راديو و سريال هاي خانگي خيلي تأثيرگذاري بيشتر شده است. وقتي برادر ديگر به شهادت رسيد، برادري که در لشگر عمر سعد بود جمله تندي گفت و به امام حسين حمله کرد. اينجا نافع بن هلال نقش آفريني کرد و ايستاد از امام حسين دفاع کرد و با او درگير شد و او مجروح شد. اتفاقاً او را بردند، جراحتش را درمان کردند و خوب شد و رهايش کرد.

نافع يک کار استثنايي در روز عاشورا کرد، تيرانداز ماهري بود و اسم خودش را روي تيرهاي خودش مي نوشت. تيرهايش که تمام شد، شمشير کشيد. او را محاصره کردند و بازويش را شکستند و زنده دستگيرش کردند. او را نزد عمر سعد بردند. در تاريخ هست که شمر او را نزد عمر سعد آورد. عمر سعد گفت: چرا اين کار را مي کردي؟ گفت: خدا

ص: 5749

مي داند انگيزه من چه بوده و الآن اسير هستم و بازوان من شکسته است، وگرنه دست از جنگ با شما برنمي داشتم. شمر به عمرسعد گفت: تو به قتلش برسان. عمر سعد گفت: نه، خودت به قتل برسان. جرأت نمي کردند دست خود را به خون نافع بزنند. شمر او را به شهادت رساند. قبل از شهادتش جمله اي دارد، فرمود: «فالحمد للّه الذي جعل منايانا على يدي شرار خلقه » خدا را شکر که امروز شهادت ما به دست بدترين انسان هاي روي زمين انجام مي شود.

هدفم در اين جلسه اين بود که عطشي در مخاطبين خود ايجاد کنيم، مخصوصاً عزيزاني که تريبون دارند، روحانيون عزيز، در جلسات زواياي زيبا و پنهان و کمتر گفته شده از اصحاب سيدالشهداء زياد داريم. به عجله زواياي پنهاني از جناب زهير بگويم. زهير بن قين چند ويژگي مهم دارد. اولاً ايشان يک شخصيت اجتماعي بسيار مهمي داشتند. اينکه سيدالشهداء دنبالش رفت و دعوتش کرد پيداست اين آدم ممتازي هست، ثانياً آدم بسيار شجاعي بود، ثالثاً در جنگ ها موارد متعددي حضور داشت. اين قصه اي که در مسير آمده بود، سيدالشهداء پيام داد، بالآخره ملحق به حضرت شد. ما بايد از اين شهيد بزرگوار دفاع کنيم. گاهي نسبت هايي به اين شهداي جليل مي دهند که اينطور نيست. گاهي زياد مي گويند که زهير عثماني بود. اولاً عثماني بودن يعني چه؟ ثانياً آيا واقعاً زهير عثماني بود يا نه؟ به نظرم يکبار هم شده در مورد اين شهيد بزرگوار بايد ابهام را برطرف کنيم.

اينکه مي گويند: عثماني بوده است يعني چه؟ عثماني به کساني مي گويند که بعد از کشته شدن عثمان، يکي از ظلم هاي بزرگي

ص: 5750

که تاريخ به اميرالمؤمنين انجام داد و نقشه بني اميه و معاويه بود، اين بود که کشتن عثمان را به گردن اميرالمؤمنين گذاشتند. اميرمؤمنان انتقادات بسيار شديدي عليه عثمان داشتند، ابهامي در تاريخ نيست و معلوم است. حضرت با شورش و قتل عثمان به اين صورت موافق نبودند، در عين اينکه حضرت منتقد سرسخت عثمان بودند ولي با اين شيوه موافق نبودند. در نهج البلاغه يکي در نامه ششم، حضرت به معاويه نوشتند. چون معاويه خيلي تبليغات مي کرد که اميرمؤمنان عثمان را کشته است، معاويه ياري نکرد با اينکه لشگري را عثمان فرستاد و تقاضاي کمک کرد، او هم لشگر فرستاد ولي به لشگر اجازه نداد وارد مدينه شوند براي حمايت از عثمان، گفت: نه، شما بيرون مدينه باشيد. حتي تأکيد کرد و به فرمانده گفت: بيرون مدينه مي ماني و هروقت عثمان کشته شد وارد مدينه مي شوي. فقط دنبال پيراهن خونين عثمان بود، اين را برايش بالاي منبر بردند و در مسجد شام آويزان مي کرد و مي گفت: خليفه مسلمين مظلوم کشته شد و انتقامش را بايد از علي بن ابي طالب بگيريم. يکي نامه ششم است « وَ لَعَمْرِي يَا مُعَاوِيَةُ لَئِنْ نَظَرْتَ بِعَقْلِكَ دُونَ هَوَاكَ» اگر واقعاً هواپرستي و هواهاي نفساني را کنار بگذاري و بخواهي انصاف به خرج بدهي، «لَتَجِدَنِّي أَبْرَأَ النَّاسِ مِنْ دَمِ عُثْمَانَ» من هيچ سهمي در ريختن خون عثمان نداشتم، «وَ لَتَعْلَمَنَّ أَنِّي كُنْتُ فِي عُزْلَةٍ عَنْهُ» حضرت مخالفت هم مي کردند. اينکه معروف است در داستان تاريخ، در همه منابع نوشتند. «إِلَّا» مگر اينکه بي خودي به من تهمت بزني و اين خون را گردن من بياندازي.

يکي هم در نامه

ص: 5751

37 نهج البلاغه، اميرالمؤمنين مي فرمايد، مرحوم شهيد مطهري هم در «جاذبه دافعه» مفصل نقل کردند. «فَإِنَّكَ إِنَّمَا نَصَرْتَ عُثْمَانَ حَيْثُ كَانَ النَّصْرُ لَكَ وَ خَذَلْتَهُ حَيْثُ كَانَ النَّصْرُ لَهُ وَ السَّلَام » آن روزي که بايد ياري مي کردي، نکردي. به قول بعضي مورخين مرده عثمان براي معاويه بهتر از زنده اش بود. يعني همين پيراهن کشته شده او بهانه شد. يک نامه اي حضرت دارد که در نهج البلاغه نيامده و در مکاتيب الائمه است. اميرالمؤمنين به معاويه نوشتند: تو به چه مناسبت ادعاي خونخواهي داري؟ بچه هاي عثمان اينجا هستند. اينها بايد بگويند: چه کسي پدر ما را کشت؟ متأسفانه در اين فتنه و غبار فتنه يادمان باشد که بر خيلي ها امر مشتبه شد و باور کردند، تبليغات مسموم بني اميه را باور کردند، باور کردند اميرالمؤمنين در اين جريان سهيم است و خطشان را از حضرت جدا کردند. اگر مي گويند: فلاني عثماني است يعني در جريان کشته شدن عثمان اين خون به گردن اميرالمؤمنين گذاشته شده است. خطشان را از اميرالمؤمنين جدا کردند. حالا مي گويند: زهير عثماني بود. اين خلاف و اشتباه است. در تاريخ طبري هست که نوشتند: «زهير علويٌ» خود جناب زهير وقتي روز عاشورا آمد با لشگر عمر سعد، سخن مي گويد يک کسي از ميان لشگر عمرسعد فرياد زد و گفت: «ما کنتَ عندنا من شيعة هذا البيت» تو که از شيعه اهل بيت نبودي اينجا چه مي کني؟ کسي از لشگريان کوفه به زهير گفت: تو اينجا چه کار مي کني؟ تو شعه اهل بيت نبودي، همان جوي که در مورد بعضي شخصيت ها درست کرده بودند، «افلست تستدلّ بموقفي هذا أنّي منهم » اينکه من دارم در رکاب سيدالشهداء مي جنگم،

ص: 5752

اين بهترين دليل و برهان نيست که من علوي هستم. اگر کسي چنين طرز تفکري داشته باشد، کجا جانش را در راه سيدالشهداء قرباني مي کند؟ اينکه در تاريخ هست، در مسير امام حسين برايش پيام داد، فوري جواب داد، خيلي ها نيامدند. چه کسي زهير را تشويق کرد؟ همسرش.

در تاريخ فراوان داشتيم مرداني که به برکت زن هايشان بهشتي شدند. خيلي خانواده ها مي گويند: فلاني اهل هر فسق و فجور و خلافي بوده و بعد از ازدواج توسط همسرش آدم شده است. گفت: تو بلند شو برو، حرف امام حسين را بشنو. خيلي از مشکلاتي که داريم اين است که حاضر نيستيم حرف طرف را بشنويم. کسي سالهاست اختلاف دارند، حاضر نيستند با هم حرف بزنند. بسياري از دعواها و دشمني ها در خانواده و اقوام و خويشان براي اين است که حاضر نيستند حرف همديگر را بشنوند. گزارشي در مورد زهير هست، امام حسين در ملاقات با زهير چه گفت، اين در تاريخ نيامده است. وقتي زهير برگشت، گفت: من ياد يک حديثي افتادم، در يکي از جنگ ها سلمان فارسي حضور داشت، ما مي جنگيديم و فاتح شديم، سلمان به من گفت: خيلي خوشحالي که فاتح اين جنگ هستي؟ گفتم: بله، گفت: آن روزي که با امام حسين باشي، شادي تو خيلي بيشتر است. وقتي امام حسين اين حديث را براي اصحابش خواند، گفت: اين را سلمان به من گفت. گفت: خوشحال هستي جايي را فتح کردي؟ آن روزي که در رکاب سيد شباب اهل الجنه بودي، شادي تو بالاتر است. يادمان باشد براي اصلاح يک نفر گاهي يک جرقه کافي است. در قصه ي اربعين، از خانواده ها

ص: 5753

خواهش مي کنم جوان ها را مهمان کنند. اگر امر داير است، مادر خانواده برود، پدر خانواده يا پسر خانواده برود، حتماً پسر خانواده برود. جوان ها را ببريم. يک جرقه کافي است براي اينکه مسير اين جوان ها عوض شود. وقتي آدم در جمعيت ميليوني مي رود، نه شخصيتي مطرح است، نه منيتي، همه دارند با چه صفايي اين مسير را مي روند. خيلي اثر گذار است.

يک گزارش ديگر که در مسير وقتي حر آمد و جلوي سيدالشهدا را گرفت که نگذاشت حضرت ادامه مسير را بدهد، هم نافع بن هلال خطبه خواند و هم زهير خطبه خواند. در مجالس ما بايد اين کلمات اصحاب تابلو شود. گفت: ما سخن شما را شنيديم. عمر اين دنيا که شصت، هفتاد سال است. والله اگر سند عمر جاودانه به ما مي دادند، در زندگي دنيا، ما همراهي با تو را ترجيح مي داديم. باز در رکاب شما باقي مي مانديم. در گزارش ديگري هست که شب عاشورا يک جمله ي ديگر از زهير جاودانه است. گفت «و اللّه لوددت أني قتلت ثم نشرت ثم قتلت، حتى اقتل كذا ألف قتله، و أن اللّه يدفع بذلك القتل عن نفسك و عن أنفس هؤلاء الفتية من أهل بيتك!» به خدا قسم اگر به شهادت مي رسيدم و بدنم را مي سوزاندند و خاکسترش را به دريا مي ريختند، دوباره زنده مي شدم باز در رکاب شما مي جنگيدم، تا هزار بار. زهير فرمانده قسمت راست لشگر سيدالشهداء(ع) است. آنجايي که يکي از لشگريان عمر سعد به زهير گفت: با اهل بيت چه کار داري؟ از جمله جواب هايي که داد، گفت: من الآن با امام حسين هستم، ولي من نه براي امام حسين

ص: 5754

نامه نوشته بودم، نه دعوت نامه فرستاده بودم. شما که دعوتنامه فرستاديد چرا خجالت نمي کشيد، پسر پيغمبر را دعوت کرديد و تنها گذاشتيد.

شريعتي: زندگي و سيره اصحاب سرشار از نکات لطيفي است که مي تواند براي امروز ما درس باشد و حسرت بخوريم به معرفتشان نسبت به امام زمانشان. امروز صفحه 188 قرآن کريم را تلاوت خواهيم کرد.

«كَيْفَ يَكُونُ لِلْمُشْرِكِينَ عَهْدٌ عِنْدَ اللَّهِ وَ عِنْدَ رَسُولِهِ إِلَّا الَّذِينَ عاهَدْتُمْ عِنْدَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ فَمَا اسْتَقامُوا لَكُمْ فَاسْتَقِيمُوا لَهُمْ إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُتَّقِينَ «7» كَيْفَ وَ إِنْ يَظْهَرُوا عَلَيْكُمْ لا يَرْقُبُوا فِيكُمْ إِلًّا وَ لا ذِمَّةً يُرْضُونَكُمْ بِأَفْواهِهِمْ وَ تَأْبى قُلُوبُهُمْ وَ أَكْثَرُهُمْ فاسِقُونَ «8» اشْتَرَوْا بِآياتِ اللَّهِ ثَمَناً قَلِيلًا فَصَدُّوا عَنْ سَبِيلِهِ إِنَّهُمْ ساءَ ما كانُوا يَعْمَلُونَ «9» لا يَرْقُبُونَ فِي مُؤْمِنٍ إِلًّا وَ لا ذِمَّةً وَ أُولئِكَ هُمُ الْمُعْتَدُونَ «10» فَإِنْ تابُوا وَ أَقامُوا الصَّلاةَ وَ آتَوُا الزَّكاةَ فَإِخْوانُكُمْ فِي الدِّينِ وَ نُفَصِّلُ الْآياتِ لِقَوْمٍ يَعْلَمُونَ «11» وَ إِنْ نَكَثُوا أَيْمانَهُمْ مِنْ بَعْدِ عَهْدِهِمْ وَ طَعَنُوا فِي دِينِكُمْ فَقاتِلُوا أَئِمَّةَ الْكُفْرِ إِنَّهُمْ لا أَيْمانَ لَهُمْ لَعَلَّهُمْ يَنْتَهُونَ «12» أَ لا تُقاتِلُونَ قَوْماً نَكَثُوا أَيْمانَهُمْ وَ هَمُّوا بِإِخْراجِ الرَّسُولِ وَ هُمْ بَدَؤُكُمْ أَوَّلَ مَرَّةٍ أَ تَخْشَوْنَهُمْ فَاللَّهُ أَحَقُّ أَنْ تَخْشَوْهُ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ»

ترجمه آيات: چگونه مى تواند نزد خدا و رسولش، پيمانى با مشركان (عهد شكن) باشد، مگر كسانى كه نزد مسجدالحرام با آنان پيمان بستيد. پس تا هنگامى كه به عهدشان وفا دارند، شما هم وفادار بمانيد كه خداوند، متقيّن را دوست دارد. چگونه (مى توان با آنان پيمانى داشت) در حالى كه اگر بر شما دست يابند، هيچ خويشاوندى و پيمانى را درباره ى

ص: 5755

شما مراعات نمى كنند. شما را با زبانِ (نرم) خويش راضى مى كنند، ولى دلهايشان پذيرا نيست و بيشترشان فاسق و (پيمان شكن) اند. (مشركان پيمان شكن،) آيات خدا را به بهاى اندكى فروختند و (مردم را) از راه خدا بازداشتند، به راستى آنان بد اعمالى انجام مى دادند. (مشركان پيمان شكن، نه تنها درباره ى شما، بلكه) درباره ى هيچ مؤمنى، (هيچ گونه) حقّ خويشاوندى و (هيچ) عهد وپيمان را مراعات نخواهند كرد و ايشان همان تجاوزكارانند. امّا اگر توبه كردند و نماز بر پا داشتند و زكات پرداختند، در اين صورت برادران دينى شمايند. و ما آيات خود را براى گروهى كه مى دانند (و مى انديشند)، به تفصيل بيان مى كنيم. امّا اگر (به جاى توبه،) سوگندهاى خويش را پس از بستنِ پيمانشان شكستند و در دين شما، زبان به طعنه (و عيب گوئى) گشودند، پس با سران كفر بجنگيد. زيرا كه آنان را (پايبندى به) سوگندى نيست، باشد كه (با شدّتِ عمل شما،) از كردار خود باز ايستند. آيا با گروهى كه سوگندها (و پيمان هاى) خود را شكستند و به بيرون كردن پيامبر (از وطنش) همّت گماشتند، و آنان نخستين بار جنگ را با شما آغاز كردند، پيكار نمى كنيد؟ آيا از آنان مى ترسيد؟ اگر ايمان داريد، سزاوارتر آن است كه از خدا بترسيد!

شريعتي: خيلي ها عازم کربلا و اربعين سيدالشهداء هستند، انشاءالله همه آنهايي که در حسرت زيارت امام حسين مي سوزند و مي سازند را در گام هايشان دعا کنند.

حاج آقاي حسيني قمي: تشکر مي کنيم که امسال دولت ويزا را برداشتند، اين خيلي کمک کرد. خروجي هم برداشته شد، الحمدلله. دو روز پيش ديدم که معاون اول رئيس جمهور گفتند: امسال

ص: 5756

اگر ما کسري بودجه داشته باشيم، دست در جيب مردم نمي کنيم. از اين عنوان تعجب کردم! در جيب مردم ديگر چيزي باقي نمانده است که بخواهيد برداريد! از بين هستاد ميليون جمعيت فقط سه ميليون به زيارت اربعين مي روند.

زائر کرب و بلا گفت خداحافظ و رفت *** دل من پشت سرش کاسه آبي شد و ريخت

در کامل الزيارات هست که فرداي قيامت، منادي ندا مي دهد: «أين زوار الحسين» زائران امام حسين کجا هستند؟ «يقوم أناسٌ» يک عده قيام مي کنند، به اينها خطاب مي شود: دست هرکسي دوست داريد بگيريد و به بهشت ببريد. اينها دست ديگران را مي گيرند، وقتي اهل محشر مي بينند زائران امام حسين اينطور دارند شفاعت مي کنند و همه را بهشت مي برند، يک کسي مي گويد: مرا نمي شناسي؟ من يک روزي چنين خدمتي کردم، او را مي برد. أين زوار الحسين از نداهاي روز قيامت هست. انشاءالله اين زيارت يک تحولي در زندگي ما به وجود بياورد. کسي وقتي در اين سيل مي رود، بخواهد و نخواهد تحت تأثير قرار مي گيرد. از امام صادق سؤال کردند: کسي نتواند برود، مشکلي دارد، هزينه ديگري را بدهد و ديگري را تجهيز کند؟ در همسايه و بستگان بگرديد، جواني که نرفته را بفرستيد. امام(ع) فرمود: کسي که در راه کربلاي ديگري هزينه کند، براي درهمي که خرج ديگري کرده، به اندازه کوه احد خدا به او حسنه مي دهد. چند برابر اينکه در راه خدا داده، جبران مي کند. خدا اموالش را حفظ مي کند. شما يک تومان بدهي، به اندازه کوه احد به شما حسنه مي دهند.

شريعتي: دعا بفرماييد و آمين بگوييم.

حاج آقاي حسيني قمي:

ص: 5757

خدايا به حق محمد و آل محمد آنچه به زائرين سيدالشهداء و زائرين اربعين عنايت مي فرمايي، به همه آنهايي که اين روزها پاي صفحه تلويزيون مي نشينند، همه پاداش ها را به اينها عنايت بفرما. اينکه شما دلتان مي خواهيد کربلا باشيد، يقين بدانيد خدا همان ثواب را مي دهد. مگر جابر نيامد روز اربعين، ما با شهداي کربلا سهيم بوديم. عطيه گفت: ما چه کاري کرديم؟ گفت: ما نيت و فکرمان با اينها بوده است.

شريعتي:

زائر کرب و بلا حق شفاعت دارد *** قطره در کوي تو درياست أبا عبدالله

«والحمدلله رب العالمين و صلي الله علي محمد و آله الطاهرين»

98-07-23- سيره اصحاب امام حسين(مسلم بن عوسجه)

شريعتي: بسم الله الرحمن الرحيم، اللهم صل علي محمد و آل محمد و عجل فرجهم.

اهل مسجد شده ام جام پياپي بفروشم *** صلواتي بزنم مي بفروشم

اهل مسجد شده ام، گرمي مردادي خود را *** به تن لاغر و سرمازده ي دي بفروشم

چشم در چشم خدا يک دهن آواز بخوانم *** به شبانان برانگيخته اش ني بفروشم

هان به آن پيرزن خسته بگو پيش بيايد *** آمدم يوسف خود را به زر ري بفروشم

اربعين است خم ام را سر بازار بيارم *** اگر امروز تقلا نکنم، کي بفروشم

بد به حال من اگر تشنگي کرب و بلا را *** به سر افکندگي سلطنت ري بفروشم

سلام مي کنم به همه دوستان عزيزم، بيننده هاي خوب و شنونده هاي بسيار نازنين، زاوران سيدالشهدا(ع) هرکسي که با پاي پياده و پاي دل عازم کربلاي معلي شده است. به سمت خداي امروز خيلي خوش آمديد. انشاءالله هرجا هستيد خداوند متعال پشت و پناه شما

ص: 5758

باشد. حاج آقاي حسيني قمي سلام عليکم و رحمة الله، خيلي خوش آمديد. زيارت شما قبول باشد.

حاج آقاي حسيني قمي: سلام عليکم و رحمة الله، عرض سلام و ارادت خالصانه خدمت همه بينندگان و شنوندگان عزيز دارم. مخصوصاً زيارت مخصوص و نماز زيارت به نيابت از همه عزيزان و مخاطبين عزيز خواندم، انشاءالله گزارشي هم به عزيزان خواهم داد.

شريعتي: سيره ي اصحاب سيدالشهداء را بررسي کرديم، بحث امروز شما را خواهيم شنيد.

حاج آقاي حسيني قمي: بسم الله الرحمن الرحيم، يکي از اصحاب بسيار برجسته ي سيدالشهداء شخصيت بزرگواري است به نام مسلم بن عوسجه، نه ويژگي را فهرست وار در مورد اين شخصيت عرض مي کنم و بعد سراغ فرازهايي از زندگي ايشان خواهيم رفت. 1- «کان رجلاً شريفاً سريعاً» يک موقعيت بسيار ممتاز اجتماعي در کوفه داشت. اصحاب سيدالشهداء بعضي چهره هاي گمنامي بودند ولي بعضي خيلي شاخص بودند که آمدن اينها به سپاه سيدالشهداء خيلي روي لشگر تأثيرگذار بود. اگرچه ولي خدا به اين چيزها نيازي ندارد، ولي در نگاه مردم، کساني مثل زهير، حبيب، برير، آمدن اينها خيلي مهم بود. پس اولاً موقعيت اجتماعي خاصي داشت، 2- «عابداً متنسکاً» در ويژگي بسياري از اصحاب سيدالشهداء هست که اهل عبادت بودند، اهل نماز شب بودند، مقيد به واجبات بودند. در کوفه ميخواستند مثال بزنند به عابد زمان، به جناب مسلم بن عوسجه و برير مثال مي زدند. 3- از اصحاب رسول خدا هست، يعني پيامبر را هم درک کرده است. از اصحاب اميرالمؤمنين هم هست. 4- از راويان حديث است. 5- آدم بسيار شجاعي است. 6- در رکاب اميرمؤمنان و رسول خدا در

ص: 5759

جنگ ها حضور داشت. 7- از کساني است که به سيدالشهداء نامه نوشت. 8- وقتي جناب مسلم به کوفه آمد، از سران کساني است که براي جناب مسلم بيعت گرفت، راه افتاد در ميان مردم براي بيعت مردم با جناب مسلم. نقش بسيار پررنگي داشت. 9- مهم ترين ويژگي ايشان از کساني است که امام، ولي خدا در زيارت ناحيه مقدسه به او سلام کرده است. حضرت وقتي سلام مي کنند، «السَّلَامُ عَلَى مُسْلِمِ بْنِ عَوْسَجَةَ الْأَسَدِيِّ» ويژگي هم براي او بيان کردند، «الْقَائِلِ لِلْحُسَيْنِ» همان کسي که وقتي امام حسين فرمود: هرکس مي خواهد برود، به امام حسين اينطور اظهار وفاداري کرد.

همه ي همت ما اين است که عزيزان در جلساتي که سيره ي اصحاب گفتيم، ناگفته ها در سيره ي شهداي کربلا فراوان است. من باز هم براي دومين بار تقاضا مي کنم، آنهايي که اين موضوعات را انتخاب مي کنند، موضوع سيره ي شهدا را يادشان نرود. واقعاً نکات بسيار قابل توجهي دارد و بسيار آموزنده است. جامع ترين کتاب، کتاب ابصار العين مرحوم سماوي است. شايد دويست، سيصد صفحه است ولي به اندازه ي دو هزار صفحه مطلب دارد. ايشان بدون معطلي خيلي چکيده بيان کرده است. کتاب فارسي هم معرفي کرديم از جمله «هفتاد و دو تن و يک تن» يا «عنصر شجاعت» زندگي اصحاب سيدالشهداء است که دو جلدش، سه جلدش براي اصحاب امام حسين است.

گزارش اول اينکه عزيزان مي دانند وقتي جناب مسلم بن عقيل آمدند در کوفه وارد شدند، رفتند خانه مختار، محل اقامت جناب مسلم خانه مختار بود، مختار هم استقبال کرد و پذيرايي کرد ولي وقتي ابن زياد با نقشه اي که وارد کوفه شد و

ص: 5760

خيلي راحت حاکم کوفه را بيرون کرد و آنجا را اشغال کرد، چهره اش را پوشانده بود، مردم کوفه منتظر سيدالشهداء بودند، وقتي وارد شهر شد، کسي او را نمي شناخت و مردم تصور مي کردند امام حسين است و اين نانجيب هم چيزي نمي گفت که کسي متوجه نشود. اگر مي دانستند ابن زياد است، بيچاره اش مي کردند. با نقشه وارد کوفه شد و آنجا را محل استقرار خود کرد و اوضاع کوفه را به هم ريخت. وقتي اوضاع به اين شکل پيش رفت، ديگر جناب مسلم صلاح نداستند خانه مختار باشند، لذا خانه را عوض کردند و مکان ديگري را به عنوان مخفي گاه انتخاب کردند. وقتي خانه هاني آمد، از جمله کساني که اصحاب سرّ جناب مسلم بودند، مسلم بن عوسجه بود. از بس آدم هاي خوبي بودند، گاهي فريب دشمنان را مي خوردند. گاهي آدم هاي زلال زود گول مي خورند. به يک عالم خيلي اهل نماز شب گفتند: ديشب خانه فلاني را دزد زده است. گفت: چه ساعتي؟ گفتند: يک ساعت به اذان صبح، گفت: اين دزد که يک ساعت به اذان صبح آنجا رفته پس نماز شبش را کي مي خواند؟ يک جاسوسي از طرف ابن زياد سراغ جناب مسلم بن عوسجه آمد، با اين حيله، ابن زياد سه هزار درهم به او داد. گفت: برو با اين سه هزار درهم نفوذ کن و بگو: من يک پولي براي جناب مسلم آوردم، مي خواهم به او برسانم. من از شام آمدم، غريب هستم و کسي را نمي شناسم، نفوذ پيدا کن و ببين محل اخفاي مسلم کجاست؟

پرسيده بود چه کساني نزديک به جناب مسلم هستند، گفته بودند مسلم بن عوسجه. مسلم

ص: 5761

بن عوسجه در مسجد مشغول نماز بود. اين هم با نقشه گريه و زاري کرد که ما از شام آمديم، جايي نداريم، شنيديم نماينده امام حسين اينجا است. اگر مي شود نشانم بده تا بروم بيعت کنم. صفاي باطني که اين بزرگوار داشت، نمي شود ملامت کرد. به آساني محل را لو نداد. مشورت کرد و محل را گفت. وقتي او آمد محل جناب مسلم را پيدا کرد به ابن زياد گزارش داد و همان شد که آمدند جناب مسلم را در خانه هاني دستگير کردند. البته محل پنهان شدن معلوم شد و مسلم (س) هم متوجه شد. اينکه معروف است شبانه از خانه هاني رفت به خانه زني به نام طوعه، معلوم است جناب مسلم محل امني در کوفه نداشت.

گزارش دوم اعلام وفاداري ايشان در شب عاشوراست. تعبير بسيار زيبايي دارد که در زيارت ناحيه مقدسه ولي خدا به اين جمله استناد مي کنند. وقتي حضرت فرمود: مي خواهيد برويد، برويد. ايستاد و گفت: ما شما را رها بگذاريم؟ چه عذري فرداي قيامت نزد پروردگار داريم؟ ما هرکاري بکنيم بايد عذري نزد خدا داشته باشيم. اگر بخواهيم مسيري را انتخاب کنيم، يک کسي را رها کنيم، به کسي ملحق شويم.

در هيأت ها دو هزار تا يا حسين نوشتند، به جاي اين دو هزار تا، پانصد تا هم اين جمله ها را بنويسيد. مسلم بن عوسجه گفت: ما جواب خدا را چه بايد بدهيم؟ بعد گفت: «وَ لَوْ لَمْ يَكُنْ مَعِي سِلَاحٌ » اگر من سلاحي نداشته باشم، با سنگ با دشمن مي جنگم. به خدا قسم ما شما را رها نمي کنيم تا اينکه خدا بداند ما فرزند رسول

ص: 5762

الله را در نبود پيامبر چطور ياري مي کنيم. اگر کاري انجام داديم بر خدا و رسول منت نگذاريم. قرآن مي فرمايد: «يَمُنُّونَ عَلَيْكَ أَنْ أَسْلَمُوا» (حجرات/17) پيامبر بر سر ما منت مي گذاريد که ما مسلمان هستيم. خدا بر شما منت گذاشت، خدا شما را هدايت کرد، اگر ما گاوپرست بوديم، بايد چه کار مي کرديم؟«وَ اللَّهِ لَوْ عَلِمْتُ أَنِّي أُقْتَلُ ثُمَّ أُحْيَا ثُمَّ أُحْرَقُ ثُمَّ أُحْيَا ثُمَّ أُذْرَى يُفْعَلُ ذَلِكَ بِي سَبْعِينَ مَرَّةً مَا فَارَقْتُكَ حَتَّى أَلْقَى حِمَامِي دُونَكَ» به خدا قسم اگر مي دانستم دوباره زنده مي شوم، دوباره کشته مي شوم، بدنم را آتش مي زنند، هفتاد بار اين کار را با من مي کردند، من دست از شما برنمي داشتم. سريع کم مي آوريم. يکي از علما ايراد داشت که چرا امام حسين فرمود: اصحاب من از همه باوفاتر هستند، بعد در رؤيا نشان دادند، در رؤيا حرکت ابوثمامه را نشان دادند. سيدالشهداء فرمودند: ما مي خواهيم نماز بخوانيم، مي آيي بايستي؟ گفت: من مي ايستم. آمد سپر امام شد، تير که مي آمد جا خالي مي کرد. ابوثمامه در بيداري ايستاد و سيزده چوبه تير اصابت کرد، تا آقا نماز بخواند. بعد گفت: من چرا اين کار را نکنم؟ «وَ كَيْفَ لَا أَفْعَلُ ذَلِكَ وَ إِنَّمَا هِيَ قَتْلَةٌ وَاحِدَةٌ» الآن يکبار در رکاب شما به شهادت مي رسيم. «ثُمَّ هِيَ الْكَرَامَةُ الَّتِي لَا انْقِضَاءَ لَهَا أَبَداً» بعد از اين شهادت يک مسير کرامتي هست که پايان ندارد.

گزارش سوم وقتي جناب مسلم بن عوسجه به زمين افتاد، مرحوم سماوي در ابصار العين يک فوايدي دارد، خيلي جالب است. امام حسين(ع) بالين سر چند تا از شهدا توانستند بيايند، چند نفر از شهدا هنوز زنده بودند،

ص: 5763

آقا آمدند. از جمله وقتي رسيدند بالين مسلم بن عوسجه هنوز به شهادت نرسيده بود. وقتي آمدند هنوز رمقي داشتند. فرمود: «رحمک الله يا مسلم» رحمت خدا بر تو باد. «فَمِنْهُمْ مَنْ قَضى نَحْبَهُ وَ مِنْهُمْ مَنْ يَنْتَظِرُ وَ ما بَدَّلُوا تَبْدِيلًا» (احزاب/23) مسلبم بن عوسجه با حبيب بن مظاهر خيلي رفيق بودند. با هم راه افتادند. حبيب هم با امام حسين(ع) کنار بدن مسلم بن عوسجه آمد، گفت: براي من سخت است که مي بينم به شهادت مي رسي، بهشت در انتظار توست. جناب حبيب گفت: من اگر يقين نداشتم که چند دقيقه ديگر به تو ملحق مي شوم، از تو سؤال مي کردم و دوست داشتم وصي تو باشم. در تاريخ هست نتوانست، چون خون زيادي از بدن مسلم بن عوسجه رفته بود، روايت است که با زحمت دستش را از روي زمين بلند کرد، اشاره اي به امام حسين کرد و گفت: نکند تا شما زنده هستيد آسيبي به سيدالشهداء(ع) برسد. ما مصيبتي، مشکلي، دردي و بلايي را گاهي يادمان مي رود. در شرايطي که نفس هاي آخرش است، يعني شمشير و نيزه و شهادت، چه سختي هايي را تحمل کرده است. ولي با زحمت دستش را بلند کرد و اشاره کرد نکند تا شما زنده هستيد آسيبي به سيدالشهداء برسد، شما بايد قبل از امام به شهادت برسيد. جناب حبيب گفت: به خداي کعبه اين کار را خواهم کرد.

گزارش آخر اين است که وقتي مسلم بن عوسجه به شهادت رسيد، بانوي بزرگي فرياد زد، وقتي اين شيون زد لشگريان عمرسعد هنوز نمي دانستند پايان مسلم بن عوسجه به کجا رسيده است. وقتي اين بانو فرياد زد، آنها فهميدند

ص: 5764

که جناب مسلم به شهادت رسيده است. اينها به هم تبريک مي گفتند که مبارک باشد يکي ديگر را کشتيم. جناب مسلم شخصيت خيلي بارزي در کربلا بود. جلسه گذشته گفتيم وقتي برير به شهادت رسيد، لشگر عمرسعد وقتي وارد کوفه شدند، زن قاتل برير گفت: من شنيدم تو سيدالقراء را کشتي، من تا آخر عمر با تو حرف نمي زنم. اينها به همديگر شهادت مسلم بن عوسجه را تبريک مي گفتند. شبث بن ربعي از فرماندهان لشگر عمرسعد است. از اين تبريک ناراحت شد. گفت: مادر به عزايتان بنشيند، اگر مي فهميديد چه کسي را کشتيد ديگر به هم تبريک نمي گفتيد. شما نبوديد ولي من بودم که در رکاب رسول خدا چه کرده است. نمونه اي از گزارش هايي که همراه با حذيفه بن يمان به لشگر کوفه گفت. اين حرف از لشگر دشمن خيلي عجيب است که مي گويد: چرا خوشحال هستيد. اين نشان مي دهد اينها مي شناختند. شبث بن ربعي، همين آدمي که اعتراض داشت، دنياخواهي و طمع دنيا آدم را بيچاره مي کند.

تلوّن و هزار چهره بودن، دنياپرستي با انسان چه مي کند. شبث بن ربعي وقتي پيامبر به رسالت مبعوث شدند، به پيامبر ايمان نياورد. يک زني بود ادعاي پيامبري مي کرد به نام سجاه، اين رفت جزء مبلغين اين زن شد. مدتي گذشت و کار اين زن به رسوايي کشيد و پيامبري او باطل شد، آمد به پيامبر خدا ايمان آورد. به زمان اميرالمؤمنين که رسيد در جنگ صفين در رکاب اميرالمؤمنين حضور داشت. وقتي پرچم عمروعاص بلند شد، عمروعاص و معاويه نقشه کشيدند و قرآن ها را بالاي نيزه کردند، ديد انگار اوضاع به هم مي ريزد و

ص: 5765

آن طرف دارد تقويت مي شود، مخالفين اميرمؤمنان در جنگ صفين صدايشان بلندتر است. رفت جزء مخالفين اميرمؤمنان شد. در جنگ صفين با اينکه در رکاب اميرمؤمنان بود، جزء خوارج شد. در زمان عثمان گزارشي که هست اين است که در قتل عثمان سهيم بود. در داستان قيام سيدالشهداء از کساني است که براي سيدالشهداء نامه نوشت ولي وقتي ابن زياد آمد ديد، بازار ابن زياد گرمتر است. سراغ ابن زياد رفت و فرمانده هزار نفر شد و به کربلا آمد. جز سپاهيان عمر سعد شد، امام حسين به شهادت رسيد و چند وقت بعد مختار قيام کرد. ديد بساط ابن زياد هم رنگي ندارد، رفت جزء سپاهيان مختار شد. خدا رحمت کند مرحوم آيتي که ايشان تحليل گر و مورخ مهمي بوده است، ايشان تمام اين گزارش ها را تأييد مي کند ولي تحليلي مي خواهد جاي خودش، وقتي مختار قيام کرد نزد مختار آمد و گفت: من مي شناسم چه کساني کربلا بودند. عجيب است که وقتي ديد مختار افول مي کند رفت با مصعب پيوند بست و گفت: مي دانم چطور مختار را از پاي در بياورم و جزء قاتلين مختار است و سال 83 به جهنم واصل شد. اين آزمون براي همه ما هست، چرا اينقدر روي تاريخ کربلا تأکيد دارند، ما يا اين طرفي هستيم يا آن طرفي هستيم. يا مثل مسلم بن عوسجه باشيد، يا مثل حبيب و برير باشيد. يا مثل اينهايي که هر طرف بادي آمد زير آن پرچم رفتند، واقعاً دنيا اينقدر ارزش دارد که آدم به خاطر ثروت دنيايي، مقام دنيايي، اين طرف و آن طرف برود؟ اين بيچاره اگر سال 61 توبه

ص: 5766

مي کرد و در رکاب سيدالشهداء مي آمد، عاقبت بخير مي شد. با نکبت به جهنم واصل شد و نامش به نام آدم هزار چهره اي که هرجا توانسته فرصت طلبي کند، در تاريخ ثبت شد.

مطلب ديگري که بايد بگويم چون در فاصله ي عاشورا تا اربعين هستيم، عاشورا با سه جمله تمام شد. امام حسين سه جمله پاياني روز عاشورا داشتند، يک جمله به اهل بيتشان، يک جمله به اصحابشان، يک جمله به دشمنانشان، به اهل بيتشان اين جمله تاريخي را فرمودند، آخرين وداع «صَبْراً يَا أَهْلَ بَيْتِي فَوَ اللَّهِ لَا رَأَيْتُمْ هَوَاناً بَعْدَ هَذَا الْيَوْمِ أَبَداً» اهل بيت من صبر کنيد، به خدا قسم هرگز روي ذلت نخواهيد ديد. شما عزيز هستيد و عزيز خواهيد ماند. آخرين سخني که به اصحابشان فرمودند، عده اي به شهادت رسيده بودند و براي قوت قلب به اصحاب ديگر اين را فرمودند: «صَبْراً بَنِي الْكِرَامِ فَمَا الْمَوْتُ إِلَّا قَنْطَرَةٌ» اي بزرگ زادگان، صب کنيد! مرگ يک پل است. شما را از سختي ها عبور مي دهد «تَعْبُرُ بِكُمْ عَنِ الْبُؤْسِ وَ الضَّرَّاءِ إِلَى الْجِنَانِ الْوَاسِعَةِ» مرحوم شيخ مفيد در ارشاد نوشتند: دليل گفتن اين جمله اين بود. اصحاب سيدالشهداء مثل انبياء، چطور انبياء در يک درجه نبودند. اصحاب امام حسين هم اينطور بودند. شخصيت هايي مثل حبيب و زهير و برير، يک افراد معمولي با ايمان هاي متفاوت بودند. وقتي عده اي به شهادت رسيدند، بعضي از اصحاب سيدالشهداء يک مقدار رنگ باختند. امام براي اينکه قوت ايمان پيدا کنند، اين جمله را فرمود. مرگ يک پل است، الآن به شهادت برسيد از سختي هاي دنيا به جنات نعيم مي رويد. آخرين جمله اي که با دشمن فرمودند و به شهادت رسيدند،

ص: 5767

اين بود. دشمن خيلي براي کشتن سيدالشهداء عجله داشت. کربلا دو تا تابلو هست، اوج فضيلت ها و اوج رذيلت ها، عجله داشتند براي کشتن سيدالشهداء(ع)، اينکه معروف است عمر سعد صبح اول وقت تيري پرتاب کرد و گفت: «يَا خَيْلَ اللَّهِ ارْكَبِي وَ بِالْجَنَّةِ أَبْشِرِي» به اين لشگريان سپاه خدا مي گويد، عمر سعد به لشگريان بشارت بهشت مي دهد. تيري را رها کرد و جنگ آغاز شد. سيدالشهداء تنها شده بود. يک جمله عجيبي فرمود، عصر عاشورا لحظاتي قبل از شهادت خطاب به دشمن فرمود: به خدا قسم، من اميدوارم امروز مورد اکرام پروردگار قرار مي گيرم و پايان من به شهادت ختم مي شود. شبيه اين تعبيري که در نهج البلاغه داريم، اميرالمؤمنين در عهدنامه مالک اشتر به مالک اشتر خطاب مي کند: مالک از خدا مي خواهم، خدايي که رحمت واسعه دارد و قدرتش باعظمت است، از رحمت واسعه و قدرت با عظمت الهي چه مي خواهي؟ از خدا مي خواهم که پايان من و تو را به شهادت قرار بدهد.

يک خاطره اي از پيامبر را خيلي کوتاه بگويم که خيلي زيباست. يک کسي در محضر رسول خدا نشسته بود، دعا مي کرد. در دعا معمولاً ما يک حاجت مشخصي مي خواهيم. اين چيزي مشخص نکرد و گفت: «اللهم اني اسئلک خير ما تسأل» گفت: من نمي گويم خدايا چه چيزي به من بده. بهترين حاجتي که خلق اول و آخر، اين همه مخلوقي که داشتي، آن خوب ترين را در حق من مستجاب کن. هيچي نگفت و به خدا واگذار کرد. پيامبر خدا اين جمله را شنيدند. فرمودند: فهميدي از خدا چه خواستي؟ گفت: يا رسول الله، من نمي دانم، اگر مي دانستم تعيين مي کردم. به

ص: 5768

خدا واگذار کردم. رسول خدا فرمود: اگر دعايت مستجاب شود، خونت در راه خدا ريخته خواهد شد. خانواده ي شهدا بدانند دعاي خلق اول و آخر در حقشان مستجاب شده است. متأسفانه من غصه مي خورم و با قلب پر درد مي گويم. متأسفانه اين روزها افرادي خون شهدا و خون شهيدان را به مسخره مي گيرند. من متأثر شدم از تصاويري که بعضي بازيگران زن از خودشان نشان مي دهند. خون اين شهدا پاگير شما خواهد شد. جواب اين پدران و مادران شهدا را چه مي دهيد. يک زني در ماشين روسري اش عقب برود، ماشينش را چند روزي توقف مي کنند. آقاي رئيس و آقاي پليس کجاييد؟ با کمال وقاحت زني زشت ترين حرکات را به اسم فرش قرمز و اکران فيلم نشان مي دهد. مادران شهدا نشستند و مي بينند. وزارت ارشاد حتماً بايد دخالت کند. آقاي وزير کجاست؟ اگر قدرتي نداريد استعفاء بدهيد. پدر آقاي وزير هفتاد سال در مشهد مدرس بود، شما از اين خانواده بزرگ هستيد، چرا مي نشينيد و نگاه مي کنيد؟ اگر قدرت نداريد استعفاء بدهيد.

من يکبار گفتم، در ساري پدر سه شهيد بود. گفتم: از پسرهايت بگو، گفت در تشييع جنازه پسر اولم، خبر شهادت پسر دوم و در چهلم او خبر شهادت پسر سوم مرا دادند. گزارش شهادت بچه هايم را که دادند، امام گريه مي کرد. گفتم: امام گريه مي کرد؟ گفت: به خدا امام گريه مي کرد و من ناراحت شدم. اين فرش قرمزي که امروز زير پاي شماست با خون قرمز شهداست و امروز در سايه امن نظام اسلامي بازيگري مي کنيد.

امام حسين قسم خورد که من از خدا مي خواهم پايان من به شهادت ختم شود.

ص: 5769

عجيب است اين جمله حضرت که فرمود: من به شهادت مي رسم و فکر نکنيد دست انتقام الهي از شما انتقام نخواهد گرفت. خدا انتقام مرا از شما خواهد گرفت. در آن اوج تنهايي سيدالشهداء کسي از ميان لشگر عمرسعد فرياد زد، يا حسين! خدا چطور مي خواهد از ما انتقام بگيرد؟ ما سر به نيزه مي بريم و بدن به زير سم اسب ها مي بريم، چطور خدا از ما انتقام مي گيرد. حضرت فرمود: من به شهادت مي رسم ولي انتقام الهي هست. اولاً بين شما تفرقه ايجاد مي شود. دوماً خدا خون شما را مي ريزد. سوماً عذاب دردناک الهي را بر شما نازل خواهد کرد. اگر مجال بود مفصل توضيح مي دادم که فاصله ي عاشورا تا اربعين نشان داد اين پيشگويي سيدالشهداء(ع) را. يک مجلس کوفيان و شاميان نگرفتند که مجلس به کامشان به شيريني تمام شود. هر مجلسي گرفتند به کامشان زهر شد. قيام توابين و مردم مدينه شروع شد. قيام مختار شروع شد. قيام زيد بن علي بن الحسين، قيام يحيي بن زيد، اين جمله امام حسين در تارک تاريخ مي درخشد تا امروز اين اربعين سيدالشهداء پيشگويي اين کلام سيدالشهداء است.

شريعتي: حالا در امتداد اين انتظار سبز ما يک انتقام سرخي هم هست که:

مي نويسم که شب تار سحر مي گردد *** يک نفر مانده از اين قوم که برمي گردد!

انشاءالله داغ دل همه ما با ظهور حضرت التيام پيدا کند. امروز صفحه 195 قرآن کريم، آيات48 تا 54 سوره مبارکه توبه را تلاوت خواهيم کرد.

«لَقَدِ ابْتَغَوُا الْفِتْنَةَ مِنْ قَبْلُ وَ قَلَّبُوا لَكَ الْأُمُورَ حَتَّى جاءَ الْحَقُّ وَ ظَهَرَ أَمْرُ اللَّهِ وَ هُمْ كارِهُونَ

ص: 5770

«48» وَ مِنْهُمْ مَنْ يَقُولُ ائْذَنْ لِي وَ لا تَفْتِنِّي أَلا فِي الْفِتْنَةِ سَقَطُوا وَ إِنَّ جَهَنَّمَ لَمُحِيطَةٌ بِالْكافِرِينَ «49» إِنْ تُصِبْكَ حَسَنَةٌ تَسُؤْهُمْ وَ إِنْ تُصِبْكَ مُصِيبَةٌ يَقُولُوا قَدْ أَخَذْنا أَمْرَنا مِنْ قَبْلُ وَ يَتَوَلَّوْا وَ هُمْ فَرِحُونَ «50» قُلْ لَنْ يُصِيبَنا إِلَّا ما كَتَبَ اللَّهُ لَنا هُوَ مَوْلانا وَ عَلَى اللَّهِ فَلْيَتَوَكَّلِ الْمُؤْمِنُونَ «51» قُلْ هَلْ تَرَبَّصُونَ بِنا إِلَّا إِحْدَى الْحُسْنَيَيْنِ وَ نَحْنُ نَتَرَبَّصُ بِكُمْ أَنْ يُصِيبَكُمُ اللَّهُ بِعَذابٍ مِنْ عِنْدِهِ أَوْ بِأَيْدِينا فَتَرَبَّصُوا إِنَّا مَعَكُمْ مُتَرَبِّصُونَ «52» قُلْ أَنْفِقُوا طَوْعاً أَوْ كَرْهاً لَنْ يُتَقَبَّلَ مِنْكُمْ إِنَّكُمْ كُنْتُمْ قَوْماً فاسِقِينَ «53» وَ ما مَنَعَهُمْ أَنْ تُقْبَلَ مِنْهُمْ نَفَقاتُهُمْ إِلَّا أَنَّهُمْ كَفَرُوا بِاللَّهِ وَ بِرَسُولِهِ وَ لا يَأْتُونَ الصَّلاةَ إِلَّا وَ هُمْ كُسالى وَ لا يُنْفِقُونَ إِلَّا وَ هُمْ كارِهُونَ»

ترجمه آيات: (منافقان) پيش از اين دنبال فتنه گرى بودند وكارها را براى تو واژگون جلوه مى دادند، تا آنكه حقّ آمد وامر خدا آشكار شد (وپيروز شديد)، در حالى كه آنان ناراحت بودند. و برخى از آنان (بهانه جويانِ ترسو) مى گويند: به من اجازه بده (به جبهه نيايم) و مرا (به گناه و) فتنه مينداز. آگاه باشيد كه اينان در فتنه (و گناه) سقوط كرده اند و همانا جهنّم بر كافران احاطه دارد. اگر به تو نيكى رسد (و پيروز شوى،) منافقان را ناراحت مى كند، ولى اگر به تو مصيبتى وشكستى برسد، مى گويند: ما چاره ى خويش را از قبل انديشيده ايم (واين را پيش بينى مى كرديم) و بر مى گردند، در حالى كه خوشحالند. بگو: هرگز جز آنچه خداوند براى ما مقرّر كرده است، به ما نخواهد رسيد. او مولاى ماست و مؤمنان بايد تنها بر خداوند توكّل كنند.

ص: 5771

(اى پيامبر! به منافقان) بگو: آيا براى ما جز يكى از دو نيكى (فتح يا شهادت) را انتظار داريد؟ ولى ما منتظريم كه عذاب خداوند يا از سوى خودش يا به دست ما به شما برسد. پس شما منتظر باشيد، ما نيز با شما در انتظار مى مانيم. (به منافقانى كه به جاى حضور در جبهه، قصد كمك مالى دارند) بگو: چه از روى علاقه انفاق كنيد وچه از روى كراهت، هرگز از شما پذيرفته نخواهد شد، زيرا شما قومى فاسق بوده ايد. و چيزى منافقان را از پذيرفته شدن انفاقشان منع نكرد، جز اينكه به خدا و پيامبرش كافر شدند و نماز را جز از روى كسالت و بى حالى به جا نمى آورند و جز از روى كراهت و بى ميلى انفاق نمى كنند.

شريعتي: گزارشي از کربلاي معلي به ما خواهند داد و خواهيم شنيد.

حاج آقاي حسيني قمي: واقعاً نمي دانيم چطور بايد خدا را شکر کنيم، چقدر پيروان اهل بيت بايد هزينه مي کردند تا ما به اينجا برسيم. در دو سه روزي که کربلا بودم، ديدم که بالاي هفتاد درصد کساني که در حرم سيدالشهداء بودند ايراني بودند. ايامي که مشهد مي رويم هفتاد درصد زائران امام رضا عراقي هستند. «الحسين يجمعنا» مقام معظم رهبري فرمودند: اين از آيات عظماي پروردگار است. نشانه عظمت الهي است. مطلب دوم اين است که توقف در کربلا نداشته باشند. در نجف هم توقف نکنيد. يک زيارت و سلام بدهيد و برگرديد. سال گذشته اربعين در حرم سيدالشهداء وارد نشدم. رسيديد، زيارت قبول است.

«والحمدلله رب العالمين و صلي الله علي محمد و آله الطاهرين»

98-07-30- سيري در نهج البلاغه اميرالمؤمنين علي(عليه السلام)- نامه سوم

شريعتي: بسم الله الرحمن الرحيم،

ص: 5772

اللهم صل علي محمد و آل محمد و عجل فرجهم.

تا داشته ام فقط تو را داشته ام *** با ياد تو قد و قامت افراشته ام

بوي صلوات مي دهند دستانم *** از بس که گل محمدي کاشته ام

سلام مي کنم به همه دوستان عزيزم، بيننده هاي خوب و گرانقدرمان، به سمت خداي امروز خيلي خوش آمديد. انشاءالله هرجا هستيد خداوند متعال پشت و پناه شما باشد. حاج آقاي حسيني قمي سلام عليکم و رحمة الله، خيلي خوش آمديد.

حاج آقاي حسيني قمي: سلام عليکم و رحمة الله، عرض سلام و ارادت خالصانه خدمت همه بينندگان عزيز دارم. اميدوارم عزاداري ها مورد قبول درگاه الهي قرار گرفته باشد و اين روزهاي پايان ماه صفر را هم مخصوصاً در آستانه ي رحلت خاتم الانبياء، امام حسن مجتبي، شهادت آقا علي بن موسي الرضا، باز هم مجالس را مثل هميشه گرم نگه دارند.

شريعتي: انشاءالله زيارت بقيع نوراني و مدينه النبي و مسجد النبي و زيارت آقاي ما علي بن موسي الرضا نصيب همه ما شود در اين ايامي که متبرک به نام اين بزرگواران هست. بحث امروز شما را خواهيم شنيد.

حاج آقاي حسيني قمي: بسم الله الرحمن الرحيم، در بخش نامه هاي نهج البلاغه، بخش دوم که 79 نامه دارد، نامه سوم اميرالمؤمنين که شيخ صدوق در کتاب أمالي آوردند. نامه اي است که حضرت به شريح قاضي نوشته است. به حضرت خبر دادند شريح قاضي خانه اي به هشتاد دينار خريده است. حضرت خيلي ناراحت شدند و اين نامه بسيار بلند بالا را در خطاب به شريح نوشتند. قبل از اينکه اصل نامه را بخوانيم دو مطلب را عرض

ص: 5773

کنم. اولاً گزارشي از زندگي شريح قاضي بگويم و دو سؤال هم جواب بدهم. شريح قاضي 65 سال قاضي بود. طولاني ترين قاضي است که 105 سال عمر کرد. 65 سال قاضي بود. اولين حکم قضاوتش را از خليفه دوم گرفت تا در دوران خلفاي بني اميه، در دوران فتنه ي عبدالله بن زبير بود که استعفا داد و کنار رفت. در زمان اميرالمؤمنين هم قاضي بود. اميرالمؤمنين با او شرطي کردند، به شرطي تو در پست خود مي ماني که نظر نهايي را در احکامت من بدهم. در تاريخ هست، اميرالمؤمنين فرمود: هيچ قضاوتي را قطعي نکني و به من نشان بدهي، مقدمات را آماده مي کرد و حکم نهايي با حضرت بود. قبل از اميرالمؤمنين آزاد بود و هرکاري مي خواست مي کرد. دو مطلب خيلي مهم است، يکي اينکه در داستان آمدن جناب مسلم بن عقيل به کوفه، شريح خيلي کار بدي کرد و نقش زشتي داشت و تأثيرگذار در شهادت جناب هاني بود. وقتي حضرت مسلم به خانه هاني رفتند، از خانه مختار آمدند و مخفي گاهي انتخاب کردند و رفتند خانه جناب هاني، ابن زياد هاني را دستگير کرد براي اينکه اعتراف بگيرد و صورتش را مجروح کرد و اذيتش کرد. هم قبيله اي هاي او خبردار شدند. قيام کردند و آمدند دارالاماره کوفه را محاصره کردند. جمعيت زيادي بودند. اگر همين ها مي ماندند و مقاومت مي کردند، ورق برمي گشت و ابن زياد از بين مي رفت. هاني همانجا فرياد مي زد که کجا هستند دينداران، کجا هستند کساني که اهل اين شهر هستند و مرا تنها گذاشتند؟ همانطور که آثار جراحت و ضربات ابن زياد بر صورتش بود خون بر سر

ص: 5774

و صورتش جاري بود. کسي خبر داد براي اينکه مردم را بيشتر تحريک کنند که هاني کشته شد! شما چرا نشستيد؟ اينها قيام کردند و گفتند: ما نمي رويم تا هاني را زنده نگيريم. خيلي موقعيت حساسي بود. يک خيانت بزرگي کرد. ابن زياد گفت: اين مردم قيام کردند و الآن داخل دارالاماره مي ريزند. تو برو هاني را ببين و بگو: هاني زنده است! چه کسي گفته او کشته شده است؟ تو بگو: من ديدم هاني زنده بود. اين دروغ نيست. هاني زنده است. مردم را متفرق کن. اين هم اين خيانت را کرد و خدمت بزرگ را به ابن زياد کرد. آمد گفت: من رفتم نزد هاني، هاني زنده بود. ديگر نگفت چه بلايي سر هاني آورده است. مردم آرام شدند و رفتند. اين خيانت در پرونده شريح قاضي هست.

مطلب ديگر اينکه اهل بيت(ع) وقتي به کوفه آمدند، بعد از حادثه کربلا اهل بيت را به اسارت به کوفه آوردند، اين هيچ موضع گيري نکرد. اهل بيت را که اسير کردند و کوفه آوردند، هيچي نگفت و سکوت کرد. حقايق تاريخي را بايد واضح گفت. معروف است شريح قاضي به قتل سيدالشهداء فتوا داد، اين نيست. اگر کسي چنين سندي دارد به ما نشان بدهد. در منابع معتبر هزار سال پيش، ما نيامديم از شريح قاضي دفاع کنيم. اگر اين دو خيانت را نکرده بود شايد در کوفه ورق برمي گشت. اما اينکه بگوييم: فتوا داده که امام حسين خونش مباح است، اگر در منابع قديمي چيزي پيدا کرديد به ما بگوييد. سؤال دوم اينکه گفتيم: شريح در زمان اميرمؤمنين قاضي بود و لذا حضرت اين نامه تند

ص: 5775

را نوشتند. داستان اين نامه چيست؟ حضرت فرمود: به من خبر رسيد که تو خانه اي خريدي به هشتاد دينار، حضرت مورد عتاب و خطاب قرار مي دهند. آيا هشتاد دينار براي قاضي مبلغ زيادي است؟ شارحين نهج البلاغه وقتي به اينجا رسيدند توضيح خوبي دادند و گفتند: درست است هشتاد دينار زياد نيست ولي براي قاضي زياد است. قاضي در معرض اتهام است وقتي قاضي خانه جا به جا مي کند، ويلا مي خرد، ماشين عوض مي کند، نگاه مردم دنبال اوست و بايد مراقب باشد. حاکمان بايد مراقب باشند. آدم يا مسئوليتي را نمي پذيرد و يا اگر پذيرفت بايد به لوازمش ملتزم باشد. اينکه حضرت علي(ع) لباس بسيار ساده اي داشتند، مي فرمودند: «كَيْلَا يَتَبَيَّغَ بِالْفَقِيرِ فَقْرُه » گفتند: شما چقدر ساده پوش هستيد؟ حاکم اسلامي هستيد. فرمود: تا فقير فقرش او را به خروش وا ندارد. وقتي فقراي جامعه مي بينند اين حاکم ماست و اين خودش چيزي ندارد. آرام مي شوند. اما اگر يک جامعه ديد نه، مردم گرفتار هستند، مردم ندارند و در انواع مشکلات هستند اما رئيس ها، قضات، مسئولين اجرايي بهترين زندگي را دارند. من نمي گويم از کسب حلال نبوده است. ولي مردم چه؟ نگاه مردم چه؟

حضرت فرمود: اگر مي خواهيد فقرا خروش نکنند و ناراحت نشوند، فقرش او را به خروش وا ندارد، زندگي همه در يک سطح باشد. حاکم بايد مسئوليت خودش را بپذيرد. يک جوابي که شارحين نهج البلاغه دادند، گفتند: حضرت از کارگذارانش انتظار داشت، لذا اين نامه 45 نهج البلاغه به عثمان بن حنيف، يک مهماني رفت که فقرا آنجا نبودند و مشکل ديگري نبود. استاندار سر اين سفره نشست. حضرت نامه تندي به او نوشت

ص: 5776

«أَلَا وَ إِنَّ لِكُلِّ مَأْمُومٍ إِمَاماً يَقْتَدِي بِهِ وَ يَسْتَضِي ءُ بِنُورِ عِلْمِهِ» من امام تو هستم، تو به من نگاه کن. مگر اشکال دارد استاندار مهماني ثروتمند برود؟ نه، حرام نيست. اما اميرمؤمنان مي فرمايد: کارگزار من نبايد جايي برود که فقرا نبودند. بايد جايي برود که فقير و غني همه باشند و فقرا زندگي او را ببينند. نکته دوم که شارحين نهج البلاغه اشاره کردند، گفتند: اميرمؤمنان نگران بود از اينکه جامعه اقبال به اشرافيگري پيدا کند. متأسفانه اين شد و در صدر اسلام گزارش ها را مي بينيد. اينها سمت اشرافيگري هاي فوق العاده رفتند، بعد از فتوحات و غنايمي که دستشان رسيد، حضرت از اين اشرافيگري مخصوصاً کارگزارانشان بيزار بودند. لذا حضرت براي يک خانه هشتاد ديناري قاضي خود را سرزنش مي کند.

من به اين مناسبت يک تعبير خيلي لطيفي است، خيلي ضرر کرديم که از نهج البلاغه حضرت امير دور هستيم. در عهدنامه اميرمؤمنان به مالک اشتر، نامه 53 آمده است، حضرت براي يک قاضي خوبي که بپسندد دوازده ويژگي ذکر کردند. قاضي که اميرمؤمنان قبول داشته باشد.

«ثُمَ اخْتَرْ لِلْحُكْمِ بَيْنَ النَّاسِ» مالک براي قضاوت انتخاب کن، «أَفْضَلَ رَعِيَّتِكَ فِي نَفْسِكَ» بهترين انسان ها را بايد انتخاب کني. 1- «مِمَّنْ لَا تَضِيقُ بِهِ الْأُمُورُ» فشار کار بر او نباشد. 2- «وَ لَا تُمَحِّكُهُ الْخُصُومُ» کسي باشد که طرف هاي دعوا وقتي نزد او مي آيند اظهار شکايت مي کنند، اين پرخاش نکند و خسته نشود. کار قضاوت شوخي نيست. حوصله داشته باشد و پرخاشگر نباشد. 3- «وَ لَا يَتَمَادَى فِي الزَّلَّةِ» اگر اشتباهي کرد، بر خطاي خود اصرار نکند. جناب قاضي فهميدي اشتباه کردي، بگو: اشتباه کردم. 4-

ص: 5777

«وَ لَا يَحْصَرُ مِنَ الْفَيْ ءِ إِلَى الْحَقِّ إِذَا عَرَفَهُ» اگر فهميد اشتباه کرده، حق را شناخت فرياد بزند و بگويد. با صداي بلند بگويد: اشتباه کردم. مي دانيد چقدر اطمينان جامعه بالا مي رود. 5- «وَ لَا تُشْرِفُ نَفْسُهُ عَلَى طَمَعٍ» کسي را انتخاب کن که طمع نداشته باشد و رشوه گير و زير ميز فريبش ندهد. قاضي نبايد طمع داشته باشد و رأي را عوض کند. 6- «وَ لَا يَكْتَفِي بِأَدْنَى فَهْمٍ دُونَ أَقْصَاهُ» در درک مسائل نهايت فهم و درک را در نظر بگيرد. مسئولين مي گويند: زيادي پرونده ها باعث شده دقت لازم نباشد. 7- «وَ أَوْقَفَهُمْ فِي الشُّبُهَاتِ» اگر جايي شک داشت، بايستد. احتياط کند. 8- «وَ آخَذَهُمْ بِالْحُجَجِ» بيش از همه دنبال حجت و دليل و مدرک و بينه باشد. 9- «وَ أَقَلَّهُمْ تَبَرُّماً بِمُرَاجَعَةِ الخَصم» کسي را انتخاب کن که از مراجعين خسته نشود. از آمدن ديگران خسته نشود. قوه قضائيه از جاهايي است که نصف مراجعينش ناراضي هستند. چون حکم عليه کسي صادر مي شود. 10- «وَ أَصْبَرَهُمْ أَلَا عَلَى تَكَشُّفِ الْأُمُورِ» بيش از همه حوصله کند که حقيقت کشف شود. 11- «وَ أَصْرَمَهُمْ عِنْدَ اتِّضَاحِ الْحُكْمِ» وقتي حکم معلوم شد، از همه قاطع تر قضاوت کند. «مِمَّنْ لَا يَزْدَهِيهِ إِطْرَاءٌ» کسي نباشد که بخاطر مدح و ثناء مغرور شود. بنده از منبر پايين مي آيم يک آقايي مي گويد: عجب منبري! به عمرم چنين منبري نديده بودم! مي گويم: به به! «وَ لَا يَسْتَمِيلُهُ إِغْرَاءٌ» اگر تشويق است، تشويق بي خود است. پيداست اين تشويق ها چاپلوسي است و اين چاپلوسي ها شما را از حق جدا نکند. يا اميرالمؤمنين دوازده شرط براي قاضي فرموديد، از اين مورد چند

ص: 5778

تا داريم؟ «وَ أُولَئِكَ قَلِيلٌ» کم هستند.

روزي يک صفحه از نهج البلاغه را بخوانيم، تقريباً يک ساله همه نهج البلاغه را خوانديم. از حکمت ها و کلمات قصار شروع کنيد و بعد سراغ خطبه ها بياييد. اميرالمؤمنين يک درياست، الآن در دنيا بگرديد، کجا اين دوازده ويژگي را پيدا مي کنيد؟ کلامي از رسول گرامي اسلام هست که حضرت وقتي مي خواهد پذيرش پست قضاوت را نام ببرند، مي فرمايد: هرکس به قضاوت مبتلا شد، اين کارها را بايد مواظب باشد. قضاوت شغلي است که واجب عيني و گاهي واجب کفايي است. يعني اگر يک زماني قاضي نداشته باشيم، کسي که شرايط قضاوت در خودش مي بيند، بايد خودش را معرفي کند و بگويد: من مي توانم قضاوت کنم. قاضي در اسلام بايد مجتهد باشد. اصل قضاوت براي مجتهد است. بايد خودش را به امام، ولي مسلمين معرفي کند، واجب کفايي است و بعد واجب عيني است. در عين اينکه يک شغلي است که واجب کفايي و عيني است، حضرت مي فرمايد: آزمون است. «مَنِ ابْتُلِيَ بِالْقَضَاءِ» کسي مبتلا شد به قضاوت، بايد اين کارها را انجام بدهد. در تعبير ديگر داريم «فَقَدْ ذُبِحَ بِغَيْرِ سِكِّينٌ» در مثل عوامانه هست مي گويند: فلاني سرش را با پنبه بريدند، خودش را ذبح کرده، بدون کارد! خودش حواسش نيست در چه آزموني قرار گرفته است.

مرحوم آقاي مروي(ره) معاون اول قوه قضاييه بودند. ايشان يکوقتي مي گفت: در آن دوران در يکي از کشورها رفتيم، سميناري بود که قضات سراسر دنيا آمده بودند. ما از طرف جمهوري اسلامي رفته بوديم، من يک سخنراني داشتم. در سخنراني اين حديث از پيامبر را خواندم که رسول خدا فرمود:

ص: 5779

قضات چند دسته هستند. فقط يک دسته نجات پيدا مي کنند اما چند دسته در آتش هستند. «رَجُلٌ قَضَى بِالْحَقِ وَ هُوَ لَا يَعْلَمُ» اگر کسي به حق قضاوت کرد، علم و دانش نداشت ولي تصادفاً قضاوتش به حق بود، فرمود: اين در جهنم است. بايد قاضي بداند چطور قضاوت مي کند. «وَ رَجُلٌ قَضَى بِالْحَقِ وَ هُوَ يَعْلَمُ فَهُوَ فِي الْجَنَّةِ» اين يکي در بهشت است اما اگر به ظلم قضاوت کند، جهنمي است. اگر قضاوت به ظلم کرد و مي دانست، اين جهنمي است. بداند و به حق قضاوت کند، جايش در بهشت است. اما اگر به ظلم قضاوت کرد، جهنمي است. به حق قضاوت کرد و ندانسته، اين هم جهنمي است. فردا مي خواستم زودتر برگردم و به جاي ديگر بروم، سحر از سمينار بيرون آمدم، ديدم آقايي در حياط محل اجلاس قدم مي زند. طرف من آمد. مترجم گفت: رئيس دستگاه قضاي يکي از کشورهاي مهم اروپايي است. گفت: از ديشب تا حالا نخوابيدم وقتي اين حديث پيغمبر شما را شنيدم. لذا اميرالمؤمنين هم قضاوت اينها، هم زندگي اينها را حضرت يک انتظار بالايي دارند. آنوقت اميرمؤمنان شروع مي کنند توبيخ جناب شريح. اخيراً جناب آقاي رئيسي يک جمله اي را گفتند، رشوه هايي در دستگاه قضا کشف کرديم که بُهت آور است. رسول خدا فرمود: کسي مي خواهد قضاوت کند بايد نگاهش به اطراف مساوي باشد. در قفه ما هست، دو نفر نزد قاضي آمدند، اگر يکي سلام کرد و يکي سلام نکرد، من قاضي چه کنم؟ مسئوليت بسيار سنگيني است.

شريعتي: اين برنامه فقط مختص قُضات نبوده است و هرکدام از ما در معرض قضاوت کردن ديگران

ص: 5780

هستيم.

حاج آقاي حسيني قمي: کسي خدمت حضرت امير آمد، دو خط را نشان داده بودند، حضرت فرمود: حواست باشد اين قضاوت است. همه ما به نوعي درگير هستيم.

شريعتي: امروز صفحه 202 قرآن کريم را تلاوت خواهيم کرد.

«يَعْتَذِرُونَ إِلَيْكُمْ إِذا رَجَعْتُمْ إِلَيْهِمْ قُلْ لا تَعْتَذِرُوا لَنْ نُؤْمِنَ لَكُمْ قَدْ نَبَّأَنَا اللَّهُ مِنْ أَخْبارِكُمْ وَ سَيَرَى اللَّهُ عَمَلَكُمْ وَ رَسُولُهُ ثُمَّ تُرَدُّونَ إِلى عالِمِ الْغَيْبِ وَ الشَّهادَةِ فَيُنَبِّئُكُمْ بِما كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ «94» سَيَحْلِفُونَ بِاللَّهِ لَكُمْ إِذَا انْقَلَبْتُمْ إِلَيْهِمْ لِتُعْرِضُوا عَنْهُمْ فَأَعْرِضُوا عَنْهُمْ إِنَّهُمْ رِجْسٌ وَ مَأْواهُمْ جَهَنَّمُ جَزاءً بِما كانُوا يَكْسِبُونَ «95» يَحْلِفُونَ لَكُمْ لِتَرْضَوْا عَنْهُمْ فَإِنْ تَرْضَوْا عَنْهُمْ فَإِنَّ اللَّهَ لا يَرْضى عَنِ الْقَوْمِ الْفاسِقِينَ «96» الْأَعْرابُ أَشَدُّ كُفْراً وَ نِفاقاً وَ أَجْدَرُ أَلَّا يَعْلَمُوا حُدُودَ ما أَنْزَلَ اللَّهُ عَلى رَسُولِهِ وَ اللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ «97» وَ مِنَ الْأَعْرابِ مَنْ يَتَّخِذُ ما يُنْفِقُ مَغْرَماً وَ يَتَرَبَّصُ بِكُمُ الدَّوائِرَ عَلَيْهِمْ دائِرَةُ السَّوْءِ وَ اللَّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ «98» وَ مِنَ الْأَعْرابِ مَنْ يُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ وَ يَتَّخِذُ ما يُنْفِقُ قُرُباتٍ عِنْدَ اللَّهِ وَ صَلَواتِ الرَّسُولِ أَلا إِنَّها قُرْبَةٌ لَهُمْ سَيُدْخِلُهُمُ اللَّهُ فِي رَحْمَتِهِ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ»

ترجمه آيات: هنگامى كه از جهاد برگشتيد، (منافقانِ متخلّف از جنگ تبوك،) براى شما عذر مى آوردند. بگو: عذرتراشى نكنيد، ما هرگز حرف شما را باور نمى كنيم، خداوند ما را از اخبار (و احوال) شما آگاه كرده است. خداوند و پيامبرش عملكرد شما را مى بينند، آنگاه نزد خدايى كه داناى پنهان و آشكار است بازگردانده مى شويد و او شما را به آنچه مى كرديد، آگاه خواهد كرد. هنگامى كه از جهاد نزد منافقان بازگشتيد،

ص: 5781

براى شما به خدا سوگند مى خورند تا از (گناه و سرزنشِ) آنان چشم بپوشيد. پس، از آنان اعراض و دورى كنيد كه آنان پليدند و به خاطر آنچه بدست خود كسب مى كرده اند، جايگاهشان دوزخ خواهد بود. براى شما سوگند مى خورند تا شما از آنان راضى شويد. (بدانيد كه شما هم) اگر از آنان راضى شويد، قطعاً خداوند از گروه فاسق، خشنود نخواهد شد. باديه نشينانِ عرب (به خاطر دورى از تعليم وتربيت وسخنان پيامبر)، در كفر ونفاق شديدترند وبه اينكه حدود آنچه را خدا بر پيامبرش نازل كرده ندانند سزاوارتر، و خداوند دانا و حكيم است بعضى از باديه نشينان، كسانى هستند كه آنچه را انفاق مى كنند، (به خاطر نفاق يا ضعف ايمان،) ضرر حساب مى كنند وبراى شما پيش آمدهاى بد را انتظار مى كشند. بر خود آنان پيش آمد بد باد! و خداوند شنوا و داناست. امّا برخى از عرب هاى باديه نشين، كسانى هستند كه به خداوند و روز قيامت ايمان دارند و آنچه را انفاق مى كنند، وسيله ى قرب به خدا و (جلب) دعا و صلوات رسول مى دانند. آگاه باشيد كه همين انفاق ها، براى آنان موجب قرب است. به زودى خدا آنان را در رحمت خويش وارد مى كند. همانا خداوند آمرزنده و مهربان است.

شريعتي: اشاره قرآني را بفرماييد و در ادامه از شخصيت جابر بن عبدالله انصاري بشنويم.

حاج آقاي حسيني قمي: آيه 94 که تلاوت شد، «قَدْ نَبَّأَنَا اللَّهُ مِنْ أَخْبارِكُمْ وَ سَيَرَى اللَّهُ عَمَلَكُمْ وَ رَسُولُهُ ثُمَّ تُرَدُّونَ إِلى عالِمِ الْغَيْبِ وَ الشَّهادَةِ فَيُنَبِّئُكُمْ بِما كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ» اين يکي از آياتي است که نشان مي دهد، خداوند و پيامبر شاهد بر اعمال ما هستند، در

ص: 5782

بحث گواهان اعمال ما چندين گواه و شاهد بر اعمالمان هست، خدا هست، رسول هست، زمين و زمان هست، ائمه(ع) هستند، اهل بيت، زمين، «إِذا زُلْزِلَتِ الْأَرْضُ زِلْزالَها، وَ أَخْرَجَتِ الْأَرْضُ أَثْقالَها، وَ قالَ الْإِنْسانُ ما لَها، يَوْمَئِذٍ تُحَدِّثُ أَخْبارَها» (زلزله/1-4) حواسمان باشد که هفت هشت شاهد در اطراف ما هست.

چند ويژگي از جناب جابر بگويم، از اصحاب رسول خدا بود و در جنگ بدر و هجده جنگ ديگر در رکاب رسول خدا حضور داشت. از اصحاب اميرمؤمنين هست. از اصحاب امام حسن، امام حسين، امام سجاد، امام باقر(ع) هست. در ويژگي او وقتي در کتاب رجال مي رسد، از برگزيدگان هست، از سابقين در ياري اهل بيت هست. بعد از شهادت سيدالشهداء چون پيرمردي بود و نابينا شد نمي توانست در کربلا حضور داشته باشد ولي همچنان وفادار به اهل بيت بود. به کربلا آمد، کسي که آمدنش به کربلا قطعي است، جناب جابر است. غسل کرد و به زيارت سيدالشهداء رفت، همراه با عطيه که از اصحاب جليل القدر است. وقتي کنار قبور شهداي کربلا آمد، گفت: ما در ثواب با شما شريک هستيم. عطيه تعجب کرد و گفت: ما کاري نکرديم؟ گفت: بله ولي از پيامبر شنيدم، کسي قومي را دوست داشته باشد با آنها محشور مي شود. کسي کار گروهي را دوست داشته باشد در ثوابش شريک است.

جمله زيبايي هست که از جابر سؤال کردند: اميرمؤمنان چطور شخصيتي بود؟ در فضايل الصحابه احمد حنبل هست. پرسيدند: اميرالمؤمنين(ع) چگونه شخصيتي بود؟ پيرمردي شده بود، ابروهايش روي چشمش بود. ابروهايش را بالا زد و گفت: از پيامبر شنيدم که فرمود: «عليٌ خير البشر و من

ص: 5783

أبي فقد کفر» گفت: ما اگر مي خواستيم منافقين را در زمان پيغمبر بشناسيم، اگر با علي دشمن بود مي فهميديم منافق است. معيار ايمان و نفاق اين بود. به امام باقر عرض کرد: براي من شفاعت را تضمين کنيد. حضرت فرمود: «قد فعلتُ لک يا جابر». اين روايتي که خوانديم«عليٌ خير البشر و من أبي فقد کفر» در کوچه هاي مدينه مي چرخيد با صداي بلند مي گفت: «يَا مَعَاشِرَ الْأَنْصَارِ أَدِّبُوا أَوْلَادَكُمْ عَلَى حُبِ عَلِيٍ» (من لا يحضره الفقيه/ج3/ص493) در زماني که اظهار محبت به اميرمؤمنان هزينه داشت، مي گفت: اي جماعت انصار بچه هايتان را با محبت اميرمؤمنان بار بياوريد. روزها خدمت امام باقر مي آمد و عرض دين مي کرد. خدا را قسم مي دهيم به حق محمد و آل محمد در آستانه ي رحلت خاتم الانبياء، امام مجتبي و امام هشتم(ع) خداوند زيارت خانه ي خودش، مدينه الرسول، قبرستان بقيع، مشهدالرضا نصيب همه آرزومندان بگرداند. به حق اهل بيت(ع) همه آنهايي که پاي تلويزيون نشستند و التماس دعا مي گويند، به حق محمد و آل محمد حوائجشان برآورده بخير بفرما و مريض ها لباس عافيت بپوشان. توفيق نصرت و ياري ولي ات امام زمان را به همه ما عنايت بفرما. ما را با ولايت اهل بيت زنده بدار و با ولايت اهل بيت بميران و با ولايت اهل بيت محشور بگردان.

شريعتي: السلام عليک يا رسول الله...

«والحمدلله رب العالمين و صلي الله علي محمد و آله الطاهرين»

98-08-14- ابعاد گوناگون زندگاني امام حسن عسکري (عليه السلام)

شريعتي: بسم الله الرحمن الرحيم، اللهم صل علي محمد و آل محمد و عجل فرجهم.

سلام مي کنم به همه دوستان عزيزم، بيننده هاي خوب و گرانقدرمان، به سمت خداي امروز خيلي خوش آمديد. انشاءالله هرجا هستيد خداوند متعال پشت

ص: 5784

و پناه شما باشد. حاج آقاي حسيني قمي سلام عليکم و رحمة الله، خيلي خوش آمديد.

حاج آقاي حسيني قمي: سلام عليکم و رحمة الله، عرض سلام و ارادت خالصانه خدمت همه بينندگان عزيز دارم. امشب شب هشتم ماه ربيع الاول و شب شهادت وجود مقدس امام عسکري است. انشاءالله عزيزان در مجالس سوگواري حضرت شرکت خواهند کرد. پدر بزرگوار امام زمان(ع) است. فردا هم تعطيل رسمي است. بنابراين امشب و فردا در مجالس کم نگذاريم. همزمان با شهادت وجود مقدس امام عسکري آغاز امامت و ولايت حضرت ولي عصر(عج) هست. يکي از شاگردان مرحوم آيت الله العظمي خويي مي فرمودند: من هفده سال در نجف در مجسد خضراء نماز جماعت مرحوم آيت الله العظمي خويي شرکت مي کردم. در اين هفده سال نديدم اين بزرگوار در قنوت نماز، غير از دعاي «اللهم کن لوليک» را بخواند. چون فردا آغاز ولايت حضرت است اين دعا را با هم بخوانيم. (قرائت دعاي سلامت امام زمان) غير از امشب و فردا که شب شهادت است، ديگر از بعدش در آستانه ي ولادت خاتم الانبياء و امام صادق(ع) هستيم. در اعياد هم کم نگذاريم.

شريعتي: قرار شده امسال با حضور کارشناسان در مدارس و دانشگاه ها محبت پيامبر را در دل جوانان عمومي کنيم.

حاج آقاي حسيني قمي: اين عزم عمومي مي طلبد. اينطور نباشد که وقتي به شب جمعه هفته آينده رسيديم که شب جمعه هفته آينده که شب ولادت خاتم الانبياء و امام صادق(ع) هست، تازه يادمان بيايد امشب شب عيد است. ده روز ديگر ولادت خاتم الانبياء است. حداقل بايد يک دهه جشن ولادت بگيريم. مي توانيم عظمت پيامبر گرامي

ص: 5785

اسلام را درک کنيم. الآن يکي دو ماه ديگر ولادت حضرت عيسي مسيح است. ببينيد در کشورهاي مسيحي چه مي کنند در جشن و ولادت حضرت مسيح، در نيمه شعبان ما براي ولادت امام زمان چه مي کنيم؟ بعضي از اين کشورها براي حضرت عيسي مسيح چند برابر کارهايي که در نيمه شعبان مي کنيم، براي حضرت عيسي مي کنند. حضرت عيسي کجا و خاتم الانبياء کجا! خواهش مي کنم پيروان و ارادتمندان به حضرت رسول حداقل يک دهه جشن بگيرند.

شريعتي: بحث امروز شما را خواهيم شنيد.

حاج آقاي حسيني قمي: بسم الله الرحمن الرحيم، عنوان سخنم در چهار بخش است. حيات سياسي امام عسکري، حيات اجتماعي، حيات عبادي و حيات علمي حضرت. در بخش حيات سياسي من اين عنوان را انتخاب کردم. در دوران امام عسکري اوج فشار بر اهل بيت بود ولي در عين حال اوج عظمت شيعه هم هست. شاهد اول اينکه در حالات امام عسکري مي نويسند «کان اکثر اوقاته محبوساً» بيشتر دوران حضرت در زندان بود. امام عسکري 28 سال عمر مبارکشان بود. ولي بيشتر در زندان بودند. يا زندان بزرگ که عسکري مي گويند، در منطقه نظامي زندگي مي کردند و تحت نظر بودند و گاهي به اين مقدار اکتفاء نمي کردند. اتفاقاً جناب ابوهاشم جعفري که از اين هفته از اين بزرگوار سخن به ميان آمده، مي گويد: ما هم زنداني با امام عسکري بوديم. هم خود حضرت و هم شاگردان حضرت را زندان مي بردند. ابوهاشم جعفري مي گويد: ما در زندان بوديم. امام در زندان روزه مي گرفتند، وقت افطار که مي شد، ما روزه نبوديم ولي سر سفره افطار حضرت مي رفتيم و افطار مي کرديم. اين از مرحله ي

ص: 5786

اول عمر حضرت که در زندان بودند.

امام(ع) مي خواستند يک نامه براي شيعيان بفرستند، نمي توانستند به طور علني اين نامه را بدهند و بگويند: براي فلاني ببر. يکي از اصحاب حضرت به نام داود بن اسود مي گويد: يک تکه چوبي به من دادند و فرمودند: اين چوب را براي فلاني ببر. گفتم: چشم. برداشتيم و رفتيم وسط راه در بازار شلوغ بود، يک کسي اسبش رد نمي شد. به من گفت: به اين حيوان بزن که حرکت کند و راه باز شود. من هم اين چوب را زدم، چوب شکست و يک مرتبه نامه هاي امام عسکري وسط بازار پهن شد. او فهميد من يک کار سري دارم. شروع کرد به ما دشنام داد. نامه ها را جمع کرديم و برگشتيم، آقا فرمود: اين چه کاري است. من اين را مي دهم، نگفتم چيست. چرا وسط راه از اين چوب استفاده مي کني و بعد هم چرا جواب مي دهي؟ وقتي کسي به تو چيزي گفت و دشنام داد، راهت را ادامه بده. جواب نده، خودت را معرفي نکن. ما در يک گرفتاري سختي هستيم. در يک شهري هستيم که از هر جهت ما را تحت نظر دارند.

نشانه ي سوم تعداد روايات امام عسکري است، کمترين روايت که از اهل بيت(ع) که امروز به دست ما رسيده از امام عسکري است. از امام صادق 38 هزار حديث داريم. از امام باقر نه هزار حديث داريم. کمترينش فقط 521 حديث از امام عسکري داريم. نشانه چهارم که حضرت معاصر هفت خليفه ظالم است. اينها 37 خليفه عباسي بودند که هرکس از يکي ظالم تر بود. متوکل عباسي چهارده سال حکومت کرد و

ص: 5787

همان کسي است که قبر سيدالشهداء را ويران کرد. اين 37 خليفه عباسي تمامي القابي که براي خود گذاشتند، «المتوکل علي الله، الحاکم بامر الله، المستعين بالله، الواثق بالله» يک پسوندي داشتند. اين رسم ستمگران است که براي ظلم و ستم خود يک قالب مذهبي درست مي کردند.

نشانه پنجم سختي دوران حضرت اين است که حضرت اصحاب و ياراني که داشتند تحت يک پوششي بود. مثلاً ابو عَمر که بعدها سفير امام زمان شد، سمّان، يعني روغن فروش ولي روغن فروش نبود. روغن فروشي را پوششي براي انجام ارتباطات بين امام (ع) و مردم قرار داد. شاهد ششم سختي دوران حضرت اين است که امام(ع) ايامي که خارج از منطقه نظامي بودند بايد هفته اي دو بار پنج شنبه ها و دوشنبه ها در دار الخلافه مي آمدند و اعلام حضور مي کردند. قديم تبعيدي ها وقتي يکجا تبعيد مي رفتند مي گفتند: بايد هر روز بياييد اعلام حضور کنيد در فلان جا که هستيم و فرار نکرديم. در همين مسيري که امام مي رفتند تا دارالخلافه اعلام حضور کنند، ارادتمندان حضرت در مسير مي ايستادند در اين فاصله امام را ببينند. اينقدر دوران امام سخت بود که شيعيان در اين مسير، جالب است از اين سخت تر گاهي امام مي دانستند که مأموريني گذاشتند ببينند چه کسي به امام سلام مي کند، اشاره مي کند، آنها را هم اذيت کنند. حضرت به بعضي از شيعيانشان نامه نوشتند که « أَلَا لَا يُسَلِّمَنَّ عَلَيَّ أَحَدٌ وَ لَا يُشِيرُ إِلَيَ » امروز کسي به من سلام نکند. امروز شما خيلي تحت نظر هستيد. اشاره به من نکنيد که دارم مي روم بگوييد: امام است. امروز روز سختي است. اين نشانه هايي بود از سختي

ص: 5788

دوران امام(ع)، خيلي از ياران حضرت را دستگير کردند.

داستان معروفي که هست در تاريخ سعيد حاجب از طرف خليفه عباسي شبانه از ديوار خانه امام وارد خانه امام شد. امام فرمود: چه خبر است؟ چرا از ديوار خانه مي آييد؟ صبر کنيد من چراغي روشن کنم. آمدند تفتيش کردند، گزارش داده بودند که حضرت در خانه شان سلاحي جمع آوري کردند، مي آمدند مي ديدند از ديوار خانه امام بالا مي رفتند. دوران امام عسکري سخت ترين دوران است. در عين حال با تمام سختي ها اوج عظمت شيعه است. يعني حتي دشمن اعتراف به عظمت امام مي کند. مرحوم کليني در کافي شريف دارد، شيخ طوسي در کتاب غيبت دارد، شيخ صدوق در کمال الدين همه اين داستان را نوشتند. يک کسي بود وزير معتمد عباسي بود. اسمش احمد بن عبيد الله بن خاقان بود. وزير تشکيلات بني عباس بود. پسرش اين داستان را نقل مي کند. مي گويد: روزي در خانه نشسته بوديم، يک کسي وارد بر پدر من شد. نمي شناختم او کيست. ديدم پدرم خيلي او را تحويل گرفت. صورتش را بوسيد و او را در آغوش گرفت. اگر من فداي شما شوم، قربان شما شوم. وقتي اين آقا رفت، گفتند: او که بود اينقدر او را تحويل گرفتيد؟ گفت: «امام الرافضه» امام شيعيان امام عسکري! چرا اينقدر تحويلش گرفتيد؟ گفت: اگر ما بنا بود خليفه نباشيم، هيچکسي غير از اينها خودش را مقدم مي دانست بعد از ما، يک عبارتي دارد و گفت: امام عسکري شايسته است با اين ويژگي ها، «فِي فَضْلِهِ وَ عَفَافِهِ وَ هَدْيِهِ وَ صِيَانَتِهِ وَ زُهْدِهِ وَ عِبَادَتِهِ وَ جَمِيلِ أَخْلَاقِهِ وَ صَلَاحِهِ» دشمني که آن دشمني

ص: 5789

سنگين را با امام دارد، ولي نمي تواند اعتراف نکند. گفت: تازه پدر اين آقا را نديدي. امام هادي(ع) «وَ لَوْ رَأَيْتَ أَبَاهُ رَأَيْتَ رَجُلًا جَزْلًا نَبِيلًا فَاضِلًا» مفصل در مورد امام صحبت کرد.

داستان دوم داستاني است که شيخ مفيد در ارشاد و مرحوم کليني در کافي شريف دارد. فراوان نام جعفر کذاب را شنيديم. اين يکوقتي نزد يکي از وزراي تشکيلات خلفاي بني عباس آمد و گفت: چرا شما اينقدر امام عسکري را تحويل مي گيريد؟ شما مرا تحويل بگيريد حکومت از من حمايت کند، من به شما قول مي دهم سالي بيست هزار دينار به شما حق حساب بدهم. جعفر، برادر امام است و مسيرش متأسفانه عوض شد. گفت: ما عمري است با شمشير داريم با امام عسکري و پدرش مي جنگيم براي اينکه مردم اقبال نکنند ولي نتوانستيم. آنوقت تو مي گويي حکومت از من حمايت کند، من در دل مردم جا پيدا کنم. اينها در قلب مردم جا دارند.

بخش دوم حيات اجتماعي است. حيات اجتماعي يعني امام(ع) با همه گرفتاري هايي که داشتند از مشکلات مردم غافل نبودند. تا جايي که مي توانستند اگر مشکلي پيدا مي شد، گاهي در فرصت هايي توسعه مي دادند و دوباره سخت گيري مي کردند. اگر امام فرصتي پيدا کرد، براي دستگيري از گرفتارها کوتاهي نمي کرد. مرحوم محقق اربلي در کتاب کشف الغمه که از منابع قديمي ماست اين داستان را مي گويد. ابويوسف شاعر دربار متوکل عباسي بود. مي گويد: خدا به من فرزندي داد و خيلي تنگدست بودم. چند نامه نوشتم براي عده اي از دوستانم که به من کمک کنند. ولي اين بي انصاف ها جواب ندادند. پيش خودم گفتم که در خانه امام

ص: 5790

عسکري بروم. عبارت اين است که دور خانه امام عسکري(ع) فکر مي کردم که بروم يا نروم، هنوز در خانه امام نرسيده ديدم کسي از طرف امام بيرون آمد، کيسه اي در دست داشت و گفت: اين چهارصد درهم را امام برايت داده است. فرمود: مبارکت باشد، اين را خرج بچه ات کن.

داستان دوم از جناب ابوهاشم جعفري است. مرحوم شيخ طوسي دارند که اين آقا پنج امام را زيارت کردند. امام رضا، امام جواد، امام هادي، امام عسکري و امام زمان، عزيز دل هر پنج امام بود. ابوهاشم جعفري مي گويد: مظهر امام عسکري بودم، حضرت فرمود: از امام شنيدم که فرمود: «فَإِنَّ لِلْجَنَّةِ بَاباً يُقَالُ لَهُ الْمَعْرُوفُ» (کافي/ج2/ص195) درهاي بهشت هرکدام اسمي دارد، بهشت هشت در دارد و هر دري يک نامي دارد. حضرت بالاي سر يکي از درهاي بهشت نوشتند: «باب المعروف لَا يَدْخُلُهُ إِلَّا َّ أَهْل الْمَعْرُوفَ» کساني از اين در مي توانند وارد شوند که اهل معروف باشند. ابوهاشم مي گويد: تا اين جمله را شنيدم حضرت يک نگاهي به من کردند و فرمودند: «نَعَمْ قَدْ عَلِمْتُ » تو از همين باب المعروف مي تواني بروي و بر اين کار مداومت کن. «وَ أَنَّ أَهْلَ الْمَعْرُوفِ فِي الدُّنْيَا هُمْ أَهْلُ الْمَعْرُوفِ فِي الْآخِرَةِ» هرکس اينجا از در معروف وارد شود، آنجا هم از باب المعروف وارد مي شود. اينجا اگر يک سائلي، گرفتاري را کمک کردي، باب المعروف براي شماست. اينجا رد کردي، آنجا هم تو را رد مي کنند. «جَعَلَكَ اللَّهُ مِنْهُمْ يَا أَبَا هَاشِمٍ وَ رَحِمَكَ» خدا تو را از آنهايي قرار بدهد که مي تواني از باب المعروف وارد شوي. «خَصْلَتَانِ لَيْسَ فَوْقَهُمَا شَيْ ءٌ الْإِيمَانُ بِاللَّهِ

ص: 5791

وَ نَفْعُ الْإِخْوَانِ» دو خصلت بالاتر از اين نيست. اولين مورد ايمان به خداست. دومين مورد خير رساندن به برادران ايماني است.

الآن مردم ما گرفتاري هاي فراوان دارند. هفته گذشته به شهري براي تبليغ رفته بودم. سوار تاکسي شدم. گفتم: چند اولاد داري؟ گفت: شش تا، سه تا پسر و سه تا دختر. پسرها سربازي رفتند و خانه برگشتند و بيکار هستند. دخترها هم معطل جهيزيه و عقد بسته هستند. گفتم: يعني واقعاً هيچ جهيزيه اي تهيه نکردي؟ گفت: يکي دو سال است عقد بسته است تا الآن ظروفش را به مبلغ ششصد هزار تومان تهيه کرديم. ديدم در ماشينش يک کيسه اي بود و مرغ خريده بود. گفتم: اين مرغ را چند خريدي؟ گفت: نمي دانم. آن کسي که مرغ مي فروشد به حساب من مي نويسد. رئيس يکي از کميسيون هاي مجلس گفت: نانوايي ها امروز نان را در دفتر مي نويسند. ماه ربيع هرسال ما براي رد مظالم اعلام مي کنيم، رد مظالم اشکالي ندارد. تمام صدقات روزانه خود را مي توانيد به نيت رد مظالم بدهيد. امکان ندارد کسي از ما مظالم عباد بر گردنمان نباشد. بعد از مرگ کسي براي کسي کار نمي کند. همين الآن مهم است. تا آخر ماه ربيع تا مبلغ پانصد هزار تومان، در مواردي که توضيح مي دهيم. اگر مقلد مقام معظم رهبري هستيد، اگر مقلد آيت الله العظمي صافي گلپايگاني هستيد، اگر مقلد آيت الله العظمي وحيد خراساني هستيد، اگر مقلد آيت الله العظمي سيستاني هستيد. اگر مقلد آيت الله العظمي مکارم شيرازي هستيد، اگر مقلد آيت الله شبيري زنجاني هستيد ديگر به دفاتر اين بزرگان زنگ نزنيد. تا پايان ماه ربيع 23 روز مهلت

ص: 5792

داريد که مظالم عباد را بدهيد. مثلاً معامله اي انجام داديم که بايد پول بيشتري مي داديم و اشتباه کرديم و نداديم. کاسب بوديم جنس کم فروختيم يا پول زياد از مشتري گرفتيم. در کودکي به گوش کسي زديم. خسارت به ماشين و اموال کسي وارد کرديم. شيشه ماشين کسي را شکستيم. اگر افراد را مي شناسيم و وارثانشان را مي دانيم بايد به خودشان بدهيم. آقا نمي شناسم در راه مشهد جنسي را از کسي خريدم و کم پول دادم، ديگر نمي توانم او را پيدا کنم. به ماشين کسي خسارت زديم و رفتيم. مرحوم آخوند ملا عباس تربتي مرد بزرگ که کتاب فضيلت هاي فراموش شده را نوشته است. وقتي ارث پدرش به دستش مي رسد، به خواهرش مي گويد: سهم خودت را بردار، خودش هيچي برنمي دارد. مي گويد: تمام ارث پدرم را بابت خمس پدر و زکات و مظالم پدر مي دهم. تازه پدرشان مقيد بود. بهترين خيرات براي در گذشتگان اين است که دِين آنها را آزاد کنيم. تاج گل و اعلاميه و بنر فايده ندارد. رد مظالم بايد به صاحب اصلي اش برگردد، يعني اگر صاحبش را مي شناسيم حتي اگر از دنيا رفته بودند بايد به وراث بپردازيم. مانعي ندارد که ائمه جمعه در مساجد اعلام کنند که تا آخر ماه ربيع فرصت پرداخت رد مظالم را داريد. يکوقت يک کسي از عزيزان گفت، بعضي فکر مي کنند اگر پانصد تومان بدهند، تمام مظالمشان برطرف مي شود. لازم نيست به فقير هم بگوييم که من نيت رد مظالم نکردم. خدايا اين به نيت رد مظالم است. آبروداري کنيم. به صورت هديه بدهيم.

شريعتي: امروز صفحه 216 قرآن کريم، آيات 62 تا 70 سوره

ص: 5793

مبارکه يونس را تلاوت خواهيم کرد.

«أَلا إِنَّ أَوْلِياءَ اللَّهِ لا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لا هُمْ يَحْزَنُونَ «62» الَّذِينَ آمَنُوا وَ كانُوا يَتَّقُونَ «63» لَهُمُ الْبُشْرى فِي الْحَياةِ الدُّنْيا وَ فِي الْآخِرَةِ لا تَبْدِيلَ لِكَلِماتِ اللَّهِ ذلِكَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ «64» وَ لا يَحْزُنْكَ قَوْلُهُمْ إِنَّ الْعِزَّةَ لِلَّهِ جَمِيعاً هُوَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ «65» أَلا إِنَّ لِلَّهِ مَنْ فِي السَّماواتِ وَ مَنْ فِي الْأَرْضِ وَ ما يَتَّبِعُ الَّذِينَ يَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ شُرَكاءَ إِنْ يَتَّبِعُونَ إِلَّا الظَّنَّ وَ إِنْ هُمْ إِلَّا يَخْرُصُونَ «66» هُوَ الَّذِي جَعَلَ لَكُمُ اللَّيْلَ لِتَسْكُنُوا فِيهِ وَ النَّهارَ مُبْصِراً إِنَّ فِي ذلِكَ لَآياتٍ لِقَوْمٍ يَسْمَعُونَ «67» قالُوا اتَّخَذَ اللَّهُ وَلَداً سُبْحانَهُ هُوَ الْغَنِيُّ لَهُ ما فِي السَّماواتِ وَ ما فِي الْأَرْضِ إِنْ عِنْدَكُمْ مِنْ سُلْطانٍ بِهذا أَ تَقُولُونَ عَلَى اللَّهِ ما لا تَعْلَمُونَ «68» قُلْ إِنَّ الَّذِينَ يَفْتَرُونَ عَلَى اللَّهِ الْكَذِبَ لا يُفْلِحُونَ «69» مَتاعٌ فِي الدُّنْيا ثُمَّ إِلَيْنا مَرْجِعُهُمْ ثُمَّ نُذِيقُهُمُ الْعَذابَ الشَّدِيدَ بِما كانُوا يَكْفُرُونَ»

ترجمه آيات: آگاه باشيد كه قطعاً بر اولياى خدا، نه ترسى است ونه اندوهگين مى شوند. آنان كه ايمان آورده اند و شيوه ى آنان پرهيزكارى است. براى آنان (اولياى خدا) در زندگى دنيا و آخرت بشارت است. تبديل و تغييرى در سخنان (و وعده هاى) الهى نيست و آن همان رستگارى بزرگ است. گفتار مخالفان، تو را غمگين نسازد. زيرا عزّت، به تمامى از آن خداوند است و او شنوا و داناست. آگاه باشيد! همانا هر كس در آسمان ها و هر كه در زمين است، از آنِ خداست و كسانى كه به جاى خدا شريكانى را مى خوانند، (از آنها نيز) پيروى نمى كنند، بلكه جز گمان خود چيز

ص: 5794

ديگرى را پيروى نمى كنند و آنان جز دروغگويانى بيش نيستند. اوست كسى كه شب را براى شما قرار داد تا در آن آرامش يابيد و روز را روشنى بخش گردانيد (تا به كار پردازيد). يقيناً در اين (نظام حكيمانه و هدفدار،) نشانه هايى براى گروهى است كه مى شنوند. (مشركان) گفتند: خداوند فرزندى گرفته است، او منزّه است، او بى نياز است. آنچه در آسمان ها و زمين است از آنِ اوست. هيچ دليلى نزد شما بر اين گفتار نيست. آيا آنچه را نمى دانيد به خدا نسبت مى دهيد؟ بگو: همانا كسانى كه بر خداوند دروغ مى بندند، رستگار نمى شوند. بهره اى اندك در دنيا دارند، سپس بازگشت آنان به سوى ماست، آنگاه به سزاى كفرشان، عذاب سخت به آنان مى چشانيم.

شريعتي: نکات پاياني شما را خواهيم شنيد.

حاج آقاي حسيني قمي: گفتيم تا سقف پانصد هزار تومان رد مظالم بدهيد. حداکثر پانصد هزار تومان است. بحث ديون دولتي هم خيلي مي پرسند، اگر کسي مالي از دولت را از بين برده است. صندلي شکسته است، ماشين دولتي را خراب کرده است. صاحب حق مشخص است و بايد به بانک مراجعه و به حساب دولت واريز کنند. بايد به بانکي بروند که در آن بانک حساب دارند. دو سه ماه ديگر انتخابات در پيش است، براي انتخاباتي که نماينده ميلياردي هزينه مي کند، مي تواند غصه ي کسي را بخورد که براي هزار تومان نان در دفتر نانوايي ثبت نام مي کند.

در روايات حالات امام عسکري(ع) هست که شيخ طوسي مي فرمايد: کسي خادم امام بود، مي گويد: شب در خانه امام بودم. امام در حال سجده بودند. من مي خوابيدم، بيدار مي شدم و مي ديدم حضرت

ص: 5795

در سجده هست. باز مي خوابيدم و بيدار مي شدم و مي ديدم حضرت در سجده است. مخصوصاً در اين شب ها که در روايات داريم اين شب هاي بلند بهار مؤمن براي شب زنده داري و روزها براي روزه گرفتن است. روايتي از امام عسکري هست که خيلي با ارزش است. امام فرمود: خدا قيامت يک طوري مي آمرزد که احدي به ذهنش نمي آيد خدا اينطور بندگانش را بيامرزد، اهل شرک مي گويند: خدايا ما مشرک نبوديم. ما هم بيامرز. اينقدر عفو پروردگار گسترده است که مشرکين هم مورد بخشش قرار مي دهد. از آن طرف امام فرمود: مواظب باشيد، «إِيَّاكُمْ أَنْ تُفَرِّطُوا فِي جَنْبِ اللَّهِ فَتَكُونُوا مِنَ الْخَاسِرِين » در کنار اوامر الهي در انجام اوامر الهي کوتاهي نکنيد. عفو خدا به حدي هست که مشرکين هم طمع نکنند، اگرچه شامل مشرکين نخواهد شد، ولي شما حواستان باشد سوء استفاده و کوتاهي نکنيد.

خدا را به حق امام عسکري قسم مي دهيم که ما را از بهترين سربازان امام زمان قرار بدهد. به ما توفيق نصرت و ياري اش، جلب رضايتش، شهادت در رکابش را عنايت بفرمايد. بهترين خدمت به امام زمان، خدمت به شيعيان امام زمان است.

شريعتي: «والحمدلله رب العالمين و صلي الله علي محمد و آله الطاهرين»

98-08-21- سيري درنهج البلاغه اميرالمومنين علي عليه السلام(خطبه141)

شريعتي: بسم الله الرحمن الرحيم، اللهم صل علي محمد و آل محمد و عجل فرجهم.

السلام عليک يا رسول الله...

بر چهره ي تو نقش تبسم هميشگي *** در چشم هاي تو غم مردم هميشگي

دريايي و نمايش آرامشي ولي *** در پهنه ي دل تو تلاطم هميشگي

در وسعتي که عطر سکوت تو مي وزد *** باراني از ترانه و ترنم هميشگي

با حکمت ظريف تو

ص: 5796

ما بين عقل و عشق *** سازش هميشگي و تفاهم هميشگي

خورشيد جاودانه ي اشراق روي توست *** سرچشمه ي مکارم الاخلاق خوي توست

«صلي الله عليک يا رسول الله» سلام مي کنم به همه دوستان عزيزم، بيننده هاي خوب و گرانقدرمان، به سمت خداي امروز خيلي خوش آمديد. انشاءالله هرجا هستيد خداوند متعال پشت و پناه شما باشد. حاج آقاي حسيني قمي سلام عليکم و رحمة الله، خيلي خوش آمديد. ايام مبارک باشد.

حاج آقاي حسيني قمي: سلام عليکم و رحمة الله، عرض سلام و ارادت خالصانه خدمت همه بينندگان عزيز دارم. ايام خجسته و مبارکي است، در آستانه ي ولادت حضرت خاتم الانبيا و امام صادق (ع)، انشاءالله از برپايي مراسم جشن و شادي باشکوه و شرکت در اين مراسم غفلت نکنيم. درست است به روز جمعه افتاده است ولي از تشکيل و شرکت در مراسم غفلت نکنيم.

شريعتي: امروز هم مهمان نهج البلاغه شريف هستيم و در مورد رد مظالم هم صحبت خواهيم کرد.

حاج آقاي حسيني قمي: انشاءالله به موضوع رد مظالم مي پردازيم و پيام هاي فراواني بود که اين سؤالات را دسته بندي کردم و پاسخ خواهم داد. يک مقدمه اي از نهج البلاغه حضرت از خطبه 141 مي خوانم. مرحوم آيت الله بهجت مي فرمودند: شما وقتي نهج البلاغه مي خوانيد ديگر مردم پاي منبر شما نيستند و پاي منبر اميرالمؤمنين نشستند، حيف است ما از اين منبر فاصله بگيريم. «فَمَنْ آتَاهُ اللَّهُ مَالًا» هرکس خدا به او ثروت و پولي داده وظيفه دارد در اين پنج مسير هزينه کند. يکوقتي گفتم که يکجايي رفته بوديم ديديم خانه و زندگي طرف خيلي عالي است، لوستر خانه چهل چراغ بود، گفتم: اين لوستر

ص: 5797

چند؟ گفت: حاج خانم چند؟ حاج خانم گفت: چهارصد ميليون! گفتم: يک بيمار سرطاني هست کمک نياز دارد. گفت: به من مي گويي، به کساني بگو که دستشان به دهانشان مي رسد. زندگي ما معمولي است. حضرت مي فرمايد: هرکس خدا به او ثروتي داده 1- «فَلْيَصِلْ بِهِ الْقَرَابَةَ» به خويشاوندانش رسيدگي کند.

بارها عرض کرديم اگر ما حواسمان به خويشاوندانمان بود، نبايد اينقدر گرفتار در جامعه باشد. فرمود: براي رسيدن به پدر و مادر، ولو دو سال بايد راه بروي، برو. يک سال راه برو براي اينکه به خويشاوندان و ارحامت برسي. من يکوقت به مراکزي که بزرگسالان را نگهداري مي کردند، رفتم. از مدير مرکز پرسيدم، ايشان مي گفت: طرف پدر و مادرش را در خانه بزرگسالان گذاشته، مي گوييم: يک زنگي به اين پدر و مادر بزنيد، حالشان خوب شود، صبح اول وقت يک صحبتي با پدر و مادرتان بکنيد تا روحيه شان خوب شود، بچه مي گويد: چرا مزاحم من مي شويد؟ من هزار تا کار دارم. بارها گفتيم صله رحم يعني يک کاري براي کسي بکن. اگر توانايي داري گرفتاري اش را برطرف کن.

2- «وَ لْيُحْسِنْ مِنْهُ الضِّيَافَةَ» مهماني بکند، مهماني هم مي توانند ارحام و خويشاوندان باشند، هم فقرا باشند و هم اغنياء باشند. 3- «وَ لْيَفُكَّ بِهِ الْأَسِيرَ وَ الْعَانِيَ» اسيري را آزاد کند. اسير غم، کسي که در رنج و گرفتاري است. کسي را از غم و غصه عالم نجات بدهد. 4- «وَ لْيُعْطِ مِنْهُ الْفَقِيرَ وَ الْغَارِمَ» به فقرا برسد، به غارمين و بدهکار برسد. 5- «وَ لْيَصْبِرْ نَفْسَهُ عَلَى الْحُقُوقِ وَ النَّوَائِبِ» حقوق واجب مالي را بپردازد. اينقدر تعلقش سنگين نباشد که حاضر نباشد خمس

ص: 5798

و زکات مالش را بدهد. کفارات و رد مظالم بدهد. جدا شدن از مال خيلي مشکل است، مشهد حرم امام رضا منبر بودم، حديثي در مورد بخل خواندم، گفتم: دادن مال سخت ترين آزمون است. آقايي گفت: راست مي گوييد، از مال گذشتن حتي از جان گذشتن سخت تر است. گفت: هشت سال دوران دفاع مقدس خط مقدم جبهه بودم و جانم در طبق اخلاص بود. الآن سي سال از جنگ گذاشته و وضع مالي خوبي دارم ولي از مالم حاضر نيستم بگذرم. لذا حضرت مي فرمايد: حقوقي که واجب است بپردازد، در بحث واجبات و خمس و زکات، زکات که اجازه مجتهد ندارد، چند درصد جامعه ما زکات مال مي دهند. الآن عده اي از مراجع مي گويند: اگر مالي از شما اضافه آمد، بعد از يکسال، سي ام آبان شروع به کاري و درآمد کردي تا سي آبان سال بعد هرچه خواستي در حد شأن خودت خرج کن، مسافرت برو، جهيزيه بده، سيسموني بده، سي آبان سال آينده اگر اضافه نيامد که هيچ، اگر کم آوردي بايد به شما کمک کنند. اگر اضافه آمد هشتاد درصد از اضافه براي خودت و بيست درصدش را خمس بده. اگر همين پول پاقي ماند ديگر به آن خمس تعلق نمي گيرد مگر اينکه دوباره اضافه شود. هشتاد درصد براي خودت و بيست درصد را، نصفش را به سادات فقير و نصفش را خرج دين يا سهم امام بده. براي اينکه بدانيم ما الآن تعلق مان به مال دنيا زياد است يا وسوسه است که به چه کسي بدهيم؟ کجا خرج مي کنند، عده اي از مراجع مثل آيت الله العظمي صافي گلپايگاني، آيت الله سيستاني، مرحوم آيت الله

ص: 5799

العظمي خويي، مرحوم آيت الله العظمي تبريزي، مي فرمايد: سهم سادات را خودت بده. سهم امام هم شک داري، برو پيش مرجع تقليد و بگو: شما به من معرفي کنيد، کجا مي خواهيد هزينه کنيد؟ اينطور نيست که سهم امام زمان(ع) فقط خرج حوزه ها شود. تمام بيمارستان ها و جهيزيه ها، کمک به زلزله زده ها از سهم امام زمان هست. بايد يقين کنيم که اگر دادي خدا برکاتش را اضافه مي کند. اينها ايمان و باور نياز دارد. «ابْتِغَاءَ الثَّوَابِ فَإِنَّ فَوْزاً بِهَذِهِ الْخِصَالِ» اگر کسي اين پنج مسير را رفت، صله ارحام، مهماني مؤمنين، نجات گرفتارها و بيچاره ها، دادن به فقير و بدهکارها، حقوق شرعي را اگر انجام داد، «شَرَفُ مَكَارِمِ الدُّنْيَا وَ دَرْكُ فَضَائِلِ الآْخِرَةِ إِنْ شَاءَ اللَّهُ» تمام مکارم دنيا و فضايل آخرت را با هم بدست آورده است.

سلمان يک شخصيت استثنايي است که اگر کل هفته هم در مورد ايشان صحبت کنيم باز هم حقي که ايشان بر گردن ما دارند را ادا نمي کنيم. يک کتابي به نام «سلمان فارسي» براي مرحوم علامه سيد جعفر مرتضي(ره) است که ايشان سي سال پيش نوشتند. ايشان در مورد سلمان فارسي چه نوشتند. مردم بدانند که چه شخصيت بزرگي است. ايشان 250 کتاب نوشته است که چاپ شده است. از روي اين کتاب ها بنويسيم دست ما مي افتد. 250 کتاب با تحقيق نوشته است. 35 جلد سيره ي پيامبر و 54 جلد سيره علوي و 12 جلد سيره امام حسن و 24 جلد سيره امام رضا را نوشتند. سيره امام رضا دارند، سيره امام صادق دارد، سيره امام جواد دارد. فقط 130 جلد ايشان سيره ائمه را نوشته است. ما

ص: 5800

واقعاً مديون اين عالمان بزرگ هستيم. در جنگ 33 روزه صهيونيست ها به لبنان تمام آثار ايشان از بين رفت. خانه ايشان را شناسايي کرده بودند و هرجا مي رفتند، ايشان را با موشک مي زدند. تمام آثارش را از بين بردند. همه را از نو شروع کرد. وقتي به ايشان گفته بودند: خيلي ناراحت هستيد که آثار شما از بين رفته است. ايشان فرمود: بله ولي با شادي و شادکامي پيروزي مقاومت ناراحتي من برطرف شد.

يک کسي به خانه سلمان فارسي آمد و ديد چيزي در خانه او نيست. تعجب کرد و گفت: «ما في بيتک الا ما اري» واقعاً در خانه ات همين است؟ زندگي ات اينقدر ساده است؟ سلمان گفت: لوازم داشتيم ولي بناست به منزل ديگري منتقل شويم به آنجا فرستاديم. اين فکر کرد سلمان قصد اسباب کشي دارد، گفت: کجا؟ سلمان گفت: منزلي که گردنه هاي سختي در پيش دارد. آنجا اسباب کشي کرديم. يک روايت ديگر هم ايشان از امام صادق نقل کردند، گفتند: چقدر سلمان سلمان مي گوييد؟ فرمود: اولاً نگوييد سلمان فارسي، سلمان محمدي! امام صادق فرمود: بخاطر سه ويژگي اوست که دائم سلمان سلمان مي کنم، 1- ميل اميرالمؤمنين را بر ميل خود مقدم مي داشت و جزء اصحاب خاصي است که از اميرالمؤمنين فاصله نگرفتند آن روزي که همه اميرالمؤمنين را تنها گذاشتند. 2- سلمان فقرا را دوست داشت. 3- به علم و عالم علاقه داشت. امام صادق يکي از دلايلي که به سلمان علاقه داشتند و زياد نام سلمان را مي بردند، حبّ او به فقرا بود.

درست است ما وظايفي داريم و بايد صدقه مستحبي بدهم، بياييم رد مظالمي که تقريباً مي شود

ص: 5801

گفت: امکان ندارد کسي مظالم بر گردنش نباشد. بالآخره ما در بچگي مال کسي را از بين برديم، کرايه نداده باشيم. پولي کم داده باشيم. اين فرصت ماه ربيع را از مراجع تقليد اجازه گرفتيم که تا پانصد هزار تومان تا پايان ماه ربيع را رد مظالم بدهند. سؤالاتي که براي مردم پيش آمده را پاسخ بدهم.

سؤال اول؛ گفتند: اينقدر به پرداخت رد مظالم اصرار داريد، واجب فوري است؟ بله واجب فوري است و قابل تأخير نيست. اگر کسي بر گردنش هست و فکر مي کند بدهي دارد، خودش و وارثش را نمي شناسد، واجب فوري است. مثل توبه، رد مظالم واجب فوري است. همين الآن بايد پرداخت نه بعد از برنامه.

سؤال دوم؛ پرسيدند آيا به ارحام مي شود پرداخت کرد؟ بله حتماً به ارحام بدهيد. ارحام مقدم هستند، در صدقات مستحبي و رد مظالم مقدم هستند البته به کسي که واجب النفقه هستند نمي توانيم بدهيم. به پدر و مادر و بچه ها نمي توانيم بدهيم. اينها واجب النفقه ما هستند. همسر، اولاد، پدر و مادر من واجب النفقه من هستند و نمي شود از رد مظالم براي آنها خرج کرد. يکوقت هست من نمي توانم نفقه آنها را تأمين کنم و توان تأمين زندگي پدر و مادر و اولادم ولو واجب النفقه من هستند را ندارم، اينجا اشکال ندارد به پدر و مادر يا اولادت بدهي.

سؤال سوم؛ پرسيدند: يک نفر مي تواند پانصد هزار تومان براي خودش بدهد، براي پدرش بدهد، براي بچه اي که از دنيا رفته بدهد؟ مثلاً تا دو ميليون تومان بدهد؟ بله، اشکالي ندارد. مي تواند به نيت افراد ديگر و کساني که از دنيا رفتند هم

ص: 5802

بدهد.

سؤال چهارم؛ گفتند: من درآمدي ندارم، مي توانم با رضايت همسرم، از همسرم پول بگيرم و رد مظالم بدهم؟ بله، بسيار کار خوبي است. خواهش کرديم که آقايان بزرگوار حتماً پولي در اختيار فرزندانشان بگذارند، يا خودشان و همسرانشان، يک آقايي از طرف خودش و همسرش و فرزندانش مظالم بدهد. يا خودش بدهد يا همسرش بدهد. در روايتي هست که پيامبر خدا صحبت مي کردند، آخرين لحظات زندگي ايشان بود، زبان حضرت بند آمد و ديگر صداي حضرت شنيده نشد، سفارش به همسران و زنان بود. «حتي تَلَجلجَ لسانه و خفي صوته» پيامبر مشغول صحبت بودند که يکباره زبان حضرت بند آمد و آخرين کلمات سفارش به همسران بود.

سؤال پنجم؛ گفتند: مي شود به جاي پول مواد خوراکي بدهيم؟ برنج بدهيم؟ اگر شما آن چيزي که به گردنت است، برنج بوده و او را نمي شناسي برو برنج بده اما اگر غير از اين است نه، بايد پول بدهيم. اگر آن ماده خوراکي را از بين بردي همان را بده اما اگر غير از اين است پول از همه بهتر است.

سؤال ششم؛ پرسيدند که به سادات از فقرا هم مي شود داد؟ اگر سيد فقير باشد اشکال دارد؟ اشکالي ندارد، به فقيري که مي خواهيد بدهيد سادات باشد يا غير سادات، مثل خمس نيست.

گفتند: به کسي قرض داديم. کسي گرفتاري داشته و به او قرض داديم. مي دانيم نمي تواند پرداخت کند. آيا مي شود آن قرض را به عنوان رد مظالم حساب کنيم؟ بگوييم: تسويه شد؟ فرمودند: اشکالي ندارد فقط به کسي که به ما بدهکار است بگوييم: شما به ما وکالت بده که ما اين را بابت رد

ص: 5803

مظالم حساب کنيم. يا بگويد: من يک بدهي دارم، بابت همان با شما حساب مي کنم، شما وکالت بده من بابت همان حساب مي کنم.

سؤال کردند کفارات را مي شود به واجب النفقه داد؟ کفارات را نمي شود به واجب النفقه داد.

سؤال بعدي اينکه فقير کيست؟ دولتي ها مي گويند: شصت درصد مردم زير خط فقر هستند. فقير اين نيست که رو به قبله خوابيده باشد. هرکس درآمد زندگي يک سال را ندارد، هشتش گرو نه است. معطل زندگي است. فقير کسي است که درآمد کمي دارد.

گفتند: مي شود رد مظالم را به خيريه ها داد؟ اگر آن خيريه پول را به فقرا مي دهند، اشکالي ندارد. اگر به فقير پول مي دهند اشکال ندارد. مقدم است که خودمان بدهيم و فقرا را شناسايي کنيم و خودمان بدهيم. سؤال کردند: براي خريد جهيزيه مي شود؟ اشکال ندارد به خودش بدهيم برود جهيزيه بخرد و مانعي ندارد.

سؤال کردند: بعد از ماه ربيع هم مي شود اين کار را کرد؟ اجازه اي که ما گرفتيم تا سقف پانصد هزار تومان تا ماه ربيع است و بعد از ماه ربيع دوباره بايد از دفاتر مراجع اجازه بگيرند. سؤال کردند: مبلغ کمي براي رد مظالم مي خواهيم بدهيم، مثلاً پنج هزار تومان است. اشکال ندارد در صندوق کميته امداد بياندازيم؟ اگر مطمئن هستيد کميته امداد اين پول را به فقير مي دهد، اشکال ندارد.

سؤال کردند: مي شود پول ندهيم، يک ذره قرآن بخوانيم؟ دعا خواندن و قرآن خواندن خوب است. اما اگر بدهي مالي داريد، آينه ماشين همسايه را شکستي، ده بار ختم قرآن هم بکني پول آينه نمي شود. اگر واقعاً ندارند بايد دعا کنند و قرآن بخوانند و خوب

ص: 5804

است. وصيت کنند و بنويسند شايد اهل خيري پيدا شد و کاري انجام داد. نکته ديگر اينکه از ائمه جماعات، کساني که در مساجد دنبال کار خير هستند اعلام کنند تا آخر ماه ربيع به مردم توصيه و سفارش کنند، بگذارند خود مردم بروند درگير شوند و فقرا را شناسايي کنند و رد مظالم بدهند.

شريعتي: امروز دوستان صفحه 223 قرآن کريم را تلاوت کنند. در پرداخت رد مظالم نياز نيست که به فقير بگوييم: اين رد مظالم است؟

حاج آقاي حسيني قمي: نه، حتي در خمس و سهم امام و زکات نبايد گفت. بسيار آبرومندانه باشد. اگر عزيزان مقلد مقام معظم رهبري هستند، مقلد آيت الله العظمي صافي گلپايگاني، آيت الله العظمي وحيد خراساني، آيت الله العظمي سيستاني، آيت الله العظمي مکارم شيرازي، آيت الله العظمي شبيري زنجاني، ديگر مزاحم دفاتر اين بزرگواران نشوند و يقين داشته باشند که تا ما از اين بزرگواران نشنيده باشيم دين کسي را بر گردن نمي گيريم. رد مظالم واجب فوري است و فوري بايد پرداخت کرد. تقريباً همه ما مظالم بر گردن داريم. بهترين کار خير براي درگذشتگان همين است. روايت داريم «ارحموا موتاکم بالصدقه» به گذشتگان خود رحم کنيد با صدقه. نماز ليلة الدفن خيلي خوب است ولي مقدمش صدقه است. در روايت داريم «ان الله لا يرفع اليه دعاء عبدٍ» خداوند دعاي کسي که «عِنْدَهُ مَظْلِمَةٌ لِأَحَدٍ مِنْ خَلْقِهِ» حق الناس بر گردنش باشد را مستجاب نمي کند.

مظالم دولتي هم يادآوري کنم. مظالم دولتي هم محدود به پانصد هزار تومان است يا نه؟ مظالم دولتي يعني من ماشيني از دولت را از بين بردم. از وسايلي

ص: 5805

استفاده کردم، يک چيزي را از بين بردم. آن ديگر محدود به پانصد هزار تومان نيست. اگر من يک ماشين صد ميليوني از دولت را از بين بردم و بعد نگذاشتم کسي متوجه شود. اين ديگر محدود به پانصد هزار تومان نيست و من بايد دِين دولتي را بپردازم.

شريعتي: يک حساب شبا هست که در سايت برنامه قرار داد. شما بايد در آن بانک حساب داشته باشيد و به صندوق مراجعه کنيد، از حساب شما برداشت مي کنند و به شماره حسابي که دولت داده پرداخت مي کنند.

حاج آقاي حسيني قمي: خداوند وقتي فرمان داد بين سلمان و ابوذر عقد اخوت برقرار کردند، پيامبر فرمود: براي شما عقد اخوت مي خوانم ولي اباذر تو نبايد با سلمان مخالفت کني. يعني در عين اينکه هردو برادر هستند ولي برادر بزرگ که همه بايد به حرفش گوش کنند سلمان است. گفتيم: ايمان ده درجه دارد و بالاترين درجه براي سلمان است.

شريعتي: «والحمدلله رب العالمين و صلي الله علي محمد و آله الطاهرين»

98-08-28- شرح خطبه 140 نهج البلاغه و بيان اهميت مشورت با مردم

شريعتي: بسم الله الرحمن الرحيم، اللهم صل علي محمد و آل محمد و عجل فرجهم.

سلام مي کنم به همه دوستان عزيزم، بيننده هاي خوب و گرانقدرمان، به سمت خداي امروز خيلي خوش آمديد. انشاءالله هرجا هستيد خداوند متعال پشت و پناه شما باشد. حاج آقاي حسيني قمي سلام عليکم و رحمة الله، خيلي خوش آمديد.

حاج آقاي حسيني قمي: سلام عليکم و رحمة الله، عرض سلام و ارادت خالصانه خدمت همه بينندگان عزيز دارم. اميدوارم در سايه ي قرآن و نهج البلاغه اميرمؤمنان بتوانيم بهترين پيام ها را ارائه کنيم. يک تعبيري اميرمؤمنان دارد کسي که از

ص: 5806

مشورت ديگران استفاده کند، در فکر و خرد و انديشه آنها سهيم خواهد شد. خيلي آيات و روايات در مورد مشورت داريم، اگر انسان بپذيرد که در مشورت با ديگران و پذيرش نصيحت با ديگران هزاران فکر به فکر خودش اضافه مي کند خيلي خوب است. ما گاهي باور نداريم فکر مي کنيم عقل کل هستيم و همه چيز را تشخيص مي دهيم. اينقدر تأکيد قرآن و کلمات اهل بيت بر نصيحت و مشورت و فکر و انديشه، در حالات رسول خدا هست که هميشه در فکر و انديشه و تدبير بودند.

در برنامه سمت خدا گاهي يک مطالبي را مي گوييم و از نظر مخاطبين استفاده مي کنيم، وقتي پيام ها مي آيد يکي از دلايل موفقيت سمت خدا ارتباط با مردم است، مردم به ما نکات ريزي را تذکر مي دهند، اگر ما بخواهيم رشد کنيم به برکت پيام مردم است. وقتي مي بينيم و مي شنويم، اصلاح کنيم درست مي شود. اخيراً خدمت يکي از کارشناسان بسيار بزرگوار بودم، گفتم: پيام ها را مي بينيد، فرمودند: در هر برنامه اي ساعت ها مي نشينيم و پيام ها را بررسي مي کنيم. يکبار گفتيم: چرا اينقدر گل مي خريد بر روي سنگ قبرها مي گذاريد؟ پيام دادند شما به صنعت گل لطمه مي زنيد. از آن طرف بگوييد اين گل را براي مادر و همسر و فرزند ببريد. براي زنده ها ببريد. بار ديگر اين را اصلاح کرديم. اي کاش همه دولتمردان ما و تصميم گيران نظام ما به آراء مردم توجه داشتند. مردم چه مي خواهند و چه مي گويند؟ بايد يک سامانه اي براي شنيدن حرف مردم باشد. گاهي با دقت دولتمردان ما کار مي کنند و براي مسائل مهم گاهي بسيار سَرسَري مي گيرند. بحث کارتخوان در مطب هاي

ص: 5807

پزشکان، چند ماه طول کشيد؟ اگر در کار خيلي ساده اينقدر آرام پيش مي رويد آنوقت در تصميمات کلاني که مي گيريد که امروز اين حوادث را دنبال دارد، دقت نمي کنيد؟ اگر سرعت عمل خوب است، بسم الله، چقدر مواردي گرفتاري مردم هست، آنها را سريع عمل کنيد. بانک ها مردم را بيچاره کردند و هيچکس ترديد ندارد. بالاي نود درصد مردم از بانک ها ناراضي هستند. هر دولتي روزهاي آخر که مي رسد مي گويد: ما مي خواهيم سيستم بانکي را اصلاح کنيم.

يکوقت در قم ولادت حضرت معصومه(س) بود، آنجا گفتم که تقاضا مي کنم وقتي جوان ما 24 ساعت اخبار تلخ را مي شنود، چه چيزي بايد ذهنش را اصلاح کند؟ طرف دامپزشکي امتحان داده قبول شده و پزشکي وارد شده است. هشتاد هزار هيأت علمي در کشور داريم که بچه هايشان مي توانند از اين سهميه ها استفاده کنند و از دامپزشکي به پزشکي بروند. بنده مي خواهم کليه ام را به دست اين آقا بدهم. قلبم را دست اين آقا بدهم؟ دامپزشکي هم رشته مهمي است. جوان ما هم اين خبر را مي شنود. اين خبري که وزير کشور مي گويد: عده اي از نمايندگان ما را استيضاح مي کنند و مي گويند: اگر بستگان ما را استخدام کردي ما استيضاح را برمي داريم. اين دو حالت دارد يا راست است يا دروغ است. اگر دروغ است پدر وزير را دربياوريد و راست است پدر نماينده را دربياوريد. هرکسي در اين نظام دلش براي انقلاب و نظام مي سوزد خودش را جاي جوان 25 ساله اي بگذارد که بيکار است و در خانه نشسته است و خبر گوش مي دهد. جواني که با مدرک دکترا در اسنپ کار مي کند. اينها را پيگيري

ص: 5808

کنيد.

در بحث سوخت اي کاش دولتمردان ما و سران قواي ما بنشينند فکر کنند و پيام مردم و گرفتاري مردم را حل کنند. اميرالمؤمنين تعبيري دارند، نامه 26 نهج البلاغه است. « وَ بُؤْسَى لِمَنْ خَصْمُهُ عِنْدَ اللَّهِ» واي بر کسي که فرداي قيامت نزد خدا دشمن او فقرا باشند و مساکني باشند، «الْفُقَرَاءُ وَ الْمَسَاكِينُ وَ السَّائِلُونَ وَ الْمَدْفُوعُونَ وَ الْغَارِمُونَ وَ ابْنُ السَّبِيلِ» واي بر کسي که فرداي قيامت اينها جلوي راهشان بايستند. اميرالمؤمنين يک جمله اي دارند «أَنَّ اللَّهَ فَرَضَ عَلَى أَئِمَّةِ الْعَدْلِ أَنْ يُقَدِّرُوا أَنْفُسَهُمْ بِضَعَفَةِ النَّاسِ» خدا واجب کرده پيشوايان عدل مثل طبقه پايين زندگي کنند، «لِكَيْلَا يَتَبَيَّغَ عَلَى الْفَقِيرِ فَقْرُهُ» تا فقير فقرش او را به خروش نياورد. ارتباط با مردم درد اميرالمؤمنين است.

مرحوم وحيد بهبهاني از فقهاي بزرگ است، شاگرداني مثل ميرزاي قمي و ديگران داشته است. ايشان يکوقت به خانه مي آيد مي بيند عروس خانم ايشان لباس پر زرق و برقي پوشيده است. به پسرش مي گويد: اين لباس چيست؟ آيه قرآن براي پدرش مي خواند. مي گويد: مگر قرآن نمي گويد: «قُلْ مَنْ حَرَّمَ زِينَةَ اللَّهِ الَّتِي أَخْرَجَ لِعِبادِهِ وَ الطَّيِّباتِ مِنَ الرِّزْقِ » (اعراف/32) چه کسي زينت خدا را بر بندگان حرام کرده است؟ مرحوم وحيد مي فرمايد درست است، من هم اين را مي دانم ولي نبايد فقر فقرا به ما تسلي پيدا کند؟ ما نداريم اينها هم ندارند.

مقام معظم رهبري سال گذشته بعد از تظاهرات 22 بهمن گفتند، مسئولين فکر نکنند از حضور مردم، مردم گلايه و شکايت و اعتراض ندارند. گرفتاري ندارند. مردم الآن هم بخواهيم پاي کار مي آيند ولي نه اينکه گلايه نداشته باشند. من

ص: 5809

هيچ تعلقي به هيچ جناحي ندارم. ولي دولت ما در مبارزه با گراني ها کارنامه خوبي داشته است؟ الآن مرغ و گوشت کيلويي چند است؟ يک خانواده با حقوق يک ميليون و دو ميليوني چطور مخارج را تهيه کند؟ در يک کشور غربي، اگر در خانواده اي که يک فرد معلول است، سرقفلي براي يک خانواده است، از بس دولت خدمات مي دهد. جايي بودم آقايي راننده اسنپ بود با يک ماشيني که آدم را به گريه مي انداخت. شش اولاد داشت، پسرها سربازي رفته و در خانه هستند و دخترها عقد بسته در خانه هستند. ما از اين نمونه ها زياد داريم. دولتي ها مي گويند: در سال صدها همايش در سراسر کشور هست که اين همايش ها بسيار پر خرج است. از اين همايش ها و سفرها بزنيد و واجب نيست. همه با هم باشيم، اگر رسيديم به جايي که صداي مردم را بشنويم و جمع بندي کنيم. در بحث رد مظالم ما به همين فقرا رسيدگي مي کنيم. فراوان افراد به ما مراجعه کردند و از سمت خدا تشکر کردند. براي يک عده پانصد هزارتومان يک ماه زندگي شان است و مبلغ مهمي است. به اين معنا نيست که فقط در اين ماه ربيع مي توانيم بدهيم، در ماه ربيع اجازه گرفتيم و اگر کسي بخواهد بعد از اين ماه بدهد بايد از مراجع اجازه بگيرد. پدر و مادر و اولاد واجب النفقه هستند و غير از اينها، ارحام مقدم هستند و سادات و غير سادات هم فرقي ندارند.

خطبه ي 140 نهج البلاغه اميرالمؤمنين بسيار نوراني است. «وَ إِنَّمَا يَنْبَغِي لِأَهْلِ الْعِصْمَةِ وَ الْمَصْنُوعِ إِلَيْهِمْ فِي السَّلَامَةِ» حضرت مي فرمايد: تو آدم خوبي هستي، پاک هستي،

ص: 5810

از ديگران دستگيري کن. «أَنْ يَرْحَمُوا أَهْلَ الذُّنُوبِ وَ الْمَعْصِيَةِ» رحم کنيد به گنهکار و کسي که معصيت دارد و از آنها دستگيري کن، «وَ يَكُونَ الشُّكْرُ هُوَ الْغَالِبَ عَلَيْهِمْ» بگو خدايا شکر. «وَ الْحَاجِزَ لَهُمْ عَنْهُمْ» اين شکر بر تو غلبه کند و مانع اين باشد که دلشان را بسوزاني و عيب جويي کني. چون وقتي آدم در خوبي قرار مي گيرد، سراغ عيب جويي از ديگران مي رود. «فَكَيْفَ بِالْعَائِبِ الَّذِي عَابَ أَخَاهُ» حضرت مي فرمايد: يک دسته از مردم هستند دنبال عيب جويي از ديگران هستند. «وَ عَيَّرَهُ بِبَلْوَاهُ» کسي گرفتار گناهي است، آلوده به گناهي است و تو سرزنش کني. «أَ مَا ذَكَرَ مَوْضِعَ سَتْرِ اللَّهِ عَلَيْهِ» يادش نيست که خدا آبروي او را حفظ کرده است. «مِنْ ذُنُوبِهِ مِمَّا هُوَ أَعْظَمُ مِنَ الذَّنْبِ الَّذِي عَابَهُ» شايد گناهي داشته باشي که بالاتر از گناهي که داري ديگري را سرزنش مي کني، خدا آبرويت را حفظ کرده است.

يکوقتي من زندان رفتم، هر شهري که مي روم حتماً يک جلسه با زندانيان مي گذاريم. خيلي هم تأثير دارد. خدا آيت الله روحاني را رحمت کند که نماينده آيت الله العظمي سيستاني در تهران بودند. با ايشان در زابل به زندان رفتيم. رفتم و برگشتم و گفتم: من چهل زنداني پيدا کردم که اگر چهل ميليون باشد اين چهل نفر آزاد مي شوند. بلافاصله از سهم امام زمان چهل ميليون را دادند. زنداني اهل سنت و شيعه، چهل نفر را آزاد کردند. در زندان يک جمله گفتم که زنداني ها ده دقيقه کف مي زدند. گفتم: مي دانيد چه فرقي هست که من اين طرف ايستادم و شما آن طرف نشستيد؟ هرکس چيزي گفت، گفتم:

ص: 5811

من لو نرفتم و شما لو رفتيد. من هم لو بروم آن طرف مي آيم. اين حدث پيغمبر است «لَوْ تَكَاشَفْتُمْ مَا تَدَافَنْتُم » (امالي/ص446) اگر خدا پرده ها را کنار مي زد و آبروي شما را مي برد حاضر نبوديد جنازه يکديگر را دفع کنيد. زير جنازه تابوت همديگر برويد.

شريعتي:

ديده ي بدبين بپوشان اي کريم عيب پوش *** زين دليري ها که من در کنج خلوت ديده ام

حاج آقاي حسيني قمي: حضرت مي فرمايد: شايد گناه تو بزرگتر از کسي باشد که از او عيب مي گيري. «وَ كَيْفَ يَذُمُّهُ بِذَنْبٍ قَدْ رَكِبَ مِثْلَهُ» چطر مذمت مي کني او را به گناهي که خودت مثل او را انجام دادي. خدايا ما چنين گناهي را نکرديم. «فَإِنْ لَمْ يَكُنْ رَكِبَ ذَلِكَ الذَّنْبَ بِعَيْنِهِ» تو اين گناه را انجام ندادي، «فَقَدْ عَصَى اللَّهَ فِيمَا سِوَاهُ» تو گناه سنگين تري از او کردي، همين که غيبت مي کني از او بدتر است. انبياء وقتي با مخالفينشان برخورد مي کردند، مي فرمودند: «إِنِّي لِعَمَلِكُمْ مِنَ الْقالِينَ » ما دشمن کار شما هستيم، نه دشمن شما. يک کسي هر کار زشتي بکند، کارش بد است و خودش بد نيست.

«يَا عَبْدَ اللَّهِ لَا تَعْجَلْ فِي عَيْبِ أَحَدٍ بِذَنْبِهِ فَلَعَلَّهُ مَغْفُورٌ لَهُ» عجله نکن، شايد خدا او را آمرزيد. «وَ لَا تَأْمَنْ عَلَى نَفْسِكَ صَغِيرَ مَعْصِيَةٍ» گناه کوچک خودت را مطمئن نباش. شايد خدا تو را بخاطر اين گناه کوچک عذاب کند. «فَلَعَلَّكَ مُعَذَّبٌ عَلَيْهِ فَلْيَكْفُفْ مَنْ عَلِمَ مِنْكُمْ عَيْبَ غَيْرِهِ لِمَا يَعْلَمُ مِنْ عَيْبِ نَفْسِهِ» هرکس از عيب ديگري خبر دارد، چشم پوشي کند، کاري نداشته باشد. سراغ عيوب خودت برو. «أَيُّهَا النَّاسُ مَنْ عَرَفَ مِنْ أَخِيهِ وَثِيقَةَ

ص: 5812

دِينٍ وَ سَدَادَ طَرِيقٍ» مرحوم سيد رضي اين جمله را با يک شماره ديگر حساب کردند ولي شارحين نهج البلاغه فرمودند: اين ادامه همان خطبه است. در جامعه ديني ما بايد به مردم سوء ظن داشته باشيم يا حسن ظن داشته باشيم؟ بدگمان باشيم يا خوش گمان باشيم. حضرت در يک جمله مي فرمايد: اگر از طرف بدي نديدي چرا سوء ظن داري؟ خوش بين باش. اگر مي بينيد دين خوبي دارد، روش درستي دارد. «فَلَا يَسْمَعَنَّ فِيهِ أَقَاوِيلَ الرِّجَالِ» حرف مردم را گوش نکن. «أَمَا إِنَّهُ قَدْ يَرْمِي الرَّامِي وَ تُخْطِئُ السِّهَامُ» گاهي آدم يک تيري پرتاب مي کند ولي اشتباه کرده و به خطا زده است. حضرت زدن آبروي ديگران را مثل پرتاب کردن تير مي داند. چطور شما تير به کسي مي زني و جانش را مي گيري. گاهي يک جمله که عليه کسي مي گويي، آبرويش براي هميشه مي رود. «وَ يَحِيكُ الْكَلَامُ وَ بَاطِلُ ذَلِكَ يَبُورُ وَ اللَّهُ سَمِيعٌ وَ شَهِيدٌ (أَلَا إِنَّهُ مَا بَيْنَ الْحَقِّ وَ الْبَاطِلِ) إِلَّا أَرْبَعُ أَصَابِعَ» اين جمله در حکمت ها هم هست. بين حق و باطل چهار انگشت فاصله است. «وَ جَمَعَ أَصَابِعَهُ وَ وَضَعَهَا بَيْنَ أُذُنِهِ وَ عَيْنِهِ ثُمَّ قَالَ الْبَاطِلُ أَنْ تَقُولَ سَمِعْتُ وَ الْحَقُّ أَنْ تَقُولَ رَأَيْتُ» سؤال کردند منظور چيست؟ ديدن و شنيدن است، باطل اين است که بگويي من شنيدم. اگر ديدي حق است و اگر شنيدي باطل است. يکي از شارحين نهج البلاغه مي فرمايد: «إِنْ جاءَكُمْ فاسِقٌ بِنَبَإٍ فَتَبَيَّنُوا» (حجرات/6) اگر جامعه، جامعه پاکي است و سالمي است، طرف آدم خوبي است. حضرت مي فرمايد: تو سالها با او زندگي کردي و آدم خوبي است، گوش نکن حرف کسي و

ص: 5813

تهمتي که مي زنند.

روايتي از رسول خدا ديدم که فرمود: «شَرُّ النَّاسِ الظَّانُّونَ» (مستدرک الوسايل/ج9/ص147) گاهي آدم گرفتار سوء ظن است و به همه بدبين است. خانم مي گويد: شوهر من به من بدبين است. بدترين مردم کسي است که به ديگران بدبين است. در بين بدبين ها «وَ شَرُّ الظَّانِّينَ الْمُتَجَسِّسُونَ» آنهايي که تجسس مي کنند. «وَ شَرُّ الْمُتَجَسِّسِينَ» در بدترين اينها «الْقَوَّالُونَ» کسي است که تهمتي هم مي زند. «وَ شَرُّ الْقَوَّالِينَ الْهَتَّاكُونَ» تا آبرويش را نبرم دست بردار نيستم. 1- سوء ظن 2- تجسس 3- تهمت 4- آبرو بردن. گاهي افراد در زيارت که هستند، مي گويند: يا امام رضا ديابت دارم، شفارخون دارم. اينها عيب ندارد اما بگو: يا امام رضا بددلي من شفا پيدا کند و بد دهاني من شفا پيدا کند. تکبر من شفا پيدا کند. اگر امام رضا تکبر شما را شفا داد از هزارتا درد روماتيسم و کمر بهتر است.

امام صادق(ع) فرمود: «إِذَا اتَّهَمَ الْمُؤْمِنُ أَخَاهُ انْمَاثَ الْإِيمَانُ مِنْ قَلْبِهِ، كَمَا يَنْمَاثُ الْمِلْحُ فِي الْمَاءِ» (کافي/ج4/ص93) مؤمن اگر بخاطر همين سوء ظن ها به برادرش تهمت زد، شما در اين ليوان آب نمک بريزيد هم بزنيد. فرمود: همانطور که نمک در آب ذوب مي شود ايمان اين آقا ذوب مي شود. در حديث ديگري که از جابر نقل شده است، پيامبر خدا به کعبه نگاه کردند و فرمودند: چقر با عظمت هستي و حرمت داري. بعد فرمودند: «الْمُؤْمِنُ أَعْظَمُ حُرْمَةً مِنَ الْكَعْبَةِ» کعبه تو يک حرمت داري، اما مؤمن سه تا حرمت دارد. خونش، مالش، اگر به مؤمن بدگمان بودي، اين حقي است که از مؤمن پايمال کردي. کعبه يک حرمت دارد

ص: 5814

و مؤمن سه حرمت دارد. صائب تبريزي شعري دارد که خيلي زيباست. شکست شيشه ي دل را نگو صدايي نيست! دل شکست و طوري هم نشد. آبروي طرف را برديم. بيچاره اش کرديم و طوري هم نشد.

شکست شيشه ي دل را نگو صدايي نيست *** که اين صدا به قيامت بلند خواهد شد

آنوقت روزي که صدا بلند شود ديگر هيچ چيزي نمي تواند به فرياد ما برسد.

شريعتي: امروز صفحه ي 230 قرآن کريم آيات 72 تا 81 سوره مبارکه هود را تلاوت خواهيم کرد.

«قالَتْ يا وَيْلَتى أَ أَلِدُ وَ أَنَا عَجُوزٌ وَ هذا بَعْلِي شَيْخاً إِنَّ هذا لَشَيْ ءٌ عَجِيبٌ «72» قالُوا أَ تَعْجَبِينَ مِنْ أَمْرِ اللَّهِ رَحْمَتُ اللَّهِ وَ بَرَكاتُهُ عَلَيْكُمْ أَهْلَ الْبَيْتِ إِنَّهُ حَمِيدٌ مَجِيدٌ «73» فَلَمَّا ذَهَبَ عَنْ إِبْراهِيمَ الرَّوْعُ وَ جاءَتْهُ الْبُشْرى يُجادِلُنا فِي قَوْمِ لُوطٍ «74» إِنَّ إِبْراهِيمَ لَحَلِيمٌ أَوَّاهٌ مُنِيبٌ «75» يا إِبْراهِيمُ أَعْرِضْ عَنْ هذا إِنَّهُ قَدْ جاءَ أَمْرُ رَبِّكَ وَ إِنَّهُمْ آتِيهِمْ عَذابٌ غَيْرُ مَرْدُودٍ «76» وَ لَمَّا جاءَتْ رُسُلُنا لُوطاً سِي ءَ بِهِمْ وَ ضاقَ بِهِمْ ذَرْعاً وَ قالَ هذا يَوْمٌ عَصِيبٌ «77» وَ جاءَهُ قَوْمُهُ يُهْرَعُونَ إِلَيْهِ وَ مِنْ قَبْلُ كانُوا يَعْمَلُونَ السَّيِّئاتِ قالَ يا قَوْمِ هؤُلاءِ بَناتِي هُنَّ أَطْهَرُ لَكُمْ فَاتَّقُوا اللَّهَ وَ لا تُخْزُونِ فِي ضَيْفِي أَ لَيْسَ مِنْكُمْ رَجُلٌ رَشِيدٌ «78» قالُوا لَقَدْ عَلِمْتَ ما لَنا فِي بَناتِكَ مِنْ حَقٍّ وَ إِنَّكَ لَتَعْلَمُ ما نُرِيدُ «79» قالَ لَوْ أَنَّ لِي بِكُمْ قُوَّةً أَوْ آوِي إِلى رُكْنٍ شَدِيدٍ «80» قالُوا يا لُوطُ إِنَّا رُسُلُ رَبِّكَ لَنْ يَصِلُوا إِلَيْكَ فَأَسْرِ بِأَهْلِكَ بِقِطْعٍ مِنَ اللَّيْلِ وَ لا يَلْتَفِتْ مِنْكُمْ أَحَدٌ إِلَّا امْرَأَتَكَ إِنَّهُ مُصِيبُها

ص: 5815

ما أَصابَهُمْ إِنَّ مَوْعِدَهُمُ الصُّبْحُ أَ لَيْسَ الصُّبْحُ بِقَرِيبٍ»

ترجمه آيات: (همسر ابراهيم) گفت: اى واى بر من! آيا داراى فرزند مى شوم در حالى كه من پيرزنم و اين شوهرم پيرمرد؟ براستى كه اين چيز عجيبى است! (فرشتگان به همسر ابراهيم) گفتند: آيا از كار خداوند تعجّب مى كنى؟ رحمت و بركات الهى بر شما اهل خانه (و خاندان رسالت) نازل باد، همانا او (پروردگارى) ستوده و بزرگوار است. پس چون ترس و وحشت از ابراهيم برطرف شد و بشارت (فرزند نيز) براى او آمد، درباره ى قوم لوط با ما به (گفتگو و) مجادله پرداخت (تا شايد در مورد آنان شفاعت كند). بدرستى كه ابراهيم، بردبار و صاحب آه و ناله و اهل توبه و انابه بود. (امّا از آنجا كه فرمان قهر الهى در مورد قوم لوط حتمى بود، لذا فرشتگان در پاسخ به تقاضاى شفاعت و تأخير در عذاب به او گفتند:) اى ابراهيم! از اين (تقاضا) صرف نظر كن، كه به تحقيق فرمان قهر پروردگارت صادر شده و قطعاً عذاب غير قابل برگشت به سراغ آنهاخواهد آمد. و هنگامى كه فرستادگان ما، (فرشتگان مأمور عذاب،) به سراغ لوط آمدند، درباره ى آمدن آنان غمگين شد و براى حفظ آنها (از آزار اين قوم شرور،) به تنگ آمد، (با خود) گفت: امروز، روز سختى است! و قوم لوط، كه سابقه ى كارهاى بد داشتند، به سرعت به سراغ او آمدند. (حضرت لوط، براى جلوگيرى از تعرّض مردم به فرشتگان، با اشاره به دخترانِ خود، به آنان) گفت: اى قوم من! اينها دختران منند، (كه مى توانيد با آنان ازدواج كنيد. اگر قصدى داريد) آنها براى شما پاك ترند،

ص: 5816

پس از خدا پروا كنيد (و دست به گناه نزنيد) و مرا در پيش ميهمانانم رسوا مسازيد، آيا در (ميان) شما يك نفر رشيد (جوانمرد) وجود ندارد؟ (كه بجاى گناه ازدواج را بپذيرد؟) (قوم لوط) گفتند: تو خود مى دانى كه براى ما هيچ حقّى نسبت به دختران تو نيست (و ما رغبتى به ازدواج نداريم)، خودت خوب مى دانى كه ما چه مى خواهيم. (حضرت لوط) گفت: اى كاش در برابر شما قدرتى داشتم و يا به تكيه گاه محكمى پناه مى بردم! (وقتى كار به اينجا رسيد، ميهمانان) گفتند: اى لوط! ما فرستادگان پروردگار تو هستيم، (درباره ى ما نگران مباش، زيرا) آنان هرگز به تو دسترسى پيدا نخواهند كرد. پس پاسى از شب گذشته، خانواده ات را (از اين سرزمين) بيرون ببر و (مراقب باش تا) هيچ كس از شما (به پشت سرش) متوجّه نشود. ولى همسرت (را با خود همراه مبر، زيرا) آن بلايى كه به همه مى رسد به او (نيز) خواهد رسيد.همانا وقت (نابودى) آنان صبح است. آيا صبح نزديك نيست؟!

شريعتي: حسن ختام فرمايشات شما را خواهيم شنيد.

حاج آقاي حسيني قمي: در خصال شيخ صدوق از امام صادق(ع) هست که فرمود: «اطْلُبْ لِأَخِيكَ عُذْراً» برادر مؤمن تو کاري کرد که به نظرت بد آمد، بخواهي تهمت بزني و آبرويش را بريزي، «فَإِنْ لَمْ تَجِدْ لَهُ عُذْراً فَالْتَمِسْ لَهُ عُذْراً» التماس کن برايش عذري پيدا کند. اگر طرف مؤمن است آبرويش را نبر. اميرالمؤمنين در نهج البلاغه تذکر دادند که هرچه شنيدي نگو. يک عبارتي مرحوم علامه از شهيد ثاني نقل مي کند، مي فرمايد: گفتار بد، تهمت و غيبت بد است و سوء ظن هم حرام

ص: 5817

است. در شريعت آمده که کسي که دهانش بوي شراب مي دهد، بگوييم شراب نوشيده يا نه اجازه نداريم. شايد اين شراب را مزه مزه کرده و دور ريخته است. شايد به زور بر گردنش گذاشتند تا خورده است.

در داستان آيه تطهير تعبير بسيار زيباي پيامبر که به حضرت ام سلمه فرمود: چقدر من از تو راضي هستم. پيامبر از او خيلي تعريف کرده از راويان حديث است، مخصوصاً روايت «من کنت مولاه فهذا علي مولاه» از اين بانوي بزرگوار است.

شريعتي: «والحمدلله رب العالمين و صلي الله علي محمد و آله الطاهرين»

98-09-05- شرح خطبه اول نهج البلاغه

شريعتي: بسم الله الرحمن الرحيم، اللهم صل علي محمد و آل محمد و عجل فرجهم.

سلام مي کنم به همه دوستان عزيزم، بيننده هاي خوب و گرانقدرمان، به سمت خداي امروز خيلي خوش آمديد. انشاءالله هرجا هستيد خداوند متعال پشت و پناه شما باشد. امروز را به همه بسيجي هاي عزيز، آنهايي که در مدرسه عشق سالهاست در حال تحصيل ايثار و شهامت و شهادت هستند تبريک مي گوييم. حاج آقاي حسيني قمي سلام عليکم و رحمة الله، خيلي خوش آمديد.

حاج آقاي حسيني قمي: سلام عليکم و رحمة الله، عرض سلام و ارادت خالصانه خدمت همه بينندگان عزيز دارم.

شريعتي: بحث امروز شما را خواهيم شنيد.

حاج آقاي حسيني قمي: خطبه ي اول نهج البلاغه، بسيار طولاني است که من فرازي از اين خطبه را مي خوانم. حضرت ابتدا به آفرينش حضرت آدم اشاره دارند. «ثُمَ نَفَخَ فِيهَا مِنْ رُوحِه ، ٍفَمَثُلَتْ إِنْسَاناً» انساني درست شد که «ذَا أَذْهَانٍ يُجِيلُهَا وَ فِكَرٍ يَتَصَرَّفُ بِهَا وَ جَوَارِحَ يَخْتَدِمُهَا وَ أَدَوَاتٍ يُقَلِّبُهَا وَ مَعْرِفَةٍ يَفْرُقُ بِهَا» خدا انساني را

ص: 5818

آفريد که هم داراي فکر بود، هم اعضاء و جوارح داشت و هم معرفتي که بتواند حق و باطل را تشخيص و امتياز بدهد. «بَيْنَ الْحَقِّ وَ الْبَاطِلِ وَ الْأَذْوَاقِ وَ الْمَشَامِّ وَ الْأَلْوَانِ وَ الْأَجْنَاسِ» انساني که ذائقه دارد، شامه دارد و وجود کامل دارد ولي امتياز مهمش همين است که اميرالمؤمنين مي فرمايد: صاحب فکر و ذهن و خرد و انديشه است و مي تواند با اين فکر و خرد بين حق و باطل تشخيص بدهد. «وَ اسْتَأْدَى اللَّهُ سُبْحَانَهُ الْمَلَائِكَةَ وَدِيعَتَهُ لَدَيْهِمْ» وقتي خداوند آدم را آفريد، از فرشتگان خواست قراري که بين خداوند و فرشتگان بود، به آن عهد عمل کنند. وديعه اي بين خدا و فرشتگان بود، «وَ عَهْدَ وَصِيَّتِهِ إِلَيْهِمْ» آن عهد چه بود که خدا از فرشتگان گرفته بود؟ در برابر آدم سجده کنند آن هم سجده همراه با اطاعت و ميل، عهدي بود که خداوند از قبل از فرشتگان گرفته بود. سجده کنند همراه با ميل و رغبت نه با کراهت، «فِي الْإِذْعَانِ بِالسُّجُودِ لَهُ وَ الْخُنُوعِ لِتَكْرِمَتِهِ» خضوع کنند بخاطر گراميداشت جناب آدم، «فَقَالَ سُبْحَانَهُ [لَهُمْ ] اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلَّا إِبْلِيسَ » به آدم سجده کنيد، همه سجده کردند الا ابليس، «وَ قَبِيلَهُ اعْتَرَتْهُمُ » ابليس و يارانش حاضر به سجده نشدند چون تعصب جاهلي آنها را فريب داد، «اعْتَرَتْهُ الْحَمِيَّةُ وَ غَلَبَتْ [عَلَيْهِمُ ] عَلَيْهِ الشِّقْوَةُ» شقاوت و بدبختي و بددلي و تکبر و حسادتي که در شيطان بود نگذاشت به آدم سجده کند. «وَ [تَعَزَّزُوا] تَعَزَّزَ بِخِلْقَةِ النَّارِ» شيطان گفت: من از آتش هستم، «وَ [اسْتَوْهَنُوا] اسْتَوْهَنَ خَلْقَ الصَّلْصَالِ» آدم از خاک آفريده شده است. آتش از خاک بهتر است،

ص: 5819

کسي که از آتش آفريده شده بر کسي که از خاک آفريده شده سجده نمي کند. «فَأَعْطَاهُ اللَّهُ» شيطان از خدا خواست که به من مهلت بده، «النَّظِرَةَ» خدا به او مهلت داد، «اسْتِحْقَاقاً لِلسُّخْطَةِ وَ اسْتِتْمَاماً لِلْبَلِيَّةِ وَ إِنْجَازاً لِلْعِدَةِ فَقَالَ إِنَّكَ مِنَ الْمُنْظَرِينَ إِلى يَوْمِ الْوَقْتِ الْمَعْلُوم » خدا به او مهلت داد و فرمود: تا آن روزي که معلوم است به تو مهلت مي دهم. چرا خدا به او مهلت داد؟ «اسْتِحْقَاقاً لِلسُّخْطَةِ» مي خواست اين بيشتر مستحق عذاب خدا باشد. چون هرچه عمر شيطان طولاني تر باشد، وقت بيشتري پيدا مي کند و بيشتر شايسته عذاب هست.

«وَ اسْتِتْمَاماً لِلْبَلِيَّةِ» خداوند مي خواست به وسيله شيطان بندگان را امتحان کند. بندگان اگر در برابر وسوسه هاي شيطاني مقاومت کردند، هنر کردند. اگر انسان در برابر موانع بتواند رشد کند، ارزش دارد. حرکتي ارزش دارد که بتواند همه موانع را کنار بزند. «وَ إِنْجَازاً لِلْعِدَةِ» بخاطر وعده اي که خدا داده بود، تحقق ببخشد. وعده اي که خداوند به بندگان گفته بود من شما را در آزمون ها قرار مي دهم. «ثُمَّ أَسْكَنَ سُبْحَانَهُ آدَمَ دَاراً» بعد آدم را در خانه اي قرار داد. کساني که اهل تحقيق هستند و گاهي دنبال موضوعاتي مي گردند، به نظرم همين خطبه اول اميرالمؤمنين به اندازه يک کتاب جاي بحث دارد. مسائل مختلفي است و يک بخشي خلقت آدم هست.

نکته اولي که ديدم کساني که براي نهج البلاغه شرح دادند، اين است «وَ اسْتَأْدَى اللَّهُ سُبْحَانَهُ الْمَلَائِكَةَ وَدِيعَتَهُ لَدَيْهِمْ » خدا قبلاً از پيامبران پيماني گرفته بود. دو سؤال مطرح کردند، 1- کجا اين پيمان گرفته شد؟ 2- چرا اين پيمان گرفته شد؟ جواب سؤال اول گفتند: اين آيه مبارکه

ص: 5820

است «إِذْ قالَ رَبُّكَ لِلْمَلائِكَةِ إِنِّي خالِقٌ بَشَراً مِنْ طِينٍ، فَإِذا سَوَّيْتُهُ وَ نَفَخْتُ فِيهِ مِنْ رُوحِي فَقَعُوا لَهُ ساجِدِينَ» (ص/71 و 72) يعني هنوز خداوند آدم را خلق نکرده بود، به فرشتگان فرمود: من مي خواهم چنين کاري کنم. هروقت اين کار را کردم يادتان باشد بايد به آدم سجده کنيد. مدت ها قبل، در بعضي روايات هست سالها قبل اين پيمان را داده بود که من بنا دارم اين کار را انجام بدهم.

سؤال دوم: اين پاسخ زيبا را در شرح نهج البلاغه استاد محمد جواد مغنيه هم ديدم، که اين پيمان را خدا چرا قبلاً از فرشتگان گرفته بود؟ سالها قبل به فرشتگان مي گويد: آماده باشيد من مي خواهم يک آدمي بيافرينم که شما بايد بر آن آدم سجده کنيد. چه نيازي بود؟ يکباره مي گفت: فرشتگان من آدم را آفريدم، برويد سجده کند. جوابي که شارحين دادند اين است که خداوند مي خواست چون مسأله مهمي بود، براي فرشتگان هم جاي سؤال بود. خود فرشتگان اعتراض داشتند. «أَ تَجْعَلُ فِيها مَنْ يُفْسِدُ فِيها وَ يَسْفِكُ الدِّماءَ وَ نَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِكَ» (بقره/30) براي چه مي خواهي آدم را خلق کني؟ چه نيازي هست؟ اينها خبر داشتند يا خدا به آنها خبر داده بود يا نشانه اين هست که آدم هايي قبلاً آفريده شده بودند. «وَ نُقَدِّسُ لَكَ» ما تقديس مي گوييم، براي چه آدم را خلق مي کني؟ چون فرشتگان اعتراض داشتند، خداوند فرمود: «قالَ إِنِّي أَعْلَمُ ما لا تَعْلَمُون » من چيزهايي مي دانم که شما نمي دانيد. پس از قبل اينها را آماده کرده بود ولي اينکه فرشتگان آماده شوند، خداوند سالها قبل به فرشتگان گفته بود من مي خواهم آدم را خلق کنم.

ص: 5821

اين عهد قديمي از آنجا بوده است.

قرآن اينچنين فرشتگان را توصيف مي کند، «لا يَعْصُونَ اللَّهَ ما أَمَرَهُمْ وَ يَفْعَلُونَ ما يُؤْمَرُونَ» (تحريم/6) فرشتگاني که معصيت خدا نمي کنند، ولي خداوند از سالها پيش زمينه سازي کرده و آماده کرده که من چنين کاري مي کنم. شارحين نهج البلاغه گفتند: خداوند مي خواهد ياد ما انسان ها بدهد. تمام قرآن درس است، بارها عرض کرديم که نمي خواهيم فقط معلومات ما بيشتر شود. در همين مطالعه چند سطر بدون مبالغه صدها صفحه شرح نهج البلاغه خواندم ولي نمي خواهيم اطلاعات زياد شود، مي خواهيم درس زندگي بدهيم. خدا مي خواهد ياد ما انسان ها بدهد که اگر مي خواهيد کار مهمي بکنيد، زمينه سازي کنيد و از قبل مخاطب خود را آماده کنيد، زمينه سازي خيلي مهم است. خداوند فرشتگاني که معصيت نمي کنند از قبل آماده کرده است. اعتراض کردند و خداوند جوابشان را داد، روزي که آدم را آفريد ديگر رفتند سجده کردند. اينکه شارحين نهج البلاغه مي گويد: خدا مي خواست ياد ما آدم ها بدهد ولي واقعاً صد حيف که ما گاهي ياد نمي گيريم. يعني کارهاي مهمي را انجام مي دهيم بدون زمينه سازي.

در مسأله ي سوخت موافقين و مخالفين دولت، همه بالاتفاق مي گويند: اين زمينه سازي نشد و اذهان آماده نشد. فرشتگاني که معصيت نمي کنند ولي اعتراض داشتند، گفتند: براي چه آدم را خلق مي کني؟ مي گويند: آدم مي آيد خونريزي مي کند. خدا توجيه شان کرد که من يک چيزهايي مي دانم که شما نمي دانيد. آنوقت ما نبايد در فضاي زندگي و جامعه خودمان يک کار مهمي که مي کنيم توجيه کنيم، صحبت هايي که مسئولين بعد از اعلام قيمت سوخت کردند، اين فضاسازي بايد از قبل صورت مي گرفت. مهمتر از همه اعتماد بين مسئولين و مردم است. اگر

ص: 5822

مردم باور نکنند نمايندگانشان راست مي گويند، مجريان راست مي گويند، نظام ما هيچ سرمايه اي ندارد. ما از سلب اعتماد مردم ضربه مي خوريم. گرفتاري هاي مردم زياد است، يک مقدار سران قوا و مسئولين فشار به خودتان بياوريد. اين دولت با اين همه تشريفات و تشکيلات، دولت بايد به هشت ميليون و پانصد هزار حقوق بگير، حقوق بدهد. اينقدر تشکيلات را مفصل کرديم، اضافه کاري و... جمعيت مشابه ما يک دهم ما پرسنل ندارند. ما هشت ميليون و نيم بايد به اينها بدهيم و ديگر چيزي نمي ماند به مردم برسيم. همايش ها و ريخت و پاش ها را کم کنيم و به فکر مردم باشيم.

چرا قرآن به اميرالمؤمنين مي فرمايد: «وَ اسْتَأْدَى اللَّهُ سُبْحَانَهُ الْمَلَائِكَةَ وَدِيعَتَهُ لَدَيْهِمْ ْ وَ عَهْدَ وَصِيَّتِهِ إِلَيْهِمْ» نکته دوم اين است که گفتند سه واکنش در برابر اين مسأله پيش آمد. خداوند آدم را خلق کرد و به فرشتگان فرمود: سجده کنيد. در داستان سجده بر حضرت آدم سه واکنش داريم، يکي واکنش فرشتگان است. اعتراض کردند ولي تا توجيه کردند گفتند: سبحانک، تو عليم و حکيم هستي. برخورد دوم برخورد حضرت آدم بود. آدم يک اشتباهي کرد و شيطان فريبش داد. ولي بلافاصله گفت: «فَتَلَقَّى آدَمُ مِنْ رَبِّهِ كَلِماتٍ فَتابَ عَلَيْهِ إِنَّهُ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحِيم » (بقره/37) گفت: خدايا من اشتباه کردم، توبه مي کنم و خدا توبه اش را پذيرفت. واکنش سوم اعتراض شيطان بود. شيطان اعتراض کرد، اميرمؤمنان اشاره مي فرمايند: من از آتش هستم، براي چه به آدم سجده کنم؟ ولي شيطان حاضر نشد بپذيرد که اشتباه کرده است. به جاي اينکه بپذيرد اشتباه کرده است، آدم توجيه نکرد. فرشتگان هم گفتند: تسليم و تمام ولي

ص: 5823

شيطان به آن تکبري که داشت، به حسادتي که داشت حاضر نشد خطاي خودش را بپذيرد و شروع به توجيه کردن کرد. من از آتش هستم، او از خاک است، من نبايد به او سجده کنم و به جاي اصلاح اشتباهش گفت: من سجده نمي کنم. مي خواهي مرا بيرون کني؟ اينقدر عبادت کردم. به جاي عبادت عمر طولاني به من بده که من اين امت را، نسل آدم را فريب بدهم. شعر خيلي زيبايي است که گفت: «انظرني الي يوم الجزاء *** کاشکي گفتي که تب يا ربنا» خدايا من مهلت مي دهم پدر اين آدم را دربياوري. خدايا من توبه کردم، همان که فرشتگان گفتند و آدم گفت: تب، اينطور مي گفت. يعني به جاي توبه، تکبرش، حسادتش و کينه، بددلي، ادامه داد تا روز قيامت، هرکس مي خواهد دعايي بخواند، قرآن مي فرمايد: «فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ مِنَ الشَّيْطانِ الرَّجِيمِ» (نحل/98) هروقت مي خواهند قرآن بخوانند ياد شيطان مي کنند. اعوذ بالله من الشيطان الرجيم، اول اين را لعنت مي کنند، بعد قرآن را شروع مي کنند.

نکته سومي که ديدم در شرح نهج البلاغه از ملاصدرا نقل کردند و نکته جالبي هست، شيطان استدلالش اين بود که من از آتش هستم و او از خاک است. من چطور سجده کنم؟ آتش نور و گرما دارد، خاک چطور؟ ملاصدرا مي گويد: شيطان دو چيز را يادش رفت. 1- «نفخت فيه من روحي» به خاکي بايد سجده کني که خدا مي گويد: من بر او دميدم. 2- انساني که قرآن مي گويد: «لِما خَلَقْتُ بِيَدَي » کار خود من است، به دست من است. از اين غفلت کرد و مقايسه کرد که خاک چيست، نار چيست؟ فرض کنيد آتش مقدم

ص: 5824

بر خاک باشد، اين چه خاکي است؟ خاکي است که در صلبش انبياء هستند. خاکي است که در صلبش خاتم الانبياء است. نکته ديگري که شارحين نهج البلاغه گفتند، به دو دليل سجده نکرد. يکي بحث تکبر شيطان، دوم حسادت شيطان است.

در خطبه 192 نهج البلاغه، خطبه قاصعه که بسيار طولاني است. حضرت چطور از شيطان نام مي برد. «فَعَدُوُّ اللَّهِ إِمَامُ الْمُتَعَصِّبِينَ وَ سَلَفُ الْمُسْتَكْبِرِينَ» پيشواي همه آنهايي که تعصب بي جا دارند. «الَّذِي وَضَعَ أَسَاسَ الْعَصَبِيَّةِ وَ نَازَعَ اللَّهَ رِدَاءَ الْجَبْرِيَّةِ وَ ادَّرَعَ لِبَاسَ التَّعَزُّزِ وَ خَلَعَ قِنَاعَ التَّذَلُّلِ أَلَا [يَرَوْنَ ] تَرَوْنَ كَيْفَ صَغَّرَهُ اللَّهُ بِتَكَبُّرِهِ» خواست قيافه بگيرد، خدا بر سرش زد و ذليلش کرد. «وَ وَضَعَهُ بِتَرَفُّعِهِ فَجَعَلَهُ فِي الدُّنْيَا مَدْحُوراً» در دنيا مطرود است. «وَ أَعَدَّ لَهُ فِي الْآخِرَةِ سَعِيرا» قيامت هم برايش آتش آماده کرده است. «فَاعْتَبِرُوا بِمَا كَانَ مِنْ فِعْلِ اللَّهِ بِإِبْلِيسَ» چرا اينقدر در قرآن قصه حضرت آدم زياد آمده است؟ دائم گفته که اي آدم تواضع تو را بالا مي برد، اگر قيافه بگيري، زمين مي خوري. «إِذْ أَحْبَطَ عَمَلَهُ الطَّوِيلَ وَ جَهْدَهُ الْجَهِيدَ وَ كَانَ قَدْ عَبَدَ اللَّهَ سِتَّةَ آلَافِ» شش هزار سال خدا را عبادت کرد، «سَنَةٍ لَا يُدْرَى أَ مِنْ سِنِي الدُّنْيَا أَمْ مِنْ سِنِي الْآخِرَةِ» سالهاي دنيايي يا سالهاي آخرتي، «عَنْ كِبْرِ سَاعَةٍ وَاحِدَةٍ فَمَنْ ذَا بَعْدَ إِبْلِيسَ يَسْلَمُ عَلَى اللَّهِ» ديگر چه کسي مي تواند سالم بماند؟ اگر ابليس سالم نماند، چه کسي مي تواند سالم بماند؟ «بِمِثْلِ مَعْصِيَتِهِ كَلَّا مَا كَانَ اللَّهُ سُبْحَانَهُ لِيُدْخِلَ الْجَنَّةَ بَشَراً» امکان ندارد خدا بشر متکبر را به بهشت ببرد در حالي که شيطان را بخاطر تکبر از بهشت بيرون کرد. «إِنَّ

ص: 5825

حُكْمَهُ فِي أَهْلِ السَّمَاءِ وَ أَهْلِ الْأَرْضِ لَوَاحِدٌ وَ مَا بَيْنَ اللَّهِ وَ بَيْنَ أَحَدٍ مِنْ خَلْقِهِ هَوَادَةٌ» خدا بين خودش و بندگانش ساخت و پاخت ندارد. مسير و حدودي که معين کرده را بايد رعايت کرد.

خدا رحمت کند مرحوم آيت الله العظمي شيخ عبدالکريم حائري مؤسس حوزه علميه قم، مرجعيتشان همزمان بود با مرحوم آيت الله العظمي سيد ابوالحسن اصفهاني (ره)، ايشان در نجف بود و آيت الله العظمي حائري در قم بود. يک کسي از مقلدين آيت الله العظمي حائري نزد ايشان مي آيد و مي گويد: من مي خواهم وجوهات و خمس بدهم اما نه به شما، مقلد شما هستم ولي اجازه مي دهيد به آيت الله العظمي سيد ابوالحسن اصفهاني بدهم؟ مرحوم آيت الله العظمي حائري مي فرمايد: عجب، چه حرفي است مي زني؟ تو مقلد من هستي آنوقت آمدي اجازه بگيري که به آقاي اصفهاني بدهي؟ ايشان آقاست و ما نوکر هستيم و اجازه لازم نداريم. دو مرجعي که تقريباً در رديف هم بودند. در حالات مرحوم آيت الله العظمي حجت مي ديدم، آيت الله العظمي حجت درس مي دادند و همزمان با آيت الله بروجردي بودند، مرحوم آيت الله العظمي صدر، آيت الله العظمي خوانساري و آيت الله العظمي حجت سه مرجعي بودند که تمام موقعيتشان و آبرويشان و شخصيتشان را وقتي احساس کردند يک آقاي ديگر بهتر مي تواند مرجعيت شيعه را اداره کند، يعني آيت الله العظمي بروجردي، تمام موقعيت و آبروي خود را در طبق اخلاص گذاشتند و تحويل ايشان بدهند. از اين بالاتر گاهي براي ترويج آيت الله العظمي بروجردي فرياد مي زدند، يکوقتي مرحوم خوانساري جلوي جمع مي گويد: يادتان هست خدمت شما قوانين

ص: 5826

مي خواندم؟ آقاي بروجردي مي گويد: نه، مي گويد: بله، حق داريد چون شما شاگرداني مثل من فراوان داشتيد و من استاد مثل شما کم داشتم.

در حالات اين بزرگواران ديدم که وقتي مردم مي پرسيدند: آقاي حجت اعلم است يا آقاي بروجردي؟ بعضي مي گفتند: معلوم نيست بتوانيم بگوييم قطعاً ايشان اعلم است يا آن؟ يعني در رديف هم بودند، ايشان درس مي دهد، درس آيت الله العظمي حجت تمام مي شود. يک طلبه مي گويد: آقا چقدر شما امروز قشنگ درس را توضيح داديد. همين بحث را ديروز آقاي بروجردي نتوانستند به خوبي شما توضيح بدهند. شما چقدر قشنگ توضيح داديد. آقاي حجت مي گويد: عجب، پس آقاي بروجردي هم همين جا را درس مي گويند؟ فردا سر درس مي آيند و مي گويند: بسم الله الرحمن الرحيم، ديروز خبردار شدم آقاي بروجردي همين جا را درس مي گويند. ديگر لازم نيست من اين را بگويم، همان درس براي شما کافي است. من بحثم را عوض کردم و يک بحث ديگري را شروع مي کنم. هرکسي به جايي رسيد در تواضع است. هرکسي تکبر کرد، اميرالمؤمنين مي فرمايد: خدا بر سرش زد.

خدا رحمت کند علامه سيد جعفر مرتضي که به تازگي از دنيا رفتند، مرحوم آيت الله ميرمحمدي از علماي اهل تحقيق بودند. مرحوم علامه سيد جعفر مرتضي دويست و پنجاه کتابش چاپ شده است. فقط 130 جلد سيره اهل بيت دارد. ايشان نجف درس مي خواند و چند سال قبل از انقلاب از نجف به ايران آمد. وضع مالي خوبي نداشت و هرچه داشت وقف کرد. عالمي که 250 جلد کتاب از ايشان چاپ شده است، حدود هفتاد سال عمر کرد، در لبنان درس خواند و به نجف آمد و

ص: 5827

از نجف به قم رفت. وقتي به قم آمد در مسجدي رفت، مرحوم علامه سيد جعفر مرتضي اولين ديدارشان با آيت الله ميرمحمدي اينجا بود. در مسجد آمد بين دو نماز بلند شد و گفت: ايها الناس من سيدي هستم با زن و بچه از نجف به اينجا آمدم و پناهي ندارم، اگر کسي جا دارد به من پناه بدهد؟ مرحوم آيت الله ميرمحمدي فرمودند: من سر نماز که نشسته بودم تا اين سيد اين حرف را زد، استخاره کردم و خيلي خوب آمد. به خادم گفتم: به اين آقا بگو به خانه ما بيا. به اين آقا گفتند که خانه ما بيا، در خانه ايشان سه سال تمام زندگي کرد، درس رسائل، مکاسب و کفايه را نزد آيت الله ميرمحمدي مي خواند و بعدها با حوزه آشنا مي شود، علامه جعفر مرتضي مي شود. تمام آثاري که دارد اين بزرگان در ثوابش شريک هستند. اين تواضع است.

نکته ديگر که جالب است و شارحين نهج البلاغه بيان کردند، يک روايتي است که مرحوم شيخ صدوق آورده و مرحوم قطب راوندي نقل کرده است. ما روايات زيادي داريم، گاهي ابليس حرف هايي به انبياء مي زد و مطالبي به انبياء مي گفت. از جمله وقتي ابليس به حضرت نوح گفت: «اياک و الکبر» اين نصيحت را از من بشنو. آدم هاي بد با همه بدي گاهي کسي را نصيحت مي کنند. از تکبر دوري کن، اين شد که من بر آدم سجده نکردم و شيطان رجيم شد. نوح سؤالي کرد و گفت: «مَتَى تَكُونُ أَقْدَرَ عَلَى ابْنِ آدَمَ» شيطان کجا قدرتت بيش از همه است بر انسان و راحت تر او را فريب مي دهي؟ پاسخ

ص: 5828

داد «قَالَ عِنْدَ الْغَضَبِ» موقع خشم و غضب، خدا رحمت کند مرحوم سيد احمد خوانساري که تالي تلو معصوم است. در تهران زندگي مي کردند. در خاطرات ايشان ديدم که فرموده بودند: من با قطار مشهد مي رفتم. در کوپه قطار گفتيم: هرکسي يک داستان بگويد که مسير به سرعت بگذرد. هرکس يک داستاني گفت، يک نفر ارتشي بود و يک داستاني گفت که من مأموريتي پيدا کردم به کشور ديگري بروم. سالها جدا شدم، خانمم را با يک بچه هشت ساله گذاشتم و رفتم و بعد از ده سال که برگشتم، شبانه به شهر و محله خودم رسيدم، وارد خانه شدم، ديدم زنم با يک پسر جواني نشسته و مي گويند و مي خندند. هفت تير کشيدم، يکباره يادم آمد يک کسي به من گفت: شيطان موقع غضب به ما نزديکتر است. يک مقدار تأمل کردم و صبر کردم، قدم زدم، گفتم بروم داخل بپرسم، اين چه کسي است؟ تا وارد شدم ديدم اين بچه در آغوشم پريد. فهميدم پسر خودم است!

در داستان شيطان اصل تکبر است. حسادت که حضرت علي در اين خطبه اشاره کردند. مرحوم علامه مجلسي يک نکته اي را اشاره کردند، در اين خطبه حضرت فرمود: «الا ابليس و قبيله» شيطان و جماعتش، شيطان دار و دسته نداشت، تازه شيطان مي خواهد رجيم شود، آنجا يکي بود، چرا حضرت اينطور فرمود؟ مرحوم علامه مجلسي فرمودند: مگر در روايت نداريم کسي به کار ديگري راضي باشد گويي داخل در آنهاست. شياطيني که نيامده بودند، اميرالمؤمنين گناه شيطان را گردن اينها مي نويسد، چون اينها همه راضي به فعل ابليس هستند. سوره مبارکه مائده آيه 183، خداوند مي فرمايد:

ص: 5829

«الَّذِينَ قالُوا إِنَّ اللَّهَ عَهِدَ إِلَيْنا أَلَّا نُؤْمِنَ لِرَسُولٍ» داستان ايمان يک قومي است، ايمان به پيامبر نمي آوردند. پيامبر به اينها بگو: «حَتَّى يَأْتِيَنا بِقُرْبانٍ تَأْكُلُهُ النَّارُ قُلْ قَدْ جاءَكُمْ رُسُلٌ مِنْ قَبْلِي بِالْبَيِّناتِ» قبل از من پيامبراني بودند که معجزاتي داشتند، «وَ بِالَّذِي قُلْتُمْ» شما آنوقت ها يک بهانه اي داشتيد، مي گفتند: ما به پيامبري ايمان مي آوريم که يک قرباني براي ما بياورد، آنوقت ايمان مي آوريم. خدا به يهودي ها مي گويد: چرا ايمان نمي آوريد؟ شما چه مي خواستيد؟ «فَلِمَ قَتَلْتُمُوهُمْ إِنْ كُنْتُمْ صادِقِين » پس چرا آن پيامبران را کشتيد؟ امام صادق ذيل اين آيه مي فرمايد: پانصد سال فاصله هست بين کساني که اين حرف را زدند و بين اينها، ولي خدا به اينها مي گويد: شما پيامبران را کشتيد. چون راضي به کاري بودند که پانصد سال پيش قوم ديگري انجام دادند، خداوند اينها را به عنوان قاتل معرفي مي کند.

باز حضرت فرمود: چرا خدا به شيطان مهلت داد؟ يکي براي اينکه «استحقاقاً» اين مستحق عذاب الهي شود. يک روايت را خود اميرالمؤمنين در نهج البلاغه دارد. آيه قرآن را شايد بينندگان زياد شنيده باشند. ما عذابي داريم به نام املاء، يعني مهلت دادن.«ما ابتلي احدٌ بمثل الاملاء» گاهي آدم کار زشت انجام مي دهد ولي قرار نيست هرکس کار زشتي کند خدا بلافاصله عذابش کند. خدا مهلت مي دهد. لذا خود قرآن مي فرمايد: «وَ لا يَحْسَبَنَ الَّذِينَ كَفَرُوا أَنَّما نُمْلِي لَهُمْ خَيْرٌ لِأَنْفُسِهِمْ إِنَّما نُمْلِي لَهُمْ لِيَزْدادُوا إِثْماً وَ لَهُمْ عَذابٌ مُهِين » (آل عمران/178) عقيله بني هاشم زينب کبري(س) در مجلس يزيد اين آيه را براي يزيد خواند. يزيد گفت: خدا ما را پيروز کرد و به ما عزت داد. آنهايي که

ص: 5830

ظلم مي کنند، بدانند. گاهي ما در زندگي ظلم مي کنيم و خدا هم بر ما عذاب نازل نکرده است، جوابش اين آيه است. فکر نکنيد خيري براي شما هست، مي خواهيم پيمانه شان پر شود. اميرالمؤمنين فرمود: هيچ آزمون و بلايي سخت تر از مهلت خدا نيست. لذا اميرالمؤمنين مي فرمايد: استحقاقاً خدا به او مهلت داد تا سزاوار عذاب بيشتر باشد.

خدا را قسم مي دهيم به حق امام زمان همه ما را با سيره ي اهل بيت و رسول خدا آشنا و در عمل به آن موفق بگرداند. انشاءالله خداوند خير دنيا و آخرت، عاقبت بخيري و سلامت و صحت، به همه عزيزان بدهد و حوائجشان برآورده بخير بفرمايد. به مريض ها لباس عافيت بپوشاند. امر ازدواج و اشتغال جوانان را مقرر بفرمايد.

شريعتي: امروز صفحه 237 قرآن کريم را تلاوت خواهيم کرد.

«فَلَمَّا ذَهَبُوا بِهِ وَ أَجْمَعُوا أَنْ يَجْعَلُوهُ فِي غَيابَتِ الْجُبِّ وَ أَوْحَيْنا إِلَيْهِ لَتُنَبِّئَنَّهُمْ بِأَمْرِهِمْ هذا وَ هُمْ لا يَشْعُرُونَ «15» وَ جاؤُ أَباهُمْ عِشاءً يَبْكُونَ «16» قالُوا يا أَبانا إِنَّا ذَهَبْنا نَسْتَبِقُ وَ تَرَكْنا يُوسُفَ عِنْدَ مَتاعِنا فَأَكَلَهُ الذِّئْبُ وَ ما أَنْتَ بِمُؤْمِنٍ لَنا وَ لَوْ كُنَّا صادِقِينَ «17» وَ جاؤُ عَلى قَمِيصِهِ بِدَمٍ كَذِبٍ قالَ بَلْ سَوَّلَتْ لَكُمْ أَنْفُسُكُمْ أَمْراً فَصَبْرٌ جَمِيلٌ وَ اللَّهُ الْمُسْتَعانُ عَلى ما تَصِفُونَ «18» وَ جاءَتْ سَيَّارَةٌ فَأَرْسَلُوا وارِدَهُمْ فَأَدْلى دَلْوَهُ قالَ يا بُشْرى هذا غُلامٌ وَ أَسَرُّوهُ بِضاعَةً وَ اللَّهُ عَلِيمٌ بِما يَعْمَلُونَ «19» وَ شَرَوْهُ بِثَمَنٍ بَخْسٍ دَراهِمَ مَعْدُودَةٍ وَ كانُوا فِيهِ مِنَ الزَّاهِدِينَ «20» وَ قالَ الَّذِي اشْتَراهُ مِنْ مِصْرَ لِامْرَأَتِهِ أَكْرِمِي مَثْواهُ عَسى أَنْ يَنْفَعَنا أَوْ نَتَّخِذَهُ وَلَداً وَ كَذلِكَ مَكَّنَّا لِيُوسُفَ فِي الْأَرْضِ وَ لِنُعَلِّمَهُ مِنْ تَأْوِيلِ

ص: 5831

الْأَحادِيثِ وَ اللَّهُ غالِبٌ عَلى أَمْرِهِ وَ لكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لا يَعْلَمُونَ «21» وَ لَمَّا بَلَغَ أَشُدَّهُ آتَيْناهُ حُكْماً وَ عِلْماً وَ كَذلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنِينَ»

ترجمه آيات: پس چون او را با خود بردند وهمگى تصميم گرفتند كه او را در مخفى گاه چاه قرار دهند، (تصميم خود را عملى كردند) وما به او وحى كرديم كه در آينده آنها را از اين كارشان خبر خواهى داد، در حالى كه آنها (تو را) نشناسند. و (بعد از انجام نقشه خود) شب هنگام گريه كنان نزد پدرشان آمدند. گفتند: اى پدر! ما رفتيم كه مسابقه دهيم و يوسف را نزد وسايل خود (تنها) گذاشتيم، پس گرگ او را خورد و البتّه تو سخن ما را هر چند راستگو باشيم باور ندارى. و پيراهن يوسف را آغشته به خونى دروغين (نزد پدر) آوردند. (پدر) گفت: چنين نيست، (كه يوسف را گرگ دريده باشد)، بلكه نفسِتان كارى (بد) را براى شما آراسته است. پس صبرى جميل و نيكو لازم است و خدا را بر آنچه (از فراق يوسف) مى گوييد، به استعانت مى طلبم. و (يوسف در چاه بود تا) كاروانى فرا رسيد و مأمور آب را فرستادند (تا آب بياورد)، پس او دلو خود را به چاه افكند، (يوسف به طنابِ دلو آويزان شد و به بالاى چاه رسيد) مأمور آب فرياد زد: مژده كه اين پسرى است. او را چون كالائى پنهان داشتند (تا كسى ادّعاى مالكيّت نكند)، در حالى كه خداوند بر آنچه انجام مى دادند آگاه بود. و (كاروانيان) يوسف را به بهايى اندك چند درهمى فروختند و درباره او بى رغبت بودند. و كسى از مردم مصر كه يوسف

ص: 5832

را خريد، به همسرش گفت: مقام او را گرامى دار (او را به ديد برده، نگاه مكن) اميد است كه در آينده ما را سود برساند يا او را به فرزندى بگيريم. و اينگونه ما به يوسف در آن سرزمين جايگاه و مكنت داديم (تا اراده ما تحقق يابد) و تا او را از تعبير خواب ها بياموزيم و خداوند بر كار خويش تواناست، ولى اكثر مردم نمى دانند. و چون (يوسف) به رشد و قوّت خود رسيد به او حُكم (نبوّت يا حكمت) و علم داديم و ما اينگونه نيكوكاران را پاداش مى دهيم.

شريعتي: «والحمدلله رب العالمين و صلي الله علي محمد و آله الطاهرين»

98-09-12- شرح خطبه اول نهج البلاغه

شريعتي: بسم الله الرحمن الرحيم، اللهم صل علي محمد و آل محمد و عجل فرجهم.

اي قبله ي ابرهاي بار آور تو *** دريا به نماز ايستاده در تو

باران که گرفته است تسبيح به دست *** دارد صلوات مي فرستد بر تو

سلام مي کنم به همه دوستان عزيزم، بيننده هاي خوب و گرانقدرمان، به سمت خداي امروز خيلي خوش آمديد. حاج آقاي حسيني قمي سلام عليکم و رحمة الله، خيلي خوش آمديد.

حاج آقاي حسيني قمي: سلام عليکم و رحمة الله، عرض سلام و ارادت خالصانه خدمت همه بينندگان عزيز دارم. فردا شبف شب ولادت وجود مقدس امام عسکري(ع) است که تبريک مي گويم و انشاءالله در مراسم جشن و شادي اهل بيت شرکت خواهند کرد. روز شنبه گراميداشت وفات کريمه اهل بيت حضرت فاطمه معصومه(س) هست و توفيق داريم خدمت همه مخاطبين عزيز باشيم. امروز روز معلولين هست، اميدواريم هم مسئولين و هم مردم حواسشان به اينها باشد. در کشورهاي اروپايي

ص: 5833

اگر در يک خانواده معلول باشد سرقفلي آن خانواده است و بسيار رسيدگي مي شود. بحث اشتغال اين بزرگواران هست، اگر صاحب يک کارخانه خصوصي بخشي از استخدام ها را از معلولين انجام بدهد بسيار خوب است. بحث اشتغال و ازدواج و تکريم اين عزيزان توجه ويژه مي خواهد. انشاءالله راديو قرآن هم به زودي با برنامه سمت خدا همراه شود و شنوندگان هم بتوانند برنامه را از اين طريق گوش بدهند.

شريعتي: در محضر نهج البلاغه شريف هستيم و بحث امروز شما را خواهيم شنيد.

حاج آقاي حسيني قمي: خطبه ي اول نهج البلاغه، عنوان بحث ما بود. فرازي را خوانديم، امروز فراز را مرور کنم و فراز بعدي را عرض کنم، اميرالمؤمنين مي فرمايد: «وَ اسْتَأْدَى اللَّهُ سُبْحَانَهُ الْمَلَائِكَةَ وَدِيعَتَهُ لَدَيْهِمْ وَ عَهْدَ وَصِيَّتِهِ إِلَيْهِمْ» يعني خداوند از فرشتگان خواست که آن عهد و قراري که با خدا داشتند، ادا کنند. آن عهد چه بود؟ «فِي الْإِذْعَانِ بِالسُّجُودِ لَهُ» با ميل و رغبت بر حضرت آدم سجده کنند. «وَ الْخُنُوعِ لِتَكْرِمَتِهِ» براي بزرگاشت حضرت آدم خضوع و خشوع کنند. «فَقَالَ سُبْحَانَهُ [لَهُمْ ] اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلَّا إِبْلِيسَ » حضرت فرمود: به آدم سجده کن. «وَ قَبِيلَهُ اعْتَرَتْهُمُ » نه تنها ابليس و يارانش حاضر به سجده نشدند. چرا سجده نکردند؟ «اعْتَرَتْهُ الْحَمِيَّةُ» تعصب باطل آنها را فرا گرفت. «وَ غَلَبَتْ [عَلَيْهِمُ ] عَلَيْهِ الشِّقْوَةُ» شقاوت و بدبختي و بددلي و تکبر و حسادتي که در شيطان بود نگذاشت به آدم سجده کند. «وَ [تَعَزَّزُوا] تَعَزَّزَ بِخِلْقَةِ النَّارِ» گفتند: ما از آتش آفريده شديم، «وَ [اسْتَوْهَنُوا] اسْتَوْهَنَ خَلْقَ الصَّلْصَالِ» آدم از خاک آفريده شده است. آتش بالاتر از خاک است، بنابراين ما

ص: 5834

به خاک سجده نمي کنيم. ملاصدرا يک تعبير لطيفي دارد. مي گويد: شيطان حواسش نبود گرچه از خاک بود، اما قرآن مي فرمايد: «وَ نَفَخْتُ فِيهِ مِنْ رُوحِي »، ثانياً «لِما خَلَقْتُ بِيَدَي » اين دست ساز خودم است و من از روح خودم در او دميدم.

«فَأَعْطَاهُ اللَّهُ» وقتي شيطان حاضر به سجده نشد، «النَّظِرَةَ» از خدا خواست به من مهلتي بده، خدا به او مهلت داد، «اسْتِحْقَاقاً لِلسُّخْطَةِ» براي اينکه تصور نکنند کساني که خدا به آنها مهلتي مي دهد، هميشه به نفعشان است، نه، گاهي براي اين است که پيمانه شان پر شود و مستحق عذاب بيشتري شوند. «وَ لا يَحْسَبَنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا أَنَّما نُمْلِي لَهُمْ خَيْرٌ لِأَنْفُسِهِمْ» (آل عمران/178) اينکه ما به يک عده اي با اينکه طغيان مي کنند، سرکشي مي کنند باز هم خدا عمر داده و هيچ مشکلي ندارند، مي گويند: ما يک رکعت در عمرمان نماز نخوانديم، روزگار خوبي داريم، اينها بايد بترسند. «إِنَّما نُمْلِي لَهُمْ لِيَزْدادُوا إِثْماً وَ لَهُمْ عَذابٌ مُهِين » اين پيمانه که پر شد، عذاب دردناکي است. در حکمت 116 اميرمؤمنان فرمودند: سخت ترين آزمون خداوند مهلت دادن است. مهلت به گنهکار مي دهد. اين نظير همين بحثي است که زينب کبري به يزيد فرمود: فکر نکن اگر بر تخت قدرت نشستي و مي تازي خدا دوستت دارد. اينکه انسان هميشه در سلامت باشد و در تاخت و تاز باشد، به اين معنا نيست، دارد غرق مي شود و خبر ندارد.

اگر غرق در نعمت هستيم و به وظيفه عمل مي کنيم هيچ، اگر غرق در نعمت هستيم و نافرماني مي کنيم عذاب است. «وَ اسْتِتْمَاماً لِلْبَلِيَّةِ» خدا به شيطان مهلت داد تا آزمون بندگان تمام شود. چون ما وقتي

ص: 5835

در برابر شيطان مقاومت کنيم هنر کرديم. اگر موانعي داشت مقاومت کرديم و راه را پيموديم هنر کرديم. «وَ إِنْجَازاً لِلْعِدَةِ» آن وعده اي که خدا به بندگان داده بود و من آنها را امتحان خواهم کرد. «فَقَالَ إِنَّكَ مِنَ الْمُنْظَرِينَ إِلى يَوْمِ الْوَقْتِ الْمَعْلُوم ». «ثُمَّ أَسْكَنَ سُبْحَانَهُ آدَمَ دَاراً» آدم که آفريده شد، خداوند حضرت آدم را در خانه اي قرار داد که دو ويژگي داشت. «أَرْغَدَ فِيهَا عَيْشَهُ وَ آمَنَ فِيهَا مَحَلَّتَهُ» دو ويژگي که شاحرين نهج البلاغه فرمودند: معلوم است اگر زندگي آدم اينطور باشد، بهشت مي شود. بهشت اين دو ويژگي را داشت که اميرالمؤمنين توصيه کردند. لوازم زندگي انسان کامل باشد. نعمت بر انسان کامل باشد. اگر نعمت بر انسان کامل بود وهيچ مشکلي از نظر لوازم زندگي و نعمت نداشته باشد، امن و امان هم باشد، بهشت است. حضرت آدم هم در بهشت با اين دو ويژگي زندگي مي کرد. «وَ حَذَّرَهُ إِبْلِيسَ وَ عَدَاوَتَهُ» به حضرت آدم خداوند تذکر داد که مواظب شيطان و دشمني ابليس باش، در قرآن کريم اين آيه را همه بلد هستند. سوره طه آيه 117، خداوند به حضرت آدم فرمود: مواظب باش، «فَقُلْنا يا آدَمُ إِنَّ هذا عَدُوٌّ لَكَ وَ لِزَوْجِكَ » اين دشمن توست.

از اينجا داستان فريبي است که شيطان زد «فَاغْتَرَّهُ عَدُوُّهُ نَفَاسَةً عَلَيْهِ بِدَارِ الْمُقَامِ» چرا شيطان حضرت آدم را فريب داد؟ بخاطر حسادتي که به آدم داشت. در روايات ما هست منشأ وسوسه شيطان و سقوط شيطان دو چيز بود، يکي تکبر و يکي حسادت، تکبر اجازه نداد سجده کند، حسادت هم براي فريب حضرت آدم رفت. اگر در زندگي تکبر و حسادت

ص: 5836

داشته باشيم يک شيطان کوچک در محيط خود هستيم. آدم متکبر و حسود شيطان است. اميرالمؤمنين(ع) مي فرمايد: چون حسادت کرد سراغ دشمني با حضرت آدم رفت. «وَ مُرَافَقَةِ الْأَبْرَارِ فَبَاعَ الْيَقِينَ بِشَكِّهِ» حضرت آدم در اين وسوسه قرار گرفت، ما اعتقاد به عصمت انبياء داريم، معتقد هستيم انبياء معصوم هستند. اگر انبياء معصوم نباشند چطور مي شود الگوي ما باشند؟ عصمت به اين معنا نيست که نتوانند گناه کنند، مي توانند و انجام نمي دهند. اين يک ترک اولي بود و بهتر بود حضرت آدم اين کار را نمي کرد. حضرت آدم يقين داشت که نبايد سراغ اين درخت برود، اما دچار ترديد شد. يقينش را به شک فروخت. «وَ الْعَزِيمَةَ بِوَهْنِهِ» با اينکه تصميم جدي داشت اما متزلزل شد. در سوره مبارکه طه هست «وَ لَقَدْ عَهِدْنا إِلى آدَمَ مِنْ قَبْلُ فَنَسِيَ وَ لَمْ نَجِدْ لَهُ عَزْماً» (طه/115) لذا حضرت آدم جزء انبياي اولوالعزم نيست. اولوالعزم بايد يک عزم راسخي داشته باشند و ترک اولي هم نبايد انجام مي داد.

«وَ اسْتَبْدَلَ بِالْجَدَلِ وَجَلًا» شادي و خوشي بهشت را تبديل به نگراني بيرون آمد از بهشت کرد. «وَ بِالاغْتِرَارِ نَدَماً ثُمَّ بَسَطَ اللَّهُ سُبْحَانَهُ لَهُ فِي تَوْبَتِهِ» اينطور نبود که خطايي کرد درهاي رحمت بسته شود، «وَ لَقَّاهُ كَلِمَةَ رَحْمَتِهِ» خداوند کلماتي ياد او داد که توبه اش پذيرفته شد و اشاره مي کنيم. «وَ وَعَدَهُ الْمَرَدَّ إِلَى جَنَّتِهِ» توبه اش را قبول کرد، کلمات را ياد او داد و وعده داد دوباره به بهشت برمي گرداند. «فَأَهْبَطَهُ إِلَى دَارِ الْبَلِيَّةِ» خداوند حضرت آدم را هبوط داد و به زمين آمد. دنيا دار ابتلا است. «وَ تَنَاسُلِ الذُّرِّيَّةِ» اينجا که محل نسل

ص: 5837

و فرزندان و چيزهايي که در دنيا وجود دارد.

«اهبطه الي دار البلية» در روايتي از امام صادق(ع) هست که فرشته اي سراغ حضرت آدم آمد، ديد حضرت آدم خيلي ناراحت است. خيلي گريه و زاري کرد و خداوند توبه اش را قبول کرد و به او تسلي داد. آن فرشته گفت: خيلي ناراحت نباش و اصلاً بنا بود از اول تو روي زمين بيايي. خدا از اول به ما خبر داده بود که جاي تو روي زمين است. «إِنِّي جاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَلِيفَة» (بقره/30) از اول بنا بود تو روي زمين باشي. اينها مقدمه بود تا رسيدي به اينجا، حضرت آدم را دلداري دادند.

خود اميرمؤمنان وقتي مي خواهند وسوسه شيطان را توضيح بدهند، فرمودند: «فأغتَّرهُ» حضرت آدم را فريب داد. همه ضماير به حضرت آدم برمي گردد. متأسفانه حرفي که منشأ آن ديني نيست، مي گويند: ابليس نتوانست حضرت آدم را فريب بدهد، سراغ خود آدم رفت. از مسير همسرش حضرت حوا وارد شد. زن منشأ شر است! حضرت آدم را شيطان نتوانست فريب بدهد و از طريق همسرش فريب داد. اين حرف ديني نيست. يک آيه پيدا کنيد که قرآن گفته باشد که شيطان سراغ حضرت حوا رفت. چنين حرفي نداريم. قرآن دو تعبير دارد، يک تعبير دارد، سراغ حضرت آدم رفت. يک تعبير دارد «فَوَسْوَسَ لَهُمَا» (اعراف/20) لَهُما يعني آدم و حوا با هم، اما شما پيدا کنيد که سراغ حوا رفته باشد و از طريق حوا سراغ حضرت آدم آمده باشد، چنين تعبيري نداريم. منشأ اين حرف کجاست؟ اين متأسفانه در تورات هست و ما اعتقاد داريم اين تورات، توراتي نيست که بر

ص: 5838

حضرت موسي نازل شده است. در اول انجيل عيسي مسيح نوشتند در قرن اول ميلادي پس از صعود عيسي مسيح به آسمان عده اي به نوشتن سرگذت عيسي مسيح پرداختند. يعني شما همه عالم را بگرديد، بزرگ مسيحيان عالم اعتقاد ندارد اين انجيل همان است که بر عيسي نازل شده است. اول انجيل لوقا آمده است که نوشته است: من نوشته هاي قبل از خودم را مطالعه کردم. کتاب هاي قبل از خودم را خواندم و با مطالعات خودم اين انجيل را نوشتم.

در کتاب اول تورات، باب سوم که کتاب پيدايش است، در مورد ابليس مي نويسد: چون ابليس ديد آن درخت براي خوراک نيکوست و به نظر خوشنما مي آيد، شوهر خود را فريب داد. اول ابليس سراغ حوا رفت و از مسير حوا آمد آدم را گول زد. چنين چيزي نداريم و حضرت امير هم همه ضماير را به حضرت آدم برمي گردد. حضرت آدم از انبياي بزرگ الهي است و پنج فضيلت مهم دارد. در قرآن کريم سوره صاد آيه 75 «لِما خَلَقْتُ بِيَدَي » اين دست ساز من است. «وَ نَفَخْتُ فِيهِ مِنْ رُوحِي » به فرشتگان فرمان مي دهد «فَقَعُوا لَهُ ساجِدِينَ» (فجر/29) به سجده بيافتيد. «وَ عَلَّمَ آدَمَ الْأَسْماءَ كُلَّها» (بقره/31) تعليم اسماء به حضرت آدم ياد داد. آدم معلم فرشتگان شد «قالَ يا آدَمُ أَنْبِئْهُمْ بِأَسْمائِهِم » (بقره/33) ما از حضرت آدمي سخن مي گوييم که تعبير قرآن است به دست خدا درست شده است. فرشتگان بر او سجده کردند، خدا به او اسماء را ياد داد و معلم فرشتگان بود. اما چطور شد فريب ابليس را خورد؟ يک نکته خيلي مهم که اميرالمؤمنين مي فرمايد: «فَاغتَّرهُ» شارحين نهج البلاغه

ص: 5839

زيبا اشاره کردند، گفتند: دو مسأله بود. 1- ابليس تکرار مي کرد. هي گفت: از اين درخت بخوري چيزي نمي شود. در خوبي ها و بدي ها يادمان باشد. انسان يکي از ويژگي هايش تأثير پذيري است. يک حرف خوب را ده بار بگويي بالآخره اثر دارد. پدر و مادرها در تربيت فرزندانشان حوصله داشته باشند و با زبان نرم و خوش صحبت کنند. ما زود خسته مي شويم و اين درست نيست. چرا اينقدر گفتند: از رفيق بد فرار کنيد؟ براي اينکه تأثيرگذار است. شيطان بر اثر تکرار توانست آدم را فريب بدهد. 2- در اثر قسم هاي شديد و غليظي که خورد. «وَ قاسَمَهُما إِنِّي لَكُما لَمِنَ النَّاصِحِينَ» (اعراف/21) قسم خورد من خيرخواه شما هستم. پس حضرت آدم با اين پنج ويژگي 1- از بس ابليس تکرار کرد و قسم خورد. بايد ياد بگيريم به هر قسمي اعتماد نداشته باشيم. اميرالمؤمنين در نامه به مالک اشتر مي فرمايد: «فَإِنَّ السَّاعِيَ غَاشٌ » کسي که سخن چين است خائن است. «وَ إِنْ تَشَبَّهَ بِالنَّاصِحِينَ» ولو قيافه خيرخواه بگيرد. کسي که سخن چيني مي کند قسم مي خورد من خيرخواه شما هستم و با شما دشمني ندارم که شما باور کنيد. تکرار زياد در بدي ها و خوبي ها داشته باشيم، در بدي ها وقتي رفيق بد پيدا کرديم و يک حرف ناجور زياد به ما بگويند، آدم ابوالبشر هم باشي مي پذيري.

بايد مواظب باشيم. نکته دوم اين است که در روايات فراواني داريم، سجده بر آدم چطور بود؟ مگر مي شود بر غير خدا سجده کرد؟ مگر سجده بر غير خدا جايز است؟ در روايات فراوان آمده و از امام رضا در عيون الاخبار الرضا هست که فرمودند: «كَانَ سُجُودُهُمْ

ص: 5840

لِلَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ عُبُودِيَّةً وَ لِآدَمَ إِكْرَاماً» سجده براي خدا سجده عبوديت است اما سجده براي حضرت آدم سجده گراميداشت است. شبيه داستان حضرت يوسف «وَ رَفَعَ أَبَوَيْهِ عَلَى الْعَرْشِ وَ خَرُّوا لَهُ سُجَّدا» (يوسف/100) برادرها و حضرت يعقوب، همه در برابر يوسف سجده کردند و اين سجده عبوديت نيست. يادمان باشد بايد مجهز باشيم. گاهي يک شبهه و سؤالي هست، کسي که بر امام رضا سجده مي کند، نمي خواهد امام رضا را بپرستد. سجده گراميداشت است. چند وقت پيش سخنراني داشتم، يک آقايي آمد بعد از منبر عمداً بلند بلند صحبت کرد که همه را تحت تأثير قرار بدهد. گفت: من از شرکي که شما شيعيان گرفتار هستيد، پاک شدم. نبايد در شهر امام رضا افکار وهابي وجود داشته باشد. گفتم: کدام شرک؟ گفت: اينکه شما زيارت امام رضا مي رويد و توسل به حضرت داريد، زيارت و توسل شرک است. گفتم: من دو آيه مي خوانم، اگر جواب اين دو آيه را دادي بحث را ادامه مي دهيم وگرنه بحثي نداريم. يکي سوره مبارکه يوسف آيه 97 است که قرآن کريم مي فرمايد: وقتي داستان حضرت يوسف تمام شد، برادرها نزد يعقوب آمدند و گفتند: «قالُوا يا أَبانَا اسْتَغْفِرْ لَنا ذُنُوبَنا إِنَّا كُنَّا خاطِئِينَ» تو از خدا بخواه ما را بيامرزد. اگر به امام رضا گفتيم: اي امام رضا تو از خدا بخواه ما را بيامرزد، اين شرک است. يکي هم آيه 64 سوره نساء است. «وَ لَوْ أَنَّهُمْ إِذْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ جاؤُكَ فَاسْتَغْفَرُوا اللَّهَ وَ اسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ» اگر گنهکارها خدمت شما آمدند، پيامبر برايشان استغفار کند. اين شرک است؟ اين دو آيه را خوانديم، گفت:

ص: 5841

شما فقط همين دو آيه را بلد هستيد. يادمان باشد سجده بر امام هم کرديم، سجده گراميداشت است. سجده عبوديت داريم که اختصاص به خداوند دارد. فرشتگان هم در برابر حضرت آدم سجده عبوديت نکردند. يک سجده بزرگداشت هم داريم که مانعي ندارد.

اميرالمؤمنين اشاره کردند که چرا شيطان حاضر نشد سجده کند؟ گفت: من از آتش هستم و آدم از خاک است و قياس کرد. آنچه ابليس را زمين زد قياس باطل او بود. در روايات فراواني داريم بعضي از فرقه هاي اسلامي گرفتار قياس شدند. چرا؟ خدا مرحوم آيت الله آصفي را رحمت کند، مقاله ي مفصلي در اين زمينه دارند. وقتي صد سال از مبدأ اسلام گذشت، پرسش هاي ديني مردم زياد شد. جواب همه پرسش ها در قرآن نبود، گرفتار قياس شدند چون حاضر به مراجعه به ائمه نبودند. ائمه تذکر مي دادند و مي فرمودند: يکي از سران فرقه هاي اسلامي خدمت امام صادق آمد. ابوحنيفه خدمت امام صادق آمد، امام صادق فرمود: به من خبري رسيده است که تو قياس مي کني؟ فرمود: بله من در فتاوي قياس کردم. حضرت فرمود: اين کار را نکن. اول کسي که قياس کرد ابليس بود. گفت: من از آتش و او از خاک و آتش از خاک بالاتر است پس من نبايد به او سجده کنم. بعد حضرت چند سؤال پرسيدند. امام صادق فرمود: مگر نمي خواهي قياس کني، نماز بالاتر است يا روزه؟ پس چرا بانوان در ايامي که معذور از انجام واجبات هستند، اين ايام که مي گذرد نمازهايشان قضا ندارد، روزه هايشان قضا دارد؟ چرا خدا قضاي نماز را بر آنها واجب نکرده است. تو مي گويي نماز بالاتر است.

ص: 5842

جواب بده! در سؤال و جوابش ماند و چند سؤال ديگر حضرت پرسيدند و هيچکدام را نتوانست پاسخ بدهد. يکي از مشکلاتي که ابليس داشت 1- تکبر 2- حسادت 3- قياس بود.

در روايتي امام صادق فرمود، ما در جامعه زياد ديديم که بعضي مي گويند: نماز خواندن سخت است به ما نگو. مي گوييم: خمس بده. مي گويد: خمس مال نمي دهم اما در طول سال کارهاي خير مي کنم. اينقدر به فقرا کمک مي کنم. يکوقتي آقايي به من مي گفت: ما از خدا طلبکار هستيم اينقدر پول در راه خدا مي دهيم. مثلاً خانمي مي گويد: دلت پاک باشد. در حجاب اينقدر اصرار نکن. همين خانم هايي که گاهي پوشش هاي مناسب ندارند، نمازهايي مي خوانند، روزه مي گيرند. در يکي از کشورها اول ماه رمضان يک خانم خيلي باحجابي را ديدم، تا ديروز حجاب نداشت، گفتم: الحمدلله، گفت: نه اين حجاب براي ماه رمضان است. عيد فطر دوباره برمي گردم به همان حالت. خدا عبادتي را مي خواهد که خودش فرمان داده است. اگر ما جا به جا کرديم اينها وسوسه ابليس است. امام صادق فرمود: ابليس به خدا گفت خدايا مرا از سجده بر آدم عفو کن، « أَنَا أَعْبُدُكَ عِبَادَةً لَمْ يَعْبُدْكَهَا مَلَكٌ مُقَرَّبٌ وَ لَا نَبِيٌّ مُرْسَلٌ» عبادتي مي کنم که ملک مقرب و نبي مرسلي اينطور عبادت نکرده باشد. مرا معاف کن، اين وسوسه ابليس است. اميرمؤمنان شش هزار سال عبادت کرد. اگر سالهاي آخرت باشد، تعداد سالهاي آخرت چقدر است؟ قرآن کريم مي فرمايد: يک روزش پنجاه هزار سال است. يک روز قيامت پنجاه هزار سال است. شش هزار سال اينطور عبادت کرده باشد. اميرالمؤمنين مي فرمايد: شايد از اين سالهاي قيامت باشد.

ص: 5843

گفت: خدايا اين سجده را از من نخواه، عبادتي مي کنم که هيچ ملک و مقربي نکرده باشد. خدا اگر حجاب را خواسته، حجاب با زيارت عاشورا درست نمي شود. خبر دارم از خانم هايي که حجاب ندارند ولي زيارت عاشورا و جمکران ترک نمي شود. خدا به ابليس فرمود: «قَالَ اللَّهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى لَا حَاجَةَ لِي إِلَى عِبَادَتِكَ إِنَّمَا أُرِيدُ أَنْ أُعْبَدَ مِنْ حَيْثُ أُرِيدُ لَا مِنْ حَيْثُ تُرِيدُ» (تفسير القمي/ج1/ص42) خداوند فرمود: آنچه من مي خواهم نه آنچه تو مي خواهي. قلبت پاک باشد! چه کار به حجاب و نماز و حلال و حرام من داري؟!

شريعتي: امروز صفحه 244 قرآن کريم را تلاوت خواهيم کرد. روز شنبه با حضور کارشناسان برنامه از شهر مقدس قم در اختيار شما هستيم.

حاج آقاي حسيني قمي: سوره مبارکه ابراهيم آيه 22 مي فرمايد: فرداي قيامت شيطان از خودش دفاع مي کند و مي گويد: خدايا اينها بي خود گردن من نگذارند. «فَلا تَلُومُونِي وَ لُومُوا أَنْفُسَكُم » خودتان را سرزنش کنيد. مرا سرزنش نکنيد. 124 هزار پيامبر شما را دعوت کرد، قبول نکرديد، دعوت مرا قبول کرديد. آنوقت مي گوييد: شيطان ما را فريب داد. توجيهي براي گناه خودمان نداشته باشيم.

شريعتي:

اي قبله ابرهاي بار آور تو *** دريا به نماز ايستاده در تو

باران که گرفته است تسبيح به دست *** دارد صلوات مي فرستد بر تو

«فَلَمَّا جَهَّزَهُمْ بِجَهازِهِمْ جَعَلَ السِّقايَةَ فِي رَحْلِ أَخِيهِ ثُمَّ أَذَّنَ مُؤَذِّنٌ أَيَّتُهَا الْعِيرُ إِنَّكُمْ لَسارِقُونَ «70»قالُوا وَ أَقْبَلُوا عَلَيْهِمْ ما ذا تَفْقِدُونَ «71»قالُوا نَفْقِدُ صُواعَ الْمَلِكِ وَ لِمَنْ جاءَ بِهِ حِمْلُ بَعِيرٍ وَ أَنَا بِهِ زَعِيمٌ «72»قالُوا تَاللَّهِ لَقَدْ عَلِمْتُمْ ما

ص: 5844

جِئْنا لِنُفْسِدَ فِي الْأَرْضِ وَ ما كُنَّا سارِقِينَ «73»قالُوا فَما جَزاؤُهُ إِنْ كُنْتُمْ كاذِبِينَ «74»قالُوا جَزاؤُهُ مَنْ وُجِدَ فِي رَحْلِهِ فَهُوَ جَزاؤُهُ كَذلِكَ نَجْزِي الظَّالِمِينَ «75»فَبَدَأَ بِأَوْعِيَتِهِمْ قَبْلَ وِعاءِ أَخِيهِ ثُمَّ اسْتَخْرَجَها مِنْ وِعاءِ أَخِيهِ كَذلِكَ كِدْنا لِيُوسُفَ ما كانَ لِيَأْخُذَ أَخاهُ فِي دِينِ الْمَلِكِ إِلَّا أَنْ يَشاءَ اللَّهُ نَرْفَعُ دَرَجاتٍ مَنْ نَشاءُ وَ فَوْقَ كُلِّ ذِي عِلْمٍ عَلِيمٌ «76»قالُوا إِنْ يَسْرِقْ فَقَدْ سَرَقَ أَخٌ لَهُ مِنْ قَبْلُ فَأَسَرَّها يُوسُفُ فِي نَفْسِهِ وَ لَمْ يُبْدِها لَهُمْ قالَ أَنْتُمْ شَرٌّ مَكاناً وَ اللَّهُ أَعْلَمُ بِما تَصِفُونَ «77» قالُوا يا أَيُّهَا الْعَزِيزُ إِنَّ لَهُ أَباً شَيْخاً كَبِيراً فَخُذْ أَحَدَنا مَكانَهُ إِنَّا نَراكَ مِنَ الْمُحْسِنِينَ»

ترجمه آيات: پس چون بارهاى برادران را مجهّز و مهيا ساخت، ظرف آبخورى (گران قيمتى) را در خورجين برادرش (بنيامين) قرار داد، سپس منادى صدا زد؛ اى كاروانيان! قطعاً شما دزد هستيد. (برادران يوسف) رو به ماموران كردند و گفتند: شما چه چيزى را گم كرده ايد. گفتند: پيمانه و جام مخصوص شاه را گم كرده ايم و براى هركس آن را بياورد، يك بار شتر (جايزه) است و من اين را ضمانت مى كنم. گفتند: به خدا سوگند شما مى دانيد كه ما براى فساد در اين سرزمين نيامده ايم و ما هرگز سارق نبوده ايم. (مأموران يوسف) گفتند: پس اگر دروغ گفته باشيد، كيفرش چيست؟گفتند: كيفرش چنين است كه هر كس پيمانه در بارش پيدا شود، خود او جزاى سرقت است (كه به عنوان گروگان يا برده در اختيار صاحب پيمانه قرار گيرد) ما (در منطقه كنعان) ظالم (سارق) را اينگونه كيفر مى دهيم. پس (از پذيرش كيفر، ماموران شروع به بازرسى كرده و) قبل از بارِ

ص: 5845

برادرش، به (بازرسى) بار ساير برادران پرداخت، سپس پيمانه را از بار برادرش بيرون آورد. ما اينگونه براى يوسف تدبير كرديم، زيرا طبق قانون شاه مصر، يوسف نمى توانست برادرش را بازداشت كند، مگر آنكه خدا بخواهد (كه كيفر سارق در كنعان را مقدّمه بازداشت اين برادر قرار مى دهد.) ما هر كس را كه بخواهيم (و لايق باشد) درجاتى بالا مى بريم و برتر از هر صاحب دانشى، دانشورى است. (برادران) گفتند: اگر او سرقت كند (جاى تعجب نيست، زيرا) پيش از اين نيز برادر او دزدى كرده بود. يوسف (اين تهمت را) در دل خود پنهان داشت و (با آنكه ناراحت شده بود) به روى آنان نياورد. (ولى) گفت: موقعيّت شما بدتر (از او) ست و خداوند به آنچه توصيف مى كنيد داناتر است. (برادران) گفتند: اى عزيز! همانا براى او پدرى است پير و سالخورده، پس يكى از ما را به جاى او بگير (و او را رها كن)، همانا ترا از نيكوكاران مى بينيم.

98-09-19- شرح خطبه اول نهج البلاغه

شريعتي: بسم الله الرحمن الرحيم، اللهم صل علي محمد و آل محمد و عجل فرجهم.

از خاکم و با خاک برابر هستم *** از آنچه شنيده ايد کمتر هستم

اما دل خلوتم حرايي دارد *** من نيز به وسع خود پيمبر هستم

سلام مي کنم به همه دوستان عزيزم، بيننده هاي خوب و گرانقدرمان، انشاءالله هرجا هستيد خداي متعال پشت و پناه شما باشد. حاج آقاي حسيني قمي سلام عليکم و رحمة الله، خيلي خوش آمديد.

حاج آقاي حسيني قمي: سلام عليکم و رحمة الله، عرض سلام و ارادت خالصانه خدمت همه بينندگان عزيز دارم. از حضور بسيار زيباي مردم در مراسمي که در قم

ص: 5846

بود، تشکر مي کنم. بعد از جلسه خدمت مخاطبين عزيز بوديم، به غصه هاي ما افزوده شد. مشکلات و گرفتاري هاي مردم زياد است، ما شرمنده هستيم و کاري نمي توانيم بکنيم جز اينکه بشنويم. موارد متعددي بودند کساني که به نان شبشان محتاج هستند. خانمي با يک طفل معصوم دانش آموز آمده بود، مي گفت: اشکالي ندارد من اين بچه را در قم گذاشتم و در تهران در منزلي کار مي کنم و ماهي يک ميليون و هفتصد هزار تومان مي گيرم و شبانه روز خدمتگزار هستم، اين پول را مي دهم به بچه ها و پدرشان در قم براي امرار معاش. پدرشان از ساختمان افتاده بود و فلج شده بود. گفتم: بيمه هستيد؟ گفت: نه، سؤال شرعي داشت و گفت: اشکال ندارد من اين بچه ها را در قم مي گذارم و به تهران مي روم و آخر هفته يک روز سر مي زنم. اين خانم بحث مراجعه مالي نداشت و من خيلي ناراحت شدم. گفتم: نمي شود در قم جايي کار کنيد که آخر شب به خانه برگرديد؟ گفت: در قم کار پيدا نکردم. من خواهش مي کنم که مردم نسبت به هم رحم داشته باشند.

روايتي را ديدم که ابن شهر آشوب نقل مي کند، نوشته اميرالمؤمنين(ع) در جمعي نشسته بودند، فرمودند: «ما احسنتُ الي احدٍ» من در عمرم به کسي خوبي نکردم. اصحاب تعجب کردند. گفتند: منظور شما چيست؟ حضرت فرمودند: «إِنْ أَحْسَنْتُمْ أَحْسَنْتُمْ لِأَنْفُسِكُمْ» (اسراء/7) به کسي خدمت نکردم و اگر کاري کردم به خودم خدمت کردم. چرا اميرالمؤمنين از مال و جان و هستي اش گذشت؟ چون باور مي کرد خدمت به ديگران خدمت به خود ماست. مسئولين هم بايد کاري براي مردم بکنند. کسي بيايد اين

ص: 5847

نامه هاي مردم را که دست ما هست را بخواند. مردم به نان شب محتاج هستند. بحثي اين روزها مطرح است که بحث معاف از ماليات است، هنرمنداني را معاف مي کنند که يک قراردادشان ميلياردي است. او ماليات ندهد آنوقت کارمند بيچاره که حقوق دارد اول ماليات کسر مي شود و بعد حقوقش واريز مي شود. ماليات بگيريد اما منصفانه بگيريد. پنجاه درصد پزشکان حاضر به وصل کردن کارتخوان نيستند. آنوقت پياز فروشي در جاده کارتخوان دارد. الآن هم بحث انتخابات است، براي 280 کرسي مجلس 13 هزار نفر احساس تکليف کردند. ما شرمنده لطف و محبت مردم هستيم که از راه هاي دور آمده بودند.

شريعتي: انشاءالله به برکت نام و ياد حضرت معصومه(س) مشکلات برطرف شود.

حاج آقاي حسيني قمي: به اينجا رسيديم «ثُمَّ بَسَطَ اللَّهُ سُبْحَانَهُ لَهُ فِي تَوْبَتِهِ وَ لَقَّاهُ كَلِمَةَ رَحْمَتِهِ وَ وَعَدَهُ الْمَرَدَّ إِلَى جَنَّتِهِ فَأَهْبَطَهُ إِلَى دَارِ الْبَلِيَّةِ وَ تَنَاسُلِ الذُّرِّيَّةِ» بعد از اينکه داستان حضرت آدم را قرآن مفصل بيان کرده است و حضرت هم مفصل بيان کردند، مي فرمايند: آدم ترک اولي کرد، البته توضيح داديم گناه نيست و ما معتقد هستيم انبياء معصوم هستند و عصمت دارند و اگر معصوم نباشند، نمي توانند الگوي ديگران باشند. اميرمؤمنان مي فرمايد: درهاي توبه بسته نشد، وقتي آدم متوجه اشتباه شد، خداوند بساط توبه را برايش پهن کرد. بخاطر همين ترک اولي حضرت آدم خيلي زود از بهشت بيرون آمد. در روايتي داريم فقط هفت ساعت در بهشت بودند. يکي از دلايلي که حضرت آدم فريب خورد و حرف شيطان را قبول کرد، از بس قسم خورد. «اني لکما لمن الناصحين» (اعراف/21) اولين باري بود

ص: 5848

که حضرت آدم با کسي مواجه مي شود که قسم مي خورد و اظهار خيرخواهي مي کند ولي در باطن دروغ مي گويد. «وَ قاسَمَهُما إِنِّي لَكُما لَمِنَ النَّاصِحِينَ» من خيرخواه شما هستم. وقتي از بهشت رانده شد خدا بساط توبه را برايش باز کرد و کلماتي را به او تعليم داد، در قرآن هم هست «فَتَلَقَّى آدَمُ مِنْ رَبِّهِ كَلِماتٍ فَتابَ عَلَيْهِ» (بقره/37) يک کلماتي ياد او داد که توبه کرد.

وقتي توبه اش را قبول کرد، به او وعده داد، غصه نخور دوباره به بهشت برمي گردي. «فأهبطه الي دار البليه» خداوند او را هبوط داد به سرزميني که دارالبليه، محل آزمون است. «وَ تَنَاسُلِ الذُّرِّيَّةِ» جايي که اينجا ديگر بايد دنبال نسل و فرزند باشيم. گاهي در تمام آزمون هاي زندگي موفق مي شويم. يکجا رد مي شويم آن هم آزمون نسل و ذريه و فرزندان ما هست. انسان هايي که در همه آزمون ها موفق هستند. نماز و روزه و حج و جهاد، اما محبت بيش از حد به اولاد خودش را وارد مسير گناه مي کند.

«وَ اصْطَفَى سُبْحَانَهُ مِنْ وَلَدِهِ أَنْبِيَاءَ» خداوند از فرزندان حضرت آدم پيامبراني را برگزيد، «أَخَذَ عَلَى الْوَحْيِ مِيثَاقَهُمْ وَ عَلَى تَبْلِيغِ الرِّسَالَةِ أَمَانَتَهُمْ» از فرزندان حضرت آدم که به عنوان پيامبر انتخاب کرد براي ابلاغ رسالت الهي پيمان گرفت. که اين وحي الهي را برساند. کي پيامبران را فرستاد؟ «لَمَّا بَدَّلَ أَكْثَرُ خَلْقِهِ عَهْدَ اللَّهِ إِلَيْهِمْ» وقتي مردم عهد خدا را از بين بردند. « فَجَهِلُوا حَقَّهُ» حق خدا را ناديده گرفتند. «وَ اتَّخَذُوا الْأَنْدَادَ مَعَهُ» براي خدا شريک قرار دادند. «وَ اجْتَالَتْهُمُ الشَّيَاطِينُ عَنْ مَعْرِفَتِهِ» شياطين آنها را از معرفت خدا دور کردند. «وَ اقْتَطَعَتْهُمْ

ص: 5849

عَنْ عِبَادَتِهِ» از عبادت الهي فاصله گرفتند آنوقت خداوند پيامبران را فرستاد. «فَبَعَثَ فِيهِمْ رُسُلَهُ» پيامبراني با پنج مأموريت فرستاد. «وَ وَاتَرَ إِلَيْهِمْ أَنْبِيَاءَهُ» پيامبران را پي در پي فرستاد. «لِيَسْتَأْدُوهُمْ مِيثَاقَ فِطْرَتِهِ» پيامبران مي گفتند همان چيزي که در فطرت شماست را برگردانيد. مأموريت پيامبران شکوفايي فطرت و عقل انسان ها بود. لذا خود قرآن کريم وقتي مأموريت پيامبران را بيان مي کند، مي گويد: به اينها بگوييد «لعلهم يتذکرون» يادشان بيايد. اينها پيمان بسته بودند و در فطرتشان بود. پيامبران آمدند آنچه در فطرت ما هست را شکوفا کنند. غباري که بر فطرت و عقل ما هست کنار بزنند. «وَ يُذَكِّرُوهُمْ مَنْسِيَّ نِعْمَتِهِ» نعمت هاي الهي که يادشان رفته را يادآوري کنند. «وَ يَحْتَجُّوا عَلَيْهِمْ بِالتَّبْلِيغِ» نگويند کسي به ما نگفته بود. «وَ يُثِيرُوا لَهُمْ دَفَائِنَ الْعُقُولِ» خرد انسان ها که به زير خاک رفته بود، اينها را کنار بزنند و بشکافند و عقل انسان ها را شکوفا کنند. «وَ يُرُوهُمْ آيَاتِ الْمَقْدِرَةِ» نشانه هاي قدرت الهي را به مردم نشان بدهد.

«مِنْ سَقْفٍ فَوْقَهُمْ مَرْفُوعٍ» آسماني که بالاي سرشان است، «وَ مِهَادٍ تَحْتَهُمْ مَوْضُوعٍ» زميني که گهواره زير پايشان است. «وَ مَعَايِشَ تُحْيِيهِمْ» مسائل زندگي که با آن زندگي مي کنند. «وَ آجَالٍ تُفْنِيهِمْ» روزي پايانش مرگ است. انبياء آمدند اينها را بگويند. يادت باشد آخرش مرگ است! آقا و خانم محترم اگر دستت مي رسد و توانايي کمک کردن داري، از مال و آبرويت بگذري، بسم الله! وقتي دفن مي کنند و زير خاک مي گذارند، چيزي همراهت نيست. «وَ أَوْصَابٍ تُهْرِمُهُمْ» بيماري هايي که اينها را پير مي کند. هميشه سلامتي و قدرت نيست. والي اهواز به امام صادق(ع) نامه نوشت و گفت: ما

ص: 5850

اينجا استاندار شديم. امام صادق(ع) فرمود: خيلي خوشحال شدم ولي ناراحت هم شدم. خوشحال شدم که به دست تو گرفتاري کسي برطرف مي شود. ناراحت شدم مي ترسم نکند بيچاره اي را نا اميد کني، بوي بهشت به مشامت نمي رسد. «وَ أَحْدَاثٍ [تَتَتَابَعُ ] تَتَابَعُ عَلَيْهِمْ». انبياء آمدند ما را بيدار کنند و عقل و فطرت ما را شکوفا کنند. اميرالمؤمنين در جمله اول فرمود: «وَ لَقَّاهُ كَلِمَةَ رَحْمَتِهِ» خداوند کلماتي به آدم ياد داد که رحمت الهي شامل حالش شده و توبه اش پذيرفته شده است. يکي از بهترين شارحين نهج البلاغه مرحوم ابن ميثم بحراني است. تقريباً هفتصد سال پيش زندگي مي کرد و قديمي ترين شرح نهج البلاغه براي ايشان است. مرحوم ابن ميثم که يکي از علماي بزرگ شيعه است، اينکه اين کلمات چه بود و خدا چه کلماتي را ياد آدم داد که خداوند توبه اش را قبول کرد. خدا کلماتي را ياد آدم داد و وقتي گفت، توبه اش قبول شد.

مرحوم ابن ميثم بحراني براساس روايات چند معنا را ذکر مي کند، يکي از کلمات آيه 23 سوره اعراف بود که آدم خواند و خدا توبه اش را قبول کرد. «قالا رَبَّنا ظَلَمْنا أَنْفُسَنا وَ إِنْ لَمْ تَغْفِرْ لَنا وَ تَرْحَمْنا لَنَكُونَنَّ مِنَ الْخاسِرِينَ» خدايا ما قبول داريم، به خودمان ظلم کرديم. آدم ترک اولي هم بکند به خودش ظلم مي کند. معناي دوم اين است که خداوند به حضرت آدم و حوا حج را ياد داد. آدم و حوا مناسک حج را انجام دادند و وقتي فارغ شدند، خداوند فرمود: من توبه شما را قبول مي کنم. آنوقت کعبه بود، در شعري مي خوانيم:

اين خانه را بايد خدا در اصل معماري کند

ص: 5851

*** آدم بنايش بر نهد جبريل هم ياري کند

او را اولوالعزمي دگر منقوش و گچ کاري کند *** آيد خليل الله در او يک چند حجاري کند

تا آنکه حق از مرحمت يک مهمانداري کند *** زير مهمانداري مگر امري قوي جاري کند

پس نقشه هاي ما سلف بد بهر اين زيبا خلق

اولين خانه کعبه بود. بنابراين حضرت آدم حج را به جا آورد، آنوقت خدا توبه اش را قبول کرد و اين نشانه عظمت حج است که بعد از حج توبه حضرت آدم پذيرفته شد. معناي سومي هست که خيلي لطيف است. ايشان مي فرمايد: حضرت آدم يک کلماتي از خداوند ياد گرفت که اين کلمات دست به دست بين انبياء چرخيد تا به دست رسول خدا رسيد. در روايت داريم هم مرحوم کليني و هم شيخ صدوق و شيخ طوسي از امام صادق نقل کردند، که اين کلمات تعبيرش اين است. همينطور نسخه به نسخه و دست به دست بين انبياء چرخيد، کلماتي که حضرت آدم خواند و خدا توبه اش را پذيرفت ميان انبياء گشت تا به دست خاتم الانبياء رسيد و آنوقت پيامبر هر روز صبح اين کلمات را مي خواندند. وقتي حضرت آدم اين کلمات را خواند، فرمود: من گناهانت را آمرزيدم و هرکسي اين دعا را بخواند او را مي آمرزم. اين دعا در بخشي از دعاهاي شب هاي ماه رمضان هم هست. وقتي حضرت آدم طواف کرد دو رکعت نماز خواند و وقتي ايستاد اين جمله را عرضه داشت: «اللَّهُمَّ أَنْتَ تَعْلَمُ سِرِّي وَ عَلَانِيَتِي» خدايا از سر و علن من آگاه هستي. «فَاقْبَلْ مَعْذِرَتِي » عذر مرا قبول کن. فرق حضرت آدم و

ص: 5852

ملائکه با شيطان چه بود؟ ملائکه اعتراض کردند و تا خدا توضيح داد، تسليم شدند. حضرت آدم گفت: «فاقبل معذرتي» اما ابليس نقطه مقابل بود و گفت: تا قيامت بندگان را فريب مي دهم. ما هم اگر در دنيا بر کار خطايي اصرار کرديم، ابليس هستيم. اشتباه کردي سريع عذرخواهي کن و تمام کن! بعضي پول مي دهند مشاروه مي روند و هزينه مي کنند، اين پول را دو شاخه گل بگير يا يک جعبه شيريني بگير و با خانمت آشتي کن. نياز به مشاوره نيست. ما مي توانيم فرشته باشيم، حضرت آدم باشيم يا ابليس باشيم. اگر گفتي: خدايا اشتباه کردم. مردم اشتباه کردم، چهل سال از انقلاب گذشته است تا به حال ديديد مسئولي بگويد: اشتباه کردم؟! به رفيقت بگو: اشتباه کردم!

«وَ تَعْلَمُ حَاجَتِي فَأَعْطِنِي مَسْأَلَتِي» حاجتم را روا کن. «وَ تَعْلَمُ مَا فِي نَفْسِي فَاغْفِرْ لِي ذُنُوبِي» از دلم خبر داري، ناهم را ببخش. اين کلمات را حضرت آدم از خدا ياد گرفته است «اللَّهُمَّ اني اسئلک» خدايا من سه چيز از تو مي خواهم، «اللَّهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ إِيمَاناً تُبَاشِرُ بِهِ قَلْبِي وَ يَقِيناً صَادِقاً حَتَّى يَذْهَبَ بِالشَّكِّ عَنِّي حَتَّى أَعْلَمَ أَنَّهُ لَنْ يُصِيبَنِي إِلَّا مَا كَتَبْتَ لِي وَ الرِّضَا بِمَا قَسَمْتَ لِي» اگر اين در زندگي ما بيايد ديگر نيازي به داروي آرامبخش نيست. خدايا ايماني بده که در همه وجودم رسوخ کرده باشد. زبان گفتن آسان است که بگوييم: مؤمن هستيم، شهادتين بدهيم و اسلام تمام است. آنوقت اگر با قلب ما عجين شود. اگر متکبر هستم، ايمان ندارم. اگر حسود هستم ايمان ندارم. بخيل هستم ايمان ندارم. اگر حسود هستم ايمان ندارم. اگر

ص: 5853

به ديگران فخرفروشي مي کنم ايمان ندارم. خدايا يقين صادقي به من بده، باور کنم هرچه به من مي رسد مقدر من بوده است. باور کن چيزي به من برخورد نمي کند «الا ما کتبت لي» اگر مسير را درست برويم، آنچه خدا گفته انجام بدهيم، اگر بلايي هم آمد، هرکه در اين درگه مقرب تر است جام بلا بيشترش مي دهند. يقين داشته باشم و باور کنم که هرچه به من برسد مقدر من است، «و الرضا لي بما قسمت لي» خدايا کاري کن هرچه برايم تقسيم کردي من راضي باشم. ما بايد تلاش کنيم، اما نه اينکه به هر راهي بزنيم فکر کنيم روزي ما زياد مي شود. يقين بدانم اگر از ربا و حرام اضافه شد، اگر از ظلم به مردم بر مالت اضافه شد، يقين بدان خدا از حلال شما کم مي کند. روزي حدي دارد و ما مقدري داريم. خداوند به حضرت آدم گفت: من تو را آمرزيدم، احدي از نسل تو با اين دعا سراغ من نمي آيد، الا اينکه من غمش را برطرف مي کنم، اين روايت در کافي مرحوم کليني هست. خدايا به جايي برسم، اگر قرار است بعدها به من چيزي بدهي من عجله نکنم. جوان عزيز نگاه به مقام و موقعيت کسي نکن، شما يک شبه نمي تواني به آنجا برسي! خدايا خيري براي من مقدر کردي و بعدها قرار است به من بدهي، عجله نداشته باشم. اين دعا بسيار دعاي زيبايي است.

مرحوم ابن ميثم بحراني در شرح اين کلام اميرالمؤمنين مي فرمايد: گفتگويي بين خداوند و ابليس و بين خداوند و آدم شد. وقتي ابليس مطرود شد و از بهشت رانده شد، گفت:

ص: 5854

خدايا تو به کسي ظلم نمي کني. من هزاران سال عبادت کردم اينها باطل شد؟ خدا فرمود: هر تقاضايي داري بگو. ابليس چهار تقاضا کرد. حضرت آدم هم سه تقاضا کرد. اولين تقاضا ابليس گفت: به من مهلت بده تا قيامت زنده باشم. خداوند پاسخ داد: اين حاجت برآورده مي شود ولي تا قيامت نه، تا هروقت خودم بخواهم. تقاضاي دوم گفت: مرا مسلط کن بر وُلد آدم. همين وسوسه شيطان موجب رشد انسان است و اگر آدم بتواند در برابر موانع پرتاب داشته باشد، هنر کرده است. يک ورزشکار کي ورزشش نمره مي آورد؟ هزار مانع مي گذارد که پرتاب کند و الا جاده راست را برود که ورزشکار نيست. نکته اش استقامت و تربيت ماست. تقاضاي سومي ابليس داشت گفت: «أَجْرِنِي مِنْهُمْ مَجْرَى الدَّمِ فِي الْعُرُوق » چطور خون در تمام بدن يک انسان جريان دارد، اينطور بتوانم بر مردم تأثيرگذار باشم. خداوند فرمود: اين اختيار هم به تو دادم. حضرت رسول در اعتکاف بودند، در مسجدالنبي، يکي از خانم هاي حضرت صدايشان کرد. حضرت پشت ديوار مسجدالنبي آمدند و با خانمشان صحبت کردند. دو نفر از اصحاب رد مي شدند، حضرت صدايشان کرد و فرمود: سوء ظن نداشته باشيد، او همسر من است و فکر بدي نکنيد. گفتند: يا رسول الله! معاذ الله، فرمود: شيطان مثل خون در اعضاء و بدن آدم سرايت دارد. چهارمين تقاضاي شيطان گفت: «جَعَلْتُ لَكَ فِي صُدُورِهِم » تو مي تواني در دل انسان نفوذ کني، در قلب و فکرشان، شيطان گفت: همين بس است.

حضرت آدم گفت: خدايا، چنين دشمني براي من قرار دادي، من چه کنم؟ نسل من چه کند؟ خداوند فرمود: آدم تو هم

ص: 5855

هرچه مي خواهي بگو. آدم سه تقاضا داشت. گناهي که ما انجام مي دهيم يکي نوشته مي شود و حسنه «من جاء بالحسنه فله عشر امثالها» در برابر وسوسه نگران نباشيد، حسنه ده تا و گناه يکي. در روايت داريم واي بر کسي که تازه اينکه ده تا ده تا حساب مي شود، اين کم باشد و گناهان بيشتر باشد. آدم گفت: او چهار تقاضا داشت، يکي ديگر هم به من بده. خطاب شد توبه شما را مي پذيرم. در توبه هميشه باز است. گفت: خدايا باز هم به من اضافه کن. خداوند گفت: من مي آمرزم و از هيچکس مبالات ندارم و هرچقدر بخواهم مي آمرزم. رحمت من واسعه است. توبه از واجبات فوري است. اگر انسان توبه کرد پاداش سوم اين است که من مي آمرزم.

مرحوم ابن ميثم در شرح اين کلام اميرالمؤمنين مي گويند: اعتراضي که ابليس به خدا داشت، دو بخش دارد. يک اعتراضش اين بود که تکبر داشت، حسادت داشت. در خطبه 192 اميرالمؤمنين اشاره اي به ابليس دارند، دعواي اول ابليس با آدم بود اما به اينجا متوقف نشد. دعواي دوم اين بود که حضرت مي فرمايد: با خدا شروع به دعوا کردن کرد. يادمان باشد خيلي مواظب باشيم. اول دشمن آدم بود، ولي اميرالمؤمنين در خطبه 192 به نکته مهمتري اشاره مي کنند. يعني با خدا شروع به دعوا کرد. اگر گناه در قدم اول توقف کند غصه ندارد. «ثُمَّ كانَ عاقِبَةَ الَّذِينَ أَساؤُا السُّواى أَنْ كَذَّبُوا بِآياتِ اللَّهِ » (روم/10) مسلماني که گناه مي کند، همه چيز را تکذيب مي کند «وَ كانُوا بِها يَسْتَهْزِؤُنَ» مسخره مي کند. از حسادت شروع مي شود، حسادت، تکبر، غرور، دشمني با خدا.

خدا را به حق

ص: 5856

محمد و آل محمد قسم مي دهيم که ما را از وسوسه هاي شيطان دور کند. حل کردن گره ها و مشکلات خويشاوندان و نزديکان را فراموش نکنيم.

شريعتي: امروز صفحه 251 قرآن کريم، آيات 14 تا 18 سوره مبارکه رعد را تلاوت خواهيم کرد.

«لَهُ دَعْوَةُ الْحَقِ وَ الَّذِينَ يَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ لا يَسْتَجِيبُونَ لَهُمْ بِشَيْ ءٍ إِلَّا كَباسِطِ كَفَّيْهِ إِلَى الْماءِ لِيَبْلُغَ فاهُ وَ ما هُوَ بِبالِغِهِ وَ ما دُعاءُ الْكافِرِينَ إِلَّا فِي ضَلالٍ «14» وَ لِلَّهِ يَسْجُدُ مَنْ فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ طَوْعاً وَ كَرْهاً وَ ظِلالُهُمْ بِالْغُدُوِّ وَ الْآصالِ «15» قُلْ مَنْ رَبُّ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ قُلِ اللَّهُ قُلْ أَ فَاتَّخَذْتُمْ مِنْ دُونِهِ أَوْلِياءَ لا يَمْلِكُونَ لِأَنْفُسِهِمْ نَفْعاً وَ لا ضَرًّا قُلْ هَلْ يَسْتَوِي الْأَعْمى وَ الْبَصِيرُ أَمْ هَلْ تَسْتَوِي الظُّلُماتُ وَ النُّورُ أَمْ جَعَلُوا لِلَّهِ شُرَكاءَ خَلَقُوا كَخَلْقِهِ فَتَشابَهَ الْخَلْقُ عَلَيْهِمْ قُلِ اللَّهُ خالِقُ كُلِّ شَيْ ءٍ وَ هُوَ الْواحِدُ الْقَهَّارُ «16» أَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً فَسالَتْ أَوْدِيَةٌ بِقَدَرِها فَاحْتَمَلَ السَّيْلُ زَبَداً رابِياً وَ مِمَّا يُوقِدُونَ عَلَيْهِ فِي النَّارِ ابْتِغاءَ حِلْيَةٍ أَوْ مَتاعٍ زَبَدٌ مِثْلُهُ كَذلِكَ يَضْرِبُ اللَّهُ الْحَقَّ وَ الْباطِلَ فَأَمَّا الزَّبَدُ فَيَذْهَبُ جُفاءً وَ أَمَّا ما يَنْفَعُ النَّاسَ فَيَمْكُثُ فِي الْأَرْضِ كَذلِكَ يَضْرِبُ اللَّهُ الْأَمْثالَ «17» لِلَّذِينَ اسْتَجابُوا لِرَبِّهِمُ الْحُسْنى وَ الَّذِينَ لَمْ يَسْتَجِيبُوا لَهُ لَوْ أَنَّ لَهُمْ ما فِي الْأَرْضِ جَمِيعاً وَ مِثْلَهُ مَعَهُ لَافْتَدَوْا بِهِ أُولئِكَ لَهُمْ سُوءُ الْحِسابِ وَ مَأْواهُمْ جَهَنَّمُ وَ بِئْسَ الْمِهادُ»

ترجمه آيات: تنها خواندن او حقّ است و كسانى را كه (مشركان) جز او مى خوانند هيچ پاسخشان نمى گويند، مگر مانند كسى كه دو دستش را به سوى آب گشوده تا آن را بدهانش رساند و حال

ص: 5857

آنكه نخواهد رسيد و دعا و خواست كافران (از غير خدا) جز در گمراهى (وبه هدر رفتن و انحراف) نيست. و هركه در آسمان ها و زمين است، خواه ناخواه با سايه هاشان بامدادان و شامگاهان، براى خدا سجده مى كنند. بگو: پروردگار آسمان و زمين كيست؟ بگو: خداست. بگو: پس چرا جز او، چيزهايى را كه مالك هيچ سود و زيانى براى خويشتن نيستند سرپرست گرفته ايد؟ بگو: آيا نابينا و بينا با هم برابرند؟ يا آيا تاريكى ها و روشنايى يكسانند؟ يا مگر براى خدا شريكانى قرار داده اند كه مانند آفريدن خدا (چيزى) آفريده و اين آفرينش بر آنان مشتبه شده است؟ بگو: خداوند، آفريدگار هر چيزى است و اوست يگانه ى قهّار. خداوند از آسمان آبى فرو فرستاد، پس رودخانه ها به اندازه (ظرفيّت) خويش جارى شده و سيلاب كفى را بر خود حمل كرد و از (فلزّات) آنچه كه در آتش بر آن مى گدازند تا زيور يا كالايى به دست آرند، كفى مانند كفِ سيلاب (حاصل شود) اين گونه خداوند حقّ و باطل را (بهم) مى زند پس كف (آب) به كنارى رفته (و نيست شود) و امّا آنچه براى مردم مفيد است در زمين باقى بماند. خداوند اين گونه مثال ها مى زند. براى كسانى كه پروردگارشان را اجابت كردند نيكوترين (پاداش) است. ولى كسانى كه (دعوت) او را نپذيرفتند، اگر هر آنچه در زمين است و مانند آن را با آن داشته باشند، قطعاً حاضرند آن را (براى رهايى خود از عذاب) فديه بدهند، آنانند كه برايشان حساب سختى است و جايگاهشان دوزخ است و چه بد جايگاهى است.

98-09-26- شرح خطبه اول نهج البلاغه

شريعتي: بسم الله الرحمن الرحيم، اللهم صل علي محمد و آل محمد و عجل

ص: 5858

فرجهم.

سلام مي کنم به همه دوستان عزيزم، بيننده هاي خوب و گرانقدرمان، انشاءالله هرجا هستيد خداي متعال پشت و پناه شما باشد. حاج آقاي حسيني قمي سلام عليکم و رحمة الله، خيلي خوش آمديد.

حاج آقاي حسيني قمي: سلام عليکم و رحمة الله، عرض سلام و ارادت خالصانه خدمت همه بينندگان عزيز دارم. قبل از شروع بحث يادآوري کنم بحث آلودگي هوا يک بخش عمده اي را بايد توجه داشت که حق الناس است، اگر ما سهمي در آلودگي داشته باشيم حق يک جمعيتي را از بين برديم. غير از مسئوليتي که مديران دولتي دارند، گاهي آدم يک اتوبوس در شهر مي بيند که يک دودي دارد به اندازه پنجاه ماشين شخصي است ولي ما از سهم خود غفلت نکنيم. در خطبه 176 اميرالمؤمنين مي فرمايند: «فَمَنِ اسْتَطَاعَ مِنْكُمْ أَنْ يَلْقَى اللَّهَ تَعَالَى وَ هُوَ نَقِيُّ الرَّاحَةِ مِنْ دِمَاءِ الْمُسْلِمِينَ» اگر مي توانيد طوري از دنيا برويد که خون کسي بر گردن شما نباشد. آدم مي گويد: يعني چه؟ مگر ما آدم کشتيم؟ اين جمله به ما چه ربطي دارد؟ ولي اين حوادث تلفات جاني که دارد هرکسي به اندازه سهم خودش مسئول است. دولت جاي خود، ولي هرکسي به سهم خود مسئول است. اگر موتور من دودزا است و حال اصلاح کردنش را ندارم، به سهم خودم در آلودگي هوا و بيماري عده اي سهيم هستم. بايد خيلي مواظب باشيم.

بحثي که اين روزها مطرح شد، آمار دادند در هفت ماه گذشته بيش از هزار و دويست عابر پياده در تصادفات جان خود را از دست دادند. يعني روزي ده نفر، اين ربطي به برجام و چيزهاي ديگر ندارد. ما بايد

ص: 5859

رعايت کنيم. اين عدد بسيار بالايي است. تمام پيام ها را مطالعه کردم و يکسري را بايد پاسخ بدهيم. يک مورد که خيلي پرسيده بودند، در مورد رد مظالم بود که گفته بودند: در ماه ربيع الاول نتوانستيم بدهيم، الآن مي توانيم بدهيم؟ اولاً اگر مقلد مقام معظم رهبري هستند، در بحث رد مظالم ايشان مقيد بودند که بايد از مجتهد اجازه گرفت. الآن نظر ايشان تغيير کرده، مي گويند: اجازه لازم ندارد. بنابراين اگر کساني مقلد مقام معظم رهبري هستند، اجازه نياز ندارد. اما اگر مقلد ديگر مراجع هستند، در مبالغ کم گفتند: اجازه نياز نيست. يکوقت مبالغ سنگيني کسي بر عهده دارد و آن نياز به هماهنگي دارد. ما دلمان مي خواهد فرهنگ سازي شود که مردم خودشان فقرا را شناسايي کنند.

چند بار در بحث خمس گفتيم که يک بحث سهم امام و يک بخش سهم سادات است، گفتيم: در بخش سهم سادات، عده اي از مراجع مثل مرحوم آيت الله العظمي خويي، آيت الله العظمي تبريزي، مراجع فعلي آيت الله صافي گلپايگاني، آيت الله سيستاني در بخش سهم سادات مي گويند: خودتان به سادات فقير بدهيد. شما فردا دفتر آيت الله العظمي صافي برويد، دفتر آيت الله العظمي سيستاني برويد، مي گويند: سهم سادات را براي چه به ما مي دهيد؟ يک شبکه خيلي بزرگي مي خواهد براي پيدا کردن سادات نيازمند، يک شبکه طولاني نياز دارد. دفاتر مراجعي مثل مرحوم آيت الله العظمي خويي، آيت الله العظمي تبريزي و آيت الله صافي و آيت الله سيستاني اصرار دارد شما خودتان سهم سادات را به فقرا بدهيد. اگر مقلد مراجع ديگر هم هستند که مي توانند اجازه بگيرند يا در سهم

ص: 5860

امام بارها عرض کرديم اگر يکوقت شک و شبهه در دلتان هست و شيطان وسوسه مي کند، از مرجع تقليد اجازه بگيريد و خودتان پرداخت کنيد. آيت الله العظمي سيستاني در عراق کلاً سهم امام را فرمودند: خودتان بپردازيد. يعني اين خدمتي نيست که ما حتماً به دست مرجع برسانيم يک خدمتي است. اين يک بار سنگيني است که به دوش اين مرجع بزرگوار است. گفتيم کسي سهم امام خدمت آيت الله العظمي حجت آورده بود. وقتي مي خواست برود، عقب عقب مي رفت، گفتند: چرا عقب عقب مي روي؟ گفت: مي خواهم قيافه آقا را در نظر بگيرم فرداي قيامت پيدايش کنم و بگويم: من امانتم را دست اين دادم. يک بار سنگيني است. رد مظالم هم همينطور است.

شريعتي: مقدمه پر باري بود. در خوزستان هم سيل آمده و آب گرفتگي معابر مشکلاتي را ايجاد کرده است. انشاءالله به زودي حل شود. امروز هم خطبه ي اول از نهج البلاغه شريف اميرالمؤمنين علي(ع) را خواهيم شنيد.

حاج آقاي حسيني قمي: بسم الله الرحمن الرحيم، «ثُمَّ بَسَطَ اللَّهُ سُبْحَانَهُ لَهُ فِي تَوْبَتِهِ وَ لَقَّاهُ كَلِمَةَ رَحْمَتِهِ وَ وَعَدَهُ الْمَرَدَّ إِلَى جَنَّتِهِ فَأَهْبَطَهُ إِلَى دَارِ الْبَلِيَّةِ وَ تَنَاسُلِ الذُّرِّيَّةِ» خطبه اول طولاني شد، سعي مي کنيم با اينکه نکات فراواني دارد زود تمام کنيم. توضيحاتي عرض کنم، در اين قسمت اميرالمؤمنين اشاره کردند که خداوند توبه آدم را پذيرفت. مجال توبه را خداوند به حضرت آدم داد. به مناسبت اينکه از توبه حضرت آدم سخن گفتيم، خيلي ها نوشتند ما يک گناهي کرديم، توبه کرديم و يقين نداريم. نبايد اينقدر شک و ترديد داشته باشيم و يقين داشته باشيم خدا توبه را قبول مي کند.

ص: 5861

از امام صادق(ع) روايت است که فرمودند: کسي گناه کرد و پشيمان شد، قبل از اينکه استغفرالله بگويد، خدا مي آمرزد ولي بايد پشيمان شود. به رحمانيت پروردگار ترديد نداشته باشند. پشيمان شدي قبل از اينکه استغفرالله بگويي خدا مي آمرزد. خداوند توبه حضرت آدم را پذيرفت، گفتيم: دعايي که دست به دست از حضرت آدم به انبياء و به خاتم الانبياء رسيده است. «اللَّهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ إِيمَاناً تُبَاشِرُ بِهِ قَلْبِي وَ يَقِيناً صَادِقاً حَتَّى يَذْهَبَ بِالشَّكِّ عَنِّي حَتَّى أَعْلَمَ أَنَّهُ لَنْ يُصِيبَنِي إِلَّا مَا كَتَبْتَ لِي وَ الرِّضَا بِمَا قَسَمْتَ لِي» خدايا ايماني با سه ويژگي مي خواهم، ايماني که با همه وجودم عجين شود. يقيني که باور داشته باشم.

«وَ وَعَدَهُ الْمَرَدَّ إِلَى جَنَّتِهِ فَأَهْبَطَهُ إِلَى دَارِ الْبَلِيَّةِ وَ تَنَاسُلِ الذُّرِّيَّةِ» خدا به حضرت آدم وعده داد که غصه نخور، دوباره به بهشت برمي گردي. هبوط به دنيا پيدا کرد که دار ابتلاء هست. مرحوم ابن ميثم بحراني قديمي ترين شرحي که مفصل هست براي ابن ميثم هست. از علماي بزرگ شيعه هست، ايشان تذکري ذيل اين خطبه نوراني دادند و مي فرمايند: در قصه حضرت آدم و شيطان نکات فراواني هست و يکي اين است که يادت باشد حضرت آدم بخاطر لغزشي که ترک اولي بود و گناه نبود، اينقدر نگران بود. ما نبايد نگران باشيم در برابر گناهان مسلمي که انجام مي دهيم. حضرت آدم خيلي نگران شد و اينقدر گريه کرد و التماس کرد، ولي بخاطر يک ترک اولي اينقدر نگران شد. مرحوم ابن ميثم در شرح نهج البلاغه فرمود: آنوقت ما براي گناهان مسلم اينقدر نگران نيستيم. يک شعر زيبايي ايشان نقل مي کند که عربي است. شعري

ص: 5862

ديدم مرحوم شيخ بهايي سروده در کتاب نان و حلوا است. مي گويد:

جد تو آدم بهشتش جاي بود *** قدسيان کردند بهر او سجود

يک گنه کرد گفتندش تمام *** مذنبي مذنب، برو بيرون خرام

تو طمع داري که با چندين گناه *** داخل جنت شوي اي رو سياه

شيخ بهايي نمي خواهد کسي را نااميد کند، حواسمان باشد با يک ترک اولي حضرت آدم اينقدر نگران بود. ما اينقدر گناه داريم، خدا رحمت کند مرحوم آيت الله غروي اصفهاني که استاد آيت الله خويي بود. استاد آيت الله ميلاني و اين بزرگان بود. ديواني دارد خيلي مفصل است. مي گويد:

سينه ي تنگم مجال آه ندارد *** جان به هواي لب از تو راه ندارد

از گنه من مپرس که زاده آدم *** ناخلف هستي اگر گناه ندارد

اين فقيه مي خواهد بگويد: بالآخره ما گرفتار مي شويم. اين همه شيطان قسم خورده است ولي مهم اين است که اگر انسان فريب خورد مي تواند برخورد فرشته گانه داشته باشد، برخوردي مثل حضرت آدم داشته باشد، يا برخوردي مثل ابليس. ابليس لجاجت کرد اما حضرت آدم و فرشتگان در اعتراضي که کرده بودند، گفتند: ما اشتباه کرديم. حضرت آدم هم توبه کرد. ما معصوم نيستيم ولي حواسمان باشد که اين نگراني را در برابر گناه داشته باشيم. حرف مرحوم اين ميثم بحراني در نهج البلاغه اين است که اين قصه حداقل اين را به ما ياد بدهد که نگران گناهانمان باشيم.

مطلب دوم اينکه در ذيل کلام اميرالمؤمنين در قرآن کريم هم هست، چه درختي بود که حضرت آدم از آن استفاده کرد و اين اتفاقات پيش آمد. معاني مختلفي گفتند،

ص: 5863

بعضي گفتند: گندم، ولي يادآوري کنم، ما در منابع ديني مان نداريم، در تورات آمده آن درخت، درخت علم و دانش بود. درخت معرفت بود. چون حضرت آدم رفت معرفت پيدا کرد، خدا گفت: من آدمي که معرفت داشته باشد، نمي خواهم در بهشت باشد. بيرون برو! اگر عزيزان مراجعه کنند در صفر تکوين، صفر پيدايش، باب دوم شماره 16 هست، عين عبارت اين است: «خداوند آدم را امر فرمود: از همه درختان باغ بي ممانعت بخور اما از درخت معرفت زنهار، نخوري که اگر خوردي هر آينه خواهي مرد.» اين نقطه مقابل آن است که ما داريم: «وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلَّا لِيَعْبُدُونِ » (ذاريات/56) همه چيز براي معرفت و شناخت است. در معارف ديني نداريم که درخت، درخت علم و دانش بود ولي اين تعبير در تورات هست.

نکته بعدي اينکه چطور شيطان حضرت آدم را فريب داد؟ مرحوم اين ميثم فرمودند: شيطان از يک راهي وارد شد، در سوره طه آيه 120 هست «هَلْ أَدُلُّكَ عَلى شَجَرَةِ الْخُلْدِ وَ مُلْكٍ لا يَبْلى» ابليس گفت: مي خواهي درختي را به تو نشان بدهم که اگر از اين درخت استفاده کني در بهشت جاودانه مي شوي. شارحين نهج البلاغه تذکر دادند: اي انسان، اي بني آدم مواظب باش. يکي از وسوسه هاي ابليس اين است که مي گويد: تو اين کار را کني، عمرت جاودانه مي شود. يقين داشته باشيد عمر جاودانه در دنيا نيست. فريب اين وسوسه شيطان را نخوريد. بعضي هشتاد سال دارند مي گويند: ما هيچ مشکلي نداريم، بيماري نداريم، بنايي بر مرگ نداريم. شيطان هم از اين راه وارد شده و ما را وسوسه مي کند. اينکه کي مسئوليت

ص: 5864

ندارد و از اين پست به آن پست مي رود، يقين بداند که روزي مسئوليتش تمام مي شود و براي ما هم که در دنيا زندگي مي کنيم، يک روزي همه چيز تمام مي شود.

نکته ديگري که در ذيل اين نکات اميرالمؤمنين، شارحين نهج البلاغه تذکر دادند و نکته مهمي است، در قصه حضرت آدم خيلي حرف است. از نکاتي که قبلاً اشاره کرديم، مي گويند: تمام امتياز حضرت آدم و فرشتگان اين بود که پذيرفتند ما اشتباه کرديم. «قالُوا سُبْحانَكَ لا عِلْمَ لَنا إِلَّا ما عَلَّمْتَنا إِنَّكَ أَنْتَ الْعَلِيمُ الْحَكِيم » (بقره/32) حضرت آدم هم پذيرفت ولي شيطان نپذيرفت. اين درس بزرگي از قرآن است که چرا اميرالمؤمنين يک خطبه مفصل را به اين داستان اختصاص مي دهند؟ چرا در خطبه قاصعه مفصل به اين مطلب مي پردازند؟ اي انسان اشتباه نکن و اگر اشتباه کردي، بپذير. متأسفانه ما در زندگي اجتماعي و خانوادگي، در زندگي سياسي حاضر نيستيم بگوييم اشتباه کرديم، زير بار نمي رويم. در اين چهل سال شما چند بار شنيدي که کسي بگويد: من اشتباه کردم، اين راه را رفتم، اگر اينطور عمل مي کردم، داستاني از مرحوم آيت الله العظمي بروجردي شنيدم که خيلي تأثيرگذار است. آيت الله شبيري زنجاني نقل مي فرمودند، از قول داماد مرحوم آيت الله بروجردي، آيت الله علوي طباطبايي بودند که در تهران از ائمه جماعات بودند و از دنيا رفتند.

ايشان مي گفتند: روزي من در اتاق آيت الله بروجردي وارد شدم، ديدم عده اي از علما نشستند ولي جلسه در سکوت عجيبي فرو رفته است. سکوت غمباري حاکم بود. تعجب کردم که هيچکس حرف نمي زد. من کنار دست مرحوم آيت الله حاج آقا علي صافي

ص: 5865

گلپايگاني نشستم، گفتم: چه خبر است؟ سکوت سنگيني است؟ گفت: آيت الله العظمي بروجردي مطلبي فرمودند که اين سکوت به دنبالش است. گفتم: چه؟ گفتند: ايشان فرمودند من در موضوع کشف حجاب تصميم گرفتم قيام کنم. وقتي رضاخان مسأله کشف حجاب را مطرح کرد که اجباري شد، تصميم گرفتم قيام کنم و کشته شوم و به فيض شهادت برسم. ولي اطرافيان من، مرا منصرف کردند و گفتند: اين صحيح نيست و بماند براي آينده. الآن متأسف هستم که اين کار را نکردم و از فيض شهادت محروم شدم! ايشان فرمودند: وقتي آيت الله العظمي بروجردي اين مطلب را گفتند، يکي از علماي بزرگواري که کنار دستشان بودند، يک جمله اي گفتند و شروع کردند ده دقيقه اي خدمات آيت الله العظمي بروجردي را گفتند که شما اين کار را کرديد، اين کار را کرديد. هفتصد شاگرد تربيت کرديد، خدمات ايشان را بيان کردند. آقاي بروجردي فرمودند: درست است ولي اگر محاسب شما بوديد، مشکلي نداشت. ولي مگر نشنيديد در روايت هست «أَخْلِصِ الْعَمَلَ فَإِنَّ النَّاقِدَ بَصِيرٌ» عمل با اخلاص بياور. کسي که بررسي مي کند دقيق است! در کارهايي که من کردم اخلاص داشتم يا نه! اين حرف خيلي عجيب است از اين مرد بزرگ.

دوباره جلسه در سکوت فرو رفت، آيت الله العظمي گلپايگاني در مجلس بودند، کنار دست آقا بودند. گفتند: يک سؤالي از شما دارم. مي بينند آقاي بروجردي خيلي ناراحت است و افسرده است. آيت الله العظمي گلپايگاني مي گويد: شما سند اين حديث را قبول داريد يا نه؟ «مداد العلماء افضل من دماء الشّهداء» در امالي شيخ طوسي و در «من لا يحضر» شيخ صدوق

ص: 5866

است. خون شهيد را اگر مقايسه کني با مرکب عالم، مرکب عالم از خون شهدا بالاتر است. اين حديث را قبول داريد يا نه؟ سندش معتبر است؟ مي گويد: بله، مي گويد: پس شما اين خدمت را انجام داديد، وسايل الشيعه را تنظيم کرديد، سند حديث را قبول داريد. اين حديث را که مي خوانند يک مقدار آرام مي شوند و مي گويند: اميدم به همين است که مصداق اين جمله باشم.

شخصيتي با اين عظمت که الآن هرکسي افتخار مي کند که من فلان درجه به ايشان نزديک بودم و شاگرد ايشان بودم اما مي گويد: اگر فلان روز اين کار را کرده بودم و به شهادت رسيده بودم بهتر از اين کاري بود که اطرافيان مرا منصرف کردند. در زندگي بپذيريم، اينکه قرآن و اميرالمؤمنين اين داستان را مفصل آوردند براي اينکه بپذيريم، اگر در زندگي سياسي، روابط اجتماعي و خانوادگي مي پذيرفتيم که اگر اين کار را کرده بوديم بهتر بود. هرجا جلوي ضرر را بگيري منفعت است. نکته آخر اينکه ذيل اين خطبه نکته خيلي زيبايي را مفسرين گفتند، دو تا از راه هاي مهم فريب شيطان که در قرآن است، را عرض کنم. دو تا از سياست هاي شيطاني شيطان، 1- بد را خوب جلوه مي دهد. 2- خوب را بد جلوه مي دهد. چيز بد را خوب جلوه مي دهد. «وَ إِذْ زَيَّنَ لَهُمُ الشَّيْطانُ أَعْمالَهُم » (انفال/48) شيطان کارش تزئين کردن است. 2- کار خوب را بد جلوه مي دهد، «الشَّيْطانُ يَعِدُكُمُ الْفَقْرَ وَ يَأْمُرُكُمْ بِالْفَحْشاءِ» (بقره/268) در اين اوضاع بد اقتصادي که همه گرفتار هستند، مي خواهد به کسي کمک کند، معلوم نيست ديگر چنين فرصتي براي کمک کردن پيدا کنيم، اين شيطان

ص: 5867

است که وعده فقر مي دهد و مي گويد: نکن! اما خدا مي گويد: نترسيد، کسي با ايثار و سخاوت فقير نمي شود.

ما در مقابل اين فريب شيطان چه کنيم؟ 1- به خدا پناه ببريم. «خُذِ الْعَفْوَ وَ أْمُرْ بِالْعُرْفِ وَ أَعْرِضْ عَنِ الْجاهِلِينَ» (اعراف/199) از امام صادق(ع) داريم که جامع ترين آيه اخلاقي در قرآن اين آيه است. از عفو و گذشت نگذر، به نيکي فرمان بده، از آدم هاي جاهل اعراض کن. اين کار، کار آساني نيست. گذشت کار هرکسي نيست. فرمان به نيکي کار هرکسي نيست. در قرآن داريم «وَ إِذا مَرُّوا بِاللَّغْوِ مَرُّوا كِراماً» (فرقان/72)، «وَ إِذا خاطَبَهُمُ الْجاهِلُونَ قالُوا سَلاماً» (فرقان/63) يک کسي نادان است و سر به سر ما گذشت، تو چيزي نگو! گذشت کن. عفو و فرمان به نيکي و اعراض از جاهلين آسان نيست. «وَ إِمَّا يَنْزَغَنَّكَ مِنَ الشَّيْطانِ نَزْغٌ فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ إِنَّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ» (اعراف/200) اگر شيطان وسوسه مي کند آقا عفو چيست؟ انتقام! يقين داشته باشيد در هر گذشتي سر و کله شيطان پيدا مي شود. آيات قرآن ارتباطي با هم دارند. اينقدر توجيه مي کند که عفو و فرمان به خوبي را ببندد. لذا مي گويد: به خدا پناه ببر، «انه سميع عليمٌ» چه ارتباطي بين اين دو آيه هست؟ خدا مي داند.

اگر شما دنبال عفو و گذشت و فرمان به نيکي بودي، خدا احکم الحاکمين است. خدا سميع و عليم است. يقين داشته باشيد. صائب تبريزي شعري دارد که خيلي زيباست.

شکست شيشه ي دل را مگو صدايي نيست *** که اين صدا به قيامت بلند خواهد شد

بعضي مي گويند: ما ظلم کرديم و هيچ اتفاقي هم نيفتاده است، ما بر خر مراد

ص: 5868

سوار هستيم! اميرالمؤمنين در نهج البلاغه مي فرمايد: «يَوْمُ الْمَظْلُومِ عَلَى الظَّالِمِ أَشَدُّ مِنْ يَوْمِ الظَّالِمِ عَلَى الْمَظْلُوم » آقاي ظالم که امروز ظلم کردي و خيلي خوشحال هستي، يادت باشد فرداي قيامت، روزي که خدا انتقام مظلوم را از شما مي گيرد، به مراتب سخت تر از روز دنيا هست.

شريعتي: انشاءالله انس ما با نهج البلاغه اميرالمؤمنين بيشتر شود و زير سايه ي پدري هاي اميرالمؤمنين باشيم. امروز صفحه 258 قرآن کريم، آيات 19 تا 24 سوره مبارکه حضرت ابراهيم (ع) را تلاوت خواهيم کرد.

«أَ لَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ بِالْحَقِّ إِنْ يَشَأْ يُذْهِبْكُمْ وَ يَأْتِ بِخَلْقٍ جَدِيدٍ «19» وَ ما ذلِكَ عَلَى اللَّهِ بِعَزِيزٍ «20» وَ بَرَزُوا لِلَّهِ جَمِيعاً فَقالَ الضُّعَفاءُ لِلَّذِينَ اسْتَكْبَرُوا إِنَّا كُنَّا لَكُمْ تَبَعاً فَهَلْ أَنْتُمْ مُغْنُونَ عَنَّا مِنْ عَذابِ اللَّهِ مِنْ شَيْ ءٍ قالُوا لَوْ هَدانَا اللَّهُ لَهَدَيْناكُمْ سَواءٌ عَلَيْنا أَ جَزِعْنا أَمْ صَبَرْنا ما لَنا مِنْ مَحِيصٍ «21» وَ قالَ الشَّيْطانُ لَمَّا قُضِيَ الْأَمْرُ إِنَّ اللَّهَ وَعَدَكُمْ وَعْدَ الْحَقِّ وَ وَعَدْتُكُمْ فَأَخْلَفْتُكُمْ وَ ما كانَ لِي عَلَيْكُمْ مِنْ سُلْطانٍ إِلَّا أَنْ دَعَوْتُكُمْ فَاسْتَجَبْتُمْ لِي فَلا تَلُومُونِي وَ لُومُوا أَنْفُسَكُمْ ما أَنَا بِمُصْرِخِكُمْ وَ ما أَنْتُمْ بِمُصْرِخِيَّ إِنِّي كَفَرْتُ بِما أَشْرَكْتُمُونِ مِنْ قَبْلُ إِنَّ الظَّالِمِينَ لَهُمْ عَذابٌ أَلِيمٌ «22» وَ أُدْخِلَ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدِينَ فِيها بِإِذْنِ رَبِّهِمْ تَحِيَّتُهُمْ فِيها سَلامٌ «23» أَ لَمْ تَرَ كَيْفَ ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا كَلِمَةً طَيِّبَةً كَشَجَرَةٍ طَيِّبَةٍ أَصْلُها ثابِتٌ وَ فَرْعُها فِي السَّماءِ»

ترجمه آيات: آيا نديدى كه خداوند آسمان ها و زمين را به حقّ آفريد؟ اگر بخواهد شما را مى برد و آفريده اى جديد (به جاى شما) مى آورد. و اين

ص: 5869

تبديل و جابه جايى، براى خداوند سخت نيست. و (در قيامت، مردم) همگى در پيشگاه خدا ظاهر شوند. پس ضعيفان به مستكبران گويند: ما (در دنيا) پيرو شما بوديم، پس آيا (امروز) مى توانيد چيزى از عذاب خدا را از ما بازداريد؟ (آن ها در پاسخ) گويند: اگر خداوند ما را (به رهايى از عذاب) هدايت كرد، قطعا ما شما را هدايت مى كنيم بر ما يكسان است كه فرياد و ناله بزنيم يا صبر كنيم (و ضجّه اى نزنيم) براى ما هيچ راه نجاتى نيست. و (چون كار كيفر و پاداش به اتمام رسد) شيطان (از روى ملامت به دوزخيان) گويد: همانا خداوند به شما وعده داد، وعده راست و من به شما وعده دادم، ولى با شما تخلّف كردم، من بر شما تسلّطى نداشتم، جز آن كه شما را دعوت كردم و شما (به ميل خود) استجابت كرديد. پس مرا ملامت و نكوهش نكنيد و خود را سرزنش كنيد. (در اين روز) نه من مى توانم فريادرس شما باشم و نه شما فريادرس من. من از اين كه مرا پيش از اين شريك خدا قرار داده بوديد، بيزارم. قطعاً براى ستمگران عذاب دردناكى است. و كسانى كه ايمان آورده و كارهاى شايسته انجام داده اند، به باغ هايى كه از زير درختانش نهرها جارى است داخل شوند آنان با اذن پرودگارشان براى هميشه در آن خواهند بود و تحيّت آنان به يكديگر سلام است. آيا نديدى كه خداوند چگونه مثل زده؟ كلمة طيّبه (سخن وايمان) پاك همانند درختى پاك است كه ريشه اش ثابت و شاخه اش در آسمان است.

شريعتي: اشاره قرآني را بفرماييد.

حاج آقاي حسيني قمي: آيه 22 مرتبط با بحث

ص: 5870

ما هست «وَ قالَ الشَّيْطانُ لَمَّا قُضِيَ الْأَمْرُ» با اين حرف هايي که گفتيم: شيطان وسوسه مي کند، يک عده مي گويند: پس ما هر خطايي داريم به گردن شيطان، قرآن مي فرمايد: شيطان از خودش در قيامت دفاع مي کند، وقتي همه چيز تمام شد، «إِنَّ اللَّهَ وَعَدَكُمْ وَعْدَ الْحَقِّ» خدا به شما وعده حق داد. «وَ وَعَدْتُكُمْ فَأَخْلَفْتُكُمْ» 124 هزار پيامبر به شما وعده دادند شما قبول نکردي، من يکي به شما وعده دادم، شما حرف ما را پذيرفتيد. «وَ ما كانَ لِي عَلَيْكُمْ مِنْ سُلْطانٍ» کسي نگويد شيطان مرا محبور کرد. من سلطه اي بر شما نداشتم، «إِلَّا أَنْ دَعَوْتُكُمْ» من صدا کردم «فَاسْتَجَبْتُمْ» شما اجابت کرديد. «فَلا تَلُومُونِي وَ لُومُوا أَنْفُسَكُمْ» مرا سرزنش نکنيد و خودتان را سرزنش کنيد. «ما أَنَا بِمُصْرِخِكُمْ وَ ما أَنْتُمْ بِمُصْرِخِيَّ» نه من مي توانم شما را نجات بدهم و نه شما مي توانيد مرا نجات بدهيد. پناه بر خدا زماني که شيطان از انسان اعلام برائت مي کند.

عثمان بن مظعون از اصحاب بسيار خوب پيامبر است، فرزندي داشت از دنيا رفت. از غصه مرگ اين فرزند خانه نشين شد. پيامبر خدا به خانه ايشان آمد و يک جمله فرمودند و عثمان را راه انداختند، همه کساني که داغي در زندگي ديدند، همين يک جمله براي آرامش آنها کافي است. حضرت فرمودند: «أَ فَلَا يَسُرُّكَ » خوشحال نمي شوي، فرداي قيامت «أَلَّا تَأْتِيَ بَاباً مِنْهَا» از هر دري از درهاي بهشت داخل شوي، فرزندت دم آن در نشسته و تا تو را نبرد، وارد بهشت نمي شود. اين تو را خوشحال نمي کند؟ راه افتاد. کتاب «مسکن الفؤاد» آرامبخش داغ ديدگان که براي شهيد ثاني هست، اين کتاب

ص: 5871

را نوشته است.

پيام هاي زيادي به ما رسيده از جمله اينکه جمع زيادي از معلولين را در يک کارخانه استخدام کردند و من دست مدير کارخانه را مي بوسم. هرکسي در خانه خودش معلولي دارد، عقب مانده ذهني دارد. فرزند شرور دارد، اگر حوصله کرد هنر اين است و الا در آرامش زندگي کردن را همه بلد هستند. در پيام ها ديدم که بعضي از عزيزان نوشتند شما که در مورد اين موضوع صحبت مي کنيد يک ترجمه براي ناشنوايان بگذاريد. کسي نوشته که من همسرم را مکه و سوريه بردم، نصف خانه ام را به نامش کردم و مي گويد: چرا حقوق بگير هستي و راضي نيست. ما مي گوييم: شاخه گل براي همسر ببريد، خانم هم بايد با لبخند خودش شاخه گل به شوهرش تقديم کند. در مورد سيره پيامبر در حرم حضرت معصومه صحبت کردم، مردها مرا دور کردند که چرا وظايف مردها را گفتي؟ خانم ها را نگفتي؟ گفتم: سيره حضرت زهرا را هم چند روز ديگر خواهم گفت. فرمود: اگر زني به شوهرش بگويد: من از زندگي خير نديدم. خدا اعمالش را حبط مي کند و نابود مي شود. بايد در سختي ها با هم ساخت. خدا را به حق محمد و آل محمد قسم مي دهيم که انشاءالله صفا و صميميت و محبت را بين زندگي ها بيش از پيش قرار بدهد.

شريعتي: «والحمدلله رب العالمين و صلي الله علي محمد و آله الطاهرين»

98-10-03- شرح خطبه دوم نهج البلاغه

شريعتي: بسم الله الرحمن الرحيم، اللهم صل علي محمد و آل محمد و عجل فرجهم.

پيراهن من از صلوات است و سلام *** از صبح نگاهبان خويشم تا شام

ديوار نمازخانه را مي مانم *** مشتاق

ص: 5872

سجودم و موظف به قيام

سلام مي کنم به همه دوستان عزيزم، بيننده هاي خوب و گرانقدرمان، انشاءالله هرجا هستيد خداي متعال پشت و پناه شما باشد. حاج آقاي حسيني قمي سلام عليکم و رحمة الله، خيلي خوش آمديد.

حاج آقاي حسيني قمي: سلام عليکم و رحمة الله، عرض سلام و ارادت خالصانه خدمت همه بينندگان عزيز دارم. اميدواريم بتوانيم مهمان سفره اميرالمؤمنين باشيم و از اين دريا بهره ببريم.

شريعتي: امروز هم خطبه ي دوم از نهج البلاغه شريف اميرالمؤمنين علي(ع) را خواهيم شنيد.

حاج آقاي حسيني قمي: بسم الله الرحمن الرحيم، «أَحْمَدُهُ اسْتِتْمَاماً لِنِعْمَتِهِ وَ اسْتِسْلَاماً لِعِزَّتِهِ وَ اسْتِعْصَاماً مِنْ مَعْصِيَتِهِ» يک جمله اي از ابن ابي الحديد نقل کنم ذيل همين خطبه دوم، ابن ابي الحديد از علماي اهل سنت است و شرحي بر نهج البلاغه دارد و حدود هفتصد سال پيش زندگي مي کرد. وقتي به اين خطبه مي رسد مي گويد: خدا چه اميرمؤمناني آفريده است. «فسبحان من خصه بالفضائل التي» سبحان الله آن خدايي را که علي را به فضايلي اختصاص داده که «لا تنتهي ألسنة الفصحاء إلى وصفها» زبان فصيحان و بليغان قادر به توصيف فضايل حضرت نيست. «و جعله إمام كل ذي علم و قدوة كل صاحب خصيصة» امام هر صاحب دانشي علي بن ابي طالب را خدا قرار داد. اسوه و الگوي هرکسي که يک ويژگي دارد باز اميرمؤمنان است، وسط شرح کلمات که مي رسد اين عبارات را مي خواند. از خطبه هاي نوراني اميرالمؤمنين اين خطبه دوم است. از همه عزيزاني که صاحب بيان هستند مي خواهم از اين خطبه نوراني غفلت نکنند.

حضرت سخنشان را با حمد الهي آغاز مي کنند، دليل

ص: 5873

اين حمد چيست؟ مي خواهند با اين حمد نعمت بيشتري را دريافت کنند. اشاره به آيه سوره مبارکه حضرت ابراهيم دارد «وَ إِذْ تَأَذَّنَ رَبُّكُمْ لَئِنْ شَكَرْتُمْ لَأَزِيدَنَّكُم » (ابراهيم/7) خدا به شما اعلام کرد که اگر حمد خدا را بگوييد، «أزيدنکم» بخواهم نعمت بيشتري دريافت کنم راهش حمد است. شبيه تعبيري که در خطبه 112 خوانديم «الْحَمْدُ لِلَّهِ الْوَاصِلِ الْحَمْدَ بِالنِّعَمِ وَ النِّعَمَ بِالشُّكْرِ» حمد خدايي را که نعمت را به حمد وصل کرده است. اگر شما حمد خدا را بگويي خدا نعمت بيشتري به شما مي دهد. يا شبيه تعبيري که در خطبه 157 اميرالمؤمنين هست. «الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي جَعَلَ الْحَمْدَ مِفْتَاحاً لِذِكْرِهِ وَ سَبَباً لِلْمَزِيدِ مِنْ فَضْلِهِ» حمد خدايي را که اگر حمدش کني، فضل بيشتري شامل حالت خواهد شد. در خطبه اول نهج البلاغه اميرالمؤمنين مي فرمايد: «الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي لَا يَبْلُغُ مِدْحَتَهُ الْقَائِلُونَ وَ لَا يُحْصِي نَعْمَاءَهُ الْعَادُّون وَ لَا يُؤَدِّي حَقَّهُ الْمُجْتَهِدُون » حمد خدايي که نه کسي مي تواند مدحش را بکند، کسي نمي تواند نعمت هايش را بشمارد و هيچکس نمي تواند حقش را ادا کند.

در نهج البلاغه اميرالمؤمنين غالباً خطبه ها را با حمد الهي شروع مي کردند، پس براي چه الحمدلله مي گوييم؟«أَحْمَدُهُ اسْتِتْمَاماً لِنِعْمَتِهِ» اگر بنده سپاسگزاري باشي اگر حمد خدا بگويي، خدا نعمت بيشتري مي دهد. 2- «وَ اسْتِسْلَاماً لِعِزَّتِهِ» من چند مورد از شرح بزرگان را ديدم، يکي از شارحين ترجمه کرده که مي خواهم تسليم عزت خدا باشم. يکي از شارحين معنا کرده خدايا الحمدلله مي گويم براي اينکه بگويم من ياغي نيستم. تلاش مي کنم بنده تو باشم. سعدي مي گويد:

بنده همان به که ز تقصير خويش عذر به درگاه خدا آورد

ورنه سزاوار

ص: 5874

خداونديش کس نتواند که به جا آورد

خدا رحمت کند آيت الله آخوند کاشي(ره) که قبر ايشان در تخت فولاد اصفهان است. ايشان استاد آيت الله مدرس بوده است. استاد آيت الله سيد ابوالحسن اصفهاني بوده است. قصه هاي فراواني دارد. در حالات ايشان هست يکوقت در مدرسه آمد، سر حوض وضو بگيرد. وقتي خواست وضو بگيرد طلبه ها خيلي مواظب بودند، آداب وضو را بخوانند. کسي نباشد که ايشان راحت باشد. طلبه ها از بس علاقه داشتند دور حوض را خلوت مي کردند. ايشان داشت مقدمات دعاي وضو را مي خواند، يک کسي از بيرون مدرسه آمد، يک وضوي خيلي سريع گرفت. تا ايشان دعاي اول را بخواند ايشان وضو گرفت. مرحوم آخوند به وضوي خودش و نماز خودش نگاه کرد، گفت: اين وضو که گرفتي چه بود؟ پيرمرد گفت: وضوهاي خوب براي شما، نماز خوب براي شما، ما فقط آمديم بگوييم: خدايا ما ياغي نيستيم. مرحوم آخوند وقتي اين جمله را شنيد ديگر نتوانست وضو بگيرد و نشست گريه کرد.

خدايا ما تسليم عزت تو هستيم. ما بدهکار تو هستيم. کل عمر هم الحمدلله بگوييم و کار خير کنيم، نمي توانيم حق تو را ادا کنيم. اگر مقلد مرجعي هستيم که اجازه به اهدايء عضو مي دهد، چقدر خوب است در وصيت نامه بنويسيم و فرم اهداء عضو را قبلاً پر کنيم که اگر حادثه اي برايم پيش آمد، اعضاي بدنم را اهداء کنيد. متأسفانه فرهنگ اهداء در کشور ما جا نيافتاده است. اگر در حوادث يک کسي از يک مرگ مغزي قلبي دريافت کند، کليه دريافت کند، تا آخر عمر خودش را مديون آن خانواده مي داند. آنوقت ما

ص: 5875

تمام وجودمان را حساب کنيم از خداي متعال است.

خدا رحمت کند آيت الله العظمي حائري، روزهاي آخر عمرشان که بيماري شديد شد، يک کسي گوسفندي فرستاد، براي قرباني و صدقه، گوسفند را که به منزل ايشان فرستادند، فرمود: گوسفند را داخل بياوريد. فرمود: خوشا به حال تو، يک ساعت ديگر قرباني مي شوي و هدفي که خدا از آفرينش تو داشت، به هدفت مي رسي. عبدالکريم چه بگويد کهدارد مي ميرد و به جايي نرسيد! يکي از مراجع بزرگ مي فرمودند از قول آيت الله العظمي سيد عبدالهادي شيرازي که مرد عجيبي بود و مقامات علمي فراواني داشت. يکوقت گربه اي ديد و گفت: خدايا مي شود همانطور که با اين گربه حساب مي کني، با ما هم حساب کني. ما خودمان را طلبکار ندانيم! اولياي خدا مي گفتند: ما تا آخر عمر بدهکار هستيم. «أَحْمَدُهُ اسْتِتْمَاماً لِنِعْمَتِهِ وَ اسْتِسْلَاماً لِعِزَّتِهِ وَ اسْتِعْصَاماً مِنْ مَعْصِيَتِهِ» خدايا ما تسليم عزت تو هستيم، ما ياغي و طاغي نيستيم. حمد خدا باعث مي شود انسان از گناه مصون بماند. همانطور که نماز بازدارنده از فحشاء و منکر است، حمد خدا هم بازدارنده است. وقتي حمد خدا را گفتي متوجه مي شوي هميشه بدهکار خدا هستي، معصيت خدا نمي کني.

پس به اين سه جهت حمد خدا مي گوييم. باز شارحيم نهج البلاغه گفتند: «استعصاماً» اشاره به ادامه آيه است،«لَئِنْ شَكَرْتُمْ لَأَزِيدَنَّكُمْ وَ لَئِنْ كَفَرْتُمْ إِنَّ عَذابِي لَشَدِيدٌ» چرا الحمدلله مي گويم؟ 1- «لَأَزِيدَنَّكُمْ» براي اينکه نعمت بيشتري دريافت کنم. گرفتار «لئن کفرتُم» نشوم. اين جمله اول بود. از خدا کمک مي خواهم چون محتاج کفايت خدا و لطف و عنايت خدا هستم. من در بحارالانوار نگاه مي کردم، بابي داريم به

ص: 5876

نام باب تحميد، حمد الهي. هر حمدي که ائمه مي گويند، بعدش وصف خاصي است. اگر عزيزاني که بيننده هستند بخواهند بحث را پيگيري کنند، واژه الحمدلله را جستجو کنند. بعد از الحمدلله ببينند اهل بيت چطور حمد خدا را گفتند. در حد ي رساله کامل خوب، صدها ويژگي است که چرا حمد خدا را مي گوييم. در بحار علامه مجلسي در 110 جلد نگاه کردم، بيش از سه هزار و صد الحمدلله در کلام اهل بيت آمده است. يک بحث مهمي است و رساله اي است که ما بدانيم اهل بيت چطور خدا را حمد کردند. در قرآن 27 بار حمد الهي است و هرکدام توصيفي است.

در قرآن نه فقط به ما سفارش حمد شده است، خداوند هم خودش را شاکر معرفي کرده است. در صفا و مروه اين شعار را بزرگ نوشته است. «إِنَّ الصَّفا وَ الْمَرْوَةَ مِنْ شَعائِرِ اللَّهِ فَمَنْ حَجَّ الْبَيْتَ أَوِ اعْتَمَرَ فَلا جُناحَ عَلَيْهِ أَنْ يَطَّوَّفَ بِهِما وَ مَنْ تَطَوَّعَ خَيْراً فَإِنَّ اللَّهَ شاكِرٌ عَلِيم » (بقره/158) خدا مي گويد: من هم شاکر هستم و حمد مي گويم. سپاسگزار کسي هستم که کار خوبي انجام مي دهد. باور کنيد از ميان اين سه هزار حديثي که گفتم، سه مورد را بخوانم. اين حديث از پيامبر خدا هست و حديث لطيفي است. رسول خدا فرمود: «أَوَّلُ مَنْ يُدْعَى إِلَى الْجَنَّةِ» فرداي قيامت وقتي مي خواهند به بهشت دعوت کنند، چه کساني مقدم هستند؟ «الْحَمَّادُونَ» آنهايي که اهل حمد هستند. يک قيدي هم دارد، «الَّذِينَ يَحْمَدُونَ اللَّهَ فِي السَّرَّاءِ وَ الضَّرَّاءِ» در سختي ها و گرفتاري ها، اگر کسي به اين درجه رسيد و بتواند الحمدلله بگويد، روز سختي و روز پريشاني،

ص: 5877

روز فقر و بيماري، ما بدهکار خدا هستيم. خدا خيلي به ما نعمت داده است. اول کسي که در بهشت مي رود، الحمادون است.

مرحوم آيت الله العظمي اراکي، خاطراتي دارند به نام «آينه صدق و صفا» يک خاطره دارند که يکي از علماي بزرگ در نجف، مرحوم آخوند ملا عبدالله گلپايگاني، اين بزرگوار در نجف درس مي خواند، جوان بود و سني نداشت و زود از دنيا رفت، شاگرد اول مرحوم آخوند خراساني بود. ايشان وقتي به استاد اشکال مي کرد گاهي تمام وقت درس را مي گرفت. مرحوم آخوند خراساني يک مطلبي که بيان مي کردند، مي فرمودند: اين فاضل جوان گلپايگاني ما کجاست؟ حرفي در مورد اين حرف ما ندارد؟ ايشان چهل سالگي از دنيا رفت. ايشان را خواب مي بينند و مي گويند: بعد از مرگ چه کردي؟ مي گويد: وقتي از دنيا رفتم، فرشته ها آمدند گفتند که چه براي اينجا آوردي؟ گفتم: هرچه مي خواهيد. چه مي خواهيد؟ نماز مي خواهيد. روزه مي خواهيد. عبادت مي خواهيد. فرشتگان مي گويند: نماز و عبادت فايده ندارد. ما بايد بخوانيم اما اين نمازها که نماز نيست، براي نجات کافي نيست. در برابر بدهي که به خدا داريم اينها به جايي نمي رسد. مي گويد: من نجف بودم، زيارت اميرالمؤمنين بودم. نماز شب دارم، زيارت عاشورا خواندم، مستحبات را رو مي کند. مي گويند: فايده ندارد. ديگر چه داري؟ مي گويد: از گلپايگان آمدم و بهترين دوران جواني و عمرم را در نجف درس خواندم. ايشان در هر رشته اي مي رفت، استاد اول آن رشته مي شد. غربت آمدم و درس خواندم. مي گويند: نه، فايده ندارد. ديگر چه داري؟ مي گويد: هيچي ندارم. مي گويند: نه تو درّ گرانبهايي داري که خوب است. يادت هست روزي

ص: 5878

در مسيري مي رفتي، پياده به کربلا رفتي. براي زيارت نبود، کاري داشتي. پايش زخم مي شد در راه مي نشيند و مي گويد: خدايا، اين زندگي شد، پول يک سفر هشتاد کيلومتري هم ندارم و شروع به شکايت مي کند. آخر سر يک مرتبه مي گويد: خدايا اشتباه کردم. الحمدلله، الحمدلله، الحمدلله! خدايا چرا نعمت هايت را نگفتم؟ خيلي به من نعمت دادي. نعمت جواني دارم، استعداد دارم، استادهاي خوب دارم، الحمدلله، جوار حرم اميرالمؤمنين دارم، الحمدلله، ايمان دارم الحمدلله. نعمت ها را مي شمارد. رفيق خوب دارم، پدر و مادر خوب دارم، الحمدلله. يک مشکل فقر دارم، از آن به بعد حواسش را جمع کرد و در زندگي حمد را سرلوحه زندگي قرار داد. فرشته ها مي گويند: اين روحيه حمدي که در زندگي ات پيدا شد و حمد کردي، اين درّ گرانبهاست و با اين بهشت برو.

ممکن است يکوقت نماز و دعاي ما، عبادات و مستحبات ما، ما را نجات ندهد. ما خيلي به خدا بدهکار هستيم. ما گرفتاري و مشکلات زياد داريم و بارها مشکلات را گفتيم. با همه گرفتاري ها نبايد نعمت ها را بگوييم و حمد خدا کنيم. همين الآن نعمت هاي خدا را فهرست کن. پدر و مادر خوب داري، امنيت داري، ايمان، تشيع، ولايت، خداشناسي، اينها را بشمار. مرحوم آخوند ملا عبدالله گلپايگاني، اين مرد بزرگي که در هر رشته بود، استاد آن رشته بود، وقتي شمرده بود خدمات را، گفتند: اين الحمدلله تو را نجات داد. پس تعجب نکنيم اولين کساني که به بهشت مي روند حمّادون هستند. اميرالمؤمنين فرمود: اگر بگوييد خدايا از تو ممنونم، سه خاصيت دارد. 1- خدا نعمت بيشتري به تو مي دهد. 2- خدايا ما ياغي

ص: 5879

نيستيم و بدهکار هستيم. 3- جلوي معصيت را مي گيرد. يک رفيقي داريم پروفسور سرطان خون است. از او پرسيدم: ما چند نوع سرطان داريم؟ گفت: من در يک رشته سرطان دارم، در سرطان خون تا الآن چهار هزار نوع سرطان خون شناسايي کرديم. نبايد الحمدلله بگوييم؟ خدايا از تو ممنونيم! براي بيماري هايي که نداريم.

در ثواب الاعمال شيخ صدوق امام صادق(ع) فرمود: اگر کسي بگويد «الحمدلله کما هو اهله» خدايا همانطور که خودت اهل حمد هستي، ما نمي توانيم حمد تو را به جا بياوريم. امام صادق فرمود: تمام نويسندگان، فرشتگاني که در آسمان مسئول نوشتن حسنات هستند همه سرگرم نوشتن حسنات هستند. از امام سؤال کردم: چطور همه نويسندگان مشغول نوشتن مي شوند؟ امام صادق فرمود: فرشته ها به خدا مي گويند: خدايا اين چه گفت؟ ما غيب نمي دانيم. خداوند خطاب مي کند همين که گفت را بنويسيد و من خودم مي دانم چطور حساب کنم. اين پيام دارد. درّ گرانبهايي که اين مرد بزرگ را نجات داد رضايتمندي در زندگي است. ما هميشه طلبکار هستيم.

من مشهد بودم، دو سه منبر داشتم. بعد به سلماني رفتم. اولين بار بود آقاي آرايشگر را مي ديدم. گفتم: حال شما چطور است؟ گفت: بميرم راحت شوم. جرأت نمي کنيم به کسي بگوييم: حالت چطور است؟ از رسول خدا(ص) فرمود: وقتي مؤمني غذايي مي خورد، سير مي شود و بعد الحمدلله مي گويد، خدا ثواب روزه دار را به اين آقايي که غذا خورده است، مي دهد. حضرت فرمود: خدا خودش شاکر و سپاسگزار است. اين ويژگي را چون خودش دارد دوست دارد ديگران هم اين ويژگي را داشته باشند. «وَ أَسْتَعِينُهُ فَاقَةً إِلَى كِفَايَتِهِ» از خدا

ص: 5880

کمک مي خواهيم، به جايي مي خواهم برسم که محتاج ديگران نباشم. «إِنَّهُ لَا يَضِلُّ مَنْ هَدَاهُ» کسي که خدا هدايتش کند گمراه نمي شود. «وَ لَا يَئِلُ مَنْ عَادَاهُ» کسي که خدا با او دشمني کند نجات پيدا نمي کند. «وَ لَا يَفْتَقِرُ مَنْ كَفَاهُ» اگر کسي خدا به فريادش رسيد، فقير ديگري نخواهد شد. قديم ها بر سر در خانه ها مي نوشتند «أَ لَيْسَ اللَّهُ بِكافٍ عَبْدَه » (زمر/36) خدا نمي تواند ما را کفايت کند؟

«فَإِنَّهُ أَرْجَحُ مَا وُزِنَ وَ أَفْضَلُ مَا خُزِنَ» حمد خدا بهترين چيزي است که در ترازوي عمل ما مي گذارند. ترازوي نامه عمل ما چيزي نمي خواهد بارش سنگين شود؟ سنگين ترين چيزي که روي ترازوي عمل مي آيد حمد است. «وَ أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَحْدَهُ لَا شَرِيكَ لَهُ شَهَادَةً مُمْتَحَناً إِخْلَاصُهَا» از کلماتي است که براي ما نيست و فقط براي اميرالمؤمنين است. اخلاص در اين شهادت را امتحانش را پس دادم که راست و خالصانه مي گويم. «مُعْتَقَداً مُصَاصُهَا» عقيده به اخلاص اين توحيد خودم دارم. «نَتَمَسَّكُ بِهَا أَبَداً مَا أَبْقَانَا وَ نَدَّخِرُهَا لِأَهَاوِيلِ مَا يَلْقَانَا» مي خواهم لا اله الا الله ذخيره اي باشد براي سکرات مرگ، ما اگر بتوانيم لا اله الا الله بگوييم، نجات پيدا مي کنيم. من باور کنم با «لا اله الا الله» زندگي کنم. روايتي از رسول خدا هست که فرمود: «من قال لا اله الا الله مخلصاً دخل الجنه» با اخلاص کسي «لا اله الا الله» بگويد، مجوز ورود داشته است. يک مقدار زندگي کم و زياد شود پيش ديگران سجود نمي کنم و دنبال مال حرام نمي روم. اينهايي که دنبال ربا و کم فروشي مي روند، براي اين است که اگر

ص: 5881

در مسير حلال بروم، خدا نمي تواند زندگي مرا تأمين کنم. اين در توحيد مشکل دارد. اگر گفتم: جز خدا هيچ مؤثري در عالم نيست. تمام عالم دست به دست هم بدهند نمي توانند ضرري به من بزنند.

روايتي از رسول خداست که فرمودند: در سکرات مرگ بگوييد، لا اله الا الله، هرکس حرف آخرش لا اله الا الله باشد، بهشتي است. به شرط اينکه ايمان ما به سکرات مرگ برسد. اگر بتوانيم ايمانمان را برسانيم، چون صريح روايات است. يک چيزهايي است ايمان را از بين مي برد. هفت مورد از چيزهايي که ايمان را از بين مي برد را بگويم. 1- «الْحَسَدَ يَأْكُلُ الْإِيمَانَ» حسادت ايمان نمي گذارد. 2- «لَا إِيمَانَ لِمَنْ لَا حَيَاءَ لَهُ» آدم بي حيا ايمان ندارد. بعضي در مسائل سياسي خيلي بي حيايي مي کنند. در مسائل اجتماعي و مسائل فردي، حياء فقط به اين نيست که بگوييم حياء، حجاب و عفاف يادمان بيايد. اين يک نمونه است. 3- «لَا إِيمَانَ لِمَنْ لَا أَمَانَةَ لَه » 4- «لَا إِيمَانَ لِمَنْ لَا تَقِيَّةَ لَه » يک چيزهايي اسرار است و هرجايي نبايد گفت. کسي که تحمل ندارد تو چه کار مي کني، اين کار تو خوب است، اما امروز کسي را مي بيني و نمي تواني توجيه کني، بسنج. 5- «لَا إِيمَانَ لِمَنْ لَا صَبْرَ لَهُ» گرفتاري کوچک، به زمين و زمان ناسزا بگوييم. 6- از امام صادق(ع) که فرمود: کسي حديث ما را پخش کند جايي که نبايد پخش کند، خدا ايمان را از او مي گيرد. 7- اگر در جامعه بدعت ها آشکار شد، فرياد بزن.

يونس بن عبدالرحمن از اصحاب امام صادق است. آمدند به او پول بدهند،

ص: 5882

چون افشاگري مي کرد عليه عده اي که مذهب واقفيه را ايجاد کرده بودند، بعد از شهادت موسي بن جعفر عده اي مي خواستند پول هايي که از حضرت دستشان هست بخورند، گفتند: ما امام نداريم. چه کسي گفته امام رضا امام است. يونس بن عبدالرحمن افشاگري عليه شان مي کرد، شبانه او را خواستند، گفتند: چه خبر است؟ ده هزار دينار حق السکوت مي دهيم هيچي نگو. گفت: من از امام صادق شنيدم که وقتي در جامعه بدعت ها پيدا مي شود، عالم بايد علمش را اظهار کند و الا خدا نور ايمان را از او مي گيرد و آنجا جاي سکوت نيست. بزرگي مي فرمود: خدا به ما مي گويد: بايد با ايمان از دنيا برويد. خدايا سکرات مرگ هم هست، ما هشياري کامل نداريم. خدايا نزديک مرگ هشياري را از ما مي گيري و بعد مي گويي: با ايمان از دنيا برو. من چطور با ايمان از دنيا بروم؟ اميرالمؤمنين خودش در نهج البلاغه فرمود. در مورد سکرات مرگ مي گويد: «اجْتَمَعَتْ عَلَيْهِمْ سَكْرَةُ الْمَوْتِ» سکره، صريح قرآن است. ما هشياري مان صد در صد نيست، بعد هم مي گويد: با ايمان از دنيا برويم. چطور از دنيا برويم؟ اين بزرگ اين جمله را زيبا فرمود، اگر توحيد در تمام زندگي ما باشد، در حالتي که هشياري ما کامل نيست، مي توانيم «لا اله الا الله» بگوييم. کساني که سه چهار ساعت بيهوش هستند، به تدريج هشيار مي شوند. در اواخر هشياري اسرار زندگي را مي گويند. لذا بعضي که حواسشان جمع است، مي گويند: تا هوش نيامدم کسي کنار من نيايد. مثلاً يک ازدواج دوم مخفي داشته و در هشياري اسم نفر دوم را مي آورد. اگر ايمان ملکه زندگي ما شود، در تمام زندگي

ص: 5883

ما جريان داشت، آنوقت در سکرات مرگ که هشياري ما کامل نيست، چرا اينقدر به ما مي گويند: دعاي عهد بخوانيد؟ بعد از نمازها سلام بدهيد؟ هر روز زيارت عاشورا بخوانيد؟ اينها ملکه ما باشد. ايمان، شهادت، يگانگي خداوند، اينقدر در زندگي ما مهم است. الآن اهل بيت از ما چه مي خواهند؟ اگر من مخلص اهل بيت بودم، هرچه اهل بيت گفتند، عمل کردم، در لحظاتي که هشياري من صد در صد نيست، ايمان به داد ما مي رسد.

شريعتي: امروز صفحه 265 قرآن کريم را تلاوت خواهيم کرد.

«إِذْ دَخَلُوا عَلَيْهِ فَقالُوا سَلاماً قالَ إِنَّا مِنْكُمْ وَجِلُونَ «52» قالُوا لا تَوْجَلْ إِنَّا نُبَشِّرُكَ بِغُلامٍ عَلِيمٍ «53» قالَ أَ بَشَّرْتُمُونِي عَلى أَنْ مَسَّنِيَ الْكِبَرُ فَبِمَ تُبَشِّرُونَ «54» قالُوا بَشَّرْناكَ بِالْحَقِّ فَلا تَكُنْ مِنَ الْقانِطِينَ «55» قالَ وَ مَنْ يَقْنَطُ مِنْ رَحْمَةِ رَبِّهِ إِلَّا الضَّالُّونَ «56» قالَ فَما خَطْبُكُمْ أَيُّهَا الْمُرْسَلُونَ «57» قالُوا إِنَّا أُرْسِلْنا إِلى قَوْمٍ مُجْرِمِينَ «58» إِلَّا آلَ لُوطٍ إِنَّا لَمُنَجُّوهُمْ أَجْمَعِينَ «59» إِلَّا امْرَأَتَهُ قَدَّرْنا إِنَّها لَمِنَ الْغابِرِينَ «60» فَلَمَّا جاءَ آلَ لُوطٍ الْمُرْسَلُونَ «61» قالَ إِنَّكُمْ قَوْمٌ مُنْكَرُونَ «62» قالُوا بَلْ جِئْناكَ بِما كانُوا فِيهِ يَمْتَرُونَ «63» وَ أَتَيْناكَ بِالْحَقِّ وَ إِنَّا لَصادِقُونَ «64» فَأَسْرِ بِأَهْلِكَ بِقِطْعٍ مِنَ اللَّيْلِ وَ اتَّبِعْ أَدْبارَهُمْ وَ لا يَلْتَفِتْ مِنْكُمْ أَحَدٌ وَ امْضُوا حَيْثُ تُؤْمَرُونَ «65» وَ قَضَيْنا إِلَيْهِ ذلِكَ الْأَمْرَ أَنَّ دابِرَ هؤُلاءِ مَقْطُوعٌ مُصْبِحِينَ «66» وَ جاءَ أَهْلُ الْمَدِينَةِ يَسْتَبْشِرُونَ «67» قالَ إِنَّ هؤُلاءِ ضَيْفِي فَلا تَفْضَحُونِ «68» وَ اتَّقُوا اللَّهَ وَ لا تُخْزُونِ «69» قالُوا أَ وَ لَمْ نَنْهَكَ عَنِ الْعالَمِينَ»

ترجمه آيات: آنگاه كه بر او وارد شده و سلام كردند، ابراهيم گفت:

ص: 5884

همانا ما از شما بيمناكيم. گفتند: مترس كه ما تو را به فرزند پسرى دانا مژده مى دهيم. ابراهيم گفت: آيا با اينكه پيرى به من رسيده، مرا چنين بشارتى مى دهيد؟ پس به چه چيز (عجيبى) بشارت مى دهيد. (مهمانان) گفتند: ما تو را به حقيقت بشارت داديم، پس از نااميدان مباش! (ابراهيم) گفت: جز گمراهان چه كسى از رحمت پروردگارش مأيوس مى شود. سپس (ابراهيم) گفت: اى فرستادگان! (الهى) كار شما چيست؟ گفتند: ما به سوى قومى تبهكار فرستاده شده ايم (تا آنان را هلاك كنيم) مگر خاندان لوط كه ما قطعا همه آنان را از هلاكت نجات مى دهيم. مگر همسرش كه مقدر كرده ايم او از بازماندگان (در كيفر) باشد. پس چون فرستادگان (الهى) به سراغ خاندان لوط آمدند. (لوط) گفت: شما گروهى ناشناس هستيد. (فرشتگان) گفتند: در واقع ما آنچه را (از نزول عذاب كه) درباره اش ترديد داشتند، براى تو آورده ايم و ما به حقّ نزد تو آمده ايم و قطعاً ما راستگويانيم. پس خاندانت را پاسى از شب (گذشته) حركت بده و خودت از پشت سرشان برو و هيچ يك از شما (به پشت سرش) توجّه نكند به آنجا كه مأمور شده ايد برويد. وبه لوط اين امر حتمى را رسانديم كه ريشه و بن اين گروهِ (تبهكار)، صبحگاهان قطع شده است. واهل شهر شادى كنان (براى تعرض به مهمانان به سراغ خانه لوط) آمدند. لوط گفت: همانا اين گروه مهمان من هستند پس مرا (در برابر آنان) رسوانكنيد و از خدا پروا كنيد و مرا خوار و شرمنده نسازيد. (تبهكاران شهر) گفتند: آيا ما تو را از (مهمان كردن) مردم منع نكرديم.

شريعتي: انشاءالله از هفته آينده روزهاي

ص: 5885

دوشنبه در خدمت حاج آقاي حسيني قمي خواهيم بود. روزهاي سه شنبه در خدمت حاج آقاي کاشاني هستيم.

حاج آقاي حسيني قمي: يک نکته از آيه اي که تلاوت شد بگويم. داستان حضرت ابراهيم(ع) است، وقتي به ايشان بشارت فرزند دادند، در سن صد سالگي خدا به حضرت ابراهيم وعده داد که فرزندي به تو خواهيم داد. حضرت ابراهيم تعجب کرد. «قالُوا بَشَّرْناكَ بِالْحَقِّ فَلا تَكُنْ مِنَ الْقانِطِينَ، قالَ وَ مَنْ يَقْنَطُ مِنْ رَحْمَةِ رَبِّهِ إِلَّا الضَّالُّونَ» چه کسي از رحمت خدا نا اميد مي شود الا گمراهان، کساني که خدا به آنها فرزندي عنايت نکرده و به ما پيام مي دهند، نا اميد نباشند. خيلي ها با درمان هاي ساده مشکلشان حل مي شود. يکي از بهترين خيرات اين است که بينندگان کمک کنند، کساني با مبلغ کم مشکلشان حل مي شود. خدا را قسم مي دهيم به حق محمد و آل محمد به همه کساني که آرزوي فرزند دارند، اولاد سالم و صالح عنايت بفرمايد.

شريعتي: «والحمدلله رب العالمين و صلي الله علي محمد و آله الطاهرين»

98-10-09- شرح خطبه دوم نهج البلاغه

شريعتي: بسم الله الرحمن الرحيم، اللهم صل علي محمد و آل محمد و عجل فرجهم.

با دشمن خويشيم دمادم در جنگ *** او با دم تيغ آمده و با دل تنگ

ما رود مداميم بگوييد به تيغ *** ما شيشه عطريم بگوييد به سنگ

سلام مي کنم به همه دوستان عزيزم، بيننده هاي خوب و گرانقدرمان، آنهايي که در اين سالها همراه ما هستند. حاج آقاي حسيني قمي سلام عليکم و رحمة الله، خيلي خوش آمديد.

حاج آقاي حسيني قمي: سلام عليکم و رحمة الله، عرض سلام و ارادت خالصانه خدمت

ص: 5886

همه بينندگان عزيز دارم.

شريعتي: امروز سالروز حماسه نهم دي است که اين روز را گرامي مي داريم و انشاءالله بتوانيم در راستاي آرمان هاي انقلاب اسلامي گام برداريم. بحث امروز شما را خواهيم شنيد.

حاج آقاي حسيني قمي: بسم الله الرحمن الرحيم، يک داستاني بگويم که بسيار شنيدني است. ديروز از يکي از اساتيد بزرگوار شنيدم، فرمودند: نجف خدمت آيت الله العظمي سيستاني بودم، جمعي آنجا نشسته بودند. سؤال کردم: شما در ايامي که امام ايران بودند، سر درس امام شرکت کرديد؟ تا گفتم امام، ايشان فرمودند: اجازه بدهيد اول به احترام نام امام قيام کنيم، بلند شدند قيام کردند و نشستند و فرمودند: شما نمي دانيد امام چه خدمتي کرده است. ما که اينجا گرفتار صدام بوديم متوجه مي شويم امام آنجا چطور نقش آفريني کردند. اين ايامي که در اختناق صدام بوديم، راديو گوچکي داشتم در کتابخانه، بعد از ساعت هشت اخبار که تمام مي شد و سخنراني ايشان که پخش مي شد، گوش مي کردم. ما امروز حامي و حافظ نظامي هستيم که يک مرجع تقليدي که امروز در عراق سنگردار در عراق هست و اميد همه مردم عراق به ايشان هست در برابر نام امام قيام مي کنند. شايد ده سال پيش همراه يکي از اساتيد محضر آيت الله سيستاني رسيديم. من يک گوشه نشسته بودم. ايشان مطالبي را بيان کردند، در اين چهل دقيقه صحبت شايد چند مرتبه به زهد امام و زندگي زاهدانه امام اشاره کردند. مي فرمودند: اگر مردم ايران به حرف امام گوش کردند بخاطر زهد و اخلاص امام بود. فرمودند: من پنجاه و شش سال است نجف هستم، مردم عراق و نجف

ص: 5887

همه مي ديدند کل زندگي امام اين بود که خادمي داشتند صبح به بازار مي آمد، سبدي در دست داشت، چند سير گوشت و بادمجان در اين سبد مي گذاشت و مي برد. کل زندگي امام اين بود.

امروز اگر مردم ما پاي نظامشان ايستادند، اين نظامي است که يک مرجع بزرگوار اينطور به اين نظام احترام دارد. چه روزي شما به مردم گفتيد به صحنه بياييد و نيامدند؟ مردم از مسئولين گلايه دارند. حيف است اين نظام و انقلاب با اين عظمت، آنوقت گرفتار مشکلات اقتصادي باشند، سختي هايي که امروز هست. فاصله طبقاتي که بين مردم است و شصت ميليون نفر از مردم شايسته سبد حمايتي هستند. حيف است با اين نظام و مردم هميشه در صحنه، مردم را گرفتار اين مشکلات کنيم. مردم صادق هستند و هميشه در صحنه حضور داشتند. حيف است قدردان اين مردم نباشيم. در آستانه انتخابات هستيم، براي رسيدن به مجلس هزينه هاي ميلياردي مي کنند. نظامي که برآمده از خون شهدا است، انشاءالله قدردان اين مردم باشيم.

شريعتي: از خطبه يک نهج البلاغه شنيديم و به خطبه دوم رسيديم، نکته هايي را شنيديم. بحث امروز شما را خواهيم شنيد.

حاج آقاي حسيني قمي: به اين فراز از خطبه دوم رسيديم که اميرالمؤمنين فرمود: «أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَحْدَهُ لَا شَرِيكَ لَهُ» شهادت به يکانگي پروردگار مي دهم. «فَإِنَّهَا عَزِيمَةُ الْإِيمَانِ» توحيد رکن ايمان است. «وَ فَاتِحَةُ الْإِحْسَانِ وَ مَرْضَاةُ الرَّحْمَنِ وَ مَدْحَرَةُ الشَّيْطَانِ» تمام کارهاي ما رکن اصلي اش ايمان است. اگر باورهاي ديني درست شد، مسائل اعتقادي و عملي ما درست مي شود. دريچه احسان ايمان است. اگر من ايمان داشتم حاضر هستم

ص: 5888

به ديگران احسان کنم و از ديگران دستگيري کنم و درد مردم را درد خودم بدانم.

اميرالمؤمنين در خطبه 53 نهج البلاغه، نامه به مالک اشتر تعبيري دارند که چه کساني حريص و بخيل هستند؟ آنهايي که به خدا بدبين هستند. کليد احسان از ايمان به خداي متعال است. فقط و فقط خدا اثرگذار است. در دعاي تحويل سال مي خوانيم «يا مقلب القلوب و الابصار» اي خدايي که همه دلها دست توست. «لا اله الا الله» دريچه ي همه نيکي هاست. «وَ أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ» شهادت به رسالت، «أَرْسَلَهُ بِالدِّينِ الْمَشْهُورِ وَ الْعَلَمِ الْمَأْثُورِ وَ الْكِتَابِ الْمَسْطُورِ وَ النُّورِ السَّاطِعِ وَ الضِّيَاءِ اللَّامِعِ وَ الْأَمْرِ الصَّادِعِ» اميرالمؤمنين مي فرمايد: هيچ زماني نشد که خداوند خلقش را از نبي و پيامبر جدا کند. شيخ صدوق مي فرمايد: قبل از اينکه خدا انسان را بيافريند، اول خليفه خودش، اول کسي را که آفريد حضرت آدم بود. زماني نشد که خداوند انسان ها را بدون نبي و پيامبر، اول مخلوق پيامبر شده است. کار عمده انبياء چه بود؟ شکوفايي، عقل و فطرت انسان است. بعضي از فقها وقتي به اين موضوع مي رسند مي گويند: ما در مسأله توحيد جاهل و قاصر نداريم. ولي در داستان اصل خداشناسي ما جاهل و قاصر نداريم، هرکس به فطرتش مراجعه کند شهادت به يگانگي پروردگار مي دهد. هرچه عقل حکم کند، شرع هم همان را حکم مي کند. هرچه شر حکم کند عقل هم مي پذيرد. هرچه شريعت گفت، عقل هم مي پذيرد. ممکن است شر يک احکامي داشته باشد که عقل ما به مصالحش نرسد و نتواند دريافت کند. امکان ندارد شما يک حکمي در دين پيدا کني

ص: 5889

که خلاف عقل باشد.

«وَ النَّاسُ فِي فِتَنٍ» حضرت بيست ويژگي دوران جاهليت را بيان مي کنند، در چه شرايطي رسول خدا به رالت مبعوث شدند. مردم در فتنه ها بودند، يکوقتي گفتيم که وقتي اميرالمؤمنين به دوران جاهليت اشاره مي کنند، مي گوييم: دوراني بود که «يَغْذُو أَحَدُكُمْ كَلْبَهُ ، وَ يَقْتُلُ وُلْدَهُ» جاهليت دوراني بود که طفل شيرخوار را مي کشتند، ولي به سگشان غذا مي دادند ولي فرزندش را زنده به گور مي کرد. اينکه من روزي دو سه ساعت براي سگم وقت بگذارم، ولي براي پدر و مادرت وقت نداشته باشم و خانه سالمندان بگذارم. اين جاهليت مدرن است! «هُمْ مَوْضِعُ سِرِّهِ وَ لَجَأُ أَمْرِهِ، وَ عَيْبَةُ عِلْمِهِ، وَ مَوْئِلُ حُكْمِهِ وَ كُهُوفُ كُتُبِهِ» حضرت در مورد اهل بيت پيامبر توضيح مي دادند، 1- «هُمْ مَوْضِعُ سِرِّهِ وَ لَجَأُ أَمْرِهِ» اسرار الهي نزد اهل بيت بود. يکي از شارحين کافي شريف مرحوم ملاصدرا وقتي به اين جمله مي رسد که رسول خدا فرمود: «إِنَّا مَعَاشِرَ الْأَنْبِيَاءِ نُكَلِّمُ النَّاسَ عَلَى قَدْرِ عُقُولِهِمْ» ما اسراري داريم که نمي شود به مردم گفت و به اندازه خرد مردم حرف مي زنيم. اميرمؤمنان مي فرمود: من اينقدر علم در سينه ام دارم که اي کاش پيدا مي کردم کساني که اين علوم را دريافت کنند. يکوقتي اين حديث را خوانديم که اگر ابوذر مي دانست آنچه که سلمان مي دانست، در برابر سلمان جبهه گيري مي کرد.

حديث از امام صادق(ع) هست که سه نفر خدمت سيدالشهداء آمدند، گفتند: يک مقدار از اسرار براي ما بگوييد. سيدالشهداء(ع) فرمود: شما تحمل نداريد بشنويد. اصرار کردند بگوييد. آقا فرمودند: يکي از شما بيايد، اگر اين تحمل کرد بعد براي آن دو نفر خواهم گفت. حضرت يکسري

ص: 5890

مطالب بيان کردند، عقلش از سرش پريد. زمين خورد. مجنون شد و تعادل نداشت. گفتند: حضرت چه گفت؟ گفت: نمي توانم توضيح بدهم. اين واقعيتي است که اهل بيت(ع) داشتند. اميرالمؤمنين به اباذر فرمود: اگر سلمان اسراري که دارد بخواهد به تو بگويد، تو در برابر سلمان جبهه گيري خواهي کرد. ملاصدرا مثال زده که شما در اين غذاهايي که مي خوريد، همين غذاها را به طفل شيرخوار نمي تواني بدهي! به طفل شش ماهه چلوکباب بده، عصاره گوشت بده، دو روز بعد از بين مي رود و نمي تواند هضم کند. ملاصدرا مي گويد همينطور که در غذاي جسم هرکسي مي تواند غذاي خود را صرف کند، غذاي روح هم اينطور است. هرکسي نمي تواند علومي که ديگران دارند را داشته باشند.

وقتي موسي و خضر با هم راه افتادند، خضر کشتي را سوراخ کرد، وقتي اين کار را کرد و کشتي را سوراخ کرد، موسي اعتراض کرد. موسي نبي الله بود. مگر اعتراض نکرد و به خضر گفت: چرا اينها که به ما نان هم ندادند، ديوارشان را ساختي؟ خضر گفت: قول داده بودي حرف نزني. يعني اسراري نزد خضر بود که حضرت موسي تحمل نداشت. اگر بين سلمان و ابيذر و مقداد اين رابطه هست، اميرالمؤمنين فرمود: اهل بيت اسراري داشتند که ديگران برايشان قابل تحمل نيست. «وَ لَجَأُ أَمْرِهِ، وَ عَيْبَةُ عِلْمِهِ، وَ مَوْئِلُ حُكْمِهِ وَ كُهُوفُ كُتُبِهِ» مرجع احکام الهي هستند و پناهگاه کتاب هاي آسماني هستند. شارحين نهج البلاغه گفتند: چطور هرجا کوه باشد، تزلزل نيست. زلزله در مناطقي است که کوه کمتر باشد. کوه ميخ هاي زمين هستند. «وَ جِبَالُ دِينِهِ بِهِمْ أَقَامَ انْحِنَاءَ ظَهْرِهِ وَ أَذْهَبَ ارْتِعَادَ فَرَائِصِه »

«لَا

ص: 5891

يُقَاسُ بِآلِ مُحَمَّدٍ ص مِنْ هَذِهِ الْأُمَّةِ أَحَدٌ» احدي از اين امت نمي شود با اهل بيت قياس کرد. نمي شود کسي را با اميرالمؤمنين قياس کرد. حضرت فرمودند: «وَ لَا يُسَوَّى بِهِمْ مَنْ جَرَتْ نِعْمَتُهُمْ عَلَيْهِ أَبَدا» نبايد بين اميرالمؤمنين و کساني سر سفره اميرالمؤمنين نشستند يکسان نگاه کرد. در شارحين نهج البلاغه ابن ابي الحديد از همه قشنگتر اين را توضيح داده است. مي گويد: معلوم است که آقا به قبلي ها کنايه مي زنند. فکر نکنيد علي يک نفر است و آنها يک نفر بودند. حداقل دو نعمت را اشاره مي کنم. يکي علم و دانش اميرالمؤمنين است. اگر علم و دانش اميرالمؤمنين نبود، ديگران گرفتار بودند. دهها بار در منابع آمده که خليفه دوم وقتي مي خواست قضاوتي بکند، مي گفت: اگر علي به فرياد ما نمي رسيد نابود شده بوديم. حتي در يک روايت هست که اميرالمؤمنين خودشان سلمان فارسي را در مسجدالنبي گذاشتند و فرمودند: هروقت اينها گرفتار شدند به من بگو. ابن ابي الحديد مي گويد: اميرالمؤمنين مقدم بر همه بود براي سه چيز، يکي بخاطر پسرعمويش رسول خدا، 2- «بنفسه» خودش 3- و پدرش ابي طالب؛ «فإن من قرأ علوم السير عرف أن الإسلام لو لا أبو طالب لم يكن شيئا مذكورا» اگر کسي تاريخ اسلام را مطالعه کند، مي داند که اگر ابوطالب پدر اميرالمؤمنان نبود، اسمي از اسلام باقي نمانده بود. مي گويد: اگر جهاد اميرالمؤمنين نبود...

در بحث جهاد در آيه 154 سوره ي آل عمران، قرآن مي فرمايد: در جنگ احد عده اي فرار کردند. قرآن سرزنش مي کند. «إِنَّ الَّذِينَ تَوَلَّوْا مِنْكُمْ يَوْمَ الْتَقَى الْجَمْعانِ» آنهايي که در احد فرار کردند، «إِنَّمَا اسْتَزَلَّهُمُ الشَّيْطانُ» شيطان فريبشان داد. سراغ تفاسير

ص: 5892

اهل سنت برويد، مهمترين تفسير اهل سنت تفسير کبير فخر رازي است که اسامي فراري ها را آورده است. اميرالمؤمنين در احد ايستاد، آسمان ها سکه به نامش زدند «لا فتي الا علي لا سيف الا ذوالفقار» آنوقت ببينيد چه کساني فرار کردند؟ همه فرار کردند جز سه چهار نفر، يکي اميرمؤمنان است که ايستاده است. ابن ابي الحديد مي گويد: اينکه اميرالمؤمنين مي فرمايد نبايد بين علي و ديگران، بخاطر علم و جهادشان اشاره کرده است. علمشان و جهادشان، علمشان که همه مهمان سفره اميرالمؤمنين بودند و جهادشان، آن روزي که همه فرار مي کردند، اميرالمؤمنين در صف اول نبرد بود. بعد مي گويد: اهل بيت اساس دين هستند. «هُمْ أَسَاسُ الدِّينِ وَ عِمَادُ الْيَقِينِ إِلَيْهِمْ يَفِي ءُ الْغَالِي وَ بِهِمْ يُلْحَقُ التَّالِي» نه غلو، نه افراط و تفريط، اگر کسي مي خواهد غلو کند نه، بايد همين که اهل بيت گفتند، خدا رحمت کند مرحوم آيت الله العظمي سيد عبدالهادي شيرازي مي فرمودند: چرا امام هادي زيارت جامعه کبيره را ياد ما دادند؟ ايمان همين مرز است، نه افراط و نه تفريط! «وَ لَهُمْ خَصَائِصُ حَقِّ الْوِلَايَةِ وَ فِيهِمُ الْوَصِيَّةُ وَ الْوِرَاثَةُ» اهل بيت هم حق ولايت دارند، هم وصي پيامبر و وارث پيامبر هستند. وارث مقام پيامبر هستند. «الْآنَ إِذْ رَجَعَ الْحَقُّ إِلَى أَهْلِهِ وَ نُقِلَ إِلَى مُنْتَقَلِه» الآن حق به اهلش برگشت.

از ابن ابي الحديد ذيل اين خطبه ديدم که مي گويد: مسلماً اميرالمؤمنين افضل انسان هاست. علي بن ابي طالب حق خلافت دارد و از همه مسلمان ها او بر حق است. چرا ترک کرد؟ مصلحت نبود حضرت خليفه شود. چرا مصلحت نبود؟ چون ديگران به اميرالمؤمنين حسادت داشتند، از حضرت کينه داشتند،

ص: 5893

حضرت مصلحت دانست سکوت کند. عامه مردم حضرت را دوست داشتند و سفارش هاي پيامبر را شنيده بودند. حضرت علي مي فرمايد: من زمان پيامبر مثل پاره تن پيامبر بودم. مثل نگاهي که مردم به ستارگان آسمان داشتند، به من داشتند. کسي با اميرالمؤمنين کينه نداشت جز يک عده کم. ولي آنهايي که در روز آخر حاضر نشدند ايمان بياورند، آن روزي که ايمان آوردند، دروغ و ظاهري بود. اين نگاهي است که مردم به اميرالمؤمنين داشتند.

شريعتي: «الحمدلله الذي جعلنا من المتمسکين بولاية علي بن ابي طالب و الائمة المعصومين» امروز صفحه 271 را تلاوت خواهيم کرد.

«وَ قالَ الَّذِينَ أَشْرَكُوا لَوْ شاءَ اللَّهُ ما عَبَدْنا مِنْ دُونِهِ مِنْ شَيْ ءٍ نَحْنُ وَ لا آباؤُنا وَ لا حَرَّمْنا مِنْ دُونِهِ مِنْ شَيْ ءٍ كَذلِكَ فَعَلَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ فَهَلْ عَلَى الرُّسُلِ إِلَّا الْبَلاغُ الْمُبِينُ «35» وَ لَقَدْ بَعَثْنا فِي كُلِّ أُمَّةٍ رَسُولًا أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ وَ اجْتَنِبُوا الطَّاغُوتَ فَمِنْهُمْ مَنْ هَدَى اللَّهُ وَ مِنْهُمْ مَنْ حَقَّتْ عَلَيْهِ الضَّلالَةُ فَسِيرُوا فِي الْأَرْضِ فَانْظُرُوا كَيْفَ كانَ عاقِبَةُ الْمُكَذِّبِينَ «36» إِنْ تَحْرِصْ عَلى هُداهُمْ فَإِنَّ اللَّهَ لا يَهْدِي مَنْ يُضِلُّ وَ ما لَهُمْ مِنْ ناصِرِينَ «37» وَ أَقْسَمُوا بِاللَّهِ جَهْدَ أَيْمانِهِمْ لا يَبْعَثُ اللَّهُ مَنْ يَمُوتُ بَلى وَعْداً عَلَيْهِ حَقًّا وَ لكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لا يَعْلَمُونَ «38» لِيُبَيِّنَ لَهُمُ الَّذِي يَخْتَلِفُونَ فِيهِ وَ لِيَعْلَمَ الَّذِينَ كَفَرُوا أَنَّهُمْ كانُوا كاذِبِينَ «39» إِنَّما قَوْلُنا لِشَيْ ءٍ إِذا أَرَدْناهُ أَنْ نَقُولَ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ «40» وَ الَّذِينَ هاجَرُوا فِي اللَّهِ مِنْ بَعْدِ ما ظُلِمُوا لَنُبَوِّئَنَّهُمْ فِي الدُّنْيا حَسَنَةً وَ لَأَجْرُ الْآخِرَةِ أَكْبَرُ لَوْ كانُوا يَعْلَمُونَ «41» الَّذِينَ صَبَرُوا وَ عَلى رَبِّهِمْ يَتَوَكَّلُونَ»

ص: 5894

رجمه آيات: وكسانى كه شرك ورزيدند، گفتند: اگر خدا مى خواست نه ما و نه پدرانمان هيچ چيزى را غير از او نمى پرستيديم و بدون حكم او هيچ چيزى را حرام نمى كرديم. كسانى كه پيش از اينان بودند نيز اين گونه برخورد مى كردند، پس مگر جز ابلاغ روشن، وظيفه ديگرى بر پيامبران است؟ وهمانا ما در ميان هر امّتى پيامبرى را برانگيختيم (تا به مردم بگويند) كه خدا را بپرستيد و از طاغوت (و هر معبودى جز خدا) دورى نماييد، پس گروهى از مردم كسانى هستند كه خداوند هدايتشان كرده و بعضى از آنان گمراهى بر آنان سزاوار است، پس در زمين سير و سفر كنيد، تا ببينيد كه پايان كار تكذيب كنندگان چگونه بوده است؟ (اى پيامبر!) اگرچه بر هدايت آنان حرص مى ورزى، امّا (بدان كه) قطعاً خداوند كسى را كه (بخاطر سوء انتخاب وعملش) گمراه كرده هدايت نمى كند و براى آنان هيچ ياورى نيست. وبا شديدترين نوع سوگندشان، به خدا سوگند ياد كردند كه هر كس مى ميرد خداوند او را برنخواهد انگيخت. آرى (رستاخيز مردگان) وعده حقّى است بر خداوند (وآن را وفا خواهد كرد) وليكن بيشتر مردم نمى دانند. (رستاخيز مردگان) براى آن است كه (خداوند) چيزى را كه مردم در آن اختلاف مى كنند روشن سازد وكسانى كه كفر ورزيدند بدانند كه آنها خودشان دروغگو بودند، (نه انبيا). (رستاخيز مردگان براى ما كار مهمى نيست، زيرا) هرگاه چيزى را اراده كنيم، همانا گفتار ما براى آن چيز اين است كه به آن مى گوييم باش، پس (بى درنگ) موجود مى شود. وكسانى كه پس از آنكه ستم ديدند در راه خدا هجرت كردند، بدون شك ما در همين دنيا جايگاه

ص: 5895

نيكوئى به آنان خواهيم داد و اگر مى دانستند البتّه پاداش آخرت بزرگتر خواهد بود. (آنان) كسانى هستند كه صبر نمودند و بر پروردگارشان توكّل مى نمايند.

شريعتي: نکات پاياني شما را خواهيم شنيد.

حاج آقاي حسيني قمي: حضرت زينب(س) يک همسايه اي داشت، مي گويند: من سالها همسايه ي حضرت بودم، در اين ساليان سال صداي حضرت را نشنيدم و چهره اش را نديدم. همين بي بي روزي که بايد به عرصه ميدان مي آمد و خطبه مي خواند، در بازار کوفه آمد ولي روزي که لازم نبود مي گويد: من سالها صدايش را نشنيدم. امروز عمل شما در جامعه چيست؟ متأسفم که بايد اشاره کنم به دليل مشکلات اقتصادي که در جامعه ما هست، ما از مسائل فرهنگي غفلت کرديم. امروز در سريال هاي خانگي چيزهايي مي بينيم که بسيار بد است. بي حجابي و ديالوگ هاي بد که خجالت آور است. از وزير محترم ارشاد سؤال مي کنم که شما براي مجوز کتاب اينقدر سخت مي گيريد، آنوقت چطور به اين سريال ها مجوز مي دهيد؟

شريعتي: از چشم يار قامت دلدار ديدني است *** نام حسين از لب زينب شنيدني است

«والحمدلله رب العالمين و صلي الله علي محمد و آله الطاهرين»

98-10-17- سيري در نهج البلاغه اميرالمؤمنين(ويژگي هاي مالک اشتر و سردار سليماني)

شريعتي: بسم الله الرحمن الرحيم، اللهم صل علي محمد و آل محمد و عجل فرجهم.

بال پر سوختگان تاول خود را برداشت *** روضه خوان، گريه کنان، مقتل خود را برداشت

شهر مي رفت که در ظلمت خود غرق شود *** کشتي راه خدا مشعل خود را برداشت

خوش به حال لب شمشير شهادت طلبي *** که در اين آمد و شد صيقل خود را برداشت

کربلا قصه ي امروز

ص: 5896

من و توست رفيق *** کربلا ماضي و مستقبل خود را برداشت

نو عروسي است شهادت که شب حجله فقط *** يک نظر چاقد مخمل خود را برداشت

حاج قاسم به رفيقان شهيدش پيوست *** گام دوم قدم اول خود را برداشت

سلام مي کنيم به حاج قاسم سليماني، سلام مي کنيم ابو مهدي المهندس و همه شهداي واقعه تروريستي که اين روزها همه ايران در تب و تاب اين التهاب سخت مي سوزد. سلام مي کنيم به همه مردم غيور و عزادار ايران اسلامي، اين روزها که هطر نام و ياد حاج قاسم عزيز و همرزمانش فضاي ايران را پر کرده و تمام مردم ايران و مردم آزاديخواه و صلح طلب دنيا در اين عزا داغدار و محزون هستند. حاج آقاي حسيني قمي سلام عليکم و رحمة الله، خيلي خوش آمديد.

حاج آقاي حسيني قمي: سلام عليکم و رحمة الله، عرض سلام و ارادت خالصانه خدمت همه بينندگان عزيز دارم. عرض تبريک و تسليت دارم. به حق بايد گفت بعد از ارتحال امام(ره) سخت ترين خبري بود که مردم شنيدند و بالاترين تشييع جنازه اي بود که بعد از ارتحال امام در کشور ديديم و اين خودش يکي از مصاديق انتقام الهي است، حضور مردم که خواري است بر چشم دشمنان. قرآن کريم مي فرمايد: «إِنَّا لَنَنْصُرُ رُسُلَنا وَ الَّذِينَ آمَنُوا فِي الْحَياةِ الدُّنْيا وَ يَوْمَ يَقُومُ الْأَشْهاد» ما پيامبران و مؤمنين را در دنيا و قيامت ياري مي کنيم. يکي از مفسرين اهل سنت در تفسير في ضلال مي گويد: اگر شما سؤال کنيد خدا کجا در دنيا انبياء و اولياء را ياري کرده است، اين همه انبياء

ص: 5897

را کشتند و پيامبران را قطعه قطعه کردند و سيدالشهداء را سر بريدند، اتفاقاً مي گويد: من مثالم به امام حسين(ع) است. مي گويد: اگر امام حسين هزار سال عمر مي کرد نمي توانست پيامي که با شهادت خود به دنيا رساند را برساند. دقيقاً همين نصرت الهي شامل اين سردار سرافراز ما شد. چقدر بايد ايشان تلاش مي کرد تا اينطور نداي مظلوميتشان را به عالم برسانند. حاج قاسم چقدر بايد جلسه مي گرفت و توجيه مي کرد، نمايندگان مجلس عراق را که تصويب کنيد اخراج آمريکايي ها و خارجي ها را، با خونش اين کار را کرد. اين مفسر اهل سنت مي گويد: اگر سيدالشهداء هزار سال عمر مي کرد کاري که با شهادتش انجام شد با حياتش انجام نمي شد. پس وعده خدا تحقق پيدا کرده است. «إِنَّا لَنَنْصُرُ رُسُلَنا وَ الَّذِينَ آمَنُوا فِي الْحَياةِ الدُّنْيا وَ يَوْمَ يَقُومُ الْأَشْهاد» خدا وعده داده که ما مؤمنين را در دنيا ياري مي کنيم.

خانواده هاي اين شهيدان يادشان باشد که خدا مي گويد: من در دنيا ياري مي کنم. چه چيز مي توانست اين موج خروشان که در شهرهاي تهران و قم و مشهد و خوزستان، همه شهرهاي ايران راه بياندازد. از بعد شهادت ما نگران اين شهداي بزرگوار نيستيم و بايد نگران خودمان باشيم که چند روز ديگر با يک مرگ طبيعي از دنيا مي رويم. چند نفر براي تشييع جنازه ما بيايند، آن هم از روي رودروايسي، ما بايد دلمان به حال خودمان بسوزد. اين مرگ غصه دارد نه اين شهادت. در قصه شهادت شهداي هفت تير و يارانشان ديديد که برکت شهادت اين بزرگوار اين بود که بساط منافقين از کشور جمع شد و امروز از خدا

ص: 5898

مي خواهيم در برابر اين شهادت، جمع شدن بساط کفر استکبار از منطقه هست. گفتم: شهيد سردار سپهبد قاسم سليماني براي شهادت عجله داشت. سيد حسن نصرالله در سخنراني شان فرمود: اول سال ميلادي پيش من آمد، گفتم: سال نو با ديدار شما شروع شد و چه سال خوبي است. گفت: بساط شهادت شروع مي شود و ما شهيد نشديم. اين بالاترين پاداشي بود که خداوند مي توانست به يک انسان مجاهد في سبيل الله عطا کند و در چنين ايامي و با اين شهادت و تجليل باشد، در آستانه ي فاطميه حضرت زهرا، ايشان در کرمان بيت الزهرا داشتند و علاقه شديدي به حضرت زهرا داشتند و روضه برپا مي کردند. مردم ما امسال در مجالس فاطميه شرکت مي کنند و ياد اين سردار بزرگوار هستند. پنجشنبه و جمعه و شنبه، سه روز فاطميه اول هست که پنجشنبه روز شهادت حضرت زهرا است. «حنياً له»

شريعتي:

گمان مکن که به پايان رسيد کار مغان *** هزار باده نا خورده در رگ تاک است

اين روزها زياد مي شنويم که حاج قاسم سليماني را به مالک اشتر اميرالمؤمنين تشبيه مي کنند. نکته هاي ناب شما را خواهيم شنيد.

حاج آقاي حسيني قمي: آنچه از اميرالمؤمنين مي خوانيم و به روح اين شهدا هديه مي کنيم، اين روزها زياد شنيديم که حاج قاسم سليماني را به مالک اشتر زمان تشبيه مي کنند. چند فراز از کلمات اميرالمؤمنين در نهج البلاغه در مورد مالک مي خوانم. جمله اول در نامه 38 است که حضرت به مردم مصر نامه نوشتند که مالک را نزد شما مي فرستم «بَعَثْتُ إِلَيْكُمْ عَبْداً مِنْ عِبَادِ اللَّهِ» بالاترين افتخار يکي از بندگان خدا را

ص: 5899

در نماز اولين افتخاري که براي پيامبر ذکر مي کنيم «اشهد ان محمداً عبده و رسوله»، «لَا يَنَامُ أَيَّامَ الْخَوْفِ وَ لَا يَنْكُلُ عَنِ الْأَعْدَاءِ سَاعَاتِ الرَّوْعِ» مالکي را مي فرستم که آرامش ندارد، خواب ندارد. پشت به دشمن نمي کند. «أَشَدَّ عَلَى الْفُجَّارِ مِنْ حَرِيقِ النَّارِ» از شعله آتش بر کفار سخت تر و تندتر و مؤثرتر هست. «وَ هُوَ مَالِكُ بْنُ الْحَارِثِ أَخُو مَذْحِجٍ فَاسْمَعُوا لَهُ وَ أَطِيعُوا أَمْرَهُ» حرفش را بشنويد و مطيع او باشيد. «فِيمَا طَابَقَ الْحَقَّ» با همه عظمتي که مالک دارد، مي دانيد حساب معصوم جداست، معصوم مالک را مي فرستد و مالک هم در بست مطيع اميرالمؤمنين است. حضرت مي فرمايد: از او اطاعت کنيد، تا جايي که فرمانش با حق هماهنگ است. «فَإِنَّهُ سَيْفٌ مِنْ سُيُوفِ اللَّهِ» مالک من شمشيري است از شمشيرهاي الهي «لَا كَلِيلُ الظُّبَةِ وَ لَا نَابِي الضَّرِيبَةِ» کند نمي شود و ضربه اش بي تأثير نيست. «فَإِنْ أَمَرَكُمْ أَنْ تَنْفِرُوا فَانْفِرُوا وَ إِنْ أَمَرَكُمْ أَنْ تُقِيمُوا فَأَقِيمُوا» هرجا گفت کوچ کنيد، حرکت کنيد و هرجا گفت: بمانيد، بمانيد. «فَإِنَّهُ لَا يُقْدِمُ وَ لَا يُحْجِمُ وَ لَا يُؤَخِّرُ وَ لَا يُقَدِّمُ إِلَّا عَنْ أَمْرِي» هر قدمي که برمي دارد و هرکاري مي کند هماهنگ با من است. انسان مي تواند در اوج به جايي برسد و ولي خدا در موردش اينطور بگويد. «وَ قَدْ آثَرْتُكُمْ بِهِ عَلَى نَفْسِي» مالک براي خودم بود و نمي خواستم به شما بدهم، ايثار کردم مالک را به شما دادم. «لِنَصِيحَتِهِ لَكُمْ وَ شِدَّةِ شَكِيمَتِهِ عَلَى عَدُوِّكُم » مالک من خيرخواه شما بود و در برابر دشمن سخت گير بود. اين جمله اميرالمؤمنين در نامه 38 نهج البلاغه بود.

در بخش حکمت ها، حکمت 442

ص: 5900

حضرت اينطور مي فرمايند. سردار سرافراز ما همه اين ويژگي ها را داشت. آسايش نداشت و هر قدمي برمي داشت به اذن فرماندهي کل قوا بود. رهبري ما ايثار کرد که اين افسر دلاور را براي يک جهاد بين المللي داد. قدم به قدم يمن و سوريه و لبنان و عراق او را مي شناسد. حضرت جمله اي در حکمت 442 نهج البلاغه دارد که بعد از شهادت مالک است. وقتي خبر شهادت مالک رسيد، حضرت فرمود: «لَوْ كَانَ جَبَلًا لَكَانَ فِنْداً وَ لَوْ كَانَ حَجَراً لَكَانَ صَلْدا» اگر به کوه تشبيه اش کنم، کوه تک دومي نداشت. اگر به سنگ تشبيه کنم نفوذ ناپذير بود. «لَا يَرْتَقِيهِ الْحَافِرُ وَ لَا يُوفِي عَلَيْهِ الطَّائِر» هيچ پرنده اي بر اوج قله فکر او نمي توانست پرواز کند و روي اين کوه قدم بردارد. شيخ مفيد مقداري مفصل تر اين را نقل کردند. وقتي خبر شهادت مالک به اميرالمؤمنين رسيد، فرمود: به ملاقات خدا رفت، خدا مزد مالک را بدهد. زنان عالم ديگر نمي توانند مثل مالک را براي من تربيت کنند. ولي خدا، حجت خدا، اميرمؤمنان قسم جلاله مي خورند که بعد از مالک کسي مانند او را پيدا نمي کنم. حضرت مدتي گريه مي کردند و شديد بود. وقتي خبر شهادت مالک به معاويه رسيد، شيخ مفيد اين قصه را نقل کرده است. معاويه گفت: علي دو دست داشت. يک دستش را در جنگ صفين قطع کرديم و يک دستش را امروز قطع کرديم. مالک در مسير مصر توسط کسي که از طرف معاويه مأمور بود ترور شد و به شهادت رسيد. دست صفين او عمار ياسر بود و يکي هم مالک بود.

در نامه 13 نهج البلاغه

ص: 5901

که مفصل است، حضرت لشگري را اعزام مي کنند که فرمانده مالک است. حضرت فرمود: مالک را فرمانده لشگر قرار دادم، از او اطاعت کنيد. مالک را سپر و زره لشگر قرار بدهيد. يکي از شارحين نهج البلاغه تعبير قشنگي دارد، مي گويد: مالک به جايي رسيد که در يک لشگر يک تنه سپر و زره لشگر شد. انصافاً سردار ما يک تنه سپر و زره امتي بود و در کشورهاي مختلف بود. در نامه 53 نهج البلاغه که نامه اي است که عهدنامه مالک اشتر است. عهدنامه مالک اشتر وقتي تمام مي شود اميرالمؤمنين به مالک خطاب مي کند، مالک من از خدا تقاضايي دارم «وَ أَنَا أَسْأَلُ اللَّهَ بِسَعَةِ رَحْمَتِهِ وَ عَظِيمِ قُدْرَتِهِ» خدايي که رحمتش خيلي گسترده است. «أَنْ يَخْتِمَ لِي وَ لَكَ بِالسَّعَادَةِ وَ الشَّهَادَةِ» مالک از خدا خواستم پايان من و پايان تو به شهادت ختم شود. يعني اگر غير از اين مدل شهادت بود ما در اين مقام و عظمت اين بزرگوار به اين درجه نمي رسيديم. اميرالمؤمنين براي مالک اشتر دعا کردند. ابن ابي الحديد عبارتي ذيل نامه 13 نهج البلاغه دارد. مي گويد: «أنّه كان فارسا شجاعا رئيسا من أكابر الشيعة و عظمائها شديد التحقّق بولاء أمير المؤمنين عليه السّلام و نصره» در تعلقش نسبت به اميرالمؤمنين هيچکس به پاي مالک نمي رسيد.

کسي در حضور رسول خدا دعا مي کرد، يک دعاي مخصوص، در دعاها يک حاجتي از خدا مي خواهيم، گفت: خدايا خودت نگاه کن، خلق اول و آخر از تو چه خواستند، بهترين دعاهاي خلق اول و آخر را به من بده. رسول خدا شنيد و فرمود: فهميدي از خدا چه خواستي؟ گفت: نه من

ص: 5902

به خدا واگذار کردم. فرمود: اگر اين دعايت مستجاب شود، خون تو در راه خدا ريخته خواهد شد. يعني کساني که به شهادت رسيدند بهترين دعاي خلق اول و آخر، از آدم تا خاتم هرکس هرچه از خدا خواسته گل سر سبد حوائج شهادت در راه خدا بوده است. اين روزها در رسانه و فضاي مجازي زياد ديدم که به ابعاد نظامي و خدمات ايشان پرداختند. بعد ديگري که شايد کمتر توجه شد بعد اخلاقي و معنوي و عرفاني اين بزرگوار است. مقام عرفاني و معنوي اين بزرگوار الآن تحت الشعاع مقام نظامي اش قرار گرفته است. يکي اخلاص اين بزرگوار است. يکبار ايشان حاضر شد يک مصاحبه مفصل داشته باشد که با زحمت راضي شد. يکبار در حرفش من نيست. من گفتم و من رفتم، من عامل موفقيت شدم. «مَنْ أَصْعَدَ إِلَى اللَّهِ خَالِصَ عِبَادَتِهِ ، أَهْبَطَ اللَّهُ [إِلَيْهِ ] أَفْضَلَ مَصْلَحَتِهِ» اگر کسي عبادت خالصانه به آسمان ها فرستاد خداوند بهترين مصلحت او را برايش نازل مي کند. چقدر خالصانه زندگي کرد و خدا چطور از او قدرداني کرد.

يکي از اعضاي دفتر امام(ره) مي گويد که من سالها با امام بودم، يک روز امام (ره) فرمودند: همه مردم يک درجه اي از هواي نفس دارند. ولو عبادت مي کنند ولي در عين حال هواي نفس دارند. مدتي گذشت، از امام شنيدم که فرمودند: استاد ما مرحوم شيخ عبدالکريم حائري(ره) هيچ هواي نفسي نداشت. گفتم: آقا، يادتان رفت چند روز پيش گفتيد: همه مردم يک رگه هايي از هواي نفس دارند؟ فرمود: اين را تو نمي فهمي! انسان مي تواند در اوج به جايي برسد که امام شود، سردار قاسم سليماني شود. يکبار

ص: 5903

من در حرف هايش نبود و هيچ هواي نفسي در وجودش نبود. سردار سرافراز گفت: روي سنگ مزارم بنويسيد: سرباز! در اين فضايي که قرار داريم موقعيت خوبي است به خودمان تلنگر بزنيم. هرکس هرکاري مي کند براي خدا باشد.

تو بندگي چو گدايان به شرط مزد مکن *** که خواجه خود ره و رسم بنده پروري داند

تو خالصانه بيا خدا بلد است، خدا چطور تجليل کرد. يک انتقام همين مراسم و تجليل بود. اينها از حضور و همراهي مردم مي ترسند. تو وصيت کن که روي قبرت بنويسند سرباز سليماني! ما مي دانيم چطور از تو تجليل کنيم. تو يمن رفتي، سوريه و عراق رفتي، يمن رفتي، چيزي نگو. ما بلديم چطور خدمت شما را بزرگ کنيم و به عرش برسانيم.

چرا ايشان فرمود: مرا اينجا دفن کنيد؟ ايشان مي فرمايد: در عمليات کربلاي پنج ما قبل از عمليات دو نفر را فرستاديم بررسي اطلاعات عمليات و برگردند. از آب که عبور کردند، يکي دو روز گذشت و نيامدند. نگران شديم. يک نوجواني در لشگر ما بود براي کرمان، پدرش فرهنگي و مادرش فرهنگي بود. نزد من آمد و گفت: آقاي سليماني فردا شب جنازه اين دو جوان مي آيد، يکي شهيد اکبر موسي پور و يکي شهيد صادقي! گفتم: از کجا خبر داري؟ گفت: حسين پسر غلامحسين به تو مي گويد، ايشان وصيت کردند که مرا کنار اين نوجوان شهيد دفن کنيد. اين جوان به مقاماتي رسيد که اولياي خدا بعد از هفتاد سال به اين مقام مي رسند. جناب سليماني اين مسير را اينطور رفت. راهي که مرحوم آيت الله بهجت و آيت الله سيد علي

ص: 5904

آقاي قاضي، راهي که اولياي خدا هفتاد سال طي کردند اين شهيد سرافراز ما در زندگي طي کرد. روزهاي آخر سال گذشته کفنش را محضر مراجع در قم برده که امضاء کنيد. الآن تمام آسمانيان براي طهارت و خوبي اين مرد بزرگ شهادت مي دهند. اين نوجوان پيش من آمد گفت: اينها فردا برمي گردند. فردا ديدم جنازه ي اين بزرگوار شهيد اکبر موسي پور و شهيد صادقي برگشت. سراغ اين نوجوان رفتم، گفتم: از کجا خبر داشتي؟ ما فرمانده اين عمليات هستيم. گفت: من ديشب اينها را خواب ديدم. ديشب شهيد اکبر موسي پور را خواب ديدم. به من گفت: مي داني چرا اين به خواب من آمد و ديگري نيامد؟ چون او نماز شبش ترک نمي شد. هم ازدواج کرده بود و هم نماز شبش ترک نمي شد. يعني اينها يافته بودند، که هرچه مي خواهيد در نماز شب است. اين بعد معنوي و اخلاص و عبوديت ايشان گفتني است.

فرمودند: در جنگ 33 روزه لبنان روز 28 به بعد نگران شديم و گفتيم: شکست مي خوريم. يکي از رزمندگان صديقه طاهره را خواب ديد. رفت خودش را روي پاهاي حضرت زهرا بياندازد، گفت: چرا به فرياد ما نمي رسيد؟ حضرت زهرا فرمودند: همه چيز درست مي شود. اين رزمنده گفت: ما شکست مي خوريم، کم آورديم. شهيد قاسم سليماني فرمودند که اين رزمنده در عالم رؤيا ديد صديقه طاهره(س) از زير مقنعه خود يک دستمالي بيرون آوردند و يک حرکت دادند و فرمودند: تمام شد. اين رزمنده مي گويد: من از خواب بيدار شدم. خبر دادند هلي کوپتر صهيونيست ها سقوط کرد و سقوط اين هلي کوپتر همان و پايان جنگ سي و سه

ص: 5905

روز همان بود. بعدها يکي از وزراي کشورهاي منطقه به من گفتند: بعد از سقوط اين هلي کوپتر جان بولتون ملعون مرا پيدا کرد و گفت: هر شرطي در مذاکره دارند مي پذيريم و جنگ را تمام کنيد! اگر سردار سليماني توانست همه جا فاتح ميدان نبرد باشد با ارتباطش با اهل بيت، ارتباطش با صديقه طاهره(س) بود، با ارادت ويژه اي که به حضرت زهرا داشت، با اخلاصش بود، ارتباطي که با نوجوان سيزده ساله داشت، راهي که اولياي خدا و عرفا و صاحبان مقامات بعد از هفتاد هشتاد سال مي رسند، سردار سليماني به سرعت طي کرد.

شريعتي: اين ايام که مراسم تشييع پيکر حاک قاسم سليماني را در کربلا، نجف و مشهد، تهران ديدم احساس کردم يک فرصت براي تفکر ماست و خدا قله اي را نشان مي دهد که ببيند فاصله ما چقدر زياد است.

حاج آقاي حسيني قمي: اينهايي که از رسانه مي بينند مي گويند: اين تشييع چطور بود؟ چطور خداوند اينقدر عزت به ايشان داد؟ چه کرده است؟ در تاريخ عالم بگرديد کجا براي يک فرمانده چنين کاري کردند؟ ايران قيامت شد. فقط اخلاص و خداباوري ايشان است. ايامي که ايشان در سوريه بودند در خانه اي که محل خودشان بود براي عمليات، کار که تمام مي شود به صاحبخانه نامه مي نويسند که ما مجبور شديم از خانه تو به عنوان مقر عمليات استفاده کنيم، اگر خسارتي زديم و مشکلي ايجاد شد با من تماس بگيريد که دين شما را بدهم و بدهکار شما نباشم. فرمانده جنگ که مقاومت را در چند کشور زنده مي کند، به صاحب خانه که اهل سنت است نامه مي نويسد که بدهکار

ص: 5906

شما نباشم. فکر روز قبر و قيامتش است، به فکر کفنش هست، فکر خدا هست، فکر اخلاصش هست، فکر نماز شبش هست که هيچوقت نماز شبش ترک نمي شد. از ويژگي هاي مهم سردار اين بود که در بحث هاي سياسي وارد بازي هاي سياسي و جناحي نشد و تابع حق بود. يک نمونه از ايشان سراغ نداريم! آدم سياستمدار بود ولي در بازي هاي سياسي وارد نشد. اين حرکت عمومي و قيامتي که در ايران پيدا شد، مجموعه خصال و عرفاني و معنوي اين بزرگوار زمينه ساز اين حرکت نظامي است.

شريعتي: انشاءالله ما هم بتوانيم خودمان را نزديک کنيم، جاي خالي ايشان با هيچ چيز پر نمي شود. حافظ مي گويد:

آدمي در عالم خاکي نمي آيد بدست *** عالمي از نو ببايد ساخت وز نو آدمي

همانطور که در حياتشان منشأ خدمات فراوان بودند، شهادتشان هم يک برکت عظيمي ايجاد کرد و انشاءالله همه ما قدردان باشيم. امروز صفحه 279 قرآن کريم را تلاوت خواهيم کرد و ثواب تلاوت اين آيات را به روح سردار شهيد قاسم سليماني و ياران شهيدشان هديه مي کنيم. بار ديگر به خانواده محترم ايشان و مردم نازنين ايران به خصوص مردم کرمان تسليت مي گوييم.

«وَ لَقَدْ نَعْلَمُ أَنَّهُمْ يَقُولُونَ إِنَّما يُعَلِّمُهُ بَشَرٌ لِسانُ الَّذِي يُلْحِدُونَ إِلَيْهِ أَعْجَمِيٌّ وَ هذا لِسانٌ عَرَبِيٌ مُبِينٌ «103» إِنَّ الَّذِينَ لا يُؤْمِنُونَ بِآياتِ اللَّهِ لا يَهْدِيهِمُ اللَّهُ وَ لَهُمْ عَذابٌ أَلِيمٌ «104» إِنَّما يَفْتَرِي الْكَذِبَ الَّذِينَ لا يُؤْمِنُونَ بِآياتِ اللَّهِ وَ أُولئِكَ هُمُ الْكاذِبُونَ «105» مَنْ كَفَرَ بِاللَّهِ مِنْ بَعْدِ إِيمانِهِ إِلَّا مَنْ أُكْرِهَ وَ قَلْبُهُ مُطْمَئِنٌّ بِالْإِيمانِ وَ لكِنْ مَنْ شَرَحَ بِالْكُفْرِ صَدْراً فَعَلَيْهِمْ غَضَبٌ مِنَ

ص: 5907

اللَّهِ وَ لَهُمْ عَذابٌ عَظِيمٌ «106» ذلِكَ بِأَنَّهُمُ اسْتَحَبُّوا الْحَياةَ الدُّنْيا عَلَى الْآخِرَةِ وَ أَنَّ اللَّهَ لا يَهْدِي الْقَوْمَ الْكافِرِينَ «107» أُولئِكَ الَّذِينَ طَبَعَ اللَّهُ عَلى قُلُوبِهِمْ وَ سَمْعِهِمْ وَ أَبْصارِهِمْ وَ أُولئِكَ هُمُ الْغافِلُونَ «108» لا جَرَمَ أَنَّهُمْ فِي الْآخِرَةِ هُمُ الْخاسِرُونَ «109» ثُمَّ إِنَّ رَبَّكَ لِلَّذِينَ هاجَرُوا مِنْ بَعْدِ ما فُتِنُوا ثُمَّ جاهَدُوا وَ صَبَرُوا إِنَّ رَبَّكَ مِنْ بَعْدِها لَغَفُورٌ رَحِيمٌ»

ترجمه آيات: و البتّه ما مى دانيم كه مخالفان تو مى گويند: جز اين نيست كه بشرى آن (قرآن) را به او مى آموزد. (اينگونه نيست، زيرا) زبان كسى را كه (اين قرآن را) به او نسبت مى دهند غير عربى ونارساست، در حالى كه اين (قرآن) زبان عربى روشن است. همانا كسانى كه به آيات خداوند ايمان نمى آورند، خداوند آنان را هدايت نمى كند و برايشان عذابى دردناك است. جز اين نيست كه دروغ را تنها كسانى مى سازند كه آيات خدا را باور ندارند و آنان خود دروغگويانند، (نه پيامبرى كه با تمام وجود به خدا ايمان دارد) كسى كه بعد از ايمان به خدا كافر (و مرتد) شود، نه آنكه او را به زور وادار كرده اند (كه با زبان اظهار كفر كند) در حالى كه قلبش به ايمان خويش مطمئن است، بلكه كسى كه سينه به روى كفر بگشايد (و بعد از ايمان با شادى به استقبال كفر برود) پس بر آنان از طرف خداوند غضبى است و برايشان عذابى بزرگ است. آن (قهر الهى) بخاطر آن است كه آنان زندگى دنيا را بر آخرت برگزيدند، و قطعاً خداوند گروه كافران را هدايت نمى كند. آنانند كسانى اند كه خداوند بر دلها و گوش و چشمانشان، مُهر نهاده

ص: 5908

است و آنان همان غافلانند. شك نيست كه آنان حتماً در آخرت همان زيانكارانند. پس قطعاً پروردگار تو براى كسانى كه پس سختى ها (يى كه از كفّار ديدند براى حفظ آيين يا توبه) هجرت كرده وبه جهاد برخاسته وپايدارى نمودند، همانا پروردگارت از آن پس قطعاً آمرزنده مهربان است.

شريعتي: امروز با حاج آقاي حسيني قمي با نگاهي به نهج البلاغه، با توجه به شباهت هايي که بين سردار سليماني و مالک اشتر در زمان اميرالمومنين وجود دارد صحبت کرديم. نکات خوبي را شنيديم. نکات پاياني شما را خواهيم شنيد.

حاج آقاي حسيني قمي: ما همه دوست داريم به اين شهداي بزرگوار تقرب پيدا کنيم. يکي از بهترين راه هاي ارتباطي اين است که شب خاکسپاري اين شهداي بزرگوار نماز شب ليله الدفن يادمان نرود. مرحوم ملا حسين قلي همداني (ره) که قبرشان در صحن سيدالشهداء روبروي قتلگاه است. وقتي از دنيا رفتند، در عالم رؤيا از ايشان پرسيده بودند: چه کرديد؟ ايشان فرموده بود: آن نمازهاي ليلة الدفني که براي همه مي خواندم به دادم رسيد. کسي خدمت آيت الله بهجت رسيد، گفته بود: يک دستوري بدهيد. ايشان فرموده بود: عمل نمي کنيد. اصرار کرده بود که انجام مي دهم. ايشان فرمود: از فردا شب يک نماز ليلة الدفن بخوان. گفت: براي چه کسي بخوانم؟ فرمود: براي هر مؤمني که امروز از دنيا رفته است. بعد از مدتي اين آقا را ديدم و گفتم: خواندي؟ گفت: يک شب هم نخواندم! اينکه انسان به ياد درگذشتگان و مؤمنين نماز ليلة الدفن بخواند. دو رکعت مانند نماز صبح است، رکعت اول بعد از حمد آيت الکرسي، رکعت دوم بعد از

ص: 5909

حمد ده مرتبه «انا انزلنا» بخوانند. چند ميليون نماز ليلة الدفن قطعاً در ترفيع مقامات اينها تأثيرگذار است. بعد از سلام نماز هم اين جمله را بگويد: من هديه کردم به اين شهيد بزرگوار همراه نام پدر، هديه کردم به روح سردار شهيد قاسم سليماني فرزند حسن. شهيد ابوالمهدي که يار صميمي با سردار سليماني بودند و شهداي ديگر. ما با اين کار خودمان را وصل مي کنيم، براي هر شهيدي يک نماز بايد بخوانيم.

شريعتي: اين هفته قرار گذاشتيم از شخصيت جناب فضّه بشنويم. فضّه در لغت به معني نقره است. خدا رحمت کند مرحوم آيت الله غروي اصفهاني، ايشان تخلصش مفتقر بود.

مفتقرا متاب روي از در او به هيچ سوي *** زان که مس وجود را فضّه ي او طلا کند

حاج آقاي حسيني قمي: خدا رحمت کند مرحوم محدث قمي(ره) کتابي دارند به نام بيت الاحزان که زندگاني حضرت زهرا(س) است. ايشان در اين کتاب مي نويسد فضه ي خادمه بيست سال حرف معمولي و عادي اش قرآن بود. هرچه از او سؤال مي کردند يک آيه مي خواند و با آن آيه جواب مي داد. آنقدر با قرآن مأنوس بود. کسي که کنيز صديقه طاهره (س) باشد، در خطبه فدکيه بيش از پنجاه آيه قرآن حضرت آوردند که يا مستقيم خواندند و يا کلماتشان استناد به آيات داشته است. روزي يکي دو صفحه قرآن بخوانيم. آخرين باري که ختم قرآن داشتيم کي بود؟

شريعتي:

در فاطميه بود که ما سينه زن شديم *** از اين در آمديم که درمانمان کني

حاج آقاي حسيني قمي: خدايا تو را به حق محمد و آل

ص: 5910

محمد قسم مي دهيم، به حق اين عزتي که به سردار سرافراز ما و شهداي همراهشان عنايت کردي، ذره اي از اين اخلاص سردار سرافراز و اين شهدا در زندگي ما قرار بده. خدايا اين سردار سرافراز را با علمدار کربلا و قمر بني هاشم و اربابشان سيدالشهداء محشور بگردان. ما را مشمول شفاعتشان قرار بده. به ما توفيق تداوم راهشان عنايت بفرما. به حق صديقه طاهره آثار و برکات خون اين شهداي بزگوار را هرچه زودتر در حد کمال به همه ما ارائه بفرما.

شريعتي: السلام عليک يا أباعبدالله...

«والحمدلله رب العالمين و صلي الله علي محمد و آله الطاهرين»

98-10-23- سيري در نهج البلاغه اميرالمؤمنين (خطبه هفتم)

شريعتي: بسم الله الرحمن الرحيم، اللهم صل علي محمد و آل محمد و عجل فرجهم.

سلام مي کنم به همه دوستان عزيزم، بيننده هاي خوب و نازنين مان، حاج آقاي حسيني قمي سلام عليکم و رحمة الله، خيلي خوش آمديد.

حاج آقاي حسيني قمي: سلام عليکم و رحمة الله، عرض سلام و ارادت خالصانه خدمت همه بينندگان عزيز دارم. عرض تسليت براي جانباختگان حادثه هوايي داريم، واقعاً ما داغدار هستيم از همه مليت ها، ايراني، اوکرايني، افغانستاني، در يک داستاني هست به پيامبر خدا خبر دادند يا رسول الله فلان يهودي از دنيا رفته است. حضرت خيلي متأثر شدند، گفتند: آقا يهودي بود. فرمودند: مگر نگفتيد طبيب بود، من براي آدم مفيد نبايد متأثر باشم؟ اين افرادي که از دست رفتند جمع زيادي دانشجوهاي نخبه بودند که واقعاً جاي تأسف دارد و واژه ها حق مصيبت و اين داغ بزرگ را ادا نمي کند. به بازماندگان و همه ملت تسليت مي گويم. بيگانه سوخت تا چه رسد آشناي تو!

ص: 5911

مرگ خيلي سختي است. پس از چند دقيقه وداع با خانواده ها در فرودگان اين اتفاق تلخ و بزرگ رخ داده است. گلايه اي از رسانه ملي دارم و به نظرم بايد خيلي بيش از اين به موضوع بپردازند. هفته اي که سردار سليماني به شهادت رسيدند هجده شبکه 24 ساعت به اين موضوع پرداختند و کار خوبي بود. اينکه اينجا در يک سکوت مطلق مي گذرد نمي دانم براي چيست؟ مراسمي هم براي اين عزيزان گرفته نشد. اين تجليل از جمع بزرگ نيست. مردم انتظار دارند و من مي خواهم از رهبري بزرگ تقاضا کنم که در قصه حوادث آبان ديديد که ايشان دستور دادند آنهايي که در آن حادثه جان خودشان را از دست دادند در حکم شهيد و بنياد شهيد بيايد. تقاضا دارم نسبت به اين جانباختگان هم يک توجه شود و تکريم و احترام که در همه اينها رسانه ملي نقش اول را دارد. اين همدردي يک تسکين است. مطلب آخر اين است که در اين شرايط و فضا يک مقدار از سيل زدگان غافل شديم. در خبرها ديدم که چهارصد روستا در محاصره هست و تمام اموال مردم را آب برده است. رسانه ملي نقش اول را دارد.

شريعتي: انشاءالله روزهاي سخت اين ايام هم بگذرد و به آرامش برسيم. به تمام مردم مي گويم که اميدوارم با توکل به خدا اين شرايط را پشت سر بگذاريم.

به سربلندي سرويم و استواري کوه *** بلندتر شده طومار بردباري ما

بحث ما در مورد نهج البلاغه شريف است، بحث امروز شما را خواهيم شنيد.

حاج آقاي حسيني قمي: خطبه هفتم و هشتاد و دوم که

ص: 5912

از يک موضوع است، در خطبه هفت اميرالمؤمنين مي فرمايد: «اتَّخَذُوا الشَّيْطَانَ لِأَمْرِهِمْ مِلَاكاً» در ويژگي کساني که دنباله رو شيطان هستند و وسوسه هاي شيطان را مي پذيرند، حضرت چند جمله فصيح و بليغ و کوبنده، «وَ اتَّخَذَهُمْ لَهُ أَشْرَاكاً فَبَاضَ وَ فَرَّخَ فِي صُدُورِهِمْ وَ دَبَّ وَ دَرَجَ فِي حُجُورِهِمْ فَنَظَرَ بِأَعْيُنِهِمْ وَ نَطَقَ بِأَلْسِنَتِهِمْ» اينهايي که دنبال شيطان مي روند، شيطان را مالک و سرپرست کارهاي خود قرار دادند. هرکاري مي کنند با وسوسه هاي شيطاني است. اينها گفتند: شيطان مالک و سرپرست ماست، شيطان هم اينها را شريک خود قرار داد. شارحين نهج البلاغه فرمودند: اميرالمؤمنين شش ويژگي و راه نفوذ را بيان مي کنند به يک پرنده اي که مي خواهد تخم گذاري کند و بعد هم جوجه توليد مي شود، اين بايد جايي باشد که ابن ابي الحديد مي گويد: اينها معمولاً دنبال يک لانه خوبي براي تخم گذاري هستند. حضرت اينها را تشبيه کردند که کار انسان به جايي مي رسد در اثر تسليم شدن در برابر شيطان، شيطان در سينه اينها تخم گذاري مي کند و جوجه به دنيا مي آورد. اينطور در سينه هاي افراد راه پيدا مي کند. خدا نکند به تعبير اميرالمؤمنين شيطان در سينه انسان و زندگي و قلب انسان وارد شود. فکر ما خانه شيطان شود، وقتي اين جوجه شد حرکت مي کند و باز در دامن شيطان است، از اينجا برو نيست و از اينها فاصله نمي گيرد. زبان انسان زبان شيطاني است. شيطان با چشم اينها نگاه مي کند. حرف مي زنند گويي شيطان صحبت مي کند. بنابراين نگاه و زبانش شيطاني است. مثل خون که در تمام اعضاي انسان جريان دارد، شيطان در تمام امور زندگي اينها جريان دارد.

«فَرَكِبَ

ص: 5913

بِهِمُ الزَّلَلَ وَ زَيَّنَ لَهُمُ الْخَطَلَ » شيطان به وسيله اينها گمراهي ها و راه هاي فاسد را نشان مي دهد و بدي ها را براي اينها زينت مي دهد. بد را خوب جلوه مي دهد. «فِعْلَ مَنْ قَدْ شَرِكَهُ الشَّيْطَانُ فِي سُلْطَانِهِ وَ نَطَقَ بِالْبَاطِلِ عَلَى لِسَانِه» شيطان حرف باطل را از زبان اينها جاري مي کند. در شرح هاي نهج البلاغه نکات زيبايي را ديدم که شارحين فرمودند. نکته اول اينکه حضرت مي فرمايد: «اتَّخَذُوا الشَّيْطَانَ... وَ اتَّخَذَهُمْ» معلوم است قرارداد دو طرفه است. هم اينها تسليم شيطان شدند و هم شيطان مي گويد: شما که تسليم هستيد بسم الله، راه بيافتيد با هم برويم. اين جمله اي که حضرت زهرا(س) در مسجد النبي فرمودند، يک فراز مهم از خطبه فدکيه اين است که صديقه طاهره فرمود: پيامبر که از دنيا رفت، «فَلَمَّا اخْتَارَ اللَّهُ (عَزَّ وَ جَلَّ) لَهُ دَارَ أَنْبِيَائِهِ وَ مَأْوَى أَصْفِيَائِهِ» پيامبر که از دنيا رفت، شيطان سرش را از سوراخ بيرون کرد، «فاطلع الشيطان رأسه من مغرزه هاتفا بكم» شما را صدا زد. شيطان قدم به قدم، اول صدا کرد ببيند شما چه کاره هستيد؟ «فوجدكم لدعائه مستجيبين» ديد همه جواب شيطان را مي دهيد. «و للغرة فيه ملاحظين» حاضر هستيد فريب شيطان را بخوريد. «و استنهضكم» شيطان به شما برپا گفت، «فوجدكم خفافا» خيلي سبک بال بلند شديد. براي شيطان پرواز کرديد و سبک بال قيام کرديد. وقتي طرف شيطان رفتيم، اميرالمؤمنين مي فرمايد: اگر شما تسليم شيطان شديد، شيطان هم قرارداد مشترک دارد، مي گويد: بياييد.

نکته دوم که شارحين تذکر دادند،«اتَّخَذُوا الشَّيْطَانَ... وَ اتَّخَذَهُمْ» اينها اول سراغ شيطان رفتند. بعد شيطان اينها را به عنوان شريک انتخاب کرد. اگر شما طرف

ص: 5914

شيطان نرويد، نفوذ شيطان اختياري است و اجباري نيست. آيه 22 سوره ابراهيم، وقتي قيامت شيطان مي آيد، مردم گناهشان را گردن شيطان مي اندازند، شيطان از خودش دفاع مي کند و مي گويد: من مجبورتان نکردم، من شما را دعوت کردم قبول کرديد.

نکته سوم که اميرالمؤمنين مي فرمايد: اينها با شيطان قرارداد بستند و شيطان اينها را شريک خود انتخاب کرد، اشاره به آيه 30 سوره اعراف دارد. «اتَّخَذُوا الشَّياطِينَ أَوْلِياءَ مِنْ دُونِ اللَّهِ » عده اي شيطان را سرپرست خود گرفتند، در مقابل شيطان اينها را شريک خود قرار داد، سوره انعام آيه 121 «إِنَّ الشَّياطِينَ لَيُوحُونَ إِلى أَوْلِيائِهِمْ» شياطين به دوستان خودشان يک مطالب مخفيانه القاء مي کنند. انسان هايي که با هم قرارداد بستند، چيزهايي را القاء مي کنند. بحث شيطان در نهج البلاغه و قرآن مفصل آمده است. در قرآن 56 بار کلمه شيطان و در نهج البلاغه 44 بار اين واژه آمده است. در تعبير ديگر حضرت مي فرمايد: «فَنَظَرَ بِأَعْيُنِهِمْ وَ نَطَقَ بِأَلْسِنَتِهِمْ» شيطان از نگاه اينها ديگر نگاه مي کند، نگاه اينها و زبانشان شيطاني است. نظير اين تعبير اميرالمؤمنين در نامه دهم نهج البلاغه دارد. نامه اي به معاويه نوشتند، حضرت به معاويه مي گويند: «قَدْ أَخَذَ الشَّيْطَانُ مِنْكَ مَأْخَذَهُ وَ بَلَغَ فِيكَ أَمَلَهُ وَ جَرَى مِنْكَ مَجْرَى الرُّوحِ وَ الدَّمِ» سير نزولي انسان به کجا مي رسد! تو يک آدم مرفه بي درد هستي که خورد و خوراکت زيادي داري و شيطان هرچه خواسته از تو گرفته است. بر تو مسلط تر شده است. هر آرزويي داشته، به آن رسيده است. مواظب باشيد ما به جايي نرسيم که شيطان بگويد: من آرزويي نداشتم که به آن نرسيده باشم. اميرالمؤمنين مي گويد: شيطان مثل

ص: 5915

روح و خون در تمام وجود تو جريان دارد.

در نامه 33 نهج البلاغه حضرت به معاويه مي فرمايد: «وَ جَاذِبِ الشَّيْطَانَ قِيَادَكَ» رهبري ات را از شيطان بگير، شيطان تو را اداره مي کند. همه حرف اميرالمؤمنين يک هشدار است، هر انساني مي تواند به اين درجه برسد که رهبري اش دست شيطان باشد. «فَإِنَّ الدُّنْيَا مُنْقَطِعَةٌ عَنْكَ» دنيا پايان پذير است و هميشه در اين دنيا نيستي. «وَ الْآخِرَةَ قَرِيبَةٌ مِنْكَ وَ السَّلَام » مرگت نزديک است، حواست باشد. حضرت مي فرمايد: مثل تو مثل لباس فرسوده است. هرجايش را بدوزي جاي ديگرش پاره مي شود. انسان به يک سني مي رسد که هر دردي را دوا کني مرض ديگر پيدا مي کند. رهبري ات را از دست شيطان بگير.

بعضي از شارحين نهج البلاغه فرمودند: عده اي کارشان به جايي مي رسد که زبانشان زبان شيطان مي شود. شيطان با زبان اينها حرف مي زند و با چشم اينها مي بيند. نقطه مقابلش چيست؟ سير صعودي چيست؟ حديث از امام صادق است که در کافي مرحوم کليني هست که به حديث قرب نوافل معروف است، خداوند مي فرمايد: هيچ بنده اي به من نزديک نمي شود، واجبات مي تواند وسيله قرب باشد، با نافله کار مستحبي و نماز نافله، من او را دوست دارم. وقتي بنده اي محبوب من شد، «وَ مَا تَقَرَّبَ إِلَيَّ عَبْدِيَ الْمُؤْمِنُ بِمِثْلِ أَدَاءِ الْفَرَائِضِ وَ إِنَّهُ لَيَتَنَفَّلُ لِي حَتَّى أُحِبَّهُ فَإِذَا أَحْبَبْتُهُ كُنْتُ سَمْعَهُ الَّذِي يَسْمَعُ بِهِ» من گوش اين بنده مي شوم. «وَ بَصَرَهُ الَّذِي يُبْصِرُ بِهِ» انسان مي تواند در سير نزولي به جايي برسد که حضرت مي فرمايد: زبانت زبان شيطان باشد، مي تواني به جايي برسي که زبانت زبان خدا باشد. من مي شوم زبان و گوش اين مؤمن.

ص: 5916

«اتَّخَذُوا الشَّيْطَانَ... وَ اتَّخَذَهُمْ» يک قرارداد دو طرفه است، تو اگر نرفتي شيطان کاري ندارد، اگر مقاومت کردي شيطان کار ندارد. ولي بعضي به حدي مي رسند که شيطان محتاج آنهاست و بايد شاگردي کند. اين حديث از امام صادق بسيار تکان دهنده است و مرحوم کشي در رجال نقل کرده است. امام صادق(ع) وقتي نام کساني را بردند که در مورد اهل بيت غلو مي کنند، حضرت فرمود: «وَ ذَكَرَ الْغُلَاةَ وَ قَالَ إِنَّ فِيهِمْ مَنْ يَكْذِبُ » در اين جماعت عده اي هستند دروغ مي گويند، «حَتَّى إِنَّ الشَّيْطَانَ لَيَحْتَاجُ إِلَى كَذِبِهِ» شيطان محتاج دروغ اينهاست، يادمان باشد بعضي از ما معلم شيطان هستيم. انسان به جايي مي رسد که شيطان محتاج دروغ او است. شيطان بايد از اينها بپرسد. در اول اين روايت هست که حديث قدسي است، خداوند مي فرمايد: «مَنْ أَهَانَ لِي وَلِيّاً فَقَدْ أَرْصَدَ لِمُحَارَبَتِي» کسي به يک مؤمن اهانت کند، اعلام جنگ با من است. شيطان بايد از ما بپرسد که امروز چطور آبروي مؤمن را ببريم. شيطان با همه شيطنت خود در پيش بعضي از ما بايد زانو بزند. امام صادق فرمود: شيطان محتاج بعضي از آدم هاست. حرفي مي زنند که شيطان به عقلش نمي رسد و ما معلم شيطان مي شويم.

بار ديگر از ملک پران شوم *** آنچه در وهم تو نايد آن شوم

يک نکته که بايد اشاره کنم اين است که يکي از وسوسه هاي مهم شيطان، زندگي ما چون ايام شهادت حضرت زهرا(س) بود، يادآوري کنم که در فاطميه دوم از هفتم بهمن ماه تا نهم طوري برنامه ريزي کنيد که برنامه شادي در اين ايام نباشد. «مَنْ أَصْعَدَ إِلَى اللَّهِ خَالِصَ عِبَادَتِهِ، أَهْبَطَ اللَّهُ [إِلَيْهِ ] أَفْضَلَ مَصْلَحَتِهِ» اگر کسي بتواند عبادت خالصانه به آسمان ها بفرستد، خدا بهترين مصلحت را در زندگي او مي فرستد. ما براي اينکه شاگرد شيطان نباشيم بايد در کارهايمان اخلاص داشته باشيم، ريا نداشته باشيم. شيطان نمي گذارد شما دنبال کار خير برويد. شما را وسوسه مي کند که خودت گرفتار هستي، نکن! اينکه انسان بتواند به درجه اخلاص برسد، يک کار اين است که در سراسر زندگي ما اخلاص باشد. هفته گذشته کتابي را خواندم، در قم همايشي براي مرحوم آيت الله سيد محقق يزدي داماد آيت الله العظمي حائري بودند، معروف به آيت الله داماد بودند، برگزار شد. هم مباحثه امام بودند. وقتي در نجف امام مي شنوند از دنيا رفتند، مي فرمايند: کمر حوزه شکست. آيت الله شبيري زنجاني مي فرمايد: 21 سال شاگرد ايشان بودم آيت الله مکارم، آيت الله سبحاني، آيت الله احمدي ميانجي، امام موسي صدر، در دوراني زبده هاي حوزه هاي علميه شاگرد اين بزرگوار بودند. واقعاً آدم وقتي اين کتاب را مي خواند لذت مي برد.

در آمدن آيت الله العظمي حائري به قم چند نفر نقش کليدي داشتند، يکي آيت الله شيخ ابوالقاسم قمي بود. يکي آيت الله ميرزا محمد اشراقي بود. آيت الله شيخ ابوالقاسم

ص: 5917

قمي صاحب رساله بود. مرجع تقليد بود و رساله داشت. ولي وقتي مي فهمد آيت الله العظمي شيخ عبدالکريم حائري استاد است و بهتر از آن است، دعوت مي کند و راضي مي کند و آيت الله العظمي داماد، داماد آيت الله العظمي حائري بود، مي گويد: من در آن خانه زندگي مي کردم. يک روز صبح زود ديدم همين آقايي که خودش صاحب رساله است، مجتهد هست، با همه شخصيت خودش را کوچک کرده يک روز صبح زود در خانه آيت الله العظمي حائري آمد. ايشان تعجب کرد، گفت: شيخ اين وقت صبح به زحمت افتاديد. براي چه آمديد؟ فرمود: ديشب تا صبح نخوابيدم. شنيدم شما مي خواهيد از قم برويد. تا صبح خوام نبرد، صبح زود ديگر طاقت نياوردم و آمدم ببينم قصه شما چيست؟ چرا مي خواهيد از قم برويد؟ فرمودند: نگران نباشيد، من نمي خواهم جايي بروم. ديروز بعضي مرا اذيت کردند، تهديدشان کردم. گفتم: اگر بخواهيد اذيت کنيد من از قم بيرون مي زنم. شما نگران نباشيد. اينقدر اين مرد بزرگوار بود که مکرر آيت الله العظمي حائري به ايشان مي گويد: ما قم آمديم براي شما زحمت ايجاد کرديم. بزرگوار مي گويد: چه زحمتي؟ شما باعث عظمت ما شديد و ما به برکت شما عنوان پيدا کرديم. امروز جامعه ما نيازمند همين حرف هاست. من احساس کنم ديگري از من بهتر کار مي کند. آيت الله صدر، آيت الله خوانساري، آيت الله حجت، سه مرجع تقليد و صاحب رساله، موقعيت علمي بالا تمام موقعيتشان را دو دستي در طبق اخلاص گذاشتند و گفتند: نه، يک کسي ديگر بهتر از ما مي تواند اداره کند. آن آقاي ديگر آيت الله العظمي بروجردي بود. يعني

ص: 5918

سه نفر تمام آبرويشان را خرج کردند، موقعيت علمي خودشان را خرج کردند آيت الله العظمي حائري را آوردند. سه نفر در سالهاي بعد همه موقعيتشان را خرج کردند آيت الله العظمي بروجردي را آوردند. اين اخلاص است.

يکوقتي ميرزاي نائيني که آيت الله العظمي خويي به شاگردي ايشان افتخار مي کرد. ميرزاي نائيني به کربلا منزل آيت الله العظمي حائري مي آيد، وقتي ايشان کربلا بوده و هنوز ايران نيامده، ميرزاي نائيني استاد مسلم حوزه نجف به منزل آيت الله العظمي حائري مي آيد. همانطور که نشسته در طاقچه منزل بالاي سر ايشان يک کتابي مي بيند. مي گويد: اين کتاب چيست؟ مي گويد: اين دوره اصول است من نوشتم، درس خارج اصول به نام دُرر که بعدها چاپ شد. دُررالاصول، هنوز چاپ نشده بود، خطي بود. مي گويد: مي شود اين را به ما بدهي از رويش يک نسخه برداريم؟ امانت مي گيرد يک نسخه ميرزاي نائيني استاد مسلم حوزه نجف مي گويد: اين کتاب خوبي است و به نام ايشان باشد يا من فرقي ندارد. آنچه ما خيلي کم داريم همين اخلاص است، يکوقتي عرض کردم امسال رهبري فرمودند: آنهايي که فکر مي کنند نمي توانند خدمت کنند نيايند. به عکس شد. يعني براي 280 کرسي پانزده هزار نفر احساس وظيفه کردند. سخنگوي شوراي نگهبان گفتند: نود نفر از نمايندگان فعلي مجلس را براي دوره بعد رد صلاحيت کرديم و اکثراً به جرم فساد مالي رد صلاحيت شدند. ما هفتاد مفسد مالي در مجلس داريم. اگر اينها فساد مالي کردند، چرا مجلس را در اختيار اينها قرار داديم؟ مجلس هم تمام مي شود غالباً نمايندگان بيکار نمي شوند و جاهاي ديگر مشغول کار مي شوند.

ص: 5919

گر به اين درجه برسيم که بخواهيم شاگرد و معلم شيطان نباشيم، بايد اخلاص داشته باشيم. خطبه ي 82 نهج البلاغه که تعبيرات تکان دهنده اي دارد. خطبه ي 192 نهج البلاغه مفصل ترينش در مورد شيطان و ويژگي و وسوسه هاي شيطان است. حضرت مي فرمايد: «أُوصِيكُمْ بِتَقْوَى اللَّهِ الَّذِي أَعْذَرَ بِمَا أَنْذَرَ» خدايي که عذر براي کسي باقي نگذاشته است. «وَ احْتَجَّ بِمَا نَهَجَ وَ حَذَّرَكُمْ عَدُوّا» شما را از دشمني بر حذر داشت، «نَفَذَ فِي الصُّدُورِ خَفِيّاً وَ نَفَثَ فِي الْآذَانِ نَجِيّاً فَأَضَلَّ وَ أَرْدَى وَ وَعَدَ فَمَنَّى وَ زَيَّنَ سَيِّئَاتِ الْجَرَائِمِ» دشمني که چند ويژگي دارد: آرام در دل و قلب شما نفوذ مي کند. به طور نجوا آرام و آهسته در گوش شما مي خواند و گمراه مي کند، وعده مي دهد و شما را به آرزوها سرگرم مي کند. بارها حضرت در نهج البلاغه فرمودند که آرزوها بايد با واقعيات هماهنگ باشد. چرا حضرت آرزوها را سرزنش مي کند؟ روايت داريم اگر اميد و آرزو نبود آدم زندگي را ادامه نمي داد. ولي اگر آرزو با واقعيات منطبق نباشد وسوسه شيطان است. از کارهاي شيطان اين است که گناهان و جرايم را براي ما زينت مي دهد. «وَ زَيَّنَ سَيِّئَاتِ الْجَرَائِمِ وَ هَوَّنَ مُوبِقَاتِ الْعَظَائِمِ» گناهان را آسان جلوه مي دهد.

در آيه 27 تا 29 سوره مبارکه فرقان داريم که فرداي قيامت عده اي از شدت ناراحتي دست خود را مي گزند، «وَ يَوْمَ يَعَضُّ الظَّالِمُ عَلى يَدَيْهِ يَقُولُ يا لَيْتَنِي اتَّخَذْتُ مَعَ الرَّسُولِ سَبِيلًا» کاش من دنبال پيغمبر رفته بودم. «يا وَيْلَتى لَيْتَنِي لَمْ أَتَّخِذْ فُلاناً خَلِيلًا» کاش با فلاني رفيق نشده بودم. «لَقَدْ أَضَلَّنِي عَنِ الذِّكْرِ» در تاريخ فراوان داريم آدم هايي که خوب بودند و

ص: 5920

رفيق بد گمراهشان کرده و آدم هاي بدي که رفيق خوب هدايتشان کرده است. مي گويد: آنهايي که رفيق بد گمراهشان مي کند، «بَعْدَ إِذْ جاءَنِي وَ كانَ الشَّيْطانُ لِلْإِنْسانِ خَذُولًا» چرا بعد از رفيق بد مي فرمايد، يعني انسان يادت باشد چه رفيق بد، چه شيطان تو را تنها مي گذارد. شيطان به جايي مي رسد که مي گويد: «اني بريءٌ منک» من از تو اعلام برائت مي کنم. فکر نکنيم شيطاني که ما را مي برد تا آخر با ما هست. با رفيق تا جايي برويد که لب پرتگاه نرسيد.

شريعتي:

يک نقطه بيش فرق رحيم و رجيم نيست *** از نقطه اي بترس که شيطاني ات کنند

انشاءالله همه ما زير سايه مهرباني ها و الطاف خداي بزرگ از شيطان دور باشيم، امروز صفحه 285 قرآن کريم، آيات سوره مبارکه اسراء را تلاوت خواهيم کرد.

«يا وَيْلَتى لَيْتَنِي لَمْ أَتَّخِذْ فُلاناً خَلِيلًا «28» لَقَدْ أَضَلَّنِي عَنِ الذِّكْرِ بَعْدَ إِذْ جاءَنِي وَ كانَ الشَّيْطانُ لِلْإِنْسانِ خَذُولًا «29» وَ لا تَجْعَلْ يَدَكَ مَغْلُولَةً إِلى عُنُقِكَ وَ لا تَبْسُطْها كُلَّ الْبَسْطِ فَتَقْعُدَ مَلُوماً مَحْسُوراً «29» إِنَّ رَبَّكَ يَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ يَشاءُ وَ يَقْدِرُ إِنَّهُ كانَ بِعِبادِهِ خَبِيراً بَصِيراً «30» وَ لا تَقْتُلُوا أَوْلادَكُمْ خَشْيَةَ إِمْلاقٍ نَحْنُ نَرْزُقُهُمْ وَ إِيَّاكُمْ إِنَّ قَتْلَهُمْ كانَ خِطْأً كَبِيراً «31» وَ لا تَقْرَبُوا الزِّنى إِنَّهُ كانَ فاحِشَةً وَ ساءَ سَبِيلًا «32» وَ لا تَقْتُلُوا النَّفْسَ الَّتِي حَرَّمَ اللَّهُ إِلَّا بِالْحَقِّ وَ مَنْ قُتِلَ مَظْلُوماً فَقَدْ جَعَلْنا لِوَلِيِّهِ سُلْطاناً فَلا يُسْرِفْ فِي الْقَتْلِ إِنَّهُ كانَ مَنْصُوراً «33» وَ لا تَقْرَبُوا مالَ الْيَتِيمِ إِلَّا بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ حَتَّى يَبْلُغَ أَشُدَّهُ وَ أَوْفُوا بِالْعَهْدِ إِنَّ الْعَهْدَ كانَ مَسْؤُلًا «34» وَ أَوْفُوا

ص: 5921

الْكَيْلَ إِذا كِلْتُمْ وَ زِنُوا بِالْقِسْطاسِ الْمُسْتَقِيمِ ذلِكَ خَيْرٌ وَ أَحْسَنُ تَأْوِيلًا «35» وَ لا تَقْفُ ما لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ إِنَّ السَّمْعَ وَ الْبَصَرَ وَ الْفُؤادَ كُلُّ أُولئِكَ كانَ عَنْهُ مَسْؤُلًا «36» وَ لا تَمْشِ فِي الْأَرْضِ مَرَحاً إِنَّكَ لَنْ تَخْرِقَ الْأَرْضَ وَ لَنْ تَبْلُغَ الْجِبالَ طُولًا «37» كُلُّ ذلِكَ كانَ سَيِّئُهُ عِنْدَ رَبِّكَ مَكْرُوهاً»

ترجمه آيات: اى واى بر من! كاش فلانى را دوست خود نمى گرفتم. و نه دست خود را به گردنت بسته بدار (كه هيچ انفاقى نكنى) و نه آن را كاملًا باز گذار كه (چيزى براى خودت نماند و) سرزنش شده و حسرت خورده (به كنجى) نشينى. همانا پروردگارت براى هر كس بخواهد، روزى را گشاده يا تنگ مى سازد، همانا او نسبت به بندگانش آگاه و بيناست. فرزندان خود را از بيم تنگدستى نكشيد. اين ما هستيم كه آنان و شما را روزى مى دهيم. يقيناً كشتن آنان گناهى است بزرگ! به زنا نزديك نشويد، كه كار زشت و راه بدى است. وكسى را كه خداوند، (قتل او را) حرام كرده است نكشيد، مگر به حقّ. وهر كس مظلوم كشته شود، قطعاً براى ولىّ او تسلّط (و اختيار ديه يا قصاص) قرار داده ايم، پس نبايد در كشتن (و قصاص) زياده روى كند، چرا كه آن (ستمديده به طور عادلانه) يارى و حمايت شده است. و به مال يتيم، جز به بهترين راه (كه به نفع يتيم باشد) نزديك نشويد، تا آنكه به حدّ بلوغ ورشدش برسد. (كه آنگاه اموالش را به او بر مى گردانيد) و به پيمان وفا كنيد، كه (در قيامت) از عهد و پيمان سؤال خواهد شد. و چون

ص: 5922

با پيمانه داد وستد كنيد، پيمانه را تمام دهيد و با ترازوى درست وزن كنيد، كه اين بهتر و سرانجامش نيكوتر است. و از آنچه به آن علم ندارى پيروى مكن، چون گوش و چشم و دل، همه ى اينها مورد بازخواست قرار خواهد گرفت. و در زمين با تكبّر و سرمستى راه مرو، قطعاً تو زمين را نخواهى شكافت و در بلندى به كوه هانخواهى رسيد. همه ى اينها، گناهش نزد پروردگارت ناپسند است.

شريعتي: چقدر خوب است ثواب تلاوت آيات امروز را هديه کنيم به همه جانباختگان سانحه ي هوايي و براي بازماندگانشان آرزوي صبر و اجر کنيم. امشب در حرم حضرت معصومه و در حرم امام حسن مجتبي تهران مراسمي برگزار است، فردا شب هم مسجد دانشگاه امام صادق(ع) براي يادبود اين جانباختگان مراسمي برپا خواهد شد.

حاج آقاي حسيني قمي: در مورد مسأله ي سيل هم شماره حسابي اعلام کردند، هرکس هرجايي مي تواند کمک بکند. مسأله امدادرساني را جدي بگيريد. در کتاب آموزگار فقاهت خواندم، چون در طول تاريخ داشتيم مراجعي که وقتي سيل و بلاياي طبيعي مي آمد همه زندگي شان را وقف خدمت رساني به مردم مي کردند. قم وقتي زلزله آمد، سيل آمد خانه و بيمارستان ساختند. مرحوم آيت الله العظمي داماد نقل کردند که يک شب زمستاني غذاي ايشان را روي کرسي مي گذارند تا غذا را مي گذارند، زنگ در را مي زنند، کسي مي گويد: خانم من مريض است و پول ندارم دکتر ببرم. شيخ خانمش را صدا مي زند و مي گويد: من دست به اين غذا نمي زنم، تو امشب با خانم اين آقا دکتر برو و به من خبر بده تا من بتوانم اين غذا

ص: 5923

را بخورم. در حالات شيخ غلامرضاي يزدي دروغ نيست. 27 بار خانه ملکي اش را فروخت و به فقرا داد. مردم با خبر مي شدند و دوباره خانه را براي آقا مي خريدند. آيت الله العظمي داماد شاگرد ايشان بود. براي همه کساني که جان خودشان را در حادثه هوايي از دست دادند يک حمد و سه قل هو الله هديه کنيم.

شريعتي: در کانال برنامه راه هاي مشارکت براي کمک به مردم سيل زده را قرار داديم، مي توانيد مراجعه کنيد.

«والحمدلله رب العالمين و صلي الله علي محمد و آله الطاهرين»

98-10-30- شرح خطبه چهارم نهج البلاغه

شريعتي: بسم الله الرحمن الرحيم، اللهم صل علي محمد و آل محمد و عجل فرجهم.

سلام مي کنم به همه دوستان عزيزم، بيننده هاي خوب و نازنين مان، انشاءالله در اين روزهاي سرد زمستان دل و جانتان بهاري و گرم باشد. حاج آقاي حسيني قمي سلام عليکم و رحمة الله، خيلي خوش آمديد.

حاج آقاي حسيني قمي: سلام عليکم و رحمة الله، عرض سلام و ارادت خالصانه خدمت همه بينندگان عزيز دارم. خدا را شکر مي کنيم بخاطر نزول باران و برف رحمت الهي مخصوصاً در تهران که خيلي نيازمند اين برف و باران بود. از آن طرف هم يادآوري کنيم که انشاءالله مسئولين و مردم خوب ما از مردم سيستان و بلوچستان هم غافل نباشند. دوشنبه هفته آينده، سه شنبه و چهارشنبه ايام فاطميه دوم هست، هفتم و هشتم و نهم بهمن ماه که چهارشنبه روز شهادت صديقه طاهره تعطيل رسمي است. عزيزاني که مي خواهند براي تشکيل مجالس عرض ارادت به ساحت مقدس اهل بيت، سوگواري صديقه طاهره را شرکت کنند يادشان باشد.

شريعتي: انشاءالله اين فاطميه، فاطميه ي پر برکتي

ص: 5924

باشد. بحث امروز شما را خواهيم شنيد.

حاج آقاي حسيني قمي: خطبه چهارم نهج البلاغه، «بِنَا اهْتَدَيْتُمْ فِي الظَّلْمَاءِ وَ [تَسَنَّمْتُمُ ] تَسَنَّمْتُمْ ذُرْوَةَ [الْعَلْيَاءَ] الْعَلْيَاءِ وَ بِنَا [انْفَجَرْتُمْ ] أَفْجَرْتُمْ عَنِ السِّرَارِ وُقِرَ سَمْعٌ لَمْ يَفْقَهِ الْوَاعِيَةَ» سيد رضي قبل از نقل اين خطبه مي نويسند: از فصيح ترين خطبه هاي اميرالمؤمنين اين خطبه است. در اين خطبه و خطبه هاي بعد خيلي تعبيرات بسيار زيباي مبالغه در فصاحت و بلاغت به کار بردند، از اينجا تا خطبه چهاردهم، ده خطبه اميرالمؤمنين در يک موضوع مطالبي را بيان مي فرمايند و آن موضوع يکي از سخت ترين و غم بار ترين قسمت هاي تاريخ خلافت اميرالمؤمنين است. دوران خلافت حضرت خيلي غمبار بود چون هم باعث دو دستگي در جامعه اسلامي و هم تلفات فراواني بود. در جنگ جمل سي هزار نفر کشته شدند. پنج هزار نفر از ياران اميرالمؤمنين کشته شدند. از خطبه چهارم تا چهاردهم در مورد موضوع جمل است. در موضوع جمل کلمات فراواني از اهل بيت داريم، جامع ترين و معتبرترين کتاب در اين موضوع کتاب الجمل شيخ مفيد هست.

اميرالمؤمنين مي فرمايد: «بِنَا اهْتَدَيْتُمْ فِي الظَّلْمَاءِ» به وسيله ما اهل بيت از تاريکي جهالت نجات پيدا کرديد و هدايت شديد. «وَ [تَسَنَّمْتُمُ ] تَسَنَّمْتُمْ ذُرْوَةَ [الْعَلْيَاءَ] الْعَلْيَاءِ» به وسيله من به قله هدايت رسيديد. «وَ بِنَا [انْفَجَرْتُمْ ] أَفْجَرْتُمْ عَنِ السِّرَارِ» وارد سپيده نوراني شديد. «وُقِرَ سَمْعٌ لَمْ يَفْقَهِ الْوَاعِيَةَ» کر باد گوشي که موعظه در آن اثر نکند. شارحين نهج البلاغه فرمودند: حضرت مي فرمايد: «لم يفقه» موعظه را نمي پذيرد. «وَ كَيْفَ يُرَاعِي النَّبْأَةَ مَنْ أَصَمَّتْهُ الصَّيْحَةُ» چطور مي شود انتظار داشت کسي که صيحه و فرياد او را بيدار نکرد، صداهاي ضعيف او را بيدار کند. اشاره

ص: 5925

حضرت به سفارشاتي است که در قرآن و احاديث و کلمات پيامبر است. «رُبِطَ جَنَانٌ لَمْ يُفَارِقْهُ الْخَفَقَانُ» مطمئن باد آن دلي که خوف خدا از او فاصله نمي گيرد. انسان هميشه بايد بين خوف و رجاء باشد، «مَا زِلْتُ أَنْتَظِرُ بِكُمْ عَوَاقِبَ الْغَدْرِ» خطاب به آنهايي که قائله جمل را برپا کردند، فرمودند: من هميشه منتظر عواقب غدر و مکر و حيله شما بودم. قبل از اينکه شما دست به آتش فتنه جمل بزنيد، انتظار چنين چيزي را داشتم. «وَ أَتَوَسَّمُكُمْ بِحِلْيَةِ الْمُغْتَرِّينَ» نشانه فريب خوردگان را در شما مي ديدم. «حَتَّى سَتَرَنِي عَنْكُمْ جِلْبَابُ الدِّينِ » نه اينکه شما پوشش دين داشتيد، تظاهر به دين داري مي کرديد، مانع مي شد من پرده ها را کنار بزنم. رسول خدا با همين منافقين مي ساختند و رو نمي کردند. مسجد ضرار را ساختند و حضرت در مقابلشان مي ايستند. «وَ بَصَّرَنِيكُمْ صِدْقُ النِّيَّةِ» فکر نکنيد من خبر نداشتم، خدا بخاطر صدق نيتي که داشتم به من بصيرت داد. من مي دانستم شما نقش و حيله و نيرنگ داريد و فتنه به پا مي کنيد.

شارحين نهج البلاغه اشاره کردند که اين باطن ديدن را اميرمؤمنين از کجا بدست آورده است؟ نه تنها اميرالمؤمنين بلکه هر مؤمني که جز اولياي خوب خدا باشد، مي تواند اين باطن را پيدا کند. در سوره انفال آيه 29 خداوند مي فرمايد: «إِنْ تَتَّقُوا اللَّهَ يَجْعَلْ لَكُمْ فُرْقاناً» اگر شما تقوا داشته باشيد، خدا يک قدرتي به شما مي دهد که بتوانيد حق و باطل را تشخيص دهيد. يا اين روايتي که در کافي مرحوم کليني هست، حديث بسيار زيبايي است. پيامبر خدا فرمودند: «اتَّقُوا فِرَاسَةَ الْمُؤْمِنِ» از هوشياري و بيداري مؤمن بر حذر

ص: 5926

باشيد،«فَإِنَّهُ يَنْظُرُ بِنُورِ اللَّهِ» او به نور خدا نگاه مي کند. مؤمن يک بصيرتي دارد، با يک نور ديگر مي بيند و باطن شما را مي فهمد. روايت ديگر از امام رضا(ع) هست، اين اختصاص به معصوم ندارد و هر مؤمني به درجه اي از ايمان برسد مي تواند اين بصيرت را پيدا کند. امام رضا(ع) فرمودند: هر مؤمني مي تواند به نور الهي نگاه کند و آن هشياري و بيداري را داشته باشد،«اتَّقُوا فِرَاسَةَ الْمُؤْمِنِ فَإِنَّهُ يَنْظُرُ بِنُورِ اللَّهِ قَالَ بَلَى قَالَ وَ مَا مِنْ مُؤْمِنٍ إِلَّا وَ لَهُ فِرَاسَةٌ يَنْظُرُ بِنُورِ اللَّهِ عَلَى قَدْرِ إِيمَانِهِ وَ مَبْلَغِ اسْتِبْصَارِهِ وَ عِلْمِهِ» خدا اين نور را هرچقدر درجه ايمانش بالاتر باشد به او مي دهد. «وَ قَدْ جَمَعَ اللَّهُ» البته ائمه درجه اي از اين بصيرت را دارند که «لِلْأَئِمَّةِ مِنَّا مَا فَرَّقَهُ فِي جَمِيعِ الْمُؤْمِنِينَ» ائمه از تمام ظرفيت ايمان استفاده کردند. حضرت مي فرمايد: من آن بصيرت را داشتم ولي شما را افشاء نمي کردم. بنا نبود پيامبر خدا و اميرمؤمنان از باطن افراد خبر بدهند.

«أَقَمْتُ لَكُمْ عَلَى سَنَنِ الْحَقِّ فِي جَوَادِّ الْمَضَلَّةِ» من در کنار جاده هاي گمراهي ايستادم تا شما را به مسير حق ببرم. «حَيْثُ تَلْتَقُونَ وَ لَا دَلِيلَ» دور هم جمع مي شديد ولي راهنمايي نداشتيد. «وَ تَحْتَفِرُونَ وَ لَا تُمِيهُونَ» به آب نمي رسيديد، چون راهنمايي نداشتيد خودتان فکر مي کرديد با اجتماع خودتان به جايي مي رسيد، نمي رسيد و نياز به امام داريد. «الْيَوْمَ أُنْطِقُ لَكُمُ الْعَجْمَاءَ» اين خطبه را حضرت بعد از جمل خواندند، «ذَاتَ الْبَيَانِ» امروز مي خواهم حوادث بي زبان و عبرت آموز را به زبان بياورم و واقعيت مسائل را بگويم. «عَزَبَ رَأْيُ امْرِئٍ تَخَلَّفَ عَنِّي» هرکس از

ص: 5927

من جدا شود، از حقيقت دور است. اين روايت که اهل بيت(ع) را تشبيه به کشتي نجات کردند. «مَا شَكَكْتُ فِي الْحَقِّ مُذْ أُرِيتُهُ» من از روزي که حق را ديدم لحظه اي شک و ترديد در آن نداشتم. حديث معروفي که حضرت فرمودند: «لَوْ كُشِفَ الْغِطَاءُ مَا ازْدَدْتُ يَقِينا» همه پرده ها کنار برود به يقين من چيزي اضافه نمي شود. شما که اين يقين را داشتيد چرا زودتر افشاء نمي کرديد؟ حضرت فرمودند: «لَمْ يُوجِسْ مُوسَى ع خِيفَةً عَلَى نَفْسِهِ» اشاره به سوره طه آيه 65 تا 67 دارد، در قرآن کريم هست وقتي ساحرها آمدند و عصا و ريسمان انداختند و تبديل به مار شد، موسي ترسيد و نگران شد. حضرت مي فرمايد: «بَلْ أَشْفَقَ مِنْ غَلَبَةِ الْجُهَّالِ وَ دُوَلِ الضَّلَالِ» نه اينکه نگران خودش بود، مي ترسيد نکند اين بازي ساحران تأثير گذار باشد و مردم ايمانشان را از دست بدهند. در دوران خلافت اميرالمؤمنين سه جنگ سنگين داخلي پيش آمد و جنگ خارجي با دشمن بيگانه نبود. جنگ جمل چقدر مردم را دو دسته کرد و مردم را از کنار اميرالمؤمنين پراکنده کرد. اميرالمؤمنين از شهادت خودش باکي نداشت، مي ترسيد حرفي بزند و مردم متفرق شوند. «الْيَوْمَ تَوَاقَفْنَا» فرمود: ديگر تمام شد، صف ها جدا شد. «عَلَى سَبِيلِ الْحَقِّ وَ الْبَاطِلِ» آن طرف جاده حق و آن طرف جاده باطل است. آن طرف سپاه حق و آن طرف سپاه باطل است. «و مَنْ وَثِقَ بِمَاءٍ لَمْ يَظْمَأْ» اگر کسي مطمئن باشد به رهبر بيدار و هوشيار هيچوقت تشنه نمي ماند. از اينجا ده خطبه پيوسته در موضوع جمل است. از خطبه ششم به بعد دوباره در مورد جمل است.

ص: 5928

خطبه ششم هم خيلي زيباست.

در تاريخ آمده است، در شرح نهج البلاغه ابن ابي الحديد و ديگرن نقل کردند، وقتي اميرالمؤمنين به خلافت رسيدند و مردم با حضرت بيعت کردند، حضرت يک نامه اي به شام و معاويه نوشتند که مردم با من بيعت کردند. يک گروهي هم به مدينه بفرستيد که من بپرسم آنجا چه خبر است. در يمن و جاهاي ديگر هم اين کار را مي کردند که به مردم بگوييد با من بيعت کنند. وقتي نامه را براي معاويه فرستادند، معاويه فهميد که اگر بخواهد تسليم اميرالمؤمنين باشد، اميرالمؤمنين او را برکنار مي کند. به جاي اينکه جواب اميرالمؤمنين را بدهد، يک نامه براي زبير نوشت. همين طلحه و زبيري که جمل را به راه انداختند. از يک نقطه ضعفي از آنها استفاده کرد. آن نقطه ضعف چه بود؟ اينها عشق و علاقه به حکومت داشتند. تشنه رياست بودند. آخرين چيزي که از دل صديقين بيرون مي رود، حبّ رياست است. به زبير نوشت که من از مردم شام براي تو بيعت گرفتم، علي کيست! از اينجا مشکلي نداريد. فقط مواظب حجاز باشيد و عراق را مواظب باشيد، مواظب بصره و کوفه باشيد. مواظب باشيد علي در بصره و کوفه نفوذ پيدا نکند. ابن ابي الحديد ذيل خطبه هشتم آورده است، آدم از اين قسمت تاريخ غصه مي خورد. طلحه و زبير که در جنگ احد افتخار آفريدند، جنگيدند و انگشت هاي طلحه آسيب ديد و پيامبر خدا تشويقشان کردند، تا وسوسه سلطنت و قدرت و حکومت آمد، شک نکردند که ممکن است نقشه باشد! به طمع افتادند و گفتند: شام که براي ماست، کوفه و بصره را

ص: 5929

بگيريم تمام است.

ابن ابي الحديد مي نويسد اينها خدمت اميرالمؤمنين آمدند. گفتند: «قد رأيت ما كنا فيه من الجفوة» وقتي حضرت به خلافت رسيد، گفتند: در دوران خلافت ديديد که چيزي به ما ندادند. شما که به قدرت رسيدي، يک پست و مقامي به ما بده. اميرمومنان فرمودند: من بايد بررسي کنم، ولي همينجا حرف آخر را بزنم، بدانيد من به کسي خلافت مي دهم و استانداري و حکومت مي دهم که دو شرط داشته باشد، ديندار باشد و امانتدار باشد. قصه شمع بيت المال را همه شنيدند که حضرت شمع را خاموش کردند و فرمودند: اين چراغ بيت المال است، اين دو بلند شدند و گفتند: صحبت با حضرت سخت است. وقتي اينها از حضرت علي نا اميد شدند، خدمت اميرالمؤمنين آمدند و گفتند: ما داريم به عمره مي رويم، اميرالمؤمنين نگفت من باطن شما را مي دانم، فرمود: اين عمره نيست، حيله و مکر و فريب است. گفتند: به خدا قسم مي خواهيم به عمره برويم. فرمودند: من مي دانم شما مي خواهيد نقشه بکشيد و لشگر جمع کنيد. دوباره با اميرالمؤمنين بيعت کردند و به عمره رفتند. آنجا لشگري جمع کردند و جرقه جمل از آنجا زده شد.

در خطبه 172 نهج البلاغه حضرت خيلي ناراحت هستند، مي فرمايند: «فخرجوا يجرون » اينها تنهايي موقعيتي نداشتند که بيايند و مردم را جمع کنند. از حريم پيامبر استفاده کرد و از همسر پيامبر استفاده کردند و اين را راه انداختند. اميرالمؤمنين مي فرمايد: طلحه و زبير، اين نامردها! «فحبسا نساءهما في بيوتهما و أبرزا حبيس رسول اللَّه (ص) لهما و لغيرهما» اين نامردهاي بي انصاف، همسران خود را در خانه خود نگه داشتند ولي همسر

ص: 5930

پيغمبر را همراه لشگر به بصره بردند. «في جيش ما منهم رجل الا و قد أعطانى الطاعة» لشگري که همه با من بيعت کرده بودند. «و سمح لي بالبيعة طائعا غير مكره» مجبور نبودند و با ميل و رغبت با من بيعت کردند. در خطبه سوم نهج البلاغه فرمودند: نزديک بود بچه هاي من زير دست و پا از بين بروند از هجوم جمعيت براي بيعت! «فقدموا على عاملي بها» يکوقت بصره رفتند «و خزان بيت مال المسلمين و غيرهم» استاندار بصره جناب عثمان بن حنيف را گرفتند و زدند، تمام موي سر و صورتش را کندند، اميرالمؤمنين وقتي اين آقا را ديد به گريه افتاد. از بس او را زده بودند. بيت المال را برداشته بودند، «فقتلوا طائفة» قبل از شروع جنگ يک عده را کشتند، «صبرا» کي اميرالمؤمنين دست به شمشير بردند؟ قتل صبر چه قتلي است؟ آنقدر طرف را بزني تا بميرد. «و طائفة غدراً فو اللَّه»

تاريخ تکان دهنده اي است، يکي از غم بارترين و تلخ ترين دوران اميرالمؤمنين است. در خطبه ي شش حضرت مي فرمايد: «وَ اللَّهِ لَا أَكُونُ كَالضَّبُعِ» چون عده اي آمدند به اميرالمؤمنين گفتند: براي چه شما مي جنگي؟ بگذار بصره هم براي آنها باشد. «تَنَامُ عَلَى طُولِ اللَّدْمِ» من مثل کفتار نيستم. در ضرب المثل ها داريم که مي گويند: کفتار نادان ترين حيوان است و زود فريب مي خورد. صياد در خانه کفتار مي رود و مي گويد: نگران نباش، صيادي در کار نيست. در خانه ات آرام باش. وقتي او را به خواب برد، او را صيد مي کند. «حَتَّى يَصِلَ إِلَيْهَا طَالِبُهَا» صياد صيدش کند «وَ يَخْتِلَهَا رَاصِدُهَا» فريبش بدهند. در خطبه 27 نهج البلاغه که مفصل ترين خطبه حضرت در مورد

ص: 5931

جهاد است، فرمود: «مَا غُزِيَ قَوْمٌ قَطُّ فِي عُقْرِ دَارِهِمْ إِلَّا ذَلُّوا» من اينطور نيستم که بنشينم دشمن در خانه من بيايد و در خانه با او بجنگم! هيچ قومي در خانه اش درگير جنگ نشد، مگر اينکه ذليل شدند! بايد مرزها را جلوتر ببري. تعبيري که مقام معظم رهبري در نماز جمعه اين هفته فرمودند، سردار سرافراز ما شهيد سليماني و سردار شهيد ما جناب ابوالمهدي يک مکتب بودند و دو تا فرد نبودند. مکتب مقاومت بودند. روز تشييع شهداي سرافرازمان گفتم که يمن و عراق و سوريه و غزه و لبنان و ايران و همه عالم اينها را مي شناسد. اينها همين تعبير اميرالمؤمنين است. حضرت قسم مي خورد که «فَوَ اللَّهِ مَا غُزِيَ قَوْمٌ قَطُّ فِي عُقْرِ دَارِهِمْ» فرمودند: دشمن داعش را براي عراق درست نکرده بود، داعش مقدمه ايران بود. ما بنشينيم تماشا کنيم، اگر مردمي نشستند تا دشمن در خانه بيايد و با آنها بجنگند، آنها ذليل هستند. زود است که تاريخ بتواند قدر سردار سرافراز ما را بداند. «وَ لَكِنِّي أَضْرِبُ بِالْمُقْبِلِ إِلَى الْحَقِّ الْمُدْبِرَ عَنْهُ» من با ياراني که دارم و اينهايي که با حق همراهي مي کنند با آنهايي که از حق روي گردان هستند، مي جنگم. «وَ بِالسَّامِعِ الْمُطِيعِ الْعَاصِيَ الْمُرِيبَ» با آنهاي يکه مطيع من هستم با کساني که از من تخلف کردند مثل طلحه و زبير مي جنگم «أَبَداً حَتَّى يَأْتِيَ عَلَيَّ يَوْمِي» تا به شهادت برسم. اين مظلوميت من امروز نيست، من 25 سال مظلوم بودم و هستم. «فَوَاللَّهِ مَا زِلْتُ مَدْفُوعاً عَنْ حَقِّي مُسْتَأْثَراً عَلَيَّ» من از روزي که پيامبر از دنيا رفته «مُنْذُ قَبَضَ اللَّهُ نَبِيَّهُ صَلَّى

ص: 5932

اللَّهُ عَلَيْهِ وَ سَلَّمَ» مظلوم بودم و نشستم. در اين پنج سال مظلوميت اميرالمؤمنين بيشتر از 25 سال بود. من مثل حيوان نيستم، کفتار را در خانه خودش شکارش مي کنند و بدون هيچ مقاومتي اسير مي شود.

اين اوج مظلوميت اميرالمؤمنين است و جنگ جمل خيلي غم بار است. وقتي جنگ تمام شد، شيخ مفيد در کتاب جمل نقل مي کنند. اميرالمؤمنين وقتي جنگ تمام شد براي مردم بصره سخنراني کردند. وقتي جنگ تمام شد، فرمود: مردم بصره! شما با طلحه و زبير همراهي کرديد، چرا با آنها همراه شديد؟ عيب و ايراد من چه بود و چه نقصي در زندگي من ديديد؟ يک عبا روي دوش حضرت بود و يک پيراهن بر تن داشتند، فرمودند: اين عبا و پيراهن من از بيت المال شما نيست و دستباف اهل من است. «وَ اللَّهِ إِنَّهُمَا لَمِنْ غَزْلِ أَهْلِي مَا تَنْقِمُونَ مِنِّي يَا أَهْلَ الْبَصْرَةِ وَ أَشَارَ إِلَى صُرَّةٍ فِي يَدِهِ فِيهَا نَفَقَتُهُ» کيسه اي دست حضرت بود که خرجي حضرت در آن بود. «فَقَالَ وَ اللَّهِ مَا هِيَ إِلَّا مِنْ غَلَّتِي ِالْمَدِينَةِ» به خدا قسم اين از بيت المال شما نيست. دسترنج من در مدينه است. «فَإِنْ أَنَا خَرَجْتُ مِنْ عِنْدِكُمْ بِأَكْثَرَ مِمَّا تَرَوْنَ فَأَنَا عِنْدَ اللَّهِ مِنَ الْخَائِنِينَ» اگر روزي که من رفتم ديديد يک ذره به اموال من اضافه شده به شما خيانت کردم! چه عيبي در حکومت من بود که با طلحه و زبير همراه شديد؟ شيخ مفيد مي فرمايد: سي هزار نفر کشته شدند. 25 هزار نفر جملي بودند. اميرمؤمنان در جنگ جمل خيلي عجيب به ميدان مي رفتند. اصحاب حضرت آمدند حضرت را قسم دادند، گفتند: اينطور به ميدان

ص: 5933

نرويد. اگر شما به شهادت برسي دين از بين مي رود. شما ملاحظه کنيد و بگذاريد ديگران بروند. فرمود: به خدا قسم اين جنگ و جهادي که اينطور به ميدان مي روم فقط براي خدا مي روم. حضرت بهمحمد حنفيه، پسرش فرمود: اينطور بجنگ! اصحاب دلشان به حال محمد حنفيه سوخت و از او دفاع کردند و گفتند: يا اميرالمؤمنين چه کسي مي تواند مثل شما بجنگد که از محمد حنفيه اينطور انتظار داري؟ حضرت وقتي در ميدان رفتند، گفتند: زبير آمده است. حضرت با يک پيراهن رفتند بدون زره و کلاه خود، طلحه و زبير هردو در اين جنگ کشته شدند، حضرت وقتي وسط ميدان رفتند، اصحاب ترسيدند. محمد حنفيه گفت: بابا جان! تيراندازها همه نشستند، آماده هستند. تو با يک پيراهن وسط لشگر مي روي؟ حضرت فرمود: پسرم نترس! «وَ اللَّهِ قَاتَلْتُ مَعَ النَّبِيِّ ص وَ أَنَا حَاسِرٌ أَكْثَرَ مِمَّا قَاتَلْتُ وَ أَنَا دَارِعٌ» تو کجا بودي در زمان پيامبر، در جنگ بدر و حنين و احد و احزاب، ما بدون لباس و تجهيزات نظامي مي جنگيديم! در رکاب رسول الله بدون تجهيزات نظامي مي جنگيديم.

شريعتي: «الحمدلله الذي جعلنا من التمسکين بولاية اميرالمؤمنين علي بن ابي طالب و الائمة المعصومين» امروز صفحه 292 قرآن کريم، آيات نوراني سوره مبارکه اسراء را تلاوت خواهيم کرد.

«وَ مَنْ يَهْدِ اللَّهُ فَهُوَ الْمُهْتَدِ وَ مَنْ يُضْلِلْ فَلَنْ تَجِدَ لَهُمْ أَوْلِياءَ مِنْ دُونِهِ وَ نَحْشُرُهُمْ يَوْمَ الْقِيامَةِ عَلى وُجُوهِهِمْ عُمْياً وَ بُكْماً وَ صُمًّا مَأْواهُمْ جَهَنَّمُ كُلَّما خَبَتْ زِدْناهُمْ سَعِيراً «97» ذلِكَ جَزاؤُهُمْ بِأَنَّهُمْ كَفَرُوا بِآياتِنا وَ قالُوا أَ إِذا كُنَّا عِظاماً وَ رُفاتاً أَ إِنَّا لَمَبْعُوثُونَ خَلْقاً جَدِيداً «98» أَ وَ لَمْ

ص: 5934

يَرَوْا أَنَّ اللَّهَ الَّذِي خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ قادِرٌ عَلى أَنْ يَخْلُقَ مِثْلَهُمْ وَ جَعَلَ لَهُمْ أَجَلًا لا رَيْبَ فِيهِ فَأَبَى الظَّالِمُونَ إِلَّا كُفُوراً «99» قُلْ لَوْ أَنْتُمْ تَمْلِكُونَ خَزائِنَ رَحْمَةِ رَبِّي إِذاً لَأَمْسَكْتُمْ خَشْيَةَ الْإِنْفاقِ وَ كانَ الْإِنْسانُ قَتُوراً «100» وَ لَقَدْ آتَيْنا مُوسى تِسْعَ آياتٍ بَيِّناتٍ فَسْئَلْ بَنِي إِسْرائِيلَ إِذْ جاءَهُمْ فَقالَ لَهُ فِرْعَوْنُ إِنِّي لَأَظُنُّكَ يا مُوسى مَسْحُوراً «101» قالَ لَقَدْ عَلِمْتَ ما أَنْزَلَ هؤُلاءِ إِلَّا رَبُّ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ بَصائِرَ وَ إِنِّي لَأَظُنُّكَ يا فِرْعَوْنُ مَثْبُوراً «102» فَأَرادَ أَنْ يَسْتَفِزَّهُمْ مِنَ الْأَرْضِ فَأَغْرَقْناهُ وَ مَنْ مَعَهُ جَمِيعاً «103» وَ قُلْنا مِنْ بَعْدِهِ لِبَنِي إِسْرائِيلَ اسْكُنُوا الْأَرْضَ فَإِذا جاءَ وَعْدُ الْآخِرَةِ جِئْنا بِكُمْ لَفِيفاً»

ترجمه آيات: و هر كه را خدا هدايت كند، پس همو هدايت يافته است و هر كه را گمراه سازد، هرگز ياورانى جز خدا براى آنان نخواهى يافت و ما در روز قيامت، آنان را واژگون (به صورت خزنده) كور و كر و لال محشور مى كنيم و جايگاهشان دوزخ است، كه هرگاه خاموش شود، آتش آنان را بيافزاييم. آن (دوزخ) كيفر آنان است، بدان جهت كه كافر شدند و گفتند: آيا پس از آنكه (مرديم و به صورت) استخوان و (مثل كاه) ريزريز شديم، آيا واقعاً به صورت آفريده ى جديدى برانگيخته خواهيم شد؟ آيا نيانديشيده اند خداوندى كه آسمان ها و زمين را آفريده است، بر آفريدن مثل اين مردم نيز تواناست؟ و خداوند براى آنان مدّتى معيّن كرده كه شكّى در آن نيست، امّا ستمگران سرباز زده و جز به كفر به چيزى تن نمى دهند. بگو: اگر شما خزانه دار رحمت پروردگارم بوديد، قطعاً از ترس انفاق (و تهى دستى،) چيزى

ص: 5935

به كسى نمى داديد. وانسان تنگ نظر و بخيل است! همانا به موسى نُه معجزه ى روشن داديم. پس، از بنى اسرائيل آنگاه كه (موسى) به سراغشان آمد سؤال كن. پس فرعون (با ديدن آن همه معجزه) به او گفت: اى موسى! من تو را قطعاً افسون شده مى پندارم. موسى گفت: قطعاً مى دانى كه اين (معجزات) را جز پروردگار آسمان ها و زمين براى بصيرت شما نفرستاده است و من تو را اى فرعون! هلاك شده مى پندارم. پس (فرعون) تصميم گرفت كه آنان را از آن سرزمين تبعيد كند، پس ما او و همه ى همراهانش را غرق كرديم. و پس از آن (غرق فرعون) به بنى اسرائيل گفتيم: در اين سرزمين مستقرّ شويد، پس چون موعد آخرت فرا رسد، همه ى شما را با هم گرد خواهيم آورد.

شريعتي: براي کمک به هموطنان سيل زده دريغ نکنيم و هرکمکي مي توانيم بکنيم. براي مشارکت مي توانيد به سايت و کانال برنامه سمت خدا مراجعه کنيد. اخيراً حضرت آيت الله سيد هاشم رسولي محلاتي به رحمت خدا رفتند، که انشاءالله روحشان شاد باشد، کتاب «پنج تن عليهم السلام، زندگاني حضرت فاطمه و دختران آن حضرت» است که بسيار کتاب خوبي است. براي تهيه کتاب به 20000303 پيامک بزنيد، دوستانم شما را راهنمايي خواهند کرد.

حاج آقاي حسيني قمي: براي اين عالم بزرگوار طلب رحمت مي کنم، ايشان قريب به صد کتاب تأليف و ترجمه و تصحيح کردند. داستاني را از امام جواد اشاره کنم، اين روايت در کافي مرحوم کليني است، شخصي به نام موسي بن قاسم محضر امام جواد رسيد و گفت: خيلي دوست دارم وقتي مکه مي روم به نيت ائمه طواف کنم، ولي به من

ص: 5936

گفتند: نمي شود به نيابت از امام طواف کرد. حضرت فرمود: نه مانعي ندارد و طواف کن. مي گويد: دو سه سال بعد خدمت حضرت رفتم و گزارش سفرهاي بعدي را به حضرت دادم و گفتم: از وقتي شما فرمودي اشکالي ندارد، هروقت مکه مشرف مي شوم برنامه اي در نظر گرفتم، روز اول فقط براي رسول خدا طواف مي کنم. روز دوم فقط اميرمؤمنان، روز سوم امام حسن و بعد امام حسين تا مي رسد به روز آخر و شما، اما براي حضرت زهرا گاهي طواف مي کنم و گاهي نمي کنم. امام جواد(ع) فرمود: از اين به بعد يادت باشد هروقت مکه مشرف شدي، بيش از همه براي مادر ما فاطمه زهرا طواف کن که افضل عمل توست. در طول تاريخ دشمنان اصرار داشتند نام حضرت زهرا فراموش شود و اهل بيت اصرار داشتند نام فاطمه زهرا زنده بماند. بينندگان يادشان باشد، در طواف کسي متوجه مي شود اين نيت طواف براي کيست؟ نه، ولي حضرت مي فرمايد: تو نيتت براي حضرت زهرا باشد افضل است تا براي رسول خدا باشد. کاري که آنجا افضل است، آنوقت کاري که جزء شعائر دين باشد چطور؟ مجلس برپا کنيم، کتاب بنويسيم، سخنراني کنيم، کاري که ظهور و بروز دارد، در طواف کسي از نيت شما با خبر نمي شود، امام جواد فرمود: نيت تو براي حضرت زهرا افضل است آنوقت واي به آن کاري که جزء شعائر ديني است. در فاطميه دوم هرچه در توان داريم بگذاريم.

خدا را قسم مي دهيم به حق صديقه طاهره(س) همه آنهايي که به اين برنامه التماس دعا دارند حوائجشان برآورده بخير بگردان، مريض ها لباس عافيت بپوشان و گرفتاري ها برطرف بفرما و

ص: 5937

دنيا و آخرت ما را از اهل بيت حدا نکن.

شريعتي:

در فاطميه بود که ما سينه زن شديم *** از اين در آمديم که درمانتان کنيم

السلام عليک يا أباعبدالله...

«والحمدلله رب العالمين و صلي الله علي محمد و آله الطاهرين»

98-11-07- سيري در نهج البلاغه (جنگ جمل)

شريعتي: بسم الله الرحمن الرحيم، اللهم صل علي محمد و آل محمد و عجل فرجهم

شب تاريک کنار تو به سر مي آيد *** نام زهرا به تو بانو چقدر مي آيد

آبرو يافته هرکس به تو نزديک شده *** خار هم پيش شما گل به نظر مي آيد

نبوت به دو تا معجزه آوردن نيست *** از کنيزان تو هم معجزه برمي آيد

به کسي دم نزد اما پدرت مي دانست *** وحي از گوشه چشمان تو درمي آيد

پاي يک خط تعاليم تو بانو والله *** عمر صد مرجع تقليد به سر مي آيد

مانده ام تو اگر از عرش بيايي پايين *** چه بلايي به سر اهل هنر مي آيد

مانده ام لحظه ي پيچيدن عطر تو به شهر *** ملک الموت پي چند نفر مي آيد

سلام مي کنيم به حضرت زهراي مرضيه، صديقه طاهره، ايام را تسليت مي گويم. سلام مي کنم به همه دوستان عزيزم، بيننده هاي خوب و نازنين مان، حاج آقاي حسيني قمي سلام عليکم و رحمة الله، خيلي خوش آمديد.

حاج آقاي حسيني قمي: سلام عليکم و رحمة الله، عرض سلام و ارادت خالصانه خدمت همه بينندگان عزيز دارم. عرض تسليت ايام شهادت صديقه طاهره(س) را دارم. امروز اولين روز و فردا دومين روز و چهارشنبه روز شهادت حضرت زهرا(س) است و انشاءالله مردم اين چند روز آنچه در توانشان هست در راه تعظيم شعائر ديني و عرض ارادت به حضرت زهرا

ص: 5938

انجام خواهند داد. اين سالها انصافاً تحول بزرگي در اين زمينه شده است. امروز که اول ماه جمادي هست نماز اول ماه را فراموش نکنيم، صدقه اول ماه را هم فراموش نکنيم. نماز ديگري هم در ماه جمادي الثاني است که مرحوم محدث قمي در مفاتيح نوشتند. دو تا دو رکعتي هست، بعد از چهار رکعت نماز هم دعاهايي دارد و آثار فراواني در روايت برايش آمده است.

شريعتي: هفته قبل از جنگ جمل براي ما گفتند و امروز با نگاهي ديگر به اين قصه خواهند پرداخت. بحث امروز شما را خواهيم شنيد.

حاج آقاي حسيني قمي: در جلسه گذشته که قريب به بيست خطبه و نامه اختصاص به جنگ جمل دارد. امروز به برخي ديگر اشاره مي کنيم. جنگ جمل ابعاد فراواني دارد و بسيار مفصل است. نکات بسيار مهمي که هست را عرض مي کنم. در يکسري از خطبه ها و سيره ي اميرالمؤمنين مداراي با دشمن را مي بينيم. اميرالمؤمنين قبل از شروع جنگ جمل سعي کردند مخالفين خود را منصرف کنند و از جنگ برگردانند، گوش نکردند. وقتي جنگ انجام شد، وقتي حضرت کنار کشتگان جنگ جمل آمدند بسيار غصه خوردند که اين جنگ داخلي نبايد رخ مي داد. حضرت در اين چند سال فقط جنگ داخلي داشتند و جنگ خارجي نبود و يکي از غم بار ترين جنگ ها، جنگ جمل است. تفرقه عجيبي بين مردم ايجاد شد و جمع فراواني کشته شدند، شيخ مفيد مي فرمايند: غريب به سي هزار نفر در اين جنگ کشته شدند. امروز با اين عنوان به سراغ خطبه هاي اميرالمؤمنين و تاريخ جنگ جمل مي رويم با عنوان مداراي اميرالمؤمنين با دشمنان داخلي که چقدر

ص: 5939

حضرت موعظه و نصحيت مي کردند و وقتي چاره نبود شمشير مي کشيدند.

نامه 54 نهج البلاغه که حضرت به طلحه و زبير نوشتند، «أَمَّا بَعْدُ فَقَدْ عَلِمْتُمَا وَ إِنْ كَتَمْتُمَا أَنِّي لَمْ أُرِدِ النَّاسَ حَتَّى أَرَادُونِي» من سراغ خلافت نيامدم، مردم سراغ من آمدند. «وَ لَمْ أُبَايِعْهُمْ حَتَّى بَايَعُونِي» من نرفتم با مردم بيعت کنم، مردم آمدند با من بيعت کردند.«وَ إِنَّكُمَا مِمَّنْ أَرَادَنِي وَ بَايَعَنِي» شما جز کساني بوديد که سراغ من آمديد و با من بيع کرديد. «وَ إِنَّ الْعَامَّةَ لَمْ تُبَايِعْنِي لِسُلْطَانٍ غَالِبٍ وَ لَا [لِحِرْصٍ ] لِعَرَضٍ حَاضِرٍ» عموم مردم که با من بيعت کردند از روي اجبار و پول پاشي نبود، «فَإِنْ كُنْتُمَا بَايَعْتُمَانِي طَائِعَيْنِ» اگر شما جزء کساني بودي که با ميل و رغبت با من بيعت کرديد، «فَارْجِعَا وَ تُوبَا إِلَى اللَّهِ مِنْ قَرِيبٍ» چرا جنگ جمل را راه انداختيد؟ تا دير نشده برگرديد و توبه کنيد. «وَ إِنْ كُنْتُمَا بَايَعْتُمَانِي كَارِهَيْنِ» يکي از حيله ها اين بود که مي گفتند: به اجبار بيعت کرديم. حضرت فرمود: دروغ مي گوييد. «فَقَدْ جَعَلْتُمَا لِي عَلَيْكُمَا السَّبِيلَ بِإِظْهَارِكُمَا الطَّاعَةَ وَ إِسْرَارِكُمَا الْمَعْصِيَةَ» چون آن موقع که آمديد آثار کراهت در شما نبود، «وَ لَعَمْرِي مَا كُنْتُمَا بِأَحَقِّ الْمُهَاجِرِينَ بِالتَّقِيَّةِ وَ الْكِتْمَانِ» مثل بقيه ي مهاجرين، تاريخ اسلام را ببينيد، مگر اميرالمؤمنين با کساني که با حضرت بيعت نکردند، متعرض شدند؟ چهره هاي شاخص و سرشناس حاضر به بيعت نشدند. «وَ إِنَّ دَفْعَكُمَا هَذَا الْأَمْرَ [قَبْلَ ] مِنْ قَبْلِ أَنْ تَدْخُلَا فِيهِ» حضرت فرمود: اگر بنا بود بيعت شکني کنيد کاش از اول نمي آمديد. «كَانَ أَوْسَعَ عَلَيْكُمَا مِنْ خُرُوجِكُمَا مِنْهُ بَعْدَ إِقْرَارِكُمَا بِهِ وَ قَدْ زَعَمْتُمَا أَنِّي قَتَلْتُ عُثْمَانَ»

ص: 5940

فکر مي کنيد من عثمان را کشتم. «فَبَيْنِي وَ بَيْنَكُمَا مَنْ تَخَلَّفَ عَنِّي وَ عَنْكُمَا» عده اي هستند طرفدار من و شما نيستند، بيايند حَکَم شوند. «مِنْ أَهْلِ الْمَدِينَةِ ثُمَّ يُلْزَمُ كُلُّ امْرِئٍ بِقَدْرِ مَا احْتَمَلَ» اميرالمؤمنين در اوج قدرت است و از دشمن داخلي نمي ترسد، ولي دلش نمي خواهد خوني از افراد در جنگ داخلي ريخته شود. «فَارْجِعَا أَيُّهَا الشَّيْخَانِ عَنْ رَأْيِكُمَا» چقدر احترام مي گذارند، مي فرمايند: بياييد از رأي خود برگرديد. «فَإِنَّ الْآنَ [أَعْظَمُ ] أَعْظَمَ أَمْرِكُمَا الْعَارُ» الآن اگر برگرديد نهايت اين است که بگوييد: اين ننگ ماست، ما اينقدر جمعيت راه انداختيم، مکه رفتيم، تبليغات کرديم، اين عار است. فرمود: به خيال شما اين عار است اما «مِنْ قَبْلِ أَنْ [يَجْتَمِعَ ] يَتَجَمَّعَ الْعَارُ وَ النَّارُ» اگر شعله جنگ برپا شود هم ننگ اين جنگ و هم آتش بر شما مي ماند. طلحه و زبير هردو کشته شدند. اگر کوتاه مي آمدند اينطور نمي شد. يکي از علماي بزرگ مي فرمودند: مرد آن است که حرفش يکي نباشد! اشتباه کردي بگو: اشتباه کردم. اگر حرفت حق است، يکي باشد ولي اگر حرفت باطل است، چه اصراري است که يکي باشد.

در نامه 57 نهج البلاغه حضرت به مردم کوفه فرمودند، ابن ابي الحديد يک تعبيري دارد مي گويد: چقدر حضرت با تعبيراتش دل مردم و دل موافق و مخالف را جذب مي کند. «أَمَّا بَعْدُ فَإِنِّي خَرَجْتُ [عَنْ ] مِنْ حَيِّي هَذَا إِمَّا ظَالِماً وَ إِمَّا مَظْلُوماً وَ إِمَّا بَاغِياً وَ إِمَّا مَبْغِيّاً» يا من ظالم هستم يا مظلوم هستم، يا ستمگر هستم يا به من ستم شده است. «عَلَيْهِ وَ [أَنَا] إِنِّي أُذَكِّرُ اللَّهَ مَنْ بَلَغَهُ كِتَابِي هَذَا» نزد من بياييد، «لَمَّا نَفَرَ إِلَيَّ

ص: 5941

فَإِنْ كُنْتُ مُحْسِناً أَعَانَنِي» اگر من مظلوم هستم کمک من کنيد، «وَ إِنْ كُنْتُ مُسِيئاً اسْتَعْتَبَنِي » اگر ظالم هستم مرا عتاب کنيد. حضرت ظالم بودن خودش را در تعبير مقدم بر مظلوم بودنش آورده است ولي مدارا مي کند تا مردم حرفش را بشنوند.

در خطبه 169 حضرت تعبيري دارند که مي فرمايند: «سَأَصْبِرُ مَا لَمْ أَخَفْ عَلَى جَمَاعَتِكُمْ» به طلحه و زبير فرمود: من حرفي نمي زنم تا وقتي که نگران جماعت نباشم، بين مردم تفرقه ايجاد نشود و خون کسي ريخته نشود. اين داستان را ابن ابي الحديد نقل مي کند و بسيار حيرت انگيز است. اميرالمؤمنين قبل از شروع جنگ فرمودند: به زبير بگوييد بيايد با او کار دارم. زبير آمد، حضرت بدون تجهيزات نظامي رفتند و پيراهني بر تن داشتند. اما زبير وقتي آمد، تمام بدنش پر از سلاح بود و فقط دو تا چشمش پيدا بود. اميرالمؤمنين با يک پيراهن آماده نبرد شدند. حضرت فرمودند: «يا أباعبدالله» با کنيه صدا زدند، «لعمري لقد اعددت سلاحا و جندا» خوب اسلحه جمع کردي و لشگر آوردي، عذري هم نزد پروردگار داري که جواب خدا را بدهي که چرا اينقدر سلاح جمع کردي؟ گفت: بازگشت ما به خداست. اين چه جوابي است! حضرت آيه 25 سوره نور را خواندند، «يَوْمَئِذٍ يُوَفِّيهِمُ اللَّهُ دِينَهُمُ الْحَقَّ وَ يَعْلَمُونَ أَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُ الْمُبِينُ » اين را خواندند و بعد مطلبي را به زبير يادآوري کردند. آنهايي که سلاح آماده مي کنند بايد يک جوابي براي خدا داشته باشند. سلاح هم فقط جنگي نيست، در بحث تبليغات انتخابات در هر حزب و جناحي که هستيد، اين سؤال اميرالمؤمنين را پاسخ بدهيد. «اعددت

ص: 5942

سلاحاً و جنداً» آيا مجوز براي اين کارها داري؟ فرمودند: زبير يادت هست روزي که من و تو با هم بوديم و دست بر گردن من انداخته بودي و پيامبر اين صحنه را ديد، پيامبر فرمود: خوب دست در گردن علي انداختي، آيا او را دوست داري؟ گفتي: چرا دوست نداشته باشم. او برادر من است و پسرخاله من است. آن روز رسول خدا فرمود: امروز دست گردن علي انداختي ولي روزي با علي مي جنگي و تو ستمگر هستي. تا اين جمله را زبير شنيد، جا خورد. يکباره گفت: «انا لله و انا اليه راجعون» چيزي ياد من آوردي که روزگار مرا به فراموش انداخته بود. يکباره خشکش زد!!! راست مي گويي، آن روز پيامبر به من اين را گفت. گفت: من برمي گردم و همين الآن برمي گردم! برگشت و نزد پسرش عبدالله بن زبير رفت، يکي از همسران پيامبر که در اين جنگ همراه اينها بود، گفت: مي خواهم برگردم. گفتند: ترسيدي! شمشير علي را ديدي؟ گفت: نه، قصه اي را برايم يادآوري کرد که من به کل فراموش کردم. گفتند: ترسيدي؟! گفت: نه، دوباره وسط لشگر آمد رجز خواند. اميرالمؤمنين فرمود: کاري نداشته باشيد و سراغ او نرويد. قدرتي از خود نشان داد و برگشت. نکته اول اينکه موعظه را رها نکنيد و هيچوقت نا اميد نباشيد. کسي باور مي کرد زبير يکباره متحول شود و برگردد، اين نااميدي براي کسي است که از رحمت خدا و تأثير موعظه غافل باشد. در هر شرايطي طرف را اگر غرق در گناه ديديد، اوج گناه ديديد باز هم نا اميد نباشيد. گاهي يک سفر کربلا، يک سفر امام رضا طرف

ص: 5943

را متحول مي کند. گاهي يک جمله انسان را متحول مي کند. زبير برگشت ولي جرم بزرگي را مرتکب شده بود. خودش کنار رفت و کسي با او برنگشت، شعله هاي جنگ را روشن کرده بود.

حضرت يک نامه به اهل مدينه نوشتند، يک نامه به طلحه و زبير، يک نامه به اهل کوفه و يک نامه به اهل مدينه، به اهل مدينه نوشتند: «فَقَدَّمْتُ إِلَيْهِمُ الرُّسُلَ» گروهي را فرستادم با اينها صحبت کند، «وَ أَعْذَرْتُ كُلَّ الْأَعْذَارِ» هر عذري داشتند برايشان گفتم، «ثُمَّ نَزَلْتُ ظَهْرَ الْبَصْرَةِ فَأَعْذَرْتُ بِالدُّعَاءِ وَ قَدَّمْتُ الْحُجَّةَ وَ أَقَلْتُ الْعَثْرَةَ وَ الزَّلَّةَ» تا اينجا خطاي شما را مي گذرم «وَ اسْتَتْبَتْهُمَا» توبه دادم و التماس و خواهش کردم، اثر نکرد. جنگ انجام شد، حالا عجيب اين است، مرحوم شيخ مفيد مي نويسد: وقتي اميرالمؤمنين ميان دو لشگر آمدند، منادي اميرالمؤمنين صدا زد و گفت: اميرالمؤمنين فرموده تا من فرمان ندادم شما اين جنگ را شروع نکنيد. ايستادند، جملي ها تيراندازي کردند. آمدند گفتند: آنها به ما تيراندازي کردند! حضرت فرمود: کاري نداشته باشيد و منتظر بمانيد. دوباره تيراندازي کردند و يک عده از ياران اميرالمؤمنين کشته شدند، آمدند گفتند: عده اي را شهيد کردند. فرمودند: حالا شروع کنيد! در خطبه 218 اميرالمؤمنين کنار کشته ي طلحه آمدند. طلحه در جنگ کشته شد. بعضي مي گويند: جنگ دو سه روز بيشتر طول نکشيد ولي تلفات سنگيني داشت.

در خطبه 218 نهج البلاغه هست که وقتي جنگ تمام شد اميرالمؤمنين بين کشته ها قدم زدند. به دو جنازه رسيدند، يکي جنازه طلحه و يکي جنازه ي عبدالرحمن بن عتاب بن اسيد، وقتي به جنازه طلحه رسيدند، يک جا پيدا کنيد اميرالمؤمنين از کشتن دشمن

ص: 5944

خوشحال شده باشد. اينها آمدند در مقابل حجت و ولي خدا ايستادند و هرکس چنين کند کافر است، ولي تا ديروز مسلماني مثل ما بودند، حضرت از کشتن اينها خوشحال نبود. تمام تاريخ جمل را ببينيد، بيست خطبه در مورد جمل است. يکجا پيدا کنيد که حضرت شادي کرده باشد. حضرت گريه مي کرد و اشک مي ريخت. کنار کشته طلحه آمد و فرمود: «لَقَدْ أَصْبَحَ أَبُو مُحَمَّدٍ بِهَذَا الْمَكَانِ غَرِيباً» اسمش را نبرد و با کنيه نام برد. فرمود: ابو محمد، جنازه ي طلحه وسط بيابان ها غريب افتاده است. «أَمَا وَ اللَّهِ لَقَدْ كُنْتُ أَكْرَهُ أَنْ تَكُونَ قُرَيْشٌ قَتْلَى تَحْتَ بُطُونِ الْكَوَاكِبِ» به خدا قسم من دوست نداشتم... شارحين نهج البلاغه گفتند: تعبير قريش، يعني شما پيشگام در اسلام بوديد، طلحه در احد چقدر افتخار آفريدي، زبير تو در احد غوغا کردي. آنوقت امروز بايد مقابل من بايستيد. من نمي خواستم جنازه ات زير آسمان و ستاره ها در بيابان افتاده باشد. «أَدْرَكْتُ وَتْرِي مِنْ بَنِي عَبْدِ مَنَافٍ» اميرالمؤمنين خيلي تحمل کرده و با همه حوصله اي که کردند و صبر کردند، در خطبه 217 حضرت تشريح مي کنند که اينها با من چه کردند.

وقتي حضرت عثمان بن حنيف، استاندار خود را ديدند، تمام موي سر و صورت او را کنده بودند. اميرمؤمنان به گريه افتاد. طلحه و زبير وقتي وارد بصره شدند، هفتاد نفر را کشتند. طلحه و زبير آدم هاي خوبي نبودند. اول اينکه بيت المال بصره را غارت کرده بودند. دوم اينکه هفتاد محافظ بيت المال را کشتند. سوم اينکه آتش جمل را برپا کردند. همسر رسول خدا را همراه خود آوردند. اميرالمؤمنين فرمود: از خدا نترسيديد، حياء نکرديد که

ص: 5945

همسر خود را در خانه نشانديد و همسر پيامبر را همراه خود آورديد؟ هردو کشته شدند و سي هزار نفر در اين جنگ کشته شد ولي با تمام اين حرف ها حضرت دلش مي سوزد. باز ناراحت است و مي گويد: جنازه ات غريب افتاده است.

در تاريخ هست که حضرت کنار جنازه عبدالرحمن بن عتاب آمدند، عتاب بن اسيد جواب 22 ساله اي بود که وقتي اسلام آورد، پيامبر خدا او را به عنوان جوانترين امير مکه منصوب از طرف پيامبر بود. حضرت کنار اين دشمني که روي زمين افتاده بود آمدند. حضرت به اين جنازه نگاه کردند و فرمودند: «هذا يعسوب قريش هذا اللباب المحض» فرمود: دارم غصه مي خورم، شما جزء بزرگان قريش بوديد و پدرت امير مکه بود، حالا بايد جنازه ات در بيابان باشد و به دست ما کشته شوي. «هذا فتى الفتيان هذا اللباب المحض» اين جوانمرد مغز خالص است، چرا بايد در جنگ کار ما به جايي برسد که او را بکشيم؟ يک کسي وقتي اين جملات را شنيد تعجب کرد و به اميرالمؤمنين گفت: يا علي براي اينها روضه خواني مي کني؟ براي اينها غصه مي خوري؟ چرا اينقدر ناراحت هستي؟ اينها دشمن هستند و چنين و چنان کردند. سي هزار لشگر در مقابلت آوردند! فرمود: اگر بداني اين چه خانواده اي دارد؟ چه پدر و مادري دارد. تو نبودي و خبر نداري.

مرحوم شيخ مفيد مي فرمايد: وقتي ديد اين کشته ها روي زمين افتاده، فرمود: من کاري کردم که نمي خواستم اينطور شود. خيلي سعي کردم کار به جنگ کشيده نشود، «جُدِعَتْ أَنْفِي أَمَا وَ اللَّهِ لَقَدْ كَانَ مَصْرَعُكُمْ لَبَغِيضاً إِلَيَّ وَ لَقَدْ تَقَدَّمْتُ إِلَيْكُمْ وَ حَذَّرْتُكُمْ عَضَّ

ص: 5946

السُّيُوفِ وَ كُنْتُمْ أَحْدَاثاً لَا عِلْمَ لَكُمْ بِمَا تَرَوْنَ وَ لَكِنَّ الْحَيْن » فرمود: شما جوان هستيد و از گذشته خبر نداشتيد. چرا کار ما به اينجا کشيده شد؟ گفتم طلحه و زبير و يکي از همسران پيامبر بودند که او فرماندهي مي کرد در اين جريان، وقتي جنگ تمام شد، زبير به يک کناري رفت و او را يک کسي کشت. زبير را در خواب کشتند. طلحه هم در درگيري کشته شد. طلحه را ياران اميرالمؤمنين نکشتند. طلحه را مروان کشت. مروان در سپاه جملي ها بود و از طلحه کينه داشت. وقتي جنگ به هم ريخت، در تاريخ هست که خواستم او را هدف قرار بدهم، ديدم همه بدنش سلاح است، خوب دقت کردم يک شکاف کوچکي پيدا کردم و ديدم از اينجا مي شود نفوذ کرد. معلوم مي شود مروان هم تيرانداز ماهري بود. از يک شکاف طلحه را زد و کشت. دشمن، دشمن را مي زند براي اينکه گردن اميرمؤمنان بياندازد، همانطور که خليفه را کشتند و خونش را پاي اميرالمؤمنين گذاشتند. عمروعاص به همسر پيامبر مي گويد: کاش تو را مي کشتيم و جرم کشتن تو هم گردن علي مي انداختيم! کشته شدن همسر پيامبر آرزوي عمروعاص است. وقتي جنگ تمام شد، اميرالمؤمنين کنار همسر پيامبر آمد. لباس رزمي هم بر تن کرده بود. حضرت فرمودند: تو همسر پيامبر هستي، پيامبر فرموده بود: اين کار را بکني؟ اين همه تلفات برپا کني؟ گفت: يا ابالحسن تو بزرگ و آقا هستي، تو بگذر! حضرت به محمد بن ابي بکر فرمود: خواهرت را جمع کن! مواظب باش آسيبي به او نرسد. با کمال احترام او را برگرداندند. محمد بن ابي بکر

ص: 5947

جزء فرماندهان اميرالمؤمنين بود. وقتي او را يک جاي امن برد، خيالش راحت شد، گفت: برادر سراغ لشگر برو ببين عبدالله بن زبير کجاست؟ زنده و مرده او را براي من بياور. رفت و برگشت و گفت: عبدالله بن زبير زنده است! گفت: يک خواهشي دارم، نزد اميرالمؤمنين برو، علي مرا بخشيد، بگو او را هم ببخشد و براي او امان بگير. اميرالمؤمنين مظلوم ترين عالم است، حضرت فرمود: برو به او بگو، «آمنته و آمنت جميع الناس» همه را امان دادم! من با کسي کاري ندارم. حضرت فرمود: وسط جنگ اگر کسي فرار کرد، کاري نداشته باشيد. اگر کسي مجروح شد کاري نداشته باشيد. کسي در خانه اي پناه برد کاري نداشته باشيد. کسي را اسير کنم؟ اموالشان را غنايم جنگي بگيرم؟ ابدا! همه را امان دادم.

در خطبه 73 نهج البلاغه هست که همين مرواني که زشت ترين تحريکات را کرد و مکار و حيله گر است و طلحه را کشت، براي اينکه شعله جنگ را بيشتر کند، امام حسن و امام حسين را واسطه قرار داد و گفت: شما به پدرتان بگوييد با من کاري نداشته باشد. مرواني که بالاي منبر رسول خدا مي رفت و به امام حسن دشنام مي داد. حضرت فرمود: من همه را بخشيدم و امان دادم. اين اوج مدارا قبل از شروع جنگ است که جنگ شروع نشود و بعد از شروع جنگ که حضرت مي خواستند يک جوري در اوج مدارا به پايان رساندند. در خطبه 156 هست که وقتي جنگ تمام شد، اميرالمؤمنين فرمود: با همسر پيامبر کاري نداشته باشيد، اين يک کينه اي داشت اما حساب من با او روز قيامت باشد

ص: 5948

ولي حرمتش را نگه داريد. اين اوج مداراي اميرالمؤمنين با دشمن داخلي در جنگ داخلي است.

شريعتي: به همين سادگي مي شود از سيره اميرالمؤمنين درس گرفت با فراز به فراز خطبه اميرالمؤمنين. امروز صفحه 299 قرآن کريم را تلاوت خواهيم کرد. چقدر خوب است ثواب تلاوت اين آيات را به روح بلند شهيد ولايت، حضرت صديقه طاهره(س) هديه کنيم.

«الْمالُ وَ الْبَنُونَ زِينَةُ الْحَياةِ الدُّنْيا وَ الْباقِياتُ الصَّالِحاتُ خَيْرٌ عِنْدَ رَبِّكَ ثَواباً وَ خَيْرٌ أَمَلًا «46» وَ يَوْمَ نُسَيِّرُ الْجِبالَ وَ تَرَى الْأَرْضَ بارِزَةً وَ حَشَرْناهُمْ فَلَمْ نُغادِرْ مِنْهُمْ أَحَداً «47» وَ عُرِضُوا عَلى رَبِّكَ صَفًّا لَقَدْ جِئْتُمُونا كَما خَلَقْناكُمْ أَوَّلَ مَرَّةٍ بَلْ زَعَمْتُمْ أَلَّنْ نَجْعَلَ لَكُمْ مَوْعِداً «48» وَ وُضِعَ الْكِتابُ فَتَرَى الْمُجْرِمِينَ مُشْفِقِينَ مِمَّا فِيهِ وَ يَقُولُونَ يا وَيْلَتَنا ما لِهذَا الْكِتابِ لا يُغادِرُ صَغِيرَةً وَ لا كَبِيرَةً إِلَّا أَحْصاها وَ وَجَدُوا ما عَمِلُوا حاضِراً وَ لا يَظْلِمُ رَبُّكَ أَحَداً «49» وَ إِذْ قُلْنا لِلْمَلائِكَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلَّا إِبْلِيسَ كانَ مِنَ الْجِنِّ فَفَسَقَ عَنْ أَمْرِ رَبِّهِ أَ فَتَتَّخِذُونَهُ وَ ذُرِّيَّتَهُ أَوْلِياءَ مِنْ دُونِي وَ هُمْ لَكُمْ عَدُوٌّ بِئْسَ لِلظَّالِمِينَ بَدَلًا «50» ما أَشْهَدْتُهُمْ خَلْقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ لا خَلْقَ أَنْفُسِهِمْ وَ ما كُنْتُ مُتَّخِذَ الْمُضِلِّينَ عَضُداً «51» وَ يَوْمَ يَقُولُ نادُوا شُرَكائِيَ الَّذِينَ زَعَمْتُمْ فَدَعَوْهُمْ فَلَمْ يَسْتَجِيبُوا لَهُمْ وَ جَعَلْنا بَيْنَهُمْ مَوْبِقاً «52» وَ رَأَى الْمُجْرِمُونَ النَّارَ فَظَنُّوا أَنَّهُمْ مُواقِعُوها وَ لَمْ يَجِدُوا عَنْها مَصْرِفاً»

ترجمه آيات: مال و فرزندان، زينت زندگى دنيايند و كارهاى ماندگار شايسته، نزد پروردگارت پاداشى بهتر دارند و اميد داشتن به آنها نيكوتر است. و (ياد كن) روزى كه كوهها را به حركت درآوريم وزمين را

ص: 5949

آشكار (صاف و هموار) مى بينى در حالى كه همگان را برانگيخته ايم، پس هيچ يك از آنان را فروگذار نمى كنيم. و (در آن روز) همه ى مردم صف كشيده، بر پروردگارت عرضه مى شوند. (خدا به آنان مى فرمايد:) همان گونه كه نخستين بار شما را آفريديم، (امروز هم) به سوى ما آمديد، بلكه پنداشتيد كه هرگز ما برايتان موعدى مقرّر نخواهيم داشت؟ وكتاب (و نامه اعمال) در ميان نهاده مى شود، پس مجرمان را مى بينى كه از آنچه در آن است بيمناك اند و مى گويند: واى بر ما، اين چه نوشته اى است كه هيچ (گفتار و كردار) كوچك وبزرگى را فروگذار نكرده مگر اينكه برشمرده است! و آنچه انجام داده اند (مقابل خود) حاضر مى يابند وپروردگارت به هيچ كس ستم نمى كند. و (ياد كن) هنگامى كه به فرشتگان گفتيم: براى آدم سجده كنيد. پس همه به جز ابليس سجده كردند! او از جنّ بود و از فرمان پروردگارش سر بر تافت. آيا (با اين حال) او و نسل او را به جاى من سرپرستان خود مى گيريد؟ در حالى كه آنان براى شما دشمنند! ستمگران بد چيزى را به جاى خدا برگزيدند. من آنان (ابليس و فرزندانش) را نه در آفرينش آسمان ها و زمين و نه در آفرينش خودشان به شهادت نطلبيدم ومن گمراه گنندگان را دستيار خود نمى گيرم. و (ياد كن روز قيامتى را) روزى كه (خداوند به مشركان) مى گويد: آنان را كه شريك من مى پنداشتيد فرا بخوانيد (تا كمكتان كنند)، پس (مشركان) آنها را مى خوانند ولى پاسخى به آنان نمى دهند و ما ميانشان ورطه ى هلاكت قرار مى دهيم. و گناهكاران (در قيامت) آتش دوزخ را مى بينند، پس درمى يابند كه در آن خواهند افتاد

ص: 5950

و راه فرارى از آن نمى يابند.

شريعتي: مي فرمود: از دنياي شما سه چيز را دوست دارم. يکي نگاه کردن به چهره رسول خدا، دوم تلاوت آيات قرآن کريم، سوم کمک و انفاق در راه خدا. سلام و درود خدا بر حضرت زهرا(س).

حاج آقاي حسيني قمي: چون اين هفته تجليل از بانوي با عظمت اسلام، اسماء (س) است و در آستانه شهادت حضرت زهرا هستيم، اين شعر معروف را بخوانم. آقاي سازگار شاعر اهل بيت اولين شعري که گفتند اين شعر بود.

بريز آب روان اسماء به جسم اطهر زهرا، ولي آهسته آهسته

تو مي بيني علي را زار و خسته، نمي بيني تو پهلوي شکسته

تو مي بيني ز من آه شبانه، نمي بيني تو جاي تازيانه

اين بانوي با عظمتي که همراه صديقه طاهره با اهل بيت همه جا بوده و آخرين لحظات با حضرت صديقه(س) بوده است. اميرالمؤمنين به منزل آمدند، ديدند صديقه طاهره راه افتادند و کار خانه انجام مي دهند. در تاريخ هست که لباس بچه ها را عوض کردند و سر بچه هايشان را شستند، مقداري نان آماده کردند. حضرت تا اين حالت را ديدند، خوشحال شدند. فرمودند: خدا را شکر راه افتادي. عرض کرد: نه علي جان، حالم بهتر نشده است. چون روز آخر بود کار خانه کردم. گيسوي فرزندان خود را شانه کردم! در اين اشعار هست که:

امشب به نخل آرزويم برگ پيداست، در چهره ي زردم نشان مرگ پيداست

ديدي چه حالي در نمازم بود اسماء، اين آخرين راز و نيازم بود اسماء

در روايت هست اميرالمؤمنين در اتاق آمدند و دست زهرا را گرفتند و فرمودند: از کجا خبر داري روز آخر است. فرمود:

ص: 5951

پدرم را خواب ديدم که به من خبر داد، امشب مهمان من هستي. در تاريخ هست که بالين سر فاطمه(س) نشستند. سر زهرا را به سينه چسبانيدند، مدتي هردو گريه کردند، بچه ها را از اتاق بيرون کردند.

نه ساله بودم آمدم من خانه ي تو، تو شمع من بودي و من پروانه ي تو

جايم ببين بستر شده، پروانه خاکستر شده، شبها اگر درد دلم با تو نگفتم

از سينه و بازو و پهلويم نگفتم، زينب بگو بيرون رود تا حرف ما را نشنود

بچه ها را بيرون کردند و مدتي هردو گريه کردند. از سخت ترين لحظات زندگي اميرالمؤمنين اين لحظات بود. اين از افتخارات مظلومه عالم است که وقتي اميرالمؤمنين به فاطمه زهرا فرمودند: چرا گريه مي کني؟ گفت: براي مصيبت هايي که تو بعد از من مي بيني! اميرمؤمنان پاسخ دادند: فاطمه جان گريه نکن! چون در راه خداست کوچک است وعيبي ندارد. اسماء در تمام اين مراحل همراه صديقه طاهره(س) بود. مي گويد: من در شب عروسي فاطمه زهرا بودم، همه رفتند و من ماندم. پيامبر فرمود: چه کسي در خانه است؟ گفتم: من هستم. فرمود: مگر نگفتم کسي نماند؟ گفت: من امشب مي خواهم براي فاطمه مادري کنم، خديجه کبري سفارش کرده است. پيامبر به گريه افتادند و اسماء را قسم دادند، اسماء تو را به خدا قسم اين وصيت خديجه است؟ عرض کرد: بله. اسماء مي گويد: ولي حيف که اين خوشحالي خيلي طول نکشيد و نه سال بعد آن شب شادي من خانه زهرا و علي بودم، نه سال بعد اميرالمؤمنين فرمود: تو که شب عروسي ما بودي، امشب هم بمان که بدن فاطمه را غسل بدهيم!

شريعتي:

ص: 5952

حضرت علي(ع) گريه مي کردند و مي فرمودند: از اين مي ترسم که بعد از تو زياد زنده بمانم!

«والحمدلله رب العالمين و صلي الله علي محمد و آله الطاهرين»

98-11-14- شرح نهج البلاغه (جنگ جمل)

شريعتي: بسم الله الرحمن الرحيم، اللهم صل علي محمد و آل محمد و عجل فرجهم.

گرگ آن روز شبان بود و خيانت مي کرد *** شيخ با جوهر تحريف کتابت مي کرد

راويان راوي ابليس شدند اينگونه *** خبره در جعل احاديث شدند اينگونه

روبروي علي از نام علي بد گفتند *** درد اينجاست که از قول محمد گفتند

همه عمر از اين فتنه خبر داشت علي *** چاه اگر کند علي، نخل اگر کاشت علي

چه نصيحت بنويسد پسر کعبه به غير *** به رفيقان قديمي که زبيرند، زبير

به کساني که به سلاخي دين افتادند *** و هم از اسب هم از اصل زمين افتادند

نوبت يک تنه در معرکه لشگر شدن است *** بهراسيد که هنگامه حيدر شدن است

فاتح بدر و احد مي رسد از راه علي *** مرد همواره توکلت علي الله علي

وقت آن شد که شکوه علي اعجاز کند *** ذوالفقار است که بايد سخن آغاز کند

تيغ بردار و برو توسن خود را هي کن *** چادر فتنه بسوزان و جمل را طي کن

هيچ تيري نرود سوي خطا سمت هدر *** تيغ اگر تيغ پسر باشد و فرمان پدر

نفس معرکه تکبير حسن را مي خواست *** ختم اين قائله شمشير حسن را مي خواست

وقت آن شد که به تکرار بگوييم سخن *** سيف الاسلام حسن بود حسن بود حسن

سلام مي کنم به همه دوستان عزيزم، بيننده هاي خوب و نازنين مان، ايام دهه

ص: 5953

فجر انقلاب اسلامي را تبريک مي گويم. حاج آقاي حسيني قمي سلام عليکم و رحمة الله، خيلي خوش آمديد.

حاج آقاي حسيني قمي: سلام عليکم و رحمة الله، عرض سلام و ارادت خالصانه خدمت همه بينندگان عزيز دارم. شعر بسياز زيبا و هماهنگ با موضوعي که اين هفته ها داريم و پيام همين مظلوميت اميرالمؤمنين در پنج سال خلافت و درگيري با سه جنگ داخلي بسيار غم انگيز است.

شريعتي: اين هفته ها در مورد واقعه جمل نکاتي را شنيديم، بحث امروز شما را خواهيم شنيد.

حاج آقاي حسيني قمي: جنگ جمل يکي از سخت ترين جنگ هاي داخلي اميرالمؤمنين(ع) هست، سه جنگ داخلي را به حضرت تحميل کردند که هر سه پر هزينه بود، اولي جنگ جمل هست که باعث يک شکاف بسيار عميق بين مسلمان ها شد آن هم در آغاز خلافت اميرمؤمنان و انگيزه هايش را گفتيم. چيزي نبود جز اينکه طلحه و زبير اصرار داشتند سهمي از حکومت ببرند و قدرتي به آنها داده شود و اميرالمؤمنين نپذيرفتند. اينها در مکه آمدند و جمعيتي را جمع کردند و سلاح و عده اي از ناراضي ها را جمع کردند و همسر پيامبر را همراهشان راه انداختند که نقش و تأثيرگذاري او بيشتر از طلحه و زبير است واينها اين قدرت را نداشتند که بتوانند دهها هزار نفر را جمع کنند. فرازهايي را گفتيم. در نهج الباغه بيش از بيست خطبه و نامه اميرالمؤمنين به اين موضوع پرداختند. امروز خطبه 148 را خواهيم خواند.

«وَ مِنْ خُطْبَةٍ لَهُ ع فِي ذِكْرِ أَهْلِ الْبَصْرَةِ كُلُّ وَاحِدٍ مِنْهُمَا يَرْجُو الْأَمْرَ لَهُ وَ يَعْطِفُهُ عَلَيْهِ دُونَ صَاحِبِهِ» در داستان جمل حرف فراوان است، ما قسمت هاي

ص: 5954

عبرت آموز جنگ جمل را مي گوييم که مي تواند براي امروز ما مؤثر باشد. اگر کار براي خدا نباشد چه نتيجه اي دارد. در زندگي اجتماعي و سياسي ما، بحث انتخاباتي که هست، هرکس به صحنه مي آيد، اگر اين کار را براي خدا انجام مي دهد، مواظب باشيم ديگران را نکوبيم. آمدن ما به اين صحنه لله باشد، في الله باشد. اگر آدم براي خدا قدم بر ندارد پاياني ندارد. اميرالمؤمنين در مورد طلحه و زبير مي فرمايد: اينها هرکدام خلافت را براي خودشان مي خواهند. «و يعطفه عليه» حکومت را به طرف خودش مي کشاند، «لَا يَمُتَّانِ بِحَبْلٍ» اينها به ريسمان الهي چنگ نزدند، وگرنه در جامعه اسلامي نبايد چنين شکافي ايجاد شود. «وَ لَا يَمُدَّانِ إِلَيْهِ بِسَبَبٍ» وسيله اي براي اينکه به سوي خدا نزديک شوند، دست آنها نيست. «كُلُّ وَاحِدٍ مِنْهُمَا صَاحِبُ [حَامِلُ ] ضَبٍّ لِصَاحِبِهِ» هرکدام از آن رفيقش کينه دارد. طلحه از زبير و زبير از طلحه، «وَ عَمَّا قَلِيلٍ يُكْشَفُ قِنَاعُهُ» به زودي پرده ها کنار مي رود. وقتي کار براي خدا نباشد آدم کجا مي رود. حضرت مي فرمايد: «وَ اللَّهِ لَئِنْ أَصَابُوا الَّذِي يُرِيدُونَ» اگر برسند به حکومتي که فکر مي کنند و نخواهند رسيد، «لَيَنْتَزِعَنَّ هَذَا نَفْسَ هَذَا» اين يکي جان او را مي گيرد. اگر پيروز شوند گردن يکديگر را مي زنند. «وَ لَيَأْتِيَنَّ هَذَا عَلَى هَذَا قَدْ قَامَتِ الْفِئَةُ الْبَاغِيَةُ فَأَيْنَ الْمُحْتَسِبُونَ» کاري که لله نباشد آثارش از همان اول ظاهر مي شود.

اين داستان را ابن ابي الحديد در نهج البلاغه و مسعودي در مروج الذهب دارد که از منابع بسيار قديمي ما هست. مرحوم تستري هم نقل کردند. چهار اختلاف بين طلحه و زبير پيش آمد قبل از اينکه

ص: 5955

جنگ شروع شود. اختلاف اول بعد از راه انداختن لشگر، گفتند: چه کسي امام جماعت لشگر باشد؟ طلحه گفت من و زبير گفت من! در اختلافاتشان مراجعه مي کردند، کسي که حل اختلاف برايشان کند همسر پيامبر بود. آمدند گفتند: دعوا داريم، دعوا را حل کرد. به هيچکدامشان نداد. گفت: يک روز پسر طلحه و يک روز پسر زبير بخواند! گفتند: ما از الآن که مي جنگيم با چه چيزي مي جنگيم؟ با علي بن ابي طالب مي جنگيم، قبول نداريم اميرالمؤمنين است. اگر او اميرالمؤمنين نيست پس ما اميرالمؤمنين هستيم. زبير گفت: من اميرالمؤمنين هستم، بايد به من بگوييد: السلام عليک يا اميرالمؤمنين! طلحه مي گفت: بايد به من بگوييد السلام عليک يا اميرالمؤمنين! باز سراغ همسر پيامبر رفتند و ديدند آبروريزي مي شود، گفت: عيب ندارد، من به هردوي شما مي گويم: السلام عليک يا اميرالمؤمنين! صفت لقب اميرالمؤمنين مختص اميرالمؤمنين علي(ع) است.

رفتند بيت المال را تصرف کردند، از جناياتي که روزهاي اول انجام دادند اين بود که هفتاد نفر محافظ بيت المال را کشتند، استاندار اميرالمؤمنين عثمان بن حنيف را گرفتند و کتکش زدند. موي سر و صورت او را کندند، حضرت وقتي چهره او را ديد به گريه افتاد. بيت المال را برداشتند، يکسري پول طلحه برداشت و يکسري زبير برداشت، گفت: بيت المال را فعلاً مهر و موم کنيم تا بعدها، چند تا قفل زدند، در گذشته رسم بود در بيت المال قفل مي زدند و بعد کسي که متصدي بود يا خليفه بود مهر او را مي زدند. طلحه گفت: بايد اينجا مهر من بخورد. زبير گفت: نه مهر مرا بزنيد. باز به همسر پيامبر مراجعه کردند! گفت: هيچکدام نزنيد، عبدالله بن

ص: 5956

زبير بزند!

جنگ شروع شد باز دوباره دعوا شد، بر سر فرماندهي جنگ. کار براي خدا نباشد همه اختلاف است. امام راحل ما مي فرمود: اگر تمام انبياء يکجا جمع شوند با هم اختلاف ندارند. در مسائل سياسي و اجتماعي دعوا داريم يا نداريم. اگر براي خدا باشد دعوا نداريم. اگر کار براي خدا نباشد در شروعش شکست مي خورد. چند اختلافي است که مورخين نقل کردند و بايد درس بگيريم. نوع نگاه طلحه و زبير به اين جنگ چطور است. نگاهي که اميرمؤمنان به اين جنگ دارد. کسي به نام ابوالاسود مي گويد: من متصدي اين بيت المال بودم، ابوالاسود از سپاهيان محافظ بيت المال بود در زمان عثمان بن حنيف، مي گويد: وقتي طلحه و زبير آمدند هفتاد نفر را کشتند و ورود پيدا کردند و استاندار را زدند، ابوالاسود مي گويد: وقتي طلحه و زبير نگاهشان به اين اموال افتاد، خيلي خوششان آمد. طلا و نقره ها را که ديدند، گفتند: اين است که خدا به ما وعده داده است. اين خاطره گذشت، جنگ جمل تمام شد، اميرالمؤمنين سر همين بيت المال آمد، مي گويد: تا حضرت نگاهشان به اين طلا و نقره افتاد، فرمود: اين زردها و اي سرخ ها، ديگري را فريب بدهيد، حريف علي نمي شويد. مال سيد و سرور ستمگران است، من مولاي مؤمنين هستم. ابوالاسود مي گويد: «مَا الْتَفَتَ إِلَى مَا فِيهِ وَ لَا فَكَّرَ فِيمَا رَآهُ مِنْهُ وَ مَا وَجَدْتُهُ عِنْدَهُ إِلَّا كَالتُّرَابِ» انگار علي به خاک نگاه مي کند، اصلاً فکر و انديشه نکرد. برخورد طلحه و زبير که اولاً بردند و ثانياً سر مهر و موم آن با هم دعوا کردند، ثالثاً گفتند: خدا اين

ص: 5957

را به ما وعده داده بود. جنگ را براي طلا و نقره مي خواستند.

مرحوم شيخ مفيد مي نويسد، جنگ که تمام شد، حضرت فرمودند: سهمي از بيت المال به جنگجويان بدهيد. چقدر بدهيم؟ حضرت فرمود: به هرکدام پانصد درهم بدهيد. سهم اميرالمؤمنين را مثل بقيه پانصد درهم دادند. حضرت سهمشان را گذاشتند کنار، يک مرتبه کسي آمد و گفت: من دير آمدم و جا ماندم. حضرت فرمود: اين پانصد درهم را بدهيد. خدا را شکر سهمي براي من از اين بيت المال قرار نداد. خطبه 33 نهج البلاغه هست که ابن عباس مي گويد، يک منطقه اي قبل از رسيدن به جمل، مي گويد: خدمت حضرت آمدم، حضرت کفش خود را وصله مي زدند. لشگري آماده بودند در مقابل حضرت رژه بروند. رفتم گفتم: سپاهيان آماده هستند و منتظر هستند شما بياييد. حضرت مشغول وصله زدن کفش خود بودند. جواب ندادند. حضرت فرمود: اين کفش چقدر قيمت دارد؟ گفتم: نمي شود براي اين کفش قيمت گذاشت. حضرت فرمود: «وَ اللَّهِ لَهِيَ أَحَبُّ إِلَيَّ مِنْ إِمْرَتِكُمْ إِلَّا أَنْ أُقِيمَ حَقّاً أَوْ أَدْفَعَ بَاطِلًا» بخدا قسم اين کفش براي من محبوب تر از اين امارت و رياست بر شماست مگر اينکه اين رياست وسيله اي باشد براي اقامه حق و جلوگيري از باطل، بخدا قسم اين کفش براي من محبوب تر از فرماندهي شماست.

اگر با اين نگاه آمديم، ما نيازمند اين حرف ها هستيم. اگر کسي دنبال رياست و نمايندگي و پست و مقام مي رود، هرکس هرجا دنبال اين است که با تخريب ديگري به يکجايي برسد، اين خطبه ادامه اي هم دارد که در نهج البلاغه نيامده است. من از جمل شيخ مفيد مي خوانم. حضرت فرمودند: «و الله ليقتلن

ص: 5958

ثلثهم» به خدا قسم ثلث اين لشگر کشته خواهند شد، يک سوم فرار و يک سوم توبه خواهند کرد. «و ليهربن ثلثهم و ليتوبن ثلثهم و إنها التي تنبحها كلاب الحوأب و إنهما ليعلمان أنهما مخطئان» طلحه و زبير مي دانند اشتباه کردند و در خطا هستند. «و رب عالم قتله جهله و معه علمه لا ينفعه» چه بسا آدم هايي که مسير را مي دانند ولي اين علم به دردشان نمي خورد. اينها با حضرت بيعت کردند و در غدير بودند و بارها از پيامبر شنيدند، «و حَسْبُنَا اللَّهُ وَ نِعْمَ الْوَكِيلُ » ما کارمان را به خدا سپرديم.

جنگ جمل تمام شد، اميرالؤمنين ميان کشتگان آمدند قدم زدند، قبر باغي است از باغ هاي بهشت يا گودالي است از گودال هاي جهنم، بعضي مي گويند: چرا شما با رسول خدا و امام رضا حرف مي زنيد؟ امام رضا و رسول خدا زنده است، همه ما زنده هستيم و در حيات برزخي هستيم. شهدا و ما در حيات برزخي هستيم. امام حسين(ع) در حيات برزخي و شمر هم در حيات برزخي است. فرقش اين است که شهدا «فَرِحِينَ بِما آتاهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ وَ يَسْتَبْشِرُونَ» (آل عمران/170) اما شمر و يزيد «النَّارُ يُعْرَضُونَ عَلَيْها» قرآن مي فرمايد که صبح و شام آتش را بر آنها عرضه مي کنند. بعضي مي گويند: قرآن مي گويد: اگر برادران يوسف رفتند نزد يعقوب براي ما طلب مغفرت کن، شما داستان يوسف را مي خوانيد، يوسف زنده بود، يعقوب زنده بود و برادران زنده بودند، اينها از زنده تقاضا کردند، اما امام رضا که زنده نيست؟! در دهه فجر يکي از شعارها اين بود که شهيدان زنده اند الله اکبر! شمر هم زنده است.

ص: 5959

قرآن مي گويد: آتش را بر آل فرعون صبح و شام مي برند. صبح و شام براي قيامت نيست. در عالم برزخ به آنها عرضه مي شود. هم شهيدان و امام حسين زنده هستند و هم يزيد و شمر، اگر خدمت امام رضا رفتيم و حاجت خواستيم از زنده حاجت خواستيم. از پيامبر توسل جستيم از زنده حاجت خواستيم نه از مرده!

گاهي مردم مي گويند: خدا با ما قيامت چه خواهد کرد؟ بگوييد در برزخ چه خواهد کرد. عالم برزخ تمام شد، حيات برزخي شروع مي شود. مرحوم شيخ مفيد که قديمي ترين و جامع ترين کتاب در مورد جمل را دارد. اميرالمؤمنين در کشته هاي جمل مي گشتند، به طلحه رسيدند. فرمودند: «يا طلحة قد وجدت ما وعدني ربي حقا فهل وجدت ما وعدك ربك حقا» وعده اي که خدا به من داده بود به آن رسيدم. تو هم به آن عذابي که در برزخ داري رسيدي. حضرت خيلي مدارا کردند ولي جنگيدند. کسي که با امام بجنگد کافر است. يک کسي از قاريان قرآن کنار اميرالمؤمنين بود، گفت: يا علي با چه کسي حرف مي زني؟ «فقال له رجل من أصحابه يا أمير المؤمنين ما كلامك لقتيلين لا يسمعان منك فقال مه يا رجل» اين صدايي نمي شنود و جوابي نمي تواند بدهد. فو الله لقد سمعا كلامي كما سمع أهل القليب كلام رسول الله» فرمود: به خدا قسم اينها صداي مرا مي شنوند همانطور که در جنگ بدر، پيامبر بعد از پايان جنگ با کشتگان بدر شروع به سخن گفتن کردند. اصحاب گفتند: اينها مي شنوند؟ فرمود: اينها بهتر از شما مي شنوند.

وقتي زبير را کشتند، يک کسي شمشير زبير را خدمت اميرالمؤمنين آورد، سر بريده

ص: 5960

زبير را آورد. حضرت نپسنديدند، فرمود: قاتل و مقتول هردو جهنمي هستند. حضرت به زبير فرمود: شمشيرش را که ديدم گفتم عجب شمشيري، چقدر با اين شمشير از پيامبر خدا دفاع کردي. نگاهي در چهره زبير کردند و فرمودند: تو هم صحابي پيغمبر و هم قوم و خويش او بودي. «ولکن الشيطان» چه کنيم که شيطان تو را فريب داد و در فکرت وارد شد. باز حضرت کنار کشته ديگري آمدند و به عبدالله بن مغيره فرمود: پدرش وقتي خليفه سوم را مي کشتند، در درگيري کشته شد. اين فکر کرد ما در آن درگيري بوديم و آمد انتقام خون پدرش را بگيرد. يکي از تهمت هايي که به اميرالمؤمنين زدند، با اينکه حضرت نه تنها موافق نبودند که خليفه سوم به آن شکل کشته شود، اميرالمؤمنين فرمود: اين پسر به خونخواهي پدرش آمد، خبر ندارد عاقبت چيست. جوان ها مخصوصاً در جمل خيلي تحريک شدند و آمدند.

رسيدند به کسي به نام محمد بن طلحه که معروف به سجاد است. اميرالمؤمنين فرمود: مواظب باشيد در درگيري ها، مخصوصاً سفارش کردند که بلکه در درگيري کشته نشود. وقتي کشته شد و حضرت کنار جنازه او آمدند، فرمودند: اين فکر کرد دارد به پدرش خدمت مي کند. يادمان باشد پدر، پدري است که مسيرش مسير حق بود. اگر پدرش مسيرش باطل است باز هم با او بايستيم. يکي از شيطنت هايي که ابوموسي اشعري کرد و نقطه مقابل هوشياري و بيداري سردار سرافراز حضرت، مالک اشتر، در نامه 63 نهج البلاغه حضرت نامه اي به ابوموسي اشعري نوشتند. ابوموسي اشعري والي کوفه بود. حضرت نوشتند: ما به بصره مي رويم و عده اي براي جنگ با

ص: 5961

ما در بصره آماده شدند. نامه را دست دو تن از يارانشان دادند براي بسيج مردم که به بصره براي ياري شان بيايند. مردم شبانه نزد ابوموسي اشعري آمدند. آدم بسيار حقه بازي بود. گفتند: چه کنيم؟ برويم اميرالمؤمنين را ياري کنيم يا نه؟ گفت: اگر راه آخرت را مي خواهيد در خانه بنشينيد. چون هنوز بيعت خليفه قبلي به گردن ماست. گفت: من قبول دارم بيعت با علي بن ابي طالب صحيح است ولي جايز نيست همراهي با علي بن ابي طالب با يک عده از مسلمانان شما بجنگيد. اگر در اين فتنه در خواب باشد بهتر از بيداري است. اميرمؤمنان اين نامه را براي ابوموسي اشعري نوشتند، ابوموسي دست برنداشت و باز هم مانع حرکت و ياري مردم شد. مالک اشتر خدمت حضرت آمد و گفت: مأموريت اين کار را به دست من بده. اين کار محمد بن ابي بکر و محمد بن ابي جعفر نيست. در اين جنگ مالک فرمانده بود. عمار فرمانده بود. محمد بن ابي بکر بود. محمد بن حنفيه بود. عمر بن حمق خزاعي که بعدها به دست معاويه به شهادت رسيد. ين جنگ قلب اميرالمؤمنين را به درد آورد. جنگ صفين و جنگ جمل همينطور بود. سه جنگ داخلي اميرالمؤمنين داشتند، در جنگ جمل پيروز شدند. در نهروان به سرعت پيروز شدند. در صفين هم نقشه اي که عمروعاص کشيد. مرحوم آيت الله احمدي ميانجي فرمود که روزهاي آخر عمر اميرالمؤمنين بود. بالاي منبر خطبه مي خواندند. عمار من کجاست؟ مالک من کجاست؟ يکي يکي شهدا را نام مي بردند و اشک مي ريختند، دستي به اين محاسن مي زدند و اشک روي صورت اين

ص: 5962

جمعيتي که پاي منبر حضرت بودند مي پاشيد. وقتي ابوموسي اشعري اين کار را کرد، نگذاشت مردم حضرت را ياري کنند، مالک گفت: اين کار من است. آقا فرمودند: برو. نقشه ي زيبايي ريخت. به حضرت گفت: مردم مرا مي شناسند. من در کوفه سابقه دارم. ابوموسي اشعري براي مردم سخنراني مي کرد، وارد کوفه که خواست بشود، در هر مسيري که رسيد، هر جمعيت را که ديد گفت: با من بياييد، من دارالاماره مي روم. با جمعيتي به دارالاماره آمد. با قدرت وارد دارالاماره شد. دارالاماره را تصاحب کرد. مأمورين به ابوموسي گفتند: تو سخنراني مي کني؟ استانداري را اشغال کردند. ابوموسي وقتي اسم مالک را شنيد، جا خورد. نزد مالک آمد و التماس کرد. تا آمد حرف بزند، در تاريخ هست که گفت: برو بيرون! خدا بکشتت! تو از منافقين قديمي هستي! اميرمؤمنان است و تو هنوز مي گويي بيعت خليفه قبل به گردن ماست؟ فهميد مالک با او شوخي ندارد. التماس کرد و گفت: يک شب به من مهلت بده من لوازم خودم را جمع کنم. گفت: يک شب نه، لوازمت را جمع کن و برو.

عده اي از مسلمانان خواستند اموال ابوموسي را غارت کنند، مالک اجازه نداد. ابن ابي الحديد مي نويسد که مردم از دست ابوموسي خيلي غصه خوردند. اميرالمؤمنين در قنوت نمازشان به عمروعاص و ابوموسي اشعري نفرين مي کردند. وقتي جنگ جمل تمام شد، شتري که همسر پيامبر روي آن شتر بود، تا اين شتر از بين نرفت قائله تمام نشد. زبير هم کناره گيري کرد ولي جنگ تمام نشد. اميرالمؤمنين فرمود: تا اين شتر سرپا است، اين جنگ تمام نمي شود. وقتي شتر را از بين بردند، جنگ

ص: 5963

تمام شد. اميرمؤمنان (ع) وقتي کنار کشته اين شتر آمدند، فرمودند: چقدر تو شبيه گوساله بني اسرائيل هستي. گوساله سامري ششصد هزار گوساله پرست روي دست موسي گذاشت. ششصد هزار گوساله پرست که سامري فقط سه روز وقت داشت که مردم را به گوساله پرستي دعوت کند. اينجا چند ده هزار دنبال اين شتر راه افتادند و اين جنگ سنگين را راه انداختند. اميرالمؤمنين(ع) دو سه تا دستور ديگر دادند، يکي فرمودند: کشتگان جمل را دفن کنيد. شهيد در معرکه کفن نمي خواهد. با لباس هايشان دفنشان کنيد که فرداي قيامت همينطور محشور مي شوند.

شريعتي: نکات خيلي خوبي را شنيديم. امروز صفحه 306 قرآن کريم را تلاوت خواهيم کرد.

«يا يَحْيى خُذِ الْكِتابَ بِقُوَّةٍ وَ آتَيْناهُ الْحُكْمَ صَبِيًّا «12» وَ حَناناً مِنْ لَدُنَّا وَ زَكاةً وَ كانَ تَقِيًّا «13» وَ بَرًّا بِوالِدَيْهِ وَ لَمْ يَكُنْ جَبَّاراً عَصِيًّا «14» وَ سَلامٌ عَلَيْهِ يَوْمَ وُلِدَ وَ يَوْمَ يَمُوتُ وَ يَوْمَ يُبْعَثُ حَيًّا «15» وَ اذْكُرْ فِي الْكِتابِ مَرْيَمَ إِذِ انْتَبَذَتْ مِنْ أَهْلِها مَكاناً شَرْقِيًّا «16» فَاتَّخَذَتْ مِنْ دُونِهِمْ حِجاباً فَأَرْسَلْنا إِلَيْها رُوحَنا فَتَمَثَّلَ لَها بَشَراً سَوِيًّا «17» قالَتْ إِنِّي أَعُوذُ بِالرَّحْمنِ مِنْكَ إِنْ كُنْتَ تَقِيًّا «18» قالَ إِنَّما أَنَا رَسُولُ رَبِّكِ لِأَهَبَ لَكِ غُلاماً زَكِيًّا «19» قالَتْ أَنَّى يَكُونُ لِي غُلامٌ وَ لَمْ يَمْسَسْنِي بَشَرٌ وَ لَمْ أَكُ بَغِيًّا «20» قالَ كَذلِكِ قالَ رَبُّكِ هُوَ عَلَيَّ هَيِّنٌ وَ لِنَجْعَلَهُ آيَةً لِلنَّاسِ وَ رَحْمَةً مِنَّا وَ كانَ أَمْراً مَقْضِيًّا «21» فَحَمَلَتْهُ فَانْتَبَذَتْ بِهِ مَكاناً قَصِيًّا «22» فَأَجاءَهَا الْمَخاضُ إِلى جِذْعِ النَّخْلَةِ قالَتْ يا لَيْتَنِي مِتُّ قَبْلَ هذا وَ كُنْتُ نَسْياً مَنْسِيًّا «23» فَناداها مِنْ تَحْتِها أَلَّا تَحْزَنِي قَدْ جَعَلَ رَبُّكِ

ص: 5964

تَحْتَكِ سَرِيًّا «24» وَ هُزِّي إِلَيْكِ بِجِذْعِ النَّخْلَةِ تُساقِطْ عَلَيْكِ رُطَباً جَنِيًّا «25» فَكُلِي وَ اشْرَبِي وَ قَرِّي عَيْناً فَإِمَّا تَرَيِنَّ مِنَ الْبَشَرِ أَحَداً فَقُولِي إِنِّي نَذَرْتُ لِلرَّحْمنِ صَوْماً فَلَنْ أُكَلِّمَ الْيَوْمَ إِنْسِيًّا «26» فَأَتَتْ بِهِ قَوْمَها تَحْمِلُهُ قالُوا يا مَرْيَمُ لَقَدْ جِئْتِ شَيْئاً فَرِيًّا «27» يا أُخْتَ هارُونَ ما كانَ أَبُوكِ امْرَأَ سَوْءٍ وَ ما كانَتْ أُمُّكِ بَغِيًّا «28» فَأَشارَتْ إِلَيْهِ قالُوا كَيْفَ نُكَلِّمُ مَنْ كانَ فِي الْمَهْدِ صَبِيًّا «29» قالَ إِنِّي عَبْدُ اللَّهِ آتانِيَ الْكِتابَ وَ جَعَلَنِي نَبِيًّا «30»

ترجمه آيات: اى يحيى! كتاب (خدا) را با قدرت بگير و در كودكى به او حكمت (ونبوّت) داديم. و نيز از جانب خود، مهربانى و پاكى به او داديم و او تقواپيشه بود. و نسبت به پدر ومادرش نيكوكار بود و (نسبت به مردم، زورگويى) سركش و نافرمان نبود. و سلامى (شايسته) بر او باد روزى كه متولّد شد و روزى كه مى ميرد و روزى كه زنده برانگيخته مى شود. و در اين كتاب، مريم را ياد كن، هنگامى كه از خاندانش جدا شد و در مكانى شرقى قرار گرفت. آنگاه دور از ديگران براى خود پرده اى قرارداد، در اين هنگام ما (روح القدس) روح خود را به سوى او فرستاديم، پس به شكل انسانى راست قامت بر او نمايان شد. (مريم به آن فرشته) گفت: همانا من از تو به خداى رحمان پناه مى برم، اگر پرهيزكارى (از من دور شو). (فرشته) گفت: همانا من فرستاده ى پروردگار توام (و آمده ام) تا پسرى پاكيزه به تو بخشم. (مريم) گفت: چگونه ممكن است براى من فرزندى باشد؟ در حالى كه نه بشرى با من تماس گرفته و نه

ص: 5965

من بدكاره بوده ام. (فرشته ى الهى) گفت: مطلب همين است. پروردگارت فرمود: اين كار بر من آسان است (كه پسرى بدون پدر به تو عطا كنم) و تا او را براى مردم نشانه و رحمتى از خود قرار دهيم و اين كارى است شدنى و قطعى. پس مريم (به عيسى) باردار شد و با وى در مكانى دور خلوت گزيد. آنگاه درد زايمان او را به سوى تنه ى درخت خرمايى كشاند (تا تكيه دهد. از شدّت ناراحتى) گفت: اى كاش پيش از اين مرده و فراموش شده بودم. پس (عيسى در شكم) از طرف پايين پايش وى را صدا زد كه (اى مادر!) غم مخور، همانا پروردگارت زير (پاى) تو چشمه ى آبى روان ساخت. و شاخه اين نخل را به سوى خود تكان ده، رطب تازه بر تو فرو ريزد. پس (از آن رطب) بخور و (از آب نهر) بنوش و چشمت را (به داشتن فرزندى چون عيسى) روشن دار، پس اگر كسى از آدميان را ديدى، (كه درباره نوزاد مى پرسند، با اشاره به آنان) بگو: من براى خداوند رحمان،روزه سكوت نذر كرده ام، بنابراين امروز با هيچ انسانى سخن نخواهم گفت. پس مريم در حالى كه نوزادش را در آغوش گرفته بود، او را به نزد بستگان خود آورد. گفتند: اى مريم! به راستى كار بسيار ناپسندى مرتكب شده اى. اى خواهر هارون! پدرت مرد بدى نبود و مادرت (نيز) بدكاره نبود. پس مريم به سوى او (عيسى) اشاره كرد. گفتند: چگونه با كسى كه در گهوراه (و) كودك است سخن بگوييم؟ (عيسى به سخن آمد و) گفت: منم بنده ى خدا، او به من كتاب (آسمانى)

ص: 5966

داده و مرا پيامبر قرار داده است.

شريعتي: در مورد حنظله براي ما بگوييد.

حاج آقاي حسيني قمي: حنظله اي که پدرش رئيس مشرکين و پدر خانمش رئيس منافقين بود، خودش حنظله غسيل الملائکه شد. به ما مي گويند: بچه هاي ما چطور هست و نگراني دارند، مادر نگران است، پدر نگران است، اگر همسر فرعون باشد مي تواند آسيه اي باشد «وَ ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا لِلَّذِينَ آمَنُوا» ضرب المثل باشد. اگر پدرش رئيس مشرکين و پدر خانمش رئيس منافقين باشد، هنر انسان اين است که بر خلاف مسير شنا کند و حنظله غسيل الملائکه شود. قط آن روز حنظله نبود، امروز هم الحمدلله حنظله زياد داريم. يادم هست در عمليات مقدماتي والفجر جواني بود چند روزي عمليات به تأخير افتاد. خرمشهري بود، گفت: من بروم خرمشهر عروسي من در پيش است. دو سه روز گذشت تا عمليات را شنيد، آمد گفت: ديشب عروسي من بود. انشاءالله خدا عاقبت همه ما را بخير کند.

شريعتي: شيعه به شوق مرقد زهرا به قم رسيد طاقت نداشت تا به قيامت بايستيد...

«والحمدلله رب العالمين و صلي الله علي محمد و آله الطاهرين»

98-11-21- سيري در نهج البلاغه (خطبه 45 و28)

شريعتي: بسم الله الرحمن الرحيم، اللهم صل علي محمد و آل محمد و عجل فرجهم.

سرا پا اگر زرد و پژمرده ايم ولي دل به پاييز نسپرده ايم

چو گلدان خالي لب پنجره، پر از خاطرات ترک خورده ايم

اگر دل دليل است آورده ايم، اگر داغ شرط است ما ديده ايم

اگر دشنه ي دشمنان گردنيم، اگر خنجر دوستان گرده ايم

گواهي بخواهيد اينک گواه، همين زخم هايي که نشمرده ايم

دلي سربلند و سري سر بزير از اين دست عمري به سر برده ايم

سلام مي کنم به همه

ص: 5967

دوستان عزيزم، بيننده هاي خوب و نازنين مان، آغاز چهل و يکمين سالروز پيروزي شکوهمند انقلاب اسلامي را به همه شما تبريک مي گويم. حاج آقاي حسيني قمي سلام عليکم و رحمة الله، خيلي خوش آمديد.

حاج آقاي حسيني قمي: سلام عليکم و رحمة الله، عرض سلام و ارادت خالصانه خدمت همه بينندگان عزيز دارم. آغاز چهل و يکمين سالگرد پيروزي انقلاب اسلامي را تبريک مي گويم. همانطور که مقام معظم رهبري فرمودند: مردم ما با همه گلايه هايي که دارند انشاءالله فردا سنگ تمام مي گذارند. گلايه هست ولي در 22 بهمن طرف حساب ما ديوانه هايي مثل ترامپ هست، بايد نشان بدهيم پاي انقلاب خود ايستاديم. نيازي به توضيح و تبليغ رسانه ندارد و مردم حتماً حضور پيدا خواهند کرد. چون در آستانه ي ولادت حضرت زهرا(س) هستيم و روز شنبه روز ولادت حضرت زهرا و روز زن و روز مادر است. پيشاپيش اين روز را تبريک مي گوييم. روايت داريم امام باقر(ع) فرمود: کسي به بازار برود و هديه اي بگيرد براي زن و فرزندش بياورد، کار بسيار خيري کرده است. رسيدگي و هديه دادن به زن و فرزند کار خير است. جشن ولادت حضرت فاطمه زهرا را طولاني برگزار کنيد. حتي مادراني که از ميان ما رفتند، به ياد آنها هم خيرات و صدقاتي بدهيم. حضرت علي(ع) در نهج البلاغه فرمودند: «الْغِنَى وَ الْفَقْرُ بَعْدَ الْعَرْضِ عَلَى اللَّهِ» اينجا معلوم نيست چه کسي غني و چه کسي فقير است. قطعاً در گذشتگان ما، مادراني که از دست داديم حتماً آنجا نيازمند خيرات و صدقات ما هستند و حتماً به مادراني که هستند هديه بدهيم.

شريعتي: بحث امروز شما را خواهيم شنيد.

ص: 5968

اج آقاي حسيني قمي: خطبه 45 مقدمه اي براي خطبه 28 نهج البلاغه است. «الْحَمْدُ لِلَّهِ غَيْرَ مَقْنُوطٍ مِنْ رَحْمَتِهِ وَ لَا مَخْلُوٍّ مِنْ نِعْمَتِهِ وَ لَا مَأْيُوسٍ مِنْ مَغْفِرَتِهِ» همه خطبه هاي اميرالمؤمنين و اهل بيت با حمد الهي شروع مي شود و در هر خطبه اي ويژگي هايي براي پروردگار يا براي اين حمد گفته مي شود که غير از خطبه ديگر است و تکراري ندارد. در خطبه 114 داريم «الْحَمْدُ لِلَّهِ الْوَاصِلِ الْحَمْدَ بِالنِّعَمِ وَ النِّعَمَ بِالشُّكْرِ نَحْمَدُه علي آلائه کما نحمَدُه علي بلائه» خطبه دوم، خطبه اول نهج البلاغه «الحمد للّه الّذي لا يبلغ مدحته القائلون، و لا يحصي نعمائه العادّون و لا يؤدّي حقّه المجتهدون» خطبه 157 «الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي جَعَلَ الْحَمْدَ مِفْتَاحاً لِذِكْرِهِ وَ سَبَباً لِلْمَزِيدِ مِنْ فَضْلِهِ وَ دَلِيلًا عَلَى آلَائِهِ وَ عَظَمَتِهِ» هر خطبه اي حمد خداوند را دارد و هر حمدي ويژگي هاي جديد خداوند را دارد. از جمله اين خطبه «الحمدلله» چطور خدا را حمد مي کنيم؟ «الْحَمْدُ لِلَّهِ غَيْرَ مَقْنُوطٍ مِنْ رَحْمَتِهِ» در حالي که نااميد از رحمت خدا نيستيم. اشاره به سوره مبارکه حجر آيه 56 دارد «قالَ وَ مَنْ يَقْنَطُ مِنْ رَحْمَةِ رَبِّهِ إِلَّا الضَّالُّونَ » فقط گمراه است که از رحمت خدا نا اميد است. کسي نااميد از رحمت است که گمراه است. «غير المغضوب عليهم و الضالين» اگر نا اميد باشيم در دسته گمراهان رفتيم.

در پيام ها زياد داريم، اگر سنگين ترين گناه را انجام داده باشيم، داريم اگر کسي گناهي کرد و پشيمان شد، خدا مي آمرزد قبل از اينکه ذکر استغفرالله بگويد. البته حق الناس را بايد پرداخت کرد، حق الله نماز و روزه را بايد انجام داد ولي نبايد نا اميد شد.

ص: 5969

«وَ لَا مَخْلُوٍّ مِنْ نِعْمَتِهِ» ما از نعمت خدا بي بهره نيستيم، تمام وجود ما را نعمت خدا گرفته است. «وَ لَا مَأْيُوسٍ مِنْ مَغْفِرَتِهِ» از آمرزش پروردگار نا اميد نيستيم. اشاره به آيه87 سوره يوسف دارد «إِنَّهُ لا يَيْأَسُ مِنْ رَوْحِ اللَّهِ إِلَّا الْقَوْمُ الْكافِرُونَ» آنجا فرمود: نا اميد از رحمت خدا نيست مگر گمراه، اينجا مي فرمايد: نا اميد «الا الکافرون» تو خدا را قبول نداري که نا اميد هستي. اگر خدا را بشناسي، نبايد نا اميد باشي. وقتي گناهان کبيره را ائمه نام مي برند، اول گناه کبيره يأس از رحمت خداست. ما از عبادت خدا سرپيچي نکرديم. با اين نماز و روزه حق پروردگار ادا نمي شود.

بنده همان به که ز تقصير خويش، عذر به درگاه خدا آورد

ورنه سزاوار خداونديش کس نتواند که به جا آورد

«الَّذِي لَا تَبْرَحُ مِنْهُ رَحْمَةٌ» رحمتش زوال ناپذير است. اشاره به آيه 156 سوره اعراف دارد، خداوند فرمود: «عَذابِي أُصِيبُ بِهِ مَنْ أَشاءُ وَ رَحْمَتِي وَسِعَتْ كُلَّ شَيْ ءٍ» رحمت من واسع است که همه را در برمي گيرد. اما عذاب به هرکس بخواهم مي رسد. در بحث عذاب وعيد است، مي گويند: در وعيد اگر کسي تخلف کند، اشکال ندارد. خداوند وعيد است. در عذاب اگر تخلف کرد ممکن است محقق نشود. در وعده خدا تخلف نيست. «وَ لَا تُفْقَدُ لَهُ نِعْمَةٌ» خدايي که نعمتش جاودانه است. اشاره به آيه 20 سوره مبارکه لقمان دارد. ِ «وَ أَسْبَغَ عَلَيْكُمْ نِعَمَهُ ظاهِرَةً وَ باطِنَةً» خدا تمام نعمت هايش را بر شما مقدر کرده است.

گاهي شايد غافل باشيم، نعمت هايي که خدا به ما داده مثلاً الآن چندين هزار نفر براي دريافت

ص: 5970

عضو در نوبت هستند. يکي از کارهاي خوبي که از آن غفلت کرديم، مردم را تشويق کنيم که اگر مرجع تقليد شما اجازه اهداي عضو مي دهد، اين را در وصيت نامه اش بنويسد. يک عده با عضو ما حيات بگيرند. عده ي زيادي براي دريافت نکردن اهداي عضو از دنيا مي روند. گاهي رسانه افرادي که عضو دريافت کردند را نشان مي دهد، آن کسي که دريافت کرده به اين خانواده اي که موافقت کردند، مي گويد: من تا آخري عمر نوکري شما را مي کنم و مديون شما هستم. شما به من حيات مجدد داديد. ما چقدر عضو از خدا دريافت کرديم، آنوقت ما مي توانيم حساب کنيم چند تا عضو گرفتيم؟ مي توانيم شماره کنيم؟ اميرالمؤمنين مي فرمايد: « لَا تَبْرَحُ مِنْهُ رَحْمَةٌ وَ لَا تُفْقَدُ لَهُ نِعْمَة» نعمتش جاودانه است. «وَ الدُّنْيَا دَارٌ مُنِيَ لَهَا الْفَنَاءُ» دنيا خانه اي است که فنا و نابودي برايش مقدر شده است. «وَ لِأَهْلِهَا مِنْهَا الْجَلَاءُ» مقدر شده که از اين خانه بايد برويم. «وَ هِيَ حُلْوَةٌ [خَضِرَةٌ]» دنيا رفتني است و بايد از دنيا برويم. «وَ قَدْ عَجِلَتْ لِلطَّالِبِ وَ الْتَبَسَتْ بِقَلْبِ النَّاظِرِ» گاهي آدم به اشتباه مي افتد و فکر مي کند اينجا جاودانه است. «فَارْتَحِلُوا مِنْهَا بِأَحْسَنِ مَا بِحَضْرَتِكُمْ مِنَ الزَّادِ» دنيا خيلي خوب است ولي طوري از دنيا برويد، بهترين زاد و توشه را همراه خود ببريد. در خطبه 204 سيد رضي مي نويسد حضرت فراوان خطبه را مي خواندند. شيخ صدوق در أمالي مجلس 77 مي نويسد اميرمؤمنان هرشب به طرف مردم برمي گشتند و اين خطبه را مي خواندند. رحمت خدا به شما! زاد و توشه بگيريد و چيزي جمع کنيد. «تَزَوَّدُوا رَحِمَكُمُ اللَّهُ فَقَدْ نُودِيَ فِيكُمْ بِالرَّحِيل » جاودانه

ص: 5971

نيست، از اين فرصت خوب استفاده کنيد. «وَ لَا تَسْأَلُوا فِيهَا فَوْقَ الْكَفَافِ» اميرالمؤمنين مي فرمايد: زياده خواهي نکنيد.

در کافي مرحوم کليني بابي داريم به نام کفاف، کفاف يعني چه؟ پيامبر خدا از مسيري عبور مي کردند، لوازمي نداشتند، تشنه و گرسنه شدند و نياز به آب و غذا داشتند، ديدند کسي دام دارد. حضرت فرمود: اگر مي شود به ما شيري بده. اين خيلي بخيل بود. خسيس بود. گفت: نگاهت به شيرهاي درون ظرف ها افتاد؟ اينها براي شام ماست. نگاهت به شير درون سينه گوسفندان افتاد؟ اينها براي صبحانه ما هست. ما چيزي نداريم به شما بدهيم. رسول خدا رفتند. در يک منطقه ديگر از کسي ديگر تقاضا کردند، گفتند: ما تشنه و گرسنه هستيم، گفت: هرچه بخواهيد. شايد هم هيچکدام پيامبر را نشناختند. به حضرت شير داد و گفت: اين چيزي نيست. يک گوسفند هم به حضرت داد. گفت: اين هرچه بود که در توان داشتيم. اگر بيشتر مي خواهيد برويم از جاي ديگر براي شما بياوريم. رسول خدا يک دعا در حق مرد اول و يک دعا در حق اين مرد کردند. در حق اولي دعا کرد که «اللهم اکثر ماله و ولده» خدايا مال و نسلش را زياد کن. در اين دومي که همه چيز داد حضرت فرمود: خدا به اندازه کفايت زندگي به او بدهد. اصحاب گفتند: يا رسول الله اشتباه دعا نکرديد؟ حضرت فرمود: «إِنَّ مَا قَلَ وَ كَفَى» مال ولو کمش کفايت زندگي را بکند، «خَيْرٌ مِمَّا كَثُرَ وَ أَلْهَى» بهتر از مال زيادي است که آدم را مغرور کند.

يکوقت کسي دنبال مال زياد است، براي کار خير و دستگيري

ص: 5972

از ديگران و زندگي زن و فرزند و رسيدگي به ديگران مي خواهد. اينها خوب است. اما اگر ما از اين مرزها گذشتيم، يعني ثروت شده عشق به جمع کردن، گره اي باز نمي کند. بعضي هستند مال زيادي دارند و دست خير دارند، اما بعضي فقط جمع مي کنند. فرمود: آن کمي که کفايت زندگي باشد بهتر از زيادي است که آدم را مشغول شمارش و جمع مال کند. «أَلْهاكُمُ التَّكاثُرُ» فقط جمع کند. «اللَّهُمَّ ارْزُقْ مُحَمَّداً وَ آلَ مُحَمَّدٍ الْكَفَافَ» خدايا به محمد و آل محمد به اندازه کفافشان بده. بيش از کفافتان در دنيا نخواهيد. در حکمت 192 نهج البلاغه يک جمله از اميرالمؤمنين هست «يَا ابْنَ آدَمَ مَا كَسَبْتَ فَوْقَ قُوتِكَ» اگر چيزي جمع کردي بيش از خرج خودت، «فَأَنْتَ فِيهِ خَازِنٌ لِغَيْرِك » فقط خزانه دار ديگري هستي، مي گذاري و مي روي. چيزي براي خودت نگه نمي داري. الآن بعضي هستند مردم از آنها طلب دارند، حاضر نشده حق مردم را بدهد. يکي از علماي بزرگ مرحوم آيت الله شيخ ابوالقاسم قمي بود. اين بزرگوار مرجع تقليد و صاحب رساله بود ولي احساس کرد آيت الله العظمي حائري مؤسس حوزه بهتر مي تواند حوزه را اداره کند، تمام موقعيتش را دو دستي تقديم آيت الله العظمي حائري کرد و گفت: اين آقا در خانه خودش را بست و گفت: کسي حق ندارد بيايد. اين بزرگوار شاگردي داشت مرحوم آخوند ملا علي همداني در همدان از اولياي خدا بود، وقتي استاد از دنيا مي رود، فرمودند: من استادم را خواب ديدم، دست استادم را محکم گرفتم و گفتم: استاد دست شما را رها نمي کنم. بگو آن طرف چه خبر بود؟ گفت: من

ص: 5973

که از دنيا رفتم فرشته ها آمدند دو بشارت به من دادند. گفتند: خوشا به حالت حق الناس بر گردنت نيست. کاري کنيم وقتي از دنيا مي رويم فرشتگان بگويند: حق الناس بر گردنت نيست. گفتند: خوشا به حالت محبت حضرت زهرا را داري.

«أَمَّا بَعْدُ فَإِنَ الدُّنْيَا قَدْ أَدْبَرَتْ وَ آذَنَتْ بِوَدَاعٍ» سيد رضي خطبه را که نقل مي کنند غوغايي کرده است در عظمت فصاحت و بلاغت اميرالمؤمنين، «وَ إِنَّ الآْخِرَةَ قَدْ أَقْبَلَتْ وَ أَشْرَفَتْ بِاطِّلَاعٍ أَلَا وَ إِنَّ الْيَوْمَ الْمِضْمَارَ وَ غَداً السِّبَاقَ وَ السَبَقَةُ الْجَنَّةُ وَ الْغَايَةُ النَّارُ» وقتي سيد رضي مي خواهد توضيح بدهد، اميرالمؤمنين حجت خداست، مثلاً شما بخواهيد شعر سعدي را به عربي برگردانيد، نمي شود. اميرالمؤمنين فرمود: بدانيد دنيا پشت کرد و اعلام وداع کرده است. آخرت اقبال کرد و به طور ناگهاني مي آيد. امروز روز تمرين است. کسي که مسابقه اسب سواري مي رود گاهي اسب مسابقه را ماه ها يا بيشتر تمرين مي دهند، خيلي بايد تمرين داد يک اسب چابک و ورزيده شود. در ساعت مسابقه ديگر نمي شود کاري کرد. شما اگر اسب را از سالها آماده نکرده باشي، ديگر نمي توان کاري کني. اگر در دنيا آماده نشديم، ورزيده نشديم و سالها تمرين نکرديم، نمي توان گفت: ما را برگردان يکبار ديگر آماده شويم. فردا مسابقه است، جايزه چيست؟ جايزه بهشت است. به بهشت رسيدي که هيچ و اگر نرسيدي بعدش آتش است. اميرالمؤمنين تعبيرات فراواني از دنيا دارند. در حکمت 130 نهج البلاغه دوازده تعبير هست که اميرالمؤمنين از دنيا چطور تعبير مي کند.

1- «الدُّنْيَا دَارُ صِدْقٍ لِمَنْ صَدَقَهَا» اهل صداقت باشيد، با صداقت با دنيا رفتار کن. 2- «وَ دَارُ عَافِيَةٍ لِمَنْ

ص: 5974

فَهِمَ عَنْهَا» 3- «وَ دَارُ غِنًى لِمَنْ تَزَوَّدَ مِنْهَا» توشه بگيري اينجا فرصت است. 4- «وَ دَارُ مَوْعِظَةٍ لِمَنِ اتَّعَظَ بِهَا» 5- «مَسْجِدُ أَحِبَّاءِ اللَّهِ وَ مُصَلَّى مَلَائِكَةِ اللَّهِ وَ مَهْبِطُ وَحْيِ اللَّهِ وَ مَتْجَرُ أَوْلِيَاءِ اللَّهِ» مسجد دوستان خداست، مصلي فرشتگان است، تجارتگاه اولياي خداست. سيدالشهداء تعبيري دارند که دنيا «قنطره» پل است. امام هادي دارند که «الدنيا سوق» دنيا بازار است. حضرت مي فرمايد: با همه ويژگي ها دنيا گذشته و امروز روز تمرين است.

«أَ فَلَا تَائِبٌ مِنْ خَطِيئَتِهِ قَبْلَ مَنِيَّتِهِ» کسي نيست قبل از مرگش از خطايش توبه کند. «أَ لَا عَامِلٌ لِنَفْسِهِ قَبْلَ يَوْمِ بُؤْسِهِ» کسي نيست امروز يک کاري کند قبل از اينکه روز گرفتاري اش برسد. «أَلَا وَ إِنَّكُمْ فِي أَيَّامِ أَمَلٍ مِنْ وَرَائِهِ أَجَلٌ» امروز فرصت داريد، اجلت برسد تمام است. آقا و خانم محترم تا دستت مي رسد کاري بکن.

تا که دستت مي رسد شو کارگر *** چون فتي از پاي خواهي زد به سر

ديگر مهلت نداري، «فَمَنْ عَمِلَ فِي أَيَّامِ أَمَلِهِ قَبْلَ حُضُورِ أَجَلِهِ» هرکس در اين فرصت کار کرد، سود کرده است. «أَلَا وَ إِنِّي لَمْ أَرَ كَالْجَنَّةِ نَامَ طَالِبُهَا» نديدم کسي مثل بهشت که طالبان بهشت خوابيدند، چطور تو طالب بهشت هستي و هيچ کاري نمي کني. «وَ لَا كَالنَّارِ نَامَ هَارِبُهَا» نديدم مثل آتش، آنهايي که مي خواهند از آتش فرار کنند خواب هستند. يعني اگر کسي از قوانين الهي نتوانست استفاده کند، از احکام الهي و رحت پروردگار نتوانست استفاده کند، حتماً باطل گرفتارش خواهد کرد.

همه حرف اميرالمؤمنين يک کلمه است. ما مي توانيم از دنيا خوب استفاده کنيم، بخوابيم ببينيم کي بيدار مي شويم؟ اين فراز

ص: 5975

نهج البلاغه هشدار به مردم و موعظه است. «أَلَا وَ إِنَّكُمْ قَدْ أُمِرْتُمْ بِالظَّعْنِ وَ دُلِلْتُمْ عَلَى الزَّادِ» به شما سفر را اعلام کردند، به شما گفتند: زاد و توشه برداريد، «وَ إِنَّ أَخْوَفَ مَا أَخَافُ [عَلَيْكُمْ ] عَلَيْكُمُ اثْنَتَانِ اتِّبَاعُ الْهَوَى وَ طُولُ الْأَمَلِ» آنچه بيش از همه مي ترسم هوا پرستي است. براي دو روز دنيا و هواهاي دنيا، حق و ناحق کردن و ظلم کردن و اذيت و آزار دادن، آنچه بيش از همه مي ترسم هواپرستي است و آرزوهاي طولاني است.

گاهي از اين فرصت هاي دنيا طوري غفلت مي کنيم که آنچنان در اين تمرين پشيمان مي شويم ديگر قابل جبران نيست. پدرش از خادمان امام عسکري(ع) است، پدر از دنيا رفت، مادرش گفت: من آرزو دارم کاش امام عسکري تو پسر را هم به خادمي مي پذيرفت. مادرش شب و روز دعا مي کرد. شب نيمه شعبان شد. به اين پسر گفت: برو حرم سيدالشهداء زير قبه امام حسين دعا کن. من مادرت هستم، دعاي مادر اثر دارد. من دعا مي کنم، تو دعا کن، انشاءالله امام عسکري تو را هم بپذيرد. شب نيمه شعبان تا سحر دعا کرد، از حرم بيرون آمد، کسي سراغش آمد، گفت: امام عسکري مرا فرستاده است. به همين زودي دعا اثر کرد، بلند شو برويم. گفت: من بروم کوفه مادرم کوفه است، بارم را ببندم. با مادرش خداحافظي کرد، بارش را بست و مادر خيلي خوشحال شد. دعاي زير قبه سيدالشهداء، کسي مي خواهد سامرا برود، رفت بغداد خانه يکي از دوستانش، گفت: عجب شبي آمدي، امشب چه خبر است؟ گفت: امشب شب جشن بزرگ اديان مذهبي است. گفت: ما مسلمان هستيم. گفت: بازي

ص: 5976

درنياور. اين را در آن جشن برد. مشروبات آورد و گفت: بخوريد. گفت: ما مسلمان هستيم. گفت: يک شب هزار شب نمي شود. راضي شد مشروب خورد. هر فسق و فجوري را مرتکب شد. گفت: توبه مي کنيم. فردا به سامرا آمد. نزديک خانه امام عسکري(ع) غسل کرد. در نهر آبي غسل کرد و توبه کرد. رفت مسجد نماز بخواند سلام نماز را داد، همان آقايي که در کربلا سراغش آمده بود ديد. گفت: برويم؟ گفت: کجا برويم؟ امام عسکري پيام داد که ما يک چنين آدمي را نمي خواهيم. از همان مسيري که آمدي برگرد. چقدر خرج راهت بوده است؟ اين خرج راهت باشد از همين راهي که آمدي برگرد. او برگشت و قصه را به مادرش گفت، گفت: تا امام عسکري توبه مرا قبول نکند خودم را به زنجير مي بندم. اتفاقاً چند روز بعد امام (ع) به شهادت رسيدند، البته خدا توبه را مي پذيرد. ولي انسان مي رسد به درجه اي که اول بود؟ توبه ات قبول شد. اگر اين ظرف را آلوده کردي دوباره رفتي بشويي، ديگر آن ظرف اول نمي شود. همه حرف اميرالمؤمنين اين است که نديدم مثل بهشت که اين همه طالبان بهشت هستند ولي خوابيدند. سعدي دارد،

صد حيف از اين عمر گرانمايه که بگذشت *** ما از سر تقصير و خطا در نگذشتيم

پيري و جواني چو شب و روز بيامد *** ما شب شد و روز آمد و بيدار نگشتيم

بر لوح معاصي خط عذري نکشيديم *** پهلوي کبائر حسناتي ننوشتيم

گر خواجه شفاعت نکند روز قيامت *** بايد که ز مشاطه نرنجيم که زشتيم

شايد که عنايت برسد ورنه نپندار *** با

ص: 5977

اين عمل دوزخيان اهل بهشتي

شريعتي:

ما کشته نفسيم بسا وخ که برآيد *** از ما به قيامت که چرا نفس نکشتيم

امروز صفحه313 قرآن کريم را تلاوت خواهيم کرد.

«وَ أَنَا اخْتَرْتُكَ فَاسْتَمِعْ لِما يُوحى «13» إِنَّنِي أَنَا اللَّهُ لا إِلهَ إِلَّا أَنَا فَاعْبُدْنِي وَ أَقِمِ الصَّلاةَ لِذِكْرِي «14» إِنَّ السَّاعَةَ آتِيَةٌ أَكادُ أُخْفِيها لِتُجْزى كُلُّ نَفْسٍ بِما تَسْعى «15» فَلا يَصُدَّنَّكَ عَنْها مَنْ لا يُؤْمِنُ بِها وَ اتَّبَعَ هَواهُ فَتَرْدى «16» وَ ما تِلْكَ بِيَمِينِكَ يا مُوسى «17» قالَ هِيَ عَصايَ أَتَوَكَّؤُا عَلَيْها وَ أَهُشُّ بِها عَلى غَنَمِي وَ لِيَ فِيها مَآرِبُ أُخْرى «18» قالَ أَلْقِها يا مُوسى «19» فَأَلْقاها فَإِذا هِيَ حَيَّةٌ تَسْعى «20» قالَ خُذْها وَ لا تَخَفْ سَنُعِيدُها سِيرَتَهَا الْأُولى «21» وَ اضْمُمْ يَدَكَ إِلى جَناحِكَ تَخْرُجْ بَيْضاءَ مِنْ غَيْرِ سُوءٍ آيَةً أُخْرى «22» لِنُرِيَكَ مِنْ آياتِنَا الْكُبْرى «23» اذْهَبْ إِلى فِرْعَوْنَ إِنَّهُ طَغى «24» قالَ رَبِّ اشْرَحْ لِي صَدْرِي «25» وَ يَسِّرْ لِي أَمْرِي «26» وَ احْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِسانِي «27» يَفْقَهُوا قَوْلِي «28» وَ اجْعَلْ لِي وَزِيراً مِنْ أَهْلِي «29» هارُونَ أَخِي «30» اشْدُدْ بِهِ أَزْرِي «31» وَ أَشْرِكْهُ فِي أَمْرِي «32» كَيْ نُسَبِّحَكَ كَثِيراً «33» وَ نَذْكُرَكَ كَثِيراً «34» إِنَّكَ كُنْتَ بِنا بَصِيراً «35» قالَ قَدْ أُوتِيتَ سُؤْلَكَ يا مُوسى «36» وَ لَقَدْ مَنَنَّا عَلَيْكَ مَرَّةً أُخْرى »

ترجمه آيات: ومن تو را (به پيامبرى) برگزيده ام، پس به آنچه وحى مى شود گوش فراده. همانا منم اللّه، جز من خدايى نيست، پس مرا بندگى كن و نماز را بپادار تا به ياد من باشى. همانا قيامت خواهد آمد (ولى) من مى خواهم (زمان) آن را مخفى كنم تا هركس در برابر

ص: 5978

سعى و تلاش خود، جزا داده شود. پس مبادا كسى كه به قيامت ايمان ندارد و پيرو هواى نفس خويش است، تو را از توجّه به قيامت باز دارد كه سقوط مى كنى. و (خداوند فرمود:) اى موسى! آنچه به دست راست توست چيست؟ (موسى) گفت: اين عصاى من است كه بر آن تكيه مى دهم و با آن براى گوسفندانم (از درختان) برگ مى ريزم ودر آن منافع ديگرى (نيز) براى من است. (خداوند) فرمود: اى موسى! عصا را بيفكن. پس (موسى) آن را افكند، پس ناگهان آن (عصا) مارى شد كه مى شتافت.(خداوند) فرمود: آن را بگير و نترس، ما بزودى آن را به حالت اوليّه اش بر مى گردانيم. و دستت را به زير بازو وبغل خويش فروبر تا سفيد و بى عيب بيرون آيد (كه اين نيز) نشانه و معجزه ى ديگرى است. تا از نشانه هاى بزرگ خويش به تو نشان دهيم. (اى موسى! اكنون) به سوى فرعون حركت كن كه او طغيان كرده است. (موسى) گفت: پروردگارا! (اكنون كه مرا به اين كار بزرگ مأمور فرمودى) سينه ام را برايم گشاده گردان (و بر صبر و حوصله ام بيفزا). و كارم را برايم آسان فرما. و گره از زبانم باز نما. تا (آنها) سخنان مرا (خوب) بفهمند. و از خاندانم (ياور و) وزيرى برايم قرار بده. برادرم هارون را. (و اينگونه) پشت مرا با او استوار ساز. و او را در كارم شريك گردان. تا ما تورا بسيار به پاكى بستاييم. و تورا بسيار ياد نماييم. (پروردگارا!) همانا تو همواره نسبت به احوال ما آگاه و بصير هستى. (خداوند) فرمود: اى موسى! به يقين آنچه را درخواست كردى به تو

ص: 5979

داده شد. وبه تحقيق ما بار ديگر بر تو منّت گذاشتيم (وتورا مشمول نعمت هاى خويش ساختيم).

شريعتي: انشاءالله به برکت اين آيات نوراني همه شما سلامت باشيد و زندگي تان سرشار از عافيت باشد. اشاره قرآني را بفرماييد و بعد در مورد حضرت ام البنين بفرماييد.

حاج آقاي حسيني قمي: آيه 15 اين سوره «إِنَّ السَّاعَةَ آتِيَةٌ» قيامت حتما مي رسد، «أَكادُ أُخْفِيها» من تاريخ قيامت را مخفي کردم، «لِتُجْزى كُلُّ نَفْسٍ بِما تَسْعى » هرکس تلاشي کرد پاداش او براساس تلاش او باشد. اگر مي دانستيم مرگ ما کي است، همه توبه مي کردند. هنر اين است که انسان از تاريخ مرگ اطلاع ندارد. اين فرصتي است که خدا به ما داده تا از اين فرصت خوب استفاده کنيم.

کتاب رجال مرحوم مامقاني، وقتي مي رسد به داستان حضرت ام البنين اين قصه را نقل مي کند که وقتي جناب بشير به مدينه آمد تا از حوادث کربلا خبر بدهد، سعي کرد يک مسيري را انتخاب کند که حضرت ام البنين را نبيند. يک مرتبه ديد حضرت ام البنين مقابلش است. وقتي با بشير روبرو شد سؤال کرد: چه خبر؟ شروع کرد از ديگر شهدا گفت. مثلاً زهير به شهادت رسيد. حبيب به شهادت رسيد. اين جمله در تارک تاريخ مي درخشد، گفت: بشير «نفسي و من تحت الخضراء فداء لأبي عبدالله» جان من و جان عالم فداي حسين، فقط از حسين براي من بگو.

خدا را قسم مي دهيم به حق محمد و آل محمد، خير و صحت و سلامت و عافيت و عاقبت بخيري به همه عزيزان عنايت بفرمايد. حوائجشان برآورده بخير بفرمايد، مريض ها لباس عافيت بپوشاند. گرفتاري ها برطرف بفرمايد. دنيا

ص: 5980

و آخرت ما را از اهل بيت جدا نفرمايد.

شريعتي: «والحمدلله رب العالمين و صلي الله علي محمد و آله الطاهرين»

98-11-28- سيري در نهج البلاغه اميرالمؤمنين (خطبه 32)

شريعتي: بسم الله الرحمن الرحيم، اللهم صل علي محمد و آل محمد و عجل فرجهم.

سلام مي کنم به همه دوستان عزيزم، بيننده هاي خوب و نازنين مان، حاج آقاي حسيني قمي سلام عليکم و رحمة الله، خيلي خوش آمديد.

حاج آقاي حسيني قمي: سلام عليکم و رحمة الله، عرض سلام و ارادت خالصانه خدمت همه بينندگان عزيز دارم.

شريعتي: در محضر نهج البلاغه شريف هستيم، بحث امروز شما را خواهيم شنيد.

حاج آقاي حسيني قمي: خطبه 32 نهج البلاغه «أَصْبَحْنَا فِي دَهْرٍ عَنُودٍ و زَمَنٍ كَنُودٍ يُعَدُّ فِيهِ الْمُحْسِنُ مُسِيئاً وَ يَزْدَادُ الظَّالِمُ فِيهِ عُتُوّاً لَا نَنْتَفِعُ بِمَا عَلِمْنَا وَ لَا نَسْأَلُ عَمَّا جَهِلْنَا وَ لَا نَتَخَوَّفُ قَارِعَةً حَتَّى تَحُلَّ بِنَا» حضرت مي فرمايد: مردم ما در دوران بسيار پر کينه اي قرار داريم و همراه با ناسپاسي هاي شديد روزگاري است که انسان هاي خوب را بد مي شمارند و ظالم بر ظلمش مي افزايد، از دانشمان استفاده نمي کنيم. آنچه نمي دانيم، نمي پرسيم و از حوادث هم نگران نيستيم تا بر ما وارد شود. يکي از زيباترين خطبه هاي حضرت هست و پيام بسيار مهمي دارد. حضرت دارند يک گزارشي از دوران خودشان و زمان خودشان مي دهند. تلاش امام در تمام خطبه ها، پيام کلي خطبه هاي اميرالمؤمنين اين است که حضرت مي خواهند جامعه را برگردانند به ارزش هايي که در دوران پيامبر بين مسلمان ها بود و در آن 25 سال کمرنگ شد. حضرت مي خواهند در اين دوران پنج سال خلافتشان دوباره فضاي جامعه را به فضاي دوران پيامبر برگردانند. همه تلاش امام اين است که با سخن

ص: 5981

گفتن و خطبه خواندن و بيان اشکالاتي که مردم دارند، يادآوري آن دوران، اصحاب پيامبر چه ويژگي هايي داشتند، حضرت تلاش مي کردند دوباره ارزش هاي زمان پيامبر را حاکم کنند. در اين 25 سال گرايش هاي به معنويت و اخلاق و ارزش هاي متعالي که پيامبر اسلام آورده بود خيلي جا به جا شد. در جنگ و جهاد اگر چند نفر مجروح مي شدند و روي زمين مي افتادند، آب برايشان مي بردي اشاره مي کرد او از من تشنه تر است و آب به کسي نمي رسيد. همه به همديگر تعارف مي کردند. اوج ايثار و تقوا و اخلاص بود. ريافروشي و تظاهر در جامعه نبود. محصولش سلمان فارسي و مقداد و ابيذر شد اما در اين 25 سال آن ارزش ها به شدت تضعيف شد و علاوه بر اين در اين 25 سال به دليل فتوحاتي که براي مسلمان ها پيش آمد و غنايم جنگي که نصيب يک عده از مسلمان هاي ضعيف الايمان شد، ديگر بيشتر ثروت ارزشمند شد. قدرت ارزش پيدا کرده بود. مسابقه ثروت و قدرت بود. در حالي که در زمان پيامبر مسابقه اخلاق و ايثار و معنويت و گذشت بود. اگر بخواهيم يک پيام کلي براي خطبه هاي اميرالمؤمنين ترسيم کنيم همين است و شايد رمز اينکه در نهج البلاغه زياد مي بينيد حضرت دعوت به زهد مي کنند، در برابر دنيا زدگي در اين 25 سال خانه نشيني اميرالمؤمنين بود که اينها به ثروت هايي رسيده بودند.

حضرت مي فرمايد: «أَصْبَحْنَا» ما امروز صبح کرديم، روزگار امروز را بخواهيم توصيف کنيم دو ويژگي دارد، «فِي دَهْرٍ عَنُودٍ و زَمَنٍ كَنُودٍ» عنود يعني پر از کينه و عناد، به جاي محبت و اخلاص و برادري و گذشت، در جامعه

ص: 5982

آدم کينه مي بيند. کنود در قرآن هم هست، «إِنَّ الْإِنْسانَ لِرَبِّهِ لَكَنُود» (عاديات/6) انسان ها ناسپاس هستند. کسي اهل ستايش و سپاس پروردگار نيست. هرکسي مواظب کلاه و زندگي خودش است. از آثار اين شرايط،«يُعَدُّ فِيهِ الْمُحْسِنُ مُسِيئاً» آدم هاي خوب، بد جلوه مي کنند. شما بخواهي دنبال تقوا و ايمان و گذشت و ايثار باشي، تعجب مي کنند. متقين را وقتي کسي مي بيند، کسي مي گويد: به داد مردم برسيد، مي گويند: اينها قاطي دارند. «وَ يَزْدَادُ الظَّالِمُ فِيهِ عُتُوّاً» در اين فضا قهراً آنهايي که مي خواهند ستم کنند زمينه را براي خودشان مي بينند و هر روز به ستمشان مي افزايند.

در حکمت 93 حضرت مي فرمايد: روزگاري مي رسد «يَأْتِي عَلَى النَّاسِ زَمَانٌ لَا يُقَرَّبُ فِيهِ إِلَّا الْمَاحِلُ» آنهايي که مکر و حيله و شيطنت دارند، راه برايشان باز است. «وَ لَا يُظَرَّفُ فِيهِ إِلَّا الْفَاجِرُ» آدم هاي فاجر را مي گويند: چقدر مراقب و حواس جمع است. «وَ لَا يُضَعَّفُ فِيهِ إِلَّا الْمُنْصِفُ» يک آدم مؤمن و منصف را تضعيف مي کنند. «يَعُدُّونَ الصَّدَقَةَ فِيهِ غُرْماً» مي گويد: آقا دنبال دستگيري از ديگران باشيد، شما که ثروت داريد، از ديگران دستگيري کن. وقتي به عده اي مي گفتند: به بيچاره ها برسيد، مي گفتند: اگر خدا مي خواست مي داد، صدقه دادن را خسارت مي دانند و حاضر نيستند از ديگران دستگيري کنند. «وَ صِلَةَ الرَّحِم مَنّاً» آقا به خويشاوندت برس، اگر هم کاري کند با منت است. «وَ الْعِبَادَةَ اسْتِطَالَةً عَلَى النَّاسِ» اگر هم کسي اهل عبادت باشد، فخرفروشي به ديگران هست. حتماً بعضي مي پرسند: اميرالمؤمنين موفق به اصلاح جامعه شدند؟ پيام تمام خطبه هاي اميرالمؤمنين همين است. تغيير ارزش هاي غلطي که بر جامعه در اين 25 سال حاکم شده است و

ص: 5983

بازگرداندن مردم به ارزش هاي زمان پيامبر، آيا حضرت موفق شدند؟ نه، نتوانستند. وقتي جامعه با فضايي انس گرفت، با ارزش هاي باطل انس گرفت، بازگرداندن آن سخت و دشوار است.

اوايل انقلاب چقدر مردم اهل گذشت و ايثار بودند. آيا فضاي جامعه، مردم همان ارزش هايي که روزهاي اول داشتند را دارند؟ الآن فاصله هاي طبقاتي در جامعه محصول چيست؟ شما دو تا خانه خالي داري، آمار مي دهند در سراسر کشور دو ميليون خانه خالي هست. اگر در هر خانه چهار نفر زندگي کند، ده ميلون نفر آواره را پناه مي دهيم. الآن صدقه را خسارت مي دانند، زرنگي را به مکر و حيله و استفاده از رانت مي داند. اميرالمؤمنين در اين پنج سال گرفتار سه جنگ داخلي شديد شدند و فرصت نشد که حضرت فرهنگ سازي کنند. يادمان باشد اگر محصول دوران پيامبر سلمان فارسي ها شد، ابوذرغفاري ها شد، محصول اين دوران که نظام ارزشي عوض شد، تقدم ابوسفيان ها شد، ابوموسي اشعري ها شد. مردم در کوفه دنبال ابوموسي اشعري مي دوند که فرماندار و استاندارشان شود. حضرت در غررالحکم مي فرمايد: «النَّاسُ بِزَمَانِهِمْ أَشْبَهُ مِنْهُمْ بِآبَائِهِمْ» مردم بيش از آنکه تحت تأثير پدر و مادرشان باشند، تحت تأثير زمانشان هستند. زمان يعني فضاي جامعه، چه چيزي ارزش شده است.

بارها به پدر و مادرها گفتم که شما نگران بچه ها هستيد. جوان ما تحت تأثير فضاي جامعه است. تحت تأثير دانشگاه و رسانه است. تحت تأثير فيلم ها و روزنامه و سريال هاي خانگي است. رسانه چه چيزي را تبليغ مي کند و ارزش مي داند. مرحوم استاد محمد جواد مغنيه که از علماي بزرگ بودند، در نجف درس مي خواندند و يک مقاله مفصلي نوشتند. مي گويند: گاهي انسان

ص: 5984

غفلت مي کند و فکر مي کند فرزندش محصول تربيت خودش است، بچه ها که خوب درنمي آيند خودش را سرزنش مي کند و مي گويد: من چه کار بدي کردم. مادر مي گويد: من لقمه حلال دادم، کم نگذاشتم. چرا اينطور شدند؟ بچه هاي ما بيش از اينکه تحت تأثير پدر و مادر و سفره و خانه باشند، تحت تأثير فضاي جامعه هستند. در جامعه ما چه چيزي بيشتر ارزش است؟ «النَّاسُ بِأُمَرَائِهِمْ أَشْبَهُ مِنْهُمْ بِآبَائِهِم» مردم بيش از آنکه تحت تأثير پدر و مادرها باشند، تحت تأثير حاکمانشان هستند. حاکم يعني فضاي جامعه، امروز حاکمان ما بيشتر چه چيزي را تبليغ مي کنند؟ مردم از اينها مي شنوند. به گوش ديگران مي رسد. گاهي جامعه به حدي جا به جا مي شود، يک آدم خوب ببينند تعجب مي کنند.

رسول خدا حديثي دارند که مرحوم کليني در کافي شريف نقل کردند. رسول خدا به اصحابشان فرمودند: چه مي کنيد؟ زماني مي رسد که ديگر کسي امر به معروف و نهي از منکر نکند. گفتند: يا رسول الله، مگر ممکن است چنين زماني پيش بيايد؟ حضرت فرمود: بالاتر از اين، امر به منکر و نهي از معروف کنند. اصحاب جا خوردند، گفتند: يا رسول الله مگر ممکن است؟ امر به منکر و نهي از معروف؟ حضرت فرمود: زماني که «رَأَيْتُمُ الْمَعْرُوفَ مُنْكَراً وَ الْمُنْكَرَ مَعْرُوفاً» معروف در جامعه منکر مي شود و خوبي ها عجيب باشد.

ما خانم هاي با حجاب خوب خيلي داريم اما يک عده از اين پوشش ها تعجب مي کنند. مگر مي شود زن اينقدر خودش را محفوظ نگه دارد؟ معروف منکر شده است. يک منکر خيلي عادي است، بعضي از بدحجابي ها خيلي ناجور است و منکر نيست. اگر ارزش ها تغيير

ص: 5985

کرد همه چيز عوض مي شود. در سوره مبارکه نمل قرآن کريم مي فرمايد: «فَما كانَ جَوابَ قَوْمِهِ» (نمل/56) در زمان لوط زشت ترين گناهي که در تاريخ ثبت شده، عده اي از مردم زمان لوط انجام مي دادند. حضرت لوط اينها را نهي از منکر مي کرد. «إِلَّا أَنْ قالُوا أَخْرِجُوا آلَ لُوطٍ مِنْ قَرْيَتِكُمْ» پيامبر الهي، حضرت لوط و خانواده اش را بيرون کنيد از شهرتان! چرا؟ جرمشان چيست؟ «إِنَّهُمْ أُناسٌ يَتَطَهَّرُونَ» اين پيامبر و قبيله اش را بيرون کنيد، آدم هايي هستند که مي خواهند پاک باشند و پاکي جرم است. در سوره مبارکه هود آيه 27 داستان حضرت هود است. «فَقالَ الْمَلَأُ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ قَوْمِهِ ما نَراكَ إِلَّا بَشَراً مِثْلَنا» به هود مي گفتند: تو يک بشري مثل ما هستي، فکر نکن خيلي ممتاز هستي. «وَ ما نَراكَ اتَّبَعَكَ إِلَّا الَّذِينَ هُمْ أَراذِلُنا» يک عده اراذل دنبالت هستند. «بادِيَ الرَّأْيِ» آدم هاي کوتاه فکر دنبالت هستند. پاک بودن جرم است و بايد بيرونشان کرد.

يکي از شارحين نهج البلاغه نکته ي قشنگي را تذکر دادند و فرمودند: مي دانيد انسان خود به خود طالب شخصيت است. انسان دوست دارد در جامعه محترم باشد. شخصيت ها به چه تفسير مي شود؟ چه کسي محترم است و شخصيت دارد؟ يک زماني ارزش به چه بود؟ سلمان فارسي را مي ديدند، ابيذر و مقداد را مي ديدند اينها را افراد صالحي مي دانستند و مي گفتند: مي شود ما هم مثل اينها شويم؟ اما اگر در اين جامعه ارزش گذاري ها عوض شد، الآن ارزش ها عوض شده و به جاي اخلاق و گذشت و ايثار، با فاصله 25 سال از زمان پيامبر دو ارزش مهم در جامعه هست، يکي ثروت و يکي قدرت است. در تاريخ هست

ص: 5986

به قدري ثروت ها زياد بود که طلاهايشان را با تبر مي شکستند. همه نوبت دارند و مي دوند براي اينکه به يک پست و مقامي برسند. اگر مصلحان جامعه بتوانند نظام ارزشي را عوض کنند، هنر کردند. داستان شيخ بهايي معروف است. شيخ بهايي يک عالم استثنايي بود که حدود چهارصد سال پيش زندگي مي کرد. مرحوم علامه مجلسي شاگرد ايشان بود. اوايل جوان بود پاي درس شيخ بهايي مي رفت. شيخ بهايي در اصفهان بود و بعد از اينکه از دنيا مي رود بدن مطهرش را طبق وصيتش به مشهد آوردند. يک مرد استثنايي بود. شخصيت فوق العاده اي بود و از مفاخر کم نظير است. شاه عباس به شيخ بهايي گفت: در برابر اين خدماتي که به علم و دانش کردي يک جايزه به شما بدهم. فهميد که بايد کاري کند نظام ارزشي جامعه را عوض کند. اقبال به علم و دانش کم شده بود. به شاه عباس پيشنهاد کرد مصالحه کنيم. هرچه در نظرت هست به من جايزه بدهي، مصالحه کنيم. مي گويد: هرچه شما بگويي. مي گويد: من يک روز ساعت ده صبح، سوار مرکب شاهي مي شوم، من سواره و تو پياده باش. اين انگيزه او را متوجه نمي شود و شيخ بهايي آدم فخرفروشي نبود. قبول مي کند که ساعتي ايشان سوار بر مرکب شاهي و شاه عباس دنبال شيخ بهايي باشد. ايشان هدفشان اين بود که مي خواست به جوانان بگويد: نظام ارزشي جامعه اين است. من شيخ بهايي بخاطر علم و دانشم، سوار هستم شاه را کنار مرکب خودم پياده کشاندم. همين حرکت در چشم ها تأثيرگذار بود و اقبال به علم و دانش بيشتر شد.

گاهي انسان مي تواند با

ص: 5987

تأثيرگذاري حرکتي را عوض کند. در مقابل دوران 25 ساله اي هست که اميرالمؤمنين شکايت مي کنند. «أَصْبَحْنَا فِي دَهْرٍ عَنُودٍ» ما در زمان پر کينه هستيم «و زَمَنٍ كَنُودٍ» همه دنبال ثروت و جمع مال هستند. «في دهر» کنايه از مردم زمان هست. «يُعَدُّ فِيهِ الْمُحْسِنُ مُسِيئاً» خوب ها بد جلوه مي کنند. «وَ يَزْدَادُ الظَّالِمُ فِيهِ عُتُوّاً» ستمگر فرصت خوبي مي داند که افکارش را بر مردم پياده کند. «لَا نَنْتَفِعُ بِمَا عَلِمْنَا» اگر ارزش ها عوض شد از دانسته هايمان استفاده نمي کنيم. الآن فراوان هستند کساني که مي گويند: اينقدر راه هايي که براي درآوردن ثروت و رانت ها هست. شما صبح فلان جا ثبت نام کن، پولت چند برابر مي شود. با اين اوضاعي که هست و مسابقه اي که براي ثروت هست. براي چه علم داشته باشيم؟ اينگه چندين سال درس بخواني و بعد چه شود. زماني علم ارزش دارد که در جامعه تمام مردم بگويند: يک عالم ارزشمند است. ايثارگر ارزشمند است. تجليل از سردار سليماني از کارهايي است که نظام ارزشي جامعه را عوض مي کند. جوانان ما مي بيند کسي که اينقدر مخلص است و ايثارگر است، مردم اينطور از اخلاص و ايثار تقدير مي کنند. مي گويد: ما هم برويم براي خدا کار کنيم، خدا مي بيند و جامعه مي فهمد. اما اگر نظام ارزشي جامعه رسانه ها بود، ايثار و علم و دانش ارزش نباشد، هرکس سر کسي کلاه بگذارد موفق است. حضرت فرمود: «وَ لَا نَسْأَلُ عَمَّا جَهِلْنَا» دنبال اين نيستيم که آنچه نمي دانيم را ياد بگيريم. «وَ لَا نَتَخَوَّفُ قَارِعَةً حَتَّى تَحُلَّ بِنَا» از حوادث تلخ نگران نيستيم مگر اينکه بر ما فرود بيايد.

مسلمان بايد حوادث را پش بيني کند، دشمن ضربه

ص: 5988

نزند. حضرت از اينجا مي فرمايد: «وَ النَّاسُ عَلَى أَرْبَعَةِ أَصْنَافٍ» امروز مردم چهار دسته شدند. «مِنْهُمْ مَنْ لَا يَمْنَعُهُ الْفَسَادَ فِي الْأَرْضِ إِلَّا مَهَانَةُ نَفْسِهِ وَ كَلَالَةُ حَدِّهِ وَ نَضِيضُ وَفْرِهِ» يک عده اگر فساد نمي کنند و مفسد اقتصادي نيستند، چون دستشان نمي رسد. «وَ مِنْهُمْ الْمُصْلِتُ [بِسَيْفِهِ ] لِسَيْفِهِ وَ الْمُعْلِنُ بِشَرِّهِ وَ الْمُجْلِبُ بِخَيْلِهِ وَ رَجِلِهِ » يک عده قدرت دارند و خوب مي توانند سر ديگري کلاه بگذارند، «قَدْ أَشْرَطَ نَفْسَهُ وَ أَوْبَقَ دِينَهُ» آماده شده براي اين کار «لِحُطَامٍ » اين گروه دوم سه کار انجام مي دهند، «يَنْتَهِزُهُ » يا دنبال جمع کردن مال است، «أَوْ مِقْنَبٍ يَقُودُهُ» يا دنبال قدرت است. مردم سه دسته هستند. «أَوْ مِنْبَرٍ يَفْرَعُهُ » بعضي لذتشان اين است که دلشان مي خواهد فرعون باشند، يک عده دلشان مي خواهد قارون باشند و يک عده دوست دارند سامري باشند. فرعون قدرت و قارون ثروت مي خواهد و سامري از تزوير لذت مي برد. آنهايي که دنبال مال هستند، شايد اگر هزار پست هم پيشنهاد کني دوست نداشته باشند و دنبال فساد مالي هستند. «وَ لَبِئْسَ الْمَتْجَرُ» ولي بدانيد بد تجارتي است. «أَنْ تَرَى الدُّنْيَا لِنَفْسِكَ ثَمَناً» همه ثمن خود را در دنيا خلاصه کردي. اين جمله که اميرالمؤمنين دارند انسان قيمت تو بهشت بود. آسماني شدن و اوج گرفتن، تو مسجود فرشته بودي و فرشته ها به تو سجده کردند.

من که اينجا نشستم يا فرعون هستم، يا قارون يا سامري يا علوي، بايد علوي باشم. مردم گرفتار زياد است، شب عيد نزديک است. مي تواني به خانواده اي کمک کني، بکن. يک عده قارون هستند و فقط جمع مي کنند، يک عده فرعون هستند و فقط فکر رسيدن به قدرت

ص: 5989

هستند. حاضر است همه جور پولي بپاشد تا به قدرت برسد. بعضي قدرت را فداي ثروت مي کنند. يک عده سامري هستند. «وَ مِمَّا لَكَ عِنْدَ اللَّهِ عِوَضاً وَ مِنْهُمْ مَنْ يَطْلُبُ الدُّنْيَا بِعَمَلِ الْآخِرَةِ» دسته اول آب نداشتند شنا کنند. دسته دوم همه چيز دارند يا فرعوني يا قاروني يا سامري يا زر و زور و تزوير است. دسته سوم «وَ لَا يَطْلُبُ الْآخِرَةَ بِعَمَلِ الدُّنْيَا» نمي آيد آخرت را با تلاش دنيايي اش بدست بياورد، نماز و عبادتش تظاهر است. اگر چهره عبادي هم دارد، آخرت نمي خواهد و اداي زاهدها را درمي آورد. «قَدْ طَامَنَ مِنْ شَخْصِهِ وَ قَارَبَ مِنْ خَطْوِهِ وَ شَمَّرَ مِنْ ثَوْبِهِ وَ زَخْرَفَ مِنْ نَفْسِهِ لِلْأَمَانَةِ وَ اتَّخَذَ سِتْرَ اللَّهِ ذَرِيعَةً إِلَى الْمَعْصِيَةِ» خطر اين دسته از آن دسته قبلي بيشتر است. چون آنها شمشير را از رو بستند.

خا رحمت کند مرحوم حاج آقا حسين فاطمي که مرد بزرگي بود. ولي خدا بود و تأثير کلام عجيبي داشت. علما و مراجع ما پاي درس اخلاق ايشان مي رفتند. از قديمي ها شنيدم که امام مقيد بودند پاي درس ايشان باشند. مرحوم بهجت عاشق ايشان بود. کتابي هم هست که همه حرف هاي ايشان در اين کتاب هست «جامع الدرر» عنوان اين کتاب هست. اين قصه را نقل کردند، در اين کتاب مي نويسند: قافله اي به سفر مي رفت. در بين راه دزدها سر گردنه جلوي اين قافله را گرفتند. سر دسته دزدها از بالا مواظب بود و حمايت مي کرد. ديد يکي از اين دزدها که مشغول غارت اموال است به کاغذي رسيده و روي اين کاغذ هي توقف مي کند، دزد را صدا کرد. گفت: قصه اين کاغذ

ص: 5990

چيست؟ گفت: من يکباره در اين کاغذ ديدم يک دعايي نوشته و گفته هرکس اين دعا همراهش باشد، از دزد در امان است. اين سر دسته دزدها گفت: عجب! پس اينها با اين اعتقاد آمدند که اين دعا همراهشان است. تمام اموالشان را برگرداندند. اينها تعجب کردند که با هزار مکافات شبانه روز ايستاديم، يک قافله آمده غارت کرديم، چرا بايد برگردانيم؟ گفت: ما دزد مال مردم هستيم نه دزد دين مردم! کسي که مي گويد: با اين دعا من نجات پيدا مي کنم، دينش نبايد از دست برود. گاهي ما در پوشش دين، به اسم دين کاري مي کنيم دين مردم را مي دزديم که دزهاي سر گردنه اين کار را نمي کنند. اگر نگاه جامعه طوري شد که بگويند: جامعه اسلامي نتوانست درست عمل کند و زندگي مردم را به سامان برساند و نظام اسلامي را ناکارآمد جلوه داديم، به خون شهدا خيانت کرديم، به امام و ارزش هاي انقلاب خيانت کرديم، دين مردم را گرفتيم، دزدهاي سر گردنه مال مردم را مي برند. امروز اعتقادات و دين مردم را نبريم.

در کدام صحنه از مردم خواستيد و نيامدند، رهبر انقلاب فرمودند: با اين مردم جنس ما جور است. لذا حضرت مي فرمايد: اگر راست مي گويي در دنيا تلاش کن. حضرت چهار دسته را بيان مي کنند در برابر اين دسته مرداني هستند، يک عده مردان مرد هستند. ولي حضرت در دوران خودش مي فرمايد: امروز کم هستند. چند تا مالک و عمار و سردار سليماني داريم؟ اين خطبه 32 نهج البلاغه هست که عزيزان خودشان مطالعه کنند.

شريعتي: نکات بسيار خوبي را شنيديم. انشاءالله به سمت جامعه آرماني حرکت کنيم و در روزگار

ص: 5991

حضرت بقية الله باشيم و انشاءالله اين کمال به اوج خود مي رسد و اين ميسر نخواهد شد مگر با همدلي مردم عزيزمان. امروز صفحه 320 قرآن کريم را تلاوت خواهيم کرد.

«فَتَعالَى اللَّهُ الْمَلِكُ الْحَقُ وَ لا تَعْجَلْ بِالْقُرْآنِ مِنْ قَبْلِ أَنْ يُقْضى إِلَيْكَ وَحْيُهُ وَ قُلْ رَبِّ زِدْنِي عِلْماً «114» وَ لَقَدْ عَهِدْنا إِلى آدَمَ مِنْ قَبْلُ فَنَسِيَ وَ لَمْ نَجِدْ لَهُ عَزْماً «115» وَ إِذْ قُلْنا لِلْمَلائِكَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلَّا إِبْلِيسَ أَبى «116» فَقُلْنا يا آدَمُ إِنَّ هذا عَدُوٌّ لَكَ وَ لِزَوْجِكَ فَلا يُخْرِجَنَّكُما مِنَ الْجَنَّةِ فَتَشْقى «117» إِنَّ لَكَ أَلَّا تَجُوعَ فِيها وَ لا تَعْرى «118» وَ أَنَّكَ لا تَظْمَؤُا فِيها وَ لا تَضْحى «119» فَوَسْوَسَ إِلَيْهِ الشَّيْطانُ قالَ يا آدَمُ هَلْ أَدُلُّكَ عَلى شَجَرَةِ الْخُلْدِ وَ مُلْكٍ لا يَبْلى «120» فَأَكَلا مِنْها فَبَدَتْ لَهُما سَوْآتُهُما وَ طَفِقا يَخْصِفانِ عَلَيْهِما مِنْ وَرَقِ الْجَنَّةِ وَ عَصى آدَمُ رَبَّهُ فَغَوى «121» ثُمَّ اجْتَباهُ رَبُّهُ فَتابَ عَلَيْهِ وَ هَدى «122» قالَ اهْبِطا مِنْها جَمِيعاً بَعْضُكُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ فَإِمَّا يَأْتِيَنَّكُمْ مِنِّي هُدىً فَمَنِ اتَّبَعَ هُدايَ فَلا يَضِلُّ وَ لا يَشْقى «123» وَ مَنْ أَعْرَضَ عَنْ ذِكْرِي فَإِنَّ لَهُ مَعِيشَةً ضَنْكاً وَ نَحْشُرُهُ يَوْمَ الْقِيامَةِ أَعْمى «124» قالَ رَبِّ لِمَ حَشَرْتَنِي أَعْمى وَ قَدْ كُنْتُ بَصِيراً»

ترجمه آيات: پس (بدان كه) بلند مرتبه است خداى فرمانرواى بر حقّ، و تو (اى پيامبر!) بر خواندن قرآن پيش از آنكه وحى آن بر تو پايان يابد شتاب مكن و بگو: پروردگارا! علم مرا زياد كن. وبه تحقيق، پيش از اين با آدم پيمان بستيم، امّا او فراموش كرد و ما عزم استوارى براى او نيافتيم. وزمانى كه به

ص: 5992

فرشتگان گفتيم: براى آدم سجده كنيد، پس همگى سجده كردند، مگر ابليس كه سرپيچى و امتناع كرد. پس گفتيم: اى آدم! همانا اين (ابليس) دشمن تو وهمسر توست، پس (مواظب باش كه با وسوسه هايش) شما را از بهشت بيرون نكند كه به رنج ومشقّت خواهى افتاد. (در صورتى كه) همانا تو در آنجا (بهشت)، نه گرسنه مى شوى ونه برهنه مى مانى. ودر آنجا (بهشت)، نه تشنه مى شوى و نه از حرارت آفتاب آزار مى بينى. پس شيطان او را وسوسه كرد (و) گفت: اى آدم! آيا (مى خواهى كه) تو را به درخت جاودانگى و مُلك (و پادشاهى) فنا ناپذير راهنمايى كنم؟! پس (آدم و همسرش فريفته شده و) هر دو از آن (درخت ممنوعه) خوردند، پس (به ناگاه لباس هايشان ريخت و) شرمگاهشان براى آنان ظاهر شد و (ناچاراً) هر دو به چسبانيدن برگ (درختان) بهشت بر خودشان مشغول شدند و (اين چنين) آدم پروردگارش را نافرمانى كرد و بيراهه رفت.سپس پروردگارش او را برگزيد، پس (لطف خويش را) بر او باز گرداند و او را هدايت كرد. (خداوند به آدم وحوا) فرمود: از آن (بهشت و مقام والا) فرود آييد (كه) بعضى از شما، دشمن بعض ديگر خواهد بود، پس اگر از جانب من رهنمودى براى شما آمد، پس (بدانيد كه) هر كس از رهنمود من پيروى كند، نه گمراه مى شود و نه تيره بخت. و هر كس از ياد من روى گرداند، پس همانا براى او زندگى تنگ و سختى خواهد بود و ما او را در قيامت نابينا محشور مى كنيم. (در قيامت خواهد) گفت: پروردگارا! چرا مرا نابينا محشور كردى در حالى كه من (در دنيا) بينا

ص: 5993

بودم؟!

شريعتي: اشاره قرآني را بفرماييد.

حاج آقاي حسيني قمي: «وَ مَنْ أَعْرَضَ عَنْ ذِكْرِي فَإِنَّ لَهُ مَعِيشَةً ضَنْكاً وَ نَحْشُرُهُ يَوْمَ الْقِيامَةِ أَعْمى» عده اي فرداي قيامت کور محشور مي شوند. «قالَ رَبِّ لِمَ حَشَرْتَنِي أَعْمى وَ قَدْ كُنْتُ بَصِيراً» من در دنيا چشم داشتم چرا کور محشور شدم؟ «قالَ كَذلِكَ أَتَتْكَ آياتُنا فَنَسِيتَها وَ كَذلِكَ الْيَوْمَ تُنْسى » اين همه گفتيم در دنيا يادت رفت و نشنيدي. امروز ما تو را نشنيده فرض مي کنيم. امروز ما تو را فراموش شده حساب مي کنيم. اگر کسي مي خواهد باري ببندد، از همين جا از اين فرصت استفاده کند. عده اي در دنيا بينا هستند و آنجا نابينا هستند. مرحوم حاج آقا مرتضي حائري در کتاب خاطراتشان نوشتند، خانمي خادمه خانه ما بود، خواب او را ديدند که آنجا بيناست. اينجا نابينا بود و آنجا بينا شده بود. يک عده اينجا بينا هستند و آنجا نابينا هستند. قرآن مي گويد: تمام زمين و آسمان و انبياء و اولياء و شهدا همه نشانه خدا بود، نخواستي بشنوي. در قيامت هم خدا تو را فراموش مي کند.

ام ايمن(س) شخصيت بزرگي هستند، دهها حديث در داستان ام ايمن و شخصيت او هست. از زن هاي بهشتي است. کسي است که پيامبر را نگهداري کرد. پيامبر شش ساله بودند، مادرشان سفري داشتند، ام ايمن نگهدار رسول خدا بود. پيامبر در دامن ام ايمن تربيت شد. بسياري از حوادث آينده براي اهل بيت از طريق ام ايمن نقل شده است. وقتي سيدالساجدين کنار بدن مطهر پدرشان در روز عاشورا يا روز يازدهم حضرت بي تاب شدند که شهداي کربلا را بي سر روي زمين گذاشتند، امام سجاد بي تاب شدند. زينب(س)

ص: 5994

فرمودند: چرا داري با جانت بازي مي کني؟ ما کسي را به غير از تو نداريم. فرمود: عمه جان اينها بدن اولياي خدا را روي زمين گذاشتند و بدن خودشان را دفن کردند. بي بي زينب(س) وقتي از آينده کربلا و عاشورا خبر مي دهد، مي فرمايد: از ام ايمن شنيدم که رسول خدا چنين فرمود. بسياري از حوادث آينده را در قالب تاريخ و گزارش از زبان اين زن بهشتي مي شنيدند.

خدا را قسم مي دهيم به حق محمد و آل محمد، حوائج همه ملتمسين را برآورده به خير بفرمايد. مريض ها لباس عافيت بپوشاند. گرفتاري ها برطرف بفرمايد. دنيا و آخرت ما را از اهل بيت جدا نفرمايد.

شريعتي: از چشم يار قامت دلدار ديدني است *** نام حسين از لب زينب شنيدني است

السلام عليک يا أبا عبدالله...

«والحمدلله رب العالمين و صلي الله علي محمد و آله الطاهرين»

98-12-05- سيري در نهج البلاغه اميرالمؤمنين(خطبه 50و32)

شريعتي: بسم الله الرحمن الرحيم، اللهم صل علي محمد و آل محمد و عجل فرجهم.

سلام مي کنم به همه دوستان عزيزم، بيننده هاي خوب و نازنين مان، به سمت خداي امروز خيلي خوش آمديد. پيشاپيش حلول ماه رجب را خدمت همه دوستان تبريک مي گويم، انشاءالله بهترين ها در اين ماه براي شما رقم بخورد. حاج آقاي حسيني قمي سلام عليکم و رحمة الله، خيلي خوش آمديد.

حاج آقاي حسيني قمي: سلام عليکم و رحمة الله، عرض سلام و ارادت خالصانه خدمت همه بينندگان عزيز دارم. اين روزها بدتر از ويروس کرونا، ترس و اضطراب است. در عين اينکه حتماً بايد مسائل بهداشتي را رعايت کنيم، مراجع تقليد هم فرمودند: در اين موضوع سخن پزشکان حجت است. ولي آرامش خيلي مهم است.

ص: 5995

بايد به جامعه آرامش تزريق کنيم. يکي از بزرگواران که حدود هفتاد سال سن دارد، نزد پزشک رفت، گفت: بيماري داشتم. اين پزشک اسناد و مدارک مرا ديد و گفت: فکر نمي کنم شما با اين اوضاعي که مي بينم چند روز ديگر بيشتر زنده بمانيد. مي گفت: بعد از آن ماجرا بيست سال است من عمر کردم و پزشک از دنيا رفت. در نماز غفليه هر شب اين آيه را مي خوانيم «وَ عِنْدَهُ مَفاتِحُ الْغَيْبِ لا يَعْلَمُها إِلَّا هُوَ وَ يَعْلَمُ ما فِي الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ وَ ما تَسْقُطُ مِنْ وَرَقَةٍ إِلَّا يَعْلَمُها» (انعام/59) يک برگ بدون اذن پروردگار از درخت به زمين نمي افتد. هم بايد مسائل بهداشتي را رعايت کرد و نگران نباشيم.

داستان معروفي که آيت الله العظمي حائري در کتاب سر دلبران، خاطرات زندگي اين بزرگوار هست، نوشتند. داستان معروف است از آيت الله العظمي سيد محمد فشارکي، اين مرد در مقامات علمي و معنوي فوق العاده بودند. استاد آيت الله العظمي حائري مؤسس حوزه علميه قم بودند. از اساتيد بسيار بالاي حوزه نجف بودند، در مرجعيت ممتاز بودند ولي نمي پذيرفتند مرجعيت را، اين قصه معروف است که وقتي در سامرا وبا آمد، به جمعي که در آن جمع حاضر بودند از جمله مرحوم ميرزاي شيرازي(ره) مي فرمايد: شما مرا مجتهد مي دانيد؟ البته، عادل مي دانيد؟ البته، اگر مرا مجتهد و عادل مي دانيد من حکم مي کنم، فتوا با حکم تفاوت دارد. فتوا براي هرکسي است که مقلد مرجع است اما حکم نه، همه بايد تبعيت کنند و مقلد آن مرجع نباشند. فرمود: من حکم مي کنم که هر روز همه يک زيارت عاشورا بخوانند و هديه

ص: 5996

کنند به نرجس خاتون مادر بزرگوار امام زمان و امام زمان را واسطه قرار بدهند براي رفع اين بلا. از وقتي مردم شروع کردند به خواندن زيارت عاشورا در سامرا بعد از آن حکم همه مردم آن بيماري ديگر در ميان کساني که اين زيارت را مي خواندند هيچ تلفاتي نداشت. الآن فرصتي است براي آرامش، فرصتي است براي توجه، حتي فرصتي است براي ترحم به ديگران. رسول خدا فرمود: «ارْحَمُوا مَنْ فِي الْأَرْضِ يَرْحَمْكُمْ مَنْ فِي السَّمَاءِ» الآن اگر مي خواهيد رحمت الهي شامل حال ما شود، ما رحمتمان را شامل حال ديگران کنيم.

اين حديث را مرحوم علامه طبرسي در تفسير مجمع البيان دارند، «إِذَا نُفِخَ فِي الصُّوَرِ» وقتي در صور دميده مي شود، انسان ها سر از قبر برمي دارند، همه مي گويند: «اللهم ارحمني» خدايا به ما رحم کن، «لَئِنْ رَحِمْتُمْ فِي الدُّنْيَا لَتُرْحَمُونَ الْيَوْمَ» اگر در دنيا شما رحمتتان شامل حال ديگران شده، در آخرت رحمت من شامل حال شما مي شود. الآن وقت آرامش است، توجه به ذات پروردگار و دستگيري از ديگران تا رحمت الهي هم شامل حال ما شود مخصوصاً در آستانه سال جديد، خيلي ها مشکلات مالي دارند و گرفتار هستند. وقتي آدم پيام ها را مي خواند واقعاً افسرده مي شود. مردم بايد به داد هم برسند. امشب آغاز ماه رجب، ماه رجب است، رجب الاصب يعني ريزش رحمت الهي است. رجب الاصم، در اين ماه شنيده نشده که خداوند در اين ماه قومي را عذاب کرده باشد. عذاب در اين ماه بر قومي نازل نشده است. اگر توبه مي کردند که هيچ و الا در ماه رجب بر قومي عذاب نازل نشده است. وقتي پيامبر

ص: 5997

هلال ماه رجب را مي ديدند، مي فرمودند: «اللهم بارک لنا في رجب» خدايا برکات رجب را بر ما نازل بگردان. «اللهم احله علينا» خدايا اين ماه را در شرايطي بر ما برسان « بالامن و الايمان و السّلامة و الاسلام » امنيت و ايمان و سلامت را در اين ماه با عظمت بخواهيم. امشب شب زيارتي مخصوص سيدالشهداء است، شب اول ماه رجب و شب ولادت وجود مقدس امام باقر(ع) است. دهم ماه ولادت امام جواد و سيزدهم ماه ولادت امام علي(ع) است. 27 رجب بعثت خاتم الانبياء است، اگر مي خواهيم رحمت الهي را شامل حال خود کنيم از اين فرصت استفاده کنيم. فردا نماز اول ماه دارد و مقدم بر آن صدقه اول ماه است. صدقه ها را به کم قانع نباشيم. کم لطفي است که کسي مي تواند جهيزيه ده دختر بينوا را بدهد با يک جعبه خرما تمامش کند. چهارشنبه شب شهادت امام هادي(ع) هم هست.

خطبه 32 نهج البلاغه ي اميرالمؤمنين (ع) را هفته گذشته آغاز کرديم و به پايان نرسيد. مدتي است تصميم گرفتم از اول نهج البلاغه شروع کنيم تا آخر هر مقداري که قبلا نخوانديم را بخوانيم، بحث هايي که مربوط به صحبت هاي حاج آقاي کاشاني هست را کنار بگذاريم. امروز خطبه 32 و 50 را خواهيم خواند. چند روز پيش آقايي را ديدم که چقدر ريز اين خطبه را گوش کرده و يک سؤالات دقيق دارد. همان بحث را سريع عرض کنم. گفتيم در اين خطبه نگاه اميرالمؤمنين از جمله اين خطبه، اگر بخواهيم يک هدف گذاري عمومي براي نهج البلاغه اميرالمؤمنين و خطبه هاي حضرت بيان کنيم بايد بگوييم: حضرت دنبال بازگشت جامعه به ارزش هاي

ص: 5998

زمان پيامبر بودند. يعني گفتيم: در زمان پيامبر ارزش ها چه بود؟ جامعه اي که پيامبر درست کرده بود، سلمان توليدش بود، ابيذر و عمار بود، اميرمؤمنان که خودشان را شاگرد مکتب پيامبر مي دانند دستاوردش اينها بود. ارزش ها اخلاق شده بود. ايثار و گذشت و محبت و صفا و صميميت، هرکسي ديگري را مقدم بدارد، دستگيري از ديگران، در اين 25 سالي که حضرت خانه نشين بودند ارزش ها تغيير کرد. پيامبر خدا در اوج عظمت با آن ارزش ها، امروز اميرمؤمنان مي خواهد جامعه را به ارزش ها برگرداند. در اين 25 سال مي شود به دو جنبه اشاره کرد، ارزش ها قدرت و ثروت بود که حضرت اشاره دارند. مسابقه اي بود براي قدرت و ثروت، آن چيزي که بيش از همه تأثيرگذار است سيره حاکمان و کلام حاکمان است. در يک جامعه اگر مي خواهيم ببينيم ارزش ها چيست، به سيره و کلام حاکمان تکيه کنيم. سخنشان اثرگذار در جامعه است و سيره شان تأثير گذار است.

«النَّاسُ بِأُمَرَائِهِمْ أَشْبَهُ مِنْهُمْ بِآبَائِهِمْ» مردم بيش از آنکه به پدر و مادرانشان شباهت داشته باشند، به حاکمانشان شباهت دارند. لذا اميرالمؤمنين در مجموعه خطبه هاي نهج البلاغه سعي دارند مردم جامعه را به آن ارزش ها برگردانند. حضرت متأسفانه موفق نشدند چون حضرت درگير سه جنگ داخلي شديد بودند. 25 سال زمان زيادي است و بازگرداندن خيلي سخت است. همانطور که اميرمؤمنان(ع) يک هدف ديگري داشتند و به آن هم نرسيدند، حضرت تلاش مي کردند بدعت هاي گذشته را برگردانند و نتوانستند. حضرت در نهج البلاغه کلمات حکمت آميز مي فرمايد: «لَوِ اسْتَوَتْ قَدَمَايَ » جاي پاي من محکم شود، «فِي هَذِهِ الْمَدَاحِضِ لَغَيَّرْتُ أَشْيَاءَ» آن بدعت ها را جمع مي کنم ولي نتوانست. اين

ص: 5999

خطبه ها بي تأثير نيست، ولي آن انتظاري که اميرمؤمنان داشتند نيست. يادمان باشد اين بحث خيلي مهم است. تلاش اميرالمؤمنين براي بازگشت جامعه به ارزش هاي زمان پيامبر، چون حاکم تأثيرگذار است. وقتي مردم سادگي و محبت و دستگيري پيامبر را مي ديدند جذب مي شدند و در اين مسير مي رفتند. مردم دنبال يک ارزش هايي هستند مي خواهند ديده شوند. يکوقت در جامعه به اخلاق و گذشت و ايثار و مسابقه در ارزش ها و فضيلت هاي اخلاقي ديده مي شوند. اميرالمؤمنين الگو مي شود همه مي خواهند اميرالمؤمنين شوند، اما يکوقت مسابقه قدرت و ثروت است و همه دنبال قدرت و ثروت هستند. در زمان شيخ بهايي(ره) که شخصيت عجيبي بود و حدود 400 سال پيش زندگي مي کرد، اين مرد در کنار تلاش هاي علمي مختلف، در هنر معماري، مساجدي که در اصفهان است، منار جنبان، نقشه اي که براي حرم امام رضا است، حمام معروفي که ايشان چطور توانسته بودند با يک شمع آب را گرم نگه دارند، اينکه چطور شيخ بهايي اين را منتقل نکرد به نسل هاي بعدي، بعضي مي گويند: شايد نبودند کساني که بتوانند دريافت کنند. شايد شيخ نگران بود که اگر همه علوم را منتقل مي کرد بعضي سوء استفاده مي کردند در آينده، مثل اين داستان هايي که انيشتين امروز متأسف است که از دانش خود در مسيرهاي ضد مردم استفاده مي کردند. با اين خدمات فوق العاده شيخ بهايي اين داستان معروف است که يکوقتي شاه عباس صفوي به جناب شيخ گفت: مي خواهم به ازاي خدمت شما يک جايزه به شما بدهم. ايشان دنيا طلب نبودند، فرمودند: حاضر هستيد يک معامله کنيم؟ گفت: هرچه شما بخواهيد. شيخ بهايي گفت: يک روز من سوار

ص: 6000

بر مرکب سلطاني شوم در ساعت شلوغ شهر من سوار بر مرکب و شما پياده با من بياييد. شاه عباس پذيرفته بود. ايشان قصد تکبر و غرور نداشت. خواست با اين تلاش همه مردم ببينند در هر قدرتي که باشي باز قدرت ها تسليم علم و دانش هستند. آثار اين کار شيخ بهايي اين شد که سالهاي بعد اقبال به علم و دانش بيشتر شد. سالهاي بعد آثارش ظاهر شد. سيره عملي اميرالمؤمنين که اخلاق و معنويت و گذشت و ايثار است، مي خواهند در کلامشان هم بياورند.

«أَصْبَحْنَا فِي دَهْرٍ عَنُودٍ و زَمَنٍ كَنُودٍ يُعَدُّ فِيهِ الْمُحْسِنُ مُسِيئاً» يک گزارشي از جامعه زمان خود مي دهند. مردم ما در دوراني هستيم که پر از کينه هست و مردم ناسپاس هستند و خوب ها را بد مي بينند و ظالم قدرت ظلم و ستم دارد. «وَ يَزْدَادُ الظَّالِمُ فِيهِ عُتُوّاً لَا نَنْتَفِعُ بِمَا عَلِمْنَا» از دانشمان استفاده نمي کنيم. «وَ لَا نَسْأَلُ عَمَّا جَهِلْنَا» دنبال علم و دانش نمي رويم. بعضي شارحين تذکر دادند که چرا اميرالمؤمنين اينطور فرمود: ما از دانشمان استفاده نمي کنيم؟ چرا حضرت خودش را داخل کرد؟ با اينکه ايراد جامعه را مي گويد؟ حضرت ادب سخن گفتن را مي گفتند که خودشان را از جامعه جدا نمي دانند. يک پدر و مادر که مي خواهد با فرزندش صحبت کند، خودش را جدا نکند و بگويد: من خوبم، تو چرا ادب نداري؟ اخلاق نداري؟ نماز نمي خواني؟

حضرت فرمود: مردم چهار قسم هستند، يک عده دستشان نمي رسد کاري کنند. اگر فساد ندارند و دزدي و تباهي ندارند، دستشان نمي رسد آب ندارند شنا کنند. دسته دوم دستشان مي رسد، «وَ مِنْهُمْ الْمُصْلِتُ [بِسَيْفِهِ ] لِسَيْفِهِ»

ص: 6001

اينها شمشير را از رو کشيدند و فساد دارند و هرچه بتوانند نيروهايشان را جمع کردند و از خدا نمي ترسند. دسته سوم «وَ مِنْهُمْ مَنْ يَطْلُبُ الدُّنْيَا» زهد فروش هستند. يعني اينها دنبال دنيا هستند، دنيا طلب هستند ولي تظاهر به عمل آخرت مي کنند. از روي تزوير عبادت مي کند. در زهد حضرت در بخش حکمت ها مي فرمايد: «افضل الزهد» شما مي خواهي زاهد باشي، زهد را بپوشانيد و تظاهر نکنيد. تا تظاهر کردي ريا مي شود، «أَفْضَلُ الزُّهْدِ إِخْفَاءُ الزُّهْد» اگر زاهد هستي مخفي کن، آدم زاهد داد و فرياد نمي زند. جلسه گذشته گفتيم که حضرت مي فرمايند: مردم سه دسته هستند خيلي بايد مواظب باشيم، يا قاروني هستند، يا فرعوني و يا سامري. يا دنبال قدرت هستند. بعضي دنبال ثروت هستند. حضرت مي فرمايد: زهد فروشان چند ويژگي دارند «وَ اتَّخَذَ سِتْرَ اللَّهِ ذَرِيعَةً إِلَى الْمَعْصِيَةِ» اينها پوشش الهي را وسيله اي براي گناه قرار مي دهند، از ستاريت خدا سوء استفاده مي کنند. پوشش الهي هم يک حدي دارد. مولانا مي گويد:

لطف حق با تو مداراها کند *** چون که از حد بگذرد رسوا کند

هرچه داري در دل از مکر و رموز *** پيش ما پيدا بود مانند روز

گه بپوشيمش ز بنده پروري *** تو چرا رسوايي از حد مي بري

اينهايي که بازي درمي آورند يادشان باشد لطف حق حدي دارد. خدا ستارالعيوب است، تا کي؟ يکوقت براي مقام و پست و تزوير و فريب مردم سراغ آبروي ديگران برويم. اين خط قرمز است. آيا ستاريت پروردگار حد و حدودي دارد؟ بله، آيا ستار بودن خدا خط قرمز دارد؟ بله، خط قرمز پوشش پروردگار کجاست؟ آنجايي

ص: 6002

که سراغ آبروي ديگران برويم. اگر با آبروي ديگران بازي کنيم خدا آبروي ما را مي برد. «مَنْ تَتَبَّعَ عَوْرَاتِ الْمُؤْمِنِينَ تَتَبَّعَ اللَّهُ عَوْرَتَهُ وَ مَنْ تَتَبَّعَ اللَّهُ عَوْرَتَهُ فَضَحَهُ وَ لَوْ فِي جَوْفِ بَيْتِهِ» کسي دنبال پرده دري و آبروريزي از ديگران باشد، خدا رسوايش مي کند ولو در پستوي خانه باشد. بارها گفتم: مواظب باشيد کليپ پخش نکنيد، يکوقت نوبت ما مي رسد. زندگي خصوصي و شخصي کسي را پخش نکنيد. «من عيَّر مؤمناً بمعصية لم يمت حتي يرتکبه» اگر کسي مؤمني را به خاطر خطايي سرزنش کرد، رسوايش کرد، نمي ميرد تا اينکه خودش گرفتار آن خطا شود. خط قرمز پروردگار در آبروي ديگران در ستاريت است که آبروي کسي را نبريم. آبروي کسي را برديم خدا به ما رحم نمي کند.

حضرت فرمود: آثارش اين است که پوشش الهي را وسيله اي براي گناه قرار مي دهند. دسته چهارم «وَ مِنْهُمْ مَنْ أَبْعَدَهُ عَنْ طَلَبِ الْمُلْكِ ضُئُولَةُ نَفْسِهِ وَ انْقِطَاعُ سَبَبِهِ فَقَصَرَتْهُ الْحَالُ عَلَى حَالِهِ فَتَحَلَّى بِاسْمِ الْقَنَاعَةِ وَ تَزَيَّنَ بِلِبَاسِ أَهْلِ الزَّهَادَةِ وَ لَيْسَ مِنْ ذَلِكَ فِي مَرَاحٍ وَ لَا مَغْدًى » حضرت فرمود: يک عده کساني هستند که چون ناتوان و ضعيف هستند نمي توانند دنبال قدرت بروند، وسيله اي ندارند نمي توانند و دستشان از همه جا کوتاه است، اينها مي گويند: ما قانع هستيم در حالي که اينطور نيست. بعد از اين چهار دسته حضرت مي فرمايد: «وَ بَقِيَ رِجَالٌ غَضَّ أَبْصَارَهُمْ ذِكْرُ الْمَرْجِعِ وَ أَرَاقَ دُمُوعَهُمْ خَوْفُ الْمَحْشَرِ» کساني هستند که ياد قيامت و ترس از قيامت اشکشان را جاري کرد. اينها زاهدهاي واقعي هستند و حاضر نيستند مال مردم را به هر قيمتي تصاحب کنند. دنبال قدرت و

ص: 6003

ثروت و ريا و زهد فروشي نيستند. ياد قيامت چشم هاي اينها را فرو بسته است، اشکشان را ياد قيامت جاري مي کند. متأسفانه اين انسان هاي خالص را جامعه تحويل نمي گيرد. «فَهُمْ بَيْنَ شَرِيدٍ نَادٍّ» يک عده فراري هستند. شخصيت هايي چون ابوذر را معاويه تبعيد مي کرد. در تبعيد هم تنها بودند، يکي از شيوه هاي ستمگران اين است که تبعيدي ها را يکجا جمع نمي کنند. «وَ خَائِفٍ مَقْمُوعٍ» انسان هاي نگراني که دشمن مي خواهد قلع و قمعشان کند، «وَ سَاكِتٍ مَكْعُومٍ » عده اي نمي توانند حرف بزنند و بر دهانشان مهر زدند. «وَ دَاعٍ مُخْلِصٍ» عده اي هنوط فرصت دارند از سر اخلاص مردم را دعوت مي کنند، «وَ ثَكْلَانَ مُوجَعٍ» عده اي عزادار پردرد هستند.

شريعتي: اين چند دسته که اشاره کرديد، فردا بحثي که با حاج آقاي کاشاني داريم يک بخشي جزء حکومت حضرت و جزء کارگزاران حضرت شدند؟

حاج آقاي حسيني قمي: از همين رجال درجه يک استفاده کردند و بعضي را نتوانستند تغيير بدهند. حضرت مي فرمايند: اينها «قَدْ وَعَظُوا حَتَّى مَلُّوا» اينقدر موعظه کردند، خسته شدند. «وَ قُهِرُوا حَتَّى ذَلُّوا وَ قُتِلُوا حَتَّى قَلُّوا» اينقدر در فشار قرار گرفتند که ناتوان شدند، اينقدر از اينها کشتند که عددشان کم شد. «فَلْتَكُنِ الدُّنْيَا» حضرت مي خواهد ببيند مي تواند نظام ارزشي را عوض کند يا نه، «فِي أَعْيُنِكُمْ أَصْغَرَ مِنْ حُثَالَةِ الْقَرَظِ وَ قُرَاضَةِ الْجَلَمِ وَ اتَّعِظُوا بِمَنْ كَانَ قَبْلَكُمْ قَبْلَ أَنْ يَتَّعِظَ بِكُمْ مَنْ بَعْدَكُمْ» دنيا در نظر شما، قرظ وقتي مي خواهند پوستي را دباغي کنند، يک برگي زيرش مي اندازند و پوست را دباغي مي کنند. خود پوستي را که دباغي مي کنند بد بو و متعفن است و آن برگي که تعفن را

ص: 6004

مي گيرد چقدر بي ارزش است. ريزه هاي برگي که مي ريزد چقدر بد است. حضرت مي فرمايد: دنيا براي شما از قطعاتي که از اين برگ مي ريزد بايد براي شما بي ارزش تر باشد. «قراضة الجلم» وقتي پشم شتر را مي چينند، دنيا به نظر شما از اين برگ و از اين زوائدي که از اين پشم هست بايد بي ارزش تر باشد. شما از کساني که قبل از شما بودند عبرت بگيريد. الآن فرصت عبرت نيست، بقيه را ببينيد، شاهان و سلاطين را ببينيد. يکي مي ميرد هيچ حرفي از او نيست، هيچ کار خيري نکردند، حتي بچه خوب هم تربيت نکردند، يک عده هم شصت سال زندگي کردند هرچه مي رويد نام اينهاست. حضرت مي فرمايد: از گذشتگان عبرت بگيريد قبل از اينکه آيندگان از شما بخواهند عبرت بگيرند. «وَ ارْفُضُوهَا ذَمِيمَةً» دنيا را رها کنيد. «فَإِنَّهَا قَدْ رَفَضَتْ مَنْ كَانَ أَشْغَفَ بِهَا مِنْكُمْ » دنيا را رها کنيد. کساني که خيلي دلبستگي به دنيا داشتند، دنيا رهايشان کرد.

رابطه ما با دنيا يک طرفه است و دو طرفه نيست. اگر دو طرفه بود که ما دنيا را دوست داشتيم، دنيا هم ما را دوست داشت، اينطور نيست. هرچه ما به دنيا تمايل داريم دنيا تمايلي به ما ندارد و يک روز مي رويم. دنيا کساني که «اشغف» خيلي شوق داشتند را رها کرد. در مصادر قديمي ديديم که در جنگ صفين اميرالمؤمنين در مسير جنگ مي رفتند، برگشتند به طاق کسري رسيدند. يک کسي از اصحاب حضرت محل سلاطين و شاهان را که ديد، به آثار باقي مانده که نگاه کرد شعري خواند: «جرت الرياح علي محل ديارهم فکانما کانوا علي ميعادٍ» نگاه

ص: 6005

کنيد! ايوان کسري را ببينيد! امروز باد در اين کاخ ها مي وزد گويي از روز اول هيچکس اينجا نبوده است. وقتي اين شعر را خواند. اميرالمؤمنين شنيد و فرمود: چرا قرآن نخواندي؟ آيه 25 سوره مبارکه دخان خداوند مي فرمايد: «كَمْ تَرَكُوا مِنْ جَنَّاتٍ وَ عُيُونٍ «25» وَ زُرُوعٍ وَ مَقامٍ كَرِيمٍ «26» وَ نَعْمَةٍ كانُوا فِيها فاكِهِينَ «27»كَذلِكَ وَ أَوْرَثْناها قَوْماً آخَرِينَ «28» فَما بَكَتْ عَلَيْهِمُ السَّماءُ وَ الْأَرْضُ وَ ما كانُوا مُنْظَرِينَ» اين آيات را بخوان. ايوان کسري و اين سلاطيني که رفتند و هيچ نامي از اينها نيست چقدر باغ ها بر جا گذاشتند. چشمه سارها و زمين ها را به جا گذاشتند، زمين هاي زراعت و کاخ ها، امروز اينها را به قوم ديگري داديم. نه خدا به اينها مهلت داد و نه آسمان و زمين بر اينها گريه کرد.

مفسرين مي گويند: انسان، قرآن از او انتظار دارد طوري زندگي کند که روزي که مي ميرد آسمان و زمين بايد بر ما گريه کنند. بايد انسان به اينجا برسد. کاخ کسري که حضرت مي بيند مي گويد: اين آيه را بخوان. اي شاهاني که طوري زندگي کرديد که وقتي مرديد آسمان و زمين بر شما گريه کند. اي انسان تو اين قابليت را داري، طوري بايد زندگي کنيم که به اينجا برسيم. يک تصادف، مرگ طبيعي، سکته، در اين ايام مرگ و ميري که در اثر حوادث ديگر هست آمارش بيشتر از اين ويروس است. در چين دو ميليارد جمعيت است، دو هزار نفر مردند، اينقدر اضطراب ندارد. مرگ سراغ ما مي آيد. حضرت فرمود: اين سلاطين وارث گذشته ها بودند، ولي ديگران از اينها ارث مي برند. اينها سپاسگزار نعمت خدا نبودند

ص: 6006

و دنيايشان را بخاطر گناهان از آنها گرفتند، ناسپاسي نکنيد. يکوقتي گفتم: يکي از فوق تخصص هاي سرطان شناسي مي گفت، از ايشان پرسيدم: چند نوع سرطان داريم؟ فرمود: نمي دانم. گفتم: شما نمي داني؟ گفت: من پروفسور سرطان خون هستم. در خون آشنايي دارم در تخصص خودم مي دانم چهار هزار نوع سرطان خون داريم. هزاران هزار ويروس و مرگ هست سمت ما نيامده است. براي يک حادثه اي که شد کفران نعمت نکنيم، آرامش داشته باشيد و اضطراب به ديگران منتقل نکنيم. فرمود: از ناسپاسي بترسيد. خاقاني شعر بسيار زيبايي دارد.

هان اي دل عبرت بين، از ديده عبر کن هان! *** ايوان مدائن را آئينه عبرت دان

پرويز کنون گم شد، زان گمشده کمتر گو *** زرين تره کو بر خوان، رو کم ترکوا برخوان

در اين شرايطي که هست شما دستگيري کن، شهداي کربلا از اين فرصت و دنيا استفاده کردند. خدا رحمت کند شيخ عباس تهراني(ره) منزل کسي مهماني رفته بود. خانه مجلل و عالي بود. صاحبخانه گفته بود: ببين چه خانه اي ساختم، هيچ عيبي ندارد. گفته بود يک عيب بزرگ دارد آن را برطرف کن. چه عيبي؟ گفته بودند: دل کندش سخت است. اگر اين عيب را برطرف کردي ديگر همه چيز برطرف مي شود. از همه بيننده ها تقاضا داريم، چون ما وظيفه رعايت مسائل بهداشتي را داريم و بايد دعا کنيم و توسل، سه مرتبه اين آيه را همه بخوانيم. «أَمَّنْ يُجِيبُ الْمُضْطَرَّ إِذا دَعاهُ وَ يَكْشِفُ السُّوءَ» خدايا به حق امام باقر، به حق امام هادي، به حق امام جواد(ع) خدايا هرچه زودتر اين گرفتاري ها را از کشور ما برطرف بفرما.

ص: 6007

به همه مريض ها لباس عافيت بپوشان، در دنيا و آخرت ما را از اهل بيت جدا مگردان.

شريعتي: امروز صفحه 327 قرآن کريم، آيات 58 تا 72 سوره مبارکه انبياء را تلاوت خواهيم کرد.

«فَجَعَلَهُمْ جُذاذاً إِلَّا كَبِيراً لَهُمْ لَعَلَّهُمْ إِلَيْهِ يَرْجِعُونَ «58» قالُوا مَنْ فَعَلَ هذا بِآلِهَتِنا إِنَّهُ لَمِنَ الظَّالِمِينَ «59» قالُوا سَمِعْنا فَتًى يَذْكُرُهُمْ يُقالُ لَهُ إِبْراهِيمُ «60» قالُوا فَأْتُوا بِهِ عَلى أَعْيُنِ النَّاسِ لَعَلَّهُمْ يَشْهَدُونَ «61» قالُوا أَ أَنْتَ فَعَلْتَ هذا بِآلِهَتِنا يا إِبْراهِيمُ «62» قالَ بَلْ فَعَلَهُ كَبِيرُهُمْ هذا فَسْئَلُوهُمْ إِنْ كانُوا يَنْطِقُونَ «63» فَرَجَعُوا إِلى أَنْفُسِهِمْ فَقالُوا إِنَّكُمْ أَنْتُمُ الظَّالِمُونَ «64» ثُمَّ نُكِسُوا عَلى رُؤُسِهِمْ لَقَدْ عَلِمْتَ ما هؤُلاءِ يَنْطِقُونَ «65» قالَ أَ فَتَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ ما لا يَنْفَعُكُمْ شَيْئاً وَ لا يَضُرُّكُمْ «66» أُفٍّ لَكُمْ وَ لِما تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ أَ فَلا تَعْقِلُونَ «67» قالُوا حَرِّقُوهُ وَ انْصُرُوا آلِهَتَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ فاعِلِينَ «68» قُلْنا يا نارُ كُونِي بَرْداً وَ سَلاماً عَلى إِبْراهِيمَ «69» وَ أَرادُوا بِهِ كَيْداً فَجَعَلْناهُمُ الْأَخْسَرِينَ «70» وَ نَجَّيْناهُ وَ لُوطاً إِلَى الْأَرْضِ الَّتِي بارَكْنا فِيها لِلْعالَمِينَ «71» وَ وَهَبْنا لَهُ إِسْحاقَ وَ يَعْقُوبَ نافِلَةً وَ كُلًّا جَعَلْنا صالِحِينَ «72»

ترجمه آيات: پس (سرانجام، ابراهيم در يك فرصت مناسب) همه آنها، جز بزرگشان را كاملًا خرد كرد تا شايد آنها به سراغ آن بيايند (و وجدان هاى خفته ى آنها بيدار شود). گفتند: چه كسى با خدايان ما اين چنين كرده؟ قطعاً او از ستمكاران است. گفتند: شنيده ايم جوانى كه به او ابراهيم مى گويند، بت ها را (به بدى) ياد مى كرد. (بزرگان قوم) گفتند: پس او را در پيش چشم مردم بياوريد تا آنها (بر

ص: 6008

مجرم بودن او) گواهى دهند.گفتند: اى ابراهيم! آيا تو با خدايان ما اين چنين كرده اى؟ (ابراهيم) گفت: بلكه اين بزرگشان آن را انجام داده است. پس از خودشان بپرسيد اگر سخن مى گويند!! پس به (وجدان هاى) خود بازگشتند، پس (به يكديگر يا به خويش) گفتند: هر آينه شما خودتان ستمگر و ظالميد. سپس سرهايشان را به زير انداختند (و با شرمندگى گفتند: اى ابراهيم!) براستى تو خود مى دانى كه اينها (حرف نمى زنند و) اهل سخن گفتن نيستند. (ابراهيم) گفت: پس آيا شما بجاى خداوند چيزى را مى پرستيد كه هيچ سودى براى شما ندارد و هيچ زيانى به شما نمى رساند؟! اف بر شما و بر هر چه كه غير از خدا پرستش مى كنيد، آيا نمى انديشيد؟! (امّا مشركان لجوج و متعصّب) گفتند: اگر مى خواهيد كارى انجام دهيد! او را بسوزانيد و خدايانتان را يارى كنيد. (و سرانجام آتشى فراهم آورده و ابراهيم را به درون آن انداختند، امّا ما) گفتيم: اى آتش! بر ابراهيم سرد و سلامت باش. و (اگر چه) آنان براى او (تدبير بد و) كيدى را اراده كردند، ولى ما آنها را از زيانكارترين (مردم) قرار داديم. و ما، او (ابراهيم) ولوط را (از شرّ كافران) به سرزمينى كه در آنجا براى همه جهانيان بركت نهاديم، نجات داديم. و به او (ابراهيم) اسحاق و يعقوب را به عنوان نعمتى افزون بخشيديم و همه را از صالحان قرار داديم.

شريعتي: نکات پاياني شما را خواهيم شنيد.

حاج آقاي حسيني قمي: در مورد شخصيت حسين بن سعيد اهوازي بخواهيم بگوييم، افتخاري براي همه ماست، اگرچه اصالتاً کوفي بود ولي به اهواز آمد و زندگي کرد. بعد

ص: 6009

هم در قم آمد و به خاک سپرده شد. محمد بن مسلم بيش از همه راويان روايت دارد. شش هزار حديث نقل کرده است. اين بزگوار پنج هزار حديث نقل کرده و بعد از محمد بن مسلم بيشترين آمار را دارد. امشب زيارت امام حسين و دعاي ماه رجب را فراموش نکنيم. نماز اول ماه و صدقه را فراموش نکنيم.

شريعتي: ممنون از اينکه آمدي آقاي ما شدي... السلام عليک يا أبا عبدالله.

«والحمدلله رب العالمين و صلي الله علي محمد و آله الطاهرين»

98-12-12- سيري در نهج البلاغه اميرالمؤمنين (خطبه50)

شريعتي: بسم الله الرحمن الرحيم، اللهم صل علي محمد و آل محمد و عجل فرجهم.

بي تاب تر از جان پريشان در تب *** بي خواب تر از گردش هذيان بر لب

بي رؤيت روي او بلا تکليفم *** همچون گل آفتابگردان در شب

اللهم عجل لوليک الفرج، سلام مي کنم به همه دوستان عزيزم، بيننده هاي خوب و نازنين مان، به سمت خداي امروز خيلي خوش آمديد. انشاءالله تنتان سالم و قلبتان سليم باشد و بهترين ها در اين ماه براي شما رقم بخورد. حاج آقاي حسيني قمي سلام عليکم و رحمة الله، خيلي خوش آمديد.

حاج آقاي حسيني قمي: سلام عليکم و رحمة الله، عرض سلام و ارادت خالصانه خدمت همه بينندگان عزيز دارم. ما هم مثل همه از همه پزشکان و کادر پزشکي کشور که در صف مقدم حضور دارند در اين بيماري فراگير، دستشان را مي بوسيم و خدا قوت مي گوييم. به خانواده هايشان خدا قوت مي گوييم، انشاءالله با تحمل دوري عزيزانشان به حول و قوه الهي از اين مرحله عبور خواهيم کرد. چند تقاضا دارد، اول اينکه حديثي که هفته گذشته خواندم

ص: 6010

«ارْحَمُوا مَنْ فِي الْأَرْضِ يَرْحَمْكُمْ مَنْ فِي السَّمَاءِ» به زميني ها رحم کنيد تا آسماني ها به شما رحم کنند. بازار خيلي ها کساد شده است. يک عده هستند آسيب نمي بينند ولي فراوان هستند کساني که آسيب پذير هستند. حقوق بگيرهاي روزمزدي که کسب و کارشان تعطيل شده است. به احترام اين ماه رحمت و به احترام ماه ولادت وجود مقدس امام جواد که در پيش است به همديگر رحم کنيم و گذشت کنيم. اگر مستأجري داريد و مي بينيد حقوق بگير است و روزمزد دريافت مي کرد، بگوييد: اين ماه کرايه نمي گيريم. قطعاً خداوند و اميرالمؤمنين جبران مي کنند. در آستانه شب عيد هستيم، مظمئن باشيد خداوند جبران مي کند. اين روزها بازار فضاي مجازي گرم است، اخبار خوب و اميدوار کننده و شاد منتقل کنيد. حفظ آرامش از همه چيز مهمتر است. مخاطب ما يک عده از مؤمنين هستند، اگر به خدا و رسول ايمان داريم به ترس و دلهره مردم اضافه نکنيم. شب چهارشنبه شب تولد امام جواد(ع) است. ماه شادي است و ايام شادي است، مردم دلخوش باشند. هفته آينده ولادت اميرالمؤمنين است. همين فضا فرصتي براي توجه و بيداري ماست.

خيلي ها گفتند: ما مراعات مي کنيم و نگران نيستيم، حساب و کتاب مي کنيم و حق الناس بدهکار بوديم پرداخت کرديم، وصيت نامه هايمان را تنظيم کرديم. شيخ صدوق کتابي دارد به نام فضايل الاشکر الثلاث، فضايل ماه رجب و شعبان و رمضان را بيان کرده است. از جمله اين روايت را از امام صادق دارند که بسيار لطيف است. امام صادق فرمودند: روز قيامت ندا مي آيد «أين الرجبيون» چه کساني هستند؟ کساني هستند که تمام عمرشان را روزه گرفتند و صدقه

ص: 6011

دادند؟ نه، فرمود: آنهايي که چهره شان نزد اهل محشر مي درخشد. کسي که ولو يک روز ماه رجب را روزه گرفته باشد. اگر کسي روزه قضا دارد در اين ماه قضايش را به جا آورد که حتماً ثواب روزه در اين ماه را مي برد. کساني که قضا دارند و نيت قضا ندارند فايده ندارد. نيت روزه قضا بکنيد و ثواب روزه رجب را خواهيد داشت. مردم هم الحمدلله توجه دارند و اين روزها صدقات بيشتر شده است.

ابوطلحه انصاري از اصحاب پيامبر است، آيه نازل شد «لَنْ تَنالُوا الْبِرَّ حَتَّى تُنْفِقُوا مِمَّا تُحِبُّونَ » (آل عمران/92) يک باغستان و نخلستاني داشت به رسول خدا هديه کرد، گفت: يا رسول الله اين نخلستان در اختيار شما، به هرکس مي خواهيد بدهيد. حضرت نپذيرفتند. فرمود: مگر در بين خويشاوندانت نيازمند نداريد؟ يعني رسول خدا يک نخلستان را به صدقه از ابوطلحه قبول نکرد. تقاضاي آخر من اين است که توصيه هاي بهداشتي را رعايت کنيم و توجه کنيم. عزيزان يادشان باشد هفته گذشته روز شهادت امام هادي در قم بودم، چند جلسه دعوت شدم دفاتر مراجع بزرگوار تقليد، ولي بعد از اين قصه و حادثه همه آقايان زنگ زدند و روضه هاي روز شهادت را تعطيل کردند. اگر تابع دين و فقه و فقاهت هستيم شهادت مي دهم که روز شهادت امام هادي همه مجالس تعطيل شد. رعايت کنيم و به توصيه هاي بهداشتي گوش کنيم.

«أَلَا وَ إِنَ الدُّنْيَا قَدْ تَصَرَّمَتْ وَ آذَنَتْ بِانْقِضَاءٍ وَ تَنَكَّرَ مَعْرُوفُهَا وَ أَدْبَرَتْ حَذَّاءَ فَهِيَ تَحْفِزُ بِالْفَنَاءِ سُكَّانَهَا وَ تَحْدُو بِالْمَوْتِ جِيرَانَهَا» اگر از ما بپرسند: هدف گذاري اميرالمؤمنين در خطبه هاي نهج البلاغه چه بوده، يک جمله مي گوييم که حضرت

ص: 6012

مي خواستند ارزش هاي زمان پيامبر را به جامعه برگردانند. در اين 25 سال ارزش ها از بين رفته بود و بايد احياء مي شد. ارزش هايي چون ايثار و معنويات و اخلاق و دستگيري از ديگران که به قدرت و ثروت تبديل شده بود. حضرت در اين خطبه به مردم مي گويند: دنياپرستي نکنيد. حضرت بخاطر همان نگاه روي اين بحث اصرار دارند. چون جامعه به سرعت سمت قدرت و ثروت رفته بود و از معنويات و اخلاقيات فاصله گرفته بود. در تاريخ اسلام هيچکس به اندازه اميرالمؤمنين در 25 سال خانه نشيني کار عمراني و اقتصادي نکرد. نخلستان ها و باغستان ها و مزارع، کشاورزي راه انداختند. حبّ دنيا و اسير دنيا نباشيم.

چيست دنيا از خدا غافل شدن *** ني طلا و نقره و ميزان و زن

مردم کمتر توجه به معنويات دارند، اگر مردم يادشان باشد، خدا رحمت کند مرحوم آيت الله شيخ عباس تهراني حدود شصت سال پيش از دنيا رفتند. قبرشان حرم حضرت معصومه(س) پاي پايين قبر آيت الله العظمي حائري است. از يکي از اساتيد سؤال کردم: ما ايشان را درک نکرديم. شما که درک کرديد از جهت علمي چه موقعيتي داشتند؟ ايشان فرمودند: ايشان ده تا آيت الله بودند و در مقام علمي و معنوي عجيب بودند. يک کسي ايشان را دعوت کرد، معماري خانه زيبا و مفصلي ساخته بود. ايشان همه طبقات را ديده بود و گفته بود: اين خانه يک نقص بزرگ دارد. معمار گفت: نقصي در اين خانه نيست. همه اصول رعايت شده. ايشان گفته بود: يک عيب بزرگ دارد و اينکه دل کندن از اين خانه سخت است. به يکي از علماي

ص: 6013

بزرگ گفته بودند اگر به شما خبر بدهند اين هفته، هفته آخر عمر شماست چه مي کنيد؟ فرمودند: هيچ تغييري در زندگي من ايجاد نمي شود. همه واجبات را انجام دادم و حق الله و حق الناس بر گردن من نيست.

خدا رحمت کند مرحوم آيت الله ابوالقاسم قمي، شاگردش مرحوم ملا علي همداني در عالم بزرخ او را در خواب ديد و دستش را گرفته بود که چه خبر است؟ ايشان فرموده بود: فرشتگان به من دو بشارت دادند. بشارت اول وقتي از دنيا رفتم به من گفتند: خوشا به حالت حق الناس بر گردنت نيست. هفته پيش پيام هاي زيادي در مورد حق الناس آمده بود که چه کنيم؟ الآن فرصت خوبي است که حق الناس بر گردن داريد بدهيد. «أَلَا وَ إِنَ الدُّنْيَا قَدْ تَصَرَّمَتْ وَ آذَنَتْ بِانْقِضَاءٍ» مردم آگاه باشيد، دنيا به آخر رسيده است. اينقدر سرعت دنيا سريع است که آدم هر لحظه مي تواند آخرش را ببيند. اگر انسان به قواي بدني اش نگاه کند، انرژي که داشت، از بين نرفته است. «وَ تَنَكَّرَ مَعْرُوفُهَا» زيبايي هايش از بين رفته است.

آيت الله العظمي حائري مؤسس حوزه، آيت الله العظمي گلپايگاني نقل مي کردند. مي گفتند: ما با استادمان داشتيم از پله هاي مدرسه فيضيه را بالا مي رفتيم براي عيادت طلبه اي که بيمار بود. آيت الله العظمي حائري در هر پله توقف مي کرد. گفتيم: چرا توقف مي کنيد؟ فرمود: مي گردم چون اين آجر است، بعضي آجرها بيشتر ساييده شده، مي گردم کدام آجر ساييده شده که من پايم را آنجا بگذارم که چند سانت فاصله پله کمتر باشد. «وَ أَدْبَرَتْ حَذَّاءَ» دنيا به سرعت به انسان پشت کرده است. «فَهِيَ

ص: 6014

تَحْفِزُ بِالْفَنَاءِ سُكَّانَهَا» دنيا ساکنين خودش را به نابودي و فنا هول مي دهد. نهج البلاغه همه هشدار است. «وَ تَحْدُو بِالْمَوْتِ جِيرَانَهَا» ساربان ها وقتي شترها را حرکت مي دهند براي اينکه حرکت سريع شود يک حدي برايشان مي خوانند. حضرت مي فرمايد: دنيا آواز کوچ را براي شما خوانده است. همسايه هايش را به سرعت به سمت مرگ حرکت مي دهد. حضرت ما را در دنيا صاحبخانه نمي داند. ما مهمان هستيم.

پشه کي داند که اين باغ از کي است *** نوبهاران زادش و مرگش دي است

ما کجاي دنيا را گرفتيم و چقدر در اين دنيا عمر داريم؟ شما همسايه دنيا هستي و مالک نيستي. من وصيت مي کنم سند خانه مرا با من دفع کنيد؟ امکان دارد؟ نه. «وَ قَدْ أَمَرَّ فِيهَا مَا كَانَ حُلْواً وَ كَدِرَ مِنْهَا مَا كَانَ صَفْواً» حضرت مي فرمايد: شيريني هايش به تلخي تبديل شده است. زلالش به کدري تبديل شده است. حضرت به معاويه مي فرمايد: لباس فرسوده، وقتي لباس فرسوده مي شود، از يک طرف مي دوزي و از طرف ديگر پاره مي شود. «فَلَمْ يَبْقَ مِنْهَا إِلَّا سَمَلَةٌ كَسَمَلَةِ الْإِدَاوَةِ» اداوه ظرف آب است، کسي ظرف آب را بنوشد، آخرش چقدر مي ماند؟ «أَوْ جُرْعَةٌ كَجُرْعَةِ الْمَقْلَةِ» مقله در گذشته وقتي افراد سفر مي کردند، آب کم مي آوردند، آب را بين اهل کاروان تقسيم مي کردند، اين ظرف آب براي اينکه سهم هرکس مشخص باشد، ريگ مي انداختند و مي گفتند: به اندازه اي آب بريزيد که از ريگ بالاتر نيايد. حضرت مي فرمايد: اينقدر ديگر از عمر دنيا باقي مانده است. «لَوْ تَمَزَّزَهَا الصَّدْيَانُ لَمْ يَنْقَعْ» تشنه با اين چند قطره آب سيراب نمي شود. «فَأَزْمِعُوا عِبَادَ اللَّهِ الرَّحِيلَ عَنْ هَذِهِ الدَّارِ الْمَقْدُورِ عَلَى أَهْلِهَا

ص: 6015

الزَّوَالُ» اين حديث که مي فرمايد: اگر اين دنيا جاي خوبي بود و بنا بود انسان جاودانه باشد، خدا انبياء را نگه مي داشت. «وَ لَا يَغْلِبَنَّكُمْ فِيهَا الْأَمَلُ» آرزوها برايت غلبه نکند.

در خطبه 42 نهج البلاغه هست «إِنَّ أَخْوَفَ مَا أَخَافُ عَلَيْكُمُ [اثْنَتَانِ ] اثْنَانِ اتِّبَاعُ الْهَوَى وَ طُولُ الْأَمَلِ» آرزوي طولاني و هوا پرستي، «فَأَمَّا اتِّبَاعُ الْهَوَى فَيَصُدُّ عَنِ الْحَقِّ وَ أَمَّا طُولُ الْأَمَل » هوا پرستي مانع حق پرستي است. طول الامل زياد شد، آرزوها زياد شد آخرت فراموش مي شود. «فَيُنْسِي الْآخِرَةَ أَلَا وَ إِنَّ الدُّنْيَا قَدْ وَلَّتْ حَذَّاءَ» دنيا به سرعت پشت کرده است. «فَلَمْ يَبْقَ مِنْهَا إِلَّا صُبَابَةٌ كَصُبَابَةِ الْإِنَاءِ» مثل چيزي که ته ليواني بماند. «اصْطَبَّهَا صَابُّهَا أَلَا وَ إِنَّ الْآخِرَةَ قَدْ أَقْبَلَتْ» آخرت به انسان رو کرده است. «وَ لِكُلٍّ مِنْهُمَا بَنُونَ» دنيا فرزنداني دارد. «فَكُونُوا مِنْ أَبْنَاءِ الْآخِرَةِ وَ لَا تَكُونُوا مِنْ أَبْنَاءِ الدُّنْيَا» در دنيا زندگي کنيد ولي فرزند دنيا نباشيد. ابن الدين باشيد، «فَإِنَّ كُلَّ وَلَدٍ سَيُلْحَقُ [بِأُمِّهِ ] بِأَبِيهِ يَوْمَ الْقِيَامَةِ» فرداي قيامت هرکس نزد مادرش مي رود، هرکس نزد پدرش مي رود. «وَ إِنَّ الْيَوْمَ عَمَلٌ وَ لَا حِسَابَ وَ غَداً حِسَابٌ وَ لَا عَمَل » زندگي دنيا را طولاني نپنداريد.

«فَوَاللَّهِ لَوْ حَنَنْتُمْ حَنِينَ الْوُلَّهِ الْعِجَالِ وَ دَعَوْتُمْ بِهَدِيلِ الْحَمَامِ وَ جَأَرْتُمْ جُؤَارَ مُتَبَتِّلِي الرُّهْبَانِ وَ خَرَجْتُمْ إِلَى اللَّهِ مِنَ الْأَمْوَالِ وَ الْأَوْلَادِ» حضرت دو قسم خورده است. فرمود: به خدا قسم اگر ناله کنيد مثل ناله ي شتراني که از فرزندشان جدا شدند، صداي شما بلند مي شود مثل صداي کبوتراني که نوحه خواني مي کنند. مثل راهب هايي که در دير هستند، تمام اولاد و اموال شما در راه خدا هزينه شود،

ص: 6016

«الْتِمَاسَ الْقُرْبَةِ إِلَيْهِ» براي اينکه به خدا نزديک شويد و خدا گناهان شما را بيامرزد، تمام هستي تان را در راه خدا بدهيد «فِي ارْتِفَاعِ دَرَجَةٍ عِنْدَهُ أَوْ غُفْرَانِ » در برابر پاداشي که اميدوارم خدا به شما بدهد، هيچي نيست. تمام هستي و زندگي تان و اولاد را بدهيد و همه عمر ناله کنيد، در برابر پاداشي که خدا بايد به شما بدهد و عقابي که من نگران هستم، کم است.

علامه طباطبايي(ره) استناد خوبي به دو آيه قرآن دارند. چرا حضرت مي فرمايد: شما همه زندگي تان را هم در راه خدا بدهيد، همه اموال را بدهيد باز هم کم است. مرحوم علامه مي فرمايد: در دنيا سنجش ها خيلي ساده است. در همين نگراني هايي که هست، مي گويند: اگر بيماري تب کرد، چطور متوجه مي شويم تب کرد؟ يک تب بر در دهان و پيشاني اش مي گذارند، 37 باشد خوب است. 39 باشد زود مراجعه کند. ميزان سنجش قيامت چطور است؟ ما مي توانيم بگوييم خدا چه پاداشي مي خواهد به ما بدهد؟ مي توانيم بگوييم از چه عذابي نگران هستيم؟ در سوره سجده آيه 16 و 17 قرآن توصيف مي کند، «تَتَجافى جُنُوبُهُمْ عَنِ الْمَضاجِعِ» يک عده بلند مي شوند نماز شب مي خوانند. «يَدْعُونَ رَبَّهُمْ خَوْفاً وَ طَمَعاً وَ مِمَّا رَزَقْناهُمْ يُنْفِقُونَ» کنار نماز شب که اوج سلوک انسان است، مي گويد: دستگيري از ديگران يادت ندهد. قرآن مي گويد: «فَلا تَعْلَمُ نَفْسٌ ما أُخْفِيَ لَهُمْ» هيچکس نمي داند ما چه پاداشي براي او در نظر گرفتيم. «مِنْ قُرَّةِ أَعْيُنٍ جَزاءً بِما كانُوا يَعْمَلُون» ار درک آن عاجز هستيم.ژ

در سوره زمر آيه 47 مي فرمايد:«وَ لَوْ أَنَّ لِلَّذِينَ ظَلَمُوا ما فِي الْأَرْضِ جَمِيعاً وَ مِثْلَهُ مَعَهُ» اگر تمام عالم

ص: 6017

براي آنها بود، «لَافْتَدَوْا بِهِ مِنْ سُوءِ الْعَذابِ يَوْمَ الْقِيامَةِ» حاضر هستند تمام عالم، دو برابر اين را بدهند براي اينکه از عذاب قيامت نجات يابند. «وَ بَدا لَهُمْ مِنَ اللَّهِ ما لَمْ يَكُونُوا يَحْتَسِبُونَ» چيزهايي مي بييند که در دنيا با سنجش هاي دنيا نمي توانستند بسنجند. قرآن مي گويد: در پاداش نمي توانند حساب کنند. آقايي که در دنيا دستگيري از گرفتار کردي، خدا در قيامت پاداش مي دهد. آقايي که نماز شب خواندي و انفاق کردي، خدا پاداشي مي دهد که بيان کردني نيست. در آستانه سال جديد اگر از کارگر و مستأجرت دستگيري کردي، در قيامت پاداشي که خدا مي دهد باور کردني نيست.

لذا اميرالمؤمنين در نهج البلاغه مي فرمايد: اگر همه هستي خود را در راه خدا بدهيد، مثل شتري که از بچه اش جدا شده ناله بزنيد و تمام عمر گريه کنيد در برابر پاداشي که خدا داده و عقابي که نگرانش هستم کم است. «وَ [بِاللَّهِ ] تَاللَّهِ لَوِ انْمَاثَتْ قُلُوبُكُمُ انْمِيَاثاً» حيف که ما خيلي از نهج البلاغه دور هستيم. «وَ سَالَتْ عُيُونُكُمْ مِنْ رَغْبَةٍ إِلَيْهِ أَوْ رَهْبَةٍ مِنْهُ دَماً ثُمَّ عُمِّرْتُمْ فِي الدُّنْيَا مَا الدُّنْيَا بَاقِيَةٌ» اگر تا آخر عمر خون گريه کنيد و قلبتان آب مي شد، «مَا جَزَتْ أَعْمَالُكُمْ» در برابر نعمت هايي که خدا به شما داده، اين اعمال شما در برابر نعمت ها چيزي نيست. «عَنْكُمْ وَ لَوْ لَمْ تُبْقُوا شَيْئاً مِنْ جُهْدِكُمْ» تمام تلاشتان را به کار بياندازيد، تا آخر عمر دنيا زنده باشيد و خون گريه کنيد و قلبتان ذوب شود، «أَنْعُمَهُ عَلَيْكُمُ الْعِظَامَ وَ هُدَاهُ إِيَّاكُمْ لِلْإِيمَانِ » باز در برابر نعمت هاي پروردگار کاري نکرديد. ناشکري نکنيم. با اين بيماري که آمده ديدم بعضي ها

ص: 6018

خيلي ناشکر هستند. اين يک ويروس است و ميليون ها ويروس از شما دور است. اين همه نعمت داريم.

کبد و کليه ما اگر نبود، به جاي کبد اگر يک کارخانه به ما وصل بود، مي دانيد اين کارخانه بايد چند کيلومتر در چند کيلومتر باشد و چند صد کارگر داشته باشد؟ بي انصافي نکنيم. داستاني ديدم که مرحوم طبرسي در احتجاج دارد. مي گويد: دو نفر خدمت امام سجاد آمدند، يکي گفت: اين قاتل پدر من است. اين قاتل گفت: من اشتباه کردم و پشيمان هستم. بگوييد: مرا ببخشد و بگذرد. حضرت فرمود: ببخش! ثواب بزرگي دارد. انتقام خوب نيست. گفت: نه، حاضر نيستم بگذرم. امام سجاد فرمود: اين حقي بر گردنت ندارد به جاي آن حق از او بگذري و معامله کني؟ گفت: چرا، ولي آن حق اينقدر نيست که از خون پدرم بگذرم. شايد بخاطر آن حق راضي شوم به ديه مصالحه کنم! امام سجاد فرمود: چه حقي بر گردنت دارد؟ گفت: اين خداشناسي ياد من داده، توحيد و پيامبر شناسي را ياد من داده است. امامت اميرالمؤمنين و اصول دين را ياد من داده است. کاري کرد خدا و پيغمبر را بشناسم. تا اين را گفت، امام سجاد گفت: چنين حقي برگردنت دارد اين جبران خون پدرت را نمي کند که از او بگذري؟ فرمود: به خدا قسم اگر خون تمام اهل زمين غير از انبياء و ائمه بر گردن اين بود، در برابر چنين حقي جا داشت از او بگذري.

شريعتي:

پيري و جواني پس هم چون شب و روزند *** ما شب شد و روز آمد و بيدار نگشتيم

بر روي معاصي خط

ص: 6019

عذري نکشيديم *** پهلوي کبائر حسناتي ننوشتيم

انشاءالله بيدار شويم و به سمت خداي متعال حرکت کنيم. امروز صفحه 334 قرآن کريم آيات نوراني سوره مبارکه حج را تلاوت خواهيم کرد.

«وَ كَذلِكَ أَنْزَلْناهُ آياتٍ بَيِّناتٍ وَ أَنَّ اللَّهَ يَهْدِي مَنْ يُرِيدُ «16» إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَ الَّذِينَ هادُوا وَ الصَّابِئِينَ وَ النَّصارى وَ الْمَجُوسَ وَ الَّذِينَ أَشْرَكُوا إِنَّ اللَّهَ يَفْصِلُ بَيْنَهُمْ يَوْمَ الْقِيامَةِ إِنَّ اللَّهَ عَلى كُلِّ شَيْ ءٍ شَهِيدٌ «17» أَ لَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ يَسْجُدُ لَهُ مَنْ فِي السَّماواتِ وَ مَنْ فِي الْأَرْضِ وَ الشَّمْسُ وَ الْقَمَرُ وَ النُّجُومُ وَ الْجِبالُ وَ الشَّجَرُ وَ الدَّوَابُّ وَ كَثِيرٌ مِنَ النَّاسِ وَ كَثِيرٌ حَقَّ عَلَيْهِ الْعَذابُ وَ مَنْ يُهِنِ اللَّهُ فَما لَهُ مِنْ مُكْرِمٍ إِنَّ اللَّهَ يَفْعَلُ ما يَشاءُ «18» هذانِ خَصْمانِ اخْتَصَمُوا فِي رَبِّهِمْ فَالَّذِينَ كَفَرُوا قُطِّعَتْ لَهُمْ ثِيابٌ مِنْ نارٍ يُصَبُّ مِنْ فَوْقِ رُؤُسِهِمُ الْحَمِيمُ «19» يُصْهَرُ بِهِ ما فِي بُطُونِهِمْ وَ الْجُلُودُ «20» وَ لَهُمْ مَقامِعُ مِنْ حَدِيدٍ «21» كُلَّما أَرادُوا أَنْ يَخْرُجُوا مِنْها مِنْ غَمٍّ أُعِيدُوا فِيها وَ ذُوقُوا عَذابَ الْحَرِيقِ «22» إِنَّ اللَّهَ يُدْخِلُ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ يُحَلَّوْنَ فِيها مِنْ أَساوِرَ مِنْ ذَهَبٍ وَ لُؤْلُؤاً وَ لِباسُهُمْ فِيها حَرِيرٌ»

ترجمه آيات: و اين گونه قرآن را (به صورت) آيات روشن نازل كرديم، و البتّه خداوند هر كس را بخواهد هدايت مى كند. همانا خداوند در قيامت، ميان مؤمنان (مسلمان) و يهوديان و صابئين و نصارى و مجوس و مشركان، داورى كرده و حقّ را از باطل جدا خواهد نمود، همانا خداوند بر هر چيزى گواه (و از همه چيز آگاه) است. آيا نديدى كه

ص: 6020

هركه در آسمان ها وهركه در زمين است و خورشيد و ماه و ستارگان و كوه ها و درختان و جنبندگان و بسيارى از مردم براى خدا سجده مى كنند؟ البتّه بسيارى از مردم (به خاطر تكبر و لجاجت) قطعاً گرفتار عذابند، و هر كه را خدا خوار كند، هيچ احترام كننده اى براى او نيست، همانا خداوند هر چه را بخواهد انجام مى دهد. اين دوگروه مخالف، (كثيرى كه اهل عبادتند باكثير ديگرى كه مستحق عذابند) درباره ى پروردگارشان به مخاصمه و جدال پرداختند، پس براى كسانى كه كفر ورزيدند، لباس هايى از آتش بريده شده است، (و) از بالاى سرشان مايع جوشانى ريخته مى شود. با آن مايع جوشان (كه از بالاى سرشان ريخته مى شود)، آنچه در درون و برونشان هست گداخته مى شود. و براى (كيفر) آنان گرزهايى از آهن است. هرگاه اراده كنند كه از (شدّت) غم از دوزخ خارج شوند، به آن برگردانده مى شوند (و به آنان گفته مى شود:) بچشيد عذاب سوزان را. قطعاً خداوند كسانى را كه ايمان آورده و كارهاى نيكو انجام داده اند، به باغ هايى كه نهرها از زير (درختان) آن جارى است، وارد مى كند، در آن جا با دستبندهايى از طلا و مرواريد زينت داده مى شوند و در آن جا لباسشان از ابريشم است.

شريعتي: پيشاپيش ايام ميلاد با سعادت حضرت جواد الائمه را به همه شما تبريک مي گويم. اين هفته قرار گذاشتيم از يکي از صحابه گرانقدر امام جواد، جناب احمد بن محمد بن عيسي اشعري ياد کنيم. نکات شما را خواهيم شنيد.

حاج آقاي حسيني قمي: آيه 21 که تلاوت شد متناسب با بحث ماست. سلمان فارسي از بازار آهنگرها عبور مي کرد، ديد مردم

ص: 6021

دور کسي جمع شدند، جواني از هوش رفته است. مردم تا سلمان را ديدند گفتند: بيا، مثل اينکه او جن زده شده است. جوان به هوش آمد. سلمان گفت: مشکلي داري؟ گفت: از بازار آهنگرها عبور مي کردم ديدم اينها تکه هاي آهن را داخل کوره مي گذارند و بيرون مي آورند و دو نفري مي کوبند، ياد آيه 21 سوره حج افتادم، «وَ لَهُمْ مَقامِعُ مِنْ حَدِيدٍ» اهل آتش گرزهايي از آتش دارند و اگر بخواهند دوباره از آتش بيرون بيايند بر سر آنها مي زنند و برمي گردانند و مي گويند: اين عذاب را بچشيد. سلمان وقتي اين جوان را ديد گفت: بايد افتخار بدهي با من رفيق شوي. تو با اين ايماني که داري با من رفيق شو و رفيق دائمي شدند.

احمد بن محمد بن عيسي اشعري از اصحاب سه امام هست. امام رضا، امام جواد و امام هادي(ع)، شيخ طوسي در مورد ايشان مي فرمايد: بزرگ قمي ها بود و در زمان خودش فقيه بود و عنوان بسيار خوبي داشت، رئيس شهر بود. کتاب هاي فراواني داشت. وقتي مدينه محضر امام جواد مي رفت، حامل نامه از امام جواد براي زکريا بن آدم بود. در مورد اين بزرگوار در سند دو هزار و دويست و نود حديث حضور داشتند. اگر احکام دين داريم و حج خدا مي رويم و احکام حج و نماز و روزه بلد هستيم، در سند دو هزار و دويست و نود حديث اين بزرگوار حضور دارد و يک حديث منشأ صدها مسأله فقهي است.

خدا را قسم مي دهيم به حق محمد و آل محمد و مولود اين هفته امام جواد(ع)، پاره تن امام رضا(ع) همه کساني که التماس دعا

ص: 6022

گفتند گرفتاري ها برطرف بفرما. مريض ها لباس عافيت بپوشان. حوائج دنيا و آخرت برآورده بخير بفرما. آرمش بيشتر به مردم جامعه ما عنايت بفرما.

شريعتي: صحبت ها و توصيه هاي کارشناسان عزيز ما درباره نحوه مواجه با مشکلات را بشنويم. امروز صحبت هاي حاج آقاي عابديني حسن ختام برنامه ماست.

حاج آقاي عابديني: هيچکس نيست که در زندگي بي مشکل و سختي باشد. همه به سختي مبتلا مي شوند. در نظام خانوادگي سعي داريم در برابر مشکلات از چند چيز بهره بگيريم. بعضي از مشکلات را با قرباني، سعي مي کنيم اول ماه يک خروس حتي قرباني کنيم. اين سنتي است که براي دفع بلا مي کنيم. اگر مشکل سنگين باشد، گوسفند قرباني مي کنيم. يکي ديگر از مسائل ختم صلوات است. هرشب ختم صلوات داريم. اگر انسان آرامش داشته باشد سيستم ايمني بدن قوي تر است و اگر بدن قوي باشد امکان ابتلاء کمتر است. ممکن است کسب بعضي رشد کرده باشد و کسب بعضي سقوط کرده باشد. اگر جاي آنها بوديم، چون هميشه ما بالا نيستيم، مريضي پولدار و فقير و مسئول و مأمور نمي شناسند و ممکن است براي همه پيش بيايد. از خدا چه توقعي داريم؟ سعي کنيم مجراي رحم الهي براي ديگران باشيم. جهاد يک بابي از ابواب الهي است که براي اوليائش در مواقع خاصي گشوده مي شود. پزشکان و پرستاران ما بدانند اين باب جهاد است. اين ايام مي گذرد، هرکس بتواند خدمتي کند ماندگار است.

«والحمدلله رب العالمين و صلي الله علي محمد و آله الطاهرين»

98-12-19- سيري در نهج البلاغه (شرح خطبه83)

شريعتي: بسم الله الرحمن الرحيم، اللهم صل علي محمد و آل محمد و عجل فرجهم.

زخمي ام التيام مي خواهم، التيام از امام مي خواهم

السلام

ص: 6023

عليک يا ساقي من عليک السلام مي خواهم

گاهگاهي کمي جنون دارم، من جنوني مدام مي خواهم

تا بگردم کمي به دور سرت، طوف بيت الحرام مي خواهم

لحظه ي مرگ چشم در راهم از تو حسن ختام مي خواهم

در نجف سينه بي قرار از عشق، گفت لا يمکن الفرار از عشق

سلام مي کنم به همه دوستان عزيزم، بيننده هاي خوب و نازنين مان، به سمت خداي امروز خيلي خوش آمديد. ايام بر شما مبارک باشد، به نيمه ماه رجب نزديک مي شويم، انشاءالله بهترين اتفاق هاي زندگي براي شما رقم بخورد. حاج آقاي حسيني قمي سلام عليکم و رحمة الله، خيلي خوش آمديد.

حاج آقاي حسيني قمي: سلام عليکم و رحمة الله، عرض سلام و ارادت خالصانه خدمت همه بينندگان عزيز دارم. خدا را سپاسگزاريم که در ايام ولادت اميرالمؤمنين مهمان سفره ي نهج البلاغه هستيم.

شريعتي: بحث امروز شما را خواهيم شنيد.

حاج آقاي حسيني قمي: «و هي من الخطب العجيبة» سيد رضي در خطبه 83 نهج البلاغه مي فرمود: از خطبه هاي عجيب اميرالمؤمنين است. به اين خطبه درخشان مي گويند. ما حتي قطره اي از عظمت کلام اميرالمؤمنين را نمي توانيم بازگو کنيم در شرح اين خطبه نوراني، در پايان اين خطبه سيد رضي مي نويسند، وقتي اميرالمؤمنين اين خطبه را خواندند، بدن ها به لرزه درآمد، اشک ها جاري شد و دلها ترسان، خطبه ي بسيار با عظمتي است. مي شود به دوازده فصل اين خطبه را تقسيم کرد. اميرالمؤمنين تشييع جنازه اي رفته بودند، در آداب تشييع جنازه هست که يک غم و حزني بر حضرت غلبه پيدا مي کرد و حديث نفس مي کردند و با کسي سخن نمي گفتند. در عروة الوثقي سيد محمد کاظم طباطبايي يزدي نوشتند: يکي از آداب تشييع

ص: 6024

جنازه اين است که شما سلام نکنيد. چقدر اسلام به سلام سفارش کرده است. اينجا نبايد سلام کني، چرا؟ براي اينکه حواسش به خودش باشد. تشييع جنازه است بگذار در فکر قبر و قيامت باشد. سلام با همه فضيلتي که دارد، يکي از استثنناها که سلام نکنيد در تشييع جنازه است. پيامبر خدا هم همينطور تشييع جنازه مي رفتند.

اميرالمؤمنين در تشييع جنازه اي بودند يک کسي مي خنديد، آقا ناراحت شدند و فرمودند: تو فکر مي کني مرگ قط براي همين آقا نوشته شده و سراغ ما نمي آيد؟ چرا مي خندي؟ تشييع جايي براي تدبر و عبرت گرفتن است. حضرت تشييع جنازه اي بودند، بازماندگان شيون و ناله مي کردند، اميرالمؤمنين فرمود: والله، اگر آنچه ميت اينها مي بيند، اگر آنها او را مي ديدند ديگر براي او گريه نمي کردند و براي خودشان گريه مي کردند. اگر مي دانستيد الآن به اين ميت چه چيزي نشان مي دهند بر او گريه نمي کرديد. بعد حضرت فرمود: مرگ به سراغ تک تک شما خواهد آمد، وقتي حضرت اين جمله را فرمودند، جو آماده شد براي خطبه اميرالمؤمنين و سخنان اميرالمؤمنين، حضرت اين خطبه را خواندند. خطبه ي غراء را حضرت در اين فضا خواندند.

«بسم الله الرحمن الرحيم، الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي عَلَا بِحَوْلِهِ وَ دَنَا بِطَوْلِهِ مَانِحِ كُلِّ غَنِيمَةٍ وَ فَضْلٍ وَ كَاشِفِ كُلِّ عَظِيمَةٍ وَ أَزْلٍ أَحْمَدُهُ عَلَى عَوَاطِفِ كَرَمِهِ وَ سَوَابِغِ نِعَمِهِ وَ أُومِنُ بِهِ أَوَّلًا بَادِياً وَ أَسْتَهْدِيهِ قَرِيباً هَادِياً وَ أَسْتَعِينُهُ قَاهِراً قَادِراً وَ أَتَوَكَّلُ عَلَيْهِ كَافِياً نَاصِراً» حضرت حمد خدا را ياد ما مي دهند. هيچ کدام از اين حمدها تکراري نيست. حمد خدايي را که علو و برتري دارد با قدرت خودش، تمام قدرت ها

ص: 6025

در اختيار پروردگار است و ما هيچ قدرتي نداريم. هيچ قوه و نيرويي نداريم. آن خدايي که علي اعلا است بخاطر قدرتي که دارد. همين خدايي که «علا بحوله» است، «و دنا بطوله» چون به بندگانش لطف و عنايت دارد، نزديک به بندگانش است. همان خدايي که علي اعلاء به خاطر حول و قوه و قدرتي که دارد اما «اني قريبٌ»، «قريبٌ من المحسنين»، «قريب من المتقين». ابن ابي الحديد يک شعري دارد از يکي از شعراي نامي، مي گويد: «دنوت تواضعا و علوت قدرا» بخاطر عظمت تو علي اعلاء هستي. علي اعلاء، علوت قدرا، از نظر قدرت در اوج هستي، ولي «دنوت تواضعا» از باب مهر و لطف و کرم و تواضعي که به ما داري، «دنوت تواضعي» اين غير از قدرت هاي دنيايي است. قدرت هاي دنيايي کسي بالا مي رود ديگر نمي شود ديد و صدايش کرد. بندگان من از من سؤال کردند خدا کجاست؟ به آنها بگو، «اني قريبٌ»، «اقرب الي من حبل الوريد».

خدا رحمت کند مرحوم آيت الله العظمي فاضل(ره) مي فرمودند: يکوقتي فکر مي کردم چرا در نماز بايد بگوييم: بحول الله و قوته اقوم و اقعد؟ قيام و نشستن من به حول و قوه الهي است. از نيم متر زمين مي خواهيم بلند شويم. اين ذکر چرا اينجا آمده است؟ بعد که ناتوان شدم و ضعف و کهولت سن پيدا کردم، ديدم آدم از زمين هم مي خواهد بلند شود، همان حول و قوه الهي نباشد، چه ضعيف و چه توانا، نمي توانيم بلند شويم. همه قدرت ها به دست خداست. هرچه داريم از خداست. اگر باور کنيم خدا «مَانِحِ كُلِّ غَنِيمَةٍ وَ فَضْلٍ» هرچه هست براي خداست،

ص: 6026

دادنش در راه خدا سخت و مشکل نيست. اگر باور کنيم امانتدار هستيم، دادنش در راه خدا سخت نيست. شما به يک جوان بيکار مي گويي: شما بيکار هستي، چرا؟ من سرمايه به تو مي دهم. با چقدر مي تواند يک شغل مناسب به پا کني؟ صد ميليون مي دهم برو سرمايه گذاري کن. مال خودت به تو بخشيدم، نمي خواهم! ديگر مرا نمي بيني! فقط يک لطفي کن، آخر سال نگاه کن، صد ميليون سرمايه گذاري کردي، يک درآمدي داري، هرچقدر توانستي هزينه کن، خانه و ماشين بخر، هروسي، جهيزيه، يادت باشد اگر چيزي اضافه آمد يک پنجم، بيست درصد آن را به عده اي از گرفتارها بده. اگر اين جوان بيست درصد را ندهد ما مي گوييم: خيلي بي انصاف و نمک نشناس هستي! اگر باور کنيم «مَانِحِ كُلِّ غَنِيمَةٍ وَ فَضْلٍ» همه سرمايه هاي ما براي خداست، آنوقت وقتي مي گويد: خمس مالت را بده، سختمان نيست. وقتي مي گويد: زکات مالت را بده سخت نيست. نگاه اميرالمؤمنين در اين خطبه ها اين است که باورها اصلاح شود. هرچه داري از خداست و هيچي براي خودت نيست. يک مقدار حافظه را بگيرد، هيچ کاري نمي تواني بکني.

آيت الله العظمي غروي اصفهاني سه روز درسش را تکرار کرد، سه روز درس تکرار مي داد. آيت الله بهجت شاگرد ايشان بود. آيت الله ميلاني و آيت الله العظمي خويي شاگرد ايشان بود. مرحوم آيت الله شيخ علي محمد نجفي بروجردي شاگردان ايشان بودند، روز سوم آيت الله بهجت اشاره مي کند به آيت الله شيخ محمد علي نجفي بروجردي که به استاد بگو سه روز است تکراري مي گويي. مي گويد: مي دانم ولي سه روز است هيچي يادم نمي آيد. خدا خواست به

ص: 6027

من بگويد: حافظه ات براي من است از تو بگيريم، چيزي نداري. ما باور نداريم، غافل هستيم، سلامتي و قدرت براي خودم است، کسب و تجارت براي خودم است. زکات و خمس يعني چه؟ يک لحظه نظرش را برگرداند صفر هستيم. هر فضلي که رسيده، غنايم و سود، کسب و کار و تجارت و درآمد، «وَ كَاشِفِ كُلِّ عَظِيمَةٍ وَ أَزْلٍ» خداوند همه مصيبت ها را برطرف مي کند. کاشف الکرب خداست. «أَحْمَدُهُ عَلَى عَوَاطِفِ كَرَمِهِ» کرم پي در پي، کرم خدا هر لحظه شامل حال ما مي شود. «وَ سَوَابِغِ نِعَمِهِ» نعمت هايي که دائماً مي آيد. قرآن مي فرمايد: «وَ أَسْبَغَ عَلَيْكُمْ» (لقمان/20) يک مشکلي که در زندگي ما پيش مي آيد، يک ويروس که پيدا مي شود، نعمت هاي خدا را يادمان مي رود. «اللَّهُ الَّذِي خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ وَ أَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً فَأَخْرَجَ بِهِ مِنَ الثَّمَراتِ رِزْقاً لَكُمْ وَ سَخَّرَ لَكُمُ الْفُلْكَ لِتَجْرِيَ فِي الْبَحْرِ بِأَمْرِهِ وَ سَخَّرَ لَكُمُ الْأَنْهارَ، وَ سَخَّرَ لَكُمُ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ دائِبَيْنِ وَ سَخَّرَ لَكُمُ اللَّيْلَ وَ النَّهارَ» (ابراهيم/32 و33) ده مورد از نعمت ها را که مي شمرد، «وَ آتاكُمْ مِنْ كُلِّ ما سَأَلْتُمُوهُ وَ إِنْ تَعُدُّوا نِعْمَتَ اللَّهِ لا تُحْصُوها» (ابراهيم/34) وقتي ده نعمت را مي شمارد از ما گلايه مي کند «إِنَّ الْإِنْسانَ لَظَلُومٌ كَفَّارٌ» انسان ناسپاس است و ظلم مي کند.

روايتي ذيل اين آيه اي که خواندم ديدم، اميرالمؤمنين فرمود: «اسبغ عليکم» ظاهر و باطنش چيست؟ حديث در مجمع البيان مرحوم طبرسي است. پيامبر خدا فرمود: نعمت هاي ظاهر سه چيز است. 1- اسلام ومسلماني 2- اين آفرينش مرتب و موزون و بدون مشکل تو 3- روزي خور پروردگار هستي. از آن بالاتر نعمت هاي باطني است. امام

ص: 6028

سجاد در حالاتشان هست که وقتي به حضرت خبر مي دادند خداوند به شما فرزندي عنايت کرد، نمي پرسيدند پسر است يا دختر،م مي فرمودند: سالم است؟ «وَ أَمَّا الْبَاطِنَةُ فَمَا سَتَرَهُ عَلَيْكَ مِنْ مَسَاوِئِ عَمَلِكَ » خدا آبرويت را حفظ کرده و ستار العيوب است. خدا مي گويد: من سه نعمت به مؤمن دادم که مؤمن شايسته اين نعمت ها نبود. 1- «صلاة المؤمنين عليه بعد انقطاع عمله » آبرويش را حفظ کردم و آبرومند از دنيا رفته است. وقتي آبرومند از دنيا مي رود، مؤمنين برايش درود مي فرستند. پيامبر فرمود: اگر خدا پرده ها را کنار مي زد زير جنازه هم نمي رفتيد. زير تابوت هم نمي رفتيد. 2- «و جعلت له ثلث ماله يكفّر به عن خطاياه» مرد و تمام شد، ثلث مالش را در اختيارش قرار دادم که جبران خطايايش را بکند. اگر بنده نماز و روزه قضا بر گردنم باشد، وصيت کنم فرزندان من مکلف هستند انجام بدهند، اگر وصيت نکنم ولو فرزندان من بدانند، فتواي مشهور فقها اين است که وظيفه اي بر فرزندان من نيست. اگر نماز و روزه قضايم را نوشتم، وظيفه وارث من است. اگر ننوشتم ولو بچه هاي من اطلاع دارند که روزه و نماز بر گردن من هست، مشهور فقها مي گويند: فرزند وظيفه ندارد. يک زماني وارثان من به ارث من نياز دارند و گرفتار هستند. يکوقت نياز ندارند، اگر نياز ندارند ثلث مال را وصيت کن. اطرافمان زياد مي بينيم که ثروت طرف را نمي توانستند جمع کنند، هيچ وصيتي براي ثلث مالش نکرده است 3- «و الثّالثة سترت مساوئ عمله» عيوبش را پوشاندم، «و لم أفضحه بشي ء منه» رسوايش نکردم «و لو أبديتها عليه، لنبذه أهله فمن سواهم»

ص: 6029

اگر رسوايش مي کردم اهل او حاضر نبودند تحويلش بگيرند. پس اميرالمؤمنين فرمود: خدا نعمت ظاهري و باطني به شما داد. نعمت ظاهري چيست؟ اسلام، سلامتي و روزي. حضرت فرمود: «وَ أَزْلٍ أَحْمَدُهُ عَلَى عَوَاطِفِ كَرَمِهِ وَ سَوَابِغِ نِعَمِهِ» کرم پي در پي خدا، نعمت هايي که بر ما فراوان دارد. «وَ أُومِنُ بِهِ أَوَّلًا بَادِياً» ايمان مي آورم به خداوندي که اول از ظاهر است. «وَ أَسْتَهْدِيهِ قَرِيباً هَادِياً» از خدا طلب هدايت مي کنم. «وَ أَسْتَعِينُهُ قَاهِراً قَادِراً» از کسي که بتواند، خدايي که پيروز و قدرتمند است. «وَ أَتَوَكَّلُ عَلَيْهِ كَافِياً نَاصِراً» به خدا توکل مي کنم، خدايي که مهمات و مشکلات ما کفايت مي کند.

در سوره مبارکه مزمل يک آيه هست، قرآن مي فرمايد: «رَبُّ الْمَشْرِقِ وَ الْمَغْرِبِ لا إِلهَ إِلَّا هُوَ فَاتَّخِذْهُ وَكِيلًا» (مزمل/9) شرق و غرب عالم براي خداست، من وکالت شما را مي پذيرم. در مسائل حقوقي اينهايي که دنبال وکيل هستند، وکيلي مي خواهند که قوي باشد، خوب دفاع کند و ضعيف نباشد. يک حديث در مورد توکل ديدم در معاني الاخبار شيخ صدوق است. شيخ صدوق را شيخ المحدثين مي گويند، حدود 1100 سال پيش زندگي مي کرد. جبرئيل نزد رسول خدا آمد و گفت: خداوند مرا فرستاده، هديه اي به تو بدهم. به احدي قبلاً چنين هديه اي داده نشده است. اين هديه چيست؟ صبر و بهتر از صبر، بهتر از صبر، رضا است. جبرئيل بهتر از رضا چيست؟ زهد، بهتر از زهد چيست؟ اخلاص، بهتر از اخلاص چيست؟ يقين. جبرئيل گفت: بهتر از يقين هم هست. فرمود: چه؟ فرمود: نردبان تمام اين پنج فضيلت اخلاقي توکل است. به صبر مي خواهي برسي توکل کن، به رضا و

ص: 6030

زهد و اخلاص و يقين مي خواهي برسي، توکل کن. اين روزها خيلي مي گويند: ويروس اضطراب صد پله از کرونا قوي تر است. نردبان صبر و رضا و اخلاص، يقين، توکل است. پيامبر سؤال کرد: تعريف توکل چيست؟ فرمود: «الْعِلْمُ بِأَنَ الْمَخْلُوقَ لَا يَضُرُّ وَ لَا يَنْفَعُ» مردم نمي توانند به تو ضرر و سودي برسانند. «وَ لَا يُعْطِي وَ لَا يَمْنَعُ» مردم نمي توانند چيزي به تو بدهند اگر خدا نخواهد. اگر خدا بخواهد مردم نمي توانند مانع شوند. «وَ اسْتِعْمَالُ الْيَأْسِ مِنَ الْخَلْقِ» نوشته هاي مرحوم آيت الله حق شناس را مطالعه کنند، چند کتاب از ايشان منتشر شده است. ايشان مرد استثنايي بود. شاگرد امام و شاگرد آيت الله العظمي بروجردي بود.

مردم همگي مجنون، در بي ثمري چون بيد *** مجنون تر از آنها من، کاز بيد ثمر خواهم

اميدت به خدا باشد، توکل به خدا باشد. فکر نکن کي مي تواند آزاري به تو برساند. نترسيد و نگران نباشيد. «وَ عِنْدَهُ مَفاتِحُ الْغَيْبِ لا يَعْلَمُها إِلَّا هُوَ وَ يَعْلَمُ ما فِي الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ وَ ما تَسْقُطُ مِنْ وَرَقَةٍ إِلَّا يَعْلَمُها» (انعام/59) آرامش داشته باشيد و نگران نباشيد. نردبان صبر، رضا، زهد، اخلاص، يقين، توکل است. توکل اين است که باور کنيم مردم نمي توانند ضرري بزنند. تمام عالم جمع شوند ضرر بزنند، خدا نخواهد نمي شود. آن کسي که خير مي رساند خداست. چشم ما دنبال دست مردم نباشد. وقتي انسان به اين درجه رسيد، «فَإِذَا كَانَ الْعَبْدُ كَذَلِكَ لَمْ يَعْمَلْ لِأَحَدٍ سِوَى اللَّهِ» فقط براي خدا کار مي کند. «وَ لَمْ يَرْجُ وَ لَمْ يَخَفْ سِوَى اللَّهِ» به کسي غير از خدا اميد ندارد، «وَ لَمْ يَطْمَعْ فِي أَحَدٍ سِوَى

ص: 6031

اللَّهِ» فقط به خدا اميد و توکل دارد. ايشان شعري دارد:

گر گزندت ز خلق رسد، نرنج *** که نه راحت رسد ز خلق نه رنج

از خدا دان خلاف دشمن و دوست *** که دل هردو در تصرف اوست

«أَحْمَدُهُ عَلَى عَوَاطِفِ كَرَمِهِ وَ سَوَابِغِ نِعَمِهِ وَ أُومِنُ بِهِ أَوَّلًا بَادِياً وَ أَسْتَهْدِيهِ قَرِيباً هَادِياً وَ أَسْتَعِينُهُ قَاهِراً قَادِراً وَ أَتَوَكَّلُ عَلَيْهِ كَافِياً نَاصِراً وَ أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً ص عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ أَرْسَلَهُ لِإِنْفَاذِ أَمْرِهِ وَ إِنْهَاءِ عُذْرِهِ» خداوند پيامبر را مبعوث کرد، که حجت بر مردم باشد. «وَ تَقْدِيمِ نُذُرِه » پيامبر بشير و نذير است. پيامبران آمدند انذار الهي کنند. حالا تازه اين مقدمه خطبه اميرالمؤمنين است. «أُوصِيكُمْ عِبَادَ اللَّهِ بِتَقْوَى اللَّهِ» به شما سفارش مي کنم تقواي الهي، «الَّذِي ضَرَبَ الْأَمْثَالَ وَ وَقَّتَ لَكُمُ الْآجَالَ وَ أَلْبَسَكُمُ الرِّيَاشَ وَ أَرْفَغَ لَكُمُ الْمَعَاشَ» آن خدايي که مثال هاي فراواني براي هدايت شما بيان کرده است. خدايي که اجل شما را معين کرده است. خدايي که لباس هاي زيبا بر تن شما کرد. معاش شما را عطا کرد، «وَ أَحَاطَ بِكُمُ الْإِحْصَاءَ» خدايي که به عمر و زندگي شما احصاء دارد، «وَ أَرْصَدَ لَكُمُ الْجَزَاءَ» پاداش را براي شما رصد کرده است.

يک کسي محضر امام صادق(ع) آمد و گفت: يک آيه اي خواندم و تفسيرش را نمي دانم. قرآن مي فرمايد: «فَلا تَعْجَلْ عَلَيْهِمْ» پيامبر عجله نداشته باش، «إِنَّما نَعُدُّ لَهُمْ عَدًّا» (مريم/84) عجله به نابودي دشمناني که تو را اذيت مي کنند، نداشته باش. ما شماره اينها را داريم، حساب عمر اينها را داريم. امام صادق گفت: خدا حساب عمر ما را چطور دارد؟ امام صادق فرمود: اهل بيت از

ص: 6032

طرف مي پرسيدند: تو چه فکر مي کني؟ حضرت به عبدالاعلي فرمود: تو چه فکر مي کني؟ خدا حساب عمر ما را دارد. مي داند ما چقدر ديگر عمر مي کنيم. خدا مي داند ما چند روز ديگر زنده هستيم. امام صادق فرمود: پدر و مادرها اينطور حساب مي کنند، بچه ما يک ساله شد، 365 روز براي ما بندگان است. فرمود: خدا تعداد نفس هاي بنده اش را دارد. ايمان ما ضعيف است. خدا مي داند من که اينجا نشستم شايد سه نفس ديگر سهم من از دنياست. اينقدر نگران و مضطرب نباشم. خداوند نعمت هاي فراواني به شما داد. «وَ آثَرَكُمْ بِالنِّعَمِ السَّوَابِغِ ، وَ الرِّفَدِ الرَّوَافِغِ وَ أَنْذَرَكُمْ بِالْحُجَجِ الْبَوَالِغِ» خداوند بخشش هاي گسترده به شما داد. در قرآن هست که اگر خدا حجت نمي فرستاد، مردم مي گفتند: چرا ما را عقاب کردي، ما دليل نداشتيم. راهنما نداشتيم، «فَأَحْصَاكُمْ عَدَداً وَ وَظَّفَ لَكُمْ مُدَداً فِي قَرَارِ خِبْرَةٍ» در دنايي که همه امتحان است، «وَ دَارِ عِبْرَةٍ» دنيا مايه عبرت است. «أَنْتُمْ مُخْتَبَرُونَ فِيهَا وَ مُحَاسَبُونَ عَلَيْهَا» داريد امتحان و حساب مي شويد.

يک جمله از پايان خطبه که مربوط به بخش اول است را مي خوانم، «عِبَادَ اللَّهِ أَيْنَ الَّذِينَ عُمِّرُوا فَنَعِمُوا وَ عُلِّمُوا فَفَهِمُوا وَ أُنْظِرُوا فَلَهَوْا وَ سُلِّمُوا فَنَسُوا أُمْهِلُوا طَوِيلًا وَ مُنِحُوا جَمِيلًا» بندگان خدا، کجا هستند آنهايي که خدا به آنها عمر داد و از اين عمرشان استفاده کردند، خدا به آنها مهلت داد اما از فرصت دنيا استفاده نکردند. در روايتي داريم بعضي انسان ها هستند با سه چيز مي شود سر به زير باشند. يکي بيمار است، يکي مرگ است. در بيماري تازه قدر عافيت مي دانيم. حضرت مي گويد: خدا به آنها سلامتي داد يادشان

ص: 6033

رفت. خدا خيلي به آنها مهلت داد، خيلي خدا به آنها نعمت داد و از عذاب اليم بر حذر داشت. «وَ حُذِّرُوا أَلِيماً وَ وُعِدُوا جَسِيماً احْذَرُوا الذُّنُوبَ الْمُوَرِّطَةَ وَ الْعُيُوبَ الْمُسْخِطَةَ» از گناهاني که شما را به هلاکت مي اندازد فاصله بگيريد. «أُولِي الْأَبْصَارِ وَ الْأَسْمَاعِ وَ الْعَافِيَةِ وَ الْمَتَاعِ» خدا به شما چشم داد، بينايي و سلامت داد، «هَلْ مِنْ مَنَاصٍ أَوْ خَلَاصٍ أَوْ مَعَاذٍ أَوْ مَلَاذٍ أَوْ فِرَارٍ أَوْ مَحَارٍ» فکر مي کنيد راه فرار هست و عمر شما جاودانه هست؟ خدا به شما عمر و فرصت داده، پاداش و وعيد داده، راه فرار نيست. از فرصت استفاده کنيد. «أَمْ لَا فَأَنَّى تُؤْفَكُونَ أَمْ أَيْنَ تُصْرَفُونَ أَمْ بِمَا ذَا تَغْتَرُّونَ وَ إِنَّمَا حَظُّ أَحَدِكُمْ مِنَ الْأَرْضِ» چقدر ملک در دنيا و خانه و زمين داري. وقتي مردي بهره ات از زمين چقدر است؟ «ذَاتِ الطُّوْلِ وَ الْعَرْضِ» اين طول و عرض که زمين دارد، بهره تو چقدر است؟ «قِيدُ قَدِّهِ مُنْعَفِراً] مُتَعَفِّراً عَلَى خَدِّهِ» اندازه قد خودت مي بري. امروز با مستأجرت کنار مي آيي، زمين کشاورزي داري مي دهي ديگري بهره ببرد، بهره ما از زمين اندازه قد ماست. چطور در قبر مي خوابيم؟ «مُنْعَفِراً] مُتَعَفِّراً عَلَى خَدِّهِ» به پهلو، «الْآنَ عِبَادَ اللَّهِ وَ الْخِنَاقُ مُهْمَلٌ» تا ريسمان را به گردن شما نيانداختند، «وَ الرُّوحُ مُرْسَلٌ» روح شما آزاد است، حضرت تذکر مي دهند که به درستي از باقي عمر استفاده کنيم.

شريعتي: امروز آيات پاياني سوره مبارکه حج را تلاوت خواهيم کرد.

«يا أَيُّهَا النَّاسُ ضُرِبَ مَثَلٌ فَاسْتَمِعُوا لَهُ إِنَّ الَّذِينَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ لَنْ يَخْلُقُوا ذُباباً وَ لَوِ اجْتَمَعُوا لَهُ وَ إِنْ يَسْلُبْهُمُ الذُّبابُ شَيْئاً لا

ص: 6034

يَسْتَنْقِذُوهُ مِنْهُ ضَعُفَ الطَّالِبُ وَ الْمَطْلُوبُ «73» ما قَدَرُوا اللَّهَ حَقَّ قَدْرِهِ إِنَّ اللَّهَ لَقَوِيٌّ عَزِيزٌ «74» اللَّهُ يَصْطَفِي مِنَ الْمَلائِكَةِ رُسُلًا وَ مِنَ النَّاسِ إِنَّ اللَّهَ سَمِيعٌ بَصِيرٌ «75» يَعْلَمُ ما بَيْنَ أَيْدِيهِمْ وَ ما خَلْفَهُمْ وَ إِلَى اللَّهِ تُرْجَعُ الْأُمُورُ «76» يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا ارْكَعُوا وَ اسْجُدُوا وَ اعْبُدُوا رَبَّكُمْ وَ افْعَلُوا الْخَيْرَ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ «77» وَ جاهِدُوا فِي اللَّهِ حَقَّ جِهادِهِ هُوَ اجْتَباكُمْ وَ ما جَعَلَ عَلَيْكُمْ فِي الدِّينِ مِنْ حَرَجٍ مِلَّةَ أَبِيكُمْ إِبْراهِيمَ هُوَ سَمَّاكُمُ الْمُسْلِمِينَ مِنْ قَبْلُ وَ فِي هذا لِيَكُونَ الرَّسُولُ شَهِيداً عَلَيْكُمْ وَ تَكُونُوا شُهَداءَ عَلَى النَّاسِ فَأَقِيمُوا الصَّلاةَ وَ آتُوا الزَّكاةَ وَ اعْتَصِمُوا بِاللَّهِ هُوَ مَوْلاكُمْ فَنِعْمَ الْمَوْلى وَ نِعْمَ النَّصِيرُ»

ترجمه آيات: اى مردم! مثلى زده شده است، پس به آن گوش فرا دهيد، همانا كسانى كه به جاى خداى يكتا مى خوانيد، هرگز نمى توانند مگسى بيافرينند، هر چند براى اين كار اجتماع كنند، و اگر آن مگس چيزى از آنان بربايد، نمى توانند از او بازستانند، طالب و مطلوب هر دو ناتوانند. (مشركان،) خدا را آن گونه كه شايسته اوست بزرگ نداشتند، قطعاً خداوند نيرومند و شكست ناپذير است. خداوند از ميان فرشتگان ومردم رسولانى برمى انگيزد، همانا خداوند شنوا و بيناست. آنچه را پيش روى آنها و پشت سر آنهاست مى داند و تمام كارها به خدا بازگردانده مى شود. اى كسانى كه ايمان آورده ايد! ركوع كنيد و سجده نماييد و پروردگارتان را عبادت كنيد و كار نيك انجام دهيد، باشد كه رستگار شويد. و در راه خدا جهاد كنيد چنان كه شايسته جهاد (در راه) اوست، او شمارا (بر همه ى امّت ها) برگزيد و در دين (اسلام) هيچ

ص: 6035

گونه دشوارى بر شما قرار نداد، آيين پدرتان ابراهيم (را پيروى كنيد)، او كه شما را از قبل مسلمان ناميد و در اين (كتاب نيز مطلب چنين است) تا اين پيامبر بر شما گواه باشد و شما بر مردم گواه باشيد، پس نماز بر پا داريد و زكات بپردازيد و به خدا تمسّك جوييد، كه او مولا و سرپرست شماست، پس چه خوب سرپرستى است و چه خوب ياورى.

شريعتي: امشب شب وفات حضرت زينب(س) هست، ما را دعا کنيد. نکات پاياني شما را خواهيم شنيد.

حاج آقاي حسيني قمي: به قول عمان ساماني؛

زن مگو مرد آفرين روزگار *** زن مگو اخت الجلال بنت الوقار

زن مگو خاک درش نقش جبين *** زن مگو دست خدا در آستين

حضرت زينب همسايه اي داشت که مي گويد: سالها همسايه حضرت بودم و در اين سالها يکبار حضرت را نديدم و صداي حضرت را نشنيدم. همان بانويي که در شام خطابه مي خواند، همسايه اش حضرت را نديده و صدايش را نشنيده است. خدا را قسم مي دهيم به حضرت اميرالمؤمنين، فاطمه زهرا، حوائج همه ملتمسين دعا را برآورده به خير بفرمايد. گرفتاري ها را برطرف و مريض ها لباس عافيت بپوشاند. خدايا هرچه زودتر اين غم را از جامعه ما برطرف بفرما.

شريعتي: از چشم يار قامت دلدار ديدني است *** نام حسين از لب زينب شنيدني است

«والحمدلله رب العالمين و صلي الله علي محمد و آله الطاهرين»

1399

99-01-04- سيري در نهج البلاغه، شرح خطبه 86

شريعتي: بسم الله الرحمن الرحيم، اللهم صل علي محمد و آل محمد و عجل فرجهم.

مقصد از عيد تماشاست به ديدن برسيم *** مثل يک سيب الهي به رسيدن برسيم

مثل نوروز دمادم

ص: 6036

نفسي تازه کنيم *** دم به دم دل بدهيم و به دميدن برسيم

خانقاهي است در اين باغ و در اين جامه دران *** کاش يک شب به تب جامه دريدن برسيم

روز و شب اين همه گفتيم و نگفتند چه گفت *** کاش در غار حرايش به شنيدن برسيم

عرفات است جهان، مشعر الغوث کجاست *** شايد امشب به مناي طلبيدن برسيم

هرچه گفتند و شنيديم ز فردوس بس است *** بار الها نظري تا به چشيدن برسيم

سلام مي کنم خدمت شما بينندگان خوب و نازنين مان، بهار شما مبارک باشد. حاج آقاي حسيني قمي سلام عليکم، خيلي خوش آمديد.

حاج آقاي حسيني قمي: سلام عليکم و رحمة الله، عرض سلام و ارادت خالصانه خدمت همه بينندگان عزيز دارم. سال نو را تبريک مي گويم. انشاءالله سالي همراه با سلامت و سعادت و پيروزي و گذشت از غم ها باشد.

شريعتي: بحث امروز شما را خواهيم شنيد.

حاج آقاي حسيني قمي: روزهاي اول سال باز مهمان سفره اميرالمؤمنين(ع) هستيم. خطبه 86 حضرت هست، ابن ابي الحديد بياني ذيل اين خطبه دارد که خيلي زيباست. حدود هشتصد سال پيش زندگي مي کرد «و اعلم أن التوحيد و العدل و المباحث الشريفة الإلهية ما عرفت إلا من كلام هذا الرجل» موضوع توحيد و عدالت و معارف الهي جز از کلام اميرالمؤمنين(ع) از کسي ديگر چيزي ياد نگرفتيم. «و أن كلام غيره من أكابر الصحابة» کلام ديگران از بزرگان صحابه ي پيامبر «لم يتضمن شيئا من ذلك أصلا» هيچکدام يک کلمه در مورد معارف الهي در اين حد ندارد. «و لا كانوا يتصورونه» بقيه درکشان به اين معارف الهي نمي رسد.

ص: 6037

«و لو تصوروه لذكروه» اگر عقلشان مي رسيد، مي گفتند. در تاريخ و کتاب ها بگرديد، «و هذه الفضيلة عندي أعظم فضائله ع » بالاترين فضيلت اميرالمؤمنين بيان فضايل الهي است. به تعبير ابن ابي الحديد معجزه اميرالمؤمنين بالاترين فضيلت حضرت و معارف الهي است.

خطبه 86؛ «قَدْ عَلِمَ السَّرَائِرَ وَ خَبَرَ الضَّمَائِرَ لَهُ الْإِحَاطَةُ بِكُلِّ شَيْ ءٍ وَ الْغَلَبَةُ لِكُلِّ شَيْ ءٍ وَ الْقُوَّةُ عَلَى كُلِّ شَيْ ء فَلْيَعْمَلِ الْعَامِلُ ظمِنْكُمْ فِي أَيَّامِ مَهَلِهِ قَبْلَ إِرْهَاقِ أَجَلِهِ وَ فِي فَرَاغِهِ قَبْلَ أَوَانِ شُغُلِهِ وَ فِي مُتَنَفَّسِهِ قَبْلَ أَنْ يُؤْخَذَ بِكَظَمِهِ» اميرالمؤمنين مي فرمايد: بدانيد خدا از باطن شما خبر دارد. يکي از کارهاي ما انسان ها نقش بازي کردن است، نقاب بزنيم، اما باطن ما چيز ديگر است. خدا از باطن ما خبر دارد. خدا به همه چيز احاطه دارد. به همه چيز غلبه دارد. خدا به همه چيز تواناست. در سوره مائده آيه 64 هست که يکي از حرف هايي که يهودي ها مي زدند، مي گفتند: خداوند عالم را خلق کرد و کنار رفت. اداره عالم با خدا نيست. «وَ قالَتِ الْيَهُودُ يَدُ اللَّهِ مَغْلُولَةٌ» دست خدا بسته است. «غُلَّتْ أَيْدِيهِمْ وَ لُعِنُوا بِما قالُوا بَلْ يَداهُ مَبْسُوطَتانِ يُنْفِقُ كَيْفَ يَشاءُ» نگوييد دست خدا بسته است. خدا به همه چيز احاطه دارد. خدا به همه چيز قدرت دارد. آزمون است، ابتلاء است، مردم را امتحان مي کند. گاهي عقوبت مي کند و گاهي امتحان مي کند، لذا حضرت مي فرمايد: خدا به همه چيز احاطه دارد. پس خدا از باطن ما خبر دارد و دست خدا باز است.

«فَلْيَعْمَلِ الْعَامِلُ ظمِنْكُمْ» الآن وقت عمل است. در حالات حضرت هست که لحظات آخر زندگي قبل از شهادت، اگر از ما

ص: 6038

بپرسند: آخرين آيه اي که اميرالمؤمنين خواندند و به شهادت رسيدند چه آيه اي بود؟ آيه 61 سوره صافات، آخرين آيه اي که اميرالمؤمنين در بستر شهادت خواندند و بعد از آن کلامي نداشتند، «لِمِثْلِ هذا فَلْيَعْمَلِ الْعامِلُونَ» (صافات/61) حضرت در بستر شهادت به افراد خود نگاهي کردند و فرمود: تا ديروز همراه شما بودم و الآن در بستر مرگ هستم. کسي از مرگ فرار نمي کند. رسول خدا فرمود: يک طوري براي دنيايت کار کن که گويي عمر جاودانه داري. اميدوار باش و مهيا باش، با نشاط باش ولي از آن طرف طوري باش که شايد فردا از دنيا رفتي.

هيچکسي به اندازه اميرالمؤمنين در مدينه کار عمراني و کشاورزي نکرد. روز عمل است، تا فرصت داريد، «فِي أَيَّامِ مَهَلِهِ قَبْلَ إِرْهَاقِ أَجَلِه» تا مهلت داري و مرگ نرسيده، «وَ فِي فَرَاغِهِ قَبْلَ أَوَانِ شُغُلِهِ» تا فرصت داري و گرفتار نشدي. سالمندان را ببينيد با چه زحمتي وضو مي گيرند و نماز مي خوانند، تا فرصت داري و توان داري، من مي توانستم از يک گرفتار دستگيري کنم، چرا نکردم؟ «وَ فِي مُتَنَفَّسِهِ قَبْلَ أَنْ يُؤْخَذَ بِكَظَمِهِ» تا نفس داري و فرصت داري، قبل از اينکه گلوگاه تو را بگيرند، در ديوان اميرالمؤمنين شعري منسوب به حضرت هست بسيار زيباست. حضرت مي فرمايد: «رَأَيْتُ الدَّهْرَ مُخْتَلِفاً يَدُور فلا حزنٌ يدومُ و لا سُرور» روزگار مختلف است و هر روز يک چرخش و نقشي دارد. نه غمش جاودانه است نه سرورش. اين غم ها برطرف مي شود، ولي سرورش هم جاودانه نيست. نه به شادي دنيا مي شود اعتماد کرد، نه غمش جاودانه است. «و قد بَنَت الملوکُ به قصورا فما بقي الملوک و لا القصور»

ص: 6039

پادشاه ها آمدند کاخ هايي ساختند و ظلم کردند و خونريزي کردند ولي نه کاخي ماند و نه پادشاهي.

«وَ لْيُمَهِّدْ لِنَفْسِهِ وَ قَدَمِهِ» براي خودش آماده باشد. حديثي از حضرت هست که فرمودند بسيار زيباست. يکوقتي اميرالمؤمنين در جمع اصحاب فرمود: در عمرم به احدي خوبي نکردم. اصحاب گفتند: شما چرا؟ فرمود: به خودم خوبي کردم. حضرت مي فرمايد: «وَ لْيُمَهِّدْ لِنَفْسِهِ» براي خودت، «وَ قَدَمِهِ» آينده ات، «وَ لْيَتَزَوَّدْ مِنْ دَارِ ظَعْنِهِ لِدَارِ إِقَامَتِهِ» براي اين روز، دنيايي که دار کوچ است.

عمرت چو دو صد بود چو سيصد چو هزار *** زين کهنه سرا برون برندت ناچار

گر پادشهي يا که گداي بازار *** اين هردو به يک نرخ بود آخر کار

پادشاه همان کفني را دارد که گدا دارد. فراز بسيار کوتاهي از اين خطبه را خواندم. يکي از راه هاي زاد و توشه که الآن مي توانيم بگيريم، اين روزها کتاب هاي مرحوم آيت الله حق شناس و آيت الله احمدي ميانجي را مطالعه مي کردم، اين روزها فرصت خوبي براي مطالعه کتاب است. مرحوم حق شناس (ره) نوشتند کسي به آيت الله العظمي بروجردي گفت: يک ذکري ياد ما بدهيد. فرمود: ذکر مؤمن دو چيز است،1- نماز اول وقت، 2- نماز شب. در روايت داريم اگر کسي نمازش را اول وقت بخواند لحظه جان دادن ملک الموت شهادتين را تلقين مي کنند. در کافي شريف هست که رسول خدا فرمود: من هر روز پنج بار موقع نماز در خانه ها مي آيم. رسول خدا فرمود: براي چه در خانه ها سر مي زند؟ اگر اول وقت نماز مي خواند، اگر نگران جان دادن و مرگ و سکرات مرگ و با ايمان از دنيا

ص: 6040

رفتن هستيد، نماز اول وقت بخوانيد. مرحوم آيت الله العظمي بروجردي فرمود: ذکر مؤمن يکي نماز اول وقت و نماز شب است. نمازمان را اول وقت بخوانيم و از ملک الموت سند بگيريم که شهادتين را به ما تلقين کند.

در اين اوضاع کرونا دو نگراني هست، يک نگراني در مورد کساني است که حقوق ثابت ندارند، متضرر شدند، کارگرهاي ساختماني که گاهي من از صبح که مي روم تا يک ساعت به غروب در مراکزي از شهر که تجمع اينهاست، اينها را مي بينم که منتظر هستند. بندگان خدا منتظر هستند و اميد دارند. چهارصد هزار ما راننده اينترنتي داريم. کاسب هاي جزء که کسبشان تعطيل شده و دست فروشاني که کاسبي نکردند. کساني که مستأجر بودند، مغازه دار بودند و اجازه مغازه مي دهند. روايتي ديدم که بسيار عجيب است. اميرالمؤمنين(ع) فرمودند و اين حديث در کتاب در جامع الاخبار است. حضرت مي فرمايد: خداوند فرمود: «وَ الْفُقَرَاءُ عِيَالِي وَ الْأَغْنِيَاءُ وُكَلَائِي » فقرا جزء عيالات من هستند. اغنياء وکلاي من هستند که به اين عيالات من رسيدگي مي کنند. يعني کسي که دستش به دهانش مي رسد و ثروتي دارد. وکيل خداست.

فرض کنيد شما بنده را وکيل کرديد در کارهاي مالي، به من مي گوييد: به فلاني اينقدر پول بده. بگويم: نمي دهم. به شما چه ربطي دارد؟ تو وکيل من هستي و هرچه مي گويم بايد گوش کني. اميرالمؤمنين فرمود: کساني که فقير هستند عيال من هستند. اي وکلاي من به عيال هاي من برسيد. اينهايي که دستشان مي رسد به حق اين روزهاي عزيز، به حق سيدالشهداء اگر دستتان مي رسد، تا نفس داري کاري بکن. جدا شدن از مال سخت است ولي تحمل

ص: 6041

کن. مرحوم آقاي حق شناس از مرحوم حجت قصه اي را نقل کردند خيلي جالب است. يکوقتي به مرحوم حجت مراجعه کردند و گفتند: برويم نماز باران بخوانيد. ايشان فرمود: هروقت حقوق واجبتان را پرداخت کرديد بياييد سراغ من براي شما نماز باران بخوانم. نماز باران يعني رحمت خدا، اگر ما انتظار باران رحمت خدا را داريم به ديگري رحم کنيم. اول خمس و زکات و واجبات را بدهيم، بعد طلب کنيم.

مدير کل راه آهن گفته بود: هشتاد ميليارد تومان پول کنسلي قطار پرداخت کرديم. سيصد هزار سفر کنسل شد. در نوروز سفر مي رفتيم، دويست هزار سفر هوايي لغو شد. الآن خواهش مي کنم ده درصد از هزينه هايي که نتوانستيم براي سفر کنيم به داد فقرا برسيم. ثانياً مراجع تقليد اجازه دادند از سهم امام(ع) يک بخشي را براي نيازمندان هزينه کنيم که براي بيماري کرونا نياز پيدا کردند. عزيزان با دفاتر مراجع تماس بگيرند و مقداري از سهم امام(ع) را بدهيم به کساني که مي شناسيم. کارگر روز مردي که کارش تعطيل است. مستأجر داري، اگر دلت مي آيد از مال خودت جدا کن اگر دلت نمي آيد به مرجعت زنگ بزن و اگر نيازمند است از سهم امام به او بده. به برادر، خواهر، همسايه، برادر زاده مي داني مشکلي دارد، اينترنتي کمک کن. نگراني ديگري که دارم کساني است که در اين حوادث از دست رفتند. اين عزيزان مرگ غريبانه اي داشتند و خاکسپاري غريبانه اي داشتند. بازماندگان اين عزيزان خيلي غريبانه عزاداري مي کنند. نه تنها نمي توانند جايي بروند، کسي هم نمي تواند به ديدن اينها بيايد. يادمان نرود در تسليت به اينها زنگ بزنيم و هر روز تماس تصويري

ص: 6042

و صوتي بگيريم. کسي مي گفت: من هر شب نماز ليلة الدفن مي خوانم به نيت هرکسي امروز خاکسپاري شده است. رکعت اول بعد از حمد آيت الکرسي و رکعت دوم بعد از حمد، ده مرتبه «انا انزلنا» بخوانيم. در حالات مرحوم ملا حسين قلي همداني هست که مي گويند: سيصد شاگرد مثل آقاي بهجت و ديگران را تربيت کرده است. مي فرمود: هر شب يک نماز ليلة الدفن مي خواندم به نيت هر مؤمني که آن روز از دنيا رفته است. از خيرات به رفتگان غفلت نکنيم و از بازماندگان آنها غافل نشويم. رعايت مسائل بهداشتي واجب است. 25 رجب سالروز شهادت آقا موسي بن جعفر، ما قم بوديم. دفتر يک مرجع تقليد باز نبود. همه تعطيل بودند.

خدا را قسم مي دهيم به حق محمد و آل محمد همه بيماران را لباس عافيت بپوشاند.

شريعتي: «خاب الوافدون علي غيرک» هرکسي بر غير تو وارد شد نا اميد شد.

«والحمدلله رب العالمين و صلي الله علي محمد و آله الطاهرين»

99-01-11- سيري در نهج البلاغه، شرح خطبه 86

شريعتي: بسم الله الرحمن الرحيم، اللهم صل علي محمد و آل محمد و عجل فرجهم.

وقتي فروغ ازلي ديدن داشت *** انوار خداوند جلي ديدن داشت

با ديدن فرزند عزيزش سجاد *** لبخند حسين بن علي ديدن داشت

سلام مي کنم خدمت شما بينندگان خوب و نازنين مان، عيد ميلاد با سعادت حضرت زين العابدين، سيد الساجدين را تبريک مي گويم . انشاءالله بهترين ها براي همه شما رقم بخورد. حاج آقاي حسيني قمي سلام عليکم، خيلي خوش آمديد.

حاج آقاي حسيني قمي: سلام عليکم و رحمة الله، عرض سلام و ارادت خالصانه خدمت همه بينندگان عزيز دارم. ولادت سيدالشهدا(ع)، ولادت

ص: 6043

مولايمان امام سجاد، ولادت علمدار کربلا، قمر بني هاشم(ع) را تبريک مي گويم. ماه شعبان سراسر عيد و شادي است و تنها ماهي است که وفات و شهادت ندارد. انشاءالله دل مردم هم شاد باشد و با عبور از اين سختي بحق اهل بيت شاد شاد باشند. در حالات حضرت هست، «كَانَ عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ ع إِذَا كَانَ الْيَوْمُ الَّذِي يَصُومُ فِيهِ» حضرت روزه مي گرفتند، ما که روزه مي گيريم مفصل سحري و افطار مي خوريم ولي حضرت روزه که مي گرفتند دستور مي دادند يک گوسفند قرباني کنند. بعد يک غذايي درست مي کردند و آبگوشتي مي پختند. طرف عصر خود حضرت سري به غذا مي زدند، وقت افطار که مي شد مي فرمودند: ظرف ها را بياوريد، فلان خانواده و فلان خانواده و تقسيم مي کردند. «ثُمَّ يُؤْتَى بِخُبْزٍ وَ تَمْرٍ فَيَكُونُ ذَلِكَ عَشَاءَهُ» با نان و خرما افطار مي کردند. در مسأله بلاها و گرفتاري ها مرحوم آيت الله بهجت، هرکس به ايشان در گرفتاري ها مراجعه مي کرد، مي فرمودند: اگر مي توانيد يک گوسفند قرباني کنيد. گاهي مي فرمودند: دو تا گوسفند قرباني کنيد. به بستگان و خويشاوندان نيازمندمان کمک کنيم. يکي از راه هايي که رحمت خدا را جلب مي کند و به دوري از بلا و گرفتاري کمک مي کند قرباني کردن است.

شريعتي: ما يک قرباني در نيمه شعبان داريم، به نيت تعجيل در فرج آقايمان و سلامتي مردم نازنين ايران، بحث امروز شما را خواهيم شنيد.

حاج آقاي حسيني قمي: ادامه خطبه 86 که هفته پيش خوانديم، «أَيُّهَا النَّاسُ فِيمَا اسْتَحْفَظَكُمْ مِنْ كِتَابِهِ وَ اسْتَوْدَعَكُمْ مِنْ حُقُوقِهِ» خدا را در نظر داشته باشيد اي مردم، در دو چيز، خدا در مورد قرآن از شما چه خواسته است؟ عمل به

ص: 6044

آيات قرآن و حفظ قرآن را عمل کنيد. رسول خدا فرمود: «إِنَ هَذِهِ الْقُلُوبَ تَصْدَأُ» همانطور که آهن زنگ مي زند، دل ما هم زنگار مي گيرد. آهن وقتي زنگار مي گيرد ضد زنگ مي زنند. ضد زنگ قلب ما تلاوت قرآن و ياد مرگ است. الآن در خانه هستيم، صداي اذان از خانه هاي ما بلند شود. در حالات امام رضا هست که حضرت روزي ده جزء قرآن مي خواند. حالا ما به جاي سه تا يک ساعتي که امام رضا قرآن مي خواند، چه مي کنيم؟ گوشي موبايل دست ماست در فضاي مجازي هستيم. روزي يک حزب قرآن بخوانيم.

حضرت فرمود: مردم آنچه خدا از شما خواسته در مورد قرآن رعايت کنيد «وَ اسْتَوْدَعَكُمْ مِنْ حُقُوقِهِ» حقوقي که خدا از شما مي خواهيد. «فَإِنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ لَمْ يَخْلُقْكُمْ عَبَثاً وَ لَمْ يَتْرُكْكُمْ سُدًى» خدا شما را عبث خلق نکرده است. بيهوده خلق نکرده است. «وَ لَمْ يَدَعْكُمْ فِي جَهَالَةٍ وَ لَا عَمًى» در جهل و کوري و ناداني شما را قرار نداده است. «قَدْ سَمَّى آثَارَكُمْ» واجبات شما را نام برده «وَ عَلِمَ أَعْمَالَكُمْ» خدا بر اعمال شما آگاه است. «وَ كَتَبَ آجَالَكُمْ» يک اياني داريد، اجل شما را معين کرده است. «وَ أَنْزَلَ عَلَيْكُمُ الْكِتَابَ تِبْياناً لِكُلِّ شَيْ ءٍ» قرآن براي شما نازل کرده است. «وَ عَمَّرَ فِيكُمْ نَبِيَّهُ أَزْمَاناً» نگاه عام اميرالمؤمنين در نهج البلاغه اين است که حضرت مي خواهند آن ارزش هاي اخلاقي که بعد از رحلت پيامبر فراموش شده را برگردانند. دنيا خوب است ولي همه چيز دنيا نيست. حواستان به آخرت و دستگيري از ديگران باشد.

شخصي گفت: چند سال پيش خانه اي خريدم و با مالک خانه اختلاف داشتم. حالا

ص: 6045

با وجود اين ويروس به او زنگ زدم که حلال کند. اگر حق الناسي بر گردنمان هست، وقت حساب و کتاب است. صله ارحام واجب نيست ولي هر روز زنگ بزنيد و حالشان را بپرسيد. پزشک ها مي گويند: شما که ديدن پدر و مادرت مي روي، جوان هستي. شما اين بيماري را رد مي کني ولي آن بنده خدا گرفتار مي شود. مرحوم احمدي ميانجي(ره) در کتابشان جمله اي دارند که وقتي خواندم تنم به لرزه آمد. ايشان نوشته: کسي از رفيقش پرسيد که مادرت زنده است؟ گفت: بله، گفت: پس خدا مي خواهد تو را جهنمي کند. گفت: چرا؟ گفت: براي اينکه مادرت سالخورده است. مادرها وقتي سني از آنها بگذرد انتظارات آنها بيشتر و کم حوصله تر و دل نازک تر مي شوند. تو نمي تواني حقش را ادا کني، خدا مي خواهد جهنمي ات کند. پيامبر خدا در مورد پدر و مادر فرمود: «هما جنتک او نارُکَ» بنابراين ما اين مهلتي که امروز داريم، قدر بدانيم. همه چيز ثروت و قدرت نيست، فکر نکنيد از مرگ عبور مي کنيم.

حضرت در ادامه مي فرمايد: خدا به پيامبرش زماني عمر داد که «حَتَّى أَكْمَلَ لَهُ وَ لَكُمْ فِيمَا أَنْزَلَ مِنْ كِتَابِهِ دِينَهُ الَّذِي رَضِيَ لِنَفْسِهِ» آنقدر پيامبر خدا عمر کردند که دين را کامل کردند. ابن ابي الحديد زير اين جمله اميرالمؤمنين مي گويد: اشاره به آيه «اليوم اکملت لکم دينکم» دارد. اين آيه با غير از غدير تطبيق دارد؟ «وَ أَنْهَى إِلَيْكُمْ عَلَى لِسَانِهِ» پيامبر خدا اعلان کرد «مَحَابَّهُ مِنَ الْأَعْمَالِ وَ مَكَارِهَهُ» چيزي که خدا دوست دارد و دوست ندارد بيان کرد. خدا رحمت کند مرحوم آيت الله العظمي گلپايگاني فرمودند: درست است مردم يک عده

ص: 6046

واجباتشان را رعايت نمي کنند ولي خدا را شکر که مردم همه چيز را مي دانند. الآن خيلي ها در خانه هستند، اين در خانه بودن ها بايد محبت را بيشتر کند. الفت بين خانواده ها را بيشتر کند. سعي کنيد حالا که در خانه هستيد بيشتر هواي يکديگر را داشتي باشيد و به هم عشق بورزيد. همه حرف اميرالمؤمنين اين است که ارزش ها را عوض کنيد. عمر ما جاودانه نيست. از اين بلا هم عبور مي کنيم، ولي عمر ما جاودانه نيست. پيامبر خوبي ها و بدي ها را بيان کرده است. «وَ نَوَاهِيَهُ وَ أَوَامِرَهُ» امر و نهي خدا را بيان کرده است.

«وَ أَلْقَى إِلَيْكُمُ الْمَعْذِرَةَ» عذر براي کسي باقي نگذاشته است. «وَ اتَّخَذَ عَلَيْكُمُ الْحُجَّةَ» حجت بر همه تمام است. عذر براي کسي باقي نگذاشته است. «وَ قَدَّمَ إِلَيْكُمْ بِالْوَعِيدِ وَ أَنْذَرَكُمْ بَيْنَ يَدَيْ عَذابٍ شَدِيدٍ» به شما هشدار هم داده است. «فَاسْتَدْرِكُوا بَقِيَّةَ أَيَّامِكُمْ» از اين باقي مانده عمر خوب استفاده کنيد. «بقية العمر لا قيمة لها» براي باقيمانده عمر نمي شود قيمت گذاري کرد. ما خبر نداريم چقدر از عمر ما باقي مانده است. حق الناس را جبران کنيم. حق الله را جبران کنيم، اخلاق و معنويت را جبران کنيم. نکند هنوز کسي باشد که با برادرش اوقات تلخي داشته و اصلاح نکرده باشد. کسي با پدر و مادرش اوقات تلخي کرده باشد و هنوز اصلاح نکرده باشد.

امام صادق(ع) در حج بودند. دو برادر ديدن حضرت آمدند. اهل بيت هيچوقت خبر ناگوار به کسي نمي دادند. يک برادر خدمت حضرت آمد، حضرت فرمود: تو با برادرت در مسير حج دعوا کردي. حرف هاي بدي به هم زديد. گفت: بله. حضرت

ص: 6047

فرمود: سبک ما اين نيست. بخاطر اين کار زشتي که کرديد خدا عمر هردوي شما را گرفت. قبل از اينکه از اين سفر حج برگرديد خواهيد مرد. گفت: من کي مي ميرم؟ فرمود: مرگ تو مقدر بود ولي کار خوبي کردي که او نکرد. بخاطر اين کار خوبي که کردي بيست سال بر عمرت اضافه شد. بعد از دعوايي که با برادرت کردي آمدي به يکي از ارحامت رسيدگي کردي. آن جبران کرد و بيست سال بر عمرت زياد شد. اين باور و اعتقاد ماست، قطع رحم عمر را کوتاه مي کند. «وَ اصْبِرُوا لَهَا أَنْفُسَكُمْ فَإِنَّهَا قَلِيلٌ فِي كَثِيرِ الْأَيَّامِ الَّتِي تَكُونُ مِنْكُمْ فِيهَا الْغَفْلَةُ وَ التَّشَاغُلُ عَنِ الْمَوْعِظَةِ» فرمود: ديگر فرصت زيادي نيست و فرصت کم است در برابر فرصت هايي که از دست داديد، «وَ لَا تُرَخِّصُوا لِأَنْفُسِكُمْ اينقدر بر خودتان آسان نگيريد. قلب و دلت پاک باشد. نشانه قلب پاک چيست؟ اينکه اهل فضايل اخلاقي نباشم، نه به برادرم برسم، اهل نماز نباشم، اهل توجه به ديگران نباشم، اهل واجبات نباشم و همين که قلبم پاک است کافي است؟ «لا تُرخصّوا» را شارحين نهج البلاغه اينطور معنا کردند که اينقدر خودتان را ميدان برايتان باز نبينيد. خدا ارحم الراحمين است ولي واجباتي را معين کرده است. «فَتَذْهَبَ بِكُمُ الرُّخَصُ مَذَاهِبَ الظَّلَمَةِ» اينقدر براي خودتان ميدان باز کنيد به تاريکي مي رسيد. «وَ لَا تُدَاهِنُوا» سهل انگاري نکنيد، «فَيَهْجُمَ بِكُمُ الْإِدْهَانُ عَلَى الْمَعْصِيَةِ» سهل انگاري باعث مي شود گرفتار معصيت شويد. نيمي از اين خطبه را خوانديم.

شريعتي: خيلي نکات خوبي را شنيديم. امروز صفحه 362 قرآن کريم را تلاوت خواهيم کرد. چقدر خوب است ثواب تلاوت

ص: 6048

اين آيات را هديه کنيم به مادر امام سجاد(ع) و از ثواب و برکاتش بهره مند شويم.

ساحت مستجاب سجاده بندگي را تو يادمان دادي *** دلمان شد اسير چشمانت، دلمان را به آسمان دادي

حاج آقاي حسيني قمي: تشکر مي کنم از عزيزاني که در رسانه ملي مسئوليت دارند، در برنامه هاي مختلفي که بايد بيايند و عده اي هم درگير اين بيماري شدند، انشاءالله به حق صديقه طاهره خداوند به همه اينها لباس عافيت بپوشاند و دست اندرکاران برنامه سمت خدا که بسيار زحمت مي کشند، انشاءالله سلامت باشند.

«وَ قالَ الَّذِينَ لا يَرْجُونَ لِقاءَنا لَوْ لا أُنْزِلَ عَلَيْنَا الْمَلائِكَةُ أَوْ نَرى رَبَّنا لَقَدِ اسْتَكْبَرُوا فِي أَنْفُسِهِمْ وَ عَتَوْا عُتُوًّا كَبِيراً «21» يَوْمَ يَرَوْنَ الْمَلائِكَةَ لا بُشْرى يَوْمَئِذٍ لِلْمُجْرِمِينَ وَ يَقُولُونَ حِجْراً مَحْجُوراً «22» وَ قَدِمْنا إِلى ما عَمِلُوا مِنْ عَمَلٍ فَجَعَلْناهُ هَباءً مَنْثُوراً «23» أَصْحابُ الْجَنَّةِ يَوْمَئِذٍ خَيْرٌ مُسْتَقَرًّا وَ أَحْسَنُ مَقِيلًا «24» وَ يَوْمَ تَشَقَّقُ السَّماءُ بِالْغَمامِ وَ نُزِّلَ الْمَلائِكَةُ تَنْزِيلًا «25» الْمُلْكُ يَوْمَئِذٍ الْحَقُّ لِلرَّحْمنِ وَ كانَ يَوْماً عَلَى الْكافِرِينَ عَسِيراً «26» وَ يَوْمَ يَعَضُّ الظَّالِمُ عَلى يَدَيْهِ يَقُولُ يا لَيْتَنِي اتَّخَذْتُ مَعَ الرَّسُولِ سَبِيلًا «27» يا وَيْلَتى لَيْتَنِي لَمْ أَتَّخِذْ فُلاناً خَلِيلًا «28» لَقَدْ أَضَلَّنِي عَنِ الذِّكْرِ بَعْدَ إِذْ جاءَنِي وَ كانَ الشَّيْطانُ لِلْإِنْسانِ خَذُولًا «29» وَ قالَ الرَّسُولُ يا رَبِّ إِنَّ قَوْمِي اتَّخَذُوا هذَا الْقُرْآنَ مَهْجُوراً «30» وَ كَذلِكَ جَعَلْنا لِكُلِّ نَبِيٍّ عَدُوًّا مِنَ الْمُجْرِمِينَ وَ كَفى بِرَبِّكَ هادِياً وَ نَصِيراً «31» وَ قالَ الَّذِينَ كَفَرُوا لَوْ لا نُزِّلَ عَلَيْهِ الْقُرْآنُ جُمْلَةً واحِدَةً كَذلِكَ لِنُثَبِّتَ بِهِ فُؤادَكَ وَ رَتَّلْناهُ تَرْتِيلًا»

ترجمه آيات: و كسانى كه به ملاقات ما اميد ندارند (و رستاخيز را قبول

ص: 6049

نمى كنند) گفتند: چرا فرشتگان بر ما نازل نمى شوند و يا چرا پروردگارمان را نمى بينيم؟ قطعاً آنان در نفس خود استكبار ورزيدند و سركشى بزرگى كردند. روزى كه فرشتگان را مى بينند، آن روز براى گناهكاران مژده اى نيست، (بلكه روز كيفر آنهاست) و (فرشتگان به مجرمان) مى گويند: (بهشت براى شما) حرام و ممنوع است. ما به سراغ هر عملى كه (به عنوان خيرات) انجام داده اند مى رويم و آن را غبارى پراكنده مى سازيم. در آن روز، اهل بهشت جايگاه خوش و آسايشگاه نيكويى دارند. و روزى كه آسمان با ابرها بشكافد و فرشتگان فروفرستاده شوند فروشدنى. در آن روز، فرمانروايىِ بر حقّ، از آن خداى رحمان است و روزى است كه بر كافران سخت و سنگين است. و روزى كه ستمكار (مشرك) دو دست خود را (از روى حسرت) به دندان مى گزد و مى گويد: اى كاش با پيامبر همراه مى شدم. اى واى بر من! كاش فلانى را دوست خود نمى گرفتم. رفيق من بعد از آن كه حقّ از طرف خدا براى من آمد، مرا گمراه ساخت. و شيطان هنگام اميد، انسان را رها مى كند. پيامبر (در روز قيامت از روى شكايت) مى گويد: پروردگارا! قوم من اين قرآن را رها كردند. و ما اين گونه براى هر پيامبرى دشمنى از گناهكاران قرار داديم، و پروردگارت براى راهنمايى و حمايت تو كافى است. و كسانى كه كفر ورزيدند، (بهانه ى ديگرى آورده و) گفتند: چرا (تمام) قرآن يكجا بر او نازل نشده است؟ (غافل از آن كه ما) اين گونه (نازل كرديم) تا دل تو را به وسيله ى آن استوار كنيم و آن را به تدريج و آرامى بر تو خوانديم.

ص: 6050

ريعتي: امام سجاد(ع) فرمود: اگر تمام مردمي که در غرب و شرق عالم هستند از بين بروند، چنانچه قرآن با من باشد من احساس تنهايي نمي کنم. انشاءالله خداوند دلهاي ما را به نور قرآن منور و مزين کند. اشاره قرآني را بفرماييد.

حاج آقاي حسيني قمي: متن عربي حديثي که خوانديد را بخوانم، «لَوْ مَاتَ مَنْ بَيْنَ الْمَشْرِقِ وَ الْمَغْرِبِ لَمَا اسْتَوْحَشْتُ بَعْدَ أَنْ يَكُونَ الْقُرْآنُ مَعِي » (كافي، ج 2، ص 602) اگر شرق و غرب عالم از بين بروند و من تنها باشم، تا قرآن با من است من وحشتي ندارم. اين آيه که امروز تلاوت شد «وَ قالَ الرَّسُولُ يا رَبِّ إِنَّ قَوْمِي اتَّخَذُوا هذَا الْقُرْآنَ مَهْجُوراً» قرآن مي تواند از ما شفاعت کند يا از ما شکايت کند. شفاعتش رد خور ندارد، قرآن شفيعي است که شفاعتش رد خور ندارد. مي تواند شکايت هم بکند. بياييم کاري کنيم مشمول شفاعت خدا باشيم. رسول دارد گلايه مي کند، قرآن را مهجور قرار دادند و کنار گذاشتند. تلاوت قرآن داشته باشيم، يک صفحه قرآن بخوانيم. به آنهايي که قرآن بلد نيستند قرآن ياد بدهيم. خدا رحمت کند مرحوم علامه طباطبايي، آقايي اخيراً از دنيا رفتند مرحوم آقاي فاضل تبريزي مي گفت: من يک شب قبل از انقلاب تبريز بودم، در جلسه اي ايشان گفت: من فردا مي خواهم جايي بروم، کسي با ماشين مرا مي برد؟ گفتم: من هستم. سوار ماشين شدند و صبح تا نشستند، فرمودند: اجازه بدهيد من روزي يک جز قرآن مي خوانم، اول بخوانم و بعد صحبت کنم. انشاءالله همه مشمول شفاعت قرآن باشيم. بچه هاي ما مدرسه مي روند، دانشگاه مي روند ولي باز در روخواني قرآن مشکل دارند. فرصت

ص: 6051

خوبي است که اين روزها بيشتر قرآن بخوانيم.

براي شفاي همه بيماراني که در بيمارستان بستري هستند يا در خانه هستند و مبتلا شدند يک حمد شفا و سه صلوات بر محمد و آل محمد بفرستيم.

شريعتي: يا امام سجاد من کمتر از آنم که به پاي تو بيافتم *** عالم شده سجاده و افتاده به پايت

«والحمدلله رب العالمين و صلي الله علي محمد و آله الطاهرين»

99-01-18- سيري در نهج البلاغه، شرح خطبه 87

شريعتي: بسم الله الرحمن الرحيم، اللهم صل علي محمد و آل محمد و عجل فرجهم.

سلام مي کنم خدمت شما بينندگان خوب و نازنين مان، انشاءالله هرجا هستيد خداي متعال پشت و پناه شما باشد. ماه شعبان بر شما پر خير و برکت باشد. حاج آقاي حسيني قمي سلام عليکم، خيلي خوش آمديد.

حاج آقاي حسيني قمي: سلام عليکم و رحمة الله، عرض سلام و ارادت خالصانه خدمت همه بينندگان عزيز دارم. پيشاپيش نيمه شعبان را تبريک مي گويم. يکوقتي اين قصه را گفتم، يکي از شاگردان مرحوم آيت الله العظمي خويي نقل مي کردند، من هجده سال در نجف درس ايشان مي رفتم و نماز جماعت ايشان، نديدم ايشان در نماز جماعت و دعاي قنوت، غير از دعاي سلامتي امام زمان را خوانده باشند. در آستانه ي ولادت حضرت هستيم. (قرائت دعاي سلامت امام زمان)شب نيمه شعبان که احياي آن مستحب است، دعاهايي که دارد و توسل و توجه به حضرت ولي عصر، در خانه هستيد يادتان نرود که با حضرت خيلي کار داريم. مرحوم آيت الله احمدي ميانجي مي گفتند: کسي کنار ضريح آقا اميرالمؤمنين رفته بود، يک کمي با اميرمؤمنان تند صحبت مي کرد، کسي گفت: مي داني محضر چه کسي هستي؟ مؤدب تر

ص: 6052

باش. اين عرب بيابانگرد گفت: برو دنبال کارت، او پدر من است! امام زمان(ع) پناه همه عالم هست. انشاءالله شب نيمه شعبان همه حرف هايمان را با حضرت بزنيم و مشمول شفاعت حضرت شويم.

شريعتي:

کي مي شود بيايي و نيلوفر آوري *** گلهاي رنگ رنگ به هر دفتر آوري

باران شوي، بهار شوي غنچه غنچه گل *** لب وا کني گلاب خوش قمصر آوري

بحث امروز شما را خواهيم شنيد.

حاج آقاي حسيني قمي: خطبه 87 «عِبَادَ اللَّهِ إِنَّ مِنْ أَحَبِّ عِبَادِ اللَّهِ إِلَيْهِ عَبْداً أَعَانَهُ اللَّهُ عَلَى نَفْسِهِ فَاسْتَشْعَرَ الْحُزْنَ وَ تَجَلْبَبَ الْخَوْفَ» يک خطبه در نهج البلاغه داريم خطبه 193 يا خطبه متقين، در آن خطبه اميرمؤمنان 110 ويژگي از ويژگي متقين را بيان کردند. خطبه 87 هم در اوصاف متقين هست. 40 ويژگي از ويژگي متقين را در اين خطبه بيان کردند. کتاب هاي مستقلي را شارحين نهج البلاغه بر اين دو خطبه نوشتند. ابن ابي الحديد از علماي اهل سنت حدود 800 سال پيش شرح نهج البلاغه نوشته، مي گويد: صفاتي که اميرالمؤمنين بيان کرده، حضرت دارند توصيف خود را مي گويند و کسي به پاي اميرالمؤمنين و اين ويژگي ها نمي رسد. حضرت خود را توصيف مي کنند. هرکس انصاف داشته باشد مي داند در شجاعت، جود، قناعت و زهد، در حکمت اميرالمؤمنين بود که در جامعه ضرب المثل بود.

«عِبَادَ اللَّهِ إِنَّ مِنْ أَحَبِّ عِبَادِ اللَّهِ إِلَيْهِ عَبْداً أَعَانَهُ اللَّهُ عَلَى نَفْسِهِ فَاسْتَشْعَرَ الْحُزْنَ وَ تَجَلْبَبَ الْخَوْفَ» بندگان خدا، محبوب ترين بنده خدا، خدا کمک کند بر نفسش غلبه پيدا کند. اولاً کمک خدا لازم است، آيه 21 سوره نور «وَ لَوْ لا فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكُمْ وَ رَحْمَتُهُ» اگر فضل و

ص: 6053

رحمت خدا نبود، «ما زَكى مِنْكُمْ مِنْ أَحَدٍ أَبَداً» احدي از شما نمي توانستيد به مقاماتي که خدا مي خواهد برسيد. هم در رسيدن به مقامات معنوي و هم در فاصله گرفتن از گناهان، ما بايد تلاش کنيم که به اين اوصاف برسيم. خدا مرحوم ميرزا حبيب الله خويي را رحمت کند. ايشان مي گويد: خدا دو کمک مي تواند به ما بکند، 1- جنود عقل را بر جنود جهل بر نفس ما غلبه کند. اين روايت را ملاحظه فرموديد، امام کاظم فرمود: 75 لشگر عقل در برابرش 75 لشگر جهل، روايت معروف است، حديث جنود عقل و جهل امام (ره) که کتاب مستقلي است. مرحوم مهندسي مفصل بحث جنود عقل و جهل را داشتند، اخلاص از جنود عقل است. نفاق از جنود جهل است. عدالت از لشگريان عقل است، ظلم از جنود جهل است. توکل در برابرش حرص زدن است. رأفت در برابرش خشونت، اميد در برابرش نا اميدي است. تواضع در برابرش تکبر، علم در برابرش بداخلاقي کردن و عفو در برابرش کينه است.

اخلاص ما بر نفاق ما، اميد ما بر نااميدي ما، صبر ما بر جزع و فزع ما، سپاسگزاري ما بر ناسپاسي ما، محبوب ترين بنده کسي است که خدا کمک کند لشگريان عقلش بر لشگريان جهلش غلبه کند. يک معناي ديگر مرحوم خويي فرمودند، عقلش بر هواهاي نفساني اش غلبه کند. پس اولين ويژگي متقين اين است کسي که خدا از او دستگيري کند، خودش تلاش کند و خدا کمکش کند. خداوند متعال عقلش را بر جهلش، اراده خودش را بر هواي نفسش غلبه بدهد.

«فَاسْتَشْعَرَ الْحُزْنَ وَ تَجَلْبَبَ الْخَوْفَ» کسي که هميشه يک حزن

ص: 6054

و خوفي داشته باشد. شارحين توضيح دادند، از چه چيزي بايد نگران باشيم و ترس داشته باشيم؟ نگراني چيز خوبي است، اگر انسان بي خيال باشد دنبال وظايف و انجام تکاليف نمي رود. ما بايد دغدغه اين بيماري را داشته باشيم، اگر نگران نباشيم بي مبالات مي شويم ولي بايد آرامش را حفظ کنيم. متقين کساني هستند که هميشه نگران باشند. رسول خدا دعايي دارد شب نيمه شعبان خواندند. همين جا تقاضا مي کنم حاج آقاي ميرباقري تذکر خوبي دادند که اين ايام بايد بيشتر متوجه خدا باشيم و تضرع ما بايد بيشتر باشد. من احساس مي کنم يک عده گويي يادشان رفته است. سرگرمي و فيلم خوب است اما يک بخشي هم قرآن باشد و نماز باشد، به ديگران زنگ بزنيم، ماه رجب که تمام شد، ماه شعبان وقت براي جبران داريم. شب نيمه شعبان ذاتاً يک عظمتي داشته و با ولادت حضرت عظمت آن مضاعف شده است. اين دعا در مفاتيح هم هست، شب نيمه شعبان پيامبر خدا اين دعا را مي خواندند، «اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ اقْسِمْ لَنَا مِنْ خَشْيَتِكَ مَا يَحُولُ بَيْنَنَا وَ بَيْنَ مَعَاصِيكَ وَ مِنْ طَاعَتِكَ مَا تُبَلِّغُنَا بِهِ جَنَّتَكَ وَ مِنَ الْيَقِينِ مَا تُهَوِّنُ بِهِ عَلَيْنَا مُصِيبَاتِ الدُّنْيَا وَ مَتِّعْنَا بِأَسْمَاعِنَا وَ أَبْصَارِنَا وَ انْصُرْنَا عَلَى مَنْ عَادَان وَ لَا تَجْعَلْ مُصِيبَتَنَا فِي دِينِنَا وَ لَا تَجْعَلِ الدُّنْيَا أَكْبَرَ هَمِّنَا وَ لَا تُسَلِّطْ عَلَيْنَا مَنْ لَا يَرْحَمُنَا» خدايا براي ما تقسيم کن و روز ما قرار ده خوف و خشيتي که بين ما و گناه حائل باشد. به طاعتي برسيم که ما را به رضوان خدا برساند. يقيني که مصيبت

ص: 6055

دنيا را بر ما آسان کند. اگر بلايي مي رسد به دين ما نرسد. همه هم و غم ما دنيا نباشد.

مرحوم آيت الله حق شناس و مرحوم احمدي ميانجي اين شعر را خيلي مي خواندند،

تنها تويي تنها تويي در خلوت تنهايي ام *** تنها تو مي خواهي مرا با اين همه رسوايي ام

اين شعر را شب نيمه شعبان بخوانيم و خودمان را به خدا و امام زمان بسپاريم. خشيت لازم است که بين ما و گناه فاصله ايجاد کند. در سوره مبارکه انسان اين آيه را همه بلد هستند. اگر انسان نگران بود آدم بخشنده اي مي شود. جواد و کريم مي شود. «إِنَّما نُطْعِمُكُمْ لِوَجْهِ اللَّهِ لا نُرِيدُ مِنْكُمْ جَزاءً وَ لا شُكُوراً» (انسان/9) چرا اطعام مي کنيم؟ «إِنَّا نَخافُ مِنْ رَبِّنا يَوْماً عَبُوساً قَمْطَرِيراً» (انسان/10) چون نگران هستيم. نگران روز قيامت هستيم. ما چون نگران هستيم الآن انفاق مي کنيم، اگر کسي انفاق در راه خدا مي کند آن خشيت را بايد داشته باشد. در آستانه نيمه شعبان هستيم، تقاضا مي کنم از همه، من دو نگراني دارم يکي براي يک عده از بيماراني که خيلي نيازمند هستند. با يکي از آقايان پزشک در قم صحبت کردم. اين دو پزشک دو برادر هستند در محروم ترين منطقه قم هستند، خانه ها حداکثر سي چهل متر است. دو پزشک هستند، با آنها صحبت کردم و گفتند: ما هر روز صد بيمار را معاينه مي کنيم که روزي بيست نفر مبتلا به کرونا هستند و هيچکدام دفترچه بيمه ندارند. به کمک خيرين از اينها ويزيت نمي گيريم و هرکدام لازم هست مجاني سي تي اسکن مي کنيم، نسخه درماني شان را مجاني مي دهيم و کمک خرجي هم مي دهيم، چيزي که عجيب است

ص: 6056

اينکه مي گفت: اينها در يک خانه پنجاه متري يازده نفر هستند در يک خانه زندگي مي کنند، نه مورد از اينها کرونا دارند از بچه سه ساله و نيمه تا بچه پنج ساله، فاصله در اين خانه و خانواده معني ندارد. يکي بگيرد همه مبتلا مي شوند. گفتم: شما مطمئن باش اهل خير کمک مي کنند! اينقدر مردم اهل خير زياد هستند که خدا را شکر مي کنم. نگراني دوم از بابت افرادي است که در اين يکي دو ماه بيکار شدند.

جلسه گذشته يک حديث خواندم، اميرالمؤمنين فرمود: «وَ الْفُقَرَاءُ عِيَالِي وَ الْأَغْنِيَاءُ وُكَلَائِي » فقرا نان خور من هستند. چه کسي بايد به اين نان خورهاي من کمک کند؟ وکلاي من که اغنياء و ثروتمندان هستند بايد کمک کنند. فقط يک مورد حديث خوانديم يک نفر دويست ميليون داده و گفته: هرکس مشکل مالي و اقتصادي دارد، حل کنيد. آقايي ديروز به ما پيامک داد که ما يک پويش درست کرديم و ميليون کمک کرديم به کساني که بيکار هستند. در زيارت جامعه کبيره مي گوييم: «بأبي انتم و أمي و نفسي و أهلي و مالي» اگر امام زمان شماره حساب مي داد بايد چه مي کرديم، الآن امام زمان شماره حساب داده است. اين ايام اگر کسي مي خواهد به امام زمان پول بدهد، آقا امام زمان شماره حساب داده است. فرمود: «وَ مَنْ لَمْ يَقْدِرْ عَلَى صِلَتِنَا فَلْيَصِلْ عَلَى صَالِحِي مَوَالِينَا» هرکسي مي خواهد پول به ما برساند، به شيعيان گرفتار ما کمک کند. خدايا به من کمک کن من همراهي کنم، به آنها برسم. بارها گفتم: اين آيه را سر در خانه هايتان بزنيد. «هذا من فضل ربي» اين نعمت خداست، قدر

ص: 6057

بدان.

خدا رحمت کند مرحوم آيت الله احمدي ميانجي(ره) قصه اي را نقل کردند و فرمودند: يکي از فقهاي بزرگ شيعه مرحوم آيت الله حاج آقا رضاي همداني، کتابش کتاب درسي حوزه است. اين پيرمرد اواخر عمر فراموشي گرفت. عالمي که تمام اساتيد ما يکي از کتاب هايي که کنار دستشان است مصباح مرحوم حاج آقا رضا است. مثل جواهر شيخ انصاري، به جايي رسيد که وقتي در خانه اش سؤال کنند از بالا مي گفت: براي چه آمديد؟ من بودم، نيستم، الآن مجتهد نيستم. همه چيز يادم رفته برويد. آدم به اينجا مي رسد که اسم خودش را فراموش مي کند. اين ثروت و علم و دانش و آبرو و موقعيت، همه امانت خداست. يک کمپين را شروع کن و بگو امام زمان يک شماره حساب داده است، مي خواهيم به گرفتارها کمک کنيم. عده اي پنجاه روز است درآمد نداشتند و يک ريال به حسابشان نيامده است.

مرحوم احمدي ميانجي مي فرمودند: دو امتحان داريم يکي امتحان پروردگار در سختي هاست، ايشان مي گفت: نود درصد اينها در امتحان موفق مي شوند. ولي يک امتحان براي ثروتمندهاست. مرحوم آيت الله احمدي يک فقيه بود، عالم بود. مي گفت به نظرم من نود درصد فقرا در امتحانشان قبول مي شوند. ولي امتحان ثروتمندها خيلي درصدش پايين است، کم قبول مي شود. اگر دلشان نمي آيد همينطور کمک کنند حداقل از وجوهات بدهند، سهم امام، الآن يک امتيازي است، مگر نمي خواهيم ايمانمان را نشان بدهيم. اينها تمام مي شود اما رو سفيدي براي يک عده مي ماند. رو سياهي براي يک عده مي ماند. يک عده هيچ تکاني نخوردند و يک عده هرچه داشتند دادند، من وظيفه دارم از پزشکان و کادر درماني، پرستاران،

ص: 6058

تشکر کنم. طلاب و دانشجوياني که جهادي کار مي کنند. عزيزاني که در غسالخانه ها امروز کار مي کنند.

مرحوم آيت الله احمدي ميانجي اين قصه را نقل کردند. خواهش مي کنم اين روزها کتاب هاي خوب را بيشتر مطالعه کنيد. در کتاب به سوي نور اين قصه را نقل کردند. عزيزاني که اين روزها از دست رفتند، مراسم تشييع نداشتند و غريبانه از دنيا رفتند. مي شود تماس تصويري گرفت و تسليت گفت، به داغ ديدگان پيام بدهيد اين قصه را بشنوند تا آرام شوند. مرحوم آيت الله احمدي ميانجي نوشتند، يک روحاني براي تبليغ و سخنراني به هندوستان رفت و مريض شد. پولي نداشت، خيلي ناراحت شد و غصه خورد. بيماري اش شدت گرفت و ترسيد بميرد، گفت: اينجا قبرستان مسلمان ها هست؟ گفتند: بله، گفت: بروم فاتحه اي بخوانم دلم باز شود. آمد و اتفاقاً از در قبرستان که وارد شد ديد تابلو زدند: اين قبر يک مبلغ روحاني است که قبلاً اينجا از دنيا رفته است. بيشتر وحشت کرد و فاتحه اي خواند و با ناراحتي گفت: يا أباعبدالله ما دوست داشتيم کربلا بياييم و زير سايه شما از دنيا برويم. زير سايه شما به خاک سپرده شويم. شب خوابيد، خواب ديد آقايي به او سلام مي کند. گفت: شما چه کسي هستي؟ گفت: همين که امروز سر قبرش آمدي و فاتحه خواندي. آمدم دو مطلب بگويم. اول اينکه نترس تو اينجا نمي ميري. مطلب دوم اينکه تو چه خيال کردي؟ تو فکر کردي ما که در هندوستان به خاک سپرده شديم، زير سايه امام حسين نيستيم؟ الآن يک عده عزيزاني که از دست رفتند شايد دوست داشتند يک جايي مثل حرم امام

ص: 6059

رضا يا حضرت معصومه خاک شوند. مگر خبر نداري که در کربلا يک عده از دشمنان امام حسين که قاتلين امام حسين بودند، کجا دفن شدند؟ کربلا، آنها هم زير سايه امام حسين هستند؟ نه، هرکس در کربلا دفن شود زير سايه امام حسين نيست ولي ما که دور هستيم زير سايه حضرت هستيم. عزيزان نگران نباشند، ما وظيفه داريم تسليت بگوييم و دلداري بدهيم، همه عزيزان زير سايه سيدالشهداء هستند. يکي از بهترين خيرات اين است که اگر دستشان مي رسد، به فقرا خيرات بدهند.

شريعتي: امروز صفحه 369 قرآن کريم را تلاوت خواهيم کرد.

«لَعَلَّنا نَتَّبِعُ السَّحَرَةَ إِنْ كانُوا هُمُ الْغالِبِينَ «40» فَلَمَّا جاءَ السَّحَرَةُ قالُوا لِفِرْعَوْنَ أَ إِنَّ لَنا لَأَجْراً إِنْ كُنَّا نَحْنُ الْغالِبِينَ «41» قالَ نَعَمْ وَ إِنَّكُمْ إِذاً لَمِنَ الْمُقَرَّبِينَ «42» قالَ لَهُمْ مُوسى أَلْقُوا ما أَنْتُمْ مُلْقُونَ «43» فَأَلْقَوْا حِبالَهُمْ وَ عِصِيَّهُمْ وَ قالُوا بِعِزَّةِ فِرْعَوْنَ إِنَّا لَنَحْنُ الْغالِبُونَ «44» فَأَلْقى مُوسى عَصاهُ فَإِذا هِيَ تَلْقَفُ ما يَأْفِكُونَ «45» فَأُلْقِيَ السَّحَرَةُ ساجِدِينَ «46» قالُوا آمَنَّا بِرَبِّ الْعالَمِينَ «47» رَبِّ مُوسى وَ هارُونَ «48» قالَ آمَنْتُمْ لَهُ قَبْلَ أَنْ آذَنَ لَكُمْ إِنَّهُ لَكَبِيرُكُمُ الَّذِي عَلَّمَكُمُ السِّحْرَ فَلَسَوْفَ تَعْلَمُونَ لَأُقَطِّعَنَّ أَيْدِيَكُمْ وَ أَرْجُلَكُمْ مِنْ خِلافٍ وَ لَأُصَلِّبَنَّكُمْ أَجْمَعِينَ «49» قالُوا لا ضَيْرَ إِنَّا إِلى رَبِّنا مُنْقَلِبُونَ «50» إِنَّا نَطْمَعُ أَنْ يَغْفِرَ لَنا رَبُّنا خَطايانا أَنْ كُنَّا أَوَّلَ الْمُؤْمِنِينَ «51» وَ أَوْحَيْنا إِلى مُوسى أَنْ أَسْرِ بِعِبادِي إِنَّكُمْ مُتَّبَعُونَ «52» فَأَرْسَلَ فِرْعَوْنُ فِي الْمَدائِنِ حاشِرِينَ «53» إِنَّ هؤُلاءِ لَشِرْذِمَةٌ قَلِيلُونَ «54» وَ إِنَّهُمْ لَنا لَغائِظُونَ «55» وَ إِنَّا لَجَمِيعٌ حاذِرُونَ «56» فَأَخْرَجْناهُمْ مِنْ جَنَّاتٍ وَ عُيُونٍ «57» وَ كُنُوزٍ وَ مَقامٍ كَرِيمٍ «58»

ص: 6060

كَذلِكَ وَ أَوْرَثْناها بَنِي إِسْرائِيلَ «59» فَأَتْبَعُوهُمْ مُشْرِقِينَ»

ترجمه آيات: به اين اميد كه اگر ساحران غالب شدند از آنان پيروى كنيم. پس همين كه ساحران (از شهرها به نزد فرعون) آمدند به او گفتند: آيا اگر ما پيروز شويم پاداشى داريم؟ فرعون گفت: آرى، در اين صورت (علاوه بر پاداش) حتماً شما از مقرّبان دربار خواهيد بود. (روز موعود فرارسيد و همه ى ساحران جمع شدند،) موسى به آنان گفت: بيفكنيد آنچه را مى خواهيد بيفكنيد. پس (ساحران) ريسمان ها و عصاهاى خود را (به زمين) افكندند و گفتند: به عزّت فرعون سوگند كه قطعاً ما پيروزيم. سپس موسى عصايش را افكند، پس ناگهان (اژدهايى شد و) هر چه را به نيرنگ ساخته بودند بلعيد. آنگاه ساحران بى اختيار به سجده درافتادند. گفتند: ما به پروردگار جهانيان ايمان آورديم. پروردگار موسى و هارون. فرعون (كه به خشم آمده بود) گفت: آيا قبل از آن كه به شما اجازه دهم به او ايمان آورديد؟ بى شك او بزرگ شماست كه به شما سحر آموخته است. پس به زودى كيفر خود را خواهيد دانست. حتماً دست ها و پاهايتان را از چپ وراست قطع خواهم كرد، وهمگىِ شما را به دار خواهم آويخت. ساحران گفتند: باكى نيست، ما به سوى پروردگارخود بازمى گرديم. ما اميد داريم كه پروردگارمان خطاهاى ما را ببخشد، چرا كه ما نخستين ايمان آورندگان هستيم. و به موسى وحى كرديم كه بندگان مرا شبانه (از مصر) كوچ ده، زيرا شما تعقيب خواهيد شد. پس فرعون (از اين حركت آگاه شد و) به شهرها مأمور فرستاد تا مردم را گردآورند. (تبليغات فرعونيان درباره ى موسى ويارانش اين بود:) همانا اينها

ص: 6061

گروهى اندكند. كه نسبت به ما خشم ونفرت دارند. ما همگى آماده ى دفاع هستيم. لذا آنان را (به گمان تعقيب بنى اسرائيل)، از باغ ها و چشمه ها و گنج ها و جايگاه نيكو (و قصرهاى مجلّل)، بيرون كرديم. (تدبير ما) اين چنين بود كه (بعد از غرق كردن فرعونيان،) بنى اسرائيل را وارث آنها قرار دهيم. پس هنگام طلوع خورشيد، سپاه فرعون به تعقيب آنان برخاستند.

شريعتي: يک کتاب از آثار حاج آقاي قرائتي معرفي کنم، آثار ايشان نياز به تعريف ندارد، دعاي عهد را خيلي از ما خوانديم، اگر مي خواهيد با مضامين بلند دعاي عهد آشنا شويد و سبک زندگي را براساس دعاي عهد تنظيم کنيد «زندگي مهدوي در سايه دعاي عهد» را مطالعه کنيد. مضامين دعاي عهد و تکاليف منتظران را با توجه به اين دعاي شريف را مي توانيد در اين کتاب مطالعه کنيد. به 20000303 پيامک ارسال کنيد، دوستانم شما را راهنمايي خواهند کرد.

حاج آقاي حسيني قمي: خطبه 87 نهج البلاغه، حضرت چهل ويژگي براي متقين بيان مي کنند. يکي «فَاسْتَشْعَرَ الْحُزْنَ وَ تَجَلْبَبَ الْخَوْفَ » متقي کسي است که هميشه يک نگراني و دغدغه نسبت به انجام تکاليف ديني داشته باشد. اين دغدغه را قرآن براي ويژگي مؤمنين بيان کرده است. بعضي از شارحين نهج البلاغه گفتند: اميرالمؤمنين به آيه 2 سوره انفال اشاره داشتند. «إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِينَ إِذا ذُكِرَ اللَّهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ» مؤمن کسي است که وقتي ياد خدا برده مي شود دلش لرزان باشد. ما بايد هميشه نگران باشيم. «وَ إِذا تُلِيَتْ عَلَيْهِمْ آياتُهُ زادَتْهُمْ إِيماناً» وقتي قرآن تلاوت مي شود بر ايمانشان افزوده مي شود. اين روزهايي که در خانه هستيد از تلاوت قرآن غافل نشويد. اميرالمؤمنين در

ص: 6062

نهج البلاغه مي فرمايد: سزاوار است مؤمن روزي پنجاه آيه از قرآن را بخواند. «وَ عَلى رَبِّهِمْ يَتَوَكَّلُونَ» (انفال/2) «الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلاةَ وَ مِمَّا رَزَقْناهُمْ يُنْفِقُونَ» (انفال/3) نماز به پا مي دارند و هرجا فرمان به اقامه نماز بود، انفاق و دستگيري از ديگران کنارش آمده است.

سوره قاف آيه 45 مي فرمايد: «فَذَكِّرْ بِالْقُرْآنِ مَنْ يَخافُ وَعِيدِ» (ق/45) با قرآن به مردم تذکر بده، هرکس نگران قيامتش هست، ما بايد نگراني و دغدغه داشته باشيم. اميرالمؤمنين در غررالحکم فرمود: «لَا تَخَافُوا ظُلْمَ رَبِّكُمْ، وَ لَكِنْ خَافُوا ظُلْمَ أَنْفُسِكُمْ» اگر گناهي مي کنيم ظلم به خود ماست.

«فَاسْتَشْعَرَ الْحُزْنَ وَ تَجَلْبَبَ الْخَوْفَ » پس اولين ويژگي اينکه خدا کمک کند ما جنود عقل را بر جنود جهل غلبه بدهيم، دوم اينکه يک نگراني و دغدغه نسبت به دينمان و انجام تکاليفمان داشته باشيم. تقاضا مي کنم چون به دلايلي بعضي از ما ماه رجب را خوب درک نکرديم، اما شب نيمه شعبان خواهش مي کنم برنامه احياء داشته باشيد. دعاي امام زمان و زيارت امام زمان را بخوانيد. دعاي امام حسين در شب نيمه شعبان را بخوانيد. غفلت نکنيم و احياي نيمه شعبان را از دست ندهيم.

خدايا به حق محمد و آل محمد و به حق مولود اين ماه، عيدي ما را نزديکي و تقرب به ساحت مقدس حضرت قرار بدهد. عيدي ما را شفاي بيماران و رفع گرفتاري ها عنايت بفرما. خدايا به حق امام زمان حوائج همه را برآورده بخير بفرما.

شريعتي: «والحمدلله رب العالمين و صلي الله علي محمد و آله الطاهرين»

99-01-25- سيري در نهج البلاغه، شرح خطبه 87

شريعتي: بسم الله الرحمن الرحيم، اللهم صل علي محمد و آل محمد و عجل فرجهم.

به نام اول

ص: 6063

بي ابتدا و به نام آخر بي انتها، سلام مي کنم خدمت شما بينندگان خوب و نازنين مان، انشاءالله هرجا هستيد خداي متعال پشت و پناه شما باشد. انشاءالله در اين روزهاي سبز و بهاري دل و جانتان بهاري و سبز شود و به حق صاحب اين ماه بهترين ها نصيب شما شود. حاج آقاي حسيني قمي سلام عليکم، خيلي خوش آمديد.

حاج آقاي حسيني قمي: سلام عليکم و رحمة الله، عرض سلام و ارادت خالصانه خدمت همه بينندگان عزيز دارم. حتماً با اين بخش از زيارت جامعه کبيره آشنا هستيد. «وَ جَعَلَ صَلَاتَنَا عَلَيْكُمْ وَ مَا خَصَّنَا بِهِ مِنْ وَلَايَتِكُمْ طِيباً لِخَلْقِنَا وَ طَهَارَةً لِأَنْفُسِنَا وَ تَزْكِيَةً لَنَا وَ كَفَّارَةً لِذُنُوبِنَا» در باب صلوات روايات زيادي داريم و يکي از زيباترين بيان ها همين جمله است. چون زيارت جامعه کبيره سند محکمي دارد از امام هادي و متن بلندي دارد. ما به شما درود مي فرستيم، وقتي ما صلوات مي فرستيم، صلوات بر پيامبر و اهل بيت، چند خاصيت دارد. ما نمي خواهيم پاک شويم و آماده ورود به ماه رمضان شويم؟ کفاره گناهان نمي خواهيم. ماه شعبان ماه صلوات است و صلوت شعبانيه را در اين روزها فراموش نکنيم و ذکر صلوات بر محمد و آل محمد را زياد داشته باشيم.

شريعتي: هفته گذشته خطبه 87 نهج البلاغه را شنيديم و ويژگي هاي متقين را بيان کردند، بحث ما ناتمام ماند، بحث امروز شما را خواهيم شنيد.

حاج آقاي حسيني قمي: بسم الله الرحمن الرحيم، گفتيم خطبه اي به نام خطبه متقين داريم، خطبه 193 ک9 در آن خطبه اميرالمؤمنين 110 ويژگي براي متقين بيان فرمودند. يکي هم خطبه 87 هست که حضرت

ص: 6064

چهل ويژگي براي متقين بيان کردند. مکرر ديدم عزيزاني که اين دو خطبه را جداگانه شرح کردند. کتاب هايي فقط شرح خطبه متقين يا خطبه 87 نهج البلاغه است. حضرت مي فرمايد: «عِبَادَ اللَّهِ إِنَّ مِنْ أَحَبِّ عِبَادِ اللَّهِ» محبوب ترين بنده نزد خدا کسي است که «عَبْداً أَعَانَهُ اللَّهُ عَلَى نَفْسِهِ» خدا کمکش کند بر نفس خودش، مرحوم ميرزا حبيب الله خويي صاحب کتاب «منهاج البراعه» يکي از مفصل ترين شرح هاي نهج البلاغه اميرالمؤمنين است که «أعانه الله» را دو معني کردند. فرمودند: خدا کمک کند تا ما بتوانيم جنود عقلمان را بر جنود جهل غالب کنيم. اخلاص را بر نفاق و جود و سخاوت را بر بخل، تواضع را بر تکبر و همه صفات ديگري که 75 لشگر جنود حق و جنود عقل و جهل در آن ذکر شده است. «أَعَانَهُ اللَّهُ عَلَى نَفْسِهِ» يک معني هم اين است که بتوانيم بر هواهاي نفساني غلبه کنيم.

«فَاسْتَشْعَرَ الْحُزْنَ وَ تَجَلْبَبَ الْخَوْفَ» اگر خدا کمکش کرد و لشگريان عقل بر لشگريان جهل غلبه کردند، بر هواي نفس غلبه کرد، نتيجه اش هميشه در طول زندگي يک دغدغه و نگراني دارد که آيا من بنده خوبي بودم يا نه؟ تکاليفم را عمل کردم يا نه؟ باز نتيجه « فَظهَرَ مِصْبَاحُ الْهُدَى فِي قَلْبِهِ» اگر اين کار را کرد چرغ هدايت در قلبش روشن مي شود.

اگر کسي مي خواهد چراغ هدايت در قلبش روشن شود بايد يک دغدغه و نگراني داشته باشد. در خطبه 86 خوانديم که اميرالمؤمنين فرمود: اينطور نباشد که بي خيال باشيم. کشاورزي موفق است که هميشه نگراني در کارش باشد. صنعتگر، استاد، معلمي موفق است که هميشه نگراني داشته باشد.

ص: 6065

اگر به اين درجه رسيد، چراغ هدايت در دلش روشن مي شود. مرحوم شيخ محمد بهاري کتابي دارد به نام «تذکره المتقين» از کتاب هاي بسيار اخلاقي و عرفاني و تربيتي خوبي است. ايشان مرد عجيبي بود در مقامات معنوي و تعبير لطيفي دارند. ايشان مي گويد: خداوند متعال در همه عالم چهار خانه دارد که اختصاص به خداوند دارد. يکي کعبه است، بيت الله الحرام، يکي بيت المقدس است. يکي بيت المعمور، يکي هم قلب مؤمن است. اشاره به اين روايت از امام صادق کردند که «الْقَلْبُ حَرَمُ اللَّهِ فَلَا تُسْكِنْ حَرَمَ اللَّهِ غَيْرَ اللَّهِ» قلب خيلي تعبير لطيفي است. قلب خانه خداست، نگذار غير خدا در اين حرم ساکن شود.

وقتي امام صادق(ع) کعبه آمدند، يک نگاهي به کعبه کردند و فرمودند: کعبه چقدر عظمت داري، خيلي با عظمت هستي. ولي از تو با عظمت تر هم هست. امام صادق مي گويد: در بين اين چهار خانه، قلب مؤمن از همه بالاتر است. نسبت به مؤمن و خودمان مراقب باشيم.

گر جمله کائنات کافر گردند *** بر دامن کبريا ننشيند گرد

قلب مؤمن حرم الله است. اگر انسان به اين رسيد که هميشه يک دغدغه و نگراني داشت، نتيجه اين است که حضرت مي فرمايد: « فَظهَرَ مِصْبَاحُ الْهُدَى فِي قَلْبِهِ». انسان در زندگي هميشه دغدغه دينداري را داشته باشد. نگراني دينداري خودش باشد. در روايت داريم خدا رحمت کند کسي که مي داند کجا بوده . کجا هست و کجا مي رود. چه کار کرديم؟ بنده اي که خدا مي خواست بوديم؟ اگر حزن و خوف و دغدغه داشت در دلش چراغ هدايت روشن مي شود. شارحين نهج البلاغه گفتند، «وَ أَعَدَّ الْقِرَى لِيَوْمِ

ص: 6066

النَّازِلِ بِهِ» يک روزي در پيش داريم براي آن روز يک ميزباني و مهماني آماده کنيد. هميشه براي روزي که دستش از دنيا کوتاه مي شود، وسايل پذيرايي آماده مي شود. اميرالمؤمنين مي فرمود: انسان مي تواند به جايي برسد که هميشه وسايل پذيرايي براي آن روزي که بخواهد از دنيا برود، مهيا باشد.

در حالات مرحوم آيت الله العظمي بروجردي ديدم، ايشان خيلي مردم بزرگي بودند و مقامات معنوي فوق العاده اي داشتند. رفيقي داشتند آيت الله العظمي سيد جمال گلپايگاني که ده سالي با هم، هم درس و هم دوره در اصفهان بودند. مرحوم آيت الله العظمي بروجردي نجف بودند، برمي گردند، آيت الله العظمي سيدجمال در نجف مي مانند. آيت الله العظمي بروجردي از قم گاهي به سيد جمال نامه مي نوشت که مرا نصيحت کنيد! در يکي از نامه هايي که نوشتند آيت الله العظمي سيد جمال به آيت الله بروجردي مي نويسد: يادت باشد اين مرجعيت نه براي من مي ماند و نه براي تو، اين مسئوليت است و مي گذرد. از نجف سراغ سعيد العلماء مازندراني مي آيند و مي گويند: شيخ انصاري گفته شما از من بهتر هستيد. گفت: به شيخ بگوييد: ما قديم ها بهتر بوديم. الآن فاصله گرفتيم شما بهتر هستيد. دنبال پست و مقام نبودند. ولي مرحوم آيت الله العظمي سيد جمال به آقاي بروجردي مي نوشت که اين مرجعيت نه براي من مي ماند و نه براي تو، نزديک است به همين زودي که ما را در يک پارچه سفيد بپيچند و ببرند. انسان مي تواند به اينجا برسد. اميرالمؤمنين مي فرمايد:« فَزَهَرَ مِصْبَاحُ الْهُدَى فِي قَلْبِهِ» يک دغدغه هميشه در زندگي انسان باشد و مهياي رفتن باشد.

در قرآن دو جور قلب

ص: 6067

بيان شده، يک نوع قلب سليم و قلب مريض، «إِلَّا مَنْ أَتَى اللَّهَ بِقَلْبٍ سَلِيمٍ » (شعرا/89) خدا کسي را مي پذيرد که با قلب سليم باشد. يک قلب هم «فِي قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ فَزادَهُمُ اللَّهُ مَرَضاً» (بقره/10) آنچه از ما انتظار دارند، چراغ هدايت در قلب ما روشن باشد. قرآن کريم تذکر مي دهد، «وَ لا تُطِعْ مَنْ أَغْفَلْنا قَلْبَهُ عَنْ ذِكْرِنا وَ اتَّبَعَ هَواهُ وَ كانَ أَمْرُهُ فُرُطاً» (کهف/28) عده اي قلبشان از ياد خدا غافل است و اصلاً کاري به اين چيزها ندارند.

در کتاب مرحوم آيت الله احمدي ميانجي نوشته بود: مراقب باشيد، اگر رسيدي به جايي که از جلسات مذهبي خوشت نمي آيد، از يک عالم دين و آدم موجه، مي شود شخصيت هايي مثل آيت الله بهجت، آيت الله حق شناس را ببيند و بدش بيايد. بگويد: اصلاً خوشم نمي آيد. اين بيماري است. در سوره مبارکه مؤمنون هست «وَ إِذا ذُكِرَ اللَّهُ » گاهي مي گويند: يک جلسه مذهبي برويم، يک کتاب مذهبي، نشسته دو ساعت يک سريال را ديده، ده دقيقه هم يک سخنراني مذهبي است. بين اين سريال و فيلم سينمايي از حرم امام رضا ناجات شعبانيه پخش مي شود، مي گويد: کانال را عوض کن! اين خيلي بد است. آدم ساعت ها از سرگرمي لذت ببرد و ده دقيقه از حرم امام رضا مناجات شعبانيه نبيند. اين نشانه بيماري است و بايد درمان شود.

«اذا ذُکر الله وَحْدَهُ اشْمَأَزَّتْ قُلُوبُ الَّذِينَ لا يُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ» (زمر/45) به جاي اينکه وقتي نام خدا مي آيد لذت ببرد، زيارت امين الله مي بيند کيف کند. شب جمعه ما گذشت، چه کار کردي؟ چند ساعت فيلم و سريال، بيست دقيقه هم دعاي کميل مي خواندي! اين نشانه

ص: 6068

ضعف ايمان است که وقتي نام خدا برده مي شود، خودش را عقب بکشد. اگر نور دل و چراغ هدايت در قلب انسان روشن شد، براي روزي که بايد برويم وسايل پذيرايي آماده مي کنيم. گاهي مي گويند: اينقدر از مرگ نگوييد. ما مي گوييم: مرگ ترس و نگراني ندارد. در حالات سيدالشهداء هست که هرچه حضرت به ظهر عاشورا نزديکتر مي شد درخشش چهره حضرت بيشتر مي شد. چون آماده بودند. « وَ أَعَدَّ الْقِرَى لِيَوْمِهِ النَّازِلِ بِهِ فَقَرَّبَ عَلَى نَفْسِهِ الْبَعِيدَ» متقي اين است. مرگ را دور نمي بيني. ما آماده هستيم و وسايل پذيرايي را آماده کرديم. «وَ هَوَّنَ الشَّدِيدَ» از سکرات مرگ و جان دادن نمي ترسيم. کسي که چراغ هدايت در قلبش روشن شد از اطاعت خسته نمي شود.

«نَظَرَ فَأَبْصَرَ» نظر با دقت، نه نگاه سطحي، بصيرت پيدا مي کند. «وَ ذَكَرَ فَاسْتَكْثَرَ» هميشه ياد خداست. «وَ ارْتَوَى مِنْ عَذْبٍ فُرَاتٍ سُهِّلَتْ لَهُ مَوَارِدُهُ» از ويژگي متقين اين است از محبت خدا سيراب مي شود. از آن آب گوارايي که خدا برايشان آماده کرده است. « إِنَّ الْأَبْرارَ يَشْرَبُونَ مِنْ كَأْسٍ كانَ مِزاجُها كافُورا،عَيْناً يَشْرَبُ بِها عِبادُ اللَّهِ يُفَجِّرُونَها تَفْجِيراً» (انسان/5و6) آدم متقي سيراب مي شود از آب گوارايي که خدا آماده کرده است. به اندازه اي که سيراب شود، مي نوشد. «فَشَرِبَ نَهَلًا وَ سَلَكَ سَبِيلًا جَدَداً» راه هموار را ادامه مي دهد. ابن ابي الحديد مي گويد: اين ويژگي ها، ويژگي هاي خود حضرت است. مرحوم آيت الله حق شناس حديثي را ذيل کلمات اميرالمؤمنين دارند خيلي زيباست. ما وسايل پذيرايي را فرستاديم يا نه؟ در اين بحران اگر دست کسي را بگيريم، يک ماه اجاره نگيريم، بگذريم، دست گيري کنيم. اگر اين کار را

ص: 6069

کرديم مهيا شديم. در کافي شريف هست، اميرالمؤمنين فرمود: اگر انسان اينطور بود و وسايل پذيرايي را فرستاد، وقتي تشييع جنازه اش مي کنند، قسم مي دهد زود باشيد. مرا زود برسانيد و معطل نکنيد.

مرحوم آيت الله العظمي بروجردي هفت صبح از دنيا مي روند، يازده صبح جنازه براي تشييع آماده مي شود. مؤمن قسم مي دهد مرا زود برسانيد تا به وعده هاي خدا برسم. اگر اينطور نبود، وقتي جنازه اش را تشييع مي کنند، قسم مي دهد اگر مي شود مرا نبريد! همه کلام حضرت در يک جمله خلاصه مي شود، «قَدْ خَلَعَ سَرَابِيلَ الشَّهَوَاتِ» متقي کسي است که شهوت ها و هواپرستي ها را از خودش دور کند، «وَ تَخَلَّى مِنَ الْهُمُومِ» روايتي ديدم اولين بار مرحوم آيت الله احمدي ميانجي بيان کردند. ايشان هرشب مقيد بودند منبر مي رفتند، سه تا پنج دقيقه، پنج دقيقه احکام و مسأله، پنج دقيقه حديث و موعظه و پنج دقيقه روضه مي خواندند و از بس گريه مي کردند کسي متوجه نمي شد چه مي گويند. در آستانه ماه رمضان و عبادت و روزه هستيم.

حديث در کافي شريف است، اميرالمؤمنين فرمود: خدا وقتي بنده اش گناه مي کند، مي پوشاند. ولي وقتي اين بنده چهل گناه کبيره کرد، کارش به جايي مي رسد، اصرار بر گناه کبيره نتيجه اش دشمني با اهل بيت است. «فَإِذَا فُعِلَ ذَلِكَ أَخَذَ فِي بُغْضِنَا أَهْلَ الْبَيْت » (کافي/ج2/ص280) هرچيزي با ايمان سازگار نيست. از ديوار مردم بالا نرفتيم، خانه مردم را آتش نزديم. خدا ارحم الراحمين است، ولي همان خدا، اميرالمؤمنين مي فرمايد: اگر چهل کبيره انجام داد و خدا هي پوشاند و باز اصرار کرد، دشمن اهل بيت مي شود. محبت امام حسين(ع) با اصرار بر کبيره از بين مي رود. «وَ تَخَلَّى مِنَ الْهُمُومِ إِلَّا

ص: 6070

هَمّاً وَاحِداً انْفَرَدَ بِهِ» يک غم دارد و آن هم اين است که بنده خوبي بودم؟ پايان خوبي دارم؟ خدا از من راضي هست؟

«فَخَرَجَ مِنْ صِفَةِ الْعَمَى وَ مُشَارَكَةِ أَهْلِ الْهَوَى» از کوري فاصله مي گيرد، بعضي بصيرت قلبي دارند که انسان به اينها حسرت مي خورد. من گاهي نشستم با عزيزاني که بينايي ظاهري ندارند، روشندل هستند، چيزهايي را ديدند که هيچکس نديده است. آدمي که تقوا را رعايت کرد از کوردلي فاصله مي گيرد. «وَ صَارَ مِنْ مَفَاتِيحِ أَبْوَابِ الْهُدَى» متقي به جايي مي رسد که خودش کليد هدايت ديگران است. «وَ اجْعَلْنا لِلْمُتَّقِينَ إِماماً» (فرقان/74) ما امام متقين شويم، «وَ مَغَالِيقِ أَبْوَابِ الرَّدَى» کليد هدايت و قفل درهاي گمراهي. مرحوم آيت الله قاضي(ره) وقتي جوان ها نزد ايشان مي رفتند و مي گفتند: سير و سلوک و مقامات معنوي ياد ما بدهيد، ايشان يک جمله مي گفتند. سير و سلوک شما اخلاق در خانه شماست. سير و سلوک شما اخلاق در خانه است. خانم و آقا با هم خوش اخلاق باشند، گرفتاري هست، ارتباطات بيروني نيست. ولي هنر اين است که سير و سلوک شما اخلاق در خانه هست. پيامبر خدا به اميرالمؤمنين فرمود: «خِدْمَةُ الْعِيَالِ كَفَّارَةٌ لِلْكَبَائِر» کفاره کبائر خدمت به خانواده است. از همديگر خبر بگيريد، خدا نکند يکي از اعضاي فاميل گرفتاري داشته باشند و به دادشان نرسيم. ماه رمضان نزديک هست و ماه رحمت هست، شما هنوز با خانمت قهر هستي؟ با پدر و مادرت قهر هستي؟

در مناقب ابن شهر آشوب هست که بين سيدالشهداء(ع)، امام حسين(ع) و برادرشان محمد حنفيه اختلافي پيش آمد. محمد حنفه نامه اي به حضرت نوشت. گفت: ما با هم

ص: 6071

اختلافي داريم، من بايد سراغ شما بيايم يا شما سراغ من بيايي؟ نوشت چون شما آقا هستي و بزرگ خاندان هستي و عظمت داري شما بيا! به امام حسين نوشت: پدر هردوي ما علي است ولي تو مادري چون فاطمه داري، اگر تمام عالم را پر از طلا کنند باز مادر تو از اين حرف ها بالاتر است. برادرجان نامه مرا خواندي، چون تو بزرگ هستي، تو بايد بيايي مرا راضي کني! امام حسين پذيرفت و فرمود: حق با شماست، سراغ برادرش محمد حنفيه رفت و اختلاف را برطرف کرد. خواهش مي کنم بزرگترها راه بيافتند و قدم بردارند اگر در فاميل افرادي با هم اختلاف دارند، آشتي بدهند.

شريعتي: انشاءالله همه جزء متقين باشيم، با چراغ هايي که پيش راه ما قرار گرفته است مثل نهج البلاغه و صحيفه سجاديه و آيات قرآن کريم. نکات خوبي را شنيديم. امروز صفحه 376 قرآن کريم را تلاوت خواهيم کرد.

«ما أَغْنى عَنْهُمْ ما كانُوا يُمَتَّعُونَ «207» وَ ما أَهْلَكْنا مِنْ قَرْيَةٍ إِلَّا لَها مُنْذِرُونَ «208» ذِكْرى وَ ما كُنَّا ظالِمِينَ «209» وَ ما تَنَزَّلَتْ بِهِ الشَّياطِينُ «210» وَ ما يَنْبَغِي لَهُمْ وَ ما يَسْتَطِيعُونَ «211» إِنَّهُمْ عَنِ السَّمْعِ لَمَعْزُولُونَ «212» فَلا تَدْعُ مَعَ اللَّهِ إِلهاً آخَرَ فَتَكُونَ مِنَ الْمُعَذَّبِينَ «213» وَ أَنْذِرْ عَشِيرَتَكَ الْأَقْرَبِينَ «214» وَ اخْفِضْ جَناحَكَ لِمَنِ اتَّبَعَكَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ «215» فَإِنْ عَصَوْكَ فَقُلْ إِنِّي بَرِي ءٌ مِمَّا تَعْمَلُونَ «216» وَ تَوَكَّلْ عَلَى الْعَزِيزِ الرَّحِيمِ «217» الَّذِي يَراكَ حِينَ تَقُومُ «218» وَ تَقَلُّبَكَ فِي السَّاجِدِينَ «219» إِنَّهُ هُوَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ «220» هَلْ أُنَبِّئُكُمْ عَلى مَنْ تَنَزَّلُ الشَّياطِينُ «221» تَنَزَّلُ عَلى كُلِّ أَفَّاكٍ أَثِيمٍ «222» يُلْقُونَ السَّمْعَ وَ أَكْثَرُهُمْ كاذِبُونَ

ص: 6072

«223» وَ الشُّعَراءُ يَتَّبِعُهُمُ الْغاوُونَ «224» أَ لَمْ تَرَ أَنَّهُمْ فِي كُلِّ وادٍ يَهِيمُونَ «225» وَ أَنَّهُمْ يَقُولُونَ ما لا يَفْعَلُونَ «226» إِلَّا الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ وَ ذَكَرُوا اللَّهَ كَثِيراً وَ انْتَصَرُوا مِنْ بَعْدِ ما ظُلِمُوا وَ سَيَعْلَمُ الَّذِينَ ظَلَمُوا أَيَّ مُنْقَلَبٍ يَنْقَلِبُونَ»

ترجمه آيات: آنچه برخوردار بودند، در دفع عذاب به كارشان نيايد. و ما (مردم) هيچ منطقه اى را هلاك نكرديم، مگر آن كه بيم دهندگانى داشتند. تا مايه ى پند و عبرت باشد، و ما ستمكار نبوديم (كه بدون هشدار مجازات كنيم). و قرآن را شيطان ها نازل نكرده اند. نه سزاوار آنان است (كه شياطين آن را نازل كنند) و نه قدرت بر اين كار دارند. بى شك آنها از شنيدن (اخبار آسمانى) بركنارند. پس (اى پيامبر!) با خدا معبود ديگرى را نخوان كه از عذاب شدگان خواهى شد. و خويشان نزديكت را هشدار ده. و براى مؤمنانى كه از تو پيروى كرده اند، بال خود را بگستر (و متواضع باش). پس اگر سرپيچى كردند بگو: قطعاً من از آنچه انجام مى دهيد بيزارم. و بر (خداى) عزيز و مهربان توكّل كن. خدايى كه چون (به نماز) برمى خيزى تو را مى بيند. و حركت تو را در ميان سجده كنندگان (نيز مى بيند). زيرا كه اوست شنوا و دانا. آيا شما را خبر دهم كه شياطين بر چه كسى فرود مى آيند؟ بر هر دروغساز گنه پيشه اى فرود مى آيند. (زيرا اين افراد) به سخنان شياطين گوش فرا مى دهند و بيشترشان دروغگويند. (پيامبر اسلام شاعر نيست، زيرا) شاعران را گمراهان پيروى مى كنند. آيا نديدى كه آنان در هر وادى سرگشته مى روند؟ و مطالبى مى گويند كه به آن عمل نمى كنند؟

ص: 6073

مگر آنان (شاعرانى) كه ايمان آورده و كارهاى نيكو انجام داده و خدارا بسيار ياد مى كنند، و پس از آن كه مورد ستم قرار گرفتند (به دفاع از خود) يارى مى طلبند (و با شعر از مظلوميّت خود دفاع مى كنند) و كسانى كه ظالمند، به زودى خواهند دانست كه به كدام بازگشتگاه باز خواهند گشت.

شريعتي: اشاره قرآني را بفرماييد و حسن ختام فرمايشات شما را بشنويم.

حاج آقاي حسيني قمي: آيه پاياني که تلاوت شد، «إِلَّا الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ وَ ذَكَرُوا اللَّهَ كَثِيراً وَ انْتَصَرُوا مِنْ بَعْدِ ما ظُلِمُوا وَ سَيَعْلَمُ الَّذِينَ ظَلَمُوا أَيَّ مُنْقَلَبٍ يَنْقَلِبُونَ» در آيات قرآن بشارت و انذار کنار هم هست، تا از عذاب اهل دوزخ مي گويد بلافاصله از نعمت هاي اهل بهشت مي گويد. اينجا همينطور است. آيات قبل در مورد انذار گنهکاران بود، بلافاصله مي گويد: «إِلَّا الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ وَ ذَكَرُوا اللَّهَ كَثِيراً وَ انْتَصَرُوا مِنْ بَعْدِ ما ظُلِمُوا وَ سَيَعْلَمُ الَّذِينَ ظَلَمُوا أَيَّ مُنْقَلَبٍ يَنْقَلِبُونَ» وقتي ظلم يزيد به سيدالشهداء گفته مي شود، آخرش مي گويند: «وَ سَيَعْلَمُ الَّذِينَ ظَلَمُوا أَيَّ مُنْقَلَبٍ يَنْقَلِبُونَ» ولي يادمان باشد ظلم ها متفاوت است، يکوقت ظلم در حد ظلم يزيد و فرعون است و يکوقت ظلمي است که ما مي کنيم. اگر به زن و بچه خودم ظلم کردم، به شريکم ظلم کردم و به کارگر و زيردست خودم ظلم کردم، دستم برسد همان ظلم را مي کنم. اميرالمؤمنين در نهج البلاغه مي فرمايد: فرداي قيامت که روز انتقام مظلومين است. خيلي سخت تر از ظلمي است که امروز ظالم در دنيا کرده است. فرداي قيامت انتقام مظلوم از شما سخت تر از ظلمي است که کرديد.

شکست

ص: 6074

شيشه دل را مگو صدايي نيست *** که اين صدا به قيامت بلند خواهد شد

«وَ سَيَعْلَمُ الَّذِينَ ظَلَمُوا أَيَّ مُنْقَلَبٍ يَنْقَلِبُونَ» در قرآن فقط يکجا خدا حمد خودش را مي گيرد، ما پدرم ظالمان را درآورديم. وقتي نعمت به بنده ها مي دهد، انسان را مي آفريند الحمدلله نمي گويد. وقتي پدر ظالم را درمي آورد الحمدلله مي گويد. مرحوم سيد حسين قاضي پسرعموي سيد علي آقاي قاضي بودند، مي گويد: استاد ما مي فرمود: گاهي خدا ظلم هاي ما را تحمل مي کند. ولي بعضي ظلم ها را زود انتقام مي گيرد، از جمله ظلم به مظلومي که پناهي نداشته باشد. امام حسين فرمود: پسرم بپرهيز از ظلم به کسي که جز خدا ياور ندارد. ظلم بد است ولي يادت باشد مرحوم قاضي مي گفت: بعضي ظلم ها را خدا زود انتقام مي گيرد. امام حسين فرمود: «يَا بُنَيَّ إِيَّاكَ وَ ظُلْمَ مَنْ لَا يَجِدُ عَلَيْكَ نَاصِراً إِلَّا اللَّهَ» از اين بپرهيز که خدا زود انتقام مي گيرد. خدا را قسم مي دهيم به حق صديقه طاهره ما را با اوصاف متقين در حي که قابليت داريم نزديک بگرداند.

شريعتي: «والحمدلله رب العالمين و صلي الله علي محمد و آله الطاهرين»

99-02-1- سيري در نهج البلاغه، شرح خطبه 87

شريعتي: بسم الله الرحمن الرحيم، اللهم صل علي محمد و آل محمد و عجل فرجهم.

سلام مي کنم خدمت شما بينندگان خوب و نازنين مان، انشاءالله هرجا هستيد خداي متعال پشت و پناه شما باشد. «اللَّهُمَّ إِنْ لَمْ تَكُنْ قَدْ غَفَرْتَ لَنَا فِي مَا مَضَى مِنْ شَعْبَانَ فَاغْفِرْ لَنَا فِيمَا بَقِيَ مِنْهُ» انشاءالله قدر باقيمانده ماه شعبان را بدانيم و با باطني پاک و طاهر وارد ضيافت الله شويم. بهترين ها را براي شما آرزو مي کنم. حاج آقاي حسيني قمي سلام عليکم، خيلي

ص: 6075

خوش آمديد.

حاج آقاي حسيني قمي: سلام عليکم و رحمة الله، عرض سلام و ارادت خالصانه خدمت همه بينندگان عزيز دارم. اميدوارم از صحت و سلامتي برخوردار باشند.

شريعتي: هفته گذشته خطبه 87 نهج البلاغه را بيان کرديم، شنيديم و ويژگي هاي متقين را بيان کردند، بحث ما ناتمام ماند، بحث امروز شما را خواهيم شنيد.

حاج آقاي حسيني قمي: بسم الله الرحمن الرحيم، خطبه بسيار نوراني و زيبايي است، دو خطبه در نهج البلاغه هست در ويژگي متقين است، يکي خطبه 87 است که حضرت در اين خطبه چهل ويژگي براي متقين بيان کردند. نکات بسيار فراوان است و بعضي عزيزاني که شرح نهج البلاغه نوشتند اين خطبه را جداگانه شرح کردند.

حضرت مي فرمايد: «عِبَادَ اللَّهِ إِنَّ مِنْ أَحَبِّ عِبَادِ اللَّهِ» محبوب ترين بنده نزد خدا کسي است که «عَبْداً أَعَانَهُ اللَّهُ عَلَى نَفْسِهِ» خدا کمکش کند بتواند بر نفس خودش غلبه کند. بتواند جنود عقل که در روايت امام کاظم هست، 75 لشگر در برابر جهل هست. در خطبه 102 مي فرمايد: «إِنَّ مِنْ أَبْغَضِ الرِّجَالِ إِلَي اللَّهِ تَعَالَي لَعَبْداً وَكَلَهُ اللَّهُ إِلَي نَفْسِهِ» (نهج البلاغه، خطبه 103) محبوب ترين بنده کسي است که بتواند بر هواي نفساني غلبه کند، نقطه مقابلش، چه کسي بيش از همه از او بيزار است، او را به خودش واگذار کند. معروف است رسول خدا در نيمه شب از بستر آمده بودند، همسر پيامبر نگران شد که حضرت کجا رفتند، ديد حضرت در سجده هست و مي خواند «لَا تَكِلْنِي إِلَى نَفْسِي طَرْفَةَ عَيْن » خدايا کمک کن و دست ما را بگير.

«جَائِرٌ عَنْ قَصْدِ السَّبِيلِ» کساني که از ميانه و اعتدال فاصله مي گيرند

ص: 6076

و راهنما براي خود انتخاب نمي کنند، بگويند: دنبال دنيا برويم، به سرعت برود. اما دو رکعت نماز اول وقت بخواند حال ندارد و کسالت دارد. «إِنْ دُعِيَ إِلَى حَرْثِ الدُّنْيَا عَمِلَ وَ إِنْ دُعِيَ إِلَى حَرْثِ الْآخِرَةِ كَسِلَ كَأَنَّ مَا عَمِلَ لَهُ وَاجِبٌ عَلَيْهِ وَ كَأَنَّ مَا وَنَى فِيهِ سَاقِطٌ عَنْه » گويا واجب ها تکليف او نيست اما دنبال دنيا رفتن واجب است تمام وقت دنبال دنيا باشد. نقطه مقابل عبدٌ اعانه الله، عبدٌ وکله الله است. انشاءالله جز دسته دوم نباشيم. اميرالمؤمنين وقتي مي خواهند ويژگي ها را بيان کنند از «فَاسْتَشْعَرَ الْحُزْنَ وَ تَجَلْبَبَ الْخَوْفَ» بعضي به من گفتند: شما سريع ترجمه مي کنيد و مي گذريد، کمي حوصله کنيد. «فَاسْتَشْعَرَ» از ماده شعار است. شعار به آن لباس زيرين مي گويند. موچطور چسبيده به بدن است؟ «فَاسْتَشْعَرَ الْحُزْنَ» يعني هميشه دغدغه داشته باشد. در انجام وظايف نگراني داشته باشد.

حضرت مهماني داشتند، ديدند نيمه شب حضرت از خواب بيدار شد، به حياط خانه آمدند و آنچنان شديد گريه مي کردند که ما به گريه افتاديم. نگاه به آسمان مي کردند، عرضه داشتند: خدايا آن لحظه غفلت به علي نگاه رحمت داري يا نه؟ اميرالمؤمنين لحظه غفلت نداشتند. به اين دو مهمان رسيدند، حضرت فرمودند: خواب هستيد يا بيدار؟ گفتند: چه خوابي؟ اين ناله شما امکان خواب براي ما نگذاشت. در حکمت 104 هست، حضرت در ويژگي هاي متقين و زاهدين، زاهدين چه کساني هستند؟ «أُولَئِكَ قَوْمٌ اتَّخَذُوا الْأَرْضَ بِسَاطاً وَ تُرَابَهَا فِرَاشاً وَ مَاءَهَا طِيباً وَ الْقُرْآنَ شِعَاراً» کساني که قرآن را شعار خود قرار بدهند، يعني هميشه همراهشان باشد. ابن ابي الحديد عالم اهل سنت مي گويد: ويژگي متقين ويژگي خود

ص: 6077

اميرالمؤمنين است. ما ملازم با قرآن هستيم؟ شبانه روز مي گذرد، چقدر قرآن خوانديم؟ «وَ الدُّعَاءَ دِثَاراً» دثار لباس رويين است، يعني مثل يک پوشش هميشه ملازم با قرآن باشند.

«وَ تَجَلْبَبَ الْخَوْفَ» جلباب به پوشش رويين و سراسري مي گويند، به چادر خانم ها جلباب مي گويند، پوششي است که سراسر بدن را مي گيرد. يعني خوف، مثل يک پوشش سراسري در زندگي باشد. رسول گرامي اسلام فرمود: مؤمن هميشه نگراني دارد. يکي از نگراني ها اين است که پايان ما چه خواهد شد. خيلي آدم هاي خوب بودند که عاقبت به شر شدند. آيا عاقبت بخير مي شويم و از مسير حق فاصله نمي گيريم؟ در کافي مرحوم کليني هست که امام هادي(ع) دعايي که روزهاي آخر ماه شعبان مي خواندند، «اکثر» زياد بگو، «اللَّهُمَّ إِنْ لَمْ تَكُنْ قَدْ غَفَرْتَ لَنَا فِي مَا مَضَى مِنْ شَعْبَانَ فَاغْفِرْ لَنَا فِيمَا بَقِيَ مِنْهُ» خدايا اگر تا اينجاي ماه شعبان ما را نيامرزيدي، روزهاي آخر به ما رحم کن که پاک وارد اين ماه شويم. امام هادي فرمود: «اللَّهُمَّ لَاتَجْعَلْنِي مِنَ الْمُعَارِينَ، وَ لَا تُخْرِجْنِي مِنَ التَّقْصِيرِ» خدايا کاري کن که فکر نکنم وظيفه ام را انجام دادم و هميشه خودم را مقصر بدانم. امام باقر مي گويد: خدمت پدرم امام سجاد رسيدم، فرمود: پسرم، کتاب را بياور. کتاب چه بود؟ در کتاب عبادت هاي اميرالمؤمنين بود. اعمال اميرالمؤمنين درونش نوشته شده بود. کتاب را خدمت پدر دادم، از شدت ناراحتي کتاب را زمين گذاشتند. فرمودند: چه کسي مي تواند مثل علي عبادت کند؟ وقتي کتاب را مطالعه کردند، از شدت ناراحتي کتاب را زمين گذاشتندوفرمودند:چه کسي مثل علي عبادت مي کند؟

در زيارت چهارم اميرالمؤمنين است «السلام عليک يا

ص: 6078

ميزان الاعمال» ميزان الاعمال يعني چه؟ يعني بناست نماز مرا با نماز اميرالمؤمنين بسنجند. عمل اميرالمؤمنين ترازوي عمل ما باشد. انفاق اميرالمؤمنين ترازوي انفاق ما باشد. سيد رضي که شرح نهج البلاغه را جمع آوري کردند، فرمودند. يک کسي نزد معاويه آمد، بعد از شهادت اميرالمؤمنين بود. معاويه گفت: بگو اميرالمؤمنين چه ويژگي هايي داشت؟ اصرار کرد، خيلي عجيب است. به معاويه گفت: بخدا قسم علي خيلي پر اشک بود. مرحوم احمدي ميانجي، داستاني نقل مي کردند، کسي مي گويد: من مسجد کوفه رفتم، خيلي اهل عبادت بودم. ديدم آقايي به مسجد کوفه آمد، شروع به نماز خواندن کرد. عبادت او حواس مرا پرت کرد. حمد و سوره اش تمام شد به رکوع رفت و شروع به خواندن مناجاتي کرد. ديدم يکي از مناجات خمس عشر امام سجاد(ع) را مي خواند. به سجده رفت مناجات دوم را خواند، سجده دوم مناجات سوم را خواند، در قنوت مناجات چهارم را خواند. در رکوع مناجات پنجم را خواند. گفتم نکند اين امام زمان است، چه کسي مي تواند از حفظ اينطور بزند. مناجات هايش تمام شد، بلند شد از کسي مفاتيح خواست، گفتم: پس اين امام زمان نيست اگر امام زمان بود نياز به مفاتيح ندارد. بيشتر حساس شدم، گفتم: او کيست؟ گفت: علامه اميني است.

کسي گفت: آنوقت که يخچال نبود من دو سير گوشت خريده بودم. در ايوان گذاشتم که خراب نشود. شب تا صبح مواظب بودم که گوشت را گربه نبرد. خوابيدم، در خواب ديدم که گوشت را بردند، از خواب مي پريدم، گربه اي هم در کار نبود. من براي دو سير گوشت يک شب تا صبح نگران خوابيدم، آنوقت آقا براي نماز

ص: 6079

صبحش بيدار نمي شود، مي گويد: دلم مي خواهد بيدار شوم، دست ما نيست. بياييد اين نگراني و دغدغه را داشته باشيم. خيلي ها براي نماز صبح ساعت هم مي گذارند بيدار نمي شود براي اينکه نگراني و دغدغه ندارند. پس ويژگي اول متقين داشتن يک نگراني هميشگي است. اگر اين نگراني را داشت « فَزَهَرَ مِصْبَاحُ الْهُدَى فِي قَلْبِهِ» چرغ هدايت در قلبش روشن مي شود. چراغ هدايت چه فايده اي دارد؟ ِ «وَ أَعَدَّ الْقِرَى لِيَوْمِهِ النَّازِلِ بِهِ» ما يک عاقبت و مرگي داريم. قيامتي هست،چرا از مرگ نگران هستيم؟ چون وسايل پذيرايي اش را آماده نکرديم.

اگر انسان به اين درجه رسيد که وسايل پذيرايي را آماده کرده باشد ترسي ندارد. اگر آمادگي داشته باشيم مرگ نگراني ندارد. مرحوم آيت الله احمدي ميانجي، از مروج الذهب مسعودي نقل مي کند. حضرت در جنگ بودند، تشنه شدند. به دامادشان عبدالله بن جعفر همسر زينب کبري(س) فرمود: براي ما آب بياور. تشنه هستم، اميرالمؤمنين خون از بدن مبارکشان رفته بود و اگر پيراهن از تن درمي آوردند يکجاي سالم در بدن حضرت نبود. خيلي از ياران حضرت جانباز بودند، عمار چشمش، مالک اشتر چشمش، عبدالله بن عفيف دو چشمش. حضرت فرمود: برايم آب بياوريد. گفت: آب نيست. در جنگ ها نگهداري آب سخت بود، به آب کمي عسل مي زدند که کمي قوت داشته باشد. گفت: آب و عسل داريم، فرمودند: هرچه هست بياور. گفت: من شربت عسل به حضرت دادم. آقا ميل کردند و فرمودند: عبدالله عسل براي طائف است. گفتم: جانم به فداي شما! شما وسط جنگ تشخيص مي دهي عسل براي کجاست. فرمود: عبدالله هيچ چيزي فکر مرا مشغول نمي کند. چرا حضرت اينطور بود؟ چون

ص: 6080

وسايل پذيرايي را آماده کرده است.

يکي از علما در بيمارستان بستري بود و ناراحتي کبدي داشت. بعد از چند روز خوب شد. يک روز پزشک با پرستارها دور تختش بودند و گفتند: الحمدلله حال شما خوب شده است. اين عالم نگاهي کرد و گفت: خوب شدم؟ از همه ممنونم ولي من دارم از دنيا مي روم. اين شعر سعدي را خواند:

در رفتن جان از بدن، گويند هر نوعي سخن *** من خود به چشم خويشتن ديدم که جانم مي رود

اين شعر را خواند و تمام، پزشک تعجب کرد که اين چه مرگي است؟ مگر مي شود آدم اينقدر آماده باشد؟ چرا اينطور هستند؟ نگاه کلي حضرت در نهج البلاغه چيست؟ اينکه فضا را عوض کند. دنيا براي شما ولي يک کاري براي اين طرف بکنيد. اين داستان را شيخ صدوق در أمالي نقل کردند. در کمال الدين شيخ صدوق هم هست. راوي داستان امام صادق(ع) است. حضرت موسي از منطقه اي عبور مي کردند و ديدند کسي دارد قبر مي کند. حضرت فرمودند: نياز به کمک نداري؟ گفت: چرا. حضرت کمک کردند و قبر را آماده کردند. جناب موسي فرمود: بروم در قبر ببيني اندازه اش خوب است؟ جناب موسي کليم الله رفت خوابيد، اندازه قبر مشخص شود. آمد از جا بلند شود، کسي که بالا بود، گفت: نمي خواهد بلند شوي. من ملک الموت بودم و به اين شکل آمدم. همانجا باش!

اينقدر فاصله ما کم است. نتيجه اين است که اگر وسايل پذيرايي را آماده کرديم اميرالمؤمنين مي شويم. چقدر گفتيم: ثلث مال خود را وصيت کنيد. ارثت را وصيت کن. اگر وارثان تو نياز ندارند، الآن تو زنده هستي،

ص: 6081

مرحوم آقاي حق شناس خيلي به مرحوم حاج محقق علاقه داشت. آقاي حق شناس مريد آقاي حاج محقق بود. ايشان مي گفت: آقاي حج محقق بالاي همين منبر حديث مي خواند. «يَعِيشُ النَّاسُ بِإِحْسَانِهِمْ أَكْثَرَ مِمَّا يَعِيشُونَ بِأَعْمَارِهِم » (دعوات/ص291) مردم با احسانشان بيش از آن زندگي مي کنند که با عمرشان، کم و زياد عمر دست خداست. اگر احسان کردي و نيکي کردي، عمر با احسان، زندگي با احسان خيلي بهتر از زندگي با عمر است. «وَ يَمُوتُونَ بِذُنُوبِهِمْ أَكْثَرَ مِمَّا يَمُوتُونَ بِآجَالِهِم » مرحوم آيت الله احمدي ميانجي فرمودند: جلسه اي در قم بود براي آيت الله العظمي حاج آقاي مرتضي حائري، ايشان استاد حوزه بود و از مراجع تقليد بالاتر بود. در قم سه تا کار کرد، 1- جلسه مبارزه با فقر 2- بنياد ايتام 3- مؤسسه قرض الحسنه؛ خودش ضامن مي شد براي کساني که از صندوق وام مي گيرند. مي گفتند: چرا شما ضامن مي شويد؟ مي فرمود: من خانه ام را براي فقرا گذاشتم، خانه مرا ضمانت برداريد. يکي از عزيزان مي گفت: من در آن جلسه بودم. براي اينکه بازاري ها را تشويق کند به فقرا پول بدهند، مي فرمود: شما امشب مي خواهيد چقدر بدهيد؟ اين مبلغ را بده، تا هفته ديگر اگر خدا برايت جبران نکرد بيا پولت را پس بگير. تمام وجودش را اين مرجع تقليد وقف کرده بود براي مبارزه با فقر، اگر ايشان بود کسي هم رديف ايشان نبود.

روزه چقدر ثواب دارد؟ امام صادق فرمود: افطار بدهي از روزه برايت بالاتر است. مرحوم آيت الله احمدي ميانجي مي فرمود: از افطار بالاتر اين است که شما پولش را بدهي، خود آن شخص با زن و بچه اش دور هم بنشينند.

ص: 6082

«تَفْطِيرُكَ أَخَاكَ الصَّائِمَ أَفْضَلُ مِنْ صِيَامِكَ» (مکارم الاخلاق/ص137) الآن حرکت هاي خودجوش و مردمي زياد صورت مي گيرد ولي به نظر من، مقدم بر همه اين است که ما به اطرافمان نگاه کنيم، اگر در خويشان و بستگان نيازمندي ندارم، در محله هيچکس را نمي شناسم، به مسجد محله بدهيد. به کميته بدهيد. اباصلت روز آخر ماه شعبان نزد امام رضا (ع) رفت، حضرت فرمود: چند روز ديگر به ماه رمضان نمانده است. چند سفارش کردند يکي اين بود، تا ماه رمضان نيامده است، هيچ امانتي بر گردنت نباش. اگر حق الله و حق الناسي هست، پاک کن. بايد پاک شوي و وارد اين ماه شوي.

مرحوم زاهد مي فرمودند: در نجف يک دزدي بودند، معروف بود. ماه رمضان روزه مي گرفت. نزديک افطار که مي شد سر سفره مي رفت مي ديد هرچه بخورد مال حرام است. با دزدي نمي شود افطار کرد. نزد مردم مي رفت و مي گفت: من روزه بودم، يک چيزي بدهيد افطار کنم. مردم باور نمي کردند. گاهي يک ساعت از افطار مي گذشت و مردم چيزي به او نمي دادند. دزد هم ماه رمضان با لقمه حلال افطار مي کرد. اگر خمس در مالت باشي، نمي تواني آن غذا را تصرف کني. اگر شک داري نصفش سهم سادات است، عده اي از مراجع مي گويند: سهم سادات را خودت بده. خودت سادات فقير را پيدا کن و بده. رد مظالم بدهيد، احسان کنيم و از پول خودمان بدهيم.

مرحوم احمدي ميانجي نقل کردند، يک عده سفره هايشان آباد است. يک نگاه به همسايه ات بکن، ببين او هم دارد؟ يک کسي گفت: من در خانه نشسته بودم، همسايه ما در تابستان هندوانه خورد و پوست هندوانه را لب

ص: 6083

پنجره گذاشت. اين بچه من پوست هندوانه را ديد، گفت: بروم بخورم. رفت پوست هندوانه را بردارد، نگذات پوست هندوانه را بردارد. من خيلي ناراحت شدم. گاهي ناراحتي هاي آدم يک خاطره در زندگي مي شود. اين خاطره تلخ از ذهنم نمي رود که بچه من پوست هندوانه خواست و به او ندادند. رفتم بازار به هر شکلي بود هندوانه خريدم. هندوانه را آوردم و به بچه ام دادم ولي آن خاطره هيچوقت از ذهنم پاک نشد. اگر فقير و نيازمندي دارد مي بيند و خبر دارد، يک کاري کنيم رحمت الهي شامل حال آنها هم شود.

شريعتي: امروز صفحه 383 قرآن کريم، آيات 64 تا 76 سوره مبارکه نمل را تلاوت خواهيم کرد.

«أَمَّنْ يَبْدَؤُا الْخَلْقَ ثُمَ يُعِيدُهُ وَ مَنْ يَرْزُقُكُمْ مِنَ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ أَ إِلهٌ مَعَ اللَّهِ قُلْ هاتُوا بُرْهانَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ صادِقِينَ «64» قُلْ لا يَعْلَمُ مَنْ فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ الْغَيْبَ إِلَّا اللَّهُ وَ ما يَشْعُرُونَ أَيَّانَ يُبْعَثُونَ «65» بَلِ ادَّارَكَ عِلْمُهُمْ فِي الْآخِرَةِ بَلْ هُمْ فِي شَكٍّ مِنْها بَلْ هُمْ مِنْها عَمُونَ «66» وَ قالَ الَّذِينَ كَفَرُوا أَ إِذا كُنَّا تُراباً وَ آباؤُنا أَ إِنَّا لَمُخْرَجُونَ «67» لَقَدْ وُعِدْنا هذا نَحْنُ وَ آباؤُنا مِنْ قَبْلُ إِنْ هذا إِلَّا أَساطِيرُ الْأَوَّلِينَ «68» قُلْ سِيرُوا فِي الْأَرْضِ فَانْظُرُوا كَيْفَ كانَ عاقِبَةُ الْمُجْرِمِينَ «69» وَ لا تَحْزَنْ عَلَيْهِمْ وَ لا تَكُنْ فِي ضَيْقٍ مِمَّا يَمْكُرُونَ «70» وَ يَقُولُونَ مَتى هذَا الْوَعْدُ إِنْ كُنْتُمْ صادِقِينَ «71» قُلْ عَسى أَنْ يَكُونَ رَدِفَ لَكُمْ بَعْضُ الَّذِي تَسْتَعْجِلُونَ «72» وَ إِنَّ رَبَّكَ لَذُو فَضْلٍ عَلَى النَّاسِ وَ لَكِنَّ أَكْثَرَهُمْ لا يَشْكُرُونَ «73» وَ إِنَّ رَبَّكَ لَيَعْلَمُ ما تُكِنُّ صُدُورُهُمْ وَ ما

ص: 6084

يُعْلِنُونَ «74» وَ ما مِنْ غائِبَةٍ فِي السَّماءِ وَ الْأَرْضِ إِلَّا فِي كِتابٍ مُبِينٍ «75» إِنَّ هذَا الْقُرْآنَ يَقُصُّ عَلى بَنِي إِسْرائِيلَ أَكْثَرَ الَّذِي هُمْ فِيهِ يَخْتَلِفُونَ»

ترجمه آيات: كيست كه آفرينش را آغاز مى كند، سپس آن را (در قيامت) باز مى گرداند و كيست كه شما را از آسمان و زمين روزى مى دهد؟ آيا با خداوند معبودى هست؟ بگو: اگر راست مى گوييد برهانتان را بياوريد. بگو: جز خداوند، هيچ كس در آسمان ها و زمين، غيب نمى داند و كسى نمى داند چه زمانى برانگيخته خواهد شد. بلكه علم مشركان در قيامت به كمال خواهد رسيد، بلكه آنان (امروز) درباره ى آن (آخرت) در شك هستند، بلكه نسبت به (چگونگى) وقوع آن كورند. و كسانى كه كفر ورزيدند، گفتند: آيا هرگاه ما و پدرانمان (بعد از مرگ) خاك شديم، آيا حتماً (زنده از گور) بيرون آورده مى شويم؟ در حقيقت به ما و نياكانمان از قبل، اين وعده داده شده، (لكن) اين وعده جز افسانه هاى پيشينيان چيز ديگرى نيست. بگو: در زمين بگرديد پس بنگريد كه فرجام گنه پيشگان چگونه بوده است. و بر (انحراف و عواقب شوم) آنان اندوه مخور و از آنچه مكر (و توطئه) مى كنند، دلتنگ مباش. و مى گويند: اگر راست مى گوييد، اين وعده (عذاب دنيا يا قيامت) كى خواهد بود؟ بگو: چه بسا بخشى از آن عذابى را كه با شتاب مى خواهيد، در پى شما باشد (و به شما برسد و خود خبر نداشته باشيد). و البتّه پروردگار تو بر (اين) مردم داراى بخشش است و لكن بيشترشان شكرگزار نيستند. و البتّه پروردگارت، آنچه را در سينه هاشان پنهان دارند و آنچه را آشكار مى نمايند، (به خوبى)

ص: 6085

مى داند. و هيچ (موجود) پنهانى در آسمان و زمين نيست، مگر اين كه در كتابى روشن (نزد خداوند ثبت) است. همانا اين قرآن، بيشتر آنچه را بنى اسرائيل در آن اختلاف دارند، (به طور صحيح) بر آنان حكايت مى كند.

شريعتي: خدايا هيچ سختي نيست که با حضور تو آسان نشود و هيچ مشکلي نيست که با ياد تو سامان نگيرد، حضورت را از ما نگير. اشاره قرآني را بفرماييد.

حاج آقاي حسيني قمي: « قُلْ سِيرُوا فِي الْأَرْضِ فَانْظُرُوا كَيْفَ كانَ عاقِبَةُ الْمُجْرِمِينَ» پايان مجرمين چه بود؟ يکي از دستورات مهم قرآني سير در زمين است. آنهايي که ظلم کردند آخر به کجا رسيدند. الآن فلان خير مثلاً بيمارستان يا مدرسه ساخته است، برويم از بچه هايش تجليل کنيم. در قم بيمارستاني هست، به نام نکوئي، چند وقت پيش گفتيم بچه هايش را پيدا کنيم و از او تجليل کنيم. يک نفر از بچه هايش را پيدا نکردند، ولي آثارش باقي ماند. خوب ها آثارشان مي ماند و بدها، بدي نامشان مي ماند. «اللَّهُمَّ إِنْ لَمْ تَكُنْ قَدْ غَفَرْتَ لَنَا فِي مَا مَضَى مِنْ شَعْبَانَ فَاغْفِرْ لَنَا فِيمَا بَقِيَ مِنْهُ» خدايا اگر تا اينجاي ماه شعبان ما را نيامرزيدي، در اين باقيمانده ماه شعبان رحمت خود را شامل حال ما کن.

شريعتي: به مناسبت آغاز ماه رمضان طرح صدقه و قرباني را فراموش نکنيد. به سايت و کانال برنامه مراجعه کنيد، راه هاي مشارکت شما قيد شده است. انشاءالله بهترين ها نصيب شما شود.

«والحمدلله رب العالمين و صلي الله علي محمد و آله الطاهرين»

99-02-08- سيري در نهج البلاغه، شرح خطبه 87

شريعتي: بسم الله الرحمن الرحيم، اللهم صل علي محمد و آل محمد و عجل فرجهم.

اگر جاي

ص: 6086

مروت نيست با دنيا مدارا کن *** به جاي دلخوري از تو بيرون را تماشا کن

دل از اعماق درياي صدف هاي تهي بردار *** همين جا در کوير خويش مرواريد پيدا کن

چه شوري بهتر از برخورد برق چشم ها با هم *** نگاهش را تماشا کن اگر فهميد حاشا کن

من از مرگي سخن گفتم که پيش از مرگ مي آيد *** به آه عشق کاري برتر از اعجاز عيسي کن

خطر کن، زندگي بي او چه فرقي مي کند با مرگ *** به اسم صبر کم با زندگي امروز و فردا کن

سلام مي کنم خدمت شما بينندگان خوب و نازنين مان، انشاءالله هرجا هستيد خداي متعال پشت و پناه شما باشد. طاعات و عبادات شما قبول باشد. انشاءالله اين ماه رمضان يک ماه رمضان متفاوت باشد و بهترين برکات نصيب همه ما شود و مهيا شويم براي شب هاي قدر و بهترين ها براي ما مقدر شود. حاج آقاي حسيني قمي سلام عليکم، خيلي خوش آمديد.

حاج آقاي حسيني قمي: سلام عليکم و رحمة الله، عرض سلام و ارادت خالصانه خدمت همه بينندگان عزيز دارم. اميدوارم طاعات و عباداتشان قبول باشد، دو دسته هستند حسرت اين روزها را مي خورند، يکي آنهايي که به ماه رمضان نرسيدند و عمرشان وفا نکرد و کساني که به ماه رمضان رسيدند ولي به دليل بيماري نمي توانند روزه بگيرند و خيلي غصه مي خورند. يک وقتي حديثي در مورد فضيلت ماه رجب خواندم، بيننده اي پيام داده بود که شما حديث را خواندي و ما نشسته بوديم زار زار گريه مي کرديم. روزه ماه رمضان که چيز ديگري است. اگر انسان بعدها هم قضا کند، هيچ چيزي

ص: 6087

جاي ماه رمضان را نمي گيرد و بايد حمد خدا را بگوييم. خداوند اين لياقت و قابليت را به همه ما داد تا به ماه رمضان ديگر برسيم، ماه رمضان نه فقط ماه نزول قرآن است، مرحوم کليني حديثي را نقل کردند، تمام کتاب هاي آسماني در ماه رمضان نازل شده است. صحف ابراهيم، تورات و انجيل، زبور، همه کتاب هاي آسماني ماه نزولشان ماه رمضان است. مي دانيد در نقل ها هست که روزه قبلاً فقط بر انبياء واجب بود و خداوند به ما دستور داد که کار انبياء را انجام بدهيم. انشاءالله عزيزان موفق هستند و اگر بهانه نياوريم اين نعمت فوق العاده، اگر کسي در ماه رمضان يک روز روزه بگيرد، از روي شوق، اگر خداوند همه عالم را پر از طلا کند و به آنها بدهد، مي گويد: من هنوز پاداش آنها را ندادم و تا قيامت پاداش آنها را مي دهم. خدا مي فرمايد: دنيا ظرف پاداش روزه دارها نيست! «الصَّوْمُ لِي وَ أَنَا أَجْزِي بِه » (مصباح الشريعه/ص136) از مهمترين چيزهايي که مي تواند اراده ما را قوي کند، روزه ماه رمضان است. انشاءالله از اين فرصت استفاده کنيم. ماه رمضان به سرعت مي گذرد. کساني که کارگر دارند و کارمند دارد، تخفيف بدهند، انشاءالله بتوانيم ماه رمضان خوبي را داشته باشيم.

شريعتي: انشاءالله همه مردم در سلامت و صحت باشند و سحرهايتان پرنور باشد، در محضر نهج البلاغه شريف و خطبه 87 نهج البلاغه هستيم.

حاج آقاي حسيني قمي: بسم الله الرحمن الرحيم، خطبه 87 چهل ويژگي براي متقين هست. براي شرح اين خطبه کتاب هاي فراواني نوشته شده است. حضرت مي فرمايد: «عِبَادَ اللَّهِ إِنَّ مِنْ أَحَبِّ عِبَادِ اللَّهِ» محبوب ترين بنده نزد خدا

ص: 6088

کسي است که «عَبْداً أَعَانَهُ اللَّهُ عَلَى نَفْسِهِ» خدا کمکش کند بتواند بر نفس خودش غلبه کند. نقطه مقابلش خطبه 102 هست، مي فرمايد: «إِنَّ مِنْ أَبْغَضِ الرِّجَالِ إِلَي اللَّهِ تَعَالَي لَعَبْداً وَكَلَهُ اللَّهُ إِلَي نَفْسِهِ» چه کسي بيش از همه از او بيزار است، کسي که او را به خودش واگذار کند. در دعا از خدا مي خواهم «الهي لَا تَكِلْنِي إِلَى نَفْسِي طَرْفَةَ عَيْن ابداً» خدايا کمک کن و دست ما را بگير.

«فَاسْتَشْعَرَ الْحُزْنَ وَ تَجَلْبَبَ الْخَوْفَ» هميشه نگراني و دغدغه داشته باشد، « فَزَهَرَ مِصْبَاحُ الْهُدَى فِي قَلْبِهِ» اگر يک نگراني دائمي داشته باشد، لباس زيرين و دائمي همراهش باشد، يک پوشش سراسري در ندگي اش باشد، چراغ هدايت در قلبش روشن مي شود. آثار و برکات اين چراغ هدايت چيست؟ «وَ أَعَدَّ الْقِرَى لِيَوْمِهِ النَّازِلِ بِهِ» وسايل پذيرايي را براي روزي که به آن روز خواهيم رسيد و قبر و قيامتي که داريم، وسايل پذيرايي را آماده مي کند. ديگر ترس و وحشتي ندارد. مرحوم شيخ طوسي يک داستاني را نقل مي کند بسيار جالب است. يکي از کساني که به دست ابن زياد به شهادت رسيد، رُشيد هَجري از اصحاب خوب و با وفاي اميرالمؤمنين بود. ابن زياد خيلي بد او را به شهادت رساند. اول دست و پايش را قطع کرد، چون گفت: اميرالمؤمنين به من خبر داده من چطور به شهادت مي رسم، زبان مرا قطع مي کني، دست و پايم را قطع مي کني، گفت: من هم به عکس کاري مي کنم که ضد حرف مولايت باشد و حرف اميرالمؤمنين راست نباشد. دست و پايش را قطع کرد و او شروع به دفاع از اميرالمؤمنين کرد.

ص: 6089

ابن زياد عصباني شد و زبانش را هم قطع کردند. قبل از اينکه زبانش را قطع کنند، دخترش گفت: «يَا أَبَتِ جُعِلْتُ فِدَاكَ ، هَلْ تَجِدُ لِمَا أَصَابَكَ أَلَماً» چه دردي مي کشي الآن؟ «قَالَ: وَ اللَّهِ لَا يَا بُنَيَّةِ إِلَّا كَالزِّحَامِ بَيْنَ النَّاسِ» (أمالي شيخ طوسي/166) دردش به حدي است که کسي وسط ازدحام جمعيت باشد. انسان مي تواند به جايي برسد که جانش را در راه خدا آماده تقديم کند و دردي احساس نکند. مرگ برايش ترسي ندارد. اين براي کساني است که اگر وسايل پذيرايي آماده کرده باشيم، آماده هستيم.

«فَقَرَّبَ عَلَى نَفْسِهِ الْبَعِيدَ وَ هَوَّنَ الشَّدِيدَ» آن را که ديگران دور مي بينند، نزديک مي بيند. مرگي که مي گويند: سخت است، آسان است. گاهي ما با يک کسالت گاهي دست و پاي خود را گم مي کنيم. مرحوم سيد احمد خوانساري از مراجع بزرگ تقليد بودند، بسيار عجيب در مقامات علمي و معنوي بودند. مرحوم آيت الله العظمي بروجردي از ايشان تقاضا کردند که شما به تهران برويد. ايشان تهران آمدند و سالها در تهران بودند، امام جماعت و مرجع تقليد بودند. امام(ره) فرمود که در مقام عدالت ايشان نبايد صحبت کرد. در مقام عصمت ايشان بايد صحبت کرد. ايشان يک عمل جراحي داشتند، در آن عمل جراحي بايد بيهوش مي کردند، ايشان در بيهوشي خود يک مشکل فقهي مي ديدند، مي گفتند: وقتي مرا بيهوش مي کنند، مقلديني که از من تقليد مي کنند، چه مي شود کرد؟ مرا بيهوش نکنيد. گفتند: مگر مي شود؟ ايشان را بدون بيهوشي عمل جراحي کردند. وقتي بعد از عمل سؤال کردند که شما در اين فاصله چه کرديد؟ فرمود: وقتي شما شروع به عمل جراحي کرديد،

ص: 6090

من هم شروع به تلاوت قرآن کردم، يعني آنچنان خودش را از اين بدن مادي جدا کرده بود. اينکه صحابي حضرت مي گويد: قطع دست و پا مثل فشار در جمعيت است. اين عشق اميرالمؤمنين و محبت اميرالمؤمنين است. ما چنين ارتباطي نداريم و دردهاي جزئي فرياد ما را درمي آورد.

« نَظَرَ فَأَبْصَرَ» نگاهشان سطحي نيست و بصيرت دارند. «وَ ذَكَرَ فَاسْتَكْثَرَ» ياد خداست و چون ياد خداست دنبال کار خير هستند. همه اينهايي که کار خير مي کنند بخاطر اين است که ياد خدا داشتند. در حالات مرحوم آيت الله العظمي بروجردي هست که کسي در مجلس يادبود ايشان منبر رفت. اين آقا در منبر گفت: ايشان شخصيتي بود که خدا و مبدأ و معاد را قبول داشت، قيامت را قبول داشت. بعد از منبر کسي گفت: مگر ايشان کم خدمت کرده بود، شما اينها را بگو. گفت: به اين جهت گفتم که ريشه همان خدمت همان باور به مبدأ و معاد است. اميرالمؤمنين فرمود: «وَ ذَكَرَ فَاسْتَكْثَرَ» چون ياد خدا هستم کار خير انجام مي دهم و اگر ياد خدا نباشم، کار خير انجام نمي دهم.

«وَ ارْتَوَى مِنْ عَذْبٍ فُرَاتٍ سُهِّلَتْ لَهُ مَوَارِدُهُ فَشَرِبَ نَهَلًا وَ سَلَكَ سَبِيلًا جَدَداً» حضرت فرمود: اينها از آب گوارايي که خدا برايشان مهيا کرده مي نوشند و راه هموار را مي پيمايند. «قَدْ خَلَعَ سَرَابِيلَ الشَّهَوَاتِ» سرابيل به معني لباس است، پيراهن شهوات را از خودشان دور مي کنند. انسان مي تواند طوري زندگي کند که انجام واجبات مثل يک پوشش سراسري در بدنش باشد يا نه نقطه مقابلش، اميرالمؤمنين مي فرمايد: عده اي هستند که تمام هواهاي نفساني مثل يک پيراهن دورشان را گرفته است.

ص: 6091

متقي کسي است که اين پيراهن را از تن خود بيرون بياورد. متقي در دنيا غمي ندارد، «وَ تَخَلَّى مِنَ الْهُمُومِ إِلَّا هَمّاً وَاحِداً» فقط يک غصه دارد، «انْفَرَدَ بِهِ» آيا ما رضايت خدا را کسب کرديم؟ خدا از ما راضي است يا نه؟ «فَخَرَجَ مِنْ صِفَةِ الْعَمَى وَ مُشَارَكَةِ أَهْلِ الْهَوَى» اين ديگر چشم بصيرت دارد و دنبال کساني که اهل هواپرستي هستند نيست، «وَ صَارَ مِنْ مَفَاتِيحِ أَبْوَابِ الْهُدَى» خودش کليد هدايت مي شود. «وَ مَغَالِيقِ أَبْوَابِ الرَّدَى قَدْ أَبْصَرَ طَرِيقَهُ وَ سَلَكَ سَبِيلَهُ وَ عَرَفَ مَنَارَهُ» مَنار جايي است که در گذشته محل نور بود، مناره هم مي گذاشتند که کسي که از راه دور مي آمد آن شهر را با نوري که در اين مناره بود، پيدا مي کرد. حضرت مي فرمايد: اين آقا به جايي رسيده که چراغ هدايت را پيدا کرده است.

«وَ قَطَعَ غِمَارَهُ» از گرداب هاي گمراهي و هواپرستي فاصله گرفته است. «وَ اسْتَمْسَكَ مِنَ الْعُرَى بِأَوْثَقِهَا»، در سوره بقره مي خوانيم «فَقَدِ اسْتَمْسَكَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقى» (بقره/256) اگر کسي بتواند به اينجا برسد، شارحين گفتند: يکي نور اهل بيت و يکي هدايت الهي است، «وَ مِنَ الْحِبَالِ بِأَمْتَنِهَا» محکم ترين ريسمان را تعبير به اهل بيت کردند و به اميرالمؤمنين تعبير کردند. «فَهُوَ مِنَ الْيَقِينِ عَلَى مِثْلِ ضَوْءِ الشَّمْسِ» متقي به چه درجه اي از يقين مي رسد؟ مثل روشني خورشيد است. همه هنر و تلاش اميرالمؤمنين و اهل بيت اين بود که ما به اين درجه از يقين برسيم. بسياري از مشکل هاي ما در ضعف باورهاي ديني است. در دعاي مکارم الاخلاق اولين چيزي که از خدا مي خواهيم چيست؟ «اللهم بَلِّغْ بِإِيمَانِي أَكْمَلَ الْإِيمَانِ، وَ اجْعَلْ يَقِينِي أَفْضَلَ الْيَقِين »

ص: 6092

خدايا کاري کن که يقين ما به بالاترين درجه يقين برسد. اولين چيزي که امام سجاد در دعاي مکارم الاخلاق از خدا مي خواهد اين است. اگر ما در عمل مشکل داريم ببينيم ايمان ما چطور است. اول چيزي که به ما ياد دادند از خدا بخواهيم، نماز و روزه و سجده نيست، ماه رمضان يکي از دعاهايي که خيلي خوب است، دعاي ابوحمزه هست که شبي يک صفحه بخوانند، دعاي افتتاح، دعاي مکارم الاخلاق هم براي هميشه هست. از خدا بخواهيم که خدايا يقين من به بالاترين درجه برسد.

«قَدْ نَصَبَ نَفْسَهُ لِلَّهِ سُبْحَانَهُ فِي أَرْفَعِ الْأُمُورِ مِنْ إِصْدَارِ كُلِّ وَارِدٍ عَلَيْهِ وَ تَصْيِيرِ كُلِّ فَرْعٍ إِلَى أَصْلِهِ» متقي به جاي مي رسد که اولاً خودش را براي خدا وقف مي کند. آدم مؤمن به جايي مي رسد که زندگي اش وقف خداست. بالاترين کاري که متقي مي تواند انجام بدهد اين است که هر سؤال و شبهه اي هست را پاسخ بدهد. اين براي کساني است که خودشان راه را پيموده باشند، خودش رسيده باشد و بتواند ديگران را هم هدايت کند. يک جمله اي از امام مجتبي(ع) هست که قبل از شهادتشان فرمودند: بگوييد برادرم محمد حنفيه بيايد. محمد حنفيه آمد فرمود: برادر جان خواستم سخني بگويم که دلم نيامد تو اينجا نباشي، سخني بگويم که اگر مرده ها توجه کنند زنده مي شوند و زنده ها بي توجه باشند، ولو زنده هستند ولي واقعاً مردند. آخرين سفارش امام مجتبي در لحظه شهادت اين بود که فرمود: برادرم، «كُونُوا أَوْعِيَةَ الْعِلْمِ وَ مَصَابِيحَ الْهُدَى» ظرف دانش باشيد، چراغ هدايت براي ديگران باشيد. متقي بايد به اينجا برسد، مرحوم آيت الله احمدي ميانجي خيلي

ص: 6093

اين جمله را تکرار مي کردند و مي فرمودند: جوانان عزيز! زيارت عاشورا خواندن و نماز شب خواندن خيلي خوب است ولي حرف من به شما اين است بهترين غذا را استفاده کنيد. به اندازه اي که لازم است بخوابيد. ولي واجبات خود را انجام بدهيد و گناه نکنيد. يک برنامه ريزي جدي کنيم، يک دوره نهج البلاغه را بخوانيم. مباحث اخلاقي خوبي که هست را مطالعه کنند. دستگيري از ديگران، دستگيري فکري خيلي مهم است. در اصول دين، اعتقادات و واجبات از ديگران دستگيري کنيم.

«كَشَّافُ عَشَوَاتٍ» گمراهي ها را کشف و برطرف مي کنند، «مِفْتَاحُ مُبْهَمَاتٍ» کليد راه هاي مبهم هستند. «دَفَّاعُ مُعْضِلَاتٍ » خيلي دفاع مي کنند در معضلات، «دَلِيلُ فَلَوَاتٍ» در بيابان برهوت راهنما هستند. يا حرف مي زند يا خوب حالي مي کند. يا سخن او باعث خير است، «يَقُولُ فَيُفْهِمُ وَ يَسْكُتُ فَيَسْلَمُ» يا ساکت است و با سکوتش سلامت خودش را حفظ مي کند. آيت الله احمدي ميانجي نوشته بود: به کسي گفتند: غيبت نکن. غيبت روزه را خراب مي کند. يک قطره آب روزه را باطل مي کند، غيبت روزه را باطل نمي کند؟ بعضي فقها مي گويند: ثوابش کم مي شود. گفت: مگر شما علما نمي گوييد حفظ جان واجب است؟ من اگر غيبت نکنم مي ميرم. بعضي اينقدر عادت کردند که اگر غيبت نکنند مي ميرند.

مرحوم ميرزا جواد ملکي تبريزي فرمود: آخر ماه رمضان بايد کم خوردن و کم گفتن گير ما بيايد. اميرالمؤمنين مي فرمايد: حرف مي زند چيزي به مردم مي فهماند، يا سکوت مي کند سالم مي ماند. ما نه کم مي خوريم، نه کم سخن مي گوييم. يک سحر و افطار معتدل بخوريم. کم گفتن، کم خوردن! آيت الله حق شناس مي فرمودند: من گاهي سر سفره اي که مي نشينم

ص: 6094

در جلسه اي هستم، يک کلام حرف نمي زنم، چون خيلي ها وقتي حرف مي زنند حرفي است که فايده ندارد يا آدم به گناه کشيده مي شود. در جلسه اي که مي رويد، پيامبر در جلسه اي که مي نشستند حرفشان را تحميل بر جلسه نمي کردند. از آداب اجتماعي بسيار خوب پيامبر است. مثلاً بحث دنيايي بود، همان بحث را ادامه مي دادند. ولي اگر حرف گناه مي شد ديگر نمي گذاشتند ادامه پيدا کند. مرحوم آيت الله العظمي گلپايگاني مي فرمود: در جلسه اي که مي رويد نبض جلسه دست شما باشد. نگذاريد به گناه کشيده شود. مرحوم آيت الله حق شناس زياد اين حديث را مي خواندند، اگر زياده گويي هاي شما نبود « لو لا تزييد فى حديثكم و تمزيج فى قلوبكم لرأيتم ما ارى و لسمعتم ما اسمع» همان چيزهايي که من مي شنوم، شما هم مي شنويد. انسان مي رسد به درجه اي که حرفي بشنود که پيامبران شنيدند.

در اين ايامي که کرونا هست، گاهي گفتگوهايي مطرح مي شود و تندي هايي مي شود که زندگي ها به هم مي ريزد. الآن متأسفانه آمار دعواهاي خانوادگي خيلي زياد شده است. در ووهان چين وقتي قرنطينه تمام شده، آمار طلاق بسيار بالا رفته است. ماه رمضان تمرين تحمل است. آقا چيزي گفت، شما پاسخ ندهيد. خانم چيزي گفت، شما پاسخ ندهيد. يک روزي آيت الله العظمي سيد محمد تقي خوانساري و آيت الله العظمي اراکي از پله هاي مدرسه فيضيه بالا مي رفتند. درس از مدرسه فيضيه به حرم حضرت معصومه هست که الآن بسته است. گفتيم آيت الله سيد محمد تقي خوانساري صاحب نماز باران، مرد عجيبي در مقامات علمي و معنوي بود، با آيت الله العظمي اراکي از پله ها بالا مي رفتند. من رفتم به آقاي خوانساري

ص: 6095

گفتم: من يک طلبه هستم اينجا درس مي خوان ولي مشکلي هست، گاهي براي ما مهمان مي آيد، بستگان و دوستان، اينها شب به حرم زيارت مي روند و دير برمي گردند، من هم بايد استراحت کنم و فردا دنبال درس و بحثم باشم. چه کنم؟ ايشان نگاهي کرد و فرمود: اگر آقاي آ ميرزا عبدالکريم ما مي خواهند به مقامات عالي برسند بايد تحمل اذيت ديگران را داشته باشد. علامه طباطبايي فرمود: سير و سلوک شما اخلاق در خانه شماست. بعد ايشان به اين حديث اشاره کردند که پيامبر مي فرمايد: نزد خدا مقامي است که انسان به آن مقام نمي رسد مگر با تحمل اذيت ها. حالا خانمي به شما حرفي زد، پاسخ نده. کسي به من گفت: ديوانه، بگو: شما تازه متوجه شدي ما ديوانه هستيم. ما خيلي وقت است ديوانه هستيم. نکند ماه رمضان بر ما وارد شده و ما هنوز کينه و کدورت را کنار نگذاشتيم. همين الآن همديگر را حلال کنيد. آقايي مي گفت: من چند وقت يکبار از خانمم مي خواهم مرا حلال کند. امام صادق(ع) در دعوات راوندي فرمود: خدا در ماه رمضان يک فرشته اي را مأمور مي کند. هر روز ماه رمضان اين فرشته فرياد مي زند «وَ يَأْمُرُ اللَّهُ مَلَكاً يُنَادِي [فِي ] كُلِّ يَوْمٍ مِنْ شَهْرِ رَمَضَانَ فِي الْهَوَاءِ أَبْشِرُوا عِبَادِي فَقَدْ وَهَبْتُ لَكُمْ ذُنُوبَكُمُ السَّالِفَةَ» همه گذشته شما را بخشيدم. «وَ شَفَّعْتُ بَعْضَكُمْ فِي بَعْضٍ فِي لَيْلَةِ الْقَدْرِ إِلَّا مَنْ أَفْطَرَ عَلَى مُسْكِرٍ أَوْ حَقَدَ عَلَى أَخِيهِ الْمُسْلِم » اگر کسي کينه اي از برادر مسلمانش داشته باشد، او را نمي آمرزد. خدا براخلاق و کينه اي را نمي آمرزد. توبه اش را هم قبول نمي کند. چرا توبه اش را قبول نمي کند؟ فرمود:

ص: 6096

اگر الآن هم توبه کند لفظي است و فايده ندارد.

شريعتي: امروز صفحه 390 قرآن کريم، آيات 36 تا 43 سوره مبارکه قصص را در سمت خداي امروز تلاوت خواهيم کرد.

«فَلَمَّا جاءَهُمْ مُوسى بِآياتِنا بَيِّناتٍ قالُوا ما هذا إِلَّا سِحْرٌ مُفْتَرىً وَ ما سَمِعْنا بِهذا فِي آبائِنَا الْأَوَّلِينَ «36» وَ قالَ مُوسى رَبِّي أَعْلَمُ بِمَنْ جاءَ بِالْهُدى مِنْ عِنْدِهِ وَ مَنْ تَكُونُ لَهُ عاقِبَةُ الدَّارِ إِنَّهُ لا يُفْلِحُ الظَّالِمُونَ «37» وَ قالَ فِرْعَوْنُ يا أَيُّهَا الْمَلَأُ ما عَلِمْتُ لَكُمْ مِنْ إِلهٍ غَيْرِي فَأَوْقِدْ لِي يا هامانُ عَلَى الطِّينِ فَاجْعَلْ لِي صَرْحاً لَعَلِّي أَطَّلِعُ إِلى إِلهِ مُوسى وَ إِنِّي لَأَظُنُّهُ مِنَ الْكاذِبِينَ «38» وَ اسْتَكْبَرَ هُوَ وَ جُنُودُهُ فِي الْأَرْضِ بِغَيْرِ الْحَقِّ وَ ظَنُّوا أَنَّهُمْ إِلَيْنا لا يُرْجَعُونَ «39» فَأَخَذْناهُ وَ جُنُودَهُ فَنَبَذْناهُمْ فِي الْيَمِّ فَانْظُرْ كَيْفَ كانَ عاقِبَةُ الظَّالِمِينَ «40» وَ جَعَلْناهُمْ أَئِمَّةً يَدْعُونَ إِلَى النَّارِ وَ يَوْمَ الْقِيامَةِ لا يُنْصَرُونَ «41» وَ أَتْبَعْناهُمْ فِي هذِهِ الدُّنْيا لَعْنَةً وَ يَوْمَ الْقِيامَةِ هُمْ مِنَ الْمَقْبُوحِينَ «42» وَ لَقَدْ آتَيْنا مُوسَى الْكِتابَ مِنْ بَعْدِ ما أَهْلَكْنَا الْقُرُونَ الْأُولى بَصائِرَ لِلنَّاسِ وَ هُدىً وَ رَحْمَةً لَعَلَّهُمْ يَتَذَكَّرُونَ»

ترجمه آيات: پس هنگامى كه موسى با (معجزات و) آيات روشن ما به سراغ آنان آمد، گفتند: اين چيزى جز سحر ساختگى نيست و ما چنين چيزى را در (ميان) نياكان خود نشنيده ايم. و موسى (در پاسخ تكذيب فرعونيان) گفت: پروردگار من به كسانى كه از جانب او آمده اند، آگاه تر است و (مى داند) سرانجام (نيك) آخرت براى چه كسانى است. به درستى كه ستمكاران رستگار نخواهند شد. و فرعون گفت: اى بزرگان قوم! (اگرچه) من جز خودم

ص: 6097

معبودى براى شما نمى شناسم (امّابراى تحقيق بيشتر) اى هامان! براى من آتشى بر گِل بيفروز (و آجر تهيه كن) پس برجى بلند براى من بساز، شايد (به واسطه ى بالا رفتن از آن) به خداى موسى دست يابم. و همانا من او را از دروغگويان مى پندارم. او (فرعون) و سپاهيانش به ناحقّ در زمين تكبّر ورزيدند و پنداشتند كه آنان به سوى ما بازگردانده نمى شوند. پس ما (نيز) او و لشگريانش را (با قهر خود) گرفتيم و به دريا افكنديم. پس بنگر كه پايان كار ستمگران چگونه است. وآنان (فرعونيان) را پيشوايانى قرارداديم كه به آتش (دوزخ) دعوت مى كنند و (البتّه در) روز قيامت، يارى نخواهند شد. و در اين دنيا، لعنتى بدرقه ى آنان كرديم و روز قيامت، آنان از زشت چهره گان خواهند بود. و به تحقيق بعداز آنكه نسل هاى نخستين را نابود ساختيم، به موسى كتاب (آسمانى تورات را) عطاكرديم (تا وسيله اى) براى بصيرت مردم و هدايت و رحمت باشد، شايد كه آنان پند گيرند.

شريعتي: کتاب «داستان هاي سمت خدا» مجموعه قصه هايي که از زبان حاج آقاي حسيني قمي در برنامه سمت خدا شنيديد، در اين کتاب جمع آوري شده که اين دفتر نخست آن است. به سايت و کانال ما در سروش و ايتا مراجعه کنيد و اگر نتوانستيد از اين دو طريق اين کتاب را تهيه کنيد به 20000303 پيامک بدهيد، دوستان من شما را راهنمايي خواهند کرد.

حاج آقاي حسيني قمي: از همه التماس دعا داريم، ماه رمضان ماه دعاست. براي عزيزاني که در اين بيماري از دنيا رفتند، دعا کنيم. براي شفاي همه بيماران دعا کنيم. ياران اميرمؤمنان

ص: 6098

همه وجودشان را در راه خدا از دست دادند و غالباً جانباز بودند و پايان زندگي خيلي از آنها به شهادت ختم شد. در دعاي ماه رمضان داريم، «و قتلاً في سبيلک فَوفق لنا» خدايا شهادت در راه خودت را نصيب ما بگردان. از جمله شهيد بزرگواري که اميرالمؤمنين به ما ياد داده نامش را جاودانه داشته باشيم، جناب کميل که دعاي کميل معروف به نام ايشان است. دعاي کميل دعاي اميرالمؤمنين است ولي حضرت براي اينکه اسم يارانشان زنده بماند اين دعاها را به يکي از اينها ياد مي داد. دعاي کميل را اولين بار آقا اميرالمؤمنين شب نيمه شعبان و در سجده از اول تا آخر دعا را خواندند ولي ما هر شب جمعه مي خوانيم. خدايا به حق محمد و آل محمد هرچه به همه خوبان عنايت مي کني، در اين ماه ضيافت الله به ما بده و توفيق بندگي در اين ماه را بيش از پيش به ما عطا بفرما.

شريعتي: «والحمدلله رب العالمين و صلي الله علي محمد و آله الطاهرين»

99-02-15- آشنايي با فضايل و جايگاه حضرت خديجه کبري (سلام الله عليها)

شريعتي: بسم الله الرحمن الرحيم، اللهم صل علي محمد و آل محمد و عجل فرجهم.

گاه تنها يک نفر هميار دين باشد بس است *** يک نفر بانوي سرشار از يقين باشد بس است

مال و ثروت هرچه هم باشد فداي راه دوست *** همنشين رحمة للعالمين باشد بس است

در نگاه شوم مردم بدترين باشد ولي *** در دل پيغمبر خود بهترين باشد بس است

دخترش زهرا کجا و دختران اين و آن *** حاصل عمرش اگر تنها همين باشد بس است

ما کجا و مدح

ص: 6099

او گفتن معاذ الله نه *** نام ما تنها گداي خوشه چين باشد بس است

واژه هاي گنگ و بي معنا چه مي فهمند از او *** انتهاي شعر بايد نقطه چين باشد بس است

سلام مي کنم خدمت شما بينندگان خوب و شنوندگان نازنين مان، به سمت خداي امروز خيلي خوش آمديد. سالروز وفات ام المؤمنين حضرت خديجه کبري را به ساحت مقدس امام زمان و مردم نازنين تسليت مي گوييم. حاج آقاي حسيني قمي سلام عليکم، خيلي خوش آمديد.

حاج آقاي حسيني قمي: سلام عليکم و رحمة الله، عرض سلام و ارادت خالصانه خدمت همه بينندگان عزيز دارم. عزيزاني که از راديو قرآن برنامه را مي شنوند. اميدوارم طاعات و عباداتشان قبول باشد، وفات ام المؤمنين حضرت خديجه کبري را تسليت مي گويم.

شريعتي: امروز فضاي برنامه ما منور خواهد بود به نام حضرت خديجه کبري، بحث امروز شما را خواهيم شنيد.

حاج آقاي حسيني قمي: بسم الله الرحمن الرحيم، در مورد شخصيتي سخن مي گوييم که مادر دوازده امام است. هم اميرالمؤمنين، هم فرزندان عزيزشان، اگرچه مادر اميرمؤمنان فاطمه بنت اسد(س) بود ولي اين نهج البلاغه اميرمؤمنان هست. حضرت مي فرمايد: من در خانه رسول خدا بزرگ شدم. «وَ كَانَ يَمْضَغُ الشَّيْ ءَ ثُمَّ يُلْقِمُنِيهِ» يک طفل چند ماهه اي بودم در خانه پيامبر خدا، در اين سالها خديجه کبري براي اميرمؤمنان مادي مي کرد. اين بانوي بزرگوار مادر دوازده امام و سيزده معصوم است. ما هرچه در عظمت اين بانوي بزرگوار بگوييم کم هست. شايد اين سخن کافي باشد که در منابع تاريخي آمده وقتي اين بانوي بزرگوار از دنيا رفتند، وفات اين بانو با فاصله کمي از وفات حضرت

ص: 6100

ابوطالب بود، بعضي نقل ها هست سه روز فاصله بود. شيخ مفيد مي فرمايد: هفتم ماه رمضان وفات حضرت ابوطالب(س) است. لذا پيامبر خدا وقتي اين دو عزيز را از دست دادند، خانه نشين شدند. کمتر از خانه بيرون مي رفتند. ظلم هاي مشرکين با رفتن اين دو بزرگوار بيشتر شد. آيت الله العظمي صافي نوشتند: شما يک نفر را پيدا کنيد در تاريخ اسلام که مدت خدمتش به پيامبر خدا بيش از حضرت ابوطالب باشد. بالاي چهل سال حضرت ابوطالب در خدمت خاتم الانبياء بود و وقتي از دنيا مي روند با سه روز فاصله، پيامبر خدا آن سال را سال غم و اندوه مي نامند. عام الحزن نام مي گذارند. من تصميم دارم آموزه هاي ديني زندگي اين بانوي بزرگوار را بگويم که در زندگي ما کاربرد دارد.

مورد اول؛ نقديم تمام ثروت و دارايي خود در راه اسلام؛ اين کار ساده اي نيست. شيخ طوسي در امالي نقل کرده از پيامبر خدا، رسول خدا فرمود: «مَا نَفَعَنِي مَالُ قَطُّ» هيچ مالي براي من سود نداشت به اندازه اي که مال حضرت خديجه به درد من خورد. حضرت با اموال خديجه کبري(س) چه مي کرد؟ پنج مورد را نام مي برد. رسول خدا نام بردند. «وَ كَانَ رَسُولُ اللَّهِ (صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) يَفُكُّ مِنْ مَالِهَا الْغَارِمَ» يعني بدهکار بودند و زير دين بدهي مانده بودند و آبرويشان در خطر بود. اموال خديجه کبري هزينه اولش دادن بدهي بيچاره ها، «وَ الْعَانِيَ وَ يَحْمِلُ الْكَلَّ» کَلَّ يعني آدم هاي ناتوان، کسي که کسي را ندارد و تنهاست. «وَ يُعْطِي فِي النَّائِبَةِ» کسي که مصيبت ديده بود و گرفتاري داشت. «وَ يُرْفِدُ فُقَرَاءَ أَصْحَابِهِ» اصحاب پيامبر

ص: 6101

که فقير و نيازمند بودند، حضرت به اين فقرا مي دادند، «إِذْ كَانَ بِمَكَّةَ، وَ يَحْمِلُ مَنْ أَرَادَ مِنْهُمُ الْهِجْرَةَ» هرکس مي خواهد از مکه به مدينه هجرت کند. مسلمان ها در مکه در سختي بودند. بايد هجرت مي کردند و به مدينه مي رفتند. رفتن به مدينه هزينه داشت مخصوصاً که کفار قريش نمي گذاشتند اينها اموالشان را همراه خود ببرند. بيش از همه ثروت داشت. اين پنج مصرف، مصرف اموال حضرت خديجه کبري بود. به بدهکارها مي دادند، آزادي اسيرها بود، آنهايي که بي کس بودند، کساني که قصد هجرت داشتند. مال از اين با برکت تر سراغ داريد؟ مال و اموال ما چه مي شود؟ پيامبر خدا گوسفندي را قرباني و بين نيازمندان تقسيم کردند. يک بخش کمي را براي خود گذاشتند. يک کسي فرمود: همه رفت! حضرت فرمود: نه، همه ماند. «ما عندکم ينفد و ما عند الله باق».

يکي از زيبايي هاي کار اين بانوي بزرگوار اين بود که در دوراني که بالاترين درآمدها و سودها از ربا بود، اين بانوي بزرگوار با ربا اموالش را زياد نکرده است. قرآن کريم مي فرمايد: در عصر جاهليت رباي چند لايه مي گرفتند. «أَضْعافاً مُضاعَفَة» به يکي قرض مي دادند و چند برابرش را مي گرفتند. مثلاً يک ميليون قرض مي داد مي گفت: تا سال بعد با دويست هزار تومان سود بايد بدهي. سال بعد طرف مي گفت: نمي توانم. ندارم بدهم! مي گفت: اگر نداري، باشد سال بعد دويست هزار تومان ديگر بايد ربا بدهي. آيه نازل شد «لا تَأْكُلُوا الرِّبَوا أَضْعافاً مُضاعَفَةً» (آل عمران/130) چند برابر نخوريد. کار جاهليت اينطور بود. مي گفت: من پول مي دهم بايد پول بياوريد. در دوراني که اساس کارها با ربا خواري بود، اين بانوي

ص: 6102

بزرگوار با تجارت کار کرده است. براي آزاد کردن اسير و بدهکارها و بي کس ها و مصيبت زده ها، اموال حضرت صرف مي شد.در علل الشرايع شيخ صدوق و معاني الاخبار آمده در تفسير اين آيه شريفه، «أَ لَمْ يَجِدْكَ يَتِيماً فَآوى، وَ وَجَدَكَ ضَالًّا فَهَدى وَ وَجَدَكَ عائِلًا فَأَغْنى» (ضحي/6-8) يک بانويي تمام ثوت حلال خودش را از تجارت در اختيار پيامبر مي گذارد و گرفتارها گرفتاري شان برطرف مي شود. چرا اين کار را کرد؟ چرا اينطور در راه خدا مي داد؟ باور داشت، باور به مبدأ و معاد داشت.

در مجلس آيت الله العظمي بروجردي، سخنران در عظمت اين بزرگوار گفته بود: اين آقا کسي بود که معاد را باور داشت، ما در عظمت حضرت خديجه بخواهيم بگوييم، بايد بگوييم: معاد را باور داشتند. مشکل ما ضعف اعتقادي ماست. ما دست خالي مي رويم و اگر دست خالي برويم، ديگر نمي توانيم کاري بکنيم. حضرت خديجه هرکاري کرده اينجا بوده است. حضرت آيت الله طباطبايي مي فرمايد: فرداي قيامت کساني که نتوانستند وارد بهشت شوند، چهار جور التماس مي کنند. التماس اول سوره اعراف آيه 50 است، «وَ نادى أَصْحابُ النَّارِ أَصْحابَ الْجَنَّةِ أَنْ أَفِيضُوا عَلَيْنا مِنَ الْماءِ أَوْ مِمَّا رَزَقَكُمُ اللَّهُ قالُوا إِنَّ اللَّهَ حَرَّمَهُما عَلَى الْكافِرِينَ» بهشت و جهنم همديگر را مي بينند. يک ذره آب به ما بدهيد. آن چيزهايي که خدا به شما داده است، کسي که در آتش است نمي تواند از اين نعمت ها استفاده کند. از اهل بهشت نا اميد مي شود.

سراغ نگهبان هاي جهنم مي روند، آيه 49 سوره غافر «وَ قالَ الَّذِينَ فِي النَّارِ لِخَزَنَةِ جَهَنَّمَ ادْعُوا رَبَّكُمْ يُخَفِّفْ عَنَّا يَوْماً مِنَ الْعَذابِ» شما از خدا

ص: 6103

بخواهيد، خدايا يک روز به ما تخفيف بده. آنها مي گويند: راهي ندارد و نا اميد مي شوند. «وَ نادَوْا يا مالِكُ لِيَقْضِ عَلَيْنا رَبُّكَ قالَ إِنَّكُمْ ماكِثُونَ» (زخرف/77) از نگهبان هاي جهنم که نا اميد مي شوند سراغ خازن جهنم مي روند. بگو خدا مرگ ما را برساند و خلاص شويم. اينجا جاودانه هستيد و جاي رفتن نيست. مرحوم علامه مي فرمايد: به خدا التماس مي کنند «وَ هُمْ يَصْطَرِخُونَ فِيها رَبَّنا أَخْرِجْنا نَعْمَلْ صالِحاً غَيْرَ الَّذِي كُنَّا نَعْمَلُ» خدايا تو ما را از اينجا بيرون بياور، قول مي دهيم کاري کنيم غير از کاري که تا حالا مي کرديم. جواب مي آيد «أَ وَ لَمْ نُعَمِّرْكُمْ ما يَتَذَكَّرُ فِيهِ مَنْ تَذَكَّرَ» به اندازه اي که بفهميد در دنيا عمر نکرديد؟ «وَ جاءَكُمُ النَّذِيرُ فَذُوقُوا فَما لِلظَّالِمِينَ مِنْ نَصِيرٍ» (فاطر/ 37) آدم به جايي مي رسد که بايد به در و ديوار بزند. اگر از فرصت دنيا استفاده نکرديم بايد به در و ديوار التماس کنيم. شما فرصت داشتي، مي توانستي استفاده کني.

الآن از اين فرصت استفاده کنيم. از ماه ضيافت الله چه فرصتي بالاتر هست؟ حضرت خديجه بانويي بود که نامش در تاريخ باقي ماند. نه فقط بخاطر فضايلي که خدا به او داد، پيامبر خدا همسران متعددي داشتند، همه مثل حضرت خديجه بودند؟ نه، اين بخاطر ايثار ايشان بود. زنان بسياري هستند که نامشان در تاريخ باقي مانده است. مشهد آن حرم نوراني، کنارش مسجد گوهرشاد، يک بانو که آثار فراواني از ايشان به جا مانده است. وقتي اين مسجد تمام مي شود، اين خانم خدمتکاري دارد به اسم پريزاد، مي گويد: خانم شما مسجد ساختي، خدا قبول کند. از اين مصالح اضافي به من

ص: 6104

مي دهي کاري کنم؟ مدرسه پريزاد درست راست مسجد است، در تاريخش نوشته اين زن خدمتگزار و خادمه خانم گوهرشاد بوده است. تا هفتصد سال اين مسجد و مدرسه مانده است. خانم ها در اين قضيه خيلي مي توانند تلاش کنند. خانمي ارثي به او رسيده، بانک گذاشته و سود مي گيرد. الآن وقتش است.

روايتي از امام صادق هست که فرمود: «مَنْ أَطْعَمَ مُسْلِماً حَتَّى يُشْبِعَهُ لَمْ يَدْرِ أَحَدٌ مِنْ خَلْقِ اللَّهِ» احدي نمي داند که «مَا لَهُ مِنَ الْأَجْرِ فِي الْآخِرَةِ لَا مَلَكٌ مُقَرَّبٌ وَ لَا نَبِيٌّ مُرْسَلٌ» هيچ فرشته مقربي نمي داند خدا چه اجر و پاداشي قيامت به اين خانم مي دهد. روايت دوم که بشارت و انذار است. در علل الشرايع شيخ صدوق از امام صادق هست، فرمودند: يکي از اخيار را در قبر مي نشانند، مي گويند: مي خواهيم صد تازيانه بزنيم. مي گويد: طاقت ندارم! تخفيف بدهيد. مي گويند: پنجاه تا، مي گويد: من طاقت پنجاه ضربه دارم؟ مي گويند: ده تا، مي گويد: من طاقت ده تا تازيانه دارم؟ مي گويند: يکي، به يکي راضي مي شود. جرمش چه بود؟ يک بيچاره اي را ديدي و کمکش نکردي. مي توانستي کمک کني. در اين شرايطي که هستيم، اوضاع خيلي سخت تر از اين است که مي بينيم. از رسانه ملي تشکر مي کنم که همراهي مردم را نشان مي دهند ولي اين يک گوشه از کار است. دو سه ماه است کشور از نظر اقتصادي توقف داشته است. تعداد زيادي نتوانستند و گرفتاري زياد دارند. اگر انسان به عمق گرفتاري وارد شود، اينها يک حاشيه کار است و ما بايد خودمان دست به کار شويم. اطرافيانمان را نگاه کنيم.

حديث بعدي از پيامبر خداست و در أمالي شيخ

ص: 6105

صدوق هست. خيلي از عزيزان اين روزها دوست دارند خيراتي براي گذشتگان بفرستند، هيچ چيزي بالاتر از اين نيست، حضرت عيسي از قبري عبور مي کردند و ديدند صاحب قبر عذاب مي شود. فرصت ديگري آمدند ديدند عذاب نمي شود، از خدا سؤال کرد: چه شد که ديگر عذاب نشد؟ خداوند فرمود: «يا روح الله أنه أدرك ولد صالح» يک بچه ي صالح داشت که به جايي رسيد، به يتيمي پناه داده است. عذاب از او برداشته شده است. «فأصلح طريقا و آوي يتيما فغفرت له بما عمل ابنه » پيامبر خدا به فرزند حاتم طائي فرمود: عذاب شديد از پدرت بخاطر سخاوتش برداشته شد. يعني ما مي توانيم در زمان حياتمان يک عزيزي از دست داديم به فريادش برسيم. ما چطور امتي هستيم؟ مردم ما خوب هستند يا نه؟ « اذا ارد الله بقومٍ خيراً اذا اراد الله بقومٍ شرّا» خدا پول را در دست بخشنده ها قرار مي دهد. «و إذا أراد اللَّه بقوم شرّا» آن جامعه گرفتار شر و بدي است، اگر جامعه بخل بورزند. حد انفاق چقدر است؟ در کافي شريف از پيامبر هست، فرمود: يا علي هرچقدر مي تواني تلاش کن، مردم بگويند: داري اسراف مي کني! انسان اينقدر بدهد که مردم بگويند: داري اسراف مي کني.

فرمود: واي بر کسي که «وَ بُؤْسَى لِمَنْ خَصْمُهُ عِنْدَ اللَّهِ» فرداي قيامت دشمنش «الْفُقَرَاءُ وَ الْمَسَاكِينُ» (نهج البلاغه/ص383) اگر فرداي قيامت طلبکارها جلوي ما را بگيرند، ما بايد باورهايمان را اصلاح کنيم. اميرالمؤمنين در نهج البلاغه فرمود: روزي را با صدقه پايين بياوريد. مرحوم آيت الله حائري جلسه مبارزه با فقر داشت. از بازاري ها پول مي گرفت و مي فرمود: پول شما تا هفته ديگر اينجا

ص: 6106

مي ماند، اگر جايش جبران نشده بود پولتان را ببريد. اين باور مي خواهد. با صدقه روزي را پايين بياوريد. پيامبر خدا فرمود: صدقه ماه رمضان از همه بالاتر است. مرحوم شيخ مفيد در مجلس و مرحوم شيخ طوسي در أمالي نقل مي کند، وصاياي اميرالمؤمنين معمولاً همين وصيت معروف را مي خوانند. «وَ لَا تَأْكُلَنَّ طَعَاماً حَتَّى تَصَدَّقَ مِنْهُ قَبْلَ أَكْلِهِ» (أمالي/ص222) مولاي ما، شهيد محراب، در بستر شهادت با فرق شکافته، آخرين وصايا مهمترين وصاياي انسان است، فرمود: غذايي را نخور قبل از اينکه دست به طرف غذا کني، از آن غذا صدقه بده.

امام رضا(ع) سر سفره قبل از اينکه کسي دست به غذا دراز کند يک ظرفي را مي طلبيدند و از اين غذاي دست نخورده، اين نيست که ما افطار را بخوريم و سحر هم بخوريم و فردا شب که ميل به آن غذا نبود بگوييم: اين را به فقير بده! چقدر بعضي دنبال تنوع غذايي هستند، آن بيچاره اي که سه ما حقوق نگرفته، کارمندي که درآمدي ندارد. مغازه داري که فروش نداشته، خانم سرپرست خانواري که درآمد نداشته، او هم بچه دارد و خرج دارد. خيلي ها نوشتند ما تکان خورديم و شنيديم و متوجه شديم، دنبال خمس مالمان نبوديم. اسلام مي گويد: بهترين زندگي را داشته باشد، مسافرت، خانه و زندگي در شأن خودت باشد، بعد از يکسال اگر اضافه آمد بيست درصدش را يکبار فقط بده. خديجه کبري همه اموالش را داد نه خمس مالش را. اگر تا سال بعد همان درآمد بود و چيزي اضافه نشد ديگر خمس ندارد، اگر اضافه شد، به آن اضافه خمس مي خورد. يکي از کارهايي که فرصت خوبي

ص: 6107

است انجام بدهيم کفاراتي است که بر گردن ما هست. خانم ها مخصوصاً فراوان هست، هر سال خوب چند روز روزه نگرفتند، عذر شرعي داشتند، بين اين دو سال رمضان هم نگرفتيم، خوب کفاره بر گردنشان هست. کفارات خود را بدهيم.

اگر من ماه رمضان روزه نگرفتم و مريض بودم و مسافر بودم و عذر شرعي داشتم، اگر بعد از ماه رمضان گرفتم که هيچ، اگر نگرفتم در اين فاصله يازده ماه تا ماه رمضان بعدي کفاره بر گردن من هست و بايد براي هر روزي يک کيلو گندم و يا غذا به نيازمندان بدهيم. معادل اين مقدار 750 گرم گندم يعني 2500 تومان است. يک ماه رمضان بيمار بود، روزي 2500 تومان کفاره دارد. سي روز تقريباً 90 هزار تومان است. من يا بايد به يک مؤسسه بدهم که خودشان گندم بگيرند و به فقرا بدهند يا نه، اگر پولش را مي دهد بايد فقير را وکيل کند که گندم خريداري کند. يا يک کيلو نان بدهند، ماکاروني بدهد، غذا بدهد. ارزانترينش همين است معادل 750 گرم گندم، آنهايي که کفاره عمد بر گردنشان هست. خيلي ها جاهل بودند و روزه نگرفتند. آقايي به من گفت: من اهل نماز و روزه نبودم، ولي چه نمازخوان و روزه گيري شده بود. رجب و شعبان و رمضان روزه بود. پنجاه سال روزه خورده بود. قضاي اين روزه که جاي خود بايد بگيرد يا وصيت کند. اما کفاره براي هر روزي که عمداً خورده خيلي سخت نيست. مگر نمي گويند براي هر روزي بايد شصت مسکين را اطعام بدهي. شصت تا 750 گرم گندم، يعني شصت تا 2500 تومان، براي

ص: 6108

يک روزش حساب کند.

در احوالات مرحوم کاشف الغطاء ديدم، ايشان از اساتيد بزرگ حوزه هست. مرحوم شيخ جعفر کاشف الغطاء با تمام مقاماتي که داشت عجيب دغدغه فقرا را داشت. به مسجد آمد براي فقرا يک پولي جمع کرد، پول را بين فقرا تقسيم کرد. يک فقيري دير رسيد، گفت: بلند شو براي من پول جمع کن! گفت: فردا بيا، دير شده است. اين فقير به اين عالم بزرگ جسارت کرد. بلند شد دوباره به سمت مردم رو کرد و گفت: به احترام ريش سفيد شيخ جعفر به اين فقير هم کمک کنيد. جايي مي خواست مهماني برود، سر مهماني دعوا بود. مي گفت: من جايي مهماني مي روم که ميزبان به فقرا کمک کند. دير به نماز مسجد آمد، مردم فکر کردند آقا ديگر نمي آيد. هرکسي بلند شد نماز خودش را بخواند، يک تاجري آن گوشه ايستاده بود. ايشان وقتي در مسجد آمد ناراحت شد، گفت: من نماز نيامدم، يک نفر نبود پشت سرش نماز بخوانيد؟ رفت پشت سر کاسب ايستاد، اقتدا کرد. اين بيچاره نمازش تمام شد و گفت: آقا پدر مرا درآوردي. گفت: بايست نماز عصر را هم بخوان! گفت: نه نمي خوانم. گفت: اگر نخواني، بايد فلان مقدار بدهي براي فقرا بدهم. هر بهانه اي را استفاده مي کرد و ريش گرو مي گذاشت.

اگر يک بانويي مثل خديجه کبري، قرآن مي گويد: «وَ وَجَدَكَ عائِلًا فَأَغْنى » (ضحي/8) ابن عباس در تفسير آيه مي گويد: با مال خديجه کبري(س) پيامبر توانست مشکلات مالي مسلمانان را حل کند. همين کار را ما مي توانيم داشته باشيم. بانوان بزرگوار بايد در اين قضيه پيش قدم باشند.

شريعتي: امروز صفحه

ص: 6109

397 قرآن کريم، آيات 7 تا 14 سوره مبارکه عنکبوت را تلاوت خواهيم کرد.

«وَ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَنُكَفِّرَنَ عَنْهُمْ سَيِّئاتِهِمْ وَ لَنَجْزِيَنَّهُمْ أَحْسَنَ الَّذِي كانُوا يَعْمَلُونَ «7» وَ وَصَّيْنَا الْإِنْسانَ بِوالِدَيْهِ حُسْناً وَ إِنْ جاهَداكَ لِتُشْرِكَ بِي ما لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ فَلا تُطِعْهُما إِلَيَّ مَرْجِعُكُمْ فَأُنَبِّئُكُمْ بِما كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ «8» وَ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَنُدْخِلَنَّهُمْ فِي الصَّالِحِينَ «9» وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ يَقُولُ آمَنَّا بِاللَّهِ فَإِذا أُوذِيَ فِي اللَّهِ جَعَلَ فِتْنَةَ النَّاسِ كَعَذابِ اللَّهِ وَ لَئِنْ جاءَ نَصْرٌ مِنْ رَبِّكَ لَيَقُولُنَّ إِنَّا كُنَّا مَعَكُمْ أَ وَ لَيْسَ اللَّهُ بِأَعْلَمَ بِما فِي صُدُورِ الْعالَمِينَ «10» وَ لَيَعْلَمَنَّ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا وَ لَيَعْلَمَنَّ الْمُنافِقِينَ «11» وَ قالَ الَّذِينَ كَفَرُوا لِلَّذِينَ آمَنُوا اتَّبِعُوا سَبِيلَنا وَ لْنَحْمِلْ خَطاياكُمْ وَ ما هُمْ بِحامِلِينَ مِنْ خَطاياهُمْ مِنْ شَيْ ءٍ إِنَّهُمْ لَكاذِبُونَ «12» وَ لَيَحْمِلُنَّ أَثْقالَهُمْ وَ أَثْقالًا مَعَ أَثْقالِهِمْ وَ لَيُسْئَلُنَّ يَوْمَ الْقِيامَةِ عَمَّا كانُوا يَفْتَرُونَ «13» وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا نُوحاً إِلى قَوْمِهِ فَلَبِثَ فِيهِمْ أَلْفَ سَنَةٍ إِلَّا خَمْسِينَ عاماً فَأَخَذَهُمُ الطُّوفانُ وَ هُمْ ظالِمُونَ»

ترجمه آيات: و كسانى كه ايمان آورده و كارهاى شايسته انجام داده اند، قطعاً لغزش هاى آنان را مى پوشانيم، و بى شك بهتر از آنچه عمل مى كرده اند پاداششان مى دهيم. و به انسان سفارش كرديم كه به پدر و مادر خود نيكى كند، و اگر آن دو كوشيدند تا چيزى را كه بدان علم ندارى شريك من سازى، از ايشان اطاعت مكن، سرانجامِ شما به سوى من است، پس شما را از (حقيقت) آنچه انجام مى داديد آگاه خواهم ساخت. و كسانى كه ايمان آورده و كارهاى شايسته انجام داده اند، بى شك

ص: 6110

آنان را در زمره ى شايستگان در مى آوريم. و برخى از مردم (به زبان) مى گويند: به خداوند ايمان آورده ايم، پس هرگاه در راه خدا آزار ببينند، اذيّت و آزار مردم را به عنوان عذاب خداوند قرار مى دهند، و اگر از جانب پروردگارت يارى و پيروزى رسد، با تأكيد مى گويند: ما با شما بوديم. آيا (نمى دانند كه هيچ كس از) خدا به آنچه در دلهاى جهانيان مى گذرد، آگاه تر نيست؟ و قطعاً خدا كسانى را كه ايمان آورده مى شناسد، و منافقان را (نيز) مى شناسد. و كسانى كه كافر شده اند، به كسانى كه ايمان آوردند گفتند: شما راه ما را پيروى كنيد، (اگر گناهى داشته باشد) ما گناهان شما را بر عهده مى گيريم. در حالى كه چيزى از گناهانشان را عهده دار نيستند؛ قطعاً آنان دروغگويانند. بى شك آنان هم بار (خطاى) خودشان و (هم) بارهاى ديگر را با بار خود بر دوش خواهند كشيد، و مسلّماً در روز قيامت از آنچه به دروغ مى بافتند بازخواست خواهند شد. و به راستى نوح را به سوى قومش فرستاديم، پس در ميان آنان، هزار سال به استثناى پنجاه سال درنگ كرد، (ولى جز اندكى از مردم به سخن او گوش ندادند) پس طوفان (قهر خداوند) آنان را در حالى كه ستمگر بودند فرا گرفت.

شريعتي: کتاب «خديجه بانوي بزرگ اسلام» با قلم حاج آقاي فرحزاد است که براي تهيه کتاب مي توانيد به 20000303 پيامک بدهيد.

حاج آقاي حسيني قمي: انشاءالله در ماه رمضان کسي نباشد که کفاره بر گردنش باشد و پرداخت نکند. کفاره عمد هم که قضاي روزه جاي خود است، يکي که طعام به شصت به مسکين

ص: 6111

است، ارزانترين و آسانترين همين شصت تا سه هزار تومان است. انشاءالله اين ماه را براي همه ما ماه آمرزش گناهان قرار بدهند. خدايا به حق محمد و آل محمد همه آنهايي که به ماه رمضان نرسيدند، در همه اين ثواب ها شريک بفرما.

شريعتي: «والحمدلله رب العالمين و صلي الله علي محمد و آله الطاهرين»

99-02-22- سيري در نهج البلاغه حکمت77

شريعتي: بسم الله الرحمن الرحيم، اللهم صل علي محمد و آل محمد و عجل فرجهم.

سلام مي کنم خدمت شما بينندگان خوب و شنوندگان نازنين مان، به سمت خداي امروز خيلي خوش آمديد. خدا را شاکر هستيم که قدم به قدم تا نيمه اين ماه آمديم و نزديک شب هاي قدر هستيم. حاج آقاي حسيني قمي سلام عليکم، خيلي خوش آمديد.

حاج آقاي حسيني قمي: سلام عليکم و رحمة الله، عرض سلام و ارادت خالصانه خدمت همه بينندگان عزيز دارم. عزيزاني که از راديو قرآن برنامه را مي شنوند. اميدوارم طاعات و عباداتشان قبول باشد،

شريعتي: بحث امروز شما را خواهيم شنيد.

حاج آقاي حسيني قمي: بسم الله الرحمن الرحيم، چون در آستانه شب هاي قدر هستيم و فردا شب اولين شب از شب هاي قدر هست. دو تا از حکمت هاي اميرالمؤمنين که شرح حالي از زندگي اميرالمؤمنين هست را بگويم. يکي حکمت 104 هست، سيد رضي مي فرمايد: از اصحاب نزديک اميرالمؤمنين نوف بکالي است. گفتند: آنقدر به حضرت نزديک بود که شب ها خانه حضرت مي ماند و استراحت مي کرد،«رَأَيْتُ أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ ع ذَاتَ لَيْلَةٍ وَ قَدْ خَرَجَ مِنْ فِرَاشِهِ فَنَظَرَ [إِلَى ] فِي النُّجُومِ» يک شب ديدم اميرالمؤمنين از بستر استراحت بيرون آمدند و به آسمان نگاه کردند. به من فرمودند: «فَقَالَ

ص: 6112

لِي يَا نَوْفُ أَ رَاقِدٌ أَنْتَ أَمْ رَامِقٌ» تو خوابي يا بيدار هستي؟ «فَقُلْتُ بَلْ رَامِقٌ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ» فرمود: بيدارم. «قَالَ يَا نَوْفُ طُوبَى لِلزَّاهِدِينَ فِي الدُّنْيَا الرَّاغِبِينَ فِي الْآخِرَةِ» خوشا به حال آنهايي که ميل و رغبتشان به آخرت است و در دنيا زاهدانه زندگي مي کنند. زهد در دنيا به معناي دست کشيدن از کار و کوشش و تلاش نيست، در مدينه هيچکس به اندازه اميرالمؤمنين عمران و آباداني نداشت. زهد نه به معني اينکه شما کسب و کار و تجارت نداشته باشي. زهد به اين معني که دنيا مالک تو نباشد و تو مالک دنيا باشي. چقدر تعبير لطيف است که اميرالمؤمنين فرمود: بهترين زهد مخفي کردن زهد است. حضرت در اوج کار و تلاش اسير دنيا نبود. هيچ رغبتي به دنيا نداشت. «أُولَئِكَ قَوْمٌ» اگر کسي اسير دنيا نبود، «اتَّخَذُوا الْأَرْضَ بِسَاطاً وَ تُرَابَهَا فِرَاشاً وَ مَاءَهَا طِيباً وَ الْقُرْآنَ شِعَاراً وَ الدُّعَاءَ دِثَاراً» اينها کساني هستند که فرش آنها زمين است. بساطشان خاک نشين هستند. نه اينکه از وسايل زندگي استفاده نکنيم، در بند اين وسايل نباشيم. فکر نکنيم اگر روزي اينها را نداشتيم زمين و زمان را به هم بزنيم که مي خواهيم مدل خانه و فرش و پرده ما چنان باشد. زاهد زمين فرش زندگي اش است و روي خاک به راحتي زندگي مي کند. بعضي بخاطر دکور خانه، مدل ماشين و خانه، فکر مي کند از هر راهي بايد تهيه کند، اگر اسير شديم ضرر مي کنيم. آب دنيا بهترين نوشيدني گوارا هست. دنبال نوشيدني هاي حرام نبايد برويم. قرآن شعار اينهاست. شعار يعني لباس زيرين، قرآن هميشه همراهشان هست. دعا مثل پوشش سراسري

ص: 6113

هميشه همراهشان است.

«ثُمَّ قَرَضُوا الدُّنْيَا قَرْضاً عَلَى مِنْهَاجِ الْمَسِيحِ» اينها دنيا را به روش عيسي مسيح سپري مي کنند. شارحين نهج البلاغه گفتند: اشاره به خطبه ديگري از حضرت هست، خطبه 160 حضرت مفصل در مورد زهد انبياء سخن گفتند. زهد پيامبر و زهد حضرت مسيح و داود، از جمله وقتي به زهد حضرت مسيح مي رسند، مي فرمايد: «فَلَقَدْ كَانَ يَتَوَسَّدُ الْحَجَرَ وَ يَلْبَسُ الْخَشِنَ وَ يَأْكُلُ الْجَشِبَ وَ كَانَ إِدَامُهُ الْجُوعَ» بالش او يک سنگي بود و لباس هاي خشن مي پوشيد. خورشت او گرسنگي بود. نور شبش ماه بود، «وَ سِرَاجُهُ بِاللَّيْلِ الْقَمَرَ وَ ظِلَالُهُ فِي الشِّتَاءِ مَشَارِقَ الْأَرْضِ وَ مَغَارِبَهَا» سايه اش اين بود که در فصلي که از آفتاب مي خواست پناه بگيرد، خورشيد از آن طرف مي تابيد اين طرف مي نشست. چيزي نداشت، «وَ فَاكِهَتُهُ وَ رَيْحَانُهُ مَا تُنْبِتُ الْأَرْضُ لِلْبَهَائِمِ» اگر کسي داشت و درست استفاده کرد، اشکالي ندارد. اميرالمؤمنين چهل هزار درهم در سال صدقات مي دادند ولي خودشان ساده ترين زندگي را داشتند. حضرت به نوف فرمود: داود نبي هم در چنين ساعتي از شب براي مناجات بيدار مي شد. «يَا نَوْفُ إِنَّ دَاوُدَ ع قَامَ فِي مِثْلِ هَذِهِ السَّاعَةِ مِنَ اللَّيْلِ فَقَالَ إِنَّهَا لَسَاعَةٌ لَا يَدْعُو فِيهَا عَبْدٌ إِلَّا اسْتُجِيبَ لَهُ» سحرگاهان هرکس دعا بکند، دعايش مستجاب مي شود. چرا حضرت داود را مثال زدند؟ چون داود ملک مفصلي داشت، ملک سليماني خيلي مفصل بود اما در عين حال اين ملک و حکومت او را از ياد خدا و مناجات غافل نمي کرد. آدم مي تواند سليماني زندگي کند ولي مناجاتش سر جايش باشد. مي تواند داودي زندگي کند و سحر هم داشته باشد. بعضي فقيرانه زندگي مي کنند و

ص: 6114

حال مناجات هم ندارند. سليمان با آن عظمت و حضرت داود با آن حکومت گسترده، اميرالمؤمنين او را قاري بهشت صدا مي کند.

«فَلَقَدْ كَانَ يَعْمَلُ سَفَائِفَ الْخُوصِ بِيَدِهِ » با آن عظمت و قدرت، «وَ يَقُولُ لِجُلَسَائِهِ» زنبيل از ليف خرما درست مي کرد، مي گفت: من مي سازم شما بفروشيد. امام صادق به محمد بن مسلم، از بهترين اصحاب امام صادق است، يک شخصيت فوق العاده که جايگاه ويژه اي داشت و وضع مالي خوبي داشت، براي اينکه يکوقت مقامات علمي و موقعيت اجتماعي، وضعيت مالي او را غافل نکند، امام صادق فرمود: تواضع کن، معروف است پشت در مسجد کوفه آمد و يک بساطي پهن کرد و گفت: خرما مي فروشيم. بستگانش گفتند: آبروي ما را بردي، تو تمام خرماهاي کوفه را بخواهي يکجا معامله کني، مي تواني. آمدي يک سبد خرما پشت در مسجد بفروشي؟ گفت: امام به من فرمود: تواضع کن، مي خواهم خودم را بشکنم. داود با آن عظمت و مقامات اما کار ساده اي هم انجام مي داد. اينها دروغ نيست، افسانه نيست. «أَيُّكُمْ يَكْفِينِي بَيْعَهَا وَ يَأْكُلُ قُرْصَ الشَّعِيرِ مِنْ ثَمَنِهَا» نان جو از پول اين زنبيل هايي که با ليف خرما مي بافت و مي فروخت، نان جو مي خورد. حکومت گسترده اي داشت که نمي خواست از آنها استفاده کند.

حکمت 104 را خوانديم، سيد رضي اينجا قصه را نقل کردند ولي داستان مفصل است. حضرت دو مهمان داشت يکي به نام حبّه و يکي نوف، مي گويند: در صحن دارالاماره مشغول استراحت بوديم. نيمه شب ديديم اميرالمؤمنين از اتاق بيرون آمدند. «وَاضِعاً يَدَهُ عَلَى الْحَائِطِ شِبْهَ الْوَالِهِ» حضرت به قدري مناجات و ناله و ضجه شان در دل شب سنگين بود

ص: 6115

که از پله ها مي خواستند پايين بيايند دست به ديوار حرکت مي کردند. واله به مادري مي گويند که فرزند از دست داده است. «وَ هُوَ يَقُولُ» آيات پاياني سوره آل عمران را خواندند، «إِنَّ فِي خَلْقِ السَّماواتِ وَ الارْضِ وَ اخْتِلافِ اللَّيْلِ وَ النَّهارِ لاياتٍ لاولِي الالْبابِ الَّذِينَ يَذْكُرُونَ اللّهَ قِياماً وَ قُعُوداً وَ عَلي جُنُوبِهِمْ وَ يَتَفَكَّرُونَ فِي خَلْقِ السَّماواتِ وَ الارْضِ رَبَّنا ما خَلَقْتَ هذا باطِلا سُبْحانَكَ فَقِنا عَذابَ النّارِ» (آل عمران، 191- 190) به اين دو مهمان رسيدند که يکي نوف است. حضرت فرمودند: «أَ رَاقِدٌ يَا حَبَّةُ» خوابي يا بيدار؟ علي جان در شگفت ماندم «أَمْ رَامِقٌ قُلْتُ رَامِقٌ هَذَا أَنْتَ تَعْمَلُ هَذَا الْعَمَلَ» تو اميرالمؤمنين هستي اينطور گريه مي کني؟ مثل فرزند از دست داده اينطور شيون مي زني؟ «فَكَيْفَ» ديگران چه کنند؟

در منابع اهل سنت هست، احمد حنبل از علماي بزرگ اهل سنت است. اين حديث معروف است «ضربة علي يوم الخندق افضل من عبادة الثقلين الي يوم القيامه» تا قيامت جنس و انس عبادت کنند، اين ارزشش بالاتر است. چون تمام اسلام در برابر تمام کفر بود. آنوقت اميرالمؤمنين با اين عبادت مي گويد: به حضرت گفتم شما اينطور گريه مي کني و مناجات داري. حضرت سرشان را پايين انداختند و گريه کردند. «نَحْنُ قَالَ فَأَرْخَى عَيْنَيْهِ فَبَكَى ثُمَّ قَالَ لِي يَا حَبَّةُ إِنَّ لِلَّهِ مَوْقِفاً وَ لَنَا بَيْنَ يَدَيْه » ما در پيشگاه پروردگار موقفي داريم و يکجايي بايد در قيامت بايستيم. «مَوْقِفٌ لَا يَخْفَى عَلَيْهِ شَيْ ءٌ مِنْ أَعْمَالِنَا» چيزي از اعمال ما بر خدا مخفي نيست. «يَا حَبَّةُ إِنَّ اللَّهَ أَقْرَبُ إِلَيْكَ وَ إِلَيَ مِنْ حَبْلِ الْوَرِيدِ» خدا از رگ گردن

ص: 6116

به من و شما نزديکتر است. «يَا حَبَّةُ إِنَّهُ لَنْ يَحْجُبَنِي وَ لَا إِيَّاكَ عَنِ اللَّهِ شَيْ ء» هيچ چيزي بين ما و خدا حاجب و حائل نيست. بعد سراغ نوف رفتند که در اين حکمت 104 نامش آمده است. فرمودند: خوابي يا بيدار؟ گفت: بيدارم. «أَنْتَ يَا نَوْفُ قَالَ لَا يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ مَا أَنَا بِرَاقِدٍ وَ لَقَدْ أَطَلْتُ بُكَائِي هَذِهِ اللَّيْلَةَ» گفت: من هم خيلي گريه مي کنم. آدم اميرالمؤمنين را ببيند اينطور ضجه مي زند، متأثر مي شود.

فردا شب، شب قدر اول است. خواهش مي کنم کسي نا اميد نباشد، هرکسي ذره اي نا اميدي در قلبش است، حديث را گوش کند، ببينند باز هم نا اميدي مي ماند يا نه. حضرت شروع کردند به گريه با چشم گريان، اين حديث را گوش کنيد. حضرت شروع به گريه کردند و فرمودند: «إِنْ طَالَ بُكَاؤُكَ فِي هَذَا اللَّيْلِ مَخَافَةً مِنَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ» اگر در اين شب گريه طولاني مي کني، از خوف خدا «قَرَّتْ عَيْنَاكَ» فرداي قيامت چشم روشني در پيشگاه پروردگار، «غَداً بَيْنَ يَدَيِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ يَا نَوْفُ إِنَّهُ لَيْسَ مِنْ قَطْرَةٍ قَطَرَتْ مِنْ عَيْنِ رَجُلٍ مِنْ خَشْيَةِ اللَّهِ» قطره اي اشک از خوف خدا «إِلَّا أَطْفَأَتْ بِحَاراً مِنَ النِّيرَانِ» درياهايي از آتش را يک قطره اشک خاموش مي کند. چرا نااميد شويم. يکي از وسوسه هاي شيطان اين است که توبه را بزرگ جلوه بدهد که ما نزديک نشويم. مرحوم آيت الله غروي اصفهاني مي فرمود: از گنه من مپرس که زاده آدم نا خلف است اگر گناه ندارد! ما معصوم نيستيم، وسوسه هاي شيطاني هست، کسي نا اميد نباشد. قطره اي اشک از خوف خدا درياهايي از آتش

ص: 6117

را خاموش مي کند.

«يَا نَوْفُ إِنَّهُ لَيْسَ مِنْ رَجُلٍ أَعْظَمَ مَنْزِلَةً عِنْدَ اللَّهِ» انساني جايگاه و منزلتش بالاتر از اين نيست که اين سه ويژگي را داشته باشد. «مِنْ رَجُلٍ بَكَى مِنْ خَشْيَةِ اللَّهِ» اشکي داشته باشد. «وَ أَحَبَّ فِي اللَّهِ وَ أَبْغَضَ فِي اللَّهِ» فقط اشک نيست «يَا نَوْفُ مَنْ أَحَبَّ فِي اللَّهِ لَمْ يَسْتَأْثِرْ عَلَى مَحَبَّتِهِ» اگر کسي خدا را دوست داشت ديگر ديگران را بر محبت الهي مقدم نمي دارد، اگر شما خدا را دوست داري، خواهر گرامي من اگر محبّ خدا هستي، ديگر معنا ندارد بگويي من خدا را دوست دارم اما علاقه هم دارم، رابطه هم دارم، اگر کسي «وَ مَنْ أَبْغَضَ فِي اللَّهِ لَمْ يُنِلْ مُبْغَضِيهِ خَيْراً» بخاطر خدا با کسي دشمن است، ديگر نمي گذارد خير به آنهايي که با او دشمن هستند برسد. نگذاريد خير ما به دشمن برسد. ابزاري که شيطان امروز در اختيار ما قرار داده شيطاني است. اگر با خدا دوست هستي و با دشمن خدا دشمن هستي، ديگر نبايد ابزار شيطان در زندگي ات بيايد. اين جمله اميرالمؤمنين يادتان باشد. حضرت اين جمله را فرمود و حرکت کرد «وَ هُوَ يَقُولُ لَيْتَ شِعْرِي فِي غَفَلَاتِي أَ مُعْرِضٌ أَنْتَ عَنِّي أَمْ نَاظِرٌ إِلَيَّ» اي خداي من کاش علي مي دانست در لحظه غفلت تو از علي روي گرداني يا باز هم نظر رحمت داري. يک ضربت اميرالمؤمنين در قيام قيامت بالاتر از همه است. « وَ لَيْتَ شِعْرِي فِي طُولِ مَنَامِي وَ قِلَّةِ شُكْرِي» اي خدا کاش مي دانستي آن وقتي که خواب طولاني دارم و کم سپاسي مي کنم در برابر نعمت هاي تو، کاش مي دانستم چه حالي دارم.

ص: 6118

حکمت 77 نهج البلاغه، شخصي از اصحاب نزديک اميرالمؤمنين به نام ضَرار بن ضَمره مي گويد: يکوقت نزد معاويه رفتم. معاويه گفت: علي را براي من توصيف کن. از اصحاب خالص اميرالمؤمنين است. بسيار آدم خوبي بود، خيلي هم فصيح بود. به مناسبتي نزد معاويه رفته بود، معاويه گفت: علي را براي من توصيف کن. گفت: مرا معاف بدار. گفت: نه، بايد بگويي. چه حالاتي داشت؟ وقتي معاويه اصرار کرد، سيد رضي گلچيني از اين گزارش صحابي اميرمؤمنان را در حکمت 77 آوردند. کتاب ديگري هم دارد به نام خصائص الائمه، آنجا مفصل تر هست. وقتي اصرار کرد شانزده هفده مورد از ويژگي هاي اميرالمؤمنين را بيان کرد. «كَانَ وَ اللَّهِ بَعِيدَ الْمَدَى» حضرت خيلي همت بلند داشتند. دوستدار اميرالمؤمنين بايد همت بلند داشته باشد. در عبادت و علم و دانش به کم قانع نباشيم، در دستگيري از نيازمندان به کم قانع نباشيم. تمام اين کمک هايي که امروز مي شود گوشه اي از کار است. «شَدِيدَ الْقُوَى» قوي بود، از نظر جسمي و روحي قوي بود. «يَقُولُ فَصْلًا» قولش فصل الخطاب بود. «وَ يَحْكُمُ عَدْلًا» حرفش فصل الخطاب بود. قضاوتش عادلانه بود. «يَتَفَجَّرُ الْعِلْمُ مِنْ جَوَانِبِهِ» علم و دانش از اطراف او مي جوشيد. «وَ تَنْطِقُ الْحِكْمَةُ عَنْ لِسَانِهِ» حکمت از اطرافش به سخن مي آمد.

مرحوم علامه اميني در الغدير که يازده جلد است، اساس کارش اين بود که از منابع اهل سنت نقل کنند نه از منابع ما، چقدر مواردي آورده که ديگران در علم محتاج اميرالمؤمنين بودند. اگر علي به داد ما نرسيده بود بدبخت شده بوديم. «يَسْتَوْحِشُ مِنَ الدُّنْيَا وَ زَهْرَتِهَا وَ يَأْنَسُ بِاللَّيْلِ» اميرالمؤمنين از دنيا وحشت داشت و به شب زنده داري انس داشت. هيچکس به اندازه اميرالمؤمنين عمران و آبادي نداشت، ولي با دنيا رفيق نبود. «كَانَ وَ اللَّهِ غَزِيرَ الدَّمْعَةِ» اميرالمؤمنين خيلي پر اشک بود. «طَوِيلَ الْفِكْرَةِ» خيلي اهل تفکر بود. «يَقْلِبُ كَفَّهُ وَ يُخَاطِبُ نَفْسَهُ يُعْجِبُهُ مِنَ اللِّبَاسِ» دست ها را به هم مي ماليد و با خدا راز و نياز مي کرد و حديث نفس مي کرد. «مَا قَصُرَ وَ مِنَ الطَّعَامِ مَا جَشِبَ» لباس هاي ساده مي پوشيدند، غذاي بدون خورشت داشتند. شب نوزدهم قبل از اينکه به مسجد بروند، وقتي براي حضرت نان و شير و نمک آوردند، فرمود: دختر کي ديدي بابا سر سفره اي بنشيند که دو نوع خورشت باشد. نمک و شير را دو خورشت حساب مي کند. ما حليم باشد مي گوييم: افطار کو؟! شايد عزيزان بگويند: با اين غذا چطور مي شود مرد ميدان نبرد شد؟ در نامه 45 فرمود: اين درخت هاي کوهي چوبشان به درد مي خورد و مقاوم است. گل شمعداني را دائم مراقب هستي، آب مي دهي، مسافرت بروي و برگردي خشک شده است.

«كَانَ وَ اللَّهِ مَعَنَا كَأَحَدِنَا» اين افتخار است. وقتي در جمع ما بود يکي از ما بود و اهل تکبر نبود. «يُدْنِينَا إِذَا أَتَيْنَاهُ» وقتي مي رفتيم ما را نزديک خود مي طلبيد. «وَ يُجِيبُنَا إِذَا سَأَلْنَاهُ» چيزي مي پرسيديم

ص: 6119

پاسخ ما را مي داد. پست و مقامي به شما دادند، اين پست ها براي کسي نمي ماند. از مردم فاصله نگيريد. بگذاريد مردم به راحتي شما را ببينند. «وَ كَانَ مَعَ دُنُوِّهِ لَنَا وَ قُرْبِهِ مِنَّا لَا نُكَلِّمُهُ هَيْبَةً» در محضر حضرت بخاطر هيبت حضرت نمي توانستيم سخن بگوييم. «لَهُ فَإِنْ تَبَسَّمَ فَعَنْ مِثْلِ اللُّؤْلُؤِ النَّظِيمِ يُعَظِّمُ أَهْلَ الدِّينِ» معيار بزرگداشت دينداري بود. «وَ يُحِبُّ الْمَسَاكِينَ» مساکين را دوست داشت.

در نوشته هاي مرحوم احمدي ميانجي خواندم که اميرالمؤمنين وقتي به شهادت رسيدند چند هزار درهم بدهکار بودند. بدهي شان بخاطر پولي بود که به فقرا داده بودند. امام مجتبي(ع) بعد از شهادت پدرشان دو تا از باغ هاي حضرت را فروختند و بدهي هاي حضرت را دادند. «لَا يَطْمَعُ الْقَوِيُّ فِي بَاطِلِهِ وَ لَا يَيْأَسُ الضَّعِيفُ مِنْ عَدْلِهِ» هيچ قلدري طمع نمي کرد نزد اميرالمؤمنين برود و زور بگويد، اميرالمؤمنين به مالک اشتر فرمود: کاري کن گردن کلفت ها طمع نکنند. بيچاره ها از عدالت اميرالمؤمنين نا اميد نبودند. حالا همه اينها اين صحابي خاص براي معاويه تعريف مي کند: خدا را شاهد مي گيرم «أَشْهَدُ بِاللَّهِ لَرَأَيْتُهُ فِي بَعْضِ مَوَاقِفِهِ» مناجات علي را در دل شب ديدم، «وَ قَدْ أَرْخَى اللَّيْلُ سُدُولَهُ وَ غَارَتْ نُجُومُهُ مُتَمَاثِلًا فِي مِحْرَابِهِ قَابِضاً عَلَى لِحْيَتِهِ يَتَمَلْمَلُ تَمَلْمُلَ السَّلِيمِ» مثل مارگزيده به خود مي پيچيد، «وَ يَبْكِي بُكَاءَ الْحَزِينِ» مثل غصه دارها گريه مي کرد، «وَ كَأَنِّي أَسْمَعُهُ» صداي علي در گوش من است که مي گفت: «وَ هُوَ يَقُولُ يَا دُنْيَا يَا دُنْيَا أَ بِي تَعَرَّضْتِ أَمْ إِلَيَّ تَشَوَّفْتِ» اي دنياي پست سراغ من آمدي؟ «هَيْهَاتَ هَيْهَاتَ غُرِّي غَيْرِي لَا حَانَ حِينُكَ قَدْ أَبَنْتُكَ ثَلَاثاً عُمُرُكَ قَصِيرٌ وَ خَيْرُكَ حَقِيرٌ وَ خَطَرُكَ

ص: 6120

كَبِيرٌ» اي دنيا عمرت کوتاه و کم ارزش هستي. «آهِ آهِ مِنْ قِلَّةِ الزَّادِ وَ بُعْدِ السَّفَرِ وَ وَحْشَةِ الطَّرِيقِ» وقتي اين صحابي بزرگوار اين کلمات را گفت، معاويه از اين صحابي پرسيد: الآن چه مي کني در فراق اميرالمؤمنين؟صبر کسي که در سينه اش بچه اش را قرباني کرده است. يک پدري، مادري عزيزش را روي سينه سر ببرد، آرامش دارد؟ ما در فراق حضرت اينطور هستيم.

شريعتي: امروز صفحه 404 قرآن کريم آيات پاياني سوره عنکبوت و آيات ابتدايي سوره روم را تلاوت خواهيم کرد.

«وَ ما هذِهِ الْحَياةُ الدُّنْيا إِلَّا لَهْوٌ وَ لَعِبٌ وَ إِنَّ الدَّارَ الْآخِرَةَ لَهِيَ الْحَيَوانُ لَوْ كانُوا يَعْلَمُونَ «64» فَإِذا رَكِبُوا فِي الْفُلْكِ دَعَوُا اللَّهَ مُخْلِصِينَ لَهُ الدِّينَ فَلَمَّا نَجَّاهُمْ إِلَى الْبَرِّ إِذا هُمْ يُشْرِكُونَ «65» لِيَكْفُرُوا بِما آتَيْناهُمْ وَ لِيَتَمَتَّعُوا فَسَوْفَ يَعْلَمُونَ «66» أَ وَ لَمْ يَرَوْا أَنَّا جَعَلْنا حَرَماً آمِناً وَ يُتَخَطَّفُ النَّاسُ مِنْ حَوْلِهِمْ أَ فَبِالْباطِلِ يُؤْمِنُونَ وَ بِنِعْمَةِ اللَّهِ يَكْفُرُونَ «67» وَ مَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرى عَلَى اللَّهِ كَذِباً أَوْ كَذَّبَ بِالْحَقِّ لَمَّا جاءَهُ أَ لَيْسَ فِي جَهَنَّمَ مَثْوىً لِلْكافِرِينَ «68» وَ الَّذِينَ جاهَدُوا فِينا لَنَهْدِيَنَّهُمْ سُبُلَنا وَ إِنَّ اللَّهَ لَمَعَ الْمُحْسِنِينَ «69»

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ ، الم «1» غُلِبَتِ الرُّومُ «2» فِي أَدْنَى الْأَرْضِ وَ هُمْ مِنْ بَعْدِ غَلَبِهِمْ سَيَغْلِبُونَ «3» فِي بِضْعِ سِنِينَ لِلَّهِ الْأَمْرُ مِنْ قَبْلُ وَ مِنْ بَعْدُ وَ يَوْمَئِذٍ يَفْرَحُ الْمُؤْمِنُونَ «4» بِنَصْرِ اللَّهِ يَنْصُرُ مَنْ يَشاءُ وَ هُوَ الْعَزِيزُ الرَّحِيمُ»

ترجمه آيات: اين زندگى دنيا چيزى جز سرگرمى و بازيچه نيست و اگر بدانند، زندگى حقيقى، همان سراى آخرت است. پس هنگامى كه بر كشتى سوار شوند

ص: 6121

(و خطر را احساس كنند،) خدا را با اخلاص مى خوانند (و غير او را فراموش مى كنند) پس همين كه (خداوند) آنان را به سوى خشكى رساند و نجات داد، باز ناگاه به شرك بر مى گردند. (بگذار) تا به آنچه به آنان داده ايم ناسپاسى كنند و (از لذّت هاى زودگذر زندگى) كامياب شوند؛ امّا به زودى خواهند فهميد. آيا نديدند كه ما حرمى امن قرار داديم و حال آن كه مردم از اطرافشان ربوده مى شدند؟! پس آيا به باطل ايمان مى آورند و به نعمت خداوند كفر مى ورزند؟ و كيست ستمكارتر از كسى كه بر خدا دروغ بندد يا هنگامى كه حقّ به سراغش آمد آن را تكذيب كند؟ آيا براى كافران، در دوزخ جايگاهى نيست؟ و كسانى كه در راه ما (تلاش و) جهاد كردند، راه هاى (قرب به) خود را به آنان نشان خواهيم داد و همانا خداوند با نيكوكاران است.

به نام خداوند بخشنده ى مهربان ، الف، لام، ميم. روميان مغلوبِ (ايرانيان) شدند. (اين شكست) در نزديك ترين سرزمين (رخ داد) ولى آنان بعد از مغلوب شدن، در آينده ى نزديكى پيروز خواهند شد. (اين پيروزى) در چند سال (آينده خواهد بود)، قبل از پيروزى و شكست و بعد از آن، كار تنها به دست خداست و در آن روز (پيروزى)، مؤمنان خوشحال خواهند شد. خداوند هر كس را بخواهد، به يارى خود يارى مى كند، و او قدرتمند و نفوذ ناپذير مهربان است.

شريعتي: توصيه هاي پاياني شما در مورد شب هاي قدر را بشنويم.

حاج آقاي حسيني قمي: اين جمله را يکي از اساتيد بزرگوار مي فرمود: اگر مي خواهيد شب هاي شما آباد باشد، روزهاي آبادي داشته باشيد. فردا

ص: 6122

شب، شب قدر است، اين يک روز خودمان را سبک بال کنيم. اگر حق الله و حق الناس بر گردن ما هست، اگر مي خواهيد فردا شب حال حضور داشته باشيم مقدمات را فراهم کنيم و يک توبه جدي بکنيم. يک تصميم و عزم جدي بگيريم. بعضي فکر مي کنند کرونا را شکست بدهند ديگر مرگ سراغ ما نمي آيد، نه مرگ هست. حق الله را امروز و فردا نکنيم. امام صادق فرمود: کسي نماز توبه را بخواند، بعد از نماز صورتش را از قبله برنمي گرداند مگر اينکه خداوند گناهان او را مي آمرزد. نماز اميرالمؤمنين يا نماز توبه، دو تا دو رکعت است، مثل نماز صبح است. در نماز صبح يک «قل هو الله» مي خوانيد، در نماز توبه پنجاه «قل هو الله» در هر رکعت مي خوانيد. جمعاً دويست «قل هو الله» دارد. در اين فرصت باقيمانده به شب قدر آماده و سبک بال باشيم.

خدايا به حق محمد و آل محمد آنچه به همه خوبان خودت در اين شب ها عنايت مي کني به ما هم عنايت بفرما و قابليت درک ليلة القدر را به ما عنايت بفرما.

شريعتي:

آئينه شو جمال پري طلعتان طلب *** جاروب کن تو خانه سپس ميهمان طلب

«والحمدلله رب العالمين و صلي الله علي محمد و آله الطاهرين»

99-02-29- سيري در نهج البلاغه، شرح خطبه 99

شريعتي: بسم الله الرحمن الرحيم، اللهم صل علي محمد و آل محمد و عجل فرجهم.

سلام مي کنم خدمت شما بينندگان خوب و شنوندگان نازنين مان، انشاءالله هرجا هستيد خداي متعال پشت و پناه شما باشد. انشاءالله از فرصت باقيمانده ماه مبارک بهره کافي را ببريم، به سمت خداي امروز خيلي خوش آمديد. حاج آقاي حسيني

ص: 6123

قمي سلام عليکم، خيلي خوش آمديد.

حاج آقاي حسيني قمي: سلام عليکم و رحمة الله، عرض سلام و ارادت خالصانه خدمت همه بينندگان عزيز دارم. عزيزاني که از راديو قرآن برنامه را مي شنوند. اميدوارم طاعات و عباداتشان قبول باشد.

شريعتي: خوشحاليم که انس ما با نهج البلاغه بيشتر شده است، بحث امروز شما را خواهيم شنيد.

حاج آقاي حسيني قمي: بسم الله الرحمن الرحيم، قبل از شورع خطبه 99، يک نکته را يادآوري کنم، مرحوم محدث قمي(ره) مکرر مي فرمودند: اگر کسي مطلبي را از جايي ياد مي گيرد، خوب است نام استاد و کتاب را ببرد. در مباحث نهج البلاغه من از پنج شرح استفاده مي کنم. اولين شرح، قديمي ترين شرح نهج البلاغه براي يکي از علماي شيعه به نام ابن ميثم بحراني است. دومين شرح، شرح ابن ابي الحديد است از علماي اهل سنت، سومين شرح براي مرحوم تستري است و چهارمين شرح، شرح منهاج البراعه عالم بزرگ، مرحوم ميرزا حبيب الله خويي است. اينها عربي است. شرح چهارم خيلي مفصل است. پنجمين شرح که فارسي است و براي همه مفيد است، پيام امام اميرالمؤمنين(ع) شرح نهج البلاغه آيت الله العظمي مکارم شيرازي است.

بسم الله الرحمن الرحيم، «و من خطبة له ع في التزهيد من الدنيا» اين خطبه را اميرالمؤمنين در خطبه نماز جمعه بيان کردند. «نَحْمَدُهُ عَلَى مَا كَانَ» حمد خدا مي گوييم بر آنچه گذشته است. حمد بر گذشته هم شامل حمد بر نعمت ها است و هم شامل حمد بر بلاها هست. حضرت هميشه تعبيرشان اين است «نَحْمَدُهُ عَلَى آلَائِهِ كَمَا نَحْمَدُهُ عَلَى بَلَائِهِ» حمد خدا مي گوييم بر نعمت ها همانطور که حمد خدا مي گوييم در بلاها، خدايا

ص: 6124

در بلا و در نعمت سپاسگزار هستيم. اينکه ما فقط حمد خدا در نعمت ها بگوييم بي انصافي است. ما اگر بدانيم بلاها هم حکمتي دارد، قرآن کريم تعبيري دارد، «وَ يَدْعُ الْإِنْسانُ بِالشَّرِّ دُعاءَهُ بِالْخَيْرِ» (اسراء/11) يعني انسان همانطور که از ما خير چيزهايي که برايش شر است را از ما مي خواهد. «وَ كانَ الْإِنْسانُ عَجُولًا» انسان عجله دارد که حتماً به اين حاجت برسد. گاهي بلا مصلحت انسان است و گاهي نعمت مصلحت انسان است. خداوند براساس حکمت عمل مي کند. در دعا داريم «يا من لا تغيّر حکمته وسائل» التماس ما حکمت خدا را تغيير نمي دهد. در بلا بايد حمد خدا بگوييم، در نعمت هم بايد حمد خدا بگوييم.

«وَ نَسْتَعِينُهُ مِنْ أَمْرِنَا عَلَى مَا يَكُونُ» گذشته شاکر هستيم و آينده را هم از تو کمک مي خواهيم. «وَ نَسْأَلُهُ الْمُعَافَاةَ فِي الْأَدْيَانِ كَمَا نَسْأَلُهُ الْمُعَافَاةَ فِي الْأَبْدَانِ» خدايا از تو دو تقاضا دارم، عافيت در دين و عافيت در بدن، خدايا دين و بدن ما سالم باشد. گاهي ما غفلت مي کنيم. چقدر در دعاهايمان حوائج مادي بود؟ چقدر حوائج معنوي بود؟ داستاني بگويم، مرحوم ابن ميثم بحراني در شرح نهج البلاغه خود نقل کردند. يک بانويي بود، بانوي عابده و زاهده که به عبادت معروف بود. عفيره نام داشت. اين بانوي عابده ديد کسي يک جمله اي مي گويد: «ما أشد العمى على من كان بصيرا» اين نعمت بينايي را داشته، بينايي اش را از دست داده بود. مي گفت: چقدر سخت است نابينايي براي کسي که سالها بينايي داشته است. اين بانوي عابده که اين جمله را شنيد، گفت: درست است از دست دادن اين نعمت سخت است.

ص: 6125

گفت: کاش يک مقدار انسان حواسش به بيماري هاي دل باشد. ما وقتي بيمايي خود را از دست مي دهيم مي فهميم که عجب نعمتي بود، چقدر غصه مي خورد که خدايا ساليان سال بينايي داشتم. شده يکبار بگوييم: خدايا ساليان سال متواضع بودم، چقدر بد است متکبر شدم! بگوييم خدايا ما ساليان سال چه حال عبادتي داشتيم، نماز مي خوانديم و دعا مي کرديم. غصه بخورد خدايا چقدر بد است اين بي حالي بعد از ساليان سال، غصه اينها را مي خوريم؟ غصه بد اخلاقي را مي خوريم؟ قبلاً سخاوتمند بودم و الآن چقدر سخت است. اينها بيماري هاي روحي است. الآن چقدر مراقب بيماري هاي جسمي هستيم. همين روزها بيماري کرونا، در بيماري روحي هم اينطور هستيم؟ کتاب معراج السعاده، کتاب جامع السعاده مرحوم نراقي چيست؟ از آيت الله بهجت(ره) پرسيدم: چه کتابي را بخوانيم؟ فرمودند: معراج السعاده، جامع السعاده بخوانيد. اساس اين کتاب اين است که راه هاي ابتلاي به بيماري هاي روحي و درمانش را بيان مي کند. چه مي شود آدم مبتلا به بخل و تکبر و بداخلاقي مي شود؟ تمام بيماري هاي روحي را آوردند و راه درمانش را هم ذکر کردند. ما چقدر مواظب درمان بيماري هاي جسمي و قبل از آن پيشگيري هستيم؟ بيماري روحي هم همين است. امام صادق در کافي شريف فرمود: چرا آدم متکبر مي شود؟ «مَا مِنْ رَجُلٍ تَكَبَّرَ أَوْ تَجَبَّرَ إِلَّا لِذِلَّةٍ وَجَدَهَا فِي نَفْسِهِ» دليل تکبر چيست؟ چون در خودش يک کمبودي مي بيند.

علامه جعفري (ره) هم شرح نهج البلاغه مفصلي دارد، خيلي تعبير قشنگي است از يکي از بزرگان نقل مي کند، مي گويد: اگر يک صدم اشک هايي که براي شکم هاي گرسنه ريخته مي شود براي روح هاي گرسنه و بيماري هاي روحي ريخته

ص: 6126

مي شد، هم گرسنگي جسم برطرف مي شد و هم گرسنگي روح، کسي که بخيل است چه مشکلي دارد؟ در روح و جانش مشکل دارد. کسي که حسادت دارد، تکبر دارد، بد خلق است، مشکل روحي دارد. اگر آدم از بخل بيرون آمد، جامعه گرفتار نخواهد شد. اميرالمؤمنين مي فرمايد: خدايا عافيت در دين و دنيا، عافيت در جسم و روح به ما بده. در نوشته هاي مرحوم آيت الله احمدي ميانجي مي ديدم، مهمترين اثر باقيمانده از ايشان دو کتاب هست به نام مکاتيب الرسول و مکاتيب الائمه، حاصل عمر ايشان است. ايشان مي فرمايد: يکي از مهمترين اقداماتي که پيامبر خدا در آغاز حکومت اسلامي در مدينه انجام دادند، اين بود. پيامبر در مدينه متوجه يک نقطه ضعف بزرگي در جامعه جاهلي بودند. براي برطرف کردن اين نقطه ضعف يک اقدام مهم انجام دادند. در عصر جاهليت عرب جاهلي قبل از اسلام درآمدش چه بود؟ با قتل و غارت و جنگ بود.

پيامبر خدا که وارد مدينه شدند، ديدند اينها درگير جنگ هستند و درآمدي ندارند و با کشاورزي و صنعت و علم و دانش آشنا نيستند. مهمترين کارهاي پيامبر اين بود که در مدينه زمين هايي که در اختيار حاکم اسلامي بود مثل غنائم و انفال و فيء، اينها را تقسيم بين مردم کردند. اينها قبل از اسلام به دليل فقر بچه هايشان را مي کشتند. «وَ لا تَقْتُلُوا أَوْلادَكُمْ مِنْ إِمْلاقٍ نَحْنُ نَرْزُقُكُمْ» (انعام/151) بخاطر فقر بچه هايتان را نکشيد. اگر فرزندانشان را مي کشتند بخاطر فقر بود، اگر مي جنگيدند بخاطر درآمد بود. پيامبر آمد تمام زمين ها را تقسيم کرد و فرمود: دنبال کشاورزي و صنعت برويد. حتي اسيران جنگي، شرط آزادي شان

ص: 6127

اين بود که اگر به ده نفر از مسلمانان خواندن و نوشتن ياد مي دادند، آزاد مي شدند. پيامبر مي فرمود: برويد صنعت را از اينها ياد بگيريد. جامعه اسلامي بايد روح و جسمش سالم باشد. دنيايش هم بايد آباد باشد. پيامبر فقط روي نماز شب تأکيد نداشت، دنيايتان هم بايد اصلاح شود.

کار عملي پيامبر اين بود که تمام زمين هايي که در اختيار حاکم اسلامي بود را تقسيم کردند، فرمودند: عظمت دادن به جايگاه کشاورز و کار، زارع ها گنج هاي الهي هستند. نزد خدا چيزي از زراعت محبوب تر نيست. تمام پيامبران کشاورزي مي کردند. پيامبران دامداري مي کردند. اين جايگاه را بالا بردند. تشويق به تعليم صنعت کردند. برويد از ديگران چيز ياد بگيريد. پيامبر خدا از کارهايي که در مدينه کردند، بازار مدينه براي يهودي ها بود، يک بازار اسلامي تشکيل دادند که اينها از بازار يهود بي نياز باشند. رسول خدا فرمود: «إِنِّي لَأُبْغِضُ الرَّجُلَ يَكُونُ كَسْلَانَ عَنْ أَمْرِ دُنْيَاهُ فَهُوَ عَنْ أَمْرِ آخِرَتِهِ أَكْسَلُ» من دوست ندارم آدم کسل باشد، کسي که از امر دنيايش کسالت داشته باشد، اينجا بي حالتر است. پيامبر خدا کسي را مي ديدند، خوششان مي آمد، چه آدم توانمندي، سؤال مي کردند: شاغل است؟ اگر مي گفتند: نه، مي فرمود: از چشم من افتاد. «طَلَبُ الْحَلَالِ فَرِيضَةٌ عَلَى كُلِّ مُسْلِمٍ وَ مُسْلِمَةٍ» طلب حلال بر هر مسلماني فريضه است. شخصي مي گويد: اگر در نهج البلاغه هيچ کلامي نباشد جز همين کلام، براي عظمت نهج البلاغه کافي است. اميرالمؤمنين فرمود: «قِيمَةُ كُلِّ امْرِئٍ مَا يُحْسِنُه » ارزش هر انسان به اندازه توانايي است که در او هست. صنعت و دانش و هنري که بلد است. پس پيامبر خدا هم يک کار عملي کردند

ص: 6128

و هم يک کار فرهنگي کردند. اسلام هم دنياي آباد و هم دين آباد مي خواهد. در بعضي از روايات حسنه دنيا چيست؟ خدايا در دنيا به ما حسنه بده. حسنه دنيا چيست؟ اينکه آدم بي نياز باشد و دست نيازش جلوي ديگري دراز نباشد. يک زندگي خوبي داشته باشد و اهل علم و دانش باشد. سلامت داشته باشد و اخلاق، حسنه آخرت هم رضوان الهي، بهشت الهي است. اگر کسي دنيا به اين حسنه ها رسيد، مقدمه اي مي شود براي اينکه به آن حسنات هم برسد.

«عِبَادَ اللَّهِ أُوصِيكُمْ بِالرَّفْضِ لِهَذِهِ الدُّنْيَا» بندگان خدا، اين دنيا را رها کنيد، «التَّارِكَةِ لَكُمْ» شما رها نکنيد، او شما را رها مي کند. اميرالمؤمنين بيش از همه در مدينه کار کشاورزي و عمران و آباداني داشت. اميرالمؤمنين مي خواهند آن فضاي مسابقه در دنيا پرستي را از بين ببرند. ابن ميثم بحراني در شرح نهج البلاغه مي فرمايد: گاهي آدم به چيزي علاقه دارد و بايد از آن جدا شود. اينکه ما از دنيا جدا خواهيم شد، ترديدي نيست. چقدر خوب است خودمان را کم کم جدا کنيم. بچه هايي که مي خواهند از شير بگيرند، مادر چطور از شير مي گيرد. غذا مي دهد و با غذا مأنوسش مي کند، وعده هاي شير مادر را کم مي کند. دنيا شما را رها مي کند پس کم کم تعلقات خود را کم کنيد. متأسفانه ما برعکس هستيم، رسول خدا فرمود: آدم وقتي پير مي شود تازه دو چيز در او جوانه مي زند، يکي حرص و يکي آرزوهاي طولاني، «وَ إِنْ لَمْ تُحِبُّوا تَرْكَهَا» مادر کم کم بچه را از شير جدا مي کند. «وَ الْمُبْلِيَةِ لِأَجْسَامِكُمْ» دنيايي که بدن شما را به مرور زمان از

ص: 6129

بين مي برد. حضرت در نامه اي به معاويه نوشتند، آدم که سنش بالا مي رود، مثل لباس فرسوده است. اين لباس فرسوده را مي دوزي جاي ديگر پاره مي شود. «إِذَا الشَّمْسُ كُوِّرَتْ وَ إِذَا النُّجُومُ انْكَدَرَتْ» (تکوير/1و2) خورشيد هم در حال فرسودگي است. خورشيد هر روز از آن کم مي شود. لذا وقتي آدم به سن و سالي مي رسد، هر بار يک مرضي سراغش مي آيد. ماهيت دنيا اين است.

«وَ إِنْ كُنْتُمْ تُحِبُّونَ تَجْدِيدَهَا فَإِنَّمَا مَثَلُكُمْ وَ مَثَلُهَا كَسَفْرٍ سَلَكُوا سَبِيلًا» مثل شما مثل مسافري است که وقتي راه مي افتد «فَكَأَنَّهُمْ قَدْ قَطَعُوهُ» مي گويد: رسيديم. خيلي زود رسيديم! بيست و چهارم ماه رمضان هم رسيد. شب هاي قدر هم گذشت. اين براي همه ما هشدار است. اگر کوتاهي هايي داشتيم در اين چند روز باقيمانده جبران کنيم. آنهايي که روزه گرفتند، تمام شد، آنهايي که نگرفتند هم تمام شد. اگر صدقات نداديم، کفاره نداديم، رد مظالم نداديم، هنوز هم فرصت هست. در حالات امام هست که يکي از بستگانشان مي گفت: وقتي رفتم خدمت امام ديدم خيلي ناراحت است. فرمودند: فکر کردم امروز آخر ماه رجب بوده و تمام اعمال روز آخر را انجام دادم و متوجه شدم اول شعبان است. امام فرمودند: تا جوان هستيد هرکاري مي خواهيد بکنيد. آدم وقتي پير شد ديگر هيچ کاري نمي تواند بکند. اميرالمؤمنين فرمود: مثل شما مثل مسافري است که خيلي زود مي رسد. «وَ أَمُّوا عَلَماً فَكَأَنَّهُمْ قَدْ بَلَغُوهُ وَ كَمْ عَسَى الْمُجْرِي إِلَى الْغَايَةِ أَنْ يَجْرِيَ إِلَيْهَا حَتَّى يَبْلُغَهَا وَ مَا عَسَى أَنْ يَكُونَ بَقَاءُ مَنْ لَهُ يَوْمٌ لَا يَعْدُوهُ» مگر مي شود آدمي که مرگي برايش تعيين کردند عمر جاودانه داشته باشد؟ «وَ طَالِبٌ حَثِيثٌ

ص: 6130

مِنَ الْمَوْتِ يَحْدُوهُ وَ مُزْعِجٌ فِي الدُّنْيَا [عَنِ الدُّنْيَا]» ما دنبال دنيا مي رويم در حالي که از پشت سر ما را هول مي دهند تا از دنيا فاصله بگيريم. «حَتَّى يُفَارِقَهَا رَغْماً فَلَا تَنَافَسُوا فِي عِزِّ الدُّنْيَا وَ فَخْرِهَا» مسابقه نگذاريد براي بدست آوردن عزت و مقامات دنيا، ما حاضر هستيم حريف را از بين ببريم به هر قيمتي، «وَ لَا تَعْجَبُوا بِزِينَتِهَا وَ نَعِيمِهَا» اگر دنيا را ديديد، خيلي شگفت زده نشويد، «وَ لَا تَجْزَعُوا مِنْ ضَرَّائِهَا وَ بُؤْسِهَا» اگر گرفتاري ديديد خيلي جزع و فزع نکنيد. «فَإِنَّ عِزَّهَا وَ فَخْرَهَا إِلَى انْقِطَاعٍ وَ إِنَّ زِينَتَهَا وَ نَعِيمَهَا إِلَى زَوَالٍ» نعمتش تمام مي شود. «وَ ضَرَّاءَهَا وَ بُؤْسَهَا إِلَى نَفَادٍ» سختي اش پايان پذير است. «وَ كُلُّ مُدَّةٍ مِنْهَا إِلَى مُنْتَهًى» همه مدت ها به پايان مي رسد. «وَ كُلُّ حَيٍّ مِنْهَا إِلَى فَنَاءٍ» هر زنده اي به فنا مي رسد. «أَ وَ لَيْسَ لَكُم فِي آثَارِ الْأَوَّلِينَ وَ فِي آبَائِكُمُ الْمَاضِينَ مُعْتَبَرٌ وَ تَبْصِرَةٌ» آيا تجربه گذشتگان بر شما کافي نيست؟ پدراني که از دست داديد باعث عبرت شما شود. «إِنْ كُنْتُمْ تَعْقِلُونَ أَ لَمْ تَرَوْا إِلَى الْمَاضِينَ مِنْكُمْ لَا يَرْجِعُونَ» نمي بينيد اينهايي که رفتند ديگر برنمي گردند. «وَ إِلَى الْخَلَفِ الْبَاقِينَ مِنْكُمْ لَا يَقِفُونَ» اينهايي که هستند ديگر عمر جاودانه ندارند. اهل دنيا را نمي بينيد صبح و شامشان، «إِلَى أَهْلِ الدُّنْيَا وَ هُمْ يُصْبِحُونَ وَ يُمْسُونَ عَلَى أَحْوَالٍ شَتَّى فَمَيِّتٌ يُبْكَى» عده اي از دنيا رفتند و عده اي براي آنها گريه مي کنند. «وَ آخَرُ يُعَزَّى» يک عده مصيبت زده اين عزيز از دست رفته هستند. «وَ صَرِيعٌ يَتَلَوَّى » عده اي در بستر بيماري هستند «وَ عَائِدٌ وَ مَعُودٌ» عده اي عيادت اين بيماران رفتند،

ص: 6131

«وَ آخَرُ بِنَفْسِهِ يَجُودُ» عده اي جانشان را از دست مي دهند. «وَ طَالِبُ الدُّنْيَا وَ الْمَوْتُ يَطْلُبُهُ» عده اي دنبال دنيا مي روند. «وَ غَافِلٌ وَ لَيْسَ بِمَغْفُولٍ» عده اي غافل هستند ولي فکر مي کنند مرگ از اينها غافل است. «وَ عَلَى أَثَرِ الْمَاضِينَ يَمْضِي الْبَاقُونَ وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ» يادتان باشد يک روز مرگ سراغ شما مي آيد و همه لذت ها را از بين مي برد. آرزوهاي بي حساب و کتاب را قطع مي کند. وقتي به شدت دنبال شهوات مي رويد، يادتان باشد مرگ سراغ شما مي آيد. از خدا کمک بخواهيد که بتوانيد حقش را ادا کنيد و نعمت هاي بي حساب و کتاب را از خدا بخواهيد اداء حق الهي را بکنيد.

شريعتي: امروز صفحه 411 قرآن کريم، آيات ابتدايي سوره مبارکه لقمان را تلاوت خواهيم کرد.

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ ، الم «1» تِلْكَ آياتُ الْكِتابِ الْحَكِيمِ «2» أُولئِكَ عَلى هُدىً مِنْ رَبِّهِمْ وَ أُولئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ «3» وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ يَشْتَرِي لَهْوَ الْحَدِيثِ لِيُضِلَّ عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ بِغَيْرِ عِلْمٍ وَ يَتَّخِذَها هُزُواً أُولئِكَ لَهُمْ عَذابٌ مُهِينٌ «4» وَ إِذا تُتْلى عَلَيْهِ آياتُنا وَلَّى مُسْتَكْبِراً كَأَنْ لَمْ يَسْمَعْها كَأَنَّ فِي أُذُنَيْهِ وَقْراً فَبَشِّرْهُ بِعَذابٍ أَلِيمٍ «5» إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَهُمْ جَنَّاتُ النَّعِيمِ «6» خالِدِينَ فِيها وَعْدَ اللَّهِ حَقًّا وَ هُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ «7» خَلَقَ السَّماواتِ بِغَيْرِ عَمَدٍ تَرَوْنَها وَ أَلْقى فِي الْأَرْضِ رَواسِيَ أَنْ تَمِيدَ بِكُمْ وَ بَثَّ فِيها مِنْ كُلِّ دابَّةٍ وَ أَنْزَلْنا مِنَ السَّماءِ ماءً فَأَنْبَتْنا فِيها مِنْ كُلِّ زَوْجٍ كَرِيمٍ «8» هذا خَلْقُ اللَّهِ فَأَرُونِي ما ذا خَلَقَ الَّذِينَ مِنْ دُونِهِ بَلِ الظَّالِمُونَ فِي ضَلالٍ مُبِينٍ»

ترجمه آيات: به نام خداوند بخشنده ى مهربان ،

ص: 6132

الف، لام، ميم. اين، آياتِ كتابِ سراسر حكمت است. آنان بر هدايتى از پروردگارشان هستند و هم آنانند رستگاران. و برخى از مردم، خريدار سخنان بيهوده و سرگرم كننده اند، تا بى هيچ علمى، (ديگران را) از راه خدا گمراه كنند و آن را به مسخره گيرند؛ آنان برايشان عذابى خوار كننده است. و هرگاه آيات ما بر او خوانده شود، مستكبرانه روى برگرداند، چنان كه گويى آن را نشنيده، گويا در گوش هاى او سنگينى است، پس او را به عذابى دردناك بشارت ده. همانا كسانى كه ايمان آورده و عمل صالح انجام داده اند، براى آنان باغ هاى پر نعمت (بهشت) است. در آن جاودانه اند، وعده ى الهى حقّ است و اوست شكست ناپذيرِ حكيم. (خداوند،) آسمان ها را بدون ستونى كه آن را ببينيد آفريد، و در زمين كوه هايى بيفكند كه زمين شما را نلرزاند، و در آن از هر جنبنده اى منتشر ساخت؛ و از آسمان، آبى فرو فرستاديم پس در زمين (انواع گوناگونى) از جفت هاى (گياهان) نيكو و پر ارزش رويانديم. اين آفرينش خداست، پس به من نشان دهيد كه (معبودان) غير او چه آفريده اند؟ آرى، ستمگران (مشرك) در گمراهى آشكارند.

شريعتي: «اللَّهُمَّ لَا تَجْعَلْهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنْ صِيَامِنَا إِيَّاهُ فَإِنْ جَعَلْتَهُ فَاجْعَلْنِي مَرْحُوماً وَ لَا تَجْعَلْنِي مَحْرُوماً» انشاءالله همه مورد رحمت خداي متعال قرار بگيريم.

حاج آقاي حسيني قمي: «تَقُولُ فِي الْعَشْرِ الْأَوَاخِرِ مِنْ شَهْرِ رَمَضَانَ فِي كُلِّ لَيْلَةٍ- أَعُوذُ بِجَلَالِ وَجْهِكَ الْكَرِيمِ أَنْ يَنْقَضِيَ عَنِّي شَهْرُ رَمَضَانَ أَوْ يَطْلُعَ الْفَجْرُ مِنْ لَيْلَتِي هَذِهِ وَ لَكَ قِبَلِي ذَنْبٌ أَوْ تَبِعَةٌ تُعَذِّبُنِي عَلَيْهِ» خدايا پناه بر تو نکند ماه رمضان تمام شود و من هنوز آمرزيده نشده

ص: 6133

باشم. در اين حوادث چند ماه گذشته خيلي ها عزيزاني را از دست دادند که مراسمي نداشتند و در غربت به خاک سپرده شدند. گرچه بارها سفارش کرديم که تماس صوتي و تصويري داشته باشيد. در کافي شريف از امام صادق هست که کسي به حضرت گفت: من برادري دارم در بغداد است و مي ترسم از دنيا برود، حضرت فرمود: چرا نگران هستي، هرجا از دنيا برود طوري نيست. گفت: چرا؟ فرمود: «أَمَا إِنَّهُ لَا يَبْقَى مُؤْمِنٌ فِي شَرْقِ الْأَرْضِ وَ غَرْبِهَا إِلَّا حَشَرَ اللَّهُ رُوحَهُ إِلَى وَادِي السَّلَامِ قُلْتُ لَهُ وَ أَيْنَ وَادِي السَّلَامِ قَالَ ظَهْرُ الْكُوفَةِ أَمَا إِنِّي كَأَنِّي بِهِمْ حَلَقٌ حَلَقٌ قُعُودٌ يَتَحَدَّثُونَ» هر مؤمني در شرق و غرب عالم از دنيا برود، خدا روحش را کنار مؤمنين در وادي السلام نجف منتقل مي کند، گويا من دارم ارواح مؤمنين را مي بينم که گرد هم جمع شدند، و با هم صحبت مي کنند. براي عزيزاني که از دنيا رفتند خيرات بدهيد، قطعاً اينها در جمع دوستداران اهل بيت هستند.

شريعتي: طرح قرباني اول ماه شوال را هم فراموش نکنيد. دعا بفرماييد آمين بگوييم.

حاج آقاي حسيني قمي: خدا را قسم مي دهيم در اين روزها و شب هاي پاياني ماه رمضان، ما را مشمول رحمت عامه خود قرار بدهد. همه درگذشتگان را مهمان سفره اميرالمؤمنين و صديقه طاهره قرار بدهد.

شريعتي: لب تشنگي از حُرمت و حرمان دو مقام است؛ يک ظهر محرم نشود، اين رمضان ها...

«والحمدلله رب العالمين و صلي الله علي محمد و آله الطاهرين»

99-03-05- سيري در نهج البلاغه، شرح خطبه 170

شريعتي: بسم الله الرحمن الرحيم، اللهم صل علي محمد و آل محمد و عجل فرجهم.

عيد است و دلم خانه ويرانه

ص: 6134

بيا *** اين خانه تکانديم ز بيگانه بيا

يک ماه تمام مهمانت بوديم *** يک روز به مهماني اين خانه بيا

سلام مي کنم خدمت شما بينندگان خوب و شنوندگان نازنين مان، عيدتان مبارک باشد. يک ماه بندگي و طاعت بر شما مبارک باشد. انشاءالله بهترين جوايز و بهترين اتفاقات براي شما رقم بخورد. به سمت خداي امروز خيلي خوش آمديد. حاج آقاي حسيني قمي سلام عليکم، خيلي خوش آمديد.

حاج آقاي حسيني قمي: سلام عليکم و رحمة الله، عرض سلام و ارادت خالصانه خدمت همه بينندگان عزيز دارم. عيد سعيد فطر را تبريک مي گويم.

شريعتي: بحث امروز شما را خواهيم شنيد.

حاج آقاي حسيني قمي: بسم الله الرحمن الرحيم، خطبه 190، «أَحْمَدُهُ شُكْراً لِإِنْعَامِهِ وَ أَسْتَعِينُهُ عَلَى وَظَائِفِ حُقُوقِهِ عَزِيزَ الْجُنْدِ عَظِيمَ الْمَجْد» حمد خدا مي گويم، براي سپاس نعمت هاي پروردگار، يک حديثي را شيخ صدوق نقل مي کند، کسي از آقا اميرالمؤمنين سؤال کرد الحمدلله يعني چه؟ حضرت فرمود: «هُوَ أَنْ عَرَّفَ عِبَادَهُ بَعْضَ نِعَمِهِ» خدا بعضي نعمت هايش را نشان بندگان داد. چون نمي توانيم همه نعمت هاي الهي را بشناسيم. «وَ إِنْ تَعُدُّوا نِعْمَتَ اللَّهِ لا تُحْصُوها» (ابراهيم/34) نعمت هاي الهي قابل شمارش نيست. چون قابل شمارش نيست يک دورنمايي از نعمت هاي خدا را مي دانيم، حضرت فرمودند: لذا خدا فرمود: اينطور بگوييد «قُولُوا الْحَمْدُ لِلَّهِ عَلَى مَا أَنْعَمَ بِهِ عَلَيْنَا رَبُّ الْعَالَمِينَ» خدايا همين نعمت هايي که به ما دادي، چه کسي تفسيرش را مي داند؟ يکوقتي مثال زدم در اين حوادث گاهي يک کسي قلب و کليه، دريافت مي کند از کسي که در مرگ مغزي حادثه ديده است. مي گويد: من تا آخر عمر نوکري شما را مي کنم، کليه و

ص: 6135

قلبي که اگر هديه نمي دادند بايد خاک مي کردند. ولي اين مي گويد: تا آخر عمر نوکري شما را مي کنم؟ ما چقدر از خدا نعمت دريافت کرديم؟ لذا اميرالمؤمنين فرمود: چون ما اجمالاً نعمت هاي خدا را نمي توانيم بشماريم، لذا سربسته گفته شما «الحمدلله رب العالمين» بگوييد.

«وَ أَسْتَعِينُهُ عَلَى وَظَائِفِ حُقُوقِهِ» از خدا مي خواهيم به ما کمک کند واجبات را انجام بدهيم. براي انجام واجبات از پرورگار بايد کمک بخواهيم. «عَزِيزَ الْجُنْدِ عَظِيمَ الْمَجْد» پروردگاري که لشگرش شکست ناپذير هستند. پروردگاري که مجد و عظمتش بزرگ است. «وَ أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ دَعَا إِلَى طَاعَتِهِ» پيامبري که مردم را به طاعت الهي دعوت کرد. «وَ قَاهَرَ أَعْدَاءَهُ جِهَاداً عَنْ دِينِهِ» با دشمنان خدا بخاطر دين الهي جهاد کرد و پيروز شد. «لَا يَثْنِيهِ عَنْ ذَلِكَ اجْتِمَاعٌ عَلَى تَكْذِيبِهِ وَ الْتِمَاسٌ لِإِطْفَاءِ نُورِه » اميرمؤمنان(ع) هر بار نام پيامبر را مي آورند يک اوصاف خاصي را بيان مي کند. پيامبري که بخاطر اينکه همه تکذيبش کردند، او را از راه خودش منصرف نکرد. اينکه همه تلاش مي کردند نور اسلام را خاموش کنند، سبب عقب نشيني پيامبر نشد. «أَيُّهَا النَّاسُ لا تَسْتَوْحِشُوا فِي طَرِيقِ الْهُدَي لِقِلَّةِ أَهْلِهِ » (نهج البلاغه، حكمت 201) نترسيد، اگر مسير، مسير هدايت است از کم بودن نترسيد.

«فَاعْتَصِمُوا بِتَقْوَى اللَّهِ» دعوت به تقواي الهي، به ريسمان الهي چنگ بزنيد. «فَإِنَّ لَهَا حَبْلًا وَثِيقاً عُرْوَتُهُ وَ مَعْقِلًا مَنِيعاً ذِرْوَتُهُ» تقوا را حضرت دو تشبيه کردند، 1- به ريسماني که خيلي دستاويزش محکم است. 2- پناهگاهي که قله اش خيلي بلند است. بعضي از شارحين نهج البلاغه تعبير زيبايي کردند و گفتند: اميرالمؤمنين(ع) مي خواهند بفرمايند: يا دنيا را بايد به

ص: 6136

چاهي خطرناک تشبيه کنيد، ريسماني که انسان از اين چاه نجات پيدا کند، تقواي الهي است. يا به يک فضايي که انسان در خطر طوفان ها و حوادث هست، بايد يک پناهگاهي باشد که قله بلندي باشد بشود ، پناه گرفت. اين اثر تقواست.«وَ بَادِرُوا الْمَوْتَ وَ غَمَرَاتِهِ» از اينجا سراغ هشدارها نسبت به مرگ مي روند. اميرالمؤمنين فضاي دنيا طلبي و مسابقه ي دنيا که در زمان حضرت پيش آمده بود در برابر فضا حرکت مي کنند، به استقبال مرگ و شدائد مرگ حرکت مي کنند. شارحين نهج البلاغه توضيح دادند، يعني چه به استقبال برويم. برويم خودکشي کنيم؟ هرکسي يک اجلي دارد، سبقت بگيريد، «بادروا الموت» يعني زاد و توشه آماده کنيد. فرمودند: وسايل پذيرايي را براي سفر آخرت آماده کنيد.

اميرمؤمنان وقتي مي فرمايد به استقبال مرگ برويد، يعني با کار خير به استقبال مرگ برويد. فرمود: کسي که براي امر دنيا کسالت دارد، براي امر آخرت حتماً بي حال تر است. آن کسي که دنبال کسب و کار نمي رود حتماً نماز ظهر هم کسالت دارد و نمي خواند. هفته گذشته اشاره کردم، اميرالمؤمنين بيشترين کار و تلاش و کوشش و خيرات و صدقات را دارند. يک عبارتي سيد بن طاووس در کشف المحجه نقل کردند. دين نمي گويد: مسلمان گدا باشد، مؤمن ثروتمندي که از حلال تهيه کرده باشد، امامي که ثروتمند باشد خيلي بهتر مي تواند به مردم کمک کند. سيد بن طاووس فرمود: «تَزَوَّجْتُ فَاطِمَةَ» من با فاطمه(س) ازدواج کردم، «وَ مَا لِي وَ لَهَا فِرَاشٌ» فرش زير پا نداشتيم. ولي در اين 25 سال خانه نشيني، عمران و آباداني و کشاورزي و نخلستان ها حضرت به جايي رسيد که فرمود:

ص: 6137

اگر صدقاتي که مي دهم بين بني هاشم تقسيم شود به همه مي رسد. گاهي ما يک امام فقير و ناتوان را فکر مي کنيم خوب است، «إِنَّهُ ع وَقَفَ أَمْوَالَهُ» اميرالمؤمنين تمام اموالشان را وقف کردند. «وَ كَانَتْ غَلَّتُهُ أَرْبَعِينَ أَلْفَ دِينَارٍ» چهل هزار دينار موقوفات اميرالمؤمنين است. يعني اميرالمؤمنين امروز اگر بود، يک آدم ميليارد بود. از کشاورزي و نخلستان، نه رانت خواري! همين اميرالمؤمنين مي فرمايد: «بادروا الموت»

در کافي مرحوم کليني و من لا يحضر شيخ صدوق هست، امام صادق(ع) فرمود: «إِنِّي لآَخُذُ مِنْ أَحَدِكُمُ الدِّرْهَمَ وَ إِنِّي لَمِنْ أَكْثَرِ أَهْلِ الْمَدِينَةِ مَالًا مَا أُرِيدُ بِذَلِكَ إِلَّا أَنْ تُطَهَّرُوا» من در ثروت نفر اول مدينه هستم. هيچکسي در ثروت به امام صادق نمي رسيد. حضرت در مزرعه کار مي کردند، خسته شده بودند. يک صوفي مسلک آمده گفت: از خدا نمي ترسي، پسر پيغمبر، اينطور بميري جواب خدا را چه مي دهي؟ حضرت فرمود: اين بهترين حالت است. حضرت کشاورزي مي کردند. يک داستان ديگر در کافي مرحوم کليني هست، اميرالمؤمنين يک روزي از جايي عبور مي کردند. يک عده نشسته بودند. لباس حضرت پاره بود. آنهايي که نشسته بودند، در نوشته مرحوم آيت الله احمدي ديدم که طلحه و زبير بودند. گفتند: نگاه کن! علي بيچاره فقير است و لباس هم ندارد! طعنه زدند. حضرت اين جمله را شنيدند. حضرت هرسال صدقات و خيرات و موقوفات داشتند، به مأمور صدقات خود فرمودند: مگر هرسال خرما را به فقرا نمي دادي، امسال نده. خرما را تبديل به پول کن، يک نقشه اي دارم. تمام خرماها را فروختند، تبديل به درهم کردند. فرمودند: درهم ها را مخفي کنيد و رويش را با خرما بپوشانيد. طلحه

ص: 6138

و زبير را صدا زد. وقتي آمدند حضرت به خادم خود فرمودند: خرما بياور. وقتي رفت خرما بياورد، پايش را به خرماها زد طوري که پول ها سرازير شد. گفتند: اينها چيست؟ يک تپه پول بود. فرمود: اين پول ها براي همان کسي است که گفتيد: علي فقير است و ندارد. علي دارد!

شهيد مطهري يک تعبيري در مورد زهد دارند، فرمود: زهد اين است که انسان بيش از همه کار کند و کمتر از همه استفاده کند. داستان سوم براي مرحوم سيد بن طاووس است، از امام باقر(ع) است. فرمود: اميرالمؤمنين در حالي به شهادت رسيدند، «قُبِضَ عَلِيٌ عَلَيْهِ السَّلَامُ وَ عَلَيْهِ دَيْنٌ ثَمَانُ مِائَةِ أَلْفِ دِرْهَمٍ» هشتصد هزار درهم مديون بود، مقروض بود و بدهي داشت. مرحوم آيت الله احمدي مي فرمايد: تمام اين بدهي ها، يادمان نرود دستگيري کنيم. فشارهاي اقتصادي که آمده به اين زودي ها برطرف نمي شود. خواهش مي کنم مراقب باشيد. وقتي حضرت به شهادت رسيد، «فَبَاعَ الْحَسَنُ عَلَيْهِ السَّلَامُ ضَيْعَةً» امام مجتبي دو تا از باغ هاي حضرت را فروخت يکي به پانصد هزار درهم، يکي به سيصد هزار درهم و دين حضرت را ادا کردند. چرا حضرت اين کار را نکردند؟ چون حضرت کار توليدي مي کردند.

همين اميرالمؤمنين، امام باقر فرمود: به مردم غذا مي دادند، گوشت و آبگوشت مي دادند ولي خودشان نان ساده مي خوردند. مگر نگفتند: شب نوزدهم سر سفره نان و نمک و شير بود، فرمود: ديدي پدرت اميرالمؤمنين سر سفره اي باشد که دو خورشت باشد؟! امام باقر فرمود: در طول زندگي آجري روي آجر نگذاشت و چيزي براي خود اضافه نکرد. ابن ابي الحديد از علماي اهل سنت است، مي گويد: اميرالمؤمنين کسي

ص: 6139

بود که به خلافت رسيدند، اموال و ثروت ها برايشان مي آمد اما بهترين شيريني حضرت خرما بود و لباسش از کرباس بود. بيت المال را جارو مي کرد و نماز مي خواند، مي فرمود: علي را نمي توانيد فريب بدهيد. کسي که ثروتش چهل هزار دينار موقوفات دارد، هشتصد هزار درهم قرض مي کند به فقرا مي دهد. ما چه کار کرديم؟ آيت الله احمدي ميانجي دو قصه نقل کردند خيلي جالب است. يکي نوشتند مرحوم طيّب داشت رد مي شد از دور ديد بنده خدايي سيد اولاد پيامبر نشسته کنار خيابان اثاثيه مختصري دارد. آمد گفت: چرا روي اين اثاثيه نشستي؟ گفت: من مستأجر بودم ولي صاحبخانه بيرونم کرد. طيّب يک خانه اي خريده بود، هنوز به خانه نرفته بود. اثاث اين سيد را برداشت و به اين خانه برد. گفت: اين اثاث براي شما، کليد براي شما. فقط يک تقاضا دارم، سيد خواهش مي کنم از مادرت فاطمه بخواه قيامت يک خانه به من بدهد. اينها معامله است. الآن بعضي هستند مي توانند اين کار را بکنند. در اين اوضاع مستأجرها فريادشان بلند است، اجاره ها بالا رفته است. صاحبخانه، روز عيد است، کنار زن و فرزندت نشستي، همين الآن به حق اين حکاياتي که از حضرت شنيدي، به مستأجرت زنگ بزن و بگو من پشيمان شدم. مي خواستم بگويم: اجاره را اضافه کن، نه، همان قبلي باشد. اصلاً اجاره نده اين ماه! به احترام اميرالمؤمنين به مستأجر مغازه ات وقت بده. هي ذخيره کردن و در بانک گذاشتن و به سود پول اضافه کردن درست نيست.

يک آقايي در تهران يک خانه خريد، کسي در خانه مي نشست. شرط کرد خانه را برايش تخليه کنند، درگير مستأجرهاي

ص: 6140

قبلي نشود. خانه را که تخليه کرد صاحبخانه آمد ديد يک مادر با چند بچه کنار اثاثيه ايستادند و بچه ها کنار مادرشان گريه مي کنند. اين صاحبخانه که خانه را خريده بود، وقتي تخليه کردند، لوازم نو را داخل خانه گذاشت و گفت: به بچه ها بگو گريه نکنند. فردا بياييد محضر من سند خانه را به نام شما بزنم. اين لوازمي که شما داشتي به درد نمي خورد، اين اثاثيه خوب است! ما مي خواهيم اميرالمؤمنين به فرياد ما برسد بايد قدمي برداريم. حضرت فرمود: به استقبال مرگ برويد، «بادروا الموت» چطور به استقبال مرگ برويم؟ زاد و توشه اش را آماده کنيم.

شريعتي: چند حکايت نقل کرديد و نکات بسيار خوبي شنيديم، کتابي از حکايت ها و نکته هاي ايشان معرفي کنم، «به سوي نور» سه جلد اين کتاب منتشر شده است، قرار است دو جلد ديگر هم اضافه شود. مجموعه سخن هاي مرحوم آيت الله احمدي ميانجي است، حکايت هاي بسيار ناب و لطيف است و بسيار خواندني است. براي سفارش دادن به سايت ما، قسمت فروش اينترنتي مراجعه کنيد. داستان هاي سمت خدا، داستان هايي که حاج آقاي حسيني قمي بيان کردند، در قالب يک کتاب تهيه شده است. جلد اول اين کتاب 250 داستان آموزنده است و نکات بسيار لطيفي دارد.

حاج آقاي حسيني قمي: اگر عزيزان تحت تأثير کلام اميرالمؤمنين قرار گرفتند به ما هم خبر بدهند، اگر کسي به مستأجر خود کمک کرد، تخفيف در اجاره داد، اجاره نگرفت، ما را هم خوشحال کنيد و به ما هم خبر بدهيد. براي شفاي همه مريض ها هم دعا کنيم. برادرمان آقاي حاج محسن کافي، فرزند مرحوم کافي هستند که براي ايشان

ص: 6141

هم دعا مي کنيم. از همه تقاضا مي کنم چند مرتبه آيه شريفه «أمن يجيب» را براي شفاي همه بيماران بوانيم. خدايا به حق محمد و آل محمد همه مريض ها لباس عافيت بپوشان و گرفتاري ها برطرف بفرما و دنيا و آخرت ما را از اهل بيت جدا مگردان.

شريعتي: انشاءالله بهترين اتفاقات براي همه شما بيافتد. امروز صفحه 418 قرآن کريم، آيات ابتدايي سوره احزاب را تلاوت خواهيم کرد.

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ ، يا أَيُّهَا النَّبِيُّ اتَّقِ اللَّهَ وَ لا تُطِعِ الْكافِرِينَ وَ الْمُنافِقِينَ إِنَّ اللَّهَ كانَ عَلِيماً حَكِيماً «1» وَ اتَّبِعْ ما يُوحى إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ إِنَّ اللَّهَ كانَ بِما تَعْمَلُونَ خَبِيراً «2» وَ تَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ وَ كَفى بِاللَّهِ وَكِيلًا «3» ما جَعَلَ اللَّهُ لِرَجُلٍ مِنْ قَلْبَيْنِ فِي جَوْفِهِ وَ ما جَعَلَ أَزْواجَكُمُ اللَّائِي تُظاهِرُونَ مِنْهُنَّ أُمَّهاتِكُمْ وَ ما جَعَلَ أَدْعِياءَكُمْ أَبْناءَكُمْ ذلِكُمْ قَوْلُكُمْ بِأَفْواهِكُمْ وَ اللَّهُ يَقُولُ الْحَقَّ وَ هُوَ يَهْدِي السَّبِيلَ «4» ادْعُوهُمْ لِآبائِهِمْ هُوَ أَقْسَطُ عِنْدَ اللَّهِ فَإِنْ لَمْ تَعْلَمُوا آباءَهُمْ فَإِخْوانُكُمْ فِي الدِّينِ وَ مَوالِيكُمْ وَ لَيْسَ عَلَيْكُمْ جُناحٌ فِيما أَخْطَأْتُمْ بِهِ وَ لكِنْ ما تَعَمَّدَتْ قُلُوبُكُمْ وَ كانَ اللَّهُ غَفُوراً رَحِيماً «5» النَّبِيُّ أَوْلى بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ وَ أَزْواجُهُ أُمَّهاتُهُمْ وَ أُولُوا الْأَرْحامِ بَعْضُهُمْ أَوْلى بِبَعْضٍ فِي كِتابِ اللَّهِ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ وَ الْمُهاجِرِينَ إِلَّا أَنْ تَفْعَلُوا إِلى أَوْلِيائِكُمْ مَعْرُوفاً كانَ ذلِكَ فِي الْكِتابِ مَسْطُوراً»

ترجمه آيات: به نام خداوند بخشنده ى مهربان ، اى پيامبر! از خداوند پروا كن و از كافران و منافقان اطاعت مكن كه خداوند دانا و حكيم است. و از آنچه از سوى پروردگارت به تو وحى مى شود پيروى كن كه خداوند به آنچه انجام مى دهيد آگاه است. و

ص: 6142

بر خداوند توكّل كن، و همين بس كه خداوند وكيل و نگهبان (تو) است. خداوند براى هيچ مردى در درونش دو دل قرار نداده است؛ و هرگز همسرانى را كه مورد «ظِهار» قرار مى دهيد مادران شما قرار نداده؛ (و نيز) فرزند خوانده هاى شما را پسر (واقعى) شما قرار نداده است. اين (قرار دادن همسر به منزله ى مادر و فرزند خوانده به منزله ى فرزند) سخنى است كه شما به زبان مى گوييد، و خداوند حقّ مى گويد و اوست كه به راه (راست) هدايت مى كند. آنان (پسر خواندگان) را به نام پدرانشان بخوانيد، كه اين نزد خداوند عادلانه تر است، پس اگر پدرانشان را نمى شناسيد، آنان برادران دينى و موالى شما هستند؛ و در آنچه (پيش از اين) خطا كرديد (و پسر خواندگان را فرزند خود دانستيد) گناهى بر شما نيست، ولى در آنچه دل هايتان قصد و عمد داشته (مسئوليد) و خداوند آمرزنده ى مهربان است. پيامبر به مؤمنان از خودشان سزاوارتر است، و همسران او (در حرمت نكاح مانند) مادران مؤمنان محسوب مى شوند، و در كتاب خداوند، خويشاوندان (نسبى) بعضى نسبت به بعضى از مؤمنان و مهاجران (كه قبلًا بر اساس ايمان و هجرت ارث مى بردند، در ارث بردن) اولويّت دارند، مگر آن كه بخواهيد نسبت به دوستانتان نيكى كنيد (و سهمى از اموال خود را در قالب وصيّت به آنان بدهيد)؛ اين (حكم) در كتاب (الهى) نوشته شده است.

«والحمدلله رب العالمين و صلي الله علي محمد و آله الطاهرين»

99-03-12- سيري در نهج البلاغه شرح خطبه صد و نود

شريعتي: بسم الله الرحمن الرحيم، اللهم صل علي محمد و آل محمد و عجل فرجهم.

سلام مي کنم خدمت شما بينندگان خوب و شنوندگان نازنين مان، به

ص: 6143

سمت خداي امروز خيلي خوش آمديد. حاج آقاي حسيني قمي سلام عليکم، خيلي خوش آمديد.

حاج آقاي حسيني قمي: سلام عليکم و رحمة الله، عرض سلام و ارادت خالصانه خدمت همه بينندگان عزيز دارم. آرزوي سلامتي و موفقيت براي همه دارم.

شريعتي: بحث امروز شما را خواهيم شنيد.

حاج آقاي حسيني قمي: بسم الله الرحمن الرحيم، خطبه 190، بخش اول خطبه را در جلسه گذشته خوانديم، ادامه اين خطبه نوراني را خواهيم خواند. حضرت مي فرمايد: «وَ بَادِرُوا الْمَوْتَ وَ غَمَرَاتِهِ وَ امْهَدُوا لَهُ قَبْلَ حُلُولِهِ وَ أَعِدُّوا لَهُ قَبْلَ نُزُولِهِ» يعي به استقبال مرگ برويد. عرض کرديم نه اينکه زودتر خودکشي کنيم و بميريم. شارحين نهج البلاغه توضيخ دادند که براي کارهاي خير سبقت بگيريد. آماده شويد و زاد و توشه اي برداريد. منظور حضرت از استقبال مرگ رفتن اين است نه اينکه کار و کوشش و تلاش و فعاليت هاي اجتماعي را کنار بگذاريم و منتظر عزرائيل باشيم.

در جلسه گذشته اشاره کرديم، اميرالمؤمنين (ع) همان شخصيتي که مي فرمايد: «بادروا الموت» به استقبال مرگ برويد، سيد بن طاووس در کشف المحجه نقل کردند. موقوفات اميرالمؤمنين که با دسترنج خودشان و کشاورزي و توليد، احياء کردند و وقف کردند، حضرت در حالي اموال خود را وقف کردند که مجموعش چهل هزار دينار است. ميلياردر اول مدينه اميرالمؤمنين(ع) است. بارها گفتيم هيچکس به اندازه اميرالمؤمنين در مدينه کار توليدي نکردند. در کشف المحجه هست که در حالي اميرالمؤمنين به شهادت رسيدند که هشتصد هزار درهم بدهي داشتند. براي چه بدهکار بودند؟ قرض مي کردند و به فقرا مي دادند. «قُبِضَ عَلِيٌ عَلَيْهِ السَّلَامُ وَ عَلَيْهِ دَيْنٌ ثَمَانُ

ص: 6144

مِائَةِ أَلْفِ دِرْهَمٍ» هشتصد هزار درهم مديون بود، مقروض بود و بدهي داشت. «فَبَاعَ الْحَسَنُ عَلَيْهِ السَّلَامُ ضَيْعَةً» امام مجتبي دو تا از باغ هاي حضرت را فروخت و دين حضرت را ادا کردند. چنين شخصيتي مي فرمايد: «بادروا الموت»

شاهد سوم حديث امام صادق در کافي مرحوم کليني است. مرحوم آيت الله احمدي ميانجي کتابي دارند به نام «مالکيت در اسلام» بسيار کتاب ارزشمندي است. در برابر کساني که مي گويند: اسلام مخالف سرمايه داري است. حضرت فرمود: «و إِنِّي لَمِنْ أَكْثَرِ أَهْلِ الْمَدِينَةِ مَالًا مَا أُرِيدُ بِذلِكَ إِلَّا أَنْ تُطَهَّرُوا» من امام صادق از ثروتمندترين مردم مدينه هستم. همين امام صادق مي فرمايد: «بادروا الموت» به استقبال مرگ برويد. همين آقايي که جزء سرمايه داران بزرگ مدينه بودند، يک باغي داشتند. کسي خدمت حضرت صادق آمد و گفت: شنيدم اين باغ خيلي درآمد دارد ولي شما همينطور در راه خدا مي دهيد. درآمد اين باغ چقدر است؟ قبل و بعد از اين انفاق و صدقات چقدر است؟ حضرت فرمود: اگر من چيزي از اين نخلستان را به کسي ندهم، چهارصد هزار درهم درآمد است. گفتند: در اين مراحلي که مي رويد چقدر براي شما مي ماند؟ فرمود: چهل هزار درهم! از اين به بعد هروقت گفتيم: حضرت فرمود آماده مرگ باشيد، نه به معني اينکه رو به قبله دراز بکشيد.

مرحوم آيت الله احمدي ميانجي(ره) در اين کتاب مکاتيب الرسول اشاره کردند، من سي ثانيه اشاره کنم. پيامبر خدا وقتي حکومت اسلامي در مدينه تشکيل دادند اول کاري که در مدينه انجام دادند اين بود که تمام زمين هايي که در اختيار حضرت بود مثل غنائم و فيء و انفال، تمام

ص: 6145

اين زمين ها را بين مردم مدينه توزيع کردند که دنبال کار کشاورزي بروند و بي نياز شوند. پيامبر خدا در جامعه اي به رسالت مبعوث شدند که اينها درآمدشان با جنگ و خونريزي بود. اول اقدام اگر از ما پرسيدند: اولين اقدام پيامبر در مدينه چه بود؟ تمام زمين هايي که در اختيار حضرت بود تقسيم کردند، مردم مدينه قبل از ظهور اسلام نگاهشان به بازاري بود، بازار يهودي ها بود. همه مسلمان ها مجبور بودند به آنجا مراجعه کنند. اول اقدامي که پيامبر انجام داد، يک بازار اسلامي مفصلي در مدينه تشکيل دادند که ديگر مسلمان ها نيازي به بازار يهود نداشته باشند. اميرمؤمناني مي فرمود: «بادروا الموت» که اين اقداماتشان هست.

حضرت مي فرمايد: «وَ بَادِرُوا الْمَوْتَ وَ غَمَرَاتِهِ» به استقبال مرگ برويد، «وَ امْهَدُوا لَهُ قَبْلَ حُلُولِهِ» يعني قبل از اينکه برسد فرشي برايش پهن کنيد. شما مسافرت مي روي تمام حواست را جمع مي کني چيزي جا نگذاشته باشي. «وَ أَعِدُّوا لَهُ قَبْلَ نُزُولِهِ فَإِنَّ الْغَايَةَ الْقِيَامَةُ» آخر کار ما قيامت است. «وَ كَفَى بِذَلِكَ وَاعِظاً لِمَنْ عَقَلَ وَ مُعْتَبَراً لِمَنْ جَهِلَ» هر عاقلي مرگ و قيامت را به عنوان يک موعظه مي پذيرد. ما رو به فنا و ضعف هستيم. «وَ قَبْلَ بُلُوغِ الْغَايَةِ مَا تَعْلَمُونَ» قبل از قيامت چيزهايي است که مي دانيد. ما در عالم برزخ گرفتار اين ده چيز هستيم. 1- «مِنْ ضِيقِ الْأَرْمَاسِ » ارماس يعني قبرها، تنگي قبر. «وَ شِدَّةِ الْإِبْلَاسِ » ابلاس يعني غم فراق و جدايي، ما وقتي از دنيا مي رويم غم سنگيني داريم. غم از چه؟ از ثروت و اولاد و پست و مقام، اگر شديد باشد، لذا مرحوم ابن ميثم در شرح نهج البلاغه

ص: 6146

فرمودند: سعي کنيد کم کم تعلقات خود را از دنيا کم کنيد. مثل بچه اي که مادر او را کم کم از شير مي گيرد، تعلقات خود را کم کنيد که جدا شدن براي شما سخت نباشد. حضرت در خطبه 92 نهج البلاغه فرمودند: «وَ ارْفُضُوهَا ذَمِيمَةً فَإِنَّهَا قَدْ رَفَضَتْ» دنيا را رها کنيد، دنيا رها کرد، کساني که حريص تر از شما بودند.

تعلق ما و دنيا يک طرفه است. اگر رابطه ها دو طرفه باشد، خيلي خوب است. محبت ما و دنيا يکسره هست، دنيا ما را رها مي کند. لذا اميرالمؤمنين مي فرمايد: سختي دوم غم جدا شدن از مال و اولاد هست. 3- «وَ هَوْلِ الْمُطَّلَعِ» مطلع يعني قيامت، اشرافي که به قيامت پيدا مي کنيم، وحشت مي کنيم. در حالات امام حسن مجتبي هست که حضرت گريه مي کردند، امام مجتبي فرمود: من گريه مي کنم، حول اشراف بر قيامت. مرحوم علامه مجلسي(ره) در ذيل اين حديث فرمودند: نگوييد چرا امام گريه مي کند؟ «إِنَّما يَخْشَى اللَّهَ مِنْ عِبادِهِ الْعُلَماء» هرچه انسان علم و معرفتش به خدا بيشتر باشد، نگراني و دغدغه اش بيشتر است.

لحظه جان دادن خيلي از پرده ها کنار مي رود، قرآن مي فرمايد: «وَ كَشَفْنَا عَنْكَ غِطاءَكَ» يکي از چيزهايي که در حالت احتضار داريم، يک چشم ديگري باز مي شود و همه چيز را مي بينيم. چشم تيز بين است. وقتي انسان اينها را مي بيند وحشت مي کند. مرحوم آيت الله حق شناس از تفسير روض الجنان مرحوم ابوالفتوح راضي که از مفسرين بزرگ شيعه هست، نقل مي کردند. قبرشان در حرم عبدالعظيم هست، ايشان مي نويسند قرآن که مي فرمايد: «کشفنا» لحظه جان دادن وقتي پرده کنار مي رود، خداوند حافظه اي به تو مي دهد

ص: 6147

تمام هفتاد سال گذشته يادت مي آيد. وقتي پرده کنار مي رود خدا حافظه اي به تو مي دهد که آن فوتي که به چراغ کردي يادت مي آيد.

خدا رحمت کند حضرت امام (ره) در عالم رؤيا به مرحوم حاج احمد آقا فرموده بودند: خدا اينجا مو را از ماست مي کشد. حتي اين دستي که من حرکت مي دهم، حساب اين دست را هم مي رسد. فوتي که شما به چراغ کردي، به کبريت کردي و خاموش شد، خدا حافظه اي مي دهد همه به ذهنت مي آيد. انسان در يک لحظه شصت سال، هفتاد سال اعمالش مقابل چشمش مي آيد. آدم وحشت مي کند!

مورد چهارم که حضرت فرمودند: «وَ رَوْعَاتِ الْفَزَعِ» وحشت هاي پي در پي، حضرت در نهج البلاغه فرمودند: «الفقيه کل الفقيه» فهميده کسي است که نه مردم را نا اميد کند و نه از اين طرف بگويد: خيال شما راحت باشد. بهشت براي شماست. حضرت هشدار مي دهند. 5- «وَ اخْتِلَافِ الْأَضْلَاعِ» يعني در اثر فشار قبر استخوان ها در هم فرو برود. 6- «وَ اسْتِكَاكِ الْأَسْمَاعِ» از کار افتادن گوش ها، «وَ ظُلْمَةِ اللَّحْدِ» تاريکي لحد، «وَ خِيفَةِ الْوَعْدِ» ترسي که از وعيدهايي که خداوند به ما داده داريم. «وَ غَمِّ الضَّرِيحِ» پوشاندن قبر و تنگي قبر را مي گويند. لَحَد ديواره اي است که داخل قبر مي گذارند و جنازه را داخل مي گذارند و بعد سنگ را روي اين ديواره مي گذارند. اين ديواره ها را لحد مي گويند. «وَ رَدْمِ الصَّفِيحِ» پوشاندن قبر با سنگي که مي پوشانند.

مرحوم آيت الله احمدي ميانجي يکي از رشته هايي که تخصص ايشان بود، عالم برزخ است. عالم برزخ يک بحث کلامي بسيار دقيقي است. ايشان چند نوبت عالم برزخ را

ص: 6148

تدريس کردند و سخنراني کردند و کتابي به نام «الکلام في البرزخ» دارند که عربي هست و فارسي هم کتاب «عالم برزخ» مجموعه سخنراني هايشان هست. ايشان انصافاً متخصص بود در بحث عالم برزخ و بحث هاي کلامي و اعتقادي، سه مطلب را اشاره کردند، مطلب اول اينکه بين فشار قبر و عذاب قبر فرق است. ما يک فشار قبر داريم و يک عذاب قبر، دليل فشار قبر چيست؟ سوم راه نجات از فشار قبر چيست؟ ايشان مي فرمايند: فشار قبر براي عموم مردم هست. مگر افراد خيلي استثنايي، فرقش با عذاب قبر چيست؟ فشار قبر اول کار و خاکسپاري است. در مورد شهدا فراوان شنيده ايد، اولين قطره اي که از شهيد بر زمين مي ريزد، تمام گناهانش بخشيده مي شود و اين را يقين داريم. شهيد عذاب قبر ندارد ولي فشار قبر دارد. به قدري فشار قبر عموميت دارد حتي شامل شهداء هم مي شود. ايشان به داستان معروف سعد معاذ اشاره دارند. سعد معاذ جانباز بود، شهيد شد ولي گرفتار فشار قبر مي شود.

روايتي از امام صادق نقل کردند که مرحوم شيخ صدوق در امالي دارد. از امام پرسيدند: آيا کسي از فشار قبر نجات پيدا مي کند. حضرت فرمود: «نَعُوذُ بِاللَّهِ مِنْهَا مَا أَقَلَ مَنْ يُفْلِتُ مِنْ ضَغْطَةِ الْقَبْرِ» چقدر کم است کسان که از فشار قبر نجات پيدا کنند. ايشان استناد مي کنند، مثلاً شخصيتي به نام فاطمه بنت اسد مادر اميرالمؤمنين داريم، در عين حال پيامبر خدا يک کار ويژه ا ي برايش انجام دادند که گرفتار فشار قبر نشوند. اگر اين کار ويژه را انجام نمي دادند او هم گرفتار مي شد. در کافي مرحوم کليني از امام صادق(ع) هست، مي دانيد

ص: 6149

اولين بانويي که هجرت کرده فاطمه بنت اسد هست و از همه به پيامبر مهربانتر بود. پيامبر خدا يکي از پيراهن هاي خود را براي کفن فاطمه بنت اسد اختصاص دادند و فرمودند: با اين پيراهن کفن کنيد و مرا خبر کنيد. هنگام تشييع جنازه حضرت آمدند، جنازه فاطمه بنت اسد را روي دوش گرفتند تا وقت خاکسپاري روي دوش پيامبر بود. خود پيامبر با دست مبارک خود بدن فاطمه بنت اسد را داخل قبر گذاشتند. مدت طولاني ايستادند با فاطمه بنت اسد گفتگو مي کردند، قبل از اينکه فاطمه بنت اسد را در قبر بگذارند، خودشان در قبر خوابيدند. گفتند: يا رسول الله با فاطمه بنت اسد گفتگو کرديد؟ پيامبر فرمود: امروز من مهرباني ابوطالب را از دست دادم. فاطمه بنت اسد کسي بود که مرا بر فرزندان خود مقدم مي داشت.

پيامبر خدا فرمود: يک روز داستان فشار قبر را مي گفتم. فاطمه بنت اسد گفت: چه کسي طاقت فشار قبر را دارد؟ حضرت فرمود: من براي فاطمه بنت اسد ضمانت کردم که من کاري مي کنم شما گرفتار فشار قبر نشويد. لذا کفن را از پيراهن خود دادم و خودم در قبر رفتم. شخصيتي مثل فاطمه بنت اسد اولين زن مهاجر، مادر اميرالمؤمنين و مادر پيامبر است. يکي از فرزندان پيامبر به نام رُقيه وقتي از دنيا رفت، وقتي پيامبر او را در قبر گذاشتند و گريه کردند، فرمودند: من از خدا خواستم فشار قبر را براي اين فرزند من قرار ندهد. اين نشان مي دهد اگر زمينه فشار قبر براي همه مردم نبود، نبايد پيامبر از خدا اينطور تقاضا کند که فاطمه بنت اسد گرفتار نشود

ص: 6150

و ديگران گرفتار نشوند.

چرا فشار قبر عمومي است؟ حديث از امام صادق است که فرمود: «ضَغْطَةُ الْقَبْرِ لِلْمُؤْمِنِ كَفَّارَةٌ لِمَا كَانَ مِنْهُ مِنْ تَضْيِيعِ النِّعَمِ» بخاطر نعمت هايي که از بين مي بريم و ضايع مي کنيم، دليل فشار قبر است. مرحوم آيت الله احمدي ميانجي مي فرمود: چه کسي مي تواند ادعا کند من در زندگي نعمتي را ضايع نکردم و نعمت هاي خدا را هدر ندادم؟الآن براي دست شستن چقدر آب را هدر مي دهيم؟ پيامبر وقتي وضو مي گرفتند، يک کف دست به صورت، يک کف دست، دست راست و يک کف دست، دست چپ! سه مشت آب و تمام. بارها پيامبر وضو ياد مسلمان ها دادند. شستن دوم مستحب است. همه اينها را رعايت کند فرمود: «الْوُضُوءُ بِمُد» يک مُد چقدر است؟ هفتصد گرم است. الآن وضو گرفتن و مصرف آب ما اينطور است؟ در بعضي از کشورهاي بسيار پيشرفته، آب شرب از آب مصرفي جداست. در مصرف غذايي که مي گويند: 35 درصد مواد غذايي در سال دور ريخته مي شود. يعني اگر کسي درآمدش براي خانه ماه يک ميليون براي خانه مواد غذايي تهيه مي کند، 350 هزار تومان دور ريخته مي شود.

روايت ديدم پايين ترين درجه اسراف چيست؟ دور ريختن زيادي آب است. امام (ره) آب مي خوردند، يک دستمال آب روي ليوان مي گذاشتند تا باقي اش را بعد بخورند. سومين مورد که گرفتاري ما بيشتر از همه است، تضييع عمر است، چه کسي مي تواند بگويد من عمرم را ضايع نکردم؟

شريعتي: امروز صفحه 425 قرآن کريم را تلاوت خواهيم کرد.

«تُرْجِي مَنْ تَشاءُ مِنْهُنَّ وَ تُؤْوِي إِلَيْكَ مَنْ تَشاءُ وَ مَنِ ابْتَغَيْتَ مِمَّنْ عَزَلْتَ فَلا جُناحَ عَلَيْكَ

ص: 6151

ذلِكَ أَدْنى أَنْ تَقَرَّ أَعْيُنُهُنَّ وَ لا يَحْزَنَّ وَ يَرْضَيْنَ بِما آتَيْتَهُنَّ كُلُّهُنَّ وَ اللَّهُ يَعْلَمُ ما فِي قُلُوبِكُمْ وَ كانَ اللَّهُ عَلِيماً حَلِيماً «51» لا يَحِلُّ لَكَ النِّساءُ مِنْ بَعْدُ وَ لا أَنْ تَبَدَّلَ بِهِنَّ مِنْ أَزْواجٍ وَ لَوْ أَعْجَبَكَ حُسْنُهُنَّ إِلَّا ما مَلَكَتْ يَمِينُكَ وَ كانَ اللَّهُ عَلى كُلِّ شَيْ ءٍ رَقِيباً «52» يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تَدْخُلُوا بُيُوتَ النَّبِيِّ إِلَّا أَنْ يُؤْذَنَ لَكُمْ إِلى طَعامٍ غَيْرَ ناظِرِينَ إِناهُ وَ لكِنْ إِذا دُعِيتُمْ فَادْخُلُوا فَإِذا طَعِمْتُمْ فَانْتَشِرُوا وَ لا مُسْتَأْنِسِينَ لِحَدِيثٍ إِنَّ ذلِكُمْ كانَ يُؤْذِي النَّبِيَّ فَيَسْتَحْيِي مِنْكُمْ وَ اللَّهُ لا يَسْتَحْيِي مِنَ الْحَقِّ وَ إِذا سَأَلْتُمُوهُنَّ مَتاعاً فَسْئَلُوهُنَّ مِنْ وَراءِ حِجابٍ ذلِكُمْ أَطْهَرُ لِقُلُوبِكُمْ وَ قُلُوبِهِنَّ وَ ما كانَ لَكُمْ أَنْ تُؤْذُوا رَسُولَ اللَّهِ وَ لا أَنْ تَنْكِحُوا أَزْواجَهُ مِنْ بَعْدِهِ أَبَداً إِنَّ ذلِكُمْ كانَ عِنْدَ اللَّهِ عَظِيماً «53» إِنْ تُبْدُوا شَيْئاً أَوْ تُخْفُوهُ فَإِنَّ اللَّهَ كانَ بِكُلِّ شَيْ ءٍ عَلِيماً»

ترجمه آيات: از همسرانت هر كدام را خواستى مى توانى (نوبت او را) مؤخّردارى و هر كه را خواهى نزد خود جاى دهى، و بر تو باكى نيست هر كدام را كه (براى مدّتى) ترك كرده اى دوباره طلب كنى؛ اين (حكم) براى آن كه چشمانشان روشن شود و ناراحت نشوند و همه ى آنان به آنچه در اختيارشان مى گذارى راضى باشند مناسب تر است، و خداوند آنچه را در دل هاى شماست مى داند، و خداوند دانا و بردبار است. از اين پس، هيچ زنى بر تو حلال نيست، و نبايد (همسرانت را رها كنى و) همسر ديگرى به جاى آنان بگيرى، هر چند زيبايى آنان تو را به شگفت آورد، مگر كنيزانى كه مالك آنها

ص: 6152

مى شوى؛ و خداوند بر هر چيزى مراقب است. اى كسانى كه ايمان آورده ايد! به خانه پيامبر وارد نشويد مگر آن كه به شما اجازه داده شود براى خوردن غذا، (به شرط آن كه قبل از موعد نياييد) و در انتظار وقت غذا نباشيد؛ ولى هرگاه دعوت شديد پس داخل شويد، و وقتى غذا خورديد پراكنده شويد، و (بعد از خوردن غذا) به گفتگو نپردازيد؛ همانا اين (گفتگوهاى پس از غذا) پيامبر را آزار مى دهد، امّا او از شما شرم مى كند (و چيزى نمى گويد) ولى خداوند از (گفتن) حقّ شرم ندارد. و هرگاه از همسران پيامبر چيزى از وسايل زندگى (به عنوان عاريت) خواستيد از پشت پرده بخواهيد؛ اين رفتار براى دل هاى شما ودل هاى آنان به پاكى و پاكدامنى است و شما حقّ نداريد كه رسول خدا را آزار دهيد و با همسران او پس از رحلتش ازدواج كنيد كه اين كار نزد خداوند (گناهى) بزرگ است. اگر چيزى را آشكار نماييد يا پنهانش كنيد پس بى شكّ خداوند به هر چيزى داناست.

شريعتي: حسن ختام فرمايشات شما را مي شنويم.

حاج آقاي حسيني قمي: در مورد شخصيت بُرير صحبت مي کنيم، 25 شوال شهادت امام صادق است و از الآن براي شهادت امام صادق برنامه داشته باشيم. بيشترين رواياتي که امروز ما داريم از امام صادق(ع) هست. از امام صادق 38 هزار حديث به دست ما رسيده است و تمام دين و احکام و فقه ما به برکت امام صادق و شاگردان حضرت است. فرداي قيامت وقتي منادي ندا مي دهد، اصحاب خاص امام صادق کجا هستند؟ يکي جناب بُرير هست. در سند صدها حديث حضور

ص: 6153

دارد. يک حديث منشأ صدها حکم فقهي است. يکي محمد بن مسلم است که در سند بيش از شش هزار حديث است. خدا را قسم مي دهيم به حق محمد و آل محمد، گرفتاري ها را برطرف بفرمايد و مريض ها لباس عافيت بپوشاند و در دنيا و آخرت ما را از اهل بيت جدا مگرداند.

شريعتي:

لطف حسين ما را تنها نمي گذارد *** گر خلق وا گذارد او وا نمي گذارد

«والحمدلله رب العالمين و صلي الله علي محمد و آله الطاهرين»

99-03-19- سيري در نهج البلاغه شرح خطبه صد و نود

شريعتي: بسم الله الرحمن الرحيم، اللهم صل علي محمد و آل محمد و عجل فرجهم.

سلام مي کنم خدمت شما بينندگان خوب و شنوندگان نازنين مان، به سمت خداي امروز خيلي خوش آمديد. حاج آقاي حسيني قمي سلام عليکم، خيلي خوش آمديد.

حاج آقاي حسيني قمي: سلام عليکم و رحمة الله، عرض سلام و ارادت خالصانه خدمت همه بينندگان عزيز دارم. آرزوي سلامتي و موفقيت براي همه دارم.

شريعتي: هفته قبل در مورد فشار قبر صحبت کرديد و يک مقدار ترسيديم، راه نجات و رهايي از فشار قبر چيست؟ بحث امروز شما را خواهيم شنيد.

حاج آقاي حسيني قمي: بسم الله الرحمن الرحيم، خطبه 190 نهج البلاغه اميرالمؤمنين محور سخن ما بود. خدا را شکر که مهمان سفره نوراني اميرالمؤمنين هستيم. حديثي از وجود مقدس امام باقر(س) در کافي مرحوم کليني هست. حضرت به يکي از اصحاب خود به نام صالح فرمودند: «يا صالح اتَّبِعْ مَنْ يُبْكِيكَ وَ هُوَ لَكَ نَاصِح وَ لَا تَتَّبِعْ مَنْ يُضْحِكُكَ وَ هُوَ لَكَ غَاشٌّ» يعني دنبال کسي باش که خيرخواه توست اگرچه تو را به گريه وادارد. دنبال کسي نباش که

ص: 6154

تو را بخنداند. ما در برخوردهاي اجتماعي و گفتگوهايي که داريم دنبال کساني باشيم که خيرخواه ما هستند ولو ممکن است يکجايي مطلبي بگويند که ما به گريه بيافتيم ولي چون خيرخواه ماه هستند بهتر از اين است که همينطور يک شادي بي خود ولي کسي به ما خيانت مي کند ولو او را بخنداند، شما در يک مسير خطرناکي قرار گرفتيد، اين جاده هم باغ و بستان دارد و هم پرتگاه دارد. آقايي سر شما را گرم کند و فقط از باغ و بستان بگويد و شما را به پرتگاه بياندازد، اين چيز خوبي نيست، لذا حضرت فرمود: دنبال کساني باشيد که خيرخواه شما هستند. ولو يکجا ممکن است حرف او شما را به گريه وا دارد و نگران کند ولي آن دغدغه و نگراني پايانش نجات شماست. اين خيلي در زندگي ما مهم است که دنبال کساني باشيم که خيرخواه ما هستند و به ما تذکر بدهند، حواست باشد غافل نباشي. ما دائم دنبال کسي مي گرديم که از ما تعريف کند. عجيب است گاهي سخنراني تمام مي شود، کسي مي گويد: عجب سخنراني کرديد؟ به عمرم نشنيده بودم. مي دانم حقيقت نمي گويد ولي ما دائم دنبال تعريف هستيم. کسي نقطه ضعف ما را بگويد نوعاً جبهه گيري مي کنيم.

يکي از دوستان مرحوم علامه طباطبايي(ره) نقل مي کند ما در نجف با مرحوم علامه قراري گذاشتيم، گفتيم: اگر عيب و نقصي در هم ديديم تذکر بدهيم. يک روزي هردو درس مرحوم سيد ابوالحسن اصفهاني شرکت کرديم، يک کسي سر درس اشکال بي جايي کرد. همه خنديدند! ايشان فرمود: از درس که بيرون آمديم مرحوم علامه به من تذکر داد و فرمود:

ص: 6155

چرا اين مسلمان را مسخره کردي؟ خنده دسته جمعي وقتي از جمعي بلند مي شود چقدر اثر منفي مي گذارد. چرا خنديدي؟ بنا بود به هم تذکر بدهيم. آبروي مؤمن را بردي، جبران کن. به علامه عرض کردم: خيلي ممنون! علامه فرمود: چرا به من تذکر نمي دهي؟ گفت: من هرچه مي گردم از شما نقطه ضعف پيدا کنم نمي توانم. خيلي مراقب خودشان بودند. در زندگي دنبال کساني باشيم که اگر نقطه ضعفي داريم به ما تذکر بدهند.

اگر يک مسئول و رئيسي فقط دنبال بله قربان باشند، هيچکس دنبال نقد نباشد، ظرفيت وجود ندارد، آثاري که اين روزها خيلي آدم غصه مي خورد، حرف روز فضاي مجازي که يک کسي نفوذ پيدا مي کند در يکي از حساس ترين قوه هاي کشور، قوه ي قضائيه و با پرونده چند صد جلدي، هر مجازاتي به اين آقا بدهند، آبرويي که از نظام مي رود ديگر برنمي گردد! بي اعتمادي جوان ها ديگر برنمي گردد! چرا اينطور مي شويم؟ چون دائم دنبال اين هستيم از ما تعريف کنند. اگر فضا باز باشد و جرأت کنند به رئيس بگويند: آقا معاون شما بد است. وزير شما بد است. مشاور شما بد است و نقد کنند، خيلي خوب است. آقاي مسئول و مدير! اگر مي خواهيد نظام به جايي برسد و مردم راضي باشند، بگذاريد کسي که نقدي دارد به شما بگويد ولو اشک شما را دربياورد. «يا صالح اتَّبِعْ مَنْ يُبْكِيكَ وَ هُوَ لَكَ نَاصِح ٌ» اشکت را درمي آورد ولي خيرخواه توست. «وَ لَا تَتَّبِعْ مَنْ يُضْحِكُكَ وَ هُوَ لَكَ غَاشٌّ» کسي خائن به توست و فقط مي خواهد بله قربان گو درست کند. کسي که به مقامي مي رسد بايد خودش را بسازد.

اينکه

ص: 6156

امام(ره) مي فرمود: تو خودت را نساختي، دنبال هيچ مسئوليتي نرويد. اگر خودتان را ساختيد برويد. آنوقت دنبال خيرخواه مي گرديد. اگر کسي به ما گفت: حواست باشد، اين کارهايي که مي کني آخرش فشار قبر است. بگو: ما ترسيديم. خدا خيرت بدهد و حواسمان را جمع مي کنيم. اميرالمؤمنين در خطبه 87 تعبير تندي دارند، حضرت مي فرمايد: «وَ آخَرُ قَدْ تَسَمَّى عَالِماً» بعضي اسم خودشان را عالم مي گذارند و قيافه عالم به خودشان مي گيرند ولي عالم نيست. «وَ لَيْسَ بِهِ» چند اشکال حضرت مطرح کردند. فرمود: «يُؤْمِنُ النَّاسَ مِنَ الْعَظَائِمِ وَ يُهَوِّنُ كَبِيرَ الْجَرَائِمِ» چه کساني عالم نما هستند؟ فرمود: کسي که وقتي مردم گناه کبيره مي کنند، به مردم مي گويد: مهم نيست. چيزي نيست! خدا ارحم الراحمين است. گناهان بزرگ را آسان مي گيرد. عالم حقيقي کسي است که اشکت را دربياورد و خيرخواه شما باشد.

مطلب ديگر اينکه ما دنبال اميد و خيرخواهي هستيم، وقتي عوامل فشار قبر را مي گوييم براي اين مي گوييم که مواظب باش گرفتار نشوي. در همين خطبه 190 حضرت يک فصل مفصلي انذار دارند و يک فصل مفصل بشارت دارند. «وَ سِيقَ الَّذِينَ اتَّقَوْا رَبَّهُمْ إِلَى الْجَنَّةِ زُمَراً» آنقدر اميرالمؤمنين بهشت را زيبا بيان مي کنند، در قرآن کريم هرجا انذار هست چند آيه بعد بشارت است. جلسه قبل گفتيم تفاوتي هست، مرحوم آيت الله احمدي ميانجي تخصصي در بحث برزخ دارند، يک بحثي است فرق فشار قبر و عذاب قبر، فشار قبر اولين مرحله است و عذاب قبر بعد است. فشار قبر براي همه هست. يکي ضايع کردن نعمت ها که متأسفانه همه مبتلا هستند. دوم دليل فشار قبر چيست و سوم راه نجات چيست؟

ص: 6157

حديث را از امام صادق خوانديم که سؤال کردند: «أَ يُفْلِتُ مِنْ ضَغْطَةِ الْقَبْرِ أَحَدٌ» کسي از فشار قبر نجات پيدا مي کند؟ حضرت فرمود: «فَقَالَ نَعُوذُ بِاللَّهِ مِنْهَا مَا أَقَلَّ» خيلي کم هستند کساني که نجات پيدا کنند. نمونه هايي را گفتيم و شخصيت فاطمه بنت اسد را گفتيم که پيامبر خدا آن مقدمات را برايشان انجام دادند تا از فشار قبر نجات پيدا کند.

پس يک دليل عمده ضايع کردن نعمت هاست. مثلاً در غذاها خيلي اسراف داريم. 35 درصد غذاها طبق آمار از بين مي رود. يکي از علماي بزرگوار نانوايي مي رفت، مي خواست نان بگيرد، به نانوا مي گفت: من خجالت مي کشم چطور اين نان را از دست شما بگيرم؟ شما با اين زحمت نان را در آتش درست مي کنيد. در غذاها، در مهمان ها، اسراف نکنند. در مصرف آب نبايد اسراف کنيم. اگر 20 ثانيه دست مي شوييم آب را ببنديم. در وضو گرفتن آب را ببنديم و بعد دوباره باز کنيم. پيامبر خدا وقتي مي خواستند وضو گرفتن را ياد مردم بدهند، سه مشت آب مصرف مي کردند. با همه مستحباتش گفتيم: «الوضوء بمُّد» يعني 750 گرم آب نياز دارد. در کافي مرحوم کليني هست که پيامبر خدا فرمود: «أَدْنَى الْإِسْرَافِ هِرَاقَةُ» دور ريختن، آب که مي خوريد دور بريزيد اين کمترين درجه اسراف است. در قرآن آيات زيادي داريم، آيه 27 سوره اسراء «إِنَّ الْمُبَذِّرِينَ كانُوا إِخْوانَ الشَّياطِينِ» برادر شيطان است. شيطان چه ويژگي دارد که اينها برادر شيطان مي شوند؟ «وَ كانَ الشَّيْطانُ لِرَبِّهِ كَفُوراً» شيطان ناسپاس بود. اگر بنده وسط وضو گرفتن شير آب را باز گذاشتم، حمام مي روم براي غسل، روايت غسل که ديگر عجيب است. «وَ

ص: 6158

الْغُسْلُ بِصَاعٍ » يک صاع معادل سه ليتر آب است. کسي مي تواند با سه ليتر آب غسل کند؟ الآن در مورد مسأله تفکيک زباله که چندين سال است مطرح شده، هيچکس حال ندارد اين کار را بکند. کساني که در زباله ها دنبال روزي مي گردند، وقتي شما جدا کني شيشه را از زباله، يا کاغذ، اين بنده خدا برمي دارد و براي بازيافت مي برد و مي فروشد. چرا شما جدا نمي کني؟ مي گويند: سيصد سال طول مي کشد يک پلاستيک به چرخه طبيعت برگردد. تفکيک زباله سخت نيست.

دسته سوم ضايع کردن عمر است، روايت داريم نمي گذارند قدم از قدم برداريم تا به سه سؤال پاسخ بدهيم. يکي از عمر و جواني است. مگر جواني بخشي از عمر نيست؟ جواني را جداگانه سؤال مي کنند. مرحوم آيت الله احمدي ميانجي که سالها شاگرد علامه طباطبايي بودند، از قول علامه نقل مي کردند که من دوازده سال در نجف تحصيلات داشتم. به آقاي احمدي فرموده بودند، در اين دوازده سال دوازده جلسه تعطيلي داشتم. گفتند: چه روزي؟ فرمود: عاشورا! يک عاشورا تعطيلي مي رفت تا عاشورا سال بعد. پاييز و زمستان و هوا گرم است، هوا سرد است، هيچ تعطيلي نداشتند. سال اول عاشورا را تعطيل نکردم، چشم درد شديد گرفتم و گفتم: اين چوب امام حسين است. عاشورا را تعطيل نکني! مرحوم آيت الله احمدي نوشتند به ايشان گفتم: چون ما اينقدر از مطالعه خسته نمي شويم. فرمود: علم مثل باغ است. از اين باغ خسته شدم در يک باغ ديگر مي روم. آدم به اينجا برسد که کتاب باغ است، تابستان دارد شروع مي شود، مدل مطالعه ام را عوض کنم.

يک روز مرحوم علامه از تهران

ص: 6159

برگشتند، دکتر اعصاب رفته بودند. وقتي برگشتند گفتند: دکتر به من گفته مطالعه نکن. گفتيم: حالا که دکتر سفارش کرده مطالعه نکنيد. فرمود: بيکار بودن از مرگ براي من بدتر است. بميرم بهتر از اين است که من زنده باشم و مطالعه نکنم. تازه ايشان شروع به نوشتن تفسير الميزان مي کنند. عمار ياسر نود و سه ساله بود در صفين مي جنگيد و به شهادت رسيد. در اثر شدت ضعف دستش مي لرزيد. نگفت: در خانه بنشينم. هريک از اصحاب اميرالمؤمنين يک نقص عضو داشتند، عمار يک گوش نداشت. زيد بن صوحان که در جمل شهيد شد يک دستش قطع شد. هاشم مرقال يک چشم از دست داده بود. حارث اَعور يک چشمش را از دست داده بود. مالک اشتر يک چشمش را از دست داده بود. عبدالله بن عفيف يک چشمش را در جمل داد و يک چشمش را در صفين از دست داد. پس يکي از دلايل فشار قبر که مهمترينش اسراف است، در مواد غذايي و آب و بالاترين آن تضييع عمر است.

يکي از دلايل در علل الشرايع شيخ صدوق است. اميرالمؤمنين سه دليل را فرمود يکي سخن چيني و نمامي است. در نهج البلاغه نامه 53 به مالک اشتر فرمود: از سخن چين برحذر باش ولو قيافه ي خيرخواهي مي گيرد، سخن چين خائن است. «وَ لَا تَعْجَلَنَّ إِلَى تَصْدِيقِ سَاعٍ فَإِنَّ السَّاعِيَ غَاشٌ وَ إِنْ تَشَبَّهَ بِالنَّاصِحِين» مواظب باشيد فريب نخوريد. دوم اينکه يک مردي از همسر و اهلش جدا شود، از عوامل عذاب قبر است. آيت الله احمدي ميانجي مي فرمود: بعضي از مردها ثروت و دارايي شان جبران کتکي است که به زنش زده است بخواهد ديه

ص: 6160

بدهد، جبران نمي شود اگر تمام ثروتش را هم بدهد. مرحوم طبرسي در احتجاج از امام عسگري دارد، کسي آمد خدمت حضرت علي(ع) و گفت: من يک مريضي دارم خوب نمي شوم. حضرت فرمودند: سه کار بکن. اولاً بگو خانمت يک پولي را با ميل و رغبت به شما ببخشد. با اين پول برو عسل بخر. اين عسل را با آب باران قاطي کن و براي تو شفاء است. حضرت سه آيه خواندند، «وَ نَزَّلْنا مِنَ السَّماءِ ماءً مُبارَكاً» (ق/9) آب باران باعث برکت است. در مورد عسل هم فرمود: «يَخْرُجُ مِنْ بُطُونِها شَرابٌ مُخْتَلِفٌ أَلْوانُهُ فِيهِ شِفاءٌ لِلنَّاسِ» (نحل/69) قرآن مي گويد: عسل شفاست. در مورد هديه گرفتن از خانم هم «فَإِنْ طِبْنَ لَكُمْ عَنْ شَيْ ءٍ مِنْهُ نَفْساً فَكُلُوهُ هَنِيئاً مَرِيئاً» (نساء/4)

راه نجات چيست؟ چند راه نجات دارد.1- همين که دلايلش هست اينها را انجام ندهيم. اسراف نکنيم، در وقتمان درست عمل کنيم. در روايت داريم امام باقر فرمود: اگر مردم مي دانستند چه ثوابي در زيارت قبر سيدالشهداء است، از شوق جان مي دادند. سؤال کرد چه آثاري هست؟ زيارت امام حسين(ع) انسان را از فشار قبر نجات مي دهد. 2- در خصال شيخ صدوق، امام صادق فرمود: کسي چهار سفر حج مشرف شود. گرفتار فشار قبر نمي شود. 3- در دعوات راوندي هست که کسي سوره يس را تلاوت کند گرفتار فشار قبر نمي شود. بعضي از مراجع بزرگوار سفارش هميشگي شان اين است. هرکس خدمت آيت الله وحيد خراساني برود و بگويد: نصيحتي بکنيد، ايشان مي فرمايند: روز خود را با ياسين و آل ياسين شروع کنيد. يک ربع بيشتر طول نمي کشد. از عمرمان خوب استفاده کنيم. از همين امروز

ص: 6161

يکبار تلاوت سوره ياسين داشته باشيم و به امام زمان هديه کنيم بعد ببينيد امام زمان چطور جبران مي کنند. 4- در مباحث قبلي اشاره کرديم در احکام وصيت، از يک درختي مثل درخت انار، يک قطعه چوب تازه بردارند و همراه ميت دفن کنند. ميت سه تا تلقين دارد، يک تلقين موقع جان دادن است. يکي وقت گذاشتن در قبر است. تلقين سوم که از اين دو تا مهمتر است، وقتي همه رفتند، يکي از بستگان بيايد يکبار ديگر براي بار سوم تلقين بدهد. روايت داريم انسان را از عذاب قبر نجات مي دهد.

از اينها مهمتر در روايت امام صادق(ع) هست که حضرت به يکي از اصحاب خود به نام عبدالله بن جندب فرمود: «ٍالْمَاشِي فِي حَاجَةِ أَخِيهِ» کسي دنبال کار برادر مؤمن خود برود، گرفتاري او را برطرف کند، «كَالسَّاعِي بَيْنَ الصَّفَا وَ الْمَرْوَةِ» انگار بين صفا و مروه مي رود. «وَ مَا عَذَّبَ اللَّهُ أُمَّةً إِلَّا عِنْدَ اسْتِهَانَتِهِمْ بِحُقُوقِ فُقَرَاءِ» خدا هيچ امتي را عذاب نمي کند مگر وقتي حقوق بيچاره ها را فراموش کنند. الآن خيلي اجاره خانه ها و رهن خانه ها بالا رفته است. حضرت فرمود: اگر مي خواهي گناهان کبيره شما جبران شود، همين الآن دل بيچاره اي را شاد کن. همين الآن به مستأجر زنگ بزنيد و اجاره را زياد نکنيد. به ديگران رحم کنيد تا از عذاب قبر در امان باشيم.

شريعتي: نکات خوبي را شنيديم. امروز صفحه 432 قرآن کريم، آيات 32 تا 39 سوره مبارکه سبأ را تلاوت خواهيم کرد.

«قالَ الَّذِينَ اسْتَكْبَرُوا لِلَّذِينَ اسْتُضْعِفُوا أَ نَحْنُ صَدَدْناكُمْ عَنِ الْهُدى بَعْدَ إِذْ جاءَكُمْ بَلْ كُنْتُمْ مُجْرِمِينَ «32» وَ قالَ الَّذِينَ اسْتُضْعِفُوا لِلَّذِينَ

ص: 6162

اسْتَكْبَرُوا بَلْ مَكْرُ اللَّيْلِ وَ النَّهارِ إِذْ تَأْمُرُونَنا أَنْ نَكْفُرَ بِاللَّهِ وَ نَجْعَلَ لَهُ أَنْداداً وَ أَسَرُّوا النَّدامَةَ لَمَّا رَأَوُا الْعَذابَ وَ جَعَلْنَا الْأَغْلالَ فِي أَعْناقِ الَّذِينَ كَفَرُوا هَلْ يُجْزَوْنَ إِلَّا ما كانُوا يَعْمَلُونَ «33» وَ ما أَرْسَلْنا فِي قَرْيَةٍ مِنْ نَذِيرٍ إِلَّا قالَ مُتْرَفُوها إِنَّا بِما أُرْسِلْتُمْ بِهِ كافِرُونَ «34» وَ قالُوا نَحْنُ أَكْثَرُ أَمْوالًا وَ أَوْلاداً وَ ما نَحْنُ بِمُعَذَّبِينَ «35» قُلْ إِنَّ رَبِّي يَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ يَشاءُ وَ يَقْدِرُ وَ لكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لا يَعْلَمُونَ «36» وَ ما أَمْوالُكُمْ وَ لا أَوْلادُكُمْ بِالَّتِي تُقَرِّبُكُمْ عِنْدَنا زُلْفى إِلَّا مَنْ آمَنَ وَ عَمِلَ صالِحاً فَأُولئِكَ لَهُمْ جَزاءُ الضِّعْفِ بِما عَمِلُوا وَ هُمْ فِي الْغُرُفاتِ آمِنُونَ «37» وَ الَّذِينَ يَسْعَوْنَ فِي آياتِنا مُعاجِزِينَ أُولئِكَ فِي الْعَذابِ مُحْضَرُونَ «38» قُلْ إِنَّ رَبِّي يَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ يَشاءُ مِنْ عِبادِهِ وَ يَقْدِرُ لَهُ وَ ما أَنْفَقْتُمْ مِنْ شَيْ ءٍ فَهُوَ يُخْلِفُهُ وَ هُوَ خَيْرُ الرَّازِقِينَ»

ترجمه آيات: (امّا) كسانى كه استكبار ورزيدند به مستضعفان گويند: آيا ما شما را از هدايتى كه به سراغتان آمد باز داشتيم؟ بلكه شما خود گناهكار بوديد. و زيردستان به مستكبران گويند: بلكه (مايه ى گمراهى ما) نيرنگ شب و روز (شما بود)، آن گاه كه ما را فرمان مى داديد به خدا كفر ورزيم و براى او همتايانى قرار دهيم. و همين كه عذاب را مشاهده كردند پشيمانى خود را پنهان نمودند. و ما در گردن كسانى كه كفر ورزيدند غل ها قرار داديم، آيا جز آن چه عمل مى كردند جزا داده مى شوند؟ و ما در هيچ ديارى هشدار دهنده اى نفرستاديم مگر آن كه افراد خوشگذر آنان گفتند: حتماً ما به آن چه بدان فرستاده

ص: 6163

شده ايد كافريم. و گفتند: ما از جهت اموال و اولاد بيش تريم (و اين نشانه لطف خداوند به ماست) و ما عذاب نمى شويم. بگو: همانا پروردگار من براى هر كه بخواهد روزى را گشايش مى دهد يا تنگ مى گرداند ولى بيش تر مردم نمى دانند. (كه اين گشايش ها و تنگى ها بيانگر ميزان علاقه خداوند به آنان نيست.) و اموال و فرزندانتان آن گونه (فضيلتى) نيست كه شما را به پيشگاه ما نزديك گرداند، مگر كسانى كه ايمان آورده و كار شايسته انجام داده اند. پس آنانند كه برايشان دو برابر آن چه عمل كردند پاداش است و آنانند كه در غرفه ها و طبقات (بهشتى) آسوده خاطرند. و كسانى كه به قصد به ستوه آوردن (و محو و ابطال آيات) ما تلاش مى كنند، اينان در عذاب (الهى) احضار مى شوند. بگو: بدون شك، پروردگارم براى هر كس از بندگانش كه بخواهد روزى را گشايش مى دهد، و يا براى او تنگ (و محدود) مى گرداند و هر چه را (در راه او) انفاق كرديد پس او (عوضش را) جايگزين مى كند و او بهترين روزى دهندگان است.

شريعتي: اشاره قرآني را بفرماييد و در مورد شخصيت جناب ابوبصير براي ما بگوييد.

حاج آقاي حسيني: آيه ي پاياني اين صفحه که تلاوت شد، مناسب با بحث ماست « وَ ما أَنْفَقْتُمْ مِنْ شَيْ ءٍ فَهُوَ يُخْلِفُهُ وَ هُوَ خَيْرُ الرَّازِقِينَ» هرچه در راه خدا انفاق کنيد خدا جبران مي کند و بهترين روزي دهنده است. از صاحبخانه ها تقاضا مي کنم به مستأجرين خود رحم کنند و اجاره ها را زياد نکنند. فصل جابجايي هست ولي بحث انتخاب مدرسه و ثبت نام مدارس هم هست، با مستأجرين کنار بياييد. يقين داشته باشيد

ص: 6164

خدا جبران مي کند. مرحوم حاج آقا مرتضي حائري، کساني را که کمک مي کردند، مي فرمود: پولتان يک هفته اينجا امانت باشد، اگر تا هفته ديگر اثرش را در زندگي نديديد، بياييد پول خود را برداريد.

جناب ابابصير شخصيت بسيار بزرگي است، امام صادق فرمود: من بهشت را براي تو ضمانت مي کنم. به امام صادق عرض کردند: وقتي ما نمي توانيم خدمت شما برسيم از چه کسي مسائل خود را بپرسيم؟ فرمود: از ابابصير. يعني اصحاب ائمه سه دسته بودند، يک عده راوي حديث و يک عده مجتهد بودند. اين جزء مجتهدين بود. يعني مي توانست هر مسأله اي از او مي پرسيدند با اطلاعاتي که ياد گرفته بود رد اصول کند و پاسخ بدهد. در يک سفر حج محمد بن مسلم که بهترين صحابي امام صادق هست، همسفر با ابابصير است. هر موکبي مي رسيدند، مي گفتند: بايد نماز جماعت بخوانيم. امام جماعت محمد بن مسلم و باقي اصحاب امام صادق، جناب ابابصير بود. مي گويد: من معلم قرآن بودم به خانمي، ابابصير نابينا بود. يک روز در جلسه قرآن شوخي کردم. ابابصير معلم قرآن، پيرمرد هشتاد نود ساله با اين زن شوخي کرد. فردا خدمت امام صادق رفتم. حضرت فرمود: يا ابا بصير، ديروز به خانم چه گفتي؟ چرا سر درس شوخي مي کني؟ از خجالت دست جلوي صورت گرفتم تا نگاه به نگاه امام نيافتد. گفتم: استغفرالله، حضرت فرمود: استغفار فايده ندارد. گفت: چه کنم؟ حضرت فرمود: جلسه را تعطيل کن.

شريعتي: «والحمدلله رب العالمين و صلي الله علي محمد و آله الطاهرين»

99-03-26- سيره ي تربيتي امام صادق عليه السلام

شريعتي: بسم الله الرحمن الرحيم، اللهم صل علي محمد و آل محمد و عجل فرجهم.

سلام مي کنم خدمت شما

ص: 6165

بينندگان خوب و شنوندگان نازنين مان، به سمت خداي امروز خيلي خوش آمديد. انشاءالله هرجا هستيد خداي متعال پشت و پناه شما باشد و بهترين ها براي شما رقم بخورد. حاج آقاي حسيني قمي سلام عليکم، خيلي خوش آمديد.

حاج آقاي حسيني قمي: سلام عليکم و رحمة الله، عرض سلام و ارادت خالصانه خدمت همه بينندگان عزيز دارم. آرزوي سلامتي و موفقيت براي همه دارم.

شريعتي: به ايام شهادت امام صادق(ع) نزديک مي شويم، امروز از سيره تربيتي حضرت براي ما خواهند گفت. بحث امروز شما را خواهيم شنيد.

حاج آقاي حسيني قمي: بسم الله الرحمن الرحيم، در آستانه ي شهادت وجود مقدس امام صادق هستيم و فردا شب، شب شهادت حضرت هست. امسال يک شرايط ويژه اي داريم ولي هرکس با رعايت مسائل بهداشتي، اگر مي تواند در مراسم شرکت کند. اگر از ائمه ما مثلاً ما دو سه هزار روايت داريم، از امام صادق(ع) سي و هشت هزار حديث داريم و قابل مقايسه نيست. لذا خيلي بايد قدردان حضرت باشيم و بيان معارف ديني آنچه امروز به دست ما رسيده به برکت علمي امام صادق است. به هر شکلي هست ايام شهادت را تعظيم و تکريم کنيم. به چهار ويژگي از زندگي حضرت بپردازيم. ويژگي اول جاذبه ي شديد اهل بيت مخصوصاً در زندگاني امام صادق(ع)، اينها در اوج جذب بوديم و جاذبه خيلي قوي بود. قدرت جذب فوق العاده اي داشتند. اين براي ما امروز الگو هست، حوصله ما خيلي کم شده در دعوت به معارف دين. يکي از اصحاب امام صادق(ع) مي گويد: من برادرزاده اي داشتم که جزء يکي از گروه هاي انحرافي و باطل بود. جَهميه کساني بودند که اعتقادات

ص: 6166

باطلي داشتند از جمله معتقد به جبر بودند، اختياري در افعال نداريم و همه کارهايي که مي کنيم مجبور هستيم. يا مثل مُرجعه مي گفتند: همين که انسان ايمان بياورد، ولو عملي انجام ندهد ايمان کفايت مي کند. لازم نيست عمل صالح داشته باشد. افکار باطلي داشتند. اين صحابه امام صادق مي گويد: برادر زاده اي داشتم که جزء فرقه انحرافي باطل بود. اتفاقاً تعبير اين برادرزاده اين است که از خبيث هاي گروه انحرافي بود. به من گفت: يکوقتي از امام خود بگير، مگر تو به امام صادق معتقد نيستي. من بيايم مناظره کنم و محکومش کنم. خدمت امام صادق آمدم و گفتم: اين برادرزاده ي ما وقت مي خواهد بيايد شما را محکوم کند. حضرت فرمود: مانعي ندارد. مي گويد: رفتم و برگشتم و گفتم: آقا ببخشيد من خيلي مي ترسم اين آدم خبيثي است يکوقت جسارت نکند. حضرت فرمود: براي من مي ترسي؟ ترسي نداري. هرچه مي خواهد بگويد. محضر امام صادق آمد. حضرت تا نشست يک سؤال از ايشان پرسيدند. اين متحير ماند.

در مناظره که يک فن است، يک دانش مهمي است که آدم با يک جمله مي تواند طرف را مغلوب کند. يک سؤال از او پرسيد در اعتقادات خود، در جوابش ماند، گفت: نمي دانم. بروم فکر کنم. رفت يک مدتي فکر کرد و به عمويش گفت: يکوقت ديگر براي ما بگير ببينيم باز مي توانيم حضرت را مغلوب کنيم؟ دوباره حضرت آمد اين سه سؤال پرسيد. باز هم متحير شد و گفت: بروم جوابش را پيدا کنم. براي سومين بار به عمويش گفت: يکبار ديگر وقت ملاقات بگير. خدمت امام صادق آمد و گفت: سومين بار است برادرزاده ما وقت ملاقات مي خواهد.

ص: 6167

حضرت فرمود: مانعي ندارد. فردا بيايد در منطقه اي در کوفه، خدمت امام صادق رفت. بار سوم ديد نه، مثل اينکه اين يک حساب ديگري است و تسليم امام صادق شد. گفت: من بار اول شکست خوردم و بار دوم شکست خوردم. الآن هم شکست خوردم. متوجه شدم مسير من باطل است. بدست امام صادق از آن انحراف و فرقه ي انحرافي جدا شد.

اين آقايي که سه مرتبه آمده بود امام را شکست بدهد و نتوانست و به قول عمويش خبيث ترين فرد گروه انحرافي بود. اين آقا نفر اول شاگردان امام صادق(ع) شد، که در مباحث اعتقادي و کلامي و مناظره با مخالفين از اين بالاتر نداريم. اين شخصيت کسي نيست جز هشام بن حکم که به جايي رسيد راوي صدها حديث از امام صادق است و دهها کتاب از او به جاي مانده است. استاد مناظره شد. شيخ مفيد درباره او مي نويسد که جزء رؤسايي است که امروز تمام حرام وحلالي که به دست ما رسيده به واسطه اين آقا و امثال اوست. همان شخصيتي است که شايد عزيزان اين را شنيده باشند. يکوقتي امام صادق(ع) در منا نشسته بودند و چشم انتظار آمدن هشام بن حکم بودند. سر مي کشيدند ببينند کي مي آيد، وقتي آمد و مناظره بسيار جالبي کرد که مجال نيست. امام صادق درباره او فرمود: «هذا ناصرنا بقلبه و لسانه و يده» اين يار و ياور ماست با فکر و زبان و همه وجودش. هرکس به دنبال هشام برود تابع هشام باشد تابع ماست و هرکس با او مخالفت کند، با ما دشمن است. در تاريخ هست آنقدر حضرت خوشحال شدند

ص: 6168

حتي دندان هاي مبارک حضرت پيدا مي شد وقتي مناظره هشام را مي ديد.

چون عمر طولاني داشت و زمان امام کاظم و امام رضا(ع) بود، هارون يکوقتي از او دعوت کرد در مناظره اي شرکت کند، در آن مناظره هارون پشت پرده نشسته بود و مناظره را گوش مي کرد. چنان هشام بن حکم در آن جلسه غالب شد، هارون الرشيد گفت: زبان هشام از هزار شمشير برنده تر، مؤثرتر است. هارون در آن جلسه خيلي عصباني بود. چون بحث امامت پيش آمد. ناچار شد مدتي مخفي زندگي کرد و قصد جانش را کردند و همين باعث مرگش شد. امام صادق از کسي که نفر اول فرقه انحرافي است کسي را مي سازد که نفر اول مناظرات و مباحثات کلامي و اعتقادي امام صادق(ع) است.

در منابع قديمي ما هست، يکي از اصحاب امام صادق به نام عامر بن عبدالله، مي گويد: نشسته بودم. يکوقت کسي آمد. اين صحابي که بعدها آدم خوب مي شود مرا ديد و به من گلايه کرد و گفت: تو رفتي عليه من نزد امام صادق صحبت کردي؟ گفت: نه، چيزي نگفتم. همين مقدار بگويم که از امام صادق سؤال کردم آيا شراب حرام است؟ حضرت فرمود: حرام است ولي فلاني دارد مي خورد. گفت: من نگفتم امام فرمود تو مي خوري! همين جمله امام عجيب در او تحول ايجاد کرد که حجت و ولي خدا خبر دارد. امام مي دانست اين مسير هدايتش در همين مسير است. همين جمله را که شنيد گفت: توبه مي کنم. به درجه اي رسيد که من نام نمي برم. در حالات يکي از علما ديدم، يکوقتي گفته بودند: فلاني شراب مي خورد. شما دستوري نداريد به او بگوييم:

ص: 6169

ترک کند. فرمود: به او بگوييد: از اين به بعد هروقت مي خواهد بخورد، بخورد. ولي بسم الله بگويد و بخورد. به او مي گويند، بار ديگر که آمد شراب بخورد، بسم الله گفت، خجالت کشيد و همين باعث ترکش شد. گاهي يک سخن اثر دارد. اين جاذبه امام است. امام با يک گزارش و لطافتي که بلد هستند مسير زندگي را عوض مي کنند.

نمونه سوم چند نفر از اصحاب خوب امام صادق(ع)، زراره، محمد بن مسلم و ابوبصير يک نامه براي حضرت نوشتند. اينها جزء رده هاي اول اصحاب امام صادق هستند. محمد بن مسلم که اين هفته تجليل از اين بزرگوار هست، بيشترين رواياتي که از امام صادق به ما رسيده از محمد بن مسلم است. بسيار جليل القدر است. در سند بيش از شش هزار حديث حضور دارد. يک نامه به امام صادق نوشتند و گفتند: شما در مدينه هستيد و ما در کوفه هستيم، يکي از اصحاب شما در کوفه هست، يک کارهايي دارد که ما گلايه داريم. از جناب مفضّل گلايه کرده بودند. مفضل از اصحاب درجه يک امام صادق است. توحيد مفضل که حضرت چهار روز در خانه درس توحيد به او دادند. جزء اصحاب خاص حضرت است. نامه نوشتند و از مفضل شکايت کردند، «إن المفضل يجالس الشطار، و أصحاب الحمام، و قوما يشربون شرابا» اين صحابي درجه يک شما در کوفه با آدم هاي ناباب نشست و برخاست دارد. شما به مفضل تذکر بده با اينها رفت و آمد نکند. حضرت براي اصحابشان نامه نوشتند، براي زراره، براي ابوبصير، فرمودند: نامه مرا به مفضل بدهيد. خوشحال شدند و فکر کردند متن

ص: 6170

نامه سرزنش است. نامه را به مفضل دادند، مفضل نامه را باز کرد و امام صادق چيزي در مورد موضوع ننوشته بود، ما يکسري چيزهايي لازم داريم براي ما در کوفه خريداري کن. مفضل نامه را خواند و ديد پول سنگيني است. به زراره داد و گفت: اين نامه را بخوان. زراره نامه را خواند، امام صادق سي هزار درهم، پنجاه هزار درهم پول نياز دارد. به بغل دستي اش محمد بن مسلم داد. او هم خواند و به بغل دستي اش داد. روايت اين است که گفتند: ما چنين پولي نداريم بدهيم. باشد بررسي کنيم. نامه را به مفضل دادند و گفتند: در توان ما نيست و جا خوردند! گفتند برويم. مفضل گفت: تا اينجا آمديد، ناهار بمانيد. مفضل بيرون آمد و نزد رفقاي ناباب خود، لات هاي شهر رفت! گفت: امام صادق نامه اي نوشته و پنجاه هزار درهم پول نياز دارد. گفتند: چشم! آقا جان بخواهد، پول چيزي نيست. مفضل پول ها را آورد و ديد اينها هنوز سر سفره ناهار هستند. گفت: حضرت چقدر پول مي خواست؟ پنجاه هزار درهم را آوردم!

امام صادق نمي خواهد کار جوان هاي لا ابالي را تأييد کند. اينها حاضر هستند از مال و جانشان براي امام سرمايه گذاري کنند. شما هنر داري نقاط ضعفش را برطرف کن. امام صادق به اصحاب ديگرش فرمود: کار مفضل درست است. سيره ي پيامبر ما اين است، اگر در همين عنوان اول جاذبه اهل بيت صحبت کنيم دهها نمونه بحث داريم. يکوقت گفتيم: زني از مکه به نام ساره، در تفسير فرات هست. زني از مکه به مدينه خدمت پيامبر رسيد و درخواست کمک مالي کرد. حضرت فرمود: هجرت

ص: 6171

کردي و مسلمان شدي و آمدي؟ گفت: نه، همان زن کافري که بودم هستم. حضرت فرمود: مگر جوان هاي مکه اداره ات نمي کنند؟ چرا جوان هاي مکه اداره اش کنند؟ چون اين زني بود که در جلسات عياشي مکه آوازه خوان بود. گفت: نه، بعد از جنگ بدر جلسات تعطيل شده است. حضرت نفرمود: به جهنم! از گرسنگي بمير! گرسنه و گرفتار است و پناه آورده است. روايت دارد به غريبه ها حواله ندادند و به قوم خود فرمودند: اداره اش کنيد. لباس و پوشاک و مسکن و خرجي دادند.

شيخ بهايي کتابي دارد، استاد علامه مجلسي اول است. مرحوم شيخ بهايي مي نويسد: امام صادق در کوچه هاي مدينه حرکت مي کرد، سيد حِميري را ديد که ظرف شراب در دست به خانه مي رود. سيد حميري آدمي است که مي گفت: اگر کسي بتواند در مورد اميرالمؤمنين فضيلتي بگويد که من در قالب شعر نياورده باشم، جايزه مي دهم. خيلي مهم است آن هم در دوران بني اميه و بني عباس، يعني در يک کلمه چوب دارش به دوشش بود. با همه خوبي هايش يک اشکال بزرگ در زندگي داشت. امام صادق او را با ظرف شرابي ديد. حضرت فرمود: چه در ظرف داري؟ گفت: شير است. حضرت فرمود: شير است. يک مقدار از شيرت در دست من بريز. ظرف را سرازير کرد، شير بود. ظرف شراب مرا امام صادق با يک نگاه تبديل به شير کرد که من خجالت نکشم.

داستان امام باقر و مرد شامي را گفتيم، آدمي که صريحاً به امام باقر مي گويد: اگر من جلسه شما مي آيم فقط جاذبه اخلاق شماست و الا از نظر فکري من شما را قبول ندارم. ما

ص: 6172

تربيت يافته مکتب شام هستيم. ما اعتقاد داريم کسي بخواهد مطيع خدا و رسول باشد بايد دشمن شما باشد. حضرت فرمود: باشد بيا. آمد از دنيا رفت، روزي که از دنيا رفت به امام باقر گفتند: اين بيچاره وصيت کرده که شما نماز ميت بخواني. شامي تربيت يافته مکتب بني اميه به امام باقر(ع) وصيت کرد که بيا نماز بخوان. مرحوم شيخ طوسي در امالي نقل مي کند، امام باقر(ع) آمدند و فرمودند: اين نمرده و از دنيا نرفته است. در مسجد مدينه دعا و نماز خواندند و دعا کردند و منزل اين مرد شامي آمد و فرمود: مرد شامي کو؟ گفتند: کفنش کرديم و شما نماز بخوان. فرمود: نمرده، چرا کفنش کرديد؟ يا شامي بلند شو! آقا تکان خورد و بلند شد. حضرت فرمود: چيزي به او بدهيد بخورد و مرده را زنده کرد. آنوقت از بهترين اصحاب امام باقر شده است. کسي به امام باقر مي گويد: من به اندازه کسي را بيشتر دشمن ندارم.

عنوان دوم؛ امام صادق(ع) سختي اداره حکومت دين را ياد اصحاب خود مي دادند. همين مفضل که از اصحاب خوب امام صادق است. مي گويد: داشتيم طواف مي کرديم، حضرت نگاهي به من کردند و فرمودند: مفضل چرا غمگين و افسرده هستي، غصه دار هستي؟ مفضل گفت: در حال طواف فکر مي کردم که حکومت دست بني عباس است. اينها خيلي به امام صادق ظلم کردند. کاش حکومت دست شما بود. در طواف غصه خوردم و ناراحت شدم! تا اين جمله را گفتم، امام فرمود: «يا مُفَضَّل، لَوْ كَانَ ذَاكَ، مَا كَانَ إِلَّا سِيَاسَةَ اللَّيْلِ ، و سِيَاحَةَ النَّهَارِ» امروز اينها ظلم کردند و حکومت را

ص: 6173

از ما گرفتند، ولي مي داني اگر دست ما بود بايد چه مي کرديم؟ شب تا صبح بايد مي نشستيم براي اداره حکومت برنامه ريزي مي کرديم. صبح تا شب مي گشتيم گرفتاري هاي مردم را برطرف مي کرديم. «و لُبْسَ الْخَشِنِ، و أَكْلَ الْجَشِبِ شِبْهَ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ ع وَ إِلَّا فَالنَّارُ» بايد شب تا صبح برنامه ريزي مي کرديم، صبح تا شب مي گشتيم، ساده ترين لباس ها را مانند جدمان اميرالمؤمنين استفاده مي کرديم، و الا آتش سراغ ما مي آمد. «فَزُوِيَ ذَلِكَ عَنَّا فَصِرْنَا نَأْكُلُ وَ نَشْرَبُ وَ هَلْ رَأَيْتَ ظُلَامَةً جَعَلَهَا اللَّهُ نِعْمَةً مِثْلَ هَذَا» به ما ظلم کردند ولي اين ظلم امروز ظلمي است که ما سختي هاي آن زمان را نداريم ولي بدان اگر اين ظلم ها نبود، حکومت ديني به اين آساني است.

ابوموسي اشعري مي گويد: از اميرالمؤمنين يک سؤالي کردم و گفتم: کسي چنين جرم و جنايتي مرتکب شده است. حکم فقهي و شرعي چيست؟ اميرالمؤمنين فرمود: من قلمرو حکومت خودم را خوب مي شناسم. در حکومت من اين مدل جرم و جنايت امکان ندارد پيش بيايد. گفت: پس بگذاريد صادقانه بگويم. سؤال را معاويه از شام فرستاده و گفته از علي بن ابي طالب بپرس. امام صادق فرمود: اگر حکومت ديني دست ما بود اينطور بود. يادمان باشد امروز که اين حکومت ديني دست ما هست، ما مسئوليت داريم. عمار يکي از اصحاب حضرت است. از امام صادق سؤال کرد: مي شود محرمات را براي من بشماريد؟ حضرت فرمود: يکي دو تا نيست. پول شراب، از چيزهاي حرام است. اگر کسي معاذ الله در مسير فحشاء درآمد داشته باشد. گفت: چرا سراغ اين موارد رفتيد؟ اگر يک قاضي رشوه بگيرد حرام نيست؟ فرمود: يا عمار،

ص: 6174

چه مي گويي؟ آن کفر است. اين حديث را شيخ انصاري در بحث رشوه در مکاسب محرمه به عنوان نمونه آورده است. هر منکري، منکر است ولي درجات منکر يادمان باشد. بدحجابي منکر است. شراب خواري منکر است. فحشاء منکر است. اخيراً در رسانه ملي مطالبه گري را مشاهده کردم و بسيار پسنديدم. اينکه بعضي مشکلات اقتصادي و اجتماعي را ريشه اي گزارش تهيه کردند، خيلي مؤثر است. رسانه ملي در اين موضوع نقش مهمي دارد.

امام صادق يک نامه مفصلي به والي اهواز نوشتند. والي اهواز به امام نوشت که من استاندار اهواز شدم، مرا نصيحت کنيد. حضرت فرمود: خيلي خوشحال و خيلي ناراحت شدم. ناراحت شدم مبادا اگر يکوقت مراجعه کننده ها را تحويل نگيري، بوي بهشت به مشام تو نمي رسد. خوشحال شدم بلکه گرفتاري مردم را برطرف کنم. حضرت نوشتند: بدان نجات تو در اين است که خون بي گناه نريزي. آزار تو به مردم نرسد. مردم اذيت نشوند و راحت باشند. با مردم مدارا کن. خوش برخورد باش. شديد باش ولي زور نگو.

خيلي ها نوشته بودند در مورد مستأجرها صحبت کرديد، صاحبخانه ما با ما مدارا کرده است، کرايه را زياد نکرده است. ما واقعاً تشکر مي کنيم. از کارهايي که در سيره تربيتي حضرت هست، در حالات امام صادق هست که فرمود: «و إِنِّي لَمِنْ أَكْثَرِ أَهْلِ الْمَدِينَةِ مَالًا» من جزء نفرهاي اول ثروتمندان مدينه هستم. امام صادق در اثر کار و تلاش و عمران و کشاورزي و آباداني که داشتند، ولي حضرت فرمود: «مَا مَنْزِلَةُ الدُّنْيَا مِنْ نَفْسِي إِلَّا بِمَنْزِلَةِ الْمَيْتَةِ إِذَا اضْطُرِرْتُ إِلَيْهَا أَكَلْتُ مِنْهَا» ولي در حد اضطرار و ضرورت از دنيا استفاده مي کنم.

ص: 6175

چطور آدم يکوقت مجبور شود، يک حرامي برايش حلال مي شود، اگر در گرسنگي بماند و در بياباني گير کند، مردار هم مي تواند بخورد، من اينطور با دنيا رفتار مي کنم. اگر امام صادق سيره و برنامه اش اين است، ما به اميرالمؤمنين و امام صادق نمي رسيم. کسي آمد به امام صادق گفت: پولي از کسي طلب دارم مي خواهم خانه اش را بردارم. فرمود: به خدا پناهت مي دهم. پناه بر خدا که اگر کسي بخاطر بدهي مالي از سرپناهش بيرونش کنند. اگر از کسي طلب داريم، رهنش را نتوانسته بدهد، به احترام حضرت زهرا، به احترام امام صادق، بخاطر خدا، کوتاه بياييد تا از اين بحران عبور کنيم.

شريعتي: امروز صفحه 439 قرآن کريم، آيات 39 تا 44 سوره مبارکه فاطر را تلاوت خواهيم کرد.

«هُوَ الَّذِي جَعَلَكُمْ خَلائِفَ فِي الْأَرْضِ فَمَنْ كَفَرَ فَعَلَيْهِ كُفْرُهُ وَ لا يَزِيدُ الْكافِرِينَ كُفْرُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ إِلَّا مَقْتاً وَ لا يَزِيدُ الْكافِرِينَ كُفْرُهُمْ إِلَّا خَساراً «39» قُلْ أَ رَأَيْتُمْ شُرَكاءَكُمُ الَّذِينَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ أَرُونِي ما ذا خَلَقُوا مِنَ الْأَرْضِ أَمْ لَهُمْ شِرْكٌ فِي السَّماواتِ أَمْ آتَيْناهُمْ كِتاباً فَهُمْ عَلى بَيِّنَةٍ مِنْهُ بَلْ إِنْ يَعِدُ الظَّالِمُونَ بَعْضُهُمْ بَعْضاً إِلَّا غُرُوراً «40» إِنَّ اللَّهَ يُمْسِكُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ أَنْ تَزُولا وَ لَئِنْ زالَتا إِنْ أَمْسَكَهُما مِنْ أَحَدٍ مِنْ بَعْدِهِ إِنَّهُ كانَ حَلِيماً غَفُوراً «41» وَ أَقْسَمُوا بِاللَّهِ جَهْدَ أَيْمانِهِمْ لَئِنْ جاءَهُمْ نَذِيرٌ لَيَكُونُنَّ أَهْدى مِنْ إِحْدَى الْأُمَمِ فَلَمَّا جاءَهُمْ نَذِيرٌ ما زادَهُمْ إِلَّا نُفُوراً «42» اسْتِكْباراً فِي الْأَرْضِ وَ مَكْرَ السَّيِّئِ وَ لا يَحِيقُ الْمَكْرُ السَّيِّئُ إِلَّا بِأَهْلِهِ فَهَلْ يَنْظُرُونَ إِلَّا سُنَّتَ الْأَوَّلِينَ فَلَنْ تَجِدَ لِسُنَّتِ اللَّهِ تَبْدِيلًا وَ لَنْ تَجِدَ لِسُنَّتِ اللَّهِ

ص: 6176

تَحْوِيلًا «43» أَ وَ لَمْ يَسِيرُوا فِي الْأَرْضِ فَيَنْظُرُوا كَيْفَ كانَ عاقِبَةُ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ وَ كانُوا أَشَدَّ مِنْهُمْ قُوَّةً وَ ما كانَ اللَّهُ لِيُعْجِزَهُ مِنْ شَيْ ءٍ فِي السَّماواتِ وَ لا فِي الْأَرْضِ إِنَّهُ كانَ عَلِيماً قَدِيراً»

ترجمه آيات: او كسى است كه شما را در زمين جانشينان (پيشينيان) قرار داد؛ پس هر كس كفر ورزد بر ضررش خواهد بود و كافران را كفرشان جز دشمنى و خشم نزد پروردگارشان نمى افزايد، و كافران را كفرشان جز خسارت نمى افزايد. بگو: آيا شريكان خويش را كه به جاى خداوند مى خوانيد ديده ايد؟ به من نشان دهيد كه چه چيزى را از زمين آفريده اند، يا براى آنان در (آفرينش) آسمان ها مشاركتى است؟ يا به آنان كتابى داده ايم كه ايشان، دليل و حجّتى از آن بر شرك خود دارند؟ (نه، هيچ كدام نيست،) بلكه ستمكاران تنها بر اساس وعده اى (دروغى) كه بعضى شان به بعضى ديگر (در مورد شفاعت) مى دهند يكديگر را فريب مى دهند. همانا خداوند آسمان ها و زمين را از زوال (و سقوط و خروج از مدار) نگاه مى دارد، و اگر زوال پذيرند (و از مدار خارج شوند) احدى جز او نمى تواند آنها را نگاه دارد؛ البتّه او بردبار و آمرزنده است. و (مشركان) با سخت ترين سوگندها، به خدا سوگند ياد كردند كه اگر هشدار دهنده اى به سراغشان بيايد از هر يك از امّت هاى ديگر هدايت يافته تر شوند؛ پس همين كه هشدار دهنده اى برايشان آمد، جز نفرت (از حقّ) چيزى بر آنان نيفزود. (نفرت آنان از حقّ) به خاطر استكبار در زمين و نيرنگ بدشان بود، و نيرنگ بد جز اهلش را فرا نگيرد، پس آيا آنان جز سنّت (خداوند

ص: 6177

را در مورد قلع و قمع) پيشينيان انتظار دارند؟ با آنكه براى سنّت و قانون الهى هرگز جايگزينى نخواهى يافت، و هرگز براى سنّت الهى تغييرى نخواهى يافت. آيا در زمين سير نكردند تا ببينند كه سرانجام كسانى كه قبل از ايشان بودند و قدرتشان بيش از آنان بود چه شد؟ و هيچ چيز در آسمان ها و زمين نيست كه خداوند را به عجز در آورد (و از حيطه ى قدرت او خارج باشد.) البتّه او بس آگاه و تواناست.

شريعتي: نکات پاياني شما را خواهيم شنيد.

حاج آقاي حسيني قمي: يکي از اصحاب امام صادق مي فرمايد: من هرجا مي رفتم به من مي گفتند: مي شود اين حديث را يکبار ديگر براي ما بخوانيد. حديث اين است که گفت: «رُوِّينَا أَنَّ عَابِدَ بَنِي إِسْرَائِيلَ كَانَ إِذَا بَلَغَ الْغَايَةَ فِي الْعِبَادَةِ» عابدهاي بني اسرائيل وقتي به اوج عبادت مي رسيدند، چه مي کردند؟ «صَارَ مَشَّاءً فِي حَوَائِجِ النَّاسِ» تازه راه مي افتادند گرفتاري هاي مردم را برطرف کنند. در احوالات مرحوم آيت الله غروي اصفهاني مي ديدم مرد بزرگي بود، استاد آيت الله العظمي خويي و استاد علامه طباطبايي بود، استاد خيلي از بزرگان بود. به ايشان گفتند: اگر به شما بگويند: نيم ساعت آخر عمر چه مي کنيد؟ فرمود: دم در مي نشينم، گرفتاري کسي که رد مي شود را حل کنم.

شريعتي: «والحمدلله رب العالمين و صلي الله علي محمد و آله الطاهرين»

99-04-02- سيري در نهج البلاغه، شرح خطبه 57

شريعتي: بسم الله الرحمن الرحيم، اللهم صل علي محمد و آل محمد و عجل فرجهم.

دلم جلد است بين اين در و آن در نمي چرخد *** زبانم جز به مدح آل پيغمبر نمي چرخد

اگر يک لحظه از من چشم برداري چه خواهد

ص: 6178

شد *** نه خون بي اذن تو در بين اين پيکر نمي چرخد

تو هستي برکت اين سفره ها و رزق و روزي ها *** وگرنه زندگي اين همه نوکر نمي چرخد

شما از چهارده تا کعبه ي سيار دنيايي *** که تا هستي کسي دور کس ديگر نمي چرخد

به لطف بودن اولاد موسي حالمان خوب است *** بدون مشهد و قم چرخ اين کشور نمي چرخد

سلام مي کنم خدمت شما بينندگان خوب و شنوندگان نازنين مان، حلول ماه ذي القعده بر شما مبارک باشد. حاج آقاي حسيني قمي سلام عليکم، خيلي خوش آمديد.

حاج آقاي حسيني قمي: سلام عليکم و رحمة الله، عرض سلام و ارادت خالصانه خدمت همه بينندگان عزيز دارم. امشب شب اول ماه ذي القعده هست، ماه علي بن موسي الرضا(ع)، اول ماه تکريم و بزرگداشت حضرت معصومه(س) است. يازدهم ماه ذي القعده ولادت حضرت علي بن موسي الرضا است و 23 ماه ذي القعده روايتي است در شهادت امام رضا که مشهدي ها اين روايت را گرامي مي دارند، آخر ماه ذي القعده شهادت پاره تن امام رضا، امام جواد(ع) است و 25 ذي القعده يکي از چهار روزي است که در سال روزه اش معادل شصت سال افضل است. مرحوم ميرداماد يک رساله اي در مورد اين چهار روز دارد و مي گويد: افضل از روزه ي شصت ساله در 25 ذي القعده بالاتر زيارت امام رضا(ع) است. 23 تا 25 ذي القعده که زيارتي حضرت است در مشهد اگر کسي مي تواند بماند.

شريعتي: فردا برنامه سمت خدا از حرم کريمه ي اهل بيت از شهر مقدس قم تقديم شما خواهد شد و نايب الزياره شما خواهيم بود. بحث امروز شما را خواهيم

ص: 6179

شنيد.

حاج آقاي حسيني قمي: بسم الله الرحمن الرحيم، خطبه ي 57 نهج البلاغه ي اميرالمؤمنين(ع)، «أَمَّا إِنَّهُ سَيَظْهَرُ عَلَيْكُمْ بَعْدِي رَجُلٌ رَحْبُ الْبُلْعُومِ مُنْدَحِقُ الْبَطْنِ» حضرت از آينده خبر مي دهند،فرمودند: بعد از من کسي بر شما حاکم مي شود که آدم رحب البُلغوم، آدمي که گشاده گلو است. مندحق البطن، برآمده شکم هست. آدم پرخور، «يَأْكُلُ مَا يَجِدُ» هرچه پيدا کند مي خورد، «وَ يَطْلُبُ مَا لَا يَجِدُ» چيزي هم پيدا نکند دنبالش مي رود تا پيدا کند. «فَاقْتُلُوهُ وَ لَنْ تَقْتُلُوهُ أَلَا وَ إِنَّهُ سَيَأْمُرُكُمْ بِسَبِّي» اين آدمي که شکم باره است، بر شما حاکم خواهد شد، به شما فرمان مي دهد مرا سَب کنيد، به من دشنام بدهيد. «وَ الْبَرَاءَةِ مِنِّي» از من اعلام برائت کنيد. «فَأَمَّا السَّبُّ فَسُبُّونِي» عيبي ندارد. اگر مجبورتان کردند، جانتان در خطر است، به من دشنام بدهيد و خودتان را نجات بدهيد. «فَإِنَّهُ لِي زَكَاةٌ وَ لَكُمْ نَجَاةٌ» شما نجات پيدا مي کنيد. اين براي من رشد است و با دشنام به من چيزي از من کم نمي شود. «وَ أَمَّا الْبَرَاءَةُ فَلَا تَتَبَرَّءُوا مِنِّي» ولي قلباً از من اعلام برائت نمي کنيد و من در دل شما هستم. «فَإِنِّي وُلِدْتُ عَلَى الْفِطْرَةِ وَ سَبَقْتُ إِلَى الْإِيمَانِ وَ الْهِجْرَةِ» ولادت من با فطرت ديني هست و من در ايمان و هجرت مقدم بر همه هستم. اول مؤمن به رسول خدا اميرالمؤمنين است. اولين مهاجر اميرالمؤمنين است. پي آن کسي که بر شما حاکم مي شود با اين ويژگي ها و به شما فرمان سَبّ مرا مي دهد، نگران نباشيد. اين خلاصه ترجمه خطبه 57 نهج البلاغه است.

اما اينکه اين شخص که حضرت از او خبر مي دهند، کيست. ابن ابي الحديد

ص: 6180

مي گويد: چند نظريه هست. بعضي گفتند: حجاج است، حجاج بن يوسف ثقفي است، بعضي گفتند: مغيره است، بعضي مي گويد: زياد است. پدر ابن زياد که در کربلا سيد الشهداء را به قتل رساند. ابن ابي الحديد مي گويد: قرائن تاريخ و قرائت کلام حضرت نشان مي دهد به هيچ کدام از اينها تطبيق ندارد. آن کسي که اين ويژگي ها درباره او بود که مردم را وادار به سبّ اميرالمؤمنين مي کرد، حاکم بر مردم بود، مخصوصاً حضرت معرفي مي کند به آدم پرخوري که سير نمي شود، معاويه است. اين ويژگي ها در او هست.

در تاريخ هست وقتي معاويه سر سفره مي نشست، خسته مي شد. ابن ابي الحديد نقل مي کند اين به دليل آن جمله اي است که پيامبر خدا فرمود و در تاريخ معروف است. يک کسي حاکم مي شود که به شما مي گويد: از علي بن ابي طالب اعلام برائت کنيد. ابن ابي الحديد مي گويد: «و لو لا أن لله تعالى في هذا الرجل سرا» اگر نبود بين علي و خدا سرّي است، نبايد يک حديث در فضايل اميرالمؤمنين به ما مي رسيد. دشمنان از دشمني و دوستان از ترس، احمد حنبل در کتاب «فضايل الصحابه» روايات فراواني در منابع عامه و سني آورده است. مي گويد: معلوم مي شود بين خدا و علي رمزي است. «يعلمه من يعلمه» اگر رئيس يک قريه با کسي دشمن شود، بگويد: کسي حق ندارد اسم او را بياورد، نامش فراموش مي شود. آنوقت حاکماني که حکومت بر خليفه مسلمين داشتند، معاويه خليفه مسلمين بود، اجازه نمي داد کسي فضايل اميرالمؤمنين را بگويد. مرحوم علامه اميني در الغدير دارند که در تمام نماز جمعه ها به اميرالمؤمنين دشنام مي دادند ولي اين

ص: 6181

رمزي بين اميرالمؤمنين و خداي متعال است.

ساليان سال اين داستان بود تا زمان عمر بن عبدالعزيز که يکي از کارهاي عمر بن عبدالعزيز اين بود که سبّ از اميرالمؤمنين را برداشت. نقشه اي ريخت، براي مردمي که دشنام به اميرالمؤمنين برايشان عادت شده بود، يک مرتبه برداشتن سخت بود. کار خوبي که عمر بن عبدالعزيز کرد اين بود که سبّ اميرالمؤمنين را از خطبه هاي نماز جمعه برداشت. پيامبر خدا فرمود: هرکس به اميرالمؤمنين دشنام بدهد به من دشنام داده است. يکوقت ابن عباس در مسجدالحرام بود. اواخر عمرش نابينا بود. ديد جمعي نشستند و به اميرالمؤمنين دشنام مي دهند. گفت: مرا برگردانيد. چشمش نمي ديد. نگفت: چه کسي به علي دشنام داد؟ گفت: که بود به خدا دشنام مي داد؟ گفتند: معاذ الله، فرمود: چه کسي به پيامبر دشنام داد؟ گفتند: معاذ الله! فرمود: چه کسي به علي دشنام داد؟ گفتند: ما بوديم! گفت: من شنيدم از پيامبر که «مَنْ سَبَ عَلِيّاً ع فَقَدْ سَبَّنِي».

در اسلام و قرآن يک بابي داريم، باب تقيه، چرا اميرالمؤمنين فرمود: اگر گفتند به من دشنام بدهيد، بدهيد؟ تقيه بحث قرآني است. بحثي نيست که براي شيعيان باشد. در سوره مبارکه نحل آيه 106، داستان جناب عمار و پدر و مادرش، ياسر و سميه را اينقدر شکنجه دادند، گفتند: بعد از پيامبر اعلام بيزاري کنيد، آنها نکردند تا شهيد شدند. نوبت به عمار رسيد، به زبان اعلام بيزاري کرد و رهايش کردند. تقيه کرد. خدمت رسول خدا رسيد، با چشم گريان، گفت: يا رسول خدا نمي دانم کارم اشتباه بود يا نه؟ پدر و مادرم را شهيد کردند، من نجات پيدا کردم. فرمود:

ص: 6182

خدا رحمتشان کند، تو کار خوبي کردي. اين آيه نازل شد «مَنْ كَفَرَ بِاللَّهِ مِنْ بَعْدِ إِيمانِهِ إِلَّا مَنْ أُكْرِهَ وَ قَلْبُهُ مُطْمَئِنٌّ بِالْإِيمانِ وَ لكِنْ مَنْ شَرَحَ بِالْكُفْرِ صَدْراً فَعَلَيْهِمْ غَضَبٌ مِنَ اللَّهِ وَ لَهُمْ عَذابٌ عَظِيمٌ» دلش ايمان است، مجبورش کردند چيزي بگويد، اشکال ندارد بگويد. در سوره آل عمران مي فرمايد: «إِلَّا أَنْ تَتَّقُوا مِنْهُمْ تُقاةً» (آل عمران/28) يا در سوره ي مؤمن «وَ قالَ رَجُلٌ مُؤْمِنٌ مِنْ آلِ فِرْعَوْنَ يَكْتُمُ إِيمانَهُ» (غافر/28) ايمانش را کتمان مي کرد. پيامبر و اهل بيت فرمودند: ما گاهي يک مطلبي را و يک اعتقادي را ولو حق است نبايد اظهار کنيم.

داستان بسيار هشدار دهنده اي است، از يکي از اصحاب امام صادق(ع) است. گاهي اهل بيت اسراري داشتند که نبايد گفته مي شد. معلي بن خُنيس، از اصحاب بسيار درجه يک امام صادق است. اين بزرگوار توسط يک ظالمي به نام داود دستگير شد. گفت: من تو را مي کشم، مگر اينکه تمام اسامي کساني که با امام صادق در ارتباط هستند را بدهي. گفت: مرا تکه تکه کنيد بهتر است چون من اين کار را نمي کنم. داود او را به شهادت رساند. قبل از شهادت گفت: حالا که مرا مي کشيد بگذاريد ميان جماعت مردم بروم و اين امانت ها را بگويم براي کيست. جمعيت که جمع شدند، گفت: ايها الناس، شاهد باشيد. هرچه من پول دارم همه براي امام صادق است. تا اينها فهميدند نقشه بوده همانجا زدند و او را به شهادت رساندند. امام صادق خيلي ناراحت شدند. فرمود: والله! به خدا قسم من نفرين مي کنم کسي که معلي را به شهادت رساند. آن شب امام صادق(ع) در سجده شروع به اين

ص: 6183

مناجات کرد. «اللَّهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ بِقُوَّتِكَ الْقَوِيَّةِ وَ بِجَلَالِكَ الشَّدِيدِ الَّذِي كُلُّ خَلْقِكَ لَهُ ذَلِيلٌ أَنْ تُصَلِّيَ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ أَهْلِ بَيْتِهِ وَ أَنْ تَأْخُذَهُ السَّاعَةَ» خدايا همين الآن داود را مجازات کن! امام صادق سر از سجده بر نداشته بودند که خبر هلاکت داود را آوردند.

امام صادق وقتي معلي به شهادت رسيد، فرمود: البته معلي شهيد شد و قاتلش هم کشته شد ولي بايد به شهادت مي رسيد. معلي سر نگه دار نبود. حرف هاي ما را که اسرار بود، گاهي اين اسرار را فاش مي کرد. يکوقت گفتيم که حضرت فرمود: ايمان ده درجه دارد. سلمان درجه اول است. مقداد درجه دوم و عمار درجه سوم است. مطالبي را به سلمان مي گفتند که اگر ابوذر غفاري آن حرف ها را مي دانست مي گفت: سلمان عجب آدمي است! خدا سلمان را بکشد. مقامات اهل بيت و اسراري که اهل بيت داشتند، نبايد افشا مي شد. معلي نبايد افشاگري مي کرد. به حضرت گفتند: اگر افشاء سرّ اهل بيت را کرده چطور شهيد شده است؟مرحوم ملاصدرا شرحي بر کافي شريف دارند. اين حديث در کافي هست. ايشان وقتي به شرح اين حديث مي رسند مي گويند: نمي خواهد از مقامات معلي کم کند، يک خطايي کرده که با شهادتش جبران مي شود. مسير شهادت ابتلايي بود براي جبران خطايي که کرده بود. گاهي انسان در يک مقام درجه بسيار بالاست ولي حفظ اسرار نمي کند، تقيه نمي کند و هر حرفي را مي زند!

در کافي مرحوم کليني داستاني را ديدم بسيار جالب بود. يکي از اصحاب امام صادق مي گويد، حضرت را در کوچه ديدم. رفتم خصوصي خدمت حضرت گفتم: ببخشيد اين کار را کردم. من مريد و مخلص شما

ص: 6184

هستم. خواستم حفظ ظاهر بکنم و دشمنان نفهمند با شما ارتباط دارم. حضرت فرمود: رحمت خدا بر تو! از يکي از اصحاب گلايه کردند و فرمودند: ديروز يکي با من ملاقات کرد و به جاي اينکه روي گردان باشد، احوالپرسي کرد. چون دوران حکومت حضرت خيلي خفقان بود و سخت بود. ديروز کسي به من سلام کرد و گفت: سلام عليکم يا أباعبدالله!

امام صادق قسم خورد و فرمود: به خدا قسم گاهي در مسجد هستم و مي بينم کسي به اميرالمؤمنين دشنام مي دهد. بين من و او يک ستون است. من پشت ستون نماز مي خوانم و به روي خود نمي آورم که شنيدم. نمازم تمام شد با او مصافحه مي کنم. از اين روايات خيلي داريم. مرحوم علامه مجلسي در بحار کتابي دارد باب تقيه، بيش از صد حديث نقل کرده است. فرمود: کسي اسرار ما را افشاء کند، «مَنْ أَذَاعَ عَلَيْنَا شَيْئاً مِنْ أَمْرِنَا فَهُوَ كَمَنْ قَتَلَنَا عَمْداً وَ لَمْ يَقْتُلْنَا خَطَاءً» مثل کسي است که عمداً ما را کشته باشد. در کامل الزيارات هست وقتي به زيارت سيدالشهداء مي رويم، آداب مفصلي از امام صادق آمده است، چهارده تا از آداب زيارت سيدالشهداء را بيان کردند. يکي اين است که بر تو باد تقيه! اگر جايي ديدي زمينه مناسب نيست، هر حرفي را نزن! زيارت جامعه کبيره را مي شود براي هر کسي گفت؟ صد هزاران فضيلت براي اميرالمؤمنين و اهل بيت هست، همه مقامات اميرالمؤمنين را مي شود همه جا بگوييم. اگر مخاطب ما درک لازم را ندارد نبايد بگوييم.

از بحث هفته گذشته، سيره امام صادق دو مطلب باقي ماند. حديث از امام صادق است که

ص: 6185

جمعي از اصحاب امام صادق خدمت حضرت بودند، شخصي به نام عبدالله بن سنان، گفت: اشکال ندارد، گاهي مي گويند: فلاني جن زده شده، طلسم شده است. مي شود ذکري برايش بگيريم و کاري کنيم؟ اشکالي ندارد به دعانويس مراجعه کنيم؟ اين روزها زياد اين حرف ها را مي زنند. امام صادق فرمود: اگر آنچه برايت مي نويسد از قرآن است و دعاي قرآني است اشکالي ندارد. يک آقايي به من گفت: من با خانمم مشکل دارم، به من گفتند: طلسم شدي. دو ميليون تومان دادم و مشکل حل نشده است. گفتم: مشکل حل نشد. گفت: با دو ميليون نمي شود! چند تا دو ميليون بايد بياوري تا طلسم شما باطل شود. سرِ و چشم زخم و طلسم واقعيت دارد يا نه؟ اگر واقعيت دارد در چه حدي؟ راه حل چيست؟ چقدر بودند افرادي که گرفتار اين شيادها شدند! امام صادق فرمود: شفاء در قرآن است، غير از قرآن چيزي نداريم. حضرت دو آيه خواندند «وَ نُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ ما هُوَ شِفاءٌ وَ رَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنِينَ» (اسراء/82) «لَوْ أَنْزَلْنا هذَا الْقُرْآنَ عَلى جَبَلٍ لَرَأَيْتَهُ خاشِعاً مُتَصَدِّعاً» (حشر/21) بر کوه نازل کنيد، کوه تحت تأثير قرار مي گيرد.

بعضي فکر مي کنند علامه مجلسي فقط احاديث را جمع کرد. ايشان در110 جلد، 66 هزار حديث جمع کرده است. اگر فقط مي خواست حديث جمع کند، پانصد هزار حديث جمع مي کرد. فقط جمع حديث نبوده، بيان روايات و جمع بين آيات و روايات هست. يکي از بزرگان مي گفت: اگر مي خواهيد عظمت علامه مجسي را بشناسيد، در بحار، کتاب «السماء و العالم» آسمان و جهان، چه مباحث دقيقي را مطرح کردند. بحث سِحر، رؤيا، جن را مفصل مطرح

ص: 6186

کردند. کلمات حکما و علما و فقها، آيات و روايات را آورده است. در بحث سِحر ايشان چهل صفحه نظرات خودش را مي گويد. چرا اينقدر ما گرفتار سحر هستيم؟ اصل سِحر هست يا نه؟ مي فرمايد: سِحر بيشتر براي زمان هايي بود که انبياء نبودند. مردم هر جامعه اي از پيامبران دور باشند و به گناه آلوده باشند، شيطان تسلط پيدا مي کند. تسلط شيطان براي کساني است که از انبياء و کتاب هاي آسماني دور باشند. هرچه با قرآن و دعا و ذکر مأنوس شديم تسلط شيطان از بين مي رود. راه حل چيست؟ 1- به قرآن پناه ببريد. 2- به دعا پناه ببريد. 3- توکل بر خدا کنيد. 4- اين چيزهايي که در کتاب هاي دعا نوشتند، مرحوم محدث قمي همه را نوشتند. باطل و سحر نزد ماست. نرويد پول بدهيد تا سحر و جادوي شما را باطل کنند. سحر اينقدر گسترده نيست که تمام زندگي ما درگير سحر باشد.

حديث از امام باقر است، فرمود: اگر کسي سوره ي حمد و قل هو الله او را خوب نکند، هيچ چيز او را خوب نمي کند. حديث دوم فرمود: آيت الکرسي بخوانيد. اميرالمؤمنين فرمود از رسول خدا شنيدم که هروقت مشکلي پيدا کرديد، بگو: «بسم الله الرحمن الرحيم و لا حول و لا قوة الا بالله العلي العظيم» خودتان دعا بنويسيد. چهار قل در قرآن هست. قرآن همراهتان باشد. آيت الکرسي را اکثراً حفظ هستيم و شيطاني راهي ندارد که ورود پيدا کند. قصه اي را از امام (ره) ديدم. امام مدتي تب داشتند و تبشان قطع نمي شد. مرحوم رسولي محلاتي نقل کردند. دو روز تب امام قطع مي شد و دوباره تب مي کردند.

ص: 6187

به امام گفتند: بعضي گفتند شما جادو شديد. ما هرچه دارو بود، مصرف کرديم. امام فرمود: اين حرف ها را کنار بگذاريد. من ضد جادو هستم! تب بيماري سراغ آدم مي آيد. ما انسان ها يکي از اشکالاتمان اين است که مسئوليت پذير نيستيم. دخترمان خواستگارهاي خوبي داشت، سخت گيري کرديم و مانده است، گردن سحر و جادو مي اندازيم. اگر سحر و جادويي در کار باشد با قرآن و دعا و ذکر و توکل از بين مي رود.

مگر حضرت يعقوب به فرزندانش نفرمود: «لا تَدْخُلُوا مِنْ بابٍ واحِدٍ» (يوسف/67) از يک در وارد نشويد. از درهاي مختلف وارد مصر شويد. نگران اين بود که چشم بخورند! آيت الکرسي، «و ان يکاد»، چهار قل، همه اينها درست است. اگر بخواهيم از چشم زخم نجات پيدا کنيم توکل و دعا و ذکر و توسل کنيم. اين کساني که دعانويس هستند، وقتي کاغذي را که به شما دادند را باز مي کني هيچ چيزي متوجه نمي شوي. خط و خطوطي کشيده که مي گويد: تو نمي داني، من مي دانم! گاهي هم مي گويند: باز نکني. اين چه دعايي است که باز کني باطل مي شود؟! باطل سِحر نزد ما هست. سراغ قرآن و ادعيه و ذکر برويم و به خدا توکل کنيم. ذکر «لا حول و لا قوة الا بالله»، «توکلت علي الحيّ الذي لا يموت»، «والحمدلله الذي لم يتخذ ولداً» را بخوانيم. صدقه هم بسيار مؤثر است. حتي در کنار نوشتن آيات قرآن و ذکر حتماً مؤثر است. گفتيم: شب اول قبر براي ميت چه چيزي مؤثر است؟ امام صادق فرمود: به مرده خود رحم کنيد، با صدقه. صدقه نداشتي نماز ليلة الدفن بخوان. جن از قرآن

ص: 6188

فراري است. اگر مي خواهيد دعا بنويسيد، فقط از قرآن باشد.

شريعتي: نماز اول ماه و صدقه را فراموش نکنيد. امروز صفحه 446 قرآن کريم، آيات ابتدايي سوره مبارکه صافات را تلاوت خواهيم کرد.

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ ، وَ الصَّافَّاتِ صَفًّا، فَالزَّاجِراتِ زَجْراً، فَالتَّالِياتِ ذِكْراً، إِنَّ إِلهَكُمْ لَواحِدٌ، رَبُّ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ ما بَيْنَهُما وَ رَبُّ الْمَشارِقِ إِنَّا زَيَّنَّا السَّماءَ الدُّنْيا بِزِينَةٍ الْكَواكِبِ، وَ حِفْظاً مِنْ كُلِّ شَيْطانٍ مارِدٍ، لا يَسَّمَّعُونَ إِلَى الْمَلَإِ الْأَعْلى وَ يُقْذَفُونَ مِنْ كُلِّ جانِبٍ، دُحُوراً وَ لَهُمْ عَذابٌ واصِبٌ، إِلَّا مَنْ خَطِفَ الْخَطْفَةَ فَأَتْبَعَهُ شِهابٌ ثاقِبٌ، فَاسْتَفْتِهِمْ أَ هُمْ أَشَدُّ خَلْقاً أَمْ مَنْ خَلَقْنا إِنَّا خَلَقْناهُمْ مِنْ طِينٍ لازِبٍ، بَلْ عَجِبْتَ وَ يَسْخَرُونَ، وَ إِذا ذُكِّرُوا لا يَذْكُرُونَ، وَ إِذا رَأَوْا آيَةً يَسْتَسْخِرُونَ، وَ قالُوا إِنْ هذا إِلَّا سِحْرٌ مُبِينٌ، أَ إِذا مِتْنا وَ كُنَّا تُراباً وَ عِظاماً أَ إِنَّا لَمَبْعُوثُونَ، أَ وَ آباؤُنَا الْأَوَّلُونَ، قُلْ نَعَمْ وَ أَنْتُمْ داخِرُونَ، فَإِنَّما هِيَ زَجْرَةٌ واحِدَةٌ فَإِذا هُمْ يَنْظُرُونَ،وَ قالُوا يا وَيْلَنا هذا يَوْمُ الدِّينِ، هذا يَوْمُ الْفَصْلِ الَّذِي كُنْتُمْ بِهِ تُكَذِّبُونَ، احْشُرُوا الَّذِينَ ظَلَمُوا وَ أَزْواجَهُمْ وَ ما كانُوا يَعْبُدُونَ، مِنْ دُونِ اللَّهِ فَاهْدُوهُمْ إِلى صِراطِ الْجَحِيمِ، وَ قِفُوهُمْ إِنَّهُمْ مَسْؤُلُونَ»

ترجمه آيات: به نام خداوند بخشنده مهربان ، سوگند به صف بستگان (در صفوفى منظّم) صف بستنى. پس باز مى دارند (از معاصى و وسوسه ها) باز داشتنى. همانان كه پى در پى ذكر خدا (كتاب آسمانى) را تلاوت مى كنند. بى شك كه معبود شما يكتاست. پروردگار آسمان ها و زمين و آن چه ميان آن دو است و پروردگار مشرق ها (و مغرب ها). ما آسمان زيرين را به زيور ستارگان آراستيم. و (آن را)

ص: 6189

از هر شيطان متمرّد و سركشى محفوظ داشتيم. آن ها نمى توانند به (اسرار) عالم بالا گوش فرا دهند و از هر سو به آنها (شهاب) پرتاب مى شود. تا رانده شوند و براى آن ها عذابى پاينده است. مگر شيطانى (به آسمان بالا رود و) به سرعت خبرى را بربايد كه شهاب و شراره اى نافذ او را دنبال (و نابود) كند. پس از آنان نظر بخواه كه آفرينش آنان سخت تر است يا كسانى كه ما (در آسمان ها و زمين) آفريديم؟ ما آنان را از گِلى چسبنده آفريديم، بلكه تو (از افكار آنان) تعجب مى كنى و آنان (تو را) مسخره مى كنند. و هرگاه اندرز داده شوند پند نمى گيرند. و هرگاه معجزه اى بينند، يكديگر را به مسخره كردن دعوت مى كنند و مى گويند: اين جز جادويى آشكار نيست. (مى گويند:) آيا چون مرديم و خاك و استخوان (پوسيده) شديم آيا (دوباره) برانگيخته خواهيم شد؟! و آيا پدران گذشته ى ما نيز (زنده خواهند شد)؟ بگو: آرى (همه زنده مى شويد) در حالى كه خوار و كوچك خواهيد بود. همانا قيامت با يك صيحه است، پس آن گاه آنان (صحنه قيامت را) خواهند ديد. و گويند: واى بر ما اين روز جزاست. (به آنها گفته مى شود:) اين همان روز جدايى (حقّ از باطل) است كه دائماً آن را تكذيب مى كرديد. (خداوند به فرشتگان دستور مى دهد:) ستمكاران و هم رديفان آنان و آن چه را به جاى خداوند مى پرستيدند (در يك جا) گرد آوريد. پس همه را به راه دوزخ راهنمايى كنيد. آنان را متوقف كنيد، زيرا كه آنان مورد سؤال و باز خواست هستند.

شريعتي: حسن ختام فرمايشات شما را خواهيم شنيد.

حاج آقاي حسيني

ص: 6190

قمي: در کافي مرحوم کليني، حديث از امام صادق(ع) هست که چند نفر از اصحاب خدمت امام صادق رسيدند. حضرت از يکي از اينها سؤال کرد: اينها در مورد اذان چه اعتقادي دارند؟ مرحوم علامه مفصل توضيح دادند. ما مي گوييم: اذان و اقامه را در معراج جبرئيل به پيامبر تعليم داد. اما بسياري اعتقاد دارند که مسلمان ها دور هم جمع شده بودند، متحير بودند براي اعلام وقت نماز چه کنند، هرکس يک چيزي گفت. يکي از اصحاب پيامبر گفت: در خواب ديدم که اذان و اقامه بگوييم و تا امروز ادامه پيدا کرد. امام صادق خيلي ناراحت شد، فرمود: به خدا قسم دروغ مي گويند! به خدا دروغ است. دين خدا عزيزتر از اين است که در خواب ديده شود! من خواهش مي کنم، اينکه انسان بخواهد مطالب ديني و اعتقادات ديني را با خواب درست کند، آنوقت ما توحيد و نبوت و امام زمان را با خواب درست کنيم! متأسفانه خيلي ها در مباحث اعتقادي متوسل به خواب مي شوند. اگر خداشناسي و پيامبر شناسي با خواب آمد، با يک خواب هم مي رود.

شريعتي: دست من و تو نيست اگر عاشقش شديم، خيلي حسين زحمت ما را کشيده است...

«والحمدلله رب العالمين و صلي الله علي محمد و آله الطاهرين»

99-04-09- سيري در نهج البلاغه، شرح خطبه 79

شريعتي: بسم الله الرحمن الرحيم، اللهم صل علي محمد و آل محمد و عجل فرجهم.

سلام مي کنم خدمت شما بينندگان خوب و شنوندگان نازنين مان، به سمت خداي امروز خوش آمديد. حاج آقاي حسيني قمي سلام عليکم، خيلي خوش آمديد.

حاج آقاي حسيني قمي: سلام عليکم و رحمة الله، عرض سلام و ارادت خالصانه خدمت همه بينندگان عزيز

ص: 6191

دارم. پيشاپيش ولادت مولايمان علي بن موسي الرضا(ع) را تبريک مي گويم. جمعه يازدهم ذي القعده ولادت حضرت رضا(ع) است. انشاءالله مردم هر قدري در توانشان هست براي حضرت سنگ تمام بگذارند.

شريعتي: انشاءالله روز پنجشنبه با حضور حاج آقاي عاملي نايب الزياره شما در شهر مقدس مشهد خواهيم بود. بحث امروز شما را خواهيم شنيد.

حاج آقاي حسيني قمي: بسم الله الرحمن الرحيم، خطبه ي 79 «أَ تَزْعُمُ أَنَّكَ تَهْدِي إِلَى السَّاعَةِ الَّتِي مَنْ سَارَ فِيهَا صُرِفَ عَنْهُ السُّوءُ» اين خطبه داستاني دارد. کسي به حضرت علي گفت، حضرت عازم جنگ نهروان بودند. گفت: اين ساعتي که شما براي جنگ مي رويد، من از علم ستارگان اطلاع دارم، شما شکست مي خوريد، يک ساعتي ديگر که من مي گويم برويد، پيروز شويد. نام اين شخص عفيف بن قيس، برادر اشعث بن قيس که اشعث رئيس منافقين بود. اميرمؤمنان مخالف چنين طرز تفکري بودند، کسي بگويد من در ارتباطي که با ستارگان دارم، پيش بيني مي کنم وقت شما را که در اين ساعت شکست مي خوريد و در اين ساعت پيروز مي شويد، حضرت فرمودند: تو فکر مي کني مي تواني ساعتي را به ما نشان بدهي که اگر در آن ساعت برويم بدي از ما منصرف مي شود و ما را مي ترساني از ساعتي که اگر در آن ساعت برويم، شکست مي خوريم؟ «فَمَنْ صَدَّقَكَ بِهَذَا فَقَدْ كَذَّبَ الْقُرْآنَ» تو داري غيب مي گويي، اين ساعت برويد پيروز مي شويد. هرکس حرف تو را تصديق کند، قرآن را تکذيب کرده است. قرآن مي فرمايد: «وَ ما تَدْرِي نَفْسٌ ما ذا تَكْسِبُ غَداً» (لقمان/34) هيچکس نمي داند فردا چه خبر خواهد شد؟ «عنده مفاتح الغيب» در نماز غفيله هر روز مي خوانيم،

ص: 6192

«لا يعلمها الا هو» تو داري غيب مي گويي، اين ساعت برويد پيروز است. اينها جزء علومي است که در اختيار خداوند است. «وَ ما تَدْرِي نَفْسٌ ما ذا تَكْسِبُ غَداً»، «وَ ما تَدْرِي نَفْسٌ بِأَيِّ أَرْضٍ تَمُوتُ» چه کسي مي داند ما کجاي عالم خواهيم مرد؟ هيچکس جز خدا نمي داند و اختصاص به پروردگار دارد. اگر من تو را تصديق کنم، قرآن را تکذيب کردم. حضرت فرمود: «وَ اسْتَغْنَى عَنِ الِاسْتِعَانَةِ بِاللَّهِ فِي نَيْلِ الْمَحْبُوبِ» اگر اينکه تو مي گويي، به حرفت گوش کنيم، نياز به لطف خدا نداريم. «وَ دَفْعِ الْمَكْرُوهِ وَ تَبْتَغِي فِي قَوْلِكَ لِلْعَامِلِ بِأَمْرِكَ أَنْ يُولِيَكَ الْحَمْدَ دُونَ رَبِّهِ» اگر اينطور که مي گويي بايد ممنون تو باشيم. لازم نيست سپاسگزار پروردگار باشيم. «لِأَنَّكَ بِزَعْمِكَ» چون تو گمان مي کني «أَنْتَ هَدَيْتَهُ» تو راهنمايي اش کردي و بايد ممنون تو باشم و از تو کمک بگيرم. خدا گفته غيب در اختيار غير از او نيست. اين جواب را به آن مرد دادند و بعد به مردم رو کردند.

فرمودند: «أَيُّهَا النَّاسُ إِيَّاكُمْ وَ تَعَلُّمَ النُّجُومِ» مردم از تعليم ستارگان و علم ستارگان بپرهيزيد. اسلام مخالف علم ستارگان نيست. «إِلَّا مَا يُهْتَدَى بِهِ فِي بَرٍّ أَوْ بَحْرٍ» اين علمي که اين آقا از آن استفاده مي کند، مي خواهد غيب گويي و جادوگري کند، کاهني کند، با اين مخالف هستيم. قرآن کريم در سوره نحل آيه 16 مي فرمايد: «وَ بِالنَّجْمِ هُمْ يَهْتَدُونَ » (نحل/16) با ستارگان راه ها را پيدا مي کنند، در گذشته که قطب نما نبود، دريانوردان بسياري از مسيرها را با ستارگان پيدا مي کردند. سوره انعام آيه 97، «وَ هُوَ الَّذِي جَعَلَ لَكُمُ النُّجُومَ لِتَهْتَدُوا بِها فِي ظُلُماتِ الْبَرِّ

ص: 6193

وَ الْبَحْرِ» (انعام/97) حتماً استفاده از ستارگان خوب است. پيدا کردن راه ها حتي قبله، مگر ما مسلمان نيستيم. چقدر روايت داريم که مردم خدمت ائمه مي آمدند، ما در بيابان بوديم چطور قبله را پيدا کنيم؟ فرمود: دنبال آموزش علم ستاره ها نباشد، مگر آموزش مفيد و پيدا کردن راه. «فَإِنَّهَا تَدْعُو إِلَى الْكَهَانَةِ» اگر دنبال علم ستاره شناسي و غيب برويد، اين منتهي به کاهني مي شود. «وَ الْمُنَجِّمُ كَالْكَاهِنِ» اينطور ستاره شناسان مثل غيب گوها هستند. «وَ الْكَاهِنُ كَالسَّاحِرِ» کاهنان مثل ساحرها هستند. «وَ السَّاحِرُ كَالْكَافِرِ» ساحر مثل کافر هست، البته چون بعضي ساحرها معتقد بودند ستارگان تأثير در زندگي ما دارند. مي گويند: ستاره در زندگي ما نقش دارد. کسي که ستارگان را خالق هستي مي دانستند، کافر هستند. «وَ الْكَافِرُ فِي النَّارِ سِيرُوا عَلَى اسْمِ اللَّهِ » کافر در آتش هست و به نام خدا حرکت کنيد.

در تاريخ هست اميرمؤمنان(ع) خطاب به اين شخصي که پيشگويي مي کرد، فرمودند: ما عمداً بر خلاف تو حرکت مي کنيم. تو مي گويي چه ساعتي؟ گفت: من مي گويم: سه ساعت از روز بگذرد. حضرت فرمود: ما بر خلاف تو همين الآن حرکت مي کنيم و دعا خواندند «اللّهمّ لا خير إلّا خيرك ، و لا طير إلّا طيرك، و لا إله غيرك » خدايا خير و شر دست توست، «بَلْ نُكَذِّبُكَ وَ نُخَالُفَك» بهاين منجم که پيشگويي مي کرد، اين ساعت برويد شکست مي خوريد، حضرت فرمود: ما با تو مخالفت مي کنيم، تکذيبت مي کنيم. «وَ نَسِيرُ فِي السَّاعَةِ» همان ساعتي که مي گويي حرکت نکنيد، حرکت مي کنيم. حضرت در جنگ نهروان پيروز شدند و بعد فرمودند: اگر به حرف اين منجم گوش کرده بوديم، مي گفت: چون من گفتم پيروز شديد. حضرت

ص: 6194

فرمودند: پيامبر اسلام منجم نداشت، کسي به ايشان گفت: فلان ساعت برويد پيروز مي شويد. ما هم چنين چيزي نداريم. اين همه فتوحاتي که خدا به ما داد بدون صحبت با منجمين بود. «ايها الناس توکلوا علي الله و اتقوا الله» به خدا توکل کنيد و تقوا داشته باشيد. خدا کفايت همه امور را مي کند. «وَ مَنْ يَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُه » (طلاق/3)

يکي از کساني که خيلي دنبال منجم ها بودند، شاهان ستمگر بودند. معمولاً شاهان چون نمي خواستند به عدالت رفتار کنند، يک منجم مي آوردند و پول حسابي مي گرفت و يک چيزهايي مي گفت که پادشاه خوشش مي آمد. مثلاً پيش بيني مي کردند که اوضاع کواکب دلالت دارد بر ذات ملوکانه و شاهنشاه و امسال شما در اوج سلامت هستيد. خلاصه خطبه حضرت در خطبه 79 در حرکت به سوي نهروان است. پس آنچه حضرت مخالف است اين است که انسان بخواهد از ستاره شناسي غيب گويي کند.

حتماً بينندگان سؤال مي کنند که آيا اينکه اينها چنين حرف هايي مي زدند، پيشگويي کاهن و جادوگرها واقعيت دارد يا نه؟ سحر واقعيت دارد يا نه؟ در قرآن حدود 50 بار واژه سحر با مشتقاتش آمده است. اصل سحر را مي گويند: انجام چيزي به صورت خارق العاده، عوامل سِحر چيست؟ بعضي چشم بندي است و قرآن کريم هم اشاره مي کند، در سوره اعراف مي فرمايد: «سَحَرُوا أَعْيُنَ النَّاسِ وَ اسْتَرْهَبُوهُمْ وَ جاؤُ بِسِحْرٍ عَظِيمٍ» (اعراف/116) ساحرها در برابر حضرت موسي نه اينکه کاري انجام دادند، تردستي کردند. گاهي هم تلقين است. در سوره طه آيه 66، «فَإِذا حِبالُهُمْ وَ عِصِيُّهُمْ يُخَيَّلُ إِلَيْهِ مِنْ سِحْرِهِمْ أَنَّها تَسْعى » قرآن مي فرمايد: وقتي در برابر حضرت موسي ريسمان انداختند،

ص: 6195

کسي که مي ديد خيال مي کرد اينها حرکت مي کند. جيوه اي در اينها قرار مي دادند، در برابر آفتاب اين طناب ها حرکت مي کرد. آتش گردان هايي که زغال مي گردانند، شما از دور مي بيني يک آتش گردان است، يک دايره کامل آتش مي بيني. اين تصور تلقين و خطاي چشم شماست، در شعبده و سحر هم همين است. قرآن کريم در سوره بقره آيه 102 مي فرمايد: «فَيَتَعَلَّمُونَ مِنْهُما ما يُفَرِّقُونَ بِهِ بَيْنَ الْمَرْءِ وَ زَوْجِهِ» يک بخشي واقعيت دارد و يک بخش واقعيت ندارد. کاري که غيب گو و کاهن مي کند، بخشي تردستي است. بخشي تلقين است و بخشي واقعي است و هميشه واقعيت ندارد. وظيفه ما چيست؟ اميرالمؤمنين اين آقا را از خودش دور کرد و به عکس حرف او عمل کرد. يک مطلب که بايد بگويم اينکه مرحوم علامه مجلسي مي فرمايد: شيوع سحر، گسترش سحر براي دوراني بود که بين آمدن پيامبران فاصله بود و مردم از پيامبران دور بودند. از کتاب هاي آسماني دور بودند. اين فرصتي بود ساحران بازاري داشته باشند اما امروز که در هر خانه اي قرآن هست، ذکر هست، اين معنا ندارد. مگر افرادي بخواهند کلاه سرشان بگذارند، ما هرچه به قرآن و دعا نزديک شويم، سحر و جادو معنا ندارد. قرآن و شيطان قابل جمع نيست.

مطلب دوم اينکه خيلي از اينها بازار است و واقعاً اطلاع و قدرتي ندارند. هفته گذشته در اخبار ديدم باندي را گرفته بودند که طلسم مي کردند و جادو مي کردند و جادو را باطل مي کردند. در مصاحبه گفتند: يک ميليارد تومان در حياب اين گروه بود. پولي که از مردم گرفته بودند. رئيس پليس پرسيد: چطور يک جوان بيست ساله مي تواند

ص: 6196

مردم را فريب بدهد؟ گفتند: ما در فضاي مجازي اين کار را مي کنيم و فريب مي دهيم. براي يک جامعه ديني رشد يافته و معتقد به قرآن، خيلي بد است. من يک سالي در يک شهري بودم، گفتند: فلان آقا معروف است به جن گير و بخت باز مي کند، اصرار کردند برويم او را ببينيم، من قبول نکردم. اين آقا خيلي معروف است. اصرار زياد کردند و بالاخره رفتيم. اتاق را تاريک کردند، آن آقا آمد. نشست، هرکس هر سؤالي دارد صبر کنيد تا ارتباط با اجنه برقرار شود. يکسري بازي هايي درآوردند، نويت به سؤال من رسيد، گفتم: ما دنبال يک چيزي مي گرديم، شما با اجنه ارتباط داريد ببينيد ما مي توانيم اين را پيدا کنيم؟ سر و صدايي کردند، ارتباط برقرار شد و اجنه گفتند: نه، هيچ فايده ندارد و پيدا نمي کني. تا گفت: پيدا نمي شود، من عينک را بر چشم زدم، گفتم: ببين، اين نمونه اش! ارتباط با ارواح هست و سحر هم هست، نمونه هاي قطعي هم دارد، ولي بسياري از اينها براي بازي است.

مرحوم فلسفي قصه اي را نقل مي کردند، مرا به اصرار نزد کسي بردند و گفتند: آقايي هست که ارتباط با ارواح را بلد هست. هرکس سؤالي کرد و قانع شد. من سؤال کردم و گفتم: روح ابوالقاسم حکيم فردوسي را احضار کن! احضار کرد و گفت: حاضر است. آقاي فلسفي مرد زيرکي بود. گفت: من متني را به اين آقا دادم و گفتم: تا روح فردوسي حاضر هست، بگو اين را به شکل شاهنامه به نظم دربياورد. خوب اين بازي بود، قدرت اين کار را نداشت. گفت: ابوالقاسم فردوسي قهر کرد، روحش رفت!!!

ص: 6197

س حرف اولم اين است که علامه مجلسي فرمود: هرچه از قرآن دور شويم شياطين به سراغ انسان مي آيند. ثانياً بسياري ادعا و دروغ است. ثالثاً سؤال من اين است که آيا شما فکر مي کني جن زده شدي و بخت بسته هستي، فکر مي کني راه حل شما دست اين است که سراغ جادوگر بروي؟ سحر حرام است. مرحوم شيخ انصاري در مکاسب دارند، «السحر حرامٌ بلا خلاف بل هو ضروري الدين» حتماً سحر حرام است، اگر حرام است و ضروري دين است، شما واقعاً فکر مي کني خدا حل مشکل شما را به جاي مراجعه به قرآن در سحر قرار داده است؟ چقدر از ما پول مي گيرند به اسم باطل کردن سحر. ما قرآن را باور نکنيم و سراغ مسيري برويم که حرام است. حجاب و نماز ضروري دين است.

پيامبر خدا فرمود: چند دسته هستند وارد بهشت نمي شوند، يکي کسي که دنبال سحر باشد، حديث از امام صادق است. «مَنْ تَكَهَّنَ ، أَوْ تُكُهِّنَ لَهُ، أَوْ سَحَرَ، أَوْ تُسُحِّرَ لَهُ» کسي دنبال غيب گو برود، اعلام برائت از آموزه هاي ديني مي کند. روايت فراوان داريم که باز کسي آمد به امام صادق گفت: کسي هست پيش ما، مردم وقتي چيزي از اينها گم مي شود نزد اين آقا مي روند، مي گويد: من کاهن هستم، غيب مي گويم و دزد را براي شما پيدا مي کنم. حضرت فرمود: کسي سراغ اينها برود، اگر اينها را قبول دارد، قرآن خدا را قبول ندارد. يکوقتي در يک فيلم ديدم، از حيله هاي اين ساحران، مي رفت ماشين طرف را مي دزديد. بعد عامل ديگري از ميان همين باند سراغ کسي مي رفت که ماشين او دزديده شده، مي گفت: کسي

ص: 6198

را دارم ماشين را پيدا مي کند و غيب گو است. چقدر حاضر هستي بدهي؟ اگر ماشين پيدا شد ده ميليون مي دهي؟ مي گفت: بله مي دهم. دويست ميليون پول ماشين من است. چند جلسه اين بنده خدا را مي برد و مي آورد و بعد مي گفت: الآن در فلان جا هست. اين بنده خدا هم مي رفت و باور مي کرد.

عمده دلايل مراجعه ما به فالگير و دعانويس و رمال، خوب دعا را خودمان بنويسيم، با خط خوش بنويسيم، عهده دلايل چند جهت دارد. 1- يکي مي گويد: بخت من بسته شده است. سراغ فالگير مي روم بخت مرا باز کند. الآن مشکلات امروز بالارفتن سن ازدواج است، توقعاتي که اينقدر بالا رفته است. تشريفاتي که در زندگي ها هست. شايد روزي نباشد مکرر مي گويند: بخت دخترم بسته شده است. چهل درصد طبق آمار ازدواج ها کم و طلاق بالا رفته است. دليلش گراني است، از سکه و طلا تا ارزاق و خوراکي، قيمت خانه و اجاره ها، يک علت اين است. خيلي ها نوشتند: ما طلسم شديم. شوهرم به من توجه ندارد. مادرشوهرم با من بد است. عروس و دامادم با من مشکل دارند. امام صادق فرمود: بزرگترين سِحر نمامي است. من سخن چيني مي کنم به جاي اينکه بين عروس و مادرشوهر اصلاح ايجاد کنم، با نمامي خودم زندگي را به هم مي زنم و بعد مي گويم اثر سحر است. «إِنَّ اللَّهَ لا يُغَيِّرُ ما بِقَوْمٍ حَتَّى يُغَيِّرُوا ما بِأَنْفُسِهِمْ» (رعد/11) اين پيچ هايي که در زندگي ايجاد کرديم معلوم است ازدواج را به تأخير مي اندازد. مي گويند: دست به هرکاري مي زنم بسته است. اين گرفتاري خيلي ها هست. يک عده مي گويند: عصباني و افسرده هستم، از تنهايي مي ترسم. يک عده از

ص: 6199

روانپزشک ها مي گويند: بيشتر کساني که تصور مي کنند توسط جن اذيت مي شوند مشکل روحي دارند. توهمات است که اذيت مي شوند. يک عده حاضر نيستند به روانپزشک مراجعه کنند. حتي گاهي يک مشکلات جسمي داريم که بعد بررسي مي کنند غده تيروئيد کم کار دارد و توهم زده شده است. خانمي نوشته که شوهرم مرا نزد هر جن گيري برده ولي حاضر نيست پيش پزشک ببرد. محمد بن مسلم مي گويد که امام صادق فرمود، اين را امام صادق براي باطل سحر به ما ياد داد. فرمود: ارث به ما رسيده است. سه جاي قرآن است، سوره مبارکه يونس آيه 81 و 82، «قالَ مُوسى ما جِئْتُمْ بِهِ السِّحْرُ إِنَّ اللَّهَ سَيُبْطِلُهُ إِنَّ اللَّهَ لا يُصْلِحُ عَمَلَ الْمُفْسِدِينَ، وَ يُحِقُّ اللَّهُ الْحَقَّ بِكَلِماتِهِ وَ لَوْ كَرِهَ الْمُجْرِمُونَ» اين را همراه داشته باشيد و روي کاغذ بنويسيد. سوره نازعات آيه 27 تا 32 «أَ أَنْتُمْ أَشَدُّ خَلْقاً أَمِ السَّماءُ بَناها، رَفَعَ سَمْكَها فَسَوَّاها وَ أَغْطَشَ لَيْلَها وَ أَخْرَجَ ضُحاها، وَ الْأَرْضَ بَعْدَ ذلِكَ دَحاها، أَخْرَجَ مِنْها ماءَها وَ مَرْعاها، وَ الْجِبالَ أَرْساها، مَتاعاً لَكُمْ وَ لِأَنْعامِكُمْ» سوره اعراف 118 تا 122 «فَوَقَعَ الْحَقُّ وَ بَطَلَ ما كانُوا يَعْمَلُونَ، فَغُلِبُوا هُنالِكَ وَ انْقَلَبُوا صاغِرِينَ، وَ أُلْقِيَ السَّحَرَةُ ساجِدِينَ، قالُوا آمَنَّا بِرَبِّ الْعالَمِينَ، آمَنَّا بِرَبِّ الْعالَمِينَ، رَبِّ مُوسى وَ هارُونَ» امام صادق فرمود: اين ميراث به ما رسيده که ياد مسلمان ها و مردم بدهند.

صدقه دادن بسيار مؤثر است، چهار قل، «و ان يکاد»، آيت الکرسي، همراه داشتن قرآن، خيلي مؤثر است. پيامبر خدا فرمود: شياطين دو دسته هستند. شياطين جني و شياطين انسي، پيامبر فرمود: شياطين جني را خواستي از خودت دور

ص: 6200

کني، بگو«لا حول و لا قوة الا بالله العلي العظيم» شياطين انسي را خواستي دور کني، با صلوات بر محمد و آل محمد از خودت دور کن. مرحوم بهجت، هرکس به ايشان مراجعه مي کرد، در مسائل خانوادگي و گرفتاري ها، ايشان فقط يک جمله مي فرمودند: نماز جناب جعفر طيار را بخوانيد، کبريت احمر و اکسير اعظم است. دعاي «يا من تُحلُّ به عقد المکاره» هم بخوانند بسيار خوب است.

شريعتي: امروز صفحه 453 قرآن کريم، آيات ابتدايي سوره مبارکه صاد را تلاوت خواهيم کرد.

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ ، ص وَ الْقُرْآنِ ذِي الذِّكْرِ «1» بَلِ الَّذِينَ كَفَرُوا فِي عِزَّةٍ وَ شِقاقٍ «2» كَمْ أَهْلَكْنا مِنْ قَبْلِهِمْ مِنْ قَرْنٍ فَنادَوْا وَ لاتَ حِينَ مَناصٍ «3» وَ عَجِبُوا أَنْ جاءَهُمْ مُنْذِرٌ مِنْهُمْ وَ قالَ الْكافِرُونَ هذا ساحِرٌ كَذَّابٌ «4» أَ جَعَلَ الْآلِهَةَ إِلهاً واحِداً إِنَّ هذا لَشَيْ ءٌ عُجابٌ «5» وَ انْطَلَقَ الْمَلَأُ مِنْهُمْ أَنِ امْشُوا وَ اصْبِرُوا عَلى آلِهَتِكُمْ إِنَّ هذا لَشَيْ ءٌ يُرادُ «6» ما سَمِعْنا بِهذا فِي الْمِلَّةِ الْآخِرَةِ إِنْ هذا إِلَّا اخْتِلاقٌ «7» أَ أُنْزِلَ عَلَيْهِ الذِّكْرُ مِنْ بَيْنِنا بَلْ هُمْ فِي شَكٍّ مِنْ ذِكْرِي بَلْ لَمَّا يَذُوقُوا عَذابِ «8» أَمْ عِنْدَهُمْ خَزائِنُ رَحْمَةِ رَبِّكَ الْعَزِيزِ الْوَهَّابِ «9» أَمْ لَهُمْ مُلْكُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ ما بَيْنَهُما فَلْيَرْتَقُوا فِي الْأَسْبابِ «10» جُنْدٌ ما هُنالِكَ مَهْزُومٌ مِنَ الْأَحْزابِ، كَذَّبَتْ قَبْلَهُمْ قَوْمُ نُوحٍ وَ عادٌ وَ فِرْعَوْنُ ذُو الْأَوْتادِ «12» وَ ثَمُودُ وَ قَوْمُ لُوطٍ وَ أَصْحابُ الْأَيْكَةِ أُولئِكَ الْأَحْزابُ «13» إِنْ كُلٌّ إِلَّا كَذَّبَ الرُّسُلَ فَحَقَّ عِقابِ «14»وَ ما يَنْظُرُ هؤُلاءِ إِلَّا صَيْحَةً واحِدَةً ما لَها مِنْ فَواقٍ «15» وَ قالُوا رَبَّنا عَجِّلْ لَنا قِطَّنا قَبْلَ يَوْمِ

ص: 6201

الْحِسابِ»

ترجمه آيات: به نام خداوند بخشنده مهربان ، صاد، به قرآن پندآموز سوگند. آرى، كسانى كه كفر ورزيدند، در سركشىِ سخت و مخالفت شديدى هستند. چه بسيار اقوام پيش از اينان كه (به خاطر كفر و نفاق) هلاكشان كرديم، پس فرياد زدند، ليكن (چه سود) كه زمان، زمان فرار نبود. و تعجب كردند كه هشدار دهنده اى از خودشان به سراغشان آمده و كافران گفتند: اين، جادوگرى دروغگو است. آيا او به جاى معبودهاى متعدّد، يك معبود قرار داده است؟ البتّه كه اين، چيزى بسيار عجيب است! سردمداران كفر، (سخن پيامبر) را رها كردند (و به ديگران نيز گفتند:) برويد و بر پرستش خدايان خود پايدار بمانيد كه اين مقاومت شما چيز مطلوبى است. ما اين مطالب را در آيين اخير (نياكان يا آيين مسيحيّت) نشنيده ايم، اين آيين جز آيينى ساختگى نيست. آيا از ميان همه ى ما، قرآن بر او نازل شده است؟ (اين حرف ها بهانه اى بيش نيست) بلكه آنان نسبت به قرآن، در شك هستند. آرى، آنان هنوز عذاب مرا نچشيده اند. مگر گنجينه هاى رحمت پروردگار عزيز و بخشنده ى تو در اختيار آنان است (تا وحى بر افرادى كه آنان مى خواهند نازل شود)؟ يا حكومت آسمان ها و زمين و آن چه ميان آنهاست، از ايشان است؟ پس به وسيله ى امكاناتى كه دارند بالا روند (و رشته كار را بدست گيرند و از نزول وحى بر كسى كه ما مى خواهيم جلوگيرى كنند). آنان لشگر كوچكى از احزابِ شكست خورده اند (كه از حقيقت دورند و بهانه مى گيرند). پيش از اين كفّار (مكّه نيز،) قوم نوح و عاد و فرعونِ صاحب قدرت، انبيا را تكذيب كردند. (همان گونه كه)

ص: 6202

قوم ثمود و لوط و اصحاب بيشه (كه قوم حضرت شعيب بودند) آنان نيز احزابى بودند (كه انبيا را تكذيب كردند). هر يك از اين گروهها، رسولان را تكذيب كردند و عذاب الهى در مورد آنان تحقّق يافت. گويا اين كفّار جز صيحه اى هلاكت بار كه به دنبالش بازگشتى براى آنان نيست، انتظار ندارند. و (لذا با تمسخر و غرور) گفتند: «پروردگارا! سهم ما را (از عذاب) هرچه زودتر قبل از روز قيامت به ما بده».

شريعتي: نکات پاياني شما را خواهيم شنيد.

حاج آقاي حسيني قمي: خيلي غصه دار اين روزهاي مستأجرين هستيم. شرمنده مردم هستيم و سعي مي کنيم با مردم کمتر روبرو شويم. بحث گراني يک طرف، بحث اجاره نشيني و بالا رفتن اجاره يک طرف، به حق امام رضا که در آستانه ولادت حضرت هستيم، از مالکين مي خواهم به مستأجرين رحم کنند. صاحبخانه مي گويد: ملک من سه برابر شده است، انشاءالله برکت داشته باشد. همه چيز گران شده است، من درک مي کنم ولي حقوق بگيري که حقوقش سه برابر نشده است، مستأجر شما از سال گذشته تا الآن حقوقش سه برابر نشده است. مستأجري که وقت ثبت نامه بچه اش است و نمي داند چه کند. به احترام امام رضا(ع)، اين يکسال را با مستأجرها کنار بياييد. بگذاريد از اين بحران عبور کنيم. يقين داشته باشيد خدا جبار است و جبران مي کند. بچه هايي هستند که براي ثبت نام مدارس دلهره دارند. دو شب پيش جايي بودم، شهرداري مي خواست خانه اي را خراب کند، شهرداري به اين آقا پول داده خانه چهل متري، دو خانواده درونش زندگي مي کنند. شهرداري آمده دويست ميليون بخرد، مي گويد: با دويست ميليون کجا بروم؟

ص: 6203

در چهل متر خانه دو خانواده زندگي مي کنند.

شريعتي: «والحمدلله رب العالمين و صلي الله علي محمد و آله الطاهرين»

99-04-16- سيري در نهج البلاغه، شرح حکمت 400

شريعتي: بسم الله الرحمن الرحيم، اللهم صل علي محمد و آل محمد و عجل فرجهم.

سلام مي کنم خدمت شما بينندگان خوب و شنوندگان نازنين مان، انشاءالله هرجا هستيد خداي متعال پشت و پناه شما باشد. انشاءالله تنتان سالم و قلبتان سليم باشد. به سمت خداي امروز خوش آمديد. حاج آقاي حسيني قمي سلام عليکم، خيلي خوش آمديد.

حاج آقاي حسيني قمي: سلام عليکم و رحمة الله، عرض سلام و ارادت خالصانه خدمت همه بينندگان عزيز دارم.

شريعتي: امروز قرار هست حکمت 400 نهج البلاغه شريف را بشنويم.

حاج آقاي حسيني قمي: بسم الله الرحمن الرحيم، «وَ قَالَ ع الْعَيْنُ حَقٌّ وَ الرُّقَى حَقٌّ وَ السِّحْرُ حَقٌ وَ الْفَأْلُ حَقٌّ وَ الطِّيَرَةُ لَيْسَتْ بِحَقٍّ وَ الْعَدْوَى لَيْسَتْ بِحَقٍّ» اميرالمؤمنين در اين خطبه به بعضي از امور که مردم به آن اعتقاد دارند اشاره مي کنند و مي فرمايد: حق است و برخي از امور که مردم اعتقاد ندارند، حق نيست. يعني باورهاي صحيح و غلط و رايج در ميان مردم، باورهايي که در ميان مردم هست بعضي صحيح و بعضي غلط است. اولين مورد حضرت مي فرمايد: «الْعَيْنُ حَقٌّ» چشم زخم حق است. بعضي مي گويند: هيچ اصالتي ندارد، اميرالمؤمنين فرمود: حق است و راهکارش را خواهيم گفت. مرحوم علامه مجلسي(ره) که حق بزرگي بر شيعه دارد، بحارالانوار که 110 جلد است، در هر موضوع ايشان وارد شدند و آيات را آوردند و نظرات حکما را آوردند. در همين بحث چشم زخم، سحر و فال، خيلي مفصل مرحوم

ص: 6204

علامه وارد شدند. بحث رؤيا و حقيقت رؤيا، نظر حکما و نظر محدثين و جمع بين روايات، امتياز مرحوم مجلسي همين است. يکي از افتخارات ما اين است و ديگران اين کار را نکردند. در منابع عامه مي بينيم گاهي اين روايات کنار هم جمع شدند. نتيجه اش رواياتي شده که گرفتاري هاي فراواني در نگاه ديني ايجاد مي کند و کتاب سيري در صحيحين مرحوم آيات الله نجمي را ملاحظه کنند. ايشان از نويسندگان بسيار خوب است.

مرحوم علامه مجلسي روايات را جمع آوري کردند، آيات را کنار روايات معنا کردند. نظر محدثين را آوردند. شرح احاديث است. ايشان مي فرمايد: آنچه از اخبار و روايات بدست مي آيد، حتماً چشم زخم يک واقعيتي دارد. قرآن کريم هم آياتي دارد «وَ إِنْ يَكادُ الَّذِينَ كَفَرُوا لَيُزْلِقُونَكَ بِأَبْصارِهِمْ لَمَّا سَمِعُوا الذِّكْرَ وَ يَقُولُونَ إِنَّهُ لَمَجْنُونٌ» (قلم/51) يا سوره مبارکه يوسف آيه 67 مي فرمايد: «لا تَدْخُلُوا مِنْ بابٍ واحِدٍ وَ ادْخُلُوا مِنْ أَبْوابٍ مُتَفَرِّقَةٍ» وقتي وارد مصر شديد، يازده برادر زيبا چهره رشيد، از درهاي متفرق وارد شويد. اصل چشم زخم در قرآن هست. بعضي ها تشبيه کردند و گفتند: چطور بعضي چشم ها هست، افرادي را با قدرت چشم به خواب مي برند. تأثيرات مغناطيسي که در چشم است. امروز از صدها کيلومتر با اشعه ليزر مي زنند و سمت ديگر را نابود مي کنند. علاج دارد و نترسيد، علاج چشم زخم با توکل و دوم با توسل است. بحث اعتقاد به نحوست، قرآن بعضي روزها و شب ها را مبارک و بعضي را نحس مي داند. ولي به تعبير مرحوم علامه طباطبايي نحسي برمي گردد به حوادثي که ما در آن شب ها رقم مي زنيم. «فَأَرْسَلْنا عَلَيْهِمْ رِيحاً

ص: 6205

صَرْصَراً فِي أَيَّامٍ نَحِساتٍ» (فصلت/16) خداوند وقتي قومي را مستحق عذاب مي بيند، عذاب بر اينها نازل مي شود، مي فرمايد: ما عذاب را در آن روز نحس بر آنها نازل کرديم. نحسي براي اعمال آنهاست. «إِنَّا أَنْزَلْناهُ فِي لَيْلَةٍ مُبارَكَةٍ إِنَّا كُنَّا مُنْذِرِينَ» (دخان/3) شب قدري که همه دست ها به آسمان است آن شب مبارکي است. آن شبي که مردم کاري مي کنند مستحق عذاب شوند آن روز نحس مي شود.

چون ما نمي خواهيم مسئوليت کار خود را بپذيريم، يکي چشم زخم است. در رانندگي کوتاهي کرده تصادف کرده، مي گويد: چشم خورديم. اصل چشم زخم مسلم است ولي تمام کوتاهي هاي خود را به گردن چشم زخم نياندازيم. آقا دارد پرده مي زند، همينطور بالا مي رود زمين مي افتد، مي گويد: امروز چشم خوردم. اينکه ما براي فرار از مسئوليت همه چيز را گردن چشم زخم بياندازيم درست نيست. با توکل و توسل به آيات چشم زخم را برطرف کنيم. حضرت بلافاصله مي فرمايد: «وَ الرُّقَى حَقٌّ» اين يعني چه؟ رقي همين دعا و آيه اي است که براي چشم زخم مي نويسيد. اين هم حق است و اثر چشم شور ديگران را از بين مي برد. از امام صادق سؤال کردند: اشکالي ندارد براي چشم زخم چيزي بنويسيم، حضرت فرمود: نه، فقط بداند چه چيزي مي گويد. يک چيزي که نمي فهمد را وارد نکند. در پيام ها خيلي داريم چه دعايي را بنويسيم؟ هيچ کتاب دعايي غير از مفاتيح محدث قمي را سراغش نرويد. ايشان 110 جلد کتاب نوشته است. هردعايي بخواهيد در مفاتيح الجنان هست. جامع ترين و کامل ترين کتابي که با دقت جمع شده همين مفاتيح است. از يکي از نوادگان اين بزرگوار شنيدم که

ص: 6206

به ايشان خيلي اصرار کردند کتاب دعا بنويس، ايشان قبول نکردند و بعد از مدتي پذيرفتند و فرمودند: نيت کردم هرکس مفاتيح را خواند ثوابش هديه شود به روح حضرت زهرا (س). امام مجتبي(ع) فرمودند: درمان چشم زخم آيه ي «وَ إِنْ يَكادُ الَّذِينَ كَفَرُوا لَيُزْلِقُونَكَ بِأَبْصارِهِمْ لَمَّا سَمِعُوا الذِّكْرَ وَ يَقُولُونَ إِنَّهُ لَمَجْنُونٌ» است. خواندن چهار قل و آيت الکرسي، سوره حمد و سوره توحيد و از همه مهمتر صدقه است.

«وَ السِّحْرُ حَقٌ » سحر حق است. در مورد سحر مفصل بحث کرديم. يک کسي نوشته است مادرم مريض بود، گفتند: جن زده شده است. بسياري از بيماري ها منشأ رواني و جسمي دارد. بايد به پزشک مراجعه شود. يک کسي را آورديم جن را خارج کند. يک مشتي به مادر ما زد که مادر ما از هوش رفته است. گرفتار مشتي شديم که جن گير به سر مادر ما زده است...!!! آدم واقعاً غصه مي خورد که گاهي آدم ها فريب اين دکان بازارهاي را مي خورند. در گرفتاري و مشکلات سراغ راه هاي حرام نرويم. بهترين باطل سحر حديث امام صادق بود که خوانديم، سوره مبارکه يونس آيه 81 و 82، «قالَ مُوسى ما جِئْتُمْ بِهِ السِّحْرُ إِنَّ اللَّهَ سَيُبْطِلُهُ إِنَّ اللَّهَ لا يُصْلِحُ عَمَلَ الْمُفْسِدِينَ، وَ يُحِقُّ اللَّهُ الْحَقَّ بِكَلِماتِهِ وَ لَوْ كَرِهَ الْمُجْرِمُونَ» اين را همراه داشته باشيد و روي کاغذ بنويسيد. سوره نازعات آيه 27 تا 32 «أَ أَنْتُمْ أَشَدُّ خَلْقاً أَمِ السَّماءُ بَناها، رَفَعَ سَمْكَها فَسَوَّاها وَ أَغْطَشَ لَيْلَها وَ أَخْرَجَ ضُحاها، وَ الْأَرْضَ بَعْدَ ذلِكَ دَحاها، أَخْرَجَ مِنْها ماءَها وَ مَرْعاها، وَ الْجِبالَ أَرْساها، مَتاعاً لَكُمْ وَ لِأَنْعامِكُمْ» سوره اعراف 118 تا 122

ص: 6207

«فَوَقَعَ الْحَقُّ وَ بَطَلَ ما كانُوا يَعْمَلُونَ، فَغُلِبُوا هُنالِكَ وَ انْقَلَبُوا صاغِرِينَ، وَ أُلْقِيَ السَّحَرَةُ ساجِدِينَ، قالُوا آمَنَّا بِرَبِّ الْعالَمِينَ، آمَنَّا بِرَبِّ الْعالَمِينَ، رَبِّ مُوسى وَ هارُونَ»

خيلي ها نوشتند خطوراتي به ذهن ما مي آيد که در مورد دين يا اولياي دين، اينها را چه کنيم؟ درمان داروي هزار درد بي اعتنايي است. رها کنيد! وقتي حساسيت نشان بدهيد بدتر است. در پيام ها نوشتند چله بارداري درست است؟ اينهايي که باردار نمي شود چله بگيرند، جن را از تن خود بيرون کنند؟! در هر کاري اول جن را مي گوييم. بالاي نود درصد از کساني که مشکل ناباروري دارند قابل درمان است. سراغ فضاي مجازي نرويد، نوشتند تسخير تضميني جن! اينها همه دروغ است و کلک است.

«وَ الْفَأْلُ حَقٌّ» حضرت فرمود: فال خوب حق است. فال خوب بزنيد. چرا فال خوب زدن حق است؟ چون تأثير رواني دارد در روحيه انسان، قديم مرسوم بود صبح کسي از در خانه بيرون مي آمد، سيد بزرگواري را مي ديد فال خوب مي زد که امروز روز خوبي براي من است. اين قدرت روح ماست. شما بگو: امروز من موفق مي شوم حتماً موفق مي شوي. بگو: امروز روز بدي است، حتماً بد خواهد شد. در صلح حديبيه نماينده کفار وقتي نزد مسلمان ها آمد، پيامبر خدا پرسيدند: اسم تو چيست؟ گفت: سهيل، حضرت فرمود: همه چيز آسان شد. اين خودش کمک کننده به فکر و روح انسان است. در روايت داريم فال خوب بزنيد به آن مي رسيد. در زندگي هچوقت فال بد نزنيد. «تَفَأَّلْ بِالْخَيْرِ تَنْجَحْ» فال نيک بزن، موفق و پيروز مي شوي. در روايت داريم پيغمبر خدا فرمود: «كَانَ يُحِبُ الْفَأْلَ الْحَسَنَ»

ص: 6208

خدا دوست دارد شما فال خوب بزنيد. اسلام طرفدار فال خوب است.

«وَ الطِّيَرَةُ لَيْسَتْ بِحَقٍّ» طيره يعني فال بد، فال بد زدن حق نيست. در گذشته بوده و هنوز هم هست، پريدن فلان حيوان، کلاغ صدايي کرد، حتماً حادثه تلخي پيش مي آيد. در قرآن هست که به انبياء فال بد مي زدند. حضرت موسي(ع) که مي آمد، مردم گاهي گرفتار مي شدند مي گفتند: اين قدم شومي دارد. حضرت فرمودند: فال بد حق نيست، چرا؟ چه رابطه اي بين يک پرنده و تأثيرش در زندگي ما هست. داريم که «الطيرة شرکٌ» شرک است. چون اين حيوان پريد، فال شومي زدي، عواملي که خداوند قرار داده، برخلاف آن عوامل يک عوامل ديگري اثر گذار است. عالم عالم اسباب و مسببات است. اينطور نيست که شما بخواهيد با پريدن يک حيوان زندگي يک بشر تغيير کند. اگر کسي هم فال بد زد، خداوند با توکل فال بد را از بين مي برد. اسلام طرفدار توکل است، تأثير روحي و رواني در شما دارد.

«الطِّيبُ نُشْرَة» چند مورد ديگر هم حضرت بيان مي کند که خيلي زيباست، چند چيز هست که وسيله نشاط است. يکي استفاده از بوي خوش، استفاده از عسل، مرکب سواري باعث نشاط انسان است. نگاه به سبزي باعث نشاط هست. آب تني باعث نشاط است. مسواک زدن، نشستن با رفيق هاي خوب باعث نشاط است. پياده روي باعث نشاط است. عزيزان يادشان باشد اگر يکوقت کساني مبتلا شدند به اينکه در زندگي هي فال بد بزنند، يا فکر مي کنند کسي در زندگي شان تأثير گذار است. يادشان باشد ائمه خيلي برخورد تندي داشتند. شيخ صدوق در روايتي از امام صادق

ص: 6209

نقل مي کند که کسي فرمود به امام گفتم: من مبتلا و آلوده شدم. فکر مي کنم الآن طالع من بد است و بر من بلا مي آيد. حضرت فرمود: تو اين کتاب ها را مي خواني، بر اساس اينها قضاوت مي کني و در زندگي ات اثر دارد؟ حضرت فرمود: کتاب هايت را آتش بزن. اينقدر اهل بيت اصرار داشتند از اين چيزها فاصله بگيريم.

يکي هم بحث استخاره هست. استخاره کردن بد نيست. يکوقت خانمي در حرم امام رضا به من گفت: شما گفتيد ازدواج را سخت نگيريد، ما هم آسان گرفتيم گرفتار يک دامادي شديم ما را بيچاره کرده است. گفتم: مگر تحقيق نکرديد؟ گفت: استخاره کرديم. گفتم: شوهرتان را با استخاره شوهر مي دهيد؟ يک حديث بياوريد که براي دختر شوهر دادن بايد استخاره کرد. آقايي به من زنگ زد استخاره مي خواهم، من هميشه مي گويم استخاره براي مرحله آخر است. شما تحقيق و بررسي کرديد، سر دوراهي هستيد، نمي توانيد انتخاب کنيد. سرگرداني خيلي بد است. با استخاره از سرگرداني نجات پيدا کنيد ولي قبلش بايد تحقيق و بررسي کنيد. براي ازدواج و براي خريد خانه، بايد تحقيق کنيد. يکي از دوستان زنگ زد که استخاره مي خواهم، استخاره خوب آمد. يک سال بعد ايشان به من زنگ زد و با ناراحتي به من گفت: شما هفت ميليارد به من بدهکار هستيد! گفتم: براي چه؟ گفت: آنروز که شما گفتيد استخاره خوب است، ما وارد معامله اي شديم و با کسي شريک شديم و هفت ميليارد ما را خورده است. گفتم: تو هفت ميليارد پولت را دست کسي مي دهي با استخاره؟ تحقيق و بررسي نکردي و اول کار استخاره کردي! هنوز هم

ص: 6210

از من ناراحت است. استخاره مرحله آخر براي بيرون آمدن از سرگرداني درست است.

يکي از چيزهايي که الآن جامعه ما خيلي گرفتارش هست و در مسائل ديني آثارش را مي بينيم، مي خواهند زندگي خودشان را براساس خواب تفسير کنند. حديث در مصادر بسيار قديمي ماست. اذان و اقامه که مي گوييم از کجا آمده است؟ در شب معراج يکي از هدايايي که جبرئيل به پيامبر ما داد، اذان و اقامه بود. پس اعتقاد ما اين است که اذان و اقامه را در معراج، جبرئيل به حضرت رسول تعليم داد. عده اي معتقد هستند اذان و اقامه معراجي نيست. مسلمان ها نشسته بودند فکر مي کردند چطور وقت نماز را اعلام کنيم؟ يکي گفت: آتش روشن کنيم و يکي گفت: ناقوسي مسيحي ها را بزنيم. يکي از مسلمان ها گفت: من خواب ديدم از اين به بعد اذان بگوييد، وقتي به امام صادق اين مطلب را گفتند، کساني که از اهل بيت فاصله گرفتند اين اعتقاد را دارند در حالي که اذان و اقامه هديه جبرئيل به پيامبر در معراج است. امام صادق بسيار ناراحت شدند و فرمودند: به خدا قسم دروغ است، دين خدا بالاتر از اين است که کسي بخواهد با خواب تفسير کند. اذان و اقامه جزء اعتقادات ما نيست، اگر کسي در عمرش هم اذان نگويد از مسلماني اش کم نمي شود. بعد حضرت فرمودند: مي دانيد چرا اينها اذان را گردن خواب يک مسلمان مي گذارند؟ مرگ بر اينها، اينها احکام خدا را ساده مي گيرند و سبک مي گيرد تا بتوانند جاهاي ديگر هم اگر گير کردند، با همين چيزها درست کنند. هرجا کم آوردند نيازي به اهل بيت نداريم، مي گوييم: خواب ديديم.

ص: 6211

أبان محضر امام صادق آمد، حضرت فرمود: مواظب باشيد يکوقت در احکام ديني گرفتار قياس نشويد. وقتي ابوحنيفه خدمت امام صادق رسيد، دو سال شاگرد حضرت در کوفه بود. ابوحنيفه به اين دو سال شاگردي خود افتخار مي کند ولي همه چيز را از استاد قبول نکرد. اگر قبول کرده بود اين مسير اينطور ادامه پيدا نمي کرد. امام صادق به او فرمود: شنيدم با قياس احکام را درست مي کني؟ گفت: بله. امام فرمود: نماز مهمتر است يا روزه؟ گفت: نماز. فرمود: چرا بانوان در ايامي که عذر شرعي دارند و نمي توانند نماز بخوانند و روزه بگيرند، وقتي عذرشان برطرف شد نمازهايشان قضا ندارد و روزه را بايد قضا کنند؟ چند مورد سؤال کردند و نتوانست پاسخ بدهد. امام صادق منظورشان اين است که چرا يک عده مي خواهند با خواب همه چيز را درست کنند؟ براي اينکه هرجا درمانده و گرفتار شدند برايشان آسان باشد. يا بگويند: با خواب درست مي کنيم يا با خواب و قياس. نگراني من از اين است که يک عده باورهاي مهم ديني را ناديده گرفتند.

يک کسي از اصحاب امام عسکري به نام احمد بن اسحاق سامرا خدمت حضرت رسيد. حضرت امام زمان را به هرکسي نشان نمي داد، چون دشمن نقشه داشت براي قتل حضرت و به اصحاب خاص خود نشان دادند. از جمله امام زمان را نشان احمد بن اسحاق دادند. فرمود: امام بعد از من اين آقازاده است. بر احمد بن اسحاق منت گذاشتند و فرمودند: چون آدم ويژه اي نزد خدا هستي و نزد ما اهل بيت، به تو نشان دادم وگرنه به کسي نشان ندادم. اين آقازاده سه چهارساله امام توست بعد از من، تا حضرت اين جمله را فرمودند: احمد گفت: مي شود نشانه اي بر من قرار بدهيد که اطمينان دل پيدا کنم؟ امام زمان(ع) نه با زبان کودکانه، با زبان فصيح فرمود: «أنا بقية الله في ارضه و المنتقم من اعدائه» احمد بن اسحاق مي گويد: من يقين کردم. ما چهار نفر سفير خاص امام زمان داريم، اينها وقتي مي آمدند و مي گفتند: ما سفير امام زمان هستيم، شيخ طوسي مي نويسد. شيعه حرف اينها را قبول نمي کرد. يک علامت و نشانه اي از طرف امام زمان بياوريد. شخصيت هاي بزرگواري که کسي مثل ابوجعفر، چند سال ايشان سفير امام زمان بود؟ پنجاه سال سفير خاص امام زمان بود. يک کسي يک قابليتي دارد که مي تواند پنجاه سال سفير خاص امام زمان باشد. محدث قمي مي فرمايد: اينهايي که عراق مي روند، اگر ائمه را زيارت نمي کردند و شهداي کربلا را زيارت نمي کردند و فقط نواب اربعه را زيارت مي کردند، ارزش داشت.

سوز دل من و حرفم اين است که شيعه اي که مثل احمد بن اسحاق به امام عسکري مي گويد:

ص: 6212

نشانه اي به من بدهيد که اين آقازاده امام است. شيعه اي که از سفير خاص امام زمانش، سفير پنجاه ساله اش نشانه و معجزه مي خواهد، آنوقت اين شيعه بايد به جايي برسد که امروز هرکس هر ادعايي داشت شما قبول کني؟ ممکن است بعضي بگويند: چرا از حضرت علامت خواست؟ مگر حضرت ابراهيم از خدا نخواست «لِيَطْمَئِنَ قَلْبِي » (بقره/260) شيعه از نواب اربعه علامت مي خواهد. شيعه بيدار و هوشيار امروز مي گويند: فلاني در فلان جا ظهور کرده و مي گويد: من نايب امام زمان هستم و يک عده از جوان هاي ما هم باور مي کنند. اين شاگرد کيه؟ استادش کيست؟ کجا درس خوانده؟ کدام عالم ديني و مرجع تقليد او را تأييد کرده است؟

خواب مي تواند شيطاني باشد. خواب چهار دسته است. خواب شيطاني، خواب رحماني، خواب فکرهاي روز است که شب به ذهن انسان مي آيد. خوابي که بخاطر به هم خوردن مزاج مي آيد. علامه مجلسي در بحار دهها صفحه در مورد خواب صحبت کرده است. اين آقا نماينده امام زمان است، به چه ملاک؟ چون من خواب مي بينم. اگر تصرف شيطان بود چه؟ از کجا بدانم اين خواب رحماني است يا شيطاني؟ اين وسوسه شياطين جن و انس است. آيا مسير احمد بن اسحاق درست است؟ مسيري که شيعه از نايب خاص امام زمان علامت مي خواهد درست است؟ اگر مي خواهيد با خواب اعتقادات را درست کني، اعتقادات تو خراب است. اگر خداشناسي و امام شناسي و پيامبر شناسي با خواب است، اين درست نيست. امام صادق فرمود: «كَذَبُوا وَ اللَّهِ إِنَ دِينَ اللَّهِ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى أَعَزُّ مِنْ أَنْ يُرَى فِي النَّوْمِ» دروغ مي گويند بخدا قسم دين خدا

ص: 6213

از اين حرف ها بالاتر است. دين خدا بالاتر از اين است که با خواب درست شود.

شريعتي: امروز صفحه 460 قرآن کريم را تلاوت خواهيم کرد.

«قُلْ إِنِّي أُمِرْتُ أَنْ أَعْبُدَ اللَّهَ مُخْلِصاً لَهُ الدِّينَ «11» وَ أُمِرْتُ لِأَنْ أَكُونَ أَوَّلَ الْمُسْلِمِينَ «12» قُلْ إِنِّي أَخافُ إِنْ عَصَيْتُ رَبِّي عَذابَ يَوْمٍ عَظِيمٍ «13» قُلِ اللَّهَ أَعْبُدُ مُخْلِصاً لَهُ دِينِي «14» فَاعْبُدُوا ما شِئْتُمْ مِنْ دُونِهِ قلْ إِنَّ الْخاسِرِينَ الَّذِينَ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ وَ أَهْلِيهِمْ يَوْمَ الْقِيامَةِ أَلا ذلِكَ هُوَ الْخُسْرانُ الْمُبِينُ «15» لَهُمْ مِنْ فَوْقِهِمْ ظُلَلٌ مِنَ النَّارِ وَ مِنْ تَحْتِهِمْ ظُلَلٌ ذلِكَ يُخَوِّفُ اللَّهُ بِهِ عِبادَهُ يا عِبادِ فَاتَّقُونِ «16» وَ الَّذِينَ اجْتَنَبُوا الطَّاغُوتَ أَنْ يَعْبُدُوها وَ أَنابُوا إِلَى اللَّهِ لَهُمُ الْبُشْرى فَبَشِّرْ عِبادِ «17» الَّذِينَ يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ أُولئِكَ الَّذِينَ هَداهُمُ اللَّهُ وَ أُولئِكَ هُمْ أُولُوا الْأَلْبابِ «18» أَ فَمَنْ حَقَّ عَلَيْهِ كَلِمَةُ الْعَذابِ أَ فَأَنْتَ تُنْقِذُ مَنْ فِي النَّارِ «19» لكِنِ الَّذِينَ اتَّقَوْا رَبَّهُمْ لَهُمْ غُرَفٌ مِنْ فَوْقِها غُرَفٌ مَبْنِيَّةٌ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ وَعْدَ اللَّهِ لا يُخْلِفُ اللَّهُ الْمِيعادَ «20» أَ لَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ أَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً فَسَلَكَهُ يَنابِيعَ فِي الْأَرْضِ ثُمَّ يُخْرِجُ بِهِ زَرْعاً مُخْتَلِفاً أَلْوانُهُ ثُمَّ يَهِيجُ فَتَراهُ مُصْفَرًّا ثُمَّ يَجْعَلُهُ حُطاماً إِنَّ فِي ذلِكَ لَذِكْرى لِأُولِي الْأَلْبابِ» ترجمه آيات: بگو: «همانا من مأمورم كه خدا را بپرستم در حالى كه دين را براى او خالص و پيراسته گردانيده ام. و فرمان يافته ام كه اولين مسلمان باشم». بگو: «البتّه اگر نسبت به پروردگارم عصيان ورزم، از عذاب روز بزرگ بيم دارم». بگو: «من تنها خدا را مى پرستم در حالى كه دينم را براى او خالص كرده ام.

ص: 6214

پس شما جز او هر چه را مى خواهيد بپرستيد». بگو: «همانا زيانكاران (واقعى) كسانى هستند كه سرمايه ى وجودى خويش و بستگانشان را در قيامت از كف داده باشند، آگاه باش، اين همان زيان آشكار است». براى زيانكاران از بالاى سرشان لايه هائى از آتش و از زير پايشان نيز لايه هايى (از آتش) است. اين عذابى است كه خداوند بندگانش را به آن مى ترساند. پس اى بندگان من! از من پروا كنيد. و كسانى كه از عبادت و بندگى طاغوت ها (و قدرت هاى ضد الهى) دورى نموده و به سوى خدا بازگشتند بر آنان مژده باد، پس بندگان مرا بشارت ده. آنان كه سخن را با دقّت مى شنوند و بهترين آن را پيروى مى كنند، آنانند كه خداوند هدايتشان نموده و آنانند همان خردمندان. پس آيا كسى را كه حكم عذاب بر او حتمى شده است (مى توانى هدايت كنى؟) آيا تو مى توانى كسى را كه در آتش است رهايى بخشى؟ ولى كسانى كه از پروردگارشان پروا دارند، برايشان غرفه هايى (در بهشت) است كه بالاى آن غرفه ها، غرفه هاى ديگرى بنا شده و از زير آنها نهرها جارى است، (اين،) وعده ى الهى است و خداوند در وعده اش خلاف نمى كند. آيا نديده اى كه خداوند از آسمان آبى فرو فرستاد، پس آن را به صورت چشمه هايى در زمين راه داد، سپس با آن، زراعتى كه رنگ هاى گوناگونى دارد بيرون مى آورد، آن گاه آن كشت (و زراعت) با هيجان رشد مى كند (تا آن كه مى خشكد) پس آن را زرد مى بينى، سپس آن را به صورت كاه و خاشاك در مى آورد، همانا در اين (تغيير و تحوّل) براى

ص: 6215

خردمندان پند و يادآورى است (كه بدانند دنيا ناپايدار است).

شريعتي: نکات پاياني شما را خواهيم شنيد.

حاج آقاي حسيني قمي: يک حديث بخوانيم، شبانه روز فکر ما مشغول مستأجرين هست، امام صادق در روايتي به مفضل فرمود: مفضل فلان رفيقت کجاست؟ گفت: نمي دانم. از کوفه همسفر ما شد، به مدينه رسيديم و از هم جدا شديم. فرمود: تو از کوفه تا مدينه آمدي، آنوقت از او خبر نداري؟ حضرت قسم خورد، نمي داني کسي با مؤمني چهل قدم همسفر باشد، فرداي قيامت خدا از او سؤال مي کند چرا از او خبر نگرفتي. آقاي صاحبخانه تو گاهي يک سال و دو سال، پنج سال همقدم بودي. امروز در خبرها شنيدم که نمايندگان مجلس بابت وديعه مسکن خود دويست ميليون دريافت کردند. اي کاش يا خبري نمي شد يا نمايندگان براي همدردي با ميليون ها خانه به دوشي که معطل رهن مسکن هستند، يکي دو ماه تا حل مشکل مسکن مردم وديعه نمي گرفتند. امام صادق فرمود: چهل قدم با کسي همسفر بودي، روز قيامت مي پرسند با اين آقا چه کردي؟ مي گويند: 2500 هزار خانه خالي در کشور است. انشاءالله صداي ما به گوش مسئولين برسد.

شريعتي: «والحمدلله رب العالمين و صلي الله علي محمد و آله الطاهرين»

99-04-23- پاسخ به پرسش هاي بينندگان

شريعتي: بسم الله الرحمن الرحيم، اللهم صل علي محمد و آل محمد و عجل فرجهم.

سلام مي کنم به همه بينندگان خوب و شنوندگان نازنين مان، اين روزها اوضاع و احوال سلامتي مردم به خاطر شيوع ويروس کرونا خوب نيست، حتماً به سفارش پزشکان بايد از ماسک استفاده کنيم. حاج آقاي حسيني قمي سلام عليکم، خيلي خوش آمديد.

حاج آقاي

ص: 6216

حسيني قمي: سلام عليکم و رحمة الله، عرض سلام و ارادت خالصانه خدمت همه بينندگان عزيز دارم. امروز ما هم ماسک زديم و قبل از برنامه هم هميشه ماسک داريم، از همه تقاضا مي کنيم که رعايت کنند، گاهي خون کسي به گردن ما مي افتد، کسي که مي داند بيمار است، مواظب باشد که در خون کسي شريک نباشد. معاون محترم وزير بهداشت نکته مهمي را تذکر دادند که اوج کرونا در مراسم عروسي و عزاست. اين چه عروسي است که بعدش تبديل به عزا شود. انشاءالله حافظ خون مردم باشيم و در خون يکديگر شريک نباشيم.

شريعتي: بحث امروز شما را با دل و جان خواهيم شنيد.

حاج آقاي حسيني قمي: يک تشکر ويژه از همه مخاطبين عزيز بکنيم. ساعت ها پيام هاي مخاطبين را مطالعه کردم، بخش عمده ي پيام ها لطف مردم نسبت به برنامه و کارشناسان بود، روز جمعه اي که در پيش است دحوالارض و 25 ذي القعده است. در طول سال چهار روز داريم که روزه اش معادل شصت سال و هفتاد سال است و يکي 25 ذي القعده است. عزيزاني که مشکلي ندارد اين روز را روزه بگيرند. يادشان باشد اگر روزه قضا دارند نيت قضا کنند، قطعاً ثواب 25 ذي القعده را مي برند.

مطلب ديگر اينکه اين هفته، هفته حجاب و عفاف هست از روز شنبه شروع شده است. در بحث حجاب و عفاف سهم هرکسي بايد مشخص شود. خانواده ها سهم بزرگي دارند. سال 1314 به مناسبت قيام مردم مشهد در مسجد گوهرشاد و شهادت جمعي از مردم هست، 85 سال از آن حادثه گذشته است. مردمي که بخاطر مبارزه با کشف حجاب رضاخاني به

ص: 6217

ميدان آمدند و جمع زيادي به دست رضاخان به شهادت رسيدند. آنوقت ما اينقدر ساده از کنار حجاب و عفاف بگذريم. در شهرهايي مثل هرمزگان و بندرلنگه، ساکنان آن مناطق هجرت کردند به کشورهاي حاشيه ي خليج فارس، من سؤال مي کردم و گفتم: شما چرا رفتيد؟ گفتند: در قصه کشف حجاب رضاخان وقتي اجباري شد جمع زيادي از مردم اين مناطق براي اينکه فرار کنند، رفتند در اين کشورها زندگي کنند. يکوقت ما نمي خواهيم رعايت کنيم و اين يک بحثي است اما گردن قرآن نگذاريم. يک کسي نمي خواهد واجبي را انجام بدهد. انشاءالله خدا هدايت کند. سهم دولت سهم بسيار بزرگي است، نهادها و ارگان ها سهم بزرگي دارند.

اگر دولت بخواهد در ادارات خودش رعايت کند بخش بسيار مهمي حل مي شود. بخش مهمي که بالاترين سهم را دارد، براي رسانه هاست. امروز اگر رسانه هاي ما پاي عفاف و حجاب بايستند، تأثير فراواني دارد. متأسفانه نه تنها پاي عفاف و حجاب نايستادند، ضد حجاب و عفاف رفتار مي کنند مخصوصاً در شبکه ي رسانه ي خانگي، ديالوگ هاي زننده و زشتي که خيلي آسان منتشر مي کنند، آرايش هي غليظ... سريال هاي خانگي ما که ادعا داريم نظام اسلامي هستيم صد برابر بدتر از سريال هاي خارجي است. دختر و پسر ما در خانه تماشاگر است. وقتي جوان من در خانه شبانه روز ببيند، چه مي شود؟؟؟ دو شب پيش حرم حضرت معصومه روي منبر گفتم: بپرسيد آخرين باري که ما نهي از منکر کرديم، کي بود؟ آقايي اسم کتابش را که در مورد امر به معروف و نهي از منکر است را «دو از ياد رفته» گذاشته است. اسم قشنگي است. فراموش شده است. قبول دارم

ص: 6218

منکرات ديگري هم هست. بالاترين منکر در کشور ما هست که بحث فساد و رانت خواري و ربا خواري بالاترين منکر است. در سخنراني که داشتم گفتم اگر بپرسند اولين و بالاترين منکر چيست؟ مي گويم سيستم بانکي ما بالاترين منکر است. فقر در جامعه يکي از منکرات است. روايت داريم پيامبر خدا فرمود: فقر انسان را به کفر مي رساند. نشان مي داد يک کارخانه توليدي که صد ميليارد قيمت گذاري شده، بانک بخاطر اينکه چهار قسط پرداخت نشده، به دو ميليارد قيمت گذاري کرده است. چون دست داشته با کارشناس دادگستري، زد و بند کردند. قوه قضائيه ورود کرده و گفتند: اين کارخانه ها بايد برگردد. من قبول دارم بالاترين منکر فساد اقتصادي در جامعه است.

اميرالمؤمنين در نهج البلاغه در مورد امر به معروف و نهي از منکر که صحبت مي کنند، وقتي مي خواهند عظمت امر به معروف و نهي از منکر را بيان کنند، مي فرمايند: تمام کارهاي نيک، نماز و روزه شما، حج و کربلاي شما، بعلاوه جهاد، در کنار امر به معروف و نهي از منکر مثل آب دهان در برابر درياي خروشان است. فرمود: ولي از اين بالاتر چيست؟ از امر به معروف بالاتر اين است که در برابر يک ستمگر حرف حق بزني. ما امام ظالم نداريم ولي اصل ظلم را داريم. اي کاش قانوني تصويب مي شد در اين فقر و گرفتاري که مردم دارند، در خانه به دوشي که مردم دارند، يک قانون بگذاريد نمايندگان مجلس، وکلا و وزرا، قضات، هيچکدام سه ماه حقوق نگيرند. سه ماه حقوق با تأخير بگيرند تا متوجه درد مردم شوند. سواره از پياده خبر ندارد. همه بايد

ص: 6219

در برابر همه منکرات بايستيم. «كَادَ الْفَقْرُ أَنْ يَكُونَ كُفْراً»

من يک جمع بندي از مباحث گذشته داشته باشم و به بخشي از سؤالات بينندگان پاسخ بدهم. مرحوم شيخ مفيد فرمود: خواب ها چهار دسته است. خواب هاي رحماني که تنبيه و هشداري درونش است. خواب هاي شيطاني، آثار بعضي گناهان انسان است. دسته سوم خواب هايي است که حديث نفس است. در طول روز يک افکاري داشتيم و فکر ما مشغول سلسله مسائلي بود. همان حديث نفس باعث شد مطالب را در شب خواب ببينيم. دسته چهارم خواب هايي است که تحت تأثير پرخوري کردن است. مرحوم علامه مجلسي داستاني را نقل مي کنند که شخصي نزد پدر من مجلسي اول آمد، با ترس و لرز و نگراني گفت: چنين خوابي ديدم. يک شير سفيد در حالي که مار سياه به گردنش است به من حمله مي کند و قصد خوردن مرا داشت. علامه مجلسي فرمود: فکر کنم ديشب کشک خوردي با رب انار، اين آثار همان است. فرمود: اتفاقاً بله همين را خوردم. شب بايد سبک بخوابيد.

مرحوم علامه مجلسي(ره) مي فرمايد: آنچه انسان در خواب مي بيند نياز به تعبير و تأويل دارد و هرکسي تعريف خواب ما را نمي داند. 1- خواب شما را نگران نکند. 2- اگر خوابي شما را نگران کرد نزد هرکسي براي تعبير خواب راه نيافتيد. مرحوم سيد مرتضي تعبير بسيار زيبايي دارد، مي فرمايد: بدان که آدم در خواب هوشياري اش کامل نيست. در خواب کسي حواس جمع ندارد، خيلي نگران خواب هايتان نباشيد. خواب سه دسته است، بعضي براي مؤمن بشارت الهي است، بعضي از خواب ها شيطاني است. دسته سوم اضغاث احلام است. خواب پريشان است. امام

ص: 6220

صادق به مفضل فرمود: «فَكِّرْ يَا مُفَضَّلُ» فکر کن، «ان الله تبارک و تعالي» ما را مخلوط قرار داده، خواب صادق و خواب کاذب، رؤياي رحماني و رؤياي شيطاني، گاهي خواب شما صادق است و گاهي نه، بنابراين وقتي خوابي ديديد، الزاماً دنبال تعبير خواب نباشيد. شما براساس اين حديث امام صادق(ع)، مرحوم مجلسي مي فرمايد: علم تعبير خواب از معجزات انبياء است. هرکسي اين روزها معبر خواب شده است، مرحوم مجلسي مي فرمايد: معجزات انبياء و اولياء، علم تعبير خواب از معجزات انبياء و اولياء است، افراد بسيار کمي سهمي بسيار کوچک دارند. يعني آنچه دارند سهمش آنقدر نيست، يکوقت پيامبر هست و يکوقت نبي هست. يکي از اساتيد بزرگوار مي فرمود: ما نگران تعبير خواب هستيم. ما که در طول روز دروغ مي گوييم آنوقت انتظار داريم رؤيا و خواب ما صادق باشد. غالب سؤالات مردم تعبير خواب است.

در منابع قديمي ما هست که شيخ صدوق در أمالي نقل مي کند. همسايه هاي امّ ايمن که از زنان جليل القدر بهشتي است، همسايه هاي ام ايمن خدمت رسول خدا آمدند و گفتند: ديشب تا صبح رسول خدا نخوابيد. تا صبح گريه مي کند. حضرت به امّ ايمن گفتند: چرا گريه مي کني؟ گفت: خواب وحشتناکي ديدم که بعد از آن فقط گريه مي کنم. نمي توانم خواب را به زبان بياورم و براي شما بگويم. جرأت نمي کرد. حضرت اصرار کردند که بگو. گفت: ديشب در خواب ديدم که بعضي از اعضاي بدن شما در خانه من افتاده است. رسول خدا فرمود: خيلي خواب خوبي ديدي. دخترم فاطمه زهرا(س) فرزندي به نام حسين به دنيا مي آورد، اين فرزند در خانه تو بزرگ مي شود. اين

ص: 6221

تکه اي از بدن من در خانه ي تو هست. اگر ما اين خواب را مي ديديم چطور مي خواستيم تعبير کنيم؟ خواهش مي کنم کتاب هاي تعبير خواب را کنار بگذاريد و جمع کنيد.

شخصي نزد ابن سيرين آمد و گفت: در خواب ديدم مُهري دست من است بر دهان مردم مي زنم و دهان مردم را مي بندم. ابن سيرين گفت: خيلي خواب خوبي است. تو مؤذن هستي، سحرهاي ماه رمضان اذان مي گويي و با اذان گفتن تو دهان مردم براي خوردن بسته مي شود. خواب معيار تکاليف ديني براي ما نيست. ما با خواب نمي توانيم بگوييم: فلاني چنين فرماني داده، نايب امام زمان است، سيد يماني است. يک کسي از علامه حلي سؤال کرد و گفت: اگر انسان در خواب حتي پيامبر را خواب ديد، من در خواب ديدم ائمه يا پيامبر به من مي گويند: اين کار را انجام بده، آيا موظف هستم انجام بدهم يا نه؟ فرمودند: اگر با بقيه ظواهر دين هماهنگ است که هيچ، اما اگر با ظواهر دين مخالف باشد، حق نداريم دنبال او برويم. اگر با ظواهر دين موافق باشد، وجوبي بر ما نمي آورد. آقايي خواب ديده، اميرالمؤمنين فرمود: تو بايد نماز شب بخواني يا فردا روزه بگيري. اگر کسي اميرالمؤمنين را خواب ديد و فرمود: فردا بايد روزه بگيري، واجب است يا نه؟ فرمود: نه واجب نيست. خواب براي انسان تکليف نمي آورد. هيچ تکليفي با خواب براي انسان مشخص نمي کند.

در کافي شريف هست که آقا موسي بن جعفر فرمودند: خواب دنبال تعبير است، هرطور شما تعبير کنيد. چون اثر رواني دارد. اگر کسي بد تعبير کند نگران مي شود. تلقين اثر دارد، خواب تابع تعبير

ص: 6222

است. در روايتي امام صادق(ع) فرمود: خوابتان را به کسي نگوييد مگر اينکه آدم فهميده اي باشد، مؤمن باشد و حسود نباشيد. چون اينها خواب را بد تعبير مي کنند. در سوره يوسف حضرت يعقوب به حضرت يوسف چه فرمود: «لا تَقْصُصْ رُؤْياكَ عَلى إِخْوَتِكَ» (يوسف/5) به برادرانت نگويي، «فَيَكِيدُوا لَكَ كَيْداً» نقشه مي ريزند و تو را اذيت مي کنند. مرحوم علامه طباطبايي در تفسير اين آيه فرمودند: قرآن نمي فرمايد من نگران هستم اگر خوابت را بگويي نقشه بريزند، نه، بدون شک نقشه مي ريزند! اگر خواب بدي مي بينيد بگوييد: انشاءالله خير است. اگر هم مي گوييد، به کسي باشد که عاقل باشد، مؤمن باشد، آدمي که از کينه و حسادت قلبي به دور باشد.

يک کسي خدمت رسول خدا آمد، گفت: خواب هايي مي بينم که گاهي مريض مي شوم در اثر اين خواب ها. رسول خدا فرمود: خواب خوب از ناحيه ي پروردگار است. اگر خواب خوب ديديد به عزيزان خود بگوييد. اگر خواب بد ديديد، به هيچکس نگوييد. پيامبر خدا فرمود: کساني خوابشان بيشتر رحماني هست که گفتارشان راست باشد. روزها راستگو باشيم، روز عمل ما صالح باشد، با اين وضعي که ما داريم ديگر انتظار رؤياي صالحه نداشته باشيم. در بعضي روايات داريم که تأثير بعضي گناهان خواب بد است. در کافي مرحوم کليني هست که در تهذيب شيخ طوسي هردو نقل کردند، شخصي خدمت امام صادق(ع) آمد گفت: فلاني پيام داده به امام صادق بگوييد: مدتي است خواب هاي پريشان مي بينم. حضرت فرمود: به او بگوييد که تو واجبات مالي ات را پرداخت نمي کني. زکات مالش را بده و واجبات مالش را بپردازد. وقتي به او گفتند: امام صادق اينطور گفته است،

ص: 6223

گفت: همه شهر مي دانند من اهل پرداخت واجبات مالي هستم. به امام صادق گفتند: همه شهر خبر دارند که اهل زکات و واجبات مالي هست. امام صادق فرمود: حتماً به مستحق نمي دهد، در مسيري که بايد بدهد، نمي دهد.

هفته گذشته در مورد استخاره گفتيم، اگر واقعاً به نتيجه نرسيديد، استخاره کنيد. خيلي ها پرسيده بودند: بعد از تحقيق استخاره کنيم يا نه؟ اگر کسي تحقيق کرد به يک نتيجه اي رسيد، ديگر جاي استخاره ندارد. در سرگرداني، براي نجات از سرگرداني استخاره کنيم. کسي نوشته که چرا مي گوييد: سحر و جادو نيست؟ من دهها خواستگار داشتم تا مرحله آخر مي رسد به نتيجه نمي رسيم: الآن متأسفانه خيلي ها اين مشکل را دارند. الآن در شرايط ازدواج اينقدر سخت گيري مي کنيم. يک کسي نوشته مادر من پانصد بار خواستگاري رفته فقط براي تفريح کردن، مي گويد: کاري نداريم يک مهماني برويم!!! اين ميوه و شيريني که از شما پذيرايي مي کنند، خوردنش اشکال دارد. اينکه شما براي اذيت و آزار خواستگاري بروي، تأثير رواني که روي دختر خانم دارد و بسياري چيزهاي ديگر، کار پسنديده اي نيست.

در پيام ها داشتيم، دو مغازه همسايه هستيم، جنس واحد است. مغازه او شلوغ است و ما مشتري نداريم. به ما گفتند: او مهره رزق و روزي دارد و بخت شما بسته شده است. چه ربطي دارد؟ شايد انصافش بيشتر است. خوش برخوردتر با مشتري است. متأسفانه بازار حرف هاي باطل بسيار زياد است. بازار فريب گرم است اما بازار حقايق نه! حضرت موسي چقدر زحمت کشيد، آنوقت سامري در سه روز که مهلت داشت مردم را به گوساله پرستي دعوت کند، در سه روز چقدر گوساله پرست شدند؟

ص: 6224

ششصد هزار گوساله پرست روي دست موسي گذاشت. در پيام ها اعتقادات باطلي نوشتند که هيچ پايه ي ديني ندارد. از جمله سؤال هايي که خيلي پرسيده بودند، آياتي که ما براي باطل سحر گفتيم. روي چه بنويسيم؟ کپي کنيم اشکالي ندارد؟ دست نويس اشکال ندارد؟ هرطور باشد اشکالي ندارد.

شريعتي: امروز صفحه 467 قرآن کريم را تلاوت خواهيم کرد.

«وَ تَرَى الْمَلائِكَةَ حَافِّينَ مِنْ حَوْلِ الْعَرْشِ يُسَبِّحُونَ بِحَمْدِ رَبِّهِمْ وَ قُضِيَ بَيْنَهُمْ بِالْحَقِّ وَ قِيلَ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ»

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ ، حم «1» تَنْزِيلُ الْكِتابِ مِنَ اللَّهِ الْعَزِيزِ الْعَلِيمِ «2» غافِرِ الذَّنْبِ وَ قابِلِ التَّوْبِ شَدِيدِ الْعِقابِ ذِي الطَّوْلِ لا إِلهَ إِلَّا هُوَ إِلَيْهِ الْمَصِيرُ «3» ما يُجادِلُ فِي آياتِ اللَّهِ إِلَّا الَّذِينَ كَفَرُوا فَلا يَغْرُرْكَ تَقَلُّبُهُمْ فِي الْبِلادِ«4» كَذَّبَتْ قَبْلَهُمْ قَوْمُ نُوحٍ وَ الْأَحْزابُ مِنْ بَعْدِهِمْ وَ هَمَّتْ كُلُّ أُمَّةٍ بِرَسُولِهِمْ لِيَأْخُذُوهُ وَ جادَلُوا بِالْباطِلِ لِيُدْحِضُوا بِهِ الْحَقَّ فَأَخَذْتُهُمْ فَكَيْفَ كانَ عِقابِ «5» وَ كَذلِكَ حَقَّتْ كَلِمَةُ رَبِّكَ عَلَى الَّذِينَ كَفَرُوا أَنَّهُمْ أَصْحابُ النَّارِ «6» الَّذِينَ يَحْمِلُونَ الْعَرْشَ وَ مَنْ حَوْلَهُ يُسَبِّحُونَ بِحَمْدِ رَبِّهِمْ وَ يُؤْمِنُونَ بِهِ وَ يَسْتَغْفِرُونَ لِلَّذِينَ آمَنُوا رَبَّنا وَسِعْتَ كُلَّ شَيْ ءٍ رَحْمَةً وَ عِلْماً فَاغْفِرْ لِلَّذِينَ تابُوا وَ اتَّبَعُوا سَبِيلَكَ وَ قِهِمْ عَذابَ الْجَحِيمِ «7»

و فرشتگان را مى بينى كه گرد عرش حلقه زده اند، در حالى كه همراه با ستايش پروردگارشان تسبيح مى گويند و ميان آنان به حقّ داورى گردد و گفته مى شود: «سپاس خداوندى را كه پروردگار جهانيان است.»

به نام خداوند بخشنده ى مهربان ، حا، ميم. نزول كتاب از طرف خداوند عزيز عليم است. آمرزنده ى گناه، پذيرنده ى توبه، سخت كيفر و صاحب عطاى فراوان. هيچ معبودى جز او نيست.

ص: 6225

بازگشت (همه) به سوى اوست. جز كسانى كه كفر ورزيدند كسى در آيات خداوند جدال و ستيزه نمى كند پس تحرّك آنان در شهرها تو را نفريبد. پيش از اين (كفّار مكّه) نيز قوم نوح و احزابى كه بعدشان آمدند (پيامبرانشان را) تكذيب كردند و هر امّتى تصميم گرفت تا پيامبرش را به عقوبت بگيرد و به وسيله ى باطل مجادله كردند تا حقّ را نابود نمايند، پس آنان را (به قهر خود) گرفتم، پس (بنگر كه) كيفر من چگونه بوده است. و بدين گونه (كه احزاب در دنيا عقوبت شدند) وعده عذاب پروردگارت درباره ى كسانى كه كفر ورزيدند قطعى شد كه آنان اهل دوزخند. كسانى كه عرش (خدا) را حمل مى كنند وآنان كه اطراف آن هستند، پروردگارشان را با سپاس و ستايش تسبيح كرده (و به پاكى ياد مى كنند) و به او ايمان دارند و براى كسانى كه ايمان آورده اند (از خداوند) آمرزش مى خواهند (ومى گويند:) پروردگارا! رحمت و علم تو همه چيز را فراگرفته است، پس كسانى را كه توبه كرده و راه تو را پيروى كرده اند بيامرز و آنان را از عذاب دوزخ حفظ كن.

شريعتي: نکات شما را خواهيم شنيد.

حاج آقاي حسيني قمي: در مورد يونس بن عبدالرحمان يک جلسه کامل بايد صحبت کنيم. ايشان يک صحابي معمولي نبود و از مجتهدين اصحاب و ائمه(ع) است. از امام رضا حديث نقل هست که شخصي خدمت حضرت آمد و گفت: من هر ساعت نمي توانم خدمت شما برسم، اگر نتوانستم خدمت شما برسم از چه کسي مسأله ام را بپرسم؟ فرمود: «عليک بيونس بن عبدالرحمن» امام رضا(ع) اصحاب خود را حواله مي دادند که از جناب يونس

ص: 6226

بپرسيد.

بحث علمي اين بزرگوار بسيار حرف دارد. بعد از شهادت امام موسي بن جعفر، امام رضا(ع) به بعضي از اصحاب امام کاظم فرمودند: امانتي که نزد شماست براي من بياوريد. پولهاي زيادي نزد اينها بود. امام رضا پيامبر داد که پولها را بياوريد. گفتند: نمي آوريم. بعد از شما امام نيست. امامت امام رضا را منکر شدند که پولها را تصرف کنند، يک مکتب هم به نام واقفيه درست کردند. يونس بن عبدالرحمان عليه اينها افشاگري مي کرد. گفتند: چرا اين کار را مي کني؟ ده هزار دينار مي دهيم دهانت را ببند و افشاگري نکن. گفت: من از امام شنيدم که وقتي بدعت ها در دين ظاهر مي شود عالم بايد حرفش را بزند و الا خدا نور ايمان را از او مي گيرد. ده هزار رشوه را نپذيرفت، گفت من فرياد مي زنم و شما دروغ مي گوييد. پول ها را براي حضرت رضا بياوريد!

مرحوم ميرداماد مي فرمايد: از روزه دحوالارض که معادل شصت روز است، بالاتر زيارت امام رضا(ع) هست. روز چهارشنبه هم به روايتي 23 ماه ذي القعده روز شهادت امام رضا(ع) هست. امام رضا سه مرتبه بهشت را براي يونس بن عبدالرحمان ضمانت کرد. امام عسکري(ع) وقتي کتاب يونس بن عبدالرحمان را ديدند، فرمودند: «أَعْطَاهُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ بِكُلِ حَرْفٍ مِنْهَا حَسَنَةً، كُلُّ حَسَنَةٍ» خداوند به هر حرفي که جناب يونس در اين کتاب آورده نوري را روز قيامت به او عنايت خواهد کرد. ايشان 54 سفر حج و 50 سفر عمره مشرف شده و در همه سفرها کار فرهنگي را تبليغ مي کرد.

«أَمَّنْ يُجِيبُ الْمُضْطَرَّ إِذا دَعاهُ وَ يَكْشِفُ السُّوء» خدايا به حق علي بن موسي الرضا(ع)،

ص: 6227

به حق امام جواد که آخر اين ماه شهادت حضرت هست، همه بيماران، بيماران کرونايي، به حق صديقه طاهره لباس عافيت بپوشان.

شريعتي: يا أباعبدالله...

از بستر بيماري صبح پا شدني نيست *** بي لطف شما شهر مداوا شدني نيست

«والحمدلله رب العالمين و صلي الله علي محمد و آله الطاهرين»

99-04-30- سيري در نهج البلاغه حکمت147

شريعتي: بسم الله الرحمن الرحيم، اللهم صل علي محمد و آل محمد و عجل فرجهم.

با نام تو عشق سرمدي خواهد شد *** دلها همه خالي از بدي خواهد شد

هر غنچه که بر تو مي فرستد صلوات *** يک روز گل محمدي خواهد شد

سلام مي کنم به همه بينندگان خوب و نازنين مان، به سمت خداي امروز خيلي خوش آمديد. انشاءالله تنتان سالم باشد، براي سلامتي تک تک بيماران دعا مي کنيم که انشاءالله خدا به همه آنها عافيت و سلامتي بدهد. حاج آقاي حسيني قمي سلام عليکم، خيلي خوش آمديد.

حاج آقاي حسيني قمي: سلام عليکم و رحمة الله، عرض سلام و ارادت خالصانه خدمت همه بينندگان عزيز دارم.

شريعتي: مهمان سفره ي ناب نهج البلاغه شريف هستيم. بحث امروز شما را با دل و جان خواهيم شنيد.

حاج آقاي حسيني قمي: حکمت 147 نهج البلاغه يعني بخش سوم، بخش حکمت ها، مرحوم علامه تُستري(ره) علامه شيخ محمد تقي شوشتري که يکي از شارحين خوب نهج البلاغه اميرالمؤمنين هستند، شرح ايشان يک شرح موضوعي است. يعني همه به ترتيب نهج البلاغه را شرح کردند، ايشان هم موضوع بندي کرده است. بحثي دارد ايشان در امامت، امامت خاصه و امامت عامه، مواردي که اميرالمؤمنين به موضوع امامت اشاره کردند، ايشان در سه جلد جمع آوري کرده

ص: 6228

است. ايشان برداشت هاي زيبايي دارند، به ذهن من رسيد در آستانه ماه ذي الحجه به سبک اين بزرگوار مباحثي که در موضوع امامت هست تقديم کنم.

در مطالعه نهج البلاغه حتماً پنج شرح را مي بينيم. شرح مرحوم ابن ميثم بحراني که از قديمي ترين شرح هاي نهج البلاغه هست. شرح ابن ابي الحديد هست که از علماي اهل سنت است. «منهاج البراعه» شرح مرحوم ميرزا حبيب الله خويي هست که شرح بسيار مفصلي است. شرح مرحوم تستري، شرح پيام امام اميرالمؤمنين تعريف آيت الله مکارم شيرازي است. اين شرح پانزده جلدي است و بسيار خوب است. متأسفانه اين شرح ناشناخته است، گاهي در جمل علما عرض مي کنم چنين شرحي داريم، خبر ندارند.

امشب شب شهادت پاره ي تن امام رضا(ع) وجود مقدس امام جواد(ع) هست، يکوقت به دليل اين بيماري کرونا از تعظيم شعائر ديني غفلت نکنيم. مسائل بهداشتي را رعايت کنيم و با فاصله گذاري در جلسات شرکت کنيم. امشب شب آخر ماه ذي القعده و فردا اول ماه ذي الحجه است که ماه امامت و ولايت است. مناسبت هاي زيادي دارد. غير از شهادت امام باقر(ع) که هفتم ماه ذي الحجه هست و شهادت حضرت مسلم که نهم ذي الحجه هست، همه شادي و جشن است. ماهي که در پيش داريم، نهم ماه ذي الحجه داستان «وَ سَدَّ الْأَبْوَابَ إِلَّا بَابَه » پيامبر تمام درها را از خانه ها به مسجد بستند، جز خانه اميرالمؤمنين. دهم ماه ذي الحجه حديث ثقلين است. «انى تاركم ، فيكم الثقلين كتاب الله و عترتى» (بحارالانوار، ج 2، ص 103) داستان ابلاغ آياتي از سوره برائت توسط اميرمؤمنان، چهاردهم ماه ذي الحجه نزول آيه ي 26

ص: 6229

سوره اسراء است، داستان بخشيدن فدک توسط پيامبر به فاطمه زهرا، تمام منابع عامه اين را نوشتند. پانزدهم ماه ذي الحجه ولادت امام هادي(ع) است. هفدهم ماه ذي الحجه نزول آيه «يا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ» نزول آيه ي تبليغ، آيه مودت «إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ سَيَجْعَلُ لَهُمُ الرَّحْمنُ وُدًّا» (مريم/96) هجدهم ماه ذي الحجه عيد الله اکبر است، نزول آيه «اليوم اکملت لکم دينکم» داستان خطبه غدير پيامبر اسلام، عقد اخوت پيامبر با اميرالمؤمنين، بيستم ذي الحجه نزول آيه ي اول سوره معارج «سَأَلَ سائِلٌ بِعَذابٍ واقِع » (معارج/1) بيست و يکم ماه ذي الحجه آيه 59 سوره نساء «أَطِيعُوا اللَّهَ وَ أَطِيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِي الْأَمْرِ مِنْكُم » 24 ماه ذي الحجه نزول آيه مباهله، داستان مباهله، آيه 61 سوره آل عمران است. نزول آيه تطهير، آيه 23 سوره مبارکه احزاب، آيه ولايت، آيه خاتم بخشي اميرالمؤمنين، «إِنَّما وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلاةَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكاةَ وَ هُمْ راكِعُونَ» (مائده/55) دهها آيه ي قرآن با دهها مناسبت مربوط به اميرالمؤمنين در اين روزهايي است که در ماه ذي الحجه داريم. 25 ذي الحجه، سوره ي هل أتي، هجده آيه از اين سوره نازل شده در داستان اميرالمؤمنين(ع). اگر کساني مي خواهند براي ولايت و هدايت مردم، براي آشنايي ديگران با مسأله امامت کاري کنند، مجالس انحصار ندارد به شکلي که ما در گذشته داشتيم. با رعايت مسائل بهداشتي مي شود مجالس را برگزار کنيم.

حکمت 147 نهج البلاغه، اميرالمؤمنين دست کميل بن زياد نخعي که دعاي کميل يادگاري است که حضرت به او ياد دادند. کميل مي گويد: اميرالمؤمنين دست مرا

ص: 6230

گرفتند و به بيرون از شهر بردند. وقتي به صحرا رسيديم، «تنفس السعداء» حضرت آهي کشيد. کميل از اصحاب سرّ اميرالمؤمنين است. در حالات اين بزرگوار نوشتند که جزء اصحابي است که اميرالمؤمنين اسرار را به کميل مي گفتند. اميرالمؤمنين هم خبر دادند که تو به دست حجاج به شهادت خواهي رسيد و کميل به شهادت رسيد و اميرالمؤمنين خبر از شهادت او داده بودند. اين حکمت دو بخش دارد. «ثم قال: يا كميل بن زياد، إن هذه القلوب أوعية فخيرها أوعاها» حضرت دلهاي انسان را به ظرف تشبيه کردند. بهترين دل دلي است که ظرف وجودي اش وسيع تر باشد. «فاحفظ عنّي ما أقول لك» اينها را به حافظه بسپار. مردم سه دسته هستند. «الناس ثلاثة: فعالم ربّاني، و متعلّم على سبيل نجاة، و همج رعاع» عده اي عالم رباني هستند، عده اي شاگرد هستند و ياد مي گيرند و عده اي هم «أتباع كلّ ناعق» آدم هاي بي توجه و نادان هستند. «يميلون مع كلّ ريح» هرطور باد بيايد اينها را مي برد. «لم يستضيؤوا بنور العلم» دنبال فرا گرفتن علم و دانش نمي روند. «و لم يلجؤوا إلى ركن وثيق» به عالم رباني پناه نمي برند.

بخش دوم اين حکمت مربوط به بحث امامت است که من مي خوانم. شايد در نهج البلاغه کم داشته بياني که در مصادر متعدد آمده باشد. در منابع اهل سنت و منابع شيعه، در منابع شيعه، مرحوم کليني در کافي شريف اين خطبه را با تغييري در عبارات دارند. مرحوم شيخ صدوق در چهار کتاب، کمال الدين، توحيد، ارشاد، از اهل سنت تذکره ي ابن جوزي آورده است. چيزي نيست که از نظر سندي قابل خدشه باشد. «كذلك يموت

ص: 6231

العلم بموت حامليه اللهم بلى لا تخلو الأرض من قائم للّه بحجّة، إمّا ظاهرا مشهورا، أو خافيا مغمورا» زمين از حجت خالي نمي ماند. خداوند هيچگاه اگر بخواهيم محور اين خطبه را در يک جمله بگوييم، ضرورت حجت روي زمين، لذا مرحوم کليني اين روايت را در کافي در باب اضطرار به حجت بيان کرده است. زمين نمي تواند خالي از حجت باشد. يا آن حجت ظاهر است و مردم مي بينند، گاهي هم نه نمي تواند ظاهر باشد، در غيبت است. چرا حتماً زمين خالي از حجت نيست؟ «لئلا تبطل حجج اللّه و بيناته» براي اينکه حجت هاي الهي، نشانه هاي پروردگار گم نشود و از بين نرود. پيامبر يا امامي بايد در جامعه باشد. «و كم ذا؟ و أين؟ أولئك» اين حجت ها چند نفر هستند و کجا هستند؟ «و اللّه الأقلون عددا» به خدا قسم تعداد اينها کم است «و الأعظمون بهم يحفظ اللّه» نزد خدا جايگاه ويژه اي دارند. «حججه بيّناته يودعها نظراءهم» خدا به وسيله اينها حجت هايش را براي مردم حفظ مي کند. اينها هستند تا امام بعد از خودشان به وديعت بسپارند. «و يزرعوها في قلوب أشباههم» اينها را در دل ديگران بنشانند. «هجم بهم العلم على حقيقة البصيرة» علم به آنها هجوم مي آورد.

مرحوم ملاصدرا چون شرح کافي مرحوم کليني را دارد، در شرح في ضلال نهج البلاغه استاد محمد جواد مغنيه، ديدم تعبير قشنگي دارد. چرا حضرت مي فرمايد: «هجم بهم العلم» علم به اينها هجوم مي آورد. علوم اهل بيت علوم اکتسابي نيست. علم دنبال اينها مي آيد. فرق مهمي که در تعريف امامت داريم با ديگران اين است که ما مي گوييم: امام بايد اعلم مردم باشد، شجاع ترين

ص: 6232

مردم باشد، امام رضا(ع) در روايتي که بيان فرمودند، هفتاد ويژگي براي امام بيان کردند. علم به سوي اينها هجوم آورد. «هجم بهم العلم» يک فرق مهمتري که در تعريف امامت داريم، اين است که ما وقتي مي خواهيم امام را تعريف کنيم، مي گوييم: امامت بايد از ناحيه پروردگار باشد. «إِنِّي جاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِماما» (بقره/124) من قرار مي دهم، يا در آيات ولايت، «الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُم وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَ رَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلامَ دِينا» (مائده/3) من اين کار را کردم. «يا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ» (مائده/67) اعتقاد ما در امامت اين است. ما براساس آيات قرآن مي گوييم: امامت بايد از ناحيه پروردگار باشد.

امام رضا(ع) مي فرمايد: «إِنَ الْإِمَامَةَ أَجَلُّ قَدْراً وَ أَعْظَمُ شَأْناً وَ أَعْلَى مَكَاناً وَ أَمْنَعُ جَانِباً وَ أَبْعَدُ غَوْراً مِنْ أَنْ يَبْلُغَهَا النَّاسُ بِعُقُولِهِمْ أَوْ يَنَالُوهَا بِآرَائِهِمْ» امامت چيزي نيست که مردم بتوانند انتخاب کنند، يک نگاه هم هست ديگران مي گويند: امامت لازم نيست اينطور باشد، هرکس مردم انتخاب کردند. تعبير معروفي که اهل سنت در امامت دارند اين است، «الامامة رئاسة العامه في امور الدين و الدنيا و يجب نصبه علي الناس» امامت يک رياست عمومي است در امور ديني و دنيايي مردم، مردم انتخاب کنند. مثل رياست جمهوري که مردم انتخاب مي کنند. الآن کسي مي گويد: رئيس جمهوري انتخابي شما اعلم و افضل مردم باشد؟ مهم اين است که مردم او را خواستند. کتابي داريم به نام «التمهيد» براي يکي از علماي بزرگ اهل سنت به نام باقلاني است. محال است اين کتاب در يک کتابخانه مهم اهل سنت نباشد. مرحوم علامه اميني در جلد هفتم

ص: 6233

الغدير از ايشان نقل کردند. ايشان وقتي امامت را در نگاه عامه تعريف مي کند، عين عبارتش اين است. مي گويد: «لا ينخلع الإمام بفِسقه و ظُلمِه، بغصب الأموال» اين امامي که مردم انتخاب کردند در آغاز هيچ شرطي ندارد، در ادامه هم شرطي ندارد. اينقدر مي گوييم: يزيد سيد الشهداء را به شهادت رساند. مي گويند: با کشتن امام حسين چيزي از خلافت رسول اللهي يزيد کم نمي شود!! امام خلع نمي شود به فسق و ظلم و قتل نفوس و غصب اموال، لذا در اين تعريف تمام خلفاي بني اميه، معاويه، يزيد، عبدالملک، مروان، وقتي مروان آمد بعد از جنگ جمل با اميرالمؤمنين بيعت کند، در خطبه 72 نهج البلاغه هست. حضرت دست مبارکشان را کشيدند و فرمودند: مروان دستش دست يهودي و دست مکر است. همين آدم خليفه مسلمين مي شود. عبدالملک خليفه مسلمين مي شود. عبدالملک آدمي است که در تاريخ الخلفاي ملا جلال الدين سيوطي آمده است، ملا جلال الدين حدود چهارصد سال پيش از دنيا رفته است. اين آقا تمام ظلم ها و جنايات خلفاي بني عباس و بني اميه را نقل کرده است. مثلاً روزي که عبدالملک مروان به خلافت رسيد گفت: ايها الناس اگر کسي مرا به تقوا دعوت کند با شمشير گردنش را مي زنم. بعد از مدت ها کسي گفت: خليفه مسلمين راست است مي گويند: شما شرب خمر مي کنيد؟ گفت: شرب خمر چيزي نيست، ما شرب دماء مسلمين را مي کنيم. 36 خليفه عباسي در اين تعريف مي گنجند، 14 خليفه اموي در اين تعريف مي گنجند. اين خيلي فرق مهمي است. مبالغه نيست، زمين تا آسمان بين اين دو تعريف براي امامت فرق است. حضرت مي فرمايد: «هجم بهم العلم»

ص: 6234

علم به اينها هجوم مي آورد.

حضرت مي فرمايد: اينها دو جور علم دارند، «حَتَّى يُودِعُوهَا نُظَرَاءَهُمْ وَ يَزْرَعُوهَا فِي قُلُوبِ أَشْبَاهِهِمْ» يکسري علومي است که ائمه از همديگر به وديعت مي دهند، اسراري است که امام حسين به امام سجاد داده است. اين حديثي که مرحوم کليني در کافي شريف دارد، اميرالمؤمنين فرمود: آخرين لحظات زندگاني پيامبر، پيامبر خدا هزار باب علم به من ياد دادند که از اين هزار باب، هزار باب ديگر باز مي شد. «يزرعوها» پيامبر بذرش را در دل اميرالمؤمنين کاشته است. «هَجَمَ بِهِمُ الْعِلْمُ عَلَى حَقَائِقِ الْأُمُورِ فَبَاشَرُوا رُوحَ الْيَقِينِ» اينها به روح اليقين مي رسند. ما يک عين اليقين داريم، علم اليقين داريم، حق اليقين داريم. شما يکوقت از دور يک دودي مي بيني مي فهمي اينجا آتشي هست و اين را علم داري. يکوقت از نزديک آتش را مي بيني، اين عين اليقين است. يکوقت حق اليقين است. دست شما با آتش مي سوزد. اين حق اليقين است. انسان در درجات ايمانش مي تواند به حق اليقين برسد. لذا اميرالمؤمنين مي فرمايد: اينها از علم اليقين گذشتند و به حق اليقين و روح اليقين رسيدند. «وَ اسْتَلَانُوا مَا اسْتَوْعَرَهُ الْمُتْرَفُونَ» راه هايي که براي ديگران سخت است، براي اينها آسان است. تمام سختي ها را در راه امامت و خلافت پيامبر تحمل مي کنند. «وَ أَنِسُوا بِمَا اسْتَوْحَشَ مِنْهُ الْجَاهِلُونَ» چيزي که آدم هاي جاهل از آن وحشت دارند، انس مي گيرند. به گوشه زندان مي افتادند و خدا را شکر مي کردند از اينکه جاي خلوتي براي عبادت داريم. «صَحِبُوا الدُّنْيَا بِأَبْدَانٍ أَرْوَاحُهَا مُعَلَّقَةٌ بِالْمَحَلِّ الْأَعْلَى» خلفاي رسول خدا جسمشان در دنيا بود ولي روحشان متعلق به عالم ديگر بود.

يکي

ص: 6235

از عزيزان مي فرمود: خيلي ها مي گويند: مي شود معراج پيامبر را ثابت کنيد. ايشان مي فرمود: ثابت کردن معراج پيامبر هنر نيست، اينکه در دنيا حضور پيامبر را ثابت کنيم، هنر است. «يَا كُمَيْلُ أُولَئِكَ خُلَفَاءُ اللَّهِ» چه کسي امام و خليفه رسول خداست؟ «وَ الدُّعَاةُ إِلَى دِينِهِ» مردم را به دين الهي دعوت مي کنند. «هَايْ هَايْ شَوْقاً إِلَى رُؤْيَتِهِمْ» اميرالمؤمنين حسرت مي خورد کاش همه اينها را زيارت مي کرد.

اينکه اميرالمؤمنين مي فرمايد: جامعه نياز به خليفه دارد، با اين ويژگي ها، اسرار و ودايع الهي، علم و دانش ممتاز، صبر در سختي، آيا مي شود بگوييم: چه نيازي هست؟ اين حديث در کافي مرحوم کليني و ارشاد مرحوم شيخ مفيد هست. يک کسي از شام به مدينه خدمت امام صادق(ع) رسيد. شام مرکز بني اميه بود و تبليغات گسترده عليه اهل بيت بود. به امام صادق گفت: مي خواهم با شما بحث کنم. امام صادق به يکي از اصحاب خود به نام هشام بن حکم حواله دادند. هشام چهار پنج سؤال از اين آقا کرد تا ضربه فني اش کند. مناظره يک علم است، ممکن است کسي علم زيادي داشته باشد ولي آداب مناظره را بلد نباشد. هشام پنج سؤال کرد و ضربه فني اش کرد. هشام گفت: «أَ رَبُّكَ أَنْظَرُ لِخَلْقِهِ أَمْ خَلْقُهُ لِأَنْفُسِهِمْ» مردم به خودشان مهربانتر هستند، مردم حواسشان به خودشان هست يا خدا نسبت به مردم؟ جواب داد بله، خداوند مهربانتر است. گفت: بگو ببينم، خداوندي که مهربان است، هواي مردم را دارد، براي مردم چه کرده است؟ گفت: حجت و دليل و برهان آورده است. هشام پرسيد: حجت و دليل و برهان چيست؟ گفت: رسول خدا. گفت: بعد

ص: 6236

از رسول خدا چه کسي حجت است؟ گفت: قرآن و سنت. هشام گفت: بگو ببينم کتاب و سنت امروز براي رفع اختلاف بين ما مفيد است يا نه؟ آيا تنها سنت و کلام پيامبر کافي است که اختلافات بين ما برطرف شود؟ گفت: بله، گفت: اگر کافي است چرا من و شما با هم اختلاف داريم؟ از شام اينجا آمدي براي اينکه با ما بحث کني؟!

الآن تمام کساني که در مذاهب باطل هستند به قرآن استناد مي کنند. وهابي ها و داعشي ها هم به قرآن استناد مي کنند. ولي فهمشان غلط است. چرا اينقدر اختلاف در عالم اسلام هست؟ محور وحدت کجاست؟ چرا وهابي به نفع خودش قرآن را تفسير مي کند؟ يک حجتي لازم است. امروز قرآن و سنت براي رفع اختلاف ما کافي نيست. امام صادق فرمودند: چرا جوابش را نمي دهي؟ گفت: چه بگويم؟ مرد شامي به امام صادق گفت: همين سؤال ها را من از هشام مي پرسم. همين سؤال ها را از هشام پرسيد. به اينجا رسيد که امروز بعد از پيامبر براي برطرف کردن اختلافات چه بايد کرد؟ هشام گفت: تا زماني که پيامبر بود، پيامبر و امروز امام صادق هستند. کسي که اخبار زمين و آسمان نزد اوست. مرد شامي گفت: از کجا بدانم شما چنين علم و دانشي داريد؟ امام به هشام فرمود: من پاسخ مي دهم. حضرت فرمود: مي خواهي از سفر تو خبر بدهم. روزي که راه افتادي، کجا توقف کردي و با چه کسي ملاقات کردي؟ وقتي اينها را گفت، مرد شامي گفت: من تسليم شدم و اسلام آوردم. حضرت فرمود: بگو «آمنتُ»، نگو اسلام آوردم. بگو ايمان آوردم! تمام کلام اميرالمؤمنين(ع)

ص: 6237

اين است که جامعه نياز به يک خليفه دارد. يا مثل پيامبر در ميان مردم هست، يا مثل اميرالمؤمنين و يازده امامي که در ميان مردم بودند يا مثل امام زمان(عج) در غيبت هستند. ابن ابي الحديد از شارحين نهج البلاغه هست. وقتي به اينجا مي رسد مي گويد: اين همان حرف شيعه است که دوازده امام لازم دارد. «يحملونه على أن المراد به الأبدال » ابدال يعني چه؟ عبارت ابن ابي الحديد بسيار زيباست. مي فرمايد: اين ابدال جن هستند، ملک هستند؟ شما چطور اخبار ائمه دوازده گانه را حمل بر ابدال نمي کني؟ اين ابدال کجا هستند؟ همينطور تفسير کردن به جايي نمي رسد.

اين حديث در تمام منابع اهل سنت هست، صحاح السته اهل سنت چيست؟ صحيح بخاري، صحيح مسلم، صحيح ترمذي، سنن ابي داود، سنن ابن ماجد، سنن نسائي، اين صحاح السته اهل سنت است. تمام اين صحاح اين حديث را نقل کردند غير از سنن نسائي. مسند احمد حنبل که يکي از پيشوايان اهل سنت است، حضرت آيت الله العظمي صافي گلپايگاني کتابي دارند به نام منتخب الاثر، اين حديث را از شانزده کتاب اهل سنت، از هفده صحابي و 52 طريق نقل کردند. پيامبر خدا فرمود: «لَا يَزَالُ الْإِسْلَامُ عَزِيزاً إِلَى اثْنَتَيْ عَشْرَةَ خَلِيفَةً ثُمَّ قَالَ كَلِمَةً لَمْ أَفْهَمْهَا فَقُلْتُ لِأَبِي فَقَالَ كُلُّهُمْ مِنْ قُريش» اسلام هميشه عزيز است تا به دوازده خليفه ختم شود، همه از قريش هستند. اين دوازده خليفه غير از تفسير به دوازده امامي که اميرمؤمنان در اين خطبه اشاره کردند، چه مصداق ديگري دارد؟ 1400 سال است گشتند، غير از دوازده امام هنوز مصداقي پيدا نکردند. خلفاي بني اميه 14 نفر

ص: 6238

هستند خلفاي بني عباس 37 نفر هستند. کتاب تاريخ الخلفاء سيوطي از کتاب هاي مهم اهل سنت است. همين حديث را مفصل آورده است. وقتي مي خواهد معنا کند، مي گويد: چهار خليفه اول، بعد معاويه، بعد يزيد، عبدالملک، وليد، سليمان، يزيد، هشام، عمر بن عبدالعزيز، تمام... چطور انتخاب مي کنيد؟

علي بن جعفر که اين هفته از ايشان ياد مي کنيم، از اصحاب فرزند امام صادق(ع) هست. محضر امام صادق بوده، امام موسي بن جعفر، امام رضا(ع)، امام جواد و امام هادي(ع) را درک کرده است. زمان امام جواد يک پيرمرد نود ساله بود. در مسجد النبي نشسته بود درس مي گفت. پيرمرد هشتاد نود ساله، امام جواد وارد مسجد النبي شدند. پريد، بدون کفش و عبا، محضر امام جواد رسيد. دست به سينه عرض ادب کرد. حضرت فرمودند: بنشين! گفت: نمي نشينم وقتي شما ايستاديد. امام جواد برنامه شان در مسجد تمام شد، رفتند. علي بن جعفر نزد شاگردانش آمد، اينها سرزنشش مي کردند. گفتند: تو نود سال داري، تو عموي امام رضا هستي. چرا اينقدر خودت را کوچک مي کني؟ يک جمله گفت: اگر خدا اين جوان بيست ساله را شايسته امامت بداند و من 90 ساله را شايسته نداند، من منکر فضيلت او باشم؟

شريعتي: امروز صفحه 474 قرآن کريم را تلاوت خواهيم کرد.

«إِنَ السَّاعَةَ لَآتِيَةٌ لا رَيْبَ فِيها وَ لكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لا يُؤْمِنُونَ «59» وَ قالَ رَبُّكُمُ ادْعُونِي أَسْتَجِبْ لَكُمْ إِنَّ الَّذِينَ يَسْتَكْبِرُونَ عَنْ عِبادَتِي سَيَدْخُلُونَ جَهَنَّمَ داخِرِينَ «60» اللَّهُ الَّذِي جَعَلَ لَكُمُ اللَّيْلَ لِتَسْكُنُوا فِيهِ وَ النَّهارَ مُبْصِراً إِنَّ اللَّهَ لَذُو فَضْلٍ عَلَى النَّاسِ وَ لكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لا يَشْكُرُونَ «61» ذلِكُمُ اللَّهُ رَبُّكُمْ

ص: 6239

خالِقُ كُلِّ شَيْ ءٍ لا إِلهَ إِلَّا هُوَ فَأَنَّى تُؤْفَكُونَ «62» كَذلِكَ يُؤْفَكُ الَّذِينَ كانُوا بِآياتِ اللَّهِ يَجْحَدُونَ «63» اللَّهُ الَّذِي جَعَلَ لَكُمُ الْأَرْضَ قَراراً وَ السَّماءَ بِناءً وَ صَوَّرَكُمْ فَأَحْسَنَ صُوَرَكُمْ وَ رَزَقَكُمْ مِنَ الطَّيِّباتِ ذلِكُمُ اللَّهُ رَبُّكُمْ فَتَبارَكَ اللَّهُ رَبُّ الْعالَمِينَ «64» هُوَ الْحَيُّ لا إِلهَ إِلَّا هُوَ فَادْعُوهُ مُخْلِصِينَ لَهُ الدِّينَ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ «65» قُلْ إِنِّي نُهِيتُ أَنْ أَعْبُدَ الَّذِينَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ لَمَّا جاءَنِي الْبَيِّناتُ مِنْ رَبِّي وَ أُمِرْتُ أَنْ أُسْلِمَ لِرَبِّ الْعالَمِينَ»

ترجمه آيات: همانا قيامت آمدنى است؛ شكى در آن نيست، ولى اكثر مردم ايمان نمى آورند. و پروردگارتان گفت: «مرا بخوانيد تا براى شما اجابت كنم. همانا كسانى كه از عبادت من سر باز زده و تكبّر مى ورزند به زودى با سرافكندگى به جهنّم وارد مى شوند». خداوند كسى است كه شب را براى شما قرار داد تا در آن آرام گيريد و روز را روشنى بخش ساخت؛ همانا خداوند نسبت به مردم لطفِ بسيار دارد ولى بيشتر مردم شكرگزارى نمى كنند. اين است خداوندى كه پروردگار شما و آفريدگار هر چيز است، معبودى جز او نيست، پس چگونه (از راه حقّ) بازگردانده مى شويد؟ اين گونه، كسانى كه به آيات خداوند كفر ورزيدند به بيراهه كشيده مى شوند. خداوند كسى است كه زمين را محل استقرار شما و آسمان را سر پناه قرار داد و شما را نقش بندى كرد، پس صورت هاى شما را نيكو نمود و از پاكيزه ها به شما روزى داد، اين است خدايى كه پروردگار شماست، پس پر بركت و بلند مرتبه است خدايى كه پروردگار جهانيان است. اوست زنده اى كه

ص: 6240

جز او معبودى نيست، پس او را در حالى كه دين را براى او خالص نموده ايد بخوانيد. سپاس براى خداوندى است كه پروردگار جهانيان است. بگو: «من نهى شده ام از اين كه آنان را كه شما جز خداوند مى خوانيد پرستش كنم، (آن هم) زمانى كه از طرف پروردگارم دلايل روشنى برايم آمده است و فرمان يافته ام كه تسليم پروردگار جهانيان باشم».

99-05-06- سيري در نهج البلاغه شرح خطبه 144

شريعتي: بسم الله الرحمن الرحيم، اللهم صل علي محمد و آل محمد و عجل فرجهم.

سلام مي کنم به همه بينندگان خوب و نازنين مان، به سمت خداي امروز خيلي خوش آمديد. انشاءالله هرجا هستيد، تنتان سالم باشد، قلبتان سليم باشد. براي سلامتي تک تک بيماران دعا مي کنيم که انشاءالله خدا به همه آنها عافيت و سلامتي بدهد. حاج آقاي حسيني قمي سلام عليکم، خيلي خوش آمديد.

حاج آقاي حسيني قمي: سلام عليکم و رحمة الله، عرض سلام و ارادت خالصانه خدمت همه بينندگان عزيز دارم. امشب شب هفتم ماه ذي الحجه و شب شهادت وجود مقدس امام باقر(ع) هست. عزيزان با رعايت شيوه نامه هاي بهداشتي رعايت کنند. در اين مدت بيماري کرونا هيچکس به اندازه مراجع تقليد مراعات دستورات بهداشتي را نکردند. پنج شش ماه است اين بزرگواران ديدارهاي خود را تعطيل کردند، تمام ديدارهاي حضوري لغو شده است. عزيزان جدي بگيرند. يکي از دوستان از کرمان که فرزند شهيد بودند، چند ماهه بوده پدر به شهادت رسيده و 35 سال داشت، بدون هيچ بيماري زمينه اي در اداره از يکي از همکاران مي گيرند و سه روز مهلت داشت و بعد به کما رفت و هفته گذشته در کرمان به خاک سپرده

ص: 6241

شد. اين بيماري پير و جوان نمي شناسد. به همه درگذشتگان اين بيماري تسليت عرض مي کنيم. ما ولايي تر از مراجع تقليد نيستيم، يک عکس نشان بدهيد که مراجع تقليد ملاقاتي داشته باشند؟ رعايت مي کنند و ما هم بايد رعايت کنيم. حدود 150 نفر از کادر درماني از دنيا رفتند، ما مديون اين عزيزان هستيم. فردا هفتم ذي الحجه روز خطبه تاريخي امام حسين(ع) است، «خُطَّ الْمَوْتُ عَلَى وُلْدِ آدَمَ مَخَطَّ الْقِلَادَةِ عَلَى جِيدِ الْفَتَاةِ» پس فردا حرکت سيدالشهداء (ع) از مکه به طرف کربلا هست.

به يوم الترويه محمل ببستند *** خواتين جملگي در آن نشستند

همه قربانيان کعبه دل *** برون خرگه زدند از کعبه گل

مرحوم شهريار شعري بسيار زيبا دارد در وصف فرداي امام حسين با حرکتشان که هشتم است،

شيعيان ديگر هواي کربلا دارد حسين

از حريم کعبه ي جدش به اشکي شست دست

مروه پشت سر نهاد اما صفا دارد حسين

مي برد همراه خود هفتاد و دو ذبح عظيم

بيش از اينها حرمت کوي منا دارد حسين

آيت الله احمدي ميانجي (ره) به اين بيت مي رسيدند، گريه امانشان نمي داد.

بردن اهل حرم دستور بود و سرّ غيب

ورنه اين بي حرمتي ها کي روا دارد حسين

روز پنجشنبه روز عرفه و دعاست و بعد هم اعياد قربان و غدير است. انشاءالله اعياد را به خوبي و مفصل برگزار کنيم و مناسبت امشب را هم فراموش نکنيم.

شريعتي: انشاءالله از اين دوران و برهه نفس گير به سلامت عبور کنيم. بحث امروز شما را با دل و جان خواهيم شنيد.

حاج آقاي حسيني قمي: خطبه 144 از اميرالمؤمنين، «أَيْنَ الَّذِينَ زَعَمُوا أَنَّهُمُ الرَّاسِخُونَ فِي

ص: 6242

الْعِلْمِ دُونَنَا كَذِباً وَ بَغْياً عَلَيْنَا» از خطبه هاي بسيار زيباي اميرالمؤمنين هست که حضرت جايگاه امام را بيان مي کنند. کجايند نورهايي که گمان مي کنند، قرآن توصيف مي کند کساني که علم و دانش دارند، خدا به آنها داده، کجا هستند؟ امام بايد اعلم مردم باشد. دروغ مي گويند، هرکس بگويد من علم الهي را دارم غير از اهل بيت دروغ مي گويند. و الا اگر واقعيت را نگاه کنند، تنها کسي که اين علم در اختيارش هست، اهل بيت(ع) است. ابن عباس مي گويد: هرچه من تفسير قرآن دارم از اميرالمؤمنين است. آياتي که تفسير کرده و جمع آوري کردند، چند جلد است. ابن عباس مي گويد: علم من، تمام اصحاب پيامبر، علوم همه را روي هم بريزيد، با علم اميرالمؤمنين مقايسه کنيد، مثل قطره در برابر درياست. علم من و همه اصحاب مثل قطره است در برابر اميرالمؤمنين!

اين داستان را مرحوم کليني در کافي شريف نقل کردند. يکي از اصحاب امام باقر(ع) داستاني نقل مي کند، يک رفيقي داشتم به نام ابن ابي ليلا، قاضي دوران بني عباس در تشکيلات عباسي ها بود. با رفيقم که قاضي بود، رفتيم مسجدالنبي ديديم امام باقر آن طرف مسجد نشستند. رفتيم خدمت حضرت، حضرت احوالپرسي کردند. حضرت فرمودند: تو که قاضي هستي و قضاوت مي کني، حضرت فرمود: چطور قضاوت مي کني؟ گفت: من هرچه از پيامبر به من رسيده، از علي بن ابي طالب و ديگران هرچه مي دانم طبق آنها قضاوت مي کنم. حضرت يک سؤال پرسيدند: شنيدي که پيامبر فرمود: هيچکسي درجه علم و دانش اش به قضاوت اميرالمؤمنين نمي رسد. حضرت فرمود: چطور مي تواني احکام قضاوت را از غير از اميرالمؤمنين بگيري؟ رنگش تغيير کرد! در اين

ص: 6243

روايتي که تمام منابع عامه نقل کردند، مرحوم علامه اميني در الغدير نقل کردند. پيامبر خدا فرمود: در قضاوت هيچکسي به دانش اميرالمؤمنين نمي رسد. در کنرالعمال هست، پيامبر هزار باب به من تعليم کردند، از هر بابي هزار باب ديگر باز مي شد.

اين خطبه ي 93 نهج البلاغه است، خطبه مفصلي است. امير مؤمنان فرمود: «فَاسْأَلُونِي قَبْلَ أَنْ تَفْقِدُونِي» از من بپرسيد قبل از اينکه مرا از دست بدهيد. «فَوَالَّذِي نَفْسِي بِيَدِهِ» به خدايي که جان من در اختيار اوست، «لَا [تَسْأَلُونَنِي ] تَسْأَلُونِّي عَنْ شَيْ ءٍ فِيمَا بَيْنَكُمْ وَ بَيْنَ السَّاعَةِ» هر مسأله اي از امروز تا قيامت از من سؤال کنيد، «وَ لَا عَنْ فِئَةٍ تَهْدِي مِائَةً وَ تُضِلُّ مِائَةً إِلَّا أَنْبَأْتُكُمْ» چه گروه هايي پيدا مي شوند که حداقل صد نفر را گمراه مي کنند يا هدايت مي کنند. «بِنَاعِقِهَا وَ قَائِدِهَا وَ سَائِقِهَا وَ مُنَاخِ رِكَابِهَا وَ مَحَطِّ رِحَالِهَا وَ مَنْ يُقْتَلُ مِنْ أَهْلِهَا قَتْلًا» در حوادثي که پيش مي آيد، چند نفر کشته مي شوند، چند نفر به مرگ طبيعي از دنيا مي روند. هرچه از من سؤال کنيد. در تاريخ هست که سبط ابن جوزي يکوقت هوا بَرش داشت و بالاي منبر گفت: «سلوني قبل ان تفقدوني» يک خانمي از پشت پرده سؤالي از او پرسيد و نتوانست پاسخ بدهد و عصباني شد. گفت: تو با اجازه شوهرت از خانه آمدي يا بدون اجازه؟ اگر با اجازه او از خانه بيرون آمدي خدا شوهرت را لعنت کند. اگر بدون اجازه شوهرت آمدي خدا لعنتت کند!!!

مرحوم مروي فرمودند: يک کسي در يک شهري سخنراني مي کرد، من پاي منبر ايشان بودم. گفت: «سلوني قبل ان تفقدوني» تا اين را گفت، کسي گفت:

ص: 6244

من يک سؤال دارم. نام مادر حضرت خديجه چه بود؟ نمي دانست. فراوان داشنيم کساني که در تاريخ اين را گفتند و رسوا شدند. امام بايد اعلم بر مردم باشد. «أَ فَمَنْ يَهْدِي إِلَى الْحَقِّ أَحَقُّ أَنْ يُتَّبَعَ أَمَّنْ لا يَهِدِّي إِلَّا أَنْ يُهْدى » کسي که مي تواند دست ديگران را بگيرد و هدايت کند امام باشد يا کسي که خودش نياز به هدايت ديگري دارد؟ در خطبه 175 نهج البلاغه هست، اميرمؤمنان قسم خوردند، «وَ اللَّهِ لَوْ شِئْتُ أَنْ أُخْبِرَ كُلَّ رَجُلٍ مِنْكُمْ» اگر بخواهم جزئيات زندگي هرکدام از شما را بگويم، «بِمَخْرَجِهِ وَ مَوْلِجِهِ وَ جَمِيعِ شَأْنِهِ لَفَعَلْتُ وَ لَكِنْ أَخَافُ أَنْ تَكْفُرُوا فِيَّ بِ رَسُولِ اللَّهِ ص» مي ترسم مرا از پيامبر بالاتر بدانيد. «أَلَا وَ إِنِّي مُفْضِيهِ» مي گويم ولي به اصحاب خاص خودم مي گويم.

مرحوم علامه اميني در الغدير، جلد سوم، مفصل نقل کردند. خليفه دوم بارها گفت: خدا مرا زنده ندارد در اين گرفتاري که علي بن ابي طالب در آن گرفتاري نباشد. مرحوم آقاي تُستري که شرح نهج البلاغه دارند، کتابي دارند به نام «قضاوت هاي اميرالمؤمنين» آقاي دکتر شيخ آقازاده ايشان ترجمه کردند. اميرالمؤمنين که مي گويد: من راه هاي آسمان را بهتر از راه هاي زمين مي دانم، مصيبت حضرت فقط اين نيست که مي خوانيم. ما امروز مي خواهيم غباري از اين مظلوميت کنار بزنيم؟ مرحوم شيخ صدوق در علل نقل مي کنند، مي آمدند از اميرالمؤمنين مي پرسيدند. امام صادق فرمود: جواب اميرالمؤمنين را که مي شنيدند، درست هرچه حضرت مي گفت برعکس آن را فتوا مي دادند. براي اينکه مردم را گمراه کنند. اينها مصيبت است. امام کاظم(ع) فرمودند: «مَا رَأَيْتُ النَّاسَ أَخَذُوا عَنِ الْحَسَنِ وَ الْحُسَيْنِ ع» راسخون در علم چه

ص: 6245

کساني بودند؟ علم الهي نزد اينهاست. من در تاريخ نديدم، مردم از امام حسن و امام حسين مسأله اي پرسيده باشند جز دو مسأله، بيست سال اين دو بزرگوار امام بودند. گفتند: بعد از نماز عصر مي شود نماز مستحبي بخوانيم يا نه؟ «إِلَّا الصَّلَاةَ بَعْدَ الْعَصْرِ وَ بَعْدَ الْغَدَاةِ فِي طَوَافِ الْفَرِيضَةِ» ما طواف واجب را انجام داديم، نماز طواف را بخوانيم يا نه؟ چون بعد از نماز صبح ثواب نماز مستحبي کم است ديگر نخوانيم يا وقت ديگر بخوانيم؟ دو مسأله از امام حسن و امام حسين پرسيدند.

علامه طباطبايي(ره) مي فرمودند: من دوره وسايل الشيعه شيخ حر عاملي که روايات فقهي ما هست، 37 هزار حديث در اين دوره هست. من يک دوره تک تک اين روايات را نگاه کردم. در ده سال دوران امامت امام حسين يک بار نديدم که يک نفر يک مسأله ديني از امام حسين پرسيده باشد. بني اميه تبليغ وسيع کرده بودند و نمي گذاشتند کسي سراغ امام حسين و امام سجاد برود. دوران امام باقر و امام صادق افول بني اميه بود و بني عباس هنوز قدرت نداشت. حضرت فرصت پيدا کردند، شيخ صدوق نقل مي کند، اگر امام باقر(ع)، امام صادق نبودند، ديگران حتي مناسک حجشان را بلد نبودند. شيخ مفيد مي فرمايد: از هيچکدام از ائمه به اندازه اي که از امام باقر و امام صادق روايت داريم، از ديگران نداريم. کاري کرده بودند که اهل بيت را به انزوا ببرند. امام باقر يک فرصتي پيدا کردند، لذا شيخ مفيد مي فرمايد: بيشترين روايات فقهي ما از امام باقر و امام صادق است و تا زمان امام باقر چيزي نداشتيم.

بد نيست يک

ص: 6246

نمونه از امام باقر بگويم، داستان جالبي است. پادشاه ملک سعودي يک هدايايي براي آيت الله العظمي بروجردي فرستاده بود. ايشان نپذيرفتند. سفيرشان در تهران خدمت ايشان به قم آورد، قبول نکردند و فقط يک قرآن و قسمتي از پرده کعبه را قبول کردند. فرمودند من جواب هديه شان را بدهم. چه جوابي دادند؟ فرمودند: يک حديث هديه مي دهم. موضوع اين حديث توصيف حج رسول خداست. گفتند: مگر آنها اين همه کتاب ندارند؟ اينها خودشان را خادم الحرمين شريفين مي دانند! هنر اين مرد بزرگ اين بود، فرمود: اين حديث را از امام باقر براي شما مي فرستم ولي نه حديث امام باقر در کافي مرحوم کلين، حديثي که صحيح مسلم، سنن ابي داود از امام باقر نقل کردند، بيشتر احکام حج اگر نگويم تمام احکام حج از اين حديث استفاده مي شود. اگر امروز شما احکام مناسک حج را داريد مديون امام باقر هستيد. اگر اين فضا باز نشده بود ما در مناسک حج معطل بوديم! شيخ مفيد مي فرمايد: قبل از امام باقر مردم مناسک حج و حلال و حرام را نمي دانستند.

ما در مناسک حج با اهل سنت اختلاف نداريم، چرا؟ احکام حج خيلي زياد است، چرا اختلاف نيست، چون مهمان سفره امام باقر هستند، روايتي که در صحيح مسلم، سنن ابي داود، هديه آيت الله العظمي بروجردي براي پادشاه سعودي فرستاده شد. اين فرصتي بود که براي امام باقر پيدا شد. در تاريخ هست امام جواد(ع) يک مناظره در مجلس مأمون دعوت شد. مأمون الرشيد مناظره گذاشت. يحيي بن اکثم يک سؤال کرد. گفت: اگر کسي در حين احرام يک صيدي کرد، حکمش چيست؟ مأمون نشسته

ص: 6247

بود. حضرت جواد(ع) سؤال يحيي بن اکثم را به 22 صورت تقسيم کردند؟ آيا در محدوده حرم بوده يا خارج حرم؟ عالم بوده يا جاهل؟ عمد بوده يا اشتباه؟ عبد بوده يا حر؟ کبير بوده يا صغير؟ شب بود يا روز؟ عمره بود يا واجب؟ گفت: من گيج شدم...

داستان هشام بن حکم، صحابي خوب امام صادق(ع) را گفتم، يکوقتي هارون الرشيد گفت: شنيدم هشام جلسه تشکيل مي دهد و مناظره مي گذارد، گفت: من امشب از پشت پرده شاهد اين مناظرات هستم. وقتي گوش کرد گفت: ما چه نشستيم؟ زبان هشام از هزار شمشير تأثير بيشتر دارد. اين در جلسه مناظره نشست. اينها هي تحريک مي کردند هشام چيزهايي بگويد که هارون بر هشام غضب کند. مناظره بسيار مفصل بود. شيخ صدوق در کمال الدين اين مناظره را آورده است. در يک بخشي از مناظره، از مخالفين و کساني که نياز به اهل بيت را قبول نداشتند، گفت: من سؤالي دارم. بگوييد پيامبر خدا که از دنيا رفت، آيا خداوند تکليف را از بندگان برداشت؟ واجباتي نداشتند؟ گفتند: نه ما چنين حرفي نزديم و بعد از پيامبر مردم مکلف هستند. گفت: آيا همه مردم با وفات پيامبر، علمشان به علم پيامبر رسيد؟ گفتند: نه، گفت: پس نياز به چه کسي دارند؟ نياز به عالمي دارند که چهار ويژگي داشته باشد. 1- سهو و خطا نداشته باشد. 2- ظالم نباشد. 3- معصوم باشد. 4- نيازمند به ديگري نباشد. اگر بناست امام نيازمند به ديگري باشد، چه امتيازي بر ما دارد؟ اگر علم و قدرت و عدالت و عصمت او مثل من است چرا بر من حاکم باشد؟ «اطيعوا الله

ص: 6248

و اطيعوا الرسول و اولي الامر منکم» من مي توانم سر بسته و در بسته اطاعت خدا و رسول بگويم، به اولي الامر که مي رسي، يزيد باشد چه اشکالي دارد، معاويه باشد چه اشکالي دارد؟ اين استدلالي بود که هشام فرمود.

حضرت در ادامه حکمت مي فرمايد، «أَنْ رَفَعَنَا اللَّهُ وَ وَضَعَهُمْ وَ أَعْطَانَا وَ حَرَمَهُمْ وَ أَدْخَلَنَا وَ أَخْرَجَهُمْ بِنَا يُسْتَعْطَى الْهُدَى» خدا به وسيله ما هدايت را به ديگران مي دهد. «وَ يُسْتَجْلَى الْعَمَى» نابينايي ها و گم کردن راه ها به وسيله ماست. «إِنَّ الْأَئِمَّةَ مِنْ قُرَيْشٍ» پيامبر خدا فرمود: تا دوازده خليفه بعد از من بيايد، دين عزيز به اين دوازده جانشين است. دکتر تيجاني مي گويد: جواب اين سؤال معمايي است که هزار و چهارصد سال است کسي پاسخ نداده است. دين اسلام عزيز است و تا دوازده جانشين بعد از من بيايد. اين دوازده نفر چه کساني هستند؟ اميرالمؤمنين اشاره مي کنند، ائمه از قريش هستند، «غُرِسُوا فِي هَذَا الْبَطْنِ مِنْ هَاشِمٍ» درخت وجودشان در هاشم غرس شده است. «لَا تَصْلُحُ عَلَى سِوَاهُمْ» بر غير از اينها نمي تواند تطبيق کند، «وَ لَا تَصْلُحُ الْوُلَاةُ مِنْ غَيْرِهِمْ » کسي غير از اينها نمي تواند امام باشد.

نگاه ما در امامت اين است، حديث در علل شيخ صدوق است. امام صادق فرمود: اگر روي کره زمين دو نفر وجود داشته باشند، يکي بايد امام باشد. آخر کسي که از دنيا مي رود امام است. اعتقاد ما اين است. عبارت ديگر در منابع اهل سنت فراوان آمده است، يک کسي به نام طلحه بن مُصرف مي گويد: از کسي سؤال کردم پيامبر خدا بعد از خودشان وصيتي کردند؟ گفتند: نه، پيامبر چيزي نگفته

ص: 6249

است. پرسيد: چطور مي شود پيامبري به امتش بگويد: وصيت داشته باشيد، ما چقدر احکام وصيت داريم؟ چطور مي شود پيامبري به همه امتش بگويد: اگر خانه داري، نمازت قضا شده، دين و بدهي داري وصيت کني، اگر وصيت نکني مديون از دنيا مي روي. چطور مي شود قرآن و پيامبر به وصيت سفارش کرده باشد ولي خود حضرت وصيت نکرده باشد؟ اين جمله بيشتر خطاب به کساني است که هنوز در ترديد هستند براي غدير کار بکنند. ما ديگر کمتر از علماي اهل سنت کار نکنيم. چقدر از علماي اهل سنت بودند که وقتي مظلوميت اميرالمؤمنين را ديدند در مورد حضرت کتاب نوشتند. علماي اهل سنت حضرت را به عنوان خليفه چهارم قبول دارند. يکي از علماي بزرگ اهل سنت حاکم حسکاني هست، هزار سال پيش از دنيا رفته است. کتابي دارد به نام شواهد التنزيل، در مقدمه ي اين کتاب نوشته که در جلسه اي بودم يک عده بي انصاف ها در بحث سوره هل أتي گفتند، اين هجده آيه سوره «هل أتي» در شأن اميرمؤمنان نيستند. وقتي اين ظلم به اميرالمؤمنين را ديده يک کتاب نوشته به نام شواهد التنزيل، يعني شاهدهاي نزول قرآن. در اين کتاب هزار و صد و شصت و سه حديث آورده و دويست و سيزده آيه از سوره حمد تا سوره ناس را آورده که در شأن اميرمؤمنان است. مي گويد: اميرمؤمنان 120 فضيلت داشت، اختصاص به حضرت داشت.

نمونه دوم حاکم نيشابوري وفاتش 405 است، امکان ندارد در کتابخانه اهل سنت برويد و کتاب هاي ايشان نباشد. کتابي نوشته به نام «فضائل الفاطمه الزهرا» مي گويد: انگيزه من بود، ديدم عده اي که در آن جلسه هستند

ص: 6250

و نام اميرالمؤمنين برده شد، گفتند: اميرالمؤمنين حتي حافظ قرآن هم نبوده است. يک کتاب نوشته در شأن فاطمه زهرا که ثابت کند اميرمؤمنان اعلم مردم هست. نسائي از علماي بزرگ اهل سنت است. نسائي شام آمد، ديد اينجا حرف معاويه زياد است و از حضرت علي خبري نيست. گفت: ايها الناس! چطور از معاويه حرف مي زنيد و از علي سخن نمي گوييد؟ کتابي هست صدها بار چاپ شده است. «خصائص اميرالمؤمنين علي بن ابي طالب» براي نسائي، صاحب يکي از صحاح سته اهل سنت است. ويژگي ها و فضايلي که فقط اميرالمؤمنين دارد. اينقدر در شام او را کتک زدند که در اثر اين فشارها از دنيا رفت. به او گفتند: کتابي در فضايل معاويه بنويس! گفت: مي نويسم ولي فقط يک حديث بلد هستم. گفتند: باشد بنويس. گفتند: حديث چيست؟ گفت: از پيامبر روايت داريم که معاويه را دوبار سه بار صدا کرد، نيامد. گفتند: دارد مي خورد. فرمود: سير نشوي از بس مي خوري! شما که شيعه اميرالمؤمنين هستيد براي اميرالمؤمنين چه کرديد؟ اميرالمؤمنين فرمود: من زمان پيامبر، پاره تن پيامبر بودم و مثل ستاره مي درخشيدم. مظلوميت من مرا به جايي رساند، مرا شريک ديگران کردند، مرا با عمروعاص و معاويه مقايسه کردند.

شريعتي: امروز صفحه 481 قرآن کريم، آيات 39 تا 46 سوره مبارکه فصلت را تلاوت خواهيم کرد.

«وَ مِنْ آياتِهِ أَنَّكَ تَرَى الْأَرْضَ خاشِعَةً فَإِذا أَنْزَلْنا عَلَيْهَا الْماءَ اهْتَزَّتْ وَ رَبَتْ إِنَّ الَّذِي أَحْياها لَمُحْيِ الْمَوْتى إِنَّهُ عَلى كُلِّ شَيْ ءٍ قَدِيرٌ «39» إِنَّ الَّذِينَ يُلْحِدُونَ فِي آياتِنا لا يَخْفَوْنَ عَلَيْنا أَ فَمَنْ يُلْقى فِي النَّارِ خَيْرٌ أَمْ مَنْ يَأْتِي آمِناً يَوْمَ الْقِيامَةِ اعْمَلُوا

ص: 6251

ما شِئْتُمْ إِنَّهُ بِما تَعْمَلُونَ بَصِيرٌ «40» إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا بِالذِّكْرِ لَمَّا جاءَهُمْ وَ إِنَّهُ لَكِتابٌ عَزِيزٌ «41» لا يَأْتِيهِ الْباطِلُ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَ لا مِنْ خَلْفِهِ تَنْزِيلٌ مِنْ حَكِيمٍ حَمِيدٍ «42» ما يُقالُ لَكَ إِلَّا ما قَدْ قِيلَ لِلرُّسُلِ مِنْ قَبْلِكَ إِنَّ رَبَّكَ لَذُو مَغْفِرَةٍ وَ ذُو عِقابٍ أَلِيمٍ «43» وَ لَوْ جَعَلْناهُ قُرْآناً أَعْجَمِيًّا لَقالُوا لَوْ لا فُصِّلَتْ آياتُهُ ءَ أَعْجَمِيٌّ وَ عَرَبِيٌّ قُلْ هُوَ لِلَّذِينَ آمَنُوا هُدىً وَ شِفاءٌ وَ الَّذِينَ لا يُؤْمِنُونَ فِي آذانِهِمْ وَقْرٌ وَ هُوَ عَلَيْهِمْ عَمًى أُولئِكَ يُنادَوْنَ مِنْ مَكانٍ بَعِيدٍ «44» وَ لَقَدْ آتَيْنا مُوسَى الْكِتابَ فَاخْتُلِفَ فِيهِ وَ لَوْ لا كَلِمَةٌ سَبَقَتْ مِنْ رَبِّكَ لَقُضِيَ بَيْنَهُمْ وَ إِنَّهُمْ لَفِي شَكٍّ مِنْهُ مُرِيبٍ «45» مَنْ عَمِلَ صالِحاً فَلِنَفْسِهِ وَ مَنْ أَساءَ فَعَلَيْها وَ ما رَبُّكَ بِظَلَّامٍ لِلْعَبِيدِ»

ترجمه آيات: و از آيات خداوند آن است كه زمين را پژمرده (و بى جان) مى بينى پس همين كه (از آسمان) آب را بر آن فرو فرستاديم به جنبش در آمد و نمو كرد، البتّه همان كسى كه (زمين مرده را) زنده كرد، قطعاً زنده كننده ى مردگان است؛ بدون شك او بر هر كارى قادر است. همانا كسانى كه در آيات ما به انحراف مى روند بر ما پوشيده نيستند، پس آيا كسى كه در آتش افكنده مى شود بهتر است يا كسى كه در روز قيامت در آرامش حاضر مى شود؟ شما هر چه مى خواهيد انجام دهيد، قطعاً خداوند به آن چه عمل مى كنيد، بينا است. البتّه كسانى كه به قرآن چون به سراغشان آمد كفر ورزيدند (به كيفر خود مى رسند) در حالى كه قرآن كتابى نفوذ ناپذير است. هيچ گونه

ص: 6252

باطلى از پيش رو و از پشت سر در آن راه ندارد، (اين قرآن) از طرف خداوند فرزانه و ستوده نازل شده است. (اى پيامبر!) به تو گفته نمى شود جز آن چه به پيامبران قبل از تو نيز گفته شده، همانا پروردگار تو صاحب آمرزشى بزرگ و كيفرى دردناك است. و اگر ما قرآن را عجمى قرار داده بوديم حتماً مى گفتند: «چرا آيات آن باز و روشن نشده (و با تعجب مى پرسيدند) آيا (قرآن) اعجمى و (مخاطب آن پيامبر و مردم) عربى؟!» بگو: «اين قرآن براى كسانى كه ايمان آوردند هدايت و شفايى است، و كسانى كه ايمان نمى آورند در گوش هايشان سنگينى است و قرآن براى آنان مايه كورى است، (گويى) آنان از راه دور ندا مى شوند. (ولى صدا را نمى شوند). و البتّه ما به موسى كتاب (آسمانى تورات) داديم، پس در آن اختلاف شد و اگر نبود سنّت سابقِ پروردگارت (در مورد مهلت دادن به مردم)، قطعاً ميانشان داورى شده بود (و هر اختلاف كننده اى به كيفر خود رسيده بود)، و البتّه آنان درباره ى قرآن نيز در شكى همراه با سوء ظن هستند. هر كس كار شايسته اى انجام دهد، پس به سود خود اوست، و هر كس بدى كند پس بر عليه خويش عمل كرده است، و پروردگار تو به مردم ستم نمى كند.

شريعتي: ايده ها و پيشنهادهاي خود را براي غدير براي ما به شماره پيامک 20000303 ارسال کنيد.

حاج آقاي حسيني قمي: آيه ي پاياني از اين صفحه که تلاوت شد، «مَنْ عَمِلَ صالِحاً فَلِنَفْسِهِ» از اميرالمؤمنين روايتي داريم، فرمود: من به احدي خوبي نکردم. اصحاب نشسته بودند، تعجب کردند. گفتند: اين همه کارهاي

ص: 6253

خوبي کرديد، فرمود: قرآن مي گويد «مَنْ عَمِلَ صالِحاً فَلِنَفْسِهِ» شب شهادت امام باقر(ع) است. امام باقر فرمود: شيعه را امتحان کنيد، يک معيار اين است «إِلَى أَمْوَالِهِمْ كَيْفَ مُوَاسَاتُهُمْ لِإِخْوَانِهِمْ فِينَا» آيا با برادران ايماني مواسات دارند يا نه؟ فرمود: اگر کسي گرفتاري دارد، سراغ برادر ايماني اش برود، اگر او را پيدا نکرد سر صندوق برود و پولي بردارد، او وقتي خبردار شد، بگويد: کار خوبي کردي. فرمود: نگوييد برادر ايماني، اگر مؤمن است بايد به جايي برسد، اينقدر اختيار داشته باشد از حساب او در گرفتاري بردارد. امام باقر(ع) فرمود: اگر مسلماني گرفتاري داشت و در خانه مسلماني رفت، گفت: من حوصله همراهي با شما را ندارم، اين از رحمت خدا دور است. مستأجرها و گرفتارها را فراموش نکنيم.

شريعتي: از هفته آينده، انشاءالله روزهاي يکشنبه در خدمت حاج آقاي حسيني قمي هستيم.

«والحمدلله رب العالمين و صلي الله علي سيدنا محمد و آله الطاهرين»

99-05-12- سيري در نهج البلاغه شرح خطبه 154

شريعتي: بسم الله الرحمن الرحيم، اللهم صل علي محمد و آل محمد و عجل فرجهم.

«الحمد للّه الذي جعلنا من المتمسّكين بولاية أمير المؤمنين و الأئمة عليهم السّلام» سلام مي کنم به همه بينندگان خوب و نازنين مان، به سمت خداي امروز خيلي خوش آمديد. عيد غدير بر همه شما پر خير و برکت باشد، حاج آقاي حسيني قمي سلام عليکم، خيلي خوش آمديد.

حاج آقاي حسيني قمي: سلام عليکم و رحمة الله، عرض سلام و ارادت خالصانه خدمت همه بينندگان عزيز دارم. ايام بسيار خجسته را پيشاپيش تبريک مي گويم.

شريعتي: روزهاي يکشنبه در خدمت حاج آقاي حسيني قمي و روزهاي دوشنبه در خدمت حاج آقاي فرحزاد هستيم. بحث امروز

ص: 6254

شما را با دل و جان خواهيم شنيد.

حاج آقاي حسيني قمي: خطبه 154 از اميرالمؤمنين، «نَحْنُ الشِّعَارُ وَ الْأَصْحَابُ وَ الْخَزَنَةُ وَ الْأَبْوَابُ وَ لَا تُؤْتَى الْبُيُوتُ إِلَّا مِنْ أَبْوَابِهَا فَمَنْ أَتَاهَا مِنْ غَيْرِ أَبْوَابِهَا سُمِّيَ سَارِقا» مباحث امامت را در نهج البلاغه پيگيري مي کنيم. اميرالمؤمنين مي فرمايد: «نحن الشعار» شعار به لباس زيريني مي گويند که چسبيده به بدن هست و ملازم با انسان هست. اميرالمؤمنين مي فرمايد: ما اهل بيت ملازم با پيامبر بوديم و نزديکترين افراد به پيامبر بوديم. از نظر قرابت و همراهي و صحابي بودن، يکوقتي هارون الرشيد به مدينه آمد و مي خواست افتخار کند ما با پيامبر خدا پسرعمو هستيم. عباس عموي پيامبر بود، پس ما با پيامبر پسرعمو و قوم و خويش هستيم. در مقابل جمعيت ايستاد و بلند فرياد زد «السلام عليک يا رسول الله، السلام عليک يأبن عم» سلام بر تو پسرعموجان، آقا موسي بن جعفر فرمودند: سلام هايت تمام شد، بگذار من سلام بدهم. حضرت فرمود: «السلام عليک يا رسول الله، السلام عليک يا أبتا» سلام بر تو پدرجان! هارون رو دست خورد و گفت: «ان هذا لهو الفخر» کسي مي خواهد افتخار هم بکند، اينطور افتخار کند که به پيامبر بگويد: پدرجان، کسي پدرجان بگويد کجا و پسرعمو کجا!؟ حضرت فرمود: «نَحْنُ الشِّعَارُ» ما از همه به پيامبر نزديکتر بوديم. «وَ الْأَصْحَابُ» صحابي پيامبر هم بوديم، «وَ الْخَزَنَةُ» خازن علم پيامبر بوديم. حضرت مي فرمود: من هروقت محضر پيامبر مي رسيدم، اگر من سؤال مي کردم حضرت جواب مي دادند، اگر من سکوت مي کردم حضرت شروع مي کردند به بيان مطلوب، پيامبر خدا دنبال شاگردي مثل اميرالمؤمنين مي گشت، اين شاگرد را پيدا مي کرد، علوم خودش

ص: 6255

را بيرون مي ريخت، اگر اميرمؤمنان سؤال مي کرد، حضرت پاسخ مي داد و اگر نه ابتداي به ساکن، خود پيامبر شروع مي کرد. اميرالمؤمنين از افتخاراتشان اين بود که مي فرمود: من هرروز به محضر پيامبر مي رسيدم و هرشب مجلس خصوصي با پيامبر داشتم. خازن علوم پيامبر «وَ الْأَبْوَابُ» باز در همه منابع عامه و خاصه آمده که پيامبر فرمود: «آنا مدينه العلم و عليٌ بابها» بعد حضرت مي فرمايد: «وَ لَا تُؤْتَى الْبُيُوتُ إِلَّا مِنْ أَبْوَابِهَا» کسي بخواهد وارد خانه اي شود بايد از در خانه وارد شود.

«فَمَنْ أَتَاهَا مِنْ غَيْرِ أَبْوَابِهَا سُمِّيَ سَارِقا» اگر کسي از ديوار خانه بالا برود، سارق و دزد است. کسي از در خانه وارد نشود سارق است. هرکس مي خواهد به علم پيامبر برسد بايد از در خانه که اميرالمؤمنين است وارد شود. «فِيهِمْ كَرَائِمُ الْقُرْآنِ» آيات کريمه ي قرآن درباره ي اهل بيت نازل شده است، در منابع عامه و خاصه آمده، سيصد آيه قرآن درباره ي اميرالمؤمنين نازل شده است. جلسه اي بود بعضي گفتند: چه کسي مي گويد آيات «هل أتي» در شأن اميرالمؤمنين است؟ ناراحت شد، با اينکه حسکاني از علماي بزرگ اهل سنت است ولي وقتي مظلوميت اميرالمؤمنين را ديد که اينها منکر هستند هجده ايه «هي أتي» در شأن اميرالمؤمنين است، ناراحت شد. رفت يک کتاب نوشت به اسم شواهد التنزيل، شأن نزول هاي قرآن از سوره حمد تا والناس، 213 آيه با بيش از هزار آيه که اينها در شأن اميرالمؤمنين نازل شده است. اميرالمؤمنين 120 ويژگي داشت که هيچ صحابي نداشت. «وَ هُمْ كُنُوزُ الرَّحْمَنِ» اينها مخزن احکام الهي هستند. «إِنْ نَطَقُوا صَدَقُوا» سخن بگويند صادق هستند. «يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ

ص: 6256

وَ كُونُوا مَعَ الصَّادِقِينَ» (توبه/119) «وَ إِنْ صَمَتُوا لَمْ يُسْبَقُوا» اگر به مصلحتي سکوت بکنند، کسي نمي تواند بر اينها سبقت بگيرد. «فَلْيَصْدُقْ رَائِدٌ أَهْلَهُ وَ لْيُحْضِرْ عَقْلَهُ»

يکي از علماي بزرگ شيعه شخصيتي است به نام قاضي ابوالفتح، معروف به کراجکي، تقريباً هزار سال از وفات اين مرد بزرگوار مي گذرد. شهيد اول وقتي مي خواهد نام او را ببرد، مي گويد: علامه کراجکي، مرحوم سيد محسن امين در اعيان الشيعه مي گويد: اين از برجسته ترين علما و متکلمين شيعه به حساب مي آيد. شاگرد که بود؟ شاگرد شخصيت هايي مثل شيخ مفيد و سيد مرتضي و شيخ طوسي بود. هشتاد کتاب اين مرد بزرگ تأليف کرد. کتاب معروفش که به اين کتاب مشهور است، کنزالفوائد است. باز جالب است مرحوم علامه مجلسي درباره او مي فرمايد: هم فقيه بوده و هم متکلم بوده، باز مرحوم شيخ حر عاملي مي فرمايد: «عالمٌ متکلمٌ فقيهٌ محدث» علماي بزرگ اهل سنت هم وقتي به شخصيت اين مرد بزرگ رسيدند باز احترام کردند. مثلاً ذهبي در تاريخ الاسلام مي فرمايد: اين بزرگ رافضي ها هست. عظمتش قابل انکار نيست. در مورد عظمت علمي و رشته هاي مختلفي که داشته تواضع مي کند و اعتراف مي کند. مرحوم علامه مجلسي مي فرمايد: کنزالفوائد از کتاب هايي است که همه از آن استفاده کردند. ما شخصيتي داريم به اسم قاضي ابوالفتح، عالم بزرگي و شاگرد شيخ مفيد است. اين بزرگوار کتابي دارد به نام «التعجب» ايشان مباحث امامت را مطرح کرده در قالب علامت سؤال و علامت تعجب، اين کتاب ترجمه هم شده است. يکي گنجينه معارف شيعه است، اين بزرگوار اول تا آخر کتابش مي نويسد، التعجب من عجيب امرهم، من علامت سوال دارم. اينهايي

ص: 6257

که اميرالمؤمنين را کنار گذاشتند و خانه نشين کردند، که پيامبر خدا در طول ده سالي که در مدينه حکومت اسلامي تشکيل دادند يکبار هم انتخاب امراي لشگر، رؤسا، مي خواستند اميري انتخاب کنند، يکبار هم به مردم واگذار نکردند. چطور مي شود رسول خدايي که همه جا خودش انتخاب مي کرد، ما بگوييم: اين پيامبر از دنيا رفت ولي يادش نبود بعد از خودش کسي را انتخاب کند. هرکسي يک مذهبي را انتخاب مي کند يک جوابي براي قبر و قيامتش داشته باشد.

در بعضي جنگ ها پيامبر خدا مي فرمودند: مثلاً در جنگ موته فرمانده شما کيست؟ جناب جعفر بن ابيطالب، فرمود: اگر جعفر به شهادت رسيد چه؟ نفر دوم را باز سهيم مي کنم. زيد بن حارثه، اگر زيد به شهادت رسيد چه؟ نفر سوم عبدالله بن رواحه، يعني حتي سلسله مراتب فرماندهان نظامي بعد از شهادت نفر اول، اگر اول شهيد شد، دوم شهيد شد، تعيين مي کرد. پيامبري که در اين موارد شخصاً ورود کردند و تعيين کردند، آيا مي شود ما بگوييم اين پيامبر يادش نبود؟ اين مهمترين مسأله، آيا يک جنگ، يک غزوه، آيا به پيامبر قريب نود جنگ تحميل شد. اين نود جنگ کوچک و بزرگ مهمتر بود، يا مسأله جانشيني خودشان بعد از ارتحال خودشان؟ اين علامت سؤال است. اينها مي گويند: اگر پيامبر خدا اميرمؤمنان را معرفي کرده بود، اگر غدير دلالت بر جانشيني اميرمؤمنان مي کرد، همه مي فهميدند و اختلافي بين امت پيش نمي آمد. اينکه پيامبر از دنيا رفت و اختلاف پيش آمد سر جانشيني، معلوم مي شود پيامبر اعلان نکرده است. ايشان مي گويد: من سؤال دارم! آيا پيامبر خدا در طول اين سالها اين همه واجبات

ص: 6258

را تصريح نکردند؟ نماز و مدل نماز و روزه، چرا باز اينقدر اختلاف بين امت پيش آمد؟ اگر پيامبر، اميرمؤمنان را معرفي نکرد، اگر معرفي کرده بود اختلاف نمي شد! پيامبر خدا روزي چند بار با مردم به جماعت نماز مي خواندند؟ پيامبر موقع تکبيرة الاحرام چطور تکبير مي گفتند؟ نماز پيامبر، وضو، مگر مردم وضوي پيامبر را نديده بودند؟ در مورد وضو چند اختلاف است. در وضو آيا مسح سر واجب است؟ مسح گوش واجب است؟ مسح همه سر واجب است؟ در اذان، چرا اختلاف است؟ در نماز چرا اختلاف داريم؟ بايد بسم الله الرحمن الرحيم را آهسته گفت يا بلند گفت؟ پس نگوييد اگر پيامبر خدا اميرمؤمنان را تعيين کرده بود اختلافي نبود.

در همين جا ايشان مثال ديگري زده است. پيامبر خدا روزهاي آخر زندگاني خود لشگري را آماده کردند فرمانده اين لشگر اسامه بن زيد بود. عده اي مخالفت کردند و گفتند: اسامه سني ندارد و جوان است. چرا عده اي تخلف و اعتراض کردند؟ کار به جايي رسيد که پيامبر فرمود: لعنت خدا بر کسي که زير پرچم اسامه نرود. پيامبر خدا حيّ و حاضر، فرمانده لشگر تعيين کرده و خودشان هنوز زنده هستند. مخالفت کردند و قبول نکردند. پيامبر فرمود: اسامه فرمانده هست و شما قبول نکرديد. باز يک علامت تعجب ديگر اين است که اين حديث را همه از پيامبر نقل کردند. پيامبر خدا فرمود: در امامت جماعت چه کسي امام جماعت باشد؟ آن کسي که قرائتش از همه بهتر است. مرحوم شهيد در مورد ترجيح امام جماعت فرمودند: آن کسي که قرائتش بهتر است. اگر همه قرائتشان يکطور بود، هرکدام عالم تر است، فقيه تر

ص: 6259

است. هرکس سنت را بهتر مي داند و هرکس سابقه هجرتش بيشتر است. چطور مي شود در يک نماز جماعت، پيامبر بفرمايد: آن کسي که عالم تر و فقيه تر است و سابقه هجرتش بيشتر است. آنوقت مي شود اين پيامبر در مورد امامت مردم و جانشيني خودش و امت بگويد: اينها مهم نيست. اين علامت سؤال نيست؟ مي شود در مورد رهبري و امت بگويد: ما برويم و بعدها ببينيم مردم چه مي کنند. مگر خود شما و همه مردم قبول ندارند «لَقَدْ جاءَكُمْ رَسُولٌ مِنْ أَنْفُسِكُمْ عَزِيزٌ عَلَيْهِ ما عَنِتُّمْ حَرِيصٌ عَلَيْكُمْ بِالْمُؤْمِنِينَ رَؤُفٌ رَحِيمٌ» (توبه/128) پيامبر دلسوز مردم بود و هيچکسي به اندازه پيامبر دلسوز نبود. پيامبر بس است اينقدر غصه نخور، جانت را از دست مي دهي. اگر قبول داريم پيامبر از همه به امت دلسوزتر است، چطور مي شود اين پيامبر دلسوزي اش را در جانشيني از خود نشان ندهد.

يکي از علماي اهل سنت به نام شهرستاني مي گويد: در هيچ موضوعي در اسلام به اندازه امامت شمشير کشيده نشده است. در توحيد دعوا نبود، در جانشيني پيامبر دعوا نبود. در معاد روز قيامت دعوا نبود و اين دعواها و اختلافات سر مسأله امامت است. آيا مي شود من بپذيرم پيامبري که در قرآن کريم آيه نازل شد، اين پيامبر مسأله امامت را مسکوت بگذارد؟ در منابع عامه و خاصه نقل شده که پيامبر خدا فرمود: اگر امتي رهبري خودش را دست کسي بدهد که باسوادتر از او هست، امر اينها پيش نمي رود. ايشان مي گويد: قبول داريد پيامبر فرمود: «أنا مدينه العلم و علي بابها». «عليٌ مع الحق و الحق مع علي» اين جمله از اميرالمؤمنين را قبول داريد «سلوني قبل

ص: 6260

أن تفقدوني» همين حديث معروف که دهها بار خلفا در مسائل علمي و قضاوت هاي خود به اميرالمؤمنين مراجعه مي کردند و مي فرمودند: اگر علي به فرياد ما نرسيده بود، ما بيچاره بوديم. پس قبول داريد اميرالمؤمنين اعلم است؟ پيامبر فرمود: اگر اعلمي در ميان امت باشد و مردم کسي ديگر را والي بکنند، کارشان به تباهي مي کشد.

علامت تعجب ششم، مي گويد: وقتي به اينها مي گوييم آيا پيامبر خدا در مورد اميرالمؤمنين نفرمود که علي وصي من است؟ پس اميرالمؤمنين وصي پيامبر است. مي گويند: وصي نه به معني وصايت، يعني در مسائل مالي وصي من است. مي گوييم باشد قبول! در بحث ارث صديقه طاهره (س) که مطرح مي شود، پيامبر خدا اموال را به فاطمه زهرا بخشيده، مي گويند: نه، جناب خليفه حديث نقل مي کند. پيامبر فرمود: «نحن معاشر الانبياء» ما پيامبران چيزي به ارث نمي گذاريم، مالي نداريم کسي وصي مالي ما باشد. هرچه به ما رسيده صدقه است. پس چه شد؟ باز مطلبي که ايشان اشاره کردند، مي گويند: مگر شما نمي گوييد پيامبر فرمود: سزاوار نيست مسلماني شب را به صبح بياورد، مسلمان بايد وصيت اش زير سرش باشد. چطور مي شود پيامبر اينطور گفته باشد و آنوقت خود پيامبر جانشين بعد از خود را تعيين نکرده باشند؟ چرا تا امروز درگير تکفيري و وهابي ها و داعشي ها هستيم؟ اينها اسم اسلام را يدک مي کشند.

علامت تعجب بعدي اين است، مي گويد: شما مي گوييد اصلاً ما گذشتيم. پس پيامبر چه کار کرد؟ گفتند: من نياز نيست تعيين کنم، امت يکي را انتخاب مي کنند. اين از همه موارد مهمتر است. ايشان مي گويد: پيامبر نفرمود، باشد تسليم! پيامبر به امت واگذار کرد. حالا خليفه اول

ص: 6261

را امت انتخاب کردند؟ با اينکه امت نبودند، داستان ديگري است. انتخاب همه امت و مردم مدينه نبود. فرض بر اينکه امت انتخاب کرد، خليفه دوم را چه کسي انتخاب کرد؟ در تمام عالم اسلام احدي هست که منکر اين مسأله باشد که خليفه دوم را خليفه اول انتخاب کرد؟ خليفه سوم را چه کسي انتخاب کرد؟ قطعاً اميرالمؤمنين مي دانستند نتيجه اين شورا چيست؟ مگر نمي گوييد پيامبر يادش رفت؟ پيامبر مصلحت نديدند بگويند، شما سه مدل انتخاب کرديد، کدام حق است و کدام درست است؟

تعجب دهم، سؤال خيلي مهمي است، ايشان مي گويد: اينهايي که در سقيفه جمع شدند چه گفتند؟ پيامبر خدا از دنيا رفتند، اميرالمؤمنين مشغول غسل دادن بدن پيامبر خدا بودند. آنجا نشستند و گفتند: ما ببينيم چه خليفه اي را انتخاب کنيم. ايشان مي گويد: تعجب من و علامت سؤال من اين است که در سقيفه چه گفتند؟ مرحوم آيت الله ابراهيم اميني که اوايل کرونا از دنيا رفتند، عالم بسيار متواضع و متخلق بودند، کتاب هاي بسياري دارند که بسيار مفيد است. کتابي دارند به نام «بررسي مسائل کلي امامت» مرحوم اميني روي اين علامت تعجب نکته زيبايي دارند. مي فرمايند: وقتي تاريخ مي خوانيم مي بينيم بعد از رحلت پيامبر اينهايي که نشستند در سقيفه بني صاعده تمام حواسشان به اين بود که ما يک کسي را پيدا کنيم. خيال مي کردند اين حاکمي که انتخاب مي کنند هيچ شرطي ندارد و لازم نيست عصمت داشته باشد و عادل ترين مردم باشد و شجاع ترين مردم باشد. مذاکرات سقيفه يک صفحه هست. آنجا دعوا سر اين بود که يک عده انصار مي گفتند: بايد خليفه از ما باشد. ما انصار

ص: 6262

هستيم. انصار چه کساني هستند؟ آنهايي که در مدينه به پيامبر پناه دادند. اگر ما به پيامبر پناه نداده بوديم اسلام از بين مي رفت. مهاجرين مي گفتند: خليفه از ما باشد. ما اول در مکه اسلام آورديم. پيامبر از ما بود، ما از قريش هستيم، پيامبر از ما بود. آغاز اسلام از مکه بود. انصار و مهاجر مي گفتند: ما، کساني هم اين وسط مي گفتند: «منا اميرٌ و منکم امير» يک اميري از ما و يک امير از شما هم به مهاجر برسد و هم به انصار برسد و اختلاف نباشد. خليفه دوم دست دراز کرد و با خليفه اول بيعت کرد و گفت: اين را تمام کنيد، ما بيعت کرديم.

رئيس قبيله انصار آمد حرفي بزند، او را ساکت کردند. اين عالم بزرگوار مرحوم آيت الله اميني مي گويد: يک نفر نديديم در اينجا بگويد، ما نمي خواهيم حکومت اداره کنيم، حکومت ديني بر مردم است و مرجعيت علمي بر جامعه است. آيا پيامبر خدا حضور داشتند و حاکم کسي ديگر بود؟ همان ويژگي ها، مي خواست جانشين پيامبر شود. اعلم و افضل مردم، افقه مردم، مگر شما نمي گوييد: ملاک قريشي بودن است؟ اگر ملاک اين است که اميرالمؤمنين نه تنها از قريش بود، از بني هاشم بود. حضرت فرمود: پيامبر خدا فرمود، دوازده امام از قريش و از بني هاشم. حکمت 190 نهج البلاغه اميرالمؤمنين مي فرمايد: «ِ وَا عَجَباً أَ تَكُونُ الْخِلَافَةُ بِالصَّحَابَةِ» شما مي گوييد ما صحابي پيامبر هستيم بايد خليفه شويم. «وَ لَا تَكُونُ بِالصَّحَابَةِ وَ الْقَرَابَةِ» اگر ملاک صحابي بودن است من هم صحابي پيامبر هستم و نزديکتر از شما به پيامبر هستم. مرحوم آيت الله احمدي ميانجي

ص: 6263

از قول يکي از علماي بزرگ اهل سنت، به نام آلوسي مي نويسد. يکوقتي در بغداد به يکي از علماي شيعه حرف خوبي زد و جواب خوبي شنيد. جناب آلوسي به آن عالم بزرگ شيعه گفت: چرا شما خليفه اول را قبول نداريد؟ اين عالم شيعه گفت: مي شود من از شما بپرسم شما به چه دليل قبول داريد؟ براي اينکه پيامبر وقتي در بستر احتضار بودند، به خليفه اول فرمودند: تو به جاي من نماز بخوان و از اين معلوم مي شود همين است. گفت: من هم از شما سؤال دارم، مگر شما نمي گوييد پيامبر خدا در لحظات آخر، نفرمود: قلم و کاغذ بياوريد يک چيزي بنويسم تا آخر عمر گمراه نشويد. خليفه دوم گفت: آقا دارد هذيان مي گويد. تمام منابع سني و شيعه نقل کردند، نگذاشتند قلم و کاغذ بياورند و پيامبر آخرين وصيت را بگويد. به قول علامه اميني، پيامبر فرمود: حرفي بزنم که هرگز گمراه نشويد، اينها يادشان نيامد «لن تضلوا» جاي ديگر هم بود، «اني تارکم فيکم الثقلين کتاب الله و عترتي» اين لن تضلوا همان است، گفتند: آقا دارد هذيان مي گويد. اين عالم شيعه گفت: مگر شما نگفتيد پيامبر هذيان مي گويد، اگر معاذ الله پيامبر هذيان گفته، اينکه به اين آقا گفته جاي من نماز بخوان هذيان است.

علامت تعجب دوازدهم اين است، اين خليفه رسول الله، گفت: من هرکاري دلم مي خواسته انجام دادم و فقط يک کار مانده است. گفتند: چه؟ گفت: اگر بالاي کعبه بساط شرابم را پهن مي کردم اين آخرين آرزوي من بود. به قرآن تفأل زد، اين آيه آمد «وَ اسْتَفْتَحُوا وَ خابَ كُلُّ جَبَّارٍ عَنِيدٍ» (ابراهيم/15) قرآن

ص: 6264

را هدف تير قرار داد و بعد شعر گفت: تو مرا تهديد مي کني، جبار عنيد من هستم. قرآن فردا نزد خداي خودت بگو، اين تفسير قرطبي از علماي بزرگ اهل سنت است، داستان تيراندازي به قرآن را وليد نوشته است. داستان آرزوي شراب خواري بر بام کعبه را «الکامل في التاريخ البدايه و النهايه» نوشته است. انصافاً ما مي توانيم بپذيريم که پيامبر هيچي نگفت و فرمود: اينها جانشين من شوند؟! همين خليفه اول، لحظات آخر جان دادن بود. به او گفتند: چه کسي را خليفه تعيين کردي؟ بعضي مخالفت کردند. آمد سخنراني کرد براي مردم در لحظات آخر و گفت: من حتماً بايد خليفه بعد از شما را تعيين کنم. حتماً بايد جانشين داشته باشيد. چطور پيامبر يادش نبود؟ آنهايي که دلشان مي خواهد براي اميرالمؤمنين کاري کنند، بسم الله. اميرالمؤمنين مظلوم است. حضرت را ياري کنيم. کتاب ها را منتشر کنيم. غدير را فراموش نکنيم. عالم بزرگ اهل سنت به شيعه گفت: چرا شما عاشورا دسته بيرون مي آوريد؟ گفت: غدير اين کار را نکرديم، غدير فراموش شد. اگر عاشورا اين کار را نمي کرديم امام حسين فراموش مي شد. اگر مي خواهيم فراموش نشود، غدير را زنده نگه داريم. اگر کسي دلش مي خواهد تمام انبياء و صديقين را مهمان کند، اگر به ما بگويند: امام زمان روز عيد غدير مهمان شماست، چه مي کرديد؟ مرحوم محدث قمي نقل کردند اگر يک نفر را در غدير اطعام کنيد، از آدم و ابراهيم و عيسي و موسي و رسول خدا تا امام زمان، همه انبياء و صديقين را اطعام کرديد. کاري کنيم غدير فراموش نشود. شايد کمترين دين را نسبت به اميرالمؤمنين

ص: 6265

ادا کنيم.

شريعتي: امروز صفحه 487 قرآن کريم آيات 32 تا 44 سوره مبارکه شوري را تلاوت خواهيم کرد. حسن ختام برنامه ما شعر شاعرين معاصر ماست. امروز از شهر مقدس قم، آقاي محمد غفاري براي ما شعر خواهد خواند.

حاج آقاي حسيني قمي: خدا را قسم مي دهيم به حق اميرالمؤمنين آنچه در اين ماه به همه خوبان عطا مي کند به همه ما عطا بفرمايد. همه بيماران شفا عنايت بفرمايد. حوائج و گرفتاري ها برطرف بفرمايد. کار خوبي که بايد پيگيري شود، خيلي ها در آرزوي فرزند هستند و بايد درمان شوند. امسال غدير بياييم يک کاري کنيم هرکس آرزوي فرزند دار شدن دارد، اين دغدغه را داشته باشيم به هزينه درمان اين عزيزان کمک کنيم.

«والحمدلله رب العالمين و صلي الله علي سيدنا محمد و آله الطاهرين»

99-05-19- سيري در نهج البلاغه شرح خطبه 139، حکمت 20

شريعتي: بسم الله الرحمن الرحيم، اللهم صل علي محمد و آل محمد و عجل فرجهم.

سلام مي کنم به همه بينندگان خوب و نازنين مان، به سمت خداي امروز خيلي خوش آمديد. عيد غدير بر همه شما مبارک باشد و بهترين ها براي شما رقم بخورد. انشاءالله هرجا هستيد قلبتان سالم باشد و زندگي شما پر خير و برکت باشد، حاج آقاي حسيني قمي سلام عليکم، خيلي خوش آمديد.

حاج آقاي حسيني قمي: سلام عليکم و رحمة الله، عرض سلام و ارادت خالصانه خدمت همه بينندگان عزيز دارم. ايام بسيار خجسته را تبريک مي گويم. اين ايام بسيار خجسته است. اين مناسبت ها همچنان ادامه دارد و فقط روز غدير نيست. از عزيزان مي خواهم که بساط غدير را زود جمع نکنند. مناسبت هاي مهمي پيش رو داريم تا 25 ماه ذي الحجه بايد ادامه داشته

ص: 6266

باشد. استقبال از محرم باشد بعد از 25 ذي الحجه، جشن و شادي ها ادامه داشته باشد. امروز نوزدهم ماه ذي الحجه، روز نزول آيه 59 سوره نساء است. اين آيه، آيه مهمي در موضوع امامت است. قرآن مي فرمايد: «يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَ أَطِيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِي الْأَمْرِ» چطور اطاعت خدا و رسول هرچه گفتند ما بايد اطاعت کنيم، بي چون و چرا؟ همينطور کنارش «و اولي الامر مِنْكُمْ» آيا اين اولي الامر چه کسي مي تواند باشد که اطاعتش مثل خدا و رسول است. مي توانيم بپذيريم اين اولي الامر معصوم نباشد، از عصمت برخوردار نباشد، اعلم مردم نباشد؟ مي توانيم به خلفاي بني اميه و بني عباس تفسير کنيم؟ مي شود به يزيد و معاويه و وليد اولي الامر بگوييم؟ اين آقاي وليد در زندگي اش در کامل التاريخ است، وليد مي گفت: به همه آرزوهايم رسيدم و يک آرزو دارم، به اين آرزو برسم تمام است؟ اين آرزو چيست؟ گفت: آرزو دارم بالاي کعبه بروم و آنجا شراب بخورم.

ملا جلال الدين سيوطي از علماي بسيار مهم اهل سنت است. کتابي دارد به نام تاريخ الخلفاء، در اين کتاب نوشته روزي که عبدالملک مروان به خلافت رسيد، گفت: اگر کسي مرا به تقوا دعوت کند، با شمشير گردنش را مي زنم. مدت ها گذشت، شخصيتي بود به نام زُهري آمد گفت: راست است مي گويند: شما شراب خواري مي کنيد؟ گفت: شرب خمر چيزي نيست، ما شرب دماء مسلمين را مي کنيم. خون آنها را مي خوريم. مي شود بگوييم اينها اولي الامر هستند. اگر سراغ خليفه بني اميه و بني عباس رفتيد، مجبور هستيد بگوييد: متوکل اولي الامر است، هارون الرشيد اولي الامر

ص: 6267

است. فردا بيستم ذي الحجه هست، آيات اول سوره معارج نازل شد. با تمام شدن غدير، همه تفاسير نوشتند که کسي خدمت پيامبر آمد و گفت: يا رسول الله، آيا جانشيني علي بن ابي طالب، از ناحيه خودت بود يا خدا؟ فرمود: از ناحيه خدا. آدم بسيار کينه اي و بد دلي بود. گفت: اگر بناست بعد از شما علي جانشين شما شود، من بميرم و نبينم اين چيزي را! عذابي بر او نازل شد.

بيست و چهارم ماه ذي الحجه، سه مناسبت است. اگر در ماه ذي الحجه ما غدير را نداشتيم، تمام اين مناسبات را نداشتيم. اين سه مناسبت، 1- داستان مباهله است که برترين فضيلت اميرمؤمنان است. «فَمَنْ حَاجَّكَ فِيهِ مِنْ بَعْدِ ما جاءَكَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعالَوْا نَدْعُ أَبْناءَنا وَ أَبْناءَكُمْ وَ نِساءَنا وَ نِساءَكُمْ وَ أَنْفُسَنا وَ أَنْفُسَكُمْ» (آل عمران/61) مصداق «انفسنا، نساءنا، أبناءنا» فقط حسن و حسين بودند، شدند فرزندان پيامبر؟ «أبناءنا»، «نساءنا» فاطمه زهرا، اگر تنها اين فضيلت بود براي جشن کافي بود. در تفاسير اهل سنت اين سؤال مطرح شده که در قصه مباهله پيامبر تنها مي رفت، چرا حضرت زهرا را آورد؟ چرا امام حسن و امام حسين را همراه خود بردند؟ گفتند: حضرت مي خواست بگويد: من به حرف خودم باور دارم. به صحت و درستي مسير خودم باور دارم. آمدند گفتند: «لعنة الله علي الکاذبين» هرکس دروغ مي گويد: عذاب الهي بر او باشد. چون پيامبر عزيزترين عزيزان خود را آورد. مسيحي ها ديدند جا خوردند و عقب نشيني کردند. آيه 23 سوره احزاب «إِنَّما يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيراً» نشان دهنده عصمت اهل بيت است.24

ص: 6268

ذي الحجه، خاتم بخشي اميرالمؤمنين است «انما وليکم الله و رسوله» حديثش در منابع عامه مفصل آمده است. ابيذر غفاري مي گويد: در مسجدالنبي بوديم، سائل به مسجد آمد، کسي به او کمک نکرد. حضرت علي در حال رکوع بود، انگشتر خود را داد. «إِنَّما وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلاةَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكاةَ وَ هُمْ راكِعُونَ» (مائده/55) مناسبت 25 ماه ذي الحجه که از مناسبت هاي بسيار زيبا در اين ايام نازل شده هجده آيه سوره هل أتي در شأن امير مؤمنان و فاطمه زهرا است. «وَ يُطْعِمُونَ الطَّعامَ عَلى حُبِّهِ مِسْكِيناً وَ يَتِيماً وَ أَسِيراً» (انسان/8) عزيزان بساط جشن را جمع نکنند، امروز نوزدهم آيه دارد، بيستم آيه دارد. 24 ذي الحجه سه مناسبت دارد. انشاءالله بعد از 25 ذي الحجه بساط شادي را جمع کنيد.

خطبه ي 139 نهج البلاغه، «وَ مِنْ كَلَامٍ لَهُ عَلَيْهِ السَّلَامُ فِي وَقْتِ الشُّورَى» اين کلام را حضرت در داستان شوري شش نفره است که خليفه دوم قبل از مرگش تعيين کرده بود. «لَنْ يُسْرِعَ أَحَدٌ قَبْلِي إِلَى دَعْوَةِ حَقٍّ، وَ صِلَةِ رَحِمٍ، وَ عَائِدَةِ كَرَمٍ، فَاسْمَعُوا قَوْلِي، وَ عُوا مَنْطِقِي، عَسَى أَنْ تَرَوْا هَذَا الْأَمْرَ مِنْ بَعْدِ هَذَا الْيَوْمِ تُنْتَضَى فِيهِ السُّيُوفُ وَ تُخَانُ فِيهِ الْعُهُودُ، حَتَّى يَكُونَ بَعْضُكُمْ أَئِمَّةً لِأَهْلِ الضَّلَالَةِ وَ شِيعَةً لِأَهْلِ الْجَهَالَةِ» شبيه همين خطبه در بخش حکمت ها، حکمت 20 هست. « لَنَا حَقٌّ فَإِنْ أُعْطِينَاهُ وَ إِلَّا رَكِبْنَا أَعْجَازَ الْإِبِلِ وَ إِنْ طَالَ السُّرَى » فضاي خطبه از اين قرار است، خليفه دوم روزهاي آخري که داشت از دنيا مي رفت، شوراي شش نفره تشکيل داد که خليفه بعدي را انتخاب کند. در منابع

ص: 6269

مهم اهل سنت اين داستان آمده است. وقتي خليفه دوم در بستر بيماري بود بعضي فکر کردند او کسي را تعيين نکرده است. آمدند به او گفتند، حتي در تاريخ هست عايشه پيام داد توسط عبدالله بن عمر فرزند خليفه دوم که برو به پدرت بگو، نکند قبل از مرگت جانشين معين نکني! اگر يک چوپاني بخواهد جايي برود، چهار گوسفند خود را رها نمي کند، نکند قبل از مرگ خود کسي را تعيين نکنيد. حتماً به فکر باشيد. چطور اين نگراني و دغدغه را پيامبر خدا نداشتند؟ همينطور امت را رها کردند؟ خليفه دوم در بستر بيماري، فرصتي که تا مرگ داشت، يک شوراي شش نفره تشکيل داد.

در اين شورا افراد شش نفر بودند، يکي اميرالمؤمنين بود. دوم عثمان بود، سوم و چهارم، طلحه و زبير، پنجم سعد بن ابي وقاص و عبدالرحمن بو عوف بودند. گفت: شما يک نفر را به عنوان خليفه از ميان خود انتخاب کنيد. وقتي در اين شورا جمع شدند، ابن ابي الحديد از علماي بزرگ اهل سنت است. شرح نهج البلاغه دارد و داستان شورا را مفصل بيان کرده است. ابن ابي الحديد در اوايل جلد دهم به اين خطبه رسيده و داستان شورا را دارد. مي گويد: اين شورا «فإن ذلك كان سبب كل فتنة وقعت و تقع إلى أن تنقضي الدنيا» تمام فتنه هاي دنيا تا روز قيامت سبب اش اين شوراي شش نفره بود. چون شورا ظاهرش شورا بود اما واقعش معلوم بود محصول اين شورا چه کسي است. اميرالمؤمنين در خطبه سوم نهج البلاغه فرياد حضرت از شورا بلند است. معلوم بود شورا ساختگي بود. اينها شش نفر وقتي

ص: 6270

در شورا نشستند، بعضي به نفع ديگري کناره گيري کرد. شورا از شش نفر به دو نفر رسيد. زبير به نفع اميرالمؤمنين رأي داد. طلحه به نفع عثمان رأي داد. عبدالرحمن بن عوف ماند و سعد وقاص، سعد وقاص گفت: رأي من با عبدالرحمن است. هرچه او بگويد. عبدالرحمن بن عوف رأي اش کارساز بود. خودش دو رأي داشت، طرف هرکسي مي رفت تمام مي شد. عبدالرحمن به اميرالمؤمنين رو کرد و گفت: من رأي خودم هست، رأي سعد هم دارم، با شما بيعت کنم، سه تا و زبير هم با شماست، چهار تا مي شود. شما خليفه شويد. من با شما بيعت مي کنم! گفت: فقط يک شرط دارم. با شما بيعت مي کنم به شرط اينکه به کتاب خدا و سنت رسول عمل کنيد. اميرالمؤمنين اهل گذشت از اصول خود نبودند. فرمودند: من کتاب خدا و سنت رسول را قبول دارم. اگر روش شيخين همين کتاب و سنت هست، ديگر شما گفتي کتاب و سنت تمام است. اگر چيز ديگري هست، عبدالرحمن عوف ديد اميرالمؤمنين کوتاه نمي آيد، به عثمان رو کرد. گفت: عثمان با تو بيعت مي کنم. اگر با عثمان بيعت مي کرد، اکثريت مي شد. عبدالرحمن بن عوف بود، سعد بن ابي وقاص بود، گفت: من با تو بيعت مي کنم به همين شرط، کتاب خدا، سنت و سيره ي دو خليفه قبل، عثمان گفت: باشد. بيعت کردند و محصول شورا اين خليفه سوم، عثمان شد. چون اميرالمؤمنين حاضر نبود از اصل مسلم خود دست بردارد.

يک حديثي امام صادق دارد، حديث را مرحوم کليني در کافي شريف نقل کردند. امام صادق فرمودند: وقتي خليفه دوم شورا تشکيل داد به صُهيب دستور داد

ص: 6271

که سه روز برو اقامه جماعت کن، بگذار اينها مشورت کنند. بعد از سه روز اگر با هيچکس بيعت نکردند، گردن همه را بزن. گردن اميرالمؤمنين و عثمان و زبير و بقيه را بزن. چون به نتيجه نرسيدند. سه روز مهلت بده اگر به نتيجه نرسيدند، گردن همه را بزن. اگر به نتيجه رسيدند، اگر چهار نفر يک طرف بود چطور؟ گفت: اگر چهار نفر بودند، دو نفر مخالفت کردند گردنشان را بزن. هر طرفي چهار نفر بودند، اگر آن دو نفر تسليم نشدند، با اين شورا مخالفت کردند، بيعت نکردند گردن آن دو نفر را بزن. اگر پنج نفر يک طرف بودند و يکي يک طرف بود، گفت: گردن اين يک نفر را بزنيد. اگر سه نفر، سه نفر بودند، چه؟ گفت: هر طرفي که عبدالرحمن بن عوف بود حق با اوست. پس محصول شورا معلوم بود. اميرالمؤمنين اينجا سکوت نکردند و حرفشان را زدند تا در تاريخ بماند. علامه شرف الدين کتابي به نام مراجعات دارند. مراجعات نامه هايي است بين رئيس دانشگاه الازهر شيخ سليم و علامه شرف الدين، هرچه خواسته از علامه شرف الدين سؤال کرده و علامه پاسخ دادند. به سؤال صد و يکم رسيده است.

مي گويد: اگر پيامبر، اميرالمؤمنين را به عنوان جانشين معرفي کرد، چرا امام به اين داستان غدير و جانشيني در سقيفه اشاره نکردند؟ ايها الناس ما با غدير هشتاد روز بيشتر فاصله نداريم. چرا يادتان رفته است؟ مگر چقدر فاصله بين وفات پيامبر با غدير است؟ پيامبر 28 صفر از دنيا مي رود. حدود 70 روز فرصت است. چرا اميرالمؤمنين در سقيفه نگفت، هفتاد روز پيش پيامبر

ص: 6272

خدا در غدير مرا معرفي کرد. علامه شرف الدين يک جمله جواب داد. گفت: مگر اميرالمؤمنين وقتي در سقيفه نشسته بودند، حضرت مشغول غسل بدن پيامبر بود. آمدند گفتند: در سقيفه دعوا سر خلافت است. فرمود: من بدن پيامبر را رها کنم و سر خلافتي بيايم که همه چيز روشن است؟ پس اميرالمؤمنين در سقيفه حضور نداشتند ولي در شورا که حضور داشتند استدلال کردند.

در الغدير علامه اميني صفحه 159، قريب به 50 صفحه مواردي را نقل مي کنند که حضرت به غدير استدلال مي کردند. مي گفتند: مگر غدير يادتان رفته است؟ اميرالمؤمنين استدلال کرده، فاطمه زهرا استدلال کرده است. اصحاب ائمه استدلال کردند. در شورا اميرالمؤمنين به داستان غدير استناد کرد. پس به اميرالمؤمنين چيزي در شورا نرسيد. حضرت ايستاده هفت مرتبه قسم داده شورايي ها را! اگر حضرت نمي رفتند، مي گفتند: اگر رفته بودي و از حقت دفاع مي کردي شايد به حقتان مي رسيديد. بايد حضرت بروند و به حضرت پيشنهاد بکنند که غير از کتاب و سنت سيره ي شيخين معلوم باشد چرا حضرت نپذيرفت. حضرت آمده و فرياد زده تازه مي گويند: چرا حضرت به غدير استناد نکرد؟ اگر نمي آمدند مي گفتند: خودش نيامد. دهها مورد اميرمؤمنان استناد کردند که آقا حق مرا بردند. در فضاي مجازي يکي از شبهاتي که منتشر مي شود اين است که اميرالمؤمنين حقي نداشت و خودش را محق بر حق نمي دانست. دهها مورد فقط در نهج البلاغه، ايشان بيش از شصت مورد جمع آوري کرده مواردي که فقط اميرالمؤمنين فرياد زده که من داستان غدير داشتم و موارد ديگر داشتم و دفاع کرده است.

در جلد ششم صفحه 166 در شوراي شش نفره حضرت سخن

ص: 6273

گفته است. هفت مرتبه اعضاي شورا را قسم دادند. شما را به خدا قسم، « أ فيكم من آخى رسول الله بينه و بين نفسه غيري » بين شما شورايي ها غير از من کسي هست بگويد: من عقد اخوت با پيامبر داشتم؟ چه کسي غير از من است؟ غير از من کسي هست که در غدير پيامبر به او گفته باشد، «من کنت مولاه فهذا عليٌ مولاه» همه گفتند: نه، فقط شما بودي. شما را به خدا قسم، ميان شما پنج نفر، آيا در مورد شما پيامبر به کسي گفت: «أَنْتَ مِنِّي بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَى » گفتند: نه! در داستان بردن آيات سوره برائت، آيا کسي غير از من آيات اول سوره برائت را براي مشرکين مکه برد. آيا پيامبر نفرمود: «إنه لا يؤدي عني إلا أنا أو رجل مني» يا من بايد باشم يا خودت و کسي از خودت، اميرالمؤمنين نفس پيامبر بود. موارد فراواني که اصحاب پيامبر در موارد فراواني در جنگ ها فرار کردند و تنها کسي که در هيچ جنگي فرار نکرد من بودم. شما را به خدا قسم، اينطور بوده يا نبوده است؟ گفتند: بله، ما تاريخ را قبول داريم. آيه 155 آل عمران تفسير فخر رازي از مهمترين تفاسير اهل سنت، ذيل آيه 105 سوره آل عمران «إِنَ الَّذِينَ تَوَلَّوْا مِنْكُمْ يَوْمَ الْتَقَى الْجَمْعانِ» فخر رازي اسامي فراري هاي جنگ احد را نام مي برد. تفسير فخر رازي مهمترين تفسير اهل سنت است.

«إِنَّمَا اسْتَزَلَّهُمُ الشَّيْطانُ» شيطان فريبشان داد، همين هايي که اميرالمؤمنين را خانه نشين کردند. حضرت قسم داد و فرمود: جاي ديگر همه فرار کردند و من ماندم؟ گفتند: بله. ششم، فرمود:

ص: 6274

نمي دانيد من اولين مؤمن و مسلمان هستم؟ گفتند: بله. هفتم؛ قرابت چه کسي با پيامبر بيشتر است؟ گفتند: شما. وقتي سخن حضرت به اينجا رسيد، گفتند: تو مي خواهي جماعت ما را به هم بزني و اختلاف ايجاد کني. همان تهديدي که کرده بودند. اگر شش نفر يک طرف بودند و يک نفر ادعايي داشت، گردنش را بزنند. مرحوم کليني در کافي شريف دارد که حضرت مي فرمايد: اگر اينها مي توانستند منکر شوند قرابت مرا با پيامبر منکر مي شدند.

وقتي اميرالمؤمنين با اين مقدمات از خلافت کنار گذاشته شدند، فرمودند: «لَنْ يُسْرِعَ أَحَدٌ قَبْلِي إِلَى دَعْوَةِ حَقٍّ» احدي قبل از من به دعوت پيامبر لبيک نگفت. «وَ صِلَةِ رَحِمٍ» کسي که از روز اول تا آخر همراه پيامبر بود، پسرعمو و پيامبر را همراهي کرد و دين اسلام را ياري کرد کسي غير از من نيست. «وَ عَائِدَةِ كَرَمٍ» کسي که هميشه کريم بوده است. «فَاسْمَعُوا قَوْلِي» حرف مرا بشنويد. «وَ عُوا مَنْطِقِي» منطق مرا حفظ کنيد. «عَسَى أَنْ تَرَوْا» حضرت هشدار دادند، اگر قبول نکرديد «هَذَا الْأَمْرَ مِنْ بَعْدِ هَذَا الْيَوْمِ تُنْتَضَى فِيهِ السُّيُوفُ» بعدها شمشير کشيده خواهد شد و خون ها ريخته مي شود. با اينکه اميرالمؤمنين قطعاً با خليفه کشي موافق نبود. اميرالمؤمنين حقشان در شورا از بين رفت، با مسير خليفه سوم هماهنگ نبودند. ولي قطعاً به کشتن خليفه سوم راضي نبودند. اينطور درست نبود که خون بريزند و بعد هم معاويه تا آخر حکومتش دستاويز بکند. اميرالمؤمنين مخالف نبود، ولي هشدار دادند و فرمودند: «وَ تُخَانُ فِيهِ الْعُهُودُ» عهدها مي شکند. چه کسي در قصه ي قتل عثمان حرف اول را زده است. همين طلحه اي که

ص: 6275

اينجا رأيش را به نفع عثمان داد و کناره گيري کرد، همين طلحه جزء همان هاست. «حَتَّى يَكُونَ بَعْضُكُمْ أَئِمَّةً لِأَهْلِ الضَّلَالَةِ» شما پيشوايان اهل گمراهي خواهيد شد، «وَ شِيعَةً لِأَهْلِ الْجَهَالَة» اين هشدار اميرالمؤمنين در خطبه 139 و حکمت 20 است.

يک بيان زيبايي از اميرالمؤمنين است اين خطبه چهارم است، حضرت فرمود: من براي چه کسي حرف مي زنم و خطبه مي خوانم؟ مي خواهم چه کسي را از خواب بيدار کنم؟ «كَيْفَ يُرَاعُ لِلنَّبْأَةِ مَنْ أَصَمَّتْهُ الصَّيْحَةُ» نبأه يعني صداي آرام، صيحه يعني فرياد، کسي که فرياد پيامبر بيدارش نکرده چطور صداي آرام من بيدارش کند؟ مگر پيامبر در غدير فرياد نزده است؟ پيامبر خدا سه روز مردم را در غدير نگه داشتند، در گرماي سوزان، چرا آيه مي گويد «وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ» تمام 23 سال از بين مي رود اگر غدير و ولايت اميرالمؤمنين را نگوييد.

تفسير در المنثور براي ملا جلال الدين سيوطي است، اين عالم اهل سنت از ابن مسعود مي نويسد که ما اين آيه را اينطور مي خوانديم، «يا ايها الرسول بلغ ما انزل اليک من ربک عن علياً مولي المؤمنين» اميرالمؤمنين مي فرمايد: کسي که فريادهاي صيحه پيامبر در غدير او را بيدار نکرده، چطور مي خواهد صداي من بيدارش کند؟ مرحوم تستري در شرح نهج البلاغه معناي اين جمله را مي گويد. مي فرمايد: منظور حضرت اين است که مردمي که محکمات قرآن را گوش نکردند، چطور انتظار داريد در هياهوي شوراي شش نفره، مي گويد: اينها جزء محکمات قرآن نيست. آيه 55 سوره مائده جزء محکمات قرآن نيست؟ آيه ي مباهله، «فَقُلْ تَعالَوْا نَدْعُ أَبْناءَنا وَ أَبْناءَكُمْ» جزء محکمات قرآن نيست؟ آيه تطهير جزء محکمات قرآن

ص: 6276

نيست؟ علامه اميني در الغدير بحثي دارد، تمام يازده جلد الغدير يک طرف است، اين نود صفحه اول گزارش داستان غدير است. پيامبر از قبل همه را خبر کرد به حج بياييد، براي اينکه بگويد علي را دوست داشته باشيد؟ آنهايي که آنها نشسته بودند از حديث غدير چه فهميدند؟ آنهايي که در جلسه غدير بودند، چه فهميدند؟ وقتي حصان بن ثابت به رسول خدا عرض کرد اجازه مي دهيد اين داستان را در قالب شعر بگويم؟ شعر مفصل است. مي گويد: فقال له قم يا علي فانني رضيتک من بعدي اماماً و هاديا! مرحوم تستري مي گويد: اينها محکمات قرآن است. آيه تطهير و مباهله محکمات قرآن است. داستان غدير و روايت پيامبر در مورد فاطمه زهرا، لذا اميرالمؤمنين مي فرمايد: اگر کسي اين فريادها بيدارش نکند ديگر سخن من روي کسي اثر نخواهد داشت.

شريعتي: براي شرکت کردن در طرح فرزندان غدير به سايت برنامه سمت خدا مراجعه کنيد تا از جزئيات اين طرح با خبر شويد.

حاج آقاي حسيني قمي: سمت خدا فرهنگ ساز است. غدير امسال با غدير پارسال فرقي کرديم يا نه؟ قدم بالاتري برداشتيم يا نه؟ انشاءالله سالهاي بعد فرزنداني را ببينيم که پيروان اهل بيت هستند به برکت اقدام مردم و حرکت خوب برنامه سمت خدا.

شريعتي: انشاءالله، امروز صفحه 494 قرآن کريم آيات 61 تا 73 سوره مبارکه زخرف را تلاوت خواهيم کرد.

«وَ إِنَّهُ لَعِلْمٌ لِلسَّاعَةِ فَلا تَمْتَرُنَّ بِها وَ اتَّبِعُونِ هذا صِراطٌ مُسْتَقِيمٌ «61» وَ لا يَصُدَّنَّكُمُ الشَّيْطانُ إِنَّهُ لَكُمْ عَدُوٌّ مُبِينٌ «62» وَ لَمَّا جاءَ عِيسى بِالْبَيِّناتِ قالَ قَدْ جِئْتُكُمْ بِالْحِكْمَةِ وَ لِأُبَيِّنَ لَكُمْ بَعْضَ الَّذِي تَخْتَلِفُونَ فِيهِ فَاتَّقُوا اللَّهَ

ص: 6277

وَ أَطِيعُونِ «63» إِنَّ اللَّهَ هُوَ رَبِّي وَ رَبُّكُمْ فَاعْبُدُوهُ هذا صِراطٌ مُسْتَقِيمٌ «64» فَاخْتَلَفَ الْأَحْزابُ مِنْ بَيْنِهِمْ فَوَيْلٌ لِلَّذِينَ ظَلَمُوا مِنْ عَذابِ يَوْمٍ أَلِيمٍ «65» هَلْ يَنْظُرُونَ إِلَّا السَّاعَةَ أَنْ تَأْتِيَهُمْ بَغْتَةً وَ هُمْ لا يَشْعُرُونَ «66» الْأَخِلَّاءُ يَوْمَئِذٍ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ إِلَّا الْمُتَّقِينَ «67» يا عِبادِ لا خَوْفٌ عَلَيْكُمُ الْيَوْمَ وَ لا أَنْتُمْ تَحْزَنُونَ «68» الَّذِينَ آمَنُوا بِآياتِنا وَ كانُوا مُسْلِمِينَ «69» ادْخُلُوا الْجَنَّةَ أَنْتُمْ وَ أَزْواجُكُمْ تُحْبَرُونَ «70» يُطافُ عَلَيْهِمْ بِصِحافٍ مِنْ ذَهَبٍ وَ أَكْوابٍ وَ فِيها ما تَشْتَهِيهِ الْأَنْفُسُ وَ تَلَذُّ الْأَعْيُنُ وَ أَنْتُمْ فِيها خالِدُونَ «71» وَ تِلْكَ الْجَنَّةُ الَّتِي أُورِثْتُمُوها بِما كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ «72» لَكُمْ فِيها فاكِهَةٌ كَثِيرَةٌ مِنْها تَأْكُلُونَ»

ترجمه آيات: و همانا عيسى (چون مرده زنده مى كرد) مايه علم وآگاهى به قيامت است. پس در قيامت شك نكنيد و از من پيروى كنيد كه اين راه مستقيم است. و شيطان شما را (از راه خدا) باز ندارد، همانا او دشمن آشكار شماست. در مقابل مشركان كه حضرت عيسى را مثلى براى معبودان غير خدايى مى شمردند، اين آيه مى فرمايد: حضرت عيسى، خود يكى از علائم قيامت است. تولدش از مادرى بدون همسر، نشانه قدرت خدا بر آفريدن مجدد انسان ها در قيامت است، چنانكه او در همين دنيا مردگان را زنده مى كرد و در پايان عمر جهان از آسمان نازل مى شود كه مقدّمه قيامت است. و چون عيسى همراه با دلايل روشن (و معجزات) آمد، گفت: همانا من براى شما حكمت آورده ام (و آمده ام) تا بعضى از آنچه در آن اختلاف مى كنيد براى شما بيان كنم. پس از خداوند پروا و مرا اطاعت كنيد. همانا خداوند همان پروردگار من

ص: 6278

و پروردگار شماست، پس او را بپرستيد كه اين راه مستقيم است. پس از ميان مردم گروه هايى اختلاف نمودند، پس واى بر كسانى كه ظلم كردند از عذاب روز دردناك. آيا جز قيامت را انتظار مى برند كه ناگهان به سراغشان آيد در حالى كه بى خبرانند. دوستانِ (امروز)، در آن روز با يكديگر دشمن اند، جز اهل تقوا. (خداوند به آنان مى گويد:) اى بندگان من! امروز نه ترسى بر شماست و نه غمگين مى شويد. آنان كه به آيات ما ايمان آورده و همواره تسليم (حقّ) هستند. شما و همسران تان در حالى كه شادمانيد به بهشت داخل شويد. ظرف ها و جام هايى از طلا بر آنان چرخانده مى شود و آنچه را كه نفس ميل داشته باشد و چشم (از ديدنش) لذّت ببرد در بهشت موجود است وشما در آنجا جاودانه هستيد. و اين است بهشتى كه به خاطر عملكردتان به ميراث برده ايد. در آنجا براى شما ميوه فراوانى است كه از آنها مى خوريد.

شريعتي: دعا بفرماييد و آمين بگوييم.

حاج آقاي حسيني قمي: خدا را قسم مي دهيم به حق اميرالمؤمنين همه آنهايي که براي غدير و اعياد غدير قدمي برداشتند و برمي دارند، خداوند بهترين ها را برايشان مقدر بفرمايد و مريض ها شفا بدهد و گرفتاري ها برطرف بفرمايد. خدايا عيدي اين مردم را اجابت حوائجشان قرار بده. عيدي آنها ايمان قوي تر به ولايت اميرالمؤمنين قرار بده.

شريعتي: «والحمدلله رب العالمين و صلي الله علي سيدنا محمد و آله الطاهرين»

99-05-26- سيري در نهج البلاغه شرح خطبه 87

شريعتي: بسم الله الرحمن الرحيم، اللهم صل علي محمد و آل محمد و عجل فرجهم.

سلام مي کنم به همه بينندگان خوب و نازنين مان، به سمت خداي امروز خيلي خوش آمديد. ايام

ص: 6279

بر شما مبارک باشد. انشاءالله بهترين ها براي شما رقم بخورد. حاج آقاي حسيني قمي سلام عليکم، خيلي خوش آمديد.

حاج آقاي حسيني قمي: سلام عليکم و رحمة الله، عرض سلام و ارادت خالصانه خدمت همه بينندگان عزيز دارم.

شريعتي: بحث امروز شما را خواهيم شنيد.

حاج آقاي حسيني قمي: در آستانه ماه محرم قرار داريم، از همه ارادتمندان به ساحت مقدس سيدالشهداء دو تقاضا دارم. اول اينکه مردم هميشه به هيأت ها کمک مي کنند، امسال زودتر شروع کنند، چون هيأت ها امسال با هزينه هاي ديگري روبرو هستند و براي رعايت شيوه نامه هاي بهداشتي سراغ فضاهاي باز رفتند. بايد هزينه هاي اضافي بدهند، بعضي هيأت ها چند هزار متر موکت و وسايل ضد عفوني خريدند. در تهران نوشتند دولت چهارصد مکان باز را در اختيار دولت ها قرار داده است. در کامل الزيارات ابن قولويه آمده است باب 32، فصل مفصلي در مورد روضه هاي خانگي اهل بيت دارد. امام صادق(ع) دوران بني عباس اجازه نمي دادند کسي مجالس عمومي براي اهل بيت برگزار کند، ولي هر شاعري و مرثيه خواني به خانه حضرت مي آمدند، حضرت دستور مي دادند يک پارچه بزنيد، زن ها يک طرف و مردها يک طرف و براي حضرت روضه مي خواندند. شخصي به نام ابوهارون مي گويد: مظهر امام صادق رفتم، حضرت فرمود: براي من چند شعر بخوان. حضرت فرمودند: نه، اينطور قبول ندارم. آنطور که خودتان دور هم جمع مي شويد و روضه مي خوانيد، مراعات مرا نکنيد. دوباره اين شعر را خواندم، حضرت شروع کردند بلند بلند گريه کردن و ديدم صداي گريه از بانوان بلند شد. حضرت فرمود: کافي نيست باز هم بخوان.

شخصي به نام عبدالله بن غالب مي گويد: به محض اينکه

ص: 6280

خانه امام صادق رفتم، حضرت فرمود: برايم روضه بخوان. من خواندم، ديدم بانويي از بانوان حرم فرياد مي زند، وا أبتا! حتي مأمورين بني عباس وقتي صدا را شنيدند در زدند که چه خبر است؟ امام صادق فرمود: برويد به اين مأمور بگوييد چيزي نيست، طفلي از ما از دست رفته براي آن طفل گريه مي کنيم. منظور حضرت از آن طفل، طفل شش ماهه علي اصغر بود. مردم همکاري کنند با رعايت شيوه نامه هاي بهداشتي، هيچ چيزي را کم نگذارند. يقيناً هم اينطور خواهد شد که چيزي کم نخواهند گذاشت. شايد ما کمتر مورد داشته باشيم که فقها اجماع داشته باشند، فقهاي قم و نجف و رهبر انقلاب فرمودند: عزاداري برگزار شود و شيوه نامه هاي بهداشتي رعايت شود. دفتر آيت الله العظمي وحيد خراساني و صافي گلپايگاني رفتم، ديدم اين دو بزرگوار محلي که هميشه روضه خواني دارند، سقف کاذب را برداشتند که فضا باز شود. کولرهاي آبي تعبيه کردند و گفتند: بنا داريم با تعداد محدود پذيرش کنيم و هرکس از در وارد شود ماسک بدهيم.

در سالهاي اخير آيت الله العظمي وحيد و آيت الله العظمي صافي، دو دسته عزاداري مفصل داشتند. يکي شهادت امام صادق 25 شوال و يکي 21 رمضان، امسال برگزار نکردند. ولي مجالس محرم با رعايت شيوه نامه ها حتماً برگزار مي شود. خدمت آيت الله رضا زاده از اساتيد فقه و اصول در مشهد هستند، سؤال کردم، فرمودند: يکوقت قبل از انقلاب قاچاقي به عتبات براي زيارت سيدالشهداء مي رفتيم با مرحوم عبادي که يکوقتي امام جمعه مشهد بودند. ايشان در بين راه نمازش را تمام مي خواند. گفتم: نماز مسافر شکسته است. گفت: احتياط

ص: 6281

مي کنم. چون مرحوم آيت الله خويي مي فرمايد: اگر زيارت امام حسين با خوف و ترس باشد اشکال دارد. ايشان نماز را تمام خواندند. به نجف رسيديم، از آيت الله العظمي خويي در مسجد خضراء بودند، سؤال کرديم: نظر شما همين است؟ فرمودند: بله، گفتيم: پس زمان بني عباس اين همه مردم با گرفتاري ها و سختي ها مي رفتند و خوف و نگراني داشت، فرمودند: آن زمان، زماني بود که اصل زيارت امام حسين و کربلا در خطر بود و دشمن مي خواست نام امام حسين را نابود کند، مذهب در خطر بود، الآن چنين چيزي نيست. الآن همه عالم يا حسين مي گويند! ما افتخار مي کنيم خاک پاي عزاداران سيدالشهدا هستيم. مواظب باشيم که بهترين و با شکوه ترين عزاداري ها را برگزار کنيم. مواظب باشيم و دقت کنيم.

زمان آيت الله العظمي بروجردي(ره) به يک مدل عزاداري ايشان اشکال مي کردند، مردها در شبيه خواني لباس زن مي پوشند، ايشان اشکال مي کردند. قبل از محرم سران هيأت ها و شبيه خوان ها را دعوت کرده بودند، فرمودند: اگر مقلد من هستيد اين کار جايز نيست. اينها پاسخ خوبي نداده بودند. گفته بودند: ما دوازده ماه مقلد شما هستيم و ده روز محرم مقلد شما نيستيم. اين حرف پسنديده نيست! يکوقت کاري نکنيم نگويند: عقلانيت دشمنان اهل بيت بيشتر از پيروان اهل بيت است. حج امسال عملاً تعطيل شد با اين عظمت، يک نفر هم اعتراض نکرد. بيماري کرونا يک بيماري مُسري است، بحث فدا شدن نيست. ديروز شنيدم مادر جوان 28 ساله با سه بچه کرونا گرفت، دو روز از وقتي که متوجه شد، مهلت داشت و از دنيا رفت. سه فرزند يتيم و خردسال هم

ص: 6282

داشتند. بعضي مي گويند: مطمئن باشيد در مجلس اهل بيت کسي بيماري نمي گيرد! چرا با اعتقادات مردم بازي مي کنيد؟! يک آقايي کتاب نوشته که در حرم اهل بيت هيچ بيماري سرايت نمي کند. ما دوازده امام داريم، يازده امام ما شهيد شدند. دو امام ما با شمشير و نه امام ما با سم به شهادت رسيدند. امامان ما بيمار و مريض نمي شدند؟ يک عده با دين و اعتقادات مردم بازي مي کنند. رسول خدا بيمار مي شدند، سردرد شديد، اميرالمؤمنين چشم درد شديد داشتند. ديروز نزول سوره هل أتي بود، امام حسن و امام حسين بيمار شدند به طوري که اميرالمؤمنين و فاطمه زهرا براي شفايشان نذر روزه کردند.

روايت داريم امام حسين در مدينه محرم شدند با پدر بزرگوارشان حرکت کردند به طرف مکه، بين راه حضرت مريض شدند. به قدري بيماري شدت گرفت که ديگر امام حسين نمي توانست مسير را ادامه بدهد. اميرالمؤمنين براي امام حسين قرباني کردند و حضرت از لباس احرام بيرون آمدند و لباس معمولي بر تن کردند و برگشتند. امام سجاد چند بار بيمار شدند که حضرت وصيت نامه مي نوشتند ولي باز دوباره خوب مي شدند. امروز يکي از هيأتي ها زنگ زد و گفت: ما مي ترسيم اگر امسال خوب عزاداري نکنيم فکر مي کنيم ارباب ما را جواب کرده است! اين حرف ها چيست. سخت ترين ابتلائات براي سيدالشهداء پيش آمد. آزمون هايي که در زندگي ما هست قابل مقايسه با امام حسين است؟! انشاءالله دولت و مردم همکاري کنند، نذرها را مردم با صيغه نذر نمي گويند، مي گويند: نيت کردم. به قلبش مي رسد اگر نيت و قلب است شما هرطور ديگر هم عمل کنيد، اشکال ندارد اما اگر نذر شرعي است

ص: 6283

و اسم بردي، نيت بوده و صيغه نخواندي اشکال ندارد تبديل کني. اگر صيغه خواندي و امکان اجرايش نيست، ديگر جزئياتش را از دفاتر مراجع سؤال کنيد. آماري ديدم که 30 درصد اهداي خون کم شده، نذر خون هم کار خوب و پسنديده اي است که در اين ايام مي توانيد انجام دهيد.

خطبه ي 87 نهج البلاغه، وقتي اميرالمؤمنين مقامات خود را بيان مي کنند، «فَأَيْنَ تَذْهَبُونَ وَ أَنَّى تُؤْفَكُونَ» کجا مي رويد؟ به کدام رو حرکت مي کنيد؟ «وَ الْأَعْلَامُ قَائِمَةٌ» بدانيد هيچ چيزي مخفي نيست. تصور نکنيم بعد از رحلت پيامبر چيزي براي مردم مبهم بود. مردم نمي دانستند چه کنند. غدير آخرين اعلان پيامبر بود. از روز اول پيامبر اعلان کردند تا اين بيست سال، هر روز حضرت اعلان مي کردند. وقتي بعد از سه سال حضرت اولين دعوت عمومي کردند، کسي که جواب داد اميرمؤمنان بود، فرمود: هرکس جواب مرا بدهد جانشين و وصي و خليفه من است. بيست سال پيامبر خدا به هر مناسبتي بود اعلان کردند تا به غدير رسيد. مي فرمايد: با اين مسائل روشن، علم ها برپاست. «وَ الْآيَاتُ وَاضِحَةٌ» نشانه ها روشن است «وَ الْمَنَارُ مَنْصُوبَةٌ» چراغ ها نصب شدند. در يک جاده مي روي، هم چراغ روشن باشد و هم پرچم زده باشند، هم علم زده باشند که راه را گم نکنيد. يکوقت فقط چراغ مي زنند، يکوقت فقط علم مي زنند، در مورد اميرالمؤمنين ابهامي در مورد جانشيني حضرت نبود. «فَأَيْنَ يُتَاهُ بِكُمْ» شما را کجا مي برند؟ «وَ كَيْفَ تَعْمَهُونَ » چرا سرگردان هستيد؟ «وَ بَيْنَكُمْ عِتْرَةُ نَبِيِّكُمْ» در حالي که در ميان شما عترت پيامبر هست. «وَ هُمْ أَزِمَّةُ الْحَقِّ وَ أَعْلَامُ الدِّينِ وَ أَلْسِنَةُ الصِّدْقِ» عترت پيامبر زمامداران

ص: 6284

حق هستند. علم دين هم زبان صدق هستند. «فَأَنْزِلُوهُمْ بِأَحْسَنِ مَنَازِلِ الْقُرْآنِ» قرآن فرمود: اهل بيت را کجا حفظ کنيد؟ «وَ رِدُوهُمْ وُرُودَ الْهِيمِ الْعِطَاشِ» مثل آدم تشنه به سمت اهل بيت حرکت کنيد. وقتي آدم عالمي را ببيند که مي گويد: من راه آسمان را بهتر از زمين بلد هستم نبايد سراغش برود؟ «أَيُّهَا النَّاسُ خُذُوهَا عَنْ خَاتَمِ النَّبِيِّينَ ص» مي خواهيد بدانيد جايگاه عترت اهل بيت کجا هست؟ از پيامبر بگيريد. پيامبر فرمود: «إِنَّهُ يَمُوتُ مَنْ مَاتَ مِنَّا وَ لَيْسَ بِمَيِّتٍ وَ يَبْلَى مَنْ بَلِيَ مِنَّا وَ لَيْسَ بِبَالٍ» ما اهل بيت روزي که از دنيا مي رويم باز هستيم. مرحوم تستري در شرح اين جمله مي فرمايد: حتي اگر از دور شما به پيامبر و اميرالمؤمنين سلام کنيد، «اشهد انک تسمع کلامي» اعتقاد ما در مورد اهل بيت اين است. اعمال ما عرضه مي شود. اگر اين حقيقت را مي خواهيد بدانيد، پيامبر فرمود: ما اهل بيت روزي که از دنيا مي رويم حياتي داريم که به شما اشراف داريم. اگر بخواهيم نمونه بگوييم مواردي که اهل بيت خبر مي دادند از احوالات شيعيان خود، صدها داستان داريم که از نيت افراد باخبر هستند. حتي اگر نيتي داشته باشيم، «فَلَا تَقُولُوا بِمَا لَا تَعْرِفُونَ» چون همه باور نمي کنند امام بعد از حياتش مثل امام قبل از حيات است. شهدا مقامشان قابل مقايسه با امام نيست. «وَ لا تَحْسَبَنَّ الَّذِينَ قُتِلُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ أَمْواتاً بَلْ أَحْياءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُون » (آل عمران/169) شهيدي که در جبهه به شهادت رسيد را مي شود با رسول خدا و اميرالمؤمنين مقايسه کرد. اگر اميرالمؤمنين مي گويد: من بعد از مرگ هم همان حيات را دارم، مقايسه کنيد اگر کسي قرآن را قبول دارد،

ص: 6285

اگر در مورد شهيد اين اعتقاد را داريد در مورد ائمه و انبياء اين بالاتر است.

حرفي نزنيد که نمي شناسيد، «فَإِنَّ أَكْثَرَ الْحَقِّ فِيمَا تُنْكِرُونَ» بيشتر حق آن چيزي است که انکار مي کنيد. موسي کليم الله وقتي معلم سر راه جناب خضر را ديد، مگر نگفت چرا ديوار را ساختي؟ کشتي را سوراخ کردي؟ موسي تحمل نداشت اسرار و علومي که نزد خضر بود را تحمل کند و همراهي کند، «وَ اعْذِرُوا مَنْ لَا حُجَّةَ لَكُمْ عَلَيْهِ وَ هُوَ أَنَا» من اميرالمؤمنين اگر چيزي مي گويم، اگر شما درک نمي کنيد نگوييد: حرفش درست نيست. يکوقتي امام(ره) مي فرمود: مقامات اولياء را انکار نکنيد. «أَ لَمْ أَعْمَلْ فِيكُمْ» حضرت هفت ويژگي اهل بيت را بيان کردند. «بِالثَّقَلِ الْأَكْبَرِ» من با قرآن در ميان شما عمل نکردم؟ «وَ أَتْرُكْ فِيكُمُ الثَّقَلَ الْأَصْغَرَ» مگر پيامبر نفرمود: «کتاب الله و عترتي» ثقل اکبر کدام است؟ در خطبه غديريه رسول خدا فرمود: ثقل اکبر، قرآن است و ثقل اصغر، اهل بيت است. پيامبر فرمود: آيا من با قرآن در ميان شما عمل نکردم؟ آيا اهل بيت را باقي نگذاشتم؟ «قَدْ رَكَزْتُ فِيكُمْ رَايَةَ الْإِيمَانِ» خطبه هايي که ايمان مردم را تقويت کند، من پرچم ايمان را فرو نشاندم. «وَ وَقَفْتُكُمْ عَلَى حُدُودِ الْحَلَالِ وَ الْحَرَامِ» اينکه تمام حلال و حرام خدا را بر شما گفتم.

حضرت هر روز صبح در بازار مي آمدند و صنف به صنف بازار را مي ديدند، «وَ أَلْبَسْتُكُمُ الْعَافِيَةَ مِنْ عَدْلِي» من با عدالت خودم عافيتي به شما دادم، «وَ فَرَشْتُكُمُ الْمَعْرُوفَ مِنْ قَوْلِي وَ فِعْلِي» معروف و کارهاي نيک را در رفتار و گفتارم فرش شما قرار دادم. «وَ أَرَيْتُكُمْ كَرَائِمَ الْأَخْلَاقِ

ص: 6286

مِنْ نَفْسِي» نه اينکه اميرالمؤمنين درس اخلاق بگويد، الگوي عملي اخلاق بود. مردم تابع حاکمان خود هستند، مردم وقتي عدالت علوي و اخلاق علوي را مي ديدند، اگر کسي از ما سؤال کند پيام سراسري خطبه هاي نهج البلاغه چيست؟ حضرت مي خواهند فضيلت ها و ارزش هاي اخلاقي که زمان پيامبر بود و اين 25 سال کمرنگ شده بود و از دست رفته بود را با اخلاق عملي و گفتار خود زنده کنند. اميرالمؤمنين از عدل سخن مي گفت و عادلانه عمل مي کرد. رغبت به دنيا نداشت و زاهدانه زندگي مي کرد و حريص به دنيا نبودند و عملاً و قولاً اينطور بودند. «فَلَا تَسْتَعْمِلُوا الرَّأْيَ فِيمَا لَا يُدْرِكُ قَعْرَهُ الْبَصَرُ وَ لَا تَتَغَلْغَلُ إِلَيْهِ الْفِكَر»

پيامبر همه چيز را بيان کردند و راهي عذري را باقي نگذاشتند، اگر کسي بگويد: پيامبر يک ذره تاريکي و غبار در قصه جانشيني اميرالمومنين قرار داد، قبول ندارم. يکي از کتاب هايي که حتماً خوب است عزيزان مطالعه کنند، با اينکه بارها مطالعه کرده بودم، دوباره نگاه کردم. «المراجعات علامه شرف الدين» 56 نامه شيخ الازهر مصر که دوازده سال رئيس الازهر بود، به نام شيخ سليم به علامه شرف الدين نوشته و سؤالاتي را در مورد اميرالمؤمنين پرسيده و علامه شرف الدين 56 نامه پاسخ دادند، جمعاً 112 نامه است، در احوالات مرحوم شرف الدين مطالعه کردم، علامه شرف الدين تربيت يافته حوزه نجف و شاگرد علماي بزرگي در نجف بود، شاگرد آيت الله العظمي سيد محمد کاظم طباطبايي يزدي بود. کتاب هاي فراواني نوشته است. در حالي که شيخ سليم آدم مسني بود، 82 ساله بود، علامه شرف الدين 40 ساله بود. آنقدر اين نامه ها

ص: 6287

را زيبا پاسخ داده که يک درس است براي ما که در چهل سالگي تمام راه ها را رفته است. چهل صفحه اسناد و مدارک است. در نامه هاي اول مي گويد: چه دليلي داريد بر خلافت اميرالمؤمنين، علامه شرف الدين دهها آيه قرآن را با اسناد مي آورد. داستان غدير، داستان «انذر غشيرتک الاقربين» داستان مباهله، داستان هل أتي را مي آورد. سراغ روايات مي رود، دهها روايت درباره جانشيني اميرالمؤمنين مي آورد. يکوقتي در محضر آيت الله بهجت من اين کتاب را معرفي کردم. گفتم: مراجعات را مطالعه و مباحثه کنيد و دقيق بخوانيد. بعد از منبر آيت الله العظمي بهجت به من فرمودند: اگر کسي اين کتاب را مطالعه کند، حجت بر او تمام است و ديگر نمي تواند بگويد: من ابهامي داشتم، سؤالي داشتم! ايشان به نامه 79 شيخ سليم که مي رسد، مي گويد: ما قبول کرديم اينکه شما مي گوييد پيامبر در غدير وصيت کرد را قبول داريم. غدير بوده و آيه مباهله هست. پيامبر فرمود: امت من اجماعشان خطا و گمراهي ندارد. امت اجماع کردند و خليفه را انتخاب کردند پس ديگر شما جواب اين حديث را چه مي دهيد؟ جواب قشنگي مرحوم علامه شرف الدين مي دهند. مي گويد: شما در منابع خود صحيح بخاري و غيره داريد که وقتي در سقيفه بيعت شد، عده ي کمي بودند و انصار که آنجا بودند، رئيس قبيله سعد مخالفت کرد. سعد که مخالفت کرد تا آخر عمر ديگر بيعت نکرد. گفتند: قصه بيعت خليفه اول با مشورت نبود. روايتي که صحيح بخاري دارد. خليفه دوم وقتي مي خواست از دنيا برود، عبدالله بن زبير گفت: خليفه از دنيا برود، با فلاني فوري بيعت مي کنيم. گفت:

ص: 6288

فريب نخوريد، بيعتي که در سقيفه کرديم بدون فکر و مشورت و بررسي بود. خدا حفظ کرد و به خير گذشت.

پس انصار بيعت نکردند، بني هاشم مخالف بودند. اميرالمؤمنين، مقداد و ابيذر، نامه 81 نوشته است که از اول اجماع نبود و جمع کمي در سقيفه بني ساعده بودند و مردم بعداً راضي شدند. ايشان مي گويند: اگر منظور شما اين است که بعداً اميرالمؤمنين همکاري کردند، پس بعداً اجماع نشد، همکاري بوده بخاطر مصلحتي که در اسلام بوده است. نامه 83 علامه پاسخ داد که همکاري بود، همکاري غير از پذيرش است. بچه اي که مي خواستند دو نيم کنند، مادر اصلي گفت: من از سهم خود گذشتم! اميرالمؤمنين همکاري کرده و هرجا در مسأله علمي مي ماندند جواب مي دادند. در جنگ ها از حضرت مشورت مي گرفتند. نکته ديگري که ايشان اشاره کرده در نامه 83 مي گويد: يک سوال ديگر دارم: مگر مي شود امت با پيامبر مخالفت کرده باشند؟ غديري باشد و امت زير بار نرفته باشند؟ اگر پيامبر گفته بود حتماً امت قبول مي کردند. در نامه 83 دهها مورد را ذکر مي کنند. مگر حضرت نفرمود: در لشگر اسامه برويد؟ نرفتند. در صحيح بخاري آمده در صلح حديبيه، اينطور نبود که پيامبر هرچه مي گفتند، مسلمان ها فوري اطاعت مي کردند. نه، در بين آنها مخالفين بودند. در صلح حديبيه وقتي پيامبر فرمود: بايد صلح کنيم، امسال به حج نخواهيم رفت، اينها محرم شده بودند. حضرت فرمود: آيه نازل شد و امسال به حج نمي رويم. از احرام بيرون بياييد و قرباني کنيد و سرها را بتراشيد. حج بي حج! همين جا تمامش کنيد. سه بار پيامبر فرمود: بلند شويد. حج به هم

ص: 6289

خورد. امسال مي خواهيم صلح کنيم، صلح حديبيه، يک نفر بلند نشد سر بتراشد. در حالي که پيامبر سه مرتبه اين جمله را تکرار کردند. در داستان ديگري که صحيح بخاري دارد پيامبر يکي از غنايم را تقسيم کردند، يکي از انصار گفت: پيامبر براي خدا اين کار را نمي کند. به پيامبر گفتند: با عدالت رفتار کن. پيامبر فرمود: اگر من به عدالت تقسيم نمي کنم چه کسي به عدالت تقسيم مي کند؟

شريعتي: کتاب «حق جو و حق شناس» ترجمه ي کتاب المراجعات است و مجموعه گفتگوهاي جناب علامه شرف الدين و شيخ سليم رئيس دانشگاه الازهر مصر است. دعا بفرماييد و آمين بگوييم.

حاج آقاي حسيني قمي: من در مورد شخصيت قنبر بگويم، قنبر به دست حجاج به شهادت رسيد. چه شد به شهادت رسيد؟ حجاج گفت: مي شود مولايت علي بن ابي طالب را توصيف کني؟ چند جمله را گفت و بعد حجاج گردن او را زد. گفت: من خادم کسي هستم که «وَ صَلَّى الْقِبْلَتَيْنِ وَ بَايَعَ الْبَيْعَتَيْنِ وَ هَاجَرَ الْهِجْرَتَيْنِ وَ حَمَلَ الرَّايَتَيْنِ وَ فَتَحَ بَدْراً».

شريعتي: «والحمدلله رب العالمين و صلي الله علي سيدنا محمد و آله الطاهرين»

«أَ فَرَأَيْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَواهُ وَ أَضَلَّهُ اللَّهُ عَلى عِلْمٍ وَ خَتَمَ عَلى سَمْعِهِ وَ قَلْبِهِ وَ جَعَلَ عَلى بَصَرِهِ غِشاوَةً فَمَنْ يَهْدِيهِ مِنْ بَعْدِ اللَّهِ أَ فَلا تَذَكَّرُونَ «23» وَ قالُوا ما هِيَ إِلَّا حَياتُنَا الدُّنْيا نَمُوتُ وَ نَحْيا وَ ما يُهْلِكُنا إِلَّا الدَّهْرُ وَ ما لَهُمْ بِذلِكَ مِنْ عِلْمٍ إِنْ هُمْ إِلَّا يَظُنُّونَ «24» وَ إِذا تُتْلى عَلَيْهِمْ آياتُنا بَيِّناتٍ ما كانَ حُجَّتَهُمْ إِلَّا أَنْ قالُوا ائْتُوا بِآبائِنا إِنْ كُنْتُمْ صادِقِينَ «25» قُلِ

ص: 6290

اللَّهُ يُحْيِيكُمْ ثُمَّ يُمِيتُكُمْ ثُمَّ يَجْمَعُكُمْ إِلى يَوْمِ الْقِيامَةِ لا رَيْبَ فِيهِ وَ لكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لا يَعْلَمُونَ «26» وَ لِلَّهِ مُلْكُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ يَوْمَ تَقُومُ السَّاعَةُ يَوْمَئِذٍ يَخْسَرُ الْمُبْطِلُونَ «27» وَ تَرى كُلَّ أُمَّةٍ جاثِيَةً كُلُّ أُمَّةٍ تُدْعى إِلى كِتابِهَا الْيَوْمَ تُجْزَوْنَ ما كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ «28» هذا كِتابُنا يَنْطِقُ عَلَيْكُمْ بِالْحَقِّ إِنَّا كُنَّا نَسْتَنْسِخُ ما كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ «29» فَأَمَّا الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ فَيُدْخِلُهُمْ رَبُّهُمْ فِي رَحْمَتِهِ ذلِكَ هُوَ الْفَوْزُ الْمُبِينُ «30» وَ أَمَّا الَّذِينَ كَفَرُوا أَ فَلَمْ تَكُنْ آياتِي تُتْلى عَلَيْكُمْ فَاسْتَكْبَرْتُمْ وَ كُنْتُمْ قَوْماً مُجْرِمِينَ «31» وَ إِذا قِيلَ إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ وَ السَّاعَةُ لا رَيْبَ فِيها قُلْتُمْ ما نَدْرِي مَا السَّاعَةُ إِنْ نَظُنُّ إِلَّا ظَنًّا وَ ما نَحْنُ بِمُسْتَيْقِنِينَ»

ترجمه آيات: پس آيا ديدى كسى را كه هواى خويش را معبود خود قرار داده و خداوند او را با وجود آگاهيش به بيراهه گذاشت و بر گوش و قلبش مهر زد و بر چشمش پرده اى نهاد. پس بعد از خدا كيست كه او را هدايت كند، پس آيا پند نمى گيريد؟ و گفتند: جز همين زندگى دنيايى، زندگى ديگرى نيست، مى ميريم و زنده مى شويم (يك گروه مى رويم و يك گروه مى آييم) و ما را چيزى جز طبيعت و روزگار نابود نمى كند، در حالى كه هيچ گونه علمى بر اين ادّعا ندارند. آنان جز گروهى خيالباف نيستند. و هرگاه آيات روشن ما (درباره معاد) بر آنان تلاوت گردد، دليل و حجّتى ندارند، مگر آنكه گويند: اگر راست مى گوييد پدران ما را (زنده كنيد و) بياوريد. بگو: خداست كه شما را زنده مى كند و سپس مى ميراند و آنگاه براى روز

ص: 6291

قيامتى كه شكى در آن نيست همه را جمع مى نمايد ولى اكثر مردم نمى دانند. حكومت و فرمانروايى آسمان ها و زمين مخصوص خداست و روزى كه رستاخيز بر پا شود، آن روز ياوه سرايان زيانكارند. (در روز رستاخيز) هر امّتى را به زانو در آمده مى بينى، در حالى كه هر امتى به سوى كتابش (براى دادرسى) فراخوانده شده است. امروز آنچه را عمل مى كرديد دريافت خواهيد كرد. اين است كتاب ما كه به حقّ درباره شما سخن مى گويد، همانا ما آنچه را انجام مى داديد نسخه بردارى و ثبت مى كرديم. پس كسانى كه ايمان آورده و كارهاى شايسته انجام داده اند، پروردگارشان آنان را در رحمت خويش داخل مى كند، اين است آن رستگارى آشكار. و امّا كسانى كه كفر ورزيدند (به آنان گفته مى شود) مگر آيات من بر شما خوانده نشد، پس استكبار ورزيديد و گروهى مجرم بوديد. و هرگاه گفته شد كه وعده الهى حقّ است و در قيامتى كه (در پيش است) شكى نيست، گفتيد: ما نمى دانيم قيامت چيست، ما آن را جز گمانى نمى پنداريم و ما به سراغ باور كردن آن نيستيم.

99-06-02- سير تاريخ از غدير تا عاشورا

شريعتي: بسم الله الرحمن الرحيم، اللهم صل علي محمد و آل محمد و عجل فرجهم.

امشب که با تو انس به ويران گرفته ام *** ويرانه را به جاي گلستان گرفته ام

امشب شب مبارک قدر است و من تو را *** روي دست خويش چو قرآن گرفته ام

پاداش تشنه کامي و اجر گرسنگي *** گل بوسه اي است کاز لب عطشان گرفته ام

از بس که پا برهنه به صحرا دويده ام *** يک باغ گل ز خار مغيلان گرفته ام

از ميزباني ام خجلم سفره ام تهي است

ص: 6292

*** نان نيست جان ز مقدم جانان گرفته ام

زهرا به چادرش ز علي مي گرفت روح *** من از تو روح به موي پريشان گرفته ام

بر داغ ديده شاخه ي گل هديه مي برند *** من جاي گل سر تو به دامان گرفته ام

مدار خوف ز موج بلا که من *** ميثم دست تو را به دامن طوفان گرفته ام

«صلي الله عليک يا أباعبدالله» سلام مي کنم به همه بينندگان خوب و نازنين مان، به سمت خداي امروز خيلي خوش آمديد. عزاداري هاي شما قبول باشد. انشاءالله هميشه زير سايه ي امام حسين باشيم. «اللهم ارزقنا شفاعه الحسين يوم الورود» حاج آقاي حسيني قمي سلام عليکم، خيلي خوش آمديد.

حاج آقاي حسيني قمي: سلام عليکم و رحمة الله، عرض سلام و ارادت خالصانه خدمت همه بينندگان عزيز دارم. شعر بسيار زيبايي را در عزاي سه ساله سيدالشهداء خوانديد. اگر فرصت شد در پايان عرض ارادتي به سه ساله سيدالشهداء خواهم کرد. کتاب کامل بهايي براي عماد الدين طبري است. مرحوم محدث قمي مي فرمايد: ايشان دوازده سال براي تأليف اين کتاب زحمت کشيده است. حدود هفتصد سال پيش نوشته است. در اين کتاب روضه حضرت رقيه است، آن چيزي که امروز ما مي شنويم روضه خوان ها و مرثيه خوان ها مي خوانند، کنار زد و به بغل گرفت. هفتصد سال پيش عماد الدين طبري در کامل الدين بهايي نوشته است. نويسنده اي که محدث قمي مي فرمايد: براي اين کتاب دوازده سال زحمت کشيد. سيد بن طاووس مقتلي به نام لهوف دارد. ايشان نقل مي کنند روز عاشورا وقتي سيدالشهداء براي وداع آخر آمدند و صدا مي زدند اهل حرم را از جمله يا زينب و يا ام کلثوم

ص: 6293

يا رقيه! منابع ديگري که هست و فرصت اشاره کردن نيست. بعضي که اطلاعات ندارند همه چيز را زير سؤال نبرند.

شريعتي: بحث امروز شما را خواهيم شنيد.

حاج آقاي حسيني قمي: يکي از موضوعات مهمي که بايد به آن توجه کرد، نقش انحراف از اهل بيت در حادثه عاشورا است، هيچ حادثه اي نمي شود در مقتل زماني خودش تحليل کرد. چه شد يک مرتبه انبوه جمعيت در برابر سيدالشهداء قرار گرفتند، نمي توانيم سال 60 و 61 را تحليل کنيم. نمي توانيم به پنج سال و ده سال قبل برگرديم. اگر بخواهيم تحليل جامع داشته باشيم بايد از سقيفه شروع کنيم. از جايي که اميرالمؤمنين خانه نشين شد، نقش انحرافات ديني و جدا شدن مردم از اهل بيت در تاريخ کربلا، واقعاً اگر کسي تاريخ را با دقت مطالعه کند، 25 سال که نه بلکه سي سال حضرت خانه نشين بودند. حتي پنج سالي که به خلافت ظاهري رسيدند، حضرت خانه نشين بودند. اميرمؤمنين نتوانستند هيچ اصلاحاتي انجام بدهند. حضرت نتوانستند بدعت هايي که برقرار شده بود را بردارند. در کافي مرحوم کليني يک خطبه اي از اميرالمؤمنين نقل کردند. سيد رضي در نهج البلاغه هفت هشت خط آن را بيان کرده است. در خطبه ي پنجاه نهج البلاغه سيد رضي فقط يک چند سطري را مطرح کرد. خطبه بنجاه آغازش چنين است «إِنَّمَا ابْتِدَاءُ وُقُوعِ الْفِتَنِ [مِنْ ] أَهْوَاءٍ تُتَّبَعُ وَ أَحْكَامٍ تُبْتَدَعُ» آغاز فتنه ها از کجاست؟ حضرت بيان کردند از عواقبش که خيلي تند نيست سيد رضي نقل کردند. اما اصل آن مرحوم کليني در کافي شريف دارد، مي نويسند: اميرالمؤمنين وقتي آغاز خلافتشان از حضرت خواستند نماز تراويح بخوانيد، نماز تراويح چيست؟

ص: 6294

نافله هاي ماه رمضان را به جماعت مي خوانند. اهل سنت در همه مساجد دارند. حضرت فرمودند: زمان پيامبر چه مي کرديد؟ گفتند: به جماعت نمي خوانديم. نماز نافله مستحبي را نمي شود به جماعت خواند. حضرت فرمود: به سنت رسول خدا برگرديد. يک چند لحظه اي گذشت مرحوم کليني در کافي مي نويسد صداي شيون و گريه از مسجد به گوش اميرالمؤمنين رسيد. آقا امام حسن را فرستادند، رفتند آمدند و گفتند: مردم بر سرشان مي زنند مي گويند: «وا سُنتا» سنت دارد از بين مي رود، چرا مي گوييد سنت؟ بگوييد بدعت، کاري که زمان پيامبر نبوده، بعد از پيامبر شروع شده، خليفه دوم يکوقتي در مسجد آمد ديد مردم دارند نافله ها فرادي مي خوانند، گفت: جمع شويد به جماعت بخوانيم. جمع شدند و به جماعت خواندند و مدتي گذشت و جمعيت باشکوهي شد، فرمود: بدعت است ولي خوب بدعتي است. اميرمؤمنان فرمود: به سيره رسول خدا برگرديد. اينها گريه مي کردند چون بيش از بيست سال بود اين کار را انجام داده بودند. سخت بود برگردند. اگر مسير امامت درست بود و از سقيفه ما مسير را انحرافي نمي ديديم، قطعاً عاشورا پيش نمي آمد. بسياري از اهل علم و سنت مباحث را پيگيري مي کنند.

ما سه شخصيت داريم به نام ابن کثير، يکي عز الدين است و هرسه حدود قرن هفتم هستند. کتاب «الکامل في التاريخ» معروف است. برادر ديگري به نام مجد الدين دارد. او در حديث کتاب هايي دارد. «النهايه»، «جامع الاصول سته في احاديث سته» برادر ديگري به اسم ضياء الدين دارد از علماي بزرگ اهل سنت هستند. يکي در حديث و يکي در تاريخ و يکي در ادب کتاب دارد. ضياء الدين کتابي

ص: 6295

دارد به نام «الوشي المرقوم» موضوع کتابش شعرهاي پيچيده را معنا کرده است. برادر سوم عين عبارتش اين است، صفحه 383 نوشته است: بدان که حسين را در کربلا نکشتند. امام خسين را سقيفه کشت! در منابع ما از امام صادق و حضرت زينب بود ولي نقل نکردم. از منابع اهل سنت نقل کردم. اگر مسير عوض نمي شد و اميرالمؤمنين در خلافت بودند، ما به کربلا نمي رسيديم. قصه کربلا يک مرتبه رخ نداد. کتاب «انساب الاشراف» از کتاب هاي مهم اهل سنت است. وقتي به تاريخ يزيد مي رسد و مي گويد» يزيد اول کسي بود که شرابخواري را علني کرد. يزيد وقتي در جايگاه خلافت خود مي نشست همه امرا و فرماندهان نظامي محضر او مي آمدند، صندلي مشخص داشت. ولي کنار دست يزيد يک صندلي ويژه بود و هيچ اميري نبايد آنجا مي نشست. ميموني داشت، کسي حق نداشت روي صندلي آن ميمون بنشيند. يزيد سه جنايت کرد، سال اول حاديثه کربلا بود و سال دوم قتل عام مردم مدينه بود. وقتي مردم مدينه را قتل عام کرد گفت: من به يک شرط دست برمي دارم، بيعت گرفته است. گفت: به شرطي دست از خونريزي شما برمي دارم بياييد با من بيعت کنيد به عنوان اينکه برده خالص يزيد هستيد.

تاريخ الخلفاي سيوطي از علماي بزرگ اهل سنت، وقتي به خلفاء مي رسد، در مورد متوکل عباسي مي نويسد: در شهوتراني و شرابخواري غوطه ور بود. در مورد يزيد بن عبدالملک مي نويسد: همه فکر و ذکرش يک کنيزکي بود که به سه هزار دينار خريده بود. اين کنيزک مريض شد و مدتي که مريض بود ديگر خليفه مسلمين بيرون نمي آمد و کنار اين بود.

ص: 6296

کنيزک مرد، چند روز اجازه دفنش را نمي داد، کنار جنازه اش بود و پانزده روز بعد از غصه اين کنيزک مرد. معتصم فرزند هارون از خلفاي عباسي مي گويد: خواندن و نوشتن بلد نبود. اول مدرسه مي رفت، يک روز خانه آمد و به پدرش هارون گفت: خوشا به حال همکلاسي ما، مرد! گفت مگر مردن حسرت دارد؟ از مکتب نجات پيدا کردم و ديگر نياز به درس خواندن ندارم. گفت: واقعاً درس خواندن اينقدر سخت بود؟ اگر اينقدر سخت است نمي خواهد بروي. اين آدم خليفه مسلمين شد. زمان متوکل و هارون چه کساني بودند؟ امام کاظم، امام رضا هستند. اينهايي که علوم را از اهل بيت ياد گرفتند. چهارده سال موسي بن جعفر زندان برود و آدمي که نوشتند اگر عصباني مي شد برايش مهم نبود چه کسي را مي کشد! اينها اولي الامر هستند؟!

سيوطي در مورد وليد بن عبدالملک مي نويسد، در چهار کلمه گزارش مي دهد، در مورد سليمان بن عبدالملک مي نويسد، همه همّ او شکم است. اي کاش فقط اميرالمؤمنين، امام حسن و امام حسين را خانه نشين مي کردند، در مباحث ماه ذي الحجه گفتيم، اينها از ظلم هاي بزرگ تاريخ است. موسي بن جعفر فرمود: بيست سال امام حسن و امام حسين امام بودند، چند حديث در بيست سال از امام حسن و امام حسين سؤال کردند؟ فقط دو مسأله پرسيدند. بيست سال امام حسن و امام حسين امام مردم بودند. اينها کاري کردند چنان فاصله ايجاد کردند که مردم نيازي به اهل بيت نداشته باشند. آقا امام صادق فرمود: از اميرالمؤمنين مسأله مي پرسيدند ولي نه براي عمل، براي اينکه ضد آن را عمل کنند. برخورد با اهل بيت چه

ص: 6297

بود؟ عاشورا يک مرتبه نبود. اگر بعد از 25 سال سراغ اميرالمؤمنين آمدند، مي گفتند: از دست خليفه سوم به تنگ آمديم، خليفه را کشتند، شما بياييد. نه نگاهي که در غدير داشتند و پيامبر معرفي کرد! نگاه حاکمي که حکومتش از قبلي بهتر است. حضرت فرمود: جاي پاي من محکم شود خيلي چيزها را تغيير مي دهم. در اين پنج سال جاي پاي حضرت محکم نشد. حضرت درگير سه جنگ سنگين داخلي شدند. ابن ابي الحديد مي نويسد عمرعاص در مسجدالحرام امام حسن را ديد. حضرت طواف مي کرد. به امام حسن گفت: چه خيال مي کرديد؟ فکر مي کرديد امام علي بن ابي طالب بود و شما هستيد؟ ديدي معاويه سر کار آمد و حکومت کرد و مشکلي نيست. تو حقت است اينجا طواف کني و ما تو را به قتل برسانيم. معاويه ملاحظه کرده تا به حال تو را نکشته است. در طواف به امام حسن مي گويد: تو سزاوار قتل هستي و معاويه ملاحظه ات را کرده است. فقط لباس پاکيزه پوشيدي و اينجا طواف مي کني؟ امام حسن يک جوابي دادند، فرمودند: جهنمي ها چند نشانه دارند که با آنها مي شود شناخت. ولي خدا را مي بينند با او دشمني مي کنند و دشمن خدا را ببينند با او دوستي مي کنند. تو مي داني اميرالمؤمنين يک لحظه در دين خود ترديد نکرد. ابن ابي الحديد اين را ذيل حکمت 184 آورده است. من از بني هاشم و قريش هستم مثل نخ وسط گردنبند. همه مرا مي شناسند. هيچکسي مرا به غير از ابن رسول الله صدا نمي کند. گفت: هيچ مي داني سر تو دعوا بود که پدرت کيست؟ در آخر تو را به عاص نسبت

ص: 6298

دادند. از من دور شو! تو پليد هستي. ما اهل بيت طاهر هستيم. در اين پنجاه سال از سقيفه تا عاشورا، با اهل بيت اينطور رفتار کردند.

وقتي کوفيان به مدينه مي آمدند، امام صادق فرمود: جدم اميرالمؤمنين در کوفه بود. با دشمنان مي جنگيد. جد ما پنجاه نفر ياور نداشت. با معرفت حضرت را شناسايي کنند. چه کسي را کنار زدند؟ ابن ابي الحديد در داستان شوراي شش نفره هست، خليفه دوم به هريک از اعضاي شورا ايراد گرفت. به زبير گفت: وقتي حالت خوش است خوبي و وقتي حالت بد هست، حريص هستي. به طلجه گفت: متکبر هستي و به سعد بن ابي وقاص گفت: تو فاميل گرا هستي. اگر امير شوي قوم و خويش خود را مي آوري. به عبدالرحمن بن عوف گفت: تو فرعون امت من هستي. به عثمان گفت: اگر خليفه شوي بني اميه را مسلط مي کني. اينها را در شوراي شش نفره همراه اميرالمؤمنين برده است. اگر هرکسي ايراد دارد چرا بايد در شوراي شش نفره بيايد؟ به اميرالمؤمنين رسيد، گفت: اما تو يا علي! اگر ايمان تمام اهل زمين وسط بيايد، ايمان تو بالاتر است ولي اگر تو خليفه شوي در مسير درست اينها را مي بري. سه ايراد به اميرالمؤمنين گرفت. علي تو جوان هستي و با اين جواني به درد خلافت نمي خوري. ابن عباس يک جمله پاسخ داده است: چرا روز جنگ بدر و احد و ديگر جنگ ها نگفتيد سن علي کم است؟ در جنگ بدر اميرالمؤمنين چند ساله بود؟ حضرت ده ساله بودند به پيامبر ايمان آوردند، چند سال در مکه بودند؟ سيزده سال، چند ساله بودند به مدينه آمدند؟

ص: 6299

بيست و سه سال، در جنگ بدر اميرالمؤمنين 23 ساله بود، وقتي نوبت جان فشاني و فدا کردن سر بود نگفتيد جوان بود. در احد که همه فرار کرديد، تفسير فخر رازي را ببينيد. الآن سي سال از آن جريان گذشته است. چطور آن روزي که پيامبر فرمود: خدا گفته آيات اول سوره برائت، يا خودت ببر يا يکي از خودت، آن روز خدا نگفت علي سن اش کم است. ايراد دوم گفت: يا علي تو اشکالي نداري جز اينکه حريص براي خليفه شدن هستي. حضرت به اين اشکال در نهج البلاغه پاسخ دادند، فرمود: يک کسي به من گفت: حرص مي زني و به درد خلافت نمي خوري. به خدا قسم شما حريص تر هستيد. من نزديکتر از همه به پيامبر هستم. حق خودم را مي خواهم.

در حکمت 180 اميرالمؤمنين فرمود: من صحابي پيامبر نيستم، «فان کنت بالشوري ملکت امورهم فکيف بهذا و المشيرون غُيب» اگر شما مي گوييد خليفه اول تعيين کردند، مردم کجا بودند؟ همه مردم مدينه بودند؟ همه انصار مخالفت کردند و سعد تا آخر عمر بيعت نکرد. «و ان کنت بالقربي حججت خصيصهم فغيرک أولي بالنبي و أقرب» اگر مي گويي من قوم و خويش پيامبر هستم. پس سه ايراد مي گيرد، جوان هستي، حريص هستي ، گفت: تو از همه بهتر هستي، تو شوخي مي کني! عيب سوم اميرالمؤمنين خوش اخلاقي و اخلاق کريمه است. اين مجموعه را کنار هم بگذاريد، زمينه سازي کردند و حضرت را خانه نشين کردند، دوران امام حسن اين ظلم بالاتر مي رود. وقتي مردم مي خواهند با معاويه بجنگند حاضر نيستند. آيت الله صدر کتابي دارد که چرا امام حسن مجبور شد صلح

ص: 6300

کند. کار جامعه اسلامي به جايي رسيده بود، مي گفتند: ما چرا اينقدر بجنگيم؟ معاويه خليفه شود چه اشکالي دارد. دوران امام حسن اوج اين مظلوميت است. يک عبارتي مرحوم کراجکي دارد، مي گويد: تعجب است! شما به چه بهانه اي اميرالمؤمنين را کنار زديد؟ مي گويند: اگر اميرالمؤمنين مخالف حرکت آنها بود، اگر آنها بدعتي گذاشته بودند، چرا حضرت پنج سال دوران خلافت هيچ کاري نکردند، مگر نمي گوييد بدعت بوده؟ چرا کاري نکرد؟ در جلد هشتم کافي پاسخش آمده است. يکي از تعجب هايي که ايشان مي گويد اين است که شما به چه بهانه اي اميرالمؤمنين را کنار زديد؟ به چه بهانه اي ديگران را سر کار آوردي؟ اگر اميرالمؤمنين مخالف حرکت آنها بود، چرا چيزي را تغيير نداد؟ چرا حضرت پنج سال دوران خلافت کاري نکردند؟ مگر نمي گوييد بدعت بوده است؟ چرا کاري نکرد؟ «لَوْ حَمَلْتُ النَّاسَ عَلَى تَرْكِهَا وَ تَحْوِيلِهَا عَنْ مَوْضِعِهَا إِلَى مَا كَانَتْ [تَجْرِي عَلَيْهِ ] عَلَى عَهْدِ رَسُولِ اللَّهِ ص لَتَفَرَّقَ عَنِّي جُنْدِي حَتَّى لَا يَبْقَى فِي عَسْكَرِي غَيْرِي وَ قَلِيلٍ مِنْ شِيعَتِي» اگر من بخواهم بدعت ها را کنار بزنم هيچکس کنارم نمي ماند. روز عاشورا وقتي سيدالشهداء را کشتند، الله اکبر گفتند.

شريعتي: امروز صفحه 508 قرآن کريم را تلاوت خواهيم کرد.

«إِنَ اللَّهَ يُدْخِلُ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ وَ الَّذِينَ كَفَرُوا يَتَمَتَّعُونَ وَ يَأْكُلُونَ كَما تَأْكُلُ الْأَنْعامُ وَ النَّارُ مَثْوىً لَهُمْ «12» وَ كَأَيِّنْ مِنْ قَرْيَةٍ هِيَ أَشَدُّ قُوَّةً مِنْ قَرْيَتِكَ الَّتِي أَخْرَجَتْكَ أَهْلَكْناهُمْ فَلا ناصِرَ لَهُمْ «13» أَ فَمَنْ كانَ عَلى بَيِّنَةٍ مِنْ رَبِّهِ كَمَنْ زُيِّنَ لَهُ سُوءُ عَمَلِهِ وَ اتَّبَعُوا أَهْواءَهُمْ «14» مَثَلُ الْجَنَّةِ الَّتِي وُعِدَ الْمُتَّقُونَ فِيها

ص: 6301

أَنْهارٌ مِنْ ماءٍ غَيْرِ آسِنٍ وَ أَنْهارٌ مِنْ لَبَنٍ لَمْ يَتَغَيَّرْ طَعْمُهُ وَ أَنْهارٌ مِنْ خَمْرٍ لَذَّةٍ لِلشَّارِبِينَ وَ أَنْهارٌ مِنْ عَسَلٍ مُصَفًّى وَ لَهُمْ فِيها مِنْ كُلِّ الثَّمَراتِ وَ مَغْفِرَةٌ مِنْ رَبِّهِمْ كَمَنْ هُوَ خالِدٌ فِي النَّارِ وَ سُقُوا ماءً حَمِيماً فَقَطَّعَ أَمْعاءَهُمْ «15» وَ مِنْهُمْ مَنْ يَسْتَمِعُ إِلَيْكَ حَتَّى إِذا خَرَجُوا مِنْ عِنْدِكَ قالُوا لِلَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ ما ذا قالَ آنِفاً أُولئِكَ الَّذِينَ طَبَعَ اللَّهُ عَلى قُلُوبِهِمْ وَ اتَّبَعُوا أَهْواءَهُمْ «16» وَ الَّذِينَ اهْتَدَوْا زادَهُمْ هُدىً وَ آتاهُمْ تَقْواهُمْ «17» فَهَلْ يَنْظُرُونَ إِلَّا السَّاعَةَ أَنْ تَأْتِيَهُمْ بَغْتَةً فَقَدْ جاءَ أَشْراطُها فَأَنَّى لَهُمْ إِذا جاءَتْهُمْ ذِكْراهُمْ «18» فَاعْلَمْ أَنَّهُ لا إِلهَ إِلَّا اللَّهُ وَ اسْتَغْفِرْ لِذَنْبِكَ وَ لِلْمُؤْمِنِينَ وَ الْمُؤْمِناتِ وَ اللَّهُ يَعْلَمُ مُتَقَلَّبَكُمْ وَ مَثْواكُمْ»

ترجمه آيات: همانا خداوند كسانى را كه ايمان آورده و كارهاى شايسته انجام داده اند، به باغ هايى (از بهشت) كه نهرها از زير (درختان) آن جارى است داخل مى كند. و كسانى كه كفر ورزيدند (از زندگى دنيا) بهره مى گيرند و همانند كه چهارپايان مى خورند و (سرانجام،) آتش جايگاه آنهاست. و چه بسيار (مردم) شهرها كه از (مردم) شهرى كه تو را بيرون كردند، نيرومندتر بودند، ما آنان را هلاك كرديم و براى آنان هيچ ياورى نبود. پس آيا كسى كه بر دليل روشنى از طرف پروردگارش است، همچون كسى است كه بدى كردارش در نظرش آراسته شده و از هوس هايش پيروى كرده است؟ وصف بهشتى كه اهل پروا به آن وعده داده شده اند، (چنين است:) در آن نهرهايى است از آبى كه بدبو شدنى نيست و نهرهايى از شير كه مزه آن دگرگونى ندارد و نهرهايى از شراب كه

ص: 6302

براى نوشندگان لذّت بخش است و نهرهايى از عسل مصفّا و ناب. و براى آنان در آنجا هرگونه ميوه اى موجود است و نيز آمرزشى از طرف پروردگارشان. (آيا اينان) همانند كسانى هستند كه در آتش جاودانه اند و آبى جوشان، نوشانده مى شوند، كه اندرونشان را متلاشى مى كند. و گروهى از آنان، كسانى هستند كه (در ظاهر) به تو گوش مى سپارند، امّا همين كه از نزد تو بيرون روند، به صاحبان علم و دانش گويند: او هم اكنون چه گفت؟ آنان كسانى هستند كه خداوند بر دلهايشان مُهر نهاده و از هواى نفسشان پيروى كرده اند. وكسانى كه هدايت يافته اند، خداوند هدايتشان را بيفزايد و روح پرهيزگارى به آنان عطا كند. پس آيا (كفّار براى ايمان آوردن) قيامت را انتظار دارند، كه ناگهان به سراغشان آيد، در حالى كه نشانه هاى آن آمده است؟ پس آنگاه كه (رستاخيز) به سراغشان آيد متذكّر شدن آنان چه سودى برايشان خواهد داشت؟! پس بدان كه هيچ معبودى جز اللّه نيست و براى گناه خود و براى مردان و زنان با ايمان استغفار كن و خداوند، رفت و آمد و آرميدن شما را مى داند (و به تمام حالات شما آگاه است).

شريعتي: حسن ختام فرمايشات شما را خواهيم شنيد.

حاج آقاي حسيني قمي: براي اينکه آيا ببينيم مي توانيم حق سيدالشهدا را ادا کنيم خيلي فاصله داريم. اگر شيعه تا قيامت خودش را براي اين مصائب بزند کم است. ايشان مي نويسد وقتي سيدالشهداء به شهادت رسيدند، شمر به خيمه ها حمله کرد، هرچه ديدند غارت کردند گوش حضرت ام کلثوم(س) را بريدند، براي يک حلقه اي که از گوش حضرت بيرون بياورند. امام صادق فرمود: فاطمه زهرا(س)

ص: 6303

يک صيحه اي در عزاي سيدالشهداء مي زند و همه فرشتگان آسمان گريه مي کنند. حضرت آرام نمي شود و پيامبر نزد حضرت زهرا مي آيد و مي فرمايد: تمام اهل آسمان را به گريه وا داشتي. فاطمه جان آرام باش! چه کسي مي تواند اين مصائب را درک کند؟ کسي هست بگويد: من در يک روز هجده عزيز از دست دادم؟ سه ساله حضرت در خرابه جان به جان آفرين تسليم کرد. فرزند مرحوم حاج شيخ عباس قمي مي فرمود: من متوسل شدم به حضرت رقيه سه ساله امام حسين، حنجره ام آسيب ديده بود. در عالم رؤيا حضرت را ديدم و گفتم: عنايتي بکنيد. فرمود: بگوييد سيدي که دم در است روضه حضرت رقيه بخواند تا شفا پيدا کنيد. گفت: من چطور بخوانم؟ جلوي امام حسين بگويم: دست عدو بزرگتر از صورت من است! بارها جان دادم از هجر تو وفايم را ببين! من چطور جلوي امام حسين روضه بخوانم؟ رفتم به امام حسين گفتم روضه نمي خوانم، فرمود: من مي خواهم روضه رقيه را بخواني، بخوان! در آن مجلس طوري روضه حضرت رقيه را خواندم که در خواب گريه مي کردم و مرا از خواب بيدار کردند. به پزشک مراجعه کردم و چشمانم خوب شد. اين شب ها و روزها کوتاهي نکنيم.

شريعتي: صلي الله عليک يا أباعبدالله...

«والحمدلله رب العالمين و صلي الله علي سيدنا محمد و آله الطاهرين»

99-06-16- سيري در نهج البلاغه، شرح خطبه 217

شريعتي: بسم الله الرحمن الرحيم، اللهم صل علي محمد و آل محمد و عجل فرجهم.

تا داشته ام فقط تو را داشته ام *** با نام تو قد و قامت افراشته ام

بوي صلوات مي دهد دستانم *** از بس که گل محمدي کاشته ام

سلام مي کنم به همه

ص: 6304

بينندگان خوب و نازنين مان، به سمت خداي امروز خيلي خوش آمديد. حاج آقاي حسيني قمي سلام عليکم، خيلي خوش آمديد.

حاج آقاي حسيني قمي: سلام عليکم و رحمة الله، عرض سلام و ارادت خالصانه خدمت همه بينندگان عزيز دارم.

شريعتي: بحث امروز شما را خواهيم شنيد.

حاج آقاي حسيني قمي: بسم الله الرحمن الرحيم، خطبه 217 نهج البلاغه، البته اين خطبه با همين معاني و مضامين در سه جاي نهج البلاغه هست، خطبه 26، خطبه 172، خطبه 217، يعني يک کلام نوراني است که سيد رضي در سه جاي نهج البلاغه آوردند. داستان خطبه اين است که بعضي از اصحاب، اصرار داشتند که آقا نظر خودتان را در مورد حوادث بعد از پيامبر بيان کنيد. کساني که قبل از شما به خلافت رسيدند، آيا شما بايد در مرحله چهارم به خلافت مي رسيديد؟ اميرالمؤمنين اين خطبه را خواندند و مرقوم فرمودند که در تاريخ بماند. «اللَّهُمَّ إِنِّي أَسْتَعْدِيكَ عَلَى قُرَيْشٍ وَ مَنْ أَعَانَهُمْ» خدايا من از قريش و کساني که آنها را ياري کردند به تو شکايت مي کنم. «فَإِنَّهُمْ قَدْ قَطَعُوا رَحِمِي وَ أَكْفَئُوا إِنَائِي وَ أَجْمَعُوا عَلَى مُنَازَعَتِي حَقّاً كُنْتُ أَوْلَى بِهِ مِنْ غَيْرِي» حضرت مي فرمود: اينها حق مرا غصب کردند، حقي که من اولي به آن بودم را از من گرفتند و خويشاوندي مرا در نظر نگرفتند، پيمانه اي که پيامبر از علم و دانش پر کرده بود را از من گرفتند. حق مسلم من بود. ابن ابي الحديد عالم اهل سنت است، به اين عبارت ها مي رسد در آن گير مي کند. مي گويد: حضرت با ويژگي هايي که من داشتم بايد مرا انتخاب مي کردند و نکردند. اگر بخواهيم

ص: 6305

بگوييم منظور حضرت اين است که پيامبر تصريح کرده بود، خيلي بد مي شود و بايد بگوييم يکسري از اصحب پيغمبر وضعشان خراب است، حق حضرت را غصب کردند. چون نمي شود بگوييم، يکطور توجيه مي کنيم. «وَ قَالُوا أَلَا إِنَّ فِي الْحَقِّ أَنْ تَأْخُذَهُ وَ فِي الْحَقِّ أَنْ تُمْنَعَهُ» حضرت مي فرمايد: حق مرا ندادند، يکي از قديمي ترين شارحين نهج البلاغه مرحوم راوندي است و بر ابن ميثم بحراني هم مقدم است. اينطور معنا کرده که حضرت مي فرمايد: به من گفتند: اگر تو به ولايت رسيدي حق است، ديگران به خلافت رسيدند هم حق است. اگر تو حاکم شدي حق است و اگر ديگران حاکم شدند هم حق است. «فَاصْبِرْ مَغْمُوماً أَوْ مُتْ مُتَأَسِّفاً» يا بمير از تأسف يا صبر کن با غم و غصه، انتخاب با تو است.

چطور اينها مي گويند: تو رسيدي حق است و ديگري هم به خلافت رسيد، حق است؟ مبناي اين حرف چيست؟ معيار چيست؟ يک معياري براي خود درست کردند و مي گويند: اصحاب پيامبر، اگر اشتباه کردند اشکالي ندارد. اشتباه کنند خدا به آنها ثواب مي دهد و مسير درست هم برود ثواب دارند. مرحوم کراجکي اين را خيلي مفصل بحث کرده است. مي گويد: اينها خودشان از پيامبر نقل کردند و اين حديث در سنن بيهقي و دار قطني است، پيامبر فرمود: در کمتر از ده درهم اگر کسي حکمي بکند و اشتباه کند، دستش را با غل و زنجير مي بندم. آنوقت چطور اينها ادعا مي کنند اين حاکم ها مجتهد بودند و اگر اشتباه کردند خدا پاداش مي دهد و اگر درست رفتند خدا دو پاداش مي دهد. مي خواهند کارهاي ديگر را توجيه کنند و بگويند: دعواي

ص: 6306

بين اميرالمؤمنين و معاويه دعواي مهمي نبود. بر فرض هم معاويه اشتباه کرده، اشکالي ندارد. نمي شود به آساني به يزيد لعنت کرد، در فضايل يزيد فراوان کتاب داريم. حکيم سنايي در دو سه بيت شجره نامه معاويه و پدر و مادرش را خلاصه کرده است.

داستان پسر هند مگر نشنيدي *** که از او و سه کس او به پيمبر چه رسيد

پدر او دُر دندان پيمبر بشکست *** مادر او جگر عمّ پيمبر بدريد

او به ناحق، حق داماد پيمبر بگرفت *** پسر او سر فرزند پيمبر ببريد

بر چنين قوم تو لعنت نکني شرمت باد *** لعن الله يزيداً و علي آل يزيد

اين را ما مي گوييم، ولي آن مبنا مي گويد: نه، مي گويد: مجتهد است و اجتهاد کرده و صحابي پيامبر است، اشتباه کرده باشد خدا يک ثواب مي دهد، جعل کرده باشد، ما چيزي نداريم. پيامبر فرمود: کمتر از ده درهم شما اشتباه کني فرداي قيامت دست تو را با غل و زنجير مي بندند. آنوقت مي شود کسي پسر پيغمبر را به شهادت رسانده و جنگ صفين را بر اميرالمؤمنين تحميل کرده و بعد بگوييم: چيزي نيست. حرف عجيب اين روايت است که پيامبر فرمود: اصحاب من مثل ستاره ها هستند، به هرکدام اقتدا کنيد، هدايت مي شويد. اين چه اصحابي است که خود اين اصحاب با هم دعوا داشتند؟ در جنگ جمل، يک طرف اميرالمؤمنين و يک طرف طلحه و زبير، مي گفتند ما اصحاب پيامبر هستيم. اين جمعيتي که مقابل حضرت در جمل ايستادند خيلي ها اصحاب پيامبر بودند. پيامبر فرمود: «لا يدخل الجنّة مستنقص لأحد منهم » اگر کسي عيبي از اصحاب را بگويد، اين بهشت

ص: 6307

نخواهد رفت. اصحاب مثل ستاره هستند. جنگيدند يا نه، دعوا کردند يا نه، مجتهد است، اشتباه کرد يک ثواب و اشتباه نکرد دو ثواب دارد. اين بزگوار چند روايت آورده و حديث اول در مسند احمد حنبل است، پيامبر فرمود: «إِنَ مِنْ أَصْحَابِي مَنْ لَا يَرَانِي بَعْدَ خُرُوجِي مِنَ الدُّنْيَا» جمعي از اصحاب من فرداي قيامت مرا نخواهند ديد، دستشان به من نمي رسد. حديث دوم در صحيح مسلم است. پيامبر فرمود: فرداي قيامت عده اي از اصحاب را مي آورند، گرفتار هستند. مي شود از اينها شفاعت کنم؟ «فَيُقَالُ إِنَّكَ لَا تَدْرِي مَا أَحْدَثُوا بَعْدَكَ» مي داني بعد از تو چه کردند؟ «إِنَّهُمْ لَمْ يَزَالُوا مُرْتَدِّينَ عَلَى أَعْقَابِهِمْ مُنْذُ فَارَقْتَهُمْ» اينها برگشتند. قهقهرا برگشتند.

حديث سوم در صحيح مسلم و مسند احمد هست، پيامبر فرمود: در ميان اصحاب من عده اي منافق هستند. تعريف اصحاب چيست؟ هرکس پيامبر را ديده، همين ها بودند مسجد ضرار را ساختند. کسي پيامبر را ديده باشد و همين که زمان پيامبر بوده اصحاب است. منافقين هم همين ها بودند. مرحوم علامه طباطبايي در جلد پانزدهم در تفسير الميزان يک تعبير عجيبي دارد، مي فرمايد: يک سوم مدينه منافق بود، ثلث مدينه منافق بود. پيامبر بنا نداشتند هر روز، دستور و برنامه اين نبود. همه اينها را بگوييم اصحاب هستند و همه آدم هاي خوبي هستند، همه مثل ستاره هستند، صحابه منزه هستند، شما جرأت داري به صحابي چيزي بگو، از صحابي قداستي درست کردند کسي نزديک نشود. چرا؟ براي اينکه کار خود را توجيه کنند. پيامبر فرمود: عده اي از اصحاب من منافق هستند و پايشان به بهشت نمي رسد، مثلاً خوارج جزء اصحاب نبودند؟ خيلي از اينها اصحاب پيغمبر بودند. پيغمبر فرمود:

ص: 6308

«الخوارج کلاب اهل النار» سگ هاي جهنم هستند. اين منبعش کتاب شماست! مگر مي شود ما سربسته اصحاب را منزه بدانيم براي اينکه توجيه کنيم کار خودمان را، مسجد ضرار را پيامبر خراب کرد. سوره منافقون در شأن چه کسي نازل شده است؟ سوره کافرون جداست. سوره کافرون براي کفار است. ولي ما غير از سوره کافرون، سوره منافقون داريم. منافقون، کساني که مسلمان بودند و تظاهر به اسلام مي کردند، علامه شرف الدين مي گويد: من کنار قبر جناب حّجر بودم. شهيد بزرگواري که توسط معاويه به شهادت رسيد. معاويه دو کار مي کرد، يکي اينکه اصحاب حضرت را يا ترور مي کرد يا به شهادت مي رساند. مالک را ترور کرد. مالک اشتر به مصر نرسيد و شربت عسل مسموم به او دادند. عمر بن حمق را ترور کرد. دوم اينکه حرکت هاي ايضايي مي کرد، لشگر در شهرهاي مرزي مي فرستاد، قلمرو حضرت را قتل و غارت مي کردند و برمي گشتند. حضرت اين دو مشکل و سختي را در دوران خود داشتند. يکي از کساني که به شهادت رسانده جناب حجر است. در نزديکي دمشق قبر اين بزرگوار است. علامه شرب الدين مي گويد: من آنجا رفتم ديدم يک پيرمردي نشسته و گريه مي کند. گفتم: براي چه گريه مي کني؟ گفت: براي الشهيد، المظلوم، سيدنا، صحابي، براي جناب حجر گريه مي کنم. صحابي جليل القدر و شهيد است، گفتم: چه کسي او را کشته است؟ گفت: سيدنا معاويه! گفت: براي سيدنا حجر گريه مي کنند؟ چه کسي او را کشته است؟ گفت: معاويه، گفت: براي چه او را کشته است؟ گفت: لحبّ سيدنا علي، اميرالمؤمنين حرفش اين است که به من گفتند: مهم نيست، به تو

ص: 6309

رسيد حقت است، به ديگري رسيد او هم حقش است.

مرحوم علامه کراجکي يکسري آياتي آورده اين آيات چطور مي سازد با اينکه ما بگوييم همه اصحاب در بست خوب هستند؟ مثلاً آيه 27 انفال، قرآن کريم در مورد بعضي از اصحاب پيامبر مي فرمايد: «يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تَخُونُوا اللَّهَ وَ الرَّسُولَ وَ تَخُونُوا أَماناتِكُمْ وَ أَنْتُمْ تَعْلَمُونَ» (انفال/27) اينها خيانت کردند، آيه نازل شد و تظاهر به امانتداري مي کردند، سوره انفال آيه 5 و 6، «كَما أَخْرَجَكَ رَبُّكَ مِنْ بَيْتِكَ بِالْحَقِّ وَ إِنَّ فَرِيقاً مِنَ الْمُؤْمِنِينَ لَكارِهُونَ، يُجادِلُونَكَ فِي الْحَقِّ بَعْدَ ما تَبَيَّنَ كَأَنَّما يُساقُونَ إِلَى الْمَوْتِ وَ هُمْ يَنْظُرُونَ» عده اي از مؤمنين حق را نمي پذيرفتند، سر حق مجادله مي کردند. «إِنَّ الَّذِينَ تَوَلَّوْا مِنْكُمْ يَوْمَ الْتَقَى الْجَمْعانِ إِنَّمَا اسْتَزَلَّهُمُ الشَّيْطانُ» (آل عمران/155) شيطان فراري هاي جنگ احد را به لغزش وا داشت. ما به اين معنا که به همه بگوييم: سيدنا حجر، سيدنا معاويه، سيدنا علي، نداريم. يا طلحه و زبير بر حق است يا اميرالمؤمنين بر حق است! مرحوم شيخ مفيد در يک نقل تا سي هزار نفر در جمل کشته شدند. مرحوم قطب راوندي اينطور معنا کردند، حضرت اميرالمؤمنين فرمود: به من گفتند به تو رسيد حق است، به ديگري هم دادند حق است. مبناي اين طرز تفکر اين است که مي خواهند اين دعواها را توجيه کنند. اميرالمؤمنين اينجا داد مي زند، «فَاصْبِرْ مَغْمُوماً أَوْ مُتْ مُتَأَسِّفاً» يا با غم و غصه اي که حقت را بردند صبر کن و يا از غصه بمير، «فَنَظَرْتُ فَإِذَا لَيْسَ لِي رَافِدٌ وَ لَا ذَابٌ وَ لَا مُسَاعِدٌ إِلَّا أَهْلَ بَيْتِي» جز اهل بيت من کسي باقي نمانده، «فَضَنَنْتُ بِهِمْ

ص: 6310

عَنِ الْمَنيه» اگر اينها را به ميدان مي بردم اينها را مي کشتند. «فَأَغْضَيْتُ عَلَى الْقَذَى وَ جَرِعْتُ رِيقِي عَلَى الشَّجَا وَ صَبَرْتُ مِنْ كَظْمِ الْغَيْظِ عَلَى أَمَرَّ مِنَ الْعَلْقَمِ وَ آلَمَ لِلْقَلْبِ مِنْ وَخْزِ الشِّفَارِ» حضرت سه تشبيه کردند، صبر کردم. چطور؟ مثل کسي که خار و خاشاک در چشمش باشد. مثل کسي که استخوان در گلويش است، آب گلويم را پايين مي بردم. «وَ جَرِعْتُ رِيقِي عَلَى الشَّجَا» گاهي کار به جايي مي رسد آب از گلو پايين نمي رود. مستقيم به معده راهي باز مي کنند و غذا مستقيم به معده مي رود. حضرت فرمود: من خار در چشم و استخوان در گلو صبر کردم. «وَ صَبَرْتُ مِنْ كَظْمِ الْغَيْظِ» اينطور خشم خودم را فرو بردم، «عَلَى أَمَرَّ» سنگين تر «مِنَ الْعَلْقَمِ وَ آلَمَ لِلْقَلْبِ مِنْ وَخْزِ الشِّفَار» تلخ تر از بوته حنظل، همان هندوانه ابوجهل که بسيار تلخ است. سخت تر براي قلب من از کسي که با شمشير او را قطعه قطعه کنند. گويي قلب مرا دائم با شمشير تکه تکه مي کردند. در خطبه فدکيه حضرت زهرا شبيه اين کلام در آنجا دارند. مي فرمايد: ما صبر مي کنيم، مثل کسي که با چاقو تکه تکه اش کنند و نيزه در بدنش فرو کنند.

شريعتي: صبري که حضرت مي کنند، حق شخصي خودشان که نبود؟

حاج آقاي حسيني قمي: نه، چاره اي نداشتند. يکوقت انسان از حقش مي تواند دفاع کند و بايد بکند. يکوقت نمي تواند و مصلحت نيست دفاع کند. اميرالمؤمنين(ع) بارها در نهج البلاغه فرمود: اين اسلام نوپا را اگر حضرت هم وارد مي شدند و درگيري هاي داخلي پيش مي آمد، دشمنان خارجي آماده بودند و همه چيز را از بين مي بردند. اگر در تاريخ انبياء و

ص: 6311

اهل بيت يک سير گذرا داشته باشيم، بالاخره بخشي از زندگي انبياء و اهل بيت همراه با سختي ها، در قرآن کريم بيش از صد بار واژه صبر آمده و در نهج البلاغه بيش از پنجاه بار واژه صبر داريم. در روايات ما فراوان است، در سيره انبياء، «وَ إِذِ ابْتَلى إِبْراهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِماتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قالَ إِنِّي جاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِماماً قالَ وَ مِنْ ذُرِّيَّتِي قالَ لا يَنالُ عَهْدِي الظَّالِمِين » (بقره/124) سنگين ترين آزمون ها را خداوند براي حضرت ابراهيم مقدر کرد، وقتي از اين امتحان ها سربلند بيرون آمد، «فَأَتَمَّهُنَّ قالَ إِنِّي جاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِماماً» داستان حضرت موسي، اين همه سختي ها را قرآن کريم مي فرمايد، «وَ إِذْ نَجَّيْناكُمْ مِنْ آلِ فِرْعَوْنَ يَسُومُونَكُمْ سُوءَ الْعَذابِ يُذَبِّحُونَ أَبْناءَكُمْ وَ يَسْتَحْيُونَ نِساءَكُمْ وَ فِي ذلِكُمْ بَلاءٌ مِنْ رَبِّكُمْ عَظِيم » (بقره/49) سنگين ترين بلاها بر قوم حضرت موسي، قبل از آمدن و بعد از آمدن حضرت موسي براي اين است که حضرت موسي را از بين ببرند، چون گفته بودند موسايي به دنيا مي آيد، پسران را سر مي بريدند و دخترها را به کنيزي مي گرفتند.

داستان حضرت يحيي، امام حسين(ع) در مدينه اشاره کردند، چون حضرت در مکه به عبدالله بن عمر فرمود: بيا با من همراهي کن، چرا مرا ياري نمي کني؟ گفت: من نمي آيم. شما هم نرو، مي ترسم چرا زيباي شما هدف شمشير قرار بگيرد. حضرت فرمود: چه مي گويي؟ خبر نداري اين همه انبياء در راه خدا به شهادت رسيدند، نشنيدي که سر يحيي را از بدن جدا کردند و براي آن ستمگر هديه بردند. داستان حضرت ايوب که در سوره صاد قرآن مدح مي کند، «إِنَّا وَجَدْناهُ صابِراً نِعْمَ الْعَبْدُ إِنَّهُ أَوَّابٌ» (ص/44) هفت سال سنگين ترين

ص: 6312

ابتلائات براي حضرت ايوب بود. داستان حضرت يوسف را مرحوم علامه طبرسي در مجمع البيان مي نويسد هجده سال در زندان بود. يوسف هجده سال در زندان بود. متأسفانه بعضي به جاي اينکه بر دين و باورهاي مردم اضافه کنند، به انگيزه هايي که قطعاً الهي نيست، باورهاي مردم را تضعيف مي کند. اين ايام بعضي مي گفتند: اگر توسل معنا دارد و امام زماني در کار هست و خدا دستگيري مي کند. اگر امام زمان در فلان بيابان به فرياد فلان شيعه رسيد، الآن شش ماه اين ويروس کرونا اين همه شيعيان را مبتلا کرده، چرا امام زمان به داد نمي رسد؟ اين حرف عجيبي است. اين حرف الهي نيست.

اين آيه را شنيده ايد «وَ لَنَبْلُوَنَّكُمْ بِشَيْ ءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَ الْجُوعِ وَ نَقْصٍ مِنَ الْأَمْوالِ وَ الْأَنْفُسِ وَ الثَّمَراتِ وَ بَشِّرِ الصَّابِرِين ، الَّذِينَ إِذا أَصابَتْهُمْ مُصِيبَةٌ قالُوا إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ راجِعُون » (بقره/155،156) انبياء و اولياء اين همه ابتلائات داشتند، مي گويد: کرونا دين را به چالش کشيد. شما که مي گفتيد: ما توسل داريم، ما امام زمان داريم، اين شش هفت ماه کو؟ اگر کرونا دين را به چالش کشيد، ما قبل از کرونا، حادثه کربلا بايد دين را به چالش کشيده باشد. پسر پيغمبر، سيدالشهداء را اينطور، خودش و 72 تن را تکه تکه کردند. اگر بنا بود خدا همه جا ورود پيدا کند و دست ستمگران را بشکند، عالم عالم ابتلاء و امتحان نمي شد. چرا خدا شمر و حرمله را سنگ نکرد و آتش نزد؟ خدا نديد طفل شش ماهه روي دست امام حسين هست؟ الآن در اين چهل منزل از بي بي زينب و اهل بيت بالاتر سراغ

ص: 6313

داريم؟ اين همه ابتلائات براي حضرت زينب(س)،

به خون تپيدن هجده عزيز در يک روز *** کسي نديده است ولي آنکه ديد من بودم

برادرم به سر اکبرش شتافت ولي *** کسي که زودتر از برادر رسيد، من بودم!

کسي که گشت اسير و خريد آزادي *** ز بعد نهضت شاه شهيد من بودم

چرا خدا به فرياد امام حسين و حضرت زينب نرسيد؟ چرا خدا به فرياد حضرت ابراهيم و حضرت موسي و حضرت يحيي و حضرت ايوب نرسيد. يوسف هجده سال در زندان بود، هجده سال خدا خبر نداشت او را نجات بدهد؟ قرآن يکي از اصول ديني ماست و بنا نيست در هر حادثه اي خدا ورود کند. پيامبر فرمود: «مَا أُوذِيَ نَبِيٌ مِثْلَ مَا أُوذِيتُ» هيچ پيامبري به اندازه اي که من اذيت شدم، اذيت نشد. چرا خدا پيامبر خودش را نجات نداد؟ اصل ظهور اسلام و اينکه پيامبر نجات پيدا نکرد چالش دين مي شود. در قرآن کريم سوره مبارکه فيل، مگر قرآن صريحاً نمي گويد: «أَ لَمْ تَرَ كَيْفَ فَعَلَ رَبُّكَ بِأَصْحابِ الْفِيلِ، أَ لَمْ يَجْعَلْ كَيْدَهُمْ فِي تَضْلِيلٍ، وَ أَرْسَلَ عَلَيْهِمْ طَيْراً أَبابِيلَ» (فيل/1-3) ابوجهل طرف پيامبر بيايد، بداند طير ابابيل و حجاره من سجيل بالاي سرش مي آيد معلوم است سر جايش مي نشيند. امتحان و ابتلا کجاست؟ اين از مسلمات ديني ماست که هر مؤمن و مسلماني در آزمون هاي سنگين قرار مي گيرد.

حضرت 25 سال اذيت شدند، مثل کسي که خار در چشم دارد. اگر کرونا چالش دين است، اميرمؤمنان عزيزتر از همه بود. چرا خدا آنها را نجات نداد؟ کار اميرمؤمنان به جايي رسيد که حضرت 25 سال خانه نشين شد

ص: 6314

و در پنج سال خلافت سه جنگ سنگين تحميلي بر حضرت وارد شد و چهارده مال اسير جنگ صفين بود و سي هزار کشته جنگ جمل داشت. سني و شيعه نقل مي کنند. اميرالمؤمنين بالاي منبر بلند بلند گريه مي کردند، نام اصحابي که در جنگ ها از دست داده بودند را مي بردند، «أين عمار...» به پهناي صورت گريه مي کردند. محاسن حضرت پر از اشک مي شد و حضرت دستي که به محاسن مي زدند اشک صورت حضرت به مردمي که پاي منبر بودند مي پاشيد. اينها خودشان را خاک پاي اميرالمؤمنين مي دانستند. چرا خداوند اميرالمؤمنين را نجات نداد؟ هرجا سيدالشهداء در اين ايام از مدينه تا مکه سخن گفتند، واژه هاي صبر را در کلمات حضرت ببينيد. در ناحيه مقدسه هست که حضرت فرمود: اي عزيز فاطمه، اي حسين، فرشتگان آسمان از صبر تو به شگفت آمدند. ما اجازه داريم ابتلائات خود را با حضرت زينب مقايسه کنيم؟ حضرت زينب به خون تپيدن هجده عزيز در يک روز را ديد. يک نفر پيامک بدهد که من هم در يک روز داغ هجده عزيز ديدم. شايد کسي پيام بدهد در فلان حادثه رانندگي داغ هجده عزيز ديدم. شما را تازيانه زدند؟ سر عزيز شما را بالاي نيزه بردند؟ به اسارت رفتيد؟ حضرت در روز هفتم ماه ذي الحجه خطبه خواندند، «رِضَى اللَّهِ رِضَانَا أَهْلَ الْبَيْتِ، نَصْبِرُ عَلَى بَلَائِهِ وَ يُوَفِّينَا أُجُورَ الصَّابِرِينَ» روز عاشورا با اصحاب خود در آخرين وداع مي گويند: شکايت نکنيد. حرفي نزنيد که از منزلت شما کم کند. روي ذلت نخواهيد ديد. مطمئن باشيد خدا حامي شماست. با اصحاب خود خداحافظي کردند به اصحاب خود فرمودند: «صَبْراً بَنِي الْكِرَامِ

ص: 6315

فَمَا الْمَوْتُ إِلَّا قَنْطَرَةٌ تَعْبُرُ بِكُمْ عَنِ الْبُؤْسِ وَ الضَّرَّاءِ إِلَى الْجِنَانِ الْوَاسِعَةِ» واژه صبر را در کلمات سيدالشهداء جستجو کنيد، ببينيد اين واژه چند بار آمده است. «وَ يَدْعُ الْإِنْسانُ بِالشَّرِّ دُعاءَهُ بِالْخَيْرِ وَ كانَ الْإِنْسانُ عَجُولًا» (اسراء/11) يعني انسان گاهي يک چيزي مي خواهد اما مصلحت او نيست. انسان عجله مي کند. اگر اين بلاها، به چالش کشيدن دين است، انبياي خدا همه زير سؤال مي رود. پيامبر خدا، حضرت علي، فاطمه زهرا، امام حسين(ع)، اينقدر ابتلاء داشتند.

شريعتي: نکات خوبي را شنيديم. اين هفته قرار است از شخصيت جناب زهير و جناب سعيد بن عبدالله ياد کنيم. امروز صفحه 522 قرآن کريم، آيات 31 تا 51 سوره ذاريات را تلاوت خواهيم کرد.

«قالَ فَما خَطْبُكُمْ أَيُّهَا الْمُرْسَلُونَ «31» قالُوا إِنَّا أُرْسِلْنا إِلى قَوْمٍ مُجْرِمِينَ «32» لِنُرْسِلَ عَلَيْهِمْ حِجارَةً مِنْ طِينٍ «33» مُسَوَّمَةً عِنْدَ رَبِّكَ لِلْمُسْرِفِينَ «34» فَأَخْرَجْنا مَنْ كانَ فِيها مِنَ الْمُؤْمِنِينَ «35» فَما وَجَدْنا فِيها غَيْرَ بَيْتٍ مِنَ الْمُسْلِمِينَ «36» وَ تَرَكْنا فِيها آيَةً لِلَّذِينَ يَخافُونَ الْعَذابَ الْأَلِيمَ «37» وَ فِي مُوسى إِذْ أَرْسَلْناهُ إِلى فِرْعَوْنَ بِسُلْطانٍ مُبِينٍ «38» فَتَوَلَّى بِرُكْنِهِ وَ قالَ ساحِرٌ أَوْ مَجْنُونٌ «39» فَأَخَذْناهُ وَ جُنُودَهُ فَنَبَذْناهُمْ فِي الْيَمِّ وَ هُوَ مُلِيمٌ «40» وَ فِي عادٍ إِذْ أَرْسَلْنا عَلَيْهِمُ الرِّيحَ الْعَقِيمَ «41» ما تَذَرُ مِنْ شَيْ ءٍ أَتَتْ عَلَيْهِ إِلَّا جَعَلَتْهُ كَالرَّمِيمِ «42» وَ فِي ثَمُودَ إِذْ قِيلَ لَهُمْ تَمَتَّعُوا حَتَّى حِينٍ «43» فَعَتَوْا عَنْ أَمْرِ رَبِّهِمْ فَأَخَذَتْهُمُ الصَّاعِقَةُ وَ هُمْ يَنْظُرُونَ «44» فَمَا اسْتَطاعُوا مِنْ قِيامٍ وَ ما كانُوا مُنْتَصِرِينَ «45» وَ قَوْمَ نُوحٍ مِنْ قَبْلُ إِنَّهُمْ كانُوا قَوْماً فاسِقِينَ «46» وَ السَّماءَ بَنَيْناها بِأَيْدٍ وَ إِنَّا لَمُوسِعُونَ «47» وَ

ص: 6316

الْأَرْضَ فَرَشْناها فَنِعْمَ الْماهِدُونَ «48» وَ مِنْ كُلِّ شَيْ ءٍ خَلَقْنا زَوْجَيْنِ لَعَلَّكُمْ تَذَكَّرُونَ «49» فَفِرُّوا إِلَى اللَّهِ إِنِّي لَكُمْ مِنْهُ نَذِيرٌ مُبِينٌ «50» وَ لا تَجْعَلُوا مَعَ اللَّهِ إِلهاً آخَرَ إِنِّي لَكُمْ مِنْهُ نَذِيرٌ مُبِينٌ «51»

ترجمه آيات: (ابراهيم) گفت: پس اى فرستادگان، كارى كه به دنبال آن آمده ايد چيست؟ گفتند: ما به سوى قومى ستم پيشه فرستاده شده ايم. تا (براى هلاكتشان) سنگ هايى از گل بر آنان فرو ريزيم. (سنگ هايى كه) نزد پروردگارت براى (نابودى) مسرفان، نشان دار شده اند. پس هر كس از مؤمنان كه در آنجا بود بيرون كرديم و از مسلمانان به جز يك خانه در آنجا نيافتيم. و در آن (ديار چيزى باقى نگذاشتيم و تنها) براى كسانى كه از عذاب دردناك مى ترسند، نشانه اى (براى عبرت) قرار داديم. و در (سرگذشت) موسى (نيز نشانه و عبرتى است)، آنگاه كه او را همراه با حجّتى روشن و آشكار به سوى فرعون فرستاديم. پس فرعون با تكيه بر قدرت و سپاهى كه داشت، روى برگرداند و گفت: او يا جادوگر است يا جن زده. پس ما او و سپاهيانش را (به قهر) گرفتيم و آنان را در دريا افكنديم، در حالى كه او سزاوار سرزنش بود. و در (سرگذشت) قوم عاد نيز آنگاه كه بر آنان باد نازا (ويرانگر) فرستاديم (عبرت و نشانه هايى است). (اين باد) هيچ چيزى را كه بر آن مى وزيد باقى نمى گذاشت مگر آنكه آن را خرد و تباه مى كرد. و در (سرگذشت) قوم ثمود (نيز نشانه هاى عبرتى است)، آنگاه كه به آنان گفته شد تا زمانى (كوتاه، از زندگى) بهره ببريد. آنان از فرمان پروردگارشان سر باز زدند، پس در حالى كه

ص: 6317

مى نگريستند، صاعقه آنان را فراگرفت. پس، نه توان برخاستن داشتند و نه توانستند از كسى يارى طلبند. و پيش از آنان قوم نوح (را هلاك كرديم، زيرا) مردمانى فاسق بودند. و آسمان را با قدرتى وصف ناپذير بنا كرديم، و ما گسترش دهنده ايم. و زمين را گسترانيديم، پس چه نيكو گسترش دهنده ايم. و از هر چيز دو زوج آفريديم، باشد كه ياد كنيد و پند گيريد. پس به سوى خدا بگريزيد، كه همانا من از سوى او براى شما هشداردهنده اى آشكار هستم. و با خداوند، معبود ديگرى قرار ندهيد كه من از سوى او براى شما هشداردهنده اى آشكارم.

شريعتي: نکات پاياني شما را خواهيم شنيد.

حاج آقاي حسيني قمي: در مورد جناب زهير، تحولي که در او ايجاد شد و ادبي که نسبت به سيدالشهداء انجام داد، امام حسين به زهير فرمود: بيا، تحولي در او ايجاد شد که زهير شد و تا قيام قيامت همه بايد به او سلام کنند. همين دعوت را امام حسين از عبيدالله حرّ جعفي کرد. آقا بلند شدند و به خيمه او رفتند. ولي خدا در خيمه او رفت، به امام حسين گفت: چرا در خيمه من آمديد؟ من از کوفه بيرون آمدم چون نمي خواستم مرا ببيني و من شما را ببينم. اين را با شخصيتي مثل زهير مقايسه کنيد که شب عاشورا مي گويد: اگر هزار بار کشته مي شدم و بدنم را مي سوزاندند و دوباره زنده مي شدم، در پاي رکاب سيدالشهداء مي ايستم.

شريعتي: زهير باش دلم تا به کربلا برسي *** به کاروان شهيدان نينوا برسي

السلام عليک يا أباعبدالله...

«والحمدلله رب العالمين و صلي الله علي سيدنا محمد و

ص: 6318

آله الطاهرين»

99-06-23- خطبه ي امام سجاد عليه السلام در شام

شريعتي: بسم الله الرحمن الرحيم، اللهم صل علي محمد و آل محمد و عجل فرجهم.

صبحي گره از زلف تو وا خواهد شد *** راز شب تار بر ملا خواهد شد

تو آيه ي وحدتي که با آمدنت *** هر قطب نما، قبله نما خواهد شد

«اللهم عجل لوليک الفرج» سلام مي کنم به همه بينندگان خوب و نازنين مان، به سمت خداي امروز خيلي خوش آمديد. شب شهادت امام سجاد را خدمت همه دوستان عزيز تسليت مي گويم. حاج آقاي حسيني قمي سلام عليکم، خيلي خوش آمديد.

حاج آقاي حسيني قمي: سلام عليکم و رحمة الله، عرض سلام و ارادت خالصانه خدمت همه بينندگان عزيز دارم. شب شهادت سيد الساجدين(ع) را تسليت مي گويم.

شريعتي: جلسه امروز ما منور و مزين به نام حضرت سجاد(ع) است، بحث امروز شما را خواهيم شنيد.

حاج آقاي حسيني قمي: بسم الله الرحمن الرحيم، در تاريخ هست شخصي به نام ابراهيم بن طلحه که گرايش اموي داشت و با اهل بيت فاصله زيادي داشت. به امام سجاد بعد از حادثه ي عاشورا، چون تفکرش تفکر بني اميه بود، از سر استهزاء و تمسخر اين جمله را مي گفت. «من الغالب» در اين جنگ کربلا چه کسي پيروز شد؟ امام سجاد يک جواب تاريخي دادند، در تاريخ ثبت شد. پاسخ بسيار زيبايي بود و يک تحليل بسيار مهم در تاريخ کربلا و حوادث بعد از عاشورا هست. چون آنها پيروزي را به پيروزي ظاهري تفسير مي کردند. امام حسين در ظاهر شکست خوردند و اهل بيتشان اسير شدند. به امام سجاد گفت: پيروز نبرد کربلا که بود؟ حضرت فرمودند: «إِذَا دَخَلَ وَقْتُ الصَّلَاةِ فأذن و

ص: 6319

أقم تعرف الغالب» وقت نماز شد ببين مي تواني اذان بگويي يا نه؟ در جامعه ديني و اسلامي صداي اذان بلند است يا نه؟ اگر هنوز صداي اذان بر مأذنه ها شنيده مي شود، اگر هنوز مردم نماز مي خوانند ما پيروز هستيم. «إِذَا دَخَلَ وَقْتُ الصَّلَاةِ فأذن و أقم تعرف الغالب» اگر وقت نماز شد مي توانستي اذان بگويي و مردم مي توانند نماز بخوانند، ما پيروز شديم. اگر نام دين و نماز به کلي محو شده يزيد پيروز شده است. در حقيقت حضرت مي خواهند بفرمايند: خون سيدالشهداء آن اثري که بايد داشته باشد را داشت. حضرت در برابر کسي قرار گرفت که اين گزارش در منابع اهل سنت و شيعه آمده است. وقتي هيأتي از مدينه به فرماندهي عبدالله بن حنظله رفتند شام و برگشتند و گزارش آوردند که در شام چه خبر است، آدم خجالت مي کشد، خليفه کسي که ادعاي خلافت رسول الله دارد، گزارش هيأت اعزامي مدينه اين بود. آدمي که شرابخواري مي کند، آدمي که سگ بازي مي کند و اهل نماز نيست، امام سجاد فرمود: الآن به آن هدف رسيدند يا نه؟ آنها مي خواستند نام دين را از بين ببرند، ابن ابي الحديد از منابع اهل سنت است. اين داستان را نوشته که يکوقتي معاويه وقتي کسي به او گفت: دشمني با علي بن ابي طالب را تمام کن، بگو ديگر تمام شد. او که به شهادت رسيد و تو با امام حسن صلح نامه امضاء کردي، ديگر اين دشنام دادن را تمام کن.

گفت: نه به خدا قسم، مگر نمي بيني بر سر مأذنه ها نام محمد در کنار نام خداوند آمده است، به خدا قسم تا اين

ص: 6320

نام را دفن نکنم آرام نمي نشينم. ابن ابي الحديد دروغ مي گويد؟ امام سجاد فرمود: امروز بر مأذنه ها اذان هست يا نيست؟ اگر هست ما پيروز شديم. متأسفانه کساني که مي گويند: اين عزاداري ها دين را به حاشيه برده است، چه جوابي بدهيم؟ شما باعث شديد با اين عزاداري ها دين به حاشيه برود!! همه دين با شهادت سيدالشهداء زنده شد. اگر عاشورا نبود هيچ نامي از دين نبود. انصافاً معارفي که از دين بلد هستيد غير از اين است که در مجالس اهل بيت ياد گرفتيم. حضرت آيت الله العظمي سيد عبدالهادي شيرازي که بعضي مراجع تقليد افتخار شاگردي اين بزرگوار را دارند، وقتي مي خواستند نماز بخوانند قبل از تکبيره الاحرام يک سلامي به امام حسين دادند، السلام عليک يا أباعبدالله، الله اکبر! گفتند: شما مرجع تقليد هستيد و ديگران از شما ياد مي گيرند. فرمودند: اينجا نداريم اذان بگوييد ولي وقتي به نماز مي ايستم، نمازم را از سيدالشهداء دارم. بدون سلام بر سيدالشهداء نمي توانم نماز بخوانم.

وقتي به مرحوم آيت الله العظمي حائري گفتند: چرا شما ناراحت هستيد؟ زمان رضاخان عزاداري ممنوع بود، گفتند: اينقدر ناراحتي ندارد، جلوي مستحبي را گرفتند. فرمود: بله ولي مستحبي که هزار واجب از آن بيرون مي آيد. الآن به برکت همين مجالس چقدر جوان ها پاک مي شوند و توبه مي کنند. مي گويند: در اين دهه محرم دو حديث از امام حسين مي شنويد؟ تمام جلسات دهه محرم معارف دين و احاديث سيدالشهداء است. چطور مي گوييد عزاداري سيدالشهداء دين را به حاشيه مي برد؟ گاهي مي گويند: شما عزاداري بر سيدالشهداء را از مبعث بزرگتر کرديد. اين حديث از پيامبر معروف است «حسينٌ مني و أنا من حسين» قديمي ترين

ص: 6321

منابع اين حديث کامل الزيارات ابن قولويه قمي است. حسين از من است، من از حسين هستم! من از حسين هستم يعني چه؟ آيا معني اش اين نيست که بقاء دين و اسلام به دست سيدالشهداء خواهد بود. در دنيا فراوان هستند کساني که نامي از اسلام نشنيدند. از اربعين و پياده روي اربعين و کربلا و عاشورا به پيامبر وصل مي شوند. ما نتوانستيم پيامبر را به عالم معرفي کنيم. خيلي ها نام پيامبر را نشنيدند. ولي از اربعين وقتي بساط پياده روي را مي بينند، تعجب مي کنند. «و أنا من حسين» يعني به وسيله امام حسين به من مي رسند. شناخت دين من به برکت سيدالشهداء است.

از حرف هاي عجيبي که در ارتباط با امام سجاد اشاره کنم، مي گويند: شما اينقدر زيارتنامه ها و زيارتنامه خواني ها را توسعه داديد که جاي قرآن خواندن را گرفته است. براي چه اينقدر مردم را به خواندن زيارت تشويق مي کنيد؟ اگر کسي تخصص اين رشته را ندارد نبايد دخالت کند. الآن بزرگان دين ما در علم پزشکي و معماري و مهندسي دخالت مي کنند؟ خود مراجع ما هم تسليم پزشک هستند. قرآن خيلي کليات دارد، هزاران حکم دارد، بعد از قرآن سه راه براي دريافت معارف داريم که هيچ تفاوتي با هم ندارد. 1- روايات 2- زيارات؛ آيا راهي براي امام شناسي بالاتر از جامعه کبيره هست؟ بيش از دويست ويژگي در جامعه کبيره براي امام آمده است. بالاترين سند امام شناسي در تاريخ شيعه، جامعه کبيره است. 3- مناجات؛ گاهي در قالب دعا بيان مي کنند. قال الصادق، يا اللهم اني اسئلک، يا السلام عليکم يا اهل بيت نبوه، در قالب زيارت يا مناجات

ص: 6322

يا روايات باشد تفاوتي ندارد.

مثلاً در مورد معارف دين در قالب دعا، انصافاً معارفي که در صحيفه سجاديه داريم، در خمسه عشر داريم، در زيارت عرفه و دعاي مکارم الاخلاق داريم، کجا مي توانيم اينها را پيدا کنيم؟ صحيفه سجاديه دريايي از معارف است. مي گويد: اينقدر شما زيارت را توسعه مي دهيد، مردم را تشويق به زيارت مي کنيد، اگر کسي صحيفه بخواند، نهج البلاغه بخواند، از قرآن فاصله گرفته است. صحيفه چيزي غير از قرآن است. نهج البلاغه چيزي غير از تفسير قرآن است؟ ابن ابي الحديد دارد که بر بعضي از خطبه هاي اميرالمؤمنين را بايد سجده کرد. سجده در برابر نهج البلاغه، سجده در برابر خود قرآن است. راه معارف يکي از اين سه تا است. در قالب زيارات باشد يا مناجات يا در قالب دعا باشد. بالاترينش همين صحيفه سجاديه است که به برکت امام سجاد به ما رسيده است. حضرت در شرايطي بودند که نمي توانستند مبارزات سياسي خود را صريح بگويند. دعاي 48 را ببينيد، اين دعا بالاترين مبارزه نيست، دشمن نمي فهمد امام دارد چه کار مي کند. دعاي 48 صحيفه«اللَّهُمَّ إِنَّ هَذَا الْمَقَامَ لِخُلَفَائِكَ وَ أَصْفِيَائِكَ وَ مَوَاضِعَ أُمَنَائِكَ فِي الدَّرَجَةِ الرَّفِيعَةِ الَّتِي اخْتَصَصْتَهُمْ بِهَا قَدِ ابْتَزُّوهَا» خدايا مقام امامت براي اولياي توست، حضرت همان حرفي که اميرمؤمنان در خطبه شقشقيه بيان کرده، در قالب دعا بيان مي کند. دشمن حواسش نيست چه مي گويد، فکر مي کند حضرت دعا مي خواند.

امام حسين(ع) در کربلا ايستادند و خطبه خواندند، ولي امام سجاد در مجلس ابن زياد فرياد زدند، اوج اين حرکت امام سجاد در اين سفر کوفه و شام است، خطبه هاي امام سجاد را در کوفه ببينيد. خطبه حضرت

ص: 6323

در شام را ببينيد. امام يک جوان 23، 24 ساله با آن همه داغي که ديده بود. سخنران براي سخنراني چند شرط دارد. گرسنه نباشد، تشنه نباشد، در فشار روحي نباشد. مجلس آماده باشد و مخاطب خوش بين باشد. اگر مخاطب نگاه بدي داشته باشد، دهان سخنران بسته مي شود. حضرت در شرايطي بودند که فضاي سخنراني نبود، حضرت روز جمعه اي بود که در مجلس يزيد بود، همه را دعوت کرد، در مسجد جامعه اموي که در شام هست، اهل بيت را به عنوان اسير و خارجي مي دانستند، بعد هم با کمال خوشحالي چون يزيد مست غرور بود، مست قدرت و شراب بود، مست پيروزي و جواني بود، نشسته با اين همه مستي ها سريح به خطيب دربار مي گويد: برويد بر عليه اهل بيت سخن بگوييد و به نفع ابوسفيان و معاويه و يزيد سخن بگوييد. مردمي که چهل سال تحت تأثير تبليغات بني اميه بودند. خطيب حرف هايش را زد. يزيد فکر نمي کرد نفس کشي باقي مانده باشد. يک مرتبه امام سجاد از پايين منبر فرياد زد: واي بر تو! «اشْتَرَيْتَ مَرْضَاةَ الْمَخْلُوقِ بِسَخَطِ الْخَالِقِ فَتَبَوَّأْ مَقْعَدَكَ مِنَ النَّارِ» بخاطر رضايت يزيد خشم خدا را خريدي؟ چه گفتي؟ مردم جا خوردند. رو به يزيد کرد و فرمود: «يَا يَزِيدُ ائْذَنْ لِي حَتَّى أَصْعَدَ هَذِهِ الْأَعْوَادَ» فرمود: جايي که تو نشستي، جايي که دربار برود و مدح آل ابوسفيان را بگويد، منبر نيست. منبر جايي است که امام سجاد بيان کردند. فرمودند: «فَأَتَكَلَّمَ بِكَلِمَاتٍ» من بروم روي اين چوب ها حرفي بزنم و دو ويژگي داشته باشد. معيار سخنراني اين است، «لِلَّهِ فِيهِنَّ رِضاً وَ لِهَؤُلَاءِ الْجُلَسَاءِ فِيهِنَّ أَجْرٌ وَ ثَوَابٌ» رضاي

ص: 6324

خدا در آن باشد، اينهايي که اينجا نشستند يک اجر و پاداشي ببرند.«اعلي المنابر تعلنون بسبه و بسيفه نصبت لکم أعودها» اين چوب هايي که امروز بالاي آن رفتيد، اين چوب ها به برکت شمشير جهاد اميرالمؤمنين براي شما آماده شد. اين منبر نيست و چوب است.

مردم ماجراجو هستند، لذا اصرار کردند. در يکي از قديمي ترين منابع اهل سنت آمده غير از منابع شيعه، خوارزمي از علماي بزرگ اهل سنت است. اين خطبه و اصلش را خوارزمي در منابعش آورده است. يزيد گفت: من اجازه نمي دهم. اگر اين آقا منبر برود پايين نمي آيد، من و آل ابي سفيان را رسوا مي کند. پسري داشت به نام معاويه بن يزيد، بعد از مرگ يزيد زود کناره گيري کرد و اعلام برائت کرد از پدران خود و تحت تأثير معلم خوبي بود. معلم مي تواند از پسر يزيد آدمي بسازد که بعد از مرگ پدرش اعلام برائت کند و از خلافت کناره گيري کند. اين پسر آمد اصرار کرد که اجازه بده سخنراني کند. اينها علم را از کودکي از پدران خود چشيدند. يزيد نتوانست مخالفت کند و اگر مخالفت مي کرد شايد مردم بعد از جلسه دور امام سجاد مي ريختند. خوارزمي مي نويسد حضرت خطبه اي خواند که دلهاي مردم را به لرزه واداشت. چشمان مردم را به گريه، مردم شام که چهل سال تبليغات عليه اهل بيت آنجا بود، طوري شد که مخاطبين حضرت ضجه مي زدند. اين چه کار بزرگي است.

وقتي حضرت بالاي منبر رفتند، آن چوب ها منبر شد. اول حمد و ثناي الهي را گفتند، اين خطبه که حضرت بيان کردند چهار بخش است. 1- جايگاه اهل بيت را خيلي کوتاه بيان

ص: 6325

کردند. 2- انتساب خودشان را به خاتم الانبياء بيان کردند. 3- خدمات اميرمؤمنان را بيان کردند. 4- وقتي حضرت ديدند مردم گريه مي کنند جاي روضه خواني بود و حضرت اولين روضه خواني را در حضور يزيد و مردم بيان کردند و فرمود: حالا که گريه مي کنيد بگذاريد بگويم با پدرم چه کردند. حضرت بعد از حمد و ثناء اينطور آغاز کردند، «أَيُّهَا النَّاسُ أُعْطِينَا سِتّاً وَ فُضِّلْنَا بِسَبْعٍ أُعْطِينَا الْعِلْمَ وَ الْحِلْمَ وَ السَّمَاحَةَ وَ الْفَصَاحَةَ وَ الشَّجَاعَةَ وَ الْمَحَبَّةَ فِي قُلُوبِ الْمُؤْمِنِينَ وَ فُضِّلْنَا بِأَنَّ مِنَّا النَّبِيَّ الْمُخْتَارَ مُحَمَّداً وَ مِنَّا الصِّدِّيقُ وَ مِنَّا الطَّيَّارُ وَ مِنَّا أَسَدُ اللَّهِ وَ أَسَدُ رَسُولِهِ وَ مِنَّا سِبْطَا هَذِهِ الْأُمَّةِ» مردم بدانيد خداوند به ما شش چيز عنايت کرده و ما را بر ديگران به هفت فضيلت برتري داده است. خداوند به ما علم و دانايي و حلم و بردباري و جود و سخاوت و فصاحت بيان، مردانگي و جوانمردي عنايت کرده و محبت ما را در قلوب مؤمنين قرار داده است.

مردم بدانيد محمد مختار از ماست، حيدر کرار از ماست، جعفر طيار از ماست، حمزه سيدالشهداء از ماست، دو سبط اين امت حسن و حسين از ما هستند و مهدي امت از ماست. «مَنْ عَرَفَنِي فَقَدْ عَرَفَنِي وَ مَنْ لَمْ يَعْرِفْنِي أَنْبَأْتُهُ بِحَسَبِي وَ نَسَبِي» هرکس با اين کوتاه سخن مرا شناخت، شناخت و هرکس نشناسد، پرده را بالاتر بزنم و ريشه حسب و نسب خود را آشکارتر بيان کنم. «أَيُّهَا النَّاسُ أَنَا ابْنُ مَكَّةَ وَ مِنَى أَنَا ابْنُ زَمْزَمَ وَ الصَّفَا أَنَا ابْنُ مَنْ حَمَلَ الرُّكْنَ بِأَطْرَافِ الرِّدَا أَنَا ابْنُ خَيْرِ مَنِ ائْتَزَرَ وَ ارْتَدَى أَنَا

ص: 6326

ابْنُ خَيْرِ مَنِ انْتَعَلَ وَ احْتَفَى أَنَا ابْنُ خَيْرِ مَنْ طَافَ وَ سَعَى أَنَا ابْنُ خَيْرِ مَنْ حَجَّ وَ لَبَّى أَنَا ابْنُ مَنْ حُمِلَ عَلَى الْبُرَاقِ فِي الْهَوَاءِ أَنَا ابْنُ مَنْ أُسْرِيَ بِهِ مِنَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ إِلَى الْمَسْجِدِ الْأَقْصَى أَنَا ابْنُ مَنْ بَلَغَ بِهِ جَبْرَئِيلُ إِلَى سِدْرَةِ الْمُنْتَهَى أَنَا ابْنُ مَنْ دَنا فَتَدَلَّى فَكانَ قابَ قَوْسَيْنِ أَوْ أَدْنى أَنَا ابْنُ مَنْ صَلَّى بِمَلَائِكَةِ السَّمَاءِ أَنَا ابْنُ مَنْ أَوْحَى إِلَيْهِ الْجَلِيلُ مَا أَوْحَى» مردم بدانيد من پسر مکه و منا هستم. من پسر زمزم و صفا هستم. من پسر بهترين کساني هستم که به حج خانه خدا آمده و طواف کعبه نموده و سعي صفا و مروه انجام داده است. من پسر کسي هستم که سير آسمان ها نمود و بر براق سوار شد.

بار ديگر از ملک پران شوم *** آنچه در وهم تو نايد آن شوم

من پسر پيامبري هستم که از مسجدالحرام تا مسجدالاقصي سير کرد، من پسر کسي هستم که فرشتگان آسمان در آسمان ها به امامت او نماز خواندند. آنچه خداوند بايد به او وحي کند، وحي کرده است. در مقطع سوم اميرالمؤمنين را معرفي مي کند «أَنَا ابْنُ مُحَمَّدٍ الْمُصْطَفَى أَنَا ابْنُ عَلِيٍّ الْمُرْتَضَى أَنَا ابْنُ مَنْ ضَرَبَ خَرَاطِيمَ الْخَلْقِ حَتَّى قَالُوا لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ أَنَا ابْنُ مَنْ ضَرَبَ بَيْنَ يَدَيْ رَسُولِ اللَّهِ بِسَيْفَيْنِ وَ طَعَنَ بِرُمْحَيْنِ وَ هَاجَرَ الْهِجْرَتَيْنِ وَ بَايَعَ الْبَيْعَتَيْنِ وَ قَاتَلَ بِبَدْرٍ وَ حُنَيْنٍ وَ لَمْ يَكْفُرْ بِاللَّهِ طَرْفَةَ عَيْنٍ أَنَا ابْنُ صَالِحِ الْمُؤْمِنِينَ وَ وَارِثِ النَّبِيِّينَ وَ قَامِعِ الْمُلْحِدِينَ وَ يَعْسُوبِ الْمُسْلِمِينَ وَ نُورِ الْمُجَاهِدِينَ وَ زَيْنِ الْعَابِدِينَ وَ تَاجِ الْبَكَّائِينَ وَ أَصْبَرِ الصَّابِرِينَ وَ أَفْضَلِ الْقَائِمِينَ

ص: 6327

مِنْ آلِ يَاسِينَ رَسُولِ رَبِّ الْعَالَمِينَ أَنَا ابْنُ الْمُؤَيَّدِ بِجَبْرَئِيلَ الْمَنْصُورِ بِمِيكَائِيلَ أَنَا ابْنُ الْمُحَامِي عَنْ حَرَمِ الْمُسْلِمِينَ وَ قَاتِلِ الْمَارِقِينَ وَ النَّاكِثِينَ وَ الْقَاسِطِينَ وَ الْمُجَاهِدِ أَعْدَاءَهُ النَّاصِبِينَ وَ أَفْخَرِ مَنْ مَشَى مِنْ قُرَيْشٍ أَجْمَعِينَ وَ أَوَّلِ مَنْ أَجَابَ وَ اسْتَجَابَ لِلَّهِ وَ لِرَسُولِهِ مِن الْمُؤْمِنِينَ وَ أَوَّلِ السَّابِقِينَ وَ قَاصِمِ الْمُعْتَدِينَ وَ مُبِيدِ الْمُشْرِكِينَ وَ سَهْمٍ مِنْ مَرَامِي اللَّهِ عَلَى الْمُنَافِقِينَ وَ لِسَانِ حِكْمَةِ الْعَابِدِينَ وَ نَاصِرِ دِينِ اللَّهِ وَ وَلِيِّ أَمْرِ اللَّهِ وَ بُسْتَانِ حِكْمَةِ اللَّهِ وَ عَيْبَةِ عِلْمِهِ سَمِحٌ سَخِيٌّ بَهِيٌّ بُهْلُولٌ زَكِيٌّ أَبْطَحِيٌّ رَضِيٌّ مِقْدَامٌ هُمَامٌ صَابِرٌ صَوَّامٌ مُهَذَّبٌ قَوَّامٌ قَاطِعُ الْأَصْلَابِ وَ مُفَرِّقُ الْأَحْزَابِ أَرْبَطُهُمْ عِنَاناً وَ أَثْبَتُهُمْ جَنَاناً وَ أَمْضَاهُمْ عَزِيمَةً وَ أَشَدُّهُمْ شَكِيمَةً أَسَدٌ بَاسِلٌ يَطْحَنُهُمْ فِي الْحُرُوبِ إِذَا ازْدَلَفَتِ الْأَسِنَّةُ وَ قَرُبَتِ الْأَعِنَّةُ طَحْنَ الرَّحَى وَ يَذْرُوهُمْ فِيهَا ذَرْوَ الرِّيحِ الْهَشِيمَ لَيْثُ الْحِجَازِ وَ كَبْشُ الْعِرَاقِ مَكِّيٌّ مَدَنِيٌّ خَيْفِيٌّ عَقَبِيٌّ بَدْرِيٌّ أُحُدِيٌّ شَجَرِيٌّ مُهَاجِرِيٌّ مِنَ الْعَرَبِ سَيِّدُهَا وَ مِنَ الْوَغَى لَيْثُهَا وَارِثُ الْمَشْعَرَيْنِ وَ أَبُو السِّبْطَيْنِ الْحَسَنِ وَ الْحُسَيْنِ ذَاكَ جَدِّي عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِب »

من پسر کسي هستم که در پيشگاه پيامبر «ضَرَبَ خَرَاطِيمَ الْخَلْقِ» گردن گردنکشان را زد تا اسلام زنده شد. «حَتَّى قَالُوا لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ» تا لا اله الا الله زنده شد، من پسر کسي هستم که در پيشگاه پيامبر با دو شمشير جنگيد و با دو نيزه حمله کرد. با پيامبر دو هجرت کرد. در بدر و حنين جنگيد، يک چشم بر هم زدن به خدا کفر نورزيد. بهترين صبر کنندگان و قيام کنندگان، همه جا با پيامبر بود. در مکه با رسول الله بود، در مدينه با پيامبر بود.

ص: 6328

در بيعت شجره و عقبه بود. علي ابن ابي طالب را از زبان من بشناسيد. اميرمؤمنان را از زبان زين العابدين بشناسيد. شايد اين مردم با اميرمؤمنان دشمني داشته باشند، اما فرمودند: «أَنَا ابْنُ فَاطِمَةَ الزَّهْرَاءِ أَنَا ابْنُ سَيِّدَةِ النِّسَاءِ» هنوز هستند بين مردم اصحاب پيامبر که مي ديدند پيامبر به احترام فاطمه زهرا مي ايستاد و دست فاطمه را مي بوسيد.

خوارزمي مي نويسد مردم در مجلس ضجه مي زدند. آقا فرمود: بگذاريد خودم روضه پدرم را بخوانم و بگويم: با پدرم حسين چه کردند. «أَنَا ابْنُ الْعَطْشَانِ حَتَّى قَضَى أَنَا ابْنُ طَرِيحِ كَرْبَلَاءَ أَنَا ابْنُ مَسْلُوبِ الْعِمَامَةِ وَ الرِّدَاءِ أَنَا ابْنُ مَنْ بَكَتْ عَلَيْهِ مَلَائِكَةُ السَّمَاءِ أَنَا ابْنُ مَنْ نَاحَتْ عَلَيْهِ الْجِنُّ فِي الْأَرْضِ وَ الطَّيْرُ فِي الْهَوَاءِ» من پسر حسيني هستم که با لب تشنه سر از بدنش جدا کردند. شما کف زديد و شادي کرديد ولي فرشتگان آسمان بر او گريه کردند.

جن و ملک بر آدميان گريه مي کنند *** گويا عزاي اشرف اولاد آدم است

«أَنَا ابْنُ مَنْ رَأْسُهُ عَلَى السِّنَانِ يُهْدَى» من پسر حسيني هستم که سرش را بالاي نيزه چهل منزل هديه بردند. حضرت يک جمله دارد خيلي سنگين است و من از امام زمان عذر مي خواهم، «أَنَا ابْنُ الْمَجْزُوزِ الرَّأْسِ مِنَ الْقَفَا» من پسر آن حسيني هستم که سرش را از قفا جدا کردند. من پسر حسيني هستم که با قتل صبر او را کشتند. امام باقر چهار ساله در کربلا شاهد بودند، فرمودند: مي دانيد پدرم را در کربلا چطور کشتند؟ «قتل الحسين بالسيف و السنان و الحديد و الحجارة» عده اي با شمشير، عده اي با نيزه، عده اي با چوب، امام سجاد ادامه

ص: 6329

داد، مجلس منقلب شد. يزيد نگران شد فتنه اي برپا شود. به بهانه وقت نماز به مؤذن گفت: مؤذن وقت نماز است، اذان بگو. تا مؤذن فرياد زد، الله اکبر، حضرت کلامش را قطع کرد و فرمود: من هم الله اکبر مي گويم. شما به زبان مي گوييد و من با همه وجود مي گويم. مؤذن گفت: «اشهد ان لا اله الا الله» حضرت فرمود: «شهد بها لَحْمِي وَ دَمِي وَ مُخِّي وَ عِظَامِي» گوت و پوست و اعضاء و جوارح من «لا اله الا الله» مي گويد. تا مؤذن گفت: «اشهد أن محمداً رسول الله» نوشتند امام سجاد به مؤذن رو کرد و فرمود: به حق اين نام آرام باش. به يزيد رو کرد و فرمود: اين محمدي که با عظمت نامش را مي برند جد من است يا تو؟ اگر بگويي جد توست، همه مي دانند دروغ مي گويي و جدت ابوسفيان است. اگر جد من است، چرا اهل بيتش را اسير کردي؟ چرا حسين او را به قتل رساندي؟ مجلس به هم خورد و نتوانستند تحمل کنند. مصيبت زده بايد حرف بزند و اگر نگذارند خودش را مي زند. امام سجاد که نگذاشتند حرفش را ادامه بدهد، دست بالاي منبر شام برد و گريبان چاک زد و مجلس به هم خورد و دور حضرت ريختند و هرکس سؤالي مي پرسد. منهال آمد و گفت: آقاجان «کيف أصبح» شب و روز شما چگونه مي گذرد؟ فرمود: همين قدر بگويم که همه مردم در پناه اسلام آرام هستند ولي اهل بيت پيغمبر در خرابه، خرابه نشين هستند. شايد مي خواستند عذرخواهي کنند و جبران گذشته کنند. اگر از امام سجاد سؤال کرده باشند، کجا بايد عذرخواهي کنيم؟ علي

ص: 6330

القاعده بايد خرابه شام را آدرس داده باشند. «السلام عليک يا أباعبدالله و علي الارواح التي حلت بفنائک»

با اين توجهي که به اين کلام نوراني امام سجاد هست، خيلي سفارش کردند براي بيماران دعا کنيد، دعاي امام حسين در عصر عاشورا را با من بخوانيد و ختم أمن يجيب داشته باشيم. امام سجاد(ع) فرمود: عصر عاشورا امام حسين به خيمه آمد و اين دعا را ياد من داد و فرمود: در سختي و گرفتاري اين دعا را بخوان. «بِحَقِ يس وَ الْقُرْآنِ الْحَكِيمِ وَ بِحَقِ طه وَ الْقُرْآنِ الْعَظِيمِ يَا مَنْ يَقْدِرُ عَلَى حَوَائِجِ السَّائِلِينَ يَا مَنْ يَعْلَمُ مَا فِي الضَّمِيرِ يَا مُنَفِّسُ عَنِ الْمَكْرُوبِينَ يَا مُفَرِّجُ عَنِ الْمَغْمُومِينَ يَا رَاحِمَ الشَّيْخِ الْكَبِيرِ يَا رَازِق الطِّفْلِ الصَّغِيرِ يَا مَنْ لَا يَحْتَاجُ إِلَى التَّفْسِيرِ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ... أَمَّنْ يُجِيبُ الْمُضْطَرَّ إِذا دَعاهُ وَ يَكْشِفُ السُّوء» خدايا به حق زين العابدين و سيدالشهدا(ع) مريض ها لباس عافيت بپوشان. به حق محمد و آل محمد رفع گرفتاري و پريشاني از شيعيان اميرالمؤمنين بفرما و همه مسلمان ها در سراسر عالم بر دشمنان پيروز بگردان و در دنيا و آخرت ما را از اهل بيت جدا مگردان. به حق زين العابدين حوائج و گرفتاري هاي مردم را برطرف بفرما. قرض بدهکاران را ادا بفرما. به آنهايي که منتظر اولاد هستند، اولاد صالح مرحمت بفرما. ارواح همه شهدا را مهمان سفره سيدالساجدين و زين العابدين قرار بده.

شريعتي: انشاءالله، انشاءالله خداوند به حق اين اشک ها و روضه ها، همه بيماران را شفا عنايت بفرمايد. براي سلامتي حاج آقاي انصاريان عزيز هم دعا کنيم. امروز صفحه 529 قرآن کريم آيات 7 تا

ص: 6331

27 سوره مبارکه قمر را تلاوت خواهيم کرد.

«خُشَّعاً أَبْصارُهُمْ يَخْرُجُونَ مِنَ الْأَجْداثِ كَأَنَّهُمْ جَرادٌ مُنْتَشِرٌ «7» مُهْطِعِينَ إِلَى الدَّاعِ يَقُولُ الْكافِرُونَ هذا يَوْمٌ عَسِرٌ «8» كَذَّبَتْ قَبْلَهُمْ قَوْمُ نُوحٍ فَكَذَّبُوا عَبْدَنا وَ قالُوا مَجْنُونٌ وَ ازْدُجِرَ «9» فَدَعا رَبَّهُ أَنِّي مَغْلُوبٌ فَانْتَصِرْ «10» فَفَتَحْنا أَبْوابَ السَّماءِ بِماءٍ مُنْهَمِرٍ «11» وَ فَجَّرْنَا الْأَرْضَ عُيُوناً فَالْتَقَى الْماءُ عَلى أَمْرٍ قَدْ قُدِرَ «12» وَ حَمَلْناهُ عَلى ذاتِ أَلْواحٍ وَ دُسُرٍ «13» تَجْرِي بِأَعْيُنِنا جَزاءً لِمَنْ كانَ كُفِرَ «14» وَ لَقَدْ تَرَكْناها آيَةً فَهَلْ مِنْ مُدَّكِرٍ «15» فَكَيْفَ كانَ عَذابِي وَ نُذُرِ «16» وَ لَقَدْ يَسَّرْنَا الْقُرْآنَ لِلذِّكْرِ فَهَلْ مِنْ مُدَّكِرٍ «17» كَذَّبَتْ عادٌ فَكَيْفَ كانَ عَذابِي وَ نُذُرِ «18» إِنَّا أَرْسَلْنا عَلَيْهِمْ رِيحاً صَرْصَراً فِي يَوْمِ نَحْسٍ مُسْتَمِرٍّ «19» تَنْزِعُ النَّاسَ كَأَنَّهُمْ أَعْجازُ نَخْلٍ مُنْقَعِرٍ «20» فَكَيْفَ كانَ عَذابِي وَ نُذُرِ «21» وَ لَقَدْ يَسَّرْنَا الْقُرْآنَ لِلذِّكْرِ فَهَلْ مِنْ مُدَّكِرٍ «22» أَ أُلْقِيَ الذِّكْرُ عَلَيْهِ مِنْ بَيْنِنا بَلْ هُوَ كَذَّابٌ أَشِرٌ «25» سَيَعْلَمُونَ غَداً مَنِ الْكَذَّابُ الْأَشِرُ «26» إِنَّا مُرْسِلُوا النَّاقَةِ فِتْنَةً لَهُمْ فَارْتَقِبْهُمْ وَ اصْطَبِرْ»

ترجمه آيات: آنان در حالى كه چشم هايشان (از ترس و وحشت) فرو افتاده، همچون ملخ هاى پراكنده، از قبرها خارج مى شوند. باگردن هاى كشيده، سراسيمه به سوى دعوت كننده مى دوند. كفّار مى گويند: اين روزى بسيار سخت است. پيش از اين (كفّار كه پيامبر را تكذيب مى كنند،) قوم نوح، بنده ى ما را تكذيب كردند، و (علاوه بر تكذيب) گفتند: او ديوانه است و از (راه صحيح) بازمانده است. پس نوح پروردگارش را (چنين) خواند كه من مغلوب شده ام، پس (به دادم برس و) ياريم كن. پس ما درهاى آسمان را با ريزش باران باز

ص: 6332

نموديم. و از زمين چشمه هايى جوشانديم، پس آب (زمين و آسمان) بر اساس امرى كه مقدّر شده بود، به هم پيوستند. و نوح را بر (كشتى اى كه) داراى تخته ها و ميخ ها بود، سوار كرديم. كشتى (حامل نوح و پيروانش) زير نظر ما به حركت در آمد. (اين امر) پاداش پيامبرى بود كه مورد تكذيب و كفر قرار گرفت. و همانا ما كشتى را به عنوان نشانه باقى گذاشتيم، پس آيا پند گيرنده اى هست؟ پس عذاب و هشدار من چگونه است؟ و همانا ما قرآن را براى تذكّر (و پندپذيرى)، آسان ساختيم، پس آيا پندپذيرى هست؟ قوم عاد (پيامبر خود را) تكذيب كردند، پس عذاب و هشدار من چگونه بود؟ ما بر آنان در روز شوم، دنباله دار تند بادى سخت و سرد فرستاديم. (تندبادى كه) مردم را همچون تنه هاى درخت خرماى ريشه كن شده از جا برمى كند. پس عذاب و هشدار من چگونه بود؟ و همانا ما قرآن را براى پندپذيرى آسان نموديم، پس آيا پندپذيرى هست؟ آيا از ميان ما تنها بر او وحى نازل شده است؟ بلكه او بسيار دروغگو و خودخواه است. در آينده خواهند دانست كه دروغگو و خودخواه كيست. همانا ما فرستادگان شتر ماده ايم براى آنان (و به حضرت صالح گفتيم:) پس مراقب (پايان) كار آنان باش و شكيبايى پيشه كن.

شريعتي: اين هفته قرار است از سعيد بن جُبير ياد کنيم. از اصحاب و ياران حضرت سجاد(ع) و نکات نابي را خواهيم شنيد.

حاج آقاي حسيني قمي: از فرصت هاي بسيار استثنايي که امام سجاد از آن استفاده کردند در طول امامتشان تربيت شاگردان است. در کتاب هاي ما اسامي 160 نفر از

ص: 6333

اصحاب امام سجاد را داريم و اگر اينها نبودند صحيفه و مکارم الاخلاق به ما نمي رسيد. اين يادگارهايي که هست توسط همين شاگردان و يکي سعيد بن جبير است. روايتي است که فرداي قيامت منادي ندا مي دهد حواريون هر امامي، اگر اينها نبودند قطعاً اين يادگاري ها به دست ما نمي رسيد. مرحوم آيت الله مرعشي در مقدمه صحيفه نوشتند که من مکاتباتي با شيخ الازهر داشتم صاحب تفسير جواهر، او به من نامه نوشت که شيعه غير از نهج البلاغه، کتابي دارد؟ من يک نسخه از صحيفه برايش فرستادم و بعد از مدت ها به من نامه نوشت از شقاوت و بدبختي ما بود که ما تا به حال با صحيفه سجاديه آشنا نبوديم. من تصميم دارم شرحي بر اين صحيفه بنويسم. چهل هزار زوج، يعني هشتاد هزار نفر در طرح فرزندان غدير ثبت نام کردند، نهايت به هزار نفر کمک شود. 79 هزار نفر ديگر چشم انتظار هستند. اگر مي خواهيد شيعه اميرالمؤمنين و پيرو اهل بيت بيشتر شود، در اين طرح بيشتر ياري و کمک کنيد. مسجد وقف کردن و حسينيه وقف کردن خوب است، اما مشارکت در اين کار هم کار بسيار پسنديده اي است.

شريعتي: چقدر نام تو زيباست أباعبدالله...

«والحمدلله رب العالمين و صلي الله علي سيدنا محمد و آله الطاهرين»

99-06-30- سيري در نهج البلاغه شرح خطبه 210

شريعتي: بسم الله الرحمن الرحيم، اللهم صل علي محمد و آل محمد و عجل فرجهم.

سلام مي کنم به همه بينندگان خوب و نازنين مان، به سمت خداي امروز خيلي خوش آمديد. انشاءالله بهترين ها براي تک تک شما رقم بخورد. حاج آقاي حسيني قمي سلام عليکم، خيلي خوش آمديد.

حاج آقاي حسيني قمي: سلام عليکم و

ص: 6334

رحمة الله، عرض سلام و ارادت خالصانه خدمت همه بينندگان عزيز دارم. اميدوارم کلام ما مرضي رضاي خداوند باشد.

شريعتي: هفته گذشته پيام ها بسيار فراوان بود به واسطه ي قرائت خطبه ي امام سجاد و مجلس شام و نکته هاي بسيار نابي که در ذيل اين روضه شنيديم، خيلي از دوستان تشکر کردند و گفتند: سالها بود که ما روضه ي اين چنيني نشنيده بوديم، در محضر نهج البلاغه شريف هستيم و خطبه 210 نهج البلاغه را خواهيم شنيد.

حاج آقاي حسيني قمي: بسم الله الرحمن الرحيم، اين خطبه قبل از نقل سيد رضي در نهج البلاغه در منابع قديمي بسيار ديگري هست. مرحوم کليني در کافي شريف، شيخ صدوق در خصال، در تحف العقول و غيبت نعماني هست، مصادر فراواني هم دارد. يکي از اصحاب اميرالمؤمنين به اميرالمؤمنين گفت: «إِنِّي سَمِعْتُ مِنْ سَلْمَانَ وَ الْمِقْدَادِ وَ أَبِي ذَرٍّ» گفت: من يک روايت هايي از سلمان مي شنوم، از ابيذر مي شنوم، از مقداد مي شنوم، در تفسير قرآن يا احاديث پيامبر غير از اينهايي که دست مردم هست، چيزهاي ديگر مي شنوم و شما هم همين ها را تصديق مي فرماييد که دست ابيذر و مقداد و سلمان است نه آنهايي که دست مردم است و با هم هماهنگ نيست. از آن طرف يک حديث هايي دست مردم مي بينم ولي کلام شما با کلام آنها سازگار نيست. از حضرت سؤال کرد: «أَ فَتَرَى النَّاسَ يَكْذِبُونَ عَلَى رَسُولِ اللَّهِ تَعَمُّداً، وَ يُفَسِّرُونَ الْقُرْآنَ بِرَأْيِهِمْ؟» وقتي کلام ابيذر و مقداد و سلمان با اينها هماهنگ نيست و شما ابيذر و مقداد و سلمان را تأييد مي فرماييد، کلام مردم و احاديث که دست مردم است با کلام شما هماهنگ نيست. آيا مردم

ص: 6335

به پيامبر عمداً دروغ نسبت مي دهند؟ قرآن را به رأي خودشان تفسير مي کنند؟

سؤال مهمي است. تکليف ما چيست اگر يک حديثي دست عموم مردم ديديم، آن هم در زمان اميرالمؤمنين، با فاصله کمي از رحلت پيامبر، آيا آنچه دست مردم است راست است، يا آنچه که سلمان و مقداد و ابيذر، از اميرالمؤمنين روايت مي کنند. حضرت فرمودند: حالا که سؤال کردي، «قَدْ سَأَلْتَ فَاسْتَمِعِ الْجَوَابَ » خوب گوش کن ببين جواب سؤالت چيست. حضرت فرمودند: «إِنَّ فِي أَيْدِي النَّاسِ، حَقّاً وَ بَاطِلًا وَ صِدْقاً وَ كَذِباً، وَ نَاسِخاً وَ مَنْسُوخاً، وَ عَامّاً وَ خَاصّاً، وَ مُحْكَماً وَ مُتَشَابِهاً، وَ حِفْظاً وَ وَهَماً» حضرت فرمود: آنچه دست مردم است بعضي حق است و بعضي باطل است. اينهايي که به پيامبر نسبت مي دهند بعضي درست است و بعضي درست نيست. بعضي صدق است و بعضي کذب است. بعضي ناسخ است و بعضي منسوخ است. يعني پيامبر به گذشت زمان مطلب ديگري فرمودند و حرف قبلي شان را طبق شرايط پيش آمده تغيير دادند. قبله اول مسلمين بيت المقدس بود. بعد قبله به سمت کعبه برگشت. گاهي يک دستور مي آيد و دستور بعدي آن را نسخ مي کند.

«وَ عَامّاً وَ خَاصّاً» گاهي يک دستور، دستور عمومي است اما يک دستور، دستور خاصي است. براي يک زمان مشخص است و براي هميشه نيست. کسي که حديث دستش است بايد اين تشخيص را بدهد که آيا اين حديث پيامبر ناسخ ندارد، تاريخش نگذشته، دستور ديگري بعدش نيامده است. آيا اين دستور يک دستور عمومي است. براي زمان مشخصي است. در نهج البلاغه اميرالمؤمنين حکمت 13 به اميرالمؤمنين گفتند: راست است که زمان

ص: 6336

پيامبر حضرت به اصحابشان مي فرمودند: محاسن خود را خضاب کنيد. اين خضاب کردن الزامي دارد؟ واجب است؟ الآن هم اين دستور برقرار است؟ اميرالمؤمنين فرمود: «غَيِّرُوا الشَّيْبَ وَ لَا تَتَشَبَّهُوا بِالْيَهُودِ وَ النَّصَارَى» سپيدي صورت خود را تغيير بدهد، محاسن خود را خضاب کنيد. خودتان را شبيه يهودي ها نکنيد. اين خضاب کردن زمان خاصي داشته يا براي هميشه هست؟ حضرت فرمود: «إِنَّمَا قَالَ ص ذَلِكَ وَ الدِّينُ قُلٌ» عدد مسلمان ها کم بود، «فَأَمَّا الْآنَ وَ قَدِ اتَّسَعَ نِطَاقُهُ » الآن خيلي گسترش پيدا کرده است.

يا مثلاً يک داستان ديگري نقل کردند که پيامبر خدا در فتح مکه به اصحاب خود فرمودند: وقتي دور کعبه طواف مي کنيد به سرعت طواف کنيد. گفتند: چرا؟ حضرت فرمود: مشرکين شما را تحت نظر دارند. روز اول فتح مکه بود، خيلي مراقب مسلمان ها بودند. حضرت فرمود: شما چابک طواف کنيد که قدرت شما به نظر آنها بيايد و فکر نکنند ما ضعيف هستيم. اين براي شرايط خاصي بود نه اينکه يک حاجي هميشه تند طواف کند. پس بعضي از دستورات زمان خاصي دارد و بعضي براي هميشه هست. «وَ مُحْكَماً وَ مُتَشَابِهاً» بعضي خيلي روشن و محکم است، بعضي متشابه است و بايد ديد معنايش چيست. «وَ حِفْظاً وَ وَهَماً» بعضي به دقت حفظ شده است. بعضي خيلي مقيد نبودند. همينطور با ظن و گمان يک چيزي از پيغمبر نقل مي کنند. بعد فرمود: «وَ قَدْ كُذِبَ عَلَى رَسُولِ اللَّهِ (ص) فِي عَهْدِهِ» زمان خود پيامبر به پيامبر دروغ نسبت دادند. «حَتَّى قَامَ خَطِيباً» حضرت ايستادند سخنراني کردند و فرمودند: «فَمَنْ كَذَبَ عَلَيَّ مُتَعَمِّداً فَلْيَتَبَوَّأْ مَقْعَدَهُ مِنَ النَّارِ» هرکس عمداً به

ص: 6337

من دروغ نسبت بدهد، جايگاهش آتش است. زمان پيامبر اين کار را مي کردند، حالا که پيامبر از دنيا رفته حتماً عده اي هستند بخاطر منافع خودشان نسبت خلاف واقع به پيامبر مي دهند.

بعد حضرت فرمود: «وَ إِنَّمَا أَتَاكَ بِالْحَدِيثِ أَرْبَعَةُ رِجَالٍ لَيْسَ لَهُمْ خَامِسٌ » چهار دسته هستند کساني که حديث را بيان مي کنند و پنجمي ندارد. دسته اول، «رَجُلٌ مُنَافِقٌ» يک عده منافق هستند، «مُظْهِرٌ لِلْإِيمَانِ» تظاهر به ايمان مي کنند. «مُتَصَنِّعٌ بِالْإِسْلَامِ» اسلامشان ساختگي است. «لَا يَتَأَثَّمُ وَ لَا يَتَحَرَّجُ» نه از گناه باکي دارد و فاصله مي گيرد، «يَكْذِبُ عَلَى رَسُولِ اللَّهِ ص مُتَعَمِّداً» عمداً به پيامبر دروغ نسبت مي دهد. «فَلَوْ عَلِمَ النَّاسُ أَنَّهُ مُنَافِقٌ كَاذِبٌ» اگر مردم مي دانستند اين منافق است و کاذب است، «لَمْ يَقْبَلُوا» قبول نمي کردند، «وَ لَمْ يُصَدِّقُوا» تصديق نمي کردند. «قَوْلَهُ وَ لَكِنَّهُمْ قَالُوا» مردم چه مي دانستند اين منافق است. «صَاحِبُ رَسُولِ اللَّهِ» اين از اصحاب پيامبر است. صحابي پيامبر است. صحابي يک حديثي نقل کرده ما بايد بپذيريم. «رَآهُ وَ سَمِعَ مِنْهُ» پيامبر را ديده و از پيامبر شنيده، «وَ لَقِفَ عَنْهُ» از پيامبر حديث دريافت کرده است. «فَيَأْخُذُونَ بِقَوْلِهِ» اينها مي روند حرف اين منافق را مي پذيرند به اين توجيه که اينها اصحاب پيامبر هستند. هرکس صحابي پيامبر بود و پيامبر را ديد و زمان پيامبر بود و هرچيزي از پيامبر نقل کرد، حجت است؟ «وَ قَدْ أَخْبَرَكَ اللَّهُ عَنِ الْمُنَافِقِينَ بِمَا أَخْبَرَكَ» قرآن را ببين، اين همه آيات در مورد منافقين است. «وَ وَصَفَهُمْ بِمَا وَصَفَهُمْ بِهِ لَكَ» قرآن منافقين را توصيف کرده است. اين منافقين زمان پيامبر بودند. زمان پيامبر منافقين خيلي نمي توانستند جولان بدهند. چرا؟

پيامبر خدا گاهي

ص: 6338

چهره اينها را فاش مي کردند، مواضع حساسي که پيش مي آمد، مسجد ضرار که مي ساختند، پيامبر مسجد را خراب مي کرد به امر خداوند متعال و نقشه ها را جبرئيل براي پيامبر بيان مي کرد.اما بعد از پيامبر اينها نبود. حضرت مي فرمايد: قرآن از منافقين خبر داده است. در سوره مبارکه توبه و منافقون، بيش از 150 آيه در مورد ويژگي منافقين داريم. يک سوره به اسم منافقون داريم. سؤال: الآن بعد از پيامبر است، از اميرالمؤمنان سؤال مي کنند حالا بعد از پيامبر، اين روايت هايي که از پيامبر نقل مي کنند درست است يا نه؟ حضرت فرمود: «ثُمَّ بَقُوا بَعْدَهُ» منافقين که نمردند. پيامبر از دنيا رفتند، همه منافقين همان شب مردند؟ نه، ماندند. کجا رفتند؟ «فَتَقَرَّبُوا إِلَى أَئِمَّةِ الضَّلَالَةِ» رفتند در تشکيلات پيشوايان گمراهي، تقرب پيدا کردند به پيشوايان گمراهي، «وَ الدُّعَاةِ إِلَى النَّارِ بِالزُّورِ وَ الْبُهْتَانِ» آنهايي که مردم را به آتش دعوت مي کردند. با دروغ و تهمت، «فَوَلَّوْهُمُ الْأَعْمَالَ» آن حاکماني که حکومت مي کردند، از اين فرصت استفاده کردند. همين منافقين را پست و مقام دادند، «وَ جَعَلُوهُمْ حُكَّاماً عَلَى رِقَابِ النَّاسِ» اينها را بر گرده مردم سوار کردند. چرا؟ «فَأَكَلُوا بِهِمُ الدُّنْيَا» مي خواستند دنيايشان آباد شود. چه چيزي بهتر از اينکه منافقين به آنها خدمت بکنند. پيامبر افشاء مي کرد و اين از خطبه هاي عجيب اميرالمؤمنين است. معمولاً سيد رضي فرازهاي تند نهج البلاغه را نمي آورند. بعضي خطبه ها خيلي تند است. خطبه پنجاه اولش آرام است، بعد از سه چهار سطر را سيد رضي ديگر نياورده، روي مصلحتي که در نظرشان بوده است. حضرت مي فرمايد: اين منافقين که قرآن توصيف کرده نمردند، ماندند، به پيشوايان گمراهي نزديک شدند.

ص: 6339

حضرت در آخر يک گله اي دارند، «وَ إِنَّمَا النَّاسُ مَعَ الْمُلُوكِ وَ الدُّنْيَا» نگاه مردم به نگاه حاکمان و پادشاهانشان هست. معروف است « الناس علي دين ملوکهم» مردم به دين پادشاهانشان نگاه مي کنند. حضرت فرمود: «وَ إِنَّمَا النَّاسُ مَعَ الْمُلُوكِ وَ الدُّنْيَا» مردم با ملوک هستند، با دنيا هستند، «إِلَّا مَنْ عَصَمَ اللَّهُ» مگر کساني که خدا به آنها عصمت بدهد. «فَهَذَا أَحَدُ الْأَرْبَعَة» اين يکي از آن چهار دسته است. پس اميرالمؤمنين مي خواهند چهار دسته راويان را دسته بندي کنند، اولين دسته اينها هستند. حضرت به دسته چهارم که مي رسد آنهايي که حديث را درست دريافت کردند و رساندند، از جمله در مورد مقامات خودشان مي فرمايند، مي فرمايند: من مثل همه نبودم. همه مي نشستند، اگر پيامبر سخني مي گفتند گوش مي کردند. يا منتظر بودند باديه نشيني برسد، سؤالي از پيامبر بپرسد. من اينطور نبودم، شب و روز با پيامبر خلوت داشتم و پيامبر همه چيز را براي من بيان مي کرد.

پس اميرالمؤمنين(ع) تا اينجا فرمودند: به اسم اينکه فلاني صحابي پيامبر است و حديث را از پيامبر شنيده، هرکس زمان پيامبر بود و پيامبر را ديد، نمي شود حرفش را تأييد کرد. منافقين هم پيامبر را ديدند. اين خيل عظيم منافقين در زمان پيامبر، مرحوم علامه طباطبايي در جلد پانزده تفسير الميزان تعبير عجيبي دارد. مي فرمايد: منافقين مدينه کمتر از يک سوم نبود. آيا به اينها اصحاب پيامبر بگوييم؟ گفتيم اميرالمؤمنين فرمود: به من مي گويند: اگر حقت را دادند حق توست و اگر به تو ندادند، باز هم به ديگري رسيده است. چرا؟ بالاخره اينهايي که اين کارها را مي کنند اصحاب پيامبر هستند و اصحاب پيامبر

ص: 6340

همه سر بسته و در بسته بهشتي هستند و بهشت بر اينها واجب است. پيامبر فرمود: اصحاب من مثل ستارگاه هستند. دنبال هرکدام برويد هدايت مي شويد. اين حديث را به پيامبر نسبت مي دهند. «اصحابي کالنجوم» مثل ستاره هستند. الآن در ميان مسلمان ها عده اي قائل به عدالت همه صحابه هستند. تعريفي که براي صحابي مي گويند، مي گويند: «من لقى النبيّ صلّى اللّه عليه و آله مؤمنا به و مات على الإيمان و الإسلام » اگر يک مسلماني پيامبر را ديد و ملاقات کرد، جزء اصحاب پيامبر مي شود. با اسلام هم از دنيا برود، از اسلام برنگردد. همين که پيامبر را ملاقات کرد. ملاقات کوتاه باشد، فرقي ندارد. طولاني باشد، فرق ندارد. يک کسي مثل اميرالمؤمنين که از کودکي در آغوش پيامبر بوده مي شود اصحاب و يک کسي در مسجدالنبي آمده و نماز خوانده پشت پيامبر، از دور پيامبر را ديده و بعد هم سوار شده رفته، اصحاب است. زمان کم باشد يا زياد باشد. راوي حديث باشد يا نباشد، چيزي از پيامبر شنيده يا نه، صرف ديدن فقط ولو تصادفي پيامبر را ديده باشد، صحابي است. در جنگ ها پيامبر را همراهي کرده يا نه مهم نيست. اين نظر همه اهل سنت نيست، عده اي هستند با اين نظريه مخالف هستند. ابن حزم براي قرن پنجم است. اخيراً بعضي از اهل سنت کتاب هايي نوشتند، احمد حسين يعقوب کتابي دارد «نظريه عدالة صحابه» مخالف با اين نگاه است. اول يک سؤال مطرح کنم. چرا اصرار دارند بگويند: همه صحابه عادل هستند؟ اين جواب خيلي مهم است. علت اينکه اميرالمؤمنين در نهج البلاغه اشاره فرمودند، اين نکته است. جواب اين است که

ص: 6341

مي خواستند تمام کارهايي که بعد از پيامبر انجام شد را توجيه کنند. ديگر کسي جرأت نداشته باشد بگويد: اينها غصب خلافت کردند خلفاي بني اميه چه کردند؟ معاويه چه کرد؟ «اصحابي کالنجوم» مثل ستاره هستند شما دنبال هرکدام برويد هدايت مي شويد. پس هدف از عدالت صحابه اين است.

يکي از علماي اهل سنت به نام آلوسي، مي گويد: در جنگ صفين، هشتصد صحابي که در بيعت رضوان همراه پيامبر بودند. در رکاب اميرالمؤمنين بودند. اين عالم بزرگ اهل سنت مي گويد: در جنگ صفين هشتصد نفر از اصحاب پيامبر در رکاب اميرالمؤمنين بودند. از اين هشتصد نفر، سيصد نفر به شهادت رسيدند. اينها را چه کسي شهيد کرد؟ سيصد صحابي به شهادت رسيدند. هشتصد صحابي حضور داشتند. اينها به دست چه کسي شهيد شدند؟ طرف جنگ که بود؟ اين طرف اميرالمؤمنين است و آن طرف معاويه است. بالاخره نمي شود سر بسته بگوييم: معاويه صحابي پيامبر است و عادل است چون همه اصحاب عادل هستند و اين سيصد نفر که به شهادت رسيدند، شهيد شدند که شدند. اينها عادل هستند و او هم عادل است. پس چرا اينها را کشتيد؟ اشکال ندارد و مي گويند: اينها مجتهد هستند و اگر اشتباه کردند، خدا به اينها اجر و ثواب مي دهد. اگر مسير را درست بروند دو تا ثواب دارد. اگر مسير را اشتباه بروند يک ثواب دارد. صدها کتاب نوشتند که ما چون همه اصحاب پيامبر را عادل مي دانيم، اين آقايي که سيصد نفر از اصحاب پيامبر را در جنگ صفين در رکاب اميرالمؤمنين بودند را کشته و با اينها جنگيده و يکي عمار است، اين سيصد نفر اشکالي ندارد.

ص: 6342

اين آقا صحابي عادل است، اشتباه کرده يک ثواب مي برد. اگر درست رفته دو ثواب مي برد. با اين منطق مي خواهند يک مسير عجيبي را توجيه کنند.

تقريباً حدود صد هزار نفر پيامبر را ديدند، در مدينه الرسول صد هزار نفر پيامبر را ديدند. تمام اين صد هزار نفر عادل هستند و بهشت بر همه واجب است. به اينها نمي شود نگاه چپ کني، بگويي بالاي چشمت ابرو است! يکي از علما مثالي زدند، مثلاً دو مسلمان در خانه نشستند. يک برادر اهل نماز و دعاست و از خانه بيرون نمي رود و ديگري اهل فسق و فجور است، اهل عبادت نيست، بلند مي شود دنبال فسق و فجور برود، تصادفاً در راه پيامبر را مي بيند. نه اينکه سلام کند، عه اين پيامبر است! اين از صحابه عادل واجب الجنه «کالنجوم» مي شود. آن کسي که در خانه نماز مي خوانده از فيض اينکه صحابي پيامبر باشد بي بهره است!!! آيا ديدن پيامبر، هرکس پيامبر را ديده باشد، صرف اينکه پيامبر را ببيند يک تأثير فيزيکي مي گذارد، يک تأثير روحي مي گذارد که اين آقا يکباره عادل شود؟ اگر اينطور بود که ابولهب عموي پيامبر بود. چرا پيامبر روي ابولهب اثر نگذاشت؟ ابولهب متحول نشد. کفاري که اينقدر پيامبر را اذيت کردند. چطور صرف ديدن پيامبر کسي از صحابي مي شود؟

گاهي مي گويند: فلان مرجع تقليد اصحاب دارد. اصحاب فلان آيت الله، اصحاب مرحوم آيت الله العظمي خويي، اصحاب به چه کساني مي گويند؟ اينکه واقعاً اگر کسي يک سفر رفت، نجف رفت، يک روز در راه که مي رفت، گفتند: اين سيد را مي بيني؟ اين آيت الله العظمي خويي است. اسم اين هم جزء

ص: 6343

اصحاب بنويسيم. عرف اين چيز را مي گويد؟ به چه کسي اصحاب مي گويند؟ کسي که با او مباشرت داشته، همراهش بوده، همنشين او بوده. همفکر او بوده و ياري کرده و هم افق با او بوده است. سلمان فارسي در مدائن بود. سلمان از اصحاب مسلم پيامبر است. ملازم بود، پيامبر فرمود: «سلمان منّا اهل البيت» روايات مي گويند: ايمان ده درجه است. اولي براي سلمان است. يک کسي در مدائن سلمان را ديد و او را نمي شناخت. آمد به او گفت: تو صحابي پيامبر هستي؟ سلمان گفت: نمي دانم! اين فکر کرد اشتباه آمده است. گفت: مگر سلمان نيستي؟ گفت: بله هستم. من پيامبر را ديدم، اما صحابي پيامبر هستم يا نه بعد معلوم مي شود. اگر من در بهشت با پيامبر بودم صحابي پيامبر هستم. چقدر فرق بين اين نگاه هست که بگوييد: مثل سلمان که در روايت مي گويند: ايمان ده درجه دارد، سلمان را مي گويند نفر اول. سلمان بالاترين درجه را دارد ولي مي گويد: من پيامبر را ديدم اما هرکس پيامبر را ديد نمي تواند بگويد: من اصحاب پيامبر هستم. آيا من با همين اعتقاد از دنيا مي روم؟ در قيامت دست من به پيامبر مي رسد يا نه؟ اين يک نگاه است و اين هم يک نگاه است که مي گويد: هرکس پيامبر را ديده مثل دو برادري که گفتم، يکي در حال عبادت بوده و ديگري دنبال فسق و فجور رفته و در راه پيامبر را ديده، اين شد صحابه؟ يعني تمام جمعيت صد هزار نفري مدينه همه را بايد سربسته بگوييم؟ اينها اصحاب پيامبر هستند؟ شما وقتي به مقدسات کسي اهانت کني، حرفت ديگر اثر ندارد. راهش

ص: 6344

اين نيست.

شما مي گوييد: تمام اصحاب عادل هستند، چرا مي گوييد؟ چرا آن را گفتيم. انگيزه اينکه مي گويند: همه اصحاب عادل هستند، چيست؟ براي اينکه بگويند: هرکسي، هرکاري بعد از پيامبر کرد، هر ظلمي به اميرالمؤمنين شد، اينها اصحاب پيامبر بودند. حکومت دست اميرالمؤمنين برسد يا دست معاويه برسد، دست عمروعاص برسد، همه اصحاب پيامبر هستند، «کالنجوم» همه ستاره هستند. دنبال هريک بروي عيبي ندارد. صلوات ختم کنيد. دعوا نداريم. اينها همه اصحاب پيامبر هستند. براي اينکه آن مطلب را درست کنند يک حرفي مي زنند نه عقل زير بارش مي رود، نه قرآن و روايات ما، که مي پذيرد که همينطور بگوييم کسي از دور پيامبر را ديده و بگويد: اين ديگر صحابي پيامبر هست. اين آياتي که در قرآن داريم. «الزَّانِيَةُ وَ الزَّانِي » (نور/2) آياتي که در مورد حدود الهي است، «وَ السَّارِقُ وَ السَّارِقَة» (مائده/38) اين آيات شأن نزول دارد. زمان پيامبر دزدي مي کردند، حضرت مي فرمود: حکمش اين است. فحشاء مي کردند، آدم مي کشتند، جنايت مي کردند حضرت مي فرمود: اين حکمش است. مگر اينها صحابي پيغمبر نبودند؟ مسلمان بودند، مسلمان فاسق، مسلمان قاتل، مسلمان دنبال فحشاء و دزدي. تمام آياتي که در قرآن در مورد حدود الهي نازل شده يک داستان دارد و همه شأن نزول دارد. يک کسي دنبال دزدي بوده و آيه نازل شده است. دنبال شرب خمر بوده آيه نازل شده است. به مال کسي تجاوز کرده، آيه نازل شده است.

بعد از پيامبر آيا اين دوراني که تا 60، 70 سال اصحاب زنده بودند، بعد از پيامبر اگر کسي مثلاً بيست ساله بود، شصت سال هم عمر کرده باشد، در اين هفتاد هشتاد سال

ص: 6345

جامعه مدينه، يک گناه درونش نشد؟ يعني خلفاي بعد از پيامبر، خليفه اول، دوم و سوم و اميرالمؤمنين، يک حد الهي جاري نکردند؟ اين همه دزدي هايي که شد و مال مردم خورده شد و تجاوز به حقوق ديگران شد. اينکه خلفاء حدود الهي را جاري کردند، مگر اينها اصحاب نبودند؟ شما بر صحابه عادل کالنجوم حد جاري کرديد. تاريخ اسلام را ببينيد. تاريخ اسلام اين همه حدودي که خليفه اول و دوم جاري کرده، به چه کسي اين حدود الهي را جاري کرده است؟ چه کساني قاتل و جاني بودند؟ چه کساني دزدي کردند؟ ما نمي خواهيم بگوييم تمام اصحاب، سر بسته و در بسته بد بودند. ما که چنين چيزي نگفتيم! هشتصد صحابي در جنگ صفين، هشتصد صحابي بيعت رضوان در جنگ صفين در رکاب اميرالمؤمنين بودند. ما نمي گوييم همه اصحاب بد بودند. سيصد صحابي در رکاب حضرت به شهادت رسيدند. خطبه 97 و 56 نهج البلاغه اينقدر اميرالمؤمنين(ع) از اصحاب تجليل مي کنند، اما نه سر بسته و در بسته! معيار همان معياري است که قرآن مي گويد. معياري است که سلمان فارسي مي گويد. نويسندگان گفتند سوره احزاب، همسران پيامبر که حتماً اصحاب پيامبر هستند. قرآن سربسته به همسران پيامبر امتياز نمي دهد. «يا نِساءَ النَّبِيِّ لَسْتُنَ كَأَحَدٍ مِنَ النِّساءِ» (احزاب/32) شما مثل ديگر زن ها نيستيد، يک امتيازي داريد، «إِنِ اتَّقَيْتُنَّ» اين آيه را به ما جواب بدهيد. از همسر پيامبر کسي به پيامبر نزديکتر بود؟ طرف نشسته از دور پاي منبر پيامبر، اصلاً خطبه پيامبر را گوش نداده، اين آقا صحابي مي شود؟ چرا؟ چون يک لحظه پيامبر را ديده، بابا اين همسر پيامبر است. ولي قرآن مي گويد:

ص: 6346

«إِنِ اتَّقَيْتُنَّ» اگر شما تقوا پيشه کرديد، حساب ممتازي داريد. وگرنه «فَلا تَخْضَعْنَ بِالْقَوْلِ فَيَطْمَعَ الَّذِي فِي قَلْبِهِ مَرَضٌ وَ قُلْنَ قَوْلًا مَعْرُوفاً»

وليد بن عقبه در اين تعريف صحابي پيامبر است. در تاريخ وقتي از او اسم مي برند، مي گويند: شريب الخمر! صيغه مبالغه، همان آدمي که به او گفتند: آرزويي داري؟ گفت: بروم بالاي کعبه يک شراب سير بخورم. اين همان آدمي است که در تمام تاريخ آمده، نماز صبح خواست بخواند، مست بود. گفت: مي خواهيد امروز چهار رکعت براي شما نماز بخوانم؟! اين پيامبر را ديده بود، مي شود به او صحابي گفت؟ مسلمان ها خيلي ناراحت شدند، که آقا تو چه حاکمي هستي؟ نزد خليفه سوم رفتند و شکايت کردند. گفتند: اين چه حاکمي است، شريب الخمر است. گفت: اينها را بزنيد. شاهدها را شلاق زدند. اميرالمؤمنين خيلي ناراحت شد. شيخ مفيد در الجمل مفصل نقل کرده است. حضرت فرمود: تو خجالت نمي کشي؟ حد الهي را تعطيل کردي و شاهدان بيچاره را مي زني؟ يک فضايي ايجاد شد خليفه مجبور شد وليد را احضار کرد. اميرالمؤمنين اين کار را کرد. اين يک نمونه است، اسم اين را چه بگذاريم. «إِنْ جاءَكُمْ فاسِقٌ بِنَبَإٍ فَتَبَيَّنُوا» (حجرات/6) داستان براي وليد است. يک جايي زمان پيامبر رفت مأموريت نظامي پيدا کرد و به جاي اينکه مردم را دعوت به اسلام بکند فوري برگشت و گفت: يا رسول الله اينها آماده جنگ هستند. اينها همه قصد جنگ با شما دارند. جبرئيل نازل شد و فرمود: پيامبر باور نکن، اين فاسق است خبر مي آورد. رفتند بررسي کردند گفتند: ما آمديم به اين بگوييم استقبال کرديم. «إِنْ جاءَكُمْ فاسِقٌ بِنَبَإٍ

ص: 6347

فَتَبَيَّنُوا» را قرآن مي گويد. چطور ما اسم اين را صحابي عادل مي گذاريم؟

نمونه دوم، در صحيح بخاري هست که يکي از اصحاب پيامبر مي گويد: در جنگي بوديم، خالد به من گفت: هرکس اسير دارد، اسير را به قتل برساند. گفتيم: چرا اسير را بکشيم؟ پيامبر اسير را نمي کشت، گفتند: به خدا من اسير را نمي کشم. آمديم نزد پيامبر شکايت کرديم. پيامبر دست هايشان را به سوي آسمان دراز کردند و فرمودند: خدايا من اعلام برائت مي کنم. اين صحابي بود، پيامبر از کارش اعلام برائت کرد. همين آدم مالک بن نويره را به قتل رساند. خالد بن وليد، مالک را به قتل رساند. طلحه و زبير چه کردند؟ مگر صحابي پيامبر نبودند؟ زبير و طلحه در احد غوغا کردند. ولي آخر در برابر اميرالمؤمنين آمدند و در جنگ جمل، شيخ مفيد مي نويسد سي هزار نفر در جمل کشته شدند. پنج هزار از ياران اميرالمؤمنين و 25 هزار از جملي ها کشته شدند. طلحه و زبير بهشتي هستند؟ بله، صحابه هستند!!! اينها مي گويند: اشتباه کردند يک ثواب دارد و درست رفته باشند دو ثواب دارد.

عمروعاص مجتهد مي شود، نمونه ششم در تاريخ طبري هست. قدامة بن مظعون، جزء بدري هاست. هرکس در بدر حضور داشت که به اين معنا نيست تا آخر عمر پاک باشد. شراب خواري کرد و خليفه حد بر او جاري کرد. نمونه هفتم سَمره بن جُندب، شراب فروشي مي کند. گفتند: خدا او را بکشد. مگر خبر ندارد که پيامبر اسلام شراب فروشي را حرام کرده است؟ حد الهي بر او جاري کردند. نمونه هشتم بُسر بن أرطاة از فرماندهان نظامي معاويه است. حداقل سي هزار بيگناه

ص: 6348

را کشته است. اموالشان را غارت کرده و پيامبر را ديده است. جزء صحابي پيامبر است. عادل است، واجب الجنه است، سي هزار نفر را کشته است! مسلم بن عقبه، چه کسي است؟ بعد از حادثه کربلا کشتار مردم مدينه را راه انداخت و اينقدر آدم کشت که خون در روضه ي نبوي راه افتاد. گفت: من سه روز مال مردم مدينه و خون مردم مدينه... چه زناني در اثر اين جنايات از بين رفتند. اين آقا از اصحاب است و عادل است.

ثَعلبه در آيه 75 سوره توبه، آيه زکات آمد. گفت: يا رسول الله مي خواهي از ما جزيه بگيري؟ مگر ما يهودي هستيم و نصراني هستيم؟ در قرآن پيامبر ديگر از او قبول نکرد، خليفه اول هم گفت: چون پيامبر قبول نکرده من هم قبول نمي کنم. خليفه دوم هم قبول نکرد. اين صحابي است يا نه؟ ثعلبه صحابي است يا نه؟ مسلمان است که زکات نداده است. داستان حاطب در قرآن آمده است. جاسوسي کرد. 150 آيه که در مورد منافقين است را چه بگوييم. در قرآن وقتي مي خواهد داستانش را تعريف کند عده اي مؤلفه قلوبهم بودند، ابوسفيان ها و معاويه ها و هرکس پيامبر را ديده بگوييم صحابي بودند؟

امروز دوم ماه صفر هست، شروع جنگ صفين اول ماه صفر است. دهم صفر چه روزي است؟ شهادت جناب عمار است. عمار کجا شهيد شد؟ در جنگ صفين همراه اميرالمؤمنين، اين حديث را تمام منابع اهل سنت دارند. پيامبر به عمار فرمود: «تَقْتُلُكَ الْفِئَةُ الْبَاغِيَةُ» ستمگران تو را مي کشند. «انه يدعوهم الي الجنه و هم يدعونه الي النار» عمار آنها را به بهشت دعوت مي کند ولي

ص: 6349

آنها عمار را به جهنم دعوت مي کنند. عمار کجا شهيد شد؟ در صفين شهيد شد. يک صحابي عمار را کشت. «إِنَّ الَّذِينَ تَوَلَّوْا مِنْكُمْ يَوْمَ الْتَقَى الْجَمْعانِ إِنَّمَا اسْتَزَلَّهُمُ الشَّيْطانُ بِبَعْضِ ما كَسَبُوا» (آل عمران/155) چهار نفر ماندند. اينها اصحاب پيامبر بودند، پيامبر را تنها گذاشتند. آنهايي که پيامبر فرمود: مواظب باشيد، تنگه را رها کردند، دشمن از پشت حمله کرد. پيامبر را مجروح کردند. اينها مسلمان بودند يا نه؟ هرکس هر اشکالي دارد پيامک بدهد. ما در بحث هفته آينده مطرح خواهيم کرد.

شريعتي: امروز صفحه 536 قرآن کريم را تلاوت خواهيم کرد.

«ثُمَ إِنَّكُمْ أَيُّهَا الضَّالُّونَ الْمُكَذِّبُونَ «51» لَآكِلُونَ مِنْ شَجَرٍ مِنْ زَقُّومٍ «52» فَمالِؤُنَ مِنْهَا الْبُطُونَ «53» فَشارِبُونَ عَلَيْهِ مِنَ الْحَمِيمِ «54» فَشارِبُونَ شُرْبَ الْهِيمِ «55» هذا نُزُلُهُمْ يَوْمَ الدِّينِ «56» نَحْنُ خَلَقْناكُمْ فَلَوْ لا تُصَدِّقُونَ «57» أَ فَرَأَيْتُمْ ما تُمْنُونَ «58» أَ أَنْتُمْ تَخْلُقُونَهُ أَمْ نَحْنُ الْخالِقُونَ «59» نَحْنُ قَدَّرْنا بَيْنَكُمُ الْمَوْتَ وَ ما نَحْنُ بِمَسْبُوقِينَ «60» عَلى أَنْ نُبَدِّلَ أَمْثالَكُمْ وَ نُنْشِئَكُمْ فِي ما لا تَعْلَمُونَ «61» وَ لَقَدْ عَلِمْتُمُ النَّشْأَةَ الْأُولى فَلَوْ لا تَذَكَّرُونَ «62» أَ فَرَأَيْتُمْ ما تَحْرُثُونَ «63» أَ أَنْتُمْ تَزْرَعُونَهُ أَمْ نَحْنُ الزَّارِعُونَ «64» لَوْ نَشاءُ لَجَعَلْناهُ حُطاماً فَظَلْتُمْ تَفَكَّهُونَ «65» إِنَّا لَمُغْرَمُونَ «66» بَلْ نَحْنُ مَحْرُومُونَ «67» أَ فَرَأَيْتُمُ الْماءَ الَّذِي تَشْرَبُونَ «68» أَ أَنْتُمْ أَنْزَلْتُمُوهُ مِنَ الْمُزْنِ أَمْ نَحْنُ الْمُنْزِلُونَ «69» لَوْ نَشاءُ جَعَلْناهُ أُجاجاً فَلَوْ لا تَشْكُرُونَ «70» أَ فَرَأَيْتُمُ النَّارَ الَّتِي تُورُونَ «71» أَ أَنْتُمْ أَنْشَأْتُمْ شَجَرَتَها أَمْ نَحْنُ الْمُنْشِؤُنَ «72» نَحْنُ جَعَلْناها تَذْكِرَةً وَ مَتاعاً لِلْمُقْوِينَ «73» فَسَبِّحْ بِاسْمِ رَبِّكَ الْعَظِيمِ «74» فَلا أُقْسِمُ بِمَواقِعِ النُّجُومِ «75» وَ إِنَّهُ لَقَسَمٌ لَوْ تَعْلَمُونَ

ص: 6350

عَظِيمٌ»

ترجمه آيات: همانا، اى گمراهان انكار كننده! حتماً از درختى (بد منظر و بد طعم و بد بو) كه زقّوم است خواهيد خورد. آنگاه شكم ها را از آن پر خواهيد كرد. و روى آن از آب جوشان مى نوشيد. پس مانند شتران عطش زده مى نوشيد. اين است پذيرايى (ابتدايى) آنان روز قيامت. ما شما را آفريديم، پس چرا تصديق نمى كنيد؟ آيا آنچه را (در رحم) مى ريزيد ديده ايد؟ آيا شما آن را (به صورت انسان) مى آفرينيد يا ما آفريننده ايم؟ ماييم كه مرگ را در ميان شما مقدّر كرديم و هرگز (مغلوب نمى شويم) و كسى بر ما پيشى نمى گيرد. تا مانند شما را جانشين شما كنيم وشما را در جهانى كه نمى دانيد پديدار گردانيم. شما آفرينش نخستين را دانستيد، پس چرا (به آفرينش دوباره) متذكّر نمى شويد؟ آيا آنچه را كشت مى كنيد، ديده ايد؟ آيا شما آن را مى رويانيد يا ما روياننده ايم؟ اگر بخواهيم آن را خار و خاشاك مى گردانيم، پس شما از روى تعجّب مى گوييد: ما زيان ديده ايم. بلكه محروم و بدبختيم. آيا آبى را كه مى نوشيد ديده ايد؟ آيا شما آن را از ابر باران زا فرو آورديد يا ما فرو فرستنده ايم؟ اگر بخواهيم آن را شوروتلخ مى گردانيم، پس چرا سپاسگزارى نمى كنيد؟ آيا آتشى را كه مى افروزيد، ديده ايد؟ آيا شما درخت آن را ايجاد كرده ايد يا ما ايجاد كننده ايم؟ ما آتش را وسيله تذكّر (آتش قيامت) و نعمتى براى مسافران قرار داده ايم. پس به نام پروردگار بزرگت تسبيح گوى. پس سوگند به جايگاه ستارگان. و البتّه اگر بدانيد اين سوگندى است بزرگ.

99-07-06- سيري در نهج البلاغه شرح خطبه 72

شريعتي: بسم الله الرحمن الرحيم، اللهم صل علي محمد و آل محمد

ص: 6351

و عجل فرجهم.

سلام مي کنم به همه بينندگان خوب و نازنين مان، به سمت خداي امروز خيلي خوش آمديد. انشاءالله هرجا هستيد خداي متعال پشت و پناه شما باشد. براي سلامتي و شفاي همه بيماران دعا کنيم. حاج آقاي حسيني قمي سلام عليکم، خيلي خوش آمديد.

حاج آقاي حسيني قمي: سلام عليکم و رحمة الله، عرض سلام و ارادت خالصانه خدمت همه بينندگان عزيز دارم. آرزوي سلامتي براي همه مردم داريم، انشاءالله بتوانيم با سلامتي از اين بيماري و مشکلات عبور کنيم. چند وقتي است در پيام ها مي نويسند که شما چيزي از مشکلات مردم نمي گوييد. صادقانه بگويم که مشکلات معيشتي مردم به برکت طرح هاي مجلس شوراي اسلامي دارد حل مي شود، مشکل مسکن حل شد، نماينده دويست ميليون وديعه مسکن را گرفتند. مشکل وسيله نقليه شان هم که حل شد با دنا پلاس سيصد ميليوني قسطي، ديگر مشکلي نيست که بخواهيم حرص بخوريم. با تعريفي که مقام معظم رهبري از مجلس کردند، انتظارها بيش از اين است.

گر حکم شود که مست گيرند *** در شهر هرآنچه هست گيرند

جز شرمندگي چيزي نيست و خجالت مي کشيم از اينکه مطرح کنيم از اين همه گرفتاري هايي که مردم دارند. دولتمردان هم بايد خيلي بيش از اينها تدبير کنند. هر روز مردم درگير مشکلي هستند. بحث وديعه مسکن، تازگي آقاي وزير گفتند ما به سي هزار نفر توانستيم بدهيم. چند ميليون مستأجر داريم که گرفتار هستند. اجاره ها و رهن ها بي داد مي کند. انشاءالله بقيه مشکلات هم همينطور برطرف کنند. آنها در رفاه باشند همه مردم در رفاه هستند. گفتن اين حرف ها ديگر تأثيري ندارد و من با نقد غير مؤدبانه موافق

ص: 6352

نيستم. گاهي جملاتي مي گويند در شأن يک برنامه ديني نيست. در شأن عالم ديني نيست. وقتي اميرالمؤمنين ديد که لشگر حضرت به لشگر معاويه دشنام مي دهند، فرمود: «إِنِّي أَكْرَهُ لَكُمْ أَنْ تَكُونُوا سَبَّابِينَ» من دوست ندارم شما حتي به دشمن سَب بگوييد. چرا اينطور مي گوييد؟ «وَ لَكِنَّكُمْ لَوْ وَصَفْتُمْ» اشکالات خود را بگوييد، ولي مؤدبانه بگوييد. بعضي بي ادبانه مي گويند: مسئولين کشور را بايد به گاري ببنديد. ما بي نقص نيستيم، راضي هستيم کسي بگويد: فلاني را بايد به گاري ببندند، به درد سخنراني نمي خورد! نقد داريم، ولي تعبير مؤدبانه باشد و تحريک نکنيم. در همين داستان هست که عمر بن حمق خزاعي خدمت اميرمؤمنان آمد، گفت: يا اميرالمؤمنين شما ما را ادب کردي. ما هم ادب شديم. پس چه بگوييم؟ حضرت فرمود: اوصاف آنها را بگوييد. انشاءالله خداوند فرجي براي اين ملت مظلوم و گرفتار برساند.

شريعتي: انشاءالله از اين شرايط عبور کنيم و مشکلات به زودي مرتفع شود. خدا رحمت کند حضرت آيت الله العظمي بهجت را، مي فرمودند: وقتي خطبه هاي نهج البلاغه را مي شنويد گويي پاي منبر اميرالمؤمنين نشسته ايد. بحث امروز شما را خواهيم شنيد.

حاج آقاي حسيني قمي: بسم الله الرحمن الرحيم، ادامه خطبه 210 نهج البلاغه را که هفته پيش مطرح کرديم، کسي به اميرالمؤمنين عرض کرد آيا اين رواياتي که دست مردم هست درست است يا نه؟ حضرت اين خطبه طولاني را بيان کردند و آنچه در ميان مردم هست، روايات چند دسته هست. فرمودند: يک عده منافقيني هستند که دروغ مي گويند اگر مي گويند: مسلمان هستيم. اسلامشان ساختگي است. «يَكْذِبُونَ عَلَى رَسُولِ اللَّهِ» به پيامبر نسبت دروغ مي دهند. حتي خود پيامبر فرمود:

ص: 6353

در زمان حياتشان فرمودند که بعضي دارند به من نسبت دروغ مي دهند. يک عده اينطور هستند بعد حضرت اشاره کردند چرا منافقين در قرآن اوصافشان بيان شده و منافقين بعد از مرگ پيامبر، رحلت پيامبر از بين نرفتند. اينها ماند و تعبير حضرت اين است «جَعَلُوهُمْ عَلَى رِقَابِ النَّاسِ» حاکمان اينها را بر گرده مردم سوار کردند و دنيا را با هم خوردند. «فَأَكَلُوا بِهِمُ الدُّنْيَا» در يک فراز ديگر حضرت مي فرمايد: بعضي از اصحاب بودند که تمام وقت در محضر پيغمبر بودند، هرچه از پيامبر مي شنيدند کامل دريافت مي کردند و اگر پيامبر سخني نمي فرمودند، اينها از رسول خدا سؤال مي کردند، صحابي که دائماً با پيامبر خلوت داشت، جلسه داشت و اگر پيامبر سخن نمي فرمود از پيامبر سؤال مي کرد، هيچکسي نبود غير از اميرالمؤمنين. در مورد عظمت علمي اميرالمؤمنين هيچکسي ترديد نکرده است.

علامه اميني(ره) در الغدير مفصل نوشتند که اين خلفا چقدر در مسائل علمي به اميرالمؤمنين مراجعه مي کردند. دهها بار، اين جمله معروف که اگر اميرالمؤمنين به فرياد ما نرسيده بود، ما از بين مي رفتيم. حضرت مي فرمايد: «وَ لَيْسَ كُلُ أَصْحَابِ رَسُولِ اللَّهِ ص مَنْ كَانَ يَسْأَلُهُ وَ يَسْتَفْهِمُهُ» همه اصحاب پيامبر اينطور نبودند که مسأله از پيامبر بپرسند. سؤال کنند و چيزي ياد بگيرند. وقتي اميرالمؤمنين در بالاي منبر مي فرمود: من راه هاي آسمان را بهتر از راه هاي زمين بلد هستم و هرچه مي خواهيد از من بپرسيد، الآن چقدر عالمان دين ما غصه مي خورند، کاش آن زمان مردم درک و شعور داشتند و اين مبهمات ديني را از اميرالمؤمنين مي پرسيدند. معروف است که کسي بلند مي شود و مي پرسد که تعداد موي سر و

ص: 6354

صورت من چقدر است؟ از باب استهزاء مي پرسد، آن جواب تاريخي که حضرت به او دادند. حضرت فرمودند: همه اصحاب رسول خدا اينطور نبودند که سؤال کنند از پيامبر و چيز ياد بگيرند. «حَتَّى إِنْ كَانُوا لَيُحِبُّونَ أَنْ يَجِي ءَ الْأَعْرَابِيُّ وَ الطَّارِئُ» اينها نشسته بودند، بلا تشبيه عالمان بزرگي که ما داشتيم و از دست رفتند، چقدر شاگردان اينها حسرت مي خورند کاش يکبار ديگر آيت الله العظمي بروجردي بود و مي توانستيم شيخ مفيد را درک کنيم. اينها خاک پاي اميرالمؤمنين هستند، الآن همه حسرت مي خورند که کاش بودند و ما مسائل ديني خود را مي پرسيديم. آنوقت حضرت مي فرمايد: اينها نشسته بودند ببينند باديه نشيني نمي آيد يک چيزي از پيامبر بپرسد؟ «الطاري» تازه وارد است. تازه واردي مي آيد از پيامبر چيزي بپرسد و در حاشيه اش ما هم چيزي ياد بگيريم؟ «فَيَسْأَلَهُ ع حَتَّى يَسْمَعُوا» منتظر بودند بيايد. «وَ كَانَ لَا يَمُرُّ بِي مِنْ ذَلِكَ شَيْ ءٌ إِلَّا سَأَلْتُهُ عَنْهُ وَ حَفِظْتُهُ» اما من هرچه به ذهنم مي رسيد بلافاصله از رسول خدا سؤال مي کردم و اگر من سؤال نمي کردم، پيامبر براي من بيان مي کردند.

در کافي شريف تعبيري دارد از اميرالمؤمنين که شايد ادامه همين خطبه باشد. حضرت فرمود: «وَ قَدْ كُنْتُ أَدْخُلُ عَلَى رَسُولِ اللَّهِ ص كُلَّ يَوْمٍ دَخْلَةً وَ كُلَّ لَيْلَةٍ» من هر روز يک جلسه خلوت و سري مخصوص با پيامبر داشتم و هر شب، روز يک جلسه اختصاصي ويژه و شب هم يک جلسه اختصاصي، آنوقت «دَخْلَةً فَيُخْلِينِي فِيهَا أَدُورُ مَعَهُ حَيْثُ دَارَ» آن جلسه را حضرت اختصاص به من مي دادند و مي گفتند: براي تو، نمي گذاشتند کسي وارد شود. هرجا پيامبر مي رفت با او

ص: 6355

مي رفتند که جلسه را از دست ندهند. «وَ قَدْ عَلِمَ أَصْحَابُ رَسُولِ اللَّهِ ص أَنَّهُ لَمْ يَصْنَعْ ذَلِكَ بِأَحَدٍ مِنَ النَّاسِ غَيْرِي» همه شاهد بودند پيامبر براي هيچکس اينطور وقت نمي گذاشت که بگويد: صبح يک جلسه خصوصي و بعد از ظهر يک جلسه خصوصي. «فَمَا نَزَلَتْ عَلَى رَسُولِ اللَّهِ ص آيَةٌ مِنَ الْقُرْآنِ إِلَّا أَقْرَأَنِيهَا» آن آيه را پيامبر براي من مي خواندند. «وَ أَمْلَاهَا عَلَيَّ» املاء مي کردند، «فَكَتَبْتُهَا بِخَطِّي» من مي نوشتم. «وَ عَلَّمَنِي تَأْوِيلَهَا وَ تَفْسِيرَهَا وَ نَاسِخَهَا وَ مَنْسُوخَهَا وَ مُحْكَمَهَا وَ مُتَشَابِهَهَا وَ خَاصَّهَا وَ عَامَّهَا» تفسير و تأويل و ناسخ و منسوخ، محکم و متشابه و خاص و عام را به من مي گفت. يک انسان عادي نمي تواند همه اينها را در سينه بسپارد. «ثُمَّ وَضَعَ يَدَهُ عَلَى صَدْرِي» پيامبر دست مبارکشان را روي سينه من گذاشتند، «وَ دَعَا اللَّهَ لِي أَنْ يَمْلَأَ قَلْبِي عِلْماً وَ فَهْماً و حُكْماً وَ نُوراً» دعاي پيامبر بود دست بر سينه من که اين همه علوم در خاطر من بماند. پس حضرت مي فرمود: يک عده منحصر به فرد مثل عل بن ابي طالب است و بعضي هم نه، عمداً دروغ مي گفتند. عده اي عمداً به پيامبر دروغ مي بستند، منافقيني که عمداً نسبت دروغ مي دادند. عده اي حواس جمع نداشتند، دقت نداشتند در دريافت احاديث که درست دريافت کنند. يک عده هم درست دريافت مي کردند، در اوج کساني که صحيح دريافت مي کردند، کيست؟ اميرالمؤمنين است با جلسات اختصاصي با پيامبر.

پس خود اميرالمؤمنين مي فرمود که اصحاب چند دسته بودند. جلسه گذشته عرض کرديم که عده اي با کمال تأسف مي گويند: تمام اصحاب پيامبر عادل هستند. همه اينها بهشتي و عادل هستند

ص: 6356

و به هرکدام اقتدا کنيد اينها ستاره هستند، هدايت مي شويد و اصحاب همه خوب هستند و کسي را جدا نکنيد. اين صريح کلام اميرالمؤمنين است که درونشان منافق است. گفتيم تعريفشان از صحابي چيست؟ مي گويند: «من لقى النبيّ صلّى اللّه عليه و آله» هرکس پيامبر را ديد ه باشد، ولو يک لحظه، کم يا زياد باشد، راوي باشد، چيزي از پيامبر نشنيده باشد. در جنگ ها همراه پيامبر بوده يا نه، يک کسي دنبال عيش و نوش خود رفته، در کوچه به او گفتند: مي بيني آقا دارد از دور مي آيد؟ اين پيامبر است. اين را ديگر صحابي پيامبر مي گويند. اگر کسي اين را بپذيريد، قابل قبول است؟ مثلاً فلان مرجع تقليد را يک سفر در قم در خيابان در حرم حضرت معصومه رد مي شديم، گفتند: آن آقا که از دور مي رود آيت الله العظمي بروجردي است. عه، پس اسم ايشان را جزء اصحاب آقا بنويسيم.

جوانان ما، بچه هاي ما براي يکبار هم شده بايد اين مطلب به گوششان بخورد که چرا اصرار دارند تمام اصحاب را بگويند: عادل هستند؟ چرا اصرار دارند؟ براي اينکه تمام کارهايي که بعدها جانياني که به اسم خليفه رسول الله انجام دادند، چهارده خليفه اموي و سي و هفت خليفه عباسي را توجيه کنند. معاويه صحابي بود، مروان صحابي بود، صحابي هم سر بسته و در بسته بهشتي هستند و عادل هستند و کاري نداشته باشيد. اينها اصرار به اين حرف دارند و لازمه اين حرف اين است که بيش از صد هزار نفر از کساني که در مدينه بودند، ما بگوييم: تمام اهالي اين شهر همه عادل هستند. همه بهشتي

ص: 6357

هستند و هريک از اينها راهي نشان شما داد، هدايت مي شويد. اگر ديدن پيامبر يک چنين اثري مي خواست داشته باشد بايد روي ابوجهل ها و ابوسفيان ها اثر مي گذاشت.

مي خواهيم از نظر دليل عقلي و آيات قرآن بررسي کنيم. روايتي که اينها نقل مي کنند، اگر ديدند ما تعصب بي جا داريم پيامک بدهند. بعضي فکر مي کنند ما يک چيزي را نمي خواهيم بگوييم، چه عقلي مي پذيرد که هرکس پيامبر را ديده، ديگر هرکاري کرد ديگر عادل و بهشتي است؟ دنبال هرکدام از اين 120 هزار نفر برويد، هدايت مي شويد. به پيامبر نسبت مي دهند که پيامبر فرمود: اصحاب من، هرکاري ديگري مي خواهيد انجام بدهيد، بدهيد. «غفرتُ لکم» در دين يکجا داريم که بگويند: چون شما عنوان صحابي داريد، هر غلطي مي خواهيد بکنيد. بهشت تضمين شماست؟! اين با عقل و منطق نمي سازد. من اشاره اي به بحث تاريخي کنم و همه اهل سنت اين را نمي گويند. در ميان اهل سنت چهره هاي شاخصي هستند مخالف اين حرف هستند. جناب سعد تفتازاني که از علماي بزرگ اهل سنت است، براي قرن هشتم هست. کتاب مختصر المعاني او را در حوزه مي خوانند. به او استاد کل مي گويند. ملا سعد تفتازاني که نامش مسعود بن عُمر است. کتاب او در بلاغت حرفي براي گفتن داشته است. اين عالم اهل سنت اتفاقاً مخالف اين نظريه عدالت صحابه است. مي گويد: همين جنگ هاي بين اصحاب ثابت مي کند همه عادل نيستند. خيلي استدلال منطقي است. عالمي براي قرن هشتم، ششصد سال پيش مي گويد: همين که اين همه جنگ بين اصحاب پيش آمد يعني اينها همه عادل نيستند. اين طرف در جنگ جمل اميرالمؤمنين عادل و بهشتي است. آن طرف طلحه

ص: 6358

و زبير و ديگران بهشتي هستند! نه، بايد حق را از باطل تشخيص بدهيد.

در جنگ صفين نمي شود بگوييم: معاويه بهشتي است، اينها بهشتي و واجب الجنه هستند، سيصد صحابي که به دست معاويه در جنگ صفين کشته شدند صحابي و عادل و بهشتي هستند. به قول اين عالم بزرگ مي گويد: نمي شود ظالم و مظلوم را هردو بهشتي بگوييم. امروز دهم ماه صفر و شهادت عمار ياسر است. يا بگوييد: عمار جهنمي است يا معاويه جهنمي است. معاذ الله! عمار که خود پيامبر فرمود: «تَقْتُلُكَ الْفِئَةُ الْبَاغِيَةُ» ستمگرها تو را مي کشند. چطور ما بگوييم: ظالم و مظلوم بهشتي هستند؟ قاتل و مقتول بهشتي هستند؟ اين با هيچ منطقي سازگار نيست. سکولاري که امروز مي گويند، نتيجه همين است که شما هرکاري کردي و هرچيزي گفتي و هر حرفي زدي، «اعملوا ما شئتم فقد غفرتُ لکم» جلسه پيش تقريباً چهارده نمونه گفتم. صحيح بخاري از مهمترين کتاب هاي اهل سنت است. يک بابي به نام باب الجاسوس دارد. رواياتي که در مورد جاسوس هاي صدر اسلام بودند، نقل کرده است. از جمله اين داستان را نقل مي کند. مي نويسد يک زني به نام ساره از مکه به مدينه آمد، به پيامبر گفت: من آمدم، به من پول و لباس بدهيد، گرفتاري مالي دارم، به من کمک کنيد. رسول خدا فرمود: تو مهاجر هستي و مسلمان به مدينه آمدي؟ گفت: نه، من اسلام را قبول نکردم و کافر هستم. فقط آمدم چون گرفتاري مالي داشتم. رسول خدا فرمود: «فأين أنت من شبان مكة» مگر جوان هاي مکه تو را اداره نمي کنند؟ چون اين زن در جلسات عياشي جوان هاي مکه آوازه خوان بود

ص: 6359

و پول مي گرفت. حضرت فرمود: تو که اين کاره بودي! مگر پول نمي گرفتي که آمدي و از ما پول مي خواهي؟ گفت: نه، بعد از جنگ بدر جلسات تعطيل شده است. اجازه نمي دهند جلسات برگزار کنيم براي اينکه اينها کينه در دلشان باشد براي جنگ بعدي، جنگ احد که آمدند. ديگر مجالس شادي تعطيل است. چون جلسات تعطيل است ما هم بساط عياشي نداريم! ما بوديم چه مي گفتيم؟ الحمدلله، خدا تو را ذليل کند. مسلمان هم که نشدي و کافر هستي. حضرت فرمود: به او لباس و مرکب بدهيد، شکمش را سير کنيد، پول بدهيد برود. اين اخلاق پيامبر با دشمن است. بعضي مي گويند: چرا پيامبر چنين کرد؟ گرسنه است. اميرالمؤمنين در نهج البلاغه فرمود: «فَإِنَّهُمْ صِنْفَانِ إِمَّا أَخٌ لَكَ فِي الدِّينِ وَ إِمَّا نَظِيرٌ لَكَ فِي الْخَلْقِ» يا برادر ايماني توست يا آدميزادي است مثل تو. بالاخره آدميزاد گرسنه است. تو بلد هستي هدايتش کن. هدايت نشده چه کنيم؟ از گرسنگي بميرد؟ ما مسئول هستيم.

وقتي اين زن رفت، جبرائيل بر پيامبر نازل شد که اين زن دارد جاسوسي مي کند. به اين نيت نيامده بود ولي الآن دارد جاسوسي مي کند. آقا اميرالمؤمنين را فرستادند و فرمودند: برو ببين نامه اي که به عنوان جاسوس دارد از او بگير. حضرت آمد و او قبول نمي کرد و اعتراف کرد و يک کاغذي نشان داد و گفت: من اين نامه را از يکي از اصحاب پيغمبر گرفتم، يک پولي داد گفت: اين نامه را يواشکي ببر، به کفار قريش بده و بگوييد: پيامبر دارد آماده مي شود براي يک نبرد. از اسرار نظامي پيامبر آگاه شد، يک پولي به او دادند،

ص: 6360

اين صحابي پيامبر يک پولي به اين زن داد، اميرالمؤمنين اين نامه را گرفت و آمدند. رسول خدا به حاطب فرمود: چرا اين کار را کردي؟ تو صحابي من هستي؟ مسلمان عليه من جاسوسي مي کند؟ او هم عذري آورد و گفت: من مي دانستم اينها موفق نمي شوند و خدا به تو خبر مي دهد مشرکين چه کار مي کنند. توجيه کرد و پيامبر هم پذيرفت. همانجا خليفه دوم گفت: يا رسول الله اجازه بده من گردن اين جاسوس را بزنم! پيامبر فرمود: کاري با او نداشته باشيد و حضرت او را بخشيد. سؤال من اين است که او صحابي است يا نه؟ چه بهشتي، خليفه مي گويد: بگذار گردن اين جاسوس را بزنم. پيامبر به دادش رسيد. آنوقت چطور مي توانيم بگوييم تمام اصحاب سر بسته بهشتي هستند؟

در مستدرک حاکم نيشابوري که از منابع بسيار مهم اهل سنت است داستان مُغيره را نوشته است. مغيره يک عمل بسيار زشتي انجام داد، زماني که حاکم کوفه بود. مغيره استاندار خليفه دوم بود در کوفه، يک فحشايي مرتکب شد به خليفه خبر دادند. خليفه گفت: او را بياوريد. شاهد آوردند، سه شاهد، سؤال اين است: چطور خليفه نگفت اين صحابي است! گفت: شاهدان شهادت بدهند تا من حد الهي را بر او جاري کنم. چه شد حد جاري نشد، بماند. امام مجتبي(ع) داستاني دارد که در احتجاج به آن اشاره شده است. پس اگر صحابي همه سر بسته و در بسته پاک و خوب هستند، چرا اينجا خليفه قبول نکرد؟ خليفه گفت: شاهدان بيايند؟ نمونه سوم بحث فراواني دارد، ابن ابي الحديد در جلد بيستم يک فصل مفصلي وارد اين بحث

ص: 6361

شده است. اين قصه را ابن ابي الحديد و طبري در تاريخ خود نقل کردند. نمونه بعدي از مغيره شخصي به نام قدامة بن مظعون، او بدري بود. يعني در جنگ بدر حضور داشت. شراب خواري کرد، در زمان خليفه، خود خليفه بر اينها حدود الهي را اجرا کرد. خليفه نگفت: اينها صحابي هستند. اين نظريه عدالت صحابه را اگر امروز اينقدر پر و بال مي دهند، خود اينها گاهي به اينها ملتزم مي شدند، و گاهي نمي شدند. انگيزه اين بود که با نظريه ي عدالت صحابه کار خود را توجيه کنند ولي خودشان در اين مي ماندند. وقتي قدامه بن مظعون را آوردند و گفتند: شارب خمر است، خليفه بر او حد جاري کرد.

نمونه چهارم که باز ابن ابي الحديد نقل مي کند در مورد خالد بن وليد است، وقتي کار زشتي انجام داد، خليفه «حكم بفسقه و بوجوب قتله » قتل او واجب است. ابن ابي الحديد در مورد سعد بن عباده نقل مي کند. داستان سقيفه ي بني ساعده را يکوقتي اشاره کرديم. وقتي نشستند در سقيفه بني ساعده گفتند: پيامبر چيزي نگفت، ما بايد خودمان خليفه را تعيين کنيم. انصار گفتند: خليفه پيامبر از ما باشد. مهاجرين گفتند از ما باشد. ديدند يکوقت سمت انصار و سعد بن عباده مي رود که رئيس انصار بود و اهدافي که داشتند به آن نرسند. با خليفه اول بيعت کردند، سعد بن عباده تا آخر عمر با اين جريان مخالف بود. با داستان سقيفه و انتخاب خليفه در سقيفه بني ساعده مخالف بود و خلفا خيلي با اين بد بودند. «قتل الله سعدا اقتلوه فإنه منافق» اين منافق را بکشيد! اگر صحابي

ص: 6362

است چرا خودتان منافق مي گوييد؟

مورد ششم، ابن ابي الحديد مي گويد: فرزند خليفه دوم، عبدالرحمان در زمان حکومت عمروعاص والي مصر بود، شراب خواري کرد. عمروعاص به فرزند خليفه حد الهي را جاري کرد و او را به مدينه فرستاد، پدرش هم او را زنداني کرد. اينقدر او را کتک زد که گفت: دارم از کتک هاي تو مي ميرم. اين آقا صحابي بوده يا نه؟ «اعملوا ما شئتم فقد غفرتُ لکم» نمونه اي ديگر که همه منابع نقل کردند داستان کشتن خليفه سوم است. حتماً با برنامه هاي خليفه سوم موافق نبودند و حتماً با کشتن خليفه هم موافق نبودند. اين بحثي در تاريخ نيست. اين پيراهن عثمان را معاويه درست کرد که اميرالمؤمنين را قاتل عثمان معرفي کند. قطعاً اميرالمؤمنين در عين اينکه با کارهاي خليفه سوم موافق نبودند ولي اينکه بريزند و بکشند و خليفه کشي رسم شود، حضرت موافق نبودند. از جمله کساني که به شدت موافق بود، عايشه همسر پيغمبر بود. مي گفت: او را بکشيد. خوب مگر او صحابي پيامبر نيست؟ شما خودتان به صحابي پيغمبري که عدالتش قطعي است و واجب الجنه است، فرمان قتلش را مي دهيد و مي گوييد: خدا لعنتش کند.

مورد هفتم، مروان! وقتي جنگ جمل تمام شد مروان جزء اصحاب است. از اين کلام سلمان فارسي خيلي لذت بردم. نزد او آمدند و او را نمي شناختند، گفتند: تو سلمان فارسي هستي. صحبي پيامبر هستي. گفت: نه! گفتند: تو سلمان نيستي؟ گفت: سلمان هستم ولي صحابي آن کسي است که با پيامبر در بهشت هم برود. آنجا معلوم مي شود، اگر ما بهشت رفتيم صحابي هستيم وگرنه اينکه صرفاً به ما بگويند پيامبر

ص: 6363

را ديديم فايده ندارد. اين خطبه 72 نهج البلاغه اميرالمؤمنين است. بعد از جنگ جمل مروان در جمل اسير شد. حسن و حسين(عليهم السلام) را شفيع قرار داد و نزد اميرالمؤمنين آمد. امام حسن و امام حسين شفاعت کردند که با او کاري نداشته باش. مروان را ببخشيد. همين مروان بعدها بالاي منبر به امام حسن جسارت مي کرد!! مروان گفت که اجازه بدهيد با شما بيعت کنم. حضرت قبول نکردند. فرمودند: مگر يکبار با ما بيعت نکردي؟ «لَا حَاجَةَ لِي فِي بَيْعَتِهِ إِنَّهَا كَفٌّ يَهُودِيَّةٌ» دست تو دست يهودي است. خيانت است، دست مکر است. تو الآن با ما بيعت کني دوباره از پشت خنجر مي زني. اين صحابي است يا نه؟ صحابي است ولي اميرالمؤمنين در مورد اين کسي که شما همه گفتيد صحابي، مي فرمايد: «إِنَّهَا كَفٌّ يَهُودِيَّةٌ» اين آقا بعداً خودش خليفه رسول الله مي شود.

در قضاوت هايي که خلفاء داشتند، موارد فراواني بود که حتي خود خلفاء وقتي قضاوت مي کردند غير از مراجعه به اميرالمؤمنين، ابن ابي الحديد مي گويد: بعضي از اصحاب پيغمبر مثل بلال حبشي، مي گفتند: خليفه اين حکم تو اشتباه است. او هم اصلاح مي کرد. اگر اين آقا عادل است، اين چه صحابي عادلي است که دهها حکم خلاف دارد و اصحاب تذکر مي دهند. يا قضاوت هايي که علامه اميني نقل مي کند اينها داشتند، اگر اينها عادل بودند اميرالمؤمنين نبايد دخالت کند. آقا اينها عادل هستند، شما هرچه بگوييد درست است.

آيه 155 سوره آل عمران خيلي عجيب است. در تاريخ ديدم وقتي در جنگ احد عده اي فرار کردند، وقتي ديدند اوضاع ناجور است و دشمن از پشت حمله کرد. عده اي از مشرکين دنبال

ص: 6364

گرفتن امان نامه از ابوسفيان بودند. اصحاب پيامبر، پيامبر را رها کردند. دندان و پيشاني پيامبر شکست. اينها اصحاب پيامبر نبودند؟ آماده بودند بروند از ابوسفيان امان نامه بگيرند براي نجات خودشان. يا در صلح حديبيه وقتي پيامبر فرمود: امسال به حج نمي رويم، بنا شد صلح کنيم، روايت اين است که حضرت فرمود: بلند شويد سر بتراشيد، حجي در کار نيست! در صحيح بخاري است، فرمود: بخدا قسم يک نفر از اصحاب بلند نشدند. «ما قامَ» يک نفر حرف پيامبر را گوش نکرد. آنوقت ما سر بسته بگوييد همه اينها صحابه هستند.

ابن ابي الحديد مثال زيبايي در شرح نهج البلاغه دارد از بعضي علماي بزرگ نقل مي کند، مي گويد: اگر شما بخواهيد اين را بگوييد، در مورد اصحاب ديگر انبياء هم بايد بگوييد. بعضي هايشان در مورد عصمت انبياء حرف دارند. عصمت انبياء را قبول نداريد، آنوقت اصرار داريد عدالت اين صحابه اي که يکسري را نام بردم، بگوييد در بست اينها عادل هستند؟ بين ما و شما قرآن حاکم باشد. در داستان حضرت موسي هست «إِنَ قارُونَ كانَ مِنْ قَوْمِ مُوسى » (قصص/76) قارون که آخر قرآن مي گويد: «فَخَسَفْنا بِهِ وَ بِدارِهِ الْأَرْض » (قصص/81) زمين او را فرد برد. جُرم قارون چه بود؟ مگر صحابي حضرت موسي نبود؟ پسر خاله حضرت موسي نبود؟ حاضر نشد زکات مالش را بدهد. اينطور نيست که اگر کسي صحابي حضرت موسي بود، صحابي خاتم الانبياء بود، صحابي حضرت عيسي بود، بگوييم: «غفرتُ لکم» نه بابا، خدا همانجا مجازاتش کرده است.امام صادق فرمود: «ولاية لعلي بن ابي طالب أحبّ من ولايتي» اينکه من ولايت علي بن ابي طالب را دارم، براي من محبوب تر

ص: 6365

است تا اينکه فرزند اميرالمؤمنين باشم.

سوره اعراف آيه 175 داستان بلعم باعورا است، بلعم باعورا مبلغ حضرت موسي بود و نزديکترين مستجاب الدعوه بود. «وَ اتْلُ عَلَيْهِمْ نَبَأَ الَّذِي آتَيْناهُ آياتِنا فَانْسَلَخَ مِنْها فَأَتْبَعَهُ الشَّيْطانُ فَكانَ مِنَ الْغاوِينَ» (اعراف/175) سوره مبارکه توبه از اول سوره تا آخر بخوانند، تمام صحابي که فرار کردند و پيامبر را خون دل دادند و اذيت کردند، با حوصله يکبار سوره توبه را بخوانيد، ببينند با وجود سوره توبه مي توانيد بگوييد دربست بهشتي هستيد؟ کتابي که مرحوم آيت الله محمد آصف محسني نوشته است، ترجمه شده است. کتاب بسيار مهمي است، آيت الله آصف محسني از علماي بزرگ افغانستاني بودند، از مراجع تقليد بودند که يکي دو سال پيش از دنيا رفتند. اين ديار عالمان فراواني دارد. از مراجع تقليد نجف آيت الله فياض، از علماي بزرگ افغانستاني هستند. عالمان بسيار بزرگ، شلوغ ترين درس حوزه در ادبيات فارسي درس مدرس افغاني بود. پيرمردي براي افغانستان بودند. مرحوم مدرس که درس ايشان سيصد، چهارصد شاگرد داشت. از اول ادبيات تا رسائل و مکاسب، ده پايه را بدون مطالعه کتاب باز مي کردند. يک روز گفتم: امروز قرار است شما درس بدهيد؟ گفتند: بله، گفتم: پس درس از اينجا شروع مي شود. ناراحت شد و فرمود: اجازه نداريد به من بگوييد از کجا شروع مي شود. من سر درس آمدم کتاب باز کنيد و بگوييد از کجا بگو. از پايه اول تا پايه ده حوزه را مي گفت: سر درس کتاب براي من باز کنيد. کتاب «عدالت صحابه» کتاب بسيار خوبي است.

شريعتي: براي تهيه کتاب به سايت برنامه سمت خدا مراجعه کنيد و يا

ص: 6366

به 20000303 پيامک بدهيد. امروز صفحه 543 قرآن کريم را تلاوت خواهيم کرد.

«أَ لَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ يَعْلَمُ ما فِي السَّماواتِ وَ ما فِي الْأَرْضِ ما يَكُونُ مِنْ نَجْوى ثَلاثَةٍ إِلَّا هُوَ رابِعُهُمْ وَ لا خَمْسَةٍ إِلَّا هُوَ سادِسُهُمْ وَ لا أَدْنى مِنْ ذلِكَ وَ لا أَكْثَرَ إِلَّا هُوَ مَعَهُمْ أَيْنَ ما كانُوا ثُمَّ يُنَبِّئُهُمْ بِما عَمِلُوا يَوْمَ الْقِيامَةِ إِنَّ اللَّهَ بِكُلِّ شَيْ ءٍ عَلِيمٌ «7» أَ لَمْ تَرَ إِلَى الَّذِينَ نُهُوا عَنِ النَّجْوى ثُمَّ يَعُودُونَ لِما نُهُوا عَنْهُ وَ يَتَناجَوْنَ بِالْإِثْمِ وَ الْعُدْوانِ وَ مَعْصِيَةِ الرَّسُولِ وَ إِذا جاؤُكَ حَيَّوْكَ بِما لَمْ يُحَيِّكَ بِهِ اللَّهُ وَ يَقُولُونَ فِي أَنْفُسِهِمْ لَوْ لا يُعَذِّبُنَا اللَّهُ بِما نَقُولُ حَسْبُهُمْ جَهَنَّمُ يَصْلَوْنَها فَبِئْسَ الْمَصِيرُ «8» يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِذا تَناجَيْتُمْ فَلا تَتَناجَوْا بِالْإِثْمِ وَ الْعُدْوانِ وَ مَعْصِيَةِ الرَّسُولِ وَ تَناجَوْا بِالْبِرِّ وَ التَّقْوى وَ اتَّقُوا اللَّهَ الَّذِي إِلَيْهِ تُحْشَرُونَ «9» إِنَّمَا النَّجْوى مِنَ الشَّيْطانِ لِيَحْزُنَ الَّذِينَ آمَنُوا وَ لَيْسَ بِضارِّهِمْ شَيْئاً إِلَّا بِإِذْنِ اللَّهِ وَ عَلَى اللَّهِ فَلْيَتَوَكَّلِ الْمُؤْمِنُونَ «10» يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِذا قِيلَ لَكُمْ تَفَسَّحُوا فِي الْمَجالِسِ فَافْسَحُوا يَفْسَحِ اللَّهُ لَكُمْ وَ إِذا قِيلَ انْشُزُوا فَانْشُزُوا يَرْفَعِ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا مِنْكُمْ وَ الَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ دَرَجاتٍ وَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ خَبِيرٌ»

ترجمه آيات: آيا نديدى كه خداوند آنچه را در آسمان ها و زمين است، مى داند. هيچ رازگويى و نجواى سه نفره نيست مگر آنكه او چهارمين آنهاست و هيچ پنج نفره اى نيست، مگر آنكه او ششمين آنان است و نه (رازگويانى) كمتر از آن و نه بيشتر، مگر اين كه او با آنهاست، هر جا كه باشند، سپس در روز قيامت آنان را به آنچه

ص: 6367

كه انجام دادند، خبر خواهد داد. همانا خداوند به هر چيزى بسيار داناست. آيا نظر نكردى به كسانى كه از نجوا نهى شدند سپس به آنچه نهى شده، بازگشته و براى گناه و ستم و نافرمانىِ پيامبر با يكديگر نجوا مى كنند و (با اين حال) هنگامى كه سوى تو مى آيند، كلماتى براى تحيّت وسلام (وخوش آمد) بكار مى برند كه (حتى) خدا با آن تو را تحيّت و سلام نگفته است و در بين خودشان مى گويند: (اگر اين مرد پيامبر است) پس چرا خداوند ما را به سبب آنچه مى گوئيم عذاب نمى كند؟ جهنم براى آنان كافى است كه وارد آن مى شوند، پس چه بد سرانجام و جايگاهى است. اى كسانى كه ايمان آورده ايد! هرگاه نجوا مى كنيد، به گناه و ستم و نافرمانىِ پيامبر نجوا نكنيد و نسبت به كار نيك و تقوا نجوا كنيد و از خدا پروا كنيد كه به سويش محشور مى شويد. همانا نجوا از سوى شيطان است تا كسانى را كه ايمان آورده اند اندوهگين كند، در حالى كه جز به اذن خداوند، هيچ (نجوايى) ضرر رسان نيست، پس بايد مؤمنان تنها بر خداوند توكّل كنند. اى كسانى كه ايمان آورده ايد! هرگاه به شما گفته شود در مجالس (براى ديگران) جا باز كنيد، پس جا باز كنيد تا خدا نيز براى شما گشايش دهد و هرگاه گفته شود برخيزيد، برخيزيد. (بزرگى، به نشستن در جاى خاص نيست، بلكه) خدا از ميان شما كسانى را كه ايمان آورده و كسانى را كه صاحب علم و دانش اند، به درجاتى رفعت و بزرگى مى دهد و خداوند به آنچه انجام مى دهيد به خوبى آگاه است.

شريعتي: حسن ختام فرمايشات شما

ص: 6368

را خواهيم شنيد.

حاج آقاي حسيني قمي: بحث ما به اين معنا نيست که ما خداي نکرده همه صحابه را عادل نمي دانيم. تهمت مي زنند که شما تمام صحابه را در بست مرتد مي دانيد، اين روايات که اگر مشکل سندي نداشته باشد، رواياتي داريم که «ارتد الناس بعد رسول الله» اين ارتداد معنايش اين نيست که اينها کافر شدند. هيچوقت نگفتيم تمام اصحاب پيامبر سربسته و در بسته جز سلمان و مقداد، بقيه همه مرتد و کافر هستند. ارتداد آنها بازگشت به گذشته بود. اميرالمؤمنين در نهج البلاغه دارد «إِذَا قَبَضَ اللَّهُ رَسُولَهُ ص رَجَعَ قَوْمٌ عَلَى الْأَعْقَابِ » يعني ولايت را قبول نکردند. امامت اميرالمؤمنين را قبول نکردند. اتفاقاً همين اصحاب بودند که در رکاب اميرالمؤمنين مي جنگيدند. حضرت با همين صحابه کار کرد. ما مي گوييم اينکه سر بسته بگوييد همه بهشتي هستند و وسيله هدايت هستند و خدا همه را آمرزيده را قبول نداريم اما بحث ارتداد هم ارتداد از ولايت و امامت است نه از اسلام. خدا را به حق حضرت زهرا قسم مي دهيم، انشاءالله خداوند همه بيماران را شفا بدهد، لباس عافيت بر تن آنها بکند.

شريعتي: «و الحمد لله رب العالمين و صلي الله علي سيدنا محمد و آله الطاهرين»

99-07-13- سيري در نهج البلاغه شرح حکمت 32

شريعتي: بسم الله الرحمن الرحيم، اللهم صل علي محمد و آل محمد و عجل فرجهم

سلام مي کنم به همه بينندگان خوب و نازنين مان، به سمت خداي امروز خيلي خوش آمديد. انشاءالله هرجا هستيد خداي متعال پشت و پناه شما باشد. انشاءالله دل و جانتان بهاري و سبز باشد. حاج آقاي حسيني قمي سلام عليکم، خيلي خوش آمديد.

حاج آقاي حسيني قمي: سلام عليکم و

ص: 6369

رحمة الله، عرض سلام و ارادت خالصانه خدمت همه بينندگان عزيز دارم. پيروزي زيباي پرسپوليس را تبريک مي گويم، خوشبختانه جوان هاي ما در برابر دلارهاي آل سعود پيروز شدند، انصافاً خيلي نامردي بود. قبل از بازي نگاه مي کردم که در اين شرايط هيچ راهي براي بردن نيست، خدا را شکر که خدا کمک کرد و عزيزان ما مردانه جنگيدند.

شريعتي: انشاءالله در تمام عرصه هاي زندگي مردم نازنين ما موفق و پيروز باشند. بحث امروز شما را خواهيم شنيد.

حاج آقاي حسيني قمي: بسم الله الرحمن الرحيم، در بخش خطبه ها، خطبه دوازدهم «وَ قَالَ ع لَمَّا أَظْفَرَهُ اللَّهُ تَعَالَى بِأَصْحَابِ الْجَمَلِ» وقتي اميرمؤمنين در جنگ جمل پيروز شدند، «وَ قَدْ قَالَ لَهُ بَعْضُ أَصْحَابِهِ» يک کسي آمد محضر اميرالمؤمنين، يکي از اصحاب اميرالمؤمنين، «وَدِدْتُ أَنَّ أَخِي فُلَاناً كَانَ شَاهِدَنَا» گفت: اي کاش برادرم، امروز اينجا بود. «لِيَرَى مَا نَصَرَكَ اللَّهُ بِهِ عَلَى أَعْدَائِكَ» پيروزي شما را بر دشمنانتان مي ديد. معلوم مي شود برادرش را خيلي دوست داشت، دلش مي خواست برادرش در اين شادي پيروزي اميرالمؤمنين، شادي اميرالمؤمنين حتي در از بين بردن دشمنان مخصوصاً در جنگ هاي داخلي اينطور نبود حضرت شادي کنند. ما ندارم حضرت شادي کرده باشند و با غصه، اين جنگ هاي داخلي و تحميلي بود ولي به هر حال اميرالمؤمنين در برابر توطئه سنگين جملي ها پيروز شدند. اين گفت: آقا کاش برادر من اينجا بود و پيروزي شما را مي ديد.

اميرالمؤمنين اول سؤالي پرسيدند، اين سؤال خيلي مهم است و من در بحث امروز روي اين سؤال تأکيد دارم. فرمودند: «فَقَالَ ع أَ هَوَى أَخِيكَ مَعَنَا» آيا نگاه و قلب و فکر برادرت و نيت برادرت

ص: 6370

با ما بود، اگر اينجا بود در رکاب ما مي جنگيد، فکر و عقيده اش با ما بود. گفت: بله، گفت: اگر اينجا بود حتماً در رکاب شما مي جنگيد. «قَالَ نَعَمْ قَالَ فَقَدْ شَهِدَنَا» حضرت فرمود: غصه نخور، گويي او همراه ما حاضر و شاهد بود و تمام کارها سهيم است. نه تنها برادر تو، «وَ لَقَدْ شَهِدَنَا فِي عَسْكَرِنَا هَذَا قَوْمٌ فِي أَصْلَابِ الرِّجَالِ وَ أَرْحَامِ النِّسَاءِ سَيَرْعَفُ بِهِمُ الزَّمَانُ وَ يَقْوَى بِهِمُ الْإِيمَانُ» اين يک خطبه در يک مسأله نيست، اين يک قاعده کلي است، يک اصل از اصول مهم ديني است. اميرمؤمنان فرمود: نه تنها برادر تو با ما سهيم هست و شاهد و حاضر است، «شهدنا في عسکرنا» همه کساني که هنوز به دنيا نيامدند ولي فکر و نيت و قلبشان با ما هماهنگ است در اين ثواب شريک هستند. تا قيام قيامت همه کساني که با اميرالمؤمنين همفکر و هم انديشه هستند در ثواب جهادها سهيم هستند. «سَيَرْعَفُ بِهِمُ الزَّمَانُ» آنهايي که زمان آنها را بعداً خواهد آورد، «وَ يَقْوَى بِهِمُ الايمان» کساني که ايمان به وسيله آنها بعدها تقويت خواهد شد.

يک نکته بسيار مهم در کلام حضرت هست، اينکه حضرت سؤال کردند: «أَ هَوَى أَخِيكَ مَعَنَا» نه اينکه فقط بنشينيم و بگوييم: «يا ليتنا کنا معک» زباني نباشد، شاهد اينکه اين زبان نباشد چيست؟ اگر واقعاً ميل کسي، فکر کسي همراه کسي باشد گويي در آن ثواب شريک است و سهيم است، هيچ چيزي از پاداش او کم نمي شود اين جزء باورهاي جدي و ديني ما هست. همانطور که در لشگر باطل هم همينطور است. اگر کساني با فکر باطلي

ص: 6371

هماهنگ باشند، همه کساني که در سپاه دشمن اميرالمؤمنين بودند، به حسابشان نوشته مي شود که جزء دشمنان اميرالمؤمنين و سيدالشهدا هستند. اين حرف مبالغه نيست. اين صريح قرآن کريم است. سوره مبارکه آل عمران آيه 183، يهودي ها محضر پيامبر آمدند و گفتند: فلان معجزه، فلان معجزه و گاهي بهانه مي آوردند. هر معجزه اي پيامبر مي آوردند مي گفتند: يک معجزه ديگر. قرآن کريم مي فرمايد: پيامبر «قَدْ جاءَكُمْ رُسُلٌ مِنْ قَبْلِي بِالْبَيِّناتِ وَ بِالَّذِي قُلْتُمْ » پيامبراني قبل از من آمدند، همين معجزات را پيامبرها آوردند، «فَلِمَ قَتَلْتُمُوهُمْ إِنْ كُنْتُمْ صادِقِين » پيامبر به اين يهودي ها بگو: پيامبراني قبل از ما بودند همين معجزات را آوردند، چرا ايمان نياورديد؟ نه تنها ايمان نياورديد، آنها را کشتيد. سيدالشهداء در بياني زيبا دارند که مي فرمايد: گاهي بني اسرائيل در يک روز جمعي از پيامبران را مي کشتند. گفتگويي که حضرت در مکه با عبدالله بن عمر داشتند، فرمودند: دست از ياري من برندار، او گفت: من حاضر نيستم. شما نمي خواهيد برويد، «و لكن أخشى أن يضرب وجهك هذا الحسن » مي ترسم برويد چهره نوراني شما هدف شمشير قرار بگيرد. حضرت فرمود: غصه صورت مرا نخور! خبر نداري بني اسرائيل گاهي در يک روز جمعي از پيامبران را مي کشتند و بعد در مغازه ها را باز مي کردند و کاسبي مي کردند. قرآن فرمود: شما همين معجزاتي از من مي خواهيد، اگر اين معجزه را ببيني، به ما ايمان مي آوري پس چرا آنها را کشتيد؟ «فَلِمَ قَتَلْتُمُوهُمْ إِنْ كُنْتُمْ صادِقِين » چرا آن انبياء را کشتيد.

ذيل اين آيه نوراني امام صادق(ع) حديثي دارند که در تفاسير و منابع قديمي ما هست. حضرت فرمود: اينهايي که زمان پيامبر بودند که اينها

ص: 6372

را نکشته بودند، شايد صدها سال بين اينها و آنها فاصله بود. آنوقت قرآن به اين قاطعيت مي فرمايد «فَلِمَ قَتَلْتُمُوهُمْ» شما کشتيد. چطور خدا مي گويد: «فَلِمَ قَتَلْتُمُوهُمْ» جوابش همان يک جمله است. «أَ هَوَى أَخِيكَ مَعَنَا» اينها موافق با آن کشتارها بودند. دلت با هرکسي باشد تمام است. اين باور شايد براي مردم ما سخت باشد. اين صريح قرآن است، پس در جبهه باطل، اگر با جبهه باطل هماهنگ باشيم، قرآن ما را در جبهه باطل مي داند. با اينکه اينها نکشته بودند، قرآن مي گويد: «فَلِمَ قَتَلْتُمُوهُمْ» شما کشتيد! اگر در جبهه حق باشيد، اين نمونه جبهه حق است. اميرمؤمنان فرمود: نه تنها برادرت با ما هماهنگ و حاضر بود و شاهد بود، همان ثوابي که ما داريم، او دارد «وَ لَقَدْ شَهِدَنَا فِي عَسْكَرِنَا» در لشگر ما حاضر بودند، چه کساني؟ «هَذَا قَوْمٌ فِي أَصْلَابِ الرِّجَالِ» اينهايي که بعداً به دنيا مي آيند، همه در اين ثواب شريک هستند. اگر کساني از فيضي محروم هستند ولي دلشان با آن گروه بوده يقين داشته باشند. در بحث وعده هاي الهي به صابران اين را مفصل گفتيم، کساني روزي اهل نماز شب و ذکر و دعا و برنامه هاي مذهبي بودند. فراوان روايت داريم اينها وقتي الآن در بستر بيماري هستند، خداوند فرشته ها را مأمور مي کند همان ثواب را بر اينها بنويسد. يا اگر کسي روزي تنگدست شد، روزي که ثروتمند بود اهل انفاق و صدقات بود و الآن نمي تواند در تمام آن ثواب ها شريک است.

حکمت 32 نهج البلاغه، حضرت تعبير زيبايي دارند «فَاعِلُ الْخَيْرِ خَيْرٌ مِنْهُ» کسي کار خوبي انجام مي دهد، از اين کار خير مهمتر است. مجاهد

ص: 6373

از جهادش بالاتر است، شهيد از شهادتش بالاتر است. کسي که در راه خدا انفاق مي کند، از انفاقش بالاتر است. عالم از علمش بالاتر است. کسي که کار خيري انجام مي دهد از آن کار خير بالاتر است. چون اين منشأ است. مثل اينکه شما يک آب رواني مي بيني مي گويي: اين آب جوي از کجاست؟ مي گويند: يک کيلومتر بالاتر است. قطعاً سرچشمه بالاتر است. «وَ فَاعِلُ الشَّرِّ شَرٌّ مِنْه » يعني منافق از نفاقش بدتر است. تعبير دومي که در کافي مرحوم کليني هست، پيامبر گرامي اسلام فرمود: «نِيَّةُ الْمُؤْمِنِ خَيْرٌ مِنْ عَمَلِه » يا حديثي که «إِنَّمَا الْأَعْمَالُ بِالنِّيَّات » پس يک اصل ديني داريم، اگر فکر ما با گروهي هماهنگ بود، نيت و اعتقاد ما با گروهي هماهنگ بود، قطعاً در ثواب آنها شريک هستيم. در بحث امر به معروف و نهي از منکر هم هست. اگر شما به منکر راضي باشي، در گناه آن شريک هستي. به معروفي راضي باشي در ثوابش شريک هستيد. چون در آستانه اربعين سيدالشهداء هستيم حديثي در منابع قديمي ما هست. داستان آمدن جناب جابر و عطيه روز اربعين به زيارت سيدالشهداء(ع). در روضه ها به اين داستان اشاره مي شود ولي دوست دارم اين را کامل مطرح کنم.

جناب جابر با عطيه آمده است، عطيه يک شخصيت بسيار برجسته اي است، مي گويند: عطيه غلام جابر بود و دست جابر را گرفته بود. عطيه يکي از اصحاب بسيار گران سنگ اهل بيت است. پنج جلد تفسير قرآن دارد. همراه با مختار در قيام حضور پيدا کرد. يکوقتي به دست حجاج اسير شد، وقتي اسير شد و گرفتار دست حجاج شد، حجاج گفت: بايد از علي

ص: 6374

بن ابي طالب اعلام برائت کني. گفت: من حاضر نيستم. دشنام بدهي، گفت: حاضر نيستم. اين در منابع بسياري قديمي ما هست. در يک جلسه چهارصد تازيانه خورد! نه از حجاج اين ظلم ها بعيد است، حجاج جناياتش در تاريخ ثبت شده است. عمر بن عبدالعزيز مي گويد: اگر تمام مردم و تمام عالم جاني خود را بياورند و بدترين جنايت را بکنند، در مسابقه برنده هستيم. در يک جلسه جناب عطيه چون حاضر نشد به اميرالمؤمنين دشنام بدهد، چهارصد تازيانه خورد و اين بزرگوار راوي خطبه فدکيه صديقه طاهره هست. از عبدالله بن الحسن اين خطبه را روايت مي کند. خود جابر هم مقامش معلوم است. فرزند شهيد است، جابر بن عبدالله انصاري، پدرش در رکاب پيامبر به شهادت رسيده و خود جابر شخصيتي است که حامل سلام پيامبر به امام باقر(ع) هست. اين روزها خدمت امام باقر مي آمد و کسب فيض مي کرد از محضر امام، ايمان خودش را به حضرت عرضه مي کرد. اين دو شخصيت استثنايي و بزرگوار در منابع بسيار قديمي ما آمده از جمله بشارت المصطفي براي عماد الدين طبري، وفات عماد الدين طبري 53 هست، حدود نهصد سال پيش. من از بحار علامه مجلسي مي خوانم.

عطيه مي گويد: «خَرَجْتُ مَعَ جَابِرِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ الْأَنْصَارِيِّ زَائِرَيْنِ قَبْرَ الْحُسَيْنِ» روز اربعين زيارت قبر سيدالشهداء آمديم. «فَلَمَّا وَرَدْنَا كَرْبَلَاءَ دَنَا جَابِرٌ مِنْ شَاطِئِ الْفُرَاتِ» وقتي رسيديم جابر کنار شط فرات رفت «فَاغْتَسَلَ» غسل زيارت کرد، «ثُمَّ اتَّزَرَ بِإِزَارٍ وَ ارْتَدَى بِآخَرَ» مثل کسي که مي خواهد مُحرم شود، يک پارچه اي به دوش و يک پارچه اي به کمر بست. «ثُمَّ فَتَحَ صُرَّةً فِيهَا سُعْدٌ فَنَثَرَهَا عَلَى بَدَنِهِ» يک

ص: 6375

مقداري عطر استفاده کرد. «ثُمَّ لَمْ يَخْطُ خُطْوَةً» هيچ قدمي برنمي داشت مگر اينکه ياد خدا مي گفت، «إِلَّا ذَكَرَ اللَّهَ تَعَالَى حَتَّى إِذَا دَنَا مِنَ الْقَبْرِ» جابر در آن سن و سال نابينا شده بود و بينايي نداشت. «قَالَ أَلْمِسْنِيهِ» گفت: دست مرا بگير و روي قبر سيدالشهداء بگذار. «فَأَلْمَسْتُهُ» من دستش را گذاشتم و گفتم اينجا قبر سيدالشهداء است. «فَخَرَّ عَلَى الْقَبْرِ مَغْشِيّاً عَلَيْهِ» تا دست جابر را روي قبر گذاشت، از هوش رفت. در روضه ها اين جمله زياد شنيده مي شود، سه مرتبه گفت: يا حسين، «يَا حُسَيْنُ ثَلَاثاً ثُمَّ قَالَ حَبِيبٌ لَا يُجِيبُ حَبِيبَهُ» دوست جواب دوستش را نمي دهد. بعد گفت: «ثُمَّ قَالَ وَ أَنَّى لَكَ بِالْجَوَابِ» من چطور از شما انتظار جواب داشته باشم؟ «وَ قَدْ شُحِطَتْ أَوْدَاجُكَ عَلَى أَثْبَاجِكَ» در حالي که رگ هاي بدن تو را جدا کردند. بدن اينجا و سر بالاي نيزه است. يادم است يکوقت عزيزي جمله اي مي گفت، اين چند کلمه در حدي نيست، جابر مقام بالايي دارد ولي بي هوش شدن جابر احتمالاً بايد خيلي بيشتر روضه خوانده باشد و در اين نقل نيامده است. روضه وداع سيدالشهداء را خوانده، روضه علي اکبر(ع) را خوانده، حالات پاياني سيدالشهداء را خوانده، سر به نيزه زدن را خوانده، نمي دانم جابر چه روضه اي خوانده است که اين مقدار گزارش هست از هوش رفت.

عطيه مي گويد: «فَرَشَشْتُ عَلَيْهِ شَيْئاً مِنَ الْمَاءِ» يک مقدار آب به صورتش پاشيدم، «فَلَمَّا أَفَاقَ» به هوش آمد. روضه خوان ها مي گويند: کاش عطيه آب به صورت جابر نمي پاشيد در جايي که آب پيدا نشد بچه هاي سيدالشهداء با نداي «هل عطش» به شهادت رسيدند. صبر مي کرد جناب جابر به هوش

ص: 6376

مي آمد. وقتي به هوش آمد گفت: من نبايد انتظار جواب داشته باشم. «وَ فُرِّقَ بَيْنَ بَدَنِكَ وَ رَأْسِكَ» بين بدن و سر تو جدايي انداختند، «فَأَشْهَدُ أَنَّكَ ابْنُ خَاتِمِ النَّبِيِّينَ» جابر دست پرورده رسول خداست و صحابي پيامبر است. چطور با سيدالشهداء سخن مي گويد. «وَ ابْنُ سَيِّدِ الْمُؤْمِنِينَ وَ ابْنُ حَلِيفِ التَّقْوَى وَ سَلِيلُ الْهُدَى وَ خَامِسُ أَصْحَابِ الْكِسَاءِ وَ ابْنُ سَيِّدِ النُّقَبَاءِ وَ ابْنُ فَاطِمَةَ سَيِّدَةِ النِّسَاءِ» تو فرزند پيامبران هستي، فرزند سيدالمؤمنين هستي، اميرالمؤمنين حليف التقوي بود. هم قسم با تقوا بود. تو فرزند هدايت هستي. پنجمين اصحاب کساء هستي، «وَ مَا لَكَ لَا تَكُونُ هَكَذَا» چطور اينطور نباشي، «وَ قَدْ غَذَّتْكَ كَفُّ سَيِّدِ الْمُرْسَلِينَ» دست پيامبر تو را سيراب کرد، «وَ رُبِّيتَ فِي حَجْرِ الْمُتَّقِينَ» در دامن متقين تربيت پيدا کردي. «وَ رَضَعْتَ مِنْ ثَدْيِ الْإِيمَانِ» از سينه ايمان شير خوردي، «وَ فُطِمْتَ بِالْإِسْلَامِ» از کودکي با اسلام و ايمان بزرگ شدي. «فَطِبْتَ حَيّاً وَ طِبْتَ مَيِّتاً غَيْرَ أَنَّ قُلُوبَ الْمُؤْمِنِينَ غَيْرُ طَيِّبَةٍ لِفِرَاقِكَ» دل مؤمنين داغدار است، سوز جگر مؤمنين در جدايي تو برقرار است. «وَلَا شَاكَّةٍ فِي الْخِيَرَةِ لَكَ فَعَلَيْكَ سَلَامُ اللَّهِ وَ رِضْوَانُهُ وَ أَشْهَدُ أَنَّكَ مَضَيْتَ عَلَى مَا مَضَى عَلَيْهِ أَخُوكَ يَحْيَى بْنُ زَكَرِيَّا» من شهادت مي دهم تو همان مسيري رفتي که جناب يحيي رفت.

نام يحيي در کلمات سيدالشهداء زياد برده شده است و حضرت در طول مسير فراوان جناب يحيي بن زکريا را ياد مي کردند. حضرت به عبدالله بن عمر فرمود: نشنيدي اين همه پيامبران را کشتند؟ از جمله سيدالشهداء فرمود: «أَ مَا عَلِمْتَ أَنَّ مِنْ هَوَانِ الدُّنْيَا عَلَى اللَّهِ أَنَّ رَأْسَ يَحْيَى بْنِ زَكَرِيَّا أُهْدِيَ

ص: 6377

إِلَى بَغِيٍ مِنْ بَغَايَا بَنِي إِسْرَائِيلَ» سر يحيي را از بدن جدا کردند و بردند، اين ياد جناب يحيي فراوان است. ياد جناب يحيي فراوان است. دليلش اين است که حضرت مي خواستند بگويند: پايان من همان پاياني است که جناب يحيي داشت. تو سر يحيي را از بدن جدا کردي. «ثُمَّ جَالَ بَصَرَهُ حَوْلَ الْقَبْرِ» يک نگاهي به اطراف و شهدا کرد، «وَ قَالَ السَّلَامُ عَلَيْكُمْ أَيَّتُهَا الْأَرْوَاحُ الَّتِي حَلَّتْ بِفِنَاءِ الْحُسَيْن وَ أَنَاخَتْ بِرَحْلِهِ وَ أَشْهَدُ أَنَّكُمْ أَقَمْتُمُ الصَّلَاةَ وَ آتَيْتُمُ الزَّكَاةَ وَ أَمَرْتُمْ بِالْمَعْرُوفِ وَ نَهَيْتُمْ عَنِ الْمُنْكَرِ وَ جَاهَدْتُمُ الْمُلْحِدِينَ وَ عَبَدْتُمُ اللَّهَ حَتَّى أَتَاكُمُ الْيَقِينُ وَ الَّذِي بَعَثَ مُحَمَّداً بِالْحَقِّ نَبِيّاً لَقَدْ شَارَكْنَاكُمْ فِيمَا دَخَلْتُمْ» اين تربيت يافته مکتب پيامبر است. فرمود: به خدا قسم در اجر و پاداشي که شما شرکت کرديد، شريک هستيم. عطيه به جابر گفت: ما کاري نکرديم. «فِيهِ قَالَ عَطِيَّةُ فَقُلْتُ لَهُ يَا جَابِرُ كَيْفَ وَ لَمْ نَهْبِطْ وَادِياً وَ لَمْ نَعْلُ جَبَلًا وَ لَمْ نَضْرِبْ بِسَيْفٍ وَ الْقَوْمُ قَدْ فُرِّقَ بَيْنَ رُءُوسِهِمْ وَ أَبْدَانِهِمْ» بين بدن و سر اين عزيزان جدايي افتاده است. «فَقَالَ يَا عَطِيَّةُ سَمِعْتُ حَبِيبِي رَسُولَ اللَّهِ ص» من از پيامبر شنيدم، «يَقُولُ مَنْ أَحَبَّ قَوْماً حُشِرَ مَعَهُمْ» اين جمله پيامبر بزرگي دارد. پيامبر فرمود: هرکس دسته اي را دوست داشته باشد، با آنها محشور است. «وَ مَنْ أَحَبَّ عَمَلَ قَوْمٍ أُشْرِكَ فِي عَمَلِهِمْ» هرکس عمل قومي را دوست داشته باشد، با آنها شريک است. «وَ الَّذِي بَعَثَ مُحَمَّداً بِالْحَقِّ نَبِيّاً أَنَّ نِيَّتِي وَ نِيَّةَ أَصْحَابِي عَلَى مَا مَضَى عَلَيْهِ الْحُسَيْنُ ع وَ أَصْحَابُهُ» به خدا قسم نيت من و ياران من با

ص: 6378

همان نيتي است که سيدالشهداء و اصحابش ادامه دادند. گفت: مرا طرف خانه هاي کوفه ببريد! گفت: عطيه من يک وصيتي به تو بگويم که شايد بعد از اين سفر ديگر تو را ملاقات نکنم. «أَحْبِبْ مُحِبَّ آلِ مُحَمَّدٍ ص مَا أَحَبَّهُمْ وَ أَبْغِضْ مُبْغِضَ آلِ مُحَمَّدٍ مَا أَبْغَضَهُمْ» دوستان آل محمد را دوست داشته باش تا وقتي که در مسير محبت اهل بيت هستي، اگر کسي با اهل بيت دشمني داشت با آنها دشمن باش. «وَ إِنْ كَانَ صَوَّاماً قَوَّاماً» اينکه دشمن اهل البيت است با او دشمن باش. صوام صيغه مبالغه است. يعني همه عمرش روزه داشته باشد، شب زنده داري داشته باشد، «وَ ارْفُقْ بِمُحِبِّ مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ» با دوستان اهل بيت مدارا کن. «فَإِنَّهُ إِنْ تَزِلَّ لَهُ قَدَمٌ» اگر يک جايي لغزش پيدا کنند، بخاطر محبتشان به اهل بيت قدم ديگرشان آنها را نجات مي دهد و برمي گردند. «بِكَثْرَةِ ذُنُوبِهِ ثَبَتَتْ لَهُ أُخْرَى بِمَحَبَّتِهِمْ فَإِنَّ مُحِبَّهُمْ يَعُودُ إِلَى الْجَنَّةِ وَ مُبْغِضَهُمْ يَعُودُ إِلَى النَّارِ» دوستان اهل بيت پايانشان بهشت است و دشمنان اهل بيت پايانشان آتش است.

اين يک اصل مسلّم ديني ما هست. ما از قرآن و کلام پيامبر و نهج البلاغه اميرالمؤمنين خوانديم. اما اين نکته خيلي مهم است، «من أحب قوماً» اينجا هم اميرالمؤمنين فرمود: «أَ هَوَى أَخِيكَ مَعَنَا» فکرش، ميلش با ما هست يا نه. اين محبت صرف محبت ظاهري، اينکه زباني بگوييم من کسي را دوست دارم، نيست. اگر کسي، کسي را دوست داشته باشد با او همراهي مي کند. اميرالمؤمنين نفرمود با ما بود، يعني اگر اينجا بود در جنگ حضور پيدا مي کرد. صرف اينکه بگوييم دوست داريم، کافي نيست. امسال که از اربعين سيدالشهداء

ص: 6379

محروم هستيم، نيازي به توضيح نبود. با مقدماتي که گفتيم اگر ذره اي ترديد داشته باشند که خداوند ثواب اربعين را به آنها مي دهد، يعني اين آيات قرآن و کلام اميرالؤمنين و کلام پيامبر را خوب دريافت نکرديم. سالهاي گذشته در اين ايام مي گفتيم:

زائر کرب و بلا گفت: خدا حافظ و رفت *** دل من پشت سرش کاسه ي آبي شد و ريخت

امسال دل همه شکسته است ولي يقين داشته باشيد با اين نگاهي که عرض کرديم، با اصول ديني ما، ترديد نداشته باشيد که ثواب اربعين به آنها داده مي شود. نکته ي مهم اين است که اينکه جناب جابر مي فرمايد: «أَحَبَّ قَوْماً حُشِرَ مَعَهُمْ» محبت بايد صادقانه باشد. اگر ما کربلا بوديم با سيدالشهداء همراهي مي کرديم؟ اگر ما پاي کار بوديم جهاد مي کرديم در رکاب سيدالشهداء، مرد ميدان بوديم در آن عمل شريک هستيم. اگر خداي نکرده در آزمون هايي ما امتحان بد پس بدهيم معلوم است مي لنگيم. يک کسي از کنار بيمارستان صد تخت خوابي، عبور مي کند، مي گويد: خدايا به اينها پول دادي توانستند باني اين بيمارستان شوند. اگر من هم داشتم اين کار را مي کردم. يقين بدانيد طبق اين روايات در آن ثواب شريک است. اگر آرزويش صادقانه باشد که اگر من پول داشتم يک بيمارستان هزار تخت خوابي مي ساختم در آن ثواب شريک است. ملاک اين صداقت چيست؟ آقاي محترم شما نداري که چنين بيمارستاني بسازي. برادرت گرفتار است، همسايه ات گرفتار است و يک نسخه دارد. متأسفانه الآن با گراني دارو، يک نسخه مي گيرد با دفترچه و بيمه سيصد چهارصدتومان بايد بدهد. اگر ما راست مي گوييم، اگر واقعاً مي گوييم: «أَ هَوَى أَخِيكَ مَعَنَا»

ص: 6380

بايد اينجا نشان بدهيم. شما نتوانستي بيمارستان هزار تخت خوابي بسازي، عيب ندارد، آن نسخه را مي تواني بدهي يا نه؟ اگر من واقعاً در اين نسخه سيصد هزار توماني اين نيازمند همراهي کنم، چطور آرزو مي کنم اي کاش من يک بيمارستان مي ساختم؟

امسال ما اربعين مشرف نشديم، هزينه هايي که بايد هزينه مي کرديم، کمک ها را بياييم اينجا هزينه کنيم. دستگيري از ديگران بکنيم. کسي مي گويد: من نذر حضرت ابالفضل کردم، يکوقت مي گويد: من نذر مجلس حضرت ابالفضل کردم، نذر روضه خواني حضرت ابالفضل کردم. اگر يکوقت نذر مشخصي است، بايد انجام بدهد. اما اگر نذر کلي است، مي تواند هر کار خيري هست انجام بدهد. به نيت حضرت ابالفضل(ع). الآن از نيازمندان و گرفتارها دستگيري کن. اگر آن مجلس را نمي توانيم برگزار کنيم و نذر، نذر کلي است مي تواند. پس اين محبت بايد صادقانه باشد. اخيراً مصاحبه اي از يکي از اساتيد حوزه ديدم، سؤال کردند: اگر شما کربلا بوديد، به نظر شما در سپاه سيدالشهداء بوديد يا نه؟ خيلي جالب بود، اين بزرگوار متواضعانه گفت: نمي دانم بگويم قطعاً در سپاه سيدالشهداء بودم يا نه. انشاءالله در سپاه دشمنان نباشيم، خداوند کمک کند شايد در سپاه سيدالشهداء هم باشيم. ايمانمان را محک بزنيم، اگر مرد ميدان عمل هستيم در آن ثواب و پاداش ها شريک هستيم.

الآن يک نمونه همين بحث فرزندان غدير هست که مطرح کرديد. شما به سهم خودتان، دهه اول محرم غصه مي خورم، يکي از نگراني هاي شديد من اين است. دهه اول محرم منبر مي رفتم، يکي از مراجع بزرگوار تقليد، از دفترشان با من تماس گرفتند، گفتند: خود آقا نشستند اينجا، صداي مبارک ايشان را مي شنيدم، مي گويم

ص: 6381

بحث شما اين شب ها دهه اول محرم چيست؟ گفتم: فلان موضوع. گفتند: آقا مي فرمايد اين شب ها که مردم و مستمعين زياد هستند، هم خودتان و هم به دوستانتان و همکارانتان بگوييد که بحث مهم اين شب ها را بحث خانواده قرار بدهيد، نسل اهل بيت در معرض خطر قرار مي گيرد و ازدواج رو به سقوط است. طلاق ها رو به صعود است. بيست سال ديگر ما يک کشور سالمند و سالخورده هستيم. بحث فرزندآوري که تعداد فرزندان خيلي کم شده، والاتر از آن آمارهايي که مي گويند، بحث سقط جنين که زياد است. آمارهايي که رسانه مي گويند، بسيار بالاست. خانم ها و آقايان فکر نکنيد آدم کشي و قتل نفس اين است که يک جوان 20 ساله را بکشيم. قتل نفس هيچ تفاوتي ندارد. شما وقتي روح در يک رحم دميده شد، فرقي ندارد شما يک رحم سه ماهه را به قتل برساني يا يک جوان 25 ساله، 30 ساله. الآن اگر يک جواني را بکشيم يک عمر عذاب وجدان مي کنيم. از نظر فقهي و ديه و حکم فرقي ندارد. آنچه از همه مهمتر است اين است که قبح اين کار ريخته شده است. ارادت به اهل بيت فقط اين نيست که اربعين پياده کربلا برويم. اگر به امام حسين علاقه داري و پياده روي اربعين را دوست داري، سختي ها را تحمل مي کني. فرزند آوري هم سختي هايي دارد. اين خطر جدي است. مثلاً در همدان کمترين رشد جمعيت در استاني مثل استان همدان است. ما واقعاً کربلا بوديم جان مي داديم؟ اين سختي را نمي توانيم تحمل کنيم، مي گويند: مشکلات اقتصادي است. قرآن کريم مي فرمايد: «وَ لا تَقْتُلُوا أَوْلادَكُمْ خَشْيَةَ إِمْلاقٍ» (اسراء/31) از ترس

ص: 6382

فقر فرزند خود را نکشيد. «نَحْنُ نَرْزُقُهُمْ وَ إِيَّاكُمْ» من گرفتاري ها و مشکلات امروز شما را درک مي کنم، ولي با همه اينها قرآن مي گويد: «وَ لا تَقْتُلُوا أَوْلادَكُمْ خَشْيَةَ إِمْلاقٍ» بخاطر فقر فرزند خود را نکشيد. خانم محترم، آقاي محترم، پزشک محترم، قرآني که مي گويد: «وَ لا تَقْتُلُوا أَوْلادَكُمْ خَشْيَةَ إِمْلاقٍ» فرقي ندارد، در زمان جاهليت نمي توانستند سقط جنين نداشتند، بچه وقتي به دنيا مي آمد زنده به گور مي کردند. ما هم الآن با سقط جنين همين کار را مي کنيم. مشکلات اقتصادي به هيچ وجه مجوز نيست. «نَحْنُ نَرْزُقُهُمْ وَ إِيَّاكُمْ» الآن پيام ندهيد ما در روزي خود معطل هستيم.

بعضي مي گويند: ما پسر مي خواستيم، دختر شد. سقط جنين مي کنند. اين مجوز ديني و اخلاقي است؟ در چين و شوروي سابق نگاه کنيد، هيچ انساني حاضر نيست اين کار را بکند. «وَ إِذا بُشِّرَ أَحَدُهُمْ بِالْأُنْثى ظَلَّ وَجْهُهُ مُسْوَدًّا وَ هُوَ كَظِيمٌ يَتَوارى مِنَ الْقَوْمِ مِنْ سُوءِ ما بُشِّرَ بِهِ أَ يُمْسِكُهُ عَلى هُونٍ أَمْ يَدُسُّهُ فِي التُّرابِ أَلا ساءَ ما يَحْكُمُونَ» (نحل/58 و 59) دختر را زنده به گور مي کردند. آنوقت امروز ما همان کار را داريم با گناه بسيار بزرگ مي کنيم. سقط جنين با کار جاهليت هيچ فرقي ندارد. يا بارداري هاي ناخواسته، حالا که باردار شديد، گناه قتل نفس گناه کوچکي نيست. شيطان گناه را کوچک جلوه مي دهد. يک جواب بيست سي ساله که نکشتيم، يک جنين کشتيم. چيزي نيست. گناهش هيچ فرقي با او ندارد. قتل نفس، قتل نفس است. اين آثار ديني است. آثار جسمي اش، منشأ سرطان و بسياري از بيماري هاي عفوني مي شود. منشأ آسيب ديدن احشاء اين بانويي که چنين کاري

ص: 6383

کرده است مي شود. آثار روحي سنگيني دارد. گاهي بعد از اين کار گرفتار افسردگي شديد مي شوند.

به نظر من، همه ما در يک غفلت عجيبي به سر مي بريم. اگر قانون نقصي دارد در بحث قانوني يک کاري بکنند. آنهايي که تريبون دارند، منبر در اختيارشان هست کاري بکنند. ديشب با يکي از پزشکان صحبت مي کردم از پزشکاني که مسئوليتي در وزارت بهداشت داشتند، ايشان يک جمله گفت من وحشت کردم. مي فرمود: خانم پيش من مي آيد و مي گويد: مي خواهم سقط جنين کنم. مي گويم: به چه دليل؟ مي گويد: تيروئيد من وضع خرابي دارد. گفتم: حالا يک آزمايش بدهيد. در استفتائات ببينيد، وقتي از مراجع سؤال مي کنند، وقتي روح در فرزند دميده شد، حدود سه ماه يا نوزده هفته، زمين و زمان به هم بيايد، هيچ راهي براي سقط جنين نيست. روح در فرزند دميده شده است. وقتي روح در فرزند دميده شد راهي براي سقط جنين نيست. قبل از سه ماهگي هم استفتائات را ببينيد. سؤال کرد مي گويند: احتمال دارد فرزند من عقب مانده شود. اين حرف ها چيست؟ در قم آقايي فرزند زيبايي داشت. گفت: اين بچه من است. قبل از اينکه به دنيا بيايد، پزشک گفت: عقب مانده است. من سقط نکردم! يک موارد بسيار بسيار بسيار استثنايي دارد که هرکس بايد از مرجع تقليد خود سؤال کند. اين آقاي پزشک به من گفت: طرف آمده مطب مي گويد: تيروئيد من بالاست و ممکن است بچه من عقب مانده شود. گفتم: شما اسکن تيروئيد بده و دو روز ديگر بيا تا من تکليف شما چيست. دو روز ديگر خانم آمد، رفته بود سقط کرده بود!!! قتل نفس،

ص: 6384

قتل نفس است و آدم کشي، آدم کشي است. اگر مي گوييم: «أَ هَوَى أَخِيكَ مَعَنَا» با اهل بيت هستيم، بايد بودن با اهل بيت را صادقانه نشان بدهيم. اگر سؤالي در اين زمينه داريد يا شک و ترديدي داريد، سؤالات خود را با ما در ميان بگذاريد.

شريعتي: دوستاني که قصد مشارکت در طرح فرزندان غدير را دارند به سايت برنامه سمت خدا يا کانال برنامه مراجعه کنيد. امروز صفحه 550 قرآن کريم آيات 6 تا 11 سوره مبارکه ممتحنه را تلاوت خواهيم کرد. دعا بفرماييد و آمين بگوييم.

حاج آقاي حسيني قمي: خدا را به حق محمد و آل محمد قسم مي دهيم که توفيق آشنايي با معارف اهل بيت و عمل به آن را عنايت بفرمايد. بيماران کرونايي و غير کرونايي را لباس عافيت بپوشاند و به حق حضرت زهرا به همه ما توفيق تداوم راه اهل بيت را عنايت بفرمايد.

شريعتي: خدايا گرد غربت از ساحت کلام خود بردار و دلهاي ما به نور قرآن روشني ببخش.

«و الحمد لله رب العالمين و صلي الله علي سيدنا محمد و آله الطاهرين»

«لَقَدْ كانَ لَكُمْ فِيهِمْ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِمَنْ كانَ يَرْجُوا اللَّهَ وَ الْيَوْمَ الْآخِرَ وَ مَنْ يَتَوَلَّ فَإِنَّ اللَّهَ هُوَ الْغَنِيُّ الْحَمِيدُ «6» عَسَى اللَّهُ أَنْ يَجْعَلَ بَيْنَكُمْ وَ بَيْنَ الَّذِينَ عادَيْتُمْ مِنْهُمْ مَوَدَّةً وَ اللَّهُ قَدِيرٌ وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحِيمٌ «7» لا يَنْهاكُمُ اللَّهُ عَنِ الَّذِينَ لَمْ يُقاتِلُوكُمْ فِي الدِّينِ وَ لَمْ يُخْرِجُوكُمْ مِنْ دِيارِكُمْ أَنْ تَبَرُّوهُمْ وَ تُقْسِطُوا إِلَيْهِمْ إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُقْسِطِينَ «8» إِنَّما يَنْهاكُمُ اللَّهُ عَنِ الَّذِينَ قاتَلُوكُمْ فِي الدِّينِ وَ أَخْرَجُوكُمْ مِنْ دِيارِكُمْ وَ ظاهَرُوا عَلى إِخْراجِكُمْ أَنْ تَوَلَّوْهُمْ وَ مَنْ يَتَوَلَّهُمْ فَأُولئِكَ هُمُ

ص: 6385

الظَّالِمُونَ «9» يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِذا جاءَكُمُ الْمُؤْمِناتُ مُهاجِراتٍ فَامْتَحِنُوهُنَّ اللَّهُ أَعْلَمُ بِإِيمانِهِنَّ فَإِنْ عَلِمْتُمُوهُنَّ مُؤْمِناتٍ فَلا تَرْجِعُوهُنَّ إِلَى الْكُفَّارِ لا هُنَّ حِلٌّ لَهُمْ وَ لا هُمْ يَحِلُّونَ لَهُنَّ وَ آتُوهُمْ ما أَنْفَقُوا وَ لا جُناحَ عَلَيْكُمْ أَنْ تَنْكِحُوهُنَّ إِذا آتَيْتُمُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ وَ لا تُمْسِكُوا بِعِصَمِ الْكَوافِرِ وَ سْئَلُوا ما أَنْفَقْتُمْ وَ لْيَسْئَلُوا ما أَنْفَقُوا ذلِكُمْ حُكْمُ اللَّهِ يَحْكُمُ بَيْنَكُمْ وَ اللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ «10» وَ إِنْ فاتَكُمْ شَيْ ءٌ مِنْ أَزْواجِكُمْ إِلَى الْكُفَّارِ فَعاقَبْتُمْ فَآتُوا الَّذِينَ ذَهَبَتْ أَزْواجُهُمْ مِثْلَ ما أَنْفَقُوا وَ اتَّقُوا اللَّهَ الَّذِي أَنْتُمْ بِهِ مُؤْمِنُونَ»

ترجمه آيات: همانا براى شما در (روش) آنان، (ابراهيم و يارانش) سرمشق خوبى است براى كسى كه به خدا و روز واپسين اميد دارد و هر كس روى برتابد، خداوند بى نياز و ستوده است. اميد است كه خدا ميان شما و كسانى كه با آنان دشمنى داشتيد، (به واسطه ى اسلام آوردن آنان در فتح مكّه) دوستى برقرار كند و خداوند توانا است و خداوند بخشنده مهربان است. خداوند شما را از نيكى و عدل نسبت به كسانى كه با شما به خاطر دين جنگ نكرده و شما را از خانه هايتان بيرون ننموده اند منع نمى كند. همانا خداوند عدالت پيشگان را دوست دارد. جز اين نيست كه خداوند شما را از دوستى ورزيدن با كسانى نهى مى كند كه به خاطر دين با شما جنگيده و شما را از سرزمين خود بيرون رانده اند و يا در اخراج شما همدستى كرده اند و هر كس با آنان دوستى ورزد، پس اينان همان ستمكارانند. اى كسانى كه ايمان آورده ايد! هرگاه زنان مؤمن (از شوهرِ كافر جدا شده) هجرت كنان

ص: 6386

نزد شما آمدند، آنان را (از نظر ايمان) آزمايش كنيد و خداوند به ايمان آنان آگاه تر است. پس اگر آنان را مؤمن تشخيص داديد، به سوى كفّار باز نگردانيد، نه اينان براى آنان حلالند و نه آنان براى اينان حلال و آنچه را كه شوهران كافر (براى اين زنان) پرداخت كرده اند (از قبيل مهريّه) به آنان بپردازيد و بر شما گناهى نيست كه با اينان ازدواج كنيد، به شرط آن كه مهريّه آنان را بپردازيد و همسران كافره را به همسرى نگاه نداريد و آنچه از براى آنان پرداخت كرده ايد از كفّار بگيريد همان گونه (اگر زن، مسلمان شده و به شما ملحق مى شد،) هزينه هايى را كه شوهران كافر پرداخت كرده بودند بايد از شما درخواست نمايند. اين حكم الهى است كه خداوند ميان شما مقرّر داشته و خداوند آگاه حكيم است. و اگر از همسرانى كه به سوى كفّار رفته اند، چيزى از شما فوت شد (و شما نتوانستيد مال و مهريّه اى كه پرداخت كرده ايد، از كفّار دريافت كنيد)، پس آنان را تعقيب كرده (و به چيزى رسيديد،) به آنان كه همسرانشان رفته اند معادل آنچه خرج كرده اند، بپردازيد و از خدايى كه به او ايمان داريد پروا كنيد.

99-07-20- سیری در نهج البلاغه خطبه 127

شریعتی: بسم الله الرحمن الرحیم، اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم.

کی می شود بیایی و نیلوفر آوری *** گلهای رنگ رنگ به هر دفتر آوری

باران شوی، بهار شوی غنچه غنچه گل *** لب وا کنی گلاب خوش قمصر آوری

برای آمدن حضرت دعا می کنیم، او که عالم و آدم چشم به راه ظهورش هستند. اللهم عجل لولیک الفرج، سلام می کنم

ص: 6387

به همه بینندگان خوب و نازنین مان، به سمت خدای امروز خیلی خوش آمدید. انشاءالله هرجا هستید حالت دلتان خوب باشد، تنتان سالم و قلبتان سلیم باشد. حاج آقای حسینی قمی سلام علیکم، خیلی خوش آمدید.

حاج آقای حسینی قمی: سلام علیکم و رحمة الله، عرض سلام و ارادت خالصانه خدمت همه بینندگان عزیز دارم.

شریعتی: انشاءالله به حق حسرت های اربعین حسینی و عزاداری این دهه و این ایام، به حق نام مکرم نبی مکرم حضرت محمد(ص)، امام مجتبی و امام رضا، خیر و برکت به سمت زندگی های شما سرازیر شود و این روزها برای همه ما پر برکت باشد. بحث امروز شما را خواهیم شنید.

حاج آقای حسینی قمی: بسم الله الرحمن الرحیم، در بخش حکمت ها، حکمت 70، حضرت علی(ع) فرمودند: «لَا تَرَى الْجَاهِلَ إِلَّا مُفْرِطاً أَوْ مُفَرِّطاً» آدم جاهل یا افراط دارد یا تفریط. یا از این طرف می افتد یا از آن طرف، اهل میانه روی و اعتدال نیست. این یکی از اصول بسیار مهم است. معمولاً در جامعه می بینیم متأسفانه افراط ها و تفریط ها، در مسائل تربیتی، در بحث مسائل اعتقادی، انفاق و عبادت، در روش و سبک زندگی ها، جامعه ما کسانی که در حد اعتدال حرکت بکنند، جمعیتی هستند ولی خیلی به تعبیر امیرالمؤمنین گرفتار افراط و تفریط هستند. نمونه های این را از بیان امیرالمؤمنین و آیات و سیره اهل بیت عرض کنم. تعبیر دیگری امیرالمؤمنین در خطبه 127 دارند. «و من كلام له ع للخوارج » داستان خوارج چرا پیش آمد؟ افراط و تفریط است. یعنی کسانی که در رکاب امیرالمؤمنین در جنگ صفین می جنگیدند. جزء یاران امیرالمؤمنین بودند و در رکاب حضرت

ص: 6388

می جنگیدند. وقتی نقشه دشمن را حاضر نیستند درک کنند، متوجه نمی شوند. قرآن که به نیزه می رود، عمروعاص و معاویه این نقشه را می ریزند. اینها می گویند: قرآن بین ما حکم باشد. هرچه امیرالمؤمنین فریاد می زنند اینها گوش نمی کنند. سه چیز را در جنگ صفین بر امیرالمؤمنین تحمیل کردند. حضرت با پایان جنگ موافق نبودند، مالک نزدیک خیمه ی فرماندهی بود. دوم حکمیت بود. آقا فرمودند: حکمیت معنا ندارد. گفتند: نه باید حکمیت را بپذیرید. بدتر از این انتخاب حکم از ناحیه ی امیرالمؤمنین، حکم که باشد؟ ابوموسی اشعری، آدم نادانی که نتیجه پایانی حکمیت او بود و با امیرالمؤمنین دل خوشی نداشت. حضرت فرمود: ابن عباس، گفتند: ابن عباس مرد جنگ است و به درد صلح و حکمیت نمی خورد. هر سه تحمیل شد، مولود این پایان جنگ صفین به این شکل خوارج شد.

رفتند جنگ نهروان را راه انداختند. امیرالمؤمنین به خوارج فرمودند، بحث افراط و تفریط در مسائل اعتقادی را می گویم. حضرت فرمود: «فإن أبيتم إلا أن تزعموا أني أخطأت و ضللت» (نهج البلاغه/ص184) اصرار دارید بگویید من اشتباه کردم و گمراه شدم، «فلم تضلّلون عامّة أمة محمد» چرا همه مردم را در گمراهی می دانید؟ چون یا معتقد بودند امیرالمؤمنین کافر است، چون حکمیت را پذیرفته، گمراه است و همه یاران حضرت گمراه هستند. آنها را دارید تکفیر می کنید بخاطر من؟ «وَ تُكَفِّرُونَهُمْ بِذُنُوبِي سُيُوفُكُمْ عَلَى عَوَاتِقِكُمْ تَضَعُونَهَا مَوَاضِعَ الْبُرْءِ» شمشیر روی دوش گذاشتید و هرجا رسیدید شمشیر می کشید. تا اینجا می رسد «وَ قَدْ عَلِمْتُمْ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص» پیامبر حد الهی را بر گناهکار و مجرم جاری می کرد، کسی قاتل بود و کسی را کشته، صاحبان دم

ص: 6389

رضایت ندادند، پیامبر وقتی قصاص می کرد و حدود الهی را جاری می کرد، حالا به جرمی حد الهی بر کسی جاری شده و کشته شده ولی مسلمان است و در قبرستان مسلمین دفن می کردند و ارث او را بین اهل او تقسیم می کردند. حد الهی را در حق سارق جاری می کردند. اما فردا که می گذشت از بیت المال حقوق می گرفت. دیگر نفی کلی از جامعه نمی کردند. پیامبر خدا حدود الهی را جاری می کردند. اما کسی که حد بر او جاری شد، اینطور نبود یک کافر است، کنار بگذارید. مسلمان اشتباه کرده است، حق از بیت المال به او می دادند.

«وَ سَيَهْلِكُ فِيَّ صِنْفَانِ» خطبه 127 را مفصل بخوانید. دو گروه درباره من نابود می شوند. «مُحِبٌّ مُفْرِطٌ يَذْهَبُ بِهِ الْحُبُّ إِلَى غَيْرِ الْحَقِّ وَ مُبْغِضٌ مُفْرِطٌ يَذْهَبُ بِهِ الْبُغْضُ إِلَى غَيْرِ الْحَقِّ» دوستدارانی که افراط می کنند بخاطر علاقه زیاد الی غیر حق، نبودند کسانی که معتقد بودند امیرالمؤمنین خداست. علی اللهی بودند. حضرت مجازاتشان می کرد و می فرمود: این حرف باطل است و نگویید ولی دست برنمی داشتند. مرحوم سید عبدالهادی شیرازی(ره) از مراجع بزرگ تقلید شیعه هستند. بعضی از مراجع تقلید به شاگردی ایشان افتخار می کنند. آیت الله العظمی وحید افتخار می کنند که شاگرد سید عبدالهادی شیرازی هستند. ایشان وقتی منبر می رفتند اسم هیچکس را نمی بردند ولی روزی که استادشان از دنیا رفت، می فرماید: امروز به احترام استادم از این بزرگوار نام می برم. مرحوم آیت الله سید عبدالهادی شیرازی می فرمود: زیارت جامعه کبیره، می خواهند خط کش به ما بدهند برای امام شناسی. نه جلوتر بروید و نه عقب تر بروید. «مبغضٌ مفرط» ناصبی هایی که به امیرالمؤمنین دشنام دادند. «يَذْهَبُ بِهِ

ص: 6390

الْبُغْضُ إِلَى غَيْرِ الْحَقِّ» آقا من دشمن داشتم، دشمنی شما یک حدی داشته باشد. نه امیرالمؤمنین را کافر می دانستند، اصحاب حضرت را کافر می دانستند. بعد می فرمود: «وَ خَيْرُ النَّاسِ فِيَّ حَالًا النَّمَطُ الْأَوْسَطُ» آنهایی که در حد اعتدال و میانه هستند، بهترین هستند. «فَالْزَمُوهُ» با آنها ملازم باشید. این دو جمله از نهج البلاغه امیرالمؤمنین است.

دامنه این بحث خیلی وسیع است، در مسائل اعتقادی، در حبّ و بغض ها و محبت ها داریم، گاهی یک خط مستقیمی که اهل بیت دادند، جامعه کبیره خط کش و معیار و میزان ماست. یا در مسائل انفاق و دستگیری هست، در سوره مبارکه اسراء آیه 29 هست به پیامبر خطاب می شود «وَ لا تَجْعَلْ يَدَكَ مَغْلُولَةً إِلى عُنُقِكَ وَ لا تَبْسُطْها كُلَّ الْبَسْطِ فَتَقْعُدَ مَلُوماً مَحْسُوراً» (اسراء/29) در ذیل این آیه هست، کسی آمد از پامبر کمک خواست، پیامبر چیزی در خانه نداشتند به او بدهند. پیراهن خود را به او داد. وقت نماز شد، پیامبر پیراهن نداشتند به مسجد بروند. آیه نازل شد. در سوره مبارکه طه هست «طه، ما أَنْزَلْنا عَلَيْكَ الْقُرْآنَ لِتَشْقى » (طه/1و2) اینقدر خودت را به زحمت نیانداز. پیامبر در عبادت چطور بود که قرآن فرمود: اینقدر تند نرو. در دلسوزی، «فَلا تَذْهَبْ نَفْسُكَ عَلَيْهِمْ حَسَرات » (فاطر/8) اینقدر پیامبر جگرش برای هدایت مردم می سوخت، آیه نازل شد، «فَلَعَلَّكَ باخِعٌ نَفْسَكَ عَلى آثارِهِمْ إِنْ لَمْ يُؤْمِنُوا بِهذَا الْحَدِيثِ أَسَفاً» (کهف/6) جان خودت را از دست می دهی. اینقدر غصه نخور. جان خودت را به حسرت اینکه اینها ایمان نمی آورند از دست نده، اینقدر دلسوز بود آیه قرآن دلداری اش می داد. آنقدر عبادت می کرد که قرآن می آمد بس است. «وَ لا تَجْعَلْ

ص: 6391

يَدَكَ مَغْلُولَةً إِلى عُنُقِكَ وَ لا تَبْسُطْها كُلَّ الْبَسْطِ فَتَقْعُدَ مَلُوماً مَحْسُوراً» یا در آیه دیگر قرآن کریم توصیف کسانی که در راه خدا انفاق می کنند، «وَ الَّذِينَ إِذا أَنْفَقُوا لَمْ يُسْرِفُوا وَ لَمْ يَقْتُرُوا وَ كانَ بَيْنَ ذلِكَ قَواماً» (فرقان/67) نه از این طرف و نه از آن طرف. عده ای که باید در راه خدا خیرات و صدقات داشته باشند، حاضر نیستند و محکم نشستند.

یک داستان بگویم، پیامبر گرامی اسلام یکی از اصحاب از دنیا رفت، گفتند: اگر می شود شما به جنازه ایشان نماز بخوانید. رسول خدا عیادت مریض می رفتند و احوالپرسی می کردند، در بین مردم بودند. پیامبر خدا مردمی بودند. جنازه را نماز خواندند. بعد از ظهر دیدند فرزندان این آقا در حال گدایی هستند. حضرت تعجب کرد و فرمود: پدر شما صبح به خاک سپرده شد، شما بعد از ظهر به گدایی افتادید؟ گفتند: او قبل از اینکه از دنیا برود، تمام اموالش را وقف کرده است. حضرت فرمود: صبح به من خبر می دادید! گفتند: اگر خبر داشتید چه می کردید؟ گفتند: اجازه نمی دادم در قبرستان مسلمان ها دفن شوند. الآن ما داریم کسانی که در بحث انفاق و کارهای خیر بهترین آدم هستند بیرون خانه، به خانه خودشان می رسد، زن و فرزندشان التماس می کنند، پدر، برای فلان هیأت و حسینه رفته یخچال و کولرگازی گرفته، التماس می کنند یک کولر آبی برای خانه خودمان بگیر. به زن و بچه خودش نمی رسد. «وَ الَّذِينَ إِذا أَنْفَقُوا لَمْ يُسْرِفُوا وَ لَمْ يَقْتُرُوا» نه اسراف می کنند و سخت گیری می کنند.

امیرالمؤمنین در خطبه 127 نهج البلاغه، «أَلَا وَ إِنَّ إِعْطَاءَ الْمَالِ فِي غَيْرِ حَقِّهِ تَبْذِيرٌ وَ إِسْرَافٌ» اگر

ص: 6392

مسیر درست پولت را خرج نکنی اسراف و تبذیر است. باز توضیح بدهم قبل از اینکه بینندگان پیام بدهند، مگر نمی گویند: ایثار کنید. ایثار یعنی چه؟ یعنی از سهم خود بگذریم. مفسرین جواب دادند که ایثار نسبت به سهم خودمان می توانیم انجام بدهیم، کسی که متکفل یک خانه و خانواده هست، پدر یک خانواده، می گویند: همه اهل ایثار باشید، «وَ يُؤْثِرُونَ عَلى أَنْفُسِهِمْ وَ لَوْ كانَ بِهِمْ خَصاصَة»، «وَ يُطْعِمُونَ الطَّعامَ عَلى حُبِّهِ مِسْكِيناً وَ يَتِيماً وَ أَسِيرا» (انسان/8) بچه ها نان خودمان را می خواهیم بدهیم با نان افطار کنیم. خودت بدهی عیب ندارد ولی اگر زن و فرزند راضی نیستند، همسر و فرزند شما واجب النفقه شما هستند. کسانی که پیام می دهند مرد ما حاضر نیست به فریاد ما برسد.

مثال سوم در بحث عبادت است. شاید بعضی تعجب کنند که عبادت افراط و تفریط ندارد. در کافی مرحوم کلینی کتابی داریم باب الاقتصاد فی العباده، در عبادت میانه روی کنیم. پیامبر خدا فرمود: «إِنَ هذَا الدِّينَ مَتِينٌ » (کافی/ج3/ص222) این دین متین است. «فَأَوْغِلُوا فِيهِ بِرِفْقٍ» به آرامی مردم را وارد دین کنید. «وَ لَا تُكَرِّهُوا عِبَادَةَ اللَّهِ إِلى عِبَادِ اللَّهِ» کاری نکنید عبادت برای کسی همراه با کراهت باشد. امیرالمؤمنین در بخش حکمت ها، می فرماید: «إِنَّ لِلْقُلُوبِ إِقْبَالًا وَ إِدْبَارا» (نهج البلاغه/ص530) گاهی آدم حال عبادت دارد و گاهی ندارد. آنوقتی که نشاط عبادت داری مستحبات هم انجام بده. اگر نشاط عبادت نداری به واجبات اکتفا کن. طرف دعای کمیل آمده و خسته است، روحیه دعا ندارد، ورق می زند حال خواندن ندارد. در کافی مرحوم کلینی است از امام صادق(ع)، «دَعِ الطَّوَافَ » حاجی ها به حج مشرف می شوند،

ص: 6393

طواف می کند و خسته می شود، می گوید: حال ندارم ولی شاید دیگر این طواف نصیب من نشود. امام صادق فرمود: «وَ أَنْتَ تَشْتَهِيهِ» (کافی/ج4/ص429) تا تشنه طواف هستی از طواف فاصله بگیر. در کافی مرحوم کلینی هست، پیامبر فرمود: «أَمَا إِنِّي أُصَلِّي ، وَ أَنَامُ» (کافی/ج3/ص221) من هم استراحت می کنم، هم نماز شب می خوانم. «وَ أَصُومُ، وَ أُفْطِرُ» روزه می گیرم و گاهی افطار می کنم. «وَ أَضْحَكُ، وَ أَبْكِي» گاهی خنده است و گاهی گریه است. «فَمَنْ رَغِبَ عَنْ مِنْهَاجِي وَ سُنَّتِي فَلَيْسَ مِنِّي» هرکس از سنت من فاصله بگیرد از من نیست. پیامبر را اینطور معرفی نکنیم که همیشه نماز می خواند. نه،همین پیامبر هم دنبال امور زندگی خود و خانواده بود. «إِنَ هذَا الدِّينَ مَتِينٌ »

در فضای مجازی هر روز یک شبهه و سؤالی هست،«إِنَ هذَا الدِّينَ مَتِينٌ » این سختی درونش نیست، گرفتاری درونش نیست. طوری نکنید مردم وحشت کنند. کارخانه اسلام، کارخانه حرام سازی است. هرچه بپرسی حرام است. طرفش نروید، مسلمان شوی خیلی کار سختی است. یک دینی پیدا کن آسان باشد. امیرالمؤمنین در نهج البلاغه در خطبه 34 می فرماید: چرا به شبهه، شبهه می گویند؟ «وَ إِنَّمَا سُمِّيَتِ الشُّبْهَةُ شُبْهَةً لِأَنَّهَا تُشْبِهُ الْحَقَ » شبیه حرف حق است. وقتی می گویی طرف می پسندد، می گوید: راست می گوید. در فضای جوسازی که می شود مخصوصاً در مورد دینداری جوان ها، مسلمان بخواهی بشوی خیلی کار سختی است. «إِنَ هذَا الدِّينَ مَتِينٌ » یعنی چه؟ اتفاقاً به عکس ما می گوییم: دین کارخانه حلال سازی است نه حرام سازی. من پنج از اصول فقهی و دینی را می گویم. این پنج اصل دینی و فقهی را یادتان باشد. اسلام می گوید: «كُلُّ شَيْ ءٍ هُوَ لَكَ

ص: 6394

حَلَالٌ حَتّى تَعْلَمَ أَنَّهُ حَرَامٌ» همه چیز حلال است. مگر اینکه دلیل خاص داشته باشد. 2- شما هرکاری بخواهی انجام بدهی آزاد هستی، «كُلُّ شَيْ ءٍ مُطْلَقٌ حَتَّى يَرِدَ فِيهِ نَهْيٌ» 3- «کل شیء لک طاهر» اصالة النجاسه و اصالة الطهاره داریم. اصالة الحلیه همه چیز حلال است. اصالة الطهاره همه چیز پاک است. در اسلام یکی از قواعد مهم اسلامی «لا ضرر و لا ضرار فی الاسلام» حدیثش در ذیل این داستان است.

کسی درختی داشت در خانه دیگری بود. خانه برای کسی دیگر بود. درخت شما در این خانه است، در بزن بگو می خواهم خرماهایش را ببرم. این مردم آزاری می کرد و وقت و بی وقت و بدون اطلاع سراغ درختش می آمد. پیامبر آن آقا را خواست و گفت: ایشان از شما شاکی است و می گوید: مراعات ما را نمی کنی. بیا این درخت را بفروش. گفت: نه! چند درخت به تو می دهم، در بهشت به تو درخت می دهم. گفت: نه، بی خبر می آیم و هروقت دلم خواست می آیم. درخت من است! پیامبر به این شخص صاحبخانه فرمود: این درخت را از ریشه در بیاور و جلوی او بیانداز! بعد پیامبر فرمود: «لا ضرر و لا ضرار فی الاسلام» اسلام راضی به ضرر دیگری نیست. درخت برای تو! حق نداری مردم آزاری کنی. «لیس علیکم فی الدین من حَرج» ما دین سختی نداریم.

در ماه رمضان صد بار گفتیم: می خواهی روزه بگیری ولی یقین داری روزه برایت ضرر دارد، حرام است. آقا یقین ندارم، هفتاد درصد گمان دارم، حق نداری بگیری. احتمال عقلایی می دهم و شک دارم. حق نداری روزه بگیری. کجای اسلام سخت است.

ص: 6395

پیامبر فرمود: من مبعوث شدم، در آستانه رحلت خاتم الانبیاء هستیم، یاد بگیریم اولاً دین را یاد بگیریم، پیام های دینی را یاد بگیریم و دفاع کنیم. وقتی می گوید: اسلام دین سختی است، این چند کار را در خاطر بسپار و برایش بخوان. کجا اسلام کارخانه حرام سازی دارد؟ کجا اسلام گفته همه چیز حرام است؟ همه چیز حلال است. هرکاری مباح است و حرام بودنش دلیل می خواهد. دین حرجی نیست، یقین داری نگیر. هفتاد درصد ضرر دارد نگیر. احتمال ضرر بدهی حق نداری روزه بگیری. سوره مبارکه انعام آیه 145، قرآن می فرماید: «قُلْ لا أَجِدُ» پیامبر به مردم بگو: نمی یابم، «فِي ما أُوحِيَ إِلَيَّ مُحَرَّماً عَلى طاعِمٍ يَطْعَمُهُ» آنچه خدا به من وحی کرده، حرامی در آن نیست. کسی می خواهد چیزی بخورد، حرام نیست. ما چیزی را حرام نکردیم، «إِلَّا أَنْ يَكُونَ مَيْتَةً» چند مورد استثناء هست. اگر گوسفندی مرد، را نخورید. اگر گفتند: ذبح غیر شرعی نخوریم، تمام عالم بسته شد؟ «أَوْ دَماً مَسْفُوحاً» در جاهلیت خون می خوردند. شتر را می کشتند، یک سطل زیر خون شتر می گذاشتند، سر می کشیدند. این دیگر رسم نیست. «أَوْ لَحْمَ خِنزِيرٍ» گوشت خوک نخورید. «فَإِنَّهُ رِجْسٌ أَوْ فِسْقاً أُهِلَّ لِغَيْرِ اللَّهِ» اگر اسلام گفت: مردار نخورید، ذبح غیر اسلامی نخورید، گوشت خوک نخورید. نوشیدنی ها هرچه می خواهید بخورید، مشروبات الکلی نخورید. با تنوعاتی که در نوشیدنی ها هست، صدها نوشیدنی هست، همه را بخورید، مشروبات الکلی نخورید. اتفاقاً اسلام اگر بخواهیم اصل کلی بگوییم، اسلام کارخانه اش حلال سازی است.

هر معامله ای می خواهی انجام بده، رشوه نگیر، ربا خواری نکن. اگر اسلام گفت: ربا حرام است، کلاه گذاشتن سر دیگری حرام است،

ص: 6396

تمام معاملات بسته شد؟ ربا نباشید، کم فروشی نباشد، غش در معامله نباشد. دیگر چه می ماند؟! «إِنَ هذَا الدِّينَ مَتِينٌ » دین را خوب معرفی کنید. اگر از شما سؤال کردند اصلا اسلام حلیت است یا حرمت است، کارخانه اش حلال سازی است یا حرام سازی، این پنج حدیث قاعده فقهی است. یعنی با یک حدیث «کل شیء لک حلال» یک قاعده اصالة الحل درست کردیم. «کل شیء لک طاهر» همه چیز طاهر است.

امیرالمؤمنین در نامه 27 به محمد بن ابی بکر می فرماید: «وَ مَا أُحِلَ لَكُمْ أَكْثَرُ مِمَّا حُرِّمَ عَلَيْكُمْ » چیزهایی که خدا حلال کرده خیلی بیشتر است. در نوشیدنی ها چند تا نوشیدنی حرام دارید؟ در خوردنی ها چند خوردنی حرام داریم؟ پس در بحث عبادات یادمان باشیم افراط و تفریط نداشته باشیم. مرحوم آیت الله احمدی میانجی کتابی دارند به نام مکاتیب الائمه علیه السلام، نامه های اهل بیت است. در منابع اهل سنت هم هست. در تاریخ بغداد و دمشق هست. یکی از اصحاب امیرالمؤمنین، «لَا تَرَى الْجَاهِلَ إِلَّا مُفْرِطاً أَوْ مُفَرِّطا» در بحث اعتقادها، حبّ و بغض ها، افراط و تفریط داریم. در مسائل تربیتی افراط و تفریط داریم.

هفده رکعت نماز خواندن در شبانه روز کار سختی است؟ 24 ساعت ضرب در شصت دقیقه برای شما، هفده دقیقه، هفده رکعت نماز خیلی سخت است؟ سالی یکبار روزه بگیریم، یک ماه روزه گرفتن کار سختی است؟ در طول یازده ماه انواع غذاها را می خوریم و انواع بیماری ها بخاطر وضع بد خوردن ماست. اسلام می گوید: خمس مال را بدهید. خمس دادن کار سختی است؟ شما اول مهر شروع کردی به شغل و درآمد، اول حقوق را گرفتی،

ص: 6397

تا یکسال بهترین زندگی برای تو، هرطور می خواهی بهترین زندگی را داشته باش. خانه بخر، هرکاری دوست داری بکن، مهر 1399 اولین حقوق را گرفتی. اول مهر 1400 اضافه نداشتی هیچ، اضافی داشتی هشتاد درصد برای تو، بیست درصد را فقط یکبار در راه خدا بده. چند درصد از جامعه ما بیست درصد را می دهند؟ بیست درصد را کجا بدهیم؟ ده درصد آن سهم سادات فقیر است. این را خودتان بدهید. خیلی از مراجع می گویند: خودتان بدهید. مراجعی مثل مرحوم آیت الله العظمی خویی، مرحوم آیت الله العظمی تبریزی، مرحوم آیت الله العظمی گلپایگانی، آیت الله العظمی سیستانی، آیت الله العظمی صافی گلپایگانی، می گویند: ده درصد سادات را خودت به سادات فقیر بده. ده درصد دیگر خرج دین شوند. در همین بیماران کرونایی کمک شد، کمتر مرجع تقلیدی داریم که یک بیمارستان نساخته باشد، یک مدرسه نساخته باشد. یک مسجد نساخته باشد. در یک جلسه من وقت کم می آوردم که فقط بخواهم مراکز و مؤسسات خیریه ای که مراجع بزرگوار تقلید ساختند را نام ببرم.

در بحث زکات اسلام چه مي گوید؟ چهار دانه گندم روی زمین پاشیدی؟ 4 دانه گندم هزار کیلو شده است.950 کیلو برای خودت، 50 کیلو به فقرا بده. چند درصد زکات مالشان را می دهند؟ یک بخشی هم فضاسازی هایی است که کردن، مسلمان شوی دائم باید نماز بخوانی، خمس و زکات بدهی، دیواری کوتاهتر از دین پیدا نکردند. جوسازی ها و مشکلات معیشتی، این داستان را مرحوم آیت الله احمدی در مکاتیب الائمه آورده در منابع اهل سنت هم هست. زید بو صوحان از اصحاب امیرالمؤمنین هست و برادر صعصعه هستند. «يقوم باللّيل و

ص: 6398

يصوم النَّهار» شب ها شب زنده داری می کرد و روزه ها روزه می گرفت. «و إذا كانت ليلة الجمعة أحياها، فإن كان ليكرهها إذا جاءت ممَّا كان يلقى فيها، فبلغ سَلْمان» به سلمان خبر رسید. سلمان در ایمان و باورهای دینی نفر اول است. خانه زید آمد. پرسید: زید کجاست؟ گفت: دنبال عبادت رفته است. همسر زید بن صوحان را قسم داد که غذای خوبی درست کن، لباس خوبی هم بپوش، بعد بفرست سراغ شوهرت که بیاید. وقتی جناب زید بن صوحان آمد غذا را جلویش گذاشت. به سلمان گفت: من روزه هستم. «إنِّي صائم» گفت: بخور «قال: كلْ يا زُيَيْد لا ينقص» روزه مستحبی بود. در طول سال روزه بود. چیزی از دینت کم نمی شود! «إنَّ شرّ السَّير» بدترین حرکت در دینداری این است که آدم در مسیری حرکت کند که طاقت نداشته باشد. فرمود: «إنَّ لعينك عليك حقّاً، و إنّ لبدنك عليك حقّاً، و إنَّ لزوجتك عليك حقّاً» چشم تو حقی دارد. بدن تو حقی دارد. همسرت حقی دارد. «كلْ يا زييد فأكل، و ترك ما كان يصنع» کارش را کنار گذاشت.

در یک پروازی بودم از زاهدان می آمدم، آقایی بود، مهماندار بود. کارش تمام شد، نزد ما آمد. گفت: می شود دستور در مورد سیر و سلوک به ما بدهید. گفتم: یعنی چه؟ گفت: من مهماندار هستم. وقتی پرواز من می نشیند 48 ساعت در پرواز هستم و بعد دوش می گیرم. شب جمعه باشد دعای کمیل، عصر جمعه باشد دعای سمات، صبح جمعه باشد دعای ندبه، ظهر جمعه باشد نماز جمعه. گفتم: شما زن و بچه نداری؟ به قول علامه طباطبایی سیر و سلوک شما اخلاق در خانواده

ص: 6399

و رفتار با خانواده است. حتی در مجالس مذهبی هم باید رعایت کرد. من همیشه به مادحین اهل بیت می گفتم کاری کنید مستمع شما با لذت از جلسه بیرون برود. در حالات رسول خدا هست به پیامبر خبر دادند اگر کسی نماز معاذ بن جبل رفته است، وقتی نماز رفت شروع کرد بعد از حمد، سوره طولانی خواند. مثلاً سوره بقره، آل عمران، سوره نساء، این بنده خدا نمازش را فرادی کرد. به پیامبر خبر رسید. حضرت معاذ بن جبل را خواست و فرمود: «إِيَّاكَ أَنْ تَكُونَ فَتَّاناً عَلَيْكَ بِالشَّمْسِ وَ ضُحَيهَا وَ ذَوَاتِهَا» نکند با عمل خودت مردم را از دین زده کنی، از دین جدا کنی و مردم را به فتنه بی دینی بیاندازی. برای چه در نماز جماعت سوره طولانی می خوانی؟ الشمس و ضحیها، بخوان. چرا سوره های طولانی در نماز می خوانی؟ گاهی اگر خطبه ها و سخنرانی ها طولانی باشد مردم گریزان از دین می شوند.

شریعتی:

رهرو آن نیست که گه تند و گهی خسته رود *** رهرو آن است که آهسته و پیوسته رود

امروز صفحه 557 قرآن کریم، آیات پایانی سوره مبارکه تغابن را تلاوت خواهیم کرد.

«وَ الَّذِينَ كَفَرُوا وَ كَذَّبُوا بِآياتِنا أُولئِكَ أَصْحابُ النَّارِ خالِدِينَ فِيها وَ بِئْسَ الْمَصِيرُ «10» ما أَصابَ مِنْ مُصِيبَةٍ إِلَّا بِإِذْنِ اللَّهِ وَ مَنْ يُؤْمِنْ بِاللَّهِ يَهْدِ قَلْبَهُ وَ اللَّهُ بِكُلِّ شَيْ ءٍ عَلِيمٌ «11» وَ أَطِيعُوا اللَّهَ وَ أَطِيعُوا الرَّسُولَ فَإِنْ تَوَلَّيْتُمْ فَإِنَّما عَلى رَسُولِنَا الْبَلاغُ الْمُبِينُ «12» اللَّهُ لا إِلهَ إِلَّا هُوَ وَ عَلَى اللَّهِ فَلْيَتَوَكَّلِ الْمُؤْمِنُونَ «13» يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِنَّ مِنْ أَزْواجِكُمْ وَ أَوْلادِكُمْ عَدُوًّا لَكُمْ فَاحْذَرُوهُمْ وَ إِنْ تَعْفُوا وَ تَصْفَحُوا

ص: 6400

وَ تَغْفِرُوا فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ «14» إِنَّما أَمْوالُكُمْ وَ أَوْلادُكُمْ فِتْنَةٌ وَ اللَّهُ عِنْدَهُ أَجْرٌ عَظِيمٌ «15» فَاتَّقُوا اللَّهَ مَا اسْتَطَعْتُمْ وَ اسْمَعُوا وَ أَطِيعُوا وَ أَنْفِقُوا خَيْراً لِأَنْفُسِكُمْ وَ مَنْ يُوقَ شُحَّ نَفْسِهِ فَأُولئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ «16» إِنْ تُقْرِضُوا اللَّهَ قَرْضاً حَسَناً يُضاعِفْهُ لَكُمْ وَ يَغْفِرْ لَكُمْ وَ اللَّهُ شَكُورٌ حَلِيمٌ «17» عالِمُ الْغَيْبِ وَ الشَّهادَةِ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ»

ترجمه آیات: و كسانى كه كفر ورزيدند و آيات ما را تكذيب كردند، همان ها اهل دوزخند در حالى كه هميشه در آن جا هستند و اين سرانجام بدى است. هيچ مصيبتى، جز با اذن خداوند به كسى نرسد و هر كس به خداوند ايمان آورد، خداوند قلب او را (به صبر و شكيبايى) هدايت كند و خداوند به همه چيز آگاه است. خداوند را (در اوامر و نواهى شريعت) اطاعت كنيد و پيامبر را (در دستورات حكومت و سنّت هايش) پيروى نماييد، پس اگر روى گردانيد، (بدانيد كه) همانا بر رسول ما جز پيام رسانى آشكار (وظيفه ديگرى) نيست. خداوند، معبودى است كه جز او معبود ديگرى نيست؛ و مؤمنان تنها بر او توكّل كنند. اى كسانى كه ايمان آورده ايد! برخى از همسران و فرزندانتان براى شما دشمنند (كه شما را از راه خدا بازمى دارند)، پس از آنان بر حذر باشيد و اگر (آزار و خطايشان را) عفو كنيد و چشم بپوشيد و درگذريد، پس (بدانيد كه) خداوند آمرزنده مهربان است. همانا اموال و اولاد شما وسيله آزمايشند و خداوند است كه پاداش بزرگ نزد او است (و به كسانى پاداش مى دهد كه در اين امتحان پيروز شوند). پس هر قدر مى توانيد، از خداوند پروا

ص: 6401

كنيد و سخن او را بشنويد و اطاعت كنيد و انفاق كنيد كه براى شما بهتر است و هر كس از شرّ بخل نفس خويش درامان بماند، پس آنان همان رستگارانند. اگر به خداوند وام دهيد وامى نيكو، آن را براى شما زياد مى كند و شما را مى آمرزد و خداوند سپاسگزار بردبار است. او به پنهان و آشكار آگاه است، نفوذ ناپذير و حكيم است.

شریعتی: اشاره قرآنی را بفرمایید.

حاج آقای حسینی قمی: آیه 14 از سوره تغابن، «يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِنَّ مِنْ أَزْواجِكُمْ وَ أَوْلادِكُمْ عَدُوًّا لَكُمْ فَاحْذَرُوهُمْ» رابطه ما با همسران و فرزندانمان، هرکسی با شریک زندگی، چه رابطه ای باید باشد؟ نه افراط و نه تفریط، بسیاری ما در دینداری موفق هستیم. پای محبت شدید به فرزندان و همسران که می رسد نمره کم می آوریم. به بچه ات علاقه داری؟ بله حتما باید باشد. باید محبت خود را بگوییم. ولی تا چه حدی پای محبت به فرزندان و شریک زندگی بمانیم؟ اگر فرزند من تقاضایی دارد که با اصول دینی من سازگار نیست. مقاومت کن، این تفریط است. افراط و تفریط نداشته باش. یک عده رابطه شان با خانه و خانواده ضعیف است. یک عده اینقدر محبت دارند حاضر هستند از دینشان بزنند. گاهی فرزندان ما انتظاراتی دارند که دین اجازه نمی دهد. مثلاً سؤال کردند که شوهر من می گوید: وقتی فلان جلسه می رویم شما بدون حجاب بیا. «يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِنَّ مِنْ أَزْواجِكُمْ وَ أَوْلادِكُمْ عَدُوًّا لَكُمْ» بعضی از همسران شما، شریک های زندگی شما دشمن شما هستند. از دشمن بر حذر باش.

شریعتی: خدایا حق محمد و آل محمد بر ما بسیار عظیم

ص: 6402

است، پس اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم.

99-07-27- سیری در نهج البلاغه حکمت 70 و توضیحاتی پیرامون رد مظالم

شریعتی: بسم الله الرحمن الرحیم، اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم.

کی می شود بیایی و نیلوفر آوری *** گلهای رنگ رنگ به هر دفتر آوری

باران شوی، بهار شوی غنچه غنچه گل *** لب وا کنی گلاب خوش قمصر آوری

سلام می کنم به همه بینندگان خوب و نازنین مان، به سمت خدای امروز خیلی خوش آمدید. حلول ماه ربیع الاول را تبریک می گویم. عزاداری های شما قبول باشد، انشاءالله در این ماه که مزین به نام پیامبر اسلام است، بهترین ها در این ماه مبارک برای شما رقم بخورد. حاج آقای حسینی قمی سلام علیکم، خیلی خوش آمدید.

حاج آقای حسینی قمی: سلام علیکم و رحمة الله، عرض سلام و ارادت خالصانه خدمت همه بینندگان عزیز دارم. حلول ماه ربیع المولود، ولادت خاتم النبیین و وجود مقدس امام صادق(ع) را به همه بینندگان عزیز تبریک می گویم ، امروز اول ماه ربیع المولود هست. انشاءالله دو ماه عزاداری های مردم قبول درگاه الهی قرار بگیرد. آغاز جشن و شادی پیروان اهل بیت هست. مخصوصاً ماه ربیع المولود، ای کاش از همین حالا شروع می کردیم بساط تجلیل از ولادت خاتم النبیین، غیر از هشتم ماه ربیع که شهادت وجود مقدس امام عسکری(ع) است، این ماه، ماه ولادت خاتم النبیین و ولادت امام صادق(ع) است. آغاز جشن و شادی است، مردمی که این دو ماه احترام کردند و بعضی مراسم را برگزار نکردند. الآن ما از مراجع تقلید نباید تندتر حرکت کنیم. بزرگواران، مراجع عظام به اتفاق تا پایان ماه صفر عزاداری داشتند ولی در

ص: 6403

ماه ربیع فقط هشتم ماه ربیع که شهادت حضرت عسکری است، روضه است. شما یک روز روضه دیگر در دفاتر علما و مراجع پیدا کنید ما یاد بگیریم.

ما منکر اینکه این ایام مصائبی بر اهل بیت پیش آمده نیستیم. خیلی از دوستان می گویند: مگر این ایام، ایام مصیبت اهل بیت نیست؟ خدا رحمت کند مرحوم علامه سید جعفر مرتضی که این روزها سالگرد رحلت این عالم بزرگ شیعه است. ما منکر مصائب و حوادث و شهادت حضرت محسن نیستیم، حرف مراجع و دلسوزان دین ما این است که بقیه عزاداری ها باشد برای ایام فاطمیه. ما ربیع الاول داریم، ربیع الثانی داریم، می رسیم به ماه جمادی، ایام فاطمیه، این دو ماه را بگذارید مردم بعد از دو ماه عزاداری به جشن و سرور بپردازند. معیار برای ما مراجع بزرگوار تقلید هستند. اگر بناست هرکسی سر خود اجتهاد کند بحث دیگری است. دوستان مرا می بینند می گویند: چرا اول ربیع می گویید: ماه جشن و شادی است؟ گفتم: شما دفاتر مراجع بروید، بگویید بعد از ماه صفر مردم روضه را ادامه بدهند. ده روز در سمت خدا ما روضه خوانی می کنیم و مشکی می پوشیم و عزاداری می کنیم. ولی ما مقید این آقایان هستیم. به جز هشتم ربیع که شهادت امام عسکری است، بقیه دیگر جشن و شادی است. ای کاش از اول ماه ربیع جشن ولادت خاتم النبیین را آغاز کنیم.

نکته دیگر چون ماه ربیع هست، همه ساله چند سالی است در برنامه سمت خدا طرح رد مظالم در ماه ربیع برپا شده است که آثار و برکات مهمی است. رد مظالم را بارها گفتم، اگر انسان به کسی بدهکار است

ص: 6404

که طلبکار را نمی شناسد. مثلاً در کودکی بچه بودیم و آسیب به مال کسی زدیم و یادمان نیست که بوده است. سوار ماشین بودیم، خسارتی زدیم، آینه ماشین کسی را شکستیم و گاز دادیم و رفتیم. در راه زیارتی می رفتیم، مسافرت می رفتیم، خرید کردیم و پول کم دادیم. نمی دانیم مغازه کجا بود. یک آقایی مغازه دار هست و از مشتری پول زیاد گرفته است. یا سوار ماشین شدیم کرایه ماشین کم دادیم، طرف را نمی شناسیم. یا مالی پیدا کردیم و کوتاهی کردیم و صاحبش را پیدا نکردیم، وقت گذشته و دیگر نمی شود صاحبش را پیدا کرد. ما به کسی بدهکار هستیم که طلبکار را نمی شناسیم. اینجا رد مظالم را می گویند. رد مظالم یا مظالم عباد یعنی به نیت طلبکارهایی که نمی شناسیم، الآن صدقه می دهیم. پول به فقیر و نیازمند بدهیم. تقریباً همه ما این گرفتاری را داریم.

در بچگی مالی را از بین بردیم، به ماشین کسی خسارت زدیم. به کاسبی پول ندادیم، معمولاً همه ما در زندگی داریم. این را باید به عنوان صدقه به فقیر بدهیم. فقها می فرمایند: باید از مرجع تقلید خود اجازه بگیریم که مال او را چطور به مصرف برسانیم. هرکس مقلد هر مرجعی هست باید زنگ بزنند اجازه بگیرند، ما اول ماه ربیع از مراجع بزرگوار تقلید اجازه می گیریم که یک اجازه عمومی بدهند. در ماه ربیع الاول فرصت دارند تا مبلغ 500 هزار تومان، اگر می خواهند رد مظالم به فقیر بدهند، نیازی نیست از مراجع اجازه بگیرند. ما از مراجع معظم تقلید اجازه گرفتیم و خود مراجع ما را تشویق کردند که در این بحران مالی یک کمکی به

ص: 6405

فقرا هم می شود. آیت الله العظمی سیستانی، آیت الله العظمی وحید خراسانی، آیت الله العظمی صافی گلپایگانی، آیت الله العظمی مکارم شیرازی، آیت الله العظمی شبیری زنجانی، از همه اجازه گرفتیم. هرکسی مقلد هرکدام از این مراجع تقلید هست، از امروز تا آخر ماه ربیع تا سقف پانصد هزار تومان می توانند بدهند و اگر می خواهند بیشتر از این مبلغ بدهند، یک اجازه مجزا از دفتر مراجع بگیرند. مصرفش باید به فقیر باشد. به مسجد نمی شود. به هیأت نمی شود کمک کرد. حتی کمک های مؤمنانه ای که بسیار کار پسندیده ای است، گفتند: پولش را به فقیر بدهیم. اینکه ما یک جنس و کالای خاصی را تحمیل کنیم بر آن فقیر در حد کار ما نیست. ما باید به نیت کسی که به او بدهکار هستیم به فقیر پول بدهیم. بارها گفتیم: فقیر نباید حتماً رو به قبله باشد. نه، هرکسی هشتش گرو نه است. دخل و خرجش با هم نمی خواند. نیایند بگویند: ما به فلانی رد مظالم دادیم، امروز دیدیم دو کیلو گلابی خریده است. یک کیلو گوشت خریده است! یعنی فقیر گوشت و برنج و میوه نباید بخورد؟ همین مقدار که دخل و خرج هماهنگ نباشد فقیر است.

دنبال فقرایی باشیم که خودمان می شناسیم. لازم نیست به مؤسسات و مراکز رجوع کنیم. در روایت امام زمان هست که «لَا صَدَقَةَ وَ ذُو رَحِمٍ مُحْتَاجٌ » تا خویشاوند ما نیازمند است، نمی شود به بیگانه کمک کرد. فقیر، غیر از پدر و مادر و اولاد، پدر و مادر و اولاد واجب النفقه ما هستند. برادری دارید، خواهری دارید، عمو و عمه و خاله، بستگان، یا همسایه، هرکس را می شناسید بدهید.

ص: 6406

اگر بر فرض مظالمی بر گردن ما نباشد، یک صدقه دادیم. یک مبلغی به نیابت از همسران و بچه ها بدهید. ممکن است بچه ها جایی مالی را از بین برده باشند. بنده می توانم مبلغی برای خودم، برای همسرم، برای فرزندم تا سقف پانصد هزار تومان بدهم. لازم نیست وقتی به فقیر می دهیم بگوییم: رد مظالم است. هدیه بدهید، شماره کارت دارید، به کارت واریز کنید. یادمان باشد کسی می گفت: اگر ما این پانصد هزار تومان را بدهیم تمام مظالمی که در طول عمر بدهکار بودیم، پاک می شود! ما چنین چیزی نگفتیم، به اندازه این پانصد هزار تومان مظالمی بر گردن ما باشد از بین می رود ولی جبران همه مظالم نخواهد شد.

خدا رحمت کند مرحوم آخوند ملا عباس تربتی (ره)، کتاب فضیلت های فراموش شده شرح حال این بزرگوار است. وقتی پدرشان از دنیا می رود، به خواهرش می گوید: برو سهم الارث خود را بردار. خواهر سهم الارث را برمی دارد. مرحوم آخوند ملا عباس تربتی دست به ارث پدر نمی زند. با اینکه ارث سنگینی بود، باقیمانده ارث را به سه نیت برای پدر هزینه می کند. 1- به نیت خمس، می گوید: ما خمس می دهیم اگر بدهکار بود که هیچ، نبود جای دوری نمی رود. 2- بابت زکات 3- بابت مظالم عباد، معلوم نبود رد مظالمی به گردن پدر باشد. ولی ایشان گفت اگر مظالمی نبود، صدقه حساب می شود. مردم از این فرصت استفاده کنند. مشهد جلسه ای مشرف بودم. جمعی از روشندل ها بودند. در حرم سخنرانی برایشان داشتم. مسئول این جمع که روشندل بود. گفت: در مشهد سه هزار روشندل داریم. در کشور 300 هزار نفر هستند. اینها مشکل ازدواج و

ص: 6407

اشتغال دارند. به این آسانی وقتی خواستگاری می روند، قبول نمی کنند. مشکل ازدواج و اشتغال به کنار، مشکلات مالی سنگینی دارند. گفتم محضر امام رضا می گویم، امام رضا بشنود، انشاءالله امام رضا به گوش آنهایی که باید بشنوند برساند. مسئول اینها می گفت: درآمد تک تک اینها، 45 هزار تومان یارانه و کمک معیشتی هست و مختصری از بهزیستی، جمعاً 250 هزار تومان است. کسی می تواند با 250 هزار تومان یک ماه زندگی کند؟ آقایان دارند می گویند: ده میلیون خط فقر است. این 250 هزار تومان را چهل برابر کنند، تازه هنوز خط فقر است. امروز در شرایط بحرانی، بهانه ای است، بعضی مراجع هم فرموده بودند فرصت خوبی است ماه ربیع الاول رد مظالم دادند و به فقرا و نیازمندان هم کمک کردند. فرصت از دست برود معلوم نیست چه زمانی فرصت شود.

شریعتی: حالا که صحبت از رد مظالم شد، صدقات هم می شود به نیت رد مظالم بپردازند؟

حاج آقای حسینی قمی: تمام صدقاتی که مردم می دهند، صدقات روزانه، همه را نیت رد مظالم کنند. اگر بدهکار باشند حساب می شود اگر نباشند صدقه روزانه است. کمیته امداد از یادگارهای امام(ره) است. ولی امام کمیته را برای کسانی تشکیل داد که در میان خویشاوندان نیازمندی نباشد. صدقات خود را جمع کنید مبلغ قابل توجهی شد به بستگان نیازمند هدیه بدهید. صندوق کمیته امام خوب است ولی برای کسی که در بستگان نیازمندی نداشته باشد.

شریعتی: نماز و صدقه اول ماه را فراموش نکنید. برای مشارکت در طرح قربانی اول ماه به سایت و کانال برنامه مراجعه کنید و از جزئیات طرح با خبر شوید. در محضر نهج البلاغه

ص: 6408

شریف و خطبه های نورانی حضرت خواهیم بود.

حاج آقای حسینی قمی: حکمت 70 را آغاز کردیم ولی به پایان نرسید. حضرت علی(ع) فرمودند: «لَا تَرَى الْجَاهِلَ إِلَّا مُفْرِطاً أَوْ مُفَرِّطاً» آدم جاهل یا افراط دارد یا تفریط. یا از این طرف می افتد یا از آن طرف می افتد، حد اعتدال و میانه در زندگی او نیست. این افراط و تفریط در مسائل اعتقادی هست. حضرت در خطبه دوازده فرمود: «هَلَكَ فِيَ [اثْنَانِ ] رَجُلَانِ» دو گروه بخاطر من گرفتار می شوند، یک عده غلو می کنند و یک عده قصور و تقصیر دارند. یک عده غلو کردند و علی اللهی شدند. امیرالمومنین راضی نبود و مجازاتشان می کرد. یک عده از این طرف مقام حضرت را آنطور که باید بشناسند درک نمی کردند و اعتقاد نداشتند. در مسائل اعتقادی و اجتماعی هست، در مسائل عبادی و تربیتی هست. یک بابی دارد باب مسائل عبادی، در کافی مرحوم کلینی هست، «باب الاقتصاد فی العباده» اقتصاد یعنی اعتدال، قصد، یعنی میانه روی، در عبادت انسان حالات اعتدال داشته باشد. در مورد نماز می گویند: «الصلاة خبر موضوع» بهترین کار نماز است. هرکس می خواهد زیاد بخواند، در نماز، نگفتند: کم بخوانید. اقتصاد در عبادت یعنی چه. مرحوم علامه مجلسی که حدیث شناسی بزرگی بود، 110 جلد بحار مرحوم مجلسی همه شانزده هزار حدیث است. اگر ایشان می خواست فقط حدیث جمع کند چند برابر این می توانت جمع کند. ولی هر حدیثی را آورده، آیات قرآن مناسب آن را آورده، اسناد روایات، فهم روایات مهمتر از نقل روایات است. مرحوم مجلسی وقتی به این باب رسید که مرحوم کلینی می گوید: اقتصاد و میانه روی در عبادت یعنی چه؟ پنج

ص: 6409

شش حدیث در این باب هست. می گوید: از این روایت استفاده می شود، «السعي في تصحيح العقائد و الأخلاق أهم من السعي في كثرة الأعمال» آدم سعی کند اگر عبادتی انجام می دهد، قبل از آن اعتقاداتش را درست کند. تلاش کند برای تصحیح عقاید و تلاش کند برای تصحیح اخلاق. این مهمتر از عبادت است.

یک جلسه معارفی هست، در این جلسه شرکت کنیم یا نماز مستحبی بخوانیم؟ کسی که در معارف خود به درجه کامل نرسیده در این جلسه معارفی برود اعتقادات خود را تقویت کند قطعاً بهتر است. تلاش کنیم اخلاق و عقاید خوب و درستی داشته باشیم. حدیث اول در کافی مرحوم کلینی است، امام صادق فرمود. عثمان بن مظعون از اصحاب خوب پیامبر بود. در زمان رسول خدا از دنیا رفت و وقتی از دنیا رفت پیامبر کنار بدن کفن شده عثمان آمدند و پیشانی عثمان را بوسیدند. من ندیدم، پیامبر کنار جنازه ای بیایند و کفن را کنار بزنند و پیشانی را ببوسند. بعدها گاهی اصحاب دیگری که از دنیا می رفتند، دعا می کردند خدا تو را به عثمان بن مظعون ملحق کند. امام صادق فرمود: روزی خانم عثمان بن مظعون نزد پیامبر آمد شکایت کرد و گفت: «إِنَّ عُثْمَانَ يَصُومُ النَّهَارَ وَ يَقُومُ اللَّيْلَ» کار عثمان این است که روزها روزه دار باشند و شب ها، شب زنده داری کند. «فَخَرَجَ رَسُولُ اللَّهِ ص مُغْضَباً يَحْمِلُ نَعْلَيْهِ» (کافی/ج5/ص494) پیامبر آنقدر ناراحت شدند، کفش را دست گرفتند. آنقدر با عجله آمدند، عصبانی شدند و کفش را دست گرفتند و نزد عثمان بن مظعون آمدند. دیدند نماز می خواند. «حَتَّى جَاءَ إِلَى عُثْمَانَ فَوَجَدَهُ يُصَلِّي فَانْصَرَفَ عُثْمَانُ حِينَ

ص: 6410

رَأَى رَسُولَ اللَّهِ ص فَقَالَ لَهُ يَا عُثْمَانُ لَمْ يُرْسِلْنِي اللَّهُ تَعَالَى بِالرَّهْبَانِيَّةِ» خداوند ما را به رهبانیت مبعوث نکرده، یک گوشه بنشینی و نماز بخوانی. «وَ لَكِنْ بَعَثَنِي» خداوند مرا به رسالت مبعوث کرده «بِالْحَنِيفِيَّةِ السَّهْلَةِ السَّمْحَةِ» یک دین حنیف سهل و آسان، در پیام ها آمده که شما گفتید «إِنَ هذَا الدِّينَ مَتِينٌ » یکبار دیگر تکرار کنید. گفتیم: اصل در همه چیز طهارت و حلیت است. لا ضرر و لا ضرار داریم، لا حرج داریم. اینها اصول ماست و نگویید دین کار سختی است. کارخانه حرام سازی است. پیامبر فرمود: خداوند مرا به رهبانیت مبعوث نکرده، برویم یک گوشه دعا کنیم. «أَصُومُ وَ أُصَلِّي» من یک روز روزه می گیرم و یک روز نمی گیرم. با خانواده نشست و برخاست دارم. «وَ أَلْمِسُ أَهْلِي فَمَنْ أَحَبَّ فِطْرَتِي فَلْيَسْتَنَّ بِسُنَّتِي وَ مِنْ سُنَّتِيَ النِّكَاحُ» هرکس می خواهد فطرت و دین مرا داشته باشد، سنت مرا داشته باشد. یکی از سنت های من نکاح است. تو عیال خود را رها کردی در حالی که همسر تو از تو شکایت می کند. داریم کسانی را که فقط باید به عبادت و ذکر و دعا بپردازند. مرحوم مجلسی می گوید: یکی عقاید خود را درست کن و یکی اخلاق.

در قصه عقاید داستانی دیدم که مرحوم کلینی در کافی شریف و شیخ مفید در ارشاد، داستان را نقل کردند. در زمان آقا موسی بن جعفر شخصی بود به نام ابوعلی از فقهای مدینه بود. زاهد بود، عابد و عارف بود، اهل امر به معروف بود. حتی به تشکیلات حکومت پرخاش می کرد، آدم نهی از منکر بود. به حاکم ها تذکر می داد، آدمی بود که بخاطر

ص: 6411

موقعیت اجتماعی که داشت دستگاه خلافت با او کنار می آمد. یک روزی محضر آقا موسی بن جعفر رسید. حضرت فرمود: «يَا أَبَا عَلِيٍّ مَا أَنَا أَحَبَّ إِلَيَّ مَا أَنْتَ فِيهِ وَ أَسَرَّنِي بِكَ إِلَّا أَنَّهُ لَيْسَتْ لَكَ مَعْرِفَةٌ فَاذْهَبْ فَاطْلُبِ الْمَعْرِفَةَ قَالَ جُعِلْتُ فِدَاكَ وَ مَا الْمَعْرِفَةُ» من دوست دارم این مسیری که تو داری، عبادت و زهد و امر به معروف و اعتراض به تشکیلات حکومت، من خیلی خوشحال هستم. الا یک اشکال که در زندگی تو هست، تو آدم بی معرفتی هستی. برو معرفت بدست بیاور. ابوعلی گفت: یعنی چه من معرفت ندارم و بی معرفت هستم؟ آقا موسی بن جعفر فرمود: «فَقَالَ لَهُ اذْهَبْ وَ تَفَقَّهْ وَ اطْلُبِ الْحَدِيثَ» دین شناس باش. الآن یکی از مشکلات زندگی ما این است که ما دین شناس نیستیم، حاضر نیستیم در همه مسائل زندگی به دین شناس مراجعه کنیم.

مرحوم آیت الله احمدی میانجی که اخیراً کتابی مقام معظم رهبری در مورد تاریخ دفاع مقدس تقریض کردند، به مناسبتی نام مرحوم آیت الله احمدی میانجی را بردند و از مقامات علمی و معنوی ایشان تجلیل کردند و نوشتند ایشان به من لطف داشتند. مقام معظم رهبری در مورد آیت الله احمدی میانجی نوشتند ایشان به من لطف داشتند. این تقریض مقام معظم رهبری منتشر شده است. یکوقتی ایشان برای سفر حج بیت الله الحرام دعوت شدند، ایشان حج واجب مشرف شده بودند. در دفاتر مراجع یک هیأتی را اعظام می کنند از علما که در مکه و مدینه سؤالات دینی مردم را جواب بدهند. به ایشان گفتند: امسال بیایید، ایشان قبول نکردند. آقازاده های ایشان متوجه شدند

ص: 6412

و گفتند: چرا نمی روید؟ فرمود: من سی روز حج بروم، یک سفر زیارتی بروم، خانم شما تنها باشد چه شود؟ بچه ها گفتند: شما مشرف شوید ما قول می دهیم این سی روز که شما نیستید به نوبت خدمت مادر بیاییم. دیگر عذری هست؟ ایشان فرمود: می دانم شما می آیید ولی مادرتان با من راحت تر است. خانم ها حتی نمی خواهند محتاج اولادشان باشند. انصافاً آقای شریعتی ما باشیم این کار را می کنیم؟ من صحن امیرالمؤمنین نشسته بودم. یک کسی آمد گفت: می دانید سفر چندم است؟ سفر 56 است. گفتم: ماشاءالله، حاج خانم کو؟ گفت: سفر اول ایشان را آوردم. گفتم: 55 سفر تنها آمدی؟ چرا؟ چون دین شناس نیستیم. اگر دین شناس بودیم باید تشخیص می دادیم کار مستحب چیست. مشکل اصلی ما این است که حاضر نیستیم بپرسیم و خودمان را علامه می دانیم.

همین امشب امتحان کنید. هر موضوعی را مطرح کنید همه صاحب نظر هستند. بگویید یک کسی مراجعه کرده، به نظر شما عمل قلب باز کنیم یا آنژیو؟ همه اظهار نظر می کنند. در رشته مغز و اعصاب، تخصص، کشتی رانی و دریانوردی، تخصص داریم. در مسائل دینی الی ماشاءالله، هر موضوعی را مطرح کنیم، همه اظهار نظر می کنند. اگر دین شناس بودیم، آقا موسی بن جعفر به ابوعلی که عابد و زاهد است فرمود: همه چیز تو خوب است فقط بی معرفت هستی. برو معرفت کسب کن! گفت: چطور؟ فرمود: دین شناس باش. احادیث اهل بیت و پیغمبر را بخوان. گفت: از که یاد بگیرم؟ حضرت نخواستند اول به خود حواله بدهند. چون در مسیر اهل بیت نبود. حضرت فرمود: در مدینه مکتب هست، هرچه یاد گرفتی بیا به

ص: 6413

من نشان بده. رفت چند وقتی احادیثی که از مکاتب دیگر یاد گرفته بود خدمت آقا نشان داد و گفت: اینها را یاد گرفتم. عین روایات این است، آدرس را عرض کردم هم مرحوم کلینی در کافی و هم مرحوم شیخ مفید در ارشاد رفت آمد نشان حضرت داد، حضرت روایات را دید، فرمود که هیچکدام اینها صحیح نیست و تمام اینها مشکل دارد.

مرحوم آیت الله نجمی(ره) امام جمعه سابق، یک کتابی دارند «سیری در صحیحین» است. به فارسی و زبان های مختلف ترجمه شده است. ببینید خدا و پیامبر را چطور معرفی کردند. خدا را جسم معرفی کرده، پیامبر را چطور معرفی کرده، گفت: پس چه کنم؟ حضرت به او مسیر را یاد دادند، گفت: می شود یک معجزه به من نشان بدهید. حضرت یک معجزه نشانش دادند و از اصحاب خوب موسی بن جعفر شد. پس اگر بخواهیم مجموعه این روایات، اعتدال و میانه روی در عبادت، یعنی چه؟ مرحوم مجلسی می گوید:1- «السعي في تصحيح العقائد» عقاید خود را اصلاح کن. 2- «و الأخلاق أهم من السعي في كثرة الأعمال» اخلاق را اصلاح کنی بالاتر است. عبارتی دیدم بسیار زیباست. در حالات مرحوم مجلسی اول، مرحوم ملا محمد تقی، مجلسی دوم ملا محمد باقر است. ملا محمد تقی پدر، نوشته ما علمای بزرگی را درک کردیم. مثلاً یکی از اساتید مرحوم مجلس اول، شیخ بهایی بوده، که در جوانی درس شیخ بهایی می رفت. چهارصد سال پیش، می گوید: ما بزرگانی را درک کردیم. اگر مجلسی نبود ما جرأت نمی کردیم اینطور بگوییم. بزرگانی دیدیم، «أَدْرَكْنَا السَّلَفَ لَا يَرَوْنَ الْعِبَادَةَ فِي الصَّوْمِ وَ لَا فِي الصَّلَاةِ وَ لَكِنْ

ص: 6414

فِي الْكَفِّ عَنْ أَعْرَاضِ النَّاسِ» عبادت را در زیادی نماز و روزه نمی دانستند. کَف یعنی خودداری، مواظب باشیم با آبروی مردم بازی نکنیم.

شریعتی: اینکه می گویند: عبادت به طور رکوع و سجود نیست، امانتداری و صدق گفتار است، عمل ما را زیر سؤال نمی برد؟

حاج آقای حسینی قمی: اگر عمل ما با پشتوانه فکر صحیح باشد، یک کسی وقتی نماز می خواند و عبادت دارد، بعد از نمازش گرفتار یک عقیده باطل و اخلاق باطل نباشد. در حالات امام صادق هست أبان بن تغلب، محضر امام صادق آمد، حضرت از او گلایه کرد. فرمود: آنهایی که قبل از شما بودند، «إِنَ مَنْ كَانَ قَبْلَكُمْ كَانُوا يَتَعَلَّمُونَ الصَّمْت » ده سال تمرین می کردند مواظب زبانشان باشند. «وَ أَنْتُمْ تَتَعَلَّمُونَ الْكَلَامَ كَانَ أَحَدُهُمَا إِذَا أَرَادَ التَّعَبُّدَ يَتَعَلَّمُ الصَّمْتَ قَبْلَ ذَلِكَ بِعَشْرِ سِنِين » مرحوم مجلسی یک بابی دارد به نام باب الاقتصاد فی العباده، مگر عبادت اعتدال دارد؟ ایشان می گوید: منظور از مجموعه این روایات یعنی شما اول عقاید و اخلاق خود را درست کن اما در کنار اینها اگر من مشکل تربیتی و اخلاقی داشته باشم، برطرف کنم. از جمله مباحثی که در اعتدال هست، در سیره پیامبر اکرم(ص) دیدم، یکی از کلماتی که پیامبر در دعوت دیگران، اعتدال میانه روی در دعوت دیگران، گاهی با برخورد تند باعث نفرت دیگران می شویم. داستانی از رسول خدا هست که عبدالله بن مسعود از پیامبر نقل می کند. می گوید: پیامبر روزهای آخر عمر ما را جایی جمع کردند. می خواستند بگویند: «اتقوا الله» تقوا داشته باشید، اول ده دعا در حق ما کردند، چقدر این اثر دارد. فرمود: «نصرکم الله رفعکم الله رزقکم الله

ص: 6415

سلمکم الله،... اتقوا الله» تقوا داشته باشید!

یکی از بحث هایی که در اعتدال داریم، بحث اعتدال در میانه روی در برخورد با فرزندان هست. مادری نماز فرزندش خوب نیست. دور جور می تواند دعوت کند. یک مدل سبک پیامبر هست. می خواهی با دختر سخن بگویی و به خوبی ها دعوت کنی. اول پیامبر ده دعا کرده است. شما اول ده امتیاز بچه ات را بگو. دختر عزیزم، من افتخار می کنم درس شما عالی، دانشگاه عالی، مدرسه عالی، معلم ها از شما راضی، دوستان راضی، تو ده امتیاز داری، نماز را هم مقداری برس و به خوبی هایت اضافه کن. از آن طرف هم داریم کسی می خواهد یک جمله بگوید، خوبی ها را نمی بیند. می گوید: دخترم دلم به چه چیز تو خوش باشد! درست در سرت بخورد، دانشگاه در سرت بخورد! بستگان از تو ناراضی هستند، دوستان ناراضی هستند، زندگی که نداری... نمازت را به کمرت بزن حداقل!!!

بحث میانه روی واقعاً تأثیر عجیبی دارد، اگر آدم بلد باشد نبوی سخن بگوید. در بحث نماز بارها گفتیم که چطور فرزند خود را به نماز دعوت کنیم؟ یکی از دغدغه های خانواده ها همین است. هشتاد درصد خانواده ها این مشکل را دارند. راهش برخورد با صمیمیت و مدار هستند، سخت نگیریم. یک روز خواب مانده و بیدار نشده سخت نگیریم. بداخلاقی و ناراحتی ما منتقل می شود و در برخورد ما اثر دارد. اثر منفی زیادی دارد. یک آقایی به من می گفت: راه حل نماز نخواندن بچه ها را می دانم! گفتم: چیست؟ گفت: یک کمربند و یک پارچ آب است!! زمستان پارچ آب یخ باشد. تابستان داغ باشد. ایام محرم ده جلسه صحبت کردم در مورد نحوه رفتار با

ص: 6416

فرزندانمان، تعامل با بچه را بلد نیستیم. یا افراط داریم یا تفریط، حضرت امیر فرمود: «لَا تَرَى الْجَاهِلَ إِلَّا مُفْرِطاً أَوْ مُفَرِّطاً» از جمله در مسائل تربیتی روایت زیبایی امیرالمؤمنین دارند. پیامبر، امیرالمؤمنین را به یمن برای تبلیغ فرستادند. مردم یمن ارادت زیادی به امیرالمؤمنین دارند. انشاءالله خداوند هرچه زودتر ریشه ی شجره خبیثه آل سعود را بکند، ما یادمان رفته، جنگ یمن وارد پنجمین سال شده است. حضرت وقتی می خواستند بروند، یک جمله به امیرالمؤمنین فرمودند: دعوت کند لا اله الا الله بگویند، محمداً رسول الله، اگر اینها قبول کردند «فان قالوا نعم» بگو نماز هم بخوانند. اگر قبول کردند، زکات هم بدهند. دیگر چیزی نگو! «فَوَ اللَّهِ لَئِنْ يَهْدِي اللَّهُ بِكَ رَجُلًا» بالاتر از «واحدا خير لك مما طلعت عليه الشمس» یک مقدار در مسائل تربیتی و اعتقادی به این نکته توجه کنیم «لَا تَرَى الْجَاهِلَ إِلَّا مُفْرِطاً أَوْ مُفَرِّطاً»

شریعتی: امروز صفحه 564 قرآن کریم، آیات پایانی سوره مبارکه ملک و آیات ابتدایی سوره مبارکه قلم را تلاوت خواهیم کرد.

«فَلَمَّا رَأَوْهُ زُلْفَةً سِيئَتْ وُجُوهُ الَّذِينَ كَفَرُوا وَ قِيلَ هذَا الَّذِي كُنْتُمْ بِهِ تَدَّعُونَ «27» قُلْ أَ رَأَيْتُمْ إِنْ أَهْلَكَنِيَ اللَّهُ وَ مَنْ مَعِيَ أَوْ رَحِمَنا فَمَنْ يُجِيرُ الْكافِرِينَ مِنْ عَذابٍ أَلِيمٍ «28» قُلْ هُوَ الرَّحْمنُ آمَنَّا بِهِ وَ عَلَيْهِ تَوَكَّلْنا فَسَتَعْلَمُونَ مَنْ هُوَ فِي ضَلالٍ مُبِينٍ «29» قُلْ أَ رَأَيْتُمْ إِنْ أَصْبَحَ ماؤُكُمْ غَوْراً فَمَنْ يَأْتِيكُمْ بِماءٍ مَعِينٍ «30»

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ ، ن وَ الْقَلَمِ وَ ما يَسْطُرُونَ «1» ما أَنْتَ بِنِعْمَةِ رَبِّكَ بِمَجْنُونٍ «2» وَ إِنَّ لَكَ لَأَجْراً غَيْرَ مَمْنُونٍ «3» وَ إِنَّكَ لَعَلى خُلُقٍ عَظِيمٍ «4» فَسَتُبْصِرُ وَ يُبْصِرُونَ

ص: 6417

«5» بِأَيِّكُمُ الْمَفْتُونُ «6» إِنَّ رَبَّكَ هُوَ أَعْلَمُ بِمَنْ ضَلَّ عَنْ سَبِيلِهِ وَ هُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدِينَ «7» فَلا تُطِعِ الْمُكَذِّبِينَ «8» وَدُّوا لَوْ تُدْهِنُ فَيُدْهِنُونَ «9» وَ لا تُطِعْ كُلَّ حَلَّافٍ مَهِينٍ «10» هَمَّازٍ مَشَّاءٍ بِنَمِيمٍ «11» مَنَّاعٍ لِلْخَيْرِ مُعْتَدٍ أَثِيمٍ «12» عُتُلٍّ بَعْدَ ذلِكَ زَنِيمٍ «13» أَنْ كانَ ذا مالٍ وَ بَنِينَ «14» إِذا تُتْلى عَلَيْهِ آياتُنا قالَ أَساطِيرُ الْأَوَّلِينَ»

ترجمه آیات: پس چون آن (دوزخ موعود) را نزديك ببينند، چهره هاى كسانى كه كفر ورزيدند، زشت و گرفته گردد و (به آنها) گفته شود: اين است آنچه (در دنيا به عنوان تمسخر) مى خواستيد. (اى پيامبر!) بگو: اگر خداوند من و كسانى را كه با من هستند نابود كند، يا بر ما رحم نمايد، پس چه كسى كافران را از عذاب دردناك پناه مى دهد؟ بگو: او خداى رحمان است، ما به او ايمان آورده ايم و بر او توكل نموده ايم، پس خواهيد دانست، كيست آن كه در گمراهى آشكار است. بگو: به من خبر دهيد اگر آب (چشمه ها و چاههاى) شما در زمين فرو رود، كيست آن كه آب روان و گوارا براى شما بياورد.

به نام خداوند بخشنده مهربان ، نون. به قلم و به آنچه مى نويسند سوگند. كه تو به خاطر (لطف و) نعمت پروردگار ديوانه نيستى. و همانا براى تو پاداش بى پايان است. و حقّاً كه تو بر اخلاق بزرگى استوارى. پس به زودى مى بينى و آنها نيز مى بينند كه كداميك از شما (تو يا دشمنانت) گرفتار جنونيد. همانا پروردگارت، خود به آنكه از راهش منحرف شده، آگاه تر است، و همو به هدايت يافتگان داناتر است. پس، از تكذيب كنندگان اطاعت نكن. آنان دوست دارند

ص: 6418

كه تو سازش كنى و آنان نيز با تو سازش كنند. و از هر فرومايه كه بسيار سوگند ياد مى كند، پيروى نكن. (آن كه) عيب جوست و براى سخن چينى در جنب و جوش است. براى جلوگيرى از كارهاى خير اصرار مى ورزد، متجاوز و گنه پيشه است. خشن و بى اساس و تبار است. (تمام اين زشتى هابه خاطر آن است كه او داراى مال فراوان و فرزندان نيرومند است. هرگاه آيات ما بر آنان تلاوت شود، گويند: افسانه هاى پيشينيان است.

شریعتی: نکات پایانی شما را خواهیم شنید.

حاج آقای حسینی قمی: آیات پایانی سوره قلم انشاءالله تابلوی زندگی ما باشد، «وَ إِنَّكَ لَعَلى خُلُقٍ عَظِيمٍ» ما پیامبری داریم که «بُعِثْتُ لاتَمِّمَ مَكَارِمَ الاخْلاق » قرآن می گوید: اخلاق پیامبر عظیم است. رسول خدا فرمود: «خَيْرُكُمْ خَيْرُكُمْ لِأَهْلِهِ وَ أَنَا خَيْرُكُمْ لِأَهْلِي» (مکارم الاخلاق/ص216) بهترین شما کسی است که برای زن و فرزند خود در خانه بهتر از همه باشد. من اینطور هستم «لعلی خُلقٍ عظیم» اوج ظهور و بروز این خلق عظیم پیامبر کجا بود؟ در خانه خودش بود. این نفاق است، نفاق فقط مسجد ضرار و سوره منافقون نیست، نفاق این است که من بیرون خانه، مهمانی بروم، جلسه بروم خوش اخلاق باشم. در خانه با شریک زندگی بد اخلاقی کنم. جوان تا دوازده شب با دوست و رفیق می خندد. در خانه به پدر و مادر خود بداخلاقی می کند. اوج این خلق عظیم در خانه پیامبر است، بهترین اخلاق را صرف خانه و زندگی خود کنیم.

خدا را به حق خاتم النبیین و امام صادق قسم می دهیم، به همه ما توفیق آشنایی بیشتر با سیره و

ص: 6419

سنت نبوی و جعفری و ائمه(ع) و عمل به آن عنایت بفرماید.

شریعتی:

برو ای گدای مسکین به علی بخوان رضا را

چه خوری غم جهان را دل اگر به شاه دادی

99-08-04- سیره تربیتی امام حسن عسکری (ع) و پاسخ به پرسشهایی در مورد ردّ مظالم

شریعتی: بسم الله الرحمن الرحیم، اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم.

سامرا از غم تو جامه دران هست هنوز *** چشم نرگس به جمالت نگران است هنوز

دل شهزاده ی روم آینه ی دلبریت *** تاج ها مهد تو و آن لقب عسکری ات

حج نرفتی تو ولی قبله حاجات شدی *** تو خودت عین صفا مشعر و میقات شدی

کعبه یک چهاردهم بی تو صفا کم دارد *** بی تو یک چهار دهم عطر خدا کم دارد

ماه زیبا حسن دوم زهرا برخیز *** مهدی ات دل نگرانت شد و بابا برخیز

باز هم جان جهان را تو در آغوش بگیر *** صاحب عصر و زمان را تو در آغوش بگیر

روی زانو بنشان آینه ی طاها را *** تو ببوس از طرف ما پسر زهرا را

سلام می کنم به همه بینندگان خوب و نازنین مان، فرا رسیدن شهادت حضرت امام حسن عسکری را تسلیت می گویم. یک تسلیت بلند محضر آقایمان امام زمان(عج) داریم و انشاءالله بهترین بهره ها نصیب تک تک ما شود و همه مشمول دعای خیر امام زمانمان باشیم. حاج آقای حسینی قمی سلام علیکم، خیلی خوش آمدید.

حاج آقای حسینی قمی: سلام علیکم و رحمة الله، عرض سلام و ارادت خالصانه خدمت همه بینندگان عزیز دارم. شهادت پدر بزرگوار آقا امام زمان ارواحنا فداه را تسلیت می گویم.

شریعتی: بحث ما امروز سیره امام عسکری خواهد بود و نکات خوبی را

ص: 6420

خواهیم شنید.

حاج آقای حسینی قمی: حیات نورانی امام عسکری ابعاد مختلفی دارد ولی من بیشتر می خواهم به سیره تربیتی حضرت اشاره کنم. بحث حسات سیاسی حضرت بسیار بحث مهمی است و می دانید امام یکی از سخت ترین دوران های امامت را سپری کردند. در حالات حضرت هست، «کان اکثر اوقاته محبوسا» بیشتر دوران زندگی شان را حضرت در زندان بودند. گاهی زندان های عمومی یعنی حضرت را در یک منطقه نظامی تحت نظر قرار می دادند و گاهی همین زندان های معمولی که هست می بردند. اصحاب و یاران حضرت را به زندان بردند و خیلی ها یاران حضرت را اذیت کردند. فراوان عزیزان شنیدند داستان ورود شبانه ی مأمورین حکومت به خانه امام عسکری(ع). ایامی که حضرت در زندان نبودند باید هفته ای دو بار خودشان را به دارالخلافه معرفی می کردند. خیلی دوران سختی است. حتی در تاریخ هست عده ای از شیعیان و ارادتمندان حضرت چون نمی توانستند آقا را ببینند، چون آقا برای معرفی خود به دارالخلافه می رفتند در مسیر راه امام می نشستند که امام را ببینند و به قدری کنترل ها شدید بود که امام از قبل گاهی پیام می دادند. امروز کسی در مسیر راه به من سلام نکند، «أَلَا لَا يُسَلِّمَنَّ عَلَيَّ أَحَدٌ وَ لَا يُشِيرُ إِلَيَ بِيَدِه» حتی با دست کسی مرا نشان ندهد که مأمورین به شدت تحت تعقیب و مراقبت هستند. اگر وارد بحث حیات سیاسی امام شوم، وقت گرفته می شود. من به حیات اجتماعی و حیات اخلاقی و عبادی حضرت اشاره می کنم.

داستان را از کتاب محقق اربلی نقل می کنم. کتابی است به نام کشف الغمه برای هفتصد، هشتصد سال پیش است. داستان قابل توجهی از امام عسکری

ص: 6421

هست. همه ائمه اینطور بودند، مخصوصاً امام با همه سختی هایی که داشتند، ولی امام خیلی مراقب گرفتارها و بیچاره ها بودند. دستگیری از بینوایان بودند. نه تنها از دوستانشان، گفت: دوستان را کجا کنی محروم تو که با دشمنان نظر داری. یک داستانی بگویم خواهش می کنم بینندگان عزیز بیشتر عنایت کنند. بعد ببینند فاصله ما اهل بیت چقدر زیاد است. اهل بیت با دشمنشان اینطور برخورد مهربانانه و دستگیری داشتند. از این کتاب که از منابع بسیار قدیمی ما هست نقل می کنم. شخصی به نام ابویوسف است که شاعر دستگاه متوکل عباسی و تشکیلات بنی عباس بود. شاعر در آن زمان غیر از شاعر در این زمان است. در آن زمان رسانه نبود. رادیو و تلویزیون و فضاهای مجازی نبود، کار رسانه ها را شعرا انجام می دادند. گاهی یک شعر شاعر یک حکومتی را ساقط می کرد. اینقدر در افکار عمومی تأثیرگذار بود. بازارها تعطیل می شد، قصه دعبل را عزیزان شنیدند. در راه آمد وسط راه دزدها حمله کردند به قافله شان و همینطور که اموال اینها را می بردند دید سر دسته دزدها دارد شعر دعبل را می خواند. دعبل گفت: می دانی این شعر برای کیست؟ گفت: برای دعبل است. گفت: دعبل من هستم. گذشت و گفت: باشد اگر تو هستی گذشتم. این شعر را تازه دعبل گفته بود و راه افتاده بود در سفری و بلافاصله آنچنان پیچیده بود که سر دسته دزدها هم شعر دعبل را بلد بود. وقتی ابویوسف شاعر تشکیلات متوکل است، یک آدم معمولی نیست و یک آدم تأثیرگذار است. رادیو و تلویزیون و رسانه متوکل عباسی است و بنی عباس، معلوم است اینها جبهه شدیداً

ص: 6422

مقابل اهل بیت (ع) مخصوصاً متوکل و خلفای بعدش، ابویوسف می گوید: «ولد لی غلام» خداوند پسری به من داد، «وُلِدَ لِي غُلَامٌ وَ كُنْتُ مُضَيَّقاً» (کشف الغمه/ج2/ص462) یک نامه ای به جمعی از دوستان نوشتم که خداوند فرزندی به من داده و گرفتاری مالی دارم به من کمک کنید. «فَرَجَعْتُ بِالْخَيْبَةِ» همه ناامیدم کردند. هیچکدام از دوستان صمیمی من جواب مرا ندادند. پیش خود گفتم: دوستان مرا نا امید کردند، بروم از امام عسکری کمک بگیرم. گفتم: باشد میروم، اهل بیت اینطور نیستند که نگاه کنند ما دوست هستیم یا دشمن، در وقت گرفتاری به داد ما می رسند. «قُلْتُ أَجِي ءُ فَأَطُوفُ حَوْلَ الدَّارِ طَوْفَةً» گفتم اول دور خانه حضرت بزنم تا کمی آماده شوم. یک مرتبه دیدم خادم امام در را باز کرد آمد. شخصی به نام ابوحمزه، در را باز کرد «وَ صِرْتُ إِلَى الْبَابِ فَخَرَجَ أَبُو حَمْزَةَ وَ مَعَهُ صُرَّةً» یک کیسه که چهارصد درهم پول درونش بود. به من گفت: مولای من آقای من، امام عسکری سلام رساندند و فرمودند: قدم نو رسیده مبارک باشد. «فَقَالَ يَقُولُ لَكَ سَيِّدِي أَنْفِقْ هَذِهِ عَلَى الْمَوْلُودِ بَارَكَ اللَّهُ لَكَ فِيهِ» این چهارصد درهم را برای فرزندت هزینه کن. می گوید: من در نزده بودم. روز شهادت وجود مقدس امام عسکری، پدر بزرگوار امام زمان هست. سخن در مورد زندگی حضرت خیلی است، ولی عمداً از اینجا شروع کردم همه یاد بگیریم. امام راضی نشد مجبور شود در خانه امام را بزند، خادم را فرستاد و فرمود: قدم نو رسیده مبارک. دوستانش محروم و نا امیدش کرده بودند. ولی آقا هم تبریک گفتند و هم چهارصد درهم به او دادند.

ص: 6423

این سیره امام با بیگانگان است. حالا بیگانه نه ما با خودی ها اینطور رفتار می کنیم با گرفتاری های شدیدی که مردم این روزها دارند. امام حسن عسکری(ع) فرمود: «خَصْلَتَانِ لَيْسَ فَوْقَهُمَا شَيْ ءٌ» دو خصلت هست که بالاتر از این نداریم. 1- «الْإِيمَانُ بِاللَّهِ» 2- «وَ نَفْعُ الْإِخْوَانِ» ایمان به خدا و خیر رساندن به برادران. کنار ایمان به خدا بلافاصله می گوید: نفع الاخوان، ایمان باید اثر داشته باشد. نشانه دینداری و ایمان ما چیست؟

ایمانی که بخواهیم کاری به ما نداشته باشد و هزینه و خرج نکنیم، دستگیری نکنیم. با غیر مؤمن چه فرقی دارد؟ «الْإِيمَانُ بِاللَّهِ وَ نَفْعُ الْإِخْوَانِ» بلافاصله کنار ایمان بزرگترین مسأله توحیدی و اعتقادی، ایمان بلافاصله دستگیری از دین دارند. داستان دوم کتابی داریم به نام مناقب برای ابن شهرآشوب مازندرانی است. برای هفتصد هشتصد سال پیش است، از کتاب های بسیار قدیمی ما هست. شخصی به نام ابوهاشم جعفری شاید شنیده باشید، ابوهاشم جعفری پنج امام را زیارت کرد. از اصحاب پنج امام هست، داستان مفصلی دارد من می گذرم. می گوید: من محضر امام عسکری بودم. حضرت حدیثی را خواندند. «فَإِنَّ لِلْجَنَّةِ بَاباً يُقَالُ لَهُ الْمَعْرُوفُ » هشت در بهشت، هر در یک اسمی دارد. بر سر در بهشت اسم ها را نوشتند. یکی از اسامی بهشت بالایش نوشته «باب المعروف» حضرت فرمود: «لَا يَدْخُلُهُ إِلَّا مَنِ اصْطَنَعَ الْمَعْرُوفَ» کسانی از این در می توانند وارد شوند که اهل معروف هستند، معروف یعنی کار خیر. اهل معروف یعنی کار خیر، دستگیری از دیگران، یکی از درهای بهشت باب المعروف است مرکز ورد اهل خیر است. کسانی که در دنیا دستگیری می کنند و کار خیری انجام می دهند.

ص: 6424

استان دیگری از امام(ع) هست مهمان برای حضرت می آمد. از ایشان پذیرایی می کرد. روزی که می خواستند بروند یک خرجی راه هم به این می دادند. یک کسی گفت: چرا اینها را می دهید؟ حضرت فرمود: «مَا حَسَنَةُ الدُّنْيَا إِلَّا صِلَةُ الْإِخْوَانِ وَ الْمَعَارِفِ» لذت دنیا و خوبی دنیا به همین است که به برادران ایمانی رسیدگی کردن و کار خیر انجام دادن. اگر دل ما زنگار نگرفته باشد. اگر عوض نکرده باشیم فطرت پاک خودمان را انصافاً روزی که تنها غذا می خوریم، بیشتر لذت می بریم یا با همسرش غذا می خورد؟ روزی که با همسرش است بیشتر لذت می برد یا بچه ها هم دورش باشند؟ امام عسکری فرمود: یکی از درهای بهشت باب المعروف است. ابوهاشم جعفری می گوید: وقتی من این جمله را شنیدم، گفتم: الحمدلله که من از این در می توانم بروم انشاءالله! چون ابوهاشم جعفری خیلی معروف است و خیلی دنبال کار خیر و راه اندازی و دستگیری از مردم بود. تا این فکر به ذهن من رسید، می گوید: امام عسگری متوجه من شدند. «قال نعم» بله بله، «قد علمتُ» من هم قبول دارم. همینطور است که می گویی. تو اهل کار خیر هستی و از آن در بهشت وارد می شوی. فرمودند: «أَنَ أَهْلَ الْمَعْرُوفِ فِي الدُّنْيَا هُمْ أَهْلُ الْمَعْرُوفِ فِي الْآخِرَة» آنهایی که در دنیا اهل کار خیر باشند، قیامت از در باب المعروف وارد می شوند. «جَعَلَكَ اللَّهُ مِنْهُمْ يَا أَبَا هَاشِمٍ وَ رَحِمَكَ» امام عسکری درباره یکی از اصحاب بسیار بسیار ویژه خود وقتی می خواهند دعا کنند، دعا می کنند اهل خیر باشی و کار خیر بکنی و از باب المعروف بتوانی وارد شوی. حتی در

ص: 6425

داستان دیگری در غیبت شیخ طوسی هست که خادم امام عسکری می گوید: امام خیلی اهل غذا نبودند، «کان قلیل الاکل» کم غذا بودند. حضرت در 28 سالگی به شهادت رسیدند. می گوید: گاهی میوه محضر حضرت می بردم، یکی دو تا میوه را میل می کردند و به من می فرمود: تو بچه کوچک داری، برای بچه هایت ببر. گاهی ما حواسمان نیست. آنهایی که خاد و محافظ داند، مأمور دارند، هرچه، حواسمان باشد. ما باید حواسمان باشد. طبقات طبقه طبقه میوه بخورند، حالا هرچه آخرش ماند یک غذای ته مانده بدهیم ببر برای بچه ها، کسی با خادمش نباید اینطور برخورد کند. کسی با نگهبانش نباید اینطور برخورد کند. اگر این برخورد امام با خادمشان هست، اگر امام می فرماید: حسنه دنیا، لذت دنیا، رسیدگی به برادران ایمانی هست غفلت نکنیم. مخصوصاً انشاءالله ما از این بحران ها عبور می کنیم و زمستان تمام می شود و رو سیاهی به زغال می ماند و مردم ما در برابر این همه آزمون ها سربلند و پیروز بیرون می آیند. ولی این روز امتحان خیلی مهم است. از این بحران و سختی بگذریم. اهل دستگیری باشیم.

دوستانی پیام داده بودند، عده ای از روشندلانی که مشهد مشرف بودیم، آقایی که رئیس اینها بود، خودش از کسانی است که در جبهه و جنگ دو چشمش را در راه خدا تقدیم کرده و متصدی جمع روشندلان مشهد است. یک عده پیام داده بودند که چطور می شود کمک کنیم. اینها یارانه و کمک معیشت و بهزیستی درآمد دارند و در جمعه 250 هزار تومان دریافت دارند. با 250 هزار تومان می شود زندگی کرد؟ هرکسی به هر شکلی می تواند، از امام زمان حدیث است

ص: 6426

مخصوصاً در مورد پدر و مادرها و بستگان و خویشاوندان. چه کار خیری بهتر از همه است؟ امروز با همین قرض دادن ها دستگیری کنیم. پیامبر خدا فرمود: بر سر در بهشت نوشته شده «الصَّدَقَةُ بِعَشْرٍ» صدقه ده ثواب دارد ولی قرض دادن هجده ثواب دارد. یعنی قرض از صدقه بالاتر است. گاهی آدم به کسی صدقه می دهد ولی او نیازمند نیست ولی در قرض الحسنه اگر مجبور نبود نمی آمد با این همه گرفتاری قرض بگیرد. پولمان را در بانک هایی بگذاریم که سود ندارد، قرض الحسنه های بانک هایی که سود کذایی ندارند. پول بگذاریم از اعتبارش به گرفتارها و نیازمندان قرض بدهیم. اصل پول شما محفوظ است. مخصوصاً در مورد پدر و مادرها، نگرانی که دارم می بینم به دلیل حوادثی که بر اثر کرونا پیش آمد، ملتمسانه به سهم خودمان خواهش می کنیم شیوه نامه ها را رعایت کنند. من در عین حال نگران هستم الآن سالمندانی هستند که بچه ها خیلی دیر به اینها سر می زنند. به نظرم یکی از بهترین حسنات و خیرات این است که هوای سالمندان و پدران و مادرن خود را داشته باشیم. پدر و مادر پیری داری، اگر نمی شود به او سر زد زنگ بزنی، تلفن بزنی. با رعایت شیوه نامه های بهداشتی سر بزنی، بحث کرونا درست است فاصله ها زیاد است، ولی از آن طرف با فاصله های زیاد یک عده گرفتار بیماری های روحی و روانی می شوند. دیگر نمی شود درستش کرد. فاصله را رعایت کنید، ماسک بزنید. از بهترین خدمات و کارهای خیر رسیدگی به پدر و مادرهاست.

در برنامه ی تلویزیونی دیدم، مادری در خانه سالمندان نشسته بود. گزارشکر از ایشان پرسید: شما از بچه ات

ص: 6427

چه انتظاری داری؟ تقاضایی داری؟ گفت: بچه های من مرا خانه سالمندان آوردند. عیبی ندارد، خوش باشند من راضی هستم. فقط بیایند اینجا من آنها را ببوسم. خدا شاهد است من گریه کردم و تلویزیون را خاموش کردم. به خانه سالمندان رفته بودم، پرسیدم از مدیر آنجا که چه خبر است؟ گفت: بچه ها نمی آیند سر بزنند. ما صبح اول می آییم زنگ می زنیم و تماس می گیریم به بچه هایشان می گوییم نیم ساعت با پدر و مادرت صحبت کن تا آرام شود. می گویند: چرا مزاحم شدید؟ روزی است که همه این گرفتاری ها را داریم و از هر دستی بدهیم از همان دست می گیریم. امام عسکری(ع) دشمن است، نگذاشت در خانه اش را بزند، در نزده گرفتاری اش را برطرف کرد. شما به دشمنت نرس، به پدر و مادرت برس. در تهران می بیند گاهی خانم در پارک قدم می زند، سگی در دستش هست. دو ساعت صبح و دو ساعت بعد از ظهر حیوان را به پارک می آورد. می پرسیم: چقدر خوب است مراقب حقوق حیوانات هستید. مادرتان کجاست؟ می گوید: کهریزک گذاشتم. مادرش را خانه سالمندان گذاشته است. دو ساعت صبح و دو ساعت بعد از ظهر سگ خود را در پارک می گرداند. این نیست امیرالمؤمنین در نهج البلاغه فرمود: « يَغْذُو أَحَدُكُمْ كَلْبَهُ، وَ يَقْتُلُ وُلْدَهُ » جاهلیت به سگ خود غذا می دادند، بچه شان را می کشتند. از نزدیکترین نزدیک خود غفلت کرد. این جاهلیت یک جاهلیت مدرن نیست که امروز داریم.

تقاضا می کنم به حرمت امام عسکری زنگ بزنید، با رعایت شیوه نامه های بهداشتی سر بزنید. خداوند همه گذشتگان را غریق رحمت بفرماید. پدر ما یک سال آخر عمرشان یک بیماری داشتند شبیه بیماری ام

ص: 6428

اس که دیگر نمی توانستند از خانه بیرون بروند. پزشک جراح مغز و اعصابی بود ایشان را درمان می کرد. این پزشک نسخه که می نوشت به ما می گفت: این نسخه هایی که می نویسم هیچ، صد برابر از داروی من مؤثرتر می خواهید، ببینید پدر شما چه می خواهد برایش برآورده کنید. ایشان چیزی نمی خواست، ایشان علاقه داشت چون بیرون می رفتند، منزل علما و مراجع می رفتند دوست داشتند با همان حال در جلسات حاضر شوند. سر زدن و توجه کردن و محبت کردن و دستگیری کردن. پدر و مادرها از دست می روند و حسرتش را می خوریم. دینداری ما کجا خودش را نشان می دهد. این حیات نورانی امام عسکری است که ما خیلی فاصله داریم.

یکی از عزیزان می گفت: من کربلا مشرف شده بودم. بالای سر امام حسین(ع) مادر سالخورده ای داشتم چون قدش خمیده بود من هم سرم خم بود و برای مادرم زیارتنامه می خواندم. زیارتنامه تمام شد، سرم را بلند کردم. دیدم ای داد بی داد، آیت الله العظمی گلپایگانی آن مدتی است منتظر من هست. رفتم خدمتش گفتم: ببخشید من حواسم نبود. چه امری داشتید؟ فرمود: کاری نداشتم، داشتم نگاه می کردم شما اینطور به مادرت خدمت می کنی حسرت خوردم و گفتم: کاش من هم مادر داشتم. ایشان در سن کم پدر و مادر را از دست داده بود. همین امروز زنگ بزنید و تماس بگیرید. ما از کرونا به سلامت عبور می کنیم ولی بحران های روحی و فکری و روانی و افسردگی هایی که در خانه ها هست، درمان ندارد.

یک بخش حیات عبادی حضرت است. حضرت یک خادمی داشتند به نام محمد الشاکری که خادم حضرت بود و شیخ طوسی داستان را

ص: 6429

نقل می کند. می گوید: «کان یجلس امام (ع) یجلسُ فی المحراب» امام عسکری شب که می شد می گوید: من بستر خواب را پهن می کردم، بخوابم تازه امام عسکری در محراب عبادت می رفتند. من می خوابیدم، دوباره بیدار می شدم می دیدم امام مشغول عبادت است. دوباره می خوابیدم و بیدار می شدم می دیدم حضرت باز مشغول عبادت است. این گزارش خادم امام از عبادت است. ما اهل عبادت های طولانی نیستیم. ولی باید یادآوری کنیم رسول خدا فرمود، در أمالی شیخ صدوق است. شب های بلند پاییزی و بعد زمستان بهار مؤمن است. چرا؟ فرمود: شب بلند است، «یطول فیها لیلة» برای شب زنده داری خوب است. روز کوتاه است برای روزه داری خوب است.

مرحوم آیت الله العظمی سید احمد شبیری زنجانی پدر آیت اله شبیری که از مراجع تقلید است، می فرمود: مستحبات را سخت نگیرید که مردم همه انجام بدهند. آقا نماز شب چطور است؟ نمی گوییم مثل امام عسکری باشد که خادم می گوید: خوابیدم و بیدار شدم. اینطور نه، ده دقیقه یک ربع به اذان صبح مانده، نماز مستحبی آدم قل هو الله نخواند هم اشکال ندارد. یازده تا حمد، رکوع دو سجده، این یازده دقیقه نمی شود. گاهی امام را به زندان می بردند. حضرت را وقتی زندان بردند، یکی از گزارش هایی است که مرحوم کلینی در کافی شریف دارد، عده ای از طرفداران حکومت عباسی ها آمدند پیش زندان بان امام عسکری(ع). شخصی به نام ابن وصیف بود. این مسئول زندان امام عسکری بود، اینها آمدند و گفتند که حالا که امام عسکری در زندان است، هرچه می توانی بر امام عسکری سخت گیری کن. این آقایی که مسئول زندان بود، گزارش داد. گفت: از دست من چه برمی آید.

ص: 6430

«ما أصنع» چه کنم؟ «قَدْ وَكَّلْتُ بِهِ رَجُلَيْنِ » من دو تا مأمور از بدترین مأمورین خودم «مِنْ أَشَرِّ مَنْ قَدَرْتُ عَلَيْهِ» در مأمورین خودم گشتم دو نفر دیگر از همه بدجنس تر و ظالم تر را انتخاب کردم و زندانبان امام عسکری گذاشتم. «فَقَدْ صَارَا مِنَ الْعِبَادَةِ» اهل عبادت و نماز و روزه شدند طوری که نمی توانم توصیف کنم. به زندان بان می گویم: چرا شما اینطور شدید؟ می گویند: «مَا تَقُولُ فِي رَجُلٍ» زندان بان هایی که تحول درونشان ایجاد شده به من می گویند، «يَصُومُ النَّهَارَ» روزها هر روز روزه است «وَ يَقُومُ اللَّيْلَ» شب ها شب زنده دار است. «كُلَّهُ لَا يَتَكَلَّمُ وَ لَا يَتَشَاغَلُ» نه حرفی می زند و نه اشتغال دیگری دارد. «وَ إِذَا نَظَرْنَا إِلَيْهِ» وقتی نگاه ما به امام عسکری می افتد تن ما به لرزه می آید. در یک جمله امام عسکری(ع) دو زندان بانی که مراقب امام بودند را متحول کرده است.

وقتی می گوییم دستگیری، فقط دستگیری مالی نیست. بخش مهمی دستگیری دینی و هدایت و فرهنگی است. اگر بخواهم یک حدیث از امام عسکری انتخاب کنم همین است. حضرت فرمود: «أشدّ من يتم اليتيم» ما یک بچه یتیم می بینیم ناراحت نمی شویم؟ امام فرمود: از این یتیم سنگین تر «الّذي انقطع عن أبيه يتم يتيم انقطع عن إمامه» یتیمی است که بی امام شده است. این آقا پدر از دست داده و دلت می سوزد. روایات عجیبی هم در مورد رسیدگی به ایتام است. سنگین تر از این یتیم کسی است که پدری مثل امام از دست داده است. «و لا يقدر على الوصول إليه» نمی تواند به محضر امام برسد. نمی داند احکام شرعی را چه کند. عزیزان و کسانی که کار فرهنگی

ص: 6431

می کنید، هدایتگری خیلی مهم است. امام عسکری فرمود: از یتیمی که میبینی و دلت می سوزد، ما یتیم می بینیم دلمان می سوزد. فرمود: از یتیم سخت تر کسی است که دستش به امامش نمی رسد. اگر شیعیان ما بروند معارف دینی را یاد بگیرند و این یتیم را هدایت کنند، این یتیمی که دستش از امامش دور است، «كَانَ مَعَنَا فِي الرَّفِيقِ الْأَعْلَى» آقایی که کار فرهنگی می کنی، یک برنامه دینی می بینی منتشر می کنی، هرکس هرکاری انجام می دهد، فرمود: «كَانَ مَعَنَا فِي الرَّفِيقِ الْأَعْلَى» این کسی که دستش به امامش نمی رسد فردای قیامت در بالاترین درجه با ما خواهد بود. کارهای اجتماعی مهم است اما فقط دستگیری از گرفتاری مالی نیست، گرفتاری فکری به مراتب بدتر است. آن کسی که پدر از دست داده، جگر آدم را می سوزاند. امام عسکری فرمود: از این سنگین تر یتیمی است که دستش به امام خود نمی رسد.

شریعتی:

سامرایی شده ام راه گدایی بلدم *** لقمه نانی بده از دست شما نان کم نیست

حاج آقای حسینی قمی: چون روز شهادت امام عسکری(ع) هست. مرحوم آیت الله غروی اصفهانی دیوان عربی و فارسی دارد. می گوید: کسی که پسر هادی و پدر مهدی باشد، چه دیگر بهتر از این می تواند دستگیر و هدایت کننده مردم باشد. همه ارواح و روح برایش گریه کردند بخاطر سختی هایی که امام(ع) در دوران زندگی خود داشتند. در جوانی حضرت را زهر دادند و به شهادت رساندند. وقتی امام عسکری لحظات آخر زندگی مبارکشان بود، به قدری زهر در بدن حضرت اثر کرده بود، می خواستند شربت مصطکی میل بکنند دستشان می لرزید. فرمود: بگویید پسرم مهدی بیاید. آقا امام زمان را خبر

ص: 6432

کردند، کنار بستر پدر آمد، فرمود: «يَا سَيِّدَ أَهْلِ بَيْتِهِ اسْقِنِي الْمَاءَ» پدر را وضو دادند، آب دادند. شربت را نوشیدند. شاعر به این قصه اشاره می کند. می گوید:

حجت الله یگانه پسرم مهدی جان *** پیش تر آب و ببین بیشترم مهدی جان

تا در این لحظه آخر نگرم روی تو سیر *** یک زمان دور نشو از نظرم مهدی جان

کاسه ی آب نگر در کف من می لرزد *** زین سرا رو به سرای دگرم مهدی جان

انشاءالله زیارت عسکریین(علیهما السلام) مادر بزرگوار امام زمان نرجس خاتون، عمه بزرگوارشان حکیمه خاتون، نصیب و روزی همه ما بفرما.

شریعتی: امروز صفحه 571 قرآن کریم، آیات پایانی سوره مبارکه نوح را تلاوت خواهیم کرد. چقدر خوب است ثواب تلاوت این آیات را هدیه به روح بلند امام عسکری بکنیم و از ثوابش برخوردار شویم.

«فَقُلْتُ اسْتَغْفِرُوا رَبَّكُمْ إِنَّهُ كانَ غَفَّاراً «10» يُرْسِلِ السَّماءَ عَلَيْكُمْ مِدْراراً «11» وَ يُمْدِدْكُمْ بِأَمْوالٍ وَ بَنِينَ وَ يَجْعَلْ لَكُمْ جَنَّاتٍ وَ يَجْعَلْ لَكُمْ أَنْهاراً «12» ما لَكُمْ لا تَرْجُونَ لِلَّهِ وَقاراً «13» وَ قَدْ خَلَقَكُمْ أَطْواراً «14» أَ لَمْ تَرَوْا كَيْفَ خَلَقَ اللَّهُ سَبْعَ سَماواتٍ طِباقاً «15» وَ جَعَلَ الْقَمَرَ فِيهِنَّ نُوراً وَ جَعَلَ الشَّمْسَ سِراجاً «16» وَ اللَّهُ أَنْبَتَكُمْ مِنَ الْأَرْضِ نَباتاً «17» ثُمَّ يُعِيدُكُمْ فِيها وَ يُخْرِجُكُمْ إِخْراجاً «18» وَ اللَّهُ جَعَلَ لَكُمُ الْأَرْضَ بِساطاً «19» لِتَسْلُكُوا مِنْها سُبُلًا فِجاجاً «20» قالَ نُوحٌ رَبِّ إِنَّهُمْ عَصَوْنِي وَ اتَّبَعُوا مَنْ لَمْ يَزِدْهُ مالُهُ وَ وَلَدُهُ إِلَّا خَساراً «21» وَ مَكَرُوا مَكْراً كُبَّاراً «22» وَ قالُوا لا تَذَرُنَّ آلِهَتَكُمْ وَ لا تَذَرُنَّ وَدًّا وَ لا سُواعاً وَ لا يَغُوثَ وَ يَعُوقَ وَ

ص: 6433

نَسْراً «23» وَ قَدْ أَضَلُّوا كَثِيراً وَ لا تَزِدِ الظَّالِمِينَ إِلَّا ضَلالًا «24» مِمَّا خَطِيئاتِهِمْ أُغْرِقُوا فَأُدْخِلُوا ناراً فَلَمْ يَجِدُوا لَهُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ أَنْصاراً «25» وَ قالَ نُوحٌ رَبِّ لا تَذَرْ عَلَى الْأَرْضِ مِنَ الْكافِرِينَ دَيَّاراً «26» إِنَّكَ إِنْ تَذَرْهُمْ يُضِلُّوا عِبادَكَ وَ لا يَلِدُوا إِلَّا فاجِراً كَفَّاراً «27» رَبِّ اغْفِرْ لِي وَ لِوالِدَيَّ وَ لِمَنْ دَخَلَ بَيْتِيَ مُؤْمِناً وَ لِلْمُؤْمِنِينَ وَ الْمُؤْمِناتِ وَ لا تَزِدِ الظَّالِمِينَ إِلَّا تَباراً»

ترجمه آیات: پس گفتم از پروردگارتان آمرزش بخواهيد كه او بسيار آمرزنده است. آسمان را بر شما ريزش كنان مى فرستد. و شما را با اموال و فرزندان يارى مى كند و براى شما (از همان آب باران) باغ ها قرار مى دهد و براى شما نهرها جارى مى سازد. شما را چه شده كه از عظمت خداوند نمى ترسيد؟ در حالى كه خداوند شما را در مراحل گوناگون آفريده است. آيا نمى بينيد كه خداوند چگونه هفت آسمان را بر فراز يكديگر آفريده است. و ميان آنها ماه را نورى و خورشيد را چراغى قرار داده است. و خداوند شما را همچون گياهى از زمين روياند. سپس شما را در همان زمين باز مى گرداند و شما را بيرون مى آورد. و خداوند زمين را براى شما بسترى گسترده قرار داده است. تا در راههاى وسيع آن رفت و آمد كنيد. نوح گفت: پروردگارا همانا مردم مرا نافرمانى كردند و از كسى پيروى كردند كه مال و فرزندش جز بر خسارتش نيفزود. و نيرنگى بس بزرگ به كار بستند. و گفتند: معبودهاى خودتان را رها نكنيد و دست از (بت هاى) وَدّ و سُواع و يَعوق و نَسر بر نداريد. و بى گمان بسيارى

ص: 6434

را گمراه كردند، پس (پروردگارا) ظالمين را جز گمراهى نيفزا. آنان به خاطر خطاهايشان غرق شدند و در آتشى وصف ناپذير داخل شدند، و براى خود، غير از خدا ياورى نيافتند. و نوح گفت: پروردگارا از اين كافران هيچ كس بر زمين باقى نگذار. زيرا اگر آنان را باقى گذارى بندگانت را گمراه مى كنند و جز گناهكار و كفرپيشه نمى زايند. پروردگارا، مرا و پدر و مادرم را و هركس كه با ايمان به خانه ام وارد شود و همه مردان و زنان با ايمان را بيامرز و ظالمان را جز هلاكت نيفزا.

شریعتی: پیام هایی به دست ما می رسد که می گویند: ما با پدر و مادرمان برنامه سمت خدا را نگاه می کردیم، حالا نیستند. انشاءالله همه شان مهمان سفره پر برکت امام عسکری(ع) باشند.

حاج آقای حسینی قمی: بینندگان به ما پیام بدهند که ما بخاطر شهادت امام عسکری و سیره حضرت خدمت پدر و مادر رفتیم و زنگ زدیم و دلجویی کردیم و قول دادیم هر هفته برویم با رعایت شیوه نامه ها.

شریعتی: انشاءالله آنهایی که هستند سلامت باشند و آنهایی که نیستند، هموجوار با رحمت حق تعالی باشند.

حاج آقای حسینی قمی: گفتیم اگر به کسی بدهکار باشیم که او را نمی شناسیم، وارث او هم نمی شناسیم. اگر خودش را می شناسم به خودش و اگر وارثش را می شناسم به وارثش بدهم. در کودکی مالی از کسی بردیم. آینه ماشین کسی را شکسستیم. راننده بودیم زیادی گرفتیم، مسافر بودیم کم پرداختم کردیم. تقریباً برای همه ما هست، مالی را پیدا کردیم و نرفتیم صاحبش را پیدا کنیم، این را به عنوان رد مظالم با اجازه مراجع تقلید به فقیر بدهیم.

ص: 6435

مال ما نیست، برای بنده خدایی است. او را پیدا نمی کنیم. وارثش را پیدا نمی کنیم. ما به چه مجوزی همینطور به فقیر بدهیم. یک اجازه ای از مرجع تقلید لازم است که با اجازه او به فقیر بدهیم. ماه ربیع از مراجع تقلید اجازه گرفتیم تا آخر ماه ربیع، یک ماه فرصت هست، از مقلد هر مرجع تقلیدی هستید تا پانصد هزار تومان می توانید رد مظالم بدهید. هرکسی هر فقیری را می شناسد، مخصوصاً در خویشاوندان، غیر از پدر و مادر و اولاد، عمو و عمه و دایی و خاله، برای خودمان بدهیم، برای همسرانمان بدهیم. برای درگذشتگانمان، بهترین خدمت به مرده ها و اموات این است که دین آنها را آزاد کنید. شما پانصد هزار تومان به نیت پدرت و پانصد هزار تومان به نیت مادرت بده. این جبران همه مظالم ما نیست و به هر مقداری بدهیم این جبران می شود. به اسم هدیه بدهید، لازم نیست آبروریزی کنیم که رد مظالم می دهیم. بعضی سؤال کرده بودند که ما از کسی طلب داریم. آیا می شود طلب خود را بگوییم ما دیگر بریء الذمه ات کردیم، به طرف بگو آقا شما دیگر به ما بدهکار نیستی. ما خط زدیم، تو هم خط بزن خیالت راحت. شما از کسی طلب داشتی بریء الذمه هستی و بگو: دیگر بدهکار نیستی.

یک کسی گفت: لازم است پولی که می دهیم بگوییم واجبات را بخرید. گوشت و نخود بخرید. لازم نیست شرط کنیم چه کار کند و کجا مصرف کند. پرسیده بودند اگر مثلاً برنج کسی را از بین ببریم، آینه ی کسی را شکستیم. باید پولش را بدهیم یا حتماً همان برنج را بدهیم؟

ص: 6436

نه، همان مبلغ را بدهید اشکالی ندارد. سؤال کرده بودند در آسیب های جسمی در گوش کسی زدیم، اگر طرف را نمی شناسید دیه به گردن انسان است؟ بر صورت کسی زدید، سرخ شده و کبود و سیاه شده، دیه به گردنش هست. حالا که او را نمی شناسد، اگر خودش را نمی شناسد وارثش، این هم می شود مصداق رد مظالم، این را به نیت صاحبش به فقرا بدهد.

سؤال کرده بودند آیا محاسبه تفاوت قیمت را باید بکنیم یا نه؟ مثلاً سی سال پیش هزار تومان از کسی از بین بردی و امروز قابل مقایسه نیست. عده ای لازم می دانند تورم را در نظر بگیرید. سی هزار تومان سال 60 با سی هزار تومان سال 99 چقدر تفاوت قیمت دارد؟ بعضی فتاوا می گویند باید محاسبه کرد. سؤال کردند به سادات فقیر می شود داد یا نه؟ بله مانعی ندارد می شود. سؤال کردند برای غیبت می شود رد مظالم بدهیم یا نه؟ بله، مشهور فقها می گویند: لازم نیست بروی از طرف حلالیت بطلبی مخصوصاً اگر شری به پا شود. به بعضی می گوید غیبت تو را کردم، تازه اول ماجرا می شود. می گوید: بگو چه گفتی؟! خدایا همین رد مظالم ثوابش باشد به نیت هرکسی از او غیبتی کردیم و تهمتی زدیم. نماز می خوانیم و دعا می کنیم، امروز جایی روضه می رویم ثوابش باشد برای کسانی که حقی از آنها ضایع کردیم و غیبتی کردیم. مخصوصاً از طرف اموات، حتماً باید انجام شود. یک جمله هم در مورد صحابی بزگوار امام عسکری بگویم.

شریعتی: خیلی ها در مورد دیون دولتی پرسیده بودند.

حاج آقای حسینی قمی: دیون دولتی حساب مجزاست. اگر مالی از دولت تلف کردیم

ص: 6437

و خسارتی زدیم باید به حساب دولت واریز کرد. در مورد جناب محمد بن حس صفار بگویم. از اصحاب امام عسکری(ع) هست. درباره این بزرگوار می نویسند از اصحاب بسیار با عظمت امام عسکری است و از قمی ها هست، بیش از چهل کتاب نوشته است. در سال 290 در قم از دنیا رفته و به خاک سپرده شده است. قبر ایشان در قم مشخص نیست. کلینی ها و علی بن بابویه ها از این بزرگوار حدیث روایت کردند. از مشایخ شخصیت هایی مثل مرحوم کلینی، مثل پدر شیخ صدوق و دیگران. خدا را قسم می دهیم به حق محمد و آل محمد، همه پدر و مادرهایی که از دنیا رفتند روحشان مهمان سفره امام حسن عسکری(ع) باشد. خدایا ما را مدیون حق پدر و مادرهای ما قرار نده. به ما توفیق رسیدگی به پدر و مادر، اقوام و خویشاوندان، بیش از پیش عنایت بفرما.

شریعتی: انشاءالله مایه زینت امام عسکری باشیم نه مایه بی آبرویی شان. انشاءالله زیارت حضرت نصیب همه شما شود.

99-08-11- وجود مقدس پیامبر اکرم(ص) در نهج البلاغه

شریعتی: بسم الله الرحمن الرحیم اللهم صلی علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم.

بر چهره ی تو نقش تبسم همیشگی/ در چشم های تو غم مردم همیشگی

دریایی و نمایش آرامشی ولی/ در پهنه ی دل تو تلاطم همیشگی

در وسعتی که عطر سکوت او می وزد/ بارانی از ترانه، ترنم همیشگی

با حکمت ظریف تو مابین عقل و عشق/ سازش همیشگی و تفاهم همیشگی

خورشید جاودانه ی اشراق روی توست/ سرچشمه ی مکارم الاخلاق خوی توست.

السلام علیک یا رسول الله! سلام می کنم به همه ی دوستان عزیزم، خانم ها، آقایان، بیننده های

ص: 6438

خوب و نازنین ما، به سمت خدای امروز خیلی خیلی خوش آمدید. تبریک می-گویم ایامی که مزین است و منور است به نام نبی مکرم اسلام. در ایام ولادت حضرت هستیم. ان شاءالله همه ی ما مشمول نگاه پدرانه و شفاعت آن حضرت باشیم. حاج آقای حسینی سلام علیکم و رحمة الله! ایام مبارک باشد و خیلی خوش آمدید.

حاج آقای حسینی قمی: سلام علیکم و رحمة الله. عرض سلام و ارادت خالصانه، عرض تبریک دارم خدمت همه ی بینندگان عزیز. امیدوارم که ولادت بسیار بسیار خجسته ی خاتم-النبیین، اشرف مخلوقات و ولادت وجود مقدس امام صادق(س) بر همه ی عزیزان مبارک باشد. عرض ارادت کنیم به حضرت خاتم النبیین.

ای از همه ممکنات اقدم/ گفتار تو بر خرد مقدم

ای میر امم امیر لولاک/ وی فخر بشر نبی اکرم

ای شأن تو لا نبی بعدی/ عنوان گرامی تو خاتم

لولاک لما خلقت الافلاک/ گفتست به وصف تو خدایت

ای اشرف بندگانِ یزدان/ وی سرور سروران عالم

ای عرش غبار نعل کفشت/ بوسیده برای خیر مقدم

ای گوش همه به امر و نهیت/ وی بوده ندای حق ندایت

ای مبدأ آفرینش خلق/ ای بهر نجات ما دعایت

ای خاتم انبیاء محمد(ص)/ پیغامبر خدا محمد

فقط من یک توضیحی بدهم. من هر وقت این بیت را می-خوانم چون می گوید ای از همه ممکنات اقدم/ گفتار تو بر خرد مقدم. احیاناً به ذهن عزیزان نیاید که مگر کلمات انبیاء با خرد و عقل انسان ها تعارضی دارد که می گوید گفتار تو بر خرد مقدم. نه، می دانید این تعبیر در نهج البلاغه ی

ص: 6439

امیرمؤمنان (ص) همین خطبه ی دوم هست. می فرماید: «وَ يُثِيرُوا لَهُمْ دَفَائِنَ الْعُقُولِ» پیامبران آمدند عقل ها را، عقل هایی که پرده های زیادی مقابل آن قرار گرفته را در اختیار مردم قرار دهند. می دانید همه ی مردم عقل و خرد دارند. اتفاقاً ما می-گوییم: «کلما حکم به العقل حکم به الشرع»؛ هر چه عقل بگوید شرع هم همان را می گوید ولی ما عقل و خردمان گاهی پشت پرده ی هواهای نفسانی مان، امیال شخصی مان، تمایلات جناحی مان قرار دارد. الآن در دنیا ببینید مثلاً عقلای عالمند می نشینند یک قوانینی در مجالس تصویب می کنند. هر روز دوباره تبصره می زنند، دوباره یک قیدی می زنند یا کل آن قانون را حذف می-کنند. چرا؟ اینها عقلای قوم هستند ولی عقل ما خرد ما گاهی تحت تأثیر هواهای نفسانی ما هست، امیال نفسانی ما هست. این سخن آغازین من است.

اگر اجازه بفرمایید من یک جمله ای هم از شهید آیت الله مطهری (رضوان الله علیه) بگویم. ایشان گلایه می کردند. می گفتند شما ببینید مسیحی ها در ولادت حضرت عیسی مسیح (علی نبینا و آله علیه السلام) چه می کنند. چقدر با عظمت برگزار می کنند. جناب آقای شریعتی از امروز دقیقاً دو ماه تا ولادت حضرت عیسی مسیح هنوز زمان داریم. الآن بسیاری از شهرهای اروپایی چراغانی های مفصل شروع کرده اند. آن وقت ما دو روز تا ولادت حضرت خاتم النببین داریم. جایی خبری هست؟ این جای گلایه نیست؟ واقعاً ما نباید گلایه بکنیم؟

آقای شریعتی:

تازه امسالی که این اقدام فرانسوی ها اتفاق افتاده و به نظر

ص: 6440

من باید رگ غیرت ما به معنای واقعی به جوش بیاید.

حاج آقای حسینی قمی: مجلس بگیریم، نشر معارف داشته باشیم، سیره ی پیامبر را بگوییم، کتاب ها معرفی کنیم، در فضاهای مجازی فعال باشیم، رسانه های خیلی بیشتر از این فعال باشند. دو ماه مانده به ولادت حضرت عیسی مسیح، بپرسید، نگاه کنید چه چراغانی هایی شده است. چراغانی های بسیار مفصلی است. از الآن رفته اند به استقبال سال نو مسیحی که همزمان با ولادت عیسی مسیح است آن وقت ما دو روز به ولادت خاتم النبیین داریم. این گلایه ی این بزرگوار هست به نظرم باید توجه کرد. مخصوصاً ایشان یک بیان دیگری دارد، این را هم من بگویم به نظرم بیان جالبی است. ایشان می فرماید: تازه ما مسلمان ها دو امتیاز داریم که هیچ امتی ندارند. امتیاز اول اینکه این قرآنی که ما داریم، این کتاب آسمانی که بر خاتم النبیین نازل شده، ما می گوییم این همان کتابیست که بر پیامبر (نازل شد) بعد از 1400 سال یک حرف به آن اضافه نشده است. این همان کتاب آسمانی است. این قرآن همان کتابیست که بر پیامبر نازل شده بدون یک حرف اضافه. هیچ می دانید هیچ کسی چنین ادعایی را ندارد؟

ببینندگان عزیز می دانید هیچ مسیحی در عالم نیست، هیچ یهودی در عالم نیست، هیچ پیروی ادیان دیگری در عالم نیست که بگوید این کتابی که امروز دست ما هست، این همان کتابی است که بر عیسی نازل شده، همان کتابی است که بر موسی نازل شده است. هیچ می دانید؟ من حالا چون اشاره کردم دلم می

ص: 6441

خواهد عزیزان بدانند احیاناً فکر نکنند ما همینطوری یک مجله ای دیدیم، یک مقاله ای دیدیم. این کتاب انجیل است که دست من است. اول انجیل وقتی می خواهند بنویسند که داستان انجیلی چیست نوشته در قرن اول میلادی پس از صعود عیسی مسیح به آسمان، عده ای به نوشتن سرگذشت عیسی مسیح پرداختن. این چهار شاگرد عیسی مسیح کتاب انجیل را نوشتند. انجیل متی، انجیل لوقا، انجیل مرقس، انجیل یوحنا. یعنی خودشان اول انجیل می نویسند که این کتاب سرگذشت عیسی مسیح است نه آن کتابیست که بر عیسی نازل شده است. و امتیاز دومی که ایشان (مرحوم شهید مطهری) اشاره کردند نکته ی بسیار مهمی است، اینکه ما بخش عمده ای از سیره ی پیامبر و سنت پیامبر بدون تحریف امروز در اختیار ما است.

خدا رحمت کند. باز یاد کنم این ایام سالگرد مرحوم علامه جعفر مرتضی (رضوان الله علیه) بود، ایشان یک کتابی دارد 35 جلد (به نام) الصحیح من سیرة نبی الاعظم. جزئیات سیره ی پیامبر. هیچ پیامبر دیگری اینطوری نیست. پیامبر چه ساعتی به دنیا آمدند، چه روزی به دنیا آمدند، چه حوادثی در هنگام ولادتشان پیش آمد، داستان ایام ولادت شان، داستان شیرخوارگی-شان، حلیمه ی سعدیه مادر رضایی پیامبر، مادر خود او. جزئیات. وقتی به رسالت مبعوث شدند اول کسی که ایمان آورد و در 10 سال مدینه چه حوادثی پیش آمد. جزئیات زندگی ایشان. در حالی که (در مورد) دیگر پیامبران می دانید حتی ابهامات خیلی زیادی هست.

به هر حال این دو افتخار و دو امتیاز هست که ما داریم. قدر بدانیم.

و این را هم

ص: 6442

باز اشاره کنم جمله ی خوبی یادم هست یکی از اساتید بزرگوار ما، رضوان خدا بر روان شان خیلی قشنگ می گفت. می گفت: اگر از ما سؤال کنند مهمترین عامل پیروی پیامبر چه بود؟ پیامبر تنهای تنها بوده است. ابن شهر آشوب از علمای بزرگ شیعه است حدود 700 سال پیش زندگی می کرده است. یک جمله ای دیدم مرحوم ابن شهر آشوب (رضوان الله علیه) در کتابش می نویسد خیلی جمله ی قشنگی است. می گوید: اگر پیامبر هیچ معجزه ای نداشت جزء همین معجزه، با اینکه یک، تنها بود. وحیداً، غریباً، فقیراً یتیماً بلا شوکة الکثیر الاعداء. شخصیتی که تنها بوده، یتیم بوده، غریب بوده، فقیر بوده، شوکتی که پادشاهان عالم داشتند، نداشته است، این همه دشمن داشته است. نزدیک ترین نزدیکانشان دشمن-شان بودند. کسی که عمویش دشمن اوست دیگر دشمن نمی-خواهد. «تَبَّتْ يَدا أَبي لَهَبٍ وَ تَب » (مسد/1) می گوید این پیامبر چی شد موفق شد؟ چه معجزه ای بالاتر از این؟ عزیزان یادتان باشد قرآن معجزه ی خاتم النبیین است، پیامبر معجزات زیادی دارند. همین مرحوم ابن شهر آشوب یک روایتی دارد من تا حالا ندیده بودم. ایشان می گوید: برای پیامبر 4440 معجزه نام بردند. معجزات در داستان ولادت شان، قبل از ولادت، بعد از ولادت، قبل از رسالت، بعد از رسالت، در مدینه، در مکه. همه ی آن معجزات سر جای خودش. اگر پیامبر هیچ معجزه ای نداشت جزء همین که یک انسانی که تنهای تنها است، غریب است، یکه و تنها، این همه دشمن، نزدیک ترین دشمنان، دشمن، چه شد که توانست عالم را تسخیر کند؟ این

ص: 6443

معجزه نیست؟

استاد بزرگوار ما می گفت اگر سؤال بکنند با چه قدرتی، می فرمود دو قدرت. یک، اخلاق؛ دو، منطق. «فَبِما رَحْمَةٍ مِنَ اللَّهِ لِنْتَ لَهُم» (آل عمران/159) «إِنَّكَ لَعَلى خُلُقٍ عَظيم »؛ (قلم/40)؛ یکی اخلاق است، دوم منطق است. عامل پیروزی پیامبر شمشیر نبود. می دانید شمشیر نمی تواند دل ها را جذب بکند، قلب ها را جذب بکند. جالب است من اشاره کنم. خدا رحمت کند. این را هم خواهش می کنم عزیزان عنایت کنند چون در آستانه ی ولادت خاتم النبیین هستیم نکته ی بسیار مهمی است. مرحوم آیت الله موسوی لاری (رضوان الله علیه) بودند ایشان انصافاً یک تنه به اندازه ی یک وزارتخانه کار می کرد. ایشان یک تنه چندین کتاب بسیار محکم در مسائل اعتقادی نوشته-اند، به بهترین و زیباترین شکل به زبان های زنده ی دنیا ترجمه کرده اند، به همه ی عالم فرستاده اند، بعد نامه های کسانی که این کتاب ها را خوانده اند دریافت کرده، ارتباط برقرار کرده است. خیلی موفق بودند. ایشان یک مقاله ای دارد می گوید یکی از حرف هایی که می-زنند مثلاً اسلام را متهم به ترور و ترویست می کنند یا اسلام با شمشیر (پیشرفت کرده)، ایشان می فرمود: آنهایی که می گویند اسلام با شمشیر پیشرفت کرد به ما آمار بدهند. می خواهید آمارش را اگر ندارید ما می-دهیم. ایشان مقاله نوشته است که پیامبر در 10 سالی که در مدینه قریب 90 جنگ بر پیامبر تحمیل شده است، چند نفر به دست پیامبر کشته شده است. بگذریم از شهدایی که مسلمان ها دادند چون اینها هم شهید دادند،

ص: 6444

گرفتاری ها، سختی ها، زخمی ها، جراحت ها. اینها بماند. اگر پیامبر با شمشیر پیشرفت کرده حد اقل باید در این 10 سال، ده ها هزار نفر را در این جنگ ها کشته باشند. ایشان آمار داده است چون در کتاب ها هست. در تاریخ طبری، در الکامل هم هست که مثلاً در جنگ بدر چه کسانی کشته شدند. اسم آنها (مقتولین جنگ ها) هم هست. ایشان جمع زده است. جنگ بدر چند تا، جنگ احد چند تا، جنگ احزاب چند تا. ایشان در این مقاله می نویسد حد اکثر تعداد کشته شدگان از دشمن در این 10 سال 1200 نفر است. آن وقت این اسلام با شمشیر پیشرفت کرده است؟ این پیامبر با شمشیر پیشرفت کرده است؟ آن وقت چه کسانی به ما این نسبت را می دهند؟ کسانی که امروز خودشان در دنیا اصلاً هزار تا و چند هزار کشتار برایشان خیلی عادی است. و جالب است همین الآن من اشاره کنم به نکته ای که الآن این روزها همه می شوند. کسانی به پیامبر گرامی اسلام اهانت می کنند، کسانی اسلام را تروریست معرفی می کنند، مسلمانان را تروریست معرفی می کنند که یادشان رفته است.

بد نیست این را هم بگویم. من یک وقتی در یکی از این کشورهای اروپایی، یکی از این شبکه های رسمی کشور، شبکه های بسیار پرمخاطب و رسمی، با ما راجع به همین موضوع آزادی بیان در اسلام می خواست مصاحبه کند، مصاحبه هم زنده بود. موقعیت خوبی بود چون پخش زنده بود در یک شبکه ی اروپایی. من آنجا این جمله را گفتم. سخنم را

ص: 6445

با یک سؤال شروع کردم. گفتم مگر شما نمی گویی طرفدار آزادی هستی؟ مگر نمی گویید آزادی بیان؟ یک سؤال. شما چرا اجازه نمی دهید ما در برابر داستان هولوکاس یک علامت سؤال بگذاریم. همینی که مقام معظم رهبری هم در اطلاعیه شان یک اشاره ای کرد. آقا ما در قصه ی هولوکاس که شما می گویید بوده است یک علامت سؤال می خواهیم بگذاریم. محکوم می کنند، زندان می کنند، جریمه می کنند. مگر نمی گویید آزادی بیان؟ ما فقط یک علامت سؤال می خواهیم (بگذاریم) و بپرسیم که این بوده یا نبوده؟ آن وقت شما اسلام را متهم به این می کنید که آزادی در آن نیست. یادمان نرود اینها در عراق از داعش حمایت کردند. داعشی که انواع و اقسام مدل های کشتار را در عراق تمرین کرد. به قفس انداختن، سوزاندن، سر بریدن، قطعه قطعه کردن. اینها را یادمان نرفته است. کی اینها این کارها را کردند؟ کی از اینها حمایت کرد؟ داعش مولود همین دولت های اروپایی نبود که امروز دارند اسلام را متهم می کنند!؟

من همین روزها یک مطلبی دیدم. در خبرها آمده بود یکی از مقامات بلندپایه ی الجزایر گفته بود ما اسناد پیدا کردیم زمانی که فرانسوی ها اینجا کشتار مردم را راه انداختند در داستان جنگ، آن روز اینها از جسد مردم الجزایر به عنوان صابون استفاده می کردند. خبر آن هست. مشاور رئیس جمهور، یکی از مقاماتشان گفته بود. ببینید چقدر فرانسوی ها از این مردم بیگناه الجزایر کشته اند که از استخوان بدن اینها در کارخانه هایشان استفاده می کردند. آن وقت شما

ص: 6446

روی تان می شود بیایید بگویید اسلام طرفدار... این کشتارها را شما راه انداختید، سر بریدن ها را شما راه انداختید، آدم کشی ها را شما راه انداختید. مردم یادشان نرفته است. همین امروز هم هر کجا قتل و غارتی هست دست شما هست. من خواهش می کنم این را فراموش نکنیم. ما فاصله-ای با جنایات داعش نداریم. عرض کردم جدیدترین مدل-های کشتار را اینها راه انداختند.

شریعتی: و شکنجه را.

حاج آقای حسینی قمی: و شکنجه. دیدید یک روز در قفس می کردند می سوزانند. یادمان هست. چه کسی از اینها حمایت کرد؟ تعجب است این دولت های اروپایی روی شان می-شود از ما طلب بکنند، از مسلمان ها طلب بکنند. من یک تاریخی می خواندم در همین کتاب شرح نهج البلاغه مرحوم تستری (رضوان الله علیه) خیلی برایم جالب بود. ایشان از تاریخ یعقوبی نقل می کند. از تاریخ های قدیمی است. می گوید پیامبر وقتی مکه را فتح کرده، بعد از فتح مکه به حضرت خبر دادند که مردم مکه گرفتار مالی دارند، مشکلات دارند. مفصل است. «بلغ النبی بعد فتح خیبر» بعد از فتح خیبر به پیامبر خبر دادند که قحطی و گرفتاری و گرسنگی در میان مردم هست. «بعث الیهم» حضرت مفصل برای اینها آذوقه فرستادند. برای کی؟ برای مردم مکه. کدام مردم مکه؟ همین هایی که او را بیرون کردند. عجیب است. باز من می دیدم مرحوم تستری در این شرح نهج البلاغه اش نوشته. پیامبر وقتی هجرت کرد، شبانه هجرت کرد. ما اسم آن را هجرت گذاشتیم. فرار شبانه بود. بله اسم مقدسی است. ولی پیامبر از دست

ص: 6447

اینها فرار کرد. شبانه فرار کرد. پیامبر خیلی مکه را دوست داشت. در روایت داریم وقتی می خواستند از مکه هجرت کنند، رسیدند به یک نقطه ای که تمام شهر مکه را می دیدند. خطاب کردند به سرزمین مکه. فرمود: «انک لاحب ارض الله الیه و لولا اخرجت ما خرجت»؛ مکه من تو را از همه جا بیشتر دوست دارم. اگر بیرونم نکرده بودند نمی رفتم. پیامبر را بیرون کردند. شبانه هجرت کرد. آن وقت ایشان نوشته، کفار قریش برای اینکه پیامبر را دستگیر کنند، نگذارند هجرت کند، تعقیب کردند. مگر حضرت نرفتند در غار و آن داستانی که... «جعلت قریش» قریش گفتند هر کس بتواند پیامبر را برگرداند ما 100 شتر به او جایزه می دهیم. 100 شتر جایزه گذاشتند برای پیامبری که از دست اذیت و آزار آنها دارد فرار می کند، هجرت می کند. 100 تا شتر می-دهیم هر کس پیامبر را برگرداند. این پیامبر. پیامبری که امیرمؤمنان (س) فرمود 3 سالی که ما در شعب ابی طالب بودیم، در معاصره بودیم، در شعب ابی-طالب بودیم، در این 3 سال ما محصور بودیم. فقط موسم حج به موسم حج اجازه داشتیم بیرون بیاییم. چون موسم حج دیگر کاری نداشتند، احترام می کردند، ماه حرام می-دانستند مراعات می کردند. پیامبری که 3 سال در شعب ابی طالب در معاصره بوده، امیرمؤمنان فرمود: حج به حج ما می توانستیم از محاصره بیرون بیاییم برای خودمان یک کاری بکنیم. این پیامبر وقتی رفته مکه را فتح کرده، یک کسی رفت گفت: امروز روز انتقام است. پیامبر چه فرمود: امیر مؤمنان را فرستاد فرمود: برو جلویش

ص: 6448

را بگیر. پرچم را از او بگیر. چه دارد می گوید امروز روز انتقام است؟ «الیوم یوم مرحمة»؛ امروز روز رحمت است. پیامبری که 13 سال در مکه سخت ترین شکنجه ها، اذیت ها، یارانش را کشته اند، اصحاب او را شهید کردند، شکنجه کردند، این همه بلا سر پیامبر و اصحاب او آوردند. 100 شتر جایزه برای بازگردان او گذاشتند، 3 سال در شعب ابی طالب. ولی وقتی مکه را فتح کرده، پیروزمندانه به اینجا آمده است، فرمود: امروز روز رحمت است. من با کسی کاری ندارم. چه کسی گفت روز انتقام است. پرچم را بگیر. بگویید روز رحمت است.

شریعتی: این است که می شود رحمة للعالمین.

حاج آقای حسینی قمی: رحمة للعالمین است. آن وقت همین پیامبر، همین پیامبر می بیند مردم مکه گرفتاری مالی دارند، مشکلات دارند، برای آنها آذوقه فرستاده است. آن وقت این پیامبر را ما چطوری باید معرفی کنیم؟ این دشمنی که عرض کردم رویشان سیاه است در این همه جرم و جنایت آن وقت اینها بخواهند خاتم النبیین ما را و اسلام ما را متهم به ترور و تروریست متهم کنند. عرض کردم یک بار دیگر یادتان باشد کل کشته شدگان در این 10 سال 1200 نفر است. این طرف هم شهدایی دادند، در بدر آنها آمدند، در احد آنها آمدند. اصلاً جنگ احزاب را چرا می گویند جنگ احزاب؟ همه ی احزاب با پیامبر پیمان بسته بودند که دیگر نجنگند. پیمان ها را شکستند، همه دست به دست هم دادند که تکلیف اسلام را یکسره کنند. آن وقت پیامبر اینطوری با اینها مدارا کرده است. کل

ص: 6449

کشته ها شده 1200 تا. چه کسانی به ما می گویند جنگ؟ چه کسانی می-گویند دین تان با جنگ است؟ حالا ما کاری به هیروشیما و جنگ ها و کشتارهای صدها هزار نفری آن نداریم. تاریخ دور نرویم. تاریخ همین روزها را ببینیم. همین جنایاتی که الآن دارند در دنیا انجام می دهند.

من این ایام نگاه می کردم در این شهر نهج البلاغه ی مرحوم تستری(رضوان الله علیه) یک فصل مفصلی دارد پیامبر در نهج البلاغه. تقریباً 45 خطبه، نامه و کلمه-ی حکمت آمیز ایشان جدا کردند، جمع آوری کردند که پیامبر را در نهج البلاغه امیرمؤمنان (ص) معرفی کردند. حالا ما که نمی رسیم همه ی اینها را بخوانیم. عزیزانی که خودشان می خواهن مراجعه کنند ببینند. در جلد دوم شرح مرحوم تستری (رضوان الله علیه) حدود 400 صفحه است. 45 مورد. مواردی که امیر مؤمنان(س) راجع به پیامبر سخنی داشتند.

من یک مقطع آن را در این فرصت باقیمانده بخوانم. در حکمت 88 نهج البلاغه. راوی روایت هم امام باقر(س) هست از جد بزرگوارشان امیر مؤمنان. امیر مؤمنان فرمود: «كَانَ فِي الْأَرْضِ أَمَانَانِ مِنْ عَذَابِ اللَّه » این هم چون بحث ما رحمت خاتم النبیین بود، رحمة للعالمین، این هم خیلی مناسب است. امیرمؤمنان فرمود: «كَانَ فِي الْأَرْضِ أَمَانَانِ مِنْ عَذَابِ اللَّه » دو چیز بود که امان از عذاب الهی بود. مردم با این دو دیگر عذابی به آنها نمی-رسید. «وَ قَدْ رُفِعَ أَحَدُهُمَا» یکی از آنها از دست رفت، دومیش باقیمانده است. امیرمؤمنان فرمود: «تَمَسَّكُوا بِه» به آن دومی چنگ بزنید. «أَمَّا الْأَمَانُ الَّذِي رُفِعَ» آن امانی که از دست رفت، تا

ص: 6450

این امان بود ما در امان بودیم و مردم در امان بودند و دیگر عذابی نمی دیدند «فَهُوَ رَسُولُ اللَّهِ ص» خود پیامبر هست. چرا؟ چون خود قرآن می گوید. سوره ی انفال آیه ی 33. «وَ ما كانَ اللَّهُ لِيُعَذِّبَهُمْ وَ أَنْتَ فِيهِمْ» پیامبر تا تو در میان مردمی خداوند امت را عذاب نمی کند. خب پس اینکه از دست رفته، پیامبر در میان ما نیست. «وَ أَمَّا الْأَمَانُ الْبَاقِي»؛ آن امانی که باقی مانده چیست؟ «فَالاسْتِغْفَار» بعد حضرت به همین آیه، ادامه ی همین آیه، انفال 33 «وَ ما كانَ اللَّهُ لِيُعَذِّبَهُمْ وَ أَنْتَ فِيهِمْ وَ ما كانَ اللَّهُ مُعَذِّبَهُمْ وَ هُمْ يَسْتَغْفِرُون » تا وقتی اهل استغفارند.

علاوه بر این آیه، مرحوم تستری (رضوان الله علیه) به این آیه ی 64 سوره ی نساء هم اشاره کرده اند که قبلاً هم به این آیه ما اشاره کرده بودیم. قرآن کریم می-فرماید: «وَ لَوْ أَنَّهُمْ إِذْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ»؛ پیامبر ما اگر مردم گناهی کردند، «جاؤُك» بیایند محضر شما «فَاسْتَغْفَرُوا اللَّه » از خدا طلب آمرزش کنند «وَ اسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُول» پیامبر برای آنها طلب آمرزش کند، «لَوَجَدُوا اللَّهَ تَوَّاباً رَحيما». این امان دوم است که اگر بینندگان یادشان باشد ما به این آیه اشاره کردیم و گفتیم این جواب کسانی است که می گویند ما توسل را شرک می دانیم. خواهش می کنم عزیزان یادشان باشد. کسانی که می گویند توسل شرک است، جواب این آیه را برای ما بیاورند. الآن هم دیر نشده است. اگر کسی جواب پیدا کرده پیامک کند. آیه 64 سوره نساء. قرآن می گوید: اگر شما بروید پیش پیامبر، پیامبر

ص: 6451

برای شما طلب آمرزش کند، این توسل نیست؟ «لَوْ أَنَّهُمْ إِذْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ جاؤُكَ» پیامبر بیایند محضر شما «فَاسْتَغْفَرُوا اللَّهَ» از خدا طلب آمرزش کنند «وَ اسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ» پیامبر برایشان طلب آمرزش کند «لَوَجَدُوا اللَّهَ تَوَّاباً رَحيما» این توسل نیست؟ بارها ما گفتیم، باز هم می-گوییم. عزیزان من یادشان باشد. الآن فضا، فضای شبهه-افکنی هست. به تعبیر امیرمؤمنین در نهج البلاغه می-فرماید: «سمیت شبهه شبهة» چرا به شبهه می گویند شبهه؟ «لانها تشبه الحق» شبیه حق است، زود طرف فریب می خورد.

خواهش می کنم اگر اهل کتاب های طولانی نیستید، مقالات مفصل نیست، جوان های عزیز دو شماره در ذهن مبارک تان بسپارید. این دو آیه را در ذهن مبارک تان بسپارید. یکی همین آیه ای که الآن خواندیم. نساء 64. اگر یک وهابی شما دیدی گفت: کجا داری می روی؟ توسل؟ زیارت؟ بگو نساء 64، یوسف 97. همانطور که جن از بسم الله فرار می کند، این وهابی ها از این دو آیه فرار می کنند وقتی راجع به توسل این دو آیه را می خوانند. یوسف 97 را هم که عزیزان بلد هستند. برادران یوسف آمدند پیش پدر گفتند: «يا أَبانَا» پدرجان «اسْتَغْفِرْ لَنا» تو از خدا بخواه خدا ما را بیامرزد. این را بزند در دهان هر چه وهابی هست راجع به توسل و زیارت. پس بنابراین امیرمؤمنان(س) می فرماید: ما دو امان داشتیم، یکی خود پیامبر. پیامبر را از دست دادیم ولی استغفار هست. ما طلب آمرزش کنیم و پیامبر را واسطه کنیم.

یک حدیث خیلی لطیفی دیدم ذیل این حکمت 88. مرحوم تستوی(رضوان الله علیه) در شرح نهج

ص: 6452

البلاغه اش آورده است. من به مصدر اصلی مراجعه کردم مال سید ابن طاووس(رضوان الله علیه) است. خیلی حدیث لطیفی است. البته نظیر آن را مرحوم کلینی هم در کافی شریف دارد. سید ابن طاووس هم می دانید مال قرن هفتم هست. یعنی تقریباً مال حدود هفتصد هشتصد سال پیش. عمار یاسر قال رسول الله. عمار به پیامبر عرض کرد. خیلی به پیامبر علاقه داشت. عمار از اصحاب بسیار خوب پیامبر بود. گفت: «وددت انک امرت فینا عمراً نوح» گفت: یا رسول الله! کاش شما به اندازه ی حضرت نوح در میان ما عمر می کردی. چه عمر طولانی ای داشت حضرت نوح. انقدر عمر. حیف است شما زود بروید. «فقال» رسول خدا فرمود: یا عمار غصه نخور. «حیاتی خیر لکم» من تا زنده هستم که حیات من برای شما خیر است، وقتی هم از دنیا بروم این خیر برقرار است. چرا؟ «اما فی حیاتی فتحدثون فاستغفرلله لکم» شما در حیات من وقتی من زنده هستم شما یک خطایی می کنید، من برای شما طلب آمرزش می کنم خدا شما را بیاورد. «و اما بعد وفاتی» خواهش می کنم عزیزان عنایت کنند. آیا ما الآن رابطه ای با خاتم النبیین داریم یا نه؟ ما با انبیاء رابطه ای داریم یا نه؟ الآن با ائمه و خاتم النبیین رابطه ی ما برقرار است یا نه؟ چرا می گوییم باید برای خاتم النبیین سنگ تمام گذاشت؟ چرا می گوییم ما باید هر چه می توانیم به پیامبر عرض ارادت کنیم. واقعاً جناب شریعتی من صادقانه عرض می کنم خجالت می کشم. حالا هر چه باشد. ما به

ص: 6453

سهم خودمان حد اقل اظهار عجزمان را و اظهار خجالتمان را بگوییم. نگقتم دو ماه مانده به ولادت عیسی مسیح چخبر است، دو روز مانده هیچ کاری نکردیم. من خجالت می کشم. ما باید خجالت بکشیم. از خاتم النبیین عذرخواهی کنیم. آیا پیامبر بعد از وفاتش در زندگی ما هیچ نقشی ندارد؟ ما که نبودیم پیامبر را درک کنیم. پیامبر که دنیا رفت. چکار بکنیم؟ فرمود: عمار من تا زنده ام که حیات من برای شما. اما بعد از مرگم «فتقوا الله» دو کار شما انجام بدهید یک کار من انجام می دهم. این حدیث چقدر لطیف است. پیامبر فرمود: عمار شما دو تا کار یادتان نرود، من هم در عوض یک کار برای شما انجام می دهم. یک «فتقوا الله» تقوا داشته باشید. بالاخره مسلمانی باید یک جایی خودش را نشان بدهد. دو «و احسن صلاة علیه و علی اهل بیت» خوب بر من و اهل بیتم صلوات بفرستید. نفرمود: «صلوا علیه». فرمود: «احسن الصلاة» یعنی خوب صلوات بفرستید. شاید یک معنای خوب صلوات فرستادن این باشد چون می دانید پیامبر مکرر فرمود صلوات را بر من درست بفرستید، کامل بفرستید. «اللهم صل علی محمد و آله محمد». این شعر معروف است از شافعی است.

کفاکم یا اهل بیت رسول الله حبکمُ.

خیلی زیباست. مال شافعی است. در منابع قدیمی آمده است. محمد بن ادریس شافعی امام یکی از فرقه های چهارگانه ی اهل سنت است. می گوید:

یا اهل بیت رسول الله حبکم/ فرض من الله فی القرآن انزله

كفاكم من عظيم القدر أنكم/ من لم يصلّ عليكم لا صلاة له

می گوید

ص: 6454

بر عظمت شما کافی است ای اهل بیت پیامبر. حب شما در قرآن هست و بر ما واجب است. کفایت می کند بر عظمت شما که اگر کسی در نماز بر شما صلوات نفرستد نمازش باطل است. آقا کسی در صلوات و در تشهد نمازش می گوید اللهم صلی علی محمد و سلم. همه می گویند نمازش باطل است. اللهم صلی علی محمد و آل محمد. پس فرمود عمار وقتی من رفتم یک، تقوا داشته باشید؛ دو، خوب بر من صلوات بفرستید. آن وقت من برای شما چه کار می کنم؟ «انکم تعرضون علی» الله اکبر. به نظر من همین حدیث کافی است. خوب است ما امروز یکشنبه داریم می گوییم. دو روز به 17 ربیع مانده است. تا فردا شب هر کس کاری می خواهد بکند بسم الله. فرمود: «انکم تعرضون علی باسمائکم و اسماء آبائکم و انسابکم و قبائلکم» من که از دنیا بروم جزئیات شما به اسم، اسم پدرتان، نسب شما، قبیله ی شما. آقای فلانی. اسم پدرش چیست، نسبش چیست، مال کدام قبلیه است. همه ی جزئیات شما به من گزارش می شود. تمام زندگی شما. «فان ان یکن خیرا»؛ اگر از شما خبر خیر به من برسد، «حمدت الله» می گویم عجب امتی. الحمدلله. «و إن يكن سوءآ استغفرت الله لکم» می گویم خدا اینها را بیامرزد. البته یک کاری کنیم الحمدلله پیامبر بیشتر باشد. هی پیامبر بگوید: الحمدلله! الحمدلله! عجب امتی من دارم. هی پیامبر را وادار نکنیم برای ما طلب آمرزش کند. تمام.

پس عمار به حضرت گفت ای کاش شما عمر نوح داشتی. حضرت گفت: غصه نخور!

ص: 6455

تا زنده هستم که برای شما طلب آمرزش می کنم، بعد از مرگم جزئیات اعمال شما به اسم، نسب، قبیله، اسم پدر، همه ی گزارشات شما پیش من هست. کار خیر می گویم الحمدلله، گناه داشته باشید می گویم خدایا اینها را بیامرز. منافقین آنجا نشسته بودند. تا این جمله را شنیدند گفتند: عجب! «يزعم أن الأعمال تعرض عليه بعد وفاته» اینها زمان حیات پیغمبر قبول نداشتند که پیغمبر از غیب دارد خبر می دهد. حالا بعد از مرگش می گوید من جزئیات زندگی شما را. تا منافقین این حرف را زدند، آیه ی 106 سوره ی توبه نازل شد. «وَ قُلِ اعْمَلُوا فَسَيَرَى اللَّهُ عَمَلَكُمْ مؤمنین هر کاری می کنید انجام بدهید خدا عمل شما را می بیند. دیگر کی ها می-بینند؟ «وَ رَسُولُهُ وَ الْمُؤْمِنُون ». پس هر کاری می کنید خدا می بیند، رسول می بیند. «وَ سَتُرَدُّونَ إِلى عالِمِ الْغَيْبِ وَ الشَّهادَةِ فَيُنَبِّئُكُمْ بِما كُنْتُمْ تَعْمَلُون »؛ آن وقت پیامبر فرمود: «والمؤمنون» مؤمنون که آیه ی قرآن می گوید سیری الله، خدا می بینید، رسول می بیند. مؤمنون چه کسانی هستند؟ فرمود: المؤمنون هم آل محمد صلی الله علیهم.

پس بنابراین امیرمؤمنان در نهج البلاغه فرمود: یک امان را از دست دادیم. خود پیامبر تا بود امان امت بود ولی امان دوم داریم. پیامبر برای ما طلب آمرزش کند، ما استغفار کنیم، پیامبر را واسطه قرار بدهیم، توسل به پیامبر بجوییم. این هم جمله ای که عمار از پیامبر فرمود. اگر پیامبر این همه به ما لطف و رحمت دارد، حیات و مماتش برای ما رحمت و برکات است، ما برای این خاتم

ص: 6456

النبیین چه کار باید بکنیم؟ کوتاهی نکنیم.

شریعتی: ان شاءالله. خیلی ممنون و متشکر هستم از شما حاج آقای حسینی. خیلی ممنون و سپاسگزارم از این که تا این لحظه همراه بودید. ایام مبارکتان باشد.

تلاوت آیات انتهایی سوره قیامت و آیات ابتدایی سوره انسان، صفحه ی 578 قرآن کریم.

كَلاَّ بَلْ تُحِبُّونَ الْعاجِلَةَ (20) وَ تَذَرُونَ الْآخِرَةَ (21) وُجُوهٌ يَوْمَئِذٍ ناضِرَةٌ (22) إِلى رَبِّها ناظِرَةٌ (23) وَ وُجُوهٌ يَوْمَئِذٍ باسِرَةٌ (24) تَظُنُّ أَنْ يُفْعَلَ بِها فاقِرَةٌ (25) كَلاَّ إِذا بَلَغَتِ التَّراقِيَ (26) وَ قيلَ مَنْ راقٍ (27) وَ ظَنَّ أَنَّهُ الْفِراقُ (28) وَ الْتَفَّتِ السَّاقُ بِالسَّاقِ (29) إِلى رَبِّكَ يَوْمَئِذٍ الْمَساقُ (30) فَلا صَدَّقَ وَ لا صَلَّى (31) وَ لكِنْ كَذَّبَ وَ تَوَلَّى (32) ثُمَّ ذَهَبَ إِلى أَهْلِهِ يَتَمَطَّى (33) أَوْلى لَكَ فَأَوْلى (34) ثُمَّ أَوْلى لَكَ فَأَوْلى (35) أَ يَحْسَبُ الْإِنْسانُ أَنْ يُتْرَكَ سُدىً (36) أَ لَمْ يَكُ نُطْفَةً مِنْ مَنِيٍّ يُمْنى (37) ثُمَّ كانَ عَلَقَةً فَخَلَقَ فَسَوَّى (38) فَجَعَلَ مِنْهُ الزَّوْجَيْنِ الذَّكَرَ وَ الْأُنْثى (39) أَ لَيْسَ ذلِكَ بِقادِرٍ عَلى أَنْ يُحْيِيَ الْمَوْتى (40)

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ هَلْ أَتى عَلَى الْإِنْسانِ حينٌ مِنَ الدَّهْرِ لَمْ يَكُنْ شَيْئاً مَذْكُوراً (1) إِنَّا خَلَقْنَا الْإِنْسانَ مِنْ نُطْفَةٍ أَمْشاجٍ نَبْتَليهِ فَجَعَلْناهُ سَميعاً بَصيراً (2) إِنَّا هَدَيْناهُ السَّبيلَ إِمَّا شاكِراً وَ إِمَّا كَفُوراً (3) إِنَّا أَعْتَدْنا لِلْكافِرينَ سَلاسِلَ وَ أَغْلالاً وَ سَعيراً (4) إِنَّ الْأَبْرارَ يَشْرَبُونَ مِنْ كَأْسٍ كانَ مِزاجُها كافُوراً (5)

ترجمه آیات: چنین نیست که شما می پندارید بلکه شما دنیای زودگذر را دوست دارید (و هوسرانی بی قید و شرط را) و آخرت را رها می کنید (آری) در آن روز صورت-هایی شاداب

ص: 6457

و مسرور است، و به پروردگارش می نگرد و در آن روز صورت هایی عبوس و در هم کشیده است، زیرا می داند عذابی در پیش دارد که پشت را در هم می شکند چنین نیست (که انسان می پندارد! او ایمان نمی آورد) تا موقعی که جان به گلوگاهش رسد و چنین نیست و گفته شود: آیا کسی هست که (این بیمار را از مرگ) نجات دهد؟! و به جدایی از دنیا یقین پیدا کند، و ساق پاها (از سختی جان دادن) به هم بپیچد (آری) در آن روز مسیر همه بسوی (دادگاه) پروردگارت خواهد بود (در آن روز گفته می شود:) او هرگز ایمان نیاورد و نماز نخواند بلکه تکذیب کرد و روی گردان شد سپس بسوی خانواده خود بازگشت در حالی که متکبرانه قدم برمی-داشت! عذاب الهی برای تو شایسته تر است، شایسته تر سپس عذاب الهی برای تو شایسته تر است، شایسته تر. آیا انسان گمان می کند بی هدف رها می شود؟! آیا او نطفه ای از منی که در رحم ریخته می شود نبود؟! سپس به صورت خون بسته درآمد، و خداوند او را آفرید و موزون ساخت و از او دو زوج مرد و زن آفرید آیا چنین کسی قادر نیست که مردگان را زنده کند؟!

به نام خداوند بخشنده مهربان

آیا زمانی طولانی بر انسان گذشت که چیز قابل ذکی نبود؟! ما انسان را از نطفه ی مختلطی آفریدیم، و او را می آزماییم (بدین جهت) او را شنوا و بینا قرار دادیم ما راه را به او نشان دادیم، خواه شاکر باشد، (و پذیرا گردد) یا

ص: 6458

ناسپاس! ما برای کافران، زنجیرها و غل ها و شعله های سوزان آتش آماده کرده ایم به یقین ابرار (و نیکان) از جامی می نوشند که با عطر خوشی آمیخته است.

شریعتی: اشاره ی قرآنی را حاج آقای حسینی بفرمایند و ان شاءالله جلسه ی بعد باز هم از پیامبر و از رحمت او خواهیم شنید.

حاج آقای حسینی قمی: حکیم سنایی یک بیت دارد واقعاً یک کتاب است. می گوید:

مصطفی اندر جهان آنگه کسی گوید که عقل/ آفتاب اندر سماء آن وقت کسی گوید سها

می دانید الآن روز است. کسی برود در آسمان سها را می-تواند پیدا کند. سها یک ستاره ی بسیار کم نور است. در شب تار هم نمی شود آن را پیدا کرد. در روز روشن کنار خورشید کسی می تواند پیدا کند؟ آفتاب اندر سماء آنگه کسی گوید سها؟/ مصطفی اندر جهان آنگه کسی گوید که عقل؟ این عقل های ما که عرض کردم تحت تأثیر تمایلات و هواها و امیال گروهی و شخصی. آن وقت می شود ما این را مقایسه کنیم بیاییم عقل خودمان بگوییم چی است؟ می گوید مصطفی اندر جهان.

من یک نکته عرض کنم. سوره ی مبارکه ی انسان یا سوره ی دهر یا هل اتی که چند تا اسم دارد، از این آیه ی پایانی که خواندید، از اینجا تا 18 آیه بعد. «إِنَّ الْأَبْرارَ يَشْرَبُونَ مِنْ كَأْسٍ كانَ مِزاجُها كافُورا» (دهر/5) 18 آیه در مدح امیرمؤمنان(س) فاطمه ی زهرا، اهل بیت، حسنین (سلام الله علیه اجمعین) وَ يُطْعِمُونَ الطَّعامَ عَلى حُبِّهِ مِسْكيناً وَ يَتيماً وَ أَسيرا» (انسان/8) فقط افتخار نکنیم به

ص: 6459

کاری که آنها کردند. خیلی خوب است افتخار هم بکنیم. سه روز دم افطار نانشان را دادند با آب افطار کردند. یعنی سه شبانه روزشان با آب گذشته است. با آب افطار کردند. ما آنطوری نیستیم. عیب ندارد. از ما هم شاهد هستند. خود امیرمؤمنان فرمود: «أَلَا وَ إِنَّكُمْ لَا تَقْدِرُونَ عَلَى ذَلِك » در نهج البلاغه فرمود شما نمی توانید مثل من. «وَ لَكِنْ أَعِينُونِي بِوَرَعٍ وَ اجْتِهَادٍ وَ عِفَّةٍ وَ سَدَاد» به تعبیر من شما غذا بخورید حلال است. شما بخورید. سراغ مال حرام نروید. نمی گویم مثل من اطعام بکنید، نمی گویم مثل من روزه بگیرید. «أَعِينُونِي بِوَرَعٍ وَ اجْتِهَادٍ وَ عِفَّةٍ وَ سَدَاد» بنابراین این اطعامی که فراوان شنیدیم این 18 آیه سوره ی هل اتی مخصوصاً در ایام ولادت خاتم نبیین دستگیری را از مؤمنین، کمک-های مؤمنانه یادمان می آورد.

شریعتی: خیلی از شما ممنون و متشکر هستم. فردا هم ان شاءالله خدمت شما خواهیم رسید.

حاج آقای حسینی قمی: خدایا بحق صدیقه ی طاهره(س) پدر بزرگوارشان خاتم النبیین، شوهر عزیزشان امیر-المؤمنین، اولاد طیبین و طاهرشان، هر چه حوائج و گرفتاری های بینندگان است، هر چه دعا دارند بحق صدیقه ی طاهره، بحق خاتم النبیین حوائج شان را برآورده بخیر بفرما! گرفتاری هایشان را برطرف بفرما! دل همه شان را به شادی خاتم النبیین شاد بگردان.

شریعتی: الهی آمین!

گلواژه ای برای همیشه است نام تو/ ثبت است بر جریده ی عالم دوای تو

99-08-18 - شرح حکمت هایی از نهج البلاغه و نکاتی پیرامون رد مظالم

شریعتی: بسم الله الرحمن الرحیم.

خانم ها، آقایان سلام. حاج آقای حسینی عزیز سلام علیکم و رحمة الله.

حاج آقای حسینی: سلام علیکم و رحمة الله. عرض

ص: 6460

سلام و ارادت خالصانه دارم خدمت همه ی بینندگان عزیز. عزیزانی که بعداً از شبکه های مختلف، شبکه ی جام جم، شبکه ی ولایت برنامه را می بینند. همچنان درربیع المولود ولادت خاتم النبیین و وجود مقدس امام صادق (سلام الله علیه) هستیم. باز هم این ماه ولادت را تبریک عرض می کنیم. یادآوری می کنم چون به روزهای پایانی ماه نزدیک می شویم آن بحث ردّ مظالم را هم عزیزان فراموش نکنند. عرض کردیم که از همه ی مراجع اجازه گرفتیم. بر گردن من. دیگر نیازی نیست زنگ بزنید، مرجع هر مرجع تقلیدی هستید تا مبلغ 500 هزار تومان در ماه ربیع الاول اگر به فقیر بخواهید بدهید بابت آن بدهی هایی که ما به کسانی بدهکار بودیم ولی صاحب آن را نمی شناسیم. نه خودش را و نه وارثش را. مثال های فراوانی زدیم دیگر تکرار نکنیم. به کسی کرایه کم دادیم، راننده بودیم کرایه اضافه گرفتیم، به یک فروشنده ای کم دادیم، فروشنده بودیم از مشتری اضافه گرفتیم. انواع و اقسام اینها.

شریعتی: و اگر از بیت المال چیزی را ضایع کرده باشیم چی؟

حاج آقای حسینی: آن حساب دیون دولتی است. این اشتباه نشود. اگر یک کسی در یک اداره ای حیف و میل کرده است، چیزی از بین برده است، از اموال دولتی از بین برده است، کم کاری ای کرده است، به هر حال مدیون هست، آن را باید به حساب دیون دولتی بریزد اما اگر نه، مردم، به کسی بدهکاری داشته است او را نمی-شناسد، وارثش را هم پیدا نمی کند. به این رد مظالم می گویند که

ص: 6461

عرض کردم تقریباً باید گفت همه ی ما به یک شکلی رد مظالم بدهکار هستیم. هم برای خودمان، برای همسرمان، برای اولادمان. به هر بچه های ما مثل خود ما گاهی ممکن است در کودکی، نوجوانی، شیشه ای شکستیم، مالی از بین بردیم، حقی بر گردن ما هست، خدای ناکرده به صورت کسی زدیم، صورت او سرخ شده، سیاه شده، کبود شده، دیه بر گردن ما است، الآن او را نمی شناسیم. اگر او را می شناسیم باید به خود او بدهیم، به وارثش بدهیم. نمی شناسیم. کلاً مظالم عباد برای جایی است که ما نشناسیم. فرقی بین سیّد و غیرسیّد هم نیست.

شریعتی: بیشتر از500 هزار تومان اگر بود اجازه بگیرند، بعد از ماه ربیع الاول هم باید اجازه بگیرند یعنی منحصر در این ماه نیست ماه بعد هم می توانند ولی باید اجازه بگیرند.

حاج آقای حسینی: بله. این اجازه را تا آخر ماه ربیع الاول ما گرفتیم. ان شاءالله عزیزان به تأخیر نیندازند. کمکی هست به فقرا و نیازمندان. فقیر را هم گفتیم خیلی سخت نگیرید یعنی کسی درآمدش کم است. دخل و خرجش با هم هماهنگ نیست مخصوصاً عرض می کنم برای درگذشتگان بدهیم. عزیزان اگر می خواهند به پدر و مادرشان خدمتی کنند، یکی از بهترین خدمت ها به درگذشتگانمان رد مظالم است. ما نمی دانیم بدهکار است یا نه. احتیاطاً (انجام می دهیم.) جای دوری نمی رود. شما دارید به فقیر می دهید. یا رد مظالم بر آن پدر و مادر است یا صدقه برای آن پدر و مادر است. بهترین خیرات برای درگذشتگان است. من یقین دارم یکی

ص: 6462

از بهترین خیرات برای درگذشتگان همین رد مظالم است. گاهی هست یک گرفتاری هایی در زندگی ما پیش می آید به خاطر همین مظلمه هایی است که بر گردن ما است و نمی-دانیم داریم از کجا می خوریم. من یک قصه بگویم. ما کتابی به نام التمحیص داریم. از کتاب های بسیار قدیمی ما هست. موضوعش تمحیص یعنی امتحان است. تمام این کتاب روایاتی است راجع به آزمون های بندگان الهی. از منابع قدیمی ما است. این قصه اینجا آمده است. امام صادق (س) پسری به نام اسماعیل داشته اند، آمدند به امام صادق گفتند آقازاده شما امروز صبح تب کرده، تب بسیار شدید. حضرت فرمودند بروید به پسرم بگویید: «أَيَّ شَيْ ءٍ عَمِلْتَ الْيَوْمَ مِنْ سُوء» امروز چه بدی کردی. خودش بگوید. آمدند گفتند: آقا اینطوری فرمودند. گفت: خودم می دانم چه غلطی کردم. با خانمم دعوایم شده، زدم در صورت خانمم، به چارچوب در برخورد کرده، صورتش شکاف خورده است. آمدند به امام صادق فرمودند. گفت: مال همین است. این تبش مال همین است. البته من همین جا بلافاصله می گویم. اشتباه نکنید. حجت خدا، ولی خدا می تواند تشخیص بدهد اگر کسی یک گرفتاری ای داشت، یک بلایی داشت، آیا این عقوبت خداست، چوب خداست یا نه، امتحان الهی است. ما راجع به دیگران نمی توانیم قضاوت کنیم. الآن نشستی پای برنامه بگویی پس این پدر من هم مریض است این چوب خداست. نه، تو چه می دانی؟ شاید امتحان الهی است. الآن شما در خانه دیدی خانمت بیمار است، پدرت بیمار است. یک جوانی. آدم می گوید این جوانی اینطور گرفتار است.

ص: 6463

چه گناهی کردی؟ نه. ما چنین حقی نداریم قضاوت بکنیم. با اطلاعاتی که ما داریم، گرفتاری هایی که ما داریم، ممکن است چوب خدا باشد، ممکن است امتحان الهی باشد. ما نمی توانیم راجع به دیگران قضاوت کنیم ولی امام می تواند. حجت خدا، ولی خدا، امام صادق، فرمود: بگویید پسرم چه گناهی کرده است. گفتند: آقا خودش می گوید اینطوری است. حضرت همسر اسماعیل را خواستند. عروس او بود. در تاریخ نامش آمده بنت زلف. فرمودند: می شوند من از شما خواهش کنم اسماعیل من را حلالش کنی؟ گفت: چشم. شما می گویید حلالش می کنم. حضرت یک هدیه ای به او دادند. شاید معادل آن دیه ای که اسماعیل باید پرداخت می کرد. شاید هم بیشتر از آن. نمی دانم. یک هدیه ای دادند. این را خواهش می کنم عزیزان اگر می خواهند حلالیت بطلبند، الآن با یک برنامه تحت تأثیر قرار می گیرد به دست و پای مثلاً خانمش می افتد یا خدای نکرده خانم به دست و پای شوهرش یا پدر و مادرها به دست و پای (عروسشان) آقا زاده اینطوری هستند. ما را حلال کن. چی حلال بکن. شما هم یک هدیه ای بدهید، یک دلجویی بکن، یک مصالحه ای بکن. بعد هم بگویید که چقدر است. می-دانید اگر شما در صورت کسی بزنید صورت فقط سرخ شود، 6 مثل طلا دیه ی او است. الآن طلا مثقالی چند است؟ 6 مثقال طلا. اگر می خواهیم حلالیت بطلبیم بدانیم طرف دارد چی را حلال می کند. به هر حال امام صادق یک هدیه ای به عروس خانمشان دادند فرمودند: به

ص: 6464

خاطر من اسماعیل را حلال کن. گفت: آقا من حلال کردم. هدیه را هم گرفت و حلال کرد. فرمودند: حالا بروید ببینید حال اسماعیل چطور است. رفتند آمدند گفتند: آقا آب روی آتش. خوب خوب نشسته است. شاد و شاداب نشسته است. این را برای چی گفتم؟ بعضی از گرفتارهایی که گاهی در زندگی ما پیش می آید احتمال بدهیم این به خاطر آن ظلمی است که به کسی کردیم، حقی از مردم بر گردن ما است، مظلمه ای بر گردن ما است. اینها را پاک کنیم، اینها را صاف کنیم. بحث مظالم عباد همین است. اگر شما احتمال می دهی به کسی بدهکار هستی، الآن بهترین فرصت است به یک فقیر تا 500 هزار تومان ردّ مظالم بدهی. بیشتر می خواهی بدهی از مرجع تقلیدت اجازه بگیر بیشتر بده. 500 هزار تومان برای خودت بده، برای خانمت بده، برای بچه هایت بده، برای پدرت بوده، برای مادرت بده. هر کدام 500 هزار تومان.

شریعتی: البته این 500 هزار تومان سقف آن است. بارها تأکید کردیم یعنی یک کسی ممکن است احساس کند 10 هزار تومان، 20 هزار تومان، 50 هزار تومان مظالم بر گردن او هست.

حاج آقای حسینی: و بارها گفتیم اگر 500 هزار تومان دادند نه به این معنا که تمام مظالمی که بر گردن او هست دیگر تمام شده است. نه، این به اندازه ی 500 هزار تومان است.

حالا مالی آن اینطوری است. ممکن است من دل کسی را شکسته ام. من یک آقایی را دیدم خیلی خوشم آمد. یک آقایی دیدم راه افتاده این طرف و آن طرف و

ص: 6465

این شهر و آن شهر. گفتم: کجا می روی؟ گفت: من احساس می کنم گره هایی در زندگی من است و ممکن است این گره ها به خاطر آهی است که پشت سر من است. هر کجا احتمال می-دهم یک کسی از من ناراضی است، ناراحتی دارد، می روم از او حلالیت می گیرم. احتمال است. ضرر ندارد. شاید یک روزی من دل این آقا را شکستم. اینجا به مراتب جبران کارهایی که کردیم ساده تر است. به جان خودم من اطلاع داشتم شهر به شهر، 800 کیلومتر راه می رفت، شرق و غرب کشور. می گفت: آنجا یک رفیق دارم. نکند یک وقت ما با این هم دوره بودیم، با این هم کلاس بودیم، یکی از بستگان ما فلان شهر هست، نکند من دلش را شکسته باشم. آن وقت من گفتم چرا از راه می روی؟ می توانی پیامک بدهی. گفت: نه، اینطوری فایده ندارد. از راه بروم، یک هدیه ببرم، یک کادو ببرم. از ته دلش درآورم، عذرخواهی کنم، من را حلال کند. شاید این گره-هایی که گاهی در زندگی ما پیش می آید به خاطر همین است. این خیلی مهم است. مجال نیست ما وارد این بحث شویم.

رای سومین بار تأکید می کنم. خواهش می کنم راجع به دیگران قضاوت نکنید. الآن نشستید پای برنامه بگویید پس ما فهمیدیم فلانی انقدر درد و بلا و گرفتاری دارد (برای چیست). نه، اتفاقاً «البلاء للولاء» انبیا بیش از همه ابتلائات داشتند. سید الشهداء بیش از همه ابتلائات داشتند.

شریعتی: باید به خودمان مراجعه کنیم خودمان را معاینه کنیم.

حاج آقای حسینی: بله، راجع

ص: 6466

به خودمان. انگشت اشاره را مدام طرف دیگران نبریم. پس این مظالم عباد را بدهیم، اگر طور دیگری هم باید جبران کنیم، جبران کنیم ان شاءالله هیچ گره ای در زندگی ما نباشد.

شریعتی: ان شاءالله. و این یادگار ماه های ربیع الاول چند سال قبل تا به حال است که الحمدلله سنت شده برای همه ی ما هم آشنا است.

داریم پیامبر را در کلام و آینه ی امیر مؤمنان و نهج البلاغه مطالعه می کنیم و خلق و خوی پیامبر عزیز و نازنین مان که رحمة للعالمین است می شنویم. هفته ی قبل بحث به یک جایی رسید و یک حکمتی را مرور کردیم و امروز ادامه ی بحث حاج آقای حسینی در محضر نهج البلاغه.

حاج آقای حسینی: جلسه قبل اشاره کردم گفتم معیار ما یعنی سبک کار ما بر اساس کاری است که مرحوم علامه شیخ محمد تقی تستری (رضوان الله علیه) در این کتاب شرح نهج البلاغه شان انجام دادند. انصافاً مرد بسیار بزرگواری بوده است، در تحقیقاتشان صادقانه عرض می کنم آدم وقتی کتاب ایشان را می بیند، کارهای علمی ایشان را می بیند، اصلاً متحیر می شود. یک شخصیتی بوده که ایشان در قم هم نبوده است، در شوشتر زندگی می کرده است. بخش عمده ای از زندگی اش را در شوشتر بوده است. الآن قبر او زیارتگاه است. من رفته ام. مرحوم آیت الله شیخ محمد تقی تستری در شوشتر الآن قبرش زیارتگاه است. ایشان با این عظمت در شوشتر، تک و تنها. شرح نهج البلاغه شان جالب است، شرح لمحه او جالب است، قاموس الرجال او،

ص: 6467

کارهای بسیار فراوان و زیبایی انجام داده است. از جمله در این شرح نهج-البلاغه شان چهارده جلد است یک جلد حدود چهارصد صفحه پیامبر در نهج البلاغه، اگر عزیزان بخواهند در این موضوع کار کنند، جلد مفضل آن را نگاه کنند. از جمله فرازهایی که ایشان مفصل به آن پرداختند، این حکمت 361 نهج البلاغه است. به خاطر عظمت خاتم النبیین؛ امیرالمؤمنین میفرماید «إِذَا كَانَتْ لَكَ إِلَى اللَّهِ سُبْحَانَهُ حَاجَةٌ» هر وقت حاجتی داشتید، «فَابْدَأْ بِمَسْأَلَةِ الصَّلَاةِ عَلَى رَسُولِهِ ص» اول حاجت خود، یک صلوات بر محمد و آل محمد بفرستید. «ثُمَّ سَلْ حَاجَتَكَ» در بعضی روایات داریم که اول آن صلوات، آخر آن صلوات. خود حضرت «فَإِنَّ اللَّهَ أَكْرَمُ مِنْ أَنْ يُسْأَلَ حَاجَتَيْنِ فَيَقْضِيَ إِحْدَاهُمَا وَ يَمْنَعَ الْأُخْرَى » کرم خدا از این بالاتر است که بنده ای دو تا حاجت که یکی از آن ها صلوات است و صلوات هم حاجت است «اللهم صلی علی محمد و آل محمد» کرم خدا بیش تر از این است که یک حاجت را برآورده کند و یک حاجت را برآورده نکند. در نهج البلاغه امیرالمؤمنین(ع) یک خطبه ای را دارد که مدل صلوات بر خاتم النبیین را توضیح داده است. در صحیفه ی سجادیه دعای 47 مفصل راجع به مدل صلوات بر خاتم نبیین ما چه طور باید صلوات بفرستیم. اصلاً یکی از آموزه هایی که در کلام اهل بیت(ع) هست، مدل صلوات بر خاتم النبی است. در جامعه ی کبیره هم که فراوان است. «جَعَلَ صَلَاتَنَا عَلَيْكُم » ما بر شما صلوات میفرستیم اما «كَفَّارَةً لِذُنُوبِنَا» کفاره ی گناهان ما میشود و باعث ترفیع درجات ما میشود.

یک داستانی میخواهم بگویم که در شرح مرحوم

ص: 6468

تستری است که منابع دست اول است. این حدیث در کافی مرحوم کلینی و هم عقاب الاعمال شیخ صدوق است و هم تهذیب شیخ طوسی است. فرمود: «مَنْ ذُكِرْتُ عِنْدَهُ» (الكافي (ط - الإسلامية)/ ج 2/ ص: 495) پیامبر فرمود اگر نام من پیش کسی برده شود و یاد او برود که صلوات بفرستد یعنی بیتوجهی کند. فردای قیامت راه بهشت را گم میکند و با سختی باید راه بهشت را پیدا کند. یعنی ببینید همه چیز ما شاید خوب باشد اما در صلوات فرستادن بر خاتم النبیین بیتوجهی میکنیم. این است که راه بهشت را گم میکنیم. حالا ان شاالله بعد پیدا خواهیم کرد. یک تعبیر دیگر این که خیلی تند است. فرمود: «مَنْ ذُكِرْتُ عِنْدَهُ فَلَمْ يُصَل » عمداً صلوات نمیفرستد. در همین شرح مرحوم تستری یک تاریخی دارد عبدالله بن زبیر... چون بعضیها عناد دارند. ایشان مینویسد یک کسی بود، نام او را هم برده. میگوید یک کسی بود و وقتی صلوات میفرستاد و میخواست آل محمد را نگوید، میگوید «اللهم صلی علی محمد منفرداً» من فقط بر پیغمبر صلوات میفرستم. یعنی بعضیها این قدر خبیث هستند و این قدر باطن و سریره ی آن ها بد است که اصرار دارند بگویند من به اهل بیت صلوات نمیفرستم، فقط صلی علی محمد. در آن جلسه این شعر را از محمد بن ادریس شافعی خواندیم. امام فرقه ی شافعیها است.

«كفاكم من عظيم القدر أنكم» (نهج الحق و كشف الصدق/ص: 188) ای اهل بیت پیغمبر، «من لم يصلّ عليكم لا صلاة له» کسی بر شما صلوات نفرستد، نماز او بینماز است. شما فتوای همه ی فقها را ببینید سنی و شیعه، مگر

ص: 6469

در نماز تشهد نداریم؟ میشود کسی تشهد را نخواند. آخر تشهد «اللهم صلی علی محمد و آل محمد». دیگر و سلم بگویید همه میگویند نماز او باطل است. ما این جای سؤال برای ما است که تمام عالم، شما نماز مسجد الحرام و مسجد النبی را ببین و همه ی جای عالم، تشهد نماز را که میخواهد بخواند صلوات بر محمد و آل محمد است. چه طور ما در سخنرانی و خطبه ی خود یاد ما میرود که آل محمد را بگوییم. این آدم خبیث میگفت «اللهم صل علی محمد و آل منفرداً». عبدالله بن زیبر یک مدتی خطبه میخواند و حکومتی تشکیل داد تا قبل از این که حجاج بساط او را جمع کند. وقتی که خطبه میخواند اسم پیامبر را میبرد ولی آل پیامبر را نمیبرد. به او گفتند که چرا آل پیامبر را نمیگویید؟ میگفت بعضی از این آل پیامبر در مکه هستند، میترسم بر این ها باعث فخر و مباهات باشد. این قدر بیانصافی.

بگذارید این شعر را یک بار دیگر بخوانم برای امام شافعی است در منابع قدیمی است.

«يا أهل بيت رسول اللّه حبكم/ فرض من اللّه في القرآن أنزله » حب شما واجب است در قرآن نازل شده است.

«كفاكم من عظيم القدر أنكم/ من لم يصلّ عليكم لا صلاة له » بر عظمت شما همین کافی است. کسی نماز بخواند و بدون صلوات بر محمد و آل محمد باشد.

این حدیث دوم باز هشدار است که در آن سه کتابی که گفتم. هم کافی و هم عقاب الاعمال شیخ صدوق و هم تهذیب شیخ طوسی، پیامبر فرمود: «مَنْ ذُكِرْتُ عِنْدَهُ فَلَمْ يُصَل » اگر این

ص: 6470

عمداً صلوات نفرستد «فَأَبْعَدَهُ اللَّهُ» دور از عنایت خدا باد.

داستانی که میخواهم بگویم که خیلی جالب است که مرحوم کلینی گفته البته گفتم که مرحوم تستری گفته است که حق ایشان ادا شود. برکات صلوات بر خاتم النبیین است. اصل کتاب فضائل صلوات البته برای حاج آقای فرحزاد است. من عنوان این قصه را هدایت با صلوات نوشتم. یک صلوات چه قدر میتواند برکات داشته باشد. در کافی مرحوم کلینی هست. یک کسی خدمت امام صادق(ع) آمد و گفت: «إِنِّي رَجُلٌ مِنْ بَنِي الْحَارِثِ» (الكافي (ط - الإسلامية)/ ج 6/ ص: 411) من از قبیله ی بنی حارث هستم. «وَ قَدْ هَدَانِي اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ إِلَى مَحَبَّتِكُمْ» من با شما اهل بیت رابطه ای نداشتم ولی خدا من را هدایت کرد و دیگر شیعه ی شما و محب شما شدم. امام صادق(ع) تعجب کردند، فرمودند: «كَيْفَ» چه طور جز محبین ما شدی؟ «إِنَّ مَحَبَّتَنَا فِي بَنِي الْحَارِثِ لَقَلِيلٌ» ما خبر داریم که در آن قبیله، دوستان ما کم هستند. چه طور شما جز دوستان ما هستید. بالاخره امام صادق میدانستند که چند نفر یار کجا دارند. کجا بیش تر علاقمندان حضرت هستند. میگوید من به برکت یک خادمی که دارم. آن خادم باعث شد که من با شما اهل بیت آشنا شوم. گفت آقا من خادمی دارم که «خُرَاسَانِيّاً» خراسانی است. «وَ هُوَ يَعْمَلُ الْقِصَارَةَ» شغل او هم خشکشویی است. می شورد و تمیز میکند. «وَ لَهُ هَمْشَهْرِيجُونَ أَرْبَعَةٌ» این چهار تا همشهری جون دارد. این همشهری جون هم با این تعبیر در این حدیث کافی آمده است. این چهار تا همشهری جون دارد که با هم رفیق هستند

ص: 6471

و این با خادم ما پنج تا میشوند. «وَ هُمْ يَتَدَاعَوْنَ كُلَّ جُمُعَةٍ» هر جمعه یکی از این خادم ها، آن چهار تا دیگر را مهمانی میکند. خراسانیها مخصوصاً کوش کنند. هر چهار هفته که نوبت دیگران است، یک هفته هم نوبت خادم من میشود. وقتی در منزل ما میآیند، بالاخره از آن درآمدی که خود داشته، ازاین همشهری جون های خود پذیرایی میکند. چه برای این ها میآورد؟ «فَيَجْعَلُ لَهُمُ» یک غذای گوشتی برای این ها درست میکند و غذا میخورند. «ثُمَّ إِذَا فَرَغُوا مِنَ الطَّعَامِ» وقتی غذای این ها تمام میشود. «فَمَلَأَهَا نَبِيذاً» نبیذ به این ها میدهد. نبیذ شاید یک شرابی است که فکر نمیکرده که این هم حرام باشد. راجع به فقاء داریم که در روایات هست. «خَمرٌ اِستسقَرَحٌ النَّاس» خمر است ولی مردم جدی نمیگرفتند مثل این که الان بعضیها میگویند آن شرابی که حرام بوده است، آن شراب های قدیم بوده است. الان درصد درست کردند، پنج درصد، ده درصد الان کسی بخورد مست نمیشود. آن جور نیست فکر میکردند که اگر کم باشد، این مدل اشکالی ندارد. او به این ها گوشت میدهد و از این نبیذه به این ها میدهد ولی وقتی این ها میخواهند غذا را مصرف کنند. میگوید نه شما اجازه ندارید از این گوشت و از این نبیذ استفاده کنید، «حَتَّى تُصَلِّيَ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ» اول باید صلوات بر محمد و آل محمد بفرستید. در حالی که به این چیزها توجه داشتند ولی به احکام به خوبی توجه نداشتند. یک چیزی که حرام بوده است، فکر میکردند که حلال است. گاهی آدم ها به ما مراجعه می کنند و میگویند آن درصد کم شراب هایی که مست

ص: 6472

بکند، نیست.

به هر حال جالب است که با صلوات بر محمد و آل محمد از این ها پذیرایی میکرده است و از این نبیذ، از این شرابی که فکر نمیکرده که حرام است، از این ها پذیرایی میکرده. میگوید که این ها هی صلوات و صلوات. من گفتم چه خبر است که شما هی آل محمد میگویید. آل محمد چه کسی هست. پرسیدم که آل محمد چه کسی هست و از این جلسه ی صلوات محمد و آل محمد که این ها مقید بر صلوات بودند، من هدایت شدم. رفتم اهل بیت را پیدا کردم و دیدم که محمد تنها نیست و اهل بیت هستند. اهل بیت کی هست و بعد از پیامبر، الان چه کسی هست. از کجا شروع شده. از امام علی، امام حسن و امام حسین و رسیده به امام سجاد و الان امام صادق است که به امام صادق دارد گزارش میدهد که به برکت این ها مقید به صلوات در این مهمانی بودند، من هدایت شدم و از دوستان شما هستم. حضرت فرمودند که خوب که گزارش این آقا را شنیدم. دو، سه تا جمله فرمودند. یک: «اسْتَوْصِ بِهِ خَيْراً» حواس تو به این بنده ی خدای خراسانی باشد که با این که غلام است اما با خادم خود خوشرفتاری کن و محبت داشته باش. دو: «وَ أَقْرِئْهُ مِنِّي السَّلَامَ» سلام من را به او برسان. سه: «وَ قُلْ لَهُ يَقُولُ لَكَ جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدٍ» به او بگو که این که تو داری میخوانی فرقی ندارد «فَإِنْ كَانَ يُسْكِرُ كَثِيرُهُ فَلَا تَقْرَبَنَّ قَلِيل» اگر چیزی زیاد آن، آدم را مست میکند، کم آن هم حرام است.

اگر یک

ص: 6473

چیزی درصد بالای آن حرام شد، درصد کم آن هم فرقی نمیکند، آن هم حرام است. یک قطره از شراب هم مواظب باشید مخصوصاً جوان های عزیز که ارادتمند همه هستیم. جوان ها مراقب باشید که نگویند یک شب که هزار شب نمیشود و یک پارتی پایان فارغ التحصیلی است و الان جواب کنکور آمده و جشن میخواهیم بگیریم. اول این که جشن باید با شیوه نامه ی بهداشتی باشد و خیلی مصلحت نیست و ثانیاً یک جشن قبولی کنکور و همه رفقا جمع شده اند و یک ته استکان، نه فرمود اگر چیزی زیاد آن حرام است، کم آن هم حرام است. «فَإِنْ كَانَ يُسْكِرُ كَثِيرُهُ فَلَا تَقْرَبَنَّ قَلِيل» کم و زیاد ندارد. یاد ما باشد که درصد آن کم باشد، درصد آن زیاد باشد، درجه ی آن قوی باشد، درجه ی آن ضعیف باشد، ده بار باشد، یک بار باشد، یک ته استکان باشد، حرام خدا حرام است. فرمود این را هم به او تذکر بده. «فَإِنَّ رَسُولَ اللَّهِ(ص) قَالَ كُلُّ مُسْكِرٍ حَرَامٌ» فرمود که پیامبر فرموده است که هر چیزی که زیاد آن مست کننده باشد، یک قطره ی آن هم حرام است. این آقا میگوید که ما این داستان را از امام صادق شنیدیم و سلام را رساندیم و پیش این خادم خود آمدم. «فَجِئْتُ إِلَى الْكُوفَةِ». به خادم خود گفتم که ما خدمت امام بودیم و داستان از این جریان هست و سلام امام را به او رساندم. میگوید این خادم خراسانی شروع به گریه کردن کرد. گفت واقعاً امام صادق «اهْتَمَّ بِي» این قدر من برای او مهم بودم که امام، سلام من را رسانده. گفت بله آقا امام

ص: 6474

سلام شما را رساند و سفارش شما را کرده و گفته که من هوای شما را داشته باشم. این جمله را هم راجع به شراب فرموده که تو نبیذ میخوری و صلوات میفرستی. هر چه که زیاد آن حرام است، کم آن هم حرام است. گفت و الله تا زنده هستم یک قطره از آن را هم من مصرف نمیکنم. خادم گفت که باشد، «فَاذْهَبْ فَأَنْتَ حُرٌّ لِوَجْهِ اللَّهِ تَعَالَى» من هم تو را در راه خدا آزاد کردم. به برکت یک صلوات، یک برده آزاد شد و یک جمعی از گناه آزاد شدند و این آقا به مسئله ی خود آشنا شد. این از برکات صلوات ذیل همین خطبه ی نورانی امیرالمؤمنین است. «إِذَا كَانَتْ لَكَ إِلَى اللَّهِ سُبْحَانَهُ حَاجَةٌ» هر وقت حاجتی داشتید، یک بار دیگر ترجمه ی آن را بخوانیم که اگر حاجتی داشتید، «فَابْدَأْ بِمَسْأَلَةِ الصَّلَاةِ عَلَى رَسُولِهِ ص» اول در هر حاجتی صلوات بر پیامبر و بعد حاجت بخواه. در صحیفه ی سجادیه ملاحظه فرمودید که اصلاً تمام دعا با صلوات بر محمد و آل محمد آغاز میشود. این یک حکمت بود.

شریعتی: پیامبر فرمودند که صلوات بر من نوری در قبر، نوری در صراط و نوری در قیامت است که با این نور، تک تک ما وارد بهشت شویم و همنشین نبی مکرم اسلام البته با شفاعت حضرت رسول(ص) باشیم. صفحه ی 585 قرآن را تلاوت خواهند کرد. آیات ابتدایی سوره ی مبارکه ی عبس.

صفحه 585 قرآن کریم

شریعتی: اللهم صل علی محمد و آل محمد. اشاره ی قرآنی را حاج آقای حسینی خواهند فرمود و بعد هم راجع به شخصیت جناب جعفر طیار صحبت خواهیم

ص: 6475

کرد.

حاج آقای حسینی: این آیات پایانی سوره ی عبس که تلاوت شد. «فَإِذَا جَاءَتِ ﭐلصَّاخَّةُ» صیحه ی رستاخیر وقتی فرا برسد، یوم خیلی هشدار سنگینی است. به هر حال ما را دنیا مشغول کرده است. خیلی وقت ها در بعضی از آزمون ها شکست میخوریم. من بارها این مثال را زدم که مؤمنین ما و متدیین ما خیلی از آزمون ها را موفق میشوند ولی یک وقت در آزمون بیش از اندازه به همسر خود، به برادر خود، به رفیق خود، به فرزند خود شکست میخورد. صریح قرآن است که صیحه ی قیامت که آمد، یوم که یکی از اسامی قیامت هست، «يَوْمَ يَفِرُّ ﭐلْمَرْءُ مِنْ أَخِيهِ» آدمیزاد از برادر خود فرار میکند. «وَأُمِّهِ وَأَبِيهِ» و از مادر و پدرش. «وَصَاحِبَتِهِ وَبَنِيهِ» از همسر و از فرزند خود فرار میکنند، چرا؟ «لِکُلِّ ﭐمْرِئٍ مِّنْهُمْ يَوْمَئِذٍ شَأْنٌ يُغْنِيهِ» همه گرفتار خود هستند. پدر، مادر این اولادی که این قدر این جا به او محبت میکنید. البته محبت خوب است ولی یاد شما باشد که مرز آن، مرز دینداری باشد. اگر خدمت به همسر، خدمت به پدر و مادر، خدمت به فرزند، خدمت به رفیق از مرز دین فاصله گرفت، قرآن میگوید همین ها فردا از تو فرار میکنند. من به شخصیت با عظمتی اشاره کنم که این هفته از این بزرگوار نام برده میشود. حضرت جعفر طیار(س) برادر امیرالمؤمنان(س) است. این نهج البلاغه ی امیرالمؤمنان ببینید که حضرت افتخار میکند در نامه ای که حضرت به معاویه دارد، میفرماید معاویه خیلیها در راه خدا دست آن ها از بدن آن ها جدا شد. «و لکل فضلٌ» همه هم فضیلتی دارند ولی وقتی برادر من، دست خود را در

ص: 6476

راه خدا داد، جعفر طیار شد. آن که به جوان های عزیز میخواهم اشاره کنم، این است که میدانید که جعفر در اوج جوانی به حبشه رفته است. بهترین سال های عمر خود را سخنگوی مهاجرین در حبشه بوده و نقش بسیار مهمی داشته. میدانید عمروعاص بلند شد که برود اینها را برگرداند. خب پادشاه حبشه قبول نکرد. جعفر طیار به زیبایی آیات قرآن را خواند و پادشاه حبشه جذب شد و مخالفت کرد و اجازه نداد که این ها را برگرداند. اگر عمروعاص موفق میشد که این ها را یعنی مهاجرین را به مکه برمیگرداند، کمترین مجازات آن ها این بود که تکه تکه شوند. عمروعاص در رأس آن ها بوده است. لذا امام حسن به عمروعاص گفت که یاد تو هست که رفتی مهاجران را برگردانی و حالا ادعای مسلمانی میکنی. اگر موفق شده بود و پادشاه حبشه با او همکاری کرده بود و جناب جعفر و مسلمانان مهاجر را به مکه برگردانده بودند، آن ها را تکه تکه میکردند. چند سال جناب جعفر در حبشه بوده است؟ دوازده سال. بعد از دوازده سال برگشته است. حدود سی سالگی است، هجده ساله رفته و دوازده سال آن جا بوده. این را به جوان ها میخواهم عرض کنم. خب آقا بس است دیگر ما چه سهمی داشتیم. سهم از این بالاتر؟ بهترین دوران جوانی خود را رفته است آن جا خدمت کرده است. بعضی از جوان ها میگویند که ما جوانی نکردیم. در سختی، در غربت و مشکلات غربت و تحدید حالا که برگشته است که دیگر بس است ما دیگر برویم زندگی خود را کنیم.

بس است دیگر ما چه قدر وظیفه داریم؟ بلافاصله و

ص: 6477

جالب است که من این جا اشاره کنم. معروف است که وقتی پیامبر خبر بازگشت جعفر را شنید، فرمود نمیدانم به کدام یک از این دو خبر بیش تر خوشحال باشم. بازگشت پیروزمندانه ی مهاجرین و جعفر طیار یا فتح خیبر به دست امیرالمؤمنین. فرمود این دو برادر، دو هنر بزرگ (او فتح خیبر و این بازگشت پیروزمندانه از هجرت) به کدام یک از این خبرها بیش تر خوشحال باشم. فرمود که یک جایزه میخواهم به جعفر بدهم. همه صف کشیدند که ببینند جایزه چه هست؟ باغ است، نقره است، معمولاً ما جایزه میگوییم، این ها به ذهن ما میآید. حضرت نماز جعفر طیار را تعلیم جعفر دادند. این نمازی که در مفاتیح هست. اکسیر عمل و کبریت اعظم، خیلی نماز مهمی است. نماز خدا است و این که به جعفر یاد دادند این است که میخواستند این نماز در طول تاریخ، هر که این نماز را میخواند، بگوید من نماز جعفر طیار(س) را میخواهم بخوانم. جایزه ی هجرت دوازده ساله ی او تعلیم این نماز است و به نام این صحابی بزرگوار ثبت شده است.

مرحوم آیت الله بهجت رضوان الله علیه که هر کسی به ایشان مراجعه میکرد در گرفتاریهای خانوادگی و مشکلات خانوادگی ایشان میفرمود نماز جعفر طیار، حالا نمیدانم که حکمت آن چه بود. من خبر ندارم و در جایی از روایات ندیدم ولی ایشان سفارش میکردند در گرفتاریهای خانوادگی ایشان نماز جعفر طیار را میفرمودند.

شریعتی: فکر میکنم از ایشان شنیدم که لااقل در تمام عمر خود یک بار این نماز را بخوانید.

حاج آقای حسینی: در حالات شیخ انصاری هست که ایشان هر روز این نماز را میخواند.

ص: 6478

تقریباً سیصد تا سبحان الله و الحمدالله است و نیم ساعت وقت میبرد. یاد من هست که مرحوم آیت الله بهجت رضوان الله علیه هر روز نماز صبح را در مسجد فاطمیه میخواندم بدون استثنا تا روزهای آخر عمر خود، تا وقتی که قم بودند، تا وقتی که نجف بودند و بعد از این که مشهد مشرف شدند، بعد از نماز یا در حرم امیرالمؤمنین یا در مشهد در حرم امام رضا یا در قم حرم حضرت معصومه هر روز این نماز را میخواندند. حالا من بگویم که بینندگان نگویند که این ها بیکار بودند، نه دیگر یک ساعت و دو ساعت این ذکرها را میخواندند. ما به جای این دو ساعت ذکر و دعا سر ما در گوشی است. حتی من در جایی به جوان ها گفتم که اگر شما دو ساعت در گوشی باشید که ما مخلص شما هستیم. از این ساعت هایی که در فوتبال زمان را نگاه میدارند، از این ها ما بگذاریم، ببینیم جمع ساعتی که ما در گوشی هستیم، چه قدر است. اقلاً ما روزی پنج، شش ساعت در فضای مجازی هستیم. خب همین وقتی که ما آن جا میگذاریم، آقای بهجت و شیخ انصاری و دیگران در نماز جعفر طیار و دعا و قرآن و دستگیری از گرفتار ها و مشکلات مردم و رسیدگی به حوائج مردم میگذارند. ایشان میگفتند که در گرفتاریها این نماز را بخوانید. این جایزه ی جناب جعفر طیار بود. به جوان های عزیز عرض میکنم. پس ببینید هجده سال جناب جعفر به حبشه رفته است و دوازده سال سخت ترین دوران های زندگی خود را در غربت به سر برده است و در سی

ص: 6479

سالگی برگشته است. خب بس است دیگر ما به اندازه ی سهم خود خدمت کردیم. تازه جنگ موته پیش آمده و در موته رفته است و در موته به شهادت رسیده است و دو دست در راه خدا تقدیم کرده است که این برادر بزرگوار او امیرالمؤمنان به این برادر افتخار میکند. میفرماید: خیلی دست ها در راه خدا قطع شد ولی برادر من وقتی دست او قطع شد، جعفر طیار شد. خیلیها در راه خدا به شهادت رسیدند ولی وقتی عموی ما حمزه به شهادت رسید، سیدالشهدا شد. در نهج البلاغه مفصل در این نامه افتخار به برادر خود و به جناب حمزه میکنند.

امام سجاد بالای منبر شام «فُضِّلنا و اوتینا سبعاً و فُضِّلنا اوتینا» وقتی حضرت میخواهد افتخارات خود را بشمارد، جعفر طیار از ما است و حمزه ی سیدالشهدا از ما است. این چه شخصیتی است که امام، ولی خدا، حجت خدا، وقتی ردیف میخواهد نام ببرد، میگوید محمد مختار از ما است، حیدر کرار از ما است، جعفر طیار از ما است.

شریعتی: حُسن ختام برنامه ی ما حکمت دیگری از نهج البلاغه ی شریف باشد. پیامبر در آینه ی نهج البلاغه و کلام نورانی امیرالمؤمنین.

حاج آقای حسینی: این خطبه ای که میخوانم خطبه ی 181 است. یک فرازی از این خطبه و یک داستانی از این خطبه را بگویم. مرحوم تستری رضوان الله علیه در این شرح نهج البلاغه یکی از کارهای زیبایی که انجام میدهد، وقتی میآید این خطبه را نقل کند، داستان و فضای خطبه را بیان میکند.داستان خطبه این است که یکی از اصحاب امیرالمؤمنان(س) چنین نقل میکند. «صَلّی علیٌ علیه السلام الغداة» امیرالمؤمنان

ص: 6480

در مسجد کوفه، نماز صبح خود را خواندند. «ثم جلس» بعد از نماز نشستند. این هم عادت امیرالمؤمنان بود و این هم در سیره هم هست. حضرت نماز شب را میخواندند و به مسجد میآمدند و نافله ی صبح را میخواندند و نماز صبح را میخواندند. فاصله ی نماز صبح تا طلوع آفتاب را حضرت در سجاده مینشستند. از اذان صبح یک ساعت و نیم فاصله ی بین نماز و طلوع را حضرت در سجاده مینشستند. از این جا معلوم است که مردم هم به احترام حضرت مینشستند. یعنی مردمی که آمده بودند نماز حضرت را در مسجد کوفه بخوانند یا یک جمعی یا همه نمیرفتند. میگویند نماز خود را حضرت مثل عادت هر روز خواندند و تا طلوع خورشید نشستند، اولین برنامه ی روزانه ی امیرالمؤمنان چه بوده؟ سخنرانی بوده. منبر میرفتند و دو تا چیز میگفتند. موضوع سخنرانی هر روز امیرالمؤمنان «یعلمهم فقه و القرآن» یک: تفسیر و دو: احکام بود. قرآن و احکام بود. اولین منبر بعد از طلوع آفتاب. حضرت وقتی آمدند و سخنرانی کردند. «وعظهم و بکی» شروع به موعظه و گریه کردند. «و ابکاهم» مردم هم از گریه ی امیرالمؤمنان به گریه افتادند و بعد آن وقت این خطبه را خواندند. فرمودند که «لَقَدْ رَأَيْتُ أَصْحَابَ مُحَمَّدٍ (ص)» گلایه داشتند. فرمودند که من اصحاب پیامبر را دیدم. در نقلی که مرحوم تستری نقل میکنند اصحاب خالص و نه همه ی اصحاب. من خالص های اصحاب پیامبر را دیدم. «فَمَا أَرَى أَحَداً يُشْبِهُهُمْ مِنْكُمْ» هیچ کدام از شما شبیه آن اصحاب نیستید. امیرالمؤمنین از چه کسانی نقل میکند؟ از شخصیت هایی مثل سلمان، مثل مقداد و مثل ابوذر، مثل عمار

ص: 6481

که همه از دست رفته بودند. مرحوم تستری میفرمایند از این جمله معلوم میشود که حضرت متأسف و متأثر است و من چه کسانی را دیدم و شما هیچ کدام شبیه آن ها نیستید. معلوم میشود که این ها را همه را از دست داده و اواخر عمر حضرت است. شنیده اید که حضرت روی منبر میرفتند و حضرت نام تک تک شهدا و یاران خود را میبردند و گریه میکردند. «این عمّار»، «این بن طیهان» یاران خود را نام میبردند که جز یاران پیامبر خدا بودند. عمار کجا است. یکی یکی اصحاب باوفای خود را هم که اصحاب پیامبر بودند و هم اصحاب امیرالمؤمنان نام میبردند و گریه میکردند. این در کنزل العمال است. کنز العمال از منابع اهل سنت است. در منابع شیعه هم هست ولی من مخصوصاً از منابع اهل سنت دیدم. به قدری امیرالمؤمنان اواخرعمر خود غصه دار بودند، نام یکی یکی شهدا و اصحاب خود را که در این پنج سال به شهادت رسیده بودند، میبردند و گریه میکردند. آن وقت در کنز العمال هست، محاسن حضرت پر از اشک میشد. دستی به محاسن که میزد، اشک از صورت به بدن کسانی که پای منبر حضرت نشسته بودند، میپاشید. ببینید چه غصه ای در قلب امیرالمؤمنان هست که در این پنج سال که سه جنگ سنگین تحمیلی بر حضرت بوده. یاران به شهادت رسیدند و بعضی از آن ها را هم معاویه به شهادت رسانده بود، مثل مالک اشتر، مثل عمر بن حمد خضایی، خیلی از یاران حضرت شهید شدند. حضرت بالای منبر گریه میکردند. ما چنین چیزی نداریم که یک رهبری بالای منبر گریه کند

ص: 6482

و محاسن او پر از اشک شود. به هر حال حضرت گریه کردند. پس منبر رفتند. نماز صبح ایشان تمام شد و تا طلوع آفتاب در محراب بودند و منبر رفتند. شروع به موعظه کردند و گریه کردند و مردم را هم به گریه انداختند. فرمودند «لَقَدْ رَأَيْتُ أَصْحَابَ مُحَمَّدٍ (ص)» من اصحاب خاص پیغمبر را دیدم. «فَمَا أَرَى أَحَداً يُشْبِهُهُمْ مِنْكُمْ» چرا شما شبیه آن ها نیستید؟ آن ها چه ویژگیای داشتند؟ «لَقَدْ كَانُوا يُصْبِحُونَ شُعْثاً غُبْراً» آن ها اهل زهد بودند و اهل عبادت بودند. «وَ قَدْ بَاتُوا سُجَّداً وَ قِيَاماً» اهل نماز شب بودند و اهل قیام بودند. «يُرَاوِحُونَ بَيْنَ جِبَاهِهِمْ وَ خُدُودِهِمْ» این ها وقتی سر به سجده میگذاشتند چون مدت زیادی سر به سجده میگذاشتند، خسته میشدند و برای رفع خستگی صورت را به سجده میگذاشتند. گاهی پیشانی و گاهی سجده. مرحوم آیات تستری رضوان الله علیه میگوید یک نقلی هم هست «يُرَاوِحُونَ بَيْنَ اقدامهم و جِبَاهِهِمْ» این ها برای این که خسته نشوند، مدتی به سجده میرفتند و مدتی از سجده قیام میکردند و این قدر قیام آن ها طولانی بود که خسته میشدند و به سجده مینشستند. سجده ی آن ها دوباره این قدر طولانی بود که میایستادند. «وَ يَقِفُونَ عَلَى مِثْلِ الْجَمْرِ» به هر حال ما بدانیم که امیرالمؤمنین دارد گلایه میکند. حالا حداقل ما بدانیم که آن ها چه میکردند و فاصله ی ما چه قدر است و حداقل نماز صبح خود را درست بخوانیم. لااقل در واجبات خود این قدر معطل نباشیم. فرمود آن که من دیدم، آن جوری بودند. چهره های آن ها این جوری بود و از بس از نماز شب خواندن خسته میشدند، گاهی اوقات پیشانی یا صورت خود یا اگر

ص: 6483

نقل دیگری باشد، گاهی سجده و گاهی قیام بوده است. «وَ يَقِفُونَ عَلَى مِثْلِ الْجَمْرِ» گویی روی آتش ایستاده بودند. «مِنْ ذِكْرِ مَعَادِهِمْ» چون یاد قیامت میافتادند. همین آیه ای که الان خواندیم. قرآن دارد هشدار میدهد. «كَأَنَّ بَيْنَ أَعْيُنِهِمْ رُكَبَ الْمِعْزَى مِنْ طُولِ سُجُودِهِمْ» این قدر این ها سجده کرده بودند که اثر آن روی پیشانی آن ها باقی مانده بود. «إِذَا ذُكِرَ اللَّهُ هَمَلَتْ أَعْيُنُهُمْ» یاد خدا وقتی میآمد، گریه میکردند. «حَتَّى تَبُلَّ جُيُوبَهُمْ» این نهج البلاغه است و این گزارش امیرالمؤمنین است و کسی تردید در این عبارت ها ندارد. تعجب نکنید. گفت کار نیکان را قیاس از خود مگیر. نگاه نکنید که حالا هر چه قرآن و ذکر هست، ما نه اشکی داریم و نه ناله ای داریم و نه دل شکسته ای داریم و دل ها به این زودی نمیشکند اما دل پاک این جوری است. «إِذَا ذُكِرَ اللَّهُ» حال نداری در جلسه ی مناجات بنشینی. مناجات را دارد برای تو میخواند و در حرم امیرالمؤمنین هستی، مناجات خوان، بهترین مناجات است، این قدر دل ما زنگار بسته است که اصلاً تحت تأثیر قرار نمیگرفتیم. «إِذَا ذُكِرَ اللَّهُ» وقتی نام خدا و یاد خدا برده میشود «هَمَلَتْ أَعْيُنُهُمْ حَتَّى تَبُلَّ» اشک به گریبان این ها می ریخت. انشاالله عزیزان خود مفصل این خطبه ی نورانی را ببینند.

99-08-25- وجود مقدس پیامبراکرم (صلی الله علیه و آله) در نهج البلاغه

شریعتی: بسم الله الرحمن الرحیم. سلام می کنم به تک تک دوستان عزیزم، بینندگان خوب و نازنین مان، ان شاءالله هر جا که هستید دل و جانتان بهاری و سبز باشد. به سمت خدای امروز خیلی خیلی خوش آمدید.

حجت الاسلام حسینی قمی: عرض سلام و ارادت خالصانه دارم خدمت همه ی بینندگان عزیز.

ص: 6484

ریعتی: شنیدن از فضایل و ویژگی های نبی مکرم اسلام در نهج البلاغه ی شریف از زبان امیر-المؤمنین با بیان شیوای حاج آقای حسینی لطف دیگری دارد. امروز هم دعوت می کنم تا پایان همراه ما باشید و ان شاءالله مهمان نهج البلاغه.

حجت الاسلام حسینی قمی: بسم الله الرحمن الرحیم. من فقط یک یادآوری داشته باشم به عزیزان قبل از اینکه برویم مهمان سفره ی نورانی امیرمؤمنان (س) باشیم و آن اینکه فردا آخرین روز ماه ربیع الاول هست. عزیزانی که در طرح پرداخت رد مظالم شرکت نکردند یا می خواهند باز ادامه بدهند یادشان باشد فقط تا فردا فرصت دارند. ما دو روز دیگر بیشتر فرصت نداریم. دیگر مفصّل گفتیم. اگر ما به کسانی بدهکار بودیم که آنها را نمی شناسیم، وارثان آنها را نمی شناسیم، مثلاً در کودکی مالی از کسی از بین بردیم، به کسی پول کم دادیم، به یک راننده ای کم دادیم، به یک مغازه داری کم دادیم، راننده ای بوده اضافه گرفته، مغازه داری از مشتری اضافه گرفته است، مواردش را مفصل گفتیم که عرض کردیم تقریباً باید بگوییم همه ی ما گرفتار هستیم. فکر می کنم کسی بگوید من هیچ مظالمی بر گردنم نیست. من به احد الناسی در طول عمرم هیچ بدهی ای نداشتم، همش یادم هست، به هیچ کسی بدهکار نیستم. خیلی بعید می دانم. به هر حال احتیاجش خیلی خوب است. گفتیم ما در ماه ربیع الاول از مراجع بزرگوار تقلید اجازه گرفتیم تا مبلغ حد اکثر پانصد هزار تومان یعنی صد تومان، صد و پنجاه هزار تومان، هر چقدر می خواهند، تا سقف

ص: 6485

پانصد هزار تومان را دیگر نیاز به اجازه گرفتن ندارند. و بعد از ماه ربیع الاول باید خودش زنگ بزنند از مرجع تقلیدشان اجازه بگیرند. تا فردا را ما اجازه گرفتیم. از همه ی مراجع. عزیزان تردید نداشته باشند. بر گردن ما. از این فرصتی که هست امشب و فردا می توانند استفاده کنند. فردا دوشنبه آخر ماه است، این فرصت تمام می شود.

شریعتی: راجع به دیون دولتی هم من همین ابتدا عرض کنم. خیلی ها پرسیده اند. با این اپلیکیشن های عمومی که کارت به کارت می کنند و پرداخت قبوض دارند یک مقداری مشکل است و امکانش نیست. دوستان یا از طریق خودپرداز یا از طریق اپلیکیشن های خود بانک ها می-توانند برای دیون دولتی اقدام بکنند.

حجت الاسلام حسینی قمی: ان شاءالله. ولی فقط باز یادآوری کنم تا آنجا که من تحقیق میدانی کردم، الحمدلله به برکت این اجازه ای که مراجع معظم دادند و همتی که بینندگان عزیز داشتند خیلی رد مظالم پرداخت شده است. من آمارش را نمی دانم ولی از هر کس من پرسیدم گفت ما این کار را کردیم.

در پیام ها بود به سادات می شود داد؟ بله، مانعی ندارد. سؤال کردند به پدر و مادر و اولاد می شود داد؟ گفتیم نه. اینها واجب النفقه ی ما هستند. البته به دامادمان می توانیم بدهیم. داماد ما واجب النفقه ی ما نیست ولی به اولاد و به پدر مادرمان نه. مخصوصاً تأکید می کنم در این یکی دو روز باقیمانده، به نیت عزیزانی که از دست رفته اند، بهترین خیرات برای آنها همین رد مظالم هست.

ص: 6486

حتی ما تقاضا کردیم عزیزان به نیت فرزندان شان، همسرشان، پدر و مادرشان، چه باشند و چه نباشند. و قبلاً هم عرض کردیم خیلی ها باز سؤال کرده بودند که می توانیم به جای پول خود مواد غذایی را بدهیم؟ گفتیم نه. فقط پول را می شود داد. سؤال کرده بودند می شود به مؤسسات خیریه داد، به کمیته داد یا همین کمک های مؤمنانه، کمک های معیشتی و سبدهای کمک های معیشتی؟ اینها را گفتیم نه چون اینها کالا می دهند. ما باید خود پول را بدهیم. ان شاءالله از این فرصت باقیمانده استفاده کنند.

برویم سراغ کلام زیبای امیرمؤمنان (س). عزیزان اگر به خاطر داشته باشند ما گفتیم به سبکی که مرحوم علامه محمد تقی تستری (رضوان الله علیه) در شرح نهج البلاغه شان در جلد دوم دارند، پیامبر 40 مورد در نهج البلاغه دارد. من به بعضی از موارد دیگر آن می خواهم اشاره کنم. اجازه بدهید قبلاً اینجا یک حکمتی از امیرمؤمنان (س) بخواهم بعد سراغ آن بحث بروم.

حکمت دهم نهج البلاغه است. (و قال (ع): خَالِطُوا النَّاسَ مُخَالَطَة) بعضی از شارحین نهج البلاغه هم مثل مرحوم علامه تستری فرموده اند که این جزء وصایای امیرمؤمنان در هنگام شهادت است. خیلی مهم است. حضرت وقتی در بستر شهادت قرار گرفتند، از جمله وصایایی که به فرزندانشان فرمودند این بود: (خَالِطُوا النَّاسَ مُخَالَطَة) فرزندان من، عزیزان من، همه ی کسانی که صدای من را (می شوید) چون حضرت فرمودند: (و من بلغه کتابه) هر کس صدای من به او می رسد، نامه ی من را می خواند، با مردم به صورتی

ص: 6487

مدارا کنید (إِنْ مِتُّمْ مَعَهَا بَكَوْا عَلَيْكُمْ وَ إِنْ عِشْتُمْ حَنُّوا إِلَيْكُم ) تا وقتی زنده اید مردم مشتاق دیدار شما باشند، تشنه ی دیدار شما باشند (وَ إِنْ مِتُّمْ) اگر از دنیا رفتید بر شما گریه کنند.

دین از ما انتظار دارد که ما یک جوری زندگی کنیم وقتی از این دنیا می رویم نه تنها مردم بر ما گریه کنند، آسمان و زمین بر ما گریه کنند. یک آیه ی نورانی قرآن کریم است، خیلی آیه ی عجیبی است. قرآن می فرماید در مذمت فرعونیان، وقتی می خواهد اینها را مذمت کند، سوره مبارک دخان، آیه بیست و پنجم. وقتی می خواهد فرعونیان را مذمت کند، می گوید اینها یک جوری مردند (فَما بَكَتْ عَلَيْهِمُ السَّماءُ وَ الْأَرْضُ) آسمان و زمین برای اینها گریه نکرد.

شریعتی: یعنی باید گریه می کرد.

حجت الاسلام حسینی قمی: یعنی قرآن انتظار دارد، خدا از ما انتظار دارد ما یک جوری زندگی کنیم که نه تنها مردم در فراق ما گریه کنند، آسمان و زمین بر ما گریه کنند. حالا در ذیل این آیه روایاتی هست که منظور از گریه ی آسمان و زمین چیست، روایات مفصلی هست، تعبیرات مختلفی دارد. یعنی همه ی عالم باید از رفتن ما ناراحت شوند. این عزیز چرا از دست رفت. نه اینکه کسی خوشحال شود بگویند شرش را کم کرد. امیرمؤمنان می فرماید: طوری با مردم مدارا کنید اگر از دنیا رفتید برای شما گریه کنند و اگر زنده بودید (حَنُّوا إِلَيْكُم) مردم مشتاق دیدار شما باشند. جمله ی بعد را هم من بخوانم. فرمود: (أَعْجَزُ النَّاس) در رفت و آمدها،

ص: 6488

در ارتباطات با مردم (أَعْجَزُ النَّاس مَنْ عَجَزَ عَنِ اكْتِسَابِ الْإِخْوَانِ) باز مرحوم تستری فرمودند این بخشی است از نامه ی سی و یکم امیرمؤمنان به امام مجتبی (ع) (أَعْجَزُ النَّاس مَنْ عَجَزَ عَنِ اكْتِسَابِ الْإِخْوَانِ) ناتوان ترین انسان ها آن کسی است که نتواند یک برادر خوبی پیدا کند. دیدید بعضی ها برخوردشان خوب نیست، اخلاقشان خوب نیست، همه از آنها گریزان هستند.

شریعتی: نمی تواند یک دوست درست و حسابی داشته باشد.

حجت الاسلام حسینی قمی: بله. ندارد. (وَ أَعْجَزُ مِنْهُ) فرمود از او عاجزتر کسی است که برادر داشت، یک رفیق خوبی پیدا کرد، (ضَيَّعَ مَنْ ظَفِرَ بِهِ مِنْهُم ) از بس بد اخلاقی کرد اینها از دست او فرار می کنند و می روند. این از او عاجزتر است. باز جمله ی بعدی آن هم عزیزان خودشان ملاحظه کنند. این حکمت یازده بود. چند حکمت پشت سر هم هست در برنامه های اخلاقی. (إِذَا وَصَلَتْ إِلَيْكُمْ أَطْرَافُ النِّعَمِ فَلَا تُنَفِّرُوا أَقْصَاهَا بِقِلَّةِ الشُّكْر) نعمت خدا به شما رسید، با کم سپاسی آنها را از دست ندهید. چند حکمت پشت سر هم هست.

من می خواهم این را عرض کنم. اگر ما در روزهای ماه ربیع، ماه ولادت خاتم النبیین قرار داریم باور بفرمایید در زندگی ما آن که از همه واجب تر است، اسوه قرار دادن زندگی حضرت است. یک حدیثی می دیدم در کافی مرحوم کلینی از امام صادق (ع) است. خیلی حدیث لطیفی است. (إِنَّ اللَّهَ أَدَّب محمد ص) خداوند پیامبر را تأدیب کرد. یادم هست یکی از اساتید می فرمود: گاهی در خوبی بعضی شخصیت ها می گویند فلانی

ص: 6489

خیلی شخصیت خودساخته ای است. ایشان می فرماید: تعبیر غلط است. تعبیر دقیقی نیست. خداساخته باید باشد نه خودساخته. ما نباید سرخود ساخته باشیم. خداساخته باشیم. (إِنَّ اللَّهَ أَدَّب ). خود پیامبر فرمود: (ادّبنی ربی فاحسن ربی) خدا من را تربیت کرده است. (انّ الله أدّب محمداً ص فاحسن تأدیباً) چطوری ادب؟ (فقال) آیه ی سوره ی مبارکه ی اعراف 199. (خُذِ الْعَفْوَ وَ أْمُرْ بِالْعُرْفِ وَ أَعْرِضْ عَنِ الْجاهِلين ) در زندگی-ات گذشت باشد، فرمان به خوبی های بده، از جاهل اعراض کند. یک وقتی یادم است در ذیل تفاسیر، در روایت آمده این جامع ترین آیه ی اخلاقی قرآن کریم است. می بینی یک جاهلی است سر به سر تو می گذارد، کاری به او نداشته باشد. اعراض کن. آن وقت امام صادق فرمود: (لما کان کذلک) چی داریم می گوییم؟ پیامبر را خدا تأدیب کرد، تربیت کرد، اینطوری. وقتی به این مرحله ی تربیت پیامبر عمل کرد، یک آیه ی دیگر آمد (إِنَّكَ لَعَلى خُلُقٍ عَظيم ) (قلم/4) (فلما قبل من الله) وقتی آن اخلاق را خداوند در پیامبر دید آن وقت (فَوَّضَ إِلَيْهِ فَقَالَ: وَ ما آتاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوه ). عزیزان چه دارید می گویید. امام صادق می فرماید اگر خدا به ما فرمان داد: (وَ ما آتاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوه ) هر چه پیامبر گفت ازش بگیر. این بعد از دو مرحله است. بعد از دو مرحله ای است که خدا پیامبرش را تربیت کرده است. (خُذِ الْعَفْوَ وَ أْمُرْ بِالْعُرْفِ وَ أَعْرِضْ عَنِ الْجاهِلين إِنَّكَ لَعَلى خُلُقٍ عَظيم) بعد از این مراحل آن وقت به ما فرموده است حالا (ما آتاكُمُ الرَّسُولُ) هر چه پیامبر

ص: 6490

گفت (فخُذُوه).

یک داستانی می گویم. خدا رحمت کند اولین بار من این جمله از شهید آیت الله بهشتی (رضوان الله علیه) شنیدم بعد دیدم در الکامل فی التاریخ منابع قدیمی ما هست. عزیزان نام حاتم طائی را زیاد شنیده اند. پسری به نام عُدَی داشت. این نام معروف است. خواهر عُدَی به او گفت این پیامبری که در مدینه اعلام رسالت کرده است، می گوید من رسول الله هستم، تو برو مدینه یک سری بزن. عزیزان خواهش می کنم عنایت کنند. ببینید پیامبر با چه موفق شد. رمز پیروزی شان چی بود. خواهر عُدَی یعنی دختر حاتم به برادرش گفت برو ببین مدینه چخبر است. این پیامبری که ادعای رسالت می کند چی می گوید. واقعاً پیامبر است یا پادشاه است؟ اگر پیامبر است شما به او ایمان بیاور، اگر هم پادشاه است که هیچی. عُدَی به مدینه آمد. چی شد جذب پیامبر شد؟ روایت این است: می گوید: (قدمت علی رسول الله) آمدم مدینه. اولاً می دانید کسانی که به مدینه می آمدند، از بس قبل از خاتم النبیین صدای سلاطین در گوش همه ی مردم بود، زندگی پادشاهان را دیده بودند، باید هفت خان رستم را عبور می کردی تا به پادشاه برسی، نرسی. مگر به این آسانی می شد یک پادشاهی را ملاقات کرد؟ در تاریخ هست یک کسی آمد مدینه گفت پیامبری که می گویند کجاست؟ رفت در خانه ی حضرت گفتند مسجد است. آمد مسجد. هر چه گشت گفت پس این پیامبر کو؟ گفتند آن کسی که گوشه نشسته زمین دارد غذا می خورد. تعجب کرد. آمد گفت پیامبری

ص: 6491

که آوازه اش به همه عالم رسیده است شما هستی؟ گفت: (بله). گفت: (انک تأکل اکل العبید و تجلس جلسة العبید) تو که مثل برده ها، بنده ها نشستی و غذا می خوری. حضرت فرمود: (و أىّ عبد أعبد منّى) مگر نمی گویی مثل بنده ها؟ کی از من بنده تر. عُدَی می گوید وقتی من رفتم رفتم مسجد پیامبر. (سلمت علیه). سلام کردم خودم را معرفی کردم. گفتم من پسر حاتم طائی هستم. حضرت فرمودند خب. می خواست به خانه ی پیامبر برود. در حقیقت می خواست بررسی کند زندگی پیامبر چه شکلی است. شاه است، پیامبر است. می گوید در راه که آمدم (فلقیته امرأة ضعیفة) یک زن سالخورده ی ناتوان در راه پیامبر را نگه داشت. از پیامبر سؤالی داشت. (فستوقفته فوقف لها طویلا) پیامبر را نگاه داشت. مدت طولانی حضرت را نگه داشت. می گوید: (فقلت ما هذا به ملک) این پادشاه نیست. می دانید که پادشاه ها اهل اینکه یک پیرزن ناتوان سالخورده ای یک کاری با آنها دارد عرض کردم هفت خان رستم را باید بگذرند. اینطوری در دسترس نیستند. می گوید این گفت این نشانه ی اول که این آقا پادشاه نیست. اگر کسی می خواست بفهمد خاتم النبیین پیامبر است یا پادشاه است از حوصله ی پیامبر می فهمید. (فستوقفته فوقف لها طویلا). در یک روایتی داریم، صادقانه بگویم ما که خاک پای خاتم النبیین به حساب نمی آییم، واقعاً خیلی فاصله داریم با این... الآن کسی ما را در خیابان، در حرم، جایی ما را نگه دارد. یک سؤالی از ما داشته باشد. ما چقدر حوصله

ص: 6492

داریم؟ دو دقیقه، سه دقیقه، پنج دقیقه. آقا من کار دارم، جلسه دارم، مهمان دارم، سخنرانی دارم. وقت ندارم. (فستوقفته فوقف لها طویلا). در یک روایتی هست در حالات پیامبر (من جالسه). خواهش می کنم عزیزان این دو جمله را به خاطر بسپارند. (مَنْ جَالَسَهُ صَابَرَهُ حَتَّى يَكُونَ هُوَ الْمُنْصَرِف ) اگر کسی کنار پیامبر می نشست، اولاً پیامبر در حالتشان هست، وقتی حضرت مشغول نماز بودند، اگر می دیدند کسی کنار سجاده ی حضرت نشست، نمازشان را زود تمام می کردند. نماز را زود تمام می کردند. می گفتند با من کاری داشتی نشستی اینجا؟ وقتی صحبت می کردند (مَنْ جَالَسَهُ صَابَرَهُ حَتَّى يَكُونَ هُوَ الْمُنْصَرِف) آنقدر پیامبر می نشستند تا او جلسه را به هم بزند. پیامبر جلسه را به هم نمی زد. نمی شد یک کسی برود خدمت پیامبر، با پیامبر گفتگو کند، پیامبر اول کسی باشد که از جلسه بلند شود. 10 دقیقه، یکربع، نیم ساعت. (حَتَّى يَكُونَ هُوَ الْمُنْصَرِف) او باید جلسه را به هم می زد. باز در حالات پیامبر هست هر کسی محضر پیامبر می رفت وقتی برمی گشت پیش خودش می گفت هیچ کسی از من محبوب تر، عزیزتر، گرامی تر پیش پیامبر نیست. از بس پیامبر با همه گرم می گرفت. این می رفت می گفت من از همه عزیزتر هستم. نفر بعد می رفت می گفت من از همه عزیزتر هستم. (جَالَسَهُ صَابَرَهُ). پسر حاتم طائی می گوید که پیامبر با این خانم سالخورده در کوچه ایستادند. (فوقت طویلا قلت ما هذا). می گوید رفتیم داخل خانه شدیم. (فاجلسنی علی و سادة و جلس علی الارض)

ص: 6493

آداب دینی این است. آدم مهمان را بهتر از خودش تکریم می کند. (لا یکرم رجل فی بیته) کسی در خانه اش لازم نیست مورد احترام قرار بگیرد. می گوید پیامبر یک بالشی برای من گذاشت خودش بالش خودش را به من داد، خودش روی زمین نشست. خلاصه کنم داستان مفصل است. دلیل تشخیص اینکه پیامبر است یا پادشاه است، اخلاق پیامبر است. البته می دانید. بارها گفته ایم. حضرت دو عامل جذب داشت. منطق، اخلاق. یکی منطق، یکی اخلاق. باز در حالات نبی مکرم اسلام هست (إِذَا صَلَّى بِالنَّاس) نماز صبح شان یا نماز ظهرشان تمام می شد، که این را ما خواهش می کنیم ان-شاءالله اگر هر کجا نماز جماعتی برپا هست، با رعایت شیوه نامه های بهداشتی، امام جماعت باید اینطوری باشد. پیامبر اینطوری نبود آخرین نفر مأمومین بیایند نماز را بخوانند و بعد هم سریع برگردند. این پسندیده نیست. (إِذَا صَلَّى بِالنَّاس اقبل) وقتی نماز (تمام می شد) برمی گشتند به طرف مردم. (هل فیکم مریض) مریض کسی خبر ندارید. پیامبر با آن گرفتاری ها. کسی مریض نیست به عیادت او برویم؟ کسی از دنیا نرفته برویم نماز روی جنازه ی او بخوانیم، به بازماندگان او تسلیت بگوییم. (اذا فقد) اگر کسی از برادران ایمانی را حضرت 3 روز نمی دید، سراغ می-گرفت کجا رفته است.

یک داستانی دیدم خیلی تحت تأثیر قرار گرفتم. باور کنید. اینکه می گویم از علما می گوییم گاهی برای اینکه مردم نگویند شما هی از انبیاء می گویید. انبیاء حسابشان جداست. ما به خاتم النبیین نمی رسیم. تربیت یافتگان مکتب انبیاء. در اصفهان من تقریباً

ص: 6494

این چند روزه دو تا کتاب مفصل شاید هزار صفحه ای مطالعه ی اجمالی کردم، بعضی قسمت های آن هم تفصیلی مطالعه کردم. خدا سلامت بدارد آقای انصاریان مدیر انتشارات انصاریان. ایشان یک کتاب مفصلی را بیش از هزار صفحه نوشته اند فقیه مؤسس. شرح حال مرحوم آیت الله حائری. آیت الله عظمی حائری (رضوان الله). خیلی کتاب مفصلی است. باید خلاصه شود که به درد عموم مردم بخورد. مردم حوصله ی مطالعه ی کتاب های 1000 صفحه ای ندارند. ان شاءالله خلاصه شود که برای عموم مردم. چند تا قصه در احوالات این بزرگوار و علمای بزرگوار می دیدم. این را عمداً می گویم که یک وقت نگویید شما هی پیامبر در نهج البلاغه و اخلاق خاتم النبیین و حوصله ی پیامبر و... آقا ما این حوصله ها را نداریم. الآن هم اعتراف می کنیم. می گویم تربیت یافتگان مکتب آنها. در احوالات یکی از علمای بزرگ اصفهان، مرحوم آیت الله شیخ محمد باقر زند کرمانی. البته ایشان اصالتاً کرمانی بوده ولی اصفهان زندگی می کرده است. خیلی از علمای حوزه ی علمیه اصفهان زندگی می کردند. اصفهان حوزه ی بسیار بزرگی بوده است. خیلی ها می آمدند اصفهان درس می-خواندند. ایشان از شاگردان مرحوم آیت الله عظمی حائری بوده است. اجازه ی اجتهاد از مرحوم آیت الله عظمی حائری داشته است. مرحوم آیت الله عظمی حائری مؤسس حوزه احتیاطات خودشان را به ایشان ارجاع می دادند. خودش جزء مراجع بوده است. در حالات ایشان هست که یک روز نماز عید می آید. خواهش می کنم عزیزان بیشتر عنایت کنند. بعد از ماه رمضان،

ص: 6495

روز عید فطر، می آیند نماز عید فطر با مردم اصفهان که آمده اند نماز عید این عالم بزرگ آیت الله شیخ محمد باقر زند کرمانی. می آیند نماز. نماز عید که تمام می شود، مردم می گویند حالا تا این جمعیت هستند و آماده هست، الآن هم خشکسالی است، ما گرفتار خشکسالی هستیم، یک نماز باران هم بخوانیم. یک نماز باران هم بخوانیم والّا گرفتار می شویم خشکسالی شدید در پیش داریم. ایشان می فرماید از نماز باران واجب تر داریم. این کاری که من می گویم انجام بدهید، خدا بارانش را هم بر شما نازل می کند. نمی خواهد حالا بعد از نماز عید فطر نماز باران بخوانید. آقا چکار کنیم؟ می فرماید: فلان محله به من خبر دادند خانه یک یهودی است، دو تا اتاق دارد، یک اتاقش کلاً خراب شده است. زن دارد، بچه دارد، در این اوضاع خانه ندارد، خانه اش خراب شده. بلند شوید دست جمعی الآن جمعی به آنجا برویم. هر که هر چه می تواند بردارد این خانه را بسازیم. آیت الله عالم، مرجع تقلید، با این مقامات، بعد از نماز عید فطر، به جای اینکه برود خانه بنشیند، به جای اینکه نماز باران بخواند، جمعیت را برمی دارد می برد در خانه ی یهودی نه مسلمان، می گوید یکی ماسه بیاورد، شن بیاورد، آجر بیاورد، شن بیاورد. جمعیتی بخواهند یک خانه را بسازند، گاهی دیدید در فیلم ها نشان می دهند یک خانه را یک روزه تمام می کنند. خانه را تحویل می دهند، تمام می کنند، می گوید بعداً باران الهی هم نازل می شود.

ص: 6496

اتفاقاً باران هم نازل می شود.

شریعتی: این است که رحمت را نازل می کند.

حجت الاسلام حسینی قمی: یعنی اگر بخواهیم این کلامی که امیرمؤمنان فرمود. آن وقت صدها سال می گذارد هنوز نام این علما هست. آلآن می دانید در آستانه ی صدمین سال تأسیس حوزه ی علمیه توسط مرحوم آیت الله العظمی حائری هستیم. می خواهند یک برنامه ای هم برای تکریم این مرد بزرگ (بگذارند.) از جمله خدماتی که خود ایشان... مجال نیست من به مقامات علمی ایشان اشاره کنم. تمام مراجعی که بعداً به مقام مرجعیت رسیدند اینها شاگردان مرحوم آیت الله عظمی حائری بودند. امام از شاگردانشان بودند، آیت الله عظمی اراکی، آیت الله العظمی گلپایگانی. تمام اینهایی که بعداً از مراجع تقلید شدند افتخارشان شاگردی آیت الله العظمی حائری مؤسس حوزه ی علمیه ی قم بود. با این مقاماتشان در حالات ایشان می دیدند. خواهش می کنم عزیزان قصه ها را بیشتر عنایت کنند. عرض کردم من از تربیت یافتگان مکتب اهل بیت بگویم. ایشان سر درس بودند. درس فقیه مؤسس آیت الله العظمی حائری آن هم با این شاگردها. در مدرسه فیضیه درس می گفته است. در مدرسه فیضیه هم افراد معمولی می آمدند. ایشان وسط درس می بیند یک بنده خدایی دم در ایستاده مثل اینکه با ایشان کاری دارد. وسط درس می گوید: آقا شما کاری داشتید مدتی است اینجا ایستاده اید؟ می گوید: آقا ببخشید. من می-خواستم برای من یک استخاره بکنید. وسط درس. ایشان می گوید: باشد. صبر کن. یک استخاره می کنند. یکی از شاگردان ایشان، مرحوم آقا سید علی یثربی (رضوان

ص: 6497

الله علیه) پدر مرحوم آیت الله یثربی که امام جامعه کاشان بودند، ایشان از علمای بزرگ و از شاگردان مرحوم آیت الله العظمی حائری بوده است. این وسط درس اشکال می کند. می گوید: آقا شما داری درس می-گویی. وسط درس من اشکال کردم. اشکال من را هنوز شما جواب ندادی آن وقت برای این آقا استخاره می کنی؟ می گوید: تمام این درس هایی که ما می خوانیم همش مقدمه ی خدمت به خلق الله است. حالا چه می شود من یک کلمه به این آقا گفتم مثلاً استخاره ی شما خوب آمد. به کجای درس ما لطمه خورد؟ من می خواهم عرض کنم اینها سیره ی پیامبر ماست. مخصوصاً در این شرایط، در این دوران.

یکی از دوستان آن هفته پیش من آمده بود می گفت: آقا شما چکار داری؟ نهج البلاغه ات را بگو. شأن شما نیست هی وارد رد مظالم می شوی. آقا به ما پیامک دادند. این اینطوری پیامک داده، او اینطوری پیامک داده است. هی تشویق می کنی. گفتم: اصلاً ما سمت خدا را فقط برای گره-گشایی از مردم می خواهیم. سمت خدا چیز دیگری ندارد. اگر سمت خدا توانست گره ای از فکر مردم، زندگی مردم، مشکلات فکری و اجتماعی و اقتصادی و فرهنگی مردم بردارد (به هدفش رسیده است.) اصلاً معنای سمت خدا همین است، لطفش به همین است. مرحوم آیت الله عظمی حائری می گوید اصلاً تمام این درسی که ما می خوانیم مقدمه ی خدمت به خلق الله است. می خواهم عرض کنم این جمله ی امیر مؤمنان (س). فرمود: (خَالِطُوا النَّاسَ) یک جوری با

ص: 6498

مردم رفتار کنید وقتی زنده هستید مردم مشتاق باشند، وقتی مردید، گفتم نه فقط مردم بر ما گریه کنند، قرآن می گوید آسمان و زمین باید بر ما گریه کنند. این روزها یک داستانی از یکی از اساتید بزرگوار خودم شنیدم خیلی تحت تأثیر قرار گرفتم. خیلی. خواهش می کنم باز عزیزان بیشتر عنایت کنند. خدا رحمت کند در تهران یکی از علمای بزرگی که از دنیا رفتند مرحوم آیت الله جزایری (رضوان الله علیه) بودند. امام جماعت بودند ولی عالم خیلی... مراجعات فراوانی داشتند. مردم به ایشان علاقمند بودند مراجعات زیادی داشتند. از جمله ایشان فرمودند بودند یک وقتی یک کسی پیش من آمد حساب سالش را کرد. خمس مالش را به ما داد که ما مصرف کنیم. به مصرفش برسانیم. سهم ساداتش را به سادات فقیر بدهیم و سهم امامش. ایشان گفت این پول که به دست من رسید دیدم تمام نمی شود. ما جهیزیه می گیریم، به فقیر می دهیم، به بیچاره می دهیم، به بینوا می دهیم. این پول تمام شدنی ندارد. انقدر پول نباید انقدر... گفت به خادمم گفتم که این برو این آقایی را که این پول را آورد پیدا کن ببین خانه اش، آدرسش کجاست. برویم ببینیم این چه کار می کند. پول نمی شود انقدر بابرکت باشد. این اهل چه کاری است؟ اهل نماز شب است، اهل راز و نیاز است، اهل ذکری است، وردی است، سرش چیست. با کدام عالم ارتباط دارد؟ ما تا حالا پول اینطوری درست مان نیامده بود. هماهنگ می کنند منزل این آقا می روند. ایشان می گوید وقتی من از در

ص: 6499

خانه وارد شدم، دیدم تنها چیزی به این خانه و به این تیپ زندگی نمی خورد این که یک ولی ای از اولیای خدا باشد یا آدم خاصی باشد. من عین قصه را بگویم جالب است. می گوید دم در آمدیم دیدیم یک سگی دم در بسته است. آن هم قدیم. الآن هم خیلی پسندیده نیست. آن هم آن وقت. 40 سال پیش، 50 سال پیش. گفتم این یعنی چه؟ (گفت) چیزی نپرسیدم. رفتم و نشستم و با یک کمی سؤالات. شما چکار می-کنی. هر چه از زندگی اش گفت دیدم چیز خاصی در زندگی اش نیست. بعد یک جمله ای گفت. گفتم دیگر بس است. ما جواب مان را گرفتیم بلند شویم برویم. می گوید گفتم که ازدواج کردی؟ می گوید بله، ازدواج کردم. خانمت؟ گفتند خانمم بعد از یک مدت کوتاهی از ازدواج مان... عزیزان دقت کنند. نماز شب خوب است، عبادت خوب است ولی گاهی یک مسیرهایی انسان را به یک اوجی می رساند که هزار تا نماز شب آدم را به آنجا نمی رساند. گفت من با خانم خود ازدواج کردم بعد از یک مدت کوتاهی همسر جوان من گرفتار یک بیماری شد که از بدن فلج شد. 18 سال است من پرستار این همسر خود هستم. گفتند که آقا برو دوباره ازدواج کن. ازدواج هم برای ایشان حرام نبود، ممنوع نبود. گفتم نه. من ازدواج کنم دل این می شکند. 18 سال از من دارم با این زن زندگی می کنم. زن جوان، 18 سال است من پرستار ایشان هستم. که یک عالم دین رفته است در خانه او بررسی

ص: 6500

کند ببیند برکت مال او برای چه هست. یک خمس مال می-دهد چرا این قدر این پول باید برکت داشته باشد. برگردم به کل سیره نبی مکرم اسلام از حرف هایی که به نظر من مخصوصاً در سیره پیامبر خیلی باید روی آن تأکید کرد دعوت به دین-داری است. چگونه مردم را به دین داری دعوت کنیم؟ گاهی دل کسی را به دست می آورید، گاهی یک غمی را از یک دلی برطرف می کنید پروازی می کنید که با هزار تا نماز شب، با ده هزار تا نماز شب با پنجاه سال نماز شب نمی رسید.

شریعتی: حاج آقا همین خدمات، همین لطف ها و همین محبت ها است که نماز شب را نماز شب می کند. نماز را نماز می کند.

حجت الاسلام حسینی قمی: یک داستانی در سیره پیامبر داریم خیلی جالب است. پیامبر امیرالمؤمنان سلام الله علیه را به یمن اعزام کردند. می دانید حضرت مدت ها در یمن بودند. به همین دلیل یمنی ها خیلی به امیرالمؤمنان علاقه دارند. حضرت وقتی امیرالمؤمنان را اعزام می-کردند یک جمله ای به امیرالمؤمنان فرمودند. تو را خدا عزیزان مدل دعوت به دین و دینداری را از پیامبر یاد بگیرید. به امیرالمؤمنان فرمود علی جان برو اینها وقتی لا اله الا الله گفتند، محمد رسول الله گفتند، شهادتین را گفتند، فأمرهم بصلاۀ، مسلمان شدند بگو نماز بخوانند. اگر نماز را قبول کردند فأمرهم بالزکاۀ، بگو زکات هم بدهند. اگر زکات را پذیرفتند فلا تبغ منهم غیر. هیچ چیز دیگر از آنها نخواه. حدیث پیامبر است علی جان فقط نماز، نماز را قبول کردند زکات.

ص: 6501

بعد از نماز و زکات هیچی، دیگر صبر کن دل آماده شود، قلب آماده شود. ما هنوز مدل امر به معروف را یاد نگرفتیم. مدل نهی از منکر را یاد نگرفتیم. این سیره پیامبر را ببینید. عبدالله بن مسعود می-گوید حضرت ما را در یک خانه ای جمع کرد می خواست یک جمله به ما نصیحت کند. من تیتر این بحث را ده دعا قبل از یک نصیحت گذاشتم. یک جمله می خواست به ما بگوید. اصحاب من اتقوا الله، تقوا داشته باشید، ده بار دعا کرد. یک جمله می خواهد بگوید اتقوا الله تقوا داشته باشید، چه جور قلب را آماده می کند. باز در همین داستان های مرحوم آیت الله حائری یک قصه دیدم خیلی برای من جالب بود. ایشان در دوران رضاخان بودند. دوران بسیار سختی بوده است. یک وقتی یک نفر را به عنوان رئیس دادگستری قم منصوب می کنند. این آدم مودبی بود. دیدن آیت الله العظمی حائری می آید. یک چند روز می گذرد. مرحوم آیت الله العظمی حائری به مرحوم آقای حاج میرزا مهدی بروجردی می گوید قرار بگذاریم این آقا دیدن ما آمده است ما بازدید ایشان برویم. می گویند آقا برویم، قرار فلان ساعت، فلان روز می روند. وقتی منزل ایشان می روند این رئیس خیلی خوشحال می شود. می رود یک سینی چای خدمت ایشان می آورد. چای را تا از دور می آورد آقای حاج میرزا مهدی بروجردی از دور اشاره می کند که سینی چای را ببرید. آقا متوجه می شود می گوید چرا این چنین می کنید؟ می گوید آقا این سینی

ص: 6502

و استکان و قندان نقره است. از نظر فقهی اگر ظرفی طلای خالص یا نقره خالص باشد نمی توان در آن چای و غذا خورد. می گوید آقا ظرف ایشان نقره خالص است اشاره کردم ببرد. مرحوم آیت الله حائری می گوید آقای حاج میرزا مهدی می گوید قسم می خورید که این نقره خالص است؟ می گوید نه. می گوید پس چه اشکالی دارد وقتی مطمئن نیستید. او چای را می خورد. چه قدر زندگی این بزرگوار حمل به صحت، برخورد خوب است.

به ایشان می گویند آقا در قم یک کسی شراب فروشی باز کرده است. می روند به آقا می گویند اجازه می دهید ما برویم شراب فروشی او را خراب کنیم؟ ایشان فرمودند: کاری به او نداشته باشید. آقا شراب مگر حرام نیست؟ می فرمایند کاری به او نداشته باشید. اینها را آرام می کند خود راه می افتند در مغازه شراب فروشی می روند. می گوید شما غریب هستید این جا آمدید؟ می گوید: بله آقا. می گوید در غربت این جا کمک نمی خواهید؟ پولی، کمکی، اعانه ای از ما نمی-خواهید؟ می گوید: نه آقا من چیزی احتیاج ندارم. این برخورد آیت الله العظمی حائری باعث می شود که این از فردا مشروب فروشی را می بندد. (كُونُوا دُعَاةً لِلنَّاسِ بِغَيْرِ أَلْسِنَتِكُم )

عده ای محضر امام صادق علیه السلام آمدند. گفتند آقا به ما نصیحت کنید. موعظه کنید. حدیث معروف است. (کونوا دعاۀ الناس صامتین) یعنی با سکوت. حرف نزنید. با سکوت مردم را دعوت کنید. اصحاب تعجب کردند. گفتند چه طور می شود با سکوت مردم را دعوت

ص: 6503

کرد؟ فرمود با عمل خود دعوت کنید.

من بزرگانی را در قم دیدم که می گفتند اگر ما الان دین داریم نه همه آن به خاطر آن چه در قرآن و حدیث و استدلال و دلیل و برهان دیدیم [است]، چون عالمانی مثل آیت الله العظمی حائری را دیدیم [است]. یعنی عمل ایشان، کلام ایشان [است]. هم خود ایشان هم فرزند ایشان حاج آقا مرتضی حائری. گفتند اگر ما دین داریم نه در دلیل و برهان [است] ولی این آقا را، این مجسمه تقوا، این مجسمه عدالت، مجسمه دین داری می دیدیم، می گفتیم این دین حق است. این مجسمه را ببینید. در این تواضع ببینید، در این خلوص ببینید. ایشان در زمانی در قم آمدند که بزرگانی مثل مرحوم آیت الله العظمی اشراقی معروف به ارباب، ایشان از نظر سنی پانزده سال از حاج شیخ بزرگتر بوده است. مرحوم آیت الله العظمی حاج شیخ ابوالقاسم قمی بزرگ و مرجع قم بوده است. همه مردم به ایشان ارادت داشتند. این دو تا همه کاره قم بوده است. مرحوم آ میرزا محمد اشراقی معروف به ارباب، حاج ابوالقاسم کبیر، آیت الله شاه حسینی، اینها تمام آبرو، موقعیت خود را تمام آن را دو دستی تحویل این عالم بزرگ می دهند می گویند آقا شما بهتر از ما می توانید اداره کنید. همان طور که سه عالم بزرگ، آیت الله العظمی حجت، آیت الله العظمی صدر، آیت الله العظمی خوانساری تمام موقعیت و آبروی خود را دو دستی به آیت الله العظمی بروجردی می دهند می گویند شما بهتر از ما می توانید اداره کنید. اینها را

ص: 6504

ان شاءالله داریم.

شریعتی: خیلی ممنون و متشکرم. و تک تک این مواردی که حاج آقای حسینی گفتند اینها تربیت یافتگان مکتب نبی مکرم اسلام هستند و ان شاءالله ما هم به این سنت اقتدا کنیم، و تأسی کنیم. از شما سپاسگزارم. صفحه 592 آیات پایانی سوره مبارکه اعلی و آیات ابتدایی سوره مبارکه غاشیه. بشنویم و برگردیم.

شریعتی: با احترام و افتخار همراه شما هستیم. همان طور که حاج آقای حسینی قمی فرمودند فردا آخرین مهلت پرداخت رد مظالم هست. با این اجازه ای برنامه سمت خدا از مراجع معظم تقلید در ماه ربیع الاول گرفتند. حاج آقای حسینی اشاره قرآنی را بفرمایید.

حجت الاسلام حسینی قمی: این آیه نورانی (فَذَكِّرْ إِنَّما أَنْتَ مُذَكِّر لَسْتَ عَلَيْهِمْ بِمُصَيْطِر) (غاشیه/21 و 22) در همین بحثی که اشاره کردیم بحث نحوه دعوت ما باید از انبیاء یاد بگیریم، امر به معروف و نهی از منکر را یاد بگیریم. قرآن می فرماید فذکّر، پیامبر تو تذکر بده. (إِنَّما أَنْتَ مُذَكِّر) وظیفه تو ابلاغ تذکر است. (لَسْتَ عَلَيْهِمْ بِمُصَيْطِر) شما نمی توانید کسی را به کاری مجبور کنید. می دانید انسان باید قلب او دین را بپذیرد، باور داشته باشد. نمی شود با اجبار کسی را در یک مسیری قرار داد. وظیفه پیامبران این بود که تذکر بدهند. ما هم همین طور. در بخش امر به معروف، دعوت دیگران به خوبی ها خیلی حرص و جوش نخورید که آقا این پذیرفت یا نپذیرفت؟ اگر نپذیرفت نباید دوز تندی و بد اخلاقی را بالا ببریم. این همه انبیاء آمدند دعوت کردند، این همه مخالفت ها کردند. مگر همه کسانی

ص: 6505

که پیام انبیاء را شنیدند، پذیرفتند؟ مگر همه کسانی که پیامبر خدا را دیدند و پیام حضرت را شنیدند ایمان آوردند؟ (إِنَّما أَنْتَ مُذَكِّر لَسْتَ عَلَيْهِمْ بِمُصَيْطِر) (غاشیه/21 و 22). ما وظیفه تبلیغ داریم. خسته نشویم. سعه صدر را از خاتم النبیین یاد بگیریم. یک وقتی عرض کردم یکی از اساتید بسیار عزیز و بزرگوار ما در تفسیر تعبیر خیلی زیبایی می کردند. می فرمودند درجات انبیاء متفاوت است و یک درجه نیستند. قرآن هم می فرماید: ( تِلْكَ الرُّسُلُ فَضَّلْنا بَعْضَهُمْ عَلى بَعْضٍ) (بقره/254) یک پیامبری مثل حضرت ابراهیم است قرآن می فرماید: ( وَ اذْكُرْ فِي الْكِتابِ إِبْراهيم ) (مریم/41) پیامبر ما نام ابراهیم را ببر، یاد ابراهیم باش. مردم یاد ابراهیم باشند، او اسوه و الگو است. به پیامبر ما خطاب ( وَ لا تَكُنْ) مثل این نباشید. مثل چه کسی نباشد (كَصاحِبِ الْحُوتِ) (قلم/48) مثل یونس نباش. (إِذْ نادى وَ هُوَ مَكْظُوم ) (قلم/48) اشکال او چه بود؟ زود عصبانی و ناراحت شد. پیامبر نباید زود عصبانی و ناراحت بشود. ( رَبِّ اشْرَحْ لي صَدْری، وَ يَسِّرْ لي أَمْري، وَ احْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِساني ) (طه/25 تا 27) از خدا شرح صدر باید بخواهند. وظیفه ما اعلام است، وظیفه ما تذکر است. اگر مخاطب ما حرف ما را نپذیرفت معنای آن این نیست که ما تندی و بد اخلاقی کنیم، ما از حدود خارج شویم. (فَذَكِّرْ إِنَّما أَنْتَ مُذَكِّر لَسْتَ عَلَيْهِمْ بِمُصَيْطِر) (غاشیه/21 و 22) نمی توانیم کسی را مجبور کنیم. (إِلاَّ مَنْ تَوَلَّى وَ كَفَر فَيُعَذِّبُهُ اللَّهُ الْعَذابَ الْأَكْبَرَ) (غاشیه/23 و 24) این آیه پایانی هم یاد ما باشد قرآن می گوید: آقا

ص: 6506

آنها را رها کن. (إِنَّ إِلَيْنا إِيابَهُمْ ثُمَّ إِنَّ عَلَيْنا حِسابَهُمْ) (غاشیه/25 و 26) هر کجا بروند آخر باید به سوی ما برگردند. همه اینها که بدترین فسق ها و فجورها را کردند اینها (إِنَّ إِلَيْنا إِيابَهُمْ) هر مقامی و هر پستی که داشته باشید، آخر آن مرگ است. (إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ راجِعُون ) (بقره/156) ( ثُمَّ إِنَّ عَلَيْنا حِسابَهُمْ) آن وقت ما به حساب آنها خواهیم رسید.

شریعتی: خیلی از شما ممنون و متشکرم. هر وقت که فرصت شد بفرمایید که من کتاب حضرت آیت الله میانجی را معرفی کنم.

حجت الاسلام حسینی قمی: من یک جمله ای هم راجع به جناب ابودجانه اشاره کنم که قرار شد به این شخصیت اشاره ای داشته باشیم. من یک روایتی را از امام صادق سلام الله علیه دیدم خیلی حدیث عجیبی بود. از اصحاب بسیار خاص و خالص و فداکار خاتم النبیین است. امام صادق فرمود در جنگ احد (ان هزم اصحاب النبی) اصحاب پیامبر اینها همه فرار کردند. (إِلَّا عَلِيٌّ وَ أَبُو دُجَانَة) امیرالمومنان و این صحابی باقی ماندند. (فقال له النبی) پیامبر تنهای تنها شد. همین دو نفر. پیامبر به ابودجانه فرمود: اما تری قومک. نمی بینی این قوم چه کردند. قال بلی. بله می بینم همه فرار کردند. فرمود تو هم برو. الحق بقومک. (قال: ما على هذا بايعت اللّه) من این جوری بیعت نکردم. بیعت نکردم که فرار کنم. بیعت کردم که بمانم. فرمود: (أنت في حل ) رسول خدا گفت من بیعت خود را برداشتم. (و اللّه لا تتحدّث قريش بأنّي خذلتك و فررت، أذوق ما تذوق) به خدا قسم نمی

ص: 6507

گذارم کار به جایی برسد که مردم بنشنند بگویند من تو را تنها گذاشتم و بلاها به سراغ شما آمد. هر بلایی بنا است به شما برسد اول باید به من برسد. سوره مبارکه آل عمران آیه 155 خواهش می کنم عزیزان عنایت داشته باشید. در احد همه فرار کردند. فرر مسلمون باجمعهم. همه فرار کردند، پیامبر را تنها گذاشتند، پیشانی پیامبر مجروح شد. دندان پیامبر را شکستند. قرآن می فرماید: (إِنَّ الَّذينَ تَوَلَّوْا مِنْكُمْ يَوْمَ الْتَقَى الْجَمْعانِ) (آل عمران/155) آنهایی که در احد فرار کردند چه شد فرار کردند؟ ( إِنَّمَا اسْتَزَلَّهُمُ الشَّيْطانُ بِبَعْضِ ما كَسَبُوا) شیطان در اینها اثر گذاشت. اینها لغزش شیطان بود. فراری ها چه کسانی بودند؟ در تفسیر فخر رازی، التفسیر الکبیر، تفسیر بسیار مهمی در میان اهل سنت است. در این تفسیر معنا کرده است چه کسانی بودند که فرار کردند. فراری ها را اسم برده است. همه آنهایی که بعدها امیرالمومنان را خانه نشین کردند جزء فراری های جنگ احد هستند. ابودجانه و امیرالمومنان مانده است. این کلام زیبای ابودجانه است. بعضی مواقع دوستان از ما می پرسند چرا یک عده حق را نمی پذیرند؟ عین عبارت را فخر رازی می گوید. (إِنَّمَا اسْتَزَلَّهُمُ الشَّيْطان یعنی ذکرهم الشیطان ذنوب من کانت علیهم) شیطان گفت الان شما یک گناهانی انجام داده اید با آن گناهان خوب نیست الان بروید به شهادت برسید. الان آمادگی شهادت ندارید. بروید توبه کنید پاک شوید، بعداً برگردید.

شریعتی: خیلی از شما ممنون و متشکرم.

این کتاب به سوی نور، مجموعه سخنرانی های فقیه اخلاقی آیت الله احمدی میانجی با موضوع مرگ و عالم

ص: 6508

برزخ. کسانی که آن صحبت ها و سی دی را بشنوند و تأثیر نپذیرند باز هم تأثیر می گیرند. به بخش فروش اینترنتی کتاب در سایت ما و همین طور به کانال ما مراجعه کنند و اگر موفق نشدند به 20000303 پیامک بدهند ان شاءالله دوستان ما آنها را راهنمایی خواهند کرد. حاج آقای حسینی دعا کنید و ان شاءالله سلام بکنیم به نبی مکرم اسلام.

حجت الاسلام حسینی قمی: خدا قسم می دهیم به حق محمد و آل محمد همه آنهایی که به این جمع التماس دعا گفتند گرفتاری های آنها را برطرف بفرما. مریض های آنها را لباس عافیت بپوشان. خدایا به حق محمد و آل محمد بیماران مخصوصاً بیماران کرونایی به حق صدیقه طاهره لباس عافیت بپوشان. رفع هم و غم و گرفتاری و پریشانی از کافه عزیزان بفرما به حق محمد و آله الطاهرین.

شریعتی: ان شاءالله. خدایا اگر بناست بسوزیم طاقتمان ده و اگر بناست بسازیم قدرتمان ده. بر محمد و آل محمد سلام می کنیم و صلوات می فرستیم.

99-09-02- شرح خطبه های 151 و 192 و حکمت 196 نهج البلاغه

حجت الاسلام حسینی قمی: سلام علیکم و رحمة الله. عرض سلام و ارادت خالصانه خدمت همه ی بیننده های عزیز دارم.

شریعتی: با حکمت های و خطبه های نهج البلاغه امروز در خدمت شما هستیم.

حجت الاسلام حسینی قمی: بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيم . در نظر دارم که دو خطبه و یک حکمت از کلمات نورانی امیرالمؤمنان(س) را خدمت عزیزان بخوانم.

به سبکی که مرحوم علامه ی تستری (رضوان الله علیه)، علامه شیخ محمد تقی شوشتری در شرح نهج البلاغه ی خود در جلد دوم دارند، چهارصد صفحه پیامبر در نهج البلاغه بیش از چهل مورد را

ص: 6509

ایشان برگزیدند. ما آن چهل مورد را به ترتیب بعضی از آن ها را میخوانیم.

این خطبه ی 151 هست.

(وَ أَسْتَعِينُهُ عَلَى مَدَاحِرِ الشَّيْطَانِ وَ مَزَاجِرِهِ وَ الِاعْتِصَامِ مِنْ حَبَائِلِهِ وَ مَخَاتِلِهِ) حضرت میفرماید که از خدا کمک میخواهیم. برای چی؟ (عَلَى مَدَاحِرِ الشَّيْطَانِ) مداحر یعنی چیزی که شیطان را از ما دور کند. چه اعمالی هست، چه کارهایی است که ما را از شیطان به دور کند و شیطان از ما دور شود. از خدا کمک میخواهیم که آن کارها را انجام بدهیم. (وَ مَزَاجِرِهِ) و کارهایی که شیطان از ما رمیده شود و شیطان از ما فرار کند. (وَ الِاعْتِصَامِ مِنْ حَبَائِلِهِ وَ مَخَاتِلِهِ) جنگ به ریسمان الهی برای رهایی از حبائل یعنی ریسمان های شیطان و مخاتل یعنی آن کیدها و نیرنگ هایی که شیطان دارد. پس جمله ی اول این است که ما از خدا تقاضای کمک میکنیم و خدا به ما کمک کند که یک کارهایی انجام بدهیم که از شیطان دور بشویم و شیطان از ما فرار کند.

دیدم که به تناسب خطبه ی اول، علامه ی تستری خیلی روایت نقل کردند که چه چیزهایی شیطان را از ما دور میکند. خیلی مفصل است ولی من یکی، دو تا را بیان میکنم. جالب بود. حدیث اول در کافی مرحوم کلینی از امام صادق(ع) است. حضرت فرمود که (عَلَيْكُمْ بِطُولِ الرُّكُوعِ وَ السُّجُودِ) (الكافي (ط - الإسلامية)/ ج 2/ ص: 77) سجده ها و رکوع خود را طولانی کنید. در سیره ی پیامبر هست که حضرت در نمازهای فرادی در نمازهایی که خود ایشان بودند. در نمازهای مستحبی مثل نمازهای شب که خیلی طولانی بود. اما نمازهای جماعت را

ص: 6510

طول نمیدادند و رعایت حال مردم میکردند ولی همین که طول نمیدادند، چه طور بود، نه مثل نمازهایی که ما نمیخوانیم. بالاخره صادقانه عرض کنم که یک کسانی که سجده میروند و سه تا سبحان الله، یک سبحان الله را در رفتن میگویند، یک سبحان الله در سجده و یک سبحان الله وقتی که بلند دارند میشوند. آدم غصه میخورد که آقا و مؤمن، تو که زحمت کشیدی و وضو گرفتی، آمدی داری نماز میخوانی و در خانه ی خدا هستی یا در منزل خود هستی. یک کمی با تومأنینه ی بیش تر. قطعاً این نماز غلط است چون حداقل ذکر است که در حالی که بدن شما آرامش دارد، یعنی کاملاً سر به سجده هستید یا در رکوع بدن آرام گرفت. حداقل حداقل سه تا سبحان الله باید بگویید. مستحب آن حالا هیچی. در عین این که پیامبر نماز خود را در جماعت کوتاه میخواندند ولی در حالات حضرت هست که حضرت سه مرتبه ذکر رکوع یا سه مرتبه ذکر سجده را میگفتند. سه تا (سُبْحَانَ رَبِّيَ الْعَظِيمِ وَ بِحَمْدِه ) یا سه تا (سُبْحَانَ رَبِّيَ اَعلی وَ بِحَمْدِه ) در جماعت های خود و در فرادی که نه، آن قدر سجده های حضرت طولانی بود که از امیرالمؤمنین خواندیم که میخواست توصیف کند، میگفت که این ها این قدر (لَقَدْ رَأَيْتُ أَصْحَابَ مُحَمَّدٍ ص) (نهج البلاغة (للصبحي صالح)/ ص: 143) من اصحاب پیامبر را دیدم. البته اصحاب خاص ایشان را میگویند. این ها این قدر به سجده میرفتند که خسته میشدند (فَمَا أَرَى أَحَدا) سر از سجده برمیداشتند و صورت خود را میگذاشتند. یا آن قدر به سجده میرفتند که خسته میشدند، باز به قیام که خسته

ص: 6511

میشدند، این اصحاب پیامبر بودند و خود پیامبر که هیچ. حتی در حالات رسول خدا هست که پیامبر نماز شب را که میخواستند بخوانند، سه مرحله ای میخواندند. ما یک وقتی اگر نماز شب دشت کنیم، یک مرتبه بلند میشویم و میخوانیم ولی در حالات رسول خدا هست که سه مرتبه میخواندند. یک مرتبه هست که با آن مقدمات بلند میشدند و وضو و آیات و نگاه به آسمان و دو تا دو رکعت میخواندند. استراحت میکردند و بار دوم استراحت میکردند و بار سوم. این در نمازهای مستحبی بود اما در نمازهای واجب خود، حضرت سه مرتبه میخواندند. این را از پیامبر یاد بگیریم که سه تا (سُبْحَانَ رَبِّيَ الْعَظِيمِ وَ بِحَمْدِه ) در رکوع بگوییم و سه تا (سُبْحَانَ رَبِّيَ اَعلی وَ بِحَمْدِه ) در سجده بگوییم. چه قدر زمان آن مگر اضافه میشود. آن وقت امام صادق فرمود که (عَلَيْكُمْ بِطُولِ الرُّكُوعِ وَ السُّجُودِ) سجده های خود را طولانی کنید، رکوع های خود را طولانی کنید. (و ان احدکم) نمیخواهیم راهی پیدا کنیم که شیطان از ما فرار کند؟ این جمله را داریم معنا میکنیم که (وَ أَسْتَعِينُهُ عَلَى مَدَاحِرِ الشَّيْطَانِ) چیزی که شیطان از ما فرار کند. ( فَإِنَّ أَحَدَكُمْ إِذَا أَطَالَ الرُّكُوعَ وَ السُّجُودَ) وقتی یکی رکوع و سجود خود را طولانی کند، (هَتَفَ إِبْلِيسُ) شیطان فریاد میزند که (مِنْ خَلْفِهِ وَ قَالَ يَا وَيْلَهُ) وای، وای (أَطَاعَ وَ عَصَيْتُ) این دارد عبادتی میکند که من حاضر نشدم. (وَ سَجَدَ وَ أَبَيْتُ.) این سجده ای را میکند که من ابا کردم آن را انجام بدهم و رانده شد.

حدیث دوم باز این هم خیلی لطیف است

ص: 6512

و از امام صادق در کافی شریف است. نمیخواهیم شیطان از ما دور شود؟ ما خیلی دین زیبایی داریم و فقط نماز و ذکر و دعا نیست. یک راه فراری شدن شیطان، طول رکوع و سجده است اما راه دوم آن در مسئله ی اجتماعی است.

(لَا يَزَالُ إِبْلِيسُ فَرِحاً مَا اهْتَجَرَ الْمُسْلِمَانِ) (الكافي (ط - الإسلامية)/ ج 2/ ص: 346) تا وقتی که دو تا مسلمان با هم قهر هستند، ابلیس خوشحال است. خوشحالی ابلیس در قهر دو تا مسلمان است. باور بفرمایید اعتقاد من این است که اگر هر روز ما این حدیث را میخواندیم، هیچ اشکالی نداشت. ارزش دارد و جا دارد. صفحه ی آخر تحف العقول که از منابع قدیمی ما است، برای هزار سال پیش است. امام صادق(ع) فرمود که وقتی دو تا مسلمان با هم قهر میکنند (انا ان انهما و ابرء منهما اکثر ذلک) حضرت فرمود که بیش تر موارد وقتی که دو تا مسلمان با هم قهر میکنند، (ان انهما ابرء منهما) من هر دو را لعنت میکنم. از هر دو اعلام برائت میکنم. یکی آن جا بود که گفت یکی مقصر است و یک ظالم دارد و یک مظلوم دارد.(فَمَا بَالُ الْمَظْلُومِ) (الكافي(ط الإسلامية)/ ج 2/ص: 346) چرا مظلوم نمیرود بگوید که من ظالم هستم. حضرت فرمود که خدا میداند که تو ظالم نیستی ولی قهر نباشیم. خدا که میداند که ظالم و مظلوم چه کسی است ولی تو برو بگو که (أَنَا الظَّالِمُ) من ظالم هستم و حق با شما است و دعوا را تمام کن. فرمود چرا مظلوم نرفته است که این کار را بکند. اگر الان تلفن را برداشتی،

ص: 6513

زنگ زدی (اصْطَكَّتْ رُكْبَتَاهُ وَ تَخَلَّعَتْ أَوْصَالُهُ) شیطان به لرزه میآید (وَ نَادَى يَا وَيْلَهُ) وای این دو تا دوباره با هم آشتی کردند. اگر میخواهی دل شیطان شاد شود، فَرِحاً خوشحال شود، هیچ کاری نکن و بگو که ما تحت تأثیر کلام امام صادق قرار نمیگیریم. اگر میخواهی شیطان به لرزه بیاید و داد بزند و عصبانی شود، همین الان زنگ بزن.

یک حدیث دیگر هم هست که مرحوم تستری آورده است. کتابی به نام محاسن داریم. محاسن برای یکی از مؤلفین بسیار گرانقدر (احمد بن خالد برقی) است که وفات او 280 است یعنی حدوداً هزار و دویست سال تقریباً از وفات این بزرگوار میگذرد. احمد بن خالد برقی یک کتابی به نام محاسن دارد و از مصادق بسیار قدیمی ما است. محاسن برقی که میگویند همین است و قبل از شیخ صدوق و کلینی هم هست.

از امام صادق(ع) هست که (أَنَّ إِبْلِيسَ ظَهَرَ لِيَحْيَى بْنِ زَكَرِيَّا) ابلیس برای یحیی ظاهر شد. (فَرَأَى عَلَيْهِ مَعَالِيقَ مِنْ كُلِّ شَيْ ءٍ) یک طناب هایی، ریسمان هایی گرد گردن او بود. (فَقَالَ له یحیی ما هَذِهِ المعالیق) این ها چه هست که گردن تو است. (قَالَ هَذِهِ الشَّهَوَاتُ الَّتِي أُصِيبُ بِهِنَّ بَنِي آدَمَ) آن جایی که توانستم بنی آدم را فریب بدهم، این وسیله ای برای فریب فرزندان بنی آدم است. جناب یحیی سؤال کرد که (فَقَالَ هَلْ لِي فِيهِنَّ شَيْ ءٌ) من هم از این چیزها دارم، برای فریب من هم چیزی هست. یحیی بن زکریا با آن مقام خود که میدانید که او به شهادت رسید. خیلی پیامبر جلیل القدری هست. گفت برای من هم چیزی داری؟ گفت بله. گفت

ص: 6514

چی داری؟ گفت (قَالَ رُبَّمَا شَبِعْتَ فَثَقَّلْنَاكَ عَنِ الصَّلَاةِ وَ الذِّكْرِ) گاهی این جوری تو را فریب میدهم که خوب که غذا خوردی که شکم تو سیر شد و پر شد، دیگر حال عبادت و نماز و ذکر نداری.

به هر حال میدانید که وقتی که سفارش میکنند، اگر میخواهید نماز شب را بتوانید بخوانید، میگویند شب غذای شما سبک باشد و زودتر بخورید و مایعات مصرف نکنید و زود بخوابید که بتوانید نماز شب را بخوانید. وگرنه اگر آدم بخواهد غذای شب را سیر بخورد و مایعات هم چند تا لیوان هم روی آن بخورد و شب هم دوازده، یک بخوابد. حتی شب های بلند پاییز و زمستان هم بلند نمیشود. به جناب یحیی گفت که گاهی وقت ها خوب میخوری و حسابی که سیر میشوی، دیگر حال عبادت نداری. البته این معصیت نیست ولی انسان را از عبادت میاندازد. وقتی که این جمله را جناب یحیی شنید (قَالَ لِلَّهِ عَلَيَّ أَنْ لَا أَمْلَأَ بَطْنِي مِنْ طَعَامٍ أَبَداً) گفت این نذر به گردن من باد که قسم بخورم و نذر کنم که دیگر سیر غذا نخورم که این راه فریب شیطان شود. در ادامه ی آن هم هست که شیطان گفت که تو قسم خوردی که دیگر غذای سیر نخوری، من هم قسم میخورم که دیگر کسی را نصیحت نکنم. من هم چیزی یاد کسی ندهم.

(وَ أَسْتَعِينُهُ عَلَى مَدَاحِرِ الشَّيْطَانِ) از خدا میخواهیم که چیزهایی که وسیله ی دوری از شیطان است، به ما کمک کند که انجام بدهیم. چه چیز هایی شیطان را دور میکند؟ نماز و طول رکوع و سجده است. روایت مفصلی داریم.

شریعتی: آشتی و

ص: 6515

قهر.

حجت الاسلام حسینی قمی: آن در مسائل اجتماعی از همه مهم تر است. (وَ أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّدا عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ وَ نَجِيبُهُ وَ صَفْوَتُهُ لَا يُؤَازَى فَضْلُهُ وَ لَا يُجْبَرُ فَقْدُهُ) شهادت میدهم که پیامبر بنده ی خدا است. رسول خدا است، نجیب خدا است، برگزیده ی خدا است. (لَا يُؤَازَى فَضْلُهُ) فضیلت پیامبر با هیچ کسی قابل مقایسه نیست. ما ترازویی نداریم که بگوییم عظمت پیامبر را در این ترازو بگذاریم و یکی دیگر را هم پیدا کنیم که این هم مقایسه با خاتم الانبیین کنیم. (وَ لَا يُجْبَرُ فَقْدُهُ) هیچ چیز جبران فقدان پیامبر را نکرد. (أَضَاءَتْ بِهِ الْبِلَادُ) خداوند به وسیله ی پیامبر شهرها را نورانی کرد، عالم را نورانی کرد. بعد حضرت شش ویژگی برای دوران پیامبر که پیامبر در چه فضایی به رسالت مبعوث شدند. (بَعْدَ الضَّلَالَةِ الْمُظْلِمَةِ وَ الْجَهَالَةِ الْغَالِبَةِ وَ الْجَفْوَةِ الْجَافِيَةِ وَ النَّاسُ يَسْتَحِلُّونَ الْحَرِيمَ وَ يَسْتَذِلُّونَ الْحَكِيمَ يَحْيَوْنَ عَلَى فَتْرَةٍ وَ يَمُوتُونَ عَلَى كَفْرَة) این اجمال و پنج ویژگی از دوران بعثت خاتم النبیین است.

1 _ (بَعْدَ الضَّلَالَةِ الْمُظْلِمَةِ) یک تاریکی بسیار گمراه کننده و گمراهی بسیار تاریک کننده ای. ضلالت، گمراهی همراه با تاریکی که همه ی عالم تاریک بود. تاریخ اسلام را همه میدانند در فضایی که مردم ساده ترین ... وقتی که بخواهیم مردم جاهلیت را معرفی کنیم، این خیلی جالب است و در تاریخ اسلام هست که وقتی سؤال میکردند، بالاخره کسانی که از دور شنیده بودند که یک پیامبری به رسالت مبعوث شده است، این پیامبر حرف حساب او چه هست و چه میگوید؟ میگفتند که این پیامبری است

ص: 6516

که یک: فضائل اخلاقی را زنده میکند. دو: با رباخواری مبارزه میکند. سه: با قتل فرزندان این که در قرآن هست که (وَ إِذا بُشِّرَ أَحَدُهُمْ بِالْأُنْثى ظَلَّ وَجْهُهُ مُسْوَدًّا وَ هُوَ كَظيم ) (سوره نحل/ 58) (يَتَوارى مِنَ الْقَوْمِ مِنْ سُوء) (نحل/ 59) وقتی که به او خبر میدادند که فرزند تو دختر است، ناراحت میشد و از شهر فرار میکرد. تصمیم میگرفت و فرزند را زنده به گور میکرد. در چنین تاریکی بود. (بَعْدَ الضَّلَالَةِ الْمُظْلِمَةِ) یک گمراهی که همه جا را تاریک کرده بود.

(وَ الْجَهَالَةِ الْغَالِبَةِ) جهلی که همه جا غالب بود. هم جهل که در کل جزیره العرب که هفده نفر سواد خواندن داشتند. ای کاش فقط همین جهل بود. حالا یک کسی سواد خواندن و نوشتن ندارد ولی معرفت او خیلی زیاد است. اما نه در کنار نداشتن سواد و ندانستن خواندن و نوشتن، بدتر از این، آن جنگ ها و درگیریها و دعواها و این خطبه ی صدیقه ی طاهره را ملاحظه کردید که حضرت وقتی که میخواهد فضای جاهلیت را ترسیم کند. شما نه امتیاز اقتصادی داشتید، نه امتیاز اجتماعی داشتید و نه فرهنگی داشتید. از هر کجا میخواستند یک ظلمی کنند و یک استعماری بر سر شما خراب میشد.

(وَ الْجَفْوَةِ الْجَافِيَةِ) قصاوت قلب های خیلی سنگین.

(وَ النَّاسُ يَسْتَحِلُّونَ الْحَرِيمَ) حرام ها را حلال میدانستند.

(وَ يَسْتَذِلُّونَ الْحَكِيمَ) بعضی نسخه ها هم حلیم دارد. یک آدم حلیم و بردبار را ذلیل میدانستند. کاری با آدم های خوب نداشتند.

(يَحْيَوْنَ عَلَى فَتْرَةٍ) زندگی میکردند با این که سال ها از پیامبران فاصله داشتند. بعضی از شارحین نهج البلاغه هم ترجمه کردند که (وَ يَمُوتُونَ عَلَى كَفْرَة) در

ص: 6517

غفلت زندگی میکردید، در کفر زندگی میکردید. این اجمالی از ویژگی مردم جاهلیت در دوران بعثت است.

(ثُمَّ إِنَّكُمْ مَعْشَرَ الْعَرَبِ) بعد حضرت از این جا به بعد توضیح میدهند که شما در چه شرایطی بودید و ما به برکت پیامبر به کجا رسیدیم.

حکمت دومی که میخوانم، حکمت 96 نهج البلاغه است و یک تعبیری دارد که خیلی زیبا است. امیرالمؤمنان(س) میفرماید: (إِنَّ أَوْلَى النَّاسِ بِالْأَنْبِيَاءِ) البته شماره ی حکمت ها گاهی با سه تا یا چهار تا، پنج تا جلو و عقب هست. امیرالمؤمنان(س) میفرماید: (إِنَّ أَوْلَى النَّاسِ بِالْأَنْبِيَاءِ) چه کسانی به پیامبران نزدیک تر هستند و اولی و سزاوار پیامبران هستند. (أَعْمَلُهُمْ بِمَا جَاءُوا بِهِ) یک تعبیر از ویژگیهای خاتم الانبیین گفتم که این بود که تمام کسانی که از نظر فکری با پیامبر بودند، در زیر پرچم پیامبر آمدند و زیر خیمه ی پیامبر آمدند. سلمان را از فارس آورد، بلال را از حبشه آورد، این ها که خیلی راه های دوری بودند. سلمان فارسی، سلمان محمدی شد. بلال حبشی، مؤذن پیامبر شد، صهیب رومی شد. این ویژگی پیامبر بود. همه را زیر پرچم خود آورد اما نزدیک ترین نزدیکان او که از خط فکری او دور بودند، از خود دور کرد. (تَبَّتْ يَدا أَبي لَهَبٍ وَ تَب ). (مسد/ 1) (إِنَّ أَوْلَى النَّاسِ بِالْأَنْبِيَاء أَعْمَلُهُمْ) بعضی نسخه ها (أَعْلَمُهُمْ) دارد. مرحوم تستری (رضوان الله علیه) میفرماید که این نسخه ی (أَعْمَلُهُمْ) دقیق تر است و مناسب تر با این خطبه هست. (إِنَّ أَوْلَى النَّاسِ بِالْأَنْبِيَاء أَعْمَلُهُمْ) کسانی به پیغمبران نزدیک تر هستند که (أَعْمَلُهُمْ بِمَا جَاءُوا بِهِ) بیش تر عمل کنند به آن چه که پیغمبران آوردند. بعد حضرت این آیه را تلاوت کردند. سوره

ص: 6518

آل عمران آیه ی 68 را تلاوت کردند. (إِنَّ أَوْلَى النَّاسِ بِإِبْراهِيمَ لَلَّذِينَ اتَّبَعُوهُ) چه کسانی به ابراهیم نزدیک تر هستند. چه کسانی به حضرت ابراهیم سزاواتر هستند. (بِإِبْراهِيمَ لَلَّذِينَ اتَّبَعُوهُ) کسانی که دنبال حضرت ابراهیم باشند. (وَ هذَا النَّبِيُّ) پیامبر ما (وَ الَّذِينَ آمَنُوا وَ اللَّهُ وَلِيُّ الْمُؤْمِنِينَ) هر کسی که پیرو حضرت ابراهیم باشد، به حضرت ابراهیم نزدیک تر است و هر کسی که پیرو خاتم النبیین باشد، به خاتم النبیین نزدیک تر هست. (ثُمّ قَالَ) بعد امیرالمؤمنین(س) فرمود: ( إِنَّ وَلِيَّ مُحَمَّدٍ ص مَنْ أَطَاعَ اللَّهَ وَ إِنْ بَعُدَتْ لُحْمَتُهُ) یعنی چه کسانی میشود که ما بگوییم که ما پیروان خاتم النبیین هستیم. ما شیعیان خاتم النبیین هستیم (مَنْ أَطَاعَ اللَّهَ) مطیع خدا باشیم. (وَ إِنْ بَعُدَتْ لُحْمَتُهُ) ولو قرابت او دور باشد. (وَ إِنَّ عَدُوَّ مُحَمَّدٍ ص مَنْ عَصَى اللَّهَ وَ إِنْ قَرُبَتْ قَرَابَتُه ) دشمنان خاتم النبیین کسانی هستند که نافرمانی کنند ولو نزدیک به پیامبر باشند.

جالب است که یک داستانی را من عرض کنم که این اصل بسیار مهمی در زندگی خاتم النبیین و در زندگی ائمه(ع) هیچ وقت نگفتند که کی برادر من است و کی عمو زاده ی من است و کی برادر من است. بله اگر برادر و عمو زاده و فرزند در همان مسیر بودند، اهلاً و سهلاً. مرحوم شیخ صدوق کتابی به نام عیون الاخبار رضا(ع) دارند. این کتاب جامع ترین، کامل ترین، قدیمیترین و معتبرترین کتاب راجع به امام رضا(ع) است. این داستان را ایشان آن جا نقل کردند. امام رضا، آقا علی بن موسی هستند و یک برادری به نام زید بن موسی دارند. آقا علی بن موسی الرضا و برادر

ص: 6519

ایشان زید بن موسی بن جعفر است. این زید در تاریخ معروف است که به او زید النار میگویند. برادر امام رضا است اما زید النار است. زید آتش است. چرا به او زید آتش میگویند؟ چون در کوفه یک قائله ای به پا کرد. فتنه هایی به پا کرد و خانه هایی آتش گرفت و یک عده کشته شدند. یک بلوایی به پا کرد که بیخود و بیجهت بود و داستان آن مفصل است و در تاریخ آمده است. عده ای کشته شدند و خانه هایی خراب شد. مأمون او را احضار کرد. دولت مأمون آن زمان بود. به خراسان آمد. یک روزی بر یک جلسه ای وارد شد و عمداً مأمون گفت که او را پیش امام رضا(ع) ببرید. مأمون دنبال بهانه بود که این برادر شما است و چه کار کرده است. وقتی که بر امام رضا وارد شد، به امام رضا سلام کرد و امام رضا جواب سلام او را نداد. به من میگویید که جواب سلام واجب نیست؟ بله جواب سلام واجب است اما امام میدانند که جواب سلام کی واجب است. امام رضا جواب سلام برادر خود را نداد. او ناراحت شد و گفت که من برادر شما هستم و سلام کردم و جواب نمیدهید. حضرت فرمود که چه فکر کردی (اقرک سفلک اهل الکوفه) مردم نادان کوفه تو را فریب دادند. تو فکر کردی که همین که فرزند موسی بن جعفر هستی، هر کاری که خواستی میتوانی انجام بدهی. به واسطه ی این قرابتی که داری. تو فکر کردی که این حدیثی که میگویند خداوند آتش را بر فرزندان فاطمه(س) حرام کرد، شامل تو میشود؟

ص: 6520

به تو ربطی دارد؟ پدر ما با آن همه خوبی و تقوا به آن همه درجات رسید. آن وقت تو با فتنه و آدم کشی و قتل و غارت و خانه سوزی و آتش زدن خانه ها تو فکر میکنی به جایی میرسی. امام رضا جواب سلام برادر خود را نداد و روی از او گرداند. فرمود که مردم نادان کوفه تو را فریب دادند. تو فکر کردی که فرزند امام هستی، هر غلطی که دل تو بخواهد میتوانی بکنی و مهم نیست. این سیستم اهل بیت(ع) است. این دستور دین است. برادر امام رضا است، باشد. هزار بار ما شنیدیم که جعفر، اصلاً چرا به امام جعفر صادق، جعفر میگویند؟ به خاطر این که در روایت ها هست که بعداً یک جعفر میآید جعفر کذاب است که برادر امام است، باشد. عموی امام است، باشد. فرزند امام است، باشد. لذا این جا امیرالمؤمنین میفرماید که (إِنَّ أَوْلَى النَّاسِ بِالْأَنْبِيَاء) اگر میخواهی خط کشی درست کنی که ما با پیامبر فاصله داریم. ما به پیامبر نزدیک هستیم یا دیگران. فرمود (أَعْمَلُهُمْ بِمَا جَاءُوا بِهِ) مرحوم تستری میگوید که اعلَمُهُم نگویید.

شریعتی: عمل مهم است.

حجت الاسلام حسینی قمی: مرحوم تستری یکی از هنرهای ایشان این بود که در کار کلمات بودند و همه ی کارهای تحقیقاتی و علمی ایشان، بحث رجالی ایشان و شرح لمعه دارند. اصلاً ویژگی ایشان در این واژه یابیها و نسخه شناسی ها هست. میگوید اعلَمُهُم این نسخه را من قبول ندارم. متناسب فضای این کلام (أَعْمَلُهُمْ بِمَا جَاءُوا بِهِ) است. چه کسانی به پیامبر نزدیک تر هستند؟ کسانی که اعملهم به آن چه که پیامبر آورده است، عمل کنند.

ص: 6521

بعد حضرت این آیه را خواندند و گفتند که ولی خاتم النبیین کسی است که (مَنْ أَطَاعَ اللَّهَ) این یک نمونه از داستان است و یک داستان از خود خاتم النبیین عرض کنم که جالب است. باز در همین عیون الاخبار رضا آمده است. پیامبر خدا به قوم و خویش های خود بنی عبدالمطلب فرمودند که (لِبَنِي عَبْدِ الْمُطَّلِبِ ايتُونِي بِأَعْمَالِكُمْ لَا بِأَحْسَابِكُم وَ أَنْسَابِكُم ) (عيون أخبار الرضا عليه السلام، ج 2، ص: 235) فردای قیامت اگر خواستید پیش من بیایید، با عمل بیایید و نه با حسب. نگویید که این عموی ما است، برادر زاده ی ما است. به این کارها کار نداشته باشید. (ايتُونِي بِأَعْمَالِكُمْ لَا بِأَحْسَابِكُم وَ أَنْسَابِكُم ) مگر این آیه را نشنیدید. سوره ی مؤمنون آیه ی 101 را پیامبر فرمود که آیا نشنیدید. (فَإِذا نُفِخَ فِي الصُّورِ) وقتی در صور دمیده میشود و قیامت برپا میشود (فَلا أَنْسابَ بَيْنَهُمْ) نسب به درد نمیخورد. (يَوْمَئِذٍ وَ لا يَتَساءَلُونَ) از این چیزها نمیپرسند که تو قوم و خویش چه کسی هستی. بله کسی فرزند امام باشد و آدم خوبی باشد، اوج کمال است. کسی فرزند نسلی از پیامبر باشد و آدم خوبی باشد، این اوج است اما فرمود که اگر آدم بدی باشی (فَإِذا نُفِخَ فِي الصُّورِ فَلا أَنْسابَ بَيْنَهُمْ) با نسب چیزی به فریاد شما نمیرسد. فَلا أَنْسابَ بَيْنَهُمْ يَوْمَئِذٍ وَ لا يَتَساءَلُونَ).

شریعتی: سلمان هم باشی و هیچ نسبتی نداشته باشی، اگر نزدیک شدی و عمل کرد، سلمان محمدی میشوی.

حجت الاسلام حسینی قمی: عرض کردم که خیلی جالب است که یک عده را از خود جدا کردند و یک عده را با خود ملحق

ص: 6522

کردند. صهیب روم که در همان خیمه آمد. بلال حبشی در همان خیمه آمد. سلمان فارسی در همان خیمه آمد. عمو (تَبَّتْ يَدا أَبي لَهَبٍ وَ تَب ). اویس قرنی هم در همان خیمه آمد.

من خطبه ی سوم را بخوانم. این خطبه هم بسیار مفصل در نهج البلاغه است. خطبه ی 192 است. خطبه ی قاسئه است و اواخر این خطبه است. امیرالمؤمنان(س) به یکی از معجزات پیامبر اشاره کردند که نکات جالبی دارد. من بیش تر هم معجزه را میخواهم بگویم و هم به این نکاتی که ذیل این خطبه هست، میخواهم اشاره کنم.

امیرالمؤمنان میفرماید که (وَ لَقَدْ كُنْتُ مَعَهُ ص) من در محضر پیامبر بودم (لَمَّا أَتَاهُ الْمَلَأُ مِنْ قُرَيْشٍ) سران قریش و بزرگان قریش خدمت پیامبر آمدند. (فَقَالُوا لَهُ يَا مُحَمَّدُ) خب آن ها که احترام نمیکردند و محمد میگفتند. جالب است که عزیزان این نکته را هم مدنظر داشته باشند، قرآن را ببینید آن قدر خدا به پیامبر ما احترام میگذارد یک جا خدا به پیامبر ما، یا محمد نگفت. عزیزان الان ببینند که اگر یک مورد در قرآن یا محمد پیدا کردید، پیامک بزنید.یک جا در قرآن شما پیدا نمیکنید که خداوند، پیامبر را به اسم صدا کرده باشد. یا محمد بگوید، ابدا.

چون یقین دارم وجود ندارد. یک جا در قرآن شما پیدا نمی کنید خداوند پیامبر را به اسم صدا کرده باشد. بگوید یا محمد. ابدا. چه می گوید؟ یا ایها النبی، یا ایها الرسول. بله اسم پیامبر آمده است. (مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ وَ الَّذينَ مَعَهُ أَشِدَّاءُ عَلَى الْكُفَّارِ رُحَماء) (فتح/29) ولی خطاب آی محمد، نه، نه. راجب پیامبران دیگر داریم. یا داود،

ص: 6523

یا نوح، یا موسی، یا عیسی، یا ابراهیم، یا یحیی. پیامبران دیگر به اسم خطاب شدند. یک خطاب به اسم یا محمد نداریم. ولی عرب جاهلی قریش و سران قریش آمدند گفتند (يا محمّد إنّك قد إدّعيت عظيما) ادعای بزرگی کردی می گویی من پیامبر هستم. (لم يدّعه آباؤك و لا أحد من بيتك ) احدی از پدران تو، بیت شما چنین ادعایی نکردند. (و نحن نسئلك أمرا) ما یک سوال از شما داریم. (إن أجبتنا إليه و أريتناه علمنا أنّك نبي ) اگر راست می گویی معجزه ای که ما می گوییم نشان ما بده ما قبول داریم که تو پیامبر هستی. (و إن لم تفعل علمنا أنّك ساحر كذّاب ) یا نشان بده والا می گوییم ساحر کذاب. پیامبر گفت حالا چه معجزه ای می خواهید؟ اگر یادتان باشد در جلسه قبل گفتیم ابن شهر آشوب در مناقب می نویسد از پیامبر 4440 معجزه ثبت شده است. معجزاتی قبل از ولادت ایشان، معجزاتی همزمان با ولادت ایشان، معجزاتی قبل از بعثت ایشان، معجزاتی بعد از بعثت ایشان ثبت شده است. از جمله این معجزه است. (و قالوا لهم: و ما تسئلون؟) چه چیزی می خواهید؟ (قالوا: تدع لنا هذه الشّجرة) این درختی که این جا است صدا کن، (حتّى تنقلع بعروقها) این درخت با ریشه ها کنده بشود به طرف شما بیاید. (و تقف بين يديك) بیاید پیش شما بایستد. (فقال صلّى اللّه عليه و آله و سلّم: إنّ اللّه على كلّ شي ء قدير) خدا می تواند ولی به شما بگویم: (فإن فعل اللّه ذلك بكم ) اگر خدا این کار را کرد (أ تؤمنون و تشهدون

ص: 6524

بالحقّ؟) ایمان می آورید؟ (قالوا: نعم. قال: فإنّي ساريكم) من معجزه را نشان شما می دهم ولی (و إنّى لأعلم ) من به شما نشان می دهم، من می دانم که شما ایمان نخواهید آورد. من می توانم بگویم پایان شما چیست؟ نه این که ایمان نمی آورید. بگویم عاقبت شما به کجا ختم می شود. (و إنّى لأعلم أنّكم لا تفيئون إلى خير) به خیری نخواهید رسید (و أنّ فيكم من يطرح في القليب و من يحزّب الأحزاب) بعضی از شماها، یطرح فی القلیب، یعنی شماها همان هایی هستید که در جنگ بدر در آینده با من خواهید جنگید و در چاه بدر خواهید افتاد. قلیب اسم آن چاهی است که در جنگ بدر کفاری را که کشته شدند در آن چاه انداختند. مثل ابوجهل، هفتاد نفر کشتگان بدر را در آن چاه انداختند. این را هم به مناسبت بگویم خوب است. مرحوم تستری هم این جا دارد از منابع قدیمی، کامل ابن اثیر دارد، تاریخ طبری دارد. وقتی جنگ بدر تمام شد کشتگان بدر را در آن چاه قلیب انداختند پیامبر بالای سر چاه آمدند (هل وَجَدْتُمْ ما وَعَدَ رَبُّكُمْ حَقًّا) آن که خدا وعده داده بود به آن رسیدید، دیدید؟ پایان کار را دیدید. (فأنّي قد وجدت ما وعدني ربّي حقّا) من به آن وعده رسیدم، شما رسیدید؟ (فقال له أصحابه ) بعضی از اصحاب پیامبر گفتند (أتكلم قوما موتى؟) با مردگان حرف می زنی؟ (فقال: ما أنتم بأسمع لما أقول ) شما شنواتر از این کشتگان بدر نیستید. این ها حرف من را بهتر از شماها می شنوند. (ما أنتم بأسمع و لكنّهم لا

ص: 6525

يستطيعون أن يجيبوني ) نمی توانند جواب من را بدهند. ما دو هفته قبل دو آیه خواندیم گفتیم هر کسی توسل را قبول ندارد می گوید شرک است، زیارت را می گوید شرک است.

شریعتی: نساء 64 و یوسف 97

حجت الاسلام حسینی قمی: هر کس گفت توسل، بگویید آقا این دو آیه را چه جواب می دهید؟ (وَ لَوْ أَنَّهُمْ إِذْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ) (نساء/64) گناهکاران بروند پیش پیامبر، (وَ اسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ) پیامبر برای آنها طلب آمرزش کند. این توسل نیست. برادران یوسف آمدند گفتند (يا أَبانَا اسْتَغْفِر) (یوسف/97) تو از خدا بخواه خدا ما را بیامرزد. یک عده پیام دادند که آقا ما یک سوالی داریم. وهابی ها می گویند پیامبر زنده بود. به پیامبر زنده شما رفتید متوسل شدید. برادران یوسف پیش یعقوب رفتند، یعقوب زنده بود، به زنده متوسل شدند. جواب آن این جمله این جا است. بعد از مرگ فقط مدل حیات ما عوض می شود از حیات دنیا به حیات برزخی می رویم. پیامبر به کشتگان بدر چه گفت؟ گفت (هل وَجَدْتُمْ)، آنچه خدا به من وعده داد رسیدم. گفتند آقا با مرده حرف می زنید؟ گفت (انهم اسمع منکم) این کشتگان بدر از شما زنده ها شنواتر هستند. حیات برزخی انقطاع از دنیا نیست. آن جا آدم می شنود. خوب هم می شنود. آن وقت بعد از مرگ پیامبر به او توسل بجوییم، زیارت برویم با مرده داریم حرف می زنیم؟ پیامبر حرف ما را نمی شنود؟ این منابع شیعه نیست. آدرس آن را گفتم. تاریخ طبری. مال هزار سال پیش است. هزار سال پیش پیامبر سر چاه بدر

ص: 6526

آمد گفت ابوجهل حرف من را بهتر از اصحاب من می شنود. ابوجهل ته چاه صدا را می شنود آن وقت پیامبر صدای ما را نمی شنود ما به پیامبر متوسل بشویم؟

گفتند ما یک معجزه می خواهیم. این درخت را با ریشه صدا کن بیاید طرف شما. من این کار را می کنم ولی شما ایمان نمی آورید. منکم، عده ای از شما کسانی هستید (فيكم من يطرح في القليب) بعضی از شماها همان هایی هستند که در جنگ بدر در چاه بدر می روید. (و من يحزّب الأحزاب) بعضی از شماها کسانی هستید که جنگ احزاب یا خندق را به راه می اندازید. منظور حضرت که بود؟ ابوسفیان. ابوسفیان جزء سردمداران جنگ احزاب بود. (ثمّ قال) این هم شارح نهج البلاغه توضیح دادند نکته خوبی هم هست، که پیامبر شروع کرد با درخت سخن گفتن. (يا أيّتها الشّجرة إن كنت تؤمنين باللّه و اليوم الاخر) ای درخت اگر به خدا و قیامت ایمان داری، (و تعلمين أنّي رسول اللّه) می دانی من پیامبر هستم، (فانقلعي بعروقك) با ریشه های خود بلند شو و این جا بیا، (حتّى تقفى بين يديّ) پیش من بیا، (بإذن اللّه) به اذن الهی. شارح نهج البلاغه این جا توضیح خوبی دادند. یعنی چه (إن كنت تؤمنين باللّه و اليوم الاخر) مگر جمادات، مگر نباتات به خدا ایمان دارند؟ مدل ایمان آنها چه طوری است؟ ما مدل ایمان آنها را نمی دانیم، اما اصل آن را خدا قرآن گفته است. این آیه نورانی سوره مبارکه اسراء را عزیزان حتماً بلد هستند. (وَ إِنْ مِنْ شَيْ ءٍ إِلاَّ يُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ وَ

ص: 6527

لكِنْ لا تَفْقَهُونَ تَسْبيحَهُمْ) (اسراء/44) هیچ چیزی نیست مگر این که سبحان الله می گوید. پیامبر فرمود: (يا أيّتها الشّجرة) ای درخت (إن كنت) اگر ایمان داری به خدا و روز قیامت (و تعلمين أنّي رسول اللّه فانقلعي بعروقك حتّى تقفى) با ریشه پیش من بیا. امیرالمؤمنین قسم یاد می کند. گفتیم خطبه 192 نهج البلاغه بخش پایانی آن. (و الّذي بعثه بالحقّ نبیا) به خدایی که پیامبر را به رسالت مبعوث کرد (لانقلعت بعروقها) درخت را ریشه ها از جا کنده شد (و جاءت و لها دويّ شديد) با صدای فراوان آمد (و قصف كقصيف أجنحة الطّير) مثل صدای بال پرندگان (حتّى وقفت بين يدي رسول اللّه) آمد پیش پیامبر ایستاد. (مرفرفة و ألقت بغصنها الأعلى على رسول اللّه) شاخه های بالای خود را روی پیامبر انداخت (و ببعض أغصانها على منكبي) بعضی از شاخه های آن امیرالمؤمنان فرمود بر شانه من افتاد. (و كنت عن يمينه) من سمت راست پیامبر بودم. (فلمّا نظر القوم إلى ذلك) پیامبر چه فرمود: می دانم شما ایمان نمی آورید این سران قریش وقتی نگاه کردند (قالوا علوّا و استكبارا) از سر استکبار گفتند اگر راست می گویی یک کار دیگر بکن. (فمرها فليأتك نصفها و يبقى نصفها) اگر راست می گویی بگو این درخت دوباره سر جای خود برود و نصف آن پیش تو بیاید. (فأمرها بذلك) پیامبر فرمان داد: (فأقبل إليه نصفها) نصف آن آمد، (كأعجب إقبال و أشدّه دويّا، فكادت تلتفّ برسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله و سلّم، فقالوا كفرا و عتوّا) از سرکشی گفتند نه. اگر می-خواهی ما ایمان بیاوریم بگو این

ص: 6528

نصفه برگردد. ( فمر هذا النّصف فليرجع إلى نصفه كما كان) مثل همان اول برود. (فأمره صلّى اللّه عليه و آله و سلّم فرجع. فقلت أنا) امیرالمومنین می گوید: (لا إله إلّا اللّه فإنّي أوّل مؤمن بك يا رسول اللّه و أوّل من أقرّ بأنّ الشّجرة فعلت ما فعلت بأمر اللّه تعالى، تصديقا لنبوّتك و إجلالا لكلمتك) من اول کسی هستم که ایمان می آورم و می گویم درخت به خاطر اعتراف به نبوت شما این را کار کرد. ( و قال القوم كلّهم: بل ساحر كذّاب عجيب السّحر خفيف فيه) یک نفر ایمان نیاورد گفتند این در سحر خیلی مهارت دارد. (و هل يصدّقك) چه کسی به تو ایمان آورد. (هل يصدّقك في أمرك إلّا مثل هذا يعنونني و إنّي لمن قوم) بعضی از عزیزان فقط این خطبه را یک جلد کتاب کامل فقط خطبه 192 را شرح کردند. ما قسمت پایانی آن را خواندیم.

شریعتی: و این جا است که حضرت فرمودند هیچ پیامبری مثل من اذیت نشد. برای همین ها حضرت در هدایت آنها حریص بودند و چه قدر حق بزرگی به گردن ما دارند و چه قدر ما خوشحال و خوشبخت هستیم که نبی ای به این نازنینی و مهربانی داریم. حق محمد و آل محمد بر ما بسیار عظیم است چه قدر خوب است ثواب تلاوت آیات امروز را به روح بلند حضرت هدیه کنیم. حاج آقای حسینی خیلی از شما ممنون و متشکرم. خدا ان شاءالله شما را حفظ کند. ما آیات پایانی سوره مبارکه بینه، آیات نورانی سوره مبارکه زلزال و آیات ابتدایی سوره مبارکه عادیات را تلاوت

ص: 6529

خواهیم کرد صفحه 599 قرآن کریم این بشارت را هم بدهم، قبلاً هم خدمت دوستانمان عرض کردم ان شاءالله روز پنج شنبه از شهر مقدس قم، حرم کریمه اهل بیت حضرت فاطمه معصومه ششمین دوره ختم قرآن کریم پایان می یابد و اختتامیه این ختم قرآن هست. ان شاءالله بیننده باشید و از آن جا به شما سلام خواهیم کرد.

حجت الاسلام حسینی قمی: سمت خدا چند ساله می شود؟

شریعتی: سیزده سال.

حجت الاسلام حسینی قمی: سیزده سال، شش دور ختم قرآن.

شریعتی: بله. البته ما چند سال بعد از شروع ختم قرآن را شروع کردیم و تا همین چند سال شش دوره ختم قرآن کردیم با همین تلاوت یک صفحه، یک صفحه قرآن کریم که حتماً عزم جزمی دوستان و لطف و عنایت حضرت معصومه هم همراه ما و در کنار ما بوده است. آیات را بشنویم و ان شاءالله بر می گردیم همراه شما و در کنار شما خواهیم بود به برکت صلوات بر محمد و آل محمد.

صفحه 599 قرآن کریم

شریعتی: صلوات و درود خدا بر حضرت محمد و اهل بیت گرانقدر و گران سنگ ایشان. خیلی خوشحال هستیم که همراه شام هستیم. پیشاپیش عید میلاد امام عسکری را هم خدمت تک تک دوستان عزیزمان تبریک و شادباش می گویم ان شاءالله بهترین ها به حق این مولود مبارک برای شما رقم بخورد. اشاره قرآنی را حاج آقای حسینی کوتاه بفرمایند و ان شاءالله حسن ختام فرمایشاتشان.

حجت الاسلام حسینی قمی: نکته خیلی لطیفی ذیل این آیات سوره مبارکه زلزال هست. اولاً در حالات خاتم النبیین است که خود حضرت

ص: 6530

معلم قرآن بودند. یعنی خاتم النبیین اگر فرصت پیدا می کردند شخصاً قرآن را یاد دیگران می دادند. این افتخار برای معلمین قرآن. خواهش می-کنم عزیزان تلاش کنند بچه ها قرآن یاد بگیرند. الان متأسفانه خیلی از جوان های ما، نوجوان های ما روخوانی قرآن را خوب بلد نیستند. هر کس معلم قرآن است یادش باشد که کاری است که پیامبر انجام داد. یک کسی آمد خدمت خاتم النبیین گفت قرآن یاد من بدهید. حضرت گفت بنشین. از این سوره شروع (بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ إِذا زُلْزِلَتِ الْأَرْضُ زِلْزالَها) به آیات پایانی رسید. (فَمَنْ يَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ خَيْراً يَرَهُ (7) وَ مَنْ يَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ شَرًّا يَرَهُ (8))، رفت سوره بعد، این شاگرد بلند شد رفت. حضرت داشت قرآن یاد او می دادند. گفتند کجا؟ گفتند همین آیه پایانی که خواندید این آیه پایانی برای من بس است. می دانید مفسرین گفتند قرآن گفته است (فَمَنْ يَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ خَيْراً يَرَهُ)، نه جزای آن را می بینید خود عمل، خود خوبی را آن جا می-بینید. خود این حالت انفاق، حج، نماز ... و پناه بر خدا گناه ما را نشان ما می دهند. وقتی که رفت حضرت فرمود کاری به او نداشته باشید. حضرت فرمود: (رجع الرجل فقیها) این آدم فقیه از پیش ما رفت. فقیه یعنی فهمیده. همین آیه برای سعادت انسان بس است. یک آیه برای فهم و فقه و درک و سعادت انسان کافی است.

من یک تقاضایی دارم، از هفته آینده روز شنبه ختم جدید قرآن، دوره جدید قرآن در برنامه سمت خدا ان شاءالله هست خواهش می کنم عزیزان من

ص: 6531

روزی یک صفحه است. شش ختم قرآن با همین روزی یک صفحه خوانده شده است. من یک تقاضا دارم که از شنبه که سمت خدا صفحه اول می رود با همین سمت خدا شروع کنند ان شاءالله یک چشم بر هم زدن یک ختم قرآن دیگر خواهد بود ان شاءالله.

شریعتی: و حالا من خواهش می کنم از همه مساجد، تکایا، حسینیه ها که این قرائت جمعی قرآن کریم و اگر با هم هماهنگ شویم قطعاً در این کار خیر که یک عظم جمعی هم در آن است یک برکات فراوانی هم در آن نهفته است حتی در فضاهای مجازی این یک روال بشود و یک نقطه شروع برای تک تک ما که ان شاءالله از شنبه دور جدید ختم قرآن خود را به حول و قوه الهی آغاز خواهیم کرد. حاج آقای حسینی دعا بفرمایید و خداحافظی کنیم.

حجت الاسلام حسینی قمی: فقط از خداوند متعال تقاضا می کنیم به حق این قرآنی که در این دوره ختم شد، خدایا به حق قرآن، به حق خاتم النبیینی که قرآن بر خاتم النبیین نازل شد به حق محمد و آل محمد همه عزیزانی که به این برنامه التماس دعا گفتند حوائج آنها برآورده بخیر بفرما. مریض های آنها لباس عافیت بپوشان. گرفتاری های آنها را برطرف بفرما. دلشان را شاد بفرما. به حق محمد و آل محمد مخصوصاً بیماران کرونایی ، تخت بیمارستان ها، خانه ها به حق صدیقه طاهره لباس عافیت بپوشان. ان شاءالله.

شریعتی: مراقب سلامتی خودتان باشید. برای تک تک شما آرزوی صحت و سلامت و عافیت می کنم در پناه خداوند

ص: 6532

متعال باشید ان شاءالله.

99-09-09- شرح خطبه ی 192 نهج البلاغه (خطبه ی قاصعه)

حجت الاسلام حسینی قمی: سلام علیکم و رحمه الله. عرض سلام و ارادت خالصانه خدمت همه ی بیننده های عزیز دارم.

شریعتی: در محضر نهج البلاغه هستیم و خطبه ی قاصعه و کلام امیرالمؤمنین.

حجت الاسلام حسینی قمی: بسم الله الرحمن الرحیم. «الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي لَبِسَ الْعِزَّ وَ الْكِبْرِيَاءَ وَ اخْتَارَهُمَا لِنَفْسِهِ دُون خَلْقِهِ» جنابعالی اشاره فرمودید که خطبه ی قاصعه در شماره های نهج البلاغه، خطبه ی 192 است. اگر کسی از ما سؤال کرد که در میان خطبه های نهج البلاغه که طولانی ترین خطبه ی نهج البلاغه کدام خطبه است. خواهیم گفت که همین خطبه است. چون می دانید که نهج البلاغه 240 خطبه دارد. 240 سخنرانی امیرالمؤمنین (س) در نهج البلاغه آمده است. 79 نامه و دو برابر خطبه ها، کلمات حکمت آمیز 480 تا است. این همه ی سخنرانی هایی حضرت و همه ی نامه های حضرت و همه ی کلمات حکمت آمیز حضرت نیست. سید رضی (رضوان الله علیه) گلچینی از کلمات حضرت را انتخاب کردند. باز همین جا اشاره کنم که این خطبه را قاصعه به معنای کوبنده می نامند. چرا کوبنده می گویند؟ اشاره می کنند که شأن نزول این آیه چه هست و داستان این طولانی ترین خطبه ی امیرالمؤمنان چه هست؟ در طول بیست و پنج سالی که امیرالمؤمنان (س) خانه نشین بودند، فضای فرهنگ حاکم بر جامعه متأسفانه خیلی تغییر کرد. مخصوصاً دو عامل را ما بایدر در نظر بگیریم. عامل اول ثروت زیادی که در اختیار مسلمان ها قرار گرفت. مخصوصاً با فتوحاتی که به دست آمد. عامل دوم در

ص: 6533

این رفت و آمدها فرهنگ کشورهای مجاور غیر اسلامی به قلمرو اسلامی سرایت کرد. این دو عامل باعث شد که مردم از آن دو فرهنگ زمان خاتم النبیین خیلی فاصله گرفتند. آن حکومتی که زمان پیامبر بود، محصول آن سلمان فارسی بود، ابوذر بود، مقداد بود، عمار بود و در رأس همه ی این ها خود امیرالمؤمنین (س) بود. ارزش های دینی حاکم بود، گذشت حاکم بود، ایثار حاکم بود، جوانمردی حاکم بود، محبت حاکم بود، صفا حاکم بود، متأسفانه به این دو دلیلی که اشاره کردم، این فرهنگ عوض شده است. اگر از ما سؤال کنند که هدف گذاری مولا امیرالمؤمنان (س) در مجموعه ی خطبه ها، نامه ها و کلمات حکمت آمیز چه هست؟ می گوییم که آن فرهنگ را حضرت می خواست اصلاح کند. خیلی هم کار سختی بود. بیست و پنج سال یک مسیر دیگری را رفته بودند. اگر از ما سؤال کنند که حضرت موفق شدند یا نه؟ جواب می دهیم موفقیت کامل نه، نسبی بود. چون حضرت در این پنج سال درگیر سه جنگ تحمیلی داخلی شدند که خیلی از قوای امیرالمؤمنان (س) این سه جنگ به خود اختصاص داد و بعد هم حضرت به شهادت رسید. از جمله تغییر فرهنگ ها این بود که مردم خیلی دچار تکبر و غرور شده بودند. تعصب جاهلی را دوباره برگردانده بودند. مثلاً در تاریخ هست که سر یک چیزهای جزئی این طایفه با آن طایفه دعوا می کرد و این ها برای آن ها شمشیر می کشیدند و این ها به کمک یار خود می آمدند. یار کشی در مسائل باطل می کردند. در مسائلی که حقی نبود.

ص: 6534

اگر بخواهیم هدف گذاری این خطبه را مخصوصاً در میان مجموعه ی نهج البلاغه، خطبه ی 192 طولانی ترین خطبه است که حضرت می خواهد این بُعد تغییر فرهنگ در این فضا را بگوید که مردم آدم های متکبری شدند، گذشت در آن ها نیست، تواضع در آن ها نیست، تکبر در آن ها زیاد است و تعصب های جاهلی زیاد است. حضرت می خواهد این را اصلاح کند. این خطبه را کسانی که آمدند تقسیم کردند و گفتند که می شود به بیست بخش تقسیم کرد. خطبه ی قاصعه را به یک تقسیم، به بیست پخش تقسیم کردند.

خود سید رضی (رضوان الله علیه) در آغاز قبل از این که خطبه را شروع کنند «و من النّاس من يسمّى هذه الخطبة بالقاصعه» این خطبه را کوبنده شروع می کند. حضرت چه چیزی را می کوبد؟ آن فرهنگ های غلط حاکم بر جامعه را می کوبد. «و هي تتضمن ذم إبليس لعنه اللّه، على استكباره» حضرت در این خطبه، ابلیس را به خاطر همان استکباری که داشت، مذمت می کند و می گوید که عبرت بگیرید، ببینید آخر ابلیس به کجا رسید. به خاطر همان تکبر و غرور و تعصبی که داشت، پایان او چه شد. «و تركه السجود لآدم عليه السلام» مذمت این که حاضر نشد که به حضرت آدم سجده کند. «و أنه أول من أظهر العصبية» حضرت تأکید می کنند که ابلیس اول کسی بود که تعصب جاهلی دارد. تعصب خوب است اما تعصب در مسائل حق و نه تعصب در باطل. «و أنه أول من أظهر العصبية و تبع الحمية، و تحذير الناس من سلوك طريقته» حضرت مردم را بر

ص: 6535

حذر می دارند از این که مسیر شیطان و مسیر ابلیس را ادامه ندهید. پس این فضای این خطبه و شأن نزول این خطبه ی طولانی ترین خطبه است.

«الْحَمْدُ لِلَّهِ» همه ی خطبه ها با حمد و ثنای الهی شروع می شود و باز عرض کردم که حضرت در هر خطبه ای که حمد خدا را می گویند، مدل حمد ایشان با خطبه ی دیگر متفاوت هست. اگر کسی مجموعه ی خطبه های امیرالمؤمنان را نگاه کند، یک مدل یاد می گیرد که ما چه طور باید حمد خدا را بگوییم.

شریعتی: حمد خدا متناسب با محتوای خطبه است.

حجت الاسلام حسینی قمی: همین جا متناسب با مضمون خطبه است. معمولاً می دانیم که ما در سخنرانی ها یک خطبه ی واحد می خوانیم. قالب سخنران ها این جور هستند. وقتی که چهل سال، پنجاه سال منبر می رود، همیشه یک خطبه را انتخاب می کند ولی امیرالمؤمنین (س) که امیر بیان است، در هر خطبه ای یک مدل حمد را به ما هم یاد می دهند. «الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي لَبِسَ الْعِزَّ وَ الْكِبْرِيَاءَ» حمد آن خدایی که لباس عزت و کبریا بر تن او است. «وَ اخْتَارَهُمَا لِنَفْسِهِ دُونَ خَلْقِهِ» لباس عزت و لباس عظمت اختصاص به پروردگار دارد. ما کی هستیم که بخواهیم ادعایی داشته باشیم. آن جلسه این شعر را خواندیم که مولوی می گوید که:

پشه کی داند که این باغ از کی است/ نوبهاران زاد و مرگش دی است

واقعاً نمی خواهیم کسی جسارت کند و واقعاً می خواهیم ما حساب خود را در حساب دنیا و این عالم با عظمت، واقعاً

ص: 6536

ما این جوری هستیم. ایشان هم نمی خواهد به کسی جسارت کند. در مقابل خلقت آسمان و زمین و افلاکی که میلیاردها سال از عمر آن گذشته است و شاید میلیاردها سال دیگر از عمر آن باقی مانده باشد، ما که شصت سال، هفتاد سال، صد سال چی به حساب می آییم در مقابل این میلیاردها سال دنیا و عمر دنیا و افلاک و آسمان ها و زمین. واقعاً هیچی نیستیم. پشه کی داند، واقعاً مثل همین پشه که در یک باغی می آید که این باغ عمر پنج هزار ساله دارد. حالا این پشه نوبهاران زادش و مرگش دی است. بهار به دنیا می آید و دی از دنیا می رود. ما هم همین طور هستیم. در عالم میلیاردی وقتی حساب کنیم، هفتاد سال، هفتاد سال، پنج سال این عمر خیلی کوتاه است و مثل یک سایه است. در تعبیرات ائمه (س) خیلی این آمده است. بنابراین ما نباید ادعایی کنیم. ما چه داریم که بخواهیم ادعایی کنیم. به تعبیر امیرالمؤمنین (س) در بحث حکمت های حضرت می فرماید که «مِسْكِينٌ ابْنُ آدَم » (بحار الأنوار (ط - بيروت)/ ج 75/ ص: 84) بیچاره بنی آدم. «تَقْتُلُهُ الشَّرْقَةُ» یک قطره آب می تواند قاتل او باشد. ما این آب را که می نوشیم، این لطف الهی است که موقع نوشیدن آب، آن دریچه ی تنفسی بسته می شود که آب وارد مسیر خود شود. اگر مسیر دریچه ی تنفسی ما یک ذره دیرتر بسته شود و آب درون آن دریچه برود، آدم چهار تا سرفه می کند تمام می شود اما می دانید که کسانی بودند که با این

ص: 6537

قطره ی آب و با این لقمه ی غذا، جان آن ها گرفته شده است. مخصوصاً سالمندان خیلی مواظب باشند که موقع غذا خوردن، صحبت نکنند. نشسته غذا بخورند، خوابیده غذا نخورند. انسان این قدر ضعیف است که می تواند یک قطره آب قاتل او باشد. پس ما چه ادعایی داریم.

«الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي لَبِسَ الْعِزَّ وَ الْكِبْرِيَاءَ» آن خدایی که تمام عزت و عظمت و تمام جلال برای او است و ما هیچ هستیم. «وَ اخْتَارَهُمَا لِنَفْسِهِ دُونَ خَلْقِهِ» این عزت و این جلال و این کبریا برای خدا است و برای ما نیست. ما چیزی نیستیم. «وَ جَعَلَهُمَا حِمًى وَ حَرَماً عَلَى غَيْرِهِ» مرز دیگران و مرز الهی همین است. جلال و عظمت و کبریا است. در قنوت نماز عید فطر می خوانیم که «ُاللَّهُمَّ أَهْلَ الْكِبْرِيَاءِ وَ الْعَظَمَةِ» (المقنعة/ ص: 194) همه ی کبریا و عظمت برای خدا است. «وَ أَهْلَ الْجُودِ وَ الْجَبَرُوت» ای خدایی که تمام عالم برای تو است و تمام عظمت ها برای تو است «وَ جَعَلَهُمَا حِمًى وَ حَرَماً عَلَى غَيْرِهِ» مرز الهی و مخلوقات او همین است که تمام عظمت برای پروردگار است. «وَ اصْطَفَاهُمَا لِجَلَالِهِ» این عزت و عظمت را برای جلال خود انتخاب کرده است. «وَ جَعَلَ اللَّعْنَةَ عَلَى مَنْ نَازَعَهُ فِيهِمَا» خداوند لعنت کرده است که هر کسی را که بخواهد در این جلال و کبریاء با خدا نزاع کند. مثل ابلیس که این دعوا برای او پیش آمد که حضرت اشاره می کند. چون در بحث تکبر و تواضع یک بحث تکبر این است که ما راجع به رفیق و دیگران به کار ببریم و

ص: 6538

یک بحث تکبر هم این است که نسبت به پروردگار باشد. «إِبْليس أَبى وَ اسْتَكْبَرَ» (بقره/ 34) که استکبار او راجع به پروردگار بود. ما اگر بندگی نکنیم و یک وقت بگوییم که اشتباه کردیم و خدایا ما را ببخش و می دانیم که اشتباه کردیم. حالا نماز نخواندیم، می خوانیم و گردن کشی نمی کنیم. گردن کلفتی نمی کنیم. اگر گردن کلفتی کنیم و همان کاری که ابلیس کرد، تکبر در برابر پروردگار می شود. «وَ جَعَلَ اللَّعْنَةَ» خداوند بندگانی را که بخواهند در این جلال و کبریاء فکر کنند که ما هم یک چیزی هستیم، این ها را از رحمت خود دور می کند. «ثُمَّ اخْتَبَرَ بِذَلِكَ» خدا می خواهد که امتحان کند، چه کسانی تسلیم عظمت و جلال او هستند «مَلَائِكَتَهُ الْمُقَرَّبِينَ» آزمون از فرشتگان شروع شده است. از اولین انسانی که خداوند خلق کرد، حضرت آدم بلافاصله آزمون را شروع از فرشتگان کرد. «لِيَمِيزَ الْمُتَوَاضِعِينَ مِنْهُمْ مِنَ الْمُسْتَكْبِرِينَ» که ببیند کدام فرشتگان متواضع هستند و کدام مستکبر هستند. «فَقَالَ سُبْحَانَهُ وَ هُوَ الْعَالِمُ بِمُضْمَرَاتِ الْقُلُوبِ» نه این که حالا خدا می خواست که امتحان کند، خود بداند، نه عالم است اما مثل یک معلمی که می دانید در یک مدرسه و در یک کلاس که اگر از یک معلمی بپرسید که نمره ی این دانش آموزان قبل از امتحان چند است؟ می داند و می گوید که من یقین دارم در این امتحانی که می خواهم بگیرم، این نفر اول است. یقین دارم که این نفر دوم است و رتبه ی او دوم است. یقین دارم که آن نفر آخر است اما در

ص: 6539

عین حال امتحان می گیرد که برای این که کسی نگوید که از ما امتحان نگرفتی. اگر امتحان می گرفتی، من اول می شدم. لذا امیرالمؤمنان هم می فرماید نه این که خدا امتحان بگیرد برای این که خود او بداند «لِيَمِيزَ الْمُتَوَاضِعِينَ» «وَ هُوَ الْعَالِمُ بِمُضْمَرَاتِ الْقُلُوب وَ مَحْجُوبَاتِ الْغُيُوبِ» خدا همه ی پنهان دل ها را می داند اما می خواهد امتحان کنیم که ما بدانیم.

بعد حضرت این آیه را اشاره کردند که سوره ی مبارکه ی ص است آیه 71 به بعد است. «إِنِّي خالِقٌ بَشَراً مِنْ طِينٍ فَإِذا سَوَّيْتُهُ وَ نَفَخْتُ فِيهِ مِنْ رُوحِي فَقَعُوا لَهُ ساجِدِينَ فَسَجَدَ الْمَلائِكَةُ كُلُّهُمْ أَجْمَعُونَ إِلَّا إِبْلِيس» این داستان سجده بر حضرت آدم که همه سجده کردند و ابلیس حاضر نشد. «اعْتَرَضَتْهُ الْحَمِيَّةُ» همان تعصب و همان تکبر «فَافْتَخَرَ عَلَى آدَمَ بِخَلْقِهِ» گفت نه من چه طور بر آدم سجده کنم. «خَلَقْتَني مِنْ نارٍ وَ خَلَقْتَهُ مِنْ طين » (اعراف/ 12) من از آتش هستم و او از گل است. چه طور آتش بر گل سجده کند.

یک وقتی در شرح خطبه ی دوم اشاره کردیم، به قول ملاصدرا که خیلی تعبیر لطیفی دارد. می گوید که شیطان این چند تا را یاد او رفت که درست است که «خَلَقْتَني مِنْ نارٍ وَ خَلَقْتَهُ مِنْ طين » این از گل است و تو از آتش هستی ولی این آدمی است که «لِما خَلَقْتُ بِيَدَي » (ص/ 75) دست ساز خود خدا است. این آدمی است که «وَ نَفَخْتُ فيهِ مِنْ رُوحي » (حجر/ 29) از روح خود در او دمیدم. سوم این آدمی است که معلم فرشتگان خواهد شد. «وَ عَلَّمَ آدَمَ

ص: 6540

الْأَسْماءَ كُلَّها» (بقره/ 31) این آدمی است که مسجود همه ی فرشتگان است. این مقایسه ها که من از آتش هستم. اولاً چه کسی گفته است که آتش مقدم بر گل هست؟ خدا می گوید که انسان دست ساز من است و مسجود فرشتگان است و ثالثاً معلم همه ی انسان ها است و معلم فرشتگان هست.

«فَافْتَخَرَ عَلَى آدَمَ بِخَلْقِهِ» گفت که خلقت من بالاتر است. «وَ تَعَصَّبَ عَلَيْهِ لِأَصْلِهِ» گفت که اصل ما بالاتر است. «فَعَدُوُّ اللَّهِ إِمَامُ الْمُتَعَصِّبِينَ وَ سَلَفُ الْمُسْتَكْبِرِينَ» دشمن خدا و امام و پیشوای متعصبین. «سَلَفُ الْمُسْتَكْبِرِينَ» نفر اول مستکبرها و متعصب ها شیطان است. «الَّذِي وَضَعَ أَسَاسَ الْعَصَبِيَّةِ» پایه و اساس عصبیت را شیطان گذاشت. «وَ نَازَعَ اللَّهَ رِدَاءَ الْجَبَرِيَّةِ» در گناه آدم مرحله به مرحله پیش می رود. بارها این آیه را اشاره کردیم که «وَ لا تَتَّبِعُوا خُطُواتِ الشَّيْطان » (بقره/ 168) قرآن قدم ها را می گوید که شیطان قدم به قدم، آدم را پیش می برد. خود او هم این طور قدم به قدم رفت. اول گفت که من به آدم سجده نمی کنم اما «وَ نَازَعَ اللَّهَ رِدَاءَ الْجَبَرِيَّةِ» با عظمت خدا دارد نزاع می کند. «وَ ادَّرَعَ لِبَاسَ التَّعَزُّزِ وَ خَلَعَ قِنَاعَ التَّذَلُّلِ» لباس تکبر به تن کرد و لباس خضوع و خشوع را از تن خود بیرون آورد. «أَلَا [يَرَوْنَ ] تَرَوْنَ كَيْفَ صَغَّرَهُ اللَّهُ بِتَكَبُّرِهِ» امام فرمود که نمی بینید آن تکبر کرد و خدا چه طور او را کوچک کرد. «صَغَّرَهُ اللَّهُ» خدا او را چه طور به خاطر تکبر کوچک کرد. «وَ وَضَعَهُ بِتَرَفُّعِهِ» خداوند او را پایین آورد به خاطر این که خود را

ص: 6541

می خواست بالا ببرد. «فَجَعَلَهُ فِي الدُّنْيَا مَدْحُوراً» خداوند او را در دنیا مدحور قرار داد. «وَ أَعَدَّ لَهُ فِي الآْخِرَةِ سَعِيراً» آتش او در جهنم آماده است و در دنیا هم مطرود شده است. هر کسی می خواهد قرآن بخواند و هر کاری که انجام بدهد، «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيم . َأَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيمِ». یعنی شروع هر کاری «َأَعُوذُ بِاللَّهِ السَّمِيعِ الْعَلِيمِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيمِ» (الفقه المنسوب إلى الإمام الرضا عليه السلام/ ص: 105)

«وَ لَوْ أَرَادَ اللَّهُ أَنْ يَخْلُقَ آدَمَ مِنْ نُورٍ» امیرالمؤمنین (س) می فرماید که شیطان گفت که نه این گل است و من به گل سجده نمی کنم. من آتش هستم و این گل است. من به گل سجده نمی کنم. حضرت می فرماید اگر خدا می خواست که این کار را نکند، آدم را یک جوری درست می کرد که شیطان این بهانه را دیگر نگیرد. «مِنْ نُورٍ يَخْطَفُ الْأَبْصَارَ ضِيَاؤُهُ وَ يَبْهَرُ الْعُقُولَ رُوَاؤُهُ وَ طِيبٍ يَأْخُذُ الْأَنْفَاسَ عَرْفُهُ » اگر خداوند انسان را یک جوری می آفرید که سه ویژگی داشت که «مِنْ نُورٍ يَخْطَفُ الْأَبْصَارَ ضِيَاؤُهُ» از نور خلق می کرد که آهای شیطان و ملائکه به این سجده کنید. یک نوری که نور او چشم را برباید. اصلاً نتواند نگاه کند. دوم: «وَ يَبْهَرُ الْعُقُولَ رُوَاؤُهُ » وقتی که آدم نگاه می کند، رواؤهُ یعنی زیبایی. زیبایی او عقل انسان را مبهوت کند. سوم: «وَ طِيبٍ» بوی خوشی داشته باشد که «يَأْخُذُ الْأَنْفَاسَ عَرْفُهُ » شامه ی انسان را مسخّر کند. نه عذر و بهانه داشته باشد و دیگر همه سجده می کردند. اصلاً صف می کشیدند.

ص: 6542

ما برای چه باید به این گل سجده کنیم. اگر خدا یک جوری سجده می کرد که تلالؤ نوری داشت و عطر آن به مشام می رسید و بوی خوشی داشت. به تعبیر امیرالمؤمنین، زیبایی آن انسان را مبهوت می کرد. خب اگر این جوری بود که «لَفَعَلَ» حتماً به او سجده می کردید و لازم نبود که امتحان شوید. دیگر امتحان نبود. «وَ لَوْ فَعَلَ لَظَلَّتْ لَهُ الْأَعْنَاقُ خَاضِعَةً» همه حاضر بودند که سجده کنند. «وَ لَخَفَّتِ الْبَلْوَى فِيهِ عَلَى الْمَلَائِكَة» آزمون آن خیلی سبک بود. دیگر کاری نداشت و همه صف می کشیدند که برویم این چهره ی نورانی را ببینیم که این چه منظری دارد و چه عطری دارد. یک سجده چی هست، ما صد تا سجده می کنیم. اما خدا چون می خواهد امتحان کند، می گوید که به این گل سجده کنید. آن وقت می آید که مقایسه می کند که او از نار است و او از گل است. آزمون سنگین الهی است. «وَ لَكِنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ يَبْتَلِي خَلْقَهُ بِبَعْضِ مَا يَجْهَلُونَ أَصْلَهُ» خداوند بندگان خود را به چیزهایی که «يَجْهَلُونَ أَصْلَهُ» است، امتحان می کند. این چه چیزی است و برای چه باید این کار را انجام بدهیم و برای چه باید سجده کنیم و برای چه باید این عبادت را انجام بدهیم؟ چرا؟ «تَمْيِيزاً بِالاخْتِبَارِ لَهُمْ» می خواهد ببیند که این ها بنده هستند یا نه.

در یک روایتی داریم که همین ابلیس به خداوند گفت که خدایا من را از این سجده معاف کند. این حدیث در منابع قدیمی ما هست. از سجده معاف کند، من عبادتی برای

ص: 6543

تو انجام می دهم که احدی چنین عبادتی نکرده باشد ولی این را از من نخواه. چه جوابی آمد؟ نهج البلاغه درس است. همین درس در بحث امروز ما باشد، کافی است. وقتی ابلیس گفت که این سجده را بردار و من عبادتی می کنم که احدی تو را این جور عبادت نکرده باشد، از جانب خدا خطاب آمد که «إِنَّمَا أُرِيدُ أَنْ أُعْبَدَ مِنْ حَيْثُ أُرِيدُ لَا مِنْ حَيْثُ تُرِيد» (تفسير القمي، ج 1، ص: 42) آن چیزی را که من می گویم باید عمل کنی. این خیلی مهم است. «إِنَّمَا أُرِيدُ أَنْ أُعْبَدَ مِنْ حَيْثُ أُرِيدُ لَا مِنْ حَيْثُ تُرِيد» آن مسیری که من می گویم. نه این که ما بیاییم تشخیص بدهیم که ما این را نمی پسندیم و این را که می پسندیم. خدایا این نماز سخت است ولی هر چه تو بخواهی پول در راه خدا می دهیم. مثلاً پوشش و حجاب و عفاف و پاکی و پاکدامنی خیلی سخت است، این را از ما نخواه ولی نماز شب برای تو می خوانیم. من قول می دهم که نماز شب من ترک نشود اما عفاف و پاکدامنی و مواظب چشم خود باش و مواظب چشم خود باش و ارتباط با نامحرم نداشته باش، این ها را از ما نخواه. من هر شب نماز شب می خوانم. همان خدایی که گفته است که نماز شب و همان خدا این ها را هم گفته است و این ها را هم قابل جابه جایی نیست. این عبارت را صد بار بخوانیم، این خیلی حدیث لطیفی است و آدم صد بار هم بخواند، دل او می خواهد صد بار دیگر

ص: 6544

هم بخواند «إِنَّمَا أُرِيدُ أَنْ أُعْبَدَ مِنْ حَيْثُ أُرِيدُ لَا مِنْ حَيْثُ تُرِيد» از آن مسیری که من می گویم و نه از مسیری که تو می گویی. «وَ لَكِنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ يَبْتَلِي خَلْقَهُ بِبَعْضِ مَا يَجْهَلُونَ أَصْلَهُ» خدا بندگان خود را به چیزهایی که نمی دانند اصل آن چه هست، امتحان می کند. «تَمْيِيزاً بِالاخْتِبَارِ لَهُمْ» می خواهد امتحان آن ها را بیان کند. «وَ نَفْياً لِلِاسْتِكْبَارِ عَنْهُمْ» این ها مستکبر هستند و تکبر دارند یا ندارند. «وَ إِبْعَاداً لِلْخُيَلَاءِ مِنْهُم» می خواهد این حالت تکبر و تعصب را از بندگان دور کند. خیلی جالب است که بعضی از شارعین نهج البلاغه هم همین جا اشاره کردند از این جا معلوم می شود که بعضی از فلسفه ی احکام برای ما روشن نیست، برای همین جهت است. ما در بحث فلسفه ی احکام چرا باید این عبادت را انجام بدهیم. خب یک سری احکام، فلسفه ی آن روشن است ولی واقعاً بعضی از آن ها روشن نیست. الان ما هزار و چهارصد سال از خاتم النبیین گذشته است و چه قدر از حضرت ابراهیم گذشته است؟ نمی دانیم. حالا حضرت ابراهیم رفته است و شیطان را سنگ زده است. آن داستان رمی شیطان که حالا ما بلند شویم و این همه چند میلیون حاجی برود که برای چه به این ستون سنگ بزند و معنای این چه هست؟ این حکمت آن چه هست؟ برای چه ما این رمی جمرات را انجام بدهیم؟ حالا طواف را ما می فهمیم، سعی را می فهمیم و قربانی را می فهمیم اما رمی جمره چه هست. آن یک ابلیسی بود که تمام شد

ص: 6545

که الان کجا است. برای چه باید این همه حاجی بیاید؟ امیرالمؤمنان می فرماید که نه خدا می خواهد شما را امتحان کند. تعبد که عرض کردم که یک سلسله فلسفه ی احکام روشن است و مسلم است و معلوم است اما آیا اگر یک حکمی، فلسفه ی آن روشن نبود و حکمت آن روشن نبود، ما انجام ندهیم. اصلاً خدا می خواهد که ما را با همین امتحان کند. حضرت در ادامه ی همین خطبه مثال می زند و می فرماید که اصلاً اصل حج بیت الاحرام، این ثقیفه بود و مسجد الاحرام را کجا بردی. گرم ترین نقطه ی عالم که تمام کوه است، شما ببینید الان با این همه پیشرفت، شما هنوز نمی توانید در آن جا یک درخت و یک سایه بانی درست کرد. خب این خانه ی خود را در اروپا می بردی و یک جای باصفا می بردی و آدم یک زیارت می رفت و یک سیاحتی هم می کرد. آخر کجای عالم بردی. حضرت در این خطبه جواب می دهد. می فرماید بله اتفاقاً خدا همین جوری می خواست امتحان کند. اگر یک جای خوش آب و هوا بود که همه می رفتند اما من گفتم که این جا که من می گویم بروید و آن جوری که من می گویم، هفت تا این جا طواف کن و هفت تا این جا صفا و مروه بیا و سنگ به شیطان بزن و تقصیر کن و موی خود را بزن و حلق کن و یک چیزهایی که ما نمی دانیم. فلسفه ی بعضی از احکام را می دانیم و فلسفه ی بعضی از احکام را

ص: 6546

نمی دانیم. باز تأکید می کنم که این بحث خیلی مهم است. یک سری از فلسفه ی احکام معلوم است. آقا حکمت احکام الهی چیست؟ حکمت روزه چیست؟ واقعاً حکمت آن معلوم است و خیلی هم روشن است. اما حکمت یک سری از احکام معلوم نیست. خدا می گوید آقا من دارم فرمان می دهم قبول دارید، الاهیت و الوهیت من را قبول دارید؟ خدایی من را قبول دارید؟ من را حکیم می دانید؟ اگر می دانید باید تسلیم باشید. خدا شهید مطهری را رحمت کند، یک وقت این مثال را می زند مثال خیلی روشنی است. شما پیش پزشک می روید این حکیم است، این پزشک است، این طبیب است، این حاذق است، او را قبول دارید. می گوید این قرص را بخورید، اثر آن این است. این شربت را بخورید، این کپسول. این را من برای شما نمی توانم تشریح کنم. شما سواد آن را ندارید که من بگویم ولی مطمئن باش برای شما نافع است. ما نمی گوییم تا حکمت آن را ندانیم مصرف نمی کنیم می گوییم به حکیم مراجعه کردیم حکیم گفته است قبول است. طبیب است، حاذق است، قبول است. اگر ما خداوند متعال را حکیم می دانیم خدا می-خواهد عبودیت ما را امتحان کند.

شریعتی: از این نمونه های تعبد مخصوصاً در طهارت خیلی زیاد به آن مبتلا هستیم.

حجت الاسلام حسینی قمی: یعنی انسان بپذیرد، حرفی نداشته باشد عرض کردم سر یک قرآن است. «وَ ما جَعَلْنا عِدَّتَهُمْ إِلاَّ فِتْنَةً لِلَّذينَ كَفَرُوا لِيَسْتَيْقِنَ الَّذينَ أُوتُوا الْكِتابَ» (مدثر/31) این جا هم امیرالمومنان (س) به همین مطلب اشاره می

ص: 6547

فرماید «وَ لَكِنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ يَبْتَلِي خَلْقَهُ بِبَعْضِ مَا يَجْهَلُونَ» همان هایی که نمی دانند خدا می خواهد اینها را امتحان کند. «فَاعْتَبِرُوا بِمَا كَانَ مِنْ فِعْلِ اللَّهِ بِإِبْلِيس » این جمله را بخوانم نتیجه گیری کنم. فاعتبروا، عبرت بگیرید. پس ابلیس چه کار کرد؟ خدا خواست او را امتحان کند، فرشتگان را امتحان کرد، ابلیس را امتحان کرد، ابلیس حاضر نشد، تکبر کرد. تواضع نکرد. گفت من از چه آفریده شدم، او از چه آفریده شده است. تمام عبادت های او از بین رفت. «إِذْ أَحْبَطَإ عَمَلَهُ الطَّوِيل » عزیزان نهج البلاغه است که ما مهمان این سفره نورانی هستیم. خیلی تکان دهنده است «إِذْ أَحْبَطَإ عَمَلَهُ الطَّوِيل » عمل طولانی آن «جَهْدَهُ الْجَهِيدَ» تمام تلاش های او از بین رفت. «وَ كَانَ قَدْ عَبَدَ اللَّهَ سِتَّةَ آلَافِ سَنَةٍ» شش هزار سال بندگی کرده بود. همه از بین رفت. «لَا يُدْرَى أَ مِنْ سِنِي الدُّنْيَا أَمْ مِنْ سِنِي الْآخِرَة» این شش هزار سال، 6000 سال دنیا است یا 6000 سال آخرت؟ آخرت قرآن کریم می فرماید «يَوْمٍ كانَ مِقْدارُهُ خَمْسينَ أَلْفَ سَنَة» (معراج/4) یک روز آن پنجاه هزار سال است. سوره معراج ببینید: «تَعْرُجُ الْمَلائِكَةُ وَ الرُّوحُ إِلَيْهِ في يَوْمٍ كانَ مِقْدارُهُ خَمْسينَ أَلْفَ سَنَة» (معراج/4) پنجاه سال را ضرب در 6000 سال ... حضرت می فرمایند این 6000 سال عبودیت کرده است. «لَا يُدْرَى عَنْ كِبْرِ سَاعَةٍ وَاحِدَة» به خاطر یک ساعت تکبر همه این عبادت های خود را از دست داد و از بین برد. به هر حال پیام کلام امیرالمؤمنین (س) در یک جمله عرض کردیم حضرت هدف-گذاری ایشان این است که آن روحیاتی

ص: 6548

که در این 25 سال پیدا شد اینها را اصلاح کند. گاهی انسان ها عجیب گرفتار تکبر می شوند. من شرح احوال علما را می دیدم خیلی داستان های زیادی می دیدم. گاهی عمداً خودشان در یک شرایطی قرار می دادند که تمرین تواضع بکنند، تمرین فروتنی بکنند. تمرین شکستن خودشان را. من یک کتابی می دیدم جلد چهارم این جرعه از خاطرات و مطالبی که از آیت الله شبیری زنجانی هست، دیدم ایشان قصه جالبی نقل کردند نوشتند یک وقتی مرحوم ملاهادی سبزواری سر درس خود در سبزوار درس می گفته است. شاگردها سر درس منتظر بودند که استاد بیاید و درس را امروز شروع کند. چند تا طلبه تازه وارد کرمانی نشسته بودند تا استاد بیاید. استاد که وارد می شود همه به احترام قیام می کنند. اینها وارد نمی شوند. اینها تا این آقا را می بینند یک دفعه مات و مبهوت و جا می خورند. تمام مدتی هم که ملاهادی درس می گفته است اینها به جای این که درس را گوش کنند با هم حرف می-زدند. درس تمام می شود استاد می رود، شاگردها اعتراض می کنند. می گویند آقا درس را گوش نکردید، به احترام استاد بلند نشدید، بعد هم تمام مدت حرف می زدید، این چه کاری بود. گفتند ما وقتی این آقا را دیدیم یاد یک داستانی افتادیم که آن چنان مبهوت و متحیر شدیم که دیگر نتوانستیم تا آخر درس حواسمان به درس باشد. گفتند چه؟ گفتند ما اهل کرمان هستیم، در کرمان زندگی می کردیم. یک روزی یک آقایی آمد، یک قافله حجی آمد، یک

ص: 6549

آقایی آمد گفت من دیگر توانایی رفتن تا شهر خودم را ندارم. اگر می شود در مدرسه علمیه پیش شما طلبه ها بمانیم. گفتند که مدرسه مال طلاب علوم دینی است، وقف است، وقف باید به همان مسیر خودش عمل بشود. شما که طلبه نیستید نمی شود. خادم مدرسه گفت آقا در حجره خادم می آید. گفتند این اتاق خادم هم برای خادم است کسی به مدرسه و طلبه ها خدمت کند. این آقا گفت من خدمت می کنم که آن مشکل وقف هم حل شود. این در این حجره آمد و به ما خدمت می کرد. هر کاری داشتیم به این آقای خادم می گفتیم. تقریباً یک دو سالی گذشت این آقای خادم شریک این خادم شد و مفصل این جا ماند. امروز ما سر درس آمدیم تا این آقا وارد شد یک مرتبه دیدیم همان آقای ملاهادی سبزواری همان است که دو سال ناشناس در حوزه آمده است، در اتاق خادم و خادم ما بوده است. شخصیتی مثل ملاهادی سبزواری. جالب این ایامی آن جا بوده است همین ها کتاب های سبزواری را بحث می کردند، منظومه را بحث می کردند. این آقا به روی خود نمی آورده است که صاحب این کتاب این است. گاهی خودشان را عمداً در یک شرایطی قرار می دادند تمرین تواضع کنند. من یک حدیث بخوانم. الان ما چه کار کنیم آدم متواضعی باشیم؟ چه کار کنیم وسوسه آن کاری که شیطان کرد در ما نباشد؟ من در بحار علامه مجلسی (ره) برای آشنایی عزیزان که حتماً عزیزان آشنا هستند جلد 70 یک باب دارد، باب الکبر.

ص: 6550

50 صفحه تمام آیات در این موضوع حدود 40 _ 50 تا حدیث آورده است از این 40 _ 50 تا حدیث فقط یک دانه آن را در این جلسه بخوانم. حدیث از کافی شریف از امام صادق (ع) نقل کرده است «من التواضع» الان بحث سجده بر آدم و خدا ما را این جوری امتحان کند نیست. می خواهید امتحان کنیم ما آدم متواضعی هستیم یا متکبری هستیم بسم الله. امام صادق چهار تا نشانه برای تواضع هست. فرمود 1 _ «أَنْ تُسَلِّمَ عَلَى مَنْ تَلْقَى ». سجده بر آدم نیست، «خلقتنی من النار، خلقته من التین. تُسَلِّمَ عَلَى مَنْ تَلْقَى». به هر کسی سلام کنید. من آدرس خیلی نزدیک بگویم. الان ظهر دارید خانه می روید شما به خانمت سلام کن، چه اشکالی دارد. در حالات پیامبر داریم هیچ کس سبقت در سلام بر پیامبر نمی گرفت. گاهی می رفتند یک گوشه ای خودشان را پنهان می کردند، حضرت می گفت کسی که آن جا هستی سلام علیکم. من گفتم ما مردها گاهی گرفتار اخلاق های بدی می شویم آقا در خانه می رود توقع دارد حتماً خانم به او سلام کند. در خانه رفته است خانم متوجه نشده است یک مقدار سرفه می کند، سر و صدا می کند که حاج خانم بداند من آمده ام تو باید به من سلام کنی. در حالات پیامبر هست فرمود خمسٌ من پنج ویژگی را کنار ... یکی از آنها تسلیم علی السبیان، سلام به کوچکتر است. شما به همسرت سلام کن. دوم: «تَتْرُك المِرَاءَ وَ إِنْ كُنْتَ مُحِقّاً». مراء یعنی جدال، بگو مگو، دعوا درست

ص: 6551

کردن. ولو حق با شما است. بسیاری از دعواهای خانوادگی منشأ آن این است که آقا یک چیزی می گوید خانم یک چیزی. یک آقایی خودش به من می گفت. من مدت ها بود با عیالم دعوایم می شد، او یک چیزی می گفت، من می گفتم و ... حالا یک راه حلی پیدا کردم دیگر دعوا نیست. شما در رسانه بگویید. حالا خانم یک وقت یک چیزی می گوید من سکوت می کنم. سکوت کردم او می بیند من چیزی نمی گویم، دعوا تمام می شود. یا آقا یا خانم، فرقی ندارد، آقای محترم، خانم آقا یک چیزی گفت شما سکوت کنید. تَتْرُك المِرَاءَ وَ إِنْ كُنْتَ مُحِقّاً. بگو و مگو را ترک کنید. سوم: وَ أَنْ لَا تُحِبَّ أَنْ تُحْمَدَ عَلَى التَّقْوَى ، آدم خوبی هستی ولی نباید دنبال تعریف مردم از خوبی های خود باشید. خدا باید بداند. امیرالمؤمنان در نهج البلاغه راجب رزمندگان صدر اسلام دارد، فرمود: «الاجر عند الله تحمد علی التقوی» و چهارم این شاید آسانترین آنها باشد: «أَنْ تَرْضى بِالْمَجْلِسِ دُونَ الْمَجْلِس » یک جلسه ای وارد شدید، جا نبود، جایگاه شما آن بالا است، همین جا بنشین. باور بفرمایید ما گاهی شب تا صبح خوابمان نمی برد که امشب یک جا رفته بودیم مهمانی شأن ما آن بالا بود، چرا شأن ما را پایین آوردند. اگر ما در این شأن جای مجلس، سلام به دیگری، ترک جدال نتوانستیم خودمان را درست کنیم آن وقت می توانیم اگر خدا به ما گفت آقا باید برای آدم [سجده کنید]، آن وقت ابلیس می شویم. حالا ابلیس آزمونش به سجده بر آدم

ص: 6552

بود، ما آزمون مان به سلام بر همسرمان است. سلام به رفیق مان است. این آزمون بسیار سنگینی است که عرض کردم امیرالمؤمنان این که طولانی ترین خطبه را به این موضوع اختصاص دادند به خاطر همین اهمیت آن است.

شریعتی: خیلی از شما ممنون و متشکر هستم حاج آقای حسینی نکته های خوبی را شنیدیم، تنگرهایی که واقعاً برای ما لازم است. و این روایت ناب که «مَنْ تواضَعَ رَفَع اللّه ». ان شاءالله اهل تواضع باشیم. و ان شاءالله با فروتنی و افتادگی به آن جایی برسیم که باید برسیم. با سمت خدا مهمان لحظات ناب و نورانی شما هستیم. شرح خطبه قاصعه امیرالمؤمنین خطبه 192 را شنیدید. و حالا هم در دور هفتم قرآن کریم برنامه سمت خدا دوستان همراه ما امروز صفحه 4 را تلاوت خواهند کرد. آیات 17 تا 24 سوره مبارکه بقره بشنویم و تلاوت کنیم و برگردیم همراه شما و در کنار شما.

صفحه 4 قرآن کریم

شریعتی: اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم. دور هفتم ختم قرآن کریم را از دیروز با هم آغاز کردیم و ان شاءالله این استمرار داشته باشد و ان شاءالله انس ما با قرآن کریم بیشتر بشود، نکته قرآنی و اشاره قرآنی را حاج آقای حسینی بفرمایند که بعد خداحافظی کنیم.

حجت الاسلام حسینی قمی: من فقط اشاره کنم عزیزان یک جدیت بیشتری ان شاءالله در این دور جدید داشته باشند، هم توجه به آیات نورانی قرآن، هم مطالعه تفسیر. یک صفحه که خیلی خوب است ولی بیش از یک صفحه ان شاءالله زمان بگذارند. ببینید ما قرآنی

ص: 6553

می خوانیم. همین اولین صفحات است. الان این صفحه ای که تلاوت شد «وَ إِنْ كُنْتُمْ في رَيْبٍ مِمَّا نَزَّلْنا عَلى عَبْدِنا» تردید دارید که این معجزه الهی است «فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِنْ مِثْلِهِ وَ ادْعُوا شُهَداءَكُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ» همه جمع شوید، این ادعا تا امروز هست، همه جمع شوند اگر می توانند یک سوره کوچک مثل قرآن بیاورند. کسانی که آن همه با پیامبر دشمنی داشتند اگر می توانستند یک سوره کوچک مثل قرآن [بیاورند] حتماً در جواب پیامبر می آوردند. اگر قرآن معجزه است تا امروز معجزه است، تمام مفاهیم آن، تمام پیام های آن، تمام آیات آن، این معجزه جاودانه ای که خودش می گوید «نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ وَ إِنَّا لَهُ لَحافِظُون » (حجر/9) یک وقتی مفصل گفتیم این تنها کتاب آسمانی است که همچنان وعده الهی تا قیام قیامت است که بدون هیچ تحریفی، بدون یک حرف اضافه شدن از پیامبر به ما بعد از 1400 سال رسیده است. نباید این کتاب را قدر بدانیم. نباید اهل تلاوت آن باشیم. خواهش می کنم هم تلاوت را مقید باشند، هم تفسیر و هم مطالعه. یک گوشه زندگی ولو روزی نیم ساعت برای آن اختصاص بدهند ان شاءالله.

شریعتی: خیلی از شما ممنون و متشکرم حاج آقای حسینی عزیزمان. خیلی ممنون و متشکرم از این که همراه ما بودید و در کنار شما بهترین روزها را برای تک تک شما آرزو می کنم، برای شفای مریض ها دعا کنیم و مراقب سلامتی خودمان هم باشیم. حاج آقای حسینی دعا کنند، همه آمین بگوییم.

حجت الاسلام حسینی قمی: خدا قسم می دهیم به حق محمد

ص: 6554

و آل محمد همه آنهایی که به این جمع التماس دعا گفتند خدایا مریض هایشان، مخصوصاً بیماران کرونایی لباس عافیت بپوشان. گرفتاری های آنها را برطرف بفرما. حوائج خیریه و شرعیه آنها را برآورده به خیر بفرما. خدایا همه کسانی که چشم امید آنها به آمین این جمع است به حق صدیقه طاهره حاجت روایشان بفرما.

شریعتی: و این هفته یک تضرع جمعی و همگانی با توسل به دعای هفتم صحیفه نورانی سجادیه حسن ختام برنامه های ما است با هم همنوا بشویم علی آقای عرفانی برای ما خواهند خواند و همه ما بهره مند شویم تا فردا که ان شاءالله با حضور حاج آقای فرحزاد به شما سلامی دوباره خواهیم کرد.

99-09-16- شرح خطبه ی 192 نهج البلاغه (خطبه قاصعه)

حجت الاسلام حسینی قمی: سلام علیکم و رحمة الله. خدمت همه ی بینندگان عزیز سلام خالصانه دارم. «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيم » بحث ما خطبه ی 192 نهج البلاغه بود. خطبه ی قاصعه که طولانی ترین خطبه ی نهج البلاغه است. عرض کردیم که سید رضی در آغاز این خطبه می فرماید که «تتضمن ذم إبليس »؛ (نهج البلاغة (للصبحي صالح)/ ص: 285) حضرت، ابلیس را مذمت می کند به خاطر تکبری که داشت و حاضر نشد بر حضرت آدم سجده کند و حضرت مردم را بر حذر می دارند که دنباله رو شیطان و ابلیس نباشند. اگر از ما سؤال کنند که هدف گذاری نهج البلاغه و خطبه های امیرالمؤمنان چه هست؟ در یک جمله می گوییم که اصلاح فرهنگ حاکم بر جامعه است. یعنی متأسفانه در آن بیست و پنج سالی که امیرالمؤمنان خانه نشین بودند، به شدت فرهنگ جامعه تغییر پیدا کرد،

ص: 6555

مخصوصاً با دو عامل که اشاره کردیم. یکی ثروت های فراوانی که مسلمان ها بعد از فتوحات به دست آورده بودند و دوم ورود فرهنگ های مجاور به کشور اسلامی و غلبه بر حکومت اسلامی، خود این باعث شد که آن فرهنگی که زمان پیامبر حاکم بود، زمان پیامبر محصول حکومت پیامبر، شخصیت هایی مثل سلمان فارسی بود، مقداد بود، ابوذر بود، عمار بود، خود امیرالمؤمنان بود و این ها در رأس ارزش های اخلاقی بودند، گذشت بودند، معنویت بودند، دستگیری بودند، توجه اصلی آن ها نه این که دنبال مال دنیا نباشند اما زر اندوزی نداشتند. مال دنیا همه ی هدف آن ها نبود، وسیله برای خدمت به خلق بود، برای اداره ی زندگی خود آن ها بود. این فضا متأسفانه، فضای حاکم زمان پیامبر تغییر پیدا کرد. هم به دلیل ثروت هایی که به مردم اقبال کرده بود و تهاجم فرهنگی بود. «الناس على دين ملوكهم » (شرح الكافي-الأصول و الروضة (للمولى صالح المازندراني)/ ج 12/ ص: 536) به هر حال مخصوصاً دوران خلیفه ی سوم که خیلی هم طولانی بود، یک تأثیرات منفی در جامعه داشت.

شریعتی: یک جور عقبگرد به جاهلیت بود.

حجت الاسلام حسینی قمی: آن وقت امیرالمؤمنین می خواهد در این پنج سال، آن فرهنگ را اصلاح کند. کار بسیار سختی است یعنی به مردم بگوید برای این حالی که دنیا را داشته باشید، تلاش کنید. بارها عرض کردیم که هیچ کسی مثل امیرالمؤمنین(ع) کار عمرانی و آبادانی و تولید و کشاورزی نداشتند ولی بیش از همه گذشت داشتند. متأسفانه این ها فراموش شده بود و حضرت می خواهد که این را برگرداند. هدف گذاری خطبه ها این است. در این خطبه ی

ص: 6556

192 هم همین طور است. متأسفانه یکی از فرهنگ های غلطی که پیدا شده بود، تعصب های جاهلیت، قوم گرایی ها که ما برای این قوم هستیم، ما برای این قبیله هستیم و باید از قبیله ی خود دفاع کنیم. حالا کاری نداریم که حق هستیم یا باطل هستیم و کسی حرفی زده است، ما باید پای او بایستیم. مثل الان که گاهی پیش می آید که در محله، در قوم و خویش ها که می گویند یک کسی یک حرفی را زده و ما باید از او دفاع کنیم. حالا حق است یا باطل است، مهم نیست. در جریان های سیاسی که غوغا می کند. این همفکری ما است، هم حزبی ما است، هم جناح ما است و کاری به حق و باطل او نداریم. متأسفانه این خیلی در این زمان بیست و پنج سال رواج پیدا کرده بود. گاهی مثلاً این طایفه با یک نفر دعوا می کرد و تمام قبیله ی خود را علیه آن قبیله جمع می کرد بدون آن که حق با این ها باشد. حضرت در این خطبه دارند این بحث را مفصل مطرح می کنند که عصبیّت های باطل را کنار بگذارید. تعصب های باطل را کنار بگذارید. تکبر را کنار بگذارید. خود بزرگ بینی را کنار بگذارید. عمده ی رذایل اخلاقی که ما گرفتار آن ها هستیم، همین ها هست یا حسادت یا بخل است یا تکبر است. یکی از تعابیری که یکی از بزرگان می فرمودند که خیلی تعبیر لطیفی است. می فرمودند که گاهی ما سؤال می کنیم که فلانی چه جور آدمی است. می گوید بسیار بسیار آدم خوب و درستی است و فقط یک

ص: 6557

اشکال دارد و آن هم تکبر دارد. تکبر را یک اشکال نگو. مرحوم نراقی(رضوان الله علیه) را خدا رحمت کند در جامع السادات می فرماید که این گناهان گاهی کشتزار ده ها و صدها گناه دیگر است. آدمی که متکبر شد، تکبر او صدها گناه دیگر برای او پیش می آورد. در همین داستان این خطبه، شیطان با تکبر همه چیز را از دست داد. این که انسان حق را نپذیرد و در برابر حق استکبار داشته باشد. تکبر داشته باشد. حاضر نباشد در برابر حق کرنش و تواضع کند. نگویید یک خصلت بد است و ده ها گناه از آن تولید می شود. این تعبیر مرحوم نراقی است. می گوید که «صَغَائِرِ ذُنُوب » (الصحيفة السجادية/ ص: 148) یعنی کشتزار بسیاری از گناهان دیگر است. به هر حال حضرت در این خطبه می خواهد اصلاح کند، مردم را توجه بدهند که متواضع باشید و متکبر در مقابل خداوند و در برابر بندگان خدا نباشید.

بخش اول این خطبه را خواندیم و عرض کردیم که طولانی ترین خطبه ی نهج البلاغه است. خطبه ی 192 به نام خطبه ی قاصعه است. قاصعه را هم معنا کردیم و به معنای کوبنده بود چون حضرت به شدت این فرهنگ غلط جاهلی را می کوبد. بعضی از شارعین نهج البلاغه فرمودند که می شود خطبه را به بیست بخش تقسیم کرد. حضرت فرماید: «فَاعْتَبِرُوا بِمَا كَانَ مِنْ فِعْلِ اللَّهِ بِإِبْلِيسَ» عبرت بگیرید که خدا چه با ابلیس کرد. به خاطر یک ساعت تکبر، شش هزار سال عبادت او از بین رفت. یک وقت نگویید که شما نشستید تاریخ می گویید

ص: 6558

و داستان آدم چه بود، داستان ابلیس چه بود، یک حرف روز بزنید. ببینید این وسوسه ها همیشه هست. من یک روایتی می گوید که تن آدم به لرزه بیاید. حضرت موسی(علی نبینا و علیه السلام) به میقات رفته بود. شیخ صدوق در امالی نقل می کند. «جَاءَ إِبْلِيسُ لَعَنَهُ اللَّهُ إِلَى مُوسَى ع وَ هُوَ يُنَاجِي رَبَّهُ» حضور حضرت موسی در میقات اوج عبودیت او بود. قرآن می فرماید که «وَ واعَدْنا مُوسى ثَلاثينَ لَيْلَةً وَ أَتْمَمْناها بِعَشْرٍ» (اعراف/ 142) چله نشینی حضرت موسی. این اوج عبودیت او بود و مقدمه ی دریافت الواح بود یعنی موسی پروازی که داشت، اوج پرواز او در این چله نشینی و میقات چهل روزه بود. «وَ واعَدْنا» او را دعوت کردیم و مهمان خاص خداوند بوده است. حالا ما یک وقت سه روز به اعتکاف می رویم، احساس می کنیم که چرا درخت ها بر ما سجده نمی کند و چرا جبرئیل بر ما نازل نمی شود. آن وقت میقات موسی این پیامبر بزرگ الهی آن هم چهل روز بوده است. شیخ صدوق می فرماید که در این میقات، ابلیس به سراغ موسی برای وسوسه ی او رفت تا او را فریب بدهد. جناب موسی فرمود که «افتتموا فی و انا فی هذا المقام» می دانید که من کجا هستم. در میقات هستم و واقعاً احتمال می دهی که این جا من فریب تو را بخورم؟ دوستان عنایت کنند و به یک نماز شب و به یک زیارت، شیطان دست از سر ما برنمی دارد. جواب داد «أَرْجُو مِنْهُ مَا رَجَوْتُ مِنْ أَبِيهِ آدَمَ وَ هُوَ فِي الْجَنَّةِ» گفت

ص: 6559

بابای تو در بهشت بود و در بهشت، من با سراغ او رفتم و او را از بهشت بیرون کردم. مگر داستان حضرت آدم در بهشت، وسوسه ی شیطان نبود. میقات که برای من چیزی نیست. می خواهم بگویم که یک تاریخی برای گذشته است و شما دارید این قصه را می گویید. نه همه ی ما در معرض این خطر هستیم.

امیرالمؤمنین می فرمایند «فَاعْتَبِرُوا» عبادت شش هزار ساله ی او با این تکبر از بین رفت. «فَمَنْ ذَا بَعْدَ إِبْلِيسَ يَسْلَمُ عَلَى اللَّهِ بِمِثْلِ مَعْصِيَتِهِ» کی سالم می ماند بعد از ابلیس با آن شش هزار سال عبادت. «كَلَّا مَا كَانَ اللَّهُ سُبْحَانَهُ لِيُدْخِلَ الْجَنَّةَ بَشَراً بِأَمْرٍ أَخْرَجَ بِهِ مِنْهَا مَلَكاً» امکان ندارد کسی را و بشری را وارد بهشت کند، در حالی که به خاطر همان مسئله ملکی را از بهشت بیرون کرد. مگر ابلیس جای او در بهشت نبود؟ به خاطر تکبر از بهشت رانده شد. «فَإِنَّكَ رَجيم » (ص/ 77) آن وقت می شود که خدا به خاطر تکبر، ما را به بهشت راه بدهد.

شریعتی: غره نشو که مرکب مردان مرد را/ در سنگلاخ بادیه پی ها بریده اند

نومید هم نشو که ز رندان روزگار/ گاهی به یک ترانه به یک منزل رسیده اند

حجت الاسلام حسینی قمی: هم خوف هست و هم رجاء. «فَمَنْ ذَا بَعْدَ إِبْلِيسَ» چه کسی سالم می ماند. «فَمَنْ ذَا بَعْدَ إِبْلِيسَ يَسْلَمُ عَلَى اللَّهِ بِمِثْلِ مَعْصِيَتِهِ» با همان گناه تکبر، «مَا كَانَ اللَّهُ سُبْحَانَهُ لِيُدْخِلَ الْجَنَّةَ بَشَراً» خدا حاضر نیست که ما را با گناه تکبر به بهشت ببرد. اگر آدم متکبری باشیم

ص: 6560

و اگر اهل تواضع نباشیم. با گناهی که شیطان را با آن گناه از بهشت بیرون کرد. «إِنَّ حُكْمَهُ فِي أَهْلِ السَّمَاءِ وَ أَهْلِ الْأَرْضِ لَوَاحِدٌ» حکم الهی بر آسمان ها و زمینی ها یکی هست و فرقی ندارد. «وَ مَا بَيْنَ اللَّهِ وَ بَيْنَ أَحَدٍ مِنْ خَلْقِهِ هَوَادَةٌ» خدا بین خود و خلق خود ساخت و پاختی ندارد. حالا این یکی را استثنا بکنیم، نداریم. «وَ مَا بَيْنَ اللَّهِ وَ بَيْنَ أَحَدٍ مِنْ خَلْقِهِ هَوَادَةٌ فِي إِبَاحَةِ حِمًى حَرَّمَهُ عَلَى الْعَالَمِين» اگر یک مرزی که خدا گفته است که وارد این مرز نشوید، حرام است، اگر کسی وارد این مرز شد، خدا با کسی شوخی ندارد. «وَ جَعَلَهُمَا حِمًى وَ حَرَماً عَلَى غَيْرِه » (نهج البلاغة (للصبحي صالح)/ ص: 286) عظمت، کبریا، جلال همه چیز برای خداوند است و این مرز الهی با بندگان است. آن جلسه گفتیم که ما چه هستیم که بخواهیم قیافه بگیریم. ما در عالم چه رقمی به حساب می آییم که بگوییم ما با جلالت الهی و عظمت و کبریایی پروردگار بتوانیم خود را مقایسه کنیم. ما چه به حساب می آییم. شما به نور خورشید نمی توانی نگاه کنی. به نور خورشید که کوچک ترین مخلوق خداوند است، تو نمی توانی نگاه کنی. آن وقت می خواهی خود را عظمت و جلال پروردگار حساب کنی. می فرماید که این مرز است و جلال و کبریا و عظمت برای پروردگار است. اگر کسی وارد این مرز شد، «وَ مَا بَيْنَ اللَّهِ» خدا بین خود و کسی ساخت و پاخت ندارد. اگر کسی این مرز را وارد شد «هَوَادَةٌ فِي إِبَاحَةِ حِمًى حَرَّمَهُ

ص: 6561

عَلَى الْعَالَمِين فَاحْذَرُوا عِبَادَ اللَّهِ» مواظب باشید. «عَدُوَّ اللَّهِ» بندگان خدا از دشمن خدا، شیطان مراقب باشید. «أَنْ يُعْدِيَكُمْ بِدَائِهِ» یعنی این که درد و مرض آن به شما سرایت کند. بعضی از مرض ها مسری است. الان در این بیماری کرونا که می گویند خیلی زود سرایت می کند و خیلی مراقب باشید. «أَنْ يُعْدِيَكُمْ بِدَائِهِ» درد و مرض از شیطان به شما سرایت نکند. شیطان می خواهد که همه ی ما مثل او باشیم. قسم خورد و می خواهد که همه ی ما متکبر باشیم، همه ی ما مستکبر باشیم.«وَ أَنْ يَسْتَفِزَّكُمْ بِنِدَائِهِ وَ أَنْ يُجْلِبَ عَلَيْكُمْ بِخَيْلِهِ وَ رَجِلِهِ» مواظب باشید که شیطان شما را تحریک نکند به لشکر سواره و لشکر پیاده ای که دارد. «فَلَعَمْرِي» حضرت قسم می خورد. امیرالمؤمنین به جان خود قسم می خورد. این پدر مهربان چه طور دارد برای فرزندان خود نصیحت می گذارد. به جاه خود قسم «لَقَدْ فَوَّقَ لَكُمْ سَهْمَ الْوَعِيدِ وَ أَغْرَقَ إِلَيْكُمْ بِالنَّزْعِ الشَّدِيدِ وَ رَمَاكُمْ مِنْ مَكَانٍ قَرِيبٍ» به جان خود که تیر خود را آماده کرده. آن تیری که وعده داد که به سمت شما پرتاب می کند، آماده کرده است. «وَ أَغْرَقَ إِلَيْكُمْ بِالنَّزْعِ الشَّدِيدِ» آن تیر را هم با قدرت تمام کشیده است. این هایی که تیر و کمان را بخواهند بکشند، هر چه این تیر را تا آخر بکشند، برد آن بیش تر است. امیرالمؤمنین می فرماید که این تیر را تا آخر کشیده است که پرتاب آن خیلی مؤثر باشد. برد آن زیاد باشد. «وَ أَغْرَقَ إِلَيْكُمْ بِالنَّزْعِ الشَّدِيدِ وَ رَمَاكُمْ مِنْ مَكَانٍ قَرِيبٍ» تیر با این برد، تیرانداز شیطان

ص: 6562

است که خود را آماده کرده است. تا آخر هم کشیده که برد آن را زیاد کند. حالا اگر برد آن را زیاد کند، مگر فاصله ی ما خیلی زیاد است؟ نه «وَ رَمَاكُمْ مِنْ مَكَانٍ قَرِيبٍ» از یک جای خیلی نزدیک هم دارد به شما پرتاب می کند. یک تیرانداز اگر به فاصله ی چهار متری ما باشد. تازه آن تیر را هم تا آخر بکشد. حضرت می فرماید هم خود را آماده کرده است و هم تمام تلاش خود را کرده است و هم با فاصله ی او با شما زیاد نیست. چرا با ما فاصله ی او زیاد نیست؟ «وَ رَمَاكُمْ مِنْ مَكَانٍ قَرِيبٍ» چرا؟ یک داستانی من بگویم که خیلی تکان دهنده است. پیامبر خدا در مسجد النبی در مسجد خود در مدینه معتکف بودند. در حالات حضرت هست که حضرت هر سال دهه ی آخر ماه رمضان در مسجد النبی معتکف می شدند. اگر یک سالی دهه ی آخر در سفر بودند مثلاً در جنگ بودند، سال دیگر می آمدند، دو دهه معتکف می شدند. یک دهه قضای سال قبلی بود. یعنی این قدر پیامبر به اعتکاف اهمیت می دادند که قضا هم برای آن می کردند. حضرت معتکف در مسجد النبی بودند. خب معتکف را که می دانید که از مسجد نباید بیرون بیاید. در روزهایی که هست حداقل سه روز باید تمام شبانه روز را آن جا باشد. حضرت آن جا بودند که یکی آمد و گفت که یکی از همسران شما پشت مسجد با شما کاری دارد. حضرت به پشت مسجد آمدند تا با همسر خود صحبت کنند. تاریک بود.

ص: 6563

همین طور که حضرت با همسر خود صحبت می کردند، دو نفر از اصحاب از آن ور عبور کردند. دیدند که حضرت با یک خانم نامحرمی دارد حرف می زند. تاریکی و پشت دیوار و با چه کسی دارد صحبت می کند. حضرت آن ها را صدا کرد. آمدند که فرمود که این همسر خود من هست که دارم با همسر خود صحبت می کنم. گفتند نه یا رسول الله ما که سوء ظنی نداریم و حرفی نزدیم. فرمود که نه می دانم ولی مگر نمی دانید که «إِنَّ الشَّيْطَانَ يَجْرِي مِنِ ابْنِ آدَمَ مَجْرَى الدَّمِ» (جامع الأخبار(للشعيري)/ ص: 180) خون چه طور در تمام بدن انسان جاری است، شیطان این جوری در وجود انسان جریان پیدا می کند. می خواستم بگویم که شیطان این جور در انسان نفوذ پیدا می کند. این که این قدر امیرالمؤمنان تأکید دارد و طولانی ترین خطبه ی نهج البلاغه راجع به یکی از وسوسه های شیطان است. همه ی وسوسه های شیطان که تکبر نیست و یکی از آن ها این است که با تکبر بخواهد، انسان را نابود کند. هزار وسوسه ی دیگر دارد. «إِنَّ الشَّيْطَانَ يَجْرِي مِنِ ابْنِ آدَمَ مَجْرَى الدَّمِ» شیطان در بدن انسان مثل خون جریان پیدا می کند. پس این تیرانداز اولاً آماده است و فاصله ی او کم است و ثانیاً تیر را هم تا آخر کشیده است. بعد حضرت به این آیه ی 39 سوره ی مبارکه ی حجر اشاره کردند که «فَقَالَ رَبِّ بِما أَغْوَيْتَنِي لَأُزَيِّنَنَّ لَهُمْ فِي الْأَرْضِ وَ لَأُغْوِيَنَّهُمْ أَجْمَعِينَ» ابلیس به خداوند گفت که خدایا چون تو من را فریب دادی، من هم مردم

ص: 6564

را فریب می دهم. کجا خدا تو را فریب داد؟ مفسرین گفتند که خدا چرا جواب او را نمی دهد. کلام شیطان را نقل کرده است و باید جواب شیطان را هم بدهد. معمولاً قرآن اگر یک کلام باطلی باشد، جواب آن کلام باطل را می دهد و مسکوت نمی گذارد. شیطان گفت که «رَبِّ بِما أَغْوَيْتَنِي» تو من را فریب دادی، من هم مردم را فریب می دهم. گفت از بس جواب آن روشن است که نیازی به جواب نداشته است. خدا کجا تو را فریب داده است؟ خدا گفته است که تو بر آدم سجده کن. این امر الهی است و فرمان الهی است. تو گردن کلفتی کردی و تو استکبار کردی. «رَبِّ بِما أَغْوَيْتَنِي لَأُزَيِّنَنَّ لَهُمْ فِي الْأَرْضِ» من روی زمین، دنیا را برای آن ها زینت می دهم. همه را فریب می دهم. «إِلاَّ عِبادَكَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصينَ» (حجر/ 40) «قَذْفاً بِغَيْبٍ بَعِيدٍ وَ رَجْماً بِظَنٍّ غَيْرِ مُصِيبٍ صَدَّقَهُ بِهِ أَبْنَاءُ الْحَمِيَّةِ» حضرت می فرماید که تیری در تاریکی «قَذْفاً بِغَيْبٍ بَعِيدٍ» آن هم به هدفی دور. چه شد که آن جا حضرت فرمود هدف نزدیک بود. این جا چرا می فرماید که تیر در تاریکی؟ گفتند که این ناظر به کسانی است که وسوسه ی شیطان را قبول کنند. چون همه که وسوسه ی شیطان را قبول نمی کنند. آن هایی که فریب می خورند. شیطان نزدیک است برای کسانی که وسوسه های شیطان را بپذیرند اما برای کسانی که از شیطان فاصله بگیرند و مواظب باشند، نه. حضرت می فرماید که «قَذْفاً بِغَيْبٍ بَعِيدٍ» تیری در تاریکی و هدفی دور. «رَجْماً بِظَنٍّ غَيْرِ مُصِيبٍ»

ص: 6565

این تیر پرتاب می کند ولی به همه که اصابت نمی کند. این همه انبیاء و این همه اولیاء و این همه خوبان عالم، این ها وسوسه های شیطانی نداشتند؟ این همه اولیایی که پاک ماندند و پاک زندگی کردند چون این هم نکته ی بسیار مهمی است. قرآن کریم به این نکته در سوره ی ابراهیم اشاره کرده است. تا ما حرفی بزنیم، می گویند که شیطان ما را فریب داد و ما می خواستیم که بنده ی خوبی باشیم.

گفتیم یک وقتی یک یزدی را به یک جرمی به دادگاه برده بودند. قاضی گفته بود که چرا این جرم را انجام دادی؟ به قاضی با همان لهجه ی شیرین خود گفته بود که آقای قاضی، شیطان را قبول داری یا قبول نداری؟ اگر قبول نداشته باشی خب کافر هستی چون در قرآن هست و اگر قبول داری، والا گولم زد. قرآن کریم در سوره ی حضرت ابراهیم آیه ی 22 مفصل می فرماید که عده ای آن جا می گویند که گناه گردن شیطان است. شیطان ما را فریب داد. آن وقت در سوره ی حضرت ابراهیم، شیطان از خود دفاع می کند. می گوید که من شما را مجبور نکردم و من فقط شما را صدا زدم. «فَلا تَلُومُوني وَ لُومُوا أَنْفُسَكُم » من را سرزنش نکنید و خود را سرزنش کنید. صد و بیست و چهار هزار پیامبر آمد و شما را به خوبی دعوت کرد. حرف آن ها را گوش نکردید و حرف من را گوش کردید. «ما انا بمسخرکم و انتم بما» نه من می توانم شما را نجات بدهم و نه شما

ص: 6566

می توانید من را نجات بدهید. اگر شیطان ما را مجبور می کرد ...

شریعتی: آن سپر و زره تذکر و تضرع ما است.

حجت الاسلام حسینی قمی: نهج البلاغه همه سپر است. این که عرض کردم که طولانی ترین خطبه را به این اختصاص داده است که ما بهانه گیری نکنیم و بگوییم که شیطان بود و هوای نفسانی هم که بود، خب اگر این ها نبود، ما نجات پیدا می کردیم. اتفاقاً جواب آن همین است که اولیای خدا که پاک ماندند و این همه بندگان صالح خدا که حضرت دارد از این ها نام می برد، این ها وسوسه های شیطان را نداشتند؟ چرا داشتند. حضرت می فرماید «صَدَّقَهُ بِهِ أَبْنَاءُ الْحَمِيَّةِ» همه شیطان را تصدیق نکردند و فرزندان تعصب و تکبر، آن ها شیطان را تصدیق کردند. «وَ إِخْوَانُ الْعَصَبِيَّةِ» آن هایی که با عصبیت پیوند برادری بسته بودند. «وَ فُرْسَانُ الْكِبْر وَ الْجَاهِلِيَّةِ» آن هایی که سوار بر مرکب تکبر و جاهلیت بودند. شما سوار بر مرکب جاهلیت باشید، هر چه به شما بگویند و هر چه به شما حرف بزنند، حرف خود تو است. می گویی حرف مرد یکی است. اتفاقاً حرف مرد یکی نیست. مرد آن است که حرف او یکی نباشد. مرد آن است که وقتی که فهمید اشتباه کرده است، بگوید اشتباه کردم. حرف حق یکی است. حضرت می فرماید «صَدَّقَهُ بِهِ أَبْنَاءُ الْحَمِيَّةِ وَ إِخْوَانُ الْعَصَبِيَّةِ وَ فُرْسَانُ الْكِبْر وَ الْجَاهِلِيَّة» فرزندان حمیه، تعصب های باطل. برادران عصبیه و سواران بر مرکب جاهلیه شیطان را تصدیق کردند. پس شیطان به ما نزدیک شد یا دور شد؟ اگر ما فریب شیطان را بخوریم، نزدیک

ص: 6567

به ما است و فاصله ی او با ما خیلی کم است و تیر هم در کمان است اما اگر ما فاصله بگیریم، «قَذْفاً بِغَيْبٍ بَعِيدٍ وَ رَجْماً بِظَنٍّ غَيْرِ مُصِيب» او نمی تواند ما را فریب بدهد. از نکاتی که خیلی مهم است بحار علامه ی مجلسی جلد هفتاد است که یک باب الکبر دارد که تمام آیات در موضوع تکبر را و استکبار و روایات را که قریب چهل، پنجاه حدیث را در باب الکبر گفته است. باب التواضع آن را هم مشاهده بفرمایید. من یک دانه روایت آن را انتخاب کرد.

از امام صادق(ع) هست که «مَا مِنْ رَجُلٍ تَكَبَّرَ» هر کسی که قیافه می گیرد. انگیزه ی تکبر چه هست؟ «مَا مِنْ رَجُلٍ تَكَبَّرَ أَوْ تَجَبَّرَ إِلَّا لِذِلَّةٍ وَجَدَهَا فِي نَفْسِه » خود را ذلیل می بیند. آدمی که خود را کوچک می بیند، برای دیگران قیافه می گیرد. آدمی که شخصیت دارد و آدمی که برای خود احترامی قائل است و برای خود و موقعیت خود احترام قائل است، برای چه برای دیگران قیافه بگیرد. آیا با قیافه گرفتن بر دیگران، تکبر فروشی بر دیگران، فخر فروشی بر دیگران، شما مقامی پیدا می کنید و یا جایگاهی پیدا می کنید؟ این یک روایت بود.

یک روایت دیگر از امام عسکری(ع) است که می فرمایند «التَّوَاضُعُ نِعْمَةٌ لَا يُحْسَدُ عَلَيْهَا»(تحف العقول/ النص/ ص: 489) در نعمت ها معمولاً مردم به ما حسد می ورزند. شما یک ماشین مدل بالا داشته باشی، یک خانه ی خیلی خوبی داشته باشید، یک لباس خیلی خوبی داشته باشید، علم و دانشی داشته باشید، حسادت می شود اما

ص: 6568

چیزی که هیچ کسی به آن حسادت نمی کند، التواضع است که همه لذت می برند و همه می خواهند که به شما نزدیک شوند. «التَّوَاضُعُ نِعْمَةٌ لَا يُحْسَدُ عَلَيْهَا».

روایت سوم از امیرالمؤمنان (ع) است که خیلی روایت تکان دهنده ای است. فرمود «مَنْ أَرَادَ أَنْ يَنْظُرَ إِلَى رَجُلٍ مِنْ أَهْلِ النَّارِ» (بحار الأنوار (ط - بيروت)/ ج 70/ ص: 206) می خواهید به یک جهنمی نگاه کنید. در دنیا می خواهید یک جهنمی به شما نشان بدهم. «مَنْ أَرَادَ أَنْ يَنْظُرَ إِلَى رَجُلٍ مِنْ أَهْلِ النَّارِ فَلْيَنْظُرْ إِلَى رَجُلٍ قَاعِدٍ وَ بَيْنَ يَدَيْهِ قَوْمٌ قِيَامٌ» یک آدم مغرور و متکبری که نشسته است یک عده باید در برابر او ایستاده تواضع کنند، احترام کنند، تعظیم کنند. حق نشستن ندارند. من بنشینم همه باید در برابر من تعظیم کنند. می فرماید اگر یک جهنمی می خواهیم من به شما نشان دهم. معروف است. در نهج البلاغه هم هست حضرت وقتی وارد مدائن شدند، یک عده وارد شهر انبار شدند مردم دنبال مرکب حضرت می دویدند. فرمود چرا این کار را می-کنید؟ گفتند ما برای امرای خود می کنیم. گفت برای چه این کار را می کنید؟ خودتان را ذلیل می کنید. این چه خدمتی است. چه سودی برای امیر دارد. من سواره، شما دنبال من بدوید. آنها را نهی کرد. گفت برگردید. «مَنْ أَرَادَ أَنْ يَنْظُرَ إِلَى رَجُلٍ مِنْ أَهْلِ النَّارِ» لذا از انس بن مالک نقل شده است پیامبر «لَمْ يَكُنْ شَخْصٌ أَحَب » اصحاب پیامبر این همه پیامبر را دوست داشتند ولی در عین حال «وَ كَانُوا إِذَا رَأَوْه » پیامبر وقتی وارد مجلس می

ص: 6569

شد «لا يقومون له » حضرت دوست نداشتند که مردم برای ایشان قیام کنند. «لما يعلمون من كراهته » برای حضرت کراهت دارد، دوست ندارد. یعنی پیامبر می خواستند آن فرهنگ جاهلیتی که یک وقتی اشاره کردم از بس مردم با سلاطین ... آقا بخواهیم پیش یک سلطانی برسیم هفت رستم را آیا برسیم، آیا نرسیم. به ما وقت بدهند، به ما وقت ندهند؟ حضرت می خواهد اینها را بشکند. آن قدر ساده زندگی می کرد که حتی اگر وارد جلسه ای می شد می فرمود نمی خواهد برای من بلند شوید. حدیث دیگر در کافی در امام صادق (ع) هم شیخ صدوق دارد در ثواب الاعمال و هم مرحوم کلینی. «إِنَّ فِي جَهَنَّمَ لَوَادِياً لِلْمُتَكَبِّرِين » پناه بر خدا ممکن است شامل حال ما بشود. در جهنم یک وادی است برای متکبرین. «يُقَالُ لَهُ سَقَر» در قرآن هم داریم. به آن وادی سقر می گویند. «شَكَا إِلَى اللَّهِ شِدَّةَ حَرِّه » این وادی در جهنم به خدا شکایت کرد از شدت آتش و حرارت او. «وَ سَأَلَهُ أَنْ يَأْذَنَ لَهُ أَنْ يَتَنَفَّس » از خدا خواست که اجازه بدهد که یک نفسی بکشد «فَتَنَفَّسَ فَأَحْرَقَ جَهَنَّم » این وادی سقر یک نفس زد تمام جهنم را آتش زد. این وادی برای کیست؟ برای متکبرین. ویژه متکبرین هست. حدیث آخری که بخوانم، می خواهم یک داستان دیگری را بگویم. این هم از پیامبر گرامی اسلام هست. «لَوْ لَا ثَلَاثٌ فِي ابْنِ آدَم » ماها گاهی خیلی گردن کلفتی می کنیم. اصلاً عجیب است آن قیافه می گیریم، آن قدر فکر می کنیم همه دنیا مال ما است «لَوْ لَا ثَلَاثٌ» خدایا گاهی

ص: 6570

گردن ما را برای این که یک کمی ما بار ذهن ما، باد مغز ما خالی بشود یک حوادثی برای ما پیش می آورد. فرمود «لَوْ لَا ثَلَاثٌ» اگر این سه چیز نبود «مَا طَأْطَأ» هیچ چیزی سر انسان را پایین نمی آورد. آن سه تا چیست؟ «الْمَرَضُ وَ الْفَقْرُ وَ الْمَوْت » اینها اگر نبود ادعای خدایی ما از فرعون بالاتر می زد. با یک بیماری، با یک سرماخوردگی، اصلاً پنچر، پنچر، پنچر. همین آدمی که ادعا داشت. وقتی اسیر مرگ بشوید چه کسی می خواهد ما را از مرگ نجات دهد. فقر، چه کسی می خواهد ما را نجات دهد. آن وقت حضرت می فرماید «كُلُّهُمْ فِيه » همه اینها هست، «إِنَّهُ مَعَهُنَّ لَوَثَّاب » باز هم آرام نمی شود. با این حال که ماها می دانیم مرگ سراغ ما می آید. چه کسی شک دارد که مرگ سراغ او می آید. چه کسی شک دارد که ما بارها عرض کردیم، همین جا هم عرض می کنم خواهش می کنم عزیزان، بینندگان عزیز، هر هفته هم بگوییم کم است تو را خدا مواظب باشید در این گرفتاری ها، در این مشکل ها همیشه معلوم نیست فرصت پیدا کنید. از دیگران دستگیری کنیم، مرگ سراغ ما می آید. قرآن می فرماید «رَبِّ ارْجِعُونِ (99) لَعَلِّي أَعْمَلُ صالِحاً فيما تَرَكْت » (مومنون/99 و 100) خدایا یک مهلت بده من برگردم یک چهار تا بینوا را به نوا برسانم، چهار تا جهیزیه بدهم، چهار تا دختر شوهر بدهم. چهار تا یتیم، چهار تا فقیر را. حسرت می خوریم. آقای شریعتی باور بفرمایید غصه ما این است صریح قرآن است یک

ص: 6571

وقتی که دیگر همه چیز را از دست داده ایم. نعمت همیشه نیست، سلامتی همیشه نیست. آقای محترم، خانم محترم پول همیشه نیست. قدرت همیشه نیست. فکر همیشه نیست. بارها عرض کردیم همین ماها که این جا نشسته ایم تند تند حرف می زنیم. یک کمی حافظه ما از دست می رود، آنهایی که الان گرفتار فراموشی و آلزایمر هستند اسم خود را بلد نیستند. جناب آقای شریعتی می دانید ما یک شخصیتی داشتیم این را می خواهم بگویم استثناء ندارد. ما شخصیتی به نام محمد باقر وحید بهبهانی داشتیم. به او می گویند وحید استادُ الکل، استاد اکبر، علامه ثانی، محقق ثالث، وحید دوران خودش. شاگردان شخصیت هایی مثل بحرالعلوم بودند، مثل میرزای قمی بودند، مثل نراقی پدر، نراقی پسر. «هزار مرتبه شویندگان به مشک و گلاب هنوز نام تو بردن کمال بی ادبی است) این عظمت شوخی نیست، بروید ببینید. وحید بهبهانی واقعاً از شخصیت های استثنایی ما است. تمام بساط اخباری ها را در کربلا جمع کرد. و حوزه کربلا را آباد کرد. من در عظمت او چه بگویم همین مقدار کافی است. شاگرد های او اینها هستند. میرزای قمی یکی از شاگردهای است. نراقی ها یک شاگرد او هستند. این عظمت، این شخصیت، به جایی رسید که دیگر گفت من نمی توانم. من دیگر استنباط نمی توانم بکنم. من دیگر اجتهاد نمی توانم بکنم. کسی نمی تواند از من تقلید کند. وحید استاد است، شاگرد تربیت کرده است. عرض کردم به او استاد کل، استاد اکبر، علامه ثانی، محقق ثالث می گویند به جایی رسید که دیگر قدرت حافظه و استنباط

ص: 6572

خود را از دست داده بود. حاج آقا رضا همدانی این کتابی را که نوشته است الان تقریباً به جرأت می شود گفت تمام علمای ما، تمام فقهای ما، اگر فردا می خواهد برود درس بگوید حتماً کتاب مرحوم حاج آقا رضا همدانی را مطالعه می کند. یک کتابی است که من بعید می دانم فقیهی در حوزه های علمیه الان باشد که شب که می خوابد ... مثل جواهر محروم صاحب جواهر. تا کتاب حاج آقا رضا همدانی را مطالعه نکنند صبح نمی توانند بروند فقه خود را درس بدهند. این شخصیت می گویند آخر عمر به جایی رسید که حافظه خود را از دست داده بود گفت رساله های من را جمع کنید کسی دیگر نمی تواند از من تقلید کند. می آمدند درب خانه او می گفتند آقا شما مرجع تقلید هستید. می گفت آن مرجعی که از آن تقلید می کنید دیگر نیست. تمام شد. جمع شد. خودش می گفت رساله های من را جمع کنید. می فرمود آن مرجعی که شما از آن تقلید می کردید دیگر تمام شد. جایز نیست از من تقلید کنید. یعنی عالم می تواند باشد، آیت الله می تواند باشد، وحید دوران خود می تواند باشد. فقیه عصر خود می تواند باشد. حاج آقا رضا همدانی می تواند باشد. هر انسانی می تواند باشد. الان در خانه ها ببینید چه سالمندانی هستند که اسم خود را بلد نیستند. آقای محترم، خانم محترم این ثروت همیشه نیست. این سلامتی همیشه نیست. این قدرت همیشه نیست. این توانایی همیشه نیست. الان یک فرصتی دارید از این فرصت

ص: 6573

استفاده کنید. چرا این قدر ما مغرور هستیم؟ چه قدر قیافه می-گیریم؟ امیرالمؤمنان علی (ع) می فرماید 3 چیز است، اینها گردن آدم را خم می کند. با اینها باز ما حاضر نیستیم بپذیریم. مرگ سراغ ما می آید. ان شاءالله کرونا را شکست می دهیم ولی مرگ را شکست ندادیم. واکسن کرونا به زودی درست می شود پرونده آن تمام می شود. فکر نکنید با واکسن پیدا کردن دانشمندان دیگر نمی میرید. این واکسن را بزنید کرونا نمی گیرید. واکسن ضد مرگ نیست، ضد کرونا است. حضرت فرمود یکی مرگ است، یکی فقر است، یکی مرض است. آن وقت این قدر ما قیافه می گیریم. گاهی آدم های بزرگی هم بودند ولی گاهی یاد آنها می رفته است لابد نام فرهاد میرزا را شنیده اید. فرهاد میرزا عموی ناصرالدین شاه بوده است ولی خوی شاهان را نداشته است. خیلی آدم فرهیخته و ملا و باسوادی بوده است. کتاب دارد. یک زمانی کتاب او را معرفی کردیم. کتابی به نام قمقام زخار دارد. یکی از بهترین کتاب-ها در احوالات امام حسین مال این آقا است. یکی از کتاب های رده بالا است که در موضوع امام حسین نوشته شده است. فرهاد میرزا آدم ملا و فرهنگی بوده است ولی آدمی زاد است. می گویند یک وقتی در یک جلسه ای گفته بود که اگر کسی از من غلط ادبی بگیرد من به او یک سکه می دهم. این قدر مطمئن بود. تصادفاً یک شخصیت بزرگی در جلسه او بوده است. آن شخصیت مرحوم حاج ملا محمد صادق مجتهد قمی بوده است. حالا برای این که

ص: 6574

من حق این بزرگوار را من در ظرف 2 _ 3 دقیقه ادا کرده باشم، حق بسیار بزرگی بر ما دارند. الان در قم یک مدرسه ای است معروف به مدرسه ملا صادق به همین نام حاج ملا محمد صادق مجتهد قمی. حدود 160 _ 170 سال پیش زندگی می کرد. خیلی مرد بزرگی بوده است. از نظر علمی، مقامات معنوی بسیار فوق العاده بوده است. در اصفهان درس خوانده است. در نجف پیش صاحب جواهر درس خوانده است. 40 سال در قم مرجعیت عامه داشته است. همه مقامات علمی و معنوی او معروف است. می گویند نماز باران عجیبی خوانده است. از نظر علمی هم فوق العاده بوده است. در فقه، در اصول، در معقول، در هیئت، در ریاضیات، همه چیز. حتی این مدرسه ای که الان در قم به نام ایشان معروف است حکومت ساخت که مسجد و مدرسه نزدیک خانه ایشان باشد. مدرسه بسیار مهمی است. اخیراً تجدید بنا کردند. این مرد که در ادبیات عرب، در ادبیات فارسی. من یک روز نامه ایشان را به ناصرالدین شاه بخوانم. سر یک موضوعی به ناصرالدین شاه نامه تندی می نویسد اعوان دولت ظلمی کرده بودند. ادبیات فارسی آن یعنی گلستان و بوستان را جمع می کند. یک فقیه، یک مجتهد، شاگرد صاحب جواهر، شاگرد مرحوم حاج محمدتقی اصفهانی صاحب هدایت المسترشدین در اصفهان، یک مجتهد مسلم این نامه او در ادبیات فارسی گلستان و بوستان را جمع می کند. آدم لذت می برد این نامه را بخواند. فرهاد میرزا در جلسه خود ادعا می کند اگر کسی یک غلط ادبی از من گرفت

ص: 6575

من یک سکه به او می-دهم. تصادفاً حاج ملا محمد صادق هم آن جا بوده است. ایشان نشسته بود فرهاد میرزا یک نامه ای می نویسد و به خادم خود می دهد، می گوید این نامه را نزد حاج علی کنی عالم بزرگ تهران ببر و بگو این را به مهر خود ممهور کنید. تا اولین جمله از زبان او خارج می شود حاج ملا صادق می گوید که سکه اول را بده بیاید. می گوید کلام من چه اشکالی داشت. می گوید شما گفتید ممهور، به مهر خودتان ممهور کنید. مهر فارسی است ممهور نداریم. مفعول ندارد. می-گوید اشتباه کردم قبول است. می گوید ببخشید یک چند روزی حالم من خوب نیست. امروز هم که از خانه می آمدم یک مقدار خاکشیر خوردم تا بتوانم بیایم. می گوید سکه دوم را بده بیاید. می گوید دیگر چه اشتباهی کردم می گوید گفتی خاکشیر، غلط است. خاکشی را ندارد. خاکشی یعنی مخلوط با خاک. عجب شما خیلی خوب از ما دارید اشتباه می گیرید. ما تا حالا شما را ندیده بودیم. این که تا حالا از محضر شما محروم بودیم از علم و دانش شما غبنی بود برای ما. می گوید سکه سوم را رد کن. می گوید دیگر چه اشتباهی کردم می گوید گفتی غبن. در مسائلی مالی می گویند غبن. من مغبون شدم، خسارت دیدم. در مسائل معنوی غَبَن نه غَبن. می گوید فکر کنم تا شما سکه های من را تمام نکنید دست بردار نیستید. این را می خواهم بگویم گاهی خدا می رساند. آدم دو کلام یاد می گیرد، دو تا

ص: 6576

شعر یاد می گیرد، دو تا حدیث یاد می گیرد. یک معلم ادبیات است، یک معلم دینی است خدا نکند با این چند کلمه آدم یادش برود که هر کجا باشید ... آخر ما چه داریم. معلومات نسبت مجهولات ما چه هست؟ به چه می خواهیم قیافه بگیریم؟

شریعتی: در همین کتاب به سوی نوری که به هدیه دادید و خیلی از شما متشکرم حضرت آیت الله میانجی یک قصه ای را نقل می کردند این را بشنویم و بعد به ساحت مقدس قرآن کریم مشرف شویم. که مرحوم شیخ انصاری وقتی مادرش به ایشان در نجف ملحق می شود. مادر او می آید خانه می گوید مرتضی زن های نجف گوشه چادرم را می بوسند. چرا؟ ایشان می گوید شاید شما چون اهل نماز شب هستید. می گوید این دلیل نمی شود خیلی ها نماز شب می خوانند. می-گوید شاید به خاطر زیارت روزانه شما در حرم امیرالمومنین است. می گوید خیلیها زائر حرم امیرالمومنین می شوند. ایشان می فرمودند شیخ اعظم، شیخ انصاری خجالت می کشیده است که بگوید مادر احترام به تو به خاطر من است. و بعد آخر مجبور می شود و می گوید و این تواضع علمای ما راز ماندگاری آنها بوده است.

حجت الاسلام حسینی قمی: اگر مجال بود از الان تا 3 ساعت من نمونه هایی از تواضعی که علما داشتند و همین تواضع چون نام شیخ انصاری را بردید می دانید که شیخ انصاری معاصر با شخصیت بسیار بزرگی به نام فاضل اردکانی بوده است. از مفاخر شیعه است. اختلاف بوده است که آیا فاضل اردکانی علم

ص: 6577

است یا شیخ انصاری علم است؟ همین فاضل اردکانی هر چه به او اصرار کردند که رساله بدهد گفت شیخ انصاری است من رساله نمی دهم. شیخ انصاری از دنیا رفت. شاگرد او میرزای شیرازی آمده است. عظمت، کیاست، زرنگی و ریاست میرزای شیرازی را می دانید. 30 سال مرجعیت مسلم همه قبول دارند. گفتند آقا حالا رساله بدهید. گفت تا میرزای شیرازی هست من رساله نمی دهم. یعنی کسی که با استاد میرزای شیرازی او را مقایسه می کردند این بالاتر است یا شیخ انصاری، با شاگرد او هم حاضر نشد رساله بدهد. همین مرحوم ملا علی کنی که نام ایشان را بردم ایشان در زمان میرزای شیرازی در تهران بوده است می-گفتند آقا رساله بدهید. می گفته است عظمت سامرا باید حفظ شود. در زمان آیت الله حاج میرزا عبدالکریم حائری دو عالم بزرگ مرحوم آیت الله شیخ ابوالقاسم قمی و مرحوم آیت الله شیخ محمد اشراقی معروف به آ میرزا محمد ارباب این دو نفر همه موقعیت خود را تقدیم به آیت الله العظمی حائری کردند. در احوالات ایشان در همین کتاب جرعه آیت الله العظمی زنجانی نوشته اند اگر کسی به آیت الله شیخ ابوالقاسم قمی آیت الله می گفت ناراحت می شد می گفت آیت الله یک نفر داریم. آن یک نفر هم آقای حائری است. یعنی کسی که موقعیت او در اوج بوده است، مرجعیت او در اوج بوده است، مردم قم او را می پرستیدند تمام موقعیت خود را دو دستی تقدیم آیت الله العظمی حائری می کند. روز عید رسم است مردم دیدن علما می روند، مردم

ص: 6578

در خانه او می روند، می گوید برای چه این جا آمدید؟ همه با هم بلند شویم برویم خانه مرحوم آیت الله العظمی حائری. به هر حال اگر بخواهیم نمونه بگوییم از تواضع، از فروتنی، از اخلاص، از گذشت، از ایثار، اگر دین تا امروز به ما رسیده است در اثر گذشت، اخلاق، اخلاص، ایمان، فداکاری و تواضع این علمای بزرگ است. اگر ما می خواهیم این دین محفوظ بماند راه آن این است که این را ما ادامه بدهیم.

شریعتی: ان شاءالله. خیلی از شما ممنون و متشکرم. از مردمک دیده بباید آموخت دیدن همه کس را و ندیدن خود را. مشرف شویم به ساحت نورانی قرآن کریم صفحه 11 قرآن آیات 70 تا 76 سوره مبارکه بقره به اتفاق بشنویم و ان شاءالله برمی گردیم. این تلاوت ما ان شاءالله توأم با تدبر باشد.

صفحه 11 قرآن کریم

شریعتی: خوشحال هستیم که همراه شما و در کنار شما هستیم. فرصت نداریم باید خداحافظی کنیم حاج آقای حسینی دعا کنند و از محضر شما مرخص می شویم.

حجت الاسلام حسینی قمی: خدا را قسم می دهیم به حق محمد و آل محمد همه کسانی که به این جمع التماس دعا گفتند خداوند حوائج آنها را برآورده به خیر بفرماید. مریض هایشان لباس عافیت بپوشاند. گرفتاری هایشان را برطرف بفرماید. خداوند ان شاءالله به همه توفیق نصرت و یاری حضرت ولیعصر (اروحنا فداه) عنایت بفرماید.

99-09-23- شرح خطبه 192 نهج البلاغه (خطبه قاصعه)

شریعتی: «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيم . اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ مُحَمَّد وَ عَجِّل فَرَجَهُم»

خانم ها، آقایان سلام. به سمت خدای امروز خیلی خیلی خوش آمدید. خیلی خوشحالیم

ص: 6579

که همراه شما هستیم و در کنار شما. ان شاءالله در این روزهای پایانی پاییز دل و جان شما بهاری و سبز باشد. با افتخار و احترام خدمت حاج آقای حسینی عزیزمان هستیم. سلام علیکم و رحمة الله خیلی خوش آمدید.

حجت الاسلام حسینی قمی: سلام علیکم و رحمة الله. عرض سلام و ارادت خالصانه دارم خدمت همه بینندگان عزیز، همه عزیزانی که بعداً برنامه را از شبکه های مختلف تماشا می کنند.

شریعتی: خیلی خوشحال هستیم در خدمت شما هستیم و خوشحال تر هستیم که در محضر نهج البلاغه شریف هستیم کلمه به کلمه، فراز به فراز با خطبه قاصعه همراه بودیم که ان شاءالله امروز هم خواهیم شنید.

حجت الاسلام حسینی قمی: بسم الله الرحمن الرحیم. «حَتَّى إِذَا انْقَادَتْ لَهُ الْجَامِحَةُ مِنْكُمْ وَ اسْتَحْكَمَتِ الطَّمَاعِيَّةُ مِنْهُ فِيكُم » عنوان سخن خطبه 192 است. خطبه قاصعه عرض کردیم طولانی ترین خطبه نهج البلاغه امیرالمؤمنان علی (ع) است. و جهت ایراد این خطبه را هم اشاره کردیم. چون با گذشت زمان در آن 25 سالی که حضرت خانه نشین بودند فرهنگ های غلطی در جامعه حاکم شد. از جمله فرهنگ تعصب و تکبر. حضرت سعی می کنند در این خطبه که خبطه بسیار مفصلی است آن تعصب ها و تکبرها را ریشه آن را بزنند. یک دوره شیطان شناسی هم هست چون حضرت به شیطان مثال می زنند. خدا رحمت کند مرحوم ابن هیثم بحرانی که از قدیمی ترین شارحین نهج البلاغه هست می فرماید علت این که خطبه را قاصعه می گویند این است که به معنای تحقیر کردن، چون حضرت به شدت شیطان را

ص: 6580

تحقیر می کند. یا به معنای زائل کردن، از بین بردن، چون حضرت روحیه تکبر را از بین می برند. اگر کسی پای این خطبه امیرالمؤمنان جدی بنشیند واقعاً نباید تکبر در زندگی او باقی بماند. البته تعصب همان طور که قبلاً هم اشاره کردیم در واژه لغت از عصبه می آید به معنای قوم و خویش. این که انسان تعصب نژادی داشته باشد طایفه ما این است، پدران ما اینها بودند. صرفاً همین که ما چون از فلان طایفه هستیم. نگاه طایفه ای و قبیله ای و نژادی داشته باشد. لذا در یک روایتی که مرحوم کلینی از امام صادق (ع) در کافی شریف نقل می فرمایند می فرمایند: «الْعَصَبِيَّةُ الَّتِي يَأْثَمُ عَلَيْهَا» آن عصبیت و تعصبی گناه دارد «أَنْ يَرَى الرَّجُلُ شِرَارَ قَوْمِهِ خَيْراً مِنْ خِيَارِ قَوْمٍ آخَرِين » وقتی طایفه خودشان را با طایفه دیگران مقایسه می کند. بدهای طایفه خودش را بهتر بداند از خوب های طایفه دیگر. در طایفه ما، دسته ما، در حزب و تشکیلات ما، در جناح ما آدم های بدی هستند. همه که خوب نیستند. ولی بدهای ما بهتر از آنها هستند. یکی از آنها نژادی است. یکی حزبی است. این دعواهایی که امروز دارید می بینید هیچ حزبی حاضر نیست بگوید ما یک نقطه ضعفی داریم. همه خود برتر و بهتر می دانند. «وَ لَيْسَ مِنَ الْعَصَبِيَّةِ» عصبیتی که حضرت مذمت می-کنند این است. «أَنْ يُحِبَّ الرَّجُلُ قَوْمَه وَ لكِنْ مِنَ الْعَصَبِيَّة» این که انسان قوم خود را دوست باشد، این نیست. بلکه «أَنْ يُعِينَ قَوْمَهُ عَلَى الظُّلْم » من بگویم چون اینها هم طایفه ما هستند، هم

ص: 6581

فکر ما هستند، هم جناح ما هستند ما اینها را کمک می کنیم ولا ظالم هستند. فکر ما فقط نژاد ما است، حزب ما است، طایفه ما است. کاری نداریم که ظالم هستند یا نیستند. این معنای تعصبی که حضرت به شدت این جا محکوم می کند. حضرت به این جا می رسد «حَتَّى إِذَا انْقَادَتْ لَهُ الْجَامِحَةُ» شیطان به عنوان رئیس متعصب ها، رئیس متکبرین در این خطبه معرفی شد. «فَعَدُوُّ اللَّهِ إِمَامُ الْمُتَعَصِّبِينَ وَ سَلَفُ الْمُسْتَكْبِرِين » حضرت به این جا که می رسد می فرمایند شیطان تلاش خودش را می کند «حَتَّى إِذَا انْقَادَتْ لَهُ الْجَامِحَةُ مِنْكُمْ» کار را به جایی می رساند که کسانی که خیلی فکر می کردند ما تسلیم شیطان نمی شویم، ما در برابر شیطان مقاومت می-کنیم آنها را هم تسلیم خودش می کند. این خیلی روشن است شیطان وقتی وسوسه می کند افراد مختلف هستند بعضی ها خیلی دیر تسلیم شیطان می شوند، بعضی ها خیلی زود. یک روایت خیلی عجیب از امام صادق در یکی از منابع بسیار قدیمی ما، در رجال الکشی هست حضرت یک طایفه ای را غُلات اینها که راجع به اهل بیت غلو می کنند حضرت اسم اینها را برد فرمود «إِنَّ فِيهِمْ مَنْ يَكْذِبُ» بعضی از اینها دروغی می گویند «حَتَّى إِنَّ الشَّيْطَانَ لَيَحْتَاجُ إِلَى كَذِبِهِ» شیطان می گوید اینها دروغ هایی می گویند که به عقل من نمی رسد ما باید برویم از اینها یاد بگیریم. بعضی ها دروغی می گویند که شیطان محتاج دروغ اینها است. شیطان باید بنشیند شاگردی کند. یک عده این جوری هستند ولی یک عده نه،

ص: 6582

در مقابل وسوسه های شیطان مقاومت می کنند. حضرت می فرماید اینها را هم شیطان تسلیم خودش می کند. «انْقَادَتْ لَهُ الْجَامِحَةُ» وای به آن روزی که حتی کسانی که حاضر نبودند تسلیم شیطان شوند، مقاومت می کردند آنها هم تسلیم می شوند «وَ اسْتَحْكَمَتِ الطَّمَاعِيَةُ مِنْهُ فِيكُم » طمع شیطان کامل می شود. وقتی می بیند نه وقتی آن کله گنده ها و بزرگ ها تسلیم شدند دیگر بقیه خیلی کار سختی نیست. «فَنَجَمَتِ [فَنَجَمَتْ فِيهِ ] الْحَالُ مِنَ السِّرِّ الْخَفِيِّ إِلَى الْأَمْرِ الْجَلِي » خیلی زیبا دیدم یکی از شارحین نهج البلاغه بیان خیلی قشنگی دارند. می گویند امیرالمؤمنان (ع) دارند حمله شیطان را به یک ارتش مهاجم تشبیه می کنند. یک ارتش مهاجم وقتی بخواهد به یک کشوری حمله بکند اول نیروهای مخفی و جاسوس های خودش را می فرستد تا در داخل جذب نیرو کند. القائات شیطانی هم همین طور است. اول سعی می کند جذب نیرو کند بعد کارهای خودش را علنی می کند. این آیه ای عزیزان فراوان شنیدند سوره مبارکه روم آیه 10هشدار خیلی مهمی است. «ثُمَّ كانَ عاقِبَةَ الَّذينَ أَساؤُا السُّواى أَنْ كَذَّبُوا بِآياتِ اللَّهِ» (روم/10) یعنی انسان در جمع شدن گناه، نمی گوید عاقبة الذین کفروا، عاقبة الذین اشرکوا، ما مسلمان ها آخر کارمان به جایی می رسد «كَذَّبُوا بِآياتِ اللَّهِ وَ كانُوا بِها يَسْتَهْزِؤُن » (روم/10) آیات خدا را مسخره می کنیم، تکذیب می کنیم. تحلیل آن هم خیلی پیچیده نیست. ما وقتی یک گناهی انجام می دهیم مخصوصاً در شهوات می خواهیم لذت آن را ببریم. ولی چون باورهای دینی داریم، آن باورهای دینی به ما عذاب وجدان

ص: 6583

می دهد. چرا این کار را کردید؟ چرا خجالت نکشیدید؟ شما مسلمان هستید؟ چرا دست به این فحشا زدید؟ مدام عذاب وجدان پیدا می کنیم. یا مال مردم را می خوریم، عذاب وجدان پیدا می کنیم. این بار اول، بار دوم برای این که دیگر خیال ما راحت باشد، کیف ما ناقص نشود. کوفت ما نشود، چه کار می کنیم؟ «كَذَّبُوا بِآياتِ اللَّهِ وَ كانُوا بِها يَسْتَهْزِؤُن » می گوییم دروغ است، چه کسی از آن دنیا برگشته است؟ چه کسی می گوید جهنمی است؟ چه کسی می گوید عذابی هست؟

شریعتی: یعنی آن باور را کمرنگ می کنیم که خیال ما راحت باشد.

حجت الاسلام حسینی قمی: این صریح قرآن است. «ثُمَّ كانَ عاقِبَةَ الَّذينَ أَساؤُا السُّواى أَنْ كَذَّبُوا بِآياتِ اللَّهِ وَ كانُوا بِها يَسْتَهْزِؤُن » (روم/10) اصلاً مسخره می کنند. امیرالمؤمنان هم می فرماید دشمن وقتی می خواهد حمله کند حضرت حمله شیطان را به یک دشمن تشبیه می کنند. دشمن وقتی می خواهد حمله کند اول نیروهای مخفی خود را می فرستد جذب کنید «فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتي فَطَرَ النَّاس » (روم/30) همه ما فطرت پاکی داریم. همه ما فطرتاً از ظلم بدمان می آید. فطرتاً از مال حرام خوردن بدمان می آید. فطرتاً از توی سر یک مظلوم زدن بدمان می آید. ولی شیطان اول به تعبیر امیرالمؤمنان «فَنَجَمَتِ [فَنَجَمَتْ فِيهِ ] الْحَالُ مِنَ السِّرِّ الْخَفِيِّ إِلَى الْأَمْرِ الْجَلِي » وقتی نیروهای سری و جاسوسی را فرستاد و انسان را آماده کرد آن وقت حمله عمومی خود را انجام می دهد. «اسْتَفْحَلَ سُلْطَانُهُ عَلَيْكُمْ» یعنی سلطنت خودش را بر شما قوی می کند. «وَ دَلَفَ بِجُنُودِهِ نَحْوَكُمْ»

ص: 6584

دلف به معنی حرکت آهسته است. دلف بجنوده، شیطان با لشکریان خود آرام آرام طرف شما می آید. «فَأَقْحَمُوكُمْ وَلَجَاتِ الذُّلِّ» چه طور وقتی دشمن حمله می کند عده ای می خواهند فرار کنند حضرت می فرماید شیطان همین کار را می کند. شما را در ولجات یعنی در سوراخ ها و سنگرهای ذلت می برد. کاری می کند که در سنگر یا سوراخی بروید و یک پناهی برای خودتان بگیرید. ولی وقتی ما تسلیم شیطان شدیم آن پناهگاه ما پناهگاه ذلت است. شرح های نهج البلاغه چه قدر در برابر عظمت بیان امیرالمؤمنان (ع) واقعاً زانو زدند. ابن ابی الحدید که یک عالم اهل سنت است تعبیری دارد که می گوید فقط اینها را از امیرالمؤمنان می-شود یاد گرفت. «فَأَقْحَمُوكُمْ وَلَجَاتِ الذُّلِّ وَ أَحَلُّوكُمْ وَرَطَاتِ الْقَتْلِ» شما را به طرف ورطه هلاکت و نابودی می برند «وَ أَوْطَئُوكُمْ إِثْخَانَ الْجِرَاحَةِ» وقتی انسان مدام فریب شیطان را خورد، زخم ها وقتی زیاد شد ... وقتی آدم یک گناه می کند شیطان یک زخم به او می زند. گناه دوم را می کند یک زخم دیگر می زند. وقتی زخم های فراوانی در بدن انسان زده شد حضرت تشبیه می کنند. یک کسی که زیر ضربات دشمن قرار گرفت و بدن او پر از زخم شد دیگر راحت می شود او را از بین برد. حضرت می فرماید «وَ أَوْطَئُوكُمْ إِثْخَانَ الْجِرَاحَةِ» با آن بدن پر زخم شیطان به راحتی شما را لگدمال می کند. چرا این قدر به ما سفارش کردند تا یک گناهی انجام دادید زود توبه کنید، استغفار کنید، خدا می پذیرد، خدا

ص: 6585

تواب است. همانطور که باندهای تبهکار عضوگیری می-کنند یک عضو جدید که می گیرند فوری یک کاری هم دست او می دهند. یک جنایتی هم او انجام دهد از او فیلم می گیرند، عکس می گیرند، چرا؟ فردا روزی می گوید آقا من پشیمان شدم می خواهم بروم. می گویند نمی توانی بروی ما اسناد و مدارک تو را افشا می کنیم. یعنی باند تبهکار کاری می کند که یک عضو جدید بماند دیگر نرود. امیدی به بازگشت نداشته باشد. همین وسوسه، وسوسه شیطان است. جوان عزیز من اگر می بینید شیطان می گوید دیگر شما باید باشید، مال من هستید، نمی توانید بروید، کسی شما را نمی پذیرد، خدا شما را قبول نمی کند. من این قدر به شما زخم زدم که دیگر شما را لگدمال کردم. این بدانید که خود یک وسوسه شیطان است. چرا؟ چون قرآن کریم فرموده است ناامید نباشید. این هم آیات قرآنی که دارد وعده پذیرش توبه ... باید مواظب باشیم. اگر مدام رفتیم زخم ها زیاد شد و دیگر به آن جایی رسید که دیگر نمی توانیم سر بلند کنیم سعی کنیم تا قبل از این که این گناه ها جمع بشود ... روایت عجیبی است امام صادق یا امام باقر به محمد بن مسلم گفت آقا اگر یک بنده ای گناه کرد و توبه کرد چه؟ حضرت فرمود خدا قبول می کند. گفت آقا دوباره گناه کرد؟ فرمود خدا قبول می کند. گفت آقا سه باره گناه کرد؟ مدام تکرار کرد حضرت ناراحت شد، فرمود محمد بن مسلم «ایاک ان تقنت الناس» چه قدر مدام تکرار می

ص: 6586

کنی. نکند مردم را ناامید کنی. بدتر همه چیز آن است که زخم ها زیاد شود. این زخم ها جمع شود، بگوییم خدا ما را قبول نمی کند. شیطان همین را می خواهد که ما در باند او بمانیم. باند تبهکاران همین است، می گوید آقا شما دیگر نمی توانید بروید. امیرالمؤمنان هشدار می دهد فرمود شیطان کاری می کند «أَوْطَئُوكُمْ» شما را لگدمال می-کند. «إِثْخَانَ الْجِرَاحَةِ» با آن زخم های فراوانی که دارید. به کجا زخم می زند؟ «طَعْناً فِي عُيُونِكُمْ وَ حَزّاً فِي حُلُوقِكُمْ وَ دَقّاً لِمَنَاخِرِكُمْ وَ قَصْداً لِمَقَاتِلِكُمْ» نیزه در چشم شما فرو می کند، گلوی شما را می برد، بینی شما را لگدمال می کند، سراغ قتل شما می آید. «وَ سَوْقاً بِخَزَائِمِ الْقَهْرِ إِلَى النَّارِ الْمُعَدَّةِ لَكُمْ» شما به طرف آن آتشی که برای شما آماده شده است حرکت می دهد.

شریعتی: از یک منظر دیگر نگاه کنیم آن کرامت انسانی شما را لگدمال می کند.

حجت الاسلام حسینی قمی: همه را از بین می برد. «وَ سَوْقاً بِخَزَائِمِ الْقَهْرِ» در میان عرب ها رسم است که وقتی می خواهند شتر را رام خود کنند یک وقت یک ریسمانی گردن او می اندازند این خیلی رام نمی شود. اما «بِخَزَائِمِ الْقَهْرِ» خزائم آن طنابی را می گویند که از مو درست می کنند داخل بینی شتر می کنند. این را می کشند. شتر خیلی اذیت می شود. تا این را بکشند فوری رام می شود و راه می افتد. حضرت می فرماید شیطان این جوری شماها را می برد. «وَ سَوْقاً بِخَزَائِمِ الْقَهْرِ إِلَى النَّارِ الْمُعَدَّةِ لَكُمْ فَأَصْبَحَ أَعْظَمَ

ص: 6587

فِي دِينِكُمْ حَرْجاً» ما نوعاً از چه می ترسیم؟ الان نوعاً از دشمن خارجی می ترسیم. ولی حضرت می فرماید ضربه ای که شیطان به انسان می زند به مراتب از دشمن خارجی بالاتر است. جراحتی که هم به دین شما و هم به دنیا شما می زند. پیامبر خدا یک وقتی یک عده از اصحاب ایشان از جنگ خیلی سنگین برگشتند فرمودند «مَرْحَباً بِكُمْ قَدِمْتُمْ مِنَ الْجِهَادِ الْأَصْغَر» خوش آمدید یک جنگ کوچک رفتید. فرمودند دیگر جنگ از این سنگین تر. فرمود: «علکیم إِلَى الْجِهَادِ الْأَكْبَر» آن جهاد بزرگ مانده است. که جهاد با نفس است، جهاد با وسوسه های شیطانی است. آن جهاد بزرگ است، چرا؟ شارحین همین حدیث را معنا کردند. گفتند برای این که جهاد با دشمن یک مقطع کوتاهی است. اما با شیطان و هوای نفسانی یک عمری باید بجنگید. لذا حضرت می فرماید «أَعْظَمَ فِي دِينِكُمْ حَرْجاً» جراحتی که در دین شما وارد می کند «وَ أَوْرَى فِي دُنْيَاكُمْ قَدْحاً» آتشی که در دنیای شما می افروزد. شارح نهج البلاغه باز فرمودند که چرا حضرت می گوید دین و دنیا؟ شیطان هم به دین ما و هم به دنیای ما ضربه می زند. آدم متکبر دیگر دنیای خوبی دارد؟ آدم حسود دنیای خوبی دارد؟ آدم بددل دنیای خوبی دارد؟ آدم کینه ای دنیای خوبی دارد؟ به دنیای ما لطمه می زند. «أَعْظَمَ فِي دِينِكُمْ حَرْجاً وَ أَوْرَى فِي دُنْيَاكُمْ قَدْحاً مِنَ الَّذِينَ أَصْبَحْتُمْ لَهُمْ مُنَاصِبِينَ» ضربه این از آنهایی که دارید با آنها می جنگید، دشمن خارجی، خیلی بیشتر است. «وَ عَلَيْهِمْ مُتَأَلِّبِينَ» در برابر آن دشمن خارجی که

ص: 6588

در برابر او جمع شدید ضربه این خیلی بیشتر است. «فَاجْعَلُوا عَلَيْهِ حَدَّكُمْ» حالا که این دشمن خسارت آن بیشتر است تمام شدت خودتان را علیه او به کار ببرید. «وَ لَهُ جِدَّكُمْ» جدیت خودتان را، آرایش نظامی بگیرید در برابر این دشمنی که ضربه او خیلی بیشتر است از دشمن-های خارجی است.

اجازه بدهید من یک نمونه هایی را از روایات بگویم چون این کلام امیرالمؤمنین واقعاً یک دریایی است که نمی شود به این زودی ما به عمق آن برسیم بلکه به بیان بیانات دیگری که از اهل بیت هست، کلماتی که علمای ما، بزرگان ما، در همین موضوع وسوسه شیطان مخصوصاً در موضوع تکبر توضیحاتی که دادند من بعضی از اینها را بگویم. یک بحثی مرحوم علامه مجلسی در بحار دارد اگر فرهیختگانی که برنامه را می بینند بخواهند مفصل نگاه کنند در جلد 70 بحار یک بابی به نام باب الکبر دارد. خیلی بحث مفصلی است. ایشان بحث خود را با این روایت شروع می کنند از پیامبر گرامی اسلام است. در کافی مرحوم کلینی، و ثواب الاعمال شیخ صدوق هم هست. همین حدیث را بشنویم و ما بترسیم همین کافی است. فرمود «لَا يَدْخُلُ الْجَنَّةَ مَنْ كَانَ فِي قَلْبِهِ مِثْقَالُ ذَرَّةٍ مِنْ كِبر» کسی که ذره ای تکبر در وجود او باشد «لَا يَدْخُلُ الْجَنَّةَ» حدیث فهم می-خواهد. واقعاً فهم حدیث خیلی مهم تر است. بارها عرض کردیم هنر علامه مجلسی و محدثین بزرگ ما این است فهم حدیث را ... اگر شما می فهمید علامه ای 110 جلد بحار نوشته است مگر این 110 جلد چند تا حدیث دارد.

ص: 6589

ایشان بیشتر سراغ شرح و درک و فهم احادیث رفتند. یک حدیث که می خواهند نقل کنند همین یک حدیث را 10 صفحه شرح می کنند. یک خط حدیث را 10 صفحه شرح می کنند. پیامبر فرمود: «لَا يَدْخُلُ الْجَنَّةَ مَنْ كَانَ فِي قَلْبِهِ مِثْقَالُ ذَرَّةٍ مِنْ كِبر» کسی یک مقدار تکبر داشته باشد وارد بهشت نمی شود. چرا؟ مرحوم علامه توضیح دادند. فرمو دند: «لأنّ الکبر یحول» چون تکبر بین انسان و تمام فضائل اخلاقی فاصله می شود. و این فضائل اخلاقی درهای بهشت است. تکبر نمی گذارد ما این فضائل اخلاقی را داشته باشیم پس نمی-گذارد از هیچ دری وارد شویم.

شریعتی: تکبر یعنی این که من بگویم من همه چیز تمام هستم.

حجت الاسلام حسینی قمی: حالا ایشان یکی یکی توضیح دادند. فرمودند «لأنه مع تلك الحالة» کسی متکبر باشد چند تا مثال زدند. «لا يقدر على حبه للمؤمنين ما يحب لنفسه» آدم متکبر به این جا می رسد که بگوید هر چه برای خودت می پسندی برای دیگران هم بپسند. هر چه برای خودت نمی پسندی برای دیگران نپسند. آدم متکبر این جور نیست. متکبر می گوید فقط من. فرعون چه کار می کرد. فرعون یک نمونه است. ولی ما نمی خواهد فقط فرعون را بگوییم. فرعون می گفت «أَنَا رَبُّكُمُ الْأَعْلى » (نازعات/24) آن یک درجه تکبر. من هم یک فرعونی هستم در حد خودم. آدم متکبر به این جا نمی رسد که «لا يقدر على حبه للمؤمنين ما يحب لنفسه» هر چه برای دیگران می پسندی برای خودت هم بپسند. الان زندگی شما خوب است وضع مالی شما خوب است

ص: 6590

به هر حال از دیگران بهتر هستی این وضع مالی خوب را تقسیم کن، به داد دیگران هم برس. الان مردم گرفتار هستند، آدم متکبر این جور نیست. می گوید آقا من باشم، هیچ کس دیگر نباشد. من سالم باشم، من زنده بمانم، من از این مشکلات عبور کنم ولو همه مردم از بین بروند. دوم متکبر به تواضع نمی رسد. در بحار علامه مجلسی باب تواضع دارد. آدم متکبر چه موقع حاضر است در برابر دیگران کرنش کند. سوم: کظم الغیظ. آدم متکبر چه زمانی حاضر است خشم خود را فرو ببرد. اگر من گفتم من از همه بالاتر هستم خیلی آن را کلی نکنیم، انگشت اشاره هم به دیگری متوجه نکنیم. در خودمان بگردیم. هر کس هستی انگشت به طرف خودت بیاور. آدم متکبر حاضر نیست خشم خود را فرو ببرد. مرحوم احمدی میانجی در همین کتابی که معرفی کردیم به سوی نور راجع به عالم برزخ انصافاً قصه های خیلی فراوانی دارد. من این کتاب را خدمت یکی از اساتید بزرگوار حوزه دادم گفتم این تازه چاپ شده است. چند روز بعد من خدمت ایشان رفتم با این که ایشان خودشان خیلی آدم وارسته ای هستند. گفتند من کتاب را خواندم خیلی جالب است. خیلی تأثیرگذار است. چه قصه های مؤثری دارد. چه روایات تأثیرگذاری دارد. ایشان نگفتند نخیر. مرحوم علامه می فرمود آدم متکبر دیگر حاضر نیست خشم خود را فرو ببرد. فکر می کند همه من هستم. ایشان می فرماید در منطقه ما، در میانه، یک اربابی بود خیلی آدم بداخلاقی متأسفانه مبتلا به مواد مخدر هم بود. تریاک هم

ص: 6591

می کشید. ایشان می فرمودند به قدر معتاد بود و قوی وضع مالی ایشان هم خوب بود. صبح که از خواب بیدار می-شد قبل از این که از روی تخت خود بیدار شود یک دست تریاک می کشید. بعد می رفت دست و صورت خود را می شست می آمد یک دست دیگر می کشید. می گفتند ایشان یک وقتی از خانه بیرون رفت. وقتی خانه آمد پشت در بود هنوز داخل نیامده بود صدای اهل خانه را می شنید دید خانم او به خادم و کنیز خانه می گفت زغال ارباب را آمده کردید الان می آید. گفت نه من آماده نکردم. گفت وای زود باش الان می آید مثل سگ همه چیز را به هم می ریزد. یک لحظه پیش خود گفت ای بابا، داد بیداد چرا کار من به جایی رسیده است که زن من می خواهد از من اسم ببرد، تعبیر کند این قدر از من بترسد. یک تلنگری برای او بود. باز خدا را شکر عاقبت به خیر شد. از همان جا تصمیم گرفت ترک کرد. در خانه آمد خانم گفت الان آماده می کنم گفت نه نه تمامش کنید. تمام بساط خود را جمع کرد. آدمی که از خواب بیدار می شد یک بسط می زد، تا برود دست و صورت خود را بشورد یک بسط دیگر بزند. چرا ما یک جوری زندگی کنیم دیگران بخواهند راجع به ما صحبت کنند این قدر از ما بترسند. این قدر تکبر. علامه مجلسی می گفت آدم متکبر دیگر کظم غیظ ندارد. حاضر نیست خشم خود را فرو بدهد. همین که من

ص: 6592

گفتم. این درست که این قدر ما وحشتناک زندگی کنیم. آیا اگر این اخلاق ها را ما داشته باشیم می توانیم وارد بهشت شویم؟ علامه مجلسی می فرماید درهای بهشت فضائل اخلاقی است. بالای یک در بهشت نوشتند باب المعروف، یک در آن نوشتند باب التواضع، یک در آن نوشتند باب حسن خلق، اینها درهای بهشت است. آدم متکبر اینها را ندارد. از هیچ دری نمی تواند برود.

مثال دیگر: «ترك الحقد» آدم متکبر حاضر نیست کینه را کنار بگذارد. برادر محترم، خواهر محترم، چند سال است با برادر خود قهر هستید؟ 30 سال است قهر است. منشأ این تکبر است. آدم متکبر حاضر نیست کینه را کنار بگذارد.

«ترک الحسد» آدم متکبر حاضر نیست حسادت را کنار بگذارد. آثار آن چیست؟ مرحوم علامه مفصل شرح دادند. فرمودند آثار تکبر این است. 1 _ دوست دارد همه در برابر او احترام کنند، تواضع کنند. 2 _ حاضر نیست به دیدن کسی برود. «لا یزور غیره» می گوید من بزرگ خاندان هستم همه باید به دیدن من بیایند. بزرگ خاندان به این نیست که وقتی مردیم بنر بزنند 5 متر. بزرگی خود را الان نشان بده. الان بلند شو برو. بزرگی به همین است شما پیش قدم باشید. دعوا است شما برو، اهل خاندان و طایفه را به گرفتاری شان برس. آدم متکبر «لا یزور غیره» همه باید دین من بیایند. 3 _ «يستنكف من جلوس غيره» حاضر نیست دیگران را در یک جلسه ای کنار بگذارد. حاضر نیست یک فقیری پیش او بنشیند. «لایحمل متاعا الی بیته» بار خانه خود را حاضر نیست خانه بیاورد.

ص: 6593

«لا يتعاطى بيده شغلا» در خانه حاضر نیست یک کمکی بکند. این اخلاق پیامبر است، این متن زندگی پیامبر است. از یکی از همسران پیامبر سوال کردند رسول خدا در خانه چه می کند؟ گفت «کان بشرا من البشر» بشری مثل دیگران. بعد توضیح داد. «يحلب شاته و يرقع ثوبه و يخصف نعله و يخدم نفسه » لباس خود را می دوخت، شیر گوسفندی که در خانه بود می دوشید، کفش خود مرتب می کرد. یک آقایی در یک سفری با هم بودیم. صبح ما بلند می شدیم، رختخواب خود را جمع می کردیم، مرتب می کردیم، یک صبحانه آماده می-کردیم. می گفت آقا شما این کارها را در خانه هم می کنید؟ گفتم چه طو ر مگر؟ گفت من 50 سال است، 40 سال است در زندگی خود یک تشت در خانه جمع نکردم. این حالات رسول خدا است کار خودش را خودش انجام می داد. بعد ایشان می فرماید «و علم انه لایتکبر» کسانی متبکر هستند که به یکی از این چیزها دل خوش هستند. یا به علم خود، یا به حسب و نصب خود، یا به جمال خود، یا به قدرت خود، یا به مال خود، یا به یاران زیاد خود. ایشان همه را یکی یکی وارد شده است. می گوید مثلاً کسانی که به علم خود می نازند «يستعظم نفسه و يستحقر الناس » ما علم داریم، ما دانش هستیم. ما استاد هستیم، ما دانشمند هستیم. می گوید همه باید به من احترام کنند. ایشان می فرماید اسم را جاهل بگذاریم بهتر از این است عالم بگذاریم. چرا؟ چون علم ایشان می فرماید

ص: 6594

«علم هو الذی یعرف الانسان» در روایت داریم «الْعِلْمُ نُورٌ يَقْذِفُهُ اللَّهُ فِي قَلْبِ مَنْ يَشَاء» علمی که قرار باشد ما را به غرور و به تکبر ... علم من بیشتر شد بخواهم تو سر دیگران بزنم. گاهی اوقات دیدید خیلی از چیزهایی که ما روی آن ادعا می کنیم حیوانات با غریزه خودشان خیلی از ما جلوتر هستند. داستان خواجه نصیرالدین طوسی را لابد شنیده اید. وقتی یک جایی در مسیری می رفت مهمان یک آسیابانی شد. گفت جای من را بینداز پشت بام بخوابم. گفت امشب باران می آید. گفت من خواجه نصیرالدین، من منجم عالم می گویم باران نمی آید. تو به من می گویی. رفت بالا خوابید. بارندگی شد. داخل آمد. صبح گفت از کجا خبر داشتی؟ گفت من یک سگی دارم، این سگ شب های بارانی داخل می آید. اول و آخر آن چیزی که شما فکر می کنید بلد هستید این حیوان از شما بهتر بلد است. اینها را می گویم که مغرور نشوید. یک روایت دیدم، از کلمات غررالحکم امیرالمؤمنان هست. فرمود: «علم لا يصلحك ضلال، و مال لا ينفعك وبال » علمی که شما را اصلاح نکند. نگاه کنید اگر آنهایی که درس می خوانند اگر نسبت به دو سال پیش خود، 5 سال پیش خود، 10 سال پیش خدای نکرده تکبر آنها بیشتر شده است علم لایصلحک ضلال است. گمراهی است. علمی که شما را اصلاح نکند گمراهی است. مالی که برای شما سودی نداشته باشد وبال است. این مالی که از دیگران دستگیری نکند، به داد بیچاره ها نرسد، گرفتارها نرسد، وبال زندگی شما است. یک

ص: 6595

تعبیر از امام صادق در معانی الاخبار شیخ صدوق دیدم. ما گاهی مغرور می شویم، فکر می کنیم خیلی خبر است. «انما الاجاب فی کل ما یسأل عن» یکی از اشکالات ما این است در همه چیز اظهارنظر می کنیم. علم آن را ندارد. تصور می کند. «انما الاجاب فی کل ما یسأل عن لمجنون» آن کسی هر چه از او می پرسند اظهارنظر می کند این دیوانه است. برای این که خدا هیچ انسانی را خلق نکرده است که علامه به همه رشته ها باشد. باز من یک قصه ای بگویم. این قصه هم معروف است در حالات بوذرجمهر از مقربان شاهان ساسانی بوده است. یک وقتی یک زنی آمد یک مسئله ای از او سؤال کرد. بوذرجمهر نتوانست جواب دهد. این زن گفت پس این آلاف و علوفی که پادشاه به تو می دهد پس این پول ها را چه کار می کنی؟ گفت خانم اتفاقاً آن الاف و علوفی که می گیرم در مقابل دانسته های من است. اگر بخواهند در برابر ندانسته ها به من بدهند تمام بیت المال را هم بدهند کفاف نمی کند. یک تعبیر عجیبی است. لابد در این کتاب های اخلاقی عزیزان دیدند. علامه مجلسی در همین بحار تذکر دادند. فرمودند: مگر شما نمی گویید عالم هستید. تازه مسئولیت شما سنگین تر است. علم نباید تکبر شما را بالا ببرد. علم باید به شما تواضع بدهد. «يُغْفَرُ لِلْجَاهِلِ سَبْعُونَ ذَنْباً قَبْلَ أَنْ يُغْفَرَ لِلْعَالِمِ ذَنْب » از جاهل هفتاد گناه می آمرزند قبل از این که یک گناه از عالم بیامرزند. اگر مجال بود 100 جلسه ما این

ص: 6596

خطبه را با واژه های آن، با لغات آن، با روایات ذیل آن، با نمونه های عملی از بزرگان خود، اهل تواضع بودند، بیان می کردیم کم بود. در حالات مرحوم آیت الله حائری است. ایشان یک وقتی در منزل مرحوم آیت الله حاج شیخ ابوالقاسم قمی بودند. این بزرگوار و مرحوم آیت الله میرزا محمد اشراقی معروف به ارباب، این دو بزرگوار بودند که باعث شدند مرحوم آیت الله حائری در قم بمانند. مرحوم آیت الله میرزا محمد اشراقی معروف به ارباب هست. ایشان از نظر علمی بسیار موقعیت بالایی داشتند. خود مرحوم آیت الله شیخ ابوالقاسم قمی آن وقت در قم مرجع علی الاطلاق بودند، صاحب رساله بودند. این دو بزرگوار وقتی احساس می کنند مرحوم آیت الله حائری بهتر از آنها می تواند حوزه را اداره کند به هر قیمتی که هست مرحوم حاج شیخ را راضی می کنند در قم بماند و حوزه علمیه قم را تأسیس کند. مؤسس حوزه علمیه قم می شود. مرحوم آیت الله شیخ عبدالکریم حائری 15 سال از مرحوم آیت الله اشراقی کوچکتر بوده است. ولی تمام موقعیت خود را تقدیم آیت الله حائری کردند. یک وقت ایشان منزل آیت الله شیخ ابوالقاسم قمی بودند یک بحث علمی می شود ایشان از مرحوم آقای قمی می پرسد نظر شما چیست؟ ایشان نظر خودشان را می دهند. تا نظر خودشان را می دهند آیت الله العظمی حائری خادم خود را صدا می کند می گوید بیا. دیروز این مسئله را از اراک از من سؤال کرده بودند و من جواب دادم برو بگو نامه را نبرند جواب

ص: 6597

من را نبرند. این که آقا فرمودند این جواب بهتر است. این را بنویسید. این احترام ایشان. از آن طرف احترامی که مرحوم حاج شیخ ابوالقاسم قمی به ایشان می گفتند آیت الله ناراحت می شده است همه کاره قم می فرمود دیگر آیت اللهی ما تمام شد. آیت الله یک نفر فقط مرحوم آیت الله حائری است. فقط به ایشان می گوییم. روز عید رسم بوده که دیدن علما بروند. روز عید بود از خانه خارج می شود و به مردم می گوید به منزل آیت الله حائری برویم. علم آدم اگر بیشتر شد، دانش او بیشتر شد باید به اخلاص او کمک کند. علامه مجلسی می فرماید اگر علم شما، شما را به خدا نزدیک نکرد، اخلاص شما را بیشتر نکرد آن علم نیست. اسم را جهل بگذارید. باز در حالات مرحوم آیت الله العظمی حائری است یک وقتی مرحوم آیت الله آ سید محمدتقی خوانساری که باز می دانید این بزرگوار، مرحوم آیت الله العظمی حجت، مرحوم آیت الله العظمی صدر این 3 نفر بودند که همه موقعیت خودشان را دو دستی تحویل آیت الله العظمی بروجردی کردند. مرحوم آیت الله خوانساری یک وقتی به مرحوم آیت الله العظمی حائری می گوید اگر ممکن است ما یک خواهشی از شما داریم. بفرمایید. بنا است آیت الله العظمی سید ابوالحسن اصفهانی و آیت الله العظمی نایینی از نجف ایران بیاید. اینها را به ایران تبعید کردند. شما چند روز به احترام این دو شخصیت حوزه درسی خود را تعطیل کنید که تبعید شدن اینها یک انعکاسی پیدا کند، بیشتر منعکس شود. ایشان می

ص: 6598

گوید که من یک روز درس خود تعطیل می کنم. بیش از این لازم نیست. آیت الله العظمی سید محمد تقی خوانساری می گوید اگر می شود بیشتر. 2 روز، 3 روز اصرار می کند. قبول نمی کند. به مرحوم آیت الله حاج شیخ می گوید اگر این را نکنید مردم روی گردان می شوند. تا این کلمه روی گردان می شوند ... باور کنید رمز موفقیت اینها اخلاص آنها، تواضع آنها است. به قول امام اینها هوای نفس را بو نکرده بودند. می گوید چه گفتی، گفتی مردم روی گردان می شوند. به خدا قسم اگر الان در یک روستا بودم و در آن جا مشغول کار بودم برای من بهتر از این بود که ریاست کل حوزه و مرجعیت مطلق را دارم. آیت الله العظمی خوانساری می گوید نه آقا من به شما نخواستم بگویم مردم به شما بر می گردند. منظورم این بود که دین مردم ضعیف می شود. از دین و ایمان خود برمی گردند. این رمز و راز موفقیت است. پس علم ما، دانش ما هر چه بیشتر شد باید تواضع ما به همان نسبت بیشتر بشود.

شریعتی: یا به تعبیر امام عسکری (ع) تواضع نعمتی است که هیچ کس بر آن حسد نمی برد. ان-شاءالله متنعم این نعمت باشیم و ان شاءالله به دور از هر گونه کبر. خیلی از شما ممنون و متشکرم حاج آقای حسینی نکته های نابی را در ذیل خطبه قاصعه امیرالمؤمنین، خطبه 192 نهج البلاغه شنیدید. دوستانم امروز آیات 113 تا 119 سوره مبارکه بقره تلاوت خواهند کرد. با احترام و تدبر بشنویم و

ص: 6599

ان شاءالله برگردیم همراه شما و در کنار شما خواهیم بود.

بسم الله الرحمن الرحیم

وَ حْكُمُ بَيْنَهُمْ يَوْمَ الْقِيامَةِ فيما كانُوا فيهِ يَخْتَلِفُونَ (113)

وَ مَنْ أَظْلَمُ مِمَّنْ مَنَعَ مَساجِدَ اللَّهِ أَنْ يُذْكَرَ فيهَا اسْمُهُ وَ سَعى في خَرابِها أُولئِكَ ما كانَ لَهُمْ أَنْ يَدْخُلُوها إِلاَّ خائِفينَ لَهُمْ فِي الدُّنْيا خِزْيٌ وَ لَهُمْ فِي الْآخِرَةِ عَذابٌ عَظيمٌ (114)

وَ لِلَّهِ الْمَشْرِقُ وَ الْمَغْرِبُ فَأَيْنَما تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ واسِعٌ عَليمٌ (115)

وَ قالُوا اتَّخَذَ اللَّهُ وَلَداً سُبْحانَهُ بَلْ لَهُ ما فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ كُلٌّ لَهُ قانِتُونَ (116)

بَديعُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ إِذا قَضى أَمْراً فَإِنَّما يَقُولُ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ (117)

وَ قالَ الَّذينَ لا يَعْلَمُونَ لَوْ لا يُكَلِّمُنَا اللَّهُ أَوْ تَأْتينا آيَةٌ كَذلِكَ قالَ الَّذينَ مِنْ قَبْلِهِمْ مِثْلَ قَوْلِهِمْ تَشابَهَتْ قُلُوبُهُمْ قَدْ بَيَّنَّا الْآياتِ لِقَوْمٍ يُوقِنُونَ (118)

إِنَّا أَرْسَلْناكَ بِالْحَقِّ بَشيراً وَ نَذيراً وَ لا تُسْئَلُ عَنْ أَصْحابِ الْجَحيمِ (119)

به نام خداوند بخشنده مهربان

يهوديان گفتند ترسايان بر حق نيستند و ترسايان گفتند يهوديان بر حق نيستند با آنكه آنان كتاب [آسمانى] را مى خوانند افراد نادان نيز [سخنى] همانند گفته ايشان گفتند پس خداوند روز رستاخيز در آنچه با هم اختلاف مى كردند ميان آنان داورى خواهد كرد (113) و كيست بيدادگرتر از آن كس كه نگذارد در مساجد خدا نام وى برده شود و در ويرانى آنها بكوشد آنان حق ندارند جز ترسان لرزان در آن [مسجد]ها درآيند در اين دنيا ايشان را خوارى و در آخرت عذابى بزرگ است (114) و مشرق و مغرب از آن خداست پس به هر سو رو كنيد آنجا روى [به] خداست آرى خدا

ص: 6600

گشايشگر داناست (115) و گفتند خداوند فرزندى براى خود اختيار كرده است او منزه است بلكه هر چه در آسمانها و زمين است از آن اوست [و] همه فرمانپذير اويند (116) [او] پديد آورنده آسمانها و زمين [است] و چون به كارى اراده فرمايد فقط مى گويد [موجود] باش پس [فورا موجود] مى شود (117) افراد نادان گفتند چرا خدا با ما سخن نمى گويد يا براى ما معجزه اى نمى آيد كسانى كه پيش از اينان بودند [نيز] مثل همين گفته ايشان را مى گفتند دلها [و افكار]شان به هم مى ماند ما نشانه ها[ى خود] را براى گروهى كه يقين دارند نيك روشن گردانيده ايم (118) ما تو را بحق فرستاديم تا بشارتگر و بيم دهنده باشى و [لى] درباره دوزخيان از تو پرسشى نخواهد شد (119)

شریعتی: اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم. خیلی ها منتظر هستند که برای قربانی ماه جمادی الاول ان شاءالله اقدام کنند. سهیم بشوند، و مشارکت کنند. دوستانی که قصد مشارکت دارند هم می توانند به سایت ما مراجعه کنند هم به کانال ما در سروش و ایتا و هم صفحه 800 شبکه پیام نما یا تلتکس راه های مشارکت آن جا ذکر شده و قید شده جالب است حاج آقای حسینی امروز حسن ختام برنامه توضیح این گوشت های قربانی که در ماه قبل انجام شده بود در بین سیل زدگان جنوب کشور استان خوزستان، حاج آقای موسوی فرد هم از همین جا به ایشان سلام می کنیم. خداقوت می گوییم گزارش را ببینید خالی از لطف نیست. اشاره قرآنی را بفرمایید و خداحافظی کنیم.

حجت الاسلام حسینی قمی: این آیه شریفه

ص: 6601

که تلاوت شد «وَ لِلَّهِ الْمَشْرِقُ وَ الْمَغْرِبُ فَأَيْنَما تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللَّهِ.» بله ما حتماً باید در نماز جهت معینی را داشته باشیم به جهت قبله، به جهت کعبه، قبل از کعبه به جهت بیت المقدس یا طواف ما یک جهات خاصی، احکام خاصی ولی این چنین نیست که خدا در یک جهت معینی باشد «لِلَّهِ الْمَشْرِقُ وَ الْمَغْرِبُ»، شرق و غرب عالم مال خدا است «فَأَيْنَما تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللَّهِ» هر کجا شما رو کنید آن جا وجه خدا است. جالب است شبیه این آیه تعبیر دیگری هم داریم. این جا قرآن می فرماید شرق و غرب عالم مال من است هر کجا بروید وجه الهی است. فکر نکنید جایی هست که خدا نباشد. یک آیه دیگر هم شبیه این آیه در سوره مبارکه مزمل داریم. «لِلَّهِ الْمَشْرِقُ وَ الْمَغْرِبُ این واژه های لِلَّهِ الْمَشْرِقُ وَ الْمَغْرِبُ» را دوستان در قرآن جستجو کنند هر کجا خدا این جوری گفته است بعد از آن یک مطلب مهمی می خواهد بگوید. شرق و غرب عالم مال من است فَأَيْنَما تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللَّهِ، هر کجا بروید وجه خدا است. سوره مزمل «رَبُّ الْمَشْرِقِ وَ الْمَغْرِبِ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ فَاتَّخِذْهُ وَكيلاً» خدا را وکیل زندگی خود قرار بدهید. این در و آن در نزنید، به غیر خدا رو نکنید. اگر همه عالم مال خدا است «فَثَمَّ وَجْهُ اللَّهِ»، اگر همه عالم مال خدا است «فَاتَّخِذْهُ وَكيلاً». فقط فقط خدا در زندگی ما راه داشته باشد.

شریعتی: ان شاءالله خیلی از شما ممنون و متشکرم. باید خداحافظی کنیم.

حجت الاسلام حسینی قمی: خدا قسم می دهیم

ص: 6602

به حق محمد و آل محمد همه کسانی که التماس دعا گفتند، همه کسانی که محتاج دعای مخاطبین عزیز ما هستند خدایا به حق صدیقه طاهره (س) حوائجشان برآورده به خیر بفرما. مریض هایشان لباس عافیت بپوشان. گرفتاری های آنها را برطرف بفرما. در فرج مولی مان امام زمان (اروحنا فدا) تعجیل بفرما.

شریعتی: این روحیه ای که در بین مخاطبین شکل گرفته است. روحیه کار جمعی از ختم قرآن جمعی و ختم قرآن هفتگی گرفته تا همین قربانی اول ماه خیلی پر برکت و خیلی از این بابت خدا شاکر هستیم. ان شاءالله تک تک شما مهجور باشید.

حجت الاسلام حسینی قمی: در پیام ها دیدم بعضی ها نوشتند چرا شما وقتی دعا می کنید می-گویید دعا کنیم برای آنها که التماس دعا گفتند. برای همه باید دعا کنیم.

«اللَّهُمَّ اقْضِ دَيْنَ كُلِّ مَدِينٍ. اللَّهُمَّ فَرِّجْ عَنْ كُلِّ مَكْرُوب. اللَّهُمَّ اشْفِ كُلَّ مَرِيض .»

99-09-30- شرح خطبه 192 نهج البلاغه ( خطبه قاصعه )

حجت الاسلام حسینی قمی: سلام علیکم و رحمة الله. عرض تبریک به خاطر ولادت خجسته ی عقیله ی بنی هاشم، زینب کبری (س) و چه تناسب خوبی انتخاب این روز با عنوان روز پرستار. عقیله ی بنی هاشمی که یک تنه همه ی بارها را به دوش گرفت و علم کربلا و سیدالشهدا (س) در کوفه و شام بر دوش گرفت و فاتحانه برگشت. من هم تبریک می گویم به همه ی پرستاران بزرگوار مخصوصاً امسال که روز پرستار یک رنگ خاص دیگری دارد. با فداکاری هایی که همه ی کادر پزشکی، مخصوصاً امروز که همه ی پرستاران گرامی عرض می کنیم، تبریک می گوییم و برای همه ی عزیزانی که

ص: 6603

در طول ده ماه گذشته، به خاطر ویروس کرونا شهید خدمت شدند، از خدا برای همه ی آنها طلب رحمت و رضوان می کنیم. خانه هایی که این عزیزان را از دست دادند، جای همه ی آنها خالی هست و به همه ی آنها تبریک و تسلیت عرض می کنم. به همه ی شهدای خدمت عرض احترام می کنیم و هر چه بگوییم کم است. دنبال هر واژه ای می گردیم که بتوانیم ارادت خالصانه ی خود را به این عزیزان برسانیم، کم است. من یک خواهش دیگری دارم آخر در مقابل کسی که جان خود را تقدیم کرده است، ما چه بگوییم و چه حرفی بزنیم که بخواهیم یک کمی ادای احترام کرده باشیم ولی از تمام مخاطبین خود می خواهیم که اگر واقعاً می خواهید به کادر پزشکی و پرستاران و شهدای خدمت و عزیزانی که در این چند ماه گذشته جان خود را در راه درمان مردم از دست دادند، احترام بگذارید، این احترام ها را همه در یک کلام خلاصه کنیم، آن هم اینکه شب یلدای امسال را همان طور که در تبلیغات مفصل در رسانه گفتند، شوخی ندارد، مجازی برگزار کنید که همه در سلامت باشند و این بلا برطرف شود. اگر عزیزی از دست داده باشید، چه حسی داشتید. ما چه قدر شهید خدمت دادیم و چه قدر عزیزانی داشتیم که جان خود را به خطر انداختند. می گویند که یک شب است و این شب یلدا را دور هم جمع نشوید و بگذارید بیماری این زنجیره قطع شود. چیز مهمی نیست. امشب با فردا شب دو دقیقه فرق آن

ص: 6604

است. ملاحظه کنیم و به پاس خدمات این عزیزان دنبال این نباشیم که یک راه فراری پیدا کنیم که دولت اینجوری اعلام کرده و منع رفت و آمد گذاشته، ما یک راه فراری پیدا کنیم، پیاده برویم، با یک وسیله ی دیگر برویم، نه احترام بگذاریم به این عزیزانی که جان خود را تقدیم خدا کردند. شریک جرم و قتل دیگران نشویم. اینقدر اصرار به یک شب را نداشته باشیم. اصلاً چرا این قدر رسانه باید اصرار روی این یک شب داشته باشد.

شریعتی: چند ده هزار نفر از پرستاران ما به خاطر اینکه در جبهه ی سلامت بودند، متأسفانه مبتلا به کرونا شدند و وقتی اینها مبتلا به کرونا می شوند، از گردونه ی خدمت جدا می شوند و فشار روی کادر درمان ما خیلی زیاد است. انشاءالله دوستان عزیز هم اهتمام کنند. وارد بحث خود خواهیم شد. وارد نهج البلاغه ی شریف و خطبه ی قاصعه که چند هفته ای است داریم راجع به فراز های آن صحبت می کنیم.

حجت الاسلام حسینی قمی: «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيم فَلَعَمْرُ اللَّهِ لَقَدْ فَخَرَ عَلَى أَصْلِكُمْ وَ وَقَعَ فِي حَسَبِكُمْ وَ دَفَعَ فِي نَسَبِكُمْ» این چهارمین جلسه ای است که طولانی ترین خطبه ی نهج البلاغه را می خوانیم که امیرالمؤمنین (س) در موضوع کنار گذاشتن تکبر و مذمت تکبر سخن می فرمایند. که تا به اینجا می رسیم که حضرت می فرمایند مواظب باشید، امام المتعصبین ابلیس بوده، سلف المستکبرین آن چیزی که مقدم بر همه است، تکبر است، ابلیس بوده. حضرت فرمودند که مواظب باشید که دشمن دارد به شما حمله می کند تا

ص: 6605

به اینجا رسیدند که فرمود «فَلَعَمْرُ اللَّهِ» به خدا قسم که حضرت قسم می خورد که «لَقَدْ فَخَرَ عَلَى أَصْلِكُمْ» دشمن خود را بشناسید. ببینید اگر ما باور کنیم که یک کسی دشمن ما هست، از او حذر می کنیم ولی اگر باور نکنیم خیلی خطر دارد و با او می نشینیم و رفیق می شویم. حضرت می خواهد ما باور کنیم که ابلیس رفیق ما نیست. از روز اول دشمنی و تکبر او شروع شد. «وَ وَقَعَ فِي حَسَبِكُمْ وَ دَفَعَ فِي نَسَبِكُمْ» اصل شما، ریشه ی شما و همه ی ما که حضرت آدم (ع) بود، مگر فخر فروشی نکرد؟ مگر نگفت که «قالَ أَنَا خَيْرٌ مِنْهُ خَلَقْتَني مِنْ نارٍ وَ خَلَقْتَهُ مِنْ طين » (ص/ 76) سجده به آدم کن. گفت که من را خدا از آتش خلق کرده است و این را از گل خلق کرده است. «وَ وَقَعَ فِي حَسَبِكُمْ وَ دَفَعَ فِي نَسَبِكُمْ» حسب و نسب شما را قبول نداشت. یک چنین دشمنی هست. مفسرین در ذیل این تعبیر اشاره به دو تا آیه کردند.

یکی در سوره ی مبارکه ی اسرا آیه ی 62 است. شیطان وقتی خداوند به او گفت که سجده بر آدم کن، گفت «قالَ أَرَأَيْتَكَ هذَا الَّذي كَرَّمْتَ عَلَيَّ» این را بر من مقدم داشتی. این فضیلت بر من دارد. اصلاً اصل ما را که آدم باشد، قبول نداشت. «قالَ أَرَأَيْتَكَ هذَا الَّذي كَرَّمْتَ عَلَيَّ» من به این سجده کنم.

یک تعبیر دیگر هم باز قرآن کریم در سوره ی مبارکه ی حجر آیه ی 33 است که شیطان به تعبیر امیرالمؤمنین (س) برای اینکه

ص: 6606

حسب و نسب و اصل آدم را انکار کرد. اینجا قرآن می فرماید که شیطان گفت که «قالَ لَمْ أَكُنْ لِأَسْجُدَ لِبَشَرٍ خَلَقْتَهُ مِنْ صَلْصالٍ مِنْ حَمَإٍ مَسْنُون» خدایا می گویی که من به این سجده کنم، اینکه از یک گل خشکیده ی بدبو آفریده شده. «أَرَأَيْتَكَ هذَا الَّذي كَرَّمْتَ» اصل این اوج تکبر شیطان بود. قبلاً هم عرض کردیم به تعبیر ابن میثم (رضوان الله علیه) در شرح نهج البلاغه که می گوید یاد او رفت. «مِنْ صَلْصالٍ مِنْ حَمَإٍ مَسْنُون» یعنی چی. امیرالمؤمنین (س) می فرماید که شما دشمنی دارید که این با اصل شما و نسب و حسب شما اینجوری رفتار کرد. شما چه انتظاری از او دارید. «وَ أَجْلَبَ بِخَيْلِهِ عَلَيْكُمْ وَ قَصَدَ بِرَجْلِهِ سَبِيلَكُمْ» لشکر سواره و پیاده ی خود را بر شما آماده کرده. «يَقْتَنِصُونَكُمْ بِكُلِّ مَكَانٍ» یعنی از هر کجا که بگویید شما را صید می کند. «وَ يَضْرِبُونَ مِنْكُمْ كُلَّ بَنانٍ» در جنگ ها بوده است و حالا دیگر جنگ با شمشیر نیست. در قدیم با شمشیر که می جنگیدند یا سعی می کردند که گردن طرف را بزنند یا اگر گردن او را نمی توانستند بزنند، بنان، انگشتان او را قطع می کردند. اگر انگشت انسان از دست برود، دیگر کارآیی ندارد و دیگر نمی تواند کاری انجام دهد. لذا حضرت می فرماید که این دشمنی است که «وَ يَضْرِبُونَ مِنْكُمْ كُلَّ بَنانٍ» یعنی یک کاری می کند که دیگر شما نتوانید مقاومت کنید. «لَا تَمْتَنِعُونَ بِحِيلَةٍ وَ لَا تَدْفَعُونَ بِعَزِيمَةٍ» اگر شیطان بر شما مسلط شد، دیگر کار به جایی می رسد که دیگر با هیچ

ص: 6607

حیله ای و با هیچ وسیله ای نمی توانید از دست او نجات پیدا کنید. «وَ لَا تَدْفَعُونَ بِعَزِيمَةٍ» اگر تصمیم هم بگیرید، دیگر توان مبارزه با او را ندارید. شما می گویید که شیطان کار او به جایی رسید که ما در مقابل او خلع سلاح هستیم؟ چرا حضرت اینجوری می فرمایند؟ شارح نهج البلاغه جواب قشنگی دادند، گفتند که خود امیرالمؤمنین (س) در خطبه ی 27 نهج البلاغه خطبه ی جهاد است که فرموده است که دشمن را باید مواظب باشید. «فَوَ اللَّهِ مَا غُزِيَ قَوْمٌ قَطُّ فِي عُقْرِ دَارِهِمْ إِلَّا ذَلُّوا» هیچ قومی در خانه با دشمن نجنگیدند مگر اینکه ذلیل شدند. نگذارید که دشمن وارد شود. اگر دشمن وارد خانه شد، در خانه بخواهید با او بجنگید، ذلت است. مرز را باید کنترل می کردید و نباید وارد خانه می شد. پیامبر فرمود که «إِنَّ الشَّيْطَانَ يَجْرِي مِنِ ابْنِ آدَمَ مَجْرَى الدَّمِ.» شیطان مثل خون است. اگر خدای نکرده یک میکروبی در خون یکی نفوذ پیدا کرد، مگر می شود به این آسانی از این میکروب نجات پیدا کنیم. حضرت می فرماید نگذارید کار شما به جایی برسد که «وَ لَا تَدْفَعُونَ بِعَزِيمَةٍ» هیچ تصمیم دیگری نمی توانید بگیرید. بعد شیطان، شما را کجا می برد؟ «فِي حَوْمَةِ ذُلٍّ» در کانون ذلت «وَ حَلْقَةِ ضِيقٍ» در یک دایره ی تنگ «وَ عَرْصَةِ مَوْتٍ وَ جَوْلَةِ بَلَاءٍ» جولانگاه بلاء. همه ی اینها هشدار است. مواظب باشید که اگر فریب شیطان را بخورید، شیطان گاهی انسان را آن چنان در تنگنا قرار می دهد که دیگر نتواند تکان بخورد. همه ی اینها هشدار

ص: 6608

است و قرآن کریم می فرماید که مواظب باشید «ثُمَّ كانَ عاقِبَةَ الَّذينَ أَساؤُا السُّواى أَنْ كَذَّبُوا بِآياتِ اللَّهِ وَ كانُوا بِها يَسْتَهْزِؤُن » (روم/ 10) اگر گناه روی گناه جمع شد، پایان آن چه می شود؟ «أَنْ كَذَّبُوا بِآياتِ اللَّهِ»

شریعتی: کسی هم نمی تواند بگوید که من مصون هستم.

حجت الاسلام حسینی قمی: ابدا. شیطان در میقات به سراغ حضرت موسی رفت. مگر سراغ آدم به بهشت نرفت. خود شیطان به حضرت موسی گفت که «و لقد تمت فی ابیک آدم و هو فی الجنه» بابای تو در بهشت بود و من او را از بهشت راندم. ما باید راه نفوذ او را ببندیم. امیرالمؤمنین با کسی شوخی ندارد و مبالغه ندارد. می فرماید کار شما به جایی می رسد که شیطان «يَقْتَنِصُونَكُمْ بِكُلِّ مَكَانٍ» از هر راهی شما را صید می کند. توان مقاومت شما را می شکند و دیگر راه دیگری ندارید. «فِي حَوْمَةِ ذُلٍّ» در کانون ذلت. «وَ حَلْقَةِ ضِيقٍ» در یک دایره ی تنگ «وَ عَرْصَةِ مَوْتٍ وَ جَوْلَةِ بَلَاءٍ» جولانگاه بلاء. نباید وارد وسوسه ی شیطان در هر گناهی شویم. حالا یک مورد آن وسواس طهارت و نجاست است، در هر گناهی. اینکه بارها من عرض کردم که اگر انسان در برابر گناه خیلی مهم است که اگر ما گناه را ریشه کن نکنیم و اگر عادت به گناه کرد، آن گناه را تا می تواند ریشه کن کند و اگر ریشه کن نکرد، تا لب گور با او می رود. امام عسکری یک تعبیری دارند که می فرمایند «وَ رَدُّ الْمُعْتَادِ عَنْ عَادَتِهِ كَالْمُعْجِزِ» کسی که به گناه

ص: 6609

عادت کرد، روز و شب داریم انجام می دهیم و کنار نمی گذاریم. امام عسکری می فرماید که کار تو به جایی می رسد که بخواهی یک معتاد را از عادت خود برگردانی، مثل یک معجزه می ماند. چه طور انبیا معجزه می کردند و چه طور موسی معجزه می کرد و عصا را اژدها می کرد، یک چنین معجزه ای می خواهد که کسی به یک گناه عادت کرد، از آن برگردد. الان یک سیگاری را می شود برگرداند. سخت است و معجزه می خواهد. ما کجا این معجزه را داریم. نمی گویم محال است، محال نیست ولی مثل معجزه می ماند. اگر ما در برابر شیطان در مرز نایستادیم. از همان دم مرز باید او را رد کنیم و وارد مرز نشود. اگر بر کشور ما آمد، در کشور جان ما، در کشور روح ما، اینجا جنگیدن با او سخت است و مبارزه با او سخت است. عرض کردم که تا پای گور با ما می آید. «بِعَزِيمَةٍ فِي حَوْمَةِ ذُلٍّ وَ حَلْقَةِ ضِيقٍ وَ عَرْصَةِ مَوْتٍ وَ جَوْلَةِ بَلَاء» لذا حضرت می فرماید مواظب باشید. «فَأَطْفِئُوا مَا كَمَنَ فِي قُلُوبِكُمْ» کمَن یعنی دشمن کمین کرده است. یک جایی مخفی شده است. «فَأَطْفِئُوا مَا كَمَنَ فِي قُلُوبِكُمْ» آن چیزهایی که مخفی در دل شما آمده، «مِنْ نِيرَانِ الْعَصَبِيَّةِ» آن شعله های عصبیت که در دل شما هست، آنها را خاموش کنید. کمین در دل شما کرده است. خود ما از همه بیش تر خود را می شناسیم. تعصب های نژادی، طایفه ای که به معنای این است که چون فلانی از طایفه ی ما است،

ص: 6610

چون از نژاد ما است، چون همشهری ما است، چون هم محله ای ما است، چون هم حزب ما است، اینها برای برای دفاع از یک کسی مهم نباشد، حق باید ملاک باشد. حضرت امام سجاد می فرماید که تعصب جاهلی همین است. می گوید چون رفیق من است، چون هم طایفه ی من است، چون هم نژاد من است. «فَأَطْفِئُوا مَا كَمَنَ فِي قُلُوبِكُمْ» این آتش هایی که در قلب شما کمین کرده است، این آتش ها را خاموش کنید. «وَ أَحْقَادِ الْجَاهِلِيَّةِ» اینها کینه های جاهلیت است، خاموش کنید. «فَإِنَّمَا تِلْكَ الْحَمِيَّةُ تَكُونُ فِي الْمُسْلِم ِ مِنْ خَطَرَاتِ الشَّيْطَانِ» اینها از القائات شیطان است. «وَ نَخَوَاتِهِ» یعنی از تکبرها و نخوات شیطانی هست. «وَ نَزَغَاتِهِ وَ نَفَثَاتِهِ» از فسادهایی است که شیطان برای ما ایجاد می کند. «نَفَثاته» وسوسه هایی است که شیطان برای ما ایجاد می کند. در این خطبه صدها واژه ی بسیار دقیق دارد که شارح نهج البلاغه می گوید که چه قدر زیبا امیرالمؤمنان (س) از این واژه ها استفاده در بیان نورانی خود می کند. «وَ اعْتَمِدُوا وَضْعَ التَّذَلُّلِ عَلَى رُءُوسِكُمْ» تاج تواضع را روی سر خود بگذارید. تواضع یک تاج است. این تاج را روی سر خود بگذارید. «وَ إِلْقَاءَ التَّعَزُّزِ تَحْتَ أَقْدَامِكُمْ» اما تعزز و قیافه گرفتن و تکبر را زیر پای خود بگذارید. «وَ خَلْعَ التَّكَبُّرِ مِنْ أَعْنَاقِكُم» از گردن خود تکبر را باز کنید. تعزز و تذلل اینها باب تفعل است. یعنی کسی یک چیزی را ندارد و فکر می کند و قیافه ی آن را می گیرد، مثل روایت داریم که «إِنْ لَمْ تَكُنْ حَلِيماً

ص: 6611

فَتَحَلَّمْ» تحلم یعنی نداری، آن خوب است. اگر حلیم و بردبار هم نیستی، خود را به حلم بزن. این خوب است. نه اینکه تکبر که چیزی را نداری و فکر می کنی که داری و قیافه بگیری، تذلل همین است، تکبر همین است. «وَ اتَّخِذُوا التَّوَاضُعَ مَسْلَحَةً بَيْنَكُمْ وَ بَيْنَ عَدُوِّكُمْ» تواضع را مرز خود و دشمن قرار دهید. نگذارید دشمن وارد این مرز شود. مرز ما و دشمن باید تواضع باشد. مصلحت را بعضی ها به معنای تواضع ترجمه کردند، یک معنا هم به معنای سنگر است. سنگر خود شما در برابر دشمن، تواضع باشد. کدام دشمن؟ «إِبْلِيسَ وَ جُنُودِهِ» ابلیس و لشکریان او. «فَإِنَّ لَهُ مِنْ كُلِّ أُمَّةٍ جُنُوداً» او از هر دسته ای یک لشکریانی دارد. جن و انس و تازه در میان انسیان هر گروهی و هر طایفه ای را به یک شکلی فریب می دهد. «وَ أَعْوَاناً وَ رَجِلًا [رَجْلًا] وَ فُرْسَاناً» یارانی دارد، سوارانی دارد و پیاده هایی دارد. «وَ لَا تَكُونُوا» حضرت از یک راه دیگری وارد می شوند و یک مثال دیگری می زنند. «وَ لَا تَكُونُوا كَالْمُتَكَبِّرِ عَلَى ابْنِ أُمِّهِ مِنْ غَيْرِ مَا فَضْلٍ جَعَلَهُ اللَّهُ فِيهِ» به قول شارح نهج البلاغه اول کسی که در آسمانها تکبر کرد و گرفتار شد، خود ابلیس بود. «أَبى وَ اسْتَكْبَرَ وَ كانَ مِنَ الْكافِرين » (بقره/ 34) اولین کسی که روی زمین تکبر کرد و گرفتار شد، کی بود؟ قابیل بود. داستان قابیل و هابیل. آن داستانی که قرآن مفصل آن را نقل کرده است که قربانی هابیل قبول شد و قربانی قابیل قبول نشد. خب این هم تکبر

ص: 6612

کرد. باید تسلیم می شدی و باید خود را اصلاح می کرد. تکبر و حسادت باعث آن جنگی شد که به تعبیر در بعضی از روایات که آمدند سؤال کردند که کدام جنگ بود که یک چهارم مردم روی زمین در آن جنگ از بین رفتند؟ جنگ هابیل و قابیل. کل روی زمین حضرت آدم و حوا و قابیل و هابیل بودند. چهار نفر، یک چهارم خلق روی زمین یعنی قابیل که کشته شد، از بین رفت. حضرت می فرماید که «وَ لَا تَكُونُوا» مثل قابیل نباشید، «كَالْمُتَكَبِّرِ عَلَى ابْنِ أُمِّهِ» قابیل تکبر کرد. چرا علی ابن امه می گوید؟ چرا علی ابن ابیه نمی گوید؟ چرا علی ابن اخیه نمی گوید؟ داداش او بود. از پدر و مادر یکی بودند. حضرت آدم پدر آنها بود و حضرت حوا مادر آنها بود. مگر نبود؟ از پدر جدا و مادر جدا که نبودند. چرا می گوید که پسر مادر او، چرا برادر به او نمی گوید؟ یا بگوید پسر بابای او. چرا حضرت می فرماید که: «كَالْمُتَكَبِّرِ عَلَى ابْنِ أُمِّهِ» قابیل تکبر بر پسر مادر خود ورزید. خیلی تعبیر لطیفی است. واقعاً دریایی از معارف است. مرحوم ابن میثم (رضوان الله علیه) که بارها عرض کردیم که از قدیمی ترین شارحین نهج البلاغه است، می گوید «لان الولد فی الحقیقه لام» می گوید اصلاً بچه برای مادر است. می گوید مگر پدر چه سهمی در فرزند دارد؟ انصافاً نکته ی لطیفی است. پدرها چه سهمی دارند؟ خیلی سهم آنها کم است. تمام سهم «و الجزء المادیٌ» یک چیز خیلی کم و مادی است «و نسب الولد

ص: 6613

الیه فی الحکم دون الحقیقه» ولو می گویند که این برای پدر است، این حقیقی نیست و اصل آن برای مادرس است. نه ماه این امانت دست چه کسی است؟ به تعبیر قرآن «حَمَلَتْهُ أُمُّهُ كُرْهاً وَ وَضَعَتْهُ كُرْها» (احقاف/ 15) با سختی نه ماه باردار است. دو سال شیردهی. ما چون پدر هستیم نباید بی انصافی کنیم. امیرالمؤمنان دارد یاد ما می دهد. نقش پدر و نقش مادر خیلی متفاوت است. بالاترین نقش برای مادر است. پدر چه سهمی دارد؟ نه ماه این امانت در اختیار مادر است. افکار مادر روی این امانت تأثیر می گذارد. فکر او و رفت و آمد او. چه قدر می گویند که در دوران بارداری قرآن تلاوت کنید و لقمه ی حلال مصرف کنید و با وضو باشید، داد نزنید، فریاد نزنید، پرخاشگری نکنید، اخلاق شما خوب باشد چون همه ی اینها روی جنین اثر می گذارد. نه ماه این امانت دست مادر است. پدر در این نه ماه چه سهمی دارد؟ دو سال شیردهی با چه کسی است؟ با مادر است. لذا می خواهم یک نکته ی اخلاقی از این مورد استفاده کنم، این را به مادرها بگویم. بعضی از مادرها گاهی نگران هستند و می گویند که مثلاً شوهر ما آدم خوبی نیست و آدم اخلاقی نیست. این تکلیف بچه ی ما چه می شود؟ غصه نخورید. مادر خوب می تواند کاری کند که نقش منفی پدر را خنثی کند. بخواهم نمونه بگویم فراوان است. از آقا موسی بن جعفر (س) سؤال کردند. محمد بن ابی بکر خیلی آدم خوبی بود، سرباز رشید و افسر رشید

ص: 6614

امیرالمؤمنان (س) بود که به دست معاویه به شهادت رسید. وقتی که حضرت به عنوان استاندار مصر او را فرستاد، به دست معاویه به شهادت رسید. قبل از رفتن مالک اشتر بود. امام موسی بن جعفر فرمود تمام نجابتی که داشت، «کان نجابة لامه» از قِبَل مادر او بود. این مادر است که اصل است. نگران نباشید حتی اگر یک موقع خدای نکرده پدر نقطه ضعفی هم داشته باشد، همه چیز این بچه برای مادر است. نمی خواهم سهم پدر را کم کنم. سهم مادر بیش تر است. سخن امیرالمؤمنین است و ما که نمی خواهیم از خود بگوییم. امیرالمؤمنین وقتی که می خواهد اسم قابیل را ببرد، می فرماید «وَ لَا تَكُونُوا كَالْمُتَكَبِّرِ» مثل قابیل نباشید. نمی فرماید که تکبر بر برادر خود ورزید، با هابیل برادر بود. بگوید ابن اخیه و ابن ابیه هم نمی گوید که بچه ی بابای او. می گوید پسر مادر او. مادر کانون مهر و عاطفه است و مادر هست که سهم بیش تر را دارد. به هر حال حالا برای چه این تکبر را بر او ورزید؟ چه امتیازی بر او داشت؟ قابیل چه امتیازی داشت که تکبر بر هابیل کند؟ حضرت فرمود: «مِنْ غَيْرِ مَا فَضْل» هیچ فضیلتی نداشت. قابیل چه فضیلتی داشت. اول آفرینش آنها است و او چه کاری کرده است که فضیلت داشته باشد. چه کاری کردی که فکر می کنی بهتر هستی. «مِنْ غَيْرِ مَا فَضْلٍ جَعَلَهُ اللَّهُ فِيهِ» چرا یک چیزی بود. «سِوَى مَا أَلْحَقَتِ الْعَظَمَةُ بِنَفْسِهِ مِنْ عَدَاوَةِ الْحَسَدِ [الْحَسَبِ ]» این امتیاز را داشت و آن حسادتی که داشت. این در حقیقت

ص: 6615

استثنای منقطعه و نه متصله می گویند. «سِوَى مَا أَلْحَقَتِ الْعَظَمَةُ» خود او فکر می کرد یعنی تکبر می تواند آدم را به جایی برساند برادر، برادر را بکشد و اول قتل روی زمین بر اثر تکبر و حسادت بود. تکبر ریشه هایی دارد که یکی از ریشه های آن حسادت است. یکی از ریشه های آن عُجب است، خودبزرگ بینی است. «وَ قَدَحَتِ الْحَمِيَّةُ فِي قَلْبِهِ مِنْ نَارِ الْغَضَب » قدحت الحمیه، تعبیر امیرالمؤمنین عجیب است. شعله ور کرد، حمیت را خیلی زیبا دیدم بعضی از شارح نهج البلاغه معنی کردند، حمیت به معنای غیرت است، غیرت که خوب است، ولی نوعاً در غیرت های بیجا مصرف و استفاده می شود. «وَ قَدَحَتِ الْحَمِيَّةُ فِي قَلْبِهِ» حمیت، غیرت بیجا در قلب او « نَارِ الْغَضَب » آتش غضب را شعله ور کرد. «وَ نَفَخَ الشَّيْطَانُ فِي أَنْفِهِ» باز شارح نهج البلاغه نکته زیبایی گفتند، گفتند اول خودش این کار را کرد بعد نفخ الشیطان. اول خودمان مقصر هستیم. اول خودمان غیرت بیجا آمد بعد هم «وَ نَفَخَ الشَّيْطَانُ فِي أَنْفِهِ مِنْ رِيحِ الْكِبْر» شیطان هم باد به دماغ او انداخت و آقا تو چه کسی هستی. «الَّذِي أَعْقَبَهُ اللَّهُ بِهِ النَّدَامَة» دنبال آن برای او پشیمانی پیش آمد «وَ أَلْزَمَهُ آثَامَ الْقَاتِلِينَ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَة» هر کس قتلی انجام دهد گناه آن به گردن قابیل است. چرا؟

شریعتی: چون سنت او این را پایه گذاری کرد.

حجت الاسلام حسینی قمی: در خود قرآن دو تا تعبیر هست. یک تعبیر هم در روایات هست. در قرآن کریم این آیه را خوانده¬ایم. «مَنْ قَتَلَ نَفْساً بِغَيْرِ نَفْسٍ أَوْ فَسادٍ فِي

ص: 6616

الْأَرْضِ فَكَأَنَّما قَتَلَ النَّاسَ جَميعا» (مائده/32) اینها که زود می¬روند دعوا می¬کنند یک مرتبه 30 ثانیه با کشن فاصله [دارد] 30 ثانیه از لحظه¬ای که عصبانی شده و تصمیم گرفته، وسیله و چاقو را به دست گرفته است تا قتل صورت گرفته است 30 ثانیه. یک عمر پشیمانی. نگویید یک نفر را کشتم، این عذاب هست. قرآن سوره مائده آیه 32 است. «مَنْ قَتَلَ نَفْساً بِغَيْرِ نَفْسٍ أَوْ فَسادٍ فِي الْأَرْضِ فَكَأَنَّما قَتَلَ النَّاسَ جَميعا» (مائده/32) مثل این است که همه مردم عالم را کشته است. و همچنین پیامبر حدیثی که اشاره فرمودید مرحوم شیخ مفید دارند «مَنْ سَنَّ سُنَّةً سَيِّئَةً كَانَ عَلَيْهِ وِزْرُهَاوَ وِزْرُ مَنْ عَمِلَ بِهَا إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ» کسی اگر یک سنت غلطی به جا گذاشت وزر او وزر هر کسی که به این سنت غلط عمل کند ... مواظب باشیم گاهی ما یک خلافی انجام می¬ دهیم، اگر ریل گذاری کردیم و یک سنتی را جای انداختیم کلام اثر دارد، ما امیدواریم کلام امیرالمؤمنین (س) حتماً اثر دارد. عزیزان من، جوان¬های عزیز در فضاهای مجازی گاهی یک سنت های غلطی را ما باب می¬کنیم. یک حرف های غلطی را ایجاد می کنیم یادمان باشد ما دو روز دیگر پرونده ما جمع می شود یک عمری اگر این سنت های غلط جا افتاد در جامعه پیامبر فرمود «مَنْ سَنَّ سُنَّةً سَيِّئَةً» تا قیامت هر کس به این سنت خطا عمل کند گناه آن گردن شما است. صریح قرآن هم که آیه را خواندیم. یک نفر را کشتی «أَنَّما قَتَلَ النَّاسَ جَميعا» لذا امیرمؤمنان می فرماید در اثر تکبر قابیل کاری کرد که تا روز قیامت هر

ص: 6617

کسی قتلی انجام دهد گناه آن گردن قابیل هست، گردن او هم می نویسند.

بد نیست باز من در این فرصت باقیمانده ای که هست اشاره کنم. آن جلسه هم یک اشاره ای کردم مرحوم علامه مجلسی (رضوان الله علیه) مفصل یک بحثی دارند در جلد 70 بحارالانوار. عوامل تکبر چیست، ریشه های آن چیست، راه های مبارزه ی آن چیست. یک بحث خیلی مفصلی دارد. یکی از چیزهایی که ایشان اشاره می فرمایند، می فرمایند گاهی عبادت ما، عمل ما، یک نمازی می خوانیم، یک نماز شبی می خوانیم، همین باعث تکبر ما می شود. تعبیر ایشان این است: «یری الناس هالکین» می گوید مردم که همه نابود هستند. ما فقط نجات یافته ایم. ما دیشب نماز شب خواندیم، ما زیارت رفتیم، ما نماز اول وقت خواندیم. دیگر همه نابود هستند. ولش کن مردم همه نابود هست. باید بر اینها بلا نازل شود. پیامبر فرمود: «إِذَا سَمِعْتُمُ الرَّجُلَ يَقُول » اگر دیدید کسی می گوید: «هَلَكَ النَّاسُ» مردم همه نابود شدند «فَهُوَ أَهْلَكُهُم ». اگر کسی گفت همه نابود شدند، این خودش زودتر از همه، بیشتر از همه نابود شده است.

باز یک حدیث دیگر که این هم بسیار لطف است از امیرمؤمنان (س): «من رأى أنه محسن فهو مسي ء » هر کس فکر می کند آدم خوبی است، خودبزرگ بین است. هر کسی گفت من خوبم بدانید که بد است. هر کسی گفت من بد هستم بدانید که یک راه نجاتی دارد.

یک داستان جالبی مرحوم علامه در بحار دارد. می فرماید در بنی اسرائیل یک کسی بود که به او خلیع بنی اسرائیل می گفتند. عزیزان

ص: 6618

خوب این داستان را عنایت کنند.او در بنی اسرائیل از همه شرتر، از همه بدتر معروف بود. معروف بود. به او می گفتند خلیع بنی اسرائیل. «لكثرة فساده » آدم بسیار فاسدی بود. «مر برجل» یک وقت عبور می کرد به او «عابد بني إسرائيل» می گفتند. دید عجب عابدی. ماشاءالله. دارد از یک جایی می رود آفتاب است، ابر بر سر او سایه افکنده است. یک نگاهی به او کرد و گفت: «کیف اجلس بجنبه» من که بدترین بنی اسرائیل هستم چطور بروم پیش این عابد بنی اسرائیل بنشینم؟ ببین این چقدر مقام دارد که ابرها بر سر او سایه انداخته اند. نقطه ی مقابل او متأسفانه عابد. عابد گفت که این دارد طرف من می آید؟ او چطور می خواهد پیش من بیاید؟ «کیف اجلس الیه» آمد نشست گفت: «قُمْ عَنِّي » بلند شو برو. تو خلیع بنی اسرائیل هستی، من عابد بنی اسرائیل هستم. عابد را خودبزرگ بینی گرفت. این بیچاره گفت ما آدم بدی هستیم. ما کجا، شما کجا. الله اکبر. «أَوْحَى اللَّهُ إِلَى نَبِيِّ ذَلِكَ الزَّمَانِ». عزیزان این داستانها را برای بیداری ما گفته اند. گاهی در قالب قصه می گویند. خدا الهام فرستاد، به پیامبر آن زمان وحی فرستاد. «مُرْهُمَا» برو به این دو بگو. هم به عابد و هم به خلیل. به هر دو بگو از نو شروع کنید. گذشته ها تمام شد. هر دو از نو شروع کنید. عابد همه گذشته هایش باطل. از نو شروع کند. بد چون قبول دارد بد است، گفت ما کجا، عابد کجا. گذشته های بخشیده شد از نو شروع کند. «قَدْ غَفَرْتُ» من گناهان

ص: 6619

این بد را آمرزیدم «وَ أَحْبَطْتُ عَمَلَ الْعَابِد» عمل آن عابد را به خاطر عجب من حبط کردم.

یک حدیث دیگر هم هست در کافی مرحوم کلینی. آدم واقعاً تنش می لرزد. پناه بر خدا. امام صادق (ع) فرمود: «مَنْ يَرَى أَنَّ لَهُ عَلَى الْآخَرِ فَضْلًا فَهُوَ مِنَ الْمُسْتَكْبِرِين » گفتیم یکی از عوامل تکبر این است که ما یک نمازی، عبادتی، یک کار خیری. ای بابا چه خبر است. امام صادق فرمود: کسی خودش را بهتر از دیگران بداند جزء مستکبرین است. این تکبر که می گویند همین است. می گوید من از دیگران بهتر هستم. گفتند آقا قربانت. چرا اینطوری می فرمایید؟ «يَرَى أَنَّ لَهُ عَلَيْهِ فَضْلًا بِالْعَافِيَةِ» ما اهل نماز هستیم، اهل عبادت هستیم. یک خوبی هایی داریم. اینها فاسق هستند، فاجر هستند، بی دین هستند، لامذهب هستند، خدا عذابشان را زیاد کند، سر به سجده ی حق نمی گذارند. یک درهم در راه خدا انفاق نکرده است، ما همش جایمان در مسجد است. ما نگوییم بهتر از آنها هستیم؟ ما متکبریم؟ حضرت فرمود: هیهات هیهات. «هَيْهَاتَ هَيْهَاتَ فَلَعَلَّهُ أَنْ يَكُونَ قَدْ غُفِرَ لَهُ» شاید خدا او را بیامرزد. چه می دانیم پایان ما چه می شود. مگر همین عابد و خلیع نبود خدا عمل گذشته هر دو را فرمود از نو شروع کنید. فرمود شاید خدا او را یک روزی آمرزید. «وَ أَنْتَ مَوْقُوفٌ مُحَاسَبٌ» خدا تو را نگه دارد. بعد حضرت اشاره کردند به داستان ساحران حضرت موسی که این روزها در مباحث بسیار شنیدنی حاج آقای عابدینی هست. مگر نبود؟ مگر اینها نیامده بودند؟ مگر ساحرها نیامده بودند. مگر به

ص: 6620

فرعون نگفتند «أَ إِنَّ لَنا لَأَجْرا» (شعراء/ 41) این قرآن است. اگر ما بر موسی غلبه کردیم، ما سحر موسی را باطل کردیم، پاداش ما چیست؟ فرعون چی گفت؟ «إِنَّكُمْ إِذاً لَمِنَ الْمُقَرَّبين » مقرب درگاه خودم می شوید. وقتی آمدند دیدند کار موسی معجزه است، اینها ایمان آوردند. فرعون گفت به چه اجازه ای ایمان آوردید؟ «قبل ان اذن لکم» بدون اجازه ی من. پدرت را در می آورم. دست و پای شما را قطع می کنم. گفتند دنیا دست تو است. آن طرف که دیگر دست تو نیست. «إِنَّما تَقْضِي هذِهِ الْحَياةَ الدُّنْيا» در دنیا می توانی یک کاری بکنی. آن وقت حضرت فرمود: اینهایی که آمده بودند مقرب فرعون بشوند، با فاصله ی نیم ساعت، ده دقیقه شهید راه خدا شدند. همه ی آنها به شهادت رسیدند. بنابراین به عبادت مان مغرور نباشیم. فرمود: «هیهات ای هیهات» که عبادت ما بخواهد خدای ناکرده ما را به تکبر ببرد.

شریعتی: خیلی از شما ممنون و متشکر هستم.

تلاوت صفحه 25 قرآن کریم. آیات 164 تا 169 سوره مبارکه بقره.

اشاره قرآنی: این آیه ای که الآن تلاوت شد متناسب با همین بحثی که ما داشتیم «يا أَيهَا النَّاسُ كُلُوا مِمَّا فِي الْأَرْضِ حَلَالًا طَيبًا وَلَا تَتَّبِعُوا خُطُوَاتِ الشَّيطَانِ إِنَّهُ لَكُمْ عَدُوٌّ مُبِينٌ» (بقره/ 168) قدم به قدم. قرآن اول هم می فرماید: «کُلُوا مِمَّا فِي الْأَرْضِ» فکر نکنید احکام الهی محدودیت است. قبلاً مفصل این بحث را گفتیم. بعضی ها می گویند اسلام کارخانه حرام سازی است. هر کاری می خواهی بکنی حرام است، حرام است. نه، اتفاقاً اسلام کارخانه حلال سازی است. «کُلُوا مِمَّا فِي

ص: 6621

الْأَرْضِ» هر چه روی زمین است. استفاده کنید. «حَلَالًا طَيبًا» محرم ها استثنا است. ولم کن. دوست ندارم. قرآن می فرماید: پیامبر بگو: «في ما أُوحِيَ إِلَيَّ مُحَرَّما عَلى طاعِم » (انعام/ 145) حرامی به من وحی نشده است الا چند مورد. مردار، آنکه ذبح شرعی ندارد، آن را نخور. خون مصرف نکن. چند مورد است. استثنا. آنها استثنا است. والّا همه چیزی حلال است. نگفتیم نه، قرآن می گوید: «کل شیء لک حلال» همه چیز حلال است. «کل شیء لک طاهر»، «کل شیء لک مباح» همه چیز مباح است، همه چیز حلال است، همه چیز پاک است. استثناء است که بگویند فلان چیز حرام است. انقدر فکر نکنیم. این جو سازی ای که متأسفانه می شود که اسلام همه چیز را حرام دانسته است. نه، همه چیز حلال است. محرمات مگر چند تاست؟ هر تجارتی می خواهی انجام بده، رباخواری در آن نباشد، رشوه در آن نباشد، کم فروشی در آن نباشد. حالا درهای تمام تجارت ها بسته شد؟ آقا هر چی می خواهی بخور. صدها نوع مشروبات هست اما مشروبات الکی نخور. ای بابا پس دیگر چی بخوریم؟ یک دانه از مشروبات را اگر گفتند حرام است دیگر چه بخوریم؟ آقا هر چه می خواهی استفاده کن. خوک حرام است، ذیح غیراسلامی حرام. ای بابا پس چی بخوریم؟ همه ی خوردنی ها در همین خوک و ذبح غیراسلامی خلاصه می شود؟ نبایدها خیلی کم است. یک استثناهایی هست. به استثناها باید توجه کرد. آنها استثنا است. «وَلَا تَتَّبِعُوا خُطُوَاتِ الشَّيطَانِ» دنبال گام های شیطانی هستند. شیطان قدم به قدم می خواهد شما را دنبال حرام ها ببرد. هی می خواهد

ص: 6622

شما مرز ها را وارد شوید. با وسوسه اش هم از همینجا شروع می کند. بخواهید مسلمان باشید اسلام دست و پای شما را بسته است، هی می گوید این کار را نکن. نه. اتفاقاً ما یک وقت مفصل گفتیم. کارخانه اسلام کارخانه حلال سازی است. هر کس می گوید کارخانه اسلام کارخانه حرام سازی است، یا دروغ می گوید یا تهمت می زند یا اسلام را نفهمیده است. متوجه نیست. شما بیایید محرما چندتاست. در خوردنی ها ما چند حرام داریم؟ در نوشیدنی ها چند تا؟ در معاملات چند تا حرام داریم؟ حرام ها استثنا است. حلال ها را نمی شود شمرد. «کل شیء لک حلال، کل شیء لک مباح، کل شیء لک طاهر» هر کاری می خواهی انجام بده، هر معامله ای می خواهی انجام بده، هر چیزی می خواهی بخور. گفت: «قُلْ لا أَجِدُ في ما أُوحِيَ إِلَيَّ مُحَرَّماً عَلى طاعِم » حرامی جزء چند مورد ندارم. «وَلَا تَتَّبِعُوا خُطُوَاتِ الشَّيطَانِ» آن شیطان است که شما را وسوسه می کند. شیطان می گوید: دینداری خیلی سخت است. دینداری همش حرام، همش حرام، حرام. دست و پا را بسته است. اینها که مؤمن هستند، متمدن هستند، دست و پایشان بسته است؟ اینها هیچی ندارند بخورند، هیچ معامله ای ندارند انجام بدهند؟ هیچ لذت حلالی ندارند؟ هیچ کار نمی توانند انجام بدهند؟ این نکته ی بسیار زیبایی که... از همینجا من یک اشاره بکنم چون بحث ما بحث تکبر و بحث وسوسه های شیطان بود. در موضوع تکبر که نقطه مقابل آن توضع است عرض کردم اگر در سیره بزرگان برویم یک دریایی است. خدا رحمت کند یادم هست

ص: 6623

مرحوم آیت الله العظمای فاضل (رضوان الله علیه) ایشان می فرمودند من 11 سال درس آیت الله العظمای بروجردی شرکت کردم. در 11 سال یکبار نشنیدم ایشان بفرماید مثلاً می خواستند یک ایرادی بگیرند، مخالفتی بکنند، بالاخره اجتهاد است. راه اجتهاد باز است. ایشان نظرشان با علمای قبلی شان یکی نبود یک باز ندیدم بگویند شیخ طوسی اشتباه کرده است، بفرمایند علامه حلی اشتباه کرده است، بگویند محقق حلی اشتباه کرده است. می فرمودند محقق حلی یک مطلبی دارد من هر چه فکر کردم نفهمیدم چیست.

راجع محقق حلی می دانید که ایشان صاحب شرایع است. شرایع الاحکام. از آیت الله العظمی بروجردی سؤال کردند شما می توانی مثل شرایع بنویسی؟ فرمود: یک سطر از آن را هم نمی توانم. این یک صفحه ی یک سطر آن است. می گویند قرآن فقه ما شرایع است. یعنی کتاب شرایع انقدر با عظمت است. آن وقت در شرایع ایشان وقتی می خواهند نظری بدهند، اول فتواهای مشهور را نقل می کنند که دیگران چه گفته اند، مشهور فقهاء، آخرش می گویند قیل. این هم یک کسی همچنین چیزی گفته است. بالاخره نظر خودش است. باید مشخص باشد که نظر خودش است. می فرماید: «و هو قوی». همین قیل که آخرش یک کسی یک چیزی گفته است. این هو قوی. ولی اول نظر مشهور را می گوید. به مشهور احترام می گذارد، نظر مشهور را می گوید، آخرش می گوید حالا قیل. یک چیزی هم گفته اند. این قوی به نظر من این است.

باز در حالات آیت الله العظمی بروجردی (رضوان الله علیه) می گوییم الله اکبر.

ص: 6624

ما نیازمند این فضایل اخلاقی هستیم.

مرحوم آیت الله العظمی خویی دیدن آیت الله العظمی بروجردی آمده بود. وقتی می خواستند بروند، آیت الله العظمی بروجردی تا دم در بدرقه ایشان می آید، خم می شوند کفش های آیت الله العظمی خوئی را جفت کنند. آیت الله العظمی خوئی می فهمند. روی زمین می نشینند و نمی گذارند. و دست آیت الله العظمی بروجردی را می بوسند. نمی گذارند ایشان کفش شان را جفت کنند و دست ایشان را می بوسند. من بخواهم از این تواضع ها نمونه بگویم در سیره ی علما صدها نمونه است. انشاءالله این کلام امیر المؤمنان و روایات اهل بیت و سیره علماء انشاءالله تأثیر خودش را در قلب ما می گذارد.

شریعتی: انشاءالله در جان بنشیند.

حجت الاسلام حسینی قمی: خدایا بحق بی بی زینت، (س) که در درگاه تو خیلی مقام دارد، بحق عقیله ی بنی هاشم، همه ی آنهایی که التماس دعا گفتند، همه ی آنهایی که حاجت دارند، حوائج شان را برآورده به خیر بفرما، به مریض های آنها لباس عافیت بپوشان، گرفتاری های آنها را برطرف بفرما.

خدایا شهدای خدمت، کادر درمان، مخصوصاً پرستاران را بحق صدیقه ی طاهره همه را مهمان سفره عقیله ی بنی هاشم زینب کبری (س) بگردان.

عاقبت امر همه ی ما ختم بخیر بفرما.

قلب نورانی امام زمان از ما راضی و خشنود بدار.

در فرجش تعجیل بفرما.

به ما لیاقت و قابلیت نصرت و یاری اش، جلب رضایتش، شهادت در رکابش عنایت بفرما.

شریعتی: الهی آمین.

99-10-07- سیره تربیتی حضرت زهرا سلام الله علیها

شریعتی: «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيم . اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ مُحَمَّد وَ عَجِّل فَرَجَهُم»

خانم ها، آقایان سلام.

ص: 6625

به سمت خدای امروز خیلی خیلی خوش آمدید. خیلی خوشحالیم که همراه شما هستیم و در کنار شما. ان شاءالله که بهترین برکات و بهترین عنایات از جانب حق تعالی نصیب شما بشود. در آستانه عاشورای دوم فاطمیه هستیم. ان شاءالله همه ما جزء فاطمیون باشیم و ان شاءالله مشمول نگاه مادرانه حضرت صدیقه طاهره، زهرای مرضیه (س) باشیم.

حجت الاسلام حسینی قمی: سلام علیکم و رحمة الله. عرض سلام و ارادت خالصانه و عرض تسلیت دارم خدمت همه بینندگان عزیز، همان طور که اشاره کردید امشب شب سیزدهم ماه جمادی شب شهادت صدیقه طاهره فاطمه زهرا (س) است. مرسوم است ایام فاطمیه را 3 روز، 3 شب یعنی دوشنبه، سه شنبه و چهارشنبه در فاطمیه اول به شکلی می توانند در این شرایط ویژه ای که قرار داریم مجالس صدیقه طاهره (س) گرم نگه دارند.

حجت الاسلام حسینی قمی: بسم الله الرحمن الرحیم. اشاره فرمودید عنوان سخن سیره فاطمی هست. پنج زیرمجموعه برای این عنوان در نظر گرفتم اگر برسیم ان شاءالله. عنوان اول ازدواج آسان هست. این آیه را همه عزیزان آشنا هستند «إِنَّ اللَّهَ لا يُغَيِّرُ ما بِقَوْمٍ حَتَّى يُغَيِّرُوا ما بِأَنْفُسِهِمْ» (رعد/11) تا خودمان نخواهیم یک تغییری در زندگی های خود، در سنتها و روش های خود انجام بدهیم، خداوند چیزی را تغییر نخواهد داد. الان واقعاً مسئله ازدواج های آسان تقریباً به فراموشی سپرده شده است. یک الگوی واقعاً عملی در سیره فاطمه زهرا (س) ازدواج آسان است. یعنی شامل مهریه، جهیزیه، جشن عروسی و مسکن آنها. یک نگاهی به زندگانی حضرت زهرا (س) کنیم. این داستان در منابع خیلی قدیمی مثل دلائل الامامیه طبری که مال قرن

ص: 6626

پنجم است، یعنی حدود 900 سال پیش. عزیزان فراوان شنیده اند افراد زیادی خواستگار صدیقه کبری (س) بودند پیامبر موافقت نمی کردند. یکی از آنها شخصی به نام عبدالرحمن بن عوف است. در تاریخ هست که ثروتمندترین صحابی پیامبر بوده است. وقتی برای خواستگاری حضرت زهرا (س) آمد فکر می کرد همه چیز در مادیات خلاصه می شود. به پیامبر گرامی اسلام عرض کرد که من حاضر هستم ده هزار دینار و صد شتر مهر فاطمه زهرا (س) قرار بدهم. این با آن مهر السنه که امیرالمؤمنان (س) به ذمه و عهده گرفتند اصلاً قابل مقایسه نبود. آن پانصد درهم بود. پانصد درهم یعنی 50 دینار، هر ده درهم یک دینار می شود. پنجاه دینار کجا، این پیشنهاد ده هزار دینار و صد شتر کجا. «فَغَضِبَ النَّبِيُّ (صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ)، ثُمَّ تَنَاوَلَ كَفّاً مِنَ الْحَصَى » پیامبر ناراحت شدند، یک مشت سنگریزه دست گرفتند «فتحول درا» سنگریزه ها تبدیل به در شد. به این عبدالرحمن بن عوف فرمودند «إِنَّكَ تَهُولُ عَلَيَّ بِمَالِكَ؟» فکر می کنی مالت زیاد است و برای ما چشم پرکن. خیلی حضرت ناراحت شدند که چرا اصلاً حرف پول زده است. آن هم چنین مبلغی. یکی از سیره حضرت زهرا (س) همین است. یعنی چون معیار برای صدیقه طاهره ایمان، اخلاق، آن ویژگی های خاصی که امیرالمؤمنان (س) داشتند است، از مهر ده هزار دیناری گذشتند، صد شتر گذشتند، زندگی را با مهر 400 _ 500 درهم شروع کردند. این وضعی که الان ما داریم، مسابقه ای است، من همین مقدار فقط یادآوری کنم عزیزان یادشان باشد که مهریه یک دین است، یک بدهی است، آقای محترم وقتی برای آقازاده

ص: 6627

خود عقد می روید بگویید صد تا یا صد هزار تا، هر کاری می خواهید بکنید. این مهر السنه که این است ما می گوییم یک حداقل یا یک حد وسطی را داشته باشیم. ولی یاد ما باشد هر چه باشد به گردن آقای داماد دین است. این بدهی هیچ تفاوتی به بدهی به بقال، عطار و جاهای دیگر ندارد. اتفاقاً در احوالات اهل بیت (ع) هست که فوری این بدهی را پرداخت می کردند. آقا موسی بن جعفر (س) فرمود: «إِنَّا أَهْلُ بَيْت » سه چیز را از پاکترین اموال خود پرداخت می کنیم. یکی مهر همسرانمان است. سیره اهل بیت این بوده است بلافاصله مهریه ای که برای همسرانشان بود پرداخت می کردند از پاکترین اموالشان هم پرداخت می کردند. یعنی اگر ما پرداخت نکنیم خانم طلبکار هست. یک دین است. حتی یاد ما باشد اگر دادیم که دادیم، اگر کسی مهر همسر خود را پرداخت نکرد اگر از دنیا برود تا قبل از این که این جنازه را از روی زمین بردارند همه فقها در رساله خود نوشتند نگاه کنید اول باید بدهی های میت را پرداخت کرد. یعنی قبل از این که به مال او دست بزنند، قبل از این که سراغ ثلث و وصیت هایی که کرده است بروند اول بدهی های او است. از جمله بدهی های او مهریه همسرش است. مهر همسر خود را باید بپردازد. یکی از دلایلی که جوان ها برای ازدواج می ترسند این است که مهریه ها بسیار سنگین است و جرأت ندارند نزدیک شوند. دومی جهیزیه است. وقتی امیرالمؤمنان (س) مهریه را آوردند که معادل یک زره بود. امیرالمؤمنان زره خود را فروختند و مهر قرار دادند. پیامبر همین

ص: 6628

مهریه را گرفتند به بعضی از اصحاب خود دادند گفتند بروید با آن جهیزیه بخرید. در واقع این یک نوع همکاری بین خانواده عروس و داماد است. این نکته را یک کم بیشتر عنایت کنید. وقتی ما می گوییم خانم واجب النفقه شوهرش است این را که همه قبول داریم. بعد از ازدواج زن واجب النفقه شوهرش است هزینه او با شوهرش است. ولو خانم حقوق داشته باشد، درآمد داشته باشد حقوق بگیر است، به او ارث رسیده است، ثروتمندترین زن عالم هم که باشد، نفقه او به عهده شوهرش است. البته باید با هم تفاهم داشته باشند، کمک کنند، ا ینها بحث دیگری است. اخلاقاً معلوم است. ولی شرعاً، قانوناً مهریه به عهده شوهر او است. وقتی می گوییم نفقه به عهده او است یعنی چه؟ یعنی غذای او، مسکن او، لباس او به عهده شوهرش است. اگر من بخواهم ظهر غذای همسرم را بدهم باید از بیرون غذا بگیرم، 50 سال که نمی شود از بیرون غذا گرفت؟ باید چه کار کنم؟ باید وسیله بگیرم، چه کسی باید بگیرد؟ آقا باید بگیرد. این یخچال و اجاق گاز و این وسایل پخت و پز. وقتی می گویم مسکن خانم من با من است. مسکن همسر با شوهرش هست یعنی یک خانه بگیرم. این خانه کجا می خواهد بخوابد. روی زمین می خواهد بخوابد. این اتاق، این خانه چه می خواهد؟ یک رختخوابی می خواهد، یک فرشی می خواهد، یک تختی می خواهد، کمدی می خواهد. این خانم یک لباسی می خواهد. اصلاً جهیزیه غیر از اینها است. جهیزیه همین است. پس اینها قهراً، شرعاً و به اصطلاح مسئله شرعی آن را بخواهیم حساب کنیم این وسایل هم

ص: 6629

به عهده آقا است. رسم ما این است. همان کاری که خاتم النبیین هم کرد. پیامبر همان مهریه را که گرفتند در حالی که می توانستند مهریه را در بست به حضرت زهرا بدهند بگویند برای خودت ولی برای همکاری بین خانواده عروس و داماد از همان مهریه جهیزیه تهیه کردند. همه کمک کنند این زندگی شکل بگیرد. همه دارند این کار را می کنند. یعنی الان برای همکاری خانواده عروس می گوید باشد من این کار را می کنم. جهیزیه با من باشد. وقتی می گویند غذا یعنی غذا و لوازمی که این طبخ غذا لازم دارد. وقتی می گویند مسکن یعنی مسکن و آن رختخواب. این را گفتم می خواهم بگویم خانواده ها خوب است توجه داشته باشند. خانواده داماد توجه داشته باشد، مادرشوهر توجه داشته باشد اگر این جهیزیه را از سر همراهی و همیاری خانواده عروس دارند می گیرند از قدیم گفتند اسب پیش کش دندانشن را نمی شمرند. گیر ندهید که ما می خواستیم یخچال فریزر مدل چه باشد؟ گازش مدل چه باشد؟ جاروبرقی آن مدل چه باشد؟ ... نمی خواهیم دعوا درست کنیم می خواهیم هماهنگی بیشتر شود. همان طور که خاتم النبیین این کار را کردند یعنی پیامبر گرامی اسلام با همان پول مهریه ای که می توانستند به حضرت زهرا بدهند بگویند این مهریه شما است ببرید به حساب خود بگذارید. مال خودت کنار بگذار. با همان جهیزیه تهیه کردند برای هماهنگی بین این خانواده. غالب جاها رسم این جوری است. اگر بنا بر هماهنگی است دیگر آن طرف هم نیاید گیر بدهد، نیاید سخت گیری کند. جهیزیه حضرت زهرا را که آوردند 17 قلم بود. اسامی آن هم در کتاب های تاریخی است.

ص: 6630

پیامبر خدا نگاهشان که افتاد این روایت این است حضرت گریه اش افتاد. اشک شوق البته، نه این که غصه بخورد. دعا کردند، «اللَّهُمَّ بَارِكْ لِقَوْمٍ جُلُّ آنِيَتِهِمُ الْخَزَف » خدا مبارک بگردان این زندگی که جل یعنی کل تمام ظروف آنها از گل است. ولی آن صفا و صمیمیت و محبت را ببینید تا چه حدی بین امیرالمؤمنان و فاطمه زهرا (س) بود.

سوم مراسم عروسی آنها در مسجدالنبی بوده است. ولیمه می خواهد، آن را چه کسی بدهد؟ پیامبر به امیرالمؤمنان فرمودند یا علی بالاخره عروسی بدون ولیمه نمی شود. مستحب است بدون ولیمه نباشد. بدون اطعام نباشد. امیرالمؤمنان چیزی نداشتند. باز غذا بین پیامبر و امیرالمؤمنان تقیسم شد. چون امیرالمؤمنان نداشتند بعضی از اصحاب گفتند ما از طرف امیرالمؤمنان می پردازیم. تالار آن هم مسجدالنبی بوده است. در خود مسجد. چه اشکالی دارد؟ ما عزای خود را در مسجد می بریم. اگر جشن خود را هم البته با رعایت همه شئون مسجد ببریم اشکالی دارد. یا الان هستند من دیدم، بعضی ها سالن هایی دارند این را در اختیار دیگران قرار می دهند.

چهارمی مسکن است. خانه نداشتند. امیرالمؤمنان خانه نداشتند، فاطمه زهرا خانه نداشتند. یک شخصی به نام حارثة بن نعمان است. این چند تا خانه در مدینه داشت. دو _ سه تا را در اختیار پیامبر قرار داده بود. یک خانه هم امیرالمؤمنان و فاطمه زهرا (س) می خواستند. حضرت زهرا (س) پیش پیامبر آمد و گفت به حارثة بن نعمان بگویید یک خانه به ما بدهد. حضرت فرمود «َإِنِّي أَسْتَحِي » من خجالت می کشم از بس از او خانه گرفتم دیگر رویم نمی شود. حارثة بن نعمان خبر شد، خودش آمد

ص: 6631

گفت آقا جان من، مال من، زندگی من به فدای شما، چه افتخاری برای من بالاتر از این که یک خانه برای امیرالمؤمنان و فاطمه زهرا (س) بدهم. ای کاش این خانه ها را آل سعود خراب نکرده بودند. اگر اینها بود ما می رفتیم می دیدیم. سالی چند میلیون مسلمان از سراسر عالم می رفت خانه حضرت زهرا را می دید. ما نمی گوییم آن خانه گلی آن شکلی حداقل بدانیم ما چه قدر تفاوت داریم و ثانیاً نشان می دهد اول ازدواج عروس و دامادها یادشان باشد که حتماً نباید خانه ملکی باشد. خانه حضرت زهرا و امیرالمؤمنان خانه ملکی نبود. حارثة بن نعمان در اختیار آنها قرار داده بود. وقتی می گوییم ازدواج آسان تا به اینها بر نگردیم، تا این تشریفات که امروز [هست از بین نرود]. اگر به این مسیر برگردیم زندگی ها اصلاح می شود. و الا فایده ندارد. و فاطمیه فرصتی است برای این حرف. برای این بازگشت. به هر حال یک بار دیگر نگاه کنیم اگر می توانیم. نمی توانیم که همین شرایطی که الان داریم می بینیم که آمار دختران و پسران مجرد را ببینید، آمار خیلی وحشتناکی است. اگر به مهریه حضرت زهرا برگشتیم، حالا آن مهریه نه، نه افراط، نه تفریط. دوم به آن جهیزیه ساده حضرت زهرا برگشتیم. حداقل الان خیلی سخت گیری نکنیم. اگر به آن مراسم و جشن عروسی ساده ای که حضرت زهرا و امیرالمؤمنان (س) داشتند. و حالا این مسکنی که این قدر ساده چند ماه مستأجر بودند.

عنوان دوم: حالا ازدواج کردند و در خانه رفتند. هماهنگی در خانه. هماهنگی حضرت زهرا و امیرالمؤمنین (س) بالاترین الگو برای ما است. مرحوم محقق اربلی

ص: 6632

کتابی به نام کشف الغمه حدوداً مال 600 _ 700 سال پیش است. از امیرالمؤمنان (س) نقل می کنند حضرت فرمود: «فَوَ اللَّهِ مَا أَغْضَبْتُهَا وَ لَا أَكْرَهْتُهَا» به خدا قسم من یک بار فاطمه را ناراحت نکردم. یک بار ایشان را مجبور به کاری نکردم. نقطه مقابل: «وَ لَا أَغْضَبَتْنِي وَ لَا عَصَتْ لِي أَمْرا» یک بار او مرا به خشم نیاورد. یک بار او با من مخالفتی نکرد. کار سختی نیست بیاییم در این تابلوهای مراسم خود این را تابلو کنیم. به نظر من در کنار همه آیات و روایاتی که در عظمت حضرت زهرا (س) داریم شاید باز این جایگاه خودش را دارد. «وَ لَقَدْ كُنْتُ أَنْظُرُ إِلَيْهَا فَتَنْكَشِفُ عَنِّي الْهُمُومُ وَ الْأَحْزَان » تمام هم و غم و غصه های من بیرون از خانه بود. در خانه می آمدم یک نگاه به فاطمه می انداختم تمام غصه های من برطرف می شد. اینها در اوج فقر بودند. یکی از هماهنگی ها هماهنگی با وضع اقتصادی شوهر است. یکی از هماهنگی ها هماهنگی با شغل شوهر است. در این ده سال مدینه اوج جهاد امیرالمؤمنان بوده است. در این ده سال مدینه قریب 80 _ 90 جنگ بر پیامبر تحمیل کردند. در همه این جهادها امیرالمؤمنان حضور داشتند. در جنگ احد وقتی حضرت خانه آمدند 90 جراحت بر بدن امیرالمؤمنان (س) بود. یک بار فاطمه زهرا نگفت این چه کاری شد، این چه شغلی شد. این چه زندگی شد. امام حسن وقتی به دنیا آمدند امیرالمؤمنان در جهاد بودند. این حدیث در خرائج مرحوم راوندی باز از منابع بسیار قدیمی ما است، وجود دارد. امیرالمؤمنان از مهاجرین بودند. مهاجرین از مکه

ص: 6633

هجرت کردند. وقتی که از مکه به مدینه آمدند کفار مکه اجازه نمی دادند که تمام ثروت و دارایی خود را بردارند و ببرند. اینها مدینه که می آمدند دست خالی می آمدند. تحریم شدید بودند. لذا اصحابه صفه چه کسانی بودند؟ آنها که می آمدند جا نداشتند، مکان نداشتند، گوشه مسجد زندگی می کردند. امیرالمؤمنان جزء همین مهاجرین است. بعدها امیرالمؤمنان ثروتمند در آن نخلستان ها و باغستان ها و آن 25 سالی که شد. در خرائج مرحوم راوندی هست. سلمان می گوید من خانه حضرت زهرا (س) بودم حضرت داشتند با آسیاب دستی جو آسیاب می کردند «وَ عَلَى عَمُودِ الرَّحَى دَمٌ سَائِل ». این خرائج مال مرحوم راوندی است. اشاره کردیم قدیمی ترین شرح نهج البلاغه برای راوندی است. ابن هیثم بعد از راوندی شرح نوشته است. یعنی در حدود 700 سال پیش این کتاب را نوشته است و از علمای بزرگ شیعه است. سلمان می گوید من خانه حضرت زهرا (س) بودم حضرت داشتند با آسیاب دستی جو آسیاب می کردند «وَ عَلَى عَمُودِ الرَّحَى دَمٌ سَائِل ». دیدم بر آن دسته آسیاب خون جاری بود. دست حضرت زهرا مجروح بوده است. اگر مرد می تواند بهترین امکانات را برای همسرش تهیه کند، اما اگر نتوانست چه؟ امیرالمؤمنان نمی توانسته است. در اوج فقر بوده است. «وَ الْحُسَيْنُ فِي نَاحِيَةِ الدَّارِ يَتَضَوَّرُ مِنَ الْجُوعِ» حضرت مشغول کار خانه بودند، جو آسیاب می کردند دست مجروح و امام حسین هم طفل خردسال یک گوشه ای دارد صحه می زند و ناله می کند. باید غذایی آماده کند تا فرزندش را آرام کند. باز این در کتاب التمحیص آمده است. التمحیص باز از منابع بسیار قدیمی ما است. مال حدود 1100 سال پیش

ص: 6634

است. ایشان نقل می کند وقتی پیامبر همین منظره را دیدند که حضرت زهرا دارد کار خانه می کند طفل خردسال ایشان هم دارند گریه می کنند «دمعة عینا رسول» پیامبر به گریه افتادند. باز نه اینکه اعتراضی داشته باشند، خوشحال هستند که فاطمه زهرا دارند زندگی را به این زیبایی اداره می کنند. «و قال یا بنتا» فرمودند دخترم، «تَعَجَّلِي مَرَارَةُ الدُّنْيَا بحَلَاوَةُ الْآخِرَة» الان چاره ای نداریم الان در اوج فقر هستیم، این سختی ها را تحمل کن، شیرینی آخرت در پیش است. می شود یک زندگی سخت ولی شیرین و با آرامش داشت. حضرت زهرا جواب دادند «الْحَمْدُ لِلَّهِ عَلَى نَعْمَائِهِ وَ له الشُّكْرُ لِلَّهِ عَلَى آلَائِه» من نمی دانم چه جوری شکر خدا را به جای آورم. یک پدری تنها دخترش خانه بخت رفته است در خانه بیاید ببیند دسته آسیاب سنگی مجروح شده است بچه دارد گریه می کند دختر اول شخص عالم، آن هم خاتم النبیین آن وقت پیامبر می فرماید تحمل کن، آن وقت او جواب می دهد که من اصلاً نمی دانم چه جوری شکر خدا را به جای آورم. وقتی این سخن پیامبر و برخورد زیبای فاطمه زهرا پیش آمد آیه نازل شد. «وَ لَسَوْفَ يُعْطيكَ رَبُّكَ فَتَرْضى » (ضحی/5) پیامبر غصه نخور خدا آن قدر به تو بدهد تا راضی شوی. چه چیزی خدا به پیامبر داد؟ چه چیزی از این بالاتر که امروز این همه بیش از یک میلیارد، قریب دو میلیارد مردم در سراسر عالم پیرو خاتم النبیین هستند. میلیاردها انسان آمدند پیرو این دین. «وَ لَسَوْفَ يُعْطيكَ رَبُّكَ فَتَرْضى » (ضحی/5) این سختی ها می گذرد. یکی از القاب حضرت زهرا حانیه است. حانیه یعنی مهربان. یکی از

ص: 6635

اسم های خداوند یا حنان و یا منان است. حنان یعنی خدای مهربان. حانیه یعنی بانوی مهربان. وقتی مثل امشبی که صدیقه طاهره (س) به شهادت رسیدند. اگر فردا بدن مطهر حضرت را امیرالمؤمنان شبانه دفن کردند روایت در خصال شیخ صدوق است. شیخ صدوق (ره) از امام صادق (ع) نقل می کند. می فرماید وقتی فاطمه زهرا را امیرالمؤمنان به خاک سپردند قام، کنار قبر ایستادند. فرمودند «اللَّهُمَّ إِنِّي رَاضٍ عَنِ ابْنَةِ نَبِيِّكَ» خدا من از فاطمه راضی هستم. اگر این گفته امیرالمؤمنان اثر و برکتی و تأثیری نداشت که امیرالمؤمنان کلام لغوی نمی گویند، چرا این جمله را گفتند؟ کنار قبر حضرت زهرا شهادت دادند «اللَّهُمَّ إِنِّي رَاضٍ عَنِ ابْنَةِ نَبِيِّكَ» خدایا من از دختر پیامبرت راضی هستم. «اللَّهُمَّ إِنَّهَا قَدْ ظُلِمَت » خدایا به فاطمه ظلم شد. ما مردانی می خواهیم علوی، زنانی می خواهیم فاطمی. اگر فاطمه زهرا با این سختی ها ساخته است و زندگی کرده است مرد قدرشناسی مثل امیرالمؤمنان کنار ایشان بودند. تا از خوبی های حضرت زهرا (س) می گوییم که الان خانم ها پیامک می دهند یک مرد مثل امیرالمؤمنین پیدا کنید. اگر بخواهم یک حدیث بخوانم این را می خوانم. در کافی مرحوم کلینی هست. امام صادق فرمود آخرین سخنی که پیامبر بر زبان جاری کردند و از دنیا رفتند این بود فرمودند: «اوصيكم بالنّساء خيرا» حواستان به زن ها باشد. ادامه این در محجة البیضاء فیض کاشانی است. «فَإِنَّ آخِرَ مَا تَكَلَّمَ بِهِ نَبِيُّكُم » مسلمان ها می خواهید بدانید آخرین سخنی که پیامبر بر زبان جاری کردند روایت این است. «حتی تلجلج لسانه و خفی کلامه» پیامبر آخرین لحظات داشتند صحبت می کردند حتی تلجلج، تلجلج یعنی چه؟ یعنی زبان ایشان

ص: 6636

دیگر بند آمد. و خفی کلامه، دیگر شنیده نمی شد که پیامبر چه دارند می گویند. مسلمان ها می خواهید بدانید آخرین سخن ایشان چه بود؟ فرمودند «اوصیکم بالنساء» حواستان به زن ها و خانم ها باشد. باز در یک روایت دیگری از امام صادق (ع) «إِنَّ اللَّهَ لَا يَغْضَبُ بِشَيْ ء» خدا برای هیچ چیزی غضب نمی کند. «كَغَضَبِهِ لِلنِّسَاءِ وَ الصِّبْيَان » اگر کسی به بچه ای یا زنی ظلم کند خدا غضب می کند. این که قرآن می فرماید «وَ مِنْ آياتِهِ أَنْ خَلَقَ لَكُمْ مِنْ أَنْفُسِكُمْ أَزْواجاً لِتَسْكُنُوا إِلَيْها» (روم/21) عزیزان من اگر خانه محل آرامش بود این زندگی علوی و فاطمی می شود. یکی از آقایان بسیار عزیز و بزرگوار که نام نمی برم، ایشان چند روزی پیش یک کم بیماری اعصاب گرفته بودند، از اساتید بسیار بزرگ حوزه، دکتر رفته بودند، از جمله حرف هایی که دکتر به ایشان گفته بود گفته بود که شما شب کجا می خوابید؟ گفته بود من سرفه می کنم و نصفه شب بیدار می شوم، یک اتاق جدا می خوابم که خانم من بیدار نشود گفته بودند اگر می خواهید اعصاب شما خوب شود باید به همان اتاق این جوری که من می گویم برگردید. قرآن می فرماید «هُنَّ لِباسٌ لَكُمْ وَ أَنْتُمْ لِباسٌ لَهُن » (بقره/187) مگر نمی گوید «خَلَقَ لَكُمْ مِنْ أَنْفُسِكُمْ أَزْواجاً لِتَسْكُنُوا إِلَيْها» (روم/21) مگر نمی گویید همسر، یعنی مغز، سر، فکر همه یکی باشد. در یک اتاق آن هم در روی دو تا بالش، روی یک بالش بلند اگر می خواهید آرامش داشته باشید. اگر واقعاً این جوری بودیم، لتسکنوا بود، دنبال آرامش بودیم، زن دنبال مهر و محبت، مرد دنبال او. همین آرامش مشکلاتی که سر راه زندگی است را از بین می برد.

ص: 6637

اصلاً مشکلی دیگر نمی ماند. این به این معنا نیست که ما می گوییم حضرت زهرا این جوری کار کرد دستش مجروح شد نه این که مرد کاری نکند. اگر مجال بود من همین بحث را تا آخر با روایت منابع دست اول ادامه می دادم راجع به این که اگر مرد هم در خانه کاری کند ثواب دارد، آقا گناه نکردید. هم کافی و هم من لایحضر امام صادق (ع) فرمود: «کان امیرالمؤمنین علیه السلام» امیرالمؤمنان در خانه جارو می کردند. کافی جزء بهترین و قدیمی ترین مصادیر ما است. ما چهار تا کتاب داریم به آنها کتب اربعه می گویند. قدیمی ترین و معتبرترین مصادر ما دو تا آنها یکی کافی است و یکی من لا یحضر الفقیه هر دو از امام صادق نقل کردند امیرالمؤمنان کار خانه می کردند. پیامبر خاتم النبیین مگر در خانه نگفتیم «یخدمه نفسه، یفلی ثوبه» لباس خود را تمیز می کردند، کارهای شخصی خود را انجام می دادند.

سوم بحث فرزندآوری در خانه این است. عنایت کنید نه سال زندگی مشترک بیشتر نبوده است. در این که اختلافی نیست. امیرالمؤمنان و فاطمه زهرا (س) نه سال زندگی مشترک داشتند. در این نه سال زندگی مشترک 5 فرزند امام حسن، امام حسین، حضرت زینب، حضرت ام کلثوم، حضرت محسن (س) که به شهادت رسیدند. من چند وقت پیش یک شهرستانی بودم گفتند می خواهیم این جا جایزه بدهیم به خانم های جوانی که 3 تا بچه، 4 تا بچه دارند با شرط سنی 35 سال. خانم 35 ساله می آمد 4 تا اولاد داشت. همه تعجب می کردند. این 35 سالش است 4 تا بچه دارد، 5 تا بچه دارد. حضرت زهرا

ص: 6638

(س) 18 سال شان بوده است به شهادت رسیدند، 9 سال فقط زندگی مشترک داشتند 4 تا بچه قد و نیم قد با فاصله های کم. بحث فرزندآوری را قبلاً هم یک اشاره ای کردیم. الان این تهدید نسل چه جوری باید بگویند دارند آمار می دهند. آمار می دهند که ما 40 سال دیگر، 30 سال دیگر تمام کشور ما خانه سالمندان شده است. از مشکلات، از گرفتاری ها، همه چیز خبر داریم. زندگی ما از حضرت زهرا که سخت تر نبود.

شریعتی: من به این حرف شما قائل هستم. قطعاً الان یک بخشی از مخاطبان ما پیام می دهند که آیا این بار را ما به تنهایی باید به دوش بکشیم یا متولیان فرهنگی، دولتمردان ما

حجت الاسلام حسینی قمی: همه مسئول هستیم. ولی الان چه کسی صدای ما را می شنود غیر از مردم؟ آقا اصلاً فرزندآوری را نخواستیم. همان یک دانه بچه داشته باشید. بحث سقط جنین را چه کار کنیم؟

نکته چهارم در سیره حضرت زهرا (س) تقسیم کار در این خانه است. چه قدر تقسیم کار زیبا است. این حدیث در تفاسیر قدیمی ما، تفسیر عیاشی مال قرن چهارم و اوایل قرن پنجم است. یعنی 1000 سال پیش. امام باقر (ع) فرمود: «ان فاطمه و منت لعلی من عمل البیت» فاطمه زهرا گفتند کارهای داخل خانه با من، امیرالمؤمنان کارهای خارج از خانه را پذیرفتند. یک داستانی در تاریخ های قدیمی هم اهل سنت است و هم اهل شیعه. حضرت زهرا مدتی با فاطمه بنت اسد با هم زندگی می کردند. یعنی حضرت زهرا با مادرشوهرشان یک جا با هم زندگی می کردند. امیرالمؤمنان در جهاد می رفتند. تقسیم کار کرده بودند.

ص: 6639

من که نیستم چه جوری کار تقسیم شود. فاطمه بنت اسد یک بانویی است سالخورده. امیرالمؤمنان می فرماید «قلت لامی اکفی فاطمه سقایه الماء و الذهاب الحاجه» به مادرشان فرمودند شما کارها بیرون از خانه را انجام بده «و تفکیک» کارهای داخل خانه با فاطمه زهرا. یعنی امیرالمؤمنان حتی تا این جا این نگاه را داشتند کارهای بیرون از خانه را انجام ندهد. خانم سالخورده بیرون برود و حضرت زهرا (س) در داخل خانه باشد. این که بانوان ما اصرار داشته باشند بالاخره یا ما قبول داریم سیره حضرت زهرا یا سیره امیرالمؤمنین یا ما قبول نداریم. لابد آنهایی که مخاطب ما هستند قبول دارند. اینها حتماً حضرت زهرا را قبول دارند که دارند سمت خدا می بینند. حتماً تقسیم کار امیرالمؤمنان بین مادرشان و خانم شان، بین فاطمه بنت اسد و فاطمه زهرا را قبول دارند. حتماً تقسیم کار بین امیرالمؤمنان و فاطمه، یعنی امیرالمؤمنان اصرار داشته است حضرت زهرا بیرون نروند، اگر بنا است یک خانم بیرون برود یک خانم سالخورده بیرون برود. اگر ما اینها را قبول داریم و باور و اعتقاد داریم چرا الان ما این قدر اصرار داریم به این که خانم ها حتماً بیرون خانه باشند. کارهایی که می توانند دیگران انجام دهند، بحث اشتغال بانوان چرا این قدر اصرار دارند.

ما تشکر می کنیم از همه آن بانوانی که یک کارهای خاصی را دارند انجام می دهند. بله ما می فهمیم ممنون آنها هم هستیم. پزشک هستند، فوق تخصص هستند، جراح هستند، پرستار هستند، معلم هستند، مدیر مدرسه هستند، استاد دانشگاه هستند، اینها کاری کردند دختران ما دیگر ... اینها ما ممنون هستیم. دست آنها درد

ص: 6640

نکند. یا سرپرست خانواده هستند. با کمال تأسف اینها سر کار نباید می رفتند ولی الان مجبور هستند. این استثنائات را می پذیریم. اما غیر از این استثنائات را ما چه جوری می خواهیم توجیه کنیم.

نکته پنجمی که روی آن اصرار دارم عرض کنم بحث حجاب و عفاف است. این هم الگوی حضرت زهرا (س) را بگذارید. همین روزها حضرت زهرا می روند در مسجد النبی خطبه می خوانند. در فضای خطبه وقتی می خواهند فضای خطبه را گزارش کنند چه گفتند. «لَاثَتْ خِمَارَهَا عَلَى رَأْسِهَا وَ اشْتَمَلَتْ بِجِلْبَابِهَا» عزیزانی دارند سمت خدا را می بینند که به حضرت زهرا معتقد هستند. آن روزی که حضرت زهرا باید فریاد بزند به مسجد رفتند، همان طور که حضرت زینب روزی که باید فریاد می زند به کوفه و شام رفتند. «لَاثَتْ خِمَارَهَا عَلَى رَأْسِهَا وَ اشْتَمَلَتْ بِجِلْبَابِهَا» خمار در قرآن هست «وَ لْيَضْرِبْنَ بِخُمُرِهِن » (نور/31) خمار یعنی چه؟ آن مقنعه بلند، روسری بلندی که تمام سر، گردن و بخشی از سینه را می پوشاند را خمار می گویند. حضرت زهرا آن روسری بلند را سر کردند تمام گردن و سر و بخشی از سینه را پوشانده است جلباب یعنی چه؟ جلباب آن پوشش سراسری را می گویند، آن چادر سراسری را می گویند که حضرت بر سر انداختند. تا مسجد النبی آمدند «نِيطَتْ دُونَهَا مُلَاءَة» پرده زدند، حضرت نشستند پشت پرده سخنرانی کردند. این حجاب و عفاف و پاکی حضرت زهرا است. قطعاً مردان ما هم باید عفاف داشته باشند. بحثی نیست حتماً همین طور است. مسند کتاب هایی را می گویند که تمام روایات و احوالات یک معصوم در آن جمع آوری شده است. قدیمی ترین مسندی که برای

ص: 6641

حضرت زهرا نوشتند مال کیست؟ مال شخصی است به نام ملا جلال الدین سیوطی از علمای بزرگ اهل سنت حدود 500 سال پیش زندگی می کرده است. فرهیختگان فراوانی دارند برنامه را می بینند خواهش می کنم اگر مسند قدیمی تر راجع به حضرت زهرا از این نویسنده دارند بفرستند برای ما بگویند. این عالم اهل سنت این داستان معروف را در مسند خود دارد که حضرت زهرا (س) به اسماء فرمود من نگران هستم بعد از شهادتم حجم بدن من در تشیع جنازه پیدا می شود. اسماء گفت من در حبشه بودم تابوت هایی دیدم آن جا دیوار داشت و از این تابوت برای حضرت زهرا درست کردند. حضرت زهرا خوشحال شدند در حق اسماء دعا کردند. مگر حضرت زهرا تشیع داشتند، تشیع شبانه و مخفیانه بوده است دل شب بوده است، تاریکی بوده است، چهار تا پیرمرد بودند. اینها جزء اسناد قدیمی ما است. یحیی المازنی من سال ها همسایه دیوار به دیوار حضرت زینب (س) بودم، ولله به خدا قسم «ما سمعت لها صوتا» به خدا قسم صدای زینب (س) را نشنیدم، «و ما رأیت» یک بار من زینب را ندیدم.

یک گروهی از مکتب القرآن اصفهان آمده بودند خدمت آیت الله العظمی صافی گلپایگانی جمعی از بانوان بودند آقا برای آنها صحبت کردند تمام شد یکی از خانم ها بعد از جلسه گفت آقا اجازه می دهید من عبای شما را ببوسم. آقا فرمودند چرا؟ گفت آقا عبای شما پیرمرد مرجع تقلید مقدس است. فرمود مقدس تر از عبای من می خواهید آن را ببوسید؟ گفتند آقا چه؟ چادر خودتان را ببوسید. اگر بانوان ما باور کنند که این سیره حضرت زهرا

ص: 6642

است، آن سیره حضرت زینب و روی اعتقاد به اینها ما داریم عمل می کنیم ان شاءالله یک زندگی بهتری خواهیم داشت.

شریعتی: صفحه 32 قرآن کریم را دوستان عزیزم امروز تلاوت خواهند کرد، آیات 203 تا 210 سوره مبارکه بقره را به اتفاق تلاوت کنیم. چه قدر خوب است در آستانه فاطمیه ثواب آن را هدیه کنیم روح بلند حضرت صدیقه طاهره و تک تک ما از ثواب و برکات آن بهره مند شویم.

بسم الله الرحمن الرحیم

وَ اذْكُرُوا اللَّهَ في أَيَّامٍ مَعْدُوداتٍ فَمَنْ تَعَجَّلَ في يَوْمَيْنِ فَلا إِثْمَ عَلَيْهِ وَ مَنْ تَأَخَّرَ فَلا إِثْمَ عَلَيْهِ لِمَنِ اتَّقى وَ اتَّقُوا اللَّهَ وَ اعْلَمُوا أَنَّكُمْ إِلَيْهِ تُحْشَرُونَ (203)

وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ يُعْجِبُكَ قَوْلُهُ فِي الْحَياةِ الدُّنْيا وَ يُشْهِدُ اللَّهَ عَلى ما في قَلْبِهِ وَ هُوَ أَلَدُّ الْخِصامِ (204)

وَ إِذا تَوَلَّى سَعى فِي الْأَرْضِ لِيُفْسِدَ فيها وَ يُهْلِكَ الْحَرْثَ وَ النَّسْلَ وَ اللَّهُ لا يُحِبُّ الْفَسادَ (205)

وَ إِذا قيلَ لَهُ اتَّقِ اللَّهَ أَخَذَتْهُ الْعِزَّةُ بِالْإِثْمِ فَحَسْبُهُ جَهَنَّمُ وَ لَبِئْسَ الْمِهادُ (206)

وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ يَشْري نَفْسَهُ ابْتِغاءَ مَرْضاتِ اللَّهِ وَ اللَّهُ رَؤُفٌ بِالْعِبادِ (207)

يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا ادْخُلُوا فِي السِّلْمِ كَافَّةً وَ لا تَتَّبِعُوا خُطُواتِ الشَّيْطانِ إِنَّهُ لَكُمْ عَدُوٌّ مُبينٌ (208)

فَإِنْ زَلَلْتُمْ مِنْ بَعْدِ ما جاءَتْكُمُ الْبَيِّناتُ فَاعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ عَزيزٌ حَكيمٌ (209)

هَلْ يَنْظُرُونَ إِلاَّ أَنْ يَأْتِيَهُمُ اللَّهُ في ظُلَلٍ مِنَ الْغَمامِ وَ الْمَلائِكَةُ وَ قُضِيَ الْأَمْرُ وَ إِلَى اللَّهِ تُرْجَعُ الْأُمُورُ (210)

به نام خداوند بخشنده مهربان.

و خدا را در روزهايى معين ياد كنيد پس هر كس شتاب كند [و اعمال را] در دو روز [انجام دهد] گناهى

ص: 6643

بر او نيست و هر كه تاخير كند [و اعمال را در سه روز انجام دهد] گناهى بر او نيست [اين اختيار] براى كسى است كه [از محرمات] پرهيز كرده باشد و از خدا پروا كنيد و بدانيد كه شما را به سوى او گرد خواهد آورد (203) و از ميان مردم كسى است كه در زندگى اين دنيا سخنش تو را به تعجب وامى دارد و خدا را بر آنچه در دل دارد گواه مى گيرد و حال آنكه او سخت ترين دشمنان است (204) و چون برگردد [يا رياستى يابد] كوشش مى كند كه در زمين فساد نمايد و كشت و نسل را نابود سازد و خداوند تباهكارى را دوست ندارد (205) و چون به او گفته شود از خدا پروا كن نخوت وى را به گناه كشاند پس جهنم براى او بس است و چه بد بسترى است (206) و از ميان مردم كسى است كه جان خود را براى طلب خشنودى خدا مى فروشد و خدا نسبت به [اين] بندگان مهربان است (207) اى كسانى كه ايمان آورده ايد همگى به اطاعت [خدا] درآييد و گامهاى شيطان را دنبال مكنيد كه او براى شما دشمنى آشكار است (208) و اگر پس از آنكه براى شما دلايل آشكار آمد دستخوش لغزش شديد بدانيد كه خداوند تواناى حكيم است (209) مگر انتظار آنان غير از اين است كه خدا و فرشتگان در [زير] سايبانهايى از ابر سپيد به سوى آنان بيايند و كار [داورى] يكسره شود و كارها به سوى خدا بازگردانده مى شود (210)

شریعتی: «اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ مُحَمَّد وَ عَجِّل فَرَجَهُم» در این روزها و

ص: 6644

شب ها خیلی ها چشم به راه دعای من و شما هستند مخصوصاً برای شفای مریض ها دعا کنیم. اشاره قرآنی را بفرمایید.

حجت الاسلام حسینی قمی: آیه 207 باز مناسب است با همین بحثی که داشتیم. عرض کردیم امیرالمؤمنان (س) همیشه در جهاد بودند. اشاره به داستان لیله المبیت. وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ يَشْري نَفْسَهُ ابْتِغاءَ مَرْضاتِ اللَّهِ وَ اللَّهُ رَؤُفٌ بِالْعِبادِ. امیرالمؤمنان (س) در شب هجرت خاتم النبیین در بستر پیامبر آرمیدند که پیامبر به سلامت از مکه به مدینه مهاجرت کنند و این آیه مفصل است. شأن نزول آن، داستان آن در منابع عام و خاص از نمونه جانفشانی های امیرالمؤمنان (س) است. هم مرحوم کلینی در کافی و هم شیخ صدوق در الامالی و هم شیخ طوسی در تهذیب امام صادق به یکی از اصحاب خود فرمودند «إِنَّا نَأْمُرُ صِبْيَانَنَا بِتَسْبِيحِ فَاطِمَةَ ع كَمَا نَأْمُرُهُمْ بِالصَّلَاة» ما به بچه های خود می گوییم تسبیح حضرت زهرا را بگوید همان طور که به آنها می گوییم نماز بخوانید. «فَالْزَمْه » ملازم با تسبیح باش. «فَإِنَّهُ لَمْ يَلْزَمْهُ عَبْدٌ فَشَقِي » امکان ندارد کسی که ملازم با تسبیحات حضرت زهرا است عاقبت به شر شود. حتماً کسی که مقید به تسبیحات حضرت زهرا بعد از هر نمازی باشد حتماً عاقبت به خیر می شود. ذیل این آیه «اذْكُرُوا اللَّهَ ذِكْراً كَثيرا» (احزاب/41) در معانی الاخبار شیخ صدوق از امام صادق سؤال کردند که ذکر کثیر چیست؟ فرمود هر کس تسبیحات حضرت زهرا بگوید این مثل می ماند که ذکر کثیر گفته باشد. این روایت امام صادق را در کافی زیاد شنیدید. «تَسْبِيحُ فَاطِمَةَ عَلَيْهَا السَّلَامُ فِي كُلِّ يَوْمٍ فِي دُبُرِ كُلِّ صَلَاةٍ أَحَبُّ إِلَيَّ

ص: 6645

مِنْ صَلَاةِ أَلْفِ رَكْعَةٍ فِي كُلِّ يَوْم » تسبیح حضرت زهرا پیش من محبوبتر است از هزار رکعت نماز. به نظر من اگر کسی این روایت ها را بشنود و باز یک نماز بخواند چه واجب و چه مستحب تسبیح نگوید خیلی ضرر کرده است. تسبیح حضرت زهرا (س) نه تنها در نماز در غیر نماز هم مستحب است. آیت الله حاج آقا رحیم ارباب در اصفهان بودند، هر کس به ایشان مراجعه می کرد مشکلی داشت می فرمود تسبیحات حضرت زهرا (س).

کتاب دختر پیامبر، وقایع زندگی حضرت زهرا (س) بعد از رحلت پیامبر. تألیف حضرت آقای جاودان هست. هم قلم، قلم خوبی است، هم اسناد آن بسیار فراوان است و هم جمع و جور است.

99-10-14- شرح خطبه 192 نهج البلاغه ( خطبه قاصعه )

حجت الاسلام حسینی قمی: بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيم . الحمدلله. عزیزان حتماً مستحضر هستند محور کلام ما چند هفته ای است که خطبه ی 192 نهج البلاغه به نام خطبه ی قاصعه است. وجه نام گذاری آن را هم گفتیم. مرحوم ابن میثم(رضوان الله علیه) می گوید چون کوبنده است و از تکبر را از بین می برد. کسی به مفاهیم این خطبه توجه کند، دیگر بعید است اهل تفکر باشد. به این فراز رسیدیم:

(وَ لَقَدْ دَخَلَ مُوسَى بْنُ عِمْرَانَ) یک فراز قبل از آن را هم اشاره کنم (فَلَوْ رَخَّصَ اللَّهُ فِي الْكِبْرِ لِأَحَدٍ مِنْ عِبَادِهِ لَرَخَّصَ فِيهِ لِخَاصَّةِ أَنْبِيَائِه ) امیرالمؤمنان می فرماید که اگر کبر چیز خوبی بود خدا اجازه می داد، کسی تکبر داشته باشد، خب به پیامبران خود اجازه می داد. اگر چیز خوبی بود. یک تعبیر دیگری هم نظیر این داریم که امام صادق(ع) فرمود: (لو کانت الدنیا

ص: 6646

محموده) اگر دنیا چیز خوبی بود، خدا پیامبر شصت و سه سال عمر و امیرالمؤمنان شصت و سه سال عمر داشتند. به این ها عمر طولانی می داد. دنیا جای پسندیده ای نیست که جایی کسی در آن داشته باشد. در حد یک آزمون و امتحان و مقدمه ای باشد و مزرعه ای برای آخرت باشد. این جا هم حضرت می گوید که اگر تکبر چیز خوبی بود، لرخص برای پیامبران می فرمود. (وَ لَكِنَّهُ سُبْحَانَهُ كَرَّهَ إِلَيْهِمُ التَّكَابُرَ) خدا تکبر را برای پیامبران خود نپسندید (وَ رَضِيَ لَهُمُ التَّوَاضُعَ) تواضع را برای آن ها پسندید. مرحوم علامه ی طبرسی در تفسیر مجمع البیان یک بیان خوبی دارد، می نویسند (ومن عجیب امره) از عجایب زندگی پیامبر این بود که (انه کان) انه پیامبر بیش از همه (اجمع الناس لدواء ترفع) اگر کسی بخواهد قیافه بگیرد، تمام انگیزه ها و دلایل قیافه گرفتن در پیامبر بود. خاتم النبیین نبود که نبود، که بود. اشرف الانبیین نبود که بود. محبوبیت نداشت که داشت. در دل آن علاقه ای که مردم به پیامبر داشتند و آب وضوی او را می بردند. تمام (کان اجمع الناس لدواء ترفع) اما در عین حال (ثم ادنه الی التواضع) از همه متواضع تر بود. ما چرا می خواهیم قیافه بگیریم، حالا مثلاً فرض کنید این جا یک پله بلندتر رفته ایم. تا حالا فرماندار بودیم، استاندار شدیم، وزیر شدیم. دهیار بودیم و بخشدار شدیم. آخر این ها چه هست؟ حجت الاسلام بودیم، شدیم و المسلمین. آخر آن که چی؟

در احوالات امام(رضوان الله) می خواندم، ایشان درس که می گفتند حاضر نبودند

ص: 6647

روی محور بنشینند. روی زمین می نشستند. در مسجد سلماسی در قم ایشان درس می گفتند. خب جمعیت هی زیاد شد. صدای امام به شاگردان نمی رسید. اصرار کردند که اگر ممکن است روی منبر بروید که ایشان نمی پذیرفت. آقا دیگر نمی شنویم، فاصله زیاد شده است. یک عده دم در می نشینند، بیرون در می نشینند. صدای شما را نمی شنوند. خیلی اصرار کردند که امام راضی شدند که به منبر بروند. خاطرات امام(رضوان الله) چاپ شده است و شاگردان او همه نوشته اند. اتفاقاً این را چند نفر نوشتند که روزی که امام چند پله بالاتر رفت، درس نگفت. شروع به درس کرد، گریه کرد. گفت این چه منبری است که من آمدم نشستم. جای چه کسانی نشستم، چه کسانی روی این منبر می نشستند. چه بزرگانی و چه اساتیدی و چه انبیا، این جا جای بزرگان و جای انبیا است. جای حجت الاسلام بروجردی است. اصلاً درس امام آن روز تعطیل شد. از اول تا آخر درس موعظه و گریه ی امام جلوی شاگردان. امام از روی زمین روی یک پله بالاتر نشست. چه خبر است که این قدر قیافه می گیرید. اگر تکبر چیز خوبی بود که می فرمود به پیامبران، کسی بخواهد قیافه بگیرد، تمام عوامل هست اما (ثم کان ادنه الی التواضع) از همه تواضع آن ها بیش تر بود. (فَأَلْصَقُوا بِالْأَرْضِ خُدُودَهُمْ) امیرالمؤمنان می فرماید که پیامبران صورت ها و گونه های خود را به زمین گذاشتند. (وَ عَفَّرُوا فِي التُّرَابِ وُجُوهَهُمْ) پیشانی به خاک گذاشتند، متواضع بودند، خاک نشین بودند. امیرالمؤمنان یکی از کنیه های حضرت ابوتراب

ص: 6648

است. بعضی ها می خواستند امیرالمؤمنان را مذمت کنند، ابوتراب می گفتند. نمی دانستند که این مدح امیرالمؤمنین است. مذمت نیست. مدح حضرت بود. پیامبر این کنیه را به او داده بودند. حضرت روی خاک خوابیده بودند، پیامبر فرمودند یا ابوتراب. امیرالمؤمنین خاکی بود و خاک نشین بود. با خاکی ها و زمینی ها و با مستضعفین همراه بود. افتخار بود. (وَ عَفَّرُوا فِي التُّرَابِ وُجُوهَهُمْ) صورت به خاک مالیدند. (وَ خَفَضُوا أَجْنِحَتَهُمْ لِلْمُؤْمِنِينَ). در قرآن کریم هم داریم که خطاب به پیامبر است که (وَ اخْفِضْ جَناحَكَ لِلْمُؤْمِنين ) (حجر/ 88) بال خود را باز کن. این تشبیه است. مفسرین و شارحین نهج البلاغه گفتند، این مرغ وقتی بخواهد خیلی محبت کند، خیلی نوازش بکند و خیلی کرنش کند، بال های خود را باز می کند و بچه های خود را زیر بال خود می آورد. خدا به پیامبر می گوید که این جوری باش. انبیاء این جوری بودند. مردم را زیر بال و پر خود بگیرند. آقایی که رئیس هستی، آقایی که مسئول هستی. رئیس نه، یک ذره کاری از دست تو برمی آید و می توانی کمکی کنی. دیگران را زیر پر و بال خود بگیر. (وَ اخْفِضْ جَناحَكَ لِلْمُؤْمِنين ) این آیات قرآن است. معاذ الله افسانه که نمی خوانیم، کتاب عمل می خوانیم. به پیامبر خود فرمود که بال خود را باز کن و مؤمنین را زیر بال خود بگیر. آقایی که رئیس شدی، آقایی که دو پله بالاتر هستی، آقایی که حجت الاسلام هستی، آقایی که استاد هستی، آقایی که بزرگ خاندان هستی (وَ اخْفِضْ جَناحَكَ لِلْمُؤْمِنين ) مردم را زیر بال و

ص: 6649

پر خود بگیر. تکبر نداشته باش. انبیا این جوری بودند. (وَ كَانُوا قَوْما مُسْتَضْعَفِينَ) انبیاء قوم مستضعف بودند. یعنی چی مستضعف بودند. جز مستضعفین بودند. یکی از شارحین نهج البلاغه می گوید که یک ضعیف داریم، یک مستضعف داریم. ضعیف بودن خوب نیست. ضعیف یعنی انسان ناتوان. انبیاء ضعیف نبودند. قوی بودند ولی مستضعف بودند. مستضعف بودند یعنی خود آن ها در سطح ضعفا قرار می دادند. استضعف یعنی خود را در سطح ضعفا قرار می دادند. مستضعف که انسان، خود را در سطح مردم خاکی و پایین دست بگذارد که اشکالی ندارد. یک مستضعفی که می گویند مستکبرین زور می گویند، آن بد است. کسی زور بگوید و دیگران بیایند و ما را ضعیف کنند. خود تو در سطح ضعفا زندگی کنی. (وَ كَانُوا قَوْما مُسْتَضْعَفِينَ قَدِ اخْتَبَرَهُمُ اللَّهُ بِالْمَخْمَصَةِ) خد انبیا را در آزمون قرار داد. چند تا آزمون. یک _ مخمصه یعنی گرسنگی و سختی هایی که در زندگی داشتند. دو _ (وَ ابْتَلَاهُمْ بِالْمَجْهَدَةِ) مشقت های فراوان، سختی های فراوان. (وَ امْتَحَنَهُمْ بِالْمَخَاوِفِ) با امور وحشتناک، خوفناک آن ها را امتحان کرد. چه قدر سختی های و نگرانی ها در زندگی پیامبران بوده است و در زندگی اهل بیت(ع) بوده. بد نیست که من همین جا اشاره کنم چون در ایام بین دو فاطمیه هستیم. عزیزان ببینند که در خطبه ای که حضرت فاطمه(س) در مسجد النبی خواندند، یک تعبیری دارد که خیلی تکان دهنده است. ما که اصلاً با خطبه مأنوس نیستیم، مخصوصاً که با این فراز آن. حضرت زهرا(س) در خطبه در مسجد النبی فرمود که (وَ نَصْبِرُ مِنْكُمْ)

ص: 6650

ما صبر می کنیم ِ(عَلَى مِثْلِ حَزِّ الْمَدَى وَ وَخْزِ السِّنَانِ فِي الْحَشَا) یعنی مثل کسی که دارند او را قطعه قطعه می کنند و کارد در بدن او فرو می کنند. این سختی های انبیا و سختی های حضرت زهرا(س) است. در همین زیارتنامه ی حضرت زهرا که حتماً عزیزان می خوانند، از امام جواد(ع) هست که به یکی از نوادگان امام صادق فرمود که وقتی می خواهی مادر خود را حضرت زهرا را زیارت کنی، این جوری بگو: (يَا مُمْتَحَنَةُ امْتَحَنَكِ اللَّهُ الَّذِي خَلَقَكِ قَبْلَ أَنْ يَخْلُقَكِ فَوَجَدَكِ لِمَا امْتَحَنَكِ صَابِرَة) یعنی امام جواد دو خط زیارتنامه برای مادر خود می خواهند بخوانند، به چه چیزی وصل می کنند؟ به صبر در آزمون ها، در سختی ها، در گرفتاری ها. حضرت می فرماید (وَ امْتَحَنَهُمْ بِالْمَخَاوِفِ وَ مَخَضَهُمْ مَحَّصَهُمْ بِالْمَكَارِهِ) خیلی عبارات لطیفی است. ما باید مراعات مخاطب عام را داشته باشیم. اگر مجال بود این واژه ها را ما یکی یکی توضیح می دادیم خیلی خوب بود. مخضهم می دانید یک نسخه این را دارد و یک نسخه محصهم دارد. اگر مخضهم باشد، مخیض به چه چیز می گویند؟ این مشک دوغ یا مشک ماست را چه قدر تکان می دهند تا از آن کره بگیرند. آن کره ی خالصی که از حرکت این مشک به دست می آید، به آن مخیض می گویند. امیرالمؤمنین دارد تشبیه می کند که خدا آن قدر پیامبران را در حرکت و در فشار و در سختی گذاشته است. چه قدر آواره بودند. داستان حضرت موسی که چه قدر رفت و آمد داشت، چه قدر از

ص: 6651

این شهر به آن شهر رفت، چه قدر گرفتاری ها و همه ی انبیاء، مخضهم یعنی پیامبر را عین آن مشک که حضرت آن را تشبیه کرده است. چه قدر باید این مشک حرکت کند تا کره ی خالص در بیاید. تا نیاید درست نمی شود. خداوند با آن سختی ها و با آن حرکت ها و با فشارها انبیاء خود را امتحان کرد. اگر محصهم باشد که آزمون است و امتحان است. (فَلَا تَعْتَبِرُوا [الرِّضَا]) کلمات و جملات حضرت نور است و نورها درجات متفاوتی دارند. به این جمله بیش تر عنایت کنند. (فَلَا تَعْتَبِرُوا [الرِّضَا]) پس انبیا بیش تر در گرفتاری بودند و مشکلات داشتند، فقر داشتند، آوارگی داشتند، از این شهر به آن شهر رفتن داشتن. مخضهم مثل آن دوغ و مثل آن مشک باید این قدر در حرکت تا خالص شوند. (فَلَا تَعْتَبِرُوا [الرِّضَا] الرِّضَى وَ السُّخْطَ بِالْمَالِ وَ الْوَلَدِ) فکر نکنید اگر کسی مال دارد، اولاد دارد، خدا حتماً از این راضی است و خدا این قدر این را دوست داشته است که ثروت به او داده است، نه. داشتن ثروت، داشتن اولاد دلیل این که حتماً خدا کسی را دوست دارد، نیست. اتفاقاً روایت داریم که خیلی روایت تکان دهنده ای است. (مبتلی الله عباد) از امام صادق سؤال کردند که سخت ترین آزمون خداوند چی هست؟ فرمود سخت ترین آزمون، آزمون به مال است. این سخت است. اگر کسی اولاد دارد، ثروت دارد، یک عده می گویند که خدا از آن ها راضی بوده است که این قدر به آن ها پول داده است، نه، آن کسی که دارد، آزمون

ص: 6652

او است. سنگین ترین آزمون است. عبارت شرح علامه مجلسی(رضوان الله علیه) در بحار را بخوانیم. ایشان نتیجه گیری بعد از پنجاه صفحه جمع همه ی روایات در فقر و غنا و ثروت، می فرمایند که نتیجه ی این روایت این می شود که آزمون پولدارها از آزمون فقرا سخت تر است. مخصوصاً الان در این شرایطی که ما الان هستیم. آقای محترم پول تو شاید کسی را از مرگ نجات بدهد. شما ندادی که او مرد. پول شما جوانی را از فلاکت نجات می دهد، شما ندادی که او به فلاکت رسید. شما ندادی که او به گناه افتاد. شما ندادی و حاضر نشدی یک صندوق قرض الحسنه ایجاد کنی که چهار تا جوان قرض بگیرند و یک شغلی و ازدواجی و از این همه هلاکت نجات پیدا کنند. این آزمون شما سخت تر است. شما ندادی که یک دانش آموز نتوانست به مدرسه برود و نتوانست لوازم مدرسه ی خود را تهیه کند. شما ندادی که یک خانواده ی آبرومند بی سرپرست است و خانه ندارد، در این برف، در این سرما تا یک قطره باران می آید، تا یک قطره برف می آید، نگاه او باید به آسمان باشد که الان سقف می ریزد. ثروتمند قطعاً آزمون او سخت تر است. (فَلَا تَعْتَبِرُوا [الرِّضَا] الرِّضَى وَ السُّخْطَ بِالْمَالِ وَ الْوَلَدِ) اگر کسی مال دارد و ثروت دارد، این ها معیار این که خدا راضی هست یا نیست. (جَهْلًا بِمَوَاقِعِ الْفِتْنَةِ) کسانی که فکر می کنند که ثروت دلیل بر رضایت است، اولاد زیاد و خوشی زیاد داشتن، این ها نمی دانند که

ص: 6653

(جَهْلًا بِمَوَاقِعِ الْفِتْنَةِ وَ الِاخْتِبَارِ فِي مَوْضِعِ الْغِنَى وَ الِاقْتِدَارِ) [الِاقْتَارِ] این ها اطلاع ندارند که آزمون الهی به چه هست. خبر ندارند که آزمون خدا به چه هست. این ها خبر ندارند که موانع قنا و الاقتار، خدا چه جوری می خواهد امتحان کند، آیا به ثروت امتحان می کند، آیا به فقر امتحان می کند. بعد حضرت به این آیه استشهاد کردند. خیلی استشهاد زیبایی (استفَقَدْ قَالَ سُبْحَانَهُ وَ تَعَالَى- أَيَحْسَبُونَ أَنَّما نُمِدُّهُمْ بِهِ مِنْ مالٍ وَ بَنِينَ نُسارِعُ لَهُمْ فِي الْخَيْراتِ) چه قدر آیه متناسب به کلام حضرت است. سوره ی مؤمنون آیه ی 55 و 56 است. (أَيَحْسَبُونَ) آن ها گمان می کنند (أَنَّما نُمِدُّهُمْ بِهِ مِنْ مالٍ وَ بَنِينَ) ما پول به این ها دادیم، اولاد به این ها دادیم، (نُسارِعُ لَهُمْ فِي الْخَيْراتِ) این حتماً به خاطر این است که ما می خواهیم خیر به آن ها برسانیم؟ به آن ها پول زیاد دادیم. این امتحان است. بله اگر از پول خود خوب استفاده کردی، خیرات و برکات است. چه قدر پول ها بود که وبال بود، چه قدر اولادها بود که وبال بود. چه قدر اولادها بودند که خدمت کردند و چه قدر پول ها بود که به داد آدم رسید. (بَلْ لا يَشْعُرُونَ) نمی نفهمند و توجه ندارند کسانی که فکر می کنند داشتن مال و داشتن اولاد و داشتن امکانات، حتماً نگاه لطف الهی هست. (فَإِنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ يَخْتَبِرُ عِبَادَهُ الْمُسْتَكْبِرِينَ فِي أَنْفُسِهِمْ بِأَوْلِيَائِهِ الْمُسْتَضْعَفِينَ فِي أَعْيُنِهِم) خدا بندگان مستکبر را امتحان می کند. آن هایی که آدم های مستکبری هستند، آن ها را امتحان می کنند. (الْمُسْتَكْبِرِينَ فِي

ص: 6654

أَنْفُسِهِمْ) خیلی تعبیر لطیفی است. خدا آن ها را امتحان می کنند و فکر می کنند که بزرگ هستند. می دانید تمام مستکبرین عالم فکر می کنند که بزرگ هستند و توهم آن ها را برداشته است. فکر می کنند که بزرگ هستند. چی دارید که ما فکر می کنیم. به تعبیر امیرالمؤمنان(ع) (تقتله شرقه) یک قطره ی آب که می تواند قاتل تو باشد، تو چی هستی که بخواهی قیافه بگیری. خدا آن بنده های مستکبر را امتحان می کند (بِأَوْلِيَائِهِ الْمُسْتَضْعَفِينَ فِي أَعْيُنِهِم) به آن بندگانی که آن ها به چشم مستضعف و ضعیف به آن ها نگاه می کنند.

حالا حضرت یک مثال می زنند. (وَ لَقَدْ دَخَلَ مُوسَى بْنُ عِمْرَانَ وَ مَعَهُ أَخُوهُ هَارُونُ ع) داستان آمدن حضرت موسی و حضرت هارون به کاخ فرعون است. جالب است من در یک عبارتی می دیدم که حضرت موسی و هارون وقتی آمدند. قرآن است (اذْهَبْ إِلى فِرْعَوْنَ إِنَّهُ طَغى ) (طه/ 24 ) (فَقُولا لَهُ قَوْلاً لَيِّناً) (طه/ 44) در تاریخ طبری هست. ابن میثم نقل می کند. این ها وقتی در مصر آمدند که فرعون را دعوت به یکتا پرستی کنند، مدت طولانی ماندند. کسی آن ها را راه نمی داد که وارد کاخ فرعون شوند. قیافه ی موسی را دیدند و قیافه ی هارون را دیدند و گفتند این ها چه کسی هستند. خود حضرت هم می فرمایند که (عَلَى فِرْعَوْنَ وَ عَلَيْهِمَا مَدَارِعُ الصُّوفِ وَ بِأَيْدِيهِمَا الْعِصِيُّ) یک لباس پشمینه ای به تن کرده بودند و یک عصا هم دست آن ها بود. این ها در کاخ فرعون آمدند. گفتند

ص: 6655

چه کار دارید؟ گفتند ما آمدیم به فرعون بگوییم که او خدا نیست و خدای یکتایی وجود دارد. مدت ها آن ها را راه نمی دادند. حالا بعضی از نقل ها خیلی مدت طولانی نقل کرده است. آخر آن، آن ها را راه دادند. حالا چه شد که آن ها را راه دادند؟ فرعون یک آدم تعبیری است که یک آدمی سر او را گرم می کرده و برای او فکاهی می گفته است و او را می خندانده. ندیم فرعون بود. این آدم یک روز آمد که برود داخل کاخ شود، دید موسی و فرعون باز آن جا هستند و با آن لباس های ساده و پشمینه و عصا به دست. گفت چرا این جا نشستید؟ گفتند ما آمدیم فرعون را نصیحت کنیم و بگوییم که تو خدا نیستی و خدا یکی دیگر است. این گفت خود این بهانه ی خوبی است. ما که می خواهیم فرعون را بخندانیم. این آدم پیش فرعون آمد و گفت که یک وسیله ی خنده ی جالبی پیدا کردم و یک جُک جدیدی پیدا کردم. داستان را برای فرعون گفت. فرعون هم خوشش آمد و گفت بگو بیایند، ببینیم چه کسانی هستند که می گویند ما را می خواهند دعوت کنند. اصلاً اجازه ی ورود به حضرت موسی و هارون که بعد از مدت ها اجازه دادند، برای خنده بود و برای مسخره کردن بود. حضرت موسی و هارون داخل آمدند که فرعون بگوید که شما چه می خواهید بگویید و خدای دیگری هست. امیرالمؤمنان همان داستان را دارند شرح می دهند. (وَ لَقَدْ دَخَلَ مُوسَى بْنُ عِمْرَانَ وَ مَعَهُ

ص: 6656

أَخُوهُ هَارُونُ ع) موسی و هارون وارد شدند. (وَ عَلَيْهِمَا مَدَارِعُ الصُّوفِ) با یک لباس پشمینه (وَ بِأَيْدِيهِمَا الْعِصِيُّ) عصا دست آن ها بود. (فَشَرَطَا لَهُ) این ها به فرعون شرط کردند. گفتند (فَشَرَطَا لَهُ إِنْ أَسْلَمَ بَقَاءَ مُلْكِهِ) گفتند اگر می خواهی که حکومت تو ادامه پیدا کند، تو باید اسلام بیاوری و ایمان بیاوری و الا حکومت خود را از دست خواهی داد. فرعون از روی مسخره گفت که (فَقَالَ أَلَا تَعْجَبُونَ مِنْ هَذَيْنِ) تعجب نمی کنید. فرعون با آن همه قدرت و عظمت، دو تا عصا به دست و لباس پشمینه آمدند و می گویند که اگر می خواهی حکومت تو دوام بیاورد، باید به خدای یکتا ایمان بیاوری. گفت تعجب نمی کنی. (مِنْ هَذَيْنِ يَشْرِطَانِ لِي دَوَامَ الْعِزِّ وَ بَقَاءَ الْمُلْكِ) این ها برای من شرط می گذارند. (وَ هُمَا بِمَا تَرَوْنَ مِنْ حَالِ الْفَقْرِ وَ الذُّلِّ) نگاه کنید که فقر و فلاکت از سر و روی آن ها دارد می بارد. تعبیر او است که ذلت و خاری از سر و روی این ها می بارد و بعد این ها دارند برای من شرط می گذارند. (فَهَلَّا أُلْقِيَ عَلَيْهِمَا أَسَاوِرَةٌ مِنْ ذَهَبٍ) فرعون گفت که اگر این ها راست می گویند و اگر این ها آمدند که دعوت به یکتا پرستی کنند، چرا این ها دستبندهای طلا ندارند. چرا فرعون این حرف را زد؟ (إِعْظَاماً لِلذَّهَبِ وَ جَمْعِهِ) می خواست بگوید که همه چیز در طلا است و همه چیز در زندگی مادی است. (وَ احْتِقَاراً لِلصُّوفِ وَ لُبْسِهِ) می خواست این ها را تحقیر کند که این ها لباس

ص: 6657

پشمینه پوشیدند. (وَ لَوْ أَرَادَ اللَّهُ سُبْحَانَهُ لِأَنْبِيَائِهِ) امیرالمؤمنین می فرماید که اگر خدا می خواست که همه چیز گنج ها و خانه ها و باغ ها و طلا و باغستان ها و معادن را در اختیار انبیا قرار دهد که کاری برای خدا نداشت. (وَ لَوْ أَرَادَ اللَّهُ سُبْحَانَهُ لِأَنْبِيَائِهِ حَيْثُ بَعَثَهُمْ) وقتی پیامبران را مبعوث کرد، (أَنْ يَفْتَحَ لَهُمْ كُنُوزَ الذِّهْبَانِ وَ مَعَادِنَ الْعِقْيَانِ وَ مَغَارِسَ الْجِنَانِ) اگر خدا می خواست این کار را می کرد که معدن های طلا، گنج ها و باغ های خرم (وَ أَنْ يَحْشُرَ مَعَهُمْ طُيُورَ السَّمَاءِ) اصلاً انبیا وقتی راه می افتادند، پرندگان آسمان نمی توانست خدا این کار را بکند؟ تمام گنج ها و معدن های طلا و ثروت ها را در اختیار انبیا قرار بدهد و وقتی هم که حرکت می کردند، پرندگان آسمان بالای سر آن ها (وَ وُحُوشَ الْأَرَضِينَ) شیرهایی هم دنبال آن ها بودند. خب این که کاری نداشت. هر کسی از دور می دید و فرعون هم اگر از دور می دید که یک کسی دارد می آید این همه ثروت و طلا و گنج و پرنده بالای سر او و درندگان همراه او بود که ایمان آوردن که کاری نداشت. این هنر نبود. (لَفَعَلَ وَ لَوْ فَعَلَ) اگر خدا این کار را می کرد (لَسَقَطَ الْبَلَاءُ) دیگر آن آزمون معنا نداشت. به تعبیر یکی از شارحین نهج البلاغه این هم تعبیر قشنگی است که می گوید اگر فرعون در آن قدرت به موسی و هارون در لباس پشمین ایمان می آورد، هنر بود و الا اگر فرعون در آن قدرت، یک قدرت بالا دستی برای

ص: 6658

او می آمد. یک کسی و یک پادشاهی با یک عظمت خیلی بالاتر می آمد. تو چه قدر قدرت داری و من صد برابر تو دارم. خب معلوم است که فرعون تسلیم می شد. امیرالمؤمنین می فرماید که اگر خدا می خواست این ها را در اختیار انبیا قرار بدهد، دیگر آزمون معنا نداشت. (لَسَقَطَ الْبَلَاءُ وَ بَطَلَ الْجَزَاء) دیگر پاداشی معنا نداشت. (وَ اضْمَحَلَّتِ الْأَنْبَاءُ) اخبار انبیا دیگر معنا پیدا نمی کرد. (وَ لَمَا وَجَبَ لِلْقَابِلِينَ أُجُورُ الْمُبْتَلَيْنَ) چون همه از ترس ایمان می آوردند. یا از ترس یا به طمع مال دنیا. ایمان نبود. می گوید برویم چه پادشاهی بهتر از این که پرنده بالای سر او و درنده همراه او، طلا و گنج و کاخ و باغ و بستان همه دنبال این می گشتند که راهی به این انبیا پیدا کنند. (وَ لَمَا وَجَبَ لِلْقَابِلِينَ أُجُورُ الْمُبْتَلَيْنَ وَ لَا اسْتَحَقَّ الْمُؤْمِنُونَ ثَوَابَ الْمُحْسِنِينَ) دیگر ثواب و عقاب معنا نداشت. همه از ترس یا به طمع ایمان می آوردند. (وَ لَا لَزِمَتِ الْأَسْمَاءُ مَعَانِيَهَا) دیگر ایمان و کافر نبود. چه ایمانی، ایمانی که به طمع باشد چه ارزشی دارد. (وَ لَكِنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ جَعَلَ رُسُلَهُ أُولِي قُوَّةٍ فِي عَزَائِمِهِمْ وَ ضَعَفَةً فِيم تَرَى الْأَعْيُنُ مِنْ حَالاتِهِمْ) ولی خداوند پیامبران را با مادیات قوی نکرده است. با چه چیزی قوی کرده است؟ (أُولِي قُوَّةٍ فِي عَزَائِمِهِمْ) اراده ی قوی داشتند. خب شما ببینید که اگر همه ی انبیا پیروز شدند، با همین اراده ی قوی پیروز شدند. اگر انبیا در مقابل نمرود ها و فرعون ها و جلادها و مشرکین قریش و جاهلین عصر جاهلیت

ص: 6659

ایستادند، پیروز شدند با چه چیزی پیروز شدند (أُولِي قُوَّةٍ فِي عَزَائِمِهِمْ) با آن اراده ی قوی. (وَ ضَعَفَةً فِيم تَرَى الْأَعْيُنُ مِنْ حَالاتِهِمْ) وقتی دیگران نگاه می کنند ولو نگاه می کردند که این ها چه آدم های ضعیفی هستند ولی چه اراده های قوی ای دارند. (مَعَ قَنَاعَةٍ تَمْلَأُ الْقُلُوبَ) انبیا مادیات چیزی نداشتند ولی قناعتی داشتند که دل ها را پر می کرد. (وَ الْعُيُونَ غِنًى) چشم و دل آن ها بی نیاز بود. (وَ خَصَاصَةٍ تَمْلَأُ الْأَبْصَارَ وَ الْأَسْمَاعَ أَذًى) دیگران که نگاه می کردند دل آن ها می سوخت که این بندگان خدا الان نگاه کنید. آدم بعضی از بزرگان را اگر کسی نشناسد، باور بفرمایید کسی اگر آیت الله العظمی بهجت را اگر در خیابان می دیدند، اگر او را نمی شناخت، دل او برای او می سوخت که این بنده ی خدا این پیرمرد را نگاه کن که پیدا است که نه چیزی دارد بخورد و نه چیزی دارد بپوشد، نه لباسی. حالا داریم تشبیه می کنیم. آن وقت انبیا را می گفتند که ای بابا این ها ضعف ظاهری داشتند (وَ خَصَاصَةٍ تَمْلَأُ الْأَبْصَارَ وَ الْأَسْمَاعَ أَذًى) عضه می خوردند. (وَ لَوْ كَانَتِ الْأَنْبِيَاءُ أَهْلَ قُوَّةٍ لَا تُرَام ) اگر آن قدرت با عظمت را داشتند. (وَ عِزَّةٍ لَا تُضَامُ) قدرتی که هیچ کسی مغلوب آن ها نشود. (وَ مُلْكٍ تُمَدُّ نَحْوَهُ أَعْنَاقُ الرِّجَالِ تُشَدُّ إِلَيْهِ عُقَدُ الرِّحَالِ) قدرتی که همه بخواهند به طرف این ها بروند. خب همه ایمان می آوردند. (و لَكَانَ ذَلِكَ أَهْوَنَ عَلَى الْخَلْقِ فِي الِاعْتِبَارِ). همه می آمدند. (وَ لَآمَنُوا عَنْ رَهْبَةٍ قَاهِرَةٍ) همه از

ص: 6660

ترس ایمان می آوردند. (لَهُمْ أَوْ رَغْبَةٍ) یا از ترس بود یا این که بگوید که آقا این جا بیا و یک چیزی هم گیر ما بیاید. مگر در حالات سیدالشهدا نیست که امام حسین وقتی راه افتادند، چه قدر جمعیت با او راه افتادند. آقا سیدالشهدا(س) وقتی از مکه راه افتادند، خیلی ها با امام حسین راه افتادند. چرا؟ گفتند که آقا دارد به کوفه می رود، بالاخره حکومت کند و ما هم یک پست و یک مقامی، یک چیزی، وقتی که خبر آمد که شهادت است، همه رفتند. این تعبیر هم برای سیدالشهدا هست که در نهج البلاغه هم هست. معروف است که فرمود (الناس عبيد الدنيا، و الدين لعق على ألسنتهم يحوطونه ما درّت معايشهم، فإذا محّصوا بالبلاء) روز آزمون بله آقا امام حسین(ع) بگوید که من دارم می روم و حکم ها را هم این جا آماده کردیم و استاندار و فرماندار و بخشدار و هزاران نفر هم نیرو برای پست ها نیاز داریم. خب همه دنبال او راه می افتادند. یا رغبه و یا رهبه، آن قدرت و عظمت را که می دیدند یا از ترس یا به طمع می آمدند. این دیگر امتحانی نبود. (وَ لَآمَنُوا عَنْ رَهْبَةٍ قَاهِرَةٍ لَهُمْ أَوْ رَغْبَةٍ مَائِلَةٍ بِهِمْ فَكَانَتِ النِّيَّاتُ مُشْتَرَكَةً) این دیگر نیت خالص نبود. این نیت خالص (وَ الْحَسَنَاتُ مُقْتَسَمَة) اجازه بدهید که این بحث ادامه دارد و بسیار زیبا است ولی من یک جمله ای از مرحوم علامه ی مجلسی(رضوان الله علیه) اشاره کنم گفتیم همزمان با این خطبه ی قاصعه که در باب تکبر هست، آن بیان علامه ی مجلسی(رضوان

ص: 6661

الله علیه) را هم داشته باشیم. مرحوم علامه مجلسی عوامل تکبر را هم بیان می کند. ما می گوییم چرا انسان به این درجه می رسد. فرمودند یکی از عوامل دانش بود که مفصل اشاره کردیم. یکی از عوامل عبادت است که انسان عبادت می کند، قیافه نگیرد. یکی از عوامل حسب و نصب است. من پسر چه کسی هستم، من از خاندان چه کسی هستم. گیرم که پدر تو بود فاضل از فضل پدر تو را چه حاصل.

یک وصیتنامه ای از علامه ی حلی(رحمه الله علیه) دیدم که خیلی جالب بود. علامه ی حلی یک کتابی به نام قواعد دارند و آخر آن یک وصیتنامه به پسر خود دارند. یک جمله ی آن متناسب با موضوع ما است. به پسرش می نویسد، پسر من اولاً من را فراموش نکن. بعد از مرگ من را فراموش نکن. اگر من را فراموش کنی، مردم می گویند عجب پسر جفاکاری است، هیچ فکر پدر خود نیست ولی (و لا تکثر من ذکری). خصوصاً این را آقازاده ها گوش کنند. کسانی که می گویند ثروت پدر من این است، علم او این است. بابای من حجت الاسلام بوده است. تاجر بوده است. وزیر بوده است. وکیل بوده. رئیس بوده. تو چی؟ حالا هر تفاخر به حسب و نسب چه فایده ای دارد. تو چه کاره هستی؟ علامه ی حلی به پسر خود گفت که من را یادت نرود. اگر بعد از مرگ من هیچ جا اسم من را نیاورید، می گویند عجب بچه ی جفاکاری است اما (و لا تکثر) هر جا هم نشستی هی اسم من

ص: 6662

را نبر. می گویند عجب آدم ناتوانی است. خود او عرضه ندارد هی از بابای خود خرج می کند. حسب و نسب و نسل تو کی هست، حالا هر چه بوده، خود تو چه کسی هستی و چه کاره هستی؟ پس یکی از عوامل تکبر، تکبر به حسب و نسب است که معنا ندارد. یکی از عوامل تکبر، تکبر به مال است. مثل تکبری که قارون داشت. آن ها که مال آن ها بیش تر است، آزمون آن ها بیش تر است. (مبتلی الله عباد) هیچ کسی به اندازه ی (مبتلی الله عباد بشیء) هیچ کسی به اندازه ی مال امتحان نمی شود. سنگین تری آزمون مال است. بنابراین مال زیاد چیزی نیست که ما بخواهیم با آن قیافه بگیریم. اگر کار خود را انجام دادیم و اگر در این آزمون ... علامه ی مجلسی تمام احادیث فقر و غنا را جمع آوری کرده، جمع بندی کرده و می گوید نتیجه ای که می گیریم این است، آزمون ثروتمندان به مراتب از آزمون فقرا بیش تر است. این چه تکبری است. یکی از تکبرها ایشان می فرماید که تکبر به ظاهر و لباس است. به قیافه ی لباس است. جالب است که ایشان یک داستانی را از امیرالمؤمنان(س) نقل کردند. هم مرحوم شیخ مفید در ارشاد دارد و هم دیگران. امیرالمؤمنان(س) نشسته بودند، رأس الخوارج، رئیس خوارج خدمت ایشان آمد. لباس حضرت لباس ساده ای بود. این در تاریخ هم معروف است. گفت که این چه است؟ به امیرالمؤمنین گفت که لباس بهتر بپوش. حضرت فرمود (هذا ابعد من الکبر) آدم لباس ساده که بپوشد قیافه نمی گیرد. (و اجدب)

ص: 6663

بهتر است که من امام مسلمین هستم مردم به من اقتدا کنند. در یک تعبیر دیگر فرمود که (یقتدی به المؤمن و یخشع له القلب) مؤمنین به ما قلب مؤمن خاشع است. بالاخره روزی که کسی لباس نو می پوشد، حواس او پرت است. یک داستان دیگر از امام(رحمه الله علیه) بگویم. امام یک مدتی در محلات بودند. من از عزیزانی که در محلات بودند شنیدم. امام که به آن جا می روند، عده ای از علما می گویند که این جا درس اخلاق شروع کنید. ایشان می گویند که نه من درس اخلاق را نمی خواهم بگویم. آن ها اصرار می کنند. ایشان گفتند که من به شرطی می گویم که شما نیایید و من می خواهم برای مردم صحبت کنم. درس اخلاق مخصوص مردم بود که علما نیایند. امام کسی را می بیند که انگار خیلی به لباس خود اهمیت می داده است. امام خیلی مواظب بودند و نه این که او متوجه شود. به مناسبتی بحث خود را این جور قرار می دهند که ما برای چی باید با لباس قیافه بگیریم. این لباسی که تا دیروز تن یک گوسفند بود و گوسفند قیافه نمی گرفت. مگر غیر از این است. اگر خیلی گران قیمت باشد و بخواهند خیلی تبلیغ کنند، می گویند پشم خالص است. پشم گوسفند است. یکی از عزیزان می گفت که من به آلمان رفته بودم و یک کارخانه ی ریسندگی بود، می خواستند به ما نشان بدهند که مراحل کار این کارخانه چه هست. از تولید به مصرف. این طرف کارخانه گله ی بزرگی از گوسفندها بودند.

ص: 6664

جلوی ما یکی، دو تا از این گوسفندها را پشم های آن ها را چیدند و گفتند حالا بیایید در کارخانه ، به شما نشان بدهیم. مرحله به مرحله ما رفتیم و آخر کارخانه که رسیدیم، گفتند این چند متر پارچه برای همان گوسفند است. حالا آن گوسفند تن او بود، قیافه نگرفت و حالا چرا ما قیافه بگیریم. مخصوصاً علامه مجلسی که می گوید در خانم ها این بیش تر پیش می آید و خانم ها بیش تر گرفتار هستند. مواظب باشید. اولاً این لباس های فراوان مواظب باشید که این در حد اسراف است و بالاخره مواظب باشید. ثانیاً شما لباس پوشید مبارک شما باشد اما به رخ همسایه و کسانی که تو را می بینند، نکشید. من شنیدم وقتی در این مهمانی ها خانمی که از مهمان ها پذیرایی می کند، چای با یک لباس می آرود، شیرینی با یک لباس دیگر می آورد. دیگر آن لباس بد است که بپوشد. بعد دوباره می رود میوه بیاورد، باز یک لباس دیگر می پوشد و می آورد. موقع غذا خوردن یک لباس است و موقع گفتگو کردن یک لباس است، موقع دسر خوردن یک لباس است. این ها غیر از تفاخر است و غیر از تکبر است؟

شریعتی: به همان جاهلیت برمی گردد که قبرهای خود را هم می شمردند.

حجت الاسلام حسینی قمی: (أَلْهاكُمُ التَّكاثُرُ (1) حَتَّى زُرْتُمُ الْمَقابِر) (تکاثر/ آیه 1 و 2) این پشم تن این گوسفند بود و قیافه نمی گرفت. حالا چند مرحله به ابریشم خالص کردند و ما قیافه می گیریم.

شریعتی: آقای میانجی می فرمودند که یک مشکل اصلی ما در تکبر

ص: 6665

این است که یک خلأ روحی و عاطفی داریم و می خواهیم آن را پر کنیم و بعد این جوری فکر می کنیم که پر می شود.

حجت الاسلام حسینی قمی: امام صادق(ع) فرمود که هر کسی که تکبر کند، (الا لذله وجدها فی نفسه) یک کمبود در خود می بیند. ترجمه ی همین حدیث است. اگر کسی در شخصیت خود کمبودی داشت. واقعاً اگر کسی یک شخصیت واقعی داشته باشد، نه این شخصیت های ساختگی که ما با یک پست و مقام می رویم و برمی گردیم. اگر واقعی باشد نیازی دارد با تکبر برای کسی خود را به دیگران نشان بدهد. من یک داستان خیلی سریع بگویم و بعد بحث خود را تمام کنم. می خواهم بگویم که به قدری اهل بیت(علیه اسلام) مواظب بودند که اصحاب آن ها گرفتار این خصیصه ی تکبر نشوند. حدیث در کافی مرحوم کلینی است. امام باقر یک صحابی به نام محمد بن مسلم داشتند. صحابی درجه ی یک امام باقر است و بعد هم از اصحاب امام صادق شد. محمد بن مسلم اولاً صحابی درجه ی یک است. مثلاً روایاتی که ما امروز داریم و روایاتی که از ائمه به ما رسیده است، در حالات محمد بن مسلم است. مثلاً اروع رواه. یعنی در میان اصحاب ائمه هیچ کسی به اندازه ی محمد بن مسلم روایت نکرده است. بیش از شش هزار حدیث دارد. این را آیت الله خوئی در معجم اروع رواه می نویسد. در سند بیش از شش هزار حدیث حضور دارد. از نظر علمی وضعیت ممتازی داشت. وضع مالی خیلی خوبی هم داشت.

ص: 6666

در حالات او هست که وضع مالی خوبی داشت، وضع اجتماعی خوبی هم داشت. یک موقعیت اجتماعی داشت. یک _ پس موقعیت علمی داشت، دو _ موقعیت مالی خوبی داشت. سه _ موقعیت اجتماعی خوبی هم داشت. این خیلی در انسان خطر ایجاد می کند. یک آدمی پول داشته باشد و موقعیت علمی او هم بالا باشد و اثر علمی هم داشته باشد. امام نگران بودند. با این که نمی دانم که حضرت چیزی دیده بودند یا ندیده بودند. در روایت ندارد. می خواستند پیشگیری کنند. حضرت به محمد بن مسلم فرمودند که (تواضع یا محمد) حواس تو باشد که تواضع کنی. یعنی یک وقت نکند که موقعیت علمی و مالی و اجتماعی، تو را به تکبر وادارد. تواضع داشته باش. جالب است که محمد بن مسلم در شهر خود کوفه آمد و گفت که من می خواهم تواضع داشته باشم. یک بسته زنبیل و یک ترازو گرفت و پشت در مسجد جامع کوفه نشست و خرما فروخت. یک سبد خرما و یک زنبیل. قوم و خویش های او آمدند گفتند محمد بن مسلم تو تمام خرمای کوفه و عراق را بخواهی معامله کنی، می توانی. آن وقت این جا نشستی داری خرما می فروشی. آبروی ما را بردی. گفت امام به من فرموده که تواضع کن. من این جوری می خواهم خود را بشکنم. این یک مدل است. در حالات بزرگان هست که گاهی عمامه ی خود را سر خود نمی کرد و بیرون می آمد. برای این که معلوم شود که من به عمامه مقید نیستم. حالا عمامه یک روز نبود. امام(رضوان الله تعالی)

ص: 6667

می فرمود استاد ما آیت الله حائری که مرجع عام بود و ریاست تامه داشت، گاهی بدون عبا و عمامه می آمد و می نشست با طلبه های کوچک شوخی می کرد و خیلی صمیمی بود. آقا یک دفعه بدون عمامه بیا، بدون عبا بیا، حالا کفش تو این مدلی نباشد. تا کاملاً بعضی ها، همه چیز را ست نکنند، پای خود را از خانه بیرون نمی گذارند. مهمانی را به هم می زند. منبر خود و درس خود را به هم می زند. جلسه ی خود را به هم می زند که لباس های او ست نشده است. گفت من می خواهم خود را بشکنم. گفتند حالا اگر می خواهی تواضع کنی، بیا در یک کار دیگر تواضع کن. به محمد بن مسلم، طحان می گویند. طحان یعنی آسیابان. گفتند خب پس بیا یک آسیاب یک جایی آن جا گوشه ی شهر بزن. گفت تا این زنبیل را تمام نکنم و این جنس را تمام نکنم، از این جا بلند نمی شوم. می خواهم چه چیزی نتیجه گیری کنم که امام باقر و همه ی ائمه مواظب بودند. مگر امام سجاد(س) در آیه ی مکارم الاخلاق نفرمودند که (اللهم لا ترفعنی فی الناس درجه الا حططتنی) خدایا اگر یک پله پیش مردم بالا می روم، به همان اندازه یک پله پیش خود پایین بیایم. فرمودند مواظب باش که موقعیت علمی، موقعیت اجتماعی، موقعیت مالی نکند که باعث تکبر تو شود. اگر یک درجه علم ما بالا رفت و اگر یک خانه، دو تا خانه شد و اگر یک اتاق، دو تا اتاق شد، پیش خود،

ص: 6668

خود را کوچک بدانیم. منظور این است که خیلی مراقبت می خواهد. عرض کردم این مراقبت می خواهد که امام به صحابی درجه ی یک یک یک خود بفرمایند که تواضع داشته باش.

صفحه ی 39 قرآن کریم

حجت الاسلام حسینی قمی: آیاتی که تلاوت شد باز متناسب با بحثی که امروز داشتیم بود. (مَّن ذَا ﭐلَّذِي يُقْرِضُ ﭐللَّهَ قَرْضاً حَسَناً) من نمی دانم خدا با چه بیانی باید برای بندگان خود سخن بگوید که ما تشویق شویم و انگیزه در ما ایجاد شود. (مَّن ذَا ﭐلَّذِي يُقْرِضُ ﭐللَّهَ) نمی گوید که شما به برادر مؤمن خود قرض دادی، می گوید به خدا قرض دادی. کی است که به خدا قرض دهد خدا برای او چند برابر کند. خیلی تعبیر عجیبی است. قرض را ما به برادر ایمانی خود نمی دهیم، خدا می گوید به من می دهید. این حدیث را زیاد شنیدیم. (مکتوب علی باب الجنه) پیامبر خدا وقتی از معراج برگشتند و گزارش شب معراج را خواستند بدهند، یکی از آن این بود. فرمودند که دیدم بر سر در بهشت نوشته شده است که (الصدقه بعشر) ثواب صدقه ده تا است اما ثواب قرض هجده تا. صدقه العشر و القرض بثمانیه العشر). من صادقانه می گویم، قصه می خورم از این که می گویم که شما پول نمی دهی، نده. کمک نمی کنی، نکن، دل از مال دنیا نمی کنی، نکن. نمی توانی جدا شوی، نشو. ما هم این گرفتاری را حتماً داریم. شما هم این گرفتاری را داری و نمی خواهی بدهی، نده یا می گوید این پول را در آینده لازم

ص: 6669

دارم. باشد ولی قرض که دیگر کاری ندارد. آقا این پول را در صندوق بگذار، آن هم نه خود تو که ضمانت آن به گردن تو باشد. یا از اعتبار و یا از مسدودی. البته ی صندوق های مطمئن قرض الحسنه که یقین داشته باشی و بررسی کنی، پول خود را آن جا بگذار. به ضمانت آن ها که آن ها ضامن بگیرند و آن ها چک بگیرند و هر کاری که بخواهند بکنند، فقط پول شما آن جا مسدود باشد. دل از این نکن. باشد نمی خواهد دل بکنی. اصلاً ثواب قرض از صدقه بیش تر است. قرآن دارد می گوید، حدیث دارد می گوید. شما این را آن جا بگذار که گرفتارها قرض بگیرند. آقای شریعتی در جامعه ای که یک کسی با پنج میلیون، با ده میلیون گرفتاری او برطرف می شود، شاد می شود، خوشحال می شود و دعا می کند و زندگی او این رو به آن رو می شود. پسر او زن می گیرد، دختر او شوهر می کند، مریضی او خوب می شود، خانه دار می شود. چرا ما از قرض دادن ابا داریم. این را الان خواندیم که (مبتلی الله) سنگین ترین آزمون مال است، یک معنای آن همین است. عرض کردم که اصلاً در راه خدا ندهید. از مال خود نگذرید. یک جا سپرده بگذارید. خدا چه بگوید که ما باور کنیم. خدا می گوید که تو به او قرض دادی، به من قرض دادی. پیامبر فرمود در سر بهشت نوشته است که قرض ثواب آن از صدقه بیش تر است. چون می دانید در صدقه حالا گاهی طرف

ص: 6670

می گیرد و مستحق هم نبوده و نیاز صددرصدی هم نداشته است ولی طرف تا لازم نداشته باشد که نمی آید آبروی خود را پیش تو ببرد، ضامن ببرد. بعضی از این صندوق ها هم بالاخره سخت گیری می کند، از آن طرف هم که به ما می گویند که شما همه ی آن سفارش به قرض دادن می کنید، سفارش هم بکنید که قرض می گیرند، بیایند بدهند. اگر مجبور نبود که نمی آمد به تو التماس کند، نمی رفت آن جا ثبت نام کند، ضامن و چک و سفته بیاورد. تو را به حق حضرت زهرا و تو را به قرآن، نگویید این قدر قسم نده. بگذارید قسم بدهید. تو را به حق کسی که قبول دارید که قرآن و اهل بیت هستند، از قرض دادن دیگر ابایی نداشته باشید. آقا اگر مطمئن هستی و می دانی که طرف پول را برمی گرداند، خود تو بده. مطمئن نیستی یک صندوق های قرض الحسنه و این صندوق هایی که هست و بانک های قرض الحسنه که پول را مسدود می کنی و معرفی می کنی. چک با او است، سفته با آن ها است، بازگشت پول با آن ها است و یا این که پول شما یک مدتی می ماند و از مسدودی آن و از اعتبار شما استفاده می کنند. یک جمله ای از استاد محمد جواد مقنی(رضوان الله علیه) یک شرحی دارند که (فی ضلال نهج البلاغه) من گاهی به این شرح مراجعه می کنم. یک حدیثی دارند که خیلی عجیب است. ایشان گفته بود که ابلیس گفته است که هر چه مردم در دین خود

ص: 6671

احتیاط کنند، هر چه هم ورع داشته باشند و هر جا هم مواظب باشند، من یک جا می توانم آن ها را گیر بیندازم. کجا؟ آن جا که نمی گذارم مال خود را در راه خدا خرج کنند. اگر هم خرج کنند، جاهای بیخودی خرج کنند.

99-10-21- سیره تربیتی حضرت فاطمه زهرا (س)

حجت الاسلام حسینی قمی: بسم الله الرحمن الرحیم. اجازه بدهید با آداب اجتماعی در سیره حضرت زهرا (س) آغاز کنم. داستانی هست در یکی از منابع قدیمی ما، دلائل الامامه طبری. می دانید دلائل الامامه مال حدود قرن پنجم است یعنی حدود نهصد سال پیش. داستان این چنین است که بعد از رحلت خانم النبیین شخصی آمد خدمت حضرت زهرا (س) یک سؤال جالبی کرد. گفت شما دختر پیامبر هستی، در خانه پیامبر بود، عزیز پیامبر بودی، پاره تن پیامبر بودی. «هل ترك رسول اللّه- عندك- شيئا تطرفينيه؟» آیا پیامبر یادگاری برای شما نگذاشتند که به صورت یک هدیه ای، تحفه ای به من بدهید؟ خیلی جالب است. از دختر پیامبر، پاره تن پیامبر، نزدیک ترین شخص به خاتم النبیین می گوید یک حرف تحفه ای که ما نشنیده باشیم، کسی نشنیده باشد. با سلیقه بود. گفت یک حرفی بشنوم که هیچ کس از پیامبر نشنیده باشد. «فقالت» حضرت زهرا (س) به یکی از بانوانی که در خدمت حضرت بودند فرمودند که «هات تلك الحريرة» دنبال یک پارچه ای می گشتند که در آن پارچه یک جمله ای نوشته بودند. فرمود آن را برای من بیاورید. آن شخص می گوید: «فطلبتها، فلم تجدها» هر چه گشتم پیدا نکردم. «فقالت» وقتی او گفت من گم کردم، نمی دانم کجا گذاشتم

ص: 6672

این پارچه ای که در آن مطلبی بوده، حدیثی از پیامبر بوده، نمی دانم کجاست. «فقالت ويحك» وای بر تو. «اطلبيها» آن را پیدا کن. «فإنّها تعدل عندي حسنا و حسينا» به اندازه حسن و حسین این برای من عزیز بوده است. این تعبیر خیلی مهم است. حضرت زهرا (س) مبالغه نمی کند. چه جمله ای است؟ چه کلامی است؟ چه تعبیری است؟ چه آموزه ای است که حضرت زهرا (س) می فرماید به اندازه حسن و حسینم من برای آن ارزش قائل هستم. می توانیم بفهمیم؟ این بانونی که در خدمت حضرت بود بیشتر نگران شد و رفت به هر شکلی بود این پارچه را پیدا کرد. حالا چه بود؟ در پارچه از زبان پیامبر حضرت زهرا (س) نوشته بود که پدرم فرمود: یک، «ليس من المؤمنين من لم يأمن جاره بوائقه» مؤمن نیست کسی که همسایه از آزارش در امان نباشد. «من كان يؤمن باللّه و اليوم الآخر، فلا يؤذي جاره» اگر کسی به خدا و رسول ایمان دارد همسایه آزاری نکند. دو، «من كان يؤمن باللّه و اليوم الآخر، فليقل خيرا، أو يسكت» اگر به خدا و روز قیامت ایمان دارید یا حرف خوب بزنید یا سکوت کنید. این دو جمله. پس ببینید طرف آمده به حضرت زهرا (س) می گوید یک تحفه به من بده، یک هدیه به من بده، یک چیز تازه ای به من بده که از پدر شنیده باشید، یادگاری از پدر باشد. حضرت می فرماید: روایتی، جمله ای که «تعدل حسنا و حسینا». تعدل معادل حسن و حسین چیست؟ دو جمله. یک، مردم آزار نباشید، همسایه آزار نباشید،

ص: 6673

دو یا حرف خوب بزنید یا سکوت کنید. «فلیقل خیرا او یسکت» شاید الآن بینندگان عزیز بگویند ما فکر کردیم با این مقدمات حضرت زهرا چه می خواهد یادگاری بدهد، تحفه بدهد. باور کنید یک بخش عمده ای از مشکلات زندگی ما همین جمله است. «فلیقل خیرا او یسکت» یا حرف خوب بزن یا سکوت کن. باور می فرمایید ما ده ها، صدها حدیث داریم راجع به اینکه مواظب کلام تان باشید. یکی از علما کتاب نوشته منشأ صدها گناه را را زبان بیان کرده است. ما این را ساده می گیریم. الآن اگر به یک کسی بگویند یک دستور اخلاقی، یک سیر و سلوکی، مقامات معنوی، چه می خواهد بگوید؟

خدا رحمت کند مرحوم حاج آقا حسین فاطمی را. ایشان از منبری های بسیار اهل معنا در قدم بودند. شاگرد خاص مرحوم آیت الله ملکی تبریزی (رضوان الله علیه) بوده است. آخرین لحظه ی زندگی شان در خدمت ایشان بوده است. می گوید آقای وضو گرفتند ایستادند در سجاده برای نماز، الله اکبر را گفتند جان به جان آفرین تسلیم کردند. ایشان شاهد جان دادن مرحوم آیت الله ملکی تبریزی بوده در لحظات آخر. شاگرد خاص ایشان بوده است. این مرحوم حاج آقا حسین فاطمی (رحمة الله علیه) که امام، علما، بزرگان، مرحوم آیت الله بهجت، خیلی از این بزرگان پای منبر ایشان می نشستند و تحت تأثیر موعظه های اخلاقی ایشان قرار می گرفتند و خودش شاگرد خاص مرحوم آیت الله ملکی تبریزی بوده است، من شنیدم در هر سخنرانی این شعر را می خواندند، گاهی هم مکرر می خواندند. در هر سخنرانی این

ص: 6674

شعر را می خواندند، گاهی هم دو بار، سه بار می خواندند. صمت و جوع و سحر و عزلت و ذکر به دوام/ ناتمامان جهان را کند این پنج تمام. آقا سیر و سلوک می خواهی، مقامات معنوی می خواهی این پنج تا است. صمت اولین آن است. صمت یعنی سکوت. جوع یعنی گرسنگی. این پرخوری هایی که ما داریم الآن خیلی ناجور است. از این فاصله بگیریم. سهر یعنی شب زنده داری. عزلت یعنی کناره گیری. نه رهبانیت از جامعه فاصله بگیریم. نه، آنجایی که خدا راضی نیست، آن جلسه ای که خدا راضی نیست ما نباشیم. پنجم ذکر به دوام. دائم الذکر بودن. دائم الذکر بودن هم به این معنا نیست که تسبیح دست بگیریم. بالاترین ذکر خدا رحمت کند امام رضوان الله علیه را می فرمود: عالم محضر خداست. آدم باور کند عالم محضر خداست. منظورم این است که این عالم بزرگ که عرض کردم بزرگان ما، مراجع ما، آقای بهجت، امام، خیلی از بزرگان پای منبر اخلاقی ایشان می رفتند در هر منبری یک بار یا چند بار این شعر را می خواندند. قدم اولش صمت است. آقای محترم، خانم بزرگوار، در آستانه ی شهادت حضرت زهرا (س) هستیم. حضرت زهرا یک نوشته، به او می گویند بی بی یک تحفه به ما بده. دنبال یک نوشته می گردد که فرماید: تعدل حسنا و حسینا. به اندازه حسن و حسین برای من ارزش دارد. در این نوشته چیست؟ دو جمله. یک، همسایه آزار نباش. به خدا و رسول ایمان داری هسمایه ازاری نکن. دو، فلیقل خیراً او یسکت. یا حرف خوب بزن

ص: 6675

یا ساکت باشد. کار خیلی سختی است. ببیندگان فکر نکنند چی شد. امام صادق (س) به بعضی از اصحابشان فرمودند: «إِنَّ مَنْ كَانَ قَبْلَكُمْ» من عده ای قبل از شما بودم. «كَانُوا يَتَعَلَّمُونَ الصَّمْتَ عشرَ سنین» 10 سال تمرین سکوت می کردم. «كَانَ أَحَدُهُم إِذَا أَرَادَ التَّعَبُّدَ» وقتی می خواستند سیر و سلوک و مقامات معنوی... تعبد یعنی عبودیت. عبودیت در زندگی شان پیاده کنند «يَتَعَلَّمُ الصَّمْتَ بِعَشْرِ سِنِينَ» 10 سال تمرین سکوت می کردند. یعنی اینطور نیست که بگوییم این که کاری ندارد. بسم الله. می خواهید امتحان کنید؟ از الآن تا 24 ساعت مواظب کلام مان باشیم. 24 ساعت حرف نزنیم. 24 ساعت. مگر به این آسانی است.

یادم هست در سفر حج... می دانید که در حج خیلی چیزهایی که حرام است تشدید می شود. قبل از آن هم حرام بوده ولی می گویند خیلی مواظب باشد کفاره دارد. یکی از چیزهایی که حرام است فحش دادن است. فحش همیشه حرام است. در حال احرام بدتر. یک حاجی بود آمده بود. خیلی آدم بددهانی بود. او محرم شده بود خیلی سختش بود خودش را کنترل کند. به سرزمین مقدس عرفات رسیدیم خیلی به او فشار آمده بود. گفت حاج آقا! اگر من فحش بدهم کفاره اش چقدر است؟ گفت کفاره هر چه باشد من می دهم ولی آرام باشم. باور کنید در لباس احرام، 24 ساعت نمی تواند خودش را کنترل کند. به هر حال حضرت زهرا (س) صدیقه ی طاهره فرمودند: پدرم فرمود: «من کان یؤمن بالله» یک، «لا یؤذی جار» همسایه تان را اذیت نکنید، دو، «فلیقل خیراً او یسکت» یا

ص: 6676

حرف خوب بزن یا ساکت باش. ادامه اش خیلی زیباست. «إنّ اللّه يحبّ» خدا چه کسانی را دوست دارد؟ کسانی که سه تا ویژگی داشته باشند. «الخيّر، الحليم، المتعفّف» آدم هایی که خیر باشند. دستشان به خیر باشد، زبانشان به خیر باشد، واسطه ی خیر باشند. بارها عرض کردیم جناب آقای شریعتی شاید من امکانات مالی نداشته باشم. یک کسی بگوید من توانایی مالی ندارم. واسطه که می توانی بشوی. از زبانت که می توانی استفاده کنی. از آبرویت که می توانی استفاده کنی. واسطه ی خیر دیگران باش. دو، الحلیم. بردبار. سه، المتعفّف. آنهایی که اهل عفاف و پاکی و پاکدامنی هستند. «و يبغض» در برابرش خدا چه کسانی را دوست ندارد؟ «الفاحش، الضنين السئّال، الملحف» آنهایی که بددهان هستند. الآن اشاره کردیم. دو، الضنین. کسانی که بخیل هستند. نقطه ی مقابل خیر. سوم آنهایی که وقتی یک چیزی دارید انقدر اصرار می کنند. گاهی در این تقاضاها می آید یک کسی ندارد آبرویش را می برد. جالا از یک کسی یک چیزی خواستید او هم نمی تواند، در توانش نیست، بعد فرمود: «إنّ الحياء من الإيمان، و الإيمان في الجنّة، و إنّ الفحش من البذاء، و البذاء في النار» حیاء از ایمان است. آدم های باحیا در بهشت هستند، آنهایی که بد زبان هستند، هرزگی و بدزبانی مال آتش است و آنها هم در آتش هستند. این جمله.

پس در آداب اجتماعی در سیره حضرت زهرا (س)، حضرت زهرا می گوید اینکه انسان مواظب باشد یک همسایه آزاری نکند، دو مواظب کلامش باشد، این حدیثی است که «تعدل عندی حسناً و حسیناً». به اندازه ی

ص: 6677

حسن و حسین این کلام نورانی پدر بزرگوارشان را دوست دارند و هدیه، تحفه قرار می دهند به کسی که آمده تحفه می خواهد. جمله ی دوم. جالب است جناب آقای شریعتی. این اگر در تهذیب شیخ طوسی (رضوان الله علیه) نبود من جرأت نمی کردم به این محکمی بخوانم. یک کسی است می گوید من آمدم محضر حضرت زهرا (س). «دَخَلْتُ عَلَى فَاطِمَةَ ع فَبَدَأَتْنِي بِالسَّلَامِ». «فَبَدَأَتْنِي بِالسَّلَامِ» یعنی چه؟ یعنی حضرت در سلام بر من پیشی گرفت و سبقت گرفت. صدها حدیث و آیه بر عظمت حضرت زهرا (ع) هست. ما اصلاً می توانیم درک کنیم؟ می گوید من رفتم خانه حضرت زهرا حضرت در سلام بر من سبقت گرفت. ما گفتیم پیغمبر خدا هیچ وقت نمی گذاشت کسی در سلام بر حضرت سبقت بگیرد. هیچ کسی. هیچ کسی نتوانست در سلام بر پیامبر سبقت بگیرد. می گوید حضرت زهرا هم همینطور. سیره ی پدری اش بود. «ثُمَّ قَالَتْ مَا غَدَا بِكَ» صبح زود به خانه حضرت زهرا رفته بود. حضرت فرمود برای چی صبح زود اول وقت آمدی؟ «قُلْتُ طَلَبُ الْبَرَكَةِ» گفت می خواستم یک برکتی به من برسد. آمدم یک کلام نورانی از شما بشنوم برکت زندگی من باشد. «قَالَتْ أَخْبَرَنِي أَبِي» پدر به من خبر دادند «مَنْ سَلَّمَ عَلَيْهِ وَ عَلَيَّ ثَلَاثَةَ أَيَّامٍ» پیامبر فرمود: کسی که بر پیامبر و حضرت زهرا سه روز سلام کند «أَوْجَبَ اللَّهُ لَهُ الْجَنَّةَ» خداوند بهشت را بر او واجب می کند. سؤال کردند «فِي حَيَاتِهِ وَ حَيَاتِكِ» زمانی که شما زنده هستی بیایند خدمت شما سلام بکنند؟ فرمود: «نَعَمْ وَ بَعْدَ مَوْتِنَا» در

ص: 6678

حیات و بعد از شهادت زهرا، بعد از رحلت خاتم النبیین. پس بنابراین سلام به پیامبر، سلام به حضرت زهرا (س) انقدر آسان است.

خدا رحمت کند علامه امینی (رحمة الله) همیشه به مردم نجف می فرمودند: هر روز خودتان را به امیر مؤمنان نشان بدهید. کسانی که به نجف مشرف شده اند اگر دقت کرده باشند می بینند که رسم است طلبه هایی که در نجف هستند صبح به صبح می آیند کیف و کتابشان زیر بغلشان هست معلوم است که آمده اند بروند درس. اول می آیند به آقا امیر المؤمنین (س) یک سلام می کنند بعد می روند سراغ درس. هر روز خودمان را به ائمه نشان بدهیم. آنجا نمی توانیم باشیم با یک زیارت، با یک امین الله، با یک زیارت آل یاسین.

داستان دومی که می گویم این هم بسیار بسیار لطیف است. در منابع قدیمی ما هست. در تفسیر امام عسکری (ع) هست. مرحوم شهید در این کتاب منیة المرید که در آداب تعلیم و تعلم است این را فرموده است. خیلی داستان جالبی است. «حَضَرَتِ امْرَأَةٌ عِنْدَ فَاطِمَةَ» خواهش می کنم همه س کسانی که این روزها دارند کار فرهنگی می کنند. بحمدلله در این ایام هم که به خاطر این شرایطی که داریم هر کس هر چه بلد است جلساتی راجع به حضرت زهرا (س) در فضاهای مجازی، نمایشگاه هایی که، هر کسی هر کاری کرده است. روضه های خانگی. هر کسی هر طوری. این را یاد بگیرد که ببیند حضرت زهرا (س) برای تعلیم معارف چقدر ارزش قائل است. «حَضَرَتِ امْرَأَةٌ عِنْدَ فَاطِمَةَ» یک بانویی، یک خانمی

ص: 6679

خدمت حضرت زهرا (س) آمد. «فَقَالَتْ إِنَّ لِي وَالِدَةً ضَعِيفَةً» گفت من یک مادر ناتوانی دارم او در نماز یک سؤالاتی دارد. در احکام نماز مسائلی می خواهد. من را فرستاده که از شما سؤال کنم. حضرت سؤالش را جواب دادند. سؤال اول. «ثم ثلثت» سؤال دوم. سؤال سوم «الی ان عشرت» ده تا سؤال از حضرت زهرا (س) پرسید و حضرت جواب داد. «ثُمَّ خَجِلَتْ مِنَ الْكَثْرَةِ» خودش خجالت کشید. گفت بی بی جان ببخشید به هر حال این مادر ما هست و این مادر ما ناتوان است و من را مأمور کرده است. باز هم مادر من سؤال دارد ولی من روم نمی شود بپرسم چون 10 تا سؤال از شما پرسیدم. دیگر بیش از این شما را اذیت نمی کنم. «لَا أَشُقُّ عَلَيْكِ يَا بِنْتَ رَسُولِ اللَّهِ» شما را خیلی به زحمت انداختم. «قَالَتْ فَاطِمَةُ ع» به بی بی حضرت زهرا (س) گفت من 10 تا سؤال پرسیدم. دیگر خجالت می کشم. «قَالَتْ فَاطِمَةُ ع هَاتِي سَلِي عَمَّا» هر چه می خواهی بپرس. «أَ رَأَيْتِ» فرمود: من یک سؤال از تو دارم. اگر به یک کسی بگویند این بار را از اینجا بردار تا آنجا ببر، من 100 دینار به تو می دهیم. «مِائَةُ أَلْفِ دِينَارٍ» به این بانو. فرمود: بگو ببینم اگر به یک کسی بگویند یک بار سنگینی را از اینجا بردار ببر تا فلان جا، صد هزار دینار به تو می دهیم، آیا قابل تحمل نیست؟ گفت: نه، اینکه خیلی خوب است. حضرت فرمود: «أَنَا لِكُلِّ مَسْأَلَةٍ» من هر سؤالی که به شما جواب بدهم «اکریتِ لكُلِّ مَسْأَلَةٍ بِأَكْثَرَ

ص: 6680

مِنْ مِلْ ءِ مَا بَيْنَ الثَّرَى إِلَى الْعَرْشِ» هر سؤالی که به شما جواب بدهم خداوند به اندازه ی زمین تا عرشش پر از لؤلؤ به من پاداش و جایزه می دهد. حرف من این است. یک نگاه گذشته از ثواب. می خواهم این را عرض کنم. یعنی طرف یک کاری می کند که دیگر مخاطبش خجالت نکشد، سختش نباشد، ناراحت نباشد. خیالت راحت. راحت بنشین، راحت سؤال کن، هر چه می خواهی بگو. ما الآن برویم محضر یک عالم بگوییم ما چند تا سؤال داریم. ده تا سؤال. او گفت ده تا سؤال خودم خجالت کشیدم. برای اینکه او نگران نباشد حضرت فرمود هر چه می خواهی بپرس. به اندازه ی زمین تا عرش الهی خدا به من لؤلؤ جایزه می دهد اگر به سؤالات شما پاسخ بدهم.

شریعتی: یعنی هم از این طرف این افق نگاه و هم از آن طرف در بحث روانشناسی اش که او خجالت نکشد و راحت هر چه می خواهد بپرسد.

حجت الاسلام حسینی قمی: و این نکته خیلی مهم است. یعنی اگر کسی می آید پیش ما یک کاری دارد یک کاری نکنیم که این بیچاره همش با اضطراب و دلهره و نگرانی باشد. بعد فرمودند: «عُلَمَاءَ شِيعَتِنَا يُحْشَرُونَ» فردای قیامت محشور می شوند «فَيُخْلَعُ عَلَيْهِمْ مِنْ خِلَعِ الْكَرَامَاتِ عَلَى قَدْرِ كَثْرَةِ عُلُومِهِمْ وَ جِدِّهِمْ فِي إِرْشَادِ عِبَادِ اللَّهِ» عزیزان این حدیث حضرت زهرا (س) را یادگار داشته باشند. خدا به کسانی که علوم را منتشر می کند... حالا علما، یک کسی آیت الله است، یک کسی کتاب نوشته است، یک کسی هم واسطه ی انتشار علوم است.

ص: 6681

مگر الآن ما اینها را اشاره نکردیم؟ گاهی ما در رفع گرفتاری مردم. خودمان گاهی واسطه می شویم. یک وقت یک عالم است، یک سخنران است، سخنرانی می کند. یک وقت یک کسی نمی تواند کلیپ او را پخش می کند، سخنرانی او را منتشر می کند، بانی کتاب او می شود، بانی سی دی اش می شود، بانی مجلسش می شود. فرمود عالمانی که این علوم را منتشر کنند خدا چقدر به اینها فردای قیامت کرامت و پاداش می دهد. «عَلَى قَدْرِ كَثْرَةِ عُلُومِهِمْ» هر چه علم و دانش شان بیشتر شود «وَ جِدِّهِمْ فِي إِرْشَادِ» تلاش شان در ارشاد بندگان خدا بیشتر باشد. هر کس تلاشش بیشتر این پاداشی است که حضرت زهرا (س) فرمودند. روایت دیگر باز در حیات آداب اجتماعی، حیات اجتماعی زندگی حضرت زهرا (س) بسیار حدیث لطیفی است. در همین دلایل الامامه ی طبری هست. حضرت زهرا (س) فرمودند: «ایاکم البخل» از پدر بزرگوارشان نقل کردند. از بخیل بودن بپرهیز. «فانه عاهة لا تکون الا فی کریم انه هاعة لا تکون، لا تکون فی کریم» بخل عیبی است. مرض است. ببینید حضرت زهرا می گوید بخیل بودن یک عیب است، یک مرض است در کریم، در آدم های کریم پیدا نمی شود. «ایاکم البخل» از بخل بپرهیز. «انه شجرة فی النار» بخل درختی است در آتش شاخه هایش در دنیا است. «من تعلق» اگر کسی به یکی از این شاخه ها بچسبد، این شاخه او را در آتش جهنم می برد. آقایان، خانم ها بزرگوار بگذار حدیث شما را تمام کنم، یک خواهشی هم داشته باشم. فرمود: «ایاک و السخاء» تو دنبال سخاوت

ص: 6682

باش. «ان السخاء شجرة فی الجنه» نقطه ی مقابل آنجا که فرمود از بخل بپرهیزید. نقطه ی مقابل آن بر تو باد سخاوت. سخاوت درختی است در بهشت، «أَغْصَانُهَا فِي الدُّنْيَا» شاخه های آن در دنیاست. «من تعلقَ» کسی به این شاخه ها تمسک کند او را می برد به بهشت می رساند. پس در یک جمله بخواهم بگویم از زهرا (س) هر کاری می خواهیم انجام بدهیم، آنکه بخیل است، آن که حاضر نیست به فریاد دیگری برسد، ما نشستیم این روزها داریم این همه در روایات می گوییم حضرت زهرا (س). بچه های کوچک ما هم می دانند شب عروسی لباس عروسش را داد. گردنبند گردن حضرت زهرا سلام (س) بود، پیامبر وارد خانه شدند، تا احساس کردند پدر دوست ندارد، مرد در گرفتاری هستند، در اوج فقر هستند، اول اسلام و مسلمین، عده ای اصحاب صفه در گوشه ی مسجد زندگی می کردند. تا احساس کرد پدر ناراحت است، گردنبند و دستبند را باز کردند و در راه خدا دادند. فرمود: شاخه ی سخاوت در دنیا است. به این شاخه تمسک کردی تو را به بهشت می رسانیم. بخل، بخیل بودن شاخه اش در دنیا است. به شاخه ی بخل تمسک کردی تو را به جهنم می رساند. یک حدیث بسیار لطیف دیگری است از کلمات حضرت زهرا (س)، شیخ صدوق نقل کرده است، منابع قدیمی ما دارند، در آداب اجتماعی داریم می گوییم. حضرت راجع به آداب سفره چندین ادب را جزء آداب سفره فرمودند. من بعضی از آنها را خیلی فشرده عرض می کنم. فرمودند چند تا ادب هست در

ص: 6683

سفره. سفره ای که ما می نشینیم سر سفره غذا می خوریم. اینها لازم است که ما رعایت کنیم. یک، المعرفه. اینکه آدم بفهمد این لقمه حلال است، حرام است، از کجا آمده است. یک حدیثی هم شبیه این از پیامبر هست آن هم خیلی لطیف است. فرمود: «اذا تمت طعام اربع خصال فقط تم» پیامبر فرمود: سفره ای که چهار تا ویژگی داشته باشد به طعام می رسد. یک، از حلال باشد. دو، «کثرت الایدی الیه» دو، دست های زیادی به طرف آن باشد. سه، با نام خدا شروع شود. چهار، با حمد خدا تمام شود. حضرت زهرا (س) فرمودند: «و المعرفه» اولین آن معرفت. معرفت یعنی بداند از حلال تهیه شده است. دو، «والرضا» راضی باشیم به آنچه خدا برای ما تقسیم کرده است. سه، با نام خدا شروع کنیم. چهار، با حمد خدا تمام کنیم. از آداب اجتماعی حضرت این است که حضرت با اینکه فضه ی خادمه (س) را داشتند ولی کار خودشان را با فضه ی خادمه تقسیم کردند. البته عزیزان می دانند شرایط حضرت زهرا دو مرحله داشت. یکی از آن مراحلی که مسلمان ها اوایل خیلی در سختی بودند. حضرت خادمه ای نداشتند. اوضاع مسلمان ها که کمی بهتر شد رسول خدا فضه ی خادمه را فرستادند خانه ی حضرت زهرا (س) فضه از طرف پیامبر آمدند خانه حضرت زهرا (س). ولی وقتی آمده است باز کار خودشان را تقسیم کردند. سلمان فارسی در منابع قدیمی ما، خرائج راه بندی، سلمان می گوید من رفتم خانه ی حضرت زهرا (س)، مشغول آسیاب بودند، جو آسیاب می کردند، «وَ عَلَى عَمُودِ الرَّحَى

ص: 6684

دَمٌ سَائِل » علی عمود الرحی. در این دسته ی آسیاب دیدم خون جاری است «وَ الْحُسَيْن يَتَضَوَّرُ مِنَ الْجُوع» طفل خردسال امام حسین هم دارد ناله می کند از گرسنگی. «فقلت» من به بی بی حضرت زهرا (س) گفتم که دستان شما مجروح شده است مگر فضه نیست؟ «فقالت» حضرت فرمود: «أَوْصَانِي رَسُولُ اللَّه». ما داریم با عجله همینطوری می گوییم و می رویم. اول شخصیت عالم حضرت زهرا (س) می گوید اول شخصیت عالم، پدرم خاتم النبیین به من سفارش کرده است اگر خادم هم در خانه می بری تقسیم کار کن. یک روز شما، یک روز خادم. یک روز شما، یک روز خادم. امروز نوبت من است چون او در استراحت است.

از آداب اجتماعی که من همین جا این را بهانه ای برای یادآوری کنم فراوان شنیده اید حضرت زهرا (س) چندین وصیت نامه داشتند. اگر می رسیدیم یک جلسه فقط وصایای حضرت زهرا (س) را، یکی دو تا نیست، چندین وصیت نامه داشتند. شخصیتی به عظمت صدیقه ی طاهره وصیت نامه دارد آن هم نه یکی، دو تا، سه تا. وصایای مالی دارند، وصایای اخلاقی دارند، راجع به خاکسپاری شان دارند، انواع و اقسام وصیت ها. آن وقت ما مسلمان مان، الآن حضرت زهرا (س) که بانوی 18 ساله به شهادت رسیدند چند تا وصیت نامه داشتند. خانم هفتاد هشتاد سالش است می گوید من هنوز در فکرم وصیت نامه داشته باشم. آقا 80 سالش هست می گوید در فکرم وصیت نامه ای بنویسم. زندگی ما هزار گرفتاری دارد، مرگ ما صد برابر گرفتاری دارد. الآن ببین چقدر دعواها بین بچه ها است. من اطلاع دارم برادر و خواهر سر

ص: 6685

ارث پدر دعوا کردند، چاقوکشی کردند. الآن در زندان هستند. خب یک وصیت نامه بنویس اگر خیراتی می خواهی. اگر انقدر مالی داری که خیرات بدهی. اگر نداری که هیچی. حالا آن احکام و وصیتی که داریم. همین یک روایت را بخوانم کافی است. این حدیث را زیاد شنیده اید. بینندگان عزیز فراوان شنیده اند. «من مات و لم يعرف إمام زمانه مات ميتة جاهلية» کسی بمیرد امام زمان خودش را نشناسد مرگش مرگ جاهلیت است. باور می کنید عین این روایت. فقط یک جمله ی آن «من مات بلاوصیته من میته جاهلیه» کسی بدون وصیت از دنیا برود مرگش، مرگ جاهلیت است. کسی بانوی 18 ساله ی شهیده ی فاطمه ی زهرا (س)، این شهیده ی مظلومه چند وصیت نامه داشتند. در مسائل مالی شان، در مسائل شخصی شان. چند تا وصیت نامه. یک بانونی 18 ساله (س). آن وقت عرض کردم آقا 60 سالش هست، 70 سالش هست، آقا یا خانم تصمیم گرفته یک چیزی بنویسید. همین امروز یک آقایی پیش من آمد گفت که مادرم خیلی وضع مالی عجیب خوبی داشت. گفتم حالا وصیت نامه ی مادر را بیاورید ببینیم. گفت وصیت نامه نداشت. چطور می شود یک کسی میلیاردها ارث از او به جا می ماند ولی دو کلمه. گفتم راجع به نماز و روزه اش چیزی نگفته است؟ گفت هیچی نگفته است.

شریعتی: یا جدی نمی گیریم یا احساس می کنیم حالا حالا هستیم.

حجت الاسلام حسینی قمی: حالا جوان این حرف را بزند، پیرمرد هم همین حرف را می زند؟ به نظرم یک بخشی از آن هم راجع به این هست که این مسائل

ص: 6686

خیلی برای ما مهم نیست. یک وقتی آثار آن را گفتیم. به هر حال این هم یکی. باز در حیات اجتماعی حضرت زهرا (س) روایتی است که شیخ طوسی در امالی نقل کردند. حدیث بسیار زیبایی است که «اجتمع النساء رسول الله» لحظات آخر زندگانی پیامبر بود، همسران پیامبر کنار بستر پیامبر بودند. جالب است این جمله را هم منابع عامه دارند و هم منابع خاصه دارند. عایشه می گوید که هیچ کسی به اندازه ی حضرت زهرا (س) در هیئتش، در دینداری اش، در گفتارش، احدی مثل حضرت زهرا (س) شبیه پیامبر نبود. نگاه کنید این مسند فاطمه ی زهرا (س) مال ملا جلال الدین سیوطی است. تمام منابع عامه این جمله را نقل کردند که عایشه مکرر می گفت: «ما رأیت احدا اشبه» کسی نه فقط در چهره و جمال و در قیافه، در هیئتشان، در دینداری شان، در گفتار، در اخلاقش، همه چیزش کأن پیامبر بود. «و کانت اذا دخلت علیه» این گزارشی است که عایشه دارد نقل می کند. وقتی حضرت زهرا (س) وارد بر پیامبر می شدند «کانت اذا دخلت علیه قام إليها و قبلها و أجلسها في مجلسه» پیامبر به احترام فاطمه ی زهرا می ایستادند، «قبلها» فاطمه را می بوسیدند «اجلسها فی مجلسه» جای خودشان را به فاطمه می داد «و كان» عکس آن. پیامبر می آمدند خانه ی حضرت زهرا، «إذا دخل» وقتی او می آمدند حضرت زهرا کاملاً می ایستادند. تازه می دانید «قام إليها» یعنی به استقبال فاطمه ی زهرا (س) والا قام لها باید می گفتند. «قام الیها» با شوق به استقبال می رفتند.

ص: 6687

حالا این داستان ارتحال را لحظات آخر زندگانی حضرت زهرا (س) هست. عزیزان این جمله را زیاد شنیده اند که فاطمه زهرا (س) کنار بستر پدر بودند همه محزون بودند، حضرت هم محزون بودند. یک چیزی پیامبر و حضرت زهرا گفتند که چهره شان باز شد، تبسم کردند، خوشحال شدند. عایشه می گوید من سؤال کردم پدر چه به شما گفت که خوشحال شدی؟ فرمود: نه، اگر من بگویم آن وقت می گویند فاطمه اصرار پیامبر را افشا می کند. نه، تا پیامبر زنده بودند چیزی نگفتند. پیامبر که از دنیا رفتند باز دوباره عایشه پیگیری کرد که چه گفتند آن لحظه ای که شما ناراحت بودید محزون بودید، چه شد که شاد شدید؟ بعد از ارتحال پدر فرمودند. فرمودند ناراحتی من از این بود که خبر ارتحال خودشان را دادند. اما اینکه برای من چهره یکهو چنین باز شد فرمودند که «الله اکبر، الله اکبر». «أنّ جبرائيل أخبرني أنّه ليس امرأة من نساء المؤمن أعظم رزيّة منك، فلا تكوني» الله اکبر. عرض کردم هم منابع عامه دارد هم منابع خاصه. پیامبر آخرین لحظه به دختراشان فاطمه ی زهرا فرمودند هیچ بانویی به اندازه ی تو سختی ها را نخواهد دید. «ان جبرائیل» جبرائیل به من خبر داد احدی از زنان مؤمن مصیبتش از شما بالاتر نیست. «فلا تکونی» صبر شما بیشتر باشد «فنعم سلف انا لک» می گوید من گریه کردم و این جمله را فرمودند که «اما ترضی» می خواهی که، راضی نیستی که تو سیدت نساء العالمین هستی. به من خبر دادند. بنابراین این جمله یادمان باشد که حضرت زهرا (س) خودشان

ص: 6688

از پیامبر شنیدند سنگین ترین مصیبت ها. من گاهی در سخنرانی هایم، به هر حال الآن گاهی حوادثی که پیش می آید، عزیزانی که در کرونا از دست دادیم، بیماری هایی که پیش می آید، من گفتم انصافاً کسی به خودش اجازه می دهد مقایسه کند مصیبت های خودش را با مصیبت های حضرت زهرا (س)، با مصیبت های زینب کبری (س). به هر حال این سیره ی حضرت است. سنگین ترین مسائل را با اهل بیت تحمل کردند. ما در مصائب ایمان مان را از دست دادیم، باورمان را از دست دادیم. اهل بیت به ما می گفتند در مسائل یک مسئله ی صبر است، مرحله ی رضا، بالاتر مرحله ی حمد است، حمد خدا را بگیر. بالاتر امام صادق فرمود: «سُبْحَانَ مَنْ يَقْتُلُ أَوْلَادَنَا» خدایا تو فرزند ما را از ما می گیری «وَ لَا نَزْدَادُ لَهُ إِلَّا حُبّا». محبت ما به خدا بیشتر می شود. داغ می بیند محبتش بیشتر می شود. پس یک وقت مقام صبر است، یک وقت مقام رضا هست، یک وقت مقام حمد است. اهل بیت به مقام حب رسیدند. مصیبت می بیند محبتش به خدا بیشتر می شود. حالا اینها را بشنویم در حوادث دنیا خودمان را گم نکنیم. کی هست که گرفتاری نداشته باشد، کی هست مشکل ندارد، کی هست مریضی ندارد. هر کسی یک جور امتحان می شود. یکی به فقر است، یکی به بیماری است، یکی شوهرش بد اخلاق است، یکی بچه اش یک بدی دارد، یکی مردی بدی دارد، یک عروس بدی دارد، یکی داماد بدی دارد، یکی گرفتار عروس بد شده است.

شریعتی: من در این چند سال زندگی که

ص: 6689

دوره ی جوانی ام را دارم پشت سر می گذارم به این نتیجه رسیدم هیچ کسی نیست در زندگی اش بگوید من هیچ مشکلی ندارم.

حجت الاسلام حسینی قمی: یک نفر به ما پیامک بدهد، بگوید من 60 سال، 70 سال زندگی کرده ام هیچ مشکلی ندارم. مگر امکان دارد؟ «دَارٌ بِالْبَلَاءِ مَحْفُوفَة» همش به بلا و سختی پیچیده شده است.

شریعتی: اینکه ما چطور به مشکلات نگاه می کنیم مهم است.

حجت الاسلام حسینی قمی: در هر حال پیامبر خدا آخرین لحظه به دخترشان فاطمه ی زهرا فرمودند: «لیست احد» احدی از بانوان، جبرائیل به من خبر داد هیچ کسی مصیبتش به اندازه ی شما نخواهد بود ولی صبر کنید. جمله ی آخری که در این بخش اضافه می کنم این است که باز از مرحوم راوندی است. مرحوم راوندی می دانید که از علمای بسیار بزرگ ما است، قدیمی ما هست، حدود هفتصد سال پیش. این داستانی که عزیزان زیاد شنیده اند خواهش می کنم به این نکته اش عنایت کنید. ببینید ما بارها گفتیم. خیلی ها می گویند ما می خواهیم پاک باشیم، خوب باشیم، چکار کنیم؟ توبه می کنیم. ایام فاطمیه می آید، محرم، صفر، ماه رمضان، شب جمعه، کربلا، مشهد، زیارت. دوباره برمی گردیم همان آدم قبلی می شویم. باید زمینه ها را از بین برد. آقای محترم، خانم محترم که پای برنامه نشسته ای از حضرت زهرا داری می شنوی. اینها شوخی نیست. هزار بار شنیده ایم. وقتی آن مرد نابینا وارد خانه ی حضرت زهرا شد یا وارد خانه ی پیامبر شد که حضرت زهرا آنجا بودند چون

ص: 6690

می دانید که حضرت زهرا بلند شدند و رفتند. پیامبر چه فرمود؟ گفت او نابیناست. چرا شما بلند شدی رفتی. جواب این است. عین روایت این است: «إِنْ لَمْ يَكُنْ يَرَانِي فَأَنَا أَرَاهُ وَ هُوَ يَشَمُّ الرِّيح » چشمش نمی بیند. اما بوی من را که استشمام می کند. حضرت زهرا در خانه ی خودشان بودند. عطری زدند، بوی عطری داشتند. در زندگی حضرت زهرا آرایش می کردند، خودشان برای امیر مؤمنان گردنبند استفاده می کردند، گوشواره استفاده می کردند. اصلاً در جهیزیه ی حضرت زهرا (س) این را بینندگان بدانند. گاهی کمتر این بخش ها گفته می شود. وقتی جهیزیه ی حضرت زهرا (س) را آوردند گفتیم 480 درهم مهر حضرت زهرا بود. پیامبر همین مهر را گرفته بودند به اصحاب دادند فرمودند بروید جهیزیه بگیرید. یک بخش عمده ای از آن را دادند فرمودند بگویید عطر بخرید. من که هنوز در معنای این حدیث مانده ام. عزیزان، فرهیختگان فراوانی دارند برنامه را می بینند این حدیث را برای ما معنا کنند. «يُنْفِقُ فِي الطِّيبِ أَكْثَرَ مِمَّا يُنْفِقُ فِي الطَّعَام » بیشتر از غذا خرج عطر پیغمبر بود. این را برای ما معنا کرد. خیلی حدیث عجیبی است. الآن شما در خانه تان، مردم در خانه شان، چقدر در ماه مواد غذایی هزینه می کنند؟ آمار مواد غذایی شان ماهی پانصد هزار تومان است، یک میلیون تومان است. چقدر خرج مواد غذایی شان است؟ بیشتر آن حضرت پول بوی عطرشان بوده است. البته درست است. می توانیم بیاییم اینطوری معنا کنیم که حضرت در زندگی خرج خورد و خوراک اصلاً چیزی نداشتند ولی هر چه بوده، «کان يُنْفِقُ

ص: 6691

فِي الطِّيبِ أَكْثَرَ مِمَّا يُنْفِقُ فِي الطَّعَام » بیش از آنکه در خورد و خوراک خرج می کنند در بوی خوش خرج می کردند. خانم محترم بوی خوش دادن برای شما حرام است. در خانه برای شوهرت بهترین بوی خوش را استفاده کن. بهترین جلوه گری ها را در خانه برای شوهرت داشته باش. در مهریه ی حضرت زهرا وقتی پیامبر 480 درهم را گرفتند یک بخشی از آن را فرمودند بروید لحاف بخرید، کوزه بخرید، کاسه بخرید. یک بخشی از آن را هم دادند بروند برای حضرت زهرا عطر بخرند. حتماً حضرت استفاده می کردند. خودش را برای امیر مؤمنان آرایش می کردند. گردنبند گاهی داشتند، دستبند داشتند، بوی عطر استفاده می کردند. حالا نابینا در خانه آمده است. پیامبر فرمودند که نابینا که تو را نمی بیند. فرمود: اولاً من می بینم ثانیاً چشمش نمی بیند بوی عطر من را که استشمام می کند. یعنی بوی عطر نامحرم را استشمام می کند. این را عرض کردم اگر می خواهید پاکی برای ما بماند زمینه ها را از بین ببرید. والّا تا زمانی که زمینه ها باشد هیچ چیزی برای ما باقی نمی ماند. این بحث باز به اتمام نرسید.

شریعتی: دوستانی که اهل مطالعه هستند، اهل تحقیق هستند و اهل کتاب می توانند این کتاب را تهیه کنند. ما می خواهیم کتاب معرفی کنیم. سیره ی اخلاقی و سبک زندگی حضرت زهرا (س). کتاب خوبی است. جناب حجت الاسلام دکتر جباری این کتاب را به رشته ی تحریر درآورده اند. دوستانی که تمایل دارند این کتاب را تهیه کنند. و راجع به وصیت نامه هم که

ص: 6692

حاج آقا صحبت کردند باز هم بد نیست آن جزوه ی وصیت نامه را دوستانی که تهیه نکردند تهیه کنند. نکات خوبی در آن هست و ان شاءالله بهره مند شوند و استفاده کنند.

صفحه ی 46 قرآن کریم.

اشاره قرآنی: این آیاتی که تلاوت شد جالب است بخش عمده ای از آیاتی که راجع به انفاق هست در همین بخش سوره ی مبارکه ی بقره هست. اگر عزیزان خواستند مفصل ببینند از آیه ی 254 به بعد. تا می رسد به این آیاتی که الآن تلاوت شد. می دانید به هر حال گذشته از مال خیلی سخت است. حدیثی که آن هفته خواندیم. هیچ آزمونی سنگین تر از آزمون مال نیست. گذشت از مال خیلی سخت است. قرآن کریم برای اینکه انفاق برای ما آسان شود یک بیانی دارد که یک، همین آیاتی که الآن تلاوت شد. «وَمَا تُنْفِقُوا مِنْ خَيرٍ فَلِأَنْفُسِكُمْ» هر چه در راه خدا انفاق کردید گم نمی شود. « وَمَا تُنْفِقُونَ إِلَّا ابْتِغَاءَ وَجْهِ اللَّهِ وَمَا تُنْفِقُوا مِنْ خَيرٍ يوَفَّ إِلَيكُمْ» اولاً لانفسکم، دو یوف الیکم. خداوند به طور کامل به شما برمی گرداند.

امیر المؤمنان در نهج البلاغه نامه ی سی و یک به امام حسن (س) یک تعبیری دارند که اگر «اذا وجدت من اهل الفاقه» شما سفر طولانی در پیش داری من بخواهم تشبیه کنم، مثال بزنم، گاهی دید مسافرت هایی که آدم می خواهد برود مخصوصاً سفرهای خارج از کشور بخواهد برود، بردن بار یک محدودیتی دارد. این بارش بیشتر از این است. در آن فرودگاهی که رفته است هی می گردد ببیند کسی هست این ساکش را به او بدهد.

ص: 6693

بگوید این ساک من را تو بیاور. این می گردد ببیند کسی را پیدا می کند بارش را روی دوش او بگذارد، آنجا بهش تحویل بدهد. عین این مثال را امیر المؤمنین در نهج البلاغه دارد. می فرماید یک سفر طولانی در پیش داریم. «اذا وجدت من اهل الفاقه» اگر دیدی فقیری نیاز دارد، این پولی که داری به او می دهی، این صدقه و انفاقی که داری می دهی، این بار را آنجا خدا به تو تحویل می دهد. این نامه ی 31 حضرت به امام مجتبی (س) است. قرآن هم همین را می فرماید. می فرماید اولاً فلانفسکم انفاق مال خودتان است، دو، «یوفَ الیکم وَأَنْتُمْ لَا تُظْلَمُونَ» (البقرة/272) خدا کامل له شما برمی گرداند. آیه ی بعدی « وَمَا تُنْفِقُوا مِنْ خَيرٍ فَإِنَّ اللَّهَ بِهِ عَلِيمٌ» خدا خبر دارد. اگر ما باور کنیم... شاید هزار بار ما در این برنامه گفته ایم مهم اصلاح باورهای دینی است. حضرت زهرا (س) باور داشتند. اگر باور کنیم همین سه جمله را، فلانفسهم، یوف الیکم، ان الله به علیم». هر انفاقی انجام بدهید یک به نفع خود شما است، دو خدا کامل به شما برمی گرداند، سه ان الله به علیم. خدا خبر دارد. همین سه جمله ی در این آیاتی که الآن تلاوت شد توجه کنید برای آسان شدن انفاق کافی است. مخصوصاً خواهش می کنم آن جلسه هم گفته ام. الحمدلله دیدم خیلی جاها منتشر شده بود، کلیپ آن را پخش کرده بودند. کلام ما نیست. کلام اهل بیت (علیهم السلام) است، کلام قرآن است. دیگر از این آسان تر نداریم. امیرالمؤمنان می گوید بیا

ص: 6694

بارت را به فقیر بده، فقیر در بهشت به تو تحویل می دهد.

حدیث در فلاح السائل مرحوم سید طاووس رضوان الله علیه است. حدیث بسیار لطیفی از حضرت زهرا (س) است. حضرت زهرا (س) می گوید از پدرم پیامبر سؤال کردم: «يَا أَبَتَاهْ مَا لِمَنْ تَهَاوَنَ بِصَلَاتِه » کسی در نمازش کوتاهی کند، سستی کند، نماز را سبک بشمارد، آثارش چیست؟ فرمود چند تا اثر دارد. یک، خدا برکت را از عمر و روزی اش برمی دارد. اگر می بینید برکت در زندگی نیست احتمال بدهیم یک دلیلش سستی در نماز است. دو، «لَا يَرْتَفِعُ دُعَاؤُهُ إِلَى السَّمَاء» دعایش به طرف آسمان بالا نمی رود. سه، به نظر من این سه از همه وحشتناک تر است. من از این بیشتر ترسیدم. «لَيْسَ لَهُ حَظٌّ فِي دُعَاءِ الصَّالِحِين » هر چه خوب ها دعا کنند گیر این چیزی نمی آید. تمام اولیاء دین دعا بکنند، تمام صالحین دعا کنند، می گویند این یکی را خط بزنید. کسی که نماز را سبک بشمارد مشمول دعای صالحین نمی شود. چقدر ما می گوییم خدایا ما را مشمول دعای ولی عصر ارواحناه کن. «لیس له حظ». به نظر من همین یک جمله در عبارت کافی است. کسی نمازش را سبک بشمارد این همه اولیای خدا، این همه امام زمان، این همه صالحین دعا می کنند اسم ما در آن جمع نیست. اسم ما را خط زدند. سوم «يَمُوتُ جَائِعاً وَ عَطْشَانا» مرگش با تشنگی و گرسنگی خواهد بود، «يُضَيَّقُ عَلَيْهِ فی قَبْرُه» در قبر بر او تنگ می گیرند. «تَكُونُ الظُّلْمَةُ فِي قَبْرِه » قبرش تاریک است، «يُحَاسَبُ یوم القیامه حِساباً شَدِيدا»

ص: 6695

حساب قیامتش هم حساب بسیار سنگینی است. این هم یادگار حضرت زهرا (سلام الله علیها).

99-10-28- سیره تربیتی حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها

حجت الاسلام حسینی قمی: بسم الله الرحمن الرحیم. در چند بحث سیره ی حضرت را تقدیم می کنم. بخش اول سیره ی صدیقه ی طاهره (س) در خانه و خانواده. عنوان اول اظهار محبت به شریک زندگی. یک روایت را می دیدم خیلی جالب است. مرحوم شیخ طوسی (رضوان الله علیه) در امالی نقل می کنند که گاهی امیرمؤمنان (س) در مدح همسر عزیزشان فاطمه ی زهرا (س) شهر می سرودند و در محضر پیامبر گرامی اسلام این شعرها را می خواندند. چقدر آموزه ی جالبی است، چقدر زیباست. چقدر ما در اسلام داریم اظهار محبت در زندگی خانوادگی با دوست، با رفیق، با فرزند. این محبت تان را بگویید، اظهار کنید، به زبان بیاورید. آقای محترم به خانمت بگو من تو را دوست دارم. خانم محترم شما بگو. پدر و مادرها به بچه ها بگویید، بچه ها به پدر و مادرها بگویند، رفیق به رفیقش بگوید. این حدیث معروف است از نبی مکرم اسلام. فرمود: (قول الرجل للمرأة) اینکه کسی به همسرش بگوید: (إِنِّي أُحِبُّكِ لَا يَذْهَبُ مِنْ قَلْبِهَا أَبَدا) هرگز از دلش نمی رود. حالا یک مصداق آن گفتن به همسر است. به رفیق همین طور است، به فرزند همینطور است. در یک داستانی از امام باقر (س) هست حضرت در مسجد النبی نشسته بودند که از اصحاب در محضر حضرت بود. داشت صحبت می کرد یکمرتبه این صحابی به امام باقر گفت آن که دارد از آن دور رد می شود رفیق من است. من خیلی او

ص: 6696

را دوست دارم. حضرت فرمودند: پس چرا اینجا نشسته اید؟ (قوم فعلمه) برو به او بگو. اینجا ننشین. برو به او اعلام کن. از این زیباتر داریم که امیر مؤمنان (س) شعر می گویند برای همسر مهربانشان، حضرت زهرا (س) و این شعر را می آیند در حضور پیامبر گرامی اسلام اشعارشان را می خوانند. من بخوانم. شعر بسیار زیبایی است. عرض کردم شیخ طوسی در امالی نقل می کند. شعر امیرمؤمنان این است: (أَنَا أَخُو الْمُصْطَفَى لَا شَكَّ فِي نَسَبِي/ مَعَهُ رُبِّيتُ وَ سِبْطَاهُ هُمَا وَلَدِي/ جَدِّي وَ جَدُّ رَسُولِ اللَّهِ مُنْفَرِدٌ/ وَ فَاطِمُ زَوْجَتِي لَا قَوْلُ ذِي فَنَدٍ/ فَالْحَمْدُ لِلَّهِ شُكْراً لَا شَرِيكَ لَهُ/ الْبِرُّ بِالْعَبْدِ وَ الْبَاقِي بِلَا أَمَد/ صدّقته و جميع النّاس في بهم/ من الضّلالة و الاشتراك و النّكد). در روایت هست: (تَبَسَمَ رَسُولُ اللَّهِ (صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) وَ قَالَ: صَدَقْتَ يَا عَلِي ) حضرت تبسمی کردند و فرمودند راست می گویی علی جان. (أَنَا أَخُو الْمُصْطَفَى لَا شَكَّ فِي نَسَبِي). من برادر پیامبر هستم. من با پیامبر بزرگ شدم. در نهج البلاغه ی امیر المؤمنان (س) هست. فرمود: (وَضَعَنِي فِي حَجْرِه ) پیامبر ما را در دامن خودشان بزرگ کرده است. (كَانَ يَمْضَغُ الشَّيْ ءَ ثُمَّ يُلْقِمُنِيه ) آنقدر امیرمؤمنان کوچک بودند، هنوز غذا نمی خوردند. غذا با سختی می خوردند. این از آن زمان در دامن پیامبر بزرگ شدند. (رُبِّيتُ وَ سِبْطَاهُ هُمَا وَلَدِي). گفت سبط پیامبر فرزندان من هستند. (جَدِّي وَ جَدُّ رَسُولِ اللَّهِ مُنْفَرِدٌ). گفت جد من و جد پیامبر یکی است. اینها پسرعمو بودند. (وَ فَاطِمُ زَوْجَتِي) فاطمه همسر من هست. (فَالْحَمْدُ لِلَّهِ شُكْراً لَا شَرِيكَ لَهُ) انسان بیاید

ص: 6697

در محضر پدرخانمش حمد خدا کند که چنین همسری دارد، شعر برای او بگوید، شعر بسراید. (الْبِرُّ بِالْعَبْدِ وَ الْبَاقِي بِلَا أَمَد) اشعار مفصل است. هدفم این سیره است، این سبک است. نه تنها اظهار محبت کردن و شعر سرودن. حالا شاید الآن مخاطبین بلافاصله پیامک بدهند که آقا امیر المؤمنین (س) شاعر بودند. دیوان امیر المؤمنین هست ما که بلد نیستیم شعر بگوییم. حالا شعر بلد نیستیم بگوییم شما نثر بگویید. شما یک شاخه کل تهیه کنید، اظهار بکنید. یک پیامک بفرستید. محبت مان را اظهار کنیم. آقای محترم، خانم محترم امیر المومنان (ص) ما خاک پای امیر المؤمنان حساب می شویم؟ اما امیرمؤمنان می نشسته وقت می گذاشته، شعر می گفته، شعر را می آمده خدمت پدرخانم شان رسول الله پیامبر گرامی اسلام می خواندند. بابا بگویید. اظهار محبت کنید، بگویید. به زبان بیاورید. متأسفانه بعضی ها فکر می کنند اگر به زبان بیاورند، به بچه شان بگویند. اگر به همسرشان بگویند، به شریک زندگی شان بگویند، به رفیق شان بگویند، مثلاً یک تبعات بدی دارد. شاید بینندگان باور نکنند اگر بگویم. یک پدری می گفت من بچه هایم را می بوسم ولی در خواب آنها را می بوسم. یک وقت پر رو نشوند در بیداری اینها را ببوسم. بچه اش را می بوسد ولی در خواب. در روایت داریم پیامبر بچه هایشان را می بوسیدند. یک کسی گفت آقا چقدر می بوسی؟ فرمود اگر محبت در دل تو نیست، رحم در قلب تو نیست، در دل تو نیست من چکار کنم؟ چقدر ما روایت داریم پیامبر فرمود: سیره ی خود پیامبر این بود: دست محبت بر سر فرزندانشان

ص: 6698

می کشند. به هر حال دست محبت بر سر نوادگانشان. فراوان شنیده ایم حسنین (س) در مسجد بودند گاهی بر دوش پیامبر سوار می شدند. پیامبر در سجده ی نماز بود. گاهی ما داریم نماز می خوانیم بچه مان کمی مهری را برمی دارد می برد، شلوغ می کند، داد می زنیم. داشتم نماز می خواندم، نماز... نماز ما کجا، نماز خاتم النبیین کجا. آن هم جماعت، آن هم در مسجد. آن هم پیامبر، آن هم در سجده. نوه ها می آمدند روی دوش حضرت سوار می شدند. حضرت ذکرشان را طولانی می کردند که اینها به میل خودشان کنار بروند. گفتند آقا وحی نازل شد، چرا انقدر سجده طولانی است؟ فرمود خواستم اینها به میل خودشان کنار بروند. به هر حال این یک مصداق اظهار محبت است. یاد بگیریم. روز شهادت صدیقه ی طاهره (س) است. من خیلی فکر کردم. عناوین بسیار بسیار فراوانی برای امروز در نظر گرفتم ولی باز گفتم شاید مهمتر از همه همان سیره ی تربیتی صدیقه ی طاهره (س) است.

یک حدیث خیلی لطیفی است از صدیقه ی طاهره (س) در منابع قدیمی ما هست مثل دلائل الامامه ی طبری. مال قرن پنجم است این سخن خود فاطمه ی زهرا (س) است. (خیارکم اکرمهم لسنائه) بهترین شما آن کسی است که با همسرش بهتر رفتار کند، بهتر برخورد بکند، بیشتر احترام بکند. باز عنوان دیگر از صدیقه ی طاهره، این روایت بسیار زیبا در تفسیر امام عسکری (علیه السلام) هست. فرمود: (الْبِشْرُ فِي وَجْهِ الْمُؤْمِنِ يُوجِبُ لِصَاحِبِهِ الْجَنَّة). حدیث حضرت زهرا (س) البشر فی وجه المؤمن. گشاده رویی در

ص: 6699

چهره ی مؤمن. با یک مؤمنی، با یک مسلمانی در ارتباط هستی، خوش برخورد باش، گشاده رو باش. (يُوجِبُ لِصَاحِبِهِ الْجَنَّة) همین اخلاق خوب برای صاحبش بهشت را به دنبال می آورد. حالا اگر با دشمن خود برخورد کردیم چه؟ حتی با دشمن. حالا حساب های دعواهای نظامی و سیاسی جای خودش. حالا ما فعلاً یک جایی برخورد کردیم با ما رابطه ی فکری ندارد. فرمود: با این هم تندی نکن. (وَ الْبِشْرُ فِي وَجْهِ الْمُعَانِدِ الْمُعَادِي ) دشمن شماست ولی برای شما خوب است. (يَقِي صَاحِبَهُ عَذَابَ النَّار) شما اگر با او خوش برخورد باشی، شما از عذاب و آتش نجات پیدا می کنی. عرض کردم در همین نهج البلاغه ی امیر المؤمنین (س) هست وقتی اصحاب حضرت به سپاهیان معاویه دشنام می دادند. (إِنِّي أَكْرَهُ لَكُمْ أَنْ تَكُونُوا سَبَّابِين ) من دوست ندارم حتی به دشمن تان دشنام بدهید. باز عنوان دیگری در زندگی خانوادگی. می بینیم این در منابع قدیمی ما هست. ببینید چقدر زیباست. این داستان را شاید عزیزان فراوان شنیده باشند وقتی این روزهای آخر عمر صدیقه ی طاهره (س) بعضی ها آمدند عیادت فاطمه ی زهرا. همان هایی که حضرت را اذیت کرده بودند. حضرت نپذیرفتند. ملاقات اینها را قبول نکردند. این در منابع دست اول ما هست. دست اول منابع عامه و خاصه است. قصه ام مفصل است ولی من نمی خواهم آن قصه را کامل بگویم. فعلاً بحث من این نیست. اینها عیادت حضرت زهرا (س) آمدند حضرت نپذیرفتند، قبول نکردند. بعد امیرمؤمنان (س) را واسطه قرار دادند. حالا چرا امیر مؤمنان این واسطه گری را پذیرفتند؟ برای اینکه شاید می خواستند اینها بیایند

ص: 6700

و آن سخن تاریخی ای که در آن جلسه حضرت زهرا (س) بیان کردند در تاریخ ثبت شود. این کلام حضرت خیلی مهم است. حالا شاهدم این قسمت است: وقتی امیرمؤمنان آمدند از زهرا (س) موافقت فاطمه ی زهرا را جلب کنند، عبارت این است: فرمودند: (أَيَّتُهَا الْحُرَّةُ فُلَانٌ وَ فُلَانٌ بِالْبَابِ يُرِيدَانِ أَنْ يُسَلِّمَا عَلَيْك ) فلانی و فلانی که راهشان ندادی اینها دم در هستند. می خواهند از شما وقت ملاقات بگیرند. ولی تعبیر حضرت چیست؟ (أَيَّتُهَا الْحُرَّةُ) ای زن آزاده، ای بانوی آزاده. از القاب صدیقه ی طاهره (س) حره است. یعنی تو آزادی، آزاده ای. فقط یک تقاضا از طرف امیر المؤمنین است. جواب فاطمه ی زهرا (س) را ببینید. عرضه داشت علی جان. (الْبَيْتُ بَيْتُكَ وَ الْحُرَّةُ زَوْجَتُك ) خانه، خانه ی توست. آنی هم که شما به آن می گویی حر است، همسر شماست، در اختیار شماست. (افْعَلْ مَا تَشَاء) هر چه می خواهی انجام بده. انقدر صفا، انقدر صمیمیت، انقدر محبت. او وقتی می خواهد خطاب کند، (أَيَّتُهَا الْحُرَّةُ). آقای محترم چیزی را به همسرتان تحمیل نکنید. اگر بنا باشد کلام اثر داشته باشد، این کلام محبت آمیز اثر دارد. (أَيَّتُهَا الْحُرَّةُ) ای بانوی آزاده، شما چه صلاح می دانید؟ او هم جواب بدهد (الْبَيْتُ بَيْتُكَ) خانه، خانه ی توست. (وَ الْحُرَّةُ) آن که شما به آن آزاده می گویی، (زَوْجَتُك ) همسر توست. هر چه شما می گویی. چقدر محبت است، چقدر صفاست، چقدر صمیمیت است، چقدر یکدلی است.

یا داستان دیگری که ابن ابی الحدید نقل کرده است. این عالم اهل سنت در شرح نهج البلاغه اش می نویسد وقتی که

ص: 6701

فاطمه ی زهرا (س) به مسجد النبی رفتند و آن خطبه ی بلند را خواندند، آمدند. حالا مجال نیست من بخواهم همه ی آن را توضیح بدهم. امیر مؤمنان (س) در خانه نشسته بودند و منتظر بودند. (و علی یتطلع) هی سرک می کشید ببیند فاطمه ی زهرا (س) به سلامت از مسجد برمی گردد یا نه. امیر مؤمنان نگران بودند. نکند آن حوادثی که دم در خانه پیش آمده یکمرتبه در مسجد دوباره تکرار شود. منتظر بازگشت شان بود. وقتی حضرت زهرا (س) آمدند یک جمله ای در تاریخ هست که به امیرمؤمنان (س) عرض کردند که چرا ساکت نشسته ای؟ تو فاتح خیبر هستی، تو فاتح نبردها هستی. چرا ساکت نشسته ای؟ آن وقت روایت این است. این قسمت را ابن ابی الحدید نقل می کند. وقتی حضرت زهرا امیر مؤمنان را تشویق و تحریک به قیام می کردند (سمع صوت المؤذن) صدای مؤذن شنیده شد که شهادتین را می گفت. (فقال لها) امیر مؤمنان به حضرت زهرا فرمود: (أ يسرك زوال هذا النداء) می خواهی ندا بماند یا نه؟ خب معلوم است. صدیقه ی طاهره (س) و امیرالمؤمنان تمام تلاش شان برای بقای اذان پیامبر و دین اسلام است. (قال فإنه ما أقول لك ) این است که من گفتم باید صبر کنید. یعنی حضرت زهرا (س) در آن اوج فریاد ولی وقتی امیرمؤمنان (س) به او می گوید باید آرام باشی، باید صبر کنی، تمام.

عنوان دیگری من دیدم در خرائج مرحوم راوندی (رضوان الله علیه) من اصرار دارم مصادر را بگویم عزیزان بدانید. تقریباً همه ی مصادر، هفتصد سال پیش، هشتصد سال پیش، هزار سال پیش،

ص: 6702

منابع دست اول ما. خرائج راوندی هست. چقدر زیباست. حضرت زهرا (س) یک غذایی آماده کردند. امیرمؤمنان می فرماید: (دَخَلْتُ السُّوقَ) من به بازار فتم (فَابْتَعْتُ لَحْماً بِدِرْهَم ) با یک درهم گوشت خریداری کردم، با یک درهم مقداری ذرت خریداری کردم آوردم به فاطمه (س) دادم حضرت زهرا یک غذایی درست کردند، یک آبگوشتی درست کردند. غذا که آماده شد صدیقه ی طاهره (س) عرضه داشت (لَوْ دَعَوْتَ أَبِي ) حالا امروز ما یک غذای خوبی داریم کاش پدرم را هم دعوت می کردیم. یعنی حضرت زهرا (س) حتی دعوت پدر بزرگوارش خاتم النبیین که افتخار هر خانه ای قدم آن پیامبر گرامی برسد به امیرمؤمنان (س) تحمیل نمی کند. تا حضرت زهرا (س) عرضه داشت (لَوْ دَعَوْتَ أَبِي ) امیرمؤمنان راه افتاد. انقدر صفا، اینقدر صمیمیت، انقدر احترام، انقدر یگانگی. می گوید آمدم پیامبر گرامی اسلام را دعوت کردم. جالب است خاتم النبیین که آمدند اول دعا کردند. اللهم بارک لنا فی طعامنا. خدایا به این غذای ما برکت بده و چه برکتی. فرمودند: فاطمه جان اگر می خواهی به ما غذا بدهی، اول به همسران پیامبر غذا بده. آنها هم وضع مالی نداشتند. خود پیامبر وضع مالی نداشت. به همه ی همسرانشان غذا دادند بعد فرمودند که به همسایه ها بده. به همسایه ها دادند، به همسرشانشان دادند. بعد خودشان. بعد می گوید چند روز بعد هم ما از این غذا به دلیل دعای پیامبر استفاده کردیم. ولی منظورم این است که هم دعوت از خاتم النبیین به عنوان یک آرزو و هم اینکه وقتی پیامبر آمدند فرمودند اول به همسایه ها بدهیم و به

ص: 6703

دیگران بدهیم.

باز تحمل سختی ها در این زندگی مشترک. امالی شیخ طوسی (رضوان الله علیه) هست. اگر ما روی همین یک عنوان اول تا آخر این جلسه صحبت می کردیم کم بود. در این زندگی مشترک، یک نفر، یک سند بیاورد، یک مورد فاطمه ی زهرا (س) از امیر مؤمنان یک تقاضایی داشته باشد، یک درخواستی داشته باشد. یک چیزی خواسته باشد. به هر حال یک دختر جوان است آمده در زندگی... آن هم دختر خاتم النبیین با آن موقعیتی که پدر بزرگوارشان دارند، با آن موقعیت می آید در خانه کار می کند مثل یک فرد معمولی. من هیچ چیزی از این زندگی سخت هیچ گاه نشد. عرض کردم بینندگان عزیز الحمدلله همه پای مجالس بودند. اهل کتاب هستند، اهل مطالعه هستند. یک سند پیامک کنید که ما فلان جا پیدا کردیم که در این زندگی یک بار حضرت زهرا (س) به امیرمؤمنان فرمودند فلان پرده را برای من بگیر، فلان پارچه را برای من بخر، فلان لوازم زندگی را برای من بخر. مخصوصاً در این گرفتاری هایی که ما داریم. الآن متأسفانه حرام خواری در جامعه ی ما هست. حالا کاری به آن رقم های درشت و بالای آن نداریم. آنها جای خودش است. در همین رقم های خورد هم ما حرام خواری زیاد داریم. من قبول دارم هستند مردانی که خودشان انگیزه ی حرام خواری دارند ولی به نظرم یک وجه عمده ی آن این است که گاهی در خانه در فشار قرار می گیرند. یعنی وقتی می آید در خانه همسرش از او تقاضا هایی دارد، می بیند نمی تواند این تقاضاها را برآورده کند. اگر ایمانش قوی باشد

ص: 6704

مقاومت می کند. اگر ایمانش ضعیف باشد الآن دنبال مال حرام رفتن و لقمه ی حرام رفتن خیلی آسان است. بانوان بزرگوار روز شهادت حضرت زهرا (س) است. اگر شما زنان بزرگوار سیره ی حضرت زهرا را داشته باشید. فاطمه ی زهرا (س) هیچی نگفته است. من همین جا یادآوری کنم. بارها گفته ایم. مردان ما علوی باشند، زنان ما فاطمی. یعنی اگر حضرت زهرا (س) می داند امیر مؤمنان اگر چیزی داشته باشد جز این خانه کجا می برد؟ هر چه داشته باشد صادقانه در این خانه می آورد. وقتی حضرت زهرا چنین شناختی از امیرالمؤمنان دارد، برای چه چیزی تقاضا کند. آن وقت روایت شیخ طوسی این است. یک وقتی حضرت امیرالمؤمنین به خانه آمدند، فرمودند (هل عندک شیء) غذایی داریم؟ حضرت قسم خوردند که هیچی ندارند. یکی، دو روز است که ما در خانه هیچی نداریم. لابد امیرالمؤمنین در سفر بودند و خبر نداشتند. حضرت فرمودند که چرا چیزی نگفتی؟ عرضه داشت که (کان رسول الله نهانی ان اسئلک شیء) پیامبر وقتی به خانه ی تو می آمدند، به من فرمود که چیزی از علی نخواه. (لا تسئل ان جاءک بشیءٍ عفواً) اگر علی با میلی خود ابتدائاً چیزی آورد، آورد و الا (فلا تسئل) تو چیزی از امیرالمؤمنان نخواه. همین نکته را اگر ما در زندگانی خود پیاده کنیم باز تأکید می کنم که مردان ما علوی باشند، مردان ما صادقانه هر چه دارند در طبق اخلاص در این زندگی می گذارند، زنان ما هم فاطمی زندگی کنند. یعنی در فشار قرار ندهند و چیزی نخواهند. اگر خواستند که ایمان مرد قوی

ص: 6705

باشد، خب مقاومت می کند اما اگر ایمان او ضعیف باشد، حتماً گرفتار حرام خواری می شود و به نظر من بخش عمده ای از این حرام خواری ها از این جا نشأت می گیرد.

این داستان را شاید بینندگان عزیز زیاد شنیده باشند. شخصی به نزد پیامبر آمد، گفت: (ان لی زوجه یا رسول الله) همسری دارم که چند تا ویژگی دارد که یکی از ویژگی های آن را بیان می کنم. گفت یکی از ویژگی های او این است که وقتی می بیند من ناراحت هستم، سؤال می کند چرا ناراحتی؟ اگر غصه ی دین تو است که هیچ ولی اگر غصه ی دنیا می خوری، غصه نخور. ما به همین شرایط می سازیم. این روایت را باید با طلا نوشت. پیامبر فرمود که (أَنَّ لِلَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ عُمَّالًا وَ هَذِهِ مِنْ عُمَّالِهِ لَهَا نِصْفُ أَجْرِ الشَّهِيدِ.) خدای متعال در روی زمین کارگزارانی دارد، همسر تو از کارگزاران خدا در روی زمین است و نیمی از پاداش شهید را به همسر تو می دهند. همین که کاری ندارد و به شوهر خود می گوید که غصه ی دنیا را نخور و فقط حلال در این خانه بیاور. من شنیدم که خانم های بزرگواری هستند که صبح که خانم آن ها از خانه می خواهد بیرون برود، موقع خداحافظی به مرد خود می گوید که از این خانه بیرون می روی، فقط لقمه ی حلال در این خانه بیاور. فردای قیامت ما در پیشگاه خداوند می گوییم که ما از او جز حلال نخواستیم و اگر حرام آورد، گردن خود او است. خانم های بزرگوار

ص: 6706

شما اتمام حجت کنید. مرد شما مرد متدینی است، خب باشد شما اتمام حجت کنید. صبح که از خانه بیرون می رود بگو اگر دست تو به حلال رسید، بیاور، اگر نه، ما نمی خواهیم. مرحوم آیت الله مرعشی نجفی را خدا رحمت کند، ایشان که صبح که از خانه می خواستند بیرون بروند، می گفته است که به حق چهارده معصوم یک کاری کن ما به خانه برمی گردیم با دین و ایمان به خانه برگردیم و بی دین و ایمان به خانه برنگردیم. کجا می خواسته است برود؟ یا سحر بوده می خواست برود نماز خود را در حرم بخواند یا درس می رفته است یا کار مردم. در عین حال می گفته است که کاری کن که ما با دین و ایمان برگردیم. خیلی ها با دین و ایمان می روند و بی دین برمی گردند. حرام خواری نشانه ی بی دینی نیست. الان کاری به رقم های درشت نداریم، آن سر جای خود اما در همین رقم های ریز نگاه کنید که ما چه قدر گرفتار حرام خواری هستیم. خانم بزرگوار فقط شما به شوهر خود بگو که وقتی از خانه بیرون می رود، سر این سفره فقط لقمه ی حلال بیاور. ما غیر از حلال نمی خواهیم. بود بود ولی اگر نبود با نداشتن آن می سازیم. حضرت زهرا (س) فرمود وقتی شبی که داشتم به خانه ی تو می آمدم، پدر به من گفت که چیزی از تو نخواهم. (ان جاءک بشیء عفواً) شیخ طوسی (رضوان الله علیه) نقل می کنند. اگر علی (ع) با میل خود چیزی آورد که آورد

ص: 6707

و الا تو نخواه. نکته ی بعدی در روابط زندگی خانوادگی اوج صداقت است. این داستان باز در منابع قدیمی ما هست، مرحوم فتال نیشابوری کتابی به نام (روضه الواعظین) دارند. نقل می کند گزارش آخرین لحظات زندگانی فاطمه ی زهرا (س). وقتی امیرالمؤمنان با فاطمه (س) نشستند و سفره ی دل خود را باز کردند. الان در زندگی مشترک ما اگر سفره ی دل ها باز شود، چه چیزی در آن پیدا می شود. ان شاءالله غیر از صداقت و صفا و صمیمیت و محبت چیزی نباشد. اگر بنا باشد که ما گلایه گذاری در زندگی های مشترک خود کنیم، چی باز می شود، حالا باز نکنیم، بهتر هست. امیرالمؤمنان سفره ی دل خود را در لحظات آخر باز کردند. حضرت زهرا (س) عرضه داشتند، (يَا ابْنَ عَمِّ) پسر عمو جان، علی جان در نُه سالی که با تو بودم، یک دروغ به تو نگفتم. الان در زندگانی ما زن و مرد می توانند ادعا کنند که من یک دروغ در زندگی مشترک نگفتم و یک نافرمانی نکردم و یک بار با تو مخالفت نکردم. امیرالمؤمنان فرمود فاطمه جان (معاذ الله) این چه حرفی است که شما می زنید. (مَا عَهِدْتَنِي كَاذِبَةً وَ لَا خَائِنَةً وَ لَا خَالَفْتُكَ مُنْذُ عَاشَرْتَنِي فَقَالَ ع مَعَاذَ اللَّهِ أَنْتِ أَعْلَمُ بِاللَّهِ وَ أَبَرُّ وَ أَتْقَى وَ أَكْرَمُ وَ أَشَدُّ خَوْفاً مِنَ اللَّه ) مقام تو بالاتر است و تو خوبی و نیکی و تقوا و ایمان تو بالاتر از این است که من بخواهم فردای قیامت شکایت بکنم. نُه سال زندگی مشترک که اگر سفره های دل ما باز

ص: 6708

شود، چه در آن پیدا می شود. اگر الان یک زندگی مشترک و یک مرد و زن قسم بخورند، حضرت زهرا قسم می خورد که یک بار یک دروغ در زندگی نگفته است و همه چیز با صداقت بوده است. این زندگی، قهراً یک زندگی علوی و فاطمی است. این هم بد نیست که اشاره کنم در زندگی مشترک همه باید کمک کنند. یک گزارشی مرحوم محقق ارولی نقل می کنند در کتاب خود ایشان که جز منابع قدیمی ما هست. گاهی امیرالمؤمنین (س) می دید که بچه ها در خانه، به هر حال عرض کردم که اوج تنهایی بوده، اوج فقر بوده و گرفتاری بوده، گرسنگی بوده. بچه ها را با خود بیرون می بردند، برای این که این ها را آرام کنند. داستان این است پیامبر خدا به خانه ی فاطمه(س) آمدند دیدند بچهها نیستند. حسن و حسین (س) نیستند. سؤال کردند (ابن ابناین حسن و حسین) بچهها کجا هستند؟ حضرت زهرا (س) (اصبحنا و بیتنا شیء) در خانه غذایی نداشتیم. امیرالمؤمنین فرمود که (اذهب بهما) من بچه ها را با خود می برم. می ترسم که این ها بی تابی کنند. پیامبر دنبال امیرالمؤمنین آمدند و دیدند که بچه ها را به جایی مشغول کرده است. یعنی اگر همدلی بود، همکاری بود. ما بارها عرض کردیم که الان در خانه یک طفل شیرخواری هست، پدر حاضر است که فقط بچه را ترگل و ورگل بغل کند. آقای محترم به حق حضرت زهرا (س) که امروز روز شهادت ایشان است که من نباید قسم بخورم. در کتاب های قدیمی ما هست، نه حسن و

ص: 6709

حسین، مردم بچه های خود را می آوردند و روی زانوی پیامبر می گذاشتند که پیامبر برای این ها تعیین اسم کند و پیامبر دست تبرکی بر این ها بکشد. عین روایت است که (ربما بال سبیل) بچه ای را آوردند روی پای پیامبر نشاندند، پیامبر دست تبرک و اسم و گاهی این بچه لباس پیامبر را نجس می کرد. پدر یا مادری که این جا بود، دست این بچه را می گرفت که به شدت دور کند. حضرت می گفت که این کار را نکنید. (الماء یطهر) آب لباس من را تمیز می کند اما این تندی را از دل این فرزند پاک می کند. یک خاطره ی تلخی برای این بچه خواهد ماند. پیامبر با بچه های مردم این جور رفتار می کرد. خاتم النبیین که بچه های دیگر را می آوردند و لباس حضرت را نجس می کردند، حضرت می فرمود که به او کاری نداشته باشید. آب لباس من را تطهیر می کند. غصه ی این بچه را چه چیزی می تواند زایل کند. بعد ما برای بچه های خود این طور باشیم. همکاری در خانه، همراهی در خانه.

یک بخشی هم به سیره ی تربیتی حضرت زهرا (س) نسبت به فرزندان خود اشاره کنم. در روایت داریم ... اگر این بحث مهم نبود، شاید مباحث مهم ترین من راجع به حضرت زهرا، شاید هفت، هشت تا عنوان در نظر گرفتند ولی باز گفتم که برگردم و با دوستان مشورت کردم که به این سیره ی تربیتی حضرت زهرا (س) برگردم. امروز ما بیش از همه نیاز داریم. سیره ی تربیتی در

ص: 6710

ارتباط با تربیت فرزندان. می دانید منتهی وقتی تربیت فرزند می شود، خانواده ها می گویند که بحث خوبی است ما ببینیم از کی باید باشد که ما بچه ی خوبی داشته باشیم. وقتی بچه چهار ساله شد، دو ساله شد، پنج ساله شد، از کی باید حواس ما جمع باشد. در روایت داریم که یکی از حقوق این را اگر در تمام کتابها و اساتید و جوامع روانشناسی شما مطرح کنید، می گویند بالاترین حرف این است، فرمود یکی از حقوقی که فرزند بر پدر و مادر دارد، این است که پدر، مادر خوبی برای بچه انتخاب کند. مادر، پدر خوبی. یعنی آقای محترم روزی که به خواستگاری می روی، فقط شریک برای زندگی خود انتخاب نمی کنی. مادر بچه های خود را هم انتخاب می کنی. مادر محترم الان که خواستگار آمده، فقط نگو که شریک زندگی خود من و من چه می خواهم و من چه شرایطی دارم. من دنبال چه چیزی هستم. یاد تو باشد که داری یک پدر برای آینده ی بچه های خود انتخاب می کنی. آن وقت حضرت زهرا (س) در آن جلسه گفتیم که چه قدر خواستگار داشتند اما انتخاب پدر خوب. امیرالمؤمنان (س) مهریه ی ایشان حدود چهارصد و هشتاد، پانصد درهم یعنی پنجاه دینار در حالی که قبل از آن عبدالرحمان بن اوف آمده بود به رسول خدا می گوید که من ده هزار دینار مهر زهرا قرار می دهم و صد شتر. گفتم صد شتر را صد تا وسیله ی نقلیه بگیر. ده هزار دینار را حضرت زهرا رد می کند و به پنجاه

ص: 6711

دینار راضی می شود. کمتر از پنجاه دینار ولی امیرالمؤمنین (س) را انتخاب می کند. این هی نمی گوید من ببینم چه شوهری دارم انتخاب می کنم، وضع مالی من چه جوری است و رفاه من چه جوری است. می گوید که یک پدری برای آینده ی بچه های خود انتخاب می کنم. به آن خواستگارها جواب منفی داد. احترام به شخصیت این ها مقدم بدارم، وقتی حضرت زهرا(س) رفتار آن ها با بچه ها این چنین است، در این داستان خطبه خواندن می دانند، حضرت زهرا (س) بچه ها را با خود به مسجد بردند. وقتی به مسجد می روند که خطبه بخوانند، حضرت زینب را همراه او است. اصلاً یکی از کسانی که خطبه را خوانده است، حضرت زینب (س) است. امام حسین و امام حسن را با خود می بردند. این بچه ها که سنی نداشتند. حدود هفت، هشت سال سن داشتند. آخر چرا آدم باید یک بچه ی هفت، هشت ساله را با خود در مسجد ببرد، یک خطبه یک فریادی که آن جا می خواهد علیه تشکیلات بزند و استیضاح تشکیلات، چرا این بچه های خردسال را با خود می برد؟ برای این است که بیایید یاد بگیرید، دفاع از عدالت را یاد بگیرید. آن وقت نتیجه ی آن چه می شود؟ هم در امالی شیخ طوسی (رضوان الله علیه) هست و هم علل شرایع شیخ صدوق (رضوان الله) نتیجه ی این تربیت امام حسن است. فقط حرف نیست که ما حرف بزنیم. از خانواده ها، پدرها، خانم ها خواهش می کنم که توجه کنند ما اگر بچه های خوبی می

ص: 6712

خواهیم مهم ترین عامل این است که در عمل ما ببینند. اگر می خواهید بچه های خوبی داشته باشید، با ادبی داشته باشید، به بزرگ ترها احترام بگذارند و اخلاق آن ها خوب باشد و تربیت دینی آن ها خوب باشد باید در عمل به آن ها نشان بدهید، حرف فایده ای ندارد. حرف تأثیر آن چنانی ندارد. حضرت زهرا دست بچهها را می گرفت و روز خطبه خوانی، روز فریاد این ها را می برد و آن وقت نتیجه ی آن این می شود که هم شیخ صدوق هم شیخ طوسی در منابع عامه هم هست، همین آقازاده ها در همین سن ها هستند، هفت، هشت ساله هستند. در مسجد می آیند و این گزارش برای هر دو آقا آماده است. می بینند که یکی دیگر در مسند خلافت امیرالمؤمنین نشسته است. از پایین منبر فریاد می زنند که آن منبر بابای من است. بیا پایین و آن جای بابای من است. گاهی این ها گلایه می کردند و فکر می کردند که امیرالمؤمنین (ع) بچه ها را تحریک کرده اند. حضرت می گفتند که من به این ها کاری نداشتند. سیدالشهداء فراوان خوانده اید که روز عاشورا وقتی می خواهند خطبه بخوانند، (وَ إِنَّ الدَّعِيَّ ابْنَ الدَّعِيِّ قَدْ تَرَكَنِي بَيْنَ السَّلَّةِ وَ الذِّلَّةِ وَ هَيْهَاتَ لَهُ ذَلِكَ مِنِّي هَيْهَاتَ مِنَّا الذِّلَّةُ ) من زیر بار ذلت نمی روم. چرا؟ (أَبَى اللَّهُ ذَلِكَ لَنَا وَ رَسُولُهُ وَ الْمُؤْمِنُونَ وَ حُجُورٌ طَهُرَتْ وَ جُدُودٌ طَابَتْ أَنْ يُؤْثَرَ طَاعَةُ اللِّئَامِ عَلَى مَصَارِعِ الْكِرَام) شما نمی دانید من روی چه دامانی بزرگ شدم. من بچه بودم با مادر خود در

ص: 6713

مسجد النبی رفتم و مادر من فریاد زده است و خطبه خوانده است. این تربیت علمی فرزندان خیلی مهم است. یعنی ببینید فاطمه ی زهرا (س) وقتی شب قدر می شود، بچه ها را از بعدازظهر می خواباند. امام حسن خردسال را پای منبر پدر بزرگوار خود می فرستد، می فرماید که بروید بنشینید و آیه ای و یا حدیثی را به من منتقل کنید یا این دعایی را که ما فراوان خوانده ایم. عصر عاشورا دعایی را که به امام سجاد یاد دادند، از کجا یاد دادند. فرمودند این دعایی است که یادگاری مادر من است. عزیزان یاد آن ها باشد که این آقازاده ها، هفت، هشت ساله بودند که مادر به شهادت رسیده است. چه قدر دعا یادگاری از مادر دارند، چه قدر روایت یادگاری از مادر دارند. چه قدر در سند روایت امام حسین و امام حسین و حضرت زینب حضور دارند.

این داستان معروفی که شما شنیدید. حرف فایده ندارد با عمل باید نشان بدهید. از این نگاه به این داستان توجه کردید. امام حسن می گوید که من شب جمعه ای بود دیدم که مادر من (فَلَمْ تَزَلْ رَاكِعَةً سَاجِدَةً حَتَّى اتَّضَحَ عَمُودُ الصُّبْحِ) شب تا صبح در رکوع بود و در سجده بود تا صبح. شب جمع تا عمود صبح تا سپیده ی صبح ظاهر شد، مادر من در نماز بود. معلوم می شود که وقتی حضرت زهرا(س) وقتی نماز می خوانند، یک جایی نماز می خوانند، یک جایی دعا می خوانند، بچه ها نماز خواندن او را ببینند. آقای محترم اگر می خواهی بچه های تو نماز خوان

ص: 6714

شوند، تو حداقل اول وقت بخوان که او آخر وقت بخواند. در عمل باید نشان بدهید. آقای محترم شما می خواهید بچه ی شما اهل نماز شب باشد، شما نماز واجب خود را بخوان. شما می خواهید آن ها آخر وقت نماز بخوانند، شما اول وقت نماز بخوان. شما می خواهید اهل دعا باشند، اهل قرآن باشند، شما در خانه قرآن بخوان، دعا بخوان. یک پدری می گفت که بچه های من سخت صبح بیدار می شوند. بلند می شوم و کاری ندارد یک اذان با صدای خیلی لطیف و حزین می گویم و نماز خود را صوت می خوانم و کم کم با محبت و آرامش این صدا را که می شنوند. شما نماز بخوان، دعا بخوان، شب جمعه مفاتیح و قرآن خود را باز کن که آن ها نماز خود را بخوانند. شما یک شب جمعه دعای خود را بخوان. می گوید شب تا سحر جمعه دعا می کرد. به چه کسانی دعا می کرد، به همسایگان. (الجّار ثمَّ الدّار) این هم یک بخش تربیت فرزندان خود. یک رفتار با خویشاوندان خود. یک نمونه ی آن رفتار با خویشاوندان است. ببینید چه قدر زندگی صمیمی است. فاطمه بنت اسد (س) در خانه ی حضرت زهرا با هم زندگی می کردند. عروس و مادر شوهر با هم زندگی می کردند و علی(ع) تقسیم کار کردند. وقتی به مسافرت می رفتند به مادر خود می فرمودند که مادر جان کارهای بیرون خانه با شما باشد و کارهای درون خانه با فاطمه باشد. الان اگر بخواهی به عروس بگویی که با مادر شوهر خود زندگی کن.

ص: 6715

نه آقا مادر شوهر اگر فاطمه بنت اسد هم باشد، با او نمی شود زندگی کرد. حضرت زهرا نشان داده است و احترام کرده است. در وصایای حضرت زهرا(س) برای زنان پیامبر وصیت کردند، برای زنان بنی هاشم وصیت کردند، برای بچه های خواهر خود وصیت کردند. رابطه ی محبت آمیز با پدر خود. من با عجله بگویم و این بحث را تمام کنم. وقتی حضرت زهرا (س) می خواهد با پدر سخن بگوید، دختر خانم ها یاد بگیریم، چه قدر پدر و مادرها شکایت دارند که بچهها با ما بد حرف می زنند. پدر تو است، مادر تو است، دست او را ببوس، پای او را ببوس. این روایت درست است که بهشت زیر پای مادر است. این برای حضرت زهرا (س) است. در منابع خاصه و عامه آمده است که وقتی فاطمه ی زهرا می خواهد با پیامبر سخن بگوید چه طور است، جانم به فدای شما. جواب آن طرف چیست که پیامبر می فرماید (فداها ابوها). این یک تیکه هم در منابع خاصه و عامه هست وقتی که حضرت زهرا به خانه ی پیامبر می آمدند عین روایت این است که (قام علیها) حضرت زهرا می آمدند به خانه ی پیامبر، (قام لها) نمی گویند (قام علیها) می گویند یعنی اول من به استقبال حضرت زهرا می روم. (قَبَّل علیها) دست دختر خود را می بوسیدند. (اجلسها فی مجلس) جای خود را به فاطمه (س) می دادند. عین همین برخورد را وقتی پیامبر وارد بر حضرت زهرا (س) می شدند، حضرت زهرا می ایستادند، دست پدر را می بوسیدند. من می خواهم بگویم

ص: 6716

که راه های تعامل فرزندان با پدرها و مادرهای خود یک بخشی از آن همین گفتگوی محبت آمیز و آرام و ملاطفت آمیز هست که حالا این را هم من به عجله گفتم.

شریعتی: شنیدن از سیره و از جزئیات حضرت زهرا (س) و در کنار آن امیرالمؤمنین و نبی مکرم اسلام و امام حسین و امام حسن لطفی دیگر در شهادت حضرت داشت. چه قدر خوب است که ثواب تلاوت آیات امروز را هدیه به روح بلند و آسمانی و ملکوتی حضرت صدیقه ی طاهره کنیم که حق مادری به گردن همه ی ما دارند و البته لطف او اجازه داد که ما بخوانمش. ان شاءالله از ثواب و برکات این هدیه هم به ما چیزی برسد و برگردد و ان شاءالله همه ی ما مشمول شفاعت آن حضرت شویم. آیات بیست و سوم تا بیست و نهم سوره ی مبارکه ی آل عمران از صفحه ی 53 قرآن کریم را دوستان من امروز تلاوت می کنند.

صفحه ی 53 قرآن کریم

حجت الاسلام حسینی قمی: یک اشاره ای کنم چون روز شهادت حضرت صدیقه ی طاهره است. باز در منابع قدیمی ما هست. در مناقب هست که آیه نازل شد (لا تَجْعَلُوا دُعاءَ الرَّسُولِ بَيْنَكُمْ كَدُعاءِ بَعْضِكُمْ بَعْضا) (نور/ 63) مؤمنین پیامبر را وقتی می خواهید صدا بزنید، خوب صدا بزنید. چون می آمدند با اسم حضرت را صدا می زدند. یا محمد می گفتند. آیه نازل شد که یا رسول الله بگویید، یا نبی الله بگویید. یا خاتم الانبیین بگویید. این آیه که نازل شد، پیامبر به خانه ی حضرت زهرا آمدند.

ص: 6717

حضرت زهرا(س) گفتند که من تا پیامبر را دیدم و چون آیه را شنیدم و آمدم بگویم که یا رسول الله. دیگر یا ابتا نگویم چون همیشه من هم با تعبیر یا ابتا می گفتم. پیامبر به من فرمود یا بنی دختر من فاطمه جان این آیه در مورد تو نازل نشده است. (قُولِي يَا أَبَتِ انت منی و ان منک) تو از من هستی و من از تو هستم. تو فقط به من یا ابتا بگو. خیلی تعبیر عجیبی است. (قُولِي يَا أَبَتِ فَإِنَّهَا أَحْيَا لِلْقَلْبِ وَ أَرْضَى لِلرَّبِّ) وقتی تو به من یا ابتا می گویی، خدا بیش تر راضی می شود و قلب من زنده تر می شود. تو فقط به من یا ابتا بگو. من اشاره کنم که هر وقت فاطمه ی زهرا یا ابتاه می گفت قلب شما زنده می شد و شما شاد می شدید اما چه گذشت وقتی بین در و دیوار صدا زد یا ابتا. ببین با دختر تو فاطمه چه می کنند. این روایت را باز در منابع قدیمی هست. امیرالمؤمنان فرمود ما پیامبر را در همان پیراهن خود غسل دادیم. در همان پیراهن خود. بعد آن پیراهن را که از تن پیامبر بیرون آوردند، حضرت زهرا تقاضا کرد که علی جان آن پیراهن پدر را به من نشان بده. روایت این است که به محض این که پیراهن را نشان فاطمه دادم، این پیراهن را بوئید و از هوش رفت و غش کرد. باز در منابع هست که از بس که حضرت زهرا به پیامبر علاقه داشتند، وقتی بدن پیامبر را دفن کردند، اول کسی که

ص: 6718

از خاکسپاری پیامبر از آن حجره بیرون آمد، انس بن مالک بود. حضرت زهرا (س) به انس فرمود که (کیف طاقت انفسکم) چه طور دل شما آمد که خاک بر سر پدر من بپاشید. چه طور دل شما آمد که پدر من را به خاک بسپارید. این رابطه ی عجیب حضرت زهرا (س) و پدر بزرگوار ایشان هست. آن وقت این روز آخر مثل امروز بود یا مثل دیروز عصر بود، در منابع قدیمی ما هست، در روضه الواعظین فتال نیشابوری هست. امیرالمؤمنان (س) در خانه آمدند ... همین جا این روضه ی ما باشد به نیت همه ی مریض هایی که سفارش کردند و رفع گرفتاری ها. امیرالمؤمنان به خانه آمدند و دیدند که فاطمه (س) بستر بیماری خود را جمع کردند. آقا خیلی خوشحال شدند. کسی یک بیماری داشته باشد، دو ماه، سه ماه همسر جوانی داشته باشد، همسر جوان او در بستر بیماری باشد، خیلی خوشحال شدند که حتی در تاریخ هم هست که کار خانه کرده بودند، سه تا کار نوشتند. لباس بچه ها را حضرت زهرا (س) عوض کردند. سر بچه ها را شسته بودند. مقداری نان برای بچه ها پخته بودند. مثل یک مادری که یک سفری یکی، دو هفته برود، چه قدر نگران است. حضرت زهرا (س) یک سفری بوده است که بازگشت نداشته است. مقداری نان پختند و سر بچه ها را شستند و لباس بچه ها را عوض کردند. امیرالمؤمنان خوشحال شدند و گفتند که فاطمه جان می بینم که الحمدلله حال شما خوب است. یک جمله ای جواب دادند، نمی دانم این جمله با دل امیرالمؤمنان

ص: 6719

چه کرد. فرمودند که نه علی جانم حال من خوب نشده است،

چون روز آخر بود کار خانه کردم/ گیسوی فرزندان خود را شانه کردم

امشب به نخل آرزویم برگ پیداست/ در چهره ی زردم نشان مرگ پیداست

دیدی چه حالی در نمازم بود اسماء/ این آخرین راز و نیازم بود اسماء

امیرالمؤمنان سؤال کردند که فاطمه جان از کجا خبر داری که امروز روز آخر شما است؟ عرضه داشتند که پدر خود را خواب دیدم و پدر من به من فرمود (انت اللیل) همین امشب مهمان من هستی. بگذارید این جمله را هم من به نیت همه ی شهدا و رفتگان اضافه کنم. عین روایت این است نمی دانم اگر عزیزان آمادگی شنیدن این جمله را دارند، بگویم. وقتی امیرالمؤمنان شنیدند که روز آخر عمر فاطمه است. دست حضرت زهرا را گرفتند و در اتاق آمدند. عین عبارت روضه الواعظین این است (جلس عند و زمها الی صدره و بک یا ساعه و اخرج من کان فی البیت) سر زهرا را به سینه چسبانید و مدتی هر دو گریه کردند. بچه ها را از اتاق بیرون کردند. چرا بچه ها را بیرون کردند؟ چه می خواستند بگویند، نمی دانم. در شعر شعرا آمده است:

نه ساله بودم من آمدم خانه تو/ تو شمع من بودی و من پروانه تو

جایم ببین بستر شده پروانه خاکستر شده/ شب ها اگر درد دلم با تو نگفتم از سینه و بازو و پهلویم نگفتم، زینب بگو بیرون رود تا حرف ما را ...

این حرف ها به نظر من حرف این شعر است که حتی آن وقتی که بچه

ص: 6720

ها را بیرون کردند، حتماً حضرت زهرا حرف های دل خود را نزدند، اگر زده بودند، امشب وسط غسل، امیرالمؤمنان سر به دیوار نمی گذاشت.

تو می بینی علی را زار و خسته/ نمی بینی تو پهلوی شکسته

تو می بینی ز من آه شبانه/ نمی بینی تو جای تازیانه.

(السلام علیک یا ایتها المظلومه الشهیده السلام علیک یا فاطمه الزهرا یا بنت محمد)

شریعتی: ما عشق را پشت در این خانه دیدیم/ زهرا در آتش بود، حیدر داشت می سوخت. چند جمله دعا کنید و بینندگان ما آمین بگویند.

حجت الاسلام حسینی قمی: خدا را به حق صدیقه ی طاهره قسم می دهیم، به حق دردهای دل امیرالمؤمنان و زینب کبری و حسنین در این روز و در این شام غریبانی که در پیش است، رفع گرفتاری و پریشانی از همه ی عزیزانی که التماس دعا گفتند، بفرما. مریض های آن ها لباس عافیت بپوشان. گرفتاری های آن ها برطرف بفرما. خدایا به حق محمد و آل محمد قلب امام زمان از ما خشنود و راضی بدار. به ما توفیق یاری او و جلب رضایت او و شهادت در رکاب او عنایت بفرما.

شریعتی: دعا می کنیم به حق دل های شکسته و حق پهلوی شکسته ی حضرت زهرا چشم ما به جمال نورانی فرزند ایشان روشن شود.

99-11-05- سیری در نهج البلاغه ( خطبه 192، خطبه قاصعه)

حجت الاسلام حسینی قمی: سلام علیکم و رحمة الله. عرض سلام و ارادت خالصانه دارم خدمت همه بینندگان عزیز، همه عزیزانی که بعداً برنامه را از شبکه های مختلف تماشا می کنند. شبکه افق، شبکه جام جم، شبکه ولایت و دیگر رسانه ها.

شریعتی: خیلی خوشحال هستیم در خدمت

ص: 6721

شما هستیم و خوشحال تر هستیم که در محضر نهج البلاغه شریف هستیم. خطبه 192 نهج البلاغه، خطبه قاصعه است.

حجت الاسلام حسینی قمی: بسم الله الرحمن الرحیم. «وَ لَكِنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ أَرَادَ أَنْ يَكُونَ الِاتِّبَاعُ لِرُسُلِهِ وَ التَّصْدِيقُ بِكُتُبِهِ وَ الْخُشُوعُ لِوَجْهِهِ وَ الِاسْتِكَانَةُ لِأَمْرِهِ وَ الِاسْتِسْلَامُ لِطَاعَتِهِ أُمُوراً لَهُ خَاصَّة» عزیزان حتماً مستحضر هستند خطبه قاصعه همان طور که از نام آن پیدا است کوبنده است. یعنی حضرت می خواهند تکبر را در انسان ها از بین ببرند. قبلاً اشاره کردیم که این خطبه طولانی ترین خطبه نهج البلاغه است. همان طوری که نامه سی و یکم طولانی ترین نامه تربیتی نهج البلاغه است و نامه پنجاه و سه طولانی ترین نامه سیاسی نهج البلاغه است که نامه ای به مالک اشتر است. حضرت در این خطبه با توجه به آن فضایی که در جامعه ایجاد شده بود و خیلی مردم دنبال تعصب های جاهلی بودند، تکبر و غرور، سعی می کنند آن حالت غرور را بشکنند و از بین ببرند. از راه های مختلف با بیان های مختلف حضرت وارد شدند از جمله در آخرین فرازی که اشاره کردیم حضرت فرمودند که خداوند پیامبران را که فرستادند پیامبران یک زندگی خیلی ساده ای داشتند. اشاره کردند به رفتن حضرت موسی و هارون بر کاخ فرعون. که فرعون تعجب می کرد که اینها چرا این قدر ساده هستند. و ایمان مردم به موسی به خاطر این زندگی ساده خیلی سخت بود. همان تعبیری که امیرالمؤمنین (س) داشتند. «وَ عَلَيْهِمَا مَدَارِعُ الصُّوفِ وَ بِأَيْدِيهِمَا الْعِصِي » لباس پشمینه و یک عصا به دست. امیرالمؤمنان (س) فرمودند اگر خداوند می خواست پیامبرانش را در یک شرایط خیلی ویژه،

ص: 6722

یک اسکرت خیلی ویژه به تعبیر امروزی، وقتی پیامبران حرکت می کردند پرندگان بالای سر پیامبران راه می رفتند و وحوش زمینی پیامبران را اسکرت می کردند، خداوند طلاها و گنج ها را در اختیار آنها قرار می داد. زیباترین خانه ها، زیباترین پوشش ها، زیباترین لباس ها، یک هیبت خیلی بالا، آن وقت ایمان آوردن به آنها خیلی کار سختی نبود. قهراً همه می آمدند، یا طمعاً یا خوفاً. اگر بنا بود پیامبران در یک هیبت مادی خیلی بزرگی جلوه می کردند ایمان به آنها دیگر ارزش نبود. یا از ترس یا به طمع مادیات مردم طرف آنها می آمدند. اما امیرالمؤمنان (س) فرمود نه. به این فراز رسیدیم، «وَ لَكِنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ أَرَادَ» خداوند اراده می کند که پیروی از انبیاء و ا یمان به کتاب های انبیا و تسلیم ذات پروردگار شدن «أُمُوراً لَهُ خَاصَّة» در آن اخلاص باشد. اگر کسی ایمان می آورد، اگر کسی پیامبری را قبول می کند، اگر کسی می گوید من این کتاب آسمانی را قبول دارم، نه به طمع مادیات، نه این که ببینید عجب پیامبری، عجب هیبتی، چه قدر طلا و نقره و گنج ها و کاخ ها و چه اسکرت هایی و چه قدرت هایی، خالصة لالله بر اساس ایمان باید به پیامبران ایمان آورد. یعنی واقعاً باور کند که این فرستاده پیامبران است. انسان باور کند و به خدا و رسول و پیامبران ایمان بیاورد. «أُمُوراً لَهُ خَاصَّةً لَا تَشُوبُهَا [يَشُوبُهَا] مِنْ غَيْرِهَا شَائِبَة» چیزی در این نیت خالص مخلوط نشود. ابن هیثم بحرانی ذیل همین فراز یک تعبیر زیبایی دارند. ایشان می فرمایند اگر چه انبیاء از همه انسان ها آمادگی آنها برای کمال بیشتر هست، بالاخره پیامبران آمادگی برای رشد و سیر و

ص: 6723

سلوک معنوی بیش از همه داشتند و از همه آماده تر بودند کمالات نفسانی را بپذیرند، ولی در عین حال در این مسیر حتماً باید یک ریاضت هایی را تحمل می کردند. یکی از ریاضت ها این است که با داشتن دنیا از دنیا احراز کنید. ایشان می فرماید زهد حقیقی همین است و شرط رسیدن انبیاء و اولیا به کمالات معنوی همین زهد است. عزیزان حتماً هر هفته دعای ندبه را می خوانند. در همان فرازهای اول دعای ندبه می خوانیم «شَرَطْتَ عَلَيْهِمُ الزُّهْدَ فِي دَرَجَاتِ هَذِهِ الدُّنْيَا الدَّنِيَّة» خدایا تو با انبیاء شرط کردی باید در این دنیا زاهدانه زندگی کنند. «فَشَرَطُوا لَك » آنها این شرط را پذیرفتند. این مقدار هم کافی نیست که تو شرط کردی و آنها پذیرفتند. «وَ عَلِمْتَ مِنْهُمُ الْوَفَاءَ بِه » تو دیدی که به این شرطی که پذیرفتند وفاداری کردند. یعنی در عمل هم نشان دادند که زاهدانه زندگی می کنند. «فَقَبِلْتَهُمْ وَ قَرَّبْتَهُم » یعنی خدا اول با پیامبران شرط کرد برای رسیدن به کمالات نفسانی باید در دنیا زاهدانه زندگی کنند. آنها قبول کردند، تو هم دیدی عملاً به این شرط دارند وفاداری می کنند. «فَقَبِلْتَهُمْ وَ قَرَّبْتَهُمْ وَ قَدَّمْتَ [وَ قَدَّرْتَ ] لَهُمُ الذِّكْرَ الْعَلِيَّ وَ الثَّنَاءَ الْجَلِي » برای پیمودن مقامات معنوی و این کمالات نفسانی با دنیا و استفاده کامل از همه منابع مادی دنیا قابل جمع نیست. پس خداوند انبیاء را امتحان کرد. اصلاً زندگی انبیاء زندگی ساده ای است. حتی امیرالمؤمنان در آن اوج ثروت ولی خودشان ساده زندگی می کردند. زهد را انتخاب کرده بودند. داشتند ولی استفاده نمی کردند. زاهدانه زندگی می کردند هر چه داشتند به دیگران می دادند. امیرالمؤمنان می فرماید اگر بنا بود انبیاء

ص: 6724

در یک هیبت استثنایی و مادی می آمدند همه ایمان می آوردند. پس حضرت سلیمان چیست؟ قرآن می فرماید خودش از خدا تقاضا کرد، «قالَ رَبِّ اغْفِرْ لي وَ هَبْ لي مُلْكاً لا يَنْبَغي لِأَحَد» من قدرتی داشته باشم که احدی این قدرت را نداشته باشد. داستان حضرت سلیمان استثناء است. حضرت سلیمان در میان پیامبران الهی یک استثناء است. و الا غالب پیامبرها از طبقات پایین بودند. یا حتی اگر داشتند استفاده نمی کردند. بعد حضرت می فرماید پس بنابراین خداوند پیامبران را امتحان کرد «كُلَّمَا كَانَتِ الْبَلْوَى وَ الِاخْتِبَارُ أَعْظَمَ كَانَتِ الْمَثُوبَةُ وَ الْجَزَاءُ أَجْزَل » در دنیا هر چه آزمون بزرگتر باشد، سنگین تر باشد، پاداش به همان نسبت بیشتر خواهد بود. مرحوم تستری ذیل این کلام که «كُلَّمَا كَانَتِ الْبَلْوَى وَ الِاخْتِبَارُ أَعْظَمَ كَانَتِ الْمَثُوبَةُ وَ الْجَزَاءُ أَجْزَل » هر چه آزمون سخت تر باشد پاداش خدا بیشتر است، ایشان می فرماید همان طور که حضرت ابراهیم سنگین ترین آزمون ها را داشت «اختبره الله بِذَبْحِ ابْنِهِ إِسْمَاعِيل » می گوید فرزند خود را باید قربانی کنید. داستان ذبح اسماعیل از آزمون های بسیار بسیار سنگین است. خدا قرآن می فرماید «وَ إِذِ ابْتَلى إِبْراهيمَ رَبُّهُ بِكَلِماتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قالَ إِنِّي جاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِماما» (بقره/124) امیرالمؤمنان می فرماید هر چه آزمون سنگین تر پاداش بیشتر. آن وقت پاداش حضرت ابراهیم با آن آزمون های سنگین چه بود؟ پاداش این بود که خداوند اسحاق را به او داد که پدر همه انبیاء بنی اسرائیل حضرت اسحاق است. در حقیقت حضرت ابراهیم جد تمام پیامبران بنی اسرائیل هست. «أَ لَا تَرَوْن » حضرت مثال می زنند به کعبه، خانه خدا. اگر خدا اراده می کرد این را در بهترین و زیباترین، سرسبزترین، خوش آب و هواترین

ص: 6725

مناطق قرار دهد که می توانست این کار را بکند. این یک امتحان و آزمون است برای بندگان و هم در پایان حضرت می فرماید با مناسک حج، حاجی باید بیاید لباس معمولی خود را از تن بیرون کند، لباس احرام به تن کند، به تمام افرادی که آن جا هستند، کسی، کسی را نمی شناسد، تو پادشاه هستی، تو وزیر هستی، تو وکیل هستی، تو فقیر هستی، همه یک شکل، همه یک لباس، همه دور یک خانه باید طواف کنند، همه یک جا باید سعی صفا و مروه انجام دهند. هیچ نشان و نشانه ای نیست، همه باید با یک لباس خاص باشند. یک بخشی از آن هم برای این است که تکبر انسان ها شکسته شود. امروز باید این لباس احرام را به تن کنید، فردای قیامت هم همین لباس، لباس کفن شما هست و با همین لباس از دنیا می روید. پیامبر وصیت کرد که با لباس احرام او را دفن کنند. خیلی هم خوب است که ما سفارش کنیم لباس احرام ما، لباس کفن ما باشد. این لباس دنیا و آخرت برای از بین بردن تکبرها همین است. «أَ لَا تَرَوْنَ أَنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ اخْتَبَرَ الْأَوَّلِينَ مِنْ لَدُنْ آدَم » ببینید خداوند سبحان امتحان کرد از حضرت آدم الی الآخرین، تا همه پیامبران. همه انسان ها، «مِنْ هَذَا الْعَالَم » همه انسان ها را خداوند به کعبه امتحان کرده است. به زیارت بیت الله الحرام. جالب است باز همین جا اشاره کنم شارع نهج البلاغه فرمود از این که حضرت می فرماید «مِنْ لَدُنْ آدَم » معلوم می شود که این خانه را حضرت آدم بنا گذاشته است. ولو قرآن کریم می فرماید «وَ إِذْ

ص: 6726

يَرْفَعُ إِبْراهيمُ الْقَواعِدَ مِنَ الْبَيْتِ وَ إِسْماعيل » (بقره/127) قرآن می فرماید حضرت ابراهیم و اسماعیل دیوارهای کعبه را بالا می بردند. اما اصل آن حضرت آدم بوده است. شمس اصطهباناتی یک شعری دارد راجع به کعبه.

این خانه را باید خدا در عرش معماری کند آدم بنایش بر نهد جبرئیل یاری کند

آید خلیل الله در او یک چند حجاری کند تا آن که حق از مرحمت یک مهمانداری کند

زین مهمانداری مگر امری قوی جاری کند پس نقشه هیا ما سلف بد بهر این زیبا خلف

می گوید همه اینها مقدم بر ولادت حضرت امیرالمؤمنان (س) در کعبه است. از این روایت استفاده می شود که خانه خدا از قبل بوده است. خانه خدا مال زمان حضرت ابراهیم نیست. در روایات هم فراوان داریم در کافی مرحوم کلینی (ره) هست در کافی یک باب دارد. باب فی حج آدم، چندین روایت داریم که حضرت آدم حج بیت الله داشته است. از امام صادق من یک روایت را بخوانم. «لَمَّا أَفَاضَ آدَمُ ع مِنْ مِنًى » وقتی حضرت آدم از منا افاضه کرد، یعنی از منا برگشت فرشتگان به او گفتند «إِنَّا قَدْ حَجَجْنَا هَذَا الْبَيْتَ قَبْلَكَ بِأَلْفَيْ عَام » تو امروز داری حج خانه خدا به جای می آوری ما دو هزار سال قبل از تو حج خانه خدا را به جای آوردیم. بنابراین خانه کعبه به زمان حضرت ابراهیم بر نمی گردد. اگر بخواهیم از انبیاء شروع کنیم از حضرت آدم شروع می شود. «أَ لَا تَرَوْنَ أَنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ اخْتَبَرَ الْأَوَّلِينَ مِنْ لَدُنْ آدَمَ ص إِلَى الْآخِرِينَ مِنْ هَذَا الْعَالَمِ بِأَحْجَار» خدا آنها را با چه چیزی امتحان کرد؟ «لَا تَضُرُّ وَ

ص: 6727

لَا تَنْفَعُ وَ لَا تُبْصِرُ وَ لَا تَسْمَع » این سنگ هایی که نه نفعی می رسانند، نه ضرری، نه می بینند، نه می شنوند. حدیثی که امیرالمؤمنان فرمودند نه حجرالاسود فردای قیامت شهادت می دهد «یضر، یرفع» می بیند، می شنود. خود امیرالمؤمنان (س) فرمودند. پس چه طور حضرت این جا فرمودند «أَحْجَار لَا تَضُرُّ»؟ جواب دادند، بله به حسب ظاهر نگاهی که ما می کنیم فکر می کنیم این سنگ ها نمی بینند، شنوایی ندارند. سنگ را سنگ می بینیم، ما که باور نمی کنیم. شارح نهج البلاغه فرمودند این جمله با آن جمله در تعارض نیست. این که ما نگاه می کنیم این همه سنگ است. خدایا تو گفتی ما داریم می گردیم. همان حرفی که آن آقا گفته است امیرالمؤمنان (س) جواب ایشان را دادند که نه اتفاقاً حجرالاسود فردای قیامت شهادت می دهد. چرا می گویید شهادت نمی دهد؟ به حسب ظاهر این نگاهی که ما داریم و اشاره به همان شعری که معروف است.

جمله ذرات زمین و آسمان همه به ما می گویند

ما سمیعیم و بصیریم و هوشیم با شما نامحرمان ما خاموشیم.

پس امیرالمؤمنان (س) می فرماید خداوند همه را امتحان کرد «فَجَعَلَهَا بَيْتَهُ الْحَرَامَ» این جا را خانه خودش قرار داد. «الَّذِي جَعَلَهُ [اللَّهُ ] لِلنَّاسِ قِيَاما» اولاً بیته الحرام، حرام یعنی خانه محترم. خانه خدا خانه محترمی است که می دانید حتی در احکام فقهی ما هست اگر کسی یک قتلی صورت داده باشد برود در مسجد الحرام بنشیند دیگر آن جا نمی شود او را بازداشت کرد. یعنی حتی قاتل را نمی شود در آن جا مجازات کرد. از احکام حج بیت الله الحرام این است که شما اگر آن جا رفتید یک گیاه را نمی توانید از

ص: 6728

زمین در آوردید یا شاخه درختی را بشکنید. صید حرام است. «جعله للناس اماما و جعلها بیته الحرام الذی جعله للناس قیاما» خداوند این خانه را وسیله قیام انسان ها قرار داده است. کلاً اهل بیت (س) از بس با قرآن مأنوس بودند با قرآن سخن می گفتند. اگر کسی همت کند آیاتی که در نهج البلاغه آمده است یا کلمات حضرت که استناد به آیات قرآنی شده است. صدها آیه است من یک مثال بزنم. این خطبه نورانی حضرت زهرا (س) را عزیزان شاید شنیده باشند. یک سخنرانی دیگر حضرت زهرا در مسجد داشتند در یک سخنرانی 20 دقیقه ای حضرت زهرا 50 آیه قرآن تلاوت کرد. یا خود آیات را قرائت کردند یا کلمات ایشان استناد به آیات بود. نهج البلاغه همین طور. الان در همین خطبه من آیات را می گویم ببینید چند تا آیه حضرت در این خطبه آورده است.

جعلوا قیاماً اشاره به آیه «جَعَلَ اللَّهُ الْكَعْبَةَ الْبَيْتَ الْحَرامَ قِياماً لِلنَّاس » (مائده/97) است. خداوند کعبه را وسیله قیام مردم قرار داده است. یعنی مسلمان ها اگر می خواهند روی پای خود بایستند حج را نباید ترک کنند. این کنگره جهانی حج وسیله قیام مردم است.

ثم وضعوا امیرالمؤمنان فرمود ببینید خداوند خانه خودش را کجا قرار داد. «وَضَعَهُ بِأَوْعَرِ بِقَاعِ الْأَرْضِ حَجَراً» سنگلاخ ترین سرزمین ها. «وَ أَقَلِّ نَتَائِقِ الدُّنْيَا مَدَرا» بی گیاه ترین ریگ زارهای دنیا در آن جا هست. «وَ أَضْيَقِ بُطُونِ الْأَوْدِيَةِ قُطْرا» تنگ ترین دره ها. «بَيْنَ جِبَالٍ خَشِنَةٍ وَ رِمَالٍ دَمِثَة» شن های نرم و کوه های سخت. «وَ عُيُونٍ وَشِلَة» چشمه های کم آب. «وَ قُرًى مُنْقَطِعَة» روستاهای پراکنده. «لَا يَزْكُو بِهَا خُفٌّ وَ لَا حَافِرٌ وَ لَا ظِلْف »

ص: 6729

حیوانی آن جا نمی شود پرورش داد. «ثُمَّ أَمَر آدَمَ ع وَ وَلَدَه » فرمان داد که حضرت آدم و فرزندانش «أنْ يَثْنُوا أَعْطَافَهُمْ نَحْوَهُ» اینها بروند اینجاها طواف کنند. یعنی به طرف کعبه رو کنند. «فَصَارَ مَثَابَةً لِمُنْتَجَعِ أَسْفَارِهِم » خانه خدا مرکز اجتماع و سر منزل مقصود مردم شد. این که می گویم امیرالمؤمنان با قرآن سخن می گوید در همین صفحه چندین آیه را اقتباس کردند. سوره بقره آیه 125: «وَ إِذْ جَعَلْنَا الْبَيْتَ مَثابَةً لِلنَّاسِ وَ أَمْنا» ما خانه خودمان را محل اجتماع مردم قرار دادیم.

«وَ غَايَةً لِمُلْقَى رِحَالِهِم » و پایان و هدفی برای بارانداز سفرهای آنها قرار داد. «تَهْوِي إِلَيْهِ ثِمَارُ الْأَفْئِدَةِ» خداوند کاری کرد که دل های مردم به طرف این خانه متمایل شد. همه آرزوی این خا نه را داشته باشند. اشاره به آیه 37 سوره ابراهیم است. «رَبَّنا إِنِّي أَسْكَنْتُ مِنْ ذُرِّيَّتي بِوادٍ غَيْرِ ذي زَرْعٍ عِنْدَ بَيْتِكَ الْمُحَرَّمِ رَبَّنا لِيُقيمُوا الصَّلاةَ فَاجْعَلْ أَفْئِدَةً مِنَ النَّاسِ تَهْوي » خدایا تو یک کاری کن که دل ها متوجه بشود. خدایا تو خودت دل های عالم را متوجه کن. «مِنْ مَفَاوِزِ قِفَارٍ سَحِيقَةٍ» چه کسانی می آیند؟ مؤمنین. یک عده از دشت های دور و دراز « وَ مَهَاوِي فِجَاجٍ عَمِيقَةٍ» دره های عمیق، «وَ جَزَائِرِ بِحَارٍ مُنْقَطِعَةٍ» جزائر پراکنده دریا، اشاره به آیه 27 سوره حج است. «وَ أَذِّنْ فِي النَّاسِ بِالْحَجِّ» ابراهیم تو حج خانه خدا را اعلام کن. بگو مردم بیایید حج. «يَأْتُوكَ رِجالا» پیاده ها می آیند. خدا وقتی می خواهد زائران خودش را معرفی کند اول اسم پیاده ها را می آورد. آن بیچاره ها، فقرا، آنهایی که پول ندارند. سواره ها را هم که می خواهد نام ببرد نمی گوید اول آنهایی که

ص: 6730

با هواپیماها می آیند. «وَ عَلى كُلِّ ضامِرٍ يَأْتينَ مِنْ كُلِّ فَجٍّ عَميق » اینهایی که سوار شترهای لاغر هستند و از راه های دور می آیند. دعای حضرت ابراهیم است «فَاجْعَلْ أَفْئِدَةً مِنَ النَّاسِ تَهْوي » (ابراهیم/37) خدایا دل های مردم عالم را متوجه این جا قرار بده. امیرالمؤمنان هم می فرماید «تَهْوِي إِلَيْهِ ثِمَارُ الْأَفْئِدَةِ» خدا دل عالم را متوجه این جا کن.

یکی از عزیزان ما می گفت اوایل انقلاب هنوز جنگ شروع نشده بود من در خرمشهر قاضی بودم یک روز یک پیرمرد افغانستانی را مأمورین گرفته بودند و دادگاه آورده بودند. گفتند آقا این پیرمرد داشته از مرز رد می شده است ما به او مشکوک شدیم. این قاضی سوال کرده بود که پیرمرد کجا می رفتی؟ گفته من داشتم حج خانه خدا می رفتم. از او سوال کردیم پس این جا کجا؟ برنامه من این است که 2 _ 3 ماه قبل از حج از افغانستان پیاده راه می افتم. اینها شک کرده بودند، گفتند مسیرها را بگو. دیدند تمام مسیرها را درست دارد می گوید. باز برای این که بیشتر مطمئن شوند از مناسک حج از او سوال کرده بودند. دیدند تمام جزئیات احکام را بلد است. فهمیده بودند راست می گوید. گفتند چند سال است که تو پیاده می روی؟ گفته بود این پنجاهمین سفر من است.

جلد چهارم جرعه یک سری خاطراتی است از آیت الله شبیری زنجانی ایشان به یکی از علمای بزرگ افغانستانی اشاره کردند شهید سید اسماعیل بلخی. آیت الله حاج آقا رضا صدر، برادر امام موسی صدر، می گوید من ده سال با ایشان هم حجره و هم کلاس در مشهد بودیم ایشان بعد افغانستان می رود پانزده سال

ص: 6731

در زندان بوده است. در این پانزده سال 1700 بار قرآن را ختم کرده است. و هر بار قرآن را می خواندم با تأمل و تدبر و دریافت های جدید. هفتاد و پنج هزار شعر گفتند. شعرهای اخلاقی، عرفانی، در حالات ائمه.

این تعبیر این آیه قرآن است. «فَاجْعَلْ أَفْئِدَةً مِنَ النَّاسِ تَهْوي » (ابراهیم/37)

«حَتَّى يَهُزُّوا مَنَاكِبَهُمْ ذُلُلًا يُهَلِّلُونَ لِلَّهِ حَوْلَهُ» خیلی متواضعانه دور کعبه لا اله الا الله بگویند اول متواضعانه باید بروند طواف کنند. «يَرْمُلُونَ عَلَى أَقْدَامِهِمْ» هروله کنند. در سعی صفا و مروه یک بخشی از آن هروله است که باید با یک سرعت بیشتری انجام بدهند. «شُعْثاً غُبْراً» آن جا دیگر حاجی نمی تواند عطر بزند، موهای خود را شانه بزند، به آینه نگاه کند. خدا رحمت کند استاد محمدجواد مغنیه را که ایشان هم شرح نهج البلاغه دارند. فی ظلال نهج البلاغه ایشان گفتند تمام این ویژگی که امیرالمؤمنان بیان می کنند برای حج های آن زمان بوده است. چون حضرت تعبیر دارد «شُعْثاً غُبْراً» اینها غبارآلود هستند، اینها موهای پریشانی دارند. یک روایتی از پیامبر نقل می کنند که در آینده زمانی می رسد که حج برای بعضی ها تفریح است. اصلاً حج باید با سختی همراه باشد. امیرالمؤمنان می فرماید اینها با این سختی می روند «قَدْ نَبَذُوا السَّرَابِيلَ» لباس ها را باید بیرون آورد و لباس احرام به تن کرد. «وَ شَوَّهُوا بِإِعْفَاءِ الشُّعُورِ مَحَاسِنَ خَلْقِهِمُ» حق ندارند آرایش کنند، حاجی حق ندارد خودش را در آینه ببیند. «ابْتِلَاءً عَظِيماً وَ امْتِحَاناً شَدِيداً وَ اخْتِبَاراً مُبِيناً» همه این سختی ها یک امتحان سنگین، شدید و آشکار «وَ تَمْحِيصاً بَلِيغاً» یک پاکسازی مؤثر است. حج است که می تواند انسان ها

ص: 6732

را پاک کند. در عین حالی که الان آن ویژگی ها را ندارد ولی باز همین الان هم خیلی ها در این سفر حج عوض می شوند. من همین جا به پدر و مادرها توصیه می کنم یعنی خواهش می کنم، تقاضا می کنم بچه ها را از این زیارت های معنوی محروم نکنید، غافل نشوید باور بفرمایید گاهی یک نگاه به کعبه، یک نگاه به حرم سید الشهداء، یک نگاه به حرم امام رضا (ع) تحولات عجیبی ایجاد می کند.

من کاروان دانشجویی داشتم. 180 تا دانشجو من روحانی آنها بودم در یکی از دانشگاه های تهران با اینها جلسه داشتیم. به جان خودم من وقتی جلسه اول رفتم گفتم خدا رحم کند. ما با اینها کجا برویم، اینها حج می خواهند بروند چه کنند؟ ولی خدا شاهد است زیباترین حج ما همان حج بود. یادم نمی رود جوان هایی بودند که می آمدند می گفتند ما در حال طواف سه ختم قرآن کردیم. انسان وقتی طواف می کند می تواند ذکر بگوید، می تواند دعا کند، می تواند قرآن بخواند. سه ختم قرآن یعنی چه؟ شما هر ختم قرآن را اگر خیلی هم خوب بخوانید. مثلاً 10 ساعته یک ختم قرآن بخوانید یعنی 30 ساعت دور خانه خدا طواف می کردند. طواف هر هفت دور تمام می شود دو رکعت نماز دوباره شروع می شود. خاطره ای که هنوز یادم نرفته و می گویم یادم هست یک جوانی بود در مسجد شجره که می خواهند محرم شوند از مدینه خیلی گریه می کرد. من نگران شدم که نکند یک وقت این لبیک خود را نگفته باشد. سراغ او رفتم. رفتم گفتم آقا حال خوشی داری، لبیک خود را گفتی؟ دوباره برای او لبیک گفتم دیدم در حضور من لبیک

ص: 6733

گفت مطمئن شدم. به مسجدالحرام که رسیدیم و وارد مسجدالحرام شدیم باز آن جا یک حال فوق العاده ای این جوان داشت. یکی _ دو روز گذشت پیش من آمد، گفت آقا دیدی من چه حالی داشتم؟ گفتم آره چه شده است؟ گفت من یک گرفتاری های سختی داشتم به نیت این که این مشکلات من برطرف بشود مدینه آمدم، متوسل به اهل بیت، متوسل به حضرت زهرا (س) شدم. مکه آمدم آن نگاه اولی که گفتند به کعبه کردی هر چه از خدا می خواهی ... دیدی که چه حالی داشتم. وقتی از احرام خارج شدم، اعمال و مناسک عمره تمام شد هتل برگشتم کلید را گرفتم خواستم درب اتاقم را باز کنم، هنوز در را باز نکرده بودم دیدم تلفن دارد زنگ می زند. آمدم گوشی را برداشتم دیدم مادرم هست دارد پشت خط گریه می کند. گفت پسرم در مکه و مدینه چه کار کردی؟ گفتم مادر چه شده است؟ گفت تمام آن مشکلاتی که به خاطر حل آن مسائل و مشکلات رفتی متوسل شدی تمام مشکلاتت برطرف شد. جوانی که من می گفتم با اینها کجا بروم، چه جوری با اینها حج را برگزار کنم.

می دانید معمولاً وقتی طواف اول تمام می شود، اعمال عمره تمام می شود ما نوعاً به زائرها سفارش می کنیم که دیگر نمی خواهد محرم شوید. اینها 180 نفر بودند. من به اینها نمی توانستم بگویم دوباره محرم نشوید. همه جوان، همه پر انرژی، گفتم چه کسانی می آیند دوباره برویم اعمال، عین 180 نفر آمدند دوباره عمره را انجام دادند. از این غفلت نکنند. و آن حجی که امیرالمؤمنان می فرمود «وَ تَمْحِيصاً بَلِيغاً» «ابْتِلَاءً عَظِيماً وَ امْتِحَاناً

ص: 6734

شَدِيداً وَ اخْتِبَاراً مُبِيناً جَعَلَهُ اللَّهُ سَبَباً لِرَحْمَتِهِ وَ وُصْلَةً إِلَى جَنَّتِهِ» خداوند زیارت خانه خود را سببا لرحمته و رسیدن به بهشت.

گفتیم که خداوند متعال خانه خود، کعبه را در یک منطقه این جوری قرار داد. «بِوادٍ غَيْرِ ذي زَرْع » (ابراهیم/37) مرحوم ابن هیثم یک تاریخی را نقل می کند از طبری. خداوند به حضرت آدم وحی کرد که من یک خانه ای دارم این جا بنا است که همه بندگان آن جا بروند طواف کنند. بروید آن خانه را بنا کنید و طواف کنید. حضرت آدم گفت من نمی دانم این خانه کجا هست و مناسک حج چیست؟ آن وقت ایشان می نویسد که خداوند فرشته ای را مأمور کرد که بروید به آدم بگوید که کجا این خانه قرار است بنا شود و مناسک حج چیست. وقتی این فرشته حضرت آدم را آورد هر کجا حضرت آدم می رسید که خیلی خوش آب و هوا است می گفت همین جا بسازیم. «و کان آدم کلما رآء روضه» هر جایی که باغی می دید گفت این می شود؟ گفت نه اینها نیست. آخر برد در جایی که سخت ترین جا بود که خداوند برای او قرار داد.

در کافی مرحوم کلینی (ره) چند تا روایت نقل کردند من یکی _ دو تا روایت را بخوانم. امیرالمؤمنان (س) «إِنَّ فِي الْجَنَّةِ مَنْزِلَةً لَايَبْلُغُهَا عَبْدٌ إِلَّا بِالِابْتِلَاءِ فِي جَسَدِه » انسان در بهشت مقاماتی دارد که جزء با آزمون های سخت به آن مقامات نخواهد رسید. اینها که فکر می کنند اعمال باید آسان باشد، یک عبادت آسانی انجام بدهیم این جور نیست. حدیث بعدی در کافی از پیامبر است. «الْحَجُّ ثَوَابُهُ الْجَنَّةُ وَ الْعُمْرَةُ كَفَّارَةُ كُلِّ

ص: 6735

ذَنْب » حدیث سوم از امام صادق «مَنْ أَمَّ هذَا الْبَيْتَ حَاجّاً أَوْ مُعْتَمِراً، مُبَرَّأً مِنَ الْكِبْر» کسی زیارت خانه خدا برود چه حج، چه عمره، آن جا نرود باز قیافه بگیرد.

انسان زیارت خانه خدا برود به گفته امیرالمؤمنین «وَ تَمْحِيصاً بَلِيغاً» یک پاکسازی بسیار مؤثر. اگر آن پاکسازی نباشد، اگر همان آدم متکبر بخواهد برگردد، اگر پاک شد ... کسی زیارت خانه خدا برود چه حج، چه عمره، از تکبر و غرور پاک شود و برگردد «رَجَعَ مِنْ ذُنُوبِهِ كَهَيْئَةِ يَوْمِ وَلَدَتْهُ أُمُّه » به او می گویند از نوع اعمال خود را شروع کن. این فراز هم فرازی بود برای این که امیرالمؤمنین (س) با آن نگاه کلی که می خواهد تکبر را از انسان ها بشورد. و به خانه خدا امتحان کرد که آقا یک جایی که ما فکر می کنیم که خانه خدا حتماً باید یک جای خوش آب و هوا باشد نه. در سخت ترین شرایط باید حج خانه خدا بروید. لباس معمولی را در بیاورید، لباس احرام بپوشید، شانه نزنید، عطر استفاده نکنید ... همه اینها برای از بین بردن آن تکبری است که برای انسان ها پیش می آید.

شریعتی: «اللَّهُمَّ ارْزُقْنِي حَجَّ بَيْتِكَ الْحَرَامِ فِي عَامِي هَذَا وَ فِي كُلِّ عَام » ان شاءالله زیارت حج نصیب ما هم بشود. صفحه 60 قرآن کریم را با هم تلاوت می کنیم آیات 78 تا 83 سوره مبارکه آل عمران.

بسم الله الرحمن الرحیم.

وَ إِنَّ مِنْهُمْ لَفَريقاً يَلْوُونَ أَلْسِنَتَهُمْ بِالْكِتابِ لِتَحْسَبُوهُ مِنَ الْكِتابِ وَ ما هُوَ مِنَ الْكِتابِ وَ يَقُولُونَ هُوَ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ وَ ما هُوَ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ وَ يَقُولُونَ عَلَى اللَّهِ الْكَذِبَ وَ هُمْ يَعْلَمُونَ

ص: 6736

(78)

ما كانَ لِبَشَرٍ أَنْ يُؤْتِيَهُ اللَّهُ الْكِتابَ وَ الْحُكْمَ وَ النُّبُوَّةَ ثُمَّ يَقُولَ لِلنَّاسِ كُونُوا عِباداً لي مِنْ دُونِ اللَّهِ وَ لكِنْ كُونُوا رَبَّانِيِّينَ بِما كُنْتُمْ تُعَلِّمُونَ الْكِتابَ وَ بِما كُنْتُمْ تَدْرُسُونَ (79)

وَ لا يَأْمُرَكُمْ أَنْ تَتَّخِذُوا الْمَلائِكَةَ وَ النَّبِيِّينَ أَرْباباً أَ يَأْمُرُكُمْ بِالْكُفْرِ بَعْدَ إِذْ أَنْتُمْ مُسْلِمُونَ (80)

وَ إِذْ أَخَذَ اللَّهُ ميثاقَ النَّبِيِّينَ لَما آتَيْتُكُمْ مِنْ كِتابٍ وَ حِكْمَةٍ ثُمَّ جاءَكُمْ رَسُولٌ مُصَدِّقٌ لِما مَعَكُمْ لَتُؤْمِنُنَّ بِهِ وَ لَتَنْصُرُنَّهُ قالَ أَ أَقْرَرْتُمْ وَ أَخَذْتُمْ عَلى ذلِكُمْ إِصْري قالُوا أَقْرَرْنا قالَ فَاشْهَدُوا وَ أَنَا مَعَكُمْ مِنَ الشَّاهِدينَ (81)

فَمَنْ تَوَلَّى بَعْدَ ذلِكَ فَأُولئِكَ هُمُ الْفاسِقُونَ (82)

أَ فَغَيْرَ دينِ اللَّهِ يَبْغُونَ وَ لَهُ أَسْلَمَ مَنْ فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ طَوْعاً وَ كَرْهاً وَ إِلَيْهِ يُرْجَعُونَ (83)

به نام خداوند بخشنده مهربان.

و از ميان آنان گروهى هستند كه زبان خود را به [خواندن] كتاب [تحريف شده اى ] مى پيچانند تا آن [بربافته] را از [مطالب] كتاب [آسمانى] پنداريد با اينكه آن از كتاب [آسمانى] نيست و مى گويند آن از جانب خداست در صورتى كه از جانب خدا نيست و بر خدا دروغ مى بندند با اينكه خودشان [هم] مى دانند (78) هيچ بشرى را نسزد كه خدا به او كتاب و حكم و پيامبرى بدهد سپس او به مردم بگويد به جاى خدا بندگان من باشيد بلكه [بايد بگويد] به سبب آنكه كتاب [آسمانى] تعليم مى داديد و از آن رو كه درس مى خوانديد علماى دين باشيد (79) و [نيز] شما را فرمان نخواهد داد كه فرشتگان و پيامبران را به خدايى بگيريد آيا پس از آنكه سر به فرمان [خدا] نهاده ايد [باز] شما را به

ص: 6737

كفر وامى دارد (80) و [ياد كن] هنگامى را كه خداوند از پيامبران پيمان گرفت كه هر گاه به شما كتاب و حكمتى دادم سپس شما را فرستاده اى آمد كه آنچه را با شماست تصديق كرد البته به او ايمان بياوريد و حتما ياريش كنيد آنگاه فرمود آيا اقرار كرديد و در اين باره پيمانم را پذيرفتيد گفتند آرى اقرار كرديم فرمود پس گواه باشيد و من با شما از گواهانم (81) پس كسانى كه بعد از اين [پيمان] روى برتابند آنان خود نافرمانانند (82) آيا جز دين خدا را مى جويند با آنكه هر كه در آسمانها و زمين است خواه و ناخواه سر به فرمان او نهاده است و به سوى او بازگردانيده مى شويد (83)

حجت الاسلام حسینی قمی: «وَ لَهُ أَسْلَمَ مَنْ فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ طَوْعاً وَ كَرْهاً». قرآن می فرماید تمام آن چه در آسمان و زمین است تسلیم خدا هست. اسلام آوردند. این چه اسلامی است که تمام آن چه در آسمان و زمین است ... مرحوم علامه طباطبایی در المیزان توضیح می دهد. این اسلام تکوینی، تسلیم تکوینی است. یک تشریع داریم که ما تابع قوانین الهی باشیم. گاهی هستیم، گاهی نیستیم. ولی تکویناً همه عالم، آسمان و زمین و کرات و ... همه تسلیم قوانین طبیعت هستند. کسی از این قوانین تخلف کند از بین می رود. تمام عالم تسلیم تکوینی پروردگار هستند «وَ إِلَيْهِ يُرْجَعُونَ».

99-11-12- سیری در نهج البلاغه ( خطبه 192، خطبه قاصعه)

حجت الاسلام حسینی قمی: سلام علیکم و رحمة الله. عرض سلام و ارادت خالصانه خدمت همه ی بینندگان عزیز دارم. من هم آغاز دهه ی مبارک فجر را تبرک عرض می کنم و همچنین در آستانه ی

ص: 6738

ولادت صدیقه ی طاهره، حضرت زهرا(س) هستیم. پیشاپیش روز زن را تبریک عرض می کنم.

شریعتی: در محضر نهج البلاغه ی شریف و خطبه ی قاصعه ی امیرالمؤمنان(ع).

حجت الاسلام حسینی قمی: «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيم» «وَ لَكِنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ يَخْتَبِر عِبَادَهُ بِأَنْوَاعِ الشَّدَائِدِ» (بحار الأنوار (ط - بيروت)/ ج 14/ ص: 470) امیرالمؤمنین می فرماید که خداوند، بندگان خود را به آزمون های بسیار سنگینی امتحان می کند. آزمون های الهی بسیار بسیار سنگین است. همه ی این ها برای این است که بندگان تسلیم پروردگار باشند. «وَ إِسْكَاناً لِلتَّذَلُّلِ فِي نُفُوسِهِمْ» بالاخره در این آزمون ها معلوم می شود که عبودیت ما چه قدر است. «وَ لِيَجْعَلَ ذَلِكَ أَبْوَاباً فُتُحاً إِلَى فَضْلِهِ» درهایی که باز به فضل پروردگار می شود. در این آزمون های سنگین، خداوند پاداش های فراوانی به بندگان خود اعطا می کند. «کلما ما کانت البلواء و الختبار الاعظم» هر چه آزمون سنگین تر باشد، پاداش الهی بیش تر است. خدا مرحوم علامه تستری را رحمت کند، در شرح ایشان یک مثال قشنگی زد. این که امیرالمؤمنین فرمودند که هر چه آزمون سنگین تر باشد، پاداش بالاتر باشد، ایشان می فرماید که لذا امیرالمؤمنان(س) سنگین ترین آزمون ها را در جنگ احزاب، (جنگ خندق) و سنگین ترین پاداش را هم خداوند به حضرت امیرالمؤمنان عطا کردند. این حدیثی که فراوان شنیدیم «لَضَرْبَةُ عَلِيٍّ يَوْمَ الْخَنْدَقِ أَفْضَلُ مِنْ عِبَادَةِ الثَّقَلَيْنِ الی یوم القیامه» (روضة المتقين في شرح من لا يحضره الفقيه (ط - القديمة)/ ج 13/ ص: 108) یک ضربت امیرالمؤمنان در جنگ احزاب بالاتر از عبادت جن و انس تا قیام قیامت

ص: 6739

است. تمام منابع شیعه و اهل سنت این الی یوم القیامه را دارد. یک وقتی از کتاب «فضائل الصحابه احمد بن حنبل» برای هزار و دویست سال پیش است، این روایت را دارد. جن و انس تا قیام قیامت خدا را بندگی کنند، آن ضربت و آن جهاد امیرالمؤمنین در احزاب بالاتر است چون جهان اسلام در برابر تمام کفر قرار گرفته بود. مشرکین آمده بودند که کار اسلام را یکسره کنند و اگر امیرالمؤمنین در این جهاد پیروز می شد، کار مشرکان را یکسره می کردند که همین طور هم شد. دیگر ما بعد از جنگ احزاب، دیگر جنگی به آن شدت و به آن اتحاد و اتفاق و جمع شدن همه ی احزاب و مسلمان ها دیگر نداشتیم. آزمون خیلی سنگین بود، پاداش آن هم عظیم هست. لذا امیرالمؤمنین می فرماید هر چه آزمون سنگین تر باشد، پاداش آن سنگین تر است. ما از آزمون های الهی نگران نباشیم، به همان میزان خدا، پاداش بیش تری اعطا می کند. حضرت در این قسمت می فرماید «وَ لِيَجْعَلَ ذَلِكَ أَبْوَاباً فُتُحاً إِلَى فَضْلِهِ» خداوند این را درهایی باز به فضل خود «وَ أَسْبَاباً ذُلُلًا لِعَفْوِهِ» راه های آسانی برای عفو الهی. اگر می خواهید که فضل الهی شامل حال شما شود و عفو الهی شامل حال شما شود، از این آزمون ها نترسید و نگران نباشید، آزمون های سنگینی که ما در دنیا داریم، از آن عبور کنیم، هم فضل الهی و هم عفو الهی شامل حال ما می شود. این جا بد نیست که اشاره کنم که در نهج البلاغه هم اشاره شده

ص: 6740

است. حضرت می فرماید که «الی فضله» یعنی ما تازه هر کاری هم بکنیم، خدا با تفضل خود به ما پاداشی اعطا می کند. چون ما این بحث هست که ما از خدا استحقاقاً طلبی داریم یا نه؟ این فضل خدا است که این پاداشی را به ما می دهد. مثلاً شما یک کارگری می آورید و صبح تا شب کار می کند و این مستحق است و باید مزد او را به او بدهید. حق او است. آیا ما عبادت می کنیم حق ما است مثل آن کارگری که کار کرده است یا نه تفضل خدا است؟ گفتند که تفضل است چون ما هر چه داریم باز از خود خداوند داریم. چیزی از خود نداریم. پس بنابراین همه ی آن تفضل است. «فَاللَّهَ اللَّهَ فِي عَاجِلِ الْبَغْيِ وَ آجِلِ وَخَامَةِ الظُّلْمِ وَ سُوءِ عَاقِبَةِ الْكِبْرِ» این یک فراز دیگری از خطبه ی نورانی قاصعه است که بسیار تکان دهنده است. الله الله، حضرت می فرمایند که از خدا بترسید و خدا را در نظر بگیرید، درباره ی ظلم هم آثار دنیوی دارد و هم آثار اخروی دارد. کسی که ظلم کند، هم در دنیا آثار آن را می بیند و هم در آخرت. «و سوء عاقبة الكبر» ریشه ی آن هم به تکبر برمی گردد. می فرماید که مواظب باشید که از پایان و عاقبت بد تکبر. فراز بسیار مهمی است بگذارید یک کمی بیش تر توضیح بدهم. دیروز شرح همین خطبه ی 192 قاصعه به دست من رسید که گفتیم که طولانی ترین خطبه ی نهج البلاغه ی امیرالمؤمنان هست که از آقای

ص: 6741

مصباح یزدی که معرفی می کنیم. دیدم یک نکته ی خیلی لطیفی ایشان همین جا را چون من می خواستم این جا را مطالعه کنم. مثال قشنگی زدند. امیرالمؤمنان دارند ظلم و تکبر را توضیح می دهند که «فَإِنَّهَا مَصْيَدَةُ إِبْلِيسَ الْعُظْمَى» که این نیرنگ بزرگ شیطان و دام بزرگ شیطان است. نیرنگی که مثل زهر آن را حضرت تشبیه می کنند. مثل زهری که اگر در بدن برود، دیگر انسان را از پا می اندازد. اگر تکبر، اگر ظلم در بدن ما رفت، ما را از پا می اندازد. ایشان در نکته ای که گفتند، نوشتند که امیرالمؤمنان می خواهند به ریشه ها، ما را توجه بدهند. مثال زدند که گاهی شما یک ناراحتی و یک درددلی پیدا می کنید، دل درد می گیری، به دکتر می روی. دکتر گاهی به شما مسکنی به شما می دهد. پیش یک پزشک حاذق تری می روید و می گوید که این دل درد شما با این مسکن تمام نمی شود و می گوید که این ریشه دارد و ریشه ی این زخم معده ی شما است. پیش یک پزشک حاذق تری می روی، می گوید این زخم معده یک ریشه ی دیگری دارد. می دانی چرا زخم معده پیدا کردی، به خاطر آن ناراحتی های عصبی است. الان بسیاری از بیماری ها را می گویند که عصب است. پیش یک پزشک حاذق تری می روی و می گوید که این ناراحتی های روحی که شما داری و عصبی که دارد که منجر به زخم معده شده است، ریشه ی آن این است که شما خیلی زود

ص: 6742

رنج هستی و خیلی پر توقع هستی. از کودکی بعضی ها این جوری هستند که خیلی زود رنج هستند و خیلی حساس هستند. بعد بزرگ که می شوند، زود ناراحت می شوند و ناراحتی روحی پیدا می کنند. ایشان می گوید ببینید که اگر انسان می خواهد با مسکن خود را آرام کند، دل درد خود را با مسکن آرام کند، این به ریشه نرسیده است. شما زود رنج هستید و شما پرتوقع هستید. ایشان می گوید که امیرالمؤمنان هم می خواهد همین را می خواهد بیان کند، ریشه ی بسیاری از گناهانی که ما انجام می دهیم، در تکبر است. اگر یاد شما باشد که خدا مرحوم صاحب جامع السعادت را رحمت کند که ملا مهدی نراقی می گوید که این رذایل اخلاقی و صفات بد اخلاقی کشتزاری برای گناهان است. ده ها گناه است که ریشه ی آن تکبر است. من چرا بداخلاقی می کنم، چرا احترام به حقوق دیگران نمی گذارم؟ بسیاری از گناهان به این برمی گردد. لذا امیرالمؤمنین می فرماید که «فَإِنَّهَا مَصْيَدَةُ إِبْلِيسَ». خدا مرحوم مجلسی را رحمت کند که یک بحث مفصلی راجع به تکبر دارند. می گوید تکبر یک معالجه ی علمی دارد و معالجه ی عملی دارد. معالجه ی علمی آن چه هست؟ همین که بنشینی و فکر کنی که از کجا آمدی، آخر آن چه هستی. مرحوم آیت الله شب زنده دار (رضوان الله علیه) ما خدمت ایشان تفسیر می خواندیم. ایشان یک وقت به این آیه رسیدند. گفتند که می دانید که قرآن می خواهد در سوره ی یس چه چیزی را اشاره کند،

ص: 6743

با این آشنا هستید. «أَوَ لَمْ يَرَ الْإِنْسانُ أَنَّا خَلَقْناهُ مِنْ نُطْفَةٍ فَإِذا هُوَ خَصيمٌ مُبين » (یس/ 77) قرآن می گوید که این آدم را ببین و نگاه کن. ما از چه آن را آفریدیم. حالا دشمن ما شده است. آن هم دشمن «فَإِذا هُوَ خَصيمٌ مُبين » دشمنی که علناً علیه ما ادعا می کند و دشمنی می کند. تو کجا بودی و از کجا شروع شد. یا این آیه در سوره ی مبارکه ی عبس که می فرماید: «قُتِلَ الْإِنْسانُ ما أَكْفَرَهُ» (عبس/ 17) تو چه در ناسپاس هستی. «مِنْ أَيِّ شَيْ ءٍ خَلَقَهُ (عبس/ 18) مِنْ نُطْفَةٍ خَلَقَهُ فَقَدَّرَهُ (عبس/ 19) ثُمَّ السَّبيلَ يَسَّرَهُ (عبس/ 20) ثُمَّ أَماتَهُ فَأَقْبَرَهُ (عبس/ 21) ثُمَّ إِذا شاءَ أَنْشَرَهُ (عبس/ 22) ما چه چیزی داریم. به تعبیر امیرالمؤمنان کسی که «تقتله شرب» یک قطره آب می تواند قاتل ما باشد. باز مرحوم علامه ی مجلسی می فرماید که یک نگاهی به ضعف وجودی خود کند. واقعاً عجیب است که این همه ما سروصدا و این همه ... بیمار می شود بدون این که خود او مایل باشد، بیمار می شود. می میریم، به مرگ خود راضی هستیم. نه بیماری ما در اختیار ما است و نه مرگ ما در اختیار ما هست. «يَمْلِكُونَ مَوْتاً» در دعاها به ما یاد می دهند که « وَ لا حَياةً وَ لا نُشُوراً» (فرقان/ 3) نه مرگ ما و نه زندگی ما و نه بیماری ما، هیچ چیزی دست ما نیست. اگر راست می گویی مرگ را از خود دور کن. می خواهد یک چیزی را یاد بگیرد، نمی تواند. می خواهد

ص: 6744

یک چیزی را فراموش کند، نمی تواند. می خواهد یک مسئله ای است که می خواهد از یاد او برود، از یاد او نمی رود. از یک لحظه ی خود خبر ندارد. شاید چشم ما، حرکت ما، اعضای بدن ما، یک لحظه ی دیگر خبر نداریم. ما به چه چیز خود می خواهیم مغرور باشیم. مرحوم علامه ی مجلسی می گوید که معالجه ی تکبر یکی از آن علمی است. آدم نگاه به ضعف خود بکند. «رحم الله امرا عرف من اَین و فی اَین و الی اَین» از کجا آمدی و چه ضعفی داشتی و الان کجا هستی. دو روز دیگر که مردیم، چه می شود. چرا اسلام این قدر سفارش می کند که زود جنازه را دفع کنید؟ از دنیا رفتیم، این قدر سروصدا داریم. اسلام می فرماید که زود جنازه ی او را به زیر خاک ببر چرا؟ اگر زود به زیر خاک نبرند، بوی تعفن او عالم را آزار می دهد. یک متر هم زیر خاک ببری هم فایده ندارد، این بوی تعفن او مخفی نمی شود. این انسان است. آن آغاز است. «أَوَ لَمْ يَرَ الْإِنْسانُ أَنَّا خَلَقْناهُ مِنْ نُطْفَةٍ فَإِذا هُوَ خَصيمٌ مُبين » تو کجا بودی، حالا در برابر من ایستادی و دشمن من هستی و حاضر نیستی سر به سجده ی حق بگذاری. امیرالمؤمنین دارند این را بیان می کنند که تکبر ریشه ی بسیاری از گناهان ما است. تمام کسانی که، تمام مردها یا خانم های بداخلاق یا رئیس های بداخلاق و هر کسی که ظلمی می کند، یک ریشه ی آن به تکبر و خود بزرگ

ص: 6745

بینی برمی گردد. الله الله بترسید از ظلم که آثار آن هم در دنیا و هم در آخرت به جا است. «فَإِنَّهَا مَصْيَدَةُ إِبْلِيسَ الْعُظْمَى» این دام بزرگ شیطان است و این نیرنگ بزرگ شیطان است. «تُسَاوِرُ قُلُوبَ الرِّجَالِ» در دل انسان ها می رود. «مُسَاوَرَةَ السُّمُومِ الْقَاتِلَةِ» در بدن کسی می شود زهر قاتل وارد کنیم و باز این زنده بماند؟ حضرت می فرماید که اگر کسی زهر تکبر در بدن او رفت، مثل سم قاتل دیگر از جا بلند نمی شود.

حضرت روی ظلم و تکبر تأکید می کنند. تمام روایاتی که در منابع حدیثی ما راجع به ظلم هست، نگاه می کردم که حضرت هم تعبیر بغی دارد و هم ظلم. صدها روایت داریم. اجازه بدهید من چند تا گلچین انتخاب کنم. اگر مهم نبود، امیرالمؤمنین این قدر این خطبه را طولانی نمی کردند که راجع به تکبر است. ما این قدر ظلم می کنیم و بسیاری از گناهان ما به تکبر برمی گردد.

حدیث اول در خصال شیخ صدوق از پیامبر است که «ایاکم و اظلم فان الظلم هی ظلمات الی القیامه» ظلم نکنید که ظلم دنیا، ظلمت و تاریکی قیامت است.

حدیث دوم امالی شیخ طوسی از پیامبر است. «دَعْوَةُ الْمَظْلُومِ مُسْتَجَابَةٌ وَ إِنْ كَانَتْ مِنْ فَاجِر» (الأمالي (للطوسي)/ النص/ ص: 311) اگر یک مظلومی آه کشید، خدا به آه مظلوم رسیدگی می کند. «وَ إِنْ كَانَتْ مِنْ فَاجِر مخوف» ولو این آدم فاجر و فاسد و گنهکار باشد، باشد مظلوم است. تو حق نداری به کسی ظلم کنی. وای اگر ما ظلم به همسر خود کنیم، ظلم به اولاد

ص: 6746

خود کنیم. خانم به شوهر خود ظلم کند. حاکم به مردم ظلم کند، مردم به حاکم ظلم کنند. رئیس به مرئوس خود ظلم کند. همسایه به همسایه ظلم کند. الان ما چه قدر شکایت داریم که پدر و مادرها از بچه های خود ناراضی هستند. چه قدر بچه هایی داریم که از پدرها و مادرها ناراضی هستند. فرمود «دَعْوَةُ الْمَظْلُومِ مُسْتَجَابَةٌ» خدا به آه مظلوم می رسد «وَ إِنْ كَانَتْ مِنْ فَاجِر» ولو فاجر باشد، فاجر هست باشد، تو الان داری به او ظلم می کنی. خدا به آه او رسیدگی می کند.

سه _ اختصاص شیخ مفید. امیرالمؤمنان از حضرت سؤال کردند «أَيُّ ذَنْبٍ أَعْجَلُ عُقُوبَةً لِصَاحِبِه » (الإختصاص/ النص/ ص: 234) بعضی از گناهان عقوبت آن در آخرت به ما می رسد اما بعضی از آن ها در دنیا سزای گناه خود را می بینیم؟ کدام گناه است؟ فرمود «فَقَالَ مَنْ ظَلَمَ مَنْ لَا نَاصِرَ لَه » کسی ظلم کند به کسی که یاور ندارد. شما به کسی ظلم می کنید که او از شما انتقام می گیرد اما پناه بر خدا به کسی ظلم کنی که فقط آه بکشد.

حدیث چهارم در کافی مرحوم کلینی. «إِنَّ اللَّهَ حَمِدَ نَفْسَهُ عِنْدَ هَلَاكِ الظَّالِمِين » (أعلام الدين في صفات المؤمنين/ ص: 184) خداوند وقتی ظالم ها را نابود می کند، خود به خود می گوید الحمدلله رب العالمین. در قرآن نداریم ولی یک وقت الحمدلله رب العالمین در اول بسم الله الرحمن الرحیم است. اما خدا یک کاری انجام بدهد و بعد به خود بگوید که الحمدلله رب العالمین. کی به خود الحمدلله رب العالمین می گوید؟

ص: 6747

وقتی که ظالم را از میان بردارد. شبیه این را داریم که وقتی خدا انسان را آفرید، می گوید عجب چیزی را آفریدم. «فَتَبارَكَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخالِقين» (مؤمنین/ 14) اشاره به این آیه سوره ی مبارکه ی انعام آیه ی 45 دارد: «فَقُطِعَ دابِرُ الْقَوْمِ الَّذينَ ظَلَمُوا وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمين » خدا به خود الحمدلله می گوید. ما پدر ظالم ها را در آوردیم که الحمدلله رب العالمین.

حدیث بعدی که امام صادق(ع) در علل شیخ الصدوق هست. «الذُّنُوبَ الَّتِي تُنْزِلُ النِّقَم » (الكافي (ط - الإسلامية)/ ج 4/ ص: 72) گناهی که زود عذاب آن نازل می شود، ظلم است.

در همین نهج البلاغه ی امیرالمؤمنان حکمت 349 «من ثلثه فی البغی قتل به» معلوم است که از کلمات نورانی امیرالمؤمنان است. کسی شمشیر ظلم و ستم را بکشد، «قُتِلَ به» خود او به دست همین شمشیر کشته می شود.

در تاریخ ببینید که چه قدر ستمگرانی بودند که جنگ هایی به راه انداختند و خونریزی هایی به راه انداختند و خود آن ها در این جنگ ها کشته شدند. خیلی فاصله نداریم الان معاصر ما خیلی از نمونه های آن را می بینیم. خواهش می کنم که سراغ نمرودها و فرعون ها نرویم، سلاطین نرویم، آن ها ظلم های بزرگ تاریخ بودند و ما هم جای خود ما.

حدیث هفتم از امام صادق(ع) فرمود که «من ظلم یسلط الله علیه من یظلم» کسی که به کسی ظلم کند، یکی دیگر را به این مسلط می کند که به او ظلم کند.

حدیث بعدی از امام باقر «ما انتصر الله من ظالم الا بالظالم» خدا

ص: 6748

بخواهد از یک ظالمی انتقام بگیرد، یک ظالمی سر این مسلط می کند. حضرت فرمودند که اشاره به این آیه است سوره ی انعام 129 «وَ كَذلِكَ نُوَلِّي بَعْضَ الظَّالِمينَ بَعْضاً بِما كانُوا يَكْسِبُون » ما ظالمین را بر ظالمین مسلط می کنیم. «الله یشغل اظالمین بالظالمین» کار خدا است.

در کافی باز از امام صادق «وَ كَذلِكَ نُوَلِّي بَعْضَ الظَّالِمينَ بَعْضاً بِما كانُوا يَكْسِبُون » (الكافي (ط - الإسلامية)/ ج 2/ ص: 334) تو داری مال یک مظلوم را بالا می کشی. این کار را نکن. در نگاه دین وقتی ظلم می گوییم، ظلم هم این نیست که به طرف سیلی بزند. در نگاه دین چیزی به اندازه ی این سه تا اهمیت ندارد، مال مردم، جان مردم و آبروی مردم. صادقانه و با همه ی اخلاص عرض می کنم. متأسفانه امروز در جامعه ی دینی ما از همه ارزان تر همین سه تا است. جان مردم، مال مردم و آبروی مردم است. خیلی آسان با آبروی مردم بازی می کنیم. خیلی آسان مال مردم را می خوریم. چه قدر شکایت می کنند که ارث پدر ما را نمی دهد، قرض به او دادیم، به ما نمی دهد. خانه را خالی نمی کند. چه قدر شکایت داریم. فرمود درست که تو مال او را می بری، «أَمَا إِنَّ الْمَظْلُومَ يَأْخُذُ مِنْ دِينِ الظَّالِمِ أَكْثَرَ مِمَّا يَأْخُذُ الظَّالِمُ مِنْ مَالِ الْمَظْلُوم» (الكافي (ط - الإسلامية)/ ج 2/ ص: 334) می دانی با این کار خود چه قدر از دین خود را از دست دادی، خیلی بیش تر از آن مالی که از طرف بردی و آبرویی که از طرف

ص: 6749

بردی. باز در امالی شیخ مفید هست که «ثَلَاثَةٌ مِنَ الذُّنُوبِ» (الأمالي (للمفيد)/ النص/ ص: 237) سه تا گناه هست که در دنیا عذاب آن را می کشی و به آخرت نمی رسد. «تُعَجَّلُ عُقُوبَتُهَا وَ لَا تُؤَخَّرُ إِلَى الْآخِرَةِ عُقُوقُ الْوَالِدَيْنِ وَ الْبَغْيُ عَلَى النَّاسِ وَ كُفْرُ الْإِحْسَانِ» کسی به تو خوبی کرده است به او بدی کنی.

باز در روایت دیگری در امالی شیخ مفید هست که پیامبر فرمود که سه گناه هست که در همین دنیا جواب داده می شود، یکی همان ظلمی است که آن جا بود. دوم _ قطع رحم و سوم _ قسم دروغ خوردن. قطع رحم آدم به خویشاوندان خود رسیدگی نکند. «ان القوم لیکونون فجار» گاهی یک عده فسقاً فجراً، مگر نمی گوییم این بی نمازها که فاسق است و فاجر است ولی «یتواصلون» اهل صله ی رحم هستند. بعضی ها اهل نماز نیستند ولی می گوید که حواس من به برادر و خواهر و مادر خود هست. امام فرمود اگر کسی حواس او به خویشاوندان خود باشد، خدا به مال او برکت می دهد و مال او زیاد می شود. اگر این ها آدم های خوبی بودند، نمی خواهیم بدی را تشبیه کنیم ولی صله ی رحم از آن کارهایی هست که هر فسق و فجوری داشته باشد اما این در زندگی او باشد خوب است. یک آقایی بود که هر شب به نماز می آمد، به او گفتم که لابد برادر خود را می بینید، سلام من را هم به او برسانید. گفت برادر من همین جا کار می کند. ما سه، چهار ماه است

ص: 6750

که همدیگر را ندیدیم. بزرگ خاندان را برای چه می خواهی. روزی که از دنیا رفتی، بنر بزنند که بزرگ خاندان از دنیا رفت، الان بزرگی کن، الان به ارحام خود برس. رسیدن به خویشاوندان این نیست که حال آن ها را بپرسیم، گرفتاری آن ها را برطرف کن.

حدیث آخر را بخوانیم از امام رضا است که «إِيَّاكُمْ وَ الظُّلْمَ» (صحيفة الإمام الرضا عليه السلام/ ص: 48) از ظلم بپرهیزید. «فَإِنَّهُ يُخَرِّبُ قُلُوبَكُمْ» دل های شما را ویران می کند. گاهی دیدی که می گوید که من حال عبادت ندارم. شما در خانه رفتی و سر همسر خود داد زدی و فریاد زدی و بی احترامی کردی. آقا زاده با پدر پیر خود بی احترامی کردی و بعد می خواهی بروی هیئت و حال روضه داشته باشی.

چه قدر ما روایت داشتیم که افراد به خدمت ائمه می آمدند و می گفتند که آقا ما چرا حال نماز شب نداریم. اصلاً از نماز شب لذت نمی بریم و از قرآن خواندن لذت نمی بریم. دروغ گفتی. «ان الرجل لیکذب الکذب» گاهی یک دروغ می گوید که با این دروغ، حال نماز شب از او گرفته می شود. ریشه های فراوان ولی بدترین آن در خانه های ما که بداخلاقی هست. در یک جمله اگر سؤال کردند که امروز روی چه چیزی مانور می دهیم، این جمله ی امیرالمؤمنین امروز دارد ریشه یابی می کند. مثل این مثالی که این بزرگوار فرمودند که چرا دل درد داری، ریشه ی آن زخم معده است. ریشه ی زخم معده کجا است و ناراحتی عصبی چرا داری. بگرد

ص: 6751

ریشه را پیدا کن. ریشه ی بسیاری از گناهان تکبر است. حالا شما از سر کار آمدی، خسته هستی، حالا زن و بچه ی تو هم در خانه یک کاری انجام دادند، خسته هستند. آقای رئیس، مراجعه کننده می آید به او احترام بگذار تو به او تعهد کردی و ما قبول داریم که مشکل داریم. «فَإِنَّهَا مَصْيَدَةُ إِبْلِيسَ» این نیرنگ بزرگ شیطان است. بعد فکر نکنید که کسی از این درد اگر این زهر تعبیر کردند که اگر زهر تکبر در بدن کسی رفت، «لَا عَالِماً لِعِلْمِهِ» نه عالم با علم خود از این زهر نجات پیدا می کند «وَ لَا مُقِلًّا فِي طِمْرِهِ» فقیر و غنی نمی شناسد و عالم و جاهل نمی شناسد. الان شاید بیننده ها بگویند که فقیر چه دارد که بخواهد تکبر کند. امیرالمؤمنین دارد چه می گوید؟ حالا شاید عالم به علم خود ببالد و ثروتمند به ثروت خود ببالد ولی به تعبیر ایشان فقیر هم همین طور، به تعبیر ایشان فقیر زور او به جایی نمی رسد، تمام دق و دلی خود را سر زن و بچه ی بیچاره ی خود در می آورد. خب همین آدم اگر رئیس یک بخش باشد، آن جا ظلم می کند. رئیس یک استان باشد، آن جا ظلم می کند و اگر رئیس یک جایی باشد، آن جا ظلم می کند. فراز دیگری که حضرت می فرماید خدا برای این که این تکبر را در ما بشکند، چه کار کرده است؟ «وَ عَنْ ذَلِكَ مَا حَرَسَ اللَّهُ عِبَادَهُ الْمُؤْمِنِينَ» خدا بندگان مؤمن را از این تکبر حفظ کرده است با سه

ص: 6752

تا عامل. «بِالصَّلَوَاتِ وَ الزَّكَوَاتِ وَ مُجَاهَدَةِ الصِّيَامِ» نماز تکبر را می شکند. در زمان خاتم النبیین بعضی از این عرب ها که مسلمان می شدند، می گفتند که یا رسول الله ما هر چی بگوییم حاضر هستیم انجام بدهیم ولی حاضر نیستیم که نماز بخوانیم. آخر ما برویم و سر به سجده بگذاریم. در تاریخ هست بعضی از این ها این قدر مغرور بودند، وقتی از یک دری می خواستند وارد شوند، قد او بلند بود و در کوتاه بود، حاضر نبود که خود را خم کند و وارد شود، می گفت سر در را خراب کنید تا من وارد شوم. بعد به این آدم بگویند که سجده کن، به این آدم بگویند که این همه با زحمت این مال خود را در آورده است، بگویند زکات مال خود را بده. به این آدم بگویند که تو پول داری و مال داری و غذا داری، هجده ساعت روزه بگیر. تکبر از بین می رود. انسان تسلیم خدا است و مال خود را در راه خدا بدهد، تسلیم خدا می شود.

حدیث از امام زمان(ع) هست که فرمود که نماز را اول وقت بخوان، «ارغام عنف الشیطان» بینی شیطان را به خاک بمال. شیطان را اگر می خواهی شکست بدهی، اوج تواضع انسان. خدا بندگان خود را به سه تا عامل از تکبر حفظ کرده است. یک نمازها، دو زکوات و سه «مجاهد الصیام فِي الْأَيَّامِ الْمَفْرُوضَاتِ تَسْكِيناً لِأَطْرَافِهِمْ» هم دل این ها خاضع می شود و هم اعضا و جوارح این ها و هم چشم آن ها. باز شارع نهج البلاغه گفتند چشم چه

ص: 6753

ربطی دارد. آخر می دانید که بعضی ها تکبر در تمام وجود آن ها هست. اصلاً نگاه که می کند، دیگران را آدم حساب نمی کند. با نگاه خود می خواهد بگوید که من از شما بالاتر هستم و این چشم باید خاشع باشد و نگاه تو ا صلاح شود. اعضا و جوارح تو به خاک بیفتد. نزدیک ترین حالتی که انسان به خدا دارد، آن سجده ی نماز است. «إِنَّ أَقْرَبَ مَا يَكُونُ الْعَبْد» (المحاسن/ ج 1/ ص:104 ) یک وقت این قصه را من گفته بودم که مرحوم آخوند ملا حسین قلی همدانی (رضوان الله علیه) مرد بسیار بزرگی بود. عزیزان اگر کربلا مشرف شده باشند، در حرم امام حسین روبه روی قتلگاه از باب الرأس بخواهند بیرون بیایند، قبر این عارف بزرگ آن جا هست. مرحوم آیت الله ملکی تبریزی در این کتاب مراقبات نوشتند، نوشتند که من به این استاد خود نامه نوشتم که یک دستور برای سیر و سلوک به من بگویید ولی دستوری که خود شما تجربه کرده باشید. واقعاً ما نمی فهمیم. آیت الله ملکی تبریزی که ایشان استاد اخلاق و عرفان امام هست، می خواهد از ملا حسین قلی همدانی دستور بگیرد. آن هم می گوید که دستوری که خود تو تجربه کرده باشی. از کسی نه و مجرب خود تو باشد. ایشان در جواب نامه می نویسد که دو تا کار انجام بده. کار اول آن خیلی پیچیده نیست و خیلی آسان است ولی این که چه تأثیری دارد که وقتی می گوید که دو تا دستور برای سیر و سلوک بده. دستور اول می گوید که

ص: 6754

آقا همیشه انگشتر عقیق یا فیروزه همراه تو باشد. این خیلی سخت نیست. حالا اگر عزیزان ندارند، تهیه می کنند. انگشتر عقیق یا فیروزه نمی دانم سرّ آن چه هست. حالا مگر ما سر همه چیز را در عالم فهمیدیم که سر این را بفهمیم. دومی آن فرموده بود که در هر شبانه روز یک سجده ی طولانی داشته باش و در آن سجده، ذکر یونسیه را بگو. سجده طولانی که نگفتند طول آن چه قدر باشد. ذکر یونسیه را هم بگو. این ذکر یونسیه نمی دانم چه تأثیری دارد نمی دانم. «لا إِلهَ إِلاَّ أَنْتَ سُبْحانَكَ إِنِّي كُنْتُ مِنَ الظَّالِمين » (انبیاء/ 87) این چه تأثیری دارد؟ نمی دانم. شاگرد استاد ملکی تبریزی و استاد حسین قلی همدانی می شود. می گوید که دستوری که خود تو تجربه کرده باشی، که اول آن انگشتر فیروزه همراه تو باشد و خیلی سخت نیست. دومی هر شبانه روز یک سجده ی طولانی داشته باش و ذکر یونسیه را در آن ذکر طولانی در آن سجده بگو.

امیرالمؤمنین می فرماید که خداوند با نماز مخصوصاً با سجده می خواهد تکبر را از انسان از بین ببرد. «وَ تَخْفِيضاً لِقُلُوبِهِمْ» دل های این ها را پاک کند. «وَ إِذْهَاباً لِلْخُيَلَاءِ عَنْهُمْ» تکبر را از آن ها دور کند. «لِمَا فِي ذَلِكَ» وقتی کسی نماز خواند و پیشانی او به سجده است و سر او به سجده است، اعضا و جوارح او یا در روزه یا در زکات «مَعَ مَا فِي الزَّكَاةِ مِنْ صَرْفِ ثَمَرَاتِ الْأَرْضِ وَ غَيْرِ ذَلِكَ إِلَى أَهْلِ الْمَسْكَنَةِ» ساده نیست که من یک روایتی را قبلاً

ص: 6755

هم خواندم که یک نفر به من گفت که آقای حسینی این حدیث همین طور است؟ گفتم من نمی دانم سند حدیث را که همیشه می گویم که یا شیخ صدوق است یا که «مبتلی الله لعباد» خداوند بندگان خود را به هیچ آزمونی امتحان سنگین تر از مال نکرده است. مال سنگین ترین آزمون ها است. جان نیست که آدم به راحتی بدهد. مال است مگر می شود به این راحتی از آن گذشت. امیرالمؤمنان می فرماید که امتحان شما را کرده است که زکات یک آزمون بزرگ الهی است. «ان الله سبحانه فرض فی اموال اغنیا اقوات الفقرا» خداوند سهم فقرا را در ثروت ثروتمندان قرار داد. اگر کسی فقیر شد، یک ثروتمندی هست که حق او را ادا نکرده است. «الفقرا العیالی» فقرا عیال من هستند. عیالوار من هستند و نان خور من هستند. خدایا به این نان خور تو برس. این ها واجب النفقه ی تو هستند. انسان باید به عیالات خود برس. این همه عیال فقیر داری. خداوند می فرماید که فقرا نان خور من هستند، خب این همه فقیر داریم، چرا به نان خورهای خود نمی رسی. آن وکیل ها دارند خیانت می کنند. «و الغنیاء وکلایی» این حدیث قدسی است که «الفقرا العیالی و الغنیا وکلایی» فقرا نان خور من هستند و این نان خورها چه قدر گرسنه هستند و چه قدر درمانده هستند. یک عده هم وکیل من هستند و وکیل ها کوتاهی می کنند. من خواهش می کنم که مخصوصاً در این ایام که ما دچار بحران ها و گرفتاری های سنگینی هستیم. خدا به حق

ص: 6756

صدیقه ی طاهره یک فرجی برای مردم ما برساند. در این گرفتاری های سخت به داد هم برسیم. اگر کسی فقیر است، امیرالمؤمنان دارد می فرماید که «ما جاء فقیر» این حکمت 328 است. «ما جاء فقیر بما منع به غنی» اگر کسی فقیر است، ثروتمندی حق او را نداده است. خدا فردای قیامت از این ها سؤال می کند. فرمود «لو ان الناس ادوا زکات اموال» اگر همه زکات خود را می دادند، هیچ فقیری باقی نمی ماند. بارها من در خمس گفتم که در زکات گندم هم گفتیم، در زکات گوسفند گفتیم که یک جا می گوید یک پنجم مال خود را بده، یک جا می گوید که یک بیستم مال خود را بده. یک جا می گوید که یک صدم مال خود را بده. الان چهارصد پانصد تا گوسفند داری، صدی یک بده. پانصد تا گوسفند داری، پنج تا زکات بده. صدی یک در راه خدا بده. همه ی مردم این کار را می کنند؟ فرمود که اگر همه ی مردم زکات مال خود را داده بودند که این قدر ما فقیر نداشتیم. من الان هم خواهش می کنم که یک مقدار هم به تعبیر قرآن کریم نگاه کنیم، عده ای صورت خود را با سیلی سرخ نگاه می دارند. به فریاد این ها برسید. الان دهه ی فجر است، به نظر من بهترین خدمتی که چراغانی خوب است ولی این ها نیاز نیست. بهترین کار این است که ما یک کاری کنیم که دل مردم شاد شود و مردم خوشحال شوند. بگویند که خدا را شکر به دهه ی فجر رسیدم.

ص: 6757

یک گرفتاری ما برطرف شد. حالا چراغانی هم بکنند ولی دل مردم را شاید کنید. قوه ی قضائیه یک خبری بدهند که دل مردم شاد شود. قوه ی اجرایی یک خبری بدهند که دل مردم شاد شود. قوه ی مقننه یک قانونی تصویب کند که دل مردم شاید شود. در این گرفتاری ها آزمون سنگینی است. امتحانی که از یک آینده ی یک لحظه ی خود خبر نداریم. من پریروز یک جایی بودم که گفت برادر من از دنیا رفت، گفتم چند ساله بود؟ گفت سی و نه. گفتم چه شد؟ گفتم این که هیچ چیز او نبود. گفت شب خوابیده و صبح بیدار نشده است. صبح که رفته ایم و جنازه ی او را بررسی کردند، گفتند که در خواب سکته کرده است و تمام شده است. آدم به این جا می رسد. هیچ چیز ما حساب نیست. چه قدر افراد من سراغ دارم که به من مراجعه کردند، به علما مراجعه کردند که آقا ما می خواهیم کار خیر بکنیم و تصمیم هایی داریم. خیلی تصمیم گرفتیم ولی اجل به او مهلت نداده است و یک سکته کرده است و تمام و حسرت آن به دل او مانده است و مال او را خوردند و یک آب هم روی آن خوردند و متأسفانه من بیش تر از آن ناراحت هستم که ... یک وقت یک جایی خانه ی یک آقایی رفتم و دیدم که ماشاالله چه خانه ای و زندگی دارند. لوستر را از او پرسیدم که چند است؟ باور کنید که خبر نداشت که لوستر او چند است. از خانم خود سؤال

ص: 6758

کرد که خانم لوستر را چند خریدی؟ گفت چهارصد میلیون تومان. گفتم عجب جایی ما آمدیم. این جا جای آن است که ما صد تا جهیزیه ما درست کنیم. گفتم ما یک مریض سرطانی است و نسخه ی خود را به ما داده است و خیلی هم نسخه ی آن گران است. گفت آقای حسینی این حرف ها را به کسی بزن که دست او به دهان او برسد. ما که چیزی نداریم. پریروز یک آقایی گفت که من دارم دختر خود را شوهر می دهم. گفتم مبارک است جهیزیه تهیه کردی؟ گفت بله. گفتم چی؟ گفت الان از بازار داریم می آییم و یک قالیچه شش متری خریدم، هشت متر، دوازده متر نمی دانم خریدیم. گفتم چند؟ گفت صد و هشتاد میلیون تومان. خوب صد و هشتاد میلیون تومان مبارک تو باشد اما تو که صد و هشتاد میلیون تومان قالیچه ی تو است، چه قدر می توانی کمک کنی. بعد کمک به فقرا که می رسد، به زحمت می گردد و آن پول خورد ده هزار تومان، دو هزار تومانی را می دهد. این صدقه ی شما شد. شما خمس مال خود را می دهی، شما زکات مال خود را می دهی، شما واجبات مال خود را می دهی. این واجبات شما شد. تو صد و هشتاد میلیون یک فرش گرفتی ولی تو که این جوری داری هزینه می کنی، آن وقت به زکات تو که می رسد، یک ده هزار تومان می دهی. تو باید صد تا جهیزیه تهیه کنی. خدا هم می گوید که من وکیل گرفتم. خدا می گوید که

ص: 6759

الفقرا عیالی. من اگر نان خور داشته باشم، دل من برای نان خورهای من می سوزد. خدایا تو رحیم هستی و تو رئوف هستی و این قدر نان خورهای تو مستأصل و گرفتار هستند. می گویند من وکیل گذاشتم، خدا که از آسمان نمی آید به زمین و بنده های خود را اداره کند. انسان بنا شد که وکیل خدا باشد. «الغنیاء وکلایی».

شریعتی: آیات 133 تا 140 سوره ی مبارکه ی آل عمران را تلاوت می کنیم و چه قدر خوب است که ثواب تلاوت این آیات را به روح بلند امام راحل عظیم شأن خود هدیه کنیم که به تک تک ما جرأت طوفان داد که امروز سالروز ورود حضرت امام خمینی به کشور ما هست.

صفحه 67 قرآن کریم

شریعتی: سلام به شیراز و شیرازی ها، سلام به حضرت شاهچراغ، احمد بن موسی که ان شاءالله دوستان شیرازی نایب الزیاره و سلام رسان باشند. حاج آقای حسینی من یک کتاب معرفی کنم. زنهار از تکبر شرح طولانی تر خطبه ی نهج البلاغه در نکوهش متکبران و فخر فروشان تألیف آیت الله مصباح یزدی که ان شاءالله غرق در رحمت و نور خداوند متعال باشند. زنهار از تکبر عنوان کتابی است که در شرح خطبه ی قاصعه ی امیرالمؤمنین که داریم این روزها شرح آن را می شنویم و دوستانی که اهل مطالعه هستند، می توانند این کتاب را تهیه کنند. حسن ختام فرمایشات شما اشاره ی قرآنی باشد.

حجت الاسلام حسینی قمی: آیه ی اولی که قرائت شد «وَسَارِعُواْ إِلَى مَغْفِرَةٍ مِّن رَّبِّکُمْ وَجَنَّةٍ عَرْضُهَا ﭐلسَّمَاوَاتُ وَﭐلْأَرْضُ أُعِدَّتْ لِلْمُتَّقِينَ» سرعت بگیرید

ص: 6760

به آن مغفرت الهی و بهشتی که عرضها و السموات و الارض، عرض آن تمام آسمان ها و زمین می شود که خداوند دیگر از طول آن سخن نگفته است. سارعوا یعنی سرعت بگیرید. یکی از جهاتی که عرض کردم همین است که چون دل من می سوزد و من خبر دارم و من هر روز دارم می بینیم و من هر روز این مردم را می بینیم. شاید هیچ کسی به اندازه ی ما به این مردم نباشد. من هر روز روزی یک ساعت از خانه پیاده به درس می روم و پیاده برمی گردم. حرم می روم و برمی گردم. فراوان هر روز دارم می بینم که چه قدر افرادی هستند که می آیند به من مراجعه می کنند که ما تصمیم گرفتیم که چه کار کنیم. پدر ما تصمیم گرفته بود که چه کار خیری کند، اجل به او مهلت ندارد. سارعوا سرعت بگیرید. کسی می تواند مطمئن باشد که کسی امشب را به صبح می رساند. امروز زنده می ماند. عرض کردم که جوانی که گفتند سی و نه ساله بود، ما چه داریم. این همه خطراتی که از درد و مشکلات و بلاهایی که ممکن است بر ما پیش بیاید. سرعت بگیرید و زود تصمیم بگیرید، به دست خود انجام بدهید. وارث چه کسی است. از امیرالمؤمنین خواندیم که امیرالمؤمنین فرمود که ارث تو برای وارث می ماند، او کار خیر کند، برای تو حسرت آن فقط می ماند. اگر وارث تو کار خیری کرد، آن برای وارث تو است. اگر تو وصیت نکردی و وارث تو کار خیر کرد،

ص: 6761

برای او است. تو مردی و برای او است. از آن کار خیر هیچ چیزی به تو نمی رسد. اگر گناه کند که وا مصیبت. این بهشت برای چه کسانی آماده شده است؟ «أُعِدَّتْ لِلْمُتَّقِينَ» متقیان چه کسانی هستند؟ خدایا متقین را به من معرفی کن. من چه بگویم. من دارم از قرآن می خوانم. نمی گوید کسانی که نماز شب می خوانند. نمی گوید کسانی که روزه ی مستحبی می گیرند. آن ها را نمی گوید. می گوید «ﭐلَّذِينَ يُنفِقُونَ فِي ﭐلسَّرَّاءِ وَﭐلضَّرَّاءِ» آن کسی که انفاق می کند. «مبتلی الله العباد» نگفتیم که سنگین ترین آزمون گذشت از مال است. خدا در همین قرآن می خواهد از نماز شب نام ببرد. می گوید نماز شب خوان ها چه کسانی هستند؟ «تَتَجافى جُنُوبُهُمْ عَنِ الْمَضاجِعِ يَدْعُونَ رَبَّهُمْ خَوْفاً وَ طَمَعاً » (سجده/ 16) پهلوهای خود را از رختخواب می کنند. اصلاً نمی دانند چه پاداشی برای این نماز شب خوان ها است. بعد می گوید که «مِمّا رَزقنَاهُم یُنفِقون» از این سارعوا خلاصه بگویم که ما اطلاع داریم که در روز در کشور ما ده ها نفر می میرند و حسرت کار خیر داشتند و نرسیدند. حالا شما هم یکی و من هم یکی از آن و ما هم جز آن ده ها.

شریعتی: فرمود سه چیز محبت می آورد، یکی انفاق است و یکی حسن خلق است و دیگری تواضع است که هر سه تای آن به بحث امروز ما مرتبط بود. حاج آقای حسینی دعا کنید و مناجات حضرت امیر در مسجد کوفه را بشنویم.

حجت الاسلام حسینی قمی: خدا را قسم می

ص: 6762

دهیم که به حق صدیقه ی طاهره مریض هایی که التماس دعا گفتند، لباس عافیت بپوشاند، گرفتاری ها برطرف بفرماید. رفع همّ و غم و گرفتاری از کافه ی ارادتمندان به اهل بیت بفرماید و دل مردم ما را در این دهه ی مبارکه ی فجر ان شاءالله شاد بگرداند و خداوند دنیا و آخرت ما را از اهل بیت جدا مگرداند. در فرج آقا امام زمان ما تعجیل بفرماید.

99-11-19- شرح خطبه 192 نهج البلاغه (خطبه قاصعه)

حجت الاسلام حسینی قمی: عرض سلام و ارادت خالصانه دارم خدمت همه ی بینندگان عزیز.

بسم الله الرحمن الرحیم. خطبه ی 192. «فَإِنْ كَانَ لَا بُدَّ مِنَ الْعَصَبِيَّةِ فَلْيَكُنْ تَعَصُّبُكُمْ لِمَكَارِمِ الاخلاق» گفتیم امیرمؤمنان (س) در این خطبه هدف گذاری کردند که تکبر و غرور و تعصب های بی جا را بکوبند و از بین ببرند. در این فراز حضرت می فرماید حالا اگر بناست تعصب داشته باشید، تعصب یعنی چه؟ یعنی اینکه انسان اصرار داشته باشد یک کاری را حتماً انجام دهد. اگر اصرار هم دارید، تعصب هم می خواهی داشته باشید، حضرت می فرماید خب چرا در چیزهای بد تعصب داشته باشید؟ در چیزهای خوب تعصب داشته باشید. «فَلْيَكُنْ تَعَصُّبُكُمْ لِمَكَارِمِ الاخلاق» آقا تعصب داری!؟ چرا تعصب بی جا؟ دیدم بعضی شارحین نهج البلاغه مثال زدند، مثال خوبی است. مثلاً آقا یک کسی آمده به شما خبر دادند فلانی مدرسه ساخته، مدرسه ی 6 کلاسه. شما تعصب داری اقای چطور اینها؟ خب بسم الله. شما بگو آقا من مدرسه می سازم، مدرسه ی 12 کلاسه. تعصب روی کارهای خوب داشته باشیم، مسابقه بدهید نه تعصب روی کارهای بد، روی تکبر، عرض کردیم اساس این خطبه این بود که عده ای سر اینکه مثلاً یک کسی از این

ص: 6763

طایفه به او یک جمله ای گفته است، یک فحشی داده، یک چیزی گفته است. دو طایفه سالیان سال با هم می جنگیدند، دو قبیله سالیان سال با هم می جنگیدند. چرا تا یک جمله ای... به جای اینکه تعصب روی چیزهای بد داشته باشید، «فَلْيَكُنْ تَعَصُّبُكُمْ لِمَكَارِمِ الاخلاق وَ مَحَامِدِ الْأَفْعَالِ وَ مَحَاسِنِ الْأُمُورِ» چون تعصب روی پایبندی و وابستگی شدید به یک چیزی را معنا می کنند. خب چیزهای خوب وابسته باشید، پایبند چیزهای خوب باشید. یک تعصب، خوب، ممدوح داشته باشد. «الَّتِي تَفَاضَلَتْ فِيهَا الْمُجَدَاءُ وَ النُّجَدَاءُ» چیزهایی خوبی که افراد بزرگوار، افراد شجاع روی آن مسابقه می گذاشتند. کسانی که اهل افکار بلند بودند، اخلاق شایسته بودند، فکر بلند داشتند. حضرت کلی نمی فرمایند. بعد از این کلی که تعصب روی چیزهای خوب داشته باشید، رفتند سراغ موارد. مورد به مورد. امیر مؤمنان 10 مورد از چیزهای خوبی که خوب است ما روی اینها تعصب داشته باشیم می گویند. 10 فضیلت اخلاقی. «فَتَعَصَّبُوا لِخِلَالِ الْحَمْدِ» ارزش های پسندیده. چی هست یا امیر المؤمنین؟ ما روی چه چیزهایی تعصب داشته باشیم؟ 10 مورد را حضرت نام می برند. یک، «مِنَ الْحِفْظِ لِلْجِوَارِ» روی همسایه ات تعصب داشته باش. البته جوار را دو جور معنا کرده اند. یکی معنا کرده اند همه ی شارحین نهج البلاغه. کسی که به تو پناه می آورد. برای حفظ آن کسی که به تو پناه می آورد تعصب داشته باش. می دانید یکی از چیزهای پسندیده ای که در زمان جاهلیت، به هر جاهلیت چیزهای خوبی هم داشته اند. یکی از تعصب های خوبی که داشته اند، اگر کسی به آنها پناه می آورد از این حفاظت می کردند ولو سرشان از بین برود. یعنی از جانشان می گذشتند می گفتند کسی به ما پناه

ص: 6764

آورده باید مواظب او باشیم. این تعصب خوبی است. خود قرآن کریم هم دارد. قرآن می فرماید در سوره ی مبارکه توبه، آیه ی ششم. «وَ إِنْ أَحَدٌ مِنَ الْمُشْرِكينَ اسْتَجارَك » وسط جنگ یک کسی از طرف دشمن به شما پناه آورد. گفت من ببینم حرف حساب شما چیست. شاید من مسلمان شدم. «فَأَجِرْهُ حَتَّى يَسْمَعَ كَلامَ اللَّهِ» قرآن می گوید پناه به او بده. این یک معنا. یک معنا هم شارحین گفته اند که حفظ للجوار همین همسایه است. همسایه را هم گفته اند علت اینکه به آن جبار می گویند، آن هم پناه است. در حقیقت ما در پناه همسایه هستیم، همسایه هم در پناه ماست. روی اینها تعصب داشته باشید. تعصب داشته باشید نسبت به همسایه تان، تعصب داشته باشید نسبت به کسی که به شما پناه آورده است. عزیزان این جمله را فراوان شنیده اند، در نهج البلاغه ی امیر مؤمنان هم هست. در نامه ی چهل و هفتم. من دیگر نامه را نمی آورم. در آخرین لحظات زندگانی امیر مؤمنان فرمود: الله الله. حواستان به همسایه هایتان باشد. «انما وصیت جدکم» سفارش پیامبر شما بود. به امام حسن و امام حسین فرمود: جیرانکم. وصیت پیامبر شما بود. بعد فرمود: «ما زال» پیامبر انقدر راجع به همسایه سفارش کرد که ما فکر کردیم همسایه از همسایه ارث می برد. البته باز شارحین نهج البلاغه توضیح زیبایی داده اند. حقوق همسایه که می گوییم سه بخش است. یک، او را اذیت نکنیم. برای همسایه مردم آزاری نداشته باشیم. دو، اذیت همسایه را تحمل کن. سه، گرفتاری هایش را برطرف کن. اگر ما به همین چند دستور اسلام عمل می کردیم، یک، حواسمان به همسایه های مان باشد؛ دو، به خویشاوندان مان باشد؛ سه، به پدر و مادر و

ص: 6765

اولاد و بستگان درجه یک ما باشد. اینهمه گرفتاری در جامعه پیدا می شد؟ یک روایتی در امالی شیخ طوسی است. پیامبر فرمود: «مَا آمَنَ بِي » ما باور داریم؟ نداریم. صادقانه می گوییم نداریم. اگر داشتیم زندگی ما بهتر از این بود. «مَا آمَنَ بِي مَنْ بَاتَ شَبْعَانَ، وَ جَارُهُ مسلم جَائِع » مسلمان نیست کسی شب سیر بخوابد، همسایه اش گرسنه باشد. اگر همین یک جمله را ما در زندگی عمل می کردیم. می دانید همسایه مان خانه دیوار به دیوار نمی گویند. در روایات ما فرمودند تا 40 خانه همسایه هستند. شما 40 خانه را در نظر بگیر، یک محله ی بزرگ می شود. تمام آن کوچه و خیابان می شود. باز نفر چهلم برود تا 40 خانه ی دیگر. یعنی یک شهر همه باید حواس شان به همدیگر باشد. پیامبر فرمود اگر شب سیر خوابیدی همسایه ات گرسنه باشد، تو مسلمان نیستی. نگو ما بالا شهر هستیم همه ی همسایه ها وضع شان از ما بهتر است. با این همسایگی ای که دارم می گویم چهل خانه به چهل خانه انسان باید حواسش به همه باشد. ما مسلمان نیستیم. «مَا آمَنَ بِي » به من ایمان نیاوردی. ما حتی تعبیر عجیب همسایه که چیزی نیست. باز یک روایتی در اختصاص شیخ مفید است. امام صادق فرمود: «إِنْ جَالَسَكَ يَهُودِيٌّ فَأَحْسِنْ مُجَالَسَتَه » با یک یهودی همنشین شدی با او خوشرفتاری کن. پس بنابراین این هم یک جمله. اولی «حفظ للجوار» حواس مان به همسایه مان باشد. 10 تعصب را داشته باشید. یکی این که به همسایه هایت تعصب داشته باش. نگذار همسایه ات گرفتار باشد.

شریعتی: الآن کلاً توجه های ما کم رنگ شده است.

حجت الاسلام حسینی قمی: اصلاً خبر نداریم از همسایه. دو تا خانه آن طرف تر

ص: 6766

اصلاً همدیگر را نمی شناسند. الآن در همین مجموعه های مسکونی کجا همدیگر را می شناسند؟ چقدر خوب است اینها جلسه بگیرند، ماهانه داشته باشند. حد اقل در این زندگی های امروزی که متأسفانه ما گرفتار آن شدیم. آقا شما 20 واحد در یک مجموعه ی مسکونی هستید. ماهی یک جلسه با هم داشته باشید، از گرفتاری های همدیگر خبر داشته باشید. پس یک تعصب به همسایه داشته باشید. دو «وَ الْوَفَاءِ بِالذِّمَامِ » عهدی بستی به عهدت پایبند باش، روی عهدت تعصب داشته باش. «إِنَّ الْعَهْدَ كانَ مَسْؤُلا» (اسراء/ 34) خدا فردای قیامت سؤال می کند. این تعصب به عهد و پیمان است. سوم «وَ الطَّاعَةِ لِلْبِرِّ» تعصب روی کارهای خوب داشته باشد. چهارم «وَ الْمَعْصِيَةِ لِلْكِبْرِ» تعصب می خواهی داشته باشی با تکبر مخالفت کن. هر کجا تکبر سراغ تو آمد با آن مبارزه کن. عرض کردم این طولانی ترین خطبه ی امیر مؤمنان است. چرا حضرت انقدر روی این مسئله تأکید می کنند؟ چند بار مسئله ی تعصب باطل را مطرح کردند. حالا می فرمایند می خواهی تعصب داشته باشی، با کبر مبارزه کن. با تکبرت مبارزه کن. خواندیم خدا به اولیای خدا شرط می کرد که در دنیا زاهدانه زندگی کنند، متواضعانه باشند، با مردم باشند، خاکی باشند. یک روایتی دیدم در کافی مرحوم کلینی از آقا امام هادی (س) راوی می گوید: «رَأَيْتُ أَبَا الْحَسَنِ عَلِيَّ بْنَ مُحَمَّدٍ فِي الْيَوْمِ الَّذِي تُوُفِّيَ فِيهِ أَبُو جَعْفَر» روزی که امام جواد (س) به شهادت رسیدند، من خدمت امام هادی بودم. امام هادی هم دیدم یکمرتبه می فرمود: «إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ راجِعُون » گفتم آقا چی شده؟ فرمود: الان پدرم به شهادت رسید. امام جواد به شهادت رسید. امام هادی فرمود: انا

ص: 6767

لله. گفتم آقا شما از کجا متوجه می شوید؟ پدرم به شهادت رسید بار امامت روی دوش من افتاد. خیلی حدیث لطیفی است. امام هادی (س) یکمرتبه «إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ راجِعُون » الآن پدرم شهید شد و امامت به من رسید. خب معلوم می شود امام جواد یک شهر دیگر، حضرت یک شهر دیگر چون امام جواد (س) در بغداد بودند امام هادی در مدینه بودند. آقا شما از کجا متوجه شدید؟ فرمود: «لِأَنَّهُ تَدَاخَلَنِي ذِلَّةٌ لِلَّهِ» من یک حالت کرنش و تواضعی نسبت به خداوند پیدا کردم که قبل از این در آن درجه نبودم. امام اوج تواضع است، اوج فضائل اخلاقی است، اوج کمالات است ولی می گوید نشانه ای که امامت به من رسید، من می بینم یک خشوع جدیدی پیدا کردم، یک تواضع جدیدی پیدا کردم. این شرطی که مرحوم علامه مجلسی رضوان الله علیه این را معنا کردند. یعنی رسیدم به یک درجه ای از تواضع که به خدا دارم نزدیک تر می شوم. یعنی اگر کسی یک مسئولیتی می گیرد، باید تواضع او بیشتر باشد. به خدا و در برابر خدا، در برابر بندگان خدا، من یک کتابی این روزها مطالعه می کردم دو جلد است، اخیراً چاپ شده است. به نام صدر نامه. البته به درد عموم مردم نمی خوردو الّا می آوردم کتاب را معرفی می کردم. دو جلد خیلی مفصل، شرح حال یکی از مراجع بزرگ شیعه. مرحوم آیت الله العظمی حاج سید صدر الدین صدر. پدر امام موسی صدر. پدر آیت الله حاج آقا رضای صدر رضوان الله علیه. خیلی مفصل هست. من باز اینجا افتخار هم می کنم. خدای ناکرده کسی تصور نکند منتی دارم. نه، منت این برنامه

ص: 6768

و مخاطبین را هم دارم. ما به خاطر این برنامه نه تنها خودمان را موظف می دانیم. در برابر این همه بیننده ی میلیونی وظیفه داریم. نهج البلاغه را مفصل باید مطالعه کنیم با 5 شرحی که گفتیم. ولی من مقید هستم هر هفته تا جایی که می شود حد اقل یک کتاب در احوالات علما مفصل مطالعه کنند، دو تا، سه تا داستان مناسب بیاورند اینجا خرج کنند. از جمله این دو جلد صدر نامه خیلی مفصل است. چند تا خاطره از این بگویم به مناسبت بحث امروزمان. عزیزان بیشتر عنایت کنند.

شهید صدوقی شاگرد آیت الله عظمی صدر بوده است. آ سید صدر الدین صدر. پدر امام موسی صدر. شاگرد ایشان بوده است. ایشان یک وقتی با هم مباحثه اش دو تایی خدمت آیت الله صدر می روند می گویند ما یک بحث طلبگی داشتیم با هم مباحثه می کردیم، با هم اختلاف علمی پیدا کردیم گفتیم بیاییم خدمت شما استاد مطرح کنیم ببینیم شما حق را به کدام یک از ما می دهید. ایشان می فرماید مطرح کنید. من مجال نیست بگویم آیت الله عظمی صدر هم یک اعجوبه ای بوده است در علم، در دانش، در اخلاق. به نظر من این کتاب را کسی بخواند، جاذبه ی اخلاقی او، تواضع او، منش او، مردم داری او، اینها مهمتر از علم است، علم که چیزی نیست. علم آدم به دست می آورد. معروف است می گویند آیت الله عظمی حائری فرموده بود: عالم شدن چه آسان/ آدم شدن محال است. ایشان یک وقتی می گفتند عالم شدن چه مشکل، آدم شدن خیلی ساده است. ایشان می گفتند: نه، عالم شدن کاری ندارد، آدم شدن محال است. به نظرم وقتی آدم زندگی علما را

ص: 6769

می بیند، درست است آیت الله عظمی صدر از نظر موقعیت علمی ممتاز بوده است. مهمتر از آنکه آدم را جذب می کند، اخلاق او، منش او، بزرگواری او، مردم داری او، حالا این دو سه قصه را من بگویم دیگر نیازی نیست توضیح بدهم. شهید آیت الله صدوقی با هم مباحثه اش خدمت آیت الله عظمی صدر می آید می گوید ما یک بحثی با هم داشتیم، اختلاف کردیم، شما بین ما داوری کنید. ایشان حرف هر دو را می شنود. از آن هم مباحثه ی شهید صدوقی سؤال می کنند که این حرفی که شما می گویید مال کیست؟ خب حرف آقای صدوقی مثلاً معلوم است. می گوید این حرف شما مال کیست؟ می گوید: این حرف را من از استادم آیت الله عظمی حجت استفاده کردم. ببینید ادب را، ببینید تواضع را. مرحوم آیت الله عظمی صدر می گویند که بله، این حرف آقای حجت است. آقای حجت آقاست. حرف ایشان حق است ولی من هم به ذهن قاصرم، به عقل قاصرم یک چیزی می رسد خلاف نظر ایشان. آقای صدر و آقای حجت معاصر همدیگر بودند. یک آیت عظمی با آن آیت الله عظمی می خواهد کلام او را نقد کند. تا می فهمد مال او است می گوید: بله، بله. ایشان آقا است. حرف ایشان هم حق است ولی ما هم به عقل قاصرمان یک چیزی می رسد برخلاف نظر ایشان. الآن ما چنین ادبی نسبت به دیگران داریم. در مسائل علمی، در مسائل سیاسی، در مسائل اجتماعی. باز یک داستان دیگری داریم.

شریعتی: همین ادبیات مؤدبانه است که جامعه را به سمت آرامش حرکت می دهم.

حجت الاسلام حسینی قمی: باور بفرمایید اگر امروز از دین اسمی برای ما

ص: 6770

باقی مانده است به خاطر تواضع این بزرگان است. می دانید سه مرجع بزرگوار یعنی آیت الله عظمی صدر، آیت الله عظمی حجت، آیت الله عظمی محمد تقی خوانساری، سه مرجع بودند، رساله داشتند. همه چیز آنها تمام بوده است. کم نگذاشته اند. در رأس آنها آیت الله عظمی صدر به این نتیجه می رسند که دیگر ما نمی توانیم حوزه را به آن خوبی اداره کنیم. یک آقای دیگر باید بیاید اداره کند. یکی دیگر را پیدا کردند. آن آقا کجا بوده است؟ در بروجرد. آیت الله العظمی بروجردی. این سه بزرگوار، تمام آبرو، موقعیت، شخصیت شان را دو دستی تقدیم آیت الله عظمی بروجردی می کنند. آقای بروجردی را می آورند قم. 15 سال ایشان مرجعیت بودند. 15 سال. حتی آیت الله عظمی صدر که دارم خاطرات ایشان را می گویم در این کتاب هست، ایشان امام جماعت حرم حضرت معصومه بوده است. می گوید آقای بروجردی شما که آمدید، نماز مال شماست. دیدم این عزیزی که خاطرات این بزرگوار را نوشته است خدا رحمت کند. یک قسمتی از آن از مرحوم آقای دوانی است. می گوید وقتی آقای صدر این کار را کرد، تا حد زیادی خودش را خانه نشین کرد، به فراموشی سپرد. کسی که هر روز می آمده در حرم و امام جماعت و آیت الله عظمی و صاحب رساله، یکمرتبه مرجعیت و همه چیز را واگذار بکند. نمازش را واگذار بکند. دیگر در چشم مردم نبود. اصلاً خودش را خانه نشین کرد. انقدر اخلاص، انقدر تواضع؟ حتی باز در حالات ایشان هست. خاطره ی سوم را از ایشان می گویم. زمان آیت الله العظمی حائری (رضوان الله علیه). من می ترسم بعضی ها فکر کنند

ص: 6771

اینها افسانه است. خدا نکند ما به جایی برسیم که جامعه اینها را افسانه بداند. زمان آیت الله عظمی حائری مؤسس حوزه علمیه قم، ایشان اواخر عمرشان بیمار می شوند. اواخر عمر می گوید آقای صدر می گوید من دیگر حال ندارم بروم حرم نماز بخوانم. شما جای من بروید نماز بخوانید. ایشان می گوید من یک گوشه ی مسجد دارم آنجا یک نمازی دارم می خوانم. حالا حرم هم نرفتم نرفتم. آقای حجت تازه آمده است، این برای این مناسب تر است. با اینکه می دانید می گویند این کار در حقیقت یعنی امضای مرجعیت آیت الله عظمی حجت بعد از آقای حائری و کنار رفتن آقای صدر. اسم خودشان در ذهن شان نیست. تمام موقعیت شان را دو دستی تقدیم آیت الله عظمی بروجردی کردند. همانطور که می دانید باز شخصیت هایی بودند. ما واقعاً روایت داریم «عند ذکر الصالحین» من این را می گویم برای اینکه رحمت الهی به این برنامه نازل شود. «عند ذكر الصّالحين تنزل الرّحمة» روایت داریم شما یاد اولیای خدا که بگویید، مجلسی که در آن یاد اولیای خدای بشود، تنزل الرحمه، رحمت خدا نازل شود. اینها اولیای خدا بودند. آقای صدر، آقای حجت، آقای محمد تقی خوانساری، اینها اولیای خدا بودند. مرحوم آیت الله عظمی آقای شیخ ابوالقاسم قومی رضوان الله علیه که ایشان مرحوم آیت الله عظمی ارباب اشراقی، اینها مرجع بودند، رساله داشتند، همه ی موقعیت شان را دو دستی تقدیم کی کردند؟ آیت الله عظمی حائری مؤسس حوزه. یعنی دو حرکت بزرگ در این صد ساله ی اخیر شده است. یکی آوردن آیت الله العظمی حائری مؤسسه، دوم آوردن آیت الله عظمی بروجردی. این فداکاری های این بزرگواران بوده است. اینها را ما

ص: 6772

از اینها یاد بگیریم. جالب است این را من چون از کتاب ایشان تازگی مطالعه کردم، این را هم خرجش کنم. مفید است وگرنه نمی گفتم. در احوالات ایشان می دیدم به قدری مواظب بودند یک وقت یک کسی ناراحت نشود. عرض کردم در بزرگواری ایشان خیلی عجیب گفتم. می گویند یک آقایی تازه خادم ایشان می شود. می رود از نانوایی دو تا نان می خرد. در راه که می آید به آیت الله عظمی صدر برخورد می کند. ایشان می رفته درس. می گوید این چیست؟ می گوید نان گرفتم. می گوید من این نان را نمی خورم. می گوید آقا چرا؟ نان به این خوبی برای شما گرفتم. این تازه خانه ی آقا آمده بوده است. از آداب خیلی خبر نداشته است. می گوید آقا چرا؟ نان به این خوبی گرفتم. می گوید مگر خانم به تو بقچه نداد؟ نان را باید بگذاری در بقچه. نان را که تو دست می گیری می آیی، شاید یک گرسنه ای نگاه کرد، یک فقیری نگاه کرد، یک زن حامله ای نگاه کرد، یک زن شیردهی نگاه کرد، هوس کرد. تو که به او ندادی. من این را نمی خورم. ایشان می رود نان را به نانوایی خادم پس می دهد، می رود خانه یک بقچه می گیرد، دوباره نان می گیرد، می گذارد در بقچه. ببینید چقدر گرفتاری بوده که یک نان تازه اگر دست کسی می دیدند هوس می کرد شاید یک گرسنه ای. می دانید در یک زمانی مردم خیلی در سختی بودند. الآن ما بیاییم یاد بگیریم. آقای محترم میوه می خری چند کیلو، چند کیلو، گوشت می خری چند کیلو، چند کیلو می بری خانه. خبر داری بعضی ها در سال گوشت به آنها نمی رسد، میوه به آنها نمی رسد. خانه ای می سازی در چشم مردم، ماشینت را

ص: 6773

در چشم مردم می کنی. من نمی گویم، باور بفرمایید نمی خواهم بگویم حتماً اگر ما گرفتار شدیم منشأ آن این است اما احتمال بدهیم بعضی از گرفتاری های ما منشأش همین است. در کوچه، در محله، میوه می خریم. خدا به شما برکت بدهد. مبارک شما باشد. گوشت چند کیلو، چند کیلو. باشد. عیبی ندارد. در این خبرها خواندید بعضی ها می گویند 40 درصد مردم الآن خرید گوشت شان به کجا رسیده است. مواد لبنیاتی آنها به کجا رسیده است. نان و برنج آنها به کجا رسید. ندارد. در چشم او نکن. انقدر مواظب بودند، خودشان را خادم مردم می دیدند. شبانه روز در خدمت مردم بودند. یک وقتی در قم وضع نان خیلی بد بوده است. مرحوم آیت الله عظمی صدر نانوا ها را جمع می کند، به خادمش می گوید یک نان خریداری کن بیاور. نان را که می آورند در بشقاب می گذارند به نانواها می گوید. خواهش می کنم عزیزان. ما با نانواها خصومتی نداریم. به نانواها می گوید از این نان بخورید. خودتان می توانید این نان را بخورید؟ بعد می گوید شما مسلمان هستید؟ شما حاجی هستید؟ شما خدا و پیغمبر قبول دارید؟ این چی هست که دست مردم می دهید؟ یعنی یک عالم دین، یک مرجعی که واقعاً کم نظیر بوده است اما در عین حال به جزئی ترین گرفتاری های مردم می پردازد. امروز هم از جامعه همین انتظار را دارند. امروز هم جامعه ی ما انتظار دارد روحانیت در کنار مردم، گرفتاری مردم را درک کند، احساس بکند، پا به پای مردم بیاید. اینکه ما عبا به سر بکشیم و برویم در محراب و بیاییم، خدا این را نمی خواهد، این را پیغمبر نمی خواهد.

شریعتی: با مردم، برای مردم، در کنار

ص: 6774

مردم.

حجت الاسلام حسینی قمی: من همین جا یک مثال بزنم چون همین را واقعاً نگوییم. نه، اینطور هم نیست. الآن هم کم و بیش داریم. من اخیراً شنیدم یکی از آقایان می گفت پدر من امام جماعت بود در همین تهران، می گفت قلبش را عمل کرده بود. ما باید گوش کنیم. روحانیت گوش بکند، کسی که مسئولیت دارد گوش بکند. می گفت پدرم، پیرمرد قلبش را عمل کرده بود. شب می خواست بخوابد ما تلفن ها را یواشکی قطع می کردیم چون ایشان 24 ساعته تلفن ها را جواب می داد. شب است بنده ی خدا عمل قلب کرده است. دو سه شب نفهمید که ما تلفن را قطع می کنیم. شب سوم گفت برای چی تلفن را قطع کردید؟ گفتیم آقا شما قلب عمل کردید. فرمود: باشد. یک عده ای در تهران، این جوان ها پای منبر من بوده اند، در نماز من بوده اند. حالا رفته اند کشورهای دیگر. رفته اند امریکا. آنجا روزش با ما اختلاف دارد. شب ما روز آنها است. نصف شب ما روز آنها است. آنها می خواهند به من زنگ بزنند، مسئله ی شرعی بپرسند، کار دارند. تلفن را وصل کنید. شب تا صبح یک سید، پیرمرد، عالم، عمل قلب کرده، می گفت تلفن وصل باشد، بچه های من از آمریکا، برای آنها روز است، برای من شب است. نصف شب من است، روز آنهاست. مسئله دارند بپرسند، کار دارند من گرفتاری آنها را جواب بدهم. مردم این را انتظار دارند. اگر ما فاصله گرفتیم بگذارید من همین جا نام ببرم. عرض کردم باید قدرشناسی کرد. یکی از شخصیت هایی که به نظرم همینطور بود. در همین تهران به همین ایام این چند روز پیش به دلیل بیماری کرونا

ص: 6775

از دنیا رفتند. خدا رحمتشان کند مرحوم آیت الله جلالی خمینی (رحمة الله علیه). در شرق تهران انصافاً یک روحانی مردمی از همین هایی بود که شب و روز تلفن او باید باز باشد جواب مردم را بدهد. در خانه ی او باز باشد. شاید علت اینکه ایشان به بیماری کرونا مبتلا شد همین بود که هر چه می گفتند مراعات کنید، مردم کمتر بیایند، ایشان اجازه نمی داد. از بس در خانه باز بود، شبانه روز به گرفتاری و مشکلات مردم می پرداخت. از یاران قدیمی امام هم بودند. مقام معظم رهبری هم یک اطلاعیه ای دادند. بله، ایشان از انقلابیون قدیم بودند. و جالب است که من همینجا اشاره کنم چون دهه ی مبارکه ی فجر است. ایشان می فرمودند امام یک وقت من را خواستند. گفتم من یک سری زمین در خمین دارم. اصلاً نمی دانم چقدر است. همه را بده آنجا برو تقسیم کن بین فقرا، بین بیچاره ها. هر چه داشتند بین فقراء تقسیم کردند. آن که مردم از ما انتظار دارند. تواضعش، فروتنی در کنار مردم، درد مردم. این هم پس جمله ی بعدی. «وَ الطَّاعَةِ لِلْبِرِّ وَ الْمَعْصِيَةِ لِلْكِبْرِ وَ الْأَخْذِ بِالْفَضْلِ» حضرت گفت تعصب داشته باشید در کارهای خوب. اهل جود و بخشش باشید. عرض کردم طرف مدرسه ساخته، تو دو تا مدرسه بساز. سه تا بساز، چهار تا بساز. یک وقتی اینجا من برای اینکه عزیزان بدانند ما جزء مستمعین ثابت همه ی کارشناس ها هستیم یادم هست حاج آقای عاملی می فرمودند در اردبیل ایشان آن پیرمردی که سالیان سال در آلمان زندگی می کرده، بهترین ثروت، بالاترین ثروت. یکمرتبه به ذهنش می رسد من می خواهم اینها را کجا ببرم؟ ایشان می فرمودند از

ص: 6776

نظر زندگی مالی ماشینی داشته که این ماشین یک دانه زیر پای این بوده، یکی زیر پای صدر اعظم آلمان. تمام زندگی اش را در آلمان رها می کند، تبدیل به پول می کند در ایران می آید. می گوید 72 نفر جانشان را در راه سید الشهداء دادند، من دلم می خواهد به تعداد شهدای کربلا من 72 مدرسه بسازم. 72 مدرسه می سازد، آخرش پول کم می آورد، به دولت می گوید خانه ی من هم در اختیار شما. من چند روز دیگر می میرم. پولش را به من بدهید من زودتر مدرسه ها را بسازم، مردم برای شما. آقا تعصب می خواهی داشته باشی آن آقا 72 تا ساخت بگو من بیشتر از او می سازم. من می خواهم عرض کنم خدا می داند آنهایی که دست تان به دهان تان می رسد، آنهایی که توانایی دارید، یادتان باشد انسان، ما الآن هر روز داریم می بینیم، ده ها نفر آدم هایی که تصمیم گرفته اند، آقا ما می خواهیم پول مان را اینطوری خیرات کنیم، ما می خواهیم به فقرا برسیم، ما می خواهیم به بیچاره ها برسیم. اجل به آنها مهلت نداد. آقای محترم، خانم محترم الآن وقتش هست. الآن مردم در گرفتاری هستند. این پیام ها دروغ نیست، راست است. خدا می داند آدم افسردگی روحی می گیرد این همه پیام و غصه ی مردم را می بیند. آقا اگر تو می خواهی کاری بکنی بسم الله. تا تصمیم بگیری من می خواهم و ببینم، همین امروز صبح به شب که می رسد من اطلاع دارم انقدر آدم هایی تصمیم داشتند کار خوب انجام بدهند مردند. اجل به آنها فرصت نداد. امروز و فردا نکنید. همین الآن بسم الله. هر کاری می خواهید انجام بدهید. خمس مالت را می خواهی بدهی الآن بده. به فقرا می خواهی برسی الآن برس.

ص: 6777

به بیچاره ها می خواهی کمک کنی الآن وقت آن است. حدیث پیامبر را گفتیم که یک انبار خرمایی کسی وصیت کرد پیامبر تقسیم کرد. یک خرما خراب ته آن مانده بود. فرمود این را خودش داده بود بهتر از این انبار خرمایی بود که من دادم. خودت به دست خودت انجام بده. گاهی آدم از یک ساعت دیگر خود خبر ندارد. سکته می کنی، فراموشی می گیری. نگفتیم چقدر علما بودند گرفتار فراموشی شدند. وحید بهبهانی، مرحوم حاج آقا رضای همدانی، اینها مرجع مسلم زمان خودشان بودند. صدها سال بعد از وحید بهبهانی کسی مثل ایشان کمتر پیدا شد. اما همین آقا آخر عمرش آمد گفت من دیگر آن آقای قبلی نیستم. از من تقلید نکنید. حافظه ی من رفت. الآن که می توانی، حواست هست، قدرت داری کمک کن. هیچی نمی دانیم. خبر از بعدمان نداریم. فرمود: «وَ الْأَخْذِ بِالْفَضْلِ» اگر می خواهی کاری بکنی الآن انجام بده. چند تا روایت بخوانم. امام صادق (ع) در کافی مرحوم کلینی هست. فرمود: «ثَلَاثٌ مَنْ أَتَى اللَّهَ بِوَاحِدَةٍ مِنْهُن أَوْجَبَ اللَّهُ لَهُ الْجَنَّة» سه خصلت است اگر کسی یکی از اینها را داشته باشد خدا بهشت را برای او واجب می کند. یکی از آنها چیست؟ «الْإِنْفَاقُ مِنْ إِقْتَارٍ» حتی آن روزی که وضع مالی تو خوب نیست، اهل انفاق باش، اهل دستگیری باش. باز حدیث دیگری بخوانم در کافی از امام سجاد (ع). فرمود: «إِذَا كَانَ يَوْمُ الْقِيَامَةِ جَمَعَ اللَّهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى الْأَوَّلِينَ وَ الْآخِرِين » فردای قیامت خدا خلق اول و آخر را جمع می کند، «ثُمَّ يُنَادِي مُنَادٍ» یک منادی ندا می دهد «أَيْنَ أَهْلُ الْفَضْل» اهل فضل کجا هستن؟ «فَيَقُومُ اُنَّاس» یک

ص: 6778

عده بلند می شوند فرشته ها می گویند شما چکار کردید که می گویید اهل فضل هستیم. می گویند سه کار کار کردیم. یک «نَصِلُ مَنْ قَطَعَنَا» نه به آنکه به ما رسیدگی کرده است رسیدیم. نه. «مَنْ قَطَعَنَا» آنی که با ما قطع رابطه کرده است ما به او رسیدیم. اگر ما فقط حواسمان یک به خویشاوندان مان، دو به همسایه ها، سه به پدر و مادر و اولاد، واجب النفقه هایمان باشد انقدر در جامعه گرفتاری نداشتیم. تعصب می خواهیم برای همسایگانت، تعصب برای اولادت، تعصب برای پدر و مادرت، تعصب برای همسایه ات، تعصب برای خویشاوندانت. فرمود پس اینها بلند می شوند می گویند «نَصِلُ مَنْ قَطَعَنَا» ما اهل صله رحم بودیم «نُعْطِي مَنْ حَرَمَنَا» آنهایی که به ما کمک نکردند، به آنها کمک می کنیم. آنهایی که به ما ظلم کردند، ما آنها را می گذریم نه آن کسی که به ما کمک کرده است. به آن که کمک نکرده است کمک می کنیم، با خویشاوندی که قطع رابطه کرده است ارتباط برقرار می کنیم.

من خواهش می کنم. باز هم تقاضا می کنم. ما هر چه بگوییم کم است. بعضی ها می گویند این سمت خداست یا رسیدگی به فقراست. هر چه می خواهد اسم آن را بگذارید. اگر ما نتوانیم در یک برنامه ی دینی کار کنیم که آنهایی که دست شان به دهانشان می رسد، توانایی اش را دارند، تشویق شوند، به داد مردم برسند، این سمت خدا همین است. سمت خدا همین است که بعد از برنامه به ما بگویید آقا ما حدیث را شنیدیم ما هم به داد فقرا رسیدیم، ما هم به داد بیچاره ها رسیدیم. در احوالات عضدالدوله می دیدم. مرحوم تستری ذیل این جمله در شرح نهج البلاغه شان نوشته است. در

ص: 6779

احوالات عضد الدوله هست که وقتی می خواست از دنیا برود، لحظات آخر فقط این آیه را می خواند. چه فایده دم مرگ. «ما أَغْنى عَنِّي مالِيَهْ هَلَكَ عَنِّي سُلْطانِيَه » (حاقه/ 28 و 29) این آیه را خواند و خواند تا مرد. مالم به دردم نخورد. این همه قدرت و بیا و برو چه شد؟ ثروتی که در خدمت مردم نباشد، قدرتی که در خدمت مردم نباشد فقط و فقط حسرت است، فقط وبال است. من غصه ام این است. آن هفته هم گفتم امیر مؤمنان (س) فرمود: عده ای فردای قیامت وقتی نامه ی عملشان را به دستشان می دهند نامه ی عملشان را می بینند. آقا ما اینهمه ثروت جمع کردیم، برای وارث گذاشتیم. وارث کار خیر کرد. می گویند وارث داد. به شما ربطی ندارد. شما اگر خودتان یک کاری کرده بودی فایده است. من باز تأکید می کنم کلام امیرمؤمنان هست می فرماید تعصب برای کار خیر داشته باش. خدا به آدم مهلت نمی دهد. به یک ساعت دیگر ما اعتباری نیست.

شریعتی: ان شاءالله بتوانیم و این توان را داشته باشیم قبل از آنکه وقت از دست برود و حسرت بخوریم ان شاءالله گره ای باز کنیم و لبخندی روی لبان بنشانیم. خیلی از شما ممنون و متشکر هستم.

99-11-26- سیره تربیتی حضرت امام هادی (ع)

حجت الاسلام حسینی قمی: عرض سلام و ارادت خالصانه دارم خدمت همه بینندگان عزیز.

بسم الله الرحمن الرحیم. شهادت امام هادی (س) هست. من به نظرم رسید عرض ارادت ما به ساحت مقدس این حضرت باشد ولی قبل از ورود به بحث چون آغاز ماه رجب هست، دیروز اول ماه رجب من بیانات حاج آقای عابدینی را هم کاملاً گوش کردم استفاده کردم. من فقط یک روایت بخوانم

ص: 6780

که همه کسانی که می خواهند از این ماه استفاده کنند یادشان باشد. من خواهش می کنم از همه عزیزان این حدیث بسیار بسیار زیبا را کلیپ کنند، منتشر کنند، به دست همه برسانند که ببینند رحمت الهی در ماه رجب چقدر گسترده است و همه می توانند وارد این رحمت شوند. حدیث در کتاب شیخ صدوق است. ایشان یک کتابی دارند فضائل الاشهر الثلاثه. فضائل سه ماه رجب، شعبان و رمضان. یعنی ایشان برای این سه ماه یک کتاب مخصوص نوشته اند روایاتی که راجع به این سه ماه هست. از جمله این حدیث از امام صادق (ع). امام صادق فرمود: «إِذَا كَانَ يَوْمُ الْقِيَامَةِ نَادَى مُنَاد» فردای قیامت یک منادی از ناحیه عرش الهی فریاد می زند، ندی می دهد «أَيْنَ الرَّجَبِيُّون» زیاد شنیده ایم. فردای قیامت یکی از نداهای الهی این است: «أَيْنَ الرَّجَبِيُّون» آنهایی که حرمت ماه رجب را نگه داشته اند کجا هستند؟ آنها بیایند. «فَيَقُومُ أُنَاسٌ» عده ای قیام می کنند «يُضِي ءُ وُجُوهُهُمْ لِأَهْلِ الْجَمْعِ عَلَى رُءُوسِهِمْ تِيجَانُ الْمُلْكِ» عده ای با چهره های درخشان قیام می کنند می گویند ما رجبیون هستیم. اینها چه کسانی هستند؟ کسانی که تمام ماه رجب روزه گرفتند، هر شب شب زنده داری کردند؟ نه، عین روایت این است. فرمود: «هَذَا لِمَنْ صَامَ مِنْ رَجَبٍ وَ لَوْ يَوْماً وَاحِدا» کسی اگر ماه رجب ولو یک روز روزه بگیرد فردای قیامت وقتی می گویند «أَيْنَ الرَّجَبِيُّون» با چهره نورانی می توانند بلند شوند. بنابراین از این فیض بسیار وسیع غفلت نکنیم. بارها عرض کردیم اگر کسی روزه واجب دارد، روزه قضا دارد، حتماً نیت

ص: 6781

کند روزه قضا، قطعاً ثواب ماه رجب هم به او خواهد رسید.

شریعتی: اینجا از آن جاهایی است که باید گفت: «يَا مَنْ يُعْطِي الْكَثِيرَ بِالْقَلِيل »

حجت الاسلام حسینی قمی: واقعاً همینطور است. برای یک روز روزه. و جالب است در روایت پیامبر، کسی از پیامبر خدا سؤال کرد اگر نتوانسته باشیم روزه بگیریم چون الآن من می دانم خیلی ها پای برنامه نشسته اند به دلیل اینکه بیماری دارند نمی توانند این روز را روزه بگیرند، اشک شان در می آید، گریه می کنند، متأثر می شوند. غصه نخورید. از پیامبر سؤال کردند چه کنیم اگر کسی نمی تواند؟ فرمود: «یتصدق». هر روز یک صدقه ای بده. یک قرص نانی صدقه بدهد. گفتند اگر این صدقه هم در توانش نباشد، مرحله بعد چیست؟ فرمود: صد مرتبه ذکر سبحان الاله الجلیل که در مفاتیح هست را بگوید. ولی اگر نمی تواند صدقه بدهد. مقدم صدقه است. اگر توان ما نیست روزه بگیریم به جای آن صدقه بدهیم. یک وقتی هم گفتیم فرصت خوبی هست برای اینکه ما کفارات واجب مان را بپردازیم به تأخیر نیندازیم. در آستانه ماه رمضان هستیم. دو ماه دیگر ماه رمضان می رسد، کفاره ای به گردن ما هست انجام بدهیم، روزه قضایی داریم بگیریم. عزیزان فراوان شنیده اند شب اول ماه رجب، پیامبر هلال ماه رجب را می دیدند دعا می کردند. «اللَّهُمَّ بَارِكْ لَنَا فِي رَجَبٍ وَ شَعْبَانَ وَ بَلِّغْنَا شَهْرَ رَمَضَان» خیلی عجیب است. دو ماه مانده به ماه رمضان حضرت دعا می کردند خدایا رجب و شعبان را بر ما مبارک بگردان و ما را به ماه

ص: 6782

رمضان برسان. ان شاءالله.

از امام هادی (س) من بحثی با عنوان سیری در سیره امام هادی (س) تقریباً آقای شریعتی حالا باز هم عرض می کنم واقعاً ممنون مخاطبین عزیز هستیم. خدا نکند ما بخواهیم منتی بگذاریم. منت عزیزان را هم داریم ولی چون روز شهادت بود مباحث سال های قبل را نگاه کردم گفتم امسال همه آن مباحث را کنار بگذارم، یک مطالب جدیدی پیدا کنم. مفصل نگاه کردم. شاید سه روز تمام من تاریخ امام هادی (س) را مطالعه می کردم. یک سری داستان هایی که احتمالاً عزیزان نشنیده باشند تیتر اولش این است: نذر یک مسیحی برای امام هادی (ع) داستان در خرائج مرحوم راوندی هست. می دانید راوندی در حدود هفتصد سال پیش زندگی می کرده است. کتاب او از منابع قدیمی ما به حساب می آید. قبل از اینکه داستان را بگویم پیام این داستان در یک جمله این است. عزیزان عنایت کنند. ببینید می دانید که ایمان درجات دارد. روایت را از امام صادق (ع) خواندیم. فرمود: سلمان در بالاترین درجه از ایمان است که مقداد به آن درجه نمی رسد، عمار درجه بعد است. همینطور ایمان درجات دارد. بالاترین درجه تا بیاید به درجات بعدی. پس بنابراین هم در ایمان درجات هست. ما فکر نکنیم همه باید در درجه بالا باشند. هم در مسلمان ها، ما که در درجه پایین هستیم. ما که مسلمان هستیم، مسلمانی ما هم درجاتش متفاوت هست. حالا ما از آن درجات بالا نیستیم. مسلمان هم نباشیم، من حرفم این است: در غیر مسلمان ها هم ارتباط شان را می توانند با خوبان،

ص: 6783

با اولیای خدا حفظ کنند. یک تعبیری دارد امیر مؤمنان (س) در نهج البلاغه در بخش حکمت ها. می فرماید: «اتَّقِ اللَّهَ بَعْضَ التُّقَى وَ إِنْ قَل » تقوا داشته باش ولو کم. همه پل ها را خراب نکنید. حالا من داستان را بگویم با این نگاه. مرحوم خرائج می نویسد که یک کسی بود مسیحی بود. من سعی می کنم همه این موارد را در سیره حضرت در قابل داستان بگویم که در ذهن عزیزان بماند و جذاب باشد. مرحوم راوندی می نویسد کسی بود یک مسیحی به نام یوسف. اسمش یوسف بن یعقوب بود. می گوید من را متوکل احضار کرد. متوکل حکومت بسیار ظالمانه ای داشت. به مسلمان و غیرمسلمان ظلم می کرد. این مسیحی می گوید متوکل من را احضار کرد. من خیلی ترسیدم. گفتم چه بلایی می خواهد سر من در بیاورد. برای اینکه از این گرفتاری نجات پیدا کنم 100 دینار نذر امام هادی کردم. گفتم خدایا ما از شر متوکل نجات پیدا کنیم. می گوید آمدم سامرا و خبر هم داشتم که امام هادی (ع) در خانه خودشان محصور و محبوس هستند و اجازه نمی دهند کسی خدمت امام هادی برود. امام نمی تواند بیرون بیاید. از کی بپرسم خانه امام هادی، امامی که خانه اش انقدر تحت نظر و کنترل حکومت هست. به ذهنم رسید که این کار را انجام بدهم. گفتم من سوار مرکبم می شوم می روم ببینم خدا کمک کند امام هادی بلکه یک عنایتی کند، هر کجا مرکبم ایستاد، خدا من را به خانه امام هادی برساند. می گوید آمدم با این مرکب از

ص: 6784

این کوچه به آن کوچه، از این خیابان، به آن خیابان، یکمرتبه دیدم یکجا توقف کرد. مرکب من ایستاد. از یکی سؤال کردم این خانه ی کیست که ما در این خانه ایستادیم؟ گفتند این خانه امام هادی (ع) است. گفتم الله اکبر. این نشانه اول. معلوم می شود امام خبر از کار ما دارد. ایستاده بودم یک خادمی از خانه امام (ع) بیرون آمد فرمود که تو یوسف بن یعقوب هستی؟ گفتم: بله. گفتم این هم نشانه دوم. آمدم و من را در بیرونی خانه امام هادی (ع) گذاشت. فرمود: بنشین. رفت خدمت امام برگشت گفت آن 100 دیناری که در آستینت پنهان کردی بده بیاید. 100 دینار که نذر امام کردی. گفت گذاشته بودم در آستین خودم پنهان. گفتم این هم نشانه سوم. خدمت امام هادی (ع) رفتم، حضرت تا من را دیدند گفتند: «يَا يُوسُفُ مَا آنَ لَك » یا یوسف وقت آن نشده که مسلمان شوی و دیگر دین اسلام و امامت ما را قبول کنی؟ گفتم که چرا آقا. سه تا شاهد پیدا کردم. اولاً مرکبم اینجا ایستاد، این خادم به اسم من را صدا کرد، شما خبر دادید 100 دینار در کیسه من است. کسی خبر نداشت که من چیزی نذر شما کرده ام. گفتم آقا نه، این نشانه ها کافی است. الله اکبر. امام فرمود که «هَيْهَاتَ إِنَّكَ لَا تُسْلِم » تو مسلمان نمی شوی ولی پسرت مسلمان خواهد شد و از شیعیان ما خواهد شد. امام هادی (ع) به او فرمود: «يَا يُوسُفُ إِنَّ أَقْوَاماً يَزْعُمُونَ أَنَّ وَلَايَتَنَا لَا تَنْفَعُ أَمْثَالَكُمْ كَذَبُوا وَ اللَّه » عده ای فکر می کنند

ص: 6785

که علاقه به ما توسط شما، شما یک مسیحی هستی به ما علاقه داشته باشی، با ما رابطه داشته باشی به دردت نمی خورد. دروغ می گویند، اشتباه می کنند. نه، محبت شما به ما، رابطه شما با ما به درد یک مسیحی هم می خورد. بعد فرمودند که نشانه آن هم این است. خیالت راحت. الآن بلند شو برو پیش متوکل، هیچ گزندی از متوکل، بلایی از متوکل به تو نخواهد رسید. اشتباه می کنند که فکر می کنند حالا طرف مسیحی است. خب مسیحی باشد. من خواهش می کنم عزیزان عنایت کنند. ببینید اولاً درجات ایمان متفاوت است. حالا همه که سلمان نیستند، مقداد نیستند، ابوذر نیستند. ما مسلمان های درجه پایین هستیم. باشد. هر درجه ای هستیم ارتباط مان را با اهل بیت حفظ کنیم. اصلاً طرف مسلمان نیست. طرف مسیحی هست. قسم خورد امام هادی (ع). فرمود یک عده فکر می کنند که چون شما مسیحی هستید، چون بر دین ما نیستید، رابطه شما با ما، محبت شما به ما به درد شما نمی خورد. نه به دردتان می خورد. همین مقدار توسلی که به من داشتی، همین توجهی که به من داشتی برو خیالت راحت. برو پیش متوکل هیچ حادثه ای پیش نخواهد آمد. این می گوید من با همه ترس و لرزی که داشتم پیش متوکل رفتم. هیچ کاری هم به من نداشت و همه چیز بخیر تمام شد و به سلامتی برگشت. کسی که این قصه را نقل می کند، می گوید سالیان سال گذشت این آقا از دنیا رفت، من پسرش را دیدم. گفتم پدرت مسلمان شد؟

ص: 6786

گفت نه. گفتم تو چی؟ گفت من از شیعیان هستم. همانی که امام (ع) خبر داده بود. ببین جناب آقای شریعتی، ما نمی خواهیم فقط داستان بگوییم. می خواهیم نتیجه را یادمان نرود. یک وقتی خدا رحمت کند این قصه را گفتم. مرحوم آقای واله بود در مشهد. مرد بسیار بسیار بزرگواری بود. خیلی مقید بود، منبر می رفت، حدیث می گفت. چقدر مقید به احکام بود. من یادم هست بین نماز مرحوم آیت الله مروارید، ایشان بین نماز می ایستادند احکام شرعی برای مردم می گفتند. مشهدی ها خیلی خوب او را می شناسند. اخیراً دیدم یکی از عزیزان یک کتابچه ای نوشته اند شرح حال مرحوم آقای واله. ایشان نقل می کردند. می فرمودند من داشتم وارد حرم امام رضا (س) می شدم دیدم یک جوانی دارد از حرم بیرون می آید ولی یک تیپ خیلی عجیبی دارد. مثلاً یک زنجیر طلایی بر گردن او است و خلاصه یک قیافه ای که ناراحت شدم. سلام کردم. ایشان خیلی پیرمرد مؤدب و متینی بود. سلام کردم گفتم جوان تو که آمدی زیارت امام رضا (ع) تو مسلمان، آخر این قیافه چیست؟ این چه سر و وضعی است؟ این زنجیر طلایی که بر مرد حرام است، این قیافه چیست؟ یقه ی باز چیست؟ تو مسلمانی. گفت یک نگاهی کرد و گفت چون خیلی مؤدب صحبت کردی من جواب شما را می دهم. شما چی گفتی؟ گفتی تو مسلمان هستی چرا اینطوری. کی گفت که من مسلمان هستم؟ من اصلاً مسلمان نیستم. من جزء ارامنه آذربایجان غربی هستم. گفت ما یک سری ارمنی هستیم هر چه

ص: 6787

نذر و نیاز داریم مال امام رضا است. من آمده بودم این نذرها را ادا کنم و برگردم. مسلمان هم نیستم. ولی با امام رضا (ع). اینها خیلی خوب است. ببینید اینکه ما رابطه مان را حفظ کنیم، غیرمسلمان رابطه اش را با امام حفظ بکند، ما که مسلمان هستیم مواظب باشیم رابطه مان را. عرض کردم آن تعبیر امیر مؤمنان (س) «اتَّقِ اللَّهَ بَعْضَ التُّقَى وَ إِنْ قَل » خواهش می کنم عزیزان من اگر یک جوانی دیدی فاصله اش زیاد شده تردش نکنید. در هر مرحله ای هست او را حفظ کنید. امیرمؤمنان است می گوید تقوا داشته باش ولو کم. شراحین نهج البلاغه گفته اند یعنی چه؟ تقوا باید زیاد باشد. چرا حضرت می فرماید: «وَ إِنْ قَل » ولو کم. می فرمود یعنی کسی که تازه راه افتاده است. حالا نیامده، به درجات شما نرسیده است. باشد. حالا یک نماز دست و پا شکسته ای می خواهد. خدا از این شاید خیلی به مراتب بیشتر از نماز شبی که شما می خوانی. چه می دانیم. در جذب دیگران حوصله داشته باشیم. امام هادی به مسیحی نفرمود تو برو اول دینت را درست کن. نمی خواهم نذر من کنی. تو اول مسلمان شو بعد بیا اینجا. مسیحی تو غلط کردی نذر من کردی. نگهش می دارد بعد هم به او می گوید تو خودت مسلمان نمی شوی ولی پسرت مسلمان می شود از شیعیان ما اهل بیت می شود. این یک داستان.

داستان دوم؛ این از آن عجیب تر است. حالا یک مسیحی بود نذر امام کرد. می دانید هستند کسانی که ائمه را

ص: 6788

قبول هم نداشتند. تقریباً در یک مرحله با همه... ولی در بزنگاه هایی به فطرتشان برمی گشتند. می دانستند کار دست اهل بیت است. این داستان را مرحوم کلینی در کافی شریف نقل کرده است. خیلی عجیب است. یک وقتی متوکل مریض شد. این قصه دوم. متوکل مریض شد. مادرش نگران شد. بیماری اش خیلی سخت شد، خیلی شدید شد. شدیدتر شد. مادرش نذر کرد اگر پسرم خوب بشود من 10 هزار دینار نذر امام هادی می کنم. مادر متوکل، حالا من در احوالات او نخواندم که این چطور آدمی بوده و چه مادری بوده و چه سبکی داشته است نمی دانم. نمی خواهم قضاوتی کنم. مادر برای امام هادی نذر کرد. متوکل هم خوب شد. این هم به نذرش عمل کرد. البته حالا در حاشیه عزیزان پیامک ندهند. صبر کنند آقا چطور می شود. مثلاً امام نذری داشته است. متوکل هر چه زودتر نابود شود که بهتر است. برای چی خوب شود؟ خب قرآن را بلد هستیم. «وَ لا يَحْسَبَنَّ الَّذينَ كَفَرُوا أَنَّما نُمْلي لَهُمْ خَيْرٌ لِأَنْفُسِهِم » (آل عمران/ 178) حضرت زینب برای یزید این آیه را خواند. «إِنَّما نُمْلي لَهُمْ لِيَزْدادُوا إِثْماً وَ لَهُمْ عَذابٌ مُهين » اینها یک مهلتی دارند. پیمانه شان پر بشود هر کسی در یک امتحان و آزمونی است. بنا نیست هر کسی کار خلافی کرد سنگ شود، آتش بگیرد، بسوزد، نابود شود. دنیا دار امتحان هست. به هر حال متوکل مریض شد، مریضی شدید، مادرش نذر امام هادی (ع) کرد، متوکل خوب شد. متوکل خودش از این نذر خبر نداشت. 10 هزار دینار هم خیلی پول بود. مادر 10

ص: 6789

هزار دینار را فرستاد در یک کیسه مهر و موم کرده، برای امام هادی (ع) فرستاد. به متوکل بعدها گزارش دادند که امام هادی پول و اسلحه دارند جمع می کنند که علیه شما قیام کنند. سعید حاجب را فرستاد. عزیزان از مظلومیت امام هادی (س) خیلی شنیده اند. آقا خیلی مظلوم بودند. من مجال نیست به این مظلومیت ها اشاره کنم. سعید حاجب فرستاد از دیوار خانه امام بالا رفت. نه اینکه در بزند امام هادی در را باز کند. خواست مثلاً حضرت را غافلگیر کند. از دیوار خانه امام بالا رفت. آقا مشغول نماز شب بودند. نیمه شب بود. دیدند یک کسی از دیوار. فرمودند صبر کن من یک چراغی بیندازم نیفتی دست و پایت نشکند. این امام است. آمدند و چراغ و همه جا را دیدند. چیزی پیدا نکردند. کیسه را پیدا کردند. آن 10 هزار دینار را پیدا کردند گفتند ببین. گفتیم امام دارد پول جمع می کند برای قیام مسلحانه. این 10 هزار دینار. بردند پیش متوکل گفتند 10 هزار دینار جمع کن. به امام هادی گفت پول برای چیست؟ 10 هزار دینار؟ کی به شما داده؟ حضرت فرمود مهر و مومش را ببین. ببین مهر کیست؟ مهر مادرت هست. مهر مادر متوکل است. مادرش را خواست. گفت مادر برای چی 10 هزار دینار دادی؟ گفت: تو مریض شدی من نذر امام هادی (ع) کرده بودم. می خواهم بگویم آنها هم به هر حال می دانستند آخرین راه... ما گم نکنیم اگر دیگران اینطوری می آمدند. گفت دوستان را کجا کنید. الآن در همین دعای ماه رجب چه می خوانیم؟

ص: 6790

ای کاش کمی با تأمل می خواندیم. «یا من یعطی من سئله، یا من یعطی من لم یسئله و من لم یعرفه» ای خدایی که به کسانی می دهی که لم یعرفه. این همه خدا دارد نان رسانی می کند، روزی می دهد، چند میلیارد الآن دارند. اینها همه خدا را می شناسند؟ تعصب اگر نباشد خود به خود به این راه می افتند.

قصه سوم را بگویم. سومی از این دو تای اول عجیب تر است. داستان در کتاب مقاتل الطالبین مال ابوالفرج اصفهانی هست. می دانید ابوالفرج یک نویسنده بسیار قهاری بوده است. یک کتاب دارد الاغانی. اغانی 6 جلد است. می گویند 50 سال مشغول تألیف این کتاب بوده است. ابوالفرج اصفهانی 80 تا کتاب داشته است. البته متأسفانه خیلی از آنها از دست رفته است. خیلی از آنها از بین رفته است. از جمله یک کتاب دارد مقاتل الطالبین. آمده شرح حال تمام فرزندان حضرت ابوطالب، نسل ابوطالب، اینهایی که در طول تاریخ تا قرن چهارم کشته شدند، تاریخ اینها را نوشته است. تاریخ کربلا را دارد. مفصل دارد. مقاتل الطالبین یک کتاب مفصلی است. قصه را ایشان نقل می کند. خواهش می کنم قصه را عنایت کنید. متوکل آدم عیاشی بود. این در تاریخ هست. خوشگذرانی می کرده موقع عیش و نوشش زنان آوازخوان را دعوت می کرده بیایند برایش آواز بخوانند. اینها یک سرگروه داشتند. زنان آوازخوان در بغداد یک سرگروه داشتند. به آن سرگروه می گفت یک زن آوازخوان امشب بفرست مجلس ما را گرم کند. یک وقتی فرستاد سراغ این سرگروه که یک زنی بفرست. گفتند سرگروه

ص: 6791

رفته کربلا. می دانید که مسیر بغداد تا کربلا مسیر زیادی نیست. الآن با ماشین که می روند دو ساعت راه است. خیلی متوکل ناراحت شد. سرگروه زنان آوازخوان کربلا برای چی رفته است؟ متوکل دشمن اهل بیت است. زود به آن زن سرگروه آوازخوان ها خبر دادند که بلند شو بیا متوکل با تو کار داشته است تو هم نبودی. با عجله آمد. جرأت نکرد پیش متوکل برود. یک کسی را فرستاد. یک زن آوازخوانی از این گروهی که دستش بود فرستاد. وقتی زن آوازخوان آنجا رفت، متوکل گفت کجا بودی؟ گفت که ما رفته بودیم حج با سرگروه مان، همه ما آوازخوان ها را جمع کرده بود برده بود حج. گفت ماه شعبان است. فصل حج نیست. چه حجی رفتی؟ الله اکبر. الآن حج نیست. ماه شعبان است. گفت نه، منظورم حج زیارت خانه خدا نیست. ماه شعبان است زیارت امام حسین رفته بودیم. باز تأکید می کنم این قصه ای که من دارم می گویم نمی خواهم خدای ناکرده بگویم کسی هر کاری کرد، هر اشتباهی کرد، برود کربلا درست می شود. ولی من می خواهم بگویم همان تعبیر است. همه پل ها را خراب نکنیم. آقا من آدم بدی هستم، زیارت را رها کنم؟ یا نه، چقدر دل ها آمد در کربلا شکست، پاک شدند. چقدر دل ها آمد حرم امام رضا را دید شکست، پاک شدند. چقدر انسان هایی بوده اند با یک زیارت متحول شدند. من این جمله را خیلی تکرار کردم. اینهایی که اصلاح شده اند معنایش این نبوده است که نشسته اند پای تفسیر شش هزار و

ص: 6792

ششصد آیه قرآن و یکمرتبه... نه، گاهی با یک شعر است، گاهی با یک زیارت است، گاهی با یک جلسه است. گاهی یک نگاه به قبر شش گوشه امام حسین دلش را تکان می دهد می لرزاند. متوکل خیلی ناراحت شد. این داستانی که شنیده اید قبر امام حسین (ع) را با خاک یکسان کرد بعد از این قصه بود. گفت یعنی امام حسین انقدر نفوذ پیدا کرده که سرگروه زنان آوازه خوان ما همه گروهش را بردارد ببرد کربلا زیارت امام حسین، بعد هم به او می گویم کجا بودی بگوید حج. می گویم فصل حج نیست. اسم زیارت امام حسین را حج می گذارد. برای آن ثواب حج معتقدند. این اولاً سرگروه را احضار کرد، او را به زندان انداخت، تمام اموال او را مصادره کرد و دستور داد قبر سید الشهداء (ع) را خراب کردند. 17 بار قبر امام حسین (ع) را خراب کردند که زیاد شنیده اید. بعد از این داستان بود که متوکل دستور داد قبر سید الشهداء (ع) را خراب کردند.

پس نتیجه ی این سه داستان که می خواهم عزیزان عنایت کنند این است که در هر درجه ای هستیم ایمان مان را بالاتر ببریم. سلمان بالاترین درجه، عمار، مقداد همینطور. ما باید بالا برویم ولی اگر شما دیدی یک کسی نرفته بالا، او را زمین نزن. دست او را بگیر. در هر درجه ای هست به او کمک کن. خواهش می کنم. مخصوصاً جوان ها. خب الآن دوران یک دوران دیگری است. امروز با دیروز قابل مقایسه نیست. مخصوصاً این فضاهای مجازی، مخصوصاً این بساطی که ما

ص: 6793

الآن داریم. اصلاً امروز را نمی شود با یک هفته قبل مقایسه کرد. با دیروز نمی شود مقایسه کرد. آقا جوان شما هفته ای یک روز نماز می خواند. دستش درد نکند. باشد. ان شاءالله که هر روز می خواند. تشویقش کن هر روز بخواند نه در سرش بزن.

بگذارید من همین جا نقطه مقابل این داستان را بگویم که خدای ناکرده از این سه داستان سوء استفاده ای نشود. ببینید گاهی انسان هایی بوده اند، آدم های خوبی بوده اند. خواهش می کنم عزیزان عنایت کنند. باز از امام هادی (ع). انسان هایی بوده اند آدم های خوبی بوده اند ولی گاهی یک لغزش پیدا می کردند. امام از شما توقع ندارد. نگو آقا. پس هیچی دیگر. امام مسیحی را که جذب کرد و همه که بیایند و پس ما هم دیگر. نه. نه. از شما انتظار... ما می خواهیم آنها را جذب کنیم نه ما برویم طرف آنها. ما می خواهیم یک آدمی که درجه ایمانش ضعیف است جذب کنیم بیاید طرف ما. باز قصه در خرائج مرحوم راوندی است. شخصی است به نام طبری. اسم او محمد طبری است. دوران امام هادی (ع) خودش می گوید. آرزو داشتم که امام هادی (ع) یک سکه ای به من می دادند، من انگشتر می ساختم، تبرکی امام هادی همیشه دستم می کردم. در اصحاب ما زیاد این قصه ها را داریم. مثلاً ریّان خدمت امام رضا رسید، از امام رضا چند تا سکه گرفت، گفت انگشتر برای دختران خودم. دوست داشتند سکه تبرکی امام. می گوید این در ذهن من بود. به کسی نگفته

ص: 6794

بودم. فقط آرزو داشتم. خادم امام هادی (ع) شخصی به نام نصر هست. نصر خادم. آمد دو تا سکه به من داد، گفت آقا می فرمایند با اینها انگشتر درست کن. بدون اینکه من حرفی بزنم. من هم خوشحال شدم و انگشتر ساختم و تبرکی امام هادی شبانه روز دستم بود اما شیطان فریبم داد. یک شب من را به یک مهمانی دعوت کردند. جوان های مؤمن مواظب باشید. نگویید نمی شد. حالا رفتیم یک شب پارتی بود، یک شب فارغ التحصیلی بود. یک شب که هزار شب نمی شود. همین لغزش ها ما را زمین می زند. رفتم مهمانی، کسانی که در آن مهمانی بودند شراب می خوردند. به من هم گفتند که فرمایید. به من چسبیدند. گفتم نه بابا. ما با امام هادی رابطه داریم. ما تبرکی امام هادی دست مان است. ما چطور؟ گفتند یک ظرف. چیزی نیست. به هر حال کاری کردند که من آن شب از این شراب یک ظرف شراب مصرف کردم. می گوید این انگشتر به قدری به دست من تنگ بود که برای وضو می خواستم آن را بگردانم که آب زیر آن برود نمی شد. آن شب از آن مهمانی که آمدم برگشتم دیدم انگشترها دیگر دستم نیست. یعنی امام هادی خواست به او بفهماند که تو لایق این نیستی که هدیه و تبرکی... البته همین باعث بیداری او شد. می گوید توبه کردم. گاهی هم امام اینطوری به انسان ها هشدار می دهند. این هم یک نکته.

من یک بابی اشاره کنم در کافی مرحوم کلینی. باب مجالسته اهل المعاصی. انسان با اهل معصیت نباید

ص: 6795

مجالست داشته باشد. همین داستان و بلایی که سر این آقا آمد. ایشان تقریباً 10 تا حدیث نقل کرده است. یک حدیث او از امام هادی (ع) است. من آن را می خواهم بخوانم. ولی دلم نمی آید. یک حدیث هم قبلش هست. امام صادق فرمود: «لَا يَنْبَغِي لِلْمُؤْمِنِ أَنْ يَجْلِسَ مَجْلِساً يُعْصَى اللَّهُ فِيهِ» مؤمن نباید در جلسه ای بنشیند که در آن جلسه گناه باشد. اگر نمی تواند فضای آن مجلس را تغییر بدهد. اگر می توانی تغییر بدهی تغییر بده. آقا دارند غیبت می کنند، دارند آبروی مؤمن را می برند. گرفتار یک حرام می شود. حرام دیگر. می توانی مجلس را عوض کنی، نبض مجلس را به دست بگیری بسم الله. اگر نمی توانی حضرت فرمود نباید در آن جلسه بمانی. باید جلسه را رها کنی. این حدیث از امام صادق. آن که من از امام هادی (ع) می خواهم بگویم برای من جالب است. امام هادی یک صحابی دارد به نام ابوهاشم جعفری. شما فراوان شنیده اید. عزیزان شنیده اند. ابوهاشم جعفری جزء اصحاب درجه یک امام هادی است. پنج امام را زیارت کرده است. امام رضا، امام جواد. خیلی مهم است. محضر امام رضا رسیده، امام جواد رسیده، امام هادی رسیده، امام عسگری تا امام زمان. از امام رضا تا امام زمان را درک کرده است. بسیار آدم بزرگی است. ابوهاشم جعفری شخصیت ممتازی است. واقعاً ممتاز است. با همه این درجاتش. یک بحثی داشتیم یک وقتی مفصل راجع به ائمه (ع) مراقبت های ویژه. ائمه تذکر خصوصی هم می دانند. تو مواظب باش. تو چرا این کار را

ص: 6796

کردی. امام هادی به ابوهاشم جعفری فرمود که «مَا لِي رَأَيْتُكَ عِنْدَ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ يَعْقُوب » دیدم با فلانی رفت و آمد می کنی. عبد الرحمن بن یعقوب. گفتم دایی من است. ابوهاشم گفت دایی من است. با دایی ام رفت و آمد نکنم؟ فرمود: «إِنَّهُ يَقُولُ فِي اللَّهِ قَوْلًا عَظِيما» افکار باطل دارد. فکر انحرافی دارد. برای چی با او رفت و آمد می کنی؟ الله اکبر. ببینید امام می گوید طرف می گوید دایی من است. الآن در سؤالات زیاد می پرسند. آقا صله رحم. ما برادر داریم اگر برویم با او مجالست کنیم، رفت و آمد کنیم، از نظر فکری باطل است، منحرف است. بچه های من را از دین بیرون می کند. بعضی ها در پیام ها می نویسند. آقا ما برویم خانه فلانی، یک جلسه برویم بیاییم بچه ها منحرف می شوند. علما در استفتاء جواب دادند. گفته اند صله رحم الزاماً به رفت و آمد نیست. اگر واقعاً به دین خودت، به دین فرزندانت نگران هستی نه. دایی تو هست باشد. مواظب او هم باش. گرفتار هم بود او را هدایت کن. صله رحم تو این است که او را هدایت کنی نه با او مجالست داشته باشی. من می دانم من یک برادری دارم، یک خواهری دارم، یک عمویی دارم، از نظر فسخ و فجور و گناه، من یک جلسه بچه هایم را ببرم آنجا خانه او بمانند همه چیزشان عوض می شود. از مراجع سؤال کردند، جواب دادند. گفتند صله رحم الزاماً به رفت و آمد حضوری نیست. اگر اینطوری هست نباید رفت و آمد حضوری داشته

ص: 6797

باشی. تلفن کن. حال او را بپرس. حضرت فرمود برای چی می روی؟ گفت دایی من است. فرمود: دایی تو باشد. فکرش باطل است. افکار باطل دارد. نباید بروی. عین حدیث این است: «فَإِمَّا جَلَسْتَ مَعَهُ وَ تَرَكْتَنَا وَ إِمَّا جَلَسْتَ مَعَنَا وَ تَرَكْتَه» یا با او بنشین. به تعبیر من دور ما خط بکش. یا با ما بنشین دور او خط بکش. یا من یا او. جالب است. ابوهاشم صحابی نزدیکی به امام بود. جواب امام هادی (ع) را داد. گفت آقا: «هُوَ يَقُولُ مَا شَاء» هر چه می خواهد بگوید بگوید. من که حرف های او را قبول ندارم. من صحابی شما هستم، من افکار شما را قبول دارم. من که تحت تأثیر او قرار نمی گیرم. هر چه می خواهد بگوید. حضرت فرمود: «أَ مَا تَخَافَن» نمی ترسی عذابی نازل بشود، بلایی نازل شود که هم تو گرفتار شوی و هم او گرفتار بشود. من خواهش می کنم عزیزان عنایت کنند. ببینید الآن نگویید مگر اسلام آزادی افکار ندارد؟ من می خواهم با فلانی بنشینم ببینم افکار او چیست. بله. به شرط اینکه تو بتوانی تشخیص بدهی. اگر قدرت تشخیص داری. من به جوان های عزیز خواهش می کنم الآن یکی از بحث هایی که ما داریم این است. آقا من می خواهم بنشینم پای این شبکه وهابی. آزادی است. قرآن گفته «فَبَشِّرْ عِبادِ الَّذِينَ يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُون » می خواهم بنشینم پای شبکه ی وهابی ببینم چه می گوید. تو چند تا شبکه، تو چند تا کتاب دینی خواندی؟ پایه های اعتقادی خودت را محکم کردی بعد بروی پای یک شبکه بنشینی؟

ص: 6798

ریعتی: نوعاً ما قدرت تحلیل نداریم.

حجت الاسلام حسینی قمی: داشته باشید. بسم الله. من مثال بزنم. فکر کنم با این مثال دیگر کافی است. هیچ کس دیگر با ما بحث نخواهد کرد. آقا در این بیماری ها، الآن همه ی عزیزان ما که در بیماری کرونا در صف مقدم دارند جهاد می کنند. اینها که می خواهند سراغ یک مریض کرونایی بروند چطوری می روند؟ چند لایه خودشان را می پوشانند؟ چرا انقدر خودشان را می پوشانند؟ آقا ما می خواهیم برویم. کجا بروید؟ مگر نمی گویی آن سم است، مگر نمی گویی او بیماری است؟ اگر قبول دارم که فکر وهابی سم است، زهر است، ببینید عالم را به آتش کشاندند، افکار باطل ویروس است. وهابی بدتر از ویروس کرونا است. کرونا را تمام می کنند. ببین داعش چه بلایی به سر مسلمان ها در عالم آورده است. آسیبی که آنها رسانده اند به مراتب... وقتی کسی می خواهد برود پیش بیماری که مبتلا هست تا خودش را مجهز نکند نمی رود. چرا الآن می گویند واکسن را اول بزنید به اینها که صف مقدم هستند. چون در معرض هستند. خطر برای اینها بیشتر است. شما خودت را واکسینه کن بعد هر کجا می خواهی بروی برو. شما چهار تا کتاب دینی بخوان، با چهار تا عالم نشست و برخاست کن، پایه های دینی ات محکم شود. امام به ابوهاشم فرمود یا با ما بنشین دور او خط بکش یا با او بنشین دور ما خط بکش. بنابراین من خواهش می کنم از این فرصت استفاده کنند. عزیزان مواظب باشند ما هر کتابی،

ص: 6799

هر مطلبی اجازه نداریم بخوانیم، حق نداریم بخوانیم. بله، خودمان را مجهز کنیم بحث دیگری است.

یک داستان دیگری جالب است. یکی از علمای اهل سنت سبط بن جوزی یک کتاب دارد تذکره الخواص تقریباً مال هزار سال پیش هست. سبط بن جوزی بیش از هزار سال از وفات او می گذرد. مال قرن چهارم است. این عالم اهل سنت وقتی به زندگی امام هادی می رسد تعبیرش این است: می گوید: «لم يكن عنده ميل الى الدنيا» با دنیا خیلی رابطه نداشته باش. «کان ملازما للمسجد» با مسجد و نماز و دعا و... بعد به همان داستان اشاره می کند. «فلما فتشوا داره» وقتی مأمورین متوکل از دیوار خانه امام بالا و پایین رفتند، در خانه امام رفتند، قرآن دیدند، دعا دیدند، کتاب علمی دیدند. تربیت. همین که برای تربیت... چون امام هادی در همین فرصت تربیت شاگردان فراوانی با همه سختی هایی که من به حیات علمی حضرت نرسیدم بگویم. از جمله داستان هایی که خیلی زیبا است. باز تقاضا می کنم، خواهش می کنم، می دانم عزیزان گوش می کنند. این قصه را بیشتر گوش کنند. اخلاق ائمه این است. امام هادی را اینطوری بشناسیم. امام یعنی این. مرحوم محقق اربلی در کشف الغمه نوشته است. ابن حجر از علمای اهل سنت است در سوائق نوشته است. تمام علمای اهل سنت و اهل شیعه این داستان را راجع به امام هادی (ع) نوشته اند. ما مسلمان هستیم. ما الآن می گوییم شب شهادت و عرض ارادت. عرض ارادت باید نشانه داشته باشد. فقط یک عرض سلام نیست. خواهش می کنم ببینید فاصله

ص: 6800

ما چقدر زیاد است. «رَجُلٌ مِنْ أَعْرَاب » یک کسی در سامرا آمد دنبال امام هادی می گشت. گفتند آقا به اطراف سامرا رفتند. آمد اطراف سامرا آقا را پیدا کردند. گفت آقا من از کوفه آمده ام. کوفه کجا سامرا کجا. گفت من از کوفه، این راه دور را به اینجا آمده ام از ارادتمندان شما هستم. یک دین و بدهی سنگینی که من را فلج کرده، گرفتار کرده است. خدمت شما آمده ام، شما به دادم برسید. حضرت گفت امشب اینجا بمان ما فردا می رویم. حضرت شب را از او پذیرایی کرد و مهمان امام هادی (ع). صبح که شد به او فرمود که یک خواهشی از شما دارم. این را حتماً بپذیر. گفت آقا شما هر چه بگویید. گرفتاری ما برطرف بشود، بدهی سنگین. بیچاره شدم. حضرت فرمودند یک قلم و کاغذ بیاورید. قلم و کاغذ آوردند. آدرسش را گفتم تمام منابع سنی و شیعه نوشته اند. منابع دست اول. قلم و کاغذ آوردند. فرمودند روی آن کاغذ نوشتند بسم الله الرحمن الرحیم. چقدر بدهی داری؟ آن بدهی را نوشتند من این مبلغ را به این بنده خدا بدهکارم و من به تو بدهکارم. آقا نوشتند من به تو بدهکارم. این کاغذ را بگیر. گفت آقا این کاغذ را چکار کنم؟ شما به من بدهکار نیستی. این را چکار کنم؟ این چه دردی از بنده دوا می کند. فرمود: ما با هم می رویم سامرا، فلان ساعت جلسه عمومی من است. در آن جلسه این کاغذ را بردار بیاور بگو پول من را بده. داد و بیداد، فریاد، سر و صدا، به

ص: 6801

تعبیر من آبروریزی کن. بگو آقا پول من را بده. کی می خواهی بدهی. گفت آقا من غلط بکنم این کار را بکنم. شما به من بدهکار نیستی. حالا نداری جانت به سلامت. فرمودند تو را قسم دادم که از من قبول کنی. قسمت دادم. قول دادی بپذیری. البته می دانید از نظر فقهی عزیزان فکر نکنند امام دروغ گفته اند. از نظر فقهی می گویند نقل دین. شما به یک کسی بدهکار هستی، من بدهی شما را می پذیرم. شما 100 هزار تومان، یک میلیون بدهکار هستی، می گوید آقا نگران نباش. دین تو را من می دهم. دروغ نیست. حضرت فرمود کاغذ را بیاور. گفت نه آقا من از شما طلب ندارم. فرمود همین که به تو گفتم. فردا در جلسه عمومی امام هادی (ع) کاغذ را برداشت آورد او هم دیگر بالاخره گرفتاری داشت. سر و صدا، داد و فریاد، آقا این کاغذ از شما نیست، امضای شما نیست. پول ما را شما کی می خواهی بدهی؟ من چند بار از کوفه بلند شوم تا اینجا بیایم. این شدید و امام هم عذرخواهی می کرد. انقدر این سر و صدا کرد، یک کسی گفت آبروریزی نکنید، پول را من می دهم. پول را آورد داد. وقتی جلسه خلوت شد پول را به این شخص داد. عذرخواهی کرد از او. فرمود: من را ببخشید اگر مجبور نبودم اینطوری برنامه ریزی نمی کردم. خودم نداشتم که از خودم بدهم. آقای شریعتی اصلاً به ذهن ما خطور می کند به عمرمان یک برادر ایمانی ما بدهی داشته باشد، مشکل داشته باشد، به او بگوییم آقا

ص: 6802

تو اصلاً چک داری. اصلاً چک من را بده. اصلاً تو فکرش را نکن. اصلاً ما به ذهن مان رسیده راجع به این موضوع؟ آن هم یک غریبه، نه نسبتی با امام داشت. از کوفه بلند شده آمده. من خواهش می کنم در این پیام هایم هفته گذشته دیدم. واقعاً آدم غصه می خورد. این همه گرفتاری ها، مشکلات، بدهی ها، سختی ها. به داد هم برسیم، به هم رحم داشته باشیم. اگر امام هادی (ع) این است که ما داریم می خوانیم، ما زندگی او را داریم می بینیم ان شاالله فاصله مان را کم کنیم.

آقای شریعتی: ان شاءالله خیلی از شما ممنون و متشکر هستم.

صفحه81 قرآن کریم

حجت الاسلام حسینی قمی: ماه رجب می دانید ماه زیارتی سید الشهداء (س) است که همه ما محروم هستیم. و امام هادی (ع). این قصه را عزیزان لابد زیاد شنیده اند که بیمار شدند کسی را فرمودند از طرف ایشان بفرستند زیر قبه ی امام حسین برای سلامتی امام هادی دعا کنند. ابوهاشم جعفری می گوید به من آقا امر کرد. این را کردم ولی آمدم خدمت آقا گفتم آقا یکی از طرف شما برود؟ خب خودتان دعا کنید. فرمود خداوند مکان هایی دارد که دعا را در آن مکان ها مستجاب می کند از جمله زیر قبه و بارگاه سید الشهداء (س). حالا که دست همه ی ما کوتاه است ولی می دانید که امام هادی مخصوصاً راجع به سید الشهداء، راجع به امیرمؤمنین یک تعبیری دارد. من این را بگویم و این تعبیر امام هادی است راجع به امیر المؤمنین. زیارت چهار

ص: 6803

امیرالمؤمنین است. «السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِين ِ أَشْهَدُ أَنَّكَ أَوَّلُ مَظْلُومٍ وَ أَوَّلُ مَنْ غُصِبَ حَقَّه » من تقاضا می کنم همه عزیزان، خیلی ها سفارش کرده اند. ما به آنها قول داده ایم. پیام داده اند ما به آمین مردم امیدوارم هستیم. خواهش می کنم سه مرتبه این آیه شریفه ی امن یجیب را با هم بخوانیم. خدا را قسم بدهیم به حق امام هادی (ع) همه گرفتاری ها، همه بیماران، عزیزانی که به این برنامه التماس دعا گفتند لباس عافیت بپوشاند، گرفتاری هایشان را برطرف بفرماید.

شریعتی: خیلی ممنون از توجه شما.

99-12-03- شرح خطبه 192 نهج البلاغه (خطبه قاصعه)

حجت الاسلام حسینی قمی: عرض سلام و ارادت خالصانه دارم خدمت همه ی بینندگان عزیز. عرض تبریک دارم. در آستانه سیزدهم رجب ولادت امیرمؤمنان (س) هستیم. باز به همه عزیزان تبریک عرض می کنم. من یک جمله فقط بگویم. قبلاً هم گفتیم. گاهی به شوخی هم می گوییم که در روز زن خانم ها کادویشان را حتماً دریافت کرده اند، آقایان داده اند. ولی شوخی به کنار می خواهم عرض کنم که جداً بیاییم قدر هم را بدانیم. الآن بین این دو مناسبت بسیار باعظمت هستیم. ولادت حضرت زهرا و ولادت امیرمؤمنان. روز زن و روز مرد. روز پدر. هر چه بگوییم. بیاییم قدر همدیگر را بدانیم. من امروز مطالعه می کردم یک داستانی را. خدا رحمت کند مرحوم آیت الله احمدی میانجی در این کتاب عالم برزخشان خیلی تحت تأثیر قرار گرفتم. خیلی. ایشان نوشته اند در همان طرف های ما آذربایجان، یک عالم بسیار بزرگواری بود به نام ملا محمد. شیخ محمد طه. طرف آذربایجان. نوشته اند خیلی عالم ملا

ص: 6804

و اهل فضل و اهل عبادت بود و درس می گفت و شاگردان فراوانی، مراجعات زیادی، خیلی درگیر کتاب و درس و بحث و علم و دانش و عبادت و بندگی بود. یک وقتی همسرش از او یک دلخوری پیدا کرد. از این آقا، از این عالم بزرگ یک ناراحتی پیدا کرد و گفت حالا من تلافی می کنم. هر شب برای نماز شبش یک آبی کنار می گذاشت که این آقا بیدار می شود آب وضوی نماز شبش آماده باشد. آن شب نه تنها آب برایش آماده نکرد آن وقت قدیم ها در خانه چاه بود. آن دلو و طنابی که باید می رفتی از آنجا آب برمی داشتی، آن دلو و طناب را هم یک جایی مخفی کرد که به زحمت بیفتد. شیخ سحر از خواب بیدار شد دید آب آماده نیست. با زحمت خودش را کنار چاه رساند دید دلو نیست، طناب نیست. با زحمت گشت دلو و طناب را پیدا کرد. آمد انداخت در چاه که آب بکشد. نتوانست. توان نداشت. سنی از او گذشته بود. پیرمرد بود. آمد بکشد نتوانست دلو از دست او در چاه افتاد. نشست زار زار گریه کردن، بلند بلند گریه کردن. خانمش صدای گریه اش را شنید به عجله آمد گفت آقا این که گریه ندارد. من خودم برایش آب می کشم. می گوید نه. می فرمایند من برای این گریه نمی کنم که نمی توانم آب بکشم، برای این گریه می کنم که نمی دانم چرا 40 سال است قدر تو را نمی دانم. این آب آماده ای که تو هر شب برای من

ص: 6805

می گذاشتی، من 40 سال حواسم نبود که تو چه خدمتی به من می کردی و من غافل بودم. امشب دارم به حال خودم گریه می کنم نه به خاطر اینکه نتوانستم آب بالا بیاورم. انصافاً یک تلنگری است آقای شریعتی. من خواهش می کنم آقایان در زندگی ها قدر همسرانشان را بدانند، خانم ها قدر شوهرهایشان را بدانند. مگر زندگی چقدر است؟ مگر زندگی مشترک ما چند سال است؟ حیف است که این زندگی مشترک که باید همراه با محبت و صفا و صمیمیت و قدردانی باشد با بد اخلاقی ها بگذرد. مگر آخر دنیا چقدر است؟ چی هست؟ ما چند روز دیگر می خواهیم عمر کنیم؟

شریعتی: آخرش همین نام خوش و همین رفتارهاست که باقی می ماند.

حجت الاسلام حسینی قمی: همین ها می ماند. پیامبر نفرمود، امیرمؤمنان نفرمود، «خَالِطِ النَّاس» با مردم یک جوری رفتار کنید اگر زنده هستید مردم مشتاق دیدارتان باشد، اگر از دست رفتید مردم برای شما گریه کنند، اشک بریزند. من خواهش می کنم. به هر حال کادو خوب است، تبریک خوب است ولی اینها کافی نیست. جداً خواهش می کنم همه ی آقایان، همه ی خانم ها، آنهایی که تازه داماد هستند، آنهایی که سی سال، چهل سال، پنجاه سال است که گذشته است. هر چی. قدر همدیگر را بدانیم. حیف است. حواس مان باشد همش دنبال نقاط ضعف نباشیم. خوبی های آقا را هم ببینیم. آقای شریعتی خدا می داند من الآن می بینم خانم هایی که مثلاً حالا با شوهرشان هم خیلی رابطه ی خوبی احیاناً نداشته اند ولی شوهر که از دنیا رفته

ص: 6806

است، الآن انقدر غصه می خورند، می گویند کاش آقا بود به سر ما داد می زد. سایه اش بر سر ما بود، در این خانه صدایش می آمد ولو یک دادی می زد، ولو بد اخلاقی می کرد. نمی خواهم بگویم بد اخلاقی کار خوبی است و ولی حسرت می خورند. یا به عکس آن. آقایانی که خانم های عزیز خودشان را با کمال تأسف از دست داده اند، الآن حسرت می خورند می گویند کاش همسر ما بود ولو بداخلاقی می کرد. باور کن حیف است که ما روزی که از هم جدا شدیم قدر هم را بدانیم. به هر حال ایشان نقل می کنند یک عالم کنار چاه زار زار گریه می کرد. خانمش گفت گریه نکن، من خودم برای تو آب می کشم. بابا تمام شد. گفت نه، گریه می کنم چرا قدر تو را ندانستم. ان شاءالله تا زنده هستیم قدر هم دیگر را بدانیم نماند برای بعد از مرگ فوری بنر بزنیم و شاخ گل و تاج گل و بنر 6 متری و 10 متری. الآن که زنده هستیم. عرض کردم خیلی ها دارند حسرت می خورند، همان مرد بد اخلاق را، همان خانم بد اخلاق را می گویند کاش با هم بودیم و زندگی می کردیم.

شریعتی: بسیار خوب. و همین قشنگی ها هست که زندگی ما را می سازد و تعریف می کند. ان شاءالله که تمام زندگی ها سرشار از آسایش و آرامش باشد. امشب هم بر همه شما مبارک. شب میلاد امام جواد (ع) است. خطبه قاصعه را مرور می کنیم.

حجت الاسلام حسینی قمی:

ص: 6807

بسم الله الرحمن الرحیم. اگر برسیم این آخرین جلسه خطبه 192، خطبه قاصعه که گفتیم طولانی ترین خطبه نهج البلاغه امیرمؤمنان (س) هست به این فراز رسیدیم که حضرت می فرماید: «فَتَعَصَّبُوا» اگر هم می خواهید تعصب داشته باشید در چیزها خوب تعصب داشته باشید. «فَتَعَصَّبُوا لِخِلَالِ الْحَمْد» یعنی کارهای پسندیده. حضرت 10 مورد را نام می برند. این 10 مورد کارهای خوبی است که امیر مؤمنان فرمود در اینها تعصب داشته باشید. اولین آن «مِنَ الْحِفْظِ لِلْجِوَارِ» بعضی از اینها را توضیح دادیم. ما حواسمان به همسایه باشد. یکی از معانی جبار این بود. حواس مان به همسایه باشد. «وَ الْوَفَاءِ بِالذِّمَامِ» وفای به عهد. عهدی با کسی داشتیم، قراری داشتیم به عهد و پیمان مان وفادار باشیم. سوم «وَ الطَّاعَةِ لِلْبِرِّ» دنبال کارهای نیک، تعصب مان در انجام کارهای خوب باشد. چهارم «وَ الْمَعْصِيَةِ لِلْكِبْرِ» که همه این خطبه با همین محور هست. با تکبر مبارزه کنید، با تکبر مخالفت کنید. چرا امیر مؤمنان طولانی ترین خطبه شان را به موضوع تواضع اختصاص می دهند، مبارزه با تکبر؟ اگر تأثیرگذا نبود... من یک داستانی همین روزها می دیدم در کتاب مرحوم آیت الله احمودی میانجی (رضوان الله علیه) خیلی برای من جالب بود. ایشان نوشته اند که یک کسی پیش رفیقش آمد. می دانید متأسفانه الآن یکی از چیزهایی که در جامعه ما خیلی کم شده و ما نیاز به آن داریم امید است، آرامش است. کسی امیدش را از دست ندهد به خاطر این مشکلاتی که هست، به خاطر این بیماری هایی که هست، من همین جا از همه ی قلم به

ص: 6808

دستان، همه ی اینها که تریبون به در اختیارشون هست، همه ی رسانه ها خواهش می کنم به امید مردم اضافه کنند. درست است ما مشکلات را درک می کنیم. خیلی ولی در این حال خیلی مردم را نا امید نکنیم. مردم را امیدوار کنیم، چیزی نگوییم، حرفی نزنیم، کاری نکنیم که نا امید بشود. ایشان می نویسند یک کسی آمد خانه ی دوستش، خانه رفیقش. گفت می شود آسان ترین راه خودکشی را به من نشان بدهید؟ می خواهم خودکشی کنم، آسان ترین راه آن چیست؟ رفیقش گفت بله، اتفاقاً من وسیله ی آن را دارم. رفت و یک هفت تیر برداشت آورد و گفت این را در گیج گاهت بزن. این آسان تر از همه است. ردخور هم ندارد. هر راه دیگری بروی ممکن است یک وقت موفق نشوی. این خودکشی تضمینی است. دیگر از این قطعی تر نیست. این آقا آمد هفت تیر را بردارد گفت نه، صبر کن. فقط از تو یک تقاضا دارم. خودکشی که دیر نمی شود. امروز و فردا که تا حالا خودکشی نکردی، یک پیشنهاد به تو دارم. این هفت تیر آماده، این هم راهش. آسان ترین و مطمئن ترین راه. ولی یک پیشنهاد به تو می دهم. ده روز این کاری را که من به تو پیشنهاد می کنم انجام بده. ده روز، هر روز صبح به هر کسی که رسیدی احترام بگذار، تواضع کن، سلام کن، محبت کن ولی او با تو دشمنی کند. شما اهل محبت باش، اهل تواضع باش، اهل گذشت باش. تو 10 روز این را امتحان کن. یک. دوم صبح ها

ص: 6809

یک جای بلندی بنشین، نگاه به طلوع آفتاب بکن، نگاه به آسمان بکن، نگاه به ستاره ها بکن، نگاه به فضا کن. اینها را. بعد اگر خواستی بیا. هفت تیر آماده، خودکشی ات را انجام بده. این سرجایش هست. این آقا رفت 10 روز همین کار را کرد. به هر کسی رسید سلام کرد، احترام کرد، دیگر خودش را طلبکار مردم نمی دانست. کلاً منصرف شد. من حرفم این است. ببینید اینکه امیرمؤمنان انقدر روی موضوع تواضع باور بفرمایید یک بیماری است از درون خودمان را نابود می کنیم. تکبر، حسادت، بددلی، بد زبانی. چقدر در پیام ها هست نوشته اند که شریک زندگی ام بد دل است، بد زبان است، بد ببین است، متکبر است، لجول است، بد اخلاق است، تندی می کند. قبل از اینکه طرف را از بین ببری خودت را نابود می کنی. بیاییم نگاه مان را به دنیا عوض کنیم. بیاییم خودمان را از کسی طلبکار ندانیم. در برابر همه احترام کنیم، در برابر همه متواضع باشیم. همه کسانی که به جایی رسیدند با تواضع رسیدند. عرض کردم 10 بار تکرار کردیم. چرا امیرمؤمنان طولانی ترین خطبه را به موضوع تواضع اختصاص می دهد؟ مبارزه با تکبر. اگر ریشه بسیاری از بدی ها و گناهان نبود (اینقدر سفارش نمی کرد). باز من یک داستان دیگر همین روزها شنیدم. یکی از علمای بزرگ در همین تهران زندگی می کرد. دو سه سال هست که از دنیا رفته اند. حالا من نام نمی برم. دو سه سالی است از دنیا رفته است. ایشان می گفتند من در نجف درس می خواندم. نه

ص: 6810

درس حوزه. اصلاً از اول در نجف بزرگ شدم. در نجف به دنیا آمدم و مدرسه رفتم. می گفت در مدرسه، در دبستان با یکی از هم کلاسی هایمان یک روزی دعوایمان شد. بالاخره بچه است و دوران مدرسه. آمدم دست او را پیچاندم. زیاد پیچاندم دست بچه شکست. حالا این بچه، بچه ی کیست؟ بچه ی مرجع عالیقدر جهان تشیع، آیت الله عظمی آ سید ابوالحسن اصفهانی. همکلاسی ما. حالا بیا و درستش کن. گفت خیلی ترسیدم. خیلی ترسیدم. گفتم دیگر یک مرجع تقلید جهانی، عالم گیر، آیت الله عظمی اصفهانی. پدرش را می شناختم. بچه بودیم ولی می دانستیم موقعیت پدر این چیست. خیلی ترسیدم که من را بیچاره کند. گفت به قدری این حادثه مهم بود که خبرش در تمام شهر نجف پیچید. مثل اینکه الآن بگویند دست پس یک مرجعی، یک مقام بالایی را یک کسی دعوا کرده است. گفت مدرسه تعطیل شد آمدم خانه، رفتم در خانه یک جایی خودم را مخفی کردم چون قبل از اینکه من به مادرم بگویم مادر خبردار شده بود چون خبرش در همه ی شهر پیچیده بود. باور کنید من این قصه را می شنیدم اشکم جاری می شد. می شود انسان به این جا برسد؟ گفت منِ بچه ی دانش آموز مدرسه، ترس در خانه پنهان که حالا مادر که خبر دارد با من می خواهد چه رفتاری کند. دیدم در خانه را می زنند. گفتم کیه؟ یواشکی گوش کردم دیدم خود آیت الله آ سید ابوالحسن اصفهانی است. گفتم وامصیبت. ببین مسئله چقدر پیچیده است که آقا خودش آمده در خانه. گفت

ص: 6811

من از پشت جرأت نمی کردم. گوش می دادم ببینم آقا چه می گوید. صدایش می آمد. بینندگان عنایت کنید. گفت دیدم آقا آمده به مادرم می گوید. می گوید این قصه که پیش آمده من آمده ام به تو بگویم این بچه یتیم است. گفت من پدرم از دنیا رفته بود. یک وقت شما چیزی به او نگویی. او را دعوا نکنی. دست بچه ی من شکسته است. حالا یک اشتباهی شده است. ما گذشتیم. آمدم به شما که مادر هستیم بپویم شما یک وقت او را دعوت نکنی. الآن بروید ببینید چقدر دعواها سر این است که این به او تو گفته است، این به او گفته تو برو بالا، او بیا پایین. او ترمز خیلی شدید کرده است و امثال اینها. امیرمؤمنان می فرماید اگر راست می گویید، اگر می خواهید ارزش های اخلاقی را در زندگی تان پیاده کنید با تکبر «وَ الْمَعْصِيَةِ لِلْكِبْرِ» ما داریم از این خطبه عبور می کنیم. دریای نهج البلاغه خیلی وسعت دارد. باید به جاهای دیگر برسیم. به درهای گران بهای دیگر نهج البلاغه برسیم ولی اگر تا آخرین جلسه همین جا توقف می کردیم جا داشت که در جامعه ما برسیم به جایی که اخلاق، تواضع، گذشت، حسادت در زندگی ما نباشد. بد دلی نباشد. یک روایتی از امام هادی هست خیلی تکان دهنده است. امام هادی (ع) فرمود: شیطان می گوید اگر بنی آدم سه ویژگی را با هم داشته باشد، مثل توپ ما این را به همدیگر پاس می دهیم. اگر این سه ویژگی در انسان باشد شیطان می گوید ما مثل

ص: 6812

توپ این را به همدیگر پاس می دهیم. یک، حسود باشد، دو، زورگو باشد، سه حریص باشد. حریصاً حسوداً جبارا. شیطان می گوید اگر یک کسی حریص باشد. ما پاس می دهیم. می گوییم از خودمان هست، مال خودمان هست. اگر حسود باشد این دیگر مال ماست. باید به همدیگر پاس بدهیم. اگر زورگو باشد، جبار باشد. آقای محترم زور نگو در خانه. خانم محترم زور نگو. بچه ها به پدر مادرها زور نگویید. پدر و مادرها به بچه ها زور نگویید. رئیس به مردم زور نگو. نگو قدرت دست من است، امضا دست من است، هر کاری من می خواهم انجام بدهم. فرمود اگر این سه تا را داشته باشد. آن وقت تتمه ی حدیث وحشتناک است. واقعاً وحشتناک است. فرمود: حالا اگر یکی از اینها در آن باشد ما به همدیگر پاس می دهیم. اگر هر سه ویژگی باشد، حالا من خودم را امتحان کنم. مگه ما مبرا هستیم؟ اگر من حریص به مال دنیا باشم، حرص بزنم، از هر راهی حلال و حرام بخواهم در بیاورم. دو حسود هم باشد. نتوانم دیگری را ببینم. سه زورگو هم باشم. اگر هر سه جمع شد شیطان می گوید ما روی او اسم می گذاریم. اسم او چیست؟ ما اسم او را می گذاریم شیطاناً مریدا. یکی از خودمان است. عرض کردم بعضی روایات را داریم که بعضی ها انقدر شیطنتشان بالا است که شیطان می گوید این معلم ماست. ما باید زانو بزنیم از این یاد بگیریم. نمی خواهد همه چیز را گردن شیطان بگذاریم. یک حدیث دیگری دیدم باز از امام صادق (ع)

ص: 6813

در کافی مرحوم کلینی. ابلیس به لشکریانش می گوید. می گوید بین مردم دو چیز را رواج بدهید. حسادت، ظلم. حضرت فرمود: «إِنَّهُمَا يَعْدِلَانِ عِنْدَ اللَّهِ الشِّرْك » اگر کسی حسود بود، ظلم... این مثل مشترک است. ما بارها گفتیم فکر نکنیم مسلمانی با همه چیز قابل جمع است. ما گاهی فکر می کنیم من مسلمان هستم همه چیز هم می توانم باشم. مسلمانم بد دل هم باشم. مسلمانم بد زبان هم باشم. مسلمانم متکبر هم باشم. مسلمانم حسود هم باشم. قابل جمع نیست. فرمود اگر کسی فقط این دو تا را داشت، یک حسادت، دو ظلم، این با شرک مساوی است. عدلان است، معادل شرک است. ما دیگر اسمی از مسلمانی نمی توانیم روی خودمان بگذاریم. و یک چیز عجیبی که باز نرسیدم آن هفته بگویم... اصلاً سؤال. می دانید بسیاری از انبیاء، بسیاری از اولیاء که به شهادت رسیدند، اذیت شدند، به خاطر حسادت بوده است. در داستان امام هادی (ع) چرا حضرت را به سامرا برده اند. چرا متوکل امام هادی را به سامرا اعزام کرد. ببینید همه ی تاریخ ها نوشته اند. نوشته اند چون یک کسی در مدینه همه کاره بود. عبد الله بن محمد اسمش بود. امام الحرب و الحرم. یعنی هم امام مسجد النبی بود و هم همه کاره شهر بود. این آدم دید موقعیت امام هادی خیلی بالا است. همه دل ها متوجه امام هادی است. نمی توانست ببیند. چشم دیدن موقعیت امام هادی را نداشت. حسادت. به متوکل نامه نوشت اگر حکومتت را می خواهی امام هادی را از مدینه ببر سامرا تبعیدش کن. این اینجا باشد

ص: 6814

بساط تو را به هم می زند. دروغ. روزی که امام هادی را از مدینه می بردند، تمام شهر مدینه ضجه می زدند، گریه می کردند. چی شد حضرت را به سامرا بردند؟ این همه اذیت، این همه شکنجه، این همه سخت گیری های متوکل. برای چی؟ برای یک حسادت. بروید ببینید. این همه پیامبران را که کشتند، انبیاء و اولیای خدا را که کشتند. راه دور نرویم. الآن پرونده هایی که در دستگاه قضایی هست ببینید. یک بخش عمده ای از دعواها به خاطر حسادت است. من چشم دیدن او را نداشتم. بابا خدا تقسیم می کند. «نَحْنُ قَسَمْنا بَيْنَهُمْ مَعِيشَتَهُمْ فِي الْحَياةِ الدُّنْيا» عزت دست خداست، موقعیت دست خداست. یکی می رود بالا، یکی می آید پایین، یکی متوسطه. «نحن قسمنا» ما تقسیم کردیم. تو با حسادتت، تو با اذیتت، تو با تکبرت نمی توانی دیگری را زمین بزنی. آنی که خدا به او داده تو نمی توانی از او بگیری. غبطه خوب است. آقا غبطه بخور. خدایا به او دادی به من هم بده. آدم غبطه بخورد. خدایا به این پول دادی، به این شخصیت دادی، به این موقعیت دادی، به این عزت دادی. به من هم بدهد. ولی حسادت نه. ائمه ی ما را که اذیت کردند، به زندان انداختند، شهید کردند، اولیای خدا، انبیاء. اول قتلی که روی آدم صورت گرفت، هابیل و قابیل برای چی بود؟ امیرمؤمنان در همین خطبه اشاره کردند. به خاطر حسادت بود. پس حضرت می فرماید: چهارمی «وَ الْمَعْصِيَةِ لِلْكِبْرِ». من بلکه این 10 تا را امروز تمام کنم، بقیه ی خطبه را هم بخوانیم

ص: 6815

خطبه تمام شود. «وَ الْأَخْذِ بِالْفَضْلِ» داریم می گوییم امیرمؤمنان فرمود تعصب می خواهید داشته باشید برای این 10 صفت تعصب داشته باشید. حواستان به همسایه باشد، به عهد و پیمان تان وفادار باشید، دنبال کارهای خوب باشید، با تکبر مبارزه کنید، پنجم «وَ الْأَخْذِ بِالْفَضْلِ» اهل جود و بخشش باشید. آقا تعصب می خواهید؟ بسم الله. دیدی همسایه ات را، آقا محترم دیدی فلانی توانست یک مسجد بسازد، یک مدرسه بسازد، یک بیمارستان بسازد. تو هم یک بیمارستان بساز. تعصب به کارهای خوب داشته باش نه اینکه او را بکوبی، نه اینکه شخصیت او را از بین ببری. یک روایتی می دیدم از امام صادق در کافی مرحوم کلینی حدیث شبیه آن را بارها خوانده ایم. «مَا ابْتُلِيَ الْمُؤْمِنُ بِشَيْ ء» مؤمن هیچ آزمونی سنگین تر این سه آزمون ندارد. یک، «الْمُؤَاسَاةُ فِي ذَاتِ يَدِه » گذشت، بخشش، پول دادن در راه خدا. دو «وَ الْإِنْصَافُ مِنْ نَفْسِه » با دیگران با انصاف برخورد کردن که در همین فراز ها می رسیم «وَ ذِكْرُ اللَّهِ كَثِيرا» یاد خدا زیاد کردن. آن هم حضرت فرمود: نه فقط سبحان والحمدلله گفتن. نه، هر کجا حرام خداست انجام نده، واجبات است انجام بده. حضرت می فرمود: سنگین ترین آزمون این است. سنگین ترین آزمونی که خدا برای بندگانش گذاشته است. من باز همین جا تقاضا می کنم، خواهش می کنم. به هر حال بی تأثیر نیست. آقایان، خانواده ها، در آستانه ی اعیاد مذهبی هستیم. امشب شب ولادت پاره تن امام رضا، امام جواد است. این امام رضایی است که تمام ثروتش را، تمام دارایی اش را روز عرفه تقسیم

ص: 6816

کرد. یک کسی گفت آقا به خودت ضرر زدی. فرمود: ضرر نبود، غنیمت بود. چیزی که در راه خدا دادم از بین... امام جواد است، جواد الائمه، جود و بخشش است. در آستانه ی ولادت امیر، اعیاد مذهبی هستیم، 27 رجب. در آستانه سال نو هستیم، عید باستانی نوروز هستیم. خیلی از خانواده ها گرفتار هستند. ما باید به فریاد به مردم برسیم. دولتمردان جای خودش. نمی دانم حواس شان هست یا نیست. اگر حواس شان بود خیلی اوضاع مردم بهتر از این بود. آقا ما خودمان حواسمان باشد. یک روایتی می دیدم خدا رحمت کند مرحوم تستری ذیل همین خطبه در شرح نهج البلاغه می نویسد اصحاب پیامبر وقتی می خواستند از هم خداحافظی کنند، عادت کرده بودند این آیه را برای همدیگر می خواندند. «بسم الله الرحمن الرحیم. وَ الْعَصْرِ إِنَّ الْإِنْسانَ لَفِي خُسْر» هر کس می خواست خداحافظی کند به او می گفت آقا «إِنَّ الْإِنْسانَ لَفِي خُسْر إِلَّا الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ » تمام شد. چند بار من گفتم خدا می داند هر روز آقایان، خانم ها، خدا می داند من از سر دلسوزی ام، انقدر آدم هایی هستند تصمیم داشتند کار خیر بکنند. جهیزیه ای به بینوایان بدهند، پول به فقرا بدهند، به بستگانشان برسند. تصمیم داشتند انقدر امروز و فردا کردند مردند. من حرفم این است. اصحاب پیامبر به هم می رسیدند، «وَ الْعَصْرِ إِنَّ الْإِنْسانَ لَفِي خُسْر» این را بخوانید. من الآن گفتم باید به مردم امید بدهیم. واقعیت هم همینطور است. ولی در عین حال این به این معنا نیست که بگوییم امیدوار باشید. عمر جاودانه و

ص: 6817

شما مطمئن باشید عمر نوح دارید. کرونا را که شکست دادید. نه آقا. اولاً کرونا را که هنوز شکست نداده ایم. کرونا را هم شکست بدهیم که مرگ را شکست ندادیم. از یک ساعت دیگر مان خبر نداریم. یک داستانی گفتیم. من نمی خواهم بترسم ولی ما بشارت لازم داریم، ترس هم لازم داریم. این داستان را گفتیم. حضرت موسی (ع) عبور می کرد، یک کسی داشت قبر می کند. روایت در منابع قدیمی ماست. یک کسی داشت یک قبری می کند. حضرت موسی (ع) فرمود: می خواهی به تو کمک کنم؟ گفت اگر زحمت تان نیست کمک کنید. کمک کرد قبر را کند. گفت می خواهی بخوابم ببینم اندازه اش خوب است یا نه؟ گفت اگر برایت زحمت نیست بخوان. جناب موسی در قبر خوابید که اندازه اش را ببیند. آمد بلند شود گفت لازم نیست بلند شوی. من مأمور ملک الموت بودم همه ی اینها مقدمه بود. خودت قبر خودت را با دست خودت کندی. همان جا که خوابیدی بخواب جای تو خوب است. همان جا من تو را قبض روح کنم. واقعاً ما خبر نداریم. الآن شما دوباره می گویید دوباره از مرگ گفتید. شما همش از مرگ می گویید. ما همش از مرگ نگفتیم. ما از امید می گوییم. می گوییم آقا امیدوار باشید. جامعه باید امیدوار باشد. اما امید به این است که به داد همدیگر برسیم. امید که فقط مال من نیست. مال آن خانواده ای است که صورتش را با سیلی سرخ کرده است، نوشته من چند ماه است که گوشت در خانه ام نیامده است. اولین بار

ص: 6818

است که این بسته های گوشتی که فرستادید من بعد از چند ماه... امید معنایش این است که یک زندگی خوب برای همه داشته باشیم. نه اینکه فقط من امید به زندگی داشته باشم. من هر چه دارم روز به روز بیشتر شود، به این امید به زندگی بگویم. به هر حال امیرمؤمنان (س) این هم پنجمی اش است. من بقیه ی آن را دیگر ان شاءالله تمام کنم.

«وَ الْأَخْذِ بِالْفَضْلِ وَ الْكَفِّ عَنِ الْبَغْيِ» ششم اهل ظلم نباشید. از ظلم خودداری کنید. یک جلسه مفصل روایات ظلم را خواندیم. هفتمی «وَ الْإِعْظَامِ لِلْقَتْلِ» اعظام للقتل. یعنی چه؟ یعنی ریختن خون دیگران را گناهش را بزرگ بدانید. به این آسانی برای شما راحت نباشد خون کسی را آدم بر زمین بریزد. این نهج البلاغه ی امیرمؤمنان ما. از نهج البلاغه فاصله نگیریم. نامه ی 53. امیرمؤمنان به مالک می فرماید: «إِيَّاك والدِّمَاءَ وسَفْكَهَا» نکند خون کسی را بی گناه بریزی. «إِنَّهُ لَيْسَ شَيْ ء» هیچ چیزی عذاب خدا را زودتر نازل نمی کند. نعمت خدا را از ما زودتر نمی گیرد. مثل ریختن خون بیگناه. بعد امیرمؤمنان فرمود: آقایان سؤال. می خواهید بدانید فردای قیامت اول پرونده ای که به آن رسیدگی می شود چه پرونده ای است؟ فردای قیامت پرونده ها باید رسیدگی شود. بی نمازی است؟ نه به جان خودم؟ گناهان دیگر است؟ اینها نیست. امیر مؤمنان می فرماید: «واللَّه سُبْحَانَهُ مُبْتَدِئٌ بِالْحُكْمِ بَيْنَ الْعِبَادِ فِيمَا تَسَافَكُوا مِنَ الدِّمَاء» اول مسئله ای که خدا بررسی می کند خون بی گناهی است که بر زمین ریخته شده باشد. یک روایت می دیدم واقعاً وحشتناک

ص: 6819

بود. حدیث را امام صادق فرموده است در علل الشرائع شیخ صدوق و کافی است. اول پرونده ای که خدا به آن رسیدگی می کند خون بی گناهی بر زمین ریخته شده باشد. بعد فرمود: «يَأْتِيَ الْمَقْتُولُ قَاتِلِه » فردای قیامت آنی که کشته شده، بی گناه خونش زمین ریخته شده، می آید در برابر قاتلش. «مُعَلَّقاً بِقَاتِلِهِ بِيَدِهِ الْيُمْنَى » با دست راستش قاتلش را می گیرد، در دست چپ سر بریده اش است. روایت این است: «فیشخب دمه فی وجهه» خون از بدنش به صورت این قاتل می پاچد بعد می گوید: «یا رب هذا قتلن» خدایا این من را کشته است. از او بپرس چرا من را کشته است. ما الآن داریم می شنویم می ترسیم. این چه صحنه ای است. یک سر بریده فردای قیامت بیاید دست قاتل را بگیرد، سرش را در آن دستش بگیرد، خونش به صورت آن قاتل بپاشد، بگوید خدایا انتقام من را بگیر. به این بگو چرا من را کشتی. امیرمؤمنان فرمود ریختن خون دیگران را بزرگ بشمرید. من چندین روایت یادداشت کرده بودم نمی رسم بخوانم. ولی فقط یک نکته اضافه کنم. در یک حدیثی داریم پیامبر خدا فرمود: کسی که انسانی را بی گناه می کشد دم مرگ به او می گویند به هر دینی می خواهی بمیری بمیر. یهودی، نصرانی. دیگر هیچ فایده ای ندارد. خدا از تو چیزی قبول نمی کند. در یک روایت و در یک داستان دیگری دیدم. به پیامبر خبر دادند فلان محله یک جنازه پیدا شده است. خود پیامبر شخصاً آمد ببیند قاتل کی بوده است. کار اطلاعاتی. پیدا نشد.

ص: 6820

حضرت فرمود می دانید در این موارد بنا نبود از علم غیب استفاده کنند. بعد این جمله را فرمود: فرمود یک نفر کشته شده قاتل او هم پیدا نمی شود. به خدا قسم اگر تمام اهل آسمان و زمین در خون یک مسلمان شریک باشند، همه راضی به این خون باشند و شریک باشند، سزاوار است که خداوند همه ی اینها را مجازات کند. الآن شاید بینندگان بگویند به کجا رسیدیم. مگر ما آدم کشتیم؟ مگر ما قتل کردیم. من دو نمونه قتل را می خواهم بگویم. من دو تا مبتلا به امروز خودمان را دارم می گویم. من همین امروز در آمارها نگاه می کردم، آمار تصادفات ما. آقا تصادف چه ربطی به قتل دارد؟ من دیدم خدا به سلامت بدارد. بعضی از مراجع تقلید را دیدم ورود خیلی قشنگی کردند. آقای شریعتی آیا می شود بگوییم هر قتلی، هر سانحه ای، هر تصادفی، اینها قتل اشتباهی است؟ اینکه با موتورش در پیاده رو می آید. من همین امروز آمار می دیدم روزی ده نفر عابر پیاده کشته می شود. سالش چقدر می شود؟ روزی 10 تا عابر پیاده. سالش بالای سه هزار تا عابر پیاده در کشور ما خونش بر زمین ریخته می شود. موتوری که در پیاده رو می آید، اشتباه است. حالا پیش آمد. آن کسی که گواهینامه ی درست و حسابی ندارد، وارد نیست، می شود بگوییم قتل خطا؟ آن راننده ای که خوابش می برد باز می نشیند ادامه می دهد. این می شود حالا ما کشتیم دیگر. می گوید تصادف است دیگر. پس بیمه را برای چه گذاشته

ص: 6821

اند. کسی که از چراغ قرمز عبور می کند. سالی بالای سه هزار. ما مسلمان هستیم. نگویید آقا چرا شما هر وقت می آیی اینطوری صحبت می کنی. باید خودمان را اصلاح کنیم. ما مسلمان هستیم. ما کشور امیرالمؤمنین هستیم، ما کشور اسلامی هستیم. صبح تا شب ده تا. نوشته بالای پنجاه شصت درصد آن آقایان هستند. بیچاره ها سرپرست خانواده هستند. شما یک خانواده را نابود می کنی. سالی بالای سه هزار عابر پیاده شما داری می کشی. همه اینها قتل است. تصادف است دیگر. بیمه را برای چه نوشته اند؟ برای همین نوشته اند. بیمه واقعاً برای همین است. دیدم یکی از مراجع به این ورود کردند. استفتاء کردند گفتند می شود اسم این را قتل بگذاریم؟ اینها خطا است؟ این حوادثی که ما داریم ایجاد می کنیم. این یک نمونه. یک نمونه ی وحشتناک دیگری که قبلاً هم اشاره کردم باز هم می گویم. خدایا تو می دانی اگر گرفتاری جامعه نبود من نمی گفتم. الآن همین بحث سقط جنین است. آمارها خیلی وحشتناک است. بروید ببینید. سالی چند ده هزار نفر نه، چند صد هزار نفر. سقط جنین غیرشرعی، غیرقانونی. همین هفته جناب آقای رکنی تهیه کننده ی محترم برنامه، دوستان کارشناس، آن جلسه ای که ما چند وقت یکبار با هم داریم یکی از محورهای آن همین بود. من گفتم الآن شما چقدر همت کردید، تلاش کردید بحث فرزندان غدیر. خدا جزای خیر به شما بدهد. که ما همین جا در این فرصت تقاضا می کنیم ما شرمنده مردم هستیم، بالای 40 هزار نفر ثبت نام کرده اند. یعنی 80

ص: 6822

هزار زوج. به یک دهم آن را هم سمت خدا نتوانسته خدمت رسانی کند.

شریعتی: دقیق تر بخواهم بگویم ما فقط توانستیم به 1000 زوج ها را تحت حمایت خودمان قرار بدهیم و فکر می کنم هفته وقتش هست.

حجت الاسلام حسینی قمی: آره. این واقعاً شرمندگی است. یعنی من عذر می خواهم. این تعبیر درستی است. ما 80 هزار نفر را سرکار گذاشتیم به هزار نفرشان. الآن بسم الله. 23 رجب هست، ولادت امیرمؤمنان هست، پول کجا می خواهد خرج شود؟ ارث را برای کی می خواهی بگذاری؟ حاج خانم این ارثی که مانده در بانک می گذاری برای کی می خواهد بماند؟ چه مصارفی بهتر از این؟ من آنجا گفتم. خیلی طرح خوبی است. ان شاءالله مردم کمک می کنند. ولی حالا ما کمک می کنیم ان شاءالله مثلاً نتیجه اش این باشد که سال دیگر به ما آمار بدهند هزار نفر بیشتر شده است. از این طرف دارند آمار می دهند صدها هزار. بحث هزار و پنج هزار و ده هزار و صد هزار و دویست هزار سقط جنین غیرشرعی، غیر قانونی. خانم محترم به خدا این قتل است. آن قتلی که پیامبر فرمود فردای قیامت با آن شکل وارد... این با آن فرقی ندارد. فکر نکنیم قتل نفس فقط این است که ما یک جوان 25 ساله ی قامت رعنا بزنیم بکشیم قتل نفس کرده ایم. خانم محترم. این جنین. بروید بپرسید. مگر به این آسانی می شود؟ عرض کردم ششصتد هفتصد هزار آمار است که داریم. من نمی خواهم آمار دقیق بدهم. آماری که می گوید سقط جنین. غیرشرعی، غیرقانونی.

ص: 6823

مسئله اش را بپرسید. به این آسانی نیست. به این راحتی نیست. الآن ما چقدر در قصه ی کرونا نگران هستیم؟ واقعاً چقدر... الآن داریم می گوییم آقا نزدیک به 60 هزار نفر آمار کرونا هستند. ان شاءالله این به زودی برطرف شود. آن وقت ده برابرش کنید آماری که... این هم یک مدل قتل است.

«وَ الْإِنْصَافِ لِلْخَلْقِ» یک کم انصاف با مردم. من چند روایت، فقط یک دانه از آنها را می خوانم. از امام صادق (ع) فرمود: «ثَلَاثَةٌ هُمْ أَقْرَبُ الْخَلْقِ إِلَى اللَّه » سه دسته به خدا نزدیک تر هستند. یعنی به رحمت الهی از همه نزدیک تر هستند. یک «رَجُلٌ مَشَى بَيْنَ اثْنَيْن » یک کسی که بین دو نفر قدم برمی دارد، می خواهد بینشان را اصلاح کند اما بی انصافی نمی کند متمایل به این. قضاوتش به حق است، رفتارش عادلانه است. دو، «رَجُلٌ قَالَ بِالْحَقِّ فِيمَا لَهُ وَ عَلَيْه » حرف حق بزند. چه به نفعش و چه علیهش. سه، کسی که وقتی عصبانی شد، غضبناک شد، به کسانی که تحت امر او هستند ظلم نکند، بی انصافی نکند. ببینید در یک جمله کوتاه عرض کنم. نماز خیلی خوب، دعا خیلی خوب، نماز شب خیلی خوب، یا من ارجوه خیلی خوب. همه اینها خوب ولی نگاه دین، از این بالاتر اگر می خواهی پرواز کنی، «أَقْرَبُ الْخَلْقِ إِلَى اللَّه » باشی، با مردم انصاف داشته باش. یک شعری دارد ببری مال مسلمان و چون مالت ببرند/ بانگ و فریاد برآری که مسلمانی نیست. مگر نمی گویی همسایه آزاری بد است؟ خودت نکن. مگر نمی گویی مال مردم خوردن بد است. اگر

ص: 6824

در جامعه ی ما گرفتاری ها زیاد است. دولت جای خودش وظایفی که دارند انجام نمی دهند. اینها جای خودش. اما شما انصاف داری آقای کاسب؟ آقای بازاری شما انصاف داری؟ آقای کارمند شما انصاف داری؟ مگر این چهار میلیون کارمند از کره مریخ آمده اند؟

شریعتی: ما خودمان بی انصاف هستیم از بی انصافی گلایه می کنیم. خیلی از شما ممنون و متشکرم.

تلاوت صفحه 88 قرآن کریم آیات 60 تا 65 سوره نساء.

صفحه 88 قرآن کریم

اشاره قرآنی: رسیدیم به این آیه ی شریفه ای که چند بار تکرار کردیم. امروز هم یک بار دیگر می گوییم. هر چه هم بگوییم باز هم کم است. «وَلَوْ أَنَّهُمْ إِذْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ جَاءُوكَ فَاسْتَغْفَرُوا اللَّهَ وَاسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللَّهَ تَوَّابًا رَحِيمًا» (نساء/ 64) پیامبر اگر مردم پیش تو بیایند، از خدا طلب آمرزش کنند، پیامبر برای آنها از خداوند طلب آمرزش کند، «لَوَجَدُوا اللَّهَ تَوَّابًا رَحِيمًا». دو تا شماره آیه حفظ کردن کاری ندارد. 64 سوره نساء و 97 سوره یوسف. هر وهابی به شما گفت آقا چرا توسل؟ همین دو آیه را بخوانید باور کنید مثل جن که از بسم الله فرار می کند، فرار می کند. واقعاً خلع سلاح می شوند. قرآن است می گوید مردم که گناه کردند بیایند محضر شما از خدا طلب... «وَاسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ» خواهش می کنم عزیزان به هر حال ما گاهی بحث های مفصل توسل می خواهیم بگوییم. در ذهن عزیزان نمی ماند. هر کسی گفت بگویید 64 نساء. برای چی بروند صف پیامبر باشند طلب آمرزش کنند. سوره یوسف 97. 64 را ان شاءالله

ص: 6825

همه در خانه ها حفظ کنند. «يا أَبانَا اسْتَغْفِرْ لَنا» (یوسف/ 97) تو از خدا بخواه خدا ما را بیامرزد. و اگر گفتند چون گاهی می گویند آقا پیامبر زنده بوده، حضرت یوسف زنده بوده، حضرت یعقوب زنده بوده است. جواب آن یک کلمه است. حیات برزخی است. شهید که زنده باشد، پیامبر زنده نیست؟ «وَ لا تَحْسَبَنَّ الَّذينَ قُتِلُوا في سَبيلِ اللَّهِ أَمْواتاً بَلْ أَحْياءٌ» (آل عمران/ 169) شهید زنده است. بارها گفتیم مؤمن، غیرمؤمن همه زنده هستند. فقط از حیات دنیا منتقل به حیات برزخی می شویم.

شریعتی: خیلی ممنون و متشکر.

99-12-10- شرح خطبه 192 نهج البلاغه (خطبه قاصعه)

حجت الاسلام حسینی قمی: عرض سلام و ارادت خالصانه دارم خدمت همه بینندگان عزیز. این هفته آخرین جلسه ای هست که بنده در خدمت دوستان هستم. شنیدم برادر بسیار عزیز، بزرگوار، فاضل، گرانقدر جناب آقای دکتر رفیعی تشریف می آورند. اگر تشریف بیاورند بسیار عالی است. هر کسی تشریف بیاورد قطعاً بر من مقدم است. شک ندارم. امروز هم اگر مطلبی هست، آخرین جلسه است دوستان بفرستند. جالب است در پیام ها دیدم کسی نوشته بود که... آقایان از خانم هایشان گلایه داشتند. نوشته اند که ما می خواهیم سمت خدا ببینیم اما این خانم وقتی سمت خدا می شود ناهار ما را هم دیگر نمی دهد. شما سفارش کنید که وسط سمت خدا غذا خوردن هم اشکال ندارد.

برگردم به خطبه نورانی. ان شاءالله آخرین جلسه ای است که ما خطبه 192 را مطرح می کنیم. خطبه قاصعه ی امیرالمؤمنین. تلاش حضرت در این خطبه این بود که از راه های مختلف با بیان های مختلف تکبر را در ما انسان ها بکوبند. من باز هم تأکید می کنم. خطبه خیلی مفصل بود. ما خیلی به

ص: 6826

سرعت یک نگاه خیلی گذرا کردیم ولی این خطبه یک پیام دارد. اگر از ما سؤال کنند پیام طولانی ترین خطبه ی امیر المؤمنان (س) چیست می گوییم یک پیام است و آن پیام کوبیدن حالت تکبری که در ما انسان ها هست. به هر حال پیش می آید. ما اگر خودساخته یا به تعبیر دیگری خدا ساخته نشویم چون امیرمؤمنان فرمود: «نَحْنُ صَنَائِعُ رَبِّنَا» ما دست ساز خداییم. خودساخته تعبیر دقیقی نیست. اگر خداساخته نباشیم به هر حال این گرفتاری تکبر در همه ما هست. بخواهیم خلاصه کنیم اگر ان شاءالله گوینده، شنوندگان بعد از 10 جلسه خطبه ی قاصعه، واقعاً رسیده باشیم به اینجا که یک کمی خودمان را خاکی کنیم، پا روی نفس خودمان بگذاریم، خودبزرگ بینی...

قصه ای را مطالعه می کردم. باز قصه بگویم که یک کمی عزیزان هم ان شاءالله انتقاد نکنند. یکی از علمای بسیار بسیار بزرگ اخلاقی، یک کسی رفته بود خدمت شان گفته من یک کتابی پیدا... خواهش می کنم کسانی که دنبال سیر و سلوک و مقامات معنوی و مطالعه ی اینطور کتاب ها هستند که به یک مقاماتی برسند مخصوصاً جوان های عزیز بیشتر گوش کنند. یکی از اساتید بسیار بزرگ اخلاق (رضوان الله علیه) از دنیا رفته اند. یک کسی رفته بود گفته بود من یک کتاب پیدا کردم در سیر و سلوک، چند جلد است، این منازل السالکین در آن نوشته است. منزل اول و منزل دوم و منزل دهم و اینها را می خواهم خلاصه مطالعه کنم. ایشان گفته بود که این مازل را کنار بگذار. تمام سیر در یک کلمه خلاصه می شود. نمی گویم نخوان ولی منزل منزل نیست. یک منزل بیشتر نیست. یک قدم بر خویشتن نه/ وان دگر

ص: 6827

بر کوی دوست. همین کافی است. این خلاصه ی ده جلد سیر و سلوک و مقامات معنوی است. ما چه می خواهیم؟

شریعتی: و حضرت در خطبه ی قاصعه، هر کلمه و هر فرازش یک طبری شد که بر بت منیت ما بزنند.

حجت الاسلام حسینی قمی: ان شاءالله به این رسیده باشیم. نمی خواهم بگویم دوستان اهل و کتاب و مطالعه و سیر و سلوک نباشند. نه، ان شاءالله اهل کتاب باشند ولی اگر بخواهیم خلاصه کنیم، من مخصوصاً این روزها مطالعه می کردم خیلی مفصل. حالا برای اینکه باز بینندگان عزیز بدانند بینی و بین الله من معاذ الله اگر بخواهم قصد خودنمایی یا منتی سر مخاطبان بگذارم. ابدا. منت شان را هم داریم چون داریم وظیفه مان را انجام می دهیم. ولی تقریباً یک کتاب مفصل، شاید ششصد هفتصد صفحه من مطالعه کردم در اعمالات علما، بزرگان. اگر بخواهیم این کتاب را خلاصه کنیم در همین یک جمله برمی گردیم. سیر، سلوک، مقامات معنوی، قرب به خدا، در همین یک جمله خلاصه می شود. یک قدم بر خویشتن نه (یک قدم روی هوای نفس مان، این منیت خودمان)/ وان دگر در کوی دوست. الآن ماه رجب است. نمی خواهیم به قرب الهی برسیم. یک قدم روی خودمان، حالا همین که بحث انفاق و ایثار که حالا ان شاءالله اشاره می کنیم. بخش بزرگی از پیام ها بود. اینها هم باز قدم بر خویشتن است. چون ما حاضر نیستیم دیگران را ببینیم اهل ایثار و اهل گذشت نیستیم. این همه مردم گرفتاری دارند، مشکلات اقتصادی دارند. ما فقط خودمان را می بینیم. اگر انسان قدم بر خویشتن نه، آن وقت قدم بعدی اش بر کوی دوست است. چرا؟ چون همه ی زندگی اش را

ص: 6828

در راه خدا می دهد. امیر مؤمنان (س) چکار کرد؟ 18 آیه هل اتی برای چی نازل شد؟ سه روز سه قرص نان شان را در راه خدا دادند. «يُؤْثِرُونَ عَلى أَنْفُسِهِم»، «يُطْعِمُونَ الطَّعامَ»، «يُوفُونَ بِالنَّذْر»، با آب افطار کردند. چرا؟ چون یک قدم بر خویشتن نه/ وان دگر در کوی دوست. به هر حال خلاصه اش همین است. مخصوصاً حالا من در زندگی خانوادگی خواهش می کنم. در این پیام ها هم خیلی بود. عزیزان، آقایان، خانم ها. به هر حال محبت، صفا، صمیمیت. دو روزه ی دنیا واقعاً ارزش این را ندارد ما با بداخلاقی سر کنیم. آن جلسه هم گفتم یادم هست. همه چیز یادم هست ولی تکرار می کنم خدا می داند انقدر ما الآن می بینیم خانم هایی که حالا در دوران زندگی مشترک هم گاهی ناراحتی هم از دست آقا داشته اند ولی حالا که آقا از دنیا رفته است حسرت می خورند. حالا اینها را ما می گوییم می دانم دوباره داغ آنها تازه می شود. نمی خواهم داغ کسی را تازه کنم. دوباره داغشان تازه می شود، ناراحت می شوند، گریه می کنند. می گویند کاش آقا بود. داد هم می زد. همان داد او هم خوب بود. یا نه، آقایانی که خانم هایشان را از دست داده اند ولی الآن می گوید کاش همان خانم بود. بد اخلاقی اش هم شیرینی زندگی می بود. گرچه ما همه ی حرف مان تواضع است، گذشت است، اخلاق است. در خاطرات می خواندم از آیت الله ضیاء آبادی (رضوان الله علیه) که همین ایام از دنیا رفتند. انصافاً مردم بسیار بسیار بزرگی بود. ما نپرداختیم به شخصیت این بزرگان. آنهایی که در تهران بودند می دانستند، آنهایی که از نزدیک این بزرگوار را دیده بودند. جناب آقای شریعتی من همین قدر اشاره کنم به

ص: 6829

قدری ایشان محبوب دل های بود. من از نزدیک اطلاع داشتم. گاهی موفق می شدم نماز جماعت ایشان می رفتم. خدا می داند از همسایه ها بپرسیم. الآن آنهایی که همسایه ی ایشان بودند پیامک بدهند بگویند من راست می گویم یا نه. منازلی که نزدیک مسجد ایشان بود، خانه هایی که نزدیک منزل ایشان بود قیمتش بالاتر بود. می گفتند مگر اینجا چخبر است؟ مگر فرق اینجا با یک کیلومتر بالاتر چیست؟ می گفتند اینجا فوری پایت را از خانه بیرون بگذاری مسجد آقای ضیاء آبادی است. قیمت خانه ها را بالا می برد. از بس تواضع داشت، اخلاق داشت، ایمان داشت، تأثیر کلام داشت. خب شبکه مخصوصاً شبکه سه مفصل سخنرانی ایشان را پخش می کرد. در حالات ایشان می دیدم. سال های آخر خانم ایشان بیمار شده بودند. قبل از ایشان هم از دنیا رفتند. بیماری شدیدی داشتند. در حدی که حتی در کارهای ضروری شان هم نیاز به کمک داشتند. آقازاده های مرحوم آیت الله ضیاء آبادی گفته بودند آقا اجازه بدهید ما یک کسی را بیاوریم در خانه، یک خانمی بیاید به مادر ما کمک کند، شما به درس تان برسید، به نماز تان برسید، به تفسیرتان برسید. ایشان فرموده بود: نه، یک عمری ایشان به من خدمت کرده است حالا من می خواهم به او خدمت کنم. یک عمری این، حالا نوبت، نوبت من است. چقدر بد است، چقدر بد است. ان شاءالله نباشد. من می دانم الآن بگویم باز پیام ها می آید. چقدر بد است مرد هایی که یک عمری خانم شان با آنها ساخته است. روز نداری، روز فقر، روز گرفتاری. حالا وضع مالی او بهتر می شود بد اخلاقی می کند، تندی می کند، یک کارهای بدتر از آن. یا کسانی که در سلامت با همسرش ساخته

ص: 6830

است، حالا که خانم یک بیماری پیدا می کند اذیت می کنند، بد اخلاقی می کنند. ایشان گفته بود یک عمری خانم به من خدمت کرده است، حالا نوبت من است، من می خواهم به او خدمت کنم. همه چیز در همین یک جمله خلاصه می شود. باز در همین احوالات این کتاب هایی که می خواندم. خدا رحمت کند می دانید یک عالم بزرگی ما داشتیم در اواخر عمرشان مشهد بودند. مرحوم آیت الله حاج سید عز الدین زنجانی رضوان الله علیه. ایشان مجتهدی بودند، صاحب رسانه بودند، مرجع تقلید بودند. این شرح خطبه ی حضرت زهرا (س) را مکرر معرفی کردیم. خیلی کتاب خوبی هست. کتاب های فراوانی داشتند. حکیم بودند، مفسر بودند، فقیه بودند و من چیزی که اطلاع نداشتم، اخیراً در همین خاطرات ایشان می خواندم ایشان شاگرد مرحوم آیت الله عظمی سید احمد خوانساری بودند ولی آقای خوانساری می آمده خانه ی ایشان به ایشان درس می گفته است. یعنی آقای سید احمد خوانساری می رفته خانه ی آیت الله سید عزالدین زنجانی به ایشان درس می گفته. ایشان نوشته یک خانمی داشت آقای خوانساری. البته از دنیا رفت. خانم بد اخلاقی بود. زود هم از دنیا رفت بعد ایشان دوباره ازدواج کرده است. یک وقتی هم یک قصه ای از او گفتیم. مرحوم آیت الله عظمی حائری هم شاگرد ایشان بوده است. می گفتند جلوی جمع، جلوی شاگردها، جلوی جمع این خانم بد اخلاق وسط درس آمد سر و صدا، داد و فریاد، بد اخلاقی با آقای خوانساری کرد، آخرش هم یک کتاب بزرگ برداشت زد در سر آقای خوانساری. ایشان عمامه اش جا به جا شد. عمامه اش را مرتب کرد و گفت الحمدلله. خانم که رفت صدای شاگرد ها درآمد که آقا

ص: 6831

چرا می گویی الحمدلله؟ گفت گفتم الحمدلله که من به جایی رسیدم می توانم بداخلاقی همسرم را تحمل کنم. این خیلی مهم است. ببینید اگر از ما سؤال کنند باز هم عرض می کنم سیر، سلوک، مقامات. در یک جمله خلاصه می شود. انسان برسد به درجه ای که تحمل او بالا برود. می گویم الحمدلله به مقامی رسیدم بد اخلاقی این را تحمل می کنم. آیت الله سید عزالدین زنجانی می گوید من یک وقتی خصوصی به ایشان گفتم. گفتم چرا این خانم را طلاق نمی دهی؟ خب طلاق در اختیار شماست. طلاقش بده. خیلی هم به آقای خوانساری شکاک بوده است. آقای سید عزالدین می گفته ایشان خصوصی می آمده خانه ی ما به من درس می گفته، یک روز می آید خانه ی ما داد و بیداد که ایشان حتماً یک ازدواج دیگر کرده است که هر روز می آید. گفتم ازدواج دیگر چیه؟ من زن دارم. این عیال من است. این استاد خصوصی من است. می آید خانه ی من به من درس می گوید. گفتم چرا او را طلاق نمی دهی؟ گفته من فکر کردم اگر من این را طلاق بدهم، کی دیگر حاضر است که با این زندگی کند؟ بی کس و بیکار می شود. کی حاضر است که با این زن با این اخلاقش بسازد. من با او می سازم. در حالات نبی مکرم اسلام، خاتم النبیین هست. پیامبر می دانید که بچه های یتیمی را می آوردند نگهداری می کردند. رسم پیامبر این بود. بچه یتیم می آوردند بزرگ می کردند. بچه هایی که از شهدا باقی ماندند یا ایتام دیگران. یک بچه یتیم بسیار بد اخلافی پیامبر گیرشان آمد. یک حادثه ای پیش آمد و این بچه از دنیا رفت. پیامبر خیلی قصه خوردند. گفتند آقا چقدر غصه می خوری؟

ص: 6832

حالا شما می خواهی... اولاً شما که کوتاهی نکردید. ثانیاً می خواهی به ثواب نگهداری بچه یتیم برسی، حالا یک بچه یتیم دیگر شما می آورید. ایشان فرموده بود آخه این خیلی بد اخلاق بود. کی می تونست مثلاً با این بسازد؟ ساختن من، تحمل اذیت های این برای من خیلی مهم بود. من نمی گویم از آن طرف... بچه است دیگر. تحمل بد اخلاقی های دیگران.

شریعتی: یعنی حضرت آن را یک نعمت می دیده است.

حجت الاسلام حسینی قمی: خودشان را می ساختند. یعنی اینکه تحمل، مصیبت ها و سختی ها. عرض کردم نمی گوییم ما حتماً باید یک کسی بد اخلاقی کند ما... نه. ان شاءالله همیشه همه خوش اخلاق باشند. اما اگر شما گرفتار یک رفیق بد اخلاق افتادی، یک همسر بداخلاق افتادی، شریک زندگی بد اخلاق افتادی و ساختی هنر کردی. من یک وقتی گفتم یکی از آقایان می گفت که من مدت ها بود با خانمم دعوایم می شد. سر هر چیزی. او یکی می گفت، من یکی می گفتم دعوایم می شد تا بیا و درستش کن چند ماه طول می کشید. گفت یک راه حلی پیدا کردم. شما در رسانه بگو. گفتم چی؟ گفت هر چه او می گوید من سکوت می کنم. یکی دو تا می گوید تمام می کند. گفتم اتفاقاً این متن روایات ماست. چقدر ما روایت داریم. ده ها روایت داریم «مَنْ تَرَكَ الْمِرَاء» مراء یعنی چه؟ یعنی بگو مگو را کنار بگذار. او یک چیزی گفت شما هیچی نگو. «بُنِيَ لَهُ بَيْتٌ فِي الْجَنَّة» خداوند به کسی که طرفش یک چیزی گفت، خانم، آقا یک چیزی گفت شما سکوت کن. او گفت شما. هر طرفی. فرقی نمی کند. ده ها روایت داریم. جناب آقای شریعتی خدا می داند مجال نیست من بگویم. ما ده ها روایت

ص: 6833

داریم. «مَنْ تَرَكَ الْمِرَاء» بگو، مگو، یک و دو را کنار بگذاریم. کلی از دعوا ها تمام می شود. به هر حال پیام این خطبه که به قسمت آخر آن رسیدیم این است که سعی کنیم اهل تواضع باشیم، اهل گذشت باشیم. با گذشت هیچ کسی لطمه نمی بیند. مخصوصاً الآن ماه رجب است. خواهش می کنم عزیزان. بگویید ماه رجب یک وقتی گفتیم رجب الأصم. خدا رحمت کند من یادم کنم. این را از مرحوم آیت الله حق شناس دیدم در نوشته های ایشان بود. ایشان نوشته اند چرا به ماه رجب می گویند رجب الأصم. اصم میگویند. اسم این ماه رجب الاصم است. اصم یعنی چه؟ در قرآن هست. «صُمٌّ بُكْمٌ عُمْيٌ» (بقره/18) صمّ یعنی کسی که ناشنوا هست. به این ماه میگویند ناشنوا. ماه رجب چیست؟ اصم یعنی چه؟ ایشان حدیث نقل میکردند. «لأَنه لم يُسْمَع » در ماه رجب شنیده نشده است که خداوند بر قومی غضب کرده باشد. اگر قومی هم متسحق عذاب و غضب الهی بودند خداوند صبر میکرد ماه رجب تمام شود اگر توبه میکردند که هیچ اگر هم توبه نمیکردند بعد از ماه رجب خدا آنها را عذاب میداد. تمام رحمت است. «الشَّهْرُ شَهْرِي وَ الْعَبْدُ عَبْدِي وَ الرَّحْمَةُ رَحْمَتِي » در این ماه من خواهش میکنم پرونده دعوا، اختلاف، طلاقی داشتید به احترام ماه رجب این را عقب بیندازید بعد از ماه رجب بروید پیگیری کنید. شاید در ماه رجب صلح کردید. جاهلیت به این ماه احترام میکرده است. جاهلیت جنگ در ماه رجب را تعطیل میکرده است. ما از جاهلیت بدتر هستیم اگر در ماه رجب دعوا کنیم. یک کم آتش بس بدهیم. خلاصه این

ص: 6834

خطبه این است که انسان اهل گذشت باشد، اهل تواضع، اهل سازش باشد. این پیام روح کلی خطبه 192 است. مرحوم محدث قمی (ره) ایشان شخصیت بسیار بسیار بزرگی بوده است. همه مفاتیح ایشان را می شناسند. ایشان یک کتاب به نام فوائد الرضویه دارد. دو جلد و فارسی است. ایشان مشهد مشرف شدند و متوسل به امام رضا شدند و این کتاب را آن جا نوشتند. ایشان در این کتاب شرح حال علما را صدها تن از علمای شیعه را نوشته است. از انتشارات بوستان کتاب است. به ترتیب حروف الفبا به شرح حال خودش رسیده است، شیخ عباس قمی. نوشته است و اما شرح حال خودم. چون من پستتر از آن هستم که در ردیف علما قرار بگیرم و این کتاب به شرح حال علما اختصاص دارد از نوشتن شرح حال خودم صرف نظر میکنم. یعنی شخصیتی که دو جلد، یعنی 1500 _ 1600 صفحه شرح حال علما را نوشته است چون من میگوید این کتاب مال علما است و من پستتر از آن هستم که در ردیف علما به حساب بیایم شرح حال خودم را نمینویسم. من فقط اسامی کتابهای خود را مینویسم. 110 تا کتاب را ایشان آن جا اسم میآورد. یکی از آنها سفینه البحار است. مرحوم آیت الله العظمی خوئی معروف است به ایشان گفتند که آقا اگر شما را جایی ببرند که به شما بگویند هیچ کتاب نمیتوانید ببرید فقط یک کتاب میتوانید، چه کتابی انتخاب می کنید؟ گفته بود سفینه البحار محدث قمی. آن وقت میگوید من پستتر از آن هستم که در ردیف علما به حساب

ص: 6835

بیایم. میدانید قبل از ایشان چه قدر کتاب دعا نوشتند. چه قدر کتاب دعا بعد از ایشان نوشتند. کجا رفتند؟ چه کسانی اسم آنها را بلد است؟ من از یکی از نوادگان ایشان که از دنیا رفتند شنیدم. ایشان میگفت پدربزرگ ما آ شیخ عباس خیلی به ایشان اصرار میکردند شما یک کتاب دعا برای ما بنویسید. میگفت من برای چه بنویسم مگر شیخ مفید ننوشته است، راست هم میگوید قبل از آن خیلی کتاب دعا بوده است. مگر آنها ننوشتند. میگویند آنها جامع نیست. همه چیز را ندارد. ایشان میگوید من نمینویسم ولی نیت میکنم هر که این کتاب را خواند ثواب آن برای حضرت زهرا (س) باشد. آن وقت ببینید کتاب چه طوری عالمگیر میشود. اسمی و نامی از خودش نمیبرد. ما داریم شبانه روز میبینیم آنهایی که غرور گرفتند، آنهایی که تکبر داشتند، آنهایی منیت داشتند، آنهایی که میگفتند من ولاغیر. من فقط می فهمم، من خوب حرف میزنم، من خوب ریاست دارم، همه را خدا زمین میزند. خدا عزت را به کسانی میدهد که خودشان را کوچک شمردند. این پیام کلی این خطبه است. این فراز آخر آن را سریع بخوانم. حضرت میفرماید «وَ احْذَرُوا مَا نَزَلَ بِالْأُمَمِ قَبْلَكُم » برحذر باشید ببینید چه بلاهایی بر امتهای قبل نازل شد. «مِنَ الْمَثُلَات » عقوبتها بر امتهای قبل. «بِسُوءِ الْأَفْعَال » به خاطر کارهای بدی که انجام دادند. «فَإِذَا تَفَكَّرْتُمْ فِي تَفَاوُتِ حَالَيْهِم » تاریخ گذشتگان را ببینید خوبیهای آنها را ببینید، بدیهای آنها را هم ببینید. از خوبیهای آنها پیروی کنید. «فَالْزَمُوا كُلَّ أَمْرٍ لَزِمَتِ الْعِزَّةُ بِهِ شَأْنَهُمْ [حَالَهُمْ ]» ببینید چه وسیله عزت امتهای گذشته

ص: 6836

بوده است. آنها را در زندگی خود پیاده کنید. «مِنَ الِاجْتِنَابِ لِلْفُرْقَة» اینها اهل تفرق و جدایی نبودند. من و تو نبود همه با هم بودند. «وَ اللُّزُومِ لِلْأُلْفَة» اهل الفت بودند. «وَ التَّحَاضِّ عَلَيْهَا وَ التَّوَاصِي بِهَا» اینها دیگران هم وصیت به محبت، الفت و وحدت میکردند. «وَ اجْتَنِبُوا كُلَّ أَمْرٍ كَسَرَ فِقْرَتَهُم » بر حذر باشید از چیزهایی که ستون فقرات امتهای گذشته را شکست. «مِنْ تَضَاغُنِ الْقُلُوب » کینه ستون فقرات مردم را می شکند. «وَ تَشَاحُنِ الصُّدُور» بدخواهیها. «وَ تَخَاذُلِ الْأَيْدِي» این که حاضر نشوند همدیگر را کمک کنند. «تَدَبَّرُوا أَحْوَالَ الْمَاضِين ». امیرالمؤمنان فرمود آن که جامعه را حفظ میکند، وحدت، الفت و محبت است. آن که ستون فقرات یک جامعه را میشکند کینه بدخواهی «تَدَابُرِ النُّفُوسِ وَ تَخَاذُلِ الْأَيْدِي». «فَإِنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ قَدِ امْتَ عَلَى جَمَاعَةِ هَذِهِ الْأُمَّة» خدا بر این امت یک منتی گذاشته است «فِيمَا عَقَدَ بَيْنَهُمْ مِنْ حَبْلِ هَذِهِ الْأُلْفَةِ الَّتِي [يَتَقَلَّبُونَ ] يَنْتَقِلُونَ فِي ظِلِّهَا وَ يَأْوُونَ إِلَى كَنَفِهَا» خدا یک نعمتی به اینها داده است «بِنِعْمَةٍ لَا يَعْرِفُ أَحَدٌ مِنَ الْمَخْلُوقِينَ لَهَا قِيمَةً» امیرالمؤمنان میفرماید خدا یک منتی گذاشته است و یک نعمتی به مردم داده است «لَا يَعْرِفُ أَحَدٌ مِنَ الْمَخْلُوقِينَ لَهَا قِيمَةً» احدی از مردم قیمت آن را نمیدانند. اما کدام نعمت است که منت آن بر ما هست و احدی قیمت آن را نمیداند. آن نعمت «لِأَنَّهَا أَرْجَحُ مِنْ كُلِّ ثَمَنٍ» قیمت آن از همه بالاتر است. «وَ أَجَلُّ مِنْ كُلِّ خَطَر» از هر ارزشمندی. آن نعمت، نعمت محبت است، نعمت وحدت است، نعمت الفت است. اتفاقاً دیدم شارح نهج البلاغه گفتند یک اشارهای امیرالمؤمنان

ص: 6837

به آیه 63 سوره انفال است. چون حضرت دارند قیمت گذاری میکنند. خدا یک نعمتی به شما داده است که هیچ کسی قیمت آن را نمیداند. آیه 63 سوره انفال، قرآن میفرماید «لَوْ أَنْفَقْتَ ما فِي الْأَرْضِ جَميعا» «فَبِما رَحْمَةٍ مِنَ اللَّهِ لِنْتَ لَهُم » نعمت خدا بود، رحمت خدا بود، محبت، الفت در جامعه «لَوْ أَنْفَقْتَ ما فِي الْأَرْضِ جَميعاً ما أَلَّفْتَ بَيْنَ قُلُوبِهِم » (انفال/63) اگر تمام عالم را خرج میکردید نمیتوانستید این الفت، این وحدت، این محبت را بین مردم این جوری کنید. این بیان امیرالمؤمنان. عرض کردم شارح نهج البلاغه خوب گفتند. گفتند این در حقیقت برگرفته از آیه قرآن است. «لَوْ أَنْفَقْتَ ما فِي الْأَرْضِ جَميعاً ما أَلَّفْتَ بَيْنَ قُلُوبِهِم » (انفال/63) تمام عالم را هزینه میکردید نمیتوانستید این وحدت و محبت را در بین مردم ایجاد کنید. خدا این کار را کرد. این بالاترین نعمت است. اگر این بالاترین نعمت است ما نباید قدر این نعمت را بدانیم. در بحثهای خانوادگی هست، در بحثهای سیاسی هست، با هم با محبت باشیم، با یکدلی. جنگ با دشمن حرام است، آن وقت جنگ با خودی حرام نیست. الان ببینید چه جوری متأسفانه جناحهای مختلف توپخانهها را روشن کردند. چه جور دارند به همدیگر حمله میکنند. تازگی مقام معظم رهبری فرمودند که ادب در گفتار را رعایت کنید. مردم این قدر مشکلات دارند، این قدر دغدغه در اثر این تحریمها هست، فشارهای اقتصادی، این همه گرفتاری اینها کم است شما هم علاوه بر این بیایید این دعواهای جناحی، این آن را متهم میکند، آن این را متهم میکند. آن که جامعه را در برابر دشمن

ص: 6838

پیش میبرد «لَوْ أَنْفَقْتَ ما فِي الْأَرْضِ جَميعاً » (انفال/63) به داد مردم، به گرفتاریهای برسیم. حضرت در پایان هم اشاره میفرمایند «وَ قَدْ عَلِمْتُمْ مَوْضِعِي مِنْ رَسُولِ اللَّهِ ص» حضرت جایگاه خود را در این خطبه بیان می کنند «بِالْقَرَابَةِ الْقَرِيبَةِ وَ الْمَنْزِلَةِ الْخَصِيصَةِ»

هزاران پیام، گرفتاریها و مشکلات مردم اما در این برنامه من بارها گفتم آن که ما میتوانیم انجام دهیم فقط این است که مردم را تشویق کنیم. بگوییم به داد همدیگر برسید، گرفتاریهای همدیگر را برطرف کنید، مخصوصاً در این بحرانی که ما امروز قرار داریم. من خواهش میکنم، میدانم خانمها و آقایانی هستند وضع مالی آنها خوب است، پولی دارند، ارثی به آنها رسیده است اموال زیاد دارند. اگر بنا است کاری کنید همین امروز. باور کنید از یک ساعت دیگر خود خبر نداریم. من هر روز دارم میبینم افرادی که میگفتند ما میخواهیم مدرسه بسازیم، جهیزیه برای دختران بیچاره درست کنیم، میخواهیم پول به فقرا بدهیم. این قدر میخواهیم، میخواهیم، امروز، فردا، امروز، فردا، ناگهان بانگی برآمد خواجه مرد. تمام شد. برای چه کسی میخواهید بگذارید. مرحوم احمدی میانجی نقل کرده بود یکی از علما در بیمارستان ناراحتی کبد داشت در بیمارستان بستری بود چند روزی بستری و معالجه شد پزشکها یک روزی آمده بودند کنار بستر ایشان که آقا الحمدلله دیگر خطر برطرف شده است شما خوب شدید و انشاءالله به زودی مرخص میشوید آن نگرانی که ما داشتیم تمام شد. ایشان همین طور که اینها دور ایشان بودند گفته بود من از لطف شما ممنون هستم خیلی هم تشکر میکنم ولی دیگر ما رفتنی هستیم. همین طور

ص: 6839

این شعر را خوانده بود و جان داده بود.

در رفتن جان از بدن گویند هر نوعی سخن / من خود به چشم خویشتن دیدم که جانم میرود.

من میخواهم بگویم این جوری است نمیدانیم یک بیت شعر را تمام میکنیم یا نه. اگر میخواهید خمس مال خود را بدهید الان. اگر میخواهید به فقرا برسید الان. اگر میخواهید وصیتی کنید الان. وصیت هم برای آینده نگذاریم. خمس نصف آن سهم سادات فقیر است. زکات برای غیر سادات است. خمس برای سادات است. اگر شما نگران هستید می گویید این پولها کجا خرج میشود عدهای از مراجع ما، مرحوم آیت الله العظمی خوئی، آیت الله العظمی تبریزی، آیت الله العظمی گلپایگانی، از مراجع فعلی آیت الله العظمی سیستانی، آیت الله العظمی صافی گلپایگانی، میگویند سهم سادات را شما خودتان ببرید و بدهید، خودتان سادات فقیر را پیدا کنید. سهم امام یعنی سهم امام زمان (ارواحنا) یعنی گرفتارها، بیچارهها، مدرسهسازیها، زلزلهها، مشکلات معنای اینها این است. یک درمانگاه پزشکی جوادالائمه آیت الله سیستانی در قم دارند. من رفتم سوال کردم شما چه جوری ... مسئول آن جا میگفت ما در ماه 1500 عمل چشم داریم انجام میدهیم. من دیدم آن جا لوح تقدیر از وزارت بهداشت برای آنها زده بودند. اگر پول دست مرجع تقلید می دهید یعنی درمانگاه، یعنی بیمارستان، یعنی مدرسه، یعنی زلزله زده، یعنی گرفتار، یعنی کتاب دینی. شک دارید، تردید دارید پیش مرجع تقلید خود بروید بگویید کجا میخواهید هزینه کنید این درمانگاه، بیمارستان، مدرسه را من خودم بسازم. به هر حال اگر کار خیری، اگر کمکی، اگر رسیدگی به فقرا است.

ص: 6840

کی از شاگردان حضرت آیت الله خوئی اخیراً از دنیا رفت. مرحوم آیت الله آسید مهدی موسوی خلخالی اواخر عمر خود مشهد زندگی میکردند. در خاطرات ایشان نوشته است. نوشته است ما بعد از درس آیت الله العظمی خوئی در نجف دنبال ایشان راه میافتادیم، سوالی داشتیم، اشکالاتی داشتیم در راه صحبت میکردیم. یک روز به در منزل رسیدیم. ایشان خواستند وارد شوند. فرمودند میخواهید داخل بیایید. ما یک کم مردد بودیم چه بگوییم. فرمود من دیشب تا صبح نخوابیدم داشتم جواب سوالات مردم را میدادم. نامههای مردم را جواب میدادم. سحر که شده است نماز خود را خواندم و برای درس امروز مطالعه کردم. الان هم درس آمدم و دارم میروم میخواستم استراحت کنم به استراحت خود نمیرسم دوباره باید برای درس بعد از ظهر خود آماده بشوم. دیشب تا الان نخوابیدم ایشان گفت صدای اعتراض من درآمد. گفتم برای چه شما شب تا صبح بیدار مینشینید جواب نامههای مردم را بدهید. بخوابید و استراحت کنید و به کارهای علمی خود برسید. فرمود من خدمت به خلق را تا آخر عمر خود کنار نمیگذارم. یک عالمی مثل آیت الله العظمی خوئی خدمت به مردم را بر همه چیز مقدم میداند.

خدا رحمت کند مرحوم آیت الله قمی ایشان در قم بودند. خادم مرحوم آیت الله خوئی منزل ایشان آمده بود. یک پیرمردی بود سالیان سال خادم آیت الله خوئی بود. منزل مرحوم آیت الله قمی آمده بود. ایشان گفته بود حالا شما این جا آمدید دل ما میخواهد از احوالات ایشان خبر داشته باشیم، میشود یک مقدار از احوالات آقا برای ما بگویید. شروع

ص: 6841

کرده بود از آقا تعریف کند. آیت الله قمی حساس شده بود گفته بود آیت الله خوئی نماز شب میخواند یا نه؟ گفته بود ایشان سحر بیدار میشد همه ما را برای نماز شب بیدار میکرد میگفت شما بلند شوید نماز شب بخوانید ولی من واجبتر از نماز شب دارم، جواب نامههای مردم است.

یک جمله من از مرحوم غروی اصفهانی گفتم دیدم خیلیها در کلیپها منتشر کردند. در حالات ایشان دیدم. ایشان استاد آیت الله العظمی خوئی بود. استاد آیت الله میلانی بوده است، استاد آیت الله بهجت بوده است. استاد علامه مظفر بوده است. استاد آیت الله شیخ علی محمد نجفی بروجردی بوده است. به این استاد همه بزرگان حوزه گفتند اگر به شما بگویند نیم ساعت دیگر از دنیا میروید این نیم ساعت آخر عمر خود را چه کار میکنید؟ گفت من میروم دم در مینشینم ببینم اگر گرفتاری، بیچارهای رد شود من گرفتاری او را برطرف کنم. نگفت میروم دعا کنم، زیارت بخوانم. چون همه این کارها را کرده بود. ما دین خود را باید از آیت الله العظمی خوئی بگیریم، از مرحوم آیت الله العظمی غروی اصفهانی بگیریم. اینها گفتند خدمت به مردم، رفع گرفتاری از مردم.

این نهج البلاغه امیرالمؤمنان است. کتاب غریب. این کتاب واقعاً مظلوم است. من نجف مشرف بودم بالای پشت بام میخواستم برنامهای ضبط کنم. قبل از اذان قرآن که تمام میشود یک قسمتهایی از نهج البلاغه را میخوانند. آن شب این را میخواندند.

قبل از اذان، بعد از تلاوت قرآن، حرم امیرالمؤمنان، دم غروب، شب جمعه، امیرالمؤمنان میفرماید «[يَا بُنَيَ ] لَا تُخَلِّفَنَّ وَرَاءَكَ شَيْئاً

ص: 6842

مِنَ الدُّنْيَا» اگر میخواهید یک کاری بکنید خودتان بکنید. برای بعد از خودت نگذارید. «فَإِنَّكَ تَخَلِّفُهُ لِأَحَدِ رَجُلَيْن » آقای محترم، خانم محترم حضرت میفرمایند وارث شما یکی از این دو دسته هستند. «إِمَّا رَجُلٌ عَمِلَ فِيهِ بِطَاعَةِ اللَّه » یا وارث شما با پول آن کار خیری را که شما نکردید را آن انجام میدهند. «فَسَعِدَ بِمَا شَقِيتَ بِه » وارث شما سعادتمند میشود. امیرالمؤمنان سر ما داد میزند. «فَسَعِدَ بِمَا شَقِيتَ بِه » بدبخت وارث شما سعادتمند شد. و بدتر از این «وَ إِمَّا رَجُلٌ عَمِلَ فِيهِ بِمَعْصِيَةِ اللَّه » خدا نکند که وارث ما با این ارث ما گناه کند. اگر گناه کرد چه میشود؟ «فَكُنْتَ عَوْناً لَهُ عَلَى مَعْصِيَتِهِ» اگر بچه خود را میشناسید که اگر این مال به دست او برسد با این مال گناه میکند در قبر تو را چوب میزنند. «وَ لا تَعاوَنُوا عَلَى الْإِثْمِ وَ الْعُدْوان » (مائده/2)

آقایان، خانمها ... اگر میخواهید یک کاری کنید این فریاد امیرالمؤمنان، عتاب امیرالمؤمنان شامل حال ما نشود تا فرصت هست و تا آخرین نفس ما نیامده است یک کاری کنیم.

شریعتی: صفحه 95 قرآن کریم تلاوت میکنیم آیات نورانی سوره مبارکه نساء بر میگردیم همراه شما و در کنار شما خواهیم بود.

صفحه 95 قرآن کریم

شریعتی: نکات پایانی حاج آقای حسینی را بشنویم و خداحافظی کنیم.

حجت الاسلام حسینی قمی: آیه 103 تلاوت شد. إِنَّ الصَّلاةَ كانَتْ عَلَى الْمُؤْمِنينَ كِتاباً مَوْقُوتاً. نماز بر مؤمنین نوشته شده است لازم و واجب هست. من خواهش میکنم عزیزان یک مقداری به این عبارت امیرالمؤمنان (س) عنایت کنند. حضرت یک نامهای دارند نامه بیست و هفتم که مفصل

ص: 6843

است. من جمله پایانی آن را مینویسم. حضرت به استاندار خود مینویسند. «واعلم ان کل شیء من علمک تبعاً للصلاه» همه کارهای شما دنبال نماز شما است. یعنی نماز همه چیز مهمتر است. هزار بار شنیدهایم فردای قیامت اولین چیزی که میپرسند نماز است. «عن قبله، قبله ما سواها». همه کسانی که خواستند به یک جایی برسند از واجبات که شروع کردند از نماز شروع کردند. مرحوم آیت الله بهجت، ایشان به کسانی که گرفتاری داشتند به همه میگفتند که نماز جعفر طیار بخوانید. مخصوصاً ماه رجب است نماز چه واجب و چه مستحب آن در روایت داریم که بهترین عمل است. زیاد و کم آن. واجب که جای خود. در مستحبات هم آن چه به داد ما میرسد نماز است.

1400

1400-01-28- شرح خطبه 24 نهج البلاغه

اسماعیلی: عرض سلام و ارادت خالصانه محضر یکایک بینندگان عزیز و گرانقدر و اهالی سمت خدا. ان شاءالله که خوب و خوش سرحال و زنده باشید. ما در جوار بی بی دو عالم کریمه ی اهل بیت فاطمه معصومه (ع) با افتخار در کنار شما هستیم و برنامه سمت خدا را تقدیم می کنیم.

حجت الاسلام حسینی قمی: عرض سلام و ارادت خالصانه دارم خدمت همه ی بینندگان عزیز. نائب الزیاره همه عزیزان هستیم در حرم کریمه ی اهل بیت فاطمه معصومه (س). من بنا نداشتم به این زودی مجدداً مزاحم عزیزان باشم ولی چون امروز سرور بسیار عزیز و بزرگوارمان حاج آقای عابدینی مختصر کسالتی داشتند امر فرمودند که من چند دقیقه ای خدمت عزیزان باشم. برای شفای ایشان و همه ی بیماران از خدای متعال آرزوی سلامتی داریم. عزیزان ان شاءالله یک حمد شفاء برای همه ی مریض ها و برای

ص: 6844

این عزیزمان بخوانند. من در همین آغاز سخن یادآوری کنم که چون روزهایی هستم که در اوج شیوع کرونا هست مردم ان شاءالله بیشتر رعایت کنند.

اسماعیلی: ان شاءالله. حاج آقا یک قبل از اینکه برنامه آغاز شود صحبتی در خصوص بحث کفاره مطرح شد. حالا عزیزانی که احیاناً کسالت داشتند، مریضی داشتند.

حجت الاسلام حسینی قمی: در جای خودش اشاره می کنم. اجازه بفرمایید ما مثل گذشته مهمان سفره نورانی امیرمؤمنان (ع) باشیم. در خطبه بیست و سوم نهج البلاغه، خطبه بسیار نورانی هست. مفصل هم هست. من یک فصلی از آن را می خوانم. امیرمؤمنان (س) می فرماید: «وَ لِسَانُ الصِّدْقِ يَجْعَلُهُ اللَّهُ لِلْمَرْءِ فِي النَّاسِ خَيْرٌ لَهُ مِنَ الْمَالِ يُوَرِّثُهُ غَيْره» اگر از ما سؤال کنند ما که از این دنیا می رویم آیا بهتر است یک مالی به ارث بگذاریم برای وارثان خودمان یا نه، به جای اینکه یک ارثی بگذاریم، یک ارث کلانی بگذاریم، به تعبیر امیر مؤمنان «لسان الصدق» یک نام نیکو از خودمان به جا بگذاریم. حضرت می فرماید اگر انسان یک جوری زندگی کند، یک جوری با اموالش برخورد کند که بعد از مرگش به جای اینکه اموال انبوهی از او به ارث بماند، نام نیک از او به جا بماند، این بهتر است. همین جا من توضیح بدهم اشتباه نشود. بارها ما عرض کردیم. یک وقت یک کسی هست مال زیادی ندارد. یک مال خیلی مختصری دارد، یک خانه مختصری دارد. این لازم نیست اموالش را خیرات کند. این وارثش گرفتار هستند، فرزندانی دارد، اولادی دارد، همسری دارد. اینها بعد از مرگ آواره نشوند. حساب اینها جداست اما اگر کسانی مال قابل توجهی دارند،

ص: 6845

بیش از حد نیازشان دارند، خانه های متعددی دارند، باغی دارد، ویلایی دارد، زندگی مفصلی دارند. وارثش هم نیازی ندارند. یا اگر هم به آنها ارثی برسد توسعه در زندگی است. حضرت می فرماید حواستان باشد. به جای اینکه این مال را به ارث بگذارید برای این وارثی که نیازی هم ندارد، یک کاری کنید نام نیکو از شما بماند. من جمله را معنا کنم. «وَ لِسَانُ الصِّدْقِ يَجْعَلُهُ اللَّهُ» نام نیکی که خدا برای انسان باقی می گذارد. کسی که ایثار می کند، کسی که انفاق می کند، خدا نام او را جاودانه می کند «يَجْعَلُهُ اللَّهُ لِلْمَرْءِ فِي النَّاسِ خَيْرٌ لَهُ مِنَ الْمَالِ يُوَرِّثُهُ غَيْره» جالب است من اشاره کنم در قرآن کریم در دو جا، یک سوره مبارکه ی مریم آیه ی 50، سوره ی شعراء آیه 84. از زبان پیامبران بزرگ الهی. بینندگان عزیز حضرت ابراهیم خلیل الرحمن (ع) که قرآن کریم وقتی از او می خواهد نام ببرد می فرماید: «إِنَّ إِبْراهيمَ كانَ أُمَّةً» (نحل/ 120) ابراهیم خودش یک امت بود. ولی در عین حال از خدا چی تقاضا کرده؟ این آرزوی حضرت ابراهیم است، دعای حضرت ابراهیم است. «وَ اجْعَلْ لي لِسانَ صِدْقٍ فِي الْآخِرين » (شعراء/ 84) حضرت ابراهیم از خدا خواسته خدایا یک کاری کن بعد از ما نام نیکی از ما بماند. خداوند هم در سوره مبارکه مریم می فرماید ما این کار را کردیم. «وَ جَعَلْنا لَهُمْ لِسانَ صِدْقٍ عَلِيًّا» ما نامشان را با عظمت جاودانه گذاشتیم. پس در یک جمله اگر بخواهیم پیام این بخش از کلام امیرمؤمنان را بخوانیم، حضرت می فرمود: ای انسانی که مالی داری، ثروتی داری، پولی داری، خدا به تو داده، امانت الهی

ص: 6846

است، نمی خواهد همه ی این را برای وارثی که نیاز ندارد... باز توضیح عرض می کنم. یک وقت وارثی گرفتار است، نیازمند است نه. یک وقتی در بحث ارث و وصیت نامه ما گفتیم اصلاً شما هیچی وصیت نکن. شما اصلاً به یک سومت هم وصیت نکن. یک چهارم هم هیچی. یا نه، بعضی های یک چهارم، امیرالمؤمنان فرمود بعضی ها یک پنجم. لازم نیست، اصرار نداشته باشیم حتماً ما وصیت یک سوم برای خیرات. نه، اگر کسی وضع مالی مناسبی ندارد، وارث او گرفتار است، چهار تا اولاد دارد، عیال دارد، اینها گرفتار هستند، هیچی. آقا شما وصیت نمی خواهید. بگذار باشد برای وارث. ولی الآن بخش قابل توجهی از جامعه ی ما، دارند، بی حساب و کتاب هم دارند. دارند و بعد از مرگشان وارث می نشیند نیازی هم به این ندارد. فقط به اموالش اضافه می شود. سرش دعوا می شود. الآن پرونده های فراوان در دادگاه ها هست. امیرمؤمنان پیام جمله شان این یک کلمه است. «وَ لِسَانُ الصِّدْقِ» آقای محترم، خانم محترم، یک ارثی به تو رسیده نیازی هم نداری. خانه ای است بسیار بزرگ. می توانی در یک خانه ی کوچکتری زندگی کنی. پولی داری در بانک است. باغی داری، ماشینی داری، اضافه داری. بیا یک کاری کن بعد از تو نام تو به نیکی بماند. «وَ لِسَانُ الصِّدْقِ يَجْعَلُهُ» این بهتر از آن مال است. آقای محترم، خانم بزرگوار، انبیاء، گفتم شخصیتی مثل حضرت ابراهیم خلیل الرحمن از خدا خواسته خدایا یک کاری کن نام نیکوی من باقی بماند. من بارها داستان ها و نمونه های فراوانی گفتم. الآن هستند کسانی صدها سال است از دنیا رفته اند ولی نام شان به نیکی باقی مانده است. به خاطر آثار

ص: 6847

خیری که داشتند، موقوفاتی که داشته اند، یک مسجدی ساخته، یک مدرسه ای ساخته. اگر عزیزان مشهد مشرف شدند نگاه کنند از مسجد گوهرشاد وارد حرم که می شوید یک مدرسه است. مدرسه خیلی نقلی و کوچک. مدرسه پریزاد. کل زمینش 300 متر است. پریزاد کیه؟ 700 سال پیش. کی بوده؟ زن خادمه ی خانم گوهرشاد بوده است. خانم گوهرشاد مال زیادی داشته است، خیرات فراوانی داشته است. فقط نه این مسجد گوهرشاد، ایشان مراکز متعددی داشته است. این خانم پریزاد هم گفته من هم خادمه ی شما، من هم به سهم خودم یک مدرسه نقلی 300 متری. هنوز 700 سال است آن مسجد باقی مانده است، این مدرسه هم باقی مانده است. پس عرضم در یک جمله این است مخصوصاً در این ماه ضیافت الله حواسمان باشد. در یک تعبیری داریم از امام صادق (ع) به یکی از اصحابشان عبد الله بن جندب فرمود: «الماشی فی اخیه فی حاجه اخیه». مگر ما رمضان نیست؟ مگر نمی خواهیم ثواب ببریم؟ الآن چقدر آرزو داشتیم کاش راه عمره باز بود، عمره ماه رمضان. امام صادق فرمود کسی برود دنبال گرفتاری بردار مسلمانش «کالساعی بین الصفا و المروه» مثل اینکه داری سعی صفا و مروه می کنی. حج به این خوبی، آمادگی، سعی صفا و مروه به این راحتی، به این آسانی. من از همین جا بگذریم یک جمله ی دیگر از امیرمؤمنان (س) بخوانم. این هم هشداری است. در بخش کلمات قصار، کلمه ی 130. الله اکبر. فرمود: «وَ لَا حَاجَةَ لِلَّهِ فِيمَنْ لَيْسَ لِلَّهِ فِي نَفْسِهِ وَ مَالِهِ نَصِيب » خدا کاری ندارد با آن بنده ای که از جانش، از مالش برای خدا هزینه نمی کند. خدا با او

ص: 6848

کاری ندارد. می گوید بنده ی من تو که حاضر نیستی از مالت در راه خدا هزینه کنی، از جانت بگذری. ما با تو کاری نداریم. «لَا حَاجَةَ لِلَّهِ» یعنی به یک تعبیر روان تر خدا خط می کشد دور آن بنده ای که کاری نداشته باشد. الآن مگر ماه رمضان نیست؟ مگر اوج عبودیت نیست؟ چقدر به ما می گویند از سحرهای ماه رمضان استفاده کنید؟ واقعاً هم باید استفاده کرد. آدم چند لحظه ای بیدار شود، مناجاتی بخواند، راز و نیازی بکند. من دیشب یک عبارتی می دیدم در این المراقبات مرحوم آیت الله ملکی تبریزی خیلی عجیب است. شاید این عبارت را قبلاً دیده بودم ولی دقت نکردم. ایشان می نویسد خیلی فاصله هست بین احادیث اهل بیت حتی خطبه های اهل بیت. الآن خطبه های امیرمؤمنان چقدر نورانیت دارد؟ مرحوم آیت الله ملکی می گوید خیل فاصله است بین احادیث اهل بیت حتی خطبه هایشان و مناجات هایشان. می گوید مناجات های اهل بیت یک دنیا دیگری است، یک دریایی است. چرا؟ دلیلش را فرموده اند. عزیزان من ان شاءالله حال داشتید این شب ها یک مناجات خسمه عشر بخوانیم، دعای ابوحمزه بخوانیم، این دعای افتتاح را بخوانیم. آن وقت ایشان می فرماید چرا سطح مناجات بالاتر است؟ خواهش می کنم عزیزان عنایت کنید در المراقبات مرحوم آیت الله ملکی ببینید. می گوید به خاطر اینکه اهل بیت وقتی حدیث می گفتند، حتی وقتی امیرمؤمنان خطبه می خواند، با همه ی عظمت خطبه های امیرمؤمنان این خطبه ها و این احادیث مخاطبش چه کسانی بودند؟ ماها بودیم. ما انسان ها مخاطب آن هستیم. اهل بیت مجبور هستند سخنشان را به تعبیر ایشان در حد ما جاهل ها پایین بیاورند. امیرمؤمنان درست است که خطبه خوانده است ولی خطبه برای کی

ص: 6849

خوانده است؟ برای مردم. دارد با یک عده جاهل صحبت می کند. مخاطب مردم عامی جاهل هستند. می گوید آن وقت وقتی همین امیرمؤمنان می خواهد مناجات بخواند با کی دارد صحبت می کند؟ با خدا دارد سخن می گوید. سخنی که امیرمؤمنان با خدا می گوید، سخنی که امام سجاد با خدا می گوید، ایشان می گوید قابل مقایسه نیست با سخنی که همان امیرمؤمنان، همان امام سجاد با مردم می گویند. با همه ی عظمت، اشتباه نشود، نمی خواهیم معاذ الله از عظمت کلمات اهل بیت یا خطبه ها کاسته شود. نه، ما اصلاً محور سخن مان همیشه خطبه های امیرمؤمنان (س) یک دریا نورانیت است. ما همین خطبه ها را نمی فهمیم. باید 10 تا شرح بخوانیم ببینیم امیرمؤمنان در خطبه ها و شرح خطبه هایشان چه می خواهد بگوید. اینها معلوم ولی عظمت اینها را ایشان می گوید وقتی مقایسه کنید با مناجات، با دعای ابوحمزه، با مناجات امیرمؤمنان در مسجد کوفه، با مناجات خمس عشر می گوید اصلاً قابل مقایسه نیست. یک دهم آن نیست. چرا؟ می گوید به دلیل اینکه خطبه را دارد با مردم سخن می گوید، مناجات را با خدا سخن می گوید. قدر بدانیم این شب ها بیاییم مناجات بخوانیم. یعنی زبانی که اهل بیت دارند با خدا سخن می گویند. این درست است؟ این جای خودش. پس مناجات جای خودش. حتماً باید... ولی خیلی تعبیر زیبا و لطیفی در قرآن هست. قرآن وقتی مؤمنین را توصیف می کند، وصف شان می کند می گوید اینها کسانی هستند که بیدار می شوند، نماز شب می خوانند، مناجات دارند، در عین حالی که «تَتَجافى جُنُوبُهُمْ عَنِ الْمَضاجِعِ يَدْعُونَ رَبَّهُم» (سجده/ 16) می گوید اینها پهلوهایشان را خواب، از رختخواب ها جدا می کنند مناجات می کنند. «فَلا تَعْلَمُ نَفْسٌ ما أُخْفِيَ لَهُمْ» (سجده/

ص: 6850

17) هیچ کس نمی داند خدا برای اینها چی مخفی کرده است. خدا چه پاداشی می خواهد به اینها بدهد. من شاهدم این نبود. نمی خواهم این را بگویم. در حین حالی که می گوید او که سحر بیدار می شود مناجات می کند «لا تعلم» هیچ کس نمی داند ما چه چیزی داریم به او پاسخ می دهیم، بلافاصله می گوید. «وَ مِمَّا رَزَقْناهُمْ يُنْفِقُون » (سجده/ 16) یعنی اگر اوج عبودیتت مناجات است بلافاصله در کنار آن «مِمَّا رَزَقْناهُمْ يُنْفِقُون ». من تقاضایم این است به تناسب این کلام امیرمؤمنان (س) می خواهم خواهش ... باور بفرمایید من امروز هم جداً نمی خواستم مزاحم عزیزان شوم. شرمنده هستم که مزاحم آقایان هستم ولی انگیزه من برای اینکه این برنامه را آمدم و در خدمت عزیزان هستم فقط برای این بود که یک جمله بگویم و بروم. و آن این که عزیزان تو را به خدا، به حق این ماه ضیافت الله، اینجا حرم کریمه ی اهل بیت فاطمه معصومه، من یقین دارم هر وقت ما در حرم ها سخن می گوییم، تأثیر آن به برکت انواع قدسیه ی اهل بیت (ع) هزار برابر، صد هزار برابر است. یعنی اگر الآن ما می رفتیم در استودیو می نشستیم یک تأثیری داشت. درست است کلام قرآن و اهل بیت است. ولی وقتی در کنار ضریح کریمه اهل بیت فاطمه است، هزار برابر، صد هزار برابر است. من می خواهم خواهش کنم، می خواهم التماس کنم، آقایان، خانم ها تو را به خدا در این ماه مبارک رمضان تا دیر نشده یک کاری بکنیم دستگیری کنید. مردم خیلی گرفتار هستند. خیلی ها در گرفتاری های شدید هستند. گفت سواره از پیاده خبر ندارد، سیر از گرسنه خبر ندارد. باور کنید خیلی ها گرفتار

ص: 6851

هستند. در حالات خانم النبیین هست، در روایت هست: «کان رسول الله اجود الناس» پیامبر از همه ی مردم جود و سخاوتشان بیشتر بود. معلوم است. ولی «کان اجود ما یکون فی رمضان» اوج جود و سخاوت پیامبر در ماه رمضان بود. اگر کسی می خواهد جود و سخاوتش، بسم الله الآن فصل آن است. امیرمؤمنان (س) فرمود: ماه رمضان که می شد دم افطار، «امرنی رسول الله» پیامبر به من می فرمود: علی جان! در را باز بگذار. در خانه را باز بگذار «لمن یرد الی الافطار» هر کسی می خواهد سر سفره افطار ما بیاید، بیاید. البته ما به آن درجه نرسیدیم. اصلاً فضای زندگی ها هم اینطوری نیست که کسی در خانه را باز بگذارد ولی این سیره پیامبر است. «امرنی رسول الله عن افتح الباب» در را باز بگذار. جالب است. روزه ماه رمضان چقدر ثواب دارد؟ ما فراوان شنیده ایم. هزار بار روایت. این روزها در مجالس، محافل زیاد شنیده ایم. در یک روایتی داریم فرمود خاتم النبیین «مَنْ صَامَ يَوْمَ» گاهی پدر و مادرها این روزها به ما می گویند جوان های ما در روزه گرفتن کمی کاهلی می کنند. همین حدیث را برایشان بخوانید کافی است. من خواهش می کنم عزیزان همین یک تکه حدیث را کلیپ کنند بفرستند. هر که جوانش، دخترش، پسرش در روزه ماه رمضان کوتاهی می کند همین حدیث را بشنود برای او کافی است. فرمود: «من صام یوم تطوعاً» اگر کسی یک روز روزه بگیرد. تازه تطوعاً. حالا شاید تطوعاً را اینطوری معنا کنیم با میل و رغبت. پدر و مادرها این کلیپ را بفرستید برای جوان ها ببینم باز هم کسی هست کاهلی کند در روزه

ص: 6852

گرفتن. «فَلَوْ أُعْطِيَ مِلْ ءَ الْأَرْضِ ذَهَبا» خاتم النببین فرمود: اگر خداوند همه ی زمین را پر از طلا کند به آنها بدهد هنوز پاداش شان کامل نشده است. دنیا ظرف پاداش روزه دار نیست. یک روز اگر روزه بگیرد. باید قیامت خدا پاداش بدهد. انقدر ماه رمضان باعظمت است. البته هشدارش را هم بگوید. از آن طرف فرمود: «من افطر یوم» کسی یک روز عمداً روزه خود را بخورد، فرمود اگر نه تا آخر عمر خودش، تا آخر عمر روزگار، تا قیام قیامت روزه بگیرد جبران آن یک روز نمی شود. درست است قضا دارد، کفاره دارد. ما این را می فهمیم ولی عظمت ماه رمضان یک چیز دیگر است. آقایان، خانم ها، جوان ها، من خواهش می کنم عنایت کنید. جوان های عزیز من به فدای شما، به قربان شما. تو را خدا یادتان باشد انقدر ماه رمضان باعظمت است که وقتی ماه رمضان، قرآن می فرماید: «شَهِدَ مِنْكُمُ الشَّهْر» (بقره/ 185) هر کسی به ماه رمضان رسید، دیگر مسافرت نرود. بماند. در روایات هست سفر در ماه رمضان کراهت دارد. دیگر هر کسی هر کجا هست بماند. فکر نکنید انسان می تواند بعد از ماه رمضان قضا کند. به ثواب ماه رمضان نمی رسد. چقدر ثواب دارد؟ جای خود. حدیث داریم خاتم النبیین فرمود: روز اول ماه رمضان (حدیث در کتاب شیخ صدوق است) «یغفرالله» خدا تمام مسلمان ها را روز اول ماه رمضان می آمرزد. می آمرزد که پاک وارد ضیافت الله بشوند. مگر نمی خواهی به مهمانی بروی؟ پاک وارد این مهمانی شویم. این همه عظمت برای روزه ماه مبارک رمضان. الله اکبر. ولی خاتم النبیین فرمود. خواهش می کنم این حدیث یک جمله است در خاطر بسپارید.

ص: 6853

فرمود: «تفطیرک الصائم افضل من صیامک» این که تو افطاری بدهی، با همه ی ثوابی که برای روزه گفتیم، افطاری دادنت از ثواب روزه ات بالاتر است. حالا اگر امکان آن افطاری های مفصل نیست و باید رعایت کرد، چقدر جالب است این بسته های معیشتی که به نیازمندان می دهند، اگر کسی می خواهد کوتاهی نکند، من خدا می داند دلم می سوزد. همین چند روز پیش یک آقایی می گفت پانصد هزار تومان برای یک خانواده نیازمند فرستادم. آقایان، خانم ها، تو را به حق این فاطمه معصومه (س) به حق این کریمه اهل بیت یک دقیقه عرض من را گوش کنید. اگر مشغول یک کار دیگر هستید کنار بگذارید. می گفت من پانصد هزار تومان برای یک خانواده فرستادم عیالوار. چند تا اولاد، برای او فرستادم ساعت 10 صبح به حساب او پول رسید. گفت به من زنگ زد گفت آقا خواستم از شما تشکر کنم. گفتم نه تشکر ندارد. گفت آخه من الآن 10 صبح تا الآن معطل بودم بروم نان و پنیر برای زن و بچه ام بخرم. با پول شما بلند شدم بروم. آقایان به حق این حضرت معصومه اینها دروغ نیست. اینها افسانه نیست. اینها واقعیت است. امروز ما یک چنین گرفتاری هایی در جامعه مان داریم. آن وقت ماه رمضان، ماه ضیافت الله، فرمود از روزه بالاتر. «تفطیرک الصائم» افطاری بدهی. حالا افطاری دادند فقط هم به این نیست که ما سفره افطاری بیندازیم. خدا رحمت کند یاد کنم مرحوم آیت الله احمدی میانجی را. می گفت همین کاری که الآن دارند انجام می دهند. هزینه اش را می دهند، سبد کالا می دهند. با همین سبد کالای شما غذا تهیه می کند. این به مراتب شاید ثوابش

ص: 6854

بیشتر از آن باشد. ما نمی دانیم مسلمان چه حقی بر مسلمان دارد. اگر می دانستیم مؤمن چه حقی بر گردن مؤمن دارد شب خواب مان نمی برد. یک داستانی بگویم. یکی از اصحاب خوب امام صادق به مدینه آمد. مفضل. اسم او را فراوان شنیده اید. توحید مفضل. خدمت امام صادق (ع) در مدینه آمد. حضرت به او فرموده که مفضل با کی آمدی؟ از کوفه آمده بود. گفت آقا یک آقای مؤمنی همراه ما بود. ما با هم همسفر بودیم. در راه با هم آشنا شدیم. رسیدیم مدینه گفتیم خداحافظ، خداحافظ. دیگر با هم کاری نداریم. حضرت فرمود به این تعبیر: مثلاً الآن نمی دانی کجاست؟ گفت آقا دیگر تمام شد. ما یک روز، دو روز، سه روز در راه همراه هم بودیم. کاری به هم نداریم. امام صادق فرمود: «أَ مَا عَلِمْتَ أَنَّ مَنْ صَحِبَ مُؤْمِناً أَرْبَعِينَ خُطْوَةً» اگر یک مؤمنی با یک مؤمنی، یک مسلمانی چهل قدم با هم همراه باشند، همسر باشند، «سَأَلَهُ اللَّهُ عَنْهُ يَوْمَ الْقِيَامَة» خدا روز قیامت می گوید آقا آن مؤمن، رفیقت، چرا 40 قدم با او بودی، چرا احوالش را نپرسیدی؟ چرا گرفتاری اش را برطرف نکردی؟ حدیث در کافی مرحوم کلینی است. امام صادق فرمود: تو چطور می گویی دو روز، سه روز ما در راه بودیم دیگر با هم کاری نداریم. 40 قدم دو تا مسلمان با هم همراه باشند مسئول است در برابر او. آن وقت ما در برابر برادرمان، خواهرمان، بستگان مان، ارحام مان، همسایه هایمان، جامعه ی دینی خودمان مسئولیت نداریم؟ فقط زندگی خودمان را نگاه کنیم؟ من بارها عرض کردم جناب آقای اسماعیلی ماه رمضان که می شود من همیشه می گفتم. می گفتم

ص: 6855

الآن تو رو خدا یک نگاه به سفره ی افطارتان بیندازید. یک نگاه به سفره سحرتان. آقایان، خانم هایی که دست تان می رسد، وضع مالی تان خوب است، یک نگاه به سفره ی سحر و افطارتان بیندازید. الآن دیدید بعضی ها می گویند ما 15 ساعت می خواهیم روزه بگیریم. سحر بهترین غذاها را تهیه می کنند. در حالی که در روزه هم باید کمی مراعات کرد. افطار می شود باز چند جور غذا. می گوید من 15 ساعت روزه بودم. حلیم بخر، نان کنجد خاش خاشی دو رو بگیر و آش بگیر و غذای چی درست کن. چی هست؟ 15 ساعت روزه. سحر می گوید می خواهم 15 ساعت روزه بگیرم، افطار هم... خدا ان شاءالله بیشتر به شما بدهد. من یک سؤال دارم. امشب سر سفره افطار این سخن من یادتان باشد. یک نگاه به سفره خود بکنید. آیا فقراء، بیچاره ها این گرفتاری را ندارند؟ آنها روزه نمی گیرند؟ خیلی ها می گویند دختر سال اول تکلیف است ملاحظه ی حال او را می کنم. خیلی هم خوب. غذای خوب بدهید اینها بتوانند روزه بگیرند. ولی من می گویم بیچاره ها، گرفتارها، فقراء، کارگرها، آنهایی که دست شان به دهانشان نمی رسد، آنهایی که توان مالی ندارند، آنها دختر سال اول تکلیف ندارند؟ آنها گرفتاری ندارند؟ آنها مشکل ندارند؟ بنابراین من خواهش می کنم طبق این بیان امیرمؤمنان (س) یک نگاهی بیندازیم، یک ملاحظه ای بکنیم. باور کنید تعبیر امیرمؤمنان است. فرمود به جای اینکه مال از خودت به ارث بگذاری، آن هم وارثی که نیاز ندارد. بله، وارث نیاز دارد به آن دست نزن. به جای اینکه مالت به ارث برسد و با هم دعوا کنند یکی کاری بکن نام نیکو از تو بجا بماند. الآن وضع

ص: 6856

مالی ات خوب است. چه مانعی دارد این مراکزی که می شناسی، مساجدی که می شناسی، افرادی که می شناسی. بگو آقا من هزار نفر را می خواهم سبد کالا بدهم. مگر هزار نفر چه می شود؟ الآن این سبدها را من می پرسم چقدر است؟ می گویند مثلاً 300 هزار تومان. 300 هزار تومان الآن چه می شود؟ با این قیمتی که الآن برنج دارد، با این قیمتی که روغن دارد، با این قیمتی که مرغ دارد. با 300 هزار تومان چکار می شود کرد؟ آقا شما بگو من هزار نفر را، ده هزار نفر را، ده نفر را، هر چی. سبد معیشتی بدهیم این گرفتاری های مردم برطرف شود. مخصوصاً من از خود مردم می خواهم. الآن عرض کردم. الآن می گویند این گرفتاری ها به چه دلیل هست. هزار دلیل دارد. بله، می گویند بی تدبیری. من نمی خواهم وارد بحث های سیاسی شوم. آن جای خودش. ولی به هر حال الآن گرفتاری در جامعه هست یا نه؟ ما باید به داد مردم برسیم یا نه؟ هر کسی مسئولیت خودش را دارد. مخصوصاً کسانی که شغلی دارند، کاسب هستند. مراعات دیگران را بکنند. من یک برنامه ای گفتم این حرف ها راست است یا دروغ است؟ اگر دروغ است جلوی آن آقایی که این حرف را زده بگیرید. اگر راست است به داد مردم برسید. آن آقا رئیس صنف باغدارها هست مصاحبه کرده، می گوید قیمت میوه از در باغ تا برسد به دست مشتری ده برابر می شود. میوه ای که در باغ می خرند دو هزار تومان، به دست مشتری بیست هزار تومان می رسد. آقای محترم ماه رمضان است. من از شما سؤال می کنم کجای عالم با مردمشان اینطور رفتار می کنند؟ صهیونیست ها با مردمشان

ص: 6857

این کار را می کنند؟ امریکایی ها با مردمشان این کار را می کنند؟ کجای دنیا این کار را می کنند؟ یک جا آدرس بدهید ما برویم بگوییم فلان کشور اروپایی، فلان کشور غربی، صهیونیست ها، امریکایی ها، بدترین دشمنان. بگویید یک آدرس بدهید که ما برویم پیدا کنیم که یک جایی در باغ خریده اند دو هزار تومان، ده برابرش دست مردم رسیده است. مسئولین مسئولیت دارند بله ولی ما مسئولیت نداریم؟ مگر مسئولین کی هستند؟ مگر من و دیگری و آن آقا نیست؟ چرا خودمان به هم رحم نمی کنیم؟ کجای دنیا اینطور است؟ بابا به داد مردم برسید. به خدا مردم سر سفره افطارشان ندارند. نگاه نکنید به آن که دارد. آقای محترم نگاه نکن. عرض کردم. سیر از گرسنه خبر ندارد. آدمی وقتی سیر است خبر ندارد. اصلاً یکی از جهات روزه این است که آدم گرسنه شود ببیند چخبر است. این گرسنگی تا دم افطار می شود آنچنان خودش را سیر می کند دوباره یادش نمی ماند. سواره از پیاده خبر ندارد. من التماس می کنم، خواهش می کنم، عزیزان را قسم می دهم باور بفرمایید به جان خودم هر کجا من می روم فقط همین یک جمله را می گویم. الآن مخصوصاً در این ماه رمضان، در این اوج گرفتاری ها، ان شاءالله این فصل می گذرد، ان شاءالله مردم ما سرافراز، پیروز، از این مشکلات عبور خواهند کرد. ان شاءالله در برابر دشمنان خواهند ایستاد. روی دشمنان شان را سیاه خواهند کرد ولی الآن که ما در این بحران هستیم، تو را خدا هر کسی، خیلی هم من معتقد نیستم هی برویم ببینیم. خودتان شناسایی کنید. مسجد محل تان یک عالمی می شناسی، یک محترمی، یک معتمدی در محلت هست، می شناسی. امیرمؤمنان

ص: 6858

فرمود به جای اینکه این ارث را برای بعد بگذاری، خودت امروز یک کاری برای خودت انجام بده. این یک جمله. یک جهت دومی که من خواهش می کنم عزیزان این را هم عنایت بکنند. نکته ی دومی که خواهش می کنم این است که امام رضا (ع) قبل از آمدن ماه رمضان به خواجه اباصلت فرمود: خواجه اباصلت تا ماه رمضان نیامده دو تا کار را حتماً انجام بده. هشت تا دستور است من دو تای آن را دارم می گویم. یک، فرمود: «لَا تَدَعَنَّ أَمَانَةً فِي عُنُقِك» اگر حق الناس بر گردن تو است، حق الله بر گردن تو است، تا ماه رمضان نیامده خودت را پاک کن. حالا گذشت. حالا که ماه رمضان آمد. چهارم ماه رمضان است. خواهش می کنم عزیزان اگر حق الناسی بر گردن آنها است، اگر حق اللهی بر گردنشان است، اینها را بروند بپردازند. دین شان را بدهند. سر سفره ی افطار، سر سفره ی حلال بنشینیم. حیف است. بگذارید ما برای زن و بچه مان سر سفره لقمه ی حلال ببریم. ماه رمضان دزدهای حرفه ای می گویند سر سفره حلال بنشینیم. ما که مؤمن هستیم. اگر حق اللهی به گردن ما است، اگر حق الناسی بر گردن ما است، اگر خمسی در اموالمان هست، حد اقل برویم خمس یک ماه رمضان را بپردازیم. زن و بچه مان را سر سفره حلال و لقمه حلال بیاوریم. دستور دومی که امام رضا روی آن تأکید کردند فرمودند کینه از کسی به دل نداشته باشیم. خواهش می کنم. اگر با کسی اختلاف دارید الآن بلند شوید زنگ بزنید، کینه ها را برطرف کنید، اصلاح کنید. خوبی باشد، ماه رمضان است. بد است که ماه رمضان

ص: 6859

ما بگذرد. خدا نکند کسی با برادرش، با پدرش، با مادرش... امام رضا فرمود اگر کینه ای در دلت هست تا ماه رمضان نیامده برطرف کن. حالا که دیگر دیر شد. تا دیر نشده ان شاءالله با صفا و پاکی دل و پاکی لقمه وارد ماه رمضان شویم تا رحمت واسعه الهی ان شاءالله شامل حال ما شود.

من از آقایان خواهش می کنم و همینطور خانم ها که اخلاق مان در ماه رمضان بهتر شود. به قول یکی از عزیزان می گفت بعضی از ما انقدر در ماه رمضان بداخلاقی می کنیم زن و بچه ی ما می گویند خدایا کی می شود این ماه رحمتت سایه اش را از سر ما ببرد اخلاق این آقا سر جا برگردد. به بهانه ی اینکه ما روزه گرفتیم اجازه ی بد اخلاقی نداریم بلکه حضرت فرمود بیشتر توسعه بدهید به زن و فرزندتان.

اسماعیلی: ان شاءالله خیلی ممنون و متشکرم.

تلاوت صفحه 143 آیات 119 تا 124 سوره مبارکه انعام.

صفحه 143 قرآن کریم

حجت الاسلام حسینی قمی: نکته ی اول اینکه فراوان در کلمات اهل بیت راجع ماه رمضان هست «غُضُّوا أَبْصَارَكُم ». مراقب چشمانتان باشید. جایی که گناه است، برنامه ای که گناه است نگاه نکنید. ما در گذشته ماه رمضان که می رسید از مردم خواهش می کردیم، حالا هم خواهش می کنیم. آقا به احترام ماه رمضان ابزار گناه، ماهواره ها را از خانه ها جمع کنید. بگذار این یک ماهه جمع باشد. به خدا اینها دشمن هستند. دشمنی که الآن ببینید داروی بیمار سرطانی ما را نمی دهد ولی حاضر است میلیاردها هزینه کند که این ماهواره ها را به خانه های ما بیاورد. این دشمن است. این ماه رمضانی است که به احترام خدا، به احترام ماه

ص: 6860

رمضان این را بگذاریم کنار. قبلاً فقط ماهواره می گفتیم، الآن باید خواهش کنیم علاوه بر ماهواره ها متأسفانه شاید بدتر از بعضی از برنامه های ماهواره، بعضی از این سریال های خانگی است که در نظام جمهوری اسلامی با مجوز نمی دانم ارشاد است، رسانه است، کجاست نمی دانم. خیلی زشت است. زشت ترین دیالوگ ها، زشت ترین فیلم ها، زشت ترین برنامه ها. من نمی دانم به کی بگویم، کجا باید بگوییم. گفت افسوس که این مزرعه را آب گرفته/ دهقان مصیبت زده را خواب گرفته. اگر مسئولین ارشاد هستند، اگر جای دیگر هستند، اگر اینها خواب نبودند که جلوی اینها را می گرفتند. می شود اینها توجه نداشته باشند؟

اسماعیلی: شاید هم خودشان را به خواب زده باشند.

حجت الاسلام حسینی قمی: اگر به خواب زده باشند که نمی شود بیدارشان کرد. واقعاً انسان غصه می خورد. ما قبلاً می گفتیم ماهواره، الآن می گوییم این بعضی از دیالوگ هایش، بعضی از برنامه هایش، زشت ترین حرف ها را می زنند. تقاضای دومی هم که دارم این بحث کفارات را همیشه می گفتیم. باید کفارات ماه رمضان سال گذشته یا سال ها قبل را می پرداختیم. اگر نپرداختیم بهترین وقت آن در همین ماه رمضان هست. الآن که ماه رمضان دیر هم نیست. همین الآن ان شاءالله کفارات روزه های گذشته را هم چه عمد و چه عذری اینها را هم ان شاءالله بپردازیم.

اسماعیلی: این را هم عنایت داشته باشند گه پولش را نمی توانند بدهند. باید جنس بدهند. اگر می خواهند پول بدهند باید با دفتر مراجع هماهنگ باشند. خیلی ممنون و متشکر.

1400-10-18- اهمیت دین شناسی و شناخت اولویتهای دین در مستحبات

شریعتی: بسم الله الرحمن الرحیم، اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم. سلام میکنم خدمت عزیزان، خانمها و آقایان، خیلی خیلی خوش آمدید به سمت خدای امروز

ص: 6861

ما. خیلی خوشحال هستیم که همراه شما هستیم و در کنار شما. با احترام و با افتخار دعوت کردیم از یکی از عزیزانی که بسیار بسیار دلتنگ ایشان بودیم و حالا خیلی خوشحال هستیم که در استودیو سمت خدا میزبان ایشان هستیم. حاج آقای حسینی قمی عزیز سلام علیکم و رحمۀ الله. خیلی خوش آمدید. حجت الاسلام حسینی قمی: سلام علیکم و رحمۀ الله. عرض سلام و ارادت خالصانه دارم خدمت همه بینندگان عزیز، انشاءالله همه ما پای درس حاج آقای قرائتی در هفته های آینده خواهیم نشست.

بسم الله الرحمن الرحیم. مثل همیشه مهمان سفره نورانی امیرالمؤمنین (س) در نهج البلاغه باشیم حکمت 282 یک تعبیر خیلی کوتاهی است ولی من یک توضیحی عرض کنم عنوان سخن من که از این حکمت امیرالمؤمنان استفاده میکنیم و مجموعه ای از کلمات اهل بیت، زندگی اهل بیت، زندگی علما این است که ما گاهی چون دین شناس نیستیم یک کارهایی انجام میدهیم که بعد از مدتها معلوم میشود که این کاری که انجام دادیم نه تنها کار مستحبی نبوده است بلکه کار حرام یا مکروه بوده است. من یک بحثی را در نظر گرفتم خیلی مفصل، حالا هر مقدار آن را که امروز رسیدیم محضر عزیزان عرض میکنم. بیاییم دین شناس باشیم. اگر دین شناس باشیم خیلی از کارهایی که انجام میدهیم در مسیر صحیح است و الا. من میخواهم اگر برسم از جامعه 10 _ 20 تا مثال بزنم که ما الان در زندگی دینی خود کارهایی انجام میدهیم که تصور ما این است که این کار خوبی است، کار مستحبی است، ولی عملاً

ص: 6862

میبینیم نه، با موازین دینی سازگار نیست مستحب که نیست هیچ، گاهی مکروه و گاهی حرام است. امیرالمؤمنان در حکمت 282 میفرماید «جَاهِلُكُمْ مُزْدَاد»

مرحوم مغنیه که از شارحین نهج البلاغه است، شرح بسیار زیبایی بر نهج البلاغه دارد این جوری معنا کردند «جَاهِلُكُمْ مُزْدَاد» یعنی کسی که دین شناس نباشد، مسیر دینی را نداند هر کاری که انجام دهد چون با آگاهی نیست بیشتر به گمراهی و ضلالت خود ادامه میدهد. فکر میکند که کار درستی انجام داده است. چون دانش آن را ندارد، هدایت آن را ندارد، فکر میکند که کار درستی دارد انجام میدهد در حالی که گاهی مکروه است، و گاهی حرام است. «جَاهِلُكُمْ مُزْدَاد» آدمهای جاهل که دین شناس نباشند اینها بیشتر راه گمراهی را میروند. یک تعبیر دیگر باز امیرالمؤمنان (س) در خطبه 154 دارد «فَإِنَّ الْعَامِلَ بِغَيْرِ عِلْمٍ كَالسَّائِرِ عَلَى غَيْرِ طَرِيق » اگر کسی یک کاری انجام بدهد ولی علم و دانش آن را ندارد، دین شناسی ندارد یا در هر رشته دیگری، هر چه بیشتر برود از مقصد خود دورتر میشود. «فَلَا يَزِيدُهُ بُعْدُهُ عَنِ الطَّرِيقِ الْوَاضِحِ إِلَّا بُعْداً مِنْ حَاجَتِهِ»از مسیر دورتر میشود، از حاجت خود دورتر میشود ولی «الْعَامِلُ بِالْعِلْم »اگر کسی با علم و دانش حرکت کند «كَالسَّائِرِ عَلَى الطَّرِيقِ الْوَاضِح ».این خطبه را تقاضا میکنم عزیزان ملاحظه بفرمایند. خطبه 154. نظیر این کلمات از اهل بیت و امیرالمؤمنان (س) در نهج البلاغه فراوان است. مثلاً حضرت در همین حکمتها دارند. حکمت 90 خیلی تعبیر لطیفی است. حضرت میفرماید «نَوْمٌ عَلَى يَقِين خَيْرٌ مِنْ عبادۀ » کسی ایمان او درست باشد، باورهای دینی او درست باشد با

ص: 6863

یقین بخوابد بهتر از آن است که بیدار است و دارد عبادت میکند. چون گاهی ما اشتباه داریم عبادت میکنیم. اصلاً این مسیر، مسیر صحیحی نیست.

مثال اول: الان در آستانه ماه رجب هستیم اگر شما روز بیست و هفتم ماه رجب روزه گرفتید که در روایت داریم 4 روز در سال روزه آن معادل 60 سال یا 70 سال است. شما بیست و هفتم ماه رجب روزه گرفتید، سحری خوردید و نیت کردید امروز بیست و هفت رجب است ثواب آن روزه 70 ساله را به ما بده. شما روزه گرفتید و صبح خانه یکی از دوستان رفتید و یک سفره صبحانه ای پهن کرده بود گفت بفرمایید سر سفره من دوست دارم امروز صبحانه را با شما بخورم. یا ظهر خانه کسی رفتید گفت چه وقت خوبی آمدید میشود من خواهش کنم ناهار را با هم بخوریم. شما بگویید من روزه هستم، آیا این روزه بهتر است یا این که انسان دل یک مؤمن را شاد کند و خوشحال کند؟ همه فقهاء فرمودند روزهای که مثلاً روزه بیست و هفتم که معادل هفتاد سال است کسی شما را دعوت کرد به افطار کرده است شما بیایید با من امروز غذا بخورید، نمیخواهد روزه بگیرید، همه فرمودند شما دو ثواب میبرید اولاً ثواب روزه شما جای خود هست، حتماً ثواب آن روزه 60 ساله را به شما میدهند، یک ثواب هم اضافه میشود و آن این که دل یک مؤمنی را خوشحال کردید. خانه مادر خود رفتید میگوید پسرم من یک غذا درست کردم دل من میخواهد شما غذای من را بخورید. حالا بگویید

ص: 6864

نه من روزه هستم ثواب روزه امروز هم این قدر است. ما دین شناس نیستیم، اگر دین شناس باشیم میدانیم این افضل است. یا در روزه واجب شما روزه ماه رمضان داشتید، قضا کردید، الان شما امروز روزه قضا دارید. قبل از ظهر، حالا تا ماه رمضان وقت برای روزه گرفتن هم هست، کسی به شما تعارف کرد که یک چایی با ما بخورید، ما دوست شما یک قهوه با ما بخورید، فرمودند مستحب است اجابت کنید. این قضا را یک روز دیگر میگیرید. ولی در روزه مستحبی نه، قبل از ظهر، بعد از ظهر، یک ساعت مانده به افطار به خانه پدر یا مادر رفتید، مادر گفت بنشینید یک عصرانه پیش ما بخورید، اسلام و دین و اهل بیت میگویند اگر شما دل این مؤمن را خوشحال کردید همان ثواب روزه را میبرید، هم دل مؤمن را خوشحال کردید. دو ثواب به شما میدهند.

مثال دوم: موارد فراوان تعارض میشود ما یک کار مستحبی انجام بدهیم یا به مردم خدمت کنیم؟ به خانواده خود خدمت کنیم، به فرزند خود خدمت کنیم، واجبات سر جای خود. واجب را نمیشود ترک کرد. نماز واجب، روزه قضای واجب، روزه قضا گفتم حتی باید قبل از ظهر باشد. واجبات حریم آنها محفوظ است. اما در مستحبات، من میخواهم امشب نماز شب بخوانم اما اگر کسی میگوید امشب نماز شب نمیخواهد بخوانید به جای نماز شب یک کاری برای من انجام بدهید کدام مقدم است؟ خدا رحمت کند یکی از علمای بزرگ مرحوم آیت الله خوئی یک وقتی ایشان یک خادمی داشتند خادم ایشان قم منزل یکی از مراجع

ص: 6865

آمده بود این مرجع از این خادم سوال میکرد میشود یک مقدار از زندگی آیت الله العظمی خوئی بگویید؟ شما 30 سال، 40 سال، 50 سال خادم آقا بودید، آقا چه کار میکرد؟ چه جوری درس مطالعه میکرد؟ چه جوری رفت و آمد میکرد؟ از جمله ایشان سوال کرد که شما که خادم آقا بودید حضرت آیت الله خوئی نماز شب میخوانده است یا نه؟ گفته بود من سالها آن جا بودم، آقای خوئی اهل نماز شب نبود. گفت اتفاقاً ما را هم بیدار میکرد شما بیدار شوید نماز شب بخوانید، چون دوست داشتیم نماز شب بخوانیم، ما را صدا میزد. ما را بیدار میکرد ولی خود ایشان نماز شب نمیخواند. گفتیم پس چرا خود آقا نمیخواند؟ گفت خود آقا به ما میفرمود این کار شما، نماز شب بهترین مستحب است. کار من این است که نامه های زیادی به من رسیده است و مردم منتظر جواب هستند من دل مردم را خوشحال کنم و قضای حاجت مؤمن، به داد مردم برسم. آن از نماز شب مهمتر است. چه زمانی ما میتوانیم این را تشخیص دهیم؟ خیلی تشخیص این سخت است.

یک کسی خدمت امام صادق (ع) آمد گفت آقا ما مکه حج خانه خدا که مشرف میشویم این همسفرها سر من کلاه میگذارند. حضرت گفت چه کار میکنند؟ گفت از راه که میرسیم اینها من را پیش اثاثیه نگه میدارند میگویند شما پیش اثاثیه باش کسی اینها را نبرد، خود آنها فوری میروند طواف زیارت خانه خدا. امام صادق (ع) فرمود غصه نخور، کلاه سر آنها رفته است، سر تو کلاه نرفته است. «أنت

ص: 6866

أعظمهم أجراً» ثواب تو از همه آنها بالاتر است. چه کسی باید تشخیص بدهد که خدمت به مردم ثواب آن از طواف بالاتر است. این تشخیص میخواهد.

یک کاروانی بودند با رفقا، چند نفری مدینه رفتند. یکی از این همسفرها مریض شد. اینها این بیچاره مریض را گذاشتند و تند تند زیارت میرفتند این هم گفت من مریض هستم، این چه زیارتی است که میروید، از من پرستاری و پذیرایی کنید من زودتر خوب شوم. گفتند ما بعد از یک عمری مدینه آمدیم زیارت پیامبر. ثواب زیارت بیشتر است. این بنده خدا به امام صادق (ع) خبر داد، گفت آقا تکلیف ما را معلوم کنید؟ اینها من را رها کردند و رفتند، ثواب زیارت برای اینها زیادتر است یا به فریاد من برسند؟ حضرت فرمود: «قُعُودُكَ عِنْدَهُ أَفْضَل » بشینید از این مریض پرستاری کنید ثواب آن به مراتب بالاتر از زیارت است. این تشخیص است. حالا ما کربلا برویم حالا همسفر ما مریض شود بگوید نمیخواهد زیارت بروید بنشینید از من پرستاری کنید میگوییم حالا من بعد عمری زیارت آمدم، حاضر نیستم.

ایام ولادت حضرت زینب (س)، روز پرستار گذشت، من جلسه ای داشتم آن جا گفتم. گفتم الان روز پرستار است، دقیقاً یک ماه پیش، پنجم جمادی الاولی، گفتم رسانه ها همه میگویند از پرستارها تجلیل کنید راست هم میگویند، خیلی زحمت کشیدند، مخصوصاً در این دو سال کرونا. خدا به آنها جزای خیر بدهد. رسانه ها، رئیس جمهور، رئیس کجا، همه ملاقات دیدار، همه میگویند، حرف درستی هم هست. ولی ما یک دسته پرستار دیگر داریم، به اینها نه کسی حقوق میدهد، نه

ص: 6867

آنها را استخدام کردند، نه کسی از آنها تجلیل میکند، نه کسی از آنها یادی میکند، هیچ خبری نیست. چرا از این پرستارها کسی اسم نمیآورد؟ من یک جلسه ای برای ائمه جماعات تهران داشتم گفتم من اگر جای شما بودم دو _ سه روزی که تا ولادت حضرت زینب مانده است این پرستارها را پیدا میکردم از اینها تجلیل میکردم. آن پرستارها چه کسانی هستند؟ آن مادری که دارد سالها از فرزند بیمار خود پرستاری میکند. یک خانمی از شوهر بیمار خود پرستاری میکند. یک خانمی مادر سالخورده خود را پرستاری میکند. جانبازهایی که هستند. جانبازهای قطع عضو را میبینیم، جانبازهای اعصاب و روان را نمیبینیم که آنها به مراتب سختتر است و با عشق دارد از آن پرستاری میکند. یا پدر و مادرهایی که فرزندان عقب مانده ذهنی دارند. گاهی یک وقت این بچه ها چه قدر پدر و مادر با عشق ده سال، پانزده سال، بیست سال، سی سال، با محبت پرستاری میکنند. اینها پرستار نیستند، اینها ثواب ندارند. ثواب اینها از زیارت کمتر است. ثواب زیارت، مکه رفتن، قرآن خواندن و ... اصلاً قابل مقایسه نیست. من گاهی گفتم پیش میآید یک کسی خانه شما میآید یک بچه دارد که عقب ماندگی ذهنی دارد یا عقب ماندگی جسمی دارد، شما یک ساعت در این مهمانی ماندید حوصله شما سر میرود. میگویید این چه مهمانی شد، این بچه را برای چه این جا آوردند؟ آن وقت یک پدر و مادری سی سال دارد با این فرزند زندگی میکند، ثواب کدام بیشتر است؟ خانم محترم، اگر مادر شما در خانه شما است و

ص: 6868

دارید از آن پرستاری میکنید، از پدر خود پذیرایی میکنید یا ... اصلاً قابل مقایسه نیست.

در تهران یک عالم بزرگواری بود از دنیا رفت. مرحوم آیت الله جزایری امام جماعت مسجدی بودند، ایشان از علما بود. قبل از انقلاب جزء نویسندگان مقالات مجله مکتب اسلام بود. ایشان در ردیف آیت الله مکارم، آیت الله سبحانی، مرحوم آیت الله صدر بود. سالها تهران امام جماعت بود. میفرمود یک روز یک آقایی پیش من آمد حساب سال خود را کرد و خمس مال خود را داد. ما این خمس را گرفتیم و به مصرف رساندیم. ولی یک وقت دیدیم این پول تمام نمیشود. چه پول با برکتی است. یک روز، دو روز، یک هفته، یک ماه، به خادم مسجد گفتم این آقایی که این پول را آورد خانه او را بلد هستید، میشناسید؟ گفت بله. گفتم یک قرار بگذار ما به خانه او برویم. ببینیم چه کسی است، این ولی از اولیاء خدا است، این با امام زمان ارتباط دارد؟ این خضر است، نبی است، ولی است، این چه کسی است؟ قرار گذاشتیم و رفتیم. ایشان گفت من در خانه که میخواستم وارد شوم به در و دیوار هواس من بود که ببینم چه نشانه ای از اولیاء الله این آقا دارد که این پول این قدر با برکت است؟ علامتی پیدا نکردم. داخل خانه رفتیم، باز علامتی پیدا نکردیم. نشستیم سوال کردیم شما چه کار میکنید؟ زندگی شما چیست؟ شغل شما چیست؟ گفت من در ارتش کار میکنم. بازنشسته ارتش هستم. گفتم حالا این در ارتش خدمت میکند ولی این دلیل که ولی از اولیاء

ص: 6869

باشد نیست. ظاهر او هم چهره که شبیه به بعضی از متدین و اینها باشد نبود. گفت بالاخره ما پیدا نکردیم. از او سوال کردم که ازدواج کردید؟ خانم شما کجا هست؟ گفت بله حاج آقا ما ازدواج کردیم، بعد از یک مدتی خانم من فلج شد. خیلیها به من گفتند که الان اول زندگی شما است، جوان هستید، بروید ازدواج کنید. گفتم که نه. من دل او را نمیخواهم بشکنم. الان هجده سال است خودم دارم نوکری او را میکنم. آیت الله جزایری گفت به خادم گفتم بلند شو برویم. رمز و راز این که خدا به یک چنین آدمی پول با برکت میدهد همین است.

خدا مرحوم حضرت آیت الله حائری را رحمت کند. صد سال پیش ایشان موسس حوزه علمیه قم بود. ایشان پیرمردی بود، 70 _ 80 سالش بود. اواخر خانم ایشان از پا فلج شده بود. چشم او هم نابینا شده بود. میدانید در گذشته این بیماریهای چشم که پیش میآمد به این آسانی که الان درمان میشود، این جوری نمیشد. تابستان که هوا گرم میشد مرحوم آیت الله العظمی حائری (س) این خانم فلج نابینا را به دوش میگرفت، میبرد پشت بام یک هوایی بخورد. به ایشان گفتند چرا این قدر خود را به زحمت میاندازید؟ شما ازدواج کنید، یک خانم دیگری هم به شما خدمت میکند، هم به این خانم. گفته بود خانم من چشم ندارد، دل که دارد.

یک قصه ای از امام صادق (ع) بگویم. کسی داشت طواف میکرد، آمد به طواف خانه برود، یک رفیقی داشت گفت میشود یک مقدار پول به ما قرض بدهید؟

ص: 6870

من پول لازم دارم. گفت باشه، همین جا بشین من طواف خود را انجام میدهم و میآیم و میرویم یک جایی به شما پول میدهم. میگوید من آمدم مشغول طواف شدم پنج دور طواف من تمام شد امام صادق (ع) وارد طواف شدند. امام صادق (ع) در حالات ایشان هست که یک مقدار سَمین، یک مقدار چاق بودند. طواف برای حضرت یک کم سخت بود شاید هم طوافهای متعددی انجام میدادند، یک مقدار خسته شده بودند دست مبارک خود را روی شانه من گذاشتند که به کمک من طواف کنند. از خدا میخواستیم، پر و بال در آوردیم. من دو دور بیشتر از طوافم نمانده بود. پنج دور طواف کرده بودم. این دو دور هم محضر امام صادق (ع) طواف کردم ولی گفتم چند دور همین جور با امام میگردم، نیت نمیکنم، که امام دست مبارک ایشان روی شانه من است. از بیرون از طواف آن رفیقی که از من پول میخواست و منتظر بود اشاره کرد که بیرون بیا. من هم اشاره کردم که دست مبارک امام روی شانه من است. حضرت متوجه شدند. فرمودند با تو کار دارد؟ گفتم بله. گفت چرا نمیروید؟ فرمود برو. حضرت دست خود را برداشت. یعنی اگر انسان الان امر او دایر باشد، یک کمک در این حد که یک دستی روی شانه او باشد، یا برود یک مؤمن گرفتاری حاجت او را برآورده کند این تشخیص میخواهد که انسان تشخیص بدهد که آن کار مقدم بر این کار است. حضرت فرمود برو.

شبیه این داستان را یک وقت برای عزیزان گفتم. ابان بن تغلب از اصحاب خوب

ص: 6871

امام صادق (ع) بود. میگوید من داشتم محضر امام صادق (س) طواف میکردم در یکی از دورها یک نفر از بیرون به من اشاره کرد بیرون بیا من شما را کار دارم. گفت من اعتنا نکردم. دور بعدی امام صادق (ع) من را دیدند، آن آقا را دیدند که به من اشاره میکرد. فرمودند ابان با تو کار دارد؟ گفتم بله. فرمود چرا نمیروید؟ گفتم دارم طواف انجام میدهم. فرمود باشه برو. گفتم آقا اگر طواف واجب باشد چه طور؟ فرمود طواف واجب، طواف مستحب هر چه هست برو. گفت رفتم مشکل آن مؤمن را برطرف کردم آمدم به امام گفتم مگر مؤمن چه حقی به گردن مؤمن دارد که من باید طواف چه واجب، چه مستحب رها کنم و بروم مشکل آن آقا را حل کنم. حضرت فرمود سوال نکن. اصرار کردم، فرمود سوال نکن، التماس کردم، حضرت میفرمود یک موقع بگویند و من انجام ندهم. حضرت فرمود حق مؤمن بر گردن مؤمن این است، مثلاً فرض کنید یک مؤمنی همه هستی و زندگی خود را از دست داده است، به شما مراجعه کرد، فرمود میخواهید بدانید حق مؤمن چیست؟ تمام ثروت، دارایی و مال خود را نصف به آن مؤمن بده و نصف مال تو. ابان به امام نگاه کرد و گفت نصف اموال حق مؤمن است. فرمود ابان من یک درجه بالاتر از آن را نگفتم قرآن میگوید ایثار. شما وقتی نصف مال خود را بدهید تازه با او مساوی میشوید. ایثار چیست؟ یعنی از سهم خود هم به او بدهید. خدمت به یک مؤمن، حاجت یک مؤمن از هر کار مستحبی

ص: 6872

که شما تصور کنید بالاتر است.

خدا مرحوم آیت الله احمدی میانجی (ره) را رحمت کند که من بارها آثار ایشان، کتابهای ایشان را معرفی کردم واقعاً هم معتقد هستم که مردم بخوانند و مراجعه کنند. یک وقت به ایشان گفته بودند که بیایید برویم حج خانه خدا، میدانید الان رسم است که ایام حج واجب یا مستحب دفاتر مراجع تقلید یک چند نفر از علما را مکه و مدینه میفرستند پاسخگوی سوالات دینی مردم باشند. از دفتر یکی مراجع به ایشان گفتند که امسال شما بیایید بروید حج خانه خدا و پاسخگوی سوالات مردم باشید. ایشان فرمودند که من نمیآیم. هر چه اصرار کردند، گفت من حج واجب خود را رفتم نمیخواهم بروم. بچه ها و آقازاده ها فهمیدند، آمدند گفتند حج خانه خدا را شما چرا نمیروید؟ فرموده بود که من 30 روز، 40 روز آن جا بروم مادر شما تنها این جا باشد، ایشان پدر و مادر شهید بودند، شهید جعفر احمدی. مادر شهید 30 _ 40 روز شب و روز این جا تنها باشد من بخواهم زیارت خانه خدا بروم، مدینه بروم. من که واجب خود را رفتم. ثواب این بیشتر است. من میگویم دین شناس نیستیم، ولی به دین شناس مراجعه کنیم. این موارد را بپرسیم. بچه ها به مرحوم آیت الله احمدی یک پیشنهادی کرده بودند. گفته بودند آقا مگر شما غصه مادررا نمیخورید؟ ما قول میدهیم این یک ماه _ 40 روز که شما مکه و مدینه هستید به نوبت بیاییم خدمت مادر باشیم. آب در دل ایشان تکان نخورد. شما حج بروید. ایشان گفته میدانم شما میآیید

ص: 6873

ولی مادر شما با من راحتتر است. خانمها گاهی حساس هستند، نمیخواهند محتاج اولاد خود باشند.

الان یک نفر به شما زنگ بزند یک سفر کربلا تنها بلند شوید برویم، با سر میروید. من در ایوان صحن امیرالمؤمنین نشسته بودم یک آقایی آمد پیش من گفت میدانید این سفر چندم کربلا و نجف من هست؟ گفتم من علم غیب که ندارم. گفت سفر پنجاه و ششم است. گفتم حاج خانم کجا است؟ گفت حاج خانم را سفر اول آوردم. گفتم حاج خانم سفر اول، یعنی پنجاه و پنج سفر حاج خانم تنها؟ گفت حاج آقا خرجی آنها را گذاشتم.

این حدیثی که در منابع قدیمی ما هست که فرمود «جُلُوسُ الْمَرْءِ عِنْدَ عِيَالِه » این آقا در خانه بنشیند و با زن و فرزند خود مأنوس باشد رسول خدا فرمود: «افضل مِنِ اعْتِكَافٍ فِي مَسْجِدِي هَذَا» در مسجد النبی اعتکاف کند ثواب آن بیشتر است یا در خانه و زندگی با زن و فرزند خود باشد؟ انس با خانه، خانم راضی باشد.

من مشهد مشرف بودم این قصه را در حرم امام رضا (ع) گفتم. امام یک وقتی با رفقای خود مشهد رفته بودم همه 2 _ 3 ساعت زیارت میماندند امام زودتر از بقیه زیارت را تمام میکرد و خانه میآمد. به امام گفتند زیارت امام رضا را بنشینید یک مقدار دعا و نماز بخوانید. چرا زود بلند میشوید و میروید. امام گفته بود درست است که من آن جا هر چه نماز و دعا بخوانم خوب است، ولی شما هم زائر امام رضا هستید من زودتر میآیم، سر راه یک میوهای میخرم، میوه ها

ص: 6874

را میشورم، جارو میکنم، سفرهای پهن میکنم، یک چایی میگذارم. خدمت به زائر امام رضا ثوابش از زیارت امام رضا بالاتر است. این دین شناسی میخواهد. من همیشه گفتم اینها که مشرف میشوند یک مادر دارد، مادر سالخورده با ویلچر که اگر به او خدمت کنید به مراتب ثواب آن بالاتر و بیشتر است.

این را من در زندگینامه امام (ره) میدیدم یک وقتی این دختر خانمهای امام میرفتند نزد امام ولی بچه ها را نمیبردند امام فرموده بود شما این جوری این جا میآیید من هم میخواهم این بچه ها را ببینم. دوست داشت نوادگان خود را ببیند. پدربزرگ بود دوست داشت نوه های خود را ببیند. چرا نمیآورید؟ گفتند اینها خیلی خانه و زندگی شما را به هم میریزند. امام فرموده بود بچه ها شما را اذیت میکنند، فرمود: حاضر هستید با من یک معامله ای کنید؟ گفتند چه معامله ای؟ گفت من ثواب تمام عمر زندگی خود را به شما میدهم، آن ثوابی که خدا به خاطر نگهداری این بچه ها و تربیت این فرزندان به شما میدهد آن ثواب را شما به من بدهید. یعنی یک مادر باور کند این ثوابی که در تحمل سختی فرزند خود دارد امام میگوید از ثواب تمام زندگی من هر چه نماز و نماز شب خواندم، 70 سال، 80 سال عبادت بیشتر است.

من مشهد بودم یک مسئله ای را آن جا گفتم در حرم امام رضا (ع) وقتی نماز شروع میشود تا الله اکبر امام جماعت نماز را شروع میکند طرف خانمها گریه بچه های کوچک شروع میشود. بچه های شیرخواره. همان جا مسئله

ص: 6875

آن را گفتم. گفتم این رساله است، عبارت است، عروۀ الوثقی مرحوم آیت الله العظمی محمد کاظم طباطبایی را خواندم گفتم مادر چرا این کار را میکنید؟ در حالات رسول خدا هست نماز خود را طولانی کردند. فرمودند آقا چرا طولانی کردید؟ گفت بچه ها روی شانه من آمدند طول دادم که بچهها به میل خود کنار بروند. یک دفعه نماز خود را زود تمام کردند؟ چرا آقا زود تمام کردید؟ گفت صدای گریه یک بچه داشت میآمد زود تمام کردم این بچه آرام شود. رسول خدا دین شناسی یاد ما میدهد. به خانمها گفتم اول نماز شروع به نماز میکنید این بچه گریه کند، بچه را بغل کنید. حتی در رساله نوشتند اگر در تشهد نشستید این بچه شیر میخواهد، این بچه را در زیر چادر که بدن پیدا نباشد ببرید و شیر بدهید. این نماز از همه نمازهای قبولی آن بیشتر است. اگر من دین شناس باشم میدانم محبت به کودک، احترام به کودک، این که این بچه خاطره بدی از نماز من، از زیارت من، از مشهد رفتن من نداشته باشید این مراتب بالاتر از آن هست. بارها گفتیم پولی دارید، صدقه ای دارید، نگه دارید به فقرا بدهید، به ارحام خود بدهید. ارحام در فقرا از همه مقدمتر هستند. امام زمان (ارواحنافدا) فرمود «لَا صَدَقَةَ وَ ذُو رَحِمٍ مُحْتَاج » امام زمان فرمود اگر خویشاوندان شما، برادر شما، خواهر شما و ... محتاج است و نیازمند است، شما حق ندارید به غریبه صدقه بدهید. صندوق کمیته امداد بیندازید. صندوق کمیته خوب است اما برای کسی که در بستگان خود نیازمند نداشته باشد.

ص: 6876

ز امام صادق (ع) سوال کردند که در خانه میآیند. سوال کردند که ما این پول صدقه که داریم به آن کسی بدهیم که در خانه ما میآید و در میزند یا به ارحام و خویشاوندان خود بدهیم. امام فرمود: حدیث در ثواب الاعمال شیخ صدوق است، فرمود: اگر نگه دارید و جمع کنید و به خویشاوندان و ارحام خود بدهید افضل از این است که به سائل دم در بدهید.

من دیروز ماشین سوار شدم، آقای راننده گفت این رد مظالم که شما گفتید همین صدقاتی که ما میدهیم میشود آن نیت را کرد؟ آقای محترم، خانم محترم این صدقه ای را که میدهید نیت رد مظالم کنید. اگر واقعاً به کسی بدهکار بودید که نمیشناسید همین صدقه روزانه رد مظالم حساب میشود. در مبالغ کم هم اجازه نمیخواهد. همین صدقات روزانه را به نیت رد مظالم بگذارید. این راننده این قدر خوشحال شد، گفت حاج آقا خیال من را راحت کردید، از این به بعد بیشتر صدقه میدهم. اگر مظالم بدهکار بودید، مظالم حساب میشود، ولی اگر مظالم بدهکار نبودید همین صدقه روزانه حساب میشود.

باز از مواردی که ما دین شناسی نیستم و این هم در جامعه ما خیلی مبتلا به است. من فراوان دیدم به طرف میگویید که آقا خمس مال خود را دادید؟ میگوید حاج آقا این قدر من کار خیر میکنم که از خدا طلبکار هم هستم. شما تمام عالم را هم خیرات کنید جبران آن خمسی را که باید میدادید نمیکند. این کار خیر خود را در قالب خمس بگذارید. خمس کار خود را در کارهای خیر ببرید

ص: 6877

نه این که بگویید من کار خیر میکنم خمس مال خود را نمیدهم.

یک قصهای در ذیل خطبه قاصعه گفتیم وقتی خداوند به شیطان فرمان داد که باید بر آدم سجده کنید شیطان چه گفت؟ شیطان گفت خدایا این سجده بر آدم را از من بردار به جای سجده بر آدم هر چه بخواهی عبادت میکنم. عبادتی میکنم که در طول تاریخ کسی این جوری عبادت نکرده باشد. خداوند متعال فرمود که: «إِنَّمَا أُرِيدُ أَنْ أُعْبَدَ مِنْ حَيْثُ أُرِيدُ لَا مِنْ حَيْثُ تُرِيد» آن که من میگویم عبادت است. آقای محترم من میدانم شما اهل خیر هستید، از فقرا دستگیری میکنید ولی این را در قالب وظیفه شرعی خود ببرید. در خمس مال خود ببرید. بارها عرض کردیم عده ای از مراجع اصلاً نصف خمس سهم سادات است. چون زکات را به سادات فقیر نمیدهند به جای آن نیمی از خمس را به سادات فقیر میدهند. عده ای از مراجع مثل آیت الله العظمی سیستانی، آیت الله العظمی صافی گلپایگانی از مراجع گذشته آیت الله العظمی تبریزی، آیت الله خوئی، آیت الله بهجت، اینها گفتند خود شما به فقیر بدهید ولی در قالب دین عمل کنید. «إِنَّمَا أُرِيدُ أَنْ أُعْبَدَ مِنْ حَيْثُ أُرِيدُ لَا مِنْ حَيْثُ تُرِيد» آن که خدا گفته است. نگویید حاج آقا من خیلی کار خیر میکنم. در این قالب کار خیر کنید.

من گاهی در این سفرها که میرویم وقتی یک خانمی دارد از دور میآید خود من 80 درصد سوال او را میدانم. میخواهد بگوید دختر من نماز نمیخواند، پسر من نماز نمیخواند چه کار کنم؟

با او قهر کردم.

ص: 6878

گفتم قهر کردید یعنی چه؟ میگوید آقا چه کار کنم؟ میگویم بیشتر به او محبت کنید. بعضیها میگویند ما بی نماز نمیخواهیم سر سفره ما بنشیند. الان چند میلیارد آدم روی کره زمین زندگی میکنند آمارها میگویند 7 میلیارد. این 7 میلیارد چند نفر آنها نماز میخوانند. اصلاً چند نفر آنها مسلمان هستند؟ خدا دارد 7 میلیارد روزی میدهد. میگویم مادر غصه نخور، نگران نباش، محبت کن. شما نگران نباش، وقتی شما نگران هستید، وقتی شما اضطراب دارید، وقتی شما دلشوره دارید، وقتی دائم هم و غم شما این است که این بچه نماز نمیخواند این اضطراب، این دلشوره، این نگرانی در رفتار شما به فرزند شما منتقل میشود. شما محبت کنید، سر و صدا و داد و بیداد نمیخواهد بکنید. اگر بچه های ما نماز خوان هستند حالا امشب خواب مانده است اصلاً ما وظیفه نداریم او را بیدار کنیم. من امشب منزل شما آمدم مهمانی به شما هیچی نگفتم که من را برای نماز صبح بیدار کنید شما وظیفه دارید من را بیدار کنید؟ شما وظیفه ندارید. اگر هدایتی در کار باشد از راه محبت هدایت پیش میآید. اما اگر دین شناس نباشیم یک آقایی میگفت من راه حل آن را بلد هستم گفتم چیست؟ گفت یک پارچ آب و یک کمربند.

شریعتی: خیلی از شما ممنون هستم. خوشحال شدیم بعد از مدتها شما را زیارت کردیم. آیات را بشنویم که حسن ختام برنامه امروز ما خواهد بود. تا فردا و تا سلامی دوباره.

1400-11-23- سیری در نهج البلاغه امیرالمؤمنین ( حکمت 150 )

آقای شریعتی: بسم الله الرحمن الرحیم اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم جهان را می

ص: 6879

شناسد لحظه ی غمگین و شادش را از این رو سخت در آغوش می گیرد جوادش را، جهان از بعد عیسی اولین بار است با غیرت، درون غالب یک طفل می بیند مرادش را، چه طفلی طفل معصومی که پیر دِیر را، حتی هوایی می کند از نو بسازد اعتقادش را، چه ذکری بر زبان دارد، چه رازی در بیان دارد که هر عالم به این معیار می سنجد سوادش را، قدم آهسته برمی دارد و پیوسته تا منزل، که راه مستقیم از او بجوید امتدادش را، به جای کاظمین امسال هم راهی شدم مشهد، نشد تا سرمه ی چشمم کنم خاک بلادش را.

سلام به باب المراد، سلام به جواد الائمه، سلام به اقیانوس سخاوت، سلام به دریای کرامت، و سلام به شما که در عید میلادش غرق شادی هستید.

به سمت خدای امروز خیلی خیلی خوش آمدید ان شاءالله به حق باب المراد تک تک ما به مراد دلمان برسیم و ان شاءالله همه ی ما زیر سایه ی حضرت رضا عاقبت به خیر بشویم.

خوشحال هستیم خدمت شما هستیم امروز بنا بود که خدمت حاج آقای بهشتی باشیم منتهی خیلی کم سعادت هستیم و خیلی کم توفیق ولی خوشحال هستیم که با احترام در محضر عزیز دلمان حاج آقای حسینی هستیم.

سلام علیکم و رحمة الله خیلی خوش آمدید.

حجت الاسلام حسینی قمی: سلام علیکم و رحمة الله، عرض سلام و ارادت خالصانه دارم خدمت همه ی بینندگان عزیز. واقعاً منم خودم یکی از مستمعین پر و پا قرص جناب آقای بهشتی بودم مباحث قرآنی

ص: 6880

بسیار بسیار جالب و زیبا. امیدواریم که همیشه بتوانیم از محضر ایشان استفاده کنیم.

آقای شریعتی: ان شاءالله.

حجت الاسلام حسینی قمی: اجازه بدهید تبریک بگویم اشعار زیبایی خواندید در ولادت وجود مقدس امام جواد علیه السلام، به همه ی عزیزان. عیب ندارد اول بسم الله یک گلایه ای هم بکنیم.

آقای شریعتی: نه بفرمایید.

حجت الاسلام حسینی قمی: من این چند روز گذشته با دوستان صحبت می کردم می گفتم مثلاً من شب شنبه یک جلسه ای وعده دادم باید بروم سخنرانی، باور می کنید غالب دوستان می گفتند به چه مناسبت است سخنرانی. یعنی مؤمنین ما، متدینین ما، مذهبی های ما، ما سر و کارمان با همین دوستان هست. شاید کمتر موردی بود که من بگویم آقا شب شنبه جلسه دارم یادش باشد مناسبت آن چیست. این پسندیده نیست گفتم متأسفانه آنقدر ما سرگرم شدیم به چی سرگرم شدیم بماند که دیگر یادمان می رود آقا دهم ماه رجب ولادت امام جواد علیه السلام است خیلی ناراحت شدم. حالا تازه گذشت سوم ماه رجب شهادت امام هادی علیه السلام مگر نبود؟ باور بفرمایید خیلی دوستان من می خواهم بروم تهران برنامه، چه مناسبتی سوم ماه رجب؟ مذهبی های ما نمی دانستند. یک فکری باید کرد چیکار باید کرد.

آقای شریعتی: بله برازنده ی ما نیست.

حجت الاسلام حسینی قمی: حالا پیشاپیش من بگویم برای اینکه عزیزان یک وقت شاید یادشان رفته باشد امروز دهم است سيزدهم ماه رجب دیگه این را یادمان برود بد است دوشنبه شب ولادت امیرالمؤمنین امام علی علیه السلام، تو را به خدا

ص: 6881

اگر کسی یادش نیست ما گفتیم. و بعد هم پنجشنبه هم که 15 نیمه ماه رجب اولا شب نیمه ماه رجب شب بسیار با عظمتی است، ایام اعتکاف هم در پیش است. اصلاً نیمه ی ماه رجب را می دانید غفیله می نامند می دانید چرا؟ شب نیمه ی ماه رجب مرحوم ملکی تبریزی دارد به آن می گویند غفیله. چون مردم غافل هستند از عظمت شب نیمه ی ماه رجب، حالا نگاه کنند مفصل آقای محدثی قمی هم آورده است و شب رحلت عقیله بنی هاشم زینب کبری سلام الله علیها، خواهش می کنم ماه رجب 13، 14، 15 باز دوباره نگویید ما یادمان نبود. 25 رجب شهادت مولای ما موسی بن جعفر سلام الله علیها، 26 رجب خیلی ها غافل هستند وفات حضرت ابوطالب سلام الله علیها پدر بزرگوار امیرالمؤمنین، 27 رجب مبعث تا برسیم به شعبان. خلاصه من یک مقداری واقعاً ناراحت شدم آزرده خاطر که مؤمنین و متدینین گفتیم آقا مجلس داریم دیشب می گفتند برای چی هست؟ حالا به هر حال تبریک عرض میکنم.

آقای شریعتی: بزرگوار هستید خوشحال هستیم که در خدمت شما هستیم. جای حاج آقای بهشتی خالی است از همین جا به ایشان سلام می کنم و باید همین مصرع را بگویم که صد شکر که این آمد و صد شکر حیف که آن رفت و حالا خوشحال هستیم که در محضر نهج البلاغه شریف هستیم، حکمت های ناب نهج البلاغه ببینیم که امروز حاج آقای حسینی عزیز برای ما چی به ارمغان آوردند و بناست چه بشنویم.

حجت الاسلام حسینی قمی: من هم یک

ص: 6882

بار دیگر از همین جا عرض ارادت و سلام و اخلاص خدمت سرور عزیزم حاج آقای بهشتی دارم.

حکمت 150 نهج البلاغه امیرالمؤمنین سلام الله علیه.

جناب آقای شریعتی برای عظمت این حکمت یک جمله کافی است.

مرحوم سید رضی رضوان الله علیک نهج البلاغه را جمع آوری کردند می فرمایند و لو لم يكن في هذا الكتاب إلا هذا الكلام، اگر در نهج البلاغه جز حکمت 150 نبود برای عظمت نهج البلاغه کفایت می کرد. یعنی 240 تا خطبه، دو برابر آن 480 تا حکمت، 79 تا نامه یک طرف سید رضی می فرماید اگر فقط همین حکمت در نهج البلاغه بود برای عظمت آن کافی بود.

من خواهش می کنم عزیزانی که سخنرانی می کنند، اهل قلم هستند و اهل بیان هستند از این حکمت غفلت نکنند. قریب به 40 موعظه ی تربیتی و اخلاقی در این حکمت هست خواهش میکنم از سروران عزیز روحانی خودم می خواهم حتماً یکی از محورهای سخنرانی خیلی حکمت واقعاً دریایی است حالا ان شاءالله وارد این دریا بشویم معلوم می شود که چه خبر هست. فقط من فضای این ایراد این حکمت را بگویم در روایت هست که سید رضی می نویسد که قَالَ (علیه السلام) لِرَجُلٍ سَأَلَهُ أَنْ يَعِظَهُ کسی به امیرالمؤمنین گفت آقا ما را موعظه کنید. این حکمت موعظه ی امیرالمؤمنین است تا آمدند موعظه کنند خواهش میکنم عزیزان به فضای این حکمت و شرایط حاکم بر زندگی امیرالمؤمنین سلام الله علیها عنایت کنند، تا آمدند موعظه را شروع کنند عبارت این است که، حَمدَ الله اول حمد و

ص: 6883

ثنا می گویم، خَنَقت العِبرَ گریه امان نداد. حضرت شروع کردند گریه کردن عبارت این است در کَنزُل العُمال متقی هندی آمده است، می دانيد کَنزُل العُمال از منابع اهل سنت هست تقریباً حدود 500 سال پیش این نویسنده زندگی می کرده متقی هندی این گزارش را او می نویسد.

حضرت شروع کردند گریه کردن بَکاء حتی الاخلوه لحیته بالدموع، تمام محاسن حضرت پر از اشک شد جَرَت اشک از محاسن جاری شد، کی سراغ دارید آدمی که یک جوری گریه کنیم که محاسن پر از اشک بشود و اشک جریان پیدا کند. می نویسد ثُمَ نَفَذَت لِحیَتَه حضرت دستی به محاسنشان می زدند اشک محاسن حضرت می پاشد به بدن کسانی که پای منبر امیرالمؤمنین سلام الله علیها نشستند. حتماً بینندگان عزیز سؤال می کنند که خب چرا حضرت گریه می کردند همچین گریه ی سنگینی. داستان این است که این حکمت در گزارش تاریخ آمده است بعد از جنگ نهروان هست سه جنگ سنگین تحمیلی داخلی بر امیرالمؤمنین علیه السلام خیلی سنگین بوده است این جنگها.

بد نیست من اشاره کنم خیلی سریع می دانید عزیزان من امیرالمؤمنین سلام الله علیه سه مشکل عمده داشتند که دیگر روزهای آخر بالا منبر بلند بلند گریه می کردند و ما نداریم یک همچین چیزی، یک حاکمی به هر حال معمولا انسان اگر هم گریه ناراحتی دارد تظاهر نمی کند. چی شد امیرالمؤمنین علیه السلام درگیر سه مشکل بودند یکی جمع زیادی از یاران امیرالمؤمنین علیه السلام توسط معاویه ترور شده بودند یا در جنگ ها به شهادت رسیده بودند ترور زیاد داشت مثلاً

ص: 6884

میدانید مالک اشتر در میدان نبرد به شهادت نرسید کسی جرأت رویارویی با مالک اشتر نداشت در میدان نبرد مالک را کجا شهیدش کردند؟ در راه می رفت به مصر و عسل مسموم به او دادند خب معاویه فرستاده بود مالک را شهیدش کردند. یا مثلاً خیلی از یاران امیرالمؤمنین، عمرو ابن حَمق خزاعی بخواهم بگویم مفصل است، عمر بن حمق خزاعی از یاران بسیار خوب است جزو حواریون است که وقتی می گویند اَینَ حواریون علی بن ابی طالب اصحاب خاص یکی عمر بن حمق خزاعی می آید. معاویه او را ترور کرد، مدت ها تعقیبش کردند نتوانستند پیدا کنند گرفتند او را سر از بدن او جدا کردند و با کمال بی رحمی خانمش منتظر بود چون مدتها شوهر او عمرو ابن حمق این صحابی جلیل القدر امیرالمؤمنین مدتها مخفیانه زندگی می کردند از ترس معاویه گرفتند و خانمش هم منتظر بود یک روزی در خانه را زدند در را باز کرد سر بریده عمرو ابن حمق را انداختند جلوی خانم او. سر بریده را که دید به مأمورین معاویه گفت پس یک پیامی از طرف من به معاویه برسانید گفت بگویید کسی را به شهادت رساندید که من که همسر او هستم در زندگی مشترک ندیدم یک روز روزه نباشد یک شب مشغول عبادت نباشد.

خیلی از یاران حضرت را ترور کردند یا در جنگها شهید شدند یا در ترورهایی که معاویه انجام داد.

و حرکت دومی که معاویه انجام داد عملیات ایذایی بود شهرهای مرزی قلمرو حکومت امیرالمؤمنین علیه السلام معاویه یک لشکری را جمعیتی را می فرستاد می

ص: 6885

دانست که نمی تواند آنجا بماند فقط قتل و غارت و خودش گفته بود اگر توانستی به قتل برسانی، نامه های او هست ابن حدید نقل کرده است، اگر نمی توانید خانه های آن ها را آتش بزنید غارت بکنید.

آقای شریعتی: رحم نکنید.

حجت الاسلام حسينی قمی: بله، می گفت همین تعبیر معاویه در نامه اش هست گفت اگر خانه ای کسی را آتش بزنید اموال او را غارت کنید مثل کشتن خودش است. آدم زنده باشد ولی بیاید ببیند تمام هستی او از بین رفته است، تمام زندگی اش را آتش زدند و اموالش را غارت کردند این هم مثل قتل است. می گفت یا به قتل برسانید یا بکشید یا اموال را غارت کنید و خانه ها را آتش بزنید از جمله مثلاً در قضیه هجوم لشکریان معاویه به شهر انبار، که یکی از شهرهای مرزی قلمرو حکومت امیرالمؤمنین علیه السلام هست که خطبه ی 27 حضرت مفصل گزارش دادند. من برنمی گردم وگرنه بروم در آن خطبه دیگر وقت می گذرد.

پس بنابراین دوتا جنایت را معاویه انجام داده بود یکی ترور یاران امیرالمؤمنین علیه السلام یکی دیگر حضرت روزهای آخر بالا منبر نام این شهدا را می بردند اَینَ عمار، این الشهادتین، مالک ابن تیهان، نام این ها را می بردند و بلند بلند گریه می کردند از شدت غربت و تنهایی. دوم حرکت معاویه بود و مشکل دوم اینکه خود یاران حضرت هم از این جنگها خسته شده بودند و دیگر با حضرت همراهی نمی کردند این خطبه ی 27 را عزیزان نگاه کنند اوایل نهج

ص: 6886

البلاغه هست وقتی حضرت مردم را دعوت کرد در همین قضیه عملیات ایذایی معاویه که بیایید برویم جواب معاویه را بدهیم. فرمود ما بنشینیم اینجا دشمن به ما هجوم بیاورد اینجا بخواهیم با او بجنگیم ذلیل می شویم. ما باید پیش دستی کنیم. خب معاویه اصلاً اساس حکومت او باطل بود دیگه. به هر حال نمی آمدند یاران امیرالمؤمنین علیه السلام نمی آمدند در روایت در تاریخ هست حضرت تنهایی راه افتادند بروند نُخَیله لشگرگاه محلی که سپاهی ها آنجا جمع شدند. دیگر به غیرت این ها برخورد و گفتند شما برگردید ما خودمان می رویم حالا خطبه ی 27 را عزیزان ببینند. به هر حال دلیل گریه ی شدید امیرالمؤمنین علیه السلام این بود که هم خیلی از یارانشان را آخرهای عمر حضرت هست بعد از جنگ نهروان هست هم یاران زیادی را از دست داده بودند یا در جنگها یا در ترورهایی که معاویه انجام داده بود و هم این عملیات های ایذایی و هم بی وفایی و خستگی مردم حالا بگوییم خسته شده بودند و دیگر همراهی نمی کردند. لذا نوشتند که حضرت یک گریه ی مفصلی کردند گریه ی ایشان که تمام شد شروع کردند به خواندن این حکمت. پس فضای ایراد این حکمت 150 این است مفصل نوشته است.

حالا حضرت شروع کردند به موعظه عرض کردم غریب به 40 موعظه و دستور تربیتی و اخلاقی شاید ما بتوانیم یکی از آن ها را امروز مثلاً ترجمه کنیم.

«قَالَ (علیه السلام) لِرَجُلٍ سَأَلَهُ أَنْ يَعِظَهُ: لَا تَكُنْ مِمَّنْ يَرْجُو الْآخِرَةَ بِغَيْرِ عَمَلٍ» از کسانی نباش که آرزو دارد

ص: 6887

آخرت آبادی داشته باشد ولی بدون عمل، لَا تَكُنْ مِمَّنْ يَرْجُو الْآخِرَةَ بِغَيْرِ عَمَلٍ» دوست داری یک آخرت خیلی آباد و خوب ولی با دست خالی. خدا رحمت کند مرحوم استاد محمد جواد مغنیه رضوان الله علیه که از شارحین نهج البلاغه هست من بارها عرض کردم برای حق شناسی باز هم عرض می کنم ما در این نهج البلاغه مقید هستیم 5 تا شرح را حتماً ببینیم. گاهی شرح های دیگر را هم می بینیم ولی 5 تا شرح را حتماً می بینیم. یکی شرح ابن میثم هست که جزء قدیمی ترین شروح هست، ابن میثم بحرانی، دوم شرح ابن ان الحدید معتزلی هست که خیلی مفصل است، سوم شرح مرحوم میرزا حبیب الله خویی هست رضوان الله علیه منهاج البراعه، شرح مرحوم تستری هست که ایشان هم با نگاه تاریخی و ادبیاتی خیلی زیبا وارد شده است و پنجمین شرح، شرح آیت الله مکارم شیرازی شرح 15 جلدی پیام امام امیرالمؤمنین علیه السلام مال آیت الله مکارم شیرازی است. خب الان بخواهیم به عموم مردم شرح فارسی معرفی کنیم همین را باید بگوییم و من متأسفم که این شرح هنوز ناشناخته هست و محجور است. تفسیر نمونه خیلی شناخته شده است بعضی از جلدهای آن چاپ هفتاد و هشتاد است ولی پیام امام امیرالمؤمنین علیه السلام متأسفانه حتی در میان خواص شناخته شده نیست. ما این 5 تا را حتماً نگاه کنیم.

آقای شریعتی: اینکه گزیده ندارد، دارد حاج آقا؟

حجت الاسلام حسینی قمی: نه گزیده ندارد. و این 5 تا را حتماً ببینیم، از جمله این فی ضلال النهج البلاغه

ص: 6888

را گاهی نگاه می کنم.

مرحوم استاد محمد جواد مغنیه رضوان الله علیه ذیل همین جمله ی اول خیلی تعبیر جالبی دارد، می گوید مَتاع قلیل دنیا، قرآن دنیا را قلیل می شمارد به هر حال کسی می خواهد در دنیا یک موفقیتی پیدا کند بدون تلاش نمی شود. یک تاجر موفق، یک پزشک موفق، یک عالم موفق، یک استاد دانشگاه بدون تلاش که به جایی نمی رسد آن وقت شما چطور انتظار دارید آخرت آباد داشته باشید بدون تلاش امکان ندارد. آن وقت ایشان مثال می زند می گوید همین آیه ای که در سوره ی مبارکه ی بقره آیات فراوان است به عنوان نمونه صریح قرآن سوره ی مبارکه بقره آیه ی 214

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم

تعارف ندارد قرآن که،

«أَمْ حَسِبْتُمْ» شما گمان کردید، أَنْ تَدْخُلُوا الْجَنَّةَ می روید بهشت، وَلَمَّا يَأْتِكُمْ مَثَلُ الَّذِينَ خَلَوْا مِنْ قَبْلِكُمْ آنهایی که قبل از شما بودند چقدر سختی ها کشیدند. مَسَّتْهُمُ الْبَأْسَاءُ وَالضَّرَّاءُ آنقدر در جهاد سختی کشیدند، وَزُلْزِلُوا حَتَّى يَقُولَ الرَّسُولُ وَالَّذِينَ آمَنُوا مَعَهُ مَتَى نَصْرُ اللَّهِ اینقدر سختی ها شدید بود که مردم یاران رسول خدا، یاران آن پیامبر می گفتند مَتَى نَصْرُ اللَّهِ پس کی یاری خدا می رسد، قرآن می گوید نگران نباشید أَلَا إِنَّ نَصْرَ اللَّهِ قَرِيبٌ.

بنابراین فکر نکنید بهشت را بدون أَمْ حَسِبْتُمْ أَنْ تَدْخُلُوا الْجَنَّةَ، بهشت می روید بدون

آقای شریعتی: به قول شهید بهشتی بهشت را به بها می دهند نه به بهانه.

حجت الاسلام حسينی قمی: حالا ببینید این جمله را من گاهی هم نقل می

ص: 6889

کنم بعضی از دوستان می گویند آقا ما به این جمله نقد داریم خب ببینید ایشان منظورشان چیست می گوید به بها می دهند نه به بهانه. بهانه اگر منظور از بهانه عمل صالح است بله آن هم بها هست دیگه. می گویند نه آقا خدا به بهانه هم می دهد ولی بهانه ای که یعنی مثلاً عمل صالح می گویید آقا توسل به اهل بیت علیهم السلام خب این می شود بها دیگر بها است. آن وقت جالب است نمی دانم نباید بی ارتباط باشد بلافاصله بعد از این آیه، آیه ی بعدی چیست؟ اول می گوید أَمْ حَسِبْتُمْ شما همینطوری می روید بهشت؟ بلافاصله آیه ی بعد 215 يَسْأَلُونَكَ مَاذَا يُنْفِقُونَ، خدایا ما چی در راه خدا اتفاق بکنیم؟ ببینید یعنی اگر می خواهید بهشت بروید یک قدم آن همین انفاق است، گذشت از مال است. شما اگر حاضر نیستید از مال خودت بگذری به واجبات مالی خودت عمل بکنی، به تکالیفی که داری، حواست به برادرت و خواهرت، گرفتارها، بیچاره ها اگر این را حاضر نیستی پس چطور انتظار داری بهشتی باشی تَدْخُلُوا الْجَنَّةَ؟

يَسْأَلُونَكَ مَاذَا يُنْفِقُونَ قُلْ مَا أَنْفَقْتُمْ مِنْ خَيْرٍ فَلِلْوَالِدَيْنِ وَالْأَقْرَبِينَ، اول ارحام را معرفی می کند، پدر و مادر، نزدیکان بعد هم وَالْيَتَامَى وَالْمَسَاكِينِ.

آقای شریعتی: این ها همان قدم ها و گام هایی که باید برداریم.

حجت الاسلام حسینی قمی: یعنی به هر حال، بله، لَا تَكُنْ مِمَّنْ يَرْجُو الْآخِرَةَ یعنی بسم الله اگر می خواهید راه را بدانید یکی از راه های آن همین است. بارها این حدیث را خدمت بینندگان عزیز خوانده

ص: 6890

ایم امام صادق علیه السلام فرمود ما بَلَا الله العِباد بشیء اَشَد سنگین ترین آزمون بندگان گذشت از مال است خیلی سخت است جان آدم حاضر است بدهد ولی از مال حاضر نیست بگذرد.

پس جمله ی اول این است لا تَکُن ممَن یرجُل آخرَ فکر نکن به آخرت آبادی میرسی به غیر العَمل. من به ذهنم رسید چون در آستانه ی ولادت امیرالمؤمنین علیه السلام هستیم بسم الله آقا امیرالمؤمنین از خودشان، از خود حضرت شروع کنیم حضرت می فرماید آقا دست خالی نمی شود امید به رضوان الهی داشه باشی. سیره ی خود حضرت چه بوده؟ یک داستانی دیدم در نهج البلاغه هست در بخش حکمت ها حکمت 77 عزیزان نگاه کنند، ولی اینجا مختصر آن هست مفصل آن را سید رضی رضوان الله علیه همین سید رضی که نهج البلاغه را جمع آوری کردند کتاب دیگری دارند خصائص الائمه ویژگی های اهل بیت آنجا مفصل این داستان را آوردند. ابن أبی الحدید در شرح نهج البلاغه در همه ی مصادر قدیمی هست خیلی جالب است ببینید حضرت وقتی می گویند دست خالی نمی شود بروی بهشت خودشان چیکاره بودند؟ خودشان دست خالی بهشتی شدند، خودشان دست خالی به بالاترین مقامات رسیدند. جالب است داستان قابل توجهی است من این داستان را بگویم به نظرم بهتر هم در ذهن می ماند شخصی است از اصحاب امیرالمؤمنین علیه السلام به نام ضِرار بن ضَمرَ یکی از اصحاب بسیار خوب امیرالمؤمنین است پایان داستان معلوم می شود که چه یار باوفایی بود که واقعاً آدم باید آرزو کند کاش ما یک درصد ارادتی که

ص: 6891

این ها به امیرالمؤمنین داشتند ما داشته باشیم.

حالا پایان آن یک جمله ای دارد برایتان می خوانم. این صاحبه ی امیرالمؤمنین یک وقتی در یک جلسه ای با معاویه روبرو شد حضرت به شهادت رسیده بود یک جلسه ای پیش آمد پیش معاویه. معاویه گفت امیرالمؤمنین را برای من توصیف کن بگو شما که با امیرالمؤمنین محشور بودید ویژگی های امیرالمؤمنین چی بوده است؟ گفت من را معاف بدار، معاویه اصرار کرد شروع کرد 16، 17 تا ویژگی گفت حالا من واقعاً خجالت می کشم چون حق این کلمات با یک ترجمه اَدا نمی شود 17 تا ویژگی حداقل 17 مجلس می خواهد که چطوری دارد معرفی می کند. ولی به عجله می گویم، قالَ جواب معاویه را دارد می دهد، قالَ كانَ وَاللّهِ بَعيدَ المَدى، شَديدَ القُوى، يَقولُ فَصلًا، ويَحكُم عَدلًا، يَتَفَجَّرُ العِلمُ مِن جَوانِبِهِ، وتَنطِقُ الحِكمَةُ مِن نَواحيهِ ویژگی اول امیرالمؤمنین كانَ وَاللّهِ به خدا قسم بَعيدَ المَدى یعنی چی؟ یعنی همت او بلند بود، امیرالمؤمنین انتظار دارد مؤمن همت او بلند باشد آقا برای دنیا همتتون بلند باشد، برای آخرت همتتون بلند باشد. یک روز در یک خبری می خواندم در یک جایی یک آقایی که فرض بفرمایید چند واحدهای مفصل، نه یک واحد چند تا مجتمع های مسکونی مفصل ما او هست گفتند به او مراجعه کردند و یک بچه یتیمی هست گفتند به این بگوییم حداقل دوتا از این واحدها را می دهد، خانواده ی ایتامی هستند ما تحت پوشش می خواهیم قرار بدهیم امیرالمؤمنین هم اَبوالایتام بوده است اگر می شود، آدم باید گریه کند ها نوشته

ص: 6892

بود 20 هزار تومان این آقا دست کرده جیبش 20 هزار تومان کمک کرده است. چند مجتمع مسکونی 20 هزار تومان کمک کرده است خیلی زحمت کشیدند. عیبی ندارد این را بگویم به هر حال گلایه هست ما از خودمان داریم همه هم باید بشنویم، یک وقتی من مشهد مشرف بودم یک آقایی آمد پیش من گفت آقا این وصیت نامه ی پدر ما را شما می شود ببینید که چیکار باید بکنیم؟ گفتم باشه کاری نداشتم و نشستم گفتم خب حالا ثروت پدرتون اول بگویید چقدر است بعد ما وصیت نامه را باز کنیم ببینیم ثلث آن چیست. گفت معلوم نیست ثروت چقدر است گفتم این معلوم نیست پس ما چیکار کنیم آن اول باید معلوم بشود. بدون مبالغه می گویم من گاهی به دوستان می گویم تصور نکنند ما می نشینیم یک چیزی مثلاً معاذ الله ببافیم یا مبالغه کنیم حتی. گفت ثروت معلوم نیست چون خیلی ثروت داشتند، زمین داشته، باغ داشته، مغازه داشته، بازار کجا داشته گفت سه نفر را استخدام کردیم سه تا حسابدار گفتند قول دادند تا سه ماه دیگر مجموعه ی اموال ایشان را محاسبه کنند و به ما بگویند. گفتم خب حالا با این ثروت کار خیری هم دارد گفتند وصیت نامه دست شما هست، بینی و بین الله من گشتم این وصیت نامه را اول و آخر آن را بالاخره یک جا پیدا کردم دیدم نوشته بعد از مرگ من شما اجازه دارید به فقرای مشهد از ارث من 100 هزار تومان بدهید به فقرای مشهد! گفتم نگفته این 100 هزار تومان را یک جا بدهید

ص: 6893

یهو بریزی تو بازار مشهد بورس بهم می ریزد! با این همه ثروت 100 هزار تومان؟! چند مجتمع مسکونی 20 هزار تومان؟! بعد می گوید آقا اَبو الاَیتام، امیرالمؤمنین در آستانه ی ولادت یک کاری بکنیم.

حالا بگذریم، اولین را می گوید بَعيدَ المَدى حضرت بلند همت بودند. آقا کار خیر می خواهید بکنید همتت، حاج آقای فرحزاد یک جمله ای دارند همیشه ما گاهی می گوییم در منبرها از همه ی عزیزان خدا می داند ما مقید هستیم از محضر همه ی عزیزان فیض ببریم ایشان نقل می کنند که وقتی میخواهی پول بدهی باید یک طوری بدهی که هم تو بلرزی هم آنی که می گیرد بلرزد.

آقای شریعتی: بله، هم آنی را که می دهد تکان بدهد هم آنی که می گیرد.

حجت الاسلام حسینی قمی: هر دو تکان بخورند، آنی که می گیرد بگوید آقا فکر نمی کردم عجب کمکی به ما شد.

آن مؤسسه ای که دریافت می کند، هم آنی که می دهد یک تکانی بخورد بگوید آقا بالاخره یک کاری کردیم. تو مسائل تجاری هم آقا کار دنیایی انجام میدهی، درس می خوانی همتت بلند باشد.

شَديدَ القُوى، امیرالمؤمنین نیروهایش بسیار خب در داستان فتح خیبر هست حضرت فرمود ما ما قَلعت باب خیبر بفوه جسدانی، فکر نکن با زور بازو فقط نه بقوة روحانيَ.

خواهش می کنم عزیزان ان شاءالله اگر مشرف شدند عتبات حرم امیرالمؤمنین علیه السلام یاد ما هم باشند یک نگاه کنند به ضریح امیرالمؤمنین، شما که ملاحظه فرمودید دور ضریح امیرالمؤمنین علیه السلام اشعاری نوشته شده است

ص: 6894

این اشعار مال سید رضی است نه، مال سید مرتضی است نه، مال شیخ مفید است نه، مال علمای شیعه است نه، مال علامه مجلسی است نه، باور می کنید این شعر مال ابن اَن الحدید معتزلی عالم اهل سنت است، روبروی حضرت که بایستید این شعر هست خیلی زیباست يا قَالعَ البابِ الذي عن هَزَّها عَجَزَت أكفٌّ أربَعونَ وأربعُ، ای آقایی که در خیبر را از جا کَندی که 40 نفر باید آن را حرکت می دادند آن وقت این حضرت خودش تازه می فرماید بقوة روحانیَ همه ی آن نیروی بازوی من نبود.

شَديدَ القُوى، يَقولُ فَصلًا، ويَحكُم عَدلًا، سخنش فصل الخطاب بود، حکم او عادلانه بود، يَتَفَجَّرُ العِلمُ مِن جَوانِبِهِ علم می جوشید از اطراف امیرالمؤمنین، وتَنطِقُ الحِكمَةُ مِن نَواحيهِ حکمت از اطراف امیرالمؤمنین به سخن می آمد.

من این فراز را بخوانم که بیشتر استفاده کنیم. يستأنس بالليل با شب مأنوس بود امیرالمؤمنین. كان و الله غزير العبرة خدا رحمت کند اولین بار من این جمله را از مرحوم آیت الله احمدی شنیدم بعد دیدم خود کامل آن را، خیلی برایم جذاب بود ایشان اولین بار ترجمه کردند. كان و الله غزير العبرة یعنی امیرالمؤمنین پر اشک بود عبره یعنی اشک غزیر العبره یعنی پر اشک بود.

آقای شریعتی: این صافی و صفای دل حضرت بوده است.

حجت الاسلام حسینی قمی: بله، طويل الفكرة فکرهای طولانی، يقلب كفه و يخاطب نفسه و يناجي ربه حدیث نفس می کرد، با خدا سخن می گفت. تا می رسد به اینجا می گوید امیرالمؤمنین علیه السلام را من دیدم که

ص: 6895

در دل شب فأشهد بالله خدا را شاهد می گیرم لقد رأيته في بعض مواقفه و قد أرخى الليل سدوله، شب تار قائم فی محراب ایستاده بود در محراب، قابض على لحيته دست به محاسن، يتململ تململ السليم یعنی مارگزیده مثل مارگزیده به خود می پیچید، و يبكي بكاء الحزين ناله میزد و اشک می ریخت همراه با غم و حزن و اندوه، فكأني الآن أسمعه گویا من الان دارم می شنوم صدای امیرالمؤمنین علیه السلام در گوش من است که به دنیا خطاب می کرد يَا دُنْيَا غُرِّي غَيْرِي، آهِ مِنْ قِلَّةِ اَلزَّادِ وَ بُعْدِ اَلسَّفَرِ وَ وَحْشَةِ اَلطَّرِيقِ چه راه طولانی ما داریم، آقا امیرالمؤمنین می گوید آهِ مِنْ قِلَّةِ اَلزَّادِ زاد و توشه ی ما کم است.

چون عرض کردم در آستانه ی 13 رجب است این را بگویم ان شاءالله عزیزان یادشان باشد ما مدیون چه شخصیتی هستیم کی می تواند حرف بزند هیچی نگوییم بهتر است. آن وقت ما نباید آماده باشیم از حالا برای ولادت امیرالمؤمنین علیه السلام.

امیرالمؤمنین می گوید آهِ مِنْ قِلَّةِ اَلزَّادِ، کدوم امیرالمؤمنین؟ یادتان هست یک روزی همین جا کتاب فضائل الصحابه احمد را آوردم اینجا گفتم خواهش میکنم این حدیث را کامل بخوانید. الان مخاطبین عزیز من حدیث را می خوانم تا آخر نمی خوانند متأسفانه. رسول خدا فرمود در حالات امیرالمؤمنین علیه السلام در وصف امیرالمؤمنین «ضَرْبَةُ عَلّیٍ یَوْمَ الْخَنْدَق افْضَلُ مِنْ عِبادَةِ الثقلین» یک جهاد امیرالمؤمنین در جنگ خندق چون تمام اسلام در برابر تمام کفر بود جنگ احزاب بود یا باید تکلیف اسلام یکسره میشد یا تکلیف این احزاب

ص: 6896

متحدی که در برابر اسلام قرار گرفته بودند. رسول خدا فرمود آن جهاد امیرالمؤمنین از عبادت جن و انس. تو را به خدا به حق این روز بسیار عزیز ولادت امیرالمؤمنین علیه السلام از این به بعد این حدیث را کامل بخوانید و یاد کنید بگویید این حدیث سمت خدا شنیدیم و یادمان است.

آقای شریعتی: یادشان هست الی یوم القیامه.

حجت الاسلام حسینی قمی: احسنت اگر همه مثل شما یادشان باشد ما دیگر غصه ای نداریم.

آن جهاد بالاتر از عبادت جن و انس است تا قیام قیامت، مردم عالم نماز بخوانند، جن و انس نماز بخوانند، روزه بگیرند و حج به جا بیاورند، صدقات بدهند و انفاق کنند و کار خیر کنند آن جهاد بالاست.

آن وقت این امیرالمؤمنین می گوید آهِ مِنْ قِلَّةِ اَلزَّادِ، من زاد و توشه ندارم. وَ بُعْدِ اَلسَّفَرِ راهم طولانی است، وَحْشَةِ اَلطَّرِيقِ.

وقتی این بیان را گفت من همه را نخواندم چون می خواهم به یک مطلب ديگری برسم معاویه به این صاحبی امیرالمؤمنین این صحابی که توصیف کرد خیلی جالب است این پایان را عنایت کنید جالب تر از اولش هست.

معاویه به او گفت که كيف صبرك عنه چطوری در فراغ چنین شخصیتی شماها زنده ماندید و صبر می کنید.

آقای شریعتی: چطوری طاقت می آورید نبودنش را.

حجت الاسلام حسینی قمی: آقای شریعتی می دانید آدم یک عزیزی داشته باشد به هر این ها جزو یاران خاص امیرالمؤمنین علیه السلام بودند. امیرالمؤمنین را از دست دادند چطوری زندگی کردند بعد از امیرالمؤمنین كيف صبرك عنه. چقدر

ص: 6897

زیبا جواب داده است عرض کردم ای کاش من خودم را می گویم ان شاءالله عزیزان درجاتشان خیلی بالاتر است، ای کاش ما یک صَدم تعبیری که این بزرگوار دارد و با همه ی وجود و واقعیت گفت تعارف نداشت کاش ما یک صَدم این ارادت به امیرالمؤمنین. معاویه گفت چطوری در فراغ علی صبر می کنید، چطوری زنده هستید شماها؟ چطوری زندگی می کنید یک همچین علی بن ابی طالبی از دست دادید. گفت قال صبر من ذبح ولدها اگر یک مادری روی سینه ی او بیایند فرزندش را سر ببرند و ذبح کنند چه حالی دارد ما اینجوری داریم زندگی می کنیم.

عزیزان الان عرض کردم واقعاً ما الان در فراغ امیرالمؤمنین اینطوری هستیم؟ در فراغ امام زمان اینطوری هستیم؟ واقعاً ما الان به یاد امام زمان هستیم؟ واقعاً احساس می کنیم حالا در نیمه ی شعبان هم می رسد واقعاً ما احساس همچین فراغی داریم در فراغ امام زمان، در فراغ امیرالمؤمنین؟

گفت مادری صبر من ذبح ولدها على صدرها یک مادر بچه ی او را روی سینش ذبح کنند چطوری می تواند دیگر زندگی کند. این از بین می رود گفت ما اینطوری در فراغ امیرالمؤمنین علیه السلام هستیم.

الان نزدیک ولادت امام زمان هستیم ما کاری کردیم برای امام زمان؟ که من همین جا یادم آمد انصافاً یکی از کسانی که فدایی امام زمان بود واقعاً سرباز مخلص امام زمان بود بیشترین خدمت علمی و فرهنگی و دینی به امام زمان داشتند همین مرجع بزرگواری آیت الله العظمی صافی گلپایگانی بودند. مگر میشد اسم امام زمان را

ص: 6898

جلوی ایشان ببری، مگر اینکه یک شعری بخواند یک اظهار ارادتی بکند، گریه ای کند، ناله ای کند. کتاب ایشان منتخب الاثر ایشان بیش از 70 سال از این کتاب گذشته است یکی از مصادر قطعی در مورد مباحث امام زمان، هر کسی که کتاب نوشته بعدش مراجعه کرده به این کتاب. و خب شما هم اشاره فرمودید چقدر به این برنامه عنایت داشتند مکرر جناب آقای شریعتی من برنامه تمام میشد محبت داشتند آقا این حرفی که زدید چقدر خوب بود تأیید می کردند اینجوری خوب است. در حالات رسول خدا هست یُحَسنٌ الحسَن آقایان و خانم های بزرگوار من مخلص همه هستم این جالب نیست که ما بنشینیم یک کار دینی را فقط ببینیم حالا بود بوده نبود هم نبوده این حالا که هست الان داریم می بینیم. رسول خدا یُحَسنٌ الحَسَن کار خوب می دیدند تحسین می کردند. آقا رسانه ی ملی دستت درد نکنه برنامه ی خوبی دارید، برنامه ی دینی خوبی. ما گاهی حال نداریم یک پیامک بزنیم و بگوییم آقا از این برنامه ی دینی تشکر می کنیم یک زنگی بزنیم آقا این برنامه ی دینی خوب است کمک کنید، تقویت کنید، حال یک زنگ و پیامک نداریم فقط بود که بود نبود هم که آقا برنامه ی خوبی بود حیف شد که از بین رفت حیف شد تمام شد. یُحَسنٌ الحَسَن پیامبر کار خوب می دیدند تحسین می کردند یُقویه تقویت می کردند آن کار خوب را. ما تحسین کنیم یکی از ویژگی های ارزشمند این بزرگوار این بود کار خوب را تحسین می کردند. یک نماینده، یک

ص: 6899

امام جمعه حرف خوب می زد، یک روزنامه نویس، یک مقاله نویس هر کسی کار خوبی انجام داد.

آقای شریعتی: حاج آقا نفس پیگیری ایشان خودش یک دنیا می ارزد.

حجت الاسلام حسینی قمی: صدها مورد آقای شریعتی بدون مبالغه ایشان شخصاً تماس می گرفت از یک امام جمعه، از یک سخنران، یک مقاله و آن طرف اگر نقدی هم بود انتقاد هم می کردند.

آقای شریعتی: حالا مثلاً در مورد یک برنامه ی دینی مثل سمت خدا یک وقت هایی خودمان را مستغنی می دانیم از اینکه نگاه بکنید. شما فکر کنید حضرت آیت الله العظمی صافی گلپایگانی با آن سن و سال، با آن کهولت سن یک وقت هایی با آن بیماری می نشسته با دقت برنامه را می دیده و پیگیری بکنند و زنگ بزنند.

حجت الاسلام حسینی قمی: بله، یک اخلاق خوبی است این اخلاق را ما داشته باشیم خدایا تو شاهدی بینی و بین الله من ذره ای نسبت به، من خاک پای همه ی عزیزان کارشناسان هستم و اصلاً ذره ای بینی و بین الله نمی خواهم قسم بخورم الان دوستان می گویند چرا قسم خوردی. اصلاً ما صفر صفر کمتر از صفر ولی آقا یک برنامه ی دینی است حال نداشته باشیم یک زنگی بزنیم، یک پیامکی بدهیم آقا چه برنامه ی خوبی است تقویت کنید.

گاهی در انتقاد ها، حتی من مثال زدم گفتم آقا یک مجلسی الان در آستانه ی ولادت امیرالمؤمنین علیه السلام یک هیئتی با هزار زحمت یک مجلسی تشکیل داد، خیلی عذر می خواهم از این تعبیر حالا

ص: 6900

بینندگان نگویند چرا مدام گلایه حالا به هر حال دوستانه می گوییم اصلاح بشود. یک عده زحمت کشیدند مجلس گرفتند مثلاً محرم جلسه گرفتند، 13 رجب مجلس می گیرند، نیمه شعبان مجلس می گیرند، سهم من چیست؟ سهم من این است که منت بگذارم معاذ الله سر اهل بیت منت می گذارم که آقا ما آمدیم شرکت کردیم و مجلس شما را گرم کردیم. من خبر دارم بعضی از این هیئتی ها الان چند ماه از ماه محرم گذشته است، 7 ماه است هنوز درگیر بدهی های مجلس عزای سیدالشهدا برای 7 ماه پیش هستند. از این قرض می گیرند به آن می دهند، در قرض آن معطل هستند نه در پرداخت آن. حالا آن وقت من سهمم چیست خدا نکند اینطوری باشیم منت بگذاریم، بله ما شرکت کردیم سر امام جواد امشب مثلاً ما شرکت کردیم، شب 13 رجب ما در مجلس امیرالمؤمنین شرکت کردیم آن وقت یک کسی می آید می گوید این حرف آن وقت ما چقدر فاصله داریم.

معاویه می گوید بدون علی زنده هستید حال شما چه حالی است، گفت صبر من ذبح ولدها یک مادری روی سینه ی او بچه اش را ذبح بکنند چطوری می تواند زنده باشد من اینجوری دارم زندگی می کنم زندگی نیست بعد از امیرالمؤمنین یعنی اینطوری فدای امیرالمؤمنین بودند.

تا زمانی که حضرت بود جان فشان در رکاب امیرالمؤمنین، آن وقت آن ها اونطوری اظهار ارادت کردند ما هم حالا یک چیزی.

آقای شریعتی: ایشان اسمشان چه بود؟

حجت الاسلام حسینی قمی: ضرار بن ضمره اگر عزیزان خواستند حکمت

ص: 6901

77 سید رضی رضوان الله علیه آوردند ولی در کتاب خودشان مفصل تر آوردند.

حالا بد نیست اینجا که این را گفتم این را هم اشاره کنم پس ببینید یک بخشی از عبادت امیرالمؤمنین را دارد توصیف می کند یَتَململ تَملمُلَ سَلیم آن عبادت های امیرالمؤمنین علیه.

خب حالا ماه رجب است بسم الله من بارها عرض کردم به هر حال من نمی گویم شبانه روز ولی یک فرقی داشته باشیم ماه رجب مان با ماه قبلمان یک تفاوتی داشته باشد در عبادت و بندگی.

این حدیث را من بارها خواندم اگر صد بار دیگر ماه رجب پیش بیاید باز دوباره محضر بینندگان عزیز می خوانم یادآوری است. شیخ صدوق رضوان الله علیه کتابی دارند زائل الاَشحر الثلاث فضائل سه ماه رجب و شعبان و رمضان را در یک کتاب جمع آوری را کرده اند مختصر هم هست خیلی مفصل نیست. در ماه رجب آن یک روايت از همه زیباتر است خواهش می کنم بینندگان عنایت کنند.

امام صادق علیه السلام فرمود اذا کانَ یوم القیامه فردای قيامت منادی ندا می دهد اين الرَّجبيون این را زیاد شنیدند عزیزان،. کجا هستند رجبیون قیام کنند یَوْمُ یَقُومُ النَّاسُ عده ای قیام می کنند، يُضيعُ وجوهُهم لاهل الجمع، چهره ی آنها برای تمام اهل محشر می درخشد این ها کیا هستند؟ کسانی که تمام ماه رجب روزه گرفته باشند، هر شب شب زنده داری، نه از این دیگه بالاتر فرمود، لمَن صامَ آقایون و خانم ها از این امید بالاتر؟ فردای قیامت وقتی گفتند اینَ الرجبیون عده ای قیام می کنند چهره ی

ص: 6902

نورانی، کیا هستند؟ لمَن صامَ وَلو یَومً واحدً من رجب، یک روز ماه رجب را روزه بگیرد یک روز فردای قیامت با چهره ی درخشان قیام می کند جزو کسانی که وقتی می گویند اینَ الرجبیون.

آقای شریعتی: می تواند بلند شود.

حجت الاسلام حسینی قمی: رجب الاَصَب گفتند، رجب الاَصَم گفتند، رجب المُرَجب گفتند، اصلاً در این ماه شنیده نشده است خدا قومی را عذاب کرده باشد تمام این ماه رحمت است، ماه ریزش رحمت الهی است و باز تأکید کنم الان من می دانم پیام ها می آید که دل ما را آتش زدید، ما بیماری قند داریم و نمی توانیم یک روز را هم روزه بگیریم. خب عیبی ندارد ضرر دارد راه حل دوم چیست؟ آقا در برنامه ی مخاطب خاص هر روز می نویسند بگویید سبحانَ، نه عزیز من آن سبحانَ مال بعدش هست مرحله ی دوم چیست؟ اگر نمی توانید روزه بگیرید یک اطعامی به یک بیچاره ای بکنید اطعام بکنید روزه نمی توانید بگیرید دست یک بیچاره ای را بگیر نتوانستی مرحله ی آخر این هم دیدم در کانال عزیزان می نویسند ولی بلافاصله به ذکر نمی رسد.

آقای شریعتی: بله، یک عملی می خواهد.

حجت الاسلام حسینی قمی: اول اگر نمی توانی روزه بگیری اطعام کن یک فقیری اگر نتوانستی آن وقت بگو سبحانَ اله الجلیلَ.

آقای شریعتی: می خواهیم برسیم محضر قرآن کریم، خیلی از شما ممنون و متشکرم حاج آقای حسینی.

حجت الاسلام حسینی قمی: پس عزیزان یادشان باشد حکمت 150 را نگاه کنند ما فقط گفتیم لا تکن ممَن

ص: 6903

یرجُل آخرة بغیر العمل.

آقای شریعتی: ان شاءالله جزو این دسته نباشیم.

عید میلاد امام جواد علیه السلام بر همه ی شما مبارک باشد ان شاءالله زیارت مشهد، زیارت کاظمین، زیارت عتبات، نجف، کربلا نصیب همه ی شما بشود. ان شاءالله بهترین اتفاقات زندگی برایتان بیفتد، ان شاءالله به این دستان خالی ما امام جواد نگاه بکنند با سخاوتشان.

حجت الاسلام حسینی قمی: من یک چیزی یادم آمد با اجازه ی شما بگویم. ماه رجب می دانید سه تا زیارت مستحب است مخصوصا یکی زیارت امام حسین علیه السلام است که از امام رضا سوال کردند کی برویم کربلا فرمود ماه رجب هرکه می تواند ان شاءالله. دوم زیارت خود امام رضا علیه السلام، من خواهش می کنم این هم تقاضای ما یا خودتان مشرف شوید خودتان نمی توانید این هایی که نرفتند زیاد هستند کسانی که نرفتند، و سوم هم عمره رجبیه.

آقای شریعتی: ان شاءالله قسمت مان بشود خیلی خوب صفحه ی 444 را باهم تلاوت کنیم ثواب آن را هدیه کنیم به روح بلند و آسمانی و ملکوتی آسمانی ترین آسمان امام جواد علیه السلام.

آقای شریعتی: خیلی ها می گویند تو تقویم روز پسر نداریم چقدر خوب است روز میلاد امام جواد روز پسر باشد آره چرا که نه آنهایی که فرزند دارند پسر دارند حتماً تکریم بکنند، هدیه بدهند و عیدی بدهند و ان شاءالله اتفاقات خوبی بیفتد و در خاطره ها ثبت بشود.

برای شرکت در طرح فرزندان غدیر که خیلی ها هم در انتظار فرزند هستند می گویند امام جواد خیلی توسل

ص: 6904

بهشون مجرب است در این قصه ها و در این حاجت ها ان شاءالله شما هم همراه بشوید در طرح فرزندان غدیر که خیلی ها به آرزوی دیرینه شان برسند *780 *3131شارپ کد دستوری ما هست غیر از کانال و سایت و در سروش و ایتا هم که دوستان می توانند مراجعه کنند.

حاج آقای حسینی در خدمت شما هستیم.

حجت الاسلام حسینی قمی: اولاً اگر کسی هدیه داد به پسرش یک پیامک بدهد ما خوشحال می شویم هر چقدر در توانش است از یک شاخه گل تا هر چی. ما خوشحال می شویم، 30 ثانیه یک قصه از امام جواد علیه السلام بگویم. کسی به امام جواد نامه نوشت گفت آقا یک دستوری برای به تعبیر من سیر و سلوک، مقامات معنوی بدهید که ما دنیا و آخرت با شما باشیم امام جواد یک جمله جواب نامه نوشتند سیر و سلوک می خواهيد، از امام جواد می خواهید؟ فرمودند دوتا کار یادت نرود یک انا انزلنا زیاد بخوان، دو همیشه لبانت را به ذکر استغفار مشغول باشد که به ذکر استغفار مشغول بودن یعنی یک مراقبه ی دائمی نه فقط لقلقه زبان اینکه انسان دائماً یادش باشد همانی که امام رضوان الله علیه فرمود عالم را انسان محضر خدا بداند.

آقای شریعتی: خیلی از شما ممنون و متشکرم خیلی سپاسگزارم، فردا ان شاءالله با حضور حاج آقای شریفیان خدمت شما خواهیم رسید و به شما سلامی دوباره خواهیم کرد عیدتون مبارک. با کبوتر دل سفر می کنیم به کاظمین و به امام جواد با دل و جان سلام می کنیم.

ص: 6905

فتند جواد است سر راه نشستیم.

1400-11-30- سیری در نهج البلاغه امیرالمومنین ( حکمت 150 )

آقای شریعتی: بسم الله الرحمن الرحیم اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم سلام علیکم و رحمة الله. سلام می کنم خدمت عزیزانم خانم ها و آقایان، ان شاءالله هر جا که هستید حال دلتان خوب باشد و تنتان سالم باشد، قلبتان سلیم باشد و ان شاءالله بهترین ها نصیب شما. خیلی خوشحال هستیم که همراه شما هستیم و در کنار شما به همه ی مخاطبانی که تکرار این برنامه را از شبکه ی خوب و محترم افق می بینند، همه ی شوندگان شبکه ی رادیویی معارف هم سلام می کنم. با افتخار و با احترام در اولین روز هفته همراه شما هستیم و در محضر عزیز دلمان حاج آقای حسینی عزیز سلام علیکم و رحمة الله خیلی خوش آمدید. حجت الاسلام حسینی قمی: سلام علیکم و رحمة الله عرض سلام و ارادت خالصانه دارم خدمت همه ی بینندگان عزیز. همینطور که جناب عالی تأکید فرمودید من هم تأکید می کنم عرض سلام خدمت عزیزانی که برنامه را تکرار آن را از شبکه ی افق می بینند، از شبکه ی جام جم می بینند، از شبکه ی ولایت می بینند، از رادیو معارف ساعت 23 گوش می کنند. همه ی عزیزانی که در شبکه های مختلف برنامه را ملاحظه می کنند عرض سلام و ارادت خالصانه دارم.

من هم جناب آقای شریعتی اگر اجازه بفرمائید به نوبه ی خودم به خانواده ی سمت خدا سیزدهمین سال تأسیس این شروع برنامه را سیزدهمین سالش تبریک بگویم. واقعیت این است که هیچ کسی صاحب مجلس نیست در

ص: 6906

این برنامه همه برنامه مال خودشان است، مال تک تک عزیزانی هست که برنامه را می بینند به همه تبریک می گویم ان شاءالله که مبارک باشد.

من یک تشکر گرچه همه صاحب مجلس هستند و سمت خدا مال همه هست ولی حالا به سهم خودم تشکر می کنم از همه ی عزیزان.

آن هفته نظرتان هست ما یک جمله گفتیم که خیلی خوب است که انسان برنامه ی خوبی را می بیند، کار خوبی را می بیند تحسین کند. باور کنید آقای شریعتی بدون مبالغه عرض می کنم صدها صفحه پیامک محبت بینندگان عزیز آمده بود خیلی خیلی مفصل، هزاران هزار پیامک محبت و خدا قوت به همه ی دست اندرکاران.

آقای شریعتی: حاج آقا اگر این همدلی نبود، اگر این لطف مردم نبود واقعاً نمی دانستیم ما به کجا می رسیدیم ولی این لطف و همدلی و محبت دوستان نسبت به ما بسیار دلگرم کننده است.

حجت الاسلام حسینی قمی: بله، خیلی تشکر می کنیم خیلی زیاد بود من می خواستم امروز دوباره بگویم که به مناسبت همین سیزده سالگی پیامک بدهند خدا قوت، دیدم اینقدر خدا قوت گفتند که دیگه ما شرمنده هستیم بخواهیم دوباره تقاضا کنیم خیلی خیلی ممنون هستیم. در میان پیامک ها پیامک جالب خیلی زیاد بود مجال نیست من بخوانم و فرصت کم است.

یک پیامک خیلی برای من جالب بود بخوانم شما فرمودید که به مناسبت ولادت امام جواد علیه السلام یک کادویی به بچه هایتان بدهید، یک پیامکی آمده است حالا برای اینکه عزیزان بدانند ما تک تک پیام ها را می بینیم نوشته که سلام

ص: 6907

به مناسبت تولد جواد الائمه من از مؤاخذه ی پسرم صرف نظر می کنم.

آقای شریعتی: می خواستم تنبیهش کنم و نکردم.

حجت الاسلام حسینی قمی: و نوشته پسرم آنقدر خوشحال شد گفت که نوکر حضرت جواد هستم. این هم یک پیامک ویژه ای بود خیلی خوب است ان شاءالله که همه از مؤاخذه ها صرف نظر کنند، محبت باشد، صفا باشد، صمیمیت باشد همیشه اینطوری باشد.

آقای شریعتی: ان شاءالله.

حجت الاسلام حسینی قمی: حالا این هم برای اینکه عزیزان بدانند ما تمام این پیام ها را خيلی زیاد خیلی من تشکر می کنم. عرض کنم گرچه ما همه یک خانواده هستیم ولی در عین حال به سهم خودمان تشکر می کنم.

یک مطلبی را هم یادآوری کنم برنامه را شروع کنیم خب هفته ی آینده می دانید چنین روزی شنبه هفته آینده می شود شب شهادت آقا موسی بن جعفر علیه السلام یعنی یکشنبه روز شهادت است و شنبه می شود شب شهادت.

من همین جا باز دوباره یادآوری کنم عزیزان آن تقاضایی که هفته گذشته داشتم راجع به تعظیم شعائر دینی متاسفانه گفتم حالا عوامل آن متعدد است به قول بعضی از عزیزان. دیگه تعطیلی مساجد و مراکز و کم شدن مجالس و این داستان کرونا هم خیلی کمک کرد به اینکه مردم کمی غفلت می کنند از مراسم مذهبی.

حالا یادشان باشد نگویند ما می خواهیم مراسم بگیریم برای آقا موسی بن جعفر یادمان رفته بود ما الان داریم می گوییم یکشنبه آینده 25 ماه رجب است و از آن طرف باز سه شنبه هم که مبعث خاتم النبیین هست حتماً

ص: 6908

عزیزان عنایت داشته باشند. حالا ما که خودمانی هستیم اشکالی ندارد یک چیزی بگوییم میدانم دوستان به دل نمی گیرند و همین پیام ها نشان می دهد که لطف دارند. جناب آقای شریعتی باور کنید من تقریباً دو سه هفته پیش نائب الزیاره همه ی عزیزان کربلا مشرف بودم روز جمعه مشرف شدیم سامرا. ساعت 6 صبح از کربلا حرکت کردیم تقریباً یک ساعت و ربع بعد 7، 7:15 ما در جاده ی سامرا بودیم به طرف سامرا. ماشین سواری می رفتیم، یک مرتبه دیدم یک چند نفر پریدند وسط جاده جلوی ماشین را بگیرند این راننده یک مقدار راه را منحرف کرد از این ها عبور کرد. من خیلی ترسیدم گفتم نکند این جاده مثلاً هنوز ناامن هست گفتم چی شد؟ گفت هیچ چیزی نیست این ها موکب هستند برای پذیرایی از زائران التماس می کنند که بیاید پایین صبحانه بخورید 7 صبح آن هم ایامی بود که ایران هم خيلی سرد شده بود این سوز سرما آنجا هم بود. در آن سوز سرمای شدید، ساعت 7، 7:15 صبح. بعد رفتیم موکب دوم، موکب سوم گفتیم حالا مناسبتی هم نیست آقای شریعتی نه ولادتی بود نه شهادتی هیچ، گفتم حالا مناسبت نیست گفت این برنامه همیشه این ها دارند دائماً دارند. یعنی صبح اول صبح با عشق و علاقه بپرند وسط جاده که یک چند نفر را زائران امام هادی علیه السلام و امام عسگری را ببرند برای صبحانه و چه بساطی.

رسیدیم خود سامرا که دیگه آنجا میدانید مفصل هر روز تمام زائرینی که ظهر آنجا هستند اطعام می دهند. من حرفم این

ص: 6909

است ببینید حالا عرض کردم روی ارادتی که داریم و عزیزان می دانند که مخلص همه هستیم، عزیزان می دادند الان در عراق به هر حال مردم عراق مشکلات آن ها قطعا از ما خیلی بیشتر است، گرفتاری هایی که ان شاءالله خداوند یک ثباتی هم در آن کشور از هر جهت قطعاً گرفتاری هایشان ولی در عین حال در بحث شعار اینجور به میدان می آیند. آن وقت به ما بگویند آقا آن جلسه گفتم شهادت امام هادی یادمان نباشد، شهادت موسی بن جعفر یادمان نباشد.

آقای شریعتی: ولادت امام جواد یادمان نباشد.

حجت الاسلام حسینی قمی: بله، با گرفتاری هایی که آنجا دارند اصلاً من یک آدرس خیلی نزدیک بدهم کاری نداریم اصلاً از همه چیز گذشتیم. شما هفته ی آینده شهادت امام موسی بن جعفر یکشنبه رسانه ی ملی الحمدلله مفصل گزارش می کند ببین چه خبر است کاظمین. شهادت امام جواد کاظمین باور کنید عین عاشورا است، دسته جات عزاداری، هیئت های مذهبی، اطعامی که می کنند عین عاشورا. اگر دوستان ناراحت نمی شوند و پیامک ندهند که از ما گله کنند یکشنبه آینده مقایسه کنید کاظمين را آقا موسی بن جعفر با مشهد امام رضا علیه السلام، آقا زاده ی ایشان اینجا هستند دیگر نیست مگر؟ حضرت معصومه سلام الله علیها، شیراز مقایسه کنید. من حرفم این است اصلاً در کل مناسبت ها، من شهادت امام هادی علیه السلام یک سالی مصادف با نوروز بود دو سه سال پیش اگر یادتان باشد روز شهادت آنجا بودم شهادت امام هادی همان موکب ها و همان دسته جات هست، شهادت امام موسی

ص: 6910

بن جعفر همین است، شهادت امام جواد همین است تمام مناسبت ها. من می خواهم بگویم مردم ما که همه ی خوبی ها را دارند این همه به اهل بیت علیهم السلام ارادت دارند و آشنا هستند با معارف دین این خیلی مهم است در بحث آشنایی با معارف، در بحث تعظیم شعائر هم ان شاءالله کوتاهی نکنیم و عرض کردم الان شاید بعضی ها پیام بدهند آقا شما از گرفتاری های مردم خبر ندارید.

آن ها گرفتار تر از ما هستند، آن ها قطعا از ما مردم عراق گرفتار هستند. این دقیقا مردم فقط اربعین را دیدند عین اربعین و عاشورا بر هر امامی تعظیم شعائر دارند.

آقای شریعتی: یعنی این تعظیم شعائر را و هزینه کردن را و اطعام را جزئی از زندگی خودشان می بینند.

حجت الاسلام حسینی قمی: بله، و وَمَنْ يُعَظِّمْ شَعَائِرَ اللَّهِ فَإِنَّهَا مِنْ تَقْوَى الْقُلُوبِ ان شاءالله.

آقای شریعتی: خیلی از شما ممنونم.

گفت زیر دِین چهارده معصومم اما گردنم، زیر دِین حضرت موسی بن جعفر بیشتر

خلاصه همه ی ما سر سفره حضرت متنعم هستیم.

خب مشرف بشویم به ساحت نورانی نهج البلاغه و حکمت 150.

حجت الاسلام حسینی قمی: بسم الله الرحمن الرحیم

قَالَ (علیه السلام) لِرَجُلٍ سَأَلَهُ أَنْ يَعِظَهُ، کسی از حضرت تقاضای موعظه کرد حضرت شروع کردند این مواعظ را که گفتیم قریب به 40 موعظه تربیتی و اخلاقی هست و سید رضی رضوان الله علیه می نویسد لَم یَکن فی هذا الکتاب الا هذه الکلام.

اگر در نهج البلاغه جز همین حکمت 150 نبود برای عظمت نهج البلاغه کافی بود. که من همین

ص: 6911

جا باز هم تأکید می کنم عزیزانی که اهل قلم هستند، اهل بیان هستند حتماً محور قلم کتاب هایشان، محور سخنرانی های آن ها این حکمت 150 را قرار بدهند و باز داستان را مفصل آن جلسه گفتیم که حضرت وقتی آمدند حکمت را ایراد کنند مفصل گریه کردند خَنَقتُ العِبرَ اشک مجال نداد، گریه کردند و محاسن ایشان پر از اشک شد. جَرَت دُموعُه و اشک جاری شد دلیل آن را هم عرض کردیم روزهای آخر عمر حضرت بود حضرت بعد از آن یارانی که از است داده بودند، بالا منبر بلند بلند نام می بردند، اَینَ عمار، اَینَ الشهادتین، اَینَ بن تیهان، عزیزانی که از دست داده بودند و سختی های فراوانی که در این 5 سال حکومتشان داشتند، اذیت و آزارهایی که معاویه داشت، ترور یاران حضرت به دست معاویه، عملیات های ایذایی که انجام می دادند این مجموعه ای بود که حضرت دیگه این روزهای آخر آمدند سخنرانی کنند با اشک و گریه شروع کردند. بعد این موعظه را آغاز کردند جمله ی اول آن را آن هفته خواندیم «لا تَكُنْ مِمَّنْ يَرْجُو الْآخِرَةَ بِغَيْرِ عَمَلٍ» از کسانی نباش که امید آخرت آبادی داشته باشد ولی بدون عمل.

آقای شریعتی: حرکتی نمی کند.

حجت الاسلام حسینی قمی: بدون عمل نمی شود. داستان خود امیرالمؤمنین را گفتیم، اهل بیت علیهم السلام این ها بیشترین زاد و توشه را در دنیا اين ها داشتند با اینکه بهترین انسان ها و از این ها دیگر صالح تر ما نداریم. از این ها نباش «وَ يُرَجِّي التَّوْبَةَ بِطُولِ الْأَمَلِ» از کسانی که با آرزوهای طولانی

ص: 6912

توبه را به تأخیر می اندازد خب میدانید یکی از وسوسه های شیطان همین است می گوید مجال هست، فرصت هست، حالا تو جوانی، حالا فعلا آزاد باش وقتی به یک سن و سالی رسیدی بعدا توبه میکنی این وسوسه شیطان است از این ها نباش «يُرَجِّي التَّوْبَةَ بِطُولِ الْأَمَلِ» توبه را به تأخیر می اندازد به خاطر آرزوهای طولانی.

خب معلوم است دلیل آن اولاً آیا ما می رسیم به آن روزی که می خواهیم توبه کنیم یا نه. چه کسی از یک ساعت دیگر خودش خبر دارد؟ این همه گرفتاری ها و این همه اطلاعاتی که هر لحظه ممکن است متوجه انسان باشد. و اصولا بودن در این ناپاکی ها حالا چه مجال توبه داشته باشیم چه نداشته باشیم جالب نیست. لذا حضرت گفت از این ها نباش.

جمله ی سوم «يَقُولُ فِي الدُّنْيَا بِقَوْلِ الزَّاهِدِينَ وَ يَعْمَلُ فِيهَا بِعَمَلِ الرَّاغِبِينَ» از کسانی نباش که وقتی راجع به دنیا صحبت می کند، حرف می زند، بِقَوْلِ الزَّاهِدِينَ خیلی آقا دنیا چه ارزشی دارد.

آقای شریعتی: من که دلبستگی ندارم.

حجت الاسلام حسینی قمی: ما دنیا را سه طلاقه کردیم، اما يَعْمَلُ فِيهَا بِعَمَلِ الرَّاغِبِينَ اما همچین چهار دست و پا افتاده رو دنیا و حاضر نیست از این دنیا فاصله بگیرد. گاهی من این مثال را زدم به بعضی ها می گوید آقا دنیا ای آقا دنیا چرک کف دست هست چی هست آقا نمی شود از این چرک کف دستت یک مقدار به فقرا بدهی، به بیچاره ها بدهی، به ارحام بدهی، دیگه حالا چاره نیست بالاخره خودمان هم یک سری گرفتاری

ص: 6913

هایی داریم. يَقُولُ فِي الدُّنْيَا بِقَوْلِ الزَّاهِدِينَ،

آقای شریعتی: وقت عمل که می رسد،

حجت الاسلام حسینی قمی: خبری نیست. حرف خوب می زند يَقُولُ اما یَعملَ بالعمل، یا مثلاً گاهی دیدید می گویی آقا دنیا می گوید نه آقا دنیا به کی وفا کرد که به ما وفا بکند. خب اگر راست می گویی پس چرا اینجور از هر راهی میخواهی به دست بیاری و دنبال رباخواری هستی معاذ الله از راه ربا، از راه رشوه، از راه کم فروشی، از راه کلاه سر مردم گذاشتن. الان بسياری از این مال هایی که دارد جمع می شود من نمی گویی چرک کف دست است يَقُولُ فی الدّنیا بقول، آقا دنیا چی هست ولش کن خب پس چرا از راه حرام تهیه میکنی به همان حلالش قانع باش.

جناب آقای شریعتی می دانید من

میشه نگرانم بعضی از واژه های مذهبی را وقتی ما می خوانیم در آیات و در روایات اگر خوب تفسیر نشود مورد ظلم قرار می گیرد. تا می گوییم زهد امیرالمؤمنین می فرماید این ها حرف زاهدانه می زنند عملشان، زهد یعنی چی؟ یعنی ما دنیا را نداشته باشیم کی این را گفته است. خود امیرالمؤمنین علیه السلام در نهج البلاغه در حکمت 439 حضرت می فرماید الزُّهدُ بَينَ كَلِمَتَينِ، زهد دو کلمه بیشتر نیست قرآن گفته است آیه ی 23 سوره ی مبارکه ی حدید چی می گوید قرآن؟ می گوید زهد این است، حضرت می فرمایند زهد این است. «لِكَيْلَا تَأْسَوْا عَلَى مَا فَاتَكُمْ وَلَا تَفْرَحُوا بِمَا آتَاكُمْ» آن روزی که دنیا دارید لا تَفرَحوا مغرور نشوید و خودتان

ص: 6914

را گم نکنید.

آقای شریعتی: سرمست نشوید.

حجت الاسلام حسینی قمی: آن روزی هم که ندارید لا تَأْسَوْا به زمین و زمان دشنام ندهید و ناامید نباشید که خود حضرت در این خطبه مفصل توضیح می دهند. خلاصه ی زهد این است نه نداشتن، زهد به معنای نداشتن نیست زهد به معنای بازی در آوردن یک تعبیر خیلی زیبایی امیرالمؤمنین در این حکمت و حکمت 24 است خیلی لطیف است. اگر عزیزان بتوانند زیرنویس کنند جمله ی خیلی کوتاهی هم هست.

ببینید زهد، زهد واقعی است. ما گاهی زهد فروشی می کنیم، بازی در می آوریم. حضرت حکمت 24 می فرماید «أَفْضَلُ الزُّهْدِ» بالاترین درجه ی آن چیست؟

إِخْفَاءُ الزُّهْدِ خیلی لطیف است، «أَفْضَلُ الزُّهْدِ إِخْفَاءُ الزُّهْدِ» اگر راست می گویی زاهدی مخفی کن نمی خواهد زهد فروشی کنی. اگر واقعاً بی رغبت به دنیا هستی، حاضر هستی از مال دنیا به دیگران بدهی این سر و صدا نمی خواهد «أَفْضَلُ الزُّهْدِ إِخْفَاءُ الزُّهْدِ».

این یک تعبیر باز خود امیرالمؤمنین علیه السلام، یک جمله ای هم اضافه کنم ببینید کسی دارد از زهد سخن می گوید خواهش میکنم عزیزان عنایت کنند من واقعاً چند تا واژه هست تا می گویی صبر آقا صبر یعنی چی؟ یعنی ظلم پذیر باشیم به هیچ وجه به این معنا نیست. زهد یعنی آقا بخوابیم و دیگه کاری نکنیم؟ اگر یادتان باشد ی بار عرض کردیم امیرالمؤمنین علیه السلام در عین حالی که دیگه از حضرت که ما زاهدتر و بالاتر نداریم. خود امیرالمؤمنین می فرماید من در این 25 سالی که در مدینه خانه نشین بودم خب در اثر

ص: 6915

کشت و کار و کشاورزی و عمران و آبادانی و نخلستان ها فرمود صدقتی الیوم 40 هزار دینار فقط صدقات من است این را می گویند زهد، بیشتر از همه کار می کردند ولی کمتر خودشان استفاده می کردند.

آقای شریعتی: چون دلبستگی نداشتند.

حجت الاسلام حسینی قمی: بله مایل نبودند تمایل نداشتند. از امام صادق علیه السلام این حدیث هست که خیلی لطیف است خواهش میکنم عزیزان این ها مبانی دینی است باور کنید من هر وقت وارد این واژه ها میشوم دارم تکرار می کنم عذرخواهی میکنم میترسم. آقا صبر یعنی پذیرش ظلم نیست، صبر به معنی پذیرش زهد به معنی نداشتن دنیا نیست، لِكَيْلَا تَأْسَوْا عَلَى مَا فَاتَكُمْ اگر یک روزی نداشتی آقا زمین و زمان را به هم نزن، ناامید نباش به خدا چیز نگو، از رحمت خدا ناامید نباش. اگر هم داشتی خودت را گم نکن.

آقای شریعتی: می گفت اشکالی ندارد اگر ماشین خوب سوار شدی ولی مراقب باش ماشین سوارت نشود.

حجت الاسلام حسینی قمی: احسنت، یک تعبیری شهید مطهری رضوان الله علیه داشتند می فرمودند این جمله را از این طرف بخوانیم درست است، از آن طرف بخوانیم غلط است. دنیا برای انسان، انسان برای دنیا، این غلط است دنیا برای تو سَخَرَ لَکم، اما فریبش را نخور. یک حدیثی از امام صادق علیه السلام هست خیلی لطیف است آقایان عنایت کنند، خانم ها و بینندگان عزیز امام صادق علیه السلام فرمودند که «أَكْثَرِ أَهْلِ اَلْمَدِينَةِ مَالاً».

آقای شریعتی: ثروتمندترین فرد مدینه.

حجت الاسلام حسینی قمی: من از ثروتمند ترین مردم مدینه هستم از نظر مالی اما

ص: 6916

همان امام صادقی که این ثروت او بود در حالات ایشان، کسی آمد گفت آقا شنیدم شما یک. نخلستانی دارید یک جوری در راه خدا می دهید چیه داستان؟ حضرت فرمود بله، من نخلستان وقتی نخل ها و خرماها می رسند می گویم دیوار باغ را بشکافند و مردم هر کسی می خواهد برود استفاده کنند و تخت در باغ بگذارند هر کی می خواهد. بعد بردارند و به فقرا بدهند، بیچاره ها بدهند، به همسایه ها بدهند، بعد که می آورند مدینه باز به یک عده در مدینه میدهم. یعنی امام صادق می گوید أَكْثَرِ أَهْلِ اَلْمَدِينَةِ مَالاً، گفت آقا اینطوری که شما دارید توزیع می کنید چقدر برای خودتان می ماند؟ فرمود اگر توزیع نمی کردم 400 هزار درهم بود، توزیع می کنم به خودم می رسد 40 هزار درهم می شود. کی الان اینطوری است؟ یک مثلاً باغی دارد، کشاورزی دارد، هرکسی هر درآمدی دارد از 400 هزار حضرت در راه بدهد به فقرا، به بیچاره ها، به همسایه ها بدهد، تخت بگذارد در باغ هرکه می خواهد بیاید بنشیند و یک دهم آن برسد به خودش. ما اینطوری نیستیم همان آقایی که می گوید انا أَكْثَرِ أَهْلِ اَلْمَدِينَةِ مَالاً من یکی از کسانی هستم بیش از همه ثروت دارم ولی 9 دهم آن را در راه خدا می دهد و یک دهم آن می رسد به خانه ی خودش، ما نداریم اینطوری.

پس زهد به معنای نداشتن، اگر یادتان باشد آن جلسه عرض کردیم رسول خدا اولین کاری که کردند در مدینه اولین اقدام پیامبر وقتی آمدند وارد مدینه شدند دیدند

ص: 6917

بازار يهوديان خیلی رواج دارد. و مسلمانان مجبور هستند سراغ آن بازار بروند، عزیزان بدانند اولین اقدام اقتصادی رسول خدا در مدینه در برابر آن بازار یهودی ها یک بازار برای مسلمانان تاسیس کردند که اصلاً بساط بازار يهوديان را کساد کردند. آقا مسلمان باید بازارش آباد باشد، اقتصاد آن آباد باشد، نیازمند به دیگران نباشد، مسلمان باید سر بلند باشد از نظر مالی و اقتصادی ولی دلبستگی نداشته باشد.

«يَقُولُ فِي الدُّنْيَا بِقَوْلِ الزَّاهِدِينَ وَ يَعْمَلُ فِيهَا بِعَمَلِ الرَّاغِبِينَ» این بد است.

عرض کنم جالب است این قصه را هم بگویم امام صادق علیه السلام نشسته بودند کسی آمد محضر دو نفر بودند، حضرت گفت حدیث در وسائل الشیعه هست، در کافی و مرحوم کلینی هست. یک سوالی می خواستند بپرسند رویشان نمی شد این به او اشاره می کرد، او به این یکی اشاره می کرد حضرت متوجه شد این ها دارند مدام به هم، فرمود حرفی دارید، چیزی می خواهيد بپرسید؟ یکی به زبان آمد گفت آره آقا ما نمی دانیم بالاخره ما چه کاره هستیم، مردم به ما می گویند دنیا پرست ما دنیا پرست هستیم، نیستیم. حضرت فرمود چه می کنید گزارش داد گفت من از راه حلال زندگیم را تأمین می کنم، عین عبارت این است: « اعود بها على نفسى و عيالى، و اصل بها، و اتصدق بها، و احج و اعتمر » به عیال خودم و به زن و بچه خودم میرسم، به ارحامم میرسم، حج خانه ی خدا میروم، به فقرا میدهم، به بیچاره ها میدهم از حلال تهیه می کنم هم خودم بهره می برم

ص: 6918

هم دیگران. خیلی این تعبیر لطیف است امام صادق علیه السلام فرمود، بینندگان عزیز عنایت کنند، امام صادق فرمود لَيسَ هذا مِن الدنيا، اصلاً این دنیا نیست آنی که از حلال تهیه میکنی به فقرا می دهی، به ارحام می دهی، به بیچاره ها می دهی،به زن و بچه خودت می دهی، به زندگی خودت میرسی، حج خانه ی خدا را میری.

آقای شریعتی: حقوقت را ادا میکنی.

حجت الاسلام حسینی قمی: اصلاً این دنیا نیست لَيسَ هذا مِن الدنيا این سراسر آخرت است، تو دائماً در حال طلب آخرت هستی.

دو سه تا تعبیر خود امیرالمؤمنین من از نهج البلاغه فاصله نگیرم صادقانه آقای شریعتی امروز باز می خواهم اعتراف بکنم که من هم با نهج البلاغه واقعاً مأنوس نبودم. گاهی چرا بعضی از خطبه ها ولی الحمدلله خدا را شکر به برکت این خانواده ی سمت خدا مجبور شدیم با نهج البلاغه بحمداللَّه خیلی مأنوس شدیم الان این کتاب هر کجا بخواهیم برویم الحمدلله گاهی من دیدم دوستان شرط می کنند می گویند آقا می آیی اینجا سخنرانی به شرطی که فقط نهج البلاغه بخوانی. خداروشکر ان شاءالله انس بگیرند.

آقای شریعتی: دریایی که انتها ندارد واقعاً.

حجت الاسلام حسینی قمی: یله یعنی ما واقعاً به یک قطره ی آن نرسیدیم.

چند مورد از خود نهج البلاغه بخوانم. حضرت راجع به زهد دیگر حکمت 391، فرمود «ازْهَدْ فِي الدُّنْيَا يُبَصِّرْكَ اللَّهُ عَوْرَاتِهَا وَ لَا تَغْفُلْ فَلَسْتَ بِمَغْفُولٍ عَنْكَ» فرمود در دنیا زاهدانه زندگی کنید زهد را معنا کردیم دیگر. نداشتن نیست نه داشته باش ولی اگر داری مغرور نباش، خودت را گم نکن

ص: 6919

وظایف مالی تو یادت نشود اگر هم یک روزی دنیا بهت اقبال نکرد باز هم به زمین و زمان ناسزا نگویی این معنای زهد در یک کلمه.

حضرت می فرماید اگر زاهدانه بودید یعنی دلبسته و اسیر دنیا نبودی يُبَصِّرْكَ اللَّهُ خدا بصیرتی به تو می دهد که عیوب دنیا را ببینی. اگر آدم عیوب دنیا را دید یک جنسی خوبی دارد عیوبی هم دارد.

اگر شما حواست به عیوب آن هم بود آن وقت دیگه خیلی من محو آن نمی شوی. دنیا خوب است اما عیب هم دارد، ایراد هم دارد دلبستگی ایراد آن است. اینکه آدم سخت بخواهد از آن جدا بشود ایراد آن هست دیگر.

آقای شریعتی: یک وقتی از خود شما شنیدم یک کسی یک خانه ای با تمام معیارهای مهندسی.

حجت الاسلام حسینی قمی: بله داستان جالبی است اگر همه ی بینندگان مثل جناب عالی یادشان باشد این خیلی خوب است. آره خدا رحمت کند مرحوم آیت الله آقای حاج خباز تهرانی رضوان الله علیه، من یک وقت از یکی از اساتید سوال کردم که شاگرد ایشان بود گفتم آقا اسم ایشان را می بریم چی بگوییم؟ حجت الاسلام بگوییم، فرمود ده تا آیت الله بگویید ایشان در ردیف مراجع بوده است نجف درس خوانده است در ردیف مراجع ولی خب نپذیرفتند این مسئولیت را آدمی بسیار بزرگ. قبرشان در حرم حضرت معصومه سلام الله علیها پایین پای قبر آیت الله العظمی حائری آنجا قبور علما هست.

آره یک معماری گفت من خانه ای ساختم با همه ی ویژگی ها ایشان را بردم خانه را ببیند. همه ی طبقات را

ص: 6920

دید و گفتم آقا خانه چطور است فرمود خیلی خوب است یک عیب بزرگی دارد گفتم آقا بیخودی عیب روی خانه ی ما نگذار من تمام تجربه های خانه های قبل را ریختم در این خانه با آخرین اصول مهندسی ساختم. هیچ اشکالی شما نمی بینی فرمود نه یک اشکالی هست، چیست؟ فرمود اشکالش این است که دل کندن از آن سخت است. اگر راحت بتوانی دل بکنی این عیبش را برطرف کنی خب عیبی ندارد به هر حال وقتی آدم دنیا بساط پهن می کند و زاهدانه زندگی نکند و دل کندن او سخت باشد آن وقت رفتن ما خیلی مشکل می شود.

آقای شریعتی: فرمود تعلق غفلت می آورد.

حجت الاسلام حسینی قمی: بله، حضرت می فرماید اگر حواست بود آن وقت عیوب آن را، اگر زاهدانه زندگی دنیا رفتار کردی خدا عیوب آن را نشانت می دهد. لَا تَغْفُلْ غافل نباش، فَلَسْتَ بِمَغْفُولٍ تو غافل باشی مرگ از تو غافل نیست، اجل از تو غافل نیست، عمر جاودانه نداریم.

برای چندمین بار می گویم باز هم عذر می خواهم اگر دوستان می گویند چرا تکرار می کنید دنیا به معنای نداشتن نیست، امیرالمؤمنین آن ثروتش هست، امام صادق آن ثروتش هست، اهل بیت خودشان دنبال کسب و کار عمران و آبادانی بودند ولی دلبستگی آن بد است، آن روزی که نداری و داد و بیداد کنی و بد و بیراه بگویی، به زمین و زمان ناسزا بگویی بد است. آن روزی که داری خودت گم کنی دیگر یادت برود قرآن می فرماید «وَمِنْهُمْ مَنْ عَاهَدَ اللَّهَ لَئِنْ آتَانَا مِنْ فَضْلِهِ» سوره مبارکه

ص: 6921

توبه خدایا تو به ما بده «لَنَصَّدَّقَنَّ وَلَنَكُونَنَّ مِنَ الصَّالِحِينَ» خدایا بده تو که نمیدانی ما کی هستیم. لَنَصَّدَّقَنَّ سوره ی مبارکه ی توبه، حتماً حتماً صدقه می دهیم تو بده حتماً ما صدقه می دهیم وَلَنَكُونَنَّ مِنَ الصَّالِحِينَ ما از صالحین هستیم تو خدایا بده ما می دهیم. «فَلَمَّا آتَاهُمْ مِنْ فَضْلِهِ بَخِلُوا بِهِ» حالا که خدا داد، آقا یادت هست آن روز که کارخانه نداشتی، آن روزی که وضع مالی خوب نبود، آن روزی که 8 گروی 9 بود، آن روزی که هنوز استخدام نشده بودی، آن روزی که خودت گرفتار بودی، ای خدا همش دادی به این ثروتمندان و پولدارها به ما هم ندادی به ما میدادی چه می کردیم. خدا دارد شرح حال این ها را می گوید، اگر خدا بهت داد و یادت رفت البته دارند بعضی ها و خیلی هم به یاد فقرا هستند. اگر خدا بهت داد و غافل شدی قرآن می گوید «فَلَمَّا آتَاهُمْ مِنْ فَضْلِهِ بَخِلُوا بِهِ» بخل می ورزند می گویند نه ولش کن، خیلی این هشدار سنگین است.

قرآن می فرماید «فَأَعْقَبَهُمْ نِفَاقًا فِی قُلُوبِهِمْ» این ها منافق هستند. بارها گفتیم منافق فقط آنی نیست که سوره ی منافقون درباره ی او نازل شده است، مسجد ضرار ساخته است اگر من به خدا قول دادم خدایا تو به من بده من کمک می کنم ولی روزی که خدا به من داد گفتم نه خودم زحمت کشیدم خدا چی می خواهد از من. همین است فرعون چی می گفت، قارون چی می گفت، قرآن کریم داستان قارون را آورده است وقتی حضرت موسی به قارون

ص: 6922

می گفت بده می گفت «إِنَّمَا أُوتِيتُهُ عَلَى عِلْمٍ» دانش خودم است تو چی میخواهی می گفت زکات مالت را بده می گفت دانش خودم است. می گوید زکات بده می گوید دانش خودم است، خمس مالت را بده می گوید دانش خودم است. خب آقا خدا یک لحظه از تو بگیرد هیچی نداریم. قرآن می گوید اگر کسی گفت خدایا بده من میدهم در راه تو، به فقرا می رسم، به بیچاره ها میرسم، وقتی خدا به او داد «فَلَمَّا آتَاهُمْ مِنْ فَضْلِهِ بَخِلُوا بِهِ وَتَوَلَّوْا وَهُمْ مُعْرِضُونَ» گفتند ولش کن. فَأَعْقَبَهُمْ نِفَاقًا این ها منافق هستند، کسی حرفی زد آقا پای حرفت بایست خدا به تو داده هرچی داریم خدا به ما داده است یادت هست یک روز هیچی نداشتی. من خواهش میکنم به هر حال انتظار داریم عرض کردم دوست داریم سمت خدا همه باهم باشیم الان بسم الله اگر کسی تحت تاثیر این کلمات و آیات قرار گرفت آقا راست می گویید ما هم به خدا قول داده بودیم الان وضع مالی مان خیلی خوب است یادمان رفته است یک پیام بدهید بگویید آره من کلام امیرالمؤمنین بدن من را لرزاند، آیه ی قرآن من را تکان داد، من حواسم نبود راست می گویید من به خدا قول داده بودم لَنَصَّدَّقَنَّ وَلَنَكُونَنَّ حتماً صدقه می دهم، یادم رفت الان جبران می کنم. این یک جمله، جمله ی دوم باز در همین نهج البلاغه فاصله نگیریم از امیرالمؤمنین «خُذْ مِنَ الدُّنْيَا مَا أَتَاكَ وَ تَوَلَّ عَمَّا تَوَلَّى عَنْكَ» آقا دنیا به تو رسید با کار و کوشش و تلاش به تو رسید

ص: 6923

مقدر تو بود بگیر اگر نرسید وَ تَوَلَّ عَمَّا تَوَلَّى عَنْكَ، آقا روزی تو بیش از این نیست تلاشت را کردی قرآن می فرماید نَحْنُ قَسَمْنَا بَيْنَهُم مَّعِيشَتَهُمْ مثل اینکه مقدر تو بیش از این نیست دیگه کاری نداشته باش، به زمین و زمان نزن فکر نکن اگر از حرام تهیه کردی مال تو بیشتر می شود حدیث رسول خداست اگر ما باور داریم فرمود انَ الله قَسَمَ اگر از حرام تهیه کردی خدا از حلال تو کم می کند. جناب آقای شریعتی باور کنید حالا ما نداریم این باورها ضعیف است دیگه در همه ی ما ضعیف است، اگر ما باور کنیم تمام کسانی که دنبال مال حرام هستند، دنبال تحصیل مال از رشوه هستند، تحصیل مال از ربا هستند، تحصیل مال از کم فروشی هستند، تحصیل مال از کلاه سر دیگران گذاشتن هستند، تحصیل مال از سرقت هستند، تحصیل مال از همه ی این ها یادشان باشد اگر باور می کردند. رسول خدا فرمود انَ الله قَسَمَ خدا تقسیم کرده است روزی را از حلال خدا که از حرام به کسی نمی دهد. اگر از حرام برداشتی از حلال تو کم می شود، اگر از حرام تهیه کردی از حلال تو کم می شود. الان من یقین دارم بینندگان فوری می خواهند آقا دست نزن پیامک نزن، الان من خودم جوابش را می دهم پس این هایی که از حرام جمع کردند پس چی شد؟ از چی کم شد؟ روزی این رو هم چیدن ها را نمی گویند روزی، روزی این است که این بتواند مصرف کند آنی که جمع کند و بگذارد

ص: 6924

برای وارث خودش و وارثش هم بخورد و یک آب سرد روی آن بخورد یادی هم نکند این را که روزی نمی گویند، روزی آنی است که بتواند انسان مصرف کند. آقا مصرفی ما مشخص است، ما تا آخرین نفسمان بنده چند قطره آب دیگر سهم دارم معلوم است، چند لقمه غذای دیگر سهم دارم معلوم است باور داریم یا نه.

آقای شریعتی: آنی که استفاده می کنیم، از آن بهره مند می شویم.

حجت الاسلام حسینی قمی: بله اسم آن روزی است دیگر آنی که استفاده میکنی آن را خدا تقسیم کرده است از حلال اگر رفتی از حرام آوردی از حلال تو کم می کند.

آقا امروز در اداره یک رشوه ای می دهند خب بگیریم، گرفتی از حلال تو کم می شود، ربا بهت دادند از حلال تو کم می شود، رباخواری کردی از حلال تو کم می شود، مال مردم را بالا کشیدی، ارثی که حاضر نیستی تقسیم بکنی برادر و خواهرها دارند التماس می کنند 5 سال است پدر مرده است این ارث را تقسیم کن میخواهی یک طوری بالا بکشی. از حرام آوردی از حلال تو کم می شود باز می گویم نگو این اینقدر جمع کرده روی هم، جمع کرده برای کی؟ نگاه کنید دو روز دیگر ناگهان بانگی برآمد خواجه مرد می گذارد برای یکی دیگر. آنی که مصرف می کند از حلال است، حرام رفتی کم می شود. لذا حضرت می فرمود خُذْ مِنَ الدُّنْيَا آنی که خدا به تو داده است از حلال تهیه کن، بردار آنی که مقدر نیست کاری نداشته باش فَإِنْ أَنْتَ

ص: 6925

لَمْ تَفْعَلْ فَأَجْمِلْ اگر حاضر نیستی این حرف را گوش کنی حداقل فَأَجْمِلْ فِي الطَّلَبِ.

یک وقتی اگر نظرتون باشد بحث آداب کسب و کار و تجارت را از نهج البلاغه امیرالمؤمنین خواندیم یک بحث نامه ی 31 ببينيد اجمال در طلب است، اجمال یعنی اعتدال خودت را به آب و آتش نزن، دنبال مال حرام نرو. این هم یک جمله باز در همین ادامه این اولی که خواندم 391 بود این 393، این 396. واقعاً دریاست نهج البلاغه، الْمَنِيَّةُ وَ لَا الدَّنِيَّةُ آدم بمیرد بهتر است از اینکه زیر بار ذلت برود.

وَ التَّقَلُّلُ وَ لَا التَّوَسُّلُ به کم دنیا قانع باش اما دستت را پیش کسی دراز نکن، آبرویت را نبر.

در یک روایتی داریم إِنَّ اللَّهَ فَوَّضَ الی العبد کل شی آدم هر طوری بخواهد زندگی کند اشکالی ندارد اختیار داری الا اذلال نفسه، خدا اجازه نمی دهد کسی با ذلت زندگی کند، زیر بار ذلت نرو. مسئله در رساله ها هست آقای شریعتی اگر شما در یک بیابانی گرفتار شدید آب نیست برای وضو باید تیمم کنید اگر کسی آب دارد به اندازه ی وضوی شما ولی منت سر تو می گذارد آب به تو بدهد تیمم کن زیر بار منت برای وضوی نمازت نرو.

وَ التَّقَلُّلُ وَ لَا التَّوَسُّلُ به کم زندگی قانع باش ولی عزت خودت را،

آقای شریعتی: درخواست کنی از خودت کم کردی.

حجت الاسلام حسینی قمی: امام صادق صاحبی آمد از حضرت از امام صادق کمک خواست حضرت به او داد ولی فرمود به تو میدهم نه اینکه نخواهم به تو بدهم ولی آبروی خودت را

ص: 6926

جایی نبر. بله یک وقت کسی گرفتار است اضطرار دارد چاره ای ندارد ولی فرمود تا میتوانی خودت را کوچک نکن، پیش کسی درد و دل نکن.

«وَ مَنْ لَمْ يُعْطَ قَاعِداً، لَمْ يُعْطَ قَائِماً» اگر کسی با زندگی معتدل به جایی نرسید مطمئن باشد لَمْ يُعْطَ قَائِماً فکر نکند اگر با زندگی نادرست و دنبال حرام رفتن و به آب و آتش زدن اینجوری به جایی نمی رسد. و الدَّهْرُ يَوْمَانِ، يَوْمٌ لَكَ وَ يَوْمٌ عَلَيْكَ روزگار دو روز دارد یک روز به نفع تو هست و یک روز به نفع تو نیست.

«فَإِذَا كَانَ لَكَ فَلَا تَبْطَرْ، وَ إِذَا كَانَ عَلَيْكَ فَاصْبِرْ» آن روزی که دنیا به تو اقبال کرد فَاصْبِرْ آن روزی که دنیا بهت اقبال کرده است تَبطَر مغرور نشو، همان لا تَفرحوا بما خودت را گم نکن.

الان مشکل ما این است که عده ای دارند خودشان را گم می کنند، دیگر خدا را بنده نیستند. آقا نماز و عبادت این ها مال کسی هست که بیچاره ها و فقرا این ها هست. حاضر نیست به خواهرش سر بزند، برای برادرش

قیافه می گیرد برای برادرش، برای خواهرش قیافه می گیرد چه خبر است. حالا مثلاً ماشین او دو تا مدل بالاتر است، یک ویلا ساخته است مثلاً، دوتا خانه دارد و یک خانه ای بزرگ کرده است برای خواهرش فخرفروشی می کند، به برادرش فخرفروشی می کند حاضر نیست به داد آن ها برسد.

فرمود اذا کانَ، روزی که داری لا تَبطَر مغرور نباش و اذا کانَ علیک روزی هم که گرفتار سختی هستی فَاصبر صبر داشته باش این

ص: 6927

چند تا حکمتی که خود امیرالمؤمنین علیه السلام.

یک جمله دیگر هم باز در نهج البلاغه هست،

آقای شریعتی: این ها از آن کلماتی است که اگر حاج آقای عاملی اینجا بودند می گفتند این ها را با طلا بنویسید کم است. یعنی واقعاً هر کدام آن ها حاج آقای حسینی می شود ساعت ها در مورد آن صحبت کرد.

حجت الاسلام حسینی قمی: بله، من بارها این را عرض کردم محضر عزیزان واقعا ما باید از محضر امیرالمؤمنین عذرخواهی کنیم که داریم ترجمه می کنیم نهج البلاغه را وگرنه یک کلمه یک حکمت آن را آدم بخواهد ده ها جلسه بحث دارد. لا تَبطَر فَاصبر همین یک جمله در زندگی ما باشد بس است، گرفتاری ما چیست؟ آقا یوم لَک؟ مغرور هستیم. تمام دعوای او سر این است، همه ی انبیا و اولیا آمدند این را به ما بگویند یوم لَک لا تَبطَر، داری گم نکن خودت را الان خیلی ها گم می کنند خودشان را، مغرور می شوند آقا دیگر حواسشان به هیچی نیست. و یومُ عَلیک روزی که نداری دیگر به زمین و زمان حالا به خدا و همه چیز چیزی نگو، همه ی انبیا برای همین یک جمله آمدند. باز امیرالمؤمنین از نهج البلاغه فاصله نگیریم 289 مفصل است امیرالمؤمنین از یک برادری توصیف می کند كَانَ لِي فِيمَا مَضَى أَخٌ فِي اللَّه این برادر منظور کی هست؟ مالک است، عمار است، ابوذر است حالا هر کسی حضرت دارد از یک برادری مهم شخص نیست مهم اوصاف است. ده تا ویژگی دارد یکی را می خواهم عرض کنم، حضرت می فرماید

ص: 6928

كَانَ خَارِجاً مِنْ سُلْطَانِ بَطْنِهِ این برادر دینی من كَانَ خَارِجاً مِنْ سُلْطَانِ بَطْنِهِ اسیر شکم نبود. ما گاهی غذایمان یک مقدار کم و زیاد می شود با عیالش دعوا می کند آقا مگر من نگفته بودم اینطوری درست کن، بابا حالا یک روز کمتر شد بداخلاقی نکن، یک روز جای خوابمان کم و زیاد بشود خوابمان نمی برد كَانَ خَارِجاً مِنْ سُلْطَانِ بَطْنِهِ. فَلَا يَشْتَهِي مَا لَا يَجِدُ چیزی که به آن نمی رسد اصلاً میل آن را پیدا نمی کند، نه اینکه حالا بگوید داریم نداریم صبر می کنیم اصلاً میل او می رود نداریم که نداریم آقا مقدر ما نبوده است.

وَ لَا يُكْثِرُ إِذَا وَجَدَ آن روزی هم که دارد زیاده روی نمی کند.

يُعْظِمُهُ فِي عَيْنِي چرا این قدر این برادر در نگاه من با عظمت جلوه می کند، صِغَرُ الدُّنْيَا فِي عَيْنِهِ چون دنیا در نظر او کوچک بود هرچی دنیا در نظر او کوچک بود این برادر به نظر من بزرگ جلوه میداد. یک تعبیری از خود امیرالمؤمنین علیه السلام هست نمی دانم عزیزان یادشان هست خیلی لطیف است یک وقتی در این برنامه خواندم خیلی خیلی لطیف است. حضرت می فرماید اَنَا الذی ببینید همان باز دوباره جناب آقای شریعتی امروز پیام های زیادی می آید که تکرار می کنم. ببینید همان امیرالمؤمنینی که صدَقَتی الیوم 40 هزار دینار صدقات او هست همان امیرالمؤمنین می گوید اَنَا الذی اَهَنتُ الدنیا من آنی است که دنیا را ذلیل کردم، خوار کردم دنیا را داشت ولی اَهَنتُ الدنیا، دنیا اسیر دست من است من اسیر دنیا نیستم.

آقای شریعتی:

ص: 6929

برو یکی غیر از من را فریب بده.

حجت الاسلام حسینی قمی: اصلا قابل رجوع نیستی. عزیزان ببینید اشتباه نشود من اول بحث تا حالا نگران این هستم که زهد بد معنا نشود همان امیرالمؤمنینی که بگردید در تاریخ مدینه اگر اشتباه می گویم به من اطلاع بدهید ما که معصوم نیستیم معلوم است مطالعاتمان هم اینقدر خبری نیست یک چیزی یک جایی می بینیم اشتباه است تذکر می دهیم. همان امیرالمؤمنین ببینید در تاریخ مدینه کسی به اندازه ی امیرالمؤمنین کار عمرانی و اقتصادی، نخلستان های کشاورزی کسی به اندازه ی او کار نکرده است. ولی همان امیرالمؤمنین می گوید اَنَا الذی اَهنت الدنیا من تو سر دنیا زدم، ذلیل کردم، خوار کردم دنیا را. کار کرده است در دنیا ولی می گوید من دنیا را ذلیل کردم و دنیا نتوانسته بر من سلطه ای پیدا بکند. باز یک چیز جالبی که در نهج البلاغه امیرالمؤمنین علیه السلام، الحمدلله فاصله نگیریم گاهی دوستان می گویند از نهج البلاغه بیشتر بخوانید حکمت 104 نهج البلاغه خیلی مفصل است خودشان مراجعه کنند. امیرالمؤمنین دوتا مهمان داشتند باز این حکمت را در نهج البلاغه آمده است ولی سید طاووس رضوان الله علیه مفصل تر در فلاح السائل آورده است منابع دیگر هم هست. حضرت دوتا مهمان داشتند و دل شب شد آقا امیرالمؤمنین علیه السلام از اتاق خودشان بیرون آمدند مشغول راز و نیاز بودند و گریه می کردند، اشک می ریختند، به مهمان ها رسیدند فرمودند خواب هستید یا بیدار. گفتند آقا این گریه ی شما مگر برای کسی خواب می گذارد ما بیدار هستیم. بعد

ص: 6930

حضرت این جمله را فرمودند وقتی رسیدند به این مهمان ها شبیه همین حکمتی که الان اینجا خواندیم، امیرالمؤمنین علیه السلام به این ها فرمودند که انَهُ لَیسَ من رَجُل مَنزلَتاً عندَ الله کسی از این رتبه دیگر بالاتر نیست امیرالمؤمنین را می گوید، چه رتبه ای؟ کسی که بَکا من خَشیَت الله اشک چشم داشته باشد، اَحَبَ فی الله محبت های او برای خدا باشد، اَبقَضَ فی الله دشمنی او برای خدا، یعنی معیار او معیار دینی باشد. اگر کسی را دوست دارد به این جهت است، اگر با کسی دشمنی دارد معیار او معیار الهی هست تا می رسد به اینجا. من شاهدم این جمله هست شبیه همین عبارتی که الان اینجا در حکمت 150 خواندیم حضرت فرمودند از کسانی نباشید که دنیا وقتی حرف می زند یا نَوْفٍ طُوبَى لِلزَّاهِدِينَ فِي الدُّنْيَا، الرَّاغِبِينَ فِي اَلْآخِرَةِ خوشا به حال آنهایی که در دنیا زاهدانه زندگی می کنند، میل آن ها به آخرت است. دنیا زاهدانه زندگی می کند و میل او به آخرت است نه اینکه دنیا دنبال کار و کوشش هست ولی اسیر نیست از این ها باشید.

الزاهِدِينَ في الدنيا الراغبينَ في الآخِرَةِ تا می رسد به اینجا این هم تکان دهنده است من گاهی خواندم بعضی از عزیزان گفتند آقا اشتباه ندیدی، اشتباه ترجمه نکردی مطمئن هستی حضرت اینطوری فرموده است تعجب می کنند می گویند آقا بعید است امیرالمؤمنین سلام الله علیه، گزارش این است که حضرت از شدت گریه در دل شب دست به دیدار گذاشته بودند با کمک دیوار راه می رفتند اصلاً ما به عمرمان اشک

ص: 6931

و ناله و آه در دل شب که آن هم با کمک دیوار از شدت گریه نتواند راه برود. آن وقت این جمله را می فرمود. همینطور که حضرت راه می رفت یَقول لَیتَ شِعری ای خدا به آسمان نگاه می کرد در دل شب، ای کاش علی می دانست لَیتَ شِعری فی غَفَلاتی اَمُعرِض اَنت عنی اَم ناظِرُ الی

ای خدای علی کاش علی می دانست در آن لحظه غفلت اَمُعرِض اَنت رویت را از من برگرداندی یا ناظرُ الی یا باز هم داری به من نگاه میکنی. خب معلوم است امیرالمؤمنین لحظه ی غفلتی نداشتند آیا می خواهند یاد ما بدهند، یا می خواهند بگویند حسنات الاَبرار سَیِئاتُ المُقَرَبین بالاخره از امیرالمؤمنین یک انتظاری هست، از دیگران یک انتظار دیگر هست. لَیتَ شِعری فی طول مَنامی خدای من کاش می دانستم این خواب های طولانی که من دارم، امیرالمؤمنین خواب داشت اصلاً؟ در حالات رسول خدا شنیده اید؟ سه بار حضرت بیدار می شدند و نماز شب را سه مرتبه چهار رکعت می خواندند و می خوابیدند دوباره بلند می شدند اینطوری از این خواب های ما نداشتند امیرالمؤمنین و رسول خدا. کاش می دانستم در این خواب طولانی و قِلَة شُکِری فی نَعَمِکَ علیه ما حالی چه حالی داشتم با کم سپاسی من، با خواب زیاد من. پس در یک جمله امیرالمؤمنین این فراز را یک مقداری با حوصله ترجمه کردیم که دوستان هم راضی باشند نگویند خیلی سریع خواندید با کمک از بیانات دیگر امیرالمؤمنین لا تَکُن از کسانی نباش يَقُولُ فی الدنیا بقول الزاهدین حرف میزنی خوب حرف میزنی اما

ص: 6932

یَعملَ فیها بعَمل الراغبین، دنیا چرک کف دست اما چنان افتادی روی آن آقا نمی شود این یک جلسه ای مثلاً فرض کنید به یک بیچاره ای کمک کنید، یک دو قدم بیا برویم دو نفر ضمانتی می خواهد، وامی می خواهد، واسطه ای باش از آبروی خودت مایه بگذار. آقا ما که دیگر خبری نیست این بازار، حالا این خبری هم نیست که می خواهیم تعطیل کنیم.

خدا سلامت بدارد حاج آقای قرائتی را یک وقتی این جمله را می گفتند که مرحوم پدر ما را گاهی در خانه می خواستند به زور نگه دارند کمک اهل خانه باشد آن روزی که نگه می داشتیم چقدر امروز به ما ضرر زدید، روزی هم که می رفتند سر بازار خبری نیست بازار همه کساد است. گفتیم چطور یک روز که ما نگاهتون میداریم به شما ضرر زدیم روزی که می روید بازار خبری نیست. از این هایی نباش که وقتی حرف میزنی زاهدانه سخن می گوید ولی عملاً چسبیده به دنیا حاضر نیست هیچ کار خیر دیگری انجام دهد.

آقای شریعتی: بسیار خوب، آقا خیلی نکته های خوبی فرمودید خدا ان شاءالله حفظتان بکند به قول آقا شیخ علی آقای صفایی باید از دنیا بزرگتر شد وقتی بزرگتر شدی دیگر اسیر نیستی امیر هستی. ان شاءالله که این اتفاق برای همه ی ما بیفتد دنیا و همه ی جاذبه های آن ان شاءالله در میان دعوت تمام این جاذبه ها دعوت حق را بشنویم و به سوی او حرکت کنیم.

باز هم صمیمانه از حاج آقای حسینی ممنون و متشکرم دست مان را دست امیرالمؤمنین

ص: 6933

می گذارند با این حکمت های ناب و بی نظیر و خطبه های نورانی نهج البلاغه.

مشرف بشویم به ساحت قرآن کریم، امروز عزیزانم صفحه 451 را تلاوت خواهند کرد آیات نورانی سوره ی مبارکه ی صافات آیات را بشنویم و هر روز پیام داریم که برای شفای مریض ها دعا کنید. ان شاءالله که خداوند لباس عافیت بر تن یکایک عزیزانمان

بپوشاند و ان شاءالله آنهایی که در تخت بیمارستان هستند و الان برنامه ی ما را می بینند به زودی مرخص بشوند و برگردند به خانه و ان شاءالله زندگی شان را از سر بگیرند.

باز میگردیم همراه شما و در کنار شما.

در دستورات حالا این را هم عرض بکنم هر مقداری که می توانند در دستورات مرحوم آیت الله ملک تبریزی نوشته می شود من دستوری از استاد اخلاق و عرفان خودم مرحوم ملا حسین قلی همدانی خواستم اگر عزیزان کربلا مشرف شدند واقعاً من هر وقت مشرف میشوم می گویم خدایا ببین یک کسی کجا روزی او می شود، روبه روی قتلگاه سیدالشهدا قبر ایشان است باب الرأس قبر ایشان آنجاست استاد آیت الله ملکی بودند. مرحوم آقای ملکی از استادش دستور می خواهد می گوید دستور مجرب که خودت تجربه کردی، یک دستور آن این است می گوید هر روز هر شبانه روز یک سجده ی طولانی داشته باش و ذکر یونسیه بگو لا إِلَهَ إِلَّا أَنْتَ سُبْحَانَكَ إِنِّي كُنْتُ مِنَ الظَّالِمِينَ. حالا چه مقدار من مقدار تعیین نمی کنم چون این ها در حال عبادت است اگر حال عبادت داری 10 دفعه بگو، حال داری 100 دفعه بگو،

ص: 6934

حال داری 50 تا بگو. یک سجده ی طولانی لولا اَنه کانَ اگر این تسبیح را یونس نگفته بود تا قیامت او را نگه می داشتیم ولی چون گفت وَنَجَّيْنَاهُ هم یونس را ما نجات دادیم هم وَكَذَلِكَ نُنْجِي الْمُؤْمِنِينَ.

آقای شریعتی: یعنی یک سنتی است که در طول تاریخ همیشه هست.

حجت الاسلام حسینی قمی: به هر حال خیلی ها می گویند یک ذکری بگویید که دنبال ذکر و دعا هستید دعای قرآنی یک سجده ی طولانی اگر بتوانیم در هر شبانه روز 10 بار هر چقدر حال دارید در سجده همین ذکر یونسینه را لا إِلَهَ إِلَّا أَنْتَ سُبْحَانَكَ إِنِّي كُنْتُ مِنَ الظَّالِمِينَ.

آقای شریعتی: خیلی از شما ممنون و متشکرم خیلی ها چشم به راه دعای شما هستند با آمین مردم.

حجت الاسلام حسینی قمی: ما هم چشم به راه آمین مردم هستیم همیشه امیدمان به آمین مردم هست. خدایا به حق محمد و آل محمد همه ی این هایی که به این برنامه التماس دعا گفتند خیلی پیامک به حق حضرت زهرا سلام الله علیها، به حق آقا امام جواد، به حق آقا موسی بن جعفر حوائج آن ها برآورده به خیر بفرما، گرفتاری های آن ها را برطرف بفرما، قرض مقروضین ادا بفرما، آنهایی که منتظر اولاد هستند خانه های آن ها را با فرزندان خوب روشن بگردان، قلب امام زمان را از ما راضی بگردان.

آقای شریعتی: الهی آمین خیلی از شما ممنون و متشکرم فردا ان شاءالله با حضور حاج آقای شریفیان به شما سلام خواهیم کرد دعوت می کنم بیننده ی برنامه فردا هم باشید مراقب خودتان

ص: 6935

باشید بهترین ها را برای شما از قادر متعال مسئلت می کنم.

و آخر دعوانا اَن الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی محمد و آله طاهرین.

متشکرم از شما.

1400-12-07- سیری در نهج البلاغه امیرالمؤمنین (حکمت 150)

آقای شریعتی: بسم الله الرحمن الرحیم اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم هر صبح شکوه سرمدی می بینم، هر شب نَفَحات احمدی می بینم، هستی چو بهار جوشش نام شماست، گلها همه را محمدی می بینم. اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم سلام علیکم و رحمة الله خیلی خو ش آمدید به سمت خدای امروز. با افتخار و با احترام خدمت حاج آقای حسینی عزیزمان هستیم سلام علیکم و رحمة الله شما هم خیلی خوش آمدید. حجت الاسلام حسینی قمی: سلام علیکم و رحمة الله.

عرض سلام و ارادت خالصانه دارم خدمت همه ی بینندگان عزیز، عزیزانی که تکرار برنامه را از شبکه ی افق می بینند، شبکه ی جام جم می بینند، شبکه ی ولایت می بینند، از رادیو معارف گوش می کنند، از همه ی رسانه ها و شبکه هایی که تکرار برنامه را می بینند به همه ی آن ها عرض سلام و ارادت خالصانه دارم.

آقای شریعتی: و علیکم السلام و رحمة الله ان شاءالله که حال شریف و مبارک همه ی دوستان ما خوب باشد، بهترین ها را برای تک تک عزیزانمان از خداوند متعال مسئلت می کنیم.

ممنون لطف و محبت و الطاف همیشگی شما هستیم. بحث امروزمان را با حاج آقای حسینی آغاز می کنیم ان شاءالله این لحظات و دقایقی که خدمت شما هستیم و در محضر حاج آقا، دقایق مفید و پر باری باشد. خواهش می کنم بفرمایید.

حجت الاسلام حسینی قمی: سپاسگزارم، خب بحث ما حکمت 150 نهج البلاغه امیرالمؤمنین علیه السلام

ص: 6936

هست. فقط قبل از آغاز حکمت یادآوری کنم که چون در آستانه ی شهادت آقا موسی بن جعفر علیه السلام قرار داریم. امشب شب شهادت حضرت، یکشنبه 25 ماه رجب روز شهادت حضرت هست قبلا هم عرض کردیم ان شاءالله در تعظیم شعائر کوتاهی نکنیم و ان شاءالله دیگر عزیزان برنامه ریزی کردند برای جلسات.

ولی یک قصه ی خیلی سریع بگویم دلم نمی آید این را نگویم. می دانید جناب آقای شریعتی یکی از شاهزادگانی که خیلی فرهیخته بوده و ملا بوده است و با سواد بوده است و خوی پادشاهان را هم نداشته است شخصیتی است به نام حاج فرهاد میرزا. یک وقتی نشسته بود با جمع شاهزادگان باهم تعریف می کردند هر کسی می گفت مثلاً ثروت من چقدر است او می گفت من پول هایم را در فلان بانک خارجی گذاشتم، او می گفت من تبدیل به زمین کردم، او می گفت من تبدیل به طلا کردم. فخر فروشی می کردند به ثروتشان.

خیلی داستان جالبی است چون در آستانه ی شهادت حضرت موسی بن جعفر هم هستیم. نوبت به فرهاد میرزا رسید عموی ناصر الدین شاه بوده است. گفتند که شاهزاده تو کجا پول هایت را گذاشتی؟ گفت من دوتا بانک سرمایه گذاری کردم، خوشا به حال آنهایی که تو این بانک ها سرمایه گذاری کردند بقیه ی بانک ها روزی که نفس آخر آمد می دانید که اول کاری که می کنند این حساب و کتاب ها را مسدود می کنند و تمام می شود و دیگر هیچی مال ما نیست، نفس تمام شد الان قوانین همین است ديگر تا خبر می شود که کسی از دنیا رفته است حساب ها مسدود می شود و لذت بعد از آن مال وارث هاست حالا آیا کسی وصیت به ثلث

ص: 6937

کرده باشد یا نباشد.

به این شاهزاده گفتند عرض کردم فرهاد میرزا خیلی آدم فرهیخته و فرهنگی بوده است، گفتند که تو کجا تبدیل کردی پول را کجا گذاشتی، گفت من دوتا بانک گذاشتم یکی بانک سیدالشهدا علیه السلام یکی بانک آقا موسی بن جعفر، تو دنیا هم خیلی از این سرمایه گذاری کردند، خیلی ها هم بنا دارند سرمایه گذاری کنند امروز و فردا می کنند متاسفانه گاهی اَجل مهلت نمی دهد و تمام. من دلم می سوزد آقای شریعتی عذر می خواهم مخلص همه ی بینندگان هستیم ولی باور کنید شاید روزی نمی گذرد ما خبر داریم کسانی که می خواستند یک کارهای خیلی خوبی انجام بدهند، خیراتی داشته باشند، یک بيمارستانی بسازند، یک مدرسه ای بسازند، یک زایشگاهی بسازند، یک دستگاه MRI برای یک منطقه محروم تهیه کنند، یک دستگاه سی تی اسکن برای یک منطقه ی محرومی تهیه کنند، یک خوابگاه دانشجویی درست بکنند من خبر دارم واقعاً تصمیم داشتند امروز و فردا کردند و ناگهان بانگی برآمد خواجه مُرد.

اگر می خواهید سرمایه گذاری کنید تو این بانک ها سرمایه گذاری کنید. گفت من دوتا بانک سرمایه گذاری کردم یکی بانک امام حسین علیه السلام گفتند کجاست بانک امام حسین علیه السلام ما نشنیدیم؟ یک کتاب نوشته ایشان راجع به سیدالشهدا به نام قَمقام زَخّار، جناب آقای شریعتی من با اطلاع می گویم نه اینکه ندانم یکی از بهترین کتاب ها راجع به زندگی سیدالشهدا هست، یکی از بهترین عرض کردم با مطالعه می گویم بی حساب و کتاب نمی گویم عزیزان اگر بتوانند تهیه کنند قمقام زخار خیلی هم مفصل است شاید حوصله ی عزیزان نیاید 700، 800 صفحه هست. شرح حال زندگی سیدالشهدا هست حاج فرهاد میرزا عرض کردم ملا بوده خیلی ملای

ص: 6938

حسابی ها نه اینکه روحانی نبود خیلی باسواد فرهنگی بود. این کتاب را گفت من این سرمایه گذاری من توی بانک امام حسین علیه السلام. گفتند دیگه چی؟ گفت یکی هم تو بانک آقا موسی بن جعفر سرمایه گذاری کردم گفتند آن بانک کجاست؟ حالا بد نیست قبل از اینکه من این داستان را تمام کنم، الان جناب آقای شریعتی بانک ایشان باقی مانده است دیگر حساب سپرده ی آن هست دومی را هم می گویم الان باقی مانده است. آن شاهزاده ها کجاست حساب بانکی های آن ها؟ آنهایی که دور این میز نشسته بودند با فرهاد میرزا و فخر می کردند که تبدیل کردیم به پول و دلار، به باغ و ملک کجا هستند؟ کسی اسمی، نامی از این ها یادشان هست؟ ولی نام این حاج فرهاد میرزا باقی مانده است.

گفت بانک دومم بانک موسی بن جعفر هست و آن این بود که ایشان یک سری تعمیرات و توسعه ی فراوانی در صحن آقا موسی بن جعفر انجام داده است در کاظمین. وقتی هم که از دنیا رفت خب در ایران در تهران از دنیا رفت وصیت کرد که ببرند او را آنجا دفنش کنند اگر عزیزان یک وقت مشرف شدند یادشان باشد از باب المراد الان غالباً زائران از باب المراد وارد می شوند از باب المراد که وارد می شوید دست راست یک حجره ای هست همان حجره اولین حجره قبر این بزرگوار آنجا است وصیت کرده که آنجا دفن شود.

و حتی وصیت کرده بود که مخفیانه تشییع کنند و یاد کنم و این را اضافه کنم خدا رحمت کند مرحوم آیت الله مرعشی نجفی ایشان می فرمودند ایام وفات حاج فرهاد میرزا ایشان

ص: 6939

در کاظمین بوده است در عراق بوده است. حاج فرهاد میرزا وصیت می کند که من را مخفی دفن کنید همان طوری که خود آقا موسی بن جعفر بی سر و صدا ایشان نقل میکردند که آقا موسی بن جعفر به خواب کلید دار ایشان می آیند که نه اعلام کنید به همه ی مردم بیایند و آیت الله مرعشی نجفی از قول پدرشان نقل می کنند وقتی این خواب را برای مردم تعریف کردند دیگر غوغایی شد در کاظمین در تشییع جنازه حاج فرهاد میرزا.

من خواستم از این داستان هم عرض ارادتی به آقا موسی بن جعفر کرده باشم هم یک تلنگری به خودمان باشد توروخدا زودتر تو این بانک ها یک حسابی باز کنید، گرفتار خیلی زیاد است، محرومین خیلی زیاد هستند، بیچاره ها خیلی زیاد هستند، نیازها خیلی زیاد است یک کاری در این راستا، این بانک ها مطمئن باشید می ماند حاج خانم ببخشید نگویید نگفتند ها من گفتم ها آن نفس آخر منو شما ندارد به سن و سال هم نیست، حاج خانم، حاج آقا نفس آخر را کشیدی حساب بانکی های تو مسدود است. وارث می خورد حالا ان شاءالله که گرفتار بد وارث و بی وارثی همیشه می گویند آقا فاتحه ای که می خوانید بر بد وارث ها و بی وارث ها بخوانید. آقای شریعتی ناراحت نشوند بینندگان عزیز من نمیدونم ان شاءالله که حرف بدی نیست غالباً ماها بی وارث نیستیم ولی بد وارث هستیم. چرا بد وارث هستیم؟ برای اینکه آقای شریعتی ما چه خدمتی برای پدر و مادرهایمان کرده ایم که انتظار داریم بچه های ما برای ما داشته باشند. وارث می نشیند حساب می کند آقا ببین چیزی اگر وصیتی چیزی هست که هست اگر نه می روند

ص: 6940

سراغ مال و اموال خودشان. گفتم خدا رحمت کند آیت الله مجتهدی در احکام ارث گفتم آیت الله مجتهدی می گفتند 11 تا عیب ندارد این هشدار اصلاً سمت خدا جای این هشدارهاست برای ما، برای همه. آیت الله مجتهدی می گفتند 11 برادر و خواهر آمدند پیش ما پدرشان مرده بود گفتند آقا ما تکلیفی داریم راجع به پدرمان؟ گفتند وصیتنامه داشته؟ گفتند نه بابا به فکر این چیزها نبود می خواست بنویسد امروز و فردا و تمام شد گفتم خب نماز و روزه چیزی به گردن دارد؟ گفتند آره نماز قضا و روزه قضا گفتند خب برایش بدهید دیگر گفتند ببین حاج آقا وارث ها گفتند آقای مجتهدی وظیفه ی ما را شما بگو شرعاً وظیفه داریم بدهیم یا نه؟ گفتند این همه ارث رسیده اید حالا به وظیفه، گفتند نه ما موعظه ی اخلاقی نیامدیم موعظه کنید ما را فقط بگویید شرعاً؟ گفتم نه چون وصیت نکرده است الان وظیفه ای ندارید.

گفتند آقا ما نقشه ریختیم برای این اموال حاضر نیستیم بدهیم، ندادند. نماز و روزه قضای بابا را ندادند اگر کسی وصیت نکرده باشد وصیت کند مکلف هستند وصیت نکرده باشد مشهور فقها می گویند وارث وظیفه ای ندارد. آقای مجتهدی می گفت من به این ها گفتم بابا گناه دارد پدرتون این همه ارث به شما رسیده، پدرتان آنجا گرفتار است، 20 روز است یکی از این بچه ها به زبان آمد و گفت آقای مجتهدی شما انصاف بدهید ما 11 تا بسوزیم بهتر است یا آن یکی بسوزد! ، ما 11 تا نقشه ریختیم.

آقایان و خانمها عیب ندارد بترسیم، چون بترسیم هشدار است حواسمان را جمع می کنیم غالباً گرفتار بی

ص: 6941

وارث و بیشتر آن بد وارث هستیم خودمان یک کاری کنیم.

حاج فرهاد میرزا دوتا بانک ثبت نام کرد بانک سیدالشهدا و بانک آقا موسی بن جعفر تا قیام قیامت سپرده های آن باقی است، هرکی برود صحن آقا موسی بن جعفر دارد از این امکانات استفاده می کند حتی کتاب قمقام زخار شرح حال امام حسین علیه السلام است اخيراً چاپ شده است خیلی کتاب مهمی است و تمام شاهزاده ها رفتند سپرده هایشان را، ان شاءالله حواسمان باشد.

آقای شریعتی: ان شاءالله حالا یک بانک هم ما معرفی کنیم طرح فرزندان غدیر واقعاً اقدام بسیار بسیار ماندگاری است که از ماه ها قبل ما شروع کردیم و الحمدلله گزارش آن را هم در اثنای برنامه شما دیدید مکرر، اتفاقات خوبی دارد می افتد. قرار گذاشتیم 17، 18 هر ماه ما يادآوری کنیم که این طرح یک طرح دائمی است و زوج های زیادی ثبت نام کردند. ماها غالباً شرمنده می شویم از بس که این مراجعات زیاد است و ثبت نام ها هر چقدر لطف و بزرگی شما باشد ما سعی می کنیم خدمات بیشتری ارائه بدهیم همچنان نیازمند کمک شما و همدلی و همراهی شما هستیم برای مشارکت هم می توانید به سایت ما هم به کانال ما در سروش و ایتا مراجعه بکنید و هم با شماره گیری کد دستوری *780*3131شارپ در این طرح شرکت کنید ان شاءالله که خیر ببینید. چقدر پدر و مادرها خوشحال می شوند، پدر و مادرهایی که فقط باید ببینید آن ها را که بعد از سال ها چشم انتظاری حالا به چهره ی ماه و زیبای فرزندشان لبخند می زنند.

این نکته ی حاج آقای حسینی قمی بهانه ای شد که من این را هم یادآوری کنم و بعد ان شاءالله

ص: 6942

باهم مشرف بشویم محضر نهج البلاغه.

حجت الاسلام حسینی قمی: یک جمله ی دیگر اگر اجازه بفرمایید شب شهادت آقا موسی بن جعفر علیه السلام هست این را هم بگویم، میدانید که از این حرفهای زشتی که وهابی ها می زنند اصلاً زیارت را قبول ندارند و قبلاً مفصل گفتیم حالا آن ها را بگذاریم کنار. جالب است در میان اهل سنت یک تعبیرات خیلی بلندی راجع به آقا موسی بن جعفر، اصلاً می دانید آقا را باب الحوائج می دانند ما فقط نمی گوییم باب الحوائج.

این عبارت مال کمال الدین محمد بن طلحه شافعی است وفات او 652 هست یعنی بیش از این حدود 800 سال پیش زندگی می کرد یک عالم اهل سنت است کمال الدین محمد بن طلحه شافعی راجع به آقا موسی بن جعفر که می رسد می گوید یُعرفُ فی العراق باب الحوائج الی الله، معروف است در ما چرا؟ لِنجهِمَ طالبِ، ایشان خیلی حاجتشان را با توسل به آقا موسی بن جعفر و جالب تر از این خود امام شافعی، خب می دانید اهل سنت چهار پیشوا دارند دیگر یکی شافعی محمد بن است راجع به آقا موسی بن جعفر می گوید قَبرُ موسی الکاظم اَلتریاقُ المُجَرب این عبارت امام شافعی است حالا جالب او می گوید اَلتریاقُ یعنی وسیله ای است که مجرب است هر کسی بخواهد برود متوسل بشود.

جالب است از این وهابی ها ابن تِیمیه طاقت نیاورد این تعبیر محمد بن شافعی را در این دقائق التفسیر عزیزان ببینند ابن تِیمیه حمله کرده است تو چرا گفتی اَلتریاقُ، چرا گفتی که کسی متوسل بشود به موسی بن جعفر دست رد به سینه ی او نمی زنند.

به هر حال باب الحوائج است، همه

ص: 6943

قبول دارند او را، امشب و فردا هم که کاظمین غوغاست ان شاءالله که اسم ما را هم در زمره ی زائرین حضرت قرار بدهند.

آقای شریعتی: ان شاءالله.

حکمت 150 نهج البلاغه.

حجت الاسلام حسینی قمی: بله، برای جلسه ی سوم یادآوری می کنم که سید رضی چون عظمت این حکمت را، به دوستان بگویم تا از این حکمت رد نشدیم، سید رضی رضوان الله علیه در پایان این حکمت می نویسد لو لم يكن في هذا الكتاب إلا هذا الكلام، اگر در نهج البلاغه جز این حکمت 150 نبود برای عظمت نهج البلاغه کفایت می کرد.

جمله ی سوم را می خواهیم بخوانیم.

حضرت می فرماید لا تَکُن از کسانی نباش که «إِنْ أُعْطِيَ مِنْهَا لَمْ يَشْبَعْ، وَ إِنْ مُنِعَ مِنْهَا لَمْ يَقْنَعْ».

جمله ی قبلی که آن هفته خواندیم این بود که حضرت فرمود که از کسانی نبا ش که «يَقُولُ فِي الدُّنْيَا بِقَوْلِ الزَّاهِدِينَ، وَ يَعْمَلُ فِيهَا بِعَمَلِ الرَّاغِبِينَ» زاهدانه سخن می گوید، حرف دنیا که می شود آقا دنیا چیست، دنیا ما را فریب نداده است چرک کف دست است ولی وَ يَعْمَلُ فِيهَا بِعَمَلِ الرَّاغِبِينَ همچین چهار دست و پا افتاده است از هر راهی که هست آسایش برای خودش نمی گذارد، آرامش برای خودش نمی گذارد فقط دنبال دنیا است. آقا یک نمازی، عبادتی، پدری، مادری، خانواده ای، ارحامی، خویشاوندی.

از این هایی نباش که إِنْ أُعْطِيَ مِنْهَا لَمْ يَشْبَعْ دنیا داشته باشد سیری ندارد. ما اشکالمان این است، آقا فکر می کنید جناب آقای شریعتی همه ی این هایی که دارند دنبال دنیا می روند ما هم یکی هستیم ديگر موعظه برای ما هم لازم است. این همه که دارند دنبال دنیا می روند همه چون ندارند دارند می روند یا نه

ص: 6944

سیری ندارند، بله یک عده هستند گرفتار هستند این را می فهمیم اما بسیاری چون لَمْ يَشْبَعْ سیری ندارند از دنیا سیر نمی شوند.

آقای شریعتی: به اندازه ی چند نسل بعد از خودشان هم دارند ولی باز جمع می کنند.

حجت الاسلام حسینی قمی: بله، بابا داری می میری. خدا می داند من بعضی اوقات افراد می بینم الان دیگه نوبت بازنشستگی آن ها هست آقا دنیا خوب ولی بس است دیگر تو به اندازه به قول یکی از دوستان می گفت من دوتا بازنشستگی کار کردم 30 سال است بازنشستگی یعنی دوتا 30 سال کار کردی، 30 ساله بازنشست می شوند بس است، بنشین لذتش را ببر دیگر اینقدر مال و ثروت داری به بچه ها بده، به نوه ها بده، به بیچاره ها بده، خودت هم پاشو برو مکه برو زیارت، به فقرا رسیدگی کن اینقدر بابا می میری چه خبر است لَمْ يَشْبَعْ.

من گاهی گفتم این پست و مقام ها مخصوصاً، طرف حالا من الان سن بگویم می گویند دوباره حاشیه اصلاً سن نگوییم بابا بس است نمی تواند مسئولیت هایش را بشمارد، آقا عضو چند تا هیئت مدیره، عضو چند تا هیئت چی، چند تا پست و مقام به جان خودم نمی تواند بشمارد الان بگویی چند تا پست داری نمی تواند بگوید 80 سالش هست، 80، 90 سالش هست یک مقدار به داد خودت برس لَمْ يَشْبَعْ بحث خدمت هم نیست ها فکر نکنید همش قربة الی الله و می خواهند خدمت بکنند.

یک وقتی برای شما عرض کردم جناب آقای اعرافی مدیر محترم حوزه ایشان می گفت من وقتی می خواستم مدیر بشوم مقام معظم رهبری رفتم خدمت ایشان آقا فرمودند که ما می خواهیم این مدیریت حوزه را به شما واگذار کنیم

ص: 6945

ایشان گفت که من گفتم خب آقا اجازه بدهید من یکی دو ماه یک برنامه ریزی کنم ببینم می توانم یا نمی توانم، برنامه ها بررسی کنم ایشان تعجب کرد گفت ما به هر کسی تا یک پستی می گوییم به تعبیر من تو هوا میزنن شما میگی من بروم 2 ماه مثلاً بررسی کنم ببینم میتوانم این کار را انجام بدهم یا نه. این استثنا هست وگرنه هرکسی هست و هرچی هست قرآن دارد که «نَقُولُ لِجَهَنَّمَ هَلِ امْتَلَأْتِ وَتَقُولُ هَلْ مِنْ مَزِيدٍ» می گوید آقا بده هرچی هست بده. آقا سیری داشته باش إِنْ أُعْطِيَ مِنْهَا لَمْ يَشْبَعْ وَ إِنْ مُنِعَ مِنْهَا لَمْ يَقْنَعْ آقا دنیا نداری خب حالا بیشتر از این نداری تلاشت را کردی اما دیگر بیش از این نیست قانع باش به آب و آتش نزن، از حرام تهیه نکن.

«يَعْجِزُ عَنْ شُكْرِ مَا أُوتِيَ ویژگی بعدی، از این هایی نباش که يَعْجِزُ عَنْ شُكْرِ مَا أُوتِيَ وَ يَبْتَغِي الزِّيَادَةَ فِيمَا بَقِيَ» از شکر نعمت های خدا عاجز است نمی تواند شکر این نعمت هایی که خدا به او داده است را به جا بیاورد از این عاجز است ولی وَ يَبْتَغِي الزِّيَادَةَ فِيمَا بَقِيَ می گوید خدایا باز هم بده ما طلبکار هستیم.

آقا این ها را شاکر بودی؟ جناب آقای شریعتی من عیب ندارد این ها را بگویم به هر حال یک تلنگری، یک تذکری. یک جوانی آمد مدرسه پیش من مدرسه آیت الله گلپایگانی که روزها می رویم آنجا، گفت آقا می شود چند ساعت بیایید خانه ی ما؟ خونه ی ایشان تو پردیسان بود گفتم که چیکار داری؟ گفت من یک پدر خانمی داشتم ایشان خیلی هم فعال بوده، خیلی پر کار بوده

ص: 6946

است الان تقریبا یک سالی هست بیمار شده است بیماری MS که تمام نخاع بدن را، اعضای بدن را، گفت یک مقداری با او صحبت کنید به هر حال تقویت روحیه ی ایشان باشید گفتم چشم برویم. رفتم دیدم سنی هم نداشت تقریبا شاید 55 سالش بود، خب خیلی صحبت کردیم با ایشان نمی خواهم حالا گزارش آن صحبت ها را بگویم گفتم آقا شما الان آن فعالیت های قبلی را نمی توانی انجام بدهی عیبی ندارد بنشین در خانه کتاب بخوان حوصله ات سر نرود گفت چطوری کتاب بخوانم؟ گفت یک صفحه که خواندم چیکار کنم، گفتم ورق بزن برو صفحه بعدی گفت دست من را ببین بلند می شود که ورق بزنم؟ گفت اصلاً دستم را می توانم بلند کنم که صفحه ورق بزنم. باید التماس کنم لحظه به لحظه آقا یکی بیاید من دو صفحه خواندم ورق بزنید نه نمی شود گاهی بچه ها حوصله شان سر می رود می گویند نخوان کتاب خب هی ما را صدا میزنی که ورق بزن.

خب آقا این همه نعمتی که خدا به ما داده است شکر آن را به جا آوردی؟ فقط نیمه ی خالی لیوان را می بینیم؟ فقط مشکلات را؟ قطعا ما بیشتر از همه گفتیم مشکلات ولی امیرالمؤمنین حرفشان این است. می فرماید يَعْجِزُ تو نمی توانی شکر نعمت ها را به جا بیاوری وَ يَبْتَغِي الزِّيَادَةَ فِيمَا أوتی.

جناب آقای شریعتی یک سوال البته من با این آقا صحبت کردم و از او پرسیدم گفتم از خانمت راضی هستی، از بچه هایت راضی هستی، گفت نگو که تمام عمر من است گفتم خب بسم الله، این همه نعمت داده است. باید دعا کنیم برای کسانی که مریض هستند.

آقای

ص: 6947

شریعتی: همین جا هم دعا کنیم برای آن هایی که درگیر بیماری هستند.

حجت الاسلام حسینی قمی: مخصوصا این بیماری خدا به حق حضرت زهرا سلام الله علیها، به حق آقا موسی بن جعفر که باب الحوائج الی الله هست خدایا تو را قسم می دهیم همه ی آن هایی که دست امید به آقا موسی بن جعفر باب الحوائج دارند حوائج آن ها را برآورد به خیر بفرما، مریض ها لباس عافیت بپوشان.

آقای شریعتی: الهی آمین.

حجت الاسلام حسینی قمی: گفتم در عین حال نعمت هایی هست ولی می خواهم بگویم آنی که این بیماری را دارد نعمتی هم هست. من می خواهم بگویم یک مقدار حواسمان به این چیزها باشد آقای محترم، خانم محترم من نمی گویم گرفتاری نیست درسته همه چیز مشکل است ولی نشستید فکر کنید چقدر نعمت سراسر وجود ما را نعمت گرفته است يَعْجِزُ عَنْ شُكْرِ مَا أُوتِيَ می توانیم شکر آن را به جا بیاوریم؟ آن وقت يَبْتَغِي الزِّيَادَةَ می گوید خدا طلبکاریم بده برای چی ما را خلق کردی؟ نمیدی به ما، اینقدر گرفتار هستیم. چرا یک عده ای الان متاسفانه عرض کردم اشتباه نشود من به گرفتاری ها و مشکلات توجه می کنم اما چرا یک عده به آن ها می گویی آقا نماز می گوید چه نمازی بابا خدا چی به ما داده که نماز برایش بخوانیم. می خواهم محصول این کلام امیرالمؤمنین علیه السلام این باشد که ناسپاسی نکنیم، با همه ی گرفتاری هایی که هست ولی نیمه ی پر لیوان را به قول معروف ببینیم يَعْجِزُ عَنْ شُكْرِ، وَ يَبْتَغِي الزِّيَادَةَ فِيمَا بَقِيَ؛ يَنْهَى وَ لَا يَنْتَهِي از کسانی نبا ش که دیگران را خوب یاد دارد نهی از منکر بکند ولی لا يَنْتَهِي در زندگی خودش

ص: 6948

خبری نیست. این آیه را در سوره ی مبارکه ی بقره آیه ی 44 عزیزان آشنا هستند با این آیه، «أَتَأْمُرُونَ النَّاسَ بِالْبِرِّ وَتَنْسَوْنَ أَنْفُسَكُمْ» خوب یاد داریم به دیگران دستور بدهیم خودشان را فراموش می کنند، از کسانی نبا ش که يَنْهَى وَ لَا يَنْتَهِي.

خدا رحمت کند بعضی از بزرگان می گفتند راست هم می گفتند که ما موعظه ای نمی کنیم مگر اینکه خودمان به آن عمل کرده باشیم. در کلمات امیرالمؤمنین علیه السلام هست که من آنچه به شما گفتم قبل از اینکه به شما بگویم خودم عمل می کردم. اگر نهی می کند دیگران را، يَنْهَى وَ لَا يَنْتَهِي، يَأْمُرُ [النَّاسَ بِمَا لَمْ يَأْتِ] بِمَا لَا يَأْتِي امر می کند ولی خودش آن کار خیر را انجام نمی دهد.

«يُحِبُّ الصَّالِحِينَ وَ لَا يَعْمَلُ عَمَلَهُمْ» می گوید من اولیا خدا را دوست دارم، ائمه را، ولی کو این چه محبتی است؟

شعر از امام صادق علیه السلام است، اِن کٌنتَ صَادِقاً اِن کانَ حُبُّکَ صَادِقاً لَأطَعتَهُ اگر راست می گفتی دوست داری إنَّ المُحِبَّ لِمَن یُحِبُّ مُطِیعٌ کسی که کسی را دوست دارد مطیع او هست. خدایا از کسانی نبا ش که می گوید من دوست دارم ولی لا یَعملُ.

در صحیفه سجادیه هم این تعبیر هست، بحمداللَّه صحيفه سجادیه را هم مهمان روزهای دوشنبه حاج آقای فرحزاد هستیم انصافاً احیا باید بشود نهج البلاغه، صحیفه، تفسیر خداروشکر.

در دعاهای صحیفه دعای 24 امام سجاد علیه السلام عرضه می دارند لا تجعلنی مرا از کسانی قرار نده مِمَن یُحِبُّ الصَّالِحِینَ وَلاَ یعْمَلُ عَمَلَهُمْ. می گوید من اولیا خدا را دوست دارم ولی مثل آن ها عمل نمی کنم از این ها نباش.

وَیُبْغِضُ الْمُذْنِبِینَ وَهُوَ أَحَدُهُمْ می گوید من با گنه کاران و اهل

ص: 6949

فسق و فجور خوب نیستم ولی خودش هم جزو آن ها هست.

یَکْرَهُ الْمَوْتَ لِکَثْرَةِ ذُنُوبِهِ ولی وَیُقِیمُ عَلَى مَا یَکْرَهُ الْمَوْتَ از مرگ می ترسد به خاطر گناهان زیادش.

باز در قرآن کریم سوره ی مبارکه ی بقره این ها آرزوی مرگ نمی کنند چرا؟ بما قَدَمَت. سوره ی مبارکه ی جمعه «قُلْ يَا أَيُّهَا الَّذِينَ هَادُوا إِنْ زَعَمْتُمْ أَنَّكُمْ أَوْلِيَاءُ لِلَّهِ مِنْ دُونِ النَّاسِ فَتَمَنَّوُا الْمَوْتَ إِنْ كُنْتُمْ صَادِقِينَ» اگر راست می گویید شما اولیا خدا هستید آرزو کنید چرا از مرگ می ترسید آن ها ادعا داشتند که کسی از ما بهتر نیست. اگر راست می گویی حضرت می فرمود از کسانی نباش که یَکْرَهُ الْمَوْتَ چون گناه، بار گناه او سنگین است اما وَیُقِیمُ عَلَى مَا یَکْرَهُ الْمَوْتَ مِنْ أَجْلِهِ گفت آقا اگر بار گناه داری بار خودت را سبک بکن.

این حدیث معروف است فراوان شنیده ایم از ابوذر نقل شده است که ما چرا از مرگ می ترسیم، فرمود لأنكم عمرتم الدنيا، و خربتم الآخرة، دنیای شما خیلی آباد است آخرت شما خراب است می ترسید از اینجا به آنجا منتقل بشوید.

اگر انسانی خانه ای داشته باشد الان به شما بگویند یک خانه 10 برابر این خانه ای که الان دارید در آن زندگی می کنید یک واحد آپارتمانی 70 متر الان زندگی می کنی یک واحد برایت می آوریم 10 برابر این آدم سختش هست منتقل بشود؟ یا ثانیه شماری می کند؟ ما می خواهیم از یک خانه ای منتقل بشویم این خانه را آباد کردیم آن خانه خراب است.

یک قصه ای بگویم خیلی جالب است کسی آمد محضر امام صادق علیه السلام جناب آقای شریعتی بالاخره محصول سمت خدا باید همین باشد آخرش برسیم به اینجا که تحولی هم در

ص: 6950

اعتقادات و باورهای ما و هم در رفتار ما.

آقای شریعتی: زندگی ما تغییر کند.

حجت الاسلام حسینی قمی: مرحوم فیض کاشانی در محجة البیضاء نقل می کند، آمد خدمت امام صادق علیه السلام 10 هزار درهم داد به حضرت گفت آقا من گاهی می آیم مدینه، خیلی نمی آمد سالی یک بار دو بار. گفت آقا من گاهی می آیم مدینه می خواهم مزاحم شما نباشم یک خانه برای من بخرید مدینه از اصحاب نزدیک حضرت بود، یک خانه برای من در مدینه بخرید خیالم راحت باشد برای سالی چند روز مزاحم این و آن نشوم. گفت من می روم مکه برگشتم کارهایش را انجام داده باشید، حضرت این پول را گرفتند و امانت دست حضرت بود بین فقرا تقسیم کردند بین ایتام مدینه تقسیم کردند. این بنده خدا رفت مکه برگشت گفت آقا خانه ی من چی شد؟ گفتند سندش هست و آماده هست گفت آقا این خانه کجا هست؟ موقعیت مکانی خانه خیلی مهم است همسایه کی باشد، قدیم ها اگر همسایه یک عالم بود این سرقفلی بود برای خانه. من تو همین تهران شنیدم بعضی از عزیزانی که همسایه ی مرحوم آیت الله ضیاء آبادی بودند می گفتند خانه های اینجا به خاطر ایشان قیمتش بالا رفته است دلشان می خواست به همسایه ی ایشان و مسجد ایشان نزدیک باشند.

به امام صادق گفت آقا سند خانه، گفتند سند آماده است همسایه اش کیست فرمود چه خانه ای برایت گرفتم یک طرف آن خانه ی امام حسن است یک طرف آن خانه ی امام حسین است، یک طرف خانه ی امیرالمؤمنین، یک طرف خانه ی رسول الله. خیلی عالی است، حضرت فرمود یک اما فقط دارد و آن این است که

ص: 6951

این خانه اینجا تحویلت نمی دهم اونجا تحویلت می دهم. گفت آقا یعنی چی؟ حضرت فرمود برای اینکه من دیدم حالا تو خانه میخواهی و سالی چند روز میخواهی بیایی مدینه حالا این خیلی ضروری نیست به تعبیر من بیا پیش خودم دیدم ایتام مدینه گرسنه هستند، بچه های مدینه گرفتار هستند من پول را اینطوری خرج کردم ولی مشروط به رضایت خودت هست اگر راضی نیستی گفت نه آقا راضی هستم خانه ی خوبی برایم خریدی سند را بدهید حضرت سند به او داد مکتوب سند به او داد که من امام صادق ضمانت کردم یک خانه با همین مشخصات در بهشت همسایه ی رسول الله، گفت قبول دارم و راضی هستم این خانه خوب است قبول دارم. سند را وصیت کرد با خودش دفن کردند.

ابوذر حرفش این بود گفت شما از اینجا می خواهید بروید یک خانه ای که آخرت خراب است اگر به ما بگویید این خانه آباد داریم که انتقال ما سخت نیست ان شاءالله از این خانه ها بخریم. داستان حاج فرهاد میرزا را هم برای همین گفتم تو این بانک ها سرمایه گذاری کنیم، ثابت باشی و از این خانه ها بخر آن وقت دیگر نگران رفتنمان نیستیم.

ان شاءالله به هر حال بی تأثیر نیست یقین دارم، شما خودتان پیامک ها را می بینید چقدر مردم تحت تاثیر کلمات امیرالمؤمنین، داستان های اهل بیت علیهم السلام قرار می گیرند، تصمیم می گیرند. من فقط غصه ام این است که دیر نشود فقط نگرانم این تصمیمات دیر نشود تا بیایند فکر کنند که می خواهیم بدهیم و تصمیم گرفتیم یک کار خیری کنیم امروز و فردا نشود.

حضرت می فرمود از کسانی نباش یَکْرَهُ الْمَوْتَ که از مرگ

ص: 6952

می ترسد به خاطر گناهان زیادش اما وَیُقِیمُ عَلَى ولی عملاً دارد همان ها را انجام می دهد.

«إِنْ سَقِمَ ظَلَّ نَادِماً، وَإِنْ صَحَّ أَمِنَ لاَهِیاً» آن روزی که بیمار می شود سَقِمَ مریض می شود ظَلَّ نَادِماً می نشیند یک جایی پشیمان می شود عجب اشتباهی کردم خدایا توبه کردم. یک روایتی داریم خیلی حدیث لطیفی است از این حدیث هایی است که من خیلی دلم می خواهد به هر بهانه ای بخوانم. امام صادق علیه السلام فرمود لَوْ لَا ثَلَاثٌ اگر سه چیز نبود مَا طَأْطَأَ رَأْسَهُ این سر آدم هیچ چیزی سرش را پایین نمی آورد. اینکه گاهی می بینید ما می گوییم آره خدایا غلط کردم و اشتباه کردم و اعتراف می کنیم این سه تا هست.

فرمود یک، [1] الْمَرَضُ بیماری است در بیماری آقا همین آدمی که قهرمان بوده و پهلوان بوده یا نه تا دیروز خوش و سلامت همه ی کارهایش را حالا افتاده در بستر بیماری آب باید دهانش بگذارند، قرص باید دهانش بگذارند دیگه نا ندارد ناله می کند. عیبی ندارد گاهی خدا این بیماری ها را می دهد نعمت است ادب می کند بنده ی خودش را. در روایت داریم که البَلا بیماری برای بعضی ها ادب است حواسشان باشد.

امیرالمؤمنین می فرماید إِنْ سَقِمَ ظَلَّ نَادِماً اینکه خیلی خوب است روز مریضی فرمود سه چیز آدم را بیدار می کند. یکی بیماری است، دوم فقر است.

یک روز همه چیز داشته همان روزی که تازه یادش می آید گرفتار فقر می شود می رود در خانه ی خدا می گوید خدایا اشتباه کردم آن آیه را خواندیم لَنَ صَدَقَنَ خدایا بده ما صدقه می دهیم.

یکی هم مرگ است ولی حیف که این بیداری سومی دیگر خواب به خواب است یعنی از اینجا

ص: 6953

می روی دیگر. حضرت فرمود از کسانی نباش که إِنْ سَقِمَ ظَلَّ نَادِماً روز مریضی پشیمان می شود و در بستر می افتد و توبه می کند خدایا این دفعه ما را از این بیماری شفا بده این کرونا را ما زمین بزنیم البته من عرض کردم متاسفانه ماها فکر می کنیم کرونا را که شکست دادیم جناب آقای شریعتی مرگ را شکست دادیم. نمی دانیم که کرونا را شکست دادیم، مرگ از یک پنجره ی ديگر می آید فکر نکن حالا کرونا را ان شاءالله که زودتر این بلا از جامعه ی ما برداشته بشود. ولی کرونا را شکست دادیم مرگ را شکست ندادیم.

یادتان هست آن جلسه ی اولی که خدمت شما رسیدم گفتم واقعاً این بیماری کرونا مایه ی بیداری است من در ایام بیماری فکر می کردم که آقا حالا اگر ما الان که مردم محبت دارند خب حمد سلامتی می خوانند و دعا می کنند خیلی هم مردم الان باز پیامک ها واقعاً هم همینطور ممنون لطف همه هستم. ولی حالا نهایت لطف مردم این است، لطف مردم یک حمد شفا است، مخلص همه هستیم گفتم اگر در بیماری حمد شفا می خوانند اگر از این بیماری نجات پیدا نمی کردیم کنار حمد یک قل هو الله هم می گذاشتند بیش از کسی نمی تواند به کسی خدمت کند. هیچ کسی به هیچ کسی بیش از این نمی تواند خدمت بکند. آقا انبیا رفتند و اولیا رفتند، بزرگان رفتند چه کردیم ما؟ ما تسلیم مرگ هستیم مگر می شود کاری کرد نهایت یک طلب رحمتی و تمام می شود و فراموشی عجیب همه چیز یادمان می رود.

لذا امیرالمؤمنین علیه السلام می فرماید یادت باشد حواست باشد حرف نباشد، از کسانی نبا ش وَیُقِیمُ عَلَى مَا

ص: 6954

یَکْرَهُ الْمَوْتَ تو که می گویی من از مرگ می ترسم بسم الله پس الان یک کاری بکن کثرة ذُنوبهی إِنْ سَقِمَ ظَلَّ نَادِماً، وَإِنْ صَحَّ أَمِنَ لاَهِیاً در مریضی پشیمان است اما وَإِنْ صَحَّ خوب شد، أَمِنَ لاَهِیاً دوباره دنبال همان لهو و لعب خودش می رود بابا مگر تو قول ندادی خدایا خوب بشوم آدم حسابی میشوم، نمازم را می خوانم، دست پدر و مادر را می بوسم، با همسرم بداخلاقی نمی کنم، با اولادم تندی نمی کنم، از این مالم خدایا خوب بشوم من برسم. دفتر ثبت اسناد میدهم از این اموالم، به بچه هایم میدهم کی بهتر از بچه هایم. الان چقدر هستند جناب آقای شریعتی بچه ی او گرفتار است دل نمی کند خودش آلاف دارد نمی تواند حسابش کند باور کنید جناب آقای شریعتی به هر حال الان طبقات مختلف هستند دیگه مردم الان به بعضی ها بگویی درجا میتوانی بگویی جمع ثروتت چقدر است؟ باور کنید نمی تواند آقا چطوری بگویم، یک ویلا شمال دارم دو سه تا خانه دارم پول ها را هم که تبدیل به ارز کردم گفتیم ببینیم تکلیف برجام چی می شود، طلا دارم ملک دارم، نمی تواند درجا بگوید آقا ثروت او چقدر است. آن وقت اولاد او محتاج هست، دخترش، پسرش محتاج است عروس و داماد او محتاج هستند.

آقای شریعتی: هستند کسانی که با همین وضعیت در خانه به همسرشان سخت می گیرند.

حجت الاسلام حسینی قمی: بله به همسرش نمی دهد بابا الان بده نمی تواند جمع بزند واقعاً نمی تواند درجا جمع بزند ثروتش چقدر است باید بنشیند فکر کند چقدر است.

آقای شریعتی: این همان دل کندن است.

حجت الاسلام حسینی قمی: بله، امیرالمؤمنین می فرمود از کسانی نباش همین آدم وقتی

ص: 6955

در بستر بیماری می افتد خدایا ما را نجات بده، همه ی بچه ها را صدا می زنم و به بچه ها میدهم خانه به این میدهم پول به او می دهم این ها هم به زندگی خودشان برسند این ها چرا گرفتار باشند اما همین آدم وَإِنْ صَحَّ خوب شد همان اولی می شود أَمِنَ لاَهِیاً.

یُعْجَبُ بِنَفْسِهِ إِذَا عُوفِیَ وقتی خوب می شود عجب پیدا می کند، خودپسندی پیدا می کند، خود بزرگ بینی پیدا می کند.

وَیقْنَطُ إِذَا ابْتُلِى بیمار می شود ناامید می شود.

دیدم ابن الباقی یک تعبیر خیلی قشنگی دارد ذیل این حکمت می گوید امیرالمؤمنین خیلی جالب است، امیرالمؤمنین امیر بیان بود یک مطلب را در غالب های مختلفی حضرت می تواند بریزد و عبارت های مختلفی تو این حکمت بعضی از مطالب حالا می رسیم اشاره می کنم با چند تا بیان، با چند تعبیر امیرالمؤمنین امیر بیان بود، کلام در اختيار امیرالمؤمنین علیه السلام بود. خیلی ها وقتی می خواستند به درجه ی بلاغت برسند حالا مجال نیست وارد بشوم دور می شوم از اصل می گفتند آقا تو چطوری رسیدی به اینجا می گفت من اول ده ها خطبه از امیرالمؤمنین علیه السلام حفظ کردم و یاد گرفتم تا بلاغت را یاد بگیرم. امیرالمؤمنین چون امیر بیان است الان همین تعبیر را بالاتر هم داشتیم دوباره با یک عبارت دیگری یُعْجَبُ بِنَفْسِهِ إِذَا عُوفِیَ اگر خوب بشود، آقا داشتیم دیگه پول داشتیم دکترهای خوب پیدا کردیم و خرج کردیم و خوب شدیم اما همین آدم وَیقْنَطُ إِذَا ابْتُلِىَ چطور آن روزی که هنوز خوب نشده بودی به زمین و زمان ناسزا میگفتی خدایا خب ما را چرا مبتلا کردی، مریضی چرا سراغ ما آمد.

إِنْ أَصَابَهُ بَلاَءٌ دَعَا مُضْطَرّاً باز شبیه همان عبارت

ص: 6956

است، اگر یک مریضی و گرفتاری به او برسد دَعَا مُضْطَرّاً التماس می کند و زجه می زند اما وَإِنْ نَالَهُ رَخَاءٌ خوب بشود أَعْرَضَ مُغْتَرّاً.

جالب است یک حدیث خیلی لطیف است به هر حال می دانید روایات همه نور است ولی نور هم درجاتی دارد خیلی لطیف است. این حدیث در کتاب عودتُ الداعی دیدم، بارها گفتیم کتابی است جامع ترین، کامل ترین، قدیمی ترین کتاب در موضوع دعا. عزیزان اگر ان شاءالله کربلا مشرف شدند از باب القبله که بیایند بیرون خیابان مقابل باب القبله اسمش خیابان قبله هست شارع القبله باب القبله حرم سیدالشهدا بیاید بیرون شارع القبله، شاید 100 متر، 200 متر رد می شوند دست راست قبر یک عالم بزرگ شیعه است ابن فَهد حلی هست می روند معمولا زائرین حداقل آن هایی که در آن مسیر هستند برای ایشان فاتحه ای می خوانند اخيرا هم ساختمان را تجدید بنا کردند. ابن فهد حلی حدوداً 700 سال پیش بوده است کتابی دارد به نام عودتُ الداعی یعنی اسباب وسائل دعا کسی می خواهد دعا کند چه وسایلی، تقریباً جامع ترین و قدیمی ترین ترجمه هم شده است کسی در موضوع دعا می خواهد هرچی می خواهد اینجا است.

این حدیث را ایشان نقل کرده خیلی لطیف است از امام صادق علیه السلام فرمود «تعرفوا إلى الله في الرخاء يعرفكم في الشدة» حضرت گلایه شان چیست امیرالمؤمنین گفت از کسانی نباش که در بلا فقط التماس می کند اما وَإِنْ نَالَهُ رَخَاءٌ در خوشی کاری با خدا ندارد.

این حدیث می فرماید تعرفوا إلى الله في الرخاء يعرفكم في الشدة آن روزی که حالت خوش است خودت را نشان خدا بده تَعَرف بیا در خانه ی خدا و

ص: 6957

خودت را نشان بده يعرفكم في الشدة آن روزی که می آیی گرفتاری و در خانه ی خدا التماس میکنی، در روایت داریم فرشته ها آن کسی که همیشه می آید در خانه ی خدا دعا کمیل او همیشه هست، دستگیری از گرفتارها همیشه هست، کار خیر او همیشه هست یک روزی که مریض شد و گرفتار شد می آید در خانه ی خدا یک شب جمعه با بیماری می آید فرشته ها می گویند این صدا را ما می شناسیم این صدا برای ما غریبه نیست این هر شب جمعه می آمده.

آقای شریعتی: آهان اگر نبودی می گویند تا الان کجا بودی.

حجت الاسلام حسینی قمی: نه می گویند صدا تا آشنا است حالا به ما نمی گویند تا حالا کجا بودی اصلاً در قاموس اولیای دین نیست که بگویند چرا حالا آمدی هر وقت هم آمدی می پذیرند ولی می گویند این صدا آشنا نیست. بعضی صداها همیشه، آقا فقط روز مریضی و بیماری و گرفتاری دعای کمیل نخوان، زیارت عاشورا نخوان آقا تا مریض میشود مفاتیح و قرآن ورق ورق می کند حرم می رود و دعا می خواند خب باشد آن شب جمعه که سالم بودی چرا نیامدی؟ حالا هفته دیگر سالم میشوی تَعَرف اگر عزیزان بتوانند زیرنویس کنند خیلی حدیث لطیفی است تَعَرف الی الله فی الرخاء یعنی روز خوبی و خوشی تَعَرف الی الله خودت را نشان خدا بده خدا بشناسد تو را، ببیند تو را خدا که همه را می شناسد ولی تو به این عنوان خودت را نشان بده یَعرفُک فی الشدة آن وقت در روز گرفتاری هم،

آقای شریعتی: در سختی ها دیگر جای معارفه نیست.

حجت الاسلام حسینی قمی: احسنت حالا آنجا عرض کردم خدا ارحم الراحمین است

ص: 6958

همان جا هم خدا می گوید باشد هیچ وقت نمی گویند چرا حالا آمدی، دیر آمدی ولی صدایت نا آشنا است یک کاری کن صدایت آشنا باشد.

در قرآن کریم هم دیدید در سوره ی مبارکه ی عنکبوت قرآن مذمت می کند می گوید عده ای اینطوری هستند فَإِذا رَكِبوا فِي الفُلكِ دَعَوُا اللَّهَ مُخلِصينَ از آیات معروف است و از خدا گله می کند، یک گرفتاری در هواپیما یک مقدار این پرواز می رود پایین و بالا، قطار، ماشین، کشتی سوار می شود دَعَوُا اللَّهَ می گویند یک حادثه ای پیش آمده است برطرف می شود نذر می کند نیاز می کند حالا بعداً هم عمل بکند یا نه خدا می داند اما روز خوشی کاری ندارد. قرآن شکایت می کند اینطوری نباشیم.

پس بنابراین از کسانی نبا ش که إِنْ أَصَابَهُ بَلاَءٌ دَعَا مُضْطَرّاً در گرفتاری دعا می کند وَإِنْ نَالَهُ رَخَاءٌ أَعْرَضَ مُغْتَرّاً روز خوشی یک نماز بخواند ضرر ندارد بابا نماز را بخوانید شما من واقعا اینکه می گویم نماز را برای اینکه نمی دانم ساعت بگذارد آقا 17 رکعت نماز چقدر زمان از ما می برد نماز.

من گاهی فکر می کنم آقا اصلاً نماز این چقدر زمان می برد که اینقدر باید انبیا و اولیا و آیات قرآن سفارش کنند این همه ما وقت باطله داریم، این همه وقت تلف شده داریم، این همه سرگرمی برای خودمان درست می کنیم 17 رکعت می خواهیم نماز بخوانیم زمین و زمان را هزار بهانه و عذر برای فرار از این 17 رکعت است. این همه اشتغالات داریم، این همه برای خودمان سرگرمی، اصلاً بابا شما نه حاج آقا شما فلسفه را نمی دانید حالا تو فلسفه همه چیز را دانستی که تا این را تا فلسفه ندانی

ص: 6959

نمی خواهی بخوانی؟ نه من باید نهايتاً کاملاً فلسفه ی نماز را بدانم. این همه بازی در می آوریم، امیرالمؤمنین می فرماید از کسانی نبا ش که وَإِنْ نَالَهُ رَخَاءٌ أَعْرَضَ مُغْتَرّاً در روز خوشی ديگر کاری با خدا نداری.

تَغْلِبُهُ نَفْسُهُ عَلَى مَا یَظُنُّ، حالا این یک مقدار طولانی است بعد از قرآن عرض کنم.

آقای شریعتی: بسیار خب، خیلی از شما ممنون و متشکرم حاج آقای حسینی قمی خدا ان شاءالله حفظتان بکند و خیلی ممنون و سپاسگزارم از لطف و عنایت و محبت تک تک مخاطبان جان ان شاءالله که بهترین اتفاقات زیر سایه ی امیرالمؤمنین برای همه ی ما رقم بخورد.

حجت الاسلام حسینی قمی: این تعبیر مخاطبان جان هم خیلی لطیف است.

آقای شریعتی: اصل این لطافت از آقای صالح اعلاء سرچشمه می گیرد. ایشان آن وقت ها که رادیو پیام بودند و جزء امضاهای ایشان است این تعبیر.

حجت الاسلام حسینی قمی: خیلی تعبیر خوبی است برای من جالب بود و تازگی داشت.

آقای شریعتی: آره ما الحمدلله خیلی به ایشان مدیون هستیم و همیشه الطاف ایشان شامل حال ما می شود ان شاءالله هرجا که هستند خداوند متعال حفظشان کند.

خب مشرف بشویم به ساحت نورانی قرآن کریم صفحه ی 458 قرآن کریم را دوستانم امروز تلاوت می کنند آیات پایانی سوره ی مبارکه ی صاد و آیات ابتدایی سوره ی مبارکه ی زمر آیات را بشنویم و برمی گردیم ان شاءالله با دل و جان همراه شما هستیم و در کنار شما.

اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم.

صفحه ی 458 قرآن کریم

آقای شریعتی: اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم

زان پیش تر که عالم فانی شود خراب،

ما را ز جام باده ی

ص: 6960

گلگون خراب کن.

ان شاءالله که حال دلتان همیشه خوب باشد خیلی ممنون و متشکرم از توجه شما اشاره قرآنی امروز را حاج آقای حسینی بفرمایند و از محضر شما مرخص بشویم و خداحافظی کنیم.

حجت الاسلام حسینی قمی: آیات اول این صفحه که تلاوت شد خب ادامه ی آیات قبل هست شیطان از خدا درخواست کرد که به من مهلت بده و از خدا مهلت گرفت خدا به او مهلت داد قالَ رَبِّ فَأَنْظِرْنِی إِلی یوْمِ يُبْعَثُونَ تا قیامت به من مهلت بده حالا که بناست از بهشت رانده بشوم در برابر مزد عباداتم مهلت بده.

قالَ فَإِنَّک مِنَ الْمُنْظَرِینَ * إِلی یوْمِ الْوَقْتِ الْمَعْلُومِ این هم مفسرین گفتند نکته ی لطیفی است حالا مجال نیست، شیطان تا قیامت مهلت خواست ولی قرآن نگفت تا قیامت تو نباید برای ما زمان تعیین کنی ما زمان مشخص می کنیم.

جواب آمد إِلَى يَوْمِ الْوَقْتِ الْمَعْلُومِ حالا تا هر وقت که خداوند اراده کند.

قَالَ فَبِعِزَّتِكَ لَأُغْوِيَنَّهُمْ أَجْمَعِينَ ﴿82﴾ قسم خورده است که من بندگان را گمراه خواهم کرد إِلَّا عِبَادَكَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِينَ ﴿83﴾ مگر بندگان خالص.

خب جواب این چیست؟ قَالَ فَالْحَقُّ وَالْحَقَّ أَقُولُ ﴿84﴾ شاید این تعبیر در قرآن نداشته باشیم فَالْحَقُّ، وَالْحَقَّ أَقُولُ،

لَأَمْلَأَنَّ جَهَنَّمَ مِنْكَ وَمِمَّنْ تَبِعَكَ مِنْهُمْ أَجْمَعِينَ ﴿85﴾ خط جدا شد دیگر خط شیطان و خط آدم و حذف آدم باشند. این یک هشدار مهمی است ببینید امیرالمؤمنین در خطبه قاصعه خواندیم کسی که شش هزار سال عبادت کرد حضرت می فرماید لا یُدرا این شش هزار سال امنثی الدنيا و امنثی الآخره، شش هزار سال سال ها 365 روز بوده است یا نه سال هایی که قرآن

ص: 6961

می گوید هر روز آن، آن وقت آخرش می رسد به جایی که مزد او را چی می خواهد؟ مزد عبادت این شش هزار سال را چی می خواهد؟ اقوای دیگران، فریب دیگران می شود آدم مزد عبادتش را ذلیل کردن دیگران، زمین زدن دیگران بخواهد؟ بله فکر شیطانی مزد عبادتش را، بعد صف ها جدا می شود.

آقای شریعتی: بسیار خوب خیلی از شما ممنون و متشکرم ان شاءالله که رفتار ما، نگاه ما رحمانی باشد و ان شاءالله خدای متعال هم نظر لطفش را از ما دریغ نکند.

نکته ای باقی مانده است؟

حجت الاسلام حسینی قمی: بله، امیرالمؤمنین علیه السلام می فرماید از کسانی نبا ش تَغْلِبُهُ نَفْسُهُ عَلَى مَا يَظُنُّ، وَ لَا يَغْلِبُهَا عَلَى مَا يَسْتَيْقِنُ.

تَغْلِبُهُ نَفْسُهُ عَلَى مَا يَظُنُّ، چیزهایی که مطمئن نیست یقین هم ندارد خوب دنبال آن می رود شارعی نهج البلاغه معنا کردند گفتند رسیدن به مال و مقام دنیا یقین هم نداری می رسی یا نه ولی خوب می رود.

جناب آقای شریعتی تمام این هایی که الان دنبال کار تجاری هستند کارهای اقتصادی یقین دارند می رسند؟ نه خیلی وقت ها هم نمی رسند خیلی وقت ها هم ضرر می کنند شکست می خورند یقین نداری تمام این کار درست است.

حضرت می فرماید از کسانی نبا ش که در مال دنیا، در طلب دنیا یقین ندارد به سود می رسد یا نه حالا شروع می کنیم کارخانه را می زنیم، تجارت را شروع می کنیم، مسافرت را می رویم، این خط تولیدی را افتتاح می کنیم ببینیم چه می شود یقین ندارد با اینکه یقین ندارد می رود سراغ آن. تَغْلِبُهُ نَفْسُهُ عَلَى مَا يَظُنُّ، یقین ندارد اما وَ لَا يَغْلِبُهَا عَلَى مَا يَسْتَيْقِنُ آن وقت قیامتی که قطعی است، مرگ و میری که قطعی است، آنی

ص: 6962

که حتماً آخرش به مرگ و میر و به قیامت و مزد و پاداش الهی آن را انجام نمی دهد.

یک عبارت خیلی زیبایی از ابن ان الحدید بخوانم و بحث را تمام کنم. می گوید هذه کلمة الْجَلِيلَ الْعَظِيمَ می دانید ابن ان الحدید فراوان در این شرح نهج البلاغه ادای احترام می کند به عظمت کلمات امیر از جمله اینجا. می گوید معنای این کلام این است که يَستَيقِنْ الحِسابَ والثواب و العقاب ما دیگر به تعبیری در هر چیزی تردید داشته باشیم در مرگمان که تردید نداریم به مرگ که یقین داریم شک نداریم که می میریم. با اینکه یقین داریم مرگی در کار است، ثوابی در کار است، عقابی در کار است آقا حتماً اگر کار خیری کردی می بینی پاداش آن را، کار بد حتماً می بینی. اینجا کاری انجام نمی دهد با اینکه یقین دارد اما در مال دنیا یقین نداریم باید هم برویم اصلاً کار دنیا همین است هر تاجری می رود احتمال می دهد به نتیجه برسد هر کسی هر کاری می کند یقین ندارد کار را انجام می دهد ولی در مسائل دینی و معنوی با اینکه یقین داریم دنبال آن نمی رویم از این ها نباش.

يَخَافُ عَلَى غَيْرِهِ بِأَدْنَى مِنْ ذَنْبِهِ، وَ يَرْجُو لِنَفْسِهِ بِأَكْثَرَ مِنْ عَمَلِهِ این یک مقدار توضیحش طولانی است.

آقای شریعتی: ان شاءالله باشد هفته آینده.

خیلی ممنون و متشکرم دعا بفرمایید.

حجت الاسلام حسینی قمی: خدا را قسم می دهیم به حق باب الحوائج موسی بن جعفر علیه السلام همه ی آنهایی که به این جمع، من خواهش میکنم عزیزان در هر شرایطی هستند آمین را بگویند ما امیدوار به آمین مردم هستیم. خدایا به حق محمد و

ص: 6963

آل محمد، به حق باب الحوائج موسی بن جعفر همه ی این هایی که به این جمع التماس دعا گفتند گرفتاری های آن ها را برطرف بفرما، مریض ها را لباس عافیت بپوشان، خدایا به حق محمد و آل محمد قرض مقروضین ادا بفرما، خدایا آنهایی که اولاد می خواهند به حق آقا موسی بن جعفر علیه السلام اولاد صالح به آن ها عنایت بفرما، دنیا و آخرت ما را از اهل بیت جدا مگردان، قلب نورانی امام زمان از ما راضی و خشنود بدار.

آقای شریعتی: الهی آمین، خیلی ممنون و متشکرم.

فردا ان شاءالله با حضور حاج آقای شریفیان خدمت شما خواهیم رسید. زیارت کاظمین نصیب شما.

باب الحوائج شد بگیرد دست ها را.

تا فردا و تا سلامی دوباره.

1400-12-14- سیری در نهج البلاغه امیرالمومنین ( حکمت 150 )

آقای شریعتی: بسم الله الرحمن الرحیم اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم سلام علیکم رحمة الله، سلام می کنم خدمت تک تک عزیزانم خانمها و آقایان در هر کجا که هستید ان شاءالله حال دلتان خوب باشد، دل و جانتان بهاری و سبز ان شاءالله، حلول ماه شعبان بر همگی مبارک باشد. ان شاءالله سبد سبد این گل های زیبا تقدیم نگاه سرشار از لطف و مهر و محبت شما ان شاءالله همه ی ما زیر سایه ی الطاف حضرات اهل بیت علیه السلام عاقبت به خیر شویم. امروز هم در کنار شما هستیم و در محضر حاج آقای حسینی عزیزمان. سلام علیکم خیلی خوش آمدید.

حجت الاسلام حسینی قمی: سلام علیکم و رحمة الله عرض سلام و ارادت خالصانه دارم خدمت همه ی بينندگان عزیز، عزیزانی که تکرار برنامه را از شبکه ی افق می بینند، شبکه ی جام جم می بینند، شبکه ی ولایت می بینند. از رادیو معارف گوش می کنند

ص: 6964

و همه ی شبکه ها به همه ی عزیزان عرض سلام و ارادت و تبریک حلول ماه شعبان را دارم.

آقای شریعتی: و علیکم السلام، حال شریف و مبارک چطور است؟

حجت الاسلام حسینی قمی: سپاسگزارم.

آقای شریعتی: الحمدلله چقدر خوشحال هستیم خدمت شما هستیم در این ایام که سراسر نور است و ان شاءالله که پر برکت هم باشد برای همه ی عزیزانمان عیدتان هم مبارک باشد منتظر عیدی هستیم ببینیم چی برای ما به ارمغان آوردید.

حجت الاسلام حسینی قمی: بسم الله الرحمن الرحیم

امشب ان شاءالله بالاترین عیدی را باید از این انواری که ایام و لیالی اعیاد ایشان هست بگیریم، ولادت آقا سید الشهدا سلام الله علیه، قمر بنی هاشم، ولادت سید الساجدین علیه السلام.

مخصوصا ماه شعبان حالا چون روزهای آغاز ماه شعبان است من یادآوری کنم در صیحه رسول خدا هست که قبِضَ النبی علی ثوم شعبان و رمضان و ثلاثة ایام من کل شهر، رسول خدا سیره ها و روش های مختلفی داشتند راجع به روزه های مستحبی ولی آن روشی که با آن سیره و روش دیگر پیامبر سال های آخر عمرشان بود و با همین روش از دنیا رفتند این بود که تمام ماه شعبان را روزه می گرفتند و ماه رمضان و سه روز از هر ماهی را.

در این صلوات شعبانیه هم که حتماً عزیزان شروع کردند و می خوانند هنگام زوال هَذَا شَهْرُ نَبِیک سَیدِ رُسُلِک شَعْبَانُ الَّذِی حَفَفْتَهُ مِنْک بِالرَّحْمَةِ وَ الرِّضْوَانِ ، آن وقت این جمله خیلی زیباست الَّذِی کانَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ وَ (سَلَّمَ) یدْأَبُ فِی صِیامِهِ وَ قِیامِهِ ، یدْأَبُ یعنی چی؟ روش پیامبر این بود، روزه ی ماه شعبان بود و

ص: 6965

شب زنده داری در ماه شعبان. اول ماه شعبان که می شود در روایت هست که رسول خدا کسی را می فرستاد در مدینه از طرف پیامبر جار میزد تو شهر مدينه صدا می زد انَ شَعبَانُ شَهری رَحِمَ الله مَن اَعَانَنِی عَلَی شَهرِی.

ماه شعبان ماه من است از طرف پیامبر می گفت، رحمت خدا بر کسی که من را در این ماه یاری کند. آقا امیرالمؤمنین علیه السلام فرمودند ما فاتَنی ثومُ شعبان، از آن روزی که این صدای جار زن را من می شنیدم که در مدینه راه می افتاد داد میزد و فریاد می زد که رسول خدا اینطوری فرموده است دیگر روزه ی ماه شعبان از من فوت نشد و همیشه این ماه را روزه می گرفتم. خب هميشه عرض کردیم باز هم یادآوری می کنیم آنهایی که روزه ی قضا دارند حتماً نیت روزه ی قضا می کنند.

آقای شریعتی: از ثواب این روزه ها بهره مند می شوند.

حجت الاسلام حسینی قمی: حتماً بهره مند می شوند قطعا. ان شاءالله از روزه ی ماه شعبان آنهایی که در توانشان هست غفلت نکنند. لابد عزیزان دیدند من هم سریع عرض می کنم ذکرهایی دارد و دعاهایی دارد، روزی هفتاد مرتبه استغفرالله و اسئل التوبه مستحب است کاری ندارد همینطور که عزیزان نشستند برنامه را می بینند 70 بار استغفرالله و اسئل التوبه.، 70 مرتبه استغفرالله الذی لا اله الا هو الحی القیوم الرحمن و الرحیم و اتوب الیه، در طول اين ماه خوب است هزار بار این دیگه مال یک روز نیستدر طول ماه لا اله الا الله و لا نعبد الا ایاه مخلصینَ له الدین و لا کره المشرکین.

از آداب این ماه صلوات فراوان است بر محمد و آل محمد

ص: 6966

اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم. مناجات ماه شعبانیه بحمداللَّه در رسانه هم پخش می شود شب ها مناجات. شعبانيه را بخوانیم. ولی من یک مطلبی را می خواهم عرض کنم از امام صادق علیه السلام سؤال کردند افضل اعمال در این ماه چیست؟ همه ی این ها را گفتیم ولی افضل اعمال در ماه شعبان خیلی لطیف و زیباست ببینید نگاه اهل بیت، فرمودند افضل اعمال الصدقة والاستغفار صدقه و استغفار، همیشه گفتیم به ذکر و دعا و مناجات و صلوات شعبانیه و این ها تمامش نکنیم الصدقة و الاستغفار، در همین صلوات شعبانیه هم لابد خواندند دیگه وَرَزَقنی در این دنیا می خوانیم و خدایا به ما توفیق بده مواسات مَن قَتَطَرتَ علیهم من رزقک بما وسعتَ علی َ من فضلک، چرا گفتند هر روز ماه شعبان این صلوات را بخوانید؟ وَرَزَقَنِي خدایا به من توفیق بده، روزی کن، مُوَاسَاةَ مَنْ قَتَّرْتَ عَلَیهِ مِنْ رِزْقِک کسانی که در روزی سخت هستند، تنگ دست هستند و گرفتار هستند من به آن ها همدلی و همراهی کنم بِمَا وَسَّعْتَ عَلَی مِنْ فَضْلِک اگر به من دادی فضل تو بوده است این است که از فضلت به من دادی من به آن ها بدهم.

یک وقتی خدمت شما عرض کردم جناب آقای شریعتی گفتم بعضی ها الان بر سر در خانه ها و عمارت هایشان یک آیه می نویسند خیلی هم خوب است می نویسند هذا مِن فَضلِ رَبِّي ولی من گلایه دارم خب آقا چرا آیه را ناقص می نویسید، آیه را کامل بنویسید. اگر می خواهید آیه بنویسید کامل بنویسید.

کامل آیه چیست؟ هَذَا مِنْ فَضْلِ رَبِّي لِيَبْلُوَنِي أَأَشْكُرُ أَمْ أَكْفُرُ خدا این ها را به من داده

ص: 6967

است، این کاخ را داده، این زندگی را داده، این ماشین را داده، این کارخانه را داده است، این سرمایه را داده است، این سلامتی را داده است لِيَبْلُوَنِي تا من را امتحان کند، آزمون است أَأَشْكُرُ أَمْ أَكْفُرُ سپاس آن را به جا می آورم، از دیگران دستگیری می کنم، یا کفران نعمت به جا می آورم. خواهش می کنم حالا آنهایی که حداقل تابلو را نزدند از این به بعد آیه را کامل بنویسند. من هر وقت رد می شوم این عمارت ها این هَذَا مِنْ فَضْلِ رَبِّي را می بینم می خواهم زنگ آن خانه را بزنم بگویم آقا لطفاً آیه را لِيَبْلُوَنِي أَأَشْكُرُ أَمْ أَكْفُرُ ادامه آن را هم بنویسید.

دنیا یک فرصتی است واقعاً یک مهلتی است برای همه ی ما مخصوصاً من تأکيد می کنم روزهای پایان سال هست عزیزان من اگر شما در فکر به هر حال آنهایی که در توانشان هست می گویند سال نو لباس نو، کفش نو، بچه های ما خب آن فقرا و بیچاره ها هم همین بچه ها را دارند دیگه آن ها هم دل دارند بچه ی آن ها هم لباس نو می خواهند، کفش نو می خواهند یک تغییری در زندگی آن ها، اگر آنهایی که ثروتمند هستند در توانشان هست به این ها هم نگاه کنند.

آقای محترم، کارگر کارخانه ی تو یک لطفی به او داشته باش، کارگر ساختمانی لطفی به او داشته باش، شاگرد مغازه یک لطفی به او داشته باش، حاج خانم الان این ایامی که کسی می آید خانه ی شما کارگر نظافت است اگر مجبور نبود که نمی آمد این روزهای آخر سال گاهی 7، 8، 10 ساعت یک خانم بچه های خودش را در خانه می گذارد و می رود

ص: 6968

نظافت از این کم نگذاریم، از مزد این کارگر کم نگذاریم بیشتر بدهیم وَ ارْزُقْنِی مُوَاسَاةَ.

باور کنید آقای شریعتی گاهی یک چیزهایی ما به آن دلخوش هستیم که می توانیم از آن دل بکَنیم و به فریاد یک عده ای برسیم همین روزها من یک مطلبی شنیدم خیلی برای من جالب بود واقعاً جالب بود، یک آقایی می گفت من یک شماره موبایل خیلی رندی داشتم بعضی ها دارند 11 11، 12 12، این رندها خیلی گران است دیگر گفت من فکر کردم حالا این شماره ی رند به چه درد من می خورد شب اول قبر آن ملک الموت از من می پرسد شماره موبایلت 912 بوده یا چند بوده، 151 بوده یا 851 بوده، این را که نمی پرسد که به چه دردم می خورد. گفتم به درد من نمی خورد که رفتم این شماره ی رند را فروختم خیلی برای من جالب است خدا جزای خیر بدهد بقیه هم یاد بگیرند، رند را فروختم 20 نفر از بستگان و خویشاوندان را برداشتم بردم کربلا این ها داغ کربلا تو دلشان بود با یک شماره رند حالا رند نباشد، آنی که بخواهد به من زنگ بزند شماره ی من را یاد می گیرد. گفت 20 نفر را با یک شماره بردم کربلا خب این چقدر کار خوبی است آقا شب عید هست ما فکر می کنیم این شماره ی رند، ماشین مدل بالا، کفش مدل چی و ساعت مدل چی، گاهی می تواند یک خانواده هایی را گره های بزرگی را باز کند. مثلاً 20 نفر اگر سفر اول آن ها هم باشد مخصوصا 20 نفر را ببرند کربلای امام حسین 20 تا خانواده بروند کربلای امام حسین علیه السلام این مهمتر

ص: 6969

است یا ما دنبال مدل ماشینمان و مدل موبایلمان و غیره.

به هر حال یک آیه ای هم بخوانم مقدمه من یک مقدار طول کشید ولی دلم نیامد، خدا رحمت کند مرحوم آیت الله احمدی میانجی یک وقتی این آیه را می خواندند و می فرمودند خیلی هشدار آن سنگین است من دیدم واقعاً همینطور است. ماها گاهی آیاتی را می خوانیم و شاید صد بار و هزار بار خواندیم ولی به آن نکته ی لطیف آن توجه نکردیم. آیه ی سوره ی مبارکه ی حضرت محمد صلی الله علیه و آله و سلم اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم، خواهش میکنم عزیزان عنایت کنند قرآن کریم می فرماید خداوند وَلَا يَسْأَلْكُمْ أَمْوَالَكُمْ بینندگان عزیز عنایت کنند تا حالا به این نکته ی لطیف خدا رحمت کند این مرد بزرگوار را قرآن می گوید وَلَا يَسْأَلْكُمْ أَمْوَالَكُمْ خدا نگفت همه ی مالتان را بدهید همه ی مال شما را خواست؟ ابداً، یک درصدی از آن را می گوید در راه خدا بدهید اگر بحث خمس است می گوید 80 درصد مال خودت 20 درصد آن را در راه خدا بده، اگر بحث زکات است می گوید 10 درصد آن را بده 90 درصد آن مال خودت. زکات در بعضی از حالات زکات گندم اینطوری است، یا نه اصلاً در بعضی از حالات آن می گوید بابا 95 درصد آن مال خودت 5 درصد آن را در راه خدا بده. تو خمس یک پنجم می گوید 80 درصد مال خودت، 20 درصد آن را در راه خدا بده، تو زکات و تو بعضی از حالات یک بیستم است، بعضی از حالات یک دهم است می گوید بابا 90 درصد این گندم

ص: 6970

مال خودت 10 درصد آن را در راه خدا بده، تو بعضی از حالات می گوید 95 درصد آن مال خودت 5 درصد آن را در راه خدا بده ما باز هم حاضر نیستیم یعنی از 5 درصد هم و 10 درصد هم،

آقای شریعتی: اگر همين 5 درصد، 10 درصد و 20 درصد اتفاق می افتاد نباید شاهد این حجم از فقر باشیم.

حجت الاسلام حسینی قمی: اصلاً ما این مقدار از گرفتاری نداشتیم اصلاً هیچی گرفتار نداشتیم.

آن وقت آیه چه می گوید؟ می گوید وَلَا يَسْأَلْكُمْ أَمْوَالَكُمْ خدا همه ی زندگی تو را که نخواسته است می گوید 5 درصد آن را بده، 10 درصد بده، 20 درصد بده.

إِنْ يَسْأَلْكُمُوهَا فَيُحْفِكُمْ تَبْخَلُوا وَيُخْرِجْ أَضْغَانَكُمْ اگر خدا می گفت همه ی مالتان را بدهید اصرار می کرد فَيُحْفِكُمْ که همه ی مالت را بدهی، تَبْخَلُوا شما بخل می ورزیدید و وَيُخْرِجْ آن وقت کینه ها، به خدا کینه پیدا می کردید دشمنی با خدا پیدا می کردید رو 5 درصد آن حاضر نیست اگر خدا حکم می کرد آقا زکات گندم 50 درصد است، الان گفته 5 درصد، 10 درصد و خمس مالت را گفته 20 درصد این را باز حاضر نیستید إِنْ يَسْأَلْكُمُوهَا اگر می رفت بالا می برد بالاتر و اصرار می کرد تَبْخَلُوا شما نمی دادید وَيُخْرِجْ أَضْغَانَكُمْ آیه ادامه دارد.

به هر حال من عرضم این است اگر ماه شعبان را می خواهیم درک کنیم افضل اعمال امام صادق علیه السلام فرمود اَلصدقه و الاستغفار ذکر خوب است، دعا خوب است همه چیز خوب است ولی یک حرکتی چیزی. عرض کردم مخصوصا یک تعبیری هم باز بگذارید ما که مهمان نهج البلاغه امیرالمؤمنین علیه السلام هستيم چون حالا بعضی ها می گویند

ص: 6971

این ها را به کی می گویید این ها را به پولدارها بگویید آن هایی که وضع مالی خوبی دارند بگویید نه امیرالمؤمنین علیه السلام در حکمت 67 هست خیلی لطیف است. لاَ تَسْتَحِ مِنْ إِعْطَاءِ الْقَلِیلِ خجالت نکشید از کم آقا نداری همان کم را بده فَإِنَّ الْحِرْمَانَ أَقَلُّ مِنْهُ ندادن بدتر از آن است که کمتر از آن است حالا هر کی هرچی در توانش هست مهم این است که ما فراموش نکنیم خود امیرالمؤمنین در نهج البلاغه می فرماید إِذَا أَمْلَقْتُمْ فَتَاجِرُوا اللَّهَ بِالصَّدَقَةِ روز فقر با خدا معامله کنید با صدقه. إِذَا أَمْلَقْتُمْ فَتَاجِرُوا اللَّهَ بِالصَّدَقَةِ.

یا در یک تعبیر دیگری حضرت می فرماید سْتَنْزِلُوا الرِّزْقَ بِالصَّدَقَةِ با صدقه روزی را به طرف خودتان بکشانید، این ها باور می خواهد دیگه انسان باور کند که واقعاً اگر انسان در راه خدا داد خدا به او بیشتر می دهد.

یک مقدار مقدمه طول کشید ولی عرض کردم اول های ماه شعبان است یادمان باشد الصدَقَ و الاستغفار، آن هفتاد تا ذکر استغفر الله خیلی خوب است، مناجات شعبانیه خوب است، صلوات شعبانیه خیلی خوب است ولی صدقه در ماه شعبان را مخصوصاً فراموش نکنیم، ایام اعیاد هم هست ان شاءالله آن تقاضایی هم که گذشته داشتیم که تعظیم شعائر ولادت آقا سیدالشهدا، امام سجاد، قمر بنی هاشم را ان شاءالله با عظمت برگزار کنیم.

آقای شریعتی: ان شاءالله، نورُ علی نور علی نور ان شاءالله اتفاق های خوبی بیفتد برای مشارکت در قربانی ماه شعبان المعظم هم عزیزان می توانند همراه بشوند مثل هر ماه با همدلی، با مساعدت و مشارکت تک تک شما ان شاءالله قربانی این ماه با شکوه هر چه تمام تر محقق بشود هم می توانید به

ص: 6972

سایت ما و هم به کانال ما در سروش و ایتا مراجعه کنید و هم با شماره گیری کد دستوری *780*3131شارپ هدایا، صدقات و نذوراتتان را واریز کنید و ان شاءالله گزارش آن را هم با دل و جان تقدیم نگاه شما خواهیم کرد.

حجت الاسلام حسینی قمی: اجازه بدهید بسم الله الرحمن الرحیم

حکمت 150 نهج البلاغه امیرالمؤمنین علیه السلام باز هم یادآوری می کنم عزیزان ببینید سید رضی رضوان الله علیه می نویسد لو لم یکن فی هذا الکتاب إلا هذا الکلام.

آقای شریعتی: همین یک کلام اگر در همین حکمت بود.

حجت الاسلام حسینی قمی: اگر همین بود برای عظمت نهج البلاغه کفایت می کرد. من باز هم تقاضا می کنم عزیزانی که اهل منبر هستند تریبون در اختیار آنها هست و اهل قلم هستند ان شاءالله این حکمت را مورد سخن ها و قلم های خودشان قرار بدهند.

رسیدیم به این فراز امیرالمؤمنین می فرماید از کسانی نبا ش که لا تَکُن که يَخَافُ عَلَى غَيْرِهِ بِأَدْنَى مِنْ ذَنْبِهِ، وَ يَرْجُو لِنَفْسِهِ بِأَكْثَرَ مِنْ عَمَلِهِ.

يَخَافُ عَلَى غَيْرِهِ نگران دیگران است با یک گناهی که خیلی از گناه خودش کوچک تر است دیگران اگر یک گناه کوچک انجام می دهند آقا این فجره این فجار این ها چقدر از خدا چقدر دور هستند، کی بنا هست به خدا برگردند خودش بالاتر از آن انجام می دهد. نگران دیگران است که آن ها گناه کمتر از خودش دارند يَخَافُ عَلَى غَيْرِهِ. اما وَ يَرْجُو لِنَفْسِهِ بِأَكْثَرَ مِنْ عَمَلِهِ، خودش يک عمل جزئی انجام داده است، آقا ما دیشب نماز شب خواندیم شب اول ماه شعبان، شب دوم مناجات شعبانیه، امروز فرشته ها بر ما نازل نشده است یعنی انتظار دارد با یک

ص: 6973

نماز شب، با یک مناجات شعبانیه بر خودش فرشته نازل بشود و از آن طرف یک گناه کوچکی که دیگران انجام می دهد به مردم نهیب می زند، داد می زند و فریاد می زند آقا چه خبر است ولی گناه خودش را نمی بیند انسان گرفتار این حالت عجب خود پسندی می شود. گناه دیگران را بزرگ می بیند گناه خودش را کوچک می بیند.

از آن طرف کار خیری خودش انجام داد به نظرش بزرگ جلوه می دهد وَ يَرْجُوا انتظار دارد که خداوند باید الان درهای رحمت را به رویش باز کند مثلاً به خاطر نمازی که خوانده است. شبیه این تعبیر اگر جناب آقای شریعتی نظر مبارکتان باشد آن جلسه عرض کردم به تعبیر ابن ابالحدید امیرالمؤمنین علیه السلام امیر بیان است، یک مطلب را در قالب های مختلفی بیان می کنند.

دوباره در ادامه يَسْتَعْظِمُ از کسانی نبا ش يَسْتَعْظِمُ مِنْ مَعْصِيَةِ غَيْرِهِ از گناه دیگران بزرگ می شمارد، مَا يَسْتَقِلُّ أَكْثَرَ مِنْهُ مِنْ نَفْسِهِ خودش بزرگ تر از آن انجام می دهد گناه خودش را کوچک می شمارد.

يَسْتَكْثِرُ مِنْ طَاعَتِهِ، مَا يَحْقِرُهُ مِنْ طَاعَةِ غَيْرِهِ طاعت خودش را بزرگ جلوه می دهد به نظر خودش بزرگ می شمارد اما يَحْقِرُهُ مِنْ طَاعَةِ غَيْرِهِ دیگری این طاعت را انجام بدهد به نظرش نمی آید.

يَخْشَى الْخَلْقَ فِي غَيْرِ رَبِّهِ، وَ لَا يَخْشَى رَبَّهُ فِي خَلْقِهِ.

يَخْشَى الْخَلْقَ اگر معصیت دیگران را انجام بدهد نگران است اما لَا يَخْشَى رَبَّهُ فِي خَلْقِهِ به خاطر گناه خودش نگران نیست.

بگذارید من یکی دو تا داستان بگویم این عبارت ها روشن است ترجمه هم کردم ولی شاید با یکی دو داستان بهتر در ذهن بماند خلاصه ی پیام این بخش این است

ص: 6974

گناه دیگران را بزرگ جلوه ندهیم گناه خودمان را بزرگ جلوه بدهیم. پیش خودمان گناه کوچک خودمان بزرگ جلوه کند. در روایت داریم که اصلاً لاَ صَغِيرَةَ مَعَ اَلْإِصْرَارِ اگر کسی اصرار به یک گناهی داشته باشد همه ی گناهان کبیره است، گناه صغیره داریم، گناه کبیره داریم گناه خودت رو بزرگ ببین نمی خواهد اینقدر دنبال خطای دیگران، اصلاً گاهی دیگران خطایی هم ندارند خطای دیگران را حالا قصه ای که می خواهم عرض کنم این معلوم بشود خدا رحمت کند ما قصه هایی از مرحوم حاج آقا حسین فاطمی نقل کرده است مرد بسیار بزرگی بودند ایشان در قم جزو علما و آیات و مراجع ولی مرد خیلی اهل دلی بوده است و منبر می رفته است. خيلی از بزرگان می آمدند پا منبر ایشان، من از پیرمردهای قدیمی قم شنیدم می گفتند مرحوم امام رضوان الله علیه می آمدند حالا نه مرتب یک هفته در میان می آمدند، آیت الله بهجت می آمدند صاحب نفس بودند مرحوم حاج آقا حسین فاطمی رحمة الله علیه.

حالا عزیزان اگر بخواهند ببینند مجموعه ی منابر ایشان، ایشان خودش منبرها و سخنرانی شان چاپ کرده است در یک کتاب نوشته است به نام جامع الدُرَر خیلی مفصل است اخیرا یکی از اساتید خلاصه کرده است به نام برگزيده جامع الدُرَر. اگر عزیزان تهیه کنند خیلی جالب است قصه های خیلی جالبی دارد، روایات خیلی قابل تأملی دارد خیلی لطیف انتخاب کرده است.

برگزیده جامع الدُرَر از انتشارات مسجد مقدس جمکران هست.

ایشان در این کتاب این داستان های زیادی، کل منبرهای او هست می فرمودند من یک وقتی می رفتم بعد از نماز مرحوم آیت الله ملکی تبریزی بین دوتا نمازشان منبر می رفتند.

ص: 6975

آیت الله ملکی تبریزی مدرسه ی فیضیه نماز می خوانده و ایشان منبر می رفته.

گفت ماه رمضان بود یک روز بین منبرم اعتراض کردم به بعضی از طلبه ها گفتم من دیشب رفته بودم فلان نقطه و فلان روستا عده ای از طلبه ها آمدند آنجا و بساطی راه انداختند و عرض کنم که شب نشینی شماها از خدا نمی ترسید ماه رمضان است و باید تا سحر دعای مناجات بخوانید، ابوحمزه بخوانید ماه رمضان برای چی می روید دهات های اطراف خوش بگذرانید گفت تو سخنرانی گفتم و تمام شد. وقتی بعد از نماز رفتم خدمت آقای ملکی تبریزی ایشان ناراحت است گفتم آقا چی شده، گفت این چه منبری بود شما رفتی؟ گفتم آقا بالاخره، گفت برای چی اولاً مگر حالا ماه رمضان اگر شبی برود گردش مگر گناه دارد حالا نخواسته یک شب مناجات بخواند گناهی که انجام نداده است. ثانیاً شما میخواهی اشکال چند نفر را بگویی چرا در جلوی جمع می گویی؟ عموم می گویی به خودشان بگو، اینجا طلبه می آید، غیر طلبه می آید، افراد دیگر می آیند، مدرسه فیضیه عمومی بود جلو جمع چرا آبروی یک عده را بردی. اولاً گناه نبود، خلافی نبود، ثانیاً چرا جلوی جمع.

ببینید خیلی مهم است آقای حاج حسین رحمة الله علیه می گوید به آیت الله ملکی گفتم آقا فهمیدم اشتباه کردم فرمودند فهمیدی اشتباه کردی که فایده ندارد. باید جلو جمع اصلاحش کنی این خیلی مهم است ما آبروی کسی را اگر در یک جمعی بردیم باید در آن جمع دوباره اصلاحش کنیم بگوییم اشتباه کردیم. با اینکه خود حاج آقا حسین فاطمی خیلی مراقب بوده است خیلی مواظب بوده است ولی به

ص: 6976

قدری مرحوم آیت الله ملکی تبریزی مواظب این ها بودند که خودش مراقباتی که الان خیلی خوب است ماه شعبان، ماه رمضان در پیش است بخوانید. ببينيد این را می گویند معنایی که ما گناه دیگری به نظرمان بزرگ جلوه نکند. اولاً گناه نبوده است ثانیاً بزرگ جلوه نکند که امیرالمؤمنین می فرماید یَخَافُ عَلي غَيْرهِ بِأَدْني مِنْ ذَنْبِهِ، دنبال عیوب دیگران هست خودش بزرگتر از آن را انجام می دهد خودش را نمی بیند و دیگران را می بیند.

و نقطه ی مقابل آن که امیرالمؤمنین يَرْجُو نَفْسَهُ بِأَكْثَرَ مِنْ عَمَلِهِ، یا در این فرازی که يَسْتَعْظِمُ مِنْ مَعْصِيَةِ غَيْرِهِ گناه دیگران را بزرگ می بیند، يَسْتَكْثِرُ مِنْ طَاعَتِهِ طاعت خودش را بزرگ می بیند.

باز این قصه خیلی تکان دهنده است خدا رحمت کند مرحوم علامه طباطبایی ایشان یک برادری داشتند آقای طباطبایی علامه محمد حسین طباطبایی بود برادر ایشان محمد حسن الاهی بود در تبریز. از نظر علمی می گفتند شاید او از نظر فقهی از علامه طباطبایی بالاتر است.

در رابطه با فقه و اصول خیلی خوب بود تفسیر و همه چیز ولی می گفتند شاید در فقه برادر بزرگتر بود.

داستان مفصل است من به اجمال می گویم به این بحث برسیم یک مناسبتی یک کسی آمده بود خدمت ایشان یک آقایی آمده بود و گفته بود من قدرت احضار ارواح دارم، ارواح را می توانیم احضار بکنیم حالا بماند داستان آن.

البته همین جا بگویم اصل احضار ارواح مسلم است ولی متأسفانه امروز دکان بازار و تقلب و این ها بیشتر از واقعیت است حالا الان بینندگان عزیز گوش کردند فردا در یک خبری دیدند که یک کسی احضار ارواح می کند و یک

ص: 6977

گمشده ای دارید میخواهی با پدرت ارتباط برقرار کنی سراغ او نروند و بگویند آقای حسینی قمی سمت خدا گفت هست نه آقا احضار ارواح اصل آن مسلم ولی دکان بازار آن 99 درصد آن بازار است، آدم آن نیست. 99 درصد آن دکان بازار است گرفتار نشوند عزیزان.

این اخوی مرحوم علامه طباطبایی به یک مناسبتی روح پدرشان را احضار کرده بودند پدر علامه در آن احضار ارواح از علامه طباطبایی گلایه کرده بودند چه شکایتی؟ گفته بود چرا محمد حسین این تفسیر المیزان را دارد می نویسد من را در ثواب آن شریک نکرده است که من همین جا در حاشیه بگویم آقایان توروخدا امیرالمؤمنین امام صادق علیه السلام ارحَمُ موتاکم به مرده هایمان رحم کنیم این ها گرفتار هستند این ها نیازمند هستند، آقای محترم خانم محترم شوهرت از دنیا رفته است، خانمت از دنیا رفته است، پدر و مادرت از دنیا رفته است، اولادت از دنیا رفته است، فرزند شهید داری، غیر شهید داری هرچی از صدقات مخصوصا در ماه شعبان به نیت درگذشتگانمان غفلت نکنیم. ارحَمُ امام فرمود رحم کنید به مرده های خودتان بالصدقه با صدقه رحم کنید واقعاً نیازمند هستند نمی دانیم چه خبر است آنجا. به هر حال ایشان گلایه کرده بود خدا رحمت کند این قصه را هم یادم آمد بگویم مرحوم آیت الله حاج آقا مهدی روحانی که مرد بسیار بزرگی بود از دوستان آیت الله احمدی میانجی یک جمعی بودند ایشان نقل می کردند که یک کسی در عالم رویا به رفیق خودش گفته بود که آقا این یادتان باشد نگویید ما نگفتیم، به رفیقش که از دنیا رفته بود در عالم

ص: 6978

رویا گفته بود که من دیشب وقتی دعا می کردی جلو چشمت بال بال میزدم به من دعا کنید و دعا نکردید. کسی از دنیا رفته است رفیقش تو دعا یادش رفته بوده این رفیقش را دعا کند در عالم رویا به او گفته بود داشتی دعا میکردی برای من دعا نکردی من بال بال میزدم جلوی تو که به من دعا کنی باز برای من دعا نکردی. یعنی آن هایی که از دست دادیم بال بال می زنند که ما برای آن ها دعا کنیم در خیرات و ذکرها و دعا و همه هم عرض کردیم به خیر و ذکر و دعا قناعت نکنیم تو صدقات، صدقاتی که می دهیم برای پدر و مادر، بال بال می زنند که ما آنها را سهیم کنیم.

پدر علامه طباطبایی گلایه کرده بود که چرا محمد حسین این المیزان را دارد می نویسد در ثواب آن من را شریک نکرد.

برادر علامه یک نامه می نویسد به علامه طباطبایی که آقا ما همچین احضار روحی داشتیم و پدرمان روحش را احضار کردیم و از شما گلایه کرده است. این قصه را برای یک جمله گفتم جناب آقای شریعتی ببینید چه خبر است، چه روح بلندی مرحوم علامه رضوان الله علیه ایشان فرموده بود که من فکر نمی کردم که حالا این کار آنقدر کار مهمی باشد که من بخواهم پدرم را هم شریک کنم چیزی نبود که. یعنی علامه طباطبایی که تفسیر المیزان 20 جلدی نوشته است اگر در هر جلد آن مثلاً 500 صفحه باشد 10 هزار جلد 10 هزار صفحه تفسیر نوشته است که الان بعد از تفسیر المیزان تو این 50، 60 سال

ص: 6979

کسی تفسیر قرآن نوشته شده است حتماً مهمان سفره ی علامه طباطبایی هم بوده است این خدمت بزرگ را تازه می گوید من کاری نبود که بخواهم تازه روح پدرمم سهیم کنم. باشد اگر واقعاً خدایا اگر از ما قبول میکنی کاری است این پدر ما هم ببینید عرض من این است امیرالمؤمنین می فرماید از کسانی نبا ش که يَسْتَكْثِرُ مِنْ طَاعَتِهِ طاعت خودش را بزرگ می شمارد.

مَا يَحْقِرُهُ مِنْ طَاعَةِ غَيْرِهِ البته می دانید بس نیست اینجا اشاره کنم رمز آن چیست؟ چرا اینطوری می شود؟ چرا طاعت خودش را بزرگ می بیند، چرا گناه دیگران را، گناه دیگران را بزرگ می بیند و گناه خودش را کوچک می شمارد.

عمده ی آن برمی گردد به آن مسئله ی خودپسندی که امیرالمؤمنین در همین حکمت فرمودند کسانی که یُعجَب بنفسه آدم هایی که معجب به خودشان هستند، گرفتار عجب می شوند.

یک حدیثی هم در کافی مرحوم کلینی رضوان الله علیه خیلی هشدار دهنده است. رسول خدا روایت نقل می کنند که حضرت موسی یک وقتی از شیطان سؤال کرد میدانید در قصه ها زیاد داریم، انبیا گاهی از شیطان سوالاتی دارند.

سؤال کردند حضرت موسی از شیطان اَخبرنی بذَنبِ الذی چه گناهی است که وقتی بنده آن را انجام بدهد انسان گرفتار آن گناه بشود استَحفَظتَ علیه، تو دیگر بر آن سوار میشوی، مسلط میشوی. در قصه ی کربلا این جمله معروف است دیگر فراوان شنیده ایم وقتی امام سجاد از امام حسین سؤال کرد بابا جان مردم کار تو با مردم به کجا کشید آقا سیدالشهداء فرمود استَحفَظتَ علیهم الشیطان، شیطان سوارشان شده است اَنساهُم ذکرالله، یاد خدا را فراموش کردند.

حضرت موسی عرض کرد چه گناهی است

ص: 6980

که تو بر انسان مسلط میشوی و سوار میشوی سه تا گناه را گفته است، یک قالَ اَعجَبتُه نفسه وقتی عُجب حالت عُجب پیدا کند خود بزرگ بینی پیدا کند حالا یک شب مناجات خوانده است چه خبر است، یک روز روزه گرفتیم چه خبر است. دوم اِستَکثَرَ عَمَله عمل خودش را بزرگ جلوه بدهد، سوم سَقُرَ فی عَینه ذَنبُه گناه خودش به نظرش کوچک بیاید.

باز امیرالمؤمنین ما از نهج البلاغه فاصله نگیریم حکمت 26 نهج البلاغه امیرالمؤمنین علیه السلام خیلی زیباست ببینید حضرت می فرماید حکمت 26 می فرماید سَيِّئَةٌ تَسُوءُكَ، خَيْرٌ عِنْدَ اللَّهِ مِنْ حَسَنَةٍ تُعْجِبُكَ آدم یک گناهی را انجام می دهد بعد پشیمان می شود هی می زند توی سرش خاک بر سرم عجب غلطی کردم خدایا مرا ببخش من چرا گرفتار این گناه شدم دیگه توبه کردم، دیگه هی نذر و نیاز می کند و خودش را مزمت می کند، هی عذاب وجدان دارد فرمود این گناهی که بعدش آدم این بهتر از حسنه آن حسنه ای است که خودش را بزرگ ببیند. حالا امروز مثلاً روز ماه شعبان روزه گرفته است با زن و بچه اش بداخلاقی می کند، افطار من را چرا زود آماده نکردید مگر نمی دانید من روزه هستم چایی من کجاست، شام من کجاست، سر و صدا نکنید، می خواهم استراحت کنم. آن گناهی که انسان بعدش می گوید خاک بر سرم امیرالمؤمنین می فرماید آن گناهی که انسان بعد از آن بگوید بدبخت شدم و بیچاره شدم و غلط کردم خدایا توبه کردم دیگه نمیکنم آن بهتر از این است که من روزه بگیرم و عبادت انجام بدهم حسنه. ولی گرفتار عُجب و خود پسندی باشد این هم یک

ص: 6981

تعبیر از امیرالمؤمنین علیه السلام اجازه بدهيد من بقیه اش را بخوانم بلکه به یک جایی برسیم ببینیم می توانیم این جلسه تمامش کنیم یا نه.

إنِ استَغنى بَطِرَ و فُتِنَ از کسانی نبا ش من صادقانه عرض می کنم واقعاً آن جلسه هم گفتم از محضر امیرالمؤمنین علیه السلام عذرخواهی مي کنیم ما داریم نهج البلاغه ترجمه می کنیم کسی بخواهد یک کلمه همین یک جمله إنِ استَغنى بَطِرَ و فُتِنَ باور کنید باید چند جلسه این را قشنگ یک آدم معنا کند و بفهمد آیات آن را، روایات آن را.

حالا عذرخواهی میکنم، فرمود از کسانی نبا ش که اگر بی نیاز بود حالت بی نیازی در خودش احساس کرد بَطِرَ و فُتِنَ مغرور می شود روزی که وضع مالی او خوب است، آن روزی که سلامت دارد، آن روزی که مشکلی ندارد، مغرور می شود، فریفته می شود.

اما إنِ افتَقَرَ قَنَطَ و وَهَنَ آن روزی که گرفتار فقر می شود قَنَطَ ناامید می شود و سست می شود. الان ببينید آن جلسه هم عرض کردم شبیه این بیان را باز امیرالمؤمنین علیه السلام در یک بیان دیگری داشتند کم نیستیم انسان هایی که آقای شریعتی روز سلامتی به تعبیر حضرت بَطِرَ و فُتِنَ مغرور می شویم، آقا سلامت حالا داریم که داریم آقا بده یک مقداری از این سلامتی خودت نعمت سلامتی، قدرت نعمت است، مال نعمت است، سلامتی نعمت است این ها را در راه خدا خرج کن می گوید چه خبر است حالا شما فکر کرديد خدا چی به ما داده است همیشه خودمان را طلبکار از خدا می دانیم همیشه. اما همین آدم نمی داند که به یک آسیب جزئی یک قصه ای محضر شما عرض کنم آن جلسه

ص: 6982

عرض کردیم ولی خب برنامه طولانی شده بود عزیزان نشنیدند من بگویم خیلی واقعاً عبرت است.

یکی از عزیزان ما چندی پیش شاید حالا یک ماه نشده است آقا ایشان یک مرتبه گفتند آقا مریض شدم بیمار در بیمارستان.

می خواهم عرض کنم این سلامتی که ما را مغرور می کند به چی بند است یک جوری نشود که روز مریضی به تعبیر من در بستر بگوییم خدایا به فریاد برس همیشه یاد خدا باشیم. آن هفته حدیث آن را خواندیم تعرفوا إلى الله في الرخاء روز سلامتی، روزی که وضعیت خوب است خودت را نشان خدا بده يعرفكم في الشدة تو گرفتاری ها خدا بشناسد تو را.

آقای شریعتی: بگذار صدایت آشنا باشد.

حجت الاسلام حسینی قمی: فرشته ها بگویند این همیشه می آمده است این همیشه دعا می خوانده، این همیشه اَمَن یجیب می خوانده، این همیشه قرآن می خوانده، این همیشه به فقرا می رسیده، این همیشه نذر گوسفند قربانی نه اینکه تا مریض شد عیب ندارد حالا مریض شده گوسفند قربانی کنی اما همیشه این کار را داشته باشد.

یکی از دوستان ما سالم سالم بود هیچی نبود گاهی به شوخی می گفتند مثلاً شما با برادرانت موقع رفتنت هست 70، 80 سالت هست گفت چی موقع رفتن ما برادرهایمان 7، 8 سال از ما بزرگ تر هستند مرگ هم باشد نوبتی هم باشد، آقا افتاد ایشان بیمارستان و بسیار آدم خوبی است رفتند عیادت آقا چی شده؟ هیچی، آخه هیچی که آدم بیمارستان نمی آید. نه هیچی آخه، برای چی. تمام از این تقریبا نیم بدن او سیاه شده بود، پاها نیمی از بدن او سياه بود چی شده است گفتند

ص: 6983

خون نمی رسد به بدن، چرا ؟ گفتند در یکی از رگ ها یکی از این مسیر رگ ها خون لخته شده است عزیزان می دانند آنهایی که سکته ی مغزی می کنند می گویند خون در مغز آن ها لخته شده است خب یکی، یک جا اگر ما چند هزار میدانید جنابعالی بهتر از من، بینندگان عزیز اطلاعاتشان بهتر از ما هست. ما الان در بدنمان ده ها هزار کیلومتر رگ داریم جستجو بزنید، هزاران هزار کیلومتر رگ در بدن ما هست، سیاهرگ، سرخرگ ، مویرگ اگر یکی در این چند هزار کیلومتر راه یک جا خون لخته بشود تو مغز باشد تمام سکته ی مغزی، در قلب باشد سکته ی قلبی است. این در بدنش یک جا این خون لخته شده بود گفتند خون به تمام این قسمت پایین بدن نمی رسد خب باید چیکار کرد؟ جراحی کردند و گفتند فایده ندارد، این سیاهی پا باقی مانده است. خب چیکار باید کرد؟ شورای پزشکی تشکیل شد باز تأکید می کنم عزیزان می خواهم نهج البلاغه را بفهمید مغرور نشویم به سلامتی خودمان با یک لختگی یک جا در یک تقاطع مویرگ ها یک جا خون لخته شده است تمام بدن کبود، شورای پزشکی تشکیل دادند گفتند باید این پا قطع بشود. یعنی از لگن به پایین نصف بشود خیلی دردناک است. شروع کردند آن هم یک مرحله نمیشد مرحله ی اول یک قسمت آن را قطع کردند و مرحله ی دوم یک قسمت را قطع کردند مرحله ی سوم به کما رفت و چند روز دیگر چهلم این آقا هست. با چی؟ با یک لخته شدن، یک رگ مسدود می شود حالا ما که نشستیم الحمدلله چند هزار کیلومتر می گویند رگ های بدن

ص: 6984

انسان را می گویند رگ های بدن انسان را اگر دور زمین بخواهند بگردانند دو دور، دور زمین می شود بچرخد تعداد این کیلومتر های رگ های بدن.

آن وقت حضرت می فرماید اینطوری نباش امیرالمؤمنین از کسانی نبا ش که آن روز سلامت مغرور می شود إنِ استَغنى بَطِرَ و فُتِنَ الان وضع تو خوب است بسم الله مبارکت باشد برنامه ریزی کرده است عید کجا برویم، خبر داری برادرت تا شاه عبدالعظیم هم نمی تواند برود، خبر داری برادر خواهرت نمی توانند یک فرشی بگیرند، کفشی بگیرند، آن ها هم بچه دارند کارگر است شما خبر داری نمی تواند برای زن و بچه اش دستشان بگیرد، تا امام زاده محله ی خودشان برود و بیاید حالا تو برنامه ریزی کردی مبارکت هم باشد همه جا برو ان شاءالله به سلامتی و خوبی و خوشی اما دیگه اینجور نباش مغرور نباشیم، فریفته مال دنیا نباشیم. إنِ افتَقَرَ همین آدم اگر به فقر بنشیند قَنَطَ و وَهَنَ سست می شود، ناامید می شود، قرآن کریم در سوره ی مبارکه ی فجر هم دارد وقتی گرفتار است می گوید ربي اَهانَن خدا به اهانت کرد از این ها نباش يُقَصِّرُ إِذَا عَمِلَ از کسانی نبا ش که روز عمل کوتاهی می کند اما يُبَالِغُ إِذَا سَأَلَ وقتی از خدا می خواهد بالاخره ما هستیم یک جا ما همیشه همه ی ما تقریبا نمی دانم دیگر هستیم یا نیستیم ان شاءالله آن هایی که نیستند بگویند نیستند خوشا به حال ما.

گفت طبیب از مزاج خودش اشتباه، ما از خودمان داریم می گوییم ما همیشه خودمان را طلبکار می دانیم از خداوند همیشه خودمان را طلبکار مثل اینکه خدا یک بدهی داشته است این بدهی را نداده است.

آقا چی ما از خدا طلبکار هستیم، اصلاً حساب نعمت ها را

ص: 6985

می دانیم حساب این همه لطف خداوند باز همیشه انسان خودش را طلبکار می داند. حضرت می فرماید از کسانی نبا ش که یُقَصِرو اذا عَمل برای یک نماز هزار بازی در می آوری، الان ماه رمضان ببینید می رسد آقا خبر نداری، گرفتاری ها، شغل های سنگین، بیماری ها، انواع و اقسام بیماری ها شروع می شود گرفتاری مالی مشکل می شود آقا ما که با این شغل نمی توانیم روزه بگیریم.، آن می گوید من نمی توانم هزار تا می گردیم که یک مسئله ای چیزی، یک مریضی چیزی از روزه فرار کند.

عرض نکردم خدمت شما یک وقتی گفتم یکی از علمای بزرگ شیعه خیلی جمله ی خوبی تابلو کرد این جمله را حالا چون الان یک ماه تا ماه رمضان مانده است من بگویم بعدا اگر شما اول ماه رمضان زودتر میگفتی خب این را ما عمل می کردیم.

یکی از علمای بزرگ شیعه رحمة الله علیه، می فرمود بعضی از ماها دین در متن زندگی مان هست همه چیزمان را با دین هماهنگ می کنیم دین در متن است اصل دینمان است آن وقت کارهای دیگرمان را با دین

بعضی ها نه دین در حاشیه است همه چیزمان می خواهیم درست باشد اگر چیزی اضافه آمد دین باید با ما راه بیاید، یک وقت خدمت شما عرض کردم من می دیدم بعضی ها از 11 ماه قبل گفت آقا یک جوری برنامه ریزی کنم برای شغلم آقا شغل من سنگین است، مسافرت میروم، یک جوری در طول 11 ماه برنامه ریزی می کند که ماه رمضان روزه ی او لطمه نخورد می گوید دین در متن زندگی من، من در 11 ماه باید برنامه ریزی کنم، او خودش را باید تنظیم کند دین را آورده است متن.

اصل دین داری

ص: 6986

است می گوید شغلم را با این هماهنگ می کنم، درسم را با این هماهنگ می کنم، امتحانم را با این هماهنگ می کنم که الان ما همین جا تا دیر نشده است از مسئولین تقاضا می کنیم بابا یک کاری کنیم نگذارید اول ماه رمضان سنگین ترین شرکت ها و درس ها و امتحانات و آزمون ها، دین با دین هماهنگ کنیم.

آن وقت ما این کار را که نمی توانیم یُقَصِروا اذا عَمل روز عمل همش کوتاهی می کند، نه حال نماز را داریم، نه حال روزه داریم، چی خواسته خدا از ما نخواندیم قرآن؟ لا يَسْأَلُكُمْ اموالهم همه ی زندگی ات را که نخواسته که 5 درصد، 10 درصد نهایت در خمس 20 درصد یُقَصِرو اذا عَمل در عمل کوتاهی می کنیم اما از آن طرف یُبالغُ اذا سَعَل در خواسته ها مبالغه می کنیم خودمان را طلبکار می دانیم نرسیدیم نمی دانم می رسیم باز هم.

آقای شریعتی: می خواهید مشرف شویم به ساحت مقدس قرآن کریم بعد ان شاءالله برمی گردیم ادامه ی کلام نورانی امیرالمؤمنین علیه السلام در ذیل حکمت 150 نهج البلاغه چقدر خوشحال هستیم از اینکه سر سفره ی نهج البلاغه هستیم با بیان شیوای حاج آقای حسینی عزیزمان ان شاءالله خدا حفظشان کند.

خیلی خوب باز هم تکرار می کنم برای مشارکت در قربانی ماه شعبان المعظم عزیزمان می توانند هدایا، صدقات و نذورات خودشان را پرداخت کنند در ماه شعبان دوتا قربانی خواهیم داشت به سایت ما میتوانید مراجعه کنید، به کانال ما در سروش و ایتا و یا با شماره گیری کد دستوری *780*3131شارپ ان شاءالله این اتفاق مبارک رقم بخورد در آستانه ی سال نو هم هستیم ان شاءالله که این قربانی، قربانی باشکوهی باشد بتوانیم توزیع گسترده و وسیعی را در اقصی نقاط کشور عزیزمان

ص: 6987

داشته باشیم.

صفحه ی 465 را امروز باهم تلاوت می کنیم آیات نورانی سوره ی مبارکه زمر آیات 57 تا 67 این سوره ی مبارکه را بشنویم برمی گردیم همراه شما و در کنار شما بفرمایید خواهش میکنم.

آقای شریعتی: اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم.

در ماه آخر سال، در آستانه ی بهار، در روزهای ابتدایی ماه شعبان المعظم ان شاءالله بهترین اتفاقات زندگی برای تک تک شما رقم بخورد اشاره ی قرآنی امروز را حاج آقای حسینی بفرمایند و ان شاءالله حسن ختام فرمایشات ایشان باشیم.

حجت الاسلام حسینی قمی: عرض کنم که در این آیات یکی دو آیه اگر برگردیم قرآن می فرماید وَاتَّبِعُوا أَحْسَنَ مَا أُنْزِلَ إِلَيْكُمْ مِنْ رَبِّكُمْ، دنبال حرفهای قرآنی باشیم مِنْ قَبْلِ أَنْ يَأْتِيَكُمُ الْعَذَابُ بَغْتَةً، قبل از اینکه عذاب ناگهانی سراغ شما بیاید حرف خدا و پیغمبر را بشنوید.

وقتی عذاب آمد آن وقت بعدش می گوید أَنْ تَقُولَ قبل از اینکه هی حسرت بخورید، هی بگویید هی خدا اگر اینطوری بود، کاش اینطوری می شد. أَنْ تَقُولَ اولش این است یک داستانی هم دارد بگویم خدا رحمت کند آقای محدث قمی را ایشان رفته بود در یک حجره ای صاحب حجره از علمای بزرگ گفته بود آقا شیخ عباس می خواهم شما من را نصیحت کنید ولی نه نصیحتی که مثلاً فلان اولیای خدا چی گفتند. یک قصه ای که برای خودتان پیش آمده باشد ایشان فرموده بود یک وقتی رفتم وادی السلام نجف گفت برای خودم پیش آمده است، مرحوم محدث قمی خودشان تجربه کردند مقامات ایشان قابل ذکر نیست خیلی بالاتر است.

گفت رفتم وادی السلام نجف یک جنازه ای را آمدند دفن کردند بستگان او برگشتند

ص: 6988

من هنوز آنجا بودم وقتی این ها برگشتند صدای نعره ای از این قبر به گوش من می رسید مثل شتری که دارند داغش می کنند این آیه را می خواند. این آیه ی سوره ی مبارکه ی زمر، أَنْ تَقُولَ نَفْسٌ يَا حَسْرَتَا عَلَى مَا فَرَّطْتُ فِي جَنْبِ اللَّهِ چرا من کوتاهی کردم، حسرت می خورد انسان که چرا من کوتاهی کردم وَإِنْ كُنْتُ لَمِنَ السَّاخِرِينَ تو دنیا مسخره می کردم نماز خوان ها را مسخره می کردم، آنهایی که در راه خدا انفاق می کردند مسخره می کردم، ماه شعبان برای آن ها با ماه های دیگر فرق دارد ای بابا شعبانیه چرا من مسخره می کردم این آیه را می خواند این یکی اَن تقول، او تَقول انَ الله حِينَ تَرَى الْعَذَابَ یک کاری نکن که وقتی عذاب را می بینی بگویی لَوْ أَنَّ لِي كَرَّةً ای کاش میشد من برگردم رَب ارجعونی یک جای دیگر هم هست این هم مثل همان است لَوْ أَنَّ لِي كَرَّةً فَأَكُونَ مِنَ الْمُحْسِنِينَ.

خدایا اگر من را برمی گرداندی من آدم خوبی میشدم.

جواب می دهد بَلَى قَدْ جَاءَتْكَ آيَاتِي این همه آیات و نشانه آمد فَكَذَّبْتَ بِهَا وَاسْتَكْبَرْتَ وَكُنْتَ مِنَ الْكَافِرِينَ تکذیب کردی، تکبر ورزیدی، استکبار اجازه نداد آیات، استکباری که در وجود خودت بود نگذاشت آیات ما را گوش کنی. آن هفته عرض کردم جناب آقای شریعتی باز هم تکرار می کنم به نظر من اثر آن را در پیام ها می دیدم بعضی از عزیزان تماس می گرفتند می دیدم واقعاً گاهی یک حرفهایی باید ما بترسیم و بلرزیم. آن جلسه عرض کردم آقای شریعتی بخواهیم یا نخواهیم بدون تعارف بینندگان عزیز، آقایان خانمها باور کنید ماها گرفتار دیدید عرض کردم در دعاها می گویند بد وارث

ص: 6989

و بی وارث، بی وارث نیستیم وارث داریم گرفتار بد وارث هستیم. بد وارث هستیم نه به این معنا اینکه بچه های ما بد هستند خیلی هم بچه های خوبی هستند ولی ارثی که به آنها می رسد می خواهند مصرف کنند، بخورند و هزار گرفتاری دارند کیف آن را ببرند اگر گذاشتی برای وارث که البته هم باید باشد وارث واقعاً گرفتار است بارها گفتیم لازم نيست ما اصلاً وصیت به ثلث هم نمی خواهیم. ولی اگر وارث گرفتار نیست این وارث می نشیند می خورد یک آب خنک هم روی آن شاید بگوید خدا بابام رو بیامرزد. خودت الان که وقت داری حاج خانم اگر به آن احتیاج نداری، اگر اولادت احتیاج ندارند کاری کن که فردای قیامت قرآن می گوید هی او تقول، او تقول آرزو بکند لَوْ أَنَّ لِي كَرَّةً مرا برگردان خدایا یک دفعه ی دیگر معلوم است اینجور نیست من گاهی مثال زدم دیدید گاهی در حوادث آدم یک تصادفی مثلاً یک بیماری می گوید آقا مرگ را با چشم خودم دیدم توی بیماری آدم تا لب مرگ می رود. الان خیلی ها برگشتند حاج آقا ما تو آن قضیه اصلاً مرده بودیم و رفته بودیم دوباره برگشتیم. خب دوباره برگشتید کاری کردی یا نه لَوْ أَنَّ لِي كَرَّةً یک بازگشت خدا یک مهلت به تو داد پس چطور گفتی فَأَكُونَ مِنَ الْمُحْسِنِينَ نشد.

به هر حال تقاضای من این است مخصوصا در ماه شعبان، مخصوصا روزهای آخر سال گرفتار بد وارث می شویم خودمان به دست خودمان یک کار خیری ان شاءالله انجام بدهیم.

آقای شریعتی: ان شاءالله، خیلی از شما ممنون و متشکرم حاج آقای حسینی دعا بکنید و خداحافظی کنیم.

حجت الاسلام

ص: 6990

حسینی قمی: خدا را قسم می دهیم به حق این ماه که ماه رسول الله هست همه ی آن هایی که به این برنامه التماس دعا گفتند حوائج آن ها را برآورده به خیر بفرما. خیلی از این عزیزان می گویند چرا به این برنامه، خدایا حوائج همه ی ملتمسین را برآورده به خیر بفرما. مریضهایشان را لباس عافیت بپوشان. گرفتاری های آن ها را برطرف بفرما، در ظهور وجود مقدس امام زمانمان تعجیل بفرما.

آقای شریعتی: الهی آمین خیلی ممنون و متشکرم فردا ان شاءالله با حضور حاج آقای شریفیان خدمت شما خواهیم رسید و به شما سلام خواهیم کرد.

امیرالمؤمنین امشب شب سوم شعبان که چشمشان روشن می شود به سیدالشهدا مبارکشان باشد ما هم با دل و جان مان می رویم نجف و به حضرت سلام می کنیم و صلوات می فرستیم.

متشکرم از شما.

1400-12-21- سیری در نهج البلاغه امیرالمومنین ( حکمت 150 )

آقای شریعتی: بسم الله الرحمن الرحیم اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم سلام علیکم و رحمة الله، سلام می کنم خدمت عزیزانم خانمها و آقایان ان شاءالله هرجا که هستید دل و جان شما بهاری باشد. خیلی خیلی خوش آمدید، امیدوارم در آستانه ی سال جدید بهترین اتفاقات برای تک تک مخاطبان عزیزمان و مردم شریف و نازنین ایران اسلامی رقم بخورد. حاج آقای حسینی سلام خیلی خیلی خوش آمدید، ایام مبارک باشد ان شاءالله. حجت الاسلام حسینی قمی: سلام علیکم و رحمة الله، عرض سلام و ارادت خالصانه دارم خدمت همه ی بینندگان عزیز، عزیزانی که تکرار برنامه را از شبکه ی افق، شبکه ی جام جم، شبکه ی ولایت و از همه ی کانال های دیگر رادیو معارف که بحمدللَّه ما تشکر می کنیم

ص: 6991

هر شب ساعت 11 خیلی از عزیزان آنجا موفق می شوند برنامه را ببینند از همه تقدیر و تشکر.

من این تبریکی که گفتید من عرض می کنم اضافه کنم هم سال نو را تبریک عرض می کنیم هم جناب آقای شریعتی نیمه ی شعبان در پیش است، جمعه نیمه شعبان است عزیزان نگویند دوباره شما نگفتید ما گفتیم. امروز سوار یک ماشین شدم از این ماشین های اینترنتی که ما زیاد سوار می شویم یک جوانی بود کوچه ی ما چراغانی بود گفت این چراغانی برای چیست؟ برای 22 بهمن است؟ گفتم 22 بهمن که تمام شد گفت پس برای چی هست؟ گفتم نیمه شعبان است گفت نیمه شعبان مگه تمام نشد خیلی من متأثر شدم یعنی یک جوان مسلمان در شهر قم انگار نه انگار خبر نداشته باشد که نیمه شعبان نیامده است هنوز یا گذشته است. این خوب نیست به هر حال من خواهش می کنم عزیزان عنایت کنند قدیم دهه ی مهدویت بود به قول حاج آقای فرحزاد ماه شعبان تنها ماهی است که هیچ شهادتی در آن نیست تمام ماه جشن است. از این فرصت استفاده کنیم، الان هم دیر شده است الان تا جمعه که نیمه شعبان است حالا عزیزان بدانند شاید یادشان نباشد که شب جمعه شب نیمه شعبان، 27 اسفند اگر بنا باشد کاری انجام بدهند فرصت تمام است آخرین لحظات است. حداقل قدیم دهه ی مهدویت بود ما در کوچه و خيابان ها فراوان می دیدیم چراغانی ها شاید الان هست و ما ندیدیم به هر حال ان شاءالله مردم آنچه که ما موظف هستیم

ص: 6992

در ارتباط با تعظیم شعائر را یادمان نرود ان شاءالله.

آقای شریعتی: ان شاءالله و چقدر خوب است بهار امسال ما سال 1401 با عید بزرگ نیمه شعبان گره خورده است و ان شاءالله باشیم در روزگار آمدن آن کسی که بهار واقعی ایام و روزگار ما هست. در خدمت شما هستیم و حکمت 150 نهج البلاغه را باهم می شنویم.

حجت الاسلام حسینی قمی: بله، بسم الله الرحمن الرحیم

ان شاءالله سعی می کنیم این آخرین جلسه است گرچه این بحث خیلی مفصل است ولی آخرین جلسه باشد که ما حکمت 150 را می گوییم مثل گذشته تقاضا می کنم عزیزان خودشان مفصل مراجعه کنند. یک بار دیگر در این آخرین جلسه عرض می کنم امیرالمؤمنین وقتی این حکمت را بیان کردند کسی از حضرت تقاضای موعظه کرد پایان سید رضی می فرماید لو لم يكن في هذا الكتاب إلا هذا الكلام، اگر در نهج البلاغه جز همین موعظه نبود لَكفى به موعظة ناجعة برای عظمت نهج البلاغه همین کفایت می کند.

رسیدیم به این فراز حضرت می فرماید لا تَکُن از کسانی نبا ش که يُقَصِّرُ إِذَا عَمِلَ، وَ يُبَالِغُ إِذَا سَأَلَ خودش وقتی بناست یک کاری انجام بدهد، به دیگران یک خدمتی انجام بدهد کوتاهی می کند ولی برای سؤال و درخواست از دیگران مبالغه می کند.

من یک مقدمه ای عرض کنم ببینید آقای شریعتی هرچی در اسلام تأکید شده است، هر مقدار که در اسلام تأکید شده است به فقرا و بیچاره ها برسید از آن طرف تأکید شده است که شما از کسی درخواست نکنید. در وسائل الشیعه یک

ص: 6993

بابی دارد خیلی جالب است. کراهته اظهار الاحتیاج الفقر کراهت دارد که انسان به کسی اظهار کند که من نیاز دارم مگر در یک موارد ضروری وگرنه اظهار فقر کراهت دارد.

یک داستانی بگویم همین اول کلام کسی از اصحاب امام صادق علیه السلام اسمش مُفضل است رفت محضر امام صادق در روایت هست که گرفتاری های خودش را شکایت کرد به حضرت گلایه کرد آقا مشکلات مالی دارم حضرت فرمودند که یک مبلغی به او کمک کردند در روایت داریم 400 دینار حضرت به او کمک کردند بعد فرمودند که لا تخبر الناس بكلّ ما أنت فيه، بر هر کسی دردو دل نکن فتهون عليهم پیش آن ها خوار میشوی و ذلیل میشوی اظهار فقر نکن. به امام گفت آقا من پول نمی خواستم فقط می خواستم درحق من دعا کنید. حضرت گفت من دعا می کنم ولی تو هم به کسی اظهار فقر نکن یک وقتی شاید این مسئله را گفته باشی، میدانید شما از نگاه دین اگر انسان در یک بیابانی گرفتار شد آب ندارد و یک کسی آب به او می دهد ولی بر سر او منت می گذارد آیا تیمم کند یا آب با منت را بپذيرد فرمودند تیمم کن ولی آبی که در آن منت است از کسی قبول نکن.

باز در یک روایت دیگری داریم در کافی شریف هست از امام صادق علیه السلام إنَّ اللّه فَوَّضَ إلَى المُؤمِنِ اُمورَهُ كُلَّها خداوند همه ی اختیارات، مؤمن حالا هر سبکی می خواهد زندگی کند اختیار با خودش هست الا اذلالَ لنفسه حق ندارد خودش را پیش کسی ذلیل کند.

ص: 6994

پس اگر بخواهیم پیام این کلام امیرالمؤمنین بخواهیم بگوییم در یک جمله باز تأکید می کنم هرچی در اسلام سفارش شده است به فقرا رسیدگی کنید، وظیفه ی ثروتمندان است دستگیری از فقرا از آن طرف سفارش شده است که تا می توانید پیش کسی اظهار فقر نکنید.

آقای شریعتی: یعنی عزت ما برای دین خیلی مهم است.

حجت الاسلام حسینی قمی: عزت خودتان را حفظ کنید.

یک حدیث خیلی خیلی لطیفی هم مرحوم کلینی در کافی شریف دارد هم شیخ صدوق هم شیخ طوسی، محمد بن مسلم از اصحاب امام باقر و امام صادق است می گوید امام باقر فرمود وَلَوْ یَعْلَمُ الْمُعْطِی مَا فِی الْعَطِیَّةِ، آن هایی که دست دهنده دارند اگر می دانستند که خداوند چه پاداشی به آن ها می دهد مَا رَدَّ أَحَدٌ أَحَداً، احدی احدی را ناامید نمی کرد. اگر ما می دانستیم خداوند در برابر سخاوتی که ما نشان می دهیم خدا چه پاداشی به ما می دهد احدی احدی را رد نمی کرد. البته این را هم عرض کنم در همین نهج البلاغه در بخش حکمت ها امیرالمؤمنین علیه السلام می فرماید السَّخَاءُ مَا كَانَ ابْتِدَاءً به کسی می گویند سَخی که خودش بدون اینکه طرف اظهار نیاز کند به او کمک کند اما ما کانَ اگر آن آقا سؤال کرد بعد ما به او کمک کردیم حضرت می فرماید فَحَيَاءٌ وَ تَذَمُّمٌ این دیگه خب آدم خجالت می کشد، دیگه می خواهد آبروی خودش را حفظ کند.

آقای شریعتی: تو رودربایستی.

حجت الاسلام حسینی قمی: اگر بدون اینکه طرف اظهار نیاز کرد و شما به او

ص: 6995

کمک کردید می شود سخاوت.

پس این وظیفه ی ثروتمندان باید کمک کنند حتی بدون اینکه طرف اظهار نیاز کند.

از آن طرف فرمود لَوْ يَعْلَمُ اَلسَّائِلُ مَا فِي اَلْمَسْأَلَةِ، آن هایی که دست نیاز پیش دیگران دراز می کنند اگر می دانستند سؤال از دیگران چقدر بد است مَا سَأَلَ أَحَدٌ أَحَداً، یک بار دیگر حديث را بخوانم، امام باقر می فرماید لَوْ يَعْلَمُ اَلْمُعْطِي، لَوْ يَعْلَمُ اَلسَّائِلُ آنی که کمک می کند اگر می دانست خداوند چه پاداشی به او می دهد هرگز کسی را رد نمی کرد آنی که اظهار نیاز می کند اگر می دانست سؤال چقدر بد است احدی از احدی درخواست نمی کرد.

باز یک داستانی بگویم داستان هم جالب است در کافی مرحوم کلینی هست امام صادق علیه السلام فرمود عده ای از اصحاب پیامبر آمدند خدمت رسول خدا گفتند که ما یک حاجتی داریم حضرت فرمودند چیست حاجت شما؟ گفتند تَضْمَنُ لَنَا عَلَى رَبِّكَ الْجَنَّةَ بهشت را برای ما ضمانت کنید. اصحاب پیامبر به پیامبر گفتند ما یک بهشت تضمینی می خواهیم حضرت فَنَكَسَ رَأْسَهُ مقداری تأمل کردند بررسی کردند و فکر کردند ثُمَّ رَفَعَ سر بالا آوردند و فرمودند أَفْعَلُ ذَلِكَ بِكُمْ ولی به یک شرط، من بهشت تضمینی به شما می دهم به یک شرطی، عَلَى أَنْ لاَ تَسْأَلُوا أَحَداً شَيْئاً» از کسی چیزی نخواهید یعنی عزت مؤمن را حفظ کنید لله عزته و للرسوله و المؤمنين. و امام صادق علیه السلام وقتی این شرط را پیامبر با اصحاب خودشان کردند کار به جایی رسید کسی سوار مثلاً مرکب خودش بود عصایش از دستش می

ص: 6996

افتاد یک نفر ایستاده بود پایین اما به او نمی گفت از مرکب می آمد پایین خب بالاخره فرض کنید کسی سوار شتر است بخواهد بیاید پایین و دوباره سوار بشود دردسر دارد ولی حتی به این اندازه دیگر از کسی تقاضا نمی کردند.

پس بهشت تضمینی رسول خدا فرمود به شرط اینکه از کسی چیزی نخواهید.

آقای شریعتی: و اینکه حاج آقا گفتند مؤمن حرمت او از حرمت کعبه بالاتر است.

حجت الاسلام حسینی قمی: احسنت این هم یک مصداق از آن هست.

آقای شریعتی: بله یک باری روی دوش ما هست.

حجت الاسلام حسینی قمی: بله اینکه فرمودند آن حدیث معروف امام صادق علیه السلام نگاهی کردند به کعبه فرمودند ما اعظمُ حرمته کعبه یعنی حرمتت خیلی بالاست ولی از تو بالاتر حرمت مؤمن هست. إنَّ اللّه َ فَوَّضَ إلَى المُؤمِنِ اُمورَهُ كُلَّها ما هرجا هر سبکی بخواهیم زندگی کنیم حق داریم ولی حق نداریم یک کاری کنیم که ذلیل بشویم اظهار ذلت و شرمندگی.

آقای شریعتی: بله یعنی مسئولیتی است روی دوش ما که عزت خودمان را حفظ کنیم اگر در دایره ی اهل ایمان هستیم.

حجت الاسلام حسینی قمی: حالا یک داستانی یادم آمد خوب است اشاره کنم جناب آقای شریعتی آبروی مؤمن چیزی نیست که ما بگوییم خودم دلم می خواهد از آبروی خودم بگذرم یعنی مثلاً گاهی یک کسی می گوید آقا من راضی هستم هرکی می خواهد غیبت من را بکند می شود من بگویم؟ نه بحث شما نیست که بخواهید از آبروی خودتان بگذرید.

یک قصه را خیلی سریع عرض کنم در حالات مرحوم آیت الله بروجردی

ص: 6997

می دیدم یک وقتی علمای نجف به ایشان یک نامه ای نوشته بودند که در فلان موضوع سیاسی حالا داستان آن مفصل است شما یک موضع گیری کنید ایشان حاضر نبود موضع گیری کند.

آن ها گفته بودند که خب آقا معلوم است شما چرا موضع گیری نمی کنید به خاطر آبروی خودتان هست می خواهید از آبروی خودتان خرج نکنید ایشان در جواب فرمود بله آبرو هم خدا به من داده است مگر می توانم همینطوری خرج کنم اینجا مصلحت نمی دانم. تو این موضوع، تو این موضع سیاسی مصلحت نمی دانم، آبرو هم خدا گفته از آبروی خودم نگذرم مؤمن آبرو دارد، امیرالمؤمنین علیه السلام می فرماید از کسانی نبا ش که یُقَصِروا اذا عَمل روزی که نوبت خودش است کوتاهی می کند يُبَالِغُ إِذَا سَأَلَ اما وقتی می خواهد از دیگران سؤال کند مبالغه می کند، آبرو ریزی می کند، طرف را در معذوریت قرار می دهد. عرض کردم از این طرف خیلی تأکید شده است.

باز یک قصه ای بگویم اینجا چون در آستانه ی هم سال جدید هستیم هم در آستانه ی ماه مبارک رمضان هستیم من خواهش می کنم التماس میکنم استدعا می کنم هرکی هر طوری دستش می رسد برای فقرا، برای بیچاره ها، چند روز پیش یک گروهی آمدند پیش من گفتند شما یک کلیپی پر کنید ما می خواهیم یک تشکیلاتی راه بیندازیم لوازم دست دوم را مردم لوازم دست دوم دارند بدهند به ما مؤسسات ما بدهیم به نیازمندان. گفتند شما یک کلیپ مردم را تشویق کنید من صحبت کردم ولی اول آن کلیپ گفتم

ص: 6998

که یعنی چی؟ مگر قرآن نمی گوید لَنْ تَنالُوا الْبِرَّ حَتَّي تُنْفِقُوا مِمَّا تُحِبُّونَ، حالا تازه ما لوازم دست دوم؟

امام رضا علیه السلام در حالاتشان از وقتی نشستند سر سفره قبل از اینکه کسی دست به غذا دراز کند از آن غذای دست نخورده به فقرا می دادند. بعد آیات سوره ی مبارکه ی بلَد را می خواندند. گفتم این قرآن که این را می گوید حالا گذشتیم اصلاً شما نمی خواهید از لوازم نو را حداقلش از لوازم دست دوم قابل استفاده کار خوبی هم هست کسانی که دارند این کار را انجام می دهند، مؤسساتی که این کار را انجام می دهند یا مردم که این کار را انجام می دهند کار خوبی است.

میدانید متاسفانه به دلیل مشکلات اقتصادی مخصوصا سال های اخیر خیلی بازار لوازم دست دوم بازار آن خیلی داغ است اطلاع دارید دیگه. حالا حداقل از این ما مختصر پولی که شما می خواهند به شما بدهند مثلاً برای این تلویزیون، برای یخچال قابل استفاده هست برای این مبلی که دارید حالا یک مختصر پولی می خواهید بگیرید این را شما از آن بگذرید حداقل این را ما در راه خدا بدهیم.

قصه ای که می خواهم عرض کنم واقعاً آقای شریعتی بعضی از بزرگان از هر بهانه ای استفاده می کردند برای اینکه به داد فقرا برسند.

در حالات مرحوم کاشف القطاء می دیدم شیخ جعفر کاشف القطاء از علمای بزرگ شیعه، شخصیتی که وقتی به صاحب جواهر گفتند آقا شما به جای اینکه یک کتاب دیگر بنویسید کتاب استادتون رو یک شرحی برایش می نوشتید. ایشان

ص: 6999

فرموده بود به قدری این کتاب پیچیده بود که من دیدم خودم یکی بنویسم خیلی راحت تر هستم. کشف القطاء خیلی مهم است، استاد صاحب جواهر است. مرد بسیار با عظمتی بود در حالات ایشان می دیدم ایشان یک وقتی می آید نماز مسجد نماز داشت دیر می آید مسجد، مسجد که می آید دیر می آید. مردم می دیدند آقا نیامد هرکسی فرادا نماز می خواند خیلی جالب بود هر کسی فرادا می خواند.

ایشان وقتی می رسد مسجد ناراحت می شود می گوید یعنی تو این جمعیت یک عادل شما نداشتید که بذارید جلو؟ نماز جماعت بخوانید حالا من نیامدم یک روز این انبوه جمعیت یک عادل نبود جلو بایستد نماز بخوانید؟ باید فرادا بخوانید؟ می بیند یک بازاری یک جا ایستاده دارد فرادا نماز خودش را می خواند. آیت الله العظمی کاشف القطاء استاد خیلی از بزرگان، استاد صاحب جواهر با این عظمت می رود پشت سر این بازاری می ایستد نماز خواندن. این بازاری دیگر بیچاره تمام نماز را نمی فهمد چی خواند، آن وقت به اعتبار ایشان بقیه ی مردم هم می آیند و یک جماعتی می شود، امام جماعت که هر روز آیت الله کاشف القطاء بوده است حالا این بازاری است چه صفی. نماز که تمام می شود برمی گردد می گوید آقا منو کشتی مردم تو این جمع این چه کاری بود که با من کردی آخه چرا جماعت من لایق جماعت نیستم، حالا خوندم دیگه پاشو نماز عصرت را بخون می گوید عصر را دیگر نمی خوانم شما بخوان می گوید نه اگر میخواهی من دست

ص: 7000

از سرت بردارم یک عده فقرا به ما مراجعه کردند یک پولی حسابی بده من به این فقرا بدهم تا من نماز عصر پشت سرت نخوانم خیلی شیرین است پول را می گیرد و می گوید خب حالا برو کنار من خودم می ایستم.

می خواهم بگویم به هر بهانه ای، به هر حال جناب آقای شریعتی بعضی ها می گویند شما کمیته امداد تشکیل دادید، اصلاً سمت خدا همین است سمت خدا بالاترین خدمتش این است عرض کردم هم آستانه ی ماه رمضان هستیم هم آستانه ی سال نو هستیم امیرالمؤمنین گفت از کسانی نبا ش که یُقَصِرو اذا عَمل نوبت خودش است کوتاهی می کند وَ يُبَالِغُ إِذَا سَأَلَ.

ما در گرفتاری هایمان چقدر پیگیر کار خودمان هستیم؟ به این زنگ بزن و به اون زنگ بزن، از این بخواه و از او بخواه وَ يُبَالِغُ إِذَا سَأَلَ، برای گرفتاری خودمان خیلی می دویم حالا برای گرفتاری دیگران حتی شده از آبروی خودمان استفاده کنیم.

این جمله ی اول من یک مقدار سریع تر بخوانم.

إِنْ عَرَضَتْ لَهُ شَهْوَةٌ أَسْلَفَ الْمَعْصِيَةَ وَ سَوَّفَ التَّوْبَةَ، اگر زمینه ی گناه برای او پیش بیاید توبه را به تأخیر می اندازد. تا گناه نیست آدم خوبی است اما گفت که شناگر خوبی است آب گیرش نمی آید آب پیدا کند، از این ها نباش.

وَ إِنْ عَرَتْهُ مِحْنَةٌ انْفَرَجَ عَنْ شَرَائِطِ الْمِلَّةِ،

إِنْ عَرَتْهُ مِحْنَةٌ اگر یک بلایی به او برسد انْفَرَجَ عَنْ شَرَائِطِ الْمِلَّةِ دیگر خدا را بنده نیست، تو گرفتاری ها مشکلی چیزی به او برسد دیگر خدا را بوده نیست.

میدانید در قرآن

ص: 7001

کریم مزمت شده است آیات فراوانی داریم من یک نمونه از آن را بخوانم از سوره ی مبارکه ی معارج، قرآن مزمت می کند می فرماید بعضی ها اینطوری هستند إِنَّ الْإِنْسَانَ خُلِقَ هَلُوعًا، علامه طباطبایی می فرماید بقیه ی آیه این را معنا کرده است إِذا مَسَّهُ الشَّرُّ جَزُوعاً. بلا به او برسد جزا، إِذا مَسَّهُ الْخَيْرُ مَنُوعاً چی روز خوشی چی مَنُوعاً. اینطوری نباش، إِذا مَسَّهُ الشَّرُّ بلا به او می رسد.

من یک وقتی حالا نمی گویم چه شهری می ترسم اهالی آن شهر از ما ناراحت بشوند تشییع جنازه جوانی رفته بودم حالا علت وفات چی بود؟ تو همین جاده ی سمنان مسیری که باید مثلاً 90 کیلومتر در ساعت می رفت 180 تا رفته بود تصادف کرده بود. تشییع می کردند این جوان را، یک خانمی با صدای بلند صدایش را همه می شنیدند من سؤال کردم این خانم کیست گفتند که خواهر این جوانی است که از دنیا رفته است. یک جمله ای می گفت واقعاً من ناراحت شدم و تعجب کردم چیزی نگفتم آنجا جای حرف زدن نبود. حالا من اصلاً گاهی خجالت میکشم بگویم جمله را نگویم خیلی زشت است بلند می گفت خدایا این برادر ما را نتوانستی به ما ببینی. خب ببینید یعنی اگر برادر شما زنده بود به خدایی خدا لطمه می خورد؟ خب بابا سرعت 90 را 180 رفته است تخلف کرده است، حادثه پیش آمده است و از بین رفته است.

آقای شریعتی: بخش عمده از بی معرفتی ماها هست.

حجت الاسلام حسینی قمی: آن وقت فریاد بزند خدایا إِذا مَسَّهُ الشَّرُّ

ص: 7002

جَزُوعاً.

باز یک آیه ی دیگر این آیه را عزیزان باز آشنا هستند سوره ی مبارکه ی فجر می فرماید قرآن کریم بعضی ها اینطوری هستند عَمَ الانسان بعضی از انسان ها اینطوری هستند وقتی به آن ها خیر می رسد فَأَمَّا الْإِنْسَانُ إِذَا مَا ابْتَلَاهُ رَبُّهُ فَأَكْرَمَهُ وَنَعَّمَهُ آقا الان که زندگی خوب است مشکلی ندارید فَيَقُولُ رَبِّي أَكْرَمَنِ. مرحوم علامه معنا کرده است این را نه اینکه بگوید خدایا ممنونتم نه می گوید ما دیگر هر کاری بخواهیم بکنیم این برای ما عنایت و لطف الهی چنان شامل حال ما هست که ما اگر فساد هم بکنیم اشکالی ندارد. فَأَمَّا الْإِنْسَانُ إِذَا مَا ابْتَلَاهُ رَبُّهُ فَأَكْرَمَهُ وَنَعَّمَهُ فَيَقُولُ رَبِّي أَكْرَمَنِ، وَأَمَّا إِذَا مَا ابْتَلَاهُ فَقَدَرَ عَلَيْهِ رِزْقَهُ یک روز زندگی او تنگ شد فَيَقُولُ رَبِّي أَهَانَنِ خدا به من توهین کرده است.

جناب آقای شریعتی به هر حال این بحث را باید یک وقتی ما مفصل باز کنیم این تفکر که ما هميشه خودمان را از خدا طلبکار می دانیم اگر یک روزی یک کمی زندگی ما نقصانی پیدا کند ما چه طلبی داریم از خداوند می شود اول مشخص کنید. ما واقعاً به خدا بدهکار هستیم یا طلبکار هستیم، نعمت ها را حساب کنید در برابر نعمت ها شکرش را به جا آوردیم که بگوییم آقا بقیه طلب را خدا به ما بپردازد. این همه نعمتی که خداوند شامل حال ما قرار داده است ما حق آن را ادا کردیم؟ واقعاً ما طلبکار خدا هستیم؟ فَيَقُولُ رَبِّي أَهَانَنِ. به هر حال امیرالمؤمنین می فرماید از کسانی نبا ش ان اَرَدتم محنتم اگر

ص: 7003

بلایی به او برسد ان فَرَجَ اَن شرایط المله خدا را بنده نیست. به هر حال جناب آقای شریعتی من این را می خواهم بگویم برای اینکه عزیزان بدانند ما تمام پیام ها را تک تک می خوانیم در همین هفته یک پیامی دیدم البته برای آن عزیز پیام فرستادم، توضیح دادم یک مصیبتی به او رسیده است و نوشته من دیگر نماز نمی خوانم زیاد حالا زیاد که چه عرض کنم ما تو پیام ها می بینیم، حضوری می بینیم کسی یک مشکلی پیدا کرده، عزیزی از دست داده است، مثلاً مادرش از دنیا رفته است، برادری داشته، فرزندی داشته صریحاً می گوید که خدا را بنده نیست.

این همین کلام اميرالمؤمنين است إِنْ عَرَتْهُ مِحْنَةٌ بلایی به او رسید انْفَرَجَ عَنْ شَرَائِطِ الْمِلَّةِ دیگه خدا را بنده نیست. این اخلاق خوبی نیست به تعبیر قرآن اذا مَسهُ الشَر جَزوعا و اذا مَسَه الخیر مَنوعا وقتی خدا به او نعمت می دهد می گوید اَکرَمنی هر کاری می خواهم بکنم، وقتی یک امتحان ابتلا و آزمونی فَيَقُولُ رَبِّي أَهَانَنِ خب این مفصل است اگر یادتان باشد ما مفصل راجع به این بحث صبر و بلا و آزمون های الهی گفتیم. اگر ما باور داریم صریح قرآن است چند تا تأکید وَلَنَبْلُوَنَّكُمْ حتماً حتماً من شما را امتحان می کنم بِشَيْءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَالْجُوعِ وَنَقْصٍ مِنَ الْأَمْوَالِ وَالْأَنْفُسِ وَالثَّمَرَاتِ، این اخلاق، این روحیه که انسان در خوشی ها یادش برود مَنوعا قرآن می فرماید حاضر نیست به دیگران خیری برساند تا یک بلایی به سرش می آید من نماز نمی خوانم، من خدا را بنده

ص: 7004

نیستم، خدا فلان گرفتاری را برای من، از این ها نباشیم.

آقای شریعتی: خدا کند که بزرگ بشویم حاج آقای حسینی.

حجت الاسلام حسینی قمی: ان شاءالله اگر بشویم آن وقت یادمان می آید که آن بزرگانی که همیشه در دعاها ببینید همیشه انسان خودش را بدهکار می داند. در دعای پانزدهم صحیفه سجادیه شاید رسیده باشند حاج آقای فرحزاد امام سجاد علیه السلام یاد ما می دهد خدایا نمی دانم اَیُ حالَین اَحَقُ بِشُکر آدم برسد به اینجا، اهل بیت می خواهند ما را اینقدر بالا ببرند، نمی دانم اَیُ حالَین اَحَقُ بِشُکر روز بیماری باید من بیشتر حمد تو را بگویم یا روز سلامت. روز سلامت که سالم هستم و خدا را بندگی می کنم هیچ مشکلی ندارم همه ی نعمت ها را، این روز سلامت باید بیشتر حمد خدا بگویم یا نه روز بلا، روز بلایی که من باز در بلا به تو نزدیک می شوم، در بلا می فهمم که همه چیز از تو هست، در بلا می فهمم که دستم خالی است، در بلا متوجه فقر خودم می شوم، در مصیبت و بیماری متوجه ضعف خودم میشوم. چقدر انسان هایی هستند گرفتار بستر می شوند تازه می فهمند هیچی نبودند و بیدار می شوند.

به هر حال امام سجاد دعای پانزدهم خدایا نمی دانم کدوم حالات بیشتر حمد تو را بگویم. این هم یک جمله يَصِفُ الْعِبْرَةَ وَ لَا يَعْتَبِرُ، از کسانی نبا ش يَصِفُ الْعِبْرَةَ بلد است خوب بگوید آقا دنیا همش عبرت است و عبرت بگیرید اما وَ لَا يَعْتَبِرُ خودش عبرت نمی گیرد بلد است خوب بگوید،

ص: 7005

از عدالت خوب سخن می گوید، از تقوا خوب سخن می گوید.

یک تعبیری از رسول خدا هست حضرت فرمود انَ اَشَد الناس عَذَابَ یوم القیامه شدید ترین مردم از نظر عذاب در روز قیامت یک تعبیر هم دارد حَسرَتاً عذاباً یا حَسرَتاً، کسی که وَصَفَ عَدلاً ثمَ عملاً غیره، وَصَفَ خوب توصیف می کند، عدالت را خوب بیان می کند اما در عمل چیز دیگری است. بلد است از مسلمانی و بندگی و بندگان خدا و اولیا خدا و زندگی اولیا خدا بلد است خوب سخن بگوید اما خودش اهل عمل نیست.

يُبَالِغُ فِي الْمَوْعِظَةِ وَ لَا يَتَّعِظُ در موعظه نفر اول است که این هشداری است می دانید در روایت داریم که فردای قیامت بعضی ها دارند می روند بهشت می بینند واعظ آن ها دارد می رود جهنم می گویند عه ما به موعظه ی تو بهشتی شدیم يُبَالِغُ فِي الْمَوْعِظَةِ وَ لَا يَتَّعِظُ. در حدیث داریم معروف است يُغْفَرُ لِلْجَاهِلِ سَبْعُونَ ذَنْباً قَبْلَ أَنْ يُغْفَرَ لِلْعَالِمِ ذَنْبٌ وَاحِدٌ . خدا از آنهایی که نمی دانستند، جاهل بودند 70 تا گناه می آمرزد یک گناه هنوز از عالم نیامرزیده. عرض کردم خیلی هشدار است يُبَالِغُ فِي الْمَوْعِظَةِ خیلی خوب سخن می گوید ولی لا يَتَّعِظُ.

فَهُوَ بِالْقَوْلِ مُدِلٌّ وَ مِنَ الْعَمَلِ مُقِلٌّ، خوب حرف می زند با مغرور سخن می گوید آقا ما هستیم که چه کردیم اما در عمل خبری نیست. اگر بخواهیم در یک جمله پیام این کلام اميرالمؤمنين سلام الله علیه را خلاصه کنیم اگر هم یک کار خیری کردی، یک احسانی کردی، ایثاری کردی خودت را بدهکار بدان.

ص: 7006

قای شریعتی: خیلی فکر نکن خبری هست.

حجت الاسلام حسینی قمی: باز یک داستانی دیدم از کافی شریف امام صادق علیه السلام قصه را نقل می فرمایند.

فرمودند عَطی الْعالِمِ الْعابِداً یک عالمی آمد پیش یک عابدی مرحوم کلینی نقل می کند. عالم به عابد چون میدانید حالا فرق عالم و عابد همین است دیگر عالم طریق را می داند، عابد گاهی فقط در فکر عبادت است، حواسش به مسیر نیست چقدر به ما گفتند آقا به جای نماز زیاد، ذکر زیاد، دعای زیاد طریق را یاد بگیرید. من گاهی در حرم امام رضا علیه السلام یا در مساجد منبر می روم سؤال می کنم می گویم الان اینجا معارف دین دارد گفته می شود حالا من یا هر کسی دیگر معارف دین، الان وقت نماز مستحبی است یا گوش کردن به معارف است؟ دیدید بعضی ها خیلی می خواهند مثلاً بگویند آقا ی کسی یک عالمی دارد سخنرانی می کند، معارف دین، تفسیر قرآن می گوید، نهج البلاغه می گوید، صحیفه می گوید من می نشینم این را گوش کنم یا میخواهی نماز بخوانم، دعا بخوانم.

اینکه در روایت در کافی شریف یک بابی دارد شاید بینندگان تعجب کنند کافی شریف باب الاقتصاد فی العِبادَ یعنی چی؟ باب الاقتصاد اقتصاد یعنی چی یعنی اعتدال در عبادت، در عبادت اعتدال داشته باشید. نماز می گویند هرچی بیشتر بخوانی بهتر، روزه هر چی بیشتر بهتره بگیر چرا می گویی اعتدال، 5، 6 تا حدیث است.

مرحوم مجلسی که حدیث شناس است، حدیث که تمام شده است آخر آن نوشته است از این باب یک چيز فهمیده

ص: 7007

می شود عزیزان عنایت کنند خیلی بحث مهمی است. یک وقتی عرض کردیم دین شناسی از همه چیز مهم تر است. علامه مجلسی می گوید از این روایات حالا من این را بخوانم باب الاقتصاد فی العباده کافی شریف می فرماید از این استفاده می شود. اَنَ السَعیَ شما دوتا کار انجام بدهید بالاتر از نماز زیاد است هی نماز بخوان، هی روزه بگیر من نمی گویم ها علامه مجلسی ما خاک پای علامه حساب می شویم افتخار است برای ما.

از سَعیَ فی التصحیح العَقاید و الاخلاق اَهَمُ من السَیفَ کثرة العباده، دوتا چیز را درست بکنید بهتر از نماز زیاد خواندن است عبادت های زیاد کنی چیست آن دوتا؟ عَقاید یک و اخلاق دو، عقایدمان را درست کنیم. آن آقایی که منبر است دارد معارف می گوید دارد عقاید شما را اصلاح می کند.

آقای شریعتی: اتفاقا خیلی جالب است همین قبل از صحبت های شما وقتی این حکمت های ناب را می شنیدم حاج آقای حسینی احساس می کردم پای صحبت های امیرالمؤمنین هستیم. پدری که می خواهد بچه های خودش را موعظه کند، نصیحت کند و این حکمت ها چقدر حال دل ما را خوب می کند و دلمان را زنده می کند.

حجت الاسلام حسینی قمی: اگر نظرتان باشد یک وقتی گفتیم خدا رحمت کند آیت الله بهجت می فرمود شما که از نهج البلاغه می خوانید مردم دیگر پای منبر شما نیستند پای منبر امیرالمؤمنین هستند.

علامه مجلسی حدیث شناس است، می گوید آقا به جای عرض کردم اگر سخن غیر از این مرد بود ما به این قاطعیت

ص: 7008

نمی توانستیم بگوییم، اگر عقایدمان را درست کردیم، اخلاقمان را درست کردیم اَهَم من السَیف کثرة العِبادَ، عبادت زیاد، آی نماز بخوان، نه آقا شما نمازت را خواندی ما هنوز معرفتمان کامل نشده است بنشین پای منبر این آقا، بنشین سخنرانی این آقا را بکن، بنشین یک کتاب خوب بخوان.

این آیه را دیگر همه یاد دارید همه ی بینندگان یاد دارند الَّذِي خَلَقَ الْمَوْتَ وَالْحَيَاةَ لِيَبْلُوَكُمْ أَيُّكُمْ أَحْسَنُ عَمَلًا، نفرمودند أَيُّكُمْ اَکثَرُ عَمَلًا. بعضی ها فکر می کنند عبادت کیلویی می کشند ما چند کیلو نماز خواندیم، در دین شناسی عرض کردیم دیگه گاهی شما ممکن است آقا به خاطر حرمت پدرت، مادرت رعایت حال آن ها، فرزند خردسالی داری سالی یک بار هم حرم نرفتی، سالی یک بار هم نماز شب نخواندی می گوید بچه دارم می گوید حواسم به پدر و مادرم هست، حواسم به زندگیم هست حالا نماز شب نتوانستم بخوانم.

آقای شریعتی: اینکه تشخیص بدهی توی آن شرایط اولویت تو چیست و تکلیف تو چیست مهم است.

حجت الاسلام حسینی قمی: آره آن خیلی مهم است اگر بتوانیم تشخيص بدهیم خیلی مهم است.

حالا قصه را عنایت کنید، عالم و عابد عرض کردم معمولا این قصه باز مرحوم کلینی در کافی شریف دارد شاید عزیزان دیده باشند قصه را در کتاب التوحید است یک فرشته ای من خیلی با عجله عرض کنم، یک فرشته ای دید یک عابدی در یک جزیره ای مشغول عبادت است گفت خدایا چقدر به این ثواب می دهی مدام دارد عبادت می کند گفت ثواب زیاد نمی دهم، این همه عبادت گفت برو پیش او

ص: 7009

ببین چی می گوید. آمد پیش عابد گفت یک بساطی به صورت یک انسانی گفت ما هم اینجا مشغول نماز و عبادت گرم شد، گفت جای خوبی است اینجا برای عبادت، این منطقه فقط به درد عبادت می خورد گفت همه چیز آن خوب است یک عیب بزرگ دارد گفت چه عیبی؟ گفت ای کاش خداوند آن چهار پای خودش را، حیوان خودش را می فرستاد این همه علف و سبزه حرام نمیشد.

ببینید خدا فرمود ثواب زیاد به عبادتش نگاه نکن از سَعیُ فی التصحیح عَقاید و الاخلاق.

حالا قصه ی اصلی را بگویم ،امام صادق علیه السلام باز در کافی شریف است، امام صادق فرمود یک عالمی آمد پیش یک عابدی، گفت کَیفَ صلاةُ نمازت چطور است؟ گفت از من میپرسی، از نماز من، من سالیان سال ده ها سال است دارم خدا را بندگی می کنم گفت اشک چشمت چطور است؟ گفت آنقدر گریه می کنم زمین خیس است.

گفت که اینقدر که تو خودت از خودت تعریف میکنی بهت بگویم فإن ضحکک و أنت خائف أفضل من بکائک و أنت مدل، اگر خنده داشته باشی ولی نگران عبادت هم نکنی ولی نگران باشی بالاتر از این است که گریه کنی ولی مغرور به عبادتت باشی.

آن هفته حدیثی که خواندیم چی بود از نهج البلاغه امیرالمؤمنین؟ سَيِّئَةٌ تَسُوءُكَ خَيْرٌ عِنْدَ اللَّهِ مِنْ حَسَنَةٍ تُعْجِبُكَ.

سَيِّئَةٌ یک گناه کردی میزنی به سرت خاک بر سرم، غلط کردم خدایا من را ببخش عجب کاری کردم من اهل این گناهان نبودم چرا این کار را کردم توبه کردم این بهتر از این است که

ص: 7010

نماز شب بخوانی و قیافه بگیری. خیلی جالب است آقای شریعتی ما حالا یک وقتی باید مفصل این کتاب العقل و الجهل مرحوم کلینی در کافی شریف را حالا ما که نهج البلاغه ایم ان شاءالله یک برنامه ای باشد.

آمد خدمت امام صادق علیه السلام گفت آقا فلانی نماز شب او اینطوری است، دعایش اینطوری است، سجده او اینطوری است، روزه ی طول سالش اینطوری است، هی از عبادت هایش گفت عزیزان عنایت کنند لذت ببریم از این نگاه دین. گفت آقا نماز شب او، دعای او، عبادت او، سجده های طولانی او در طول سال همیشه روزه می گیرد، حضرت فرمود کَیَف عقلهُ درک او از دین چطور است؟ گفت آقا نمی دانم گفت آقا من دارم از عبادت او می گویم، از نماز شب او می گویم، از روزه ی طول سال او می گویم، از سجده های طولانی او می گویم شما از عقل او می پرسید؟ فرمود خدا پاداش را به اندازه ی درک انسان به انسان می دهد. پاداشی که خداوند به انسان می دهد، بنابراین حضرت می فرماید از کسانی نبا ش فَهُوَ بِالْقَوْلِ مُدِلٌّ، وقتی می خواهد حرف بزند خوب حرف می زند ولی مِنَ الْعَمَلِ مُقِلٌّ مغرور است به عمل خودش.

يُنَافِسُ فِيمَا يَفْنَى وَ يُسَامِحُ فِيمَا يَبْقَى دنیا که فانی است در آن مسابقه دارد اما يُسَامِحُ فِيمَا يَبْقَى قیامت که جاودان است مُسامحه می کنیم. الان میدانید دیگر در دنیا واقعاً بحث های اقتصادی و تجاری، الان این کاسب نگاه می کند به آن مغازه ی بغلی دیدید گاهی مغازه دارها همکار هستند این

ص: 7011

سوپر مارکت هست آن هم سوپر هست، نگاه می کند این چی آورده است که مشتری های او بیشتر شده است؟ این چه کرده که مغازه ی او جذاب تر شده است. همه همین هستیم خیلی خوب تجارت هم گفتیم امام صادق فرمود إِنِّا مِنْ أَكْثَرِ أَهْلِ اَلْمَدِينَةِ، شمایی که برای دنیا مسابقه می دهید چرا یُسامحُ فیما یَبغی آنجا حواستون نیست.

باز قصه بگویم، داستان ها مؤثر تر است.

خدا رحمت کند کتاب آیت الله احمدی میانجی را می دیدم این را باز در آستانه ی سال نو می گویم، در آستانه ی نوروز می گویم نوشتند یک کسی خیلی گرفتاری در زندگیش پیش می آمد، به یک صاحب دلی مراجعه کرد نام نبردند آیت الله احمدی نام نبردند. گفت من چرا اینقدر گرفتار هستم الان خیلی ها می گویند دست به هر کاری میزنیم درست نمی شود. نمی خواهم بگویم منحصراً همین است ها ولی یک احتمال بدهیم همین است ایشان نوشتند به یک صاحب دلی مراجعه کرد و گفت چرا زندگی من نمی چرخد؟ گفت تو چند سال خونه خواهرت نرفتی؟ چوب قطع ارحام در روایات هم داریم.

امام صادق فرمود گاهی بعضی ها لَیَکونُن برَرَتَم، آدم های خوبی هستند ولی به خویشاوندان خودشان نمی رسند، خدا به زندگی آن ها برکت نمی دهد متن حدیث است آدم های خوبی هستند همه چیز او خوب است نماز او، دعای او، صف اول او زیارت او اما حواسش به ارحام خودش نیست، به خواهرش سر نمی زند، به خويشاوندان خودش رسیدگی نمی کند. فرمود خداوند برکت را از عمر او و از کسب

ص: 7012

او برمی دارد گفت به خاطر اینکه به خواهرش، گفت به خواهرم سر زدم مشکلم برطرف شد.

باز یک داستان دیگر ایشان نقل می کند این را هم من بگویم از قول محدث قمی رحمة الله علیه یک کسی رفیقی داشت در یک جمله عزیزان ببینند می خواهم این جمله معنا شود نمی خواهم فقط ترجمه یک مقداری عنایت بفرمایید چی می خواهد بگوید حضرت یُسامحُ فی ما یَفنی آنی که جاودانه است و ما باور داریم چرا مسامحه می کنیم؟ چقدر ما مراجعه داریم آقای شریعتی که آقا من از فلانی طلب دارم پول من را نمی دهد، پدرم از دنیا رفته است سال هاست ارث را تقسیم نمی کند. آقا شما احتیاج نداری این برادر تو احتیاج دارد محتاج است.

آیت الله میانجی احمدی نقل کرده از محدث قمی یک مؤمنی رفیقی داشت و رفیقش از دنیا رفت. این آقا عازم مکه بود از طریق کربلا یک وقتی می رفتند می خواستند بروند مکه از کربلا می رفتند. آمد کربلا یک سحری خواب دید رفیقش را، عزیزان عنایت کنند ترس است ولی ما باید بترسیم تا یک کاری کنیم. در کربلا سحرگاهی این رفیقش را خواب دید رفیقی که از دنیا رفته است دید به قل و زنجیر است دارند عذابش می دهند می خواست بیاید طرف این رفیقش نگذاشتند فرشته ها بردند او را.

از خواب بیدار شد دید سحر است رفت حرم سیدالشهدا علیه السلام دعا کرد، طلب رحمت کرد برای او خیلی دعا کرد. از کربلا آمد مدینه حرم پیامبر یک حال خوشی به او دست داد باز دعا کرد

ص: 7013

برای همان رفیقش. تو مسیر که می رفتند به طرف مکه یک منزلگاهی ایستادند یک شب خواب دید رفیقش را، دید وضعش خوب است گفت چی شد گفت دعاهای شما اثر کرد کربلا برایم دعا کردی،

مدینه دعا کردی. گفت حالا گرفتاریت چی بود، گفت من وصی چند نفر بودم آن ها از دنیا رفتند من باید به وصیت آن ها عمل می کردم به من اعتماد کرده بودند وصایای مالی داشتند، کوتاهی کردم. تو وصایای مالی چند نفری که من وصی آن ها بودم، میدانید از نظر فقهی انسان می تواند وصیت کسی را قبول نکند عزیزان یادشان باشد یک کسی می گوید آقا من می خواهم فلانی نمی خواهی قبول نکن اگر اطلاع داشتی قبول کن. اما اگر از دنیا رفت آن آقا دیگه حتماً باید به احترام کسی که از دنیا رفته است حتماً باید وصیت او را قبول کرد.

تو که قبول کردی چرا کوتاهی کردی؟ به دلیل کوتاهی در عمل به وصیت چند نفری که وصی آن ها شده بود با اینکه آدم مؤمنی بوده است می گوید به قل و زنجیر می بردند او را، کربلا برایش دعا کردم، مدینه برایش دعا کردم لابد حقوقش را پرداخت کردند تا نجات پیدا کرده است.

حضرت می فرماید کوتاهی نکنید یُسامحه فی ما یَبغی قیامت که جاودانه است کوتاهی نکنید.

يَرَى الْغُنْمَ مَغْرَماً از کسانی نبا ش که ایثار، دستگیری، انفاق، خدمت به دیگران را خسارت می داند می گوید ضرر زدیم به خودمان. اما وَ الْغُرْمَ مَغْنَماً. باز یک قصه بگویم این داستان ها همه بهتر در ذهن می ماند.

ص: 7014

مام رضا علیه السلام روز عرفه در خراسان بودند ایامی که به خراسان مشرف شدند شیخ صدوق نقل می کنند. روز عرفه ای تمام اموالشان را در راه خدا تقسیم کردند بین فقرا، سهل بن فضل امام رضا را دید خب وزیر مأمون بود گفت آقا انَ هذا لَمَغرَمٌ تمام اموالتون در راه خدا دادید انَ هذا لَمَغرَمٌ به خودتان خسارت زدید فرمود عبارت را عوض کن انَ هذا لَمَغنَمٌ غنیمت است کلام حضرت این است لا تَعٌدَن لَمَغرَبَاً اگر چیزی در مقابل آن اجر و پاداش گرفتی نگو غرامت آقای محترم، خانم محترم برای چندمین بار خواهش میکنم قبلا هم گفتیم آن جلسه گفتیم باز هم می گوییم خیلی ها خدا می داند تصمیم گرفتند کارهای خوب بکنند خیلی آدم های خوبی هستند تصمیم هم گرفتند این پول را می خواهم بگذارم صندوق قرض الحسنه یک عده استفاده کنند، آن پول را می خواهم یک درمانگاه با آن بسازم، امروز و فردا ناگهان بانگی برآمد خواجه مرد.

امام رضا فرمود اگر در راه خدا دادی نگو خسارت، از کسانی نبا ش که چیزی که در راه خدا داده است می گوید خسارت.

و جمله ی آخری که تو این فراز بخوانم و تمام کنم حضرت از کسانی نبا ش يَحْكُمُ عَلَى غَيْرِهِ لِنَفْسِهِ وَ لَا يَحْكُمُ عَلَيْهَا لِغَيْرِهِ، دیگران را حاضر است محکوم کند ولی حاضر نیست خودش را محکوم کند همیشه حق با ماست؟ اگر حق با شما بود به نفع خودت اما اگر حق با دیگری بود از کسانی نبا ش يَحْكُمُ عَلَى غَيْرِهِ، یکی از نکاتی که من اینجا با عجله

ص: 7015

بگویم آخر بحث هست آقای شریعتی، از قوانين مترقی اسلام اگر شما شاید من اشتباه می کنم اگر عزیزان سراغ دارند در کشوری دیگر، در قوانین کشورهای اروپایی هر کجا سراغ دارند به ما بگویند شاید ما خبر نداریم. اسلام می گوید مؤمن اگر تو دیدی به کسی ظلم شد شهادت به حق بده، آیه را بخوانم سوره ی مبارکه ی نساء آیه ی 135 يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا كُونُوا قَوَّامِينَ بِالْقِسْطِ شُهَدَاءَ لِلَّهِ وَلَوْ عَلَىٰ أَنْفُسِكُمْ أَوِ الْوَالِدَيْنِ وَالْأَقْرَبِينَ، آقا ما یک صحنه ای را دیدیم یک صحنه ی تصادفی بود هر ظلمی بود میدانم مقصر پدرم است شهادت بده. امیرالمؤمنین از کسانی نبا ش که وقتی به نفع خودت هست فقط قضاوت میکنی حاضر نیستی علیه خودت قضاوت کنی. شهادت بده ولو قرآن می فرماید: عَلَى أَنْفُسِكُمْ أَوِ الْوَالِدَيْنِ وَالْأَقْرَبِينَ نزدیک ترین نزدیکان تو، آقا برادرت هست باشه اگر ظلم کرده است علیه او شهادت بده.

آقای شریعتی: جلوی ظلم به یک نفر دیگر را بگیرد.

حجت الاسلام حسینی قمی: یک قصه ای را بگویم، ما کوتاهی می کنیم یک آقایی که من میشناسم یک جوانی تو همین جاده ی اتوبان قم به تهران سوار ماشینش بود یک پراید دست چندم سوار شده بود داشت میرفت حالا داستان نمی خواهم جزئیات آن را بگویم.

با یک ماشین دیگری درگیر شد آن ماشین یکی از به اصطلاح چند نفر از کارمندان یک دولت و یک اداره ای بودند حالا اسم آن اداره را هم نمی برم آن ها از ما گلایه نکنند. یکی از این ها آمد به این جوان مظلوم من می شناسم

ص: 7016

در جریان جزئیات آن بودم. این جوان بیچاره را چند تا چکیده ی حسابی کتک زدند این جوان را زدند. خب وسط بیابان کی می خواهد شهادت بدهد، تو اتوبان این جوان مظلوم یک ماشین دیگر رد میشد دید ایستاد شاهد این ماجرا بهش التماس کرد گفت آقا دیدی که این ها مظلومانه و ظالمانه به من زدن و من مظلومانه کتک خوردم من می خواهم از این ها شکایت کنم این ها کارمند هستند شماره ی آن ها برای برداشته می شود تو حاضری روزی که شهادت میخواهد بیایی به نفع من شهادت بدهی گفت شهادت می دهم خیالت راحت. رفت شکایت کرد و مرحله ی دوم پرونده قاضی گفت شاهد داری؟ گفت آره شاهد دارم به او زنگ زد من خودم هم زنگ زدم چون می شناختم این جوان را من نمی خواستم قضاوتی کنم فقط خواهش کردم گفتم آقا این جوان می گوید شما شاهد بودید در آن بیابان بیایید شهادت بدهید گفت آقا سری که درد نمیکنه، من خیلی ناراحت شدم. ببینید یک جوان مورد ضرب و شتم یک آدم ظالم وسط جاده، اتوبان یک نفر هم شاهد است قرآن می فرماید كُونُوا قَوَّامِينَ بِالْقِسْطِ شُهَدَاءَ لِلَّهِ وَلَوْ عَلَى أَنْفُسِكُمْ، علیه خودتان، الْوَالِدَيْنِ وَالْأَقْرَبِينَ، بنابراین این جمله ی آخر را یک بار دیگر می خوانم يَحْكُمُ عَلَى از کسانی نبا ش يَحْكُمُ عَلَى غَيْرِهِ دیگری را خاضر هستم محکوم بکند به خاطر خودش ولی لا يَحْكُمُ عَلَيْهَا لِغَيْرِهِ.

آقای شریعتی: بسیار خوب، اینجا باید گفت ایاکَ و الظلمَ من لا يَجِدُوا علیکَ ناصرَ، باید ترسید واقعاً در این جور مواقع و

ص: 7017

موارد خدا نیاورد برای هیچ کسی.

یک کتاب معرفی کنم خدمت شما شرح فقراتی از ادعیه ی ماه مبارک رمضان با عنوان راز شب نوشته ی برادر عزیزمان حاج علیرضا بکایی عزیز که ان شاءالله خداوند حفظشون کند دوستانی که اهل مطالعه و تأمل و تدبر در ادعیه ی ماه مبارک رمضان هستند پیشاپیش دعوتشان می کنم که ان شاءالله مراجعه کنند و از فرازهای ناب این کتاب بهره مند شوند 20000303 شماره پیامک ما هست برای تهیه کتاب هم می توانید به سایت ما بخش فروش اینترنتی محصولات فرهنگی مراجعه کنید یا به کانال ما در سروش و ایتا.

آیات را بشنویم، برای قربانی نیمه شعبان همچنان فرصت هست ان شاءالله این اتفاق مبارک رقم بخورد.

بازمی گردیم بفرمایید.

آقای شریعتی: اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم

برای سلامتی امام زمانمان، برای رفع گرفتاری ها و مشکلات جامعه مان در ایام نیمه شعبان هم ما قربانی خواهیم داشت اتفاق بسیار مبارکی است در ماه های گذشته اول هر ماه قمری این اتفاق می افتاد در ماه شعبان المعظم ما دو قربانی داریم یک قربانی در ابتدای ماه که انجام شد و یک قربانی هم در نیمه ی شعبان صدقات، هدایا و نذورات خودتان را می توانید برای ما ارسال کنید که ان شاءالله این اتفاق مبارک در آستانه ی سال جدید رقم بخورد.

حاج آقای حسینی دعا کنند و ان شاءالله خداحافظی کنیم.

حجت الاسلام حسینی قمی: بله قبل از دعا باز هم تأکید می کنم ان شاءالله هرچی در توانمان هست برای اعیاد ولادت حضرت ولی عصر سنگ

ص: 7018

تمام بگذاریم و اگر می خواهیم دل امام زمان را شاد کنیم یکی از بهترین راه ها همین دستگیری از شیعیان امیرالمؤمنین علیه السلام است در آستانه ی سال نو، در آستانه ی ماه رمضان، در آستانه ی نیمه شعبان دیگر از این فرصت بهتر برای کار خیر پیدا نمی کنید سال نو باشد، ماه رمضان باشد، در آستانه ی نیمه شعبان باشد، اگر بنا است دستگیری کنیم اگر می توانیم دل بکنیم بسم الله.

آقای شریعتی: ان شاءالله این اتفاق بیفتد.

خیلی از شما ممنون و متشکرم خیلی سپاسگزارم از لطف و عنایت شما.

ای جذبه ی ذی الحجه و شور رمضانم در شادی شعبان تو غرق است جهانم.

برای سلامتی شان دعا می کنیم تا فردا و تا سلامی دوباره متشکرم از شما حاج آقای حسینی.

حجت الاسلام والمسلمين حيدري كاشاني

1391

91-12-23

91/12/23 سوال – در مورد جلوه هاي تعليم مهدوي در عصر غيبت توضيحاتي بفرماييد. پاسخ – سلام ما به ساحت امام زمان(عج) كه سرچشمه ي هدايت و تربيت است. ما بايد سه نكته ويژه را مد نظر قرار بدهيم :پيوند مقامات حضرت مهدي با مقامات پيامبر اعظم يعني پيوند مقامات پيامبر با مقامات مهدوي، غير از مقام نبوت. يكي از آن مقامات تزكيه و تعليم است كه خداوند در آيات متعددي اين مقام را براي پيامبر ثابت مي كند. خداوند به ما بشارت مي دهد كه ما منت گذاشتيم و رسولي را فرستاديم كه مقام تزكيه و تعليم را داراست و اين مقام به جانشين پيامبر كه درعصر ما امام مهدي است مي رسد. امام صادق(ع) در مورد مقام امام زمان(عج) مي فرمايد :او به سيره ي

ص: 7019

رسول خداست. عمده ي مقام تزكيه و تعليم در زمان غيبت كبري بصورت غير مستقيم و با واسطه است يعني به واسطه ي علماي رباني وارسته ي تربيت شده در محضر قرآن و عترت انجام مي شود. امام مهدي در ميان ما حاضر است ولي ما با او ارتباط مستقيم نداريم، اين عدم معرفت است .آنها بعنوان نائبان عام امام زمان(عج) يا حجت هاي مهدوي زمانه هستند. امام مهدي امت را به آنها ارجاع مي دهند. مرتبه تعليم و تزكيه امام در سه مرتبه صورت مي گيرد :عام ،خاص و اخص .در زيارت امام زمان(عج) در روز جمعه داريم :سلام بر تو اي نور خدا كه هدايت يافتگان عالم بواسطه ي نور هدايت تو، هدايت مي شوند كه يك قسمت هدايت، تزكيه و تعليم است. پس سرچشمه ي تزكيه ،هدايت و تعليم نور امام زمان(عج) است. هر كس تزكيه و تعليمي دارد ،اين نور امام زمان(عج) است كه واسطه ي نور هدايت خداوند رحمان است .اين تزكيه و تعيلم عام است . تعليم و تزكيه خاص در مورد امت اسلام و پيروان قرآن و عترت است. هر كس كه سر سفره ي آيات مي نشيند و به آن عمل مي كند و زندگي اش را براساس زندگي پيامبر تطبيق مي دهد، اين فرد تحت تعليم ويژه ي امام عصر قرار مي گيرد. در ميان پيروان قرآن و عترت، عده اي( شاگردان ممتاز) استعداد نشان مي دهند و تحت تعليم و تزكيه ويژه تري قرار مي گيرند و چه بسا به واسطه ي تشرفات و توقيعات مثل سيد بحر العلوم ها و قاضي طباطبايي ها .اين

ص: 7020

افراد واسطه ي مربي گري مهدوي در عصر غيبت مي شوند. جلوه هاي تعليم مهدوي در عصر غيبت در چهار شاخه است: تعاليم كتاب و حكمت در پرتوي قرآن و حديث. معارف ناب قرآني و حكمت كه علم نافع است .امام صادق(ع) مي فرمايد: علم نافع و صحيح در نزد ما اهل بيت است. يكي از شاگردان ويژه ي اهل بيت شيخ مفيد است كه سي و پنج سال رهبري ديني و سياسي جامعه ي شيعي را با عنايت ويژه ي امام زمان(عج) بعهده داشته است. ايشان مي فرمايد: شبي در عالم خواب ديدم كه حضرت فاطمه(س) دست حسن و حسين را گرفته اند و به مسجد بغداد(محل تدريس شيخ مفيد) آورده اند و فرمودند كه اي شيخ به اين دو فرزند،علم دين (فقاهت) را بياموز .ايشان مي فرمايد: از اين خواب تعجب كردم. صبح كه براي تدريس به مسجد رفتم خانمي بزرگواري همراه با دو فرزند نزد من آمدند و خانم گفت كه اي شيخ ،اين دو فرزند(سيد مرتضي و سيد رضي) خردسال را به تو مي سپارم كه تو علم دين را به آنها بياموزي. من اشك ريختم و فهميدم كه اين دو فرزند خردسال مورد عنايت ويژه ي حضرت زهرا هستند كه تربيت ويژه مي خواهند. شيخ مفيد تعليم و تربيت ويژه اي را در مورد اين دو خردسال پياده مي كند. علامه حلي به سيد مرتضي ،لقب معلم شيعه ي اماميه را دادند. و سيد رضي هم نهج البلاغه را جمع آوري كرده است. هر كس كه در مسير تقيد به فرمانهاي دين ،استعداد ويژه تري نشان بدهد مورد عنايت ويژه

ص: 7021

تري قرار مي گيرد. يكي ديگر از جلوه هاي تعليم و تربيت ،مجموعه ي احاديث و زياراتي است كه از لسان امام زمان(عج) به ما رسيده است . نماز اول وقت يكي از كارهايي است كه بيني شيطان را به خاك مي زند. ما اين را در دانشگاه تعليم و تربيت مهدوي ياد گرفته ايم .امام زمان(عج) مي فرمايد :هيچ چيز با فضيلت تر از نماز نمي تواند بيني شيطان را به خاك بزند. پس نماز را در اول وقت بپا داريد و بيني شيطان را به خاك بماليد. احاديث امام زمان (عج) نسبت به احاديث امام صادق(ع) كمتر است ولي مجموعه ي احاديث امام عصر در كتاب صحيفه ي مهديه جمع آوري شده است. فراتر از احاديث، مجموعه زيارات و ادعيه هايي را از امام عصر داريم مثل زيارت آل ياسين كه از لسان حضرت است. اينها تجليات تزكيه و تعليمات مهدوي در عصر غيبت است . يكي ديگر از جلوه ها، دستور نگاشتن كتاب است. ما شاهد پژوهش و نگارش كتاب هاي ويژه اي هستيم بدست علماي وارسته اي كه مورد عنايات ويژه اي قرار گرفته اند و حضرت به آنها دستور مستقيم داده است كه در اين موضوع كتاب بنويس .اين كتاب بعدا يكي از منابع مهم علماي آينده شده است .اين يكي از تجليات تعليم و تزكيه مهدوي در عصر غيبت است مثل كتاب كمال الدين و تمام النعمه شيخ صدوق كه اين كتاب در زمينه ي امام شناسي است. اصل ولادت شيخ صدوق به دعاي امام زمان(عج) بوده است. پدر ايشان صاحب فرزند پسر نمي شدند و نامه اي به

ص: 7022

نائب سوم (حسين بن روح )امام مي نويسند و از امام مي خواهد كه دعا بنمايد كه خدا دو فرزند پسر صالح در دين به او عنايت بفرمايد. حتي گره هاي كوره مادي مي تواند بدست امام حل شود. نائب سوم پيام آورد كه امام فرمودند كه ما شما را دعا كرديم و خداوند دو فرزند به شما عطا مي كند كه هر دو از فقيهان دين مي شوند. يكي از آنها شيخ صدوق مي شود. بيش از سي صد كتاب از شيخ صدوق به يادگار مانده است كه همه ي اينها تجليات هدايت و تربيت ويژه ي مهدوي نسبت به يك شاگرد ويژه است كه باعث مربي گري در زمان غيبت مي شود. كتاب كمال الدين و تمام النعمه را شيخ صدوق نوشته است كه در مورد امامت و مخصوصا امامت مهدي است. ايشان مي فرمايد: شبي خودم را در طواف خانه خدا ديدم كه با خدا عهد مي بندم ولي خودم هم نمي دانستم كه چه مي گويم و در همان حال خودم را در محضر حضرت مهدي ديدم. حضرت فرمود: كتابي در موضوع غيبت بنويس. ايشان در سفرهاي تبليعي مشاهده مي كردند كه مردم نسبت به امام زمان(ع) شناخت كمتري دارند. وقتي از خوب بيدار شدم انرژي فوق العاده اي داشتم و صبح آن روز ،شروع به نوشتن كتاب كردم. امام نسبت به نگاشتن كتاب كافي، عنايت ويژه داشتند .امام فرمودند :كتاب كافي در عصر غيبت براي شيعيان ما كافي است. اين كتاب مجموعه ي احاديث و موضوع بندي است . آيت الله بهجت مي فرمودند كه هر كس مي خواهد با

ص: 7023

نفسش مبارزه كند به باب جهاد با نفس كتاب كافي مراجعه بكند و هر روز به يكي از احاديث عمل كند. جناب كليني در طول هجده سال اين كتاب (كافي) را نوشته است. ايشان به جز عنايت ويژه ي مهدوي نمي توانست اين كتاب را بنويسد. يكي ديگر از جلوه هاي تربيت و تعليم ،امدادهاي ويژه ي مهدوي و توقيعات و نامه هاي ويژه ي حضرت به افرادي است كه در مقام هدايت مردم بوده اند. اين بزرگان تشرفاتي دارند و امام جواب آنها را مي دهد. مثل تشرفات سيد بحرالعلوم كه ايشان شاگرد ميرزا مهدي اصفهاني خراساني ملقب به شهيد رابع است. سرچشمه ي عرفان ناب قرآن و عترت است. بايد بين عرفان هاي غير الهي و عرفان قرآني تفاوت قائل شد. البته ما نمي خواهيم اصل عرفان را زير سوال ببريم. امام خميني و ملاصدرا و ... از اساتيد حكمت و فلسفه و عرفان بوده اند ولي آنرا از قرآن وعترت اخذ كرده اند. پس يك عرفان قرآني و يك عرفان غير قرآني داريم. ما به سينه ي عرفان هاي كاذب و دروغين دست رد مي زنيم كه از سرچشمه ي قرآن و عترت سيراب نشده است. عرفاي رحماني مثل سيد قاضي طباطبايي ،ملاصدرا ،امام خميني و ... مي فرمايند: وحدت عرفان ،حكمت و برهان با قرآن. يعني عرفان،حكمت و برهان ناب عرفاني است كه از قرآن اخذ مي شود .ما نبايد در اين زمينه دچار افراط و تفريط نشويم. يكي از امدادهاي ويژه مهدوي توقيعات و تشرفات است كه در تربيت و تزكيه امت نقش مهمي دارد. محدث نوري مي فرمايد :شيخ

ص: 7024

مفيد در طول سي و پنج سال رهبري امت نزديك به سي توقيع و نامه از طرف امام عصر براي ايشان صادر شده است. لقب شيخ مفيد از جانب امام زمان(عج) در اين نامه ها نوشته شده است. امام در نامه اي مي فرمايد :نامه اي به برادر استوار و دوست ولي رشيد ما، شيخ مفيد. انسان در رهروي قرآن و عترت مي تواند به اين درجات برسد. اين بزرگان با بندگي خالصانه به اين مرتبه رسيده اند. سوال – صفحه 265 قرآن كريم را توضيح بفرماييد. پاسخ- وقتي فرشتگان براي ماموريت قوم لوط آمدند، ابتدا بر حضرت ابراهيم وارد شدند و بشارت دادند او را به يك فرزند دانشمند كه در مجامع تفسيري بعضي مي گويند كه او اسحاق بوده است. اما در روايات تاكيد شده است كه اين حضرت اسماعيل بوده است. قرآن مي فرمايد: آيا مرا( ابراهيم) بشارت مي دهيد در حاليكه به سن پيري رسيده ام ؟ در بعضي از روايات داريم كه در اين زمان حضرت ابراهيم در سن 99 سالگي بودند. لقب ابراهيم را بعد از بشارت اسماعيل به او دادند. چرا لقب ابراهيم به او داده شده است ؟ سه نظر در مورد واژه شناسي ابراهيم وجود دارد: ابراهيم از تلفيق اب باضافه رام است آبراهام كه به معناي پدر جامعه ي بشري است، تلفيقي از اب و رحيم پدر مهربان جامعه ي بشري( نسل هاي بسياري از فرزندان ابراهيم هستند) و ابراهيم تفليقي از ابرء و هامون است يعني بيزاري مي جويم از بت ها و شياطين و ره مي پويم به سوي خداوند رحمان . اين

ص: 7025

شعار اسلام هم مي باشد. سوال – در مورد تشرفات توضيحاتي بفرماييد. پاسخ – تشرفات مي تواند جلوه اي از مقام تعليم، تربيت و تزكيه مهدوي باشد. در تشرف علي بن مهرزيار اهوازي،امام زمان(ع) فرموده بودند كه ايراد شما اين است كه به مال اندوزي پرداختيد و باعث حيراني و بيچارگي مومنان ضعيف شده ايد. و قطع رابطه ي خويشاوندي كرده ايد. يكي از آداب هاي نوروز ديد و بازديد است كه در آن بايد از افراد ضعيف دستگيري بشود كه مصداق صله ي رحم اسلامي بشود. بعضي از قسمت هاي نظام بانكداري ما ،باعث حيراني و بيچارگي مومنان ضعيف شده است. با كساني كه وام هاي كلان گرفته اند و آنرا نمي دهند بايد با صلابت برخورد كنند ولي براي كساني كه ندارند بايد انعطاف داشته باشند. در مديريت بانك داري مديران لايقي داريم كه حرف قرآن و عترت را پياده بكنند و از اين وضعيت ناراضي هستند. از قانونگذاران مي خواهيم كه اين قانون را معتدل كنند. براي پرداخت اقساط، افراد ضعيف مورد عنايت ويژه قرار بگيرند مبادا كه شما به مومنان زور و اجبار كنيد. معلم با مربي فرق دارد. معلم راه را نشان مي دهد ولي مربي شاخ و برگ ها را هم مي زند و آفت زدايي مي كند. حضرت مي فرمايد كه اين آفت (ربا) باعث بي بركتي و دوري از تربيت الهي و رحماني مي شود و دست ولايت شيطان را باز مي كند و شيطان دوست دارد كه مال ها آلوده بشود. روايت داريم كه در آخرالزمان اكثرا رباخوار مي شوند يا گرد و غباري از ربا

ص: 7026

در زندگي آنها مي نشيند. نكند كه نظام بانكداري ما شبهه ي رباخواري داشته باشد. و زور و اجبار باعث سرگرداني و حيراني مومنان ضعيف بشود. يكي از دعاهايي كه بر آن تاكيد شده است دعا در زمان غيبت امام زمان(عج) است ك ه در انتيها مفايه الجناين است كه مورد تاكيد سيدبن طاوسس و آيت الله بهجت بوده است .اگر مي خواهيد ارتباط تعليم و تربيت شما با امام برقرا بشود با اين دعا ارتباط برقرار كنيد. اين دعا از جانب امام عصر از طزريق يكي از شاگردانش رسيده است. مي فرمايد: خدايا خودت را به من بشناسان ( اين نشان مي دهد كه سرچشمه ي تربيت و تزكيه خداوند است )، خدايا حجت معصوم زمان خودت را بهمن بشناسان كه اگر او را نشناسم گمراه مي شوم و به مرگ جاهليت از دنيا مي روم و ... خدايا به واسطه ي ولي خودت قرآن را زنده كن. و نور هدايت و تربيت او را به ما برسان كه حجابي بين ما و او نباشد. قلب هاي مرده را با نور هدايت و تعليم و تربيت او زنده نگه دارد. سينه مالامال از بيماريهاي اخلاقي را شفا عنايت بفرما و سليقه هاي پراكنده در مورد حق را متحد كن.

91-12-16

91/12/16 سوال – در مورد ويژگي ها و مقامات حضرت ولي عصر توضيحاتي بفرماييد. پاسخ – در آيه چهارم سوره جمعه، به سه مقام پيامبر اشاره مي شود: او تلاوت كننده ي قرآن است براي مردم( مردم را با تلاوت، ظاهر و حقيقت قرآن آشنا مي كند)، آنها را پرورش مي دهد( از اخلاق شيطاني

ص: 7027

عبور مي دهد و به اخلاق رحماني مي رساند و پاك مي كند) و كتاب و حكمت را به مردم تعليم مي دهد.( و زندگي و و جود آنها را ارتقاء مي دهد) حكمت، علم و دانش نافع و مفيد است. بعضي از علم ها مفيد نيست يعني ضررش از منفعتش بيشتر است. حكمت به علمي گفته مي شود كه در آن خير، بركت دنيايي و آخرتي باشد زيرا خداوند مي خواهد ما را در افق ابديت تربيت كند. در دعاها بر اين صفت امام زمان(عج) تاكيد مي شود. زيارت آل ياسين از لسان مطهر امام و به قلم خودشان نگاشته شده است و مي فرمايد كه هر گاه خواستي به اهل بيت توجه بكني بخوانيد : سلام علي آل ياسين ... سلام بر تو اي تلاوت كننده ي كتاب خدا و تفسير كننده ي قرآن. تفسير كننده ي قرآن با تعليم حكمت و كتاب رابطه اي دارد. يكي از مقامات وجودي امامان معصوم اين است كه از وقتي كه به امامت مي رسند در اين مقام قرار مي گيرند. يعني از زمان شروع امامت مهدي ، تعليم تربيت و تزكيه ي مردم عالم تحت ولايت او قرار گرفته است. به ميزاني كه ما دست ولايت و هدايت او را با بندگي خداوند رحمان باز بگذاريم، اين مقام در وجود ما هم جاري مي شود. يكي از فلسفه هاي وجودي امام يا پيامبر نعمت و منتي است از جانب خداوند براي انسان كه دست انسان را بگيرند و از زندگي شيطاني به زندگي رحماني ببرند و به حداعلي زندگي رحماني برسانند. در زيارت جامعه كبيره

ص: 7028

كه از لسان امام هادي(ع) جاري شده است مي فرمايد: با ولايت شما اهل بيت خداوند معارف ديني و اسلامي را به ما ياد داد يعني اگر شما نبوديد ما بهره اي از معارف قرآني، اسلامي و عرفان ناب نمي برديم. در ابتداي دعاي جامعه داريم :شما جايگاه معرفت خدا هستيد اگر كسي به عرفان الهي مي رسد به واسطه ي شما مي رسد، شما معدن رحمت هاي الهي و عرفاني هستيد يعني علم نافع فقط در نزد شماست . سرچشمه ي ناب حكمت و معرفت خداوند قرآن و عترت است. پيامبر اين دو مهم را در ميان ما به يادگار گذاشته اند. آيت الله ميرزا مهدي اصفهاني تشرفي در مسجد سهله داشتند. ايشان از دانشمندان اصولي شيعه و مورد وثوق تمام بزرگان شيعه بوده است. ايشان در حكمت، عرفان، علم اصول و عرفان صاحب مكتب بوده است. ايشان مي فرمايد: بعد از يك دوره عرفان نزد اساتيد نجف به مقامي رسيدم كه گفتند تو كامل هستي ،مي تواني مكمل هم باشي و در عرفان به مقام استادي رسيده اي. وقتي به وجود دلم مراجعه مي كردم مي ديدم كه از حقايق قرآني بي بهره هستم . با خود انديشيدم كه چكار كنم. در نجف معروف بود كه هر كس چهل شب در مسجد سهله مشرف بشود به محضر امام زمان(عج) مشرف مي شود. به اين نيت كه به محضر استاد اصلي مشرف بشوم، و راه را پيدا بكنم چهل شب چهارشنبه، به مسجد سهله مي رفتم و نماز شب مي خواندم، تحجر، تضرع وگريه مي كردم. مي گويند كمتر ريگي است در مسجد سهله

ص: 7029

كه اشك هاي اضطرار ميرزا مهدي اصفهاني بر آن ريخته نشده باشد. عاقبت ايشان در شب چهلم به محضر امام مشرف مي شود و امام يك جمله فرمودند كه راه كار عملي بود: طلب معارف از غير طريق ما اهل بيت مساوي با انكار ماست. يعني هر كس دنبال عرفان ،معرفت و شناخت كامل از حقايق هستي مي گردد، بايد اينها را از ناحيه ائمه دريافت كند. اگر مي خواهيد با معارف قرآن ارتباط برقرار كنيد، قرآن مفسراني دارد و بايد از طريق مفسران قرآن و قرآن هاي ناطق ارتباط برقرار كنيد. پس كسي كه به دنبال غير اهل بيت برود گويا وجود ائمه را انكار كرده است زيرا گفتار و رفتار آنها مثل وجود آنهاست. اگر ما بخواهيم جامعه ي ديني و حوزه هاي ديني را محك بزنيم كه با آستان امام زمان(عج) چه ميزان پيوند و ارتباط دارند، بايد بايد ببينيم ارتباط آنها با احاديث و روايات اهل بيت چقدر است. و آن معارف ناب اهل بيت چقدر زندگي آنها پياده شده است. آيا سبك زندگي آنها همان سبك زندگي آل پيامبر شده است يا خير. در زيارت عاشورا داريم: خدايا سبك زندگي ما را مانند زندگي پيامبر و آل پيامبر قرار بده. سوال- اگر بخواهيم تعليم و تربيت حضرت شامل حال ما بشود چگونه بايد رفتار كنيم ؟آيا اين كار مستقيم توسط حضرت يا با واسطه انجام مي شود ؟ پاسخ – در مورد عنايات ويژه حضرت بايد گفت كه وجودهاي لايق و نفوس مستعد كه لياقت هاي بالاتري نشان مي دهند عنايت هاي ويژه اي را دريافت مي كنند. يكي توقيعات

ص: 7030

و نامه هاي حضرت است كه افرادي مثل شيخ مفيدها در اين مقام قرار مي گيرند كه اين بهره گيري از تربيت ويژه ي امام زمان(عج) است .اين مقام مربي گري است و با مقام معلمي فرق دارد. تمام حوزه هاي علميه كه برقرار مي شود، تجلي معلم حقيقي عالم وجود امام عصر است. معلمان حقيقي عالم، پيامبر و آل پيامبر است. يعني اين كلاس ها در محضر قرآن و عترت برگزار مي شود. اين جلوه اي از تعليم امام زمان(عج) است. در عصر غيبت اندك شماري بصورت مستقيم به محضر حضرت مشرف مي شوند.(يعني حضرت مربي مستقيم بشود) در عصر غيبت مربي گري واسطه بيشتر جريان پيدا مي كند. سيد بحر العلوم ها و سيد بن طاوس ها به مقامي مي رسند كه حضرت مربي گري ويژه ي آنها را بعهده مي گيرد. سيد بحرالعلوم( از نجف) افتخار شش سال شاگردي ميرزا مهدي اصفهاني را در مشهد داشته است. اين وجود (ميرزا مهدي شيرازي) كه تعليم مستقيم حضرت واقع شده است ، خودش مربي مي شود كه به اين مربي گري با واسطه حضرت ولي عصر مي گوييم. صدها شاگرد از علماي رباني وارسته ،تربيت شده ي اين مكتب هستند. آيت الله سيستاني يكي از شاگردان شيخ قزويني است كه ايشان يكي از شاگردان ميرزا مهدي اصفهاني بوده است. سيد رضي ،سيد مرتضي ،شيخ مفيد... تربيت شده ي ويژه ي امام عصر هستند و بعد آنها واسطه ي تربيت امت مي شوند و اين تربيت شده ها به ميان مردم مي روند، در واقع سرچشمه همان است. سيد بحرالعلوم كه هم مباحثه با آيت

ص: 7031

الله ميرزاي قمي بود به مقامات بالايي مي رسد.( مراجع بزرگ شيعه كه در قبرستان شيخان قم هستند و قبرشان محل ظهور كرامات است). هر دو در درس آيت الله بهبهاني تلمذ مي كردند. ميرزاي قمي به قم مي آيد و سيد بحرالعلوم در نجف اشرف بودند. ميرزاي قمي مي گويد كه بعد از چند سال در همه ي عرصه هاي علوم ديني، حكمت و عرفان ،نام سيدبحرالعلوم مي درخشيد. من تعجب مي كردم زيرا در مباحثه هايي كه با ايشان در نجف داشتم، ايشان مشكلاتش را از من مي پرسيد و در مباحثه ها، من از او بالاتر بودم. اين براي من سوال شده بود. چند سال بعد به نجف اشرف مشرف شدم ، به زيات سيد بحرالعلوم رفتم .ديدم ايشان جلسه اي دارند كه عده اي علماي شيعه و سني حضور دارند و از ايشان سوالاتي مي پرسند و من تشخيص دادم كه ايشان دريايي از علم شده اند. بعد از جلسه به نزد ايشان رفتم و بعد از سلام وعليك ،سوالي كه در ذهن داشتم از ايشان پرسيدم، كه چگونه به اين علم رسيده است .ايشان فرمود كه اين راز است ولي من اصرار كردم و ايشان راز را گفتند ولي سفارش كردند كه تا وقتي زنده هستند اين راز فاش نشود. ايشان فرموده بود كه نيمه شبي كه براي تحجد وعبادت به مسجد سهله رفته بودم امام زمان(عج)مرا به آغوش گرفت و به سينه ي خودش چسباند يعني اين قطره به اقيانوس علم و حكمت متصل شده است و به اين ترتيب ميرزاي اصفهاني لقب بحرالعلوم (درياي علوم) را به ايشان

ص: 7032

دادند. البته آيات و روايات مي توانند مربي باشند. آيت الله بهجت مي فرمودند كه آيات و روايات خودشان معلم و تجلي پيامبر و آل پيامبر هستند . احاديثي كه در ذيل آيات رسيده است ما را تعليم مي دهد. علماي وارسته اي كه در آيات و روايات هضم شده اند مثل سيد بحرالعلوم ها، مربيان و معلمان راه هستند كه واسطه اي هستند از طرف امام عصر براي هدايت و تربيت . سوال- صفحه 258 قرآن كريم را توضيح بفرماييد. پاسخ – در اين صفحه داريم :وارد مي كنند بهشتيان را كه اهل ايمان و عمل صالح بودند به بهشت هايي كه زير درختانش نهرهاي متعددي جاريست ، اينها جاوداني خواهند بود به رخصت پروردگارشان . وارد كردن به بهشت نشان مي دهد كه بهشتيان با تشريفات خاص رحماني وارد بهشت مي شوند . بهشتيان درود و صفاي خودشان را با سلام بين خودشان ابراز مي كنند. هر جاي بهشت را كه بنگريم سلام و صفا است كه اين نشانه ي امنيت مطلق است. در بدو ورود ،سلام هاي ويژه اي از سوي خدا به بهشتيان مي شود كه اين سلام پروردگار براي بهشتيان خيلي لذتبخش است. در قرآن داريم: سلامي كه از جانب پروردگار رحيم شان است. مربي اصلي خداوند عالم است، واسطه ي مربي گري پيامبر و آل پيامبر است. از جانب فرشتگان هم به بهشتيان سلام داده مي شود بخاطر صبر و استقامتي كه داشتند و داريم: سلام بر شما، گواراي وجودتان باشد بهشت پس وارد شويد. و از طرف خود بهشتيان هم بهم سلام مي كنند . بزرگي مي فرمودند

ص: 7033

كه سلام نام پروردگار است كه در سوره حشر آيه 23 آمده است. وقتي شما به يكديگر سلام مي دهيد، در واقع نام پروردگار را زنده مي كنيد. و كسي هم كه جواب سلام مي دهد مي گويد: خداوندي كه سلامت بخش است همراه شماست. همانطور كه همه ي بهشت سلام، صفا ،امن و امان است در جامعه ي مهدوي هم همه جا سلام ،سلامت ، امن و امنيت است . سوال- ما چكار كنيم كه در مسير تعليم و تربيت حضرت ولي عصر قرار بگيريم ؟ پاسخ – مهم اين است كه اين تعليم و تربيت حضرت شامل حال همه ي مردم است. هر كس كه به محضر قرآن و عترت مي آيد، تحت سرپرستي خداوند رحمان و تجلي اين سرپرستي يعني سرپرستي امام زمان (عج) قرار مي گيرد. البته اين بستگي دارد به استعداد و آمادگي هر فرد و ارتباطي كه با آيات و روايات برقرار مي كند. از بزرگي پرسيدند كه سيد كريم پاره دوز كه در بازار مغازه داشت و فرش و كفش هاي پاره را مي دوخت ،چكار كرده بود كه امام زمان(عج) هر هفته براي او وعده ي ديدار گذاشته بودند ؟ ايشان فرمود :او از هر آنچه كه از آيات و روايات شنيده بود عمل مي كرد. با اين كار دست تربيت حضرت در زندگي او ويژه تر شده بود تا جايي كه به مقام ولايت تصرف رسيده بود. پس راه ،انس با آيات و روايات است .امام علي(ع) مي فرمايد: اگر مي خواهي از ما اهل بيت باشي و در دنيا و آخرت هم درجه ي ما

ص: 7034

باشي، اعتقادات ،اخلاق و معارف را جز از اهل بيت دريافت نكن. سيد بحرالعلوم ها تلاش ها كرده اند تا به اين درجه رسيده اند. تربيت ويژه ي آنها نتيجه ي مراقبت هاي ويژه ي آنها بوده است. دو نفر نزد امام باقر (ع)رسيدند و پرسيدند كه راه درست كدام است، امام فرمود: به شرق يا غرب عالم برويد، علم و حكمتي كه به درد شما بخورد جز نزد ما اهل بيت، در جاي ديگري پيدا نمي كنيد. هر كسي كه در راه بندگي وارد مي شود عنايت ويژه ي حضرت شامل حال او مي شود و اين يك پيوند دو طرفه است، هر چه بندگي بيشتر باشد عنايت بيشتر مي شود. و هر چه عنايت بيشتر بشود، بندگي بيشتر مي شود. در فراز پاياني دعاي معرفت در عصر غيبت( اين دعا در پايان مفاتيح نوشته شده است) داريم: خدايا قلب هاي مرده ما را با تعليم و تربيت او زنده كن، سينه هاي بيمار ما را بدست شفا بخشي او شفا بده .

91-12-09

91/12/09 سوال- در مورد مهدي شناسي و مهدويت توضيحاتي بفرماييد. پاسخ – بيش از شش هزار حديث و روايت در موضوع مهدويت وجود دارد. موضوع مهدويت يكي از اصول مسلم اعتقادي در اسلام و در تمام مذاهب اسلامي است. فضيلت امام شناسي و مهدي شناسي در آخر الزمان مهم است و هر كس امام زمان (عج) را نشناسد و دستش را به دست امامش نرساند آخرش جاهليت است كه اين يك جاهليت كافرانه، منافقانه و گمراهانه است. گمراه شدن از راه بخاطر عدم معرفت امام است. اگر ما از رهبر راه

ص: 7035

فاصله بگيريم ،در كج راهه هاي شيطاني گم مي شويم. روايت داريم كه كسي كه بميرد و امام زمان(عج) خودش را نشناسد، به مرگ جاهليت مرده است. روايت ديگر داريم كه هر كس زمان مرگش فرا برسد در حاليكه به معرفت امام زمانش رسيده باشد مانند كسي است كه درمحل خيمه گاه حضرت حاضر بوده ،همراه اوست و از فيوضات حضرت بهره گرفته است. اين احاديث نشان مي دهد كه فاصله ي ما از امام فاصله ي معرفتي است. پس ما بايد فاصله ي معرفتي را برداريم. ما براي آَشتي با امام زمان(عج)، بايد امام را بشناسيم. در مهدي شناسي ما با هشت شاخه مواجه هستيم: تبار شناسي، چهره شناسي(وقتي ظهورانجام مي شود امام با سن جوان بين سي تا چهل سال ظاهر مي شوند و اين براي خيلي ها سنگين است و گويا اين كار را از مشيّت خدا دور مي دانند كه فردي هزار سال از عمرش گذشته باشد ولي چهره ي جوان داشته باشد)، تاريخ ولادت (زمان ولادت ،غيبت كبري و صغري)،مقام شناسي (مقامات وجودي حضرت را بشناسيم و فلسفه ي وجودي امام را بشناسيم كه امام ولي الله الاعظم است و رحمت فراگيري الهي است)، اخلاق شناسي( اخلاق فردي، اجتماعي ،عبادي و مديريت حضرت را بشناسيم تا ما بتوانيم بعنوان زمينه سازي ظهور اخلاق مان را به اخلاق امام نزديك كنيم)، حكومت شناسي (دولت امام و كارگزاران چه ويژگي هايي دارند و دولتي كه سراسر آن عدالت است چگونه تحقق پيدا مي كند )،حجت شناسي(حجت ها در زمان غيبت چه كساني هستند. آيا امام اتمام حجتي در ميان مردم گذاشته است

ص: 7036

و دشمن شناسي. ( شيطان، دجال و سفياني سه دشمن اين راه هستند) سوال – آيا امام زمان(عج) توجه خاص و ويژه اي به بعضي از افراد دارند؟ پاسخ – شعار ورود به زندگي الهي اعوذبالله من الشيطان الرجيم و بعد بسم الله الرحمن الرحيم است .رحمانيت ،رحمت و عشق فراگير پروردگار است، رحيميت و مهرباني ويژه در حق اهل ايمان است .دو ويژگي رحمانيت و رحيميت هم در امام متجلي است . در مورد دو شخصيت كلمه ي رحمتً للعالمين بكار برده شده است يكي پيامبر است كه مي فرمايد :ما تو را نفرستاديم مگر اينكه مهرباني بيكراني باشي براي تمام جهانيان. در حديث قدسي لوح سبز كه پروردگار براي جابربن انصاري خواندند، از مهدي بعنوان رحمتً للعالمين ياد كرده است. البته همه ي پيامبران رحمتً للعالمين هستند ولي اين ويژگي در اين دو وجود مقدس به نهايت مي رسد. مهر حضرت گاهي در صلابت و قاطعيت حضرت جلوه مي كند كه امام مفسدان را از جامعه ي جهاني برمي دارد. يعني امام موانع جلوه ي رحمانيت الهي را بر مي دارد. در جعبه ي ميوه، اگر يكي از ميوه ها فاسد باشد، بايد اين ميوه از اين جعبه خارج شود و اِلا باعث فساد ميوه هاي ديگر خواهد شد. انسان ميوه ي هستي است ،اگر انساني كه سرتاسر شيطاني و فاسد است از اين جامعه ي انساني خارج نشود، بقيه ي انسانها را هم فاسد مي كند. كسي كه اين ميوه ي فاسد را بر مي دارد اين كار تجلي مهر اوست .در مورد امام زمان(عج) هم همين طور است. امام افرادي كه

ص: 7037

سرتاسر شيطاني و فاسد شده اند را از جامعه برمي دارد. امام رضا(ع) مي فرمايد: امام زمان(عج) شفيق تر و مهربانتر از پدران و مادران نسبت به فرزندان شان است. پس ما بايد يك رابطه ي پدري و فرزندي با امام برقرار كنيم. ما بايد دست پدرانه امام را در زندگي مان باز بگذاريم، از حريم هاي الهي عبور نكنيم ،مقيد به واجبات و محرمات باشيم و به سمت شيطان نرويم تا حضرت هدايت و تربيت ما را بعهده بگيرد. اگر ما مي خواهيم سيماي امام را در قرآن مشاهده بكنيم بايد آياتي را بخوانيم كه سيماي پيامبر رحمت را به ما نشان مي دهد. پيامبر مي فرمايد: شبيه ترين مردم است به من در چهره ي ظاهري ،اخلاق و گفتار .يعني سيره مهدوي همان سيره نبوي است. پس تمام آياتي كه سيره ي نبوي را بيان مي كند يك آئينه ي تمام نما در برابر ماست كه ما جمال يوسف فاطمه را مشاهده كنيم. سوره آل عمران آيه 59 مي فرمايد :اي پيامبر،رحمت ويژه الهي قلب تو را نسبت به مردم مهربان قرار داد ،پس خدا قلب امام زمان(عج) را نسبت به ما ،در نهايت مهر وعطوفت قرار داده است. در قرآن داريم كه اي پيامبر،اگر تو خشن بودي همه از اطراف تو پراكنده مي شدند. اگر عشق خالصانه رحماني نباشد (تا از جانب معشوق كششي نباشد) اين همه عاشق مهدي در مسجد جمكران جمع نمي شوند و بيش از هزاران مراسم دعاي ندبه در فراق حضرت خوانده نمي شود كه اينها جلوه هاي رحمانيت و رحيميتي است كه شامل تمام اين افراد شده

ص: 7038

است . ما مي توانيم در آياتي كه سيماي پيامبر را به ما نشان مي دهد ، سيماي حضرت مهدي را ببينيم. آيه 128 سوره توبه مي فرمايد: آنچه باعث سختي و ناآرامي ما مي شود( جلوه ي رحماني ) و ما را به رنج مي اندازد،( قلب امام زمان(عج) را حتي وسوسه هاي شيطاني كه آرامش را از زندگي ما مي گيرند،ناراحت مي كند) امام را بي قرار و ناآرام مي كند .امام براي هدايت و سعادت شما ناآرام است. در جلوه ي رحمانيت داريم كه امام در نهايت رحمت و معرفت نسبت به آنهاست. يعني يك رحمت، محبت وعشق ويژه اي است كه در عرصه دعاگويي ، استفغار و طبابت امام براي مردم خودش را نشان مي دهد. در قرآن داريم كه اگر مردم خطايي كردند تو آنها را ببخش و براي آنها توبه كن. اين كار در وجود امام به تجلي تام و تمام مي رسد كه دعاگوي ويژه ي اهل ايمان است. عرفا مي گويند هر كس به مرحله ي هدايت و تربيت رسيده است نتيجه ي دعاي سحرگاهي امام زمان(عج) است كه بدرقه ي راه ما شده است. سيد بن طاوس كه از عرفا وعلماي ي بزرگ شيعه است به جايي رسيده بودند كه مي فرمود :من صداي و لهجه ي امام زمان(عج) را مي شناسم. ايشان يكسري از دعاهاي سحرگاهي امام زمان(عج) را براي ما گزارش كرده اند. در يكي از گزارش ها داريم كه شبي در سرداب مقدس سامرا بودم ،صداي مولايم را شنيدم كه در دعاي سحرگاهي اين طور دعا مي كردند :خدايا شيعيان ما يعني مومنان

ص: 7039

واقعي از ما هستند و خمير و سرشت آنها با ولايت ماست، خدايا بگذر از گناهان آنها و خطاهايي كه در سايه ولايت ما بودند. خدايا ما را اكرام كن و به ما محبت كن با بخشش و آمرزش شيعيان ما. در روز قيامت در مقابل دشمنان ما آنها را مجازات نكن ،اگر ميزان اعمال شان سبك است از اعمال ما امامان بردار و به آنها عطا كن. جنبه ي تربيتي ديگر طبابت امام نسبت به اهل ايمان است. يعني امام نقصان اخلاقي كه در زندگي ماست مي بيند و در مقام هدايت و تربيت ما برمي آيد. درست است كه ما بطور مستقيم در زمان غيبت محضر حضرت مشرف نمي شويم و طبابت حضرت را دريافت نمي كنيم ولي بزرگترين و پرتلاش ترين طبيب روحاني و معنوي امام زمان(عج) است كه با دعا و تجلي رحمت و محبت شان، ما را مداوا مي كنند. جنبه ي تربيتي ديگر حكمت بخشي به افراد لايق است. سرچشمه ي حكمت و علم مفيد وجود امام زمان(عج) است، هر كس كه حدنصاب لياقت را در وجودش ايجاد بكند حكمت به قلبش سرازير خواهد شد. سوال – صفحه 251 قرآن كريم را توضيح بفرماييد. پاسخ – در اين صفحه داريم :خدا براي حق و باطل اين گونه مثال مي زند كه وقتي رودخانه ها پر مي شود و سيلي جاري مي شود، روي سيل را كف هايي مي پوشاند كه آب زيرين پيدا نيست. وقتي شمش طلا ذوب مي شود يك كفي روي آن مي آيد كه زيبايي طلاي زيرين ديده نمي شود. اين كف باطل است و آن

ص: 7040

طلاي زيباي زيرين حق است . سيلي كه همه چيز را مي برد حق است و كف روي آن باطل است. مي فرمايد:اين كف از بين رفتني است و ماندني نيست .عاقبت اين كف كنار مي رود و زيبايي آب و طلا ديده مي شود. اين ستيز بين حق و باطل يك فرايند تكاملي دارد و در ظهور امام زمان(عج)، شاهد رويارويي حق و باطل خواهيم بود و اين كف از جامعه ي انساني برداشته مي شود و زيبايي زندگي رحماني ديده مي شود. در مورد طبابت و حكمت بخشي امام به اهل ايمان، يكي از تشرفات آيت الله مرعشي نجفي را بازگو مي كنيم كه ايشان در سن 24 سالگي نزد حضرت مشرف شدند .ايشان بيش از شصت و هشت سال به تربيت و هدايت مردم پرداختند كه اين خودش جلوه اي از هدايت امام زمان(عج) است .ايشان تعداد زيادي عالم رباني تربيت كرده اند و بيش از ده ها مدرسه ي علميه ،مسجد ، مراكز رفاهي و درماني در داخل و خارج از كشور و يك كتابخانه ي بزرگ در قم كه سومين كتابخانه ي جهان است را بنيانگزاري كرده اند. ايشان فرموده بودند كه من هر چه دارم ،از تشرف نزد امام است .ايشان داستان تشرفات خودشان را نوشته بودند و نوشته بودند كه من به صداقت اين سيد ايمان دارم و از مولفان كتاب پيمان گرفته بودند كه پس ازمرگ شان فاش بشود كه صاحب تشرفات خودشان هستند. بعد از رحلت معلوم مي شود كه صاحب اين تشرفات خودشان بودند. ايشان نوشته اند: روزي بيماري سختي بر من عارض شده بود

ص: 7041

و رعشه گرفته بودم و نمي توانستم قلم را بدست بگيرم و تصميم گرفتم كه چهل شب به مسجد سهله بروم كه محل حضور امام زمان(عج) در چهارشنبه ها است. در شب سي و ششم باران گرفت و هوا تاريك شد. در آن هنگام سيد نوراني مرا صدا زد و گفت سيد شهاب الدين، از آن طرف نرو، بيا با ما همراه بشو. من با ايشان همراه مي شوند ولي ايشان را نشناختم. همراه ايشان به مسجد سهله رفتم و اعمال را انجام دادم . از ايشان خواستم كه براي من (در سن 24) دعا كند كه من توفيق خدمت به قرآن وعترت را پيدا كنم. امام براي ايشان دعاي ويژه مي كنند. خداوند تو را از خدمت گزاران شرع اسلام قرار بدهد. بركات وجودي ايشان بخاطر اين دعاي ويژه ي حضرت است . امام فرمود: عاقبت تو خير است و در محضر خدا روسفيد هستي. از حضرت خواستم كه براي من دعاي ويژه كنند تا در تاليفات موفق باشم .از ايشان بيش از صد كتاب باقي مانده است. حضرت براي من دعا كردند و وعده دادند كه ما دعاگوي تو خواهيم بود. حضرت فرمود: شما به مسجدكوفه هم مي آييد؟ من گفتم كه من به عشق ديدن امام زمان(عج) آمده ام و مي ترسم اگر با شما همراه بشوم، ديدار امام را از دست بدهم. حضرت خداحافظي كردم و از مسجد سهله خارج شد، بعد متوجه شدم كه اين شخصيت امام زمان(عج) بوده است. دنبال ايشان دويدم ولي اثري از ايشان نديدم. او دنبال وهمراه ماست و حاضر بر متن زندگي ماست . به

ص: 7042

ميزاني كه ما به بندگي خدا در زندگي رحماني مقيد هستيم دعاهاي ويژه ي حضرت شامل حال ما خواهد شد. اين يك معادله ي دو طرفه است يعني بندگي بيشتر باعث دعاي ويژه ي حضرت مي شود و بندگي و تقيد ما به حلال و حرام باعث مي شود كه دعاي امام براي ما بيشتر بشود. دعاي حضرت دنبال ماست. انشاءالله ما فهم درك دعاي امام را در زندگي مان داشته باشيم. دعاي حضرت حجت در ابتداي مفاتيح الجنان است كه امام زمان (عج) مي فرمايد: خدايا به ما توفيق بندگي و دوري از گناه عطا كن، صدقات در نيات و شناخت محرمات عطاكن ،به ما هدايت و استقامت عنايت كن، به بيماران اهل اسلام ،شفا و راحتي عطا كن، بر اموات و مردگان رافت و رحمت خودت را سرازير كن ،به جوانان ما توفيق توبه و به زنان ما حيا و عفت عنايت كن.

91-12-02

91/12/2 سوال – در مورد جلوه هاي رحماني امام زمان(عج) توضيحاتي بفرماييد. پاسخ – جميع امت اسلام بايد با موضوع مهدويت پيوند برقرار بكنند زيرا اين از اصول اعتقادي مسلم اسلامي است حتي اهل تسنن هم از معتقدات سرسخت مهدويت هستند. يعني بحث مهدويت صرفا بحث شيعي نيست .اين يك بحث روايي و قرآني است . ما بيش از سي صد آيه در مورد مهدويت داريم و شش هزار روايت و حديث داريم كه بسياري از اين روايت را هم منابع اهل سنت و هم منابع شيعه نقل كرده اند. در كتاب منتخب الاثر آيت الله گلپايگاني بيش از شش هزار حديث و روايت موجود است و بيش از دويست

ص: 7043

روايت و حديث نبوي داريم كه تمام اهل سنت و تشيع بر آن اتفاق نظر دارند و آنرا صحيح مي دانند. اهل سنت هم آرزومند ظهور هستند. ابومحمد از كنيا به يكي از مراكز اسلامي اهل سنت كه در مكه مستقر است نامه اي مي نويسد و سوال مي كند كه اعتقاد اهل سنت نسبت به ظهور امام زمان(ع) و مهدويت چگونه است. دبير اين مركز براي ايشان رساله اي را ارسال مي كند كه بوسيله ي پنج نفر از علماي اهل سنت مكه نوشته شده است. در اين نوشته داريم: او آخرين خلفاي راشدين دوازده گانه است كه پيامبر از آنها در كتاب صحا ( صحيح مسلم و صحيح بخاري كه از معتبرترين كتاب هاي اهل سنت است) خبر داده است و احاديث مهدوي را عده ي بسياري از صحابه از لسان رسول الله نقل كرده اند. برخي از دانشمندان ما در مورد مهدي كتاب هاي مستقلي تاليف كرده اند. احاديث مهدويت در حد تواتر است .تنها ابن خلدون خواسته است كه احاديث مربوط به مهدي را با حديث بي اساس و مجعولي مورد ايراد قرار دهد ولي بزرگان و دانشمندان اسلام گفتار او رد كرده اند. بزرگان و دانشمندان حديث به تواتر احاديث مهدي، قطع و يقين دارند بنابراين اعتقاد به ظهور مهدي بر هر مسلماني واجب است و اين جزو عقايد اهل سنت محسوب مي شود و جز افراد بي خبر، نادان يا بدعت گزار آنرا انكار نمي كنند. حضرت آيت الله مكارم شيرازي در كتاب حكومت حضرت مهدي صفحه 135 ،اين نامه و رساله را توضيح داده اند. پس جايگاه بحث

ص: 7044

جايگاه قرآني و روايي است. روايت داريم :هر كس كه بميرد و امام زمان خودش را نشناسد به مرگ جاهليت مرده است. اين حديث تواتر است يعني اين حديث آنقدر گفته شد كه ديگر هيچ شكي وجود ندارد كه اين حديث از لسان پيامبر گفته شده است. كسي كه مرگش برسد و به معرفت امام زمانش نرسد به مرگ جاهليت مرده است .مرگ جاهليت چه مرگي است؟ جاهليت دوره ي پيش از اسلام بوده است كه مردم هنوز بويي از اسلام نبرده بودند. چه معرفتي از امام زمان(عج) معادل است با پيوند برقرار كردن با اسلام و حقيقت اسلام؟ كه اگر آن معرفت حاصل نشود گويا اصلا اسلامي به ما نرسيده است. آيا شناخت و معرفت شناسنامه اي مي تواند چنين منزلتي داشته باشد؟ خير.البته اين شناخت شناسنامه اي لازم است اما كافي نيست. اين معرفت چنين منزلتي را نمي آورد. ما بايد بدانيم كه سلسله ي دوازده حلقه اي امامت و ولايت از كجا آغاز و به كجا ختم مي شود ولي اين كافي نيست. ما در مهدي شناسي با شاخه هاي عمده اي مواجه هستيم. اولين شاخه، شاخه ي تبار شناسي است .عده اي از مردم شناخت شان در مورد امام زمان شان درحد تبار شناسي است كه مثلا سلسله پدر و مادر حضرت را بدانند. شاخه ي دوم چهره شناسي است. بعضي با سيماي يوسف گونه ي حضرت صفا مي كنند. كه معمولا شعرا با خال حضرت ارتباط برقرار مي كنند اين شناخت خوب است ولي كافي نيست. شاخه ي سوم شاخه ي تاريخ شناسي مهدويت است. اينكه بدانيم حضرت در چه

ص: 7045

سالي بدنيا آمده اند و دوران غيبت صغري و كبري چند سال بوده است. معرفت و شناخت بيشتر افراد در همين سه شاخه مي ماند. يعني بيشتر مردم امام را در اين سه شاخه مي شناسند. ما پنج شاخه ي اصلي ديگرهم داريم. يكي از آنها شاخه ي مقام شناسي حضرت است. يعني شناخت شئونات وجودي حضرت فلسفه ي وجودي حضرت چيست؟ حضرت داراي چه مقامي در عالم هستي مي باشد؟ مثلا انگشتان دست فردي دچار زخم مي شود ،عفونت مي كند و پزشكان تشخيص مي دهند كه اين انگشت بايد جدا بشود و اِلا عفونت بدن را مي گيرد. آيا پزشكي كه اين انگشت را قطع كند نماد قهر و خشونت است؟ خير، اين عين رحمت وعطوفت است. وقتي امام مهر و عطوفت ظهور مي كند و با جامعه ي جهاني روبرو مي شود كه اندكي از قدرت هاي طغياني و شيطاني ثروت هاي مردم عالم را در انحصار خودشان قرار داده اند. و روي سعادت و خوشبختي را از مردم عالم گرفته اند يعني كساني كه سران فساد ،ظلم و خونريزي هستند مانع مهر گستري حضرت هستند كه عدالت فراگير بشود ، امام بايد اين موانع را از ميان بردارند. آنها عضو فاسد در جامعه ي انساني هستند و بايد قطع بشوند. قهر حضرت و جلوه هاي قهاريت حضرت جلوه اي از مهر و عطوفت حضرت است. سوال – در مورد عناوين و صفات حضرت مهدي توضيحاتي بفرماييد. پاسخ - يكي از صفات امام زمان (عج)رحمتً للعالمين است. قرآن سيماي پيامبر را ترسيم مي كند و مي فرمايد كه تو را رحمت ًللعالمين

ص: 7046

يعني رحمتي براي تمام جهانيان قرار داديم، تو را نفرستاديم مگر انذار دهنده و ترساننده. اين پيامبر وقتي مي خواهد امام مهدي را توصيف كند مي فرمايد: شبيه ترين مردم به پيامبر در چهره ي ظاهري ،افعال و اخلاق امام مهدي است. در كتاب دُرالمنصور اهل سنت داريم: حضرت مهدي شباهت تمام و تام دارد به حضرت محمد هم در خلقت و هم در اخلاق. پس تمام آياتي كه سيماي پيامبر را نشان مي دهد آئينه اي است در برابر ميراث دار پيامبر، هم ميراث دار صورت و هم ميراث دار سيرت پيامبر. در قرآن داريم :پيامبر نسبت به اهل ايمان در نهايت مهرباني است .در آيه اي ديگر داريم كه نسبت به هدايت مردم حريص است، از ناراحتي شما ناراحت مي شود و نسبت به كافران در نهايت سخت گيري است. اين آيات هم چهره ي پيامبر و هم چهره ي امام زمان(عج) را معرفي مي كند. در روايت داريم كه جنگ هاي امام زمان(عج) زياد به طول نمي انجامد و در رواياتي داريم كه اين جنگ ها نُه ما بطول مي انجامد. در نه ماه اول حكومت ،امام زمان(عج) با سران كفر و شياطين درگير است نه با مردم عموم جهان. او آمده است كه عموم مردم جهان را نجات بدهد. اين جنگ ها براي برطرف كردن موانع رحمت است. يعني قطع عضو سرطاني از پيكر جامعه. رسالت اصلي حضرت و يارانش يك رسالت علمي، اخلاقي و فرهنگي است. دست تربيت حضرت بر سر عموم مردم عالم باز مي شود ،ايمان و عقل مردم شكوفا مي شود . در آيه 15 سوره قصص

ص: 7047

داستاني آمده است: وقتي حضرت موسي مورد تعقيب بود ،وارد شهر شد، ديد دو نفر دارند با هم مي جنگند كه يكي از دو نفر، از شيعيان (پيروان) حضرت موسي بود و ديگري از دشمنان (فرعونيان)حضرت موسي بود. شيعه موسي دادخواهي كرد و حضرت موسي به كمك او آمد و مشتي به دشمن زد و او در جا مُرد. حضرت موسي بصورت پنهاني ،دوباره صبح وارد شهر شد در حاليكه ترسان بود كه كسي او را نشناسد. موسي ديد كه شيعه ي او دوباره در درگيري است و از موسي كمك مي خواهد. حضرت موسي گفت مثل اينكه تو در گمراهي هستي و دعوا طلب هستي. حضرت خواست كه به كمك شيعه اش بيايد ولي او فكر كرد كه حضرت مي خواهد او را توبيخ بكند و بزند، گفت: اي موسي مي خواهيم مرا بكشي، همان طور كه ديروز آن فرعوني را كشتي؟ ، تو از مصلحين نيستي .او فرياد زد كه ديروز موسي فردي را كشته است و امروز هم مي خواهد مرا بكشد.(اين فرد پيامبرش را نشناخته بود و عدم معرفت داشت) عدم شناخت جامعه ي شيعي از امام زمان (عج) شبيه اين شناخت است. امام عصر مي خواهد ما را به عيش دنيا و آخرت برساند. پس فاصله ي ما با حضرت فاصله ي مكاني نيست زيرا حضرت در ميان ما است و ما او را نمي شناسيم .حجاب هاي ما حجاب هاي معرفتي است .چون معرفت ما نسبت به امام زمان كامل نيست ،باعث فاصله بين ما و امام شده است. پس همه ي ما وظيفه داريم كه حقيقت امام زمان(عج)

ص: 7048

را بشناسيم. ما بايد تلاش كنيم تا معرفت ما نسبت به امام زياد بشود. بعضي ها مي گويند كه ما براي فرج امام دعا مي كرديم ولي فكر مي كرديم كه اگر امام بيايد با شمشيرش گردن ما گناهكاران را هم مي زند. ترس و هراس از عدم معرفت است. دركتاب شيخ علي اكبر نهاوندي كه در مورد امام زمان(عج) است داريم كه يكي از بزرگان و عرفاي حِلِه بنام شيخ علي حلاوي عاشق امام زمان(عج) بوده است و هميشه جمعه ها را به صحرا مي رفته ،دعاي ندبه مي خوانده و گريه مي كرده است. در يكي از جمعه ها به امام خطاب مي كند كه اگر شما منتظر يار هستيد، در اين حله( اين شهر در بيست كيلومتري كربلا قرار دارد و محل عشاق امام حسين(ع) است و عزاداري هاي آنها معروف است) ما بيش از هزار عشاق منتظر شما هستند و پا به ركاب آماده هستند. حضرت لحظه اي در مقابل او ظاهر مي شود و مي فرمايد كه به چه كسي داري خطاب مي كني؟ او گفت كه من دارم به امام زمان(عج) خطاب مي كنم كه تمام ياران شان آماده هستند. حضرت فرمود : چهل نفر از بهترين ياران و شيعيان را انتخاب كن و شب جمعه آنها را در منزل خودت دعوت كن و من هم لحظاتي خواهم آمد. به قصاب شهر هم بگو كه دو تا گوسفند بالاي بام بگذارد، اينكار انجام مي شود. آنها در منزل او جمع مي شوند و دعا مي خوانند، در سحرگاه منزل روشن مي شود و نور شخصي در بالاي بام ظاهر

ص: 7049

شد. حضرت ابتدا نام قصاب حِله را صدا زدند. قصاب به بالاي بام نزد حضرت مشرف شد. حضرت فرمود كه يكي از اين گوسفندان را در كنار ناودان ذبح بكن. گوسفند ذبح شد و خونش در ناودان و در حياط خانه جاري شد. تمام چهل نفر فكر كردند كه آقا سر اين قصاب را زد. شيخ علي حلاوي هم مشرف شد و حضرت دستور دادند كه قصاب، گوسفند دوم را ذبح كند. باز خون جاري شد. امام به شيخ گفت كه به اين ياران بگو كه به محضر امام شان مشرف بشوند و به بالاي بام بيايند. شيخ علي وقتي به پايين آمد ديد كه همه فرار كرده اند و در خانه باز است. شيخ نزد حضرت برگشت و امام فرمود: اينها چهل ياران بودند؟ بعضي از بزرگان مي فرمايند كه يك حديث صحيح وجود ندارد كه حضرت با كشته جوي خون راه مي اندازد. دعواي حضرت يك دعواي رحماني است. امام با قدرت هاي شيطاني و سران كفر در نهايت صلابت و جديت مي جنگد. انشاءالله ما بتوانيم نسبت به حضرت شناخت پيدا بكنيم. سوال – صفحه 244 قرآن كريم را توضيح بفرماييد. پاسخ – اين صفحه در مورد برادران يوسف است كه يوسف را مي ديدند ولي او را نمي شناختند. غيبت بعلت عدم معرفت است نه عدم حضور. از هر پيامبري نشاني در امام زمان(عج) وجود دارد. روايت داريم: شباهتي كه از يوسف در امام زمان(عج) است اين است كه او را مي بينند ولي نمي شناسند. امام صادق(ع) مي فرمايد: با اينكه برادران يوسف پيامبر زاده بودند، يوسف را نشناختند. امام

ص: 7050

به كساني كه مي گويند مگر مي شود كه امام زمان(عج) در ميان ما باشد و ما او را نشناسيم، مي فرمايد: همان كاري كه خداوند با يوسف كرد يعني حجاب عدم شناخت، با مردم امام عصر هم مي كند كه امام در ميان مردم است ولي مردم او را نمي شناسند، امام عصر در بازارها و خريد و فروش شان حاضر است اما او را نمي شناسند. مگر خدا براي كساني خاص اجازه بدهد كه او را بشناسند مثل سيد طاوس و بحر العلوم كه در زمان غيبت امام عصر را مي ديدند. يا اينكه خداوند در زمان حضرت اذن بدهد كه مردم او را ببينند. پيامبر مي فرمايد: امام زمان(عج) رحمت بي كران براي تمام جهانيان است، شكوه حضرت عيسي، صبر حضرت ايوب و جمال يوسف را دارد. امام رضا (ع )مي فرمايد: كسي كه خواهرم حضرت معصومه را درقم زيارت كند مثل اين است كه من را زيارت كرده است. زيارتنامه حضرت معصومه از زبان امام رضا صادر شده است كه در آن دعايي براي امام زمان گفته شده است كه در زيارت پاياني دارد: خدايا درود و سلام بي پايان خود را بر نور و چراغ هدايت و ولي اولياء خودت حضرت مهدي بفرست.

91-11-25

91/11/25 سوال – در مورد جلوه هاي رحماني حضرت مهدي توضيحاتي بفرماييد. پاسخ – سلام بر نور خدايي كه هر كس بهره اي از نور هدايت دارد، بهره اي از نور اوست و اوست كه باعث گشايش در كار مردمان است. پيامبر و ائمه ،مهدي باوري را از مردم ايران خواسته اند. و ايرانيان را زمينه ساز

ص: 7051

ظهور مهدي دانسته اند. آن ظهور فرخنده اي كه بساط نظام سلطه و طغيانگر شيطاني را برمي اندازد و اميدواريم كه آغاز اين حركت در انقلاب اسلامي ملت ايران باشد. انسان براي رسيدن به حقيقت هستي و هدف خلقت خودش، بايد از زندگي شيطاني عبور كند و وارد زندگي رحماني بشود. يعني بايد از ولايت شياطين خارج بشود و به ولايت خداي رحمان وارد بشود. در اين راه انسان نياز به رهبر راه دارد تا اين رهبر ما را از پرتگاههاي شيطاني نجات بدهد. و با سلامت انسان را از همه ي پرتگاهها عبور بدهد و را به اوج زندگي رحماني برساند. ابتدا اعوذ بالله من الشيطان الرجيم سپس بسم الله الرحمن الرحيم. درتمام راه ما نياز به يك رهبر رحماني داريم كه خودمان را به او بسپاريم .خدا از روي رحمت وعطوفت خودش، براي انسان يك رهبر كامل قرار داده است كه قلب آن رهبر پر از مهر و عطوفت است. وجود رهبر راه ،تجلي رحمت خداوند است. خداوند خواسته است كه دست انسان را بگيرد و در مقابل شيطان از آن حمايت بكند. بزرگترين حمايتي كه خدا قرار داده است وجود رهبري است كه قلب او مالامال از عشق به انسان است. و مي خواهد انسان را به كمال و حقيقت خودش برساند. اين وجود سراسر رحماني است و هيچ خوديتي در او نيست و شائبه ي هواي نفس در او نيست. جنس محبت امام زمان (عج) با جنس همه فرق مي كند. اين محبت كمي به محبت پدر و مادر به فرزندان شباهت دارد. امام رضا(ع) مي فرمايد: رفيق تر، مهربان تر

ص: 7052

و بامحبت تر از تمام پدران و مادران يعني مهر تمام پدران و مادران عالم جلوه اي از محبت امام زمان(عج) است. اين عشق امام قابل تحليل نيست و براي رساندن ما به سعادت است. اين عشق به بلنداي ابديت است .امام ما را، هم براي سعادت دنيا و هم براي سعادت آخرت مي خواهد. اين محبت فقط بخاطر خداست . جلوه هاي محبت امام زمان(عج) به مردم از سنخ فهم و درك است. محبان امام زمان(عج) كه باب محبتي بين آنها و امام باز شده است ، در ابتدا سعي كرده اند كه امام را بشناسند و شيطان سعي مي كند كه مردم را از اين شناخت باز دارد يا اين شناخت را مورد دستبرد قرار بدهد. يكي از جلوه هاي رحماني حضرت اين است كه بساط ولايت شيطان را درعالم بهم بريزد. يعني ريشه ي بدبختي انسان شيطان است و انسان هاي شيطان شده و شيطان صفت كه نمي خواهند مردم به سعادت برسند همان مستكبران و كافران هستند. يكي از هدف هاي رحماني امام زمان(عج) در هم ريختن اين نظام شيطاني است. شيطان در عالم با نمايندگان انساني خودش نظام شيطاني را برپا كرده است. در زمان ابتداي ظهور حضرت، جنگ هايي با سپاهيان كفر و نفاق و نظام هاي طغيانگر شيطاني اتفاق مي افتد كه اين نبايد براي عموم مردم باعث ترس و وحشت بشود. اين شمشير قهر حضرت جلوه اي از مهر و محبت حضرت است .پيامبر رحمت بيكران رحماني است اما قريب هشتاد و چهار جنگ از پيامبر در تاريخ گزارش شده است. مگر او رحمت بيكران براي مردم

ص: 7053

نيست ؟ بله. اما كافراني هستند كه موانع رحمت هستند. اگر صخره اي بين مردم و دريا فاصله انداخته است بايد اين صخره ها برداشته بشود .اين دريا رحمت است ولي صخره ها مانع رحمت مردم است و بايد برداشته شود. ما جلوه ي قهر الهي را در سيماي امام زمان(عج) مي بينيم. سيره ي امام همان سيره ي پيامبر است. پس رحمت امام زمان اقتضا مي كند كه عده اي برداشته شوند تا اين رحمت به همه برسد. در دعاي ندبه داريم :كجاست آن كسي كه آماده شده است تا پشت ظالمان را در هم بشكند، كجاست درهم شكننده اين شوكت پوشالي مفسدان و مستكبران عالم ،كجاست آن كسي كه نابود مي كند بنيان هاي شرك و نفاق ، كجاست درهم كوبنده ي اهل طغيان؟(شيطان در جامعه ي انساني دجال هايي دارد كه به جايي مي رسند كه فرعوني مي شوند و مي گويند كه ما خدا هستيم) اين عبارت هاي دعاي ندبه، مقام امام زمان(ع) را مي رساند و كساني كه داعيه ي ياوري امام را دارند براي ستيز با تمام جلوه هاي ولايت شيطان در جامعه انسان خودشان را آماده مي كنند. جلوه هاي ولايت شيطان موانع رحمت هستند و بايد از ميان برداشته بشوند. پس اين قهر امام جلوه ي رحمت است .امام ، امام مهر و عطوفت است . نمايندگان شياطين در جامعه ي انساني بيكار نمي مانند و مي خواهند ارتباط عاطفي بين امام و مردم شان را قطع بكنند. حكومت بني عباس پول ها خرج كردند كه تا حديث هايي جعل كنند كه امام رحمت را خشن جلوه

ص: 7054

بدهند. تا پيوندعاطفي بين شيعيان و امام زمان شان قطع كنند. اين كار صحنه گرداني شيطان است. گزارش هايي مي دهند كه امام زمان (عج) جوي خون راه مي اندازد، حدود پنجاه حديث از اين نوع احاديث وجود دارد كه جعلي بودن آنها ثابت شده است كه اينها توطئه ي شيطان براي قطع ارتباط عاطفي شيعيان با امام شان بوده است. اين روايات اين طور نشان مي دهند كه هر كسي كه گناهي در خلوت خودش هم انجام داده است بايد گردن زده بشود .اين طور نيست، امام براي هدايت ،تربيت و رحمت مردم مي آيد. چشم انداز حكومت حضرت اين طور است كه با دست امام عقل ها كامل مي شود ،ايمان ها شكوفا مي شود ،اخلاق هاي انساني به نهايت درجه مي رسد وعلوم گسترده مي شود. سوال اين است كه امام با اين همه مردمي كه در غفلت شيطاني هستند مي خواهند چكار بكنند؟( در قرآن داريم كه اكثريت مردم را شكرگزار خودت نمي يابي و بيشتر درغفلت شيطاني هستند) موج جنبش 99 درصدي ضد استكباري كه الان در جهان ايجاد شده است ما را به زمان ظهور نزديك مي كند. انديشه ي انساني درعالم بارور شده است و مردم فهميده اند كه يك صدر مردم قاروني دارند حيثيت تمام مردمان عالم را زير سوال مي برند. اين اتفاقات فضاي ظهور را براي ما شفاف مي كند. شمشير قهر حضرت براي برداشتن يك درصدي است كه اگر بمانند جز طغيان، چپاول و انحصار طلبي هاي شيطاني كار ديگري نمي كنند. يك عطش جهاني براي منجي عالم بوجود آمده است . در جامعه

ص: 7055

ي ديني ما كمتر به جلوه هاي رحماني حضرت پرداخته اند. يكي از جلوه اي مظلوميت امام زمان(عج) هم، همين است. وجود رحماني او باعث برپايي عالم است. در چهاردهم شعبان درحضرت معصومه منبري داشتم و بعد سوار تاكسي شدم تا به منبر بعدي برسم. راننده تاكسي از پامنبري هاي من بود. ايشان پرسيد كه شما منبري بوديد؟ گفتم :بله . ايشان گفت كه شما از رحمت ويژه ي حضرت بيان كرديد و ديشب يك نماآهنگي از تلويزيون پخش شد كه ما غرق اشك شديم. دخترم شش ساله ام داشت بازي مي كرد ولي حواسش به اين نماآهنگ بود و وقتي تمام شد از من سوال كرد كه آيا امام زمان(عج) گردن ما بچه ها را هم مي زند؟ ببينيد كه داعيه داران فرهنگي جامعه از مهربان ترين امام چه سيمايي ساخته اند كه پشت زمينه ي ذهن اطفال اين است كه امام حتما بزرگ ها را مي كشد. علت اين است كه ما از سيماي رحماني امام كمتر گفته ايم. و جلوه هاي قهري امام را هم در سايه ي عطوفت حضرت بيان نكرده ايم. در پرسشنامه اي براي دانش آموزان مطرح شده بود: آيا شما آمادگي داريد كه اين جمعه، زمان ظوهر امام زمان(عج) باشد ؟ بالاي 75 درصد ازدانش آموزان دبيرستاني گفته بودند كه ما آمادگي ظهور حضرت را نداريم زيرا ما گناهاني داشته ايم كه هنوز موفق به توبه نشده ايم و آقا هم گناه كاران را از ميان برمي دارد. هنوز رحمت وعطوفت حضرت نسبت به گناهكاران جا نيفتاده است .اگر آنهايي كه از خدا و امام روي برگردانده اند

ص: 7056

اشتياق آنها را مي دانستند، هر لحظه قالب تهي مي كردند. رسالت رسانه ،مبلغان ،اساتيد ديني و ...است كه يك جلوه ي زيبايي از جلوه ي رحماني حضرت را براي مردم بيان كنند. سوال – صفحه 237 قرآن كريم را توضيح بفرماييد. پاسخ – وقتي خدا داستان پيامبران را تعريف مي كند اين صرف بيان يك داستان تاريخي نيست بلكه در يك نگاه كلان داستان تكامل رو به رشد انسان است كه انسان در تمام نسل ها دارد به تكامل نهايي خودش نزديك مي شود. سيماي هر پيامبر بعنوان يك انسان كامل آئينه اي است در مقابل اخلاق انسان كامل زمان ما يعني اخلاق امام زمان(عج) .يعني شما در سيماي حضرت يوسف مي توانيد جلوه اي از سيماي امام زمان (عج) را ببينيد. عصاره ي تمام پيامبران الهي در امام عصر جمع است يعني آنچه همه خوبان دارند تو يكجا داري .و اين از ويژگي هاي امام است .تمام معجزات انبياء در وجود امام جمع است. در روايات داريم :از كرامت ها و ويژگي هاي حضرت يوسف زيبايي و گشاده دستي بوده است .اين زيبايي و سخاوت در امام زمان(عج) به اوج مي رسد. يوسف زهرايي ما تمام خوبي هاي عالم را دارد. روايت داريم: امام زمان(عج) بدون اينكه مالي را بشمارد مي بخشد. اين از جلوه هاي كرامت و سخاوت حضرت است. شباهت ديگر پوشش و حجاب ويژه ي الهي است .يوسف در ميان امت بود ولي مردم مقام او را نمي شناختند. حتي برادرانش وقتي او را ديدند نشناختند. امام زمان (عج)هم در ميان امت حضور دارد ولي كسي او را نمي شناسند.

ص: 7057

در روايت داريم كه در زمان ظهور عده اي مي گويند كه ما اين آقا را ديده بوديم ولي نشناخته بوديم. ديده اي مي خواهم كه باشد مه شناس، شناسد ماه را درهر لباس .اين ديده را به سيد بحر العلوم ها ،سيد طاوس ها و آيت الله بهجت ها مي دهند يعني اذن شناخت و معرفت مي دهند. اولياء امام را مي بينند و مي شناسند ولي ما امام را مي بينيم ولي نمي شناسيم. بخاطر همين فاصله ما با حضرت بيشتر فاصله ي معرفتي است. اگر معرفت ما نسبت به حضرت كامل شود ،ديدار حاصل مي شود. همانطور كه براي اولياء حاصل شده است. در اين صفحه داريم : هم برادران يوسف و كاروانياني كه يوسف را از چاه نجات دادند، او را ارزان فروختند و قدر او را نشناختند .در آخر الزمان چون مردم قدر حضرت مهدي را نمي دانند يوسف فروشي مي كند و امام را ارزان مي فروشند. و امام را با جلوه هاي دنيايي معاوضه مي كنند. عده اي امام را نشناختند و عده اي هم كه شناختند براحتي يوسف فروشي مي كنند. ابوطاهر وكيل امام زمان (عج) با وسوسه هاي شيطاني براي اينكه اموال را تصاحب بكند مي گويد كه من خودم نائب هستم يعني امام زمانش را به مقداري پول مي فروشد. امام زمان(عج) توقيعي مي نويسند و او را مورد لعن و نفرين قرار مي دهند. در قم قهوه خانه اي بوده است كه صاحب آن ميرزا ابوالفضل قهوه چي بود كه روزهاي چهارشنبه و جمعه قهوه خانه را تعطيل مي كرده و به خدمتگزار ي

ص: 7058

مسجد جمكران مي رفته است. او پيرمردي به ظاهر ساده وعامي بود و بيش از هزار حديث حفظ بود و به آن عمل مي كرد. بازاري ها مي گفتند كه چهارشنبه ها بمان و به ما چاي بده. ولي او قبول نمي كرد. و مي گفت كه مگرمن يوسف فروش هستم. به او مي گويند كه اگر اين چهارشنبه به جمكران بروي ما در قهوه خانه تو را قفل مي زنيم. ايشان مي گويد همان شبي كه در قهوه خانه ي مرا قفل زدند خواب امام زمان(عج) را ديدم كه حضرت فرمود :فردا درقهوه خانه ي تو را قفل مي زنند . من گفتم: آقا غمي نيست، خدا روزي رسان است و شما واسطه ي روزي رسان هستيد ،من يوسف فروش نيستم. صبح كه به بازار آمدم ديدم كه در قهوه خانه را قفل زده اند و بلند گفتم :خداحافظ اي قهوه خانه ،از اين پس هر روز در خدمت امام زمان(عج) هستم و بعد ايشان خدمتگزار حضرت در مسجد جمكران شد. خدا به بعضي ها چنين معرفتي مي دهند كه يوسف فروشي نكنند. اصلي ترين جلوه ي امام زمان(عج) اين است كه انسان را از ولايت شيطان خارج بكند. دست هدايت حضرت از پشت پرده بشر را هدايت مي كند تا زمان ظهور كه نظام شيطاني را در هم مي ريزد .اصلي ترين جلوه رحماني امام زمان(عج) اين است كه نظام هاي شرك و تفاق را ازعالم بر مي دارد. امام در نهايت اشتياق به هدايت مردم اهل ايمان مي پردازد. هر كس كه وارد اسلام بشود و مقداري ايمان داشته باشد، مورد عنايت

ص: 7059

ويژه ي امام عصر است. يكي از جلوه هاي آن حضرت دعاهاي ايشان است كه بارقه ي اهل ايمان است. بركت زندگي و نورانيت و هدايت ما در زندگي جلوه اي از دعاي خير سحرگاهي امام زمان(عج) است كه باعث بركت و خير ما مي شود. همه دردم آقا دعايم كن، مريضم سراپا دعايم كن آقا، گرفتارنفسم اسير گناه تو اي روي روح تقوا دعايم كن آقا، عزيزي كجاي ؟اگر كربلايي بيا و همانجا دعايم كن آقا، چو رفتي مدينه تو با سوز سينه تو را به جان زهرا دعايم كن آقا ،براي ظهورت دعا مي كنم تو را جان مولا دعايم كن آقا.

91-11-18

91/11/18 سوال- پاسخ – اي حضورت حريم مهر ،اي ظهورت نسيم مهر ،مهربان امير مهر ،بر تو تا بي كران سلام. انشاءالله در اين ايام دهه ي فجر مورد عنايات ويژه ي حضرت مهدي قرار بگيريم. امام خميني اين انقلاب را زمينه ساز انقلاب مهدوي مي دانستند. امام براي اولين بار لفظ روح من و تمام جهانيان فداي خاك پاي مهدي را بكار بردند. سوال – در مورد بحث رهبر شناسي و امام زمان (عج) توضيحاتي بفرماييد. پاسخ – يكي از مقامات وجودي حضرت مهدي اين است كه او جلوه ي رحمت الهي است .در زيارت آل ياسين داريم كه سلام بر تو اي رحمت فراگير الهي يعني رحمتي كه تمام عالم را گرفته است. ما براي جهت گيري به سمت خدا اول مي گوييم: اعوذ بالله من الشيطان الرجيم بعد مي گوييم :بسم الله الرحمن الرحيم. حتي در نماز كه معراج روح ما است، مستحب است كه اول بگوييم :اعوذ

ص: 7060

بالله من الشيطان الرجيم بعد بگوييم :بسم الله الرحمن الرحيم. در قرآن داريم كه براي دريافت كلمات الهي (قرآن) اول اعوذبالله من الشيطان الرجيم بگوييد. ما تا از زندگي شيطاني عبور نكنيم وارد زندگي رحماني نمي شويم. شرط ورود به آستان بسم الله الرحمن الرحيم، كلمه ي اعوذبالله من الشيطان الرجيم است. وقتي ما از زندگي شيطاني وارستگي پيدا كرديم و از ولايت شيطان خارج شديم به ولايت خداوند رحمان وارد مي شويم. شعار اسلام بسم الله الرحمن الرحيم است .توصيه شده است كه هيچ كاري را بدون بسم الله ... شروع نكنيم. حتي سر سفره هم ، با گفتن بسم الله بركت به سفره اضافه مي شود. امام صادق(ع) مي فرمايد: يك شيطان چاق به يك شيطان لاغر رسيد. شيطان لاغر به شيطان چاق شد كه به تو خيلي خوش مي گذرد كه اين قدر چاق شده اي؟ شيطان لاغر گفت كه من بر انساني موكل شده ام كه در هيچ كارش نام خداوند را جاري نمي كند و بسم الله ... نمي گويد. بنابراين دست ولايت من بر او باز است .شيطان لاغر گفت كه من برانساني موكل شده ام كه مومن است و همه ي كارهايش را با بسم الله ... شروع مي كند و من بهره اي از لذت هاي زندگي او ندارم و بخاطر همين لاغر هستم. اين واقعيت زندگي ماست. بحث شيطان شناسي، بحث حقي است. يكي از بزرگان مي فرمود :خدايا به ما عطش مهدي عنايت بفرما تا رهبر را بشناسيم . وقتي ما از زندگي شيطاني عبور كرديم و وارد زندگي رحماني شديم ،مي بينيم كه خداوند

ص: 7061

اين مسير را بدون رهبر و راهنما قرار نداده است و فرموده كه بايد دست تان را به رهبر راه برسانيد. زيرا اين مرحله خيلي خطرناك است و شيطان هم ما را رها نمي كند. تا ما جان در بدن داريم شيطان براي ما نقشه مي كشد تا ما را از مسير خدا دور كند. خداوند براي اين راه رهبراني گذاشته است كه همان پيامبران هستند. خداوند براي مردم هر عصري حجت و معصومي قرار داده است. خداوند هر حجت را معصوم قرار داده است تا وجود او از شائبه هاي شيطاني پاك باشد يعني از منيت ها پاك باشد و سراسر عشق و محبت شده باشد. تجلي بسم الله ... وجودي است كه سرتاسر رحماني شده است و حجت زمان مي شود. اگر ما همگام با پيامبران معصوم حركت كنيم سهم شيطان از ما كم خواهد شد. فلسفه ي وجودي پيامبران و امامان هم همين است. امامان و معصومين در بيراه ها مي گردند تا انسانها را به راه بياورند. در قرآن داريم :ما تو را نفرستاديم مگر اينكه رحمتي براي همه جهانيان باشي. وقتي پيامبر در جنگي پيروز شدند، تعدادي از كافران را در زنجير كشيدند و آوردند. وقتي آنها رد مي شدند پيامبر به آنها لبخند زد و يكي از كافران فرياد زد كه چرا مي خندي ؟ امروز روز پيروزي توست كه مي خندي . پيامبر فرمود: لبخند من براي اين نيست كه تو مقهور شد و ما پيروز شديم .لبخند من براي اين است كه ما شما را به زنجير كشيده ايم كه با اجبار به بهشت ببريم ،شما را

ص: 7062

به سعادت برسانيم و از دست شيطان نجات بدهيم. وجود حجت الهي وجودي خالص است و هيچ خوديتي ندارد و سرشار از عشق و محبت رحماني است. حتي آنها براي هدايت بشر حرص مي زنند. سوال – تكليف ما جاماندگان از زمان پيامبر چيست ؟ پاسخ – ما بايد توجه داشته باشيم كه خداوند بر هر عصري حجت معصومي را قرار مي دهد و اين لازمه ي رحمانيت خداوند است .هر كدام مسلمانان به حكم مسلماني هر روز شصت مرتبه بسم الله ... مي گوييم. اين كلمه تلقيني براي انسان است كه مي خواهد بگويد من هم مي خواهم صفت رحمانيت در وجودم باشد. لازمه ي رحمانيت و رحيميت خدا چيست ؟ اين است كه خداوند رهبري قرار بدهد كه معصوم باشد و سرتاسر عشق و محبت باشد نسبت به مردم عالم براي تربيت و هدايت آنها. پيامبران آمده اند تا ما را به سعادت دنيا و آخرت برسانند. ما بايد باور داشته باشيم كه خداوند مردم هيچ زمانه اي را رها نمي كند. و حجت معصومي قرار داده است تا از آنها دستگيري كند و آنها را به خدا برساند. درعصر ما وجود امام زمان (عج) است كه عصاره ي همه ي انبياء الهي است يعني تمام فضيلت ها و كرامات ائمه ي معصومين در امام زمان(عج) جمع است. زيرا او نسخه ي تكاملي بشر است و از طرفي براي خدا محبوب ترين است و از طرفي ( به فرموده ي امام رضا) او نسبت به مردم زمانه ي خودش شفيق تر ،مهربان تر و دلسوزتر است از تمام پدران و مادران آنها. رحمت

ص: 7063

او سرتاسر رحماني است. پاك ترين عطوفت انساني محبت مادرانه است و محبت امام بالاتر از محبت مادرانه و فوق تصور ماست. هدف خلقت، عبادت خالص امام زمان(ع) است. وجود خلقت با وجود امام زمان(ع) رقم مي خورد. جلوه ي عطوفت ومهر او با تمام مراتب ارتباط دارد: دعا، عطوفت ،هدايت و تربيت انسان و ... مربي عالم امام زمان(ع) است. اگر مهر و عطوفت رحماني نمي بود ما شاهد چنين جلوه هاي تربيتي و هدايتي نبوديم. سوال – ما چكار بايد كنيم تا رحمت امام زمان(عج) شامل حال ما بشود ؟ پاسخ – ما بايد دست ولايت امام را در وجودمان باز بگذاريم. روايت داريم :قلب مومن عرش خداوند رحمان است. اگر كسي اين وجود را عرش شيطان قرار بدهد يعني تمام درهاي وجودش را رو به شيطان باز بكند و شيطان پرست بشود، نمي تواند رحمت امام را دريافت كند. ما بايد از ولايت شيطان خارج بشويم. ما بايد يك عزم جدي براي نه گفتن به شيطان داشته باشيم ،بعد دست تربيت و هدايت امام باز مي شود. مثلا كودكي خردسال دست در دست پدر دارد و وارد بازار شلوغي مي شود. تا وقتي دست اين بچه در دست پدرش است او هراسي ندارد ولي در اثر ديدن يك اسباب بازي زيبا، از پدر غافل مي شود و دست پدر را رها مي كند و گم مي شود. وقتي بچه به خودش مي آيد كه گم شده است گريه مي كند و وحشت زده مي شود. حالا عطش ديدن اين فرزند براي پدرش بيشتر است يا عطش پدري كه مي بيند فرزندش دچار

ص: 7064

غفلت شده است و دست او را رها كرده است و گم شده است؟ پدر بيشتر مي سوزد. ممكن است كه اين بچه ساعت ها مشغول ديدن چيزهاي فريبنده باشد. ما بعد از نه گفتن به زندگي شيطاني ،نياز به معرفت و شناخت امام داريم. آيا رابطه ي فرزندي و پدري با امام برقرار كرده ايم؟ امام رضا(ع) مي فرمايد: عشق ومحبت امام به ما ،فوق تمام عشق هاي مادرانه عالم است .آيا ما اين ارتباط را برقرار كرده ايم ؟ آيا ما مي دانيم كه در اين بازار دنيا گم شده ايم ؟ما بايد بدانيم كه كجاي راه صراط المستقيم هستيم. ما بايد رهبر و الگوي راه را بشناسيم. اين از مظلوميت امام زمان(عج) است كه زمينه ي ذهنيت خيلي از مردم اين است كه اما زمان(عج) با شمشير مي آيد و گردن ها را مي زند و جوي خون را ه خواهد انداخت .البته امام جلوه ي قهاريت هم دارد ولي جلوه ي رحمت امام بيشتر است. غضب امام براي ما گم شدگان راه كه دنبال امام مان هستيم نيست بلكه براي معاندان و مستكبران است. سوال – صفحه 230 قرآن كريم را توضيح بفرماييد. پاسخ – در اين صفحه داريم: وقتي حضرت هود، شهوت جويي هاي امت خودش را ديد آرزو كرد كه اي كاش براي من توان و قوتي بود كه بر اين شهوتراني شيطاني غلبه مي كردم و بساط آنرا از جامعه جمع مي كردم. در روايت داريم كه اين آرزوي حضرت هود، بودن در دولت كريمه ي مهدوي بوده است و آرزو پناه بردن به انسانهايي كه دنيا را

ص: 7065

از شهوت راني پاك مي كنند همان جامعه ي مهدوي است. وجودي كه پاك و خالص شده است ،دلش نسبت به كودكاني كه دست را رها كرده اند و گمشده اند، بيشتر مي تپد تا نسبت به كساني كه دست شان در دست آن پدر است. پدري كه فرزندش غافل است و دارد در بازار مي رود ،بيشتر نگران است. قلب امام كه مالامال از عشق و محبت به ماست، براي ما بيشتر مي تپد. حديث قدسي داريم: اگر آنهايي كه به خداوند رحمان پشت كرده اند مي دانستند كه خداوند چگونه به آنها اشتياق دارد كه آنها را برگرداند، از اين شوق جان مي دادند. امام زمان (عج)هم اين گونه است. اگر ما بدانيم كه امام چه اشتياقي در تربيت و هدايت ما دارد حتي نسبت به گناهكاران و بدانيم كه امام در مورد آنها هم رحمت دارد و دعا مي كند ،از شوق جان مي داديم. هركس هم كه راهي را طي كرده است و به نورانيتي رسيده است بخاطر اشك ها و دعاهاي سحرگاهي مولاي مان مهدي فاطمه است. انشاء الله ارتباط مان را با امام بيشتر كنيم. خدايا به ما ببخش رافت ،عطوفت و رحمت او را و دعاي خير مهدي را كه بدرقه ي راه ما باشد.

91-11-11

91/11/11

سوال – در مورد ادامه ي مبحث رهبر شناسي توضيحاتي بفرماييد.

پاسخ – سلام بر آن سرچشمه ي هدايت و تربيت بشر كه سر رشته ي تربيت ما بدست اوست بزرگترين ولي خدا. انشاء الله يك كاروان دل به محضر امام زمان(عج) راهي كنيم. و به خيمه گاه آن حضرت

ص: 7066

نزديك بشويم. اميدواريم كه زندگي ما رنگ مهدوي بگيرد. و بتوانيم در مسير انتظار گامي برداريم .

آقا بيا تا زندگي معنا بگيرد تا اشك هاي مادرت زهرا بگيرد ،آقا بيا تا با ظهور چشمهايت اين چشمهاي ما كمي تقوا بگيرد ،پايين بيا خورشيد پشت ابرغيبت تا اندكي اخلاص ما بالا بگيرد.

در مورد توجه به امام زمان(عج) داريم: همانا او بنده ي مخلَص توست كه تو (پروردگار) براي خودت خالص كرده اي .مخلَص ترين بنده ي بر روي زمين. مخلِص اسم فاعل است و خالص كننده عمل است ولي مخلَص يعني خالص شده يعني كسي كه تربيت شده ي خداست و محبوب خدا شده است و خدا او را خالص كرده است و براي خودش برگزيده است . داريم : همان بنده ي خالص تو كه تو خودت آنرا براي خودت خالص كرده اي. شيطان در اين بنده هيچ بهره ي معين و راه نفوذي نخواهد داشت. و اين انسان از دستبرد شياطين محفوظ است. براي اينكه ما هم از دستبرد شياطين محفوظ باشيم بايد به آن ساحت برسيم.

مقام ربوبي عبد مخلَص قابل تصور نيست . يك مرغ دريايي از يك اقيانوس منقاري تر مي كند. لحظه لحظه زندگي و و جود امام زمان(ع) نه تنها هفت آسمان را طي مي كند وقتي به مقام پروردگار مي رسد پروردگار مهر قبولي و رضايت مي زند و آنرا قبول مي كند.

اگر ما بخواهيم در مسير رحماني حركت بكنيم، بايد ارتباط وجود و زندگي مان را با امام زمان(ع) برقرار كنيم. در اين مسير بدون رهبر، آخرش گمراهي است .چون دنياگرايي ها و

ص: 7067

خوديت ها وجود دارد ،شيطان چنين كسي را از راه بيرون مي كند. ما بايد با ولي الله الاعظم ارتباط داشته باشيم .در اخلاص، امام زمان(عج) الگوي ماست و ما به بركت وجود ايشان نفس مي كشيم .اصل وجود ما به طفيلي وجود اوست. اعمال ما شائبه ي غير الهي زيادي دارد و ممكن است كه از آسمان اول هم رد نشود .كسي كه غيبت مي كند اعمالش از آسمان اول رد نمي شود. روايت داريم :كسي كه غيبت مي كند از ولايت حضرت رحمان خارج مي شود و به ولايت شيطان مي رود. اين درمقام عدل الهي است يعني اگر خداوند بخواهد در مقام عدل الهي با ما رفتار كند بيشتر اعمال ما از آسمان اول بالاتر نمي رود.

ما بايد نسبت به بندگي مان مراقبت هاي جدي داشته باشيم و دقت هاي مان را بالا ببريم. ما چه چيزي را پرستش مي كنيم ؟ خدا يا خود يا شيطان ؟ به كدامين سو مي رويم ؟ البته ظرفيت ها متفاوت است.

درمقام فضل ،خداوند وجودي را كه خودش خالص كرده است بعنوان رهبر راه مي گذارد و مي فرمايد كه ارتباط قلبتان را با او برقرار كنيد و دست تان را به او بدهيد. بواسطه ي خالص بودن او ،خداوند ناخالصي هاي اعمال شما را مي بخشد. داريم :مقداري از نماز قبول مي شود كه در آن حضور قلب باشد. اگر ما با اين ملاك حساب كنيم چند درصد نمازهاي ما قبول شده است؟ اين جواب نااميدكننده است ولي خدا جبران كننده اي گذاشته است و مي فرمايد كه به تربت حسين سجده

ص: 7068

كنيد به بركت اين تربت، خداوند نواقص نماز را مي بخشد. در مورد نافله داريم كه نافله ها جبران كننده نماز ما هستند. يكي از رمز و قبولي نمازهاي ما نافله هاست. وجود امام زمان(ع) تمام هستي و وجود ماست .تمام ارزش اعمال ما بسته به ارتباط با اعمال اوست. يكي ازعرفا نقل مي كند كه شبي در رابطه با اخلاص و حديث آسمان هفتگانه فكر مي كردم و خيلي نگران و نااميد شدم(البته اگر انسان از خودش نااميد بشود خوب است ولي اگر ما از خدا نااميد بشويم ،بايد از اين عمل بترسيم)،صبح به محضر آيت الله طباطبايي مشرف شدم و سوال كردم. ايشان فرمود كه شما فكر مي كنيد اعمال ما ارزش قبولي در محضر خدا را دارد ؟خداوند تمام اعمال امت را جمع مي كند و بواسطه ي ارتباطش با اعمال امام، آنها را قبول مي كند، در اين صورت اعمال ما ارزش پيدا مي كند زيرا ما هم مي گوييم كه در اين راه هستيم. اگر ما به اين برسيم كه اعمال ما به خودي خود ارزش ندارد اين يك فضيلت انساني است(يعني اگر از اعمال خودمان نااميد بشويم). فضيلت اين است كه تمام تلاش خودمان را براي خالص كردن عمل بكنيم اما اميدمان به عمل خودمان نباشد بلكه به فضل خداوند و بزرگ ترين فضل خداوند يعني امام زمان(عج) باشد. ما بگوييم : خدايا نماز ما را به واسطه ي نماز امام عصر بپذير. صفرها وقتي معنا پيدا مي كنند كه عدد كنار آنها باشد. وجود امام زمان(عج) همان عددي است كه كنار صفرها قرار مي گيرد و به صفرها

ص: 7069

معنا مي دهد. معناي وجود ما به امام زمان(عج) است .در زيارت امام عصر داريم: شهادت مي دهم كه با ولايت شما و پذيرش ولايت شما اعمال پذيرفته مي شود، افعال ما قيمت پيدا مي كند، حسنات ما مضاعف مي شود و بدي ها ما محو مي شود.

فرق كسي كه ولايت امام عصر را پذيرفته باشد با كسي كه سرخود عمل مي كند و ارتباطي ندارد، اين است كه خداوند بخاطر اين ارتباط به عمل او قدر و ارزش مي دهد. در ادامه زيارت داريم :هر كس با ولايت شما آمد اعمالش پذيرفته مي شود. كسي كه از ولايت شما خارج بشود (يعني كسي كه به تحت ولايت شيطان برود) بايد جايگاه خودش را در آتش آماده بداند ،خداوند هيچ عمل او را قبول نمي كند و در روز قيامت هيچ كدام از اعمال ارزش ندارد. پذيرفتن امامت امام عصر باعث پذيرفتن وجود ما و بالا رفتن ارزش اعمال ما مي شود. با اتصال به امام مي توانيم ناخالصي اعمال مان را جبران كنيم.

سوال – نكاتي را در مورد ولي الله الاعظم بفرماييد.

پاسخ – ولي الله الاعظم يعني عظيم ترين ولي خدا. مخلَص ترين بنده ي خداوند همان عظيم ترين ولي خداست كه خداوند او را براي خودش برگزيده است و خالص ترين است. چرا مي گوييم عظيم ترين ولي خدا ؟زيرا تحت ولايت ويژه و مستقيم خداوند تبارك قرار گرفته است .و خداوند مقدر كرده است كه بقيه ي مردم بواسطه ي امامت و تربيت او به مقام ولي اللهي برسند. خالص شدن ما بواسطه ي ولي الله الاعظم است.

ص: 7070

سير وسلوك ما تحت ولايت امام عصر معنا مي شود.

چكار كنيم كه ارتباط ما با ولي الله الاعظم برقرار بشود؟ چون او خالص ترين بنده ي خداست بهترين راهي كه مي توانيم دست او را در وجودمان باز كنيم، اخلاص است .يكي از تشرف يافتگان مي گفت كه من درحج فقط مي خواستم كه تشرف به امام زمان(ع) پيدا كنم و شب تا صبح كنار خانه ي خدا بودم. توسل من اين بود كه اگر تشرف پيدا نمي كنم حداقل بفهمم كه راه رسيدن و ارتباط به آن حضرت چيست؟ داشتم از كنار كعبه برمي گشتم چند لحظه اي خودم را در محضر امام ديدم. سوالم اين بود كه راه ارتباط با ولي الله الاعظم چيست ؟ حضرت سه قدم با من همراه شدند، در قدم اول فرمودند: اخلاص در عمل و در قدم دوم و سوم هم همين جمله را فرمودند. اين راه نزديك شدن به محضر ولي الله الاعظم است. يعني چيزي كه دست ولايت و تربيت او را در زندگي ما باز مي كند اين است كه عزم و اراده ي خدايي شدن را بگيريم و همت خدايي شدن را داشته باشيم. اين اولين شرط گام گذاشتن درمسير خداست. شيطان پرست ها در گام اول مسيرشان را مشخص مي كنند. كساني كه مي خواهند شيطان پرست بشوند اولين جلسه شان خودفروشي به شيطان است يعني در اين جلسه فرد با شيطان عهد مي بندد كه از كارهاي شيطان پيروي مي كند بشرط اينكه شيطان از قدرتش به او بدهد. و بيان مي كند كه من خودم را به شيطان فروختم. بعد

ص: 7071

در اين مسير حركت مي كنند و ولايت شيطان را مي پذيرند و شيطان هم به او قدرت هاي شيطاني را مي دهد. آيا ما خودمان را به خدا فروخته ايم؟ خدا مي فرمايد: هستند درميان مردم كه نفس شان را با خدا معامله مي كنند و خودشان را ارزان نمي فروشند. اين دنيا بازار معامله است و هر كس خودفروشي دارد. خوش به حال كساني كه خودشان را ارزان به شيطان نمي فروشند. و تمام وجودشان را به خدا مي فروشند. بعضي ها يكي از اعمال شان را خالص مي كنند و آنرا به خدا مي فروشند ولي بعضي ها تمام اعمال شان را وقف خدا مي كنند. ما بايد در اين راه مقتدا داشته باشيم و دست مان در دست امام عصر باشد. يعني آنچه امام فرموده اند عمل كنيم و در ابتدا به حرام و حلال توجه كنيم و آنها را رعايت كنيم. عده اي نزد آيت الله بهجت آمده بودند و گفته بودند كه چكار كنيم كه ارتباط ما با امام زمان (عج) برقرار شود؟ ايشان فرمودند: تا رابطه ي ما با امام زمان(عج) قوي نشود كار ما درست نخواهد شد. قدرت ما با ولي الله در اصلاح نفس است. يعني اين نفس بايد اصلاح شود. و اولين اصلاح نفس اين است كه انسان با خدا معامله كند و بگويد كه خدايا من نمي توانم اين نفس مرا اصلاح كنم. اين نزديك شدن به مقام مخلصين است .ما خودمان را بيچاره كرده ايم كه ارتباط خودمان را با ساحت ولي الله قطع كرده ايم. در قطع ارتباط با او گويا هيچ

ص: 7072

نداريم.

به تعبير يكي از مراجع ،ميلياردها شيخ انصاري ،بحرالعلوم ، سيد طاوس و ... ارزش يك نفس ولي الله را ندارند. البته آنها مقام و ارزش دارند ولي مقام ولي اعظم خيلي رفيع است. اگر به اندازه ي يك نفس كشيدن امام زمان(عج) در ميان ما نباشد زمين و زمان در كار نيست. محدث قمي در سفينة البحار دارد كه وقتي حضرت مهدي متولد شدند ابليس از ته دل فريادي كشيد و همه فرماندهان او جمع شدند و ابليس گفت: نوزادي پا به عرصه ي وجود گذاشته است كه تومار ما را در هم خواهد پيچيد. ابليس از فرماندهانش چاره جويي كرد و يكي از آنها گفت كه تا اين نوزاد رشد پيدا نكرده است، او را خواهيم كشت. ابليس گفت: وجود ما شياطين هم وابسته به وجود اوست .او آخرين ولي الله خدا روي زمين است تا قيامت و نفس كشيدن ما هم وابسته به نفس كشيدن اوست. به يُمن وجود او همه از او روزي مي خورند و به وجود اوست كه آسمان ها و زمين برقرار است. همه ي عالم وجود طفيلي وجود اوست. ابليس گفت كه بايد چاره ي ديگر كرد. معرفت و گاهي ابليس خيلي بالاست، او مقام را شناخته ولي دل نداده است. اين براي ما هشداري است كه بايد به اين مقام دل بدهيم.

انجام واجبات و ترك محرمات يكي از كارهايي است كه ما با ترك حرام از ولايت شيطان خارج هستيم ولي وقتي كار حرامي را انجام مي دهيم تحت ولايت شيطان هستيم. ما بايد از اين ولايت خارج بشويم و با انجام عبادت

ص: 7073

سرعت مان را براي رسيدن به باغ ولايت بيشتر كنيم، اساس اين است .اگر كار ما مشكل دارد بخاطر اين است كه ما هنوز به انجام واجبات و ترك محرمات مان كيفيت نداده ايم. من نمي گويم شمع باش يا پروانه باش ليك چون به فكر سوختن افتاده اي جانانه باش. اگر مي خواهيم به سمت خدا حركت كنيم بايد جانانه باشيم و با تمام توان به سمت خدا بياييم. نه اينكه سرگردان اين طرف و آن طرف باشيم. ما بايد با تمام وجود، راه را انتخاب كنيم و در آن راستا مقاومت داشته باشيم.

سوال- صفحه 223 قرآن كريم را توضيح بفرماييد.

پاسخ – در اين صفحه داريم: كسي كه تمام همتش دنيا است بداند كه ما نتيجه اعمال دنيوي شان را در اين دنيا به آنها مي دهيم. اما بدانند كه براي زندگي ابدي شان چيزي جز آتش نيست.

بعضي ها مي پرسند كه چرا كفار اين قدر وضع مالي شان خوب است ؟خدا به نسبت تلاش آنها در همين دنيا ثمره ي تلاش شان را مي دهد. به ميزاني كه كار ما رنگ و بوي دنيايي مي گيرد به همان ميزان ما در دستبرد شيطان واقع مي شويم. عابدي بود كه سالها عبادت كرده بود و در ذهنش به اين مطلب رسيد كه به مقام مخلصين رسيده است. خدا براي او امتحاني را فراهم آورد. به او خبر رسيد كه مردم دارند درختي را مي پرستند و درخت بت آنها شده است. او نيت خدايي كرد و براي قطع كردن اين درخت تبر را به دوش گرفت و رفت. ابليس به

ص: 7074

شكل پيرمردي در آمد و به او گفت كه كجا مي روي ؟او گفت: دارم مي روم درخت را قطع كنم. پيرمرد گفت كه خدا خودش پيامبر دارد و اگر بخواهد آنرا قطع مي كند ولي او گفت كه من هم نسبت به خودم وظيفه دارم. پيرمرد گفت كه من روزي دو درهم به تو مي دهم كه تو يك درهم آنرا صدقه بده و يك درهم را خرج زندگي ات بكن و اين كار را به پيامبر خدا بسپار. عابد قبول كرد و ابليس دو روز اول دو درهم طلا را مي رساند ولي روز سوم از طلا خبري نبود. او تبر را بر دوش گذاشت و گفت كه امروز اين درخت را قطع مي كنم. در بين راه پيرمرد را ديد و پيرمرد گفت كه ديگر نمي تواني اين درخت را قطع كني زيرامن نمي گذارم .او با شيطان دست به يقه شد و شيطان غلبه كرد و روي سينه ي او نشستم، شيطان گفت كه اگر تو آن روز با من مي جنگيدي، بر من غلبه مي كردي زيرا نيت تو خالص بود ولي الان در نيت، دو درهم وجود دارد. يعني شيطان با دادن دو درهم خلوص عمل او را از بين برد. يكي از اساتيد مي گفت كه شيطان به ما رشوه هاي حرام زيادي داده است مثل نگاه هاي حرام ،كارهاي گناه و...

چه كسي مي توان از دستبردهاي شيطان محفوظ بماند؟ كسي كه نيتش خالص باشد. حركت كردن در اين مسير سرمايه مي خواهد كه همان عمل صالح است و مايه اي مي خواهد كه آن اخلاص است.

ص: 7075

اگر شما انباري از آرد داشته باشيد ولي آب نداشته باشيد هيچ وقت اين انبار آرد به نان تبديل نمي شود. اگر آب كم باشد نان فتير مي شود.(بي مايه فتير است) انبار آرد اعمال صلح ماست و آب آن، اخلاص ماست .

هر چقدر كه ما بيشتر در ترك محرمات و انجام واجبات تلاش كنيم، اخلاص مان هم بيشتر مي شود. ما بايد در اعمال و رفتارمان يك بازنگري اساسي بكنيم و ببينيم كه ما وجودمان را به شيطان فروخته ايم يا به خداي رحمان ؟خدا خريدار اين كالاست و جان هاي مومنين را مي خرد. اگر ما دستي رو اعمال قراضه ي خودمان بكشيم مي توانيم آنرا به قيمت بالا بفروشيم و يك ارتباطي با ولي الله برقرار كنيم. آيت الله قاضي و آيت الها بهجت توصيه مي كردند كه براي نزديك به ولي الله روزي يك ساعت با ايشان خلوت كنيد. او امام ماست. با امام حرف بزنيم و درد و دل كنيم. دراين يك ساعت خلوت، زيارت آل ياسين را بخوانيد: كجاست آن ولي الله كه تمام اولياء بطور مداوم به او توجه مي كنند؟ امام زمان فرمود(عج) :هرگاه خواستيد به ساحت ما توجه كنيد زيارت آل ياسين را بخوانيد. همه چيز در دانستن نيست، بايد دل داد. بعد از يك ساعت خلوت با حضرت، آنقدر به حضرت توسل كنيد تا رفاقت حاصل بشود. امام رفيقي است كه هميشه هواي رفقايش را دارد و از آنها دستگيري مي كند.

همه دردم آقا دعايم كن، مريضم سراپا دعايم كن آقا، گرفتارنفسم اسير گناه تو اي روي روح تقوا دعايم كن آقا،

ص: 7076

عزيزي كجاي ؟اگر كربلايي بيا و همانجا دعايم كن آقا، چو رفتي مدينه تو با سوز سينه تو را به جان زهرا دعايم كن آقا ،براي ظهورت دعا مي كنم تو را جان مولا دعايم كن آقا .

91-11-04

91/11/4 همه ي بت ها در خاك شكستند كه ثابت كنند خداي جهان بزرگتر و والاتر از بت هاست و آن كس كه بت ها را شكست و انگشت اشاره اش را به سمت خدا گرفت كسي نبود جز پيامبراعظم (ص). سوال – در مورد بحث رهبر شناسي توضيحاتي بفرماييد. پاسخ – سلام بر تو اي راه خدا كه هر كسي كه راهي غير از ولايت شما را بپيمايد، عاقبتش هلاكت است .سالروز به امامت رسيدن امام زمان(عج) را تبريك مي گوييم. اميدواريم كه با دعاي خير سحرگاهي امام زمان (ع)،ما در ركاب بهترين ياران آن حضرت قرار بگيريم. يكي از زيرشاخه هاي رهبر شناسي درعصر ما كه بطور خاص مهدي شناسي مي شود، مقام شناسي حضرت است. يعني مقام امام درعالم هستي در چه جايگاهي است. زير شاخه ي مهدي شناسي اخلاق شناسي و مقام شناسي است. در مقام شناسي حضرت مهدي مي گوييم كه حضرت مخلص خدا روي زمين است. يعني مُخلَص ترين بنده ي روي زمين، حجت معصوم زمان مي شود نه مُخلِص ترين. شيطان گفت :همه ي بندگانت را به گونه اي اغوا مي كنم مگر عباد مخلَص تو. چه فرقي بين مخلِص و مخلَص وجود دارد؟ مخلَِص اسم فاعل است يعني خالص كننده عمل براي خدا، انسان به عمل خودش رنگ و بوي رحماني مي دهد. اساس زندگي رحماني همين است

ص: 7077

كه ما تمام كارهاي مان را بر اساس اخلاص انجام بدهيم. در زيارت عاشورا داريم: خدايا سبك زندگي ما را سبك زندگي پيامبر و آل پيامبر قرار بده كه سبك زندگي پيامبر و آل پيامبر يك زندگي مخلصانه است و در تمام اعمال خدا ديده مي شود. اين مقام مخلِصين است. شعار اهل ايمان بايد اين باشد كه شعار اخلاص ويك دل شدن با خداست: تمام عبادتم ،نمازم، نشست و برخاستن، زندگي من ،سبك زندگي من ومرگ من براي خدا باشد. مخلص اسم مفعول است يعني خالص شده از جانب خدا. اين مقام خيلي بالاتر است .كساني كه اعمال شان را براي خدا خالص كرده اند به جايي مي رسند كه خدا آنها را انتخاب مي كند و براي خودش برمي دارد و او را خالص مي كند. يعني دست الهي و تربيت ويژه ي اللهي بالاي سرانسان مي آيد و او را براي خودش انتخاب مي كند و او را از هرگونه ناخالصي پاك مي كند و هيچ كسي جر غير از خدا در اين وجود بهره اي ندارد. شيطان گفت كه بندگان تو نصيب و بهره ي معيني از من دارند و تنها بنده اي كه شيطان درآن بهره ندارد و فقط خدا در آن بهره دارد، انسان مخلص است. امامان و پيامبران در صدر مخلصين هستند. رسيدن به درجه مخلصين براي غير معصومين هم امكان دارد( باتوجه به آيات و روايات) ما مي توانيم طبق ظرفيت خودمان به مراتبي از مقام مخلصين برسيم. امام زمان(ع) مخلَص ترين بنده روي زمين است، كسي است كه راه مخلِصين را طي كرده است و خدا

ص: 7078

او را انتخاب كرده است و سرتا سروجودش خدايي شده است. نفس او خدايي است، اوعبد مخلَص خداست و آئينه تمام نماي صفات خداست. تمام استعدادها ي خدايي كامل يك انسان، در امام زمان(عج) به شكوفايي رسيده است. ما بايد تلاش مان اين باشد كه دست مان را به دست مخلَص ترين بنده خدا در روي زمين كه امام معصوم زمان است برسانيم .عبور از زندگي شيطاني، نياز به رهبر رحماني دارد. به خدا پناه مي بريم از شيطان رجيم يعني ما از زندگي شيطاني عبور مي كنيم و طالب زندگي رحماني هستيم. پس ما ابتدا بايد از زندگي شيطاني رد بشويم تا به زندگي رحماني برسيم. هم در عبور از زندگي شيطاني و هم ورود به زندگي رحماني ، دست ما بايد در دست رهبر راه باشد. خدا براي اين راه حجت قرار داده است .كسي كه در اين راه بدون رهبر حركت كند درآخر به سرگرداني مي رسد. راه ما به سمت خدا صراط مستقيم است و يك راه است ولي راه هاي كج زياد است. از معاذبن جبل كه يكي از اصحاب پيامبر بود سوال كردند كه از حديثي كه از پيامبر شنيده اي ما را خبر بده . معاذ روي زمين نشست و گريه كرد. پدرو مادرم به فدايش ،يك روز داشتم كنار او حركت مي كردم كه اين حديث را براي من فرمودند: اي معاذ، مي خواهم حديثي براي امت بگويم كه اگر امت به آن حديث عمل كرد روي رستگاري را در دنيا و آخرت مي بيند ولي اگر تنها آنرا بشنود و عمل نكند، حسرتش براي امت من

ص: 7079

مي ماند. پيامبر فرمود :قبل از اينكه خدا هفت آسمان را خلق كند هفت فرشته ويژه را خلق كرد كه به آنها نگهبان مي گويند يا مسئول گمرك هر آسمان. وقتي آسمان ها را خلق كرد، هر كدام از فرشته ها را در ورودي و خروجي آسمان ها گذاشت. از طرفي ملائكي را خلق كرد كه آنها حافظان اعمال هستند و اعمال انسانها را حفظ مي كنند. اين ملائك ، يكي از اعمال پاك را انتخاب مي كنند كه به محضر خدا بالا ببرند. وقتي مي خواهند اين عمل را به آسمان اول ببرند نگهبان آسمان به حقيقت اين عمل نگاه مي كند و مي گويد كه اين عمل را برگردانيد و به صورت صاحبش بزنيد. ملائك تعجب مي كنند. خطاب مي آيد: من ملك غيبت هستم خداوند دستور داده است كه هركس كه در زندگي اش غيبت مي كند ،نگذارم عمل او از آسمان اول بالاتر برود، هرچند عملش پاك است ولي بالا نمي رود. حضور يك رذيله ي شيطاني در زندگي ما ارزش عمل را از بين مي برد و آن عمل را فاسد مي كند. مثلا وقتي مي خواهيم از شير استفاده كنيم اگر به آن آب اضافه كنيم حجم شير زياد مي شود ولي طعم اوليه را ندارد و ارزش شير اوليه هم را ندارد. اعمال انسان هم اين طور است .اگر اعمال انساني همراه با رذايل شيطاني باشد، در بارگاه الهي از ارزش مي افتد. در بارگاه الهي عملي ارزش دارد كه خالص باشد. ما گاهي مي گوييم كه چرا حلاوت نماز را نمي چشيم ؟ علت اين است كه

ص: 7080

در جايي رذايل شيطاني وارد شده است .از پيامبر پرسيدند كه چرا ما از نمازمان لذت نمي بريم ؟ پيامبر فرمود: زيرا شما از چشم هايتان مراقبت نمي كنيد. اين چشم ناخالصي مي آورد و اثرش را در اعمال ديگر مي گذارد. يعني ما در عمل مان آب مي بنديم و عمل آن خاصيت را ندارد. پيامبر در ادامه فرمود: عملي را از آسمان اول به دوم مي رسانند ،خطاب مي آيد كه آنرا به صاحبش برگردانيد زيرا در اين عمل يك قصد دنيايي وجود داشته است و نيت فقط خدايي نبوده است. مراتب اخلاص خيلي سخت است. اعمال مخلِصين از هفت آسمان مي گذرد. عملي به آسمان سوم مي رسد و خطاب مي آيد كه عمل را برگردانيد و به صورت صاحبش بزنيد. اين فرد عملي را انجام داد ولي باعث كبر و غرورش شد. اين عمل بوي خوديت مي دهد و برگشت مي خورد. عملي را به آسمان چهارم مي رسانند و بازخطاب مي آيد كه آنرا برگردانيد زيرا در اين عمل عُجب وجود دارد. غرور يعني فحر فروشي كردن به بندگان خدا ولي عُجب يعني اينكه انسان در نهان خودش عملش را بزرگ ببيند. مثلا پيش خودش بگويد كه عَجَب لذتي از نماز شب برديم. اين فرد عمل خودش را بزرگ مي بيند. كسي كه عملش را در مقابل خداوند مي بيند عملش از اين آسمان بالا نمي رود. وقتي عملي به آسمان پنجم مي رود خطاب مي آيد كه آنرا برگردانيد و به گردن او آويزان كنيد. عملي كه در آن حسد باشد بالا نمي رويد يعني كسي كه مي ديد

ص: 7081

عملي از عمل او بالاتر است حسد مي ورزيد .حسد يك بيماري نهاني صعب العلاجي است كه معمولا ما متوجه اين بيماري هم نمي شويم. حسد ريشه ي ايمان را مي سوزاند. انسان وقتي مي بيند كه عمل كسي از او بالاتر است بايد غبطه بخورد نه اينكه حسد بورزد. يعني بگويد كه اي كاش من هم اين عمل را داشتم و با خدا معامله كند. انسان حسود مي خواهد كه آن مقام از فرد گرفته بشود و فرد زمين بخورد. وقتي عملي به آسمان ششم مي رسد خطاب مي رسد كه اين عمل را برگردانيد و آن را به كمر و صورت صاحبش بزنيد طوري كه چشمانش كور بشود. زيرا اين فرد رحم و مروت نداشته است. زيرا وقتي مي ديد كه خداوند به بنده اي سختي رسانده است يا مرتكب گناهي شده است بجاي دستگيري ،او را شماتت مي كرد. رحم و مروت رحماني در وجود او نبود. وقتي عملي به آسمان هفتم مي رسد اين عمل عالي است و نتيجه ي فقه و اجتهاد و ورع است. ملك مي گويد كه من ملك حجاب هستم و بين عمل و خدا حجاب مي اندازم. عملي كه براي خدا نبوده است. يعني باز هم عمل ناخالص بوده است. اين عمل هم برگشت مي خورد. در انتهاي حديث داريم كه يك عمل از هفت آسمان عبور مي كند يعني در اين عمل هيچ رذيله اي نبوده است و ظاهر عمل هم خالص بوده است. چهار هزار ملك و هفت ملك آسمان، عمل را به بارگاه پروردگار مي رسانند. همه شهادت مي دهند كه اين عمل

ص: 7082

خالص است و هفت آسمان را رد كرده است .خدا مي فرمايد اين عمل را برگردانيد زيرا شما حافظ وجود نهان و دروني او نبوديد، من نگهبان چيزي هستم كه در نهان او مي گذرد، عمل را انجام داد ولي من را با اين عمل اراده نكرد يعني عملش خالص بود ولي وجودش براي عمل خالص نبود. پس حافظان عمل هم فقط ظاهر عمل را مي دانند و نهان وجود انسان را نمي دانند. در اين هنگام معاذ گريه كرد. انسان مخلص عبد و بنده اي است كه نفس به نفسش مهر قبولي خورده است. امام زمان(ع) بنده ي مخلص الهي است كه نه تنها تمام اعمالش خالص شده است بلكه تمام وجودش خدايي شده است و اوست كه مهر قبولي مي گيرد. سوال – چكار كنيم كه عمل ما خالص باشد و خدا آنرا بپذيرد؟ آيا اين حديث باعث ترس ما نمي شود؟ پاسخ – با شنيدن اين حديث از پيامبر، نبايد ترس از نااميدي خدا براي ما بوجود بيايد زيرا اين آسيب است ولي اگر اين حديث ترس از خود و عمل خود بوجود بياورد اين يك انگيزه و عمل انساني است. انسان بايد خودش را با فضل الهي ببيند. يكي از دعاهاي ما بايد اين باشد كه خدايا با فضل خودت با ما عمل نكن نه با فضل خودت. اگر درعملي ذره اي ناخالصي باشد و در وجود انسان هم ذره اي ناخالصي باشد، اين عمل به بارگاه الهي نمي رسد. مگر اينكه خداوند از فضل بي نهايت خودش با نگاه رحمت ويژه اي اين ناخالصي را نديد بگيرد. اين حديث در

ص: 7083

مقام عدل خداست .اگر ما تمام اعمال را هم با اخلاص انجام بدهيم باز نبايد اميدمان به عمل مان باشد. عمل ما در اين راه بايد به رهبر معصوم متصل بشود و ما دست مان را به چنين رهبر مخلَصي بدهيم. چون پرتگاه ها بي نهايت است، خدا رهبر راه قرار داده است زيرا احتمال لغزش انسان زياد است .خدا به بركت اينكه دستت را به امام معصوم رسانده اي عبادت ناخالص خودش را با فضل خودش بررسي مي كند. اگر ما اين ارتباط را با امام معصوم برقرار نكنيم هيچ جايگاهي در بارگاه قدسي نداريم و هم عمل و هم وجودمان مُهر مردودي مي خوريم. داريم كه بواسطه محبت و اطاعت شما، اعمال مهر قبولي مي خورد. زماني كه در زمان غيبت هستيم رسيدن به مقام مخلِصين و مخلَصين كار سختي است. با ظهور امام زمان (ع) در بين ما و هدايت و تربيت هاي ايشان ،طي اين مراحل سهل مي شود. اگر قبل از ظهور افرادي مثل قاضي طباطبايي، سيد بن طاوس و امام خميني به مرحله ي مخلصين رسيده اند، با ظهور امام زمان (ع) تمام انسانها به رتبه ي مخلِصين و مخلَصين نزديك مي شويم. و راههاي سخت، سهل مي شود. تقاضاي ما براي ظهور حضرت بخاطر اين است بندگي ما بي خطر باشد و به مقام مخلصين دست پيدا بكنيم. داريم :آقا بيا تا زندگي معنا بگيرد تا اشك هاي مادرت زهرا بگيرد، آقا بيا با ظهور چشمهايت، اين چشم هاي ما كمي تقوا بگيرد، پايين بيا خورشيد پشت ابر غيبت تا اندكي اخلاص ما بالا بگيرد. سوال – صفحه

ص: 7084

216 قرآن كريم را توضيح بفرماييد. پاسخ – در اين صفحه داريم كه فقط اولياء خدا هستند كه در دنيا و آخرت ترس و هراسي براي آنها نيست . كساني كه به مقام الهي مي رسند از تير رس شيطان خارج مي شوند. اولياء الله چه كساني هستند و ولي الله به چه كساني گفته مي شود؟ استاد آيت الله دستغيب ،شيخ جواد انصاري همداني مي فرمودند :تا انسان هميشه امام زمان خودش را در زندگي حاضر و ناظر نبيند و دلش متصل به ساحت حضرت نباشد، به مقام ولي اللهي نمي رسد. مقام اولياء اللهي ارتباطي با امام ولي عصر دارد. سوال – در مورد احياي سنت نبوي توضيحاتي بفرماييد. پاسخ - گاهي يك عمل كوچك ولي خالص ارزش بي نهايت پيدا مي كند. يكي از سنت هاي نبوي نامگذاري رحماني براي فرزندان مان است. ممكن است كسي با نيت خالصانه فرزندش را نامگذاري كند و اين عمل مي تواند در بارگاه خدا مهر قبولي دريافت كند. پس حتي نامگذاري فرزندان هم بايد رنگ خدايي بگيرد. سيره ي نبوي هم اينگونه بوده است. وقتي پيامبر نام فرزندي كه بدنيا مي آمد مي پرسيدند، اگر نام فرزند نيك نبود پيامبر مي فرمودند كه نام او را عوض كنيد. هيچ وقت تغيير نام دير نيست. در كتاب خانواده و تربيت مهدوي قسمتي بنام نامگذاري دارد. در نامگذاري دختران ما نود نام و لقب از حضرت زهرا داريم. گاهي انگيزه ي اينكه نامگذاري به سمت نامگذاري غيررحماني مي رود اين است كه مي گوييم نام تكراري يا كليشه اي است. براي نامگذاري پسران نام امامان و تركيب

ص: 7085

نام ائمه است و در اين كتاب دويست نام و لقب امام زمان(عج) نوشته شده است. اين نام ها مي تواند با نام محمد تلفيق بشود مثل محمد مهدي . پروردگارا، نيت ها ي ما به فضل خودت خالصانه قرار بده و ما را از خالص ترين عارفان به خدا وعارفان به ولي خودت قرار بده.

91-10-20

91/10/20 سوال – در مورد حمله هاي چهارجانبه ي شيطان توضيحاتي بفرماييد. پاسخ – سلام بر آن نور خدا كه تمام هدايت هاي عالم از سرچشمه ي وجودي نور اوست و تمام گشايش هاي و خيرات عالم بواسطه ي فيض وجود اوست . بحث را بر اساس بر اساس آيات شانزدهم و هفدهم سوره اعراف پي ريزي كرده ايم. تهاجم هاي چهارگانه شيطان عبارتند از :حمله از پيش روي شيطان كه غفلت انگيزي در مورد آخرت است و راه كار آن معادباوري، ياد مرگ، ياد حساب و كتابي كه در پيش داريم و يادآوري اينكه ما براي دنيا نيستيم و براي ابديت آفريده شده ايم. بيش از هزار و دويست آيه قرآن در مورد مرگ و معاد است يعني يك پنج قرآن نسخه ي شفابخشي است كه اين حمله ي شيطان را پاسخ مي دهد. يادآوري مرگ باعث مي شود كه انسان از لذت هاي دنيوي بگذرد. دعاهايي داريم كه خدايا ما را آماده ي مرگ كن، با اين دعاها مي توان تهاجم از پيش روي شيطان را خنثي كرد. حمله ي از پشت سر شيطان ايجاد تعلق شديد به دنيا است كه راه كار درمان آن دنيا شناسي است. قسمتي از آيات و روايات و خطبه هاي اميرالمومنين

ص: 7086

دنيا را به ما مي شناساند. اگر ما حقيقت دنيايي را بشناسيم آن دلبستگي شديد به دنيا پيش نمي آيد. و گذر ازدنيا و وارستگي از دلبستگي هاي دنيا بدرقه ي ما مي شود. ما بايد بهره مندي از دنيا داشته باشيم .روايت داريم :دنيا تجارتگاه اولياء خداست كه آخرت خودشان را از دنيا مي گيرند. توجه به اين معنايي بهترين حربه براي ستيز با حمله شيطان از پشت سر مي باشد. حربه از سمت راست شيطان حمله به باورهاي ديني است يعني شيطان اعتقادات ديني را هدف قرار مي دهد . شعبه سازي هاي دروغين و دين هاي دروغين با شاخه هاي متعدد مربوط به حمله ي از سمت راست شيطان است .شيطان حتي باورهاي ديني ائمه را هم مورد هدف قرار مي داده و مي خواسته آنها را دچار ترديد كند و راه مقابله با آن تقويت باروهاي ديني است كه ما بايد براي آن سرمايه گذاري كنيم. مابايد معرفت بخشي و آگاهي بخشي به خودمان،خانواده و جامعه مان بدهيم، كساني كه اهل تقوا هستند خدا به آنها معرفتي عنايت مي كند كه وقتي شيطان طائف دور قلب شان مي خواهد قلب آنها را مورد حمله قرار دهد، آنها به ياد خدا مي افتند و خدا بصيرتي به آنها مي دهد ، مي فهمند كه اين كار شيطان است و راه را بر او مي بندند . سوره ي اعراف آيات 200 تا 203 درمورد بحث شيطان طواف كننده در اطراف قلب ما است كه هر كدام از ما، اين شيطان را در شبانه روز، در اطراف قلب مان داريم و اين شيطان

ص: 7087

منتظر نقطه ي نفوذ و آسيب است .راه كار آن ياد خدا ، تقوا و بصيرت هاي ديني است كه خدا به بندگانش عطا مي كند. حمله شيطان از سمت چپ حمله از طريق شهوات هاي حرام است كه وقتي اين راه شهوت هاي حرام به شيطان داده شده، شيطان گفت: ديگر بس است .زيرا اميد دارد كه از اين راه تمام فرزندان آدم را درو كند. اين حمله ها، انتقام گيري شيطان است بخاطر كدورتي كه از اول از آدم و فرزندان آدم دارد. و مي خواهد كه انسان خاكي در مقابل شيطان آتشي سجده بكند و تا ما را وادار به سجده كردن به خودش نكند، ما را بمباران مي كند. راه كار اين حمله ي شيطان عفاف گرايي است يعني مديريت شهوت و غريزه جنسي .شيطان اميد داشته كه حتي پيامبران الهي را از اين راه به زمين بزند. روح تمام اينها كنترل اعضا و جوارح است . اين سوال مطرح است كه چرا درهاي بهشت هشت تا است ولي درهاي جهنم هفت تا است ؟ يك تفسير اين است كه تعداد درهاي جهنم به تعداد اعضا و جوارج انسان است يعني زبان ،گوش، چشم، شكم، شهوت، دستان و پاها. پيروي از وسوسه هاي شيطان و دوري از دستورات خداوند از طريق اينها مي تواند يكي يكي درهاي جهنم را باز بكند يعني هر عضوي كه پيروي از شيطان مي كند، دري از درهاي جهنم را باز مي كند و اگر هر كدام از اين اعضا در خدمت زندگي رحماني باشند( دعاي كميل: قوت بده به اعضاي بدن من در خدمتگزاري خودت)هركدام

ص: 7088

از اعضا دري از بهشت را باز مي كند. اين در اضافي بهشت مربوط به نيت است. نيت عمل خير دري به سوي بهشت است اما نيت گناه زماني كه شخص آنرا عمل نكرده است دري به سوي جهنم نمي شود. اين يك رخصت ويژه ي خداوند به انسان است . فخر رازي در تفسير كبير و مفاتح الغيب دارد كه وقتي شيطان گفت كه از چهار جهت انسان را مورد حمله قرار مي دهد ،دل ملائك براي آدم سوخت و صدا زدند كه خدايا چه راهي براي سعادت آدم باقي مي ماند ؟خطاب آمد كه دو راه را باقي گذاشتم : راه بالا (راه دعا) و راه پايين( راه سجده در برابر خدا) .اگر انسان دستش را به سمت بالا بياورد و خاضعانه دعا كند يا پيشاني اش را بر زمين بگذارد و خاشعانه سجده كند ،خدا گناهان او را مي بخشد. در آيه اي داريم : پيامبر ما به امت بگو كه اگر دعاي و بازگشت شما به سوي خدا نبود، خدا چه عنايتي به شما مي كرد. پس جلب رضايت خدا با دعا است. انسان مسلمان دعا محوراست مخصوصا دعاهاي سحرگاهي و استغفار .بزرگان مي فرمايند كه سرم برود سحرم نرود. آقا شيخ مجتبي تهراني اين حديث را زياد نقل مي كردند كه امام صادق (ع)مي فرمايد: نزديكترين حالات بنده به پروردگار وقتي است كه دعا مي كند درحاليكه در سجده است يعني انسان سجده بكند و درحال سجده دعا كند. تلفيق راه دعا و سجده ،شيطان را بيش از بيش عصباني مي كند. وقتي اين دو راه مطرح مي شود شيطان

ص: 7089

به خدا مي گويد: وقتي من قلب آدم را از چهار جنبه مورد حمله قرار بدهم اكثريت آنها را شكرگزار خودت نمي يابي. اين دو راه تجلي شكرگزاري بنده است. اگر بنده اي اهل شكرگزاري باشد از اين دو راه با خدا ارتباط برقرار مي كند. پيروي از وسوسه هاي شيطان يك جور كفران نعمت است .يعني همين كه اعضا و جوارح ما را به سمت وسوسه هاي شيطان پيش مي برد تا از دستورات خداوند فاصله بگيريم ،اين يك ناسپاسي است. انسان در ادب حضور، شكرگزاري اش محك مي خورد. عرفا وقتي سر از سجده ي شكر برمي داستند صدا مي زدند :كجايند پادشاهان عالم تا ببينند لذتي كه ما در سجده ي شكر مي بريم بيشتر از لذتي است كه آنها از همه ي تاج وتخت شان مي برند. قبل از طلوع امام رضا(ع )سر به سجده ي شكر مي گذاشتند و تا وقتي آفتاب كامل بالا مي آمد، سر برمي داشتند يعني حدود يك ساعت سجده ي شكر مي كردند و اين كار را هر روز تكرار مي كردند. ما بايد در شكرگزاري و ادب حضور دقت كنيم. دو سوم دعاي عرفه ي امام حسين(ع) در مورد شكرگزاري است. و در واقع نعمت هاي الهي را به رُخ خودش مي كشد. وقتي ما دعا و تضرع مي كنيم كمبودهاي الهي را به رخ خدا مي كشيم ولي پيشوايان معصوم و عرفا، وقتي نزد خدا مي روند در مقام ادب شكرگزاري، نعمت هاي الهي را به رخ خودشان مي كشند. يعني متواضع تر و خاشع تر مي شوند تا مقرب تر شوند. شكرگزاري

ص: 7090

چهار مرتبه دارد: شكر گزاري عقلي يعني انسان نعمت هاي خدا را بشناسند. يكي از استاتيد اخلاق مي گفتند كه روزي صد بار بگوييد :غرق نعمتيم ،حالي مان نيست استغفرالله. عقل انسان بايد به نعمت سلامت، عافيت، خانواده، فرزندان، پدر ومادر،رهبران رحماني و ... برسد .مرتبه ي بعدي شكرگزاري قلبي است .يعني انسان در قلب خودش يك خشوعي نسبت به خدا و آفريننده ي داشته باشد .مرتبه ي بعدي شكر گزاري لساني و زباني است با ذكر و سجده ي شكر. امام زمان(عج)مي فرمايد: سجده ي شكر از موكدترين سنت هاي پيامبر است و ضروري ترين آنهاست. در حالات پيامبر داريم كه پيامبر روي شتر بودند و يكدفعه خودشان را روي خاك مي انداختند و به سجده ي شكر مي رفتند. بعضي ها فكر مي كردند كه آيه اي نازل شده كه داراي سجده ي واجب است و وقتي از پيامبر علت سجده را مي پرسيدند، پيامبر مي فرمود كه من به ياد يكي از نعمت هايي افتادم كه خدا قبلا به من عطا كرده بود و يادآوري نعمت سجده ي شكر دارد. گلايه هايي كه نماد ناشكري و كفران نعمت است ،باعث گره هاي كور در زندگي ها مي شود. خدا مي فرمايد: اگر اهل شكرگزاري باشيد نعمت شما زياد مي شود و اگر كفران نعمت كنيد عذاب الهي شديدي براي شما است. آيت الله طباطبايي مي فرمايند كه اين عذاب شديد الهي هم در آخرت و هم در دنيا وجود دارد. خيلي از بن بست هاي مادي و معنوي به ما برمي گردد كه ادب شكرگزاري را نمي دانيم. خدا غريب است زيرا

ص: 7091

عده ي كمي شكرگزاري مي كنند. بندگان شكرگزار خدا اندك هستند. مرتبه ي آخر شكرگزاري ،شكرگزاري عملي است كه انجام واجبات و ترك محرمات است. امام رضا(ع) درمدينه يك باغ انگوي داشتند. شخصي نزد حضرت آمد و گفت كه من فقير هستم و مي خواهم ازدواج كنم. امام يك حبه ي انگور به او دادند و او نگاه تحقيرآميزي به آن انگور كرد ،شكرگزاري نكرد و گفت كه اين به چه درد من مي خورد؟ من مي خواهم بدهي هايم را بدهم . او روحيه ي ناشكري داشت. حضرت او را رد كردند. نفر بعدي آمد و حضرت يك حبه ي انگور به او دادند و او شكرگزاري كرد و بعد امام خوشه ي انگور را به او دادند و او به شكرگزاري اش ادامه داد ، امام ظرف انگور را به او داد و او همچنان به شكرگزاري اش ادامه مي داد و حتي مي گفت كه من اين حبه هاي انگور را نمي خورم و آنرا در ظرف آبي مي اندازم و آب را تبرك مي كنم و به ديگران مي دهم. اين تفاوت روحيه شكرگزاركننده ي نعمت و كفران كننده ي نعمت است .براي حضرت قلم و كاغذ آوردند و حضرت درختي كه آن انگور از آن چيده شده بود را به اسم آن فرد كردند. او همچنان به شكرگزاري ادامه مي داد و حضرت تمام باغ انگور را بنام او نوشتند و او همچنان شكر خدا را مي كرد و حضرت نهر آب را هم به اسم او نوشتند و با سند به او دادند. در آخر بجاي ادامه ي شكرگزاري،او

ص: 7092

از آقا تشكر كرد و اجازه گرفت كه برود و خويشاوندانش را از رأفت آقا آگاه كند. وقتي او رفت ،امام فرمود: اگر به شكرگزاري پروردگارش ادامه مي داد ما هم به جود خودمان ادامه مي داديم . آن جوان گفت كه او هيچي نخواست و شما همه چيز به او داديد ولي من همه چيز خواستم و شما به من يك حبه ي انگور داديد. امام فرمود: اخلاق ما اهل بيت اخلاق رحماني است و مگر نشنيده اي كه خدا مي فرمايد :شكر نعمت، نعمت تو را زياد مي كند و كفران نعمت تو را دچارعداب شديد مي كند. برو ادب شكرگزاري پيدا كن. امام جواد(ع) سه ساله بودند و يكي از محبان نزد امام آمدند و وقتي مي خواست برود امام يك كيسه درهم به او هديه دادند، او از امام رضا(ع) تشكر كرد و مي خواست برود امام فرمود كه چرا شكر گزاري نكردي، الحمدلله نگفتي و فقط از واسطه ي نعمت تشكر كردي؟ او شكر خدا را گفت و وقتي خواست برود امام فرمود: محضر جواد هم برو. وقتي او خواست برود امام جواد هم يك كيسه ي درهم كوچك به او داد. آن فرد الحمدلله گفت و امام جواد(ع) فرمود: حالا ادب شدي . امام زمان (عج)مي فرمايد: هيچ چيز شديدتر از نماز بيني شيطان را به خاك نمي مالد،پس نماز را بپا داريد تا بيني شيطان را به خاك بماليد. سوال – صفحه ي 202 قرآن كريم را توضيح بفرماييد. پاسخ – در اين صفحه به دو نگرش شيطاني و رحماني در زندگي اشاره دارد. خدا مي فرمايد: عده

ص: 7093

اي هستند كه وقتي در راه خدا انفاق مي كنند، آنرا زيان و خسارت مي دانند.حوادث بد و ناگوار براي آنهاست .اما كساني كه در راه خدا انفاق مي كنند،اين را مايه ي قرب و نزديك به خداوند مي دانند، بدانند اين انفاقي كه براي خدا است مايه ي قرب به خداوند است و خدا آنها را غرق در رحمت بيكران خودش مي كند. اين يك نگرش شيطاني است يعني وقتي را كه براي خدا و اولياء خدا مي گذارند، در دل شان فكر مي كنند كه اين خسارت است يا بعدا احساس خسارت مي كنند.خدا مي فرمايد: يكي از بزرگترين نعمت هايي كه خداوند به بندگانش عطا مي كند نعمت رهبران رحماني است كه در برابر سوسه هاي شيطاني دست انسان را در دست رهبر رحماني مي گذارد. امام معصوم زمان، بالاترين و بزرگترين نعمت خداوند است كه ما بايد شكرگزاري كنيم. شيطان هم براي شكرگزاري نكردن و كفران نعمت ما در برابر رهبر ديني بيكار نمي نشيند. مردم مدينه رهبرشان امام حسين(ع) را كفران نعمت كردند و نسبت به رهبري او بي تفاوت بودند و او را در قيام همراهي نكردند. سه سال بعد يك فاجعه اي بنام حره اتفاق افتاد كه امام صادق (ع)مي فرمايد: اين عذاب شديد بخاطر كفران نعمت رهبرشان حسين بن علي بود. در اين فاجعه كه يك قتل عام عمومي بود ،از شش تا ده هزار نفر را نوشته اند،لشكر دوازده هزار نفري يزيد هجوم آورد ،زنا زدگي سه روز حره را چهار هزار نفر نوشتند و مهر بردگي يزيد بر پيشاني شان خورد. و هر كس كه

ص: 7094

اين مهر را نپذيرفت او را قتل عام كردند. اين نمونه ي يك جامعه اي است كه قدر رهبر الهي شان را ندانستند و كفران نعمت كردند. اين دعاي حضرت حجت در مفاتيح است: اللهم طهر بطوننا منالحرام والشبه و خفف ايدينا عن ...

91-10-06

91/10/6 ما را كبوترانه وفادار كرده است آزاد كرده است و گرفتار كرده است، بامت بلند كه دلتنگي ات مرا از هر چه هست غيرتو بيزار كرده است، خوشبخت آن دلي كه گناه نكرده را در پيشگاه لطف اقرار كرده است ،تنها گناه ما طمع بخشش تو بود ما را كرامت تو گرفتاركرده است، چون سرو سرفرازم و نزد تو سربزير قربان گلي كه مرا خار كرده است. سوال – در مورد حمله ي شيطان از سمت چپ توضيحاتي بفرماييد. پاسخ – سلام بر تو اي راه خدا كه هركسي كه غير اين راه را بپيمايد، عاقبتش هلاكت است . شيطان ،انسان را از پيش رو، پشت سر، راست و چپ مورد حمله قرار مي دهد. حمله از پيش رو باعث غفلت به آخرت مي شود،غفلت از عقب باعث ايجاد غفلت نسبت به حقيقت دنيا و ايجاد دلبستگي شديد به دنيا مي شود، حمله از سمت راست باعث دستبرد در دين و ايمان مي شود. امام باقر(ع) مي فرمايد :حمله از سمت چپ از طريق ايجاد ميل به شهوت حرام است .يعني انسان را به سوي شهوت هاي غير شرعي و حرام دعوت مي كند با وعده هاي دروغين و ترفندهايي كه شيطان دارد. وقتي ابليس رانده ي درگاه الهي شد بخاطر شش هزار سال عبادتش از خداوند درخواستي كرد و

ص: 7095

دام هايي را طلبيد تا پيش روي ما پهن كند تا بتواند ما را گرفتار كند. خداوند فرمود: بخواه، عطا خواهي شد. او دام ها و فتنه هايي را خواست ،هرچه خدا به او عطا مي كرد او مي گفت :بيشتر،بيشتر. تا به عاملي رسيد كه گفت بس است و آن وقتي بود كه به عامل ايجاد شهوت حرام بين زنان و مردان و جلوه فروشي هاي حرام زنان و بي غيرتي مردان در مقابل آن رسيد. شيطان گفت كه با اين عامل، همه ي انسانها را درو مي كنم. اين عامل بسيارخطرناكي است .پيامبر فرمود: خداوندهيچ پيامبري را مبعوث نكرده است مگر اينكه ابليس از انحراف او در مورد شهوت مايوس نبوده است .هيچ عاملي در نزد من خطرناك تر از شهوت انگيري حرام نيست . يعني شيطان از عامل شهوت حتي درمورد تمام پيامبران هم مايوس نبوده است كه بتواند آنها را زمين بزند. در نزد پيامبر هم اين عامل خطرناك ترين راه لغزش در برابر خداوند تلقي مي شود. پس ما بايد روي اين عامل تامل داشته باشيم و راه كار مديريت شهوت را بررسي كنيم و پيش برويم زيرا شيطان از هر راه و ترفندي استفاده مي كند تا ما را به سمت شهوت انگيزي حرام پيش ببرد. احدي از بشر نبايد خودش را از اين عامل مصون بداند. يوسف پيامبر وقتي در معرض شهوت انگيزي حرام زليخا قرار مي گيرد و پشت هفت درقفل زده قرار مي گيرد، مي گويد: من نفس خودم را مبرا از گناه نمي دانم من هم نفس اماره دارم مگر اين كه خداوند به من

ص: 7096

كمك كند و مرا از اين دام نجات بدهد. امام صادق (ع) مي فرمايند: دربني اسرائيل عابدي بود كه توفيقات خوبي در عبادت و راز و نياز با خدا پيدا كرده بود و شيطان از هيچ راهي نتوانسته بود كه او را به گمراهي بكشاند. آن عابد در دل كوه زندگي مي كرد و حتي شيطان نتوانسته بود كه او را از راه شهوت به گمراهي بكشاند. ابليس فرماندهان خودش را جمع كرد و چاره جست. يكي از فرماندهان ابليس گفت: از طريق عبادت او را به سمت ميل به شهوت مي كشانيم . ابليس به او گفت كه تو وارد ميدان شو. شيطان خودش را به شكل يك عابد در آورد و جانمازش را در كنار او پهن كرد و مشغول عبادت شد.و آنقدر پشت سرهم عبادت مي كرد كه اجازه نمي داد عابد با او هم گفتگو بشود. عابد خسته شد و ناهاري خورد ولي او همچنان به عبادتش ادامه مي دادم. يك شبانه روز گذشت و شيطان همچنان به عباداتش ادامه مي داد. عابد عبادت هاي خودش را در مقابل عبادت هاي او حقير شمرد و گفت كه عبادت او عبادت است. بالاخره دربين نمازها از او پرسيد كه توچكار كرده اي كه اين قدر ميل به عبادت داري؟ او دوباره نماز خواند وعاقبت گفت: من يك گناهي انجام داده ام كه هر وقت به ياد آن گناه مي افتم ميل من به عبادت بيشتر مي شود. عابد پرسيد :تو چه گناهي انجام داده اي ؟ شيطان گفت :من مرتكب زنا شده ام و بخاطر توبه از اين گناه است كه خدا

ص: 7097

چنين عشق عبادتي را به من عطا كرده است. اگر تو هم مي خواهي چنين حال خوشي را پيدا كني بايد يك گناه انجام بدهي. شيطان او را بيشتر وسوسه كرد. عابد گفت كه من پولي ندارم . شيطان گفت كه من پول به تو مي دهم و آدرس يك زن بي قيد و بند را هم مي دهم كه آنجا بروي. عابد وقتي آدرس را مي پرسيد همه تعجب مي كردند. عابد وارد خانه ي آن زن شد و تقاضاي حرام را عرضه كرد. اين زن بي عفت بود ولي با انصاف بود، از او پرسيد كه تو چكاره هستي؟ او گفت كه من عابد هستم و داستان را گفت .اين زن گفت :بدان كه او يكي از فرستادگان شيطان بوده است و بدان كه ترك گناه آسانتر از توبه است. و شايد خداوند به تو مهلت توبه ندهد. و مرگ تو را فرا گيرد. زن گفت :تو به محل خودت برگرد، اگر آن عابد هنوزباقي مانده بود معلوم است كه شيطان نيست ولي اگر او در آنجا نبود بدان كه آن شيطان بوده است . تلنگر اين زن او را از گناه بازداشت .همان شب آن زن از دنيا رفت. مردم رغبتي نداشتند كه دركفن و دفن اين زن شركت كنند. خدا به حضرت موسي وحي فرستاد كه بر فلان زن نماز بخوان و او را دفن كن ،به مردم بگو كه خدا از او درگذشت. بخاطر اينكه بنده مرا از شهوت به حرام باز داشته است. پس شياطين از هر راهي استفاده مي كنند تا انسان را به سمت شهوت حرام پيش

ص: 7098

ببرد. زيرا مي داند كه اگر فرزند آدم در ورطه ي شهوت حرام افتاد و لذت حرام را چشيد، توبه كردن خيلي سخت مي شود. امام حسين (ع)وقتي با عبدالله بن عمر در مكه روبرو مي شود ،او را دعوت به زندگي رحماني مي كند و از راه بيعت با يزيد باز مي دارد ولي او قبول نمي كند و مي گويد :خداحافظ اي كشته شده ي راه خدا. امام حسين به عبدالله بن عمر مي فرمايد: در بي ارزشي اين دنيا همين بس است كه سرپيامبري مثل يحيي به يك زن فاسق بي بند و بار هديه شد و مهريه او قرار گرفت. داستان حضرت يحيي اين طور بود كه يحيي بن زكريا براي يك شهوت جويي حرام پادشاه فلسطيني بنام هيروديت كه عاشق برادرزاده خودش بنام هيروديا شده بود ،كشته شد. با اينكه او كتاب تورات را مي خواند ولي ازداوج عمو و برادرزاده را حلال اعلام كرد. يعني حرام الهي را حلال اعلام كرد. حضرت يحيي اعلام كرد كه اين حرام قطعي الهي است و هيچ وقت حلال نمي شود. و مردم را در برابر اين حريم شكني الهي شوراند. برادرزاده در برابر عمو جلوه گري مي كرد و وقتي شهوت او را برانگيخت ،گفت كه مهريه ازدواج با من، سر يحيي بن زكريا است كه دارد آبروي ما را در شهر مي برد. و نمي گذارد ما به عشق مان برسيم. اين باعث شد كه سربريده ي يحيي مقابل حاكم فلسطين قرار بگيرد .حاكم خواست كه عقد را جاري كند، صداي سربريده ي يحيي از تشت طلا بيرون آمد كه عفت

ص: 7099

پيشه كن اين ازدواج براي تو حلال نيست . جشن بهم ريخت. شباهت امام حسين(ع) با حضرت يحيي در اين است كه انگيزه ي كشتن امام حسين(ع) براي رسيدن به لذتهاي حرام بود. عمربن سعد مي گويد كه به من وعده داده شده است كه به ملك ري برسم كه حجله آن هميشه باز است و هر شب يك زن در كنار من قرار مي گيرد ،پس شهوت در آن دائمي است. شباهت ديگر صحبت كردن سربريده ي امام حسين(ع) در تشت طلا در برابر يزيد است. سوال – براي اينكه حربه ي شيطان از سمت چپ كارساز نباشد، ما بايد چه ابزاري داشته باشيم ؟ پاسخ – ابزاري كه قرآن معرفي مي كند، ابزار عفاف گرايي وعفت گرايي است .سوره ي نور را مي توان سوره ي عفاف گرايي نام نهاد. عفاف گرايي است كه نوراني مي آورد و انسان را به سوي خدا مي برد. آيات سي ام تا سي و سوم سوره نور ،آيات كليدي است. و مي فرمايد: به مردان با ايمان بگو كه چشمهايشان را از نگاه حرام فرو بندند و شهوت خودشان را كنترل كنند و بدانند كه اين براي آنها خيلي بهتر است. يكي از توصيه هاي حضرت عيسي به حواريون اين بود كه چشمهايتان را در مقابل حرام كنترل كنيد. نگاه به نامحرم بذر شهوت را در شما مي كارد و درخت شهوت را رشد مي دهد. وقتي مي گويند كه نگاه ،تير زهرآهگيني از طرف شيطان است كه به قلب ما وارد مي شود منظور به قلب ظاهري نيست بلكه منظور به روح ما است كه

ص: 7100

ما كم كم به غول شهوت تبديل مي شويم. نگاه كردن به هر چيزي ذائقه را عوض مي كند و كاري مي كند كه انسان به دنبال لذت حرام مي گردد. بعد به مديريت شهوت و كنترل اشاره مي كند. در آيه بعدي مي فرمايد :زنان بايد چشم هايشان را پاك نگه دارند و شهوت هايشان را در راه حرام نگه دارند،( آيه حجاب )،خانم ها بايد غير از صورت و دستهايشان تا مچ را حفظ كنند و زينت هاي خودشان را آشكار نكنند و مغنه ها را بر گريبان خودشان بيندازند و امانت هايي كه خدا به آنها داده است را در عفاف و حجاب نگه دارند. در آيات بعدي مي فرمايد: كساني كه راهي به سوي ازدواج حلال پيدا نمي كنند بايد عفت پيشه كنند تا خدا از فضل خودش آنها را بي نياز كند و راه حلال را براي آنها باز كند. سوال- صفحه 188 قرآن كريم را توضيح بفرماييد. پاسخ- در اين صفحه داريم :همانا خدا متقين را دوست دارد. آيه 54 سوره مائده پنج ويژگي هاي اصحاب المهدي را بيان مي كند كه در روايات فرموده اند : اينها ياران ويژه ي مهدي در آخر الزمان هستند. ويژگي اول اصحاب المهدي اين است كه خدا دوستدار آنهاست. از طرفي داريم كه خدا دوستدار متقين است. ويژگي اصلي متقين، مقيد بودن به انجام واجبات و دوري از محرمات است . ويژگي هاي عرفاني متقين را مي توان در خطبه ي متقين حضرت امير در نهج البلاغه جستجو كرد. سوال – در مورد راه كارهاي عملي مقابله با حمله ي از سمت

ص: 7101

چپ شيطان( شهوت حرام) توضيحاتي بفرماييد. پاسخ – سوره نور عفاف گرايي را، راه كار عملي مي داند و عفت پيشه كردن كساني كه مجرد هستند تا زماني كه خدا راه شهوت حلال را براي آنها بسازد. قطعي است كه خدا آنها را بي نياز خواهد كرد. و راه را بر آنها باز خواهد كرد. كسي كه درمقابل وسوسه هاي شيطاني مقاومت كند، بعد از مدتي ، خدا راه حلال را بر او باز خواهد كرد. حضرت علي(ع) مي فرمايد:شيعيان ما مانند زنبور عسل هستند. محققان 70 صفت مشترك بين شيعيان و زنبور عسل را برشمرده اند. زنبور عسل توليد گرايي دارد و شيعه ي واقعي هم دنبال توليد گرايي هستند. زنبور عسل پركار و منظم است. شباهت ويژه و كليدي بين شيعيان و زنبورها اين است كه زنبوراني هستند كه زنبور نگهبان هستند كه وروردي ها و خروجي هاي كندو را كنترل مي كنند. اگر زنبور كارگر كم كاري يا تنبلي كند و بر گرده ي گل هاي غيرمرغوب بنشيند و آلودگي را وارد كند، اين نگهبانان وظيفه دارند كه اين زنبورها را بكشند زيرا اگر آلودگي وارد كندو بشود، زحمات ديگران هم از بين مي برد. در حقيقت اين زنبورهاي نگهبان عفت گرا هستند و نمي گذارند كه آلودگي وارد كندو بشود. يك شيعه ي راستين بر ورودي ها و خروجي هاي كشور دلش مسئول مي گذارد و محافظت مي كند. صادرات و واردات وجود ما بايد كنترل شود. صادرات ما، زبان و گفتار ماست و آنچه از طريق چشم و گوش وارد مي شود، واردات است. همه ي اين ها بايد با

ص: 7102

معيار قرآن محك بخورد تا آلودگي وارد نشود. نگاه شهوت انگيز نيزه ي ابليس است .پس ما نبايد بگذاريم كه اين تير وارد بشود. مثل اينكه كسي تشنه بشود و جام زهر بنوشد. بعد بيماري را كنترل بكند. درمان اين زهر خوردن، خيلي كار دارد . كسي كه يك لحظه غفلت مي كند و چاقو وارد چشمش مي شود ،براي هميشه كور مي شود. ما بايد فضاي مراقبت شديدي را براي اعضاي بدن مان بوجود بياوريم .متقي كسي است كه صادرات و واردات وجودش را محافظت و مراقبت كند. اگر بدانيم كه اين نگاه مثل زهري است كه وارد جان مان مي شود و اين را باور كنيم و خطر را بفهميم ، قطعا از آن پرهيز مي كنيم . امام مهدي(عج) مي فرمايد: هر كدام از شما بايد كاري را انجام بدهد كه موجب نزديكي به ما و جلب محبت ما شود.( يعني كاري كه محبوب خدا و جانشين خدا در روي زمين باشد) و بايد دوري نمايد از گفتار و رفتاري كه ما نسبت به آن گفتار خشمناك مي شويم .(يعني هر چيزي را كه خدا حرام كرده است.) پس همت ما اين باشد كه هرعملي كه ما را به امام نزديك مي كند انجام بدهيم و هر عملي كه موجب خشم امام مي شود انجام ندهيم .نارضاتي امام نارضايتي خدا است .الگوهاي ائمه بايد الگوي زندگي ما باشد. خرافات القائات شيطان است كه نوعي شبهه سازي در باورهاي ديني است و از حملات سمت راست شيطان است . خدايا به عزت امام حسين(ع) ،توفيق زندگي به سبك پيامبر و آل پيامبر را

ص: 7103

به ما عنايت بفرما.

91-10-13

91/10/13 گفت: بمبي كه سوز عشق تو در جان ما گذاشت چندين هزار كشته و زخمي به جا گذاشت ،چشمان عاشقت كه مرا تا خدا كشاند قانون سخت جاذبه را زير پا گذاشت، پل زد كمان ابروي تو بر پل صراط درياي عفو بر عطش كربلا گذاشت ،دريا كه دست تو ملوانان كه مست تو بر كشتي اش چه خوب خدا ناخدا گذاشت ،آتش كجا اثر به جمال خليل داشت داغ تو شعله روي دل خيمه ها گذاشت، دستان بي حياي شب از از آسمان به زور خورشيد را گرفت و سر نيزه ها گذاشت، گريه امان نداد و ابهام شعر من سرپوش روي عاقبت ماجرا گذاشت. سوال – در مورد اربعين حسيني توضيحاتي بفرماييد. پاسخ – انشاءالله دل هاي ما همگام با زائران كربلا باشد. از نشانه اي اهل ايمان زيارت اباعبدالله در روز اربعين است كه انشاءالله ما هم از زائران راه دور امام باشيم. علامه مجلسي در جلد چهل و پنج مي فرمايد كه جابربن عبدالله انصاري و جناب عطيه كه از مفسران قرآن بود، خودشان را به كربلا رساندند، شايد آنها اولين كساني بودند كه به سر قبر امام آمده بودند. ايشان خودشان را به روي قبر انداختند و گفتند كه آيا دوست و رفيق نبايد جواب دوست را بدهد ؟بعد شروع به روضه خواني كردند: چگونه از تو انتظار جواب داشته باشم وقتي كه بين سر و بدن تو فاصله ها افتاده است، در حال گريه و زاري بود كه كاروان اهل بيت به كربلا و قتلگاه رسيدند و زينب گريه ها و ناله ها داشت.

ص: 7104

مي نويسند: زينب آنقدر ناله زد تا بيهوش شد. سكينه و بي بي رباب ناله ها داشتند. اين روزها و شبها ،برقلب امام زمان(ع) سنگين است .انشاء الله شراره اي از سوز و گداز قلب امام به قلب ما بيفتند و ما مورد عنايت ويژه امام قرار بگيريم. اي مقتدا برگرد تا دلها حسيني است مولاي ما برگرد تا دلها حسيني است رفتي زسرداب و برون آيي زكعبه تا كربلا برگرد تا دلها حسيني است اي كه شعارت يا لثارات الحسين است نور خدا برگرد تا دلها حسيني است سرها هنوز از نيزه مي خواند شما با نيزه ها برگرد تا دلها حسيني است گفتي فرج را با دعا ازما بخواهيد روح دعا برگرد تا دلها حسيني است سوال – درمورد راه كارها غلبه بر شهوت توضيحاتي بفرماييد. پاسخ – اين بحث در آخرالزمان فراگير است .حمله ي از سمت چپ شيطان با ايجاد شهوت انگيزي هاي حرام است يعني شيطان انسان را به دام شهوات مي اندازد. امام علي(ع) مي فرمايد: شهوت ها زهرهاي كشنده هستند. اگر كسي بخواهد خودش را در شهوت ها رها بگذرد عاقبتش زهرهاي كشنده است. اگر كسي زهر بنوشد درمان آن سخت است، حالا اگر اين زهر به روح وارد شود كار سخت تر مي شود. درمان مسمويت هاي روحي خيلي سخت تر از درمان هاي مسمويت هاي مادي است. بعضي ها فكر مي كنند كه اگر انسان خودش را در مقابل شهوت حرام ها بگذارد مي تواند براحتي آنرا درمان كنند. در حاليكه اصل درمان پرهيز است. شهوات دام هاي شيطان است و رهايي از دام شيطان خيلي

ص: 7105

سخت است. شرط عقل اين است كه طرف شهوات نروييم. با فضيلت ترين عبادت پرهيز از حرام هاي الهي است. حالا عده اي هستند كه ارتباطات حرام دارند و نگاه هاي حرام مي كنند، دواي اين افراد اين است كه بايد اين كارها را ترك كنند و از آن دوري كنند تا به دام هاي شيطان نيفتند. امام علي(ع) مي فرمايد :بنده ي شهوت خوارتر از برده ي ديگران است .يعني كسي كه اسير شهوت خودش است حقيرتر از كسي است كه برده ي ديگري شده است. كسي كه اسير شهوت است استعدادهايش شكوفا نمي شود. در مديريت شهوت، برعفاف گري تاكيد شده است . از ويژگي هاي منحصر به فرد زنبور عسل عفاف گرايي آنهاست. حتي زنبوري كه مي خواهد آلودگي وارد كندو بكند، با نيش كشنده از بين مي رود. اين بخاطر عفاف گري زنبور عسل است .تا ما بر ورودي ها و خروجي هاي دل مان نگهبان نگذاريم و ازآن مراقبت نكنيم و آلودگي ها را دورنكنيم ،گرفتار تحريك كننده هاي شهوت خواهيم بود. اما علي(ع) مي فرمايد: صبر در مقابل شهوت و خواسته ي شديد دل، عفت است .با فضليت ترين عبادت عفت است .ما فكر مي كنيم كه عبادت نماز و روزه است ولي عفاف هم عبادت است زيرا عفاف يعني انجام ندادن عمل .امام مي فرمايد: فضيلت مجاهدي كه در راه خدا مي جنگد و به شهادت مي رسد، بالاتر از كسي نيست كه امكان گناه داشته باشد اما عفت ورزي كند. پس مقام عفت ورزي پايين تر از مقام شهدا نيست .مبارزه در راه خدا، عرصه ي جهاد

ص: 7106

اكبر است و جهاد با نفس و شهوات حرام، عرصه ي جهاد اكبر است .عفيف بودن يك فضيلت انساني است و مخصوص مجردها نيست. اگر كسي عفيف نباشد با ازدواج هم مشكلش حل نخواهد شد. و اسير شهوت خواهد بود. عفت هميشگي است ولي در دوران مجردي تمرين عفاف بطور ويژه است و بعد از ازدواج هم بايد اين عفاف باشد. اگر كسي غريزه ي جنسي را كنترل نكند حتي اگر تمام زنان عالم را هم به ازدواج او دربياورند ،باز هم در كره ي ديگر بدنبال اين عرصه مي گردد. اين غريزه سركش است و حد و حدود ندارد. و ويران گر است. هر انساني اگر بخواهد در مسير انسانيت حركت بكند و استعدادهاي انساني او به شكوفايي برسد، بايد اين نفس حيواني را مهار كند. كساني كه قبل از ازدواج عفيف نبوده اند در بعد ازدواج عفيف نخواهند شد. عفيف نزديك است كه مقام ملك الهي برسد و اجر شهدا را داشته باشد و مجاهد ميدان جهاد اكبر است .در روز قيامت عده اي به خدا مي گويند كه به ما جواني و زيبايي دادي، اين باعث شد كه ما به راه شهوت برويم ، كار براي ما سخت شد و نتوانستيم خودمان را كنترل كنيم . خدا بعنوان اتمام حجت، براي مردان حضرت يوسف و براي زنان حضرت مريم را مثال مي آورد و مي فرمايد كه زيبايي شما بيشتر بود يا زيبايي يوسف ؟زمينه ي گناه براي يوسف در پشت هفت در بسته بيشتر بود يا براي شما. حضرت مريم امتحان عفاف گري زيادي را پشت سر گذاشت و وقتي از

ص: 7107

مردم گوشه گيري كرده بود ،جبرئيل به شكل يك جوان زيبا ظاهر شد و شرايط هم طوري جلوه داده شد كه بستر حرام آماده است. بلافاصله حضرت مريم فرمود: از شر وسوسه هاي شيطان به خدا پناه مي بريم . آيت الله بهجت مي فرمودند:هدف خلقت بندگي وعبودت است ،حقيقت بندگي و عبوديت ترك معصيت و شهوت است.يعني كسي كه ترك معصيه و شهوت ندارد به حقيقت بندگي نرسيده است .ما مي خواهيم كه بندگي كنيم و معصيتي را هم ترك نكنيم و بدنبال دستورالعمل مي گرديم .پس حقيقت عبوديت ما ترك كردن گناه است .اگر ترك معصيت باشد ما طعم عبادت را هم مي چشيم . و اهل معرفت مي شويم. راه كارهايي كه گفته مي شود بعد از ازدواج است .بهترين راه كار براي غلبه بر شهوت ازدواج است .روايت داريم كه به هنگام ازدواج يك جوان، شيطان ضجه مي كشد. زيرا انسان با ازدواج دوسوم دينش را از شر شيطان نگه مي دارد. اكثريت اهل جهنم كساني هستند كه مجرد بوده اند و با ازدواج، شهوت شان را مديريت نكرده اند. تمام مراجع مي فرمايند كسي كه نمي تواند شهوت خودش را كنترل كند ازدواج بر او واجب شرعي مي شود. الان شرايط ازدواج خيلي سخت است. اين ازدواج واجب ،يك مقدمات واجبي را هم دارد كه آن برداشتن موانع ازدواج است . يكي از واجب ترين كارها براي والدين و مسئولين فراهم كردن ازدواج براي جوانان است .اين يك دستور عمومي است .اگر ما دنبال ماديات هم كه باشيم بايد روي ازدواج سرمايه گذاري كنيم. تا اينكار فرهنگ سازي بشود. اين

ص: 7108

يك رسالت همگاني است .اگر زمينه ازدواج حل شود، خدا وعده داده است كه مشكل فقر و نداري هم حل مي شود. ما مي گوييم : اول بي نياز شدن بعد ازدواج كردن ولي خدا مي فرمايد كه اول ازدواج كردن بعد بي نياز شدن. جواني به پيامبر گفت كه من محتاج نان هستم. پيامبر به او فرمود كه ازدواج كن. جوان تعجب كرد .پيامبر فرمود: ازدواج كن زيرا خداوند روزي را در اهل وعيال و دركانون خانواده قرار داده است .خيلي از كساني كه ازدواج كرده اند فقير بوده اند ولي بتدريج در فرايند ازدواج بي نياز شده اند. تجربه هم اين را نشان داده است و اين قاعده ي آفرينش است . سوال – آيا در مورد نوجوانان هم توصيه به عفت شده است ؟ جوانان هفده ساله براي غلبه ي برشهوت بايد عفاف داشته باشند. يك شاخه ي عفاف جلوگيري از شكم و خوردن است . مثلا با روزه داري و كم خوري شهوت كنترل مي شود. مي فرمايد: كمك بگيريد از صبر و نماز براي كنترل شهوت .دراينجا منظور از صبر همان روزه داري است . يكي از راه هاي موفقيت حضرت يوسف بر شهوت، روزه داري و نماز بود. امام رضا(ع) مي فرمايد :روزه داري قدرت كنترل شهوت را به انسان مي دهد. پيامبر فرمود: برشما باد ازدواج ،اگر قدرت ازدواج پيدا نكرديد، برشما باد به روزه داري. روزه داري و كم خوري، غريزه ي جنسي را كنترل مي كند و پرخوري از تحريك كننده هاي شهوت است. يكي ديگر از تحريك كننده هاي مجلس حرام و دوستان ناشايست است

ص: 7109

.پرهيز از تحريك كننده ها همان ورع است . سوال – صفحه ي 195 قرآن كريم را توضيح بفرماييد. پاسخ – خدا مي فرمايد:عده اي در جامعه كارشان فتنه انگيزي است و حق و باطل را قاطي مي كنند، اينها درعمق فتنه ها سقوط مي كنند. وقتي شيطان بر حمله هاي چهارگانه بر قلبي غلبه كرد، اين فرد نماينده ي انسان در جامعه ي شيطاني است و بازوي شيطان مي شود.در خطبه قاصعه امام مي فرمايد :كساني كه خودتان را تحت ولايت شيطان قرار داده اند، عاقبت دست شان دست شيطان، چشم شان چشم شيطان و بازوي توانمند شيطان در جامعه ي انساني مي شوند. يكي از كارهاي نمايندگان شيطان در جامعه فتنه گري است كه عاقبت هم در فتنه ها سقوط مي كنند. سردمدار فتنه انگيزي شيطان و كساني هستند كه تحت ولايت شيطان هستند .هر چه به آخر الزمان نزديك مي شويم اين فتنه ها پيچيده تر مي شود. در آينده ي حمله هاي چهارگانه شيطان در فتنه هاي اعتقادي، سياسي ،اقتصادي ،فرهنگي و شهواني نمودار مي شود. و فتنه ها پيچيده تر مي شود. كساني كه در درون شان با شيطان ستيز بي امان نداشته اند در عاقبت ريزش پيدا مي كنند. عيسي مسيح پيام آور عفاف بودند و بيشتر از هر چيز به عفت چشم تاكيد مي كردند. اگر كسي چشمش را كنترل كند به شهوت حرام نمي افتد. نگاه هاي شهوت انگيز بذر شهوات را در وجود شما مي كارد و آنرا به گياه گناه تبديل مي كند. با فضيلت ترين عبادت براي همه عفاف است زيرا اين يك سرمايه

ص: 7110

براي آخرت است .غفاف يك فضيلت انساني است كه ارتباطي به قبل يا بعد از ازدواج ندارد. بندگي ما وقتي معلوم مي شود كه ما در معرض گناه قرار مي گيريم و خودداري كنيم. در رساله هاي عمليه ، نگاه هاي حرام را از نگاه هاي غير حرام فرق گذاشته است. يكي از عوامل تحريك كننده هاي شهوت حرام ،گفتار بين زنان و مردان نامحرم است .گفتگو بين زن و مردنامحرم، تحريك كننده ي شهوات است. تحريك كننده ي ديگر موسيقي حرام است و اولين كسي كه به رقص و پايكوبي پرداخته، ابليس بوده است .وقتي عنصر شهوت انگيزي حرام در اختيار شيطان قرار گرفت، شيطان به رقص و پايكوبي پرداخت. موسيقي طرب انگيز و رقص آور تحريك كننده است و انسان را به سمت شهوت حرام مي كشاند. امام زمان(عج) مي فرمايد :قطعا من دعاگوي هر زن و مرد مومني هستم كه ذكر جدم حسين را بشنود و براي تعجيل من دعا كند.

91-09-29

91/9/29 اي ابر دل گرفته ي بي آسمان بيا باران بي ملاحظه ي ناگهان بيا، چشمت بلاي جان تو از جان عزيزتر اي جان فداي چشم تو با قصد جان بيا ،نگذار باخبر شود از مقصدت كسي حتي به سوي ميكده وقت اذان بيا، شهرت در اين مقام به گمنام بودن است از من نشان بپرس ولي بي نشان بيا، ايمان خلق و صبر مرا امتحان نكن بي آنكه دلبري كني از اين و آن بيا، قلب مرا هنوز به يغما نبرده اي ،اي راهزن دوباره به اين كاروان بيا . سوال – در مورد حمله ي شيطان از سمت راست

ص: 7111

توضيحاتي بفرماييد. پاسخ – منظور حمله شيطان از سمت راست يعني دستبرد به دين انسان و شبه سازي،شيطان در احكام دين يا در كنار دين، شعبه سازي و دين سازي كاذب مي كند .در كتاب كافي داريم : همواره يكي از دعاهاي اهل ايمان اين است كه خدايا من را از كساني قرار نده كه دين و ايمان شان عاريه اي است. خيلي از افراد جامعه ي ايماني دين عاريه اي دارند يعني عاقبت شيطان، دين را از دست شان مي گيرد .دين امانت است و افرادي خوب امانت داري نمي كنند و دين را بدست شيطان مي دهند. و آنرا تلف مي كنند. پس ممكن است كه كسي در جامعه ي ايماني باشد ولي امانت دار خوبي براي دين نباشد و در حمله ي شيطان از سمت راست ، دينش را از دست بدهد. قارون از دانشمندان بني اسرائيل و آگاهان كتاب تورات بوده است، او ثروت زيادي جمع مي كند. در سوره قصص آيات 76 تا 83 ، آيات قارون شناسي است، مي فرمايد: قارون از قوم موسي بود ولي كارش به جايي رسيد كه بر ضد موسي طغيان كرد و مقابل موسي ايستاد. كليدهاي گنجينه هاي طلا و نقره قارون را كساني مي بردند كه قوي هيكل بودند( اين نشانه ي عظمت دارايي است) . وقتي حكم زكات آمد او دچار ترديد شد . شيطان او را نسبت به آخرت به ترديد انداخت. و گفت كه حساب و كتابي در كار نيست. يعني شيطان از پشت سر به او حمله كرد و بعد دين او را مورد ترديد قرار داد يعني از

ص: 7112

سمت راست به او حمله كرد. او ديد كه زكات اموال او خيلي زياد مي شود و نمي تواند از اموالش دل بكند. شيطان او را وسوسه كرد كه نسبت به اين حكم دين شك كند، او مومنان بني اسرائيل را جمع كرد و گفت كه موسي هر حكمي داد ما پذيرفتيم ولي حكم زكات او قابل پذيرفتن نيست و او مي خواهد جيب خودش را پر كند. ابليس در اينجا صحنه گردان است .وسوسه ي شيطان به او رسيد و او نقشه ناجوانمردانه اي را براي موسي طراحي كرد تا راه براي ثروت اندوزي باز شود. يك نوع جنون ثروت پرستي،قارون را گرفت . او گفت كه فلان زن بي عفت را بياوريد و پاداش كلاني به او بدهيد تا او در برابر بني اسرائيل شهادت بدهد كه موسي دچار عمل زنا شده است .قارون از موسي پرسيد كسي كه اهل و عيال دارد و عمل زنا انجام بدهد حكمش چيست ؟موسي گفت كه بايد سنگباران شود. قارون به موسي گفت كه اگر تو هم زناكار باشي حكم تو هم همين است ؟ موسي گفت: بله . آنها زن را آوردند كه شهادت دهد. حضرت موسي به زن قسم داد كه حقيقت را بگو. لحظه اي دل زن لرزيد و او شهادت داد كه قارون مبلغ كلاني به او داده است كه شهادت دروغ بدهد. موسي به سجده افتاد كه خدا فتنه اي را از او دور كرد. ندا آمد كه دعا كن زمين قارون را فرو ببريد. زمين به فرمان الهي قارون و كاخ و همراهان او را بلعيد. قارون و همراهانش از

ص: 7113

جانب شيطان دچار ضربه ي اعتقادي شدند. سوال - چرا شيطان توانست بر قارون غلبه كند ؟ پاسخ – زيرا ريشه ي اعتقادي قارون محكم نبود. ما بايد مباني ديني مان را عميق كنيم، براي عميق كردن اين باور بايد وقت بگذاريم و اِلا در معرض آسيب خواهي بود. بصيرت به ايمان قوي و قلبي گفته مي شود كه ايمان عاريه اي نباشد. ما بايد شناخت و ايمان باورهاي خود را به مرحله ي بصيرت برسانيم. اين بصيرت مي تواند دژ مستحكمي در برابر حمله ي شيطان از سمت چپ باشد. قارون اجازه داد كه شيطان نسبت به يك باور ديني ترديد ايجاد كند و بعد ترديد او نسبت به حقانيت پيامبر دين اتفاق افتاد. مثلا قارون در حمله از پشت سر شيطان كه باعث دلبستگي به دنيا است، راه را باز گذاشت و با ظاهر ديني، دنيا برايش هدف شد و مال اندوزي كرد. وقتي او اجازه داد كه شيطان از جبهه ي چپ وارد شود، جبهه ي راست هم متزلزل مي شود. امام زمان(عج) در انتظار به حد نصاب رسيدن ياران با بصيرت و پر قدرتي است كه متزلزل نشوند .روايت داريم كه ايمان هاي ياران ويژه ي امام زمان(عج) از پاره هاي فولاد مستحكمتر است. زيرا در آخرالزمان شياطين جني و انسي بسيج مي شوند كه باورهاي مردم را مورد خدشه قرار دهند. اما شيطان نمي تواند ايمان ياران امام را مورد دست اندازي قرار دهد زيرا ايمان آنها مانند پاره هاي فولاد است .در قرآن در مقابل قارون در از پيامبر ايوب ياد شده است كه شيطان نتوانست او را مورد

ص: 7114

وسوسه قرار بدهد. ابليس به خدا گفت: اگر ايوب اينقدر شكرگزاري تو را مي كند بخاطر اين است كه تو به او زندگي آساني داده اي و همه چيز او فراهم است. اگر نعمت هايت را از او بگيري او ديگر شكرگزاري نخواهد كرد. تو او را امتحان كند. او در سن هشتاد سالگي امتحان شد. او پيروان راستيني تربيت كرده بود. ايوب در يك مجلس نشسته بود كه غلام او گفت كه فرزندان و نوه هاي تو در يك اتاقي نشسته بودند كه ناگهان سقف فرو ريخت و آنها جان باختند. ايوب هنوز در شوك اين خبر بود كه يكي ديگر از غلامان گفت: سرداران سپاهيان تمام شترها و گاوهاي تو را غارت كردند و بردند. شخص ديگري گفت كه تمام زراعت تو سوخت و خاكستر شد. ايوب درعرض چند روز تمام عزيرانش را از دست داد و تمام زراعتش سوخت و دامش به غارت رفت و بيماري به جان او افتاد و زخمي در پايش افتاد كه او ديگر نمي توانست ازجايش بلند شود. هفت سال و هفت ماه اين وضع ادامه يافت . هيچ كسي به او وفادار نماند و همه ي ياران او را رها كردند و بي دين شدند و شيطان يارانش را وسوسه كرد كه بگويند حتما ايوب گناهي كرده است .همه دينشان را رها كردند و فقط همسر او بود كه در مقابل شيطان مقاومت مي كرد. همسرش در خانه هاي مردم كارگري مي كرد تا بتواند از ايوب پرستاري كند. ابليس تمام توانش را بكار گرفت كه او را از شگرگزاري خداوند بازدارد ولي نتوانست اين كار

ص: 7115

را بكند و سجده هاي او بيشتر شد و مي گفت :هر نعمتي كه بوده از جانب تو بوده است .روايت داريم كه ما بايد بعد از هر نماز اين دعا را بخوانيم. وقتي به قارون مي گفتند كه مقداري از ثروت خودت را به فقرا بده ،مي گفت كه اين ها نتيجه ي علم خودم بوده است .او مي گفت خودم ، اين ديدگاه مشركانه است. نقطه ي مقابل آن ديدگاه موحدانه ايوب پيامبر بود. بعد از هفت سال و هفت ماه گشايش ها شروع شد و او به سجده رفت و گفت: فقر مرا فرا گرفته است ،تو ارحم الراحمين هستي .او اصلا جزع و فزع نكرد. همسر او خواست كم بياورد ولي ايوب نبي نگذاشت كه او كم بياورد. ايوب استواري نشان داد و خللي در او وارد نشد. ابليس به چهره ي دكتر بر همسر ايوب وارد شد و گفت كه مي خواهي او را شفا بدهم ؟پس هرچه كه من مي گويم تو آن كار را بكن. يك گوسفند را ذبح كن ولي نام خدا را بر آن نبر و از گوشت آن غذايي درست كن تا ايوب شفا بگيرد. او بخاطر مهري كه به ايوب داشت ،مي خواست اين كار را بكند، او داستان را به ايوب گفت ولي ايوب گفت كه او شيطان بوده است .غير ازخدا كسي نمي تواند شفا بدهد. حتي ايوب به همسرش گفت كه اگر از بستر بلند شوم تو را تنبيه خواهم كرد. خدا به ايوب و همسرش لطف كرد و فرزندان و دام ها را به آنها برگرداند. سوال – صفحه 181

ص: 7116

قرآن كريم را توضيح بفرماييد. پاسخ – در اين صفحه مي فرمايد: شما يقين (باور قطعي )بدانيد كه مولاي و سرپرست شما خداست. چه مولاي خوبي، چه ياور خوبي .شما مولايي بهتر از خدا پيدا نمي كنيد چرا به سمت شيطان مي روييد ؟ مولاي و سرپرست زندگي ما كيست؟ خدا يا شيطان .اگر ما با همه ي اعتقادات مان به سمت زندگي رحماني نرفتيم ،ما به آسايش و آرامش نمي رسيم. شيطان هزاران عقايد و خدايان دروغين را به زندگي ما مي آورد. ما نسبت به اعتقادات خودمان چطور هستيم ؟جهان بايد دولت مهدوي را ببيند. وعاقبت عالم در دست متقين است .اينها بايد ديده بشود. كسي كه به مهدويت اعتقاد دارد در مقابل كساني كه مي گويند زمين مي خواهد تمام بشود متزلزل نمي شود. اينها حمله ي از سمت چپ شيطان است كه مي خواهد دين ما را متزلزل كند. امام خميني (در سن سي تا چهل سالگي) با مرحوم شيخ حسن نخودكي اصفهاني برخورد مي كند و مي گويد :قسم به اين حرم، كه اگر شما علم كيميا داريد به ما هم بدهيد. شيخ نخودكي مي فرمايد كه من دستورالعملي به شما مي دهم كه بهتر از كيميا و پربركت تر و بي خطر و بي خسارت باشد .ايشان مي فرمايد :بعد از هر نماز واجب آيت الكرسي، بعد تسبيحات حضرت زهرا ،سه مرتبه سوره توحيد، سه صلوات و انتهاي آيه دوم سوره طلاق (من يتق الله تا انتهاي آيه سوم ، اين دعاها را بخوانيد. امام مي فرمايد: من هر چه كه دارم از اين دستورالعمل دارم .فضيلت هر عمل

ص: 7117

به اين است كه ترتيب آن رعايت بشود. امروز روز شهادت حضرت رقيه است. اين ماه كه ماه حزن و اندوه اهل بيت است مابايد مواظب اشيم كه شيطان در كمين ما نباشد. هر كس در مجالس روضه ما شركت كند به جنت الحسين مي رسد .ما مي توانيم در شب يلدا به عبادت ،ذكر اهل بيت، قرآن ، داستان هاي روايي و اشعار عرفاني بپردازيم .هفت صفر قول قوي است كه شهادت امام حسن(ع) است .همه ي بزرگان در اين روز مراسم روضه دارند. توسلي در اين روز به امام حسن(ع) داشته باشيم .

91-09-22

91/9/22 سوال – درمورد حمله ي از سمت راست شيطان توضيحاتي بفرماييد. پاسخ – در تفسير آيه 16 و 17 سوره اعراف، در مورد تهاجم شيطان از سمت راست امام باقر (ع) مي فرمايد :اين تهاجم به طرف دين فرزندان آدم است .اگر آنها منحرف بشوند و از دين خارج بشوند براي آنها افكار و اعمال باطل را جلوه مي دهد بطوري كه فكر كنند اينها حق است .اما اگر آنها در مسير هدايت و دين داري واقعي بودند و هنوز به صراط مستقيم نرسده اند، راه گمراهي آنها را زينت مي دهد تا آنها متوجه گمراهي راهشان نشود زيرا شيطان به آنها كبر و منيت مي دهد. بخاطر همين مي گويند كه شما هيچ وقت خودتان را حق مطلق ندانيد و خودتان را به اولياء دين عرضه كنيد كه ببينيد راه شما حق است يا خير. اما كساني كه به راه راست رسيده اند ،شيطان سعي مي كند آنها را بگونه اي به بيراهه بكشاند يعني از راه ايجاد

ص: 7118

شبهه در باورهاي ديني . البته راه شيطان از زمان آدم و حوا هم همين بوده است . شيطان گفت كه اين درخت ممنوعه ،درخت جاودانگي است و اگر از اين درخت بخوريد جاودانه مي شويد. شيطان ،آدم و حوا را وسوسه كرد. در روايات داريم كه حضرت آدم گفت كه من چطور حرف تو را باور بكنم زيرا خداي من گفته كه خوردن اين درخت براي تو مشقت دارد. شيطان به سراغ حضرت حوا آمد و گفت كه خوردن ثمره ي اين درخت بر تو و آدم حلال شده است و خدا از عبادت هاي شما خوشش آمده است و پاداش اين عبادت ها ، باعث شده است كه خدا ممنوعيت را بردارد. اگر تو براي خوردن ميوه ي اين درخت پيش قدم بشوي ،آدم هميشه در تبعيت توست .حضرت حوا از اين درخت خورد و به حضرت آدم گفت كه من از اين درخت خوردم و ممنوعيت برداشته شده است و ملائك هم من را از خوردن باز نداشتند. البته ملائك مي خواستند مانع خوردن حضرت حوا بشوند ولي خطاب آمد كه من به او عقل دادم و فرمان را هم ابلاغ كرده ام .بعد آنچه شد كه نبايد بشود. شيطان مي خواست از عواطف مادرانه حضرت هاجر سوء استفاده كند و گفت كه ابراهيم مي خواهد فرزند تو را سر بِبُرد و فكر مي كند كه اين فرمان خداست، هاجر گفت : اگر اين فرمان خداست بايد انجام بگيرد .بعد شيطان به سراغ اسماعيل آمد و اسماعيل هم همان جواب هاجر را به او داد. بعد به سراغ ابراهيم آمد. سه نظر

ص: 7119

در مورد معناي ابراهيم وجود دارد : به معناي آبراهام يعني پدر عالي بشر ،ابوالرحيم يعني پدرمهرباني جامعه موحدان و ابرء و هام يعني كسي كه بيزاري جسته از پرستش بت ها و شيطان و سالك بسوي خداوند رحمان و فراري از شيطان .در رمل جمرات ،ما سنگباران شيطان توسط ابراهيم را داريم .و اين نماد شيطان ستيزي ماست. يعني ما از شيطان فرار مي كنيم و به سوي خداي رحمان مي رويم. شيطان به سمت حضرت عيسي آمد( شيطان به سمت پيامبران مي آمد پس حتما به سراغ ما هم خواهد آمد.)حضرت عيسي در بالاي كوهي خلوت مشغول عبادت بود. شيطان به سراغ حضرت عيسي رفت و گفت كه تو به مقامي رسيده ايد كه با مسّ كردن مردگان آنها را زنده مي كني و با مسّ كردن بيماران آنها را شفا مي دهي. آيا تو خدا را قادر مطلق مي داني؟ حضرت فرمود : اينها همه مشيت الهي است و تا اذن خدا نباشد من كاره اي نيستم ومن خدا را قادرمطلق مي دانم. شيطان گفت كه اگر تو خدا را قادر مطلق مي داني خودت را از اين كوه پرت كن و از خدا بخواه كه تو را حفظ كند. و خدا را امتحان كن. حضرت عيسي فرمود: اي ملعون، تو مي خواهي مرا به خودكشي وادار كني ، خدا به من عقل داده است و چنين اجازه اي به من نداده است كه خودم را بكشم. هيچ گاه بنده را شايسته نيست كه پروردگار خودش را امتحان كند. اين در شأن يك بنده نيست كه مولاي كريم خودش را امتحان كند.

ص: 7120

با اين سخنان شيطان خلع سلاح شد. پس يك فرد ديني بايد به شناخت ديني و آگاهي مجهز باشد تا بتواند با شيطان مقابله كند زيرا شيطان از جهالت انسان استفاده مي كند و در باورهاي ديني شبه سازي مي كند. و كار ديگر شيطان شعبه سازي در دين است .شبهه سازي در باورهاي ديني خلال ايجاد مي كند و شعبه سازي دين جديدي مي سازد. شيطان از دين حقيقي كه دين اسلام است، دين سازي و عرفان سازي هاي دروغين مي كند. در بيست و پنج سال قبل حدود 2500 دين سازي و فرقه سازي انجام شده است كه اينها توسط ابليس ،شياطين و شياطين انسي انجام گرفته است. اوج اين كار شيطان پرستي است كه تبليغات دروغين مي كند تا دين سازي و فرقه سازي هاي دروغين را اشاعه دهد. هدف اينها اين است كه ما را از را ه مستقيم دور كند. در آيه 60 سوره ياسين داريم: آيا از شما عهد نگرفتيم كه شيطان را پرستش نكنيد؟ پس انسان بايد عهد خودش را با خدا بهم بزند تا شيطان پرست بشود. در آميزه هاي ديني ،پيروي محض از شيطان، شيطان پرستي ناميده مي شود. سوال – چه اتفاقي مي افتد كه ما از خدا جدا مي شويم ، تحت ولايت شيطان قرار مي گيريم و شيطان پرست مي شويم ؟ پاسخ – اين كار يك خاستگاه دروني دارد زيرا شيطان يك خاستگاه بيروني است .اگركشوري تمام مردمش يك هدف داشته باشند هيچ دشمن بيروني نمي تواند به آنها ضربه بزند ولي اگر در داخل نفوذي پيدا كند يعني خاستگاه دروني ،اينجا

ص: 7121

شروع ضربه زدن است .در انسان ، اين دشمن نفوذي هواي نفس است كه از آن به نفس اماره ياد مي شود . اين نفس اماره امر كننده انسان به بدي هاست كه شيطان هم انسان را به همان بدي امر مي كند. داريم: كسي رستگار شد كه نفس خودش را تزكيه كرد. اولين كار ما تزكيه نفس است و ما بايد نفس مان را تربيت كنيم. خدا مي فرمايد: آيا نمي بينيد كساني را كه هواي نفس شان، خداي آنها شده است ؟ بجاي اينكه از خدا پيروي كند از خواسته هاي دل شان پيروي مي كنند. كساني كه از هواي نفس پيروي مي كنند مورد هجوم بي امان شيطان قرار مي گيرند. يعني فرد از قبل زمينه ي هواي نفس را باز گذاشته است و زمينه ي آسيب پذيري زياد مي شود. در سوره اعراف 233 مي فرمايد: كساني كه اهل تقوا هستند،وقتي شيطان طائف ( طواف كننده به دور قلب ما)مي خواهد در قلب شان نفوذ پيدا كند متذكر ياد خدا مي شوند و راه نفوذ شيطان را مي بندند ،اينها متقين هستند. اما كساني كه اهل تقوا نيستند شيطان وارد قلب آنها مي شود و از درون ورودي هاي قلب آنها را قفل مي زند . كسي كه با خدا معامله كرده است و مي خواهد اهل زندگي رحماني باشد نه زندگي شيطاني و تمام كوشش ها را هم انجام داده است و واجبات را انجام داده و محرمات را ترك كرده، اگر چنين كسي در دستبرد شيطان قرار بگيرد ،خدا به او كمك مي كند. تقوا مجموعه اي از دستورات

ص: 7122

الهي است . تقوا انجام تمام واجبات و ترك محرمات است .اويس قرني از صحابي پيامبر بود و پيامبر او را خيليردوست داشت .پيامبر بوي خدا را از يمن احساس مي كرد زيرا مي فرمود كه اويس دارد رحماني عمل مي كند. از اويس سوال كردند كه در مقابله وسوسه هاي شيطاني چكار كنيم؟ او فرمود: با تمام قوا به سمت خدا فرار كنيد. در سوره ي ذاريات داريم كه با سرعت به سوي خدا فرار كنيد.( از هواي نفس و وسوسه هاي شيطاني) نقشه ي راهي كه خدا براي ما قرار مي دهد قرآن است .اگر انسان بخواهد به نقطه ي امن برسد كه از شيطان و هواي نفس ضربه نخورد، بايد بر اساس قرآن عمل كند. اين نقشه ي گنج سعادت ماست .كساني كه در اين راه افراط و تفريط كنند به سعادت نمي رسند. سوال – صفحه 174 قرآن توضيحاتي بفرماييد. پاسخ – اولين آيه اين صفحه مي فرمايد: بسياري از انسانها را به دوزخ مي فرستيم اينها كساني هستنتد كه ما به آنها قلب داده ايم اما با آن درك نمي كنند،چشم هايي دارند ولي با آن چشم عبرت نمي گيرند و گوش هايي دارند ولي با آن نمي شنوند،اينها مانند حيوانات زندگي مي كنند. ( انسان چون عقل دارد و مثل حيوان زندگي مي كند، از حيوان پايين تر است) آنها زندگي غافلانه دارند. اين زندگي دو خاستگاه دارد :يكي شيطان و يكي هواي نفس . پس ما بايد از شيطان و هواي نفس مان به سوي خدا فرار كنيم سوال – در ادامه ي حمله شيطان از راست توضيحاتي

ص: 7123

بفرماييد . پاسخ – حضرت عزرائيل در محضر پيامبر بودند و پيامبر سوال كردند كه آيا شده است در وقت جان گرفتن كسي ،دلت به حال او بسوزد؟ عزرائيل فرمود كه دلم به حال دو نفر سوخت : يكي كودكي كه مادر در حال وضع حمل او جان داد و كودك در وسط دريا روي تخته اي رها شد و ديگري دلم به حال شداد بن عاد سوخت كه با اين همه زحمت باغ ارم را ساخت و وقتي خواست آنرا افتتاح بكند از اسب پايين آمد و هنوز پايش را روي زمين نگذاشته بود كه خطاب آمد جانش را بگير و من جان او را گرفتم. اي كاش او باغ را مي ديد و بعد من جانش را مي گرفتم. در اين هنگام جبرائيل نازل شد و فرمود كه پروردگار سلام مي رساند و مي فرمايد: اين طفل رها شده در دريا شداد بن عاد بود كه ما با حكمت و مشيت خودمان او را به جزيره ي رسانديم و به او روزي رسانديم و او را نجات داديم ولي او طغيان كرد و ما اينگونه جان او را گرفتيم تا جهانيان بدانند كساني كه رهرو هواي نفس مي شوند مهلت داده مي شوند ولي به حال خودشان رها نمي شوند. در سوره فجر داريم :ما در كمين هستيم .اين سوره امام حسين (ع) است .امام صادق(ع) بر خواندن اين سوره در نمازها تاكيد كرده اند و حفظ كردن آن هم خيلي خوب است. قرآن و عترت نقشه ي گنج سعادت ماست. پيامبر فرمود: من دو امانت گرانبها در ميان شما مي گذارم ،مادامي

ص: 7124

كه تمسك عملي شما به اين دو، همزمان باشد هرگز گمراه نمي شويد : قرآن و اهل بيت .اهل بيت قرآن مجسم هستند و الگوي اخلاق قرآني هستند. تمسك به اين دو ما را از وسوسه هاي شيطان نجات مي دهد. ما بايد بطور مداوم به كساني كه تمام زندگي شان رحماني شده و علماي رباني شده اند ،مراجعه كنيم. علماي رباني رهروان راه هستند .اينها كساني هستند كه از دستورات را از قرآن وعتر ت گرفته اند و به ما مي دهند. آنها عقايد ما را با قرآن و عترت كنترل مي كنند. وقتي معاويه درگذشت ،پسرش معاوية بن يزيد به خلافت مي رسد. او از كودكي با عالم رباني كه اهل پيروي از قرآن وعترت بوده ،در ارتباط بود. او وقتي به خلافت مي رسد با اين عالم رباني مشورت مي كند و راه را پيدا مي كند. او چهل روز بيشتر خلافت نمي كند. او در اين چهل روز عملكرد پدر و جدش را از نظر مي گذراند و روز چهلم همه را جمع مي كند و از خلافت كناره گيري مي كند و مي گويد كه اين خلافت حق پيامبر و آل پيامبر بوده است و ما به ناحق آن را گرفته ايم. با اينكه بيست سال بيشتر نداشت بر هواي نفس و وسوسه هاي شيطان غلبه كرد. بعد او را مسموم كردند و كشتند و نطر ديگري هم وجود دارد كه مي گويد او بيمار شد و درگذشت .وقتي علت اين كار را جستجو كردند ،فهميدند كه علت اين كار از عالم رباني بنام عمربن مقصوص بوده است ،او را

ص: 7125

محكوم كرده و زنده در خاك كردند و به شهادت رساندند. در كتاب مفاتيح حرز چهارده معصوم آمده است . حرز براي ايمني از بلاهاي دنيايي ، مادي و معنوي است . بعضي از حرزها براي ايمني از بلاهاي روحي ، رواني و اعتقادي است . حرز يك سپر است و سفارش شده است كه آنرا همراه داشته باشيد. حرز امام سجاد(ع) كاملا مهدوي است .در اين حرز امام مي فرمايد :خدايا توفيق ديدار مهدي آل محمد را به من عنايت كن و مرا از پيروان و شيعيان راستين او قرار بده. تمسك و توسل به امام سجاد(ع) ما را از وسوسه هاي شيطاني دور مي كند. خدايا ما را از شيعيان واقعي اما زمان (عج) قراربده.

91-09-15

91/9/15 سوال – شيطان در شكل گيري واقعه ي عاشورا چه نقشي داشته است ؟ پاسخ – اي سلسله در سلسه از نسل گل ياس ، با نام دل انگيز تو گل مي كند احساس . سرگشته ترين عارف دنيا به تو دارد ، چشم نظري موقع هر لحظه ي حساس . حس مي كند اين شاعر تو لحظه ي آخر ، با نام تو شمشير زده حضرت عباس . يعني كه تو ذكر لب سقاي حسيني ، اي شورشرف ، معدن دين اي شرف الناس . محرم امسال در دو هزار نقطه از جهان مراسم شيرخوارگان حسيني برگزار شد. اين مسئله نشان مي دهد كه طنين بيداري حسيني در جاي جاي جهان عالمگيرشده است . سوره ي فجر مورد تأكيد اهل بيت عصمت و طهارت است . توصيه ي اكيد شده كه اين سوره را حفظ

ص: 7126

كنيد و در نماز هاي واجب و مستحب خود آن را قرائت كنيد .امام صادق (ع) مي فرمايند : سوره ي فجر را در نمازهاي واجب و مستحب خود بخوانيد. همانا اين سوره ، سوره ي امام حسين (ع) است ، مشتاقانه به سوي اين سوره رفته و با آن انس بگيريد . در فضيلت انس با اين سوره مي فرمايند : هركس اين سوره را قرائت كند و با آن انس داشته باشد ، بداند كه در مقام معيت و همراهي حضرت حسين ابن علي (ع) در روز قيامت قرار گرفته و هم درجه ي او در بهشت است . در آيات پاياني اين سوره آمده است كه فادخلي في عبادي ، وادخلي جنتي . امام صادق (ع) مي فرمايند : مصداق تمام و كمال نفس مطمئنه است كه به او خطاب مي شود وارد شو در شمار بندگان من و به بهشت من . اين بهشت من همان جنة الحسين است . كساني كه مي خواهند توفيق حضور به بهشت حسيني پيدا كنند بايد انس با آموزه ها و مفاهيم سوره ي فجر را آغاز كنند . چه خوب است كه يك عهد و پيمان همگاني را در حفظ و قرائت اين سوره در نماز هاي واجب و مستحب داشته و حداقل در شبانه روز در يك نماز اين سوره بخوانيم . اين سوره شامل سي آيه ي بسيار كوتاه است . اگر خواهران و برادران از همين الان نيت كنند مي توانند تا هفته ي آينده اين سوره را حفظ كنند . شايد در فضيلت هيچ سوره ي ديگري نيامده باشد كه

ص: 7127

انس با آن بتواند ما را هم درجه ي مولاي خود امام حسين (ع) قرار داده و به بهشت او وارد كند . اخلاق ، مرام ، رفتار ، گفتار و زندگي ما در صورت انس با اين سوره حسيني مي شود . راوي مي پرسد اين سوره چگونه مخصوص امام حسين (ع) است ؟ امام صادق (ع) مي فرمايند : مگر در اين سوره آيه ي يا ايتها النفس المطمئنه را نشنيده ايد ؟ منظور از نفس مطمئنه حسين بن علي و شيعيان حقيقي او هستند . شيعيان راستين و حقيقي امام حسين (ع) به مراتبي از نفس مطمئنه و روح آرامش يافته در ياد خداوند رحمان و دور از وسوسه هاي شيطان مي رسند . در ادامه امام فرمودند : او داراي نفس مطمئن و راضي و مرضي خدا است و اصحاب و همراهان و پيروان او در روز قيامت از خدا راضي و خشنود هستند . خداوند نيز از ايشان راضي است . كسي كه همواره سوره ي فجر را قرائت كند در بهشت با حسين ابن علي (ع) در يك مرتبه قرار مي گيرد . اين روايت در جلد 44 بحار الانوار صفحه ي 218 آمده است . در كتاب مجمع البيان جلد ده صفحه ي 481 و در كتب تفسيري ديگر نيز به صورت مستند وارد شده است . سوره ي فجر مي تواند ما را به آرامش الهي و رحماني برسد، به نفس مطمئنه اي كه مصداق تام و تمام آن، روح آرامش يافته و وجود امام حسين (ع) است . در پرتو پيروي راستين از او روح ما

ص: 7128

نيز به آرامش مي رسد. زماني كه شما به سوره ي فجر نگاه كنيد ، متوجه مي شويد كه تمام آن دعوت به عبور از زندگي شيطاني و حركت به سوي زندگي رحماني است . دستور خداوند است كه هرآيه ي سوره ي قرآني را كه مي خواهيد شروع كنيد از شيطان رجيم به خداوند پناه ببريد . اين اولين گام ورود به اين سوره است . نگرش هاي شيطاني ، گفتار ، رفتار و زندگي شيطاني را كنار بزنيد تا بتوانيد به زندگي رحماني وارد شويد . در طول اين سوره ي شريف به اقوام طغيان گر اشاره مي شود . اقوامي مانند عاد ، ثمود و فرعون كه سرآمد طغيانگران عالم بودند . مي فرمايد : اينها به عنوان الگوهاي زندگي شيطاني به كجا رسيدند . خداوند به آنها زمان داد ، نعمت را برآنها تمام كرد ، آنها را غرق كرامت و زندگي مرفه كرد . اما آنها راه طغيان و فساد را پيش گرفتند . عاقبت خداوند با آنها چكار كرد ؟ آيا نديديد كه با قوم عاد چه كرد ؟ اين قوم شهري داشتند به نام ارم . اين شهر داراي ستون هاي با عظمت و برافراشته بود . مانند اين شهر در تمام سرزمين هايي كه بشر تا بحال تجربه كرده ، آفريده نشده است . رئيس اين قوم شخصي بود به نام شداد ابن عاد . بهشت شداد كه در ادبيات ما مشهور است همان باغ ارم است . اين شخص تمام عمر خود را صرف كرد تا اين شهر را در نهايت زيبايي تزئين كند . گزارش

ص: 7129

شده كه ستون هاي اين شهر از زمرد و زبرجد بود . او دستورداده بود اين شهر را بسازند و اعلام كرده بود زماني كه اين شهر تمام شود من و سپاهيان من وارد اين شهر جديد خواهيم شد . در كتاب جوامع الحكايات حديثي آمده كه يك روز عزرائيل در محضر پيامبر اسلام بود . پيامبر از او پرسيد: هزاران سال است كه جان مردم را مي گيري، آيا تا بحال شده در حالي كه جان فردي را مي گيري دل تو براي او بسوزد؟ عزرائيل گفت: تا كنون دل من به حال دونفر سوخته است . يك بار در درياي پرتلاطمي يك كشتي غرق شد . يك مادر بارداري بر روي تخته پاره ي آن كشتي قرار گرفت . در همان حال فرزند او بدنيا آمد . اين مادر فرزند را بر روي سينه ي خود چسبانده بود و كودك هنوز سينه ي او را نگرفته بود كه از جانب خداوند خطاب آمد كه جان مادر را بگيرم . در اين هنگام دل من بحال اين مادر و فرزندي كه تنها در دل دريا بر روي تخته پاره باقي مي ماند ، سوخت . جاي دوم زماني بود كه شداد ابن عاد تمام عمر خود را گذاشت و از هر راهي كه مي شد مال و ثروت جذب كرد . سپاه عظيمي درست كرد كه آنها را به جستجوي زمرد و زبرجد مي فرستاد . و دستور داده بود كه ستون هاي شهر خود را با جواهرات بالا ببرند . روزي كه خواست اين شهر را افتتاح كند و با سپاه عظيم خود

ص: 7130

به اين شهر آمد . هنوز از اسب بر زمين نيامده بود كه خطاب آمد جان او را بگيرم . در اين هنگام دل من براي او سوخت . پيش خود گفتم در حسرت ديدن اين شهر چه ظلم ها و جناياتي كه شداد مرتكب نشد اما نتوانست حتي يك بار اين شهر را از نزديك ببيند . حضرت عزرائيل به اين قسمت از داستان كه رسيد ، حضرت جبرائيل نازل شد . حضرت جبرائيل از جانب خداوند گفت : ما جان او را اينگونه گرفتيم تا تمام جهانيان بدانند ما به كافران و پيروان شيطان مهلت مي دهيم اما آنها را به حال خود رها نمي كنيم . دراين سوره مي فرمايد : اينها كساني بودند كه در سرزمين ها طغيان كردند و فساد را به نهايت درجه رساندند . تازيانه ي عذاب خداوند بر اين افراد فرود آمد . در روايتي آمده كه بعد از گرفتن جان شداد ، دستور آمد كه جان سپاهيان او را هم بگيريد . سپس اين شهر در اختيار مردم قرار داده شد . اما مردم نيز كفران نعمت كردند . تا اينكه قوم عاد با يك تندباد سوزناك و هلاكت بار از بين رفت و شهر آنها زيرو رو شد . پروردگار شما در كمينگاه كساني است كه پيرو شيطان بوده و از راه خداوند رحمان خارج مي شوند . يك شباهتي است بين هلاكت يزيد بن معاويه و لحظه ي مرگ شداد ابن عاد . طبق آن چيزي كه سيد ابن طاووس نقل مي كند ، روزي يزيد لشكر ده هزارنفري خود را كه به شدت

ص: 7131

هم مجهز بودند از شام خارج شد . دو روز پياده راه رفتند تا به يك صحرايي رسيدند كه در آن آهويي چشم يزيد را گرفت . يزيد به لشكر خود گفت هيچكدام از شما همراه من نيايد . من به تنهايي اين آهو را شكار مي كنم و باز مي گردم . البته اين آهو پيك مرگ يزيد بود . آهو آنقدر يزيد را به دنبال خود كشيد تا تشنگي و گرسنگي براو غلبه كرد . در آن بيابان از دور ديد كه مردي بر سرچاهي است و سطل آبي را بيرون مي كشد . يزيد جلو رفت و از او آب خواست . آن مرد مقداري آب به يزيد داد . سپس يزيد گفت اگر من را مي شناختي اينجا به من تعظيم مي كردي . با اين مقدارآبي كه به من دادي عطش من برطرف نشده است . آن مرد پرسيد تو كيستي ؟ گفت من يزيد ابن معاويه هستم . آن مرد گفت تو قاتل حسين ابن علي هستي ؟ همانجا شمشير يزيد را از غلاف كشيد و خواست ضربه اي به او بزند . يزيد صورت خود را عقب برد ، ضربه به ميان دو چشم اسب يزيد اصابت كرد . در اين حال اسب وحشي شد و به سوي دشت تاخت . آنقدر بالا و پايين پريد كه يزيد تعادل خود را از دست داد و افتاد . يك پاي او در ركاب اسب قفل شد و به همين صورت اسب رفت و ناپديد شد . روز بعد لشكر، اسب را در حالي پيدا كرد كه فقط يك تكه

ص: 7132

ساق پاي يزيد باقي مانده بود . يزيد سه سال و نه ماه حكومت كرد اما راه شيطان را پيش گرفت . سوره ي فجر امام حسين (ع) را به عنوان مقتداي زندگي رحماني و يزيد ابن معاويه و طغيانگران پيشين را به عنوان الگوهاي زندگي شيطاني معرفي مي كند . اين سوره در واقع يك دعوت همگاني براي پشت پا زدن به زندگي شيطاني و وارد شدن همه جانبه به زندگي رحماني است . اين كار روح ما را به آرامش و نفس مطمئنه مي رساند . سوال – در خصوص آيات 138 تا 141 سوره ي اعراف توضيح بفرماييد. پاسخ – در اين سوره مي فرمايد : به ياد آوريد هنگامي را كه شما را از دست فرعونيان نجات داديم . اين نكته خطاب به قوم يهود و بني اسرائيل است . شما تحت شكنجه هاي شديد فرعونيان بوديد و ما نعمت خود را برشما تمام كرديم . جانشين رحماني خود حضرت موسي را به سوي شما فرستايم . ايشان شما را از ضعف نجات داد ، سلطه ي طغيان گران را از سرشما برداشت . اين آيات نعمت هاي الهي را به رخ آنها مي كشد . شما بايد شكرگزار نعمت باشيد . شكر نعمت هم اين است كه در مسير زندگي رحماني قدم برداريد . بدانيد كه اگر بخواهيد با ديد مادي گرايانه حركت كنيد، عاقبت آن هلاكت است . قوم يهود و بني اسرائيل برگزيده شدند كه گسترش دهنده ي دين حنيف و توحيدي اجداد خود، ابراهيم ، يعقوب ، اسحاق و يوسف باشند. اما اكثريت آنها راه طغيان و

ص: 7133

كفران نعمت را پيش گرفتند . امام حسين (ع) در آسيب شناسي جامعه ي مسلمان نمايي كه با ادعاي اسلام در مقابل ايشان صف آرايي كرده بودند، به آيه ي قرآن استناد كرده و مي فرمايند : شيطان برشما سيطره پيدا كرده و ذكر و ياد خداوند رحمان از دل شما رفته است . در آيات الهي مي فرمايد : هركس كه زندگي او رحماني باشد از شيطان دورخواهد بود . كسي كه از ذكر خداوند دوري كند ، دست ولايت شيطان برقلب او باز شده و همواره همنشين او خواهد بود. به هرميزان كه از ولايت خداوند فاصله بگيريم به همان ميزان تحت ولايت شيطان قرار مي گيريم . كربلا صحنه ي گسترده اي است كه در يك طرف پيروان خداوند رحمان قرار دارند و در طرف ديگر ولايت شيطان به حد اعلا مي رسد . هرچند كه ادعاي آنها نيز ادعاي اسلام و مسلماني است . حضرت در خطبه ي آخري كه خواندند برنقش دنيا تأكيد كردند. ابتدا اشاره كردند كه بدانيد دار دنيا ، دار گذر است . نبايد به آن وابسته شده و دل ببنديد . فريب خورده كسي است كه فريب دار دنيا را بخورد . شقاوتمند و هلاك شده كسي است كه در دلربايي دنيا مفتون شود . مي فرمايد : مراقب باشيد ، زندگي زودگذر دنيا شما را فريب ندهد . شما را خودخواه و مغرور در مقابل خداوند قرار ندهد . اينكه در مقابل خداوند و جانشين او مغرورانه، سينه سپر كنيد . در كربلاي معلي در حمله ي از پشت سر ، شيطان به شدت موفق

ص: 7134

بود . شيطان ماهيت دنيا را به گونه اي جلوه داد كه آنها حاضر شدند دين خود را به دنيا بفروشند . آن افراد از كارگزاران اسلام بودند اما دين آنها قيمت داشت . شخصي مانند عمرسعد اگر صد هزار درهم به او پيشنهاد مي كردند حاضر نبود ابا عبداله الحسين را به شهادت برساند . اما زماني كه حكومت ري را به او پيشنهاد كردند ، دين او را خريدند . در حقيقت دين اين افراد يك سقف قيمتي داشت . شيطان درآن معركه صحنه گردان بود . اما نه به اين عنوان كه اختيار را از آنها بگيرد . شيطان اين افراد را دعوت كرد . اما آنها نيز در يك انتخاب آگاهانه دين خود را به دنيا فروختند . شيطان در واقع جلوه گري كرده و دنيا را به دروغ تزئين مي كند . قبل از اينكه عمر سعد به شام برسد و حكم ري را از دست يزيد بگيرد، تازيانه ي عذاب الهي براو فرود آمد . مبادا در جامعه ي ديني با وصف دين داري و مسلماني ، عده اي شيطاني عمل كنند . يعني كسي كه ظاهري مسلماني دارد ، برتمام وجود او شيطان مسلط شود . اين مسئله يكي از هشدارهاي اساسي دانشگاه عرفان حسيني است . دو پيام اساسي اين دانشگاه ، يكي دعوت به زندگي رحماني و ديگري ستيز بي امان با شيطان و تلاش شبانه روزي براي عبور از آن است . مبادا در يك جامعه ي ديني، ما به ظواهر مسلماني دل خوش كنيم . يعني به گونه اي بشود كه دين ما قيمتي

ص: 7135

داشته و حاضر شويم دين خود را به دنيا بفروشيم . يكي از رسالت هاي اصلي كربلا ، محك خوردن دين ما است . هركسي مي تواند خود را در عاشوراي سال شصت هجري بگذارد و ببيند كه اگر در آن زمان بود و با دعوت امام حسين (ع) مواجه مي شد چه كاري انجام مي داد . اگر حجاب هاي غفلت از جلوي چشم ما كنار برود ، هركدام مي توانيم خود را يك محك جدي بزنيم . در پرتو آيات قرآن و با محوريت سوره ي فجر اين محك و معيار به دست ما مي آيد . انشاء الله كه ما از شيعيان و پيروان راستين امام حسين (ع) باشيم . اگر جامعه ي شيعي به معناي واقعي خود تحقق پيدا كند زمينه ي ظهور فراهم شده و امام معصوم را در ميان خود خواهيم ديد . زندگي رحماني در واقع خواستگاه حضور خليفة الرحمان است . اگر رنگ و بوي جامعه رحماني شود، قطعاً جانشين خداوند در آن جامعه حضور پيدا خواهد كرد . جامعه ي ما در حال حاضر ، جامعه ي محبان اهل بيت است . تا زماني كه يك اجتماعي از شيعيان راستين تحقق پيدا كند، ما به سلمان پروري نياز داريم . مودت، محبتي است كه در عمل خود را نشان مي دهد . در فراز هايي از زيارت امام حسين (ع) داريم كه مي فرمايد : سلام برآن لب هاي خشكيده و پژمرده از تشنگي. سلام برآن خون هاي ريخته شده . سلام برآن سرهاي برنيزه شده. سلام برآن محاسن برخون رنگين شده . سلام برآن گونه

ص: 7136

هاي به خاك ساييده شده . سلام برآن بدني كه قطعه قطعه شده و عريان مانده. سلام بر آن دندان هايي كه براثر ضربت چوب شكسته شده . سلام برآن سر برافراشته شده بر نيزه ها .

91-09-08

سوال – در مورد فقر و انواع آن توضيحاتي بفرماييد. پاسخ – فقر به چهار قسم تقسيم مي شود : يكي فقر اختياري كه انسان بر اثر تنبلي بدست مي آورد و اين مدحي ندارد .از ائمه داريم :خدايا من از فقر به تو پناه مي برم. جنگاوران جنگ تبوك جواني با بازوي ستبر و هيكل قوي ديدند كه چوپاني مي كرد. اصحاب گفتند كه اي كاش اين جوان با اين توانايي در ركاب پيامبر و در راه خدا جنگ مي كرد. پيامبر فرمود: اگر اين جوان براي خانواده و فرزندانش تلاش مي كند، اين هم در راه خداست ولي اگر در فكر مال اندوزي است ،در راه شيطان است. در دين به فقر سفارش نشده است تا به دنبال كار و تلاش نرويم . در روايات تلاش در دنيا مذمت نشده است بلكه در چهار چيز مذمت شده است : يكي حب دنيا، در قرآن حب دنيا را مذمت مي كند، در روايت داريم : حب دنيا ،راس همه خطاهاست، ديگري دنيايي كه انسان را سرگرم كند و از ياد آخرت غافل كند، در سوره منافقون آيه 63 داريم :مال و اولاد شما را از ياد خدا باز ندارد ، سوره نور آيه 37 داريم : تجارت، آنها را از ياد خدا غافل نمي كند ،در سوره اعلي آيه 61 ، اينكه انسان دنيا را مقدم بر

ص: 7137

آخرت بداند مذمت شده است ، ديگري وابستگي و ديگري دلبستگي به دنيا است . در خطبه ي 204 نهج البلاغه داريم كه حضرت مي فرمودند : دلبستگي به دنيا را كم كنيد.(حضرت علي(ع) هر شب بعد از نماز عشا اين سخن را به مردم مي فرمودند.) در شب بيست و هفتم ماه رمضان امام سجاد(ع) مي فرمايد: خدايا وابستگي و تجافي (نيم خيز) من را به دنيا كم مكن و اين دعا را تا سحر تكرار مي كردند. آيت الله بهجت هميشه در سجده ي آخر نماز اين دعاي امام سجاد (ع) را مي خواندند .پس انسان بايد دنبال كار و تلاش برود. فقر ديگر، فقر بر اثر سوءتدبير و برنامه ريزي هاي غلط است كه اين فقر هم بدست انسان بوجود مي آيد. امام علي (ع) مي فرمايد: سامان زندگي به برنامه ريزي است. افرادي هستند كه درآمد كمي دارند ولي با برنامه ريزي زندگي خوبي دارند ولي عده اي درآمد زيادي دارند ولي بخاطر سوء تدبير در زندگي گرفتار مي شود. فقر ديگر فقر تحميلي است و كاري از دست انسان برنمي آيد. تحمل اين فقرها خوب است .فقر ديگري فقري است كه انسان تلاش و كوشش را انجام مي دهد ولي باز فقير است كه به اين فقر مصلحتي يا امتحاني مي گويند. فقيري كه بر فقرش صبر مي كند اجرش از ثروتمندي كه مالش در راه خدا خرج مي كند و شاكر است، بيشتر است. ما حديثي نداريم كه ائمه تقاضاي فقر كرده باشند مگر اينكه منظور آنها فقر الي الله بوده است يا زندگي زاهدانه همراه با فقر است

ص: 7138

كه شبيه زندگي فقرا است يا فقر تحميلي بوده است. پرسيده اند كه چرا پيامبر فرموده است كه خدايا من را زنده بدار مسكين و بميران مسكين و در زمره ي مساكين قرار بده. علامه مجلسي در جلد 69 بحار مي فرمايد كه منظور حضرت اين است كه من خلق و خوي جبارها را نداشته باشم و خلق و خوي مساكين را داشته باشم . پس فقر اختياري مورد ستايش نيست . بحث ما در اين است كه فردي تمام تلاش خودش را مي كند ولي باز زندگي او نمي چرخد. واقعا تحمل فقر سخت است. لقمان حكيم مي فرمايد : اي پسرم ،من انواع تلخي ها و سختي ها را چشيده ام و تحمل كرده امولي تلخ تر از فقر نديديم . پس به تعبير لقمان هيچ چيزي از فقر تلخ تر نيست .خداوند از ابراهيم سوال كرد كه من تو را گرفتار آزمون هاي مختلفي كرده ام، اگر من تو را به فقر امتحان مي كردم تو چه مي كردي ، ابراهيم فرمود: فقر سخت تر از آتش نمرود است .پس فقر امتحان سنگيني است. فقر مذمت شده است و در دين به فقر سفارش نشده است ولي گاهي فقر دست ما نيست و مصلحت و آزمون ما فقر است، دراين صورت اگر ما صبر كنيم پاداش عظيمي داريم .فقرا از اين ناراحت هستند كه نمي توانند كارهاي خير بكنند ،امام صادق (ع) مي فرمايد:بنده ي مومن فقيري مي گويد كه اگر من وسعت مال داشتم خيلي از كارهاي خير را انجام مي دادم،وقتي خدا مي داند كه اين فقير راست مي گويد،همان

ص: 7139

پاداش ها را به او مي دهد ،همانا خدا كريم است . روايت داريم : نيت مومن از عملش بالاتر است . سوال – وظايف فقرا چيست ؟ پاسخ – فقرا بايد راضي باشند. فقيري كه تلاش كرده ولي همچنان فقير مانده است بايد صابر باشد و بالاتر از آن راضي باشد. اين كار خيلي سخت است. فردي نزد امام صادق (ع) رسيد و خيلي ناراحت بود، او يك اولاد دختر داشت. امام فرمود: اگر خدا از تو مي پرسيد كه خودت مي خواهي جنسيت فرزندت را انتخاب كني يا من انتخاب كنم ، تو چه مي گفتي؟ او گفت :انتخاب خدا .امام فرمود : خدا براي تو دختر انتخاب كرده است، پس چرا تو ناراحت هستي ؟ اگر خدا به بنده ي فقير خودش وحي مي كرد كه من انتخاب كنم يا تو انتخاب مي كني بنده چه مي گفت ؟ اگر ما به اين باورهاي ديني برسيم، مشكلات ما حل مي شود. اگر شما تلاش كرديد و زندگي نچرخيد، اين مصلحت شماست. يكي از اصحاب پيامبر به پيامبر گفت كه براي من دعا كن كه غني بشوم. پيامبر گفت كه اين زندگي فقيرانه براي تو بهتر است ولي او اصرار كرد و پيامبر براي او دعا كرد و زندگي او خوب و غني شد. دام هاي او زياد شد و او از مدينه بيرون رفت .اين فرد قبلا هر روز به مسجد مي آمد ولي كم كم به مسجد نيامد. وقتي پيامبر مي خواست زكات را از او بگيرد، او مخالفت كرد و گفت كه اين جزيه است و او منكر زكات شد

ص: 7140

و در مورد مذمت او نازل شد. اگر خدا فقر را براي ما انتخاب كرد ما بايد صبر كنيم و راضي باشيم . دعا كردن براي رهايي از فقر منافاتي با مصلحت ما ندارد و ما مي توانيم دعا كنيم كه خدايا آنچه به مصلحت و خير ما است، به ما عطا كن. فردي به امام صادق (ع) فرمود: من فقر را بهتر از غنا و بيماري را بهتر از سلامت مي دانم .امام فرمود: ما اين طور نيستيم و هر چه خدا به ما بدهد به آن راضي هستيم .پس صبر بر فقر و تلاش براي غني شدن ،منافاتي با مصلحت و رضا ندارد. بعضي ها مي گويند كه توچه گناهي كرده اي كه دست به هر كاري مي زني، بد مي آوري ؟ اين فكر غلط است . خداوند مي فرمايد: نه ثروت نشانه ي كرامت است و نه فقر نشانه ي دوري از خدا . در اين مورد باورهاي غلطي وجود دارد. هر بيماري و مصيبت نشانه ي عقوبت و كيفر نيست، ممكن است كه بعضي از مصيبت ها امتحان الهي باشد. ولي انسان مي تواند خودش را محاسبه كند ولي ديگران نبايد اين كار را بكنند و دنبال علت باشند. وظيفه ي ديگر فقير اين است كه اظهار فقر نكنند. در خدا سوره ي بقره آيه 273 مي فرمايد :اصحاب پيامبر دچار فقير تحميلي شدند ولي نبايد اظهار فقر كنند و بايد آبروداري كنند. در نهج البلاغه داريم : آبروداري و خويشتن داري زينت فقير است . چقدر خوب است كه اغنياء به فقرا احترام و تواضع كنند، زيباتر از تواضع

ص: 7141

ثروتمندان، خويشتن داري فقرا است. اگر كسي فقط بخاطر اينكه فردي غني است به او سلام كند، دو سوم دينش را از دست داده است . اگر كسي از ديگران دستگيري كند اين جوانمردي است، اگر انسان خودش را در فقر حفظ كند و آبروداري كند ،اين جوانمردي، بالاتر است . سوال – صفحه ي 69 قرآن را توضيح بفرماييد. پاسخ – در اين صفحه كساني كه در جنگ احد شركت كرده بودند و پيامبر را تنها گذاشتند مذمت شدند. قرآن مي فرمايد: وقتي پيامبر مي گفت كه مسلمانان كجا مي روييد، شما فرار مي كرديد. در اينجا بحث گذشت از جان است. گاهي خدا و رسول ما را صدا مي زند و ما توجه نمي كنيم. سوال – در ادامه وظايف فقرا توضيحاتي بفرماييد. پاسخ – فقرا ، فقرشان را ابراز نكنند و حتي پش خودشان هم آنرا بيان نكنند. وظيفه ي ديگر فقير اين است كه بدنبال مال حرام نرود. فقر مرز كفر است . فقير نبايد مشكلات اخلاقي پيدا كند. در نهج البلاغه داريم :قوام دين و دنيا به چند چيز است : يكي اينكه اگر فقير است دين و آخرتش را به دنيا نفروشد. در قرآن داريم كه فقرا نبايد از ديگران تقاضا بكنند و تا آنجا كه مي تواند تحمل بكنند. روزي حضرت امير تنگدست بودند و از قصابي رد مي شدند و قصاب گفت كه گوشت هاي خوبي آورده ام، حضرت فرمود الان پول ندارم ،قصاب گفت كه من مي توانم صبر كنم تا شما بعدا پول آنرا به من بدهيد ، حضرت فرمود: من صبر مي كنم. پس

ص: 7142

فقر پاداش ندارد بلكه صبر بر فقر پاداش دارد، آبرومند زندگي كردن ،با سيلي صورت را سرخ كردن و عزت نفس داشتن پاداش دارد. بيشترين سهم براي كنار آمدن با فقر را ،خانم ها دارند. اگر خانم ها با فقر شوهران شان كنار بيايند مشكلات كمتر مي شود. روايت داريم: زني كه با فقر شوهرش كنار بيايد، گرفتار عذاب قبر نمي شوند و در قيامت با حضرت فاطمه (س) محشور مي شود. ما بايد اين باورها را جدي بگيريم .

91-09-01

91/9/1 از درد تو تمام تنم تير مي كشد وقتي كسي به روي تو شمشير مي كشد، طاقت ندارم اين همه تنها ببينمت وقتي چله چله كمان تير مي كشد ، اين بغض جان ستان كه توبي كس ترين شدي مرا به بازي تقديرمي كشد، اي قاري هميشه قرآن آسمان كار تو جزء جزء به تفسير مي كشد ، برخيز اي امام نماز فرشته ها لشكر براي قتل تو تكبير مي كشد. سوال – آيا رد پاي شيطان در كربلا هم وجود داشت ؟ پاسخ – تمام خيرات عالم در درگاه امام حسين(ع) است .در حوزه ي شناخت براي پيمودن سلوك رحماني ،ما مي توانيم بالاترين پيام ها را از دانشگاه كربلا دريافت كنيم.در شيطان شناسي ما صحنه هاي عجيبي را در دانشگاه كربلا مشاهده مي كنيم. در كربلا سپاه شيطان به حد اعلي مي رسد .جنگ بين انسان و شيطان در كربلا به اوج خودش مي رسد. ابليس تمام دستگاهش را بكار مي برد تا از جبهه ي حق انتقام بگيرد. روايت داريم كه بعد از شهادت امام حسين (ع)، ابليس هله هله و

ص: 7143

پايكوبي كرد. حضرت علي(ع) به حضرت زينب مي فرمايد: ابليس از شادي به شياطين مي گويد :من عاقبت انتقام خودم را از فرزند آدم گرفتم. و راه ابد هلاكت را براي آنها باز كردم .از اين پس بشراهل هلاكت خواهند بود مگر گروهي كه به اين خاندان تمسك جويند. ابليس گفت: اي گروه شياطين، طلبي كه ما از آدم داشتيم، امروز به آن رسيديم .( كينه ي ابليس متوجه پيامبر و آل پيامبر بود)نهايت درجه ي راه هلاك را براي آنها باز كردم .آتش ميراث بشر خواهد بود با كاري كه انسان كرد يعني رهبرش را سربريد مگر گروهي كه به اين خانواده تمسك جويند. اميرالمومنين مي فرمايد كه از آن به بعد ابليس به سپاهيان خودش ماموريت مي دهد كه در حقانيت خاندان اهل بيت و دوستان آنها ايجاد ترديد كنند . شيطان نمي توانست با تقدير الهي به جنگ برود زيرا اين خاندان مشعل هدايت انسانها بودند. اگر وجود امام حسين(ع) نبود، راه اين قدر روشن نبود. حضرت مي فرمايد :هر چند كار شيطان دروغ است ولي اين سخن را راست گفت كه بياييد دست مردم را از دست اهل بيت جدا كنيد تا هيچ كدام اهل نجات نشوند. دستگاه ابليس و شيطان، اولياء حق را رصد مي كرد زيرا كينه اصلي او از رهبران راه است. ابليس مي گفت كه اين مقام متعلق به من است .با قتل امام حسين (ع)ابليس انتقام خودش را گرفت. سوال – شيطان در كربلا از چه راههايي توانست بر مردم چيره بشود؟ پاسخ – هر زمين كربلاست و هر روز عاشوراست .عرفا به اين جمله ي

ص: 7144

حكيمانه مي گويند: در هر قلبي كربلايي برپا است . يعني جنگ بين جبهه حق و باطل . در كربلا آنقدر حضور ابليس شديد شد كه هر كدام از ياران امام شهيد مي شدند، شيطان به رقص و پايكوبي مي پرداخت . ياران عمر بن سعد از كربلا فرار مي كردند زيرا صحنه ها را مي ديدند و شك مي كردند كه نكند حق با امام حسين(ع) باشد و عمر بن سعد مي گفت كه بشارت باد شما را به بهشت اي سپاهيان خدا. اين افراد جزو جامعه ي ديني شيعي بودند كه روزي از ياران و محبان اميرالمومنين بودند. شيطان آنها را به اينجا رساند كه پسر اميرالمومنين را مي كشند. چه چيزي باعث شد كه آنها به اين مرحله برسند؟ وقتي آنها فرار مي كردند شيطان به شكل سرداران عمربن سعد ظاهر مي شد و به آنها مي گفت كه كجا مي رويد؟ او مردي است كه تنها شده است ،شجاعت وغيرت عربي تان چه شده است ؟ برگرديد وبه طرف او برويد ولي باز آنها جرات نمي كردند كه به سمت امام برگردند و در اين هنگام ابليس در گوش آنها مي خواند كه امام را از دور تيرباران كنيد. چه طور مي شود كه ابليس و شياطين روي جامعه ي ديني سيطره پيدا مي كنند؟ حضرت مي فرمايد : ذكر خدا را در وجود شما به فراموشي كشيده است و مهار وجود شما در دست شيطان است. يكي از شخصيت هاي تاثيرگذار در كربلا عمربن سعد است كه او يكي از فرماندهان حضرت اميرالمومنين و حافظ قرآن بود. در مقتل داريم

ص: 7145

كه حضرت زينت عمربن سعد را پيدا كرد و فرمود كه تو ايستاده اي و لشكر مي خواهد كه حسين را به قتل برساند . حضرت زينب سابقه ي درخشان او را مي بيند كه چنين مي گويد. عمربن سعد قبل از به شهادت رساندن امام، شش بيت شعر خوانده است كه در تاريخ مشهور است ( وقتي مختار مي خواست عمربن سعد را بكشد به او گفت كه شش بيتي كه در روز عاشورا گفته اي را بخوان) مضامين آن بدين صورت است: به قطع و يقين رسيده ام كه با كشتن حسين جهنم ابد را براي خودم خريده ام،اما چكار كنم با سلطنت ري كه هجله هاي آن تمناي قلب من است.( شيطان براي او آرزو سازي كرده بود كه تو به مُلك ري مي رسي و هر شب يكي از زيبا رويان ري در آغوش تو است) ويروس هاي اخلاقي مثل كبر ممكن است كه سالها در وجود فردي باقي بماند وبعد به ظهور برسد ولي ويروس هاي مادي مثل سرماخوردگي زود خودش را نشان مي دهد و انسان آنرا مداوا مي كند. عمر بن سعد مبتلا به ويروس شهوت طلبي ، ثروت طلبي و منصب طلبي حرام بود. او خودش را درمان نكرده بود. شمر در جنگ صفين جانباز بود .او عقده ي ثروت داشت . در مقتل داريم :وقتي شمر روي سينه ي امام نشست، حضرت چشمانش را باز كرد و گفت كه تو روي جايگاه بلندي نشسته اي ، اين سينه محل آغوش پيامبر است . شمر تا نام پيامبر را شنيد گفت كه من جد و پدر تو

ص: 7146

را مي شناسم ولي براي رسيدن به جايزه ،تو را مي كشم. شيطان روي اين انسان سيطره ي كامل پيدا كرده بود. شيطان تمام وجود آنها را در برگرفته بود و فرمانده ي آنها شيطان بود. امام حسين(ع)در آن لحظه به شمر گفت كه من دلم به حال تو مي سوزد زيرا اگر اين خون بدست تو ريخته بشود ديگر اهل نجات نخواهي بود، بيا و از اين خون بگذر. امام مي خواست از او دستگيري بكند . سوال – صفحه ي 153 قرآن كريم را توضيح بفرماييد. پاسخ – داريم : اي فرزندان آدم مبادا شيطان شما را بفريبد .بدانيد كه شيطان و سپاهيانش از جايي شما را مي بينند كه شما آنها را نمي بينيد.ما شياطين را سرپرست و فرمانده بر قلوب كساني قرار داده ايم كه ايمان نمي آورند. اينها ايمان شان صادقانه و خالصانه نبوده است . در كربلا عمر بن سعد و شمر به جايي رسيدند كه شيطان سرپرست و اولياء آنها شده بود. آنها تحت امر شيطان كار مي كردند زيرا ايمان آنها صادقانه و واقعي نبود . ما نبايد به ظاهردين دل خوش كنيم زيرا عمربن سعد قاري قرآن بود ولي امام را كشت .شمر در صف اول نماز جماعت مسجد كوفه بود. و وقتي امام حسين(ع) و امام حسن(ع) در كوفه نبودند اولين كسي كه مردم او را به محراب مي فرستاند شمر بود. شمر فقط به ظاهر نماز دلش را خوش كرده بود. نمازي نماز است كه انسان را از زشتي ها ( بخل شهوت، كينه ، ثروت طلبي و ...) دور كند. پس كربلا برپا

ص: 7147

شد تا چهره ي كفر و نفاق و چهره ي موحدان واقعي را نشان دهد. نمازي كه در ظهر عاشورا خوانده مي شود نماز است يا نمازي كه شمر و عمربن سعد مي خواندند كه روح نداشت ؟پس شيطان انسان را به ظواهر دين دل خوش مي كند. درآخر الزمان شيطان همه ي سپاهيانش را بسيج مي كند تا نگذارد كه تعداد ياران امام به حدنصاب برسد. شباهت عاشوراي با آخر الزمان بخاطر حضور شيطان با تمام قوا است .شيطان ويروس هاي شهوت طلبي حرام،عشق به دنيا و غافل بودن از دنيا را به حد نهايت مي رساند. ضحاك بن عبدالله مشرقي نماز ظهر عاشورا را پشت سر امام خواند ولي دچار وسوسه ي شيطان شد و از امام جدا شد. او به امام گفت كه من عهد بسته بودم كه تا زماني كه اميد پيروزي هست با شما باشم ولي الان مي خواهم بروم . امام گفت كه چگونه مي خواهي از بين لشكر با اسب عبور كني ؟ او گفت كه من از صبح اسبم را پنهان كرده بودم و الان با او مي روم . امام به لشكركوفه مي فرمايد: زندگي پست دنيا شما را فريب ندهد. يكي از راويان روز عاشورا ضحاك بن عبدالله مشرقي است. عشق و محبت به دنيا ،او را از امام جدا كرد. امام فرمود: شكم هاي شما ازحرام پر شده است .(آنها تحت ولايت شيطان بودند و شيطان بر روح و روان آنها احاطه پيدا كرده بود.)لقمه ي حرام انسان را با ادعاي محبت به امام و اسلام ، امام كش مي كند. شيطان قلب هاي

ص: 7148

آنها را قفل زده است . امام حسين(ع) با عمربن سعد صحبت مي كند و با او اتمام حجت مي كند و مي فرمايد كه اگر تو براي مال دنيا با من مي جنگي من از ثروت خودم به تومي دهم و اگر براي حكومت ري مي جنگي من به تو مي گويم كه به حكومت ري نخواهي رسيد ولي عمربن سعد مي گويد: اگر من به حكومت ري نرسم ،به دانه جويي از ري كفايت خواهم كرد. زيرا تمام آرزوي او شهوت جويي حرام (هجله هاي ري )بود. ذكر و ياد خدا شياطين را فراري مي دهد. ياد امام حسين (ع) ياد خداست . پس مجالس ذكر اباعبدالله و گريه بر امام مي تواند شياطين را فراري دهد بشرطي كه بعد از گريه برحسين دريچه هاي قلب مان را به روي شيطان باز نكنيم. امام صادق (ع) مي فرمايد: هيچ گريه كني نيست مگر اينكه حضرت زهرا(س) را احسان مي كند و او را شاد و مسرور مي كند. احسان مي كند شخص پيامبر را و حق ما اهل بيت را ادا مي كند. گريه كن هاي مصيبت حسين هم گفتگو هستند با امام حسين(ع) ، ملائك خطاب مي آورند كه وارد بهشت بشويد ولي آنها نمي روند زيرا همنشيني با امام را بر نعمت هاي بهشتي ترجيح مي دهند.( تجلي قيامتي مجالس امام حسين(ع) ، همنشيني با امام در قيامت است) .حوريان بهشتي پيام مي دهند كه ما منتظر شما هستيم ولي آنها سرشان را بالا نمي گيرند تا آنها را نگاه كنند، آنقدر سرور و شادماني در تماشاي جمال امام حسين است

ص: 7149

كه آنها به نعمت هاي بهشتي كاري ندارند.

91-08-24

91/8/24 گرد هم آوردند ماتم هاي عالم را وقتي جدا كردند همدم هاي عالم را ،از عطر ياسم بادهاي ساحل غربي از ياد مي بردند مريم هاي عالم را ،تا صبح بر گلبرگ دردش اشك خواهم ريخت شرمنده خواهم ساخت شبنم هاي عالم را ،انگار يك جا بر سرم آوار مي كردند تيغ تمام ابن ملجم هاي عالم را، من پشت پرچين بهشت كوچكم ديدم هيزم به دوشان جهنم هاي عالم را ، ماه هم هلالي مي شد و من در حلولي سرخ طلوعي مي ديدم آواز مُحرم هاي عالم را. سوال – راه هاي پُربركت شدن زندگي چيست ؟ پاسخ – تمام آحاد جامعه ديني نسبت به بركت سازي در زندگي، مسئول هستند. انسان مسلمان طبق آيين مسلماني موظف است كه يك انسان بركت محور باشد. اگر ما عرصه هاي بركت سوزي را در خانواده يا جامعه مي بينيم همه در برابر آن مسئول هستيم. اين طور نيست كه فقط نان آور خانه مسئول باشد و اعضاي ديگر خانواده مسئوليتي نسبت به بركت نداشته باشند. اعضاي خانواده بايد از ورود حرام به محيط خانواده جلوگيري كنند. در وصيت حضرت زهرا(س) داريم كه من در تمام مدتي كه در خانه ي علي بودم دروغي نگفتم ،خيانتي نكردم و حرام و حلالي انجام ندادم .بناي خانواده بر اساس بنيان صداقت و دروغ نگفتن است. وقتي دروغ در خانواده رواج پيدا كند و موضع گيري نسبت به آن نشود ، خانواده تبديل به فرودگاه شياطين مي شود. در قرآن داريم كه آيا به شما خبر بدهم كه شياطين بر

ص: 7150

قلب چه كساني فرود مي آيند ؟شياطين بر قلوب كساني كه زياد دروغ مي گويند و گناه مي كنند، فرود مي آيند. وقتي شياطين صحنه گردان اين خانواده شدند حتما در اقتصاد خانواده هم دست اندازي مي كنند. كساني كه مي خواهند الهي زندگي كنند و سلوك رحماني داشته باشند بايد در خانواده صداقت داشته باشند. اگر ما فرزندان را بر اساس صداقت تربيت كرديم ، كسب و كار ما صداقت محور خواهد شد و در اينجا خدا مي فرمايد: اين صداقت خير و بركت مي آورد و دروغ نكبت آور و شوم است و بركت را دور مي كند. صداقت بركت ساز و دروغ بركت سوز است. پس خانواده در نهادينه كردن عوامل بركت ساز مسئوليت بزرگي دارد و بايد آن عوامل را از خانواده دور كند. اعضاي خانواده بايد نسبت به درآمد خانواده تيزبين باشند و ببينند كه آيا در اين درآمد ،حق نيازمندان رعايت مي شود و صدقه چقدر در خانواده جريان دارد. خداوند گسترش دهنده ي و سرچشمه ي بركات است و در درآمد ما حقي براي نيازمندان قرار داده است .نگاه غافلانه به صدقه اين است كه ما هر چه صدقه بدهيم از درآمد ما كم مي شود. امام علي(ع) مي فرمايد: با دادن صدقه بركت الهي را نازل كنيد. ما نبايد بر سر نيازمندان منت بگذاريم زيرا آنها حقي در مال ما دارند و ما داريم با خدا معامله مي كنيم .شيطان ما را وسوسه مي كند كه زكات و صدقه ندهيم و ما بايد در خانواده اينها را تذكر بدهيم. روايت داريم كه هيچ مالي از بين نمي

ص: 7151

رود اگر حقوق الهي آن پرداخت شده باشد. خمس و زكات بيمه ي اموال است ولي شيطان ما را وسوسه مي كند كه مالي را كه با زحمت بدست آورده ايم به فرد ديگري ندهيم .ما از بيمه هاي انساني استفاده مي كنيم كه در هنگام ضرر بخشي از آن توسط بيمه جبران شود. بيمه الهي، بلا و بن بست هاي اقتصادي را بر مي دارد. اين دو نوع بيمه خيلي با هم فرق مي كنند. خانواده و اعضاي آن بايد ديدي نسبت به حرام و حلال داشته باشند. نكند كه ما يك چيز حرام را حلال بپنداريم. مثلا شيطان به ما مي گويد كه ربا هم يك داد و ستد اقتصادي است، در اينجا خانواده بايد يك تيز بيني اقتصادي داشته باشد كه بداند چه چيزي ربا است و چه چيزي ربا نيست .امام صادق(ع) مي فرمايد: رباخوار از دنيا نخواهد رفت مگر اينكه به نوعي جنون مبتلا شود زيرا حقيقت ربا برهم زدن عقل و تعادل انساني است .در قرآن داريم كه رباخواران در حالتي وارد جهنم مي شوند كه گويي شيطان آنرا را مسخ كرده است و به جنون مبتلا شده اند. پيامبر مي فرمايد: در شب معراج ديدم كه رباخواران شكم هاي بزرگي دارند كه اينقدر اين شكم بزرگ است كه روي پاهاي آنها افتاده است و به زمين كشيده مي شود و آنها تعادل شان را از دست مي دهند. ربا يعني زياد خواهي از حق و انصاف .ربا گيرندگان و ربا دهندگان هم در گناه ربا شريك است .ربا چرخه ي اقتصادي سالم را بهم مي زند. روايت داريم

ص: 7152

كه بزرگترين دشمنان يك مرد (رباخوار) در قيامت زن و فرزندانش هستند زيرا آنها مي گويند كه با آوردن لقمه ي حرام، راه شيطان را در زندگي آنها باز كردي .وظيفه ي مردم، مسئولان، مجريان، قانونگذاران و قوه قضائيه اين است كه در جامعه ي ديني كسي به سمت رباخواري پيش نرود. پس در مسئله ي ربا، كل جامعه مسئول است. قوانين بانكداري اسلامي ما اشكالي ندارد ولي ممكن است كه در اجرا، مشكلاتي وجود دارد. سود بالايي كه براي وام ها گرفته مي شود تا چه حدي درست است ؟ اين مسئوليت همه مردم و مسئولين است كه ببينند كه قوانين بانكداري اسلامي تا چه حد اجرا مي شود. ربا اعلان جنگ با خداست. در قرآن داريم: اگر ربا ترك نشود بدانيد كه شما با خدا و رسولش اعلان جنگ كرده ايد. عاقبت اين اعلان جنگ ،بي بركتي است . سوال - وظيفه ي خانواده ها در برابر شناخت ربا چيست ؟ پاسخ – خانواده ها بايد با يك كارشناس ارتباط داشته باشند و با دفتر مراجع ،علما و فقيهان مرتبط باشند. مثلا اگر قرار شد كه وامي گرفته شود يا سپرده گذاري شود مي توانند اين سوال را از دفتر مرجع تقليد بپرسند. مركز ملي پاسخگويي به مسائل شرعي(09640 ) وجود دارد. ما نبايد بخاطر مشكلات اقتصادي از هر بانكي وامي بگيريم بلكه بايد اين را سوال كنيم .اسلام با سود بردن دو طرف مشكلي ندارد بلكه مي خواهد كه دو طرف سود منصفانه ببرند. اگر شيطان اقتصاد ما را بهم بزند آرامش ما را بهم زده است .همه ي ما نسبت به

ص: 7153

اين مسائل مسئول هستيم .ما مي توانيم مواظب باشيم كه حرام وارد خانواده ما نشود و به اطرافيان هم تذكر بدهيم . سوال – صفحه 146 قرآن كريم را توضيح بفرماييد. پاسخ – در آيات پاياني اين صفحه داريم كه از گام هاي شيطان پيروي نكنيد و بدانيد كه او دشمن آشكار شماست .خطوات شيطان چهار مرتبه در قرآن آمده است كه همگام شيطان نشويد . يكي از اصلي ترين گامهاي شيطان اين است كه براي دين داران حرام را سست مي كند و مي گويد كه ربا و زياده خواهي در كسب و كار حلال است و يك نوع زرنگي در اقتصاد است .همه ي ما داريم به سمت ربا كه اعلان جنگ با خداست كشيده مي شويم. همه ي كساني كه مسئوليت دارند و همه ي مردم موظف هستند(حتي كارمندان بانكها) كه تذكر بدهند. سوال – در ادامه ي راه هاي پربركت سازي در زندگي توضيحاتي بفرماييد. پاسخ – يكي از راه هاي بركت سازي زندگي قناعت است .روايت داريم: قناعت گنجينه ي پايان ناپذير بي نيازي است .داريم كه در زمان ظهور امام عصر همه ي مردم بي نياز مي شوند كه يكي از علت هاي آن بخاطر بارش بركت ،عدالت و امنيت است و علت ديگر آن اين است كه روح ها و همت ها بلند مي شود و انسانها قناعت محور مي شوند. حتي كساني كه مستحق هستند وقتي به آنها كمكي مي شود آنها آن كمك را به بيت المال مي دهند زيرا قناعت در وجود آنها نهادينه شده است .قناعت مي تواند روح انسان را آرامش بدهد. انساني

ص: 7154

كه درآمد بالايي هم دارد اگر قناعت نكند و به سمت زندگي تجملي و بريز و بپاش برود ،آرامش خودش را سوزانده است. توجه به حرام و حلال در زندگي بالاترين بركت است. كسي كه تقوا داشته باشد خدا براي او گشايشي قرار مي دهد و از جايي كه او گمان نمي كند به او روزي مي رساند .به گفته ي امام صادق (ع) خدا به او بركت مي دهد. كتاب بركت يابي شغلي نوشته ي آقاي حيدري كاشاني است . امام حسين(ع)مي فرمايد: اگر زمانه ي او(امام مهدي) را درك كنم لحظه لحظه ي عمرم را صرف خدمتگزاري او خواهم كرد .يكي از عرضه هاي خدمتگزاري به امام زمان(ع) عرصه ي اقتصادي و پاكسازي اقتصاد از جلوه هاي شيطاني و حرام است، خداوند ما را از مجاهدان راه خودت در عرصه ي جهاد اقتصادي قرار بده.

91-08-17

91/8/17 وقتش رسيده است جهان را تكان بده شب را به يك اشاره سحر كن اذان بده،اين كيسه ها به دوش زمين جا نمي شوند اين سفره ها گرسنه و سردند نان بده، هر چند ما لياقت مان خاك هم نبود با هر نفس قفس بگشا آسمان بده، گفتند ما براي تو آماده نيستيم دلداده مي شويم خودت يادمان بده، لب تشنه دركوير كجا ايستاده اي اي روح سمت آمدنت را نشان بده. سوال – در مورد حمله ي از پشت سر شيطان توضيحاتي بفرماييد. پاسخ – حمله ي از پشت سر شيطان از زاويه دنياست و ما را نسبت به حقيقت ناپايدار دنيا دلبسته مي كند.راه سلوك ما از دنيا مي گذرد ولي دلبستگي به دنيا

ص: 7155

بد است .دنيا مزرعه ي آخرت ماست .چسببيدن به دنيا و خوار دنيا شدن، مذمت شده است .دنيا هدف انسان نيست ولي انسان بايد از دنيا نهايت استفاده را بكند. يعني يك معيشت عزتمندانه داشته باشد و از ميان دنيا توشه ي آخرتش را بردارد .شيطان مي گويد كه مردم را امر به جمع آوري مال مي كنم. امام صادق(ع) مي فرمايد: هيچ خير و بركتي نيست براي كسي كه جمع آوري مال حلال را دوست نداشته باشد. پس جمع آوري مال از راه حلال مورد ستايش است. جستجوي رزق حلال بر هر مسلماني واجب است .منظور شيطان جمع آوري مال از هر راهي است چه حلال، چه حرام . در سوره تكاثر داريم : كثرت طلبي شما دردنيا ،شما را حيران كرد. در آخرالزمان همه ي شياطين دست به دست هم مي دهند تا تمام عرصه هاي انساني را مورد هجوم قرار بدهند. يكي از عرصه هايي كه شيطان روي آن خيلي كار مي كند عرصه ي اقتصاد است .اگر شيطان بتواند رزق را حرام كند نُه دهم ايمان را گرفته است .ما با يك دشمن فهيم طرف هستيم .شيطان تمام عالم ملكوت را گشته است .شراكت شيطان در اموال به اين گونه است كه كسب و كار را با نزول خواري و احتكار آلوده مي كند يعني لقمه شان را حرام مي كند و خريداران را با چشم هم چشمي و حرص خوردن دنيا آلوده مي كند. كساني كه حرص دنيا داران را مي خورند در آخرت با آنها محشور مي شوند حتي اگر در دنيا چيزي بدست نياورده باشند. اين دسته هم

ص: 7156

در دنيا و هم در آخرت زيانكار هستند. در آخر الزمان حضور ابليس و شياطين در جامعه منتظر ظهور، به حداعلي مي رسد. يكي از شباهت هاي دوران حكومت سليمان و آخرالزمان اين است كه حضور شياطين به حداعلي خودش مي رسد. در آخرالزمان فتنه انگيزي در اقتصاد هم بيشتر مي شود. در حكومت سليمان ،شياطين رباخواري را در جامعه ي ديني رواج مي دهند. تا جايي كه نخبگان و دانشمندان عالم ديني هم دچار رباخواري مي شوند. مثلا وامي به فقيران مي دهند و چند برابر آنرا پس مي گيرند. در اين هنگام شيطان آنها را دچار جنون و ديوانگي مي كند زيرا آنها از چرخه ي سالم اقتصادي خارج مي شوند. درآخرالزمان هم همين طورمي شود. نفوذ شيطان در اقتصاد به حداعلي مي رسد. پيامبر فرمود: زماني(آخرالزمان) مي آيد كه همه مردم رباخوار هستند و اگر رباخوار هم نباشند، گرد و غباري از ربا به آنها مي رسد. پيامبر مي فرمايد: رباخوارترين ربا خوارها كسي است كه دروغ را در كسب و كارش وارد مي كند. پس اگر دروغ وارد كسب و كار ما شد، اين هم ربا است .زيرا فرد مي خواهد با كذب، سود اضافه اي را بدست بياورد ،در معني عام ربا يعني اضافه خواهي. آيا در بين بازاري ها فردي را پيدا مي كنيد كه صداقت را رعايت كند ؟ صداقت بركت مي آورد . كذب و دروغ آب دهان شيطان است .شيطان آدم و حوا را با قسم دروغ فريب داد .كار شيطان ترويج كذب و دروغ است مخصوصا در عرصه ي اقتصاد. گاهي وقت ها قسم دورغ

ص: 7157

هم مي خورند. روايت داريم كه بازار دار غفلت است و محل تاخت و تاز سپاه شيطان است .تاجگذاري شيطان در فضاي بازار( محل معامله و تجارت و كسب) است. و تمام فرزندان خودش را فراخوان مي كند كه به بازار بيايند. حضرت سليمان از دست رنج خودش ارتزاق مي كرد و از بيت المال استفاده نمي كرد. خداوند زره سازي را به او آموخت يعني جبرئيل به حضرت داود و سليمان صنعت زره سازي را آموخت و آنها اين صنعت را ترويج داند. حضرت سليمان هر هفته زره اي مي ساخت و در بازار مي فروخت .او توانست به اذن خدا تمام شياطين را به زنجير بكشد ولي حضرت مهدي تمام اين شياطين را قلع و قمع خواهد كرد و در نهايت ذبح ابليس است. حضرت سليمان از خداوند خواست كه رخصت بدهد كه خود ابليس را هم در زنجير بكشد. تقدير اين طور نبورد ولي او اصرار كرد و خداوند قبول كرد . چند روزي ابليس در زنجير بود. روزي او زره اي ساخت كه آنرا بفروشد ولي كسي در بازار نبود و بازار كساد بود. حضرت سليمان درمناجات به خدا گفت كه اين چه وضعيتي است ؟ خداوند فرمود كه تو خودت خواستي كه وسوسه هاي شيطان را برداريم و ديگر كسي انگيزه ي كسب و كار ندارد. يعني در آن زمان تمام بازار كسب و كار شيطاني بوده است . ابليس اولين نفري است كه وارد بازار مي شود و آخرين نفري است كه از بازار خارج مي شود. ابليس ميل به دروغگويي براي سود بيشتر ،رباخواري و كم فروشي را

ص: 7158

در فروشندگان تقويت مي كند. و در بين خريداران حرص به دنيا را تقويت مي كند و روحيه ي قناعت را از آنها بر مي دارد. جلوه گري دنيا در بازار به حداعلي مي رسد. ريشه ي آنها به حب دنيا و دلبستگي به دنيا بر مي گردد. آيا كسي در كسب و كار ،دروغ نگفتن را رعايت مي كند ؟آيا ياراني كه وابسته به دنيا نباشند و در كسب و كارشان دروغ نباشد به حدنصاب رسيده اند كه ما تمناي ظهور حضرت را داريم ؟ اگر يك سبحان الله در فضاي بازار و كسب و كار گفته شود ثواب آن ده ها برابر است. وقتي كاسب ، كسب را رها مي كند و به سوي نماز مي رود، اين نماز ثواب زيادي دارد زيرا اين ميدان جهاد بي امان با شيطان است .عرصه ي اقتصاد دشمن سرسختي دارد كه از جاهاي مختلف به انسان ضربه مي زنند كه ما متوجه آن نيستيم و آنها را نمي بينيم. وقتي لقمه ها آلوده يا شبه ناك شد، شيطان در كارش موفق شده است و بركت از مال دور مي شود. .امام صادق(ع) مي فرمايد :يك درهم ربا، از هفتاد مرتبه زنا بالاتر است .استادي مي فرمود كه ربا زاده از زنا زاده خطرناكتر است . بركت يعني خير پايدار،خيري كه بهره اش هم در دنيا و هم در آخرت به انسان برسد. كسب و كاري مورد رضايت خداست كه بانك آخرتي ما را هم پر بكند. اگر ما طبق تقوا عمل كنيم خدا روزي و بركت آنرا مي دهد. ثمره ي تقواي الهي اين است كه

ص: 7159

خد از جايي كه شما گمان نمي بريد روزي مي رساند. امام صادق (ع) مي فرمايد :خداوند بركت مي دهد به آنچه كه به او عطا كرده است مثل عمر ،فرزند ، سلامت و... واژه بركت در كتاب هاي آسماني آمده است .خداوند انسان را بركت محور مي خواهد نه كميت محور. اگر صدميليون بي بركت و يك ميليون با بركت را كنار هم بگذارند يك فرد مسلمان بايد بي درنگ يك ميليون با بركت را انتخاب كند. زيرا بي بركتي هم دنيا و هم آخرت را خراب خواهد كرد. پول بي بركت در دراز مدت خرج بيماري و مصيبت خواهد شد. شيطان دوست ندارد كه بركت زندگي ما را ببيند. اميرالمومنين مي فرمايد: شيطان چشم ندارد دين داري شما و معيشت عزتمند شما را ببيند .يكي از جلوه هاي بركت آرامش است . خوب است كه انسان مالي را كسب كند كه براي او آرامش بياورد. سوال – صفحه ي 139 قرآن كريم را توضيح بفرماييد. پاسخ – در اين صفحه خدا مي فرمايد : اين كتاب مبارك را نازل كرديم كه همراه با بركت است. خداوند قرآن را سرچشمه ي خير دنيوي و اخروي معرفي مي كند. چرا قرآن پر خير و بركت است ؟قرآن از دشمني پرده برداري مي كند كه نمي تواند انسان پر خير و بركت را ببيند . قرآن اين دشمن را معرفي مي كند و راه كارهاي شيطان ستيزي را مي گويد. اين آيات الهي پر خير و بركت است و بايد به دستورات آن عمل شود تا بركت بياورد. عمل كردن به معارف قرآن ما را در

ص: 7160

مسير بركت قرار مي دهد. پس قرآن پر خير و بركت است .تلاوت قرآن شياطين را فراري مي دهد . قرآن تشريفاتي نيست و با جزئيات زندگي ما ارتباط دارد .ما بايد با قرآن انس داشته باشيم . قرآن سرتاسر نور است ولي شيطان تاريكي است .همين كه قرآن شياطين را فراري مي دهد جاي دارد كه قرآن هميشه در قلب ما جاي داشته باشد. آيت الله شبيري زنجاني همراه با امام خميني با آيت الله نخودكي اصفهاني برخورد مي كنند. امام خميني در مقابل شيخ نخودكي مي گويند كه قسم به صاحب اين بارگاه اگر شما علم كيميا داريد به ما هم بگوييد. ايشان گفتند كه اگر شما علم كيميا را ياد بگيريد تضمين مي دهيد كه از اين علم فقط در راه خدا استفاده كنيد؟ امام خميني مي گويد كه من چنين تضميني نمي دهم. ايشان مي گويند كه من علمي پر بركت تر از كيميا به شما ياد مي دهم .ايشان مي فرمايند كه بعد از هر نماز واجب يك مرتبه آيت الكرسي، تسبيحات حضرت زهرا، سه مرتبه توحيد، سه مرتبه صلوات و سه مرتبه آيه دوم و سوم سوره طلاق را بخوانيد و اين براي شما از علم كيميا پربركت تر است .امام فرموده بود كه از وقتي اين دستورالعمل را از اين عارف گرفته بودم هر روز آنرا انجام مي دهم و خيرات و بركات زيادي از آن ديده ام . امام حسين (ع) مي فرمايد :در زمان ظهور امام عصر تمام درهاي بركت از آسمان و زمين به روي انسان ها باز مي شود به بركت ظهور امام زمان(عج).

ص: 7161

خدايا به سرچشمه ي بركات عالم ،امام زمان(عج) تو را قسم مي دهيم كه تمام عرصه هاي صفاي زندگي ما را به دعاي حضرت، سرشار از بركت هاي بي پايانت قرار بده .

91-08-10

91/8/10 سوال – در مورد ولادت امام هادي(ع) توضيحاتي بفرماييد. پاسخ – اميدواريم كه جذبه هدايت تربيتي امام زمان(عج) در روز ميلاد امام هادي (ع) شامل قلوب ما شود. حق امام هادي (ع) در بين ما شيعيان ادا نشده است .يكي از يادگارهاي مهم و ارزشمند امام هادي(عج) زيارت جامعه كبيره است و اين بيعت نامه شيعيان با امامان است. اين زيارت يك دانشگاه جامعي است و از نظر سند در اوج است .علامه مجلسي مي فرمايد : كامل ترين و زيباترين زيارت معصومين زيارت جامعه كبيره است. توصيه اولياء دين اين بوده است كه ما گاهي امامان را از راه دور زيارت كنيم . آيت الله مشكيني استاد اخلاق مي فرمودند كه در روز ولادت و شهادت امامان از راه دور يا نزديك معصومين را با زيارت جامعه كبيره زيارت كنيد. امام خميني در مدت پانزده سالي كه در نجف بودند هر شب ،در حالت حضور قلب در بالاي سر اميرالمومنين، زيارت جامعه كبيره را مي خواندند. اين زيارت يك دانشگاه كامل است . موسي بن عبدالله نخعي از امام خواست كه زيارتي را به من تعليم بدهيد كه هر گاه خواستم يكي از معصومين را زيارت كنم آنرا بخوانم يعني براي زيارت هر كدام از امامان مي توان اين زيارت را خواند: سلام بر شما اي پايگاه معرفت شناخت شما، سلام بر شما اي معدن هاي حكمت هاي الهي، كساني

ص: 7162

كه در عشق خدا به كمال رسيده اند و در توحيد به نهايت درجه اخلاص رسيده ايد. در خواندن زيارت ما بايد با آن رابطه ي قلبي پيدا كنيم و راه امامان را طي كنيم. ما بايد به مقام امامان اتصال پيدا كنيم .در اين زيارت داريم كه شما به جايي رسيده ايد كه شيطان به شما دسترسي ندارد ولي شما مي توانيد ما شيطان زدگان را دستگيري كنيد. اين زيارت هم راه شناسي، هم رهرو شناسي ،هم امام شناسي و هم راهزان شناسي است كه اينها در ارتباط با امام شناسي است. در اين زيارت مي خوانيم : اين راه مستحكم الهي، اطاعت و تعليمات شماست، شما راه هستيد. در مقام ولايت، راه و رهرو و رهبر يكي مي شوند. داريم : كسي كه اراده ي خدايي شدن مي كند بايد با شما آغاز كند ، كسي كه مي خواهد توحيد را قبول كند بايد با نقشه ي راه شما وارد اين كار بشود. داريم :كسي كه رهبري شما را مي پذيرد،تحت ولايت خدا قرار مي گيرد يعني رهبري شما مي تواند ما را به نهايت راه برساند. كسي كه با شما دشمني مي كند با خدا دشمني كرده است .داريم: در رهروي راه دوري مي جويم با دشمنان شما ، طاغوت ، جبت و شياطين .كساني كه در حق شما ظلم كرده اند اينها حزب شيطان بوده اند. توصيه اين است كه حداقل ما يك بار زيارت جامعه كبيره را در زندگي مان با دقت بخوانيم يا حتي فرازهايي از آن را بخوانيم .راوي مي گويد كه در محضر امام هادي (ع) ديدم

ص: 7163

كه عده اي با لهجه ها و زبان هاي مختلف نزد امام آمده اند و امام با هر كدام با زبان و لهجه هاي خودشان صحبت مي كند. من تعجب كردم و از امام پرسيدم كه شما همه زبان ها را مي دانيد؟ امام ريگي در زير زبان رواي گذاشتند و رواي گفت كه در آن روز، من با هفتاد زبان مختلف با امام هم كلام شدم . سوال – در مورد حملات شيطان از پشت سر توضيحاتي بفرماييد. پاسخ – حمله ي پشت سر شيطان از سه جبهه باز مي شود: غفلت از حقيقت دنيا يعني ما از فاني بدن دنيا غافل مي شويم . اميرالمومنين در خطبه ي 131 مي فرمايد :براي چه دنيا را نكوهش مي كنند؟ دنيا نكوهش ندارد ولي نشناختن دنيا و دلبستگي به آن نكوهش دارد ... دنيا سراي راستي براي راستگويان، خانه ي عافيت براي دنيا شناسان، خانه ي بي نيازي براي توشه گيران است. دنيا سجدگاه دوستان خداست، نمازگاه فرشتگان الهي است . تجارتگاه دوستان خداست .سيروسلوك الهي و معنوي ما از دنيا مي گذرد بنابراين ما بايد دنيا را بشناسيم و از آن استفاده ي عرفاني كنيم .در اين دنيا است كه همه رحمت الهي را بدست مي آورند و آنها بهشت را از متن دنيا سود مي برند و تجارت مي كنند. سود تجارت آنها بهشت ابدي است . اين سود فقط در دنيا بدست مي آيد . حضرت مي فرمايد: چه كسي دنيا را نكوهش مي كند حال اينكه دنيا جدا شدنش را اعلام داشته است و بي وفايي خود را فرياد زده ؟

ص: 7164

فرياد زده است كه ماندگار نيست و از نابودي اهلش خبر داده است. در روز قيامت، رستگاران عالم دنيا را مي ستايند و جهنميان عالم دنيا را نكوهش مي كنند. تعلق و محبت شديد به عنوان هدف، مورد نكوهش است البته منظور هرعشقي به دنيا نيست. فردي نزد امام هادي(ع) آمد و گفت كه من خيلي محب دنيا هستم و اين مرا نگران مي كند. او گفت :من روزي پر وسعت را براي خودم و خانواده مي خواهم و دوست دارم به همسايگان فقير و فقرا كمك كنم و به حج بروم و لازمه ي اينها اين است كه ثروت دنيا را داشته باشم .امام فرمود :اين طلب دنيا نيست اين عين طلب آخرت است . تو با ثروت مي خواهي آخرت خودت را آباد كني . پس ما بايد روي نگرش بحث كنيم . كسي كه از دنيا بعنوان وسيله استفاده كند و بصيرت طلب كند، دنيا به او بصيرت مي دهد ولي كسي كه به عنوان هدف به دنيا عشق بورزد ، دنيا اين فرد را كور مي كند. سوال – صفحه ي 132 قرآن كريم را توضيح بفرماييد. پاسخ – مي فرمايد: كساني كه دچار لغزش شده اند و در جهنم مي روند شيطان كارهايشان را تزئين مي كرد. يكي از فريب هاي شيطان زينت گري كاذب است .امام سجاد(ع) مي فرمايد: خدايا من شكايت مي كند از شيطاني كه مرا اغوا مي كند. شيطان براي من ،عشق به دنياي ناپايدار و زودگذر را زينت مي دهد .ما بايد نگرش هاي غافلانه را به عارفانه تبديل كنيم . كساني كه مانند حيوانات

ص: 7165

زندگي مي كنند از حيوانات هم پست تر هستند و اينها غافلان هستند .بهترين تهاجم به شيطان، داشتن نگرش عارفانه است و گذاشتن دست در دست امام و رهبر عارف . در دو روز شيطان خيلي خشمگين مي شود :يكي روز عرفه و يكي روز عيدغدير . سوال – چگونه از عيد غدير بهترين استفاده را ببريم ؟ پاسخ- از زبان امام هادي (ع)، زيارت غديريه وارد شده است. امام هادي (ع) در روز عيد غدير به زيارت اميرالمومنين مي روند. اين زيارت در مفاتيج الجنان آمده است . اين زيارت ها مي تواند زندگي ما را اصلاح بكند . آدابي كه در اين روز آمده است عبارت است از :اطعام دادن ،احسان به خلق ،دستگيري فقيران ، روزه گرفتن و افطاري دادن به روزه داران .در اين زيارت امام ، از امت بر ولايت دوازده امام بيعت مي گيرند. خوب است كه ترجمه ي فارسي خطبه ي غديريه را بخوانيم .امام مي فرمايد: آگاه باشيد اي مردمان خاتمه بخش امامت ازماست ، او مهدي است . پيامبر فرمود: بدانيد كه او وارث تمام دانش ها و حكمت هاي طول بشري است، بدانيد كه او از جانب پروردگارش خبر مي دهد بدانيد كه او حجت پايدار خداست و بعد از او ديگر حجتي نيست هيچ حق و حقيقتي بعد از او نخواهد بود، هيچ نورانيتي نيست جز با بودن او. خداوندا به حرمت امام هادي(ع) بهترين عيدي ما را ارتباط قلوب ما با ساحت امام زمان(عج) قرار بده .

91-08-03

91/8/3 سوال – در مورد تشرفات ( افرادي كه خدمت امام رسيده اند) امام زمان (عج)

ص: 7166

رسيده اند توضيحاتي بفرماييد. پاسخ – روايت داريم : به اتمام رسيدن حج ديدار امام است . پيوند پر رمز و رازي بين حج و امام معصوم زمان و رهبر راه است . حاجي احرام دگر بند ببين يار كجاست ،كعبه يك سنگ نشاني است كه ره گم شود. مَثَل امام مثل خانه ي كعبه است كه همه بايد لباس احرام بپوشند و دور امامت طواف كنند. كعبه دور كسي طواف نمي كند .امام زمان خودتان را براي خوديت هاي خودتان خرج نكنيد. خيلي ها از امام زمان شان مي خواهند كه دنيا آنها را آباد كند و از منظر زندگي دنيايي به امام شان نگاه مي كنند. پوشيدن لباس احرام نشانه ي اين است كه روح ما پاك و سفيد است، آماده ي ديدار خدا هستيم و از همه ي تعلقات دنيايي دل بريده ايم .اي حريم كعبه مُحرم بر طواف كوي تو، من به دور كعبه مي چرخم به ياد روي تو ،گر چه بر مُحرم بود بوييدن گل ها حرام ، زنده ام من اي گل زهرا زفيض بوي تو .تشرف مهرزيار اهوازي پيام هاي بسياري را در بر دارد و جاي تامل دارد. زماني كه او با يار ويژه امام همراه مي شود و مي گويد كه امام در حجاب است و او مي گويد كه بدي شما باعث حجاب بين شما و امام شده است . خيلي ها پس از چهل روز تشرف به جمكران گله مند هستند كه امام را نديده اند ،چه بسا شما ظرفيت ديدن امام را نداشته ايد. عده اي خدمت امام رسيده اند ولي نتوانسته

ص: 7167

اند كه ادب حضور را رعايت بكنند. عده اي چهل شب توصيه هاي عارف را عمل مي كنند و بعد مي گويند كه ما نتوانستيم امام زمان(عج) را ببينيم و وقتي نزد عارف مي آيند، عارف مي گويد كه ديشب در مسجد در كنار فرد نوراني نشستي و او به شما گفت كه انگشتر در دست چپ كردن مكروه است و تو گفتي كه هر مكروهي جايز است .او امام زمان(عج) بود و تو نتوانستي لحظه اي ادب حضور را رعايت كني. خواجه نصيرالدين طوسي مي گويد :وجود او لطف الهي است و غيبت او هم لطف ديگري است .تشرف علي بن مهرزيار اهوازي اين را مي رساند كه وارستگي از دنيا مي تواند حجاب ها را بردارد .سه جبهه ي شيطان كه ما را به مال اندوزي ، قطع رحم و عدم احسان به اقوام و عدم پرداخت حقوق واجب مالي دعوت مي كند، از آسيب هاي ديني جامعه اسلامي است . مهرزيار اهوازي نماينده ي ما شيعيان در محضر امام است . امام مي فرمايد ما هر صبح و شام منتظر آمدن تو بوديم وليكن به مال اندوزي پرداختيد. ( امام صيغه ي جمع بكار برده اند). ممكن است كه يك نابجا خرج كردن بيت المال،حق الناس 75 ميليون مسلمان شيعه را بردوش فرد بياندازد. نكند بخاطر مسئوليت ديني و مذهبي كه به دوش ما انداخته اند، بيت المال را به سمت جيب خود باز كنيم. امام مي فرمايد: باعث حيرت و سرگردان مومنان ضعيف شديد .مهرزيار از راه حلال مال اندوزي كرده بود. مال اندوزي از راه حلال تعلقات خاطر نسبت به

ص: 7168

دنيا ايجاد مي كند و پاي انسان را مي بندد زيرا محبت دنيا در دل فرد مي اندازد. امام مي فرمايد : قطع رحم كرديد. اين رحم، رحم ديني و معنوي را شامل مي شود. كساني كه تمكن مالي داشتند به خويشاوندان شان توجه نكردند. امام مي فرمايد كه تنها راه بازگشت توبه و استغفار است .اگر كساني هم از توبه غافل هستند ديگران براي آنها استغفار كنند . اگر استغفار بعضي از شما براي بعض ديگر نبود همه هلاك مي شدند مگر شيعياني كه رفتار و گفتارشان مطابقت دارد و طبق گفتار ما عمل مي كنند. در اينجا اهميت توبه ،استغفار و دعا مشخص مي شود. بخش عظيمي از دعاهاي معروف ما مربوط به توبه و استغفار است .دعاي كميل كه دعاي خضر نبي بوده است كه بواسطه اميرالمومنين به كميل گفته شده است .سيدبن طاوس مي فرمود كه من در صبحگاه چهره امام را نمي ديدم ولي صداي مناجات سحرگاهي او را مي شنيدم . در اوايل دعا داريم :خدايا ببخش آن گناهاني كه نعمت هاي تو را تغيير مي دهد، خدايا گناهاني را ببخش كه بلا نازل مي كند و ... روح دعاي ما روح استغفار و توبه است . سوال – آداب استغفار و دعا كردن چيست ؟ پاسخ- وقتي شيطان قسم ياد كرد كه در كمين صراط مستقيم مي نشيند و راه را از چهار جانب به انسان مي بندد .ملائك دل شان به حال فرزند آدم سوخت . خدا فرمود كه همه ي راهها بسته نشده است زيرا من دو راه ويژه را براي ارتباط با خودم باز گذاشته

ص: 7169

ام ، يكي راه آسمان ( از طريق دعا) و يكي راه زمين (از طريق سجده ) است .با فضليت ترين دعاها شما استغفار شماست .دعا و استغفار از هم جدا نيست . دعاهاي با فضيلت دربردارنده ي استغفاراست . يكي از شرايط دعا و اجابت، توبه و استغفار است . روز عرفه كه روز نيايش نامگذاري شده است و روز استغفار و توبه هم هست .دعاهاي اين روز بايد بصورت دسته جمعي خوانده شود. در اين روز با دعاي امام زمان(ع) كه با همه ي حجاج آمين مي گويد، يك نهضت استغفار برگزار كنيم . سوال – صفحه 125 قرآن را توضيح بفرماييد. پاسخ – در اين صفحه مي فرمايد :اي كساني كه ايمان آورده ايد مواظب لغزش هايتان باشيد .اگر شما اهل هدايت و استقامت بر مسير حق باشيد گمراهي ديگران به شما زياني نمي رسد. خيلي از مردم گناهاني را كه انجام مي دهند بر گردن خانواده و اطرافيان مي اندازند كه اين درست نيست . سوال – آيا در حج و ارتباط آن با ولايت اسراري وجود دارد ؟ پاسخ – پر اسرارترين و پر آثارترين مراسم مناسك حج است . در مناسك حج رمل جمرات داريم يعني سنگ زدن به خانه ي شيطان. اين كار دربردارنده ي يكي از زيباترين مناسك حج است. خانه ي شيطان بايد در سه مقطع زماني سنگباران بشود،چرا ؟ عده اي آنرا به زمان حضرت ابراهيم و آدم نسبت داده اند .سوره صافات داستان حضرت ابراهيم و اسماعيل را بيان مي كند و داريم كه در اين زمان ابراهيم از تعلق به اسماعيل دست كشيد

ص: 7170

يعني روزعيد قربان به اين معناست كه ما بايد تعلقات غيرخدايي خودمان را به مسلخ عشق ببريم وبه عشق خداوند وبا نيت الهي ذبح بكنيم. ابراهيم سه شب متولي خواب ديد كه بايد ابراهيم را ذبح كند و اين آزمايش بزرگي براي ابراهيم بود. حضرت ابراهيم به اسماعيل گفت كه طناب و كاردي بردارد و آنها راهي بيابان شدند . دراين هنگام ابليس دست بكار شد و نزد هاجر آمد و گفت كه ابراهيم مي خواهد فرزند تو اسماعيل را ذبح كند. حضرت هاجر گفت كه اين غير ممكن است و هيچ پدري اين كار را نمي كند. ابليس گفت كه او خواب ديده است و فكر مي كند كه از طرف خدا به او وحي شده است و هاجر كار ابراهيم را تاييد كرد .ابليس به اسماعيل گفت كه پدرت مي خواهد تو را قرباني كند و اين دستور از طرف خدا رسيده است و اسماعيل گفت كه اگر اين دستور از طرف خدا رسيده است حتما بايد اين كار را بكند و من هم تسليم محض هستم .وقتي به خانه ي اول شيطان رسيدند ، ابليس به حضرت ابراهيم گفت كه اين خوابي كه تو ديده اي خواب رحماني نبوده است خواب شيطاني بوده است.ابليس مي خواست در دين و ايمان او ترديد كند. حضرت ابراهيم هفت مرتبه سنگي را برداشت و الله اكبر گفت و به سمت شيطان پرت كرد و دعايي خواند :خدايا شيطان را ازمن دور كن. شيطان دور شد . در خانه ي وسطي شيطان، باز شيطان ظاهر شد و حضرت ابراهيم همان كار را تكرار كرد و در

ص: 7171

آخرين جايگاه شيطان باز همان عمل توسط ابراهيم تكرار شد . در آنجا به ابراهيم وحي شد كه دست شيطان از تو كوتاه شده است . حضرت ابراهيم به پسرش گفت كه اين دستور خداوند است و اسماعيل گفت كه دست و پاي مرا محكم ببند و دامن خودت را بالا بگير كه خون من بر دامن تو نريزد و مادرم دچار ناراحتي نشود. وقتي حضرت ابراهيم كارد را بر حلق اسماعيل گذاشت ، وحي آمد كه تو از آزمايش الهي سر بلند بيرون آمدي و گوسفندي بجاي اسماعيل ذبح شد. ابليس مي خواست از تعلق ابراهيم به فرزندش سوء استفاده كند. قرباني كردن گوسفند در روز عيد قربان به معني قرباني كردن همه ي تعلقات انسان در برابر خداست يعني نه گفتن به شيطان . شيطان ما را به تعلقات دنيايي دعوت مي كند ولي ما ابراهيم وار به او پاسخ منفي مي دهيم . سوال – در روز عيد قربان چه چيزي از خدا بخواهيم ؟ پاسخ – گاهي ما با عقل خودمان به در خانه ي خدا مي روييم و از او درخواستي داريم كه مطمئن باشيم كه سر ما كلاه مي رود. گاهي خواستن ما حقير است .روز عيد قربان كه اجابت قطعي است ما بايد زبان مان را به زبان معصوم متصل كنيم و همنوا با معصوم طلب كنيم . پس هيچ دعايي با فضيلت تر از دعاي عرفه ي امام حسين (ع) نيست . مطالبه ي امام زمان(عج) راه ميان بري بين ما و خداست و خدا بايد دست ما را بگيرد . اين خواسته تحقق پيدا مي كند.

ص: 7172

ما بايد از امام زمان(عج) بخواهيم كه از خدا براي ما قطع تعلق به دنيا را بخواهد تا ما راه ارتباط ما با حضرت باز بشود . دردعاي عرفه داريم :خدايا به تدبير و مديريت خودت از تدبير خودم در زندگاني بي نياز كن و با اختيار خودت مرا از اختيارم بي نياز كن يعني خدايا اختياردار زندگي من باش. اين دعا عالي ترين دعا است و به همه ي بيماران ما شفاي عاجل عنايت بفرما. امام زمان(ع) مي فرمايد :هيچ چيزي بيني شيطان را مثل نماز به خاك نمي ماند، پس نماز را بپا بدار و بيني شيطان را به خاك بمال .

91-07-26

91/7/26 خدايا حلقه ي كعبه است اين يا حلقه ي مويت؟ چه دور افتاده ام از حجر اسماعيل پهلويت، تمام عاشقان بر گرد گيسوي تو مي گردند، بخوان امسال ما را هم به بيت الله گيسويت، شبي از خط نسخ روي ماهت پرده را بردارد، شكسته قلبها را خط نستعليق ابرويت ،نه تنها چشمهايت سوره الشمس مي خوانند به الميزان قسم تفسير يوسف مي كند رويت، تعالي الله خود لبيك اللهم لبيكي، چه لبيكي كه در هفت آسمان پيچيده هو هويت . سوال – در مورد تهاجم شيطان از پشت سر توضيحاتي بفرماييد. پاسخ – تهاجم شيطان از پشت سر، در غفلت انگيزي انسان نسبت به حقيقت دنيا است .يعني اينكه پنداري به انسان مي دهد كه دنيا هميشه هست و تو در اين دنيا زنده هستي و پايدارهستي و ثروت دنيا پايدار است. با اينكه ما مرگ ديگران را مي بينيم باز شيطان تصوري براي ما ايجاد مي كند كه

ص: 7173

مرگ براي ما نيست. شيطان انسان را تا دنيا پرستي مي برد. فيض كاشاني در محجةالبيضا دارد كه وقتي پيامبر مبعوث شد شياطين همه نگران شدند و نزد ابليس رفتند و گفتند كه پيامبر آخرالزمان آمده است و ديگر كسي بت پرستي نخواهد كرد. ابليس پرسيد : آيا افراد امت او عشق به دنيا دارند ؟ آنها گفتند : بله .ابليس گفت كه ما از اين به بعد بايد آنها را به سمت دنيا پرستي ببريم با سه راه كار : جمع آوري مال حرام ، مصرف مال در راه حرام و نپرداختن حقوق واجب الهي .پس انسان از بت پرستي روي به دنيا پرستي آورد. عشق و محبت افراطي به دنيا كه تعلقات خاطر شديد مي آورد، مورد مذمت است و دنيا پرستي ناميده مي شود. ما بايد از بسترهمين دنيا به سير و سلوك الهي بپردازيم . داريم كه دنيا تجارتگاه اولياء خداست .اين سخنان به اين معنا نيست كه كسي به دنبال مال حلال نرود. ما وظيفه داريم كه براي عزتمندي در دنيا تلاش كنيم . ريشه ي تمام گناهان عشق و محبت افراطي به دنيا است. در روايت داريم كه براي دنيا خودت چنان تلاش بكن كه گويا تا ابد در دنيا هستي و براي آخرت خودت هم چنان تلاش كن كه گويي فردا راهي آخرت هستي .معيشت انسان مسلمان بايد عزتمندانه باشد. و بايد در اين راه تلاش كند. بيشتر عبادت انسان در راه تلاش اقتصادي است .كارهاي دنياي ما بايد رنگ و بوي خدايي بگيرد. انسان نبايد آرامش ابدي و آخرتي را به دنياي پست و محدود بفروشد .

ص: 7174

فردي از پيامبر پرسيد كه راحتي دنيا در چيست ؟پيامبر فرمود : از يك امر محال سوال كردي . آسايش و آرامش ابدي در اين دنيا قرار داده نشده است بلكه در بهشت قرار داده شده است . دنيا دار امتحان و سختي است. اميرالمومنين به دنيا مي گويد كه تو عروس صد چهره اي هستي كه خودت را به تمام فرزندان عالم جلوه مي كني و قبل از اينكه آنها به وصال تو برسند ،آنها را به گورستان مي فرستي و در آخر هم دست نخورده باقي مي ماني. در حكمت 77 نهج البلاغه داريم : من سه مرتبه تو را( دنيا) طلاق دادم . پس دنيا زدگي و دلبسته شدن به دنيا مورد مذمت قرار گرفته است .راه رسيدن به حقيقت دنيا، ملكوت عالم و قرب الهي، وارستگي از دنياست .تعداد زيادي از آيات قرآن در مورد دنيا شناسي است و مي خواهد دنيا را به ما بشناسد. آمال و آرزوهاي دور و دراز ،يكي از نشانه هاي وابستگي به دنياست .اين شناخت نسبت به دنيا لازم است .خداوند در قرآن اسوه هاي وارستگي از دنيا و دلبستگي به دنيا را براي ما معرفي مي كند. در سوره تحريم آيات دهم تا دوازدهم از همسران نوح و لوط بعنوان كساني ياد مي كند كه در راه خدا ريزش كرده اند با اينكه همسران پيامبر بوده اند و اين بخاطردلبستگي به دنيا بوده است. قرآن مي فرمايد: همسر نوح و لوط تحت قيوميت دو بنده ي صالح ما بودند، بر اثر دلبستگي به دنيا كار آنها به خيانت رسيد. در آيه بعدي از آسيه

ص: 7175

ياد مي كند كه دلبستگي به دنيا نداشت با اينكه زرق و برق دنيا برايش فراهم بود ولي او وسوسه هاي شيطاني را كنار زد. زيرا لذت ايمان را چشيده بود و حقيقت دنيا را فهميده بود. سوال- چكار كنيم كه نسبت به دنيا بي رغبت باشيم و به آن وابسته نشويم ؟ پاسخ – انسان بايد حقيقت پست و گذراي دنيا را بفهمد و بعد طعم ايمان را بچشد تا نسبت به دنيا وابسته نشود. شيطان كاري مي كند كه ما حقيقت دنيا را متوجه نشويم و نفهميم كه اين دنيا گذرا است و ما بايد بگذاريم و برويم. خدا سلطنت و ملك بي نظير حضرت سليمان را بر باد قرار داد كه او بداند بناي دنيا مثل گذشتن باد است و زود مي گذرد ،آنچه كه مي گذرد و پايدار نيست، شايسته ي دلبستگي نيست .وقتي حضرت نوح بعد از نه صدو پنجاه سال سن مي خواست زير سايه ي درخت بنشيند يعني فاصله ي بين اينكه مي خواست از آفتاب به سايه ي درخت بنشيند، عزرائيل به او گفت كه بايد برويم. حضرت نوح گفت كه اجازه بده من زير سايه ي درخت بنشينم و بعد جان مرا بگير، عزرائيل گفت كه من اجازه ندارم مگر اينكه خدا اجازه بدهد. خدا اجازه ي اين كار را دارد و نوح گفت : الان كه به زندگي نه صد و پنجاه ساله ي خودم نگاه مي كنم، مي بينم كه عمرم به سرعت يك قدم از آفتاب تا سايه نشستن گذشت . پس حقيقت و هويت دنيا گذرا بودن و سريع بودن است و

ص: 7176

انسان بايد اين را بفهمد. اگر ما حقيقت دنيا را بفهميم از آن دل مي بريم و ريشه ي همه ي استرس ها و ناآرامي ها دلبستگي به دنياست. اگر ما از حب دنيا رها بشويم، آسايش و راحتي معنوي ما شروع مي شود. تهاجم از پشت سر شيطان در سه جبهه است: مال اندوزي و جمع آوري اموال ،خودداري از احسان مالي به خويشاوندان و قطع رحم و خودداري از پرداختن حقوق الهي و صدقه .در جامعه ي ديني كسي حق ندارد كه به مال اندوزي بپردازد و بايد در حد قناعت كفايت بكند. در مال ما، حقوق الهي قرار داده شده است و فقرا و نيازمندان در مال ما حقي دارند . سوال – صفحه ي 118 قرآن را توضيح بفرماييد. پاسخ – در اين صفحه داريم :بسياري از آنها را مي بينيم كه در تجاوز، گناه و در خوردن مال حرام مي شتابند، چرا علما و دانشمندان ديني در اين دنيا پرستي و مسابقه دنياگرايي موضع گيري نمي كنند؟ در اينجا وظيفه ي عالم دين و دانشمندان ديني مشخص مي شود. علماي دين نبايد خودشان به دنياگرايي روي بياورند و بايد در مقابل موج دنيا پرستي نبايد ساكت بنشينند . اگر آنها ساكت بنشينند و خودشان هم به دنيا روي بياورند خودشان رهزن راه مي شوند مثل ابليس. يكي از دانشمندان يهودي كه مبلغ ديني هم بود، اين خطاب قرآن به همه ي مبلغان ديني و از جمله اين دانشمند يهودي است . در قرآن داريم كه شيطان دنبال اين دانشمند ديني كه مستجاب الدعوة هم شده بود گذاشت و شيطان او

ص: 7177

را رها نكرد و او را دنيا پرستي كرد و او به دنيا چسبيد و سمبل دنياپرستان شد. در قرآن از اين افراد به سگ تعبير شده است كه نسبت به دنيا حريص شده اند. امام علي(ع) مي فرمايد: دنيا مانند مُردار است ،براي كسي كه فقط دنبال دنياست مانند سگ هاي وحشي هاري هستند كه بر سر مردار دعوا مي كنند. سوال – در مورد تشرف علي بن مهرزار اهوازي توضيحاتي بفرماييد. پاسخ - در كتاب شيخ صدوق و بحارالانوار داستان علي بن مهرزار اهوازي را بيان كرده است : ايشان سه روز توفيق حضور تشرف در محضر امام زمان (عج ) را داشته است .ايشان مي فرمودند كه من بيست سال عازم حج مي شدم چون شنيده بودم كه امام زمان(ع) در حج حاضر هستند. در روايت داريم كه امام زمان (عج) هر سال در حج واجب شركت مي كند ،همه او را مي بينند ولي او را نمي شناسند و امام همه را مي بيند و مي شناسد .من بيست سال تلاش كردم كه امام را ببينم .كم كم داشتم نااميدمي شدم كه خواب ديدم كه به من گفتند كه امسال به حج بيا تا امام را ببيني . در سفر بيست ويكم وقتي مراسم حج تمام شد، او امام را زيارت نكرد و با خودش عهد بست كه بماند تا وعده اي كه در خواب به او داده شده است تحقق پيدا كند. در سحرگاه ديد كه دركعبه باز شد و جوان نوراني از آن خارج شد .ايشان فرمود :بي اختيار دنبال او دويدم و با او سلام و احوالپرسي كردم.

ص: 7178

ايشان از من پرسيد كه دنبال چه كسي هستي ؟ من گفت: دنبال امامي مي گردم كه از عالم پنهان شده است .جوان با تامل گفت كه او در حجاب نيست بلكه شما بواسطه ي اعمال بدتان در حجاب هستيد.( توصيه ي آيت الله بهجت اين بود كه تشرفات مستند را بايد تاكيد كرد. تا بدانند كه امكان ارتباط با آن حضرت وجود دارد.) ايشان با آن جوان قرار گذاشتند و با هم به خيمه گاه نور نزديك شدند. در آستانه ي خيمه گاه جوان گفت كه پابرهنه شو تا به سوي درگاه امام برويم . جوان اسب را رها كرد و دويد ولي ايشان گفت كه اسب خودم را به چه كسي بسپارد؟ دلبستگي به مال حلال باعث دوري بيست الله او از امام زمانش شده بود . كسي مي تواند با امام ارتباط داشته باشد كه وارسته از ثروت و شهوت باشد. جوان گفت كه اين حريم مهدي فاطمه است جز مومنان خالص وارد آن نمي شوند و تو دنبال كسي مي گردي كه اسبت را به آن بسپاري . بگذار اجازه بگيرم .اذن صادر شد و او وارد خيمه شد. علي بن مهرزار جمال حضرت را توصيف مي كند و مي گويد كه حضرت فرمود :چه باعث شد كه اين قدر دير بيايي، ما منتظر تو بوديم ، تو هر سال منتظر ديدار ما بودي و ما هر صبح و شام منتظر ديدن تو بوديم . او مي گويد كه من جواني را پيدا نكردم كه مرا به خدمت شما بياورد. حضرت فرمود :مشكل تو راهنما نبوده است بلكه تو به مال

ص: 7179

اندوزي پرداختي و باعث حيرت مومنان ضعيف شدي ، قطع رحم كردي و اقوام فقيرتان را فراموش كردي . او به پاي حضرت نشست و توبه كرد. حضرت فرمود: اگر استغفار و طلب مغفرت شما براي خودتان و همديگر نبود تمام كساني كه در روي زمين هستند بخاطر دنيا پرستي هلاك مي شدند غير از شيعيان خالصي كه هر چه مي گويند عمل مي كنند . در اينجا حضرت بر نقش توبه و استغفار تاكيد مي كند. ما بايد استغفار عمومي كنيم تا را ه ارتباط ما با امام زمان(عج) باز بشود. خداوند به دعاي خير امام زمان(عج)،توفيق وارستگي از دنيا به همه ي ما عنايت بفرمايد.

91-07-19

91/719 برگشته ام امشب به خود از راه نيشابور،شيرين دلكم يك دو دهان شور بخوان شور، اي سوره ي اعراف من اي قبله ي هشتم ،در ظلمت من پنجره اي باز كن از نور ،اي طوس تو ميقات همه چله نشينان ،آبي تري از نور درخشان تري از طلوع ، در حادثه موسي به هوش آمده ماييم ، سبحانك يا نورتر نورتر از تور . سوال – در مورد حربه ي تسويف شيطان توضيحاتي بفرماييد . پاسخ – در جبهه ي دوم شيطان كه از روبرو است، شيطان طمع بيجا نسبت به عفو و رحمت الهي براي ما ايجاد مي كند و حربه ي شيطان تسويف است .تسويف يعني به تاخير انداختن كار خير. ممكن است كه آرزوي شيطان اين باشد كه نماز بعضي ها را از اول وقت به تاخير بيندازد. پيامبر تسويف را شعار شيطان مي داند كه به قلب مومن القاء مي شود. شعار هر

ص: 7180

شخصي، فشرده اي از آرمان ها و اهداف آن شخص يا امت است . يعني عصاره ي تمام نيرنگ هاي شيطاني در تسويف خلاصه مي شود. اميرالمومنين در نهج البلاغه آسيب جامعه ي ديني را تسويف معرفي مي كند. حضرت امير مي فرمايد :جاهلان شما اهل افراط در گناه هستند و دانشمندان شما اهل تسويف هستند. در مقابل آن خداوند مي فرمايد : سبقت بگيريد به سوي خيرات . شتاب گرفتن در كار خير توصيه شده است ولي در كارهاي ديگر نبايد عجله كرد. در روايتي داريم كه ابليس بر موسي متجلي شد و گفت كه من مي خواهم با هزار و سه موعظه تو را نصيحت كنم. موسي به خدا مي گويد كه آيا نصيحت هاي شيطان را گوش بدهم ؟ خطاب آمد كه به شيطان بگو هزار موعظه را واگذار و سه موعظه ي آخر را بگو. زيرا هزار موعظه ي اول او سرتاسر دروغ و باطل است اما سه تاي آن درست است براي اينكه شما را جلب كند. ابليس گفت : هر وقت كار خيري به تو مي رسد به سمت آن شتاب كن. به محض اينكه نيت خيري در ذهن تو بوجود مي آيد من وارد عمل مي شوم و تو را از كارت باز خواهم داشت . ديگر اينكه هر وقت كه غضب كردي بدان كه قلب تو در دست من مثل موم نرم مي شود پس از غضب دوري كن. ديگر اينكه وقتي در جايي با نامحرم خلوت مي كني نفر سوم من هستم پس از خلوت كردن با نامحرم بپرهيز.( از مصاديق خلوت مي تواند تلقن يا

ص: 7181

اينترنت هم باشد) توصيه ي اول شيطان اين است كه كار خير را به عقب نينداز. شيطان در دو عرصه وارد مي شود. يكي به تاخير انداختن ياد خدا كه تجلي اصلي آن در نماز است.اين كار شيطاني بنام رها است .اين شيطان مي خواهد بگويد كه آزاد و رها باش و خودت را اسير قيد و بند نكن. داريم كه هر انساني را چندين بار براي مناجات سحرگاهي بيدار مي كنند اما اين شيطان مرتب به او مي گويد كه شب تو طولاني است بخواب، فرصت هست. گاهي ما در شب بيدار مي شويم كه نماز صبح بخوانيم ولي مي گوييم وقت هست ، بعد مي خوابيم و نماز صبح مان قضا مي شود. اين كار شيطان است كه در خواب هم ما را آسوده نمي گذارد . شيطان مي داند نماز يك دژ محكم در مقابل شياطين و فراري دهنده ي شياطين است .پس تا مي تواند نسبت به حقانيت نماز و تاخير انداختن در نماز تلاش مي كند. اگر شيطان موفق بشود كه نماز صبح كسي را قضا كند ، شروع به پايكوبي و هله هله كردن مي كند. زيرا شيطان مي داند كه با اين كار، در خيرات و بركات را در تمام روز به روي اين بنده بسته است . روايت داريم :تمام مستحبات عمر شما نمي تواند جاي يك نماز صبح قضا شده را پُر كند. حج عمره ، زيارت امام حسين(ع) و ساختن مسجد از مستحبات است .در بعضي جهات شيطان ما را به مستحباتي قانع مي كند تا واجب را از ما بگيرد يا در آن تاخير

ص: 7182

بيندازد. ما از نماز صبح بخاطر مراسم عزاداري غافل مي شويم و در اينجا شيطان خوشحال مي شود. به ميزان انس مردم به محراب و مسجد، ما مي توانيم اميدوار باشيم كه زمينه ساز ظهور امام زمان(عج) هستيم . مهمترين حربه ي شيطان تسويف در توبه و استغفار است. بيشترين فرياد اهل جهنم، از تسويف و به تاخير انداختن توبه و استغفار است .زيرا آنها مي بينند كه فاصله ي بين مقام آنها تا بهشتيان به اندازه ي يك توبه است. در شهر جواني شهره به بدنامي داشت .او بيمار شد و در لحظات آخر عمرش ديد كه در پرونده اش هيچ نقطه ي سفيدي ندارد. او لحظه اي اشك براي بدبختي خودش ريخت و گفت: اي كسي كه دنيا و آخرت را داري، رحم كن به كسي كه نه دنيا دارد و نه آخرت، بعد جان داد . مردم جسد او را در بين آشغالها ريختند و از مردن او خوشحال شدند. در مكاشفه اي به يكي ازعرفاي بزرگ گفته شد كه يكي از اولياء ما از دنيا رفته است و بدن او را در زباله داني انداخته اند، بدن او را بردار ،او را غسل بده و كفن كن و در قبرستان مسلمين دفن كن. خطاب آمد كه او در لحظه ي آخر به سوي ما بازگشت .ما وظيفه داريم كه از گناهان مان وظيفه استغفار كنيم زيرا پيامبر هفتاد بار در روز استغفار مي كردند. استغفار هم آثار معنوي و هم آثار مادي دارد. در سوره نوح آيات ده يا دوازده داريم : بسوي پروردگارتان استغفار كنيد كه او را آمرزنده مي

ص: 7183

يابيد ، درهاي خيرات و بركات به سوي شما باز مي شود ، خدا با فرزندان و اموال شما را مدد مي كند. براي شما بادهاي پربركت و نهرهاي جاري فراواني مي آورد. شيطان ما را از آثار گناه دور مي كند . استغفار اثر مخرب گناه را از بين مي برد. يكي از اثرات مخرب گناه، ايجاد گره هاي كور اقتصادي است و بي بركتي در كسب و كار است .ممكن است كه مشكل اقتصادي فعلي بخاطر شيوع گناه و دوري از ياد خدا باشد .خيلي از تنگدستي ها بخاطر اعراض از ياد خداست .اعراض از نماز بي بركتي و نكبتي مي آورد. وقتي افراد از تنگدستي و شرايط اقتصادي به آيت الله بهجت شكايت مي كردند ايشان به اين روايت از پيامبر استناد مي كردند كه مي فرمود: آيا شما را خبر ندهم از درد و درمان تان، تنها درد شما گناهان تان است كه آثار بي بركتي آن در زندگي شما آمده است و تنها درمان شما استغفار است . گاهي شيطان ما را از فهم دقيق استغفار دچار غفلت مي كند. ممكن است كه شيطان القاء كند كه همين استغفرالله كه گفتي كافي است و بعد مي تواني دوباره گناه كني .معناي توبه ي حقيقي اين نيست .پيامبرفرمود: آيا مي دانيد توبه كننده ي حقيقي كيست ؟ گفتند: خير، فرمود: كسي كه توبه مي كند و حق الناس را ادا نمي كند توبه كننده ي حقيقي نيست .، كسي كه توبه مي كند و رفت و آمدهايش را تغيير نمي دهد توبه كننده ي حقيقي نيست . كسي كه خورد و

ص: 7184

خوراكش را تغيير نمي دهد توبه كننده ي واقعي نيست .كسي كه انگيزه اش در بندگي و عبادت بيشتر نمي شود توبه كننده نيست .كسي كه از زبانش محافظت نمي كند و آرزوهايش را كوتاه نمي كند توبه كننده نمي كند . اگر كسي چنين توبه كننده اي باشد مثل اين است كه گناه نكرده است. امام رضا(ع) مي فرمايد: كسي كه توبه مي كند و مداومت برگناه دارد گويي خداوند را مسخره مي كند. وقتي ما توبه مي كنيم بايد تغييراتي در ما ايجاد بشود. در سوره كهف خداوند ذوالقرنين را يك عبد صالح معرفي مي كند. حكومت او جهاني شد .ذو القرنين بر امتي گذر كرد كه خير و بركت مادي زيادي داشتند و از سختي ها و بيماريها دور بودند. او تعجب كرد و از يكي از دانشمندان علت را پرسيد .دانشمند گفت :تمام اين خيرات و بركات بخاطر اين است كه ما از استغفار غافل نمي شويم . اگر گناه جديد فراگير بشود، خداوند بلاي جديدي را مي آورد. در جاي ديگر داريم كه وقتي گناه زياد بشود كساني كه در دل شان رحم نيست بر جامعه مسلط مي شوند. اگر ما آثار گناه مخرب را بفهميم ضرورت استغفار براي ما مشخص مي شود. سوال – صفحه 111 قرآن كريم را توضيح بفرماييد. پاسخ – آيه اول اين صفحه مي فرمايد :يهود و نصارا در رحمت خدا طمع بيجا كردند تا جايي كه گفتند ما فرزندان خدا هستيم و جهنمي نمي شويم و اگر جهنمي هم بشويم روزهاي كوتاهي است . اگر شما فرزندان خدا هستيد چرا شما خدا را بخاطر

ص: 7185

گناهان تان عذاب مي كند ؟خداوند كساني را مي آمرزد كه اقتضاي رحمت خدا باشد و اين بخشش حساب و كتابي دارد. و كساني را هم عذاب مي كند كه طبق مشيت الهي باشد. سوال – در مورد بركات توبه توضيحاتي بفرماييد. پاسخ – ما بايد مردم و مسئولين را به توبه دعوت كنيم. ما با توبه و استغفار مي توانيم كاري كنيم كه خدا اثر تحريم هاي اقتصادي را بردارد. مسئولين و مجريان در جاي خودشان تقصركار بوده اند و مصداق توبه ي هر كسي در جايگاه خودش فرق مي كند.عموم مردم يك نهضت عمومي توبه را آغاز كنند همانطور كه قوم يونس اين كار را كردند. وقتي آنها باد زرد را ديدند و پيامبرشان از ميان آنها رفته بود، توبه كردند و باز گشتند .همه ي آنها به بيابان آمدند و استغفار كردند و عذاب از آنها برگشت با اينكه پيامبرشان آنها را نفرين كرده بود. پس استغفار بايد فراگير بشود .اگر هر كس به نوبه ي خودش يك گناه را ترك كند آثار آنرا در جامعه مشاهده خواهد كرد. امام رضا(ع) مي فرمايد : كسي كه دچار تنگدستي شده است بايد استغفار كند. شب 25 ذي القعده شب رحمت الهي است . امام رضا(ع) مي فرمايد: كسي كه اين شب را به عبادت بپردازد و روز آنرا به روزه داري بپردازد، هر چه ميان آسمان و زمان است براي او استغفار مي كند. شب دحوالارض، شب ولادت حضرت ابراهيم و حضرت عيسي است . افضل اعمال در اين روز زيارت امام رضا (ع) و روزه داري است . امام صادق (ع) مي

ص: 7186

فرمايد :ويژگي ياران مهدي كساني هستند كه قيام كننده حقيقي در شب و روزه داران واقعي روز هستند. دعاي روزه دهو الارض داريم : خدايا درود ويژه ات را به امام مهدي(عج) بفرست و ما را هم از ياران ويژه ي امام و هم در شمار خانواده ي ايشان قرار بده .

91-07-12

91/712 گرچه با لطف تو من غرق گناهم باز از كرده ي خود سخت پشيمان هستم، اين همه ميوه ممنوعه سر راه من است چه كنم آدمم و درگير اسمم هستم،هم از اين بودن و تكرار به تنگ آمده ام هم از ان آتش خشم تو هراسان هستم، آنچنان با من بد كرده محبت كردي كه زدرگاه تو از شرم گريزان هستم، پشت خم نا شده در پيش تو را مي شكنم كه گمان برده من از تيره ي شيطان هستم و دگر بار كه در من فوران خواهي زد و چه كفري است كه من انسان هستم . سوال – در مورد هجوم چهار جانبه ي شيطان( آيه 17 سوره اعراف) توضيحاتي بفرماييد. پاسخ – در قرآن داريم : همانا قطعا حمله مي كنم به سوي آنها از پيش رو .تهاجم، هجوم دو طرفه است يعني ما هم مي توانيم در مقابل حمله ي شيطان مقابله كنيم و حمله ببريم .مثلا اگر راننده اي بجاي اينكه حواسش به جلو باشد به عقب نگاه بكند،نتيجه اش تصادف خواهد بود. شيطان نگاه ما را از پيش رو برمي دارد . مثلا راننده اي به تابلوهاي راهنمايي و رانندگي دقت نمي كند. هزار و دويست آيه از قرآن، آينده اي كه ما در پيش

ص: 7187

داريم يعني مرگ و معاد را توضيح مي دهد. در واقع ما 1200 تابلوي هشدار داريم . اگر شيطان از پيش رو حمله كند و نگاه ما را از آخرت بردارد، در ما ايجادغفلت كرده است و در واقع ما از 1200 تابلوي راهنما غفلت كرده ايم و اين يك فاجعه است. امام باقر (ع)حمله ي شيطان را از سه جبهه ترسيم مي كند. امام مي فرمايد :جبهه ي اول اين است كه شيطان نسبت به بهشت ،جهنم و حساب و كتاب ايجاد ترديد مي كند. در جبهه ي دوم،شيطان ايجاد طمع بيجا نسبت به عفو و رحمت الهي مي كند. ما بايد بدانيم كه عفو و بخشش الهي روي حساب و كتاب است و نياز به بازگشت و توبه دارد. در جبهه ي سوم شيطان، ايجاد فريفتگي نسبت به گناه مي كند. عارفي در زمان موسي بن جعفر مي گفت روزي نيست كه شيطان براي من حمله از پيش رو نداشته باشد با تكرار اين جمله:هيچ تراسي نداشته باشد كه حساب تو با رحمت و غفران الهي است .شيطان بسياري از اوقات ،با الفاظ زيبا و حكمت آميز ما را وسوسه مي كند. بخاطر همين است كه علما و عرفا هم در لبه ي پرتگاه قرار مي گيرند.عارف مي گويد :من هم با آيه 82 سوره طه ( من خدا آمرزنده هستم براي كسي كه توبه مي كند و برمي گردد و ايمان مي آورد و عمل صالح انجام مي دهد و در مسير هدايت حركت مي كند) با او مقابله مي كنم. ما بايد 50 درصد خوف و هراس و 50 درصد اميد

ص: 7188

به خدا داشته باشيم حتي داريم كه خوف سالك بايد از رجاء او بيشتر باشد .طمع بيجا و بي اساس در رحمت الهي يعني اينكه طرف مي خواهد از راه مستقيم منحرف بشود و همچنان به اين انحراف ادامه بدهد و بگويد كه خدا مي بخشد و ما را به بهشت مي رساند. خيلي از افراد به حساب ، كتاب ، بهشت و جهنم كاري ندارند فقط به لذت و خواسته ي دلشان فكر مي كنند . مقدس اردبيلي وقتي خسته از كار مزرعه برمي گشت در كنار چشمه، سيب سرخي را در آب ديد و آنرا گاز زد. اما بلافاصله به فكر افتاد كه اين سيب را بدون اجازه مالك گاز زده است . او به باغ سيب رفت و صاحب باغ را پيدا كرد و حلاليت طلبيد . صاحب باغ پير مرد تيز بيني بود، به او گفت كه من عهد كرده ام كه اگر كسي از سيب باغ من بدون اجازه بخورد ،سر پل صراط تمام اعمال خوب او را مي گيرم و بعد او را مي بخشم . صاحب باغ گفت كه به يك شرط من تو را حلال مي كنم. مقدس اردبيلي گفت كه هر شرطي داشته باشي من قبول مي كنم .صاحب باغ گفت كه من دختري دارم كه هم كور ، هم كر و هم شَل است ، تو بايد او را به عقد خودت در بياوري تا من تو را ببخشم. ايشان شرط را پذيرفت و در شب عروسي ، مقدس اردبيلي ديد كه دختري در نهايت زيبايي و فصاحت و بلاغت در آنجا نشسته است. او

ص: 7189

فكر كرد كه اشتباه شده و مي خواست فرار كند ولي پدر عروس، جلوي ايشان را گرفت . پدرعروس گفت كه دختر من تابحال حرامي نشنيده و نگفته و پايش به مجلس معصيت باز نشده است ، اين يك هديه الهي به تو است كه اهل تقوا هستي . ايشان در جواني به درجه ي فقاهت رسيد. اين دقت و ظرافت ها نتيجه هايي دارد. جبهه ي بعدي طمع بيجا در رحمت الهي است و اين باعث مي شود كه ما به موقع به سمت خدا بازگشت نداشته باشيم .پيامبر مي فرمايد : تسويف (به تاخير انداختن در كار خير و توبه) شعار شيطان است. و در قلوب اهل ايمان القاء مي كند. يعني حالا براي توبه وقت هست .اميرالمومنين به يكي از صحابي شان فرمودند كه بدان كه اكثريت پيشينيان تو را، تسويف به هلاكت انداخت و مرگ الهي فرارسيد درحالي كه آنها داشتند سوف، سوف (بعد ،بعد) مي كردند. كار ما در اينجا توبه فوري است و وقتي ملائك مي خواهند گناه ما را بنويسند خطاب مي آيد كه صبر كنيد شايد او توبه كرد. پيامبر فرمود: استغفار رگ حيات شيطان را قطع مي كند. ما بايد در مقابل حمله شيطان توبه كنيم و نبايد بي تفاوت باشيم . پيامبر قبل از خواب سوره فلق ،ناس و توحيد را مي خواندند و بر دست شان فوت مي كردند و بر سر و صورت مي كشيدند تا خواب شان از دستبرد شياطين محفوظ بماند. شيطاني بنام وسواس خناس( وسوسه گر پنهاني) داريم .وسوسه گر پنهاني يك ويژگي عام براي همه ي شياطين است و

ص: 7190

در سوره ناس آمده است.يعني وسوسه گري كه بسيار حمله مي كند وعقب نشيني مي كند .يك وسواس خناس خاص هم داريم . زمانيكه اين آيه نازل شد (وقتي فردي گناه مي كند و بعد توبه مي كند ، خدا او را مي بخشد ) ابليس ضجه اي در بالاي كوه كشيد و به سپاهش گفت كه آيه اي نازل شده است كه تمام دسيسه هاي ما را نقش به آب مي كند. يكي از فرماندهان شيطان بنام وسواس خناس گفت كه من باب استغفار را از اثر مي اندازم ، من براي آنها زينت سازي مي كنم و توبه را از ياد آنها مي برم و مرتب در گوش آنها مي گويم كه وقت زياد است توبه را براي آينده بگذار يعني تسويف .ابليس وكالت ويژه به وسواس خناس داد كه تا قيامت كار تسويف را انجام دهد .اگر شيطان شما را وسوسه كرد كه هنوز وقت براي توبه داريد بدانيد عده اي بودند كه قصد توبه داشتند ولي مرگ به آنها امان نداد. شيخ مرتضي زاهد اهل آخرت گرايي و معادباوري بودند. شبي ايشان در بين نماز مغرب و عشا، احكامي را اشتباه گفت و وقتي به خانه رسيد متوجه اشتباهش شد ، ايشان همان شب تا صبح درخانه ي تمام افراد را زد و گفت من اين را به شما اشتباه گفتم. يكي از نمازگزاران گفت كه چرا شما اين قدر عجله كرديد، در نماز صبح اين مطلب را به ما مي گفتيد. ايشان فرمودند كه من عجله نداشتم ولي مي ترسيدم عزرائيل عجله داشته باشد و تا صبح به من امان

ص: 7191

ندهد . سوال – صفحه 104 قرآن را توضيح بفرماييد . پاسخ – آيات اين صفحه از رهبران راه نام مي برد. در اين آيات مي فرمايد كه هدف و مقصد يكي است ،منبع وحي هم يكي است . خدا مي فرمايد :اينها فرستاده ي خدا هستند كه هم بشارت دهنده و هم بيم دهنده هستند. شيطان ما را از بيم دهنده ي خدا غافل مي كند. سلاح رهبران الهي بشارت و نذير است . قرآن خودش عامل غفلت زدايي است . سوال – در ادامه ي بحث هجوم چهار جانبه ي شيطان توضيحاتي بفرماييد. پاسخ – در جبهه ي سوم شيطان فريفتگي نسبت به گناه ايجاد مي كند. يعني شيطان بعد از ترديد ايجاد كردن نسبت به بهشت و جهنم و ايجاد طمع بيجا ، راه را براي انجام گناه باز مي كند. در جبهه ي سوم، شيطان افراد را نسبت به گناه فريفته مي كند. در آيات 16 و 17 سوره ي حشر داستان برسيساي عابد آمده است كه او بعد از هفتاد سال عبادت فريب شيطان را خورد. اين راهب به جايي رسيده بود كه مستجاب الدعوة شده بود و براي بيماران دعا مي كرد و آنها شفا پيدا مي كرد. دختر زيبايي را به نزد او آوردند كه دچار جنون شده بود . اين عابد در نيمه شب بلند شد كه براي اين دختر دعا كند. شيطان اين عابد را وسوسه كرد كه زيبايي و جواني او را ببيند و او را وسوسه كرد كه تو هفتاد سال عبادت كرده اي و اگر الان گناه كني، خدا تو را مي بخشد

ص: 7192

و بعدا توبه مي كني. اين وسوسه ها كار را به جايي كشاند كه آنچه نبايد بشود اتفاق افتاد. شيطان به عابد گفت كه او باردار شده است و برادران او مي فهمند و آبروريزي مي شود. شيطان او را وسوسه كرد كه او را خفه كند و بعد او را دفن كنند. عابد هم اين جنايت انجام داد. شيطان خودش برادران دختر را خبر كرد و نشاني قبر را هم به آنها داد. خبر در شهر پيچيد و حكم اعدام براي عابد صادر شد. در هنگام اعدام شيطان براي او مجسم شد و گفت : من تو را به اينجا رساندم و من مي توانم تو را نجات بدهم. راهش اين است كه تو در مقابل من سجده بكني. عابد با اشاره در مقابل شيطان سجده كرد وهمان لحظه او را به دار زدند و مُرد .او با كفر از دنيا رفت زيرا او نمي دانست كه يكي از وسوسه هاي شيطان تسويف و ايجاد كردن طمع بيجا است. امام صادق (ع) مي فرمايد : كساني كه مي خواهند از ياران ويژه حضرت مهدي (عج) باشند بايد سه كار انجام بدهد : انتظار پويا و سازنده ، پرهيز شديد از گناه و عمل كردن براساس فضايل اخلاقي .

91-07-05

91/7/5 سوال – در مورد بحث راهزن شناسي ديني توضيحاتي بفرماييد. پاسخ- در معارف اسلامي حوزه راهزن شناسي زير شاخه ي دشمن شناسي است. دشمن اصلي شيطان است. اگر ما بخواهيم شب را به خوبي بشناسيم بايد عدم نور يا ظلمت را بشناسيم. يكي از بهترين راههاي شناخت هر چيز شناخت ضد آن چيز است .

ص: 7193

درعرصه ي امام شناسي ، اگر ما درك صحيحي از دشمنان راه ولايت و امامت نداشته باشيم نمي توانيم بصيرت ،تيزبيني و استقامت لازم را داشته باشيم .پس اين شناخت بسيار ضرورري است .پس اگر مي خواهد امام شناسي ما قوي باشد، بايد دشمن شناسي ما هم قوي باشد. در اين بحث ما به راه، راهرو، رهبر و رهزان اشاره مي كنيم كه بايد راه شناسي ما قوي باشد كه راه همان صراط مستقيم است، راهرو شناسي يعني شناس كساني كه خدا به آنها نعمت داده است كه همان اولياء هستند، رهبر شناسي يعني شناخت امام و راهزن شناسي يعني شناخت دشمن كه همان شيطان است .آيات 11 تا 30 سوره اعراف در مورد شيطان شناسي است .اين سوره ،دانشگاه شيطان شناسي است. اگر ما با هدف الهي شيطان را بشناسيم كه با آن مبارزه كنيم، اين كار سرتاسر نور است. آيات شيطان شناسي در قرآن زياد است .كلمه ي ابليس يازده مرتبه و كلمه ي شيطان بطور مفرد هشتاد و هشت مرتبه در قرآن آمده است . تعداد رذايل اخلاقي انسان نود ونه تا است. علماي اخلاق مي فرمايند كه شايد اين تعداد نام اشاره اي به اخلاق رذيله باشد يعني هر رذيله اي شيطاني دارد، برانگيخته حسد در انسان شيطاني دارد، برانگيختن غرور، بخل و ... شيطان ويژهاي دارد. شيطان كبر كرد و عبادت شش هراز سال خودش را ديد و استكبار ورزيد و رانده شد. شيطان در مقابل كبريايي خدا كبر ورزيد .در آيه 13 سوره اعراف مي فرمايد: خارج شو از كبر، تو در اين مقام نيستي ، تو از خارج

ص: 7194

شدگان هستي .در آيه بعد ابليس مي گويد كه تو مرا از مقام اصلي ام دور كردي و مرا راندي.( اشتباه ابليس اين بود كه اشتباه خودش را به خدا نسبت داد)در مقابل اين من بر سر راه شان ( صراط مستقيم)به كمين مي نشينم( تا شيطان از غفلت راهروها استفاده كند و آنها را گمراه كند. درآيه هفدهم به حمله ي چهار جانبه اشاره مي كند. مي فرمايد : آنها را مورد حمله قرار مي دهم، از پشت سر، از راست ، از سمت چپ و از روبرو. اكثريت اين راهرو را شاكر خودت نمي يابي.( نشانه ي يك قلبي كه از چهار جهت مورد حمله شيطان قرار گرفته است، اين است كه كفران نعمت مي كند و شكر نعمت نمي كند. و نعمت ها را در راه غير خدا بكار مي برد.)كشوري در شب بطور ناگهاني از چهار طرف مورد حمله هوايي و زميني قرار مي گيرند، اگر مردم اين كشور بعد از حمله دوباره بخوابند، همه عقلاء به آنها مي خندند. ما در مقابل شيطان اين طور هستيم كه او بي امان از چهار طرف به قلب ما حمله مي كند و ما در خواب غفلت هستيم . روايت داريم :مردم در خواب غفلت هستند و در زمان مرگ از خواب بيدار مي شوند. وقتي هنگام مرگ مومني مي رسد مي بيند كه صدها شيطان از دور قلبش پراكنده مي شود. قلب همه ي انسانها مورد حمله شيطان هاي جن و انس است. ما انسانها مي توانيم در مقابل دشمن واحد كه شيطان است متحد بشويم .اين چهار جهت ، جهت هاي

ص: 7195

جغرافيايي نيستند و هر كدام معنايي فراتري دارد. در تفسير قمي روايتي از امام باقر (ع)داريم كه حمله از جلو يعني ايجادغفلت و حجاب است نسبت به غفلتي كه انسان از روبرو دارد. ما آخرت را در روبرو داريم .شيطان نسبت به مرگ و دنياي آخرتي كه ما در پيش داريم براي ما ايجاد غفلت مي كند، گويي كه همه چيز در اين دنيا خلاصه شده است. پس شيطان نسبت به آخرت ،حساب و كتاب قيامت ما را مورد غفلت قرار مي دهد تا ما آنها را فراموش كنيم و حب دنيا را در دل مان داشته باشيم .اگر ما بخواهيم راهروي حقيقي امامت باشيم بايد معاد را بخوبي بشناسيم. در قرآن بيش از 1200 آيه در مورد جهان پس مرگ آمده است يعني يك پنج قرآن در مورد قيامت و حيات پس از مرگ است ، پس اگر شيطان موفق بشود كه بين ما و قيامت حجاب بيندازد، در واقع بيش از يك پنج نقشه ي راه كه قرآن است را از كار انداخته است و آنرا از ما ربوده است. و ما بدون اين قسمت از نقشه دچار راهزن هاي راه خواهيم شد. در هر صفحه اي از قرآن، خدا گريزي به مرگ و جهان آخرت زده است. اين كتاب يادآوري است و نقشه ي راه است و غفلت زدايي مي كند. سوال – صفحه 97 قرآن كريم را توضيح بفرماييد. پاسخ – آيات اين صفحه در مورد شيطان شناسي است. مي فرمايد : كساني كه دچار شرك و كفران نعمت مي شوند، بدانند كه به سوي شيطان رو كرده اند و بدانند

ص: 7196

كه در راه او حركت مي كنند. خدا شيطان را از خودش دور كرده است، او سوگند ياد كرده است كه از بندگان تو بهره معيني خواهم داشت . امام صادق(ع) مي فرمايد :ابليس در مقابل حضرت يحيي متصور شد در حاليكه طناب ها و زنجيره هاي زيادي همراهش بود. حضرت يحيي سوال كردند كه اين طناب ها و زنجيرها چيست ؟ابليس گفت كه اين طناب ها و زنجيرهايي است كه به دست و پاي انسانها مي بندم و آنها را به خودم مي كشانم. حضرت يحيي مي پرسد كه آيا در من هم بهره اي براي تو داده شده است ، گفت :بله ، درجايي كه تو موقع خوردن سير مي شوي (حضرت يحيي دائما در روزه بودند.) در اين هنگام من و سپاهيانم اميدوار مي شويم كه تو را از ياد خدا غافل كنيم . (بعضي از انسانها بدانند كه با پرخوري حالي براي عبادت وجود ندارد) حضرت يحيي فرمود: براي خداست برعهده ي من تا ابد كه شكمم را سير نكنم. ابليس گفت: من هم عهد مي بندم با خدا كه ديگر تا ابد هيچ مسلماني را نصيحت نكنم.يعني در اينجا دست شيطان رو شد و يكي از راههاي نفوذش را نشان داد. امام معصوم زمان ،فردي است كه شيطان هيچ راه نفوذي بر او ندارد. امام تجلي عبد مخلص الهي است .امام رضا(ع) به ياران ويژه شان مي فرمايند كه با اين دعا براي مهدي ما دعا كنيد.اين دعا بعد از دعاي عهد و قبل از زيارت جامعه كبيره در مفاتيح آمده است و عنوان آن دعا براي امام عصر مي

ص: 7197

باشد : او همان عبد و بنده اي است كه او را براي خودت خالص كرده اي. و در انتها مي فرمايد : خدايا با دست هدايت مهدي، ما را در راه هدايت خودت سلوك بده. اين دعايي است كه رابطه ي قلبي ما را با امام برقرار مي كند. .امام رضا (ع) در مقابل شعر دعبل ،پيراهني به او هديه كردند و گفتند كه قدراين پيراهن را بدان كه من هزار شب با اين پيراهن نماز خواندم و هر شب هزار ركعت و در اين پيراهن هزار مرتبه هم ختم قرآن داشته ام . سوال – در مورد جهاتي كه شيطان انسان را مورد حمله قرار مي دهد توضيح بفرماييد. پاسخ – حمله پيش از روي شيطان همان غفلت از آخرت است، حمله از پشت سر در حقيقيت ايجادغفلت است از آنچه كه ما پشت سر خودمان مي گذاريم و مي رويم يعني نسبت به مال و ثروت دنيا ايجاد غفلت مي كند. شيطان ما را نسبت به چيزي كه ما بايد آنرا پشت سر بگذاريم و برويم ، دلبسته مي كند، حمله از دست راست يعني ايجاد شبهه و شعبه در دين حقيقي .حمله از دست چپ يعني ايجاد شهوت و شيطان ، انسان را به سمت شهوت گرايي سوق مي دهد. اصحاب شِمال كساني هستند كه پيرو شهوت از راه حرام بوده اند. از بالا و پايين راه شيطان بسته خواهد بود. وقتي انسان به بالا بنگرد ، بالا راه نزول خيرات و مغفرت الهي است و وقتي انسان به پايين بنگرد و در برابر خدا خضوع كند ، راه شيطان در

ص: 7198

اين پايين بسته است .

91-06-29

91/6/29 حجت الاسلام والمسلمين حيدري كاشاني سوال – در مورد سمت خدا بودن توضيحاتي بفرماييد. پاسخ – عنوان سمت خدا، يك عنوان با عظمتي و پرظرفيتي است. يعني جهت گيري به سمت عالم ملكوت و حقيقت عالم را مشخص مي كند. اگر بخواهيم به سمت خدا برويم چگونه بايد راه را طي كرد؟ بي ترديد به سمت خدا رفتن يك راه شناخته شده اي دارد و انسان از هر راهي نمي تواند به خدا برسد. در اين راه ،انسان بايد رهروشناسي داشته باشد كه ببيند چه كساني تا آخر راه رسيده اند ، در اين راه انسان بايد رهبر شناسي داشته باشد و راهبري داشته باشد . اين راه مراقبت هاي ويژه اي مي خواهد كه انسان دچار راهزنان اين راه نشود. هر راه ارزشمندي راهزناني دارد كه اين راهزنان در راههاي اصلي در كمين افرادي هستند كه گنجينه اي با ارزشي دارند و مراقبت بسيار ويژه اي را مي طلبد. موثرترين راه كارهايي كه تابحال تجربه كرده ايد و شما را به سمت خدا سوق داده است چيست ؟ اين سوال مهمي است .چه عملي شما را به خدا نزديك كرده است ؟ دراين راه ما نياز به يك پيش نيازهاي معرفتي داريم. ما براي حركت در جاده هاي دنيايي، نياز به مجوز داريم. و بايد يكسري تعاليم را ياد بگيريم. از نظر عملي بايد مدتي در كنار مربي نشست و شاگردي كرد. يعني هم سلوك علمي و هم سلوك عملي و رفتاري مي خواهد. در مهارت هاي رفتاري ، فرد دچار اضطراب مي شود و دچار مشكل مي

ص: 7199

شود. ولي براثر تمرين و مداومت هم مي تواند رانندگي كند و هم كارهاي ديگر را انجام بدهد. تمرين مهارت مي آورد و ملكه او مي شود. ما بايد در جهت گيري به سمت خدا، به اين درجه برسيم .بقول عرفا ،بندگي حق تعالي بايد ملكه ي رفتاري بشود. اين كار در اول سخت است ولي بعد بر اثر تمرين زياد، شيرين مي شود. پس نياز به راه شناسي، رهبر شناسي، رهرو شناسي و راهزن شناسي است .دراين راه، سرسخت ترين دشمن قسم خورده راهزن، شيطان است كه خودش راهرو اين راه بوده است و به مراتبي هم رسيده است و مي داند كه چكار كند كه فرد را به مذلت بكشاند. در تمام اديان آسماني به سمت خدا رفتن يك راه دارد و از آن به صراط مستقيم ياد مي شود ولي به سمت غير خدا رفتن راههاي زيادي دارد. ماندن در صراط مستقيم و منحرف نشدن مراقبت ها و معارفي مي خواهد. شيطان شناسي يك از مباني مهم اديان آسماني است . در قرآن 99 آيه درخصوص شيطان شناسي داريم. اينكه ما ثبات قدم در رسيدن به خدا نداريم بخاطر اين است كه راهزن شناسي ما ضعيف است .همان موقع كه خدا آدم را خلق كرد ،از ملائك خواست كه در مقابل انسان كرنش كنند ولي شيطان اينكار را نكرد. قطاري به سمت خدا مي رفت، اكثريت افراد قبل از رسيدن به بهشت از قطار پياده شدند و فريب دنيا را خوردند و عده اي هم در بهشت پياده شدند و هدف اصلي كه خدا بود را فراموش كردند. اينها غافل بودند كه

ص: 7200

قطار هنوز به هدف نرسيده است. سوال – در مورد شيطان و شيطان شناسي توضيحاتي بفرماييد. پاسخ- نام او حارس بود و قبل از خلقت آدم ،بزرگ عابد جِنيان بود، در جهت گيري به سمت خدا به افق هاي بلندي رسيد و مستجاب الدعوة شد. مشكلاتي در طائفه جنيان بوجود آمد و او خواست كه خدا او را از جنيان و زمين جدا كند و با ملائك همنشين كند. خدا دعاي او را اجابت كرد و او با ملائكه نشين شد. در روايات داريم كه او از جنس جن بود ولي به مقام ملائك رسيد زيرا خوب عبادت كرده بود. حتي او گوي عبادت را از جميع ملائك مقرب خدا ربوده بود تا جايي كه در بين ملائك نام عزازيل (عزيز خدا) را به او دادند. به او نام استادالملائك دادند و او ملائك را موعظه مي كرد. امير المومنين در خطبه ي قاسعه مي فرمايد :بعد از لغزش ابليس جاي اعتمادي براي لغزش انسان نيست .او بعد از شش هزار سال عبادت دچار لغزش شد. ما نبايد يك لحظه عبادت خودمان را ببينيم .شيطان به عبادات خودش تكيه كرد و خودش را ديد .اگر ما در راه به سمت خدا رفتن يك لحظه غافل بشويم خودمان را مي بينيم . ما بايد ببينيم كه در زندگي خود پرستي مي كنيم يا خدا پرستي . ممكن است كه كسي عبادت بكند ولي خود پرستي كند نه خدا پرستي .ظاهرش براي خداست ولي باطنش اين طور نيست. خدا زمينه ي امتحان را پيش آورد. اين امتحان واقعا سخت بود. خاك از آتش پايين تر است. خدا

ص: 7201

قبل از اينكه مقام آدم را به ملائكه بشناساند به آنها فرمود كه سجده كنند. آدم معلم ملائك شد يعني اسماء را از خدا ياد گرفت و به ملائك ياد داد. آدم از راه رسيد و جاي شيطان را گرفت. كبر و خوديت شيطان اجازه نداد كه سجده كند. امام صادق(ع) مي فرمايد :شيطان گفت كه من براي تو سجده اي مي كنم كه هيچ كس نكرده باشد ولي خطاب آمد كه من مي خواهم بگونه اي پرستش بشوم كه مي پسندم نه آن طور كه تو مي پسندي يعني خودپرستي يا خدا پرستي ،كه در اينجا شيطان ناداني و استكبار كرد. از آن موقع او مطرود و رجيم شد و از آنجا به عزت خدا قسم خورد كه در كمين گاه صراط مستقيم مي نشينم و نمي گذارم كه كسي به اين راه وارد شود و اگر وارد شد به مقصد برسد . او نمي تواند آرامش انسان را ببيند . ابليس يعني نااميد از رحمت خدا .او كاملا از رحمت خدا نااميد شد .شيطان به موسي كه داشت به كوه طور مي رفت گفت كه به خدا بگو كه آيا راهي براي بازگشت من به سوي او هست يا خير ،موسي در راه بازگشت از كوه طور به شيطان گفت كه خدا مي فرمايد: راهش اين است كه بر قبر آدم سجده كني. پس اگر انسان ابليس هم بشود نبايد از رحمت خدا غافل بشود. سوال – صفحه 90 قرآن را توضيح بفرماييد. پاسخ – در آيه 76 سوره نساء داريم كه دو راه در عالم داريم :راه خدا و راه طاغوت (

ص: 7202

هر معبودي غير از خدا)، دو دسته رهرو وجود دارد : كساني كه ايمان آورده اند در راه خدا هستند و در راه خدا مي جنگند و كساني كه در راه طاغوت مي جنگند. پس بجنگيد با دوستان و ياوران شيطان كه رهرو راه طاغوت هستند . نقشه هاي شيطاني ضعيف است شيطان انسان را به جايي مي برد كه انسان تحت ولايت او مي رود. فطرت انسان در مقابل وسوسه هاي شيطان مقاومت نشان مي دهد ولي بعدا در اثردوستي با شيطان،تحت ولايت شيطان درمي آيد.

1392

92-01-21

92/1/21 سوال – در مورد مقامات حضرت ولي عصر(عج) توضيحاتي بفرماييد. پاسخ – روايت داريم كه ارواح مومنان از يك سپاه هستند و دوستي بين آنها برقرار است. اميداورايم كه اين دوستي ها خالصانه و رحماني باشد، رنگ و بوي مهدوي داشته باشد و ما دست در دست هم بتوانيم زمينه ساز ظهور امام زمان(عج) را فراهم كنيم. سلام بر تو اي بهار مردمان .بهار معتدل ترين فصل سال است. در زمان ظهور، انسان ها به اعتدال نزديك مي شوند. معتدل ترين فصل تاريخ بشري روزگار ظهور امام زمان(عج) است. با فراگيري تعاليم آسماني و مربي گري اخلاق ،ايمان مردم را عهده دار مي شود. و انسان به اعتدال و جامعيت مي رسد. و در تمام عرصه هاي انساني رشد مي كند. روحيه ي انسان عارف بايد بهاري باشد . دلم هواي تو كرده هواي آمدنت صداي پاي تو آيد صداي آمدنت بهار با تو بيايد به محفل دل ما قدم به محفل ما نِه صفاي آمدنت در مقام شناسي امام زمان(عج) مهمترين نكته اين است كه ما

ص: 7203

بدانيم تمام مقاماتي كه براي پيامبر ثابت شده است(به جز نبوت و رسالت) براي جانشينان و امامان معصوم نيز ثابت شده است و آنها هم صاحب همان مقامات هستند. مقامات حضرت مهدي همان مقامات پيامبر اسلام است يعني مقامات مهدوي همام مقامات نبوي است بغير از مقام نبوت و رسالت. پس مقامات از پيامبر به امامان به ارث مي رسد. اين اعتقاد مسلم شيعه است . روايتي از امام صادق(ع) داريم كه مي فرمايد: همانا صاحب الامر، سنت هايي از پيامبران به يادگار دارد. يعني از هر پيامبري يك يادگاري در سيره مهدي وجود دارد اما يادگاري او از پيامبر اسلام اين است كه بر اساس هدايت او هدايت مي كند و به همان سيره ي رفتاري او رفتار مي كند. در مقام تلاوت قرآن (آموزش الفاظ قرآن)،در مقام مربي گري اخلاق( تهذيب نفس )و در مقام معلم قرآن و حكمت مثل پيامبر مردم را هدايت مي كند. بر اساس هدايت نبوي ،مردم را هدايت مي كند. پس او بايد داراي همان مقام هدايت پيامبر باشد. در روايت ديگري داريم كه او همان سيره پيامبر را دارد و بر همان اساس رفتار مي كند. قرآن، آئينه تمام نماي سيره ي پيامبر است. هر مقامات وجودي كه براي پيامبر است براي امام مهدي هم ثابت شده است. در زيارت آل ياسين داريم :سلام بر تو اي تلاوت كننده كتاب خدا. ميرزاي قمي به سيد بحرالعلوم گفته بود كه چطور تو را درياي بي كرانه حكمت ناب مي يابم درحاليكه ما در جواني هم مباحثه بوديم و تو از نظر علمي از من پايين تر بودي؟ سيد

ص: 7204

فرموده :شبي مولايم امام عصر در مسجد سهله ،سينه مرا به سينه خودش چسباند. يعني اين قطره به اقيانوس متصل شده است .روزي سيد بحرالعلوم وارد حرم مطهر اميرالمومنين شد و دور ضريح طواف كردند و بعد سيد به جايي خيره شد و ايستاد و در حاليكه اشك از چشمانش جاري مي شد اين بيت را تكرار مي كرد: چه خوش است صوت قرآن ز تو دلربا شنيدن ، به رُخت نظاره كردن سخن خدا شنيدن .بعد وقتي سيد از حرم بيرون آمدند يكي از شاگردان علت ماجرا را پرسيد. سيد فرموده بودند كه وقتي بالا سر مولا رسيدم ديدم كه امام مهدي درحال ايستاده تلاوت قرآن مي كنند و اين بيت بي اختيار بر زبانم جاري شد. پس يكي از آداب زيارت ائمه تلاوت قرآن و هديه كردن آن به روح امام معصوم است. خيلي از مردم طوري برنامه ريزي مي كنند كه سال تحويل در مرقد يكي از ائمه ي معصومين باشند. اين زيارت ها در حقيقت ظرفيتي است براي بهره گيري از تعليم و تربيت قرآني و مهدوي. بايد با ولايت پذيري و اطاعت از حضرت زمينه ي اين تعليم و تربيت را در خودمان فراهم كنيم تا هدايت هم شامل حال ما بشود. امام عصر علاوه بر اينكه معلم قرآن است ما را به حقيقت قرآن ،عرفان ناب و حكمت ( حكمت دانش مفيدي است كه ارتباط ما را با حقيقت هستي برقرار مي كند.شناختي به ما مي دهد كه عاشقانه وارد مسير خدا بشويم . حكمت ،گمشده مومن است پس بنابراين گمشده ي اصلي، معلم و مربي حكمت است كه

ص: 7205

همان امام عصر است) مي رساند و ما را به حقيقت راه مي دهد. روايت داريم در زمان حكومت حضرت مهدي به تمام مردم علم و حكمت مي آموزند. مقام تزكيه يك لطافت و ظرافتي دارد. در تزكيه مقام تعليم برداشته مي شود. مثلا يك بار باغبان شيوه باغباني را تعليم مي دهد، اين معلمي است ولي يك بار باغبان زميني را انتخاب مي كند ، زمين را آماده مي كند، نهال را مي كارد، كودزايي مي كند و ... چرا در زمان ظهور علم و حكمت فراگير مي شود و همه يك عالم حكيم مي شوند؟ لقمان به حكمت رسيده بود يك درجه با پيامبري فاصله داشت. انسان حكيم عارف همتراز پيامبري است. خدا مي فرمايد :اين حكمت را خداوند به هر كس كه بخواهد عطا مي كند و اين خير كثيري است. در زمان ظهور همه ي مردم حكيم عارف مي شوند. زيرا موانع ( وسوسه هاي شيطاني و هواي نفساني )حكمت برداشته مي شود. در زمان ظهور، عطش حكمت ايجاد مي شود و معلم حكمت هم ناظر است .حتي زنان خانه دار در خانه هايشان بر اساس سنت خدا قضاوت مي كنند يعني به درجه ي اجتهاد مي رسند. پس زنان خانه دار هم به حكمت ناب مي رسند. تمام پيامبران الهي دوست داشتند كه در دولت مهدوي حضور داشته باشند زيرا در زمان ظهور ،بهشت روي زمين اتفاق مي افتد. پس جامعه ي مهدوي، يك جامعه ي سرتاسر قرآني و عرفاني مي شود. روايت داريم كه تمام انديشه ها به انديشه هاي قرآني باز مي گردد. و اخلاق قرآني و رحماني

ص: 7206

حاكم مي شود، اين فضا بسيار زبياست. امام صادق(ع) در تفسير آيه 269 سوره بقره (به هر كسي حكمت داده شود خير فراواني است)مي فرمايد كه اين حكمتي يكي اطاعت وبندگي خداوندست و يكي معرفت امام معصوم زمان است. حكمت خير كثير يا همان كوثر است .سرتاسر زندگي حضرت زهرا بر اساس حكمت بوده است. سوال – صفحه 293 قرآن كريم توضيحاتي بفرماييد. پاسخ – اين صفحه آغاز سوره كهف است. رواياتي وجود دارد كه فضيلت سوره هاي قرآني را بيان مي كند. در فضيلت سوره كهف آثار مادي و معنوي زيادي را بيان كرده اند مثل دوري از آتش جهنم. پيامبر مي فرمايدكه نام سوره كهف در تورات حائله است چون ميان تلاوت كننده خود و آتش قهرالهي، فاصله مي اندازد، انسان را عاقبت به خير مي كند كه رفتنش از اين دنيا هم فضيلت رفتن شهدا مي شود يا شهيد مي شود. يكي از ويژگي هاي ياران امام زمان(عج) تمناي شهادت در راه خدا است. تلاوت سوره كهف در شب هاي جمعه باعث مي شود كه مرگ انسان بصورت شهادت باشد يا شهيد مبعوث شود ،در صف شهدا قرار خواهد گرفت و ايمن خواهد بود از فتنه ي دجال آخر الزمان. نماينده ي ارشد شيطان در آخرالزمان(دجال) شخص يا جريان فكري است كه مانع تعليم معارف عرفاني مي شود. زيرا دجال وسوسه هاي شيطاني را در جامعه پرورش مي دهد. اكثريت مردمان عالم در آخر الزمان، از پيروان شيطان و دجال هستند و بخاطر همين نمي توانندعارف و حكيم بشوند. در روايتي داريم كه با ده آيه پاياني سوره كهف( سوره كهف از

ص: 7207

سوره هاي مكي است و 110 آيه دارد) مانوس باشيد ،در اين صورت هيچ فتنه اي از دجال به شما نخواهد رسيد. سوال – در مورد پيوند تربيت مهدوي و تربيت فاطمي توضيحاتي بفرماييد. پاسخ – اين پيوند بسيار زيبايي است ،پيوند تمام ايام با ساحت امام زمان(عج). نامه اي از امام زمان(عج) به ما رسيده است كه مي فرمايد: سيره ي دختر رسول خدا، اسوه نيكوي زندگاني من قرار داده شده است يعني سيره مادرش اسوه زندگي حضرت مهدي است. تمام عالم منتظر ظهور امام عصر هستند تا جمال او را تماشا كنند، حضور او را دريافت كنند و او را اسوه و الگوي خودشان قرار بدهند و حضرت مي فرمايد كه اسوه ي من مادرم زهراست. تمام امامان معصوم و حضرت فاطمه(س) در مقام تزكيه و تهذيب نفوس، مربيان اخلاق بودند و معلمان قرآن در مقام تعليم حكمت بودند. اگر ما پيروان و دلدادگان حضرت مهدي هستيم، حضرت مي فرمايد كه مادرم اسوه من است. پس ماهم بايد حضرت فاطمه زهرا(س) را اسوه ي خودمان قرار دهيم. يكي از اولويت هاي اصلي ما در آخرالزمان تقابل با تهاجم هاي بي امان فرهنگي و اخلاقي اين است كه بايد در مقابل غارتگران دين به عرصه بياييم و در شمار مجاهدان اخلاقي و فرهنگي قرار بگيريم. يعني ابتدا با قرآن و اهل بيت آشنا شويم، تعليم و تربيت ما قرآني بشود بعد به تعليم و تربيت خانواده مان اهميت بدهيم. درآخرالزمان غفلت هاي شيطاني به اوج مي رسد. پيامبر مي فرمايد: واي به فرزندان آخر الزمان از دست پدران شان. پرسيدند آيا از پدران مشرك

ص: 7208

شان ؟حضرت فرمود: خير، پدران شان مومن و اهل ايمان هستند ولي دچار غفلت شده اند در تعليم و تربيت فرزندان شان. به فرزندان شان واجبات الهي را تعليم نمي دهند. پس هر پدر و مادري بايد تعليم و تربيت الهي را به فررندان شان ياد بدهند. تربيت ما بايد فاطمي و علوي باشند با محوريت قرآن. پيامبر در ادامه مي فرمايد: اگر فرزندان شان دنبال معارف ديني بروند پدران شان مانع آنها مي شوند.( به يك بهانه ي اندكي از دنيا قانع مي شوند يعني علم و معرفت در تعليم و تربيت شان جايگاهي ندارد) در ايام فاطميه دختري به من گفت كه من به اين رسيده ام كه استعداد من در معارف ديني است و مي خواهم به حوزه بيايم و مبلغ دين بشوم و پدرم به شدت مخالفت مي كند و مي خواهد كه من به نيروي انتظامي بروم. در ادامه پيامبر مي فرمايد: من از آنها بيزار هستم ، آنها به من تعلق ندارند و آنها هم از من بيزار و دور هستند.

غفلت هاي شيطاني و دنيايي و توجه بيش از حد به دنيا و فاصله گرفتن از اهل بيت باعث مي شود كه والدين به معارف دين اهميت ندهند. پس ابتدا قرآن و احاديث را به خانه بياورند. فاطمه زهرا حديثي را نوشته بودند و به اسماء داده بودند كه از آن نگهداري كند. بعد از مدتي اين حديث را از او خواستند. اسماء نتوانست آنرا پيدا كند، حضرت زهرا(س) ناراحت شدند و گفتند كه ارزش اين حديث براي من به اندازه ي ارزش وجودي حسن و حسين است.

ص: 7209

همه ي آسيب هاي ما بخاطر فاصله گرفتن از قرآن و عترت است . كتاب خانواده و تربيت مهدوي نوشته ي آقاي حيدري و تاليف آقا تهراني است و كتاب خوبي است.بعضي از بينندگان راه كار عملي و راهبردي مي خواهند. اين كتاب يك نقشه ي جامعه راهبردي و عملياتي است، اين كتاب با محور قرآن مي تواند تربيت مهدوي فرزندان را رقم بزند. خدايا به وجود معلم حقيقي قرآن و مربي اخلاق، تو را قسم مي دهيم كه رفتار و گفتار ما را قرآني، رحماني و مهدوي قرار بده.

92-01-28

92/1/28 دلم امروز گواه است كسي مي آيد حتم دارم خبري هست گمانم بايد، فال حافظ هم كه مي گيرم هر بار باز مژده اي دل كه مسيحا نفسي مي آيد، بايد از جاده بپرسم چرا مي رقصد مست موسيقي گامي شده باشد شايد، ماه در دست به دنبال كه اينگونه زمين مست مي چرخد و يك لحظه نمي آسايد، گِله كم نيست ولي لب زسخن خواهم بست اگر آن چهره به لبخند لبي بگشايد. سوال- ما چكار مي توانيم بكنيم كه دست حضرت مهدي براي تربيت و هدايت ما باز باشد؟ پاسخ – سلام بر تو اي نور خدا كه هر كسي غير از اين راه را طي بكند،عاقبتش شقاوت و هلاكت است. يكي از مقام هاي هر امامي، مقام مربي گري قرآن و حكمت است. محوريت سه مقام اصلي امامان يعني تلاوت قرآن، معلمي قرآن و تزكيه با قرآن است. پس سرچشمه ي حكمت قرآن است و امام معصوم هر عصري با محوريت قرآن تربيت و تزكيه مي كند. قرآن سرچشمه ي

ص: 7210

هدايت ها ،خيرات و بركات دنيا و آخرت مي شود. هر چقدر انس ما با قرآن بيشتر شود، دست هدايت و تربيت و حكمت بخشي امام زمان(عج) در وجود بازتر مي شود تا ما به سمت نورانيت و حقيقت قرآن رهنمون بشويم. بين قرآن وعترت يك پيوند دو طرفه است. قرآن وعترت يك پيوند تكويني دارند و از هم جدا نيستند .هر چه معارف قرآن در زندگي و جامعه بيشتر شود، دست رأفت و تربيت امام زمان(عج) بازتر مي شود تا ما را به سمت حقيقت خودش كه عرفان و بندگي خداوند است برساند. كسي كه دستش از معارف قرآن جداست نمي تواند اتصال حقيقي را با ساحت تجسم يافته ي قرآن و حقيقت قرآن پيدا بكند. كساني كه مي گويند كتاب خدا براي ما كافي است و ما نيازي به رهبر معصوم و امام نداريم، در ضلالت و گمراهي هستند. كساني كه مي گويند: امام معصوم براي ما كافي است هم درگمراهي و لبه ي پرتگاه هستند زيرا قرآن و امامت با هم پيوند تكويني دارند. كسي كه به يكي از اين دو تمسك جويد در واقع از هر دو جدا شده است زيرا قرآن و امامت از هم جدا نمي شوند. تجسم يافته ي اخلاق قرآني ،وجود امام معصوم زمان مي شود. پس براي نزديكي به ساحت امام زمان(ع) و تربيت و تزكيه ،بايد به قرآن نزديك مي شويم. داريم كه حقيقت قرآن را جز طهارت يافتگان قرآن درك نمي كنند. نور قرآن در چهره ي انساني امام زمان(عج) متجلي شده است. ابن سيرين با پا گذاشتن روي شهوت جنسي به علم تعبير

ص: 7211

خواب دست بافت. او امتحاني شبيه يوسف پس داد. او با آلوده كردن ظاهر خود با نجاست ،عشق و علاقه زني را از بين برد و از مجلس گناه فرار كرد. داريم كه حكمت با گناه جمع نمي شود. پس اگر كسي مي خواهد دست هدايت بخشي امام زمانش در او باز بشود، بايد از شهوت هاي حرام دور باشد. ابن سيرين بر اساس دريافت حكمت و تعاليم قرآني ،با قرآن مانوس و مثل يوسف علم تعبير خواب به او عطا شد. فردي نزد ابن سيرين آمد و گفت كه خواب ديدم تمام دنيا و آخرت را از دست داده ام. ابن سيرين گفت :كمي صبر كن. فرد ديگري وارد شد و گفت كه خواب ديدم تمام دنيا و آخرت را بدست آورده ام. ابن سيرين از فرد اول پرسيد كه آيا تو قرآني گم كرده اي؟ او گفت :بله ،قرآني داشتم كه آنرا تلاوت مي كردم و چند روزي است كه آنرا گم كرده ام. ابن سيرين به فرد دوم گفت كه آيا تو قرآني پيدا كرده اي؟ او گفت :بله .ابن سيرين گفت كه اين قرآن براي اين فرد است. تعبير اينكه تمام دنيا و آخرت را از دست داده اي اين است كه قرآن را گم كرده اي و تعبيراينكه تمام دنيا و آخرت را بدست آورده اي اين است كه قرآن را پيدا كرده است. پس قرآن مصداق تمام خيرات و بركات دنيا و آخرت است. حكمت راه رسيدن به خير و بركت دنيا و آخرت است. دانش و عرفاني كه براي رسيدن به سعادت لازم است، به هر كس داده

ص: 7212

نمي شود. در قرآن داريم :حكمت عطا مي كند به هر كس كه مي خواهد و ارا ده مي كند اگر كسي برگزيده شد كه خدا به او حكمت بدهد بداند كه به خير كثير دنيا و آخرت رسيده است. شخصي محضر امام صادق(ع) بود. حضرت فرمود: در شگفتم از كسي كه از چهار چيز در هراس است و به چهار آيه قرآن پناه نمي برد. در شگفتم از كسي كه مي ترسد چگونه به آيه 71 سوره آل عمران :حسبناالله و نعم الوكيل (خداوند كفايت مي كند مرا و بهترين وكيل و نگهدار من است .آيه 71 سوره آل عمران) پناه نمي برد. اين را از خداي بزرگ شنيده ايم پس با نعمت و بخشش ويژه اي خداوند روبرو شده اند وقتي اين آيه را خوانده اند در حاليكه هيچ گزندي به آنها نرسيد. امام خميني فرمود: به خدا قسم در طول زندگي ام از كسي نترسيده ام .امام فرد حكيمي است كه با پناه بردن به خدا و عترت و خواندن اين آيه از هيچ كس نترسيده است. امام صادق (ع)در ادامه مي فرمايد: در شگفتم از كسي كه غمگين است چگونه به آيه 88 سوره انبياء: لا اله الا انت سبحانك اني كنت من الظالمين پناه نمي برد.( اين ذكر يونسيه است كه حضرت يونس درشكم ماهي خوانده است) از خداي بزرگ شنيدم كه خواسته ي او را پذيرفتيم از اندو ه و غم او را رهانيديم و مومنان را اين گونه از غم مي رهانيم. درشگفتم از كسي كه نسبت به او مكر و حيله و نيرنگي انجام شده است چگونه

ص: 7213

به آيه 44 سوره غافر: افوض امري الي االله ان الله بصيربالعباد( تمام امورم را به خدا واگذار مي كنم كه خداوند بصير است)پناهنده نمي شود. زيرا از خداي بزرگ شنيده ام كه در پي اين آيه خدا مي فرمايد: خداوند تمام مكر و خيانتي كه به او شده است را برگرداند و او را حفاظت كرد. در شگفتم از كسي كه خواهان دنيا و زينت هاي دنيايي است به آيه 39 سوره كهف: ماشاءالله لا قوة الا بالله (هر آنچه كه خدا بخواهد همان مي شود و اگر خدا بخواهد بهتر از آنرا به من نمي دهد) پناه نمي برد. زيرا شنيدم كه خدا مي فرمايد: اميد آن است كه پروردگارم بهتر از دوستان و دارايي تو به او عطا كند. با اتكاء به اين چهار آيه در هنگام ترس ،غم و اندوه ، فريب و پيشرفت دنيا ، و تضميني كه خداوند داده است انسان به آرامش مي رسد و ديگر جايي براي ترس و اندوه و دلهره وجود ندارد. در عصر غيبت كه مشيت الهي بر اين قرار گرفته است كه امام زمان (عج) در غيبت باشد ولايت و هدايت و حكمت بخشي امام زمان(عج) به واسطه ي فقيهان حكيم و آگاهي كه از قرآن لبريز شده اند ،انجام مي شود. داريم كه حكمت گمشده ي مومن است. معلمان و مربيان حكمت و كساني كه دست تربيت امام زمان(عج) در وجودشان باز شده است، آنها هم گمشده ي مومن هستند. پس امت در زمان غيبت بايد به دنبال فقيهان رباني دين شناس حكيم وعارف باشند كه تربيت شده در محضر قرآن و

ص: 7214

عترت باشند. امام خميني نقل مي كنند كه وقتي طلبه بودم احساس مي كردم كه گمشده اي دارم،در درس ها شركت مي كردم ولي احساس مي كردم كه گمشده ي ديگري دارم. يكي از اساتيد حوزه به من گفت كه اگر دنبال گمشده ات مي گردي، گمشده ات در اين حجره نشسته است. ديدم داخل حجره آيت الله شاه آبادي و آيت الله حائري مباحثه مي كردند. من در كنار حجره ايستادم تا مباحثه ي آنها تمام شد.( شرط يادگرفتن حكمت، تواضع و فروتني است. حضرت علي(ع) مي فرمايد: هرگز فرا نمي گيرد كسي كه تكبر مي كند) مباحثه به طول انجاميد و بعد آيت الله شاه آبادي از حجره بيرون آمدند و من دنبال ايشان حركت كردم، با ايشان هم كلام شدم و گفتم :من گمشده اي دارم كه حكمت و عرفان است.(عطش به حكمت همان عطش به مهدي است) براي من يك درس حكمت وعرفان بگذاريد .ايشان قبول نكردند ولي من اصرار كردم. ايشان درس حكمت (تعليم) بعد درس اخلاق(تزكيه) را براي من گذاشتند. بعد از مدتي من در درس هاي اخلاقي ايشان شركت مي كردم. هر وقت امام خميني نام آيت الله شاه آبادي را مي بردند مي فرمودند: روحم فداي او. امام مي فرمودند كه من روحي به لطافت آيت الله شاه آبادي نديدم. افرادي مثل امام خميني هم مثل ما از صفر شروع كردند اما در مسير بندگي صداقت نشان دادند. آغاز حكمت بندگي و طاعت است. اگر انسان بدنبال خواسته هاي نفساني برود و بجاي اينكه مرد خدا باشد مرد خود باشد، هرگز حكمت بدست نمي آورد، بايد مرد

ص: 7215

خدا شد. سوال – صفحه 300 قرآن كريم را توضيح بفرماييد. پاسخ – در اين صفحه به اقوام گذشته اشاره اي دارد كه در مقابل خداوند طغيان كردند و بخاطر همين خدا به آنها مهلت داد ولي آنها برنگشتند و دست شان را از دست پيامبرشان بيرون بردند و در دست شيطان گذاشتند. آنها در مقابل خدا طغيان كردند و طبيعت هم برعليه آنها طغيان كرد مثل قوم عاد كه با باد سرد سوزناك از بين رفتند. از اين آيه متوجه مي شويم كه هرگاه كار يك امت به طغيان در مقابل خدا بكشد طغيان طبيعت عليه آنها هم حتمي است و اين يك هلاكت دسته جمعي امت است. اينها عبرت هاي قرآني است . در آخر الزمان زلزله ها، هرج ومرج و بلاهاي طبيعي و طوفان زياد مي شود. زيرا برآيند جمعي عالم، طغيان است. زيرا پيروي از وسوسه هاي شيطاني و دوري از آموزه هاي ديني زياد شده است. در عصر ظهور و امام زمان(عج) چون دست ولايتي هدايت و تربيت و هدايت بخشي امام زمان(عج) موانع را برمي دارد و مفسدان را حذف مي كند و مردم حكيم و عارف مي شوند، طبيعت هم با مردم جهان آشتي مي كند و آسمان تمام بركاتش را فرو مي بارد. زميني نيست كه خشك بماند و همه جا سرسبز و پر نعمت مي شود و باران پر نعمت است و زمين تمام گنجينه ها را در اختيار امام و يارانش مي گذارد. حتي حيوانات از در آشتي با هم درمي آيند و درندگي در بين آنها برداشته مي شود. نعمت ها فراوان مي شود

ص: 7216

زيرا مردم بندگي خدا را مي كنند. سوال - آيا بلاهاي طبيعي بخاطر طغيان مردم است؟ پاسخ - بلاياي طبيعي مشيت خداست و هيچ كس نمي تواند دليل قطعي آنرا بگويد، ممكن است كه اين بلاها عذاب باشد يا كفاره ي گناهان باشد يا براي ترفيع درجات باشد. خداوند حوادثي را تقدير كرده است كه مرگ عده اي از انسانها بدين صورت باشد. بعضي اوقات بلاهاي طبيعي بهانه اي است كه عده اي كه وقت زندگي دنيايي شان سر آمده است از دنيا بروند . پس كسي نمي تواند تعيين دليل بكند. آنچه كه به ما دستور داده اند اين است كه درآخر الزمان كه بلاهاي طبيعي و زلزله ها زياد مي شود شما طاعت هاي تان را بيشتر بكنيد. اين زلزله ها بايد يك زلزله در وجود ما بينداز كه ما در بندگي خدا چه كرده ايم و اين باعث تلنگري باشد تا از بندگي شيطان بيرون بياييم و هشداري براي ما باشد. كساني كه دراين بلاها از دنيا مي روند مشمول عنايات ويژه اي قرار مي گيرند و در صحراي محشر ديگران آرزو مي كنند كه اي كاش بلاهاي زيادي در دنيا مي ديدند تا خدا براي ابديت شان عنايات زيادي قرار مي داد. بخاطر وجود امام زمان(عج) ،امتي كه پيروي از قرآن وعترت داشته باشند چون مشمول عنايت هاي رحماني هستند يك ايمني نسبي خواهند داشت. ممكن است كه زلزله هاي شديد بيايد ولي تلفات كمي ببينند كه اين باعث شكرگزاري است . آيت الله شاه آبادي توصيه ي ويژه ي دارند در مورد كساني كه مي خواهند لياقت دريافت هاي قرآني

ص: 7217

و روح توحيد و خداشناسي وعرفان ناب را داشته باشد .اين افراد هنگام نماز شب و تحجد به حضرت زهرا متوسل شوند و پيش از اذان صبح صلوات مخصوص حضرت زهرا را زياد بخوانند( اللهم صل علي فاطمه و ابيها و بعلها و بنيها و سِر مستودع فيها بعدد ما احاط به علمك )

92-02-04

92/2/4 حتي به لبخنده اي شده ميهمان مان كنيد زلفي نشان دهيد و پريشان مان كنيد ، از ما مسافران قدم دور خود زده سلمان شدن گذشت مسلمان مان كنيد يك نور واحديد كه در چهارده افق تكرار مي شويد كه حيران مان كنيد. سوال – فرق تعليم و تربيت با تزكيه چيست ؟ پاسخ – تفاوت بسيار لطيفي بين سه مقام تعليم ،تربيت و تزكيه وجود دارد. گاهي يك باغبان در مقام معلمي قرار مي گيرد يعني مهارت باغباني را تعليم مي دهد .ممكن است بر اساس جزوه يا كتابي كه به دانشجويان داده است در مقام استاد يا معلمي قرار بگيرد و مهارت هاي لازم براي باغباني را تعليم دهد، اين معلم باغبان است. حالا ممكن است كه اين باغبان در مقام عمل، زميني را براي باغباني انتخاب كند، آنرا آماده ي كاشت كند و عملا نهال هايي را در باغ مي كارد، اين مقام مربي و تربيت است. باغبان شرايط را براي رشد نهال آماده ي كند. مربي كسي است كه زمينه را براي رشد وجود نهاني ما آماده مي كند. يعني آفات را برمي دارد و زمينه را آماده مي كند تا نهال وجود ما رشد كند. مقام تزكيه كننده از مقام مربي بالاتر است. مزكي كسي

ص: 7218

است كه هم تعليم مي دهد ،هم وارد عمل مي شود ،هم آفات و سموم را از آب و هوا برمي دارد، هم نهال را مي كارد و از نهال ها مراقبت مي كند كه آنها رشد مناسبي داشته باشند يعني شاخه ها را هرس مي كند و سم پاشي مي كند تا جايي كه درختان به ثمر برسند. يعني استعدادهايي كه در نهان انسان وجود دارد به ثمر برسد و رشد كند. امام معصوم زمان در مقام تزكيه است. او مربي است كه متربي را رها نمي كند. يعني اين طور نيست كه تعاليمي به فرد بدهد و او را رها كند بلكه پا به پاي فرد مي آيد تاعملكرد او را ببيند و نقاط ضعف او را برطرف كند. اگر ما دست هدايت تربيت و تزكيه حضرت را در وجودمان باز بگذاريم( ترك محرمات و عمل كردن به واجبات) حضرت در مقامي است كه پا به پا با ما حركت مي كند و با نور آن حضرت تمام استعددهاي ما شكوفا مي شود. پا به پا آمدن حضرت در عصر غيبت، با واسطه انجام مي شود. واسطه ها علماي رباني هستند كه تربيت شدگان حضرت مي باشند .حدود چهار هزار شاگرد در نزد امام صادق(ع) درس فرا مي گرفتند، شاگرداني كه لياقت نشان مي دادند و به جايي مي رسيدند مثل ابوبصير،امام به آنها مي فرمود كه امور مدينه را انجام بدهند و براي مردم فتوا بدهند. امام شاگردان نفر اول را به سرتاسر مملكت اسلامي مي فرستادند تا تعليم و تربيت و تزكيه كه از امام به شاگردان رسيده است از شاگردان

ص: 7219

امام به مردم برسد. مربي اصلي تزكيه خداوند رحمان است بواسطه ي پيامبران و امامان معصوم. امامان معصوم بازوهاي توانمند و شاگردان لايقي دارند كه امام بواسطه ي آنها تعليم و تربيت را در جامعه ي ديني فراگير مي كند. پس خود ما بايد قدم اول را برداريم. داريم كه هر كس در راه ما تلاش كند هدايت مي شود. لازمه ي اين كار جهاد و تلاش ماست. هيچ كس به جايي نمي رسد مگر با تلاش . مقام تربيت امام سه مرحله دارد: مقام تربيت عام يعني براي عموم مردم جهان است. مقام خاص و مقام اخص .پس عموم مردم جهان از تربيت عام حضرت بهره مي برند. رحمت و رأفت امام، خير و بركت براي همه ي مردم جهان است .در واقع اين نور خورشيد به همه ي مردم جهان مي تابد. مثلا خاكي نور خورشيد را مي گيرد و بستري فراهم مي شود و از آن هزاران نهال بوجود مي آيد. حالا فردي به داخل اتاق رفته و پنجره را بسته است و خودش نمي خواهد كه نور به داخل خانه بيايد. كساني كه به حكمت رسيده اند يك عزم خاصي را در برابر خدا نشان داده، جز شاگردان اول شده و عنايات ويژه شامل حال آنها شده است .مثل علامه طباطبايي ها .تفسير الميزان يكي از بهترين تفسيرهاي موجود است. خيلي از مردم از طريق اين تفسير حكمت يابي شان آغاز شد يعني وجود علامه طباطبايي در مقام معلمي قرآن، بساط سفره ي الميزان را باز كرد كه خيلي از عرفاء و استادان قرآن و حكما شاگردان علامه هستند كه خودشان

ص: 7220

هم شاگرد پروري مي كنند. اين سلسله مراتب است. علامه صدها هزار شاگرد تربيت كرده است. آغاز كار علامه طباطبايي از بندگي خداوند بوده است يعني ترك محرمات و انجام واجبات. ايشان كه در آغاز جواني به نجف رفته بودند، قبل از ساكن شدن در نجف به محضر اميرالمومنين رفتند و با تضرع و فروتني از امام خواستند كه استاد ويژه اي براي ايشان برساند. ايشان مدتي در حالت تضرع و گريه در محضر امام بوده است. دعاي ايشان مورد استجابت قرار مي گيرد. پيامبر فرمود: من شهرعلم و دانش وعلي دروازه ي آن است و هر كس كه مي خواهد وارد شهر علم بشود بايد از دروازه شهر وارد بشود. تواضع و خشوع ما در برابر امامان باعث مي شود كه در حكمت براي ما باز بشود. يكي از شاگردان علامه مي گفت كه علامه در زيارت اميرالمومنين به زيرپاي حضرت مي آمدند و با تواضع و خاكساري گريه مي كردند. ايشان راه رسيدن به آستان قرآن و عترت را پيدا كرده بودند. وقتي ايشان از حرم حضرت بيرون رفتند تا اثاث هايشان را بچينند ديدند كه يك آقاي سيد نوراني به او سلام كرد(سيدعلي قاضي طباطبايي) بدون اينكه آشنايي داشته باشند ،اين استاد حواله اي است. آيت الله بهجت مي فرمود: به آنچه از روايات و قرآن به شما رسيده عمل كنيد و اگر در مرحله اي نياز به استاد داشتيد، خدا خودش آن استاد را از پشت كوه هم كه شده مي رساند و در مسير شما قرار مي دهد. تا رسيدن به آن مرحله همين آيات و روايات مربي ماست. علامه

ص: 7221

طباطبايي در عرض يك شب علامه نشده است .ايشان به آيات و روايات عمل كرده است و بعد اميرالمومنين استادي براي ايشان حواله كرده است. سيد نوراني اولين دستورالعمل را به علامه داد و آن نماز شب بود. حضرت زهرا(س) فرمود كه خداوند نماز را بر ما واجب كرد تا وجود درون ما از كبر و تكبر پاك شود. وقتي وجود ما از كبر خالي شد، دست ولايت امام زمان(ع) و واسطه هاي آن حضرت در وجود ما باز مي شد. تقيد به نماز اول وقت و نماز شب دنيا و آخرت را براي شما تامين مي كند. نماز شب يك دستورالعمل عمومي براي راهيان حكمت است. سيد علي قاضي طباطبايي فرمود: كسي را سراغ نداريم كه به حكمت رسيده باشد بدون تقيد به نماز شب. اگر نماز شب شما قضا شد قضاي آنرا در روز بجا بياوريد. پس نماز شب خيلي مهم است. سيد قاضي طباطبايي وقتي اين دستورالعمل را مي دهد ، فرد را رها نمي كند بلكه آثار آنرا مي بيند و بعد دستور بعدي را مي دهد و در اين راه كمك مي كند تا اينكه فردي مثل علامه طباطبايي به اسرار الهي راه پيدا كند و تفسير الميزان را بنويسد. شيوه ي تفسير علامه طباطبايي همان شيوه استادش تفسير هر آيه با آيات ديگر قرآن است. اين نگاه معتقد است كه هر آيه فشرده ي شده ي آيات ديگر قرآن است و اگر بخواهد يك آيه به درستي تفسير بشود بايد با اشراف به آيات ديگر قرآن تفسير بشود. اين يك رمز قرآن است. بواسطه ي آيات قرآني هر آيه

ص: 7222

قابل تفسير است. علامه طباطبايي خضوع و خشوعي عجيبي در برابر امام معصوم زمان (عج) داشتند. علامه قبل از افطار به حرم حضرت معصومه مي آمدند و هنگام افطار بر ضريح بوسه مي زدند. شهيد مطهري نوشته :من عارف زيادي ديده ام ولي كسي كه قلب مرا برده علامه طباطبايي است و اين بخاطر ايشان نبوده است بلكه بخاطر خضوع و ادب ايشان به ولايت و امامت مخصوصا امام زمان (ع)بوده است. يكي از دست پرورده هاي علامه، شهيد مطهري است .اين سلسه ي واسطه ها در حكمت بخشي در آخرالزمان است كه آنها شاگرد پروري مي كنند . علامه طباطبايي زياد به مسجد جمكران مشرف مي شدند و در محراب مسجد جمكران نماز امام زمان(عج) و صلوات مخصوص را مي خواندند و با امام خلوت داشتند. توصيه ي ما به برادران و خواهران ديني اين است كه مسجد جمكران را قدر بدانيد زيرا پايگاه هدايت و تربيت مذهبي است. ما نبايد فقط براي برآوردن حاجات به اين مسجد برويم. علامه طباطبايي اين دو بيت را در محراب زمرمه مي كردند : رشته اي بر گردنم افكنده دوست مي كشد هر جا كه خاطر خواه اوست رشته ي گردن نه از بي مهري است رشته ي عشق است و به گردن نكوست سوال – آيا توصيه هايي براي انس با قرآن وجود دارد؟ پاسخ – علامه طباطبايي در پي هر نمازي تلاوت قرآن داشتند. ايشان توصيه مي كردند كه در نمازشب ،قرآن با حالت حزن تلاوت شود و مي فرمودند كه اين شراب جان مومن است يعني جان مومن با تلاوت قرآن محزون سيراب مي

ص: 7223

شود و عطش حكمت سيراب مي شود. شاگردان ايشان مي گفتند كه هنگام تلاوت قرآن، آنقدر در آن غرق مي شدند كه در آيات عذاب ،حالت تضرع را در ايشان مي ديديم. و در آيات بهشت حالت سرور را در ايشان مي ديديم يعني ايشان در حس آيات مي رفتند. سوال – صفحه 307 قرآن را توضيح بفرماييد. پاسخ – در اين صفحه به كودكي حضرت مسيح مي پردازد و در مورد سخن گفتن حضرت در گهواره مي فرمايد كه عده اي مي گفتند كه چگونه با كودكي در گهواره است سخن بگوييم ؟ وقتي سوال مي كردند كه چگونه مي شود كه طفلي بدون پدر به دنيا بيايد، حضرت مريم اشاره مي كردند كه از كودك بپرسيد. در قرآن داريم : حضرت عيسي مي گفت كه من بنده ي خدا هستم، خدا كتاب انجيل را به من بخشيده ، مرا پيامبر قرارداده است و مرا پر خير و بركت قرار داده است. شباهت هايي بين حضرت عيسي و امام زمان(عج) وجود دارد از جمله سخن گفتن در گهواره ،در زمان كودكي به مقام نبوت رسيدن. پس دور از ذهن نيست كه كودكي در گهواره سخن بگويد يا به مقام ولايت يا نبوت برسد. شباهت ديگر ازنظر سيما است، شكوه و هيبت امام زمان(عج) مانند حضرت مسيح است. ولي امام از نظر چهره به پيامبر شبيه است. امام زمان (عج)خلاصه ي تمام پيامبران الهي و چكيده ي امامان است . يكي از پيوندهاي مهدوي با ساحت حضرت مسيح اين است كه وقتي امام زمان(عج) بيايد حضرت عيسي هم همراه ايشان است و امام خميني در

ص: 7224

شعرهاي مهدوي گونه اش مي نويسد :عيسي به چرخ چهارمين ،آماده بهر خدمتش . روايات متعددي داريم كه وقتي امام زمان (عج)بيت المقدس را فتح مي كند و وارد بيت المقدس مي شود، حضرت مسيح به امام مي پيوندد و تمام مسيحيان جهان را به تشيع دعوت مي كند .سپاهيان حضرت از مسحيان اصيل شكل مي گيرد. امام اولين نمازش را در بيت المقدس مي خواند و شش هزار نفر از جان حضرت حفاظت مي كنند و اين نشان مي دهد كه هنوز جامعه امن نيست و يهوديان افراطي هنوز وجود دارند. وقتي مي خواهند نماز صبح را شروع كنند، حضرت مسيح هبوط مي كند و به محضر حضرت مي آيد. در روايت داريم : دانه هاي درشت عرق بر پيشاني حضرت مسيح نشسته است زيرا با شتاب آمده است كه خودش را به نماز جماعت امام برساند. در روايت داريم كه امام زمان(عج) به حضرت عيسي مي فرمايد كه اي فرزند بتول، بيا براي مردم نماز بگذار. حضرت عيسي به سمت عقب برمي گردند و مي گويند كه من آمده ام كه خدمتگزار شما باشم نه امير و مقتداي شما. كتابي بنام مقتداي مسيح نوشته شده است كه بر اساس همين روايت است . مستر هاتس ،انجيل پژوه مشهور امريكايي مي نويسد: بيش از 50 مورد از بشارت هاي انجيل به منجي آخرالزمان قابل تطبيق بر حضرت مسيح و هيچ كس نيست.( مسيحيان معتقد هستند كه حضرت مسيح منجي آخرالزمان است).در انجيل داريم :او خواهد آمد مرا شكوه خواهد داد. حضرت مسيح به امام اقتدا مي كند و بعد از نماز حضرت به ايشان

ص: 7225

رسالت تبليغي مي دهند و مي فرمايند كه شما در بيت المقدس مستقر باشيد و مسيحيان و يهوديان را به اسلام دعوت كنيد. جمع كثيري از مسيحيان و عده اي از يهوديان به اسلام مي گروند و در شمار ياوران امام زمان(ع) قرار مي گيرند. امروز روز نكو داشت ام البنين مادر حضرت عباس است و روز تكريم مادران شهيد است. نقش مادر در تربيت مهدوي فرزندان مهم است. ممكن است كه عده اي بگويند: حضرت زهرا معصوم بوده است و چنين فرزنداني تربيت كرده است ولي ام البنين معصوم نبوده و با اتصال و پيروي از قرآن و عترت توانسته چهار فرزند را به جامعه ي انساني بدهد كه سردمدار آن حضرت ابوالفضل است . در دعا داريم كه بصيرت تو قوي بوده است .به كسي كه حكمت داده شود تيز بيني و بصيرت هم داده مي شود. پس حضرت ابوالفضل به حكمت رسيده بود. سيد علي آقا طباطبايي توصيه مي كردند كه توسل به ابوالفضل را در كنار انس با قرآن داشته باشيد. حضرت ابوالفضل كليددار بارگاه امام حسين(ع) است. ايشان مي فرمود :از نجف به كربلا مي رفتم .در راهرو باب القبله شخصي كه در لباس مجانين و ديوانگان بود به من گفت: دنبال كه مي گردي (من عالي ترين عرفان ناب را مي خواستم)كعبه ي اولياء حضرت ابوالفضل است. حالت اشكي به من دست داد و به بارگاه حضرت نگاه كردم و اشك ريختم. اذن داده شد كه به حرم امام حسين(ع) بروم. وقتي به ضريح رسيدم همه حجاب ها برداشته شد و نهايت درجه ي عرفان و حكمت به من

ص: 7226

عطا شد. پروردگارا توفيق پيوند حقيقي با ساحت قرآن، امامت و ولايت را به ماعنايت بفرما و توفيق وارستگي از تكبر پنهان در مقابل اولياء حق و تواضع و فروتني در مقابل امام معصوم زمان را و بهره گيري از هدايت و تربيت و حكمت آن حضرت را به همه ي ما عنايت بفرما.

92-02-11

92/2/11 اي شكوهت فراتر از باور اي مقامت فراتر از ادراك ،وصف تو درك ليلةالقدر است فهم ما از تبار ما ادراك ،كوثري بي كرانه دريايي ما و ظرف حقير اين كلمات ،بايد از تو نوشت با آيات بايد از تو سرود با صلوات، آيه در آيه وصف تو جاريست فتلقي، مباهله ،كوثر، در فصل لربك وانحر، روز مادر شده به محضر تو آمدم پا به پاي اين كلمات، هديه من براي تو اشك است هديه من براي تو صلوات . سوال- نقش بانوان در عصر ظهور چيست؟ پاسخ – روز ولادت حضرت زهرا(س) را تبريك عرض مي كنيم. همچنين روز معلم و كارگر را هم تبريك عرض مي كنيم. در بسياري از روايات به شرايط نابسمان پيش از ظهور كه دامنگير بانوان و خانم ها درعصر جهاني مي شود اشاره شده است. جامعه بشري درجه ي فساد و انحطاط را در قبل از ظهور تجربه مي كند. بانوان در چنين جامعه اي كه به وسوسه هاي شيطاني و هواي نفساني آلوده است تا نهايت درجه ي انحطاط و شكستن عزت انساني پيش مي روند. در روايات داريم كه حتي مأخذ درآمد خيلي از خانم ها از طريق فساد و شهوت مي شود. طلاق ها زياد مي شود ،گسست هاي عاطفي

ص: 7227

بين همسران به حداعلي مي رسد، بي احترامي به والدين و بي احترامي به زنان بعنوان مادر و دعواهاي خانوادگي به اوج مي رسد، روابط بين فرزندان و پدر و مادر بصورت غير اخلاقي مي شود، كار به جايي مي رسد كه فرزندان آرزوي مرگ والدين و والدين آرزوي مرگ فرزندان را مي كنند. اين اتفاقات ناخوشايند بخاطر فاصله گرفتن از فضاي رحماني و نزديك شدن به فضاهاي شيطاني است. علت همه ي اينها بخاطر دوري از قرآن و عترت و فاصله گرفتن از امام زمان(عج) و دوري از تربيت و تزكيه امام است. قربانيان اصلي در اين فضاي شيطاني، بانوان هستند. در آخر الزمان زنان يك بازيچه و ملعبه ي دست مردان براي شهوتراني هستند. و زن پرستي (شهوت پرستي)رواج پيدا مي كند يعني نگاه شيطاني به زنان. در اين جامعه ارزش ها ضد ارزش مي شود. دجال با سيطره اي كه روي مردم آخرالزمان پيدا مي كند حق را باطل و باطل را حق، زشتي را زيبايي و زيبايي را زشتي نشان مي دهد يعني تمام زيبايي هاي اخلاقي، زشتي تلقي مي شود. مثلا حجاب و عفت زشتي تلقي مي شود همچنين بي قيدي ،رهايي و شهوتراني ارزش تلقي مي شود. بعد از ظهور امام زمان(ع) زن به بالاترين ارزش خودش مي رسد و نگاه به زن، نگاه انساني مي شود. هر بانويي در زمان ظهور، حكيم عارف جهادي خواهد شد. در روايت داريم كه حتي خانم هايي كه درخانه هستند و در مجامع درسي و علمي شركت ندارند، به حكمت ناب و معرفت مي رسد. لقب خاتم الفقهاء و المجتهدين را به

ص: 7228

شيخ مرتضي انصاري داده اند. معروف است كه اجتهاد ايشان را امام زمان(عج) امضا كرده است و به او فرمود: تو مجتهد هستي. ايشان در نجف اشرف كرسي فقه و اصول داشتند. يكي از علما فرمود كه من درس حوزي و تخصصي را در ايران گذراندم و بعد عازم نجف اشرف شدم. روز اولي كه در درس ايشان شركت كردم هيچي از درس نفهميدم زيرا سطحي علمي كلاس شان خيلي بالا بود. روزها به كلاس درس مي رفتم و شبها به زيارت آقا مي رفتم و از ايشان مي خواستم كه ظرفيت و لياقتي به من عنايت بفرمايد كه بتوانم از كلاس هاي درس شيخ مرتضي انصاري بهره ببرم. بالاخره توسلات من نتيجه داد و در خواب حضرت امير را ديدم( پيامبر فرمود كه من شهر علم هستم و علي در آن است،هر كس كه مي خواهد حكمت بياموزد بايد از دروازه اين شهر كه ولايت علي است وارد شود) كه بسم الله الرحمن الرحيم را در گوش من زمزمه كردند. از خواب بيدار شدم و صبح كه در درس شركت كردم ، تمام درس ها را متوجه مي شدم و كم كم در مباحثه با استاد شركت مي كردم و اشكال درسي مي گرفتم و همتراز با استاد پيش مي رفتم. روزي كه زياد اشكال درسي مي گرفتم استاد با حوصله آنها را جواب داد ولي در انتهاي درس به من اشاره كرد كه بمانم و در گوش من گفت: آن بزرگواري كه بسم لله الرحمن الرحيم را درگوش شما خوانده است تا والضالين را در گوش ما هم خوانده است. تمام بزرگان حوزه

ص: 7229

شاگردي شيخ مرتضي انصاري را كرده اند و ايشان ظرفيت پيدا كرده بودند كه امام زمان(عج) سوره حمد را در گوش ايشان بخواند. هزاران نفر در مكتب فقهات ايشان تربيت شده اند و دين شناسي و معارف قرآن وعترت را از ايشان دريافت كرده اند و در جامعه ي اسلامي فراگير كرده اند. وقتي امام زمان(عج) تشريف مي آورند زمينه به گونه اي فراهم مي شود كه موانع حكمت و معرفت كه همان وسوسه هاي شيطاني ،خوديت ها و تكبرهاي پنهاني در وجود ماست برداشته مي شود و گويا حضرت تمام قرآن را در جان جهان طنين انداز مي كنند. پيامبر كتاب و حكمت را تعليم مي داد ولي بستر براي تعليم حكمت ايجاد نشد. اين مقام تعليم و تزكيه ، سينه به سينه به امامان معصوم منتقل شد تا به امام زمان(عج) رسيد و فقط در زمان ظهور است كه اين مقام گسترده مي شود تا جايي كه در دل خانه ها هم نفوذ مي كند. داريم كه بانوان هم براساس قرآن و حكمت حرف مي زنند يعني حرف زدن شان حكيمانه است .تربيت آنها بر اساس تربيت قرآني و رحماني است.و هر كدام از آنها يك مربي قرآن و اخلاق هستند. در مكتب عرفاني حضرت فاطمه(س) ما شاهد تربيت افرادي مثل حضرت فضه و حضرت اسماء هستيم .در زمان ظهور گويا تمام بانوان جامعه ي جهاني اسماءها و فضه ها مي شود. خادمه ي حضرت زهرا(س) به جايي رسيد كه بعد از حضرت تكلمش قرآني شد و جواب سخنان را با آيات قرآن مي داد. در مورد اُم اَيمن در روايات داريم كه

ص: 7230

مطمئن ترين زنان در نزد حضرت فاطمه(س)، ام ايمن بود كه توفيق پرستاري حضرت پيامبر را داشت و پيامبر ايشان را مادر صدا مي زدند. ايشان اهل حبشه بود و داراي دو هجرت است: هجرت به حبشه و هجرت به مدينه . ايشان از رجعت يافتگان و خدمتگزاران ويژه ي امام زمان(عج) درعصر ظهور خواهد بود. رجعت يافتگان، بانواني هستند كه رجعت مي كنند و از 13 نفر نام برده شده است. اين بانوان وظيفه ي خدمت رساني، تامين تداركات سرداران امام ،آبرساني و مداواي مجروحان را دارند. ام ايمن در سه جنگ پيامبر شركت داشت و وظيفه ي آبرساني به سربازان و خدمتگزاري مداواي مجروحان را داشت و در جنگ حنين فرزند او به نام ايمن در جلوي چشم او به شهادت رسيد. فرزند ديگر او اسامه در سن 18 سالگي فرمانده ي سپاه اسلام را برعهده داشت. ام ايمن الگوي اسوه براي بانوان فاطمي هستند. ام ايمن دو نفر نيرو تربيت كرد: يكي ايمن كه شهيد شد و يكي اسامه كه در هجده سالگي به فرمانده ي لشكر اسلام رسيد .ايشان روح شجاعت و شهامت را به فرزندان خودش منتقل كرده بود. بانوان عصر ظهور با بهره گيري از حكمت ها و معرفت هاي قرآني كه از امام به آنها مي رسد، هر كدام در مقام يك ام ايمن يا اسماء ظاهر مي شوند. يكي ديگر از زنان رجعت يافته حضرت سيمه مادر عمارياسر و اولين شهيده اسلام است. ابوجهل فرزند و شوهر او را شكنجه مي كرد و هرگاه پيامبر آنها را مي ديد مي فرمود كه اي خانواده ي ياسر، صبر

ص: 7231

كنيد بهشت در انتظار شماست. ابوجهل خنجري را در گلوي ايشان فرو برد و او را شهيد كرد. ايشان هفتمين نفري است كه اسلام مي آورد. عمار هم در جنگ صفين به شهادت مي رسد. سبانه ماشطه آرايشگر حرمسراي فرعون بود. او به جايي مي رسد كه از رجعت يافتگان امام زمان(عج)مي شود. وقتي پيامبر به معراج مي رفتند در حد فاصل بين مكه و بيت المقدس، از زميني گذشتند كه بوي خوش اين زمين تا آسمان بلند بود. پيامبر فرمود كه بويي به اين خوشي را در عمرم استشمام نكرده بود. از جبرئيل پرسيدم :اين بوي خوش از چيست؟ جبرئيل فرمود: در اين زمين خاكستر سبانه ماشطه و فرزندان او ريخته شده است .تا روزقيامت اين بوي خوش تا عرش بلند است. داستان سبانه ماشطه را جبرئيل براي پيامبر و پيامبر براي امت نقل نمودند. پيامبر فرمود : سبانه همسر مومن آل فرعون بود. همسر او كليد دار و گنجينه دار فرعون بود. سبانه و همسرش پنهاني به موسي ايمان آورده بودند. زماني سبانه مشغول آرايشگري دختر فرعون بود، شانه از دستش افتاد و هنگام برداشتن شانه نام خدا را برد. دختر فرعون گفت كه نام پدر مرا به زبان جاري كردي؟ او گفت: نام خدايي را بردم كه وجود و نفس كشيدن پدر تو در دست اوست .دختر فرعون به پدرش گفت كه سبانه خدايي تو را باور ندارد. او دستگير و احضار شد. فرعون از او پرسيد كه تو خدايي مرا باور نداري؟ او گفت: خير، خدايي مخصوص خدايي است كه همه ي جان ها در دست اوست. فرعون مي خواست صلابت

ص: 7232

ايمان او را درهم بشكند. يك كوره مسي را از آتش آماده كردند و فرعون دستور داد كه فرزندان سبانه را در جلوي چشمانش در آتش بيندازيد تا از خدا دست بردارد و به خدايي او ايمان بياورد. او پنج فرزند داشت و فرعون يكي يكي فرزندان او را در آتش مي انداخت و او ناله هاي آنها را مي شنيد .سبانه چهار فرزند را تحمل كرد ولي فرزند آخر نوزاد شيرخواري بود كه درآغوش سبانه بود. وقتي مي خواستند اين فرزند را در آتش بيندازند، در سبانه ترديد ايجاد شد كه تقيه كند و به خدايي فرعون ايمان بياورد ولي فرزندش به صدا در آمد و گفت: مادر صبر كن، تو بر حق و حقيقت هستي . نوزاد را هم سوزاندند و بعد سبانه را هم درآتش سوزاندند و خاكستر آنها را روي اين زمين ريختند. در روايت امام صادق(ع) داريم كه سبانه از رجعت يافتگان است . از 313 ياران ويژه امام زمان(عج)، 50 نفر از زنان برگزيده هستند. چهارصد نفر زن ،در رده ي بعدي ياران امام هستند. وقتي حضرت عيسي هبوط مي كنند تنها نيستند و 800 نفر از مردان برگزيده و 40 نفر از بانوان رحمانيه همراه او هستند كه در دايره ي ياران حضرت قرار مي گيرند و در رده ي بعدي كه انصارالمهدي هستند ،7800 نفر از زنان حضور دارند. امروز،روز تكريم مادران و همسران شهيدان است. تمام زنان رجعت يافتگان در ركاب امام زمان(عج) با فرهنگ شهادت، صبر،استقامت و بصيرت پيوند داشته اند. همه ي آنها يا خودشان شهيد هستند يا از همسران شهيد يا مادر شهيد

ص: 7233

هستند. سوال – بانواني كه مي خواهند درعصر ظهور باشند و مورد توجه حضرت قرار بگيرند چكار بايد بكنند؟ پاسخ – هركس كه مي خواهد در شمار انصارالمهدي قررا بگيرد بايد به اين ويژگي هاي اخلاقي و اعتقادي و روحاني آراسته بشود. برگزيدگان جامعه بشري مرد و زن در آخرالزمان توفيق ياور بوده حضرت را پيدا مي كنند. شصت ويژگي در آيات و روايات براي اصحاب المهدي معرفي شده است. آيه 54 سوره مائده ، پنج ويژگي را براي اصحاب المهدي معرفي مي كند. داريم : خدا آنها را دوست دارد و آنها هم خدا را دوست دارند ،خاكسار و فروتن در مقابل اهل ايمان هستند، عزتمند و شكست ناپذير در مقابل دشمن قرآن و امام هستند،اهل جهاد در راه خدا در تمام عرصه ها هستند،از سرزنش هيچ سرزنش كننده اي نمي هراسند. سوال – صفحه 314 قرآن كريم را توضيح بفرماييد. پاسخ – در اين صفحه داريم كه خدا به حضرت موسي مي فرمايد: من يك محبتي از خودم در دل تو و مردم انداختم تا تحت تعليم و تربيت خودم ساخته بشوي. پيامبران و امامان معصوم به مقامي مي رسند كه تحت مستقيم تعليم و تربيت ويژه ي رحماني قرار مي گيرند و تعليم و تزكيه مردم به واسطه ي آنها انجام مي شود. در آيه ديگر دارد كه من تو را براي خودم ساخته و پرداخته كرده ام كه تمام دعوت تو خدايي باشد. امام زمان(عج) مي فرمايد: ما امامان معصوم ساخته و پرداخته ي خدا هستيم و مردم هم ساخته و پرداخته ي ما هستند. پس ما بايد اتصال خودمان را

ص: 7234

به امام زمان(عج) حفظ كنيم. فقط زناني كه نام برده شده اند جزو رجعت كنندگان نيستند. تمام زنان و مرداني كه به ايمان بالا رسيده اند، رجعت مي كنند تا سرانجام متقين را ببينند. از طرفي كافران محض هم رجعت مي كنند. پس ما براي رجعت انحصاري نداريم. روايت داريم كه هركس دعاي عهد را چهل صباح بخواند ،ظرفيت رجعت را پيدا مي كند. افرادي كه مرگ شان زودتر فرا مي رسد مخير مي شوند كه در بهشت برزخي بمانند يا به زمين رجعت كنند و دولت كريمه امام را درك كنند كه بيشتر آنها آرزوي بازگشت در دولت امام زمان(عج) را دارند. كتاب نشانه هايي از دولت موعود تهيه شده توسط نجم الدين طبسي را دفتر تبليغات اسلامي چاپ كرده است .اين كتاب ،سيماي دولت مهدوي را بيان مي كند. حديثي از پيامبر داريم كه در حرم امام حسين(ع) حك كرده اند: فاطمه،هر كسي كه بر تو سلام و تهيتي بفرستد مشمول مغفرت خداوند قرار مي گيرد و خداوند او را در هر جايي از بهشت كه من باشم ،ملحق خواهد كرد. استاد اخلاق امام خميني، آيت الله شاه آبادي توصيه كردند كه راه رسيدن به حكمت و عرفان، تمسك و توسل به حضرت زهرا(س) در سحرگاهان و صلوات مخصوص فاطمي در پيش از اذان صبح يا در طول شبانه روز است. (اللهم صل علي فاطمة و ابيها و بعلها و بنيها و سِرالمستودع فيها بِعدد ما اَحاط بِه علمك )

92-02-18

92/2/18 گفت وقتش رسيده جهان را تكان بده شب را به يك اشاره سحر كن اذان بده ،اين كيسه ها به دوش

ص: 7235

زمين جا نمي شوند اين سفره ها گرسنه و سردند نان بده، هر چند ما لياقت مان خاك هم نبود با هر نفس قفس بگشا آسمان بده، گفتند ما براي تو آماده نيستيم دلداده مي شويم خودت يادمان بدهد، لب تشنه در كوير كجا ايستاده اي امروز سمت آمدنت را نشان بده. سوال – راه كارعملي رسيدن به حكمت چيست ؟ پاسخ – اگر بخواهيم دست امام زمان(عج) را در زندگي مان باز بگذاريم و اين حكمت رحماني را بستر سازي كنيم بايد چه تلاش و جهادي را انجام بدهيم ؟قطعا جهادي را لازم دارد. در قرآن داريم :ما راه هاي هدايت را به روي كساني باز مي كنيم كه در راه ما تلاش و مجاهده كرده اند. يكي از زير شاخه هاي هدايت، حكمت بخشي و حكمت يابي است. اين دانش نافع و مفيد است و آخرت و دنياي ما را آباد مي كند. اولين راه كارعملي رسيدن به حكمت اين است كه دستورات قرآن و عترت را محور زندگي خودمان قرار بدهيم. يعني بايد به دو امانتي كه پيامبر در ميان مردم گذاشت تمسك جوييم. توصيه ي بزرگان وعرفا براي رسيدن به معرفت و حكمت اين است كه انسان قرآني باش. آيا ما مي توانيم دستورالعمل هاي قرآني را در وجود انساني خودمان پياده كنيم؟ تمسك به دستورات قرآني و پياده كردن آن در زندگي، ما را به حكمت نزديك مي كند. درجات انساني، عرفاني و بهشتي ما وابسته به اين است كه ما چقدر دستورات قرآني را در زندگي مان پياده كرده باشيم. زيرا قرآن را تربيت گاه الهي مي نامند. قرآن

ص: 7236

حكيم است و سرچشمه ي حكمت است. يس و القرآن الحكيم :قرآني كه حكيم است و سرچشمه ي حكمت است. اگر ما فقط شعار قرآني بدهيم و از قرآن فاصله داشته باشيم يعني قرآن براي فراق عزيران مان خوانده بشود ،اين ما را به حكمت نخواهد رساند. انس با قرآن مهم است. ياوران امام زمان(عج)انس شبانه روزي با قرآن دارند يعني صبح ها جان شان را با سرچشمه هاي قرآني سيراب مي كنند. گويا قلب آنها زنده به نور قرآن است. در روايت داريم: قلبي كه از حكمت بي بهره است قلب مرده است. داريم :خدايا به واسطه ي امام زمان(عج) قرآن را به معناي واقعي كلمه زنده كن و بواسطه ي آن قلب ها را زنده كن. يعني زنده شدن روح ما وابسته به جريان حكمت هاي قرآني در روح و جان ماست. داريم كه معدن حكمت هاي الهي اهل بيت هستند. ما بايد دست مان را به دست آنها برسانيم. اگر عده اي بگويند كه كتاب خدا براي ما كفايت مي كند، آنها در لبه ي پرتگاه گمراهي هستند. گروهي هم كه مي گويند اهل بيت براي ما كفايت مي كند در لبه ي پرتگاه گمراهي هستند. روايت داريم كه اگر شما با قرآن وعترت باشيد به سمت گمراهي نمي رويد. صحابه ي پيامبر در پرتوي انس با قرآن وعترت به حكمت رسيده اند مثل سلمان فارسي. روايت داريم :سلمان بالاتر از لقمان حكيم است. روايت داريم :شخص حكيم نزديك است كه به پيامبري برسد. پس سلمان فارسي به مقام حكمت رسيده بود. لقمان امت اسلام، سلمان فارسي است. داريم كه سلمان فارسي

ص: 7237

از رجعتيون است و به مقام سرداري امام زمان(عج) مي رسد. كساني كه پا جا پاي سلمان مي گذارند از ياران امام زمان(عج) هستند. سلمان به دستورات قرآن وعترت عمل كرد يعني بندگي خالصانه .قرآن مي فرمايد: بگو پيامبر من شما را به بندگي خالصانه توصيه مي كنم. امام خميني كه به حكمت رسيده بودند مي فرمودند كه اگر از شما بپرسند كه عصاره ي تمام دستورات قرآني چيست، بگوييد كه همه ي كارهاي ما بايد براي خدا باشد قيام ، نيات ، حركات و... آيت الله بهجت مي فرمودند :ما نيامده ايم كه به هر قيمتي زندگي كنيم ما آمده ايم كه زندگي كنيم و با بندگي قيمت پيدا كنيم. هدف ما از زندگي چيست؟ اين زندگي هدفي دارد. اين قيمت بندگي خالصانه است. خدا مي فرمايد :خلق نكردم جن و انس را مگر اينكه مرا عبادت خالصانه كنند. شيخ رجبعلي خياط با بندگي خالصانه به مقام حكمت رسيد. هر كسي مي تواند در صنف خودش، دستورات رحماني را انجام بدهد و به حكمت برسد. رجبعلي خياط مي فرمود: ما بايد مَن خودمان را با خدا عوض كنيم يعني اثري از مَنيت يا خوديت باقي نماند و اخلاص داشته باشيم. يكي از نقاط ضعف سخنراني ها دعوت نكردن به اخلاص است. اگر ناخالصي بيايد شرك (خفي)آمده است .رفتار و گفتار ما بايد براي خدا باشد. ايشان به چرخ خياطي خودشان نگاه مي كردند و مي گفتند كه روي تمام اجزاي اين چرخ آرم گذاشته شده است .خداوند هم دوست دارد كه بندگان او تمام كارهاي شان، آرم خداوند رحمان را داشته باشد. يعني رنگ

ص: 7238

خدا بگيريد. ايشان با چرخ خياطي خودشان درس توحيد مي دادند. تحصيلات رسمي داشتن لازمه ي رسيدن به حكمت نيست. كربلايي كاظم ساروقي حافظ كل قرآن شد.( بعد از پيامبر ايشان بودند كه با اينكه بي سواد بودند با نور قرآن آشنا شدند)در نزديكي اراك، در امام زادگان هفتاد ودو تن ساروق ، كربلايي كاظم مورد عنايت ويژه ي امام زمان(عج) واقع شده است. دو جوان نوراني با او هم گفتگو مي شوند و دست روي شانه هاي او مي گذارند و از آن موقع حجاب ها كنار مي رود و نور قرآن در وجود او روشن مي شود. ايشان به قم مي آيد و علما او را امتحان مي كنند. ايشان مي توانست كلماتي كه به نيت قرآن نوشته مي شود بخواند مثل متقين ولي همين كلمات وقتي كه به نيت قرآن نوشته نمي شد، نمي توانست بخواند. ايشان نور قرآن را مي ديدند. از ايشان پرسيده بودند كه چه چيزي باعث اين عنايت به شما شده است ؟ ايشان فرمود: لقمه ي حرام به شكمم راه ندادم، به خمس و زكات مالم مقيد بودم و احتياط مي كردم و بر نماز شب مراقبت داشتم. سيدعلي قاضي طباطبايي مي فرمود: سراغ نداريم كسي به حكمت ناب رسيده باشد بدون مداومت بر نماز شب. بطور كلي نمازشب ، چهار تا نماز دو ركعتي (هشت ركعت)و دو ركعت نماز شفع و يك ركعت نماز وتر است. اين نماز آداب خاصي دارد. البته خواندن اين يازده ركعت كافي است تا كم كم آداب آن هم رعايت بشود. حتي داريم كه اگر كسي فرصت نداشت يا حال نداشت

ص: 7239

مي تواند دو ركعت نماز شفع و يك ركعت نماز وتر را بخواند تا خداوند به او ثواب نماز شب را بدهد. اگر وقت كمي به نماز صبح مانده است مي توان همان سه ركعت را خواند حتي مي توان قضاي نماز شب را در روز بجا آورد. نماز شب زمينه ي حكمت را فراهم مي كند و خيلي مورد تاكيد است. همسايه هاي كربلايي ساروق مي گفتند كه چند نفر از اعضاي خانواده ي ايشان هم حافظ قرآن شده اند. اين بارش حكمت از جانب خداوند ويژه ي كربلايي نيست ولي بايد با بندگي خالصانه الهي كردن ،ظرفيت ها را ايجاد كنيم . راه كار ديگر بدست آوردن حكمت، فروتني؛ دوري از تكبر درمقابل فرمان حق، ولي حق و بندگان حق است. حضرت علي(ع) مي فرمايد :كسي كه تكبر مي كند نمي تواند علم و حكمت را ياد بگيرد. اين مَنيت ها يك جدار سنگي در قلب ما درست مي كند و نمي گذارد كه حكمت عرفاني وارد قلب ما بشود. در روايات داريم كه دردناك ترين عيوب و مادر عيوب ها تكبر است. شيطان نتوانست در مقابل ولي حق خاكساري نشان بدهد و بيچاره شد . اولين چيزي كه خدا بخاطر آن طغيان شد غرور بود. تكبر و غرور داشتن روح تعليم و تربيت و تزكيه رحماني را از ما مي گيرد. امام موسي كاظم(ع) مي فرمايد:همان طور كه زراعت در زمين سهل و هموار رشد مي كند و در زمين سنگلاخ رشد نمي كند؛ حكمت در قلوب انسان هاي متواضع رشد مي كند و ماندگاري دارد. ممكن است كه مدتي به كسي

ص: 7240

حكمت داده بشود ولي (در دلش نسبت به خداوند رحمان تكبر و غرور داشته باشد)عاقبت اين حكمت از قلبش خارج مي شود و به قلب مومن متواضع وارد مي شود. نور حكمت در قلب كافر و منافق نمي ماند. هر كس تواضعش در مقابل خدا ،اولياء و مردم بيشتر باشد، حكمتش بيشتر است . خواجه نصير الدين طوسي به عالي ترين مرتبه ي حكمت ناب رسيده بود. شركت ناساي آمريكا نيمي از كره ي ماه را بنام خواجه نصيرالدين طوسي زده است. زيرا اولين رصدهاي دقيق از كره ماه و معادلات فيزيكي از رصدخانه ي مراغه بوده است كه ايشان بنيانگزار آن بوده است. ايشان روزهاي پاياني عمرش كه در بستر بيماري بود، شاگردان ويژه اش به او گفتند كه ما بعد از مرگ شما، بدن شما را از كاظمين به كربلا مي بريم. ايشان مي گويد كه اين انتقال بدن از جوار موسي بن جعفر نوعي بي احترامي به امام است ، بدن مرا برداريد و در پايين پاي موسي بن جعفر دفن كنيد و اين آيه را در بالاي قبر من بنويسيد :سگ اصحاب كهف دستش را روي زمين گذاشته بود و جلوي غار نگهباني مي داد. گويي ايشان خودش را سگ دربارگاه عترت مي دانست. با آن شأن علمي كه خواجه داشت در برابر عترت و قرآن چنين فروتني داشت. اين فروتني چنين حكمت نابي را مي آورد. در نجف به يكي از شاگردان علامه طباطبايي برخورد كردم .ايشان گفتند كه من بارها علامه را مي ديدم كه در هنگام زيارت ،پايين پا مي نشستند و دستان شان را روي زمين مي

ص: 7241

گذاشتند و سرشان را پايين مي انداختند كه انسان ياد سائلان و گدايان مي افتاد. دروازه ي ورود به حكمت پيامبر، اميرالمومنين است. به ذره گر نظر لطف بوتراب كند، به آسمان رود و كار آفتاب كند. يكي از گام هاي حكمت عطش حكمت است. اگر تكبر،غرورها وهواهاي نفساني باشد، اجازه ي دريافت حكمت به انسان داده نمي شود .بعضي عطش دنيا يا عطش شهوت دارند .مي فرمايد : درهيچ دلي شهوت و حكمت قلب نمي شود. كسي كه به دنبال خواست هاي نفساني است نمي تواند به حكمت برسد. سوال - صفحه 321 قرآن كريم را توضيح بفرماييد. پاسخ – آياتي كه سراسر حكمت است مي فرمايد كه لذت هاي دنيايي مثل شكوفه است .شكوفه چند روز عمر دارد و بعد از بين مي رود و خدا مي فرمايد: فريب اين شكوفه ها را نخوريد و دنبال چيز باقي برويد. امام علي(ع) مي فرمايد: اولين گام رسيدن به حكمت ترك شهوت هاي نامشروع و شيطاني است. لذت رحماني از بستر حلال اشكالي ندارد ولي لذت هاي شيطاني بايد ترك بشود تا حكمت بدست بيايد .در ادامه امام مي فرمايد: آخرين گام حكمت وارستگي از امور فاني است . آنچه را كه نپايد دلبستگي را نشايد. دلبستگي به دنيا و حقير دنيا شدن با حكمت جور در نمي آيد. حضرت علي(ع) مي فرمايد : شهوت و حكمت با هم جمع نمي شوند. بيشتر حكما كه به حكمت رسيده اند از ترك شهوات شروع كرده اند مثل رجبعلي خياط و ميرزا جهانگير قشقايي. ميرزا جهانگير قشقايي خان ايل قشقايي بوده است و با نوازندگي انس زيادي

ص: 7242

داشته است . سه تار او خراب مي شود و آنرا پيش يك فرد ارمني در اصفهان مي برد كه تعمير بكند. آن فرد ارمني در خواب بود و درويشي كه در كنار او بود پرسيد كه چرا سراغ اين فرد آمده اي .او گفت: مي خواهم تارم را بدهم تا او تعمير كند. درويش گفت: اي كاش تار وجودت را تعمير مي كردي و ساز دل خودت را كوك مي كردي. اين سخنان تحولي در او ايجاد مي كند. او ديگر به ايل برنمي گردد و به مدرسه صدر اصفهان مي رود و در سن چهل سالگي حكمت آموزي را آغازمي كند ولي به بالاترين درجه ي حكمت عرفان مي رسد. آيت الله شاه آبادي، ميرزا رحيم ارباب ،آيت الله مدرس و ميرزا علي آقاي شيرازي از شاگردان ايشان هستند. او يك بار روي شهوت دلش يعني خواسته ي شديد دلش پا گذاشت. اگر انسان بتواند خواسته ي شديد دلش را كه رحماني نيست و شيطاني است ،كنار بگذارد به نورانيت و حكمت مي رسد. امام علي(ع) مي فرمايد: حكمت با عفت و عصمت قرين است. راه كار ديگر انس با حكما و عرفا است. لازم نيست كه حتما به خدمت حكيمي برويم .گاهي كتاب ها و نوشته هايي كه از حكما رسيده است يا وصيت نامه شهدا براي انس با آنها و دريافت حكمت، كافي است .بسياري از شهدا به مقام حكمت و معرفت رسيده اند. امام خميني مي فرمود: وصيت شهدا را بخوانيد گاهي شما را تا پنجاه سال در مسير بندگي پيش مي برد .كتاب پنجاه سال عبادت مجموعه ي وصيت

ص: 7243

نامه ي شهداست .مقام معظم رهبري فرمودند كه بعضي از جوانان راه صد ساله را در يك شب طي كردند .اين ها مي تواند الگو و اسوه براي جوانان ما باشند. تاكيد شده است كه در دوران غيبت اين دعا را بخوانيد: خدايا با ظهور ولي خودت امام زمان(عج) ،قرآن را در روح و جان ما زنده بگردان و به اين واسطه قلب هاي مرده را زنده ساز.

92-02-25

92/2/25 گفت: اي حسن يوسف دگمه ي پيراهن تو دل مي شكوفد گل به گل از دامن تو ،جز در هواي تو مرا سيرو سفر نيست گلگشت من ديدار سرو و سوسن تو، آغاز فروردين چشمت مشهد من شيراز من ارديبهشت دامن تو، هر اصفهان ابرويت نصف جهانم خرماي خوزستان من خنديدن تو ، من جز براي تو نمي خواهم خودم را اي از همه مَن هاي مَن بهتر مَن تو، هر چيز و هر كس رو به سويي در نمازند اي چشمهاي من نماز ديدن تو ،حيران و سرگردان و چشمت تا ابد با منظومه ي دل بر مدار روشن تو. سوال – در مورد مقام هاي امام زمان(عج) توضيحاتي بفرماييد. پاسخ – يكي از مهمترين مقام هاي امام عصر كه لازم است ما با آن ارتباط پيدا كنيم مقام عين اللهي آن حضرت است. محدث قمي در ابتداي مفاتيح در زيارت حضرت حجت در روز جمعه آورده است: السلام عليك يا حجةالله في ارضه وعين الله في خلقه (سلام بر تو حجت خدا روي زمين و چشم خدا در ميان خلق خدا).امام عصر چشم خداست يعني حاضر و ناظر بر تمام جهان هستي و حاضر

ص: 7244

بر زندگاني واعمال و رفتار ماست. همانطور كه خدا شاهد اعمال ماست امام زمان(ع) هم در مقام عين اللهي ،چشم بيناي خداوند، در ميان آفريدگان است. وقتي مي گوييم كه امام معصوم زمان خليفة الله است ،اين يك مقام تشريفاتي بدون اختيارات نيست. وقتي مقام جانشيني خدا به امام عطا مي شود ،اختيارات تام هم به امام عطا مي شود. امام حق تصرف ،مديريت، تدبير، هدايت و تزكيه دارد. امام عين الله است يعني حق ديده باني دارد. اگر اين نكته را باور كنيم و در متن زندگي مان جريان بدهيم يكي از مهمترين عرصه هاي سير و سلوك در بندگي خداوند را طي كرده ايم، اين نكته مي تواند بزرگترين انگيزه در عبادت خداوند و ترك معصيت باشد. شاگردي كه در محضر استاد است با شاگردي كه بدون معلم درس ياد مي گيرد تفاوت دارد. شاگردي كه بدون استاد است ابهامات براي او مشخص نمي شود و ميان موفقيت تحصيلي اين دو شاگرد خيلي تفاوت وجود دارد. خداوند ،پيامبران و امامان معصوم را زير نظر خودش هدايت مي كند و بعد تربيت و تزكيه ي ما را بدست آنها مي سپارد. امام زمان(عج) مي فرمايد:ما دست پروده ي خدا هستيم بعد ازآن آفريدگان به اذن خدا، دست پروده ي ما هستند و زير نظر ما بايد ساخته و پرداخته بشوند اين مقام عين اللهي است كه لحظه به لحظه در زندگي ما حاضر است و از احوال، زندگي و خطورات قلبي ما آگاه است . مقام عين اللهي امام نسبت به تمام جهان هستي است. عده اي كه اين مقام را باور مي كنند،

ص: 7245

با آن ارتباط برقرار مي كنند و ظرفيت را در خودشان بوجود مي آورند ،شاگرد اول هاي كلاس هستند. اتصال قلبي آنها با امام بيشتراست و از تربيت ويژه اي برخوردار مي شوند و اينها حجت امام در برابر مردم مي شوند. مثل شيخ صدوق، شيخ مفيد، ميرزاي شيرازي و... اينها شاگرد اول هاي دانشگاه هدايت و تربيت معرفت هستند كه زير نظر مستقيم امام زمان هدايت مي شوند و ما به واسطه ي آنها اين هدايت و نور تربيت را فرا مي گيريم . هر كدام از ما بايد باور كنيم كه حضرت ما را مي بيند. اگر جوان باور داشته باشد كه امام زمان(عج) او بعنوان جانشين خداوند و چشم بيناي خداوند او را مي بيند، بساط معصيت را جمع مي كند. يكي از اساتيد حوزه مي فرمود كه من به امام زمان(عج) متوسل شدم و دلم شكست كه من هنوز توي خواب هم نتوانسته امام را ببينم. در شب خواب ديدم كه در منزل را زدند و گفتند كه امام زمان(عج) مي خواهد به منزل شما بيايد. من دستپاچه شدم و خودم را آماده كردم ،در را باز كردم و منتظر آقا بودم كه ديدم فرزندان من فيلمي را مي بينند كه من احساس كنم كه اين فيلم مورد پسند امام زمان(عج) نيست، تشويش داشتم. آقا لحظاتي در درگاه در وارد شدند ولي من جرأت تعارف كردن حضرت را به منزل نداشتم زيرا فضا را فضاي معصيت و گناه مي ديدم. امام فرموده است كه علم ما بر رفتار، نيات و احوال شما احاطه دارد. اگر ما اين را باور كنيم ،انگيزه

ص: 7246

ي زيادي براي عبادت و ترك معصيت پيدا خواهيم كرد. در سه ماه رجب، شعبان و رمضان كه آغاز فصل بندگي است، دو دعا و يك زيارت از جانب امام عصر بر ما وارد شده است. اين سه ماه يك پيوند پر رمز و رازي با حضرت دارد. گويا حضرت انتظار دارد كه ما در مورد طاعت خدا عزم جدي تري نشان بدهيم. امامان معصوم راه كار و دستورالعمل به ما مي دهند. پس ما تحت مراقبت و نظارت آنها هستيم بشرط اينكه ما باور كنيم و با آنها ارتباط برقرار كنيم. اگر اين نظارت ها را باور كنيم، ارتباط بيشتري با امامان خواهيم داشت. بيشتر شهداي ما به اين مقام رسيده بودند. يكي از راه كارهاي عملي رسيدن به حكمت، مطالعه سيره اولياء وعرفاء است. به فرموده امام خميني ،مطالعه ي وصيت نامه شهدا و تفكر در نوع نگرش آنها، بالاتر از پنجاه سال عبادت است. گفتار و رفتار شهدا مي تواند ما را در بندگي خدا پيش ببرد. مقام معظم رهبري مي فرمايند: راهي كه عارف بايد درعرض چندين سال طي بكند، جوان در طول يك ماه در جبهه طي كرده و به يك نگرش عارفانه رسيده است .شهدا يك ارتباطي عميق ولايي با سيره ي امام عصر برقرار كرده بودند. آنها حضرت را پدر مهربان خودشان دريافت كردند و او را در مقام مربي گري خودشان مي ديدند و امام را شاهد و ناظر بر تمام اعمال شان مي ديدند. شهيد چمران در نوشته هايش به مقام عين اللهي امام زمان (عج) تاكيد مي كند. شهيد چمران مي نويسد: او پيروان خود

ص: 7247

را رها نكرده است و دست هواها نسپرده است و مراقب آنهاست .اگر به آنها ناراحتي برسد قلب مباركش به درد مي آيد. اگر خونريزي ناحقي در جايي صورت بگيرد، حضرت ناراحت مي شود. اين بزگوار مراقب است و با تمام وجود مي كوشد تا تحول نفساني را در اين امت بوجود بياورد. اگر جوانان ما در اعتقادشان به خود بقبولانند كه امام زمان(عج) در ميان آنها زندگي مي كند ،شاهد اعمال شان است رفتار، زندگي ،فداكاري ،مرگ و حيات آنها تغيير كيفي پيدا مي كند، چه بسا جهش بزرگي در حركت تكاملي جوانان ما بسوي مدينه ي فاضله ايجاد شود.( جوانان ما شايد براي لحظاتي يا روزهايي به وجود مباركش فكر مي كنند اما بعد او را به فراموشي مي سپارند. در دعا داريم :هرگز ياد شما را از ذهن نمي بريم. پس غفلت از جانب ماست ) ما امام زمان(عج) را بصورت اسطوره اي در تاريخ بشمار آورده ايم. اين اشتباه محض است .امام زمان(عج) در ميان ما حضور دارد، هرعملي كه انجام مي دهيم مي بيند، مي شنود، روزي كه مردم ما به اين اعتقاد برسند و آنرا لمس كنند بزرگترين جهش ها در راه تكامل زندگي شان بوجود خواهد آمد و اين قدم اصلي در ظهور حضرت است. شهيد چمران مقام عين اللهي امام را ديده بودند و ايشان را در زندگي اش حاضر و ناظر مي ديدند. وقتي ايشان در دانشگاه امريكا پذيرفته شده بودند مادرشان به ايشان مي گويد: مصطفي، شيرم را حلالت نمي كنم اگر در طول اين سفر مرتكب معصيت بشوي و از راه امام زمان(عج) خارج

ص: 7248

بشوي. ايشان باتلاش و مجاهدت علمي خودش در رشته ي فيزيك پلاسما، در بين كل دانشجويان نفر پنجم مي شود. تمام دنيا به او رو مي آورند ولي او لحظه اي از آرمان هاي الهي خودش دست برنمي دارد و در آخر به تمام پيشنهاد دنيايي پشت پا مي زند و به لبنان مي آيد و با اسرائيلي ها مي جنگد و وقتي پس از سالها به ايران بر مي گردد مادرش به او مي گويد كه با توصيه ي من چكار كردي .او مي گويد: مادر، در طول اين سالها نه تنها گناه نكردم حتي انديشه ي گناه را به ذهنم راه ندادم. زيرا او خودش را هميشه در محضر امام زمان(عج) مي ديد. و به چنين مقامي رسيده بود. امام خميني فرمود: عالم محضر خداست در محضر خدا گناه نكنيد. به تعبيري عالم محل نظارت و حضور جانشين خداست ،در محضر امام عصر گناه نكنيد. مراقبت ها ،مواظبت ها و انگيزه ها نسبت به عبادت و دوري از معصيت با اين باور به حداعلي خودش مي رسد. پس امام زمان(عج) چشم خداوند در ميان ماست. سوال – اگر ما گناه بكنيم ،آيا امام زمان(عج) در روز قيامت عليه ما شهادت مي دهند؟ پاسخ – ايشان مقام شاهد اعمال بودن هم دارند. كسي كه مقام چشم خدايي را دارد در روز قيامت بر اعمال ما شهادت مي دهد . روايت داريم كه اعمال ما بصورت روزانه يا هفتگي يا ماهيانه يا ساليانه به ساحت امام عرضه مي شود. حضرت نگاه مي كند ،اگر عبادتي انجام شده حضرت سپاسگزاري مي كنند گويا آبروي امام زمان(عج)

ص: 7249

آبروي ماست و آبروي ما آبروي امام زمان(ع) است .با دعاي خيرشان ما را بدرقه مي كنند. بسياري از توفيقات ما بخاطر دعاي خير امام زمان(عج) براي ماست. وقتي امام مي بيند كه گناهي از شيعه اي سر زده، حضرت ناراحت مي شوند و براي او استغفار مي كنند. اشك و استغفار اصلي حضرت بخاطر گناهان ماست. اين مصداق عين اللهي و هدايت به امر حضرت است .ما بدون دعاي ويژه و استغفار حضرت نمي توانيم در مسير بندگي حضرت حق پيش برويم .درست است كه حضرت در غيبت هستند ولي نور هدايت، تزكيه و تربيت به قلوب ما مي رسد. آيت الله بهجت كه يكي از عرفاي بودند مي فرمودند كه ما تكليف در ديدار و ملاقات با امام زمان(عج)نداريم و اين را از ما نخواسته اند ولي باور اين مطلب كه حضرت لحظه به لحظه ما را مي بيند و ناظر اعمال ماست ،براي ما اصالت دارد و اين براي ما سازنده است. پس حضرت همان لحظه اعمال نيك و بد ما را مي بيند و در قيامت هم شاهد اعمال ماست. در صحيفه ي نور داريم كه خوف و هراس اصلي من در آن است كه وقتي اعمال ما را به محضر امام زمان(عج) عرضه مي كنند حضرت در محضر خداوند خجالت زده بشود.( زيرا ما فرزندان و امت او هستيم. وقتي فرزندي خطايي مي كند پدر ناراحت مي شود.) آيا اينها شيعيان و پيروان ما هستند؟ اگر ما مقام عين اللهي حضرت را باور كرده باشيم، كاري نمي كنيم كه حضرت خجالت زده بشود. چشم بيناي خداوند در بين ما حاضر

ص: 7250

و ناظر است حتي در لحظه لحظه ي زندگي ما، در نفس كشيدن ما، در نشستن ،برخاستن در هر پگاه و نگاه ما و در ژرفاي نماز و نياز ما، اي وجه خدا، اي حاضر و ناظر خدا. شيعيان مهدي غريب و بيكس است معصيت محض خداديگربس است اي كه داري ادعاي شيعگي بندگي كن بندگي كن بندگي سوال – صفحه 328 قرآن كريم را توضيح بفرماييد. پاسخ – آيات اول اين صفحه به حضرت ابراهيم و فرزندان شان اسحاق و يعقوب اشاره دارد. خداوند مي فرمايد كه علاوه بر مقام نبوت، آنها را اماماني قرار داديم كه هدايت مي كنند به امر ما .مفسران با استفاده از روايات مي گويند كه مقام امامت بالاتر از مقام نبوت است و به بعضي از پيامبران داده مي شود. مقام نبوت ابلاغ پيام است .نبي كسي است كه خبر را دريافت مي كند و آنرا انتقال مي دهد .كساني كه به مقام امامت مي رسند بعنوان يك مربي همه جانبه ،امت را دستگيري مي كنند .بعضي از پيامبران هم ارائه طريق مي كنند( مقام نبوت) و هم ما را به مقصد مي رسانند( مقام امامت). در نظر بگيريد كه در دو طرف خيابان نورافكن هايي است كه ما را هدايت مي كند. ولي راه دست خودماست.( مقام نبوت)حالا ممكن است كه اين نورافكن ها خاصيت مغناطيسي داشته باشند و نگذارند كه ما از جاده منحرف بشويم. (مقام امامت) اگر انسان در راه به زمين بخورد با توبه كردن و با يا علي گفتن، دوباره بلند شود. سوال – در مورد فضيلت ماه رجب توضيحاتي بفرماييد. پاسخ –

ص: 7251

اين ماه را ماه رجب الاصب مي نامند يعني ماهي كه رحمت و مغفرت الهي بر سر ما ريزان است .انشاء الله ظرف وجود ما بزرگ باشد و خودمان را زير چتر قرار ندهيم و ظرف وجودمان را وارانه نگرفته باشيم. در روز قيامت ندا مي دهند :اَينَ رجبيون( كجا هستندكساني كه ماه رجب را بزرگ داشتند؟) رجب سرآغاز بندگي است. عرفا مي گويند كه ماه رجب ماه تخليه ( وجود ما ظلماني شده است ابتدا بايد از اثر گناهان تخليه بشويم .ذكراستغفار و روزه داري ماه رجب تاكيد شده است ، كسي كه يك روز ماه رجب را روزه بگيرد به بهشت نزديك مي شود) ،ماه شعبان ماه تحليه و ماه رمضان ماه تجليه است. در مقابل نداي قيامت ،عده ي كمي در محشر بلند مي شوند كه نور چهره هاي آنها محشر را روشن مي كند .تاج هاي عزت بر سرشان مي گذارند و هراز فرشته در سمت راست و هزار فرشته در سمت چپ آنها را ندا مي كنند: اي بندگان من، به عزت و جلالم سوگند شما را به مقام الهي وعطايا فراوان مي رسانم زيرا شما داوطلبانه براي من روزه گرفته ايد.(روزه گرفتن تكليف نيست ولي بخاطر عشق روزه گرفته اند) بندگان مرا به بهشت وارد كنيد. پس اين پاداش براي كساني است كه يك روز ماه رجب را روزه گرفته باشند. شب جمعه ي اول ماه رجب، شب ليلةالرغائب است يعني شبي است كه انسان مي تواند به آرزوهاي خودش برسد اگر از راه بندگي خدا وارد بشود. ما بايد دم خدا را ببينيم، تا دل عالم با ما

ص: 7252

همنوا بشود. معناي ديگر آن به معناي پاداش وعطاي فراوان الهي است. پس اگر كسي طبق دستوري كه داده شده است عمل كند( روزه بگيرد ،نماز مغرب را بخواند و بين نماز مغرب و عشا دوازده ركعت نماز بخواند ( طبق مفاتيح الجنان)مثل نماز صبح به دو ركعت و در هر ركعت يك حمد و سه اناانزلناه و دوازده مرتبه قل هوالله بخواند و...) باعث مي شود كه گناهانش بخشيده مي شود، راحت شدن شب اول قبر( در شب اول قبر يك چهره ي زيبايي به سراغ فرد مي آيد كه حقيقت نوراني عمل ليلةالرغائب است كه اين نوراني بودن با او تا بهشت مي ماند).خدا مي فرمايد: بخوانيد مرا تا اجابت كنم شما را. اجابت يعني اينكه ممكن است كه مصلحت شما باشد و مثل همان چيزي كه از خدا مي خواهيد به شما بدهند. گاهي مصلحت شما نيست و با فاصله ي زماني دعاي شما مستجاب مي شود و گاهي مصلحت الهي نيست .پس استجابت يه اين معناست كه صدها برابر چيزي كه ما خواسته بوديم به حساب آخرتي ما مي ريزند. معناي استجابت به اين معنا نيست كه هر چه را در هر زماني كه خواستيم خداوند به ما بدهند. ما نمي خواهيم خدايي بكنيم و جاي خدا و بنده را عوض كنيم. خداوند طبق مشيت به ما وعده داده است كه در اين شب ليلةالرغائب زياد مي بخشد. كساني كه نمي توانند روزه بگيرند حتي اگر آرزوي روزه داري ماه رجب را داشته باشند بركات شامل آنها مي شود. همچنين در هر روز هزار مرتبه ذكر لااله الاالله و استغفر الله

ص: 7253

وارد شده است.

92-03-01

92/3/1 اي مطلع شرق تغزل چشمهايت خورشيدها پر مي زنند از پيش پايت ،اي عطر تو از آسمان نيلوفري تر پيچيده در هُرم نفس هايت هوايم، آيينه ي موسيقي چشم تو باران پژواك رنگ و بوي گل موج صدايت، با دستهايت هول زدي اي نبض آبي بر شانه هاي من پلي تا بي نهايت، پس دست كم بگذار تا روز مبادا در چشم من باقي بماندجاي پايت. سوال – در مورد مقام عين اللهي امام عصر توضيحاتي بفرماييد. پاسخ – ولادت اميرالمومنين امام العارفين و امام المخلصين را تبريك مي گوييم. مقام عين اللهي مهمترين مقام است براي سرعت بخشيدن به هدايت ،تربيت و تزكيه ما در جهت گيري به سمت خدا. ما بايد باور كنيم كه زير نظر ولايت خدا و امام زمان(ع) هستيم، و چشم بيناي آفريدگار به رخصت خداوند حجت معصوم زمان است. علامه طباطبايي مي فرمودند كه وقتي مي خواستم از نجف به ايران بيايم غصه ي دوري از درس عرفان استادم، آقا سيد علي قاضي را داشتم. به محضر استاد رفتم و توصيه اي از استادم خواستم تا جاي درس عرفان ايشان را پُر بكند. سيد علي قاضي طباطبايي فرمود: اين آيه را بزرگ بنويس و در اتاقت نصب كن ،آيه چهاردهم سوره علق: آيا انسان نمي داند كه خداوند او را مي بيند ؟اين آيه را بطور مرتب به خودت گوشزد كن. اگر باور بكنيم كه عالم محضر خداست مراقبت هاي ما اوج مي گيرد زيرا ما زير نظر هستيم. ما چگونگي كيفيت بينايي خداوند نسبت به اعمال مان را نمي دانيم. به اذن خداوند در

ص: 7254

قيامت در و ديوار در مورد ما شهادت مي دهند و از لحظه لحظه ي زندگي ما عكسبرداري مي كنند و به سخن در مي آيند. و صحنه هايي را كه ديده اند به نمايش مي گذارند. امامان معصوم و ائمه قدرت الهي تجلي عين اللهي پروردگار مي شوند و جهان تحت نظر آنهاست. اصل مقام عين اللهي ويژه ي خداوند است. ولي به اذن خدا اين مقام به خليفة الرحمان هم داده مي شود. اين يك مقام تشريفاتي نيست كه فاقد قدرت و اختيارات باشد. در دستگاه خداوند اين يك مقام واقعي است با اختيارات تام و قدرت هاي رحماني كه يكي از آنها چشم بيناي خداوند است. با اين مقام معصومين مي توانند شاهد ما باشند و گواهي بدهند. در آيات الهي بر اين مقام تاكيد شده است: آيا انسان نمي داند كه خدا او را نمي بيند؟ آيا اين مقام فقط مخصوص خداست؟ در قرآن داريم اي پيامبر به امت بگوي هر طوري كه مي خواهند عمل كند خداوند عمل آنها را مي بيند، پيامبر هم اعمال آنها را مي بيند و مومنون يعني ائمه هم عمل آنها را مي بينند. ما نبايد فقط به ظاهر آيه نگاه كنيم زيرا مومنون واقعي، ائمه هستند. ارتباط بر قرار كردن با اين مقام ،مهمترين عامل براي تزكيه ماست. آيت الله بهجت مي فرمود: باوجود اعتقاد به رئيسي كه شاهد بر اعمال ماست، آيا مي توانيم از نظر الهي فرار كنيم يا خود را پنهان كنيم و هر كاري را كه خواستيم انجام دهيم ؟چه پاسخي خواهيم داد؟ وقتي امام زمان(عج)عين الله است و دارد

ص: 7255

ما را مي بيند ،پس نبايد راحت هر كاري را انجام بدهيم. امام در يكي از توقيعات شان به شيخ مفيد( شيخ مفيد شخصيتي است كه اين مقام را باور كرده است و خودش را زير نظر مستقيم آقا دانسته است. و از امام زمان(عج) نامه اي براي ايشان صادر شده است كه هر كدام از اين نامه ها دانشگاه امام شناسي و مهدي شناسي است) مي نويسند: هماناعلم ما كه از سنخ علم ربوبي است بر تمام احوال شما احاطه دارد( اين مقام از جانب خداوندعطا شده است)هيچ چيزي از اخبار شما بر ما پوشيده نيست.( روايات زيادي در مورد اين مقام داريم ) يكي از شخصيت هايي كه زير نظر مقام عين اللهي حضرت علي(ع) تربيت شده، قنبر بود. اصليت او و از شاهزادگان همداني بوده است كه به اسارت گرفته شده است. او بستر و استعداد فطري بالايي داشت، امام او را خريداري مي كند ولي بعد از مدتي او را آزاد مي كند و او خودش غلامي افتخاري امام را انتخاب مي كند. او درنهايت فصاحت ،بلاغت و حكمت بود. ما بايد از خدا بخواهيم كه كمي از دوستي قنبر نسبت به حضرت علي(ع) را به ما عنايت بكند. قلب او لبريز و مالامال از محبت قرآن و عترت بود. او در نهايت صلاحيت كارگزار قضايي امام بوده است حتي فتواهايي كه امام مي داد قنبر اجرا مي كرده و حدودهاي سخت الهي را قنبر اجرا مي كرده زيرا يك صلابت خاصي داشته است. ايشان عاقبت به مقام شهود و شهادت مي رسد. حجاج بن يوسف كه طاغوت زمان بود، 120

ص: 7256

نفر از شيعيان علي را به جرم محبت علوي به شهادت رساند. حجاج آنها را در چهار ديواري هاي بلندي بدون سقف آفتاب قرار مي داد و ناني از آرد و خاكستر براي آنها تهيه مي كرد و آنها بعد از مدت كوتاهي به شهادت مي رسيدند. حجاج گفت كه مي خواهم يك شيعه ي خاص را به شهادت برسانم و قنبر را به او معرفي كردند زيرا اوهمنشين علي و عارفي بود .قنبر در جنگ و صلح با اميرالمومنين بود و دست تواناي امام بوده است .بايد او را در افق ميثم تمار، مالك اشتر، سلمان و مقدادها ديد .كسي كه زير نظر عين الله تربيت مي شود به مقام هاي عالي مي رسد. حجاج او را احضاركرد و به او گفت كه آيا مولاي تو علي بوده است ؟( مي خواست از او نقطه ضعف بگيرد) قنبر فرمود: مولايم خداست كه حسبناالله و نعم الوكيل نعم المولي و نعم البصير. حجاج پرسيد: پس علي كه بوده است ؟ قنبر گفت: علي ولي نعمت من بوده است كه در روز قيامت از اين نعمت( ولايت) سوال مي شود.اين نعمت روح تمام نعمت هاست. حجاج گفت: اگر تو را بكشم چكار مي كني؟ قنبر گفت: من در زمره ي شهدا و سعادتمندان عالم محشور مي شوم و تو در زمره ي اشقياء قرار خواهي گرفت. عاقبت گردن او را زدند و به شهادت رسيد. به قنبر گفتند كه تو در طول زندگي ات خدمتگزار چه شخصيتي بودي؟ او 110 صفت از ويژگي هاي اخلاقي اميرالمومينن را برشمرد و فرمود: او فرمانده ايمان آورندگان است ،رئيس

ص: 7257

مومنان است(امير اهل ايمان و شاهد امت است)، نور و روشني بخش رزم آوران ،رئيس گريه كنندگان از خوف خدا ،برترين پارسايان ،سخنگوي فرستادگان جهانيان ،جبرئيل امين يكسره او را تاييد مي كرد( اين ويژگي ها سينه به سينه به امام زمان(عج) مي رسد)،ياري شده از سوي ميكائيلي كه متانت دارد، مبارزه كننده با دشمنان كينه توز، خاموش كننده آتش فتنه گران، سرور مسلمان سبقت گيرندگان ، براندازنده ي كافران و مشركان، باگذشت و باعفت ،صبور، بسيار روزه گيرنده( حضرت علي(ع) فرمود :از وقتي كه فضيلت روزه ي ماه رجب و شعبان را از زبان پيامبر شنيدم ، روزه ي اين دو ماه را ترك نكردم)، آماده به كار و اقدام كننده ،آينده گر و جامعه نگر، داراي اراده اي قوي و سخنگويي توانا ،شيري پر جرأت، ماه تمام و خوش چهره ،عامل شناخت مومنين .(معيار ايمان ما رفتار و گفتارعلوي است. در زيارت اميرالمومنين داريم :سلام بر تو كه ميزان اعمال هستي. محك و معيار اميرالمومنين است . ميزان فرمان بندگي و زندگي ما هواهاي نفساني و وسوسه هاي شيطاني است يا ميزان ما حضرت امير است ؟) سوال – صفحه ي 335 قرآن كريم را توضيح بفرماييد. پاسخ – در اين صفحه دستور پروردگار به حضرت ابراهيم است كه مي فرمايد :خانه ي من را براي طواف كنندگان و سجده كنندگان آماده كن. آيه 125 سوره بقره هم همين عبارات را خطاب به حضرت ابراهيم و حضرت اسماعيل دارد كه مي فرمايد: عهد و پيماني از اسماعيل و ابراهيم ستانديم كه خانه ي من را براي طواف كنندگان، اعتكاف كنندگان ونماز گزاران پاكيزه

ص: 7258

كنيد. حضرت ابراهيم و اسماعيل ماموريت پيدا مي كنند كه خانه ي خدا و بيت الله را براي اعتكاف آماده كنند . سوال – در مورد فضيلت اعتكاف توضيحاتي بفرماييد. پاسخ - ايام البيض يعني ايام نور و سپيدي . روايت داريم كه شهيد ثاني در شرح لمعه دارد كه وقتي حضرت آدم مرتكب خطا شد دل و جسم و سياه شد. بعد از پذيرفتن توبه او ؛به حضرت آدم الهام شد كه سه روز ماه رجب( سيزده ،چهارده و پانزده) را روزه بگيرد و در هر روز يك سوم بدن او سفيد شد و سياهي برطرف شد و بعد از سه روز بدن او به حالت عادي برگشت. بخاطر همين به اين ايام ،ايام سفيد شدن مي گويند. دل ما براثر كدورت و گناه سياه شده است. معتكف مي آيد كه گناهان و وسوسه هاي شيطاني را به زنجير بكشد .روزه داري سه روز 13و 14و 15 ماه رجب تاكيد شده است. عده ي زيادي در مراسم اعتكاف شركت مي كنند وعده اي هم خودشان را براي خدمتگزاري به آنها آماده مي كنند. روايت داريم :سرور هر گروه خدمتگزارترين آنها هستند. معتكفين هم قدر خودشان را بدانند. سوال – كساني كه نمي توانند در اين مراسم معنوي شركت كنند چگونه از اين فرصت هاي ويژه استفاده كنند؟ پاسخ - كساني كه توان روزه داري دارند اگر توانستند هر سه روز را روزه بگيرند. پيامبر فرمود :هر كس سه روز از ماه رجب را روزه بگيرد خدا بين او و آتش جهنم هفتادسال فاصله مي اندازد. در روايت ديگري داريم كه هر كس سه روز

ص: 7259

ماه رجب را روزه بگيرد خدا خطاب مي كند حق تو بر من واجب شد و دوستي ولايت من براي تو حتمي شد، اي فرشتگان جلوي شما شهادت مي دهم كه گناهان بنده ام را بخشيدم. كساني كه نمي توانند روزه بگيرند، مي توانند ذكري را( كه در مفاتيح آمده را صد مرتبه) بگويند تا ثواب روزه داري براي آنها نوشته بشود. هر كس يك روز از ماه رجب را روزه بگيرد در شمار رجبيون قرار مي گيرد و به بهشت مي رود. كسي كه تحت ولايت خدا قرار بگيرد ارتباط خودش را با ولي الله اعظم برقرار مي كند. پس اگر بخواهيم با امام زمان(عج) ارتباط برقرار كنيم ، اين سه روز ماه رجب را روزه بگيريم. كساني كه روزه قضا دارند اول بايد روزه ي قضا را بگيرند ولي اگر روزه هاي قضا را در همين روزها بگيرند، انشاء الله ثواب آن را خواهند برد. كتاب اخلاق علوي گل روي علي كه شرح مختصري از صدو ده صفت حضرت علي(ع) از زبان قنبر است نوشته ي آقاي نيلي پور است. سوال – در مورد اخلاق علوي و فاطمي توضيحاتي بفرماييد. پاسخ – خيلي از مردم اهل روزه و نماز هستند ولي اخلاق خوبي ندارند و خانواده از آنها ناراضي هستند. شيعگي يعني پيروي كامل در رفتار، گفتار ،منش و اخلاق است. ما بايد شيعگي كنيم. درعرصه ي اخلاق خانوادگي علي پيشتاز بود. اخلاق علوي يك ميزان و ملاك است. اگر ما تحت ولايت اميرالمومنين هستيم بايد اخلاق علوي را در وجودمان نهادينه كنيم. ما بايد اخلاق اميرالمومنين در خانواده شان مطالعه كنيم. داريم

ص: 7260

كه پيامبر وارد خانه ي زهرا(س) شدند و ديدند كه حضرت علي(ع) روز خاك نشسته است و به حضرت زهرا(س) كمك مي كند و دارد عدس پاك مي كند. اشك از چشمان پيامبر جاري شد و فرمود: كمك كردن مرد به همسر در كارهاي خانه بدون منت و از روي مهر و محبت كفاره ي گناهان اوست، مهريه ي حورالعين هاي بهشتي براي اوست. اگر مرد مي خواهد سروري داشته باشد بايد خدمتگزاري داشته باشد. كتاب آينه در آينه جلال در جمال در مورد اخلاق خانوادگي حضرت علي(ع) است. حافظ يك سفر به مشهدالرضا داشته است و چهل روز درمشهد معتكف بوده و بعد از چهل روز غزلي به او الهام مي شود: (تمام درد ابليس اين بود كه مي خواست بندگي را بدون پذيرفتن ولايت انجام بدهد. بدون تواضع و پذيرفتن ولايت نمي توان بندگي كرد.) اي دل غلام شاه جهان باش و شاه باش پيوسته در پناه لطف اله باش آن را كه دوستي علي نيست كافراست گو زاهد زمانه وگو شيخ راه باش امروز زنده ام به ولاي تو يا علي فردا به روح پاك امامان گواه باش حافظ طريق بندگي شاه پيشه كن وانگاه در طريق چومردان راه باش خدايا ما را در شمار ولايت اميرالمومنين و شيعيان و محبان واقعي اميرالمومنين در دنيا و آخرت قرار بده.

92-03-08

92/3/8 خدا كند كه بهار رسيدنش برسد شب تولد چشمان روشنش برسد، چوگرد بر سرراهش نشسته ام شب و روز به اين اميد كه دستم به دامنش برسد،هزار دست پر از خواهشند و گوش به زنگ كه آن انارترين روز چيدنش برسد ،بر

ص: 7261

اين مشام و بر اين جان چه مي شود يا رب نسيمي از چمنش بويي از تنش برسد ،خداي من دل چشم انتظار من تا چند به دور دست فلك بانك شيونش برسد. سوال – چگونه مي توانيم صفت عين اللهي امام زمان(عج) را بهتر درك كنيم؟ پاسخ – با توجه به مقامات وجودي پيامبران و امامان معصوم كه خدا در آنها قرار داده است و بر آنها تاكيد كرده است و با توجه به باور قرآني و روايي، بهتر مي توانيم اين مقام عين اللهي را درك كنيم. قرآن مي فرمايد: اي پيامبر ،تو را شاهد بر اعمال امت فرستاديم. يعني مشيت و مصلحت خدا براين قرار گرفته كه پيامبران و جانشينان آنها، شاهد اعمال ما باشند. همچنين آنها در قيامت جزو شهود هستند. اين يك مقام واقعي است نه تشريفاتي و به اذن خداست. ممكن است كه ما بگوييم :خداوند خودش شاهد اعمال ماست؛پس چه احتياجي به پيامبران و معصومين داريم؟ خداوند اين طور مشيت كرده است و ما نمي توانيم چون و چرا كنيم. امام صادق(ع) مي فرمايد :آسمان ها و زمين در نزد امام مانند يك گردو است. يعني احاطه ي آنها ربوبي و قيومي است و از جنس احاطه ي پروردگار است. احاطه ي پروردگار ذاتي و مستقل است ولي احاطه ي علمي امام وابسته ي محض به اراده ي پروردگار است .اين با مقام ستاريت پروردگار منافاتي ندارد. بعضي مي گويند كه اگر قرار باشد امامان و پيامبران شاهد اعمال ما باشند، آبروي ما مي رود زيرا ما به ستاريت پروردگار دل خوش بوديم. امامان معصوم مصداق ستاريت پروردگار

ص: 7262

هستند و خواست الهي اين بوده است. روح تمام مقامات امامان معصوم روح مهر ،محبت، شفت و مهر پدري است . راوي روغن فروش نزد امام رضا(ع) آمد و از حضرت تقاضا كرد كه براي او و خانواده اش دعا كند. حضرت با تعجب فرمود: آيا شما باور نداريد كه دعاي ما هميشه بدرقه ي راه شماست. امام فرمود :اعمال شما هر شب بر ما عرضه مي شود. آيا در قرآن نمي خوانيد( آيه 105 سوره توبه) كه خدا ،رسول و مومنان اعمال شما را مي بينند. روايت داريم كه اعمال و رفتار امت هر صبح و شام بر امامان عرضه مي شود. روح شهود و مقام عين اللهي روح شفقت ،مهرباني و محبت است. ما براي اعمال صالح شما دعا مي كنيم تا خداوند بر تعداد آنها بيفزايد و براي اعمال ناشايست شما طلب مغفرت مي كنيم. در واقع اعمال با لبخند امام مهر قبولي در درگاه خداوند دريافت مي كند. اگر استغفار امامان براي اعمال ناصالح ما نبود، ما هلاكت مي شديم. اين استغفار امامان براي امت و همه ي مردم، تجلي رحمت فراگير الهي است. پس قبل از اينكه عمل ما بالا برود بر امام معصوم زمان عرضه مي شود و دعاي خير ايشان بر اعمال صالح ما، باعث قبولي اعمال مي شود و استغفار ايشان دستگيري براي گناهان ما مي شود. يكي از بزرگان مي فرمودند: امام زمان(عج) ما نيمه شب هاي زيادي بر گناهان ما اشك ريخته تا آبروي ما نريزد و ما دوباره بتوانيم ازگناه دوري كنيم. و گويا بعد از استغفار آن حضرت، ما توانايي برخاستن و حركت

ص: 7263

را پيدا مي كنيم. اين باورها ارتباط قوي را برقرار مي كند مثل پدر مهرباني كه مي خواهد راه رفتن را به يك بچه اي كه مي خواهد روي پايش بايستد ياد بدهد. سوال – آيا راه كار عملي براي درك مقام عين اللهي امام وجود دارد ؟ پاسخ- بله .يكي از راه كارهاي اين است كه به ما فرموده اند: بر عهده ي شيعيان است كه به زيارت آن امام بروند. وقتي ما توفيق زيارت پيدا مي كنيم، و به ضريح مطهر نزديك مي شويم حس مي كنيم كه زير نظر نگاه حضرت قرار گرفته ايم و مراقبت مان بيشتر مي شود و در واقع اين مقام عين اللهي و شاهد بودن امام را حس مي كنيم. پس وقتي ما با ضريح فاصله داريم با وقتي كه نزديك ضريح هستيم تفاوتي وجود دارد .زيارت ها به باور مقام عين اللهي امام كمك مي كند. در اذن دخول حرم امام رضا (ع) مي خوانيم: من شهادت و گواهي مي دهم كه تو داري جايگاه من را مي بيني ،صداي من را مي شنوي و سلام مرا پاسخ مي دهي. البته ممكن است كه من بخاطر حجاب هايي كه دارم صداي امام را نشنوم . كساني كه حجاب هاي قلب شان را برداشته ام، راحت مي توانند اين نگاه را حس كنند و صدا را بشنوند. زيارت چهار مرتبه دارد: عاميانه ،عاشقانه ،عاقلانه وعارفانه .زيارت عاميانه يعني بيشتر به زيارت گنبد و بارگاه و ديوار مي روند و اگر دست شان به ضريح نرسد گمان مي كنند كه زيارت انجام نشده است. گويا ظهور نگاه امام

ص: 7264

را درك نكرده است. ما نمي توانيم بگوييم كه اين زيارت ثواب ندارد ولي در مقام معرفت، يك زيارت كم معرفت است. مرتبه ي بالاتر ،زيارت عاشقانه است كه همراه با احساس و عواطف است و دست امام و رأفت امام را حس مي كنيم .اما زيارت نبايد صرفا عاشقانه باشد زيرا گاهي اين عشق ها و احساسات به انحراف مي رود. در كربلا عده اي مي خواهند سينه خيز مشرف بشوند اين عشق است ولي با معرفت نيست. در زيارت عاقلانه مراتبي از عقل و عشق باهم مي آميزند. فرد مقامات امام را مطالعه مي كند و سعي مي كند كه آداب زيارت را پيدا كند مثل غسل زيارت كه داريم :خدايا قلب مرا طاهر كن زيرا من مي خواهم خدمت مظهر پاكان دنيا بروم. شستشوي جسم مقدمه اي بر طهارت روح و قلب است. با غسل زيارت اثر زيارت خيلي بيشتر مي شود. اگر ما باران تميز بخواهيم بايد ظرف مان هم تميز باشد. در اين زيارت ما توجه به درد ، ديوار و بازار نداريم و حتي در راه زيارت ذكر مي گوييم . بالاترين زيارت، زيارت عارفانه است يعني فرد به مراتبي از مراتب عقلي و شهودي رسيده است يعني قلب او، امام را باور مي كند. اين فرد قدم به قدم كه به محضر امام نزديك مي شود، خشوع و بي تكبري او بيشتر مي شود. گرشبي درخانه ي جانانه مهمانت كنند گول نعمت را نخورمشغول صاحبخانه باش در زيارت عاقلانه انسان حوائجش را مي طلبد يعني امام را شفيع قرار مي دهد اما در زيارت عارفانه هدف بالاست، ارتباط

ص: 7265

با شخص امام معصوم .آيت الله بهجت فرمودند: به زيارت هر امامي كه مي روييد گويا به زيارت امام معصوم زمان تان مي روييد كه حاضر است و مي خواهيد او را چهره به چهره ببينيد. اگر توفيقي بشود كه شما بخواهيد امام زمان(عج) را بببيند چه حالي داريد؟ اين مراتب زيارت عارفانه(عارفاً بحق) است يعني امام را مي شناسد و مي خواهد با وجود حضرت ارتباط برقرار كند و با امام تناسب اخلاق پيدا كند .زائر امام رضا(ع) وقتي زيارت عارفانه داشته باشد مي خواهد اخلاق رضوي پيدا كند. بندگي مثل گدايان به شرط مزد نكن كه خواجه خود صفت بنده پروري داند امام پدر ما و جانشين خداست و مشكلات ما را مرتفع مي كند و لازم نيست كه در آنجا نيازمان را تكرار كنيم. اگر ارتباط حضوري با امام را هدف قرار داديم بقيه ي خيرات هم نازل مي شود. زيارت عارفانه مي تواند پيوند ما را با ساحت عين اللهي امام به نهايت درجه برساند. وقتي ما به زيارت امام معصوم مي روييم گويا داريم به زيارت امام زمان(عج) مي روييم و گويا لياقت ملاقات امام زمان(ع) را به ما داده اند زيرا روح مطهر امام حي و حاضر است. تمام آداب زيارت مثل غسل ،باحضور قلب بودن،اذن ورود ،نماز زيارت و استغفار مي تواند ما را به باور مقام عين اللهي امام برساند. و اين مقام براي ما محسوس مي شود. ما بايد حالي را كه در حرم بدست مي آوريم ،نگه داريم. شياطين سعي مي كنند به محض خروج ما از حرم، حال و حضور قلب را از ما

ص: 7266

بگيرند. امامان معصوم فرموده اند :اگر حالي كه در محضر ما داريد حفظ كنيد مي توانيد به بهترين ملكوت عالم برسيد. (از سيد بن طاووس داريم)در صلوات مخصوصه امام حسين(ع) كه تحت قبه خوانده مي شود داريم :خداوند به واسطه ي گناهانم من را از شما جدا نكند. يعني خدايا به من قدرت بده كه گناه نكنم زيرا گناه باعث جدايي بين من و امام مي شود. سوال – صفحه 342 قرآن كريم را توضيح بفرماييد. پاسخ – مومنون يعني ايمان آورندگان .در ابتداي سوره مومنون ،يازده ويژگي مومنان را ذكر مي كند. اگر بخواهد ايمان ما واقعي باشد بايد اين ويژگي ها را داشته باشد. پيامبر فرمودند آيه اول و دوم سوره ي مومنون از گنجينه هاي بهشتي است. آيه اول سوره مومنون مي فرمايد: رستگاري و سعادت دنيا و آخرت براي ايمان آورندگان است. كساني كه به دايره ي ايمان وارد نمي شوند به فلاكت مي افتند حتي چون زندگي دنياي شان هم در مسير بندگي خدا نبوده است در مسير فلاكت و هلاكت بوده است. آيه اول و آخر نقشه ي سعادت را بطور فشرده به ما نشان مي دهد. آيه ي پاياني( 118) مي فرمايد :خدايا مرا مورد مغفرت و رحمت خودت قرار بده، تو از بهترين رحم كنندگان هستي . در فضيلت تلاوت سوره مومنون بايد گفت كه اين سوره عاقبت بخيري ما را در دنيا تضمين مي كند. بعضي مي پرسند در شب قدر بهترين دعا چيست .بهترين دعا ،دعاي عاقبت بخيري است .امام صادق(ع) مي فرمايد: اگر كسي سوره مومنون را تلاوت كند( قرائت كند و به آن

ص: 7267

عمل كند) خداوند فرجام كار او را به خوشبختي ختم مي كند. يعني با عاقبت بخيري از دنيا مي رود. پيامبر فرمود :هر كس سوره مومنون را در روز جمعه بخواند و بر اين امر مداومت كند، منزل او در فردوس اعلي با پيامبران مرسل باشد. آيه اول و آخر اين سوره از گنج هاي بهشتي است. وقتي حضرت فاطمه بنت اسد پس از سه روز، از خانه كعبه خارج شد( ديوار كعبه ترك برداشت) حضرت ابوطالب و پيامبر به استقبال آمدند و منتظر بودند. اولين كلمه اي كه بر زبان حضرت علي (ع) جاري شد اين بود: سلام بر تو اي پدر، رحمت و بركات الهي بر تو باد. وقتي فاطمه بنت اسد نوزاد را به پيامبر دادند، پيامبر يازده آيه اول سوره مومنون را تلاوت كردند. پيامبر فرمود: حقا كه مومنان بوسيله ي تو رستگار شدند و به خداوند سوگند كه تو اميرمومنان هستي با علمت بر آنها اميري مي كني، مومنان واقعي مطيع تو خواهند شد، به خدا سوگند راهنما آنها به سوي خداوند، تو هستي. اين سوره پيوند ساحت امامت و ولايت و پيوند مقام امير مومنان با مومنان واقعي است. سوال- در ادامه ي راهكار عملي براي درك مقام عين اللهي امام، توضيحاتي بفرماييد. پاسخ- فقط كساني كه در مسير طهارت و پاكي هستند مي توانند قرآن را درك كنند. راه طهارت قلب ما بندگي كردن خداوند است يعني انجام واجبات و ترك محرمات. هر چه بندگي ما بيشتر باشد توفيق درك بيشتري با ساحت امام معصوم ومقام آن داريم . سيدعلي آقا قاضي طباطبايي توانست ارتباط خاصي را با

ص: 7268

قرآن و امام زمان(عج) برقرار كند. استاد بيشتر عرفاي عصر ما ايشان است. سيدعلي قاضي طباطبايي به جايي رسيده بود كه وقتي از ايشان پرسيدند: آيا در زمان عصر غيبت مي توان امام زمان(عج) را ملاقات كرد، فرمود: كور است چشم باطن كسي كه هر صبح نگاهش به جمال امام زمانش(عج) روشن نشود. اگر حجاب قلب ما كنار برود به هر كجا كه نگاه كنيم وجه الله را مي بينيم . آيت الله بهجت در مورد عين الله بودن فرمودند: اين مقام وجود دارد. اگر ما اين مقام را درك نمي كنيم ايراد از ماست زيرا چشم باطن ما ضعيف است. ما عينك مي زنيم كه چشم باطن مان قوي بشود ولي عينك هم پر از گرد و غبار است. اين مقام جزو مقامات هستي است. اگر حجاب هاي قلبي كنار برود اين مقام ديده مي شود. دستور سيدعلي قاضي طباطبايي براي سلوك مهدوي و قوي شدن ارتباط با امام زمان(عج)، عبارت است از :بر شما باد به تلاوت قرآن كريم در دل شب با صوت نيكو محزون چراكه آن شراب جان مومنان است. ايشان يك انس شبانه روزي با قرآن داشتند. تفسير الميزان را از سيد علي قاضي طباطبايي گرفته ايم كه هر آيه بواسطه ي آيات ديگر تفسير بشود يعني هر آيه فشرده ي شده ي تمام آيات ديگر است. در سوره مومنان داريم: مومنان رستگار شدند. مومنون چه كساني هستند ؟ پس بايد تمام قرآن را بخوانيد تا بتوانيد اين آيه را تفسير كنيد. توصيه ي بعدي ايشان نماز اول وقت است. دستور سيد علي قاضي طباطبايي به علامه طباطبايي اين بود

ص: 7269

كه اين آيه را بنويسيد و آنرا در جايي نصب كنيد كه هر روز ببينيد: آيا خدا كارهاي ما را نمي بيند. نماز شما را در دژ محكم در مقابل شيطان قرار مي دهد. ذكر خداوند ترك كننده شيطان است. ايشان بر ذكر خداوند در همه ي عرصه ها تاكيد داشتند.يعني هميشه خدا را ياد كنيد. ذكر قلبي و ذكر لساني داريم. يعني قلب ما هميشه به خدا وصل باشد و هر چه مي بينيم به ياد خدا باشيم . اين دو بيتي را ايشان به شاگردان شان توصيه مي كردند: سررشته ي دولت اي برادر بكف آر وين عمرگرامي به خسارت نسپار يعني همه جابا همه كس درهمه حال مي دار نظر تو يكسره جانب يار تاكيد بعدي ايشان نماز شب است .ايشان فرمودند :سراغ نداريم كسي را كه به مقام معرفت و حكمت رسيده باشد بدون مداومت بر نماز شب. حتي اگر شده دو ركعت نماز شفع و يك ركعت وتر قبل از نماز صبح را داشته باشيم. بيداري بين الطلوعين و تعقيبات نماز صبح هم در ظرافت و لطافت قلب موثر است كه فرد بتواند حضور خدا و جانشين او را درك كند. توصيه ي ديگر ايشان توسل به اهل بيت و ائمه مخصوصا امام حسين(ع) است. ايشان فرمود :به هر كجا كه رسيده ام به بركت قرآن و ساحت امام حسين(ع) است ،در زير آسمان سه مرتبه گفته بشود: صلي الله عليك يا اباعبدالله . شهيد مرتضي آويني مي نويسد: آن شراب طهور كه شنيده اي ،مومنان را مي چشاند و قلب شان را به آرامش مي رساند ميكده اش كربلاست

ص: 7270

و ساقي اش حسين است. حسين از دست پاك يار مي نوشد و ما از دستان پاك حسين. هر چقدر كه براي ما امكان دارد ارتباط مان را با قرآن برقرار كنيم و حداقل روزي پنجاه آيه تلاوت كنيم و يك آيه را دسترو العمل روز قرار بدهيم . پس براي قرآن وقت بگذاريم. طبرسي روايتي از لسان امام زمان(عج)نقل مي كند كه مي فرمايد: كساني كه عنوان شيعگي و پيروي از ما را يدك مي كشند اما براساس جهل عمل مي كنند نه براساس حكمت وعرفان ،ما را اذيت مي كنند. يعني رفتار و گفتار جاهلانه و نيات و اعمال شيطاني ما، امام را اذيت مي كند. پس امام زمان(عج) تمام اعمال ما را رصد مي كند و براي گناهان ما مغفرت مي كند ولي بخاطر اين گناهان اذيت مي شود. بايد سعي كنيم كه قلب پدر مهربان مان را اذيت نكنيم.

92-03-22

92/3/22 ما را كبوترانه وفادار كرده است آزاد كرده است و گرفتار كرده است، گامت بلند كه دلتنگي ات مرا از هرچه هست غير تو بيزار كرده است ،خوشبخت آن دلي كه گناه نكرده را در پيشگاه لطف تو اقرار كرده است، تنها گناه ما طمع بخشش تو بود ما را كرامت تو گنهكار كرده است ،چون سرو سرفرازم و نزد تو سربه زير قربان آن گلي كه مرا خار كرده است. سوال – در مورد پيوند وجودي امام حسين(ع) با امام زمان(عج) توضيحاتي بفرماييد. پاسخ – ايام ماه شعبان را به همه مردم تبريك مي گوييم. انشاءالله اتصال ما به ساحت امام حسين(ع) ،حضرت ابوالفضل ،امام سجاد(ع) و امام زمان(عج) درنيمه

ص: 7271

شعبان به اوج برسد. تمام سير و سلوك امام زمان (عج)سير و سلوك حسيني است يعني گويا تمام پيامبران، امامان و معصومين سَر و سِري با ساحت امام حسين(ع) داشته اند. يعني يك پيوند عاطفي ،معرفتي و ولائي داشته اند. اباعبدالله طلايه دار زندگي رحماني بوده است. سير و سلوك امام عصر حسيني است، هر صبح و شام به ياد امام حسين(ع) هستند. از طرفي اباعبدالله از وجود امام زمان (عج)؛ موعود وعده داده شده به تمام اديان آسماني، ياد مي كردند. امام حسين (ع) مي فرمودند: اگر درك كنم زمانه ي او را، لحظه لحظه ي عمرم را صرف خدمتگزاري او خواهم كرد. سيد و سرور شهدا، آرزوي خدمتگزاري در ساحت امام عصر را داشته است. اين مي تواند الگوي خوبي براي ما و همه ي عالم باشد. از طرفي در زمان ظهور ما با رجعت مواجه هستيم. رجعت يعني بازگشت تمام خوبان عالم ،طلايه داران ايمان و طلايه داران شرك و نفاق .داريم :اولين كساني كه رجعت مي كنند امام حسين(ع) و يارانشان هستند. و اولين كساني كه از كافران محض رجعت مي كنند يزيد، يارانش و جنايت كاران كربلا هستند. پس پيوند عميقي بين امام زمان(عج) و امام حسين(ع) وجود دارد. يكي از شعارهاي امام و ياورانش اين است يا لثارات الحسين.( اي طالبان خون حسين كه به ظلم در كربلا ريخته شد) پيوند بين امام عصر و امام حسين(ع) يك پيوند دو طرفه است. داريم كه اولين كسي كه زمين برايش شكافته مي شود و پا به زمين مي گذارد و رجعت مي كند، امام حسين(ع) است. رجعت يكي از عقايد

ص: 7272

مسلم شيعه است. فرموده اند: از ما اهل بيت نيست كسي كه رجعت و بازگشت ما را باور نداشته باشد. در دعاي روز سوم شعبان چند بار به رجعت امام حسين(ع) اشاره شده است و مي فرمايد: تو كسي هستي كه در روز رجعت امدادهاي ويژه هاي الهي شامل حال تو مي شود. در روايات داريم كه زيباترين و باشكوهترين رجعت، رجعت امام حسين (ع) و ياران شان است كه براي اوج گيري دولت كريمه ي مهدوي خيلي با بركت خواهد بود. چه تماشايي خواهد بود وقتي ياران امام حسين(ع)برمي گردند! كساني كه تمناي حقيقي دل شان، ياوري امام زمان(عج) بوده است ،اگر مرگ بين آنها و امام زمانشان فاصله بيندازد، رجعت را درك خواهند كرد و در هنگام ظهور مخير خواهند بود كه به دنيا برگردند يا از نعمت هاي برزخي متنعم باشند. خيلي ها از نعمت هاي بهشت برزخي مي گذرند و براي خدمتگزاري امام، رجعت را انتخاب مي كنند. در جاي ديگر به امام حسين (ع)مي فرمايد: خداوند در مقابل شهادت، نسل ولايت و امامت را ويژه ي تو قرار داد. يعني از نسل تو ادامه ي ولايت و امامت را قرارداد. شفا را در تربيت تو قرار داد و پيروزي و رستگاري همراه تو در زمان بازگشت و رجعت تو. بسياري از فتوحات دولت كريمه ي مهدوي بدست امام حسين(ع) و يارانش انجام مي گيرد. بر روي دعاي سوم شعبان تاكيد شده است. اين دعا در مفاتيح و بعنوان اعمال سوم شعبان نوشته شده است. امام حسين(ع) آنقدر در دنيا مي ماند تا ابروهاي امام سفيد مي شود و روي چشمانش

ص: 7273

مي افتد. در زمان رجعت امامان ديگر به ترتيب حكومت خواهد كرد. در زيارت حضرت حجت در روز جمعه داريم كه سلام بر تو اي سرچشمه زندگي. اين مقام يعني چه ؟ سعي كنيد كه تمام زياراتي كه در مفاتيح در مورد حضرت حجت است را يك بار بخوانيد و به واژه هاي آن دقت كنيد تا معرفت شما نسبت به امام زمان(عج) بيشتر بشود. امام عصر هر زمان واسطه ي بين خداوند و خلق است يعني فيوضات را از خدا مي گيرد و به مردم مي دهد. امام عصر اولياء نعمت ما هستند. به وجود او آسمانها و زمين برقرار است. اين مشيت الهي است كه اگر امام معصوم زمان نباشد زمين اهلش را فرو مي برد. اگر ما زندگي مي كنيم و نفس مي كشيم بخاطر امام زمان معصوم است. چون امام معصوم بندگي خداوند را در بالاترين درجه تحقق مي دهد. پس هر كس نعمتي دارد بخاطر وجود پيامبران و حجت زمان است. مهم اين است كه ما چقدر با اين سرچشمه ي زندگي ارتباط برقرار كرده ايم. آيا وجود اخلاق، مرام، گفتار و رفتار امام در زندگي ما جريان دارد؟ آيا ما رفتار و اخلاق امام را الگوي زندگي مان قرار داده ايم؟ درجه ي پيوند ما با سرچشمه ي زندگي چقدر است؟ در زيارت عاشورا داريم :خدايا زندگاني مرا زندگي پيامبر و آل پيامبر قرار بده يعني الگوي زندگي من زندگي پيامبر باشد. آيا الگوي اخلاقي و زندگي اجتماعي و سياسي ما مطابق با زندگي امام زمان(عج) است؟ امام مقتدا و جانشين خداوند رحمان است .آيا اقتصاد، سياست، خانواده و

ص: 7274

اخلاق ما در عرصه اجتماعي و سياسي باعث رضايت امام عصر مي شود؟ آيا ما ارتباط با ساحت امام زمان(عج) را جدي گرفته ايم؟ ما خيلي از بازيهاي فوتبال جهاني را جدي مي گيريم ولي خيلي از كارهاي جدي را، شوخي مي گيريم. اگر بخواهد سبك زندگي ما حقيقي باشد بايد به سبك قرآن ،عترت و در زمان ما، سبك زندگي مهدوي باشد. در زيارت امام رضا(ع) خطاب به امام زمان (عج)داريم: مجاهدترين مجاهد راه حق . مديريت امام زمان(عج) يك مديريت جهادي است، سرتاسر تلاس بي امان در راه خداست. آيا مديريت ما در زندگي مديريت جهادي است؟ آيا رنگ رحماني در لحظه به لحظه ي زندگي ما وجود دارد؟ اينها پرسش هاي اساسي است كه بايد در اين عرصه داشته باشيم. سوال - چكار كنيم كه به سبك زندگي مهدوي نزديك بشويم ؟ پاسخ - مهمترين عامل ادب حضور است. امام عين الله و سرچشمه زندگي است. بهترين راه كارعملي براي برقراري ارتباط با سرچشمه ي زندگي، ادب حضور است يعني خودمان را در محضر حضرت ببينيم، مطيع محض در ولايت و امامت بشويم و تسليم محض بشويم. بهترين الگو حضرت ابوالفضل است. ببينيم كه حضرت با امام زمانش يعني امام حسين(ع) چه پيوندي برقرار كرد؟ ايشان سراسر عشق ،معرفت و ادب بود. وقتي در محضر امام بودند مي ايستادند و وقتي حضرت رخصت نشستن مي دادند، ايشان در كمال خضوع و خشوع مي نشست يعني از رفتار و گفتارش ادب حضور مي باريد. ايشان ذوب در ولايت و امامت بود. در زيارت عاشورا داريم :آنها بر درگاه و روي تو با ادب

ص: 7275

ايستادند و نگاهشان به نگاه تو بود تا دستور تو را اطاعت كنند. حضرت ابوالفضل را دربان و كليدگاه امام حسين(ع) مي نامند. سيدعلي آقا قاضي طباطبايي فرموده بودند :به هر جايي كه رسيدم در سايه ي قرآن و توسل به حضرت امام حسين(ع) بوده است. تجلي فراگير الهي اباعبدالله است ؛تمام خيرات عالم در خانه ي امام حسين(ع) است ولي باب الحسين و دربان، حضرت ابوالفضل است. مناجات شعبانيه كه از زبان اميرالمومنين وارد شده است اوج عرفان اسلامي است كه تاكيد شده آنرا در ماه شعبان بخوانيم. در انتهاي اين مناجات مقام انقطاع الي الله و برداشتن حجاب هاي ظلماني و نوراني را از خدا طلب مي كنيم. سيد علي آقا قاضي طباطبايي حجاب هاي ظلماني و نوراني را نمي فهميد. حجاب هاي ظلماني برداشته شده بود ولي حجاب هاي نوراني باقي مانده بود. ايشان هر پنجشنبه به قصد زيارت امام حسين(ع) به سمت كربلا حركت مي كردند. و ابتدا به زيارت حضرت ابوالفضل مي رفتند. وقتي مي خواهيم به كربلا برويم خوب است كه از باب الحسين وارد بشويم .كليددار حضرت ابوالفضل است. قاضي طباطبائي تمناي برداشتن حجاب هاي نوراني را داشت. فردي بظاهر عادي به ايشان گفت :سيد ،دنبال چه كسي مي گردي ؟كعبه ي اولياء حضرت ابوالفضل است. ايشان با اشك و آه گوشه ي در حرم حضرت ابوالفضل ايستاد و با يك عنايت حضرت ،حجاب هاي نوراني برداشته شد. امام علي(ع) در خطبه ي قاسعه رويكردي دارند كه عده اي در زندگي شان رهرو راه شيطان مي شوند. (ما دونوع زندگي داريم: رحماني و شيطاني. طلايه دار زندگي رحماني

ص: 7276

امام معصوم زمان است و طلايه دار زندگي شيطاني، ابليس و شيطان است. بعضي ها بين اين دو زندگي مردد هستند ولي خدا و قرآن اين زندگي را نمي پسندند.) يعني تحت ولايت شيطان مي روند و دست شان مي شود دست شيطان و نگاه شان مي شود نگاه شيطان و در يك كلام، بازوي توانمند شيطان مي شوند. و به جايي مي رسند كه قلب شان مي شود قلب شيطان. عده اي ديگر در زندگي رحماني پا مي گذارند و به زندگي شيطاني پشت پا مي زنند و با مديريت جهادي از زندگي شيطاني روگردان مي وشند و به جايي مي رسند كه دست و بازوي توانمند و زبان امام مي شوند. حضرت ابوالفضل بازوي توانمند و قلب و پشتوانه امام شده بود. چنين دستي وقتي از بدن جدا مي شود لايق آن مي شود كه هنگام شهادتش امام خم شود و بر دست جدا شده بوسه بزند. چهار امام دست علمگير تو را بوسيده اند. اين دست دست خدايي شده است و دست امام معصوم شده است. اگر الگوي ما حضرت ابوالفضل باشد هر كدام از ما مي توانيم بازوي توانمند امام بشويم. ادب حضور براي ما همان بندگي است. تصور ما بايد اين باشد كه در محضر امام هستيم. آيت الله بهجت مي فرمودند كه مهم نيست كه ما به ملاقات حضرت برسيم مهم اين است كه نگاه حضرت در بالاي سر ماست و حضرت دارد ما را مي بيند. بندگي و ادب حضور ما ترك محرمات و انجام واجبات است. نزديكتر از قلب مني با من محجور دوري زمن است وزتو

ص: 7277

مارا گله اي نيست هر گناهي كه ما انجام مي دهيم از ولايت خدا و امام معصوم خارج مي شويم و به ولايت شيطان نزديك مي شويم و از آن حيات طيبه فاصله مي گيريم. پس ما باعث دوري از زندگي رحماني مي شويم. در آداب زيارت حرم امام حسين(ع)در مفاتيح صلواتي است كه سيد بن طاوس بر آن تاكيد مي كند. در اين زيارت دو نگرش را بيان مي كند. يكي كساني كه كارشان به امام كشي رسيد و بزرگترين جنايت را در كربلا كردند، نگاه خداوند رحمان را در نظر نگرفتند يعني از زندگي رحماني فاصله گرفتند و در انتهاي دعا داريم: خداوند بواسطه ي گناهانم مرا از شما جدا نكند. پس اگر ما بخواهيم به امام نزديك بشويم بايد از گناه دوري كنيم، با هر قدمي كه به سمت گناه مي رويم خواسته يا ناخواسته از امام دور مي شويم. سوال – صفحه 356 قرآن كريم را توضيح بفرماييد. پاسخ – در اين صفحه داريم :خداوند هر كسي را كه بخواهد به صراط المستقيم با نور خودش كه نور مهدي است هدايت مي كند. ما در نمازهاي واجب از خدا مي خواهيم كه ما را به صراط مستقيم هدايت كند. صراط مستقيم همان خط ولايت و امامت است و خط زندگي رحماني است. حقيقت صراط مستقيم وجود ولي معصوم زمان است. در رجز خواني حضرت ابوالفضل وقتي بازوي حضرت قطع مي شود ،اين ذوب در ولايت ديده مي شود كه مي فرمايد: به خدا قسم اگر دست راستم را قطع كنيد دست از حمايت دينم برنمي دارم. دست از امام صادقي كه

ص: 7278

در مقام ولايت و امامت حق اوست دست برنمي دارم، او كه نواده ي پيامبر پاك و طاهر است. كمي خوديت در وجود حضرت عباس وجود ندارد و سرتاسر وجود او امام است. جنس ادب حضرت ابوالفضل بهترين راهي است كه مي تواند ما را به ساحت امام نزديك كند. اميرالمومنين مي فرمايد:هيچ ارث و ميراثي به اندازه ادب نيست. امام سجاد(ع) يا امام صادق(ع) مي فرمايد: بصيرت ابوالفضل خيلي عميق بود و در حمايت از آستانه ولايت به موقع عمل مي كرد. ما الان انتخابات را در پيش داريم. اگر ما معتقد هستيم كه انقلاب ما يك هويت حسيني و مهدوي دارد و تمام افتخارش اين است كه مي خواهد زمينه ساز ظهور مهدي باشد و براي دولت مهدوي نيرو سازي بكند، بايد در ارتقاء اين نظام رحماني سهمي باشيم. امام خميني فرمود: رأي دادن يك واجب سياسي و يك فريضه ي واجب است .پس تمام فرد فرد جامعه ديني به تثبيت و پيشرفت اين نطام رحماني كمك كنند. سوال – چگونه بايد در خودمان ادب حضور( مثل حضرت ابوالفضل) را پيدا كنيم؟ پاسخ – ما بايد نگرش مان را هم افق با نگرش امامت و ولايت بكنيم. براي ما ضرورت است كه سيره رفتاري، گفتاري ،ادبي و تسليم محض حضرت را بشناسيم و آنرا براي جوانان خودمان بازسازي كنيم. اين كار مي تواند ما را به جنس ادب حضرت نزديك كند. سوال – در مورد آداب ماه شعبان توضيحاتي بفرماييد. پاسخ – در مفاتيح الجنان آداب زيادي داريم. در عظمت پنجشنبه هاي ماه شعبان داريم كه تمام ملائك هفت آسمان را زينت مي

ص: 7279

كنند براي حقيقت اعمال ماه شعبان كه مي خواهد بالا برود. و مي گويند :خدايا روزه داران روز پنجشنبه ي ماه شعبان را بيامرز و حاجات شان را برآورده كن. نتيجه ي روزه گرفتن يك پنجشنبه و دوشنبه ي ماه شعبان اين است كه خداوند بيست حاجت از حاجات دنيوي و بيست حاجت از حاجت اخروي بنده را تضمين مي كند. كساني كه تمناي و آرزوي روزه داري در ماه شعبان را دارند انشاءالله ثواب آنرا خواهند برد. كساني كه نمي توانند روزه بگيرند مي توانند اعمال ديگر اين ماه را انجام بدهند. از پيامبر پرسيدند كه در ماه شعبان بهترين عمل چيست؟ پيامبر فرمود: صدقه دادن و استغفار. هر روز هفتاد مرتبه گفتن ذكر استغفرالله و اسئله التوبه توصيه شده است. هر استغفار درماه شعبان معادل هزار استغفار در ماه هاي ديگر است .ذكر صلوات خيلي توصيه شده است مخصوصا صلوات امام سجاد(ع) كه در ظهر و در نيمه ماه شعبان خوانده مي شود كه اين صلوات فشرده ي شده زيارت جامعه كبيره است .

92-03-29

92/3/29 ماه امشب حامل است و آسمان گيسوي او هفده شب ماه ها در انتظار روي تو ،ماه معصومم اگرچه رو گرفت از چشمه ها از براي ابرها هم مي رسد سوسوي او ،پشت پلكم خم شد از اين غم كه عمري چشم من بر خلق رو انداخت اِلا روي او،چشم طماعي ندارم گرچه ماهم كامل است قانعم حتي به يك ديدار با ابروي او، گاه خورشيد آرزو دارد كه شب روشن شود تا زمين يك دم ببيند ماه را پهلوي او. سوال – در مورد مقام صاحب

ص: 7280

التدبيري امام زمان(عج) توضيحاتي بفرماييد. پاسخ – ورود به دهه ي فرخنده ي مهدوي (از 11 تا 20 شعبان) را تبريك مي گوييم. امروز كه روز ولادت علي اكبر است روز جوان و امام زمان (ع) نامگذاري شده است. در روايات داريم كه ياران حضرت همه جوان هستند و پيران به تعداد كم و به اندازه ي نمكي هستند كه به غذا زده مي شود و حتي ياران پير هم، دل هاي جواني دارند. مقام صاحب التدبيري همان مديريت امام زمان(عج) بر جامعه انساني و نظام هستي به اذن الهي است. در يكي از زيارت هاي امام آمده است :سلام بر تو اي صاحب تدبير. صاحب همراهي و همنشيني مداوم را مي رساند يعني سلام بر تو اي كسي كه لحظه به لحظه در مديريت رحماني عالم، تربيت، هدايت نيروها و امكانات براي تحقق هدف خلقت هستي. لحظه لحظه زندگي ،دعا و مناجات او هدف مشخصي دارد. هدف آفرينش خداوند رسيدن به عبوديت است تا بندگي تحقق پيدا بكند. براي تحقق اين هدف، امام زمان(عج) مديريت مي كند. تمام مقامات امام مثل مقام عين اللهي و مقام تزكيه و تعليم حكمت حضرت زير شاخه ي مديريت حضرت است. اين تدبير حضرت به اذن خداست. مشيت الهي درنظام هستي اين است كه در زمين جانشين داشته باشد. مقام خليفة الرحماني يك مقام تشريفاتي بدون اختيار نيست بلكه يك مقام واقعي با تمام اختيارات است. پس براي مديريت تمام افراد بشر از طرف خدا به حضرت اذن داده شده است . سوره قدر مديريت امام را ثابت مي كند. تنزل الملائكه و الروح ...من كل امر: نازل

ص: 7281

مي شود امورات عالم به اذن پروردگار از هر امري از امورت عالم بر قلب پيامبر و جانشينان او كه اين نازل شدن ادامه دار است. چرا در شب قدر تمام امورات عالم بر قلب مطهر امام معصوم نازل مي شود؟ زيرا او داراي اختيارات تام است. و مديريت عالم بدست اوست و امام بايد آگاه به مقدرات عالم در سال جاري باشد تا براي تحقق آنها تلاش بكند. حتي در روايات داريم كه چون امام آگاهي كامل به مقدرات دارد گاهي حذف و اضافاتي در تقديرات انجام مي دهد. و مي تواند مقدرات را عوض كند. از امام باقر(ع) سوال كردند كه با فضيلت ترين شب ها كدام است؟ امام فرمود: شب نيمه شعبان بعد از شب قدر بافضيلت ترين شب هاست. در شب نيمه شعبان خداوند فضل ويژه ي خودش را نازل مي كند. بالاترين فضل الهي به جوامع بشري اين است كه يك مدير و جانشين با اختيارات كامل براي آنها قرار داده است. به فضل الهي در اين شب تاكيد كرده اند و تاكيد كرده اند كه در اين شب از خداوند چيزي بگيريد. به غسل، احياي شب نيمه شعبان و خواندن زيارت امام حسين(ع) تاكيد شده است. بزرگداشت اين شب مي تواند در ارتباط با صاحب آن تاثير بسزايي داشته باشد. هر شب شب قدر است اگر قدر دانيم. در دعاي شب نيمه ي شعبان آورده شده است :تو محور و مدار روزگار هستي. كسي مي تواند مدار و محور باشد كه مديريت و تدبير داشته باشد. اينها مفاهيم خيلي بالايي است. اين از عظمت حضرت ناشي مي شود. امام

ص: 7282

مقام عين اللهي دارد يعني چشم بيناي خداوند در ميان مردم است، مقام الجهد المجاهد ،مجاهد في سبيل اللهي دارد ،مقام رحمة الواسعه دارد يعني رحمت فراگيري الهي بر آفريدگان، مقام ارحم الرحيمه يعني رحيم ترين افراد به امت را دارد، امام كهف :پناهگاه، غوث :فريادرس و مفرج الكروبات: گشاينده ازغمها است .همه ي اينها به گونه اي جريان مديريت حضرت را در زندگي ما مي رساند. اينها جلوه هايي از مديريت حضرت است. در دعا داريم :بواسطه ي تو خداوند از اهل ايمان هم و غم را بر مي دارد و فرج و گشايش براي آنها ايجاد مي كند. و به بركت تو به آفريدگارش هديه مي دهد. صفات مبين الحق يعني ظاهركننده حق و خليفة الرحمان با مديريت ارتباط پيدا مي كند. بعضي ها فكر مي كنند كه حضرت در زمان غيبت در گوشه اي نشسته است و هر وقت كه امام ظهور كند كارش شروع مي شود، در صورتي كه اين طور نيست. پر كارترين فرد براي آماده سازي زمينه ي ظهور خود امام زمان(عج) است. مقام هدايت و تربيت حضرت دارد نيروسازي مي كند. امام شاگرد اول ها را بصورت ويژه و مردم جهان را بصورت عمومي تربيت مي كند تا آماده بشوند. پس غيبت به معناي پنهان بودن و پنهاني كار كردن است نه بيكار بودن. در مورد وجود امام در عصر غيبت مي فرمايند: خورشيد پشت ابر. ابر غيبت ما را از نور مستقيم امامت دور كرده است ولي نور امام به ما مي رسد. بواسطه ي نور خورشيدي كه پشت ابر است زندگي مي چرخد حتي اگر ابر

ص: 7283

جلوي آنرا گرفته باشد. خورشيد از اثر خودش نيفتاده است. خورشيد امامت هم وقتي پشت ابر غيبت است آثار وجودي خودش را دارد. يكي از آثار قلب هاي الهي است كه اگر نور هدايت را داشته باشند از اين نور كسب فيض مي كنند و از ولايت، مديريت و هدايت او بهره مي برند. در روايات داريم :بهره گيري قلب هاي مردم از امام مثل بهره گيري مردم از نور خورشيدي كه پست ابرهاست. وقتي خورشيد پشت ابر قرار مي گيرد شب نمي شود نور كارآيي خودش را دارد. گاهي با دعاي حضرت شيخ صدوق متولد مي شود كه سيصد كتاب مي نويسد كه براي جهت گيري جامع شيعي موثر واقع مي شود. اين جلوه اي از مديريت حضرت است. مديريت باواسطه در زمان امام عصر، به شاگرد اول ها و مراجع تقليد سپرده مي شود يعني آنها را حجت و واسطه ي بين خودش و مردم قرار مي دهد. جامعه ي شيعي تحت مديريت حضرت است حتي هدايت رهبر جامعه شيعي با مديريت حضرت انجام مي شود. از شيخ مفيد و شيخ انصاري گرفته تا امام خميني كه دولتي را براي ظهور امام آماده مي كند، همه با هدايت وعنايت امام صورت گرفته است. و اين جلوه اي از مديريت حضرت در عصر غيبت است. ولايت فقيه ،ولايت فقاهت، ولايت عدالت و ولايت توان مديريت دارد. كسي كه مديريتش شبيه تر به مديريت امام عصر باشد مي تواند از جانب امام به او ولايت بخشي بشود كه درعين عدالت و پارسايي توان مديريت امت راهم داشته باشد، اين فرد مي شود حجت مهدوي زماني

ص: 7284

براي زعامت ديني شيعيان. در واقع تحقق مديريت باواسطه ي حضرت ولي عصر. سوال صفحه 363 قرآن كريم را توضيح بفرماييد. پاسخ – در اين صفحه داريم: آيا ديدي كسي را كه خداي خودش را هواي نفسش قرار داد؟ آيا تو( پيامبر) مي تواني براي چنين كسي وكيل باشي؟ خيلي از مردم هواهاي نفساني و خواسته اي دل شان را خداي خودشان قرار داده اند كه همان وسوسه هاي شيطاني است. اگر كسي خواسته هاي نفساني خودش را خداي خودش قرار بدهد ،بداند كه نمي تواند از مقام مديريت، ولايت و تربيت پيامبر بهره ببرد. وجود چنين كسي رو به هدايت امام بسته است. ما بايد از خواسته هاي شيطاني فاصله بگيريم و با آن مبارزه كنيم تا بتوانيم در سايه سار ولايت و تربيت امام زمان(عج) زندگي كنيم. سوال – رفتار ما چگونه باشد تا پيرو واقعي حضرت ولي عصر باشيم؟ و حضرت از ما راضي باشند؟ پاسخ – توجه به اين نكته كه حضرت شاهد و ناظر ماست و با توجه مقام عين اللهي حضرت داريم كه تمام احوال و اخبار شما زير نظر ما ائمه است و ما لحظه اي از شما غافل نيستيم، ما هم نبايد مانع و حجابي در وجودمان براي ولايت و تربيت امام بگذاريم. در دعاي عرفه امام حسين(ع) داريم : خدايا با تدبير خودت مرا از تدبير خودم بي نياز كن. يعني مديريت براساس خود كنار برود و مديريت رحماني بيايد تا اختيارگردان وجود من خدا بشود. كسي كه چنين تمنايي دارد و در اين راه تلاش مي كند مي تواند مورد تربيت حضرت واقع بشود. خيلي

ص: 7285

ها در شب نيمه شعبان به زيارت جمكران مشرف مي شوند كه اين حديث عشق و مهدي باوري مردم نسبت به ساحت امام عصر را نشان مي دهد. ولي اين محبت بايد به مودت تبديل بشود كه ما از مقامات حضرت بهره اي بگيريم. هم آحاد جامعه ي ديني و هم مديران ارشد ،در راستاي مديريت رحماني حضرت حركت كنيم. وقتي در دعا ما به امام سلام مي دهيم يعني ما در مقابل شما تسليم محض هستيم يعني ما مي فهميم كه شما صاحب تدبير هستيد.اين كشوري كه مي خواهد زمينه ساز ظهور حضرت مهدي بشود صاحبي دارد و ما هم تلاش مي كنيم كه با مديريت رحماني شما ارتباط برقرار بكنيم و آنرا جلوه بدهيم. تمام جامعه ي ديني ما بايد با دشمنان مقابله كنيم و با دوستان مهربان باشيم . براي برقرار ارتباط فردي با امام ، بايد حجاب ها كه همان گناهان است برداشته بشود. در زيارت داريم :خدا بواسطه ي گناهانم مرا از شما جدا نكند. پس گناه مي تواند بين ما و تمام مقامات امام زمان(عج) فاصله بيندازد.

سوال- ما چطورمي توانيم شيعه ي واقعي امام زمان(عج) باشيم ؟ پاسخ – شب نيمه شعبان شب تجديد عهد و پيمان ولايت ،اطاعت و شيعگي با ساحت امام زمان است. ما بايد عهد شيعگي ببنديم و بدانيم كه شيعه ي حقيقي كيست . داريم كه شيعيان مانند زنبور عسل هستند. زنبور عسل هفتاد ويژگي دارد : اهل تلاش هستند ،توليد گرا هستند و اهل پاكسازي محيط خانه از آلودگي ها هستند و ... اگر مي خواهيم به شيعه ي بالا برسيم

ص: 7286

بايد به سلمان نگاه كنيم كه پيامبر فرمود: سلمان از ما اهل بيت است. پيامبر مي فرمايد: از ما اهل بيت نيست كسي كه همسايه اش از آزارهاي او در امان نباشد. آيا اطرافيان ما از دست ما در امان هستند؟ پيامبر مي فرمايد: از ما نيست كسي كه از در دروغ و غش با مسلمانان وارد بشود . پس غش معاملات در بازار، ما را از شيعيان حضرت خارج مي كند. گاهي براي كمي سود در معاملات قسم دروغ خورده مي شود. مي فرمايد :از ما نيست كسي كه در امانت خيانت كند. ولايت و اطاعت از امام زمان(عج)يك امانت است .ما بايد نسبت به اين امانت ،امانت دار خوبي باشيم. پيامبر مي فرمايد: از ما نيست كسي كه نماز شب نخواند. يعني حداقل انگيزه ي نماز شب را نداشته باشد. گفته مي شود كه مي توان قضاي نماز شب را بجا آورد. ضحرت مي فرمايد: از ما نيست كسي كه دنيا را بخاطر آخرتش و آخرتش را به خاطر دنيا از دست بدهد. يعني شيعه ي واقعي ما نيست كسي كه براي معيشت دنيوي تلاش نكند و دنيايش را آباد نكند به بهانه ي اينكه آخرتش را آباد كند و آخرتش را آباد نكند به بهانه ي اينكه دارد دنيايش را آباد مي كند. پيامبر مي فرمايد: از ما نيست كسي كه هر روز محاسبه ي نفس نداشته باشد. يعني از نفسش حساب بكشد. اين از ويژگي هاي شيعيان است. چند نفر از شيعيان براي ديدار امام رضا(ع) به طوس رفتند. آنها گفتند كه ما جمعي از شيعيان اميرالمومنين هستيم كه براي ديدار

ص: 7287

آقا آمده ايم. وقتي اين خبر را به امام دادند ،امام فرمود: من كار دارم و آنها را نپذيرفت. امام روز دوم هم آنها را نپذيرفت. آنها دو ماه پي در پي آمدند ولي امام آنها را نپذيرفت. آنها به امام گفتند كه ما مي خواهيم برگرديم ولي روي بازگشت به شهرمان نداريم. امام آنها را پذيرفت و گفت كه شما بزرگترين دروغ را گفتيد. آنها تعجب كردند و امام فرمود: آيا رفتار و گفتار شما مثل اميرالمومنين است كه ادعاي شيعه ي اميرالمومنين را مي كنيد؟ اين ادعاي بسيار بزرگي است. شيعيان ابوذرها مقدادها و .. بودند . آنها زبان، وجود و زندگي شان را تحت مديريت و تربيت امام قرار دادند. حضرت فرمود :بگوييد كه ما جمعي از محبان شما هستيم. آنها گفتند كه ما از محبان شما هستيم و امام آنها را در بغل گرفتند. و مورد كرامت و رحمت خودشان قرار دادند. امام فرمان داد كه از آنها پذيرايي بشود و شصت بار( به تعداد دفعاتي كه برگشته بودند) بر آنها وارد بشوند و هديه هايي براي خانواده هايشان بفرستيد. تمام آرزوي ما اين است كه ما را جزو شيعيان و دوستان امام ثبت بكنند. و بايد در اين راه تلاش كنيم. در دعاي شب نيمه شعبان داريم :خدايا توفيق درك دولت كريمه مهدوي و مديريت امام زمان(عج) را به ما عنايت كن و ما را از بهترين يارانش قرار بده.

92-04-05

92/4/5 چه روزها كه يك به يك غروب شد نيامدي چه بغض ها كه در گلو رسوخ شد نيامدي، خليل آتشين سخن تبر به دوش بت شكن خداي ما دوباره

ص: 7288

سنگ و چوب شد نيامدي، براي ما كه خسته ايم و دلش شكسته ايم براي نه براي عده اي ولي چه خوب شد كه نيامدي، تمام طول هفته را به انتظار جمعه ام دوباره صبح ،ظهر نه غروب شد نيامدي. سوال – در مورد مقام صاحب الزماني امام عصر توضيحاتي بفرماييد. پاسخ – سلام بر تنها راه هدايت و تربيت و سلام بر تمام رهروان راه هدايت و تربيت رحماني و مهدوي، ولادت امام زمان(عج) را تبريك مي گوييم. اللهم يا شافي يا شافي ،اشفع كل مريض اشفع كل مريض اشفع كل مريض. انشاء الله خداوند همه ي بيماران اسلام را شفاي كامل عنايت بفرمايد. صاحب الزمان يعني چه ؟صاحب الزمان كسي است كه به اذن الله و مشيت الهي تمام استعدادهاي انساني او به شكوفايي رسيده است و سيطره و تسلط كامل بر زمان پيدا كرده است . يعني بجاي اينكه او تحت اختيار زمان باشد، او زمان را در قبضه ي قدرت خودش گرفته است. اين مقام انسان تكامل يافته است. استعداد اين مقام در همه ي انسانها گذاشته شده است. همانطور كه خدا تدبير كننده ي روز و شب است، به بندگاني كه استعدادهايشان شكوفا شده است تسلط بر زمان را عنايت مي كند. و آنها صاحب زمان مي شوند و مي توانند مديريت زمان را در اختيار خودشان داشته باشند. پيوند با مقام هاي امام عصر به اين معناست كه ما آن مقام را در وجود خودمان پياده بكنيم. قله ي مديريت زمان ؛نهايت درجه بر زمان ،مديريت طول و عرض و عمق زمان ،در وجود امام معصوم زمان تجلي پيدا

ص: 7289

مي كند. ما هم بايد به اين قله برسيم و مدير و مدبر لحظات زندگي مان باشيم. مقام صاحب الزماني ما را به سمت يك مديريت پيشرفته و تكامل يافته ي زمان هدايت مي كند. گرانبهاترين گنجينه اي كه در اختيار انسان قرار دارد زمان است. اگر ما ثروتمندترين فرد عالم بشويم ولي زمان در اختيار نداشته باشيم فايده اي ندارد. در روايات بر ارزش و فضيلت زمان تاكيد شده است. اسلام بهترين مديريت آيين جهان است. بيشتر آيات و روايات روي مديريت زمان تاكيد دارد. خداوند به قطعه هاي زمان قسم مي خورد: قسم به زمان، قسم به صبح، آن هنگام( صبح علي الطلوع) كه نفس مي كشد. بيداري در صبح علي الطلوع مورد تاكيد واقع شده است. حصرت علي(ع) مي فرمايد: لحظات باقيمانده ي عمر انسان قابل ارزش گذاري نيست. به واسطه ي اين لحظات باقي مانده مي توان ابديت را تامين كرد و گذشته را جبران كرد. فرصت سوزي و از دست دادن فرصت ها يك نوع خودكشي حقيقي است. گويا داريم حقيقت وجودي خودمان را مي سوزانيم. الگوي ما در اين حركت زماني انسان كاملي است كه به اين قله ها رسيده است و صاحب زمان شده است. اگر ما بخواهيم به پيشرفته ترين الگوي مديريت زمان برسيم بايد با مقام صاحب الزماني آقا ارتباط برقرار بكنيم و او را الگو قرار بدهيم. ما بايد برسيم به اينكه يك انسان كامل بيست و چهارساعت روز را چطور مديريت مي كند. ما بايد از بي نظمي ها و بي وقت خوابيدن ها و خوردن ها بايد گذر كنيم. يك انسان مسلمان مدير

ص: 7290

و مدبر است. اساس مهندسي شخصيت يك مسلمان ،مديريت زمان است. اگر شما مي خواهيد ببينيد كه مسلماني شما چه نمره اي دارد، بايد ببينيد كه مديريت زمان شما چقدر مفيد است و چقدر منطبق با الگويي اسلامي و انسان كامل است. اولياء و عرفاي ما بشدت مقيد به نظم و انظباط در زمان و بهره گيري از زمان هاي خاص بودند. در نوفل شاتو، عده اي ساعت خودشان را با رفت و آمد مي كردند يعني امام سر ساعت از محلي عبور مي كردند. اين فرد نزديك به انسان تكامل يافته مي شود. افرادي هستند كه باري به جهت حركت مي كنند و رويكرد فعالانه نسبت به زمان ندارند. شيطان تمام تمركزش را مي گذارد تا مديريت زمان انسان را بهم بريزد. اگر شيطان بتواند سرگرداني و آشفتگي ايجاد بكند، انسان را از يك سير و سلوك رحماني ساقط كرده است. يكي از زير شاخه هاي مديريت زمان، نظم و انضباط است. در حديثي از امام رضا (ع) داريم كه بايد تلاش كنيد كه بيست و چهارساعت بر چهار محور مديريت بشود: ساعتي براي عبادت و مناجات( يك شخصيت رحماني با حقيقت هستي ارتباط برقرار مي كند)، ساعتي براي معيشت ،ساعتي براي معاشرت و ساعتي براي لذت. اين پيشرفته ترين الگوي مديريت زمان است. موضوع مديريت زمان يكي از پرفروش ترين موضوعات است و اين كتاب ها فروش زيادي دارد. مديريت زمان اسلامي نقشه ي اين مديريت زمان را بصورت بالا گفته است. مديريت بر عبادت مديريت بر نماز است. بر نماز اول وقت تاكيد ويژه اي شده است. اول هر وقت نماز، تعويض

ص: 7291

سكانس هاي طبيعت است. مثلا اذان صبح وقتي است كه شب تمام شده است و صبح دارد آغاز مي شود يعني گويا طبيعت از مرحله اي به مرحله ي جديدتر مي رود. مديريت اسلامي منطبق بر تحولات طبيعت است. تاكيد شده است كه يك سوم پاياني شب بيدار بمانيد و نماز شب بخوانيد و عبادت كنيد كه اين در رزق و روزي و خوش چهره شدن انسان تاثير دارد. روايت داريم كه دروغ مي گويد كسي كه نماز شب مي خواند و مي گويد فقير است. زيرا سحر خيلي پر بركت است. همچنين بر نماز صبح اول تاكيد شده است. امام علي(ع) مي فرمايد: كسي كه نماز صبحش را اول وقت و به جماعت بخواند دو اثر پر بركت دارد :نمازش در شمار نماز نيكان عالم بالا مي رود و در آن روز نامش در شمار متقين ثبت مي شود. ما بيداري بين الطلوعين را هم داريم. و اين زمان وقتي است كه از خواب نهي شده است. يك خواب هايي انرژي سوز و يك خواب هايي انرژي بخش هستند . يكي از خواب هايي كه انرژي و بركت را مي سوزاند خواب بين الطلوعين(بين نماز صبح تا طلوع خورشيد حدودا يك ساعت و نيم است.) روايت داريم كه زمين از دست انسان ضجه مي كشد، وقتي كه انسان بين الطلوعين را مي خوابد زيرا مي داند كه وسعت رزق و روزي را بر خودش مي بندد. مديريت معيشت از صبح علي الطلوع آغاز مي شود يعني بايد همزمان با طلوع خورشيد، از خانه بيرون بزنيم. پيامبر فرمود: از خدا خواسته ام كه بركت امت

ص: 7292

مرا در بُكور قرار بدهد كه بعضي بكور را سحر خيزي معنا كرده اند ولي معناي اصلي اش اين است :علاوه بر اينكه از خواب بيدار مي شوي از خانه هم بيرون بيايي. دانشمندان اهل حاضر به تاثير نور خورشيد در صبحگاه در سلامت روح و روان و انرژي گرفتن انسان رسيده اند. زمان معيشت از صبح علي الطلوع آغاز مي شود .خدا مي فرمايد: قسم به صبح آن هنگام كه نفس مي كشد ( صبح علي الطلوع).ماندن در محيط خواب بطور طبيعي كسالت و خواب مي آورد. حافظ مي گويد: هر گنج سعادت كه خدا داد به حافظ از دعاي شب و ورد سحري بود بيشتر علماي ما مباحث اصلي درس شان را در سحر انجام مي دادند. آيت الله بهاءالديني مي فرمود :تا موقع طلوع آفتاب چهار مباحثه ي درسي را پشت سر مي گذاشتم، دو تا مباحثه پيش از اذان صبح و دو تا مباحثه بعد از نماز صبح. بيدار ماندن در بين الطلوعين حافظه را تقويت مي كند. يكي از مديران موفق رمز خودش را اين طور بيان مي كند :من هنگام طلوع آفتاب پشت ميز كارم بودم. حضرت علي(ع) مي فرمايد: هيچ گاه خورشيد در هنگام طلوع مرا در بستر خواب نديده است. فجر تا سينه ي آفاق شكافت، چشم علي را خفته نيافت. واجب است تحصيل رزق و روزي حلال براي هر زن و مرد مومني . در هنگام ظهر سكانس طبيعت عوض مي شود. در قبل از ظهر خواب قيلوله( خواب اندك) توصيه شده است. قيلوله ي قبل از ظهر كه كمتر از يك ساعت است بشدت انرژي

ص: 7293

بخش است. بعد از تناول ناهار هم مي توان قيلوله ي بعد از ظهر را انجام داد كه بشدت حافظه را تقويت مي كند و انرژي بخش است و انسان را براي عصر آماده مي كند. زمان عصر يعني دو ساعت بعداز نماز ظهر است كه براي مديريت زمان معيشت بوده است. و اين تا زمان غروب ادامه پيدا مي كند .خواب قبل از غروب و بين مغرب و عشا خواب سفاهت بار و انرژي سوز معرفي شده است. امام رضا(ع) مي فرمايد: هرگز نمازت را از اول وقت به تاخير نينداز. امام علي(ع) مي فرمايد: نظم تمام امور شما تابع نماز است. ما در اين ساعات نماز انرژي معنوي مي گيريم. قديمي ها نماز عشا را كه يك ساعت و نيم بعد از نماز مغرب بود نماز خفتن مي ناميدند. بزرگان خيلي زود مي خوابيدند يعني پيش از نيمه ي شب .يكي از آسيب هايي كه خانواده هاي اسلامي مي بينند جابجا شدن ساعت خواب آنهاست. شيطان بنامي رها موظف است كه نگذارد ما براي مناجات سحرگاهي بلند بشويم و مرتب در گوش ما مي گويد: وقت بسيار است و بخواب .وقتي آفتاب مي زند آن زمان وقتي شادي شياطين است. سوال – صفحه 370 قرآن كريم را توضيح بفرماييد. پاسخ – در اين صفحه يكي از دعاهاي حضرت ابراهيم را مطرح مي كند. در قرآن، دعاهاي پيامبران آمده است. حضرت ابراهيم مي فرمايد: خدايا به من حكمت عنايت كن. و مرا به صالحان ملحق گردان. تمام ياران مهدي كساني هستند كه به درجه ي حكمت مي رسند. گاهي ما فكر مي كنيم كه

ص: 7294

با نماز و روزه جزو صالحان هستيم ولي پيامبر اوالعزم از خدا مي خواهد كه او را جزو صالحان عالم قرار بدهد. صالحان عالم كساني هستند كه زمين را به ارث مي برند. در زبور داود به قطع نوشتيم كه زمين را صالحان به ارث مي برند. ما مي توانيم در قنوت نماز اين دعاي حضرت ابراهيم را بخوانيم. اين دعاها راه را به ما نشان مي دهند. پس صالحان ياوران خاص امام زمان(عج)هستند. انبياء در دولت كريمه مهدوي ،جزو ميراث داران زمين خواهند بود. در روايت داريم :بيشترين دعاي اميرالمومنين آيه 74 سوره فرقان بوده است: ربنا هبلنا من ازواجنا و ذرياتنا قرة اَعين و جعلنا للمتقين اماماً( خدايا همسران و فرزندان مان را روشني چشم مان قرا بده و ما را براي خوبان عالم امام قرار بده) اين يك دعاي خانوادگي است. ما بايد با مقام صاحب الزماني امام ارتباط برقرار كنيم زيرا اين مقام انسان تكامل يافته و كامل است تا به اين مقام برسيم. الگوي عملي ما امام زمان(عج) و الگوي علمي ما آيات و روايات است. يكي از ويژگي هاي فردي و اخلاقي ياوران امام مهدي اين است كه مديريت زمان پيشرفته دارند. آنها راهبان شب و شيران مجاهد روز هستند يعني شب تا صبح اهل عبادت هستند و صبح علي الطلوع مجاهد هستند. اگر كسي اين مديريت مهدوي را در زندگي اش پياده نكند چطور مي تواند در شمار انصار المهدي قرار بگيرد؟ غفلت از مديريت زمان ما را از امام زمان(عج) دور مي كند. ما مي توانيم اين برنامه را كم كم اجرا بكنيم يعني اول مدت كمي

ص: 7295

از بين الطلوعين را بيدار باشيم و بعد كمك آنرا زياد كنند. پس ما بايد بتدريج و گام به گام به اين الگو نزديك بشويم. پروردگارا امت ما و جوانان ما را در سايه سار مديريت مهدوي به بهترين موفقيت ها، موفق بگردان.

92-04-12

92/4/12 سوال – در مورد مقام مديريت امام زمان(عج) توضيحاتي بفرماييد. پاسخ – ايام فرخنده ي ماه شعبان را پشت سرمي گذاريم و به آستان ماه رمضان نزديك مي شويم .انشاءالله به دعاي خير امام زمان(عج)، همه بهترين مديريت امور زمان را داشته باشيم تا با آمادگي كامل وارد ماه رمضان بشويم. ريشه ي الگوي هاي مديريت زمان در آموزه هاي الهي ،در قرآن كريم است. اسلام تكامل يافته ترين دين بشري است، مديريتي ترين آيين است و بهترين راه كارهاي عملي را ارائه مي دهد. هرچه كردم همه از دولت قرآن كردم. شيخ صدوق در سنين جواني به مقام اجتهاد مي رسد. ايشان سي صد كتاب و رساله در طول عمرش مي نويسد. اين افراد از عمرشان بهترين استفاده را كرده اند و براي خودشان باقيات وصالحات گذاشته اند. حافظ مي گويد: فلك را سقف بشكافيم و طرحي نو دراندازيم يعني وقت آن رسيده است كه يك طرح تحول آفرين بريزيم. اين طرح نو يك نگاه به جامعه اسلام دارد و بنيان آن هم مديريت زمان است. يعني استفاده از سحرگاه، بين الطلوعين، سحرخيزي و بركت در عرض ،طول و عمق زمان است .ما بايد در مقام پيروي از مهدي ياوري و ايجاد تناسب اخلاقي با امام زمان(عج) تلاش كنيم كه زبان گوياي امام و زبان امام بشويم. ما چگونه مي

ص: 7296

توانيم مثل سرداران رشيد اسلام مثل سلمان ها و ... باشيم؟ آنها راهبان شب و شيران روز بودند. آنها از موقعيت سحرگاهي و شب، بهترين استفاده را مي كردند. اين همراه شدن با مديريت مهدوي امام است. در آيات و روايات داريم كه بايد مديريت زمان ما در چهارعرصه ي عبادت، معيشت، معاشرت و لذت رقم بخورد. در مورد مديريت زمان مناجات وعبادت بايد گفت كه اگر ما اين مديريت زمان را از دست بدهيم يعني نمازها را سر وقت خودش نخوانيم و نظم خاص خودش را اجرا نكنيم، زندگي ما لنگ خواهد بود. وقتي ارتباط ما با جهان هستي برقرار نشود و انرژي هاي روحي و معنوي را دريافت نكنيم، زندگي ما دچار مشكل خواهد بود. از وقت هاي مناجات وعبادت، يكي سحرگاه است كه روي آن تاكيد ويژه اي شده است. كساني كه استغفار سحرگاهي دارند مورد ستايش پروردگار هستند. دو وقت قبل از طلوع خورشيد و قبل از غروب خورشيد وقت عبادت است كه عبادت قبل از غروب خورشيد( غروب آفتاب تا زمان اذان مغرب )در ميان ما جا نيفتاده است. آيات زيادي در اين مورد وجود دارد. اين زمان وقت ارتباط با هستي است. به مديريت زمان در سحرگاه، بين الطلوعين و قبل از اذان مغرب و نمازهاي اول وقت تاكيد ويژه اي شده است. بافضيلت ترين اعمال شما نماز اول وقت است .امام زمان(ع) مي فرمايد :هيچ چيز مثل نماز بيني شيطان را به خاك نمي مالد. شيطان مي خواهد به رهروان راه امامت لطمه برند. بخاطر همين شيطان بيشترين دستبرد را به مديريت زمان ما مي زند. مديريت ايده

ص: 7297

آل معيشت زمان ما دو وقت دارد : يكي صبح علي الطلوع همزمان با بيرون آمدن خورشيد، ازخانه بيرون بزنيم تا زمان ظهر وعصر و شيفت دوم از عصر تا غروب است. حتي كار كردن در بعد از وقت عشا( نيمه ي دوم شب)نهي شده است و گفته شده است كه اين كسب بي بركتي است. به آغاز زود هنگام معيشت در صبحگاه تاكيد شده است. موارد استثناء از اين قاعده استثنا است. مثل بعضي از شغل ها كه بايد چند شيفت باشد ولي اينكار نبايد بعنوان يك قاعده باشد. كسب و كار نبايد بيشتر از دو ساعت بعد از مغرب ادامه پيدا نكند. براي مغازه ها بطور عمومي توصيه نمي شود كه تا نيمه اي از شب باز باشد. زيرا با اين كار بساط سحر خيزي جمع مي شود و مديريت زمان از دست مي رود و ما شاهد بي بركتي هاي خاصي خواهيم بود. ما بايد زماني را براي معاشرت با بستگان بگذاريم( صله ي رحم)اين معاشرت در طول عمر زمان ما نقش دارد. مجموعه رواياتي داريم كه چه عواملي طول عمر ما را افزايش و چه عواملي طول عمر ما را كاهش مي دهد. اينها قواعد معنوي است كه ما گاهي از آن غافل هستيم. صله رحم، احسان به خويشاوندان و ديد و بازديد عمر سه ساله را تبديل به عمر سي ساله مي كند. يعني طول عمر را افزايش مي دهد. مديريت زمان در طول عمر، عرض زمان و عمق زمان تعريف مي شود. مثلا احسان به پدر و مادر طول عمر را افزايش مي دهد. از طرفي خدمت به پدر

ص: 7298

و مادر، توفيقات معنوي را زياد مي كند. روز ولادت حضرت زهرا به زيارت حضرت اميرالمومنين مشرف شدم. بهزحمت توانستم جايي براي نماز پبدا كنم. آقاي لاغر اندامي را ديدم كه منتظر بود كه جا گيرش بيايد، به زحمت به ايشان جادادم. ايشان سجاده ي بزرگي پهن كردند. و من گفتم :جاي كمي است .ايشان گفت بيست سال تمام است كه نماز جماعت من در روي اين سجاده ترك نشده است. و بخاطر همين اين سجاده را خيلي دوست دارم. و گفت كه رمز موفقيت من احترام( مافوق انتظارات آنها قبل از اينكه به زبان بياورند و احترام در حد اينكه دست مادر و پاي پدر را ببوسيد) و خدمت به پدر و مادر است. رمز مديريت زمان، نماز اول وقت است. عمق زمان همان بركت عمر است . من تعجب كردم و ايشان فرمود خدمتگزار مادرت باشد و بهشت كف پاي مادرت است. تمام سلوك و عرفان در اكرام و خدمت به پدر و مادر است. صله ي رحم رسيدگي به پدر و مادر، معاشرت با بستگان و همسايگان از زير شاخه هاي معاشرت است. انسان يك موجود اجتماعي است و استعدادهاي عرفاني انساني او با تعامل انسان هاي ديگر شكفته مي شود. بايد زماني را براي لذات گذاشت كه بواسطه ي اين زمان براي مديريت عبادت، معيشت و معاشرت نيرو بگيريد. از مديريت زمان لذت، يكي مديريت تغذيه است. براي صبحانه تاكيد شده است كه استحكام بخش بدن صبحانه است. وقت ايده آل خوردن صبحانه، سحر يا بين الطلوعين است. توصيه شده است كه ناهار كم باشد و از ميوه جات و سبزيجات

ص: 7299

طبيعي باشد و شام هم باشد ولي سبك .اين موارد در كتاب طب الرضا و طب الصادق آورده شده است. در مورد مديريت زمان خواب بايد گفت كه زمان هايي انرژي ساز و زمان هايي انرژي سوز هستند. گاهي شش ساعت مي خوابيم ولي هنوز خستگي از تن ما در نيامنده است. و ما فكر مي كنيم كه بايد بيشتر بخوابيم در حالي كه اين طور نيست. گاهي با خوابيدن نيم ساعت در وقت قيلوله، خستگي انسان در مي رود. خواب بين الطلوعين و اول صبح مايه ي آشفتگي ،بداخلاقي ،دگرگوني رنگ چهره ،بركت سوز و فقر آفرين است و بركت را بر مي دارد. رزق مخصوصي براي كساني هست كه در بين الطلوعين بيدار هستند. خواب قيلوله نيمروزي كه خواب كوتاه قبل از ظهر و بعد ازظهر است، افزايش دهنده ي ضريبي هوشي است، انرژي بخش و توانا آفرين است .يكي از نعمت هاي ويژه ي الهي به انسان اين است كه خواب نيمروزي را حافظه بخش و بركت آفرين قرار داده است. گاهي ما خواب بعد ازظهر را به عصر مي اندازيم كه اين خواب مايه ي كم عقلي و تضعيف كننده ي سلول هاي مغز است. خواب نزديك غروب و اول شب نهي شده است. خواب انرژي بخش شب، يك سوم مياني است. بخش پاياني شب وقت مناجات است. وقت اصلي تلاوت قرآن در سحر است .ذهن انسان در وقت سحر بيشترين آمادگي را براي دريافت دارد و خيلي از بزرگان مباحثات قوي علمي خودشان را در آن وقت مي گذارند . بر ارتباطات درون خانواده و جمع گرايي تاكيد مي كند

ص: 7300

كه در سر سفره غذا همه باشند و گفتگو صورت بگيرد. پس انسان از ارتباط بين همسران و لذات مشروع، براي سه قسمت ديگر انرژي مي گيرد. سوال– صفحه 377 قرآن كريم را توضيح بفرماييد. پاسخ – سوره هاي شعرا و نمل، به سوره طواسين معروف هستند. روايت داريم هر كس سوره شعرا و نمل را در شب جمعه قرائت كند ،در شمار اولياء ويژه ي الهي قرار مي گيرد. (يعني راهي براي او باز مي شود براي ولي اللهي شدن و اتصال با ولي الله الاعظم) خداوند در آخرت چنان از نعمت هاي بهشتي به او عطا كند كه راضي شود. اين ثمره ي تلاوت اين دو سوره است. در روايت داريم : هر كس سوره نمل را قرائت بكند، خداوند ده برابر تعداد كساني كه به حضرت سليمان، ابراهيم ،هود، صالح و شعيب ايمان آوردند، پاداش و حسنه عنايت مي كند. در اين سوره از سخن گفتن مورچه اي با حضرت سليمان پرده برداري مي كند. پيام ها و درس هاي بزرگي در اين سوره وجود دارد. رئيس مورچه به حضرت سليمان مي گويد: مي داني چرا بناي حكومت تو را بر باد گذاشتند كه باد ياران تو را منتقل كند؟ براي اينكه بداني بناي دنيا بر باد است و ماندني نيست و بناي هرچه كه بر باد باشد، دلبستگي را نشايد. مبادا به دنيا دلبسته بشوي. سوال – خلاصه اي از برنامه هاي گذشته را بيان بفرماييد. پاسخ- براي رفتن به سوي معرفت هستي ،بايد چهار معرفت را كسب كنيم: راه شناسي رهروشناسي، رهبر شناسي و رهزنشناسي . در بحث رهزنشناسي با

ص: 7301

محوريت آيه 16 و 17 سوره اعراف به تهاجم هاي چهارگانه شيطان اشاره كرديم. اين تهاجم ها از سمت فيزيكي نيست و حقيقتي دارد. تهاجم از پيش روي شيطان، در واقع ايجاد غفلت به ابديتي كه انسان در پيشرو دارد. بيش از 1200 آيه در قرآن در مورد معاد و ابديت است. و اگر شيطان در اين تهاجم موفق بشود بيش از 1200 آيه قرآن را از كار انداخته است. به فكر مرگ و حساب وكتاب و به فكر جهنم و بهشت بودن ازعناصر ايماني ماست. حمله ي از پشت سر ايجاد غفلت است از چيزي كه پشت سر مي گذاريم و مي رويم نسبت به حقيقت ناپايدار و گذراي دنيا كه ما خيال كنيم كه دنيا ماندني است. و نسبت به دنيا دلبستگي ايجاد كنيم. بجاي وارستگي از دنيا، دلبستگي به دنيا براي ما ايجاد مي كند. حمله از سمت راست ايجاد شبهه هاي اعتقادي وعقيدتي است كه در آخرالزمان به اوج خودش مي رسد. شبهه نسبت به باورهاي ديني، توحيد، نبوت پيامبران الهي و امامت ايجاد مي كند تا دوستداران حضرت حدنصاب مهدي ياوري را پيدا نكنند و ظهور امام زمان(عج) به تاخير بيفتد. حمله از سمت چپ ايجاد شهوت وغفلت از طريق غريزه ي جنسي براي انسان است. وقتي استفاده از غريزه ي جنسي انسان به شيطان داده شد او گفت ديگر كافي است و همه را وسوسه خواهم كرد. كتاب پنج جلدي سبك زندگي مهدوي درحال آماده شدن است كه راهكار عملي مبارزه با شيطان در قسمت دوباره زندگي آورده شده است. راه شناسي همان صراط مستقيم است و شيطان در

ص: 7302

همانجا كمين مي كند. رهرو شناسي رهرواي حقيقي كه مسلمانان واقعي هستند و در زمان ما مهدي ياوران واقعي هستند. ياوران مهدي چهل ويژگي دارند كه بايد شناخته بشود. در بحث رهبرشناسي هشت زير شاخه را بيان كرديم: تبار شناسي يعني پدر و مادر حضرت و شناخت اصل و نسب كه مادرشناسي مهم است .در زيارت مادر امام زمان(عج) داريم :سلام بر تو اي كسي كه وصف تو در انجيل حضرت مسيح آمده است. درمورد چهره شناسي بايد گفت كه به اذن خداوند سيماي حضرت در بين جوانان سي تا چهل ساله ظهور پيدا مي كند. ما بايد قدرت الهي را باور داشته باشيم. بعضي مي گويند :مگر ممكن است كسي كه بيش از هزار سال از عمرش گذشته، در چهره ي يك جوان ظاهر بشود و در اينجا لغزش پيدا مي كنند. آنها نمي دانند كه خداوند مالك زمان است و امام به اذن خدا مالك زمان است . تاريخ شناسي در مورد تاريخ غيبت صغري است كه 69 بطول انجاميد و بعد غيبت كبري بود كه تا امروز ادامه دارد. درمقام شناسي به بحث ولي اللهي حضرت ،مقام عين اللهي و مقام معلم ومربي بودن نسبت به حكمت رحمت واسعه بودن پرداختيم. رابطه ي ما با حضرت بر اساس عطوفت و شفقت است و يك رابطه ي فرزند و پدري است. به مقام صاحب التدبيري اشاره كرديم كه مديريت بي امان جهادي دارد. و بعد به مقام صاحب الزماني اشاره كرديم. سوال – راه ميانبُر ارتباط ما با امام زمان(عج) كدام است و چطور مي توان يك پيوند جدي و عميق با امام

ص: 7303

برقرار كرد؟ پاسخ – بهترين ميانبر تقويت جلوه هاي عشق و محبتي كه در نهان دل ما به ساحت امام زمان است. حديث عشق و دلدادگي كه در نيمه ي شعبان شاهد آن هستيم،( بيش از 5/2 ميليون زائر مسجد جمكران)، از اين معلوم مي شود كه دستمايه هاي عشق و محبت وجود دارد ولي بايد عشق و محبت را ارتقاء دارد. محبت خدا دادي فطري است و در دل مردم وجود دارد اما ارتقاي محبت به مودت است. داريم :اگر شما عاشق خدا هستيد از پيامبر تبعيت داشته باشيد. پس با اطاعت از دستورات امام زمان(عج) اين محبت به مودت تبديل مي شود. راه ميانبر، ارتقاء محبت و معرفت است. آميزه ي محبت و معرفت اصيل مي شود باور، بصيرت و توفيق خدمت. اين معرفت مي تواند پيگيري اين گونه موارد و خواندن كتاب هاي معرفي شده است. امام هفتم مي فرمايد: وجود فيزيكي او از مردم غائب مي شود ولي ذكر و ياد او در ميان مردم غائب نمي شود. از آيت الله بهجت پرسيدند كه جزيره ي ي خضراء كجاست.( مشهور است كه جزيره ي خضراء يك جزيره ي حفاظت شده درميان درياست كه محل حضور حضرت و خانواده اش و نوادگان حضرت است. در رد يا تأييد اين مطلب كتاب ها نوشته شده است. ما به حواشي اين مطلب كاري نداريم زيرا در اين امر، روايات قطعي نداريم و اينها را حاشيه مي دانيم) ايشان فرمود: جزيزه ي خضراء آن قلب و دلي است كه به ياد امام زمانش آباد باشد. ملاك ايمان در آخرالزمان اين است كه ذكر و ياد

ص: 7304

امام در قلب ها خاموش نشود. حضرت ساكن و رهبر اين قلب است. فرمانده ي سپاهيان جهل شيطان است و فرمانده ي سپاهيان عقل امام زمان(عج) است. قلبي كه عرش خداوند است بايد محل حضور خليفة الرحمان باشد .ياد امام زمان(عج) عرش را آماده مي كند كه جانشين خدا رهبري سپاهيان عقل را عهده دار باشد . قلب ما قلب شيطاني است يا رحماني ؟ اگر قلب ما رحماني است ذكر و ياد امام زمان(عج) در اين قلب پابرجاست و درتمام لحظات زندگي هدايت گر ما مي شود حديثي از امام حسين(ع) واردشده است كه امام صادق(ع) اين حديث را تكرار كرده است. در واقع اين حديث زبان همه ي انبياء بوده است. حضرت مي فرمايد: اگر زمان ظهور او را درك بكنم، لحظه لحظه ي عمرم را وقف او خواهم كرد. ملا فيض كاشاني ديواني بنام اشعار مهدوي دارد كه مي فرمايد: ده روز ملك گردون افسانه است و افسون يك لحظه خدمت او بهتر زملك ما را جهت گيري تمام دوستان بايد اين باشد كه توفيق خدمتگزاري حضرت را پيدا كنند. او يدالله است و ما هم بازوي توانمند امام زمان(عج) بشويم. اين جلسه آخرين جلسه ي بحث ماست. خداوندا ما را در شمار بهترين ياوران و تربيت شدگان امام زمان(عج) قرار بده.

حجت الاسلام والمسلمين مير باقري

1392

92-04-01

حتي شده به خنده اي ميهمان مان كنيد زلفي نشان دهيد و پريشان مان كنيد، از ما مسافران قدم دور خود زدن سلمان شدن گذشت مسلمان مان كنيد، يك نور واحديد كه در چهارده افق تكرار مي شويد كه حيران مان كنيد. سوال – معرفت نسبت به امام به

ص: 7305

چه معناست؟ پاسخ – ميلاد امام زمان(عج) را به همه ي سروران تبريك عرض مي كنيم. معرفت امام دو جنبه دارد. امام از عالم غيبت آمده است. خدا مي فرمايد كه كتاب قرآن براي هدايت متقين است. متقين كساني هستند كه به غيبت ايمان دارند. در مورد غيب تفاسير زيادي شده است. و در بعضي روايات به وجود امام عصر تعبير شده است. امام حقيقتي است كه از عالم غيبت به عالم ما ظهور پيدا مي كند.و درغالب بشر خلق مي شوند. بنابراين امام يك جنبه ي بشري و يك جنبه ي باطني دارد. جنبه ي جسماني امام هم است يعني جسم امام هم با بقيه فرق مي كند. خدادر مورد خلق حضرت آدم مي فرمايد: و اذا سويته و نفخته فيه من روحي .اين جسم بايد به مرحله ي اعتدال برسد و اگر به مرحله ي تسويه نرسد ظرف اين روح نيست. روح امام كه درجسم تجلي پيدا مي كند بايد بتواند حامل روح امام باشد. پس جسم امام هم جسم فوق العاده اي است. در زيارت جامعه كبيره داريم: جسم شما در اجسام است و روح تان در ارواح است و ... يعني جسم امام، نگهبان بقيه اجسام است و جسم عالم با جسم امام برپاست، روح عالم با روح امام برپاست. همه نفوس به نفس امام قائمند. جسم ما به روح ما پايدار است و اگر روح را برداريد جسم متلاشي مي شود. جسم امام به جسم عالم و و روح امام به روح عالم قائم است. اگر عالم برپاست بخاطر امام برپاست. و اين بخاطرعظمت امام است. فرمود :جسم ما ازعليين(

ص: 7306

از مقامات بالاي خلقت )است. ولي آنچه كه امام را امام مي كند روح است. خدا به ملائك فرمود: وقتي من از روحم به او دميدم( جسم بايد به مرحله ي اعتدال برسد) شما سجده كنيد. روح امام مغفول ابليس واقع شد . وقتي به ابليس گفتند كه به آدم سجده كن، ابليس گفت كه من از آتش هستم ولي او ازخاك است .در حاليكه سجده به روح بود . پس جنبه ي روح امام است كه مقامات امام را دارد. يكي از شئون امام اين است كه ناظر برماست. داريم :هرچه عمل مي كنيد خدا ،رسول و مومنان مي بينند كه مومنان به اهل بيت تعبير شده است. يكي از اصحاب امام رضا(ع) به امام فرمود كه براي من و اهل بيت من دعا كنيد. امام فرمود: مگر ما براي شما دعا نمي كنيم ؟ما ناظر بر شما هستيم. امام ناظر است و حين عمل شاهد است. خدا امت وسطي خلق كرده است كه شاهد بر همه ي مردم هستند. و رسول اكرم شاهد برآنهاست. امام فرمود: امت وسط ما هستيم. اگر امام شاهد همه ي احوال ماست بخاطر همين روح است. دركافي داريم كه سوال كردند چطور امام در خانه نشسته است و با وجود حجاب ها ،همه ي عالم را مي بيند. حضرت فرمود: در امام روح القدس است كه اين روح القدس محجوب به حجاب ها نيست. شناخت امام معرفت امام است و همه مي توانند به مراتبي از معرفت امام برسند. و همان اندازه هم بهره مند بشوند. اگر امام شاهد است اين حقيقت است. فرمود : وقتي امام به

ص: 7307

امامت مي رسد بين خدا و امام عمودي از نور قرار داده مي شود. امام در عمود نور همه ي اسرار مومنين را مي بيند. درعمود نور، نه فقط ظاهر بلكه اسرار مومنين را مي بيند. امام از متبسمين است يعني در سيماي انسانها، گذشته و آينده اش را مي بيند. مثلا فردي نزد امام مي آمد و مي گفت كه من از دوستداران شما هستم، امام مي فرمود: من تو را در جمعيت نمي بينم.و اين فرد در آينده با امام درگير بود. فرد ديگري مي گفت كه من با شما هستم و امام مي فرمود: درست مي گويي، خودت را براي ابتلائات سنگين آماده كن.زيرا كسي كه ما را دوست دارد مورد ابتلائات قرار مي گيرد. اين حقيقت در امام وجود دارد كه همه را مي بيند. در صلوات امام رضا(ع) كه براي امام زمان(عج) نقل شده است و مداومت آن براي انسان مقامات مي آورد ،داريم : امام چشم الهي است و ناظر برتمام خفيات عالم است .اين چشم الهي جسم نيست گرچه اين جسم فوق العاده است. و امام در اين جسم تجلي كرده است. امام اين مقامات را دارد و همه ي عالم با نور امام روشن مي شود، امام مَثَل نور خداست و اين مثل نور الهي است كه عالم را روشن مي كند، آن حقيقت است كه كلمه ي نور است، اگر امام كلمه ي روح است و حيات تمام عالم قائم به اوست، باران از آسمان مي بارد و زمين به نشاط مي آيد و امام آن باران رحمت الهي است. امام آن كلمه ي حيات است.

ص: 7308

اگر اين باران در سرزميني ببارد ،آن سرزمين مي شود سرچشمه ي حيات. و باغستان هايي در وجود خود انسان آشكار مي شود. وقتي امام ظهورمي كند همه ي عالم پر از ظلمت است و وقتي امام مي آيد زمين پر ازعدل مي شود زيرا امام خودش عدل است. داريم :كلمه ي تامه ي خدا كه عين عدل است امام است .امام كلمه ي ايمان است و ...شما زيارت جامعه كبيره را مي خوانيد و بعد مي گوييد كه اين ثناي شما نبود، شأن شما بالاتر از اين است. زيارت جامعه كبيره در مقابل مقام امام چيزي نيست. اگر كسي عظمت و توحيد الهي را درك كند آن موقع عظمت امام مشخص مي شود. گفته اند كه وقتي زيارت جامعه كبيره مي خوانيد صد تا تكبير بگوييد براي اينكه مبتلا به غُلو نشويد .وقتي اين زيارت را مي خوانيد كبرياي الهي در دل شما تجلي كند و امام را بيش از شأنش نبينيد. من فكر مي كنم اگر كسي صد تا كبير را بگويد، كبرياي الهي بر قلبش تجلي پيدا مي كند و مي تواند زيارت جامعه را بفهمد و شئونات امام را بفهمد. شئون امام ذيل كبريايي خدا تعريف مي شود. روحي كه در آن حقايق است اين روح امام است. سوال – معرفت به امام چگونه حاصل مي شود و بايد چطور به آن برسيم؟ پاسخ – معرفت از عالم بالا مي آيد. تا خورشيد در دل ما تجلي پيدا نكند ما به معرفت خورشيد نمي رسيم. خدا به ما چشم داده است و اين چشم مي تواند نور را دنبال كند. ولي

ص: 7309

بايد خورشيد طلوع كند و چشم نمي تواند جاي خورشيد را پُر كند. اگر خورشيد طلوع كند و ما چشم نداشته باشيم يا چشم مان را ببنديم نمي توانيم خورشيد را ببينيم ولي اصل اين است كه خورشيد طلوع كند. معرفت امام وقتي طلوع مي كند كه حقيقت امام در باطن و قلب انسان ظهورپيدا كند. كما اينكه معرفت اجتماعي امام وقتي پيدا مي شود كه امام در حيات اجتماعي و روح جمعي ما ظهور پيدا كند. و بشود عصر ظهور. در روايات داريم :ائمه هستند كه اگر كسي مومن شد قلب شان را نوراني مي كنند بطوري كه نور امام در قلب مومن از خورشيد در وسط روز آشكارتر است. اگر كسي به معرفت امام رسيد امام را پيدا مي كند. بايد معرفت را به ما بدهند و اين معرفت از عالم بالا مي آيد. و اين معرفت چيزي نيست اِلا حقايق وجودي امام به اندازه ي ظرف انسان در انسان نازل بشود. مثل شعاع خورشيد كه از پنجره به داخل خانه ي ما مي آيد. و خانه ي ما،همسايه و همه ي زمين را روشن مي كند. اگر حقيقت امام در قلب انسان ظهور پيدا كند انسان به معرفت امام رسيده است. حالا اين معرفت اعطائي چطور حاصل مي شود؟ معرفت مقدماتي دارد .در حديثي كه امام به ابوخالق كابلي فرمودند ،سه گام را براي معرفت بيان كرده اند. يعني انسان به جايي برسد كه حقيقت امام را مشاهده كند. البته به اندازه ي ظرف خودش. امام فرمود :وادي تسليم ( انسان بايد بايد اعضا و جوارحش را به امام بسپارد و باطن

ص: 7310

،فكر، قلب و سِر را به امام بسپارد كه مقام تسليم پيدا كند)،وادي تطهير(انسان بايد شستشو داده بشود، قلب زلال بشود و اغيار بروند تا نور در قلب انسان تجلي پيدا كند)و وادي تنوير است. به امام صادق(ع) گفت كه من از شيعيان خاص شماهستم. حضرت فرمود: اگر اين مقام را پيدا كردي شيعه ي من مي شوي و اين آيه را خواندند: يكي از شيعيان ابراهيم خليل است. زيرا وقتي ورود بر خدا پيدا كرد، با قلب سليم ورود به خدا پيدا كرد. چون ابراهيم با قلب سليم وارد شد، جزو شيعيان شد. ظاهر آيه نشان مي دهد كه حضرت ابراهيم را شيعه نوح معرفي مي كند و بعضي فرموده اند كه اين شيعه به شيعه ي اميرالمومنين كه همان نبي اكرم است برمي گردد. آن كسي كه ابراهيم شيعه ي اوست و او را مشايعت كرده است وجود نبي اكرم و اميرالمومنين و اهل بيت است. در روايت داريم كه درعالم ارواح، نبي اكرم توحيد را به انبياء تعليم دادند. يعني انبياء شاگرد توحيد نبي اكرم هستند. با اين معلم درهاي توحيد به سوي انبياء باز شده است. لذا شيعه ي نبي اكرم هستند ولي وقتي به مقام تشيع مي رسند كه داراي قلب سليم بشوند . قلب سليم قلبي است كه وقتي به لقاء پروردگار مي رود جز خدا در آن چيزي نيست. تهي از غير شده است و فقط در آن خدا هست. اگر كسي در اين مقام بود حقيقت تشيع را مي فهمد. اگر كسي در مقام سلم باشد حقيقت انوار معصومين و نور نبي اكرم وجود ظهور پيدا مي

ص: 7311

كند. ملائكه وقتي به توحيد مي رسند كه سجده مي كنند. اميرالمومنين مي فرمايد :ملائكه خدا را عبادت مي كردند و آدم را عبادت نمي كردند. ولي از طريق تعظيم آدم، وقتي عظمت آدم در دل آنها تجلي پيدا كرد، به عظمت اللهي مي رسند. معني صراط همين است .وقتي فرشتگان سجده ي تام كردند حقيقت آدم برملائكه آشكار شد و از آن طريق به معرفت الله رسيدند. ذيل آيات سوره بقره روايت داريم :ظاهر سجده ي ملائكه، بر آدم بود در باطن بر حقيقت كلمه ي روح بود. در قرآن هم داريم: نفخت من روحي .حقيقت اين روح نبي اكرم اميرالمومنين و اهل بيت است. و يك شعاع آن هم در آدم بود. اين امام محيط بر آدم است، با ماست ،شفيع ماست .اين نبي اكرم صاحب مقام محمود است. در روايت داريم: در روز قيامت ، همه ي افراد محشر را عرق فرا مي گيرد. بعضي تعبير كرده اند كه اين قدر عرق بالا مي آيد كه جلوي دهان شان را مي گيرد. اهل محشر گرفتارمي شوند و به سراغ حضرت آدم مي آيند. حضرت آدم مي فرمايد كه كاري از من ساخته نيست. به سراغ حضرت نوح، ابراهيم و.. و حضرت خاتم برويد. همه ي امت ها به سراغ حضرت خاتم مي آيند و پيامبر به باب الرحمان مي آيد و به سجده مي افتند و طوري سجده مي كند خداوند مي فرمايد: هر كس را كه مي خواهي شفاعت كن. ما بايد اين وجود پيامبر را بشناسيم. ما بايد خودمان را تسليم كنيم كه وقتي رحمت حضرت مي آيد، پنجره ي

ص: 7312

خانه را نبنديم. روايت داريم كه وجود پيامبر بر جسم جهنم عبور مي كند، بر طبقات جهنم نسيم رحمت مي باد و خنك مي شود. بعضي از طبقات جهنم مي پرسند كه چرا جهنم خنك شد، مي گويند: وجود پيامبر از آن عبور كرده است .مي گويند در جهنم را بگذاريد، نخواستيم. ما نبايد اين طوري باشيم. وقتي نور پيامبر مي تابد پنجره خانه را نبنديم و قلب مان را متوجه حضرت كنيم. اگر اين كار را بكنيم قلب خودمان مي شود خورشيد .مومن خودش خورشيد است. روايت داريم :قلب مومن مشكات نور است. همه ي وجود مومن نور است. علم ،كلام و مسيرش نور است. وقتي پرتوي خورشيد به مومن مي خورد مومن خودش خورشيد مي شود. خدا يك خورشيد بيشتر ندارد و آن نبي اكرم است. اگر پرتويي از نبي اكرم در وجود ما بيفتد، فرد مي شود عارف و عارف كسي است كه شعاع نبي اكرم در وجود او افتاده است. وقتي اين شعاع در وجود انسان مي افتد انسان به عين اليقين مي رسد. مرحله ي حق اليقين اين است كه انسان در اين شعاع خورشيد بالا برود. و به سرچشمه برسد و ذوب بشود ، اين كار حضرت ابراهيم خليل است. اگر كسي در مقام معرفت امام تسليم شد، نورانيت امام در قلب او وارد مي شود. و اگر با امام سير كرد، به آن سرچشمه مي رسد. تسليم كار ماست. اين كار را از ما خواستند. ما بايد نسبت به خداي متعال و خليفه ي او .فردي محضر امام صادق(ع) آمد و آيه اي را سوال كرد و حضرت

ص: 7313

آيه اي را معنا كرد. فرد ديگري آمد و همان آيه را سوال كرد و حضرت آنرا طور ديگري معنا كرد. فرد سوم هم آمد و حضرت همان آيه را طور ديگري معنا كرد. مجلس خلوت شد و امام فرمود :خدا به سليمان ملك داد و از او حساب هم نكشيد. يعني به اوعطا كرد. خدا به پيامبر اسلام ملكي بالاتر از ملك سليمان داده است. هر چه پيامبر به شما داد آنرا بگيريد و از هر چه شما را نهي كرد برحذر باشيد. و فرمانش فرمان من است. امام فرمود: اين مقام واجب الاطاعه بودن پيامبر با ملك سليمان قابل مقايسه نيست. ما بايد امر پيامبر را امر خدا بدانيم. و سِر خدا به او داده شده است. اگر پيامبر سِر خدا را اشتباه بگويد، خدا رگ كردن او را قطع خواهد كرد. تمام اين دين مهم را به پيامبر تفويض كردند. اين پيامبر مي شود خليفه ي خدا يعني امرش امر خداست. پس حركت ما در معرفت اين است كه تسليم باشيم. چشم ،گوش، چشم ،ظاهر ،باطن و قلب را تسليم كنيم. قلب ما بايد قلب سليم بشود. اگر ما تسليم محض شديم پيامبر كار درمان را با ما شروع مي كند. زيرا تسليم درمان نيست. كار از طرف امام شروع شده است و ما بايد قدم برداريم . ما هيچ وقت شروع كننده نيستيم. او به طرف ما آمده است و ما بايد به طرف او برويم. در دعاي ابوحمزه داريم :خدايا كسي كه به طرف تو كوچ مي كند و از خودش هجرت مي كند راهش به تو نزديك است. حجابي

ص: 7314

بين خدا و بنده نيست مگر اينكه عملي حجاب بشود. والشمس و الضحها ،نبي اكرم مي تابد ما نبايد روي مان را از خورشيد برنگردانيم. اين مقدمه ي معرفت است. سوال – آيات پاياني سوره فرقان را توضيح بفرماييد. پاسخ – در اين آيات عباد الرحمان توصيف مي شود. قرآن مثل امام است. يك جسم و يك جان دارد. بدون وضو نمي توان به جسم قرآن دست زد. و اينكار گناه است. صوت قرآن با بقيه ي قرآن متفاوت است و نوراني است. كساني كه چشم ملكوتي دارند نور را در همين مركب ها ديده اند و توصيف كرده اند. قرآن رشته ي بين ما و خداي متعال است. از محضر خدا آمده است تا بدست ما رسيده است. پس نور قرآن هم مراتبي دارد. و انسان بايد با قرآن سير كند. لذا درجات انسان به درجات قرآن است. روايت داريم كه درجات بهشت به اندازه ي درجات قرآن است. روز قيام مي گويند :اقرأ و قرأ. انسان به اندازه اي كه قرآن در آن محقق شده است درجه دارد. نه فقط حفظ ظاهر زيرا ممكن است كه از اين ظاهر از ذهن انسان برود. چقدر در درجات قرآن رشد كرده ايم ؟درجات ما در بهشت به اندازه ي درجات قرآن است. در كافي داريم : كسي كه قرآن را از اول تا آخر ختم مي كند. نبوت بين دو پهلويش درج مي شود اِلا اينكه پيامبر نيست. قرآن سه قسم است: قسمي كه عالم و جاهل آنرا مي فهمند. قسم ديگر نور قرآن است كه براي كساني است كه خدا به آنها لطف كرده

ص: 7315

و قابل شده اند. خدا مي فرمايد: آيات قرآن در سينه ي كساني است كه خدا به آنها علم داده است. خدا مي فرمايد كه قرآن در قلوب عده اي است. امام صادق(ع) مي فرمايد: جز ائمه و اهل بيت كسي نيست كه بتواند اين ادعا را داشته باشد .اتفاق بين مسلمانان است كه علم( حقيقت) قرآن نزد اهل بيت است. پس علاوه بر ظاهر به باطن قرآن هم برسيم. از ادب نسبت به قرآن كثرت تلاوت قرآن همراه با خشوع و ادب است. همان طور كه زيارت، اذن دخول مي خواهد تلاوت قرآن هم اذن دخول مي خواهد و اذن دخول قرآن دعاي امام صادق(ع) است :اللهم اني اشهد ان هدا الكتاب ... معرفت امام اين است كه انسان به نور و حقيقت و حيات طيبه ي امام برسد.و اگر حيات امام در وجود ما هم بيايد، ما هم زنده مي شويم. اگر نور امام آمد ما هم نوراني مي شويم. رسيدن به امام، عبور از حجاب هاي ظلماني است. طبقات ولايت ظاغوت ظلمت است كه از آن به دنيا تعبير شده است كه دنيا طبقات دشمنان ماست. تا در د نيا هستيم در حجاب هستيم ،وقتي وارد وادي رسول اكرم بشويم، وارد وادي نور مي شويم. گاهي نور با صد واسطه به كسي مي تابد. زماني به جايي مي رسيد كه نور خورشيد را بي واسطه دريافت مي كنيد. يعني حجب نور كنار مي رود. مومنين مي توانند به سِر نبي اكرم برسند. يعني پنجره را باز كنند تا نور به داخل بيايد و اگر با نور سير كردند حجاب ها برداشته مي

ص: 7316

شود. و انسان به سرچشمه ي نور مي رسد. و وقتي به آنجا رسيد، مي شود مومن حقيقي .حضرت ابراهيم به حقيقت نورانيت نبي اكرم و اميرالمومنين رسيده است. براي بدست آوردن اين حقيقت بايد زياد تلاش كرد تا به آن رسيد. ما بايد تسليم بشويم و آنگاه آنها حجاب ها را برمي دارند و بعد حجاب هاي نوراني راهم برمي دارند. و قلب نوراني مي شود و اين مي شود سرچشمه ي حيات و از دنيا جدا مي شود و فطرت انسان سيراب مي شود كه اين معرفت الله است. در روايات داريم كه روز قيامت شهدا به مقام حضرت ابوالفضل غبطه مي خورند. يعني مي بييند كه مي شد از مقامات امام حسين(ع) اين طوراستفاده كرد. امام مثل خورشيد است كه طلوع كرده و با نورش عالم را روشن كرده است ولي امام در افق است. دستها و چشم ها نمي توانند آنرا شكار كنند مگر چشم ابراهيم خليل و بقيه مي توانند شعاع آنرا ببينند و مومنين عادي در سايه نشسته اند و كسي كه در سايه نشسته است، نور خورشيد را مي بيند ولي در سايه.

92-04-08

برگرد اي توسل شب زنده دارها پايان بده به گريه ي چشم انتظارها، از يك خروش ناليه ي عشاق كوي تو حاجت روا شوند هزاران هزارها، يك بار نيز پشت سرت را نگاه كن دلبسته پياده اي به تو سوارها ،ما را به جبر هم كه شده سربه زير كن خيري نديده ايم از اين اختيارها، بايد براي ديدن تو مهزيار شد يعني گذشتن از همگان محض يارها، اين دست ها به لطف تو ظرف

ص: 7317

گدايي اند يا ايهاالعزيز تمام ندارها . سوال – در مورد راه كارهاي عملي معرفت پيدا كردن به امام زمان(عج) توضيحاتي بفرماييد. پاسخ – معرفت امام فراتر از معرفت جسماني امام است.گرچه معرفت جسماني امام هم فوق العاده هايي دارد كه نياز به معرفت دارد. معرفت وجودي امام كه در عوالم مختلف ظهور پيدا كرده است و به عالم پايين آمده است ،بايد مورد معرفت قرار بگيرد. براساس بعضي از روايات سه تا وادي بايد طي بشود تا انسان به معرفت امام برسد كه يكي وادي تسليم است. ما بايد تمام قواي مان را تسليم امام بكنيم،اگر ما تسليم امام شديم خدا ما را پاك مي كند با هر وسيله اي كه خدا تقدير مي كند. وقتي آلودگي ها در قلب انسان پاك شد، انسان آماده مي شود كه نور امام در قلبش تجلي كند و انسان وارد وادي نور، معرفت و محبت مي شود كه اين سرآغاز است و پايان كار نيست. در كافي از امام رضا(ع) داريم :امام مثل خورشيدي است كه طلوع كرده است وعالم را روشن كرده است ولي امام در افق عالم است، نه چشم ها و نه دست ها آنرا شكار مي كنند بلكه پرتوي امام به انسان مي رسد.تسليم و سرسپردگي به امام يك راه كار عملي و نقطه ي شروع سير انسان در وادي توحيد است. حتي ما بايد در تسليم هم موجب به نفس نباشيم. يعني اگر به ما مقام تسليم داده شد فكر نكنيم كه ما صاحب مقام تسليم هستيم و بدانيم كه كار ما در اين وادي گدايي است. اگر اين طور شد راه

ص: 7318

ورود انسان به امام باز مي شود. يكي ابزارهاي سلوك ما در ماه شعبان ذكر صلوات است. يكي از راه هاي تقرب به معرفت امام، صلوات بر نبي اكرم و ائمه است كه از صلوات ظاهري شروع مي شود و به يك مقامات باطني مي رسد. ذكر صلوات(اللهم صل علي محمد وآل محمد) يك ذكر معجره آميز است. اگر پيامبر هيچ معجزه اي نداشت جز ذكر صلوات،باز هم ايشان پيامبر بودند. پيامبر با ذكر صلوات، باب امت را به روي خودش باز كرده است و اين كار انبياء است.غير از پيامبران نمي توانند اين را بفهمند. صلواتي از امام حسن عسگري(ع) براي چهارده صلوات در آخر مفاتيح است كه مداومت بر اين صلوات آثار زيادي دارد .صلواتي است كه در اعمال روز جمعه است. و براي امام زمان(ع) است. اين صلوات از امام رضا (ع) نقل شده است و قبل از زيارت جامعه و بعد از دعاي ندبه در مفاتيح آورده شده است. مداومت بر اين صلوات خيلي كارگشا است البته اگر همراه با خشوع باشد. وقتي ما صلوات مي فرستيم بايد ريشه اي محبت به اهل بيت باشد. يكي از صلوات كه خيلي نوراني است صلوات شعبانيه است كه از امام سجاد(ع) نقل شده است. خواندن صلوات شعبانيه بعد از نمازها و سحرها خيلي خوب است. صلوات كوتاه ديگري از امام سجاد(ع) نقل شده است كه براي چهارده معصوم است ،در مفاتيح قبل از اعمال ماه رجب آورده شده است. صلوات ماه شعبانيه كه ظهر ماه شعبان خوانده مي شود البته ورودش در ظهر است و مي توان بعد از هر نماز آنرا خواند.

ص: 7319

خواندن قسمت اول اين صلوات ها هر روز بعد از نافله ي ظهر وارد شده است كه سيد بن طاوس اين را آورده است. يكي از طرق تقرب به معصوم فرستادن صلوات و خواندن زيارات است. صلوات حقيقت خشوع درمقابل خليفةالله وعبادت خداوند متعال است. اذكار يك ظاهر و يك باطن دارند. يك وقت انسان ذكر مي گويد كه هم فكرش وهم قلبش ذاكر است. يك وقت ظاهر وجود انسان اهل صلوات است و يك وقت باطن وجودش اهل صلوات است. خداوند به بني اسرائيل خطاب كرده است كه اين براي ما هم مورد استفاده قرار مي گيرد. وقتي بني اسرائيل چهل سال در بيايان تيه سرگردان بودند بنا شد كه خداوند آنرا را نجات بدهد. خداوند به قريه بيت المقدس اشاره كرد كه وارد اين قريه بشويد .در قرآن به هر شهري، مدينه گفته نمي شود، به آنجايي كه مردم اهل ايمان نيستند قريه گفته مي شود. خدا مي فرمايد: وقتي مي خواهيد وارد بشويد در حال سجده ،از در مخصوص وارد بشويد و از خدا بخواهيد كه گناهان تان را بريزيد و اگر اين طور شد خدا گناهان شما را پاك مي كند و آنهايي كه محسن هستند از فضل خودمان به آنها عطا مي كنيم. در روايات معصومين داريم كه ما باب التيه هستيم اگر مي خواهيد از حيرت ها وسرگراني ها نجات پيدا كنيد (در دنيا همه نفس، شيطان و...ما را به سمت خودشان مي خوانند و اين دعوت ها ما را به حيرت مي كشاند مخصوصا بعد از انحرافاتي كه در اسلام بوجود آمده است كه همه را در وادي

ص: 7320

حيرت برده است )بايد از وادي ولايت ما وارد بشويد. و شرط ورود به اين وادي اين است كه انسان با حالت سجده وارد بشود. يعني تا مقام تواضع در برابر معصوم در انسان پيدا نشود(سجده) انسان نمي تواند وارد اين وادي بشود. مثل سجده اي كه ملائك بر آدم كردند. ملائك بر آدم سجده كردند ولي او را نپرستيدند، چون روح خدا در آدم تجلي كرده بود (كه خود آن روح هم مخلوق است ولي بخاطر شرافتش به خدا نسبت داده مي شود) ملائك بر او سجده كردند كه اين همان عبادت در برابر خدا و تواضع در برابر خليفةالله بود. از طريق اين تواضع از وادي خليفةالله وارد وادي توحيد مي شويم. پس هر كس كه مي خواهد به طرف خدا بيايد بايد از وادي خلافت بيايد. در امت بني اسرائيل شخصي بود كه خودش و اجدادش مستجاب الدعوة بودند. خداوند براي آنها پيامبري فرستاد. بعد او هر چه دعا مي كرد دعايش مستجاب نمي شد. او از پيامبر خواست كه از خدا علت مستجاب نشدن دعايش را بپرسد. خداوند فرمود كه پيامبر فرستاده ام، ديگر بايد از طريق پيامبر بيايي. و باب هاي ديگر بسته شده است. وقتي خدا خليفه مي فرستد همه بايد از آن باب بيايند. باب توحيد بابي است كه بايد با حالت سجده وارد آن بشويم. سجده ي مدخل ورودي خلافت و ولايت ،عبادت خداست. وقتي حيرت ها زياد بشود راهش همين است. در زيارت امام حسين(ع) در نيمه شعبان داريم :بعد از حيرت كه در دوران بني اميه و يزيد پيدا شد، امام حسين(ع) باب التيه شد

ص: 7321

يعني اگر كسي از اين در وارد شد حيرت ها برداشته مي شود و اِلا ظلالت انسان را مي گيرد. بعد از وارد شدن در اين باب مغفرت هم دنبال آن مي آيد. پس صلوات همان سجده است. در كتاب احتجاج طبرسي از حضرت امير نقل كرده است كه يكي از علماي يهود در جمع اصحاب پيامبر به حضرت امير گفت كه من سوالاتي دارم. هرچه خدا براي انبياء گذشته قائل بوده است شما براي پيامبران تان قائل هستيد، من در مورد اين مقامات سوال دارم كه خدا كداميك از اين مقامات را به پيامبر شما داده است. حضرت امير در مورد مقامات پيامبران عيسي و سليمان و... توضيحاتي دادند. ايشان سوال كرد كه خدا به آدم مقام بالايي داد و ملائكه را وادار كرد تا به آدم سجده كنند. خداوند دعوت به شرك نمي كند، آدم چه مقامي داشت و پيامبر شما چه مقامي دارد؟ پيامبر مقامات پيامبران را تكذيب نكردند و گفتند كه در برابر آن مقامات خداوند به پيامبر اسلام چه مقاماتي داده است. حضرت فرمود كه خدا مقامات بالاتر از مقامات پيامبران را به رسول اكرم داده است. ملائك در برابر حضرت آدم يك بار سجده كردند ولي خداوند مي فرمايد: ان الله ملائكته يصلون علي النبي ...پس همانا خداوند در عالم جبروت صلوات فرستاده است و ملائكه دائم بر محمد صلوات مي فرستند. و مومنين هم بايد به پيامبر درود بفرستند. پس اين صلوات مستمر از سجده بر آدم بالاتر است. تواضع در اين صلوات از خشوع در برابر آدم كامل تر است. زيرا معرفت شان بيشتر است. در روايت

ص: 7322

داريم: صلواتي كه خدا بر نبي اكرم و اهل بيتش مي فرستد صلوات خدا تطهير از نقص است ،آنها را از نقص بيرون مي برد و حتي امت شان را پاك مي كند. يكي از آثار صلوات اين است. در صلوات موسي بن جعفر داريم كه صلواتي را براي او بفرست كه بواسطه ي آن شفاعت قرون و امت ها را انجام بدهد. صلوات خداوند او را از نقص پاك مي كند و در مقامات عالي قرار مي دهد. فرمود: صلوات شما اقرار به اين مقامات است. باطن صلوات اين است كه انسان اقرار كند و بپذيرد. وقتي انسان به مقامي اقرار مي كند يعني خودش را ذيل آن مقام مي داند. اقرار به زبان اقرار نيست. انبياء به مقامات چهارده معصوم اقرار كردند و اولوالعزم شدند. وقتي ما صلوات مي فرستيم ظاهرش اين است كه از خدا مي خواهيم صلواتش را بر او بفرستد و درجات او را مي پذيريم و ما ذيل او هستيم و اگر چيزي به ما برسد ذيل صلوات بر اوست. پس اگر انسان خودش از ذيل معصوم تعريف كرد درهاي معصوم به رويش باز مي شود. صلوات عبارت است از ورد باب التيه و ورود متواضعانه به وادي ولايت با اقرار، خشوع و سجده در مقامات شان .ما نبايد اشكال كنيم كه اين كار شرك است زيرا اگر اين كار شرك است خداوند به ملائكه دستور شرك داده است. بعضي ها كه نمي خواهند به پيامبر و اهل بيتش تواضع كنند مي گويند كه ابليس موحد بود كه سجده نكرد. آنها ابليس را تطهير مي كنند و مي گويند

ص: 7323

كه خداوند دستور به شرك داد و فقط ابليس مخلص ماند و بقيه ي ملائك مشرك شدند. ولي اميرالمومنين در خطبه قاسعه ابليس را لعنت مي كند كه بر آدم سجده نكرد. وقتي خدا به ملائكه فرمود كه آدم را سجده كنيد با آنكه آدم در حجاب جسم بود، ملائكه بر او سجده كردند و باب خليفةالله باز شد يعني ابواب الهي بر آنها باز شد. پس حضرت آدم كجا و حضرت محمد كجا؟ خشوع بر پيامبر و اهل بيتش ابواب توحيد را بر روي انسان باز مي كند. سوال – آثار صلوات چيست؟ پاسخ – صلوات همه ي عوالم وجودي انسان را تطهير مي كند .ما يك عوالم وجودي داريم مثلا ما سرشت داريم و وقتي انسان آرام آرام گناهكار شد، سرشت او زده مي شود بعد براحتي نمي توان آنرا پاك كرد. چركي كه روي بدن انسان است با شستشو پاك مي شود ولي اگر عفونت به داخل بدن انسان برود، پاك كردن آن براحتي نيست. ما لايه هاي وجودي زيادي داريم :نفس ،روح ،سرشت و ... گاهي گناه و رجس وارد لايه هاي وجودي ما مي شود. دشمن پيامبر و اهل بيت ريشه ي همه ي بديها هستند. صلوات همه ي لايه هاي وجودي انسان را تطهير مي كند. امام رضا(ع) مي فرمايد: اگر كسي توانايي ندارد كه كاري بكند كه باعث پاكي گناهانش بشود، زياد برمحمدو آل او صلوات بفرستد. پس صلوات ريشه ي گناه را در مي آورد. گاهي گناه مثل ريشه ي يك درخت در اعماق وجود انسان رخنه كرده است و با كارهاي ظاهري نمي توان آنرا اصلاح

ص: 7324

كرد. اين گناه بايد از ريشه كنده بشود. اگر ريشه ي آن كنده نشود امروز انسان استغفرالله مي گويد و دوباره فردا شاخه هاي آن گناه سبز مي شود. اصل گناه، استكبار در برابر خداوند متعال است. تعزز در مقابل عزت خداست. وقتي انسان در برابر كبرياي الهي استكبار مي كند ، اين ريشه ي گناه مي شود. بعد به كبر،حسد، بخل و صفات رذيله تبديل مي شود و بعد به رفتارهاي بد تبديل مي شود. و اخلاق بد از فروع استكبار برخداست. تا انسان به سجده ي تام نرسد ريشه ي گناه كنده نمي شود. اصل استكبار در مقابل خدا، براي اولياء طاغوت است. استكبار انسان بخاطر اين است كه ظلمات آنها در وجود انسان مي آيد. همان طور كه اصل عبادت از اهل بيت است. هر كس عبادت مي كند از شاخ و برگ عبادت نبي اكرم است. گناه و استكبار هم اين طور است. سجده ي تام تمام مراتب وجودي انسان جز با تواضع در مقابل خليفةالله . حضرت علي(ع) مي فرمايد: خدا ريشه ي استكبار و نفسانيات را از دل ملائكه با سجده بر آدم كَند. پس خاصيت صلوات اين است كه انسان را به مقام تواضع مي رساند. وقتي انسان از باب التيه وارد شد مغفور مي شود. صلوات تطهير جميع مراتب وجودي انسان است. دست ملائكه به اهل بيت نمي رسد مگر اينكه به حول الارض بيايند و معلم ملائكه بشوند، به عالم دنيا و در قالب بشر در بيايند، بعد امام ما بشوند. حالا كه دست ما به آنها مي رسد ولايت شان را بپذيريم و بر آنها

ص: 7325

صلوات بفرستيم. عهد ولايت ما يعني همان صلوات است . در جامعه كبيره داريم كه صلوات ناپاكي خلقت ما را رفع مي كند ،اگر در نفس ما شركي يا استكباري باشد پاك مي شود، وقتي انسان پاك شد شرايط رشد فراهم مي شود و تدارك همه ي گناهان ماست. زيرا صلوات خشوع در برابر اهل بيت و اقرار به مقامات آنهاست و انسان را ذيل ائمه تعريف مي كند و انوار وجودي و شفاعت آنها مي آيد و به انسان مي رسد. به هر مقامي كه صلوات مي فرستيد شفاعت و نور از همان مقام مي آيد. تا شما تواضع نكنيد و اضطرارتان را درك نكنيد امام نمي تواند براي انسان متستغني كاري بكند. مبدأ طهارت خداوند است. خداوند طهارت را يك جا به نبي اكرم و اهل بيتش داده است. قرآن مي فرمايد كه طهارت براي شما اهل بيت است. انبياء به اندازه اي كه ذيل نبي اكرم هستند طهارت دارند يعني به اندازه اي كه ولايت نبي اكرم را تحمل مي كنند پاك مي شوند. حقيقت محض براي چهارده معصوم است. وقتي انبياء ذيل نبي اكرم قرار مي گيرند و اقرار مي كنند و صلوات مي فرستند ولايت نبي اكرم بر آنها جاري مي شود و به اندازه ي صلوات شان پاك مي شوند. خداوند ابراهيم خليل را به مقام خُلت برگزيد و او خليل الله شد. گداخته در محبت خدا شد. محبت خدا بر وجودش غالب شد .ابراهيم خليل شد چون زياد بر محمد و آل محمد صلوات مي فرستاد. انسان به اندزاه اي كه صلوات مي فرستد انوار وجود حضرت محمد

ص: 7326

بر او نازل مي شود و انسان پاك مي شود. ما به شئون مختلف اهل بيت صلوات مي فرستيم. در زيارت شعبانيه داريم :خدايا بر اين پيامبر و آل او كه درخت نبوت هستند درود فرست. هر خبري كه از غيب مي آيد از اين خانواده است. انوار غيبي در نبي اكرم خلاصه مي شود. حتي پيامبران، نبي بودن را از اين درخت استفاده كردند. پس پيامبر و اميرالمومنين نبأ عظيم هستند. اين دو حقيقت يكي هستند. در ادامه ي زيارت داريم :محلي كه رسالتت را در آنجا انجام دادي و بقيه ي رسولان از اينجا مبعوث مي شوند. همه ي انبياء تحت ذيل نبي اكرم رفت و آمد مي كنند و ملائكه خادم نبي اكرم هستند و در خدمت شيعيان ما هستند . همه ي علم الهي در آنجا نازل شده است در ادامه داريم :الفلك الجاريه و للج الغامره: صلوات بر محمد بفرست كه كشتي نجات است و هر كس سوار اين كشتي نجات شد رساگار مي شود و هر كس سوار اين كشتي نشد هلاك مي شود. خداوند در قرآن للج الغامره را يك ظلماتي دانسته است كه آنرا توضيح داده است. اين آيه تفسير دشمنان نبي اكرم است. آنها مثل يك درياي عميق مواج ظلماني هستند و فقط كشتي اهل بيت در آن جاري است، الكهف الحصين آنها پناهگاهي هستند كه مأمن خداست و شيطان نمي تواند ايمان او را ببرد.البته ممكن است كه به جسم او آسيب بزند. مومن آل فرعون را قطعه قطعه كردند ولي چون در پناه خداوند بود، نتوانستند ايمان او را بگيرند. ائمه مقاماتي دارند. هر

ص: 7327

شأن آنها بابي به سوي خداست. در زيارت جامعه كبيره به شئون مختلف ائمه سلام مي كنيم. هر يك از مقامات آنها، راهي به سوي خداست. امام هيچ چيزي از خودش ندارد. و فقط صراط الله است .معني عصمت همين است. اگر به امام برسيد به خدا رسيده ايد. امام فقط هدف را نشان مي دهد و خودش را نشان نمي دهد، هيچ چيز از خودش ندارد و تسليم و رضاي محص است بنابراين اگر انسان به امام برسد به خدا رسيده است. هر شأني از امام بابي به سوي معرفت و توحيد است .اگر به اين باب سلام كرديد و تواضع كرديد در به روي شما باز مي شود . سلام به هر شأني باب شفاعت از آن شان را به سوي شما باز مي كند. پيامبر فرمود: بخيل ترين مردم كسي است كه نام مرا بشنود و صلوات نفرستد. مي دانيد چرا ؟ زيرا افراد بخيل چند دسته هستند: عده اي مال خودشان راه هم نمي خورند، عده اي مال شان را به ديگري نمي دهند، عده اي حيف شان مي آيد كه چرا ديگري مالش را به فقير مي دهد ، عده اي حيف شان مي آيد كه چرا بعضي مال شان را مي خورند و عده اي حيف شان مي آيد كه مال خودت را به آنها بدهي و مي گويند كه چرا مال تان را به من مي دهيد. اين فرد از بخيل ترين مردم است و كسي كه صلوات نمي فرستد يعني پيامبر مي خواهد دستش را بگيرد ولي او قبول نمي كند. ماه شعبان ماه پيامبراست و مي

ص: 7328

فرمايد: در اين ماه به من كمك كنيد يعني من مي خواهم دست شما را بگيرم،پس دست تان را به دست من بدهيد. انسان بخيل مي گويد كه چرا دست مرا مي گيري. و بُخلش مي آيد كه چرا پيامبر مي خواهد اورا شفاعت كند. سوال – صفحه 373 قرآن كريم را توضيح بفرماييد. پاسخ – اين آيات در مورد حرف هاي حضرت صالح به قوم خودش است. آنها قوم پيشرفته اي بودند و به اين تمدن شان مغرور بودند. تمدن مادي انسان را در حد غريزه و خوردن تعريف مي كنند يعني همان توسعه ي كامجويي مادي از دنيا .ما منكر بهره وري از عالم نيستيم. ولي معتقد هستيم كه كفار بهره ور از عالم نيستند. كفاره همه ي نعمت هاي عالم را حرام مي كنند.و آنرا كفران مي كنند. اگر كسي راهش را به سمت خدا ببرد هر كاري بكند از نعمت هاي خدا استفاده كرده است. در قرآن داريم كه حضرت صالح از آنها مي پرسد: آيا شما در در باغستان ها ،چشمه سارها و نخلستان ها و در كاخ هايي كه در كوه ها براي خودتان مي سازيد رها مي شويد ؟ آيا شما در اين جاي امن رها مي شويد؟ آيا جامعه ي موعود قرن بيست ويكم فراتر از اين است ؟ آيا دنيا پايان راه است؟ كساني كه دنيا را مي پرستند، روي آرامش را نخواهند ديد. خدايا ما را اهل ماه رجب ،شعبان و رمضان قرار بده.

92-04-15

سوال – در مورد صلوات شعبانيه توضيحاتي بفرماييد. پاسخ – اين صلوات از امام سجاد (ع)نقل شده است .در فراز پاياني

ص: 7329

اين دعا داريم :خدايا اين ماه پيامبر توست كه سرور انبياء است. تو اين ماه را در پوشش و رحمت خودت قرار دادي يعني اين ماه در پوشش و رضوان خداست. يك معناي رضوان اين است كه خدا از بنده راضي مي شود و بنده مقام محبت خدا را مي چشد. اگر خدا به بزرگ خانواده نعمتي بدهد، اين نعمت در اختيار همه ي خانواده است. پيامبر مستمراً شب زنده داري و روزه داري اين ماه را رعايت مي كردند. و اين ماه را تا زمان رحلت بزرگ مي داشتند. شب زنده داري و عبادات نبي اكرم از دو جهت بود :يكي ارتباط بين خدا و نبي اكرم و ديگر اينكه اين عبادات بخاطر شفاعت و دستگيري امت بود. خدابه پيامبر مي فرمايد كه اهل نماز شب باش كه نتيجه ي آن مقام محمود است كه همان شفاعت است. اگر پيامبر تا صبح نماز مي خواندند و استغفار مي كردند براي اين بوده است كه درها به روي ما باز بشود. در قرآن داريم: اي پيامبر ما گشايش آشكاري براي تو كرديم كه گناهان گذشته و آينده ات را ببخشيم. چطور مي شود پيامبر معصوم گناه كرده باشد ؟وقتي همه ي اهل بيت مطهر هستند چطور مي شود كه پيامبر گناه كند؟ اهل بيت فرمودند كه پيامبر نه گناه كرده و نه قصد گناه كرده است حتي ترك اولي هم نداشته است بلكه حاضر شده است كه بار گناهان دوستان و شيعيان بر دوش او بيفتد. پس براي پيامبر يك فتحي شده است كه گناه گذشته و آينده از دوش پيامبر برداشته شده است. و

ص: 7330

گناهانش صاف شده است اين ماه، شعاع وجودي نبي اكرم است. يك جلوه از والشمس والضحها ،باطنش وجود ماه شعبان است. پرتويي از وجود پيامبر است كه اين ماه را غرق در رحمت خدا كرده است. و اگر رضوان الهي در اين ماه وجود دارد بخاطر وجود نبي اكرم است. بهره ي ما ورود به اين ماه است. با شفاعت پيامبر در ماه شعبان و رمضان درهاي بهشت باز مي شود. حضرت شب زنده داري و روزه داري مي كرده است و اگر ما اين سنت را ادامه بدهيم، آمده مي شويم. اميرالمومنين فرمودند: منادي حضرت در مدينه ندا داد كه اين ماه ،ماه من است ،در روزه داري در اين ماه، به من كمك كنيد .از آن به بعد يك روزه از اين ماه از من قضا نشد. اين كمك ،كمك به شفاعت است. يعني پيامبر مي خواهد دست ما را بگيرد تا آماده بشويم، آنگاه انسان به شفاعت حضرت مي رسد. شفاعت حضرت باعث مي شود كه در ماه شعبان به روي ما باز بشود و وارد ماه رضوان بشويم. در اين مناجات داريم :خدايا او را شفيع ما قرار بده. شفيعي كه شفاعتش مورد قبول است. طريق توحيد و قرب تا مقام رضوان كه بالاترين درجه ي قرب انسان است يعني انسان به جايي برسد كه محبت خدا را بچشد آنگاه بنده خدا را دوست مي دارد و عبد از خدا رضاي مي شود .زماني كه خدا بنده را مي پسندد و طعم محبت خودش را به بنده مي چشاند، مقام رضوان بدست مي آيد. بهشتيان مي گويند :محبت تو به ما

ص: 7331

از همه ي نعمت هاي بهشتي براي ما بهتر است. كساني كه حُبي عبادت مي كنند مزدشان اين است كه خدا آنها را دوست دارد، آنهايي كه فقط خدا را دوست دارند و محبت شان بين بهشت و خدا تقسيم نشده است، نتيجه ي عبادت شان رضوان است. اين رضوان براي پيامبر است، پيامبر و اهل بيتش حبيب خدا هستند. بقيه ي به اندازه اي كه ورود به محيط شفاعت پيامبر پيدا مي كنند مي شوند محبوب. پس قرار است كه در اين ماه به رضوان برسيم. رضوان نبي اكرم است. پس چون اين ماه در پوشش نبي اكرم است ماه رضوان است. پيامبر با عبادت شان راه ورود ما را به ماه شعبان باز مي كنند. وقتي اين ماه به روي ما باز شد، او شفيع ما مي شود. ما بايد با شفاعت وارد بشويم .عمل فرع است و شفاعت اصل است. ما باعمل نمي توانيم وارد بشويم. ابليس دو ركعت نماز خوانده كه چهار هزار ساله طول كشيده است .امام علي(ع) در خطبه ي قاسعه مي فرمايد : شيطان شش هزار سال ( نمي دانيم شش هزار سال دنيايي است يا آخرتي )عبادت كرده است. اگر بنا بود كه ابليس به رياضت برسد مي رسيد. پس ما محتاج به شفاعت هستيم در دنيا و آخرت . امام باقر(ع) غلامي داشتند كه با ايشان زندگي مي كرد و به معرفت رسيده بود. او به امام گفت: چرا شما اين قدر مردم را مغرور مي كنيد و مي گوييد كه پيامبر شما را شفاعت مي كند؟ امام فرمود: اگر گردنه هاي قيامت را مي ديدي،

ص: 7332

مي فهميدي كه همه محتاج شفاعت پيامبر هستند حتي انبياء. در روايتي در ذيل سوره اسراء داريم كه آنقدر گرماي قيامت زياد است كه عرق ها به دهان مي رسد، و فشار اهل محشر را فرا مي گيرد. مردم نزد حضرت آدم، حضرت عيسي و حضرت موسي و حضرت نوح مي آيند و آنها مردم را به پيامبر ارجاء مي دهند. همه مقابل باب الرحمان مي آيند(مقام رحمانيت خدا) و به سجده مي افتند .با عبادت پيامبر، درهاي رحمت الهي باز مي شود. امتي كه مي خواهند با پيامبر به بهشت برود موانعي دارند و اين موانع با فتح الفتوح حضرت باز مي شود. حضرت سجده مي كنند و براي حضرت فتح مي شود. اين فتح، بار تمام محشر را مي بندد .پس بار ما با شفاعت بسته مي شود. رزق ما در اين ماه اين است كه شفاعت حضرت را خواسته باشيم. حضرت مي فرمايد: خدايا اين پيامبر را طريق واسعه ي ما به سوي خودت قرار بده. تلقي ما به حضرت نبي اكرم سه جوراست .يك تلقي اين است كه وقت ما مي گوييم :حضرت و يك كتابچه به ما مي دهند و مي گويند كه اين طور عمل كنيد. تلقي ديگر اين است كه پيامبر همراه ما هستند يعني هم آدرس مي دهند و در همه جاي توحيد رد پاي نبي اكرم را مي بينيم. تلقي ديگر اين است كه ما حضرت را راه مي بينيم يعني حضرت را طريق الهي مي بينيم. مقامات سير ما مقامات وجودي ايشان است. همچنين مقامات سير ما مقامات قرآن است كه با جان نبي اكرم

ص: 7333

عجين است. پس وجود حضرت راه است. همه ي مراتب قرب و وادي نورهمان وادي پيامبر است .اگر كسي وارد بيت نبي اكرم شد وارد وادي توحيد شده است. در اينجا به انسان اجازه مي دهند كه رفعت پيدا كند و بالا برود. همه ي كساني كه اينجا هستند اهل ظهورند، اگر كسي بالا رفت و دري از درهاي حضرت به روي او گشوده شد منزلت ديگري از نورانيت و هدايت به قلبش مي تابد. و موحد ديگري مي شود كه ديگر توحيد مرحله ي قبلي خودش را نمي پسندد. يعني عبادت قبلي خودش را نمي پسندد و استغفار مي كند. اين سير دائم اتفاق مي افتد تا به سرچشمه نور برسد كه حقيقت نبي اكرم است. آن زمان خداشناسي حقيقي حاصل مي شود. حضرت اميرمي فرمايد: اگر كسي مرا در مقام كنه نورانيتم بشناسد به معرفت الله رسيده است. پيامبر به حضرت علي(ع) فرمود :من و تو يك نور بوديم كه در صُلب ابو مطلب ازهم جدا شديم . رسيدن به حقيقت پيامبر از عهده ي همه انسانها بر مي آيد ولي درجاتي دارد. پيامبر فرمود: درك حقيقت ولايت ما دشوار است جز براي انبياء مرسل، ملائك مقرب و عباد ممتحن (مثل سلمان). اين يك راه است. در مسابقه ي بين خورشيد و مورچه هر دو راه مي روند و جلوي خورشيد را نمي گيرند. ما فكر مي كنيم كه عدالت اين است كه جلوي خورشيد را بگيرند تا ما مورچه ها به خورشيد برسيم. خورشيد مي رود شما هم برويد، سلمان هم مي رود، اين وادي انتها ندارد. پس بار ما اين طور

ص: 7334

بسته مي شود كه به ساحت پيامبر ورود پيدا كنيم و وقتي ورود كرديم ،خود حضرت طريق الي الله است. يك وقت انسان با سلمان يا فلان استاد مي رود. يعني انسان با يك فقيه مي رود كه اين مي شود طريق او به سوي خدا. همه ي راه ها به نبي اكرم ختم مي شود، يك شعبه ي آن حضرت ابراهيم خيلي است حتي هر كدام از ائمه يك شعبه هستند. قرآن مي فرمايد: تو منذر عظيم هستي و ائمه هادي هستند. پس پيامبر بايد شفيع و طريق ما بشود و هر چقدر شما بالا مي رويد حضرت يك نقاب از درجات وجودي خودش برمي دارد و يك حجاب نور كنار مي رود و مرتبه ي معرفت و توحيد ديگري براي انسان حاصل مي شود. در مناجات شعبانيه داريم :خدايا پيامبر را راه من قرار بده و مرا متبع او قرار بده .اگر انسان تابع نشد به جايي نمي رسد. در قرآن داريم اگر كسي مطيع پيامبر شد، همسفران انبياء ،شهدا، صالحين و صديقين مي شود. پس اگر مي خواهيم همسفران اين چهار گروه بشويم بايد مطيع پيامبر باشيم. در شأن نزول اين آيه داريم كه پيامبر يك آزاده اي داشتند كه با پيامبر مأنوس بود .پيامبر ديدند كه او خيلي لاغر شده است ،علت بيماري را پرسيدند و او گفت كه هيچ بيماري ندارم. من وقتي پيش شما هستم خوبم ولي وقتي از شما دور مي شوم لحظه شماري مي كنم كه شما را ببينم. يك خوفي در من پيدا شده است كه قيامت چه مي شود زيرا مقامات شما كجا و مقامات

ص: 7335

من كجا .من در قيامت چطور به شما دست پيدا كنم. بعد اين آيه نازل شد كه اگر تبع رسول شديد با كساني مي شويد كه خدا به آنها نعمت داده است(منظور چهار گروه انبياء، شهدا،صالحين وصديقين است) اين نعمت، نعمت همان حضور و ولايت نبي اكرم است. سعيد بن عبدالله در روز عاشورا بعد از نماز در مقابل امام حسين (ع) به زمين افتاد و گفت كه من شما را پذيرفتم و امام فرمود :تو در بهشت پيش من هستي .پس اگر ما متبع شديم پيامبر مي شود شفيع ، صراط و در قيامت چنين انساني وقتي خدا را ملاقات مي كند به مقام رضوان مي رسد. يعني خدا از بنده راضي است و بنده رضايت خدا را مي چشد. نعمت هاي بهشتي همه رحمت هاي خداست ولي اين بي واسطه چشيدن محبت خداست. كسي كه شيرمادر مي خورد رحمت خدا را مي خورد . رحمت مادر از لشكريان خداست .طفلي كه محبت مادر را مي چشد محبت خدا را مي چشد .اينكه انسان رضايت خدا را بدون حجاب بچشد يا با واسطه ي پيامبر ،اين مقام رضوان است. در ادامه مناجات داريم: رحمت و رضوان ماه شعبان را بر من واجب كردي .اگر كسي به شفاعت شعبانيه پيامبر برسد خداوند مقام رضوان را بر او واجب مي كند. آغاز اين تبيعت از نبي اكرم، فرستادن صلوات است يعني اقرار به مقامات. كسي كه در برابر مقامات نبي اكرم اقرار و تواضع مي كند، درهاي مقامات و شفاعت به رويش باز مي شود. صلوات به هر شأني، باب همان شأن را باز مي كند.

ص: 7336

حضرت اسم اعظم الهي است و تمام كمالات در ايشان مندرج است. كسي كه در شفاعت به رويش باز مي شود و به تبع از رسول اكرم ،خودش مي شود باب شفاعت. در روز قيامت وقتي پيامبر مومني را شفاعت مي كند، آن مومن به اندازه ي دو قبيله ي بزرگ عرب ،حق شفاعت دارد . در زيارت عاشورا داريم كه ما را به مقام محمود پيامبر برسان. ما نمي توانيم به اين مقام محمود برسيم پس منظور اين است كه ما به مقام شفاعت برسيم تا خودمان هم واسطه ي شفاعت بشويم. يعني لطف پيامبر از طريق ما به ديگران برسد. پس اين رزق ما در ماه شعبان است كه با صلوات شروع مي شود. در ادامه ي زيارت داريم: الكهف الحصين .شياطين و طاغوت ما را تهديد مي كنند، مي خواهند ما را به راه خودشان ببرند و ما را از بهشت محروم كنند. شيطان قسم خورده است كه سر راه مستقيم مي ايستد و از چهار جانب آنها را محاصره مي كند. راه مستقيم يعني راه نبي اكرم واهل بيت. پس شيطان مي خواهد اين راه را بر ما ببندد. شيطان و طاغوت مي خواهند ما را زمين گير كنند. در زمان اصحاب كهف، مردم را به بت پرستي مجبور مي كردند. اصحاب كهف موحد بودند. خدا مي فرمايد بعد از اينكه موحد شديد از آنها دور شويد و به غار برويد. ظاهرش اين است كه غاري وسيعي بود كه آنها در آنجا ايمن بودند. كهفي كه انسان را پناه مي دهد، بت پرستان و شيطان نمي توانند به ما آسيب برسانند

ص: 7337

و ايمان ما را بگيرند، كهف نبي اكرم و اهل بيت است. زيدبن علقم مي گويد كه در كوفه در خانه نشسته بودم كه ديدم صداي قرآن مي آيد كه مي فرمايد: تلقي شما اين است كه اصحاب كهف از آيات عجيب الهي بودند؟( يعني در واقع عجيب نبودند) ديدم كه سر سيد الشهدا بالاي ني اين آيه را مي خواند. يعني اصحاب من اصحاب كهف هستند، سرهايشان بالاي نيزه رفته است ولي به ايمان شان ضربه اي وارد نشده است. ابن اباالحديد مي گويد :در هفتاد هزار منبر خطبه هاي نماز جمعه اميرالمومنين را لعن مي كردند. و اگر خطيبي لعن را فراموش مي كرد نمازش را قضا مي كرد. در آن زمان افرادي كه دور امام حسين(ع) جمع شدند اصحاب كهف بودند. اُسرا بر روي شترهاي برهنه سوار بودند و رنگ پوست شان در آفتاب تغيير كرده بود ولي به ايمان شان لطمه اي وارد نشد، آنها كهف الحصين بودند. فرمانده يزيد گزارش جنگ را مي ديد و مي گفت كه هر چه اين اسرا را زديم آخ نگفتند. سر مطهر همراه آنها مي آمد و هر كجا كه متزلزل مي شدند آنها را از بالا نيزه نگاه مي كرد. آنها كهف الحصين بودند. همه مي خواستند كه ايمان آنها را ببرند. شيطان در روز عاشورا تمام قوايش را آورد تا يك ترك اولي از اصحاب سيد الشهدا بكند ولي سيد الشهدا نگذاشت. امام اين كاروان را با سرش همراهي مي كرد، اين مي شود كهف الحصين. ما بايد در برابر مقام كهف حصين آنها اقرار كنيم تا آنها كهف حصين ما هم

ص: 7338

بشوند. وقتي ما كهف الحصين بودن آنها را پذيرفتيم، وارد اين مقام مي شويم. يك صلوات واجد تمام صلوات ها از جمله صلوات شعبانيه هم هست. مومن آل فرعون كه به خدا پناه برد، خداوند سيئات مكر آنها را از او دور كرد. آل فرعون را قطعه قطعه كردند ولي از ايمان او كم نشد. و مكري به او نرسيد. جسمش را از او گرفتند ولي نتوانستند خدايش را از او بگيرند. نبي اكرم و اهل بيت غياث مضطر مستكين هستند. هركس كه اضطرارهاي خودش را نفهمد،غنا در او طغيان ايجاد مي كند البته غنا نيست ولي فرد توهم غنا دارد و طغيان مي كند. اگر انسان اضطررهاي خودش را ديد و مستكين( فقير زمينگيرشد يعني با عقل و استاد رفت ولي به راه نرسيد) شد، راه برايش باز مي شود. اگر انسان مغرور باشد راه برايش باز نمي شود و نمي تواند در راه خدا برود. اضطرارهاي انسان در مناجات مسجد كوفه اميرالمومنين آمده است. اگر انسان اضطرارهاي خودش را فهيمد و در سلوك زمينگير شد و ديد خدا بزرگتر از آن است و عقل عاجز است كه كنه خدا را ببيند، آنگاه غياث اتفاق مي افتد. پس وقتي انسان به اضطرار مي رسد كه به طرف خدا مي رود. وقتي انسان در اين راه زمينگير شد خدا دستش را مي گيرد. وقتي ما از خودمان و شيطان فرار كرديم خدا غياث براي ما گذاشته است كه همان امام است. مي گويند: حج فرار از بت ها به سوي خداست. اگر انسان از بت ها و ابليس فرار كرد در دامن امام است (ملجا

ص: 7339

الهاربين)ناپاكي ها ما را تهديد مي كند، امام عصمة المعتصمين است. شيطان نجس است و مي خواهد ما را نجس كند و وقتي ما به امام مي رسيم ،پاك مي شويم. اگر ما به امام چنگ بزنيم مطهر مي شويم. وقتي شيطان، بادش را به سمت مومن مي فرستد آنها را مست مي كند ولي آنها متذكر مي شوند زيرا جزو متقين هستند.ولي وقتي ربا خواران را مست مي كند آنها مست مي شوند. و به سمت شيطان مي روند. سوال – صفحه 380 قرآن كريم را توضيح بفرماييد. پاسخ – اين آيات در مورد ملك حضرت سليمان است. سليمان ملك استنثايي داشت. جن و انسان هايي كه داراي علوم الهي بودند در اختيار سليمان بودند. قرار شد كه تخت بلقيس را از يمن به شام بياورند قبل اينكه بلقيس به شام برسد. حضرت فرمود :چه كسي مي تواند تخت را بياورد؟ يكي از جنيان گفت: قبل از اينكه از مجلس تان بلند شويد من اين كار را خواهم كرد. قرآن مي فرمايد :كسي كه علمي از كتاب داشت( امام صادق(ع) فرمود :برخيا يك قطره از علم الهي را داشت ،گفت قبل از اينكه چشم را بهم بزني تخت را حاضر مي كند. او اسم اعظم را به كار گرفت زمين را جمع كرد و تخت سليمان را گرفت و آنرا پهن كرد)تخت را حاضر كرد. اين يك قطره ازعلم كتاب بود. امام صادق(ع) فرمود: كل علم الهي نزد ماست. سليمان ديد كه تخت در جلويش حاضر است. سليمان گفت: هذا من فضل ربي ،اين از فضل خداست و مي خواهد ما را امتحان كند.

ص: 7340

فرق حكومت پيامبران با ديگران اين است كه آنها حكومت را فضل خدا مي دانند و مي دانند كه امتحان است. پس با فرستادن صلوات به شئون حضرت اقرار مي كنيم. خشوع و سجده مي كنيم و درها باز مي شود. پس با صلوات شعبانيه باب شفاعت باز مي شود و به مقام رضوان مي رسيم. خدا پناهگاه براي ما گذاشته است. يك وقت ما احساس خطر نمي كنيم ولي هر گاه احساس خطر كنيم امام حاضر است. اگر كهف آمد همه ي خطرات دفن مي شود. كهف ياران امام حسين(ع) ، امام است كه شيطان حريف آنها نشد. شيطان حريف همه مي شود بدون معصوم زيرا معصوم كهف حصين است. اگر ما متوجه شديم كه مضطر و بيچاره هستيم ،غوث آمده است. اگر ما از نفس خودمان هجرت كرديم خداوند ما را به پناهگاه مي رساند. اگر ما آلودگي ها را احساس كرديم بايد به درياي امام بپيونديم تا مطهر بشويم. اگر انسان ديد كه در مقابل شيطان مثل پر كاه است بايد دنبال يك تكيه گاه بگردد ،امام معتصم بالله است و هيچي او را تكان نمي دهد .امام علي(ع) فرمود: اگر همه با من باشند چيزي به من اضافه نمي شود و اگر همه از پيش من بروند چيزي از من كم نمي شود. متعصم بالله عزيز است. اگر بخواهيم شيطان ما را تكان ندهد بايد معتصم بالامام بشويم. در اين صورت ما هم به طهارت و هم به عزت مي رسيم و هم شيطان ما را نجس نمي كند. اگر كسي به اين صلوات اقرار كرد مقامات شيعه و مومنين را

ص: 7341

پيدا مي كند و به طهارت قلب مي رسد. اباصلت هروي در صدوق نقل كرده است كه در آخرين جمعه ي ماه شعبان بر امام وارد شدم و امام فرمود: تدارك كن تقصيرهاي خودت را در گذشته ي اين ماه در مابقي. يعني مي شود انسان اگر در اين ماه به شفاعت نرسيده است ،در بقيه ي اين ماه هر چند هم كه كوتاه باشد مي تواند تدارك كند، آنچه در اين ايام در مسير مقصد توست به آن مشغول باشد و آنچه تو را از مقصد بازمي دارد كنار بگذارد. اگر مي خواهي به مقام بهشت يا رضوان برسي آنچه در اين مقصد نيست را رها كن. و آنچه در اين مقصد است آنرا اخذ كن. در باقيمانده ي اين ماه زياد دعا و استغفار كن و زياد تلاوت قرآن كن كه وقتي ماه رمضان مي آيد تو مخلص شده باشي .آنچه از دِين مردم بر گردن تو است ادا كن و وقتي وارد ماه رمضان مي شوي كينه ي كسي در دلت نباشد.و كينه ها را تخليه كن تا طاهر بشوي. از همه ي گناهاني كه بين تو و خدا هست در اين مقطع بِكن و در اين مسير در ظاهر و باطن به خدا توكل كن. اگر مي خواهيم تمام فضايل ماه شعبان را بدست بياوريم به خدا توكل كنيم و اينكار شدني است.

92-04-22

ما شهيدان جنون بوديم از عهد قديم سنگ قبرماست دريا نقش قبر ما نسيم، شهر ما آن سوي آبي هاست دور از دسترس شهر ابراهيم ادهم شهر لقمان حكيم ،اندگي بالاتر از آبادي تسليم محض صاف مي آيي

ص: 7342

سر كوي صراط المستقيم، خاك آن عرشي گل هايش زيارتنامه خوان سنگفرش آسمانش بال هاي ياكريم، شهر ما آبادي عشق است اما راز عشق ،عشق يعني واژه هاي رمز قرآن كريم، عشق يعني قاف و لام قل هو الله احد عشق يعني باي بسم الله الرحمن الرحيم. سوال – چطور مي توانيم از لحظه لحظه ماه رمضان ،بهره بهتري ببريم؟ پاسخ – برخورداري بدون معرفت به اين ماه ممكن نيست. اين ماه مثل بقيه ي ايام ظاهر و باطني دارد. كساني كه اهل ظاهر هستند هيچ فرقي بين اين ماه با ماه هاي ديگر نمي بينند. اما آنچه در باطن اين ماه مي گذرد متفاوت است. پيامبر در خطبه ي آخر ماه شعبان فرمود: ماه رمضان ضيافتي براي اولياء و مردم است، ماه رمضان ماهي است كه درهاي بهشت به روي شما باز شده است و درهاي جهنم به روي شما بسته شده است، شياطين در غل و زنجير هستند. پس بايد باطن ماه رمضان شناخته بشود و بايد تلاش كنيم كه به اين ماه ورود كنيم. ورد به مشاهد اذن دخول مي خواهد .خوش به حال كساني كه جزو رجبيون بوده اند و ماه شعبان را پشت سر گذاشته اند و شفاعت نبي اكرم را بدست آورده اند و مطهر و پاك شده اند و با توكل ظاهري و باطني وارد ماه رضمان شده اند. ورود به اين ماه توكل مي خواهد. اذن دخول اين ماه، ماه شعبان و رجب است. اگر كسي سلوك اين دو ماه را كرده باشد با طهارت و توكل وارد ماه رمضان مي شود. توكل فقط براي عبور از

ص: 7343

مسائلي دنيوي نيست .راه سلوك جز با توكل به خدا سير شدني نيست .شيطان وسوسه مي كند و هجوم هاي سنگيني براي سالكين پيش مي آورد كه اگر كسي اهل توكل نباشد شك خواهد كرد و عقب نشيني مي كند. كسي كه اين مقدمات را طي نكرده است و مي خواهد وارد ماه رمضان بشود فقط بايد به فضل خدا توكل كند. در دعاي مكارم الاخلاق داريم: خدايا آنچه از من گذشته و فوت شده ،تداركش در نزد توست. و آنچه تو نمي پسندي تغييرش در دست توست. اگر كسي به مقام عندالله راه پيدا كند همه ي فوت شده ها تدارك مي شود. و بدي ها او به خوبي تبديل مي شود. سرمايه كساني كه اذن دخول ها را نگرفته اند، بايد توكل به خدا باشد و از خدا بخواهند كه درها را به روي شان باز كند و حقيقت ماه رمضان را به آنها بفهماند. انشاءالله قواي ما ورود به ماه رمضان پيدا كند و بر سر اين سفره بنشينيم و از اين خوان الهي متنعم بشويم. دو تا دعا در صحيف وجود دارد كه مستحب است در شب اول ماه و روز اول ماه خوانده شود و دعاي ديگر در شب آخر ماه رمضان يا روز آخر ماه رمضان خوانده شود: دعاي ورود به ماه رمضان ودعاي وداع با ماه رمضان .در دعاي ورود ،تنبهاتي وجود دارد كه امكان بهره مندي از اين ماه را امكان پذير مي كند. توجهات و تنبهاتي كه انسان بايد پيدا كند تا بتواند به اين ماه رورود پيدا كند، در اين دعا وجود دارد. در دعاي

ص: 7344

خداحافظي توجهاتي است كه انسان هنگام جدا شدن از ماه بايد داشته باشد حتي اگر در اين ماه دست پر نبوده باشد. حضرت راه هايي ياد داده اند كه حتي اگر در ماه نتوانستيد از ماه رمضان متنعم بشويد ،در آخر ماه رمضان چه درخواست هايي داشته باشيد كه بتوانيد دست پر از ماه رمضان جدا شويد. اين دعا را بخوانيد و تأمل كنيد تا اين حالات در ما بوجود بيايد. سعي كنيد كه فرصت هاي اين ماه را فوت نكنيد. فرصت ها مترصد نمي ماند تا ما خودمان را آماده كنيم. ما بايد خودمان را آماده كرده باشيم و اهل سرعت باشيم تا فرصت ها از دست نروند . شب قدر نزديك است. طوري فرصت ها را مغتنم بشماريم كه براي ورود به شب قدر و تنعم از آن آماده بشويم. سوال – راهكارعملي براي استفاده از نعمت هاي ماه رمضان چيست؟ پاسخ – پيامبر در آغاز خطبه ي شعبانيه بعد از اينكه فضيلت هاي ماه رمضان را گفتند، فرمودند كه از خدا بخواهيد اين دو توفيق را به شما بدهد: روزه ي ماه رمضان و تلاوت قرآن . در روزه ي عموم ،ازچيرهايي كه روزه باطل مي كند، براي خدا اجتناب مي كنند، دهان و دامن شان را كنترل مي كنند. روزه ي اخص روزه اي است كه وجودشان را از غير خدا پاك مي كنند. و همه ي وجودشان متوجه حضرت حق مي شود. انشاءالله اين روزه با همه ي مراتبش نصيب ما بشود. يكي از ويژگي هاي ماه رمضان كه ناظر به باطن ماه هم هست، قرآن است. پيامبر فرمود كه

ص: 7345

نگوييد ماه رمضان ،بگويد شهر رمضان زيرا رمضان از اسماء الله است. ظرف وجودي قرآن در اين ماه است. حقيقت قرآن در عالم بالاست. امام مثل خورشيد طلوع كرده اي است كه با نور خودش عالم را روشن كرده است ولي خود امام در افقي است كه نورش به شما مي رسد ولي چشمها و دست هاي امام را نمي بينيد. قرآن هم همين طور است. كسي نمي تواند طمع در منزلت قرآن بكند مگر نبي اكرم و اهل بيتش. پس قرآن كه در مرحله ي عالي است بايد تنزل پيدا كند تا ما بتوانيم به ثمرات و بركات قرآن برسيم و ميوه هاي اين شجره طيبه را بچينيم و قلب ما از رزق قرآن بهره مند بشود. ماه رمضان ماهي است كه خداوند قرآن را نازل كرد. بنابراين اين ميوه ها در دسترس ما هستند.و ما مي توانيم از ثمرات اين ماه بهره مند بشويم. وقتي قرآن درختان بهشت را توصيف مي كند مي فرمايد: ميوه هاي بهشتي نزديك هستند به اهل بهشت يا ميوه ها رام اهل بهشت هستند. پس درماه رمضان ميوه هاي قرآن هم در دسترس هستند. اينكه تاكيد شده است كه خواندن يك آيه در اين ماه ثواب يك ختم قرآن را دارد و شما را به اندازه ي يك ختم قرآن راهبري مي كند، نكته اش اين است كه قرآن در اين ماه نازل شده است و ما بايد در اين ماه از قرآن غافر نشويم و بهره ببريم. حقيقت قرآن خارج از ظاهر و الفاظ و كلمات قرآن است. مثل پيامبر كه اسم اعظم الهي است كه لباس

ص: 7346

بشر پوشيده و گوهري است كه آن مقامات پيامبري را دارد. قرآن هم همين طوراست با اينكه تنزل پيدا كرده است يك حقيقت الهي است. ما بايد كاري كنيم كه به حقيقت متعالي راه پيدا كنيم و قدم به قدم وارد وادي قرآن بشويم، سلوك كنيم تا درهاي باطن قرآن بسوي ما گشوده بشود. يعني درهاي سماوات قرآن. قرآن حقيقت بين ما و خداست. ما بايد به ريسماني كه بين ما و خدا است سلوك كنيم تا به حضرت حق برسيم. گشوده شدن قرآن و سير در باطن قرآن در اين ماه براي ما ميسر است و در شب قدر كه قلب ماه رمضان است، كساني كه اهل ماه ر مضان باشند حقايق قرآن بدست ولي الله به آنها مي رسد كه اين رزق براي اهالي شب قدر است كه حقايق باطني قرآن به سوي اولياء خدا گشوده مي شود. ما بايد تلاش كنيم كه به قرآن راه پيدا كنيم. و درهاي قرآن به سوي ما گشوده بشود. براي اينكه درهاي قرآن بسوي ما گشوده بشود ما بايد از كثرت تلاوت قرآن با حضور شروع كنيم. وادي ولايت ، وادي توحيد است و باب نجات ماست كه اگر كسي از آن در وارد شد، استكبار و شركش زدوده مي شود ولي انسان بايد با سجده وارد بشود و اگر كسي به اين وادي ورود پيدا نكند به وادي خلافت وارد نمي شود. پس در مقابل اين كتاب الهي بايد خضوع و خشوع بشود. اگر با تواضع و خشوع رو به قرآن آورديم، درهاي قرآن به سوي ما باز مي شود. واِلا درهاي قرآن به روي

ص: 7347

ما باز نمي شود يعني تلاوت مي كنيم ولي چيزي از قرآن نصيب ما نمي شود. قرآن مثل حرم ائمه وادي نور است و اگر كسي وارد آن بشود، مي شود اهل الذكر.و دائما مشغول خداست و اداره ،كتابخانه و... همه چيزش مسجد است. و اگر كسي وارد اين وادي نشد، مسجد او هم محل لهو و لعب است. قرآن هم همين طور است. قرآن بيت النور الهي است و متقين راهدايت مي كند. پس اگر كسي وارد به بيت القرآن شد ، به وادي هدايت دست يافته است. ولي قرآن اذن دخول مي خواهد و بدون اذن دخول به در بسته مي خوريم. اذن ورود به حرم امامان توجه به اين مقامات و اجازه ي گرفتن ورود به اين مقامات است. قرآن هم مقاماتي دارد. اگر انسان به مقامات قرآن توجه نكند، مي خواهد وارد كجا بشود؟ اگر كسي خيال كرد كه قرآن آدرس است يعني خداوند مقصد است و با اين آدرس به خدا مي رسيم، به حقيقت قرآن نمي رسد زيرا قرآن خود راه و هدايت است. سير درجات قرب ما، سير در نورانيت قرآن است. به هراندازه كه درجات باطني قرآن به روي ما گشوده بشود و تجلياتي از حقايق قرآن در قلب ما وارد بشود ، ما درجه داريم. در قرآن داريم كه درجات بهشت به اندازه ي آيات قرآن است يعني همه ي مقامات بهشت مقامات تنزل قرآن است. و تنزل مقامات نبي اكرم هم هست. در روايات داريم: روز قيامت انسان به اندازه اي كه حقيقت قرآن در او محقق شده است ،قرآن را تلاوت مي كند و

ص: 7348

بالا مي رود. در آنجا حفظيات ظاهري خيلي كارگشا نيست زيرا حفظيات از دست مي رود. اگر حقيقت قرآن در او محقق شده است به همان اندازه مي تواند تلاوت قرآن بكند.و اذن ورود به درجات بهشت را پيدا كند. درجات بهشت، درجات قرآن است. اگر كسي اهل قرآن شد و قرآن را با ادب حضور و خشوع خواند، روايت داريم كه نبوت بين دو پهلوي او درج مي شود اِلا اينكه پيامبر نيست. يعني معارف نبوتي كه در قرآن است به او عطا مي شود، اگر كسي اهل قرآن نشد، از اول تا آخر قرآن را تلاوت مي كند ولي هيچ بهره اي از قرآن ندارد. و قرآن از چنين كسي كه قرآن را مي خواند تبري مي جويد. پس اگر ما اهل قرآن شديم و كثرت تلاوت همراه با خشوع داشتيم ، درهاي قرآن و سماوات قرآن گشوده مي شود و رزق هاي سماواتي هم خواهيم داشت زيرا رزق هاي قرآن رزهاي سماواتي است. رزق هاي ولايت رزق هاي سماواتي هم هست. كلمه ي طيبه مثل درختي است كه ريشه اش در اعماق هستي است و شاخ و برگ آن در سماوات است، دائما ميوه مي دهد و سماواتيان از رزق قرآن و اهل بيت برخوردار مي شوند. پس رزق قرآن دائمي است منتها براي كساني كه در سماء ولايت و قرآن زيست مي كنند و درها به روي آنها باز شده است. تا ما زميني هستيم، درها بسته است. روايت داريم :مومن وقتي از دنيا تخليه مي كند سماواتي مي شود و رزق سماواتي ها به او مي رسد. و شيريني محبت

ص: 7349

خدا را مي چشد .تا انسان به دنيا تعلق دارد، درهاي آسمان گشوده نمي شود، وقتي درهاي آسمان گشوده شد انسان رزق هاي آسماني ها را مي خورد. ملائكه هم رزق مي خوردند. در روايت داريم :رزق بعضي از ملائكه تسبيح و بعضي تحليل است. در زيارت كامل الزيارات داريم كه در روز قيامت براي زائران امام حسين(ع) سفره هايي از نور پهن مي كنند. اگر كسي بخواهد درهاي قرآن به روي او گشوده بشود، بايد اذن دخول قرآن را بخواند. دو تا دعا هست كه بايد خوانده بشود: دعاي ورود به قرآن كه دراعمال شب اول ماه رمضان آورده شده است. چون تلاوت قرآن از همان شب شروع مي شود، دعاي تلاوت قرآن را در همان شب آورده اند. اين اذن دخول قرآن است. دعاي ديگر از امام سجاد(ع) در صحيفه ي سجاديه است كه دعاي ختم قرآن است يعني وقتي قرآن را تمام كرديد اين دعا را بخوانيد. خوب است كه مقايسه اي بين توجهاتي كه انسان در وروديه به قرآن پيدا مي كند با تنبهاتي كه انسان در خروجيه قرآن پيدا مي كند، انجام شود. كسي كه قرآن را باز مي كند ممكن است كه بگويد مركب روي كاغذ است يا تجربيات باطني نبي اكرم است كه اين اشتباه است. در دعاي افتتاحيه ي امام سجاد(ع) داريم :من گواهي مي دهم كه اين كتاب توست و منسوب به توست، از محضر تو آمده است، كسي كه كتاب بر او نازل شده است رسول توست ،( اين كتاب صحبت خدا با پيامبر است). در سوره شورا داريم كه خدا با هيچ بشري صحبت

ص: 7350

نكرده است. مگر اينكه به او وحي كند. وحي نوعي تكلم خدا با انسان است يا خدا با انسان تكلم مي كند از پشت و وراي حجابي .مثلا خدا با موسي از طريق شجره صحبت مي كرد. يا جبرئيل كلام الهي را مي آورد. داريم كه ما به تو وحي كرديم يعني خداوند با رسولش صحبت كرده است. در اين وحي واسطه اي نيست و روحي را از عالم حق به تو وحي كرديم. كلام الهي روح است زيرا كلامي كه به حضرت القا شده است روح است. اگر اين روح به تو عنايت نمي شد درجات و كتاب در اختيار تو داده نمي شد. هر بنده اي كه هدايت مي شود با اين چراغي است كه در قلب نبي اكرم گذشتته شده است. هر جا كه قرآن هست شجره طيبه ،نور و نشاط هم هست. اين قرآن مقدس بدون واسطه ي به وجود مقدس پيامبر نازل شده است. اين كتاب كلام خداست. و بدون واسطه به پيامبرنازل شده است البته ممكن است كه يك بار هم قرآن توسط جبرئيل به پيامبر نازل شده باشد. قرآن كلام الهي است و خدا صحبت كرده است كه اين كلام الهي روح است. تمام كتاب هاي آسماني در روح خلاصه مي شود. روحي كه بر پيامبر نازل شد ديگر بالا نرفت و نزد پيامبر باقي ماند. پيامبر فرمود كه من مي روم ولي دو چيز گرانبها در ميان شما باقي مي گذارم: قرآن وعترت. قرآن همان روحي است كه به پيامبر نازل شده است .اين روح كجاست؟ قرآن آيات روشن خداست و جاي آن در سينه ي افرادي

ص: 7351

است كه خداوند به آنها علم الهي عطا كرده است. علم الهي روح است كه در اختيار اهل بيت است. در ادامه دعا داريم كه قرآن هادي است .قرآن يك كتاب صامت نيست. در روايت داريم كه در قيامت، قرآن به شكل زيباترين اهل محشر در مي آيد و به هر گروه شهدا و انبياء و.. مي رسد آنها مي گويند كه او از ماست ولي بالاتر از ماست. به پيامبر مي فرمايند كه اين كيست ؟ پيامبر مي فرمايد: اين قرآن است. مركب روي كاغذ نمي تواند هادي باشد. البته اين مركب محترم است و بدون وضو نمي توان آنرا دست زد. قرآن آدرس و همراه نيست بلكه قرآن راه است. هر چقدر كه درجات قرآن در ما محقق بشود مي شويم مقرب و مومن ،در وادي نور سير مي كنيم و حجاب هم از ما رفع مي شود تا به سرچشمه ي قرآن برسيم و مي شود معدن العظمه. وادي قرآن وادي نور است .در ادامه مي فرمايد :اين قرآن متصل به خداست. اگر قرآن اين لباس را نمي پوشيد به دست ما نمي رسيد. قرآن عهدنامه ي ما با خداست. ما بايد دوست و دشمن را با قرآن بشناسيم. در ادامه مي فرمايد :قرآن كتاب مكنون( دربسته) است و تا انسان مطهر نباشد قرآن را مسّ نمي كند. حقيقت طهارت براي پيامبر و اهل بيت است. لذا همه ي قرآن را مسّ مي كنند. اخلاص و توحيد كامل براي آنهاست .بقيه به اندازه ي كه به اين دريا و ولايت نبي اكرم راه پيدا مي كنند، درهاي قرآن به روي شان گشوده

ص: 7352

مي شود. علم قرآن در قلب امام و نبي اكرم است. انسان به اندازه اي كه به وادي ولايت آنها راه پيدا مي كند حقايق قرآن از طريق امام به انسان اعطا مي شود. كساني كه در ذيل قرآن راه مي روند مثل ماهي در دريا و اقيانوس هستيم. يعني به اندازه ي خودمان مي چشيم. فقط دست نبي اكرم به آن حقيقت قرآن مي رسد. قرآن رزق همه ي مومنين است. و مرتبه ي عاليه آن براي نبي اكرم و اهل بيت است. ما بايد ذيل اهل بيت و قرآن حركت كنيم و از نعمت قرآن متنعم بشويم. سوال – صفحه 387 قرآن كريم را توضيح بفرماييد. پاسخ – موسي به سني رسيده بود كه خدا به او حكم علم داد ولي پيامبر نشده بود. بتدريج قوم بني اسرائيل فهميد كه موسي ناجي است و فرعونيان هم فهميدند كه خطر موسي آنها را تهديد مي كند. او در كاخ مصر بزرگ شد ولي در خارج از مصر بطور مخفيانه زندگي مي كرد. يك لحظه اي كه مردم شهر در غفلت بودند موسي وارد شهر شد و ديد كه دو نفر دارند با هم سر او دعوا مي كنند. يكي از آنها شيعه ي موسي بود. موسي به او كمك كرد و با يك مشت بني اسرائيلي را كشت. بلافاصله موسي فهميد كه اين كار شيطان بود كه گمراه كننده ي آشكار ماست. از امام رضا(ع) در اين مورد سوال كردند كه اگر موسي معصوم بود چرا خطا كرد. امام فرمود :كار موسي شيطاني نبود و آن فرد مستحق مردن بود. اينكه سر راه موسي

ص: 7353

دعوا درست شد، نقشه اش كار شيطان بود. زيرا موسي مي خواست كه كسي نفهمد كه وارد شهر شده است ولي شيطان نقشه كشيد و نزديك بود كه منجر به قتل موسي بشود. شيطان مي خواست موسي كشته بشود. شيطان هواي مومن را دارد و نقشه مي كشد. ما بايد هواس مان به نقشه هاي شيطان باشد. گاهي شيطان با وسايلي انسان را گرفتار مي كند. ممكن است كه شيطان از طريق دوستان به انسان راه پيدا كند. انشاءالله خداوند اين ماه را ماه درك حقايق قرآن و ورود به درك نبي اكرم قرار بدهد و شب قدر را براي ما شب درك باطني قرآن قرار بدهد.

92-04-29

حالا بيا كه خاك پُر از ربنا شود تا سنگ در مسير عبورت طلا شود ،حالا بيا كه غربت شبهاي بي كسي با چشم هاي روشن تو آشنا شود، شهري كه در سكوت سياهش شكسته بود وقتش رسيده كه با نفست هم صدا شود، وقتش رسيده ماه برقصد به دور تو وقتش رسيده پنجره رو به تو باز شود، اي كاش روز آمدنت دل حضور داشت تا مثل يك پرنده به راهت رها شود، قسمت كنيم ميان همه آب و دانه را آنگاه دل كنار تو غرق خدا شود. سوال – عظمت و حقيقت قرآن چيست؟ پاسخ – ماه رمضان ظرف نزول قرآن است: شهر الرمضان الذي انزل فيه القرآن .اين كتاب الهي در اين ماه تنزل پيدا كرده است. لذا دست يابي از حقايق قرآن در اين ماه بيش از ماه هاي ديگر فراهم است. در روايات آمده است كه ماه رمضان بهار قرآن است. به همين

ص: 7354

دليل هر آيه اي كه در اين ماه تلاوت شود ثواب يك ختم قرآن را دارد. پس اگر يكي از فضيلت هاي اين ماه دست يابي به انوار قرآن و هدايت و بركات قرآني است،راه رسيدن به اين بركات چيست؟ اولين قدم توجه به عظمت قرآن است. اگر ما نسبت به ائمه و انبياء معرفت پيدا نكنيم نمي توانيم با آنها سالك بشويم يعني كسي كه ائمه را در حد زيارت جامعه كبيره نمي شناسد طبيعي است كه نمي تواند با آنها در مقام توحيد سلوك كند. پس سلوك با قرآن و سيرمعنوي با قرآن و ورود به وادي توحيد منوط به شناختن مقامات قرآن و درك عظمت آن است. آيات قرآن گوياي عظمت قرآن است. و اسراري از قرآن در خود اين كتاب بيان شده است. هر سوره اي فضيلت هايي براي خواندن و حفظ آن ذكر شده است كه گوياي عظمت اين كتاب است. در روايات داريم كه آياتي از قرآن وجود دارد كه (سوره حمد، آيت الله كرسي، سوره ملك و دو آيه سوره آل عمران) وقتي مي خواستند نازل بشوند به عرض الهي متمسك شدند و آويختند. آنها به خدا گفتند كه تو ما را از عالم قدس به سوي معصيت مي فرستي ،خدا فرمود: تنزل پيدا كنيد، اوليائي هستند كه وقتي بعد از نمازها شما را تلاوت مي كنند من آنها را در هزيرت القدس مكان مي دهم و هر روز با عين مكنونه ي خودم (چشم پنهاني خودم) هفتاد بار به آنها نگاه مي كنم( گاهي عين الهي به امام تعبير شده است زيرا امام ديده بان خداست) و

ص: 7355

هفتاد حاجت از او برآورده مي كنم كه كمترين آن مغفرت است. پس اين عظمت آيات است كه بدون حجاب با خدا صحبت مي كنند. ما ظاهر آيات را مي بينيم ولي قرآن باطني دارد، حي است و با خدا صحبت مي كند. وقتي سوره انعام نازل مي شد هفتاد هزار ملك او را مشايعت كردند. پس قرآن يك مركب روي كاغذ نيست. اگر تلقي ما نسبت به قرآن اين بود كه قرآن يك آدرس است، اين تلقي موجب محروميت از قرآن مي شود. قرآن صراط ماست. سير ما در درجات توحيد با قرآن است. زماني كه تجليات قرآن در قلب ما نازل مي شود ما سالك با قرآن هستيم. پس در سلوك، مسير ما از متن قرآن است. قرآن به تعبيري كلام الله اول است. بحثي در زمان ائمه بوده است كه آيا قرآن مخلوق است يا مخلوق نيست. ائمه فرمودند كه قرآن كلام خداست و خدا در اين كلامش تجلي كرده است. پس درك مراتب قرآن، درك تجليات الهي است .روايتي اول كتاب قرآن كافي از امام باقر(ع) نقل مي كند: در روز قيامت مردم در صد وبيست صف هستند كه هشتاد هزار صف امت رسول الله هستند و چهل صف بقيه ي امت ها هستند. وقتي قرآن از صف امت مسلمين عبور مي كند آنها مي گويند كه اين از ماست ولي كامل تر است ، وقتي از صف شهدا عبور مي كند ،او را در سيماي شهدا مي بينند ولي مي گويند كه مقامش از ما بالاتر است، .. تا به صف انبياء مي رسد كه آنها هم مي بينند كه

ص: 7356

از آنها بالاتر است. از رسول خدا سوال مي كنند كه اين كيست؟ ايشان مي فرمايد: قرآن است. وقتي قرآن پاي عرش الهي مي آيد، شفاعت مي كند كساني كه شبها با قرآن بيدار بودند و روزها با قرآن روزه دار بودند و از طريق قرآن به اهل بيت هدايت شدند و از خداوند براي آنها خواهان درجه مي شود .خدا دستورمي دهد كه به آنها لباس هاي بهشتي بپوشانند و تاج كرامت بر سرآنها مي گذارند و وارد بهشت مي كنند. خداوند مي فرمايد كه من پنج چيز به آنها مي دهم: در بهشت به آنها جواني مي دهم كه ديگر رنگ پيري را نمي بينند، اغنياء در درجه اي هستند كه ديگر فقير نمي شوند، دائم در صحت و نشاط هستند و حزن به سراغ آنها نمي آيد.و مرگ به سراغ آنها نمي آيد. اينها بركات شفاعت قرآن در روز قيامت است. اينها تحقق بركت وجود قرآن در وجود انسان است. اين كتاب عزيز نور است. خداوند مي فرمايد كه اين كتابي كه فرستاديم نوري است كه با آن مردم را از ظلمات به سمت نورهدايت ي كند. قرآن وادي نور است. اگر كسي به روح قرآن رسيد به حيات طيبه و علم مي رسد. خدا به پيامبر مي فرمايد: ما با تو تكلم كرديم و كلمه ي روح را به تو وحي كرديم .اگر اين روح به تو وحي نمي شد به حقيقت كتاب راه نداشتي. اين روح كلام الهي است كه به نبي اكرم القاء شده است. اين روح الهي نوري است كه هر بنده اي را كه بخواهيم هدايت كنيم.

ص: 7357

پس باطن قرآن وادي نور است. اگر كسي وارد قرآن شد سيرش در وادي نور است و حجاب ها نوراني برداشته مي شود. مراتب سير در وادي قرآن مراتب سير در وادي نور است تا به حقيقت قرآن راه پيدا كند و از آنجا سيراب بشود. وادي ولايت وادي حيات است. قرآن هم وادي روح است و اگر كسي وارد حقيقت قرآن شد به حيات قرآني مي رسد. قرآن وادي روح است و اگر كسي به وادي روح وارد بشود، به اندازه ي ظرف خودش روح در او دميده مي شود. سوال – راه رسيدن به معارف قرآن چيست؟ پاسخ – يكي از راه هاي رسيدن به معارف قرآن تلاوت قرآن و كثرت آن است. در احتجاج طبرسي از اميرالمومنين نقل كرده است كه خداوند كلام خودش را سه قسم كرده است :يك قسم آنرا به گونه اي قرار داده است كه عاقل و جاهل مي فهمند و قسم دوم را به گونه اي قرار داده است كه افرادي كه داراي صفاي ذهن، لطافت حس و تميز صحيح هستند آنرا مي فهمند .اگر خدا به كسي شرح صدر در اسلام داده به اين خصوصيات مي رسد. اينها آثار شرح صدر است. يك قسم قرآن مال خدا ،امناء و راسخون است كه منحصر در اهل بيت است كه قابل انتقال به غير نيست. ما بايد در قسم دوم تلاش كنيم تا آنرا بدست بياوريم. قسم اول خيلي كارگشاه نيست. قسم دوم براي كساني است كه خداوند به آنها شرح صدر داده است. خداوند اين شرح صدر را به كساني عطا مي كند كه مي خواهد آنها

ص: 7358

را هدايت كند. خداوند كساني را كه اراده ي هدايت آنها را دارد شرح صدرمي دهد براي حقيقت اسلام. اين شرح صدر چيست؟ روايتي از طبرسي بيان شده است كه از پيامبر سوال شد كه شرح صدر چيست. حضرت فرمود :يك نورانيتي است كه در قلب مومن واقع مي شود، وقتي واقع شد شرح صدر واقع مي شود، ديوارها و حجاب ها برداشته مي شود و وسعت حاصل مي شود. سوال شد كه آيا شرح صدر علامت دارد، حضرت فرمود كه سه علامت دارد: دل كنده از دنيا مي شود، رويكرد به عالم خلود و آخرت پيدا مي شود و قبل از اينكه فرصت تمام بشود خودش آماده ي كوچ كردن از اين عالم به سمت عالم بعدي مي شود. براي اين چنين فردي درهاي درك قرآن برايش باز مي شود. تا انسان وابسته به دنياست و متمايل به عوامل بعدي نيست، هدايت هاي قرآني شامل حال او نمي شود. اگر انسان آماده شد، هدايت هاي قرآني ،اين فرد مهيا را درعوامل بعدي سير مي دهد. مومن وقتي از دنيا خالي شد، رزق هاي سماواتي به او مي رسد. هدايت هاي باطني قرآن براي كساني است كه اين نورانيت ها در قلب شان واقع شده است. در روايات داريم كه معرفت و امر ما سخت است و براي عده اي فراهم مي شود كه عبد ممتحن باشند يعني خداوند عده اي را امتحان كرده است و آنها مي توانند اين كلام را تحمل كنند. علم امام همان حقيقت قرآن است كه در وجود ائمه است كه درك آن دشوار است. اين معارف با معارف امام

ص: 7359

فرق دارد. منازل پايين تر كه مي توان به آن رسيد همان شرح صدر است كه اين نورانيتي است كه منزلتي از نور قرآن و ولايت ائمه است. و راه را براي بقيه ي حقيقت هاي قرآني باز مي كند. قرآن مي فرمايد: اين قرآن موعظه ،شفا، هدايت و رحمت براي مومني است كه اين چهار مرتبه از هدايت قرآني است. اگر انسان به اين عالم رسيد بايد موانع برداشته بشود. پس اگر كسي به موعظه هاي قرآن رو آورد ،دردهاي روحي و مانع او شفاي پيدا مي كند. خطورات نفساني و اوهام مورد شفا قرار مي گيرد. يكي از مهترين مسائل را ه سلوك اين است كه انسان چطور خطوراتش را كنترل كند. مثلا ما وارد نماز مي شويم و خطورات به ذهن ما هجوم مي آورند، چطور مي شود كه اين خطورات را كنترل كرد؟ قرآن خطورات را كنترل مي كند. اگر كسي مي خواهد حركت بكند نياز به هدايت دارد كه در راه خدا قدم بردارد كه قرآن هدايت كننده است. قرآن بعد از هدايت، رحمت است. علامه طباطبايي دارد كه اين رحمت للمومنين ،رحمت رحيميه است يعني توكل يقين، رضا و حقايق آسماني است. رحمت هاي خاص در قرآن تجلي پيدا كرده است. اين رحمت ها را مومن از طريق قرآن دريافت مي كند و به درجات توحيد مي رسد. مراتب توحيد رزق قرآني است و به كسي مي رسد كه با قرآن سير مي كند. هدايت قرآن درجاتي دارد و اگر كسي مي خواهد به آن برسد بايد به شرح صدر برسد. شرح صدر به نور تعبير شده است و

ص: 7360

اسلام به تسليم به ولايت علي تعبير شده است، آنگاه آرام آرام رحمت قرآن به قلب مومن سرازير مي شود. علوم قرآن نزد امام است. امام صادق(ع)به فردي فرمود :علم در نزد ماست، برو بنده شو و بيا. علم نورانيتي است كه در قلب كسي واقع مي شود كه اگر خدا بخواهد او را هدايت كند. آيا اين همان نور قرآن نيست؟ علم همان حقايق قرآن است. پس اگر كسي مي خواهد به حقايق قرآن برسد بايد اين شرح صدر را پيدا كند. رسيدن به حقايق قرآن عبوديت مي خواهد. و امام فرمود كه سه ركن دارد: خلق مالكيت از خودت كني ، به امور خودت نپردازي و به بندگي بپردازي . سوال – صفحه 394 قرآن كريم را توضيح بفرماييد. پاسخ – در اين صفحه داستان قارون را نقل كرده است .او از ياران حضرت موسي بود ولي بعد طغيان كرد و از حضرت موسي جدا شد. چيزي كه باعث طغيان او شد امكانات مادي بود كه در اختيارش قرار گرفته بود. قرآن مي فرمايد كه گنج هاي او درحدي بود كه جمعيت زيادي به سختي آنرا حمل مي كردند. قومش به او سه نصيحت كردند: امكانات به دنيا نبايد موجب انبساط به دنيا بشود( يعني مومن نبايد دل خوش به امكاناتش بشود. اگر امكانات در انسان اثر گذاشت ،ديگر نمي تواند از اين امكانات استفاده بكند. انسان وقتي مي تواند از امكانات استفاده كند كه نگاهش به امكان نباشد يعني نه آمدن و نه رفتنش آنرا مشغول كند. وقتي امكان مي آ يد بداند كه اين راهي است به سوي خدا و وقتي

ص: 7361

امكان را از او مي گيرند بداند كه راه ديگري به سوي خدا باز شده است. مومن نبايد مشغول آمد و رفتن نعمت باشد. فرح زماني است كه انسان وقتي نعمت مي آيد دل خوش به نعمت مي شود. و او را از بهره مندي از امكانات غافل مي كند)، در آنچه كه خدا به تو داده آخرت را دنبال كن و بهره خودت را از دنيا فراموش نكن. دو احتمال است: بهره ي دنيايي ببر و از امكاناتش براي آخرت استفاده كن يا بهره ي ما از امكانات در دنيا اين است كه آنها را در راه خدا خرج كنيم. لذا كساني كه امكانات را در راه خدا خرج نمي كنند هيچ بهره اي از امكانات نمي برند. تنها كساني كه نصيب خودشان را از دنيا برمي دارند اولياء خدا هستند. كه دنيا را ازدست خدا مي گيرند و به دست خدا مي دهد و مشغول دنيا نمي شوند. پس آمدن نعمت ها در ما دل خوشي ايجاد نكند و آنرا صراطي به سوي خداوند متعال بدانيم و سعي كنيم كه بهره ي خودمان را در اين دنيا از امكانات ببريم ولي استفاده از امكانات در دنيا بغير از برگرداندن آن به خدا، موجب تضييع امكانات است. حامدين كساني هستند كه نعمت را از خدا مي گيرند و به خدا بر مي گرداندند. خداوند اين كتاب با عظمت كه از فهم ما خارج است را (اين حقيقت) لباس قرآن پوشانده و با همين لباس در عالم ما نازل كرده است و به ما اجازه ي انس با قرآن را داده است. هر گونه انس

ص: 7362

با قرآن بشرط درك عظمت و توجه به عظمت آن موجب درك آثار است. حتي نگاه داشتن قرآن در منزل شيطان را طرد مي كند. اينكه قرآن همراه انسان باشد يا نباشد، فرق دارد. افرادي كه قرآن در جيب دارند بايد ادب حضور در قرآن را هم داشته باشند. سوال كردند كه چرا تربت سيدالشهدا شفا نمي دهد؟ فرمود: تربت را در خورجين مي گذاريد و مي خواهيد شفا هم بدهد؟ انسان بايد حرمت اين كتاب را رعايت كند. بزرگان حتي وقتي قرآن در اتاق بود، پايشان رادراز نمي كردند. اگر اين كتاب در خانه هست يا همراه ماست بايد حرمتش نگه داشته شود. نگاه كردن به قرآن ثواب دارد. سوال كردند كه من قرآن را از حفظ هستم، آيا آنرا از رو بخوانم؟ حضرت فرمود: از رو قرآن بخوان زيرا نگاه كردن به قرآن ثواب دارد. تلاوت ، حفظ كردن ،فهم و عمل كردن به قرآن ثواب دارد. پيامبر فرمود كه نگاه كردن به چهار چيز آن عبادت است: نظر به اميرالمومنين، نظر به پدر ومادر از سر محبت، نگاه كردن به كعبه و نگاه كردن به قرآن .در هر كدام از اينها اسراري است. انس ما با تلاوت قرآن بايد باادب حضور باشد. خواندن ترجمه ي قرآن كار قرآن را نمي كند. تجلي قرآن با همان كلمات عربي است. يك آيين نامه را مي توان ترجمه كرد ولي كتاب خدا را نمي توان ترجمه كرد. مركب روي كاغذ هم نوراني است. كربلايي كاظم كه بصورت معجزه حافظ قرآن شده بود از نور آيات قرآن مي فهيمد كه آنها آيات قرآن است. ما بايد

ص: 7363

از اين كتاب بهره مند بشويم كه يكي از بهره مندي ها تلاوت قرآن است. هر چه قدر مي توانيد قرآن تلاوت كنيد. كثرت تلاوت قرآن همراه با ادب حضور و اذن دخول باشد. وقتي انسان قرآن تلاوت مي كند بايد تمام قوايش همراه با قرآن باشد، همراه با قلب ،فكر،اعتبار و تدبر باشد. تا حقيقت قرآن در تمام قواي انسان ظهور كند .اين كارها باب قرآن را به سوي انسان باز مي كند. كثرت تلاوت اولين قدم و بهترين ارتباط ما با قرآن است. ما نبايد بگوييم كه خواندن قرآن فايده اي ندارد .وقتي از استادي بپرسيدم كه چطور مي توانم با تفسير قرآن آشنا بشوم، ايشان فرمود : پانصد دفعه قرآن را بخوان تا با آن انس پيدا كني. در تلاوت قرآن بايد با وضو باشيد، رو به قبله بنشينيد و در مقابل قرآن مودب قرار بگيريد .بهترين وضعيت خواندن قرآن ايستاده خواندن در نمازهاي مستحبي است. در نمازهاي مستحبي خواندن از روي قرآن اشكال ندارد. خوب است كه انسان در نمازهاي نافله قرآن را بخواند. داريم كه اگر قرآن را ايستاده بخوانيد صد حسنه دارد و اگر نشسته بخوانيد پنجاه حسنه و در خارج از نماز ده حسنه دارد. پس شما مي توانيد دو ركعت نماز بصورت نشسته بخوانيد و تلاوت قرآن را در نماز قرار بدهيد. آداب باطني خواندن قرآن اذن دخول، خضوع در مقابل عظمت قرآن و خود را در محضر معلم قرآن ديدن و تعمل كردن است. تعليم كار قرآن با رسول اكرم است. زيرا پيامبر زنده است. ما بايد خودمان را در محضر پيامبر و امام زمان(ع) ببينيم

ص: 7364

و از آنها بخواهيم كه حقيقت قرآن در قلب ما نازل بشود و درهاي قرآن را براي ما باز كنند. اگر با اين آداب باطني قرآن خوانده بشود اميد است كه درهاي قرآن باز بشود. بهره مندي از آيات قرآن در ماه رمضان زياد است. اگر مي خواهيد از تلاوت قرآن بيشتر بهره مند بشويد، تلاوت قرآن را به معصومين هديه كنيد كه بركات فراواني دارد. يكي از اثراتش اين است كه در بهشت كنار معصومين خواهيد بود.

92-05-05

رمضان كشتي نوح است نمانيد شما ترسم آن است كه خود را نرسانيد شما ،بادبان ها ي شب قدر چنين مي گويند :اين زمان جانب خورشيد برانيد شما، همه رفتند همه جانب خورشيد شدند هان بياييد اگر سوخته جانيد شما، سوي آن گنبد و گلدسته ي سبز ازلي چون كبوتر همگي دل بپرانيد شما ،دل من مرده هلا زنده دلان شب قدر بر دلم فاتحه اي فاتحه اي تازه بخوانيد شما، چون سحرگاه رسد بانك اذانيد شما گاه افطار و سحر سفره ي نوريد و دعائيد شما ،صبح اگر كشتي اين قوم به جودي بنشست از منش نيز سلامي برسانيد شما . سوال – در مورد شب هاي قدر توضيحاتي بفرماييد. پاسخ – از روايت اين طور بر مي آيد كه شب قدر قطعاً در ماه رمضان است و شب قدر يكي از اين سه شب يعني شب نوزدهم ،بيست و يكم و بيست و سوم است. البته تاكيد بر شب بيست و يك و بيست و دوم است و باز تاكيد بيشتر بر شب بيست و سوم است. در بعضي روايات سعي شده است كه اين

ص: 7365

شب تعيين نشود. مثلا از حضرت پرسيدند كه شب قدر چه شبي است؟ حضرت فرمود: شب بيست و يكم و بيست و سوم. سوال كردند كه شب قدر را تعيين كنيد؟ حضرت فرمود: درك دو شب قدر، كار سختي نيست. اين دو شب را دريابيد كه شب قدر درك شود. بعضي از بزرگان از روايات اين طور درك كرده اند كه اين سه شب روي هم شب قدر هستند. اين شب، شب تقدير است .پس شبي كه تقديرات را از عالم بالا براي انسان تقدير مي كنند، در طول اين سه شب است. اگر انسان بتواند اين سه شب را احياء بدارد كار مناسبي است. بويژه شب بيست سوم را حتما احيا بگيرد. اين احياء ظاهري اصلش در اين است كه انسان اهل اخلاص باشد و بتواند با خدا معامله كند. اگر كسي اهل معامله با خدا باشد و ظهور حضرت حق را ببيند، هر كاري كه در شب قدر بكند، آن شب را به عبادت گذرانده است .سيد بن طاوس در اعمال شب عيد قربان دارد( شب عيد قربان هم احياء دارد) كه احياء به اين است كه انسان با خدا معامله كند و همه ي كارهايش را براي خدا انجام بدهد. اگر كسي اهل معامله با خدا باشد حتي اگر دارد مطالعه انجام مي دهد عبادت محسوب مي شود ولي اگر اهل معامله با خدا نباشد ،معلوم نيست كه در اذكارش هم عبادت بيرون بيايد. امشب بيشتر بايد در اخلاص تلاش كرد تا كثرت عمل. اعمال شب قدر خيلي زياد است و در يك شب نمي توان همه ي آنرا انجام داد. اعمال

ص: 7366

شب قدر عبارتند از :قرآن سر گرفتن، خواندن هزار مرتبه ي سوره اناانزلناه، خواندن صد مرتبه دخان، خواندن دعاي جوشن كبير و صغير و دعاي ابوحمزه ي ثمالي و اعمال مخصوص شب قدر ولي اولويت تلاش در اخلاص و براي خدا كار كردن است. همان طور كه ما بايد اعمال شب قدر را انجام بدهيم بايد در اين شبها براي خدا اخلاص داشته باشيم تا به بركات شب هاي قدر راه پيدا كنيم. سوال – چكار كنيم كه از بركات شب ها قدر بهره مند بشويم ؟ پاسخ – حقيقت شب قدر براي ما نيست. همه ي چيزهاي خوب عالم براي نبي اكرم واهل بيت شان است. و بقيه ي ميهمان سر اين سفره هستند. پس خدا شب قدر با تمام فضايلش را به نبي اكرم عطا كرده است و به طُفيل پيامبر، يك شب قدري هم براي امت تعيين شده است. روايت داريم كه پيامبر خواب ديدند كه بعد از مرگ شان، بني اميه از منبرشان بالا مي روند و از منبرشان مردم را به قهقراء بر مي گردانند يعني آنها مردم را از سمت خدا به سمت دنيا برمي گردانند. پيامبر غصه دار بودند ،جبرئيل آمد و آيات سوره ي قدر را آورد كه خدا فرمود: ما به تو شب قدر داديم. اين شب قدر جبران مي كند حكومتي كه به بني اميه داده ايم. پس خداوند شب قدري به پيامبر داده است كه در آن شب ،حضرت ولايتش اقامه مي شود و توحيد در جهان اقامه مي شود و بساطي انحرافي كه ايجاد شده است با شب قدر برچيده مي شود. يك

ص: 7367

شب قدري هم به احترام پيامبر به ما دادند .در محضر حضرت بحث شد كه در ميان امت هاي گذشته افرادي بودند كه عمر طولاني داشته اند كه فقط صدو بيست سال در راه خدا مجاهده كرده اند. پيامبر فرمود كه اين عمر كوتاهي كه براي امت من قرار دادي،چطور راه مرا تدارك كنند؟ فرمود: به احترام شما شب قدر داده ايم كه راه كوتاه شده است يعني بجاي اينكه آنها بروند حقايق را كشف كنند، در شب قدر، حقايق را پايين آوردند. سوال - چرا شب قدر اين همه فضيلت دارد و آثار آن چيست؟ پاسخ - ما بايد به همه ي خوبي ها برسيم. فقط نماز خواندن يا روزه گرفتن يا داشتن اخلاق خوب داشتن كافي نيست انسان بايد همه ي اعمال خوب را انجام بدهد و اخلاق خوب را داشته باشد و همه ي صفات رذايل را ترك كند و همه ي مراحل را طي كند تا به اخلاص كامل و مقام رضوان و مقام اخلاص در محبت برسد. اين سير انسان بايد درعالم دنيا اتفاق بيفتد و بعد در عوالم بعدي ادامه پيدا كند. چطور مي توان اين راه را رفت تا به قله ي توحيد رسيد ؟ آيا مي توان با پاي عقل و برهان رفت يا بايد اين راه را با شهود و رضوان رفت؟ قطعا اين مقدورات براي طي كردن راه كافي نيست. براي اينكه خداوند ما را به وادي توحيد برساند دو چيز را تنزل داده است : كتب آسماني و انبياء. اين دو راه را تا رسيدن به مقام توحيد هموار مي كردند. امت ها از

ص: 7368

طريق كتاب و انبياء به خدا مي رسيدند. يعني سير در اين وادي اتفاق مي افتد، با شفاعت كتب آسماني و انبياء نه با رياضت ها .اگر چه اعمال هم لازم است ولي كافي و اصلي در هدايت نيست. وقتي پيامبر آمد دو چيز را براي هدايت با خودش آورد: قرآن و اهل بيت كه كمال آنها مقدم بر همه ي انبياء هستند يعني همه ي كمالاتي كه در انبياء وجود داشت يكجا در اهل بيت وجود داشت. پيامبر فرمود: من اين دو حقيقتي را كه آورده ام بالا نبردم. اگر به قرآن و اهل بيت متسمك بشويد گمراه نمي شويد. و اِلا ابليس با شش هزار عبادتش همه را منحرف خواهد كرد. پس راه رسيدن به مقام توحيد قرآن و اهل بيت است. حالا چطور به حقيقت قرآن و ولايت راه پيدا كنيم ؟ اگر قرآن و اهل بيت تنزل نمي كردند دست احدي به توحيد نمي رسيد. در زيارت جامعه كبيره داريم كه انوار اهل بيت تنزل پيدا كرده است تا ما بتوانيم به آنها دسترسي پيدا كنيم. قرآن هم تنزل پيدا كرده است .پس ما بايد به محيط تنزل قرآن وارد بشويم كه مي شود بيوت النور .اين نورالهي همان قرآن است . در سوره نور داريم كه مَثَل نور همان نبي اكرم است. مشكات قلب پيامبر است، چراغي كه در قلب پيامبر روشن شده است نور نبوت است. پس هم اهل بيت و هم قرآن در اين سوره تفسير شده است. اين بيوت توحيد است، كسي كه به اين بيت وارد بشود از ظلمت رسته و به وادي نور و به

ص: 7369

درجات توحيد رسيده است. شب قدر ،ظرف نزول اين دو حقيقت يعني قرآن و اهل بيت است. سهمي كه از حقيقت ولايت و حقيقت قرآن نصيب هر انساني در طول سال مي شود در شب قدر معين مي شود. رزق قرآن و رزق ولايت نازل مي شود. لذا اگر كسي در اين شب ورود كند به سهم خودش به قرآن و ولايت مي رسد. بخاطر همين اين شب از هزار شب بهتر است. زيرا رسيدن به وادي توحيد فقط با اين دو حقيقت امكان پذير است و اين دو حقيقت در شب قدر تنزل پيدا كرده اند. داريم: انا انزلناه في ليلة القدر. ولايت هم در شب قدر تقدير شده است پس اين دو مسير و وادي و حقيقت كه ما بايد طي كنيم در شب قدر نازل شده اند. اگر كسي بخواهد به حقيقت قرآن و ولايت راه پيدا كند بايد خودش را به اين شب برساند. اگر كسي وارد اين شب شد، و به اندازه ي سهمش شب قدر را درك كرد ، به حقيقت توحيد و ولايت مي رسد. امام صادق(ع) مي فرمايد: فاطمه اي كه انتساب خاص به خدا دارد، آن فاطمه ليلة القدر است و هر كس حقيقت وجودي فاطمه را بشناسد شب قدر را درك كرده است .همه ي خلق از معرفت فاطمه هستند. شب قدر تكرر پذير نيست . مثلا شما تصميم مي گيريد كه يك كتاب بنويسيد. ممكن است كه تصميم بگيريد كه يك كتاب سخيف بنويسيد يا يك كتاب علمي بنويسيد. با تعلقي( ميل واراده) كه در شما ديده مي شود مرتبه اي از كتاب در

ص: 7370

وجود شما تقدير مي شود. بعد شما پيرامون آن تحقيق و مطالعه مي كنيد و طرح تحقيق مي نويسيد كه منزلتي از كتاب معين مي شود. بعد فصول آنرا مي نويسيد ، بعد آنرا چاپ مي كنيد و كتاب بيرون مي آيد. تقدير اين كتاب در وجود شما اتفاق افتاد. يعني ظرف شما ظرفي است كه خدا بعضي از مقدرات حقايق را در ظرف وجود شما قرار داده است. يك وجود مقدسي وجود دارد كه آنچنان محيط است كه مقدرات در آن ظرف واقع شده است يعني مراتب اراده ي او، مراتب تقدير، اشياء و عوامل تقدير هستند. و آن وجود حضرت فاطمه (س) است. در اين شب قدر هم قرآن و هم اهل بيت نازل شده است. تنزل اهل بيت از ظرف وجودي حضرت فاطمه ي زهرا(س) بوده است. وقتي ملائكه سوال كردند اين چه نوري بود كه عالم ظلمت را از ما برداشت، خداوند نور حضرت زهرا(س) را با يك مراسمي تجلي داد و ظلمت برداشته شد. ملائك مبهوت اين نور شدند .روايت داريم: اين نور بدون واسطه است...، اين نور از عظمت الهي آفريده شده است. گاهي انوار با واسطه خلق مي شوند. مقرش از سماء است. در ادامه ي روايت داريم :ائمه اي كه قيام به امر خدا مي كنند انوارشان از آن نور ساطعه مي شود. پس اين نور مقدس مصدر تنزل انوار ائمه در عوالم است از جمله در عالم دنيا مي شود ليلة القدر . گمان مي كنم در هر سال تجلي از آن حقيقت درعالم واقع مي شود كه در آن تجلي شب قدر ،دنياي واقع است.

ص: 7371

يعني نسبت شب قدر ما و حضرت زهرا(س)چنين نسبتي است. در واقع ما آن حقيقت را از وراي امام زمان (عج) اسقاء مي كنيم. صاحب آن شب قدر امام زمان(عج) است. ملائكه و روح بر ما نازل نمي شود. يك شب قدري است كه ظرف نزول آن اهل بيت و قرآن است. اين شب قدر هر سال تجلي در عالم دارد كه سهم ما از قرآن و ولايت در آن شب معين مي شود. لذا اگر ما به سهم خودمان از قرآن و ولايت برسيم، منزلتي از قرآن و ولايت را از وراي حجاب معصوم تلقي كرده ايم. هر كس سهم بيشتري بخواهد بايد خودش را به معصوم نزديك تر كند. و از طريق معصوم برخورداري بيشتري از شب قدر حقيقي پيدا كند. حضرت زهرا(س) آن شب قدري است كه كسي دستش به آن نمي رسد اگر وراي حجابي به شما برسد. يعني در شب قدر تنزل پيدا كند و اگر بهره اي از شب قدر ببريد ، گردي از آن حقيقت بر شما مي نشيند. پس شب قدر شبي است كه به انسان رزق قرآن و ولايت داده مي شود. اگر كسي بتواند به شب قدر ورود پيدا كند، بايد به معرفت قرآن و ولايت راه پيدا كند كه هر دو در شب قدر نازل مي شوند. پس شب قدري درعالم داريم كه بلا تكرار است كه آن حضرت زهرا(س) است كه تجليات آن در هر سال مي افتد و در آن تجلي منزلتي از قرآن و ولايت كه در آن سال نازل مي شود وجود دارد .اگر ما به بخواهيم به توحيد برسيم

ص: 7372

اين جز با قرآن و ولايت ممكن نيست. ظرف رسيدن به آن حقيقت شب قدر است. اين شب را خداوند به تبع رسول اكرم به امتش داده است. يعني به احترام حضرت حقيقت را به عالم دنيا آورده است. اگر ما به شب قدر ورود كنيم و فرصت را از دست ندهيم، به آن حقيقت مي رسيم. اگر كسي به آن حقيقت برسد چه اتفاقي مي افتد؟ اگر كسي شب قدر را درك كرد به حيات طيبه مي رسد. زيرا ولايت سرچشمه ي حيات است. و رسيدن به حقيقت قرآن همان سرچشمه ي حيات است. پس هر كس به اندازه ي ظرف خودش به اين حقيقت و حيات مي رسد، ديگر اينكه به امنيت مي رسد و دست شيطان به او نمي رسد. كسي كه گردي از شب قدر بر وجودش نشست از شيطان مصون مي شود. ديگر اينكه اگر كسي شب قدر را درك كرد ،به نور ولايت و قرآن مي رسد و راه بر او روشن مي شود. در شب قدر ما دعاي جوشن كبير را مي خوانيم و هزار اسم خدا را واسطه قرار مي دهيم و از خدا مي خواهيم كه ما را از آتش جهنم نجات بدهد. خلاصي از نار يعني چه ؟اين همان ورود به وادي ولايت است .كسي كه وارد وادي ولايت مي شود از نار نجات پيدا كرده است. در سوره بلد اسراري وجود دارد كه خدا مي فرمايد: ما به انسان نعمت دو چشم ،زبان و گوش و لب داديم و هر دو راه را پيش روي او قرار داديم و او را هدايت كرديم ولي

ص: 7373

انسان به گردنه ورود نكرد .او بايد بنده اي را آزاد مي كرد .ظاهرش اين است كه برده اي را آزاد كند يا در يك روز قحطي، يك گرسنه اي را اطعام كند. از امام صادق (ع)در ذيل آيات بالا سوال كردند كه آزاد كردن بنده يعني چه و امام فرمود: كسي كه خداوند كرامت ولايت ما را به او بدهد، از اين گردنه عبور كرده است. ما گردنه اي هستيم كه اگر كسي به آن ورود پيدا كند نجات پيدا كرده است.خدا مي فرمايد: انسان بايد با تمام نعمت هايي كه به او داده شد به راه ولايت مي رفت ولي اين كار را نكرد.امام صادق(ع) فرمود كه چرا اين آيه را نپرسيديد كه همه ي مردم آتش را مي پرستند. ما برده ي آتش هستيم كه در دعاي ماه رمضان به خدا مي گوييم : گردن مرا از آتش آزاد كن.يعني مرا از بردگي آتش نجات بده. حضرت فرمود: شما خودتان آتش را مي پرستيد زيرا ولايت را رها كرده ايد و به سمت ظلمات رفته ايد كه اين ظلمات باطن ولايت طاغوت است و به سمت آتش جهنم رفتن است. در قرآن داريم : ولايت نار، دشمنان نبي اكرم است. باطن دشمنان ولايت نار است. اولئك اصحاب النار هم فيها خالدون. وقتي انسان از خدا روبرگرداند ؛به سمت ولايت طاغوت مي رود و برده ي آتش مي شود. اولياء ظاغوت و شيطان انسان را به شهوات دعوت مي كند و وقتي كسي شهوات را پرستيد، آتش را پرستيده است. باطن شهوت ولايت شيطان و جهنم است. داريم كه اصحاب بهشت از درخت

ص: 7374

طوبي مي خورند كه اميرالمومنين است. و جهنميان از درخت زقوم مي خورند. آنها خوردن را از دنيا شروع كرده اند و بهشت و جهنم هم ادامه ي همين دنياست. طعام اولياء طاغوت چرك و خون است. ولي طعام بهشتيان نور است .پس ما اسير شهوات هستيم و شهوات دام ابليس است. باطن اين دام ولايت شيطان است. آنها با طعمه ي شهوات ما را اسير خودشان مي كنند. در واقع كسي كه شهوت مي پرستد، شيطان را مي پرستد. لذتي كه انسان مي برد يا از صفات معصوم است يا از صفات اولياء طاغوت .باطن رزق حرام و حلال، از باطن آنها مي آيد. لذت حرام لذت از ائمه ي جور است و باطن اين لذت از جهنم است. وقتي من گناه را مي پرستم، به گناه دل مي بندم و به رزق حرام دل مي بندم،آخرش آتش جهنم است. حضرت فرمود: كسي كه مرا رها كند اهل بيت را رها كرده است و مزد من دوستي با اهل بيت من است. مزد حضرت براي خود ماست. اگر سَبيلي به سوي حق مي خواهيد راه اهل بيت است. اگر اين راه بود، انسان از آتش نجات پيدا مي كند. شب قدر شب رسيدن به حقيقت قرآن و اهل بيت است .اين شب ، به احترام نبي اكرم شب نزول حقيقت است و هر سال هم تكرار مي شود. و درهاي اين دو حقيقت باز مي شود و اگر به اين شب ورود كرديد به حيات طيبه، نور ،امنيت و عبور از آتش جهنم مي رسيم. اگر كسي به اينجا رسيد به وادي توحيد رسيده

ص: 7375

است. و درك حقيقت توحيد براي انسان واقع مي شود. پس خلاص شدن از آتش جهنم يعني وارد شدن به وادي اهل بيت و ولايت الله بشويم. ما اسير ولايت طاغوت هستيم و خودمان هم اين كار را كرده ايم. هركس كه گناه را دوست دارد از ولايت طاغوت لذت مي برد. از ولايت نبي اكرم گناه ساطع نمي شود. بعضي مي گويند كه ما بخاطر گناهاني كه داريم خجالت مي كشيم كه به در خانه ي خدا برويم. البته خجالت از خدا خوب است. و شرمندگي بالاترين توبه است و خدا آنرا قبول مي كند. رحمت خدا بزرگتر از گناهان ماست. اگر كسي رحمت خدا را نبيند و گناه خودش را بزرگتر از رحمت خدا ببيند، اين يأس از خداست و جزو گناه كبيره است .امشب شبي است كه خدا همه را قبول مي كند. خداوند در شب قدر ملائك را مي فرستد كه صدا بزنند و بگويند كه بالا بياييد، درها تا آسمان هفتم هم باز است. پس امشب درهاي حقايق باز است و همه را صدا مي زنند و در اين شب اگر كسي تكاني به خودش بدهد مي شود شب قدر. مثلا حُر تا يك ساعت قبل جهنمي بود زيرا در دستگاه يزيد و بني اميه بود. وقتي او به دستگاه امام حسين(ع) آمد، شب قدرش شد. اگر او در آن وادي هزار ماه نماز مي خواند، كار اين يك ساعت را نمي كرد كه به امام حسين(ع) ملحق شد. شب قدر انسان وقتي است كه انسان از دستگاه طاغوت بِكند. معناي شب احيا اين است كه انسان بايد به حيات

ص: 7376

برسد. حيات با امام است زيرا امام سرچشمه ي حيات است. اگر بيداري شب قدر توانست قلب انسان را بيدار كند و وارد وادي ولايت بكند، اين فرد احياء داشته است. البته ي همه ي دوستداران اميرالمومنين نتايجي از شب قدر مي برند ولي درجات آن فرق مي كند. در شب قدر انسان بايد خودش را از دامن طاغوت بِكند و به دامن اولياء حق بيندازد. و به دامن ولي خدا برود. سوال – صفحه 401 قرآن كريم را توضيح بفرماييد. پاسخ – اقوامي كه در مقابل پيامبران مي ايستادند تكيه گاههايي براي خودشان درست كرده بودند. مثل باغ ها و كاخ ها. خداوند در اين صفحه عذاب آنها را توضيح مي دهد كه گروهي را در دريا غرق كرديم و گروهي را در زمين فروبرديم و ... خدا مي فرمايد: كساني كه براي خودشان جز خدا اولياء انتخاب مي كنند (عد اي زيرا چتر ولايت طاغوت مي روند) مثل عنكبوتي است كه براي خودش تارهايي درست كرده است و در وسط آن مي نشيند و فرماندهي مي كند .اي كاش مي دانستند كه پايه ي اين بنياد چقدر سست است. ممكن است كه ما بگوييم ما ولي جز خدا انتخاب نكرده ايم، خداوند مي فرمايد كه خداوند مي داند شما در دل تان چه كسي را صدا مي زنيد. خدا مي داند كه شما با پول خدا آرام مي گيريد يا با خود خدا. وقتي پاي تان را به زمين مي گذاريد به خدا تكيه مي كنيد يا به سفتي زمين. شما به تمام چيزهايي كه تكيه مي كنيد مثل خانه ي عنكبوت است.

ص: 7377

اگر انسان از ولايت طاغوت بيرون برود ،به خدا تكيه مي كند. سوال – در مورد آداب شب قدر توضيحاتي بفرماييد. پاسخ – شب قدر يك مراقباتي دارد كه براي شب هاي قبل از قدر است. بعضي ها وقتي شب بيست و سوم تمام مي شود براي شب بيست وسوم بعدي شروع به برنامه ريزي مي كنند يعني خواب ،غذا، معاشرت و شغل شان را كنترل مي كنند كه شب قدر بعدي از دست شان نرود. خداوند براي شب قدر دو ماه رجب و شعبان را قرار داده است تا با اعمال آنها وارد ضيافت بشويد. كسي نمي تواند بدون پاك شدن در اين دوماه وارد اين ضيافت بشود. شب قدر آداب زيادي دارد: دعاي جوشن كبيره كه به هزار اسماء خدا متمسك مي شويم و آنها طريق قرب ما به خداست تا به نجات از آتش جهنم برسيم. راه ميانبر ديگر كه اعمال مخصوص آن زيارت سيدالشهدا است. وقتي ماه رجب شروع مي شود بايد به زيارت سيدالشهدا رفت و در آنجا امام مي فرمايد :بياييد من شفاعت شما را مي كنم. ما دعوت امام را لبيك مي گوييم و با شفاعت ايشان وارد ماه رجب مي شويم. امشب نزديك ترين راه اين است كه ما خودمان را به وادي سيدالشهدا برسانيم و خودمان را در دامن سيدالشهدا بيندازيم. اگر كسي اين كار را هم نكند يعني پاي مصيبت سيدالشهدا ننشيند، راه ديگري وجود ندارد .اين وادي از فضل خدا باز شده است. اگر كسي مي خواهد از طريق فضل خدا وارد شود از وادي سيد الشهدا وارد بشود. كسي كه وارد كربلا مي

ص: 7378

شود خداوند با فضلش با او برخورد مي كند. خداوند بعضي ها را بخشيد و آنها را به حُر و زهير تبديل كرد. اين راه تا آخرين لحظه باز است. اگر خودمان را به سيد الشهدا برسانيم، اين نزديكترين راه است. خدايا اين شب هاي قدر را شب تقدير ظهور امام زمان(عج) قرار بده، اسلام و مسلمين را در پناه حضرت حفظ كن، شيعيان حضرت را به سربلندي برسان ، رهبر را در سايه حضرت محفوظ بدار و ما را به درك فضيلت هاي شب قدر برسان.

92-05-12

سوال – چگونه مي توان از باقيمانده ي ماه مبارك رمضان بهترين بهره ها را برد؟ پاسخ – ما بايد از قبل براي سفره ي ضيافت ماه رمضان آماده مي شديم. يعني از فرداي عيد فطر سال گذشته خودمان را براي ماه رمضان سال آينده آماده مي كرديم. عده اياين كار را كرده اند و يكسال مراقبه كرده اند تا بتوانند از اين ماه و شب قدر آن بهره ببرند .كساني كه كوتاهي كرده اند چطور مي تواند تاخير ها را جبران كرد؟ تنها سرمايه اي كه ما براي بهره مندي داريم تكيه به فضل خداي متعال است. اگر ما بخواهيم با عمل خودمان راه برويم زمينگير مي شويم. حتي كساني كه اعمال كثير دارند. سرمايه ي اصلي ما سرمايه ي فضل خداست كه با آن مي توان قدم هاي بزرگ برداشت و راههاي نرفتني را طي كرد. اگر كسي به مرحله ي مشاهده ي فضل رسيد، درهاي اميد به روي او باز مي شود. و با اميدواري اين راه را طي مي كند. سرمايه ي سالك به

ص: 7379

مقامات چيزي جز رجاء به فضل خداي متعال نيست. در دعاي كميل داريم :ما راس الرجاء و سلاحه البكاء. انسان بايد با اين سرمايه و اسلحه حركت كند. در دعاي ماه رمضان داريم :خدايا مرا از بندگاني قرار بده كه بهره شان از تو بيشترين بهره هاست و از همه به تو نزديكتر هستند .آيا شدني است كه من سلمان بشوم ؟ اين كار شدني نيست جز به فضل خداوند. كساني كه به مقام فضل مي رسند تكيه شان باعمل نيست و سرو كارشان با فضل خداست. يعني حساب اعمال ثواب شان را نمي كنند. البته تلاش مي كنند و بعيد است كه انسان بدون تلاش به مشاهده ي فضل برسد. اولياء خدا وقتي تلاش مي كنند و در راه مي مانند، از خودشان مأيوس مي شوند، به فضل خدا مي رسند. اگر كسي دنيا برايش كوچك باشد ديگر نمي تواند به دنيا برگردد بطرف خدا مي رود از عقل و قلب ورو ح كمك گرفته است ولي مي بيند كه اين راه رفتني نيست. اگر انسان مشتاق با تمام توان حركت كرد و به عجز رسيد درهاي فضل به او باز مي شود و مي تواند فضل را مشاهده كند. مثلا ما مي خواهيم به سمت خدا برويم؛ تلاش مي كنيم، چهل سال نماز مي خوانيم و روزه مي گيريم وش ب زنده داري مي كنيم بعد درها باز مي شود و به خدا مي رسيم .انسان مي بيند كه رياضت هاي انسان به اندازه اي ينست كه انسان را به محجبوب خودش برساند وقتي انسان مضطر شد درها را باز مي كنند و

ص: 7380

انسان مي بيند كه همه چيز از فضل خداست. و بخاطر تلاش انسان نيست. حتي خداوند با اولياء خودش با فضلش رفتار كرده است. يعني بحث مزد نبوده است و اِلا كسي با مزد به جايي نمي رسد. فردي از عابدين روزگار، غذايش يك انار و قرصي نان بود وسالها در بيابان عبادت مي كرد. به او خبر دادند كه خداوند مي خواهد با فضلش با تو رفتار بكند. او گفت كه خدا با عدلش با من رفتار كند زيرا من روزي يك انار و قرصي نان خورده ام و تمام مدت عبادت مي كردم. هنگام حساب وكتاب فهميد كه تمام عبادت هايش به اندازه ي يك دانه ي انار نيست. رسيدن با رياضت ها و اعمال ممكن نيست. در كافي داريم كه براي رسيدن به بهشت به عمل خودتان اكتفا نكنيد. بلكه حُسن ظن بالله داشته باشيد. اگر انسان اين كار را كرد، كم كم درهاي فضل به رويش باز مي شود. يعني به فضل خداوند اميدوار مي شود و خداوند اميدواران را رد نمي كند. و آنها را از اميدش محروم نمي كند. پس اين مسير با فضل طي شدني است. ممكن است كه براي انسان هاي تنبل هم اين در را باز بكنند. دردعاي ابوحزه داريم :خدايي قابل ستايش است كه وقتي او را صدا مي زند جواب بدهد و تاخيري در آن نيست با اينكه من فقير هستم و او غني است و احتياجي به من ندارد. وقتي او را صدا مي زند من كند هستم و دير اجابت مي كنم. خداوندي قابل ستايش است كه چيزي كه خودش به من

ص: 7381

داده است از من قرض مي خواهد و آنرا هم اضافه به ما برمي گرداند .در سرتا سر دنيا فضل خدا را به شما نشان مي دهند. حضرت علي(ع) مي فرمايد:كسي كه از شما قرض مي گيرد خزائن آسمان ها و زمين براي خودش است . و قرض را براي خودش مي خواهد نه فقرا. دردعا داريم كه وقتي خدا همان سرمايه خودش را از ما خواست ما بخل ورزيديم ولي وقتي به خدا گفتيم كه به ما سرمايه بده، بازخدا به ما سرمايه داد. پس تو جواد هستي و من بخيل هستم. اگر انسان فضل خدا را مشاهده كرد از بدي هاي خودش هم ثمر مي برد. گاهي انسان با گناهش به خدا نزديك مي شود و از گناهش هم بهره مي برد. البته انسان با گناه كردن به خدا نزديك نمي شود. آقايي مي فرمود كه اگر شما ميهماني دعوت كنيد و در راه او كوتاهي كند و صدمه اي ببيند باز شما مي گوييد كه او ميهمان من بوده است و به او سر مي زنيد. اگر كسي در اين ماه رمضان بجاي عبادت، زمين خورده باشد با اين تعبير مي تواند از ضيافتش برخوردار بشود. بعضي از ادعيه و روايات استفاده مي شود كه يكي از راه هايي كه انسان مي تواند فضل خدا را درك كند، اين است كه جزو حامدين باشد. كسي كه شاكر نعمت هاي خداست، كم كم فضل خدا را مشاهده مي كند. وقتي فرصت ها به اين فرد اقبال مي كنند از اين فرصت ها متنعم مي شود. و وقتي هم كه فرصت ها به او

ص: 7382

ادبار مي كنند از فرصت ها متنعم مي شود. يعني حامدين هم در شب جمعه و هم سحر كه بساط شب جمعه جمع مي شود ،بهره مند هستند. حامدني در جواني شان بهره مند هستند و در پيري شان هم بهره مند هستند. حامدين كساني هستند كه از خدا مي گيرند و به خدا برمي گردانند.يعني همه چيز را از خدا مي دانند و با مخلوقات سرو كاري ندارند. آنها دائم مشغول هستند ،نعمت را مي بينند و نعمت را به خودشان و غير نسبت نمي دهند و به سرچشمه نسبت مي دهند. اگر ما نعمت ها را به خودمان نسبت بدهيم موجب مي شويم و اگر نعمت ها را به اسباب نسبت بدهيم مشرك مي شويم .اگر كسي نعمت ها را نبيند غافل مي شود ولي اگر اسباب را ديد و از خودش عبور كرد و به صاحب اسباب رسيد حامد مي شود. حالا وقتي انسان نعمت را گرفت بايد در راه هدف خداوند خرج كند. و هدف اين است كه نعمت را به خدا برگرداني كه اين بالاترين شكرهاست. حامدني كساني هستند كه نعمت را مي بينند و به سرچشمه برمي گردانند، از خدا مي گيرند و به خدا بر مي گردانند. همچنين حامدين از نعمت ها غافل نيستند. مي دانند كه شب جمعه نعمت است ،از آن استفاده مي كنند و از نعمت برخوردار مي شوند. سحر جمعه هم برخوردار مي شود زيرا مي دانند كه خداوند همه ي نعمت ها را داده است و اين مقدمه ي مشاهده ي فضل است. آن كاري كه بايد كرد در اين فرصت هاي كوتاه

ص: 7383

كه از دست رفته است، اين است كه ( مثلا غروب جمعه را از دست داده است )سر به حساب بشود ،خداوند را حمد كند، نعمت هاي خداوند را ببيند و تقصيرهاي خودش را ببيند و به ندامت قلبي و عذرخواهي صادقانه برسد و بعد درهاي اميد به روي او باز مي شود. اين حرف نيست. تا به مشاهده ي فضل نرسد اميدوار نمي شود و تا اميدوار نشود اين طور حرف زدن تصنع خواهد بود. پس اگر ما بتوانيم در آخرين روزهاي ماه رمضان طوري خدا را شكر كنيم واستغفار كنيم تا كم كم درهاي مشاهده ي فضل بلبه روي ما باز بشود و بخاطر كوتاهي مان ازخدا مزد بخواهيم و بگوييم كه خدايا من گناه كرده ام ولي مزد مي خواهم. درست است كه من كوتاهي كردها م ولي مصيبت زده هستم و در راه ميهماني تو من غصه دار هستم. همه دست پر از ميهماني مي روند ولي دست من خالي است. بعد ازخدا تمام ثواب هاي جامانده را بخواهيم. سوال – صفحه 408 قرآن كريم را توضيح بفرماييد. پاسخ – آيه 32 سوره روم مي فرمايد :هنگامي كه سختي متوجه آنها مي شوند پروردگارشان را مي خوانند و وقتي رحمتي به آن مي رسد دوباره وارد وادي شرك مي شوند. ما شرك هاي خفي داريم كه به اسباب تكيه مي كنيم وبايد اين شرك ها برداشته بشود. فطرت ما روبه خدا دارد و وقتي اين فطرت در حجاب قرار مي گيرد از خداوند غافل مي شود. فردي به امام صادق(ع) گفت كه طوري خدا را به من معرفي كنيد كه قلب

ص: 7384

من آرام بشود ؟ اما فرمود : سوار كشتي شدي و كشتي شكست ؟ او گفت : بله . اما فرمود :حاليت پيش آمد كه تو از همه ي اسباب منقطع شدي و احساس كردي كه ديگر كسي نمي تواند كاري براي تو بكند ؟ گفت:بله . امام فرمود : آيادرآنجا تكيه گاهي احساس كردي كه به آرامش برسي ؟ گفت: بله . گفت اين همان خدا است كه يافتي . در روايت داريم :هر مخلوقي وقتي در شرايط اضطراب اميدش از مخلوق قطع مي شود، خداوند مي آيد. ما بايد دائما در حالت انقطاع باشيم و مثل كسي باشيم كه دركشتي نشسته و كشتي اش قطع شده است يا مثل فردي باشيم كه در هواپيما است و شرايط اضطراري اعلام كرده اند. ما بايد هميشه احساس كنيم كه اسباب بيكاره است.مثلا وقتي كشتي مي خواهد غرق شود مگر خدا غرق شده است ؟ خير، ناخداي كشتي غرق شده است .مگر تا بحال او شما را نگه نداشته است ؟ ما به اسباب تكيه مي كنيم و اسباب براي ما غفلت مي آورد. گاهي خداوند اين اسباب را مي برد و ما خدا را پيدا مي كنيم. اما وقتي انسان باز روي خشكي مي آيد دوباره خدا را فراموش مي كند .خدا گله مي كند و مي فرمايد كه نمي ترسيد زمين شما را فرو ببرد زيرا زمين سفت تر از آب نيست. ما بايد بطور دائم حالت اضطرار را حفظ كنيم تا خدا را از دست ندهيم. گاهي خدا حالت اضطرار را پيش مي آورد ولي مومن خودش بايد حالت اضطرار را پيش بياورد

ص: 7385

.چرا ما از مرگ مي ترسيم زيرا اسباب چشم و گوش و زبان را از ما مي گيرند و ما به اين اسباب تكيه داريم. گاهي ما خودمان اين اسباب ها را از كار مي اندازيم واز اين بت كده ي بيرون مي رويم و موحد مي شويم. ابتدا عبور از بت ها و اسباب دشوار است ولي انسان به امنيت پايدار مي رسد. مومن وقتي در دنيا هم هست متوجه دنيا نيست. و وقتي به و مي گويد بايد بروي قبلا رفته است. ما بايد بشدت مراقبت كنيم آنچه كه در ماه رمضان بدست آورده ايم را از دست ندهيم .در خطبه شعبانيه داريم كه درهاي جهنم به روي شما بسته شده است دعا كنيد كه باز نشود و درهاي بهشت به روي شما باز شده است دعا كنيد كه بسته نشود. يعني مي شود كه انسان وقتي وارد بهشت ماه رمضان شد ديگر او را بيرون نكنند. انسان مي تواند طوري وارد نماز بشود كه وقتي نماز هم تمام شد او را از وادي نماز بيرون نكنند. الذين في صلاتهم دائمون. يعنيدائم د رحالت نماز است و حالت نماز از او گرفته نمي شود. عده اي هستند كه وقتي درنماز هم هستند در بازار هستند. ما بايد در صلات مان دائمي باشيم. عده ايهستند ه وقتي از حرم امار ضا بيرون مي آيند شيطان همه چيز را ازآنها مي گيرد و عده اي هستند كه از حرم اما رضا(ع) بيرون نمي روند. پس كاري بكنيم كه از ماه رمضان بيرون نرويم. در روايت داريم كه اصحاب به پيامبر گفتند كه وقتي ما در

ص: 7386

محضر شما هستيم حالت خوف و بي علاقگي به دنيا در ما پيدا مي شود.ولي وقتي به خانه بر مي گرديم اين حالت از ما گرفته مي شود. پيامبر فرمود :اين قدم هاي شيطاني شيطان است كه شما از دنيا كنده شده ايد و او شما را به دنيا ترغيب مي كند .اگر حالت تان را حفظ كنيد ملائكه با شما دست مي دادند و قواعد اين عالم از مشا برداشته مي شود و مي توانستيد كه روي آب راه برويد. حالاتي كه ما در ماه رمضان، شب قدر، شب هاي جمعه و زيارت ها داريم بايد مراقبه كنيم تا از بين نرود. البته شيطان هم منتظر ماست. بايدبدانيم كه اين سرمايه است وبايد حفظ بشود .وقتي مي بينيد كه نمي توانيد اين سرمايه را حفظ كنيد التماس مي كنيد وسرمايه تان را در بانك مي گذاريد ولي اگر غافل بشود آنرا مي دزدند. انسان بايد بداند كه درماه رمضان سرمايه بدست آورده است و بايد مواظب آن باشد. هستند كساني كه در ماه رمضان نماز شب هم خوانده اند ولي در روز عيد فطر نماز صبح شان غذا مي شود. مابادي به خدا بگوييم كه خدايا شيطان پشت در ماه رمضان ايستاده است ،من در بهشت راحت عبادت مي كردم ، خدايا مرا از بهشت بيرون نكن. و دائم در ماه رمضان باشم. وقتي انسان به عجز رسد نعمت را براي او حفظ مي كنند. ولي اگر انسان از سرمايه اش غافل شد شيطان آنرا مي برد و انسان سر جاي اولش بر مي گردد. ما چهل سال است كه نماز مي خوانيم ولي

ص: 7387

آثار نماز در ما مشاهده نمي شود و اين معلوم است كه هنوز نماز ما تمام نشده است شيطان آنرا برده است. خوب است كه روز پاياني ماه رمضان همه ي اعمال مان را بدست ولي مان بسپاريم. بهتر است كه اين اعمال را به ايشان هديه كنيم. سيد بن طاوس مي گويد كه مبادا در پايان ماه رمضان موجب بشود. بلكه بگوييد كه اين اعمال از توفيقات خداوند است و آنرا به دست امام زمان(ع) بسپاريد تا آنرا حفظ كنند. و قرآن هايي را كه خوانده ايد به معصوم هديه كنيد. به موسي بن جعفر عرض كرد كه آقا از پدرتان پرسيدند كه در ماه رمضان روزي يك قرآن بخوانيم ايشان فرمود :بله. گاهي ايشان چهل دور قرآن تلاوت مي كردند. در آخر ماه رمضان هر دور قرآن را به يك امام هديه مي كنم تا به شما برسد. پاداش من چيست ؟امام فرمود: تو در قيامت با ما هستي. او تعجب كرد و حضرت اين جمله را سه بار تكرار كرد. حضرت به قرآن ما احتياج ندارد ولي اين باب دستگيري ما را باز مي كند. اين دستگيري ،ما را تا قرب خودشان پيش مي برند. اميدوار به شب عيد فطر هم باشيم زيرا خداوند در شب عيد فطر به اندازه اي مي بخشد كه در كل طول ماه رمضان بخشيده است.( بندگان را از جهنم آزاد كرده است) خداوندا به بركت ماه رمضان ظهور امام زمان(عج) را نزديك بفرما و ما را از ياران حضرت قرار بده و شفاعت حضرت را شامل حال ما بفرما.

92-05-26

بنويس كه هر چه نامه دادم نرسيد،

ص: 7388

بنويس كه يك نفر به دادم نرسيد، قرار من و او هفته ي بعد، اين جمعه هر چه كه ايستادم نرسيد. سوال – حقيقت تشيع چيست؟ شيعيان چه كساني هستند؟ پاسخ – در روايات از شيعه تعريف گسترده اي شده است. مجامع حديثي اماميه و اهل سنت اين روايات را بيان كرده اند. در ذيل آيه سوره بينه داريم كه پيامبر به اميرالمومنين مي فرمايد: مراد شما و شيعيان تان هستيد. در سوره واقعه مردم را به سه دسته تقسيم كرده است : السابقون السابقون اولئك المقربون. پيامبر فرمود: جبرئيل به من خبر داد كه مقصود علي و شيعيانش هستند. و منظور اين كه مي گويند: السابقون الجنه يعني اينكه سبقت در بهشت گرفته اند. حقيقت ولايت معصوم حقيقت بهشت است و كسي كه سبقت در معصوم مي گيرد، در واقع سبقت در بهشت مي گيرد. آنها مقرب به خدا هستند و خدا آنها را مورد كرامت قرار داده و در جاي مخصوصي قرار مي دهد. اين گونه احاديث در منابع سني هم زياد ديده مي شود. خداوند مي فرمايد: آيا آنان كه به معرفت راه يافته اند و اهل علم الهي هستند با آنان كه اهل علم الهي نيستند برابرند، قطعا اين جور نيست. فقط يك دسته اين تفاوت را مي فهمند. آنان كه مي فهمند ما هستند و آنها كه نمي فهمند دشمنان ما هستند و اولوالالباب شيعيان ما هستند. حقيقت نورالله، امام است و اين نور در شيعيان آنها تجلي پيدا مي كند. كمال شيعيان فرع بر كمال امام است. پس اگر شيعيان به كمالي مي رسند فرع بر كمال امام است.

ص: 7389

روايت داريم: دوستان امام صادق(ع) داشتند به مهتاب و ستاره ها نگاه مي كردند و زيبايي آنها را توصيف مي كردند. امام صادق(ع) فرمود: چهار ملك اصلي جبرئيل، ميكائيل، اسرافيل و عزرائيل هم از آسمان به شما نگاه مي كنند و انوار شما، بسيار زيباتر از انوار ستاره ها براي آنهاست و آنها انوار شما را مدح مي كنند. ائمه شيعيان شان را دوست دارند و اين فضليت مهمي است. امام در مقام عصمت است و مقام محبت شان در جايي قرار مي گيرد كه محبت خدا وجود دارد. روايت داريم: من خودتان را دوست دارم ،بوي شما و ديدار شما را دوست دارم و مشتاق ديدار شما هستم . روايت داريم :ملائكه اي كه گرد عرش طواف مي كنند براي مومنين استغفار مي كنند. اين از فضايل مومنين است. اين تعاريف دو دسته است: يك دسته ي آن براي شيعيان خاص است و يك دسته براي طيف شيعيان است. پيامبر فرمود: در روز قيامت حساب و كتاب شيعيان ما به من سپرده مي شود و از خدا تقاضا مي كنم خطايي كه بين آنها و خدا بوده است را ببخشد و خطايي كه حق الناس است، تقاضاي هبه مي كنيم و مردم به ما مي بخشند و پاداش شان را مي گيرند و خطاهايي كه بر ما كرده اند، مي بخشيم. فضايل طيف شيعيان محبت در دنيا، شفاعت در آخرت و ... است. چه كساني شيعه هستند؟ كساني كه ولايت پيامبر و اهل بيت او را پذيرفته اند و زير بار اين ولايت رفته اند و از ولايت ديگران اعراض كرده اند ، شيعه

ص: 7390

هستند يعني انحصار در ولايت دارند كه طريق الي الله هم هست. ايمان طيف و ده درجه دارد. شيعه فضايل فوق العاده اي دارند. اميرالمومنين مي فرمايد: وقتي كه دوستان ما از جهنم عبور مي كنند خطاب مي شود كه جهنم خاموش شود. و جهنم به آنها مي گويند كه زودتر عبور كنيد زيرا نور شما بر شعله هاي من غلبه كرده است . اين دسته از فضايل براي طيف مومنين و شيعيان است. يك سري صفات هم مخصوص شيعيان خاص است. روايت از حضرت علي(ع) داريم :شيعيان خاص شب ها بيدار هستند، در اثر شب بيداري و عبادت رنگ شان زرد شده است ، لب هايشان بر اثر مداومت بر ذكر خشك شده است و شكم هايشان خالي است. گاهي عده اي به امام گفته اند كه ما شيعيان شما هستيم ولي امام آنها را طرد كردند و فرمودند كه شما محبين ما هستيد. براي پذيرفتن افراد به شيعه تكاليف دشواري بيان شده است. روايت داريم كه اگر مثل ابراهيم خليل شديد كه وقتي وارد بر پروردگارش شد با قلب سليم وارد شد( قلب سليم يعني قلبي كه هيچ كسي جز خداوند در آن قلب نيست) از شيعيان ابراهيم هستيد. كلمه ي شيعه به حضرت ابراهيم، نوح و علي برمي گردد . براي همه ي شيعيان فضايلي وجود دارد و فضائلي هم براي شيعياني وجود دارد كه در كمال هستند مثل ابراهيم و سلمان كه حامل حقيقت ولايت هستند. البته همه ي شيعيان در اين مرتبه نيستند. شرط اصلي تشيع همان قبول كردن ولايت پيامبر و اهل بيت است و قبول نداشتن ولايت ديگر

ص: 7391

است. افراد زيادي در كنار حضرت علي(ع) در جنگ بودند ولي شيعه نبودند و اين فضايل شامل آنها نمي شد. پس آيات قرآن در فضيلت شيعيان بيان شده است. هر كسي اهل بيت را دوست بدارد، شيعه نيست . پس همه ي كساني كه اين سرمايه را دارند كه ولايت پيامبر و اهل بيت را بپذيرند و ولايت ديگري را نپذيرند، جزو شيعيان هستند و تمام صفاتي كه ذكر شد براي اين شيعيان وجود دارد. تشيع الزاماتي دارد: مراتب ايمان فقط قلبي نيست يعني محبت قلبي كفايت نمي كند .ايمان از قلب سرچشمه مي گيرد و به قواي ديگر انسان سرايت مي كند. هر عضو انسان ايماني دارد، پس ايمان بايد در تمام قواي انسان جاري بشود تا هم قلب انسان و هم صفات روحي و رفتار انسان مومن بشود. پس ايمان يك امر قلبي نيست كه در حد محبت قلبي يا معرفت قلبي باقي بماند و بايد به همه ي اعضاي انسان تسري پيدا كند. لذا بدنبال ايمان، مناسك عملي وجود دارد. امام صادق (ع) براي تشيع حدودي تعريف و مناسكي تعيين كرده اند. ديگر اينكه ايمان به همه ي قوا سرايت مي كند اصلش همان ايمان قلبي است كه محورش تولي و تبري است. اگر كسي اين ولايت را داشت و از دشمنان پيامبر و اهل بيت تبري جست ،داخل ايمان است. البته اين ايمان بايد به تمام قواي انسان تسري پيدا كند. پس ممكن است كه كسي مومن باشد ولي خطاي عملي هم داشته باشد. در قرآن متقين را توصيف مي كند، در سوره آل عمران مي فرمايد: اهل سبقت باشيد، نسبت

ص: 7392

به مغفرت خدا و بهشتي كه خداوند مهيا كرده است كه وسعتش به اندازه ي تمام آسمان ها و زمين است. اين بهشت براي متقين مهيا است. متقين كساني هستند كه تابع شرايط نيستند چه در سختي باشند و در چه در وسعت ،در راه خدا انفاق مي كنند ،غضب خودشان را فرو مي خورند ،اهل عفو هستند حتي اگر حق با آنها باشد، احسان مي كنند و وقتي فعلي از آنها سر مي زند يا ظلمي به خودشان مي كنند (گاهي ظلم كردن از فحشاء هم بدتر است)متذكر مي شوند و استغفار مي كند .و اصرار بر فعل شان ندارند. پس ممكن است كه از مومن فعل فحشايي سر بزند. اصل وجود مومن در وادي تقوا است يعني فاسد و فاحش نيست ولي ممكن است كه كه فسق يا فحشايي از او سر بزند. مهم اين است كه مومن به استغفار مي رسد و اصرار بر گناه نمي كند. يعني بلافاصله استغفار مي كند. كسي كه بلافاصله استغفار مي كند مُصر بر گناه نيست. ممكن است كه مومن گناهي داشته باشد حتي كسي كه پايين ترين مرتبه ي ايمان را دارد نمي تواند لاابالي باشد و نسبت به گناه بي مبالات باشد. مثلا گناه را دوست ندارد و با نفس مبارزه مي كند و در حالي هم كه گناه مي كند در حال مبارزه است ولي مثل كشتي گيري است كه زمين خورده است. دست از مبارزه هم برنمي دارد. حداقل تشيع اين است. اصل ايمان در حد قلبي است ولي اين تبري و تولي وقتي مي آيد، در اعضاي بدن جاري مي شود

ص: 7393

.امام اصل نور است و شعاع اين نور در انسان مومن تجلي پيدا مي كند و خودش هم شعاع امام مي شود. و اين شعاع به همه ي قواي انسان سرايت مي كند و انسان نوراني مي شود. وقتي اين قواي نوراني بيايد، حتي اگر لغزش هم داشته باشد مُصر بر گناه نيست. و فوراً استغفار مي كند. وقتي حداقل ايمان در انسان آمد اين ويژگي ها در انسان بوجود مي آيد و بدنبال آن ويژگي هاي خاص بدنبال آن مي آيد. همين ايمان حداقل يك سرمايه ي بسيار بزرگي است. حتي ممكن است كه به حسب ظاهر وراثتي باشد. البته اين ايمان وراثتي نيست. ما عوالمي را پشت سر گذاشته ايم تا به دنيا آمده ايم. و در آن عوالم عهدهاي مان را بسته ايم. ظهور ما در اين دنيا تابع ظهور ما از دنياي قبل است و ظهور ما در قيامت تابع ظهور ما در اين دنياست. قرآن مي فرمايد: جمعيت ها را با امام شان صدا مي زنند. و با او محشور مي شوند. پس همان طور كه قيامت تابع اين دنياست، در اين دنيا بودن ما هم تابع دنياي قبلي است. اين ايمان(شيعيان) شهودي است و از عالم قبل آمده است. در اين دنيا هم بعد از عبوديت ،يقين به سراغ انسان مي آيد. استدلال يقين درست نمي كند. بعضي ها محور استدلال را محور اصلي قرار مي دهند كه اشتباه است. ركن اصلي ايمان شهود، عهد و فطرت است و استدلال مكمل اين ايمان است. بعضي مي گويند كه ايمان وراثتي است و به درد نمي خورد درحاليكه اين طور

ص: 7394

نيست. ما اين ايمان را از دنيا قبلي آورده ايم و با امام مان ميثاق بسته ايم تا در اين زمان و در اين نسل بدنيا بياييم. همه ي اينها حساب شده است و مزد كار ماست البته همه ي تفضل است. پس ما ارزش استدلال را پايين نمي آوريم ولي ارزش ايمان خيلي از استدلال بالاتر است. ايمان ما محترم است و بايد با شيطان مقابله كنيم كه اين ايمان را از ما نگيرند. فردي نزد امام آمد و گفت كه شيطان ايمان مرا برده است و مي گويد كه چه كسي خدا را آفريده است؟ امام فرمود: شيطان تو را گير انداخته است و همين كه مضطرب هستي نشانه ي ايمان توست و راه آن ذكر است: لاحول ولا قوةالا بالله العلي العظيم. انسان نمي تواند ايماني را كه با شهود بدست آورده خراب كند و بعد آنرا با استدلال بدست بياورد. اگر شيطان ايمان را ببرد در استدلال شما هم نفوذ مي كند. اگر انسان ايمانش را محكم نگه دارد استدلالش هم درست مي شود. همه ي حكماي اسلامي ايمان را حول استدلال شان مي چيدند. برعكس شيطان ايمان فيلسوفان ملحد را مي گرفته و آنها كاخ استدلال درست مي كردند. پس اين ايمان حداقلي بايد همه ي مراتب وجودي انسان را دربر بگيرد و ديگر اينكه مومن بي مبالات نيست. و اهل اصرار نيست. هر كجا ايمان بيايد انسان پاك مي شود. پشت ايمان طهارت نفس مي آيد و شرك مي رود. هرگاه انسان احساس كرد كه در مقابله با هجوم شيطان بي مبالات شده است بايد در ايمانش شك كند.

ص: 7395

ولي وقتي انسان لاابالي نيست در حال مبارزه است و اگر توكل انسان زياد باشد پيروز است و اگر توكل شما ضعيف شد ممكن است كه از شيطان ضربه بخوريد. ولي وقتي ضربه خورديد دوباره به وادي توحيد و استغفار برمي گرديد. هر گاه انسان ديد كه نسبت به اخلاق و فعل بد بي تفاوت است و ترديد شيطان را مي پذيرد بايد به ايمانش شك كند. بايد دوباره عهدهايي را كه با خدا داشته تجديد و محكم كند. وقتي شيطان ايمان را بگيرد پايه هاي استدلال را سست كرده است ، پايه هاي ي استدلال در قلب انسان است نه فكر. همين مقدار صفت ،عمل و رفتار بد كه در مومن ظهور مي كند بخاطر ايمانش نيست. آن فعل ناشي از ايمان نيست اگر ايمان حاضر بود آن عمل از انسان سر نمي زد. وقتي انسان گناهي انجام مي دهد ايمان از او فاصله مي گيرد. و انسان از فضاي ولايت بيرون مي رود و اين بد است. شرك غيرمغفور قابل بخشش نيست. شرك مغفور مثل رياي خفيف است كه خداوند مي بخشد. هر كس در عبادت شرك خفي دارد در ولايت امام شريك قرار داده است. سوال – صفحه 422 قرآن كريم را توضيح بفرماييد. پاسخ – در سوره احزاب آيه 33 داريم :همانا پيامبر و اهل بيت از هر گونه رجس و ناپاكي دور هستند. اين يك بشارت تام تطهير براي پيامبر و اهل بيت است .پيامبر اهل بيت خودشان را زير عبا جمع كردند و از خدا در خواست كردند و آيه نازل شد. بشارت اين تطهير مستمر است و خداوند

ص: 7396

اجازه هيچ رجسي را در ساحت معصومين در هيچ عوالمي نداده و نخواهد دارد. عوالم آنها صدق ،اخلاص و توحيد محض است و در مقام اخلاص تام هستند. اين سرچشمه ي تمام طهارت هاست. يك وقت ما گناه مي كنيم و اين گناه در عالم چاره دارد .اگر امام گناه كند ديگر چاره ندارد. اگر خدا سرچشمه ي محض است بدي هاي ما قابل تدارك است. امامان داراي عصمت هستند و اين طهارت تفضل خداوند ،تقاضا وعبادت آنهاست. اگر شيعيان درمقام طهارت هستند بخاطر اين است كه امام آنها امام طاهري است و ولي شان پاك است. كسي كه تحت ولايت ولي طاهر قرار بگيرد پاك مي شود. و كسي كه تحت ولايت ولي جائر قرار گرفت ناپاك مي شود. در كتاب كافي روايت دارد: خداوند حيا نمي كند جمعيتي را كه به دنبال امام جائر مي آيند عقوبت كند حتي اگر اعمال شان خوب باشد زيرا محورشان بر امام باطل است. و خداوند حيا مي كند كسي را كه وجودش را تابع امام عادل قرار داده است عذاب كند حتي اگر در جايي بلغزد و خطا كند. پس كسي كه متقي است و مي لغزد و بر لغزش خودش استغفار مي كند مستحق عفو است زيرا به سرچشمه ي طهارت وصل است. امام فرمود :حسنات امام عادل بدي هاي دوستانش را مي پوشاند و بدي هاي امام جائر خوبي هاي اوليائش را مي پوشاند. انشاء الله خداوند همه ي ما را از شيعيان نبي اكرم و اهل بيت قرار بدهد .

92-06-02

من مثل تو و تو مثل من چشم به راه ما چشم به

ص: 7397

راه مردي از كوچه ي ماه بگذار دوباره جمعه را ثبت كنيم ندبه، گريه ،عهد، فرج، باز گناه. سوال – در مورد خلاصه اي از بحث حقيقت تشيع و فضائل شيعه توضيحاتي بفرماييد. پاسخ – در باب تشيع دو اصطلاح وجود دارد: اصطلاح تشيع سياسي در دوران ائمه ي مصاديق زيادي داشته است كه آنها شيعه ي سياسي بوده اند يعني از ائمه حمايت مي كردند و حمايتي هم از آنها داشته اند ولي آنها را امام نمي دانستند و مقام و شئون امام را رعايت نمي كرند. حتي آنها در كنار امام مي ايستادند و كشته مي شدند. ما در مورد آنها بحث نمي كنيم. بعضي از افرادي كه نزد ائمه مي آمدند و مي گفتند كه ما شيعه هستيم ولي ائمه آنها را نمي پذيرفتند زيرا آنها شيعه سياسي بوده اند يعني محب بودند. اصطلاح ديگر شيعه ي اعتقادي هستند كه پيامبر و اهل بيت را خلفاء الهي مي دانستند و اين خلافت را براي غير قائل نبودند و معتقد هستند كه اين يك منصب الهي است. يعني امامت منصب الهي است ،خلافت نبي اكرم است و دست مردم از نصب يا عزل امام بيرون است. شيعه ي اعتقادي درجاتي دارد از نازل ترين مرحله شروع مي شود تا به شيعه ي كامل مي رسد .ابراهيم خليل مصداقي از شيعه ي اعتقادي كامل است كه شيعه ي نبي اكرم و اميرالمومنين است. بحث ما درمورد شيعه ي اعتقادي است. فضائلي كه در روايات آمده است در مورد شيعه ي اعتقادي است. فضائلي براي شيعه آمده است كه اين فضائل بين همه ي درجات

ص: 7398

شيعه ي اعتقادي مشترك است. اما كساني كه شيعه ي سياسي هستند از دائره اين فضائل خارج هستند. گاهي اوقات ايمان عاريتي است يعني كسي مومن است ولي قلبش حامل ايمان نيست و ايمانش تا مرحله اي است و بعد در امتحاني از امام فاصله مي گيرد .زيرا ايمان در سرشت و طينت او وجود ندارد. او درعوالم قبل مومن نبوده و در عوالم بعد هم مومن نبوده زيرا ايمان را از قلب نپذيرفته است. در اثر معاشرت هايي فرهنگ هايي در او پيدا شده است ولي بعدا اين ايمان جمع مي شود. شيعه كسي است كه ايمانش مستعار نيست، ايمان عاريتي ندارد و ايمانش واقعي است. يعني خودش مومن است .گاهي انسان عطر مي زند ولي گاهي خودش معطر است. كسي كه عطر مي زند عطرش مي پرد ولي كسي كه معطر است خودش عطر مي شود. اگر ايمان در كسي محقق شد و حقيقت ايمان به كسي داده شد، اين ايمان، از باطن و سِر و قلب انسان شروع مي شود و در تمام قوايش جاري مي شود. يعني نمي شود كه كسي مومن باشد ولي زبان و گوشش مومن نباشد. حتي اگر در درجه ي اول ايمان باشد. پس كسي كه در درجه ي اول ايمان است بايد ايمان در گوش و قلبش هم بيايد. خدا مي گويد كه اگر مي خواهي گوش و چشمت هم مومن باشد چه جاهايي را نگاه كن و چه جاهايي را نگاه نكن، چه كسي را نگاه كن و چه كسي را نگاه نكن ،چه كسي را دوست داشته باش و چه كسي را دوست نداشته

ص: 7399

باش، اينها آداب ايمان است كه بايد در زندگي وجود داشته باشد. نمي شود كسي مومن باشد ولي نسبت به مناسك ايمان لاابالي باشد. پس درجات ايمان صرفا قلبي نيستند كه در قلب انسان ظاهر بشوند بلكه بايد آثار ايمان در وجود انسان ظاهر مي شود. معناي اين حرف اين نيست كه مومن معصوم است. عصمت غير از ايمان است. ممكن است كه انسان به درجه اي از ايمان برسد كه عصمت تبعي بدست بياورد مثل سلمان كه با تبعيت از رسول، منا اهل بيت شده است. حتي بايد درجه ي پايين ايمان هم درهمه ي قوا منتشر بشود. لذا يك مومن نسبت به مناسك و آداب لاابالي نيست ولي معصوم هم نيست. يعني ممكن است كه گناه بكند. مومن اهل اصرار بر گناه نيست يعني بلافاصله متذكر مي شود.و بعد از تذكر به استغفار مي رسد. مومن عمل بد خودش و ديگري را دوست نمي دارد ولي عمل خوب ديگري و خودش را دوست مي دارد. مومن از بدي خودش لذت نمي برد. بعد از اينكه ايمان از باطن شروع شد بايد آثار آن در اعمال انسان ظاهر بشود. گرچه بايد ايمان و اعتقاد درعمل ظاهر بشود اما اصل كرامت انسان به ايمانش است به تعبير ديگري اصلي ترين تكليف و عهدي كه خداوند از ما خواسته، عهد قلبي است. وقتي خداوند مي خواهد فرشتگان را به توحيد امتحان كند انسان را خلق مي كند. و حقيقت نوراني را در پوشش گِل قرار مي دهد و به فرشتگان دستور مي دهد كه بر انسان سجده كنند. شيطان از اين دستور تخلف كرد .شيطان حاضر

ص: 7400

بود كه باز نماز ( دور كعت نماز شيطان چهار هزار سال طول مي كشيده )بخواند ولي خداوند قبول نكرد و فرمود كه اين بندگي من نيست. اصل بندگي اين است كه انسان نسبت به خداوند متواضع و خاشع باشد و راهش اين است كه انسان نسبت به خلفاي الهي در مقام تسليم باشد. خداوند خطاب به پيامبر مي فرمايد: اينها ايمان نمي آورند در آنچه اختلاف دارند مگر اينكه تو را حَكم قرار بدهند. در زندگي اجتماعي اختلاف پيش مي آيد و پيامبر حكم آنها مي شود .خدا مي فرمايد: آنها نبايد نسبت به داوري تو دلتنگ بشوند و تسليم محض تو باشند. پس اصل تكليف اين است .اگر كسي در اين تكليف با خداوند مخالفت كرد. مثلا اگر كسي گفت كه من ولايت پيامبر را قبول ندارم و خودم براي خودم تصميم مي گيرم. و بعد فهميد كه يپامبر فرموده :دروغ نگوييد و گفت كه اين حرف پيامبر خوب است پس آنرا قبول مي كنم، اين فرد از تسليم بهره اي نبرده است. پس ايمان تسليم بودن در برابر خداوند متعال است كه همه آنرا قبول دارند حتي ابليس ولي وقتي مورد امتحان قرار مي گيرند بعضي ها تسليم محض نمي شوند. امام رضا(ع) مي فرمايد: امامت خيلفة الله است. اين سِمت قرار دادي نيست .كسي كه تسليم امام شد، ايمان دارد و به شرايع هم عمل مي كند البته ممكن است كه بعضي مواقع تخلف هم بكند كه اين عمدي نيست. اين تخلف استكبار بر خداوند نيست بلكه لغزش است. اگر كسي بگويد كه من فلان تكليف را قبول ندارم چرا بايد

ص: 7401

به تكاليف ديگر عمل كنم؟ تكليف ما نسبت به امر ولايت است. خدا برما ولايت دارد و عده ي خاصي كه ولايت خدا را قبول كرده اند. پيامبر فرمود: وقتي درعالم ميثاق توحيد عرضه شد اولين كسي كه باتمام وجود اقرار كرد و حقيقت بندگي در وجودش قرار پيدا كرد من بودم. لذا خداوند به ملائكه خطاب كرد كه من ولايت پيامبر بر جهان جاري كردم. و پيامبر حامل ولايت الله شد. كسي كه حامل ولايت الله شده است ،اگر كسي نسبت به او تخلف كند ديگر نمازخواندن و روزه گرفتن كارگشا نيست. ايمان اصل است و عمل فرع است. عمل به تنهايي باعث رشد انسان نمي شود البته ممكن است كه ثمرات دنيوي و اخروي داشته باشد ولي رشدي براي انسان ايجاد نمي كند. اگر كسي بندگي خدا مي كند و دروغ نمي گويد، رشد مي كند. ممكن است كه عده اي در ايمان ضعيف باشند يا حجت بر آنها تمام نشده باشد، آنها با دروغ نگفتن و رعايت كردن خوبي ها زمينه ايمان آوردن را براي خودشان فراهم مي كنند( زماني كه ايمان به آنها عرضه شد) ولي تا انسان به قبول ايمان نرسد رشد نمي كند. ممكن است زمان رسيدن به ايمان اين افراد به تاخير افتاده باشد. اين انحراف در زمان ائمه بوده است و الان هم هست. بعضي خيال مي كنند كه اصل عمل است. بعضي ها دروغ نمي گويند و به عهدشان وفا مي كنند ولي چون به خدا ايمان ندارند رشد نمي كنند. و با داشتن صفات خوب به جايي نمي رسد. بزرگاني گفته اند: ما در اروپا

ص: 7402

اسلام را نديديم ولي مسلماني را ديديم. مسلماني صرفا اعمال دنيا نيست. اگر كسي دنيايش منظم باشد، ولي ايمان نداشته باشد داراي درجات نمي شود. بعضي ها به امام صادق(ع) مي گفتند كه بعضي از دوستان شما بعضي از امور را رعايت نمي كنند ولي شيعه و مومن هستند .امام مي فرمود: آنها قابل سرزنش نيستند زيرا ايمان دارند. آنها مي گفتند :از طرفي افرادي هستند كه به شما ايمان ندارند ولي درعمل شان نظمي دارند .امام مي فرمود :اين اعمال به كارشان نمي آيد و اين دين نيست. امام مي فرمايد: كسي كه دنبال امام حركت مي كند سرزنش نمي شود اگر در جايي لغزيد و اگر كسي به دنبال امام الهي حركت نمي كند به سوي خدا نمي رود و اين فرد هم دين ندارد. حضرت فرمود كه خدا در قرآن مي فرمايد: كساني كه به خدا ايمان آوردند ،از ظلمات و خطاهايشان به سوي نور حركت مي كنند و كساني كه به طاغوت ايمان آوردند به سمت ظلمات حركت مي كنند. اما كفر و ايمان را به عهد اصلي تطبيق كرده اند. كسي كه زير بار امام نمي رود كه مقام ولايت دارد و دنبال امام حركت نمي كند از نور به سمت ظلمات مي رود و نور اسلام از او گرفته مي شود. داريم كه اگر كسي دنبال امام عادل حركت كند و خليفة الله را قبول داشته باشد، خطاهايش مغفور است و خداوند حيا مي كند كه او را عقاب كند و گاهي خوبي هاي امام روي گناهان او را مي پوشاند. روايتي از پيامبر داريم كه مي فرمايد: محبت

ص: 7403

اميرالمومنين حسنه اي است كه سيئات انسان به آن ضرر نمي زند. بعضي ها اين روايات را غلط متوجه شده اند و فكر مي كردند معنايش اين است كه اگر نسبت به امام حب داشته باشي كافي است و نياز به مناسك عملي نيست. لذا لاابالي گري مي كردند. افرادي در زمان امام صادق(ع) بودند كه اين عقايد را منتشر مي كردند كه كافي است شما تولي و تبري نسبت به ائمه داشته باشيد و نيازي به نماز خواندن نداريد. ائمه بشدت با اين فرقه ها مقابله كردند، آنها را لعن و طرد كردند و در مقابل اين انديشه مي فرمودند كه ما براي شما كاري نمي كنيم، برويد اهل عمل باشيد. داريم كه در وادي سلوك ما نمي توانيم بدون امام قدم از قدم برداريم. و بايد دنبال امام حركت كنيم. اين روايات نمي خواهد بگويد كه ما براي كساني كه مومن و اهل عمل هستند شفاعت نمي كنيم،منتها مي خواهند با انحرافات مقابله كنند تا كسي خيال نكند كه اگر تحمل خلفاي الهي را بكند و ايمان داشته باشد ،اين عهد اصلي است و نيازي به عمل ندارد. اين كار ديگر ايمان نيست. امام صادق(ع) مي فرمايد كه اين افراد حرف هاي ما را شنيده اند ولي خوب نفهميده اند و ديگران را هم به اشتباه مي اندازند، مومن بايد اهل عمل باشد ولي مومن معصوم نيست. ضرورت ايمان ملازمت با عصمت ندارد. ممكن است كه بلغزد و لغزشش تدارك بشود يا ممكن است كه نلغزد و در سير درجات به ايمان به شفاعت واقع بشود. انسان بدون شفاعت نمي تواند از وادي

ص: 7404

اول ايمان به وادي دوم ايمان سير بكند. انسان بدون سرپرستي رشد نمي كند. كسي كه مرتبه ي كامل بندگي را دارد يعني امام بايد ديگران را دستگيري كند و حقيقت سير عباد با شفاعت او واقع مي شود. وقتي يك معلم كارآزموده مسائلي را كه دانش آموز بايد در يك هفته بحث كند در يك جلسه بحث مي كند اين مي شود شفاعت. يك وقت معادله اي است كه خود دانش آموز اگر تامل كند آنرا مي فهمد ولي زماني است كه معادله قابل فهم نيست. خدا به پيامبر فرمود: ما چيزهايي به شما ياد داديم كه امكان داشت شما آنرا بفهميد. پس سير درجات جز با ولي و امام ممكن نيست. داريم :سير جز با هادي واقع نمي شود. عمل اصلي ما ايمان ،اقرار و تسليم محض بودن است و اين ايمان بايد در تمام جوارح انسان جاري بشود.يعني انسان نمي تواند باايمان باشد ولي در عمل لاابالي باشد. ريشه ي عمل صالح در ايمان است. دين مناسك اين عمل صالح را بيان مي كند كه گوش و چشم و... شما چه آدابي را بايد انجام بدهد. بين افراط و تفريط عمل نكنيد. اگر كسي از نظر فكري مستضعف باشد و اسلام به او نرسيده باشد ،ممكن است كه اعمال خوب او بستري را فراهم كند كه به ايمان برسد. وِالا بدون ايمان وارد درجات جنات نخواهد شد. شجره ي دين، ريشه اش ايمان و شاخ و برگ ميوه اش اعمال است . حقيقت همه ي كمالاتي كه براي مومن ذكر مي كنيم براي امام است. يعني اصل كمالات براي امام است. از

ص: 7405

طرفي بايد تحمل حقيقت باشد، اگر تحمل اين حقيقت نباشد ايمان در قلب و قواي انسان جاري نمي شود .در روايات داريم :تحمل ايمان امر سختي است. و انساني كه مرسل است يا ملك مقرب است مي تواند آنرا حمل كند. به فرض انسان مي خواهد صفت حسد را از خودش دور كند و صفت مقابل را در خودش بوجود بياورد. تحمل هر كدام از اين صفات نياز به تحمل دارد و انسان بايد امتحان هايي را پس بدهد تا بتواند از حسد فاصله بگيرد. اگر انسان مي خواهد چشمش را مومن كند بايد سختي ها و دشواري هايي را پشت سر بگذارد صبر و تحمل داشته باشد تا حقيقت ايمان به چشم انسان برسد. انسان بدون صبر و تحمل و امتحان پس دادن به ايمان در چشم يا زبان نمي رسد. ايمان در قلب هم همين طور است. با اينكه تحمل ايمان كار سختي است اصل خير در ولايت است. به انسان موحد انوار توحيد داده مي شود. ولي خداي متعال اصل است. يك عبدي كه تعلق دارد و اولوهيت خدا در او محقق مي شود موحد مي شود و مي شود بنده. او مي شود الله و اين مي شود عبد. اين كار سنگيني است و خيلي قيمت دارد. لذا داريم كه قيمت مومن درعالم معلوم نمي شود و در قيامت هم معلوم نمي شود. مومن قابل توصيف كردن نيست .پس همه حسنات از طرف خدا نيست. هم مِن الله است و هم عندالله . اصل صفات خوب ،ايمان و توحيد به نبي اكرم و اهل بيت داده شده است. آنها بيت النور

ص: 7406

و حامل انوار توحيد و نور الهي هستند. خداوند همه ي قلب ها را نوراني مي كند و مَثَل نور نبي اكرم است. همه ي هدايت در پيامبر خلاصه مي شود. خداوند صفات توكل را مستقل به هر انساني عطا نمي كند. خداوند صفت توكل را به نبي اكرم مي دهد و اگر كسي مي خواهد به توكل برسد بايد آنرا از نبي اكرم بگيرد.در مورد يقين، صبر، رضا و خشوع هم همين طور است. ايمان و همه ي كمالات معنوي كه بدست مي آوريم و سير مقامات توحيدي و حجاب هايي كه برداشته مي شود تا به توحيد برسيم، در وجود پيامبر محقق است. خداوند به احدي صفتي نداده است مگر پيامبر اكرم. تنها حبيبي كه خداوند دوست مي دارد پيامبر است زيرا پيامبر حقيقت بندگي را بجا آورده است. و خداوند همه ي صفات را به پيامبر داده است و بقيه بايد آنها را از پيامبر بگيرند. بنابراين اگر مومن به ايمان و درجه ي توحيد مي رسد از طرف پيامبر است. به تعبيري خوبي مومن براي امام است. ما در همه ي خوبي ها محتاج به شفاعت هستيم. خداوند به دست پيامبر اكرم به انسانها چيزي مي دهد. در قيامت همه دامن شيعيان را مي گيرند و شيعيان هم دامن امير المومنين را مي گيرند و ايشان هم دامن پيامبر را مي گيرند. و هم پيامبر هم متمسك الهي است. نبي اكرم صاحب مقام محمود است. همه ي سير در مقامات توحيدي به شفاعت نبي اكرم است . در عالم ارواح پيامبران هم مقام توحيد را از پيامبر اكرم ياد گرفته اند.

ص: 7407

و ملائك در حول العرش ،توحيد را از پيامبر اكرم تعليم گرفته اند. همه ي خيرات و همه ي عوالم براي نبي اكرم و اهل بيت است. و بقيه به اندازه اي كه مهمان مي شوند و به شفاعت راه پيدا مي كنند، به حقيقت و صفات درجه ي ايمان راه پيدا مي كند. اگر مومنين عوالمي را طي كردند همه ي عوالم شان در ذيل عالم امام شان بوده است و كفار هم در همه ي عوالم از عالم امام جدا شده اند. معناي اين جملات اين نيست كه اختياري دركار نبود بلكه منظور اين است كه اختيار قبل از اين عالم شروع شده است. همانطور كه انسان مي تواند در اين دنيا مومن باشد و زير بار خليفة الله برود يا از آن شانه خالي كند،در عوالم قبلي هم اين طوري بوده است . مثلا كفار در عوالم قبلي ولايت را قبول نكرده اند .همه ي خيرات براي امام است امام عوالمي را دارد تا به دنيا مي آيد و بعد عوالمي را سير مي كند تا به عالم قيامت برسد. از اين عوالمي كه امام داشته است مومنين هم از جايي با امام شان همراه شده اند و در دنيا با امام شان هستند و در برزخ و قيامت هم با امام شان هستند. سوال – عوالم بشر قبل از اين دنيا كدامند؟ پاسخ - همه ي افراد بشر قبل از اين دنيا عوالمي را داشته اند و بعد از اين دنيا هم عوالمي را خواهند داشت. فرق كافر و مومن اين است كه كافر از مرگ بعنوان يك تجزيه شدن ياد

ص: 7408

مي كند. از نظر آنها با مرگ همه چيز تمام مي شود مومنين عوالم ديگري را قائل هستند. بعد از اين دنيا ،عوالم برزخ و قيامت و بهشت و جهنم است. ما انسان ها عوالمي را داشته ايم. عالم طينت عالمي است كه از طينت شروع شده است تا انسان ها صورت داده شدند و اين صورت عوالمي را طي كرده است تا به عالم دنيا رسيده است. عالم ديگر عالم عهد و ميثاق است كه عالمي است كه خداوند حقيقت وجودي ما را در آنجا عرضه كرده است و وقتي ما حقيقت وجودي خودمان را ديده ايم به عبوديت خدا اقرار كرده ايم و ربوبيت او را هم قبول كرده ايم. عالم ديگر عالم نور عالمي است كه براي مومنين است. مومنين از آن انوار به اين دنيا آمده اند. عوالم ديگر مثل عالم صُلب كه ما آنرا طي كرده ايم و خصوصياتي براي ما در آنجا در نظر گرفته شده است. رحم مادر را پشت سر گذاشته ايم. عوالم ديگر هم وجود دارد. انشاء الله به بركت صلوات بر محمد و آل محمد اين جلسات مورد مرضي خداوند قرار بگيرد.

92-06-09

بنويس كه هر چه نامه دادم نرسيد، بنويس كه يك نفر به دادم نرسيد، بنويس قرار من و او هفته ي بعد، اين جمعه كه هر چه ايستادم نرسيد. سوال – در مورد عوالمي كه انسان سير كرده و به دنيا رسيده است توضيحاتي بفرماييد. پاسخ – مَثل ما نسبت به معارفي كه خدا براي ما تعريف كرده و از طريق ائمه بيان شده، مثل فردي نابينايي است كه در كنار برجي قرار

ص: 7409

گرفته است و ناظر، اين برج را براي او توصيف مي كند. اولين قدم براي اينكه فهمي ايجاد بشود بايد انسان القاء سمع كند يعني به حرف ها گوش بدهد تا اجمالي از اين حقيقت براي انسان پيدا بشود. قدم بعد اين است كه با چشم بسته انسان را به داخل اين برج ببرند با درك و فهمي كه از فضا مي كند يك درك جديدي از آن عالم براي انسان ايجاد مي شود .قدم سوم اين است كه نوري بتابد و چشم هاي انسان باز بشود تا حقايق را ببيند و بينا بشود. خيلي از معارف از اين دسته هستند. يعني از ابتدا نمي شود كه تمام زواياي بحث براي ما روشن بشود. ما بايد تلاش خودمان را براي القاء سمع بكنيم تا آرام آرام به آن سمت حركت بكنيم كه دست امام به سر ما كشيده بشود و حقايق براي ما مفهوم بشود. در خطبه ي اول نهج البلاغه، امام خلقت عوالم را توضيح مي دهد زيرا امام كسي است كه آنرا ديده است و ما بايد فقط القاء سمع كنيم. در بيانات سنگين معصومين هم همين طور است يعني انسان بايد مدتي القاء سمع كند. استادي به من مي گفت كه اگر مي خواهي وارد تفسير قرآن بشوي اول پانصد دور ختم قرآن كن با ادب، حضور و تواضع. يعني با القاء سمع ،كم كم درهاي غيب قرآن براي انسان باز شود. معارف ائمه هم همين طور است. حفظ روايت غير از درايت و فهم روايات است. چيزي كه براي انسان درجه مي آورد فهم روايات است. اين كار آدابي دارد كه

ص: 7410

اولين آداب آن القاء سمع است. خيلي از مطالبي را كه ما ساده تلقي مي كنيم در معارف اهل بيت ابعاد وسيعي براي آن بيان شده است. مثلا در اخلاق فيلسوفان الگوي اخلاقي داده اند مثل الگوي اخلاقي ارسطو كه چهار قوه تعريف مي كند كه اگر قوه ي عاقله حاكم بشود ،مي شود عدالت و ذيل هر قوه صفات رذيله و نقاط فضيلت را ذكر مي كند. ولي وقتي شما وارد كلمات معصومين مي شويد مطلب از اين وسيع تر و عميق تر است. كتاب كافي كه كامل ترين كتاب شيعه است در بحث ايمان و كفر كه هم بحث اخلاق وهم بحث ايمان است ، بحث را از طينت المومن شروع مي كنند. يعني مي گويند كه مومن طينت دارد و طينتش از كجا گرفته شده است. آغاز ايمان را با روايات طينت شروع مي كند. بعد تفسير ايمان و مراتب آن و اينكه ايمان بايد در تمام قواي انسان نشر پيدا كند، بعد صفات ناشي از ايمان مثل توكل، يقين، رضا را بيان مي كند و بعد صفات مومن را مي گويد و نسبت مومنين نسبت به يكديگر و رفتار مومنين و ... ما عوالمي از قبل داشته ايم .مردم از نظر قرآن دو دسته هستند: مومن و كافر. سير اين دو دسته در عالم با هم فرق دارد .سير مومنين از ابتدا با ائمه شان و سير كافرين هم با ائمه شان(شياطين) است. عوالمي كه در روايات آمده است متعدد است. يكي از عوالم كه براي ائمه ذكر شده است عالم خلقت قبل از انسان هاست كه خلقت نورانيت آنهاست. خدا

ص: 7411

انوار آنها را آفريده است. و فريقين روايات زيادي( بزرگان شيعه و اهل سنت) نقل كرده اند. آيات قرآن هم ناظر بر اين عوالم خلقت است كه تفسير آن از ائمه ي معصومين دريافت شده است. خداوند در سوره ص خلقت حضرت آدم را توضيح مي دهد كه وقتي از روحم در آدم دميدم،همه ملائك بر او سجده كردند جز ابليس. از ابليس سوال شد كه آيا تو استكبار كردي و بخاطر طلب كبريايي سجده نكردي يا ازعالين بودي؟(كساني بودند كه داراي مقام علو بودند كه از آنها خواسته نشده كه سجده كنند و كمال شان از طريق سجده بر آدم نبود و از اين تكليف معاف بودند). ملائك بايد بر آدم سجده مي كردند زيرا طريق قرب ملائك از طريق سجده بر آدم خليفه بوده است ولي عده اي هم بودند كه نبايد بر آدم سجده مي كردند زيرا بين آنها و خدا، خليفه واسطه نبوده است تا آنها از اين طريق به قرب خدا برسند و قرب آنها به طريق ديگري است. اين ظاهر آيه است. شيخ صدوق از ابي سعيد قُدري نقل مي كند كه نزد پيامبر نشسته بوديم كه فردي از اين آيه(بالا) سوال كرد كه افرادي كه نبايد سجده مي كردند چه كساني بودند؟ پيامبر فرمود : مقصود ما پنج تن هستيم كه در مقام باطن عرش حضور داشتيم. ما خدا را تسبيح مي كرديم و عالم ملائكه با تسبيح ما، خدا را تسبيح مي كردند. قبل از اينكه خداوند آدم را خلق كند( دو هزار سال قبل از خلقت آدم، اين اعداد معاني خاصي دارد) خدا آدم را آفريد

ص: 7412

و روح را در او دميد و به ما دستور به سجده نداد. در بعضي از روايات داريم كه علت اينكه به ملائك دستور دادند كه بر آدم سجده كنند اين است كه صُلب ما در آدم قرار گرفته بود.) بعد از ابليس مي پرسند كه آيا شما استكبار كردي كه سجده نكردي يا جزو پنج تن بودي ؟ ائمه بر حسب ظاهر انساني هستند كه در قالب بشر متولد شده اند ولي روايات آنها را طور ديگري نشان مي دهد. ما در مورد انوار ائمه بحث مي كنيم. اين عالم قبل از خلقت آدم بوده است .پيامبر فرمود: نور من از عظمت الهي آفريده شده است وعرش از نور من آفريده شده است و نور من از عرش بهتر است . پس مرتبه ي نورانيت پيامبر قبل از عرش است. روايت بالا بعد از خلقت عرش و قبل از خلقت آدم است. حضرت در سراپرده ي عرش بوده اند. امام سجاد(ع)مي فرمايد: خدا آنها را از نور عظمت خودش آفريده است و آنها را بصورت ارواحي آفريد كه در پرتوي نور او زندگي مي كردند قبل از اينكه نظام خلقت آغاز بشود، خدا را عبادت و تسبيح مي كردند. ائمه چنين موجوداتي هستند. آنها قبل از خلقت عوالم مشغول به عبادت و بندگي بوده اند. مفضل از امام صادق (ع) نقل مي كند كه امام مي فرمايد: خداي متعادل چهارده نور را قبل از خلقت عوالم آفريد كه اين ارواح از نور عظمت الهي آفريده شده است و در پرتوي نور الهي قرار دارد. حضرت چهارده نفر را نام بردند از اول تا امام

ص: 7413

مهدي. مفضل از امام صادق(ع) سوال مي كند: قبل از عوالم خلقت آسمان و زمان شما چه بوديد؟ امام مي فرمايد: ما انواري بوديم حول عرش الهي ،تسبيح مي گفتيم ،بعد خدا ملائكه را آفريد و به آنها فرمود كه تسبيح بگوييد، ملائك گفتند كه حقيقت تسبيح برما آشكار نيست. خدا به ائمه فرمود: شما تسبيح بگوييد و آنها تسبيح را از ما ياد گرفتند. ما از نور الهي آفريده شده ايم بدون حجاب. البته اين نور قبل از خلقت ملائكه و عرش بوده است معرفت مقام ائمه شرط سلوك با ائمه است. هر شأني از شئون امام بابي به سوي خداست. اگر انسان به آن باب معرفت پيدا كند از آن باب مي تواند به سمت خداي متعال حركت كند. اگر تلقي شما از علامه طباطبايي اين باشد كه ايشان استاد ادبيات است، شما مي توانيد از ايشان ادبيات ياد بگيريد ولي اگر تلقي شما اين باشد كه ايشان معلم اخلاق است و مي تواند شما را سير بدهد، مي توانيد در مقامات با ايشان سير كنيد. اگر كسي در زيارت جامعه ي كبيره اقرار به معرفت ائمه كرد، درهاي معرفت به سوي او باز مي شود. درهاي معرفت مقدمه ي سير است. انسان با امامش سير مي كند و مي تواند تا مقامات نور اعظم الهي برود.حتي تا عالم قبل از عرش و ملائك هم مي توان با امام سير كرد ولي اگر امام شما در رتبه ي عالم عرش است مي توان تا عالم ملائك با آن سير كرد. انبياء اقرار مي كردند و با اقرار به مقامات نبي اكرم در سير

ص: 7414

به مقام كمال مي رسيدند .حتي انبياء در سيرشان محتاج شفاعت رسول اكرم هستند . ابوحمزه ي ثمالي از امام باقر (ع) نقل مي كند كه خداي متعادل در مقام وحدانيت متفرد است. (در روايت ائمه آمده است كه در مقام ما افراط و تفريط نكنيد. دشمنان ما چند دسته روايت جعل كرده اند: دسته اي خواسته اند كه مقام ما را تنزل بدهند و مقامات دم دستي براي ما گفته اند. دسته اي غلو كرده اند كه آنها هم شما را از معرفت ما دور مي كنند.) يعني براي خدا شريك درست نكنيد. امام مي فرمايد: خدا كلمه اي را تكلم الهي كرد و اين كلمه، كلمه ي نور شد يعني آغاز خلقت انوار از اينجاست. از اين نور نبي اكرم و اميرالمومنين آفريده شدند. خداوند كلمه ي دوم را تكلم كرد و روح از اينجا آغاز شد. و كلمه ي روح را در كلمه ي نور ساكن كرد. محل قرار نور كه سرچشمه ي حيات است در امام است .پس هم هدايت به امام بر مي گردد و هم حيات عوالم به امام برمي گردد و هم نورانيت عوالم. بعد اين روح را در بدن ما قرار داد. ما روح الله و كلمةالله هستيم. ائمه حجاب بين خدا و مخلوقات هستند و اين حجاب نوري است. امام بي حجاب با خدا در ارتباط است و مردم از طريق امام به خدا راه پيدا مي كنند. يكي از شئوني كه براي مومنين ذكر شده اين است كه كه مومنين هم ملحق به اين نور هستند. ابن عباس از اميرالمومنين نقل مي كند: از زيركي

ص: 7415

مومن بپرهيزيد( مومن را ساده فرض نكنيد) زيرا با نور الهي نگاه مي كند و موجودات را مي بيند. ابن عباس پرسيد :نور خداي متعال چه ربطي به مومن دارد و چطور مومن با نورالله نگاه مي كند؟حضرت فرمود: ما از نور الهي بدون حجاب خلق شده است و شيعيان ما از شعاع نور ما آفريده شده اند. چون از اين سرشت آفريده شده اند جزو ابرار ،نيكان و پاكان هستند. آنها مُتِوَسم هستند يعني داراي مقامي هستند كه مي توانند در سيماي شخص حقيقت و باطنش را ببينند كه اصل آن نوري است كه در مقام معصومين است. امام وقتي به امامت مي رسد بين او و خداي متعال عمودي از نور پيدا مي شود كه خداوند از اين طريق با امام توجه مي كند. فرمود :امام همه ي اسرار مخلوقات را در آن عمود نور مي بيند. در بعضي روايت داريم كه در مورد سمع امام هم عمود نوري است كه به امام الهام مي شود. بعضي روايات مي فرمايند كه عمود نور همان روح القدس است. چون در امام روح القدس است ،اسرار مخلوقات در محضر امام هم هست. ولي امام امين الله است و خيانت نمي كند. امام اين طور نيست كه وقتي به نقطه ضعف هاي انسان مي رسد سوء استفاده كند بلكه آن نقطه ضعف را تطهير مي كند و كار ما را اصلاح مي كند. چون اين شعاع نور در مومنين هم وجود دارد لذا مومنين هم مُتِوَسم هستند. گاهي نزد پيامبر مي آمدند و حرف هايي مي زدند اما پيامبر سكوت مي كردند. آنها تلقي مي كردند

ص: 7416

كه حضرت حرف آنها را قبول كرده است و باز فردي ديگري حرف ديگري مي زد و پيامبر قبول مي كرد. آنها مي گفتند كه پيامبر هر حرفي را قبول مي كند و نظري ندارد. خداوند مي فرمايد كه اگر پيامبر به حرف شما گوش مي دهد به نفع شما گوش مي دهد و سر پيامبر كلاه نمي رود. پس مومن متوسم است و اين بخاطر نورالهي است. داريم كه نور آنها بر غيرشان مي تابد مثل ماه در شب تاريك. در بعضي از روايات مي فرمايد: چون شيعه از شعاع نور ما آفريده شده اند، شيعه نامگذاري شده اند. شيعه كسي است كه شعاع نور امام در او تابيده و او تابع امام است. مثل شعاع خورشيد كه در طلوع و غروبش تابع خورشيد است. و جلوه اي از خودش ندارد جز تبع خورشيد. مومن هيچ گاه خودنمايي ندارد الا اينكه وجودش تابع امام است. پس نور مومن از شعاع نور امام است. مومن در ذيل نور امام بوده اند. مومنين از نورنبي اكرم و ائمه خلق شده اند لذا تابع آنها هستند. مومن در ظرف خودش با نور مي بيند و مُتِوسم مي شود. سوال – صفحه 436 قرآن كريم را توضيح بفرماييد. پاسخ – يكي از اموري كه در قرآن مكرر آمده است اين است كه خداوند خلق و صنع خودش را توضيح داده است و نعمت ها را شمرده است .خدا مي فرمايد :همه ي اينها ملك خداوند است. همه ي ملك در اختيار اوست ،كساني را كه غير از خدا مي خوانيد مالك پوسته ي هسته ي خرما هم نيستند

ص: 7417

و نمي توانند كاري براي شما انجام بدهند. اگر خدا بخواهد آنها مي شنوند. آنها روز قيامت از شما تبري مي جويند. هيچ كس مثل خدا كه از اسرار عالم باخبر است نمي تواند به شما خبر بدهد. وقتي ما از كس ديگري كمك مي خواهيم يعني او را صدا مي زنيم و اين شرك خفي است. وقتي ما از دوست يا آب كمك مي گيريم اينها همه صدا زدن است. وقتي ما از دست مان كمك مي گيريم و او را صدا مي زنيم ،خدا مي شنود كه دست هم مي شنود. خدا مي فرمايد : شما فقير هستيد و بايد صدا بزنيد. شما فقير به سوي خدا هستيد و بايد از غني كه خداست بخواهيد. يعني فقر، طريق قرب شما به خداست .چرا از اين طريق براي رسيدن به جهنم استفاده مي كنيد؟ درحاليكه اين فقر مي تواند شما را به خدا برساند زيرا شما فقير راه خدا هستيد. مومنين عوالمي دارند كه با ائمه معصومين در آن سير كرده اند و كفار هم عوالمي دارند كه با اولياء كفر سير كرده اند. اين سير اتفاق افتاده است. درهمه ي امور از ما اجازه نمي گيرند. حتي معلوم نيست كه براي آمدن به اين دنيا از ما اجازه گرفته باشند. همانطور كه ما را از اين دنيا مي برند اجازه نمي گيرند. البته روايت داريم كه تا مومن از اين دنيا راضي نشود خدا او را نمي برد. خدا در حديث قدسي مي فرمايد: من در هيچ چيزي به جز در مرگ مومن تردد( يعني رفت و برگشت ) نمي كنم. يعني اين

ص: 7418

قدر آمد و رفت مي كنم تا مومن آماده بشود. يعني مومن از مرگ خوشش نمي آيد و من هم كراهت دارم كه مومن را اذيت كنم. پس تردد مي كنم تا راضي بشود. البته اين به آن معني نيست كه از ما اجازه مي گيرند. پس سير اتفاق مي افتد ولي ما در كيفيت سيرمان در اين دنيا اختيار داريم. ما مي توانيم در سير مرگ هم اختيار داشته باشيم ولي در اصل مرگ اختيار نداريم. پس سير در عوالم به اختيار ما نيست ولي كيفيت سير بدست ماست.حتي وقتي طينت ما زده مي شود با اختيار ما زده مي شود. غير ازعالم انوار،عالم طينت هم وجود دارد. كه اين طينت آرام آرام زده مي شود. مومن با طينتي به عوالم مختلف مي آيد همان طور كه ائمه هم با يك طينت بشري به عالم بشري مي آيند. انشاء الله خداوند همه ي ما را از مومنين حقيقي وعامل به شرايط ايمان قرار بدهد.

92-06-16

گفت : ما در كنار دختر موسي نشسته ايم آئينه ايم و محو تماشا نشسته ايم، اينجا كوير داغ و نمكزار شور نيست ما روبروي دريا نشسته ايم. سوال – در مورد چگونگي يك زيارت كامل و بركات آن توضيحاتي بفرماييد. پاسخ – ما عوالمي با ائمه داشته ايم و ممكن است كه عهدهاي ما با آنها كهنه و فراموش شده باشد و زيارت نوعي احياء و تجديد عهدها و پيمان ها در عوالم ميثاق ،ارواح و انوار و ...است. انسان در سير خودش به سوي خدا عهدهايي( توحيد، لايت، امامت و تبعيت) بسته است كه با زيارت آنها را

ص: 7419

تجديد مي كند. در روايت داريم :از تمام عهد شيعيان هر امام اين است كه با آن امام عهدشان را تجديد كنند و به زيارت بروند،اين تمام العهد است. زيارت ابعادي دارد: سير معنوي كه در زيارت براي زائر اتفاق مي افتد. و سلوكي است كه با امام خودش دارد. در روايت داريم كه هر قدمي كه براي مسير امام بر داشته مي شود حسنه اي براي فرد نوشته مي شود و سيئه اي از او پاك مي شود. اگر زيارت كامل باشد براي هر قدم زيارت ،ثواب حج عمره براي فرد نوشته مي شو د. در روايات ثواب زيارت را تا هفتادهزار حج مقبول هم نوشته اند. در كامل الزيارات داريم كه از امام موسي بن جعفر(ع) سوال كردند كه زيارت فرزند شما چقدر ثواب دارد .امام فرمود: هفت حج، فرد تعجب كرد و امام فرمود :هفتاد تا هفت صد تا هفت هزارتا هفتاد هزارتا يعني اگر كسي يك شب در امام رضا(ع) بيتوته كند ثواب هفتادهزار حج مقبول را دارد. يكي از متوليان در زمان پيامبر موفق به سفر حج نشده بود. پيامبر از سفر حج برمي گشتند .او از پيامبر پرسيد كه من امسال موفق نشدم به سفر حج بروم، چقدر بايد بپردازم تا آن را جبران كنم؟ پيامبر فرمود: اگر به اندازه اين كوه طلا و نقره بدهي نمي توان حج را جبران كني. پس حج يك عبادت معمولي نيست. زيارت ظاهر و باطن و درجاتي دارد. بعضي ها وقتي نماز مي خوانند عروج مي كنند و برمي گردند. همان طور كه نماز درجات و مراتب دارد زيارت هم درجات و

ص: 7420

مراتب دارد. به اندازه اي كه انسان زيارت مي كند وارد وادي امام مي شود و با امام سير مي كند. زيارت يك سفر كامل الي الله است و در زيارت مقصد خداست. و اين سفر الي الله از وادي ولايت عبور مي كند. مثلا دنيا صراط ماست. درجات ما در آخرت تابع اين است كه ما در دنيا چقدر در راه صراط بوده ايم . در قيامت انسان به اندازه اي كه به درجه ي قرآن رسيده است ،درجه دارد. پس در زيارت به اندازه اي كه درهاي محيط ولايت براي انسان باز مي شود، به همان اندازه درجه پيدا مي كند. اين روايت مي گويد كه مي شود با زيارت امام رضا(ع) اين قدر ثواب بدست آورد. فردي گفت كه نشد امسال به مكه بروم ولي عرفه را در كربلا درك كردم. امام فرمود :چيزي از دست تو نرفته است. او گفت: عرفه از دستم رفته .امام فرمود :چيزي از كف تو نرفته است و امام ثواب زيارت كربلا را براي او بيان كردند تا به اينجا رسيد كه فرمودند : هر كس امام حسين(ع) را در كربلا زيارت كند( زار الله في عرشه اي )لقائي در عرش با خدا خواهد داشت. زيارت سلوك با امام است. ما با امام عهد عبوديت بسته بوديم يعني ما بايد عبوديت محض داشته باشيم و آنها ما را راهنمايي كنند. در زيارت ما عهدهاي مان را با امام تجديد مي كنيم . اگر كسي اين سفر را درست درك كند پايانش ملاقات خداست. زيارت آداب و مناسكي دارد كه بدون آنها اين اتفاق نمي افتد. اگر

ص: 7421

كسي جزو مومنين بود و آداب را رعايت كرد،وارد اين وادي مي شود. در اين راه سرمايه ي انسان توكل به خداست .در زيارت معروفه امام رضا(ع) داريم كه قبل از اينكه از در خانه تان بيرون برويد اين جملات را بگوييد: بسم الله و بالله و الي الله و الي رسول الله و حسبي الله و توكلت علي الله ... اين سير با بسم الله واقع مي شود والا رفتن در وادي ولايت جز با بسم الله و بالله و استعانت الي الله واقع نمي شود. سفر به سوي خدا و رسول است و سرمايه ي ما اعتماد به خداست و مقصد ما خداست. اين وادي با توان ما درك نمي شود. و سير اتفاق نمي افتد. اگر زائر، زائر باشد در هر قدم به سوي زيارت حجابي برداشته مي شود كه در هر قدم زيارتي اتفاق مي افتد كه ثواب حج عمره را دارد. مناسك بعدي غسل ،اذن دخول و زيارت است و بعد كه اجازه ي ورود خاص دادند، درهاي حرم باز مي شود. و ورود به باطن حرم پيدا مي شود كه باطن بيت النور است و رفعت براي انسان پيدا مي شود و به مقام ذكر حضور مي رسد. حرم ائمه سقف ندارد. روايت داريم كه زيارت هاي ما سقف ندارند و سقف شان عرش است. پس بيت النور براي شما باز مي شود تا چه اندازه انسان بتواند در آن سير كند. داريم كه ملائك از عالم ملكوت به زيارت ائمه مي آيند و انبياء در آن رفت و آمد مي كنند و پيامبر شب هاي جمعه مي آيند.

ص: 7422

پس به اندازه اي كه از ما حجاب را برمي دارند ما زائر مي شويم. براي اينكه بركات زيارت شامل حال ما بشود اين است كه آداب زيارت را رعايت كند كه خودش يك سلوك كامل است. خداوند مي فرمايد: از بت هاي تان فرار كنيد به سوي خدا. در روايات اين تعبير به حج تفسير شده است. پس اگر كسي بخواهد از بتكده ها بيرون برود بايد سوي امام برود. اگر كسي رو به امام رفت از شرك نجات پيدا مي كند. انسان جز با سجده موحد نمي شود. در واقع زيارت سير در وادي توحيد، موحد شدن و سير به طرف امام و تجديد عهدهاست كه بايد آداب آن رعايت بشود و عوالم قبل و بعد از ما هم در آن موثر است. وقتي عهد نامه ي ما با امام تجديد مي شود آن مي شود زيارتنامه ي ما و اگر كسي اين زيارت نامه را خوب بخواند در هر سلام سلوكي با امام دارد و بابي از توحيد و ولايت به روي او باز مي شود .اگر زائر زيارت را درك كرد بايد تا آخر در آن وادي بماند و نبايد از آن وادي بيرون بيايد. اگر از وادي ولايت دري به سوي انسان باز شد، انسان نبايد بگذارد كه آن در بسته بشود يعني زائر بايد طوري رفتار كند كه اين در هميشه به روي او باز بماند. اگر اين زيارت محقق شد و ما زائر شديم، آثاري در تكوين و حيات اجتماعي مهمي دارد. آثار تكويني :عالم چطور با زيارت امام عوض مي شود و رشد مي كند. عالم ملائكه

ص: 7423

به زيارت امام مي آيند يعني ملكوت عالم هم با زيارت امام رشد مي كند. آثار حيات اجتماعي :حول امام تاريخ موحدين شكل مي گيرد. و اين زيارت تاريخ ساز است. يعني روابط ما را حول امام شكل مي دهد و با زيارت جامعه حول الامام درست مي شود. بين ما مومنين روابط عميقي وجود دارد. در كافي داريم: مومنين اعضاي يك پيكر هستند كه اگر يكي رنج ببيند، ديگري هم رنج مي بيند. زيرا مومن برادر مومن است از پدر و مادر.( منظور پدر و مادر ظاهري نيست) داريم كه اتصال روح مومنين به روح الله از اتصال شعاع خورشيد به خورشيد بيشتر است. پس همه ي ما شعاع يك خورشيد هستيم .اين ارتباط عميقي كه بين مومنين است حجابي در آن افتاده است. داريم كه اگر مومني پشت در شما آمد و او را پشت در نگه داشتيد و را اجابت نكرديد و بي اعتنايي كرديد، ولايت از شما اخذ مي شود. يعني رابطه ي بين دو مومن رابطه ي ولايت است. و از سنخ ارتباط با امام است. الان اين نخ تسبيح پاره شده است و بساط رحمت بين ما جمع شده است. امام خورشيدي است كه همه شعاع ها حول او جمع مي شوند يعني ارواح ارتباط عميقي با يكديگر دارند شياطين اين ارتباط( رشته ي ارتباط با امام) را قطع مي كنند. يعني روابط تغيير مي كند و همه حول محور فرهنگ جمع مي شوند. رابطه هاي عشيره اي و فاميلي در جامعه اي هاي مدرن وجود ندارد و تبديل به خانواده هاي كوچك و بعد خانواده هاي تك سلولي

ص: 7424

ويك نفره شده است. و ارتباطات ديگري جاي آن ارتباطات را گرفته است. مثلا حيوانات جاي ارحام را مي گيرند. وقتي آن رابطه نوراني را قطع كرديد يك رابطه ي ظلماني جاي آن مي آيد. ارتباط ما با امام بايد احياي اين روابط باشد. وقتي انسان زائر با امام پيوند خورد همديگر را حول امام احساس مي كنند. همديگر را پيوسته بهم احساس مي كنند و به يكديگر محبت مي كنند. وقتي انسان به زيارت امام رضا(ع)مي رود احساس مي كند كه به تمام زائران نزديك است با اينكه از نظر ظاهري و قومي با آنها اختلاف دارد. در روز عاشورا تمام كساني كه در مراسم شركت مي كنند احساس مي كنند كه با هم همدل هستند و كنار يكديگر احساس امنيت مي كنند يعني همه خودمان را منتسب به امام مي دانيم و حول يك محور جمع مي شويم. يكي از راه هاي احياي اين ارتباط زائر است. تعلقات شيعيان حول محور امام شكل گرفته اند. در كربلا در زيارت اربعين رئيس يك عشيره پاي زائران را مي شويد و خستگي آنها را در مي كند يعني همه حول امام هستند .اين رابطه ي محبت آميز حول امام بايد دائمي بشود. يكي از آثار هجرت امام رضا(ع) اين بوده است كه جامعه ي شيعه حول امام رضا(ع) شكل گرفته است. درعراق و ايران جامعه ي شيعي حول امام شكل گرفته است. امام بايد محور تشكل اجتماعي باشد. و همه ي روابط ما حول امام شكل بگيرد. يكي ازعواملي كه حجاب ها را كنار مي گذارد زيارت امام است. وقتي روابط ظلماني كنار مي رود،

ص: 7425

با زيارت روابط با امام احياء مي شود .تاريخ تشيع و تاريخ جامعه ي مومنين مرهون زيارت است. اين مناسك را بيشتر مسلمانان قبول دارند. وهابي ها كه با زيارت مخالفت مي كنند جاي در بين اهل سنت ندارند. آنها فرقه اي هستند كه اعتقادات خاص خودشان را دارند و حتي با زيارت نبي اكرم هم مشكل دارند. نوع مسلمانان اين طور نيستند و به زيارت نبي اكرم مي روند. زيارت بايد محور تشكل اسلامي بشود. پس زيارت يك سفر كامل الي الله است كه از وادي ولايت عبور مي كند و زيارت بايد مبدا آثاري بين مومنين باشد و بايد مبدا شكل گيري جامعه ي مومنين حول الامام باشد. شخصيتي كه ما او را زيارت مي كنيم سرچشمه ي محور سلوك و محبت اجتماعي باشد. و حول آن جامعه بسازيم. و روابط مان بر اساس آن محور شكل بگيرد. ما نبايد بگذاريم كه شياطين اين رابطه را قطع كنند. زيرا آنها روابط اجتماعي را حول ديگري شكل مي دهند كه ما نبايد بگذاريم اين اتفاق بيفتد. زيارت يك توريسم نيست. سفري كه براي كامجويي مادي اتفاق مي افتد و با نگاه اقتصادي به آن نگاه مي شود ،زيارت نيست. زيارت سفر الله است البته همه ي سفرها بايد اين طوري باشد. حتي در سفرهاي تفريحي ما هم بايد سير الي الله باشد .گاهي سفرهاي معنوي به گردشگري مادي و محاسبات اقتصادي تبديل مي شوند. ما نبايد به زيارت و زائر اين طور نگاه كنيم. داريم كه وقتي زائر به زيارت امام حسين(ع) مي رود ملائك به استقبال آنها مي آيند ،او را بدرقه مي

ص: 7426

كنند و براي او استغفار مي كنند .نبايد به اين زيارت مادي نگاه كرد. در نگاه توسعه ي غربي هم اين طورنيست. غربي ها هم به سفر فقط نگاه مادي ندارد زيرا در سفر انتقال فرهنگ صورت مي گيرد ،تمدن شكل مي گيرد و روابط اجتماعي شكل مي شود و اثر تاثير گذار در توسعه دارد. اين نگاه درست نيست كه زائر يك مسافري است كه بدنبال احتياجات مادي خودش است و يك درآمد اقتصادي هم براي ما دارد. وقتي ما ميهمان مردم عراق هستيم در واقع ميهمان امام حسين(ع) هستيم و به زائر بعنوان يك درآمد مادي نگاه نكنند و از اين جهت به ما احترام نكنند و ما را ميهمان امام حسين(ع) بدانند. پس نبايد به زائر نگاه اقتصادي كرد .البته خداوند مسائل مادي اش را به شكل بهتري جبران خواهد كرد. پس نبايد زيارت تبديل به توريسم بشود برعكس بايد سفرهاي توريستي را به سفر الي الله تبديل كنيم. بايد انگيرهاي آنرا رشد بدهيم و به بهانه ي تفريحات سالم، چيزي ديگر را جايگزين زيارت قرار ندهيم. در ضمن نبايد به زائر نگاه قوميتي داشت. نسبت هاي عشيري و قومي ما را بهم پيوند نمي دهند بلكه رابطه ي اصلي مومنين رابطه با ولي شان است .مومن برادر مومن است. نگاه عربي و عجمي داشتن به زائر توهين به امام است. كرامت ما به زائر بودن و حول امام بودن ماست. بايد اين نگاه را تقويت كنيم. پس بايد همديگر را تكريم كنيم تا روابط مان حول امام شكل بگيرد. همان طور كه آنها به توريسم بيش از پديده اقتصاد نگاه مي

ص: 7427

كنند و بعنوان جابجايي فرهنگي نگاه مي كنند ما هم بايد به زيارت بعنوان يك پديده اي نگاه كنيم كه مي شود حول آن شهر و تمدن اسلامي را ساخت و شكل داد. نبايد مقابل زيارتگاه ها قطب گردشگري درست كنيم. صرف اينكه در بين شهر گردشگري، يك مسجد قرار بدهيم اين توجيه پذير نيست. گاهي حول شهر مسجد را مي سازند ولي گاهي شهر را مي سازند و يك مسجد هم در آن قرار مي دهند كه اين غلط است. يعني مسجد مي سازند كه گردشگر مذهبي هم جذب اين قطبي گردشگري بشود. و به مسجد نگاه مادي مي كنند. مسجد بايد قبله ي شهر باشد. روح و فرهنگ شهر كه شكل مي گيرد بايد حول امام و ولايت باشد. ساختن قطب گردشگري در مقابل زيارت روابط ديگري را دامن مي زند. ما نبايد شهر امام رضا(ع) كه قطب تشيع است را به قطب گردشگري تبديل كنيم كه رقيب امام رضا(ع) بشود. اين مخالفت با تفريح نيست. وقتي تفريح را در فرهنگ ليبراليستي سامان بدهيم .و آنرا مكمل زيارت امام رضا(ع) قرار بدهيم، جاي تامل دارد. حرم امام رضا(ع) بايد محور توسعه ي شهر و تفريح ما باشد. تفريح بايد تعريف جديدي پيدا كند. گاهي شهرك هاي تفريحي ساخته مي شود كه چند روز در آن به تفريح مي پردازند و سرگرم دنيا مي شوند كه ديگر حاضر نيستند به زندگي عادي برگردند مثل كساني كه به اعتكاف مي روند وقتي اعتكاف به آنها مزه مي كند ديگر حاضر نيستند به زندگي عادي خودشان برگردند. آيا زائري كه ملائكه به استقال شان مي آيند

ص: 7428

يك طعمه ي اقتصادي است؟ اگر زائردلار بيشتري خرج كرد او راتحويل بگيريم و اگر كمتر خرج كرد او را تحويل نگيريم ؟ نگاه ما به زائر بايد مثل نگاه روز اربعين در كربلا باشد. در آنجا از كسي كه به زائر خدمت مي دهد و از زائري كه به او خدمت مي دهند نمي پرسند كه از چه درجه اي هستند. نبايد در مقابل زيارت قطب ديگري ترتيب دارد و نبايد مفهوم ديگري از مسافرت را شكل داد. تركيب سازي به اين راحتي واقع نمي شود. نبايد در مقابل حرم حضرت معصومه(س) كه مي تواند قطب يك توسعه ي فرهنگي باشد يك فرودگاه توريسمي بنا كرد كه درآمد زايي بشود. مي توان آنرا در جاي ديگري بنا كرد. سوال – آيا مي توان ازراه دور از آثار و بركات زيارت بهره مند شد ؟ پاسخ – بله. حضور در اين مشاهد ثواب خاص دارد ولي زيارت اولياء خدا مختص به راه نزديك نيست وهمين ارتباط هم از راه دور برقرارمي شود. در زيارت امام حسين(ع) داريم كه هر روز به بلندي برويد و به راست و چپ آسمان نگاه كنيد و بگوييد: السلام عليك يا اباعبدالله السلام عليكم و رحمه الله و بركاته كه ثواب يك حج عمره ي مقبوله را دارد. همين كه شما زائرين را دوست داريد در ثواب آنها شريك مي شويد. مثلا كسي نماز شب مي خواند و شما او را دوست داريد، پس شما در ثواب نمازشب او شريك هستيد البته خدا از ثواب آنها كم نمي كند. اگر كسي بدي را دوست داشته باشد گرفتار جرم آنها مي

ص: 7429

شود. فردي به اميرالمومنين گفت كه اي كاش برادرم بود و پيروزي شما را در جنگ جمل مي ديد. امام فرمود: آيا او دلش با ماست ؟ گفت: بله، امام فرمود: اقوامي هستند كه دلشان با ماست ولي هنوز به دنيا نيامده اند. حضرت فرمود :اگر كسي نگاه محبت آميز به پدر و مادرش بكند خداوند ثواب يك حج را به او خواهد دارد. فردي پرسيد :ممكن است كه كسي صد بار اين كار را در روز انجام بدهد. امام فرمود: مگر تو بخيل هستي ؟دستگاه خدا با عظمت است .پس شما مي توانيد از دور از بهترين زائران حضرت باشيد و بيشترين ثواب به شما برسد. اممروز تولد حضرت معصومه(س) است. وجود مقدس حضرت معصومه(س) از آن بيت النورها و مشكات الانوارهايي است كه انوار چهارده معصوم در آن تجلي دارد. در حرم ايشان چهارده معصوم به نحو حاضر زيارت مي شوند. عظمت حضرت معصومه(س) فوق العاده است. امام رضا(ع) فرمود: هر كس حضرت معصومه(س) را زيارت كند اهل بهشت است. امام صادق(ع) مي فرمايد: به شفاعت حضرت معصومه(س) همه شيعيان وارد بهشت مي شوند. يكي از شئون چهارده معصوم در ايشان متجلي است و ايشان مي توانند شفاعت في الجنه بكنند يعني درجات جنت كه درجات توحيد و ولايت است به شفاعت ايشان بدست مي آيد. چون مي تواند در اين عوالم ما را را دستگيري و هدايت بكند .خيلي حجاب هاي باطني و ظاهري در اين حرم برداشته شده است. انشاء الله همه ما زائر باشيم از راه دور و نزديك. و خداوند ما را عارف به مقام ائمه قرار بدهد و

ص: 7430

بركات آنها را بر ما نازل كند .

92-06-23

دلم به شوق تو باز آنچنان كه مي داني ست، به شوق صحنه سرايت شبم چراغاني است. دوباره در نفسم مي دوند آهوها، درون سينه ام انگار دشت حيراني ست. دلم عجيب گرفته است روبه پنجره ات، هواي عاشقيم تا هميشه باراني ست. مگر نسيم تو هر صبح بشكفاندمان، اگرنه حاصل اين بادها پريشاني ست. هميشه شاعرتان بوده ام حرم به حرم، كبوتر غزلم لهجه اش خراساني ست. زبان مادري عاشقان دلتنگت، همان نگاه غريبانه اي كه مي داني ست. سوال- درخصوص عوالمي كه گذرانده ايم تا به دنيا رسيده ايم توضيح بفرماييد. پاسخ – اگر حقيقت ايمان به قلبي برسد، همه ي مراتب وجودي انسان را در بر مي گيرد. بنابراين يك فرد مومن داراي قلب، فكر، قواي ظاهري و حتي حس مومن است. هركدام از قواي انسان بايد سهم ايمان را داشته باشند. ايمان هركدام ما را بي نياز از ايمان ديگري نمي كند. ايمان داراي ظاهر و باطن است. ظاهر آن در اعمال جلوه مي كند. زماني كه ايمان يك مقدار قوي تر شود در روحيات و خلقيات انسان نمايان مي شود. فرد مومن بايد داراي صفات حميده بوده و از صفات رذيله دور باشد. مومن بايد داراي تولي به نبي اكرم و انبياء و اولياء داشته باشد و از دشمنان خدا تبري بجويد. اين تبري و تولي باطن رفتار و صفات حميده است و طريقي است براي اينكه انسان بتواند به حقيقت و سِرّ توحيد كه خشوع تام در برابر خداوند متعال و محبت تام او است دست پيدا كند. بنابراين ايمان، غير

ص: 7431

از اينكه در قواي مختلف منتشر مي شود، داراي ظاهر و باطن است. و هر مرتبه اي ظاهر است براي مرتبه ي باطن. مومن بودن انسان بر محور امام است. همه ي عوالم خلقت با امام آغاز شده و به امام نيز ختم مي شوند. نبي اكرم و انبياء عوالمي دارند. اينطور نيست كه ما امام را تنها در عالم جسماني خود ببينيم. امام نه تنها در عالم جسم بلكه در تمام عوالم حضور دارد. ما در اين عوالم مختلفي كه امام دارند سيري با ايشان و نبي اكرم داشتيم. مومنين اين سير را در عوالم مختلف داشته اند. مومن كسي است كه در همه ي عوالم با نبي اكرم بوده است. ما الان در اين عالم هستيم و از ما مي خواهند كه در اين عالم نيز همان راه را ادامه دهيم. اگر در آن راه كند بوديد، كندي خود را جبران كنيد و اگر افراط داشتيد آن را جبران كنيد. ما بايد ميثاق هاي گذشته ي خود را ادامه داده و نقايص خود را نيز جبران كنيم. همانطور كه انسان در مورد يك بيماري آسيب هاي خود را مي شناسد. مجموعه اي از عوامل است كه به ما كمك مي كند تا ضعف هاي خود را بشناسيم. ما بايد بدانيم كه عوالمي را پشت سر گذاشته ايم و به اين دنيا آمده ايم، در اين دنيا نيز بايد همراهي كنيم. و در عوالم بعدي نيز اين همراهي بايد ادامه پيدا كند. ركن مومن بودن، اين همراهي است. به تعبير ديگر ما جزاير مستقل نداريم كه هر كس براي خود مومن باشد. نبي اكرم

ص: 7432

و اهل بيت ايشان مومن هستند و بقيه و حتي انبياء نيز بايد درهمراهي ايشان مومن شوند. همانطور كه معصومين داراي عوالمي هستند ما نيز به تبع آنها برخي از آن عوالم را داشته و طي كرده ايم. آنطور نيست كه ما فقط در اين عالم اين همراهي را داشته باشيم. همه ي عوالم مومن با امام او است. زيارت جامعه ي كبيره اجمالي از همين همراهي است. روح نبي اكرم و اهل بيت در ارواح مومنين ساري است. محور روح مومنين روح امام است. اكر قبور مومنين كه يكي از عوالم آنها است، نوراني است بخاطر شعاعي از نور امام است. در همه ي عوالم امام حضور داشته و همراه مومن است. اين همراهي اصل ايمان است. و اين همراهي با امام به همراهي بين مومنين نيز ختم مي شود. ما در عوالم مختلف خود از جمله روح، طينت، نفس و جسم و همينطور عوالم بعدي از جمله برزخ و قيامت با امام همراهي داريم. اين مسائل در فهم رواياتي مانند صفات مومنان اثر مي كند. برخي از اينها در ارتباط با همراهي در عمل است. برخي راجع به همراهي روحي است كه مي گويد صفات مومن بايد چگونه باشد. بعضي از آنها در ارتباط با سرشت و طينت است و برخي نيز در ارتباط با تولي و تبري است. اين مقدمات گفته شده در فهم رواياتي كه مومن را توصيف مي كند بسيار به ما كمك مي كند. زماني كه شما يك معادله ي چند مجهولي را ساده كرده و آن را يك مجهولي مي كنيد در واقع نمي خواهيد آن را حل

ص: 7433

كنيد. اگر مسئله ي تهذيب، سلوك و اصلاح نفس انسان جدي باشد بايد همه ي جوانب آن ديده شود. اينكه گاهي بزرگان اخلاق مي گفتند كه اگر يك مربي اخلاق مي خواهد سرپرستي يك شاگرد را به عهده بگيرد بايد عوالم او را ببيند، به اين خاطر است كه مي دانستند تربيت يك كار ساده نيست. اينطور نيست كه انسان در عالم دنيا ظاهر كار را ببيند و شروع به تربيت كند. در زيات جامعه ي كبيره خوانده ايد كه انبياء نه تنها بر ظاهر بلكه بر سِر ما نيز شاهد هستند. فرمود زماني كه امام(ع) به امامت مي رسد عمودي از نور بين او و خداي متعال قرار مي گيرد كه در او باطن انسان ها را هم مي بيند. امام جزو افرادي است كه در سيما باطن شخص را مي بيند. خدا نه به اين خاطر كه مي خواهد سر مومنين را فاش كند اين قدرت را به امام مي دهد بلكه به اين خاطر كه امام مي خواهد سرپرستي كند. مومن به امام ملحق بوده و به منزله ي فرزند او است. كسي كه مي خواهد ما را سير دهد بايد عوالم ما را ببيند. فسئلوا علي الذكر يعني معارف و دين خود را از ما سوال كنيد. گفت آيا واجب است كه شما هم جواب دهيد. فرمود: نه، اين آيه تكليف ما را معين نمي كند. اينكه دين به امام واگذار شده به اين معنا است كه امام هم امين و هم محيط و مشرف بوده و عوالم را مي بيند. مسئله را ساده كردن، حل مسئله نيست. البته زماني كه

ص: 7434

مسئله از جوانب مختلف ديده مي شود بايد به راه حل هاي روشني برسد. اينكه يك فرد مي خواهد اصلاح شود چه معنايي دارد؟ فكر نكنيد رعايت واجبات و محرمات كافي است. مگر اينكه واجبات و محرمات را آنقدر گسترش دهيم كه همه ي عوالم را در بربگيرد. بگوييد يك دسته از واجبات اين است كه انسان صفت خود را تهذيب كند. يا محرمات اين است كه صفت رذيله داشته باشد. اگر واجبات و محرمات را فقط به واجبات و محرمات عملي منتهي كنيد، براي كمال انسان كافي نيست. بايد تولي و تبري را جزو واجبات بگيريد. خشوع، سجده و رسيدن به مقام خضوع تام را جزو واجبات بگيريد. وگرنه صرفاً با رعايت واجبات و محرمات ظاهري به كمال لازم نمي رسيد. اگر انسان فقط عوالم اين دنيا را اصلاح كرده و عوالم ديگر را نبيند براي صالح شدن كافي نيست. در اين دنيا حول محور امام يك فضاي ايماني شكل مي گيرد و حول محور اولياء طاقوت يك فضاي كفر شكل مي گيرد. مومن در اين دنيا نيز بايد مراقب باشد كه فضاي نور خارج نشود. اين سمت فضاي نور و آن سمت فضاي ظلمت است. اصولاً در اين دنيا آميختگي بين امام مومن و امام كفار نيست ولي اين دو طينت كه مختص به مومن و كافر است به هم آميخته شده است. اين آميختگي باعث انتقال برخي صفات ظاهري از مومن به كافر يا از كافر به مومن مي شود. اين دنيا براي ما عالم اختلاط است. هيچ اختلاطي بين امام كفر و امام ايمان نيست. ولي مومنين و كفار يك آميختگي

ص: 7435

دارند كه گاهي انتقال رفتار وصفات به همراه مي آورد. بايد در اين دنيا مراقب باشيم كه از عالم فارغ نشويم. حقيقت درست بندگي كردن در اين عالم حركت در صراط مستقيم است. امام در اين عالم صراط مستقيم است. بنابراين ما در اين عالم نيز بايد با عهد هاي خود ايستاده و از اين وادي خارج نشويم. ما در عوالم قبل نيز عهد و ميثاق هايي داشتيم. بعنوان اشاره سه عالم عبارتند از: عالم ارواح، عالم طينت و عالم ذر. در همه ي اين عوالم ميثاق وجود دارد. ميثاق توحيد بوده و ميثاق نبوت و ولايت هم بوده است. ما در آن عالم ميثاق ها را بسته ايم، در اينجا نيز اصل تكليف همين است. اصل دينداري و تهذيب نفس اين است كه ميثاق هاي آن عالم را در اين عالم نيز رعايت كنيم. در روايت داريم كه خداي متعال از صلب حضرت آدم ذريه اش را بيرون آورد، سپس خود را به آنها ارائه كرد. اشهدهم الي انفسهم، خود آنها را به خود نشان داد. و در آينه ي مشاهده ي خودشان و فقر خودشان غناي حضرت حق را ديدند. خداوند از آنها ميثاق گرفت كه آيا من پروردگار شما هستم يا نه؟ همه گفتند: بله. البته روايت مي فرمايد كه برخي حقيقتاً گفتند: بله و برخي نيز آنجا نفاق به خرج دادند. در روايات داريم كه آن موقف را فراموش كردند اما معرفت آن باقي مانده است. اگر مشاهده ي آن عالم وجود نداشت احدي پروردگار خود را نمي شناخت. انبياء ما را متذكر مي شوند، اگر آن معرفت نبود هيچ راهي

ص: 7436

براي شناخت خداي متعال وجود نداشت. البته جزئيات آن مشاهده را ما فراموش كرده ايم اما مي شود آن را دوباره متذكر شد. اينكه ما عالم ميثاق داشته ايم و در يك عوالم قبلي از ما عهد و پيمان گرفته اند و ما با اختيار و آگاهي پيمان هايي بسته ايم و اينكه مي گوييم ما يك عوالمي داشته ايم و در آن عالم خلق شده ايم، نبايد امر شگفت انگيزي به نظر بيايد. در روايات بحث هاي پردامنه اي در رابطه با عوالم خلقت وجود دارد. بسياري از اين روايات در باره ي معراج آمده است. زماني كه حضرت به معراج رفتند و عوالم وجود را مشاهده كردند، آن عوالم را تبيين كردند. مي گويند: در آن عالم جبرائيل به حضرت گفتند كه مابين حضرت حق و مخلوقات نود هزار حجاب وجود دارد. البته بين ما كه ملك هستيم و حضرت حق چهار حجاب است. در بحارالانوار يك بابي وجود دارد كه روايت آن بسيار سنگين است. در آنجا بحث شده كه بين ما و خداي متعال چه حجاب هايي وجود دارد. حتي ملائك مقرب نيز حجاب دارند. در روايت داريم كه تنها كساني كه هيچ حجابي ندارند نبي اكرم و اهل بيت ايشان هستند. ما در سير خود بايد اين حجوب را پشت سر بگذاريم. اگر كسي فكر كند كه راه سلوك راه ساده اي است و انسان به راحتي مي تواند به معدن عظمت برسد سالك نيست. بايد در خصوص اين حجوب و عوالم خلقت بحث شود. يك بابي در بحار وجود دارد كه عوالم را توضيح مي دهد. فردي به امام

ص: 7437

سجاد(ع) عرض كرد كه من منجم هستم، حضرت فرمودند: همين الان كه تو اينجا نشسته اي فردي است كه بدون اينكه از جاي خود حركت كند چهارده عالم را پشت سر گذاشته است و هركدام از آن عوالم چندين برابر عالمي هستند كه شما در آن زندگي مي كنيد. آن فرد پرسيد :او چه كسي است؟ حضرت فرمودند: بنده. روايات توصيف كرده و خداوند دوازده هزار عالم داشته كه چنين و چنان است. بنابراين عوالم وجودي فراواني وجود دارد. بسياري از اين عوالم هم عرض هستند. يعني الان موجود هستند. بسياري از آنها را حتي با چشم ظاهري مي توان مشاهده كرد. خداي متعال مي فرمايد: ان الذين قالوا ربنا الله ثم الستقاموا. كساني كه توحيد را پذيرفتند و اقرار كردند به ربوبيت حضرت حق و پاي حرف خود ايستادند، ملائك بر آنها نازل شده و مي گويند كه غصه دار نباشيد و بهشت را به آنها بشارت مي دهند. اين آيه بتوني دارد كه در روايات آمده است. روايات زيادي داريم كه فرمودند اين آيه مربوط به ائمه است. آنان مي فرمودند كه هم اكنون ملائكه بر ما نازل شده و بر روي فراش ما مي نشينند و با بچه هاي كوچك ما ملاطفت مي كنند. در روايت است كه امام حسين(ع) فرمودند: اگر به منزل ما در راه كربلا آمده بوديد، آثار جبرائيل را به شما نشان مي دادم. افرادي كه فكر مي كنند دين خدا را بهتر از ما مي فهمند و براي ما تكليف معين مي كنند، ما محل رفت و آمد جبرائيل هستيم اگر آمده بوديد آثار ملائك را به

ص: 7438

شما نشان مي دادم. از امام صادق (ع) نقل شده كه در محل و مسجدي كه امام باقر(ع) عبادت مي كردند من حضور داشتم و پدرم مشغول عبادت بودند كه پيرمردي با سيمايي نوراني و جذاب و در محضر پدر من نشست. طولي نكشيد كه جواني با همان سيما آمد و به او گفت: شما مأمور نيستيد به اين مكان، چرا متوقف شده ايد؟ دست او را گرفت و رفت. پدرم فرمود: مي دانيد اين ها چه كساني بودند؟ آن پيرمرد عزائيل بود و آن ديگري نيز جبرائيل بود. اين مسئله راجع به بسياري از مومنين است. در روايت داريم كه خانه اي كه در آن تلاوت قرآن مي شود ملائكه نازل مي شوند. اگر كسي چشم داشته باشد نزول ملائكه را مي بيند. اين مقامات مختص معصوم نيست. فرمود :اگر در خانه اي لهو و لعب و موسيقي باشد شياطين رفت و آمد مي كنند. برخي افراد آن را با همين چشم سر مي بينند. گفته مي شود كه به موذن گفتند: بلند شو و اذان مغرب بگو. موذن مي گويد: هنوز مغرب نشده است. آن فرد مي گويد :مگر نمي بيند كه ملائك در حال تعويض پست خود هستند. ملائك روز مي روند و ملائك شب مي آيند. بنابراين اين مسائل چيزهايي نيست كه اختصاص به معصوم داشته باشد. بسياري از آنها را با همين چشم سر مي توان ديد اما يك نكته وجود دارد. ديدن اين عوالم يك قاعده اي دارد . خداي متعال در قرآن به افرادي كه منكر آخرت هستند مي فرمايد: چرا خود را انكار مي كنيد؟ خيال مي

ص: 7439

كنند كه واقعاً تمام مي شوند و خود را محدود مي بينند. چرا عوالم خود را نمي بينيد؟ شما يك موجودي نيستيد كه ظرفيت شما در حد هفتاد سال باشد. بجاي اينكه اين ظرفيت ماندگار را انكار كنيد، به خدا و رسولش و نوري كه ما نازل كرديم ايمان بياوريد. در كافي آمده كه ابوخالد به حضرت عرض كرد: اين نوري كه خدا نازل كرده چيست؟ حضرت فرمود :آن نور ما ائمه هستيم. بعد فرمود: امام كه نور الهي است قلب مومن را نوراني مي كند و اگر قلب مومن به نور امام رسيد از خورشيد وسط روز آشكارتر است. قرآن ياد مي دهد كه اگر مي خواهيد عوالم خود را ببينيد به اين نور رو بياوريد. اگر مومن شديد و اين نور در وجود شما قرار گرفت مي توانيد عوالم بعدي خود را ببينيد. حكما گفته اند كه انسان داراي قوه ي عاقله است حس او نيز عقلاني است. حيوان كه عقل ندارد حس او نيز به همان صورت است. اگر نور امام در قلب مومن ظهور كند، چشم او نيز مومن مي شود يعني با همان چشم مي تواند بسياري از حقايق را ببيند. ما يك عوالمي داريم كه در آن عوالم در تكليف اين عالم و در سير ما دخيل است. اگر عوالم قبل خود را نشناسيم مانند عوالم بعد خود، نمي توانيم خوب عمل كنيم. اينطور نيست كه انسان فقط بايد عوالم بعد خود را ببيند تا خوب بتواند كار كند. وقتي كه شما مي خواهيد براي بيست سال آينده ي خود برنامه ريزي كنيد بايد گذشته ي خود را نيز

ص: 7440

ببينيد. همانطور كه ديدن آينده در برنامه ريزي لحظه اي ما موثر است، ديدن گذشته نيز موثر است. حضرت وارد مسجد شدند و ديدند كه عده اي دور يك نفر جمع شده اند. حضرت علت را پرسيدند. گفتند: اين فرد علامه است و علم انساب را مي داند. حضرت فرمودند: اين كه علم نيست اين يك فضلي اضافه است. همانطور كه آينده شناسي در برنامه ريزي ما دخيل است گذشته شناسي نيز به همين صورت است. اگر حجاب برداشته شود فرد مي تواند عوالم گذشته ي خود را وقوف و شهود كند. آن موقع روشن تر مي تواند عمل كند و مي فهمد كه چه سرمايه اي دارد و تا كجا مي تواند برود. و در افزايش سرمايه ي خود چكاري بايد انجام دهد. فريقين نيز روايات زيادي از نبي اكرم و ائمه در خصوص عوالم نقل كرده اند. حضرت در زمان معراج عوالم را ديدند و بعداً آن را شرح دادند. در اين سلسله مباحث بسياري از آنها مورد وفاق و اجمال مسلمين است. برخي از آنها نيز مورد وفاق اماميه است. برخي مطالب نيز مورد اختلاف است. حتي در مورد تفسير برخي مطالب در بين علماي اماميه وحدت نظر وجود ندارد. ورود ما به اين فضا و بحث ها ورود تفضيلي نيست. اينكه بين مناقشات عالم ذره كدام درست و كدام غلط است، بسياري از اين مناقشات با استدلال حل و فصل نمي شود. همينقدر كه انسان فهميد يك عالمي است بايد يك راه هاي ديگري را برود تا آن عوالم خود را دريابد و بتواند در تربيت خود از آن استفاده كند

ص: 7441

و گرفتار بحث هاي نظري نشود. بحث هايي كه خلاف غرض قرآن است. استادي مي گفت كه قرآن آمده تا با بازيگري مبارزه كند. بعضي وارد قرآن كه مي شوند مي خواهند در آن بازيگري كنند بايد مراقب باشيم كه به آن مبتلا نشويم. بنابراين دو نكته وجود دارد: اول اينكه در اين عوالم مومن و كافر صف خود را از هم جدا كرده اند. يعني يك عده پذيرفته اند و مومن شده اند اما يك عده نپذيرفته اند. در برخي عوالم آمده كه اين عالم ميثاق تكرار شده است. لذا گاهي به ذر ثاني و ذر ثالث تعبير شده است. اين ميثاق ها گرفته شده، عده اي مومن و عده اي كافر شده اند. در ضمن اين كفر و ايمان در سرنوشت بعدي آنها دخالت كرده است. يعني حتي وقتي خواسته اند براي آنها طينتي بزنند بگونه اي عمل كرده اند كه آن طينت با آن نوع اختيار آنها تناسب داشته است. كما اينكه در اين عالم هم به همين صورت است. اگر كسي مومنانه رفتار كند رزق حلال روزي او مي شود. و اگر اين رزق جذب وجود او شود، قواي نوراني بوجود مي آورد. اگر هم دنبال حرام برود، رزق او حرام شده و قواي ظلماني در او بوجود مي آورد. عوالم قبلي نيز به همين صورت است. يك طينتي براي فرد شكل گرفته كه خيلي از آنها متناسب با تكاليف و عهدهاي آنها بوده. در همان عوالم نيز ملحق شدن به صف انبياء و جبهه ي انبياء و يا جدا شدن از آنها شكل گرفته است. در برخي از آن عوالم

ص: 7442

حتي خيلي واضح خداي متعال آتشي را برافروخت و به اصحاب يمين در حالي كه ذراتي بودند دستور داد به آن آتش وارد شوند، همين كار را كردند. به اصحاب شمال دستور داد اما وارد نشدند. تفسير اين مسئله در روايت وجود دارد. وقتي اصحاب يمين وارد شدند اين آتش براي آنها گلستان شد. وقتي اصحاب شمال ديدند، اشتباه كردند و به خداي متعال گفتند كه تكليف را تجديد كند. خداوند توبه ي آنها را پذيرفت و تكليف را تجديد كرد. براي بار دوم مومنين وارد شدند اما آن دسته ورود نكردند. سه بار اين مسئله تكرار شد تا صف ها كاملاً از هم جدا شد. بهشت هميشه پوشيده به سختي ها است اما باطن آن بهشت است. عبور از نفس و عالم ظلماني طاغوت كار دشواري است. ولي باطن آن بهشت، عبوديت و وادي توحيد و ولايت است. البته شهوت راني كار آساني است اما باطن آن جهنم و اولياء طاغوت است. در روايت است كه پرسيدند: وقتي ما ذره بوديم چگونه مي توانستيم اين تكاليف را عمل كنيم؟ فرمود: آنچيزي كه لازمه ي تكليف بود خدا در آن عالم داد. يعني حضرت مي خواهند بگويند كه به صورت ظاهري و نمادي نبوده بلكه يك امتحان واقعي بوده. واقعاً در آن عالم مومنين و كفار از يكديگر جدا شدند. عده اي توحيد و ولايت انبياء و معصومين را قبول كردند. حتي در روايت است كه از انبياء ميثاق خاص گرفته شده. اين مسئله درقرآن نيز آمده است. سوال- لطفاً در خصوص آيات 103 تا 126 سوره ي مباركه ي صافات توضيح بفرماييد. پاسخ –

ص: 7443

داستان امتحان ابراهيم خليل در اين آيات آمده است. خداي متعال در سن پيري به حضرت ابراهيم يك فرزندي دادند كه جزو انبياء هستند. از همان اول تكليفي براي ايشان مقرر شد كه فرزند را در كنار بيت الله الحرام در يك بياباني قرار دهند. حضرت اين كار را كردند تا به زمان رشد ايشان رسيد. در آن زمان تكليف شد كه فرزند را در منا قرباني كنند. اين مسئله را حضرت ابراهيم با اين فرزند در ميان گذاشتند و كار را انجام دادند. وقتي هردو تسليم خداي متعال شدند كه منظور نظر خداي متعال نيز بود و حضرت اسماعيل به صورت گذاشته شد تا قرباني شود . اين خيلي مهم است كه در مقام ذكر و توجه به خداي متعال ترديدي وجود نداشته باشد. در اين مرحله نيز شيطان وارد شد تا ترديد ايجاد كند اما حضرت او را رجم كرد. زماني كه حضرت با قاطعيت كار را انجام دادند، به ايشان ندا رسيد كه تكليف انجام شد. يك نكته اين است كه آن تكليفي كه خداي متعال از حضرت مي خواست، مقام تسليم بود و بيش از آن لازم نبود. وقتي مقام تسليم ظاهر شد و فرزند را در راه خدا داد، خداي متعال يك فرزند صالح ديگر نيز به نام اسحاق به او عطا كرد. بسياري از امتحان هايي كه خداي متعال از ما مي گيرد به همين صورت است. اين امتحان مقدمه ي قطع تعلقات ما است. خداي متعال نمي خواهد چيزهايي را از ما بگيرد، حتي گرفتن هاي خداي متعال به ظاهر گرفتن است باطن آن اعطا است. به همين

ص: 7444

خاطر است كه خدا را در بيماري و پيري نيز بايد حمد كرد، چون خداي متعال در گرفتن نيز اعطا مي كند. او اهل گرفتن نيست مگر اينكه بنده مستحق عذاب شده باشد. حضرت ابراهيم در اين امتحان رشد خود را كرده وبه كمال رسيد و هدف تأمين شد. بايد همه ي عوالمي كه ما در گذشته داشته ايم محور برنامه ريزي براي ما باشد و به معناي جبر نيست. هيچكدام از آن عوالم در اين عالم جبر را بوجود نمي آورد وبايد با توجه به گذشته و آينده ي وسيع و با اختيار برنامه ريزي كرد.

92-06-30

حتي به خنده اي شده ميهمان مان كنيد زلفي نشان دهيد و پريشان مان كنيد، از ما مسافران قدم دورخود زده سلمان شدن گذشت مسلمان مان كنيد، يك نور واحديد كه در يك چهارده افق تكرار مي شويد كه حيران مان كنيد. سوال – در مورد ارتباط مومنين با امام توضيحاتي بفرماييد. پاسخ – همه ي مخلوقات با خدا يك ارتباط وسيعي دارند .خداوند متعال از رگ گردن به ما نزديك تر است و از قلب ما به ما نزديك تر است. اين ارتباط در يك منزلت پايين تري بين مومنين و موحدين با انبياء و اولياء الهي برحول محور نبي اكرم و اهل بيت شان برقرار مي شود. يك ارتباط تنگاتنگ و وسيع بين مومن و نبي اكرم و اهل بيت وجود دارد .اين ارتباط از عوالم گذشته شروع شده. ما در عوالمي با نبي اكرم و اهل بيت سير داشته ايم. هم نور مومنين از شعاع نور آنهاست و هم روح شان از روح آنهاست. و

ص: 7445

هم طينت شان از طينت آنهاست. ارتباطات ديگري هم وجود دارد كه بعدا بحث خواهيم كرد. ما ارتباطي در مسير خلقت مان با نبي اكرم و اهل بيت داريم و عهدها و ميثاق هايي هم در اين عوالم با خدا بسته ايم. عهد توحيد، نبوت و ولايت ،ميثاقي است كه در هر سه عالم ما امتحانش را داده ايم و از عهده ي اين امتحانات هم مختلف بيرون آمده اند .اين سير در آينده هم ادامه خواهد داشت. يعني همان طور كه ما با امام بوده ايم، به سوي امام برخواهيم گشت. در روايات متعددي تشبيه كرده اند :همان طور كه شعاع خورشيد از خورشيد فاصله مي گيرد و دوباره هنگام غروب به سمت خورشيد برمي گردد. مومنين هم روح و طينت شان به مقام عالي برمي گردد كه از آنجا تنزل پيدا كرده اند. يعني ما در مسير خودمان به سوي خداي متعال هم از واحدي ولايت تنزل پيدا كرده ايم و هم به وادي ولايت بازخواهيم گشت. پس همان طور كه همه ي انسان ها حول ارتباط شان با خدا با هم رابطه اي پيدا مي كنند مومنين هم بر محور ارتباط شان با ولي و امام شان رابطه ي خاصي با هم برقرار مي كنند كه اين ارتباط بايد پاس داشته بشود و قدرداني بشود.و همين ارتباط مبدا ارتباط ولي خدا بشود. نبايد اين جوري بشود كه تلقي ما اين طور بشود كه انسانها يك نيازهاي طبيعي دارند اين ضرورت هاي طبيعي آنها را دور هم جمع كرده است و حالا مي خواهند جامعه اي براي رفع اين نيازمندي هاي مادي خودشان

ص: 7446

درست كنند .در مباني مادي گفته مي شود نيازهاي طبيعي و ضروري انسان ها ،انسان ها را از جنس مشترك خودشان از حيوانات جدا كرده و بعد دور خودشان جمع شده اند كه مشكل ،تغذيه ،مسكن و موانع طبيعي را از سر راه خودشان بردارند. بعد يك قرارداد اجتماعي در ادوارهاي مختلف تهيه كرده اند كه چطور زندگي كنند. اين تلقي نبايد باشد. ما از قبل با امام بوده ايم و اين ارتباط منشأ يك ارتباط خاص با مومنين شده است. اين ارتباط بايد در شكل گيري جامعه ي مومنين محفوظ بماند. يعني حرمت اين روابط بايد نگه داشته بشود. اينكه اين قدر تاكيد شده است كه آنچه خدا دستور داده كه به آن پيوند بخوريد آن رشته ها را برقرار مي كند. افرادي برعكس هستند كه هدايت خدا از آنها برداشته مي شود. قرآن كه كتاب هدايت است ديگر آنها را هدايت نمي كند. و آنها را گمراه مي كند. حب امام و روابطي كه با امام در عوالم قبل داشتيم بايد در اين دنيا احياء بشود. و نشر داده بشود نه اينكه روابط اجتماعي مان را بر بنيان ديگري تنظيم كنيم. آثارش شكل گيري جامعه حول الامام است. شكل گيري جامعه حول الامام يك قرارداد نيست. هميشه جامعه حول ولي اش شكل مي گيرد يا آن ولي، ولي باطل است. اگر ولي باطل بود جامعه حول او ظلماني مي شود و او در روابط اجتماعي حضور دارد يا اينكه حول ولي حق شكل مي گيرد اراده قواي آن امام در جامعه حضوردارد و حاكم است، اين قراردادي نيست. حقيقت قواعد اجتماعي عيني است

ص: 7447

ولو اينكه ملموس نباشد چون همه ي روابط ملموس نيستند .الان جاذبه ي زمين براي ما ملموس نيست و جاذبه اي كه بين كرات است هم براي ما قابل لمس نيست ولي حتي قابل محاسبه و اندازه ي رياضي هست . پس همان روابط حول امام بايد احياء بشود. اگر بخواهيم از طريق شبكه اينترنت با همديگر ارتباط برقرار كنيم يا با تلفن همراه مان با يكديگر تماس برقرار كنيم، ممكن است كه در فاصله ي يك اتاق با هم باشيم. ولي وقتي مي خواهيم با هم ارتباط برقرار كنيم از شبكه ي مركزي عبورمي كند. هرگاه دو نفر باهم ارتباط برقرار مي كنند اين ارتباط از شبكه اي عبور مي كند كه يا اين ارتباط شبكه ي نوراني است يا ظلماني .گاهي اوقات نفس انسان وسط مي آيد، به يكديگر نگاه مي كنند، نگاه نفساني. به ظاهر دارند به هم نگاه مي كنند ولي يك ارتباط پيچيده اي بين اينها برقرارمي شود ،يك رابطه ي ظلماني. روايت داريم :وقتي انسان مي خواهد نگاه بكند اين نگاه تيري است از تيرهاي ابليس از چشمش عبور مي كند و به قلبش مي رسد .اين رابطه در محور نفس انجام مي شود و نفس از جنود شيطان است و رابطه شيطاني مي شود و در اين رابطه شيطان حضور پيدا مي كند .گاهي رابطه بر محور محبت خدا است .در روايت داريم :وقتي فرزند نگاه محبت آميز به پدر و مادر مي كند خداوند ثواب يك حج كامل را مي دهد. اين قرارداد نيست. يعني در فضايي قرار مي گيرد كه ثواب حج بر او محقق مي

ص: 7448

شود و واقعيت پيدا مي كند. پس روابط ما با همديگر حتما از يك شبكه ي ارتباطاتي عبور مي كند. در معرفت شناسي ما شروع به فكر كردن مي كنيم ،فكر مي كنيم كه بصورت جزيره اي داريم با طبيعت ارتباط برقرار مي كنيم و تلقياتي هم از آنجا براي ما پيدا مي شود. همين كه انسان شروع به فكر كردن مي كند با طبيعت رابطه برقرار مي كند و مي خواهد از طبيعت آگاهي هايي پيدا كند، يا در شبكه ي شيطان قرار مي گيرد يا در شبكه ي نبي اكرم. ملائكه كمكش مي كنند لذا عالم را يا ظلماني مي فهمد يا نوراني البته نمي خواهيم صفر و يك حركت كنم. اين يك طيفي است. يك سر طيف نوراني نوراني است ،وقتي به طبيعت هم نگاه مي كند با نورالهي نگاه مي كند و جهان را نوراني مي بيند. يك طرفش هم ظلماني ظلماني است براي شياطين است. اين وسط هم طيفي است ولي ما بايد توجه داشته باشيم كه ما خيال مي كنيم ما مي نشينيم مطالعه مي كنيم من هستم وعالم. وقتي شروع مي كنيم تابع اين است كه انگيزه هايت چطوري باشد و كجاي عالم قرار گرفته باشيد .اگر قبلا در دستگاه شياطين قرار گرفته ايم آنها امداد مي كنند و اگر در دستگاه انبياء قرار گرفته ايم، ملائك به شما الهام مي كنند. در روايات داريم كه قلب انسان دو تا گوش دارد كه در يكي شيطان مي دهد و در يكي ملك. اينها اعتباري نيست بلكه واقعي است. وقتي ما فكر كردن را در خلوت خودمان شروع مي

ص: 7449

كنيم القائاتي كه به ما وارد مي شود، اينها بي حساب و كتاب نيست و تابع روابط ماست. پس بايد همه ي روابط ما حول امام شكل بگيرد. اگر روابط انسان حول امام شكل گرفت اخلاقش الهي مي شود ،انگيزه هايش الهي مي شود و جامعه الهي مي شود .جامعه ي الهي جامعه اي است كه هم فكري هم كاري وهم دلي شان حول امام است. يعني وحدت شان حول امام است. دغدغه هاي مشترك شان حول امام است. دغدغه هاي شان دغدغه هاي ولي شان است .انسان منتظر يعني انساني كه دغدغه هايش دغدغه هاي امامش است و انتظار تحقق آن اهداف را دارد. و اين موجب همدلي تاريخي بين جامعه ي مومنين مي شود. پس همدلي ما آنجا كه دغدغه گرايش هدف هاي مشترك پيدا مي كنيم، ارزش هاي مشترك براي ما شكل مي گيرد. يك چيزهايي براي ما مي شوند ارزش و يك چيزهايي مي شوند ضد ارزش .اين در جوامع مختلف يكنواخت نيست. الان خيلي از امور در جامعه ي مومنين ارزش است و معروف شناخته مي شود. ولي درجامعه ي كفار اينها منكر شناخته مي شوند. اموري در جامعه ي ما منكر هستند ولي در جامعه ي كفار معروف هستند. پس ارزش ها يكسان نيستند. اگر حول ولي جمع شديم ارزش هاي اجتماعي برمحور امام شكل مي گيرد. حق ظهور پيدا مي كند اگر جامعه حول امام بود.اگر حول ولي باطل بود او ظهور پيدا مي كند. آنچه شما درجامعه مي بينيد تجسد روح امام آن جامعه است. رفتار،مناسبات ،تمدن ،خشونت و محبت هايشان حول نبي اكرم شكل بگيرد، خلق

ص: 7450

عظيم مي تواند جهاني را به خلق خودش اداره كند. خداوند اين وجود مقدس را با وجود خودش تربيت كرد بعد فرمود: تو داراي خلق عظيم هستي. پيامبر مي تواند همين خلق را منتشر بكند. جامعه ي حول امام اخلاق شان حول محبت خدا شكل مي گيرد. اگر هم دستگاه شيطان شد حول عداوت خدا شكل مي گيرد. شيطان هم جامعه درست مي كند. همه ي خلقيات اين جامعه عداوت با خداست. پس جامعه ي حول ولي يعني همه ي روابطي كه بين مومنين برقرار مي شود حول امام شان است. جزئي ترين دستورات را هم داده اند. بخشي از دستوراتي كه ائمه داده اند كه محورش شكل گيري جامعه ي حول الامام است مغفول عنه شده است. كار شيطان اين است .شيطان تلاش مي كند اين رابطه را قطع بكند و رابطه ي ديگري مي آورد. مثلا رابطه ي عشيرهاي را به رابطه ي خانوادگي تبديل كرده اند و خانواده ها هم كوچك شده اند و به خانواده هاي تك عضوي يا دوعضوي تبديل شده اند. رابطه ي اعضاي خانواده هم مثل جامعه ي قبلي نيست. نه فقط عميق نيست بلكه همه ي انگيزهايش مادي است. يعني زن و شوهر وقتي غذا مي خورند هر كدام پول خودشان را حساب مي كنند. يعني رابطه ريالي شده است. اين خاصيت دستگاه مادي است .روابط خانواده را قطع مي كند .اگر شما به دوست تان محبت مي ورزيد بايد براساس محور امام باشد. استادي مي فرمود:دهه ي محرم همه غذا مي خورند و ميهمان امام حسين(ع)هستند. همه طبخ مي كنند و همه مي خورند. چه اشكالي

ص: 7451

دارد كه روابط خانوادگي هم اين طور باشد؟ مرد در خدمت گزاري به اهل بيت، به خانواده اش خدمت كند. خانواده ي اين استاد به من مي گفتند كه گاهي ايشان بيمار بود ولي درخانه كار مي كرد. به ايشان مي گفتند كه دخترها هستند كه كار كنند ولي ايشان مي گفت كه من قصد توسل به فضه خادمه ي حضرت زهرا(س) را پيدا كرده ام و به اين عنوان در خانه به شما خدمت مي كنم. اين يك رابطه بين زن و شوهر است و رابطه ريالي يك رابطه ي ديگر است. يعني وقتي مي خواهند به همديگر خدمت كنند راندمان مادي را محاسبه مي كنند. رابطه ي مومنين با يكديگر يك رابطه ي سطحي نيست كه از اين دنيا شروع بشود .رابطه ي ما با مومنين يك رابطه ي تاريخي است كه بايد نگهداشته بشود. يعني رابطه با امام محور يك رابطه ي تكويني بين مومنين است. نه اينكه اين رابطه از اين دنيا شروع مي شود و ما مي خواهيم قرارداد كنيم كه مومنين چطور مي خواهند با هم ارتباط برقرار كنند. اين رابطه ي عميق از قبل بوده است .همچنين ارتباط كفار با ولي شان در اين عالم آغاز شده است. رابطه ي بين خودشان هم در اين عالم آغاز نشده است . يكي از اين رابطه ها صله رحم است. پدر و مادر همه يكي است. اين رابطه قراردادي نيست .دو نفري كه در يك خانه هستند فرزند يك پدر و مادر هستند و اين رابطه يك حقوق و تكاليفي مي آورد كه اين حقوق و تكاليف بين فرد و

ص: 7452

فرزند همسايه نيست حتي حقوقي كه دو تا پسرخاله دارند با حقوقي كه دو تا برادر با هم دارند متفاوت است. اين رابطه حقيقي است و قراردادي نيست. رابطه ي بين فرزندان يك پدر و مادر خيلي عميق است و حقوق فراواني را مي آورد .در روايات داريم كه رابطه ي دو تا مومن از اينها هم عميق تر است. كتاب كافي و كليني از كتب معتبري است يعني مقصود ما اين نيست كه تمام روايات اينك تاب مورد اجماع و صحيح است. ولي كتابي ارزشمند و جامع است كه اصراري از معارف در آن است. در بصائرالدرجات داريم فردي به امام صادق (ع) گفت كه منظوراين حديث چيست؟ كه مي فرمايد: مومن به نورالهي نگاه مي كند لذا از فراست مومن بپرهيزيد. لذا مومن از متوسمين است يعني در سيماي فردعمق وجودش را مي فهمد و نمي شود او را فريب داد. حتي اگر با انسان مدارا بكند البته مدارا غير از فريب خوردن است. حضرت فرمود: خدا مومن را از نور خودش آفريده است.( روايتي داريم :انبياء از شعاع نورخدا هستند و مردم از شعاع نور انبياء هستند) و آنها را در رحمت خودش فرو برده و رنگ رحمت الهي را به خودشان گرفته اند. مومن حقيقتاً از نور و رحمت خلق شده است. پس يك طرف وجودي اش مي شود نور و يك طرفش مي شود رحمت. بعضي بزرگان به اميرالمومنين و فاطمه زهرا (ع) تفسيركرده اند. از مومنين نسبت به معرفت الهي و ولايت ما ميثاق گرفته اند. روزي كه خودش را معرفي كرد آن روز ميثاق معرفت و ولايت گرفته

ص: 7453

است. بعد امام مي فرمايد: مومن با مومن ديگر برادر پدر و مادري هستند يعني اين رابطه واقعي و تكويني است .بعد فرمودند :نور براي مومن به منزله ي مادر مي شود و رحمت مي شود به منزله ي پدر مي شود. مومنين همديگر را با شعاع نورامام مي بينند. سعدي مي گويد :چو عضوي به درد آورد روزگار دگر عضوها را نماند قرار منظور ارتباط مومنين هستند. در كافي داريم كه به امام باقر(ع) عرض كرد كه من بعضي اوقات محزون مي شوم چه بسا مصيبتي هم به من نرسيده، اين حزن به حدي است كه اهل بيت آنرا در چهره ي من مي بينند. حضرت فرمود :اي جابر، مومنين را از طينت بهشت آفريدند .بعضي ها طينت را مادر گرفته اند. از روح خودش كه در آدم دميد، نسيمي از آنرا در مومنين دميده است يعني شعاع آن روح در همه ي مومنين وجود دارد. مومن برا در مومن است. دو نفر مومن قبل از اينكه عرب يا عجم باشند باهم برادرهستند و ارتباط شان ايماني است. بعد فرمود: وقتي يك روحي از روح ها محزون مي شود، روح اين طرف هم ناراحت مي شود. يعني ناراحتي ها و فعل و انفعالات شان به هم منتقل مي شود. مثل ظروف متصله. اگر يك قطره خوندر ظرفي بچكد آن ظرف رنگ مي گيرد. پس اگر غصه اي به دل مومني مي آيد آن غصه به دل مومن ديگري هم مي آيد. اين رابطه ي عميقي است و حول نور و طينت امام است. پس ما موظف هستيم صله ي رحمي كه خدا دستورداده به

ص: 7454

آن پيوند بخوريد را انجام بدهيم .رحمت موصوله يعني امام آن رحمتي است كه رشته ي رحمت پيوسته ي خدا با ماست و هيچ وقت از ما جدا نمي شود و ما هم مامور به پيوند با اوهستيم. و مامورهستيم كه همه ي رابطه ي مان را با امام شكل بدهيم يعني هر ارتباطي از مسير ارتباط با امام بگذرد. روابطي كه حول امام شكل گرفته را نشكنيد. لذا اگر مومن رابطه ي خودش را از مومن بشكند ولايت مان را از او برمي داريم. منتها نه ولايت كلي بلكه رشته اي از ولايت كه از طريق آن مومن به شما مي رسيد قطع مي شود. چون در آن مومن ولايتي هست و اگر من با آن مومن گره بخورم به آن رشته گره مي خورم. در روايت داريم كه اگر زيارت ما براي شما مقدورنبود به زيارت شيعيان برويد. اين قرارداد نيست زيرا در مومن شعاعي از امام است. داريم: اگر كسي به ديدار برادر مومنش برود خدا را از يارت كرده است. و خدا اجرش را مي دهد. اگر كسي با مومن قطع كند رشته اش را با خدا قطع كرده است. اگر حاجتي از مومن پيش مومن آمد، گويا حاجت امام است. امام به ما نياز ندارد و مي تواند آن حاجت را به شكل ديگري رفع كند. خدا مي تواند گرفتاري يك فقيررا برطرف كند ولي او را به درخانه ي شما مي فرستد گويا خدا حاجت خودش را فرستاده است. خدا او را فرستاده كه شما متنعم بشويد. اين حاجت رشته اي از رحمت خداست كه به سمت شما آمده

ص: 7455

است. جامعه ي ولائي يعني جامعه اي كه روابط شان ايثار و فداكاري است. پيامبر فرمود: من و علي دو پدر اين امت هستيم. اين تشبيه نيست .اباعبدالله يعني پدر معنوي همه ي عبادالله. همه ي شئون جامعه بايد حول الامام باشد. وقتي شما نياز اقتصادي جامعه را سامان مي دهيد اگر اين نياز حول ولايت شكل نگيرد اين قطع رحم است. رابطه اش با خدا قطع است.يعني الگوي اقتصادي جامعه كه مردم در آن نيازشان ارضاع مي شود. اگر اين نيازها و ارضاع حول امام نباشد، قطع رحم است. لذا رابطه ي هدايت از اينجا برداشته مي شد. شهرسازي نمادهمدلي وهمفكري جامعه است اگر اين حول الاامام باشد اين شهر مي شود نوراني. يعني محور امام مي شود شكل گيري نياز و ارضاع آنها. كفار هم اين كار را مي كنند .پرورش بايد حول خدا و امام باشد. لذا نظام هاي مادي همه ي روابط را با امام قطع مي كنند و بخاطر همين همه ي روابط ظلماني مي شود. وقتي رابطه با امام كه عدل است قطع مي شود مي شود جور و ظلماني .كفار القاء مي كنند كه نمي شود با انگيزه هاي معنوي جامعه ساخت و سكولاريست ها مي گويند: دين را براي روابط خصوصي بگذاريد. آنها انگيزه هاي مادي را كمي سازي مي كنند ولي مي گويند كه انگيزه هاي مادي كمي سازي نمي شود.و ريالي مي كنند و روي آن حقوق مي دهند. آنها براي شدت رواني معادله كمي درست مي كنند و با ريال اندازه مي گيرند. و شدت روحي را اندازه مي گيرند و او را در

ص: 7456

منصبي مي گذارند. يعني براي انگيزه هاي روحي قيمت ريالي تعيين مي كنند.بعد كه به انگيزه هاي معنوي كه مي رسند مي گويند :قابل اندازه گيري نيست. آنها با ولايت باطن جامعه پردازي مي كنند ولي مي گويند كه ولايت حق براي حوزه ي خصوصي است. پس بايد جامعه و تمدن حول ولي شكل بگيرد. اولياء اركان البلاد هستند يعني بايد بلد حول امام شكل بگيرد. و بلدي كه حول امام شكل مي گيرد بلد امين است. در روايات بلدالامين به پيامبر تعبيرشده است. حضرت مدينه علم است. وقتي اين مدينه تحقق پيدا مي كند مي شود مدينه ي فاضله .اين مدينه هم در اين دنيا و هم در عوالم بعدي وجود دارد. در روايات دستوراتي داريم كه عمومي است مثلا امام صادق(ع) به نقل از پيامبر فرمود:همه ي مخلوقات عيال خدا هستند. محبوب ترين مخلوقات نزد خدا كسي است كه نفعي را به عيال خدا برساند. و اهالي خانه اي را خوشحال كند. در كافي داريم كه از پيامبر سوال شد: محبوب ترين افراد نزد خدا چه كساني هستند؟ حضرت فرمود: كسي كه از همه براي مردم مفيدتر است. خدا يك محبت عمومي دارد كه به كفارهم محبت مي كند. رحمت خدا گناه كار را گرفته است. رحمت خاص خدا براي مومنين است. مهمترين رحمت خاص خدا نعمت ولايت است. ولايت ائمه ولايت خداست. مومنين يك محبتي به همه دارند( البته ما به دشمنان خدا كاري نداريم خدا نسبت به كفارغليظ است) در خانه ي آنها غذا مي برند به آنها محبت مي كنند، غصه از دلشان برمي دارند. ولي مومنين يك رحمت خاص

ص: 7457

دارند كه براي كساني است كه مومن هستند و بين خود مومنين است. پيامبر نسبت به همه ي مومنين محبت دارد و رنج آنها پيامبر را هم اذيت مي كرد. كسي كه ولايت خدا را قبول مي كند يك حق خاصي نسبت به ما پيدا مي كند. رشته از امام و خدا در مومن است كه اگر با آن پيوند بخورد با خدا و امام پيوند خورده است. يك سلسله روايات داريم كه مربوط به محبت خاص است. روايت داريم كه مومنين بايد نسبت همه محبت داشته باشند. وبايد يك محبت خاص هم بين خودشان داشته باشند. اگر شما به يك فقيركمك كنيد ولي به اين توجه نكنيد كه اين محبت از شبكه ي الهي مي گذرد اين كم كاين قدر ارزش نداردكه احب الله بشود ولي اگر با نگاه عائله ي الهي به كسي كمك كرديم وقتي احسان مي كند واسطه ي محبت خداست. و خودش محبوب عندالله مي شود. اگر من كسي را خوشحال مي كند كه مومن است و رشته اي از محبت ولايت در او است اين رابطه يك رابطه ي خاص است كه انسان را به خدا گره مي زند. انشاءالله خداوند ما را موفق به درك رشته اي كه بين ما و خودش قرارداده بكند كه رشته ي ولايت است بكند و پيوند همه جانبه به اين رشته قرار بدهد.

92-07-06

سوال – در مورد ارتباط ما با امام و رابطه ي ما با مومنين توضيحاتي بفرماييد. پاسخ – بايد رابطه ي اصلي مومنين با ولي شان باشد و رابطه ي شان بايد حول آن رابطه شكل بگيرد. اين رابطه

ص: 7458

يك سابقه اي تاريخي در عوالم گذشته دارد و از اينجا شروع نمي شود. در عوالم گذشته با سرشت و نورشان با امام شان رابطه داشته اند و بين خودشان هم اين رابطه بوده است. داريم: مومنين با يكديگر برادر وخواهر، پدر و مادري هستند. اين رابطه حقيقي است.و در هر جغرافيايي هم كه باشند مانع اين ارتباط حقيقي نيست. انسانها قبل از عالم دنيا دو دسته شدند: دسته اي كه بار توحيد و نبوت را برداشتند و اين عهدها را پذيرفتند و جزو مومنين شدند. دسته ي ديگر بار نبوت و توحيد را زمين گذاشتند و جبهه ي مقابل شدند. اينها در طينت و سرشت هم دو دسته مي شوند و از همان عالم از هم جدا مي شوند. وقتي ما به اين عالم مي آييم، بايد روابط مان حول حجت و ولي خدا يعني امام شكل بگيرد. اولين زيربناي روابط اجتماعي كه هر جامعه اي كه مي خواهد درست شود، حب في الله و بغض في الله است. پيامبر از اصحاب شان سوال كردند: كداميك از رشته ها ما را محكمتر به ايمان پيوند مي دهد و ما را به محيط ولايت الله مي رساند؟ عده اي جواب دادند و گفتند :حج ،بعضي گفتند: زكات و بعضي گفتند: نماز .عده اي گفتند كه خودتان بگوييد. پيامبر فرمود: همه ي اينها فضيلت دارد ولي اينها محكم ترين رشته اي نيست كه ما را به حقيقت ايمان گره مي زند. پيامبر فرمود: مهمترين رشته اي كه ما را به ايمان پيوند مي زند و پاره نمي شود محبت ورزيدن و بغض داشتن در راه خداست.

ص: 7459

سوال كردند كه حب و بغض هم جزو ايمان است؟ يعني اگر نسبت به عده اي حب داشت مي شود مومن و اگر نسبت به عده اي بغض داشت مي شود كافر. حضرت فرمود: تمام ايمان حب و بغض است. و اين آيه را خواندند: خدا در قلب شما زينت قرار داده است و كفر را مكروه شما قرارداده است. قلب مومن طوري است كه متمايل به اولياء خداست. در اين آيه كلمه ي ايمان به اميرالمومنين تشبيه شده است. انسان بايد محبت و دشمني اش در راه خدا باشد. و كسي را دوست بدارد كه خدا دوست مي دارد. و كسي را دشمن بدارد كه خدا دشمن مي دارد. حضرت فرمودند: تولي نسبت به اولياء خدا و تبري جستن از دشمنان خدا، محكم ترين رشته اي است كه انسان را وادي ولايت الهي وارد مي كند و وارد محيط ولايت الله مي كند. پس در اينجا انسان ها دو دسته مي شوند :يك دسته آنهايي هستند كه محبت خدا و اولياء و دشمني با دشمنان خدا را دارند. و يك عده هم بعكس هستند. اين دو رشته با همديگر است. انسان بايد خدا و اوليائش را دوست بدارد و دشمنانش را هم دشمن بدارد. اين همان چيزي است كه مرز جوامع را شكل مي دهد. يعني حب يك امر قراردادي و اعتباري نيست .جامعه ي مومنين همين جور شكل مي گيرد.تبري از دشمنان خدا، صف بندي ها را درست مي كند و حب في الله جبهه ي داخلي مومنين را شكل مي دهد. امام خميني در نامه اي كه به گورباچف داشتند فرمودند كه

ص: 7460

بايد كمونيسم را در موزه هاي تاريخ جستجو كرد. دليل شكست شما مبارزه ي بي دليل با خداست. وغرب و سرمايه داري هم به همين دليل شكست خواهند خورد. غرب فرهنگي بعد از رنسانس دين و خدا را با صداي بلند نفي مي كند.و اين امري نيست كه آنرا پنهان بكنند .كساني كه بنايشان مبارزه باخدا و رسول است ودر منطقه جنگ راه انداخته اند ،نمي شود آنها را دوست داشت. تبري نسبت به آنها ركن اصلي ايمان است. اگر انسان به آنها محبت ورزيد اين محبت به جهنم است. محبت ما نسبت به آنها ما را به صف آنها مي برد. تبري است كه صف ما را از آنها جدا مي كند. اراده ها حول دوتا ولي شكل مي گيرد: يكي ولي باطل و يكي ولي حق است. اراده هايي كه حول ولي حق شكل مي گيرند نوراني هستند و انگيزه ي دور هم شدن آنها هم بخاطر خداست. و اولين چيزي هم كه آنها را بهم گره مي زند محبت است. حب رشته ي پيوند است و قرارداد نيست. مادري كه فرزندش را دوست دارد واقعا به او مرتبط است.و حامي اوست. و دسته ي ديگر حول محور دنيا جمع مي شوند و غرض آنها بيشتر از دنيا نيست يعني مي خواهند دنياي شان آباد باشد و آبادي هم به معناي كامجويي و تطمع از دنياست نه به معناي عمران آبادي كه انبياء مي گويند. مي خواهند بيشتر لذت ببرند و سرخوش به ماده باشند. اين دوتا دستگاه درمقابل يكديگرهستند. زيرساختي كه اين دوگروه را ازهم جدا مي كند چيست؟ آيا مرز جغرافيايي

ص: 7461

است؟ ممكن است كه يكي اين طرف دنيا باشد و ديگري آن طرف دنيا باشد و حقيقتا بهم مرتبط باشند. و عضو يك جامعه باشند و دو نفر در كنار هم زندگي بكنند ولي عضو يك جامعه نباشند .مومن آل فرعون در كاخ فرعون بود ولي جزو حضرت موسي بود و همسر نوح در خانه ي نوح بود ولي عضو جامعه ي كفار است. اولين قدمي كه مرزها را جدا مي كند تولي و تبري است. اينها از اعتقادات هم قويتر است يعني حب و بغض يا ميل و نفرت انسان است. به تعبيري همدلي و نفرت است.همدلي شان حول ولي شان است يعني او را دوست مي دارند و حول او همديگر را دوست دارند. پس بايد در اين رابطه دقت بشود،برائت نسبت به دشمنان خدا .اين حداقل تبري از باطل است. در روايات داريم كه نهي از منكر سه مرحله دارد كه اولين مرتبه اش قلبي است بعد لساني و بعد زباني است. يعني انسان بايد با قلب خودش منكر را دشمن بدارد. و از منكر بدش بيايد حتي اگر قدرت نداشته باشد كه از آن منكر جلوگيري بكند. گاهي ما منكرات كوچك را مي بينيم .امام صادق(ع)فرمود :معروف حقيقي اميرالمومنين است. محور منكر دشمنان خدا هستند. و همه ي منكرها حول آنها شكل مي گيرد. ريشه ي همه بدي ها دشمنان نبي اكرم و اهل بيت هستند. قدم اول نهي از منكر اين است كه انسان در قلبش از كساني كه اقامه ي منكر مي كنند تبري داشته باشد. آنهايي كه با خدا و اولياءخدا دشمني مي كنند بنايشان بر اين است

ص: 7462

كه بساط دينداري را جمع كنند. گاهي منكر را اشاعه مي كنند و گاهي آنرا اقامه مي كنند. فردي شرب خمر مي كند، فردي ميكده مي زند و فردي فرهنگ ميگساري را بسط مي دهد بطوري كه قبح آن ريخته مي شود.منكر مي شود معروف. بدترين مرتبه ي منكر اين است كه معروف بشود.يعني درك از حسن و قبح عوض مي شود. ولايت طاغوت زيباشناسي انسان را تغيير مي دهد. خيلي از كارهايي كه در اينجا منكراست در خارج معروف است. جرياني كه اقامه ي باطل مي كند يعني مي خواهد فرهنگ جهان را تغيير بدهد به تفع ارزش هاي مادي، ارزش هاي الهي را تحقير مي كند و اشاعه ي اهلي را تحقير مي كند ،ما بايد نسبت به اين جريان و اتباع شان تبري داشته باشيم. براي داشتن حب الي الله مقدماتي لازم است كه يكي از آنها از عالم قبل شروع شده است يعني آنجا مومنين با هم پيوندي برقرار كرده اند . فرض كنيد محبتي را در بين يك خانواده ي كوچك مي بينيد. اين يك رشته ي حقيقي است كه در طول زمان شكل گرفته است و ريشه اش اين است كه فرزند يك پدر و مادر هستند. در اين عالم نبايد صف مومنين با كفار قاطي بشود.حداقلش اين است كه صف بندي ها در دل شان مشخص باشد. اين بغض الي الله نمي گذارد سوء آنها به ما تسري پيدا كند. مرز اين درياي شور و شيرين با ايمان كه حب و بغض است شكل مي گيرد. جغرافياي اين دسته بندي جغرافياي انگيزه است نه جغرافياي طبيعي و نژادي.

ص: 7463

اميرالمومنين در جنگ ها نزديك ترين انسانها را از دم تيغ گذرانده است يعني اين رشته ها را قطع كرده است كه يك رشته ي ديگري حاكم بشود . پس آن چيزي كه ما را به وادي ايمان پيوند مي دهد حب و بغض است كه بعد مي تواند رفتارمان و فكرمان مومنانه باشد. جامعه و دولتي كه شكل مي گيرد مبتني بر دين باشد. اگر اساس روابط براساس حب و بغض الي الله باشد، جامعه ،جامعه ي ايماني است. اگر ما با كساني پيوند بخوريم كه دشمن خدا هستند، جامعه جامعه ي ايماني نمي شود. حب و بغض آثار عملي دارد. تبري در قلب نمي ماند،صف بندي درست مي شود و به قتال كشيده مي شود و به هيچ وجه نمي شود جلوي اين قتال ها را گرفت مگر اينكه جامعه ي جهاني همدل بشوند. انبياء در جنگ اول و دوم جهاني نقشي نداشته اند ولي قدرت هاي بعد از رنسانس باهم درگير شدند و ده ها نفر كشته شدند.پس اينها تعطيل شدني نيست. مگر اينكه همه ي دنيا حول يك مكتب زندگي كنند. اين تبري بايد شكل بگيرد كه يا تبديل به يك موضع گيري منظم و تولي هم شكل مي گيرد. در داخل جامعه ي مومنين، محبت نسبت به خدا به محبت بين مومنين تبديل مي شود. و رشته اي از ولايت الله آنجاست.اگر كسي مومن را زيارت بكند خدا را زيارت كرده است يعني اينكه رشته اي از ولايت خدا در مومن است. والا خوشحال كردن مومن خوشحال كردن خدا نبود. در كافي از پيامبر داريم كه اگر كسي مومني را

ص: 7464

خوشحال كند مرا خوشحال كرده است و هر كس كه مرا خوشحال كند خدا را خوشحال كرده است. در روايت ديگر فرمود: اگر شما سُروري در مومن بوجود بياوريد نه تنها مومن را خوشحال كرده ايد بلكه من و خدا را هم خوشحال كرده ايد. اين رشته ي حضور نبي اكرم در مومن را نشان مي دهد. فردي وارد مسجد شد و از پيامبر سوال كرد كه چه زماني قيامت آماده مي شود. پيامبر نمازشان را خواندند و بعد فرمودند: براي قيامت چه چيزي آماده كردي؟ فرد گفت: اعمال من در حد واجبات است و خيلي روزه ندارم. ولي شما را دوست دارم. اين محبت محبت واقعي و رشته ي همراهي است. هركس ولي اش را دوست دارد ولي اش در آنجا حاضر است. كساني كه ولي باطل را دوست دارند حقيقتاً شعاع ظلماني در وجودشان جاري مي شود و كساني هم كه خدا را دوست دارند حقيقتا رحمت الهي در وجودشان جاري مي شود. كساني كه نبي اكرم را دوست دارند شعاع حضرت در وجودشان جاري است و با هم مرتبط هستند. اين مرحله ي دوم شكل گيري جامعه ي مومينن است. قدم اول آن جدا شدن صف ها است و دو تا زيرساخت و دوتا تمدن ساخته مي شود. كسي كه دوست دار ظلم است جامعه اي با هدف و روابط ديگري درست مي كند .لايه ي دوم اين است كه رابطه ي بين خود انسان ها پيوند روحي واخلاقي ،بايد بر محور محبت شكل بگيرد. درروايات ابواب زيادي وجود دارد كه چطور مي شود در وجود انسان محبت خدا و اولياء را

ص: 7465

بسط داد . اين روايات در كافي و كتب فريقين هم وجود دارد :حقيقتا مومنين با هم برادر هستند. مومنين بايد نسبت به يگديگر محبت و پيوند داشته باشند، به زيارت همديگر بروند ،با هم دست بدهند. وقتي به يكديگر دست مي دهند دست شان كه به هم مي رسد، دست خدا بين اين دو دست قرار مي گيرد. و كسي كه بيشتر برادرش را دوست دارد، خدا به او بيشتر توجه دارد و گناهان شان مثل برگ مي ريزد. گناه پيوند با دستگاه شيطان است. عيب اين كار اين است كه اين پيوند از قواي انسان مي گذرد و به قلبش مي رسد. حب معصيت حب اولياءطاغوت است. رابطه ي دوتا مومن در همين حد برقرار مي شود و اين ارتباطات فرو مي ريزد. پس ازدست دادن شروع مي شود تا محبت ورزي،احسان كردن ،ياد خير همديگر كردن و ادخال سرور مومنين .در مورد اينكه اگر كسي حاجت يك مومني را برآورده كند، داريم كه اين كار از چندين حج و عمره براي من پيامبر دوست داشتني تر است. تلاش براي رفع مشكل مومن حتي اگر به نتيجه هم نرسد بركات فراواني دارد كه ناشي از رابطه است. غصه اي از دل مومنين برداريد، مومني را بپوشاند، تكريم كردن مومن، خدمت ،خيرخواهي و احياء مومنين. اين روابطي است كه بايد داشته باشيم و در لايه ي بعد شكل مي گيرد. وقتي جوامع ايماني شد مومنين يك حقوقي دارند كه حول اين حقوق روابطي با هم برقرار مي كنند به ديدار هم مي روند و به يكديگر خدمت مي كنند و غصه از دل هم

ص: 7466

برمي دارند و همديگر را اكرام مي كنند. از امام صادق (ع) سوال شد كه مسلمان چه حقي بر مسلمان ديگر دارد؟ امام فرمود :اگر اين حقوق را ضايع كند از ولايت خدا خارج مي شود يعني شعاع رشته ي مومن با ولي خداست و آن رشته قطع مي شود. البته شايد معنايش اين نباشد كه از ولايت كلي خدا خارج مي شود. به حضرت گفتند كه اين حقوق را بفرماييد. حضرت فرمود: چون تو را دست دارم اين حقوق را نمي گويم. زيرا نمي تواني آنها را ادا كني. به حضرت گفت :از خدا استمداد مي جوييم ،انشاءالله خدا كمك مي كند. حضرت فرمود: هرچه براي خودت دوست داري براي او هم دوست داشته باش. وقتي مادر فرزندش را دوست دارد حقيقتا هر چه براي خودش دوست دارد براي فرزند هم دوست دارد. وقتي اين رشته دورتر مي شود كار برعكس مي شود يعني از فردي كم مي كند كه به خودش اضافه كند. اين نشان مي دهد كه رشته ي محبت قطع شده است. فردي به امام صادق(ع) گفت كه ما از شيعيان شما هستيم. امام سوال كرد :وقتي از مال تان براي ديگران خرج كنيد خوشحال مي شويد يا وقتي برا ي خودتان خرج مي كنيد؟ فرد گفت :اگر مال را براي خودم خرج كنم خوشحال مي شوم. امام فرمود: ما اين طور نيستيم. از مالي كه ما براي مومنين خرج مي كنيم بيشتر لذت مي بريم تا اينكه براي خودمان خرج كنيم. اين خاصيت محبت و رحمت است. مادر از اينكه فرزندش غذا بخورد بيشتر لذت مي برد تا خودش غذا

ص: 7467

بخورد. اگر دوست داريد كه از شما تعريف كنند شما هم از او تعريف كنيد. حق بعدي اين است كه او را ناراحت نكنيد و دنبال رضاي او باشيد.و امر او را اطاعت كنيد. وقتي انسان كسي را دوست مي دارد دنبال اين است كه او چه چيزي را دوست دارد. اين خاصيت محبت است. مثل كساني كه تازه ازدواج كرده اند .چون همديگر را دوست دارند وقتي مي خواهند هديه اي بخرند دنبال چيزي هستند كه همسر دوست دارد. حق سوم اين است كه با جان ومال خودت در خدمت او باشيد و به اوكمك كنيد. بحث چهارم اين است كه راهنما و آيينه و ديده بان او باشيد. حق پنجم اين است كه اگر خوراك و پوشاك داريد با هم داشته باشيد و اگر نداريد با هم نداشته باشيد. كه اين مي شود مواسات در مال و خوراك. مواسات سه مرحله دارد: انفاق كه انسان بخشي از مال يا آبرويش را مي دهد ،ايثار اين است كه ديگران را بر خودت مقدم بداري. در نياز برابر، نياز او را مقدم بداريد. در آن سه شبي كه حضرت علي(ع) و خانواده اش غذايشان را به فقير و اسير و مسكين دادند خودشان بيشتر از آنها گرسنه بودند.اين مي شود ايثار. حق ششم اين است كه اگر خادمي ندارد و شما خادم داريد كارهاي او را هم انجام بدهد. يعني كاملا مواسات است.حق هفتم اين است حر ف او را بپذيري،دعوتش را اجابت كني، اگر بيمار شد به عيادتش بروي ،اگر به دنيا رفت او را تكريم كني و به تشييع اش بروي و اگر

ص: 7468

حاجتي داشت نگذاري به زبان بياورد. اين روابطي است كه بايد بين ما بر اساس ايمان شكل بگيرد. حضرت فرمود: اگر اين كارها را انجام بدهي ولايت او را به ولايت خودت و ولايت خودت را به ولايت او پيوند زده اي و با هم تركيب شده ايد. مثل نماز جماعت است.وقتي دو نفر باهم به نماز جماعت مي ايستند اين دو تا نماز نيست و وقتي به ده نفر مي رسند هيچ ملكي نمي تواند ثواب آن را حساب كند. اين عبادت با هم تركيب مي شوند و ثوابش قابل مقايسه با نماز فرادا نيست. انضمام اين دو محبت خاصيت جديدي پيدا مي كند. حضرت مي فرمايد: اگرهر كدام از اين حقوق را رعايت نكنيد از ولايت خدا خارج مي شويد. پس ما نمي توانيم بين دو مومن مرز جغرافيايي بشناسيم. اگر ما كنار يك دولت كافري بوديم،آنها همسايه ي ما نيستد و اگر دور از يك كشور اسلامي بوديم، آنها برادر ما هستند. اين رشته تكويني وجود دارد. بايد اين رشته را بارور كرد تا صف بندي جهاني معني دار مي شود. كفار مي خواهند اين صف بندي ها را بردارند . سوال – صفحه 464 قرآن كريم را توضيح بفرماييد. پاسخ – در اين صفحه خدا مي فرمايد: اگر سختي به انسان برسد ما را مي خوانند . در روايت داريم كه وقتي انسان در دشواري ها مي افتد كه راه حلي در آن نيست و اسباب از كار مي افتند، اعتمادش از اسباب سلب مي شود، آن موقع حضور حضرت حق را احساس مي كند. ما دائم مصظر هستيم اگر توجه

ص: 7469

نكنيم، وابسته به اسباب مي شويم و هزار اله پيدا مي كنيم. انسان در هر ذكرلااله الاالله كه مي گويد بايد اين وابستگي را نفي كند. اين يكي از مقامات ذكر است. در قرآن داريم: وقتي سوار كشتي مي شوند و دريا متلاطم مي شود و از همه نااميد مي شوند، واقعا خدا را مي خوانند. خدا مي فرمايد: وقتي به او نعمتي مي دهيم مي گويد كه اين نعمت به من رسيده است و اسم خدا را هم نمي برد. و به علم خودش تكيه مي كند. خدا مي فرمايد: اين طور نيست ،اين فتنه اي است( و آنرا به امتحان تعبير كرده اند)و اكثر نمي فهمند كه اگر انسان امكانات را از خودش ببيند ،آنها مي شوند فتنه. ولي اگر اين نعمت ها را به خدا نسبت بدهيم رشد مي كنيم.

92-07-13

دلي سبز و تناور داشت گلدان ،نگاه خيره بر در داشت گلدان، دو ركعت ندبه خواند و منتظر شد ،نبَُردي ترك برداشت گلدان. سوال – چگونه تربيت حول محور امام شكل مي گيرد ؟ پاسخ – اين از مباحث جدي و قابل تأمل در ذيل مباحث توحيد وعبادت است. و آن مسئله ي اخلاق و تربيت انسان است. تهذيب و تربيت نفس و تربيت اجتماعي انسان ها ذيل توحيد و ولايت چطور تاييد مي شود؟ ممكن است كه شما در دستگاه هايي كه خدا را منكر هستند يك پايبندي به تربيت اخلاقي را ببينيد. يا كساني كه براي تامين معاش مردم تلاش مي كند مديريت شان براي تامين دنياست ،ممكن است كه آنها هم روي اخلاقي تاكيد بكنند. تفاوت آن اخلاق با

ص: 7470

اخلاقي كه بر محور پرستش خداي متعال و توحيد شكل مي گيرد چيست؟ كساني كه موحد و خدا پرست هستند و حول توحيد اخلاق را تعريف مي كنند ولي منكر ولايت و نبوت هستند يا اگر معتقد به نبوت هستند معتقد به ولايت نيستند، آيا تفاوتي در تعريفي كه از اخلاق و تربيت روحي انسان پيدا مي شود يا همه ي مكاتب مي توانند اخلاق را مشترك تعريف كنند؟ نقطه اي كه قابل تامل است اين است كه اخلاقي كه بايد در انسان شكل بگيرد كه جزو مهم ترين اركان تربيت است كه انسان بايد از اخلاق رذيله فاصله بگيرد همان طور كه بايد ظاهرش آراسته باشد ،از فساد و معصيت دوري كند و آراسته به طاعت و بندگي خدا باشد، باطن انسان هم بايد آراسته به صفات حميده باشد و از صفات رذيله فاصله بگيرد. بلكه ريشه ي فساد وصلاح ظاهري انسان در تربيت ظاهر انسان است. اگر روح كسي از صفات رذيله پاك نشد ولو تظاهر به كارهاي خوب بكند نمي تواند ظاهر خودش را آراسته نگه دارد. فرض كنيد اگر در كسي حسد وجود دارد، اين حسد منتهي به يك سلسله رفتارهاي ظاهري و موضع گيري هاي ظاهري مثل بدگويي وغيبت ختم مي شود. بنابراين در اصلاح و پاك شدن انسان غير از اينكه ظاهرش بايد آراسته بشود بايد باطنش هم آراسته باشد. بزرگان اخلاق مي گويند: ظاهر انسان بايد به زيور طاعت و بندگي و شريعت آراسته بشود باطنش هم بايد به اخلاق حميده آراسته بشود و از اخلاق رذيله پاك بشود. اخلاق رذيله مثل بخل ،كبر،تعلق به دنيا، حرص، حسد

ص: 7471

و.. ريشه ي رفتارهاي ناشايست هستند. هم در حوزه ي رفتار فردي و هم در حوزه ي رفتار اجتماعي. اگر رابطه اي بر اساس حرص دنيا با جامعه شكل گرفت اين حرص دنيا تبديل به مسابقه بر سر دنيا ،فريب و رفتارهاي ظاهري ديگري مي شود. اگر رابطه مبتني بر حسد بود اين حسد مبتني بررقابت هاي فاسد مي شود. پس ما حتما براي اصلاح خودمان و اصلاح جامعه بايد به اخلاق روي بياوريم. انبياء هم همين طور بودند. اخلاق خوب و بد چيست ؟ معيار خوبي و بد خُلق چيست ؟ يك سلسله از خلقيات هستند كه برحسب ظاهر همه قبول دارند كه اين اخلاق بد هستند مثل بخل ،حسد ،تكبر. يك سلسله صفات را همه خوب مي دانند تواضع ،امانت داري و راستگويي. ريشه ي اين صفات خوب و بد به چه چيزي برمي گردد؟ ريشه ي همه صفات حميده تواضع ،خشوع و بندگي در مقابل خداي متعال است. اگر كسي اهل استكبارعلي الله باشد صفت حميده در او شكل نمي گيرد. همه ي صفات حميده به يك صفات بازگشت پيدا مي كنند و آن اصلاح رابطه ي انسان با خداست. اگر رابطه ي حقيقي انسان با خدا بر اساس بندگي ،تواضع و خشوع بود،آنگاه صفاتي كه متناسب با بندگي خدا است در ارتباط با خداي متعال مثل توكل، در ارتباط با دنيا مثل زهد و در ارتبا ط با ديگران مثل تواضع ، آن صفات در انسان شكل مي گيرد و اگر رابطه ي انسان با خداي متعال رابطه ي استكباري بود يعني خشوع خداوند در روح انسان شكل نگرفت ،آن وقت

ص: 7472

صفات رذيله در انسان پيدا مي شود مثل ياس از خدا، حسد به ديگران . اگر در كسي استكبار به تمام برسد تمام اخلاقش رذيله مي شود. خيلي وقت ها اگر ما اين صفات را بر محور توحيد تعريف كنيم، آن صفتي كه آنها به آن صبر مي گويند ما جزع مي گوييم كه صفت رذيله است. بنطر مي آيد كه او صبور است ولي آن جزع است. و صبري را هم كه در هدف دنيايي خودش مي كند صبر نيست و در واقع صدقش هم دروغ است. صدقي كه بر محور توحيد قرار مي گيرد يعني چه ؟ صديقين چه كساني هستند ؟ آيا صديق كسي است كه فقط دروغ ظاهري نمي گويد يا اگرهمه ي اعمالش حول خدا شكل گرفت صديق است؟ لذا صدق صدقين با صدق بقيه متقاوت است و منزلتي از صدق است. اگر كسي براي نجات جان مومني دروغ گفت اين صادق است ؟اگر كسي با يك صدق ظاهري جان جامعه اي را به خطر انداخت صادق است ؟اين فرد حتما جزو صديقين نيست. مرحله ي بعدي اين است كه تعريف از صفات هم عوض مي شود. در دستگاه هاي مختلف اخلاقي، تعريفي كه از صفات حميده مي دهند با هم متفاوت است. ممكن است كه يك اجمال مشتركي داشته باشند .همه مي گويند: ظلم بد است وعدالت خوب است ولي در نظام سرمايه داري عدالتي كه مطرح مي شود عدالت مكتب رفاه است .اين عدالت از نظر فرهنگ اسلامي عدالت تلقي نمي شود. پس روح همه ي صفات حميده و صفات رذيله به سجده و تواضع در مقابل خداي

ص: 7473

متعال بر مي گردد. اگر كسي اهل تواضع در مقابل خداي متعال بود آراسته به صفات حميده مي شود و به اندازه اي كه استكباري در مقابل خدا دارد ،مناسباتش با عالم بندگان خدا صفاتي كه با آن مي خواهد در عالم زندگي كند، آن صفات متناسب با تكبر و خدا مي شوند. به تعبير ديگر عميق ترين لايه ي وجودي انسان همان تواضع و خشوع يا استكبار در مقابل خداست. بعد حول آن صفاتش و رفتارش ساخته مي شود. خطبه قاسعه كه سيدرضي درنهج البلاغه آورده است از ظريف ترين ي خطبه هاي اميرالمومنين است .حضرت مي فرمايد: خدا صاحب مقام عزت و كبريايي است و اين دو مقام مخصوص خدا است و ديگران حق ندارند پوشش كبريا وعزت داشته باشند و براي خودشان عزت و كبريايي قرار بدهند. هر كس در اين صفت با خدا به منازعه برخيزد از رحمت خدا دور مي شود و مورد لعن قرار مي گيرد. خداي متعال ملائك مقرب را به همين امر مورد امتحان قرار داد تا متواضعين و متكبرين از هم جدا بشوند. خدا انسان را از گِل آفريد و وقتي در آن روح دميد به ملائك گفت كه بر او سجده كنند كه اين كار سختي بود. زيرا رمزش را نمي دانستند و اين آدم در جلوي خودشان خلق شده بود. اين گل چهل روز رها شده بود و ملائك او را مي ديدند. حضرت مي فرمايد: اگر مي خواست جسم او را هم از نور مي آفريد و نوري از جلال و شوكتي و بوي خوشي مي گذاشت كه امتحان ملائك آسان بشود ولي

ص: 7474

اگر اين كار انجام مي شد صف ها از هم جدا نمي شد. اهل دنيا هم در مقابل مظاهر و قدرت مادي خشوع مي كنند. و جايي مي شكنند.ولي شكستن درمقابل خداي متعال نيست اين شكستن عبور عنانيت نفس نيست همان نفس است كه مي گويد در مقابل قدرت برتر مادي خضوع كنيد. اينكه انسان از خودش بگذرد و در مقابل اله خودش هيچي از خودش نبيند و به تواضع و خشوع محض برسد، اين وقتي واقع مي شود كه خداوند اين امتحان سخت و سنگين را مي كند و مي فرمايد: ملائك با اين كار از استكبار نجات پيدا كردند. اين اساس همه ي صفات حميده است. اگر كسي بتواند از خودپسندي ،تكبر و عنانيت نفس به خضوع محض در مقابل خدا برسد اين تواضع بنيان همه ي صفات كريمه است. همين كه ما مستكبر در درگاه خدا هستيم به همين اندازه براي خودمان شأن قائل هستيم به همان اندازه صفات رذيله در ما شكل مي گيرد. رابطه ي ما با خدا محور همه ي روابط است. در حديث عقل و جهل حضرت اين را با بيان ديگري گفته اند. در كافي داريم كه حضرت در بين اصحاب شان فرمودند: عقل را بشناسيد و لشكر عقل را بشناسيد و جهل را بشناسيد و لشكر جهل را هم بشناسيد هدايت مي شويد. زمينه ي هدايت براي شما فراهم مي شود اگر درك اين دوحقيقت براي شما بوجود بيايد .عقل يك حقيقتي است كه لشكر و جنودي دارد و درعالم جهل هم حقيقتي است كه لشكر و جنودي دارد تا زمينه ي هدايت براي شما فراهم

ص: 7475

بشود. حضرت فرمود: خدا عقل را آفريد از مقام عالي كه سمت راست عرش بود عقل را آفريد از نور خودش و حقيت نوراني آفريده شده و دو دستور به او داد: دستور به اقبال داد و اقبال كرد و دستور به ادبار داد و ادبار كرد. هم اقبال وهم ادبار وهمه ي كارهاي دنيا در دو چيز خلاصه مي شود: يا ادبار مي كنيم يا اقبال مي كنيم يا اخذ مي كنيم يا ترك مي كنيم از چيزي مي بُريم يا به چيزي گره مي خوريم. در اين عالم خدا به ما قوه اي داده است كه با آن كار مي كنيم. اگر فرمان الهي را ادبار و اقبال خودمان قبول كرديم اين مي شود بندگي . اگرادبار و اقبال مان بر محور فرمان حضرت حق نبود از بندگي خارج مي شويم، بالاخره حاكمي وجود دارد و حكومت مي كند. ما يا تحت فرمان خدا هستيم و فرمان خدا جاري مي شود بر قواي ما يا ديگري دارد فرمان مي راند مثل نفس خودمان ،شيطان و اولياء طاغوت. وقتي عقل در ادبار و اقبال اطاعت كرد، خداوند متعال او را تكريم كرد و براي او 75 لشكر آفريد كه اين 75 لشكر قوايي هستند كه در قواي عقل قرار مي گيرند و عقل با اين قوا درعالم بندگي مي كند. اين قوا عبارتند از: يقين، توكل، صبر،زهد ،اعتماد به حضرت حق ،صدق و... بعد خدا جهل را آفريد. بعد خداوند به او فرمان ادبار داد و وقتي فرمان ادبار را ، ادبار كرد رويگردان شد. دوباره به او فرمان اقبال داد ولي او برنگشت

ص: 7476

.يعني روي از خدا برگرداند و به طرف خداي متعال برنگشت. زنبورعسل مي رود و ماموريتش را انجام مي دهد و برمي گردد. بعضي ها وقتي درعالم سير مي كنند آنچه بايد در ساحت بندگي خدا برداشت مي كنند و به سوي حضرت حق برمي گردند. ولي جهل اين طورنبود وقتي خداوند به او گفت :ادبار كن ،او رفت و وقتي گفت :برگرد، ديگر به سوي خداوند متعال برنگشت. خدا او را توبيخ كرد زيرا استكبار كرد. خدا بخاطر اين استكبار او را طرد كرد. در دعاي عرفه سيدالشهدا داريم :خدايا تو به من امر كردي كه من آثار به مخلوقات تو رجوع كنم. مرابه طرف خودت برگردان .من را در پوشش نور و هدايت خودت قرار بده كه وقتي از دنيا و مخلوقات به سوي تو برمي گردم ،باطن من مصون از توجه كردن به اين عوالم باشد. وقتي به سمت اين نظام آفرينش مي روم همت من رفيع تر از اعتماد و اتكا به آنها باشد .در متن هستي كه سير مي كنم با تو سير كنم. جهل مشاهده كرد كه خدا براي عقل لشكر آفريده بنابراين بناي عداوت گذاشت زيرا بايد با عقل بجنگد. اين دو موجود هر دو تكليف داشته اند و هر دو هم مي توانستند تكليف خودشان را انجام بدهند و سطح تكليف شان هم يكي نيست. بعد بنا نبودكه درگيري با عقل حاصل بشود ولي جهل كينه گرفت و بنا گذاشت كه با او بجنگد و از خدا هم استمداد كرد. خدا هم فرمود كه تو را امداد مي كنم ولي نبايد از مسير طاعت من خارج بشوي

ص: 7477

واگر خارج بوي قواي تو را طرد مي كنم و جهل قبول كرد. روايت داريم كه 75 لشكر هم بر ضد قواي عقل آفريد مثل ضد توكل كه ضد ايمان است. اين قوا بخاطر استكبارش به جهل داده شده است.اگر بندگي مي كرد قواي ديگري برايش خلق مي شد و قواي خير در او قرار مي گرفت. اگرخداوند اختيارات سوء را امداد نكند راه تخلف بسته مي شود .وقتي ما مي خواهيم در اين عالم سير باطلي را برويم صفاتي را مي خواهيم يعني قواي روحي مي خواهيم و آن قواي روحي در ما شكل مي گيرد. وقتي ما مي خواهيم شيطنت كنيم قواي روحي مي خواهد تعلق به دنيا ، شدت رواني به دنيا، حرص، حسد ،بخل و... مي خواهد . بدون اينها انسان نمي تواند در اين دنيا زندگي كند. زندگي شيطاني به اين قوا نياز دارد و كسي هم كه مي خواهد زندگي الهي كند نياز به زهد ،توكل و.. مي خواهد .خدا انسان را با اين صفات امداد روحي مي كند .وقتي مي خواهي بندگي كني خدا به شما زبان داده كه ذكربگويي ،گوش وچشم و قواي ديگر هم داده است و استمداد هم مي كند. كسي هم كه مي خواهد معصيت كند امداد مي شود .اگر خدا امداد نكند كسي نمي تواند گناه كند. اگر كسي بخواهد بندگي كند خدا براي او غذاي حلال خلق مي كند و كسي هم كه بخواهد معصيت كند خدا شراب را خلق كرده است. اگر خدا شراب را خلق نمي كرد كسي نمي توانست شرب خمر بكند. صفات هم اين طوري هستند. ما بدون

ص: 7478

صفات نمي توانيم در اين دنيا اطاعت كنيم يا معصيت كنيم. اولين مرحله اي كه طاعت يا معصيت در ما شكل مي گيرد در صفات ماست. لذا ما نسبت به صفات مان مكلف هستيم. لذا مكلف هستيم كه صفات خودمان را هم تهذيب كنيم. روز قيامت نسبت به صفات مان از ما حساب و كتاب مي كشند. عقبات قيامت فقط عقبات نسبت به عمل نيست بلكه عقبات نسبت به حالات صفات و اسرار هم هست. وقتي انسان مي خواهد تواضع كند بسط پيدا مي كند و به او قوا مي دهند وقتي ما مي خواهيم نماز بخوانيم به ما پيشاني ،دست ،زبان ،قلب و فكر داده اند .اگر بخواهيم معصيت كنيم اين قوا به كيفيتي براي ما لازم هستند. آن صفاتي كه خدا براي طاعت مي دهد غير از صفاتي است كه براي معصيت مي دهد البته امداد الهي همراه با حكمتي است و بي حساب و كتاب نيست ولي خداوند دستگاه جهل را هم امداد كرده است و قوايي برايش آفريده است كه با اين قوا كار مي كند. الان تصور شما اين است كه دشمنان اسلام بدون شديد روحي درعالم كارمي كنند ؟ شديدترين حسدهاي مادي رادارند واگر اين را نداشتند نمي توانستند بجنگند .آنها مي جنگند و تا آخرهم مي ايستند يعني صفاتي در آنها هست . واخلاص در صفات زشت هم دارند. وُلات شان بسيار شديد هستند. هميشه پرچم دار اهل دنيا شديدترين نسبت به دنياست. شديدترين در صفات رذيله است. و پرچم دار اهل الله شديدترين در طاعت و بندگي و صفات كريمه است. اين صفات كسب شدني است و

ص: 7479

راه كسب شدن آن هم يك مناسكي دارد. در فقه يك سري دستورات داريم كه رساله است ولي دستوراتي هم در كتب اخلاقي داريم و يك دستورات پيچيده تر داريم در كتابي كه مربوط به عرفان عملي است البته همه ي اين ها بايد دقيق تر پالايش بشوند بر محور قرآن و اهل بيت نوشته بشوند .بالاخره سطوحي از دستورات است همه دستورات در رساله ي عمليه خلاصه نمي شود. دستور براي ندگي است كه آن بندگي منتهي به تهذيب صفات مي شود. محور همه ي صفات كريمه مي شود تواضع در برابر خدا .هر وقت قلب نگاه به سوي حضرت حق كرد نوراني مي شود. پرتوي اين نگاه قلب و وجود انسان را نوراني مي كند. لذا اخلاقي كه در دستگاه مادي تعريف مي شود هيچ ربطي به اين ندارد. در آن دستگاه انسان مي تواند خود محور باشد و داراي اخلاق كريمانه هم باشد. در اين نگاه اين ديگر شدني نيست .انسان اگر ازمدار خدا خارج شود ديگر اخلاق كريمه در او پيدا نمي شود البته بعضي ها هستند كه خروج كامل از بندگي ندارند و به نسبتي صفات حميده در آنها وجود دارد. اين اشتباه مي شود و خيال مي كنند كه صفت حميده صفت مشترك بين انسان مومن و كافر است. كما اينكه فطرت مشترك همه ي انسان ها فطرت توحيدي است و متمايل به صفات حميده است .فالهم ها فجورها و تقواها . درعين حال اگر تعالي انسان بر محور صفات حميده اش نبود حتما ترديد نكنيد آن اتفاقي كه در وجود انسان مي افتد اين است كه اگر تعالي

ص: 7480

انسان در محور توحيد نبود صفات حميده در انسان منزوي مي شود. خوبي صفات حميده از كجا فهميده مي شود؟ در كليات فطر انسان كارگشا است. ولي در اثر تربيت درك از صفات حميده و رذيله تغيير مي كند يعني زيباشناسي انسان ها يكسان نيست. يعني گاهي ظلم را عدل مي بينند. جوريعني ظلمي كه ديگر ظلم ديده نمي شود و پنهان شده است .چه وقت اين اتفاق مي افتد ؟وقتي ولات جورتصرف مي كنند در ترازوي انسان .وقتي ترازوي انسان تغيير كرد صقات رذيله را حميده و صفات حميده را رذيله مي بيند. يعني حسد به دنيا را بعنوان صفت حميده مي بيند كه رغبت براي تلاش سعادت است . نمي تواند بفهمد كه صفت حسد غير از تامين براي معاش است. سوال – صفحه 471 قرآن كريم را توضيح بفرماييد. پاسخ – اين آيات در مورد درگيري حضرت موسي با فرعون است. اين صفحه در مورد صفات فرعون است كه در برخوردش با موسي كليم صفاتي كه ظهور پيدا مي كرد مثل مكرها ،شيطنت ها و استكبار روحي اش را توضيح داده است. در اين آيات به داستان مومن آل فرعون اشاره شده است كه به نفع حضرت موسي وقتي تصميم قتل فرعون را گرفته اند به ميدان آمده است. پاي اين امر ايستاد و به شهادت هم رسيد يعني سالها ايمان خودش را كتمان مي كرده ولي زماني كه تصميم به قتل موسي گرفتند وارد ميدان شد. مومن آل فرعوم جزو شخصيت هاي فوق العاده بود. با اينكه از مسلمات ماست كه كسي قابل مقايسه با اميرالمومنين نيست .از عظمت اين فرد

ص: 7481

همين بس كه در روايات ما اهل بيت فرمودند كه صدقين سه نفر هستند :حبيب نجار ،مومن آل فرعون و اميرالمومينن. وقتي مومن آل فرعون وارد كار مي شود و در ميدان درگيري دستگاه فرعون قرارمي گيرد خدا مي فرمايد :اگر انسان نتواند كار خودش را به خدا تفويض كند هيچ وقت در بندگي كردن در كارهاي سخت موفق نمي شود. شرط اينكه انسان مشغول امر و نهي خداوند متعال باشد اين است كه امر خودش را به او تفويض كند. بدانيد كه اگر كار خودتان را به خدا تفويض كرديد او براي شما تدبير خوب مي كند. معني تفويض اين است كه كار خدا را به خدا تفويض بكني نه اينكه كار خودت را به خدا تفويض بكني. اين اشتباه است كه انسان مشغول به خودش باشد. زندگي ما و تعلقات به ما مربوط نيست ، نه بوده و نه خواهد بود. در اين بين ما نه خالق نه مدير نه مدبر آن هستيم. آنچه از ما ساخته است بندگي است بخصوص در لحظات سخت. بندگي وقتي ممكن است كه از توجه به خود و دخالت در كار خدا غافل باشيم. اگر فارغ بوديد خداوند كار خودش را به خوبي انجام مي دهد. او تدبير خودش را مي كند و به بهترين وجه ما را حفظ مي كند. در روايات داريم :گرچه او را كشتند و قطعه قطعه كردند، ذره اي از سئيات آنها به او نرسيد. اگر كسي بخواهد وارد وادي بندگي بشود اولين قدم اين است كه تفويض كند. يكي از صفات حميده تفويض است. نبي اكرم وادي صفات حميده هستند .خداوند

ص: 7482

صفات حميده را به ايشان داده است و بقيه به اندازه اي كه وارد وادي ولايت ايشان مي شوند از آن صفات به آنها عطا مي شود. ونوراني مي شوند . پس ما يا تحت سيطره ي شيطان قرار مي گيريم وهمه ي قوايمان شيطاني مي شود يا تحت ولايت نبي اكرم قرار مي گيريم و همه ي قواي مان نوراني به نور حضرت مي شود. تهذيب يعني نوراني به نور حضرت شدن، اگر تهذيب به حاكميت عقل است .عقل به اين نبي اكرم است. نور نبي اكرم به هر كجا برود آنجا تهذيب مي شود. تهذيب شيطان هم هر كجا برود آنجا تهذيب شيطان خواهد بود. سوال – در مورد امام جواد(ع) توضيحاتي بفرماييد. پاسخ – همه ي ائمه معصومين شئون يك امام را داشته اند يعني مي شود در شأن آنها زيارت جامعه ي كبيره را خواند. امام جواد(ع) زماني كه به امامت رسيدند و حتي قبل از آن مي شد كه زيارت جامعه ي كيبره را در شأن ايشان خواند. اين عجيب نيست زيرا خداوند مي فرمايد كه حضرت عيسي در گهواره گفت كه كتاب خدا به من عطا شده است . مسير حق واضح است. امامت يك منصب الهي است كه خدا مي دهد و آن حقيقت روح امامت است مثل روحي كه خداوند در آدم مي دمد و مي گويد :بر او سجده كنيد اين گِل حجاب است. امام وقتي در عالم دنيا مي آيد ،اين بدن نبايد براي ما حجاب بشود. وقتي او منتقل به امام شد امام بالفعل است. مي خواهد بر حسب ظاهر صغير باشد يا كبير،تفاوتي

ص: 7483

نمي كند و اين فقط صحنه ي امتحان ماست. اما همان امام است كه همه ي قواي امامت را دارد و وقتي جبرئيل و روح در شب قدر مي آيند در محضر همين امام مي آيند. همانطور كه آنها تواضع مي كنند و پرچمداران عالم ملكوت تدبير خودشان را با امام هماهنگ مي كنند و ماموريت هاي بزرگ شان را با امام تنظيم مي كنند يعني امتحاني كه دادند بر قرار است ، ما هم بايد نسبت به امام همين رابطه را داشته باشيم .اين يكي از مراحل سنگين امتحان جامعه ي شيعه بود كه خداوند متعال همانطور كه ملائكه را امتحان كرد اين بار جامعه ي مومنين را امتحان كرد يعني امام شان را در قالب امامي قرار داد جسمي كه به حسب ظاهر خردسال است. اين امتحان سنگيني بود. جامعه ي تشيع در دوره ي امام جواد(ع) اين امتحان را خيلي خوب داده اند و امام زودتر اين امامت را بروز دادند يعني اين جورنبود كه اين عالمان بزرگ مقلد باشند ، واقعا امامت در امام تجلي كرد و آنچه ما در مورد امام مي گوييم در ايشان بروز پيدا كرد .ايشان به حسب ظاهر خردسال بودند(در سن 9 سالگي) ولي شئون امامت در امام جواد(ع) در نه سالگي محقق شد. يعني همان شئون امامتي كه در 63 سالگي در وجود اميرالمومنين بود، همان شئون امامت در در سن نه سالگي در امام جواد(ع) بود. شيعه امتحان داد و خود امام هم مظهر تثبيت آن اعتقادات اماميه شدند و آن تجسد اعتقاد بود. و حضرت به گونه اي جامعه ي شيعه را اداره

ص: 7484

كردند كه انشعاب در دوره ي ايشان اتفاق نيفتاد و بعد از ايشان هم انشعابات بسيار محدود هستند. امام رضا(ع) مي فرمايد :خداوند فرزندي به بركت جواد الائمه به شيعه نداده است. ايشان در قالب امام نه ساله امامت كرده است ايشان شيعه را رهبري كردند و در سن نه سالگي به گونه اي رهبري كردند كه اين افراد متراكم در دستگاه بني عباس واقعا مديريت شدند و واقعيت امام را درك كردند.

92-07-20

سوال – حديث عقل و جهل، چه ارتباطي به مباحث اخلاقي دارد؟ پاسخ – در بحث اخلاق مي خواستيم روي اين نكته تاكيد كنيم كه گاهي مكاتب مادي و قبل از آن حكماي غيرالهي روي علم اخلاق تاكيد كرده اند و اخلاق رذيله و حميده تعريف كرده اند و راه رسيدن به اخلاق حميده و عبور از اخلاق رذيله را بيان كرده اند حتي فيلسوفاني كه ذيل انبياء تعريف نمي شدند مثل فلاسفه ي يونان قديم كه خودشان مكتبي در اخلاق داشتند، روي صفات رذيله و حميده تاكيد داشته اند. براساس ايمان به خدا و پذيرش ولايت نبي اكرم و اهل بيت شان، راه رسيدن به اخلاق كريمه چيست ؟ حديث عقل و جهل عمدتا صفات حميده و رذيله است منتها خلقت اين صفات را توضيح مي دهد. كه اين صفات مخلوق خداوند هستند و در چه مسيري اين صفات خلق شده اند و ما چطور مي توانيم به اين صفات مخلوق راه پيدا كنيم. پس اين بحث ،بحث اخلاق است بحث متخلق شدن به صفات بندگي يا صفات شيطنت است. در اين حديث خداوند عقل و جهل را توضيح مي دهد

ص: 7485

كه آفريده است. آنها دو تا مخلوق هستند و به دو كيفيت آفريده شده است .يكي از يمين عرش و نوراني است و يكي از درياي شور و تلخ ظلماني است. بعد از خلق، اين دو طاعت قدرت ومعصيت داشته اند. خداوند به آنها فرمان ادبار(رو برگرداندن) و اقبال(روكردن)داد. آنها با اين تكليف مختلف برخورد كردند. عقل با همه ي وجود در مقابل فرمان خدا طاعت كرد و برايش فرق نمي كرد كه فرمان به ادبار بدهند يا اقبال .او دنبال فرمان خدا بود. جهل نسبت به ادبار حق اطاعت كرد و ديگر روبه حضرت حق برنگرداند. انبياء وقتي به مقام وصال مي رسند، بايد رو به مخلوقات برگردند. يعني ماموريتي پيدا مي كنند كه دوباره رو به عالم برگردند. اين برگشتن دشوار است ولي همه با تمام وجود برمي گردند. وقتي پيامبري مبعوث شد از برگشت به سوي مخلوقات رو برنگرداند. حضرت موسي در كوه تور به مقصد رسيد. داريم :آنجايي كه اميدوار نيستي كه به مقصد مي رسي آنجا اميدوارتر باش. حضرت موسي رفت آتش بياورد پيامبر و كليم الله شد. بعد از كليم شدن بلافاصله به او ماموريت دادند كه برگردد. او با بار تكليف رو به سوي مردم برمي گردد. وقتي برمي گردد هم و غمش اين است كه سرگرم اين مخلوقات نشود، همه ي احوال با خدا باشد و باطنش متوجه حضرت حق باشد. اگر انسان از خودش هيچ نداشته باشد و با تمام وجود سجده كند، حضرت حق را مي بيند. كبريايي خدا را ببيند و براي خودش هيچ كبريايي قائل نيست. وقتي ما يك مكروه انجام مي دهيم

ص: 7486

مثلا مي گويند: فلان زمان خوابيدن مكروه است .وقتي انسان آن زمان مي خوابد براي خودش عزتي قائل است. كه زير بار فرمان خداوند نمي رود. اين عيب انجام مكروهات و مخالفت با خداست. خداوند عقل و جهل را آفريد و آنها را مسلح كرد. تا عقل بندگي خدا را بكند و با تمام وجود خاشع باشد. عقل نياز به قوا داشت كه خداوند به او قوا داد. همان طور كه خداوند به ما قواي ظاهري داده، قواي باطني هم داده است. قواي روحي ما مهمتر از قواي ظاهري ماست. اگر ما قواي روحي نداشته باشيم، قواي جسمي تعطيل مي شوند. اگر در ما محبت صفر بشود و ما هيچ چيزي را دوست نداشته باشيم، همه ي كارها تعطيل مي شود. خداوند يكي را به قواي عقل و يكي را به قواي جهل مسلح كرد. جهل در منزلت و شأني است كه خودش را در منزلت عقل مي بيند و بساط درگيري او را در عالم طراحي كرده است. و كارش درگيري است و خداوند 75 لشكر به او داده است كه بناي درگيري را هم گذاشته است. عقل و جهل درعالم چه چيزي هستند ؟ بزرگان اين حديث را شرح كرده اند و با هم متفق هستند كه اين عقل مقامي از مقام رسول الله است. البته مقامي از مقامات پيامبر است. كه خداوند ايشان را در قالب عقل آفريد. جهل شيطان جني و انسي هستند كه با نبي اكرم درگير هستند. ما بايد تمام تلاش مان را بكنيم كه به عقل نزديك بشويم و از جهل دور بشويم. پس عقل وجود مقدس نبي

ص: 7487

اكرم است.و جهل هم دشمن نبي اكرم يعني ابليس است. اين دو در عالم كار مي كنند و در گير هم هستند. يكي دنبال گسترش طاعت و بندگي است و يكي هم دنبال گسترش شيطنت است و مي خواهد راه عقل را ببندد كه كارش را در جهان نكند .هر چقدر ما به عقل نزديك بشويم متخلق به اخلاق مي شويم. ما بصورت جزاير مستقلي نيستيم كه رياضت بكشيم يعني افعال شجاعت را در عالم تكرار كنيم و به شجاعت برسيم. اين راه رسيدن به شجاعت نيست. و براي ما صفت شجاعت را نمي آورد. مثلا كسي بگويد كه من كاري به نبي اكرم ندارم و خودم صفات حميده را كسب مي كنم، اين كار امكان ندارد زيرا از اين دنيا مي گذرد ،براي دنياي بالاتر. اين صبر نيست، رغبت به دنياست كه صفت رذيله است. منتها تجارت مي كند. همه ي كساني كه اهل دنيا هستند براي رسيدن به لذت دنيايي صبر هم مي كنند. پنج روز كار مي كند كه آخر هفته خوش گذراني كند، به اين صبر نمي گويند. اين صفت صبر نيست. صبر صفتي است كه در مسير طاعت خدا در وجود رسول الله قرار داده شده است كه محبت مي كند كه از مسير محبت بيرون نرود، مقاومت مي كند كه از مسير سجده بيرون نرود. اين مي شود صبر بر طاعت يا معصيت .زهد اين نيست كه از يك مرتبه ي دنيا به خاطر مرتبه ديگر دنيا بگذريم. مرتاض هاي هندي ها خيلي از دنيا مي گذرند بخاطر منزلت خاصي از دنيا كه به آن طمع دارند. اين زهد

ص: 7488

نيست. بعد از اينكه مسير اخلاق با توحيد است و اخلاق كريمه اخلاق توحيدي است، ظهور بندگي خدا در روح انسان مي شود صفات كريمه .اين صفات بطور مستقل در عالم خلق نشده اند. خداوند همه ي اين صفات را به عقل و نبي اكرم داده است و صفات جهل هم از قواي شياطين هستند. در روز عاشورا ظاهرا دست ها و نيزه ها هستند كه دارند مي جنگند ولي اگر كمي جلوتر برويد مي بينيد كه صفات حميده و رذيله هستند كه دارند با هم مي جنگند. يكي غضب مادي است كه درگير با سيدالشهد است. در باطن جنگ احد، يك طرف شيطان بود و صفات شيطاني و يك طرف نبي اكرم بود و صفات رحماني. نبي اكرم با جهل درگير هستند و اين درگيري وجود دارد، حضرت مي خواهند صفات خودشان را به ما ببخشند تا ما حامل اين صفات بشويم و از اين طريق به معرفت و محبت خدا برسيم. و لذت هاي مختلف بندگي را بچشيم. لذتي كه در صبر است با لذتي كه در توكل است فرق دارد. شيطان هم مي خواهد ما با تمام قوا شيطنت كنيم. يعني حسد، بخل،كبر و تعلق به دنيا داشته باشيم. او نمي خواهد ما با يك صفت خدا را معصيت كنيم. گاهي اوقات ما حول و قوه اي كه خدا به ما داده را به شيطان تسليم مي كنيم. اگر آنرا تسليم كرديم قواي شيطان در ما بسط داده مي شود. مثلا شيطان انسان را وسوسه مي كند و انسان در مقابل آن وسوسه ها كوتاه مي آيد و شيطان ،مملكت انسان را

ص: 7489

تسخير مي كند. يعني قواي شيطان در وجود انسان تحقق پيدا مي كند. اميرالمومنين در نهج البلاغه دارند :كساني كه شيطان را ملاك خودشان قرار مي دهند، شيطان در قلب هاي آنها تخم گذاري مي كند و بچه هاي خودش را پرورش مي دهد و آنها را در قواي اين فرد به پرواز درمي آورد. شيطان سر هر قوه اي يكي از قواي خودش را مي نشاند. چشمش تحت تسخير يكي از لشكريان شيطان است و گوشش تحت تسخير يكي ديگر از قواي شيطان. در روايات داريم كه خدا براي شيطان نسل فراواني آفريده است و گاهي شيطان براي مومن به اندازه ي يك قبيله ي بزرگ عرب لشكر دارد كه شيطان برايش لشكر تسخير كرده است كه اين مومن را به بند بكشند. داريم : وقتي مومن از دنيا مي رود اين جنود آزاد مي شوند و مشغول فرد ديگري مي شوند. حتي دستگاه هاي جاسوسي بزرگ براي يك نفر يك شبكه جاسوسي مي گذارند تا او را كنترل كنند. وقتي خدا به حضرت آدم مي گويد كه بايد با شيطان در زمين زندگي كني ،او نگران مي شود. خدا به او اميد مي دهد كه من شما را تنها نمي گذارم و يك جريان هدايتي را با شما مي فرستم. در روايت داريم كه اين جريان نبي اكرم و اميرالمومنين است. اگر در اين دنيا فقط ما و شيطان بوديم احدي نمي توانست از صفات رذيله ي شيطان درامان باشد. بالاخره يك جوري بخل، كبر و استكبارش را به ما سرايت مي داد. درخطبه ي قاصعه حضرت مي فرمايد كه شيطان استكبار كرد

ص: 7490

و اين بيماري او مسري است و شيطان مي خواهد يك جوري اين بيماري اش را به شما سرايت بدهد. اگر ما در باطن و قوا كوتاه بياييم صفات شيطاني بسط پيدا مي كند زيرا او در پي تسخير ماست. از طريق تزيين ،وسوسه و وعده وارد مي شود و بعد قلب ما را تسخير مي كند. و با قواي حسد ،كينه و... كار خودش را جلو مي برد. دست و گوش و چشم ما در اختيار او قرار مي گيرد. حضرت مي فرمايد :وقتي او قواي خودش را بر سر شما نشاند، آنجا كه خودش نمي تواند نگاه كند ،با چشم شما نگاه مي كند و شما ديده بان او مي شويد. پس در قواي ما قواي شيطان بسط پيدا مي كند كه مي شويم دست يا گوش شيطان . با اين كار را جلو مي برد و آنجا كه خودش نمي تواند وسوسه كند با زبان ما وسوسه مي كند . در روايت داريم كه اگر كسي گوش دل به گوينده بدهد او را عبادت كرده است. اگر ناطق شيطان باشد شيطان را عبادت كرده است. بعضي از ناطق ها زبان شيطان هستند يعني حرفي كه شيطان مي خواهد بزند بر زبان او مي گذارد. از طرفي ممكن است كه در وجود كسي نبي اكرم بسط پيدا كند، اگر بندگي او بسط پيدا كرد انوار بندگي و سجده ي نبي اكرم آمد، آرام آرام صفات نبي اكرم هم در او مي آيد و مي شود اهل توكل و يقين. مقام اخلاق پيامبر خلق محبتي است. علامه طباطباي در ذيل آيات سوره بقره دارد

ص: 7491

كه اخلاق را سه دسته مي كنند. اخلاقي كه خدا ما را به آن دعوت مي كند غايتش خداست. اين نيست كه ما در دنيا مورد مدح ديگران قرار بگيريم. كاري مي كند كه انسان به فناي محبت مي رسد . وقتي انسان به فناي محبت رسيد و محبت خدا همه ي وجود او را گرفت و حب غيرخدا از وجود انسان رفت ، همه ي اخلاق كريمه به دنبال آن مي آيد. زهد و توكلش از سَر محبت است. يقين و صبرش، صبر محبين است. در روايت داريم كه پيامبر داراي خلق عظيم است. اخلاق نبي اكرم همه بر محور توحيد است. لذا كاملترين صفات اخلاقي در نبي اكرم است. ممكن است كه كسي صابر باشد كه به جهنم نرود و به بهشت برود. يعني مي داند كه نتيجه ي صبر بهشت است. گاهي انسان به حدي از محبت مي رسد كه بخاطر محبت خدا پاي همه چيز مي ايستد. و خدا و رضاي خدا را مي خواهد. اين صفات كه ريشه اش در محبت خداست كاملترين صفات اخلاقي هستند. بالاترين منزلت خلق كريمه اين است كه همه ي صفات كريمه انسان بر اساس محبت خدا در وجودش شكل بگيرد. يعني ظهور محبت خدا در همه ي صفاتش باشد. صبر و رغبتش بر اساس محبت خداست. خدا اين كمال را بهنبي اكرم داده است و فرموده كه صفات خودت را به مخلوقات بدهد و آنها را با اين صفات به سمت من بياور. وقتي بندگان به طرف من مي آيند قواي تو شده باشند و با سجده ي تو سجده كنند. همه ي موحدين

ص: 7492

عالم در حول محور پيامبر، در حال سجده درمقابل خدا هستند. ظهور سجده ي پيامبر در صفات شان ديده مي شود. پيامبران آمده اند كه همه ي خلقيات را به كامل برسانند و خلقيات كامل در پيامبر است. خورشيد به همه ي خانه ها از طريق پنجره مي تابد و تابيدن آن به پنجره ي شما مزاحم تابيدن آن به پنجره ي من نيست. كافي است كه شما پنجره را باز كنيد. راه رسيدن به نور اين طور نيست كه هر كس زمين را بِكند، به نور برسد. هر چقدر هم كه رياضت بكشي از كندن زمين نمي توان به نور رسيد. راه اين است كه پنجره ي خانه ات را به سمت خورشيد باز كني و خانه ات را بر اساس نور خورشيد بنا كني. اگر كسي بناي وجودي خودش را رو به نبي اكرم بنا كرد ،اخلاق نبي اكرم در او مي آيد. اينكه هر كس خودش رياضت بكشد كار اشتباهي است. مثل اينكه ما در تاريكي شب دنبال نور باشيم و به خورشيد هم كاري نداشته باشيم. اگر كسي دنبال نور است بايد دنبال طلوع خورشيد باشد. كاري كه ما بايد انجام بدهيم با كاري كه در مسالك ديگر انجام مي دهند متفاوت است. به قول علامه طبطبايي ،قرآن مي خواهد ما را به اخلاق توحيدي دعوت كند. كه از طريق مجذوب شدن به حضرت حق و ايجاد شوق و اشتياق همه ي صفات رذيله در ما از بين بروند و صفات حميده ظهور پيدا كنند، از طريق رسيدن به مقامات توحيد صفات در ما محقق بشود. اين يك مسير ميانبراست. در

ص: 7493

سلوك اخلاقي ما آثاري دارد. ما مي خواهيم سالك بشويم. پيامبر آمده اند كه اخلاق كريمه را به ما بدهند. پس ما بايد چكار كنيم ؟در مسلك علامه طباطبايي ،بايد توجهات توحيدي در شما رشد كند تا اخلاق توحيدي در شما بيايد. هر چه هم به عقاب آخرت توجه بكنيد توجه به بهشت بكنيد آناخلاق توحيدي ناب در شما شكل نمي گيرد. بايد رغبت و خوف شما از بهشت و جهنم بالاتر برود تا اخلاق توحيدي در انسان شكل بگيرد. پس محور اخلاق خود حضرت و سجده ي حضرت است. خيال نكنيم كه حضرت ما را در اين ميدان درگيري با شيطان رها كرده اند. اگر اين طور بود احدي از دام شيطان رهايي نمي يافت. حضرت آدم مي دانست كه شيطاني كه آدم را به ترك اولي كشاند اگر دستش به انسان برسد هيچ چيزي از ما نمي گذارد. اصل درگيري را خود نبي اكرم انجام داده اند. جنگي كه شيطان را مغلوب مي كند جنگ نبي اكرم است. درخطبه ي قاصعه داريم كه حضرت علي (ع)مي فرمايد: من در غار حرا همراه پيامبر بودم كه ناله ي شيطان را شنيدم. حضرت فرمود: وقتي من مبعوث شدم و قرار شد كه سراغ بندگان خدا بيايم، شيطان مأيوس شد از اينكه ديگر كسي او را بپرستد. يعني نبي اكرم حريف شيطان است. حضرت عالم را به سمت اخلاق كريمانه برده است. انبياء بايد وارد وادي بلاي سيد الشهدا بشوند تا مقاماتي از قرب براي آنها حاصل بشود. حضرت ابراهيم بعد از ذبيح اسماعيل ذبيح الله شد. او را به وادي كربلا مي برند حضرت موسي

ص: 7494

را در اوج درگيري با فرعون به وادي كربلا مي برند و... اينها بخاطر اين است كه منزلت عبور از حجاب ها براي احدي حتي انبياء جز با توجه به بلاي نبي اكرم ميسر نيست. آيت الله بهجت فرمودند :افضل مستحبات نماز شب و گريه بر سيدالشهدا است. روايات گريه بر سيدالشهدا بيشتر از روايات نماز شب است. در روايات داريم كه گريه بر امام حسين (ع) ريشه ي گناه را مي خشكاند و گناهان را اگر به اندازه ي كف دريا باشد پاك مي كند. اتصاف به صفات رذيله هم ذنوب ما هستند. اينكه اين گناهان پاك مي شوند طريق سلوك است. انسان مي تواند روحش را سر سفره ي امام حسين(ع) ببرد و از آنجا تكان نخورد. اين بهترين سلوك اخلاقي است زيرا اين طريق سلوك انسان را وارد ميدان نبرد پيامبر با شيطان مي كند. و در اين ميدان انسان به تبري تام از شيطان مي رسد. همانطور كه سجده در مقابل خداوند بستر سلوك است يعني هركاري مي كنيد عمق آن بايد سجده باشد و الا آن صفات حميده نمي شود. اگر شما فقط رياضت بكشيد از آن صفات حميده درنمي آيد ولي اگر عمق تحملي كه مي كند سجده در مقابل خدا نباشد هيچ وقت صفت حميده در او پيدا نمي شود. فرض كنيد انسان مي خواهد به توكل برسد. علماي اخلاق راه هايي را مي گويند تا توكل در انسان پيدا بشود. آن رياضتي كه انسان براي توكل مي كشد، اگر در عمق اين رياضت سجده نباشد هيچ وقت منتهي به توكل نمي شود يعني آخر رياضت سجده بر

ص: 7495

نفس باشد. شيطان چهار هزار سال،دو ركعت نماز خواند. اين اخلاق حميده نيست. توكل وقتي پيدا مي شود كه انسان آن سجده ي خاصي كه نور توكل در انسان مي آورد اگر آن سجده را انجام داد به توكل مي رسد. اخلاق يا بسط شيطان در انسان است يا بسط نبي اكرم است در انسان .يا دامنه ي صفات نبي اكرم وجود ما را مي گيرد ،شعاع نوراني صفات پيامبر در قلب ما مي آيد يا صفات ظلماني شيطان قلب انسان را تسخير مي كند، يكي از اركان مهم سلوك اخلاقي مي شود تولي و تبري. همان اندازه كه شما تولي بر نبي اكرم پيدا مي كني بايد به همان اندازه از جهل و دشمنان پيامبر تبري داشته باشي .در معارف نبي اكرم و اهل بيت بر روي تبري از دشمنان سرمايه گذري شده است. در قرآن هم سرمايه گذاري شده است. خدا مي فرمايد كه صف شما با دشمنان قاطي نشود. و با آنها پنهاني ارتباط نداشته باشيد. خدا در قرآن ما را به لعن دشمنان خدا دعوت مي كند. اگر تبري نبود اين سلوك ناقص مي ماند. پس تولي و تبري مي شود ركن اخلاق و شما اين را در مكاتب اخلاقي ديگر نمي بينيد. فناي محبت ما در طريق فناي محبت پيامبر و خداست. تبري يعني نفرت كامل از دشمنان نبي اكرم .اگر ما بتوانيم مصداق عقل و جهل را بشناسيم و نسبت به آن موضع بگيريم به اخلاق مي رسيم. اگر كسي رابطه ي تمدن مادي غرب را با جهل نفهمد، آن اخلاق رذيله خودش را مي آورد. سوختي كه در

ص: 7496

جهان خرج توسعه مي شود مثل سوخت ماشين يا سوخت برقي يعني آن سوختي كه در دستگاه توسعه مي چرخد و توسعه ي مادي حساب مي شود حرص به دنياست كه از جنود شيطان است. اگر كسي دستگاه شيطنت شيطان و اخلاقي كه بعنوان انرژي در اين دستگاه را نشناخت در همين وادي به حرص دنيا مبتلا مي شود. حتي اگر ظاهرش در جامعه ي مومنين باشد. حضرت فرمود :عقل و جهل را بشناسيد و قواي آنها را هم بشناسيد تا به سلامت اخلاق برسيد. شفاعت پيامبر است كه ما را در دنيا و آخرت به نجات مي رساند .در عامل آخرت قواي شيطان كار خودش را كرده است. شفاعت پيامبر است كه آخرين خطر را طي مي كند ،مقابل باب الرحمان سجده مي كند، درهاي باز مي شود و تمام امم وارد بهشت مي شوند. پيامبر ده سال سرپنجه ي پاي شان مي ايستادند و نماز شب مي خواندند .خداوند فرمود: طه و ما انزلناك القرآن لتشقي. بخش عمده ي اين عبادت براي شفاعت است. نافله ي شب پيامبر هم براي شفاعت است. مقام محمود و دستگيري است. سوال- در مورد روز عرفه توضيحاتي بفرماييد. پاسخ- ما در روز عرفه بايد خودمان را به اتقع آتش جهنم برسانيم . در روايت داريم كه اگر كسي در ماه رمضان آمرزيده نشد، بايد منتظر روز عرفه باشد. پس بايد خودمان را براي روز عرفه آماده كنيم. در عرفه چكار بايد كرد كه به خدا برسيم. حاجيان در سرزمين عرفات هستند ما چكار كنيم كه خودمان را به روز عرفه برسانيم. درحاليكه در عرفات نيستيم؟ فردي به

ص: 7497

حضرت گفت كه من نتوانستم به مكه بروم و به كربلا رفتم. حضرت فرمود :تو كم نياوردي.حضرت طوري از فضيلت كربلا گفتند كه فضيلت عرفات محو شد. در اين فرصت كوتاه راه رسيدن به خداوند متعال فقط امام حسين(ع)است. وقتي ماه رجب ،شعبان و رمضان شروع مي شود امام مي فرمايد كه به كربلا برويد و بگوييد: لبيك ياداعي الله. اعمال اين دهه بخصوص اذكار توحيدي كه در مفاتيح الجنان آورده شده را مداومت كنند. دعاي قبل از صبح و غروب كه در مفاتيح آورده شده دعاي غني است مداومت كنيد. اين در ما آمادگي ايجاد كند كه از راه نزديك و اگر نشد از راه دور سيدالشهدا را زيارت كنيم. عرفه جزو افضل ايام سال است و افضل ايام عرفه زيارت سيدالشهدا است. در روايت آمده كسي كه در روز عرفه سيدالشهد را زيارت كند زائر خدا در فوق عرش مي شود. محور سلوك و تهذيب ما هم اين زيارت است، مصباح الهدي و سفينة النجاة .در درياي طوفاني كه شياطين ايجاد كرده اند و در فضاي ظلماني و در مقابل فتنه و شدت ظلمت آنها تنها چراغ و پناه سيدالشهدا است در روز عرفه خودمان را به امام حسين(ع) برسانيم، اگر اين كار را كرديم انشاءالله در سلوك با عيد قربان باز بشود. اصلي ترين درگيري شيطان براي بسط كلمه ي توحيد و نبوت در عالم را بعد از پيامبر ،امام حسين(ع) انجام داده است. محور درگيري نبي اكرم و شيطان است .اگر كسي به سيدالشهدا پيوست خود را از دستگاه شياطين جدا شده است. وقتي انسان وارد بلاي سيدالشهدا مي شود به

ص: 7498

درك جبهه حق و باطل مي رسد. اصل درگيري را امام انجام داده و ما در پناه ايشان قرار مي گيريم. و الا در دستگاه ابليس غرق مي شويم. فرمود :به اندازه اي كه تو راه هاي هدايت را بلد هستي شيطان راه هاي ظلالت را بلد است .نجات ما از دست شيطان ممكن نيست مگر اينكه به اين كشتي نجات برويم. زيارت سيدا لشهدا را اصل اعمال مان در روزعرفه انجام بدهيم و به ساحت حضرت توجه كنيم و عهد را با امام تجديد كنيم كه زيارتنامه مفاد آن عهد نامه است. اصل تجديد عهد با امام است.

92-07-27

عمري به جز بيهوده بودن سر نكرديم تقويم ها گفتند و ما باور نكرديم، در خاك شد صد غنچه در فصل شكفتن ما نيز جز خاكستري بر سَرنكرديم، دل در تب لبيك تاول زد ولي ما لبيك گفتن را لبي هم تر نكرديم، حتي خيال ناي اسماعيل خود همسايه با تصويري از خنجر نكرديم، بي دست و پا تر از دل خود كس نديديم زان رو كه رقصي با تني بي سر نكرديم. سوال – جمع بندي در مورد بحث اخلاق در محور توحيد بفرماييد. پاسخ – يكي از دغدغه هاي مومنين رسيدن طهارت اخلاقي است. در اين مورد كتابهاي مختلفي وجود دارد كه مباني مختلفي دارند. اگر ما توحيد و طريق تحقق آن كه ولايت نبي اكرم و اهل بيت است را در اخلاق وارد بكنيم اولويت هاي اخلاقي تغيير مي كند و راه رسيدن هم عوض مي شود. ممكن است كه معناي تهذيب نفس تغيير كند كما اينكه اگر شما توحيد را وارد اخلاق

ص: 7499

كرديد ،همه ي كمالات اخلاقي بايد در فروع توحيد باشد، نمي شود در عرض توحيد كمال اخلاقي را تعريف كرد. اگر ولايت را هم طريق تحقق توحيد بدانيم نمي توانيم كمال اخلاقي بدون ولايت را تعريف كنيم. گرچه خداي متعال مجبور نيست ولي همان طور كه طريق معرفت خودش را به خلفا و معصومين قرار داده است، طريق معرفت نبي اكرم و اهل بيت طريق معرفت خداست، طريق اخلاق حميده هم از طريق نبي اكرم و اهل بيت است. در كافي از اميرالمومنين نقل كرده است كه ما اعراف هستيم و خدا جز از طريق معرفت ما شناخته نمي شود .خداي متعال مجبور نبوده كه ما را طريق معرفت قرار بدهد اگر مي خواست بدون حجاب ما ،مي توانست خودش را به بندگانش معرفي كند، مشيت خدا به اين كار تعلق گرفته است. در اخلاق اگر كسي گفت كه رسيدن به اخلاق كريمه جز از طريق نبي اكرم ممكن نيست، منظورش اين نيست كه خداي متعال نمي توانسته اخلاق كريمه را مستقيما به بندگانش بدهد ولي خدا همه ي خلق ها را به نبي اكرم داده است. صبر،رضا، يقين، توكل ،ايمان و زهد حضرت فرع بر محبت خداست. محبت حضرت خيلي بالاست كه ذيل اين صفات همه ي صفات كريمه محقق مي شود. علامه طباطبايي در سوره مباركه بقره اين را توضيح داده اند. از حديث عقل و جهل استفاده مي شود كه خداوند صفات كريمه را ذيل و فرع بندگي نبي اكرم به ايشان داده است. قوايي است كه خدا ، پيامبر را به اين قوا مسلح كرده است تا هم خودش خدا را

ص: 7500

بندگي كند و با اين قوا، بندگي خدا را درعالم منتشر كند و گسترش بدهد. پيامبر واجد همه ي اخلاق هاست و ما هر خلقي كه بخواهيم بدست بياوريم، بايد از پيامبر بدست بياوريم. بايد تجلي از نور ولايت ايشان در وجود ما بيايد. همه ي اخلاق كريمه بسط وجودي امام و انتشار نور امام در قلب مومن است. در زيارت جامعه كبيره داريم كه امامان عناصر اخيار( ابراهيم ،موسي ،سلمان) و ابرار هستند. نوري كه در وجود آنهاست شعاعي از نور امام است. حديث سلسلةالذهب را از امام رضا(ع) داريم. وقتي امام از مرو بيرون مي رفتند ،علماي دور حضرت را گرفتند و گفتند كه يك حديث از جدتان براي ما نقل كنيد. امام اين حديث را از پدرشان ... پيامبر و جبرئيل نقل كردند. اهل سنت اين حديث را داروي مجانين مي دانند. بعضي از علماي اهل سنت، خواندن اين حديث با سندش را در بالاي سر مجنون توصيه مي كردند. امام در اين حديث مي فرمايد: كلمة لااله الاالله حصني من دخل حصني من عذاب النار يعني كلمه لا اله الا الله حفاظي است كه هر كس وارد اين حفاظ بشود از عذاب در امان است. بعد حضرت فرمودند :توحيد شروطي دارد . در ذيل آيه فطرت ، فطرت الهي به توحيد تعبير شده است .روايتي را علي بن ابراهيم از امام صادق (ع)نقل كرده است كه مي فرمايد: اين سه حقيقت در فطرت انسان است: اشهدان لااله الاالله، اشهدان محمد رسول الله و اشهد ان علياَ ولي الله. يعني گرايش به توحيد، نبوت و ولايت در فطرت انسان است. خدا از

ص: 7501

ما عهدش را خواسته و از ما خواسته كه به آن وفا كنيم .اگر اين دعوت در فطرت ما نبود اين دعوت، دعوت بي وجهي بود. مثل اينكه در دانه ي گندم استعداد روييدن قرار نگرفته بود، هر چند كه شرايط طبيعي را فراهم كنيد چيزي نمي رويد بايد در درون آن تقاضا و طلبي گذاشته بشود. در درون ما تقاضا و طلب نسبت به توحيد ،نبوت و ولايت گذاشته شده است و خدا اين تكليف را از همه مي خواهد. بعد حضرت فرمود: فطرت همه توحيد است. ما در اديان در عرض توحيد هيچ دعوتي نداريم. لذا اگر كسي وارد وادي توحيد شد و،محقق به حقيقت توحيد شد و موحد شد، هيچ نقصي ندارد. اينكه مي گوييم كه نماز بخوان ،غيبت نكن، دروغ نگو ،مستحبات ،مكروهات،ولايت نبي اكرم و اهل ،انجام واجبات و ترك معاصي چيست ؟ توحيد بدون اينها محقق نمي شود. اينها مناسك توحيد هستند. پس پذيرش نبوت نبي اكرم و ولايت خلفاي الهي ادامه ي توحيد و پذيرش ولايت الله است. اگر كسي از نبي اكرم و دينش اعراض كند از عبودتي اعراض كرده است. اگر كسي بخواهد لااله الاالله را قبول كند،چطور آنرا قبول كند ؟ پس بعضي ها دين را به يك معنويت مبهم تعبير مي دهند تا حدي كه حتي عرفان هاي هندي تا عرفان هاي سرخپوستي در آن معنويت مي گنجد، اين با اسلام تناسبي ندارد و ربطي به ديني كه پيامبر آورده است ندارد. اين يك دين جديدي است كه بعضي از روشنفكران از آن دفاع مي كنند. ديني كه نبي اكرم آورده است :توحيد، نبوت،

ص: 7502

ولايت و اخلاق و مناسك شريعت است. اين دين يك معنويت مبهم نيست كه هر كس بتوانند وارد آن بشود. پس دين همان توحيد و تسليم بودن در مقابل خداوند است. اين تسليم خدا بودن از طريق نبي اكرم و عمل به شرايع محقق مي شود. اين تنها طريق است. اين راه يك قرارداد اعتباري نيست كه بتوان آنرا بهم زد. در روايتي از امام صادق(ع) داريم :خدا دوست داشته كه از طريق رجالي شناخته شود و از طريق طاعت آنها طاعت شود. اين در حكمت الهي است. خدا آنها را سبيل قرار داد.تا تكويناَ امام را سبيل خودش قرار داده است. خدا اين طور عالم را آفريده است و امام را سبيل قرار داده است. بعد امام را وجه قرار داده چون معرفت او از طريق امام شناخته شود ،او را وجه الله قرار داده. هركس مي خواهد خدا را بشناسد بايد از طريق وجهش خدا را بشناسد. وجه خدا چهره اي است كه از طريق آن خدا متوجه مخلوق مي شود و مخلوق هم از طريق او متوجه خداي متعال مي شود. پس اگر كسي مي خواهد به معرفت برسد بايد به معرفت وجه الله برسد. اگر كسي مي خواهد در راه توحيد حركت كند بايد در سبيل توحيد حركت كند. خدا اين رجال را سبيل وجه خودش قرار داده است. خدا اين طورقرار داده كه توحيد محقق نمي شود اِلا با پذيرش ولايت نبي اكرم و ولايت اميرالمومنين و عمل به دستورات آنها و شرايع .اگر كسي نماز نخواند در توحيدش لطمه وارد مي شود. نمي تواند بگويد كه من خدا را

ص: 7503

قبول دارم ولي نماز نمي خوانم. اين نقص در توحيد است حتي اگر كسي مكروهي انجام بدهد، اين نقص در توحيد است. حضرت در خطبه قاسعه مي فرمايد :خدا كبريا وعزت را مخصوص خودش قرار داده است. و حق نداريد داخل آن بشويد. امتحان شما به كبريا و عزت است. كسي كه مكروهي انجام مي دهد به همان اندازه دارد از محيط خدا بيرون مي رود و براي خودش عزت و كبرياي قائل است. اگر براي خودش عزت و كبريايي قائل نبود،دستورات خدا را گوش مي كرد. مثلا خدا فرموده كه پنير خالي نخوريد چرا بايد پنير خالي بخورد؟ فراماسونرها ديني درست كرده اند كه مي گويند: همه ي دين نوع دوستي و خدمت به بشر است.در حاليكه اين درست نيست. بخشي از دين داري خدمت به بندگان خداست و گاهي اين كار جزو افضل اعمال بحساب مي آيد. و اين بخشي از دين است. دين نماز،روزه ، حدود، ديات ، احكام اقتصادي، سياسي دارد و اخلاق هم دارد. بالاتر از آن تولي و تبري و خشوع و خضوع در برابر خدا را هم دارد. بدون اينها دين محقق نمي شود. اولوهيت خدا از طريق ولايت نبي اكرم و خلاف آن جاري است. وقتي مي خواهد ولايت خلفاء جاري بشود مناسكي دارد كه مناسك آن اخلاق، عقايد و رفتار است. كسي كه مي خواهد تحت ولايت نبي اكرم باشد اخلاقش مي شود اخلاق حميده و مناسك آن مي شود نماز، روزه و حج . اگر ما بخواهيم به توحيد برسيم حتما بايد ظاهرمان آراسته به مناسك شريعت باشد .كسي كه نماز نمي خواند نمي تواند

ص: 7504

بگويد كه من موحد هستم. ممكن است كه در مواقعي نماز موحد در اثر غفلت قضا بشود يا از اول وقت به تاخير بيفتد ولي نبايد نسبت به نماز بي مبالات باشد. نمي شود كسي خدا را قبول داشته باشد ولي محرمات را قبول نداشته باشد. نمي شود كسي بخواهد به صفات الله برسد ولي به كمال و خوب بد كاري نداشته باشد. و كبر وحسد و بخل در او باشد. پس موحد شدن عبارت است از عمل به شرايع يعني عمل كردن به واجبات و ترك محرمات، عمل به مستحبات و ترك مكروهات، اجتتاب از صفات بد و دارا شدن صفات حميده .باطن اين اعمال تبري و تولي است. يعني پذيرفتن ولايت نبي اكرم و تسليم بودن در برابر آن حضرت با تمام قوا، عقل ،فكر و باطن تسليم باشد. سِّر تولي و تبري مي شود خضوع و خشوع در برابر خداوند. كلمه ي لااله الاالله يك كلمه نيست بلكه لفظي است كه در عالم جريان دارد.وقتي ما بخواهيم موحد بشويم بايد وارد اين حصن بشويم. حصن يعني اينكه به شريعت عمل كنيم ،اخلاق حميده داشته باشيم، اخلاق رذيله را كنار بگذاريم، تولي و تبري داشته باشيم ،اين ورود به كلمه ي توحيد است. البته لفظ يكي از مقامات توحيد است كه انسان ذكر الااله الا الله را بگويد. خود اين ذكر فضيلت هاي بي حسابي دارد.داريم :هركس صد بار ذكرلااله الاالله را بگويد، هيچ كس بيشتر از او ثواب نكرده مگر اينكه اين ذكر را بيشتر گفته باشد. پس خود ذكر اثر دارد ولي كلمه ي لااله الاالله يك لفظ نيست.اين كلمه شجره

ص: 7505

طيبه است .داريم: شجره طيبه اصلش نبي اكرم است و بدنش اميرالمومنين است و فروعش ائمه هستند و ميوه هاي آن علم ائمه هستند . در جاي ديگري داريم كه اصلش خود ائمه و فرعش ولايت ائمه است. پس اين كلمه يك حقيقتي در عالم است و فقط يك لفظ نيست. براي وارد شدن به وادي توحيد بايد ظاهر، باطن و سِّر شما وارد وادي توحيد بشود. ما عوالمي داريم و فقط عالم جسم را نداريم .عالم روح ما هم عوالمي دارد مثل سِّر وعقل .پس بايد همه ي عوالم ما وارد توحيد بشود. براي رسيدن به توحيد بايد به اخلاق هم عمل كرد يعني خلق كريمه ي نبي اكرم هم بايد در ما محقق شود. دشمن نبي اكرم كه يك رذيله اي دارند. و آنرا در عالم منتشر مي كنند. ما بايد آن اخلاق را بشناسيم و از آن اخلاق اجتناب كنيم. اگر كسي اين اخلاق را نشناخت و نتوانست مصاديق آنرا بشناسد و گرفتار آن اخلاق شد، به همان اندازه روحش از ولايت نبي اكرم بيرون مي رود. وقتيامام رضا(ع) مي فرمايد كه من شرط توحيد هستم. فقط شرط باطن توحيد نيست بلكه ظاهر توحيد هم به آن مشروط است. همه ي وادي توحيد مقيد به امام است. نماز و زكات بدون امام نماز و زكات نيست،اين قرارداد نيست. خداوند امام را صراط توحيد قرار داده است و نماز شأني از شئون امام است. اگر كسي به حقيقت نماز برسد به يكي از شئون ولايت نبي اكرم رسيده است. مُصلي آن كسي است كه در نمازش نوري از نماز نبي اكرم باشد. زكاتش

ص: 7506

،زكات نبي اكرم است. در زيارت نبي اكرم داريم كه شما اقامه ي صلاة و زكات كرديد(هر كس كه نماز مي خواند نه بازي .شيطان چهار هزارسال دو ركعت نماز خواند كه بازي و لهو و لعب بود) پس هر كس كه نماز مي خواند كه معراج و ستون دين است، اگر قبول بشود به تبع آن اعمال ديگر قبول مي شود ،آن نماز شعاعي از نماز نبي اكرم است .معني اقامه ي صلاة به غير از اين نيست. اصل اخلاق خشوع در برابر محبت خداست. گاهي خشوع از سر خوف و گاهي از سر طمع در رحمت است و گاهي از سر حب است. خشوع نبي اكرم از سَر حب است. همه ي ما بايد به اينجا برسيم. پيامبر به همه مي گويند كه بالا بياييد اگر مي خواهيد به اين كلمه لااله الاالله برسيد. و آن اين است كه جز خدا را نپرستيد. ما مقابله با توسعه ي غربي را تعالي مي گوييم. يعني همانطور كه آنها در توسعه روابط اجتماعي مقصدي قائل هستند و مي خواهند جامعه را در مسيري حركت بدهند و به توسعه برسانند ما هم مي گوييم تمام شئون جامعه را بايد در مسيري قرار داد كه به تعالي برسند. و آن تعالي اين است كه جز خدا كسي را نپرستيد. گاهي انسا از عذاب خدا مي ترسد و خاشع مي شود لذا جهل است. جهنميان در جهنم از سر ذل خاشع مي شوند. بعضي كودكان تا قهر را مي بينند خاشع مي شوند و ما هم در جهنم خاشع مي شوند كه آن خشوع از ذل است. و

ص: 7507

خشوع ايمان نيست ولي خشوع نبي اكرم از سَر حب است. سوال- چرا بعضي ها با اينكه نماز مي خوانند ولي بددهان هستند و صفات زشت رذيله را دارند ؟ پاسخ – نماز خواندن مراتبي دارد و انسان به اندازه اي كه نماز مي خواند متنعم از آثار نماز مي شود. نماز يك كسي معراج است و نماز كسي ديگر مرتبه ي پايين است. هيچ كس نماز را ذيل نبي اكرم و اهل بيت نمي خواند الا اينكه اين نماز برايش رشد بياورد. زيرا رشد و نماز درجاتي دارد. به اندازه اي كه حقيقت نماز(در نماز مناسك ظاهري ولايت عبوديت هست) در انسان محقق بشود نماز در انسان اثر مي كند. از طرفي گاهي انسان نماز مي خواند و بعد گناه مي كند و بخاطر همين نمازش اثر نمي كند. يعني از طرفي وارد وادي ولايت مي شود و بعد پايش را از وادي ولايت بيرون مي گذارد. بعضي ها چهل سال است كه نماز شب مي خوانند ولي بعد نماز شبش را از دست داده است. حفظ مراتبي كه انسان بدست مي آورد شرط اين است كه به مراتب بالاتر برسد. اينكه مي گويند: هر روز نماز بخوانيد براي اين است كه هر روز به مرتبه ي بالاتري از توحيد برسيم. چه كسي مي تواند با هر نماز يك عروج پيدا كند ؟ كسي كه نماز قبلي را حفظ كرده باشد. مثلا انسان چهل سال نماز مي خواند ولي چون گناه مي كند سر خط اول است. و برايش معراجي حاصل نمي شود. داريم كه اگر غيبت كنيد تا چهل روز نمازش ما قبول

ص: 7508

نمي شود يعني تكليف از گردن شما ساقط شده است ولي معراجي بدست نمي آوريد. چون انسان خودش حجاب درست كرده است مگر اينكه انسان استغفار كند و خدا آنرا بپذيرد آنگاه راه باز مي شود و نماز اثر مي كند. پس كلمه ي لا اله الاالله همه ي دين است، اخلاق ،شريعت ،فقه،عرفان و ولايت است. سجده در مقابل خداوند واقع نمي شود الا با ولايت. تخلق به اخلاق كريمه جز با ولايت بدست نمي آيد. هيچ كس بدون ولايت به الوهيت خدا نمي رسد. حكمت متأهلين ،حكمت امام رضا(ع) است . طريق همه ي مراتب دين همين است. اخلاق بدون امام بي معناست. علامه طباطبايي مي گويند: اخلاق بر محور توحيد خاصيتش اين است كه معناي متخلق بودن راعوض مي كند. و مي گويد كه اگر به محبت خدا نرسيدي، خلق توحيدي در تو پيدا نمي شود. راه رسيدن به اخلاق اين است كه مقامات توحيدي را درك بكني. قرآن انسان را به لا حول ولا قوة الابالله و اسماء حسني ارجاع مي دهد. وقتي انسان غرق در اين مقامات شد، اخلاق بدنبال آن مي آيد. تبري و تولي قيد اخلاق است. امام صادق (ع) ،عقل و جهل را توضيح دادند كه عقل نبي اكرم است و صفات كريمه قواي ايشان هستند ،جهل ابليس و سپاه شيطان است و آنها با نبي اكرم دشمني مي كنند و قلوب و افكار را ظلماني مي كنند و صفات جهل در عالم قواي آنهاست. بعد حضرت فرمودند: اين خصال خوب جمع نمي شود همه ي اين لشكريان الا در نبي يا وصي پيامبر باشد يا مومني

ص: 7509

كه خدا قلبش را امتحان كرده باشد. داريم كه ولايت ما امر صعب و دشواري است و نمي توانند تحمل كنند مگر نبي و انبياء و فرشتگان ومومني كه امتحانش را پس داده باشد. پس صفات نبي اكرم به كسي مي رسد كه ولايتش را تحمل كند. اگر اين ولايت را تحمل كند همه ي 75 صفت نبي اكرم در او هم وجود دارد.حتي به اندازه ي ظرف خودش. درادامه مي فرمايد: بقيه ي شيعيان ما هيچ كدام خالي نيستند از اينكه بعضي از اين جنود در آنها باشد تا اينكه به مرحله ي كمال اخلاق برسند. بايد از لشكر جهل پاك بشوند .تا يك صفت جهل در انسان وجود دارد صفت عقل در انسان كامل نمي شود. تا يك صفت شيطان در قلب ما جاي دارد، تمام صفات نبي اكرم در قلب ما جاري نمي شود. وقتي همه ي جنود عقل آمد در درجه ي عالي قرار مي گيرد در مرتبه ي انبياء و اوصياء. مومنين زمينه اي در خودشان ايجاد كردند كه قابليت داشته باشند كه آن صفت به آنها داده بشود. كه يكي از آنها درگيري با جنود جهل است. لذا درگيري محور تهذيب اخلاق است. كه همان جهاد اكبر است. همان طور كه انبياء ذيل نبي اكرم هستند مومنين هم ذيل نبي اكرم هستند. بعد امام فرمود :درك اين مقام(همنشيني با انبياء)به معرفت عقل و جنود است. معرفت شناخت ظاهري نيست. معرفت بعد از تسليم و تصديق پيدا مي شود. كه حقيقت اين قوا در وجود انسان محقق مي شود. حالا اين رويكرد چه تاثيري در اخلاق دارد؟ هر چه كه

ص: 7510

شما در سلوك اخلاقي بخواهيد در زيارت سيدالشهدا آمده است. اين راه اصلي است. نبي اكرم خودش تحمل بلا نمي كرد احدي به توحيد نمي رسيد يعني ابليس و جنود شيطان با قوايي كه دارد همه را برده بود. مسير سلوك ما مي سود مسير سلوك با بلاي نبي اكرم. اركان سلوك اخلاقي عوض مي شود نه اينكه واجبات و محرمات عوض شود. سلوك بدون صفات حميده امكان ندارد. قرآن براي ايجاد اخلاق توحيدي ما را طور ديگري سير مي دهد. حتي ديگر سيري كه در كتب اخلاقي ما بيان شده است مثل كتاب جامع السادات نيست ،آن مسلك علامه طباطبايي كه بيان شده ،سير قرآني در اخلاق نيست. اخلاق قرآني از اين بالاتر و كامل تر است. مناسك سلوك اثر مي گذارد .چطور مي شود در عرض شصت سال سالك الي الله شد و اين راه را رفت ؟ خيلي از كتب اخلاقي، سالهاي زيادي را براي پيمودن اين راه مي خواهد. اگر تولي و تبري اصل شد مي شود اين راه را در عرض شصت سال رفت. يعني با بلاي ولي خدا مي شود سالك شد. مناسك ، روزه و حج طور ديگري طي مي شود. كسي كه به زيارت سيد الشهدا مي رود مي تواند هفتاد هزار حج در زيارت را بدست بياورد. يا هزار سال جهاد در راه خدا يا انفاق هزار ابر شتر را در زيارت بدست بياورد. همه ي اينها را انسان مي تواند در زيارت بدست بياورد. پس طريق سلوك عوض مي شود. بجاي اينكه انسان هفتاد هزار حج برود كاري مي كند كه نبي اكرم به اميرالمومينن

ص: 7511

فرمودند كه من شش جمله به ش ما مي گويم كه شش صد هزار جمله است. وقتي مردم به كثرت عمل مشغول هستند شما به برگزيده يا خالصي عمل مشغول باش .شب قدر است كه انسان را مي رساند. انسان با اين عمر كم چطور مي تواند با كثرت عمل به جايي برسد ؟ مثلا يكي از مناسك آن مي شود زيارت يا سير در راه ولي خدا. سوال – صفحه 485 قرآن كريم را توضيح بفرماييد. پاسخ – در اين صفحه داريم :هر كس حرث آخرت را بخواهد ما محصول او زياد مي كنيم. وقتي محصول مي رسد و قابل برداشت مي شود به آن حرث مي كنند. كسي كه براي محصول آخرت كار مي كند به او مي دهيم و اضافه برآن هم مي دهيم. و اگر كسي در حرث دنيا باشد به اندازه ي حكمت هم از محصول دنيا به او مي دهيم ولي در آخرت نصيبي ندارد. فرق انسان ها در اين است كه همه ي انسان ها در دنيا تلاش مي كنند منتها عده اي اراده شان را بيش از دنيا تعلق مي گيرد ، پنجره هاي عالم برايشان برداشته مي شود و درهاي غيبت باز مي شود و اراده ي شان به بيش از دنيا تعلق مي گيرد. آنچه اينها از خدا مي خواهند، خدا بيشتر از آن را مي دهد. آنهايي كه حرث دنيا را مي خواهند خدا به آنها مي دهد ولي بيش از دنيا نصيبي ندارند. متاع دنيا فاني و قليل است .در روايتي حرث الآخرت را معرفت اميرالمومنين معنا كرده اند .كسي كه در دنيا

ص: 7512

تلاش مي كند كه محصولي كه در دنيا برداشت مي كند معرفت امام است، خدا او را به معرفت و ولايت مي رساند. يعني همه ي كارهايش مقدمه ي معرفت است. كه معرفت امام همان معرفت الله است. اگر كسي معرفت امام را خواست،خدا هم به او معرفت مي دهد و هم در دوره ي ائمه برمي گردد و از حقيقت ولايت توحيد كه درعالم ظاهر مي شود متنعم مي شود. نكته ي رجعت اين است كه مومنيني كه كامل شده اند و دل شان مي خواسته از ولايت بهره مند بشوند ولي حجاب ها نمي گذاشته، درعصر ولايت كه عصر ظهور است برمي گردند. و از ولايت متنعم مي شوند.

92-08-04

بي تاب تر از جان پريشان در تب ،بي خواب تر از گردش هذيان بر لب ،بي روئيت روي او بلاتكليفم چون گل آفتابگردان در شب. سوال – منظور خدا از اينكه مي فرمايد: در عيد غدير نعمت خودم را بر شما تمام كردم چيست ؟ پاسخ- در آيه غدير خدا مي فرمايد: امروز كفار از دين شما مأيوس شدند .منظور سران كفر است . در روايت داريم: شياطين در روز غدير از ابليس تبري جستند زيرا همه ي وعده ي هاي او نقش برآب شده بود. در ادامه ي آيه مي فرمايد:امروز دين برشما تمام شد، دين كامل شد و دين اسلام مورد مرضي خدا قرار گرفت. براي اينكه نعمت ولايت امام شناخته بشود از داستان حضرت ابراهيم شروع مي كنيم. خدا مي فرمايد: ما اين گونه ملكوت آسمان ها و زمين را بر ابراهيم ارائه كرديم. همه ي موجودات عامل داراي باطن

ص: 7513

و ملكوتي هستند. ملكوت عالم در دست خداست. و تدبير عالم ملك از آنجاست. تقدير عالم در ملكوت واقع مي شود و همه آنها را به امضاي حضرت مي رسانند. حتي داريم كه در شب قدر ملائك تقديرات را به زمين مي آورند. ارائه ملكوت عالم به پيامبر خواصي دارد: پيامبر وارد وادي يقين مي شود و ملكوت تام وقتي حاصل مي شود كه گويا ملكوت به انسان ارائه بشود. تا انسان به روئيت ملكوت عالم نرسد، وارد عالم يقين نمي شود. در ادامه خدا مي فرمايد: شب تاريك شد و در ظلمت شب ستاره اي را از دور ديد و گفت كه اين پروردگار من است و وقتي ستاره غروب كرد ، ابراهيم گفت كه من خداي غروب كننده را دوست ندارم. چيزي كه غروب دارد نمي شود به آن دل بست. (استادي مي گفت كه با غروب كنندگان سه جور مي شود برخورد كرد: دل ببنديم و وقتي غروب كرد، رو به ديگري بكنيم و دل بِكنيم يا دل ببنديم و وقتي غروب كرد غصه بخوريم يا از اول دل نبنديم) بعد خورشيد طلوع كرد و گفت كه او خداي من است و وقتي خورشيد غروب كرد گفت: اين نمي تواند خداي من باشد. يك تعبير مي تواند اين باشد كه حضرت ابراهيم به ستاره پرست ها يا خورشيد پرست ها درس مي داد كه من هم قبول دارم كه ما در ظلمات هستيم. و نياز به نور رَب داريم. اگر در اين عالم ملك، نور خورشيد و ستاره نباشد ما در تاريكي محض هستيم. ولي خورشيد و ستاره نمي توانند رَّب ما

ص: 7514

باشند و بايد متوجه رب شد. تعبير ديگر اين است كه ابراهيم مي خواست تعليم كند كه سير ما فقط در اين عالم مُلك نيست كه با ستاره و خورشيد بشود طلوع كرد و در ضمن آنها غروب دارند. خدا بايد خورشيد و ماه و ستاره اي خلق كرده باشد كه همه ي عوالم را نوراني كند و غروب نداشته باشد .و بايد به سمت ماه و ستاره اي برويم كه غروب ندارند. در قرآن داريم :خورشيد نبي اكرم است و پرتوي آن دين نبي اكرم است كه عالم را روشن مي كند. قمري كه نور آنرا به عالم مي تاباند دين او را منعكس مي كند .(در آيه ديگر داريم :علامات ستاره ها وجود مقدس نبي اكرم است) حضرت ابراهيم دارد تعليم مي دهد كه ما در هر عالمي كه باشيم نياز به نور رب داريم كه هدايت ما با اين نور است. همان طور كه ديدن در اين عالم چشم مي خواهد ،نور هم مي خواهد. در باطن عالم هم همين طور است كه هم چشمي مي خواهد كه ملكوت عالم را ببيند و هم نوري مي خواهد ملكوت را روشن كند تا انسان بتواند عالم ملكوتي را ببيند. خورشيدي كه نورش از سنخ عالم ملكوت است و ملكوت عالم را روشن مي كند، آن نور نبي اكرم و ائمه ي معصومين است .حضرت ابراهيم خودش مي خواست از طريق اين نور به عرش برود.و با همين نور هم رسيد. مشاهده ي عالم ملكوت با اين نور ممكن است. جابربن يزيد جوفي به امام صادق(ع) گفت: چطور خداوند نور ملكوت را به حضرت

ص: 7515

ابراهيم ارائه كرد و حضرت آنرا ديد؟ امام اشاره اي به آسمان كردند و سقف كنار رفت و فرمود :اين ملكوت است. در قرآن داريم كه خدا به حضرت آدم گفت كه به زمين هبوط كنيد من هدايتي را براي شما مي فرستم، اگر به اين هدايت رو بياوريد، شقي نمي شويد و اگر از آن روي برگردانديد دچار سختي در زندگي مي شويد. كساني كه از آيات ما اعراض كردند، در محشر هم كور مي آيند. روايت مي فرمايد كه هم قلبش كور است و نمي تواند باطن عالم را ببيند و هم چشمش كور است و نمي تواند ظواهر را ببيند. در قيامت فرد مي گويد :خدايا من در دنيا چشم داشتم چرا چشم را از من گرفتي؟ ندا مي آيد كه آيات ما رو به تو آوردند ولي تو از اين آيات غفلت كردي و امروز هم تو مورد توجه نيستي. پس امام نوري است كه ما با آن مي توانيم در همه ي عوالم سير كنيم. سوال- اگر در زمان حضرت ابراهيم انوار نبي اكرم بود، پس خود انبياء چه نقشي داشتند؟ پاسخ - چون انبياء حامل ولايت و نور ائمه بودند ،انبياء خودشان چراغ دان و مشكاة مي شدند، چراغ داني بودند كه انوار الهي در آن ظهور پيدا مي كرد .آيات سوره نور به نبي اكرم و اهل بيت تفسير شده اند. نبي اكرم چراغ داني است كه انوار الهي در وجودش نازل شده است و همه از اين نور استفاده مي كنند، نورعلي نور. ائمه انوارهايي هستند كه در بيت نبي اكرم روشن شده اند. پس هر كس

ص: 7516

بخواهد به روشنايي برسد بايد وارد اين بيت بشود و از اين چراغ دان استفاده كند. در ظلمات الارض ما مثل انسان هايي هستيم كه دركف درياي عميق مواج ظلماني كه بر فراز آن ابرهايي تيره اي هستند زندگي مي كنيم كه اگر دست خودمان را هم بيرون بياوريم نمي توانيم ببينيم. اگر از آن نور( نوري كه در سوره نور آمده است) به كسي ندهند نور ديگري نيست كه او را از ظلمات نجات بدهد. در كافي داريم :كسي كه در دنيا به امام نرسد، تا قيامت در ظلمات است. پس ما در وادي ظلمات زندگي مي كنيم. براي اينكه بتوانيم از اين وادي خارج بشويم نياز به اين نور داريم. بايد سير كنيم تا به سرچشمه ي نور كه خداوند است برسيم. ما بايد در وادي نور با امام مان سير كنيم تا بتوانيم به مقام معرفت خدا برسيم. قرآن مي فرمايد: اين نوري كه نازل كرده است به خانه هايي آمده كه به آنها اجازه ي رفعت داده شده است. از اين خانه ها مي توان بالا رفت و قرب پيدا كرد. به تعبير روايات اين بيوت سقف ندارد و سقف آن عرش خداست. در روايات اين بيوت را هم به ائمه تفسير كرده و هم به وجود مقدس انبياء تفسير كرده است. از پيامبر پرسيدند كه بيوت كجاست ؟پيامبر فرمود: بيوت انبياء. نور قلب پيامبر به خانه ي انبياء مي آيد. لذا هر امتي از طريق پيامبر خودشان به نبي اكرم هدايت مي شوند يعني انبياء انعكاس دهنده ي نوراميرالمومنين به امت شان هستند. داريم كه هرمومني كه در گذشته دعوت

ص: 7517

انبياء را قبول كرده، مومن به نبي اكرم و اميرالمومنين هم هست. زيرا ايمان به انبياء در ظرف خودش ايمان به انبياء هم هست. فرمود: امر ولايت ما امر دشواري است و چند دسته آنرا تحمل مي كنند: ملائك مقربين ،انبياء مرسل و بندگان امتحان پس داده خاص خدا. بيت انبياء بيتوت النوراست. چون ولايت را پذيرفته اند و حامل نور نبي اكرم هستند. مومن هم همين طور است. گاهي مشكاة به مومن تشبيه شده است. چون مومن حامل ولايت ائمه است. علم ،حرف زدن و راه مومن در قيامت هم نور است. پس نوري كه از بالا آمده و زمين را روشن كرده، امام است. ولايت امام هم نور ،هم بصر و هم بصيرت ماست. مسير ما هم با امام است. ما به اندازه اي كه در وادي نور سير مي كنيم هرچه جلوتر مي رويم اين نور لطيف تر و شديدتر مي شود و انوار محبت و معرفت يك جا در نبي اكرم محقق شده است. و از آستان نبي اكرم در بيوت انبياء آمده است. راه رسيدن به اين معرفت اين است كه وارد اين خانه ها بشويم. هر كس وارد اين خانه شد هيچ تجارتي او را از اين راه باز نمي دارد و هر كس كه وارد اين خانه ها نشد اين سبيل نيست و نوري نيست كه انسان با آن سير بكند. در روايات آمده كه ائمه نورالله هستند. ابن حديد در نهج البلاغه نقل مي كند كه نبي اكرم فرمودند: يك عهدي به سوي من فرستاد. گفته شد كه آن اسم است. خدا بيان كرد: علي امام است

ص: 7518

،علي نوراست. سير در وادي طاعت جز با نور اميرالمومنين ممكن نيست. به اندازه اي كه انسان در وادي نور سير مي كند به محبت و معرفت مي رسد. در روايات داريم كه معرفت امام يعني مقام و كنه نورانيت آن، طريق معرفت الله است. اگر مي خواهيد به سمت خدا برويد بايد به نور برسيد. امام رضا(ع) در حديثي فرمود: خدا با ما مردم را از ظلالت بيرون آورده است. همه در وادي كوري هستند. امام بصيرت مي دهد و همه را از كوري بيرون مي آورد. همه در وادي جهالت هستند. اگر نور امام نتابد همه در جهالت، ظلالت و كوري هستند. لذا نور امام است كه وادي را براي انسان روشن مي كند. وقتي در روايت فرمود كه چرا ولايت شما نعمت است فرمود: چون هر كس حق اين نعمت را ادا كند، به بهشت مي رسد. خدا مي فرمايد :پيامبر ما، نديدي آنهايي كه نعمت خدا را به كفر تبديل كردند و قوم خودشان را هلول به هلاكت و جهنم دادند. آنجا بد قرارگاهي است. پس وقتي اين نعمت تبديل به كفر شد ، قومي كه دنبال آنها حركت مي كنند وارد جهنم مي شوند. در كافي داريم :چه شد كه آنها سنت رسول خدا را تغيير دادند ؟ كفران نعمت يعني عدول از مسير حضرت كه نعمت الهي بود. بعد حضرت اين آيه را خواندند: اين نعمت ما هستيم همه فائزين روز قيامت با ما فائز مي شوند. در سوره آل عمران مي فرمايد: همه در قيامت مي روند، هر كس از آتش جهنم دور بشود وارد بهشت مي شود.

ص: 7519

آنهايي كه از جهنم دور مي شوند و به بهشت مي روند با نور امام وارد بهشت مي شوند. وقتي فائزين در محشر حركت مي كنند نورشان با آنها حركت مي كند و آنها را به بهشت مي برد. داريم كه همه بايد وارد جهنم بشوند ،آن كسي كه سير مي دهد نور امام است. حالا اداي حق نعمت بزرگ امام به چيست؟ ساده ترين سطح آن، حرف گوش كردن است. اين شروع وادي است كه اگر آن امام است ،او را به امامت قبول كند و او را واجب الطاعه بداند و دنبال آن حركت كند. استقامت در مسير ولايت كردن هم مهم است. پس هم اقرار و هم استقامت كنند. پس نعمتي كه خدا به ما داده حقيقتا اين نعمت است. نورالهي در بيوتي آمده است كه بيت اصول آن نبي اكرم و فروع آن بيت انبياء و ائمه هستند. حتي بيوت انبياء به ولايت تفسير شده است. حضرت نوح به خدا فرمود: خدايا مرا بيامرز، پدر و مادرم را بيامرز و هركس وارد بيت من شد او را هم بيامرز. كسي كه وارد ولايت بشود، وارد بيت انبياء شده است. در ادامه ي روايت آيه تطهير را معنا كرده اند. خدا اراده اش اين است كه شما اهل بيت را تطهير كند. هر كس وارد محيط ولايت بشود وارد بيت نبي اكرم شده است. وقتي مي خواهيد وارد حرم امام رضا(ع) بشويد مي خوانيد كه وارد بيت نبي اكرم مي شويد. يعني يكي از درهاي ولايت همين است. لذا نعمتي كه خدا در اين عالم نازل كرد آن نور توحيدي است كه

ص: 7520

نازل شده وجود مقدس امام است و مي شود با اين نور تا اقصا درجات سير كرد. اگر نبي اكرم به دنيا نيامده بودند، قرآن و اهل بيت هم به دنيا نمي آمدند. در روايتي كه پيامبر فرمود :خدا و اهل بيت را براي شما به يادگاري مي گذارم هيچ كس نمي تواند مناقشه كند. حدود هفتاد متر نوشته ي اسناد اين روايت است. حضرت با خودشان اين دو خير را آورده اند و باقي گذاشته اند. پس اگر اتفاقي افتاده ،بدست نبي اكرم افتاده است. حضرت 23 سال كار كردند و قرآن را آوردند. ولي هنوز همه ي درهاي معرفت و توحيد در آن ديده نشده است. روز عيد غدير روزي است كه بدست نبي اكرم درهاي وادي از و لايت گشوده شد كه تا قبل از آن مسدود بود. لذا كفار از اين باب نااميد شدند. اميرالمومنين فرمود كه من در غار حرا بودم و وقتي پيامبر مبعوث شد ناله ي شيطان را شنيدم .با بعثت پيامبر ابليس مأيوس شده بود. در غدير هم وقتي درهاي ولايت اميرالمومنين به اين نعمت گشوده شد، مراتبي كه قابل دسترسي نبود، قابل دسترسي شد. انبياء هم درها را به وادي ولايت باز مي كردند ولي درهاي آنها محدود بود. اين در از حجاب انبياء گشوده مي شد. اين در، در روز غدير بي حجاب گشوده شد. مراتبي از حقيقت اميرالمومنين آمد( جسم ايشان كه آمده بود) و باب آن مراتب به سوي عالم گشوده شد. لذا در غديريه درهايي گشوده شد كه قبلا گشوده نشده بود. شب قدر شب نزول قرآن است. ماه رمضان ماه نزول

ص: 7521

قرآن است. يعني بجاي اينكه ما بالا برويم قرآن پايين آمده است. لذا خواندن يك آيه ي قرآن، ثواب يك ختم قرآن را دارد. اين كار هر سال در ماه رمضان تكرار مي شود و اين نسيم مي وزد. شبي كه قرآن در آن نازل شده ،به سوي ما باز مي شود. لذا يك شب هزار ماه است. در غدير هم درهايي از ولايت گشوده شده و اين درها باز است و هر سال كه غدير مي شود، تجلي از آن حقيقت غدير در عالم ما مي آيد. در دو ركعت نماز روز غدير و سجده ي شكر و دعاي غديريه،خدا درهايي را باز كرده است. راهاي سلوكي كه در يك موقوف است ،بايد در دعاها پيدا كنيم. پس امام نوراللهي است كه خدا نازل كرده و ما بايد خودمان چراغ دان بشويم. و ديگران از ما نور بگيرند. فرمود: مومن مشكاة نوراست. مومن با نورالله سير مي كند چون از نور ما خلق شده است و مثل ماه، كه نور ماه را مي تاباند. اگر امام كلمه ي حيات است ما هم بايد كلمه ي حيات بشويم. و اگر امام طاهر است ،نفس هر كس كه به ما مي خورد بايد طهور بشود. ما بايد جلوي هر كس كه راه مي رويم چراغ باشيم. نفس و كلام ما راه را براي مردم روشن كند. ما بايد سرچشمه ي حيات باشيم. مومن بايد اين طوري باشد و اينها در غدير تمام شده است. ما در غدير مي توانيم از باب هايي كه بسته بود وارد شويم. لذا در غدير همه ي درهاي بهشت باز مي

ص: 7522

شود. در صفات الشيعه صدوق از پيامبر داريم كه هر كس اميرالمومنين را دوست بدارد در دنيا از حوض كوثر و شجره ي طوبي مي خورد. در غدير هشت در بهشت باز مي شود. اين اتمام حجت است. درهاي بهشت باز شد. اميرالمومنين باب الله است كه ابواب آن در غدير باز شد و بسته هم نشده است. دست شيطان نمي رسد كه اين باب را ببندد. حريم آن درها رفيع تر از آن است كه شيطان بتواند آنرا ببندد. سوال – صفحه 492 قرآن كريم را توضيح بفرماييد. پاسخ – در اين صفحه داريم: اگر(بهره كفار از مواهب مادي)سبب نمي شد كه همه ي مردم امت واحد گمراه شوند( امت يعني مردمي كه يك دين و يك مكتب دارند) ما براي كساني كه كافر به خداي رحمان ( كفار غرق در رحمانيت خدا هستند . خدا نعمت حقيقي را به شاكرين مي دهد )كافر مي شدند سقف هاي از نقره اي و نردبان هايي كه از آن بالا بروند قرار مي داديم و براي خانه هايشان درها و تخت نقره قرار م يداديم كه به آن تكيه بزنند. وانواع زيوزآلات هايي به آنها مي داديم كه درهاي متفاوت داشته باشد. ولي همه ي اينها متاع دنيا است و آخرت نزد پروردگارت از آن پرهيزگاران است. مقام عندالرب است. كسي كه در دنيا كافر به رب هستند، دست شان به دنيا مي رسد. ولي آخرت براي متقين است. يعني اگر شما مومنين كافر نمي شديد بيش از اين به كافران متاع دنيا مي داديم. در روايت داريم كه خدا متاع دنيا را به همه داده

ص: 7523

است ولي ولايت ما را به كساني داده كه آنها را دوست دارد. كساني كه در مقام عندالرب هستند وارد قيامت مي شوند. آخرت ولايت ماست. ولايت ما نزد متقين است. خداوند نعمت حقيقي كه ارزش دارد به شاكرين وعابدين مي دهد كه نعمت ولايت است و دارالاخره است. انسان دارالدنيا است مشغول بازيگري است. دارالاخره ولايت ماست. شجره طوبي اميرالمومنين است. داريم كه در اول ماه رجب بايد به شاخه ي طوبي متمسك بشويد تا بالا برويد. قرآن دارد كه كلمه ي طيبه مثل درختي است كه ريشه دارد كه اصل آن ثابت است. خود ائمه اصل اين درخت هستند. و فرع آن ولايت شان است كه دائما ميوه مي دهد. كسي كه وارد ولايت شد از ميوه ي آن كه معارف است، استفاده مي كند و به همان اندازه هم درجه دارد. با حضرات معصومين درها گشوده شده است يكي از درها ابواب معارفي است كه گشوده شده است. كه همه ي معارف در كلمات آنهاست. امام صادق(ع) به امام باقر(ع) مي فرمايد: مي خواهي بداني كه شيعه چقدر درجه دارد ببين كه چقدر روايات ما را مي داند. همه ي درجات با معارف است. اگر امام محرم اسرار خداست، باب قرآن با امام گشوده مي شود. نمي شود به علم قرآن رسيد الا با امام. يكي از ابوابي كه در غدير گشوده شد همين است. اينكه مي فرمايد: كامل شد همان ولايت نبي اكرم است. اين ولايت نازل شده بود ولي تمام نشده بود.همه ي درهاي ولايت نبي اكرم در غدير بدست خود حضرت از آستان اميرالمومنين گشوده شد. حضرت فرمود: من

ص: 7524

شهر علم هستم و علي در آن است. درهاي علم حضرت گشوده نمي شود الا با گشوده شدن اميرالمومنين .پيامبر در غدير درهايي از علم خودشان بدست خودشان از خانه ي اميرالمومنين گشودند كه حتي انبياء هم اين درها را باز نكرده بودند. خدايا به حق محمد و آل محمد ما را قدردان نعمت ولايت نبي اكرم و اهل بيت شان قرار بده و انوار ولايت و معرفت آنها را در قلوب همه ما منور بفرما.

92-08-11

سوال – در مورد ماه محرم و فضيلت آن توضيحاتي بفرماييد. پاسخ – فرصت ماه محرم يك فرصت استثنايي است كه هر سال تكرار مي شود .وقتي اين فضاها تكرار مي شوند يك قرارداد نيست بلكه اين واقعه حقيقي، يك تجلي در دنيا ما مي كند. حقيقت محرم در اين ايام تجلي مي كند. بعضي ها دوست دارند كه ايام محرم از شب يازدهم شروع بشود ولي نمي شود زيرا اين ايام مخصوص است. امام رضا(ع) در حديثي فرمودند: وقتي مُحَرَم مي شد كسي لبخند بر لب پدرم نمي ديد و روز عاشورا، روز عزاي پدر من بود. اين حقيقت از آن عالم نازل مي شود يعني يك شعاعي از محرم سال 61 و اتفاقي كه در عاشورا افتاده ، تكرار مي شود. و اين بستري براي سير به سمت خداي متعال گشوده مي شود. فرصت محرم فرصت زهير شدن و حُّر شدن براي اهلش است. البته مقدماتي هم دارد ولي فرصت ،فرصت استثنايي است. در دستگاه امام حسين(ع) فردي مثل حبيب را داريم كه از زمان اميرالمومنين عاشورا را رصد مي كرده. اصحاب سِّر در اين مورد صحبت

ص: 7525

مي كردند كه من مي بينم سر كسي را به نيزه ها مي زنند و در كوفه مي چرخانند. حبيب از آن زمان خودش را آماده كرده بود. اين آمادگي ساده اي نبود زيرا فردديگر نبايد نگران نماز قضا و زن و فرزندش باشد. يعني فرد بايد از هستي خودش عبور كرده باشد تا به كربلا برود. پس دسته اي بودند كه از قبل خودشان را آماده كرده بودند. حبيب به سمت حمام مي رفت كه خضاب كند. مسلم بن عوسجه با او برخورد كرد. گفت: كجا مي روي ؟حبيب گفت :مي خواهم خضاب كنم. او گفت: وقت اين كار نيست، نامه ي سيدالشهدا آمده فرصت كوتاه است. ايشان بدون اينكه به خانه برود و خداحافظي كند، از ميان راه به سمت امام رفت. در مورد 313 نفر اصحاب امام زمان(عج) اين تعبير است كه آنقدر آماده هستند كه وقتي نداي حضرت شنيده مي شوند كنار كعبه هستند. بعضي ها در ابر سير مي كنند و خودشان را در دم به امام مي رسانند. در هشتم ذيحجه وقتي حاجيان دارند مُحرم مي شوند امام حسين(ع) از مكه بيرون مي آيد. امام مي فرمايد:هر كس حاضراست كه خونش را در راه ما بدهد و براي ملاقات خدا و مرگ حاضر است،كوچ كند. استادي مي گفت :مسافر با كسي كه كوچ مي كند و راحل است متفاوت است. مسافر بعد از چند روزبرمي گردد ولي راحل اصلا وطني ندارد. راحل هيچ جيزي در پشت سر ندارد و بايد همه چيز را بگذارد و برود. كوچ كردن با امام كار سختي بود زيرا حاجيان مي خواستند اعمال شان

ص: 7526

را انجام بدهند و نزد زن و فرزندشان برگردند. است. پس انسان بايد در اين راه تمام هستي اش را بدهد. اينكار سبقت و سرعت مي خواهد. كسي كه دراين عالم انتظاري دارد و مي خواهد به امامش برسد و راه را با امام خودش طي كند منتظر آن لحظه است و همه ي عمرش مواظب است كه ثانيه ها از كف او نرود. سرعت يعني اينكه حادثه ها بر تو سبقت نگيرند. اين مي شود اهل سرعت بودن. يك موقع انسان صبر مي كند و حادثه ها از انسان جلو مي زنند. اگر من بخواهم شب جمعه را درك كنم بايد از قبل آماده باشم زيرا شب جمعه منتظر من نمي ماند. هيچ وقت سحر منتظر من نميماند كه از خواب سير بشوم و بعد بيدار بشوم. اگر من بخواهم سحر را درك كنم بايد خواب خودم را تنظيم كنم تا فرصت ازمن سبقت نگيرد. اگر من بخواهم سيرخواب بشوم سحر گذشته است. هيچ وقت فرصت ها منتظر شما نمي مانند. نماز اول وقت هم همين طور است. جواني مثل باد مي رود و منتظر شما نمي ماند كه از آن استفاده كنيد لذا اكثر انسان ها اين طوري هستند كه وقتي جواني از كف مي رود تازه مي فهمند كه چه استفاده هايي مي توانستند بكنند و نكرده اند. اينها اهل سرعت نيستند. اهل سرعت كساني هستند كه قبل از اينكه جواني تمام بشود بارجواني شان را بسته اند و بعد كه به پشت سرش نگاه مي كند مي بيند كه تمام بهره اش را برده است. فرصت يعني اينكه خودش را براي

ص: 7527

شب امتحان آمده كرده است. ما بايد به امام خودمان برسيم وهمه سلوك به اينجا ختم مي شود. اگر سلوك انسان به امام نرسد همه ي سلوك او بر باد است. كسي كه مي خواهد به امام برسد بايدهمه ي لحظات بيدار باشد و مواظب باشد كه خوبش نبرد. و يك لحظه هم غفلت نكند. كسي احساس دلداگي نسبت به كسي مي كرده بعد از مدتي درظهر با او قراري گذاشت. او مترصد شد و ديد كه سر وعده آمده است، او كنار ايستاد و نزديك غروب خوابش برد و او يك مشت گردو در دامنش ريخت و رفت. يعني برو گردو بازي بكن زيرا انسان عاشق خوابش نمي برد. حضرت موسي چهل روز در كوه طور بود. موسي در اين چهل روز ،نه خورد، نه خوابيد ،نه گرسنه شد و نه خسته شد زيرا منتظر وعده بود. چون مي دانست كه اگر يك لحظه بخوابد ممكن است همان لحظه ي وعده باشد. خداوند مي فرمايد كه همه ي عمرتان اهل سرعت باشيد. در قرآن داريم :به سمت بهشتي كه خداوند براي متقين آماده كرده است سرعت بگيريد. اگر شما كنيد كنيد فرصت مي گذرد و بهشت جا مي ماند. اين سرعت است . سبقت يعني اينكه انسان نبايد منتظر باشد كه همه بارها را بردارند و وقتي كسي بار را برنداشت، بار را بردارد. مثلا فردي پدر پيري دارد. صبر مي كند كه اگر برادر يا خواهر يا نوه اي نيامد،اجباري نزد پدرش مي ماند و از او پذيرايي مي كند. اين فرد اهل سبقت نيست. دركار خير نبايد اجازه بدهيم كه احدي از

ص: 7528

ما سبقت بگيرد. در ظهر عاشورا، كسي كه سپر امام مي شود تا امام نماز جماعت بخواند، اهل سبقت است. تكاليفي وجود دارد كه سبقت گرفتن در آن موضوعيت دارد. انسان در تمام عمر براي رسيدن به مقصد نياز به سرعت دارد. اگر شما از جواني، عمر، ثروت ،صحت و آبروي تان با برنامه ريزي استفاده كنيد، باز هم وقتي مي خواهيد پيش خدا برويد دست تان خالي است. روي قبر سلمان نوشته شده (از اميرالمومنين نقل شده است): مهمان كريم شدم و دستم خالي است. واي به روزي كه انسان از فرصت ها استفاده نكند. انسان در كودكي مدتي مشغول بازي است و درجواني مشغول زينت دنيا است و در پيري دنبال تفاخر به مال و اولاد است. پس چه زمان فرصتي براي پرستش خدا وجود دارد؟ سيد رضي در نهج البلاغه از حضرت امير نقل كرده اند: كساني كه سعي و سرعت را به يكديگر گره زده اند اهل نجات هستند. يعني هم با تمام توان كار مي كند و هم از فرصت ها استفاده مي كند. چون مقصد خيلي بلند است، اگر شما با تمام توان هم كه برويد هيچي نداريد. پس ما بايد اهل توجه به هدف و مسير هدف باشيم. اگر انسان در مسير هدف قرار گرفت، همه ي كارهايش عبادت مي شود. و اگر از مسير هدف بيرون بود كارهايش بازي است. ممكن است كه انسان پير بشود ولي اهل بازيگري باشد و ممكن است كه يك نوجوان هم اهل رسيدن باشد. اگر ما اهل استفاده از فرصت ها باشيم فرصت كم براي رسيدن به مقاصد بزرگ كفايت مي

ص: 7529

كند. در قرآن تعبير داريم كه مي فرمايد : عده اي مي گويند كه ما فرصت نداشتيم. ندا مي آيد: به اندازه اي كه اهل ذكر، پند گرفتند به شما مهلت نداديم ؟ سن 18 سالگي براي تذكردادن و اهل حضور شدن كافي است. ما فكر مي كنيم كه انسان بايد تا 90 سالگي زنده بماند تا به خدا برسد و در 90 سالگي هم مي گويد كه عمر ما كم بود. پس ما هميشه بايد اهل سعي و سرعت باشيم. يك زماني فرصت تصميم گيري است و نمي شود تاخير كرد. در كافي داريم كه در باب پيامبران اولوالعزم سوال شد كه چرا آنها پيامبران اولوالعزم شدند؟ وقتي مقامات نبي اكرم به اهل بيت عرضه شد بي درنگ اقرار كردند. يعني مقام در آنها قرار پيدا كرد. اين همان سجده ملائك در برابرحضرت آدم است. بايد درمقابل نبي اكرم تواضع كنيد. لذا اين پيامبران اولوالعزم شدند. مقام انبياء خيلي بزرگ است و اگر ما مي گوييم كه مقام انبياء درمقابل پيامبر كمتراست بخاطر كوچك كردن مقام انبياء نيست.انبياء همه بزرگ هستند و اخبار غيب به آنها مي رسيده و خانه هايشان خانه هاي هدايت بوده است ولي بحث اين است كه نبي اكرم استثنا بوده است. وقتي اين مقامات به حضرت آدم عرضه شد، درنگي كرد و بخاطرهمين اولوالعزم نشد. پس كساني كه درنگ مي كنند تا تصميم بگيرند،ممكن است كه كار تمام شده باشد. درعالم ميثاق خداوند آتشي برافروخت و فرمان داد كه همه در آتش برويد. اصحاب يمين بي درنگ به داخل آن رفتند ولي اصحاب شمال تا دم آتش آمدند و

ص: 7530

اين پا و آن پا كردند و فرصت گذشت بعد ديدند كه آتش بر اهل طاعت گلستان شد و گفتند كه خدايا ما اشتباه كرديم و معامله را تكرار كن. خدا معامله را تكرار كرد و آنها باز در دم آتش اين پا وآن پا كردند و مهلت امتحان تمام شد. يك لحظاتي، لحظات خاص تصميم گيري است و نمي شود تاخير بيندازي . خدا به فرشتگان فرمان داد كه بر آدم سجده كنيد و آنها سجده كردند. دراينجا فرشتگان فكر نكردند كه اين كار را بكنند يا خير. زيرا زمان تصميم گيري بود. در دستگاه امام حسين(ع) افرادي هستند كه در لحظه به امام حسين(ع) رسيدند. گرچه سابقه اي هم با حضرت داشتند ولي موانع زيادي داشتند. ولي موانع شان را در لحظه كنار زدند. زهيرعثماني بود. و كارواني داشت و به حج مي رفت. دركنار آب ايستاد و فرستاده ي حضرت گفت كه حضرت شما را كار دارد. او نزد حضرت رفت و وقتي خواست تعلل كند همسرش گفت كه پسر پيامبر خدا به تو روي آورده است . او قبول كرد و نزد امام آمد و به همه ي كاروانش گفت كه من ديگر رياست كاروان را ندارم و نوكر امام حسين(ع) هستم. زهير به همسرش گفت كه من شما را طلاق مي دهم كه بني اميه شما را آزار ندهد و با يك فرد امين شما را نزد اهل تان مي فرستم. او همه ي پل هاي پشت سرش را خراب كرد. او در لحظه تصميم را گرفت. حضرت مي فرمايد :در دوران زندگي يك نسيم هايي است ،مترصد آن باشيد

ص: 7531

و خودتان را در معرض آن نسيم قرار بدهيد. نسيم منتظر شما نمي ماند. نمونه ي عجيب تر حُر است. حر تا نزديك ظهر عاشورا در لشكر دشمن بود. البته اينها سابقه هايي از قبل داشتند ولي موانع بزرگي هم داشتند. امام فرمود :مادرت خوب نامي براي تو گذاشته است ،تو آزاده هستي و از قيد تعلقات آزاد هستي. غلام همت آنم كه زير اين چرخ كبود هر چه تعلق پذيراست آزاد است .اين يعني حُر. اگر او حُر نبود نمي توانست در يك لحظه همه ي بندها را باز كند. اين آدم بزرگ، فرمانده لشكر ابن زياد بود. خيلي ها خوب هستند ولي موانع دارند .درعالم ميثاق با حضرت بوده اند و دل شان هم مي خواهد ولي اين كافي نيست .اگر اهل سرعت درلحظه ها نباشند، آنرا از دست مي دهند. غافله منتظر شما نمي ماند، زنگ را مي زند و اگر شما آماده نبوديد مي رود. كاروان سيد الشهدا يك كاروان تاريخي است. وقتي صدا مي زند: هل من ناصر ينصرني همه را صدا مي زند. و مي خواست دست همه را بگيرد.امام ما را هم صدا مي زد. وقتي ما طلبه مي شويم باري روي امام زمان(عج) مي گذاريم . در واقع امام ما را ياري مي كند. بعضي ها امام را دير اجابت كردند و بعضي ها در روز عاشورا اجابت كردند. در زيارت اول رجب حضرت داريم :گويا ما دعوت را اجابت مي كنيم. آن موقعي كه شما صدا زديد جسم ما كندي كرده ولي قلب مان اجابت كرده و گوش مان صداي شمارا شنيده است و اِلا در

ص: 7532

اول رجب در كربلا نبوديم. اكثر دوستان امام حسين(ع) سابقه هايي با حضرت دارند. فرصت محرم فرصت طلايي اين سبقت هاست كه مثل حر از تعلقات مان بِبُريم. حضرت امير مي فرمايد: يك انسان آزاده اي پيدا نمي شود كه ته مانده ي سفره ي دنيا را رها كند. در زيارت امين الله داريم :كساني كه در وادي ولايت ،مائده هاي معنوي مي خواهند سفره ها پهن شده است. و چشمه ها براي آنها مي جوشد. انسان بايد اول محرم خودش را محاسبه كند. و ببيند كه جزو كدام دسته است .دسته اي كه امام به آنها نامه نوشته و هنور جواب نداده اند يا كساني كه در راه با امام برخورد كرده اند و هنوز تصميم نگرفته اند. امام در راه كوفه به تِرما برخورد كرد .او از كوفه گندم به يمن مي برد. حضرت اوضاع را از او مي پرسيدند ، او گفت :اصلا به كوفه نرويد ،اوضاع كوفه خوب نيست و شمشيرها برعليه شماست. با من به يمن بياييد و من ده هزار لشكردر اختيار شما قرار مي دهم. امام فرمود: ما بر سرعهدي هستيم اگر مي خواهي با ما بيا. او گفت: من آذوقه ي زن و فرزندانم را در يمن مي گذارم و برمي گردم. حضرت فرمودند : زود بيا. وقتي او برگشت خير شهادت امام را شنيد. اين فرد اهل تاخير بود و اهل سرعت نبود. فرق او با زهير چيست؟ زهير حتي همسرش را هم طلاق مي دهد كه پشت سرش تعلقي نباشد. ترما امام را در محاصره مي بيند ولي مي خواهد به خانواده اش آذوقه برساند.

ص: 7533

آيا ما زهير هستيم يا حر يا حبيب ؟ در زيارت ناحيه ي مقدسه تعبيري دارد.اگر ما با امام حسين(ع) شهيد نشديم بخاطر اين است كه ما گيري داشته ايم و بيخود نيست كه عده اي در آن زمان بدنيا مي آيند .اگر ما در آن دنيا اجابت مي كرديم در عاشورا حاضر مي شديم. درجايي كوتاه كرده ايم و بدن و زبان مان اجابت نكرده است. فقط گوش مان شنيده، چشم مان ديده و با قلب آنرا اجابت كرده است. زهير و حر، هر دو به كربلا مي آيند ولي حر در لشكر يزد است.عده اي هم دارند طواف مي كنند. و حاجي شده اند و برمي گردند. و عده اي هم در خانه نشسته اند و مي خواهند زندگي شان را بكنند ولي دست شان به خون سيد الشهدا آلوده نشود و بني اميه هم متعرض آنها نشوند. مي خواهند خودشان آزاد باشند حتي اگر ولي شان گرفتار باشد. امام از يكي از اصحاب شان پرسيد كه آيا به زيارت جدم مي روي؟ او گفت: من سرشناس هستم و بني اميه مرا تحت نظر دارند ،اگر من به زيارت بروم مرا تنبيه مي كنند كه ديگران عبرت بگيرند. حضرت فرمود: آيا ياد جدم مي كني ؟ او گفت: بله ، به حدي كه گاهي حالم بد مي شود و مدتي از غذا خوردن و آشاميدن مي افتم و همه ي اهل منزل متوجه مي شوند كه من حالم بد است. امام فرمود :تو از آن دسته افرادي هستي كه با خوشي ما خوش و با ناراحتي ما ناراحت هستي .حضرت فرمود :آنجايي كه

ص: 7534

ما در خطر هستيم آنها در خطر هستند و آنجايي كه ما در امنيت هستيم آنها در امنيت هستند. عده اي امنيت خودشان را از حضرت جدا كردند و گفتند كه چرا ما خودمان را به خطر بيندازيم. سوال – صفحه 499 قرآن كريم را توضيح بفرماييد. پاسخ – براي رسيدن به خدا نياز به راه هاي پيچيده نداريم .آيات خدا كه ما را به اسماء خدا مي رساند و به ما مي فهمانند كه بايد از كدام راه برويم اطراف ما را گرفته اند و شب و روز با ما هستند. ما نبايد از اين آيات غافل باشيم. در اين صفحه داريم :خلقت آسمان، زمين ،خلقت انسان و جنبدگاني كه در زمين پراكنده هستند و شب و روز از آيات خدا هستند. رزقي كه ازآسمان نازل مي شود كه رزق ما در آن است(باران) و حيات مجدد زمين و وزش بادها آياتي هستند براي مومنين، يقين آورندگان و تعقل كنندگان. يعني با ايمان ،يقين و تعقل مي توان از آيات بهره مند شد .ايمان يك آياتي از جهان را براي ما تفسير مي كند و يقين آيات ديگر و تعقل آيات ديگري را تفسير مي كند. سوال – فرازي از زيارت ناحيه مقدسه را توضيح بفرماييد. پاسخ – اگر ما به هر دليلي درعاشورا نبوديم و سپر امام حسين(ع) نشديم، الان بايد جز اين دسته باشيم. در اين فراز به پيكر قطعه قطعه ي حضرت سلام مي شود.مي فرمايد: سلام من سلام كسي است كه حُرمات تو را مي شناسد، در ولايت تو به اخلاص رسيده است،در تقرب به خدا از محبت تو بهره

ص: 7535

جسته و به خدا نزديك شده، بري از دشمن توست، سلام آن كسي كه قلب او در مصيبت تو جريحه دار شده است و اشك او در موقع ياد تو سرازير است ،سلام آن كسي كه فاجعه اي او را فراگرفته است، او را حيران و بيچاره كرده است. سلام من سلام آن كسي است كه اگر با تو در سرزمين كربلا بود چگونه بود. ما بايد اين طوري باشيم يعني با اينكه در كربلا نبوديم ولي بايد در نيت و عزم اين طوري باشيم. عزم غير از هوس است. هوس خوب شدن را همه دارند ولي به درد نمي خورد. بايد عزم خوب شدن را داشته باشيم. اگر اخلاق و عرفان و آن حزن ها نباشد اتفاق بعدي نمي افتد. در ادامه مي فرمايد : اگر با تو بودم جانم خودم را سپر تيزي شمشير قرار مي دادم كه به تو اصابت نكند. تا اصحاب عاشورا بودند نگذاشتند كه كسي از بني هاشم مجروح بشوند. در ادامه مي فرمايد :باقي مانده ي جانش را فداي تو مي كرد، پيش روي تو جهاد مي كرد و يار تو بود ،خودش ،جسم ،جان ،مال و فرزندانش را فداي تو مي كرد، روحش قرباني روح تو و اهلش سپر اهل تو مي شدند. چطور مي شود كه انسان اين طوري بشود؟ ما بايد به اينجا برسيم . راهش را در فراز بعدي اين زيارت گفته است. فرصت عاشورا براي همه دوستان اهل بيت است. بعضي ها تعلقات شان را قطع كرده اند و الان آماده ي عاشورا هستند. عده اي هنوز آماده نيستند. دراين فرصت كوتاه ده

ص: 7536

روزه اگر نرسيديم خودمان را طوري بسازيم كه روز عاشورا كنار امام حسين(ع) باشيم و خودمان و اهل مان سپر سيدالشهدا باشند. حرف و حديث هم نباشد. بايد ببينيم كه الان جان ما با امام است يا خير. در زيارت عاشورا با تضرع مي خوانيم كه من با شما باشم. اين كار آساني نيست. حضرت دارد به طرف خدا مي رود و همه ي ما دعوت هستيم. اگر شما از دنيا كوچ كنيد ،امام بار شما را مي برد. امام داعي الله است. ما آماده ي كوچ هستيم و بايد خون مان را در كف دست مان بگذاريم. فضاي دستگاه امام حسين(ع) خيلي آماده است و مي شود حُر شد. ما هر چقدر اهل سرعت باشيم باز در روز قيامت غبطه مي خوريم. امام سجاد(ع)مي فرمايد: خداي متعال مقامي به حضرت ابوالفضل مي دهد كه همه ي شهدا غبطه مي خورد يعني وقتي حبيب نگاه مي كند مي بيند كه بيشتر مي توانست از امام حسين(ع) بهره مند شود . اين يك راه ميانه است. زهير بايد چقدر نماز مي خواند تا به اينجا برسد ؟ آيا حُر با نماز به اين مقام مي رسيد؟ همه ي عمر فرصتي است براي امام رسيدن و بقيه راه ، امام ما را مي برد. ما در منظومه ي شمسي هستيم و او ما را با خودش مي برد. ما بايد به امام برسيم. مواظب باشيد كه فرصت ها از كف نرود و به امام برسيد. امام علي(ع) مي فرمايد: متقين كه شيعيان حضرت هستند مدت كوتاهي صبر كردند و راه طولاني براي آنها مهيا شد.

92-08-18

اي زلف

ص: 7537

خونفشان توام ليلةالبراة وقت نماز شب شده حي علي االصلاة ، از منظر بلند ببين صف كشيده اند پشت سرت تمام ذرات ،كائنات خود جاري وضوست ولي درنماز عشق از مشك هاي تشنه وضو مي كند فرات، طوفان خون وزيده سر كيست در تنور خاك تو نوح حادثه را مي دهد نجات، ما را حيات لم يزلي جز رخ تو نيست ما بي تو چشم بسته و ماتيم و در ممات ،عشقت نشاند به درياي خون مرا وقت است تيغت آورد از خود بيرون مرا. سوال- درمورد فرصت محرم و روز عاشورا توضيحاتي بفرماييد. پاسخ – همه ي عمر فرصت مغتنمي است كه ما اهل سرعت و سبقت باشيم. اهل سرعت باشيم يعني براي رسيدن به مقصد از فرصت هاي محدودي كه در اختيار ما گذاشته شده است استفاده كنيد و از فرصت ها سبقت بگيريم. و نگذاريم كه فرصت ها از دست برود. مثلا فردي مال فراوان دارد تا فكر كند عمرش تمام مي شود و اموالش به ورثه مي رسد. بايد از دست رفتن فرصت ها سبقت گرفت. فرصت ماه محرم يك فرصت استثنايي است مثل شب هاي قدراست كه انسان مي تواند در شب هاي محرم تصميم هاي بزرگي كه در زمانهاي ديگر گرفتني نيست بگيرد. وقتي در جنگ احد كار سخت شد و همه فرار مي كردند ، پيامبر آنها را صدا مي زد كه به جهنم نروند. قرآن مي فرمايد: پيامبر آنها را صدا مي زد. آنها مي گفتند حالا كه تو كشته مي شوي بگذار ما برويم و نجات پيدا كنيم. سيدالشهدا در شب عاشورا فرمود كه من بيعت

ص: 7538

خودم را برداشتم هر كس مي خواهد برود من زنده نمي مانم و همه كشته مي شويم. من و خانواده ام كار را تمام مي كنيم. ياران التماس كردند و ماندند. همه ي ما در روز عاشورا حُّر بشويم البته در ظرف خودمان زيرا براحتي نمي شود حُر شد. ولي اين باب باز است. سوال- چطور امام حسين(ع) هنوز ما را دعوت مي كند ؟ دعوت هنوز ادامه دارد زيرا دعوت لفظ نيست. اگر ما هنوز نماز مي خوانيم اجابت دعوت نبي اكرم است. اگر ما راه خدا را مي روييم با نور نبي اكرم است. حضرت دعوتي كرده است كه در تاريخ مي ماند و هنوز هم پشتيبان اين دعوت هستند. خيال نكنيم كه رابطه ي امام با جهان قطع مي شود. پس شعاع دعوت حضرت ما را هم مي گيرد .اگر ما در روز عاشورا هيجاني مي شويم و به خيابان مي آييم، اين جاذبه ي دعوت حضرت است.اگر حضرت جاذبه اي نفرستد كسي در روز عاشورا نمي تواند عزاداري كند. پس هرعبادتي كه ما مي كنيم توفيق آن از خداست. در قرآن داريم كه همه ي حسنات از طرف خداست. همه دوستداران اهل بيت مي خواهند مثل حُر باشند يا مثل زن مسيحي باشند كه در كربلا به امام حسين(ع) ملحق شد زيرا امام حسين (ع) باب نجات گناهكاران است. رفتن به كربلا يعني اينكه آتش به دست بگيريم. حضرت به يكي از يارانش گفت كه درآتش بنشين و او نشست. اگر حضرت ما را به كربلا دعوت مي كند ،باطنش جنت و ظاهرش نار است. ما ديديم كه عالم بر اصحاب

ص: 7539

حضرت گلستان شد. اگر حبيب به امام گره نمي خورد چند سال ديگر در دنيا زنده بود؟ اگر اين اتفاق نمي افتد آيا امام زمان(عج) هر روز به ديدار آنها مي رفت و سلام مي داد؟ يا ما همه مي گفتيم :اي كاش ما با شما بوديم چون شما به رستگاري رسيديد؟ وقتي آنها با حضرت ماندند، حضرت آتش را براي آنها گلستان كرد. آيا شما گلستاني بالاتر از مقامي كه آنها دارند سراغ داريد؟ جايي كه هر جمعه تمام انبياء فرود مي آيند، آيا بهشتي بهتر از آنجا داريم؟ اينها در عالم باطن هم با امام هستند و دارند كار مي كنند. پس ما كه اين تجربه را داريم بايد از تعلقات مان جدا بشويم. كندن از تعلقات و حُر شدن كار آساني نيست. فرصت آن مهم است. الان مي شود اين تصميم هاي مهم را گرفت .اگر انسان اين تصميم ها را نگيرد و غفلت كند بايد بترسد كه نكند روزي منافع مان ،ما را در برابر امام حسين(ع) قرار بدهد. كساني كه به كربلا آمده بودند تا فضا سخت نشده بود به امام نامه نوشتند و ايشان را دعوت كرده بودند ولي وقتي كار سخت شد واموال شان به گرو رفت حاضر شدند كه تير روي امام بكشند كه دنياي شان را حفظ كنند. اگر ما با نفس خودمان تسويه حساب نكنيم در هنگام تصميم گيري، هوس ها سربر مي دارند و سهم خودشان را از شما مي خواهند. اگر ما خودمان را مهيا نكرده باشيم گرفتار مي شويم. حالا سوال اين است كه چطور مي شود اين كار را كرد. كساني

ص: 7540

كه به امام حسين (ع) گره خوده اند و به تعبير زيارت عاشورا خون شان را پيش روي امام دادند ، چطور اين كار را كردند؟ اصحاب امام حسين (ع) خون شان را پيش رو دادند مثل بعضي ها نبودند كه بگذراند عاشورا تمام بشود و بعد انتقام جويي بكنند. وقتي امام حسين(ع) كشته شد ديگر چه فايده دارد زيرا آنها سكوت كردند تا امام حسين(ع) كشته شد. نيت و عزم انسان بايد اين باشد كه اگر من در عاشورا بودم پيش روي امام كشته مي شدم. و تا من بودم نمي گذاشتم يكي از اهل بيت زخمي بشود. فرصت ما در دنيا رسيدن به امام است و سير با امام است. يعني تلاقي بين ما و امام در دنيا قرار داده شده است. اگر از اين فرصت تلاقي استفاده كرديم و وادي ولايت امام شديم با آن بالا مي رويد زيرا اين وادي خودش شما را بالا مي برد. وقتي ما در هواپيما مي نشينيم هواپيما بالا مي رود .ما بايد همت كنيم و در هواپيما بنشينيم .اگر ما خودمان را به امام رسانديم ،اين خانه ها رفعت پيدا مي كنند و ما را با خودشان مي برند. اين خانه ها خانه اي ذكر هستند. لطيف ترين تلاقي با امام همان حادثه اي است كه در عاشورا حادث شد. آنها فقط به اميرالمومنين اقتدا كردند. حضرت امير در ليلةالمبيت جاي پيامبر خوابيدند، اين كار خيلي مهم بود زيرا خداوند جبرئيل و ميكائيل را خواست كه بپرسد كدام اين كار را مي كنند. روايت از شيعه و سني داريم :يك ضربت خندق افضل از عبادت

ص: 7541

ثقلين بالاتر است. اين بايد در دنيا بماند. مي گويند : خودت را فدا كن كه نباشي و نبي اكرم باشد. امتحان كساني كه پيش روي امام رفتند خيلي سخت بود. آنها مي گفتند كه اي كاش ما هفتاد بار كشته بشويم ،خاكستر ما را به باد بدهند و دوباره زنده بشويم و بميريم تا بلا از شما اهل بيت دور شود يعني سپر اهل بلا بشويم. اگر مومن اين كار را نكند در دنيا جا مي ماند .اگر موممن همراه امام نشد در سفر الي الله زمينگير مي شود و با نماز و روزه و حج كاري درست نمي شود. هر محرم يك فرصت استثنايي است كه ما محاسبه كنيم و جوري حركت كنيم كه در روز عاشورا آزاد هستيم و با امام حسين(ع)هستيم. اگر الان به ما بگويند كه بيا ،درنگ نمي كنيم. و نمي گوييم: آذوقه زن و فرزندم چه مي شود و نماز قضاهايم چه مي شود؟ انسان يا مثل حبيب كارهايش را كرده و نمازهايش را خوانده و جهادهايش را انجام داده و آماده ي آماده است يا اگر كارهايش را هم نكرده مثل حُر در يك لحظه با امام مي شود. وقتي امام به سراغ عبيدالله بن جوفي آمد فرمود كه عثماني هستي و تو آخرت خوبي نداري ولي اگر با من بيايي، همه را جبران خواهم كرد. ما بايد نمازهاي قضا را بخوانيم ولي در شب عاشورا جاي اين كارها نيست. بايد آنها را از قبل تدارك كرد و اگر تدارك نكردي بايد قدم بزرگ را برداري و بقيه اش به عهده ي ولي خداست كه جبران مي

ص: 7542

كند. آنهايي كه با امام آمدند و خون شان را پيش روي امام حسين(ع) دادند، هيچ عذري آنها را از امام جدا نكرد. هر عذري كه ما را از امام مان جدا كند، عذر نپذيرفتني است. مثلا غذاي زن وفرزندم را نداده ام يا نمازهايم را نخوانده ام يا ... اگر حضرت عزرائيل در كوچه به سراغ شما بيايد اجازه مي دهد كه شما با خانواده تان خداحافظي كنيد؟ پس انسان بايد مهيا بشود و همه ي اينها را براي خودش حل كرده باشد. اگر همين الان حضرت گفتند كه ديگر خانه برنگرد آيا حاضرهستي؟ مثل حبيب نه مثل مسلم بن عوسجه كه به خانه بروي و برگردي كه دشمن مانع ات بشود. اگر انسان آرزوهايش در حد دنياست و با عوالم ديگر آشنا نشده و بيشتر خواهي در دنيا در وجودش شكل نگرفته و اگر عوالم پنجره هاي غيب به رويش بازنشده ، اين فرد اهل همراهي با ولي خدا نيست. قدم اول براي همراهي با ولي خدا ،بزرگتر از دنيا شدن و مشتاق عالم آخرت شدن است. اين حداقلش است. حضرت درشب عاشورا در مورد اصحاب شان جمله اي دارند كه شبيه جمله ي حضرت امير در توصيف متقين است. حضرت امير مي فرمايد: متقين مشتاق مرگ هستند . بعد از اينكه ابوسفيان بعد از سقيفه به امام گفت كه طرفدار شما هستيم حضرت گفت كه الان كارتمام شده است و اگر من اقدام كنم مثل كسي است كه در زمين ديگري مي كارد و او بهره اش را مي برد بايد صبر كنيم تا وقتش بشود. حضرت مي فرمايد كه به من

ص: 7543

مي گويند :تو از مرگ مي ترسي، بعد از آن صحنه هايي كه در جنگ ها ديده ام ،آيا من از جنگ مي ترسم؟ انس پسر ابوطالب به مرگ از انس طفل به سينه بيشتر است. حضرت زينب فرمود كه آيا شما ياران تان را امتحان كرده ايد نكند آنها هم وسط كار بروند؟ حضرت فرمود: من آنها را امتحان كرده ام. اينها با مرگ پيش رو،مأنوس هستند مثل انس طفل به سينه ي مادر. اگر كسي با عوامل ديگر دنيا مأنوس نبود و آرزوهايش در دنيا خلاصه مي شد، بعدي است كه اين فرد خونش را در راه ولي خدا بدهد. پس اولين قدم اين است كه انسان با امام همراه بشود و اين دعوت امام را اجابت كند كه از سر سفره ي دنيا برخيزيد. براي اينكه ما را از سر سفره ي دنيا بلند كنند، به ما دو چيز مي آموزند :نگاه ما را جامع مي كنند و نگاه ما را واسع مي كنند. يك وقت انسان يك جلوه ي دنيا را مي بيند و به آن دلداده مي شود. وقتي همه ي جلوه هاي دنيا را با هم ديدي و ديدي كه كنار هر شيريني ده تا تلخي است، كنار جواني پيري است و كنارحيات مرگ است، مي فهمي كه اين دنيا قابل دل بستن نيست. در كافي از اميرالمومنين داريم :مرگ دنيا را مفتضح كرده است و براي هيچ عاقلي خوشي نگذاشته است. پس اگر انسان همه ي چهره هاي دنيا را با هم ببيند، ديگر به آن دل نمي بندد. و مي تواند آرام آرام آزاد بشود. البته مجاهده

ص: 7544

اي مي خواهد. اگر همه ي جلوه هاي دنيا را باهم ببينيم قابل تحمل نيست. ولي وقتي يك جلوه ي دنيا را مي بينيم همه شيفته ي آن مي شوند و خضوع مي كنند. پس نگاه انسان بادي به دنيا بايد جامع باشد و واسع هم باشد. يعني اگر پنجره اي از عالم ديگر به روي انسان باز بشود ديگر نمي تواند اين دنيا را تحمل كند. و دنيا برايش كوچك مي شود و آرزو مي كند كه زودتر او را خلاص كنند. قرآن مي فرمايد: دنيا اندك است سرسفره ي دنيا ننشينيد. پس ما بايد با مرگ مأنوس باشيم. و نگاه واسع به دنيا داشته باشيم و فريب دنيا را نخوريم. امي رالمومنين مي فرمايد: خدا دنيا را در بلا پيچيده است. زهير عثماني بود و دير به امام حسين(ع) رسيد ولي وقتي لشكر حر راه را بر امام حسين(ع) بست. امام به اصحاب فرمود كه اگر مي خواهيد برويد. زهير( فرمانده لشكر) گفت :اگرعيش دنيا جاودانه بود و مرگ نبود ، ما شهادت در راه شما را به آن ترجيح مي داديم. اين نگاه واسع است. آنها با حضرت همراه شدند و از دنيا جدا شدند، دنيا را شناختند و فهميدند كه دنيا كم است و خوشي هاي آن كمتر از ناراحتي هاي آن است. مي فرمايد: دنيا در چشم شما مومنين بايد از بوته هاي سبزي است كه در بيابان مي رويد و با آن دباغي پوست مي كنند و تفاله هاي آنرا دور مي ريزند و ته مانده پشم هاي قيچي شده گوسفند، كمتر باشد. حضرت فرمود: همه ي دنياي شما

ص: 7545

در نزد من از استخوان خوك در دست يك جذامي ،بي ارزش تر است. اگر كسي اين حرف ها را نفهمد نمي تواند همراه حضرت باشد. چرب و شيرين دنيا، عده اي را از حضرت جدا كرد. اينها ابزار شيطان است و مي خواهد ما را از امام جدا كند. راه ميانبر براي اين قدم عاشورا است. رفتن اين راه ،قبل ازعاشورا خيلي سخت بود. لذاكساني كه سبقت گرفتند افراد مهمي بودند. راه ما بعد از عاشورا خيلي آسان شده است. آنها خيلي بزرگ بودند كه قبل از عاشورا به امام گره خوردند. الان با عاشورا اين سير خيلي آسانتر شده است. آسانترين راه سلوك عاشورا است. سيدالشهدا بلا را تحمل كرده است ولي اگر شما خودتان را در وادي بلاي سيدالشهدا بيندازيد سالك مي شويد.يعني اگر شما با عاشورا حركت كنيد شما را به امام حسين (ع) مي رساند. خصلت اصحاب عاشورا اين بود كه همراهي با امام حسين(ع) را غرامت نمي دانستند. يعني فكر نمي كردند كه امام حسين(ع) مي خواهد باري روي دوش آنها بگذارد. آنها كساني هستند كه همراهي با امام را غنيمت و فوز مي دانند. اگر امام مي فرمايد كه بياييد، مي خواهد ما را به خدا برساند و مي خواهد ما را پرواز بدهد. و شفاعت كند. امام اول خودش به وسط آتش رفت. و فرزند شش ماه اش را هم در راه خدا داد. اصحاب عاشورا اهل سبقت و سرعت بودند ،خودشان را به امام رساندند و اين حادثه ي تاريخي بي بديل بر آنها سبقت نگرفت و خودشان را خرج امام حسين(ع) كردند با اينكه همه

ص: 7546

ي توجيه ها براي آنها جمع بود و آخرين توجيه اين بود كه امام فرمود :هيچ گله اي از شما ندارم و اصحابي بهتر از شما سراغ ندارم.ولي توصيه مي كنم كه از تاريكي شب استفاده كنيد و برويد و مرا با اين زن و بچه تنها بگذاريد. البته حضرت زن و بچه را آماده كرده بودند و اين به منزله ي تحميل به آنها نيست. خانواده ي امام در اوج معرفت بودند و اين بلاها را با جان مي خريدند. اين بهترين عذر بود زيرا حضرت بيعتش را برداشته بود. امام فرمود كه من كشته مي شوم و ماندن شما تاثيري در زنده ماندن من ندارد. تا زماني كه اصحاب عاشورا زنده بودند اجازه ندادند كه مردان بني هاشم به ميدان بروند. يكي از مردان بين هاشم يعني حضرت قاسم به حضرت مي فرمايد كه مرگ ازعسل براي من شيرين تر است. سعيدبن عبدالله به امام حسين(ع) گفت كه دارد حلقه ي محاصره تنگ مي شود ، من توان ديدن كشته شدن شما را ندارم، اجازه بدهيد كه من بروم و شهيد بشوم. اولين گامي كه اصحاب عاشورا برداشتند بزرگتر شدن از دنيا بود. يعني دنيا در نظر انسان كوچك بشود و دست از تعلقات دنيا بردارد و با بيش از دنيا مأنوس بشود . حُر در روز عاشورا وقتي مي خواست توبه كند برخود مي لرزيد و گفت كه خودم را بين بهشت و جهنم مي بينم. پس انسان بايد بداند كه امام حسين(ع) بيش از دنياست و قدرت داشته باشد كه در محاسبات خوب بداند كه امام حسين(ع) اهل بهشت است. حُر

ص: 7547

يك توبه ي حقيقي از همه ي گذشته ي خودش كرد و از تعلق به دنيا دل كند. يعني تغيير مسير. ايام محرم ايام تغيير مسير زندگي و گرفتن تصميم هاي بزرگ است. در سر سفره ي امام حسين (ع) مي شود تصميماتي گرفت كه در هيچ كجا نمي شود اين تصميمات را گرفت. پس هيچ فرصتي بهتر ازعاشورا براي تصميم هاي بزرگ نيست كه انسان با همه ي تعلقاتش تسويه حساب كند و به امام حسين(ع) گره بخورد. و بقيه را به امام بسپارد. ما كه تجربه ي اصحاب امام حسين (ع) را ديده ايم بايد براحتي اين كار را انجام بدهيم. اصحاب امام حسين (ع) در قدم اول از دنيا بزرگتر شدند. و بيشتر از دنيا را مي خواستند و به همين دليل مي فهميدند كه تنها راه رسيدن به بيش از دنيا امام حسين(ع) است. و به هر قيمتي بود پاي امام ايستادند. وقتي حضرت فرمود: برويد، آنها نرفتند. وقتي آنها كنار امام ماندند، بيش از آخرت و بهشت براي آنها مطرح شد يعني امام حجاب ها را كنار زدند و اصحاب عظمت امام را ديدند. آنها ديدند كه همه ي عالم غرق در نور امام است. قرآن مي فرمايد: ما كوهها را مسخر حضرت داود كرديم و با داود تسبيح مي گفتند. اگر كسي مقام نورانيت امام را ببيند ،مي فهمد كه همه ي كائنات با ذكر امام ذكر مي گويند. سجده ي همه ي عالم از امام است. پيامبر به عمويشان عباس فرمودند كه خدا بهشت را از نور سيدالشهدا آفريده و سيدالشهد از بهشت بهتر است. وقتي اصحاب بيش

ص: 7548

از دنيا را ديدند، به امام حسين(ع) راه پيدا كردند و بخاطر همين بي قرار شده بودند. يكي از اصحاب وقتي در روز عاشورا به ميدان مي آيد و كسي به مقابل او نمي آيد، لباس جنگ را درمي آورد و با لباس عادي به جنگ مي رود. داريم كه اصحاب در روز عاشورا تيزي شمشير را احساس نمي كردند. پس وقتي كسي همراه امام شد و با غيبت مانوس شد، غيبت امام را بر او باز مي كنند. يكي ازغيب هاي حقيقي الهي ،امامان هستند. وقتي كسي به غيب امام رسيد و اشتياقي از امام در دلش آمد ،ديگر اين غيبت امام با بهشت براي او قابل مقايسه نيست. يعني بهشت بدون امام را نمي خواهد. درعاي كميل داريم :خدايا جهنم با تو بهتر از بهشت بي توست گرچه بهشت هميشه با خدا و جهنم بي خداست. آنها به مقامي رسيدند كه خود امام براي آنها موضوعيت داشت. حضرت در لحظه ي آخر اصحابش را صدا زد و بعد با دشمن صحبت كرد. به نقل است كه بدن ها به جنب و جوش افتادند و اجازه گرفتند كه دوباره بجنگند زيرا آنها حاضر بودند كه هزار بار كشته بشوند. انسان وقتي مي ميرد زنده شدن برايش سخت است .وقتي حضرت با دشمن صحبت مي كرد هيچ كدام اجابت نكردند زيرا زنده هاي آنها مرده بودند. اينها كه به مقام محبت رسيده بودند، امام را در بلا ديدند يعني حضرت حجاب را از جلوي آنها برداشت و آنها بلاي امام حسين(ع) را در حد ظرف خودشان ديدند. بلاي امام حسين(ع) خيلي عظيم است و همه

ص: 7549

كائنات را گرفته است. در بارگاه قدس كه جاي ملال نيت ،سرهاي قدسيان همه بر زانوي غم است. درزيارت حضرت امام داريم :خون تو در مقام خلد آرام گرفت.عرش با ريختن خون تو به لرزه درآمد. همه ي آسمان و زمين بر خون تو گريستند. بعضي در مكاشفه ديده اند كه همه ي دنيا يك چشم است و بر امام مي گريد يا همه ي قامت كائنات در عزاي سيد الشهد خم است. يك جلوه اي از بلاي امام بر آنها واقع شد لذا آنها بيقرار شدند. لذا با هر توان تلاش مي كردند كه جلوي اين بلا را بگيرند، سپر در برابر حضرت مي شدند. تلقي من اين است كه امام حسين(ع) الان هم در متن بلا هستند. و آن بلاي عظيم هنوز تمام نشده است. در زيارت ناحيه ي مقدسه داريم :اي كسي كه در كربلا ساكن هستي. اگر كسي بخواهد اين راه را برود و ميانبري را انتخاب كند، بايد از راه بلا وارد بشود. بلاي امام براي اصحاب عاشورا مكشوف شد و بي قرار شدند. اگر كسي از اشك بر امام حسين(ع) شروع شد اين راه ميانبر است. در روايت داريم: يك قطره اشك براي امام حسين(ع) گناهان را مي شويد. اگر كسي ورود به عاشورا كند و چشمش را از عاشورا برندارد اميد است كه به فوز همراهي سيدالشهدا برسد. در زيارت ناحيه حضرت تعليم مي كند : اگر من در كربلا بودم سپر شما مي شدم و اهل بيت من سپر اهل بيت تو مي شدند. اگر روزگار و تقدير الهي مرا به تاخير انداخت صبح و شب هميشه

ص: 7550

براي شما گريه با شور و صدا (ندبه) مي كنم. بجاي اشك خون گريه مي كنم. تا با لهيب اين غصه ها جان من به لب برسد. پس اشك بر سيدالشهدا از تباكي شروع مي شود. تباكي يعني با فشار از خود اشك گرفتن. و اگر تباكي ادامه پيدا كند به اشك منتهي مي شود و اين اشك حوض مطهر انسان است. اين اشك ما را وارد وادي بلاي سيد الشهدا مي كند. محيط بلاي امام محيط طهارت و شفاعت است يعني هر كس وارد آنجا شود آرام آرام تطهير مي شود تا به مقام شفاعت حسين و ثبات قدم در راه حسين برسد.

92-08-25

سوال – در مورد آثار و بركات اشك برامام حسين(ع) توضيحاتي بفرماييد. پاسخ – يكي از افضل عبادات مستحب بُكاء بر سيدالشهدا است و در روايات آثار فراواني را بر آن ذكر كرده اند. يكي از آثار آن تطهير است يعني اشك بر سيدالشهدا مطهر انسان است. در روايتي امام رضا(ع) به يكي از يارانش توصيه برعزاداري امام حسين(ع) كردند و فرمودند :اشك بر امام حسين بزرگ وكوچك و كم و زياد گناه پاك مي شود. گاهي اوقات آلودگي هاي ما بخاطر گناهان ظاهري ماست و گاهي ريشه ي گناهان صفات رذيله ي ما هستند و ريشه ي صفات رذيله هم تولي به طاغوت و شيطان است. ريشه ي اين گناهان نوعي كبريايي در مقابل خداوند است .گريه بر سيدالشهدا تمام مراتب گناه را پاك مي كند نه فقط گناهان ظاهري را. اگر رگه هاي پنهاني گناه هم در اعماق وجودي مومن باشد، اين اشك آنها را هم شستشو مي دهد.

ص: 7551

بكاء از اشك ظاهري شروع مي شود. يعني بكاء بر سيدالشهدا مراتبي دارد، گاهي از ظاهر انسان است و گاهي از اعماق وجود انسان است. داريم كه گريه شيعه از طينت اوست نه از ظاهر. حتي داريم كه تباكي كنيد. يعني انسان اهل حزن نيست ولي به زور از خودش اشك مي گيرد تا آرام آرام وارد وادي بكاء بشود. آثاري كه براي بكاء گفته اند براي همين آغازش است و اگر بكاء ادامه پيدا كند بركاتي ظاهر مي شود كه در هيچ عبادتي به اين خوبي بروز پيدا نمي كند. اثر ديگر بكاء بر سيد الشهدا اين است كه انسان را به نور طيبه مي رساند. يعني انسان را به ولايت و حيات طيبه مي رساند. فرمود: روزي كه همه ي قلوب مي ميرند قلب شما نمي ميرد. اين بكاء آرام آرام انسان را به سمت سير مي برد و انسان را به مقصد مي رساند. اين بكاء اقسامي دارد: گاهي بكاء خائفين و گاهي بكاء محرومين است .بكاء خائفين يعني قسمي است بكاء است كه انسان بايد نگران باشد از اينكه مبادا تعلقاتش او را به جدايي از سيدالشهدا يا در صف مقابله با سيدالشهدا بكشاند. انسان الان مي تواند در صف سيد الشهدا باشد يا مي تواند در صف مقابل سيدالشهدا باشد. يا محروم از صف حضرت باشد. استادي مي گفت :محرم كه مي شود من مدام در خوف هستم كه مبادا روز عاشورا كه مي آيد من در صف مقابل حضرت باشد تعلقات مرا از حضرت جدا كند و به مقابله با حضرت بكشاند. بكاءخائفين هم مراتبي دارد. خائفين از خداي

ص: 7552

متعال گريه هايي دارند. در روايت داريم :يكي از محبوب ترين اشك ها ،گريه هاي خوف از خدا در شب است. بعضي از خائفين از عقوبت مي ترسند و بعضي از محروميت از بهشت مي ترسند و بعضي ها خوف دوري از خدا را دارند. دسته اي از گريه كنندگان بر سيدالشهدا هم اين طوري هستند و مي گويند كه نكند حضرت ما را راه ندهد. اصحاب شب عاشورا دل نگران بودند كه نكند حضرت آنها را رد كند. كساني كه همه ي بن بست هاي عالم را ديده بودند و به سيدالشهدا رسيده بودندو مي خواستند راه خدا را با حضرت طي كنند، حضرت فرمود: برويد. حضرت ابوالفضل فرمود:شما مي گوييد كه ما برويم و بعد از شما زنده بمانيم ،خدا چنين روزي را نياورد كه بعد از شما زنده باشيم. اين گريه ي محبين است. كساني كه در مقام محبت هستند و همه چيز را با سيدالشهدا معامله كرده اند و خدا محبت سيدالشهدا را داده است كه فوق همه ي محبت هاست وانسان را تهذيب مي كند، يك قسم گريه ي آنها گريه ي خوف از فراق و دوري از دستگاه امام حسين(ع) است. ممكن است كه اين افراد به بهشت بروند. حضرت به سيد بن عبدالله مي فرمايند : انت امامي في الجنة يعني خوف از اينكه در بهشت از امام دور باشد. اگر اصحاب امام در شب عاشورا امام را ترك مي كردند جهنمي نمي شدند چون حضرت بيعت را برداشته بود. ولي آنها نگران اين بودند كه بدون امام به بهشت بروند. عده اي خوف شان خوف محروميت است

ص: 7553

يعني از نصرت ولي خدا محروم شدند. اين بخاطر دير اجابت كردن است.اصحاب سيدالشهدا زود لبيك گفتند ولي ما دير لبيك گفتيم و جسم مان جاماند. آنها خوف دارند كه چرا نتوانستند امام را نصرت كنند. در زيارت ناحيه آمده است : من به تاخير افتادم و نتوانستم تو را ياري كنم و نبودم كه با دشمنان تو بجنگم، هميشه در حال بكاء هستم تا از غصه جان بدهم. گريه بر محروميت از نصرت هم اقسامي دارد. گاهي انسان غصه مي خورد كه چرا فوز را از دست داده است زيرا كساني كه نصرت امام را كردند جزو فائزين شدند. و فرد غصه مي خورد كه چرا سود نكرده است. يا غصه مي خورد كه نكند محروميت از نصرت باعث بشود كه ما جهنمي بشويم. يعني نگران جهنم و بهشت خودش است ولي يك وقت گريه بر محروميت از امام بخاطر محبت است. مثل مادري كه در جبهه نبوده كه زخم هاي فرزندش را ببندد و گريه مي كند كه اين از باب محبت است. در زيارت ناحيه داريم: اگر من در صف عاشورا بودم، سلام من سلام كسي است كه با دبن خودم تيزي هاي شمشير را مي گرفتم. اين براي محبين است. پس بالاترين درجه ي بكاء، بكاء محبين است كه در مقام محبت هستند. گاهي گريه ي محبين فقط توجه به مصائب است. يعني متوجه حالات حضرت است. كاري ندارد كه نكند من از حضرت جدا بشوم يا چرا من نبودم، فقط مصيبت حضرت را مي بيند و اين مصيبت يك نوع اشكي در او ايجاد مي كند. اين دسته از محبين

ص: 7554

كساني هستند كه خود بلاء سيدا لشهدا در جان شان تنزل پيدا مي كند. يعني خود رنج و ابتلا به يك منزلتي از وجودشان مي آيد و به گريه تبديل مي شود. حضرت فرمود :مومنين ،برادر پدر و مادري هستند يعني اگر يكي از آنها غصه داشته باشد، اين غصه به ديگري منتقل مي شود. فردي گفت كه من غصه دارم و عاملي هم ندارد. حضرت فرمود : دوست مومني داري كه غصه دار است. اين حزن به شما مرتبط شده است. مي گويند كه اگر شما در غروب جمعه نگران هستيد به خاطر نگراني هاي حضرت مهدي است . شيعيان ما را دوست دارند زيرا از گِل ما هستند،حزن ما آنها را محزون مي كند. يعني غصه ي ما به اندازه ي ظرف وجودشان تنزل پيدا مي كند. لذا انسان خيلي رفعت پيدا مي كند. حزن هاي ما به اندازه ي وجود خودمان است.دركودكي بخاطر بازيچه اي ناراحت مي شويم ولي وقتي بزرگ مي شويم مي بينيم كه هر چيزي ارزش اشك ريختن ندارد. غصه ها و شادي هاي ما كودكانه است. اگر همه ي دنيا را به اولياء خدا بدهيم خوشحال نمي شوند. اميرالمومنين مي فرمايند :زاهد كسي است كه غصه ها و شادي هاي دنيا از دلش رخت بربسته است. با آمد و شد دنيا نه خوشحال مي شود و نه غصه مي خورد. اولياء خدا كه از عالم فراغ هستند حزن هايي داشته اند. اگر جرعه اي از آن حزن به انسان خورانده شود، اين حزن حق سلوك انسان مي شود. و شروع آن با اشك است. معمولا اشك هايي كه

ص: 7555

ما بر مصيبت امام حسين(ع) مي ريزيم جزو اشك هاي محبين است. روز عاشورا چيزي جز محبت سيدالشهدا نيست كه آنها را به خيابان آورده است. اين اشك هم ارزشمند است. اگر اين اشك ها نبود شيطان كار ما را تمام كرده بود. اينكه جامعه ي مومنين با تمام فشارهاي دستگاه شيطان به توحيد معتقد هستند بخاطر همين است. مدعي روشنفكران تعبيري داشتند كه ما توانسته ايم اصلاحاتي بكنيم هنوز خدا در كشور ما نمرده است يعني آنها مي خواهند اسمي از خدا در حيات اجتماعي نباشد. آنها مي گويند كه اگر مي خواهيد خدا را بپرستيد درحوزه ي خصوصي بپرستيد. ولي در حوزه اجتماعي نبايد خداوند نقشي ايفا كند. سوال – آيا ما بايد براي بالا بردن مراتب اشك مان تلاشي هم بكنيم ؟ پاسخ - بله. داريم كه زيارت امام حسين (ع) ثواب هفتاد هزار حج را دارد. پس مي شود با يك زيارت ، بركت زيادي بدست بياوريد. زائرين سه دسته هستند: يك دسته هستند كه خداوند اموال و اولادش را براي او حفظ مي كند، يك دسته هستند كه وقتي از حج فارغ مي شوند خداوند مي فرمايد كه زندگي تان را از نو شروع كنيد. يعني پاك شده ايد و يك دسته هستند كه به آنها گفته مي شود كه آينده ي شما هم تامين شد. يعني در مقامي قرار گرفته ايد كه شيطان دستش به شما نمي رسد. پس ما بايد درجات حج را بدست بياوريم. در بكاء هم همين طور است كه ما بايد درجات بكاء را بدست بياوريم. نماز مي تواند معراج باشد يا اسقاط تكليف باشد.

ص: 7556

در اسقاط تكليف بالاخره انسان مي تواند در نزديك غروب نمازش را بخواند وحتما آثاري هم دارد ولي صلاتي كه معراج مومن است و فضيلت آن براي نمازهاي معمولي نيست. در بكاء هم بايد سعي كنيم كه بكاءمان را جامع و عميق كنيم. و بكاء ما بكاء محبين بشود و به بالاترين درجه ي بكاء محبين برسيم. همه ي حقايق از عالم بالا مي آيد. حقيقت بكاء كه بر قلب و چشم انسان مي آيد از عالم امام مي آيد .اگر جرعه اي از بكاء امام سجاد(ع) به ما بنوشانند، كار درست مي شود. اگر انسان بخواهد جزو باكين بشود توسل به امام سجاد(ع) خوب است. همه ي خوبي ها از عالم بالا به ما عطا مي شود، ما فقط بايد آنرا قبول كنيم .ما بايد آماده باشيم تا عطا را بگيريم كه اين نياز به تحمل دارد و اگر شما تحمل نداشتيد يا غفلت كرديد عطا از بين مي رود. اين حالات معنوي امانت خداست. اگر آماده باشيد آنرا به شما عطا مي كنند .گاهي وقتي بوي استجابت دعا مي آيد انسان مي ترسد كه دعا كند زيرا آنرا با لوازمش به انسان مي دهند. مثلا كسي كه اشك حزن بر سيدالشهدا مي ريزد يك بلاهايي هم به دنبال آن مي آيد. وقتي انسان آن بلاها را مي فهمد، خودش را كنار مي كشد. باري كه به دامن انسان مي اندازند سنگيني هم دارد.البته لذتي هم دارد. پس اگر كسي اهل معنا شد اين بكاء به او عطا مي شود. و اين درجاتي هم دارد و ممكن است كه زندگي انسان را زير و

ص: 7557

رو كند. مسير سيدالشهدا مسير كائنات را عوض كرده است. ما بايد اهل داوم بر بكاء بشويم. يعني گريه ي ما گريه ي دائمي باشد. اين معنايش اين نيست كه هميشه در مراسم روضه نشسته باشيم ولي بايد مثل كساني باشيم كه وقتي وارد بيوت پيامبر مي شويم، دائما در صلاة باشيم. و هيچ تجارتي او را از باز نمي دارد. حقيقت خشوع خدا در او وجود دارد. بعضي ها وقتي از ماه رمضان بيرون مي آيد درهاي بهشت را به او مي بندند ولي بعضي ها را از بهشتي كه رفته بيرون نمي كنند. و براي درجات بعدي بايد منتظر ماه رمضان بعدي باشد. آثاري كه براي بكاء هست براي دوام بر بكاء است. البته روايت مي فرمايد كه يك قطره اشك هم كافي است. باكين كساني هستند كه دائما درمقام حزن هستند. يعني هيچ وقت قلب شان از عاشورا بيرون نمي آيد. مثل مادري كه فرزند عزيزش را از دست داده است. سي سال گذشته ولي دائما قلبش در حزن است. پس ما بايد جزو باكين دائمي باشيم حتي اگر زندگي مان را هم بكنيم. داريم: مومن چهره اش بشاش است ولي قلبش محزون است. اين حزن ،حزن دوري از خداست. اين حزن تابع درجات است ولي راهگشاست. حزن سيدالشهدا هم همين طور است. اگر اين حزن در وجود انسان دائمي شد، اين بكاء دائمي مي شود. و اين ثواب علي الداوم به او مي رسد و علي الدوام تطهير مي شود. علي الدوام از اين جام مي خورد و از اين چشمه مي نوشد. اين طورنيست كه منتظر بماند كه عاشورا بيايد

ص: 7558

از اينجا بنوشد و بعد دوباره سر دنيا برود و مشغول آن بشود تا سال ديگر دوباره محرم بيايد و جامي بنوشد و پاك بشود. ما نياز به تطهير دائمي داريم تا به مقام اخلاص محض برسيم. وقتي همه ي تعلقات بريزد، انوار يقين به سراغ انسان مي آيد. اشك بر سيدالشهدا يك راه ميانبر است كه اين راه ميانبر هم بايد دوام داشته باشد. آلودگي ما فقط گناهان كبيره نيست .گاهي اوقات شرك مخفي تر از يك مورچه در شب سياه بر سنگ تاريك است و همين شرك مغفول است. و مانع لقاء الله است. بايد همه ي زواياي وجود انسان مطهر بشود لذا اين وادي ادامه دارد .كساني كه در حزن شان دائمي هستند ،دائما درحال سير هستند. سير الي الله آخر ندارد. كساني كه دائما در كربلا هستند ،سلوك طهارت و نورانيت دائمي دارند. حضرت در ذيل خطبه ي قاسعه مي فرمايد: الان قلب شان در بهشت است ولي پيكرشان در دنياست. اگر كسي وارد وادي بلاي كربلا شد، دائما درحال رشد است و همه ي كارهايش سبقة الله دارد. و همه ي كارهايش در مسير و در خدمت عاشورا است و مي شوند از كساني كه دائما در جبهه ي امام زمان(عج) است. مواظب باشيم فضايلي كه در اين ايام بدست آورده ايم شيطان از ما نگيرد. فردي گفت: ما محضر شما رغبت به آخرت پيدا مي كنيم ولي وقتي بيرون مي رويم حال مان عوض مي شود. حضرت فرمود: اين از گام هاي شيطان است. اگر آن حالات تان را حفظ مي كرديد، اهل عالم ملائكه مي شديد و ملائكه

ص: 7559

با شما دست مي دادند و روي آب راه مي رفتيد. اگر كسي بتواند آنچه را كه در اين ايام بدست آورده است از جمله طهارت و بي رغبتي به دنيا و توجه به خدا را حفظ كند، آثار و بركاتش بر او ظاهر مي شود . ديگر اينكه سعي كند كه بر كارهايش مداومت داشته باشد. مواظب باشيم كه شيطان درجاتي را كه بدست آورده ايم را از ما نگيرد. وسعي كنيم كه درجات بالاتر را بدست بياوريم. اگر چه ايام عاشورا فيض خاص است. ولي خودمان را براي عزاداري سال بعد آماده كنيم. سيد بن طاوس مي فرمايد كه اولياء خدا صبح روز عيد فطر، براي سال بعد ماه رمضان آماده مي شوند. اگركسي طعم عاشورا را چشيده باشد از فرداي صبح عاشورا خودش را براي محرم سال آينده آماده مي كند. تا مراتب بالاتر از عاشورا را درك كند. سعي كنيم كه اهل نگهباني ثمراتي باشيم كه در اين ايام بدست آورده ايم. داريم كه اگر ما دو ركعت نماز مقبول داشته باشي مزدش بهشت است. بعضي تعبير كرده اند كه اگر يك لااله الاالله درست داشته باشيم مزدش بهشت مي شود. پس در محرم مراقباتي داشته باشيم. الان بعد ازعاشورا، هم تبري و هم تولي ما رشد كرده، محبت ما به اولياء خدا و شدت آن رشد كرده است .توجه ما بيشتر شده كه دستگاه باطل، باطل است. حب و بغض در اين ايام براي مومنين اصلاح مي شود. تعلق شان به دنيا و دستگاه باطل كم مي شود. بصيرتي براي انسان بدست مي آيد كه بايد از آن مراقبه كرد.

ص: 7560

البته شيطان پشت در ايستاده است. انسان در آغازمحرم بايد محاسبه اي داشته باشد تا ببيند كه كجاي كار است، حبيب است كه از قبل آماده بوده يا زهير است كه در وسط راه خودش را رسانده است يا حُر است يا حج را انجام داده و به خانه رفته است. انسان بايد قبل از عاشورا مراقبه داشته باشد كه اگر نرسيده است خودش را برساند. و وقتي روز عاشورا مي رسد احساس كند كه مثل حُر است و فارغ از همه چيز است. يعني حاضر است كه جان و آبرويش را براي امام حسين (ع) بدهد. استادي مي فرمود: سخت ترين فداكاري جان دادن با آبروست. يعني مردن وبدنامي در راه خدا ،هم بميري و هم بدنام بشويم. اصحاب عاشورا اين جوري بودند البته در ملكوت عالم جزو خوش نامترين انسان ها بودند ولي در دنيا جزو خروج كرده بر اميرالمومنين شناخته مي شدند. در دوران معاويه هفتادهزار منبر اميرالمومنين را لعن مي كردند. اصحاب عاشورا در آن فضا جان و آبرويشان را دادند. اگر ما جزو آن دسته هستيم كه تا عاشورا خودمانرارسانده ايم الحمدلله. فكركنيم كه سال 61 هجري است اگر ما شهيد شديم الحمدلله ولي اگر زنده هستيم،در بدست آوردن درجات مسابقه داشته باشيم. يعني از الان خودمان را براي محرم سال بعد آماده كنيم كه ورود ما يك درجه رفيع تر باشد. فرض كنيم كه در ظرف خودمان حُر شديم يعني تائب شديم، سعي كنيم در سال بعد زهير بشويم.ودر سال بعد در ظرف خودمان حبيب بشويم. مسابقه در درجات عاشوراي ها ممكن است .البته شايد فرد حبيب نشود ولي

ص: 7561

در ظرف خودش مي تواند حبيب باشد. بعضي ها در اين ده روز آزاد شدند. ظرفيت امام حسين(ع) زياد است. اينكه همه به ابوالفضل غبطه مي خورند بخاطر اين است كه فكر مي كنند فقط ايشان از امام حسين(ع) استفاده ي كافي را برده است. دستگاه حضرت خيلي وسيع است. اگر همه ي ما حُر بشويم چيزي از حضرت كم نمي شود. درياي امام بي نهايت است. اگر به اين درحه نرسيديم از الان خودمان را آماده كنيم نماز قضا بخوانيم، قرض هايمان را بدهيم و موانع را رفع كنيم تا به عاشوراي بعد برسيم. مثل كساني كه شب قدر را درك نكردند از اول عيد فطر امسال بايد آماده باشند كه شب قدر را درك كنند. در عاشورا در رحمت باز مي شود و همه مي توانند از باب الحسين وارد بهشت بشوند. انسان اگر خودش را يك محاسبه كند، خودش را مي شناسد. انساني كه مي خواهد خودش را مداوا كند بايد قواعد طب را بداند و دائم خودش را كنترل بكند. يعني تا عضويي از بدنش درد مي گيرد، مي فهمد كه علت كجاست. پس انسان در هر كجا هست خودش را براي سال بعد آماده كند يعني يا درجه اش را بالاتر ببرد يا خودش را برساند. انسان مي تواند مي فهمد كه چرا روز عاشورا حاضر نبوده كه تمام هستي اش را بدهد و مانع كارش كجا بوده است. روايت داريم :بيماري را گفته اند و دواي شما راهم گفته اند ،ببينيد كه خودتان براي خودتان چكار مي كنيد. كار شماست كه دارو بخوريد و مداوا بشويد. انسان ببيند كه

ص: 7562

چرا حُر نشده و علت را بفهمد. كاروان امام حسين(ع) يك اربعين دارد. اگر كسي مي خواهد به زيارت اربعين برسد اين چهل روز كاروان امام را رها نكند. به كاروان امام برود. ما نمي توانيم سير جسماني در آن سالها داشته باشيم ولي مي توانيم سير روحاني داشته باشيم. اين كاروان يك ابتلائاتي دارد. ببيندكه مي تواند همراه ،يار و سپر آنها باشد. بلاهايشان را تحمل كند. پس اين چله را دنبال كنيد. زيارت اربعين كه يك قطعه از بهشت است كه هنوز در عراق نازل مي شود، بابش با زيارت اربعين اهل بيت باز شد. آنها يك اربعين داشتند كه اين اربعين هجران و ماموريت آنها را براي ورود به زيارت امام حسين(ع) آماده كرد. در زيارت درهايي به سوي آنها گشوده شد كه تابحال باز نبود. و درهايي به روي عالم باز شد. در كتاب من لايحذر احوالات پدر مرحوم مجلسي داريم كه من به نجف رفته بودند. و روزها در مقام امام زمان(عج) مشغول رياضت بودم كه آماده ي زيارت بشوم. پس زيارت آمادگي مي خواهد.تا درها باز بشود و انسان زائر بشود. والا درجات ولايت به راحتي گشوده نمي شود. اين بزرگواران يك اربعين با اين بدن مطهر سير كردند، تكاليف را انجام دادند، برگشتند و آمدند. اين زيارت ،زيارت ديگري است. درهايي از وادي زيارت به روي بزرگواران گشوده شد و بعد به روي همه باز شد. در سال 77 كه زائران به كربلا مي رفتند زائران يك جورخاصي (باادب و حضور)به زيارت مي رفتند. بزرگي مي فرمود كه اين زيارتي كه آنها مي روند درهاي زيارت را براي

ص: 7563

همه باز مي كنند مطمئن باشيد كه همه زائر هستند. آنها يك چله با امام حسين (ع) داشتند كه در آن چله كهف شان امام حسين(ع) بود. بعد از اربعين كه آمدند زيارتي شد و اين باب در اربعين گشوده شد. پس اين چهل روز يك سيري با كاروان اهل بيت داشته باشيم. و دوباره به كربلا برگرديم. ما ببينيم كه مي توانيم اين بلاها را در راه خدا تحمل كنيم. و بخواهيم كه حجابي از ما بردارند كه بفهميم چه اتفاقي دارد آنجا مي افتد. يك مومن به نماز مي ايستد ، ملائك با او صحبت مي كنند ...اينها را با چشم ببيند كه دارند چكار مي كنند. فرض كنيم كه ما يكي از اسراء بوديم و در منازل شان سير كنيم. تا در اربعين به كربلا برگرديم و زيارتي بكنيم. آن وقت آن اربعين، زيارت اربعين خواهد شد كه از علائم مومن است. اگر با امام حسين(ع) حركت كرديم به منازل الزائرين مي رسيم.

92-09-02

تو چراغ آفتابي گل آفتاب گردان نكند به ما نتابي گل آفتابگردان، نه گلي فقط كه نوري نه كه نوري بوي باران تو صداي پاي آبي گل آفتابگردان، نه گلي نه آفتابي من و اين هواي ابري نكند به ما نتابي گل آفتابگردان، تو بتاب و گل بيفشان سر آن ندارد امشب كه برآيد آفتابي گل آفتابگردان . سوال – چطور مي شود با بلاي سيدالشهدا وارد مراحل قرب به خدا بشويم و بايد چه مراحلي را طي بكنيم ؟ پاسخ – در روايات آثار فراواني براي عزاداري و بكاء بر حضرت بيان شده است. دسته اي از روايت

ص: 7564

بشارت به زنده بودن قلب مي دهد كه مي فرمايد: اگر اهل گريه بر حضرت شديد آنروزي كه قلب ها مي ميرد، قلب شما زنده است. يعني به يك حيات طيبه مي رسيد. بعد فرمود اين گريه بر سيدالشهدا شما را از گناهان تطهير مي كند. چه گناه ظاهري باشد چه گناهان باطني مثل صفات رذيله چه گناهان عميق مثل تعلق به دستگاه شيطان. به تعبيري تولي و تبري را در ما رشد مي دهد و حب و بغض ما در سايه ي پروردگار تعريف مي شود. و محور خداي متعال مي شود. يعني ما را به توحيد مي رساند. حالا چطور مي شود با بلاي سيدالشهدا وارد مراحل قرب به خدا بشويم و بايد چه مراحلي را طي بكنيم تا به آن قرب برسيم؟ هدف همه ي انبياء اين بوده كه حجاب هاي ما برداشته شود و به قرب و بندگي برسيم. و محبت ما نسبت به خدا خالص بشود و موانع اين محبت برداشته بشود. اين سير چگونه با سيد الشهدا واقع مي شود؟ پس بكاء يعني سير با بلاي سيدالشهدا. بلايي كه امام تحمل كرد چه درهايي از غيب و توحيد گشوده شده است و ما چطور مي توانيم از اين درها وارد وادي توحيد بشويم. و چطور مي توانيم پاك بشويم؟ بطور كلي يكي از عواملي كه هر انساني را در سير به طرف خدا كمك مي كند و درهاي مقامات را به سوي انسان باز مي كند بلايي است كه از طرف خدا بر مومنان وارد مي شود. اين بلا هم انسان را تطهير مي كند و هم رشد مي

ص: 7565

دهد. البته در مورد معصومين و اولياء خدا، اين بلا فقط رشد است. وقتي انسان در مسير خدا نيفتاده درگيري ندارد و خوش خيال است. استادي مي گفت كه ما در تابستان ها با دوستان مان براي درس خواندن به اطراف قم مي رفتيم. جمعه ها براي تفريح به امامزاده اي مي رفتيم كه بالاي كوه بود. روزي يكي از دوستان نمي توانست راه برود، ما حيواني را كرايه كرديم و ايشان و اسباب ها را با حيوان برديم. ما با حيوان هم سير بوديم. وقتي به مي خواستيم به بالاي كوه برويم ،حيوان مي خواست به پايين برود. در اينجا كار سخت شد.و حيوان بارهاي ما را به ته رودخانه ريخت. داستان نفس انسان با انسان هم اين طور است كه تا وقتي با نفس همراه هستي مشكلي نداري و دعوايي نداري ولي وقتي انسان مي خواهد راه خدا را برود با شيطان و نفس خودش درگير مي شود. از آنجا راه سخت مي شود. يعني وقتي مي خواهي جلوي شيطان بايستي درگيري شروع مي شود و كار راحت نيست. انسان هايي كه مي خواهند راه خدا را بروند، كم كم محبت خدا در دل شان پيدا مي شود و از دنيا فاصله مي گيرند، از دنيا بزرگتر مي شوند، دنيا با همه ي جذبه هايش آنها را سيراب نمي كند.و در مقابل آنها كوچك است. آنها با تمام قوا تلاش مي كند تا به جايي برسند. اينها نمي توانند به دنيا برگردند زيرا از دنيا بزرگتر هستند و از دنيا خارج شده اند مثل پروانه اي كه از پيله ي خودش بيرون آمده

ص: 7566

و ديگر نمي تواند به پيله ي خودش برگردد. از طرفي مي بينند كه آن ساحت خيلي جليل تر است از اين است كه انسان به اين راحتي قدم در آن وادي بگذارد. در روايت داريم :بين ما و خدا هفتادهزار حجاب وجود دارد. وقتي انسان در اين وادي افتاد يعني دلش بزرگ شد، معرفت و محبتي از خدا در دلش آمد و مي خواهد به سمت خدا برود به عجز مي افتد. يعني نه مي تواند به سمت دنيا برگردد نه پاي رفتن دارد. اين فرد به عجز رسيده ،همه ي مقدوراتش را بكار گرفته است. كسي كه مقدوراتش را به كار نمي گيرد يعني همه ي توانايي هايش را فعال نكرده ،اين كارها برايش مثل يك هوس است. عجز آنها اين است كه مي فهمند اين راهي كه دارند مي روند خيلي تنگ تر از اين است كه آنها را به خدا و مقصد برساند. و اين سرمايه هايشان خيلي كوچكتر از آن است كه آنها را به خدا برساند. در مناجات دوازدهم يعني مناجات عارفين(مناجات خمسه عشر) امام سجاد(ع)داريم :خدايا زبان ها بسيار كوتاهتر هستند كه در ثناي تو به جايي برسند كه شايسته ي توست. يعني همه ي زبان هاي اهل دل و اهل عقل نمي توانند تو را مدح كنند. همه ي عقل ها ناتوان تر از آن هستند كه به كنه جمال تو راه پيدا كنند. خدايا ديده ها(اهل عرفا،سالكين و ...) نزديك بين تر از آن هستند كه به پاكي هاي وجه تو نظر كنند. خدايا راهي براي معرفت باز نگذاشتي اِلا عجز. يعني افراد سالكي كه اهل

ص: 7567

تعقل هستند و وارد اين وادي ها شده اند، به عجز مي رسند. آنها مي فهمند كه با چشم دل نمي توانند جمال الهي را ببينند. وقتي زبان عقل و دل باز شد و به قله ي معرفت رسيديم و همه ي توان مان را بكار گرفتيم، مي فهميم كه عاجز هستند نه از باب اينكه توان ما كم است بلكه بخاطر اينكه قله رفيع است. پس انسان سالك به عجز به معرفت مي رسد. و زمين گير مي شود. در ادامه امام مي فرمايد: خدايا خودت كاري بكن كه ما را از كساني قرار بده كه درخت هاي اشتياق به تو در باغستان سينه هاي آنها رسوخ پيدا كرده است . در مناجات مريدين امام سجاد(ع) داريم :خدايا تومنزه هستي ،راهها تنگ است. راه دل و قلب و رياضت ما تنگ است. كسي كه راهنمايش تو نباشي راهش تنگ است. اما اگر تو هدايت كني حق ها آشكار مي شوند. خدايا تو ما را سلوك بده، سلوكي كه ما را به تو برسان. خدايا تو ما را سير بده در نزديكترين راه بر خودت. معصومين طمع خام در انسان ايجاد نمي كنند و انسان را هم نااميد نمي كنند. يعني از دور قله ها را به انسان نشان مي دهند و انسان را دلگرم مي كنند و وقتي انسان را به وادي بردند ،موانع را نشان مي دهند. كسي كه سالك نيست و مدعي خيالات است ،انسان را به طمع مي اندازند. مي گويند: فلان ذكر را مي خواني و دو ركعت نماز مي خواني و بعد كار تمام است. كار به اين راحتي

ص: 7568

نيست. گفتند كه چهل سال است كه در مورد احكام مقامات حج از شما سوال مي شود، امام فرمود :دو هزار سال قبل از خلقت آدم ، ملائكه در اينجا طواف مي كردند. پس احكام آن به سادگي تمام نمي شود. كسي كه نمي داند حج چيست زود به طمع خام مي افتد. حضرت فرمود: نماز چهار هزار حد دارد و اين طور نيست كه تا نماز خواندي به مقصد برسي. از طرفي بعضي ها انسان را مأيوس مي كنند. امام نه انسان را اميدوار مي كند و نه مأيوس. اين حرف ها براي كسي است كه اين راه ها را رفته و به خدا نرسيد و اميدي جز به عنايت حضرت حق ندارد. امام مي فرمايد: خدايا راه نزديكي وجود دارد. خودت ما را به نزديك ترين راه به ميهماني خودت برسان. پس خدا بايد آنها را سير بدهد و بعضي اوقات خدا آنها را با بلا سير مي دهد. وقتي بلاي الهي مي آيد ، يك روي سكه آن بلاست و يك روي آن همان راه نزديك است كه خدا انسان را مي برد. درعالم دنيا بلاي براي خوبان است و اين از راه بلا زودتر سير مي شود. پس يك طرف اين بلا سختي است و يك طرف آن هم محبت و دعوت است. و راه ها باز مي شود و خدا انسان را مي برد. داريم كه سالك در اين مسير، محتاج محبت خداست. پس كساني كه اين راه ها را رفته اند و عجزهاي خودشان را فهميده اند،روبه خدا مي آورند و از خدا مي خواهند كه راهي به آنها

ص: 7569

نشان بدهد. بعد خدا با بلا، اهل راه را مي برد. اين بلا از ساده ترين بلا شروع مي شود مثل بيماري .يك شب بيماري آثار طهارت زيادي براي نفس انسان دارد. يا اينكه خداي در عرض يك شب تمام مال انسان را مي گيرد يا آبروي چهل ساله كه باعث حجاب بين شما و خدا شده از بين مي رود. ظاهر اين بلا سختي است. ولي باطن آن براي خوبان تطهير است. بلايي كه خدا براي خوبان مي فرستد آنها را اذيت نمي كند البته ممكن است كه بعضي مواقع عذاب هم باشد. حداقل بلايي كه خدا براي خوبان مي فرستد كفاره ي گناهان و تطهير است. و حداكثر آن دادن درجات است. امام صادق(ع) فرمود كه ريشه ي گرفتاري هاي شما در خطاهاي خودتان است. قرآن مي فرمايد: سختي هاي را با دست هاي خودتان كسب كرديد. سوال كردند :پس سيدالشهدا چطور؟ امام فرمود: مقايسه نكنيد. پس بلا براي تطهير و ترفيع درجه است .عذاب براي مومنين نيست. اين بلاها براي مومنين رشد است. وقتي مي خواهد عذاب ها نازل بشود به مومنين مي گويند كه دل تان را از آنها برداريد. وقتي مي خواست بر قوم لوط عذاب نازل بشود ، خدا فرمود: برويد و به احدي توجه نكنيد. والا عذاب آنها شما را هم مي گيرد. اين بحث عذاب است. ولي وقتي بحث تطهير است اين بلا، رحمت است و پشت آن جزوات است. بعد با يك بلا راهي را كه انسان در دوسال نمي توانست برود و درها قفل شده بود، راه باز مي شود. خدا موانع ما را مي

ص: 7570

شناسد و با بلا آنرا برمي دارد. خداوند به هر كسي به تناسب مانع خودش ،بلا را نازل مي كند و مانع را بر مي دارد. معمولا ابتلائات الهي، عُجب نمي آورد. انساني كه يك سال بيمار است اگر صبر كند و كنار بيايد،خدا كم كم اين بلا را بر مي دارد و راه معنوي براي او باز مي شود و مي بيند كه يك سال است كه سالك است. ممكن بود كه با نماز شب اين راه ها باز نمي شد. بيماري، باعث شكستگي و بندگي و عجز در برابر خدا مي شود. كم كم محبت و دلداگي و ايمان و خشوع مي آورد. اينها خاصيت بلاست. پس سير با بلا كه راهوارترين مركب سلوك است، براي كساني است كه راه هاي سلوك را رفته اند. استادي مي گفت كه دوستي داشتم كه تعلقاتي به دنيا داشت. و نمي توانست از آن دل بِكند. او جواني داشت كه خدا او را گرفت. بعد از مدتي ديدم كه او مي گفتم از دنيا دل كنده شده ام. اين خيلي مهم است. قرار بود كه دنيا راه ما باشد نه بتكده. وقتي مشغول بتكده شديم، بايد خدا يك جور ما را درست كند. پس اگر خدا شما را دوست داشته باشد اين تعلقات را از شما مي گيرد. اين بلا چطور اتفاق مي افتد و ما بايد چكار كنيم؟ اين بلا براي كساني كه اهل راه هستند اتفاق مي افتد. اين بلا اول براي انبياء و بعد براي كساني كه به انبياء نزديكتر هستند، اتفاق مي افتد. و براي همه نيست ولي استفاده از آن تابع

ص: 7571

نگاه ماست. اگر وقتي بلا آمد فرد فكر كرد كه خدا دارد او را اذيت مي كند،اين خيلي ضرر مي كند. اين مصداق اين ضرب المثل است كه هم پياز را خورده هم چوب را. حضرت يعقوب ترك اولي كرده بود( ميهمان روزه داري آمده بود و پذيرايي نشد) و بلاي گم شدن يوسف آمد و يعقوب فرمود: فصبر جميل. يعني زيبا صبر مي كنم ( شِكوه در آن نباشد)تا خداوند بلا را بردارد. وهم جبران مي كند. پس سالكين اهل صبر جميل و شكر هستند. يك قسمت سلوك اهل راه ،با بلاست. بلاي اهل راه به جايي مي رسد كه نمي توانند به ما بگويند. اين افرد غرق در بلا و محبت هستند. سوال – صفحه 520 قرآن كريم را توضيح بفرماييد. پاسخ- سوره ق سوره ي عجيبي است. محور اين سوره معاد است و معارف بلندي گفته شده است .گاهي فردي مسائل خرد اقتصاد را مي گويد و آسيب شناسي هم مي كند. يك وقت فردي كارشناس اقتصاد كلان است و در مورد اقتصادكلان با ادبيات خاصش صحبت مي كند. هر دو در مورد اقتصاد صحبت مي كنند. وقتي قرآن در مورد معاد صحبت مي كند ادبياتش ادبيات حضرت حق است. اين سوره فضاي خاص نگاه به معاد است. هم وقتي مخالفين را تحليل مي كند و هم وقتي جواب مخالفين را مي دهد. قرآن وقتي با منكرين معاد صحبت مي كند صحبت هايش متفاوت است. پس قرآن با فرهنگ خودش معاد را تعريف كرده است. در اين سوره دستوري عمومي داده شده است. در اين سوره خداوند مي فرمايد : در درگيري

ص: 7572

بر باطل صبر كنيد و رب خودتان را تسبيح كنيد. حمد خدا تسبيح خدا و بري دانستن خدا ازعيب است. قبل از طلوع و قبل از غروب و يك قسمت ازشب در پي نمازهايتان خدا را تسبيح كنيد. قبل از طلوع و قبل از غروب اين ذكر ده مرتبه گفته مي شود كه در رسيدن انسان به توحيد خيلي موثر است: لا اله الا الله وحده لاشريك له، له الملك و له الحمد يحيي و يميت و هو حي لا يموت بيده الخير و هو علي كل شي قدير. چند نكته ي توحيدي در اين ذكر وجود دارد. خاصيت اين ذكر اين است كه موجب مقام رضا مي شود. اگر كسي بخواهد به مقام رضا برسد راهش تسبيح است. اين دستور ذكر قرآني است. رضا با تسبيح حاصل مي شود. اگر انسان هيچ عيبي در خدا نديد هميشه راضي است. رضا يعني اينكه درست است من نمي توان كاري بكنم ولي پاكي هايي مي بينم كه تسليم خدا مي شوم. جز خدا معبودي نيست. تسبيح رضا مي آورد. وقتي از خدا راضي شدم مي توانيم از بلاهاي مان بهره مند بشويم. بلاهاي انسان ها متفاوت است و به اندازه ي ظرف شان بهره مي دهد. فردي كه براي خودش است و رهبر و مدير جامعه نيست ،بلا براي خودش است ولي يك وقت فردي ظرفيتش خيلي بالاست و به مردم تعلق دارد و مي خواهد مردم را برساند ، بلاي او يك جامعه را نجات مي دهد. در كافي از امام صادق(ع) داريم :مثل صبر يوسف كه او صبر كرد و مردم مصر از قحطي

ص: 7573

و كفر نجات پيدا كردند. يوسف در مقابل انداختن در چاه و ... زنداني شدن صبركرد و بعد پيامبر شد و جامعه اي را از بت پرستي نجات داد. پس بلاي اولياء خدا ظرفيتي دارد كه مي تواند امتي را نجات بدهد. بلاي سيد الشهد هم عظيم است و هم رفيع كه مي تواند همه ي عالم را در افق ها پيش ببرد. يعني هم مي توانند سالك بشوند وهم مي توانند مقام جليلي را بدست بياورند. عمق اين بلا آنقدر زياد است كه مي تواند مقامات جليلي را براي كساني كه وارد اين وادي مي شوند بدست بياورد. و با امام حسين(ع)سالك بشوند. جلالت و عظمت بلا چطور عالم را سالك كرده استو حجاب ها را خلق كرده است؟ امام حسين(ع)محور نفوس مطمئنه در عالم شدند . شياطين مي خواستند همه ي نفوس را غرق در دنيا بكنند ،ولي امام همه ي نفوس مطمئنه را از دنيا عبور دادند و به مرز اطمينان رساندند. انشاءالله خداوند همه ي ما را مورد شفاعت نبي اكرم و اهل بيت قرار بدهد و با آنها سالك بشويم.

92-09-09

دل تنگي غروب همه جمعه هاي من، كي مي رسد به صحن حضورت صداي من. ديگر دلم براي شما پر نمي زند، برگرد و بار تازه بياور براي من. اشكت اگر به نامه ي اعمال من نبود، بخشش نبود شامل يا ربناي من. يك شب ميان سينه زدن ها و گريه ها، مهري بزن به نامه ي كرب و بلاي من. سوال - درخصوص سلوك با بلاي اهل بيت توضيحاتي بفرماييد. پاسخ- يكي از بهترين مركب هايي كه خداي متعال

ص: 7574

براي سير معنوي و سلوك ما در وادي معرفت و محبت الهي قرار داده ابتلائاتي است كه خداوند براي مومنين و دوستان خود رقم زده است . البته اين ابتلائاتي مقاماتي دارد. حتي ساده ترين مسئله اي كه براي مومن پيش مي آيد مي تواند عامل طهارت و توجه او به خداي متعال و رجوع او از اين دنيا به سوي خداوند شود. حتي اگر بدون توجه هم باشد، باز اين رزق به او مي رسد. در برخي از روايات آمده كه اگر خداي متعال فردي را به مصيبت جوان مبتلا كرد، حتي اگر صبر هم نكند خدا او را پاك مي كند. فرمود: كسي كه يك شب تا صبح بيمار است، خداوند به اندازه اي گناه از او پاك مي كند كه اگر همان يك شب تا صبح را عبادت مي كرد، به آن مقدار طهارت نفس دست پيدا نمي كرد. البته اولياي خدا متفاوت هستند. بلاي آنها از سر بصيرت و آگاهي بوده و به بلاي خداي متعال صابر و راضي هستند. از مهمترين مركب سلوك بلا است كه خواصي هم دارد. بلا مانند رياضت نيست كه موجب غرور شود. معمولاً خواندن چهل سال نماز شب باعث خودبيني مي شود. افراد كمي هستند كه چهل سال نماز شب خوانده باشند و معتقد باشند كه اين توفيق را خداي متعال به آنها داده است. اما وقتي كه فرد به بلايي گرفتارشد، طلبكار خدا نمي شود و نمي گويد كه اين طهارت نفس به خاطركارهاي خودم نصيب من شده است. بلاي الهي براي اولياي خدا علاوه بر رشد و تقرب آنها باعث باز شدن در

ص: 7575

براي ديگران هم مي شود. مانند داستان ابراهيم خليل. حضرت ابراهيم در مقابل نمرود مقاومت كرد و بت ها را شكست، او به تنهايي يك امت بود. حضرت ابراهيم تا جايي در آتش ايستادگي كرد كه خداوند آتش را براي ايشان گلستان كرد. با بلايي كه آن حضرت تحمل كرد درهاي توحيد به روي امت باز شد. اگر قوم نمرود مي خواستند به تنهايي بر فتنه هاي نمرود پيروز شوند و بفهمند بتكده اي كه برپا شده شيطنت است كار دشواري بود. ولي وقتي ولي خدا گره را باز مي كند، كار آسان مي شود. خيلي اوقات بايد يك گرفتاري بزرگ براي مومنين پيش بيايد تا راه آنها باز شود. در حديثي به نقل از موسي ابن جعفر(س) در كافي شريف آمده است كه مخير كرد خداي متعال من را بين دو چيز: من گرفتار شوم يا شيعيانم، من بلا را تحمل كردم تا مشكلات از آنها برداشته شد. در درگيري با شيطان ما قادر به بازكردن گره هاي فتنه نيستيم، اما حضرت با بلاي خود گره را باز مي كنند. درگيري كه شيطان با امام حسين (ع) و نبي اكرم ايجاد كرده، دنيا را جلوه مي دهد. اين روي سكه، شيطان تحريك به شهوات مي كند و آن را زينت مي دهد. آن روي سكه ي شيطان، غضب و قهر و خشونت است. همه ي پرچمداران مادي همينطور هستند. اين روي سكه دعوت به توسعه و پيشرفت است، آن روي سكه جنگ جهاني و كشتن چهل ميليون انسان است. آنها به اسم آزادي و دموكراسي اين كار را مي كنند. يك روي سكه ي

ص: 7576

شيطان قهر و خشونت است و اين روي سكه شهوت است. چطور مي توان آن روي سكه را برملا كرد؟ ايستادگي امام حسين(ع) در روز عاشورا آن را برملا كرد. اگر كسي نگاه خود را از عاشورا بر ندارد، جريان حق و باطل را به خوبي مي شناسد. قبل از آن نمي توان فهميد حق و باطل كجا است. ايستادگي جبهه ي حق در مقابل شيطان باعث كنار رفتن پرده ها مي شود. يكي از ويژگي هاي بلاي اولياء اين است كه شبهه و تاريكي ايجاد شده را بر مي دارد. الان امريكا مدعي ايجاد دموكراسي در جهان است وقتي كشوري مقابل او مي ايستد مجبور مي شود پرچم دموكراسي را زمين گذاشته و حمله ي نظامي كند. يعني روش استعماري كهنه را ازنو پيش بگيرد. باطن اخلاق تبري و تولي است. شناسايي حق و باطل و نزديكي و دوري از آن در بلاي اولياي خدا امكان پذير است. ولايت طريق الي الله است. همه ي راه ها از وادي ولايت علي ابن ابيطالب (ع)، نبي اكرم و اهل بيت ايشان گشوده مي شود. ما اگر مي خواهيم برسيم، بايد وارد خانه هاي نبي اكرم بشويم، در آنجا همه ي وجود ما ذكر و صلوة مي شود. البته به آن معنا نيست كه ما براي رفتن به سمت خدا لازم نيست ترك گناه كنيم، واجبات را انجام داده، صفات حميده را بدست آورده و از صفات رذيله فاصله بگيريم. دو راه وجود دارد: اگر ما براي خود اينها موضوعيت قائل شويم رياضت هاي بي فايده كشيده ايم. هر كسي وارد وادي ولايت نشود زحمت مي

ص: 7577

كشد، اما مانند قوم بني اسرائيل است كه هرچقدر راه مي رفتند باز هم در سر جاي اول خود بودند. اين رياضت ها اگر در مسير واقعي خود نباشد، سختي و دشواري دارد، اما نتيجه اي در بر ندارد. اما اگر وادي درست قرار گرفتيد هرقدم كه برداريد يك قدم به خداي متعال نزديك مي شويد. خارج از آن وادي تنها رياضت و زحمت است البته وصال و قدرت هم مي آورد. فرزند مرحوم شاه آبادي كه استاد عرفان حضرت امام بودند مي فرمود كه من در مراسم بزرگداشت پدرم در دانشگاه تهران شركت كردم تا راجع به ايشان صحبت كنم. يكي از جوانان از من سوال كرد كه مي گويند پدر شما طي الارض داشته اند؟ من در جواب به شوخي گفتم: طي الارض داشتند اما از من آرام تر راه مي رفتند. بعد يك داستاني تعريف كردم: يك موقعي دايي من مي فرمودند كه حدود پنجاه سال قبل من به همراه دو يا سه نفر ديگر به هندوستان رفته بوديم. يكي از آنها به صورتي مسئول موقوفه هاي امام رضا(ع) بود. ما به مكاني رفتيم كه در آنجا برخي از افراد رياضت هاي خاص مي كشيدند. يكي از آنها ظرفي از نجاست را روي آتش گذاشته بود، به هم مي زد و گاهي نيز آن مي چشيد. پرسيديم چه مدتي است اين كار را مي كند؟ گفتند: يك سال. اين فردي كه موقوفه هاي امام رضا(ع) را در دست داشت از اين كار او ناراحت شد. نگاهي به او كرد و گفت كه اين نجس تر است يا موقوفه هاي امام رضا(ع) كه

ص: 7578

مي خوري؟ وصال قدرت با رياضت حاصل مي شود. تشخيص مرز حق و باطل سخت است. علم اولياي خدا از اين مقوله نيست. ما نمي خواهيم بگوييم كه اگر انسان مي خواهد در راه خدا حركت كند نياز به نماز خواندن، رفتن به حج و غيره ندارد. بلكه اين كارها بايد در راه واقع شود. حضرت فرمودند: هزار سال نماز بين ركن و مقام فايده ندارد، چون در راه نيست. دوم اينكه يك راه هاي ميانبري هم وجود دارد. وقتي حضرت راه را بر ما سبك كردند، ما بايد راه سبك تر را برويم. انسان مي تواند براي توبه خود را به ستون ببندد. در زمان حضرت رسول (ص) فردي گناه كرده بود آنقدر خود را به ستون بست تا باب رحمت باز شد. يا مي تواند در عزا داري امام حسين (ع) شركت كند و براي ايشان گريه كند كه همان اثر را دارد. فرمود: همين قدر كه غصه دار مي شويد رحمت خدا بر شما نازل مي شود. اشكي كه جاري مي شود جهنم شما را خاموش مي كند. البته هيچ عزاداري نمي گويد كه ما از فردا گناه كنيم چون پاك شده ايم. اين روايت نه تنها جرأت برگناه نمي آورد بلكه اميد را براي انسان مي آورد. انسان مأيوس از اين طريق متوجه مي شود كه امام حسين يك راه ميانبري را براي او درست كرده است. من بار مصيبت كشيده ام شما مي توانيد با اشك بر من تطهير شده و به من ملحق شويد. منظور از سير تنبلي نيست. شما وارد تباكي براي من بشويد و آن را ادامه

ص: 7579

دهيد، وقتي حقيقت حزن در وجود شما شكل گرفت راه ها به روي شما باز مي شود. زيارت عاشورا از سلام بر سيد الشهدا شروع مي شود. اين سلام ها وروديه به زيارت عاشورا است. حضرت، پدر همه عبادالله است. ايشان دردامن محبت خود براي همگان پدري مي كنند. همانطور كه پدر خود را براي فرزند هزينه مي كند. پدر و مادر تا زماني كه فرزند آنها بزرگ شود خود و امكانات خود را براي او هزينه مي كنند. حضرت براي همه ي عباد الله در مسير قرب هزينه كرده و مدام هم اين كار را مي كند. در روايتي از امام رضا(ع) است كه روز امام حسين(ع) پلك هاي ما را مجروح كرده، اشك هاي ما را جاري كرده، عزيز ما را ذليل كرده و براي ما يك ميراث جاودانه گذاشته است. حضرت به عنوان پدر معنوي همه ي اولياء الله و عبادالله است. همه در دامن سيد الشهدا رشد مي كنند. ايشان براي رشد همه ي عالم هزينه كرده است. امام حسين(ع) را نبايد از اين ديد نگاه كرد كه در سال سوم يا چهارم هجري متولد شدند و در سال شصت و يك به شهادت رسيدند. آن كسي كه همه ي عبادالله را از جبرائيل و ميكائيل تا انبياء در كائنات سرپرستي در قرب مي كند، يك وجودي است كه محيط بر همه ي عوالم است. بايد نسبت به مقام ايشان خشوع كنيم. بايد توجه كرد كه اين شخصيتي كه اين جلالت و عظمت را دارد در دامن نبي اكرم، اميرالمومنين و فاطمه ي زهرا(س) رشد كرده است. در ضمن ايشان ثارالله

ص: 7580

هستند. يعني خوني است كه ولي آن خداوند متعال است. در صلوات امام حسن عسگري است كه خداي متعال وعده اي به تو داده كه تو را نصرت مي كند و خود او اين وعده را نقد مي كند. اين خوني است كه خونخواه آن خدا است. قرآن در آيه اي مي فرمايد: ما به ولي دم افرادي كه بي گناه كشته مي شوند اجازه داديم كه قصاص كنند البته نبايد ظلم كنند. ما آنها را كمك مي كنيم. يا ما براي آن كسي كه خون او به ناحق ريخته شده ولي دم قرار داده ايم. مي فرمايند كه باطن اين آيه مربوط به سيد الشهدا است. حضرت فرمود كه اگر همه ي عالم مقابل امام زمان(عج) بايستند و مسيرخود را تغيير ندهند و همه ي آنها را در خونخواهي سيد الشهدا به قتل برسانيد زياده روي نكرده ايد. خداي متعال امام حسين(ع) را رها نكرده و مورد نصرت او است. البته هم امام حسين(ع) و هم حضرت علي(ع) ثارالله هستند. قدم بعدي اين است كه انسان به وسعت مصيبت سيد الشهدا و جلالت آن توجه كند. اين مصيبت يك شهادت معمولي نيست، وسعت آن همه ي كائنات را گرفته است و محور آن حضرت علي(ع) و نبي اكرم است. با درك وسعت و جلالت اين مصيبت است كه سير انسان آغاز مي شود. در واقع روز عاشورا درگيري بين امام حسين(ع) و لشكر كوفه نبود، درگيري نبي اكرم با كل دستگاه شيطان بود. وسعت و عمق آن در ذيل دو آيه در سوره ي نور توضيح داده شده است. حضرت مي خواست حجاب ظلمات

ص: 7581

را از نور نبي اكرم بردارد تا مردم بتوانند در فضاي ايشان زندگي كنند. بنابراين مزد حضرت در ظهور آشكار مي شود. حجاب برداشته شده و تجلي نور نبي اكرم در همه ي عالم ديده مي شود. وقتي شما مي خواهيد با يك فرد فاسق درگير شويد بايد جان و مال و همه چيز خود را بگذاريد. اگر كسي بخواهد با ابليس كه شش هزار سال عبادت داشته و با شياطين انسي كه با نبي اكرم درگير بودند، بجنگد عاشورا بوجود مي آيد. در خطبه ي اميرالمومنين (ع) است كه فرمود: وقتي كه حضرت مبعوث شدند من در كوه حرا بودم و صداي ناله ي شيطان را شنيدم. پرسيدم اين چه صدايي بود: ايشان فرمودند كه اين صداي شيطان بود. او بعد از بعثت من از اينكه عبادت شود مأيوس شد. روز عاشورا شيطان شكست قطعي خود را احساس كرد. البته اين شكست نياز به زمان دارد تا به نتيجه برسد و اين زمان براي ما طولاني است. اما براي درگيري نبي اكرم با شيطان كه دو ركعت نماز چهارهزار ساله داشته، زماني نيست. اگر اين حجاب را بر نداريد احدي راه به خدا پيدا نمي كند. نبي اكرم حاضر شدند بلا را تحمل كنند تا لشكر كفر، نفاق و شرك كه از جمله هفتاد و پنج لشكر شيطان است و با آن دنيا را به آتش مي كشد خاموش شود. اگر عظمت و وسعت كاري كه امام حسين (ع) كرد معلوم نشود بصيرت تاريخي براي ما ايجاد نمي كند. سراسر تاريخ بستر اين درگيري است. كل ارض كربلا و كل يوم عاشورا. در سرزمين

ص: 7582

وجود هر انساني اين درگيري وجود دارد. اگر فرد خوب به باطن خود نگاه كند متوجه مي شود كه يك طرف امام حسين(ع) است و طرف ديگر شيطان است. حق و باطل يك امر قراردادي و اعتباري نيست. شعبه اي از درگيري نبي اكرم و شيطان در باطن ما است. جهاد اكبر ما همين است. ما بايد در اين درگيري باطني، تسليم نبي اكرم شويم و مملكت خود را به ايشان بسپاريم. اگر اين كار را كرديم تبديل به مملكت امن و وادي ايمن مي شود. در غير اين صورت وادي شيطان مي شود. حضرت بار درگيري با شيطان را سبك كردند. مگر ما مي توانستيم با ابليسي كه چهارهزار سال عبادت كرده درگير شويم و يا او را بشناسيم؟ افرادي كه چشم خود را از عاشوراي امام حسين(ع) بر مي دارند با همه ي رياضت هايي كه مي كشند و عبادت هايي كه مي كنند در دام شيطان هستند. يكي از افرادي كه معروف به رياضت و سلوك و اخلاق است يك جمله اي دارد در دفاع از يزيد. در كتاب اخلاقي خود در باب فضول الكلام مطلبي را نقل مي كند. مرحوم علامه اميني به شدت به اين فرد مي تازد. آن فرد مي گويد ما قتله ي امام حسين(ع) را كه به كربلا رفتند و دستشان به خون ايشان آغشته شد را لعن نكنيم، شايد توبه كرده باشند. ما يزيد را لعن نكنيم معلوم نيست كه به قتل امام حسين(ع) راضي بوده يا نه. اين فرد وقتي چشم خود را به امام حسين(ع) مي بندد يزيد را تطهير مي كند. علماي اسلام

ص: 7583

اتفاق نظر دارند كه يزيد كافر بوده و اشعار كفر آميز مي خوانده و سگ بازي مي كرده. ان الحسين مصباح الهدي. آيا اگر حضرت مقابل موج شيطان نمي ايستادند، كسي مي توانست حق و باطل را بفهمد؟ كسي كه در اين ظلمات به نور الهي نرسد، ديگر نوري براي او نيست. اگر كسي اين وسعت را ديد و دريافت كه كل ارض كربلا، اولين چيزي كه در او ايجاد مي شود موضع گيري نسبت به دشمنان نبي اكرم است. حضرت زينب در گودي قتلگاه دو جمله دارند: يا رسول الله اين عزيز كرده ي شما است و اينكه دختران تو را به اسارت مي برند. اينها همه اوج بلاي نبي اكرم است. شيطان در قالب صلح و دوستي و حقوق بشر ما را اغوا مي كند. همان كاري كه الان غربي ها مي كنند. آنها يك حقوق بشر تصويب كرده اند و به هرجايي مي خواهند سلطه پيدا كنند مي گويند حقوق بشر نقض مي شود و ما بايد دخالت كنيم. سوال- درخصوص صفحه ي 527 قرآن توضيح بفرماييد. پاسخ- در دوآيه از اين صفحه خداي متعال وعده ي خوبي به خوبان داده و يك تهديدي هم نسبت به بدان كرده است. از خوبان با تعبير الذين احسنوا ياد كرده. يعني كساني كه اهل احسان هستند. از بدان نيز به كساني تعبير كرده كه بدي كرده اند. در آيه اي از قرآن مي فرمايد: آن افرادي كه در روز قيامت با خود حسنه مي آورند مزدشان بهتر از سرمايه ي آنها است. مقام بالاتري از حسنات را به آنها مي دهيم و از سختي

ص: 7584

هاي قيامت در امان هستند. آن كساني كه گناه با خود مي آورند به رو در آتش جهنم مي افتند و به آنها گفته مي شود: عمل خود شما است و مجازاتي بيش از عمل شما نيست. در روايتي از حضرت امير در كافي آمده است كه حسنه قبول ولايت و اعتراف به آن و محبت نسبت به ما است. سيئه نيز انكار ولايت و بغض نسبت به اهل بيت است. بنابراين خداي متعال به كساني كه با خود ولايت نبي اكرم و اهل بيت را مي آورند بشارت مي دهد كه همه ي آسمان و زمين لشكر من است و هيچ چيز بيرون از لشكر من نيست. من با اين لشكر به افراد پاداش داده و بدان را مجازات مي كنم. بدان و خوبان كساني هستند كه ولايت نبي اكرم را قبول دارند و يا آن را انكار مي كنند. سپس مي فرمايد: اگر مي خواهيد اين افراد را بشناسيد بايد بدانيد كه آنها اهل فحشا نيستند مگر لغزش. يعني ممكن است از كسي كه اهل ولايت است گناه سر بزند اما سليقه ي او نيست و پشيمان است. افرادي كه اهل احسان هستند خداي متعال هم به آنها پاداش داده و هم گناهان آنها را پاك مي كند. وقتي كه ما گناهي را انجام مي دهيم در عالم منتشر مي شود. خدا با وسعت مغفرت خود گناه مومن را تا هركجا كه رفته باشد پاك مي كند. در روايت است كه گاهي گناه تا هفت نسل مي رود. افرادي كه حقيقت ولايت نبي اكرم را با خود مي آورند، گناهكار نيستند. گناه اين

ص: 7585

افراد لغزش است. خدا شيطان را تهديد كرده و به ما بشارت مي دهد كه آنها را پاك مي كند. سپس خدا مي فرمايد كه زياد خود را به تقوي نسبت ندهيد. من زماني كه گل شما را از زمين درست كردم مي دانم كه چه كسي متقي است و چه كسي متقي نيست. گِل متقين را از گِل پاك زدم و گِل غير متقين را از گِل ناپاك زدم. زماني كه شما در بطون مادران خود پنهان بوديد مي دانستم چكاره بوديد. همه ي ما اميدوارهستيم كه از خوبان باشيم و اگر نبوديم بايد در دنيا كاري كنيم كه تطهير شويم. خدا بشارت مي دهد كه براي كساني كه متقي هستند حتي اگر لغزشي هم داشته باشند اولاً خدا براي كارهاي خوب به آنها پاداش مي دهد ودر ثاني بدي آنها را پاك مي كند. اگر وسعت عظمت مصيبت كه با بكاء شروع مي شود، در وجود كسي تجلي كند، سِير او با امام شروع مي شود. اين سِير به سِير جمعي شيعه ختم شده و جامعه ي مومنين شكل مي گيرد. به دنبال آن موضع گيري، وجاهت، قرب، ثبات قدم، مقام محمود و همه ي آن چيزي كه در زيارت عاشورا است ايجاد مي شود. اينها مقامات الباكين است. زيارت عاشورا اين منازل سير با امام حسين (ع) را توضيح مي دهد.

92-09-16

سوال- در خصوص سير و سلوك با بلا و مصيبت توضيح بفرماييد. پاسخ – گاهي اوقات بلاي يك انسان فقط به اندازه اي است كه از خود او دستگيري كند. اما مبتلاءات انبياء و اولياء به حدي از عظمت است كه

ص: 7586

مي تواند امت آنها را سالك كند. ظرفيت وجود رسول الله به اندازه ي هدايت تمام امم در طول تاريخ است. حتي امت هاي انبياء گذشته نيز محتاج به دستگيري ايشان در همه ي عوالم از جمله در قيامت هستند. بنابراين بلايي را كه حضرت تحمل كردند، راه سيروسلوك باطني و معنوي همه ي امم را هموار مي كند. يكي از مهمترين و عظيم ترين ابتلاءات حضرت جريان عاشورا است. به حضرت ابراهيم خليل خطاب شد كه اعظم ابتلاءات، ابتلاي نبي اكرم در ماجراي عاشورا است نه ابتلاء شما در قرباني كردن اسماعيل. ظرفيت كار شما ظرفيت هدايت كل عالم نيست. شما نيز در مراتبي از سير خود بايد با آن بلا همراه شويد. اگر بلاي خوبان دو رو داشته باشد. يك روي آن ابتلاء است و روي ديگر آن رفع حجاب ها و موانعي است كه بر سر راه بندگي قرار دارد. اما آن روي سكه ي ابتلاءات نبي اكرم رفع حجاب از همه ي عوالم و مخلوقات و امم است. بالاترين درجه اي كه مي توان با بلا سير كرد، رسيدن به مقام رضوان و مقامي است كه فرد محبوب خدا شده و محبت خدا را بي حجاب مي چشد. براساس روايات مقام رضوان از تمام نعمات بهشتي شيرين تر و گواراتر است. وجود مقدس نبي اكرم به مقامي رسيدند كه حقيقت محبت خدا شامل حال ايشان شد. ديگران اگر بخواهند به مقام رضوان برسند، حجاب ها برداشته شده و در درجات جنت سير كنند تا جايي كه خدا آنها را دوست داشته باشد، بايد همسفر حضرت بشوند. دراين حالت شعاع محبتي كه

ص: 7587

خداي متعال به نبي اكرم دارد به آنها نيزسرايت مي كند. اگر كسي بخواهد به مقام رضوان برسد بايد در اين بلاي حضرت نيز همسفر ايشان شود. اللهم الجعل لي مع الرسول سبيلا. وجود مقدس نبي اكرم واهل بيت ايشان، صراط مستقيم به طرف خدا هستند. همه ي انبياء و امم از اين صراط مي روند. هر امتي در درون اين صراط يك سبيل دارد. ما نيز اگر مي خواهيم به طرف خدا برويم بايد با اين صراط مستقيم يك سبيل داشته باشيم. وقتي كه ما در سير به طرف خدا با حضرت هم سفر مي شويم بايد بدانيم كه اين معيت، مربوط به دو انسان هم عرض نيست. به گفته ي آقايان اين معيت، معيت قيوميه است. يعني قوام و سلوك ما به حضرت مي شود. در ثاني سبيل ما نسبت به نبي اكرم تبعي است. قوام سالكيني كه به طرف خدا حركت مي كنند و همسفر حضرت مي شوند، به سير و سلوك و وجود نبي اكرم است. همراهي با بلاي حضرت، حجاب ها را بر مي دارد. انبياء را به مصيبت نبي اكرم مي بردند و كربلا را به ايشان نشان مي دادند تا سالك با حضرت شوند. نمونه ي آن حضرت ذكريا است. در روايات است كه وقتي اسماء خمسه ي طيبه به ايشان تعليم شد و با سيدالشهدا انس گرفتند، به جبرئيل فرمودند كه من هروقت نام ايشان را مي برم حالم دگرگون مي شود. خداي متعال قصه ي كربلا را با اختصار براي حضرت ذكريا بيان كردند. آن حضرت از خداي متعال درخواست كرد كه فرزندي فوق العاده به

ص: 7588

ايشان عطا كند. بعد اين فرزند مبتلا شود تا بتواند وارد وادي بلاي نبي اكرم شود. در اين همراهي، بكاء محبين از سرشت آنها است. آنها در سرشت خود نبي اكرم را دوست دارند به همين خاطر مصيبت حضرت در وجود آنها تنزل پيدا مي كند. سبيلي از آن بلا در وجود آنها ظاهر مي شود و تا مقام رضوان، حجاب ها آرام آرام از مقابل آنها برداشته مي شود. وقتي كه خداي متعال پيامبري را براي هدايت ملت ها مبعوث مي كند، افراد بايد با ايشان همراه شوند. اگر كسي جداي از پيامبر باشد به جايي نمي رسد. در روايت است كه يكي از اقوامي كه در امم سابق زندگي مي كردند نسل به نسل مستجاب الدعوه بودند. خداوند پيامبري براي آنها فرستاد. از آن به بعد دعاي آنها مستجاب نشد. از خداوند سوال كردند كه چه مانعي پيش آمده است؟ براي آنها پيغام آمد كه ما پيامبر مبعوث كرده ايم و شما بايد از اين به بعد از آن مسير بياييد. وقتي حضرت ابراهيم خليل مبعوث مي شوند، با نمرود درگير شده و بتكده را ويران مي كنند. صفي مقابل حضرت شكل مي گيرد و جامعه مقابل ايشان قرار مي گيرد. حضرت وارد آتش نمرود مي شوند، در آن زمان سلوك اين است كه افراد وارد صف حضرت شوند. وقتي كه نبي اكرم براي هدايت جامعه آمدند و وارد يك درگيري عظيم با ابليس و اولياي طاقوت شدند . حضرت در وسط اين صف قراردارند و اين درگيري در محور حضرت است. در اين زمان سلوك اين است كه افراد وارد اين درگيري

ص: 7589

شده و صف را بشناسند. ما بايد جبهه ي حق و باطل را بر محور نبي اكرم شناخته و با حضرت موضع گيري كنيم. اين موضع گيري از موضع گيري روحي كه تبري و فاصله گرفتن از دشمن حضرت است شروع مي شود تا برسد به صف و قتال. شناخت كامل حق باطل در متن درگيري نبي اكرم و فداكاري ايشان است. در روز عاشورا يك طرف مكارم اخلاق و طرف ديگر رذايل اخلاقي قرار داشت. هركسي اين جنگ را به خوبي تماشاكرده و عظمت و وسعت آن را كه درگيري با كل باطل است درك كند، صف حق و باطل را به خوبي مي شناسد. در آن زمان افراد حق و باطل را نفهميدند چون با سيد الشهدا همراه نشدند. همه ي مجاهده ي حضرت آن بود كه حجاب دستگاه باطل را آرام آرام كنار بزنند و بستر همراهي با نبي اكرم را فراهم كنند. همراهي با سيدالشهدا خيلي سخت بود. پنج تن از شهداي كربلا از صحابه ي نبي اكرم هستند. ولي عده اي از صحابه هم نيامدند. يعني فضا آنقدر سنگين بود. سيد الشهدا نور را تاباندند و فضا را روشن كردند. اگر عظمت بلا و وسعت درگيري حضرت معلوم شود، صف و قتال حضرت مشخص مي شود. معلوم مي شود كه يك جريان تاريخي است كه از قبل شروع شده و ادامه هم دارد. عاشورا يك نقطه ي منقطع نيست. ما براي ولي دم سيدالشهدا كه امام زمان (ع) هستند يك سلطه اي قرار داديم كه حقِ انتقام دارد. ولي در قتل اسراف نبايد بكند. از حضرت سوال شده اين افرادي

ص: 7590

را كه مي كشند كه در كربلا حضور نداشتند؟ فرمودند: اين افراد راضي به فعل آنها بوده و در همان صف بندي قرار گرفته اند. اگر كسي وسعت درگيري را نبيند كه همه ي تاريخ و همه ي عوالم را پر كرده، فكر مي كند كه عاشورا تمام شده و نبايد آن را ادامه داد. برخي فكر مي كنند نبرد عاشورا يك جنگ قبيله اي است در حالي كه اين درگيري بر محور توحيد و كفر است و هيچ ارتباطي به جنگ قبيله اي ندارد. نبي اكرم بخاطر نژاد و قبيله با كسي نمي جنگند. اگر كسي وسعت درگيري را كه حضرت در روز عاشورا بر محور سيدالشهدا هدايت كردند را نبيند، فكر مي كند قصه تمام شده است. اين افراد نمي توانند راه امروز خود را در پرتو عاشورا پيدا كنند. رسول الله پرچمدار درگيري حق و باطل در تاريخ هستند. اين درگيري تمام نمي شود مگر اينكه باطل تسليم حق شود و يا حق تسليم باطل شود. حق و باطل توسعه ي خود را مي خواهند و موضوعي براي گفتگو و مصالحه ندارند. نه شيطان با حضرت صلح مي كند و نه حضرت با شيطان. اساس اين درگيري از شيطان است. اگر او تسليم مي شد، سالك مي شد. حقيقت سلوك اين است كه ما بر محور نبي اكرم وارد اين ميدان شويم. شفاف شدن اين درگيري در صحنه ي عاشورا بوده است. اگر كسي وسعت و عظمت درگيري عاشورا را به خوبي ببيند يك چراغي براي او روشن مي شود كه با استفاده از آن ميدان درگيري عظيم تاريخي را مي بيند.

ص: 7591

اخلاق و برنامه ي هر كدام از طرفين را به خوبي مي شناسد. فرد با شناخت اين درگيري مي تواند در مقابل جبهه ي تاريخي باطل موضع گيري كند. اين موضع از لعن تا برائت است. همه ي مسلمانان متفقاً اعتقاد دارند كه بايد در مقابل كسي كه با نبي اكرم درگير است موضع گيري كنند. اين موضع گيري نسبت به همه ي جبهه ي تاريخي است. سلمٌ لمن سالمكم و حربٌ لمن حاربكم. در اين حال معيار درگيري و صلح، جنگ نبي اكرم مي شود. تا درگيري ما برمحور نبي اكرم قرار نگيرد، تهذيب نمي شويم. اغلب جنگ هاي عالم بر محور دنيا و هواي نفس است. بايد محور درگيري در انسان تهذيب باشد و صف ها مشخص شود. در برخي مكاتب مادي معيار صف بندي را براساس اقتصاد در نظر مي گيرند. بنابراين در همه ي مكاتب درگيري وجود دارد اما موضوع آن متفاوت است. در فرهنگ قرآن صف بندي بين افرادي است كه در صراط مستقيم هستند، با مغضوبين. مردم سه دسته مي شوند: افرادي كه به صراط مستقيم هدايت شده اند و نعمت توحيد و ولايت را دارند. در مقابل آنها نيز مغضوبين و ضالّين قرار دارند. اين صف بندي با صف بندي كه براساس انگيزه هاي اقتصادي، نژادي و قومي است تفاوت دارد. ما هيچگاه در درگيري هاي انبياء، درگيري نژادي نداريم. صف و قتال درگيري انبياء عين عبادت است. اگر كسي وارد بيت النور نبي اكرم شود، همه چيز او عبادت مي شود. در اين حال فرد وارد خيمه اي مي شود كه عمود آن نماز است. جهاد اين

ص: 7592

افراد صلوة شده و با جهاد سالك مي شوند. سيدالشهدا به نيابت از نبي اكرم بلاي كربلا را به دوش كشيدند. يكي از معاني حسين منّي و ان من حسين همين است. صف و قتال تاريخي در عاشورا شفاف شده است. در واقع محور درگيري با فرعون و نمرود هم نبي اكرم هستند. موسي كليم الله و ابراهيم خليل الله به نيابت از نبي اكرم و به عنوان فرمانده ي جبهه ي تاريخي حضرت كار مي كنند. در عاشورا ابليس و شياطين طاقوت همه ي قواي خود را به ميدان مي آورند و صف تاريخي به نقطه ي كانوني خود مي رسد. عظيم ترين فداكاري در راه خداي متعال و عظيم ترين جنايت نيز در صف باطل شكل مي گيرد. اين درگيري تا عصر ظهور ادامه پيدا مي كند. در عصر ظهور ولي دم سيدالشهدا خونخواهي مي كند. خونخواهي سيدالشهدا، خونخواهي يك شخص نيست بلكه خونخواهي يك مكتب است. در اين حالت يك دستگاه حذف شده و يك دستگاه محقق مي شود. عصر ظهور عصري است كه در آن غيب نبوت نبي اكرم و ولايت اولياي معصوم ظاهر مي شود و بساط ظلمات و اولياي طاقوت برچيده مي شود. سلوك تاريخي ما اين است كه در اين جبهه ي تاريخي قرار گرفته و مشاركت كنيم. اگر خوب مشاركت كنيم در آن دوره هم رجعت خواهيم كرد. كسي كه در جبهه ي عاشورا وارد نشود طالب حضوردر لشكر امام زمان نيست. كساني كه حقيقت عاشورا را در نيافته باشند در هنگام ظهور نيز يا بي تفاوت هستند و يا در صف مقابل قرار دارند. فقط عاشوراييان

ص: 7593

در هنگام ظهور در صف حضرت قرار دارند. كشتي هدايت سيدالشهدا بر امواج خون حضرت هدايت مي شود. حضرت ثارالله هستند. شروع مصيبت حضرت از بكاء و تباكي است. اگر ما آن زمان نبوده ايم كه خون خود را بدهيم الان مي توانيم گريه كرده و نسبت به حضرت احساس محبت كنيم. آرام آرام اين محبت تبديل به بصيرت و موضع گيري مي شود. اگر فرد از بكاء شروع كند اين بكاء به بصيرت صف و قتال منتهي مي شود. ولي نه صف و قتالي كه براساس انگيزه هاي اقتصادي، نژادي و قومي است. انگيزه ي جنگي كه به حاكميت اسلام ختم مي شود، درگيري نبي اكرم با جبهه ي ابليس است. وقتي انسان پشت سر خود امواج تهذيب عاطفه وگريه بر سيدالشهدا را داشته باشد، حق و باطل را به وضوح مي بيند. در برخي از جنگ هاي تاريخي اسلام، وقتي كفار شكست مي خوردند به اقوام خود مي گفتند گريه نكنيد، غضب شما از بين مي رود. خشم و غضب خود را براي جنگ هاي بعدي حفظ كنيد. گريه بر سيدالشهدا ايجاد غضب الهي مي كند. البته غضب هاي مادي را از بين مي برد. خشم الهي جز بر محور گريه بر مظلوميت سيدالشهدا در عالم واقع نخواهد شد. فوران عاطفه باعث تهذيب در اخلاق شده و تعلقات مادي را از بين برده و صف و بصيرت به انسان مي دهد. سير ما از توجه به اباعبدالله و خون مطهر ايشان كه ثارالله است شروع مي شود.و تا شناخت و بصيرت به جبهه ي تاريخي حق و باطل و موضع گيري نسبت به

ص: 7594

لعن و برائت نسبت به همه ي اين جبهه پيدا مي كند. اين برائت قرب نسبت به خداوند ايجاد مي كند. هركسي در اين صف و قتال قرار بگيرد، تهذيب شده وبه وجاهت عندالله مي رسد. اگر كسي در اين مسير با حضرت همراه شد، پرتوي از وجاهت امام حسين(ع) در وجود او ظهور مي كند. كساني كه با امام حسين(ع) سالك هستند هم وجاهت دنيايي پيدا مي كنند و هم وجاهت اخروي. اين افراد درمرحله ي بعد به قرب مي رسند. قرب نياز به موضع گيري نسبت به حضرت رسول و جبهه ي مقابل او دارد. با اين موضع گيري انسان به يك معيت و ثبات قدم مي رسد. دعاها ودرخواست هاي زيارت عاشورا نتيجه ي اين سير است. حتي اولياء ائمه نيز مقامات بسيار بالايي دارند. فرمود چه كسي مي تواند مومن را توصيف كند؟ اگر كسي كرامت معصوم و كرامت اولياء ايشان كه در صف معصوم هستند را شناخت و به رزق برائت رسيد، معيت با معصوم در سير الي الله نصيب او مي شود. وگرنه قبل از آن همراه معصوم نشده است. اصولاً سلوك ما با معصوم است و تنها راهي كه وجود دارد صراط مستقيم و نبي اكرم و اهل بيت هستند. در اين سير و سلوك، رياضت و عبادت هم وجود دارد اما به گونه ي ديگري است. اين سير از تباكي شروع شده به بكاء مي رسد، سپس تهذيب عاطفه، بصيرت و موضع گيري و صف و قتال حاصل شده و در نهايت، وجاهت و قرب ومعيت و ثبات قدم ايجاد مي شود و انسان هم سفر سيدالشهدا

ص: 7595

مي شود. البته اين معيت، معيت جسماني صرف نيست، بلكه ما با همه ي قوا معيت پيدا كرده و به ثبات قدم در مسير حق مي رسيم. قدم صِدق يعني اينكه هيچ نفاق و شركي در آن نباشد و همه ي قواي انسان همراه با معصوم باشد. سوال- درخصوص صفحه ي 534 قرآن كريم توضيح بفرماييد. پاسخ – فضيلت هاي زيادي براي سوره ي واقعه گفته شده است. انس و دوام تلاوت آن نيز آثار زيادي دارد. مثلاً مداومت در تلاوت آن فقر را از بين مي برد. درروايتي است كه اين سوره از مختصات اميرالمومنين (ع) است. همانطور كه سوره ي فجر به واسطه ي عبارت ايتها النفس المطمئنه از مختصات سيدالشهدا است. در اين سوره نيز عبارت السابقون السابقون آمده است كه طبق روايات سابقون در امم گذشته يكي مومن آل فرعون است كه سابق به طرف حضرت موسي (ع) است و بر همه ي قوم خود سبقت گرفته است. ديگري مومن آل حضرت عيسي (ع) يعني حبيب نجار است كه سبقت به طرف حضرت عيسي (ع) گرفته است. وجود مقدس اميرالمومنين نيز سبقت به طرف نبي اكرم گرفته است . در روايات متعدد آمده است كه ايشان افضل بر همه ي سابقون هستند. البته باطن آيه نيز معارف زيادي دارد. اگر كسي انس با سوره و معارف آن پيدا كند، ابوابي از معارف اميرالمومنين (ع) براي او گشوده مي شود. سوال- در سير و سلوكي كه به آن اشاره كرديد جايگاه فروع دين كجا است؟ پاسخ – همه ي فروع دين ادامه ي توحيد هستند. در عرض توحيد چيزي وجود ندارد. كسي

ص: 7596

كه وارد وادي توحيد شود آرام آرام به اخلاق، انجام واجبات، ترك محرمات و غيره مي رسد. اگر كسي وارد صف و قتال نبي اكرم نشود نمي تواند وارد فروع شود. چنين فردي با نماز خواندن و روزه گرفتن به جايي نمي رسد. كسي نمي تواند همه ي عمر نماز بخواند اما پيامبر خدا را قبول نداشته باشد. وقتي كه فرد وارد وادي ولايت نبي اكرم شد و صف خود را با دشمن مشخص كرد، در اخلاق تهذيب شده و در فروع نيز اصلاح مي شود. الذين يمومنون بالغيب و يقيمون الصلوة. تا ايمان به غيب نيايد اقامه ي صلوة نمي آيد. باطن همه ي گناهان ولايت دشمنان نبي اكرم است. باطن همه ي عبادات ولايت نبي اكرم است.

92-09-23

قربان آن ني كه دمندش سحر مدام قربان آن ني كه دهنده اش علي الدوام ،قربان آن پري كه رساند تو را به عرش قربان آن سري كه سجودش شود قيام، هنگامه ي برون شدن از خويش چون حسين راهي برو كه بگذرد از مسجدالحرام، اين خطي از حكايت مستان كربلاست ساقي فتاد باده نگون شد شكست جام، تسبيح گريه بود و مصيبت دو چشم ما يك الامان كوفه و صد الامان زشام ،اشكم تمام گشت و نشد گريه ام خموش مجلس به سر رسيد و نشد روضه ام تمام، با كاروان نيزه به دنبال مي روم در منزل نخست تو از حال مي روم. سوال – در مورد سوره واقعه توضيحاتي بفرماييد. پاسخ – يكي از نقطه مختصات سوره واقعه كه مومنين خيلي با آن مأنوس هستند اين است كه روايتي از كتاب ثواب الاعمال

ص: 7597

داريم كه مي فرمايد: كسي كه در هر شب جمعه سوره واقعه را بخواند خدا او را دوست مي دارد و همه ي مردم او را دوست مي دارند. محبوبيت در قلوب از صفات مومنين است. پرتويي از ايمان در وجود انسان پيدا مي شود كه اين پرتوي ايمان او را در نزد مومنين محبوب مي كند. هر كس اين سوره را بخواند در دنيا سختي نمي بيند و آفتي از آفات دنيايي به او نمي رسد. منظور اين است كه آفات ظاهري به او صدمه نمي زند. در مورد مومن آل فرعون داريم كه ما او را حفظ كرديم، او را قطعه قطعه كردند ولي نتوانستد به او صدمه بزنند. آنها مي خواستند ايمان او را بگيرند ولي خداوند ايمان او را در خودش نگه داشت. اين سوره هم آثار مادي و هم آثار معنوي دارد. در مورد سوره ي فجر داريم : كسي كه در نوافل و نماز بر اين سوره مداومت كند سيرش با امام حسين(ع) است. يعني اين سوره مقاماتي دارد. كسي كه در مقامات اين سوره قرار بگيرد، اين مقام او را به وادي امام حسين(ع) سير مي دهد. هر كس در مقام سوره واقعه قرار بگيرد به رفاقت به اميرالمومنين مي رسد. اگر كسي اهل انس با اين سوره شد از رفقاي اميرالمومنين مي شود. سير با اين سوره انسان را به مقام رفاقت مي رساند. در اين سوره به واقعه ي قيامت اشاره شده است. روز قيامت عده اي(مومنين)را بالا مي برد و عده اي( كفار) را پايين مي آورد. در اين سوره به سه دسته از مردم

ص: 7598

اشاره شده است: اصحاب الميمنه، اصحاب المشمه و السابقون. و بعد درجات اين سه دسته را توضيح داده است. السابقون به اميرالمومنين و ياران شان تفسير شده است كه اين روايات را فريقين هم نقل كرده اند. اينكه اميرالمومنين بر پيامبر سبقت كردند محل ترديد نيست. در كافي از امام صادق(ع) داريم :آنهايي كه سبقت در بندگي دارند(سابقون) وجود رسول الله و انبياء هستند. يا كساني كه ياران خاص خدا هستند. اين سبقت ،سبقت در عالم ميثاق بوده است. آنجايي كه آتشي برافروخته شده و گفتند كه وارد اين آتش بشويد ،كساني كه در بندگي خدا سبقت گرفتند، وارد آتش شدند و آتش بر آنها گلستان شد، پيامبر، اهل بيت ،تابعين و شيعيان حضرت بودند كه سبقت گرفتند. انبياء جزو شيعيان پيامبر هستند. انبياء به دنبال نبي اكرم در آتش رفتند و جزو سابقون شدند. بعد حضرت فرمودند :خدا در آنها پنج روح گذاشته است.( اينها در ورود به محيط بندگي سبقت گرفته اند يعني سختي ها و بلاها را به جان شان خريدند. طاهر آتش بلا بود ولي باطنش رحمت خدا بود.)روح القُدُس كه همه ي معرفت شان به روح القدس برمي گردد. روح الايمان ،شعبه اي از ايمان در همه ي سابقون وجود دارد كه خود روح الايمان نبي اكرم است. اگر خوف خدا در قلوب سابقون است بواسطه ي روح الايمان است. روح القوه است كه بواسطه ي آن روح اطاعت دارند. روح الشَعبه است كه اشتها به اطاعت و بندگي دارند. و كراهت از معصيت دارند. روح المَدرَج كه در همه ي انسان ها وجود دارد و زندگي شان با اين

ص: 7599

روح مي گذرد. در اصحاب الميمنه، چهار روح وجود دارد ولي در اصحاب المشمه ،فقط روح المدرج است. يعني تفاوت آنها در درجه ي حيات است. كلمه ي حيات وجود مقدس نبي اكرم و اهل بيت شان است. سوال- در مورد سير با زيارت عاشورا توضيحاتي بفرماييد. پاسخ – اگر كسي باعاشورا سالك شد كه آغاز آن با بكاء است ،اين بكاء در او بصيرت ايجاد مي كند. بكاء هم طهارت مي آورد ،هم ظلمات و ناپاكي ها را از بين مي برد و هم انسان را به حيات طيبه مي رساند يعني وادي ولايت امام. وقتي انسان با بكاء سير كرد و به اين مطلب مي رسد ،كم كم پرده از جلوي چشمش برداشته مي شود و عظمت صحنه ي درگيري امام را مي بيند و موضوع درگيري را مي فهمد. ميدان و قواي درگيري را هم بخوبي مي بيند و مي تواند به موضع گيري برسد. اگر به موضع گيري نرسد، سلوكش متوقف مي شود. اين موضع گيري از برائت و لعن شروع مي شود البته نه لعن يك نفر زيرا حضرت با يك نفر درگير نبودند. اين درگيري نبي اكرم با كل باطل است ،نسبت به كل باطل موقف پيدا مي كند. لعن الله امة ،امتي كه با نبي اكرم درگير هستند يعني ما بايد نسبت به امتي كه مقابل حضرت است، موضع داشته باشيم. ما در جبهه ي حق و باطل، بي تفاوتي نداريم. سلوك با صلح كل واقع نمي شود. حق و باطل درگيري هستند و سلوك به ميدان مي آيد تا بشناسيد و موضع بگيريد. اين موضع گيري به

ص: 7600

صف و قتال ختم مي شود كه مي شود محارب في سبيل الله يا سلم در راه خدا. محارب است و در حال جنگ است با دشمنان نبي اكرم. و اين تا قيامت است. يعني با كل تاريخ باطل درگير هستيم. اين مي شود سلوك و ثواب شهادت. هر سال كه محرم مي آيد، يك نسيمي از عاشوراي حضرت مي آيد. و دوباره ما را عاشورايي مي كند. حضرت هر سال ما را احياء مي كند. و در اين احياء ما را به صف بصيرت و قتال فرا مي خوانند و مي شويم مستشهد يعني طالب اين كه خون مان را در مقابل درگيري امام زمان (ع) كه ادامه ي درگيري نبي اكرم و عاشورا است، بدهيم. انسان حاضر است كه هستي اش را در راه دين حضرت بدهد. فنايي كه عرفا مي گويند، چيزي غير از اين نيست. كسي كه مستشهد نيست فاني است و به دنبال خودش است. خيلي وقت ها سالك در آخر خودش را مي خواهد با خدا دعوايش مي شود. كسي كه سالك حقيقي است حاضر است كه فاني بشود تا ديگران به خدا برسند. مستشهد يعني اينكه من نباشم ولي ديگران به خدا برسند. و پلي براي نام حق بشوم. پس سلوك يعني مستشهد شدن با عاشورا .آثار اينكار قرب است. بعد مي شود مقام محمود. نبي اكرم صاحب مقام محمود است يعني صاحب شفاعت كلي هستند. ايشان همه ي عالم را دستگيري مي كنند. به اعتقاد من ،مقام محمود نبي اكرم از عاشورا حاصل مي شود. فداكاري كه حضرت كردند، ايشان را به مقام محمود رساند. امام همه

ص: 7601

چيز و خون دلش را داده كه هدايت كند. داعي الله با تحمل سختي بوده است. امام رضا(ع) مي فرمايد: كربلا تا روز آخرت براي ما غصه آورده است يعني تمام شدني نيست. حضرت با اين بلاي عظيم شفاعت كردند. و به مقام محمود رسيدند. اگر ما وارد بلاي سيدالشهدا بشويم به آن مقام محمود راه پيدا مي كنيم. يك توهم اين است كه ما به مقام محمود برسيم و مثل امام بشويم. اين شدني نيست. هيچ پيامبري طمع در مقامات امام نمي كند و آن شجره ممنوعه است. اگر كسي طمع كند او را از بهشت بيرون مي كنند. پس رسيدن به مقام محمود يعني اينكه گاهي كسي به مقام نبي اكرم و اهل بيت مي رسد بلا حجاب ،گاهي شفاعت نبي اكرم با ده واسطه او را مي گيرد. اصحاب سيد الشهدا در روز عاشورا به مقام محمود سيدالشهدا مي رسند، بين آنها و حضرت حجابي وجود ندارد. پس مقام محمود شفاعتي است كه براي نبي اكرم و اهل بيت از بستر عاشورا حاصل شده است. كساني كه سالك با عاشورا مي شوند به آن مقام راه پيدا مي كنند. و آن دستگيري و شفاعت برايشان حاصل مي شود. حضرت نماز شب مي خواندند، ده ساعت روي پا مي ايستادند و نماز مي خواندند و خدا فرمود: طه ،ما انزلنا عليك القرآن تشقي و اين براي حضرت مقام محمود ايجاد كرده بود ولي يك جلوه ي مقام محمود در عاشوراست. حضرت باعاشورا به مقام محمود رسيدند ولي اين كجا و آن كجا؟ يعني هستي شان را براي شفاعت دادند. سيد بن طاوس نقل

ص: 7602

كرده است كه وقتي حضرت از مدينه خارج شدند ،ملائكه و جن آمدند و گفتند كه ما كار را تمام مي كنيم. حضرت فرمود: من پناهگاه مومنين هستم .اگر من به شهادت نرسم، آنها در فتنه و ظلمات ابليس پناهگاهي ندارند. اگر شهادت من نباشد چراغي وجود ندارد. اگر من نباشم كشتي نيست كه مردم را از فتنه عبور بدهد. شهادت حضرت يعني شفاعت حضرت. حضرت با شهادت شان اين كشتي را در درياي خون خودشان راه انداختند. اگر كسي در باطن سالك با عاشورا شد، به آن مقام محمود سيدالشهدا مي رسد و مي شود معدن الرحمه در ظرف خودش. رحمت الهي در وجود او مي جوشد و با رحمت دست ديگران را مي گيرد هم در دنيا و هم در آخرت. اصل مقام محمود براي حضرت است و جلوه ي آن در دنيا عاشوراست. عاشورا جلوه ي فداكاري حضرت در قيامت است. حتي ايشان دست انبياء را هم مي گيرند. اگر كسي اين مقام را با حضرت طي كرد مقامات بعدي هم دارد، ان يرزقني طلب ثاري...، خون سيد الشهدا به ثارالله تعبير شده است يعني خوني است كه خون خواه آن خداست. هم خون امام حسين(ع) است و هم خون سالكيني كه باعاشورا هستند. اين مقام ديگري از خون خواهي است. كسي كه تا اينجا با حضرت سالك مي شود،يعني زيارت عاشورا را مي خواند خودش ولي دم است منتها اين خونخواهي مستقل نيست ،مع امام منصور اصل خون خواهي براي امام زمان(عج) است. ولي اين فرد در ظرف خودش ولي دم مي شود. اسئله الله بالحقكم و شانكم ... ان مصابي

ص: 7603

بكم، من با اين بلا مصيبت زده شدم،پاداشي به من بدهد ،بالاترين چيزي كه به صاحبان مصيبت مي دهي. همان چيزي كه ابراهيم خليل در قرباني كردن اسماعيل مي خواستند. هر سالك عاشورا اگر اين مقامات را طي كند مي تواند اين پاداش را از خدا بخواهد. افضل يعطي ... اگر رندي پيدا بشود و از خدا بخواهد كه جان و مال و آبرويش را بگيرد تا به اين پاداش عظيم برسد تا گذرش به وادي كربلا نيفتاد به اين پاداش عظيم نمي رسد. خداوند ثواب مصيبت سيدالشهدا را بالاترين ثواب مصيبت قرار داده است. حتي شهادت فرزند شهدا هم بايد پلي باشد تا خانواده ي آنها را به عاشورا ببرد. اگر مي خواهند خيلي رشد كنند. خانواده ي شهدا بايد به مصيبت سيدالشهدا وارد بشوند تا به افضل مصيبت برسند. هر كس كه مي خواهد به مقام رضوان برسد يعني درهاي محبت الهي به روي او گشوده بشود بايد از اين وادي سير بكند. اصل اين مقام براي نبي اكرم است كه صاحب اين مصيبت عظمي هستند، بقيه هماگر رفتند به شعاع رضوان نبي اكرم مي رسند يعني كسي كه با عاشورا سالك شد به مقام رضوان راه پيدا مي كند. بعد مي توان دديگران را هم ميهمان كند. اين سفره گسترده است. كساني كه مصيبت سيدالشهدا را گسترده مي كنند، در واقع دارند آن مقام را در عالم منتشر مي كنند. اللهم جعلني في مقامي هذا كسي كه در اين مقام عاشورا قرار گرفت مي تواند بگويد : ممن تناله صلوات و رحمه و مغفرت كه اينها براي صابرين است. وقتي خدا صابرين

ص: 7604

را مبتلا مي كند، مصيبت آنها را به خدا گره مي زند. يك وقت انسان پول دارد و با پول به خدا گره مي خورد. يك وقت پول او را غافل مي كند بنابراين خداوند پول را مي گيرد تا در اين گرفتن به خدا گره بخورد. صابرين كساني هستند كه وقتي از آنها گرفته مي شود به خدا گره مي خورند. انا لله وانا اليه راجعون ،وقتي از آنها گرفته مي شود راه خدا را پيدا مي كنند. اگر با مال سالك بودند كه راه را ادامه مي دهند و اگر با مال سالك نبود، راه خدا را در فرع پيدا مي كند. يعني وقتي آبرو را از او مي گيرند در بي آبرويي خدا را پيدا مي كند. و به هدف مي رسد. اين صابرين كه در بلا خدا را پيدا مي كنند، اولئك عليهم صلوات من ربهم و رحمه و اولئك هم المهتدون، اگر خداوند يكي از اين سه چيز را به ملائك بدهد راضي هستند .صابري كه در مصيبت سيد الشهدا صبر كرده، صلوات ،رحمت و مغفرت خاص دارد. كسي كه در مقام درك عاشورا قرار بگيرد خداوند به مقامي مي دهد.صلوات و رحمت و مغفرت خاصي به عاشوراييان مي رسد كه هر كس به اندازه اي كه سالك مي شود اين صلوات ورحمت و مغفرت به او مي رسد. اگر اين مسير را طي كرد ، به اللهم جعل محياي محيا محمد و... مي رسد. حيات به سرچشمه ي حيات بر مي گردد. درهمه يك روح است و در صالحين و مومنين چهار روح و در انبياء پنج روح است.

ص: 7605

اصل همه ي اين ارواح نبي اكرم و اهل بيت هستند. اگر كسي سبيلي با نبي اكرم واهل بيت درعاشورا پيدا كرد، به حيات نبي اكرم مي رسد درهاي سرچشمه ي حيات به روي او باز مي شود. آنها هم حيات و زندگي دارند. بعضي از انسانها قوه حياتي شان مثل حيوانات است. خدا مي فرمايد: آنها را رها كنيد، مثل حيوانات مي خورند .يك وقت حيات انسان حيات انبياء است و يك حيات انسان حيات سرور انبياست. قواي حياتي نبي اكرم شعبي دارد: روح القدس ،روح الايمان روح القوه ،روح الشعبه و روح المدرج. هركدام از اينها يك خاصيتي دارد. اين شعاع ها دادني است .ما بايد وارد وادي بشويم و خودمان را آماده ي قبول بكنيم. ما بايد اين سير را انجام بدهيم. صاحب اين مصيبت نبي اكرم است كه قبل از وقوع اين حادثه حضرت بر سيد الشهدا گريسته اند. و اين روايات فريقين هم آمده است. پس شعبه اي از حيات نبي اكرم در انسان پيدا مي شود. ما با حيات مان يك آرزو و خواسته هايي داريم و با دانش ها به طرف راه خواسته هاي مان مي رويم تا به مقصد برسيم ، اگر روحي كه همه ي خواسته ها را تعريف مي كند، شعاع روح نبي اكرم شد ، خواسته ها و فهمش متعالي مي شود يعني با حيات نبي اكرم سالك مي شود كمااينكه به مقام محمود حضرت مي رسد و جلوه اي در او پيدا مي شد ، كما اينكه به جايي مي رسد كه به مصيبت و به مقام رضوان حضرت راه پيدا مي كند

ص: 7606

و شعبه اي از آن به او داده مي شود، يعني به مقام حيات نبي اكرم راه پيدا مي كند. سوال – صفحه 541 قرآن كريم را توضيح بفرماييد. پاسخ - در اين صفحه داريم :اي كساني كه ايمان آورده ايد تقواي الهي پيشه كنيد كه مرتبه ي عالي ايمان است. اگر اين مرتبه ي ايمان را كسب كرديد دو نصيب رحمت از خدا مي بريد، علاوه بر اين دو نصيب رحمت، خداوند نوري براي شما قرار مي دهد كه مشي شما در وادي نور خواهد بود. و مغفرت خاصي به شما مي رسد. در تعبيري فرمودند كه نصيب اول رحمت، شما را از جهنم نجات مي دهد و نصيب دوم شما را وارد بهشت مي كند. بهشت وادي ولايت اولياء الهي ،نبي اكرم و اهل بيت شان است. در روايتي به امام حسن(ع) و امام حسين(ع) تعبير كرده است .هر امامي جلوه اي از يك رحمت است. همه ي ائمه معدن الرحمه هستند و هر كدام يك جلوه اي از رحمت خدا هستند. از هر دو وادي متنعم مي شود. وادي امام حسين(ع) وادي عاشوراست.هر كس وارد اين وادي بشود نصيبي از رحمت سيدالشهدا را مي برد كه رحمت امام همان مقام محمود و رضوان حضرت است. ممات اهل دنيا در واقع خط تقاطع زندگي شان است يعني وقتي مي ميرند زندگي شان تمام مي شود. علت ترس ما از مرگ هم همين است. ممات اهل دنيا پايان آمال و آرزوهاي آنهاست. لذا از آن فرار مي كنيم. ما جوري زندگي مي كنيم كه آلهه اي اخذ مي كنيم؛ پول ،خورشيد و زمين آلهه

ص: 7607

ي ما هستند و ما به آنها وابسته هستيم. اگر تكيه گاه انسان به حضرت حق باشد همه ي اينها مثل پشه هستند كه بنشينند يا بلند بشوند فرقي نمي كند. اميرالمومنين در زيارت غديريه مي فرمايد : اگر همه ي مردم دور من جمع بشوندعزت من زياد نمي شود . كسي كه با تكيه بر خدا به عزت رسيده، مردم بياند و بروند ،برايش تفاوتي نمي كند. مرگ فردي كه آلهه اش پول و دنياست ، پايان زندگي اش است. چون آلهه اش از بين مي رود در اضطراب است. كسي كه موحدانه زيست مي كند و فقط خدا را مي پرستد، خداوند همه ي وجودش را توفي مي كند، رجوعش به محبوبش است. اگر تا بحال خدا پرست بود ،منزلت كامل تري از حب و بغض برايش مهيا مي شود. لذا در وجودمقدس نبي اكرم منزلتي از توحيد و بندگي در اين عالم تجلي كرده ،وقتي رجوع به حضرت حق مي كند ،منزلت كامل تري از توحيد و بندگي شان آشكار مي شود. موت حضرت كمال توحيد،بندگي و قرب شان است. البته در اين دنيا هم حضرت مشغول بندگي هستند و ميهمان خداهستند. در ضيافت محض هستند و جز خدا چيزي را نمي بينند. وقتي در آن عالم بروند سفره گسترده تر است ،هم اخلاص حضرت در منزلت كامل تري ظاهر مي شود هم سفره ي رنگين تري از ضيافت و قرب براي حضرت پهن مي شود . اگر كسي شعاع حيات نبي اكرم به وجودش افتاده همه ي حياتش بندگي ،اخلاص و توحيد مي شود. كسي كه در اين دنيا خدا را

ص: 7608

پيدا كرد و موحد شد، موتش رجوع به حضرت حق است. پس چرا از توفي استقبال نكند؟ اينكه ما از مرگ فراري هستيم، چون مرگ مان جدا شدن از آلهه مان است. يعني با مرگ خدا بتكده مان را ويران مي كند. البته اين محبت خداست. اگراهل باشيم وقتي ويران شد در عالم برزخ با خدا رفيق مي شويم. اگر اهل نباشيم در برزخ هم براي خودمان شريك درست مي كنيم. عده اي در دنيا غريب هستند. و فقط با خدا رفيق هستند. عده اي در دنيا رفيق مي گيرند. و بعد از مرگ هم اگر خدا به آنها رحم نكند ،دوباره رفيق پيدا مي كند، در دعاي ابوحمزه داريم :خدايا به من رحم كن كه در خانه ي جديد با خدا رفيق باشم. موحدين هم در دنيا با خدا هستند و هم موت شان كمال قرب است. يكي از مقامات سلوك عاشورا اين است كه انسان بتواند چنين تحولي در خودش ايجاد كند كه رفتنش چنين رفتني بشود. خدايا به حق محمد و آل محمد همه ي خيراتي كه به خوبان و اصحاب عاشورا عنايت كردي، تفضلا به همه ي ما عنايت بفرما.

92-09-30

دهانت اگر چه خسته و خاموش رسول اولوالعزم تمام گفتي هاست و لبخندت اگر چه تازيانه خورده و مجروح، امام تمام شگفتي هاست. سوال – در مورد فضيلت زيارت اربعين توضيحاتي بفرماييد. پاسخ – در سوره ذاريات بعد از اينكه خدا سرنوشت و عقوبت اقوام را مي گويد ،يك انذار كلي مي كند و مي فرمايد: همگي به سوي خدا فرار كنيد كه من از طرف خدا آمده ام كه شما

ص: 7609

را انذار كنم و انذار براي خودتان است. به جز اله ،خداي ديگري را اخد نكنيد، من شما را انذار مي كنم. آيت الله طباطبايي فرموده: آيه دوم تبين آيه اول است. در آيه دوم توضيح مي دهد كه پناهگاه خداوند است و به جز الله، اله ديگري را براي خودتان اخذ نكنيد. تمام تهديد هاي قرآن به اين برمي گردد كه از شرك نجات پيدا كنيد و خداي ديگري براي خودتان اخذ نكنيد كه همه ي رنج هاي ما رنج آله مان است .در مومنين شرك آشكار نيست و شرك مخفي است كه از آن به نام شرك مغفور ياد مي شود. يعني شركي كه در پايان بخشيده مي شود. انسان بايد به نحويي از بتكده اي كه ساخته ،بيرون بيايد. اگر ما از بتكده مان بيرون نياييم ،خدا با مرگ بتكده را روي سر ما خراب مي كند و ما را به عالم برزخ مي فرستد. اگر آنجا هم بساطي براي خودمان آماده كنيم، خدا آنرا جمع مي كند و ما را به عالم آخرت مي فرستد. تمام مشكل ما اين است كه ما براي خودمان اله اي اخذ كرده و به آنها دل مي بنديم، اعتماد مي كنيم و اميد داريم جز مخلَصين و مخلِصين،همه در اين وادي گرفتار هستند. با پول خدا خوش هستيم و اگر پول نباشد ناراحت هستيم. تا زمين مي لرزد مي ترسيم، با رعد و برق مي ترسيم، از حشرات مي ترسيم. انساني كه در مقام توحيد است از اين غفلت ها دارد. تمام رنج هاي دنيوي اخروي ما بخاطر شرك هاي خفي است. وادي توحيد، وادي

ص: 7610

ايمن است. به اندازه اي كه در وادي توحيد فاصله مي گيريم دچار رنج و عذاب مي شويم هم در اين دنيا و هم در آخرت. اعراض از ذكر و عدم توجه در محضر خداست كه مبدا همه ي رنج هاست. در روايت داريم كه يكي از مصاديق فرار از شرك و تعلقات فرار به سوي حج است. بزرگان مي گويند كه سفر حج يك سفر كامل آخرتي است. وقتي انسان از خانه اش بيرون مي رود گويا دارد از دنيا بيرون مي رود. و وقتي احرام مي پوشد گويا كفنش را پوشيده است و به سوي خدا مي رود. بعد وادي هاي حج را پشت سر هم مي گذارد كه هر كدام مقاماتي دارد. اگر انسان حج را كامل انجام بدهد ،وقتي انسان از حج فارغ مي شود ،بايد از غفلت ها و شرك ها نجات پيدا كرده باشد. در روايات داريم كه سه جور حاجي داريم و سه جور نتيجه هم مي گيرند. عده اي حاجي جدي نيستند يعني خداوند اموال و اهل شان را براي آنها حفظ مي كند،عده اي هستند كه خداوند هم مال و اموال شان را حفظ مي كند و به آنها مي گويد كه وقتي از حج برگشتيد مثل روزي است كه از مادر متولد شده ايد، پاك شده ايد. عده اي هستند كه گناه گذشته و آينده ي شان تامين شده و دائم در حج مقيم هستند .يعني در برگشت از وادي حج شان خارج نمي شوند. و ديگر به دنيا رجوع ندارند. اين حج كه فرار به سوي خداست و ما را از رنج ها نجات

ص: 7611

مي دهد، هدفش لقاء امام است. يعني انسان بايد به حج برود كه با امام خودش تجديدعهد كند. حج منهاي امام مي شود طواف سنگ ها. انسان بايد در اين مناسك با امامش سير كند و عهدش را تجديد كند. حرمت همه ي ميقات ها و مواقف حج به پيامبر و اهل بيت شان است. در زيارت رسول اكرم داريم: با تولدش حجاب هاي ظلماني برداشته شد و بر كعبه لباس هاي نوراني پوشانده شد، بر حرم هاي الهي قله هايي از نور پوشيده شده. پس همه ي حرمت ها براي رسول اكرم است، اگر آن حرمت ها برداشته شود، مي شود سنگ .مثل جسم ما كه با حضور روح مان محترم است .پس امام روح كعبه است .لذا روح حج است و بايد با آن تجديد عهد كرد. در زيارت سيد الشهدا ثواب هفتاده هزار حج ذكر شده ،در هر قدمش ثواب يك حج عمره ي مقبوله را مي دهند .پس معلوم مي شود كه در هر گام زيارت سيدالشهدا فرار به سوي خدا اتفاق مي افتد و يك مقامي از مقامات توحيد كسب مي شود. پس زيارت سيدالشهدا فرار الي الله است. هدف زيارت خداست. در ورودي زيارت امام رضا(ع) كه از امام هادي(ع) نقل شده است، ما در هنگام خارج شدن از خانه مي گوييم كه به سمت خدا و رسول خدا مي رويم. پس سير ما به سمت خداست كه از وادي ولايت عبور مي كند. وقتي حج هم مي رويم سير ما به سوي خداست كه ازوادي حج عبور مي كند. مقصد زائر خداوند متعال است. كساني كه مي گويند

ص: 7612

زيارت شرك است نمي دانند كه سير الي الله بايد از وادي نبي اكرم عبور كند. داريم :راه ما با خدا، بايد با همراهي رسول خدا اتفاق بيفتد. اگر زيارت سفرالي الله است. كه از وادي ولايت معصومين عبور مي كند، زيارت سيدالشهدا فرار الي الله است. از غفلت ها و خستگي ها .كساني كه رو به زيارت امام حسين(ع) مي آورند درجاتي دارند .عابدين كساني هستند كه از نفس فارغند، عده اي رغبت در ثواب ها دارند، اينها عبادالله هستند. عده اي با اشتياق و محبت عبادت مي كنند. و حُب است كه آنها را وادار به عبادت مي كند. عبادت آنها عبادت محبين است ،خشوع و تواضع آنها در برابر خدا خشوع و تواضع محبين است. آنها بهشت رضوان دارند. كساني كه حج مي كنند يا به زيارت امام حسين(ع) مي روند يعني فرارشان به سوي خدا از وادي امام حسين(ع) است ؛ چند طائفه هستند كه يك طائفه ي آنها مشتاقين هستند.يعني آنها مشتاق زيارت سيدالشهد هستند و زيارت آنها با حب و شوق است. اينها افراد فوق العاده اي هستند كه علائمي دارند. در روايت مقام مشتاقين را اين طوربيان مي كند :كسي كه به مقام اشتياق خدا مي رسد دنبال طعام و نوشيدني نيست ،خواب آرامي ندارد و دوستي براي خودش نمي گيرد. مثل موسي كه چهل روز در تور بود كه نه خوابيد، نه چيزي خورد و نه خسته شد زيرا مشتاق بود. و به او وعده ي لقاء داده بودند. داريم :مشتاق مثل غريق است و مي خواهد خودش را نجات بدهد و به اطرافش كاري ندارد. همه

ص: 7613

را فراموش مي كند و فقط دنبال نجات خودش است. مشتاق دنبال طعام نيست اگر چه سر سفره بنشيند. اگر مي خورد چون او گفته بخورد و اَلا به خود او مشغول ا ست. كسي كه به خدا مشغول شد ديگر نعمت ها براي او اشتغال نمي آورد .بهشت منزلگاهي است كه خداوند غفور آماده كرده است، آنها دلخوش هستند كه بهشت منزلگاه حبيب است. مشتاقين سيدالشهدا اين طور هستند. همه ي زائرين به سوي فرار الي الله هستند. و از غفلت ها دارند رو به خدا مي روند. ولي مشتاقين درجات خاصي دارند. در كامل الزيارات بابي بنام زيارت مشتاقين داريم. محمد مسلم از امام باقر (ع) نقل مي كند: اگر مردم مي دانستند كه چه فضيلتي در زيارت امام حسين (ع) است از اشتياق جان مي دادند و نفس هايشان در حسرت زيارت امام حسين(ع) بند مي آمد، اگر مي فهميدند. كساني كه از سر اشتياق به امام حسين (ع)رو به امام مي برند، هزار حج مقبول برايشان نوشته مي شود، عمره اي كه به نيكويي انجام گرفته و در آن شرك نبوده و هزار شهيد از شهداي بدر ،هزار روزه داري كه تمام عمرش روزه دار است، هزار صدقه ي مقبوله ،هزار بنده آزاده شده در راه خدا و درآن سال از هر آفتي محفوظ است و از شيطان او را حفظ مي كند، ملكي موكلي او را از جلو، عقب ،چپ و راست حفظ مي كند ،اگر در آن سال از دنيا برود ،همه ملائكه ي رحمت حاضر مي شوند در غسل و تكفين او و همه استغفار مي كنند، در

ص: 7614

قبرش گشايش مي شود و خداوند او را از فشار قبر و از منكر و نكير حفظ مي كند،بابي از جنت به روي او گشوده مي شود ،كتاب او به دست راستش داده مي شود، و در قيامت به او نوري داده مي شود كه در پرتوي نور او ،مابين مغرب و مشرق روشن مي شود. و ندا مي آيد كه اين كسي است كه با اشتياق رفته است. هيچ كس نمي ماند وقتي اين صحنه را مي بيند مگر اينكه بگويد اي كاش زائر امام حسين(ع) بودم.( گاهي قبول اين روايات براي ما سخت مي شود. اگر كسي وسعت دستگاه حق و وسعت دستگاه امام حسين (ع)را ببيند، مي فهمد كه اين ثواب ها در آن دستگاه كثير نيستند) اينها تجلي حقيقت است كه در زائر ظهور پيدا مي كند. يعني زائر به يك سرچشمه اي وصل مي شود كه اينها آثار جريان حقيقت است. براي زيارات درجات مختلف گفته مي شود كه مقام زائرين هم متفاوت است. ولايت يك وادي نامتناهي است ،وقتي وارد آن مي شوي وادي ايمن است. ولي اين صراط الي الله است و هر مقامي درجه اي د ارد. پس اگر كسي در شوق اشتياق امام حسين(ع) برود مي تواند به اين مقام برسد. زيارت اربعين يكي از جلوه هاي زيارت مشتاقين است. يعني زيارت شوقي است . همه ي كساني كه اربعين به كربلا مي روند، قرض، فقر ،بيماري حتي جهنم و بهشت هم ندارند و مقصدشان خود امام حسين(ع) است. كساني كه در اربعين به زيارت كربلا مي روند نه خوابگاهي براي خودشان در نظر مي گيرند

ص: 7615

و نه غذايي، آنها دنبال امام حسين(ع)هستند. در اين صحنه ها اشتياق به امام حسين (ع) مي جوشد. هم اين زائرين مشتاق هستند و هم كساني كه از اين زائرين پذيرايي مي كنند. گاهي يكسال زحمت مي كشند كه بتوانند يك روز از زائرين امام حسين(ع) پذيرايي كنند. در اين پذيرايي همه حول محور امام جمع شده اند و همه ي تعلقات رنگ مي بازد، نژاد رنگ مي بازد، فرد پذيرايي كننده ،شأن خودش را فراموش مي كند. گاهي او رئيس يك قبيله است ولي شئون خودش را كنار مي گذارد و پاي زائر را مي شويد و خدمات مي دهد. پس كساني هم كه پذيرايي مي كنند دنبال چيزي نيستند و فقط دنبال شوق به امام حسين(ع) هستند. زائر هم در اين مكان ها احساس غربت نمي كند و آنجا را مثل منزل خودش مي داند. اين اربعين تجلي اربعين اهل بيت است. اهل بيت يك چله از كربلا رفتند و هر لحظه اشتياق شان به امام حسين (ع) بيشتر شده .تمام افراد كاروان كه از كربلا مي رفتند عارف به مقامات امام حسين(ع) بودند. بلاهاي كربلا به شام و كوفه و بازگشت را طي كردند و هر لحظه مشتاق تر شدند. و با اشتياق به كربلا آمدند يعني زيارت مشتاقين اين زيارت است. يك تجلي از اين در اربعين واقع مي شود. هرچه به سمت ظهور نزديكتر مي شويم اين تجلي پررنگ تر و فراگيرتر خواهد شد. اين تلقي پيش مي آيد كه اربعين نمونه اي از عالم ظهور است. كه در عصر ظهور همه حول امام شان جمع مي شوند و مالي

ص: 7616

درمقابل امام شان ندارند. يعني دست در جيب هم مي كنند كه شما اين را در اربعين مي بينيد، توكل موج مي زند. يك نفر تنها از شهري به راه مي افتد و احساس ترس نمي كند. داريم كه وقتي حضرت مهدي ظهور مي كند ممكن است كه بانويي ظرفي از جواهرات با خودش از اين طرف عالم به آن طرف عالم حمل كند و احساس خطر نكند. وقتي دستور داده شد كه مسلمانان از مكه به مدينه بروند، مسلمانان نگران بودند و اين آيه نازل شد :چهارپايان و پرندگان غذاي شان را با خودشان حمل نمي كنند ، خدا روزي آنها را مي دهد .اين توكل است. شما در اربعين جلوه اي از توكل را مي بيند كه فردي به تنهايي راه مي افتد و كسي هم گرسنه نمي ماند و همه پذيرايي مي شوند. كسي بيش از نياز برنمي دارد. فداركاي و ايثار مي كنند. يك تجلي از حقيقت امام واقع مي شود و همه در آن فضا تنفس مي كنند. اين فضاست كه خُلق ها و انگيره ها را عوض مي كند. امنيت ايجاد مي كند و نگاه ها را عوض مي كند. بعضي ها وقتي فضاي اربعين به آنها مي خورد هميشه مشتاق مي مانند. به بعضي از زائرين امام حسين(ع) مي گويند كه شما تا قيامت تضمين شده ايد و به بعضي ها مي گويند كه تا الان پاك شده ايد، از اين به بعد مواظب باشيد. اربعين تجلي از اقامه ي حقيقت توحيد و ولايت بوسيله ي زيارت است. در حج داريم كه تا وقتي اين حج برپاست شما

ص: 7617

محفوظ هستند. و وقتي حج تعطيل شد، دين تان در معرض خطر قرار مي گيرد. حج اقامه ي توحيد است. داريم كه اگر پول نبود امام بايد پول بدهد تا عده اي به حج بروند تا حج تعطيل نشود. مسجد ساختن اقامه ي نماز است. زيارت اقامه ي ولايت است. زيارت اربعين بستر اقامه ي حقيقت ولايت در جامعه ي شيعه و جوامع پيرامون است. غربي ها هم چنين كارنوالي دارند ولي نه با اين وسعت و نه با اين كيفيت. سوال – صفحه 548 قرآن كريم را توضيح بفرماييد. پاسخ – خدا مي فرمايد :اي كساني كه ايمان آورده ايد تقواي الهي پيشه كنيد و ببينيد كه براي فرداي خودتان چه فرستاده ايد. وقتي سوال مي كنند كه عالم دنيا چه مقدار بود ،مي گويند گويي به اندازه ي يك روز بود. در اين آيه دستور به تقواي الهي و تهذيب نفس مي دهد. اگر كسي باتقوا، از عالم آخرت مراقبه كند نتايجي بدست مي آورد. در ادامه ي آيه دوباره دستور تقوا را مي دهد كه اين تقواي بعد از تقوا ، مراقبت تقواست. بعضي بزرگان فرموده اند كه وقتي انسان تقواي الهي پيشه مي كند و وارد محاسبه مي شود، ممكن است كه نفس در محاسبه، انسان را فريب بدهد. در محاسبه مواظب باشيد كه خدا شما را مي بيند و مواظب باشيد كه شيطان سر شما را كلاه نگذارد. كساني كه دائما اهل محاسبه هستند به ذكر الله مي رسند ولي كساني كه مراقبه و محاسبه را ترك كند به نسيان مبتلا مي شود. قرآن مي فرمايد: مثل آنها نباشيد كه

ص: 7618

خدا را فراموش كرده اند. نسيان يعني غفلت بعد از ذكر. غفلت مي تواند بخاطر يك عامل طبيعي باشد مثل فراموشي يا ممكن است كه اموري را مورد توجه قرار مي دهد و از آن امر غافل مي شود. يا عمداً آن امور را پشت سر مي اندازد. روايت داريم كه هر رور خودتان را محاسبه كنيد. انسان و جوامعي كه خدا را فراموش مي كنند خودشان را هم فراموش مي كنند. در غرب به اندازه ي كه به ساخت ليوان آب شان فكر مي كنند به خودشان فكر نمي كنند. توجه به خود ،انسان را به ظهور حق مي رساند. سوال شد: چرا خدا پنهان شده و پيامبر فرستاده ؟ پيامبر فرمود: اگر تو نمي بيني، چرا مي گويي خدا پنهان است؟ پس اگر كسي خدا را فراموش كرد خودش را هم فراموش مي كند. يك معني فراموشي اين است كه انسان به فكر سعادتش نيست. به لباسش بيشتر فكر مي كند تا به خودش. علامه طباطبايي فرمود :حقيقت انسان همان حقيقت فقر و تعلق به حضرت حق است. اگر انسان حقيقت فقر خودش را مي ديد حضور حضرت حق را مستمراً درك مي كرد. چيزي كه او از خودش مي بيند يك توهم و خيال بيشتر نيست. داريم :خدا حي است و ما ميت . پس اگر ما حضور حضرت حق را احساس نمي كنيم ،بخاطر اين است كه خودمان را فراموش كرده ايم. درغرب انسان را فراموش كرده اند وآن چيزي كه بعنوان انسان به آن مي پردازند بت است و حقيقت انسان نيست زيرا آنها از خدا غافل شده اند و

ص: 7619

اين باعث شده كه خودشان را هم فراموش كنند. سوال- چطور مي توانيم از اربعين نهايت استفاده را بكنيم؟ پاسخ – كساني كه با اين كاروان زائرين نرفته اند، دل شان با آنها باشد. و نيت داشته باشند. يعني نيت داشته باشيد كه اگر مقدور شد سال آينده در ميان زائران اربعين باشيد. از الان برنامه ريزي كنيد. در ضمن حضور امام حسين (ع) دائم است و همه ي عالم تحت پوشش خليفةالله است. در روايت وارد شد ه: بعد از اينكه دو ساعت از روز اربعين بالا آمد يعني بين صبح و ظهر ،امام حسين(ع) را با زيارتي كه از امام صادق (ع)نقل شده ، زيارت كنيد. اصل زيارت ،حضور محضر امام و تجديد عهد با امام است چه از دور ،چه از نزديك .مفاد زيارت نامه ،مفاد عهدنامه است. اين عهدنامه كه در زيارت اربعين است خيلي لطيف است. در اين زيارت داريم :ما شهادت مي دهيم كه اين جريان شما در ظهور ائمه و رجعت ادامه دارد. يعني ما را به رجعت امام مي رساند. زيارت امام ما را به انتظار مي رساند. انتظار اين است كه قلب تسليم باشد و دنبال راي امام باشد. تمام ياري مان،براي امام آماده باشد. پس ما بايد به دو تا معيت برسيم :معيت در ظاهر و باطن و معيت در الان( دوران غربت) و دوره ي رجعت( دوره ي ظهور)

92-10-07

سوال – در مورد مقام محمود رسول اكرم توضيحاتي بفرماييد. پاسخ – سوره اسرا آيه 79 در مورد مقام محمود رسول اكرم است .پيامبر تا پاسي از شب بيدار بودند و قرآن تلاوت مي كردند

ص: 7620

و نماز نافله ي شب مي خواندند. اين بستري براي تحقق مقام محمود حضرت بود. مقام محمود يعني مقامي كه مورد ستايش و حمد است. به تعبير علامه طباطبايي چون اين قيد ندارد، گويا همه اين مقام حضرت را ستايش مي كنند و اين ستايش مخلوقات است. چطور مي شود كه همه ي مخلوقات اين مقام را حمد و ستايش مي كنند؟ پيامبر در مقامي قرار مي گيرد كه همه ي مخلوقات را شفاعت و دستگيري مي كند. حتما لازم نيست كه كسي مثل ما گناه بكند تا مورد شفاعت قرار بگيرد.لذا همه محتاج اين حضرت هستند و فيض از طريق اين حضرت براي همه جاري مي شود. اصل اين مقام از نبي اكرم است. يعني مقام شفاعت كلي براي حضرت است و شفاعت بقيه ي انبياء ذيل شفاعت نبي اكرم است. حتي ممكن است كه مومنين هم در ظرف خودشان، وقتي مورد شفاعت قرار مي گيرند بتوانند ديگران را دستگيري كنند. مومن وقتي حقيقت نبي اكرم در او جاري مي شود خودش مبدأ طهارت ،نور و دستگيري ديگران مي شود و بنحوي مقام شفاعت پيدا مي كند. پس اصل مقام محمود از پيامبر است . روايتي در كتاب توحيد صدوق است كه اميرالمومنين منزلگاه هاي قيامت را توضيح مي دهند و مي فرمايند: يكي از جايگاه هاي قيامت مقام محمود نبي اكرم است. كه همه در اين جايگاه مي آيند. حضرت خداي متعال را حمد مي كند و بعد صديقين و شهدا و انبياء را حمد مي كنند. بعد همه ي مخلوقات پيامبر را حمد مي كنند. يك طرف اين مقام حمد الهي است

ص: 7621

و يك طرف آن مدح خوبان عالم است. وقتي همه اين حمد حضرت را مي بينند كه اثر مي كند بر همه ي خوبان عالم ،حضرت را ستايش مي كنند. مقام محمود مقامي است كه همه ي مخلوقات از فيض آن متنعم مي شوند و بخاطر همين از آن به شفاعت كبري حضرت در قيامت تعبير شده است. در روايت داريم :عرق به حدي بالا مي آيد كه لجام دهان ها مي شود، پناه به انبياء مي برند. آنها هم به حضرت نوح وابراهيم و موسي و عيسي ارجاع مي دهند و آنها هم به پيامبر خاتم ارجاع مي دهند. پيامبر با همه ي اهل محشر مقابل باب الرحمة سجده مي كنند و در باز مي شود و به ايشان اجازه داده مي شود كه افراد را از آن باب وارد مي كنند. پس گشوده شدن درهاي بهشت گشوده شدن درهاي توحيد است. يعني بهشت بيت النور و خانه ي توحيد است. گشوده شدن درهاي توحيد براي اهل محشر با سجده ي پيامبر انجام مي گيرد. پس اصل مقام محمود در صحنه ي قيامت است. ولي مقام شفاعت نبي اكرم يك مقام جاري و ساري است. از اول تا آخر عالم اين مقام شفاعت وجود دارد. و يك امر دائمي است و اختصاص به زمان ديگر ندارد. و اختصاص به فردي ندارد. يعني اين طورنيست كه شفاعت فقط خروجي باشد. زيرا ما شفاعت را فقط در خروجي كار مي بينيم. يعني در اين دنيا همه ي كارهايشان را مي كنند و نياز به شفاعت نيست بعد درآخرت با شفاعت درهاي بهشت باز مي شود ولي

ص: 7622

اين طور نيست. سير مستمر مخلوقات با شفاعت حضرت است. در هر لحظه مي شود بهترين شفاعت نصيب انسان بشود. شفاعت از اول تا الان شامل حال مومنين مي شود .معلم از روز اول از شاگرد دستگيري مي كند و اين طور نيست كه اگر در امتحان نيم نمره كم داشت، به او كمك كند. پس شفاعت يك حقيقت جاري است كه توسط نبي اكرم درهمه ي افعال بندگان جاري است و حتي ملائكه هم محتاج به اين شفاعت هستند. موضوع شفاعت چيست؟ سير در درجات توحيد و برداشتن حجاب هاي معرفت خداي متعال، سير در درجات بهشت و عافيت و امنيت. چون همه ي خير و عافيت در توحيد و بندگي است. همه ي درجات بهشت درجات بندگي است. براي اينكه درهاي غيب باز و ابواب معرفت بشود همه نياز به شفاعت دارند. بدون شفاعت نبي اكرم كسي به وادي توحيد قدم نمي گذارد. بهشت يك ظاهر و يك باطن دارد. درجات بهشت درجات توحيد و به تعبير ديگر درجات ولايت نبي اكرم است. سير ما در درجات سير در درجات وجودي نبي اكرم است و هيچ اشكالي هم ندارد. درجات بهشت درجات نازله ي وجودي حضرت است و ما سير در اين درجات مي كنيم. حضرت بايد ما را دستگيري كنند و سير بدهند. اگر جنت در اختيار پيامبر نباشد نمي تواند شفاعت كند. بهشت دارالحضور است و در آنجا هيچ چيزي غفلت ايجاد نمي كند. همچنانكه اگر كسي در اين دنيا وارد بيت النور شد و نور نبي اكرم به او رسيد مي شود، هيچ تجاري آنها را از ذكر خداغافل نمي

ص: 7623

كند. همه ي بهشت بيت النور است. انوار نبي اكرم در آنجا تجلي دارد و هيچ غفلتي در بهشت وجود ندارد. گرچه درجات حضور متفاوت است يعني هيچ خوردني انسان را از خداغافل نمي كند. همه ي لذت ها، لذت حضور است با درجات مختلف. لذت حضور درجاتي دارد. در محضر خداوند سرور قرب يك درجاتي است البته همه ي بهشت اين طوري است. پس شفاعت در بهشت چيزي غير از درجات وجودي خودشان و سير دادن در درجات توحيد و معرفت است. به اندازه اي كه انسان توحيدش كامل مي شود، بهشت او رشد مي كند لذا متقين و مومنين از الان در بهشت هستند ، شعاعي از بهشت نبي اكرم آنها را مي گيرد. اين هدايت مقام توحيدي از چه زماني شروع شده است ؟ سير ما در وادي توحيد با حضرت بوده است .ايشان معلم توحيد بوده اند، قبل از اين دنيا نسبت به انبياء و نسبت به عوالم گذشته و اين دنيا هم خواهند بود. سير در وادي توحيد بدون معلم امكان ندارد. وقتي همه مي خواهند در وادي توجيد سير كنند، بايد وارد صراط مستقيم بشوند. صراط مستقيم خود نبي اكرم و ائمه هستند. حقيقت وجودي آنها صراط محبت است. وجود آنها عين محبت،معرفت و ايمان است. در روايات داريم :حقيقت ايمان چيزي جز حب و بغض نيست. بعد مي فرمايند : خدا ايمان را محبوب شما قرار داده است. اين محبت و ايمان، خود ايمان ماست حقيقت ايمان اميرالمومنين است يعني ايشان كلمه ي ايمان است. محبت شما به اميرالمومنين مي شود محبت الايمان .محبت الايمان خود ايمان ماست.

ص: 7624

كلمه ي ايمان وجود اميرالمومنين است. محبت شما نسبت به ايشان مي شود محبت الايمان .فريقين نقل كرده اند كه ايمان همان محبت و ولايت است. كه اگر در قلبي آمد حب الايمان يعني خود ايمان ماست. ايمان امير المومنين حب الله است كه عين وجود ايشان است، حقيقت محض محبت خداست. پس ايمان ما حب امير المومنين است كه حب الايمان است. حضرت مي فرمايد: ايمان همان محبت است يعني محبت ايمان ،ايمان شماست. محبت خود ايمان است. ما كلمه ي ايمان در عالم نيستيم. خلق عظيم براي نبي اكرم است. يك شعاعي از آن در وجود ما مي آيد. يك تعلقي به اخلاق كريمه پيدا مي كنيم و مي شويم متخلق. اگر كسي يك حبي از حقيقت ايمان دروجودش آمد مي شود مومن .سير ما در درجات توحيد سير در مقامات نبي اكرم است .به اندازه اي كه از آن طرف فيض مي آيد ما مي رسيم. روايتي ذيل آيه سوره صف است كه مي فرمايد: ايمان به خدا و رسول بياوريد آن نوري كه ما نازل كرديم. ابوخالد از امام باقر(ع) نقل مي كند كه حضرت چند قسم موكد خوردند كه اين نوراللهي كه نازل شده، قلب مومن را نوراني مي كنند. پس بايد نور از طرف پيامبر و ائمه جاري بشود تا ما نوراني بشويم. فرمود: تا شما تسليم نشويد و خدا شما را تطهير نكند به وادي نورانيت نمي رسيد. پس ايمان و توحيد نورانيتي است كه از آن طرف مي آيد. كلمه ي توحيد خود نبي اكرم است ،همه ي وجودشان عين توحيد است. اگر مقام بندگي ايشان در

ص: 7625

قلبي جاري بشود به مقام بندگي مي رسد. وقتي حضرت عبادت مي كند درهاي توحيد براي همه عالم باز مي شود بعد با عبادت ايشان ديگران هم عبادت مي كنند. يعني وقتي حضرت خدا را عبادت مي كند همه ي كائنات مي تواند خدا را عبادت كنند. فرمود :ملائكه نمي دانستند چطور خدا را بندگي كنند ،وقتي ما در مقام عرش الهي بوديم، ما تسبيح گفتيم و آنها هم تسبيح گفتند. ما خدا را حمد كرديم و آنها حمد را از ما ياد گرفتند. عبادت معلم مي خواهد البته عبادت در فطرت ما وجود دارد ولي نياز به معلم دارد تا شكوفا بشود. پس حضرت معلم توحيد هستند و با عبادت ايشان، كائنات خدا را عبادت مي كنند. با عبادت ايشان ،حجاب ها برداشته مي شود، حجاب هايي كه بين ما و خدا وجود دارد كه در روايت گفته شده هفتادهزار حجاب است. آيا نماز ما معراج است و رفع حجاب مي كند ؟خير .نماز حضرت است كه همه ي حجاب ها را بر مي دارد و وقتي ما نماز مي خوانيم در وادي صلاة ايشان مي افتيم. يعني ايشان امامت جماعت مي شوند و ما به ايشان اقتدا مي كنيم. پس يكي از چهره هاي شفاعت حضرت سير در درجات قرب ، سير در رحمت، سير در درجات بهشت و سير در نعمت و خيرات است. هيچ خوشي به كسي نمي رسد مگر اينكه خوشي در وادي توحيد است. در وادي شرك خوشي وجود ندارد. اگر از مقامات توحيد فارغ بشويم دنيا و آخرت از دست انسان مي رود. كسلني كه در دوادي توحيد

ص: 7626

هستند الان در بهشت هستند و كساني هم كه از وادي توحيد بيرون هستند همين الان در احاطه ي جهنم هستند تا اين حجاب ها برداشته بشود و در قيامت اين جهنم را ببينند. اين شفاعت سير دادن انسانهاست در درجات معرفت خودشان و در هر درجه اي از شفاعت كه قرار مي گيريم يك بابي از حضرت باز مي شود. در مقامات ائمه آمده است كه ما باب الطي شما هستيم. به بني اسرائيل مي گويد كه از اين در باخشوع وارد بشويد، آنگاه از خداوند بخواهيد كه شما را پاك كند. ورود به باب الطي ورود به وادي ولايت است البته انسان بايد خوديت هايش را كنار بگذارد و وارد بشود. وقتي وارد مي شويد يك حجاب برداشته مي شود. يعني هم به مقصد رسيده ايد و هم نرسيده ايد. اگر سجده ي بعدي اتفاق نيفتد باب بعدي گشوده نمي شود. سير دائم ما اين است كه وارد سير نبي اكرم مي شويم ،درهاي غيبي اخبار به روي ما گشوده مي شود .همه ي خبرهاي غيب را نبي اكرم آورده است. صاحب خبر ايشان هستند. بكوش كه صاحب خبر شوي يعني بكوش كه از اخبار نبي اكرم چيزي به شما برسد. خشوع داشتن يعني داشتن تواضع تام. كسي كه نسبت به نبي اكرم خشوع و تواضع ندارد نمي تواند به وادي نبوت و ولايت حضرت راه پيدا كند. تا تواضع نكنيد درهاي خلافت به روي شما باز نمي شود. و به اسماء حُسنا راه پيدا نمي كنيد. اگر بخواهند تعليم بشوند بايد خضوع كنند. اين خضوع، خضوع در برابر عظمت الهي است .

ص: 7627

پس بايد در وادي نبوت نبي اكرم و ولايت حضرت خاشعانه وارد شد تا ايشان دستگيري كنند. ايشان ما را مي برند، حجاب را كنار مي زند ،انوار عبادت ايشان در ما تجلي مي كند. سجده ي حضرت عالم را نوراني مي كند. معراج حضرت درهاي عالم غيب را رو به اين عالم باز مي كند. حتي در قيامت هم كه درهاي بهشت كه وادي توحيد است با سجده يه حضرت باز مي شود. داريم: با نافله ي شب شماست كه درها به روي ديگران باز مي شود. اگر شما(نبي اكرم) عبادت نكنيد بقيه در حجاب مي مانند. اگر نبي اكرم بيداري شب نداشته باشند بقيه به جايي نمي رسند. عالم با تحجد حضرت به مقام بندگي و خضوع راه پيدا مي كند. اگر بنده به شفاعت رسيد مي شود منبع نور و پاك كننده. عبادت پيامبر مي شود معراج ما ،عبادت ما اقتداي به ايشان است. اين يك جلوه ي شفاعت است. جلوه ي دوم شفاعت از رنج ها و سختي هاست كه مي شود سختي ها و بلاهاي دنيا تا مي شود روز قيامت. جهنم وادي شرك است. نجات از وادي شرك نياز به شفاعت حضرت دارد. يعني حضرت ما را نجات مي دهند. والا ما نه شرك را مي فهميم و نه از شرك نجات پيدا كنيم. در زيارت حضرت آمده :خدا ما را نجات داده بوسيله ي شما يعني شفاعت. آنقدر اين وجود رفيع است كه مجراي اراده ي آن مجراي اراده ي خداست. شفاعت او دستگيري خداي متعال است. يعني وقتي او ما را دستگيري مي كند مثل اين است

ص: 7628

كه خدا ما را دستگيري مي كند. اين اتفاق از الان تا قيامت مي افتد. موحدين از الان زير چتر حضرت هستند واز جهنم و عقوبت نجات پيدا مي كنند والا كاري از ما نمي آيد. بيرون از وادي حضرت كه وادي توحيد است خبري نيست. و وادي شيطان است. جهنم چيزي جز درجات شرك ما نيست. شرك ما مي شود جهنم ما. ما نمي خواهيم جهنم را انكار كنيم ولي جهنم چيزي جز وادي استكبار نيست. همان طور كه باطن بهشت باطن نبي اكرم و اهل بيت است درجات جهنم هم باطنش درجات ائمه ي جور است. نجات پيدا كردن از آتش يعني نجات پيداكردن از ائمه ي جور .گناه يعني خروج از وادي توحيد و ولايت و ورود به وادي شرك و استكبار ائمه ي جور. پس پاك شدن از گناه يعني پاك شدن از شرك .گناهي جز شرك نيست كه شرك يا خفي است يا آشكار .نجات از شرك و وادي جهنم جز با شفاعت نبي اكرم ممكن نيست. ايشان هستند كه ما را ياري مي كنند. پاك شدن از شرك جز با ولايت نبي اكرم نيست. توبه ي ما مقدمه ي طهارت است. توبه و استغفار بدون طهارت مثل حمام بدون آب است. آب كار راتمام مي كند. آب يك مثل است. شما با آب هم نجاست ظاهر را پاك مي كنيد هم نجاست باطن را. وقتي شما وضو مي گيرد مي گوييد: بسم الله وبالله يعني گويي مي خواهيد كار مهمي انجام بدهيد. خدايا مرا از توبه كنندگان و مطهرين قرار بده ،اين وضو طهارت مي آورد. اين آب باطن

ص: 7629

انسان را هم شستشو مي دهد. و انسان آماده ي نماز مي شود. حقيقت آبي كه جاري مي شود و ما را تطهير مي كند چيست ؟ آيه 11 سوره انفال مي فرمايد: خدا آبي را از آسمان بر شما فرو مي فرستد كه شما را پاك كند. دست شيطان به شما مي رسد و شما را آلوده مي كند. يعني وقتي آب از آسمان مي آيد، رجس شيطان را از شما مي برد. قلوب تان را محكم مي كند و به شما ثبات قدم مي دهد. سماء مقام نبي اكرم است و آب ولايت اميرالمومنين است. مطهر اين است .انسان همين طوري از گناه پاك نمي شود. وقتي حضرت آدم توبه كرد، كلماتي به او القاء شد و بعد خدا به او رجوع و پاك شد. كسي كه از گناه مطهر است چيزي جزو ولايت نبي اكرم نيست. ايشان آب طهوري است كه همه بايد با آن شستشو و پاك بشوند. شراب طهوري كه ابرار در بهشت مي خورند چيزي جز از آن وادي نيست. شراب طهور جامي از صلوات نبي اكرم است. صلوات نبي اكرم شراب طهور است .صلوات يعني سير و خضوع در وادي مقام نبي اكرم. هر خضوعي كه مي كنيد بابي گشوده مي شود. خضوع بعدي ،باب بعدي. آن مطهره جام صلوات بر حضرت است. سوره هل اتي بيان شفاعت اهل بيت است. مي فرمايد: انسان ها نسبت به هدايتي كه شده اند دو دسته هستند يا شاكر هستند يا كفور. بعد داستان اين دو دسته را مي گويد. ما براي كافرين زنجيرها و آتش هايي را آمده كرده ايم.

ص: 7630

ابرار از جامي مي خورند كه مزاجش آميخته شده با كافور است. عبادالله ساقي ابرار هستند. چشمه اي است كه عبادالله با آن ديگران را سيراب مي كند. خودشان هم اين چشمه ها را مي جوشانند. يعني داستان دستگيري عبادالله از ابرار است. مي فرمايد: كساني كه در اين دنيا از سفره ي خودشان مي گذرند و به يتيم و اسير و مسكين مي دهند، آنها در قيامت هم براي ابرار كار مي كنند، چشمه هايي را مي جوشانند، به آنها مي خورانند و مطهر هم هستند. عبادالله كساني هستند كه روزه نذر كرده بودند و به نذرشان وفا كردند.( اميرالمومنان) همه ي ما مسكين و يتيم هستيم. كساني كه پيامبر را از دست داده اند يتيم هستند ولي پيامبر آنها را رها نمي كند. اين چهره دوم شفاعت است كه شفاعت از نجات جهنم است. ما جز با شفاعت از شرك نجات پيدا نمي كنيم. اين دو چهره شفاعت با عبادت حضرت واقع مي شود. سوال – صفحه 555 قرآن كريم را توضيح بفرماييد. پاسخ – در اين سوره جريان نفاق را توضيح مي دهد كه جريان پيچيده اي در دنياي اسلام است. جريان نفاق از مكه هم بوده و از مدينه شروع شده است. در اين صفحه مي فرمايد :اي مومنين مواظب باشيد كه مثل ديگران نشويد. يعني اموال و اولاد شما كه بهترين نعمتهاي خداست لهو شما نشود. لهو چيزي است كه انسان را از هدف بزرگتر باز مي دارد. بعد مي فرمايد :اگر مال و فرزندان لهو شما شد و شما را از خدا غافل كرد، شما جزو بازنده ها هستيد.

ص: 7631

اگر امكانات ما را از هدف غافل كنند، اين لهو ما مي شود. در قرآن داريم : در روز قيامت هيچ كس از مال و فرزند بهره مند نمي شود مگر كساني كه باقلب سليم به محضر خدا مي آيند. قلب سليم يعني قلبي كه به ملاقات خدا مي رود، جز خدا چيزي در آن نباشد. كساني كه در اين دنيا با خدا سر و كار داشته باشد، همه ي اين امكانات را در راه خدا قرار مي دهد. بعد امكانات بارور مي شود و خودش به خدا مي رسد. اگر انسان از اين امكانات در راه خدا استفاده نكند،اينها مي شود حجاب انسان. بعد مي فرمايد :رزقي كه به شما داده ايم قبل ازاينكه فرصت هاي تان تمام بشود در راه خدا انفاق كنيد. و به خدا برگردانيدو خودتان رشد كنيد. قبل از اينكه موت بيايد و التماس كنيد كه به من فرصتي بدهيد كه صدقه بدهم و خودم را جزو صالحين قرار بدهم. پس از فرصت ها استفاده كنيد و امكانات تان را در راه خدا بدهيد. اگر اين امكانات را نگه داشتيد جزو خاسرين خواهيد بود. انسان وقتي تاخير مي كند و اجلش مي آيد، گويي به خدا التماس مي كند كه يك مهلت كمي بده. درجاي ديگر خدا مي فرمايد: آنها حرف مي زنند ،اگر به آنها فرصت بدهيم باز كار خودشان را در دنيا ادامه مي دهند. الان فرصت طولاني در اختيار انسان است ،از آن استفاده كنيد. و رزق ها را در راه خدا قرا بدهيد. در سوره والضحي داريم :خداوند به زودي به شما اينقدر عطا مي كند

ص: 7632

كه راضي بشود. ذيل اين آيه روايت داريم كه حضرت راضي نمي شود الا اينكه هيچ موحدي در جهنم نماند. روايتي از محمد حنفيه است كه مي گويد: شما مردم عراق مي گوييد كه اميدوارترين آيه در قرآن اين است :كساني كه در حق خودشان ظلم كرده اند، از خدا مايوس نباشند خدا همه ي گناهان را مي آمرزد. در دعاي ابوحمزه داريم :من و گناهم در دستگاه تو چيزي نيستيم كه ما را نبخشي. در ادامه رويات مي فرمايد :ما اهل بيت مي گوييم كه اميدواركننده ترين آيه در قرآن اين آيه است: آنقدر خدا به شما مي بخشد كه راضي بشويد. اين رضا نمي شود الا اينكه همه ي موحدين وارد بهشت بشوند. حتي اگر كفار هم دست شان را به حضرت بدهند ،حضرت آنها را هم به بهشت مي برد ولي آنها دست شان را نمي دهند. در روايتي داريم كه حضرت از جهنم عبور مي كند و جهنم خاموش مي شود. جهنميان مي گويند: چه شده است ؟ مي گويند: اين نبي خاتم است. بعضي ها مي گويند كه در جهنم را بگذاريد ما اين رحمت را نمي خواهيم. اين شفاعت محبت مي خواهد. ايشان نبي رحمت هستند. و به تك تك رحمت دارند و رحمت نازله ي شفاعت شان است. و از روي محبت شفاعت مي كنند. در بلاي حضرت، مقام محمود خوب ديده مي شود. كسي كه عاشورا ببيند مي فهمد كه حضرت چقدر محبت داشته است. و با چه محبتي دارد عالم را به سمت خدا مي برد. و درها را به سوي ديگران باز مي كند.

92-10-14

صبحي

ص: 7633

گره از زلف تو واخواهد شد، راز شب تار برمَلا خواهد شد، تو آيه ي وحدتي كه با آمدنت هر قطب نما قبله نما خواهد شد. سوال – در مورد مقام فضل اللهي پيامبراكرم توضيحاتي بفرماييد. پاسخ – يكي از عناويني كه در قرآن براي رسول اكرم بيان شده و در روايات توضيح داده شده، عنوان فضل الله است. هر چه به ما مي رسد از سرچشمه ي حضرت حق است. يعني جوشش فضل الهي و عدل هم نيست. اين طور نيست كه ما مستحق بوديم و خداوند بر اساس حقي كه بر او داشتيم به ما داده است .در روايات داريم كه اگر كسي فضل خدا را مشاهده كند اميد به خدا را مي بيند. در وادي توحيد، باعمل كسي به جايي نمي رسد، مگر با فضل خدا. با ديدن فضل الهي كه بر همه ي عالم جاري شده و همه را به مقام توحيد مي رساند، انسان اميدوار مي شود كه مي تواند به خدا برسد. و اِلا قبل از آن همه مأيوس هستند.حتي اگر انبياء به اين راه رو نياورند نمي توانند سختي هاي راه را پشت سربگذارند. انبياء مرسل كساني هستند كه به وادي نبي اكرم راه پيدا مي كنند تا با آن به سوي خدا سالك بشوند. خدا نعمتي بالاتر از نبي اكرم براي عالم خلق نكرده است. پيامبر رحمت للعالمين است. البته ما براي حضرت آفريده شده ايم و معنايش اين نيست كه ما كوچك هستيم. ما در دستگاه حضرت به حساب مي آييم و اين جايگاه مهم است. خداوند وجود پيامبر را براي ما نعمت قرار داده است.

ص: 7634

اينكه ما را ذيل مقام ايشان آفريده، اين مقام مهمي است. اگر ما را از اين وادي بيرون مي كردند و همه چيز به ما مي دادند، در واقع چيزي به ما نداده بودند. كسي كه بتواند شعاع وجودي حضرت باشد، مقام مهمي است. داريم :مومن آنقدر درجه دارد كه نمي توان او را شناخت. شيعيان ما قابل توصيف نيستند زيرا وقتي شعاع وجودي نبي اكرم در وجود كسي افتاد مي شود ابراهيم خليل يا موسي كليم. پس اگر ما شعاع وجودي حضرت باشيم شأن مان بالا مي رود. اينكه مي گويند :من كوي توهستم، به يك معنا خوب است و به يك معنا بد است. از اين نظر بد است كه ما چنين تعبيري در روايات نداريم. ما بايد با ادبيات معصوم با معصوم صحبت كنيم نه با ادبياتي كه من درآوردي باشد. از طرفي اگر انسان واقعيت خودش را ببيند مي توانند سر و صدايي بكند. اگر انسان براي اميرالمومنين غصب كند و بخاطر ايشان برآشفته شود، اين مقام بالايي است. اينكه ما بتوانيم شيعه ي پيامبر و اميرالمومنين بشويم، مقام كمي نيست. وقتي مقامات قرآن توضيح داده مي شود از فضل الهي صحبت مي شود كه قرآن براي شما چه بركاتي دارد. اي كساني كه ايمان آورده ايد اين كتابي كه آمده موعظه ي شماست، شما را از عالم غفلت به عالم بيداري مي برد، بيماري هاي شما را كه مانع سير و سلوك شماست رفع مي كند و موانع شما را بر مي دارد. بعد شما را در مسير حق هدايت مي كند و رحمت خاصي براي مومنين ا ست. قرآن

ص: 7635

رحمت خاص خدا براي مومنين است كه انواع رحمت الهي از طريق قرآن به قلوب مومنين مي رسد مثل يقين ،حكمت هدايت و معارف. بعد مي فرمايد: به مومنين بگو همه ي شئونات قرآن با فضل الهي به شما مي رسد. پس كتابي كه براي ما فرستاده شده است تا دست ما را بگيرد، به فضل و رحمت خداست. اگر فضل خدا نبود، اين كتاب پايين نمي آمد و به دست ما نمي رسيد. فضل به پيامبر و رحمت به اميرالمومنين تفسيبر شده است. پس اگر قرآن به سوي شما مي آيد بخاطر فضل الهي است. اگر پيامبر نمي آمد ،قرآن هم نمي آمد. قرآن كه فضل الهي است بواسطه ي نبي اكرم آمده است. خداوند دو نعمت بزرگ دارد :قرآن و اهل بيت. كه هر دو بواسطه ي نبي اكرم پايين آمده اند. پس كلمه ي فضل الهي كه قرآن و اهل بيت با آن تفسير مي شوند ،اگر اين فضل متوجه ما نمي شد نه قرآني متوجه ما مي شد نه اهل بيتي. جوشش فضل قرآن در نزول قرآن است. خدا دنيا را به كافر هم مي دهد. و مي فرمايد كه اگر شما صبر مي كرديد آنقدر به آنها مي داديم كه سقف خانه هاشان را هم با طلا بسازند. آيه ي ديگر وجود نبي اكرم و ارسال حضرت را توضيح مي دهد. ما شما را با پنج خصوصيت فرستاده ايم. اين سوره احزاب آيه 45 است. مي فرمايد: اي پيامبر ما شما را فرستاديم با مقام رسالت كه خدا به شما داده كه شاهدا، مبشرا، نذيرا، داعي الله و سراجا منيرا.

ص: 7636

به مومنين بشارت بدهيد كه از طرف خداوند فضل بزرگي به آنها داده شده است كه آن وجودنبي اكرم و فيضي است كه از ايشان مي رسد. اگر كسي اين فيوضات را درعالم ببيند به خداوند اميدوار مي شود. اگر خدا اين وجود عظمت را براي ما فرستاده حتما با ما كاري داشته است . اي پيامبركه به تو نبوت دارديم يعني اي پيامبري كه ما به شما اخباري داديم كه دست كسي نيست. پيامبر رسول همه ي پيامبران است و همه پيامبران در برابر رسول اكرم اُمي هستند. و همه شاگرد هستند و دست شان را به سوي مقامات آن حضرت دراز كرده اند. پس خبري كه خدا به نبي اكرم داده ،همه از آن بي خبر هستند.و هر كس بخواهد با خبر بشود بايد از پيامبر خبر بگيرد. خبري كه خداوند به پيامبر داد خبر توحيد است. حقيقت توحيد نه به صورت استدلال و برهان.اينها حقيقت توحيد نيست نازله هاي بحث است. خود حقيقت توحيد به اين وجود مقدس عطا شده است. اخباري كه از غيب الهي درعالم منتشر مي شود، مبدأش پيامبر است. اگر كسي مي خواهد به اين خبر دست پيدا كند ،بايد به آستانه ي ايشان رو بياورد. هر كس مي خواهد از رموز توحيد و سير و سلوك عالم باخبر بشود، بايد نزد پيامبر بيايد. هر كس هم كه باخبر شده از پيامبر خبر گرفته است. اخبار شيطاني كه در دست شيطان است خبر نيست جعليات است. بعد مي فرمايد كه ما شما را فرستاديم با پنج خصوصيت، شما شاهد هستي .يكي از مقامات شهود پيامبر شهود بر همه

ص: 7637

ي مومنين و مومنات و انسانهاست. در روز قيامت دست و پوست ما هم شهادت مي دهند ولي آنها اسرار ما را نمي دانند. و فقط ظاهر ما را مي دانند و شهادت مي دهند. ما اسراري داريم كه گاهي خودمان هم بي خبر هستيم. فرد سالك وقتي راه مي افتد مي فهمد كه در درونش چه غوغايي است و او بي خبر بوده است. يعني از عوالم دروني خودش بي خبر بوده است. خدا فردي را شاهد ما قرار داده است كه ظاهر و باطن ما را مي بيند و سِّر ما را هم مي داند. اصل اين شهادت در دنيا براي نبي اكرم است بعد انبياء، ائمه و بعضي از مومنين هم شاهد هستند ولي شاهد كل پيامبر است. در قرآن داريم :امت وسط اهل بيت هستند و مردم امت هستند و نبي اكرم شاهد برآنهاست. اين شهادت، شهادت بر تمام زواياي وجودي ماست. انبياء شاهد بر امت شان هستند .در قرآن داريم :از هر امتي شهيدي مي آوريم و شما شاهد بر آنها هستيد. در قرآن ،شاهد به امام تعبير شده است كه در هر دوراني امامي هست كه حضرت شاهد بر آن است و هم به انبياء تعبير شده است كه روز قيامت شهادت مي دهند. يك ظهور اين شهادت در قيامت است. پيامبري كه شاهد بوده در قيامت به نفع امتش شهادت مي دهد كه آنها درست مي گويند يا دروغ مي گويند. حتي پيامبر نسبت به انبياء هم در قيامت شهادت مي دهند. وقتي نامه ي انبياء هم مي خواهد امضا بشود، حضرت بايد آنرا امضا كند. پيامبر در

ص: 7638

قيامت قاضي كامل است. اين شهادت مقدمه ي شفاعت قيامت است. پيامبر شهادت عظيم تري هم دارد يعني حضرت بر كل كائنات شهادت مي دهد. پيامبر همه ي عوالم راه را سلوك مي بيند، برزخ و بهشت را مي بيند. اگر پيامبر راه و مخاطرت را نمي ديد، مبشر و نذير بودن بي معنا بود. خبري كه به حضرت داده شده يك لفظ نيست. كلمه اي است كه خداوند به ايشان القاء كرده است. خدا با پيامبر بدون حجاب تكلم كرده است .در سوره شورا داريم كه تكلم ما بواسطه ي وحي بود كه حجابي نبود. خدا كلمه ي روح را به پيامبر القاء كرد. همه ي حقايق كتاب و ايمان در روح است. هر بنده اي كه به سوي خدا عبادت مي شود شعاع اين روحي است كه خدا در نبي اكرم دميده است. اين روح همه را به خدا مي رساند. اين روح كه كتاب هم در آن خلاصه مي شود. امام صادق (ع)مي فرمايد: من فرزند(جسمي و روحي)رسول خدا هستم. لذا همه ي كتاب الهي پيش من است .از ابتدا تا انتهاي خلقت در اين كتاب وجود دارد. خبر بهشت و جهنم و ...همه ي اين خبرها پيش ماست. پس اگر پيامبر شاهد است صاحب آن روح است و روح حجاب ندارد. به حضرت گفت: شما چطور در خانه نشسته ايد و با بودن اين ديوارها همه را مي بينيد؟ حضرت فرمود: در ما روح القدس است .در انبياء هم شعاع روح القدس وجود دارد ولي همه ي اين روح القدس در انبياء تجلي پيدا نكرده است. در باب روايت در مورد

ص: 7639

حضرت آدم كه 25 حرف از 73 حرف اسم اعظم را مي دانست داريم :از روح خودم در او دميدم يعني روحي كه در حضرت آدم دميده شد از آن روح ناشي شده بود و شعاعي از آن روح بود. حقيقت روح در وجود مقدس ايشان است و كلمه ي است كه خداوند به ايشان القاء كرده است. پس همه ي اسرار و حقايق در اين كلمه است. پس خبري كه به پيامبر داده اين است: كلمه ي روح را به ايشان عطا كرده اند. پس اين پيامبر با روحي كه در وجود مقدسش است، شاهد است. شاهد بر تمام عوالم است كه ما سير در اين عوالم است. سير ما از عالم جدا نيست. در اين عالم قواي طبيعي ،ملائكه و شياطين هستند، اگر كسي امام شد، بايد ملائكه، قواي طبيعي و شياطين هم تحت فرمان او باشند. اگر اينها تحت اختيارش نباشند نمي تواند امامت كند. و كاري براي ما انجام بدهد. لذا اگر اميرالمومنين امام ماست، امام تمام ملائكه هم هست. يعني عالم را با هم هماهنگ مي كند. حضرت فرمود: ملائكه خُدام ما هستند و ما دستور مي دهيم كه خدام شيعيان باشند. اين وجود مقدس تمام كائنات در زير دستش است ،همه ي عالم را مي بيند، قبل و بعد از ما را مي داند، ظرفيت ما را مي داند و خطراتي كه ما را تهديد مي كند مي داند. هر كس ظرفيتي دارد. حضرت ظرفيت هاي متفاوت را مي بيند. و هر كدام را خطراتي تهديد مي كند. در اينجا بشارت و انذار مي دهد. نبي اكرم براي انبياء

ص: 7640

هم بشارت و انذار دارد. آنها هم در مسير خدا مخاطراتي دارند. و پيامبر بايد مواظب آنها باشد. وقتي سالكين راه مي افتند، احتياج به اين بشارت ها و انذارها دارند. پيامبر شاهد و بشيرو نذير بر همه هستند يعني سلمان هم نياز به اين بشارت و انذار دارد حتي اگر در مرحله ي دهم ايمان باشد. خطراتي كه اين افراد را تهديد مي كند بيشتر است. وقتي فردي به مقام بالا رسيد، اگر ترك ولي كند سقوط مي كند. ماشيني كه در كنار خيابان ايستاده، اگر چهار تا چرخش هم پنچر باشد خطري ندارد ولي وقتي با سرعت دويست حركت مي كند اگر باد چرخش تنظيم نباشد خطر تصادفش خيلي زياد است.مخلصين را با يك ترك اولي از بهشت بيرون مي كنند و دويست سال گريه مي كنند. همه ي اندازها و بشارت هاي پيامبر به يك چيز برمي گردد: بشارت به توحيد و انذار از شرك .در آيه اول سوره هود داريم :غير از خدا را عبادت نكنيد( انذار) و خدا را عبادت كنيد( بشارت). خلاصه ي قرآن همين است. داستان يوسف داستان بندگي او است كه خدا او را به پيامبري رساند. كساني كه در دنيا شيطنت كردند خداوند آنها را عقوبت كرد. داستان حضرت ابراهيم هم بندگي ابراهيم است كه به مقام خلد رسيد و آتش بر او گلستان شد. همه ي انذارها و بشارت ها همين است. ما درعالم دو راه داريم. يعني براي ما حركت در وادي توحيد اجباري نيست. در آيت الكرسي خداوند خودش را خداي عالم معرفي مي كند و بعد مي فرمايد لااكراه في الدين يعني

ص: 7641

به اجبار به كسي توحيد نمي دهيم. بايد تلاش كرد و كم كم توحيد را بدست آورد. توحيدي كه خدا مي خواهد به ما بدهد راهي دارد كه همان صراط مستفيم و عبوديت است. راه ديگرهم هست. همه ي بشارت ها براي اين است كه اين راه را برويد و همه انذارها براي اين است كه اين راه نرويد. صراط مستقيم، نبي اكرم و اهل بيت است. همه ي بشارت هاي قرآن حركت كردن در صراط نبي اكرم است. همه ي انذارها براي اين از اين صراط بيرون برويد. هر كس وارد اين صراط بشود در امان است .كسي كه از عذاب الهي در امان باشد از همه ي مخاطرات مصون است. كلمة لااله الا الله حصني فمن دخل حصني امن من عذابي. ولايت علي بن ابيطالب حصني فمن دخل حصني امن من عذابي. پس همه ي بشارت هاي قرآن به يك جا برمي گردد. اگر از ولايت نبي اكرم پاي تان را بيرون نگذاريد، سير شما در وادي توحيد به نتيجه مي رسد. و به همان اندازه كه از اين ولايت بيرون برويد وارد وادي شيطان مي شويد. وقتي شما چشم تان را به سمت شيطان ببريد شيطان چشم شما را مي زند. انبياء بايد خيلي دقيق باشد و وادي ايمن آنها هم وادي نبي اكرم است. در كافي از حضرت امير داريم: مردم خدا را نمي شناسند مگر از راه معرفت ما.خدا مجبور نبوده و اگر مي خواست خودش را به بندگانش معرفي مي كرد. در تورات تحريف شده دارد كه حضرت موسي تا سَحر با خدا كشتي گرفت و خدا خسته شد.

ص: 7642

به موسي گفت: چه مي خواهي؟ موسي گفت: مي خواهم امت من امت برتر باشند. و خدا قبول كرد. شيطان به خدا گفت كه اين تكليف را ازمن بردار، هر چه بخواهي نماز مي خوانم. خدا گفت كه من اين راه را از تو مي خواهم نه راه ديگر را. اصل محكمات قرآن توحيد است. همه ي قرآن تفسير توحيد است. داريم: ولايت ما محور همه كتب آسماني است. در تعبيري داريم: يك بخش عمده ي قرآن در مورد ماست و بخش ديگر آن در مورد دشمنان ماست. پس همه ي انذارها، انذار از شرك و همه ي بشارت ها، بشارت به توحيد است. شرك يعني خروج از وادي نبي اكرم، هر كس از خبرخانه ي نبي اكرم بيرون برود وارد وادي شرك شده است. هر كس در وادي نبي اكرم بود موحد مي شود. هر كس با نبي اكرم سير كند به درجه ي اخلاص مي رسد. پيامبر فرمود :من شما را تا لقاءالله مي برم. بشرط اينكه از وادي ولايت و اهل بيت و قرآن من بيرون نرويد. سوال – صفحه 562 قرآن كريم را توضيح بفرماييد. پاسخ – اگر روايتي از حضرت به شما رسيد كه احتمال داديد كه دروغ نيست اگر به اميد آن عمل كنيد ثواب آنرا به شما مي دهند. حضرت فرمود :اگر سوره ملك را بخواند مزد احياي ليلة القدر را به او ميد هند. منظور اين است كه اين ثواب مي تواند در اين عمل بدست بيايد نه اينكه هر كس آنرا انجام داده به آن مي رسد. پس انسان مي تواند به ثوارب احجياي شب قدر

ص: 7643

برسد .بعد فرمودند :اگر كسي سوره ي ملك را حفظ كند انيس اوست در قبر و خطرات و سختي ها ي قبر را از او دور مي كند او را از سختي هاي قيامت دور مي كند و او را شفاعت مي كند. و او را بدون وحشت وارد بهشت مي كند. آثاري كه براي سوره هاي قرآن ذكر شدن ناظر بر مقامات آن سوره است البته شرايطي هم دارد كه بايد آن باشد. پيامبر ،اين وجود مقدس بالاترين نعمت و فضل الهي نسبت به همه ي كائنات بخصوص مومنين است و رحمت عام خدا براي همه است. رسول اكرم سرچشمه ي وحي و خبر غيب است. داريم :اگر ما چهل وادي را در اخلاص طي كنيم قلب ما معدن حكمت مي شود و سرچشمه هاي حمت از قلب ما مي جوشد و به زبان ما جاري مي شود.در دعا داريم :خدايا به من حكمت بده بطوري كه حكيم بشوم و ديگران هم از حكمت من برخوردار بشوند. اين وجود مقدس، حقيقت اخلاص ،خليل تام خدا، تام در محبت خدا و در مقام اخلاص به توحيد رسيده، قلبش سرچشمه ي حكمت است. محبت و معرفت خدا و همه ي مقامات معنوي از سرچشمه ي قلبي ايشان مي جوشد و فَيَضان مي كند و به همه ي مومنين مي رسد، اين فضل خداست. مهمترين نعمتي كه خداوند مي تواند به بندگانش بدهد نعمت توحيد است. اين نعمت توحيد كه حكمت الهي است و خداوند در وجود ايشان قرار داده است. و از وجود ايشان به همه عالم فيضان مي كند. بخشي از فضل الهي كه خداوند

ص: 7644

متعال در وجود ايشان به ما عطا كرده در سوره احزاب است. معرفت نقطه ي شروعي دارد كه به ما مي دهند. هيچ وقت معرفت از ما شروع نمي شود. ما نمي توانيم براي خودمان معرفتي ايجاد بكنيم. ما بايد نسبت به چراغي كه در دل ما روشن مي شود بي اعتنايي نكنيم. اگر بي اعتنايي كنيم خاموش مي شود. اگر از اين نعمت اعراض كرديم اين نعمت را از ما مي گيرند. توجه به نبي اكرم و گوش كردن به دستورات نبي اكرم و عمل كردن به آن هم مهم است. اگر به دستورات گوش نكردي ،يعني نمي خواهي عمل كني. اگر شما به بشارت و انذار عمل كرديد، بشارت و انذار بعدي مي آيد، دعوت و چراغ بعدي مي آيد. اين دائم است. و معرفت و محبت هاي جديد مي آيد. انشاءالله خداوند همه ي ما را شاكر اين نعمت خاص خودش كه نعمت نبي اكرم و اهل بيت شان است قرار بدهد.

92-10-21

ربنا اتنا نگاهش را كه هوايم دوباره باراني است السلام عليك يا دريا كه دلم بي قرار طوفاني است، ان في خلق تو خدا هم مست روح حيران فرشته ها هم مست ،ان في خلق تو زمين مبهوت زير يك آسمان پريشاني است، واذا شمس پيش تو تاريك واذالبحر از تو در جوشش و اذالقلب من كه مي پرسند: به كدامين گناه قرباني است ،از مِي اِنما ولي مستم درهواي هو العلي هستم از هو الطهور چشمانت شب مِي خانه ام چراغاني است ،اشهد ان هر چه دارم تو وقنا من العذاب النارم تو آه يا ايهاالعزيزم آه توشه ام،

ص: 7645

اين غزل كه مي خواني است. سوال – در مورد صفت فضل اللهي نبي اكرم توضيحاتي بفرماييد. پاسخ – يكي از اسامي كه پيامبر در قرآن با آن ياد شده اند فضل الهي است كه خداوند بر همه ي بندگان جاري كرده است. فضل يعني نعمتي كه ما استحقاق آنرا نداريم ولي خدا به ما عطا كرده است. خدا مي فرمايد :قرآن با اين همه نعمت( شفا و رحمت) از فضل الهي است كه بر شما جاري شده است. تمام نشاط شما بايد به نعمتي باشد كه خداوند با فضل الهي بر شما جاري كرده است. بر اين كتاب متمسك بشويد .سرمايه ي كتاب الهي قرآن براي شما از همه چيز بيشتر است. در روايات فضل و رحمت را به وجود نبي اكرم و اميرالمومنين تفسير كرده است. يعني اگر حقايق قرآن بر شما نازل مي شود بواسطه ي وجود مقدس نبي اكرم و اهل بيت است. لذا حضرت واسطه ي جريان فضل الهي است كه واسطه ي وجود كتاب قرآن برماست. و نعمتي بالاتر از اين نيست. در سوره احزاب خداوند به بعضي از مقامات نبي اكرم اشاره كرده كه در اين سوره به هفت خصوصيت حضرت اشاره شده است. مقام نبوت حضرت كه درهاي غيب با او باز مي شود، اخبار عالم غيب با اين نبوت به ما مي رسد. و رسالت حضرت كه ماموريتي از طرف خداوند است براي اينكه ما را باخبر كنند از غيبي كه از آن بي خبر هستيم ،ايشان مقام شهادت دارند يعني شاهد بر تمام امت ها و حتي انبياء هستند و ظاهر و باطن همه را

ص: 7646

مي بينند و اين شهادت مقدمه ي شفاعت و دستگيري در دنيا و آخرت است. اين وجود مقدس علاوه بر اينكه شاهد بر آنها هستند ،شاهد بر همه ي هستي هستند.لذا عوالم قبل و بعد را مي بينند، بشارت مي دهند و انذار مي كنند زيرا شاهد هستند ،هم ما و هم آينده و گذشته ي ما را مي بينند و بشارت مي دهند. همه ي بشارت ها نسبت به توحيد است وهمه ي انذارهاي حضرت نسبت به شرك است. حضرت معلم توحيد است. در قرآن داريم :خداوند شما را دعوت كننده به سوي حضرت حق قرارداده است .اين دعوت صرف لفظ نيست بلكه وجود مقدس شان جذب حضرت حق شده اند و همه ي وجودشان دعوت و فراخوان است. حضرت با زحمتي كه تحمل كرده اند ما را به سوي خدا فرا مي خوانند. يك نمونه ي آن حادثه ي عاشوراست. پيامبر براي اينكه ما را به سوي خدا دعوت كند اين حادثه را تحمل كردند كه ما در ميدان محبت خدا قرار بگيرم. حضرت داعي هستند كه به اذن خدا دعوت مي كنند يعني دعوت ايشان دعوت خداوند متعال است. اگر ما به سمت خدا حركت مي كنيم، خود خدا ما را دعوت و هدايت كرده است و همه ي هدايت ها هدايت خود اوست. اصل دعوت از خداست. در دعاي ابوحمزه داريم :من تو را با خودت شناختم، تو مرا به سوي خودت دعوت كردي. اگر همه ي ملائكه ما را صدا مي زنند، اين دعوت خداست. و الا هيچ كس مستقلاً ما را به سوي خدا دعوت نمي كند. خود اوست

ص: 7647

كه تمام عالم را به سوي خودش دعوت مي كند. منتهي اين وجود مقدس نبي اكرم يك مقامي است كه همه كارهايش آهنگ خدايي دارد .دعوتي هم كه مي كند دعوت خداست لذا داعي الله است و داعي الي الله باذنه . و آن وقت براي آن كه ما را به سوي خدا فرا بخواند ،مسير بندگي و مسير توحيد ،مسير نور است . خدا چراغي را روشن كرده كه با اين چراغ هدايت، راه خدا را ببينيم، در واقع اين همين هدايت خداست كه در وجود ايشان تجلي كرده و داعي الي الله باذنه و سراجا منيرا. وقتي خداي متعال وقتي اين فضائل را براي وجود مقدس بيان مي كند كه شما شاهد بر همه ي عالم هستيد ،آمده ايد مردم را با مخاطراتي كه آنها را تهديد مي كند آشنا كنيد، نعمت هايي كه در انتظارشان است به آن ها بفهمانيد كه در غفلت به سر نبرند و بعد آنها را با همه ي وجودتان به سوي خدا فرا مي خوانيد، فدا كاري مي كنيد كه مردم به خدا برسند ،تحمل بلا مي كنيد، شما چراغي هستيد در پيش روي مردم كه راهشان را تا خدا به آنها نشان مي دهيد. بعد مي فرمايد :به مومنين بشارت بده كه از جانب خداي متعال فضل كبيري شامل حال آنها شده است. اين فضل كبير شايد همين وجود مقدس است كه خداي متعال با فضل خودشان اين نعمت را بر ما ارزاني داشته اند. البته اين روشن است كه خداي متعال اين نعمت مقدس را براي ما خلق نكرده است ،ما بر او خلق شده

ص: 7648

ايم. بعضي ها برعكس مي گويند: خداوند انبياء را براي ما آفريد، خير خدا انبياء را براي ما نيافريد بلكه ماموريتي كه به آنها داد براي هدايت ما بود. اين وجود هاي مقدس بعد از اين كه تمام مراحل را رد كردند و رسيدند و بين آنها و خداي متعال حجاب و پرده اي نبود، دوباره به اذن الهي و به فرمان الهي بازگشتند كه بيايند ما جامانده هاي غافله را به خداي متعال برسانند. آنچه كه نعمت است اين است كه اين وجود مقدس را به سراغ ما فرستاده و اين چراغ مقدس را نازل كرده تا خانه هاي ما را روشن كند، قلوب ما را روشن كند والا اصل اين وجود مقدس را، خداوند براي خودش آفريده و همه ي مخلوقات را براي او آفريده است. انت المراد و انت المريد. در روايتي از امير المومنين نقل شده است كه خداوند به نبي اكرم فرمود :اگر من همه ي عالم را آفريدم هدف آفرينش تو بودي. و همه ي عالم را به تو سپردم تا اراده ي من از طريق مشيت تو در عالم جاري بشود. پس اصل اين وجود مقدس براي ما نيست ولي همين قدر كه خداوند حاضر شد كه او را بفرستد تا بعد از طي كردن عوالم، دوباره رو به ما بيايد و ما را ببرد ،اين بزرگترين نعمتي است كه خداوند متعال به ما ارزاني داشته است. آيات متعددي در قرآن داريم كه از نعمت ها ي الهي صحبت كرده است .ذيل تمام اين آيات رواياتي آمده كه اين نعمت به نبي اكرم و اهل بيت تفسير شده

ص: 7649

است. سوره تكاثر داريم كه شما به تكاثر در دنيا مشغول بوديد ولي ما در روز قيامت از نعمتي كه به شما داديم سوال مي كنيم. كه چرا بجاي شكر اين نعمت در پي افزايش آن در دنيا بوديد. در روايات داريم كه نعيم ما هستيم.يعني نعيم ولايت نبي اكرم و اهل بيت است. امام رضا (ع) فرمودند: خداوند در دنيا نعيم حقيقي قرار نداده. وقتي يكي از علماي حاضر در مجلس از حضرت سوال كرد كه اين جمله با آيه قرآن نمي سازد كه مقصودش آب گوار( نعيم)است. حضرت فرمود :شما اين تعبير را مي كنيد. نعيمي كه خداوند از آن سوال مي كند ولايت ماست. و نسبت به تخلف آن از هيچ كس نمي گذرد. خدا حتي از ترك اولياء انبياء هم نگذشته است. انبياء در مرتبه ي اهل بيت معصوم هستند ولي ما ترك اولي را نمي فهميم مثل حضرت يونس كه در شكم ماهي گرفتار شد. اين ترك اولي ها ترك ولايت است. فرمود :خدا دنيا را به همه مي دهد ولي نعمت ولايت و معرفت ما را به آنهايي كه دوست شان دارد مي دهد. خداوند ترك اولي در امر ولايت را هم بي مجازات نمي گذارد. آيات ديگر قرآن هم داريم كه نعمت را به نبي اكرم و اهل بيت تفسير كرده .آيه 20 سوره لقمان مي فرمايد: خداوند نعمت هايش را بر شما ارزاني داشت، نعمت هاي ظاهري و باطني را. در تفسيراين آيه گفته اند: نعمت ظاهري كه خداوند به شما داده و همه مي بينند وجود مقدس نبي اكرم است. آنچه كه حضرت با خودش آورده

ص: 7650

كه معرفت خداست(هيچ پيامبري توحيد را درنيافته اِلا از ناحيه نبي اكرم. هيچ ملك مقربي به معرفت الله نرسيده الا از ناحيه پيامبر.خداوند حقيقت توحيد را به ايشان داده و بقيه ميهمان ايشان هستند)توحيدي كه نبي اكرم با خودشان آوردند يك نعمت آشكار است. نعمت باطني كه خداوند به شما ارزاني داشته ،پيوند خوردن با مودت و ولايت ماست. ممكن است كه اين طور به ذهن آيد كه نعمت ولايت از نعمت نبي اكرم مهمتر است. خير،ولايت اهل بيت همان ولايت الله است. ما براي اهل بيت چيزي جدا از نبي اكرم قائل نيستيم. همچنين براي وجود رسول الله جدا از حضرت حق ،هيچ شأني قائل نيستيم .حضرت به طفلي عرض كردند كه مرا بيشتر دوست داري يا پدرت را؟ طفل گفت: شما را. حضرت فرمود: من را بيشتر دوست داري يا خدا را؟ طفل گفت: من شما را براي خدا دوست دارم. ما بيوت ائمه را بيوت نبي اكرم مي دانيم .در زيارت امام رضا(ع) داريم :من در يكي از خانه هاي پيامبر تو ايستاده ام يعني به من اجازه بدهيد كه داخل بيت النبوة بشوم. هر خبري كه داخل توحيد است همان ولايت نبي كرم است كه علمش به آنها رسيده ، قرآن و معارف نبي اكرم است كه علمش به آنها رسيده است. پس وقتي گفته مي شود كه معناي نعمت باطني ،ولايت ماست معنايش اين است كه باطن اين نعمت، كه نعمت نبي اكرم و نعمت توحيد، ظاهر و باطني دارد .باطن همين نعمت، ولايت ماست. باطن چيزي كه نبي اكرم آورده، ولايت خودش است. لذا ما با نبي اكرم است

ص: 7651

كه به خداي متعال مي رسيم. ظاهر نعمت همين است كه مي بينيد باطن آن ولايت اهل بيت و نبي اكرم است كه ولايت الله است. روايت داريم :ولايت الله از طريق معصومين جاري مي شود. ولايت خدا بر خود نبي اكرم و اهل بيت چيزي است كه از افق فهم ما خارج است. فهم مقامات ما امر دشواري است كه هيچ پيامبر يا ملكي نمي تواند اين را درك كند و اين سِّري است كه بين خودشان و خداست. پيامبر فرمود: يا علي ،مرا جز خدا و تو نشناخت، تو را جز خدا و من نشناخت، خدا را جز من و تو كسي نشناخت. وقتي ولايت خداي متعال مي خواهد بر ما جاري بشود از طريق نبي اكرم جاري مي شود. پس هم نعمت ظاهري نبي اكرم است هم نعمت باطني. در تفسير علي بن ابراهيم از جابر داريم :فردي نزد امام باقر(ع) آمد و از اين آيه كه در مورد نعمت ظاهري و باطني بود سوال كرد. امام فرمود: نعمت ظاهري وجود نعمت رسول الله است، اين معارف و توحيدي كه با خودشان آوردند نعمت ظاهري است، ولايت ما به عقد مودت ماست. بعضي ها هم به نعمت ظاهري گره خورده اند و هم به نعمت باطني .يعني ظاهراً و باطناً نبي اكرم را قبول كرده اند .بعضي ها ظاهر نبوت نبي اكرم را گرفتند ولي باطن ولايت خود حضرت را رها كردند. يعني پوسته را قبول كردند. بعد خدا اين آيه را نازل كردند: پيامبر ما، اين جمعيتي كه به زبان ايمان مي آورند ولي به قلب ايمان نمي آورند، تو را

ص: 7652

محزون نكنند. هر گاه كفري را مي بينند به سرعت خودشان را به آن مي رسانند تو را محزون نكنند. وقتي اين آيه نازل شد رسول اكرم خوشحال شد. چون خدا ايمان ظاهري را قبول نكرده و ايمان باطني كه ولايت نبي اكرم است را قبول مي كند. ولايت خود نبي اكرم در اهل بيت جاري مي شود. در روايت آمده : پيامبر ما، همه ي عالم را انذارمي كني و ما پيامبراني قرار مي دهيم تا مردم را به سمت ما هدايت كننند. پس پيامبر انذار مي دهد و هادي ائمه هستند. كساني كه انذار مي شوند حضرت دست شان را از طريق اوصيائشان مي گيرد .اين اوصياء از نبي اكرم هستند، خانه هايشان خانه نبي اكرم است و هر چه دارند از وجود نبي اكرم است. پس از پيامبر و ائمه به نعمت ولايت تعبير شده است. حقيقت نعمت همين است. ابوحنيفه از امام صادق(ع) در مورد اين نعمت سوال كردند و امام فرمود :اين نعمت ولايت ماست. بخاطر اينكه خدا بواسطه ي ما مردم را از ضلالت نجات مي دهد، آنها را بينا مي كند و حقيقت عالم را با ما مي بينند. اينكه مي گوييم پيامبر يك نعمت حقيقي است،چه معنايي دارد ؟ خداوند به ما امكان و نعمت هايي داده است و نيازهاي ظاهري و باطني در ما قرار داده است. نيازهاي ظاهري مثل خوردن وخوابيدن و نيازهاي باطني مثل اينكه قلب و رو ح ما رزقي مي خواهند. آيا نيازهاي ظاهري مانع تقرب به خداست ؟ اگر اين كار مانع تقرب ما بود ،كار لغويي بود كه خداوند در

ص: 7653

ما قرار بدهد. و با هدف خلقت سازگار نبود. اگر خدا فرمود كه من شما را آفريدم كه به مقام معرفت و عبوديت برسيد،اين كار با حكمت خدا سازگار نبود.كه خدا ما را برايمقام معرفت بيافريد و بعد در ما موانع سنگين قراببدهد. پس اينها مزاحم و محخالف بندگي نيستند. امكانات ظاهري و باطني اگر در مسير صراط مستقيم قرار بگيرند تبديل به گام هاي معرفت مي شوند .در روايات از صراط مستقيم به معرفت الله تعبير شده است .هر كس كه وارد اين وادي شد، هر قدمي كه برمي دارد حجابي از او برداشته مي شود، نوري از انوار معرفت به قلبش مي رسد. داريم كه صراط مستقيم ما را ملازم راه محبت قرار مي دهد. از بهترين كتب روايي شيعه كتاب شهيد صدوق است. صراط مستقيم، صراط معرفت خدا و طريق محبت خداست.اگر ما وارد اين صراط شديم خوردن ونشستن ما هم قرب مي آورد. و همه كارما بندگي مي شود. اگر در اين صراط قرار نگرفتيم و اگر در بيرون اين وادي بوديم،همه ي كارها ما را از خدا دور مي كند. نمازي كه در صراط مستقيم نباشد گره اي از كار ما باز نمي كند. دو ركعت آن را شيطان در چهار هزار سال خواند ولي گره از كار شيطان باز نشد. اصل اين است كه ما در صراط مستقيم قرار بگيريم. نور نبي اكرم و چراغ توحيد در خانه هاي نازل شده است كه اجازه ي رفعت در آنها وجود دارد. و هر كس به اين خانه ها آمد، مي تواند رشد كند و به خدا نزديك بشود. كسي كه

ص: 7654

وارد اين خانه ها شد، مي تواند اهل ذكر ،اهل حضور و معرفت بشود. ذكري كه خدا نازل كرده يعني قرآن و وجود خود پيامبر به خانه ها آمده است. اگر كسي خودش را به اين خانه ها رساند و توانست وارد اين خانه ها بشود. ورود به اين خانه ها آدابي دارد. بايد با سجده وارد اين خانه ها شد. هيچ خريد و فروش و تجارتي او را از نماز و ياد دور نمي كند. اگر وارد صراط مستقيم و بيت النور بشويم، همه ي كارهاي ما عبادت است و اگر وارد صراط مستقيم و بيت النور نشويم، همه ي كارهاي ما لهو و لعب است. حتي مسجد ساختن و ميكده ساختن خارج از وادي صراط مستقيم، لهو و لعب است .اگر كسي در صراط مستقيم بود خانه سازي او هم عبادت مي شود. لذا خوردن و خوابيدن ما مزاحم ما نيستند .پس كساني كه در صراط مستقيم قرار بگيرند مقرب هستند .صراط مستقيم، دارالقرآن و دارالاخره ولايت نبي اكرم و ائمه است. اگر انسان در محيط ولايت نبي اكرم بود همه ي كارهايش ممدوح است و اگردر محيط ولايت شيطان بود همه ي كارهايش مذموم است. ما فقير هستيم و همه ي كارهايي كه مي كنيم براي رفع فقر ماست. حتي عبادات ما ناشي از فقر و محبت ماست. وقتي ما ارضاء نياز مي كنيم ،يك وقت خودمان را مي بينيم كه اين فرد مي شود قارون. در قرآن داريم كه قارون گفت :هرچه بدست آوردم با علم خودم بدست آوردم. اين مي شود موجب. يك وقت انسان به اسباب و وسايل خودش

ص: 7655

را ارضاء مي كند كه مي شود مشرك .يك وقت فقر خودش را با خداي متعال مي بيند و از خدا تقاضا مي كند و وقتي فقرش برطرف ميشود حمد مي گويد. اين فقر و سيري قرب مي آورد. همه ي مقام انسان تقرب مي شود اگر انسان در مقام بسم الله الرحمن الرحيم باشد. اگر اين نباشد، همه ي كارها شرك مي شود. اگر مومنين قدم بدون بسم الله بردارند، غبار شرك بر قلوب شان مي نشيند. اگر كسي بتواند در مقام بسم الله باشد همه ي كارهايش مقرب است و او را به خدا مي رساند. اين مقام چطور حاصل مي شود؟ به جز با وجود نبي اكرم، كسي به اين مقام نمي رسد. اسماء الهي كه ما از خدا استعانت مي كنيم در وجود نبي اكرم است. سوال – صفحه 569 قرآن كريم را توضيح بفرماييد. پاسخ – در اين صفحه داريم كه انسان حلو آفريده شده يعني انسان ميل به لذت دارد. اگر اين ميل هدايت نشود كار دست انسان مي دهد. اگرانسان را در مسير سختي برسانيم اين انسان جزع و فزع مي كند و اگر به او نعمت بدهيم اين سد مي شود. اگر نعمت را از يك دست ما بگيرد و با دست ديگر به ما بدهد ، رشد مي كند. وقتيانسان نعمت را سد كرد آنرا نگه مي دارد و نعمت از بين مي رود.و با از بين رفتن نعمت ،خودش هم ضايع مي شود. خدا مي فرمايد: براي اينكه خودتان را حفظ كنيد مال تان را بدهيد. بعضي ها مال شان را نگه مي داند و

ص: 7656

خودشان را مي بازند. اين مال او را از خودش بي نياز نمي كند.يعني خودش را خرج مال مي كند بجاي اينكه مال را خرج خدا بكند. گاهي نعمت را از او مي گيرم كه جزوصابريني باشد كه وقتي نعمتي از آنها گرفته مي شود، خدا را پيدا مي كند ولي باز خدارا پيدا نمي كند مگر دسته اي كه مصلين (اهل نماز) باشند. مصلين در اينجا اصطلاح است. در ميدان مسابقه به كسي كه اسبش پشت سر اسب اول مصلين گفته مي شود. فرمود: كساني كه دنبال سابقون بروند، از اين وادي نجات پيدا مي كنند. اگر به اين فرد نعمت داده شود رشد مي كند و اگر نعمت گرفته شود باز رشد مي كند. كساني كه دنبال اميرالمومنين حركت مي كنند(مصلين) در نمازشان دائمي هستند . در روايت داريم كه منظور از نماز دائمي ،نوافل است.يعني بر نوافلي كه براي خودشان قرار مي دهند مداومت مي كنند، نوافل يعني نمازهاي مستحب .در بعضي روايت به 51 ركعت نماز(17 ركعت نماز واجب و 34 ركعت نافله) در شبانه روز تفسير شده است. معناي ديگر اين است كه بعضي انسانها ،گاهي تا سالم آخر ،وارد نماز نمي شوند يعني روبه خدا مي ايستد ولي وارد مقام خدا نمي شود. و حضوري ندارد و اسقاط تكليفي مي كنند كه همين هم خوب است .عده اي با تكبير وارد نماز مي شوند، سجودي دارند و با السلام عليكم و رحمةالله از نمازشان بيرون مي آيند و عده اي در نمازشان مي مانند. يعني في صلاتهم دائمون. خدا كساني كه اهل نافله هستند به مقامي مي رساند كه

ص: 7657

نمازشان برايشان مي ماند. كساني كه دنبال نبي اكرم حركت مي كنند دائم الصلاة هستند. راه اينكه انسان دائم الصلاة بشود اين است كه دنبال امام حركت كند. اگرانسان در مقام ولايت بود تجارتش لطمه اي به نمازش وارد نمي كند والا نمي تواند دائم الصلاة باشد. اگر نوافل را خوانديم نمازهاي مان به گونه اي مي شود كه حالات نماز براي ما مي ماند كه هر نمازي ما را يك قدم جلوترمي برد. اين بهترين صفت دائم الصلاة بودن است. ما فقير هستيم و اگر فقر خودمان را بپوشانيم، خدا از ما خوشش نمي آيد. داريم كه اگر مي خواهيد پيش مردم عزيز بشويد، چشم تان را از دست مردم برداريد و اگر مي خواهيد پيش خداعزيز بشويد ،به چيزي كه نزد خداست چشم بدوزيد. پس خواستن از خدا ما را از عزت نمي اندازد. ما فقير هستيم و بايد از خدا بخواهيم. خدا به اندازه ي گدايي و دعاي ما ،به ما چيزي مي دهد. خواستن از خداي متعال عين توحيد و عزت است.بحث سراين است كه ما از كدام سفره مي خوريم. اگر سر سفره ي شيطان نشسته ايم همه رجس و نجاست است هم در دنيا و هم در آخرت و ما را از خدا دور مي كند. اگر سر سفره ي نبي اكرم و ائمه نشسته ايم شجره طوبي است كه همه مي شود طهارت. از دست نبي اكرم گرفتن و خوردن عين توحيد است. آنچه از وادي نبي اكرم مي آيد نور است حتي باطن نعمت هاي ظاهري توحيد است. ظاهرش خوردني است ولي باطنش توحيد و رحمت است.

ص: 7658

پس اصل نعمت توحيد است كه اين نعمت بوسيله ي نبي اكرم دربهشت و دنيا تجسد پيدا مي كند. آنهايي كه در وادي ولايت هستند هميشه از بدست نبي اكرم از جام محبت و معرفت و توحيد مي نوشند. ما بايد خودمان را به اين پيامبر برسانيم. رساندن به خدا كار پيامبر است. شما در اين درياي طوفاني دست و پا نزنيد زيرا غرق مي شويد. اگر سوار اين كشتي بشويد نجات پيدا مي كنيد. نعمت يعني آن كشتي كه ما را از طوفان ها با مقاومت خودش عبور مي دهد. و ما را به توحيد مي رساند.

92-10-28

بر چهره ي تو نقش تبسم هميشگي در چشم هاي تو غم مردم هميشگي ،دريايي ونمايش آرامشي ولي در پهنه ي دل تو تلاطم هميشگي ،در وسعتي كه عطر سكوت تو مي وزد باراني از ترانه و ترنم هميشگي، خورشيد جاودانه اشراق روي توست سرچشمه ي مكان و معنا خوي توست. سوال – در مورد ولادت نبي اكرم و حوادث آن زمان توضيحاتي بفرماييد. پاسخ – خدا نعمتي باعظمت تر از وجود نبي اكرم براي كائنات نيافريده است. خدا پيامبر را براي ما نيافريد ولي عنايات ايشان نسبت به ما بزرگترين نعمت خدا براي ماست. وقتي ما با وجود نبي اكرم مواجه مي شويم نبايد ايشان را در سيماي بشري خودش ببينيم ،هر چند ايشان در لباس بشر آمده اند ولي اگر اين جور نگاه كنيم، اين حجاب معرفت ما مي شود. داريم كه در وصف انبياء به يك وصف قناعت نكنيد. زيارت جامعه كبيره را هر روز با توجه بخوانيد و از معرفت آنها اعلام عجز

ص: 7659

كنيد كه من نمي توان شما را مدح كنم من به كنه مدح شما نمي رسم. اگر ما بخواهيم مسير را با ائمه طي بكنيم بايد با اين شئون شان طي بكنيم والا اگر يك موجود عادي باشند نمي توانند در مسير توحيد، ما را تا قرب الهي ببرند. بعضي ها فكر مي كنند كه مي توان با چند تا ذكر به راه خدا رسيد. اگر اين طور بود نيازي به پيامبر نبود، بعضي ها خيال مي كنند كه با گرفتن شمع و خواندن شعر حالاتي ايجاد مي شود، اگر اين طور بود نيازي به حادثه ي عاشورا نبود. راه خدا از اينها خيلي طولاني تر است لذا پيامبري لازم است كه با ما تا مقام توحيد پيش برود. خدا بر اساس حكمتش راهي را مقرب كرده و ما بايد از آن راه برويم. بنا نيست كه خداوند تابع ما بشود و اگر قرار بود كه اين طور بشود همه نظام عالم بهم مي خورد. عالم يك اله بيشتر ندارد. امام باقر(ع) به امام صادق(ع) فرمودند :فرزندم، اگر مي خواهي بدانند شيعيان چقدر درجه دارند به معرفت شان نگاه كنم .معرفت با فهم روايات ما حاصل مي شود .رشد مومن كه بالاترين آن درجه ي سلمان است با معرفت كلام ماست. پس معرفت كلام ائمه، كار دشواري است. سه دسته اين معرفت را مي فهمند: انبياء مرسل، ملائكه مقرب و عباد ممتحن. عبد ممتحن يعني سلمان .سلمان كلام ما را مي فهميد زيرا امتحان پس داده بود، به ما ملحق شده بود و از اهل بيت بود و به اسرار اهل بيت مي رسيد. اگر

ص: 7660

شما هم مي خواهيد به اسرار كلام ما برسيد( كه همه ي درجات ايمان در همين است) بايد از راهش برويد. پس روايات بايد خوانده و فهميده بشود البته آيات درجات و ظاهر و باطن دارد مثل قرآن. ما همه ي آيات قرآن را مي خوانيم و نمي گوييم كه آيات نور را نخوانيم چون دشوار است. در كافي روايتي از امام صادق(ع) داريم كه حضرت فرمود: قبل از خلقت كون و مكان ،حضرت حق بوده است. وقتي خدا مي خواست خلقت هستي را شروع كند نورالانوار را آفريد يعني نوري كه همه ي نورها از آن پرتو مي گيرند. خدا در اين نورالانوار از نور خودش جاري كرد .وجود مقدس نبي اكرم و اميرالمومنين را از اين نور آفريد. سِّر اين دو وجود مقدس از اين نور الهي است كه همه ي چراغ هاي عالم از اين نور نشأت مي گيرد. روايتي در بحارالانوار از اميرالمومنين نقل كرده كه حضرت فرمود: خداوند نبي اكرم را قبل از عرش و لوح و ملائكه آفريد. خداوند اين نور را آفريد و هزار سال عبادت كرد. خداوند از ايشان تمجيد كرد و نور ايشان تلؤلؤيي كرد و از نور ايشان دوازده حجاب قدرت، عظمت،عزت و... آفريد و فرمود كه شما در اين حجاب ها سير كن. پيامبر دوازده هزارسال در اين حجاب ها سير كردند. يعني با توجه و بندگي خاص وارد اين عالم شدند. و از اين عالم بيرون آمدند. بعد خداوند بيست درياي نور از نور وجود مقدس نبي اكرم آفريد كه درهر دريا علومي است كه جز خدا كسي نمي داند. پيامبر در اين

ص: 7661

درياها غور كردند و بيرون آمدند. پس پيامبر در اين عوالم سير كردند و با بندگي خودشان اين عوالم را نوراني كردند. درهرعالم عبادتي داشتند و عبادت ايشان آن عالم را سرشار كرده. بعد خدا از اين بنده تعريف كرده و اين نور در مقابل خداوند به سجده افتاد و در مقام خدا تواضع و بندگي كرد. بعدعرقي وجود مقدس ايشان را گرفت و قطراتي از ايشان ترشح شد و صد و بيست وچهار هزار قطره ي نور شد و از اين صدوبيست و چهار قطره ي نور، صدوبيست وچهارهزار پيامبر آفريده شد و اين انبياء حول نور نبي اكرم طواف مي كردند. پس پيامبري كه در قالب بشر آمده چنين شخصيتي است. پيامبر عوالمي را سير كردند تا در اين عالم نزول اجلال كردند. قبل از اينكه ايشان در اين عالم بيايند بستري فراهم شده است. مي فرمايد: وقتي حضرت ابرهيم، اسماعيل را با مادرش در كعبه كنوني كه خرابه اي بود آوردند فرمودند: خدايا يك قسمت از نسل خودم را در سرزميني كه حاصلخيز نيست ساكن كردم،قلوب مردمي كه شايستگي دارند متمايل به آنها كن و از ثمرات روزي آنها كن.( وقتي حضرت ابراهيم كعبه را بنا كرد، در مقام ابراهيم ندا دادند و همه شنيدند و به اندازه اي كه لبيك گفتند حج مي روند)در بعضي روايات داريم كه مقصود از ثمرات ،ثمره ي قلوب است يعني محبت نسل من را در قلوب مومنين قرار بدهد. تا اينها بتوانند كار را انجام بدهند.يعني كار توحيد پيش برود. پس خدا از قبل حضرت ابراهيم را مأمور مي كند كه كعبه را بازسازي بكند

ص: 7662

و فرزندش را آنجا بياورد تا اين نسل بماند كه اين نسل تا عبدالمطلب و عبدالله و پيامبر است. از طرفي بايد بدانيم كه شيطان از اين مسائل غافل نبوده يعني شياطين همدست به كار مي شدند. و طراحي مي كردند و سعي مي كردند كه آنها را به فقر و گرفتاري بكشانند. و بت پرستي را رواج بدهند. اينكه كعبه محل پرستش بت ها شده بود يك برنامه ي طراحي شده اي بود كه قيصرها همه ي فرهنگ و اقتصاد را از آنها گرفته بودند و حتي قوام خانواده را هم از آنها گرفته بودند. در سوره فيل داريم :اي پيامبر نديدي كه پروردگار تو با اصحاب فيل چه كرد؟ اين يك جلوه ي ربوبيت نسبت به نبي اكرم است. خداوند كيد آنها را در ضلالت قرار داد كه به نتيجه نرسد. پرندگان با سنگ هايي كه به منقار داشتند آنهارا زدند و فقط پوست آنها باقي ماند. ظاهر آيه اين است كه ابرهه به كعبه حمله كرده و خداوند با قهر آنهارا كوبيده و اين داستان براي عالم شده است. ابرهه دست نشانده قدرت هاي زمان خودشان بودند كه كسراهاي ايران و قيصرهاي روم بودند. اين جريانات درست در سالياني اتفاق افتاد كه اين پيامبر مي خواست به دنيا بيايد. سال عام الفيل سال ولادت نبي اكرم است و بعضي نوشته اند كه پنجاه و پنج روز با ولادت نبي اكرم فاصله داشته است. آنها آمده اند كه اين بساط را جمع كنند و بروند .اين كيد شيطان است. شيطان مي فهمد. در خطبه قاسعه حرت امير مي فرمايد كه وقتي پيامبر مبعوث

ص: 7663

شد من در غار حراء بودم. و صداي ناله ي شيطان را شنيدم. پيامبر به علي فرمود: هرچه من مي شنوم تو مي شنوي و هر چه من مي بينم تو مي بيني فقط تو پيامبر نيستي. شيطان بعد از اينكه پيامبر مبعوث شد از پرستش خودش مأيوس شد. روايت داريم كه قبل از ميلاد حضرت، شياطين تا قبل از آسمان چهارم مي رفتند، ازعالم ملائكه استراق سمع مي كردند. و به زمين مي آمدند.و سوء استفاده مي كردند. بعد از ميلاد حضرت درهاي آسمان به روي شياطين بسته شد. و ملائكه با شهاب ها آنها را مي زدند. و راه را مي بستند. ابليس قواي خودش را جمع كرد كه علت را بفهند ولي آنها نفهميدند. ابليس خودش تمام زمين را كشت و متوجه شد كه محل رفت و آمد فرشتگان در مكه است. ابليس وقتي مي خواست وارد اين شهر بشود، جبرئيل جلوي او را گرفت و گفت كه خاتم انبياء متولد شده است. شيطان پرسيد :آيا من بهره اي در ايشان دارم ؟جبرئيل گفت :خير. شيطان سوال كرد كه در امتش بهره اي دارم .جبرئيل گفت: بله. شيطان گفت :براي من بس است، من براي امتش نقشه مي كشم. پس شيطان يك موجود عادي نيست كه نفهمد. همه ي انبياء بشارت چنين پيامبري را مي دادند .الان در غرب، مراكز تحقيقاتي وجود دارد كه در مورد عصر ظهور تحقيق مي كنند. و روايات ما را دقيق تر از ما مورد تحقيق قرار مي دهند يعني همان طور كه ما مترصد ظهور هستيم آنها نيز مترصد ظهور هستند و بخشي از نقشه هاي

ص: 7664

آنها در خاورميانه معطوف به همين داستان است. همين طور كه مستكبرين جهان مي فهمند كه يك واقعه ي عظيمي مي خواهد اتفاق بيفتد، پيش دستي مي كنند و اين واقعه را طراحي مي كنند. فيلم هاي آنها نشان مي دهد كه آنها دركي از آخرالزمان دارند. پس تعجبي ندارد كه در آن زمان، قيصرها و كسراها مي فهميدند كه چه اتفاقي دارد صورت مي گيرد. وقتي حضرت متولد شدند، در ايران چهارده كنگره ي كاخ كسري ريخته و حوادث ديگري كه موجب نگراني كسري وقت شده است. آنها متوجه شدند و فوري نشست هايي داشته اند كه در تاريخ نقل شده است. پس نقشه ي ابرهه يك نقشه هاي بزرگ قيصرها و كسراها بوده است بر عليه تحقق اسلام و تولد اين پيامبر. الان هم در مورد جنگ آخرالزمان بحث مي كنند. پس اين ها عجيب و غريب نيست و شواهد تاريخي زيادي وجود دارد كه مورخين نوشته اند و در روايات ما هم آمده است. پس يك طرح بزرگ باطل بر بركندن ريشه ي يك جريان قبل از وقوع آن است. آنها به مكه حمله كردند و پروردگار كار را تمام كرد. حتي عبدالمطلب به آنها گفت كه شترهاي مرا بدهيد، آنها گفتند كه ما فكر كرديم كه مي خواهي بگويي به كعبه حمله نكنيد. عبدالمطلب فرمود :اين خانه خدايي دارد. پس شيطان دست به كار شده بود ،از پراكنده كردن نسل حضرت ابراهيم تا مبتلا كردن آنها به فقر اقتصادي، فرهنگي،بت پرستي، قتل نفس و زنده بگور كردن دختران. خدا هم كار خودش را انجام داد و در همان سال تولد پيامبر

ص: 7665

اين بساط را از روي زمين جمع كرده است. البته اين اتفاقات بزرگ را افراد عادي نمي فهمند ولي افرادي كه اثرگذار هستند چه درجبهه ي حق و چه در جبهه ي باطل ،با درجات متفاوت مي فهمند. اين پيامبر را با جلال و جبروت به اين دنيا آورده است،زمين را قُرُق كردند، ملائكه آمدند، شياطين را از رفتن به آسمان منع كردند و حوادث متعدد عظيمي اتفاق افتاده است. وقتي پيامبر متولد شدند، اعظم تجليات واقع شده است. يعني تجلي كه در بعثت نبي اكرم در عالم واقع شد، اعظم تجليات بود و تابحال برهيچ پيامبري چنين تجلي نشده بود. درهايي كه از غيب با اين پيامبر گشوده شد،با هيچ پيامبري گشوده نشد. با هيچ پيامبري تا اينقدر در وادي توحيد پيش رفتن و طي كردن مراحل ممكن نبود. پس پيامبر با تشريفات فراواني وارد عالم ما شده است و آمده تا ما را با عبادت خودش دستگيري كند و ببرد. در ذيل سوره ي مدثر داريم كه فرمود: بخوان ،پيامبر فرمود :من قاري نيستم، سه بار تكرار كرد و بعد احساس فشار سنگيني كردم و احساس كردم كه با قلم نور در قلبم نوشته شده و از روي نوشته ي قلب خودم خواندم. وقتي حضرت از كوه حراء پايين آمد و دوباره آن ملك آمد و حضرت جبرئيل را در سيماي حقيقي خودش ديدند كه شرق و غرب عالم را پركرده بود. پيامبر فرمود: ديدم كه اوضاع عالم عوض شده گويا همه ي ذرات عالم به من سلام مي كنند.وادر خانه شدم و پوششي روي خودم انداختم و بلافاصله جبرئيل آمد و فرمود

ص: 7666

:بلند شويد، وقت نشستن نيست. انذار كنيد مردم در خطر هستند. همه ي انذارهاي نبي اكرم از شرك و روي گرداني از توحيد است. همه ي رنج هاي كهنه تاريخي بشر، بخاطر روي گراني از توحيد است. اينمشكلات در عالم مدرنيته و پس مدرنيته هم حل نخواهد شد زيرا اينها بخاطر اعراض از رب است و اينها حل نمي شود مگر اينكه انسان به دامن پيامبر برگردد. در سوره قريش الفت هايي وجود دارد. و بعد مردم پراكنده كه مبتلا به بت پرستي و ... بر قيصرها و كسرها غلبه مي كند البته غلبه ،غلبه ي نبي اكرم بود. باش تا صبح دولتش بدمد. آنها بدون نبي اكرم نمي توانست غلبه كنند. وقتي پيامبري با اين جبروت مي آيد كل عالم را تغيير مي دهد .خدا از دستگاه طاغوت به خانه ي عنكبوت ياد مي كند كه اين بيت العنكبوت ويران مي شود. كساني كه به غير از خدا تكيه مي كنند خانه هايشان بيت العنكبوت است. بيت نبي اكرم هم سقف ندارد. سقف خانه هاي مدرنيته دنيا(شهوت و دامن)است. يكي از بيوت الكفر ابليس، كل شهر مدرن است. همچنين ما بلد امين داريم كه نبي اكرم است و بلدكفر بيت العنكبوت است كه سقف آن شهوات است. يعني شما به اوج مدرنيته هم كه برسد چيزي جز شهوات نمي بيند. اين خورشيد عالم در ظهور امام زمان(عج) تجلي مي كند. در زيارت دور آن حضرت داريم :با نور تولدش ظلمت ها و حجاب هاي ظلماني برداشته شد قبل از تولدش. حرم تو كه بيت الامن است ،آن حرم را با وجود مقدس نبي اكرم

ص: 7667

با نور پوشانديم يعني احترام حرم به نبي كرم است كه با تولد ايشان اين بيت نوراني شده است. سوال – صفحه 576 قرآن را توضيح بفرماييد. پاسخ – سوره مدثر سوره ي سير است .اين آيات دومين سوره اي است كه نازل شده است كه خدا مي فرمايد :بعد از انذار پروردگارت را تكبير كن. يعني عظمت الهي را در قلوب مي نشاند. وقتي عظمت الهي در قلوب نشست، بقيه در چشم ها كوچك مي شوند. يعني اين طريق دعوت است كه حضرت با تكريم و تعظيم الهي ،كبرياي الهي را در قلوب مي نشانند. بعد انسان در كنار اين پيامبر، سيرش شروع مي شود. بعد تطهير انسان از آلودگي هاي باطني و ظاهري شروع مي شود. يك طهارت داريم كه براي ثياب است كه ثياب پيامبرهمان امتش است. ماهم بايد ثياب خودمان را ازآلودگي ها پاك كنيم و از شرك ها مهاجرت كنيم. اين سير تربيتي حضرت را نشان مي دهد. هيچي پيامبري با توسعه ي اقتصادي شروع نكرده است. انبياء با تغيير فرهنگ شروع مي كنند .پس از تكبير رب شروع مي شود. قرآن شفيعي است كه شفاعت آن قبول مي شود. جواني كه قرآن را قرائت مي كند با گوشت و پوستش آميخته مي شود. اين معناي شفاعت است. پيامبر كبرياي الهي كه در وجودش است در ما تجلي مي دهد و بعد قدم هاي بعدي برداشته مي شود. ائمه امام تاريخ هستند و نبايد به آنها كوچك نگاه كرد. ائمه معماري تاريخ مي كند و در اين معماري همه يك زنجيره را دنبال مي كنند. يكي از اقدامات بزرگ امام

ص: 7668

صادق(ع) تربيت شاگردان است كه از زمان امام سجاد(ع) شروع شده بود. اين يك كار فرهنگي عظيمي است. دستگاه باطل يك چينش سياسي ايجاد مي كند و بعد از آن اعتقادات بدي در مي آيد مثل ترسيم خداي متعال كه مي گويد خدا از كرسي خودش پايين مي آيد .امام صادق(ع) يك فرهنگ عظيم را شروع كردند كه آن كار حضرت ،هنور در عالم تجلي پيدا نكرده است. حضرت در تاريخ تصرف كردند ومسير را برگرداندند. شيعيان قبل از امام صادق(ع) در فقاهت و احكام شان به اهل سنت رجوع مي كردند كه چهار امام اهل سنت از شاگردان امام صادق(ع) بودند. امام اثري روي فقاهت ،كلام ،عرفان وعلوم ديني در اهل سنت داشته است. شيعه كه بر محور امام صادق(ع) مي گردند. با نگاه انداختن به توحيد صدوق به اين مطلب مي رسيم.

92-11-05

سوال – چگونه مقامات نبي اكرم و آيه آخر سوره كهف :من بشري مثل شما هستم ...، با هم جمع مي شوند؟ پاسخ- فقها و مفسرين آياتي را كه در مورد يك چيز وارد شده، حتي با استفاده از روايات، با هم معنا مي كنند. گاهي به وادي مي رسيم كه خيلي از كلمات و واژه هايي كه در قرآن بكار رفته ،به معناي لغوي آن تكيه نكنيم زيرا بعضي از آنها اصطلاح است. بنابراين معناي روايي و قرآني آنرا بدست مي آورند. اين آيه سه فراز دارد. قرآن مي فرمايد: من بشري هستم مثل شما با اين تفاوت كه به من وحي مي شود. اين جنبه ي بشريتي حضرت است كه حضرت با ظاهر بشر آمده اند و همنشين بشر

ص: 7669

هستند اما بشري هستند كه به وجودشان وحي مي شود يعني حقيقت وحي به سمت ايشان جاري است. بعد آيه، وحي كه به حضرت شده توضيح مي دهد: اله شما اله واحد است. توحيد در اولوهيت يعني چه كه حد نصاب توحيد است كه ما به مقامي برسيم كه درك كنيم اله ما يكي بيشتر نيست. لااله الاالله را كه نفي آله و اثبات اولوهيت حضرت حق است را درك بكنيم. اين كلمه وادي ايمن است. مزد اين كلمه بهشت است ،اگر كسي بتواند به حقيقت اين كلمه راه پيدا كند. خلاصه ي دعوت نبي اكرم هم همين است يعني همه ي قرآن تفسير همين دعوت است. فراز سوم مي فرمايد: اگر كسي اميد به لقاي پروردگار دارد، اگر كسي ايشان را شناخت و وحي را درك كرد، اين اميد در وجودش زنده مي شود كه مي شود به لقاء الله رسيد. بعد مي فرمايد :بايد عمل صالح انجام بدهد و درعبادت پروردگارش احدي را شريك قرار ندهد. يعني در عبادت اخلاص داشته باشد. پس عمل صالح همراه با عبادت، راه لقاء الله است. در مورد جنبه ي بشري حضرت آيات( آيه 54 سوره فرقان)توضيح داده است. اين آيه خاص است و جنبه ي بشري حضرت را هم خاص توصيف كرده است. خدا مي فرمايد: اوست كه از آب بشري را آفريد، و بشر را نسب و سبب قرار داد. يعني بين انسان ها روابط نسبي و سببي قرار داده است. ظاهر آيه در مورد توصيف خداوند و عظمت و قدرت الهي است كه از چنين امري بشري را آفريده و روابط پيچيده بين انسانها

ص: 7670

را قرار داده است. اين روابط چطور حول انسان شكل گرفته ؟يعني اين روابط پيچيده به اين بر مي گردد كه انسان از آب آفريده شده است. ذيل اين آيه تفسيري وجود دارد كه بشر را به پيامبر و اميرالمومنين تفسير كرده است و نحوه ي خلقت آنها را توضيح مي دهد كه خداوند از ذيل عرش آبي را برداشت و با نور خودش آميخت و نطفه ي حضرت را آفريد و آنها را در رحم هاي مطهري قرار داد تا در صُلب ابوطالب و عبدالله ،اين دو از هم جدا شدند. جنبه ي بشري پيامبر با جنبه ي بشري ديگران متفاوت است. البته حضرت در لباس بشر آمده اند ولي تفاوت هاي جدي با بشر معمولي دارند. به فرض جنبه ي بشري حضرت با ما مشترك است و حضرت در لباس بشر آمده اند. اگر ما بشر را در قالب حضرت شناختيم ،مي توانيم راه خودمان را با ايشان ادامه بدهيم و متوقف بشويم .وقتي مي توانيم با ايشان سلوك كنيم كه آن نقطه ي امتياز ايشان را كه پيامبر و مرجع قرار داده شده ،بشناسيم. قرآن فرموده: پيامبر بشري است كه به او وحي مي شود. اگر وحي ايشان را بشناسيم ،كمك مي كند كه شخصيت ايشان را بشناسيم. در قرآن مكرر از وحي حضرت سخن به ميان آمده. در سوره نجم كه معراج حضرت را مي گويد، مي فرمايد كه حضرت به مقامي رسيد كه هيچ حجابي در كار نبود، همه ي سماوات را پشت سر گذاشت، همه ي انبياء و جبرئيل را پشت سرگذاشتند،در آنجا وحي بوده كه هيچ واسطه اي

ص: 7671

در كار نبوده است. سوره شوري وحي حضرت را توضيح مي دهد :هيچ بشري اين بهره را ندارد كه خداوند با او صحبت كند مگر از سه راه: وحي ،از طريق حجاب و از طريق واسطه ، كلام به بشر مي رسد. شود و خداوند تكلم خاصي با حضرت موسي داشت كه ايشان كليم الله شناخته مي شوند. حضرت موسي كلام خدا را از طريق درختي مي شنيدند. خيلي از وحي هايي كه به انبياء مي شده اين طور بود كه حضرت جبرئيل كلام الهي را تلقّي مي كردند و كلام الهي را به پيامبران مي رساندند. نوع وحي با آنجا كه واسطه اي در كار است يا حجابي وجود دارد، فرق مي كند. در آيه بعد خدا به پيامبر مي فرمايد: ما به شما وحي كرديم. پس خدا با پيامبر از نوع وحي تكلم كرده است. كلام خدا چيست؟ كلام ما آواهايي است كه براي فهماندن كلمات ايجاد مي كنيم. اين آواها پشتيبان ،اعتباري و اجتماعي دارند. و از طريق زبان با هم تفاهم مي كنيم. وقتي خدا مي خواهد با بشري تكلم كند نياز به اعضايي ندارد كه ايجاد صوت كند. و در چارچوب اعتبارات بشري صحبت كند. ما با زبان اجتماعي با يكديگر صحبت مي كنيم .اين زبان اجتماعي زباني است كه اگر كسي با فرهنگ و ادبيات اين جامعه مانوس نباشد از اين حرف ها سر درنمي آورد. خدا محتاج به ابزار براي صحبت كردن نيست. خدا مي تواند از طريق آنچه خلق مي كند، حرف هايش را القا كند كه كلام الهي است. كلام الهي جزو صفات ذات نيست. خداوند

ص: 7672

كلامي را به پيامبر القا كرده كه آن كلمه ي روح بوده است. خدا اين كلمه را القا كرده است. اگر ما اين كلمه را به شما القا نمي كرديم و با شما صحبت نمي كرديم، از مراتب ايمان،توحيد و حقيقت قرآن برخوردار نبوديد. همه ي حقايق با اين كلمه به وجود مقدس القا شده است. حقايقي كه نبوت ايشان اقتصاي آن را دارد ،اين حقايق در اين تكلم پيامبر در كلمه ي روح به پيامبرعطا شده است. لذا علوم ائمه كه علم بي منتهايي است، يكي از مهمترين آن همين كلمه ي روحي است كه به حضرت عطا شده است. در كافي نقل كرده كه از امام صادق(ع)سوال كردند كه اين علومي كه در اختيار شماست از كتابي رسيده يا معلم خاصي به شما تعليم مي كند كه ما از آن بي خبر هستيم. حضرت فرمود :امر از اين خيلي مهمتر است. بعد حضرت همين آيه را خواند كه روح در اختيار نبي اكرم بوده و با ائمه بوده است. همه ي انبياء مؤيد به روح القدس هستند ولي شعاعي از آن روح القدس همراه با انبياء است. اين روح القدس حتي وقتي پيامبر لباس بشر پوشيد همراهي مي كند. اين موجود مقدسي است كه افضل از همه ي ملائكه است .پس كلمه ي روح به حضرت القا شد و خدا با ايشان تكلم كرد. همه ي حقايق ايمان و علوم در اين روح بدون حجاب به پيامبر القا شد. اين كلمه ي روح مشتمل بر همه ي معارف، همه ي مراتب ايمان و همه ي حقايق كتاب است كه بر حضرت القا شده

ص: 7673

است. خدا مي فرمايد :ما اين كتاب را نور قرار داديم، هر كس از عبادي كه بخواهيم هدايت كنيم با اين كتاب و روحي كه داديم هدايت مي كنيم. هدايت خداوند در درجات توحيد مختص به عالم دنيا و ما نيست .همه ي انبياء و مقربين را خدا هدايت مي كند،يك مرتبه ي هدايت در دنياست و يك مرتبه ي آن در بزرخ، قيامت و بهشت است .همه ي ظرفيت هدايت در دنيا نيست و تكميل نمي شود. اگر همه ي ظرفيت در اين دنيا تكميل مي شد رورد به عوالم بعدي بي معنا بود. شروع اين هدايت از دنياست و به سوي خداوند ادامه دارد. اين سير با نبوت نبي اكرم متصور است. از آيه نور استفاده مي شود كه همه ي هدايت ،در همه ي عوالم ،براي همه ي مخلوقات با نور نبي اكرم واقع مي شود. روايتي در بحارالانوار از اميرالمومنين نقل كرده كه حضرت فرمود: خداوند نبي اكرم را قبل از عرش و لوح و ملائكه آفريد. خداوند اين نور را آفريد و هزار سال عبادت كرد. خداوند از ايشان تمجيد كرد و نور ايشان تلؤلؤيي كرد و از نور ايشان دوازده حجاب قدرت، عظمت،عزت و... آفريد و فرمود كه شما در اين حجاب ها سير كن. پيامبر دوازده هزارسال در اين حجاب ها سير كردند. پس نبي اكرم وارد اين عالم شدند كه يكي ازعوالم خلقت است و لباس بشر پوشيدند و در اين عالم خدا را عبادت كردند و با عبادت ايشان در اين عالم راه توحيد، معرفت و بندگي به سوي ما باز شده است. اگر آن عبادت

ص: 7674

نبود، ما دائم در حيرت و جهل بسر مي برديم. با نورعبادت پيامبر درهاي توحيد باز شد. در عوالم حجب( كه عالم هاي نوراني هستند كه از نور نبي اكرم آفريده شده اند)هم حضرت در هر يك از اين عوالم رفته اند و در هر عالم ذكر متناسب با آن عالم داشته اند و در هر عالمي كه وارد شده اند لباس همان عالم را پوشيده اند. از حضرت سوال كردند كه شما قبل از خلقت حضرت آدم كجا بوديد. ايشان فرمود :حول عرش الهي طواف مي كرديم و اجساد نوري بوديم و با عالم ملائكه ارتباط داشتيم . در هر حجابي حضرت دوازده هزار سال توقف مي كردند. و ذكري داشتند كه آن عالم را با ذكر خودش نوراني مي كرده .يعني سير در حجب داشتند. پس وحي كه به پيامبر شده كلمه ي روح است و كلمه ي روح هم مشتمل بر همه ي حقايق است. توحيدي كه در كلمه ي روح به نبي اكرم عطا شده، استدلال و برهان است ؟ هم هست و هم نيست. از سنخ برهان است يعني يك سري برهان به حضرت ياد دادند يا حقايق مقامات توحيد را به حضرت دادند ؟حقايق توحيد استدلال نيست حتي از سنخ مكاشافات نيست از سنخ وحي است كه به حضرت عطا شده، يك امر غيبي است كه به حضرت عطا شده است. حقيقت توحيدي است كه به همه ي كارها داده مي شود. كتاب يكي از جلوه هاي وحي است كه به حضرت شده است. اين كتاب و قرآن سفره ي الهي است. و براي همه ي كائنات رزقي بر

ص: 7675

سر اين سفره است. پس اين توحيدي كه به حضرت داده شده در قالب استدلال نيست .ممكن است كه نازله اش هم در استدلال ظهور پيدا كند اما حقيقت مقامات توحيدي به ايشان عطا شده است. همان طور كه اصل صفات كريمه به پيامبر عطا شده و ديگران به اندازه اي كه تحمل ولايت حضرت را مي كنند، شعاعي از آن صفات در آنها ظاهر مي شود، مقامات توحيدي هم همين طور است. حضرت بدون حجاب حقيقت توحيد را دريافت كرده اند. در قرآن داريم :خدا از نور عظمت خودش به اين پيامبر ارائه كرده است. توحيدي هم كه به ايشان عطا شده از اين مقوله است. هر مخلوقي بخواهد به اين توحيد برسد، به شعاعي از اين توحيد مي رسد. اين توحيدي كه به حضرت عطا شده، حضرت معلم توحيد هستند و به همه ي مخلوقات توحيد را تعليم مي كنند. دارد كه حضرت در مقابل باب الرحمن به سجده مي افتند كه با عبادت ايشان درهاي بهشت گشوده مي شود. بهشت وادي توحيد است. پس پيامبر همه ي حقايق توحيد را حتي وقتي لباس بشر مي پوشد، در قالب وحي گرفته است . اگر چراغ وجودي نبي اكرم در قيامت خاموش بشود هيچ كس راه را پيدا نمي كند. مثل نور نبي ا كرم است. چراغ دروجودايشان روشن شده و اين چراغ تنزل پيداكرده است . اين بيوت فقط در خانه هاي دنيا نيست .در حرم امام رضا(ع) كه بيوت نبي اكرم است فقط ظاهرندارد بلكه باطن دارد كه باطن آن هم باطن دارد. پيامبر بشري است كه تمام مقامات توحيدي را به

ص: 7676

ايشان عطا كرده اند و با اين مقامات توحيدي مي تواند بندگان خدا را سير بدهد. لقاء پروردگار چند جور معنا شده ولي قطعا لقاء جسماني نيست كه ما با حضرت روبرو بشويم ولي براي ما لقائي براي خدا متصور است .اينكه انسان بتواند به لقاء پروردگارش برسد ،وقتي متصور است كه يك معلم توحيدي بيايد و همه مقدمات توحيدي را در همه ي عوالم دارا باشد تا بتواند ما را سير بدهد و به سرچشمه برساند. اگر كسي پيامبر را شناخت و فهميد اين بشري كه آمده كيست و چه تفاوتي با ما دارد و با چه ماموريتي آمده ،آرام آرام در دلش زنده مي شود كه از اين عالم خاكي هم عوالم را طي كرد و تا مقام لقاء الله رسيد. اگر شما دريافتيد كه حضرت معلم توحيد است، شما را به حقيقت توحيد مي رساند، سرچشمه ي توحيد و ايمان است، تعليم حكمت مي دهد، اگر براي خدا شرك حتي خفي هم قائل نشويد راه توحيد باز مي شود. شفاعت ايشان است كه همه ي درهاي ولايت توحيدي را به سوي انسان باز مي كند. اگر شما مي خواهيد به شفاعت من برسيد بايد خودتان اقدامي بكنيد كه همان اخلاص در عمل است. پيامبر فرمود: اخلاص در اهل بيت من داشته باشيد. يعني پيامبر از طريق اهل بيت شما را مي برد. يعني كتاب و اهل بيت. كتاب هم در وجود امام است. اگر مي خواهيد به رزق توحيد برسيد بايد از طريق اهل بيت برويد. آنقدر پيامبر وجودش وسيع است كه همه ي حقايق توحيد بدون مزاحمت به همه مي رسد.

ص: 7677

پيامبر درحاليكه با ملائكه سَر و سِّر دارد ،با ما هم هست. همزمان در همه ي عوالم حضور دارد زيرا وجودش جامع است. پيامبر با همه همنشين است بدون اينكه كسي را دست به سر كند. پيامبر در مقام محبت است و مي خواهد همه را به وادي محبت راه بدهد. بكوشيم از اين رزقي كه پيامبر آورده، ما هم بهره اي ببريم. اگر كسي اين را نفهميد مي شود ابليس. ابليس گفت كه آتش از خاك بالاتر است در حاليكه خداوند به ابليس نفرمود كه بر خاك سجده كن بلكه فرمود كه از روح خودم در آن دميده ام. حقيقت در اختيار پيامبر است. ملائكه از طريق سجده بر انسان مقرب مي شدند نه مشرك. پس جا دارد كه ما تمام مدت بر پيامبر سجده كنيم. خواندن آيه آخر سوره كهف دو تا خاصيت دارد(قل انما انا بشر مثلكم يوحي الي انما الهكم اله واحد من كان يرجوا لقاء ربه فليعمل عملا صالحا و لايشرك بعبادة ربه احدا): اگر كسي اين آيه را قبل از خواب بخواند ،هر وقت كه اراده كند بيدار مي شود يعني اگر كسي بخواهد بر خواب خودش كنترل پيدا كند ،از طريق سلوك به اين مي تواند اين كار را بكند. ديگر اينكه اگر كسي اين آيه را وقتي در بستر قرار مي گيرد بخواند، خداوند نوري بين او و مسجد الحرام ساطعه مي كنند كه اطراف آن ملائكه اي هستند كه تا صبح براي او استغفار مي كنند. اينها مقامات آيات قرآن است. داريم :در خانه اي كه قرآن خونده مي شود نوري ساطع مي شود كه ملكوتيان

ص: 7678

از اين نور استفاده مي كنند. بعضي آيات مقامات خاص دارد. اگر هر كس سوره عم يتسألون را به مدت يكسال ،هر روز بخواند، به حج مشرف مي شود.

92-11-12

سوال- درخصوص فضايل حضرت محمد(ص) توضيحاتي بفرماييد. پاسخ- زماني كه حضرت به خيابان مي آمدند كودكان گرد ايشان را مي گرفتند و تقاضا مي كردند كه با آنها هم بازي شوند. در روايت است كه روزي حضرت براي رفتن به مسجد دير كرده بودند با اين حال اطفال ايشان را رها نمي كردند. حضرت از منزل يك مقدار گردو آوردند و خودشان را با آن اطفال معامله كردند. بعد هم فرمودند كه آنها من را از برادرم يوسف هم ارزان تر فروختند. با وجود اينكه حضرت محمد (ص) از معراج آمده بودند و داراي مقامات بسيار رفيعي بودند در حدي كه جبرائيل نمي توانست در مقام ايشان قدم بگذارد، با اين حال با اطفال اينگونه برخورد مي كردند. حضرت مانند برده هاي آن دوران بر روي زمين مي نشستند و با آنها غذا مي خوردند. بر روي مركب، يك نفر را ترك خود سوار مي كردند. اين چنين تواضعي از چنين شخصيتي درخور توجه است. البته براي افراد معمولي نيز تواضع و فروتني خوب است. روزي از حضرت پرسيدند كه چرا مانند بنده ها نشسته ايد؟ ايشان فرمودند: چه كسي از من بنده تر است؟ اگر سراغ داريد او را نشان دهيد. ده ها و صدها روايت درخصوص فضايل پيامبر وجود دارد. آيات قرآن نيز پر از مقامات حضرت است. خوب است كه زيارت پيامبر از راه دور حداقل هفته اي يك بار خوانده شود. در

ص: 7679

متن آن مقاماتي براي حضرت ذكر شده كه برخي از آنها مختص همين زيارت است. پيامبر حجت اول بر اولين و آخرين هستند. وقتي حجت تمام مي شود كه مطلب براي انسان واضح شود. اگر آن چيزي كه اراده ي خداوند است، بر ما واضح نشود، حجت بر ما تمام نمي شود. عقل نيز يك حجت است كه خداوند در باطن ما قرار داده است. اگر ما عقل نداشتيم مكلف هم نبوديم. انسان به ميزان عقل خود تكليف دارد. خداي متعال يك كلمه ي جامعه دارد كه با آن كلمه، حجت بر همه ي كائنات تمام مي شود. يعني همه ي كائنات حق و باطل را مي فهمند. در آيه اي از قرآن مي فرمايد كه خداي متعال بين انسان و قلب او حايل است. برخي اين طور معنا كرده اند كه اگر انسان خود را دوست دارد بخاطر حضور خداوند است. اگر خداوند خود را كنار بكشد انسان از خود بيگانه مي شود. در روايت است كه وقتي انسان كاري را انجام مي دهد، به خوبي يا بدي آن آگاه است. اين مسئله بخاطر حضور خداوند است. حجت الهي در هر نفسي وجود دارد. مانند خورشيد كه وقتي مي تابد ما با استفاده از نور آن همه جا را مي بينيم. حضرت آن كلمه ي جامعه اي هستند كه در همه ي نفوس از اولين تا آخرين حضور دارند و همه با حضور ايشان حق و باطل را درك مي كنند. اين نور متكثر نيست و يك نوري است كه بر همه ي قلوب مي تابد. اين يك نور واحد كه مانند خورشيد، حجت

ص: 7680

را بر همه ي نفوس و در همه ي زمان ها تمام مي كند. خداوند حجت را تمام مي كند و كافر هم در هر اقدامي كه مي كند مي فهمد كه در حال خطا است وگرنه مكلف نيست. معمولاً شما براي راضي كردن ديگران يك استدلال مي آوريد. اين استدلال حجت است. حجت خداوند نيز نبي اكرم است. اصولاً ما مقامات الهي را جز با آيات ايشان نمي توانيم بشناسيم. ولي هنوز نتوانسته ايم پيامبر را توصيف كنيم كه بگوييم از خدا بالاتر رفته يا نرفته است. همانطور كه در همگان عقل قرار داده شده يك كلمه ي جامعه هم وجود دارد كه بر همه ي قلوب و عقول مي تابد. نور همه ي قلوب و عقول از اين نور مقدس است. حتي بر فرعون نيز حجت در همه ي لحظات تمام شده است. پيامبر اكرم در مقام طاعت و بندگي از همگان سبقت گرفته اند و هيچكس بر ايشان مقدم نيست. ايشان تسليم، خشوع و خضوع محض بودند. پيامبر بر همه ي انبياء الهي مهيمن و محيط هستند. مقامات انبياء، مقامات فوق العاده اي است. وقتي انسان مي خواهد اسامي پيامبران اولوالعظم را بيان كند بايد دهان خود را با عطر و گلاب شستشو دهد. با اين حال وجود پيامبر محيط بر همه ي مقامات انبياء است. مقام حضرت ابراهيم، مقام كليم الهي حضرت موسي، مقام روح الهي حضرت عيسي و مقام نبوت حضرت نوح در ذيل وجود پيامبر است. همه ي نبوت ها به ايشان ختم مي شود. بعد از ايشان مقامي در نبوت باقي نمي ماند. همه ي خبرها با ايشان

ص: 7681

آمده و چيزي باقي نمانده كه ايشان نياورده باشد. پيامبر شاهد بر همه ي خلق هستند. سپس در زيارت مي فرمايد كه همه ي مقام ملكوت مطيع مقام ايشان است. پيامبر فرمانرواي عالم ملكوت هستند. خداوند از وراء تمامي حجاب ها با اين وجود مقدس تكلم كرده است. حضرت محمد(ص) در مقام ميثاق بر همه ي انبياء سبقت گرفته اند و در مقام برانگيخته شدن و هدايت در اين دنيا بعد از همه آمده است تا كار همه ي انبياء را جمع كرده و به انجام برساند. ميثاق هاي ما يك ميثاق عمومي است كه در سوره ي اعراف در خصوص آن بحث شده است. خداوند در يك عالمي همه ي ما را حاضر كرده و سپس ما را شاهد بر خود گرفته است. ايشان ربوبيت خود را در آينه ي خود ما به ما نشان داده است. بنابراين اگر انسان حقيقت وجود خود را متوجه شود، حضور خداوند و ربوبيت ايشان را مي بيند. حضرت فرمود كه در آن عالم، معرفت تثبيت شده، اما ما آن را فراموش كرده ايم و دوباره روزي متذكر آن مي شويم. از حضرت علي(ع) نقل شده كه همه در آن عالم كلام الهي را شنيده اند و همه نيز به آن پاسخ داده اند. چه افرادي كه جواب صادقانه دادند و چه افرادي كه در ظاهر قبول كردند و در باطن منكر آن شدند. در روايت است كه در آن عالم پيامبر در اجابت برهمگان سبقت گرفتند. در كافي نقل شده كه خداوند ملائكه را شاهد گرفت و ولايت پيامبر را بخاطر همين سبقت در بندگي بر همگان

ص: 7682

جاري كرد. ميثاق انبياء با بقيه ي افراد متفاوت بوده است. در اوايل سوره ي احزاب آمده است كه ما از همه ي انبياء ميثاق گرفتيم. سپس پنج نفر از پيامبران اولو العظم را مي شمارد كه ابتدا از پيامبر اكرم شروع مي كند. در روايت است كه بخاطر عظمت پيامبر، ابتدا نام ايشان در اين آيه آورده شده است. در اين سوره آمده كه از انبياء ميثاق فوق العاده سنگيني گرفته شده است. چون انبياء تكاليف فوق العاده اي داشته اند، عهدهاي فوق العاده اي هم از آنها گرفته شده است. در روايت است كه وقتي از انبياء ميثاق فوق العاده گرفته شد، اولين كسي كه اجابت كرد پيامبر اكرم بود. علي بن ابراهيم از امام صادق (ع) نقل كرده است كه علت سبقت گرفتن پيامبر اين بود كه ايشان در مقامي قرار داشت كه حضرت جبرائيل نيز نتوانست در آن مقام قدم بگذارد. اگر ما به مقامات غيبي پيامبر(ص) اقرار نكنيم بهره ي زيادي از ايشان نخواهيم برد. برخي روشن فكران گفته اند معناي ختم نبوت، ختم ديانت است و ديگر ما محتاج به دين نيستيم. يعني با آمدن انبياء آرام آرام عقل بشر رشد كرده و با آمدن پيامبر اكرم ما به دوران بلوغ خود رسيده و ديگر نيازي به پيامبر جديد نداريم. اينكه اين افراد زود احساس استغنا مي كنند به اين خاطر است كه مقامات عظيم پيامبر را درك نمي كنند. ولي اگر آن مقامات را ببينند مي فهمند كه در هر مقامي باشند حتي اگر جزو پيامبران اولوالعظم هم كه باشند، در مقابل پيامبر اكرم كه قرار بگيرند، شاگرد

ص: 7683

هستند. اگر همه ي دانشمندان جمع شوند در مقابل پيامبر اكرم امّي هستند. يكي از اساتيد بزرگ معاصر فرموده بودند كه من آرزو مي كنم به بهشت بروم و در محضر اميرالمومنين (ع) خطبه هاي توحيدي نهج البلاغه را ياد بگيرم. البته اينكه انسان بنشيند در بهشت شاگردي حضرت را بكند به اين راحتي نيست. آنجا مقامي است كه همه ي انبياء شاگردي مي كنند. برخي از روشن فكران معاصر معتقد هستند كه علوم زيادي دارند كه پيامبر(ص) از آن بي بهره بوده اند. اگر ما پيامبر را در حد بشر ببينيم همين مي شود. البته پيامبر جنبه ي بشري هم داشتند اما فقط بشرنبودند. جنبه ي بشري ايشان به اين خاطر است كه امتحان بر ما تمام شود. اميرالمونين (ع) در خطبه ي قاصعه ابتدا سخن خود را با عظمت حق شروع مي كنند. مقام عزت و كبريا مختص به حضرت حق بوده و پوشش الهي است. اينها صفت جلال خداوند است و احدي حق ندارد وارد اين حريم شود. سپس مي فرمايد كه خداوند ملائكه را نيز به كبريا و عزت خود امتحان كرده است. بعد از آن داستان امتحان ملائكه را توضيح مي دهند. خداوند به آنها فرمود كه من آدم را از گِل خلق مي كنم و روح خود را برآن مي دمم و شما بر او سجده كنيد. همه ي ملائك سجده كردند و ابليس از اين كار سر باز زد و كار او به دشمني با خداوند ختم شد. حتي در تعبير است كه اين گِل بيشتر از چهل روز پيش روي ملائكه افتاده بود و آنها آن را

ص: 7684

مي ديدند. سپس خداوند در آن دميد و به آنها فرمود كه به آن سجده كنيد. ذيل اين خطبه حضرت مقامات نبي اكرم و اينكه در دوره طفوليت نيز با جبرائيل همنشين بودند را توضيح مي دهند. بعد از آن نيز مقامات اهل بيت را توضيح مي دهند. خداوند وقتي مي خواهد مردم و حتي ملائك را امتحان كند به خليفة الله امتحان مي كند. سپس اين خليفة الله را به لباس بشري كه از گِل آفريده شده در مي آورد. به تعبير اميرالمومنين آن چيزي كه مسجود است روح است نه جسم. نفخة في روحي. حضرت مي فرمايد: اگر خداي متعال اراده مي كرد مي توانست آدم را از نوري خلق كند كه ديده ها خيره شود، عقل ها در زيبايي او حيران شوند و بوي خوشي در آن مي داد كه همه ي شامه ها مدهوش شوند. با اين كار خدا همه ي گردن ها در مقابل او خضوع مي كردند. حتي ابليس هم سجده مي كرد. امتحان ملائكه نيز آسان مي شد. در روايات است كه يكي از مقامات ائمه (ع) آن است كه خداوند آنها را در اجساد و اشباح نوري دور عرش آفريد. در زيارت جامعه ي كبيره آمده است كه وقتي خداوند اجساد نوري ما را درعرش آفريد و در قالب ما قرار داد، بعلت عظمت نورانيتي كه وجود داشت نزديك بود ملائك ما را با خدا اشتباه كنند. ما تسبيح و لااله الاالله گفتيم و ملائك آن را از ما آموختند. اين مرتبه ي اصلي نبي اكرم و ائمه نيست بلكه مرتبه ي حول العرش آنها است. در

ص: 7685

روايات متعددي آمده است كه عرش از نور نبي اكرم آفريده شده است. وقتي جسد نوري حضرت را ملائكه ديدند نزديك بود به ايشان سجده كنند. اگر خداوند مي خواست ،در زمان امتحان ملائكه، جسم آدم را اينگونه بيافريند، اين كار را انجام مي داد و روح را در يك جسم نوري قرار مي داد. ولي خداوند بندگان خود را با مجهولات امتحان مي كند تا صف ها از هم جدا شود. در غير اين صورت استكبار از وجود انسان بيرون نمي رفت. به اين صورت است كه نفس پرستي از انسان دور مي شود. بعد از اين تعبير حضرت در همان خطبه توضيح مي دهند كه عبرت بگيريد، ابليس با شش هزار سال عبادت رانده شد. چون خداوند وقتي مي خواست او را با كبرياي خود امتحان كند با مجهولات امتحان كرد. خليفه ي خود را در قالب گِل قرار داد و ابليس به اشتباه افتاد. در همان خطبه حضرت داستان انبياء را نيز بيان مي كنند. مي فرمايند: خداوند اين عباد مستكبر خود را كه در نفس خود مبتلا به استكبار بودند با اوليايي كه در نظر آنها مستضعف بودند امتحان كرد. اولياي خداوند در نگاه اين مستكبرين ضعيف هستند. خداوند موسي كليم الله و برادر ايشان هارون را در لباسي پشمينه به همراه يك عصا به جانب فرعون فرستاد. سپس خدا فرمود كه به فرعون بگوييد اگر اسلام بياوري در امان بوده و ملك تو نيز محفوظ مي ماند. فرعون شروع به تحقير كرد و گفت چرا اين افراد با خود زينت هاي طلا نياورده اند؟ حضرت مي فرمايند: خداوند مي توانست

ص: 7686

در زماني كه پيامبران را مي فرستاد همه ي گنج هاي عالم را در اختيار آنها قرار داده و صفوف حيوانات را مانند خدم و حشم پشت سر آنها قرار دهد. ولي با اين كارها امتحان باطل مي شد. الان نيز منكرين خداوند در مقابل قدرت هاي برتر خضوع مي كنند. نفس خيلي زود در مقابل قدرت هاي ظاهري خاشع مي شود. حضرت مي فرمايند كه به آنها عزت باطني داد اما در ظاهر بسياري از آنها فقير بودند. خداوند خانه ي خود را از سنگ هايي آفريد كه ارزش نداشت اما وقتي تبديل به خانه ي خدا شد و تجلي نبي اكرم در آنها افتاد محترم شدند. اين خانه را در سرزميني قرار داد كه سنگلاخ ترين مكان ها بود. كوه هاي خشن، دره هاي تنگ، كم آبي، شن هاي فراوان و آبادي هاي از هم دور. با وجود تمام اين خصوصيات خداوند فرمود كه لباس هاي خود را بيرون بياوريد و دو حوله بپوشيد. حق نداريد زينت كرده و موهاي خود را شانه كنيد. همه ي اينها باعث خضوع مي شود. در روايات آمده كه حج آخرالزمان سياحت مي شود. در شرايط كنوني حج بسيار راحت شده وهيچ كس نمي فهمد كه احرام يعني چه. در ادامه حضرت فرمودند: اگر خداوند مي خواست اين خانه را در سرزميني آباد با باغ ها و گندم زارهاي فراوان و ... قرار مي داد. بعلاوه مي توانست خانه را از جواهرات قرار دهد. در اين شرايط همه به آن مكان مي آمدند اما ديگر امتحان قلوبي در كار نبود و شيطان نيز نمي توانست وسوسه كند.

ص: 7687

تعبير حضرت اين است كه رياضت قلوب درگيري با شيطان است. انسان بايد با شيطان درگير شده و در مسير درگيري، از ولايت او خارج شده و به مقام ولايت نبي اكرم برسد. حضرت علي(ع) با بيان اين مباحث به ما متذكر مي شوند كه مراقب باشيد اينها صحنه هاي امتحان شما است. در همين خطبه حضرت مي فرمايند كه با مبعوث شدن پيامبر در غار حرا، شيطان از اينكه عبادت شود مأيوس شد و همه ي خوبان عالم از دست او خارج شدند. پيامبر با دعوت ما به توحيد، قصد دارد ما را از همه ي ناخالصي ها عبور داده و به اخلاص محض برساند. بالاتر از همه اهل بيت پيامبر هستند. فرمود روز قيامت ما دامن نبي اكرم را گرفتيم و شما هم دامن ما را گرفته ايد. انسان به اندازه ي معرفت خود تبعيت مي كند. كسي كه علامه طباطبايي را در حد يك اديب بداند به همان اندازه از او بهره مي برد. ولي اگر فهميد كه او داراي مقامات است مي تواند در اين مقامات سالك شود. همه ي عوالم ما عوالم نبي اكرم هستند. قرآن رزق نبي اكرم است. همه ي مقامات سلوكي ما مقامات نبي اكرم است. حتي درجات بهشت نازله ي وجودي نبي اكرم است. اگر پيامبر را اينگونه نشناسيم نمي توانيم سيري داشته باشيم. مقدمه ي بهره مندي، معرفت به مقامات حضرت است. اين معرفت با تواضع حاصل مي شود. سوال- درخصوص صفحه ي پانصد و نود قرآن (سوره ي مباركه ي بروج) توضيح بفرماييد. پاسخ- علامه طباطبايي يك جمع بندي در خصوص اين سوره داشته

ص: 7688

اند. مي فرمايند: اين سوره به وجود پيامبر اكرم به نوعي اعتماد به نفس داده و خطاب به ايشان نازل شده است. سوره در خصوص درگيري بين مومنين و كفار و سختگيري هايي كه بر مومنين مي شده بحث مي كند. البته اين درگيري ارتباطي با قوميت و نژاد نداشته و تنها بخاطر كلمه ي ايمان بوده. امام راحل مي فرمودند كه كفار با اسلام مخالف هستند وگرنه اگر آيين آنها را قبول كنيد هيچ كاري با شما ندارند. از امم گذشته كفر و ايمان با هم درگير بوده اند و حتي مسيحيان بر سر ايمان خود ايستادگي كردند و گاهي آنها را سوزاندند. در روايت است كه وقتي مادري با كودك شيرخوار خود مي خواست وارد آتش شود يك مقدار ترديد كرد. در همان حال طفل او به زبان آمد و به مادر هشدار داده و او را دعوت كرد كه وارد آتش شود و به خود ترس راه ندهد. بنابراين در اين سوره داستان درگيري مومنين و كفار، مقاومت مومنين و شدتي كه كفار در اين راه بكار مي بردند نقل شده است. در پايان سوره نيز قدرت الهي به رخ كشيده شده و مي فرمايد: پيامبر اين قرآن محفوظ است. در صدر اين سوره چند قسم وجود دارد. سپس داستان كشتار مومنين حبشه را توضيح مي دهد. خدا مي فرمايد: قسم به آسماني كه داراي برج ها است. برج يعني مقام عالي كه از آنجا نظارت مي كنند. اين مسئله به ستاره ها تفسير شده كه از آنجا نظارت مي شوند و راه شياطين را بر آسمان ها مي بندند. قسم به

ص: 7689

روز قيامت كه در آن روز خداوند صف هاي حق وباطل را جدا مي كند. قسم به خدايي كه شاهد بر همه ي خلق است و همه ي عالم مشهود او است. حتماً اين داستان به پيروزي شما ختم خواهد شد. درخصوص دو آيه ي اول اين سوره يك روايت وجود دارد. مي فرمايند: والسماء يعني وجود مقدس نبي اكرم. بروج هم ائمه هستند. اين وجود مقدس سماء همه ي كائنات است. و برج هايي كه در محيط نبوت ايشان قرار داده شده كه همه ي عالم با آنها رصد مي شود، معصومين هستند. يوم موعود نيز به قيامت تفسير شده كه از ذيل مقامات نبي اكرم است. به دوره ي ظهور نيز تفسير شده است كه دوره ي ظهور پيروزي حضرت است. بنابراين قسم به مقامات خود شما و اهل بيت كه شما پيروز هستيد. انشاء الله خداوند همه ي ما را متنعم بر سر سفره ي وجود مقدس نبي اكرم و اهل بيت ايشان قرار دهد.

92-11-19

روي تو برده رونق ماه تمام را مجذوب كرده جلوه ي تو عام و خاص را ،حُسن تو بي نهايت و فضل تو بيش مار مبهوت مانده ام بنويسم كدام را،تفسير چشم هاي تو برهان عاشقي ست مي خوانم از نگاه تو خير الكلام را، هر راهبي كه ديد تو را گفت :ديده است با چشم هاي خود مسيح عليه السلام را ،هرجا كه تو قدم بزني ثم من رعاست سرشار كردي از نفست هر مشام را، اما قدوم سبز تو اي كعبه ي بهشت حسرت به دل گذاشته بيت الحرام را، دست سخاوت تو و چشم

ص: 7690

عنايتت پُر كرده از نسيم سحر صبح و شام را، از ما مگير اي همه باران لطف و روشني ذكر مدام و مرحمت مستدام را. سوال – معرفت ما نسبت به پيامبر اسلام و ائمه چه نفعي براي ما دارد؟ پاسخ – بعضي گفته اند كه پيامبر و ائمه آمده اند كه خدا را به ما معرفي كنند و نبايد معرفت خودشان موضوعيت پيدا كند. پيامبران و اهل بيت كه آمده اند خدا را به ما معرفي كنند(در قرآن داريم :بگو كه من فقط دعوت به خدا مي كنم و اهل بيت هم همه را به توحيد دعوت مي كنند)مقامات نبي اكرم را به تفسير بيان كرده اند .اگر اين مقام طريق معرفت خدا نبود، آنها هرگز بيان نمي كردند. معرفت ائمه ،طريق معرفت الله است. همه ي عالم آيات خداوند هستند و ما مي توانيم خدا را در آيات ببينيم و ائمه، اكبر آيات الهي هستند. مگر عالم چقدر ظرفيت دارد كه جمال و جلال الهي را نشان بدهد؟ كساني كه دنبال جلال و جمال الهي مي گردند، هر لحظه دنبال آيات غيبي بزرگتر از اين جهان مي گردند. براي آنهاست كه حجاب ها كنار مي رود و آرام آرام به ملكوت عالم مي رسند و به فوق ملكوت و اسم اعظم الهي مي رسند و همه را در ذيل اسم اعظم مي بينند كه همان پيامبر و ائمه هستند و خدا را در اين آينه مشاهده مي كنند. لذا اگر كسي مي خواهد به معرفت الله برسد تنها راه همين است كه از طريق معرفت اهل بيت حركت كند و اِلا راهي نيست.

ص: 7691

امام صادق(ع) فرمودند: اين مسيري است كه خداوند پسنديده كه از طريق شناخت شخصيت ها و رجالي شناخته شود و با طاعت آنها طاعت شود .آنها را سبيل خودش قرار داده ،راهي كه به سوي خدا منتهي مي شود و وجهي كه در آن وجه حضرت حق ديده مي شود. معرفت ائمه ،همان معرفت الله است البته نه به آن معنا كه خداوند در ائمه هلول پيدا كرده زيرا اين كفر است. بحث اين است كه خداوند انوار معرفت خودش را در ائمه قرار داده است. آنها سرچشمه ي معرفت خدا هستند. اگر كسي مي خواهد سير در درجات محبت بكند بايد سير در درجات وجودي آنها بكند. اين سير يك سير اختياري است و تابع معرفت است. اگر انسان به اندازه ي معرفتي كه به ائمه پيدا مي كند به همان اندازه خشوع و خضوع و سير مي كند. اينها مباحث توحيدي است. بعد از صدر اسلام اين راه را بستند. در قرآن داريم كه راه ائمه را بستند. سد عن سبيل الله اين است كه راه شناخت ائمه را ببندند. با مقاماتي كه ما از پيامبر و ائمه گفته ايم عده اي اميدشان نسبت به آنها قطع شده است كه ما كجا و آنها كجا؟ در سوره نساء داريم: اگر كسي اطاعت خدا و رسول را بكند، همراه انبياء صديقين و شهدا مي شود. پس طريق همراهي اطاعت از رسول و ائمه است. روايتي در شان نزول اين آيه آمده: يكي از برده هاي حضرت خيلي به حضرت ارادت و محبت داشت و اگر حضرت را نمي ديد مضطرب مي شد و حضرت

ص: 7692

ديدند كه او لاغر شده و علت را پرسيد. او گفت: دوري شما مرا اين طور كرده است. در دنيا اميدي دارم كه شما را مي بينم ولي بعد از مرگ اميدي به ديدن شما ندارم. بعد آيه ي بالا نازل شد كه رمز همراهي با پيامبر و ائمه اطاعت است .بعضي اطاعت را به محبت تعبير كرده اند ،محبت يعني واقعا حضرت را دوست داشته باشي و محبت ظاهري نباشد. روايتي در ذيل اين آيه آمده كه فردي باده نشين به پيامبر عرض كرد :قيامت چه زماني برپا مي شود. حضرت نماز را خواندند و بعد از نماز از جمعيت پرسيدند: چه كسي اين سوال را كرد. فردي گفت :من. حضرت فرمود :جواب اين سوال به درد شما نمي خورد، ببين چه چيزي آماده كرده اي. او گفت: من واجبات را انجام مي دهم ولي كارهاي مستحبي زيادي انجام نمي دهم ولي شما و خدا را دوست دارم. حضرت فرمود: انسان همراه كسي است كه او را دوست مي دارد. پس محبت، حضور محبوب در وجود مُحب است. ارزش انسان به محبت اوست زيرا حقيقت محبت حضور محبوب در وجود مُحب است. اگر محبت ظلماني بود، انسان ظلماني مي شود. اگر محبت نوراني بود حضور محبوب در وجود انسان نوراني مي شود و انسان ارزش پيدا مي كند. مقاماتي كه براي حضرت بيان مي كنيم نبايد در ما احساس دوري بكند. اگر ما مقاماتي را براي حضرت مي گوييم مي خواهيم نسبت به حضرت حق احساس دوري كنيم يا بايد حضرت را زميني كنيم تا به حضرت نزديك بشويم؟ بايد جمال و جلال حضرت

ص: 7693

را بيان كرد. خدايي كه صاحب جمال وحلال است در عين اينكه عالي است در مقام پايين هم با ماست. در روايت داريم اگر به زيارت مومني برويد، خدا را زيارت كرده ايد. حضور وعنايت حضرت حق در همه جا وجود دارد. پس حقيقتي كه باطن است ظاهر هم هست. و حقيقتي كه ظاهر هم هست باطن هم هست. حقيقتي كه داني است در عين علو است. ما هيچ وقت در مقام سير با حضرت حق به يك نقطه اي نمي رسيم كه از اين سلوك خسته بشويم. نكته ي انوار معرفت همين است. وقتي انسان به دنيا محبت پيدا مي كند، تا به آن نرسيده فكر مي كند خبري است ولي وقتي به آن رسيد مي بيند خبري نيست و مي خواهد از آن بگذرد. ولي نسبت به حضرت حق اين طور نيست. درعين نزديك تر بودن و رسيدن، احساس مي كني كه دورتر هستي و احساس مي كني كه آن حقيقت در دسترس نيست. اظهار عجزه براي همين است. اگر بنا بود كه حضرت حق يك حقيقتي باشد كه وقتي به آن مي رسيدي تمام مي شد،آن موقع انسان مي خواست معشوق ديگري بگيرد. لذت ديگر محبوب ها را همه تجربه كرده اند و مي دانند. وقتي انسان به محبوب ها مي رسد، به ياد لذت فراق مي افتد. و احساس مي كند كه آن موقع خيلي شيرين تر بود زيرا از دور ديدن خيلي بهتر از نزديك ديدن آن است. ولي حضرت حق اين طور نيست. هيچ كسي نيست كه به قرب حضرت حق راه پيدا كند و تحولي بخواهد. در مناجات

ص: 7694

محبين امام سجاد(ع) داريم: چه كسي به تو راه پيدا كرده كه تحولي بخواهد؟ پس هر چه به حضرت حق مي رسي ،احساس مي كني كه نرسيده اي زيرا تجلي بعدي و معرفت بعدي و احساس ديگري مي آيد. و اين راه بي پايان است. بخاطر همين در اين راه خستگي وجود ندارد. پيامبر هم با اينكه به مقامات عالي دارند، به ما نزديك هستند. و كنار همه نشسته اند. پيامبر مي تواند در همه ي عوالم و با همه باشد البته به اذن خدا. ما نمي توانيم به مقامات پيامبر برسيم زيرا پيامبر شجره ممنوعه است. خدا يكي پيامبر بيشتر ندارد ولي ما مي توانيم به حضرت تأسي كنيم، به قرب حضرت برسيم، درجه ي ولايت حضرت را درك كنيم، در عوالم وجودي ايشان سير كنيم. ايشان در قرب ماست. در زيارت جامعه داريم :روح حضرت درععالم جاري است كه عالم زنده است. اگر قبور مومنين منشا خيرات است بخاطر اين است كه شعاعي از قبر حضرت در قبور مومنين است.اگر شما مي خواهيد اين وجود در دسترس باشد و شما به آن برسيد و همه ي وجود آنرا در بياييد بعد از آن عبور مي كنيد. اين پيامبري است كه انسان با اينكه دائم به آن مي رسد ،هيچ وقت به آن نمي رسد. اين قله فتح كردني نيست. اميرالمومنين مي فرمايد: همه حقايق از آستانه ي وجودي من جاري است ولي هيچ پرنده ي تيز پروازي نمي تواند قله ي مرا فتح كند. پس اين صراط تمام شدني نيست، صراط خود امام است. معرفت امام صراط توحيد است. اگر عظمت پيامبر را

ص: 7695

مي گوييم براي اين است كه انسان احساس نكند كه قله را فتح كرده و تمام شده. يعني هرچه به پيامبر نزديكتر مي شود احساس كند كه دور است. اين حالت شيريني است. حتي بهشت هم همين طور است زيرا اگر بهشت هم فتح مي شد، همه از آن خسته مي شدند. بهشت نازله ي نبي اكرم است. پس بهشت هيچ وقت تمام نمي شود. ما بايد تلاش كنيم كه از اين وجود مقدس بهره مند و متنعم باشيم و سعي كنيم به رزق معرفت ايشان برسيم و همه ي وجودمان متنعم بشود. خداوند براي ما رزق هايي قرار داده است و اين رزق ها متفاوت هستند. رزق ها هميشه خوردني و پوشيدني ها نيست. البته اين رزق ها هم از آستانه ي معصوم مي آيد ولي رزق ها فقط اينها نيستند. ما قواي مختلفي داريم كه هر كدام از اينها رزق هايي دارند. در قرآن رزق تعابير بالاتري دارد. كلمه طعام هم در قرآن تعبير گسترده تري از خوردني هاي معمولي دارد. در باب رزق داريم :از آنچه ما به آنها روزي كرده ايم انفاق مي كنند. در ذيل اين آيه روايت داريم :آنچه به آنها تعليم كرده ايم منتشر مي كنند يعني تعليم رزق است كه آنرا منتشر مي كنند. اگر تقواي الهي پيشه كنيد خداوند روزي شما را تامين مي كند از جايي كه آنرا محاسبه نكرده ايد. يعني خداوند او را به خودش نزديك مي كند. روايتي ذيل آيه داريم كه حضرت مي فرمايد: منظور ضعفاي شيعه ماست كه دل شان مي خواهد به ما برسند ولي اين امكان برايشان فراهم

ص: 7696

نيست. عده اي هم معارف را از ما مي گيرند و به آنها مي رسانند. يعني بدون اينكه تلاشي كرده باشند به اين رزق مي رسند( من حيث لايحتسب). در روايت ديگر داريم :اگر خداوند به كسي رزق محبت اهل بيت را بدهد... ،پس محبت اهل بيت رزق است. رزق فقط رزق دنيايي نيست. رزق ما قبل از اين دنيا شروع شده و تا قيامت ادامه دارد. رزق عطايي است كه به انسان مي شود و انسان براي ادامه ي حياتش به آن محتاج است. رزق هاي ما از عوالم قبل از اين دنيا شروع شده و در بهشت و آخرت هم رزق وجود دارد. اين رزق ها ظاهر و باطن دارند.يعني ظاهرش رزقي است كه ما مي بينيم و باطنش رزق ديگري است. در ذيل آيه اي كه مقام متقين را توصيف مي كند روايتي است كه مي فرمايد: يكي از رزق هاي متقين در بهشت نهر خمر است كه باطنش علم امام و معارف است ولي ظاهر نهر خمر است. اينكه غرق لذت مي شوند اين لذت از معرفت و حضور است كه با امام پيدا مي شود. پس يكي از رزق هاي بسيار مهم رزق علم و معرفت است. در قرآن دارد: انسان بايد به طعامش نگاه كند. ما چطور باران را از بلا مي ريزيم و زمين را مي شكافيم و انواع روييدني ها را مي رويانيم. ظاهر آيه روشن است يعني در اين طعامي كه مي خوريد حضور حضرت حق را و سبب سازي حضرت را ببينيد كه اگر اين اتفاق افتاد طعام انسان عسل( شيرين) مي شود. استادي مي

ص: 7697

گفت: اينكه انبياء وقتي غذايشان را مي خوردند انگشت هايشان را مي ليسيدند بخاطر اين است كه طعام برايشان شيرين بود. داريم: درست بخوريد و مثل حيوانات نخوريد. معناي باطني آيه اين است كه به علم تان نگاه كنيد و ببيند كه علم را از چه كسي مي گيريد، از فضاي ظلماني يا فضاي نوراني . ما براي رزق ها دو مسير داريم :مسير نوراني و مسير ظلماني. مسير نوراني مسير نبي اكرم است و مسير ظلماني مسير دستگاه شيطان است. و هر چه مي خورند ظلمت است. لذت هاي ما هم لذت از ولايت است، به حسب ظاهر خيال مي كنيم كه داريم از غذا خوردن لذت مي بريم. لذت هايي كه ما مي بريم تابع صفات روحي ماست. وقتي ما را به به باغي مي برند لذت بردن از اين باغ به حالات روحي ما برمي گردد. اگر حالات روحي ما مناسب نباشد، آن باغ براي ما زندان مي شود. پس حالات روحي ما مبدأ لذت ماست. انسان بخيل از بخلش لذت مي برد و انسان بخشنده از بخشش لذت مي برد حتي اگر جانش را در راه محبوب بدهد لذت مي برد. صفات روحي يا شعاع صفات نوراني نبي اكرم است يا شعاع صفات ظلماني اولياء طاغوت و ابليس است. اگر كسي ايمان نبي اكرم در او ظهور پيدا كرده باشد، از اُنس با خداي متعال لذت مي برد. كسي هم كه صفت حرص به دنيا در او هست ،از انس با دنيا لذت مي برد. دنيا براي مومن زندان است. حتي لذات يا از وادي نوراني هستند يا از وادي ظلماني

ص: 7698

.داريم كه زائرين سيد الشهدا در روز قيامت بر سر سفره هاي نوراني مي نشينند. هم طعام، طعام نوراني است و هم لذت، لذت نوراني است. اين رزق هايي كه به ما مي رسد، اگر از دست نبي اكرم باشد، نوراني است. رزق هايي كه مي رسند رزق هاي عمومي است. براي رزق هاي خصوصي بايد كاري انجام داد. رزق هاي خصوصي را به اندازه اي كه تحمل مي كنيم به ما مي دهند. در باب سلمان حضرت فرمود: دائما به او حديثي مي گفتند. بخاطر همين مي گفتند كه علم اول و آخر را سلمان داشت. او از اهل بيت شده بود. امام باقر(ع) مي فرمايد: اگر براي علمي كه خداي متعال به من داده حَمَله اي( كسي كه بتواند تحمل داشته باشد) پيدا مي كردم همه ي اين حقايق پنج گانه را از كلمه صمد قرآن تفسير مي كردم . پس رزق هايي در دست نبي اكرم است كه ما بايد به آنها برسم. اعم از خوردني ها و بقيه ي لذات. و همه ي اينها موجب قرب مي شود و ما را از حضرت دور نمي كند. ما بايد بتوانيم از حضرت متنعم بشويم.همه ي ما در عين اينكه بهره مند هستيم هيچ بهره اي نداريم. هنگام شهادت پيامبر سَر علي روي سينه ي حضرت بود و فرمود :هزار باب ازعلم را به روي من باز كردند كه از هر باب هزار باب ديگري گشوده مي شد. در اصحاب حضرت و ائمه هم بوده اند كه از اين رزق هاي حتمي داشته اند مثل سلمان. سوال – صفحه 597 قرآن كريم را

ص: 7699

توضيح بفرماييد. پاسخ – در سوره تين خداوند سوگندهايي را ياد مي كند : به انجير، زيتون، كوه سينا و سرزمين امن يعني مكه . اين قسم ها به شهرهايي تعبير شده اند يا به اهل بيت تعبير شده اند. تين و زيتون به حسنين تعبير شده است، طور سينا به اميرالمومنين و شهر امن به نبي اكرم تعبير شده است كه اينها باطن آيات است. قسمها ظاهر و باطني دارد. در اين صفحه داريم :ما انسان را در بهترين تركيب ممكن آفريديم و در پايين ترين درجات قرار داديم. پس انسان بايد با انبياء سير كند تا به بالاترين درجات برسد. بهترين تركيب يعني انساني كه داراي اختيار است. انساني كه به اين دنيا مي آيد، بايد در اين عالم سير كند و برود. عده اي هستند كه مي توانند سير كنند و برگردند .آيا اقتدار خداوند اقتضا نمي كند كه انسان را برگرداند به نقطه ي عالي. پس خدا به اين انساني كه در پايين ترين درجه آفريده شده اختيار داده تا سير كند، بنابراين بايد روز جزايي باشد. ما بايد از رزق هايي كه خداوند بدست نبي اكرم براي ما قرار داده است، متنعم باشيم . از مهمترين رزق ها، رزق ولايت و رزق قرآن است. قرآن سفره ي خداست و همه نوع رزقي در آن وجود دارد. خدا مي فرمايد: خداوند نسبت به عبادش لطيف است و به هركس كه بخواهد رزق مي دهد. در ذيل اين آيه آمده: رزقي كه به هر كس بخواهد مي دهد رزق ولايت اميرالمومنين است. ما بايد از اين دو رزق متنعم باشيم. ما تقريبا

ص: 7700

از اين رزق محروم هستيم .در كافي داريم كه امام صادق(ع) مي فرمايد: اين مردم آبي كه ساكن در بركه هاست را مي مكند و با اشتهاء مي خورند. ولي نهر عظيم را رها كرده اند. نهر عظيم وجود مقدس رسول الله است. هر سنت خوبي در هر پيامبري بوده، بنحو كامل در اين پيامبر وجود دارد. همه ي معارف پيامبران گذشته ،يكجا به پيامبر داده شده است. هرچه خدا به حضرت داده، ايشان به اميرالمومنين داده اند. بنابراين تمام حقايق در محضر اميرالمومنين است. هر كس كه پيامبر را رها كند مثل اين است كه نهر عظيم را رها كرده است و هر كس كه اميرالمومنين را رها كند، مثل اين است كه نهر عظيم را رها كرده است. پس هر چه از علوم در نزد ديگران است مثل آب هاي ساكن است كه در ظرف هاي آلوده و محدود است .اميرالمومنين مي فرمايد: آن كساني كه مردم دنبال شان مي روند با اهل بيت كه شما به دنبال شان مي روييد يكسان نيستند. ديگران به سمت چشمه هاي كدري مي روند كه از اين ظرف به آن ظرف مي ريزند و آلودگي ظرف ها هم به آن اضافه مي شود. كسي كه رو به ما مي آورد به سوي سرچشمه هاي زلالي مي رود كه به اذن پروردگارش جاري است. ما بايد از اين علوم برخوردار بشويم.در دوره ي ظهور، حجاب نبي اكرم كنار مي رود و معارف ظاهر مي شود. فرمود: دو حرف از بيست و هفت حرف علوم ظاهر شده است و بقيه آن در زمان ظهور آشكار مي شود. ما

ص: 7701

تقريبا در دوره غيبت محروم هستيم.

92-11-26

ما شهيدان جنون بوديم از عهد قديم سنگ قبر ماست دريا نقش قبر ما نسيم ،شهر ما آن سوي آبي هاست دور از دسترس شهر ابراهيم ادهم شهر لقمان حكيم، اندكي بالاتر از آبادي تسليم محض صاف مي آيي سر كوي صراط المستقيم، خاك آن عرشي است گلهايش زيارتنامه خوان سنگ فرش آسمانش بال هاي ياكريم، شهر ما آبادي عشق است اما راز عشق عشق يعني واژه هاي رمز قرآن كريم، عشق يعني قاف ولام قل هوالله احد عشق يعني باي بسم الله الرحمن الرحيم. سوال – در مورد نكات تفسيري در قرآن توضيحاتي بفرماييد. پاسخ – بر اساس روايات معارف قرآن چند دسته هستند. حضرت امير مي فرمايد: خداي متعال كلام خودش را سه قسم فرموده: يك قسم از كلام الهي را عالم و جاهل مي فهمند (منظور ازعالم فردي نيست كه سواد ظاهري دارد يا منظور از جاهل فردي نيست كه سواد ظاهري ندارد .ممكن است كه كسي سواد ظاهري نداشته باشد ولي قلبش به معارف قرآن نوراني شده)، يك قسم را فقط كسي مي فهمد كه ذهن مصفا ،قدرت تصميم و لطافت حس داشته باشد(در ادامه مي فرمايد:جزو كساني باشد كه خداوند به او سعه ي صدر داده تا بتواند حقيقت اسلام را درك كند) و يك قسم فقط مختص به خدا و كساني كه امين خدا هستند و راسخون درعلم هستند. پس بر اساس اين تقسيم بندي فهم معارف قرآن يك قسمت آن مختص حضرت حق و اولياء الهي است البته ممكن است كه انسان در اثر تعلم در محضر معصومين به بخشي از آن

ص: 7702

تعاليم و اسرار راه پيدا بكند. قسم دوم براي كساني است كه به شرح صدر رسيده اند. خدا مي فرمايد: اگر خدا بخواهد كسي را هدايت كند، به او شرح صدر مي دهد تا بتواند حقيقت اسلام را بفهمد زيرا قرآن حقيقت دين الهي و اسلام است. همه ي مراتب اسلام در قرآن مندرج است .در مجمع البيان در مورد شرح صدر روايتي از نبي اكرم نقل مي كند كه از حضرت سوال شد كه شرح صدر چيست كه بستر هدايت الهي است و تا انسان به شرح صدر نرسد راه هدايت به او نمي رسد. پيامبر فرمود: شرح صدر نورانيتي است كه در قلب مومن واقع مي شود. با آمدن اين نور شرح صدر بوجود مي آيد و روح انسان گسترش پيدا مي كند. و آماده مي شود كه حقايق را تلقي بكند. از حضرت سوال شد كه علامت اين نورانيت و شرح صدر چيست ؟ حضرت فرمود :دل كندگي از دارالقلوب(منظور دل نبستن به دنيا است نه كار كردن يا نكردن در دنيا)، متمايل شدن به دارالقلوب و درك مقام توحيد و مهيا شدن براي سفر از دنيا قبل از پايان فرصت ها. انساني كه هدايت الهي به قلبش مي رسد و نوراني مي شود، از دنيا بزرگتر مي شود و متمايل به عوالم بزرگتر مي شود و مهياي سفر مي شود. پس تلاوت قرآن فقط با تلاوت ظاهري قرآن ممكن نيست.گرچه علوم ظاهري هم مقدمه ي فهم قرآن هستند. نمي شود انسان خودش را فارغ از اين علوم ظاهري بداند. ممكن است كه كسي به نورانيت برسد و حقايق قرآني به قلبش

ص: 7703

عطا بشود ولي خيلي از علوم ظاهري برخوردار نباشد. براي رسيدن به حقيقت قرآن بايد كاري كنيم كه شرح صدر به ما عطا بشود تا آن علم به ما برسد. اين حقايق عطا كردني است ولي مقدماتي دارد. فردي نزد امام صادق(ع) آمد و گفت كه مي خواهم از محضر شماعلوم قرآن و معارف را كسب كنم. امام فرمود: شما اول بنده بشويد بعد نزد ما بياييد. قدم بعدي بندگي اين است كه انسان از جدال فارغ مي شود. و مشغول امر و نهي الهي مي شود. اگر اين طور شديد نزد ما بياييد. اگركسي بخواهد علم الهي را آن طور كه خودش مي خواهد خرج كند، ما اين عمل را به او نمي دهيم. كسي كه نمي تواند سختي هاي راه را برخودش هموار بكند، ما اين علم را به او نمي دهيم. اگر شما كار خودتان را تفويض كرديم سختي ها بر شما آسان مي شود. كسي كه مشغول به خودش است و صابر نيست نمي توان علم را به او داد. پس اگر كسي مي خواهد به حقيقت معارف قرآن و جريان هدايت الهي برسد، بايد بيش از علوم ظاهري تلاشي بكند تا بر اساس مصلحت الهي راه بر او باز بشود. معارف قرآن يعني آن حقايق در محضرخداي متعال و امناي الهي يعني كساني كه امين خدا هستند، مي باشد. به امام صادق(ع) گفتند كه جَّد شما از اسرار و حوادث تاريخي به اصحاب شان مي گفتند. امام فرمود :آنها زبان شان كنترل داشت. پس اين علوم امانت هاي الهي هستند و در دست اهل بيت هستند. در قرآن با آيات

ص: 7704

متعدد اين را بيان كرده است كه همه ي مراتب قرآن نزد نبي اكرم و اهل بيت است. گاهي از قرآن به نوري تعبير شده كه در قلب نبي اكرم جاري شده و گاهي تعبير به نوري شده كه نازل شده و گاهي از آن به علم تعبير شده است. قرآن آيات الهي است كه در سينه هاي كساني است كه به آنها علم الهي داده شده و بخشي از آن قرآن است. حقايق قرآن در صدور آن انسان ها هستند. در آيه رعد داريم كه اي پيامبر به تو مي گويند كه تو رسالتي از طرف خدا نداري ،به آنها بگو من دو تا شاهد براي رسالت خودم دارم. شأن نزول اين آيه حضرت امير است. هنگام نزول آيه حضرت شانزده سال بيشتر نداشتند. همه ي علم كتاب در نزد حضرت است كتابي كه همه ي حقايق به تفسير در آن بيان شده است. اين علم نزد ائمه است امام صادق(ع) مي فرمايد: من فرزند پيامبر هستم و عالم به همه ي كتاب هستم. حضرت فرمود: امانت امامت را به فرزندي مي دهيم كه خدا مقرر كرده است. امام مي فرمايد: خبر آسمان و نار و جهنم را مي بينم همان طور كه شما كف دست تان را مي بينيد. پس اين علم الكتاب نزد امام است. در ذيل آخر سوره رعد، روايتي آمده كه امام صادق فرمود :مي داني اين آيه مربوط به كيست؟ وقتي قرار شد كه تخت بلقيس رانزد حضرت سليمان بياورند ،فردي كه علمي از كتاب داشت به حضرت گفت كه قبل از يك چشم بهم زدن تخت را حاضر

ص: 7705

مي كنم. با يك چشم برهم زدن تخت بلقيس از يمن به شام حاضر شد وعجيب تر نحوه ي فعل است كه در روايت فرمود: اسم اعظمي كه مي دانست به كار گرفت و زمين را جمع كرد، فرو برد و آنرا برگرداند در كمتر از يك چشم بهم زدن. حضرت فرمود :اين يك قطره از درياي علم را به او داده بودند.به خدا قسم ،علم كتاب نزد ماست. قرآن با همه ي معارفش در نزد امام است و راه رسيدن به معارف امام شاگردي نزد ائمه است و تلقي معارف از ائمه است. قرآن سرتا سر معارف و نور است و همه ي مراتب حقايق در آن محقق است و بايد آنرا از ائمه تلقي كنيم. داريم :درجات ايمان تابع فهم روايات ماست. روايات ائمه براي فهم قرآن است و حقايق قرآن از آن بيان بر قلوب جاري مي شود. در بحارالانوار داريم كه امام باقر(ع) به فرزندشان فرمودند: اگر درجات شيعيان ما چقدر است ،ببينيد كه چقدر روايت و معرفت مي دانند. معرفت هم ناشي از فهم روايات ماست. با فهم روايات ما مومن بالاترين درجات ايمان را سير مي كند. راه فهم قرآن، فهم كردن معارف اهل بيت است بخصوص معارفي كه ذيل آيات قرآن بيان شده است كه پرده از يك حقايق باطني قرآن بر مي دارد. و كليدهايي براي فهم قرآن مي دهد. گاهي يك روايت در يك سوره، مسير فهم سوره را عوض مي كند. ذيل سوره لمزه يك روايت كوتاه است كه مسير فهم اين سوره را عوض مي كند. شدت برخورد با كساني كه عيب جويي مي

ص: 7706

كنند با كساني است كه محمد و ال او را عيب جويي كرده اند. گاهي بدون روايات فهم روشني از آيات بدست نمي آيد. پس گاهي كليد فهم قرآن معارف اهل بيت است. استادي مي فرمود: كليد فهم قرآن روايات است و كليد روايات خواندن زيارت است. تا انسان با اهل بيت عهد نبندد ،فهمي از قرآن حاصل نمي شود. قرآن يك ارتباط خاصي با امام دارد. حديث ثقلين را فريقين نقل كرده اند و معتبر است. در اين حديث داريم كه تمسك به كتاب بايد همراه با تمسك به امام باشد. در روايات داريم: قرآن ما را دلالت به ولايت و مقامات ائمه مي كند، امام هم دلالت برقرآن است. امام بدون قرآن و قرآن بدون امام را نمي شود شناخت. اگر كسي بخواهد مقامات ائمه را بشناسد بايد از طريق قرآن بشناسد .خدا نبي اكرم و اهل بيت را معرفي مي كند. و ديگران توان معرفي كردن را ندارند. اگر كسي مي خواهد قرآن را بفهمد بايد با بيان معصومين بفهمد. حتي مقاماتي كه در قرآن براي معصومين ذكر شده با تبيين و بيان خودشان فهم مي شود. خواندن همان روايات بدون كلمات معصومين، راهي به مقام اهل بيت پيدا نمي كند. اين دورا جدا ازهم نبينيم. قرآن بدون امام فهم نمي شود. البته تنها راه استفاده از امام استفاده از روايات نيست. اميرالمومنين فرمود: پيامبر در آخرين لحظات هزار باب علم را روي من گشود كه از هر باب هزار باب گشوده مي شد. اين فقط به استفاده از روايات بر نمي گردد. طريقي كه الان در اختيار ماست و معتبر است

ص: 7707

،احاديث و معارفي است كه از آنها به ما رسيده است. روايت داريم :آخرين درجات ايمان با درك معارف ما بدست مي آيد. امام باقر(ع) در توحيد صدوق روايتي دارد كه حضرت اسرار قرآني را بيان كردند و فرمودند: اگر براي علمي كه خدا به ما داده حمل كننده اي پيدا مي شد كه آنرا تحمل كنند برايش تشريح مي كردم همه ي امور را از كلمه ي الصمد. راه امني كه در اختيار ماست كه ما مي توانيم از آن طي طريق كنيم همان روايات ائمه و معارف آنهاست. لذا ما بايد براي فهم قرآن كليد معارف قرآني را از ائمه بدست بياوريم. اگر اين رواياتي كه از اهل بيت نقل شده كنار بگذاريد، كليدهاي فهم قرآن در اختيار انسان نيست. پس براي فهم قرآن، بايد رجوع به اهل بيت را اصل قرار بدهيم نه يك كار كنار دستي كه خودمان قرآن را بفهيم و مراجعه اي هم به روايات داشته باشيم. تفاسير روايي كافي نيست ولي خواندن آنها مقدمه است. بايد كسي حديث شناس باشد، اسناد آنها را بفهمد و كار فني هم لازم دارد. اگر تعارضاتي بين روايات است بتواند حل كند . گاهي يك تعارضات ظاهري بين بعضي از آيات قرآن و روايات وجود دارد. ولي يكي از مقدمات آن رجوع به معارف اهل بيت است كثرت تلاوت قرآن همراه با انس و ادب و تواضع و كثرت روايات اهل بيت بخصوص رواياتي كه ذيل قرآن است،به فهم قرآن كمك مي كند. خيلي از روايات معارف يك آيه را توضيح مي دهد. بدون اينكه ذكري از آيه در آن شده باشد.

ص: 7708

آن تفاسير معمولا آن روايات را نياورده اند درحاليكه آن روايات كليدهاي مهمي براي قرآن هستند. لذا انس با روايات و ديدن مجموعه ي روايات و نظام معرفتي كه اهل بيت بيان مي كنند در فهم ظاهر و باطن قرآن كمك مي كند. معارفي كه در قرآن بيان شده يك نظام معارف است كه در آن معارف هاي فراواني وجود دارد. ولي محور معارف قرآني دو چيز مهم است: توحيد(همه ي قرآن تفسير توحيد است. همه ي معارف قرآن بر مدار لا اله الاالله است. محورمعارف قرآن توحيد است. در ذيل سوره مبارك هود خدا نكاتي را در باب قرآن بيان كرده است .حروف مقطعه علامت رموزي است كه در اين سوره وجود دارد. الم ،قرآن كتابي است كه آيات آن همه از انسجام برخوردار است و تفسير و احكام هم دارد. همه ي قرآن تفسير است. عبادت نكنيد احدي را و عبادت كنيد الله را، اين مفاد لااله الاالله است. همه ي قرآن به اين كلمه برمي گردد. كسي كه اين كلمه را تلقي كند، بهشت بر او واجب مي شود. من از طرف خدا به نفع شما كار مي كنم ،انذار و بشارت دارم. سوره يوسف بيان مي كند كه حضرت يوسف طفلي است كه همه مي خواستند نباشد ولي خدا او را عزيز كرد. پس معارف قرآن تفسير توحيد است. در ادامه ي تفسير توحيد، معارف قرآن تفسير ولايت اهل بيت است. چه نسبتي بين ولايت اهل بيت و توحيد وجود دارد؟ قطب قرآن توحيد است. همه ي كتب آسماني بر مدار ولايت ماست. در عين حال قطب قرآن ولايت نبي اكرم

ص: 7709

است. چه نسبتي بين اين دو قطب وجود دارد؟ اگر كسي قرآن را نفهمد نمي تواند بفهمد كه قطب قرآن چيست و درك او از ولايت ،درك ضعيفي است. مقام انتسابي اجتماعي كه از طرف خدا به اهل بيت داده شده قطب قرآن نيست .اين حقيقت در قرآن جاري است. تفاسير همه ي حقايق قرآن به توحيد و ولايت مرتبط مي كنند. نبأ عظيم هم قيامت است و هم اميرالمومنين است. سوال – صفحه يك قرآن كريم را توضيح بفرماييد. پاسخ – قرآن اذن دخول دارد و اذن دخول آن دعاهاي ورودي مقدمه ي قرآن است همان طور كه ورود به حرم امام توجهاتي مي خواهد، ورود به قرآن هم نياز به توجهاتي دارد كه درآن دعا آمده است. اينها دعاها را بخوانيد. سوره حمد اذن همه ي قرآن است. خدا مي فرمايد ما سبع مثاني و نعمت عظيم به شما داديم. سبع مثاني به سوره حمد تقسير شده است .خداي متعال در عرض قرآن منت بر پيامبر گذاشته كه فاتحةالكتاب را بر حضرت عطا كرده است. همه ي قرآن در فاتحه الكتاب جمع است. فرمود: فاتحةالكتاب به احدي داده نشده الا بسم اللهي است كه به حضرت سليمان عطا شده است. در عيون اخبارالرضا داريم كه حضرت در ذيل سوره حمد مي فرمايد: هر كس اين سوره را بخواند كه معتقد باشد و به ظاهر و باطن قرآن ايمان داشته باشد ،در مقابل هر حرف، بيش از آنچه كه در دنياست به او عطا مي كنند. حتي فرمود: اگر كسي مي شنود كه قرآن را مي خواند به مستمع هم ثواب قاري را مي

ص: 7710

دهند. اين خيري كه رو به شما باز شده است فراوان از آن استفاده بكنيد. انشاءالله همه موفق به فهم معارف قرآن در سايه ي توسل به نبي اكرم و اهل بيت قرار بگيريم

92-12-03

به يك پلك تو مي بخشم تمام روز و شب ها را كه تسكين مي دهد چشمت غم جان سوز تب ها را، بخوان با لهجه ات حسي عجيب و مشترك دارم فضا را يك نفس پركن بهم نگذار لب ها ،بدست آور دل مرا چكارت با دل مردم تو واجب را بجا آور رها كند مستحب ها را، بيا اين بار شعرم را به آداب تو مي گويم كه دارم ياد مي گيرم زبان با ادب ها را، اميد سرد بعد از تو چه دلگير است اي عابر براي هر قدم يك دم نگاهي كن عقب ها. سوال – در مورد تفسيرهاي قرآني توضيحاتي بفرماييد. پاسخ – در كافي از امام صادق(ع) داريم: خداوند كتاب خودش را بر شما نازل كرده و خداوند صادق و نيكوكار است. اخبار مربوط به شما و پيشينيان در اين كتاب وجود دارد، خبر كساني كه پيش از شما بوده اند، خبر عوالم بالا و پايين. اگر كسي بر شما وارد بشود كه از اسرار قرآن به شما خبر بدهد تعجب مي كنيد. پس همه ي اسرار و وقايعي كه مربوط به انسانهاست و پوشيده است در اين كتاب وجود دارد. اينها نياز به معلمي دارد كه آن اسرار را باز كند و آن هنگام انسان شگفت زده مي شود. در كافي از امام صادق(ع) داريم كه پيامبر فرمود: اي مردم شما در دارالهدنه هستيد

ص: 7711

و بر مركب سفري سوار هستيد كه شما را به سرعت مي برد. دارالهدنه يعني دنيايي كه ظاهرش آرام است ولي باطنش درحال دگرگوني و تحول است. به حالت آتش بس مي گويند: حالت محادنه با كفار يعني ظاهر جنگ آرام است ولي باطنش شعله ور است. در ادامه فرمود: ماه و خورشيد را ديده اي كه هر جديدي را كهنه مي كند و هر دوري را برشما نزديك مي كند،هر چه به شما وعده داده شده نزديك مي شود. پس مهيا بشويد زيرا معبر طولاني است كه بايد از آن عبور كنيد. پرسيدند دارالحُدنه يعني چه ؟ پيامبر فرمود: مي رسيد و جدا مي شويد. جواني، دارايي ها و لذت ها به سرعت جدا مي شوند. و ماندگار نيستند. بعد حضرت فرمودند: وقتي فتنه ها بر شما پوشيده شد، به قرآن رجوع كنيد. قرآن شفيعي است كه شفاعت آن پذيرفته مي شود. قرآن شما را دستگيري مي كند و از معابر سخت عبور مي دهد. به قرآن اجازه ي دستگيري داده شده است. به كسي اجازه ي شفاعت داده نمي شود مگر كساني كه عهدي با خدا داشته باشند. يعني قرآن شفاعت مي كند و گلايه هم مي كند و گلايه اش هم در دادگاه پذيرفته مي شود. همانطور كه شفاعتش پذيرفته مي شود. پيامبر در ادامه فرمود: اگر كسي قرآن را پيش روي خودش قرار بدهد او را به سمت بهشت رهبري مي كند. ولي اگر قرآن را پشت سربگذارد او را به سمت جهنم رهبري مي كند .قرآن راهنماست، شما را در بهترين راه دلالت مي كند. قرآن كتابي است كه در

ص: 7712

آن تفصيل( جدا كننده است يعني قرآن خوب و بد را تعريف مي كند و دسته بندي مي كند)، بيان( معيارهايي به انسان مي دهد كه معلوم مي شود حق و باطل چيست و راه شناخت حق و باطل را نشان مي دهد، قرآن فرقان است، مديريت حق و باطل ،انبياء و فرعون ها را نشان مي دهد) و تهذيب( تحقق بخشيدن و راه بدست آوردن آنها را نشان مي دهد) است. اين حديث باطن قرآن را نشان مي دهد. مهمترين لغزش انسان اين است كه از مدار نبي اكرم و حق جدا بشود. قرآن حق و باطل را روشن مي كند و به وضوح راه حق و باطل را براي انسان بيان مي كند. در علل الشرايع صدوق ،محمد جوفي از امام باقر(ع)نقل كرده است: حضرت از جنگ نهروان برمي گشتند كه متوجه شدند معاويه ايشان را لعن مي كند و اصحابش را كشته است. امام خطبه اي خواندند :سپاس خداي را، آنچه خدا به من داده بايد بگويم تا شناخته بشوم. بعد نعمت هاي خدا را حمد كردند و فرمودند: اين اخبار به من رسيده و احساس مي كنم كه به اجل نزديك هستم و احساس مي كنم كه هنوز مرا نشناخته ايد. من بين شما همان دو چيزي را مي گذارم كه پيامبر گذاشته است، كتاب و عترت نبي اكرم. بعد حضرت مقامات خودشان را بيان كردند. و فرمودند: من در قرآن اسامي خاصي دارم كه بايد از آن پرهيز كنيد مبادا ديگران اين اسامي را براي ديگري بيان كنند و مغلوب ديگران بشويد و گمراه بشويد. موذني كه خبر الهي را

ص: 7713

در دنيا و آخرت ابلاغ مي كند، من هستم. وقتي جهنميان از بهشتيان جدا مي شوند، موذني بين بهشتيان و جهنميان اعلام مي كند كه لعنت خدا بر ظالمين باشد. آيه 44 در سوره اعراف است كه مي فرمايد: بهشتيان وارد بهشت مي شوند و خداوند قلوب شان را نسبت بهم پاك مي كند و خدا را حمد مي كنند ... اصحاب بهشت ندا مي دهند كه آنچه خدا به ما وعده داده بود را يافتيم، آيا شما هم به وعده اي كه به شما داده شد رسيديد؟ ندا آمد :بله. بعد موذني ندا مي دهد كه لعنت خدا بر ظالمين باد. اين موذن صحنه ي قيامت اميرالمومنين است. بعد فرمود: من اذان الهي هستم. اين اذان در وجود ايشان مجسم مي شود كه اين حقيقت اعلام به همه ي عالم مي شود. والا اين مطلب به اين راحتي قابل اعلام كردن نيست. بعد فرمودند: من محسن هستم .در آيه آخر سوره عنكبوت داريم: كساني كه در راه خدا مجاهده مي كنند، ما آنها را هدايت مي كنيم، خدا با محسنين است. بنابراين محسنين ،اميرالمومنين است ،علي مع الحق است. محسن حقيقي اميرالمومنين است و بقيه ي شعاع ايشان هستند. حقيقت عقل وجود مقدس نبي اكرم است و بقيه ي عقلاء ذيل حضرت هستند و شعاعي وجود حضرت در آنهاست. خورشيد يكي است ولي نورهاي خانه ي ما از شعاع خورشيد است. ابن عباس مي گويد: هيچ آيه اي نيست كه درآن خطاب به مومنين شده باشد مگر اينكه اميرالمومنين در آن امير باشد. يعني اصل خطاب اميرالمومنين است. خطاب به تبع ايشان به بقيه

ص: 7714

ي مومنين مي رسد. يعني خطاب به اصل ولي مي شود. پس اصل تكليف و فضيلت متعلق به ايشان است. و ساير تبع ايشان هستند. بعد فرمودند: من ذوالقلب هستم يعني من صاحب قلب هستم .در سوره قاف داريم: كسي كه صاحب قلب است. يعني قلبي كه حقايق الهي در آن منعكس مي شود. و اذكار الهي در آن است اميرالمومنين است. من در قرآن ذاكر هستم. اولوالالباب كساني هستند كه دائم در حال ذكر هستند. حتي در خواب هم ذاكر هستند. بقيه ي اولوالالباب ذيل حضرت هستند. افرادي كه ذيل حضرت حركت مي كنند ذاكرين هستند. فضايل اميرالمومنين همان فضايل نبي اكرم است.زيرا اميرالمومنين نفس نبي اكرم هستند. اصحاب اعراف افرادي هستند كه در قيامت با سيما افراد را مي شناسند. يعني همه ي سرشت گذشته و آينده افراد را مي بينند. حضرت مي فرمايد: من اعراف هستم... من گوش شنوا هستم،آن ظرفي كه همه حقايق در آن واقع مي شود. اين گوش ها ظرفيت دارند و گوش هاي خدايي هستند. گوشي كه همه ي حقايق الهي را مي شنود اميرالمومنين است. بعد فرمود: من تسليم محض رسول الله هستم. در قرآن داريم :خدا مَثَلي مي زند مردي كه تسليم يك نفر بيشتر نيست.البته ظاهر آيه در مورد موحدين و مشركين است. موحد فقط تسليم خداست ولي مشرك تسليم چنين خدا است. بعد فرمودند: يكي از فرزندان من حضرت مهدي(عج) است كه همه ي هدايت به دست او واقع مي شود. من موضوع امتحان مومنين هستم. با محبت و بغض من مومنين و منافقين شناخته مي شوند. قرآن هدايت مي كند. اگر انسان بخواهد

ص: 7715

ولي حق و باطل را بشناسد ،بايد به قرآن مراجعه كند. منتها قرآن با روايات فهم مي شود. آيات قرآن مقامات نبي اكرم را توضيح مي دهد. ما بدون قرآن نمي توانيم مقامات امام را بفهميم. خدا مي فرمايد: قرآن شما را به استوارترين راه كه نقصي در آن نيست هدايت مي كند. روايت ذيل اين آيه مي گويد كه قرآن هدايت به امام مي كند. امام سجاد(ع) مي فرمايد :امام بايد معصوم باشد. و اين يك صفت پنهاني است. معصوم كسي است كه متصل به رشته ي الهي است. و قرآن هم حبل الله است.هيچ قوه اي از امام از قرآن جدا نيست. قرآن در باطن امام است و امام با قرآن است. لذا قرآن هدايت به امام مي كند. و امام هدايت به قرآن مي كند. بعضي ها مي گويند: چرا اسم حضرت امير در قرآن نيامده است؟ خدا مي خواسته كه اهل دل راه شان را از اين اسامي در قرآن پيدا كنند و حضرت را بفهمند و به آن شئون متمسك بشوند. و صفت هاي حضرت را بدست بياورند. در قرآن اين اسامي آمده است. صاحب تفسير برهان كتابي بنام پرتوهاي نوراني در اسامي علي و اهل بيت شان نوشته است كه قريب هزار آيه را در اين كتاب آورده. ابن حجر از ابن عباس نقل مي كند كه سي صد آيه در مورد اميرالمومنين در قرآن است كه هفتاد آيه فضايل منحصر به فرد اميرالمومنين را نقل مي كند. و هر فضيلتي كه براي ديگران ذكر شده، اميرالمومنين شريك هستند. ابن عباس مي گويد: هيچ كسي نيست كه مگر اينكه

ص: 7716

قرآن نسبت به آنها توبيخي دارد الا اميرالمومنين كه همه جا مدح شده است. امام حق بايد اين شئون را داشته باشد. بايد ذاكر، ذوالقلب ،موذن و ...باشد. ما مي خواهيم با قرآن به مسير حق و باطل برسيم. يكي از جهاتي كه بايد در قرآن تعقيب كنيم همين جهت است. يعني آياتي كه مسير را روشن مي كند، امام را معرفي مي كند و بهره مندي ما را از امام مي گويد. قرب تا محضر حق با اين امام طي شدني است. قرآن اين امام را معرفي مي كند. سوال – صفحه نهم قرآن كريم را توضيح بفرماييد. پاسخ- اين آيات يكي از جريان هاي قوم بني اسرائيل را نقل مي كند كه جريان بسيار پيچيده اي است. خدا مي فرمايد: يك قريه اي است كه بايد وارد مي شدند، اگر وارد مي شدند و تبعيت مي كردند، همه چيز براي آنها فراهم بود. منتها شرطش اين بود كه با خضوع وارد بشوند و از خدا طلب مغفرت كنند كه اگر اين سجده اتفاق مي افتاد آنها پاك مي شدند و بر آنها اضافه مي شد و همه ي درها به روي آنها گشوده مي شد ولي آنها نپذيرفتند ،عذابي از آسمان بر آنها وارد شد. بعد آنها وارد وادي شهرنشيني شدند و چهار خصوصيت براي آنها مي گويد: كفر به آيت الله و قتل انبياء بخاطر عصيان و ارتداد. اگر حالت عصيان و ارتداد از انسان برداشته بشود مي تواند به تواضع، سجده و درك مغفرت الهي برسد والا راه بسته است. اين تطبيق به ولايت شده است .براي ورود به ولايت بايد

ص: 7717

حالت عصيان و ارتداد از انسان دور بشود تا خضوع و خشوع ايجاد بشود كه اين باعث مغفرت انسان مي شود. انشاء الله خداوند ما را از بركات قرآن، اين سفره ي الهي بهره مند كند.

92-12-10

بسم الله الرحمن الرحيم و صل الله علي محمدٍ و آله الطاهرين بفرماييد فروردين شود اسفندهاي ما *** نه بر لب، بلكه در دل گل كند لبخندهاي ما بفرماييد هر چيزي همان باشد كه مي خواهد *** همان يعني نه مانند من و مانندهاي ما سر مويي اگر با عاشقان داري سر ياري*** بيافشان زلف و نشكن حلقه ي پيوندهاي ما به بالايت قسم، سرو و صنوبر با تو مي بالند *** بيا تا راست باشد عاقبت سوگندهاي ما نمي دانم كجايي يا كي اي؟ آنقدر مي دانم *** كه مي آيي كه بگشايي گره از بندهاي ما اللهم عجل لوليك الفرج آقاي شريعتي: سلام مي گويم به همه ي بيننده هاي خوبمان، خانم ها و آقايان خيلي خيلي خوش آمديد به سمت خداي امروز ما. آرزو مي كنم در هركجا كه هستيد، باغ ايمانتان آباد باشد و زندگي شما منور به نور قرآن. خيلي خوشحاليم در آغاز روز هفته باز هم با سمت خدا در خدمت شما هستيم با حاج آقاي ميرباقري عزيز، آقا سلام عليكم و رحمة الله. خيلي خوش آمديد. حاج آقاي ميرباقري: عليكم السلام و رحمة الله، خدمت شما و همكاران عزيزتان و بينندگان ارجمند عرض سلام و ادب و احترام دارم. آقاي شريعتي: ما خيلي خوشحال هستيم، حاج آقاي ميرباقري كه قرار گذاشتيم با شما و بيننده هاي خوبمان كه شنبه ها منور باشد به نور قرآن و معطر باشد به عطر قرآن كريم، طرح مباحث و

ص: 7718

سير بحث را ما واگذار به حضرتعالي مي كنيم. وليكن خيلي مشتاق هستيم كه باز هم از معارف ناب قرآن كريم و نكته هاي نابي كه شما بيان مي كنيد استفاده كنيم، و انشاءالله بهره مند شويم. حاج آقاي ميرباقري: بسم الله الرحمن الرحيم. الحمدلله رب العالمين و صل الله علي محمدٍ و آله الطاهرين. [دعاي فرج] با مقدماتي كه در جلسات گذشته اشاره كردم كه محور معارف قرآن چند چيز است كه عمده ي آن توحيد است و ولايت نبي اكرم و اهلبيت ايشان كه محور و مدار معارف قرآني است. و عرض كردم براي رسيدن به آن معاني عميق تر و باطني تر قرآن هم بايد ما از معارف اهلبيت كمك بگيريم. با توجه به اقتضاي اين برنامه كه هفته اي يك جلسه است و نيم ساعت است، به نظرم آمد اگر بحث هاي قرآني هم گفته مي شود از سوره هاي كوچكتر شروع كنيم كه بشود اينها را زودتر جمع و جور كرد و خيلي ادامه در جلسات متعدد پيدا نكند. خوب اقتضاي برنامه ي تلويزيوني هم همين است. مخاطبانش يك مقداري سيال هستند. لذا از مخاطبان عزيزي كه دائماً پي جويي مي كنند عذرخواهي مي كنم كه حالا ممكن است يك مقدار بحث ما به لحاظ سُور سيال شود. ولي نكته اش عمدتاً همين مسأله است. آن محورها كه آن سوره ها بيشتر بتواند آن نكته ها را انتقال بدهد. و ديگر اينكه زودتر بشود جمع كنيم كه به اقتضاي اين برنامه تناسب داشته باشد. من به نظرم آمد بحث را از سوره ي كافرون به خاطر نكاتي كه بعد شايد واضح شود، شروع مي كنيم و سوره را مي دانند. از سوره هاي كوچك قرآن است. سُور آخر قرآن، سوره هاي مكي است.

ص: 7719

و تقريباً اختلافي در آن نيست كه در مكه نازل شده است و آن خيلي در فهم فضاي سوره به ما كمك مي كند. يعني در دوره اي كه هنوز حضرت به حسب ظاهر به دور حكومت و قدرت در مدينه نرسيده بودند. در مكه در محاصره ي قدرت قريش هستند. گرچه مي دانيد شأن نزول سوره، مقيد معناي سوره نيست. اينطور نيست كه فقط سوره را به خاطر آن حادثه اي كه در كنار آن حادثه نازل شده است، تفسير كرد. ولي بالاخره آن حادثه ممكن است در فهم آن سوره كمي به ما كمك كند. در تاريخ هست كه حضرت وقتي دعوتشان جدي شد، قريش ابتدا استهزاء مي كردند. بعد با حضرت پاي معامله آمدند، اول به حضرت پيغام دادند، كه شما دست از كارت بردار بگذار ادامه ي امور جامعه دست ما باشد، با همين روال پيش برود، هرچه بخواهي به تو از امور دنيا مي دهيم. مال بخواهي، ثروت بخواهي، همسر بخواهي، زيباترين همسران، بيشترين امكانات، حتي رياست بخواهي، به يك نسبتي مي دهيم. حضرت به عمويشان ابوطالب كه واسطه بود فرمودند: اگر خورشيد را كف دست راستم، ماه را كف دست چپم بگذاريد من از اين دعوت دست برنمي دارم. مسأله ي انگيزه هاي دنيايي نيست كه سر اين انگيزه ها با هم معامله كنيم. خوب ديديد اهل سياست خودشان حريف خودشان هم زود مي شناسند كه اهل معامله هست يا اهل معامله نيست، نرخش چقدر است. ديدند ظاهراً اين شدني نيست. مسير ديگري را طي كردند كه ديگر معامله ي بر سر مادي نبود. حضرت پيشنهاد دادند، كه شما بياييد و براي مدتي مثلاً، ماهي يا سالي، روايتش هم هست شايد بخوانم. ما خداي

ص: 7720

شما را مي پرستيم، سالي هم خود شما بيا با ما بت پرستي كن. اگر شما درست بگويي، ما رسيديم به آن خيري كه شما مي گويي. اكر ما هم درست بگوييم، شما در خير ما شريك هستي. حضرت فرمودند: اين شدني نيست. به هيچ وجه! يعني مي دانيد معامله كردن، بعد سوره را كه مي خوانيم معلوم مي شود كه توحيد با اين امور سازگار نيست كه ما گاهي هم بر غير خدا سجده كنيم، يا عبادت كنيم، يا خشوع كنيم، شرك خفي هم حضرت ندارند. چطور مي شود علناً بيايند بت پرستي كنند تا ديگران بيايند شريك دين شوند؟ حضرت قبول نكردند. حالا اينها را بعد انشاءالله تقديم مي كنم. باز هم كوتاه آمدند. گفتند: اين هم لازم نيست. شما بياييد بت هاي ما را يكبار لمس كنيد، ما هم مي آييم خشوع مي كنيم. آداب و مراسمي داريم، نمي خواهد شما بپرستيد. همين قدر بياييد با ما يك همراهي بكنيد. حضرت باز هم نپذيرفتند. اين سوره ي مباركه نازل شد كه كاملاً صف بندي را روشن مي كند. سوره را فكر مي كنم همه ي مخاطبين عزيز حفظ هستند. «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ، قُلْ يَأَايهُّا الْكَفِرُونَ» (كافرون/1) پيداست لحن، بسيار لحن قاطعي است. پيغمبر ما به كافرين بگو يا «ايها الكافرون» با همين خطاب. «لَا أَعْبُدُ مَا تَعْبُدُونَ، وَ لَا أَنتُمْ عَبِدُونَ مَا أَعْبُدُ» (كافرون/ 2و3) نه من عبادت مي كنم آنچه را كه شما مي پرستيد، و نه شما پرستنده ي آن هستيد كه من مي پرستم. به هيچ وجه اهليت خدا پرستي نداريد. من هم به هيچ وجه بت پرستي نمي كنم. بعد لحن كمي تغيير مي كند. «وَ لَا أَنَا عَابِدٌ مَّا عَبَدتمُ» (كافرون/4) من كسي نيستم كه بت هاي شما

ص: 7721

را بپرستم. باز هم «وَ لَا أَنتُمْ عَابِدُونَ مَا أَعْبُدُ» (كافرون/5) شما هم خداي مرا نخواهيد پرستيد. بنابراين «لَكمُ دِينُكُمْ وَ لىِ دِينِ» (كافرون/6) هم شما دين داريد، هم من. اينطور نيست كه ما دين داريم و شما منكر دين هستيد. دين ما دين خاص ما است، دين شما هم دين شماست. «لَكمُ دِينُكُمْ وَ لىِ دِينِ» حالا بعد هم معنا مي كنم. اين«لَكمُ دِينُكُمْ وَ لىِ دِينِ» به معناي پذيرش دين آنها نيست. كه بعضي بخواهند بگويند: قرآن ما گفته: هركسي دين خودش را داشته باشد، اين نيست. لحن قرآن صف بندي است و اينكه حضرت به هيچ وجه حاضر نيستند، سر توحيد معامله كنند. توحيد معامله كردني نيست. حتي براي بسط و گسترش توحيد هم نمي شود معامله كرد، كه بگوييم: براي اينكه دين خدا گسترش پيدا كند يك خرده كوتاه بياييم از معارف دين، تا دين گسترش پيدا كند. توحيد را قيد بزنيم، شرك را بپذيريم تا دين گسترش پيدا كند. اين هم شدني نيست. حالا اين را بعد توضيح مي دهم. اين اجمال سوره است. حالا نكات دقيقي در سوره هست كه تقديم مي كنم. قبل از اينكه آن نقاط را تقديم كنم، رواياتي در فضيلت اين سوره هست، كه با محتواي سوره هم مربوط است. يكي دو مورد از روايات را خدمت شما تقديم مي كنم. يك روايت اين است كه حضرت فرمودند كه: اگر كسي اين سوره را بخواند و سوره ي «قل هو الله احد» را، وقتي كه در بستر قرار مي گيرد، مي خواهد بيارمد، اين دو سوره را بخواند، با اين عهد ها، شبش به خواب برود، «كَتَبَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ لَهُ بَرَاءَةً مِنَ

ص: 7722

الشِّرْكِ» (كافي/ج2/ص626) خداي متعال براي او مي نويسد، بر او تثبيت مي شود. كه او برائت از شرك جسته و ديگر شرك دامن او را نمي گيرد. خيلي مهم است. هم سوره ي توحيد، سوره ي توحيد است، هم سوره ي كافرون به يك معنا برائت از شرك است. اگر اين دو خوانده شود، انسان به مقام برائت از شرك مي رسد. خداي متعال اين را برايش تثبيت مي كند، ديگر شرك نمي تواند در او نفوذ كند. كه انشاءالله توضيح مي دهيم. روايت ديگر هم كه باز در فضيلت اين سوره است. حضرت فرمودند: اين سوره يك چهارم قرآن است. ربع القرآن است. كمااينكه سوره ي توحيد، ثلث القرآن است. اگر كسي سه مرتبه بخواند، به منزله ي يك ختم قرآن است. يعني يك ربع قرآن از آن تعبير شده است. و اين نكته ي مهمي است كه چطور مي شود يك سوره اي ربع القرآن باشد و يك چهارم فضايل قرآن در اين سوره جمع باشد. باز يك روايت از مرحوم كليني در كتاب كافي بود، مرحوم صدوق هم در ثواب الاعمال اين روايت را نقل كردند كه امام صادق(ع) فرمودند: اگر كسي سوره ي «قل يا ايها الكافرون» و «قل هو الله احد» را در يكي از نماز واجبش بخواند، خداي متعال خودش را و پدر و مادرش را و نسلش را مي آمرزد. و بقيه ي ثواب ها! «وَ إِنْ كَانَ شَقِيّاً مُحِيَ مِنْ دِيوَانِ الْأَشْقِيَاء» (وسايل الشيعه/ج6/ص82) اگر در باطن شقي باشد، خداي متعال او را از ديوان اشقيا محو مي كند و در ديوان اهل سعادت نامش ثبت مي شود. كه اين خيلي نكته ي مهمي است. چون ممكن است انسان واقعاً يكطوري در عوالم گذشته راه رفته باشد، گرفتار شود. اگر

ص: 7723

مي خواهد از گرفتاري هايي كه در عالم گذشته براي خودش درست كرده، كه در بحث هاي گذشته يك دور به آن اشاره كرديم. راهي براي نجات پيدا كند، يكي توسل به اين سوره است. حالا اگر توسل به اين سوره پيدا كنيم، و اين سوره را در فرايضش همراه با توحيد بخواند، جزء سعادتمندان مي شود و «وَ أُثْبِتَ فِي دِيوَانِ السُّعَدَاءِ وَ أَحْيَاهُ اللَّهُ سَعِيداً وَ أَمَاتَهُ شَهِيداً وَ بَعَثَهُ شَهِيداً» (وسايل الشيعه/ج6/ص82) آقاي شريعتي: حاج آقا اين فضيلت هايي كه براي تلاوت سوره ها ذكر مي شود، به حقيقت آن سوره و نكاتي كه خواهيم شنيد برمي گردد. حاج آقاي ميرباقري: بله، يعني به مقام سوره برمي گردد. قبلاً عرض كرديم قرآن صرفاً الفاظ نيست. يك حقيقتي است، ذكري است، نور است، از عالم بالا نازل شده، هدايت است، شفيع است. اگر كسي به اين سوره متوسل شود، تا اين مقام مي تواند برود. مي تواند حتي دست در عالم قبل خودش ببرد. از ديوان اشقيا محو مي شود. اين كار سوره است. مقام سوره است. ظرفيت سوره است. البته يك موقع انسان وقتي سوره مي خواند، نازله ي قرآن در او مي آيد. فرمود: وقتي جوان قرآن مي خواند، قرآن با گوشت و پوستش مخلوط مي شود. نوراني به نور قرآن مي شود. يك موقع مي بينيد در يك مقامي قرار مي گيرد كه مراتب بالاتر قرآن در او تجلي مي كند. متصل به مقامات باطني تر قرآن مي شود. مقام بالاتري پيدا مي كند، فتوحات بيشتري، آثار بيشتري، بركات بيشتري برايش حاصل مي شود. اين شأن سوره است. اين سوره مي تواند انسان را به مغفرت، نه خودش، گذشته و آينده اش را، نسلش را، پدر و مادرش را، به مغفرت الهي برساند. اين سوره در

ص: 7724

مقامي است كه با تمسك به اين سوره در نماز، مي شود از ديوان اشقيا محو شد. مي شود در دنيا سعيد زيست. شهيد از دنيا رفت و شهيد مبعوث شد. اين از بركات اين سوره است. در ثواب الاعمال اين از امام صادق (ع) نقل شده است. خوب حالا سوره را شروع مي كنيم. قبل از سوره يكي از آيات مباركي كه مكرر است در قرآن و 114 بار در قرآن آمده و تكرار شده است، و البته به فتواي علماي اماميه هم اين است كه در سُور قرآن، جزء سوره هست. و لذا اگر در نماز واجب شرط مي دانند كه بعد از حمد يك سوره ي كامل خوانده شود، مي گويند: حتماً بايد «بسم الله الرحمن الرحيم» هم تكرار شود. علي اي حال جز آيات قرآن است و روايات فراواني در فضيلت اين سوره است. يك مقداري اين آيه را هم فضايلش را ذكر مي كنم، هم يك مقداري هم ترجمه اش كنيم. ببينيم «بسم الله الرحمن الرحيم» كه اينقدر در آن تأكيد شده است، معنايش چيست و چرا اينقدر مورد تأكيد قرار گرفته است؟ چند روايت را در تأكيد اين سوره و در فضيلت اين آيه مي خوانم. 1- اين است كه حضرت فرمودند: «بسم الله الرحمن الرحيم» به اسم اعظم الهي از سياهي چشم، به سپيدي چشم نزديك تر است. خوب مي دانيد سياهي چشم، در قلب سپيدي چشم است. يعني اگر كسي بتواند به اين آيه و مقام اين راه پيدا كند، گويا در متن اسم اعظم الهي قرار مي گيرد و مي تواند از اين اسم اعظم استفاده كند. اسم اعظم يك آثاري دارد. مهمتر از آثارش، مقامش است. مقام قرب

ص: 7725

است. مقام ضيافتي كه كسي به اين آيه دست پيدا كند اين خاصيت را برايش دارد. يكي ديگر از رواياتي كه از وجود مقدس نبي اكرم(ص) نقل شده، در كتاب جامع الاخبار اين حديث را نقل كردند. فرمود: وقتي مؤمن عادت كرده به ذكر بسم الله الرحمن الرحيم، وقتي از صراط عبور مي كند، چون همه در قيامت بايد از صراط عبور كنند. خوب طبيعي است عادت كرده، و ذكر «بسم الله الرحمن الرحيم» را به زبان مي آورد. فرمود: «ادفع لهب النار» همين كه اين ذكر را مي گويد، اين در اثر بركت اين سوره، اين آيه، آتش جهنم خاموش مي شود. راحت عبور مي كند. البته به اشكال ديگر هم اين را داريم كه مؤمن وقتي از صراط عبور مي كند، آتش جهنم خاموش مي شود، و به مؤمن خطاب مي كند: زود عبور كن، «فَإِنَّ نُورَكَ قَدْ أَطْفَأَ لَهَبِي» (بحارالانوار/ج89/ص258) نور تو شعله ي مرا خاموش كرده است. كه پيداست هركجا نور است، شعله ي آتش خاموش مي شود. قبلاً هم در بحث تفسير شايد اشاره كردم. كه نبي اكرم نور هستند. هركجا اين نور است آتش نيست. و اولياي طاغوت خودشان جهنم هستند. بنابراين هركجا آتش هست، اين نور نيست. و هركجا نور است، اين آتش نيست. «وَ الَّذينَ كَفَرُوا أَوْلِياؤُهُمُ الطَّاغُوتُ يُخْرِجُونَهُمْ مِنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُماتِ أُولئِكَ أَصْحابُ النَّارِ» (بقره/257) آنجايي كه نار هست، نور نيست. اين خيلي واضح است. بنابراين حالا حضرت فرمود: اين از وجود مقدس نبي اكرم(ص) كه مؤمن وقتي بر صراط عبور مي كند، ذكر «بسم الله الرحمن الرحيم» را بر زبان مي آورد، شعله ي آتش جهنم خاموش مي شود. بعد لطيفش اين است و آتش به مؤمن مي گويد: «جُزْ يَا

ص: 7726

مُؤْمِنُ فَإِنَّ نُورَكَ قَدْ أَطْفَأَ لَهَبِي» (بحارالانوار/ج89/ص258) نور تو آتش مرا خاموش كرد. كه وقتي مترنّم به «بسم الله» مي شود، نور اين آيه مبارك در وجود مؤمن ظاهر مي شود و اين شعاع نورش آتش را خاموش مي كند. اينها آثار اين آيه است. باز در حديثي از وجود نبي اكرم(ص) نقل شده كه فرمودند: وقتي معلم به طفل «بسم الله الرحمن الرحيم» را ياد بدهد، همين كه طفل ياد مي گيرد، مي گويد: بسم الله الرحمن الرحيم، فرمودند: اين برائت از آتش است. براي اين طفل و پدر و مادرش كه او را فرستادند كه قرآن را ياد بگيرد و معلمي كه به او تعليم كرده است. البته اين را قبلاً ذكر كرديم. اين ثواب ها و آثار و بركاتي كه براي تلاوت قرآن، براي عبادات، براي زيارات نقل مي شود، براي اذكار نقل مي شود، معنايش اين هست كه اين ذكر، اين زيارت، اين عمل، ظرفيت اين ثواب در آن هست. تا آدم چقدر بتواند اين ظرفيت را تحصيل كند. معلوم نيست هركسي انجام دهد با هر شرطي به اين فضيلت ها و تمام اين فضيلت ها برسد. يعني به تعبير ديگر مي شود يك معلم با يك «بسم الله الرحمن الرحيم» ياد دادن، بهشتي شود. پدر و مادر به اينكه كمك كنند، كه بچه شان «بسم الله الرحمن الرحيم» ياد بگيرد، بهشتي مي شوند. مي توانند بهشتي شوند. فضيلت عمل است. حالا از اين دست فضايل براي «بسم الله الرحمن الرحيم» فراوان است. يك روايت خيلي عجيبي است و آن «اعظم آيةٍ في القرآن» همه ي آيات قرآن با عظمت هستند. در فضيلت آيات ديديد، چه روايات عجيبي هست. مثل آيت الكرسي، آيات نور، آيات ديگر،

ص: 7727

ولي «اعظم آيةٍ في القرآن» با عظمت ترين آيه اي كه در قرآن هست آيه ي «بسم الله الرحمن الرحيم» است. حالا يك مقدار اين آيه را ترجمه كنيم. باز در روايات ديديد، تأكيد شده كه هر كاري را كه شروع مي كنيد با «بسم الله الرحمن الرحيم» شروع كنيد و الا اين كار هرچقدر هم بزرگ و پر سر و صدا باشد، اگر با بسم الله آغاز نشود، پايان ندارد. ابتر است! اين خيلي مهم است. اين را اينطور معنا كنيم. يعني كار خيلي پر سر و صدا است. همه عوامل كار فراهم است. يك كار ماندگار تاريخي است، به حسب ظاهر. ولي چون با اسم الله نيست، حتماً شرك جاي توحيد را مي گيرد و حتماً پايدار نيست. حالا انشاءالله معنا مي كنيم. كه اگر بسم الله نبود چطور شرك جاي آن مي آيد؟ چطور بايد با بسم الله آغاز شود، شرك در كار نباشد. ولو بزرگترين كارها هم اگر با تكيه به اسم الله نباشد، طبيعتاً يا با تكيه به خود است، يا با تكيه به اسباب است، شرك مي شود و دوام ندارد. شرك در عالم پايدار نيست. آقاي شريعتي: اين نكته اش همين توجه ما به خداوند متعال است يا اينكه نه نكته ي ديگري دارد؟ حاج آقاي مير باقري: يك نكته اش اين است، فراتر از اين است. حالا يك مقدار ترجمه بشود. اين «بسم الله الرحمن الرحيم» عنايت داريد با يك «با» شروع شد، من يكبار اشاره كردم كه قرآن هر حرفش يك معنا دارد. هر حرف قرآن معنا دارد. فقط حروف مقطعه نيستند كه معنا دارند. همه ي سور قرآن حرف حرفش داراي معناست. البته آن معنا در

ص: 7728

اختيار ماست. گاهي ائمه، گاهي نبي اكرم(ص)، اهلبيتشان كه معدن علم هستند، معدن حكمت هستند، «انا مدينة العلم و علي بابها» گاهي پرده برداشتند، حروف را معنا كردند. مثلاً «الر» و «الم» را معنا كردند. گاهي حروف يك آيه را معنا كردند، گاهي حروف يك سوره را معنا كردند. درباره «قل هو الله احد» يك روايتي در توحيد صدوق است، بسياري از حروف را معنا كرده است. حالا اصلاً حروف في حد ذات معنا دارند. روايات عجيبي هم در اين زمينه داريم. به خصوص حروف قرآن. ذيل همين «بسم الله الرحمن الرحيم» رواياتي داريم كه «ب»، «س»، «م» و دانه دانه شروع مي كند معنا كردن. كه حالا مي خواهم معنا را بگويم. چون آن سطح از معنا مقصد ما نيست. و در افق فهم ما هم نيست. «بسم الله الرحمن الرحيم» اشاره به اسماء الهي است. «الْبَاءُ بَهَاءُ اللَّهِ وَ السِّينُ سَنَاءُ اللَّهِ وَ الْمِيمُ مَجْدُ اللَّهِ وَ رَوَى بَعْضُهُمْ الْمِيمُ مُلْكُ اللَّه» (بحارالانوار/ج89/ص221) اينكه در روايات ملاحظه فرموديد، اگر يك حرف قرآن را بخواند، ده تا حسنه به او مي دهند. در پس هر حرف يك حقيقت است. اتصال به يكي از اسماء الهي دارد. و انسان را مرتبط به آن اسم مي كند. و انسان از آن اسم الهي بهره مي برد. فرمود: اگر در نماز مستحب، نماز را نشسته بخوانيد، 50 تا ثواب، ايستاده بخوانيد صد تا ثواب دارد. در بيرون نماز ده تا حسنه، در هر حرف قرآن عطا مي شود. باز اشاره مي كنم، يعني مي تواند هر حرف قرآن انسان را به سرچشمه هايي وصل كند كه فضايلي از آن سرچشمه ها به انسان برسد. پشت هر

ص: 7729

حرف ارتباط با شأني از شئون الهي و اسماء الهي است و مي تواند سرچشمه ي اتصال انسان باشد. از طريق يك حرف قرآن مي شود به آن ها رسيد. در بعضي روايات ديديد، فرمود: همه ي قرآن در حمد است. همه ي حمد در «بسم الله الرحمن الرحيم»، همه ي «بسم الله» در نقطه ي تحت البا. كه بزرگان هم سعي كردند اين را معنا كنند كه اين يعني چه؟ علي اي حال قرآن اينطور نيست. همه اسرار است. «بسم الله الرحمن الرحيم» مي دانيد در ادبيات مي گويند: اين «باي» متعلق مي خواهد. «بسم الله» يعني چه؟ يعني «استعينوا بسم الله»، «ابتدوا بسم الله»، «اقرب بسم الله»، با اسم خدا مي خوانم، با اسم خدا شروع مي كنم. با اسم خدا آغاز مي كنم. يا «استعينوا بالله» استعانت مي جويم بالله! اين هم يكي. در آغاز هر كاري به ما گفتند كه: وقتي مي خواهيد كار را انجام دهيد، چه كار بزرگ، چه كار كوچك. مي خواهيد يك قدم برداريد. مي خواهيد يك نگاه كنيد. يك حرف بزنيد، «بسم الله الرحمن الرحيم» را بگوييد. در اين مقام باشيد. در روايت معنا كرده، فرموده: «استعينوا في اموري كلها» در شيخ صدوق اين روايت است. پس بسم الله متعلقش چيست؟ «استعينوا بالله» استعانت مي جويم به الله، اين اسم را در روايت توحيد صدوق، اينطور معني كرده است. «بسم الله» يعني «استعينوا بالله» وقتي اسم به حضرت حق اضافه مي شود، بيانيه است. «بسم الله» اسمي است كه همان الله است. «استعينوا» به اسمي كه الله است. اين يك احتمال در اين آيه است. «استعينوا في اموري كلها بالله» يعني هر كاري مي خواهيد بكنيد در آن كار، استعانت از اسم الله است. استعانت از الله،

ص: 7730

تبارك و تعالي از اين اسم شريف بجوييد. حالا الله چيست؟ اسم الله چيست؟ يك مقداري من عرض مي كنم. كه حالا به اندازه اي كه اقتضا است، البته براي مخاطبان عزيزمان هم زيره به كرمان بردن است. الحمدلله همه اين چيزها را بلد هستند. مي دانند. جداً عرض مي كنم. الله تبارك و تعالي، در روايت اينطور معنا شده است. در روايت شيخ صدوق و غيره، حضرت فرمودند: «الَّذِي يَتَأَلَّهُ إِلَيْهِ كُلُّ مَخْلُوق» (بحارالانوار/ج3/ص41) الله آن حقيقتي است كه همه ي مخلوقات متاله به او هستند. از ماده ي اله است. يعني متضرع به او هستند. محتاج به او هستند. اضطرار به او دارند. منتهي عنايت كنيد، اين حالت اضطرار، پوشيده است. يعني اين اضطرار را انسان درك نمي كند. الا در شرايطي كه فرمود: همه ي اسباب از كار بيفتد. همه ي اميدها قطع شود. انسان تا اميدوار به غير خدا است، و اتكا به غير خدا دارد اين اضطرار به حضرت حق را نمي فهمد. به تعبير ديگر، به تعبير قرآن حضرت حق آن موجود غني است كه ما با تمام وجود فقير او هستيم و مضطر به او هستيم. «يا أَيُّهَا النَّاسُ أَنْتُمُ الْفُقَراءُ» شما فقير هستيد، ولي فقير الي الله هستيد. فقير به هيچ كس ديگر نيستيد. «أَنْتُمُ الْفُقَراءُ إِلَى اللَّهِ وَ اللَّهُ هُوَ الْغَنِيُّ الْحَميدُ» (فاطر/15) رابطه ي غني و فقير چيست؟ رابطه ي اضطرار است. توحيد وقتي به درد مي خورد كه ما اضطرارمان را به خداي متعال بفهميم. و الا اينكه خدايي هست، خيلي گره اي از كار ما باز نمي كند. نمي گويم به هيچ درد نمي خورد. موحد آن كسي است كه در مقام اضطرار است. يعني در همه ي حالات خودش را مضطر

ص: 7731

مي بيند. نسبت به نبي اكرم، همينطور است. نسبت به امام و ولي هم همينطور است. آن كسي كه ما را راهبري مي كند اضطرار است. ما تا به اضطرار نرسيم، نمي توانيم بهره ببريم. اين شعر از حضرت زهرا(س) خطاب به پدر بزرگوارشان نقل شده است. «انا فقدناك فقد الارض بابلها» ما شما را از دست داديم، مثل سرزميني كه باران بارنده ي خود كه دائم مي بارد بر او از دست بدهيم. اگر انسان دركش اين بود كه حضرت باراني است كه اگر بر سرزمين وجود مبارك باريد، ما زنده ايم والا مرده ايم. اگر اين احساس بر نبي اكرم پيدا شد كه ما سرزمين كويري هستيم كه او باراني است كه بر ما مي بارد، آنوقت از حضرت بهره مي بريم. و الا پيغمبر هستند و الحمدلله من هم هستم ديگر! با هم يك قرارداد ترك مخاصمه امضاء مي كنيم، يا نه مي آييم پيامبر را به بازي مي گيريم. نمي توانيم با هم مشاركت كنيم. دنبال حضرت حركت كنيم. آقاي شريعتي: دوستان مي دانند ما الحمدلله بحث هاي روز يكشنبه ما با حاج آقاي عالي در همين مسير داريد گام برمي داريد، در مسير اضطرار و آثار و بركاتش را بحث مي كنيم. حاج آقاي ميرباقري: ما واقعاً مضطر هستيم. اين را آدم بايد بداند. وگرنه اگر آدم اين را نداند چه بهره اي از امام مي برد؟ ما اضطرار داريم، ولي وقوف به اضطرارهاي خودمان نداريم. در دعاي عرفه هست «أَوْقِفْنِي عَلَى مَرَاكِزِ اضْطِرَارِي» (بحارالانوار/ج95/ص226) ما به نقطه هاي اضطرار كه در ما هست، واقف نيستيم. بنابراين حضرت حق آن غني است كه ما به او فقير هستيم، و مضطر به او هستيم و به غير او هم احتياجي نداريم.

ص: 7732

فقط به او محتاج هستيم. اين واضح است. حتي ببينيد، ما شيعيان كه اهلبيت را واسطه مي دانيم، اصلاً براي ائمه اضطراري قائل نيستيم. همه وسايل فيض هستند. آن هم به اذن الله، البته واسط هستند. كما اينكه خورشيد به صورت جزئي وساطت مي كند، منظومه ي شمسي وابسته به اوست، كل كائنات وابسته به نبي اكرم (ص) است. اصلاً اين شرك نيست، كجاي اين شرك است و غلو است؟ عنايت كرديد. واسطه ي فيض هستند. همه فقير هستند. حتي خود وجود مقدس نبي اكرم هم از ايشان نقل شده، «الفقر فخر» فقير به خدا بودن! چه افتخاري بالاتر از اينكه آدم فقير الي الله باشد؟ كه اين فقر مبدأ همه غناهاست. اگر كسي فقير الي الله شد، عزيز مي شود. فقرش به سوي خدا كه رفت، حتماً به عزت مي رسند. حالا اين نكته سر جاي خودش. ببينيد پس خداي متعال غني است و ما فقير. فقر ما در حد اضطرار است. اين تعبير را من يك مقداري باز كنم، يك بياني دارند اميرالمؤمنين(ع) آن هم من در مناجاتي كه در مسجد كوفه است، چون همه مخاطبان حفظ هستند و گويا هم هست، وجداني وجداني است. همه لمس مي كنيم. وقتي گفته مي شود الله، معنايش اين است. مقدماتي دارد تا مي رسد به اين نجوا كه شروع مي شود. انسان احساس خودش را به حضرت حق در مناجات به حضرت حق بازگو مي كند، و طراوت پيدا مي كند. «مَوْلَايَ يَا مَوْلَايَ أَنْتَ الْعَظِيمُ وَ أَنَا الْحَقِيرُ» (بحارالانوار/ج91/ص109) همه ي عظمت از آن توست. و همه ي حقارت از آن من. ما قبلاً كه هيچي نداشتيم. بعد هم كه به مرگ مي رسيم، قبل از وقت پيري همه

ص: 7733

چيز را از دست مي دهيم. پس اين وسط هم خبري نيست. از طرف ديگر آن عظمت محض است. «مَوْلَايَ يَا مَوْلَايَ أَنْتَ الْحَيُّ وَ أَنَا الْمَيِّت» مگر اينطور نيست. اينطور هم نيست كه وقتي خداي متعال به ما زندگي داد، حالا ما شريك خدا شديم. خدا حي است، من هم حي هستم. نه ازلاً ابداً. او حي است و ما ميّت هستيم. «وَ هَلْ يَرْحَمُ الْمَيِّتَ إِلَّا الْحَي» اين نكته هم مي گويم چون در تفسير بسم الله دخيل است. ما اگر به حيات مي رسيم، ريشه ي حيات در رحمت خدا است. او حي است، اگر بخواهد به ما حيات بدهد، حيات او به خاطر رحمتش است. در حيات دادن طمعي ندارد. انتظاري از ما ندارد. فقط رحمتش موجب مي شود. «أَنْتَ الْحَيُّ وَ أَنَا الْمَيِّت وَ هَلْ يَرْحَمُ الْمَيِّتَ إِلَّا الْحَي» آيا به ميت كسي غير از حي ترحم مي كند؟ «أَنْتَ الْقَوِيُّ وَ أَنَا الضَّعِيفُ» همينطور نيست؟ ما ازلاً ضعيف بوديم. ابداً هم... الآن هم خيال مي كنيم قوه اي داريم. اگر حضرت حق كه در ما مي دمد، ندمد، معلوم مي شود كه ما قوه داريم يا نداريم. اگر ما قوه داشتيم، چطور وقتي كم كم سن ما به سن كهولت مي رسد، واقعاً پشه را از خودمان نمي توانيم دفع كنيم؟ درجه حرارت ما چند درجه بالا برود؟ به نقطه ي حساس تب برسد، يك پشه را نمي توانيم از خودمان دفع كنيم. «أَنْتَ الْقَوِيُّ وَ أَنَا الضَّعِيفُ» ازلاً و ابداً! «أَنْتَ الْبَاقِي وَ أَنَا الْفَانِي» خداي متعال باقي است، ما ازلاً فاني بوديم و ابداً هم فاني هستيم. اين وسط هم او باقي است. بقاي ما به بقاي او وصل است. «وَ

ص: 7734

هَلْ يَرْحَمُ الْفَانِيَ إِلَّا الْبَاقِي» مگر غير باقي مي تواند به فاني ترحم كند؟ محبت كند؟ فاني ها كه نمي توانند به همديگر چيزي بدهند. فقط محبت اوست كه فاني ها را باقي مي كند. «أَنْتَ الدَّائِمُ وَ أَنَا الزَّائِلُ وَ هَلْ يَرْحَمُ الزَّائِلَ إِلَّا الدَّائِم» ما زائل بوديم و الآن هم زائل هستيم. سماوات و ارض هم زائل هستند. «إِنَّ اللَّهَ يُمْسِكُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ أَنْ تَزُولا وَ لَئِنْ زالَتا إِنْ أَمْسَكَهُما مِنْ أَحَدٍ مِنْ بَعْدِهِ إِنَّهُ كانَ حَليماً غَفُورا» (فاطر/41) او نگه مي دارد. خوب اگر خداي متعال ما را نگه ندارد، زائل هستيم. چه كسي مي تواند نگه دارد؟ زائل هاي ديگر؟ زائل هاي ديگر هم كاره اي نيستند. اوست كه همه را نگه مي دارد. البته گاهي بعضي واسطه هستند. «يُمْسِكُ السَّماءَ أَنْ تَقَعَ عَلَى الْأَرْضِ إِلاَّ بِإِذْنِه» (حج/65) اما نبي اكرم يد الله است، دست خداست. اهلبيت يد الله هستند. به واسطه ي آنها نگه مي دارد. تفويض هم نيست. خداي متعال استعفا داده، كار را واگذار كرده، اين شرك است. اين نيست. الآن هم خداي متعال همه كاره است. اما خداي متعال به وسيله ي نبي اكرم، اين كار را مي كند. حضرت در يك مقامي است كه دستش دست خداست. «إِنَّ اللَّهَ يُمْسِكُ السَّماواتِ» است وليّ «يُمْسِكُ السَّماءَ» است. پس ببينيد خداي متعال اينطور نيست. خداي متعال يعني حي، حي يعني قيوم، يعني ازلي، يعني ابدي، يعني دائم، يعني قادر، همه ي اسماء حسني را دارد. كه ديديد وقتي الله را معنا مي كنند، گاهي مي گويند: الله اسم اعظم الهي است. بعد اسم اعظم را كه توضيح مي دهند، مي گويند: همه ي اسماي حسني خدا در الله جمع است. يعني شما اگر يك دانه يا الله بگوييد،

ص: 7735

گويا همه ي جوشن كبير را گفته ايد. اگر كسي درست يا الله بگويد، لذا هر اسمي جايي دارد، آدم اگر گرسنه است و غذا مي خواهد خوب است يا رزاق بگويد. يا وهاب بگويد. وقتي مثلاً مي ترسد بگويد: يا امان الخائفين. و بقيه... ولي الله جاي همه را مي گيرد، در همه ي ابعاد مي شود يا الله بگويي. الله يعني امان الخائفين، يعني يا غياث المستغيثين، همه در «يا الله» است. پس الله اسم اعظم الهي است، اسم جامع است. كه همه ي كمالات در آن جمع هستند. الله براي ذاتي اسم است كه آن ذات جامع همه ي كمالات است. همه مضطر به او هستيم. اضطرار ما به حضرت حق از طريق اسماء الله است. و لذا مي فرمايد: «وَ لِلَّهِ الْأَسْماءُ الْحُسْنى فَادْعُوهُ بِها» (اعراف/180) خدا را به واسطه ي اسماء بخوانيد يعني از خدا به واسطه ي اسماء مدد بجوييد. اينها واسطه هستند بين ما و خدا، به واسطه ي اين اسماء از خدا بخواهيم. پس رابطه ي ما با خداي متعال اينطور است. ما اگر اين رابطه را نفهميم، به غير خداي متعال تكيه مي كنيم. و با تكيه به غير خداي متعال مشرك مي شويم. به تعبير آخر. ما مضطر هستيم، ما فقير هستيم، ما عاجز هستيم، در تمام لحظات. اضطرارهايمان را به غير تكيه مي دهيم. به بيكارها تكيه مي كنيم، پا روي زمين مي گذاريم، خيال مي كنيم زمين سفت است. من را بايد يك كسي نگه دارد. از ناحيه ي پايين و پايين پاي من، از بالاي سر هم همينطور است. اگر خداي متعال نگه ندارد، خطر بالاي سر از پايين پا، يعني خطر اينكه چيزي بر من سقوط كند از اينكه من سقوط كنم

ص: 7736

كمتر نيست. از همه ي جوانب ما محافظ مي خواهيم. خوب اگر آدم خيال كرد اين طرف كه سقف آسمان است، اين طرف هم كه زمين است، مشرك مي شود. يعني پا روي زمين مي گذارد مشرك است. اگر خيال كرد كه خورشيد به من نور مي دهد، مشرك است. اگر خيال كرد كه دريا به من آب مي دهد، مرا سيراب مي كند، مشرك است. اگر خيال كرد كه مادر مشكل مرا حل مي كند، طفل مشرك است. منتهي شرك خفي است. شركي كه ممكن است خداي متعال هم ببخشد، ولي آدم اينطوري موحد نمي شود. الله يعني آن حقيقتي كه همه ي حقايق در آن است كه قرآن به تعبيري مي گويد: اگر مي خواهيد الله را ببينيد چه كسي است، قرآن همه تعريف الله است. الله را با اسماء حسني بخوانيد، بسم الله الرحمن الرحيم. سوره ي توحيد را بخوانيد، «بسم الله الرحمن الرحيم، قل هوالله احد، الله صمد» اينها اسامي خداست. «الله صمد» است. صمد يعني چه؟ يعني همه به او فقير هستيم. «السَّيِّدُ الْمَصْمُودُ إِلَيْه» (كافي/ج1/ص124) همه دستشان به طرف او دراز است، بخواهند يا نخواهند. اينكه ما مي گوييم: لا اله الا الله! اينكه قراردادي نيست. بقيه الوهيت ندارند. اله او نيست كه سيد است، مصمود است، همه فقير به او هستند، حي است، قيوم است، قائم است، دائم است. همه هم از او مي گيرند. لذا با نامگذاري كه كسي الله نمي شود. يك موجودي اسمش را الله بگذارند، «أَسْماءٍ سَمَّيْتُمُوها أَنْتُمْ وَ آباؤُكُم» (اعراف/71) او اله نمي شود. واقعاً «لا اله الا الله» واقعاً «وَ هُوَ الَّذي فِي السَّماءِ إِلهٌ وَ فِي الْأَرْضِ إِله» (زخرف/84) نيست، نه اينكه ما نبايد الهي براي خودمان، اصلاً

ص: 7737

الهي نيست. اله او است. من ممكن است نفس خودم را بپرستم. وقتي پرستيدم، او كه اله من نيست. باز هم اله من حضرت حق است. يعني نفس انسان كه انسان را نگه نمي دارد. ممكن است كسي خورشيد را بپرستد، خورشيد كه اله نيست. اله او است. الآن هم كه دارد خورشيد را مي پرستد، بار هم حضرت حق اله اوست. پس ببينيد الله تبارك و تعالي يعني آن حقيقتي كه همه ي كمالات از اوست، همه محتاج و مضطر او در همه شبهه ها هستند. اين اضطرار وقتي خودآگاه مي شود كه حجاب اسباب كنار مي رود. انسان در نيازهاي خودش اگر خودش را ديد، موجب مي شود. اگر اسباب را ديد، مشرك مي شود. هردو هم شرك است. يكي شرك به خود است. خودش را خدا مي بيند. يكي اسباب را جاي خدا مي نشاند. اگر انسان خيال كرد اين آب از او رفع عطش مي كند، آب كه خدا نيست، من كه فقير آب نيستم. آقاي شريعتي: خوب اين را مي دانيم، اما وقتي از اين حقيقت غفلت مي كنيم. حاج آقاي ميرباقري: ببينيد مقام بسم الله، وقتي حاصل مي شود كه انسان ملازم با اين كار باشد. پس بسم الله الرحمن الرحيم، يعني من در همه ي كارها وقتي گرسنه مي شوم، بفهمم من اول فقير هستم. گاهي اوقات وقتي آدم گرسنه مي شود، صبر كند غذا نخورد، به نقطه ي اضطرار برسد. متوجه شود كه من گرسنه مي شوم، در همين گرسنگي مي گويد: اگر تغذيه نشوم، به من عطا نكنند، نابود مي شوم. وقتي تشنه مي شود، گاهي يك خرده صبر كند، اين تشنگي فشار بياورد، من تشنه مي شوم. يك خرده دير بخوابد، بفهمد بابا من خسته مي شوم. من موجودي

ص: 7738

نيستم كه خسته نشوم، گرسنه نشوم، تشنه نشوم. غصه دار نشوم. دائم در معرض اين امور هستيم. بعد هم وقتي ضعف خودش را ديد، دوم اين است، اگر گفت: حالا تشنه مي شوم آب مي خورم، اين باز مشرك مي شود. عجز خودش را نديد، غافل مي شود. عجزش را ديد، گفت: خودم رفع مي كنم موجب مي شود. «إِنَّما أُوتيتُهُ عَلى عِلْمٍ عِنْدي» (قصص/78) خودم عالم بودم، پول درآورده بودم، نگاه قاروني! خودم هم نياز خودم را رفع مي كنم. اين مي شود موجب! گفت: زمين زير پاي من سفت است، اين مي شود مشرك. كسي كه اين حجاب ها از او كنار مي روند، وقتي حجاب ها كنار رفت، حضرت حق را در همه ي عالم مي بيند. نمي خواهم بگويم مشاهده ي حسي. معلوم است چه مي خواهيم بگوييم. يعني مي خواهيم بگوييم كه هرچه به شما مي رسد، اين آب اگر به شما عطا مي كند، رحمت و محبت خداست. يعني رشته هاي محبت خدا هستند كه ما را تأمين مي كنند. آقاي شريعتي: در اين مدت كه حواسمان را جمع كنيم، آنوقت اين حالت و اين حس و اين اتفاق مي شود يك اتفاق دائمي شود. حاج آقاي مير باقري: يعني در مقام بسم الله قرار بگيريم. كسي كه در مقام قرار بگيرد، همينطور است. اولياي خدا در مقام هستند. يعني هيچ لحظه اي «لا تشرك بالله طرفة عين ابدا» يعني به اندازه ي يك پلك بر هم زدن هيچ چيز را شريك خدا ندانيم. اين جمله را ببنيد. حضرت مي فرمايد: در قرآن است. پيغمبر ما بگو! «قُلْ هَاذِهِ سَبِيلىِ أَدْعُواْ إِلىَ اللَّهِ عَلىَ بَصِيرَة» (يوسف/108) قط مي گويم خدا! «أَنَا وَ مَنِ اتَّبَعَنى» نه من و همه ي آنهايي هم كه جا پاي من مي گذارند، همين

ص: 7739

است. فقط الله! «سُبْحَانَ الله» نه خدا شريك دارد كه من به غير خدا دعوت كنم «وَ مَا أَنَا مِنَ الْمُشْرِكِين» دقت كرديد. پس اين مي شود بسم الله الرحمن الرحيم. يعني شما در همه ي امورتان از خداوند متعال استعانت بجوييد. اگر كسي در مقام اضطرار بود دائماً يعني در مقام بسم الله است. اگر كسي در مقام غريق بود، به تعبير روايات، غريق وسط دريا وقتي همه ي كشتي از كار مي افتد، حال اضطرار پيدا مي كند. اين حال، حال اضطرار به حضرت حق است. اگر كسي در همه ي احوال، حالش حال غريق است. حالا غريق زير پايش شل شده، اين بالاي سر خودش را هم شل مي بيند. همه ي جوانبش شل است. اگر كسي اضطرار دائمي داشته باشد در مقام بسم الله، گفتند در مقام غريق باشيد، عنايت فرموديد. اين معني بسم الله في الجمله است. آقاي شريعتي: پس استعانت مي جوييم در همه ي احوال و در همه ي امور و در همه ي كارها به اسم الله، كه جامع همه ي اسماء و صفات است. حاج آقاي ميرباقري: بعد عرض مي كنم كه استعانت به اسم يعني چه. كه شرك هم نيست. عين توحيد است. استعانت بالله تبارك و تعالي. آنوقت در روايات دارد اگر يك مؤمن اين كار را نكرد، خداي متعال او را در فشار قرار مي دهد، تا در فشار از شرك و غفلت نجات پيدا كند. فرمود: اگر بسم الله نگفتيد، كاري انجام داديد، غباري از شرك بر دلتان مي نشيند. آب خورديد، بسم الله نگفتيد، اين آب در گلوي شما گير مي كند، تا بفهميد، آنوقت مي گوييد: استغفرالله و چهار بار استغاثه مي كنيد. آن شرك شما جبران مي شود. ولي

ص: 7740

اگر بسم الله گفتيد، فرمود: اگر براي نوشيدن آب بسم الله بگوييد و با سه جرعه الحمدلله بخوريد، بهشت بر شما واجب مي شود. آقاي شريعتي: آقا خيلي ممنون و متشكرم. خيلي ممنون از توجه شما. حاج آقاي مير باقري بسيار متشكرم. دوستاني هم كه از اواسط بحث يا اين اواخر همراه ما شدند، مي توانند به سايت ما مراجعه كنند. مباحث همه ي روزها، فايل هاي صوتي و متني اش هست، مي توانيد دريافت كنيد و انشاءالله بهره مند شويد. صفحه ي 16 مصحف شريف، آيات 102 تا 105 سوره ي مباركه بقره در سمت خدا تلاوت مي شود. «وَ اتَّبَعُواْ مَا تَتْلُواْ الشَّيَاطِينُ عَلىَ مُلْكِ سُلَيْمَنَ وَ مَا كَفَرَ سُلَيْمَنُ وَ لَاكِنَّ الشَّيَطِينَ كَفَرُواْ يُعَلِّمُونَ النَّاسَ السِّحْرَ وَ مَا أُنزِلَ عَلىَ الْمَلَكَينْ بِبَابِلَ هَرُوتَ وَ مَرُوتَ وَ مَا يُعَلِّمَانِ مِنْ أَحَدٍ حَتىَ يَقُولَا إِنَّمَا نحَنُ فِتْنَةٌ فَلَا تَكْفُرْ فَيَتَعَلَّمُونَ مِنْهُمَا مَا يُفَرِّقُونَ بِهِ بَينْ الْمَرْءِ وَ زَوْجِهِ وَ مَا هُم بِضَارِّينَ بِهِ مِنْ أَحَدٍ إِلَّا بِإِذْنِ اللَّهِ وَ يَتَعَلَّمُونَ مَا يَضُرُّهُمْ وَ لَا يَنفَعُهُمْ وَ لَقَدْ عَلِمُواْ لَمَنِ اشْترَئهُ مَا لَهُ فىِ الاَخِرَةِ مِنْ خَلَاقٍ وَ لَبِئْسَ مَا شَرَوْاْ بِهِ أَنفُسَهُمْ لَوْ كَانُواْ يَعْلَمُونَ(102) وَ لَوْ أَنَّهُمْ ءَامَنُواْ وَ اتَّقَوْاْ لَمَثُوبَةٌ مِّنْ عِندِ اللَّهِ خَيرْاً لَّوْ كاَنُواْ يَعْلَمُونَ(103) يَأَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُواْ لَا تَقُولُواْ رَاعِنَا وَ قُولُواْ انظُرْنَا وَ اسْمَعُواْ وَ لِلْكَفِرِينَ عَذَابٌ أَلِيمٌ(104) مَّا يَوَدُّ الَّذِينَ كَفَرُواْ مِنْ أَهْلِ الْكِتَبِ وَ لَا المْشْرِكِينَ أَن يُنزَّلَ عَلَيْكُم مِّنْ خَيرٍْ مِّن رَّبِّكُمْ وَ اللَّهُ يخَْتَصُّ بِرَحْمَتِهِ مَن يَشَاءُ وَ اللَّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظِيمِ(105)» ترجمه آيات: «و از افسونى كه ديوها به روزگار پادشاهى سليمان مى خواندند پيروى كردند، و سليمان كافر نبود، ولى ديوها كه مردم

ص: 7741

را جادوگرى مى آموختند كافر بودند. و نيز آن افسون كه بر آن دو فرشته، هاروت و ماروت، در بابل نازل شد، در حالى كه آن دو به هر كس كه جادوگرى مى آموختند مى گفتند: كار ما فتنه است، مباد كافر شوى. و مردم از آن دو جادوهايى مى آموختند كه مى توانستند ميان زن و شوى جدايى افكنند و آنان جز به فرمان خدا به كسى زيانى نمى رسانيدند و آنچه مردم مى آموختند به آنها زيان مى رسانيد، نه سود. و خود مى دانستند كه خريداران آن جادو را در آخرت بهره اى نيست. خود را به بد چيزى فروختند، اگر مى دانستند. (102) اگر ايمان آورده و پرهيزگار شده بودند، پاداشى كه از جانب خدا به آنها داده مى شد، از هر چيز ديگرى نيكوتر مى بود، اگر مى دانستند. (103) اى كسانى كه ايمان آورده ايد، مگوييد «راعنا»، بگوييد «انظرنا». و گوش فرا داريد كه براى كافران عذابى است دردآور. (104) از ميان اهل كتاب آنان كه كافر شدند، و نيز مشركان، دوست نمى دارند كه از جانب پروردگار به شما خيرى برسد. و حال آنكه خدا هر كس را كه بخواهد به بخشايش خويش مخصوص مى دارد. خدا صاحب فضلى بزرگ است. (105)» آقاي شريعتي: انشاءالله زندگي تان و خانه هايتان منور به قرآن كريم باشد. خيلي شايد فرصت نداشته باشيم، در خدمت حاج آقاي ميرباقري بحث را جمع بندي كنيم و نكاتي كه باقي مانده است، انشاءالله طلب بيننده هاي خوبمان كه هفته ي بعد بشنوند. حاج آقاي ميرباقري: عرض من راجع به بسم الله الرحمن الرحيم بود كه از افضل اذكار است. آدم بر آن با توجه مداومت كند، تا حقيقت اين آيه به انسان عطا

ص: 7742

شود، در مقام بسم الله الرحمن الرحيم قرار بگيرد. آنوقت مي تواند دائم با خدا باشد. آنوقت شركش برداشته مي شود. عرض كرديم انسان ها متفاوت هستند. بعضي ها دائم در حال اضطرار به حضرت حق هستند. وقتي دائم در حال اضطرار به حضرت حق بودند، به امنيت مطلق هم مي رسند. اين اضطرار مقدمه ي امنيت است. آنهايي كه در مرحله ي اضطرار نيستند، خداي متعال گاهي شرايط اضطرار برايشان فراهم مي كند، در آن شرايط اسباب از كار مي افتند، ابتدا خوف شديد بر انسان مسلط مي شود. بعد در كنار اين خوف حضور حضرت حق احساس مي شود، وقتي اسباب از كار افتادند. انسان مي فهمد فقير به آن كسي است كه هميشه حاضر است. اينهايي كه ما خيال مي كرديم ما را نگه مي دارند، اصلاً بي خود به آنها تكيه كرده بوديم، بي خود به كشتي تكيه كرده بودي كه حالا بشكند و نتواند تو را نگه دارد. اول از شكستن كشتي مي ترسد، وقتي شكست كم كم مي بيند كشتي هيچكاره بود، از اول هم او نگه نمي داشت وگرنه نمي شكست، خودش را نمي تواند نگه دارد. بعد كم كم آن كسي كه ما را نگه مي داشت، مي آيد و مي فهمد او غيب شدني نيست. او در دريا باشي، در خشكي باشي، وسط آسمان باشي، يكسان است. لذا فرمود كسي كه در مقام بسم الله است، روي آب راه مي رود، همينطور كه روي خشكي راه مي رود. روي هوا راه مي رود، همينطور كه روي آب راه مي رود. اين براي اين است كه وقتي انسان در مقام بسم الله قرار دارد، اضطرارش دائمي شد، اول اضطرار است، خوف است. بعد امنيت مطلق است. چون حضور او قدرت مطلق و آن اسماء

ص: 7743

الهي، اسم الهي را كه نگهبان انسان است درك مي كند. مي بيند همه جا هست. در دريا باشي، در صحرا باشي، در برزخ باشي، مي بيند در برزخ و دنيا هم فرقي نمي كند. لذا يك بسم الله مي گويد، جواز را مي گيرد، و در عالم آخرت مي رود. آدمي كه در مقام بسم الله است با يك بسم الله. هيچوقت نگاه نكرده بوده به عالم كه حالا خيال كند چه اتفاقي دارد مي افتد. پشه روي چنار نشست. گفت: خودت را بگير، مي خواهم بپرم. گفت: من اصلاً متوجه نشدم تو نشستي. موحد اينطور است. هيچوقت متوجه نبوده كه اينها هستند، كه حالا بگويد: اينها مي خواهند مرا رها كنند. اينها چه كساني بودند؟ هميشه با حضرت حق بودند. در مقام بسم الله يك چنين مقامي است. آقاي شريعتي: خيلي ممنون و مشتكرم حاج آقاي مير باقري. مباحثي كه باقي ماند، انشاءالله در ادامه ي بحث. دعا بفرماييد و بيننده هاي خوب ما هم آمين بگويند. حاج آقاي ميرباقري: خدا انشاءالله انوار قرآن را در وجود همه ي ما نازل كند به بركت شفاعت نبي اكرم و اهل بيت (ع). آقاي شريعتي: حاج آقا مي توانيم دعا كنيم كه خداوند توفيقي به همه ي ما بدهد كه حضور ما در مقام بسم الله الرحمن الرحيم، دائمي و هميشگي باشد. حاج آقاي ميرباقري: انشاءالله يعني اين حقيقت به ما عطا شود. دائم با اسم الهي باشيم. با حضرت حق باشيم. آقاي شريعتي: بهترين ها را براي شما آرزو مي كنيم. انشاءالله فردا با حضور حاج آقاي عالي در خدمت شما خواهيم رسيد. حسن ختام برنامه ي ما فرازهايي از مناجات حضرت امير (ع) است.

92-12-17

بسم الله الرحمن الرحيم و صل الله علي

ص: 7744

محمدٍ و آله الطاهرين زخم هايي بر تن اين چنگ باقي مانده است *** خاطراتي تار از آن آهنگ باقي مانده است تكه اي از آسمان بوده است روزي اين زمين *** رعد و برقي در دل هر سنگ باقي مانده است همدم اي كاش هاييم و غبار آهمان *** روي كاشي هاي آبي رنگ باقي مانده است كم نمي آيد خدا را شكر من پرسيده ام *** غم براي يك جهان دلتنگ باقي مانده است راه كوتاه است، يك آه است تا فاني شدن *** گرچه زاهد گفت: صد فرسنگ باقي مانده است مرغ بسم ال خوان، بسم الله الرحمن الرحيم *** در گلو يك صد هزار آهنگ باقي مانده است آقاي شريعتي: بسم الله الرحمن الرحيم و به نستعين. سلام مي گويم به همه ي شما دوستان خوب و بيننده هاي خوب برنامه ي سمت خدا. آرزو مي كنم در هركجا كه هستيد، انشاءالله خداوند متعال پشت و پناهتان باشد و انشاءالله به همه ي ما توفيق بدهد، در مسيري گام برداريم كه او مي پسندد و مورد رضايت اوست. «اللهم وفقنا تحب و ترضي و اجعل عاقبة امرنا خيرا». حاج آقاي ميرباقري سلام عليكم و رحمة الله. خيلي خوش آمديد. حاج آقاي ميرباقري: عليكم السلام و رحمة الله، خدمت حضرتعالي و همكاران عزيزتان و بينندگان ارجمند عرض سلام و ادب و احترام دارم. آقاي شريعتي: ما خيلي خوشحال هستيم كه خدمت شما هستيم و خدمت دوستان خوبمان. همانطور كه مي دانيد قرار شد روزهاي شنبه در محضر حاج آقاي ميرباقري عزيزمان نكات ناب قرآن كريم را بشنويم. در ذيل بحث سوره ي كافرون و تفسير آن در همان بسم الله در جلسه ي گذشته مانديم و اگر در يك

ص: 7745

خط بخواهم خلاصه ي فرمايشات حاج آقا را عرض كنم ايشان فرمودند: بسم الله يعني «استعينوا في اموري كلها بالله» درست است؟ بسيار خوب. ما خدمت شما هستيم و بحث امروز شما را مي شنويم. حاج آقاي ميرباقري: بسم الله الرحمن الرحيم. الحمدلله رب العالمين و صل الله علي سيدنا محمدٍ و آله الطاهرين. [دعاي فرج] عرض كرديم كه سُور قرآن با بسم الله الرحمن الرحيم آغاز مي شوند، كه جزء سوره هم هست. اين بسم الله اعظم آيات قرآن هم هست. نكته اش هم حالا بعد بيشتر عرض مي كنم. اجمالش اين است كه ورود به وادي قرآن و سالك شدن با قرآن و ورود به ساحت اين كتاب الهي و مهاجر شدن به سوي خدا با اين كتاب نياز به بسم الله دارد. انسان تا در مقام بسم الله نباشد، ورود به ساحت قرآن پيدا نمي كند. اين اجمالش است. در مقام بسم الله عرض كرديم كه براساس روايتي كه مرحوم صدوق(ره) در توحيدشان نقل كردند، از امام عسگري(ع) در خاطرم هست كه حضرت بسم الله را اينطور معنا كردند. «بِسْمِ اللَّهِ أَيْ أَسْتَعِينُ عَلَى أُمُورِي كُلِّهَا بِاللَّه» (بحارالانوار/ج89/ص232). عنايت داريد كه در «بسم الله الرحمن الرحيم» عرض كرديم غير از اينكه تك تك حروف معاني دارند ولي هر فراز معنايي دارد. يكي «بسم» است، «الله» است. باء «بسم»، خود «بسم»، «الله»، «الرحمن»، «الرحيم». اينها بايد دانه دانه معنا شود. عرض كرديم از ظاهر اين روايت پيداست كه فرمودند: بسم الله يعني «استعينُ بالله» آن با متعلق به «استعينُ» است. يعني «استعينُ» استعانت مي جويم «بِسْمِ اللَّهِ أَيْ أَسْتَعِينُ عَلَى أُمُورِي كُلِّهَا بِاللَّه». بعد الله را هم كه حضرت در

ص: 7746

اين حديث معنا فرمودند اينطور معنا كردند كه «اللَّهُ هُوَ الَّذِي يَتَأَلَّهُ إِلَيْهِ عِنْدَ الْحَوَائِجِ وَ الشَّدَائِدِ كُلُّ مَخْلُوقٍ» (بحارالانوار/ج4/ص182) هر مخلوقي در حوائج و در سختي ها به او روي مي آورد. همه ي زندگي ما حاجت است. «الله» يعني آن وجود مقدسي كه همه و همه مخلوقات دائماً احتياجاتشان را به او ارجاع مي دهند. به تعبير ديگر به او مستحق هستند. ما بخواهيم و نخواهيم مضطر به خداي متعال هستيم. البته يك شرطي اين رجوع به حضرت حق دارد و آن شرط اين است «عِنْدَ انْقِطَاعِ الرَّجَاءِ مِنْ كُلِّ مَنْ دُونَهُ» وقتي اميدها از ما بقي قطع شد، منقطع شد، «وَ تَقَطُّعِ الْأَسْبَابِ مِنْ جَمِيعِ مَنْ سِوَاهُ» دست ها از غير خدا قطع شد، وقتي اينطور شد همه به او روي مي آورند. آنوقت «يَقُولُ بِسْمِ اللَّهِ أَيْ أَسْتَعِينُ عَلَى أُمُورِي كُلِّهَا بِاللَّه الَّذِي» باز دوباره الله را يك معنا كردند. الله يعني «لَا تَحِقُّ الْعِبَادَةُ إِلَّا لَه» و بعد هم يك لطيفه اي ذيل اين است كه حالا اين را توضيح مي دهم. «الْمُغِيثِ إِذَا اسْتُغِيثَ وَ الْمُجِيبِ إِذَا دُعِي» خدايي كه وقتي استغاثه شود حتماً اغاثه مي كند و حتماً وقتي از او بخواهيد او را بخوانيد، حتماً اجابت مي كند. اين اجمالش بود. عرض كرديم كه ما همه مضطر به خداي متعال هستيم. نكته اش هم اين است كه الله يعني آن حقيقتي كه در روايات باز ديديد. روايت بعدي از امام سجاد(ع) هست باز در توحيد صدوق اين را نقل كرده است. حضرت فرمودند: الله اسم اعظم الهي است كه هيچ مخلوق ديگري نمي تواند روي آن اسم بگذارد. حتي وقتي مي خواهيد اسم گذاري كنيد، اسم الله را نمي شود روي

ص: 7747

هيچ مخلوق ديگري گذاشت. اين اسم اعظم الهي است كه عرض كرديم همه ي اين اسماء الحسني خدا ذيل اين اسم اعظم است. هزار اسم جوشن كبير ذيل اين اسم است و لذا قرآن هم وقتي خداي متعال را تعريف و توصيف مي كند، از اول تا آخر اوصاف ذيل الله هستند. «اللَّهُ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ الْحَيُّ الْقَيُّوم» (بقره/255) يا «وَ هُوَ الْعَلِيُّ الْعَظيمُ» (بقره/255) يا «هُوَ اللَّهُ الَّذي لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ الْمَلِكُ الْقُدُّوسُ السَّلامُ الْمُؤْمِنُ الْمُهَيْمِنُ الْعَزيزُ الْجَبَّارُ الْمُتَكَبِّرُ» (حشر/23) آقاي شريعتي: جامع و جميع اسماء و صفات خداوند متعال. حاج آقاي ميرباقري: خوب اين اسماء در عالم چه كاره هستند؟ مي دانيد همه ي عالم با اسماء الله اداره مي شود. در دعاي كميل هم خوب خوانديم و حفظ هستيم. «بأسمائك التي ملأت أركان كل شي ء»، «و بعظمتك التي ملأت كل شي ء» اسماء الهي در عالم كار مي كنند. خوب حالا عنايت كنيد، اگر ما مضطر به اسماء الهي هستيم و بايد از حضرت حق بخواهيم، هر تكيه اي كه به غير خداي متعال مي كنيم، غباري از شرك روي دل ما مي نشيند ولو شرك خفي. كه در روايات فرمود: اگر شما كمترين اقدامي را به بسم الله كنيد، غبار شرك در دلتان مي نشيند. خوب حالا اين اللهي كه ما اضطرار به او داريم و همه ي عالم هم مضطر به او هستند و او حاضر است و با حضور او عالم اداره مي شود، و اگر او حاضر نباشد چيزي نيست، نمي شود ما باشيم و او نباشد. او هست كه ما هستيم. «هُوَ الْحَيُّ الْقَيُّوم» همين است. خوب حالا عنايت كنيد اين الله، پس چرا ما در حجاب و در غيبت

ص: 7748

هستيم؟ ما اضطرارهايمان را نمي فهميم. حضور او را درك نمي كنيم. شايد نكته اش اين است كه در همين حديث آمده است كه ما متكي به اسباب هستيم تا انسان منقطع از غير نشود و دستش را از دامن غير رها نكند، نمي تواند دامن حضرت حق را بگيرد. «يَا أَنِيسَ مَنْ لَا أَنِيسَ لَه»، «يَا جَارَ مَنْ لَا جَارَ لَه»، «يَا رَفِيقَ مَنْ لَا رَفِيقَ لَه» تا ما براي خودمان رفيق داريم جايي براي خدا نيست. در روايت ديديد، خداي متعال بهترين شريك است. مي فرمايد: «أَنَا خَيْرُ شَرِيكٍ» (كافي/ج2/ص395) ديديد در روايت هست كه خداي متعال بهترين شريك است. مي فرمايد: «أَنَا خَيْرُ شَرِيكٍ» اگر كاري را براي من و ديگري انجام دادي، من همه را به تو مي دهم. «أَنَا خَيْرُ شَرِيكٍ» خداي متعال اينطور است كه تا آدم براي خودش رفيق دارد جايي براي رفاقت حضرت حق نيست. تا با ديگران مأنوس هستي، جايي براي انس با حضرت حق نيست. تا انسان همسايه ي ديگران است و در پناه ديگران است و براي خود جاري دارد، نمي تواند در جوار حضرت حق باشد. بنابراين نكته اين است كه ما بايد به مرحله ي تقطع و انقطاع برسيم. همين كه حضرت در اينجا فرمودند: همه ي مخلوقات وقتي منقطع شدند در حوائج شان دست به دامن او مي شوند. تا ديگران هستند دست به دامن ديگران هستند. خوب شرك هم همين است. با اينكه بقيه هيچ كاره هستند، ما دست به دامن هيچ كاره ها هستيم، وتكيه به حضرت حق نمي كنيم. لذا در روايت امام صادق همين را مي گويد. به حضرت عرض كرد: آقا من از متكلمين خيلي حرف شنيدم، ولي بر حيرتم افزوده است.

ص: 7749

نمي گويم آن بحث ها مفيد نيست. آن بحث ها مي تواند مفيد باشد ولي آرامش و اطمينان نفس با استدلال و برهان حاصل نمي شود. اينها را انسان بايد داشته باشد در مجادله با نفسش، با شياطين، با كفار، با كساني كه مي خواهند ايمان انسان را از بين ببرند، بايد با برهان و استدلال بايستيم، و اعتقادات خودمان را مبرهن كنيم و اين دستگاه حق اينچنين است. مي تواند اعتقادات خودش را با استدلال تمام كند حتي براي كساني كه منكر هستند. ولي آنچه اطمينان مي آورد اين نيست. اطمينان همين است كه انسان حضور حضرت حق را احساس كند و مانع اين حضور همين تكيه به ديگران است. آمد به حضرت عرض كرد، آقا من حرف هاي متكلمين را شنيدم. ولي اضطراب من از بين نرفته، حيرت من از بين نرفته، يكطور خدا را به من معرفي كنيد كه حيرت من از بين برود، من به آرامش برسم. حضرت احاطه اي به او داشتند. امام هستند. يك تجربه را براي او بيان كردند كه سوار كشتي شدي، گفت: بله. يادتان هست كشتي شكست؟ بله! وقتي كشتي شكست، ديگر از همه مأيوس شدي، احساس كردي ديگر در اين فضايي كه همه هيچ كاره هستند، يك كسي است كه كار از او ساخته است و مي شود بر او تكيه كني. يافتي؟ عرض كرد: بله. فرمود: او خداست. ببينيد وقتي انسان منقطع شد، حضور حضرت حق را مي يابد. خوب چطور منقطع شويم؟ ببينيد عده اي از اولياي خدا هستند كه ازلاً و ابداً منطقع بودند و اصلاً غير را هيچوقت نديدند. اين تعبيري كه در باب اميرالمؤمنين(ع) هست، در باب بقيه ي معصومين است، «ما أشرك بالله طرفة

ص: 7750

عين» (ارشاد القلوب/ج2/ص229) به اندازه ي يك چشم بر هم زدن به خداي متعال شرك نداشته است. اين مقصود شرك جلي كه نيست كه بت نمي پرستيده، يعني شرك خفي هم به اندازه ي پلك بر هم زدن در وجود حضرات نبوده است. هيچوقت به غير تكيه نكرده است. غيري نديده است كه تكيه بكند. هرچه ديده حضرت حق است. همه آيات است، همه مخلوقات هستند. نمي شود به مخلوق تكيه كني. ما مخلوق بودن مخلوق را نمي بينيم كه بر او تكيه مي كنيم. اگر مي ديديم به خالق تكيه مي كرديم. حضور حضرت حق را احساس مي كرديم. يك عده اينطور هستند. «ما أشرك بالله طرفة عين» لذا به امامت هم مي رسند. «لا يَنالُ عَهْدِي الظَّالِمينَ» (بقره/124) عهد امامت به كساني كه ظالم هستند، شرك دارند، ولو شرك خفي نمي رسد. بايد در مرحله ي اخلاص تام باشند. به امامت مي رسند، اين عهد براي آنهاست. يك عده ي ديگر هستند كه نه، مبتلا به شرك خفي يا شرك علني هستند، بايد منقطع شوند، خوب اين انقطاع گاهي آرام آرام آدم با اختيار خودش منقطع مي شود، كه حالا اين را عرض مي كنم و اين خيلي هم خوب است. انسان با ذكر، با فكر، با عمل خودش آرام آرام، با عبادت، با ترك معصيتي كه انسان مي كند، دستش را از حرام كنار مي كشد، اين آدم را از غير منقطع مي كند. به خصوص در شرايطي كه همه اسباب به انسان حكم مي كند كه تو بايد گناه كني، بايد دروغ بگويي، بدون دروغ كاسبي نمي چرخد. بدون غيبت نمي شود زندگي كني و خداي متعال هم مي فرمايد: غيبت نكن و دروغ نگو. اگر انسان طرف خدا را گرفت و متقي بود،

ص: 7751

خداي متعال انسان را از اتكا به اسباب بيرون مي برد. يك معنايي كه براي اين آيه كردند، اين است. «وَ مَنْ يَتَّقِ اللَّهَ يَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً» (طلاق/2) اين آيه يك معنايش اين است كه آدم كه گرسنه بوده، سيرش مي كند اگر دست به لقمه ي حرام نزد. كسي كه تحت فشار غريزه بوده اگر به خاطر خداي متعال، آنجا كه خداي متعال صحنه ي حرام را پيش آورد، چشم پوشيد، خداي متعال راه حلال را به او باز مي كند و تأمينش مي كند، اين يك معنايش است. ولي معناي لطيف ترش اين است كه «يَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً» يعني او را از تكيه گاه به اسباب بيرون مي برد. از محيط شرك كه خيال مي كند اينها دارند من را اداره مي كنند، بدون اينها نمي شود زندگي كني بيرون مي رود و مي بيند نه، اوست كه دارد انسان را اداره مي كند. «وَ يَرْزُقْهُ مِنْ حَيْثُ لا يَحْتَسِب» (طلاق/3) اين «حَيْثُ لا يَحْتَسِب» بودن هم براي همين است كه آدم به اسباب وابسته است. ولي يك نكته ي ديگري است كه از اين لطيف تر است. و آن اين است كه خداي متعال بهترين بت شكن عالم است. يعني بت هاي ما را مي شكند. بتكده ي ما را ويران مي كند. چه بتكده هاي علني ما و چه بتكده هايي كه با شرك خفي براي خودمان درست كرديم. هزار واسطه درست كرديم، به اينها تكيه مي كنيم، با اينها خوش هستيم. از اينها لذت مي بريم، به آنها دل بستيم، به آنها اميدوار هستيم، از نبودن آنها مي ترسيم. خداي متعال بهترين ويرانگر اين بت خانه ها است. البته وقتي هم ويران مي كند نه قصد اذيت و آزار ما را دارد. هيچ! فقط دنبال اين است كه ما

ص: 7752

را به خودش دعوت كند. آن حقيقت را به ما بفهماند. چون لا اله الا الله يك حقيقت است. اينها كه اله نيستند، اينها هيچ كاره هاي عالم هستند. قرآن مي فرمايد: اينهايي كه صدايشان مي زنيد، نه مي شنوند و نه عنايت مي كنند. اگر مي شنيدند هم عنايت نمي كردند. ولي صداي شما را نمي شنوند. و خصوصياتي كه قرآن براي اينها ذكر مي كند. مي گويد: اينهايي كه صدايشان مي زنيد، همه شان دست به دست هم بدهند براي خودشان نمي توانند يك پشه خلق كنند. براي شما مي توانند چه كاري انجام بدهند؟ «إِنَّ الَّذينَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ لَنْ يَخْلُقُوا ذُباباً وَ لَوِ اجْتَمَعُوا» (حج/73) همه ي مله و خورشيد و زمين و آسمان و دوست و رفيق و همسر، اينهايي كه ما خيال مي كنيم در عالم كاره اي هستند، همه با هم نمي توانند يك پشه خلق كنند. «وَ إِنْ يَسْلُبْهُمُ الذُّبابُ شَيْئاً لا يَسْتَنْقِذُوهُ مِنْهُ ضَعُفَ الطَّالِبُ وَ الْمَطْلُوبُ» (حج/73) از اين لطيف تر، اگر پشه يك چيزي از آنها بگيرد، نمي توانند پس بگيرند. يعني نه مي توانند به شما نفع برسانند، نه مي توانند براي خودشان، براي شما كه هيچ، نه آنقدر نفع براي خودشان دارند نه از خودشان اينقدر مي توانند دفع خطر كنند. ديديد وقتي ذكر استغفار مي كنيم، استغفاري است براي غروب پنجشنبه، شب جمعه، «أَسْتَغْفِرُ اللَّهَ الَّذِي لا إِلهَ إِلَّا هُوَ الْحَيُّ الْقَيُّومُ وَ أَتُوبُ إِلَيْهِ» (بحارالانوار/ج87/ص215) وقتي مي خواهد به خداي متعال رجوع كند، بايد حالش اينطور باشد. « تَوْبَةَ عَبْدٍ خَاضِعٍ مِسْكِينٍ مُسْتَكِينٍ لَا يَسْتَطِيعُ لِنَفْسِهِ صَرْفاً وَ لَا عَدْلًا وَ لَا نَفْعاً وَ لَا ضَرّاً» نه مالك نفع خودش است، نه مالك ضرر خودش است. «وَ لَا مَوْتاً وَ لَا حَيَاةً وَ لَا

ص: 7753

نُشُورا» اگر آدم اينطور خودش را نديد، نمي تواند به حضرت حق رجوع كند. رجوع به حضرت حق توبه وقتي اتفاق مي افتد كه انسان احساس كند «لَا يَسْتَطِيعُ لِنَفْسِهِ صَرْفاً وَ لَا عَدْلًا وَ لَا نَفْعاً وَ لَا ضَرّاً وَ لَا مَوْتاً وَ لَا حَيَاةً وَ لَا نُشُورا» تا آدم احساس مي كند خودش مي تواند براي خودش كاري كند به خدا رجوع نمي كند. اين حجاب انسان است. تا انسان احساس مي كند ديگران برايش كار انجام مي دهند، اين نمي تواند خدا را بيابد، بنابراين اسباب بايد از كار بيفتد، خداي متعال اين اسباب را مي شكند. ويران مي كند براي اينكه نشان بدهد اينها هيچ كاره بودند. «وَ هُوَ الَّذي فِي السَّماءِ إِلهٌ وَ فِي الْأَرْضِ إِلهٌ» (زخرف/84) ازلاً و ابداً او اله بوده و هست. ديگران هيچ كاره هستند. اله نيستند. معبود حقيقي، آن كسي كه بايد بپرستيم، دائم همه ي زندگي ما سجده ي در مقابل او باشد. خوردنمان، خوابيدن ما، نكاح ما، همه استعانت از او باشد. مي دانيد بزرگترين پرستش استعانت جستن است. فرمود: «ادْعُوني أَسْتَجِبْ لَكُم إِنَّ الَّذينَ يَسْتَكْبِرُونَ عَنْ عِبادَتي» (غافر/60) از خداي متعال نخواستن و خود را غني ديدن استكبار است. استكبار از عبادت است. بنابراين خواستن، دعوت، تقاضا كردن، استعانت بالاترين عبادت است. اعلام فقر، اعلام اضطرار بالاترين عبادت است. و هيچ مخلوقي نيست كه، هيچ حقيقتي نيست كه مخلوقات به او فقير باشند. لذا اله نيست، معبود نيست. معبود يعني آن كسي كه اين حقيقتي كه همه ي مخلوقات فقير به او هستند. اسماءالحسني او عالم فقرا را تأمين مي كند. «أَنْتُمُ الْفُقَراءُ إِلَى اللَّه» (فاطر/15) اين معبود مي شود. «وَ اللَّهُ هُوَ الْغَنِيُّ الْحَميدُ» معبود بودن يعني

ص: 7754

اين كه مي گويند: غير خدا شايسته ي عبادت نيست، قراردادي كه نيست. چون واقعاً اله نيست. اله بودن كه لفظ نيست. اگر بخواهيم حجاب از ما رفع شود، عرض كردم بايد تكيه هاي ما به خودمان نباشد، به غير نباشد، اين يك مقدار با عبادت و تمرين و رياضت و تفكر و تأمل واقع مي شود، عمده اش با بت شكني خود خداي متعال است. يعني خداي متعال اين آبرويي كه يك عمر جمع كرده يكجا مي ريزد. اين آبرو حجاب شده، يكجا مي ريزد. اين وسايلي كه به آن تكيه كردي، پول يكباره از توهمه اش را مي گيرد. مي برد تو را سوار كشتي مي كند، كشتي مي كشند. از اين كارها خود حضرت حق مي كند. آنوقت «فَإِذا رَكِبُوا فِي الْفُلْكِ دَعَوُا اللَّهَ مُخْلِصينَ لَهُ الدِّين» (عنكبوت/65) آدم خدا را مي يابد. يك نمونه ي ديگرش را بگويم. يك نمونه ي ديگرش اين است كه خداي متعال همه را پير مي كند. اگر در اين دنيا بمانند پير مي شوند. يعني چه؟ يعني هرچه به آنها داده، از آنها مي گيرد. خوب اين بت شكني خداست. آدمي كه خيال مي كرد من هم عالم هستم، توانا هستم، ثروتمند هستم، زور بازو دارم، جمال دارم، همه را مي گيرد. اين بت شكني است. براي چه؟ خاصيتش اين است كه بفهمي كه اوست. و اگر خاصيت شكستگي و پيري همين يك كلمه باشد كه آدم بفهمد، هيچ نبوده است. خيال مي كرده است. بفهمد هرچه بوده حضور حضرت حق و رحمت او و عنايت او بوده است، همين براي پيري انسان كافي است. خداي متعال چيزي غير از اين از ما نمي خواهد. كه ما بفهميم ما هيچ كاره هستيم و همه كاره به او رجوع مي كند. آقاي شريعتي:

ص: 7755

البته اگر اهل تفكر نباشيم و اهل تذكر نباشيم، شايد اين هم فايده نداشته باشد. . حاج آقاي ميرباقري: اين ناخودآگاه شكستگي مي آورد. براي اينكه بگويد: پيري اينطور است. آدم وقتي يال و كوپالش مي ريزد، متوجه حضرت حق مي شود. البته آنهايي كه عبد هستند، در متن قدرت فقير و مضطر هستند. ما معمولاً اينطور نيستيم. تا كشتي ما نشكند، نمي فهميم و يا الله نمي گوييم. خداي متعال اين كشتي را مي شكند. يك نمونه ديگر از بت شكني خداي متعال اين است كه آنهايي هم كه به پيري نرسيدند، همه چيزشان را در لحظه ي مرگ از آنها مي گيرد. «وَ لَقَدْ جِئْتُمُونا فُرادى كَما خَلَقْناكُمْ أَوَّلَ مَرَّة» (انعام/94) اين بت شكني خداي متعال بهترين چيز براي رسيدن به توحيد است منتهي عرض كردم يك عده اي هستند جز خدا نديدند. آنهايي كه غير خداي متعال ديدند، وقتي خداي متعال مي شكند چند جور با اين بت شكني حضرت حق مواجه مي كنند. يك دسته هستند وقتي سوار كشتي شدند، وقتي كه خدا كشتي شان را شكست. مي دانيد اين شكستن حالا بعد اشاره مي كنم. همراه با خوف شديد است. تكيه گاه هاي آدم وقتي فرو مي ريزد آدم خيلي مي ترسد. درست است، خوف از مرگ هم همين است. چون يكبار عرض كردم آلهه ي ما مي ميرند، والا اگر خود ما مي مرديم خيلي مهم نبود. آنچه وحشت دارد اين است كه تكيه گاه هاي ما، بت كده ي تو خراب مي شود. و الا خوب من بميرم اگر خداي من زنده است و من از اين عالم در اين عالم مي روم. اينكه ديگر لذت بخش است. آدم بايد منتظر باشد برود آن سرا را ببيند. اينكه ما مي ترسيم براي اين است كه

ص: 7756

ان آلهه مي شكند. شرك هاي ما است كه اين خوف ها را مي آورد. پس ببينيد وقتي بت كده را خداي متعال ويران مي كند، تعلقات انسان را ويران مي كند. اوهام انسان را ويران مي كند. شيطان براي انسان بت سازي مي كند. يكي از مهم ترين كارهايش اين است. در عالم خيالات براي انسان تكيه گاه درست مي كند. چيزي كه نيست در رحم انسان مي نماياند. نيست و اوهام است. اين عالم اوهام را خداي متعال مي شكند. وقتي مي شكند براي انسان خيلي خوف پيدا مي شود. خداي متعال وقتي مي خواهد انسان را از عالم اوهام شيطاني عبور بدهد، انسان را خوف برمي دارد. چون عالم رحم است. عالمي درست شده، تكيه كردي، سرابي بوده، به او دل بستي. اين سراب را خداي متعال از بين مي برد. اين اوهام را مي شكند، اوهام شيطاني را و اين كار خود خداي متعال است. وقتي خداي متعال شكست، آدمي كه تعلقات خودش را ويران شده مي بيند، تكيه گاهش را از دست رفته مي بيند، گاهي اوقات مي گويد: خوب الحمدلله اين دستي را كه اين بت ها را شكست، مي بوسد و در مقابلش سجده مي كند، كه عجب بت شكني بود. و ديگر بعد از اين هم مي فهمد كه اين چيزهايي كه در لحظات حساس تو را رها مي كنند، هيچوقت نبايد به اينها تكيه كني. در وادي توحيد مي ماند. يك عده اي هستند دوباره اعراض مي كنند. غافل مي شوند، خداي متعال از اين ها، گلايه مي كند. «فَإِذا رَكِبُوا فِي الْفُلْكِ دَعَوُا اللَّهَ مُخْلِصينَ لَهُ الدِّينَ فَلَمَّا نَجَّاهُمْ إِلَى الْبَرِّ» ما اينها را به ساحل مي آوريم و نجاتشان مي دهيم. كس ديگري نجات نمي دهد. خودشان هم مي دانند ولي «إِذا هُمْ يُشْرِكُونَ» بلافاصله مشرك مي شود، زير پايش سفت مي شود يادش

ص: 7757

مي رود. حالت خودتان را ديديد، آدم سوار هواپيما شود طوفاني شود، آيت الكرسي مي خواند. پايش را زمين مي گذارد، همه چيز يادش مي رود. آن صلوات آخر را كه مي فرستند براي همين است. وقتي روي زمين مي نشيند، براي اين است كه راحت مي شوند. دوباره بت كده برپا مي شود، تكيه گاه ها زنده مي شوند، انسان دوباره به فضاي خودش مي رود. بعد هم خداي متعال يك تهديد خيلي لطيف كرده است. فقط «أَفَأَمِنْتُمْ أَنْ يَخْسِفَ بِكُمْ جانِبَ الْبَر» (اسراء/68) حالا كه روي زمين آمديد، امنيت داريد، نمي ترسيد همينطور كه در آب فرو مي برد در زمين فرو مي برد. مگر شلي آب از خودش بود، سفتي زمين از خودش همينطور قارون را بلعيد، شما را هم مي بلعد. نمي ترسيد! خيالتان راحت شد؟ من زير پاي شما را شل كنم، زمين سفت تر از دريا نيست. كماا ينكه اگر به من تكيه كرديد، روي هوا هم راه مي رويد. خيالتان هم راحت است. پس ببينيد يك دسته هم اينطور هستند. كه وقتي خداي متعال اين بت را مي شكند، دوباره اعراض مي كنند، از بت شكني غافل مي شوند. يك دسته هم كه معترض هستند. خداي متعال بت ها را مي شكند، دوباره سعي مي كنند بتي براي خودشان دست و پا كنند. دوباره يك انيسي، رفيقي، بي رفيق شدند، خوب بي رفيق شدن مقدمه ي رفيق خدا شدن است. آدم بايد از بي رفيق شدن استقبال كند. بايد از غربت استقبال كند. آدمي كه غريب شد، رحمت خدا به سراغش مي آيد. «ارحم في هذه الدنيا غربتي» (بلد الامين/ص210) و تا غريب نيستي كاري با رحمت خدا نداري. نه اينكه خدا بخيل است. خدا رحمت كند يك استادي داشتيم، مي گفت: ديديد از بالاي ماشين هندوانه پرت مي كند.

ص: 7758

در لحظه اي كه رويت را اين طرف كني، هم هندوانه مي شكند، هم تو آلوده مي شوي. وقتي خدا رحمت را مي فرستد، اگر رويت آن طرف بود هم تو ضايع مي شوي، هم رحمت. عنايت فرموديد؟ رويش را برمي گرداند. پس يك عده اينطور هستند كه وقتي خدا بت ها را مي شكند، دوباره دست و پا مي كند، يك بت ديگري را يعني يك انيسي، رفيقي، خداي متعال انيس هايت را از تو گرفت تا با خودش مأنوس شوي، شروع مي كند انيس دست و پا كردن، رفيق دست و پا كردن، و گاهي با خدا دعوايش مي شود. اين دعاي افتتاح را خوانديد، «تتحببوا الي فاتبغضوا اليه» تو به من محبت مي كني، من با تو دشمني مي كنم. اين «اتبغضوا» يعني تو بت مرا مي شكني، آبرويي كه حجاب بود، مانع بود، پولي كه مانع بود، سلامتي كه مانع بود، مي گيريد، من با تو دعوايم مي شود. اين روايت را مكرر شنيديد كه موساي كليم به خداي متعال عرضه داشت، بهترين بنده ي زمان را به من نشان بده. مأمور شد و رفت ديد يك آدم جزامي و زمين گير و فلج زبانش به ذكر خدا مشغول است. عنايت فرموديد. موساي كليم به جبرئيل فرمود: بنده كجاست؟ فرمود: همين است. با او هم صحبت شو. چشم هايش را هم جبرئيل جلوي موسي از او گرفت. همين كه چشم را گرفت و نابينا شد، گفت: الحمدلله خدايا نعمتي داده بودي، گرفتي. من اينطور از تو نمي برم «يَا بَارُّ يَا وَصُول» (بحارالانوار/ج88/ص189) يعني خيلي به من نيكي مي كني، دائم خودت را به من پيوند مي دهي. يعني همين كه خدا چشمش را گرفت، چشمش را گرفته كه خودش را به او

ص: 7759

بدهد. معني «يَا بَارُّ يَا وَصُول» يعني در چشم گرفتن هم وصل خدا را مي بيند نه قطع. رحمت را مي بيند، نه قحط. موسي كليم گفت: اين چه بار و وصولي است كه فلج است، زمين گير است، نمي دانم جزامي است، در خرابه زندگي مي كند، اين هم چشم هايش. گفت: موسي در اين ده، در اين قريه يك نفر خداشناس است آن هم من هستم. همه چيز از من گرفته و خودش را به من داده است. گفت: چشمت را به تو برگردانم؟ گفت: نه، من آنچه خدا دوست دارد، دوست دارم. غرض من اين يك كلمه است. كه ببينيد يك عده با خدا اينطور هستند. وقتي خدا مي شكند، چشم را مي گيرد، الحمدلله مي گويد. چشم را گرفتي كه خودت را ... عنايت فرموديد. مقام بسم الله هم اين است. پس خداي متعال بت شكني اش را مي كند. يعني ويران مي كند. مي گويم: يك نمونه اش ويران كردن عالم دنيا است. همه ي ما را در عالم برزخ مي برد. يك نمونه ي ويرانگري اش قيامت است. بساط را جمع مي كند. همه ي تكيه گاه ها را بر هم مي ريزد. درست است؟ چرا به هم مي ريزد؟ براي اينكه در اين به هم ريختن ها خودش را پيدا كند. اين اگر كاره اي بود بايد در روز سختي به داد من برسد. آقاي شريعتي: آنوقت دير نيست؟ حاج آقاي ميرباقري: نه براي مؤمنين دير نيست. مؤمنين خيلي وقت ها در همان لحظات، البته مي گويم يك عده اي هستند كه وقتي خدا هم مي شكند ديگر لوازمش را مي پذيرند. وقتي خدا شما را سوار هواپيما كرد، ديدي همه هيچ كاره هستند، تعلقات را مي بري. روي زمين مي آيي، وقتي بريدي راحت مي شوي. تا نبريدي، خوف تعلقات آدم را مي گيرد.

ص: 7760

خوف جدايي از اوهام شيطاني و... بريدي راحت مي شوي. خلاص مي شوي، به حضور حضرت حق مي رسي. احساس مي كني «عِنْدَ انْقِطَاع الاسباب» آقاي شريعتي: مي گويند انقطاع قيامت و برزخ و اينها دير نيست؟ حاج آقاي ميرباقري: براي مؤمنين نه! براي آنهايي كه معاند هستند، فايده ندارد. براي فرعون فايده ندارد. ولي براي مؤمنين چرا. مؤمنين كه مي خواستند، در وادي بودند، منتهي به اخلاص نرسيده بودند. هنوز شرك خفي در دلشان بوده، خداي متعال آن شرك ها را مي شويد و در بهشت مي برد. يك سري را دم مرگ مي شويد، يك سري را در دنيا مي شويد. مؤمنين را مي شويد. و الا خداي متعال چرا مؤمن را مريض كند؟ چرا مؤمن را فقير كند؟ مگر ندارد بدهد؟ مگر بخيل است؟ چه دركي است كه ما از خداي متعال داريم؟ خوب پيداست مي خواهد يك چيزي به آدم بدهد كه آدم را فقير مي كند. يك چيز بهتر از پول مي خواهد بدهد. مگر پول كاره اي بود كه حالا وقتي گرفت، ما ناراحت شويم؟ اين شرك هاي ما است. عنايت كنيد وقتي سختي هايش را تحمل كنيم اگر شاكر بودي آرام آرام محبت ها مي آيد. مي بيني بابا چه كار خوبي كردي، اين پول مزاحم ما بود. اين رفيق مزاحم ما بود. اين آبرو مزاحم ما بود. ما يك استادي داشتيم مي گفت: ما به اين ليوان آب بيشتر از خودمان فكر مي كنيم. بلورش چه شكلي باشد؟ جنسش، متناسب با اين ميز باشد، نباشد. با پارچش جور باشد. هزار تا فكر مي كنيم. اين ليوان را براي چه مي خواهم؟ ولي به خودمان به اندازه ي يك ليوان فكر نمي كنيم. خوب اين خداي متعال وقتي آدم را قطع مي كند، يك فراغتي

ص: 7761

پيدا مي شود به خودت برسي. خداي خودت را پيدا كني. پس يك عده اينطور هستند كه وقتي خداي متعال از آنها مي گيرد، دست و پا مي كنند. حتي عرض كردم در قبر هم آدم يك نگراني دارد. امام سجاد(ع) مي فرمايد: «وَ ارْحَمْ فِي ذَلِكَ الْبَيْتِ الْجَدِيدِ غُرْبَتِي» (بحارالانوار/ج95/ص90) آدم وقتي به غربت رسيد، قاعدتاً مقدمه ي انس با خداست. ولي بعضي ها در اين غربت عالم برزخ هم كه «وَ لَقَدْ جِئْتُمُونا فُرادى» (انعام/94) دنبال يك بتي مي گردد. «وَ ارْحَمْ فِي ذَلِكَ الْبَيْتِ» خدايا در آن خانه، وقتي من در قبر رفتم، تو به من ترحم كن، «حَتَّى لَا أَسْتَأْنِسَ بِغَيْرِكَ» با غير تو مأنوس نشوم. يعني حتي آنجا هم اين امكان وجود دارد. آنجا هم با مار و عقرب ها آدم مأنوس مي شود. ديديد اينهايي كه مار باز هستند، آدم يك چيزهاي هست بعيد مي داند. نه ماربازهاي هند را ديديد؟ مارش را بيشتر از بچه اش دوست دارد. پس آدم مي تواند با مار و عقرب هم انيس شود. با شياطين هم انيس شود. و از بودن با آنها هم احساس... ولي اضطراب و رنج است. خداي متعال ما را در عالم برزخ مي برد، مي گويد: اينجا كه ديگر تنها هستي. با خودم انيس باش. اگر آنجا هم انيس دست و پا كردي، اگر رحمت خدا نباشد، «وَ ارْحَمْ فِي ذَلِكَ الْبَيْتِ الْجَدِيدِ غُرْبَتِي حَتَّى لَا أَسْتَأْنِسَ بِغَيْرِك» پس ببينيد يك عده اي هم هستند كه اصلاً با خدا ديگر دعوايشان مي شود. ما گاهي به نظرمان مي آيد، ما جز هر دسته اي باشيم، جز اين دسته نيستيم. داستان حضرت ابراهيم خليل را شنيديد. داستان بت شكني! نبي اكرم وارد كعبه شدند، بعد از

ص: 7762

فتح مكه، وارد حرم و كعبه شدند و همه ي بت ها را شكستند. يك بت آن بالا بود، حضرت امير به اذن خود حضرت روي دوششان رفتند، بت را انداختند. باور كنيد اين مشركين اگر دستشان مي رسيد، اين دست را مي شكستند. تا آخر هم كه كينه داشتند، به خاطر اين بود كه اين بت را شكست. داستان حضرت ابراهيم را داريد. خوب بتكده را ويران كرد. بايد اين دست را ببوسند. نبايد ببوسند. بعد هم اتمام حجت كرد. تبر را بر گردن بت بزرگ گذاشت، بعد هم در دادگاه كه تشكيل شد گفت: از بت ها بپرسيد. تبر گردن او است. از من نپرسيد. گفتند كه از اينها كاري برنمي آيد. اينها كه نمي توانند حرف بزنند. فرمود: اين بتي كه در دادگاه نمي تواند از خودش دفاع كند، نفس آدم اينطور است. كفار اينطور هستند. نفس هم اينطور است. يك خدايي مي خواهد كه بگذار و بردارش كند. در اختيارت باشد. بالا ببريد، پايين بياوريد، به او نسبت بدهي، از طرف او حرف بزني. بگويي: اينطور مي گويد. آن خدايي كه متصرف است و خداي حقيقي است، نفس نمي پذيرد. اين بتكده را ويران كرد، خوب به جاي اينكه دست حضرت ابراهيم را ببوسند حرفشان چه بود؟ «حَرِّقُوهُ وَ انْصُرُوا آلِهَتَكُم» (انبياء/68) او را به آتش بكشيد، از بت هايتان دفاع كنيد. خيلي وقت ها نفس ما هم اينطور است. خداي متعال بت را مي شكند، مال را مي گيرد، آب را مي گيرد، جواني را آرام آرام مي گيرد، در اين گرفتن هم عرض كردم همه رحمت است. آدم اگر دستش برسد العياذ بالله مي گويد: خدايا اگر دستم مي رسيد «حَرِّقُوهُ» خداي نكرده! آقاي شريعتي: مقياس كوچكش همين

ص: 7763

شكايت هايي است كه مي كنيم. حاج آقاي ميرباقري: اينها «حَرِّقُوهُ» نيست، ولي مي تواند به آنجا هم ختم شود كه اگر آدم دستش به خدا مي رسيد، اين داستان را مكرر شنيده ايد. مرحوم آيت الله العظمي گلپايگاني فرمودند: عيادت كسي رفتند كه يك بزرگي بود. يك استثنايي اينطور پيش مي آيد. دم مرگش مي گفت: ظلمي كه خدا به من كرده به احدي نكرده است. الله اكبر! چون براي خودش بت دست و پا مي كرده دنبال يك چيزهايي بوده و به آنها نرسيده است. خوب براي چه دنبال آنها مي رفتي؟ خداي متعال اصلاً شكسته كه نروي. چون خبري نبوده نه اينكه خبري بوده مي خواسته بگويد نرويد. نه خبري نيست. آقاي شريعتي: يكوقت هايي همين اسباب ظاهري هم كار ما را راه مي اندازند. حالا اصلاً اين تعبير درست باشد يا نه به ظاهر كار ما را راه مي اندازند. حاج آقاي ميرباقري: نه حتماً اينها وسايط فيض هستند. تمام مرز توحيد و شرك همين جا است. اگر خداي متعال به اينها خاصيت نمي داد كه احدي مشرك نمي شد. چون از اين طريق خداي متعال عالم را اداره مي كند، مردم مشرك مي شوند. چون آدم يك موقعي يك پشه را نمي توانسته از خودش دور كند، كم كم خداي متعال با رحمت خودش به انسان قدرت مي دهد، توانايي مي دهد، اين رحمت خداست، والا من همان بچه ي دوره ي طفوليت، همان بچه ام. همان طفل هستم و كاري از من ساخته نيست. اينكه آدم نفهمد كه بابا تو همان هيچ كاره هستي. و الا اينكه اسباب كار مي كنند، اگر اسباب كار نمي كردند، كه به تعبير ديگر اگر اينها مجاري فيض حضرت حق نبودند كه كسي مشرك نمي شد. منتهي تا از اين وسايط

ص: 7764

عبور نكني، اول حجاب ظلماني، يعني حجاب اوهام شيطاني، حجاب اوهام نفس از انسان برداشته نشود. وهم انسان به آدم مي گويد: اين آب كاره اي است. يك خرده تأمل مي كني، تجربه اش مي كني مي بيني واقعاً هيچ كاره است. همين آب را مي خوري، كسي كه استثغا دارد بر عطشش افزوده مي شود. پس يك رحمتي در اين است. يك چيزي دارد وگرنه ديديد طفل ليوان را به دهان مي زند. خيال مي كند ليوان رفع عطش مي كند. ما بزرگتر شديم، خودمان مي فهميم ليوان رفع عطش نمي كند. ديديد طفل خيال مي كند اين شير آب به ما مي دهد. مي فهمد نه بابا اين شير آب نيست، لوله ها هستند و بعد هم مي فهمد اين شبكه ي لوله هاي زير زمين هم نيستند. منابع آب هستند. بعد مي فهمد منابع آب هم نيستند، چشمه ها هستند. جلوتر مي رود، مي بيند آن چشمه ها هم نيستند. به حضرت حق مي رسد. درست است؟ اين اوهام شيطاني است. خيال است كه آدم خيال مي كند اينها دارند ما را تر و خشك مي كنند، بگذار و بردار مي كنند. معني رب همين است. «رَبُّنَا الَّذي أَعْطى كُلَّ شَيْ ءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدى» (طه/50) خلقت و هدايت با اوست. رب العالمين يعني همين. اوهام شيطاني است. ببينيد اينها وسايط هستند. اگر واسطه نبود كه مشكلي وجود نداشت. بنابراين قصه اين است كه ما بايد به مقام بسم الله برسيم. يعني مقامي كه در همه ي احوال اتكاي ما به او باشد و به غير او تكيه نكنيم. اگر بسم الله نگفتيم، غبار شرك روي دل ما مي نشيند. اين غبار شرك را خداي متعال با بت شكني برمي دارد به اندازه ي خودش. يكبار شرك تو غليظ شده تو را وسط دريا مي برد، كشتي

ص: 7765

تو را مي شكند. يكبار هم نه آدم متذكري هستي. غفلت لحظه اي بوده است. پايت به چهارچوب در گير مي كند و زمين مي خوري. مي نشيني روي صندلي، صندلي مي لغزد و با سر روي زمين مي آيي. اين با سر روي زمين آمدن براي اين است كه بي خود به آن تكيه كردي. داستانش را داريد كه من در تفسير برهان ديدم. حضرت امير(ع) وارد شد، روي صندلي نشست و زمين خورد. سرش شكست و زخم به استخوان رسيد. حضرت اول لطف كردند دست كشيدند و شفا دادند و بستند و هرچه بود. وقتي دردش آرام شد، فرمودند: الحمدلله خداي متعال مزد دشمنان ما را در دنيا داده است. مستحق مزد نيستند، براي خدا كار نمي كنند و... دوستان ما هم به اصطلاح مجازاتشان را در دنيا قرار داده است. حضرت فهميد چه مي گويند. گفت: من چه جرمي كردم؟ فرمود: چرا بسم الله نگفتي؟ من اين را مكرر به رفقايم مي گويم. مي گويم: ما روي صندلي مي نشينيم اگر ميخ هايش شل باشد، چهل تا بسم الله مي گوييم. همين كه ميخ هايش را مي كوبيم و سفت مي شود ديگر بسم الله نمي گوييم. خوب اين بي انصافي نيست. يعني اين ميخ شما را نگه مي دارد؟ آنوقت مستحق نيستيم كه خداي متعال همين صندلي سفت را بلغزاند و بعد هم زمين بخورد، همين كه زمين خورد و دردش گرفت، يا الله مي گويد. مي فهمد بابا از اين جز رنج حاصل نمي شود. تكيه گاه نيست. همه همينطور است. اين ليوان را برمي داري بدون بسم الله مي خوري خوب در گلويت گير مي كند. پس ببينيد بت شكني هاي خداي متعال گاهي كوچك است، چون غفلت ها كوچك است. گاهي اوقات هم يك دفعه بزرگ است. آنهايي

ص: 7766

هم كه يك عمر غافل بودند دم مرگ يكباره مي شكند. اين ويرانگري خداي متعال بهترين پايگاه براي رسيدن به مقام حضرت حق و مقام بسم الله است. شايد يك معناي «بك عرفتك و أنت دللتني عليك» همين است. خودش ما را از شرك ها نجات مي دهد. آقاي شريعتي: بسيار خوب، خيلي ممنون و متشكرم. خيلي نكات خوبي را شنيديم. خيلي ممنون از توجه همه ي بيننده هاي خوبمان. آرزو مي كنم به بركت اين آيات نوراني كه تا لحظات ديگر به محضر قرآن كريم مشرف خواهيم شد، حضور همه ي ما در مقام بسم الله الرحمن الرحيم، دائمي باشد و لحظه اي و چشم بر هم زدني از ياد او غافل نباشيم. و همه چيز را با نام و ياد او آغاز كنيم. آيات 146 تا 153 سوره ي مباركه بقره در سمت خداي امروز تلاوت مي شود. انشاءالله زندگي شما منور به نور صلوات بر محمد و آل محمد باشد. «الَّذِينَ ءَاتَيْنَاهُمُ الْكِتَابَ يَعْرِفُونَهُ كَمَا يَعْرِفُونَ أَبْنَاءَهُمْ وَ إِنَّ فَرِيقًا مِّنْهُمْ لَيَكْتُمُونَ الْحَقَّ وَ هُمْ يَعْلَمُونَ(146) الْحَقُّ مِن رَّبِّكَ فَلَا تَكُونَنَّ مِنَ الْمُمْترَِينَ(147) وَ لِكلُ ٍّ وِجْهَةٌ هُوَ مُوَلِّيهَا فَاسْتَبِقُواْ الْخَيرَْاتِ أَيْنَ مَا تَكُونُواْ يَأْتِ بِكُمُ اللَّهُ جَمِيعًا إِنَّ اللَّهَ عَلىَ كلُ ِّ شىَ ْءٍ قَدِيرٌ(148) وَ مِنْ حَيْثُ خَرَجْتَ فَوَلّ ِ وَجْهَكَ شَطْرَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ وَ إِنَّهُ لَلْحَقُّ مِن رَّبِّكَ وَ مَا اللَّهُ بِغَافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ(149) وَ مِنْ حَيْثُ خَرَجْتَ فَوَلّ ِ وَجْهَكَ شَطْرَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ وَ حَيْثُ مَا كُنتُمْ فَوَلُّواْ وُجُوهَكُمْ شَطْرَهُ لِئَلَّا يَكُونَ لِلنَّاسِ عَلَيْكُمْ حُجَّةٌ إِلَّا الَّذِينَ ظَلَمُواْ مِنهُْمْ فَلَا تخَْشَوْهُمْ وَ اخْشَوْنىِ وَ لِأُتِمَّ نِعْمَتىِ عَلَيْكمُ ْ وَ لَعَلَّكُمْ تَهْتَدُونَ(150) كَمَا أَرْسَلْنَا فِيكُمْ رَسُولًا مِّنكُمْ يَتْلُواْ عَلَيْكُمْ ءَايَاتِنَا وَ يُزَكِّيكُمْ وَ يُعَلِّمُكُمُ الْكِتَابَ

ص: 7767

وَ الحِْكْمَةَ وَ يُعَلِّمُكُم مَّا لَمْ تَكُونُواْ تَعْلَمُونَ(151) فَاذْكُرُونىِ أَذْكُرْكُمْ وَ اشْكُرُواْ لىِ وَ لَا تَكْفُرُونِ(152) يَأَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُواْ اسْتَعِينُواْ بِالصَّبرِْ وَ الصَّلَوةِ إِنَّ اللَّهَ مَعَ الصَّابرِِينَ(153)» ترجمه آيات: «اهل كتاب هم چنان كه فرزندان خود را مى شناسند او را مى شناسند، ولى گروهى از ايشان در عين آگاهى حقيقت را پنهان مى دارند. (146) آنچه از جانب خدا بر تو نازل شده، حقّ همان است ترديد مكن. (147) هر كسى را جانبى است كه بدان روى مى آورد. پس در نيكى كردن بر يكديگر سبقت گيريد. هر جا كه باشيد خدا شما را حاضر مى آورد، كه او بر هر كارى تواناست. (148) از هر جاى كه بيرون شوى روى خود به جانب مسجد الحرام كن. حق همان است كه پروردگارت بدان امر فرموده. و خدا از كارهايتان ناآگاه نيست. (149) از هر جاى كه بيرون شوى روى خويش به جانب مسجد الحرام كن. و هر جا كه باشيد روى بدان سوى كنيد تا هيچ كس را، جز ستمكاران، با شما مجادله اى نباشد. از ايشان مترسيد، از من بترسيد تا نعمت خويش بر شما تمام كنم، باشد كه هدايت شويد. (150) هم چنان كه پيامبرى از خود شما را بر شما فرستاديم تا آيات ما را برايتان بخواند و شما را پاكيزه گرداند و كتاب و حكمت آموزد و آنچه را كه نمى دانستيد به شما ياد دهد. (151) پس مرا ياد كنيد تا شما را ياد كنم. مرا سپاس گوييد و ناسپاسى من مكنيد. (152) اى كسانى كه ايمان آورده ايد، از شكيبايى و نماز مدد جوييد كه خدا با شكيبايان است. (153)» آقاي شريعتي: اللهم صل علي محمد

ص: 7768

و آل محمد و عجل فرجهم. چقدر خوب است ثواب تلاوت اين آيات نوراني را هديه كنيم به روح بلند و ملكوتي حضرت زينب(س) كه ديروز سالروز ولادتشان بود. يك نكته هم من بگويم، بعد انشاالله جمع بندي حاج آقاي ميرباقري را از مباحث امروز بشنويم و آن هم اينكه به مناسبت ميلاد با سعادت حضرت زينب كبري(س) تالار ايده هاي پايگاه اينترنتي برنامه ي سمت خدا افتتاح شده است. همه ي طرح هايي كه در برنامه ي سمت خدا مطرح شد، از ابتدا تا كنون و همينطور طرح هاي خوب شما دوستان گرامي، و طرحي كه حاج آقاي ماندگاري در روز چهارشنبه مطرح كردند، روي اين سايت و در تالار ايده ها قرار داده شده است. خواهش مي كنم، مي توانيد مراجعه كنيد و نظراتتان را آنجا بگذاريد. حاج آقاي ميرباقري شايد خيلي فرصت نداشته باشيم، جمع بندي كنيد مباحث امروز را و دعا بفرماييد. حاج آقاي ميرباقري: اجمال عرايضم اين بود كه ما در ورود به ساحت قرآن و در مقام بسم الله الرحمن الرحيم باشيم. منقطع از غير و متوجه به حضرت حق تا ورود به ساحت قرآن ممكن شود. يك موقع عرض كردم قرآن اذن دخول مي خواهد. اذن دخول همه ي سُور «بسم الله الرحمن الرحيم» است. و الا اگر آدم در مقام بسم الله نبود اصلاً ورودي به فضاي سوره و معاني سوره پيدا نمي كند و معني اين مقام بسم الله مقام انقطاع از غير است و اتكا به حضرت حق، در همه ي عرصه ها، كه عرصه ي نيازهاي ما فقط نيازهاي ظاهري ما نيست كه فقط براي خورد و خوراك و استراحت ما در مقام بسم الله باشيم. بايد در مقام

ص: 7769

سير باطني و معنوي و سير و سلوك مان هم در مقام بسم الله باشيم. اينكه مي بينيد در كارهاي مهم بيشتر تكيه شده كه با نام خدا شروع كنيم، وقتي مي خواهيد در حرم امام برويد با بسم الله وارد شويد، «بسم الله و بالله» چون مي خواهي وارد وادي ولايت شوي. نمي شود همينطور پا به اين وادي گذاشت. بايد آدم در مقام بسم الله باشد. و الا نمي شود پا در وادي توحيد بگذاريم. وادي قرآن هم همينطور است. براي ورود به كتاب الهي مقام بسم الله لازم است و مقام انقطاع از غير و توجه به حضرت حق در خود سير با قرآن. آقاي شريعتي: خيلي ممنون و مشتكرم. فردا انشاءالله با حضور حاج آقاي عالي به خدمت شما خواهيم رسيد. دعوت مي كنم بيننده ي برنامه ي فردا هم باشيد، حاج آقا دعا بفرمايند و همه ي ما هم آمين بگوييم. حاج آقاي ميرباقري: خداي متعال همه ي ما را از معارف نوراني قرآن بهره مند كند به شفاعت نبي اكرم و اهلبيت ايشان. آقاي شريعتي: الهي آمين. خيلي ممنون از توجه شما. والحمدلله رب العالمين و صل الله علي محمدٍ و آله الظاهرين.

92-12-24

بسم الله الرحمن الرحيم و صل الله علي محمدٍ و آله الطاهرين اگر شبيه كسي باشي ، شبيه نيمه شب قدري شبيه آيه تطهيري! شبيه سوره «اعطينا»! شناسنامه تو صبح است ، پدر تبسّم و مادر نور سلام ما به تو اي باران ، درود ما به تو اي دريا! كبود شعله ور آبي! سپيده طلعت مهتابي! به خون نشستن تو امروز، به گل نشستن تو فردا!... مگر كه آب وضوي تو، ز چشمه سار فدك

ص: 7770

باشد وگرنه راه نخواهي برد، به كربلا و به عاشورا آقاي شريعتي: سلام مي گويم به همه ي بيننده هاي خوبمان، خانم ها و آقايان. سالروز شهادت حضرت صديقه ي كبري، فاطمه ي زهرا(س) را به محضر همه ي شما تسليت عرض مي كنم. خيلي خوشحاليم كه امروز هم با سمت خدا مهمان خانه هاي شما هستيم و خدمت حاج آقاي ميرباقري عزيز. آقا سلام عليكم و رحمة الله. خيلي خوش آمديد. حاج آقاي ميرباقري: عليكم السلام و رحمة الله، خدمت شما و همكاران عزيزتان و بينندگان گرامي عرض سلام دارم و اين روز را خدمت همه ي آنها تسليت عرض مي كنم. و ادب و احترام دارم. آقاي شريعتي: سلامت باشيد. از طرف خودم و از طرف بيننده هاي خوبمان امروز را به شما هم تسليت مي گويم. امروز مهمان سفره ي پر بركت حضرت فاطمه ي زهرا(س) خواهيم بود با بيان نوراني حاج آقاي ميرباقري عزيز، خدمت شما هستيم و بحث شما را مي شنويم. حاج آقاي ميرباقري: بسم الله الرحمن الرحيم. و صلي الله علي سيدنا محمدٍ و آله الطاهرين. [داعاي فرج] در باب صديقه ي طاهره(س) هم صحبت زياد شده و در عين حال واقعاً صحبت كردن دشوار است. همه ي عزيزان اين حديث نوراني را مكرر شنيدند كه از امام صادق(ع) ذيل سوره ي قدر وارد شده است. فرات ابن ابراهيم در تفسير نقل كرده است، در بعضي از آيات ديگر قرآن هم در بعضي موارد ديگر هم اين روايت مشابه اش نقل شده كه حضرت وقتي مي خواهند قدر را تعريف كنند، فرمودند: «الليلة فاطمة و القدر الله» (تفسير فرات/ص581) «لَيْلَةِ الْقَدْر» يعني وجود مقدس صديقه ي طاهره اي كه منسوب به حضرت حق است. لَيْلَةِ الْقَدْري است كه منسوب به خداي

ص: 7771

متعال است و خداي متعال ديديد كه در قرآن، شب قدر را كه توصيف مي كند مي فرمايد: «إِنَّا أَنزَلْنَاهُ فىِ لَيْلَةِ الْقَدْرِ، وَ مَا أَدْرَئكَ مَا لَيْلَةُ الْقَدْرِ» (قدر/1 و2) آغاز سوره بحث نزول قرآن در شب قدر است. بعد ديگر مابقي سوره توصيف شب قدر است. يك سوره شب قدر را توصيف كرده كه شب قدر، «خَيرٌْ مِّنْ أَلْفِ شهَْرٍ» (قدر/3) از هزار ماه بهتر است. اين شب قدر را حضرت فرمودند يعني وجود مقدس فاطمه ي زهرا(س). عنايت داريد ما يك شب قدري در هر سال داريم كه تكرار مي شود و ترديدي نيست. «تَنزََّلُ الْمَلَئكَةُ وَ الرُّوحُ» (قدر/4) هر سال ملائكه همراه با روح در شب قدر نازل مي شوند، بنابراين شب قدر در هر سال تكراري دارد. ولي شايد يك شب قدري هم داشته باشيم در كل عالم كه ظرف نزول قرآن هم هست و حقايق در آن نازل شده است. اين روايت را من در تفسير صافي ديدم، الآن دقيق در خاطرم نيست. ولي در تفسير صافي است. مصدر اوليه اش يادم نيست. آنجا نقل كرده بودند كه حضرت فرمودند: شب قدر همه ي حقايق، حتي حقيقت ولايت در آن تقدير شده است. خيلي باعظمت است. نمي شود بگويي اين چقدر عظمت دارد كه تقدير حقيقت ولايت هم در آن واقع شده است. از آنجاست كه مقدرات همه ي كائنات، از جمله اين امر عظيم شكل مي گيرد، اين شب قدري كه يك شب قدر است در همه ي عالم و هر شب قدر هم نازله اي از آن و تجلي از آن در شب بيست و سوم ماه رمضان. يا مثلاً شب ديگري از شب هاي ماه رمضان، كه براساس روايت

ص: 7772

ما عمدتاً شب بيست و سوم است و آن شب وقتي تكرار مي شود ملائكه همراه با روح بر ولي خدا تنزل پيدا مي كنند و امام دوران خودشان و مقدرات عالم را مي آورند، اين شب قدر وجود مقدس حضرت زهرا(س) است. كه همه ي مقدرات كائنات در آن تقدير مي شود و در آن مقام ايشان فقط انتساب به حضرت حق دارند و به تعبير ديگر فاطمة الله هستند. خوب اين وجود مقدس با اين مقام حضرت فرمودند: اگر كسي به معرفت ايشان برسد، به درك شب قدر رسيده است. «فمن عرف فاطمة حق معرفتها فقد أدرك ليلة القدر» (تفسير فرات/ص581) و بعد فرمودند: «و إنما سميت فاطمة لأن الخلق فطموا عن معرفتها» خداي متعال ايشان را فاطمه ناميده است، به خاطر اينكه مخلوقات از معرفت او مفطوم هستند. عنايت داريد در اين روايت شريف، يك نكته اين است كه اسامي كه براي معصومين است به خصوص اسامي است كه از عالم بالا نازل شده است و متناسب با مقاماتشان است و متناسب با كسي است كه اين نام را براي آنها گذاشته است. يعني شما گاهي اوقات نام مي گذاريد، براي كسي لقب مي گذاريد، از منظر نگاه خودتان است. آدم موقفي دارد، نگاهي دارد، نگاه ها متفاوت است، ممكن است به يك نفر دو جور لقب بدهند، ده جور لقب بدهند از زاويه ي ديد خودشان! ولي اگر خداي متعال به كسي لقب داد، از موضوع نظر حضرت حق اين القاب بر كسي منطبق شد، علامت يك حقايقي است. اين است كه در اسامي معصومين(ع) حروفش هم معني دارد. هر حرفش نازل بر مقامي از مقامات است. نه اينكه كل

ص: 7773

كلمه. حتي در باب اسامي ديگران هم گاهي اينطور است، ديديد آنهايي كه با علوم غريبه سر و كار دارند، و علم و حروف و امثال اينها فرد را با اسمش و محاسباتي كه روي اسمش مي كنند، خصوصياتش را بيان مي كنند، حوادث آينده را بيان مي كنند. بين اين اسمي كه انسان دارد با واقعيت وجودي انسان يك تماس و ارتباطي است. حالا تشبيه، تشبيه غلطي است. همينطور كه قرآن وقتي نازل مي شود آن حقيقت قرآن در قالب الفاظ مي رود. اين الفاظ هم الفاظ وحي است. اين الفاظ حامل آن معاني است. ظرف آن معاني است. اسامي كه براي معصومين است، ظرف حقيقت وجودشان است و خود اين اسم حقيقت وجودشان را منعكس مي كند. لذا فاطمه يك لفظ نيست، بلكه معنايي دارد و لذا براي همين يك نام اسرار مهمي در روايات بيان شده است. در روايات متعددي كه مرحوم صدوق در علل الشرايط اينها را جمع كردند. براي اين نام اسراري بيان شده است. يكي همين است كه حضرت فرمودند. فرمودند: خداي متعال او را فاطمه ناميد، «لأن الخلق فطموا عن معرفتها» همه ي خلايق از معرفت او مفطوم و بريده هستند. حالا راجع به چنين شخصيتي كه ليلة القدر عالم است و ظرف نزول قرآن و ظرف تجلي انوار ائمه (ع) كه خودشان نور الله هستند و عالم به نور آنها منور است در عالم ما است و ليلة القدر همه ي ما و ليلة القدر وجود مقدس نبي اكرم است. يعني هم ليلة القدر ما است، كه ما مي توانيم با معرفت ايشان راه صد ساله را يك شبه برويم و هم ليلة القدر نبي اكرم

ص: 7774

است كه حضرت كارشان در دنيا به وسيله ي ايشان به انجام مي رسد. فرق است بين اينكه ليلة القدر ما باشند، يا ليلة القدر وجود مقدس رسول الله(ص) در پيش برد مقصدشان. خوب صحبت كردن بسيار دشوار مي شود. فقط مي شود ايشان را با بيانات خداي متعال و با بيانات معصومين معرفي كرد. آن هم به اندازه ي فهمي كه ما پيدا مي كنيم. من در اين فرصت كوتاهي كه هست، براي اينكه اين مطالبي كه عرض مي كنيم در خاطرها بماند، آن زيارت كوتاهي كه در تهذيب مرحوم شيخ طوسي نقل كردند، همان را ترجمه مي كنم، به شرح و بسط هم كه نه من مي توانم و نه مجال هست. اين زيارت معروف است و كوتاه است، خيلي پر معناست و مداومت بر آن خوب است. اين زيارت اين است. «يَا مُمْتَحَنَةُ امْتَحَنَكِ اللَّهُ الَّذِي خَلَقَكِ قَبْلَ أَنْ يَخْلُقَك» (تهذيب/ج6/ص9) خطاب به حضرت است كه ايشان، آن وجود مقدسي است كه خداي متعال قبل از خلقت ايشان را مورد امتحان قرار داده است. امتحان كننده خداي خالق، امتحان شونده وجود مقدس صديقه ي كبري، قبل از اينكه ثوب بشر بپوشند و در لباس بشر خلق شوند. موضوع امتحان چه بوده است؟ من حدسم اين است و گمان مي كنم كه غير از اينكه موضوع مسأله ي عبوديت و توحيد باشد، همه ي امتحانات به عهد بندگي برمي گردد، ما غير از اين امتحان چيزي نداريم. همه ي امتحان تفصيل توحيد است. يعني ما همه ي امتحان هايي كه مي دهيم، امتحان به توحيد است. امتحان به غير توحيد كه نيست. بعد تفصيل پيدا مي كند. منتهي اولياء و انبياء يك امتحان ديگر هم در وادي توحيد دادند، غير از

ص: 7775

اينكه خودشان در مقام عبوديت تام هستند، با خدا يك عهدي بستند كه بار هدايت ديگران و رساندنشان را به وادي توحيد هم بكشند. حجاب از حقيقت معنويت و توحيد را در اين عالم بردارند. اين عهد هم بستند. اين معلوم نيست، ما از اين عهدها نداريم. ما خودمان بنا بود بنده باشيم. ولي آنها عهد ديگري هم دارند، عهد نشر بندگي، بسط بندگي، اقامه ي توحيد و رساندن ديگران به وادي توحيد را كه يك عهد ديگري است و خيلي هم سنگين است. يك موقع عرض كردم بسياري از عبادت هاي رسول اكرم(ص) و رياضت هايشان براي همين است. كه مردم را برسانند. يعني براي شفاعت است. براي دستگيري است، حضرت رنج دستگيري مردم را مي كشيدند. اين يك چهره اش بود. كما اينكه شما در باب سيد الشهدا(ع) داريد. يك چهره ي حادثه آن عهد با حضرت حق است، مقام بندگي خودشان است ولي چهره ي ديگر حادثه «وَ بَذَلَ مُهْجَتَهُ فِيكَ لِيَسْتَنْقِذَ عِبَادَكَ مِنَ الضَّلَالَةِ وَ الْجَهَالَة» (تهذيب/ج6/ص59) و اين عهد را هم حضرت از عالم ازل بستند. كه فداكاري كنند كه ديگران برسند. راه توحيد توأماً باز باشد. بنابراين تلقي حقير اين است كه اين امتحاني كه از حضرت گرفته شده، يك چهره اش همين امتحان هدايت و شفاعت است. حضرت مي خواستند واسطه ي تنزل حقيقت، و معنويت و توحيد در عالم ما شوند و موانع و حجاب را از حقيقت توحيد و نبوت و ولايت، حجاب شرك و كفر و استكبار را بردارند. و مردم را به حقيقت ولايت، به حقيقت نبوت راهبري كنند. يعني پيامبر و اهلبيت(عليهم السلام) كه آمدند ايشان با خدا عهد بستند كه حجاب ولايت و

ص: 7776

نبوت را بردارند. و مردم را به اين دو حقيقت برسانند. چون مي دانيد ايشان نسبت شان با امامت و ولايت يك چنين نسبتي است. در زيارت حضرت خوانديد، «وَ سَلَلْتَ مِنْهَا أَنْوَارَ الْأَئِمَّةِ وَ أَرْخَيْتَ دُونَهَا حِجَابَ النُّبُوَّة» (بحارالانوار/ج97/ص199) ايشان مصدر تجلي انوار ائمه در عالم ما هستند. پيداست از مصدر ايشان، فقط حامل جسم ائمه نيستند. حقيقت نوراني ائمه هم ايشان در عالم دنيا آوردند و نسبت به حقيقت نبوت هم كه خيلي مقام عظيمي است و به راحتي نمي شود به آن دست پيدا كرد. ما گاهي ارتباطمان با نبي اكرم از آنهايي كه در وادي نور هستند، به واسطه ي دهها حجاب نور است. كه موقعي روايت را در مقام حضرت مي خواندم، كه نور حضرت در عالم حجب چطور سير كردند و در بحار علوم چطور سير كردند؟ بين ما و حضرت حجاب هاي نوراني فراواني است. بايد عوالمي را طي كني تا به حضرت برسيم. استثنا پيدا مي شوند موجوداتي كه بتوانند برسند. و الا همه در وادي هستند. مؤمنين، موحدين در وادي هستند و از فيض نبي اكرم بهره مند هستند. اخبار از آنجا به اينها مي رسد. ولي با حجاب، گاهي ده ها واسطه مي شود! ده ها حجاب مي شود، آنطور نيست كه آن حقيقتي كه دست حضرت است بتوانند بي حجاب تلقي كنند. هر قدمي كه معرفتي حاصل مي شود يعني حجابي از آدم برداشته شده است. اصلاً معرفت يعني رفع اين حجب تا انسان به معدن العظمة و آن سرچشمه ي توحيد و معرفت برسد. از حضرت زهرا(س) حجاب برداشته شده است. اين معناي متوسط اين عبارت است. اين عبارت معناي از اين لطيف تر هم دارد. «وَ أَرْخَيْتَ دُونَهَا حِجَابَ

ص: 7777

النُّبُوَّة» حجاب نبوت از ايشان برداشته شده است. حقيقت نبوت! ايشان دستشان به اين حقيقت نبوت مي رسد. به آن سر مي رسد. لذا ايشان مشكات انوار الهي هستند. قلب نبي اكرم هستند. آقاي شريعتي: به خاطر عظمتشان يا به خاطر امتحان هايي كه ايشان دادند؟ حاج آقاي ميرباقري: نه عظمت وجودي است. ايشان نسبتش با نبوت و ولايت اينطور است. مصدر تجلي انوار ائمه است و متصل به حقيقت نبوت، حجاب نبوت از ايشان برداشته شده است. عرض كردم از اين لطيف تر هم اين عبارت قابل معنا است. «وَ أَرْخَيْتَ دُونَهَا حِجَابَ النُّبُوَّة» يعني چه؟ كسي كه اين مقام را دارد، عهد با خدا هم بسته كه با تحمل خودش، با صبر و رياضت خودش، موحدين را به حقيقت وادي توحيد، به حقيقت وادي نبوت و ولايت برساند. من گمانم اين است آن امتحان اين است. خداي متعال هم ايشان را صابر يافته است. بعد در اين عالم كه حضرت آمدند به اين عهد عمل كردند. لذا اطلاعاتي كه حضرت داشتند جزء اعظم اطلاعات عالم است كه يك نمونه اش مصيبت حضرت سيد الشهدا(ع) است كه عهدش را خداي متعال از حضرت زهرا گرفته و حضرت هم قاعدتاً سر اين مسأله پايداري كردند، و مي دانيد مصيبت ايشان بر سيد الشهداء خيلي مصيبت عظيمي است. پس بنابراين شايد ترجمه ي جمله ي اول اين باشد كه ايشان، آن وجود مقدس عهدي را با خداي متعال قبل از اينكه در پوشش بشر، در عالم ما بيايند بستند، غير از عهد عبوديت، و به تعبيري در ادامه ي عهد عبوديت و بندگي خودشان اين است كه بندگي را بسط بدهند و مردم را به

ص: 7778

حقيقت نبوت و ولايت برسانند. موانع و حجاب هايي كه بر سر اين راه است، بردارند و اين كار را هم با بلاي خودشان در عالم كردند. اين نكته را يك موقعي در باب سيد الشهداء(ع) اشاره كرديم كه ما مي توانيم با مركب بلاي اولياي خدا به سمت خداي متعال حركت كنيم. اگر كسي بخواهد وارد اين وادي شود و از فيض شفاعت ايشان برخوردار شود بايد چند قدم را با ايشان بردارد. قدم اول اين است كه «وَ زَعَمْنَا أَنَّا لَكِ أَوْلِيَاء» (تهذيب/ج6/ص9) اين فراز دوم زيارت است. ما گمانمان اين است كه جزء اولياي شما هستيم. جزء دوستان شما هستيم. رابطه ي محبت و ولايت با شما داريم. ما شما را تصديق مي كنيم. بالاخره ايشان در اين عالم مأموريتي داشتند، صف بندي داشتند. عده اي را دوست داشتند، با عده اي دشمن بودند. با عده اي درگير شدند. عده اي نسبت به عده اي تبرّي داشتند. يك جريان هايي در عالم بوده، حضرت موضع گيري كردند. تبري داشتند، حبّ و بغض داشتند. رضاء و سخط داشتند. اينكه در روايت هست «إن الله ليغضب لغضب فاطمة و يرضى برضاها» (بشارة المصطفي/ص208) خداي متعال با غضب حضرت زهرا غضب مي كند، با رضاي حضرت راضي مي شود. پس حضرت يك رضا و سخطي در عالم دارند و رضا و سخطشان مدار رضا و سخط الهي است. تصديق معنايش اين است كه ما بتوانيم هركجا ايشان ايستادند ما هم همان جا بايستيم. شك نكنيم! تا صف بندي كردند ما در صف ايشان باشيم. اگر از كسي راضي بودند، ما راضي باشيم. اگر غضب داشتند، غضب داشته باشيم. تبرّي داشتند، تبرّي داشته باشيم. يعني در اين اوصاف پشت سر

ص: 7779

حضرت حركت كنيم. اين همان است كه در زيارت حضرت داريم، در انتهاي زيارت يك تعبيري است كه زائر وقتي به مقام زيارت مي رسد، در انتهايش خدا و انبياء و ملائكه را شاهد مي گيرد. «أُشْهِدُ اللَّهَ وَ رُسُلَهُ وَ مَلَائِكَتَه» (تهذيب/ج6/ص10) بعد هفت نكته نسبت به حضرت زهرا آنجا بيان مي شود، «أَنِّي رَاضٍ عَمَّنْ رَضِيتِ عَنْه» من از هركس شما راضي هستيد، راضي هستم. «سَاخِطٌ عَلَى مَنْ سَخِطْتِ عَلَيْهِ» نسبت به هركسي شما سخط داريد، من هم سخط دارم. پس انسان بايد در رضا و سخطش مدارش حضرت زهرا باشد. جدا نشود، يا از هركس، نسبت به هركس شما راضي هستي حق همين است. اين معناي تصديق ما است. يكي از مقامات تصديق اين است كه انسان واقعاً اگر ايشان صف بندي كرده است «رَاضٍ عَمَّنْ رَضِيتِ عَنْهُ سَاخِطٌ عَلَى مَنْ سَخِطْتِ عَلَيْهِ مُتَبَرِّئٌ مِمَّنْ تَبَرَّأْتِ مِنْه» شما از كساني تبرّي جستيد، من هم تبرّي مي جويم. «مُوَالٍ لِمَنْ وَالَيْت» نسبت به هركس شما موالات داريد، من هم موالات دارم. «مُعَادٍ لِمَنْ عَادَيْت» با هركس شما معادات و دشمني داشتيد، من هم دشمني دارم. «مُبْغِضٌ لِمَنْ أَبْغَضْتِ» نسبت به هركس شما بغض داشتيد، من هم بغض دارم. «مُحِبٌّ لِمَنْ أَحْبَبْت» يعني حضرت را تراز و شاقول حق قرار بدهد. هركجا حبّ و بغض ايشان رفته است بدانيد اين حبّ و بغض معصوم است. كسي كه مصداق آيه ي تطهير است، «إِنَّما يُريدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهيراً» (احزاب/33) اينكه ايشان فرد اين آيه هستند، اجماعي است و محل خلاف نيست. كسي كه خداي متعال او را تطهير محض كرده است، در مقام اخلاص

ص: 7780

محض است، نمي شود رضا و سخطش ناروا باشد. رضا و سخطش، رضا و سخط الهي است. صف بندي ها و مرز بندي ها، صف بندي هاي الهي است. حبّ و بغضش، حبّ و بغض الهي است. اينكه پيامبر اينقدر تأكيد مي كردند، «إن الله ليغضب لغضب فاطمة و يرضى برضاها»، «اول من يدخل الجنة» است، اينها همين را مي خواستند بگويند. مي خواستند بگويند اين تراز است. به اين تراز عمل كنيد. كار وقتي مشكل شد، تشخيص حق و باطل مشكل شد، شما اگر بخواهيد فقط بر ترازوي خودتان تكيه كنيد، قطعاً نمي توانيد وزن كنيد. هر ترازويي يك حدي براي وزن كردن دارد. شما كه نمي تواند با يك ترازوي كوچك كره ي زمين را وزن كنيد. وقتي حق و باطل در اين مقياس عظيمش مي خواهد ترازو شود، آدم بفهمد كجا حركت مي كند، ترازوي متناسب با خودش را مي خواهد. اينكه حضرت مي فرمايد: «إن الله ليغضب لغضب فاطمة و يرضى برضاها» يعني يك جايي شما بايد برويد ببينيد رضاي خدا كجاست؟ خودتان را به رضاي خدا برسانيد. خيلي كار سخت است. اصلاً ديگران آنجا نبايد حضور داشته باشند. اگر روي ديگران مي خواهيد حساب باز كنيد، به اشتباه مي افتيد. خوب حالا وقتي مدار حضرت زهرا شد، مدار رضا و غضب رب بنابراين ما بايد دنبال حضرت حركت كنيم. حضرت صف بندي داشتند، هركجا حضرت ايستادند، ما هم بايستيم. نسبت به هركس راضي بودند، راضي شويم. نسبت به هركس سخط داشتند، سخط داشته باشيم. تبرّي داشته باشند، تبرّي بجوييم. موالات و معادات ما، حبّ و بغض ما دنبال حضرت حركت بدهيم. در همه ي امور حضرت را تصديق كنيم. يعني نگوييم حضرت خيلي مقامات داشتند، اما اينجا اين

ص: 7781

درگيري شان ناروا بود. اين نارضايي شان ناروا بود. تصديق خيلي كار سختي است. اينكه انسان بتواند اولياي خدا را تصديق كند اين بعد از مقام تسليم است. آدم اگر تسليم محض نشد، در درونش يك غوغايي بود، اين يكجايي صفش را جدا مي كنيم كه اينجا پيغمبر بد قضاوت كردند. يعني آيه ي قرآن در شأن نزولش نوشتند كه كسي با زبير يك مناظره اي داشت، در محضر رسول الله(ص) آمد و حضرت قضاوت كردند. قضاوت حق هم كردند. «وَ ما يَنْطِقُ عَنِ الْهَوى» (نجم/3) حرف هايش وحي است. بعد آن طرف گفت، نه! حضرت طرف قوم و خويش شان را گرفتند. اين آيه نازل شد كه «فَلا وَ رَبِّكَ لا يُؤْمِنُونَ حَتَّى يُحَكِّمُوكَ فيما شَجَرَ بَيْنَهُمْ ثُمَّ لا يَجِدُوا في أَنْفُسِهِمْ حَرَجاً مِمَّا قَضَيْتَ وَ يُسَلِّمُوا تَسْليماً» (نساء/65) بايد تو را كه حكم مي كنند، تسليم محض تو باشند. به طوري كه در دلشان هم حرجي پيدا نشود. تسليم محض يعني همه ي قواي انسان، قلب انسان، تسليم باشد به طوري كه وقتي حضرت چيزي گفتند، كاملاً آدم بپذيرد. آقاي شريعتي: يعني شما مي گوييد تصديق بعد از تسليم است، ما كه تصديق مي كنيم. ولي با اين نكته ي شما... حاج آقاي ميرباقري: لذا اينجا مي گويد:«وَ زَعَمْنَا أَنَّا لَكِ أَوْلِيَاء» يقين ما هم در اين وادي زعم است. آنكه تصديق مي كند سلمان است. ما اصلاً نمي فهميم كه افق فعل حضرت كجاست، تصديق كنيم. «وَ زَعَمْنَا» حضرت در افق ديگري در عالم دارند كار مي كنند، ما اصلاً آن افق را نمي بينيم. در افق خودمان «وَ زَعَمْنَا» اين زعم به معني گمان نيست. ما يقين داريم. اما اعتقاد ما در اين وادي گمان است. ما به

ص: 7782

گمان خودمان با شما همراه هستيم. اما شما چه كار مي كنيد؟ شما در افق خودتان حركت مي كنيد. ما در افق خودمان حركت مي كنيم. گفت: آقا خدا را توصيف كنيد. مي خواست خدا را در يك جمله دريابد. حضرت فرمود: «صرف جبرائيل» يك قدم يك قدم راه بيا. جبرئيل را توصيف كن تا برسي به توصيف خداي متعال! مگر شناختن همينطوري است! پس حضرت زهرا مدار حق و باطل در عالم هستند. معيار هستند. صف بندي داشتند، در اين عالم كه بيكار نبودند. درگيري حق و باطلي در عالم است. نمي شود شما درگيري حق و باطلي كه در عالم است بگوييد: نبي اكرم(ص) كه اشرف انبياء، افضل انبياء، «أَوَّلِ النَّبِيِّينَ مِيثَاقاً وَ آخِرِهِمْ مَبْعَثا» (بحارالانوار/ج97/ص177) نمي شود بگويي اين پيغمبر كه در اين درگيري نقشي نداشته، خنثي است. ايشان نقطه ي كانوني درگيري هستند. ما بايد دنبال حضرت حركت كنيم. تصديق يعني اين. يعني هركجا حضرت ايستاد بايستي و شك هم نكني. اينكه در اوصاف اصحاب سيد الشهداء، در اوصاف حضرت ابالفضل، «أَشْهَدُ لَكَ بِالتَّسْلِيمِ وَ التَّصْدِيق» (تهذيب/ج6/ص65) تصديق كردن ولي خدا وقتي امتحان سخت مي شود خيلي كار سختي است. آدمي كه در قلبش تسليم محض نيست، يك شاقولي در درون خودش دارد، مي خواهد ترازو بگذارد، ببيند اينجا امام درست رفت يا نرفت، نمي تواند تصديق كند. انساني مي تواند تصديق كند كه ترازويش امام باشد. هرچه از اين ترازو درآمد بگويد: همين درست است. ترازوي ديگري نيست. ما وقتي تصديق نمي كنيم، چرا تصديق نمي كنيم؟ چون يك ترازويي مي گذاريم شروع مي كنيم امام را در ترازوي خودمان مي گذاريم، مي گوييم: امام شايد اينجا اشتباه كرده است. حالا ترازوي شما مي تواند ظرف فعل امام

ص: 7783

باشد. آن فعلي كه در افق كائنات دارد اتفاق مي افتد، اصلاً با ترازوي شما وزن مي شود؟ شما مي توانيد يك حق و باطلي كه درتاريخ هست، ما بايد در جبهه ي حق تاريخي باشيم. يك حق و باطل هاي در جريان هاي اجتماعي است. ما اگر بخواهيم ترازوي خودمان را مبنا قرار دهيم، نمي توانيم به راحتي بفهميم. آن ترازويي كه مي تواند مقياس حركت هاي تاريخي باشد و اين ترازو را وقتي مي گذاري، يقين داري اين شاقول خوب تراز مي كند. درست حق و باطل را نشان مي دهد. فرقان حقيقي حضرت زهرا هستند. مشكات نور هستند. كسي كه مشكات نور مي شود، فرقان است. فرقان حقيقت نور الهي است كه حائز بين حق و باطل است. پس ببينيد ما در قدم دوم اين است كه بايد حضرت را تصديق كنيم. كجا تصديق كنيم؟ حضرت وارد درگيري حق و باطل در عالم شدند. ايشان شاقول حق و باطل در عالم هستند. عرض كردم اين حديث را فريقين نقل كردند. علما معنايش كنند. من نمي فهمم! «إن الله ليغضب لغضب فاطمة و يرضى برضاها» نمي خواهد بگويد تراز براي شما بايد حضرت زهرا باشد. ببينيد كجا ايستادند، همان جا بايستيد. از هركس راضي بودند، راضي باشيد. از هركس سخط داشتند، سخط. و اين حرف نيست. انسان اگر در درون خودش، خودش را شانه نكرده باشد، يك ميلي مخالف ميل اولياي خدا در انسان باشد، يك جايي اين ميل آدم را جدا مي كند، در داوري نمي تواند تصديق كند. پس ببينيد قدم اول موالات است، قدم دوم تصديق است، قدم سوم پايداري است. «وَ صَابِرُونَ لِكُلِّ مَا أَتَانَا بِهِ أَبُوكِ ص وَ أَتَانَا بِهِ وَصِيُّهُ» (تهذيب/ج6/ص9) هرچيز حضرت آورده ما

ص: 7784

پاي اين حرف ايستاديم. اين قدم بعد است. اگر كسي در راه دنبال حضرت حركت نكند پايداري بعدي ممكن نمي شود. يك جايي صفش را جدا مي كند. آن هم در تماميت دين. مي دانيد بعضي ها اينطور بودند. آمده مي گويد: «سَأَلَ سَائلُ بِعَذَابٍ وَاقِعٍ» (معارج/1) ديگر شايد فريقين، بله فريقين اين حديث را نقل كردند. اين از رواياتي است كه اهل سنت و شيعه هردو نقل كردند كه بعد از غدير آمد گفت: آقا از طرف خودت است، يا از طرف خداست؟ حضرت فرمود: از طرف خدا. من در اين امر دخالت نمي كنم. گفت: پس بنابراين «سَأَلَ سَائلُ بِعَذَابٍ وَاقِعٍ» كه ما نمي توانيم تحمل كنيم. ما نباشيم. كه آن عذاب سنگين آمد و از بين رفت. يعني مي گويد: من تا اينجا هستم، از اين به بعد ديگر نيستم. تا يك حدي مي تواند تصديق كند. پس بنابراين ببينيد حضرت با بلاي خودشان، تلقي من اين است. معبري زدند، از وادي ظلمات، معبري زدند از فتنه ها، معبري زدند از تاريكي ها به سمت نور. ما بايد از اين معبر عبور كنيم. وقتي مي توانيم از اين معبر عبور كنيم و با سفينه ي وجود ايشان اين درياي ظلماني و مواج را طي كنيم كه تصديق كنيم. خوب اگر كسي اين اقدامات را كرد. يعني اگر كسي نگاهش را از حضرت زهرا برنداشت، ديد خداي متعال ايشان را تراز كرده است. نبي اكرم ايشان را تراز قرار داده است. جملاتي كه راجع به ايشان گفتند، جملات عجيبي است. اقداماتي كه داشتند، حضرت وقتي مسافرت مي رفتند، آخرين خانه اي كه خداحافظي مي كردند، خانه ي ايشان بود. اولين خانه اي كه براي احوالپرسي مي آمدند، خانه ي ايشان بود. در باب

ص: 7785

ايشان مكرر فرمودند، «فداها ابوها» من نمي دانم پيغمبر خداست. «وَ ما يَنْطِقُ عَنِ الْهَوى». در احوالات حضرت نوشتند وقتي فاطمه ي زهرا(س) وارد مي شدند، به استقبال فاطمه مي آمدند. ايشان را سر جاي خودشان مي نشاندند. گاهي نقل است خم مي شدند و دست ايشان را مي بوسيدند. من كه نمي فهمم اين يعني چه؟ مگر پدرهاي عادي در اوج عاطفه اين كار را نسبت به دخترشان مي كنند كه خم شوند و دستش را ببوسند؟ كه پيغمبر خاتم كه همه ي عالم ردپايي در دلش ندارند، حبيب خداست نه خليل خداست. «فوق خلة» همه ي انبيايي كه مثل حضرت ابراهيم خليل در مقام «خلة» بودند، فاني در محبت خدا بودند، يك شعاعي از محبت خدا در دل نبي اكرم بود در وجود آنها افتاده بود. كسي كه در مقام محبت است، «لَا حَبِيبَ إِلَّا هُوَ وَ أَهْلُه» (بحارالانوار/ج53/ص171) كسي كه در مقام «خلة» مطلق است و خليل الله به معني تمام كلمه است، اين آدم خم شود دست يك بزرگواري را ببوسد، يعني چه؟ اينكه حضرت زهرا را ببويد و بفرمايند: من بوي بهشت مي شنوم. بهشت نبي اكرم كه بهشت ما نيست. حاج آقاي سازگار يك تعبيري دارند، اين روايت را معنا كردند. اي بهشت قرب احمد، نه بهشت ما! بهشت ما كه پيغمبر مشتاق بوي بهشت ما نيست. بهشت ما يك نسيمي، نمي از يم بهشت نبي اكرم است. اصلاً چه ربطي دارد؟ يك شعاعي از بهشت نبي اكرم همه ي بهشت ها است. حضرت مي گويند: من بوي بهشت مي شنوم. مشتاق بوي حضرت زهرا هستم. كسي كه در روايات ديديد، وقتي در محراب عبادت مي ايستاد خوب حضرت طوري متصل به حضرت حق مي شد، در

ص: 7786

روايت ديديد فرمود: اينقدر عبادت كرده بود كه «تَوَرَّمَتْ قَدَمَاه» (بحارالانوار/ج10/ص40) سر پا ايستاده بود، «تَوَرَّمَتْ» خداي متعال وقتي حضرت زهرا در محراب مي ايستاد، مباهات به ملائكه مي كرد. «انْظُرُوا إِلَى أَمَتِي فَاطِمَةَ» (بحارالانوار/ج43/ص172) «تَرْتَعِدُ فَرَائِصُهَا مِنْ خِيفَتِي» ببينيد چطور از خوف من همه ي قوائم وجودش مي لرزد؟ كسي كه در آن مقام محبت و قرب است، اين مقام خوف اينطور، فرمود: وقتي در محراب عبادت مي ايستاد، طوري متصل به حضرت حق مي شد، طوري نوراني مي شد، انوار الهي بر ايشان ظاهر مي شد كه اولاً همه ي زمين روشن مي شد، سه وعده. البته هر چشمي نمي تواند ببيند. خيال نكنيد وقتي روشن مي شود هر چشمي مي تواند ببيند. كل مدينه نوراني مي شد. در تولد حضرت زهرا هست كه وقتي متولد شدند، كل عالم نوراني شد، سماوات نوراني شد. در امالي مرحوم صدوق است. وقتي در محراب عبادت مي ايستاد، طوري مي درخشيد، كه نه فقط زمين روشن مي شد، ملكوتي ها نوراني مي شدند، انوار عبادت حضرت عالم را روشن مي كرد، البته براي اهلش! مي دانيد در روايات هست در خانه اي كه قرآن خوانده مي شود، نور قرآن در آن ديده مي شود ولي ملائكه مي بينند. همه كه نمي بينند. نوراني مي شود. وقتي اينطور است. حضرت زهرا وقتي در محراب عبادت مي ايستند نوراني مي شوند، همه نمي توانند ببينند. منتهي فرمود: اينقدر اين نور نجيب بود، حضرت امير(ع) كه نور الله في سماوات و الارض است، مشغول به اين نور مي شدند. چشم حضرت را جلب مي كرد. حضرتي كه نور كائنات از خود اوست. چنين شخصيتي يعني چه؟ ديديد يكي از وجوه اينكه نام حضرت را زهرا گذاشتند همين است. شخصيتي كه اينطور است، و مدار حق و باطل است، شخصيتي كه خداوند

ص: 7787

متعال در وجه تسميه حضرت به زهرا اين روايت آمده است كه چرا به حضرت زهرا مي گويند؟ مرحوم صدوق در امالي يك روايت فوق العاده اي را نقل كردند. اينطور خاطرم است. در علل الشرايط، كه در جلد 43 بحار اين حديث قطعاً هست. به نظرم براي علل الشرايط بود. كه حضرت عالم ملائكه با يك حجاب ظلماني مواجه شدند، كه در مضيقه افتادند، در تنگنا افتادند، به خداي متعال روي آوردند و تضرع كردند كه خداي متعال اين ظلمت را بردارد. خداي متعال نور حضرت زهرا را در عرش تجلي داد. آن نور قبلاً بود، اين حجاب از عالم ملائكه برداشته شد. اينقدر اين نور عظمت داشت كه ملائكه وقتي مشاهده كردند، در مقابل عظمت الهي به سجده افتادند. از خداي متعال پرسيدند اين چه بود؟ اين از كجا آمد؟ مي دانيد عالم ملائكه عالم نور است. عالم ملكوت است. از نور هستند بعد حجابي آمده است، حجاب عالم ملائكه و ملكوت شده است، با تجلي حضرت از عرض اين برداشته شده است. خداي متعال اين نور را تجلي داده است. ملائكه گفتند: خدايا اين نور چيست؟ خداي متعال توصيف كرده، چند وصف هست كه واقعاً هر وصفش براي عظمت حضرت كافي است. «نُورٌ مِنْ نُورِي» (بحارالانوار/ج43/ص12) نوري است كه بدون حجاب، از نور خود من است. اين را بايد بزرگان معنا كنند. «خَلَقْتُهُ مِنْ عَظَمَتِي» از عظمت خود من آفريده شده است. واسطه ندارد. «وَ أَسْكَنْتُهُ فِي سَمَائِي» محل قرار اين نور عالم شما نيست. بله يك تجلي در عالم شما مي كند، حجاب را از شما برمي دارد، ولي مستقر اين نور سماء منسوب به خداي

ص: 7788

متعال است. آن عالم بالا است. «وَ أَسْكَنْتُهُ فِي سَمَائِي» تنزلش در عالم دنيا اينطور است، «أُخْرِجُهُ مِنْ صُلْبِ نَبِيٍّ مِنْ أَنْبِيَائِي أُفَضِّلُهُ عَلَى جَمِيعِ الْأَنْبِيَاء» او را از صُلب پيامبري در اين دنيا مي آورم، كه سرآمد همه ي انبياء است. تازه پيامبر گرامي وقتي مي خواهند اين نور را با خودشان بياورند در چند مرحله، اول معراج مي روند. آن مقامي كه از جبرئيل پشت سر مي گذارند، نور حضرت زهرا بر ايشان منتقل مي شود. بعد در چند مرتبه در دنيا كه هستند طعام بهشتي بر ايشان مي آيد، در مجموع اين نور منتقل مي شود. «وَ أُخْرِجُ مِنْ ذَلِكَ النُّورِ أَئِمَّة» انوار ائمه ي خودم را از اين وجود مقدس در عالم دنيا ساطع مي كنم. خوب يك چنين شخصيتي است. فرمود: علت اينكه به او زهرا مي گويند، به خاطر اين درخششي است كه دارد. باز مي فرمايد: به او زهرا مي گويند، چون وقتي در محراب عبادت مي ايستد، به نظر من اين دومي مهمتر است، دومي خيلي مهمتر است، وقتي در محراب عبادت مي ايستاد درخششي از نور الهي در حضرت پيدا مي شد، كه اميرالمؤمنين (ع) مشغول مي شدند. چيزي كه حضرت را مشغول نمي كند. همه ي سماوات و ارض چيزي ندارد كه حضرت را مشغول كند. چه تجلي از حقيقت در ايشان در موقع عبادت واقع مي شد، چه اتصالي از حقيقت الهي در اينها پيدا مي شد، خوب يك چنين وجود مقدسي است. اين وجود مقدس آمده با بار مصيبت خودش راه را بر ما آسان كند. عرض كردم يكي قصه ي سيد الشهدا است، كه بقيه را هم شما مي دانيد. اگر ما بتوانيم از اين وادي و معبري كه ايشان بر ما باز كرده، براي

ص: 7789

عبور از وادي دنيا، عبور از وادي ظلمات، عبور از وادي استكبار و عرض كنم ولايت مستكبرين و اولياي طاغوت و اين معبري كه ايشان زده براي اينكه ما از متن جهنم كه عبور مي كنيم، نسوزيم! هركسي زير چادر حضرت باشد، نمي سوزد. يك موقعي اين روايت را خواندم كه مؤمن وقتي از جهنم عبور مي كند، بسم الله الرحمن الرحيم مي گويد، جهنم مي گويند: «نُورَكَ قَدْ أَطْفَأَ لَهَبِي» (مستدرك/ج4/ص388) نور قرآن آتش جهنم را خاموش مي كند. حضرت زهرا كه ليلة القدر است و نور قرآن از ايشان ساطع شده، «إِنَّا أَنْزَلْناهُ في لَيْلَةِ الْقَدْرِ» خوب اين وجود مقدس معبر ما از اين وادي خطرناك است. راه عبور سلامت، ولايت، موالات و تصديق و صبر است. اگر اين سه قدم را با حضرت برداشتيم، حضرت دو كار براي ما انجام مي دهند. اين دو كار به دست حضرت واقع مي شود. يكي اينكه «فَإِنَّا نَسْأَلُكِ إِنْ كُنَّا صَدَّقْنَاكِ إِلَّا أَلْحَقْتِنَا بِتَصْدِيقِنَا لَهُمَا» (تهذيب/ج6/ص9) درك حقيقت نبوت و ولايت، و برداشته شدن حجاب بين ما و حقيقت نبوت و ولايت و ورود به وادي نبوت و ولايت جز اسرار عالم است، صعب مستعصب است. «أَمْرَنَا صَعْبٌ مُسْتَصْعَب» (بحارالانوار/ج2/ص71) اين بدست ايشان است. اگر كسي با ايشان همراه شد بدست مبارك ايشان حجاب نبوت و ولايت به اندازه ي خود آدم از آدم برداشته مي شود. حقيقت آن ابواب الهي و غيب نبي اكرم، غيب اميرالمؤمنين راه پيدا مي كند. اين يك مرحله است، كه درك كل نبوت و ولايت در ظرف خود انسان براي انسان به شفاعت حضرت واقع مي شود. ايشان يك چنين شخصيتي است. حلقه ي اتصال ما است. بلاي ايشان، عهد ايشان معبر

ص: 7790

ما به حقيقت نبوت و ولايت است وگرنه در وادي ظلمات مي مانيم. اين هم كه در ذيل آيه ي ظلمات دارد «وَ مَنْ لَمْ يَجْعَلِ اللَّهُ لَهُ نُوراً إِمَاماً مِنْ وُلْدِ فَاطِمَة» (كافي/ج1/ص195) يعني همين! يعني عبور از اين وادي جز با حضرت زهرا ممكن نيست. به نظر من حضرت هم مي خواستند همين را بگويند. مي فرمودند: «إن الله ليغضب لغضب فاطمة و يرضى برضاها» و بقيه ي رواياتي كه در فضيلت ايشان وارد شده، اين مسير است. وقتي كار سخت مي شود، عرض كردم ما در امور جزئي زود مي توانيم محاسبه كنيم. دو دو تا چند مي شود؟ مي گوييم: چهار تا! وقتي معادله ي چند مجهولي شد ديگر حلش به اين آساني نيست. يك رياضي دان بايد بنشيند معادله را حل كند. وقتي كار پيچيده مي شود، آن تروازويي كه مي تواند، فرقاني كه مي تواند حق و باطل را از هم جدا كند، و كاملاً هم جدا كند، ذره اي حق و باطل با هم آميخته نشوند، اين وجود مقدس است. پس ما بدست ايشان مي توانيم به حقيقت نبوت و ولايت راه پيدا كنيم. دومين نكته هم اين است كه بعد از اينكه انسان به وادي نبوت و ولايت راه پيدا كرد، حجاب هايي است كه نمي گذارد. جزء آنها نيست. نمي گذارد ما وارد وادي نبوت و ولايت شويم. بعد هم در وادي نبوت و ولايت سير در طهارت شروع مي شود. تا انسان به مقام اخلاص برسد. به مقام توحيد برسد. به مقام طهارت محض برسد. چون مي دانيد طهارت يعني توحيد! سير ما تا رسيدن به مقام طهارت محض با حضرت زهرا(س) واقع مي شود. «لِنُبَشِّرَ أَنْفُسَنَا بِأَنَّا قَدْ طَهُرْنَا بِوَلَايَتِكِ» (تهذيب/ج6/ص9) يعني اگر كسي تصديق كرد

ص: 7791

ايشان را در فعل عظيمي كه در عالم انجام داده، كه فعلش مدار حق و باطل است. حق و باطل را از هم جدا كرده است. در اين عالم كه آمده به اذن الله با اين فعل حضرت اگر همراه شدي، شما به وسيله ي حضرت به طهارت محض و به توحيد ناب مي رسي. مي دانيد طهارت مقام اخلاص است. انسان تا در مقام اخلاص نباشد، ذره اي شرك درونش باشد، اين طاهر محض نيست. «لِنُبَشِّرَ أَنْفُسَنَا بِأَنَّا قَدْ طَهُرْنَا بِوَلَايَتِكِ» همه ي سير ما براي طهارت است. ما مي خواهيم به طهارت نفس برسيم. نمي خواهيم كار ديگري كنيم. مي خواهيم از غير خدا پاك شويم. آقاي شريعتي: بسيار خوب، خيلي ممنون و متشكرم. من كه اگر بفهمم حاج آقاي ميرباقري مات و مبهوت عظمت حضرت زهرا (س) هستند و اميدوارم كه اين توصيفي كه شما از مقام حضرت كردي ما را به آن موالات برساند و بعد هم انشاءالله آن تسليم و تصديق و صبر و ثبات قدم كار خاصي بايد انجام بدهيم. يعني يك خرده اگر بخواهيم يك رفتاري، يك حركتي، يك اتفاق خوب براي نزديك شدن به آن حضرت و در اين مدار قرار گرفتن، اتفاق خاصي بايد بيفتد و كار خاصي بايد بكنيم؟ حاج آقاي ميرباقري: يك اتفاقاتي وسيعي بايد بيفتد كه قبل از اين دنيا هم بعضي هايش شروع شده ولي در اين دنيا اولين كار اين است كه انسان چشمش را از حضرت برندارد. و ايشان را مدار حق و باطل بداند و اينكه ايشان كجا رفتند، دنبال سر ايشان حركت كند. اول كسي است كه به شهادت و روايتي كه فريقين نقل كردند وارد بهشت

ص: 7792

مي شود، اگر دست شما به چادر ايشان بود در بهشت مي روي. اگر دنبال ايشان حركت كردي، به بهشت مي رويد. دنبال حركت كردن در امور جزئي كه مهم نيست، در امور كلي عالم يعني آن جايي كه حق و بال از هم جدا مي شوند، آنجايي كه مرزبندي ها شكل مي گيرد، آنجايي كه درگيري ها شكل مي گيرد. آقاي شريعتي: ما هم درگير اين درگيري ها هستيم؟ حاج آقاي ميرباقري: حتماً هستيم. منتهي در اين درگيري ها يك عده اي در جبهه ي حق هستند، يك عده اي در جبهه ي باطل هستند. بايد در جبهه ي حق بود. وقتي در جبهه ي حق بود اين آدم بايد تلاش كند جزء فرماندهانش باشد. جزء پيشكسوتانش باشد. ولي اصل بودن در جبهه ي حق در اين صف بندي حق و باطل است. يعني حق و باطل در عالم بوده است. يك جريان تاريخي است. و قرآن از اول تا آخر بحث اين درگيري تاريخي حق و باطل را بيان مي كند، براي اينكه انسان در درگيري حق و باطل آنجايي كه كارش پيچيده مي شود، اشتباه نكند بايد دنبال يك نوري حركت كند. دنبال فرقان! ايشان فرقاني است كه براي همه ي خوبان عالم فرقان است. آنجايي كه كار سخت مي شود، تشخيص خيلي دشوار مي شود اين فرقان كارگشا است. آقاي شريعتي: انشاءالله چشم مان را از نور حضرت برنداريم. خيلي ممنونم از شما حاج آقاي ميرباقري، خيلي ممنون از توجه شما. چقدر خوب است ثواب تلاوت آيات امروز را هديه كنيم به روح بلند و ملكوتي و آسماني حضرت صديقه ي طاهره فاطمه ي زهرا(س). صفحه ي 30 قرآن كريم قرار روزانه ي امروز ما است. آيات 191 تا 196 سوره ي مباركه ي بقره. اللهم صل علي محمد و

ص: 7793

آل محمد و عجب فرجهم. «وَ اقْتُلُوهُمْ حَيْثُ ثَقِفْتُمُوهُمْ وَ أَخْرِجُوهُم مِّنْ حَيْثُ أَخْرَجُوكُمْ وَ الْفِتْنَةُ أَشَدُّ مِنَ الْقَتْلِ وَ لَا تُقَاتِلُوهُمْ عِندَ المَْسْجِدِ الحَْرَامِ حَتىَ يُقَاتِلُوكُمْ فِيهِ فَإِن قَاتَلُوكُمْ فَاقْتُلُوهُمْ كَذَالِكَ جَزَاءُ الْكَافِرِينَ(191) فَإِنِ انتهََوْاْ فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَّحِيمٌ(192) وَ قَاتِلُوهُمْ حَتىَ لَا تَكُونَ فِتْنَةٌ وَ يَكُونَ الدِّينُ لِلَّهِ فَإِنِ انتهََوْاْ فَلَا عُدْوَانَ إِلَّا عَلىَ الظَّالِمِينَ(193) الشهَّْرُ الحَْرَامُ بِالشهَّْرِ الحَْرَامِ وَ الحُْرُمَاتُ قِصَاصٌ فَمَنِ اعْتَدَى عَلَيْكُمْ فَاعْتَدُواْ عَلَيْهِ بِمِثْلِ مَا اعْتَدَى عَلَيْكُمْ وَ اتَّقُواْ اللَّهَ وَ اعْلَمُواْ أَنَّ اللَّهَ مَعَ الْمُتَّقِينَ(194) وَ أَنفِقُواْ فىِ سَبِيلِ اللَّهِ وَ لَا تُلْقُواْ بِأَيْدِيكُمْ إِلىَ التهَّْلُكَةِ وَ أَحْسِنُواْ إِنَّ اللَّهَ يحُِبُّ الْمُحْسِنِينَ(195) وَ أَتِمُّواْ الحَْجَّ وَ الْعُمْرَةَ لِلَّهِ فَإِنْ أُحْصِرْتُمْ فَمَا اسْتَيْسَرَ مِنَ الْهَدْىِ وَ لَا تحَْلِقُواْ رُءُوسَكُمْ حَتىَ يَبْلُغَ الْهَدْىُ محَِلَّهُ فَمَن كاَنَ مِنكُم مَّرِيضًا أَوْ بِهِ أَذًى مِّن رَّأْسِهِ فَفِدْيَةٌ مِّن صِيَامٍ أَوْ صَدَقَةٍ أَوْ نُسُكٍ فَإِذَا أَمِنتُمْ فَمَن تَمَتَّعَ بِالْعُمْرَةِ إِلىَ الحَْجّ ِ فَمَا اسْتَيْسَرَ مِنَ الْهَدْىِ فَمَن لَّمْ يجَِدْ فَصِيَامُ ثَلَاثَةِ أَيَّامٍ فىِ الحَْجّ ِ وَ سَبْعَةٍ إِذَا رَجَعْتُمْ تِلْكَ عَشَرَةٌ كاَمِلَةٌ ذَالِكَ لِمَن لَّمْ يَكُنْ أَهْلُهُ حَاضِرِى الْمَسْجِدِ الحَْرَامِ وَ اتَّقُواْ اللَّهَ وَ اعْلَمُواْ أَنَّ اللَّهَ شَدِيدُ الْعِقَابِ(196)» ترجمه آيات: «هر جا كه آنها را بيابيد بكشيد و از آنجا كه شما را رانده اند، برانيدشان، كه فتنه از قتل بدتر است. و در مسجد الحرام با آنها مجنگيد، مگر آنكه با شما بجنگند. و چون با شما جنگيدند بكشيدشان، كه اين است پاداش كافران. (191) و اگر باز ايستادند، خدا آمرزنده و مهربان است. (192) با آنها بجنگيد تا ديگر فتنه اى نباشد و دين تنها دين خدا شود. ولى اگر از آيين خويش دست برداشتند،

ص: 7794

تجاوز جز بر ستمكاران روا نيست. (193) اين ماه حرام در مقابل آن ماه حرام و شكستن ماه هاى حرام را قصاص است. پس هر كس بر شما تعدى كند. به همان اندازه تعدى اش بر او تعدى كنيد و از خدا بترسيد و بدانيد كه او با پرهيزگاران است. (194) در راه خدا انفاق كنيد و خويشتن را به دست خويش به هلاكت ميندازيد و نيكى كنيد كه خدا نيكوكاران را دوست دارد. (195) حج و عمره را براى خدا كامل به جاى آريد. و اگر شما را از حج بازداشتند، آن قدر كه ميسّر است قربانى كنيد و سر متراشيد تا قربانى شما به قربانگاهش برسد. اگر يكى از شما بيمار يا در سرش آزارى بود به عنوان فديه روزه بدارد يا صدقه دهد يا قربانى كند. و چون ايمن شويد، هر كه از عمره تمتّع به حج باز آيد، آن قدر كه او را ميسّر است قربانى كند. و هر كه را قربانى ميسّر نشد سه روز در حج روزه بدارد و هفت روز چون از حج باز گردد، تا ده روز كامل شود. و اين حكم براى كسى است كه از مردم مكه نباشد. از خدا بترسيد و بدانيد كه خدا به سختى عقوبت مى كند. (196)» آقاي شريعتي: انشاءالله خانه هايمان منور به نور قرآن باشد و منور به نور حضرت زهرا(س) خيلي خوشحاليم كه با سمت خدا در خدمت شما هستيم. حاج آقا اگر نكته اي هست بفرماييد. حاج آقاي ميرباقري: يك نكته اي را من ذيل همين قسمت بگويم كه رسيدن به طهارت و توحيد به واسطه ي حضرت زهرا(س) است. در سوره ي «هَلْ أَتى»

ص: 7795

ديديد. آنجا خداي متعال وقتي اقرار را توصيف مي كند، در آيات پاياني مي فرمايد: «وَ سَقاهُمْ رَبُّهُمْ شَراباً طَهُوراً» (انسان/21) پروردگار به آنها شراب طهور مي خوراند. شراب طهور را در روايت معنا كرده است يعني «يطهرهم عن ما سوي الله» وقتي مي خورند محبت غير خدا از دلشان بيرون مي رود و پاك مي شوند. يعني صحبت از تسليم است كه نهري است. فرمود: اين نهر مختص اميرالمؤمنين است. مثل كوثر است كه براي رسول خدا(ص) است. دري در بهشت است وقتي وارد آن مي شوند حسدشان از بين مي رود. ما وقتي مي خواهيم پاك شويم بايد شستشو شويم. به ما يك شراب مطهري را بخورانند. محبت حضرت زهرا آن شراب طهور است. اصلاً سوره ي «هل اتي» قصه ي همين است. قصه ي كفار و ابرار است. قصه اين است كه خداي متعال ما را به سبيل هدايت كرده است. سبيل صراط مستقيم و امام است. يا كافر يا شاكر هستيم. شاكر مي شوند آنهايي كه ابرار هستند. عباد الله اهلبيت هستند. سوره، سوره ي اهلبيت است. آنوقت قرآن نشان مي دهد كه اين اهلبيت چطور به يتيم و مسكين و اسير رسيدگي مي كنند و نان خودشان مي گذرند؟ اين اطعام دنيا مقدمه ي اطعام آخرت اينها است. در آخرت هم سفره ي اينها پهن و گسترده است و همينطور كه طعام هاي ظاهري مي دهند، طعام هاي باطني هم به دست آنها تقسيم مي شود. آن رحمت رحيمي خدا، شراب هايي كه، نوشيدني هاي بهشتي كه مطهر انسان است و آلودگي ها را از بين مي برد، همه از آستانه ي اهلبيت و از آستانه ي وجود مقدس صديقه ي طاهره(س) جاري مي شود، و همه ي ما را انشاءالله طهارت مي كند. آقاي شريعتي: انشاءالله. خيلي خوب، خيلي متشكرم حاج آقاي

ص: 7796

ميرباقري. خيلي بحث خوبي را شنيديم در سالروز شهادت حضرت زهرا. يكبار ديگر امروز را به فرد فرد شما تسليت مي گويم. انشاءالله همه ي ما مشمول شفاعت حضرت زهرا(س) و مشمول دستگيري آن حضرت بشويم. حاج آقا دعا بفرماييد و همه آمين بگوييم. حاج آقاي ميرباقري: انشاءالله همه ي ما را مسكين و يتيم و اسير حضرت زهرا قرار بدهد. انشاءالله از سفره ي خودشان به ما اطعام كنند و كارمان ساخته شود. انشاءالله خداوند متعال به حق صديقه ي طاهره مسلمانان را در هر كجاي عالم هستند، به پيروزي برساند. دشمنان اسلام را نابود كند. هركجا مؤمني گرفتار هست، مريض ها و غير مريض ها، جامع مريضان به حق حضرت زهرا شفاي كافي و عاجل و سريع و عافيت به آنها عنايت كند، و قلوب ما را به معرفت خودش و اولياي خودش منور كند. آقاي شريعتي: خيلي ممنون و متشكرم. فردا انشاءالله با حضور حاج آقاي عالي خدمت شما خواهيم رسيد. والحمدلله رب العالمين و صل الله علي محمدٍ و آله الطاهرين.

1393

93-01-16

بسم الله الرحمن الرحيم و صل الله علي محمدٍ و آله الطاهرين در آن نفس كه بميرم، در آرزوي تو باشم *** بدان اميد دهم جان، كه خاك كوي تو باشم به وقت صبح قيامت كه سر ز خاك برآرم *** به گفتگوي تو خيزم، به جستجوي تو باشم به مجمعي كه درآيند شاهدان دو عالم *** نظر به سوي تو دارم، غلام روي تو باشم حديث روضه نگويم، گل بهشت نبويم *** جمال او نجويم، دوان به سوي تو باشم مي بهشت ننوشم، ز دست ساقي رضوان *** مرا به باده چه حاجت، كه مست روي

ص: 7797

تو باشم آقاي شريعتي: سلام مي گويم به همه ي بيننده هاي خوبمان. خانم و آقايان. انشاءالله ايامتان پر خير و بركت باشد. ايامي كه منور و مزين به نام حضرت صديقه ي طاهره (س) است. اين اولين برنامه ي زنده ي ما است كه در سال 1393 تقديم نگاه مهربان شما مي شود و خدا را از اين بابت شكر مي كنيم كه در سال جديد هم همراه شما و در كنار شما هستيم. البته ايام تعطيلات در خدمت شما بوديم و الطاف شما هم به ما مي رسيد، بسيار ممنون و متشكرم. حاج آقاي ميرباقري سلام عليكم و رحمة الله. خيلي خوش آمديد. حاج آقاي ميرباقري: عليكم السلام و رحمة الله، من هم خيلي خوشحال هستم از اينكه خداي متعال دوباره اين توفيق را روزي كرد كه خدمت حضرتعالي و همكاران ارجمندتان و بينندگان ارجمند عرض سلام و ادب و احترام دارم و اميدوارم خداي متعال اين سال را براي همه ي ما سال پربركتي قرار بدهد. آقاي شريعتي: واقعاً از صميم قلب آرزو مي كنم كه امسال سال خوبي براي همه ي هموطنان خوبمان باشد. استعانت مي جوييم از حضرت فاطمه ي زهرا(س)، و برنامه ي امروز و امسال را آغاز مي كنيم، ببينيم حاج آقاي ميرباقري براي اولين برنامه ي زنده ي ما در سال 1393 چه به ارمغان آورده اند؟ حاج آقاي ميرباقري: بسم الله الرحمن الرحيم. الحمدلله رب العالمين و صل الله علي سيدنا محمدٍ و آله الطاهرين. [دعاي فرج] انشاءالله خداوند متعال سال و روز ما را پر بركت قرار بدهد به بركت صلوات بر محمد و آل محمد. فرصت به اندازه اي كه اقتضاء كند يك بحثي را خدمت بينندگان عزيز تقديم مي كنم كه بحث معروفي در

ص: 7798

علم اخلاق و معارف است، به خصوص ريشه اش هم در معارف قرآني و معارف اهلبيت عليهم السلام است. در معارف از دو نوع حجابي كه بين ما و حضرت حق وجود دارد و بايد تلاش كنيم از هر دو دسته حجاب رها شويم. يكي حجب ظلماني هستند به اصطلاح حجاب هايي كه تاريك هستند و دركات هستند، درجات نيستند. دوم هم حجاب هاي نوراني كه بين ما و حضرت حق است. اين بحث هم كه طرح مي كنم به خاطر اين است كه از مجموع معارف مي شود استفاده كرد كه عبور ما از حجاب ظلماني و سير در درجات حجاب نوراني، با وجود مقدس صديقه ي طاهره فراهم مي شود. لذا يك مقداري به اندازه ي امكان اين بحث را عرض مي كنم. حجوب ظلماني در يك نگاه ساده اگر بخواهيم بگوييم، مثل گناهان ما هستند. گناه حجاب بين ما و خداي متعال است. منتهي حجاب از نوع ظلمت است. حجاب تاريكي است. در روايت دارد انسان هر گناهي كه مي كند، يك نقطه ي تاريك در قلبش پيدا مي شود. اين يك نمونه از حجاب ظلماني است. اگر توبه نكرد، گناه بعدي را كرد، ظلمت ديگري پيدا مي شود و گاهي ممكن است همه ي قلب تيره شود و ديگر قلب مسدود شود، و بسته شود. راه هدايت بر انسان بسته شود. اينكه دستور دادند بعد از هر گناهي يك توبه و استغفار و تداركي داشته باشيد، براي اينكه اين ظلمات متراكم نشود. از اين يك مقدار عميق تر، صفات رذيله ي ما حجاب ظلماني هستند. نه فقط اعمال ما، حسد و بخل ما، ريا و كبر ما، تعلق به دنيا، اين ها حجاب هايي هستند كه بين ما و خداي

ص: 7799

متعال قرار مي گيرند و نمي گذارند ما حضور حضرت حق را درك و احساس كنيم. در حالي كه خداي متعال ما با هست، «وَ هُوَ مَعَكُمْ أَيْنَ ما كُنْتُمْ» (حديد/4) حجاب، حجاب ظلماني است. از اين عميق تر، حبّ و بغض هاي ما است. اگر خداي نكرده تعلقي به دشمنان خدا و اولياي الهي داشته باشيم، حجاب ظلماني است. دوستي دشمنان خدا حجاب ظلماني است. دشمني دوستان خدا حجاب ظلماني است. از حجب قبلي مهم تر است. «وَ هَلِ الْإِيمَانُ إِلَّا الْحُبُّ وَ الْبُغْض» (كافي/ج2/ص125)، «عليٌ حبه الايمان و بغضه كفر» اين سنگين تر از آن حجاب است. تا استكبار علي الله! اگر در وجود انسان احساس كبريايي در مقابل خدا بود، به انسان احساس تعزز و عزتي دست داد، اين حجاب اصلي ظلماني انسان است. منتهي اينها اگر دنبال شوند اين حجاب هاي ظلماني به يك عوالمي برمي گردند. ما عوالمي داريم كه عوام ظلماني هستند، كه اينها حجب ظلماني به حساب مي آيند. عوالم كفر و فسوق و عصيان و معصيت خداي متعال، عوالمي هستند. اينها حجاب هاي ظلماني هستند كه گاهي از آنها در معارف اين جلسات صحبت كرديم. در حديث عقل و جهل از آن بحث شده است و توضيح داديم كه در عوالم ما، عالم جهل، ريشه آن است. هر خانه اي كه ظلماني مي شود، ظلمت اوست كه خانه را تيره مي كند. براساس آيات قرآن هم يكي دو بار متعرض شديم، يكي در خود آيه ي بعد از آيت الكرسي به خوبي قرآن بيان كرده است كه «وَ الَّذينَ كَفَرُوا أَوْلِياؤُهُمُ الطَّاغُوتُ يُخْرِجُونَهُمْ مِنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُماتِ» (بقره/257) اين ظلماتي كه اولياي طاغوت، انسان هايي را كه كفر به خداي متعال مي ورزند،

ص: 7800

سير در آن ظلمات مي دهند، «يُخْرِجُونَهُمْ مِنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُماتِ أُولئِكَ أَصْحابُ النَّارِ هُمْ فيها خالِدُونَ» جهنم پايانش است. جهنم از حجب ظلماني است. آنهايي كه جهنمي هستند، جهنم وادي رحمت نيست، وادي عذاب است. حجاب ظلماني بين ما و خداي متعال است كه اين را هم اشاره كرديم كه باطن اين حجب دركات اولياء طاغوت است. نه درجات، آنجا درجه نيست. همه سقوط است. دركات وجودي آنها عوالم ظلماني است كه ممكن است انسان در آن عوالم ورود كند، اگر وارد شد، حجابي كه بين او و حضرت حق وارد مي شود، استكبار اولياي طاغوت است. كسي كه زير چتر آنها مي رود، استكبار آنها حجاب بين من و خدا مي شود و تا از عالم استكبار بيرون نيايم، اين حجاب هست. بنابراين استكبار در خود انسان، صفت رذيله در خود انسان، گناه در خود انسان يك رشته اي از آن ظلمتي است كه در اولياي طاغوت هست كه ما را به ذيل ظلمت خودشان و ظلمات خودشان مي برند و اصل وجود خودشان كه برابر با استكبار شدند، و اولياي طاغوت هستند. يعني وجود خودشان و عوالم خودشان حجاب اصلي است. يكبار ديگر باز اشاره كرديم كه در آيه ي سوره ي مباركه ي نور، در آيه ي ظلمات به آن اشاره شده است. «أَوْ كَظُلُماتٍ في بَحْرٍ لُجِّي» (نور/40) مثلي است كه قرآن مي زند كه ظلمات در عمق يك درياي تاريك مواجي كه موج ها بر فراز هم مي غلتند و بر فراز اين درياي ظلماني هم يك ابر تيره است. «أَوْ كَظُلُماتٍ في بَحْرٍ لُجِّيٍّ يَغْشاهُ مَوْجٌ مِنْ فَوْقِهِ مَوْجٌ مِنْ فَوْقِهِ سَحابٌ ظُلُماتٌ بَعْضُها فَوْقَ بَعْضٍ» كه اين حجاب ظلماني كه

ص: 7801

در اينجا بيان شده در واقع يك عوالمي از ظلمت است كه هريك بر فراز ديگري هستند كه آدم از عالم اولي نجات پيدا كرد و گرفتار عالم دومي است و راه نور را بر انسان سد مي كنند. اين حجاب ظلماني مي شود كه نور در آنجا ديگر نيست. لذا كسي كه در آنجا گرفتار شد، «إِذا أَخْرَجَ يَدَهُ لَمْ يَكَدْ يَراها» (نور/40) نمي تواند توانايي هايش و راهش را ببيند. در حالي كه اگر انسان وارد وادي نور شد، در پرتو نور خودش و گذشته و آينده اش را مي بيند. نه فقط خودش را مي بيند. در روايتي حضرت فرمودند كه از اميرالمؤمنين (ع) سؤال شد اينكه فرموديد: «الْمُؤْمِنُ يَنْظُرُ بِنُورِ اللَّه» (بحارالانوار/ج65/ص355) يعني چه؟ فرمود: چون از نور الهي آفريده شده است، در بعضي روايات دارد كه از نور ما خلق شده است كه شعاع نور الهي است. لذا وجودش نوراني است. «الْمُؤْمِنُ يَنْظُرُ بِنُورِ اللَّه» بعد فرمود: «اتَّقُوا فِرَاسَةَ الْمُؤْمِن» از فراست او پروا كنيد. اينطور نيست كه بشود سر او را كلاه بگذاريد. ممكن است با شما همراهي كند. بعد ذيل همين روايت فرمود كه: مؤمنين از متوسمين هستند. متوسم يعني آن كسي كه در سيماي فرد عوالمش را مي خواند. نگاه به ظاهر او مي كند، مي فهمد عالم گذشته اش چيست؟ الآن در چه عالمي است؟ سير بعدي اش چيست؟ وقتي آدم نوراني شد و در فضاي نور قرار گرفت، هم خودش را مي بيند و هم محيط را مي بيند. اين نور هم يك عالمي است كه عوالم وجود مقدس نبي اكرم است. عوالم نوراني حضرت حجب نور مي شود تا به سرچشمه ي نور برسيم. بنابراين وادي ظلمات عوالمي است كه

ص: 7802

در آنجا نور الهي ظاهر نيست. اگر كسي بخواهد از اين عوالم نجات پيدا كند، «وَ مَنْ لَمْ يَجْعَلِ اللَّهُ لَهُ نُوراً فَما لَهُ مِنْ نُورٍ» (نور/40) بايد يك نور الهي بيايد اين حجاب را خلق كند و به انسان در عمق اين درياي تاريك و ظلماني برسد و انسان را نجات بدهد و الا اين ظلمات، ظلماتي است كه همه ي قواي انسان را تعطيل مي كند و فهم انسان از او گرفته مي شود. نه فقط خودش بيرون را نمي بيند، خودش را هم نمي بيند. «إِذا أَخْرَجَ يَدَهُ لَمْ يَكَدْ يَراها» وادي ظلمات مي شود. لذا كسي كه در اين وادي است، خودش را در حد غرايزش و دست و دهانش مي بيند. نمي تواند خودش را بشناسد. يادم هست كه يك تعبيري مرحوم نراقي دارند، در مقدمه ي معراج السعادة آنجا وقتي اين بحث را مطرح مي كنند كه از اين وادي وارد مي شوند، كه معرفت النفس مقدمه ي معرفت خداست و مقدمه ي عوالم معنوي انسان است، مقدمه ي طريق سلوك است و طريق رسيدن به معرفت رب است. آنجا توضيح مي دهند كه انسان ها دركشان از نفس خودشان متفاوت است. قط بعضي ها نفس خودشان را در حد غرايز مي بينند. يعني نيازهاي غريزي و محرك هاي غريزي مي دانند. گرسنگي شان را مي فهمد. بعد هم مي فهمد به طرف غذا خوردن تحريم مي شود. تشنگي اش را مي فهمد. غرايز ديگر خودش را مي فهمد و مي فهمد كه اين محرك هاي غريزي در انسان هستند. اما عوالم وجود ديگر خودش را نمي تواند ببيند. ديگر نمي تواند ببيند قلبي دارد كه در آن قلب صفات ظلماني يا صفات نوراني هست. متصل به عالم نور مي شود يا عالم ظلمت، ديگر نمي تواند عوالم خودش را ببيند. اگر

ص: 7803

انسان در وادي ظلمات قرار گرفت، عوالم خودش را هم نمي تواند ببيند. لذا منكر خودش مي شود. مي گويد: آدم در همين غريزه است. الآن شما تمدن غرب را ببينيد. سر و ته انسان را به غرايزش برمي گردانند. اين براي همان محيط ظلماني است. يعني گذشته و آينده ي خودش، عوالم وجودي خودش را نمي تواند درك كند. لذا خودش را انكار مي كند. مي گويد هرچه هست همين هفتاد سال است. اين در واقع انكار خود است. ما نه از دنيا شروع شديم و نه به دنيا ختم مي شويم. عالم ما فقط عالم غريزه است. اين براي محيط ظلماني است. «إِذا أَخْرَجَ يَدَهُ لَمْ يَكَدْ يَراها» بيش از غريزه ي خودش و دست و دهان خودش و دامن خودش را نمي تواند ببيند. اين وادي ظلمات است. آقاي شريعتي: هيچ راهي ندارد، كه نور وارد اين وادي شود؟ حاج آقاي ميرباقري: اين يعني حجاب ظلماني. عبور از حجاب ظلماني جز با نور ممكن نيست. «وَ مَنْ لَمْ يَجْعَلِ اللَّهُ لَهُ نُوراً فَما لَهُ مِنْ نُورٍ» (نور/40) عبور از حجب ظلماني با ظلمت نمي شود. يعني با ظلمت نمي شود از ظلمت خارج شد. آنوقت اين حجب ظلماني كه عرض كرديم عوالمي است در روايت به ولايت اولياي طاغوت و دشمنان نبي اكرم و اهلبيتشان تفسير شده است كه اينها عوالم وجودي دارند. لذا در همين آيه خداوند متعال مي فرمايند: «وَ مَنْ لَمْ يَجْعَلِ اللَّهُ لَهُ نُوراً فَما لَهُ مِنْ نُورٍ» حضرت فرمودند: اگر در اين عالم به نور نرسيد، تا قيامت هم در ظلمت است. يعني اين حجب ظلماني در عالم آخرت هم هستند. سيرش در آخرت هم ظلماني است و وارد جهنم هم

ص: 7804

كه مي شود، وادي ظلمات است. در جهنم نور نيست. يعني در آن وادي هم انسان خودش و عوالمش را باز نمي بيند. دائم در ظلمت و حجاب است. پس يك عوالم ظلماني داريم كه گاهي در روايات دارد كه حجاب ملائكه هم در موقفي شدن يك مسأله است. همه ي ظلمات ديگر هم فرع بر او هستند. گناه ما علت اينكه ظلماني است چون ورود به محيط ولايت آنهاست. يعني انسان يك راه را باز مي كند و آنها ظلمت خودشان را بر دل انسان جاري مي كنند. آنها حق ندارند بدون اجازه ي خود ما در ما تصرف كنند. اين اذن را خداي متعال به آنها نداده است. يعني به ابليس اجازه نداده تا ما راه ندهيم، بر ما تسلط پيدا كند. و الا جهنم رفتن ما از اختيار بيرون بود. به او اجازه ي دعوت داده، تحريك داده، اوهام و خيالات انسان را مي شوراند و تزيين مي كند. اين كارها را مي كند، اما تا ما راه ندهيم، تسلط پيدا نمي كند. بنابراين حجب ظلماني عوالم شيطان هستند. عوالم اولياي طاغوت هستند. عوالم دشمنان نبي اكرم و اهلبيتشان هستند كه عوالمي دارند. عده اي در اين عوالم زندگي مي كنند. «أَوْلِياؤُهُمُ الطَّاغُوتُ يُخْرِجُونَهُمْ مِنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُماتِ» (بقره/257) طبيعتاً ديگر عملشان ظلماني است. صفاتشان ظلماني است. فكرشان ظلماني است. ديگر اين ظلمت، ظلمت فرعي است. يعني گناه ما ظلمت اصلي نيست. گناه ما خودش يك رشته اي از آن وادي ظلمات و عوالم ظلماني است كه در ما پيدا مي شود. خيال مي كنيم مثلاً گناه ما ظلمت است. اينطور نيست. در واقع گناه من هم يك رشته از آن حجب ظلماني است كه مي آيد، آن

ص: 7805

هم با اجابت خودم، اگر من شيطان را اجابت نكنم، او هم نمي تواند مرا ظلماني كند. يعني قلب اول مي پذيرد، لذا در روايت داريم انسان گناه كه مي كند، قلبش به گناه راه مي دهد. و الا چشم نگاه نمي كند. و الا چشم نگاه نمي كند. يك غفلت قلب است. همين كه غفلت كردي، تير شيطان مي خورد. يك نقطه ي ظلماني و يك نقطه ي تاريك پيدا مي شود. يك سايه اي مي اندازد. يك ابري روي دل انسان مي اندازد. ديديد وقتي ابر بالاي سر آدم مي آيد، تاريك مي شود. يك ابري روي دل انسان مي اندازد، دل را تاريك مي كند. اين محيط گناه خارج از وادي ايمن است. لذا وادي كفر است و فسوق است و عصيان. كما اينكه عالم نور وادي ايمان است. اينجا وادي ولايت اولياي طاغوت است. وادي دشمنان اكرم است. وادي مهجوريت و هجران از خداي متعال است. قرب در آن نيست. هجرت و دوري است. تاريكي است. انسان تنها چيزي كه درك نمي كند اين است. لذا كساني كه در اين وادي بودند، خيلي اوقات در قيامت هم در حجاب هستند. «كَلاَّ إِنَّهُمْ عَنْ رَبِّهِمْ يَوْمَئِذٍ لَمَحْجُوبُونَ» (مطففين/15) در قيامت هم در حجاب از ربّ شان هستند. با اينكه روز ظهور همه ي حقايق است. و الا اينها در حجاب هستند. در شك و حيرت و ضلال خودشان باقي مي مانند. هيچوقت در قيامت به نور يقين نمي رسند. يعني عين اليقين و حق اليقين براي آنها معني ندارد. هيچوقت به حضرت حق يقين پيدا نمي كنند. به آرامش برسند، به طومأنينه برسند. خودشان را در محضر حق ببينند. هيچوقت نگاه توحيدي به جهان پيدا نمي كنند. اگر پيدا مي كردند، جهنم كه وادي توحيد نيست.

ص: 7806

اينطور نيست موحدين در جهنم باشند. در دعاي كميل خوانديد كه موحدين هيچوقت جهنمي نمي شوند. اصلاً در جهنم وادي موحدين نيست. به اين معنا وادي توحيد نيست. و الا الوهيت خداي متعال بر همه ي عوالم حكومت مي كند. جهنمي ها موحد نيستند. اگر موحد بودند، جايشان آنجا نبود. پس وادي كفر و وادي ايمان و توحيد نيست. وادي معصيت است، وادي طاعت نيست. ودي فسق و خروج از محيط طاعت است. پس اين وادي دوم مي شود. مقابل وادي ظلمات عوالم نور است. اگر كسي از اين وادي ظلمات كه وادي كفر و شرك و فسق است بيرون آمد، وادي توحيد مي شود. «كَلِمَةُ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ حِصْنِي» (بحارالانوار/ج49/ص126) وارد كلمه ي «لا اله الا الله» و محيط مي شود. اين كلمه هم لفظ نيست. محيط لا اله الا الله و محيط توحيد است. لذا در قرآن گاهي به شجره ي طيبه تشبيه شده است. «ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً كَلِمَةً طَيِّبَةً» كه كلمه ي «لا اله الا الله» است، «كَشَجَرَةٍ طَيِّبَةٍ» (ابراهيم/24) كلمه ي «لا اله الا الله» مثل شجره ي طيبه است. «ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً كَلِمَةً طَيِّبَةً كَشَجَرَةٍ طَيِّبَةٍ أَصْلُها ثابِتٌ وَ فَرْعُها فِي السَّماءِ» در روايات ديديد، فرمود: اين شجره ي طيبه شجره ي توحيد است كه اصلش در عالم بالاتر از سماء است و فرعش در سماء است. «أَصْلُها ثابِتٌ وَ فَرْعُها فِي السَّماءِ، تُؤْتىِ أُكُلَهَا كلُ َّ حِينِ بِإِذْنِ رَبِّهَا» (ابراهيم/24 و 25) دائماً هم درخت توحيد هميشه بهار است و هميشه ميوه هاي توحيدي در آنجا براي موحدين آماده است. رزق هاي آسماني براي موحدين هميشه آماده است. كساني كه سماواتي مي شوند دائماً برايشان سفره پهن است. متنعم در نعمت توحيد هستند. آنوقت اين وادي

ص: 7807

توحيد كه وادي نور است، گاهي به شجره تشبيه شده است. آنوقت اين شجره ي توحيد را در روايات ملاحظه فرموديد، گاهي فرموده: اصل اين شجره نبي اكرم(ص) است. فرعش اميرالمؤمنين هستند. شاخه هايش ائمه(ع) هستند. ميوه هايش علوم ائمه عليهم السلام هستند. گاهي از اين لطيف تر خلاصه كرده و فرموده: اصل شجره، نبي اكرم و اهلبيت هستند. فرع اين شجره محيط ولايتشان است. اگر كسي وارد محيط ولايتشان شد، آنوقت مي تواند ميوه هاي توحيد را از اين درخت توحيد بچيند و دريافت كند. دائماً رزقش رزق توحيد است. توحيدش افزايش پيدا مي كند، اخلاصش، نورانيتش موحدتر مي شود. اگر وارد فرع شد، كه فرع سماء است. آنوقت سيرش شروع مي شود. اگر از فرع به اصل سير كرد، به ريشه ي درخت مي رسد. به اصل درخت مي رسد. كل كلمه ي نور و كلمه ي توحيد و كلمه ي طيبه، نور است. كل اين شجره نور است. فرعش محيط ولايت آنهاست. اگر وارد شد، رزق هاي سماواتي دارد. علوم ائمه به قلبش مي رسد. با اين علوم موحد مي شود، انوار توحيد به قلبش مي رسد، اگر سير را از فرد به اصل ادامه داد، به اصل اين شجره مي رسد كه وجود مقدس نبي اكرم است. وقتي وجود مقدس نبي اكرم را اگر كسي بتواند بدون حجاب درك كند، معدن نور مي شود. يك تعبير ديگري در قرآن در بيان اين است كه ما مكرر عرض كرديم. ولي اين آيه را اگر صد بار بخوانيد و صد بار هم معنا كنيد، باز دوباره باب معناي صد و يكم باز است. آيه ي نور به نظر من تنزل جريان نور و هدايت الهي را تا آنجايي كه در دسترس ما قرار گرفته، جريان طهارت

ص: 7808

و توحيد را، جريان اخلاص را، جريان هدايت را در قوس نزولي توضيح مي دهد. اينكه چطور از عالم الهي اين نور تنزل پيدا كرده است. و همچنين مسير ما را در قوس صعود تا رسيدن به سرچشمه ي نور توضيح مي دهد. همه با آيه ي نور آشنا هستيد. آيه ي نور قوس نزول و صعود هدايت است. يعني چطور هدايت نازل مي شود و ما چطور مهتدي مي شويم؟ در آيه ي نور كه مكرر خوانده ايم، مي فرمايد: «اللَّهُ نُورُ السَّماواتِ وَ الْأَرْض» (نور/35) امام رضا فرمودند: «هُدَى مَنْ فِي السَّمَاوَاتِ وَ هُدَى مَنْ فِي الْأَرْضِ» (بحارالانوار/ج4/ص15) جريان هدايت است. من گاهي اشاره كردم كه اين جريان خلقت نيست كه بعضي ها اين را به اصل خلقت تفسير مي كنند. آيه ي نور جريان هدايت است. «هُدَى مَنْ فِي السَّمَاوَاتِ وَ هُدَى مَنْ فِي الْأَرْضِ» جريان هدايت را توضيح مي دهد. فرمود: نور الهي هادي همه عوالم است. اما اين نور يك مثل دارد. در توحيد صدوق هست، مثل نور خود نبي اكرم است كه همه ي نور الهي در او متمثل شده است. ديگر كائنات نورشان را از او مي گيرند.لذا از حضرت تعبير به «والشمس» شده است. «وَ الشَّمْسِ وَ ضُحاها» (شمس/1) حضرت شمس حقيقي هستند كه همه ي انوار كائنات از ايشان ساطع مي شود و ايشان مثل نور خداست. انوقت اين مثل را خداي متعال به يك چراغدان تشبيه مي كند. چراغ دان هايي كه در قديم بوده و در روي اين چراغ حبابي است، تا به «نُورٌ عَلى نُور» (نور/35) مي رسد. انواري كه در اين چراغ بر فراز همديگر ساطع مي شوند. شبكه ي نور است. عوالم نور است. «نُورٌ عَلى نُورٍ يَهْدِي اللَّهُ لِنُورِهِ مَنْ يَشاءُ» (نور/35) تا اين

ص: 7809

نوري كه متمثل در مثل شد، در يك چراغداني تجلي كرد، بعد اين چراغ ها روشن شدند، تا مي رسد به اينكه «في بُيُوتٍ أَذِنَ اللَّهُ أَنْ تُرْفَعَ وَ يُذْكَرَ فيهَا اسْمُهُ» (نور/36) اين نور در خانه هايي مي آيد كه در اين خانه ها اجازه ي رفعت داده شده است. بيرون اين خانه ها اجازه ي رفعت نيست. هزار سال نماز بيرون اين خانه ها يك قدم رفعت نمي آورد. كما اينكه دو هزار ركعت چهار هزار ساله ي ابليس نياورده است. يك نماز دو ركعتي در اين بيوت رفعت مي آورد. چرا؟ چون طريق هدايت الهي است. هدايت الهي اينطور نازل شده است. خودت را به محيط هدايت رساندي، هدايت الهي ما را مي برد. «اللَّهُ نُورُ السَّماواتِ وَ الْأَرْض»، هدي الله است كه ما را مي برد. هداي الهي است كه ما را مي برد. آن خانه هايي كه نام خدا به اذن خودش در آنها بلند است، اين خانه هايي كه خداي متعال اجازه ي ذكر در آنها داده است. بيرون اين خانه ها اجازه ذكر و حضور نيست. ذكر با لفظ و تحول احوال ما كه پيدا نمي شود. ذكر از عالم بالا مي آيد. اجازه ي ذكر و رفعت ميان اين خانه ها نيست. اگر كسي در اين خانه ها وارد شد، به محيط نور وارد شده و از حجب ظلماني رها شده است. بيرون اين خانه ها حجاب ظلماني است. در حجاب ظلماني اجازه ي ذكر نيست. اجازه ي حضور نيست. عرض كرديم عوالم ظلماني وادي كفر و فسوق و عصيان هستند. وادي ايمان نيستند. در وادي كفر عبادتي نيست. عبادت هم باشد يك رياضت ظاهري است. شيطان «وَ كانَ مِنَ الْكافِرينَ» (بقره/34) شش هزار سال هم عبادت كرده است. پس در واقع اين عبادت

ص: 7810

نبوده است. رفعتي براي او نمي آورد. آنچه رفعت مي آورد، عمل صالح است. عمل صالح عملي است كه در اين بيوت واقع مي شود. اصل ورود به اين بيوت عمل صالح است. اگر كسي وارد خانه شد، عمل صالح انجام داد، هركاري كه انجام بدهد، رفعت پيدا مي كند. آقاي شريعتي: ورود به اين خانه ها براي همه آزاد است؟ حاج آقاي ميرباقري: به اذن الله، اگر بخواهند اجازه ورود مي دهند. اتفاقاًٌ دعوت هم شدند. مگر حضرت « سِراجاً مُنيراً» (احزاب/46) نيست؟ «وَ داعِياً إِلَى اللَّهِ بِإِذْنِهِ وَ سِراجاً مُنيراً» اول به محيط تابش خودش دعوت مي كند. خودش چراغ است. خوب ما را به محيط تابش خودش دعوت مي كند. آيه ي نور همين است. نور نبي اكرم في بيوت مي آيد، بعد هم ما را دعوت كرده در اين بيوت بياييم. اجابت كنيم، البته اجابتش آسان نيست. مكرر عرض كردم كه جلوي در از آدم امتحان مي گيرند. «أَنَا دَارُ الْحِكْمَةِ وَ عَلِيٌّ بَابُهَا» (بحارالانوار/ج40/ص203)، «أَنَا مَدِينَةُ الْحِكْمَةِ وَ عَلِيٌّ ع بَابُهَا» (بحارالانوار/ج25/ص223) مي خواهي به حكمت برسي كه توحيد است، بايد وارد خانه ي نبي اكرم شويد. وارد اين مدينه شوي. براي ورد هم جلوي در از شما امتحان مي گيرند. اگرچه وقتي امتحان بدهي، تو را پاك مي كنند. پاك وارد مي شوي. ديگر از وادي ظلمات رها مي شوي. باب الحطة است. اگر سُجَّداً وارد شدي، پاك مي شوي. همه ي غفلت هايت مي ريزد. ذنوب ظاهري و باطني تو پاك مي شود، مطهر مي شوي. مطهر وارد بيت النور مي شوي. آلوده ها را به بيت النور راه نمي دهند. بايد اول جلوي در يك خشوعي كنند، اين خشوع مبدأ تطهيرشان شود. پاكشان مي كنند. باب الحطة است. با ولايت وقتي تطهير شدند، وارد

ص: 7811

وادي نبوت و توحيد مي شوند. پس تنزل نور از «اللَّهُ نُورُ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ» تا «فىِ بُيُوتٍ أَذِنَ اللَّهُ» است. خود اين بيوت خيلي خانه هاي عجيبي هستند. فرمود: همه ي خانه هاي انبياء جز اين بيوت هستند. پس سير در وادي نور، سير در حجب نور است كه بكيار يك روايتي را در باب نبي اكرم خواندم، كه از اميرالمؤمنين(ع) فرمودند: خداي متعال نور ايشان را آفريد. فرمود: «أنت المراد و أنت المريد» بعد از نور ايشان 12 حجاب را آفربد. حجاب قدرت و عزت را آفريد. بعد از اينكه از نور ايشان آفريده شد، يعني اين حجوب ذيل نبي اكرم هستند. حضرت مثل نور است. حجب نور ذيل حضرت هستند. آنوقت عوالمي هستند كه حضرت در هر عالمي رفته دوازده هزار سال متناسب با آن عالم عبادت كرده است كه ذكر آن عالم بوده است. بعد كار آن عالم را ساخته است. آبادش كرده است. عمرانش كرده و وارد عالم بعدي شده است. اينها حجب نور هستند. با نور نبي اكرم ساخته شدند و با عبادت نبي اكرم پرداخته شدند. اين حجب نور است. حجب نور ذيل نبي اكرم است. بعد فرمود: خداي متعال بحور العلم است. درياهاي علوم را آفريد. باز حضرت رفتند و آنجاها را نوراني كردند. هم از نور ايشان آفريده شد، هم دوباره متناسب با آن عالم حضرت در آن عالم خلق شدند. آن عالم را هم نوراني كردند. بعد عالم انبياء است كه آفريده شد. بعد عوالم عرض و فرش است، اينها ذيل حضرت هستند. عوالم نور ذيل حضرت هستند. از يك حدي هم كه مي گذرد عالم ظلمات نيست. وادي ظلمات

ص: 7812

ذيل عرش است. نور نبي اكرم فوق عرش است. اين عوالم نور مي شود كه حالا در آن روايت خوانديم، آيه ي نور هم همين را به لطافت بيان كرده و خيلي لطيف است. «اللَّهُ نُورُ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ مَثَلُ نُورِهِ» اين مثل نور از همه ي عوالم تنزل پيدا مي كند تا «فىِ بُيُوت أَذِنَ اللَّهُ أَن تُرْفَع» مي رسد. اگر مي خواهيد برويد به سرچشمه ي هدايت برسيد، اين سير با هدايت الهي است. هدايت الهي ذيل اين نور است، حالا دنبال اين نور را بگيريد و بالا برويد. سير در عوالم نور است. عوالم نور عوالم توحيد است، عوالم ولايت نبي اكرم است. عوالم ولايت اميرالمؤمنين است. عوالم وجودي حضرت است. سير مي كنيد تا به كجا مي رسيم؟ به سرچشمه ي نور كه «مَثَلُ نُورِه» است. «مَثَلُ نُورِه» وجود مقدس نبي اكرم(ص) است. يك روايتي بخوانم كهد فريقين نقل كردند و مكرر هم سني و شيعه نقل كردند. حضرت فرمود: من و علي يك نور بوديم. تا صُلب عبدالمطلب از هم جدا شديم. پس «مَثَلُ نُورِه» وقتي نبي اكرم شد، اميرالمؤمنين هم هست. اين بيان خود حضرت است. پس «مَثَلُ نُورِه» هم نبي اكرم است، هم اميرالمؤمنين است. من و علي يك نور بوديم تا صلب عبدالمطلب جدا شديم. من در نسل عبدالله قرار گرفتم، او در نسل ابوطالب قرار گرفت. تا جدشان يكي بوديم. يعني در عوالم كه سير كرديم يك نور بيشتر نبوديم، آنجا از همديگر جدا شديم، يكي در عبدالله قرار گرفت، يكي در ابوطالب قرار گرفت. پس وادي نور اين است. وادي توحيد است، وادي ولايت است. لذا «كَلِمَةُ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ حِصْنِي» وادي ولايت است.

ص: 7813

وادي توحيد است. وادي ايمن است. وادي رحمت است. درجات نور است، درجات بهشت است. درجات است، رفعت است. كسي كه اينجا آمد دائم در حال رفعت است. «أَذِنَ اللَّهُ أَن تُرْفَعَ» وادي ذكر است. چون ذكر خود نبي اكرم هستند. «فَسْئَلُوا أَهْلَ الذِّكْر» (نحل/43) سائل اهل الذكر باشيد. اگر مي خواهيد به شما علم بدهند، «إِنْ كُنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ» (نحل/43) علم نور است، «العلم نور يقذف في القلب من يريد الله» (منية المريد/ص167) اگر مي خواهيد به علم برسيد، سائل شويد. «وَ يُطْعِمُونَ الطَّعامَ عَلى حُبِّهِ مِسْكيناً وَ يَتيماً وَ أَسيراً» (انسان/8) برويد سائل شويد. «فَسْئَلُوا أَهْلَ الذِّكْر» اين فقط پرسش نيست، سؤال است. گدايي در خانه ي اميرالمؤمنين است. علم مي خواهيد، در خانه ي نبي اكرم بياييد و گدايي كنيد، خدا علم را به ايشان داده است. اگر كسي سائل شد، «فَسْئَلُوا أَهْلَ الذِّكْر» آنها اهل ذكر هستند. فرمود: ذكر وجود مقدس نبي اكرم هستند، ما اهلبيت، اهل الذكر هستيم. «في بُيُوتٍ أَذِنَ اللَّهُ أَنْ تُرْفَعَ وَ يُذْكَرَ» (نور/36) چون حضور نبي اكرم در اين بيوت است. بيوت نبي اكرم هستند. ذكر در اين خانه ها حضور دارند. رفتيد اجازه ي رسيدن به ذكر را به شما مي دهند. بيرون اين خانه ها كه بيرون ولايت نبي اكرم است، ذكري نيست. ذكر خود حضرت هستند. لذا خانه هاي انبياء كه خانه ي ذكر هستند، شعاع خانه ي نبي اكرم هستند. فرمود: اين بيوت كجاست؟ فرمود: بيوت انبياء است. اگر حجب نوراني هم معلوم شد، و به تعبيري حجاب نوراني را مي توانيد از اينجا بگوييد. بگوييد: مثلاً صفات ما يقين ما، گاهي حجاب نوراني است. چون يقين ما كه يقين كامل نيست. تا به آن

ص: 7814

مرتبه ي عالي يقين برسيد، سير در درجات يقين است. سير در درجات يقين سير در حجب نور است. سير در درجات اخلاص، سير در حجب نور است. ولي اگر خوب دقت كنيد، باز مثل همان ظلمات است. عالم نور يك عالمي است. عوالم نبي اكرم است. سير در درجات يقين سير در صفت يقين نبي اكرم است كه تنزل پيدا كرده است. «وَ هُمْ وَ اللَّهِ يُنَوِّرُونَ قُلُوبَ الْمُؤْمِنِين» (بحالانوار/ج22/ص308) حالا اگر في الجمله اين معلوم شد، نقش حضرت زهرا اين وسط چيست؟ در عبور از وادي ظلمات خيلي روشن است. در آيه ي ظلمات خوانديم، وقتي انسان آنجا گرفتار شد، نمي تواند خودش را ببيند، «وَ مَنْ لَمْ يَجْعَلِ اللَّهُ لَهُ نُوراً فَما لَهُ مِنْ نُورٍ» (نور/40) فرمود: «وَ مَنْ لَمْ يَجْعَلِ اللَّهُ لَهُ نُوراً إِمَاماً مِنْ وُلْدِ فَاطِمَةَ ع فَما لَهُ مِنْ نُورٍ» (كافي/ج1/ص195) اگر امامي از فرزندان حضرت زهرا در اين وادي ظلمات نتابند و قلب آدم را نوراني نكنند، تا قيامت هم در آن ظلمات باقي خواهند ماند. پس نجات از ظلمات به حضرت زهرا است. «وَ سَلَلْتَ مِنْهَا أَنْوَارَ الْأَئِمَّة» (بحارالانوار/ج97/ص199) مشكات نور است. هم چراغ ها و ائمه در او برافروخته مي شوند، هم زجاجه و حبابي است كه روي اين چراغ ها است. حضرت نور را تجلي مي دهد و محافظ نور خواهد بود. پس بنابراين اگر نجات از وادي ظلمات و ولايت اولياي طاغوت و وادي كفر و فسق و عصيان به نور ايمان و به نور امام است، امام خودش كلمه ي نور است، اين نور تجلي از حضرت زهرا پيدا مي كند. «اخرج منها انوار ائمتي» انوار ائمه از نور حضرت زهرا

ص: 7815

تجلي مي كند. نور خود حضرت زهرا چيست؟ «نورٌ من نوري» (كشف الغمة/ج1/ص464)، «أسكنته في سمائي و خلقته من عظمتي » پس نجات از حجب ظلماني به واسطه ي حضرت زهرا(س) است. لذا در روايات دارد كه حضرت زهرا را زهرا ناميدند، به خاطر اينكه نورش درخشش بر عالم ملائكه پيدا كرد، آنوقت در يك روايت عجيبي دارد كه خداي متعال مي خواست ملائكه را امتحان كند، سحابي از تاريكي آمد طوري كه هرچه نگاه مي كردم، خلق نمي شد. ملائكه از عالم نور هستند. نگاه آنها اين ظلمت را خلق نمي كرد. التماس خداي متعال را كردند. نور حضرت زهرا را در عرش تجلي داد، اين حجاب برداشته شد. پس عالم ملائكه هم عبور از ظلمت شان با نور حضرت است. اما حجب نور چه مي شود؟ حجب نور هم يك اشاره مي كنم. فرمود: شجره ي طيبه، كلمه ي طيبه كه ما اگر وارد فضاي فرعش شويم، سير كنيم، به اصلش كه نبي اكرم است، مي رسيم، از ميوه هاي توحيد بخوريم، فرمود: اصلش نبي اكرم است. فرعش اميرالمؤمنين، شاخه هايش ائمه، ميوه اش علم ائمه هستند. يك روايت عجيبي دارد اين را بزرگان معنا كنند. فرمود: عنصر اين درخت فاطمه ي زهرا است. در باب مؤمن ديده ايد ائمه عناصر خوبان عالم هستند. عنصر شجره ي توحيد را شما معنا كنيد. از فهم من خارج است. حضرت زهرا عنصر درخت هستند. در آيه ي نور هم عرض كردم وقتي تنزل نور و صعود را بيان مي كند، فرمود: مثل نور نبي اكرم هستند، مشكات قلب نبي اكرم است. اين قلب نبي اكرم حضرت زهرا است. «رُوحِيَ الَّتِي بَيْنَ جَنْبَيَّ» (بحارالانوار/ج43/ص54) لذا در روايت كافي مشكات را حضرت زهرا تفسير كرده است.

ص: 7816

كما اينكه در بعضي روايات به قلب و صدر نبي اكرم(ص) تشبيه شده است. پس حضرت زهرا هم مشكات نور است. چراغ هايي كه انوار ائمه است، «نوره» كه نور امام زمان است، «يَهْدِي اللَّهُ لِنُورِه» (نور/35) اين نور به مقام غيب اضافه شده است. «يَهْدِي اللَّهُ لِنُورِه» همه ي ائمه انوارشان از حضرت زهرا است. سير در عوالم نور هم با اين مشكات نور است كه حضرت زهرا (س) هستند. لذا عرض كرديم حضرت حلقه ي اتصال به وادي ولايت و نبوت هستند. حلقه ي طهارت ما هستند. ايشان با بلا خودش عوالم را عبور مي دهد. ما بايد ولايت ايشان را تحمل كنيم و نبي اكرم و اميرالمؤمنين را در هرچه كه آورده اند، تصديق كنيم. چون آنچه كه آوردند، عوالم توحيد فقط ظاهر نيست، اگر در اسرار هم تصديقشان كرديم، بلا حضرت زهرا ما را آماده مي كند، كه بتوانيم نبي اكرم را در مراتب دعوتي كه آورده است، دعوتش خيلي وقت ها اسرار است. اگر تصديق كرديد سير در باطن دين برايتان امكان پذير است و الا هميشه در ظاهر دين مي مانيد. در درجات پايين بيوت النور مي مانيد. آقاي شريعتي: خيلي ممنون و متشكرم نكات خيلي خوبي را شنيديم. امروز صفحه ي 51 مصحف شريف را تلاوت مي كنيم. حضرت زهرا(س) مي فرمايند: من از دنياي شما سه چيز را بسيار دوست مي دارم. يكي نگاه كردن به چهره ي رسول خدا، دوم دستگيري از نيازمندان و فقرا و سوم تلاوت قرآن كريم. چقدر خوب است ثواب تلاوت اين آيات را هديه كنيم به روح بلند حضرت فاطمه ي زهرا(س). آيات دهم تا پانزدهم سوره ي مباركه ي آل عمران، صفحه ي 51 قرآن كريم در سمت

ص: 7817

خداي امروز تلاوت مي شود، به بركت صلوات بر محمد و آل محمد. «إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُواْ لَن تُغْنىِ َ عَنْهُمْ أَمْوَالُهُمْ وَ لَا أَوْلَادُهُم مِّنَ اللَّهِ شَيًْا وَ أُوْلَئكَ هُمْ وَقُودُ النَّارِ(10) كَدَأْبِ ءَالِ فِرْعَوْنَ وَ الَّذِينَ مِن قَبْلِهِمْ كَذَّبُواْ بَِايَاتِنَا فَأَخَذَهُمُ اللَّهُ بِذُنُوبِهِمْ وَ اللَّهُ شَدِيدُ الْعِقَابِ(11) قُل لِّلَّذِينَ كَفَرُواْ سَتُغْلَبُونَ وَ تُحْشَرُونَ إِلىَ جَهَنَّمَ وَ بِئْسَ الْمِهَادُ(12) قَدْ كَانَ لَكُمْ ءَايَةٌ فىِ فِئَتَينْ ِ الْتَقَتَا فِئَةٌ تُقَاتِلُ فىِ سَبِيلِ اللَّهِ وَ أُخْرَى كَافِرَةٌ يَرَوْنَهُم مِّثْلَيْهِمْ رَأْىَ الْعَينْ ِ وَ اللَّهُ يُؤَيِّدُ بِنَصْرِهِ مَن يَشَاءُ إِنَّ فىِ ذَالِكَ لَعِبرَْةً لّأُِوْلىِ الْأَبْصَرِ(13) زُيِّنَ لِلنَّاسِ حُبُّ الشَّهَوَاتِ مِنَ النِّسَاءِ وَ الْبَنِينَ وَ الْقَنَاطِيرِ الْمُقَنطَرَةِ مِنَ الذَّهَبِ وَ الْفِضَّةِ وَ الْخَيْلِ الْمُسَوَّمَةِ وَ الْأَنْعَمِ وَ الْحَرْثِ ذَالِكَ مَتَعُ الْحَيَوةِ الدُّنْيَا وَ اللَّهُ عِندَهُ حُسْنُ الْمََابِ(14) قُلْ أَ ؤُنَبِّئُكمُ بِخَيرٍْ مِّن ذَالِكُمْ لِلَّذِينَ اتَّقَوْاْ عِندَ رَبِّهِمْ جَنَّاتٌ تَجْرِى مِن تحَْتِهَا الْأَنْهَرُ خَلِدِينَ فِيهَا وَ أَزْوَاجٌ مُّطَهَّرَةٌ وَ رِضْوَانٌ مِّنَ اللَّهِ وَ اللَّهُ بَصِيرُ بِالْعِبَادِ(15)» ترجمه آيات: «كافران را داراييها و فرزندانشان هرگز از عذاب خدا نرهاند. آنها خود هيزم آتش جهنمند. (10) به شيوه آل فرعون و پيشينيانشان آيات ما را تكذيب كردند. پس خدا آنان را به كيفر گناهانشان بازخواست كرد. و عقوبت خدا شديد است. (11) به كافران بگوى: به زودى مغلوب خواهيد شد و در جهنّم، آن آرامگاه بد، گرد خواهيد آمد. (12) در آن دو گروه كه به هم رسيدند، براى شما عبرتى بود: گروهى در راه خدا مى جنگيدند و گروهى ديگر كافر بودند. آنان را به چشم خود دو چندان خويش مى ديدند. خدا هر كس را كه بخواهد يارى دهد. و صاحبنظران را در اين عبرتى است.

ص: 7818

(13) در چشم مردم آرايش يافته است، عشق به اميال نفسانى و دوست داشتن زنان و فرزندان و هميانهاى زر و سيم و اسبان داغ برنهاده و چارپايان و زراعت. همه اينها متاع زندگى اينجهانى هستند، در حالى كه بازگشتنگاه خوب نزد خدا است. (14) بگو: آيا شما را به چيزهايى بهتر از اينها آگاه كنم؟ براى آنان كه پرهيزگارى پيشه كنند، در نزد پروردگارشان بهشتهايى است كه نهرها در آن روان است. اينان با زنان پاكيزه، در عين خشنودى خدا، جاودانه در آنجا خواهند بود. و خدا از حال بندگان آگاه است: (15)» آقاي شريعتي: گفت نه اشتياق به گل دارم و نه ميل بهار *** مرا به غربت آن هجده خزان ببريد انشاءالله همه ي ما مشول شفاعت حضرت فاطمه ي زهرا(س) بشويم. شايد خيلي تا پايان برنامه ي امروز فرصت نداريم. حاج آقا بفرماييد. حاج آقاي ميرباقري: من يك نكته اي را اضافه كنم و آن اين است كه رها شدن از حجب نور و وارد وادي توحيد و ولايت شدن و سير در درجات نور تا مثل نور، همه ي اين تفسير مشكات و چراغ اينها، همه مثل است. «مَثَلُ نُورِهِ كَمِشْكاة» يعني نبي اكرم هستند، سرّ اميرالمؤمنين است كه اينطور تنزّل و تجلي پيدا مي كند. يعني وقتي ما وارد خانه ها شديم رفعت پيدا مي كنيم. بايد عوالم را سير كنيم، كه به مثل نور برسيم. وقتي به سرچشمه رسيديم، ديگر آنجا بالاتر از آن براي ما ممكن نيست. حقيقت توحيد همين است كه بشود حضرت حق را در آينه تمام نماي نبي اكرم مشاهده كرد كه اگر كسي آنجا را ديد، حجاب را از او برداشتند،

ص: 7819

مي بيند كل عالم اگر تسبيح مي گويند، با لسان نبي اكرم و اميرالمؤمنين تسبيح مي گويند. زبان ايشان در كام عالم است كه «يسبح لله» ايشان به عالم تسبيح مي دهد. سير ما اينطور است. بالاتر از آن هم من چيزي نمي فهمم. يعني كسي به حضرت حق برسد بدون اينكه از طريق اسم اعظم الهي كه نبي اكرم هستند، ببيند حضرت حق را بالاتر از نبي اكرم ديدند براي ما توهم است. اوهام و خيالات است. شيطان هم همين توهم را داشت. مي خواست بالاتر را مهر كند، از بهشت او را بيرون كردند. بهشت جنت نبي اكرم است. بالاترش را مي خواست مهر كند، او را بيرون كردند. جنت اميرالمؤمنين را نمي شود بالاترش را مهر كني. گاهي رستن از وادي ظلمات و به وادي توحيد رسيدن و سيرش گاهي فردي است. يعني ظهور جرئي نور حضرت زهرا مي شود. ظهور جزئي نور امام مي شود. «وَ هُمْ وَ اللَّهِ يُنَوِّرُونَ قُلُوبَ الْمُؤْمِنِين» يك موقع كل عالم روشن مي شود. آنچه در عصر ظهور اتفاق مي افتد، اين است. در دوره ي اميرالمؤمنين بايد اين اتفاق مي افتاد. بايد اين كلمه ي نور ظاهر مي شد، كل عالم، عالم نور مي شد. اين حجاب بايد كلاً براداشته مي شد، كما اينكه با تجلي حضرت زهرا از عالم ملائكه برداشته شد، بايد از عالم ما هم برداشته مي شد. ولي تا دوره ي ظهور به تأخير افتاد. در دوره ي ظهور اين همين مثل نور است كه تنزل پيدا مي كند و عالم نوراني مي شود. «وَ أَشْرَقَتِ الْأَرْضُ بِنُورِ رَبِّها» (زمر/69) همان مثل نور الهي است، هدايت الهي است. عالم را روشن مي كند، از مشكات حضرت زهرا نور امام زمان تجلي مي كند، وقتي از اين

ص: 7820

چراغدان تجلي كرد، عصر ظهور مي شود. كه در آن دوره ديگر سير در وادي نور در يك فضاي جمعي با يك كيفيت ديگري ممكن مي شود. لذا به حدي عالم نوراني به نور حضرت زهرا و نور نبي اكرم و نور امام زمان مي شود كه مثل سلمان و مالك اشتر و بعضي انبياء از آن عالم دوباره برمي گردند و احساس مي كنند بهره نبردند. رجعت همين است. يعني مي بينند عالم طوري به نور نبي اكرم نوراني شد، دوباره بايد پاي درس نبي اكرم بيايي بنشيني و توحيد را ياد بگيري. دوباره بيايي از امام زمان توحيد ياد بگيري. ظهور كلي هم در واقع تجلي نبي اكرم و مشكات نور نبي اكرم كه حضرت زهرا است، در چراغ امام زمان هست. آقاي شريعتي: بهترين ها را برايتان آرزو مي كنم. ضمن اينكه از حاج آقاي ميرباقري هم بسيار سپاسگزارم. هفته ي آينده انشاءالله با بحث «بسم الله الرحمن الرحيم» و تفسير قرآن كريم در خدمت شما هستيم. حاج آقا دعا بفرماييد و همه ما آمين بگوييم. حاج آقاي ميرباقري: انشاءالله خداوند همه ي ما را از فيض حضرت زهرا(س) برخوردار كند و با ولايت ايشان به حقيقت نبوت و ولايت و حقيقت طهارت و توحيد راه پيدا كنيم. آقاي شريعتي: فردا انشاءالله با حضور حاج آقاي عالي خدمت شما خواهيم رسيد. والحمدلله رب العالمين و صلي الله علي محمد و آله الطهرين.

93-01-09

بسم الله الرحمن الرحيم و صل الله علي محمدٍ و آله الطاهرين اگرچه در نظر خلق، اهل پرهيزيم *** به ياد گوشه ي چشم تو اشك مي ريزيم شنيده ايم كه فصل بهار مي آيي *** چقدر برگ به اين شانه ها بياويزيم

ص: 7821

هنوز از كف دريا فروتريم اما *** به موج ها فراگير درمي آميزيم تو مهرباني و با ذره مهر مي ورزي *** وگرنه پيش تو ما چون غبار ناچيزيم غبار روي زمينيم و آنچنان مغرور *** كه پيش پاي كسي جز تو برنمي خيزيم «السَّلَامُ عَلَى رَبِيعِ الْأَنَامِ وَ نَضْرَةِ الْأَيَّام» آقاي شريعتي: سلام مي گويم به همه ي بيننده هاي خوبمان. خانم و آقايان. انشاءالله ايامتان پر خير و بركت باشد. خيلي خوشحاليم كه امروز هم در روزهاي ابتدايي روزهاي سال 1393 با سمت خدا مهمان خانه هاي شما هستيم. آرزو مي كنم كه جسم و روحتان بهار بهاري باشد، به حق و بهار و آل بهار. انشاءالله. حاج آقاي ميرباقري سلام عليكم و رحمة الله. خيلي خوش آمديد. حاج آقاي ميرباقري: عليكم السلام و رحمة الله، خدمت حضرتعالي و همكاران عزيزتان و بينندگان ارجمند عرض سلام و ادب و احترام دارم و براي همه آرزوي توفيق مي كنم. آقاي شريعتي: ما خيلي خوشحال هستيم كه خدمت شما هستيم. آرزو مي كنيم كه سال جديد براي شما و خانواده ي محترمتان مبارك و پر خير و بركت باشد. به مناسبت حيات دوباره ي طبيعت در فصل بهار، قرار است كه حاج آقاي ميرباقري از حيات براي ما بگويند، و قطعاً بحث امروزشان براي ما شنيدني و جذاب خواهد بود. حاج آقاي ميرباقري: بسم الله الرحمن الرحيم. الحمدلله رب العالمين و صل الله علي سيدنا محمدٍ و آله الطاهرين. [دعاي فرج] در جلسه ي گذشته سه چهار نكته را در آغاز بهار عرض كردم. يكي اين بود كه در اين فصل كه طبيعت از نو خرم و با نشاط مي شود و همه ي ما به دامن طبيعت مي رويم، مواظب باشيم

ص: 7822

كه دل بسته ي به خود پديده ها نشويم و لذت و ابتهاج ما ابتهاج به پديده ها نباشد. چون اين پديده ها آفل هستند و غروب كننده هستند و اگر به آنها دل بستيم، در متن طلوعشان در دل ما غصه و حزن را سبز مي كنند. بنابراين ابتهاج ما ابتهاج به آيات الله باشد. كسي كه دل خوش به آيات است، آيات خدا تعديل پذير نيستند. آيه اي مي رود و آيه ي ديگري جايگزين آن مي شود. اصلاً نوع انبساطش، انبساط ديگري است. دومين نكته اي كه عرض كرديم اين بود كه همينطور كه طبيعت با وزش نسيم رحمت الهي زنده مي شود، اين يك مثلي است براي اينكه جان هاي ما هم مي تواند با وزش نسيم و حيات الهي و حيات طيبه زنده شود و به يك حيات ديگري راه پيدا كند. نكته ي سوم اين بود همينطور كه هر پاييزي، بهاري دارد، كل دوران خزان بشريت هم بهاري دارد و همينطور كه نسيم رحمت مي وزد و طبيعت زنده مي شود يك نسيم رحمتي مي وزد، يك كلمه ي حياتي است، يك بهاري است كه آن بهار محقق مي شود و ظهور پيدا مي كند. آن هم دوران ظهور حضرت هست كه بهار عالم هست، و حيات طيبه در عالم ظاهر مي شود. اين را هم اشاره كرديم كه گاهي بعضي از انسان ها ممكن است تحول در درونشان اتفاق بيافتد. يعني امام در باطنشان ظهور پيدا كند «وَ هُمْ وَ اللَّهِ يُنَوِّرُونَ قُلُوبَ الْمُؤْمِنِين» (كافي/ج1/ص194) اين آدم ها باطنشان بهار مي شود. وجودشان زنده مي شود و به خرمي مي رسد. ولي در عصر ظهور اين ظهور به طور كلي واقع مي شود و كل جهان بهار و گلستان مي شود و فضاي كلي عالم عوض

ص: 7823

مي شود. عرض ما در ادامه ي همين بحث است. چطور مي شود ما در آن نكته ي دوم كه اشاره كرديم خوب است آدم به حيات برسد، همينطور كه بهار زنده مي شود ما هم زنده شويم. سرزمين وجود ما در معرض باران رحمت الهي و نسيم حيات بخش قرار بگيرد، و جان هاي ما وارد عرصه ي حيات مجدد شود. در قرآن خداي متعال يك مقايسه اي مي كنند و داوري را در قدم اول به خود ما واگذار مي كند. «أَ وَ مَنْ كانَ مَيْتاً فَأَحْيَيْناهُ وَ جَعَلْنا لَهُ نُوراً يَمْشي بِهِ فِي النَّاسِ كَمَنْ مَثَلُهُ فِي الظُّلُماتِ لَيْسَ بِخارِجٍ مِنْها» (انعام/122) مي فرمايد: آن كسي كه مرده بود و ما زنده اش كرديم. ما همه مي ميريم ولي حتماً دوست داريم بعد از اينكه مي ميريم، به يك حيات بالاتري برسيم. مي فرمايد: آيا آن كسي كه مرده بود و خدا در او حيات دميد، او را زنده كرد، و با اين حيات به وادي نور رسيد، «وَ جَعَلْنا لَهُ نُوراً يَمْشي بِهِ فِي النَّاسِ» زندگي اش در بين مردم در فضاي نور است. با بصيرت و نور كار مي كند. مثل آن كسي است كه مثل او در وادي ظلمات هست و خارج از ظلمات نمي شود. قرآن مي خواهد بگويد: يك سري هستند كه در وادي ظلمات مستقر هستند. وادي ظلماتي كه در آيه ي ظلمات بحث مي شود و در آيت الكرسي ذيل آن بحث كرده است. «يُخْرِجُونَهُمْ مِنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُمات» (بقره/257) يك عده در اين ظلمات مستقر هستند و خارج از اين ظلمات نمي شوند. يك عده اي به نور مي رسند. عده اي در موت مستقر هستند. عده اي به حيات مي رسند بعد از اينكه مرده هستند، همه ي ما از ابتدا

ص: 7824

از خودمان حياتي نداريم ولي خداي متعال حياتي در آنها مي دمد. حالا ان حيات چيست كه عده اي به آن مي رسند و عده اي از آن محروم هستند. اين نور چيست كه عده اي به آن مي رسند و عده اي محروم هستند؟ آيات قرآن به وضوح اين معنا را توضيح مي دهد. در آيات مكرر قرآن خداي متعال مي فرمايد: «وَ جَعَلْنا مِنَ الْماءِ كُلَّ شَيْ ءٍ حَيٍّ أَ فَلا يُؤْمِنُونَ» (انبياء/30) ما حيات همه ي اشياء را از آب قرار داديم. در عالم طبيعت حيات موجودات طبيعي به آب هست. اگر آب نباشد، زندگي نيست. منتهي اين را مكرر عرض كرديم. هرچه ما مي بينيم مثلي است براي يك واقعيت هاي ديگري كه آنها آن مثل حقيقي هستند. همينطور كه در اين عالم آبي هست و اين آب مبدأ حيات موجودات زنده است، تعبير مبدأ هم غلط است. همه ي موجودات زنده حياتشان وابسته به اوست. يك كلمه ي «ماء» و «آب» در عالم است كه همه ي حيات در عالم به او وابسته است. هركجا در كل كائنات حياتي است، نتيجه ي آن كلمه ي «ماء» است. آن كلمه ي «ماء» كه سرچشمه ي همه ي كائنات است، حقيقت ولايت و وجود مقدس امام(ع) است. در قرآن خداي متعال وقتي صحبت از غيبت امام مي كنند، كه امام در حجاب غيبت قرار بگيرد، مي فرمايد: «إِنْ أَصْبَحَ ماؤُكُمْ غَوْرا» (ملك/30) اگر آبي كه خدا به شما عطا كرده است، صبح كرديد و در حال صبح اين آبي كه خدا در اختيار شما قرار داده است، در لايه هاي باطني غور كرده است، پنهان شده است، حضرت فرمودند: «إِنْ أَصْبَحَ إِمَامُكُمْ غَائِبا» (بحارالانوار/ج24/ص100) اگر امام شما غائب شد، «فَمَنْ يَأْتيكُمْ بِماءٍ مَعينٍ» (ملك/30) چه

ص: 7825

كسي است كه ديگر آن سرچشمه ي حيات را در اختيار شما قرار بدهد؟ اين سرچشمه ي حيات رحمت خداست، نعمت خداست، سعي كنيد خودتان را از اين سرچشمه بهره مند كنيد. اگر غور كرد كس ديگري اين سرچشمه را در اختيار شما نمي گذارد. شما از حيات محروم مي شويد. پس همينطور كه اگر آب در زمين فرو رود واقعاً حيات ظاهري موجودات از بين مي رود، اگر حقيقت ولايت امام در حجاب برود، حيات طيبه از بين مي رود. لذا دوران غيبت امام گويي دوران مردگي عالم است. عرض كردم ممكن است يك نفوسي با امام ارتباط برقرار كنند و براي آنها ظهور جزئي واقع شود. يعني امام در آنها تجلي كند. آنها به حيات طيبه مي رسند و الآن در بهار هستند ولي اگر امام غايب شد دوره ي موت عالم مي شود. لذا وقتي قرآن از عصر ظهور صحبت مي كند، مي فرمايد: «اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ يُحْيِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها» (حديد/17) بعد از اينكه كلمه ي حيات و وجود مقدس امام و كلمه ي روح در حجاب رفته بود و پنهان شده بود، در لايه هاي باطني غور كرده بود، اين دوباره آشكار مي شود. آب روي زمين آشكار مي شود، و همه ي مردم به حيات طيبه مي رسند. زمين زنده مي شود. اهلش زنده مي شوند. همه به حقيقت ايمان مي رسند. آيات بسيار دقيق و به هم پيوسته است. «اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ يُحْيِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها» فرمود: «يَعْنِي بِمَوْتِهَا كُفْرَ أَهْلِهَا» حضرت فرمود: مقصود از موت زمين موت اهلش است. اهل زمين بميرند، زمين مرده است. اهل زمين زنده باشند، زمين زنده است. پس قبل از ظهور، اهل زمين مرده اند. بعد فرمود: «وَ الْكَافِرُ مَيِّت» (بحارالانوار/ج24/ص325) نگاه نكنيد كافر راه

ص: 7826

مي رود، از شما بهتر زندگي مي كند. او ميت است. «فَهُوَ مَيِّتٌ بَيْنَ الْأَحْيَاء» به تعبير علي(ع) مرده است و بنابراين «كُفن» يعني مردگي، ايمان يعني حيات، وقتي حضرت در زمين ظاهر شد، آن حيات باطني و آن حقيقت ايمان آشكار مي شود. خداي متعال در قرآن مي فرمايد: «وَ أَنْ لَوِ اسْتَقامُوا عَلَى الطَّريقَةِ لَأَسْقَيْناهُمْ ماءً غَدَقاً» (جن/16) اگر اين بندگان من بر آن طريقه ي كه من مقرر كردم، استقامت مي كردند، من آنها را با آب گوارا سيراب مي كردم. حضرت فرمودند: «طريقه» يعني ولايت ما، اگر در مسير ولايت ما و امر و نهي ما استوار مي ماندند، دنبال امر و نهي ما بودند، ما سرزمين وجود اينها را «لَأَشْرَبْنَا قُلُوبَهُمُ الْإِيمَانَ» (كافي/ج1/ص220) حضرت «لَأَسْقَيْناهُمْ ماءً غَدَقاً» را اينطور تفسير كردند. قلوبشان را با ايمان سيراب مي كرديم. پس «ماءً غَدَقاً» همان حقيقت ايمان است. حالا اين حقيقت ايمان از كجا مي آيد؟ در يك روايت ديگر همين آيه را توضيح مي دهد. فرمود: «لَأَشْرَبْنَا قُلُوبَهُمُ الْإِيمَانَ» يعني از علم امام برخوردارشان مي كرديم. از معارفي كه از ناحيه ي امام بر وجود انسان جاري مي شود، آن معارف حقيقت ايمان است.آن سرچشمه ي حيات است. قلوبشان را سيراب مي كرديم، يعني از علم الامام منتفع مي شدند. علم امام آن سرچشمه ي جاري حكمتي است كه وقتي به قلب انسان رسيد، قلب تشنه ي حكمت است. قلب حكيم مي شود. زنده مي شود. قلبي كه مرده بود، با معارفي كه از ناحيه ي امام(ع) به او مي رسد زنده مي شود. پس سرچشمه ي حيات علم الامام است. معارفي كه نزد امام است، اين معارف عبارت است از آب گوارايي كه وقتي به مؤمن مي رسد سرزمين وجود انسان زنده مي شود. «وَ أَنْ لَوِ اسْتَقامُوا

ص: 7827

عَلَى الطَّريقَةِ» كساني كه بر طريقه استقامت مي كنند، خداي متعال قلوب آنها را سيراب مي كند؟ چگونه؟ با ايمان سيراب مي كند. در يك روايت ديگر فرمود: با علم الامام سيرابشان مي كنيم. وقتي علم از عالم بالا مي آيد، علم مبدأ حكمت قلب، مبدأ حيات قلب است. قلب حكيم قلب زنده است. قلب غير حكيم قلب مرده است. قلبي كه انوار ايمان حقيقت ايمان در او جاري است، قلب زنده است. والا قلب مرده است. تشبيه هم نيست، مثل است. اين حياتي كه شما مي بينيد، حيات نازل است. وگرنه آب از آسمان نازل مي شود، بعد طبيعت زنده مي شود. خداي متعال رحمت خودش را، حيات را از طريق اين حيات به طبيعت مي رساند. علم الامام آن ماء جاري است كه اگر به سرزمين وجود انسان رسيد، سرزمين وجود انسان زنده مي شود. اين بيان را از امام رضا عرض كردم كه «الْإِمَامُ السَّحَابُ الْمَاطِرُ وَ الْغَيْثُ الْهَاطِلُ» (كافي/ج1/ص198) امام آن باران بارنده است. ابر بارنده است. آن باران فراوان است كه اگر بر سرزمين كسي باريد، سرزمين زنده مي شود. حيات طيبه در آن نفس رحماني امام است. در آن حقيقتي است كه از امام بر وجود انسان جاري مي شود. در يك روايت ديگر همين آيه را معنا كرده است، منتهي در عالم قبر برده است. «وَ أَنْ لَوِ اسْتَقامُوا عَلَى الطَّريقَةِ لَأَسْقَيْناهُمْ ماءً غَدَقاً» فرموده: در عوالم قبل هم در عالم ازله، اگر آنها بر سر حقيقت ولايت استوار مي ماندند، گِلشان را با آب فرات يعني با حقيقت ولايت عجين مي كرده است. پس حقيقت ولايت آن ماء طهور است، آن سرچشمه ي حيات است، اينكه مي گويند: حضرت خضر از آب حيات

ص: 7828

خورده است، يعني به حقيقت ولايت راه پيدا كرده است. واقعاً ديگر مرگ سراغ چنين آدمي نمي آيد. كسي كه به حقيقت ولايت الله راه پيدا كرد، جزء اولياء خدا مي شود. كسي كه از ولايت بر او دميده شود، جزء اولياء خدا مي شود. آب حيات حقيقت ولايت الله است كه به نبي اكرم خورانيده شده، لذا ايشان و اهلبيتشان اصلاً سرچشمه ي حيات هستند. ديگران به اندازه اي كه از نبي اكرم مي نوشند به سرچشمه ي حيات مي رسند، به ولايت الله هم مي رسند. «أَلا إِنَّ أَوْلِياءَ اللَّهِ لا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لا هُمْ يَحْزَنُونَ» (يونس/62) آن مقام وادي ايمن كه ديگر هيچ خوفي نيست، يعني مرگي نيست. چون مي دانيد مرگ خيلي چيز وحشتناكي است. لذا خطاب مي رسد: «من الحي القيوم، من الحي القيوم» اين بنده ديگر حيات الهي در او دميده مي شود. كلمه ي حيات وجود مقدس امام است. پس بنابراين زنده شدن سرزمين وجودي انسان به اين است كه از آن سرچشمه ي حيات در او جاري شود، از عوالم قبل هم بوده است، در اين دنيا هم همينطور است. اگر كسي استقامت كند، از آن سرچشمه ي حيات در او جاري مي شود و انسان زنده مي شود. اين آيه اي كه خواندم را ببينيد چطور تفسير كردند. فرمود: «أَ وَ مَنْ كانَ مَيْتاً فَأَحْيَيْناه» (انعام/122) حضرت فرمود: «ا فمن كان ميتا ان لا يعرف شيئاً» معارف ما به او نرسيده است. كسي كه دستش از معارف كوتاه است، اين آدم دستش از ايمان و حيات طيبه كوتاه است. نه به ايمان مي رسد و نه به حيات. حضرت فرمودند: «يَا بُنَيَّ اعْرِفْ مَنَازِلَ الشِّيعَةِ عَلَى قَدْرِ رِوَايَتِهِمْ وَ مَعْرِفَتِهِمْ» (بحارالانوار/ج1/ص106) مي خواهي ببيني چقدر

ص: 7829

قدر دارند، ببين چقدر معرفت دارند. حياتشان به اندازه ي معرفتشان است. معرفتشان ناب باشد، حياتشان ناب است. معرفتشان پايين باشد، حياتشان پايين است. بعد فرمودند: «فَإِنَّ الْمَعْرِفَة هِيَ الدِّرَايَةُ لِلرِّوَايَةِ» معرفت فهم كلمات ما است «وَ بِالدِّرَايَاتِ لِلرِّوَايَاتِ يَعْلُو الْمُؤْمِنُ إِلَى أَقْصَى دَرَجَاتِ الْإِيمَانِ» اگر به مؤمن درايت روايت دادند، با درايت روايات انسان به بالاترين درجات ايمان مي رسد. پس ببينيد حضرت فرمود: «ماءً غَدَقاً» آن آب گوارايي كه قلوب مؤمنين را سيراب مي كنند، هم ايمان است، هم علم الامام است. علم الامام همان ايمان است. ايمان چيزي جز ظهور علم الامام در قلب انسان نيست. معارفي كه خدا به امام داده است، آن معارف توحيدي اگر در قلب انسان تنزل پيدا كرد، انسان مؤمن مي شود. مجرايش چيست؟ كلماتشان است. اگر درايت كلماتشان، نور كلماتشان به قلب انسان رسيد، قلب زنده مي شود. طريق زنده شدنش همين است. مگر نور خورشيد بر اين دانه نمي تابد زنده مي شود؟ چطور نور امام به قلب انسان بتابد، زنده نمي شود؟ مگر باران نمي بارد زنده مي شود. اگر باران وجود امام ببارد، آدم زنده نمي شود؟ پس امام همان كلمه ي نور است. همان كلمه ي ماء است. سرچشمه ي حيات آن باران بارنده اي است كه اگر بر سرزمين انسان باريد هم لطيف مي شود، هم زنده مي شود. آن نوري است كه اگر تابيد، انسان به حقيقت ايمان مي رسد. حضرت فرمود: «أ فمن كان ميتاً ان لا يعرف شيئاً» هيچي بلد نبود. «فاحيينا» يعني از معارف به او داديم. وقتي معرفت به قلب انسان رسيد، اين سرزمين زنده مي شود. معرفت همان علم الامام است. همان آب جاري از ناحيه ي امام است. اميرالمؤمنين وقتي علم خودشان را با

ص: 7830

ديگران مقايسه مي كنند، مي فرمايند: «فَلَا سَوَاءٌ مَنِ اعْتَصَمَ النَّاسُ بِهِ وَ لَا سَوَاء» (كافي/ج1/ص184) آن كساني كه ديگران به آنها متمسك شدند با امامي كه شما به آن روي آورديد، يكي نيستند. ديگران به سوي چشمه هاي كم آبي رفتند كه آلوده است و از ظرفي در ظرفي مي ريزند. «وَ ذَهَبَ مَنْ ذَهَبَ إِلَيْنَا إِلَى عُيُونٍ صَافِيَةٍ تَجْرِي بِأَمْرِ رَبِّهَا» (كافي/ج1/ص184) امام آن سرچشمه ي زلالي است كه به اذن پروردگارش جاري است، «لَا نَفَادَ لَهَا وَ لَا انْقِطَاعَ» مگر شما در روايات نديده ايد. قطعي است «من أخلص لله أربعين صباحا ظهرت ينابيع الحكمة من قلبه على لسانه» (جامع الاخبار/ص94) نبي اكرم كه در مقام اخلاص علم است «أنا مدينة الحكمة» مي شود. همه ي چشمه هاي حكمت به حضرت ختم مي شود. «و علي بابها» همه ي چشمه هاي حكمت به امام ختم مي شود. امام حكيم است. لذا اگر كسي در خدمت امام بود از علم امام كه از آن سرچشمه ي حكمت است، رسيد قلب زنده مي شود. اين كلمه ي حيات است. عرض كردم اين تشبيه نيست. تشبيه غير از تمثيل است. در تشبيه اصل مشبه به است كه يك چيزي را به آن تشبيه مي كنيم. آدم شجاع را به شير تشبيه مي كنيم. شير اصل شجاعت است. ولي در اينجا اينطور نيست. اين مثل فرع است. اصل آن ممثل است. اين را جلوي ما گذاشتند، كه آن را بفهميم. آن مرتبه ي عالي است. اين حياتي كه در اثر بهار مي آيد، اين مقدمه است. حضرت يك معناي ديگر براي «ا فمن كان ميتا» كردند كه لطيف تر از اين است. فرمودند: كسي كه ولايت امام در او دميده شد، به حيات طيبه مي رسد. اين است

ص: 7831

كه در آن آيه ي قرآن خداي متعال به مؤمنين خطاب مي كند. «يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا» شما كه حقيقت ايمان را قبول كرديد، با ايمان آشنا هستيد، طعم ايمان را چشيده ايد، «اسْتَجيبُوا لِلَّهِ» خداي متعال را اجابت كنيد، «وَ لِلرَّسُولِ إِذا دَعاكُمْ لِما يُحْييكُمْ» (انفال/24) وقتي شما را به سرچشمه ي حيات دعوت مي كنند، اجابت كنيد. سخت است، استجابت است، با زحمت اجابت كنيد. به سرچشمه ي حيات مي رسيد. روايت را ديديد، حضرت فرمودند: «ولاية علي ابن ابي طالب» خداي متعال اين حقيبقت را، نبي اكرم خودش پرده از ولايت برداشت. البته من اين را مكرر گفتم. ولايت اميرالمؤمنين عين ولايت نبي اكرم است و عين ولايت الله است. اصل ولايت الله است. در نبي اكرم و اميرالمؤمنين جاري مي شود. ولايت اهلبيت ولايت نبي اكرم است. چيزي در عرض او نيست. خانه هايشان، خانه هاي نبي اكرم است. پس بنابراين اين ولايتي كه مبدأ حيات است، «لِما يُحْييكُم» ولايت الله است. اگر كسي در محيط ولايت الله قرار گرفت، حقيقتاً در او روح دميده مي شود. اينكه در روايات ديديد، فرمود: در اصحاب الميمنه مردم سه دسته هستند. «السابقون السابقون»، «اصحاب الميمنه»، «اصحاب المشئمه». فرمود: اصحاب المشئمه يك روح بيشتر ندارند، آن هم روح المدرج است. مدرج يعني روحش حركت مي كنند، مي خورند و مي خوابند، روح غريزي است. نفس است. اصحاب الميمنه چهار روح دارند. «روح المدرج، روح الايمان، روح القوه، روح الشهوه» فرمود: اگر خوف خدا در دل آنها هست، اگر ميل به عبادت دارند، اگر از خداي متعال خائف هستند، اگر توانايي بر بندگي دارند به خاطر اين روح هايي است كه بر بدنشان دميده شده است. اگر نباشد آدم ميل

ص: 7832

به عبادت پيدا نمي كند. روح المدرج ميل به خوردن و خوابيدن دارد. وقتي آن روح آمد، آنوقت نفس انسان هم ذيل آن روح قرار مي گيرد و طور ديگري عمل مي كند. مبدأ ميلش عوض مي شود. بايد روح ديگري در انسان دميده شود، اصلاً مجاز نيست. فرمود: در انبياء يك روح پنجمي هم هست كه روح القدس است. نه مي خوابد، نه غفلت مي كند، نه نسيان دارد. روح القدس است كه در بقيه نيست. آنوقت نبي اكرم اصل اين كلمه ي روح هستند. اميرالمؤمنين اصل كلمه ي روح هستند. و اين كلمه ي روح و كلمه ي نور با همديگر هستند. هركجا كلمه ي روح آمد، كلمه ي نور هم مي آيد. حضرت فرمود: «أَ وَ مَنْ كانَ مَيْتاً» مرده بودند. معارف امام در قلبشان جاري شد. ولايت امام در قلبشان جاري شد، زنده شدند. «وَ جَعَلْنا لَهُ نُورا» (انعام/122) اين ديگر نوراني هم مي شود. وقتي كلمه ي روح به او مي رسد، درهاي سرچشمه ي حيات به روي قلب انسان و وجود انسان گشوده شد و انسان در معرض حقيقت جاري امام، باران رحمتي كه از آستان امام مي بارد قرار گرفت، به حقيقت نور هم مي رسد. هم زنده مي شود، موجود زنده مي خواهد راه برود، مشي او مشي در نور است. يعني سير در وادي نور دارد. آيه خيلي روشن است. «اللَّهُ وَلِيُّ الَّذينَ آمَنُوا يُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّور» (بقره/257) «آمنوا» چه كساني هستند؟ آن كساني كه حقيقت ولايت به آنها رسيد. مگر ايمان به علم نبود؟ آنهايي كه به علم امام رسيدند، آنهايي كه به ايمان رسيدند، تحت ولايت الله هستند. سير ولايت الله در كجاست؟ «أَ وَ مَنْ كانَ مَيْتاً فَأَحْيَيْناه»، «فاحييناه» يعني «بِوِلايَتنا»

ص: 7833

يعني به ايمان رسيد. به ولايت الله رسيد. كسي كه به ولايت الله رسيد، «وَ جَعَلْنا لَهُ نُوراً يَمْشي بِهِ فِي النَّاس» (انعام/122) نقطه ي مقابلش هم «كَمَنْ مَثَلُهُ فِي الظُّلُمات» (انعام/122) آن كسي است كه ايمان نياورده و به ولايت الله نرسيده است. كسي كه به ولايت الله نرسيد، او در ظلمات است. ظلمات كجاست؟ ظلمات را هم باز در آيه ي سوره ي بقره توضيح داده شد. «وَ الَّذينَ كَفَرُوا أَوْلِياؤُهُمُ الطَّاغُوتُ يُخْرِجُونَهُمْ مِنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُمات» (بقره/257) آن ظلمات وادي ولايت خود اولياي طاغوت است. كساني كه از ولايت الله خارج شوند، اولياي طاغوت آنها را تحت ولايت خودشان مي برند. ولايت آنها ولايت ظلمات است. هرچه بيشتر غور مي كنند، بيشتر ظلماني مي شود. پس هم وادي ظلمات است، هم وادي مردگي و موت است. اين وادي هم وادي علم است، معرفت و نور و حيات است. اينطور مي شود كه انسان به حيات برسد. حالا يك زمان حيات جزئي است، امام در قلب انسان ظهور مي كند. اين ظهور براي اهلش جزئي است. يعني حقيقت ولايت امام در قلب مؤمن است. وقتي پذيرفتي اين حقيقت ظاهر مي شود. همه يك محبتي از امام دارند. محبت كلمه ي ايمان كه امام است در دل ما هست. ولي يك موقع كار به جايي مي رسد كه انسان امتحان پس مي دهد. اگر امتحان پس داديم و وادي تسليم و تطهير را پشت سر گذاشتيم و به وادي تنوير رسيديم، «وَ هُمْ وَ اللَّهِ يُنَوِّرُونَ قُلُوبَ الْمُؤْمِنِينَ» قلوب مؤمنين را روشن مي كنند، به طوري كه «لَنُورُ الْإِمَامِ فِي قُلُوبِ الْمُؤْمِنِينَ أَنْوَرُ مِنَ الشَّمْسِ الْمُضِيئَةِ بِالنَّهَار» (كافي/ج1/ص194) نور امام در قلب مؤمن از خورشيد در

ص: 7834

وسط روز روشن تر مي شود. اين مرحله ي نورانيت و حيات طيبه مي شود. براي يك نفر حاصل مي شود. وادي تسليم و تطهير را پشت سر بگذارد، به وادي تنوير برسد كه مي خواهد نوراني شود. نورانيت از عالم امام است. امام كلمه ي نور است. آن نور در قلب انسان وقتي ظاهر شد، قلب انسان از روز روشن تر مي شود. «أَ وَ مَنْ كانَ مَيْتاً فَأَحْيَيْناه وَ جَعَلْنا لَهُ نُوراً» براي كل مؤمنين محقق مي شود. لذا عقول كامل مي شود. عقل ها چهل برابر مي شود و ديگر علم و معارف كه دو حرف از 27 مورد آشكار شده بود، 25 مورد بعد ظاهر مي شود، آن بهار عالم مي شود. آن بهاري كه ما دنبالش هستيم، كه مي گوييم: بهار طبيعت، مثلي است، خدا براي شما مثل مي زند. آنوقت يك بهار ديگري هم پشتش هست كه عالم آخرت است كه حتي در عصر ظهور هم همه ي كلمه ي حيات، همه ي آن مايي كه ولايت امام است، سرچشمه ي حيات، همه ي علم امام، همه ي ولايت امام، تمامي ولايت نبي اكرم در اين دنيا امكان ظهورش نيست. بايد در عالم بعد برويم بچشيم كه برزخ و قيامت و بهشت مي شود. درجات بهشت، درجات حيات طيبه است. در هر درجه نسيمي از نسيم هاي رحمت مي وزد و بارشي از باران رحمت و حياتي هست. حيات درجات بهشت، حيات درجات ولايت است. انشاءالله خداوند متعال جان همه ي ما را سير اين درجات بدهد و به همه ي درجات برسيم. آقاي شريعتي: انشاءالله به اين حيات طيبه و بركاتي كه فرمودند، برسيم. خيلي ممنون و متشكرم. خدا شهيد آويني را رحمت كند. مي گفت: با بهاران روزي نو از راه ميرسد و ما همچنان چشم

ص: 7835

به راه روزگاريم، اكنون كه جهان و جهانيان مرده اند، وقت آن نرسيده است، كه مسيحاي موعود سر رسد و «يحيي الارض بعد موتها» انشاءالله در آن روزگار باشيم. خيلي از توجه شما ممنونم. بهاران شگفتي در راهند فردا گلي مي شكفد كه بادها را پر پر مي كند. والحمدلله رب العالمين و صل الله علي محمدٍ و آله الظاهرين. صفحه ي 44 قرآن كريم: «وَ إِذْ قَالَ إِبْرَاهِمُ رَبّ ِ أَرِنىِ كَيْفَ تُحْىِ الْمَوْتىَ قَالَ أَ وَ لَمْ تُؤْمِن قَالَ بَلىَ وَ لَاكِن لِّيَطْمَئنَّ قَلْبىِ قَالَ فَخُذْ أَرْبَعَةً مِّنَ الطَّيرِْ فَصُرْهُنَّ إِلَيْكَ ثُمَّ اجْعَلْ عَلىَ كلُ ِّ جَبَلٍ مِّنهُْنَّ جُزْءًا ثُمَّ ادْعُهُنَّ يَأْتِينَكَ سَعْيًا وَ اعْلَمْ أَنَّ اللَّهَ عَزِيزٌ حَكِيمٌ(260) مَّثَلُ الَّذِينَ يُنفِقُونَ أَمْوَالَهُمْ فىِ سَبِيلِ اللَّهِ كَمَثَلِ حَبَّةٍ أَنبَتَتْ سَبْعَ سَنَابِلَ فىِ كلُ ِّ سُنبُلَةٍ مِّاْئَةُ حَبَّةٍ وَ اللَّهُ يُضَاعِفُ لِمَن يَشَاءُ وَ اللَّهُ وَاسِعٌ عَلِيمٌ(261) الَّذِينَ يُنفِقُونَ أَمْوَالَهُمْ فىِ سَبِيلِ اللَّهِ ثُمَّ لَا يُتْبِعُونَ مَا أَنفَقُواْ مَنًّا وَ لَا أَذًى لَّهُمْ أَجْرُهُمْ عِندَ رَبِّهِمْ وَ لَا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لَا هُمْ يَحْزَنُونَ(262)* قَوْلٌ مَّعْرُوفٌ وَ مَغْفِرَةٌ خَيرٌْ مِّن صَدَقَةٍ يَتْبَعُهَا أَذًى وَ اللَّهُ غَنىِ ٌّ حَلِيمٌ(263) يَأَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُواْ لَا تُبْطِلُواْ صَدَقَاتِكُم بِالْمَنّ ِ وَ الْأَذَى كاَلَّذِى يُنفِقُ مَالَهُ رِئَاءَ النَّاسِ وَ لَا يُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الاَْخِرِ فَمَثَلُهُ كَمَثَلِ صَفْوَانٍ عَلَيْهِ تُرَابٌ فَأَصَابَهُ وَابِلٌ فَتَرَكَهُ صَلْدًا لَّا يَقْدِرُونَ عَلىَ شىَ ْءٍ مِّمَّا كَسَبُواْ وَ اللَّهُ لَا يَهْدِى الْقَوْمَ الْكَافِرِينَ(264)» ترجمه آيات: «ابراهيم گفت: اى پروردگار من، به من بنماى كه مردگان را چگونه زنده مى سازى. گفت: آيا هنوز ايمان نياورده اى؟ گفت: بلى، و لكن مى خواهم كه دلم آرام يابد. گفت: چهار پرنده برگير و گوشت آنها را به هم بياميز،

ص: 7836

و هر جزئى از آنها را بر كوهى بنه. پس آنها را فراخوان. شتابان نزد تو مى آيند، و بدان كه خدا پيروزمند و حكيم است. (260) مثَل آنان كه مال خود را در راه خدا انفاق مى كنند، مثَل دانه اى است كه هفت خوشه برآورد و در هر خوشه اى صد دانه باشد. خدا پاداش هر كه را كه بخواهد، چند برابر مى كند. خدا گشايش دهنده و داناست. (261) مزد كسانى كه اموال خود را در راه خدا انفاق مى كنند و پس از انفاق منّتى نمى نهند و آزارى نمى رسانند با پروردگارشان است. نه بيمناك مى شوند و نه اندوهگين. (262) گفتار نيكو و بخشايش، بهتر از صدقه اى است كه آزارى به دنبال داشته باشد. خدا بى نياز و بردبار است. (263) اى كسانى كه ايمان آورده ايد، همانند آن كس كه اموال خود را از روى ريا و خودنمايى انفاق مى كند و به خدا و روز قيامت ايمان ندارد، صدقه هاى خويش را به منّت نهادن و آزار رسانيدن باطل مكنيد. مثَل او مثَل سنگ صافى است كه بر روى آن خاك نشسته باشد. به ناگاه بارانى تند فرو بارد و آن سنگ را هم چنان كشت ناپذير باقى گذارد. چنين كسان از آنچه كرده اند سودى نمى برند، كه خدا كافران را هدايت نمى كند. (264)»

93-01-02

بسم الله الرحمن الرحيم و صل الله علي محمدٍ و آله الطاهرين آري هوا خوش است و غزل خيز در بهار باريده است خنده ي يك ريز در بهار از باد نوبهار حديث است، تن مپوش بايد دريد جامه ي پرهيز در بهار اما خدا نياورد آن روز را كه آه گيرد دلي پهانه ي پاييز در بهار بي ديد و

ص: 7837

بازديد تو، تبريك عيد چيست؟ چندين دروغ مصلحت آميز در بهار با ديدنم پر از عرق شرم مي شوند گلهاي شادكام دل انگيز در بهار مي بينم اي شكوفه كه خون مي شود به لب از شاخه ي انار مياويز در بهار آقاي شريعتي: سلام مي گويم به همه ي بيننده هاي خوبمان. خانم و آقايان. خيلي خيلي خوش آمديد به بهارانه ي سمت خداي امروز ما. حاج آقاي ميرباقري سلام عليكم و رحمة الله. خيلي خوش آمديد. حاج آقاي ميرباقري: عليكم السلام و رحمة الله، من هم اين ايام را خدمت حضرتعالي و همكاران عزيزتان و بينندگان ارجمند صميمانه تبريك عرض مي كنم. آقاي شريعتي: بسيار ممنون و متشكرم، آرزو مي كنم آغازين روزهاي سال 1393 براي همه ي بيننده هاي خوبمان و همه ي مردم سرزمينمان هر كجا كه هستند، انشاءالله پر خير و بركت باشد و جان و دل و روحشان بهاري بهاري باشد. دعوت مي كنم كه حرف هاي بهاري حاج آقاي ميرباقري عزيز را بشنويد. حاج آقاي ميرباقري: بسم الله الرحمن الرحيم. الحمدلله رب العالمين و صل الله علي سيدنا محمدٍ و آله الطاهرين. [دعاي فرج] ايام بهار و تجديد حيات طبيعت و نشاط طبيعت هست، به طور طبيعي همه ي ما از اين ايام لذت مي بريم و غرق در بهجت حيات مجدد طبيعت مي شويم. من چند نكته را فقط پيرامون همين تحولي كه در طبيعت پيدا مي شود، بهجتي كه براي ما حاصل مي شود تقديم بينندگان عزيز مي كنم. نكته ي اول اين است كه ما در قبال اين تحولي كه در طبيعت پيدا مي شود و رويش مجدد طبيعت و بهجت هايي كه به ما دست مي دهد، دو نوع مواجه و برخورد داريم. يك موقعي انسان در حجاب هست،

ص: 7838

خود طبيعت را مي بيند. رويش بهار را مي بيند. درختان سرسبز و خرم مي شوند. نهرها جاري هستند. هوا، هواي معتدلي است و امثال اينطور تحولاتي كه در طبيعت اتفاق مي افتد كه شعرا ديديد، لطيف هم گفتند. اين ابتهاجات يك آفت بسيار بسيار جدي در متنش هست، كه همه ي بينندگان حتماً تجربه كردند و آن اين است انساني كه به خود اين تحولات، به خود اين پديده ها دلخوش است، چون انسان يك موجود فراباش است و بر فراز اين چهار فصل ايستاده است، و خداي متعال او را اينطور آفريده است كه در بهار، پاييز را مي بيند. اگر دل به خود بهار بست، بي ترديد در آغاز بهار نگران پاييز است. و هرچه از بهار بيشتر مي گذرد، اضطراب انسان بيشتر مي شود. چرا؟ چون اين محبوب دارد از انسان خداحافظي مي كند و مي رود. به بهار دل بستي. خوب محبوب رفتني از آغاز وصالش تلخكامي وصالش هست. چون مي داند محبوب رفتني است. يا او از من جدا مي شود، يا من از او جدا مي شوم. جدايي قهري است. جدايي در دست ما نيست. يا من از بهار جدا مي شوم، يا بهار از من جدا مي شود. خاصيت تحول است. هم من متحول هستم، هم بهار. اگر به امر متحول دل بستي، جدايي قطعي است.اين جدايي در لحظه ي وصال ذائقه ي انسان را تلخ مي كند. همه تجربه كردند. آن روز خوشي كه ما براي تفرج و تفريح بيرون مي رويم با دوستان و اقوام و محفلي داريم، از آغاز صبح انسان براي غروب مضطرب است و هرچه به غروب نزديك تر مي شود، اين افسردگي و اضطراب بيشتر مي شود. در متن خوشي مضطرب است. چون عرض

ص: 7839

كردم انسان موجود فرا باش است. مثل حيوان نيست كه آينده اش را نبيند. دغدغه ي آينده را نداشته باشد. جدايي قطعي است، انسان هم مشرف به اين جدايي است. لذا در لحظه ي وصال محبوبي كه جدا شدني است، تلخي فراغ هست. وقتي جدا شد اين آتش در درون انسان شعله ور مي شود و ديگر انسان را بي قرار مي كند. ممكن است انسان با تغافل و خود را غافل كردن بخواهد اين را پشت سر بگذارد، اما تغافل واقعيت مسأله را عوض نمي كند. اين اضطراب به باطن ناخودآگاه انسان مي رود. اين خاصيت دل بستن به آفل ها است. اينكه در قرآن ديديد خداي متعال از زبان ابراهيم خليل اين لطيفه را بيان مي كند كه وقتي با بت پرست ها مواجه شد كه در مقابل ستاره ها سجده مي كردند، وقتي ستاره در شب تاريك طلوع كرد، آدم محتاج به نور است و از ظلمت رنج مي برد. نگاهش به ستاره افتاد، «رَأى كَوْكَباً قالَ هذا رَبِّي فَلَمَّا أَفَلَ قالَ لا أُحِبُّ الْآفِلين» (انعام/76) اين در مقام تعليم بوده است. يكي از تفسيرهاي اين آيه اين است. مي فرمود: ببينيد چيزي كه غروب مي كند، نمي شود به آن دل بست. چون اگر دل بست وقت غروبش چه مي كنيم؟ زيبايي كه غروب مي كند علامت اين است كه از اول هم اين زيبايي براي خودش نبود، اگر براي خودش بود كه غروب نمي كرد. ما به زيبايي ها طبيعت نبايد دل ببنديم. به هيچ چيز! نه به نهر جاري اش، نه به صداي پرندگانش، نه به هواي معتدلش، به هيچ چيز طبيعت نبايد دل بست. پس بايد چه كنيم كه از اين جمال لذت ببريم ولي در دل اين لذت رنج

ص: 7840

نباشد؟ اين جمال براي خود اين اشياء نيست. اگر براي خودشان بود، حتماً از آنها گرفته نمي شد. اين گلي كه طراوتش از بين مي رود، طراوتش از خودش نبود. چيزي كه براي خودش است، از او گرفته نمي شود. پس اگر كسي در متن اين جمال، حضور جمال حضرت حق را ببيند، كه حقيقت همين است. همه ي زيبايي ها از اوست. همه ي جمال از اوست. اگر كسي در متن جمال به جمال حضرت حق راه پيدا كند. برهانش هم اين بود كه عرض كردم. اين جمال ها اگر براي خود اين پديده ها بود، آفل نبود. افول علامت اين است كه اين جمال براي خودشان نيست. پس سرچشمه اي دارد، آن سرچشمه غروب كننده نيست. دائمي است. والا اگر او هم دائمي بود مثل بقيه بود. پس بنابراين اين آفل ها ما را به يك حقيقت غير آفل هدايت مي كنند. همه ي جمال از اوست. اگر كسي به او پيوند خورد در هر جلوه اي جمال او را، آيه اي از آيات او را مي بيند، و غرق در بهجت مي شود چون جمال حقيقتي زنده، محيط، مسلط، حاضر، قابل دل بستن و جواب بدهنده است. اينها كه نه صداي ما را مي شنوند، نه جوابي مي دهند، اگر ان اتفاق افتاد كه انسان دل به او بست ديگر اضطراب تحول ها را هم ندارد. چون اين تحول ها محبوب مرا از من جدا نمي كند. رنج تحول ها، رنج جدايي از محبوب است. يك عزيز سؤال كردند آقا ما چه كنيم كه از دوري محبوب ها رنج نبريم؟ گفتم: چاره اش همين است كه قرآن فرمود: «وَ هُوَ مَعَكُمْ أَيْنَ ما كُنْتُمْ» (حديد/4) هركجا باشيد، در بزرخ هم برويد با شماست. در دنيا هم

ص: 7841

با شماست. اين محبوب از شما جدا شد، محيط به شماست. اگر اينطور شد انسان در بهار منتظر پاييز است چون اين جلوه مي رود، جلوه ي ديگري مي آيد. رنجي در كار نيست. كه حالا پاييز مي آيد، مگر پاييز بدتر از بهار است؟ پاييز هم يك جلوه است و بلكه زيباتر، چه تفاوتي دارد؟ انسان دائم مشغول به آيات حضرت حق است. به جاي اينكه بهار را مدح كند، خداي متعال را حمد مي كند و اين حمد بي پايان است. برهانش همين بود كه عرض كردم. ولي شهود است، يافتن است. انسان اگر به جايي رسيد كه از آفل ها عبور كرد، دل برداشت، محبوب حقيقي ظاهر مي شود. آنوقت دل به او بستي، هيچوقت اين انبساط از بين نمي رود. اين را هم عرض كردم، محبوب هاي ديگر در متن وصالشان غصه ي فراغ هست. و علاوه بر غصه اي كه هست انسان از دور خيال مي كند خبري است. وقتي نزديك مي شويم مي بيند نه به اندازه ي آدم نيست. شيطان بزرگ نمايي كرده است. و الا هيچ چيز به اندازه ي دل انسان نيست. «الْقَلْبُ حَرَمُ اللَّه» (بحارالانوار/ج67/ص25) به اندازه ي دل آدم نيست. آدم وقتي رسيد مي فهمد اين ارزش دل بستن نداشت. لذا مضطرب مي شود. يكي اينكه مي داند، بايد از او جدا شوي، دوم مي فهمد اين آنقدري كه نشان مي داد، نبود. حضرت حق هم از آدم جدا نمي شود، هم هرچه مي بيني جلوه هاي بالاتري است، پاياني ندارد. اينطور نيست كه به يك جلوه رسيدي بگويي: حضرت حق تمام شد. لذا آنهايي كه به حضرت حق مي رسند دائم غرق در بهجت هستند، و هر لحظه هم بهجت و نشاطشان افزوده مي شود، اگر حجاب عالم ملك برداشته شد، در

ص: 7842

عالم ملك توانستند جلال و جمال الهي را ببينند، آرام آرام حجاب ملكوت برداشته مي شود و عوالم بعد است. اين مسير، مسير نامتناهي است. لذا انسان هايي كه به خداي متعال دل مي بندند، از او مي گيرند، به او پس مي دهند، دائم با او هستند، بهجتشان، بهجت بي پايان، بدون اضطراب، بدون رنج، بدون غصه فراغ هست. چون مي دانند آنطور نيست كه او متحول باشد و فراغ قطعي باشد. يك خوف ديگري دارند، آن خوف اين است كه مبادا ما راه برويم. بد راه برويم و با بد راه رفتنمان خودمان از محبوبمان جدا شويم. لذا مراقبه مي كنند، آن خوف در انسان احتياط مي آورد. به خلاف خوف جدايي بهار است. هرچه هم احتياط كنيم، آفل است. اين ضعف اوست. اين خوف ناشي از ضعف محبوب است. آن خوف ناشي از ضعف محبوب نيست. نگراني در رفتار خود انسان است كه ما چطور عمل كنيم كه از زيبايي ها جدا نشويم. يك تعبيري در دعاي عرفه از سيد الشهدا(ع) نقل شده است، تعبير لطيفي است. «عَلِمْتُ بِاخْتِلَافِ الْآثَارِ وَ تَنَقُّلَاتِ الْأَطْوَار» من از دگرگوني آثار، رفت و آمد آثار، اينكه پاييز مي رود، بهار مي آيد، شب مي رود، روز مي آيد و امثال اينها. «وَ تَنَقُّلَاتِ الْأَطْوَار» اينكه اطوار عالم در حال نقل و انتقال هستند، يك امري را يافتند، «أَنَّ مُرَادَكَ مِنِّي» مراد تو از من چيست؟ خدايا چرا اين تحولات را به نشان مي دهي و در معرض ديد من قرار مي دهي. مي دانيد خيلي از تحولات عالم از معرض ديد ما پنهان است، نمي بينيم! آنچه مي بينيم خداي متعال براي چه رفت و آمد بهار و پاييز و شب و روز و جواني

ص: 7843

و پيري را در معرض ديد ما قرار داده است؟ «عَلِمْتُ بِاخْتِلَافِ الْآثَارِ وَ تَنَقُّلَاتِ الْأَطْوَارِ أَنَّ مُرَادَكَ مِنِّي» آنچه تو از من مي خواهي، اين است. «أَنْ تَتَعَرَّفَ إِلَيَّ فِي كُلِّ شَيْ ءٍ» مي خواهي خودت را در همه چيز به من معرفي كني، «حَتَّى لَا أَجْهَلَكَ فِي شَيْ ءٍ» تا اينكه در هيچ چيز نسبت به تو غافل نباشم. نه اينكه نسبت به تو غافل نباشم،«حَتَّى لَا أَجْهَلَكَ فِي شَيْ ءٍ» در بهار هم با تو باشم. در پاييز هم با تو باشم. در شب هم با تو باشم. در روز هم با تو باشم. در جواني با تو باشم. اين آن چيزي است كه خداي متعال مي خواهد. اينكه خداي متعال خورشيد را وسط آسمان مي برد و بعد هم پنهانش مي كند، براي اين است كه ما بفهميم اين خورشيد كاره اي نيست و در متن طلوع خورشيد حضرت حق را ببينيم، در غروبش هم حضرت حق را ببينيم. كساني كه به اين مقام مي رسند، نگران پاييز نيستند، نگران اينكه اين صبح، شب مي شود نيستند. مگر چه مي شود؟ صبح مي رود، شب مي آيد. آيه اي مي رود، سفره اي انداخته مي شود، سفره اي جمع مي شود. ديديد آدم دل بسته به كسي است، كساني كه حتماً عشق مجازي را تجربه كردند، آدمي كه دل بسته به كسي است سر سفره ي او مي نشيند، توجه به سفره انداختن و جمع كردن اوست. كاري ندارد چه چيزي سر سفره مي گذارد و برمي دارد. كسي كه با خداست، در بهار سفره انداختن و جمع كردن او برايش لطيف است. از صنع الهي لذت مي برد كه چطور بهار را جمع مي كند، چطور مي دمد، چطور نفس رحماني جمع مي شود. دوباره پاييز مي آيد، او

ص: 7844

مشغولش مي كند و دائم غرق در بهجت و ابتهاج است. اين همان احسن الحال است. احسن الحالي كه ما از خداي متعال در اين دعاي تحويل سال مي خواهيم كه خدايا حال ما را متحول كن. همه ي تحولات دست تو است. «يا مقلب القلوب و الابصار، يا مدبر الليل و النهار، يا محول الحول و الاحوال» همه ي چرخش ها در دست توست. يك تحولي در ما ايجاد كن به احسن الحال برسيم. احسن الحال، آن احسن الحال حضور در محضر خداست. آدم هاي اينچنيني هميشه بهار هستند. اصلاً پاييز را نمي بينند. همه ي عالم برايشان بهار است. همه ي عالم براي اينها حضور حضرت حق است. هميشه غرق بهجت هستند. اصلاً نگران هيچ آينده اي نيستند. حتي نگران مرگ نيستند. مي گويند: اين عالم خدا را ديديم، برويم آن عالم را هم ببينيم. من يكي از اولياي خدا را مي شناختم، مي گفت: اين عالم خدا را ديديم. ببينيم آن عالم وسيع تر خدا چه خبر است. مضطرب نيست كه بساط دنيا جمع مي شود. پس اين نكته ي اول است كه ما بايد از زيبايي طبيعت، از بهار، از رويش گياهان، از بارش باران، از نسيم بهار، از صداي پرندگان، لذت ببريم. همه ي اينها آيات هستند. خود اينها هيچ جلوه اي ندارند. اوهام نفس است. خيال بافي است كه اينها را خدا مي نشاند. ما را به اينها دل بسته مي كند، در اين دل بستگي ها براي ما رنج ايجاد مي كند. بنا بود ما از حضور حضرت حق لذت ببريم. از جمال الهي، از محبت او، از رحمت او، نسيم رحمت خدا را ببينيم، «فَانْظُرْ إِلى آثارِ رَحْمَتِ اللَّهِ كَيْفَ يُحْيِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها» (روم/50) اين دو نگاه

ص: 7845

است. طبيعتاً اين نگاه دوم، نگاه كسي است كه هميشه بهار است. اين نكته ي اول است. نكته ي دوم اين است كه هرچه ما در عالم محسوس مي بينيم آيات و نشانه هايي براي عالم ديگر هستند. به تعبير ديگر ما بايد بگرديم ممثل آن را پيدا كنيم. خداي متعال اين را جلوي ما گذاشته است، اين يك مثل است. يك واقعيت عظيم تري هم هست، عبرت بگيريم. از اين عبور كنيم و به آن ممثل برسيم. شما در طبيعت مي بينيد، باران رحمت الهي مي بارد و بهار زنده مي شود. خداي متعال با يك بيان لطيف ديگري اين را بيان كرده است. مي فرمايد: وقتي بهار مي آيد، «فَانْظُرْ إِلى آثارِ رَحْمَتِ اللَّهِ» رحمت خداست كه نازل مي شود، اين آثار رحمت خداست كه بر عالم مي بارد، وقتي باريد، «كَيْفَ يُحْيِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها» زمين مرده با اثر رحمت الهي زنده مي شود. و الا باران چه كاره است كه زمين را زنده كند؟ اين تجلي رحمت است. آثار رحمت الهي است كه در عالم ظاهر مي شود. بعد مي فرمايد: «إِنَّ ذلِكَ لَمُحْيِ الْمَوْتى وَ هُوَ عَلى كُلِّ شَيْ ءٍ قَديرٌ» (روم/50) اوست كه مرده ها را زنده مي كند. خدايي كه با آثار رحمتش طبيعت را زنده مي كند، همين خداي متعال مرده ها را زنده مي كند و او بر هر كاري تواناست. اين ذيل آيه دو احتمال دارد. يكي ناظر به معاد است كه درست هم هست. همين خدايي كه مرده را زنده مي كند مي تواند انسان مرده را هم بروياند. همين خدايي كه باران را مي بارد و يك بذر مرده تبديل به يك گياه با نشاط مي شود، مي تواند انسان را از نو زنده كند. يك نكته ي ديگر هم

ص: 7846

در آن هست و آن اينكه ما واقعاً يك موت و حيات ديگري هم داريم. سرزمين وجود ما سرزمين كوير است بايد رحمت خدا بر آن ببارد تا سبز و خرم زنده شود. ما چرا خودمان را ارضي نمي بينيم كه باران رحمت خدا بر اين ارض ببارد و اين ارض را زنده كند. چرا براي خودمان حيات ديگري غير از اين حيات نمي بينيم. چرا ما كه در انتظار نشسته ايم، كه زمين زنده شود و اين گل سبز شود در انتظار سبز شدن خودمان نيستيم. مگر ما سرزمين مرده اي نيستيم كه اگر رحمت خدا بر ما ببارد، زنده مي شويم؟ ما يك شجره ي طيبه مي شويم. يك درخت زنده مي شويم. بار مي دهيم، محصول مي دهيم، ميوه مي دهيم. مگر ما نمي توانيم فرعي از آن كلمه ي طيبه بشويم كه «تُؤْتي أُكُلَها كُلَّ حينٍ بِإِذْنِ رَبِّها» (ابراهيم/25) فرعي از اميرالمؤمنين ونبي اكرم شويم و دائم سرسبز باشيم. خودمان دائم بهار باشيم. نه اينكه عالم براي ما دائم بهار باشد. يك سخني بود كه جهان براي ما بايد دائم بهار باشد. بحث اين است كه چرا خودمان دائم بهار نباشيم؟ چرا ما توجه به پاييز وجود خودمان نمي كنيم كه بايد اين خزان با بارش رحمت خدا تبديل به بهار شود. اين روايت را يك وقتي گفتم كه در انبياء پنج روح است. روح القدس، روح الايمان، روح القوه، روح الشهوة، روح المدرج، در خوبان و مؤمنين چهار روح است. روح القدس نيست. در كفار يك روح المدرج است. همان نفس است. فقط مي خورند و مي خوابند. آن روح هاي ديگر واقعي است، بايد آن روح ها در ما دميده شود. همينطور كه دميده مي شود در طبيعت

ص: 7847

زنده مي شود، ما بايد زنده شويم و به حيات هاي برتر برسيم. بنابراين همينطور كه در انتظار نشستيم كه باران رحمت خدا ببارد و اين رحمت الهي نازل شود و طبيعت زنده شود، از زنده شدن طبيعت لذت ببريم، اگر توجه كنيم و اين رحمت الهي بر ما ببارد، ترديد نكنيد ما از زنده شدن خودمان، بيش از زنده شدن طبيعت لذت خواهيم برد. ما بايد به دنبال بهار خودمان باشيم و اين شدني است. به نظر من اين آيه يكي از نكاتي كه اشاره مي كند همين است. مي فرمايد: «إِنَّ ذلِكَ لَمُحْيِ الْمَوْتى» همان خدايي كه خاك را زنده مي كند، مي تواند شما را هم زنده كند. آقاي شريعتي: يك ضمير مستعدي مي خواهد كه اين رحمت ها را جذب كند. حاج آقاي ميرباقري: فقط اگر بخواهيم واقع مي شود. غفلت مي كنيم. اين رحمت ها هم مي بارد. ببينيد فرمود: «إن لربكم في أيام دهركم نفحات ألا فتعرضوا لها» (بحارالانوار/ج84/ص267) در ايام زندگي هركسي نسيم هايي مي وزد. خودتان را در معرض قرار دهيد. شعري كه الآن خوانديد مضمون حديث بود. حضرت فرمودند: خودتان را در معرض باد بهار قرار بدهيد، چون آن كاري كه با گياهان مي كند، با شما هم، همان كار را مي كند. همان باد بهاري كه جسم را با نشاط مي كند، يك نسيم هاي رحمتي است، كه وقتي به انسان خورد، او را زنده مي كند. فرمود: از اين نسيم ها در دوران شما هست. شما غافل هستيد، مي آيد رد مي شود و ما اعتنايي نمي كنيم. بنابراين نسيم هاي رحمت الهي كه در عالم هست كه مي تواند در انسان حيات بدمد، به اين نسيم ها توجه كنيم و دنبال اين نسيم ها برويم و دنبال بهار خودمان باشيم.

ص: 7848

همه چيز براي بهار ما آماده است. هم سرزمين ما سرزمين حاصلخيزي است. هم رحمت خدا جاري است. اين رحمت مي بارد و ما را بهاري مي كند و زنده مي كند. امام رضا(ع) يك حديث دارند، امام و امامت را معرفي مي كنند. در ذيل آن حديث يك جمله ي لطيفي دارند. اوصاف امام را بيان مي كنند، خيلي عجيب است. اينها اگر در جاي خودش واقع شود فهم مي شود. حضرت مي گويند: امام ابر بارنده است و باران متتابع و پشت سر هم است. يكي از شئون امام است. چطور اين ابر مي بارد زنده مي كند. مگر اين غير از رحمت خدا چه دارد؟ فرمود: امام اينگونه است. اگر بر سرزمين وجود انسان ببارد، سرزمين وجود انسان زنده مي شود. پاك مي شود، طاهر مي شود. خداي متعال مي فرمايد: «وَ يُنَزِّلُ عَلَيْكُمْ مِنَ السَّماءِ ماءً لِيُطَهِّرَكُمْ» (انفال/11) خداي متعال از عالم بالا آب را نازل كرد كه شما را پاك كند، داستان جنگ بدر است. در روايت است فرمود: «السماء» مقام نبي اكرم (ص) است. «ماء» ولايت اميرالمؤمنين است. وقتي ببارد شما را تطهير مي كند. پس بنابراين همينطور كه باراني است، مي بارد، نسيمي است، مي وزد. همه چيز در طبيعت جلوه هاي رحمت خداست و آثار رحمت است. يكي در تابش خورشيد است. يكي در بارش باران است. يكي در نسيم بهاري است. همه دست به دست هم مي دهند و اين زمين مرده زنده مي شود، همه ي نسيم ها رحمت، باران رحمت، آماده است براي اينكه بر وجود ما بوزد و ما زنده شويم به شرطي كه منتظر بهار خودمان باشيم. اگر منتظر بهار خودمان باشيم، «إن لربكم في أيام دهركم نفحات ألا فتعرضوا لها» خودمان را در

ص: 7849

معرض قرار بدهيم، آن نسيم رحمت ما را زنده مي كند. اين هم نكته ي دومي است كه بايد در اين ايام توجه كنيم. نكته ي سومي كه قابل توجه است اين است كه همينطور كه ما بهاري داريم كه هر سال تكرار مي شود و واقعاً زنده مي شود و همه هم لذت مي بريم، خداي متعال فطرت ما را اينطور آفريده كه متناسب است و از زنده شدن لذت مي بريم. به تعبير ديگر وقتي آثار رحمت خدا ظاهر مي شود فطرت ما به اين آثار تعلق دارد، لذت مي بريم. يك بهاري در عالم هست كه آن بهار يك حيات برتري است، يك نشاط و انبساط و زيبايي و خرمي ديگري به جهان مي رسد كه قابل مقايسه با اين خرمي ها نيست. فرض كنيد مثلاً بهشت، زيبايي هاي بهشت با بهار قابل مقايسه نيست. «فَلا تَعْلَمُ نَفْسٌ ما أُخْفِيَ لَهُمْ مِنْ قُرَّةِ أَعْيُن» (سجده/17) هرچه هم بخواهيم دنبال كنيم، خدا آنچه براي اوليائش در بهشت پنهان كرده بر كسي آشكار نمي شود. بنابراين همينطور كه بهار يك جلوه است، بهشت يك چيزي است كه قابل مقايسه نيست. ما در همين دنياي خودمان، يك دوراني داريم كه در آن دوران بهار ظهور پيدا مي كند و باران مي بارد و زمين زنده مي شود. خداي متعال وعده داده است. «أَنَّ اللَّهَ يُحْيِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها» خداي متعال اين زمين را بعد از مردن دوباره زنده مي كند. اين عالم يك بهاري دارد. شما نگران خزان عالم نباشيد. درست است كه شايد در دوران خزان عالم هستيد، ولي كل عالم بهاري دارد. آن رحمتي كه كل عالم را دگرگون مي كند، بهار ديگري مي آيد، و من گاهي به نظرم مي آيد اين

ص: 7850

تعبير صحيح است. قطعه اي از بهشت مي شود. يعني حقيقتي از غيب در اين عالم ظاهر مي شود، بهار يك تجلي از غيب است. چيزي غير از آن نيست. آن كلمه ي غيب الهي كه امام زمان هست، در عالم ظاهر مي شود، آن كلمه ي «ماء» كه هميشه عرض كردم «يظهر الماء علي وجه الارض» آب روي زمين آشكار مي شود، يعني حقيقت ولايت! همه ي عالم به آب زنده است. «وَ جَعَلْنا مِنَ الْماءِ كُلَّ شَيْ ءٍ حَي» (انبياء/30) وقتي اين كلمه ي «ماء» در عالم ظاهر شد، عالم به يك حيات ديگري مي رسد. به اندازه اي كه اين آب تجلي دارد، حيات است. به اندازه اي كه امام تجلي مي كند، حيات در عالم هست. اين تعبير كه در زيارت حضرت ديديد «السَّلَامُ عَلَى رَبِيعِ الْأَنَامِ وَ نَضْرَةِ الْأَيَّام» (بحارالانوار/ج99/ص101) با حضرت عالم بهار مي شود و خرمي در عالم مي آيد كه با اين خرمي قابل مقايسه نيست. خرمي است خيال نكنيم اوهام است. اگر ارباب معرفت كه غرق نشاط است، نشاطشان خيالات است. يك نشاطي است كه با ما قابل مقايسه نيست. ما به آن وادي راه نداريم. بنابراين يك وادي در اين عالم است، كه در اين وادي حقيقت ظهور پيدا مي كند، امام كه كلمه ي طيبه است، امام كه كلمه ي حيات است، ظهور پيدا مي كنند و كل زمين زنده مي شود. امام كه بهار عالم است، عالم با او به نشاط و نضره و خرمي مي رسد. چرا ما عبريت نمي گيريم؟ چطور رفتن پاييز و آمدن بهار را مي بينيم و عبرت نمي گيريم؟ اينكه كل عالم يك بهاري دارد و آن بهار، بهاري است كه همه ي انبياء به آن وعده دادند و همه ي خوبان منتظرش دادند.

ص: 7851

آنهايي كه هيچي در دنيا دل ازشون نمي برده، دل داده ي آن بهار هستند و منتظر آن بهار هستند. بنابراين ما بايد منتظر يك انتظار بزرگتر از انتظار اين بهار كه براي ما پيش مي آيد باشيم، بهاري كه با بارش رحمت الهي، با بارش حقيقت ولايت بدست مي آيد. اين بيت را يك بار خواندم، حضرت زهرا(س) تعبير لطيفي راجع به پدر بزرگوارشان رسول الله(س) دارند، «إِنَّا فَقَدْنَاكَ فَقْدَ الْأَرْضِ وَابِلَهَا» (كافي/ج8/ص375) ما شما را از دست داديم مثل زميني كه باران بارنده و فراوان خودش را از دست بدهد. ببينيد پيغمبر اينطور است، امام اينطور است، وقتي ببارد، امام خورشيدي است كه وقتي طلوع كند، صبح مي شود. چطور ما شب منتظر صبح هستيم، مي دانيم خورشيدي هست. چطور در شب غيبت منتظر طلوع آن صبح نيستيم كه همه ي عالم روشن شود. چرا در پاييز عالم منتظر بهار در خزان، منتظر رويش و بهار نيستيم. اين انتظار بزرگ بايد در موردش شكل بگيرد كه همه ي ما منتظر بهار هستيم. خود را محيا مي كنيم، خانه تكاني مي كنيم، كار خوبي هم هست. آدم منتظر بهار باشد. اين يك مثل است چرا منتظر آن بهار واقعي نيستيم.چرا خانه تكاني نمي كنيم؟ چرا خودمان، عالم، خانه مان را آماده نمي كنيم؟ خانه ي ما فقط اين بيت نيست. بايد عالم را آماده كنيم. گلباران شود تا انشاءالله حضرت تشريف بياورند و بهار حقيقي در عالم محقق شود و همه زنده شوند، كه در روايات داريم كه دعا مي كنيم كه خدايا قلب هاي مرده را با امام زمان زنده كن. وقتي حضرت مي آيند واقعاً زمين زنده مي شود، اهلش زنده مي شوند. بنابراين اين بهار يك مثلي است براي بهار حقيقي عالم،

ص: 7852

كه عصر ظهور است كه واقعاً تحول عظيمي اتفاق مي افتد. اين يك مثل و يك نمونه است براي اينكه آن را بفهميم. «إِنَّ ذلِكَ لَمُحْيِ الْمَوْتى» من فكر مي كنم يك معنايش همين است. خداي متعال فرموده ببينيد، آثار و رحمت خدا را ببينيد. طبيعت مرده را زنده مي كند. خداي متعال محيي است. عالم در انتظار يك حياتي است، كه خداي متعال آن حيات را مي دمد. «إِنَّ ذلِكَ لَمُحْيِ الْمَوْتى» به وسيله ي كلمه ي تامه ي خودش كه وجود مقدس امام زمان است، يك بهاري در سر راه عالم است، انشاءالله منتظر آن بهار باشيم. نكته ي ديگري كه باز قابل تذكر است وقتي سال نو مي شود و بهار مي شود، بالاخره يك سال جديد آمده است و يك سال هم رفته است. در روايات ديديد، فرمود: هر شب و روزي كه مي آيد، ندا مي دهد و مي گويد: من ديگر تكرار شدني نيستم. بهره ي خودت را از من ببر. فردا شب، فردا شب است. نگو من فردا شب نماز شب مي خوانم. من ديگر نيستم. من روز قيامت كه شهادت مي دهم صفحه ي وجود من از نور نافله ي شب تو خالي است. سال به طريق اولي است. سالي كه رفت ديگر برنمي گردد. امسال هم كه آمد ديگر برگشتني نيست. بنابراين انسان همينطور كه دستور داده هر شبانه روز خودتان را به حساب و كتاب بكشيد، يك مراقبه اي نسبت به سال گذشته اش داشته باشد. ببينيد اين بوته اي كه من در خانه ام دارم، خشك شد، دوباره الآن گل داده است. من هم در اين يكسال گلي دادم. چه كرده ام؟ اين حساب و كتابي از خودش بكشد و نسبت به امسالش با خداي متعال عهدها و

ص: 7853

قرارهايي ببندد. از نفس خودش تعهداتي بگيرد. امسال بايد در وادي حق يك قدم جلو برويم. عالم تر شويم. متقي تر شويم. خداشناس تر شويم. خدوم تر شويم. عيب هاي ما كم شود. فرمود: كسي كه دو روزش مساوي است ضرر كرده است. حالا كسي كه دو سالش مساوي است، چطور؟ فرمود: كسي كه امروزش از فردايش بدتر است، ملعون است و از رحمت خدا دور است. كسي كه امسالش از پارسالش بدتر شود، چه؟ يك محاسبه اي از خودمان بكنيم ببينيم پارسالمان بهتر از سال قبل بوده است؟ عيب هاي ما كجا بوده است؟ اگر آدم اهل مراقبه و محاسبه نباشد، همه ي عالم هم معلم شوند، هيچ چيز گير آدم نمي آيد. معلم مثل طبيب است، نسخه را مي دهد، بايد خودت دارو را مصرف كني. خودت مراقب احوال خودت باشي. بنابراين امسال سال جديدي است. بايد براي خودمان برنامه ريزي جديدي داشته باشيم. برنامه ريزي هاي ما خيالي هم نباشد. با واقعيت منطبق باشد ولي برنامه رو به پيش باشد. در باطن، در ظاهر، در معنوياتمان، در همه چيزمان بايد تصميم بگيريم عيب هاي گذشته مرتفع شود، در سال آينده انشاءالله اين عيب ها برطرف شود. سعي كنيم امسال ما بهتر از سال گذشته ي ما باشد. معني ندارد آدم دو سالش مثل هم باشد. نماز امسالش با نماز پارسالش فرق نكند. روزه ي پارسالش با روزه ي امسالش فرق نكند. شب زنده داري اش فرق نكند. زبانش، گوشش فرق نكند و هر كاري مي كرده، بكند. خوب پس اين عمر را خدا براي چه داده است؟ در بهار گياه و زمين زنده مي شود. شما چرا به فكر خودتان نيستيد كه از من فيضي بگيريد، رحمت مرا دريافت كنيد، شما بهتر شويد و

ص: 7854

زنده تر شويد. نكته ي آخر هم كه به خصوص امسال لازم است تذكر بدهيم، اين است كه ببينيد ايام فاطميه، ايام عيد و سالگرد طبيعت، ملازم با شهادت حضرت زهرا(س) شده است. ايام، ايام بيماري حضرت است و حضرت در بستر بيماري هستند. ديد و بازديد اشكالي ندارد. استفاده بردن از فضاي طبيعت هيچ اشكالي ندارد، بلكه اين هم مقرب به خداي متعال باشد. عبادات ما باشد ولي ايشان مادر همه ي مؤمنين است. رعايت حرمت ايشان در اين ايام نگه داشته شود و در عين اينكه از حلال عالم استفاده مي كنيم، مراقب حرمت اين وجود مقدس باشيم و مواظب باشيم كه حريم ايشان شكسته نشود، به خصوص روزهاي پاياني نوروز كه مصادف با شهادت صديقه ي طاهره(س) است. اين كسي كه ما را از پاييز عالم عبور مي دهد و ما را به بهار مي رساند و همه ي امامان ما كه بهار عالم هستند، تجلي ايشان هستند. «سَلَلْتَ مِنْهَا أَنْوَارَ الْأَئِمَّة» (بحارالانوار/ج97ص199) تعبير در زيارت ائمه است كه خدايا انوار ائمه را از ايشان ساطع كردي. همه ي روشني عالم، بهار عالم، از وجود مقدس حضرت زهرا(س) است. اگر كسي مي خواهد به بهار حقيقي برسد، بايد به ايشان نزديك شود. طريق رسيدن به طهارت، پاكي، توحيد، ولايت ايشان، و عبور از وادي بلاي ايشان است. كه وادي بلاي ايشان معبر ما به سوي توحيد و طهارت و حيات طيبه است. آقاي شريعتي: خيلي نكات خوبي از شما شنيديم. انشاءالله زندگي تان و بهارتان بهاري بهاري باشد به حق بهار و آل بهار. خيلي ممنون و متشكرم. خيلي از توجه شما ممنونم. خيلي خوشحاليم كه در سال جديد باز هم ابراز خوشحالي

ص: 7855

مي كنم از اينكه در سال جديد هم كنار شما هستيم با برنامه ي سمت خدا. انشاءالله روزهايي كه خدمت شما هستيم براي همه روزهاي مفيدي باشد. حاج آقا دعا بفرماييد. حاج آقاي ميرباقري: انشاءالله خداي متعال هم بهار حقيقي عالم را نزديك كند و هم جان هاي همه ما را با ظهور امام زمان در باطنمان بهاري كند و انشاءالله همه ي عزيزان را خرم و با نشاط بدارد و غصه ها را از دل همه ي خوبان برطرف كند. آقاي شريعتي: خيلي از شما ممنونم. گفت: بهاران شگفتي در راهند، فردا گلي مي شكفد كه بادها را پر پر مي كند. والحمدلله رب العالمين و صل الله علي محمدٍ و آله الظاهرين. صفحه ي 37 قرآن كريم: «وَ إِذَا طَلَّقْتُمُ النِّسَاءَ فَبَلَغْنَ أَجَلَهُنَّ فَأَمْسِكُوهُنَّ بمَِعْرُوفٍ أَوْ سَرِّحُوهُنَّ بمَِعْرُوفٍ وَ لَا تمُْسِكُوهُنَّ ضِرَارًا لِّتَعْتَدُواْ وَ مَن يَفْعَلْ ذَالِكَ فَقَدْ ظَلَمَ نَفْسَهُ وَ لَا تَتَّخِذُواْ ءَايَاتِ اللَّهِ هُزُوًا وَ اذْكُرُواْ نِعْمَتَ اللَّهِ عَلَيْكُمْ وَ مَا أَنزَلَ عَلَيْكُم مِّنَ الْكِتَابِ وَ الْحِكْمَةِ يَعِظُكمُ بِهِ وَ اتَّقُواْ اللَّهَ وَ اعْلَمُواْ أَنَّ اللَّهَ بِكلُ ِّ شىَ ْءٍ عَلِيمٌ(231) وَ إِذَا طَلَّقْتُمُ النِّسَاءَ فَبَلَغْنَ أَجَلَهُنَّ فَلَا تَعْضُلُوهُنَّ أَن يَنكِحْنَ أَزْوَاجَهُنَّ إِذَا تَرَاضَوْاْ بَيْنهَُم بِالمَْعْرُوفِ ذَالِكَ يُوعَظُ بِهِ مَن كاَنَ مِنكُمْ يُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الاَْخِرِ ذَالِكمُ ْ أَزْكىَ لَكمُ ْ وَ أَطْهَرُ وَ اللَّهُ يَعْلَمُ وَ أَنتُمْ لَا تَعْلَمُونَ(232) * وَ الْوَالِدَاتُ يُرْضِعْنَ أَوْلَادَهُنَّ حَوْلَينْ ِ كاَمِلَينْ ِ لِمَنْ أَرَادَ أَن يُتِمَّ الرَّضَاعَةَ وَ عَلىَ المَْوْلُودِ لَهُ رِزْقُهُنَّ وَ كِسْوَتهُُنَّ بِالمَْعْرُوفِ لَا تُكلََّفُ نَفْسٌ إِلَّا وُسْعَهَا لَا تُضَارَّ وَالِدَةُ بِوَلَدِهَا وَ لَا مَوْلُودٌ لَّهُ بِوَلَدِهِ وَ عَلىَ الْوَارِثِ مِثْلُ ذَالِكَ فَإِنْ أَرَادَا فِصَالاً عَن تَرَاضٍ مِّنهُْمَا وَ تَشَاوُرٍ فَلَا جُنَاحَ عَلَيهِْمَا وَ إِنْ أَرَدتُّمْ

ص: 7856

أَن تَسْترَْضِعُواْ أَوْلَادَكمُ ْ فَلَا جُنَاحَ عَلَيْكمُ ْ إِذَا سَلَّمْتُم مَّا ءَاتَيْتُم بِالمَْعْرُوفِ وَ اتَّقُواْ اللَّهَ وَ اعْلَمُواْ أَنَّ اللَّهَ بمَِا تَعْمَلُونَ بَصِيرٌ(233)» ترجمه آيات: «هر گاه زنان را طلاق داديد و مهلتشان سرآمد، يا آنان را به نيكو وجهى نگه داريد يا به نيكو وجهى رها سازيد. و، تا بر آنها زيان برسانيد يا ستم بكنيد نگاهشان مداريد. و هر كس كه چنين كند به خويشتن ستم كرده است. و آيات خدا را به ريشخند مگيريد و از نعمتى كه خدا به شما داده است و از آيات و حكمتى كه براى موعظه شما فرستاده است ياد كنيد و از خدا بترسيد و بدانيد كه او به همه چيز آگاه است. (231) و چون زنان را طلاق داديد و مهلتشان سرآمد، مانع مشويد كه به نكاح همسران خود- هر گاه كه ميانشان رضايتى حاصل شده باشد- درآيند. كسى كه از شما به خداى و روز قيامت ايمان آورده باشد اينچنين پند گيرد. و اين شما را بهتر و به پاكى نزديكتر است. خدا مى داند و شما نمى دانيد. (232) مادرانى كه مى خواهند شيردادن را به فرزندان خود كامل سازند، دو سال تمام شيرشان بدهند. خوراك و لباس آنان، به وجهى نيكو، بر عهده صاحب فرزند است و هيچ كس بيش از قدرتش مكلّف نمى شود. نبايد هيچ مادرى به خاطر فرزندش زيانى ببيند و هيچ پدرى به خاطر فرزندش. و قيّم نيز چنين بر عهده دارد. و اگر پدر و مادر بخواهند با رضايت و مشاورت يكديگر فرزندشان را از شير بازگيرند مرتكب گناهى نشده اند. و هر گاه بخواهيد كسى ديگر را به شيردادن فرزندتان برگماريد،

ص: 7857

اگر مزدى نيكو و در خورش بپردازيد گناهى نيست. از خدا بترسيد و بدانيد كه او به كارى كه مى كنيد بصير و بيناست. (233)»

حجت الاسلام والمسلمين پناهيان

1388

88-10-01

سوال – پيرامون حجاب توضيح بدهيد .

پاسخ – خيلي از اوقات ازضعيف تر بودن قواي زن نسبت به مرد سخن به ميان ميآيد. اين تفاوتها مشهود است. حتي از نظر رواني و روحي هم در برخي زمينه ها تفاوتهايي وجود دارد. اما نبايد از قدرت برتري كه در زن وجود دارد غافل بشويم . و آن قدرت از حياي زن نشات ميگيرد. از پنهان بودن تقاضا هاي او نسبت به مرد نشات مي گيرد . و بخاطر اين قدرت بيشتر خدا مسئوليت بيشتري درباره ي حجاب به زن داده است تا از طريق حجاب بتواند رابطه ي مرد را با خودش مديريت كند . پس ما مي توانيم حجاب را نوعي اعمال مديريت و نمايش اقتدار در زن تلقي كنيم بخاطر قدرت برتري كه در اين زمينه خدا به زنان عنايت كرده ، ما مي دانيم همه از هر نوع اقتدار و قدرتي لذت مي برند ، زنان هم از داشتن قدرت لذت مي برند . طبيعتا بايد هر قدرتي بجاي خودش در وجود انسان قرار بگيرد. و در جاي خودش در رفتار انسان تجلي پيدا كند . شما در فيلم هاي غربي ها كه چند بازيگر بازي مي كنند و نمايش مي دهند ، مي توانيد چيزهاي ديگري بيابيد . با نقد قيلم ها در غرب شما مي توانيد نمايش يك سلسله افكار و ايده ها كه بي ربط به زندگي انسانها نيستند را داشته باشيد ، بعد بياييد

ص: 7858

در اين نمايش نقدها و نگاه هاي انسان شناسانه ي خودتان را مطرح كنيد . براي حرف زدن بستر خوبي است . در غرب مي خواهند قدرت زن را نمايش بدهند . مثلا در قسمتي از فيلم يك كشيده در گوش آقا مي زند يا فرماندهي براي خانم ها ميشود . البته رگه هايي از اين تفكر هم در فيلم هاي داخلي هم هست . ما هنوز راه اين را پيدا نكرديم كه اگر جايي خواستيم قدرت يك زن را به نمايش بگذاريم بايد به كدام رفتار او اشاره كنيم . بايد او را فرمانده پليس كنيم يا يك چادر با يك اسلحه دستش بگيرد و مثلا فرماندهي كند . و بعد بگوييم كه زن مقتدر يعني اين . خوب خيلي از خانم ها كه پليس نيستند چكار كنند ؟ يا مثلا خانمي جلوي بچه هايش سر آقا داد مي زند در حالي كه مي تواند با يك رفتار خيلي قشنگ آقاي خودش را در انقياد قرار بدهد ، مريد خودش بكند . و او را رام بكند . چه نيازي است كه داد بزند و دعوا كند . ما هنوز راهش را پيدا نكرده ايم . در فرهنگ خودمان ميتوانيم يك نمونه از حجاب را به نمايش بگذاريم . از آن طرف مي توانيم آن را توضيح بدهيم و بگوييم خانمي كه حجاب ندارد يا با حجاب ميانه ي خوبي ندارد ، اين در واقع به نوعي به درخواست مردان تسليم شده است . يك نوع عجزي در نگه داشتن خودش ، در بكار بستن ، مديريت كردن رفتار خود و اقتدار خودش .

ص: 7859

البته اينها را بايد با دقت نگاه كرد . ممكن است در ذهن خيلي ها اين پوشش ها به صورت مرعي يا نامرعي خود آگاه يا ناخود آگاه باشد . پس ما مي توانيم زن را مظهر اقتدار تلقي كنيم . .هفته گذشته گفتيم كه بشر دوست دارد فخر فروشي كند . مثلا شوهرهايي كه از كم حجابي همسرانشان يك نوع تفاخر دارند شايد در بعضي از نگاه ها اين نگاه باشد كه خانمي كه حجابش را كمتر رعايت مي كند در عين حال اقتدارش را حفظ مي كند . چگونه ؟ با حفظ خودش و در اختيار ندادن خودش در مقابل نامحرم در مقابل مردان ديگر ، اين چه توجيحي دارد ؟ مثل اينكه يك احساس غريزي در خانم هايي كه حجاب را كمتر رعايت ميكنند براي اينكه اقتدار خودشان را به نمايش بگذارند ، رفتارشان را متين تر مي كنند ولي ما اين اقتدار و متانت را بايد از كجا آغاز كنيم ؟ يك وقت مي گويند : زن و مرد بنشينند و با هم گپ بزنند ، خوشي بكنند و از يك مقدار به بعد اقتدارشان را نشان بدهند . ولي يك وقت از مقدمات خيلي بعدي شروع ميكنيم . اسلام گفته از حجاب و پوشش شروع كنيد . از نحوه ي صدا شروع كنيد . ما بايد از لحاظ رواني شناختي توضيح بدهيم كه اگر شما مي خواهيد اقتدار خودتان را به نمايش بگذاريد از كجا بايد شروع كنيد كه فايده داشته باشد . خوب فايده ي اين اقتدار چه بود ؟ همين كه بگوييم ما قدرت داريم. خوب مي توانستيم

ص: 7860

پيش پليس برويم و كاراته كار بشويم . نمي خواستيم كه بيخودي اقتدار خودمان را به نمايش بگذاريم . اين اقتدار حتما ميخواهد فايده اي داشته باشد . مثل پدري كه بگويد من اقتدار دارم و مي توانم خانه را اداره كنم . بعد به خانه دزد آمده است و اومي نشيند و نگاه ميكند . پدر مقتدر بايد جلوي دزد را بگيرد . اقتدار بايد فايده داشته باشد . ضمن اينكه خود اين اقتدار شكوهي دارد ولي بي فايده بودنش هم كه فايده ندارد . يك شكوه بي معنا ، يك پادشاه پوشالي . اگر بخواهد فايده داشته باشد بايد از كجا شروع كند ؟ اسلام ميگويد از حجاب و پوشش شروع كن . اقتدارت را اينجا اِعمال كن . نه اينكه نيمي از فوايد از دست رفته ، بعد تازه ما ياد اقتدارمان مي افتيم . مثل پدري كه به بچه اش مهرباني نمي كند . بچه معتاد ميشود بعد يادش ميافتد كه او را نوازش كند و مي گويد كه مگر من به تو محبت نكردم . ديگر كار از كار گذشته است . پس او لب مرز خودش باشد ، در جايگاه خودش باشد . لذا حجاب را مي توانيم به اقتدار معنا كنيم و معناي قشنگي است .

سوال – درباره بي حجابي و بحث غيرت صحبت كنيد .

پاسخ – اگر مردان به زنان خود محبت كنند به دختر يا خواهرش توجه كافي مبذول بدارند ، انگيزه ي بي حجابي كم مي شود. ما مي توانيم بررسي هاي ميداني انجام بدهيم و از دختراني كه از حجاب كمتري برخوردار

ص: 7861

هستند سوالات دقيقي درباره ي ميزان محبت پدرشان به آنها بكنيم و مورد بررسي قرار دهيم. من از محبت شروع مي كنم به غيرت مي رسم . فعلا در محبت و توجه باقي مي مانيم تا حسابي بنيانش را محكم كنيم . بعد يكي از جلوه هاي محبت غيرت ميشود . از دختراني كه كمتر حجاب دارند اگر سوال كنيد مي بينيد كه در توجه و محبت پدرانشان مشكل دارند . و اگر مشكلي در اينجا نيست يك جاي ديگر مشكلاتي هست . در همين دختران محبت پدرانشان به مادرانشان كم است . يا مادرانشان به پدرانشان اظهار محبت نمي كنند و آن رابطه ي قشنگ را ندارند . رابطه ي بدي با پدرانشان دارند . اگر شما دقت بكنيد اكثرا به اينجا ختم ميشود . در مشاوره هايي كه داشته ام همه به اين نكته رسيده ام كه رابطه ي اين دختران كم حجاب با پدرشان خوب نيست . خوب حالا چه فايده دارد كه من با دختران شما بنشينم و بگويم حجاب داشته باش بخاطر خودت و قيامت . روح حجاب در او از بين رفته است . او به توجه نياز دارد ، به محبت نياز دارد ، نياز به پناهگاه و پشتبان دارد . وقتي اين از دست رفت يكي از نتايج آن بي حجابي ميشود . البته من نمي خواهم مطلق گويي كنم . گاهي تطبيق اين حرف به مصداق پيچيده است . كسي مي گفت كه اتفاقا من به دخترم خيلي محبت دارم . ولي دخترم علاقه اي به حجاب ندارد . چرا شما اين را مي گوييد ؟

ص: 7862

گفتم كه آقا خانم شما جلوي بچه ها گاهي شما را تحقير مي كند ؟ شما ديگر آن پدري كه بايد باشي نيستي و محبت آن اثر را ندارد . رابطه ي پدر و مادر اگر دقيق و درست باشد نه فقط دعوا نباشد بلكه همه چيز سرجاش باشد ، اين اتفاق در خانواده نمي افتد . ما فكر ميكنيم كه خانواده خوب آن است كه يكي فحش و ناسزا مي گويد ، ديگري بگويد : چشم قربان و اين جوري دعوا حل و فصل ميشود . بچه هاي اينها بچه هاي متعادلي نميشوند به صرف اينكه دعوا نميشود . پس اگر ما در روابط خانوادگي محبت و توجه را به قدر كافي از طرف مردان نسبت به زنان ببينيم ، اين فضا در بيرون از خانه بصورت بي حجابي و كم حجابي تجلي نخواهد كرد . و اين طوري يكي از انگيزه هاي اصلي بي حجابي از بين مي رود . يكي از صورت هاي اين محبت غيرت است . غيرت يك نوع توجه مرد به همسر است . خودش يك نوع ارزش گذاشتن است . اين چيزي است كه خانم از غيرت متوجه ميشود و بايد غيرت را هم از همين باب دانست . و اِلا اگر غيرت بيجا باشد ، زيادي باشد، توام با بي مهري باشد ، موجب پنهان كاري در فرزندان ميشود . پس اگر دختر شما به اندازه ي كافي از شما توجه ببينيد شما كه درمديريت خانه هستيد و با خانم هم روابط خوبي داري و خانم تان هم از شرايط راضي است و او هم به شما

ص: 7863

تواضع لازم را دارد ، اين براي بي حجابي انگيزه پيدا نمي كند . براي چه بايد توجه ديگران را به خودش جلب كند ؟ روي حساب چه كمبودي اين كار را بكند ؟ پس اگر ما بخواهيم انگيزه ي بي حجابي را كنترل كنيم بايد به رفتار با محبت مردان كه غيرت يكي از جلوه هاي زيباي آن است و مي تواند به حساب بيايد ، بپردازيم . ضمن اينكه غيرت علامت اقتدار مرد است . اقتداري كه بعنوان پناهگاه براي زن است . زن به اين نياز دارد كه يك قدرتي باشد تا به او تكيه كند. زيرا قدرت بدني زن ضعيف است و اين با خصلتهاي روحي او ارتباط دارد . اين مرد بايد غيور باشد . غيرت ورزي يكي از مكمل ها براي تكيه گاه بودن همسر خواهد بود . گاهي اوقات براي اينكه بعضي ها از دوستانشان كم نياورند و اينكه مي خواهند آراسته باشند حجاب را رعايت نمي كنند . بنظر من اين درست است كه گاهي اوقات بعنوان يك انگيزه مطرح ميشود و بخشي از آن مواردي كه بعنوان انگيزه مطرح ميشود واقعيتش اين است كه به دليل آراستگي پوشش خودشان را پوشش نامناسب قرار مي دهند . منتها ما اين را بدانيم كه براي بهره گيري از هر نعمت خدادادي از زيبايي گرفته تا راحتي و آرامش ، ما مي توانيم حد و مرزي را براي خودمان قائل بشويم . گاهي اوقات شما مي خواهيد با امكاناتي كه داريد زندگي بكنيد . ممكن است دل كسي را بشكنيد ، حتما خودتان را محدود مي كنيد و نمي

ص: 7864

گوييد كه به من چه ؟ او هم بخرد . به جهنم . اين جوري نمي گوييد و با ديگران بي رحمي نمي كنيد. آرايش هنر مي باشد ولي دل شكستن هنر نمي باشد . اين ها را جمع كنيم ، آن وقت به نتايج بهتري مي رسيم . خيلي از خانواده ها وقتي مي بينند كه مردشان در معرض نگاه حرامي قرار مي گيرد كه خودشان نمي توانند در آن رقابت به ميدان بيايند ، فرصت رقابت را از دست مي دهند ، ديگر سني از آنها گذشته است و احساس بدي به آنهادست مي دهد و برايشان دل شكستگي ايجاد ميشود . يك آهي مي كشند كه حتما در آن زندگي تاثير دارد . و خود آنها هم روزي دچار اين رقابت هاي خرد كننده خواهند شد . بالاخره اين دوره و زمانه خواهد چرخيد . نميتوانيد بگوييد كه آن وقت يك فكري برايش مي كنم چون آن موقع چاره اي جز غصه خوردن و له شدن نمي تواني برايش بكني . هر چه ما به سر كسي بياوريم سر خودمان مي آيد . نمي توانيم به حكم زيبايي و دارايي دل ديگران را بشكنيم . همچنان كه نمي توانيم بخاطر قدرت و لذت بردن از قدرت خودمان ، همين جور كه راه مي رويم يك كشيده در گوش كسي بزنيم و بگوييم هيچ چيز هم نمي تواند به ما بگويد. هر چيزي محدوديت دارد . گفتيم قسمت محدود كنندگي حجاب را بپذيريم . ما در اطراف خودمان محدود كننده زياد داريم و هميشه مي پذيرم . منتها آنجا كه مجبوريم مي پذيريم

ص: 7865

و آنجايي كه مجبور نيستيم به عقل و عاطفه ما بستگي دارد .

سوال – آيا محدوديت هايي كه اسلام براي انسان مي گذارد او را حريص تر نمي كند ؟

پاسخ – بله . خوب چه اشكالي دارد .فردي ميگفت كه بيايد اين حجاب را برداريد تا مردم هم دست از چشم چراني بردارند . گفتم كه به چه مي رسيم ؟ به لذت مي رسيم ؟ به خانواده مي رسيم ؟ اصلا لذت در بين مردم از بين مي رود . همين مقدار كه بواسطه ي حجاب پيش مي آيد فايده زيادي دارد . فردي كه از مغرب زمين آمده بود و فرهنگ آنها را هم پذيرفته بود ميگفت كه شما مگر نمي خواهيد اين حرص از بين برود ؟ گفتم : نه . مگر اسلام مي خواهد كسي از زندگي اش لذت نبرد و او گفت : چه جالب ، مگر اسلام دنبال لذت بردن انسانها است ؟ گفتم : بله . شما تا لذت نبريد شكر نمي كنيد ، زندگي برايتان شيرين نمي شود و روابط خانوادگي تان تقويت نميشود . اين حرص باعث ميشود كه روابط خانوادگي تقويت بشود . ما دنبال آن نيستيم كه انسانها لذت نبرند و چيزي در دينا نباشد كه از آنها لذت ببرند . چون همه چيز را تجربه كرده اند . مي فرمايند كه لقمه ي آخر غذا را با اينكه جا داري نخور، تا حسابي گرسنه نشدي غذا نخور ، از نظر روحي يك مقدار انسان را براي خوردن و لذت بردن از غذا ، انگيزه مندتر مي كند . مگر اسلام مي

ص: 7866

خواهد ما از غذا خوردن لذت نبريم ؟ خيلي ها تصورشان اين است كه دين مي خواهد ما لذت نبريم و هميشه بي حال باشيم . و احساس بدي در وجودمان باشد . شايد بخاطر سبك تبليغي است كه ما از دين داريم . فرمودند كه مراسم عقد را در مسجد برگزار كنيد و مرده هايتان را در مسجد نياوريد ولي ما مرده هاي مان را در مسجد مي بريم و عقدهاي مان را جاي ديگري مي بريم . حالا مي گويند كه ما هرجا با حجاب هستيم و پيگير كار مي باشيم كارمان راه نمي افتد ولي در مواردي اگر حجاب مان كمتر باشد كارمان زودتر راه مي افتد . بسياري از مردان سود جو هستند كه وقتي لذت هاي فردي شان تامين بشود ممكن است با خانم ها به شيوه ي ابزاري برخورد بكنند . و براي شخصيت زن ارزشي قائل نباشند . و براي نحوه ي پوشش زن اگر برايشان لذت بخش باشد ، ارزش قائل هستند و كار خانم غير محجبه را ممكن است اينگونه مردان هوس باز زودت راه بيندازند . ما وقتي لباس طلبگي مي گرفتيم مي دانستيم كه ديگر نمي توانيم دوچرخه سوار بشويم ، تك چرخ نمي توانيم بزنيم و شايد نتوانيم موتورهم سوار بشويم . بايد اين محدوديت ها را بپذيريم و بايد روي رشد معنوي و شخصيتي خودمان بيشتر اهميت بدهيم يا راه افتادن كارهاي مان در خيلي از مكان ها ؟ البته اين را هم شنيده ام كه بعضي از خانم ها وقتي مي خواهد كارشان راه بيفتد و ميدانند كه بعضي ها كار

ص: 7867

خانم محجبه را زودتر راه مي اندازند ، وقتي مي خواهند پيش آنها بروند حجابشان را درست مي كنند . خانم ها بايد حجابشان را داشته بانشد و بدانند كه هيچ منفعتي بخاطر دين از انسان سلب نميشود و هيچ وقت بخاطر بي ديني كردن نفعي به انسان نخواهد رسيد . اين يك روايت بود كه عرض كردم .

سوال – آيا شما با گشت هاي ارشاد در مورد حجاب موافق هستيد يا خير ؟

پاسخ – من با نام گشت ارشاد موافق نيستم . ارشاد چيزي از جنس كار حقوقي – قضايي پليسي است . بايد اسمش را امنيت اجتماعي گذاشت . اينكه ما اسم ارشاد را در سخنراني هاي مان بكار ببريم و اينكه درس مي دهيم يا مشاوره مي دهيم ، اسم ديگري براي آن بكار ببريم ، اين اثر رواني دارد و آن اين است كه ما تلقي كنيم كه ارشاد يك عمليات پليسي است . و همان معنويتي كه انسانها بايد با دل وانديشه برداشت بكننند آنها دارند با زور اسلحه به ما مي دهند . لذا اسمش مشكل سازتر از خودش است . اما آن گشت هايي كه توسط پليس براي امنيت اجتماعي با بدحجابي است را با يك شرط با آن موافق هستم . با اين شرط كه اين گروه پليس با هنرمندان و اداره كنندگان فرهنگ جامعه برخورد كنند كه شما بي حجابي را توسعه داديد . اگر هنرمندان اين كار را كرده اند ولي اگرنكرده اند نيازي به برخورد نيست . بروند سراغ كساني كه مسئوليت داشتند كه حجاب را توسعه بدهند و اين كار را

ص: 7868

نكردند . الان اداره ي بهداشت جلسه اي بخاطر آنفولانزايي با صدا و سيما گذاشته است . اگر بي تفاوت بودند و عمليات پيشگيرانه را انجام نمي دادند ، در مجلس استيضاح مي شدند . پليس دنبال امنيت اجتماعي است ولي نمي دانم پليس بايد فكري بكند يا جاي ديگر . مسئوليت برتر و بزرگتر درباره ي مسئله حجاب به ريشه هاي فرهنگي بر مي گردد . بايد كار فرهنگي كرد . اگر كار فرهنگي كرديم آن وقت مي توانيم كار خياباني هم انجام بدهيم . افراد ما بايد از مهارت كافي برخوردار باشند و نسبت به دانه درشت ها اقدام كنند. در ارتباط با جرمها ، احكام اسلام هم بگير و ببند فراگير نيست . بايد شيوه ي عملكرد مناسب باشد. من تلويحاً به اندازه ي فهم خودم با نام گشت ارشاد مخالفت كردم. به دليل اينكه اين نام زيبنده نيست . بايد اين نام را درست كنند . بله ما امنيت اجتماعي و رواني مي خواهيم همچنان كه امنيت صوتي مي خواهيم و خيلي از چيزهاي ديگر . ما نمي خواهيم ارشاد اخلاقي و معنوي بكنيم . ارشاد اخلاقي و معنوي كار پليس نيست . مثل اينكه پليس بيايد و ما را به نمار ارشاد بكند ، اين چقدر خنده دار ميشود . ارشاد اخلاقي و معنوي براي كار اخلاقي است . اينها بايد جلوي مسائل حقوقي را كنترل بكنند . مثلا امنيت خانواده . علت مخالفت ديگر اين است كه خيلي عجيب است كه به سرشاخه ها گير بدهيم و به سرچشمه ها گير ندهيم . اين عدم تعادل است . دليل

ص: 7869

موافقت من اين است كه بالاخره در هر جامعه اي هر قدر هم مقدمات فراهم بشود شما خطايي از آن هنجار را در جامعه مي بينيد . گاهي براي برخورد با ناهنجاري ها ، ممكن است به پليس نيازمند باشيم .

88-09-17

سوال – آيا مي توان كسي را به زور محجبه كرد و آيا حجاب اجباري است ؟

پاسخ – يكي از اصول تربيتي ديني بهره نگرفتن از انواع اجبارهاست . گفتيم كه در غرب اجبار زياد وجود دارد مثلا براي منظم كردن ترافيك وقتي از جبر زيادي استفاده بكنيم ، اجازه نمي دهيم كه شخصيت دروني افراد شكل بگيرد و وقتي با افراد مدام با تهديد و تشويق سريع برخورد مي كنيم مثل اتفاقي كه در كارت ساعت زني اتفاق مي افتد . يعني شخصيت دروني كارمندان ديرتر تربيت مي شود . دين علاقمند است كه انسانها بخاطر تقوا منظم بشوند نه بخاطر تنبيه . اين يك سياست كلي در تربيت ديني است . براي مقدمه بگويم كه رابطه ي ما با جبر چيست ؟ بعد به حجاب برسيم . دين حتي جبرهاي تبليغاتي را نمي پسندد . شما نه ميتوانيد رفتاري را به كسي تحميل كنيد و نه مي توانيد فكر و عقيده اي را به كسي تحميل كنيد تا اين قسمت هم غربي ها شعارش را مي دهند البته در ساختار اجتماعي خيلي از رفتارها را تحميل مي كنند و در اداره ي افكار عمومي ، خيلي عقيده تحميل ميكنند . مهارت دارند و جنگ رواني را مي دانند . پس هم در عمل و هم در نظر نبايد مردم را

ص: 7870

مجبور كرد . شما مي توانيد اجباراً يك نفر را علاقمند به چيزي بكنيد با شيوه هاي خاص خودش و در غرب اين روايت دارد . مي گويند كه در غرب شما آزاد هستيد هر كاري مي خواهيد انجام بدهيد ولي در غرب شما آزاد نيستيد كه به هر چيزي علاقه پيدا كنيد . علاقه را آنها به شما تحميل ميكنند چه جوري ؟ شما در خانواده ها شنيده ايد كه بعضي پدرها و مادرها در مورد دختر يا پسرشان اين جور تعابير را بكار مي برنند كه فلان دختر زير سر پسر ما نشسته ، دل پسر ما را برده ، فريبش داده و او را علاقمند به خودش كرده است . بعضي مواقع ممكن است درست بگويند يعني علاقه به فريب ، به محاصره ي رواني و به تمسخر تحميل شده است . حالا اين شيوه بستگي دارد كه ما چه جوري علاقه اي را به كسي تحميل كنيم . اين ها از بحث هاي كليدي تربيت ديني است . مثلا مي گويند : فلان دختر ما را فريب داد . مي گويند كه دختر شما خودش علاقمند است كه اين رفتارها را انجام بدهد . مي گويد كه اين علاقه ها را به من تحميل كرد ، من را در محاصره اي قرار داد كه اين گرايش در من تحميل شد . اين حرفها را روانشناسان مي پذيرند كه ما ميتوانيم علاقه را به كسي تحميل كنيم . در غرب بواسطه ي فرهنگ و آدابي كه در فضاي رسانه اي و هنر رسانه اي وجود دارد ، علاقه ي تحميل كردن آزاد

ص: 7871

است . به همين دليل خيلي از مقيداتي كه دين براي رسانه ها قائل است ، آنها قائل نيستند . اينكه شما يك فضاي بسيار آزادي عليه انسان و فطرت به نفع قدرت ها مي بينيد اين آزادي ناشي از اين است كه آنها به خودشان اجازه مي دهند كه در زمينه ي گرايشات شما تحميل هايي به شما داشته باشد . مثلا در غرب امروز خطاهايي انجام ميدهد كه هم خودش قبول دارد خطاست ، هم ما مي دانيم كه خطاست ، درد اصلي غرب را بايد آنجايي پيدا كنيم كه خطاهايي انجام ميدهد كه هم خودش فكرميكند كه خوب است ، هم ما فكر مي كنيم كه اين خوب است و ايراد ندارد . پيامبر مي فرمايد كه در آخر الزمان منكر معروف ميشود ، معروف منكر ميشود . الان من ضد ارزش را معرفي ميكنم كه در جامعه ي ما اين ضد ارزش ، ضد ارزش نيست با فكر همه خيلي چالش برانگيز است. اگر كسي دست در جيب شما ببرد و بدون اجازه وارد خانه ي شما بشود و بگويد كه من مي خواهم اين پولهاي ريز شما را درست كنم و قصد دزدي نداشتم ، در عين حال خطا كرده است يا نه ؟ بله . من دوست دارم پولم ريز باشد شما چكار داريد ؟ قلب شما براي شما محترم است يا جيب شما ؟ اگر كسي بدون اجازه وارد قلب شما شد و يك علاقه اي را در قلب شما جابجا كرد كار بدي نكرده ؟ شما مي دانيد كه فيلم سينمايي ها اين اجازه را به خودشان

ص: 7872

مي دهند كه از ناخود آگاه انسان وارد بشوند و يك گرايش را بالا و پايين كنند كه انسان در جريان نيست . حالا ميگويند شايد من خودم درقبلم را باز مي گذارم ؟ اگر در جيب شما باز بود حياي گربه كجا رفته است ؟ آيا اين رفتارانساني است ؟ خير . پس ما دنبال اين رفتار مي گرديم كه يك هنرمند كجا و به چه دلايلي و تحت چه شرايطي طرف را آزاد گذاشته مثل دختري كه پسري را فريب مي دهد و مي گويد كه او خودش زمينه را ايجاد كرد . اگر هنرمند خواست علاقه ا ي را بدون اجازه ي شما در قلب شما جابجا بكند شما گفتيد كه يك رفتار غير انساني است كه بدون اجازه ي شما از ناخود آگاه شما وارد بشود . حالا بگوييد كه يك فيلم نامه نويش كه مدام در فكر و انديشه ي اين است كه مخاطب را دور بزند و مخاطب دستش نيايد كه من دارم چكار ميكنم ، چه پيامي را به او مي دهم شما بايد پاسخ بدهيد كه رفتار او را غير انساني مي دانيد . مي گويد كه اگر من اين كار را نكنم فيلم نامه شكل نمي گيرد البته من نميخواهم بطور مطلق بگويم كه اين رفتار غير انساني است ولي اگر مردم اين محصول هنري يا رسانه اي را مصرف مي كنند چون اين محصولات عادت دارند كه از ناخود آگاه انسان وارد بشوند ، بايد ببينند اين را چه كسي دارد مي دهد؟ فلينظر الانسان علي الطعام . انسان بايد به طعام خودش نگاه كند

ص: 7873

يعني نگاه بكند كه چه چيزي از راه چشم و گوشش وارد ميشود و چه كسي اين را پخته است ؟ محصول هنري كه مي خواهد با دل من كار بكند ، بايد ببينيد اين را چه كسي دارد مي گويد ؟ يك كسي بعنوان صاحبدل مي خواهد به شما نفسي بدهد و شما از دل اومي خواهيد يك دريافتي داشته باشيد اينجا بايد ببينيد كه اين طرف واقعا صاحبدل است يا خالي مي بندد . شما مي توانيد اين را براي مردم در صدا و سيما فرهنگ كنيد كه اگر خواستند فيلمي را ببينند بگويند كه اين محصول كيست ؟ از كوزه همان برون تراود كه در اوست . من مي خواهم او را بشناسم چون به اين آقا دلم مي بندم . يك كسي كه بخيل است ، بُخلش در كارش هم مي آيد . يك كسي كه كينه توز است ، كينه توزي در كارش هم مي آيد . نميشود هنر را از هنرمند جدا كرد . آيا شما در غذا خوردن هميشه مي توانيد كه آزمايش كنيد كه اين غذا ميكروب دارد يا نه ؟ رستوراني را انتخاب مي كنيد كه آشپز آن غذا تميز مي پزد و بعد سراغ منو مي روييد . اول آشپز را انتخاب ميكنيد . هنرمند با هنر خودش مي تواند از ناخود آگاه ضمير ما وارد بشود . در اين ميان گاهي اوقات مهربانانه ترين شيوه را در نظر مي گيرد و گاهي اوقات تحميل هايي صورت مي گيرد اين تحميل ها از نوع تحميل عمل يا عقيده و فكر نيست . از نوع تحميل

ص: 7874

علاقه است و شما در غرب بپرسيد كه آيا به شما علاقه تحميل نمي كنند ؟ مي گويند : بله . پس در غرب آزادي نيست . سوال اين است كه آيا در آنجا فطرت ناديده گرفته ميشود ؟ آنها اين كار را عليه فطرت مي كنند . شما فقط يك جا حق داريد از ناخود آگاه مردم وارد بشوي و آن هم در بيدار كردن فطرت است كه خودت باشي و اِلا خدا به پيامبر هم اجازه نداده است كه با مردم يك كار هنرمندانه انجام بدهد و مردم را سحر كند و به خدا جذب كند . در قرآن داريم كه مي فرمايد : اي پيامبر اعراض كافران از سخنان و منطق تو برايت سخت است و اگر مي توانستي يك آيه اي براي مردم بياوري كه آنها را سحر كني و تسليم حق بشوند . مي گويد كه خدا غائب است و اين ها نمي دانند و انكار مي كنند . نميشود كه همه چيز را به آنها نشان داد و مي فرمايد : اگر خدا مي خواست اين كار را بكند همه هدايت مي شدند و بعد مي گويد كه از نادانان نباش يعني اين كار ناداني است . حتي پيامبران الهي هم در تبليغات محدود عمل مي كردند . اگر ما هم خواستيم يك فيلم ديني بسازيم بايد محدود عمل كنيم . در فريب دادن مردم به نفع خدا فكر نكنيم . پس ما چند نوع تحميل داريم . يكي تحميل عملي كه ما كسي را وادار به كاري بكنيم . بعدي تحميل فكري است . بعدي تحميل علاقه است

ص: 7875

كه معمولا كسي از آن صحبت نمي كند . ما بايد براي تحميل كرده علاقه يك كنترل هايي ايجاد كنيم اگر كسي داشت رسما به كسي علاقه تحميل مي كرد ، بايد ممانعت بشود . فلسفه ي منع بي حجابي اين است كه خانم ها مي توانند با نوع پوشش خودشان به ديگران علاقه تحميل كنند . يك سلسله گرايش هاي هوس انگيز ، درگيري هاي روحي و يكسري هوس هايي را در دل ديگران ايجاد كنند و به آنها تحميل كنند بخاطر طبيعتي كه در رابطه بين زن و مرد وجود دارد و حجاب به يك مسئله ي اجتماعي تبديل مي شود . مسئله ي فردي و معنوي نيست . لذا حجاب مهمتر است يا نماز ؟ نماز مهمتر است ، ركن دين ماست . اهميتش بيشتر است ولي چرا اجباري نيست ؟ چون فردي است . اما چرا حجاب اجباري است ؟ چون عمل فردي نيست . بحث رابطه ي شما و خدا نيست . مثل اينكه شما جلوي بيمارستان بوق بزنيد و بگوييد كه من ماشين را بخاطر بوقش خريده ام . به شما مي گويند كه شما برويد در پاركينگ خودتان و هرچه خواستيد بوق بزنيد ولي اگر صداي بوق باعث آلودگي صوتي و اذيت كردن گوش بيماران بشود ،بايد جلوي آنرا بگيريم . پس آزادي و حالت تساوي اين نيست كه آن طرف خيابان هر كس خواست حجاب داشته باشد و اين طرف خيابان هركس خواست حجاب نداشته باشد . اگر به طبيعت زن و مرد نگاه كنيم مي بينيم كه اين يك نابرابري است . چرا مي توانيم بگوييم

ص: 7876

كه هركس خواست نماز بخواند و هركس خواست نخواند ؟ كسي نميتواند از شما بپرسد كه نماز خوانده اي يا نه ؟ پدر من روحاني بودند و يكي از نمايندگان امام خميني در پيام هشت ماده اي بودند . در سال 63 و دروان دفاع مقدس رسم بود كه وقتي ميخواستند كسي را گزينش بكنند مي گفتند كه آخرين باري كه نمازت قضا شد كي بود ؟ ، نماز مي خواني يا نه ؟ نماز جمعه مي روي ؟ نماز شب مي خواني ؟ بعد يك سوالاتي را براي عقايد ديني مي كردند نه براي اينكه سطح معرفتي آدم و ميزان التزامات باطني آدم را بسنجند . امام خميني فرمودند كه اين پرونده هايي كه از افراد ثبت شده و از آنها تحقيق محلي كرده اند را معدوم كنيد .حرام است اگر كسي به اين پرونده ها مراجعه كند . حيطه ي شخصي از نظر اسلام اهميت دارد حتي در زمان منافقين كه ترور مي كردند آنها در خانه هاي تيمي شان خيلي گناه ها داشتند ولي امام مي فرمودند كه ما با بخش گناهان شخصي آنها كاري نداريم ولي آنها تروريست هستند. ايشان فرمودند كه ما با بخش معنوي و مسائل شخصي اصلا كاري نداريم و مسائل اجتماعي و معنوي هم خيلي در حيطه ي اجبار قرار نمي گيرد . مثل نماز جمعه و نماز جماعت . الان در عربستان نماز جماعت كمي با زور توام است . تو حق نداري نماز جماعت نيايي و مغازه ات باز باشد . با اينكه نماز جماعت يك چيز اجتماعي و معنوي است ، در اين حيطه

ص: 7877

اجبار وجود ندارد . مسئله ي حجاب مسئله ي اجتماعي رواني است . شما اگر معنويت هم نداشته باشي بالاخره هزار تا مسئله ي ديگر در جامعه هست . ما بايد درباره ي بحث آزادي رواني صحبت كنيم . بعنوان يكي از ظاهر آزادي اجتماعي و بحث ديگر در حد مسائل اخلاقي پنهان باقي نمي ماند كه من از نظر اخلاقي دارم رعايت مي كنم يا نه ، من بايد بدانم آيا دارم اقدامي انجام ميدهم كه به يك چيزهايي در جامعه صدمه بزنم . در اينترنت ديدم كه يك كسي در كانادا بر اساس تجربه موفقي كه داشته ، شروع كرده به تفكيك مدارس دخترانه و پسرانه و مقاله نوشته است . در آمار هست كه 70 درصد مدارس موفق آمريكا مدارسي هستند كه پسر و دختر را از هم تفكيكي كرده اند . پس مسئله ي حجاب را خيلي روي دوش معنويات و ايمان انسانها نگذاريم . دين محكوم ميشود كه اجبار آورده است . ما درباره ي شيوه ي اعمال اجبار صحبت نكرديم . حجاب چرا اجبار است ؟ چون تعدي به حقوق ديگران است . چون بحث تاثير گذاري روي ديگران و خراب كردن روان انسانهاست . كنترل اين امر اجباري ، شيوه هاي خاص خودش را دارد ما بايد به اين شيوه ها بپردازيم و روي آن حرف داريم . اينكه مي گوييم حجاب هم مصونيت است و هم محدوديت يعني چه ؟ شهيد مطهري فرمودند : حجاب مصونيت است نه محدوديت زيرا مردم محدوديت گريز هستند از محدوديت خوششان نمي آيد مي گوييم كه اگر محدوديت منطقي باشد آيا

ص: 7878

شما خوشتان مي آيد ؟ ميگويند كه به منطقي بودن و يا نبودن آن كاري نداشته باشيد ، از اصل محدوديت خوشت مي آيد ؟ مي گويد نه . قرآن ميفرمايد : انسان دوست دارد محدوديتش را بردارد . در دانشگاه هم اگر فضا كارگاهي باشد خيلي بهتر از فضاي سخنراني است . دين محدود كننده است .آيا از دين خوشتان مي آيد ؟ ميگويند كه نه . اين واقعيتي است كه در جامعه وجود دارد . دين گريزي براي همين بوجود مي آيد . بخاطر همين شهيد مطهري ميگويد كه شما به جنبه ي ديگر حجاب كه مصونيت است نگاه كن . حجاب را اگر از يك بُعد نگاه كنيم محدوديت است و از بُعد ديگر محدوديت نيست . مثل شخصي كه ورزشگاه رفته و ورزش كرده است . از يك زاويه ي نگاه خسته است و از يك نگاه خسته نيست . اينها در ظاهر متضاد هستند ولي در واقع متضاد نيستند . جوان و انسان امروز نسبت به سي سال پيش خيلي تفاوت پيدا كرده است . سي سال قبل از يك نفرتي در دل خيلي ها نسبت به دين ايجاد كرده بودند . براي اينكه من به كساني كه دارند فرار مي كنند نزديك بشوم مي گويم كه حجاب محدوديت نيست مصونيت است . آن زمان شهيد مطهري ما را به ايمان دعوت ميكرد و مي گفت كه ايمان خرافه نيست . الان آن مشكل حل شده است البته با زحمت شهيد مطهري و امثال ايشان و مشكل ما مشكل ديگري است . نمي خواهم نقصي بر كلام ايشان بگيرم ولي

ص: 7879

ما شيوه هاي مختلف تبليغ را داريم . روايت داريم كه بخاطر اينكه پيش مردم عزيز باشي از مردم گدايي نكن . و روايت ديگري داريم كه هيچ كاري را براي عزيز شدن پيش ديگران انجام ندهيد. الان جامعه ي ما به بلوغي رسيده كه از دين فرار نمي كند ولي من به او واقعيت را مي گويم كه حجاب محدوديت است مثل بقيه ي محدوديت هايي كه در زندگي هست . پس امروز دين گريزي وجود ندارد و ما به يك بلوغي رسيده ايم . مي خواهند مسائل شان را با دين حل بكنند و مي پرسند كه چرا دين محدوديت گذاشته است ؟ ما مي گوييم كه اصلا اين ها محدوديت نيست و بايد شفاف با هم صحبت كنيم .

اينكه ما بگوييم حجاب مصونيت است البته بيشتر خانم ها خودشان مي دانند كه حجاب بسياري از اوقات آنها را از يكسري صدمات مصون نگه داشته است . حالا يك خانمي مي گويد كه من خودم از پس همه ي مشكلات بر مي آيم و در دل خطر مي روم و سالم مي مانم . مي دانيد كه در جوانها ريسك بالا است و از طرفي در جامعه ما به زن يك احترام عمومي مي گذارند . يك حرمت هايي هست . اگر كسي خانمي را بزند مي گويند كه او زن است چرا او را مي زني ؟ اگر رابطه اي بين خانم و آقا باشد اول آقا محكوم ميشود ، كسي نمي گويد خانم تعدي كرده است . اگر ما بگوييم حجاب مصونيت است مي گويند كه نيروي انتظامي از ما

ص: 7880

حمايت مي كنند . ما در جامعه اي هستيم كه عده اي شجاعت دارند و بدون حجاب هم احساس مصونيت مي كنند و كساني هستند كه ميگويند كه اين قدر بي حجابي را رواج بدهيم كه عادي بشود . باز من قبول مي كنم كه حجاب مصونيت است ولي فكر مي كنم كه حجاب را بايد از زواياي ديگري نگاه كنيم حالا چرا خوب است از زاويه ي مصونيت نگاه نكنيم ؟ يكي اينكه پاسخ اين چند گروه را نمي دهد . ديگر اينكه من بگويم كه حجاب داشته باش كه ضرر نكني و چهار تا دستورديني شبيه اين ، كم كم چه تصوري از فلسفه ي دين پيدا مي كنيد ؟ و مي گوييد كه دين من را منفعل در برابر خطرات طبيعت مي خواهد ، دين منجي من است كه مبادا به من ضرري برسد . جوان دوست ندارد هميشه منفعل باشد . احكام دين فلسفه ي قشنگتري دارند و احتياج نيست كه احكام دين را تعطيل بكنيم . فلسفه اش را باز مي كنيم و به جوان مي گوييم ريسك پذير باش . ما خيلي عاقلانه دين را تحليل ميكنيم و روحيه ي جوان را در نظر نمي گيريم . آغاز ارتباط دين با جوان در سن 14 سالگي است ولي تعليمات ديني ما براي 40 سالگي است پس ما بايد در تعليمات ديني مان تجديد نظر كنيم . اگر شما احكام دين را اين جوري بيان كنيد كه احتياط كن و مواظب باش كه به تو خطري نرسد براي جوان خيلي دلچسب نيست . شما ديني را به جوان معرفي كن

ص: 7881

كه مي خواهد جوان در مقابل خطرات منفعل باشد اين بيشتر به دلش مي نشيند . و با فطرتش سازگار است و يا ديني را معرفي كن كه اين دين از او فداكاري و فعال بودن را بخواهد . پس خواهش مي كنيم كه حجاب را منفعلانه معرفي كنيد ، فعالانه تعريف كنيم . خانم ها شما مي توانيد كه پدر اين مردها را دربياوري ولي از خود گذشتگي ميكني ، مهرباني مي كني ، تو مي تواني اين ها را بزني ولي اين كار را نكن ، ايثار بكن . در جبهه ميانگين سني شهداي ما 20-16 سال بود مثل اينكه جوانان ما ايثار را بهتر مي فهمند . چرا به دخترهاي مان حجاب را اين جوري معرفي نكنيم ؟ اشتباه ما اهل حوزه و هنر اين است كه فكر ميكنيم با استدلال همه چيز درست ميشود . اگر ما بتوانيم كاري بكنيم كه حقيقت را به تصوير بكشيم و مردم ببينند ، تصديق مي كنند . روش امير المومنين در نهج البلاغه در خطبه ي همام براي همام اين بود كه او گفت : برايم توضيح بده ، مي خواهم متقين را ببينم . نمي خواهم بدانم كه چطور به اينجا رسيده ، مي خواهم او را ببينم . اگر هنرمندان ما و حتي مبلغان بتوانند زيبايي حجاب را ترسيم كنند ، بي نياز از استدلال ، حجاب را خواهند پذيرفت . حساس ترين سن هم براي حجاب سن جواني است معنويات جوانان هم بيشتر است ولي فكر ميكنيم كه نميگيرند . چون ما انسان شناس هاي قوي نيستيم . اگر فيلمي بسازيم

ص: 7882

كه دختر دانشجويي كه به عالي ترين مرتبه ي علمي رسيده ، همه سالن براي او كف مي زنند ، حجابش را محكم بگيرد و از طريق موفقيت مي خواهيم حجاب را به دل مخاطب مان منتقل كنيم . ما راه را دور كرده ايم . حجاب را با همان تعريف عميق و دقيقش به دختران جوان معرفي كنيد . آنها حتي بدون واسطه ي چيزي مثل موفقيت و حتي بدون واسطه ي جذب كردن موقتي براي اينكه محدوديت نيست حتي بدون ترساندن از خطر، انتخاب ميكنند . شما بايد حجاب را طبق طبيعت خطر پذيري دختران براي شان توضيح بدهيد . در ضمن ممكن است كه شيطان طبيعت انسان را تخريب كند ، سوء استفاده كند و عدم تعادل برايش بگذارد . خدا در قرآن مي فرمايد : صداي خودت را نازك نكن . مرد نمي تواند تحمل كند شما به او لطف كن .

سوال – فرموده بوديد كه در اوايل انقلاب روي آوردن به حجاب ناشي از جوي بود كه فراگير شده بود . بيشتر توضيح بدهيد

پاسخ – ما فكر ميكنيم كه كلمه ي جوگير يك كلمه ي منفي است . خير ، جو انسان را مي تواند به سوي هدايت سوق بدهد ولي اين هميشگي نيست . بعضي ها درابتدا تحت تاثير جو رفتار خوب از خودشان نشان مي دهند . بعد چون پايه هاي محكمي ندارند از رفتارهاي شان فاصله مي گيرند . در همه ي حركت هاي انقلابي ، حركت هاي معنوي و رسالت انبياء يك زماني وجود دارد كه يك جوي بر جامعه غالب مي شود .

ص: 7883

در زمان پيامبر اول مردم تكي به سمت دين مي آمدند و بعد گروه گروه آمدند . اذا جاء نصرالله والفتح . كه بسياري از آنها جوگير شده بودند . ما مي گوييم هر جا جوي بنفع حقيقت درست شد شما منتظر باشيد جوي عليه حقيقت هم درست بشود . پس بعد از جو همه باقي نمي مانند . يك زماني سخن از حجاب بود . الان بعد از سي سال تازگي حجاب از بين رفته است . دختر دبيرستاني وقتي حرف حجاب را ميشنود يك كلمه ي ملال انگير مي شنود . من گفتم كه الان موقع بهتري براي انتخاب است تا قبل از انتخاب كه گزينه اي براي انتخاب نبود . الان جو پر شور اول انقلاب نيست و ما بايد به حجاب بصورت عميق تر برسيم . با فطرت خودمان با گرايش هاي اصيل انساني و با استدلال عميق فكري .

88-09-10

سوال – با توجه به بحث تربيت ديني ، آثار تربيتي حجاب را توضيح دهيد .

پاسخ – طبيعي است كه كل احكام ديني را مي توانيم يك برنامه ي تربيتي تلقي كنيم . وقتي انسان با احكام ديني بعنوان يك برنامه ي تربيتي برخورد بكند پذيرش احكام برايش راحت تر خواهد شد . وقتي شما براي تربيت بدني يك برنامه ميگيريد به شما مي گويند كه بايد دستتان را با اين وزنه ده بار بالا و پايين ببريد . سوال شما صحيح است اگر بپرسيد چرا بايد دستم را بالا و پايين ببرم ؟ مگر كدام عضله ي من را محكم مي كند ؟ اما اگر به شما گفتند

ص: 7884

كه اين وزنه را بالا و پايين ببريد و نگفتند كه اين يك برنامه ي تربيت بدني است شما مي گوييد كه خوب من اين را مي برم بالا چرا دوباره ي پايين بياورم ؟ اگر پايين آوردم چرا دوباره بالا ببرم ؟ مي گذارم همان بالا بماند . اين چراهاي بي ربط شكل ميگيرد اگر به شما برنامه ي تربيت بدني بدهند و شما ندانيد كه اين برنامه ي تربيت بدني است . اگر به شما بگويند بنشينيد و دوباره بلند شويد مي گوييد چرا بلند شوم ؟ وقتي به شما بگويند كه اين يك برنامه ي تربيت بدني است مي فهميد كه بناست عضلاتتان قوي بشود . اگر سوالات درستي بكنيد مثلا بگوييد اين تمرين كدام عضله را قوي ميكند ؟ اين را مي شود جواب داد . اين است كه ما ميگوييم به احكام ديني بعنوان برنامه ي تربيتي نگاه كنيم . ببينيم كداميك از عضلات روح ما را مي خواهد تقويت كند . و دنياي ما هم چيزي جز اين نيست كه ما بايد در اين دنيا به تقويت و تربيت روح مان بپردازيم . براي اينكه اين روح ظرفيت ملاقات با خدا را پيدا بكند ، ظرفيت بردن بهترين لذت ها را پيدا بكند، براي ظرفيت يافتن روح احكامي صادر شد كه اين احكام براي تربيت بدني نيست . براي تربيت روح است كه به آن نقطه ي مطلوب برسيم . حالا وارد بحث حجاب مي شويم كه اساسا حجاب چيست ؟ ما بايد ابتدا زيبايي حجاب و حكمت بسيار عميق آن را درك كنيم . اگر كسي درك عميق

ص: 7885

و لطيفي از حجاب نداشته باشد سوالات زيادي برايش پيش مي آيد كه آن وقت انسان بايد خودش را معطل جواب دادن به اين سوالات بكند . من پيشنهاد ميكنم هر كس كه درباره ي حجاب سوال دارد اول بايد يك مقدار به خدا اطمينان داشته باشد . خدايي كه قصد آزار كسي را ندارد و در فرمان هايش حكمت هاي فراواني وجود دارد و به حجاب يك نگاه تعقلي و عميق بكند و نگاه عارفانه كه ببيند چي حكمتي است كه خدا به حجاب دستورداده است . عموم احكامي كه درباره ي زن و مرد هست را از دور نگاه كند بدون هچ موضعي كه زن هستند يا مرد و به چه چيزي علاقه دارند را كنار بگذارند و با اطمينان و حسن ظني اين ها را نگاه كنند . اول سعي كنند آن زيبايي را درك كنند بعد ببينند كه چند تا سوال برايشان باقي مانده است ، آن وقت سوالاتشان را مطرح كنند يقينا پاسخ مناسبي هم پيدا خواهند كرد .

سوال – تعريف شما از حجاب چيست؟

پاسخ – براي اينكه من حجاب را كه يك نوع ممانعت از رفتار آزادانه ي افراد هست در زن يا مرد توضيح بدهم چنين ممانعت از رفتار آزاد را در موارد ديگري عرض مي كنم . شما در زندگي دنيا يا در ديگر بخش هاي دين هميشه اين را مي بينيد كه انسانها امكاناتي دارند كه در بهره گيري از امكانات شان بخاطر اينكه مبادا به كسي آزار برسانند آزاد نيستند . اين يك قاعده ي پذيرفته شد و معقولي در زندگي دنيا است

ص: 7886

، اين دنيا خاصيتش اين است . شما از امكانات و دارايي هايتان هرجوري بخواهيد استفاده مي كنيد ولي از يك جايي به بعد ، به ديگران لطمه مي زند . مثلا بوق ماشين شما مي تواند صداي گوش خراشي داشته باشد . شما مي توانيد چون بوق داريد هر جا استفاده كنيد ، آزاد نيستيد از اين جلوتر برويم. گاهي اوقات يك كسي مي آيد خانه ي ما ، ما يك امكاناتي داريم . احيانا آن فاميل لازم نيست بدانند كه چرا ما نداريم و دلشان بشكند . گاهي بعضي ها خيلي اخلاقي برخورد ميكنند ، بعضي ها امكاناتشان را مطرح نميكنند . كه ديگران دلشان بشكند . به همين دليل بعضي از خانمها ، بعضي از تزئينات خودشان را از خانم هاي ديگر كه احيانا مستمندتر هستند پنهان ميكنند و ميگويند كه چرا من روح او را اذيت كنم ؟ چرا به او فخر فروشي كنم ؟ او را آزرده خاطر كنم ؟ در زندگي ما اين يك امر رايج است كه ما از همه ي امكاناتي كه داريم استفاده نمي كنيم . يا مثلا شما غذا و ميوه در اختيارتان است چون داريد ، حق داريد كه بخوريد ولي شما هيچ وقت اينكار را نميكنيد كه يك جعبه موز را يكجا بخوريد . من بچه كه بودم و از در مغازه ها كه رد مي شدم مي گفتم اين آقا كه بستني و تخمه در مغازه اش هست چرا بيكار نشسته و اينها را نمي خورد ؟ يعني دوست ندارد و بزرگتر كه شديم از اين محدوديت ها خيلي زياد ديديم .

ص: 7887

بعضي ها وقتي به امكانات مي رسند براي استفاده ي محدود از اين امكانات برنامه ريزي مي كنند . منتها در برخي از موارد كه ما براي خودمان محدوديت قائل مي شويم بعضي وقتها اسرار محدوديت شان را مي فهميم . بچه ها مي دانند كه اگر قبل از غذا شيريني بخورند ديگر نمي توانند غذا بخوردند و مادرها بچه ها را محدود ميكنند كه بعد از غذا شيريني بخورند . ما وقتي مي خواهيم خودمان را محدود كنيم بايد ضررهايش را هم ببينيم . خيلي اوقات در مسائل روحي ضررها را درك نمي كنيم . اينجاست كه خدا وسط همان احكام عادي دنيايي ما تبديل مي شود به يك سلسله احكام دنيا كه حكمتش را نمي فهميم . بستر شكل گير بحث حجاب اينجاست .

سوال – آيا قبول داريد كه حجاب يك نوع محدوديت است ؟

پاسخ – بله حجاب كاملا محدوديت است . محدوديت هايي كه همه جا ميپذيريم . البته اين عبارت را از استاد مطهري داريم كه مي فرمايد : حجاب محدوديت نيست ، مصونيت است. اين نگاه كردن از زاويه ي ديگر است . و اِلا ما كه ميدانيم محدوديت است . شما كت و شلورا مي پوشيد خوب اين هم محدوديت است . شما مي توانستيد لباس اسپورت بپوشيد كه خيلي هم مقيد به اتو كردن لباستان نباشيد . هركس يك محدوديتي را مي پذيرد . آن كسي كه اسپورت مي پوشد هم يك محدوديت هايي را مي پذيرد . آن كسي كه دارد يك جور ديگري رفتار ميكند ، يكسري محدوديت را در زندگي اش مي پذيرد

ص: 7888

. اين جور نيست كه زندگي انسان خارج از محدوديت باشد . مگر شما با ماشين در تهران بدون محدوديت ميتوانيد راندگي كنيد ؟ اين مسائل به دين كه ميرسد مشكل پيدا ميكند زيرا خيلي از انسانها آثار زيانبارش را درك نميكنند و ميگويند كه چرا خدا اين محدودتي را براي ما قائل شده است ؟ بله حجاب محدوديت است ولي حجاب يك نوع محدوديت در لذت بردن خانم ها و آقايان از يكديگر است . فلسفه ي محدود شدن لذات انسان چيست ؟ خيلي روشن است كه اگر شما در لذت بردن محدود بشويد ، كيفيت لذت بردن تان عميق ميشود و افزايش پيدا مي كند و ممكن است لذت بردن شما با تاخير بشود با محدوديت هايي همراه باشد ولي نوع لذت بردن تان متفاوت ميشود ولي عميق و بيشتر ميشود . حتي در لذت هاي دنيوي يكي از فلسفه هاي حجاب اين است كه انسانها در زندگي شان از مسائل مربوط به روابط زن و مرد بيشتر لذت ببرند . در اين جور ارتباط ها خوشايندي افزايش پيدا ميكند . در سوالات بود كه در خارج حجاب هم ندارند و آدمهاي نسبت به هم حريص هم نيستند و همديگر را رها كرده اند . ببينيد دامنه ي سخن تا كجاست ؟ تا جايي است كه ديگر دارد انقراض نسل پديد مي آيد . دامنه ي اين سخن به آنجا كشيده كه ديگر همديگر را دوست ندارند . همين لذت خودش عامل محبت بين زن و شوهر است و اگر اين لذت مخدوش بشود ، در كوچكترين دعواها نفرت پديد مي آيد .

ص: 7889

لذا بي حجابي مطابق است با افزايش آمار طلاق . ما از آن تعريف به يكي از تعريف هاي حجاب مي رسيم كه تازه اين خشن ترين و معقول ترين تعريفي است كه براي حجاب مي توانيم قائل بشويم لطيف تر از آن هم هست . آن هم اين است كه حجاب پذيرش يك محدوديتي است مثل تمام محدوديت هايي كه مي پذيريم اگر حكمتش را نمي دانيم و به اين دليل پذيرفتن فلسفه اش براي مان سخت است و سعي مي كنيم حكمتش را بفهميم . حالا ميگويند كه در كشورهاي خارجي كه محدوديت حجاب ندارند مشكل زيادي ندارند چون چشم و دلشان سير است ولي در كشور ما تا يك خانم كمي بدحجاب است توجه همه را به خودش جلب مي كند ، پس ما هم مثل آنها بشويم ؟ شايد آنها در در ابتدايي ترين مسائل چشم چشم چراني نداشته باشند ولي مشكلات عاطفي و غريزي فراواني برايشان پديد مي آيد كه آن مشكلات را الان واردش نمي شويم . شما مي توانيد مستندات و آماري كه اين بحران هاي روحي را نشان مي دهد نگاه كنيد . اسلام حجاب را مطرح نكرده كه به من بگويد مي خواهم مشكل چشم چراني و حرص مردها و زنها را براي نگاه كردن به يكديگر از بين ببرم ، اسلام مي گويد كه اين حرص باشد ، عوض آن هزاران بدبختي ديگر كنترل بشود . شما با اين حرص خودت يك جور ديگر برخورد كن . براي آن يك داروي مستقل وجوددارد ولي بركات زيادي دارد . اين ها را بايد واقع بينانه بپذيريم

ص: 7890

. اصلا غرب با اين برهنگي دنبال چيست ؟ اولا اين برهنگي در غرب اصلا طبيعي نيست . اصلا اين جوري نيست كه انسانها در كنار هم زندگي بكنند و وقتي تصميم گرفتند كه آزاد باشند به اين نتيجه برسند . اين توسط كساني كه جامع بشري را اداره ي مي كنند دست ساز است . يكي از سياست مداران غربي به من ميگفت كه من تعجب ميكنم كه شما جوانان هايتان را كازينو و دانسينگ نمي فرستيد . و خيلي از اين جور مسائل منع مي كنيد . گفتم : بله ما نه تنها اين جور مكان ها را درست نميكنيم بلكه اگر كسي بخواهد اين مسائل را علني كند و به جامعه بكشاند ، او را منع ميكنيم . سوال كرد پس چطور جوانانتان را اداره ميكنيد ؟ ميگفت كه اگر اين همه جوان هوشيار بشوند و بد مستي نكنند به كوچكترين بهانه اي شورش مي كنند ، اگر مردم مشغول پارتي هاي يكشنبه هايشان نشوند آن هم در آن استانداردهايي كه فوق العاده روح هايشان را درگير مي كند ، اين مردم سرشان را بلند مي كنند كه چرا 15 ميليون بايد بر چند ميليارد حاكم باشند و چرا ثروت مسيحيان از يهوديان كمتر است ؟ و به سوالات جدي تر مي رسند ولي فعلا بايد اين جوري مشغول باشند . سرشان گرم كه باشد هيچ ، كاش از اين بازي لذت مي بردند . بخش هاي عمده ي روحشان از آنها گرفته مي شود . زني كه پناهگاه امني بنام مرد براي خودش ندارد و ميداند كه چه جوري با او

ص: 7891

رفتار مي كنند ، ديگر برايش جا افتاده و از بخش عمده ي نيازهاي عاطفي اش چشم پوشي مي كند . و مردي كه در ارتباط با همسرش كه او را تحت پوشش قرار بدهد ، حمايتش بكند ، مرد به او احترام بگذارد و به او علاقه داشته باشد ، خوب اين دو تا نيمي از روحشان كنده شده است و ديگر انسان كاملي نيستند . بعضي ها ميگوند كه همه ي شان اين جوري نيستند . شما بايد آمار بگيريد و ببينيد كه اين جوري هستند يا خير . اگر شما مي بينيد كه در غرب زن و مرد بهم لبخند مي زنند ، اين لبخند را نشانه ي رضايت قلبي عميق نگيريد به آمارها توجه كنيد . وقتي كه در آلمان درصد بسيار قابل توجهي از دختران علاقمند هستند كه با جوانان تركيه اي ازدواج كنند و با اينكه آنها مهاجر هستند و آلماني ها هم نژاد پرست هستند و حداقل طبقه دوم بحساب مي آيند ، علتش اين نيست كه آنها مسلمان هستند و علاقه به اسلام دارند بلكه مي گويند اين جوانان تركيه اي كه در اينجا مهاجر هستند ، بصورت فرهنگي ياد گرفته اند كه غيرت بهتري نسبت به زنان دارند. اين را از زنان سوال كنيد كه نسبت به زنشان غيرت خوبي داشته باشند البته اذيت هم نكند ، اين لذت چقدر تامين كننده نيازهاي روحي اوست .

سوال – مي گويند كه در زمان قبل از انقلاب و زمان انقلاب مادرهاي ما حجاب را انتخاب كرده بودند ولي الان دارند اين را به ما تحميل مي كنند

ص: 7892

. چرا به ما اجازه نمي دهند كه خودمان انتخاب بكنيم ؟

مادران امروز ما شايد خيلي هم حجاب را انتخاب نكرده باشند . اوايل انقلاب جو انقلاب همه را جوگير كرده بود و تحت تاثير قرارد داد ، اثرش خوب بود ولي ما از مسير درستي نرفتيم . الان تازه چشم و گوش ها باز شده است . اگر در اثر جو انقلاب و دفاع مقدس يك چيزهاي خوبي رايج شده ما زياد خوشحال نيستيم چون زياد اصيل نيست . حجاب بايد كم كم تلخي هاي خودش را نشان بدهد و اگر حالا انتخاب كرديم درست است . در قبل از انقلاب اگر حجاب بود ، حجاب بدون رقابت بود . اين همه ماهواره نبود كه به شما انتخاب هاي ديگر را عرضه كند و شما در معرض اين ها باشيد . خيلي ها تلويزيون نداشتند چه برسد به موارد ديگر . اصلا سينما رفتن را حرام مي دانستند. لذا آن فضا ، يك فضاي انتخابي قوي نبود، الان قدرت انتخاب هست با اينكه حجاب ديگر تازگي ندارد كه بخاطر آن جذبش بشوند ولي هر روز بدن شهدا را مي آورند كه ما تحت تاثير احساسات و هيجانات انقلابي قرار بگيريم و تمسخرهايي هم وجود دارد . الان تحميل كردن چيز خوبي نيست ، توضيح دادن خوب است . ما در مورد اينكه حجاب را توضيح بدهيم خيلي ضعيف هستيم و همه ي مسئوليت ها را هم از ما طلبه ها مي خواهند و در اين مورد كارگردانان ارجمند اين موضوع را كنار گذاشته اند . به هرحال بايد زيبايي هاي حجاب را نشان

ص: 7893

داد نه اينكه دلايلش را توضيح داد .

سوال – حجاب را چگونه به فرزندان مان كه به سن تكليف رسيده اند تبيين كنيم ؟

خيلي ها در جامعه ما محجبه هستند و بار مسئوليت تبيين و تبليغ حجاب بر عهده ي آنها است . آنها بايد بگويند كه چرا حجاب دارند ؟ و اگر دلايل قشنگي ندارند بروند دلايل قشنگ پيدا بكنند . آنها بهترين مبلغ حجاب هستند مثل نماز اگر آنهايي كه نماز مي خوانند از نمازشان لذت ببرند ، خودشان بلد هستند كه نماز را چگونه با زبان بي زباني به بغل دستي شان بگويند كه او هم در اين راه قرار بگيرد . وقتي من با تلخي نماز مي خوانم نمي توانم مبلغ نماز باشم . وقتي با تلخي حجاب داشته باشم نمي توانم مبلغ حجاب باشم . كساني بايد پيدا بشوند كه از حجاب عميقا لذت ببرند و به حجاب خيلي زيبا نگاه بكنند اگر اين جوري باشد حجاب تبليغ ميشود . فيلم سازان ما بيان زيبايي هايي كه پنهان است را پيدا كنند و نشان بدهند كه يك فيلم ساز چشم تيز بيني دارد و پنهاني ها را پيدا ميكند البته همان پنهاني هايي كه ما داريم مي بينيم پيدا كنند و نشان بدهند . كسي نيست كه به چادر خودش ، به پوشش حجاب خودش مثل احرامي كه در حج حاجيان مي بندند نگاه كند . آيا طلبه اي هست كه به عباي خودش زيبا نگاه كند و به عباي خودش حس زيبايي داشته باشد ؟ من خانم هاي طلبه اي را مي شناسم كه عشق شان

ص: 7894

اين بوده كه با يك طلبه ازدواج بكنند . وقتي عباي او را مي شويند ، احساس مي كنند كه بيرق اسلام را مي شويند . روايت داريم كه خدا با فرد با ايمان دو تا كار مي كند ، او را محبوب و زيبا قرار مي دهد . زيبايي حجاب را درك كنيم و به ديگران منتقل كنيم . محبوب بودن حجاب را درك كنيم . در تلويزيون نشان مي داد كه يك خانمي با شوهرش مسلمانش از لندن آمده بود حتي شوهرش از او نخواسته بود كه مسلمان بشود ولي گفته بود كه درايران بايدروسري داشته باشد اين مستند ربطي به حجاب هم نداشت . من ديدم اين خانم كه بعدا با او مصاحبه كرده بودند مي گفت : من فكر مي كردم اول خيلي سخت است كه مدتي روسري داشته باشم ولي راحت با آن كنار آمدم ...در فرودگاه لندن كه مي خواستم روسري ام را بردارم احساس عدم امنيت كردم ، احساس كردم امنيتم را از دست مي دهم . اين امنيت اجتماعي نيست ، يك امنيت رواني است . پوشش براي زن جزئي از وجودش مي شود و بايد يك قدرت بياني باشد كه اين ها ذكر بشود . يقين بدانيد كه حجاب زيباست . يقين بدانيد كه حكمتي قوي پشت حجاب هست . ممكن است كه درك نكنيم و احساس مخالفت بكنيم ولي بايد فاصله ي خودمان را كم كنيم .

88-08-12

سوال- تربيت ديني چه ضرورتي دارد؟

پاسخ- همه كساني كه مي خواهند به اقدامات تربيتي دست بزنند بايد براي تربيت خودشان هر چند يكبار برگردند و برنامه

ص: 7895

ريزي كنند . ضرورتها را براي خودشان احيا كرده و تكرار كنند تا براي كار تربيتي انگيزه ايجاد شود. انگيزه ما به مرور زمان است پس بايد آنها را احيا كرد .براي دانستن ضرورت تربيت ، دو نقطه مقابل تربيت نيافتگي را اشاره مي كنم .يكي بد تربيت شدن و بد بار آمدن است ،يكي هم برنامه ريزي براي تربيت نداشتن است .وقتي ما اين دو نقطه را شناسايي كنيم ،ضرورت تربيت خودشان را نشان خواهند داد. در بد تربيت شدن مي گويند كه فلاني جاي بد و در خانواده ي بدي بار آمده است . با او بدرفتاري شده و انسان بدي شده است . نقطه مقابل آن تربيت يافتگي مي باشد كه خوب است اما آنچه بيشتر ضرورت تربيت را به ما معرفي مي كند ، درك جايگاه تربيت نيافتگي است يعني براي خود و نزديكان برنامه تربيتي نداشتن است . اين ممكن است خوب يا بد باشد. در اين مورد حضرت علي (ع) مي فرمايند : شما بايد خود را به خوبيها مجبور كني و براي بدست آوردن خوبيها بايد سعي و تلاش كنيد حتي با نفس مبارزه كنيد چون اگر اين كار را نكنيد و خود را رها نگه داريد كم كم انسان بدي خواهيد شد. انسان دوست دارد جلويش باز باشد. آدم دوست دارد موانع را از سر راه خود بردارد و از راه درست حركت كند ، اگر موانع را از طريق درست بردارد به سعادت مي رسد . يك نكته اين است كه ما در درون خودمان ويژگي هايي داريم كه اگر اقدام تربيتي نكنيم حتما انسان بدي

ص: 7896

خواهيم شد .حتما لازم نيست در محيط بدي باشيم تا انسان بدي بشويم يا حتما لازم نيست تحت تعليم و تربيت بدي قرار بگيريم تا انسان بدي بشويم بلكه كافي است تا ما خودمان را رها كنيم ،انسان اگر رها بشود خود به خود ، بد خواهد شد . سخن حضرت علي (ع) درمورد ضرورت تربيت اين است كه اگر شما خودت را رها كني انسان خوبي بار نمي آيي .عوامل مختلفي وجود دارد هم عوامل محيطي و هم عوامل دروني كه هر دو انسان را به سوي بد شدن سوق مي دهند. با اينكه انسان اساساً موجود بدي نيست ولي ضرورت تربيت اينگونه خود را نشان مي دهد . مثلا يك گل در صحرا يا جنگل خودش خودرو رشد مي كند و شايد زيبا هم باشد ولي انسان نمي تواند به لحاظي شبيه اين گل باشد و آن زيبايي را به خاطر فطرت الهي كسب كند . از زماني مي تواند شبيه اين گل باشد كه اين گل تا يك حدي رشد طبيعي خودش را دارد و اين رشد طبيعي موجب طراوت ، زيبايي و خوش عطري او هم مي شود بعدا اگر يك باغبان فرهيخته اي او را با مهارت رشدش ندهد پلاسيده خواهد شد .از اين جهت ما شبيه اين گل هستيم ، در هر دو جهت شباهت انسان را با گل در نظر بگيريد . شباهت انسانها با گل هم در مرحله رويش اوليه كه خيلي تر و تازه است وجود دارد .در آن مرحله اي كه باد خزان آمد آن وقت اين گل نگهداري مي خواهد و تربيت هم در

ص: 7897

اين قسمت بايد اجرا شود البته در مثل مناقشه نيست . انسان يك فطرت الهي دارد كه اين فطرت الهي او را در خوب شدن كمك مي كند ولي فطرت شكوفايي مي خواهد و كشف مي خواهد مانند ذخاير زمين بايد خارج بشوند .اگر انسان تلاش نكند خوبي هاي درون خود را نمي تواند كشف كند چه برسد به اينكه خوبي ها را از محيط بيرون بگيرد . البته اگر يك قلوه سنگي در مسير رودخانه خيلي هم قشنگ از آب در بيايد ، آخر سر اين قدر گوشه هايش به اين طرف و آن طرف مي خورد و ساييده مي شود . بچه ها مي آيند و در رودخانه مي گردند و مي گويند كه چه سنگ قشنگي است . اين سنگ پدرش درآمده است تا به اينجا رسيده است . اگر بعضي ها اميدشان به اين است كه مثل قلوه سنگي در مسير رودخانه اين قدر گوشه هايشان در تصادم ها زده بشود تا صاف و صيقلي بشوند عيبي ندارد ، بگذار خودشان را اذيت نكنند و خودشان ار تربيت نكنند . وقتي پير شدند مي گويند : اي دنيا تو چقدر بي ارزش بودي و من چقدر خودم را براي تو كشتم براي تويي كه اين قدر بي ارزش بودي . حسرت از دست دادن ها فراوان است . اين نتيجه ي آنها خواهد بود . اگر كسي خودش را تربيت كند مثل اين است كه سنگي را برداشته و حكاكي كرده است و از همان اول در كوتاهترين زمان ، يك چيز قشنگ در مي آورند . پس يادمان باشد كه

ص: 7898

ضروزت تربيت ديني اين است كه اگر كسي خودش را تربيت نكند صدمه مي خورد . يعني ما امروز برنامه اي براي مبارزه با نفس داشته ايم يا نه ؟ امروز در محاسبه ي نفس كنترل بدي يا كاستي را در خودمان انجام داده ايم يا نه ؟ امروز در اين مسير تربيت آيا توبه اي داشته ايم يا نه ؟ آيا آرزويي براي رسيدن به اين قله ي خوبي ها داشته ايم يا نه ؟ اگر نداشتيم امروز قطعا ضرر كرديم و صدمه ديديم . چون زماني كه عمر مي گذرد از درون و بيرون به سمت بد شدن پيش مي رود . البته ممكن است كسي بگويد كه اين خيلي بدبينانه است . .ما انسانهايي كه تربيت يافته نيستند را ديده ايم ولي انسانهاي بدي نيستند . اين براي بي انگيزه كردن سوال خوبي است ولي من براي آن ده تا جواب دارم . شما به چه كسي انسان خوب مي گوييد ؟ انسان خوب به كسي ميگويند كه با همه ناتوانايي كه دارد زندگي مي كند . و قدرت برجسته اي در وجودش نيست . توانايي هاي شادي و نشاط بالايي دارد . به اين انسان خوب مي گويند . يعني چه ؟ ما گاهي اوقات اصلا انسان حسابي نديده ايم كه بفهميم خوبي اصلا چيست ؟ بفهميم كه ما چقدر كم هستيم . بياييم خودمان را با خوبي ها مقايسه كنيم . كاستي ها و فاصله ها را پيدا كنيم . و براي تربيت ديني اقدام كنيم. پاسخ ديگر اينكه ما خيلي از انسانهايي را كه مي بينيم انسان هاي خوبي

ص: 7899

هستند ، خدا آنها را حفظ مي كند . خدا خيلي مهربان است و اِلا ما با يكي دو تا از بدي ها و با يكي دو مرحله سقوط كه در وجود ما بصورت شيب ملايمي است اگر بدون مهرباني خدا رها بشويم نابود مي شويم . يك شب قدر و محرم مي آيد و ما را سر جاي مان بر مي گرداند . يك مهرباني خدا سر سجاده ي نماز يا در يك حادثه پيش مي آيد و ما را سر جاي مان برمي گرداند . خدا مي گويد كه بنده ي من يك تب مي كند من گناهان او را مي بخشم . اگر اين مشكلات و تصادم ها نباشد ، بد بودن ما يك سير صعودي پيدا ميكند . بخش عمده ي خوبي هاي ما براي مشكلات دنياي ما است . تصور كنيد كه ما انسانها اگر به هم نياز نداشتيم ف گرفتاري نداشتيم و در معرض بيماري و مرگ نبوديم ، اگر اين همه عامل در اطراف ما نبود ما چه مي شديم ؟ اين عواملي است كه غفلت زدايي ميكنند . بخشي از خوبي هاي ما ناشي از رحمت خداست نه تربيت خودمان . بخشي از خوبي هاي ما ناشي از شرايط سختي است كه داريم تحمل مي كنيم . اصلا ما در آن اندازه هايي كه بايد خوب باشيم ، خوب نيستيم. بخشي از خوبي هاي ما هم ارثي است . آيا اين جواب آنهايي است كه مي گويند بدون تربيت هم ميشود خوب بود ؟ بله . انسانهاي معمولي و خوب اطرافشان را نگاه ميكنند و يك كمي

ص: 7900

هم خودشان را تحويل مي گيرند و مي گويند كه ما كار خاصي نكرديم ولي انسان خوبي هم هستيم . بخشي از آن هم بخاطر اين است كه ما انسانهاي خوب را نديده ايم كه فاصله ها را درك كنيم . هر كس كه همتش بلند نيست براي خوب شدن نه به درد دين مي خورد و نه دين به درد او مي خورد . دين نيامده كه ما را كنترل كند كه معتاد ، دزد و چاقوكش نشويم. دين آمده تا ما را به مقام بالاتر از فرشته ها برساند ، آمده ما را به اوج تقرب برساند . اگر كسي معمولي بودن را مي خواهد اين آغاز بي ديني است . اين بايد جداگانه بحث بشود . مي گويند : چرا موسيقي حرام است ؟ ميگوييم كه يك صدمه هايي به ما ميزند و مي گويد كه ما گوش كرديم و صدمه اي نخورديم . ما بالاتر از اين نمي توانيم صدمه بخوريم . ما قلب خودمان را سياه كرده ايم . پس معلوم است كه اثرش را هم نمي فهميم . اگر قلبتان روشن بشود كوچكترين گناه اثر خودش را نشان مي دهد . مي گويند كه چرا نگاه به نامحرم حرام است ؟ مي گوييم آثار بدي دارد. مي گويد كه من چيزي حس نكردم . بدتر از اين نمي توانست بشود كه تفاوتش را حس نمي كند . مي توانيم همت مان را پايين درنظر بگيريم البته در تربيت ديني ضرورتي ندارد و بگذاريم مثل همان قلوه سنگ ، حادثه ها ما را شكل بدهند . رحمت خدا به بندگانش

ص: 7901

فراوان است و بخشي از خوبي هاي ما معمولي است و بخشي از آن به خاطر رحمت خدا است . مصيبت ها و گرفتاري ها ما را كنترل ميكنند . اگر ما كار رقباي تربيت ديني را از سكه بيندازيم تربيت ديني جايگاه خودش را نشان ميدهد . اما تربيت ديني رقيبي دارد و آن خوبي هايي است كه به صورت صفات ارثي از پدر و مادر منتقل شده و يا صفات خوب غير اكتسابي كه از محيط به دست مي آوريم . اين رقيب جدي تربيت ديني است . تصادفا ً نگاه ميكنم و مي بينم مادرم انسان متواضعي است ، من هم گِل تواضع را دارم . آن وقت مي گويم خوب است. تربيت ديني مي گويد : سراغ كاستي هاي خودت برو . ما معمولاً انسان ها را به خوبي هايشان مي شناسيم ولي معمولاً خوبي هاي مان اكتسابي نيستند . از امام صادق (ع) سوال كردند كه كسي خوبي را با تربيت ديني به دست آورده ، اين بهتر است يا كسي كه اين خوبي را به صورت نتيكي داشته است ؟ اين خوبي را همين جوري دارد . همين جوري انسان با حيايي است و ما بايد خودمان را بكشيم تا انسان با حيايي بشويم . كدامش بهتر است ؟ امام فرمودند: كسي كه زجر مي كشد تا اين صفت را بدست بياورد بهتر است حتي اگر سر راهش چند تا اشتباه هم كرده باشد ولي بالاخره خودش را كنترل كرده است . كسي در خانه اي رشد كرده است كه اصلا بلد نيست ناسزا بگويد . و كسي در

ص: 7902

خانه اي رشد كرده كه به جاي جانم و عزيزم ، بد وبيراه بهم ميگفتند . و اگر خيلي هم به طرف محبت كند مي گويد : ديوانه . حالا او مي خواهد زبان خودش را كنترل كند . خيلي برايش سخت است . ولي اگر 50 درصد هم موفق بشود كه زبانش را كنترل كند ، اجرش بيشتر از آن كسي است كه اصلا بلد نيست فحش بدهد . حالا ما آن صفات خوبي را كه نداريم از آنها بدست بياوريم اين هنر است . تربيت ديني مي گويد به صفات خوبي هم كه داري اكتفا نكن . به خوبي ها و صفات ارثي خودت افتخار نكن . راه طولاني در پيش داري و آن صفات خوبي است كه هنوز نداري . رقيب تربيت ديني اين است كه انسان بصورت ژنتيكي يك سري صفات را داشته باشد و بگويد كه من يك مقداري خوب هستم . و اين كفايت مي كند . اين رقيب بدي براي تربيت ديني است . حالا دين يك حرف ديگر مي زند . مي فرمايد كه نه تنها بايد سراغ اكتسابي ها برويد بلكه مي فرمايد كه آن خوبي هايي كه از پدر و مادر به ارث برده ايد ، به صفات اكتسابي تبديل كنيد . يعني هم خوبي ها تكامل پيدا كنند و هم به آن رنگ الهي مي بخشيم . مثلا من انسان صبور و باحيايي هستم و اين صفات را از پدر و مادرم به ارث برده ام ، از اين به بد بخاطر خدا با حيا و صبور باشم. و اين سخت است . و

ص: 7903

سخت تر از بدست آوردن يك فضيلت ، از بين بردن يك رذيلت است . چون من بايد آن صفت را حفظ كنم و بخاطر خدا هم اين جوري باشم . تربيت ديني اين كار را مي كند . خوبي هايي را كه نداري به تو مي دهد. و خوبي هايي كه داري به آن رنگ الهي مي زند . صداقت چه رنگي زيباتر از رنگ خدا ؟ اين تربيت ديني است . ولي ما به تربيت ديني كاري نداريم . به اين كار داريم كه كسي خوبي را نداشته و توانسته آن را بدست بياورد . جوانها بايد از پانزده سالگي تا بيست سالگي با احترامي كه به پدر و مادرشان قائل هستند ، فهرستي از بدي هايي كه از آنها دارند و خوبي هايي كه از خانه نياورده اند ، براي خودشان تهيه كنند با تربيت ديني آن خوبي هايي را كه ندارند بدست بياورند و آن بدي هايي كه بطور طبيعي از خانه آمده آمده و در وجودشان است را يكي يكي از بين ببرند. اين دوران دوران آگاهي و خودسازي است . دوراني است كه ببينيد بطور طبيعي چه چيزهايي را دارد و به آن اكتفا نكند و ببينيد كه چه خوبي هايي را ندارد و در كاستي هايي كه از خانواده پيدا كرده ، با خوبي هايي كه هنوز بدست نياورده دقت كند. اكتفا كردن يعني تربيت نشدن . آرم بدون تربيت يك جورهايي خيلي نزديك به انسان بد بار آمده نزديك است . براي تربيت نشدن بزرگترين فريب اين است كه انسان به خوبي هاي مادرزادي خودش اكتفا كند

ص: 7904

. قبول دارم كه ما خوب هستيم . حالا تا خوبي چي باشد؟ يعني خوبي كه از قول آنهايي كه خودش همه چيز سرجايش باشد ، دارم كار مي كنم ، خوبي هايي كه از خانواده به ارث رسيده است و ديگران به من احترام مي گذارند ، درسم را مي خوانم ، دانشگاه مي روم ، فكر مي كنم فهم اين كه تربيت ديني باعث ميشود كارهاي ما رنگ الهي پيدا كند يك كمي سنگين است براي انسان هايي كه اين طور نيستند . تربيت ديني يعني رشد و كلمه اي است كه در قرآن بجاي تربيت ديني از آن استفاده شده است . رشد يعني روند رو به رشد . بطور مداوم نمي گويد به كجا برسيم. حالا سوال مي كنند كه وقتي من احساس نياز به رشد پيدا نمي كنم چرا بايد رشد پيدا كنم ؟ هر كس احساس نياز به رشد پيدا نكرد تبديل به يك انسان بد ميشود . قرآن مي فرمايد: انسان طغيان مي كند كه خودش را مستغني بداند . خوش به حال آن انسانهاي بد كه بخاطر بد بودن مورد سرزنش قرار مي گيرند چون به فكر رشد مي افتند . اين انسانها در نهايت سعادتمندتر از كساني هستند كه يك خوبي هاي ابتدايي دارند و مورد تحسين قرار مي گيرند . زيرا هيچ وقت افتضاحي به بار نمي آورند كه مورد سرزنش قرار بگيرند و به خودشان بيايند . البته سرزنش كردن خوب نيست . ولي در جريان قرار گرفتن رشد ارزش دارد . لذا بعضي وقت ها شما از انسانهاي بظاهر خوب ، معمولي و

ص: 7905

خوب ژنتيك يك جنايت هايي را مي بينيد كه از انسانهاي كه بصورت ژنتيك ، صفات بدي داشتند ولي روي خودشان كار كرده اند ، چنين چيزهايي را نمي بينيد. داستان نويس هاي ما بايد تمام مباحث اخلاقي و تمام مسير رشد را طي كرده باشند و بدانند كه اين روند چه جوري شكل مي گيرد .و اِلا يك داستان كه مي خواهند طراحي كنند بايد يك سري شخصيت ، يك سري حادثه و يك سري تغييراتي در درام خودشان پيش بيني كنند . طبق چه قاعده اي مي خواهند پيش بيني كنند؟ اين انسان چرا انسان خوبي شد ؟ من در اكثر فيلم ها مي بينم كه انسان هاي خوب تربيت نمي شوند . يعني ما چيزي بنام تربيت نداريم و حادثه ها انسانها را شكل مي دهند . خوب بودن با تربيت ديني با خوب بودن بصورت ژنتيك ، در اين دنيا هم ثمره اش يكي نيست . مثلا در مورد صداقت . صداقت اين قدر مراحل پيچيده و مهمي دارد كه برخي از مراحل صداقت را انسان جز با طي مراحل عرفاني نمي تواند بدست بياورد . يك نفر در مورد علم امام صحبت مي كرد و ميگفت كه چطور مي تواند علم غيب داشته باشد؟ گفتم : شما انسان حسابي نديده اي و اِلا اين سوال براي شما پيش نمي آمد . اين چيز عجيبي نيست كه انسان از آينده اطلاع داشته باشد . من دوستاني در جبهه داشتم كه ميگفتند كه ما در آب شهيد مي شويم و ما مي گفتيم كه تو تخريب چي هستي ، روي زمني و

ص: 7906

خاك هستي . مي گفتم كه خواب ديده اي ؟ ميگفت كه نه حس من به من ميگويد . تازه بعضي از انسانها آينده خودشان را تعيين ميكنند . مثلا مي گفتند كه بايد براي من فلان اتفاق بيفتد و من از خدا خواسته ام . اين اطمينان قلب و اين آگاهي از طريق مشاهدات قلبي چيز طبيعي است . ما انسان حسابي نديده ايم . در مورد محبت ، خدا مي فرمايد كه همه انسانها با هم رفيق هستند و روزي همه رفقا با هم دشمن مي شوند مگر اهل تقوا . منظور روز قيامت است . روز قيامت تجلي آن چيزي است كه در دنيا اتفاق افتاده است . با يك نگاه باريك و دقيق اگر نگاه كنيد مي بيند كه رفاقت هاي اين دنيا اكثرا عداوت است مگر اينكه انسان داراي تربيت ديني باشد . عمق آنرا نمي بينيم. اگر انسان سطحي نگر و حداقل گرا باشد اين به درد دين نمي خورد . براي او جا انداختن دين دشوار است . علت اصلي غريب ماندن 124 هزار پيامبر هم همين عدم احساس ضرورت است . جانيان و دزدها گروه كمي بودند كه مقابل پيامبران بودند .مشكل اصلي پيامبران مردمي بودند كه احساس ضرورت نمي كردند. در دوران نوجواني بين مسير اصفهان و دليجان مي رفتيم. دو تا طلبه ي دبيرستاني بوديم . كم سن بوديم و مي خواستيم به شهرمان برويم و به اقوام سر بزنيم . سوار ماشين تريلي شديم . در راه بحث كرديم و ديديدم كه چه انسان خوبي است . گفت : نمي شود بجاي طلبگي يك

ص: 7907

شغلي انتخاب كنيد كه به درد مردم بخورد . آخر طلبگي چيست ؟ گفت : شما آخرش مي خواهيد به مردم بگوييد كه راست بگوييد . من با ژاپني ها كار كرده ام آنها دين ندارند ولي راست مي گويند . حالا فكر مي كنيد كه من انسان بي ديني هستم . من ماهي دو بار نماز مي خوانم . دعاي كميل هم گوش ميدهم و گريه ميكنم . ما گفتيم كه چه كس گفته كه اسلام فقط مي گويد دروغ نگوييد ؟ اسلام از ما اوج صداقت را مي خواهد كه انسان جز با مسائل عرفاني نمي تواند به اوج صداقت برسد . كسي اوج رفاقت را دارد كه خودخواهي نداشته باشد. همه انسانهاي معمولي خودخواهي دارند . اوج صداقت يك هماهنگي ذاتي بين انسان ،عالم طبيعت و هستي ايجاد ميكند . اوج رفاقتي كه ممكن است بين زن و مرد اتفاق بيفتد . فقط بين حضرت زهرا(س) و امام علي (ع) ممكن است رخ بدهد . در تربيت ديني اهداف عالي است و به آن سمت حركت مي كند . حالا ممكن است آن اهداف محقق نشود ولي عمري را با عشق آن سپري مي كند . و چه بسا به خيلي از آن مراحل هم برسد . هرچه را هم كه انسان خواست در اين دنيا به آن برسد و نرسيد ، خدا در آن دنيا به آن ميرساند . مهم اين است كه ما بخواهيم به سمت آن حركت كنيم . عمر طولاني كه قرار است در آن دنيا باشيم در آنجا نمي خواهيم رشد كنيم . رشد در آنجا بواسطه

ص: 7908

ي اين است كه شما اينجا به سمت آن حركت كنيم . يعني رشد يافته باشيم . و به سمت قله ها حركت كنيم . كافي است كه ما در اين دنيا به سمت قله ها حركت كنيم و رشد را بخواهيم . بقيه اش آن دنيا محقق ميشود . بقيه تربيت ديني خوبي هاي حداقلي هستند كه ارثي هستند و غير اكتسابي هستند . ما بايد عليه اين خوبي ها حرف بزنيم تا اين بي رقيب بماند . اعتنا كنيم به تربيت ديني كه رشد مداوم را از ما ميخواهد . شما بچه ي خوبي هستيد ولي خدا از شما چه انتظاري دارد ؟ خدا مي فرمايد كه من اين خوبي هايي كه به تو دادم حالا از تو بيشتر از بقيه انتظار دارم . مواخذهاي شما هم بيشتر خواهد بود . در آنجا خدا مي گويد آن خوبي ها را كه خودم به تو دادم ، از امكاناتي كه به تو دادم براي رشد چرا استفاده نكردي ؟ انسان بايد در مسير رشد قرار بگيرد . ما يك وقت از ترس گرگ داريم خيلي سريع مي دويم چون ما را پاره پاره مي كند و يك وقت از خيابان خيلي سريع رد مي شويم زيرا مي خواهد ماشين به ما بزند و وحشت و ترس در ما ايجاد ميشود . گاهي اين حركت را براي رسيدن به گل انجام ميدهيم البته انسان در زندگي كمتر اين اتفاق برايش پيش مي آيد كه براي رسيدن به گل بدود ، بيشتر براي فرار از گرگ مي دود . اين حركت زيباتر و شيرين تر است

ص: 7909

. تربيت ديني مي گويد كه تو براي رسيدن به گل حركت كن . تربيت ديني نمي خواهد شما را از گرگ قاتل بودن فراري بدهد . ميخواهد شما را به گل وجود اميرالمومنين نزديك بكند. البته اين ضرورت را هر كس نمي فهمد . با شهيد چمران در جنگ در بيابان پيش مي رفتيم . يك دفعه گفت : نگهدار .گفتم اينجا زير آتش است و اگر بايستيم ما را مي زنند . پياده شد . در وسط بيايان گلي را ديده بود . به طرف آن رفت ، نوازش كرد ، مناجات كرد ، برگشت و گفت كه حيف نبود كه از كنار آن بي تفاوت رد مي شديم . تربيت ديني مي خواهد ما را به اينجا برساند . حالا آيا آرامش مي تواند يكي از اهداف تربيتي باشد ؟ ما آرامش را هنوز تجربه نكرده ايم . بنده خطبه ي همام را براي مطالعه توصيه ميكنم كه از حضرت علي (ع) است . از اوج خوبي هاي خوبان تربيت شده و تقوا يافته سخن مي گويد . هر كس مي خواهد بداند اوج تربيت ديني به كجا مي رسد ، اين خطبه را بخواند و يك شرح مناسبي را براي آن پيدا كند . همام وقتي به اوج اين خوبي ها رسيد ، جان داد .

88-08-05

سوال – ارتباط امام صادق (ع) و تربيت ديني را توضيح بدهيد .

پاسخ – علي القاعده امامان ما در جريان انجام رسالت خودشان هم به تربيت آحاد جامعه و هم به تربيت عموم مردم مي پرداختند . روند كلي حركت جامعه را به سوي

ص: 7910

خدا سوق ميدادند اما امام صادق (ع) در اين زمينه ويژگي خاصي دارند . اولا بيشترين بياناتي كه مي توانيم آنها را بيانات تربيتي بحساب بياوريم از امام صادق (ع) به ما رسيده و حتي بسياري از كلمات ديگري كه از حضرت علي (ع) ، از امام سجاد (ع) و حتي از امام باقر (ع) نقل شده است لذا مي توانيم بگوييم اكثر اين ها از امام صادق (ع) براي ما نقل شده است . لذا ما فراوان ترين معارف تربيتي را از مام صادق (ع) دريافت كرده ايم . اين يك نسبت از حضرت كه نسبت خاصي است . نسبت دوم حضرت با تربيت اين است كه بيشترين فرصت را در بين امامان داشتند كه به تربيت اطرافيان و شاگردان خود اقدام كنند . وقتي امام به شهادت رسيدند به نقلي چهار هزار شاگرد داشتند كه هر كدام از آنها نسبت به زمان خودشان به تعبير امروزي به فهم عميق از دين يا فقاهت رسيده بودند . امام صادق (ع) به كار تربيتي روي آوردند و اين فرقي است كه مي توانيم بين امام حسين(ع) و امام صادق (ع) در نظر بگيريم . امام حسين (ع) براي دين قيام كردند و نتيجه اش آن شد كه مي دانيد . امام صادق (ع) قيام كردند براي اينكه كساني را تربيت كنند تا طي يك روند بسيار طولاني بتوانند دين را اقامه كنند . شايد بتوان امام صادق (ع) را اولين بنيانگزار و مقدمه ساز ظهور امام زمان (عج) و تربيت سربازان حضرت از نوع خودشان تلقي كرد . البته امام سجاد (ع) و امام باقر(ع)

ص: 7911

هم مقدمه سازي هايي داشتند ولي بيشترين زمان و اقدامات در جهت تربيت در زمان امام صادق (ع) صورت گرفت. و شايد بشود از اين تعبير استفاده كرد كه حضرت انسان تربيت مي كردند كه تعليم هم در روند تربيت البته جايگاهي دارد و بعد اين انسانها را بعنوان مرام حقه و حتي نكات ريزي را رعايت مي كردند و دوستانشان را هم وادار مي كردند كه رعايت كنند . مثلا يكي از ياران حضرت ماهي دستش بود و به منزل مي برد . حضرت فرمودند كه چرا اينجوري رفتار مي كنيد ؟ گفتند : آقا خودتان فرموديد كه مرد وقتي به خانه ميرود بايد روزي زن و بچه دستش باشد و اين مستحب است . حضرت فرموند : بله ولي اين ماهي است و بوي نامطبوعي دارد . اين را درون چيزي بگذار تا وقتي كسي از كنارت رد ميشود نگويد كه از دوست امام صادق (ع) چه بوي بدي به مشام ميرسد . از اين دقت ها تا آن مسائل معنوي خاص كه يك بار سر درس صداي خودشان را بلند كردند و جمله معترضانه اي فرمودند كه كسي بدون وضو به محضر امام زمانش نمي رسد . يكي از اصحاب از بيرون مي آمد ، اين را شنيد و تطهير و پاكيزه كرد و به خدمت امام رسيد . از اين نكات و بسياري ديگر شايد بتوانيم بگوييم بخاطر تغيير حكومت بني اميه يا بني مروان به بني عباس يك فرصتي براي تربيت شاگردانشان پيش آمد . به همين دليل امام صادق (ع) را رئيس مذهب ناميده اند و عالمان ديني را

ص: 7912

غالبا شاگردان امام صادق (ع) مي نامند . برخوردهاي تربيتي حضرت و فرمايشات شان بسيار گرانبهاست حتما كساني كه اهل مطالعه معارف دين هستند از محضر ايشان بسيار بهره برده اند و خواهند برد .

مسئوليت ما در قبال اين همه معارفي كه از اهل بيت به ما رسيده سنگين است و ما بايد خوف اين را داشته باشيم كه مبادا قدرداني نكنيم يا بي اعتنايي كنيم اما در كنار اين تحذير يك تشويقي هم داريم ، اينكه واقعا اين معارف كار ايفاي نقش و اجراي مسئوليت با همان دينداري را آسان ميكند . اين جوري نيست كه فقط با آگاهي از اين معارف مسئوليت مان افزايش پيدا كند ، نورانيت مان هم افزايش پيدا مي كند يعني راحت تر مي توانيم دين داري كنيم . يك مي گفت كه من مجلس سخنراني دارم و اگر مطالعه كنم مسئوليتم زياد ميشود ، ندانم بهتر است . گفتم : خوب از آن طرف امكاناتت هم بيشتر ميشود ، راحت تر ميشوي و مبارزه با نفس برايت راحت تر ميشود ، نوراني ميشوي و خدا براي تو احترام قائل ميشود ، اين احترام براي شما كلي نان دارد ، كلي نور دارد حالا نامش را هم كاري ندارم كه موجب حرمت گذاري ديگران به شما خواهد شد . اگر ما سراغ اين معارف برويم رشدمان هم راحت خواهد شد .

سوال – خلاصه ي مباحث هفته ي قبل درباره ي تربيت ديني را توضيح بفرماييد .

پاسخ – در هفته ي قبل گفتيم كه يك معنا ممكن است در نظرمان حاضر بشود تحت عنوان تربيت نيافتگي ،

ص: 7913

بي تربيت بودن ، تربيت نشدن ما از اين صحبت نمي كنيم ما از تربيت ديني صحبت مي كنيم كه خدا و ايمان به خدا در جهت انگيزه سازي و رشد ما به كمك ما مي آيد و تربيت غير ديني كه آنجا هم سراغ كارهاي خوب و اهداف انساني منهاي انگيزه خدا و ايمان به غيب حتي قيامت و معاد در كار نيست . ما درباره ي اين موضوع مقداري صحبت كرديم گفتيم اگر تربيت ديني باشد ، دين انسان را بصورت فراگير در همه ي خوبي ها رشد مي دهد و در تربيت غير ديني اين گونه نيست . دين انسان را بصورت خيلي عميق تربيت مي كند ، تربيت غير دين آن قدر عمق ندارد . من مي خواهم نمونه هايي از كلام امام صادق (ع) ذكر كنم كه ببينم اگر كسي خدا را در نظر بگيرد چقدر ايمان به خدا در تربيت او موثر واقع ميشود كه اگر شما اين ايمان را نداشته باشيد اين قدر قوي به خودسازي نخواهيد پرداخت و راه را اين قدر شفاف پيدا نخواهيد كرد . پيامبر اسلام فرمودند : هركسي در نهان خانه ي دل خودش چيزي را پنهان كند ، خدا كه شاهد است آن را از نهان خانه ي دلش در مي آورد و آن را لباس كرده و تن او مي كند . اگر چيز خوبي پنهان كرده اند به خوبي ها خواهند رسيد و اگر چيز بدي پنهان كرده اند به بدي ها خواهند رسيد . خدا ما را آزاد گذاشته و براي ما اثر قائل شده است . ته دلت

ص: 7914

نيت مي كني كه اي كاش پول داشتم و به فلاني كمك مي كردم ، اين ضبط شد و مثل شهاب آسماني دلت را روشن كرد . يك روز به توفيقاتي دست پيدا مي كني و نميداني از كجاست ، اين مال همان نيت خيرت است . پس وقتي خدا در جريان تربيت مي آيد من ديگر فقط رفتارم را كنترل نمي كنم بلكه ته قلبم را هم كنترل مي كنم . انبياء ته قلبشان مي گردند كه ببينند چيزي ناخودآگاه آمده است . حالا اموري وارد قلب انسان مي شود و ميگويد كاشكي سمت اين معصيت مي رفتم و بعد نه تنها توفيق ثواب پيدا نميكند بلكه گناه هم ميكند . بعد مي گويد : خدايا من را در گناه مي اندازي ، شما يادت رفته كه در آنجا چنين چيزي را مي خواستي . اگر ما خدا را در مسير تربيتي خودمان بياوريم بايد يك ظرائفي را رعايت كنيم . در زندگي عادي انسان با وجدان ، عقل و دركي كه دارد نمي توانست به اين خوبيها برسد . اينجاست كه ضرورت وجود رسالت انبياء مشخص ميشود و امامان معصوم رهنمودهايي مي دهند .اگر قرار بود ما خودمان كامل و عميق بفهميم نيازي به رسالت پيامبران نبود . روايتي از امام صادق (ع) است كه مي فرمايد : مومن بعضي از وقتها نيت گناهي را ميكند و از رزقش محروم ميشود . يك رزقي هست كه خدا ميگويد ديگر به او ندهيد زيرا ديگر تناسب ندارد . نه اينكه خدا خساست بكند ، در واقع ديگر ظرفيت گيرندگي نيست . مثل اينكه شما

ص: 7915

بخواهيد با يك باتري نورافكن روشن كنيد . از مدير فني تقاضا مي كنيد ، خواهش ميكنيد و او مي گويد ربطي به خواهش و تمنا ندارد ، اين ديگر انرژي ندارد و نمي تواند اينكار را انجام دهد . من با اين روايت مي خواهم نظر شما را به تفاوت تربيت ديني و غير ديني جلب كنم كه عنصر اساسي تربيت ديني ايمان به خداست و عنصر ديگر كه خدا را نشان ميدهد . خداوند به پيامبرش مي فرمايد كه اگر من به تو آنچه آموختم نمي آموختم تو نميتوانستي راه را پيدا كني . بعضي ها مي گويند ما با وجدان و عقل خودمان راه را پيدا ميكنيم بله تا مقداري انسان راه را پيدا ميكند ولي نمي توانيم همه ي آنرا پيدا كنيم . اگر ما عقل نداشتيم نمي دانستيم حق چيست ؟ باطل چيست ؟ خدا راست مي گويد يا درغ ؟ ارزش كلام خدا را درك نمي كرديم پس ما مقداري عقل داريم كه با آن ارزش كلام خدا را درك كنيم . اگر وجدان نداشتيم در رفتار و روحيات مردم زشتي و زيبايي را نمي فهميديم و درك نمي كرديم پس معلوم ميشود كه ما مي فهميم . اگر هيچ پيامبري هم نيايد ، ما اين مسائل را مي فهميم ولي پيامبر آمد تا دفائن عقول ، ذخيره و گنجينه هاي پنهان ما را شكوفا بكند . تربيت ديني يعني اين كه ما بتوانيم دين خود را با عقل و قلب مان باور كنيم . امام صادق (ع) داشتند از جايي عبور مي كردند ، كسي داشت پنجره ي

ص: 7916

آشپزخانه اش را درست مي كرد ، پنجره ايجاد مي كرد ،امام صادق فرمودند: چكار مي كني ؟ گفت : دستم توي بنايي گير كرده است و فعلا داريم پنجره درست مي كنيم كه دود آشپزخانه بيرون برود چون اين آدم رفيق خصوصي حضرت بود ، ايشان فرمودند : بگو من پنجره باز مي كنم تا بفهمم چه موقعي وقت نماز است و دود مطبخ هم بيرون مي رود . تربيت ديني نيت خير و نيت الهي و نوراني مي آورد . در زمين فوتبال مي گويند كه فلان بازيكن حركت بدون توپش در زمين خيلي خوب است كسانيكه مي توانند اين حركت را خيلي خوب انجام بدهند مي توانند براي ديگر بازيكناني كه توپ دستشان هست فضا باز كنند . روح انسان هم شبيه همين است . بعضي ها حركت بدون توپ ندارند يعني نيت بدون پول ندارند مي گويد كه من كه پول ندارم چرا نيت كنم كه به فلاني كمك كنم يا نيت كنم حج بروم ؟ من كه پول ندارم . حركت توپ در مقام تشبيه حركت با نيت است . خدا كه آمد شما از يك استعدادي استفاده ميكني كه توي دنيا نميشود از اين استعداد استفاده كرد ، فقط در ارتباط با خدا ميشود از اين استعداد استفاده كرد . نه تنها اعمال با نيت هست بلكه بدون عمل هم نيت شما را قبول دارند و اين فقط در ارتباط با تربيت ديني است . در تربيت غير ديني دعوت ميكند كه ظلم نكن ، خدمت بكن ، به اين دعوت نميكند كه نيت كن تا نوراني بشويي .

ص: 7917

اگر خدا نباشد عقل انسان به اين ها نمي رسد لذا تربيت ديني يك نورانيتي از اين ظرائف به انسان مي دهد كه در تربيت غير دين يافت نميشود . البته در تربيت غير ديني انسان بخاطر خدا نمي خورد ، يك قسمت از زندگي اش خداست و بقيه ي زندگيشان هم يك قسمت ديگر است . در قرآن داريم كه بگو بخاطر خدا زندگي ميكنم و مي خواهم بخاطر خدا بميرم ولي آنهايي كه تربيتشان ديني نيست مي گويند كه هر وقت دلم براي خدا تنگ شد سراغ خدا مي رويم ، هر موقع لازم بود از خدا اطاعت مي كنيم و بقيه اش را هم داريم زندگي ميكنيم . فرق اين دو تا تربيت را ببينيد . از پيامبر نقل شده اشت كه فرمودند : اي اباذر براي خوردن و خوابيدنت هم نيت كن . اگر كسي بخاطر خدا بخوابد تا صبح براي او عبادت مي نويسند و شما حساب كنيد كه كسي دستگاه وجودش را در شارژ گذاشته يعني بخاطر خدا مي خوابد ، با ياد تو مي خوابم ، در خواب تو را بينم از خواب چو برخيزم اول تو بياد آيي . اين قسمت ها را اين قدر تربيت ديني قشنگ رويش كار مي كند كه تربيت غير دين اصلا سرد است با همه ي خوبي هايش روح ندارد . در تربيت ديني حتي ما نيازهاي مان را بخاطر خدا برطرف مي كنيم و اين عشق را در زندگي انسان وارد مي كند . به همين دليل عرفاي ما در ادبيات عارفانه از مفهوم عشق دليل استفاده كرده اند براي

ص: 7918

اينكه براي ما قابل تطبيق بشود به ما مي گويند كه اگر كسي عاشق بشود ، در هر جاي زندگي اش بنگرد او را مي بيند ، پيرمرد را هم شبيه معشوقه اش مي ببيند ، كودك را هم شبيه معشوقه اش مي بيند ، پرنده اي رد شود مي گويد معشوق ام رد شد واقعا اين تصور در ذهنش مي آيد . ما انسانها با مفهوم عاشقي مي توانيم تصور بكنيم كه يك معشوقه اي آمده و تمام زندگي كسي را فتح كرده است و برايش هم شيرين است ، اين جز با تربيت ديني تحقق پيدا نمي كند .

سوال – چند نكته كليدي درباره محبت را از امام صادق (ع) نقل كنيد .

پاسخ – من مي خواهم كمي از محبت امام صادق (ع) عرض كنم . هر مربي با محبت متربيان خود را بهتر تربيت ميكند . فرض كنيد گروهي از شيعيان در محضر امام صادق (ع) نشسته باشند و فرض كنيد شما هم جزء آنها باشيد و محضر حضرت را درك مي كنيد . و فاصله حضرت تا خودتان را تا آنجا كه چشم كار ميكند مي بينيد ، تاثير نفس حضرت كه نورانيت وجودشان است هم بسيار مشهود است ؛ يكدفعه حضرت به شما و دوستانتان بفرمايند كه به خدا قسم بوي شما و جانهاي شما و دوستانتان را دوست دارم . ببينيد انسان چه جور تحت تاثير قرار مي گيرد . در تربيت ديني مفهومي بنام عشق هست كه در تربيت غير ديني نيست حرارتي وجود دارد ، دين زندگي انسان را داغ ميكند . دل انسان را

ص: 7919

گرم مي كند ، نرم ميكند اما در زندگي غير ديني اين جوري نيست . خوب بودن منهاي دين گرم نيست ، آتش نيست البته متاسفانه خيلي ها نگاهشان به دين سرد شده است فكر مي كنند كه دين ما را خيلي سرد و خشك به خوبي ها دعوت ميكند . اگر كسي وارد بحث محبت بشود مي بيند كه اصلا بحث محبت يك بحث ديگري است . امام صادق (ع) مظهردين ماست . تماميت فضايل است . امام هر كدام از نوه هاي كوچك خودشان را مي ديدند اشك مي ريختند و مي گفتند كه من هر خردسالي را مي بينم به ياد كربلا مي افتم و نميتوانم تاب بياورم و گريه مي كنم ، اين قدر رقت قلب داشتند . يكي از دوستان حضرت وارد منزلشان شدند و ديدند كه آقا بعد از نماز دستش را روي زمين گذاشته و مي گويد : مولاي من غيبت تو خواب را از چشم من گرفته است ، طعام من را بريده ، طرف مي گويد گفتم : امام به چه كسي است كه اينها را مي گويد ؟ ايشان كه خودشان امام زمان هستند. سوال كردند و امام فرمود : به مهدي كه بدنيا خواهدآمد وغيبت خواهد كرد . دوران غيبتش را تصور كردم دلم آشفته شد . فقط دين اين آتش را در دل ايجاد مي كند . ما نبايد فقط خوب باشيم ما بايد ازخوب بودنمان لذت ببريم . ما نبايد يك راه سعادت پيدا كنيم و بعد انسان خوبي بشويم . ما بايد در مسير خوب شدن مست بشويم . امير المومنين

ص: 7920

مي فرمايند : در زمان آخرين امام مردم از شدت نعمت و زيبايي هاي كه دارند مست مي شوند نه از شراب . واقعا مست كننده ترين عامل در زمان حضرت محبت خود حضرت است. ما بعضي مواقع دين را سرد مطرح ميكنيم . امام خميني در كتاب جنود عقل و جهل مي فرمايند : اگر كسي احكام دين را بدون ابعاد عرفاني آن مطرح بكند به معارف دين خيانت كرده . آن حاله اي اي از عشق و عرفان و سرمستي كه همه ي احكام و همه فضائل و بايدها و نبايدها دين را در برگرفته ، آنها را نگوييم دين خشك ميشود . دين خشك نيست . دين زندگي انسان را هم طراوت مي بخشد خوبي بدون دين خشك است . امام صادق (ع) مي فرمايد : اگر كسي همت كرد كه كار خوبي را انجام بدهد زود انجام بدهد زيرا اگر شيطان ببيند كه اين كار را با تاخيرانجام ميدهي آن وسط يك مشكل ايجاد مي كند . هركار خيري را كه بخواهي انجام بدهي شيطان طمع بر هم زدن آن را دارد . پس كار خوب را همان زمان انجام بدهيد زيرا زمانش بعدا نيست . ببينيد شيطان چقدر كارهاي خوب را از ما گرفته است . اين ها تاكتيك هاي تربيت ديني است . در تربيت ديني چون حضور شيطان را داريم الهامات غيبي را از طرف خداوند در نظر مي گيرم . امام صادق (ع) مي فرمايد : كسالت دشمن عمل است . هيچ گاه نبايد كسالت و تنبلي در زندگي انسان باشد .امام باقر (ع) مي فرمايد :

ص: 7921

كسي كه حال زندگي دنيايي خودش را نداشته باشد اين كارهاي معنوي هم به دردش نخواهد خورد . يعني دين نيامده فقط نماز تو را قشنگ كند . چرا شما سركار رفتي لبخند نزدي و بي حال بودي ؟ چرا با ارباب رجوع و ديگران قشنگ برخورد نكردي ؟ پس دين تو هم به دردت نمي خورد . تربيت ديني دنيا انسان را هم قوي تر از دنياي دنيا طلبان ميكند . اگر مومني حال نداشت انرژي نداشت ، طمع نكنيد او را با پول و درآمدش تحريك بكنيد ، به او بگوييد كه ايمانت ضعيف است .

88-08-06

46- چرا به آنچه كه اعتقاد داريم و به آنچه كه ايمان داريم عمل نمي كنيم ؟

مي خواهم از منظر ديگري به اين موضوع نگاه بكنيم كه چرا به باورمان عمل نمي كنيم ؟ ما اگر باورمان عميق و درست باشد ، عمل خواهيم كرد . ولي اگر از منظر ديگري به اين سوال نگاه بكنيم اين است كه باور ما ضعيف است و ما منتظر هستيم وقتي باورمان خيلي بالا رفت عمل بكنيم . اين اشتباه ماست . اگر چيزي را عميقاً باور كرديم و به اوج رسيد عمل خواهيم كرد . بله اين مسلم است . اگر كسي به يك باور عميق برسد آنرا در رفتار خودش متجلي خواهد كرد . به ما ياد داده اند كه شما اگر ايمان تان هم كامل نبود ، همان ايمان ضعيف خودتان را در عمل تجلي بدهيد تا ايمان تان قوي بشود . ايمان با دو چيز خيلي قوي ميشود . يكي با علم و يكي

ص: 7922

باعمل . وقتي ما با يك سلسله معارف خودمان را محاصره ميكنيم ، حال بهتري داريم و انگيزه ي بيشتري پيدا مي كنيم . در اينجا با علم ، ايمان خودمان را تقويت ميكنيم . علم راه هاي ديگر را مي بندد و ما را نسبت به خدا متوجه تر ميكند و ايمان تقويت ميشود . مهمتر از اين ، عمل ما ايمان ما را قوي مي كند . شما كه مي دانيد اينكار ثواب دارد ، انجام بدهيد . آنجايي كه مبارزه با نفس نمي خواهد و آنجايي كه ترك گناه آسان است ، ايمان خودت را نشان بده ، ايمان تقويت ميشود و وقتي تقويت شد به عمل خواهد رسيد . ما ايمان مختصر خودمان را تقويت نميكنيم . تقويتش با عمل است . من مي گويم يك ميليارد نمي توانم براي خدا مايه بگذارم . هزار تومان ميتوانم مايه بگذارم . وقتي در مخمصه مي افتم براي اينكه وجدانم راحت بشود ، به فقير مي دهم . خدا مي گويد : بخاطر من همين را هم بده . وقتي انسان در راه خدا انفاقي در حد بسيار كم داشته باشد ، ايمانش پشتوانه ي او قوي ميشود . حالا او آماده است سه هزار تومان در راه خدا بدهد . حالا سه هزار تومان داد ، آماده است كه پنج هزار تومان بدهد . البته بايد ريا نكنيم تا خدا بپذيرد . اگر صادقانه باشد خدا قبول مي كند . پس اگر ايمان ما ضعيف است بخاطر اين است كه ما به ايمان اندك خودمان بهاء نمي دهيم . براي ايمان اندك

ص: 7923

ارزش قائل نيستيم . پس بياييم كارهاي كوچك در اثر ايمان را انجام بدهيم . اين را مي توانيم . از اين ها غفلت نكنيم . در اثر ايمان ، آماده ي كارهاي بزرگ مي شويم . چون ايمان مان قوي ميشود . 47- فرق بين تربيت ديني و غير ديني را بگوييد .

تربيت ديني ، كاركردن با انگيزه ي ايمان به خدا و براي خدا و تقرب به خدا است ولي تربيت غير ديني كارهاي خوب مي كند بدون اينكه ربطي به خدا داشته باشد . تربيت ديني با برنامه هايي كه خدا مي دهد همراه است ولي تربيت غير ديني طبق تشخيص خود انسان است . تربيت غير ديني ممكن است بد نباشد ولي كم است . تربيت ديني ترجيح هايي دارد و تفاوت هايي هم دارد . يكي از تفاوت هاي تربيت ديني با غير ديني اين است كه تربيت ديني ثبات قدم ايجاد ميكند . در قرآن بارها يُثبت اَقدامَكُم آمده است . انسان نياز به ثبات قدم دارد . كساني كه بدون خدا خوب مي شوند ، معلوم نيست ثبات قدم داشته باشند البته ما در فيلم خيلي چيزها مي بينيم . قهرمان فيلم ها بايد ثبات قدم داشته باشند و گرنه داستان درست نمي شود . ولي در زندگي واقعي آن جور كه قرآن مي گويد : كساني كه ايمان به خدا دارند ، ثبات قدم دارند . ثبات قدم يعني اينكه در بحران ها نمي لرزيم ، در پيچيدگي ها فريب نميخوريم ، خودمان را فريب نمي دهيم ، انگيزه ي انسان را ضعيف نمي كند تا

ص: 7924

كم كم براي خوب شدن بي انگيزه بشود . اينها مصاديق ثبات قدم هستند . حتي شرايط سخت تر و حادتر شد ، انسان محكم تر هم خواهد بود . در تاريخ ديده شده است كه كساني كه ايمان به خدا داشته اند ، ثبات قدم بيشتري داشته اند . البته در مقابل كسانيكه ايمان به خدا ندارند و خوبي هايي را بدست آورده اند ثبات قدم هايي را مشاهده مي كنيد كه آنها ارزش ندارند . خوبي نيستند . مثل تعصب هاي كوركورانه ، لجاجت ها و كينه توزي ها كه آنها هم به نوع خودش ، ثبات قدمي درست مي كند . كسي كه حسود باشد و حسادتش شديد بشود ، ثبات قدم پيدا مي كند . آن ثبات قدم ها انسان را منحرف خواهد كرد يا كسي عناد با حق پيدا كرد ، آنها بي تربيت و بد تربيت شدن انسان است نه تربيت غير ديني . لذا وقتي شما با ايمان به خدا ثبات قدم پيدا ميكنيد دچار آفتها ، تعصب ها و لجاجتها نخواهيد شد . يك خاطره ي خيلي عجيب براي شما بگويم . از يكي از مراجع عظام نقل شده است كه ايشان مي خواستند نمايندگي كسي را امضا بكنند كه نمانيده ايشان بشود و امور معنوي مردم را اداره بكند و از ايشان تعريف ميكردند كه ايشان سي سال است كه نماز جماعت اول وقتشان ترك نشده است . ايشان امضا نكردند . گفتند : چرا ؟ ايشان گفتند : چطور مي شود سي سال كار واجب تر از اين براي انسان پيش نيايد ؟ يعني انعطاف

ص: 7925

پذيري كه در تربيت ديني است . بعضي ها آدم هاي انعطاف پذير هستند و اين را انجام نمي دهند ولي بعضي ها گير مي دهد كه بايد ركورد من ثبت بشود . گاهي اوقات تصميم ميگيريم كار خوب و مستمري انجام بدهيم ولي يك دفعه كار واجب تري پيش مي آيد و كار واجب تر را انجام ميدهيم . خانه ي امام حسين (ع) آمدند و ديدند خانه شان رونقي دارد . گفتند : شما مثل پدرتان زندگي نمي كنيد . امام فرمودند : خانمم دلش اين طور خواسته است . يك وقت شرايط تغيير مي كند البته تغيير درست . در تربيت ديني ، ثبات قدمي كه اسمش را مي شود لجاجت گذاشت ، وجود ندارد . هيچ چيزي مثل تربيت ديني در انسان ثبات قدم ايجاد نمي كند . انسان در اينجا مي تواند كمك خدا را مشاهد بكند . مومنين مي توانند اين تجربه را متوجه بشوند . تفاوت ديگر اين است كه شما با تربيت ديني تعداد بيشتري را مي توانيد براي حركت در برنامه ي خودتان به سمت خدا هماهنگ كنيد ولي در تربيت غير ديني حالا چه كسي انگيزه پيدا كند ؟ چه كسي وجدانش بيدار بشود ؟ چه كسي سليقه اش بخورد ؟ دين از طبقات فرهنگي مختلف و روحيات مختلف و جنسيت هاي مختلف سرباز گيري ميكند و همه را يك شكل ميكند . هيچ عاملي مثل دين در هماهنگ كردن انواع طبقات مردم قدرت ندارد . جامعه شناس ها هم ميگويند . وقتي در كعبه همه يك شكل نماز مي خوانند . اين چه قدرتي

ص: 7926

است ؟ قدرت دين است . اگر مي گفتند : خودتان خوب باشيد ؟ چه چيزي ميخواست انسان را وادار به خوبي بكند ؟ وجدان ؟ فرهنگ منافع مادي ؟ زيبايي گرايي ؟ اينها قدرتشان بالاتر است يا قدرت خدا ؟ مثلا بعد از خواند قرآن ، آدمهاي مختلف مثلا حسود يا بخيل يا ... علاقمند به خواندن قرآن شده اند . خداوند روي نقطه ضعف همه دست مي گذارد و به آن جهت ميدهد . در تربيت غير ديني اين قدرت وجود ندارد . خوب بودن بدون خدا تا حدي ممكن است ولي عميق نمي شود و اين خوب بودن غريب مي ماند . واقع بينانه نيست كه همه خوب بشوند . اما خوب بودن در فضاي جامعه ي ايماني غريب نمي ماند ، قوي ميشود و اثر خودش را مي گذارد . تا همين جا تربيت ديني در جامعه ي ما چكار كرده است ؟ كسي بخواهد نقص انساني را برطرف بكند ، بايد حُسن او را ببيند و اعتراف بكند . حتي كسي بخواهد نقص خودش را برطرف كند ، بايد حُسن خودش را ببيند . حتي در مناجات حضرت امير المومنين وقتي حضرت ميخواهند از كمي ها استغفار كنند و خودشان را كم بينند و كمي هاي خودشان را بدي تعبير مي كنند ، در همان جا مي بينيم حضرت خوبي هاي خودش را مي گويد . خدايا من ميدانم كه شما مهربان هستي . آيا مساوي است كسي كه سجده مي كند در خانه ي تو با كسي كه سجده نميكند ؟ يعني من دارم سجده مي كنم . خدايا

ص: 7927

من اميد به كرم تو دارم . با اينكه مناجات جايي هست كه انسان بايد كاستي هاي خودش را بگويد مي بينيد كه به زيبايي نيمه ي پُر ليوان هم ذكر ميشود . اگر بخواهيم جامعه را درست كنيم نبايد خوبي هاي آنرا انكار كنيم . اگر كسي خواست به جواني كمك كند تا درست بشود بايد خوبي ها ي او را انكار نكند . جامعه ي ما ضعف هاي زيادي دارد . چرا خوبي هاي آنرا انكار مي كنيد . ما خوبي هاي فراوان در جامعه داريم و الان هم داريم . بعضي وقتها اين خوبي ها پنهان هستند و هنرمندان وظيفه دارند اينها را آشكار كنند . گاهي خوب بودن را به فقير و غني يك جور عرضه مي كند . فردي كه در زمان شاه جزء گارد شاه بود بعد جز ياران امام ميشود و فردي هم كه در حوزه ي علميه كتك خورده بود مي آيد و يار امام ميشود . چه چيزي اين دو را مثل هم مي كند . قبلا ماركسيست ها ميگفتند : ثروت را برداريد تا فقير و غني در كنار هم قرار بگيرند و ما مي گفتيم : دين را بياوريد و اين دو طبقه در كنار هم قرار مي گيرند . اين قدرت تربيت ديني است . يك وقت يك نفر را از گناهكاران مي آورد . يك وقت يكي را از ثواب كارها مي آورد و اين ها را باهم هماهنگ مي كند . قدرت ايمان قدرت خارق العاده اي است . ما بزرگترين همايش بين المللي را در زمان حج داريم . در

ص: 7928

جهان همايش به اين عظمت نيست . بنده اعتقاد شخصي خودم اين است كه دستهايي در كار است كه حج را به جهانيان نشان ندهند . مردم مستند حج را در جريان قرار بگيرند . حج فراتر از اسلام است . نشانه هاي حضرت ابراهيم كه ابوالانبياء است مي باشد . و بزرگ همه ي انبيائي است كه دين هايشان در دنيا زنده است . داستان حضرت ابراهيم را همه بلد هستند . يهودي ها ، مسيحي ها . ببينند كه ما جا پاي حضرت ابراهيم ميگذاريم . اين قدرت را فرهنگ بدون دين مي تواند ايجاد بكند ؟ آيا منافع اجتماعي مي تواند اين قدرت را ايجاد بكند ؟ چه چيزي در زندگي بشر قدرت هماهنگ ساختن انسان ها را دارد . يك مدير خوب يك نفر را با جانم و عزيزم بكار مي گيرد و يك كسي را با تهديد و يا پول دادن . يك مدير خوب اين را در اطرافيانش انجام مي دهد . اسلام هم از اين كارها خيلي قشنگ انجام مي دهد . يكي مي گويد : من از آيات بهشت قرآن بطرف خدا ميروم و يكي مي گويد : با آيات جهنم قرآن مي ترسم و بطرف خدا مي روم . خلأ ها را اين طوري برطرف مي كند . اگر در جزئيات تربيت ديني برويم واقعا قدرت دين را خواهيم ديد . چند نفر پيش امام صادق (ع) آمدند و سوال مشترك داشتند و امام به هركدام يك جواب متفاوت داد . فراخور حال هركس به آنها جواب داد و همه هم درست بود . 48- چكار

ص: 7929

كنيم در تربيت ديني به افراط و تفريط كشيده نشويم ؟

يكي از مسائل مشهور علم اخلاق اين است كه ما چگونه راه تعادل ميان افراط و تفريط را پيدا كنيم . حد وسط بين شجاعت غير عاقلانه و جُبن را پيدا كنيد . حد وسطش شجاعت است . در مباحث اخلاقي مطرح ميشود كه كجاي آن شجاعت است ؟ چه مقدار بيشتر تهور است يا شجاعت غير عاقلانه ؟ و از كجا بيشتر ترس است ؟ اين يكي از مشكلات علم اخلاق است . در مقام نظر بحث كردن در مورد آن دشوار است و در مقام عمل هم رعايت كردنش سخت است . اما يك راه حل عرض كنم . در جهت برطرف كردن مشكل افراط و تفريط ما بايد از همه ي خوبي ها مقداري برداريم . اين خوبي ها همديگر را متعادل مي كنند و نمي گذاردند ما به افراط و تفريط بيفتيم . مثلا اگر صداقت داشته باشيد ولي حيا نداشته باشيد ممكن است به مادرتان بگوييد : تو چه وقت از دنيا مي روي كه ما راحت بشويم ؟ كاملا صادقانه گفته است. ولي بايد يك كم هم خجالت مي كشيد و خجالت ، صداقت را كنترل مي كرد . فوقش شما آدم بي عاطفه اي هستي ولي نبايد اين را بيان مي كردي . حيا افراط و تفريط دارد . جايي مي خواهد حقش را بگيرد بخاطر حيا نمي گيرد . روايت داريم : محروميت با حيا بهم نزديك هستند . حالا بايد يك عنصري مثل حق طلبي و شجاعت كنار اين قرار بگيرد . گاهي ترس ما

ص: 7930

موجب تشديد حياي ما ميشود . پس ما همه ي خوبي ها را با هم داشته باشيم . اين خوبي ها همديگر را متعادل مي كنند . گاهي به كلاس اخلاق رفتن خوب است براي اينكه انسان از همه ي خوبي ها بشنود . بررسي كند ببيند اين را دارد يا نه . ما بايد به همه ي وظايف توجه كنيم . مثلا مي گويند : پسري افراطي شده است . به وظيفه اش درباره ورزش توجه نميكند ، به وظيفه اش درباره ي احترام به پدر و مادر توجه نميكند . دو تا وظيفه را ترك كرده و يك خوبي را گرفته و در اين خوبي افراط خواهد كرد . يك نفر مي گويد : من به زيبايي خيلي اهميت مي دهم . معلوم است خيلي خوب هست . اما اگر به زيبايي خيلي اهميت داد به دل شكستن اهميت نداد ، اين ميشود اهل تبرج و اهل سوزاندن دل ديگران ، اهل كشاندن ديگران به رقابت ، اهل خرد كردن اعصاب ديگران . يك خوبي گرفته و كنار آن خوبي ديگري نگذاشته كه همديگر را تعديل كنند . خوبي ها هستند كه از افراط و تفريط جلو گيري ميكنند . تربيت ديني خوبي اش اين است كه خوبي ها را باهم به انسان مي دهد . به يكي از قوم بني اسرائيل عذابي در سر نماز نازل شد . بخاطر اينكه او ديد بچه ها دارند خروسي را زجر كُش مي كننند و نمازش را نشكست كه به كمك آن خروس برود . اين قدر خروس را جلوي نماز او اذيت كردند تا

ص: 7931

مُرد . خدا او را به عذاب مبتلا كرد . يعني خوبي نماز را گرفته ولي خوبي نجات دادن خروس را در نظر نگرفته است . اينها حالت افراط و تفريط درست مي كند . 49- پيشرفت در غرب را چگونه توجيه مي كنيد ؟

در جوامع غربي امتيازاتي به چشم ديده ميشود . خيابان مرتب است . گردش كار در ادارات عالي است . البته جزئيات آن فرق مي كند . ما غرب را تلويزيوني مي بينيم . حتي وقتي در آنجا هم حاضر مي شويم تلويزيوني مي بينيم . نقص هاي آن را نمي بينيم چون جديد است . خوب است به اعترافات آنهايي كه به ايران مي آيند ، گوش بدهيم . من نميگويم همه ي امتيازات آنها را ما داريم . تقاضاي من اين است كه در خوبي غرب مبالغه نكنيم . اهميت بحث در اين است كه ما مي خواهيم رشد پيدا بكنيم . يكي از الگوهاي رشد يافته در مقابل ما غرب است . يا ما بايد مثل آنها بشويم با همه ي كاستي ها و خوبي هاي آنها يا بايد از آنها بگذريم تا بگونه اي بهتر بشويم . يكي از موانع رشد ما اين است كه غرب را در مقابل ديدگان خودمان ، مطلق قرار بدهيم . وقتي كه بخواهيم رشد بكنيم ، اول بايد عيب غرب را ببينيم . اينها كارخانه ي پرسودي درست كرده اند . ببينيم تمام تجربياتشان چيست ؟ بعد كه ديديم اگر بيشتر از اين نبينيم ، تازه اگر رشد كنيم ، مثل آنها مي شويم . ببينيم كارخانه ي پرسودي كه

ص: 7932

درست كرده اند با چه امتيازي است . كاستي هايي دارند . طرحي بريزيم كه كاستي هاي آنها را نداشته باشيم . بحث در اين است . ما تكنولوژي غرب را انكار نمي كنيم . علمي كه در غرب به آن بها داده شده را انكار نمي كنيم . البته اين را هم ميگوييم كه علم در فضايي بهتر از غرب كه فضاي سرمايه داري است بهتر مي تواند رشد كند . هم بحث نظري مي توان در اين باره كرد هم بحث اعتقادي . بحث اعتقادي آن اينگونه خواهد بود كه ما خبر داريم ما ايمان داريم علم در زمان حكومت حضرت بسيار پيشرفته تر خواهد شد . اين خبر اعتقادي . در جامعه ي موعود علم بيشتر پيشرفت ميكند . بحث نظري اين است كه اگر شما انگيزه ها را براي انديشمندان ارمغان بياوريد ، كار خلاقيت شان رونق بيشتري پيدا خواهد كرد . خالص ترين انگيزه ها چيست ؟ تربيت ديني انسان را وادار مي كند كه براي خود شكوفايي درس بخواند و كار كند . از درس خواندن لذت مي برد . علم در غرب پيشرفت كرده ولي تحت نظام سرمايه داري است . ما معتقد هستيم كه علم تحت نورانيت فرهنگ ديني و حاكميت ديني بيشتر پيشرفت خواهد كرد . اگر كسي گفت بحث كن . بحث ميكنيم و اگر كسي گفت ثابت كن ، آدرس جامعه ي موعود را مي دهيم . برخي از عناصر فرهنگي مثبت غرب را انكار نمي كنيم . وضع ترافيك خيابانهاي غرب بهتر است . فرهنگ سازي براي ترافيك به چند شيوه ممكن است

ص: 7933

؟ آيا به هر شيوه اي ترافيك خيابان ها درست بشود درست است ؟ مثلا اگر فقط ما با جريمه اينكار را بكنيم ، ارزش بالاي انساني دارد كه من از ترس پليس خطا نكنم . اين انگيزه را كنار اين انگيزه بگذاريد كه من بخاطر خدا خلاف شرع نكنم . اين چقدر زيباتر است . اگر بگوييم : بخاطر خدا خوب باش بهتر نيست تا بگوييم : بخاطر پليس خوب باش . بيشتر امتيازاتي كه در غرب هست مي توانيم از راه ديگري بدست بياوريم . آن راه قشنگ تري است . دانشگاه و حوزه بايد از آيات قرآن و روايت جزئيات را بصورت راه كار بدهند . آيا فقط با جريمه ترافيك درست ميشود . آيا ميشود برخورد پليس تغيير بكند و بعد ترافيك درست شود ؟ پليس تحقير نكند . اگر ما از قرآن جزئيات برداشت بكنيم آيين نامه براي زندگي خودمان بريزيم . مي توانيم نظامات اجتماعي را طراحي كنيم . جامعه ي ما فرهنگ پذيري بالايي دارند . پاي خدا در ميان باشد بيشتر فرهنگ پذيري خواهند كرد . 50- چكاركنيم اراده مان در مورد عبادت تقويت بشود ؟

برنامه ي اندكي براي عبادت خود بريزيم . انگيزه داريم روزي يك جزء قرآن بخوانيم ولي برنامه ريزي كنيم و روزي يك صفحه قرآن بخوانيم . ائمه سفارش كرده اند كه شما عمل كم انجام بدهيد اما مداوم . وقتي حرم مي رويم مي خواهيم تمام ادعيه ها را و زيارت جامعه يكبيره را بخوانيم و دفعه بعد ميگوييم : دو ساعت طول مي كشد پس حرم نمي رويم . اگر

ص: 7934

وقتي هيجان معنوي ما را گرفت و حال خوشي پيدا كرديم براي خودمان برنامه ي سنگين عبادت نگذاريم كه بتوانيم ادامه بدهيم و بصورت مدام نباشد . تسبيحات حضرت زهرا را بگويند و يكسال ادامه بدهند . جا كه افتاد يك تعقيبات ديگر كنار آن بگذاريد .

88-08-20

51 – تفاوت تربيت ديني با تربيت غير ديني چيست ؟

بعضي از خانواده ها بچه هايشان را در سايه ي دين تربيت مي كنند و بعضي ها خيلي پايبند به دين نيستند . اين سوال ، سوال مهمي است . خيلي ها اين سوال به ذهنشان مي رسد . همان كساني كه به دين اهميت مي دهند گاهي اين سوال برايشان پيش مي آيد كه بعضي كه آدم هاي خوبي هستند يا سعي مي كنند كه خوب باشند يا مثل ما عبادت انجام نميدهند ، آنها چه تفاوتي دارند . گاهي اوقات بعضي از سوالات ذهن جوان ها را آزار مي دهد . مثل اينكه حتما لازم است من نماز بخوانم و آدم حسابي شوم ؟ اين سوال مي تواند به طريق ديگر مطرح شود مانند فردي كه در بين تمدنهاست . در فرهنگ غرب و در فرهنگ ايراني ما كه اينها چه تفاوتهايي دارند ؟ در اين موضوعات وجوه مشتركشان زياد است . تفاوت ماهيت تربيت ديني و غير ديني را مي توان در دو محور اساسي تعريف كرد : تربيت ديني انگيزه هايش معنوي است و انگيزه اش از ايمان به خدا ، ايمان به وعده هاي خدا و اعتماد به خداوند متعال سرچشمه ميگيرد اما روش هايش از روش هايي كه دين توصيه

ص: 7935

كرده است تبعيت ميكند . ولي تربيت غير ديني بر اساس انگيزه وجداني است ، بد هم نيست اما بالاخره با هم متفاوت هستند مثلا مي گويد : وجدانت اجازه نمي دهد دروغ بگويي پس دروغ نگو .

اين بحث خدا ، بحث ايمان به خدا نيست . نكته بسيار پر اهميت سوال شما در اين است كه وجوه مشترك تربيت ديني با غير ديني زياد است . به شرطي كه تربيت غير ديني يك تربيت انساني باشد . به وجوه انساني توجه كند . بسياري از هنجارها كه در دين هم به آن اعتنا شده ، پذيرفته و خيلي ازخوبيها را به آن تكيه داده ، دنبال سعادت و كمال است ، اينها همه بايد در تربيت غير ديني لحاظ شود . ما ازتربيت ضد ديني ، ضد انساني ، دنيا زده و فلك زده صحبت نمي كنيم . تربيت غيرديني ، تربيت خوبي كه ديني نيستند . مقايسه بين تربيت ديني با غيرديني اين است كه هر دو توصيه به نظم ميكنند ، هر دو توصيه به پرهيز از دروغ گوئي ، پرهيز از ظلم، پرهيز از هواي نفس ، هر دو توصيه به عدالت به هرمقدار كه درك ميكنند دارند . وجوه مشتركشان خيلي زياد است ولي بايد با توجه به تفاوتهاي بسيار اساسي كه بين اين دوهست ، ما فريب وجوه مشترك را نخوريم . ضمن اينكه تربيت غير ديني را رد نميكنيم ، ميگوييم : بهتر از هيچي است . بهتر از ضد دين و ضد انسان بودن است و حتي مقدمه اي براي تربيت ديني است . (تربيتهاي غيرديني

ص: 7936

آزاد و انساني) . اما ما بايد بدانيم در تربيت ديني خدا خيلي مطرح است نه اينكه اگر خدا نبود اين آدم كه تربيت ديني شده ، آدم بدي ميشد . نه آنوقت آن يك پله پايين تر مي آمد و در اثر وجدانش آدم خوبي ميشد ولي حالا خدا يكجوري انگيزه ساز براي خوب بودنهاي اين آدم كه آثار ويژگي خاص خودش را خواهد داشت ، است . دومين ويژگي، روش متفاوت در تربيت ديني است كه برنامه خاصي به شما داده ميشود ولي در تربيت غيرديني شايد اين برنامه به شما داده نشود . سِراين برنامه ها را ما شايد متوجه نشويم . البته اگر دقت كنيم اخيراً در تربيت انساني غيرديني ، برنامه هاي نزديك به برنامه هاي ديني اداده ميشود . مثلا ميگويند : با خودتان خلوت كنيد ، تفكركنيد ، ذهن را تخليه كنيد ، فكرمثبت داشته باشيد و بر زبانتان حرفهاي مثبت جاري كنيد . اينها همه تربيت غيرديني است يعني صراط مستقيم ما با آنها تقريباً معيارهايش نزديك به هم است ولي يك سري برنامه ها كه عقل بشر هم به آن نميرسد و دين توصيه ميكند را داريم ولي آنها ندارند . ميگويد : من نمي فهمم . من اجرا نميكنم . اگر از مدي تيشن با او صحبت كنيم ، تبعيت ميكند .به او ميگويد : بيا مثبت صحبت كن . مي آيد صحبت ميكند . ميگويد : اين را مي فهمم، به او ميگويد : غيبت نكن . ميگويد : چرا غيبت نكنم ؟ به او ميگويد : بي وجداني است كه كسي نيست و

ص: 7937

ما پشت سرش حرف بزنيم . ميگويد : بله مي فهمم . اين كار را نميكنم . اين كار را ممكن است به اين آدم بگوييم كه نگاهِ حرامِ . بگويد : نه . حالا ما كه قصد و غرض نداريم . ما كه ظلمي نميكنيم . ازيك جا به بعد ، اسرار مقررات تربيت ديني را متوجه نميشود . نمي تواند اجرا كند ولي تا حدود زيادي مثلا مشروب خواري را ميگويد: زيادش بد است اما كم آن نه . مگويد : چه اشكالي دارد ؟ تنوعي دارد . بالاخره با اين مسئله اينجوري برخورد ميكند . تربيت غير ديني برنامه هايي كه در دين ، از اسرار و رموز و پيچيدگيهايي برخوردار هستند ، سِرش را نميفهمد و ترك ميكند . من و شما چطور متوجه ميشويم كه نماز ظهر را چهار ركعت بخوانيم و نماز صبح را دو ركعت ؟ پس تفاوت ماهيتي تربيت ديني وغير ديني يكي در انگيزه شد كه در تربيت ديني ايمان به خداست . حتي معاد هم به خاطر ايمان به خداست . دقت فرموديد كه اگر بخاطر بهشت و دوزخ كار بكنيد ، بخاطرحساب و كتاب بعد از مرگ و ايمان به خدا و فرمان او را داريد ، از آن پرهيز ميكنيد ، محور انگيزه ساز ايمان به خدا و ايمان به معاد كه در پي ايمان به خدا ميآيد ، اين يك تفاوت خواهد بود . و تفاوت ديگرش هم توضيح دادم . ماهيتاً تربيت ديني با تربيت غير ديني اين تفاوتها را دارند . يكي از كارگردان مطرح سينماي ايران كه فيلمهايش خيلي

ص: 7938

مطرح بود درغرب به اصطلاح اين فيلمها را تحويل گرفتند . من نام نمي برم . ما نمي خواهيم بحثمان را هنري كنيم . ايشان آمريكا مي روند و فيلم سازي ميكند همان طوركه در جامعه ما مشكلات جامعه ما را در فيلمهاش نشان ميدهد براي اينكه اصلاح صورت بگيرد و اين فيلم ها در بزرگترين جشنواره جهاني جايزه ميگيرند .مي آيد قوي ترش را در آمريكا ميسازد . ولي فيلمش به جشنواره راه پيدا نميكند . از آنهاي كه رفقاش قرار گرفتند و از داوران بين المللي كه آنجا بودند علت را مي پرسد . ميگويند : نه اگر تو اين مشكلات را از جامعه خودتان مطرح مي كرديد ، به اين جشنواره راه پيدا ميكردي اما آمدي از جامعه ما مطرح كردي، ما نمي خواهيم چنين چيزهايي از جامعه مان پخش بشود و از آن تقدير كنيم . اين را دقت بكنيد . براساس فيلمها قضاوت نكنيم . براساس شنيده ها و ظواهر قضاوت نكنيم . بايد ما بجاي اينكه از دور دستي برآتش داشته باشيم و فريب تبليغ فريبنده شان را بخوريم ، ازنزديك برويم و با تحليل نگاه بكنيم و دقت بكنيم كه آيا واقعا در غرب صداقت بيشتر از ماست ؟ من ميخواهم البته به سوال شما پاسخ بدهم . ولي مي خواهم بگويم خواهش ميكنم كمي آرامتر . من توي يكي از كشورهاي اروپايي خانه ي يكي از دوستان رفته بودم . همسايه اي داشتند كه اين خانم همسايه با عصبانيت آمد و ميخواست تلفن بزند . اين قصه مال خيلي سال قبل است . آمد تلفن زد .

ص: 7939

ايشان هيچي نگفتند . بفرماييد ، گفتم : چي شده ناراحت هستند . اينقدر گفت : كه دارند طلاق ميگيرند . اينجا خيلي راحت است . گفتم : دعوايشان سر چي بوده ؟ گفت : موقع ازدواجشان گفته بودند كه تو پول آب و برق را بده . من پول چي را ميدهم ، توپول چي را بده . الان سر ميزان مصرف كه كداممان بيشتر مصرف داريم ، دعوا دارند . كاملا صادقانه دارند طلاق ميگيرند . اين صادقانه است و طلاق ميگيرند . اما شما صداقتشان را ببينيد . منصفانه با هم رفتار كردنشان را ببينيد . يك ذره با هم ايثار گرانه و با محبت رفتار كردن توي آنها نيست . درست است ، ما ممكن است رقصشان را ببينم ، جيغ كشيدن وهيجان شان را ببينيم ، ولي دلشان را نبينيم كه در آن شادي نيست . ما خودمان ميفهميم گاهي قهقه خنده داريم اما ته دلمان از شادي هيچ خبري نيست . گاهي از شدت شادي اينقدر آرام هستيم كه ظاهرمان را كسي مي بيند ميگويد : ما به وجد نيامديم . به هيجان نيامديم . اما ما قشنگترين لحظات عمرمان را ميگذرانيم . خوب پس درزندگي مادي نبايد ظاهربين بود و الا به نام تكنولوژي نميرسيم ، به معادن و ذخايرنميرسيم ، بايد اكتشاف كنيم . در زندگي انسانها هم نبايد سطحي نگر بود . درباره غرب نبايد به سادگي قضاوت كنيم . يك دانشجويي كه در يكي ازكشورهاي غربي درس ميخواند و من مهمانش بودم . ميگفت و همانطور كه توضيح مي داد ، در ضمن اين داشتيم

ص: 7940

هفتاد تا كارهاي تلويزيون را باهم كنترل ميكرديم . يك سري معرفي هايي از برنامه هاي آنجا براي من داشت . ايشان دانشجوي فرهنگ و تمدن بود . خيلي با تاريخ غرب آشنا بود . گفت : مسأله زن و مرد در اينجا حل شده است . شما فكر نكن آنها مشكل دارند . يه چيزي مثل احكام اسلامي را براي خودشان حل كرده اند . گفتم : آخر نميشود . خيلي از احكام اسلامي ، اصل فطريات است . مگر ميشود آدم بدون اينها زندگي كند ؟ گفت : نه اينجا همه حل شده است . اينها همه مسأله فرهنگي است كه شما قرارداد كرديد . همين جور كه ميگفت ، توي يكي از اين فيلمها ، خانمي توي گوش آقايي كه جفتشان هم جوان بودند زد . گفتم : ببخشيد چرا اين توي گوش آقا زد ؟ گفت : بگذار نگاه كنيم . نگاه كرد و گفت : اين رفيق او است . اين پسر به او خيانت كرده و با كس ديگري رفته است . گفتم : ادامه بده . ببينيم مشكلشان به كجا ميرسد . تمام فيلم درباره ي درگيريها و افسردگي هاي اين دختر بود . گفتم : شما گفتيد كه اين مسائل حل شده است . گفت : نه اينجوري كه حل شده نيست . خوب او دانشجوي خوب و فهميده اي بود و گفت : نه من اينجوري نگاه نكرده بودم . گفتم شما توي غرب زندگي ميكنيد داريد مشكلات را مي بينيد . به شما تحميل كرده اند كه اين چيزها حل شده . حالا ميخواهيد شما

ص: 7941

كه دستي از دور بر آتش داريد ، چه تصوري ازغرب داشته باشيد . واقعا اين مسأله در غرب حل شده است ؟ آنها كمتراز ما مسأله دارند ؟ اين مقدمه سوال شماست . اما در رابطه با سوال شما ، يكي از خاصيت تربيت غير ديني اين است كه از راههاي غلطي به اهداف درست ميرسد . مثلا شما بيا و درجامعه خودت كاري بكن تا مقدار صداقت افزايش پيدا كند . من طرحش را ميدهم . در غرب اجرا شده . يكي ازعوامل البته انسان فطرتأ صداقت را دوست دارد و از دروغ گفتن بدش ميآيد ولي ما يكي دوتا عامل را طراحي ميكنيم تا دروغ كم شود . يكي از آن عوامل اين است كه شما بياييد ارزشها را در جامعه خود از بين ببريد . مثلا كسي با زني ازدواج بكند يا مردي با مردي ازدواج بكند يعني همجنس گرايي بكند . من در دانشگاه گفتم : همجنس بازي . به من گفتند : بي احترامي نكن . بگو همجنس گرايي . گفتم : چشم . همجنس گرايي بكند ، اگر راست مي گويي اين را بگو فرقي ندارد كه از نظرارزشي يك خانمي همسر داشته باشد با كس ديگري باشه يا نباشد ، اين را بگو فرقي ندارد . بالاخره تفريح كردند . دليل ندارد كسي پنهان كاري بكند و دروغ بگويد ، صداقت پديد مي آيد . يا مثال بهتري بزنم . امكانات به كسي بدهيد ، فراقت به او بدهيد ، تفريحش سرجايش باشد ، خيلي از كمبودها را نداشته باشد ، رفتارهاي غلطي كه ناشي از كمبود

ص: 7942

هاي اوليه است را ديگر نخواهد داشت . شما اين را با امكانات دادن ، رفتارهاي درست به او داديد و الا اگر امكانات نبود ، اينها شايد بدتر از ما بودند . مثال زيبايي يادم آمد . نماينده ي صليب سرخ بين اسيران ايراني درعراق شخصي است كه با اسمش خاطره اش را براي من تعريف كردند . ايشان مُريد آقاي ابوترابي شده بودند . ابو ترابي آزاده مرحوم كه نماينده مجلس بود و سيد آزادگان بود به تعبيري اخوي ايشان براي من تعريف ميكردند كه از قول خود ايشان بيان ميكردند. ميفرمودند : ايشان ماههاي آخر كه قرار بوده آزاد بشوند حدود سه ساعت دو زانو مقابل آقاي ابوترابي نشسته بودند وحرفش اين بوده كه اگر دو نفر مثل تو در غرب ظهور بكنند ، مسيح برگشته است . بعد يكي از آن كارههايي كه آنجا انجام ميداد اين بوده كه به اطرافيانش ميگفته : نگاه كنيد . پتوي زير پاي آقاي ابوترابي را بالا زده ، سه مزتبه دست كشيده و ديده يك ذره خاك نيست . بعد او عبارتي گفته بود كه در اين سوله هايي كه حيوانات را نگه ميدارند ، اگر مردم سوييس را نگه مي داشتند ، يك ماهه ميكروب و عفونت ، همه اينجا را فرا ميگرفت . اين درست است كه نظافت يك امري است كه جز ذات ديني ماست . چون دقيقه اي يكبار بايد غسل كنيم ، دقيقه اي يكبار وضو بگيريم ، عيد ميشود ، يك نماز خوب ميخواهيم بخوانيم بايد غسل كنيم ، تكان بخوريم بايد غسل كنيم ، عطر بزنيم ،

ص: 7943

لباس رنگ روشن بپوشيم ، درست است . من ديدم يكي از علماي بزرگوار طلبه اي را توبيخ ميكرد و ميگفت : چرا لباس رنگ تيره پوشيدي ؟ بايد لباس رنگ روشن بپوشي . اصلا اين يقه شيخي كه ما داريم سفيد هم هست يه جورهايي خلاف مروت ميدانند ، يك طلبه اي اگر لباسش رنگي باشد ، ميگويند : نميشود پشت سرش نماز خواند . چرا كه مستحب را رعايت نكرده ، لباس داخل بايد سفيد باشد . اين را در خاطرات مستر هنفر بخوانيد آن جاسوسي كه ايام انقلاب از امپرا توري عثماني آمده بود گفت : من توي خانهي علماي مسلمان زندگي مي كردم ، علماي شيعه ، علماي سني ، اينها لباس سازماني شان تو خانه سفيد است . ما تازه بعد از سالها رسيديم كه لباس سفيد بايد لباس اطباء باشد . بعد در ملاحظات نوشته بوده كه جوانان مسلمان با علما ارتباط برقرارنكنند . اگر ارتباط بر قرار كنند ، جذب جاذبه هاي غرب نخواهند شد . يك چيزي آنجا نوشته شده بود . در كتاب خاطرات مستر هنفر گفته بود : سعي كنيد شهرهاي زيارتي مسلمانها كثيف ترين شهرها باشد تا وقتي جوانهاي مسلمان به شهرهاي اروپايي مي آيند ، احساس كنند ما از اينها تميزتر هستيم و اين اعمال شده و اجرا شده . بعد همين كه يك مقدار مردم عراق جون گرفتند و توانستند به عتبات عاليات برسند . رفقايي كه از ايران رفته بودند براي تعميرات كمك كنند . نذوراتي كه مردم دوست داشتند كمك بكنند . مي گفتند : شهر را طوري ساختند كه

ص: 7944

نشود آنجا را درست كرد و شمال شهر را تميز ببينيد . خوب پس من اولاً انكار نميكنم كه غربيها در وجوه تربيتي از ما جلوترند . آنچنان كه در برخي از وجوه ما جلوتر هستيم . حالا ما نمي خواهيم بحث كنيم چون نمي خواهيم بحث كنيم مطلق انكار نميكنيم . ولي اينقدرها هم كه ميگويند نيست . اگر چه هميشه مرغ همسايه غاز است . نكته دوم اينكه برخي از وجوه امتيازي كه در آنها ديده ميشود به يك دليل ديگري ارزش ندارد و آن دليل اين است كه مثلا اگر مردم انگلستان آمدند و هندوستان را غارت كردند و سرمايه هاي آنها را براي خودشان بردند ، مرفع شدند . در اثر اين مرفع شدن تميزتر هم شدند . بايد برايش ارزش قائل شويم يا اگر كسي آمد ارزشها را در جامعه خود از بين برد ، راحت همه به هم راست ميگويند . درست است كه ما بايد اينها را اصلاح كنيم . ما بايد از آن بُنيه هاي تربيت ديني استفاده كنيم و مشكلاتمان را بر طرف كنيم ولي شما در مقايسه با غرب يك جمع بندي بايد انجام بدهيد . فقط دروغ ما را مقابل صداقت آنها نگذاريد . محبت را در خانواده هاي ما و خيلي چيزهاي ديگر را با هم ببينيم ، نمره مان بيشتر ميشود . درست است كه مثلا در يك كشور غربي ممكن است براي برخي از آدمها ظلم معنا نداشته باشد اصلاً ظلم يعني چه ؟ مثلا ميگويند : حق من بايد محفوظ بماند . بقيه اش براي من چه اهميتي دارد ؟

ص: 7945

بسياري از مردم اروپا ميدانند مالياتشان چه جوري در خدمت چه چيزهايي قرار ميگيرد و ميدانند سرمايه دارهايشان با چه سلطه طلبي دارند پول جمع ميكنند تا آنجا رفاهي ايجاد بشود ، خبر دارند ولي عليه اين ظلمها قيام نميكنند . من مطمئن هستم اگر مردم ما ببينند مسئولين كشور، يك كشوري را غارت مي كنند نصف مملكت ما بيرون ميريزنند و ميگويند : آقا چرا اين كار را كردي ؟ ولي اينها امتيازي است كه ما داريم . اين امتيازها را نمره بدهيم ، ببينيم نمره اينها چقدر ميشود . خيلي بالاست . ما تعريف كردن خودمان را در مقابل ازغرب هيچوقت نبايد فراموش بكنيم ولي در نظر داشته باشيم چرا ما هنوز دروغ ميگوييم ؟ نبايد دروغ بگوئيم . ما بايد بچه خوبي باشيم . ما ابزارش را داريم . بايد از اين ابزار استفاده كنيم . نكته بسيار مهم اين است كه ما نمي خواهيم ابرو را درست كنيم ، به جايش چشم را در بياوريم . درست است اگر من يك دستگاهي را به شما پيشنهاد بدهم و ميگويم : اين ابرو را خيلي قشنگ بر ميدارد ، زير ابرو را تميز ميكند ، اصلا غوغا و معجزه مي كند البته ايراد هم دارد. چشم را از چاله در مي آورد . توي چشم بايد نصب شود . با پيچ ، پلاك بشود . اين نقصِ آن است و آن حُسنش ، ديگر شما اجازه نمي دهيد من از حُسن آن حرف بزنم . ميگويي ديگر حرف نزن . وقتي چشم را در بياورد ، ديگر چه فايده اي دارد ؟

ص: 7946

تربيت ديني فراگير است . به تمام ابعاد وجود انسان راه دارد ولي تربيت غير ديني به فرا خور حال ممكن است يك رفتارهاي خوبي را از انسان بخواهد . تربيت ديني به تمام ابعاد وجود انسان توجه ميكند اما تربيت غير ديني ميگويد : همينكه آن آرام باشد ، ضرر به كسي نزند ، بچه ام معتاد نشود ، در دانشگاه موفق بشود و عزت اجتماعي داشته باشد ، همين بس است يعني چند تا هدف را در نظر ميگيرد . ميگويد : اين رفتار نا هنجار را نداشته باشد ، در جامعه موفق و راحت زندگي بكند . موفق را هم معنا ميكند . انسان موفق يك محدوده هايي دارد . بعد هم تربيت غير ديني ، گاهي از اوقات ممكن است به عنوان يك فرد برجسته موفق هم يك قله اي براي يك چنين تربيتي در نظر بگيرد . ولي در تربيت ديني به همه ابعاد وجوه انسان توجه ميكند . چرا شما نبايد به قدرتهاي برتري كه معنويت به شما ميدهه برسيد ؟ چرا تو نبايد يك رفيقي پيدا كني كه آن خداوند متعال باشد ؟ او رفيق اعلاست . بعد ميتواني از اين ارتباط لذت ببري . شما يك فرد موفق در ارتباطات اجتماعي ، كسي را مي بينيد كه ميتواند راحت رفيق پيدا بكند . تربيت ديني ، خدا را مي آورد و مي گويد : با ايشان هم ارتباط قشنگ بر قرار كن . او خالق همه زيبايي ها ، همه هيجانها ، همه شكوه ها و همه ي محبتهاست . اگر با خود او ارتباط بر قرار

ص: 7947

كنيد چقدر زيبا به نياز انسان و به جاودانگي پاسخ ميدهد . بعد از اينكه همه دنيا از بين رفت و نابود شد ، چه چيزي اين نيازها را بيدار ميكند و ميگويد : ميخواهم به آنها پاسخ دهم ؟ در تربيت ديني نه تنها تمام ابعاد وجوه انسان را، بلكه تمام فضائل را به انسان هديه ميدهد . بخشي را حذف نمي كند بلكه انسان را به اوج هم خواهد برد . يك انساني كه ديني تربيت شده ميگويد : (محبوبتاً في ا َربعك و سمائك ) خدايا من را محبوب در آسمانها و زمين قرار بده . اينقدر بلند همت ميشود كه حالا اگر به خيلي از مردم بگوييد كه آيا شما عزيز دل آسمان و زمين هستي ؟ ميگويد : چه نيازي دارم ؟ نياز دارد . اما نميداند . اگر تربيت ديني شده بود ، اين غبار از آن كنار ميرفت و ميفهميد اين را نياز دارد . قرآن مي فرمايد : فرعون آدم خوبي نبود . خوب خدايا معلوم بود كه فرعون آدم خوبي نبود . چطور مگه شما از چه جهت داريد ميگوييد ؟ خداوند متعال ميفرمايد : وقتي فرعون از دنيا رفت ، آسمان و زمين برايش گريه نكردند . يك آدم استاندارد دين ، اگر از دنيا برود ، آسمان و زمين بايد برايش گريه كنند . تربيت غير ديني تلويزيون نشان ميداد همين كه توي سالن بزرگ برايت كف ميزنند ، بس است ديگه چي ميخواهي ؟ در تفاوت اول تك بُعدي را عرض كردم مثلا ما ده تا بُعد داريم . آن پنج تا را

ص: 7948

مي گيرد . ما هم پنج تا را ميگيريم . ما درست عمل نمي كنيم ولي كسانيكه عمل كردند ، به قدرتهايي رسيدند . ما مي توانيم قله هايمان را با هم مقايسه كنيم . ما عمل نمي كنيم ببينيد قله هايي كه عمل كردند به كجا ميرسند . اينها خيلي زيبا هستند . آنها را ميشود نشان داد. مثلا شما نگاه كن . من قله ها را نشان بدهم . در وضعيت عادي بحث پيچيده ميشود . ارتش هاي جهان و نيروهاي نظامي همه كشورهاي جهان مهمترين نقطه آسيب در رزم را پيدا مي كنند خصوصاً رزمهاي قديمي تر و از يك دهه قبل تر مثلا مرگ ، مرگ يك نقطه اي است كه بالاخره مسئله حساسي است . اگر مرگ در ذهن يك نيروي نظامي بيايد شيرازه اش از هم مي پاشد . من يك فيلمي را قديم ها از چريكهاي كوبا ديدم . ظاهراً اين فيلم خيلي قبل تر برداشته شده بود . خاطرات دفاع مقدس آنها بود بعد خبر نگار خود آنها هم تهيه كرده بودند . يك فيلم مستندي بود . خبر نگار از يكي از رزمنده هاش پرسيده بود كه تو فكر نميكردي مي ميري ؟ گفت : به اين فكر نمي كردم . حالا شما ميگوئيد آن شجاعت را داشته باشد، نبايد به آن فكر كند و الا آنرا از پا در مي آورد . در دفاع مقدس ، شهادت نقطه ي قوت ما ميشود ، اينجا تربيت ديني خودش را نشان ميدهد . در اوج بحرانها ، چرا خيلي ها فكر ميكردند كه ما اينقدر دوام نمي

ص: 7949

آوريم ؟ ما اينقدر رشد نمي كنيم ، قدرت پيدا نمي كنيم ، اينقدر تاثير بر ديگران نمي گذاريم ؟چون فكر ميكردند ما از انگيزه هايي استفاده ميكنيم كه معلوم نيست . خيلي ها اين انگيزه ها را پيدا مي كنند . ما از انگيزه ي ايمان استفاده ميكنيم . آن نقطه مقابلش را صحبت نكرديم . آن نقطه مقابلش فوقش وجدان است و اِلا منافع دنياي است . خودش را براي چه تربيت ميكند ؟ براي چي ميگويد : شما لبخند بزن تا عزيزبشوي ، تحويلت بگيرند ، كاربه شما ميدهند ، مشاوره خوب به شما ميدهند ، خانم خوبي پيدا ميكني ، و اِلا تا آخرلبخند بزن تا اين اتفاقات قشنگ برات بيافتد . اين سقف پروازش كوتاه است . ابعادش ، انسان را تك بُعدي بار مي آورد . تازه من ميخواهم حرف خطرناكتر ديگري بزنم . خطرناك يعني خيلي مهم براي ما و خطير براي ما و خطر ناك براي آنكه تربيت غير ديني را در فضايش دارند تنفس ميكنند . تربيت غير ديني همه بُعدي است . تربيت ديني همه بُعدي است البته اگره ما راهش را برويم . تربيت غير ديني ارتفاع كمالش بالا نيست . اما تربيت ديني ارتفاع كمالش خيلي بالاست ، انسان را به قله هايي ميرساند كه همه در تعجب مي مانند . امير مؤمنان(ع) تربيت شده ي دست رسول خداست . هيچ كس نميتواند به گرد پايش برسد . با اينكه خيلي ها بودند كه علم غيب نداشتند ، ايمان ما را نداشتند ، دين و مذهب ما را نداشتند ولي با اين شخصيت

ص: 7950

تاريخي آشنا شده اند . و مي گويند : واقعاً كسي نمي تواند اين جوري باشد . عظمت آنرا درك كردند بدون اينكه انسان نياز به كشف و شهود داشته باشد . اين دو تا از آثار تربيت ديني است . سومين ويژگي تربيت ديني كه مسئله خطير و خطر ناك است ، اين است كه تربيت هاي غير ديني معمولاً يك حُسن به انسان ميدهد ، يك عيب هم ميدهد ولي تربيت ديني اينگونه است كه تا يك حُسن به انسان ميدهد ، آسيب آن را هم برطرف ميكند و مواظب است تا جايش عيب ديگري نيايد . در تربيت ديني مواظبت ميكند از اينكه تو خوب شدي ، بد نشوي . مثلا عبادت ماه رمضان را انجام دادي ، اوج پيدا نكني . فكر كنم جلسه قبل بود ما استغفار كرديم . تربيت ديني يك جوري خوبي ها را به آدم ميدهد كه يك خرابي جايش ننشيندچون هر خوبي ممكن است يك خرابي به انسان بدهد . مثلا يك روايت داريم : به كسي خوبي كردي و او به تو بدي كرد ، خدا كسي را مامور ميكند كه بدون اينكه به او حقي داشته باشي ، دو برابر آن خوبي كه از آن فرد انتظار داشتي ، به تو خوبي كند . خدا وسط مي آيد . خدا كه بيايد ، اخلاقت بد نميشود . حتي اگر به كسي خوبي كني ، اگر به تو جواب ندهد ، ته دلت خوشحال ميشوي چون دين وسط مي آيد . يك آگاهي ديگر هم به شما ميدهد . ميگويد : اصلا اگر به كسي

ص: 7951

خوبي بكني ، بنا ندارم از آن طريق جواب پيدا كنم ، جوابش را من از جايي ديگر به تو ميدهم . پس اگر به كسي خوبي كردي ، چشم داشت نداشته باش . سرت را پايين بينداز و برو . اين خوبي بي منت ميشود .

88-07-29

40- چكار كنيم كه اثرات تربيتي ماه رمضان را در وجود خودمان ببينيم ؟

ماه مبارك رمضان آثار زيادي به جا ميگذارد ولي ما بايد مواظب باشيم از اين آثار تلقي خاص و ويژه اي يا مكاشفه اي در زندگي خودمان ببينيم و اين را اثر رمضان تلقي بكنيم . اين آثار بعد از ماه مبارك در ما نامرئي است و خيلي محسوس نيست . اين را نبايد مايه انكار آثار رمضان قرار بدهيم و بگوييم : پس رمضان در ما اثري نگذاشته است . چون بعد از رمضان ما معمولا خودمان را با همان ويژگي ها و خصلت ها با همان شرايط زندگي مي بينيم و موجب اين اشتباه ميشود . ممكن است آثار رقيق باشند و يك كمي از گناه فاصله گرفته اند . اين خيلي خوب است . البته بستگي به گذراندن رمضان هر كسي هم دارد . بستگي به برخورد با نحوه ي روزه هم دارد . اگر در طول ماه رمضان دلش براي ناهار خوردن لك زده باشد ، در بعد از ما رمضان فاصله اي با خوراكي ها درك نخواهد كرد . ولي اگر با دلچسبي روزه گرفته باشد ، مي فهمد كه خوردن شباهت پيداكردن به حيوانات است . اين جوري با خوردن برخورد مي كند . هرچند انسان بايد

ص: 7952

شكر نعمت ها را بكند . آثار ماه مبارك رمضان خودشان را بعد از ماه مبارك نشان مي دهند . پس اين آثار هستند و ما بايد آنها را جمع آوري كنيم . وقتي مجلس بودجه اي را براي دولت تصويب ميكند ، يك مرحل ي اعتبار تصويب كردن است و يك مرحله تخصيص بودجه است . مثلا مي گويند : ما اين را شش ماه دوم مي دهيم . اعتبار شبهاي قدر براي ما تعيين شده است . از گناهاني كه بخشيده شده اند تا مقدرات و روزي هايي كه تعيين شده است ولي اينها معلق است . بسياري از آنها مشروط و وابسته هستند . اگر ما كار خوبي بكنيم ، آن را به ما مي دهند و به ما مي رسد . بسياري از مردم بسياري از اعتباراتي كه در ماه رمضان برايشان تصويب شده را در طول سال استفاده نمي كنند . نمي آيند تخصيص شان را بگيرند . مثلا براي شما يك ميليون روزي مادي و معنوي بشرط آن صله ي رحم ، بشرط آن مبارزه با نفس ، بشرط آن دعا و بشرط اين عبادت در نظر گرفته شده است . بعضي ها را بدون شرط مي دهند . اين نَفسي را كه مي كشيم بدون شرط به ما داده اند . ما بعد از ماه مبارك شروع به گرفتن معنوياتي كه در ماه رمضان براي ما تصويب شده و هست ، بكنيم . سال نو معنوي ما بعد از شب قدر است . اهل بيت فرموده اند : هركار خوبي را كه خواستيد انجام بدهيد ، يك سال

ص: 7953

ادامه بدهيد تا اثر بگذارد . مي خواهيم اثر تربيت ي ماه رمضان در وجود ما مستقر بشود ، يك برنامه ي يكساله بريزيم . هر برنامه ي معنوي را كه در نظر گرفتيم يكسال ، تا پايان ماه رمضان سال آينده ادامه بدهيم . هرشب سوره واقعه را بخوانيم . خيلي خوب است و روايت زيادي در اين باب داريم . يعني شما ذهن خودت را در آسمانها ببر ، به تقسيمات صحراي محشر ببر ، به آن واقعه ي بزرگ بينديش و بعد بخواب . در مدت خواب شما يك عبادت معنوي خواهيد كرد كه در طول روز آن كار را نميتوانيد بكنيد . روح شما را مي سازد . چقدر فرق ميكند كه انسان با مشكلات و آرزوهاي دنيايي اش و تخيلات فيلم ها بخوابد ؟ اگر بخواهيد همين برنامه را بگذاريد، بعد از ماه رمضان بگذاريد و تا يكسال قرار ادامه بدهيد . بعد اثر آنرا خواهيد ديد . هر سال يك برنامه ي متفاوت براي خودمان بگذاريم . هر كس مي خواهد در زندگي اش تصميم خوب بگيرد ، اين ماه فضاي خوبي است براي تصميم خوب گرفتن . براي تلاشي كه اعتبارات ما را تخصيص خواهد داد . الان فضاي معنوي خوبي برقرار است . تصميم بگيريم براي يكسال دعاي عهد بخوانيم . براي يكسال زيارت عاشورا را هفته اي يكبار بخوانيم . مستمر باشد . روايت داريم : عمل خودت را كم انتخاب كن ولي مداوم باشد . مثلا روزي پنج آيه قرآن . زيادش نكنيد كه بتوانيد تا آخر برويد . برنامه ي سنگين براي خودتان نگذاريد

ص: 7954

. پس براي تداوم آثار معنوي بايد يك برنامه ي يكساله براي خودمان بريزيم . مثلا من هر هفته يك صله ي رحم انجام بدهم . حتي من هرشب جمعه تلفني با يك پسر خاله ام صحبت بكنم . ولي مستمر باشد . استمرار با انسان ، كار تربيتي مي كند . خدا با كسي كه عشق و حال معنوي پيدا بكند و مقطعي باشد و مداوم نباشد موافق نيست . عمل مستمر باشد ، شخصيت دروني را به انسان نشان ميدهد . بعد از اينكه خسته شديد و حوصله تان سر رفت ، اين كار اثر تربيتي خودش را روي شما نشان مي دهد . روايتي داريم : كه شما بعد از عيد فطر مي توانيد تا ده روز به بدرقه ماه رمضان برويد و روزه بگيرد . اين يك فعاليت زيباي معنوي است كه انسانهاي كمي توفيق اين را دارند .

41- از كجا بفهميم دعاهايمان مستجاب شده است ؟

خدا در رابطه با بنده ايش ، يك ابهامي قرار داده است . اين ابهام سرمايه ي ايمان است . اين ابهام مايه ي امتحان توكل است . اين ابهام تواضع انسان را به خدا زياد ميكند . ما دوست داريم بدانيم كه خيال مان راحت بشود . آنرا كنار بگذاريم و كمتر نگرانش باشيم . ما معمولا به چيزهايي كه نگران هستيم ، توجه مي كنيم . مي خواهيم نگراني برطرف بشود كه ديگر به آن توجه نكنيم . اين ابهامي كه خدا در ارتباط خودش با بنده قرار داده در جاهاي مختلف مي بينيم . علت مقدرات خودتان را درك نمي

ص: 7955

كنيد . حكمت اتفاق ها را درك نميكنيد. همين جوري بپذيريد . به خدا اطمينان داشته باشيد . اگر بدانيد كه ديگر اطمينان به خدا نيست . اطمينان به علم خودم است . بعضي ها هستند كه اينقدر اطمينان شان به خدا بالا است كه خدا ميگويد : به اين ها بگويم برايشان فرقي نمي كند . همان تواضع و تزلزل را دارند . لذا آنها پرده از جلوي چشمشان برداشته ميشود . مي توانند و نگاه كنند و آينده خودشان را ببينند ولي نگاه نمي كنند . برايشان اين چيزها مهم نيست . آنجايي كه خدا جواب دعاهاي ما را پنهان مي كند ، جواب استغفارهاي ما را پنهان ميكند ، اين ابهام را بپذيريم . بگوييم : خدايا نديده ما تو را قبول داريم . چرا سعي ميكنيم اين ابهام را برطرف بكنيم ؟ ميتواند معاني متعدد بدي داشته باشد . من در اعتكاف دانشگاه ديدم 70 درصد سوالهاي معنوي دانشجويان به اين ابهامات بر ميگردد بخاطر همين من درباره ي اين ابهام و فلسفه و نحوه ي اين ابهام و آثار و بركات اين ابهام صحبت كردم . خيلي استقبال كردند و همه گفتند : گره هاي ذهني ما باز شد . قرآن مي فرمايد : غيب همان ابهام است . بحث ايمان به غيب است . تو نيكي مي كن ودر دجله انداز كه ايزد در بيابانت دهد باز يا ندهد باز . ما وعده هم نمي دهيم . اين ها يعني دل سپردگي و سرسپردگي . به خدا اطمينان داشته باشيد . آيا خدا ما را بخشيده يا نه ؟

ص: 7956

فكر كنيم كه خدا كه ما را آفريده دوست ندارد ، ما را مي بخشد . حتما مي بخشد . اگر كسي خدا اين قدر برايش مهم است كه نگران است كه نكند خدا او را گمره كند ، حتما خدا او را گمراه نخواهد كرد . چون خودش مي خواهد جزء اينها نباشد . پس نيست . ما بايد به خدا با سوء ظن نگاه نكنيم . بايد با حُسن ظن به او نگاه بكنيم . حالا ببينيم در مقابل اين خدا ما چكار كرده ايم و شرمنده بشويم . اگر شما بدانيد كه خدا در اين ماه به شما نگاه كرده ، بايد مغرور بشويد و يا شرمنده ؟ البته شرمند . بگوييد : خدايا مگر من چكار كردم كه تو قبول كردي ؟ اين ها قابل نبود . ما يقين داشته باشيم كه اگر ما ظرفيت بيشتري داشتيم خدا يقيناً بيشتر به ما مي داد . و يقين داشته باشيد بسيار چيزهايي كه خدا به ما داده ، در روز قيامت نمي تواني آن را جمع كنيم . مثل اينكه باران مي آيد و ما يك كاسه كوچك گرفته ايم و نميتوانيم همه ي آنرا جمع بكنيم . ما كم داريم .

42- از كجا بفهيم با تقوي شده ايم؟

بايد بپرسيم از كجا بفهميم باسواد شده ايم چون تقوي يك حداقل و يك حدا كثري دارد . اگر تقوي قلب منظورمان باشد ، همينكه دوستان خدا را بيشتر دوست داشته باشيم ، همينكه دوست داشته باشيم خوب باشيم ، بد نباشيم و از بدرفتاري نسبت به گذشته متاثر باشيم ، معلوم

ص: 7957

ميشود لعلكم تتقون شده ايم . و اگر در عمل ، ترك گناه براي مان ساده تر شده است و براي خواندن نماز اول وقت راحت تر انگيزه پيدا مي كنيم و راحت تر نماز بي عجله مي خوانيم ، معلوم ميشود كه تقوي خودش را در مرحله ي عمل نشان داده است . تقوي فرايندي است كه در طي گذر زمان بدست مي آيد . ما براي تقوي حتما مستعد تر شده ايم . حتما فرشته هاي الهي آمده اند كه ما را كمك بكنند . بعد از رمضان يك برنامه براي خودمان بريزيم و از اين استعدادي كه بوجود آمده ، استفاده بكنيم . آنگاه آثار تقوي رمضان كه بر ما مترتب شده را مي بينيم . بالاخره تلاش ما لازم است . شيطان بعد از ماه رمضان دستش باز ميشود و مي خواهد ما را خراب بكند . و مي خواهد انتقام هم بگيرد . نكته ي مهم اين است كه ما حضور شيطان را در بعد ماه رمضان حس نمي كنيم . بخاطر اين است كه شيطان دقيق عمل ميكند . هيچ وقت مقابل ما نمي ايستد . مي گويد : هر چه بخواهيد همان باشد . بعد در مسير كم كم ما را هُل مي دهد و از مسير خارج ميكند . شيطان هميشه به خواسته هاي ما كمي اضافه مي كند . شما از دست كسي ناراحت هستي . او نمكش را بيشتر مي كند . شما مي گوييد : توفيقات خوبي پيدا كرده ام . شيطان مي گويد: واقعا ، واقعا و شما مغرور ميشويد . ابليس خيلي

ص: 7958

زيركانه عمل مي كند . اگر پيش خودتان بگوييد : صداي مرغ همسايه مثل غاز است . شيطان مي گويد : خود غاز است و ديگر شما را رها نميكند . انسان هميشه نعمتهايي كه در دست ديگران مي بيند شيرين تر از نعمتهايي است كه در دست خودش است مي بيند . شما به نعمتي كه دست ديگري است ، نگاه مي كنيد و شيطان ميگويد : نگاه ، نگاه . چون خودتان نگاه را شروع كرده ايد و انسان حضور شيطان را حس نميكند . اگر بعد از ماه رمضان ما بتوانيم با شيطان مقابله كنيم ، تقوايي را كه رمضان به ما هديه داده ، مي بينيم . 43- ما بايد از گناه فرار كنيم يا با آن مقابله كنيم كدام ارزشمند تر است ؟

بستگي به گناه دارد . چه گناهي باشد . بعضي وقتها ما اسم يك چيزهايي را گناه مي گذاريم كه جزء ضرورت هاي كاري ماست . وظيفه ي من اين است كه به منبر بروم و يك ريا هم سر راه من هست . اينجا بايد با آن ريا مبارزه كنم . نمي توانم ترك وظيفه بكنم . بستگي به وظيفه ي من دارد . پدر و مادر مي گويند : خانه ي ما بيا . مي دانم اگر آنجا بروم ، عصباني مي شوم ولي بايد حرف آنها را گوش كنم و با اين عصبانيت مقابله كنم . ولي يك جاهايي هست كه فضا انتخابي است و من مي توانم انتخاب نكنم . مي توانم ترجيح بدهم سر كلاس اين استاد بروم و سر كلاس آن

ص: 7959

استاد نروم . فرقي هم نميكند . مي توانم شغلم را تغيير بدهم و در فضاي گناه قرا نگيرم . بين خودت و گناه ديوار بكش . اصلا خبردار نشويد كه آن طرف ديوار چه خبر است . بعضي حوادث روزنامه ها اشاعه ي گناه است . نمي گويم مردم بي خبر باشند ولي گاهي خبررساني با تبليغ فرق دارد . اگر ما بتوانيم فضاي گناه را ترك كنيم ، ترجيح دارد بين خودمان و گناه ديوار بكشيم و از گناه فرار كنيم . نه انيكه مقابله كنيم . بعضي ها در اينجا دل شير پيدا ميكنند و ميگويند : برويم خيابان مقابله بكنيم . و در دقيقه ي نود خودمان را كنترل مي كنيم . اين از وسوسه هاي شيطان است . منتهي گاهي اوقات اجتناب ناپذير است و آنجا انسان پرهيز ميكند . اگر كسي از مقدمات گناه جلوگيري كرد ، اين بسيار نوراني تر خواهد بود از كسي كه گناه را ترك ميكند . قاطرهاي امام زاده داود هميشه دوست داشتند از لبه ي پرتگاه حركت كنند . اين را در جبهه هم ديده بودم . بعضي ها دين داري شان مثل قاطرهاي امام زاده داود است . از لب دره مي روند . خوب . اين طرف تر بياييم كه آلوده نشويم . اين چه شجاعتي است كه شما از خودت نشان مي دهي ؟ اين چه عشق به محبوبي است كه شما نشان ميدهي ؟ اين يعني اينكه خدايا دارم تحملت مي كنم . خدا هم ناز دارد و مي گويد: مي خواهم تحملم نكني . بايد منت هم بكشيم

ص: 7960

تا گناه را ترك كنيم . بايد التماس هم بكنيم تا ما را نگه دارد . فاصله گرفتن و فرار از گناه يك وظيفه ي عالي و عرفاني است . اصلا مي گويند : من نمي روم . مبادا دچار وسوسه بشوم . چون عشق و محبوبم را از دست مي دهم و نمي ارزد . اين نگاه خيلي زيباست . بعضي وقت ها هم فرار را توصيه نميكنيم . آنجا كه وظيفه است بايد در آن فضا باشيم و مي ايستيم . 44- آيا پاداش ترك گناه بهشت است؟

بهشت مثل هتلي در مدينه است كه براي استقرار شما درست مي كنند . اصل ، زيارت و خود خداست . وقتي ميگويد : من خودم جزاي روزه هستم . ترك گناه هم همينطور است . پاداش ترك گناه ، محبت خود خداست . حضور خود خداست . هيچ چيزي مثل ترك گناه حضور خدا را در قلب انسان عزيز و محبوب قرار نمي دهد . ما جا ميخواهيم و بهشت جاي ماست . در بهشت پاداش ما را مي دهند . در پاداش دادن خدا خيلي صبر ندارد . روايت داريم : كسانيكه ترك گناه ميكنند ، لذت محبت خودم را زود به آنها مي چشانم . بخشي از پاداش را ميتوانيم اينجا بخواهيم ولي بخشي را نميتوانيم در اينجا درخواست كنيم چون اگر كمي از آن لذت بهشتي را به ما بدهند ، از شدت لذت از بين مي رويم . براي پاداش ترك گناه بايد دنبال احساس خوبي باشيم كه خدا بلافاصله به ما مي دهد . 45- آيا امكان دارد يك

ص: 7961

انسان معمولي گناه نكند ؟

اين سوال نصفش براي بيننده ي محترم است و نصفش براي شيطان است . شيطان استاد اين حرفهاي منفي است . شيطان يك كلمه را غليظ مي كند . شناخت روش شيطان خوب است و آيات و رواياتي هم در اين باره داريم . شيطان شناسي عالي است . انسان مي گويد : ميشود من ترك گناه بكنم ؟ و شيطان ميگويد : اصلا نميتواني و كار را غليظ مي كند . معمولي ترين انسانها ، اگر روند تربيتي خودشان را خوب آغاز بكنند و صحيح قدم بردارند ، با همين وجدان و همين ايماني كه دارند مي توانند ترك گناه به حد مطلق بكنند . و اگر در حد مطلق ترك گناه نكردند ، بدانند حتما اشكالي در كار است . پس اشكال را مي توان برطرف كرد .

88-07-15

36- آيا ماه رمضان ميتواند يك اثر تربيتي ماندگار در ترك گناه داشته باشد ؟

يكي از آثار مهم ماه مبارك رمضان همانطور كه در قرآن آمده : لعلكم تتقون يعني تقوي است كه آن هم به تعبيري ترك گناه يا پرهيز از گناه است . توانايي براي گناه نكردن است . وقتي ماه رمضان به ما تعليم ميدهد كه حلال دنيا را ترك كنيم ، طبيعتا ترك حرام دنيا هم براي ما ساده خواهد شد . بعد از ماه رمضان انتظار نداشته باشند كه معجزه رخ بدهد و در دل ما دخل و تصرفي بكنند و ما ببينيم چقدر احساس گناه نكردن داريم . نه آن هم ممارست و تمرين مي خواهد . خدا چند قدمي دست انسان

ص: 7962

را مي گيرد و بعد رها ميكند كه روي پاي خودمان بايستيم . البته رها كردن مطلق نيست . اي كاش ماه رمضان بيشتر طول مي كشيد تا ما خودمان را بيشتر در بغل خدا مي انداختيم و كارهايمان را به او واگذار مي كرديم . اگر در اين ماه ، شروع به ترك گناه بكنيم ، خيلي مفيد و خوب خواهد بود . منتهي براي بهره برداري براي ترك گناه در اين ماه اقدام بكنيم . روز عيد فطر احساس خوش معنوي به انسان دست مي دهد . اين احساس خوش را در نظر بگيريد . بعد پيش خودمان اين جوري بگوييم : هر موقع مدتي گناه را ترك كنيم و مدتي از گناه فاصله بگيريم ، چنين احساس قشنگي در دل ما ايجاد خواهد شد . براي ترك گناه ، مختصري انرژي از آينده اي كه گناه را ترك خواهيم كرد بگيريم . 37- چكار كنيم كه از گناه بدمان بيايد و از آن نفرت پيدا كنيم ؟

اگر ما از گناه تنفر پيدا كنيم ، سمت آن نمي رويم . اگر ما عشق به خدا پيدا كنيم ، به سمت خدا خواهيم رفت . خوب اگر بدواً مي توانستيم ترك گناه بكنيم يا عشق به خدا پيدا بكنيم ، مسئله حل بود . كدام انسان ناداني گناه مي كرد ؟ معلوم است كه ما به سادگي نفرت از گناه پيدا نمي كنيم . معلوم است كه ما به سادگي عشق به خوبي ها پيدا نميكنيم . كسي دنبال اين نباشد . ما نبايد دنبال ميانبُرهايي باشيم كه كار ما را مخدوش بكند

ص: 7963

. چرا من مقابل اين انتظار مي ايستم ؟ وقتي اين انتظار براي انسان ايجاد مي شود ، انسان بدتر تنبل ميشود . خوب شدن را به زماني واگذار مي كند كه تنفر پيدا كند . دنبال راههاي آسان تنفر پيدا كردن مي گردد . واقع بينانه دنبال راه ترك گناه نمي گردد . پس اگر ما تنفر پيدا بكنيم ، چيز خوبي است . براي اينكه تنفر از گناه پيدا بكنيم ، چند راه هست . يكي اينكه با خوب ها زياد نشست و برخاست كنيم . انسان وقتي به فضاي آدمهاي خوب مي رود ، از گناه فاصله مي گيرد . راه ديگر اين است كه با كساني كه از گناه لذت مي برند ، نشست و برخاست نكنيم . بعضي ها هستند وقتي فيلم سياه و سفيد مي بينند ، رنگي تعريف مي كنند و انسان فريب مي خورد و ديگر نمي تواند از گناه فرار كند . اين نشست و برخاست ها بايد محدود بشود . بعضي ها اهل گناه هستند . اگر كسي از او گناه سر بزند ، البته ما نمي توانيم معصوم پيدا بكنيم ولي بعضي ها اهل تبليغ گناه هم هستند . يك آدم معتاد بخاطر كمبود هايي كه در زندگي اش حس مي كند ، مجبور است ديگران را به اعتياد دعوت كند . زير پاي ديگران را خالي كند تا او را به سمت خودش بكشد و بتواند خودش روحيه پيدا كند . اين دو تا راه آسان است كه به مرور در انسان تنفر ايجاد مي كند . راه ديگري كه طولاني است مستلزم

ص: 7964

اين است كه ما يك سري مقدمات نظري درباره ي گناه داشته باشيم تا بفهميم و بعد روي فهم خودمان مدتي فكر بكنيم . اصلا چرا گناه بد است ؟ ما فكر مي كنيم گناه ذاتا بد نيست . خدا بدش آمده و گفته اين كار را نكن و ما هم توي آن مانده ايم . نه گناه خودش بد است . مي فرمايد : گناه درد است . كسي كه بيماري هاي وحشتناك را ديده ، دوست ندارد آنها را بگيرد . ما بايد گناه را اين جوري تصور كنيم . اگر تصور نشود ، مقدمات نظري ميخواهد كه بفهميم بيهوده آفريده نشده ايم و گناه ، از اين مسير خارج شدن و نابودي انسان است . من آن مقدمات طولاني را نمي توانم به اختصار بگويم . گناه كردن مثل اين است كه كسي در گروه كُر يا نوازندگي خارج بزند . كسي كه گناه بكند ، همه ي كائنات و تمام هستي به او برمي گردند ، غضب ميكنند و زندگي اش مختل ميشود . روحش مختل ميشود . براي شنيدن اين حرفها به زندگي ديگران هم كاري نداشته باشيد . اين قدر خودشان را مرتب مي كنند كه فكر مي كنيم خبري نيست . كسي كه گناه ميكند ، از مسير خارج ميشود و مثل اين است كه انگشت هاي خودش را قطع كرده باشد . بعد مي گويد : خدايا انگشتهاي مرا بهم وصل كن . خوب چرا اين كار را كردي ؟ مقدمه ي نظري گناه كردن و گناه نكردن بايد براي انسان جا بيفتد . مثلا وقتي ما

ص: 7965

غيبت مي كنيم ، چرا غيبت مي كنيم ؟ ما در دنيا خلق نشده ايم كه به بهشت مي رويم يا به جهنم ؟ پرسش اساس خداوند از ما نيست كه بهشت مي روي يا جهنم ؟ گناه مي كني يا ثواب ؟ به ما آزادي داده اند كه مرتبه ي بهشت خودمان را خودمان انتخاب بكنيم نه مثل فرشته ها مجبور باشيم در مرتبه اي قرار بگيريم كه خدا تعيين ميكند . پس به ما آزادي داده اند كه جاي خودمان را در بهشت پيدا بكنيم . چون اين آزادي واقعي است ، ما گاهي اوقات از آن سوء استفاده مي كنيم و به جهنم ميرويم . پرسش اساسي خدا از ما اين نيست كه گناه مي كني يا نه ؟ پرسش اساسي خدا از ما اين است كه تو از فرصت خودت ، براي رسيدن به كداميك از قله هاي بهشت استفاده مي كني ؟ فضا اين است . انسانها بايد اول خودشان را در اين فضا قرار بدهند . مردم فكر ميكنند خدا ما را به اين دنيا آورده كه ما را آزمايش بكند كه ببيند گناه ميكنيم يا نه ؟ موضوع گناه از اول جلو مي آيد . اصلا براي اين نيست . شما ماشين ميخريد براي اين است كه توي دره برويد يا نه ؟ مي خريد تا به مقصد برسيد . همه اش بنشينيم صحبت كنيم كه توي دره نيفتيم . شما درست رانندگي بكن فكر رسيدن به مقصد باشيد . ما فضا را بايد ابتداً در ذهن خودمان يك فضايي قرار بدهيم كه گناه از ما فاصله بگيرد

ص: 7966

. هر كس تنفر از گناه پيدا نكرد اين را بگويد : من فرصت پيدا نكردم كه بينديشم كه گناه چه بيراهه اي است . اين انديشيدن بايد صورت بگيرد . از اين كه بگذريم ، به تك تك گناهان مي رسيم . هر گناهي قبح جزئي خودش هم قابل درك است . ما كه پشت سر كسي غيبت ميكنيم ، او را خراب مي كنيم . اكثر غيبت ها حسادت است . حسادت ها انواع و اقسام مختلف هم دارد . بنده ي خدا به ما كاري ندارد . رشد مي كند و به جلوي مي رود و فاميل پشت سر او حرف مي زنند و خوشحال ميشوند . اين را بشنوند چون همه حسود هستند . حسود ميخواهد عجز خودش را پشت ديگران ارضا بكند . ما درباره ي ريشه ي گناه كمي باهم صريح تر صحبت بكنيم . مثلا بد لباس پوشيدن . مثلا اگر كسي گدايي بكند ، شخصيت خوبي دارد ؟ اين ميگويد پول بده و اين مي گويد : كمي به من نگاه كن . اين رفتار ناجوري است . ممكن است دليل ديگري براي غيبت پيدا كنيم . حالا چرا بعضي مواقع ما حسود مي شويم ؟ فكر مي كنيم خدا ناتوان است از اينكه روزي ما را بدهد و آنرا نگه دارد و ديگري حق ما را بخورد . اگر تمام عالم جمع بشوند ، نمي توانند حق ما را بخورند . ما به خدا اطمينان نداريم . مثل كسي كه در حرم امام رضا (ع) دعا كرده بود كه وام من را جور كن تا گرفتاري

ص: 7967

هايم برطرف بشود . ديدم توي فكر است . گفتم چرا تو فكر هستي ؟ گفت : دارم فكر ميكنم كه امام رضا (ع) از كجا مي خواهد وام من را جور كند ؟ ما كوتاه نظر هستيم . امام صادق (ع) مي فرمايد : مومن با فكر شروع مي كند و بعد به حب و بغض و تنفر از گناه مي رسد . كلي فكر كنيد . در مورد تك تك گناهان مان به نتيجه مي رسيم . مثلا نمازمان را با تاخير مي خوانيم . ريشه ي آن را پيدا كنيم . چون هميشه يا با چوب يا با تشويق فوري كار كرده ايم . يك وقتي هم كه خدا با شخصيت با ما رفتار مي كند و مي گويد : فوري برخورد نمي كنم . بلند شو و نماز بخوان . اين را گوش نمي كنيم و با شخصيت برخورد نمي كنيم . اگر به ريشه ي تمام گناهان فكر كنيم ، واقعا خجالت مي كشيم . اگر ديديم در رفتار با گناه ناتوان هستيم ، گناه را به تاخير بيندازيم . همانطور كه شيطان ثواب را براي ما به تاخير مي اندازد . همين طور عقب بيندازيم ، شايد لذت از راه حلالش هم بدست مان رسيد و ديگر گناه نكرديم . اين يك مبارزه است . 38- درباره ي افكار گناه آلود توضيح بدهيد .

براي ترك گناه ، ما بايد خودمان را قدرتمند به ترك گناه ببينيم . ترك گناه را كار آساني ببينيم . روايت از حضرت علي (ع) داريم : ترك كردن گناه راحت تر از توبه

ص: 7968

است . توبه خيلي دشوار است . درك توبه دشوار است و به اين سادگي نيست . انسان به سادگي موفق به توبه نمي شود . روايت داريم : كسي كه در دين بدعت مي گذارد نمي تواند توبه كند ؟ پرسيدند : چرا ؟ از بدعت گذاري لذتي مي برد كه ديگر اجازه ي توبه به او نمي دهد . چون سرچشمه ي كاري بودن ، شيريني دارد . حالا طرف آمده به دين يك چيزي اضافه كرده ، معمولا موفق به توبه نمي شوند . گناه او عشق او است و از او جدا نمي شود . چون از آن واقعا پشيمان نيست و از آن لذت برده است . ائمه ما را از گناه مي ترسانند . روايت داريم : اصلا شما به گناه نياز نداريد . مثل اينكه من به شما بگويم اين كاغذ را ميل نكنيد . شما مي گوييد : عجب تذكر بي ربطي . مگر من مي خواهم كاغذ بخورم . انسان نرمال ميل به گناه پيدا نمي كند . اين يك چيزي اضافي است . بخاطر فضاسازي ها و كمبودهايي كه داريم ، فكر مي كنيم ميل به گناه داريم . اولا ما ميل به گناه نداريم . ثانيا ترك گناه كردن خيلي آسان است . ثالثا توبه كردن خيلي سخت است . رابعا بخاطر سختي توبه كردن از گناه كردن فاصله بگيريم . اين مطالب را مدام تذكر بدهيم و محاسبه بكنيم . يك منظومه اي را به شكل محكم ، در ذهن خودمان شكل بدهيم تا درست بشود . يكي از راه هايش اين است

ص: 7969

كه يك روحاني در مجالس ماه رمضان ، اين فضايي كه بايد در ذهن درست بشود را فهرست وار به شما بگويد . يعني كار بكنيم . بدون كار كردن به ابعاد مختلف ماجرا ، نمي توانيم از پس آن بربياييم . گاهي ما از اين مجالس فرار مي كنيم و ميگوييم اين ها براي ما نيست . اين بخاطر گناه است . يكي از كارهايي كه گناه انجام ميدهد اين است كه قلب انسان را زايل مي كند . روايت داريم : هركس گناهي انجام بدهد ، قطعه اي از عقل او برداشته ميشود كه ديگر به او بر نمي گردد . ظاهرا با توبه هم ، اين قطعه از عقل به شما برنمي گردد . ممكن است عذابتان نكنند . بالاخره گناه اين است . بايد يك اتفاقي در عالم بيفتد . ما به عالم چه جوري نگاه مي كنيم . مثلا مي خواهيم نفت در بياوريم . بايد چاه بكنيم با بيل و كلنگ نمي شود . چند هزار متر مي كنند . حالا مي گويند : در روح تو زيبايي هست عميقا فكر كن . مي گويد : نه من عميقا فكر نميكنم . ما بايد نسبت به يك فضاي معنوي باورهاي ابتدايي پيدا بكنيم . در عالم عمل و عكس العمل وجود دارد . من اگر جلوي ماشيني كه با سرعت صد و بيست حركت ميكند بروم ، چيزي از من باقي نخواهد ماند . در عالم معنويات فكر مي كنيم تعارف است و واقعيت ندارد . در حاليكه واقعيتهاي آنجا خيلي محكم تر است . پس ما اين ها

ص: 7970

را درنظر بگيريم تا كار ترك گناه آسانتر بشود . بدون ترديد فكر گناه ، مقدمه ي انجام گناه است . اگر كسي جلوي فكر گناه را جلوگيري نكرد ، من به او مي گويم : گناه را هم نمي تواند جلوگيري بكند . چون فكر گناه ، درون ساختمان روح انسان را سياه مي كند و همه جور ظلماتي پديد خواهد آورد . فكر گناه از خود گناه شيرين تر است . بيشتر انسان را فريب مي دهد . انسان در فكر گناه ، فيلم سياه و سفيد را در ذهن خودش رنگي تعريف مي كند . تخيل گناه ، گناه را براي انسان شيرين تر مي كند . جرم اين كار سنگين تر است . رسانه هاي امروز ، مردم را وادار به تخيل گناه مي كنند و گناه افزايش پيدا ميكند و گرنه واقعيت گناه اين قدر لذت ندارد . فيلم ها و سريال ها ، انسان را به هوس گناه مي اندازد . مواظب باشيد . بدانيم داريم به خودمان دروغ ميگوييم و زحمت خودمان را زياد مي كنيم . واقعيت گناه و دنيا اين قدر لذت ندارد . انسان متعادل ذوق زده نميشود . ازدواج هيچ اتفاق مهمي نيست . امور معنوي هم به انسان لذت مي دهند . شما بايد از گناه فاصله بگيريد و اگر مي خواهيد در آن نيفتيد ، راهش اين است كه فكر گناه را هم نكنيد . فكر گناه به ما دروغ مي گويد . خودمان اسير دروغ مان مي شويم . اگر كسي خودش را به خواب زده باشد ، نمي توانيم او

ص: 7971

را بيدار كنيم ولي كسي كه خوابش برده باشد ، مي توان او را بيدار كرد . كسي كه توي تخيل ، گناه مي كند ، خودش را به خواب زده است . از پيامبر روايت داريم : از مستي گناه بترس . مثل مستي شراب است و از مستي شراب هم بالاتر است . مواظب باشيد كه مست نشويد . فكر گناه انسان را مست مي كند . عقل را زايل خواهد كرد . حالا با يك چنين انساني مي خواهيم صحبت بكنيم ؟ بهترين آداب ماه رمضان ترك گناه است . 39- در عيد فطر از خدا چه بخواهيم ؟

عيد فطر روز ، درخواست بزرگترين هاي عالم خلقت است . گناه اين قدر بد است كه به انسان اجازه نمي دهد كه از خدا بخواهد . كسي بخواهد ، خدا به او ميدهد . ولي گناهكار نمي تواند كه بخواهد . در قنوت عيد فطرت بگوييم : خدايا هر چي در روز عيد فطر به علي بن ابيطالب ، امام زمان و پيامبر دادي ، همان را هم به من بده . گناهكار دستش را جمع ميكند و مي گويد : به من كه نمي دهند . اين بدبختي گناهكار است . گناه موجب ميشود كه نتواند از خدا درخواست بكند . گناه انسان را مايوس مي كند . چون ميگويد : خدا به من عنايت نخواهد كرد ، خدا هم به او عنايت نمي كند . اميدوارم ما به آثار زيانبار گناه فكر بكنيم . گناه هيچ منفعتي به انسان نمي رساند بلكه ضرر هم مي رساند . هر كس با

ص: 7972

لذتي به گناه برسد ، اگر با گناه به اين لذت نمي رسيد ، از راه درستش به لذت مي رسيد .

88-07-08

30- توبه به چه معنا است ؟

يكي از فعاليت هاي عبادي ما در منظومه ي فعاليت هاي ما توبه نام دارد . توبه بازگشت انسان از مسيري است كه حركت مي كند . يا از يك كار برميگردد و پشيمان مي شود و يا يك روندي در زندگي داشته و مي خواهد اين روند را تغيير بدهد . هر موقع ما از خدا فاصله مي گيريم و از آزادي خودمان استفاده مي كنيم يا حسن سوء استفاده را بعمل مي آوريم و از خدا فاصله مي گيريم ، خدا امكان توبه را براي ما گذاشته است . توبه اين است كه انسان قلباً از مسيري كه مي رود پشيمان بشود و با يك آگاهي و خود آگاهي بازگشت صورت بگيريد . و تغيير آن در رفتار هم ديده بشود . مي توانيم توبه را سه جزيي اعلام بكنيم . خودآگاهي كه انسان نسبت به رفتار خودش دارد . من اين كار را اشتباه كردم . بايد آنرا تغيير بدهم . هر تغييري نامش توبه نيست . بايد قلبا هم از بدي اين رفتار و هم از خوبي راهي كه نرفته ، ناراحت بشود و دلش تنگ شده باشد . دلتنگي يكي از عناصر زيباي توبه است . و بعد هم تغيير رفتار . در توبه هاي ما هر كدام از اينها و به هر مقداري كه حضور داشته باشند به همان مقدار توبه ي ما ارزشمند خواهد بود . توبه آداب

ص: 7973

و شرايط زيادي دارد . در روايت داريم : به خدا قسم انسان از گناه نجات پيدا نمي كند مگر اينكه به گناه اقرار بكند . من اين اشتباه را انجام داده ام . روي اين شناخت هست . من فهميدم اين اشتباه را كرده ام ، خدايا من را ببخش . بعضي مواقع كلي در خانه ي خدا مي رويم و به خدا مي گوييم : خدايا كلي ما را ببخش . خودمان هم نمي دانيم از كدام رفتارمان مي خواهيم توبه بكنيم . توبه بايد با اقرار همراه باشد . اقرار يعني من بدانم كدام كار را اشتباه انجام داده ام . دانايي يك عنصر آن است . دلتنگي و تاثر يك عنصر و تغيير رفتار هم يك عنصر آن است . گاهي دلتنگي و دانايي بشدت رخ مي دهد ولي تغيير رفتار اتفاق نمي افتد . اين توبه رقيق است . هنوز توبه ي كامل نشده است ولي نامش توبه است . گاهي دانايي رخ مي دهد ولي دلتنگي زياد رخ نداده است . تنفر از گناه رخ نداده است . اين هم توبه است منتهي توبه ي عاقلانه است تا عاشقانه . گاهي ميداند چه رفتاري غلط است و بيشترين توبه را سر تغيير رفتار مي گذارد . و تصميم مي گيرد ديگر اين كار را نكند . خيلي قشنگ تر است كه اين ها را در فضاي عبادي به خدا بگوييد . صد مرتبه در مورد آن صحبت كند . صميمانه از خدا درخواست بكنيم كه ما را ببخشد . اين براي روح ما مفيد خواهد بود . 31- اگر

ص: 7974

گناهان ما خيلي بزرگ باشد ، خدا توبه ي ما را قبول مي كند ؟

كسي گناهي انجام داده بود و بايد حد شرعي مي خورد تا پاك بشود . اين قدر وجدانش درد گرفته بود كه حاضر بود اعدام بشود و از اين گناه پاك بشود . وقتي او اعتراف مي كرد ، حضرت علي (ع) خودش را به نشنيدن زد و خودش را طرف ديگري مشغول مي كرد . مي خواست او همين جوري توبه كند و حد نخورد . حتي كسي فكر كرد ايشان بي توجهي مي كنند و آمد كه توجه حضرت را جلب بكند ، حضرت جوري با غضب به او نگاه كرد كه او ميگفت : دوست داشتم مرده بودم و نگاه حضرت را نمي ديدم . تازه فهميدم ايشان عمداً بي اعتنايي مي كنند . هر گناهي را خدا مي بخشد . مگر اينكه شرك باشد و بگويد : خدا دو تا است و شرك جلي بزند و بحث هاي اعتقادي . گناه بزرگ ديگري هم هست و آن ياس از خدا است كه فكر كند خدا او را نمي بخشد . در اعمال ماه حج ، يكي از آخرين اعمال سعي بين صفا و مروه است . بيشترين دعايي كه در آنجا سفارش شده اين است كه خدايا حُسن ظن من را نسبت به خودت بالا ببر . ما بايد هنگام توبه مايوس نباشيم . خدا دوست دارد ما توبه بكنيم و توبه را مي پذيرد . در اين ترديد نكنيد . در اين ترديد كنيد كه خدا حالا چقدر شما را دوست دارد ؟ اين وسوسه

ص: 7975

ها كار شيطان است . انسان هر گناهي را كه مرتكب بشود جاي توبه در آن هست . بعضي ها ميگويند : من بارها توبه كرده ام و تعداد دفعات را سوال مي كنند ؟ جواني پيش آيت اله بهجت آمده بود و مي گفت : من نمي توانم توبه كنم و خدا من را نمي بخشد و روي اين اصرار داست كه من درست نمي شوم . ايشان گفتند : پس هر وقت گناه كردي ، توبه كن . خدا مي گويد : بنده ي من كه گناه ميكند و در همان حال شرمنده ي من است ، من به بزرگي خودم ، او را مي بخشم . توبه يكي از عبادات اصلي ما محسوب ميشود . اين قدر توبه كردن اصالت دارد كه بي گناهان را هم اهل توبه مي كند . بخاطر آثار زياد آن ، ائمه هم توبه مي كردند .

32- آثار تربيتي توبه چيست ؟

آنقدر آثار تربيتي توبه بالا است ، كه گاهي انسان فكر مي كند كه توبه بهانه اي بوده است كه به اين آثار تربيتي برسيم . اگر من بخواهم روح را به جسم تشبيه كنم در مقابل بعضي از فعل و انفعالات فيزيولوژيك در جسم ما صورت مي گيرد . يك موادي از برخي از غدد مغذي ترشح ميشود و وارد خون ميشود . در روح هم اين اتفاقات مي افتد . تا ما كار را بدي انجام مي دهيم در روح ما غده هايي ترشح مي كنند و آن كار را توجيح مي كنند . عصباني مي شويم . ناسزا مي گوييم و

ص: 7976

بلافاصله بعدش مي گوييم : نه حقش بود . من خيلي به تنگ آمده بودم . هركس كار بدي انجام ميدهد ، شروع به دفاع كردن مي كند . اتفاقا اين رفتار دفاعي ما كه در روانشناسي هم مورد بحث قرار مي گيرد و از بحث هاي خوب روانشناسي است . موقعي كه كار بد انجام ميدهيم ، اين خودش را بيشتر نشان مي دهد . اين يك وضعيت بد و خطرناكي براي روح انسان هست كه وقتي كار بدي كرد ، از آن دفاع مي كند . و نمي تواند از آن دفاع نكند . در مقام دفاع بعضي مواقع اعتقادات خودش را زير سوال مي برد . قرآن مي فرمايد : كساني كه كار بد مي كنند در آخر خدا را تكذيب مي كنند . با توجه به اين روحيه ي انسانها كه رفتار دفاعي مي كنند و خودشان را توجيح مي كنند و ديگران را تحقير ميكنند ، توبه مهمترين اثر تربيتي آن اين است كه رفتار دفاعي غلط را در انسان از بين مي برد . اگر انسان گفت : اشتباه كردم . علامت بزرگي شخصيت يك انسان است كه انتقاد پذير باشد . بتواند بگويد : من اشتباه كردم . اعتراف به اشتباه شخصيت برجسته اي به انسان مي دهد كه همه ي اين اشتباهات را جبران ميكند . بشرطي كه كار اشتباه مشخص باشد . من مي دانم اين ضعف را دارم و بايد عوض بشوم . اعتراف به گناه يكي از برجستگي شخصيت انسان است . بعضي ها همينكه در مسيري قدم گذاشتند ، چشم هايشان را مي

ص: 7977

بندند و شروع به دفاع كردن مي كنند . اين مثال را در طرفداري از تيم ها مي توانيد ببينيد . حتي شكست ها را هم توجيح مي كنند . تيمي كه امتياز داشته باشد ، آنرا تحقير ميكند . اگر چنين حالتي در منش سياسي ، رفتار اجتماعي ، رفتار فردي و اخلاق خانوادگي ما ايجاد بشود ، به يك انسان غير بازگشت تبديل ميشويم . از شيطان پرسيدند : تو چه وقت بر انسانها مسلط مي شوي ؟ گفت : وقتي اولين گناه را بكند . چون گناه را كه كرد ، خودش از خودش دفاع مي كند . و در بقيه اش نياز نيست كه من دخالت بكنم . توبه روحيه ي دفاع از خود را مي شكند . از شيطان مي پرسند : كه تو چه وقت هلاك مي شوي ؟ مي گويد : وقتي انسان توبه مي كند . در اين موقع من او را وادار به گناه نميكنم چون انسان توبه كاري است . از هواي نفس استفاده مي كنم و دوباره او را هلاك مي كنم . هوي نفس يعني كاري كه دلم مي خواهد انجام بدهم . ممكن است گناه هم نباشد ولي با همين انسان را كم كم خراب مي كند . وقتي انسان زياد به حرف دلش گوش كرد ، ديگر نمي تواند جلوي خودش را بگيرد و گناه ميكند . ما بايد عناصر مقدس دل را بيدار كنيم . البته عناصر مقدس به اين سادگي از بين نمي رود . اگر همه ي آن هم از بين برود ، مقداري از آن باقي مي

ص: 7978

ماند . اگر كسي را بخواهيم بيدار كنيم و به سمت خوبي ببريم كافي است كه محبت بكنيم . گاهي ما مي خواهيم ديگران را به توبه وادار كنيم و در آنجا غرورش را مي شكنيم . مي گوييم : خجالت بكش ، توبه كن . اين باعث ميشود گارد بگيرد و توبه به تاخير مي افتد . بايد به افراد محبت كنيم و به آنها ميدان بدهيم كه خودشان بفهمند كه اشتباه كرده اند . با لبخند و با آرامش و با موضع نگرفتن بايد اين كار را كرد . با افرادي كه توبه نكن هستند ميشود اين كارها را كرد . اگر اين جور نشد ديگر خدا چاره اي ندارد كه با بلا اين كار را بكند . بعضي ها روحيه ي خوبي دارند و با يك ذره قهر مي فهمند و توبه مي كنند . در سوره ي توبه مي فرمايد : پيامبر جواب سلام آنها را نداد و آنها تنها شدند و به كوه رفتند . دلشان از هم گرفت . حتي از همديگر جدا شدند تا حسابي پشيمان بشوند . تنها شدند و دلتنگي بوجود آمد . خدا به سمت آنها توبه كردند و آنهاهم توبه كردند . درستش اين است كه اول خدا بايد توبه كند . اول خدا بايد به سمت ما برگردد ، دلش بخواهد ما توبه كنيم . خدا در قرآن مي فرمايد : من بسوي بندگانم توبه كردم تا آنها بسوي من توبه كنند . اگر كسي توبه نميكند اول به خدا بگوييم : ببخش تا اين بتواند توبه كند . اين نمي تواند توبه

ص: 7979

كند تا شما با محبت به او نگاه نكني . برايش دعا كنيد . طرف مي گويد : من حال جلسه ي دعا را ندارم . خير . خدا حال ندارد دعاي او را بشنود . خدا دوست ندارد پيام او را بشنود . به او حال دعا نميدهد . همه ي اين ها را خدا بايد بدهد.

33- درباره ي تواضع توضيح دهيد.

يكي از صفات بدي كه در وجود ما هست ، تكبر است . چون دوست داريم بزرگ بشويم و راه بزرگ شدن اين نيست كه مستقيم توي ديوار برويم . بايد از راهش برويم . راهش كوچك شدن در خانه ي خداست . به همين دليل مهمترين تربيت ديني ما كه نماز است مهمترين ذكرش الله اكبر است كه يادآوري مي كند تو بزرگ نيستي . خدا بزرگ است . چرا الله الرحمن يا الله غفور نيست ؟ چرا الله اكبر است ؟ توجه به بزرگي خدا ، حال تكبر ما را مي گيرد . تكبر ما خود بخود رشد مي كند . مثل علف هرز مي ماند . نماز نخواني ، اين علف هرز به درخت تبديل شده است . تكبر يك گياه خودرو و بسيار بدبويي هست و ميوه هاي زشتي هم دارد . بيشتر ريشه ي بدي هاي ما از تكبر است . در قرآن مي فرمايد : در روز قيامت متكبرين در بدجايي از جهنم هستند . يك در مخصوصي براي متكبرين قرار دارد . تكبر با نماز و توبه از بين مي رود . انسان وقتي توبه مي كند ، خودش را مي شكند .

ص: 7980

توبه يعني از بين رفتن تكبر . خوب است هر چند وقت يكبار توبه كنيم . اگر گناه در ذهنشان نبود كه توبه كنند ، از كارهاي خوب شان توبه كنند . خدايا من از نمازم توبه ميكنم . آن جوري كه بايد نماز نخواندم . خدايا آن جوري كه شايسته ي تو بود ، من انجام ندادم . آن جوري كه بايد محبت به خلق بكنم ، نكردم . آن جوري كه بايد روزه مي گرفتم نگرفتم . از كاستي هايي كه در دل كارهاي خوب است ، توبه كنند . ما بعضي از اوقات فقط دنبال گناهان درشت مي رويم . اولياء خدا از همين چيزها توبه مي كردند . مقام ربوبي را مي ديدند و اعمال خودشان را نسبت به بارگاه ربوبي كم مي دانستند و دائم توبه مي كردند و اشك مي ريختند .

34- با عذاب وجدان بعد از توبه چكار كنيم ؟

چرا بعد از توبه اذيت نشويم ؟ اين خيلي خوب است . در روايت داريم : وقتي كسي در اثر يادآوري گناه خودش اذيت مي شود ، اين علامت اين است كه خدا دوستش دارد . خدا كسي را كه دوست ندارد كاري ميكند كه گناه برايش مهم نباشد . عذاب وجدان خيلي انسان را رشد ميدهد . شخصيت انسان را معنوي تر خواهد كرد . انسان را از گناه فاصله خواهد داد . منتهي اين عذا ب وجدان را بايد كنار خدا داشته باشيم . نه تنهايي كه موجب افسردگي بشود . بچه اي كه مادرش را گم كرده ، اول مادرش را پيدا مي كند

ص: 7981

و بعد در بغل مادرش گريه مي كند . پيامبر مي فرمايد : گريه كردن بچه ها را دوست دارم . روي اين ميشود كار كرد . ما بايد عذاب وجدان را دم در خانه ي خدا داشته باشيم و خبر داشته باشيم كه خدا همه ناراحتي ما را جبران خواهد كرد . ما حق مان است كه ناراحت باشيم چون گناه كرده ايم . خدا انسان را نوازش مي كند . پس اين عذاب وجدان علامت خوبي است . سعي نكنيد اين را زود از بين ببريد . در خانه ي خدا اشك بريزيد مطمئن باشيد خدا اين وضعيت را دوست دارد .

35- چكار كنيم كه از معاصي نفرت پيدا كنيم ؟

بايد همه ي كارهاي خوب را انجام بدهيم تا به اين نقطه برسيم . يكي اين است كه با خوبها بيشتر رابطه داشته باشيم . انسان وقتي خوب ها را مي بيند از بدي خودش پشيمان ميشود . با آدمهاي خوب و آدمهايي كه هوس گناه در سرشان نيست رابطه برقرار بكنيم . برويم آنها را ببينيم . يكي ديگر از راهها ، انجام دادن كارهاي خوب است . كارهاي خوب نور است و وقتي نور آمد ، بدي ها مي رود . بعضي وقت ها ما هيچ كاري نمي كنيم و دوست داريم كه از گناه هم نفرت پيدا كنيم . مثلا عذاب وجدان داريم و هيچ حركت خوبي هم انجام نمي دهيم . يكي ديگر از راهها اين است كه توبه كنيم و به خودمان تلقين كنيم و هفت صد تا استغفرالله بگوييم . در حالت استغفار وقت بگذاريد

ص: 7982

و تمركز بكنيد و آن قدر اين كار را انجام بدهيد تا كم كم آن تنفر پديد بيايد . راه ديگر قرآن خواندن است كه در قلب انسان نور بوجود مي آورد . شركت در روضه و ذكر مصيبت هم مهم است . در روايت داريم كه نفس ما آن حيوان چموشي است كه رام نمي شود و عمل و علم هم به آن كمك مي كنند . حالا چكار كنيم ؟ اين نفس را دور بزنيد . ما اميرالمومنين را دوست داريم . بنشينيم و غصه هاي ايشان را بخوريم . براي ايشان اشك بريزيم . درباره ي مظلوميت او فكر بكنيد . حضور در روضه يكي از كارهاي با عظمتي است كه خيلي بزرگان روي آن تاكيد مي كردند .

88-06-25

26- جايگاه دعا چيست ؟

در ميان همه ي عبادات ما ، دعا جايگاهي دارد كه صريحا اهل بيت آنرا بيان فرموده اند . در روايت داريم : دعا مغز عبادت است . در بين همه ي عبادات ما ، ارزش دعا از اعمال خوب ما هم بالاتر است . روايت داريم : دعا به تنهايي به اعمال خوب ما در تمام طول زندگي طعنه مي زند . ارزش دعا بسيار بالا است . در يكي از آيات قرآن مي فرمايد : اُدعوني استجب لكم . بخوانيد تا اجابت كنم شما را . قسمت دوم آيه مي فرمايد : اگر كسي از دعا تكبر بورزد ، او را با خواري به دوزخ خواهم برد . چون خدا فرموده : دعا كنيد تا شما را استجابت بكنم . او همانطور نشسته و دعا

ص: 7983

نمي كند . اسم اين تكبر است . و تكبر هم پاسخ هاي آن چناني دارد . دعا علاوه بر اينكه ارزش بالايي دارد ، ضرورت هم دارد . وقتي استجابت دعا را ميگويند ، انسان بايد بترسد كه نكند دعا نكنم و جزء متكبرين قرار بگيرم . يكي از اوقات استجابت دعا بعد از نماز يوميه است . كسي كه دعا نميكند ، خدا ميگويد : نمازش را به او برگردانيد زيرا او به من حاجت ندارد . پس عملش ارزش ندارد . يعني او هيچ حاجتي نداشت كه براي من مطرح بكند . پس دعا هم جايگاه رفيعي دارد وهم يك ضرورت است . در روح انسان هم دعا جايگاه قشنگي دارد . تمام زندگي ما به غير از دعا مي توانند واقع بينانه باشد . در دعا مي توانيم بلند پروازي كنيم . حس خودمان را در بينهايت پرواز بدهيم . اين براي خدا خيلي مهم است . مي فرمايد : من مي خواهم ببينم اگر اين محدوديت ها نبود ، از من چه مي خواستي ؟ تمام بهشت و آينده ما طبق همين رقم خواهد خورد . دعا لحظه ي تنفس روح انسان است . اگر تنفس نباشد ، اكسيژن از بين خواهد رفت . و مرگ را بدنبال خواهد داشت . اگر بخواهيم به اثر تربيتي دعا بپردازيم نكته اي را عرض كنم . اينكه انسان بداند فقير است ، فقير در خانه ي خدا بار نمي آيد . اينكه بداند نياز دارد ، تكبرش زايل نميشود . اينكه انسان بداند خدا غني است ، اين آگاهي انسان را عبد

ص: 7984

مولا قرار نخواهد داد . اينكه ما فقير در خدا هستيم بايد به روح ما بچسبد و ما بايد تربيت بشويم و حقيقت براي ما جا بيفتد ، كل وقت روزانه را بايد براي دعا بگذاريم . در حساس ترين وقت ، در سحرها و در تنهايي براي دعا وقت بگذاريد . هركسي بداند فقير در خانه ي خدا است ، يك بد اخلاقي ندارد . ريزتر از اين است كه عرض اندام بكند . شلوغ بكند ، به كسي شر برساند ، يك گدا اين حرفها را ندارد . اگر كسي بزرگي خدا را باور كند ، تكبر نمي كند . اگر كسي فكر كند كه صاحبش هست ، سر كسي داد مي زند ؟ به كسي بي احترامي مي كند ؟ اثر تربيتي دعا تمام خوبي ها و بدي هاي ماست . يك اثر تربيتي دارد كه شما كوچك خدا ميشويد . و خدا بزرگ شما ميشود . از آغوش مادر به آغوش خدا مي رويم . هيچ چيزي مثل دعا ، رابطه ي انسان را با خدا و خودش و انسان برقرار نمي كند . خدا دوست دارد ما دعا كنيم . خدا به اندازه ي هيچ چيز از دعا كردن ما خوشش نمي آيد . امام سجاد (ع) : خدا به بالاترين چيزي كه محبت دارد ، اين است كه از او چيزي بخواهيد . خدا بزرگي است كه متكبر است و تكبر به خدا برازنده است . تكبر براي ما بد است چون ميخواهيم خودمان را جاي خدا بنشانيم . پس ما برويم دعا بكنيم و در آخر بگوييم :

ص: 7985

خدايا خوشت آمد ؟ در ادبيات كهن ما ميگويند : اگر به سگ غذا بدهيد تا آخر عمر در خانه ي شما را رها نمي كند . ولي تا به گربه غذا بدهيد از خود شما فرار مي كند . بعضي ها ميخواهند شباهتي به اين گربه پيدا بكنند تا از خدا ميگيرند ، فرار مي كنند . البته اين در آيات قرآن هست كه در كشتي كه مي نشينند خدا را مخلصانه صدا مي زنند . همينكه كشتي به ساحل مي رسد مشرك ميشوند . ما جز سر سجاده ي دعا تواضع نداريم . بايد همين جا بايستيم تا درست بشويم . شايد اگر ما سر سجاده تواضع و خلوصي به دعا داشته باشيم مستجاب الدعوة بشويم . اين هر چه مي خواهد به او بدهيد برود . چون او اگر چيزي هم نخواهد باز متواضع است . اينها مستجاب الدعوة ميشوند البته بحث صلاح خدا هم هست . بعضي مواقع در مصلحت ما نيست و دعا به تاخير مي افتد . يك علت تاخير اين است كه ما مثل گربه رفتار مي كنيم . خدايا به من بده من تا سال بعد ديگر مزاحمت نمي شوم . خدا ميگويد : حالا فعلا باش .

27- چرا انسانها بايد در برابر خدا كوچك بشوند و از او چيزي بخواهند ؟

اين سوال شما يك اهميت تاريخي دارد . در عصر ما در عرصه ي معنوي ، اين استراتژيك مهمي است . انسان امروز در مقابل خدا متكبر است . خدا را در خدمت خودش مي داند . گاهي به خدا سر مي زند كه

ص: 7986

خودش را تخليه كند . بعضي غربي ها نيايش را اين جوري تعريف مي كنند كه مهم نيست با چه كسي نيايش مي كنيم . مهم اين است كه تو با او مناجات بكني و تخليه بشوي و بروي . در معنويت مدرن ، خدا كوچكتر از بشر است . ولي در معنويت كهن ما كه معنويت حاكم بر جهان هم خواهد بود يك رابطه حقيقي بين انسان و خدا برقرار است و در آن رابطه انسان عبد و برده متواضع و كوچك است و خدا بزرگ است . ذكر اول نماز اين را براي ما ياد آوري مي كند . اولين وصفي كه بايد از خدا به خودت تلقين كني بزرگي خداست . چرا ؟ ما مي خواهيم از خود خدا دريافتي داشته باشيم يا نه ؟ وقتي ميخواهيم از خود خدا دريافت داشته باشيم ، بايد استعداد داشته باشيم . استعداد با اين تواضع پديد ميآيد . متكبر از خدا هيچ دريافتي نمي تواند داشته باشد . اصلا نميشود . مثل اينكه بچه ي شيرخوار نمي تواند قرمه سبزي بخورد . اين بچه معده اش كشش ندارد . اين بچه نمي گيرد . اگر كسي متكبر باشد از خدا هيچ دريافتي ندارد . كسي در سر كوچه ي ما مغازه اي زده تا ما از او خريد كنيم و او دلبري كند . ما در مغازه اش ميرويم و جنس مي خريم ولي به خودش نگاه نميكنيم . يك روزي خودش مي گويد : بهتر نيست خود من را بخواهي . خدا نيازهاي ما را در خانه اش گذاشته است كه ما نيازها

ص: 7987

را از او بخواهيم و يكبار چشممان به او بيفتد و خودش را بخواهيم . نيازها را كنار بگذاريم . فلسفه ي دعا اين است كه ما به خود خدا توجه بكنيم . اگر به اين نقطه برسيم دريافت از خود خدا لياقت مي خواهد . كسي كه متواضع شد ، رب عالم ميشود و دنيا را زير و رو مي كند و اين با عزت انسان منافات ندارد . خدا در قرآن مي فرمايد : از من اطاعت كن . من تو را مثل خودم مي كنم . آنگاه مي تواني خلق كني و اراده كني . اولياء خدا همه اين قدرت ها را داشتند ولي استفاده نمي كردند . بجاي اينكه بيشتر از اين قدرت ها لذت ببرند از خود خدا لذت مي بردند . كوچك بودن ما يك واقعيت است . اگر از واقعيت بيرون بزنيم خراب شده ايم . اگر ما درتعادل خودمان باشيم اين اثر ايجاد ميشود كه خدا از خودش به ما بدهد . فلسفه ي دعا همين است كه خودش را به ما بدهد . امام صادق (ع) مي فرمايد : يكبار داشتم ميگفتم : اللهم ، پاسخ آمد : لبيك . امام فرمود : از لذت پاسخ خدا يادم رفت كه چه مي خواستم بگويم . همه ي آنهايي كه دعا ميخوانند ، حس رقيقي از اين معنا را با كمك اعتقادات و دل باصفاي خودشان دارند بشرط اينكه به چيزي كه مي خواهند از خدا بگيرند ، بيشتر از خود خدا علاقه نداشته باشند . در ادعيه داريم : بعضي وقتها تو دعا را به تاخير

ص: 7988

انداخته اي و من از سَر ناداني با تو دعوا كرده ام . اين يكي از معاصي است كه بايد استغفار كنيم .

28- آداب دعا چيست ؟

براي اينكه شبيه افرادي كه مثل گربه هستند دعا نكنيم يعني با بي چشم و رويي با خدا برخورد نكنيم ، يكي از آداب دعا اين است كه چيزي را كه تا بحال از خدا گرفته اي از آن ياد بكني . بعضي ها مي گويند : اي خدا من بيچاره و بدبخت هستم . اين خيلي بي انصافي است . شما هيچ كدام از نعمت ها را در نظر نگرفتي . اول بگو من اين ها را دارم و تو اين لطف ها را به من كرده اي . در دعاي عرفه داريم : امام حسين (ع) وقتي دعا را با شكر شروع مي كنند نيمي از دعا شكر است و نمي خواهند از آن شكر بيرون بيايند . تا آخر اين شكر ادامه دارد . يكي از آداب دعا ، حمد خدا و ثناي الهي است . اگر ما آداب دعا را رعايت مي كنيم يكي از شرايط استجابت دعا را هم فراهم كرده ايم كه بعدا به آن مي رسيم . شما تشكر كنيد و در اين هنگام يك آرامشي بوجود مي آيد . يك توجه به خداي در شما پديد مي آيد . فلسفه ي دعا تحقق پيدا ميكند . با خدا مهربان مي شود . آن عتاب از سر ناداني پيش نمي آيد . در واقع لايق مي شوي كه مرحمتي را از طرف پروردگار ، علي رغم استعدادها دريافت كني

ص: 7989

. خدا استعدادهاي آنرا هم فراهم مي كند . چون تو خيلي خوب شده اي . يكبار هم كه شده بخاطر نيازهاي ديگر خودت به نعمت هاي قبلي نگاه كردي . كسي چند تا مشكل داشت و به من گفت و من خودم ماندم كه چطوري ايشان را اميدوار كنم . گفتم : ميشود چيزهايي كه داري بگويي تا من بنويسم . همه را نوشتيم . و حالش بهتر شد و گفت : خيلي فرق كردم . شكر خدا را بجا بياوريم . چيزهايي كه بدون درخواست به ما داده بجا بياوريم . مثل چشم . امام حسين (ع) در اين قسمتها ناله ميكند . يكي ديگر از آداب دعا ثناي خدا است . اينكه خدايا من ميدانم تو قدرتمند هستي ، حكيم هستي ، همه ي كارهايت درست است . تا فلسفه ي دعا اتفاق بيفتد . بعضي ها حرم امام رضا (ع) مي روند كه از خدا شكايت بكنند . فلسفه حرم آمدنشان اين است . از عظمت و كبرياي خدا بگوييم . يكي ديگر از آداب دعا اين است كه بگرديم و ببينيم خدا چه كسي را دوست دارد يايد از آنها بكنيم . همين صلوات فلسفه هاي عميقي دارد. رابطه را تسهيل مي كند . مي گويد : قبل از دعا و بعد از دعا صلوات بفرستيد ، دعا اجابت ميشود . تواضع به خدا يك فريب در آن دارد . مي گويد : من متواضع هستم . شايد دروغ مي گويد . اين بحث از زمان خلقت آدم تا الان هست . شيطان سجده هاي طولاني مي كرد . تا

ص: 7990

به آن مقام رسيد و بعد خدا او را امتحان كرد و گفت : به اين انسان سجده كن و خدا گفت : نمي توانم . پس اين سجده ها دروغ بود . يك موقع كسي به كسي تواضع ميكند چون زورش به او نمي رسد و گرنه او را ميزند . اين تواضع نيست . شما ميخواهيد تواضع خودتان را به خدا اثبات كنيد كه فلسفه ي دعا هم هست . به علي بن ابيطالب احترام بگذار كه معلوم بشود تو متواضع هستي . نه مثل كسي كه روز غدير پيش پيامبر آمد و گفت : اگر خدا واقعا علي را جانشين تو قرارداده ، بگو الان من را نابود بكند . عذاب هم آمد و نابودش كرد . معلوم است كه چقدر در قلبش متكبر است . اگر به خدا تواضع ميكند زورش نمي رسد . ولي روحش متواضع نيست . پس صلوات پذيرش فلسفه ي دعا را در دل ما تحقق مي دهد و استجابت دعا را نزديك ميكند . البته وضو هم داشته باشد خوب است . در روايت داريم : وضو نور است . وقتي شما در نور باشيد بهتر ديده ميشويد . وضو و قرآن خواندن انسان را نوراني ميكند .

29- مدتي است كه خدا من را فراموش كرده است و جواب من را نمي دهد .

بعضي ها به فلسفه ي ارتباط خودشان را با خدا و ساختاري كه در حيات است به آن توجه ندارند . فكر ميكنند كه يكي دو بار دعا كردند خدا بايد جبرئيل امين را بفرستد و بگويد : ما پيغام

ص: 7991

شما را شنيديم . اگر اين جور باشد ديگر اعتقاد به غيب ارزشي ندارد . ايمان به غيب از لحظه ي نااميدي شما شروع ميشود . ايمان به غيب يعني من هيچي نديده ام ولي قبول دارم . خدا فرشته نازل نميكند . وحي نمي فرستد . ارزش ما به اين است . به پيامبرانش وحي نازل ميكند چون آنها را مي شناسد . شخصيت هايي را براي پيامبري انتخاب ميكند كه اگر به او وحي نازل نكنم ، يقينش همان قدري هست كه بوده . علي بن ابيطالب مي فرمايد : اگر همه ي پرده هاي غيب بالا برود ، ايمان من يك ذره افزايش پيدا نخواهد كرد . زيرا ايمانش خيلي بالا است . خدا خيلي از چيزها را را نمي كند . آنهايي كه مستجاب الدعوه هستند و خدا فوري جواب آنها را مي دهد . اينها اين مرحله را گذرانده اند . هر چه خدا آنها را امتحان كرده اند ، سربلند بيرون آمده اند و گفته اند : خدايا ميدانم تو هواي من را داري . در روايت آمده است : مستجاب نشدن دعا يكي از دلايلش ، ممكن است بدي انسان باشد . يكي از دلايلش ممكن است شدت علاقه ي خدا به انسان باشد . در جاي ديگر فرموده اند : حُسن ظن داشته باشيد . لذا ما بايد از گناهان مان توبه كنيم . بگويم : خدا دوستم دارد و جوابم را نمي دهد . حتما خدا به شما علاقه دارد . شما در سعي بين صفا و مروه دعايي داريم : كه خدايا حسن ظن من

ص: 7992

را به خودت زياد كن . آن دعاي شما مستجاب بشود ، اگر اينجا دعا كني و مستجاب نشود مي گويي : خدا من را دوست دارد . مي گويد : تو پيش من بمان . من تو را دوست دارم . بعضي مواقع كه خدا دعا را زود مستجاب ميكند زيرا از طرف بدش مي آيد . روايت داريم : به او بدهيد كه برود . اين آدم درستي نيست . نمي خواهم صداي او را بشنوم . گرفتاري كه براي مومن پيش مي آيد ، علامت محبت خدا به اوست . اين خيلي بد است كه فكر كنيم كه خدا ما را فراموش كرده است . خدا فرعون را فراموش نكرد و به موسي گفت : با او آرام صحبت كن . اينجا محبتش را به فرعون نشان ميدهد . من گناهكار ، اگر كسي عيب من را بگويد ، خدا تمام گناهان من را براي او مي نويسد . اين بنده من است چرا آبرويش را بردي ؟ غيبت مگر گناه نيست . ما آدم بد ، پس چرا باز گفته غيبت كردن او حرام است ؟ پس ما را دوست دارد . ما بعضي مواقع در محاوره هاي مان كفر مي گوييم . جواني در حرم امام رضا (ع) ميگفت : چكار كنيم امام به ما نگاه كند ؟ مگر او نگاه نميكند ؟ اين خيلي بي ادبي است . اينكه ما دوست داريم او به ما نگاه بكند ، نتيجه ي نگاه امام به ما است . نبايد اين حرفها را درباره ي خدا بزنيم . بايد بگوييم : من

ص: 7993

مومن هستم به اينكه خدا به من علاقه دارد و خدا هيچ وقت من را رها نمي كند .

88-06-11

21- آثار تربيتي ماه رمضان و روزه را بگوييد .

روزه با عبادات ما يك فرق اساسي دارد . روزه يك عبادت سلبي است . بقيه ي عبادات ما ايجابي است . بقيه ي عبادات انجام دادن يك سلسه كارهاست . تنها عبادتي كه انجام ندادن است ، روزه است . يعني شما در روزه كاري نميكنيد . و عبادت نام مي گيرد . در اين عبادت هيچ فعلي نيست و همه ترك است و چون ترك زيباتر است و از نظر عرفاني خدا ميگويد : من خودم جزاي روزه را مي دهم . يا به روايتي من خودم بصورت خاص ، جزاي اين روزه هستم . اثر تربيتي اين چيست ؟ يك مقدار آب و غذا نمي خوري و اين همه احساس خوش معنوي در شما پديد ميآورد و ارتباط نزديكي با خدا براي شما ايجاد مي كند . حالا ببينيد اگر بدي هاي دنيا را ترك بكنيد ، چقدر آثار زيبايي دارد . خداوند يكسال منتظر بود تا ما بدي هاي دنيا را ترك كنيم . نشد و خدا گفت : من شما را به مرگ مي گيرم تا به تب راضي بشويد . شما را از خوردن مي اندازم تا بفهميد امساك شدني است . راحت است و چقدر نوراني ميشويد . خدا الان امور عادي و خوردن را براي ساعاتي منع ميكند تا ما به ترك دنيا آماده بشويم . ترك امور عادي ، تمريني براي ترك گناهان ميشود . اهل

ص: 7994

روزه آمادگي بيشتري براي ترك گناهان دارند . اين اثر تربيتي رمضان است . در قرآن مي فرمايد : ما قرآن را واجب كرديم تا شما به تقوي برسيد . تقوي يعني پرهيز از گناه . اثر ديگر اين است كه مهمترين اصل و هدف تربيتي اين است كه انسان بتواند امساك بكند . بتواند به خودش بگويد : نه . من بارها به معلم ها گفته ام : در مدرسه به بچه ها نماز ياد ندهيد . خدا و پيامبر ياد ندهيد . تنها چيزي كه به او ياد بدهيد اين است كه بچه ي ما وقتي از دبيرستان بيرون آمد ، پيش او زشت باشد كه بگويد : دلم مي خواهد . در مبازه با نفس قدرتمند شده باشد . اين مبارزه با نفس را در دلش برويانيم . البته روش ما جوري است كه جلوي روياندن از درون را مي گيرد . مدرسه مبارزه با نفس ما مي كند . جامعه مبارزه با نفس ما مي كند . اطرافيان مبارزه با نفس ما مي كنند . اين تشويقها و تنبيه ها ، اين مسئوليت را بعهده مي گيرند . و ما قدرت خودمان را پيدا نمي كنيم . مدرسه ها بايد در مسئله ي تعليم و تربيت كه يك حركت است ، برنامه ريزي بكند و به بچه ها ياد بدهند كه مقابل نفس خودشان بايستند . امروز شما چه مي خواستيد كه جلويش ايستاديد ؟ امساك يك برنامه باشد و برنامه بدهند . امساك در حقيقت در حيات انسان نقش مهمي دارد . اگر از چيزي كه دلمان مي خواهد چشم

ص: 7995

پوشي كنيم و بگوييم دو ساعت بعد و تاخير بيندازيم . اگر گناه دلت خواست بگو : بعدا . اگر انسان بتواند به خودش نه بگويد ، يك عظمتي را در روح انسان ايجاد مي كند . حقارت را از انسان مي گيرد و به انسان قدرت مي دهد . اگر در زندگي انسان ارزشي بالاتر از امساك وجود داشت ، حتما ما در ماه رمضان بايد آن كار را مي كرديم . ولي اين نيست و در ماه رمضان يك نخوردن و نيآشاميدن اين كار را مي كند . مهمترين آثار ماه رمضان ، ياد دادن امساك است . حضرت اميرالمومنين از رسول خدا پرسيدند : بهترين عمل دراين ماه چيست ؟ فرمود : اين ستاره را دنباله دار بكنيد . يعني بقيه چيزهاي بد را هم ، شما ترك بكنيد . به احترام ماه رمضان آنها را ترك كنيد . روايتي از امام صادق (ع) داريم : شما گاهي با هم جر و بحث مي كنيد كه اسم آن مجادله است . اگر در ماه رمضان بحث به مجادله كشيده شد بگوييد : ببخشيد من روزه هستم و بحث را ترك كنيد . حتي مجادله نكنيد زيرا در مجادله انسان دنبال اين است كه خودش را اثبات بكند ، طرف را پايين بياورد ، بايد جلوي آنها را گرفت . يك زماني بايد خود داري كرد . قديمي ها جوانان را سربازي مي فرستادند كه مرد بشوند . در قديم در سربازي خيلي خلاف نفس سربازها دستورات مي دادند و صبح زود بيدارشان مي كنند . بايد آماده باشد . واقعا كسي كه

ص: 7996

مبارزه با نفس نكند ، مرد نيست . كساني كه در مشكلات زندگي ميكنند ، آدمهاي خود ساخته اي هستند . كساني كه در رفاه هستند ، اگر خوب تربيت نشوند خيلي آسيب پذير هستند . آدمهاي متوقع و زود رنجي هستند و زود افسرده ميشوند . يكي از ناراحتي هاي روحي ما ، ناآرامي هاي ما ، نااميدي هاي ما بخاطر اين است كه هيچ وقت مبارزه با نفس نكرده ايم ، هيچ وقت با مشكلات درگير نشده ايم . هميشه توقع آماده خوري داشتيم . اصلا جلوي مان باشد و برنداريم . حالا اگر كسي ماشين نداشته باشد و به خيابان برود و در ترافيك و شلوغي ناراحت ميشود و به زمين و زمان فحش مي دهد و اعصابش خُرد مي شود . حالا اگر كسي دو تا ماشين هم در خانه داشت و گفت : امروز مي خواهم تفريحي بروم ، اصلا اعصابش خرد نمي شود چون خودش كنار گذاشته است . خدا ميگويد : من هرچه به تو ندادم ، دارم كه به تو بدهم ، ولي تو بگو من خودم برنداشتم . ببينيد روحيه هاي چقدر تفاوت مي كند . تو بنا داشته باش با نفس مبارزه كني ، ما بنا را هم نداريم . در غرب كسي بد نمي داند كه كسي چيزي را بخواهد . پس كي مي خواهد با نفسش مبارزه كند . پيچش داستانها از وقتي شروع ميشود كه كسي چيزي ميخواهد . خوب ، نخواهد . جلوي خواستنش بايستد . پس كي مي خواهد بايستد . اين اثر تربيت است كه روزه در ما دارد

ص: 7997

. و هيچ چيز هم مثل نياز اوليه تشنگي و گرسنگي نيست . اين اولين نيازي است كه انسان در بدو خلقت با آن مواجه ميشود . خدا اولين نياز ما را گرفته كه بايستيم . اگر اينجا نايستيم رشد نمي كنيم . اين را براي خودت مي گويد . كسي كه اهل امساك بود ، از هر چيزي بهره برداري بكند ، ده برابر لذت مي برد ولي كسي كه اهل امساك نبود ، هرچي مي برد ، باز هم كم لذت مي برد . هرچي هم بخورد ، لذت نمي برد . 22- آيا روزه با اين سختي و مشقت ، لطف خداست ؟

يكي ديگر از آثار تربيتي روزه اين است كه انسان را فرمان پذير ميكند . و خود فرمان پذير كردن تكبر را از دل انسان برمي دارد . تواضع پيدا مي كند . انسان صاحب پيدا مي كند . چرا نمي خوري ؟ خدا گفته است . معلوم ميشود تو خدا داري . تمرين بندگي است . شما معمولا در زندگي به كسي دستوري نمي دهيد كه سختي بكشد و با شما بد بشود و از شما اطاعت نكند . ميگويد : انسان بايد احترام خودش را حفظ كند و هر حرفي را هر جا نزند . جايي كه مي بيني حرفت را زمين مياندازند ، حرف نمي زني . اما خدا بخاطر محبتش به ما ، گفته : بگذار من اين دستور را بدهم ، فوقش عده اي آنرا رعايت نمي كنند . خدا بخاطر محبت به ما ، از كبرياي خودش كوتاه آمده است . مي گويد

ص: 7998

: من پا در مياني مي كنم شايد انجام بدهند . نكته ي بسيار مهمتر ، اگر خدا روزه را واجب نكرده بود ، البته انسانهاي خوب ، خودشان روزه را مي گرفتند ولي چرا واجب كرده است ؟ عنانيت انسان درامر واجب بيشتر از بين مي رود . وقتي واجبي را انجام ميدهيد مي گوييد : خوب واجب بود بايد انجام ميدادم ولي وقتي واجب نباشد با صداي كلفت تر مي گوييد : خوب بالاخره من اين را انجام داد . منيّت ما در اطاعت از امر واجب بيشتر از بين مي رود . ولي وقتي مستحب باشد آدم نمي شويم چون با من خودمان رفته ايم . روزه ي واجب ، نورش هزار برابر از روزه مستحب بيشتر است . خدا كه روزه را واجب كرده ، از چند جهت لطف كرده است . يكي اينكه ما قوي بشويم و ديگر اينكه خودش كوتاه آمده است و محبت خودش را به شما نشان داده است . يكي ديگر اينكه چون امر كرده شما بدون عنانيت اينكار را مي كنيد . و شما بدون منيّت اينكار را مي كنيد و اثرش براي شما بيشتراست . در مكه وقتي با جوانها مي رويم . در آنجا حال معنوي خوشي دارند و دائم دنبال دستور معنوي مي گردند زيرا آنجا حقيقت بندگي خودش را درك مي كند و دربه در دنبال دستور معنوي مي گردد . مي فهمد دستور چقدر شيرين است . اگر مولا به او دستور ندهد ، دلش مي گيرد . از احرام كه بيرون مي آييم يك شادي داريم ولي غم قشنگي

ص: 7999

هم ، گوشه ي دلمان هست . اي واي تمام شد . مثل آخر ماه رمضان . خدا مي گويد : ديگر نمي خواهد روزه بگيريد و انسان دلش مي گيرد . چقدر دستور قشنگ است . اين را از آدمها گرفتن خوب نيست . دستور خدا شنيدن ، انسان را بنده بار مي آورد . و بنده بودن هم خيلي لذت دارد . بچه بايد در آغوش مادرش باشد . همسر بايد در كنار همسرش باشد . هرچيزي سرجاي خودش باشد . عبد هم بايد در آغوش دستور خدا باشد . اين است كه در ماه رمضان مي توانيم آنرا تجربه كنيم .

23- درباره مراسم معنوي در اين ماه و مراسم روضه صحبت بفرماييد .

در اين ماه خود روزه آثار با بركتي دارد . نماز جماعتها اين آثار را مضاعف ميكنند . درباره ي مراسم مذهبي كه ما به آن هيئت ، روضه و سخنراني مي گوييم ، من روايتي از پيامبر را براي شما مي خوانم . برويد در باغ هاي بهشت بگرديد و بهره برداري بكنيد . پرسيدند : اين باغ هاي بهشت كجا هستند ؟ فرمودند : مجالس ذكر همان باغ هاي جنت هستند . لذا كسي كه با مجلس ذكر مي رود از انواع ميوه هاي بهشتي بهره برداري مي كند . رفتن در جلسه موضوعيت دارد . بعضي ها مي گويند : ما از معارف ديني در تلويزيون استفاده مي كنيم . هيچ كدام از آنها قيمتشان به قيمت آن محافل معنوي نيستند . صد نفر در كنار شما با انگيزه اي نوراني ، اين نورها را

ص: 8000

به شما منتقل ميكنند . وجود شما اين ها را مي گيرد . اين ها آثار اجتناب ناپذيري هستند كه هركس در مجالس ذكر برود ، اجتناب هم نمي خواهد بكند ، آثار قطعي هستند كه به روح انسان وارد ميشود . خيلي موضوعيت دارد . هركس هرجا هست حتي در خانه اي محفلي راه بيندازند و ذكر را بگويند . بخشي از ذكر سخنراني باشد . خيلي ها فكر مي كنند مجالس بايد آن جنبه ي سرگرم كنندگي شان خوب باشد و يك سخنران خوب ، بلد است مخاطب را جلب بكند . اين ملاك خوبي براي انتخاب جلسه نيست . حتي در مجالسي بروند كه جاذبه هم نداشته باشد ولي حرف حسابي در آن باشد . اين خيلي ارزش دارد . چون اگر ما روي جاذبه ي مداح و سخنران برويم ، اثر تربيتي جلسه روي ما كم ميشود . چون تفريح رفته ايم و بخاطر دلمان رفته ايم . چرا اين فرصت ها را از دست بدهيم . مردم در مسجد محافل را شلوغ ميكنند . محافل معنوي نسبت به قبل از انقلاب واقعا رونق دارد . ولي در اين ماه هنوز محافل معنوي ما كم هستند . چرا كسي كه مي خواهد روضه بخواند ، بايد زيبا روضه بخواند ؟ ذكر مصيبت لازم نيست كه زيبا خوانده بشود . بزرگي نقل كردند : در بيت امام خميني در نجف ، طلبه اي داشت دعاي توسل مي خواند ولي صدايش خوب نبود و ما ناراحت بوديم و هيچ كس گريه نمي كرد . امام در همان تاريكي آمدند و در مجلس نشستند

ص: 8001

. به فراز سيدالشهدا رسيدند و امام با صداي بلند گريه كردند . حالا كي ميخواند و چطوري مي خواند مهم نيست . اين مجلس است . و با صداي گريه امام همه ما شروع به گريه كرديم . ما بايد به اين سمت برويم . البته عيبي ندارد مداح و سخنران جاذبه داشته باشند تا بي حوصله ها را جذب كنند . براي جاهايي خوب است . مهم اصل حضور با انگيزه ي دروني ماست .

كسي آيه قرآن و ترجمه ي آنرا با لحن بخواند . ببينيد چه اثري در روح انسان دارد . اين محافل مي توانند آثار ماه رمضان را ارتقاء بدهند . كساني كه اصلا خوششان نمي آيد در محافل معنوي شركت كنند ، در خودشان دنبال چيزي بگردند . اين نزديك به نفاق است .

24- اين استمرار در عبادت موجب عادت مي شود و ديگر لذت نميبريم . آيا اين عادت اثر تربيتي هم دارد ؟

روايت داريم : خودتان را به كارهاي خير عادت بدهيد . پس عادت كردن به خير توصيه شده است . اين مي گويد : اين عادت شده است و ديگر لذت نمي بريم . ما مي خواهيم چه نوع لذتي ببريم ؟ اينكه در هر چيز جديدي لذتي هست . يعني شما از ماه رمضان لذت ببريد چون جديد است . اينكه لذت معنوي نيست . يك فيلم جديد و يا يك موسيقي جديد كه مي شنويد ، لذت مي برديد . نبايد اين را اشتباه بگيريد . پس نماز تكراري است و ديگر از آن لذت نمي بريم البته از

ص: 8002

اين باب لذت نمي بريم . اگر ميخواهيم لذت ببريم بايد معرفت مان را زياد كنيم . محبت مان را زياد كنيم . پيشنهاد ديگر اين است كه شما ماهي يكبار نماز بخوانيد لذت بيشتري مي بريد . هروقت دلتان گرفت ، نماز بخوانيد . ما ميخواهيم عبادت را در خدمت نفساني خودن مان بگيريم . در حاليكه ما بايد به خدمت دربياييم . اگر يك عبادتي را استمرار بخشيديم و لذت اوليه اش رفت ، ناراحت نمي شويم و مي گوييم : بايد لذت هاي ثانويه و عميق آنرا بدست بياوريم كه آن با معرفت بيشتر و محبت بيشتر بدست مي آيد . جواني ميگفت : من سالهاي اول براي امام حسين (ع) گريه ام مي گرفت ولي حالا ديگر گريه ام نمي آيد . به او گفتم : بايد كتاب سيره امام حسين (ع) را بخواني . معرفت به ولايت خودت را افزايش بدهي و آن دردها ، سينه ي تو را داغ كند بعد بيشتر گريه خواهي كرد . اگر دو سال ديگر باز اين حرف را زدي به تو ميگويم : برو سينه ي خودت را از گناه پاك كن و قلب خودت را طاهر قرار بده و آن موقع روضه نخوانده ، براي امام حسين گريه خواهي كرد . اگر ما دنبال آن لذت معنوي هستيم با معرفت و محبت بدست ميآيد نه با گاهي انجام دادن عبادات . اما اگر لذت جديد را مي خواهيد ، بايد ماهي يكبار نماز بخوانيم . اما نبايد افراط بكنيم . مثلا بگوييم مثل امام خميني حالا زيارت عاشورا و سوره يس و

ص: 8003

سوره واقعه و جمعه نماز جعفر طيار و ...در طول يكسال بخوانيم . اين برنامه سنگين است . هركس بايد يك برنامه ي سبك متناسب با روح خودش بردارد و اگر عادت شد ، اشكالي ندارد . عادت براي اينكه اين از يك مرحله اي سقوط نكند ، خوب است . براي اينكه از اين عادت بالاتر برويم چه كار كنيم ؟ معرفت و محبت را زياد كنيم .

-آيا ما از الان مي توانيم خودمان را براي شب قدرآماده كنيم ؟

از الان محفل عبادت بروند . سر سجاده ي ذكر باشند . يكدفعه شب قدر نروند كه فرشته ها بگويند : تا بحال كجا بوديد ؟ خيلي خلاف ادب است كه انسان ، شبهاي ماه رمضان را رها كند و فقط شب قدر به محافل برود و عبادت بكند . قبل از شب قدر شروع به عبادت بكنيم .

25- آيا همه آنها كه الان روزه هستند ، مي توانند آثار تربيتي روزه را ببينند ؟

روزه براي همه آثار تربيتي دارد . بعضي ها اين آثار را از بين مي رند . حداقل آثار براي كساني كه بي اهتمام و بي معرفت روزه ميگيرند ، باز هم وجود دارد . كارهايي كه ما ميكنيم و اين آثار را از بين مي برد ، مهم است . اگر اين كارها را نكنيم قطعا براي همه اثر خواهد داشت . مي گويند : يك موقع نگوييد : كاشكي روزه نبودم و يك شكم سير غذا مي خوردم . خدا خيلي دلش نازك است . عالم هستي دل نازك است . انسان گاهي با يك

ص: 8004

كلمه همه ي اجر خودش را ضايع مي كند .

88-06-04

18- فرهنگ سازي يك كار خوب مدت زمان زيادي طول مي كشد اشكالي ندارد ؟ و آيا عادت به نظم و خوبي نوعي جبر است ؟

اين سوال را بايد دو قسمت كرد . در يك سوال هم پاسخ آن مثبت است و هم منفي . فرهنگ سازي طول مي كشد و انسانها بخاطر اينكه عجله مي كنند كار خراب ميشود . اگر شما به تمدنهاي غرب و تمدنهاي ديگر كه ديكتاتوري بودند و رفتار فراعنه ها را ببينيد اين ها از سر عجله بود كه دم دست ترين اين رفتارها را انتخاب كردند و نتيجه اش هم اين شد . صدام اگر با مردم خودش ، رفتار خشني داشت عجله مي كرد و شتاب داشت . حالا اين شتاب ممكن است بخاطر هزاران دليل باشد . گاهي پدرها و مادرها از سر دلسوزي عجله ميكنند و كارها را خراب مي كنند . چون بعضي وقتها بلافاصله از يكديگر تغيير رفتار را انتظار داريم ، با هم مشاجره مي كنيم . چون عجله ميكنيم كه به خواسته هايمان برسيم . بله طول مي كشد كه از درونش رويش هاي خوب داشته باشد و فضايل را دروني بكند . ما اين طول كشيدن را مي پسنديم و جزء كرامات انسان مي دانيم . پاسخ منفي اين است كه ابتدا بنظر ميرسد كه طول مي كشد ولي بعد سرعت بسيار بالايي پيدا ميكند . شما اگر يكسال روي يك ويژگي اخلاقي برنامه ريزي بكنيد و بخواهيد تغيير بدهيد در شش ماه اول هيچ اثري نبينيد .

ص: 8005

از شش ماه به بعد آثار خودش را نشان مي دهد . سر سال شما براي فضيلت بعدي روزانه مي توانيد پيشرفت كنيد . يك شتاب تصاعدي دارد . بقيه ي خوبي ها را تسهيل مي كند . شما يك خوبي را درست روي خودتان نهادينه بكنيد ، يكدفعه مي بينيد بهار شده است . در اينجا با يك گل بهار نمي شود . كافي است كسي در وجود خودش يك گل بروياند ، جنگلي از سبزي و گل در وجودش بوجود مي آيد . چون وجود انسان چنين حالتي را دارد . مثل شمال سرزمين خودمان كه چون مستعد است ، جنگلها خودشان رويش پيدا مي كنند . فطرت ما چنين سرزمين حاصلخيزي است . ما گاهي زحمت نمي كشيم يك خوبي را در خودمان پرورش بدهيم و يا يك بدي را تغيير بدهيم . طول مي كشد . اشكالي ندارد چون ريشه حسادت را دور بريزيد و آن موقع مي بيني غرورت هم كمرنگ شده است . از طول مدت به نتيجه رسيدن هراس نداشته باشيد . در ارتباط با فرزندان و شاگردانمان هم همنيطور باشيم . گاهي پاي يك رفتار مي نشينيم و مي سوزيم و بعد مي بينيم صاحب مجموعه اي از فضايل شده ايم . طول مي كشد ولي در برايند كلي طول نمي كشد . 19- آثار تربيتي عبادات چيست ؟

به قول شهيد مطهري دو بال حركت انسان ، انديشه و احساس است و هميشه در وجود انسان قرار دارد . هرچند ما كه انديشه مي گوييم ، هم علم را درنظر مي گيريم و هم آگاهي را

ص: 8006

كه حركت بين آگاهي ها اسمش تفكر است و هم تصور در آگاهي ها كه اسمش تخيل است و چيزهاي ديگر مثل عقل كه در اين مقوله قرار دارد . احساس را هم همه ي علايق مان از عقايد ديني تا هوس ها و يا عواطفي كه به انسان داريم در ميدان گرايش ها قرار مي دهيم . غير از اين دو بُعد ، بُعد ديگري هم بود كه در وجود انسان قابل تصور است و آن رفتار انسان است . كه نتيجه آن انديشه و احساس است . وقتي ميگوييم انساني خودش را تربيت كند يا ديگري را تربيت كند يعني از دستگيري انديشه و عمل استفاده بكند براي اينكه قلب و گرايش ها را تغيير بدهد . معناي تربيت يعني اين كه گفتيم . البته وقتي شما از انديشه خوب استفاده مي كنيد يك تربيتي هم در خود انديشه پديد مي آيد . انديشه ورزي هم صورت مي گيرد . مثل كسي كه محقق است و از ذهنش زياد استفاده ميكند . و يك پرورش ذهني هم برايش رخ مي دهد . يا كسي كه از عمل براي تاثير گذاري بر گرايش ها استفاده مي كند ، مهارت هاي عملي هم پيدا مي كند . ولي اصل تربيت كه ميگويند : فلاني با شخصيت است و آدم خوبي است در قلب است . يعني هيچ تمايل بدي در آن نيست . هيچ تمايل خوبي نيست كه در دلش نباشد . وقتي مي گوييم خودش را تربيت بكند يا كسي را تربيت بكند يا از آثار تربيتي صحبت مي كنيم ، از آثار تربيتي

ص: 8007

در ميدان گرايش ها حرف مي زنيم . با خود گرايش ها مستقيم به سختي ميشود كار كرد . مگر كساني كه قدرت بالايي داشته باشند . ما معمولا يا از طريق عمل بر گرايش هاي خودمان اثر مي گذاريم يا از طريق انديشه . با اين مقدمه مي خواهيم به بحث عبادت برسيم . در جامعه ما براي تغيير روحيات بيشتر از عمل استفاده مي كنند يا انديشه ؟ ما عملا براي تغيير خودمان از عمل استفاده مي كنيم . البته بدون حساب و ميخواهيم حسابي براي آن درست كنيم كه آن عبادات است . به هركس بگوييم مي خواهيم كسي را تربيت كنيم مي گويد : با او حرف بزنيم . اول بينش او را تغيير بدهيم . اول آگاهي هايش را تغيير بدهيم . بنظر من در مورد آگاهي بعنوان عامل تربيت افراط شده است . اين صحيح نيست . در تربيت انسان بيشتر از عمل ميتوان براي تاثير گذاري بر گروه انسان استفاده كرد تا آگاهي . بخاطر همين شما بايد از هفت سالگي براي تربيت شخصيت روحي فرزند ، او را وادار به نماز خواندن و كتاب خواندن بكنيد . ترديدي نيست كه ارزش علم ارزش بسيار بالايي است . ترديدي نيست كه تا تربيت پشتوانه آگاهي و انديشه نداشته باشد ، قوام پيدا نميكند . چرا مي گويد : اول او را وادار به نماز بكن ؟ چون عمل در روح انسان خيلي تاثير دارد . مردم اين را نمي دانند . عملا استفاده ميكنند ولي خبر ندارند . بخاطر همين نمي دانند كه وقتي يك گناه انجام ميدهند

ص: 8008

چقدر در شخصيت آنها تاثير مي گذارد . بعد مي گويند : چيزي بگوييد كه من خودم را تربيت كنم . چيزي كه او را تربيت مي كند عمل او است . من اگر بيست و چهار ساعت هم براي او حرف بزنم اثرش از عمل خود او كمتر است . دو صد آگاهي نيم كردار خودمان نيست . چيزي كه بيشتر انسان را تربيت مي كند عمل او است . يعني ما چگونه عمل ميكنيم ؟ همانگونه شخصيت دروني ما شكل مي گيرد . همان شخصيت دروني كه طول مي كشد تا آنرا بدست بياوريم . رويش هاي دروني ما با عمل ما شكل مي گيرد . كمي آگاهي كافي است . امير المومنين مي فرمود : شما به عمل به آنچه مي دانيد محتاج تر هستيد به دانستن آنچه كه نمي دانيد . اعمال ما خيلي تاثير دارند . آيت اله بهجت ميگفتند : آن چيز هايي را كه مي داني عمل كن خدا آن چيزهايي را كه نمي داني به تو مي رساند . براي اينكه به قلب انسان برسيم ما دو دستگيره داريم . مستقيم سراغ قلب رفتن كار دشواري است . از عمل مي توانيم استفاده كنيم البته عملي كه خودش فرزند گرايش هاي ماست . عملي كه ممكن است فرزند يك گرايش ضعيفي باشد ، همين عمل كل قلب ما را متحول مي كند . اثر مضاعفي مي گذارد . چرا مردم در تربيت به عمل كردن اهميت نمي دهند ؟ مي گويند : عمل نتيجه ي قلب من است پس بياييد قلب مرا درست كنيد . شما در

ص: 8009

قلب خودت قسمتهاي طولاني داريد به آن اعتنا نميكني . آنها را به ظهور برسان . بايد راهش را پيدا بكنيد كه چه اعمالي را ميتوانم انجام بدهم . اگر انسان اعمال را ليست كند . مي بيند ليست بلند بالايي از اعمال خوب است كه مي تواند آنرا انجام بدهد و مانعي ندارد . اينها را پُر انجام بدهند . اينها را با دقت و با اهتمام انجام بدهند . ما هميشه مي گوييم : وزنه ي سيصد كيلويي را نميتوانيم بلند كنيم . اگر نمي تواني اين كار را انجام بدهي حداقل يك قاشق را بلند كن . اين كار را هم نمي كني . ما ميخواهيم در مسائل تربيتي نفر اول باشيم و اِلا ديگر هيچ كاري نميتوانيم بكنيم . ما با اعمال مان مي توانيم قلب خودمان را تحت تاثير قرار بدهيم . بسياري از گناهان است كه مردم نيازي به آن ندارند . لذت زيادي هم نمي برند . آنها را انجام ندهند . اگر يك گناهي خيلي ما را اذيت كرد ، بقيه را انجام ندهيم . اين اثر بد تربيتي دارد ولي مي خواهم بگويم جلوي نفس انسان را بگيرم . خيلي از گناهان لذت ندارد . آنها را ترك كنيد . در روايت داريم : شما در امور كوچك از خدا بترس . بگو اين را بخاطر ترس از خدا كنار مي گذارم . عبادت يعني يك برنامه ي عملي براي اصلاح دل . اثر تربيتي عبادت به اين است كه موثرترين كار براي اينكه قلب را متحول بكنيد ، عمل است و يكي از برنامه هاي

ص: 8010

عملي ويژه و خاص براي تربيت دل ، عبادت است . چرا عبادت اثر تربيتي بالا روي قلب ما دارد ؟ چرا نماز شما را از فحشا و منكر باز مي دارد ؟ چون عبادت به درد دنياي ما نمي خورد . ما معمولا نمي توانيم آنرا غير مخلصانه انجام بدهيم . عبادت در زندگي ما در آن وسط حال ما را مي گيرد . به ما ميگويد : تو متعلق به جاي ديگري هستي . ما را از فضاي عادي زندگي به فضاي ديگري مي برد . اين فضاي رفتاري بنام عبادت ، فضايي متفاوت است و مي تواند اثر ويژاي روي قلب ما بگذارد . منتهي وقتي اين تاثير است كه ما اين آگاهي را داشته باشيم كه ما بايد با عمل خودمان ، خودمان را تربيت كنيم . حالا چكار كنيم كه اعمال مان زياد بشود ؟ اول بايد نگرش مان را تغيير بدهيم . آن نگرشي كه متاسفانه فرهنگ غرب آن را به ما تحميل كرده است . رسانه خيلي موثر است كه اين نگرش را تغيير بدهد و اين بايد در روح برنامه هايش باشد . گاهي اوقات مي بينيم توجه به اين تغيير نگرش نيست بلكه تصميم به اين نگرش هست . آن نگرش كه بايد تغيير بدهيم اين است كه بعضي ها مي خواهند آدم خوبي بشوند و خوب شدن را به اين ميدانند كه همانطوري كه نشسته اند مي گويند : كي ميشود كه من اين قدرعاشق خدا بشوم كه با عزت و عشق بلند بشوم و نماز بخوانم . به چنين كسي بايد گفت : تنبل

ص: 8011

نرو سايه ، سايه خودش مي آيد . سايه خودش نمي آيد . يعني شما بلند شو و به سايه برو . چون سايه خودش نمي آيد . نور خودش نمي آيد . ممكن است سايه بيايد . من بايد بروم و حركت بكنم و تغييري در خودم ايجاد بكنم كه بتوانم پيش فرض غلطي را كه در ذهن وجود دارد و پشت سر بعضي از اين سوالها است ، تغيير بدهم . عليه اين پيش فرض نبايد رفرم صورت بگيرد بايد انقلاب صورت بگيرد و آن اين است كه اگر شما منتظر هستيد يك زماني عشق و علاقه ي خوبي برايتان پيش بيايد كه همه ي اين كارها را به سهولت بتوانيد انجام بدهيد ، اين انتظار درستي نيست . كاري كه سخت است انتخاب كن و بعد شروع به زجر كشيدن بكن . وقتي براي رسيدن به آن كار زجر كشيدي ، كم كم به آن كار خواهي رسيد . عاشق شدن يكدفعه اي رخ نمي دهد . عاشقي راه ميان بُر ندارد . ما بايد بنا را بر اين بگذاريم كه بايد در خودمان تغيير بدهيم . بياييم قسمت هاي نوراني گرايش هاي اندك خودمان را نگاه كنيم و با انداختن چراغ توجه به گرايش هاي كوچك و خوب كه همه ي ما آنرا داريم ، اعمالي را از آنها صادر كنيم ، اعمالي به اقتضاي آن انجام بدهيم . كسي هر كاري را مي گفتيم ، مي گفت : نمي توانم انجام بدهم . گفتم مي تواني يك پنج توماني صدقه بيندازي ، اين هم سخت است ؟ گفت : نه

ص: 8012

سخت نيست . گفتم : پس چرا انجام نمي دهي ؟ پس انسان غافلي هستي . براي خودت ارزش قائل نيستي وانسان بي اهتمامي هستي . اين قدر او را توبيخ كردم كه گفت : اين را انجام ميدهم . گفتم : هر روز انجام بده . امام صادق (ع) مي فرمايد : اصل ضلالت بي توجهي است . اصل هدايت توجه كردن است . با نگاه كردن به توانايي هاي خودمان ديگر احتياج نيست كه بگوييم چگونه مي توانيم ؟ توجه كن ، كجا مي تواني و بعد عمل را انجام بده .

20- عبادت چگونه من را تربيت مي كند؟

اين ترسيم به انسان كمك مي كند و انسان ميفهمد چه اتفاقي مي خواهد بيفتد . انگيزه ي بهتري براي عبادت پيدا مي كند و از عبادت هم بيشتر بهره برداري ميكند . عبادت مثل قرص آنتي بيوتيك نيست كه شما سواد داشته باشي يا نه و اثر خودش را بگذارد . بر اساس معرفت ، توجه شما و علاقه ي شما ، اثر بيشتري در شما مي تواند داشته باشد . در هركسي عبادت اين جوري اثر مي گذارد . من از مربيان ورزش شنيده ام كه وقتي انسان شروع به ورزش مي كند و شروع به حركت ميكند ، اولين حركت ها حساب نمي شود . ورزش و تربيت بدني كنتور نمي اندازد . از يك جايي كه ضربان تغيير كرد و خستگي ميخواهد به سراغ شما بيايد و عضلات راحت جابجا نمي شود و از آنجا كه تاثيرات را روي عضلات مي بيني ، آنجا ورزش آغاز ميشود . و

ص: 8013

اِلا تا آنجا حركت عادي روزانه ي شما بوده است . در عبادت ، روزهاي اولي كه نماز را شروع مي كنيم از آنجايي كه خسته مي شويم و حوصله نداريم و بعد مقاومت ميكنيم ، اراده مي كنيم و فكر و انگيزه جور مي كنيم براي اينكه اين كار را انجام بدهيم ، از آن زمان تربيت مي خواهد شروع بشود . لذا اصل اساسي در عبادت استمرار و يكساني است . بعضي ها عبادت دعا را تفريحي به سراغش مي روند . اثر كمتري روي آنها دارد . شما مي خواهيد دعاي كميل بخوانيد . بگوييد : يكسال دعاي كميل مي خوانم ، ببينيم آدم مي شوم يا نه ؟ يا اينكه يك سال ماهي يكبار ميخوانم . يك برنامه . يا هر روز دعاي عهد بخوانم . اين يك انگيزه است . يا اينكه مي خواهم نمازم را با اقامه بخوانم . بدون اذان و اقامه نماز نخوانم . نمازم را اول وقت بخوانم . تعقيبات اضافه كنم . يا نماز شب را شروع كنم . اين استمرار است . تا يكسال بايد برنامه ي تربيتي خودت را استمرار بدهيد . هفته ي اول انگيزه داري . از هفته ي دوم خسته مي شويد و از هفته ي سوم اثرش را مي گذارد . بعد شما مقابل اين خستگي مقاومت مي كنيد و ادامه مي دهيد . وقتي مقاومت مي كنيد ، افكار نو و جديدي را اضافه مي كنيد . انگيزه هاي مرده اي را در دلت زنده مي كني مثل اينكه آنها را آب مي دهي و يك رويش هايي

ص: 8014

در قلبت هست . ضعفاي قلبت قوي مي شوند ، سيدهاي قلبت قوي مي شوند ، خوبي هاي قلب تو كه همان سادات هستند جان مي گيرند ، قدرت پيدا ميكنند . بعد از يك هفته بي انگيزگي از بين مي رود . دوباره بي انگيزه ميشوي . اين نوسانات هست . دوباره براي انگيزه سازي بايد تلاش مضاعفي بكنيد . در ترك عمل خودت را مجازات مي كني و دوباره با انگيزه مي شوي و انسان ادبار واقبال قلب دارد تا آخر سال روح تو بزرگ ميشود و تو يك چيز ديگري مي شوي . قرآن كه مي خوانند ، اشكت جاري ميشود . گاهي انسان وقتي لذت مي برد ، سراغ عبادت مي رود و بعد ول مي كند ، او روح خودش را بزرگ نميكند . هركسي دوست دارد بعضي مواقع گريه كند . اين ارزش ندارد و كار تربيتي نيست . او خودش را تخليه كرده است . كار تربيتي اين است كه وقتي از عبادت خصوصا عبادت با برنامه و عبادت واجب خوشم نيامد ، آنرا مرتب انجام بدهم . نمازم را مودبانه ، سر وقت ، درست و حسابي بخوانم ، همين واجب است . همين را با رغبت انديشه بجا آورديم و مشت بر دهان قسمتهاي بد قلب خودمان بزنيم ، آنگاه بعد از مدتي با آن نوسانات به آن مرحله مي رسيم . شما گاهي چيزي در خانه گم ميكنيد و مي گوييد : يقين دارم در خانه هست و خيلي مي گرديد تا آنرا پيدا كنيد . هر وقت بي انگيزه شديد بگوييد : همين جا

ص: 8015

است ، بايد بگردم و پيدا كنم . ولي امان از تنبلي . دوست دارم برنامه اي تربيتي بسازند كه بگويند : اين برنامه هيچ جذابيتي ندارد . ما مي خواهيم مدتي موعظه اي را تكرار كنيم . مثلا فقط در مورد معاد و كسي برنامه ي تربيتي براي خودش بگذارد نه بخاطر جاذبه ي آن برنامه . ما گاهي اوقات سخنراني انجام ميدهيم كه بدون جاذبه است . ولي خيلي افراد اينها را گوش مي كنند . خيلي ها دنبال سخنراني جذاب مي گردند . اين كار خيلي غلطي است . سخنراني و معنويات بازار سياه پيدا كرده است . آيا بايد كسي ما را سرگرم بكند كه جذب خدا بشويم ؟ ما اينقدر وضع مان خراب است ؟ شما بايد مسجد محل برويد و بگوييد حاج آقا قسمتي از سوره ي واقعه را براي شما بخواند و ترجمه كند . بعد اشك بريزند . اين جلسه ، جلسه ي عالي است . نه جايي كه خيلي رونق دارد برويد . قدم هاي شما روي شما اثر مي گذارد . نه اينكه من با جاذبه هاي سخن ، دلبري كنم و او را نگه دارم . من قسمت هوس او را تحريك مي كنم .

88-05-28

15- اگر قرار شد ما تشويق و تنبيه را كم كنيم . ايشان چه راهي را جايگزين مي كنند ؟

بر اساس مطالعات دين ، آدم به اين نتيجه مي رسد كه بهتر است بجاي زياده روي در تشويق و تنبيه نه حذف مطلق آن ، فضا سازي بكند . اين يك شيوه است . فضا و محيط

ص: 8016

فرد را كه روابط انساني جزئي از اين محيط هستند ، آنها را عالي قرار بدهيم و افراد را تحت تاثير قرار بدهيم . فضاي خوبي را براي ديگران قرار بدهيم ، معاني مختلفي دارد . مثلا شما بصورت كلان در جامعه امنيت شغلي و رواني و اقتصادي را فراهم بكنيد خيلي از بدي ها كاهش پيدا خواهد كرد . خيلي از رقابت هاي سوء كاهش پيدا خواهد كرد. در جامعه اگر تبعيض ها كم بشود ، يك جامعه منطقي و عقلاني فراهم بشود ، همه به اين سمت حركت مي كنند . بخشي از فضا سازي مربوط به حكومت ميشود . فلسفه ي اينكه اولياء خدا حكومت تشكيل مي دادند و دنبال سياست مي رفتند براي اين بوده كه فضايي براي تربيت مردم درست كنند . تربيت فقط پاي منبر درست نميشود . تربيت با كتاب خواندن و خودسازي فردي براي اكثر مردم پديد نمي آيد . اول حكومت مهم است . حضرت علي (ع) ، امام حسن (ع) و امام حسين (ع) هر سه دنبال مسئله ولايت و حكومت رفتند و بعد كه نشد امام سجاد (ع) كار فردي كردند . براي كار تربيتي اول بايد سراغ سياست مداران جامعه رفت . سراغ رسانه ها رفت . سراغ كساني بايد رفت كه فضا را براي مردم درست مي كنند . بنظر من بهترين درس تربيت ، اخبار است . فضايي كه از حيات بشر ترسيم ميشود ، از واقعيت هاي اجتماعي ، آن فضا تربيت كننده است . چگونه اين ها را مطرح بكنند ؟ چگونه اخبار را انتخاب بكنند ؟ قوانين و

ص: 8017

نظامات اجتماعي تربيت كننده است . چرا از برخي مجامع صهيونيستي سالها بود كه به ايران توصيه مي كردند شما بايد يك خط تلفني در خانه ها بكشيد مثل 118 كه براي پرسش است كه هر بچه اي را پدر و مادر اذيتش كرد به پليس زنگ بزند . بعد پليش آنها را ببرد تا دادگاه ثابت كند اين ها جرمي انجام داده اند يا خير . چرا اينها اين قدر روي اين قانون اصرار دارند . البته جمهوري اسلامي اين كار را نكرده است . ممكن است يك جاهايي واقعا كودك آزاري انجام بگيرد . كار بدي است ولي اثر تربيتي اين كار چه خواهد شد ؟ اين جسارتي كه كودكان نسبت به پدر و مادر پيدا مي كنند و آنها اين را مي خواهند و ببينيد چه قدر آثار تربيتي دارد . چنين تلفني را هم براي خانم ها مي گويند كه در خانه بگذاريم كه اگر آقا اذيت كرد ، پليس او را ببرد و بعد دادگاه بررسي بكند كه ايشان اذيتي داشته است يا خير ؟ اين ساختارهايي است كه مي تواند اثر خوب يا بد تربيتي در جامعه داشته باشد . هركدام از اينها كه جزء يك قانون و جزء طراحي يك نظام در جامعه قرا مي گيرد ، اين ها تربيت كننده هستند . حالا ببينيم چه قوانيني خانواده را در آرامش قرار مي دهد ؟ من در منبرها به بحث حجاب خيلي نمي پردازم زيرا اين بستگي به فضايي دارد كه در خانه ، مدرسه و جامعه درست شده است . من چطور مي توانم به او بگويم

ص: 8018

شما حجاب نداري ، ايمان نداري و بايد به قيامت توجه بكني . ما عواملي كه باعث درست كردن حجاب او ميشود درست بكنيم بعد كه اين عوامل درست شد ، اگر كسي خطا كرد با موعظه درست ميشود . با يك تشر و قهر الهي طرف درست مي شود . ولي ما الان فضا درست نكرده ايم . ميخواهيم زيادي از ايمان جوانها و مردم كار بكشيم . نيازي نيست اين قدر تحميل بكنيم . ميتوانيم فضا را تغيير بدهيم . مهمترين عامل حجاب براي دختر خانم ها ، رفتار پدرشان با آنهاست . همان طوري كه پيامبر فرمود : با دختران خودتان برخورد كنيد . حتي نسبت به پسرها بيشتر محبت كنيد و رابطه ي بين پدر و مادر يعني پدر با مادر با رحم و عطوفت برخورد كند و مادر با پدر با تواضع برخورد بكند . اين بچه علي القاعده به حجاب علاقه خواهد داشت . حالا كساني كه هوشمندانه به اين عوامل فضاي تربيتي دقت ميكنند مي توانند مصاديق آنرا ببينند . حجاب امري نيست كه مستقيما بگوييم : تو بايد حجاب داشته باشي ، اين هم آثار و بركات حجاب و اين هم اثرات بي حجابي . حالا اگر بخواهيم فرد را درست بكنيم . دين ما خيلي به فضاسازي معتقد است . فضا يا محيط ابتدا حكومت مي شود و ساختارها كه بايد به آن پرداخت . مثلا ساعت كارت زني ، اثر تربيتي آن اين است كه من به تو اطمينان ندارم و به اين وسيله تو را كنترل مي كنم . و فكر مي كنم بچه

ص: 8019

ي خوبي هم نمي شوي لذا اين هميشگي است و موقتي نيست . رابطه ي من و تو اين دستگاه ديجيتالي است كه ميخواهد تو را كنترل بكند . من كه نمي توانم روي شخصيت تو حساب باز كنم ، شايد منظم نشدي . ببينيد چقدر موعظه ي بدي در اداره به من مي دهد . ما فكر مي كنيم با اين دستگاه به مرور زمان مردم را عادت مي دهيم . عادت مهم نيست . از درون نظم بجوشد و بيرون بيايد آن مهم است . يعني اثر تربيتي بد دارد و نيروهاي درون فرد آزاد نمي شود . ما بايد از اين فضاسازي جوري استفاده كنيم كه نيروهاي فرد آزاد بشود نه از اين فضا سازي جور بدي استفاده كنيم كه او را وادار كنيم كه عادتش بدهيم . اين بخش حاكميتي و اجتماعي است . نوع ديگري از فضاسازي كه خيلي هم اهميت دارد اين است كه ما به جاي اينكه افراد را بصورت مستقيم تربيت كنيم ، بگوييم : خوب باش و بد نباش . بجاي اين كار رفتار خودمان را با افراد درست كنيم . اگر من در اين فكر باشم كه رفتار خودم با فرزندم يا با شاگردانم درست باشد حتي نه به اين قصد كه بخواهم روي آنها تاثير گذار باشم . پدر و مادر فكر كنند هر رفتاري با اين كودك مي كنند روز قيامت خدا با آنها خواهد كرد . خيلي از پدر ها و مادرها خودشان را مالك بچه ها مي دانند . صاحب اختيار بچه ها ميدانند . خدا براي پدر و مادر يك

ص: 8020

ولايتي قرار داده است . احترام و اطاعت به جاي خودش . ولي ما آزاد نيستيم هر موقع هر كلمه ي خوب و يا بدي كه در ته دلمان بود به بچه بگوييم . كمي بايد مثل يك غريبه با بچه ي خودمان برخورد كنيم . مثل اينكه بچه ي ديگري است و پدر و مادرش ايستاده اند و مي بينند ما چطور با آنها رفتار مي كنيم . حريم هاي متعددي قائل بشويم . وقتي بچه مي بيند من در برخورد با او از انصاف خارج نمي شوم ، با حسن ظن رفتار كنم و وقتي خيلي از دقت ها را در رفتار من مي بيند ، اين فضايي است كه من براي او ساخته ام . در اين فضا بچه خوب رشد مي كند . حضرت علي (ع) مي گويد : در برابر خطاهاي فرزندانتان خودتان را به تغافل بزنيد . يعني خودتان را به نديدن بزنيد . بگذاريد بچه ها بعد از چند سال متوجه بشوند كه پدر و مادر به روي بچه نمي آورند . اين حياي بچه را افزايش مي دهد . ما اين رفتار را بايد با ديگران هم انجام بدهيم . بچه دارد مي بيند كه من آبروريزي نميكنم . مچ گيري و حال گيري نمي كنم . نيش نمي زنم و بچه شخصيت پدر و مادر را متوجه مي شود . بعد معني لبخندها را خواهد فهميد كه از هزاران توبيخ بدتر است . ما بعضي وقتها داده هاي خودمان را ارزان خرج مي كنيم . اين ها را نگاه داريد . مي گويد : پدرم يك

ص: 8021

بار داد زد و مسير زندگي ام عوض شد . براي اينكار انسان بايد 90 درصد خود داري بكند از اينكه هرچه دلش بخواهد بگويد . ما راحت فضا را تخريب ميكنيم . در اين فضا امنيت رواني را از بين مي بريم . روحيه ي بچه را رعايت نمي كنيم . در اين فضا خودمان خوب عمل نمي كنيم . من نسبت به او بايد مثل يك فرد مستقل براي او احترام قائل باشم . و بدانم او خدا دارد و صاحب دارد . او عاريتي پيش من هست . مثل مسئول مهد كودك . ما بايد به بچه هاي خودمان احترام بگذرايم . فضا را طوري درست كنيم كه طرف از دست ما در امنيت خاطر باشد . ما پا روي حق نمي گذاريم و از هواي نفس هم پيروي نمي كنيم . ممكن است گاهي طرف پررويي هم بكند و سوء استفاده هم بكند . بايد صفت خوب از او بخواهيم نه اينكه صفت را منتقل بكنيم . در رسيدن به هدف عجله نكنيم . به فرد مهلت بدهيم . هروقت عجله كرديم خراب كرديم . ما فعلا خودمان خوب باشيم و در كنار او قرار بگيريم و وظيفه ي انساني خودمان را به نسبت به او قشنگ انجام بدهيم . ببينيد او در اين فضا چقدر رشد مي كند . ما بهار مي شويم . او درختي ميشود كه شكوفه مي دهد . ما ميخواهيم زمستان باشيم و او شكوفه بدهد . اين نميشود . ما بهار ديگران هستيم . ما اكسيژن ديگران هستيم . از ما بايد احساس آرامش بكنند

ص: 8022

. قرآن ظاهرش قشنگ است و باطنش را عرفا و حكما مي فهمند . شما نمي توانيد بگوييد قرآن بخاطر ظاهر زيبايش آمده يا باطن آن . يزكيهم يعني اي پيامبران من اول اينها را باصفا كن . من چطور مي توانم آنها را باصفا كنم ؟ اين قدر با رفتار قشنگ البته به سهم خودش ، فضا را براي ديگران خوب ميكند كه جا براي تعليم باز ميشود . اولين سخنراني پيامبر خدا براي مردمي اين بود : اي مردم شما به من اطمينان داريد ؟ همه گفتند : بله . اگر من به شما بگويم : پشت اين كوه دشمنان شما آماده ي حمله به شما هستند شما حرف مرا بررسي مي كنيد يا حرف من را قبول ميكنيد ؟ همه گفتند : ما قبول مي كنيم . اين يعني يزكيهم . به او امين مي گفتند يعني پيش او امنيت خاطر دارند . معلمي كه دوست دارد دانش آموزش پيش او امنيت خاطر داشته باشد ، اين شاخصه هايش خواهد بود . ميگويد : عيب من را پدر و مادرم بدانند عيبي ندارد . آنها از سر غضب با من برخورد نمي كنند . اين لازمه اش اين است كه هر موقع شما عصباني شدي داد نزني . حتي به خاطر خدا . هر وقت هم كه شاد شدي جيغ شادي نكشي . حتي بخاطر خدا . شما هيچ وقت تبيه و تشويق هاي زياد نكنيد . اين لازمه اش اين است كه محبتتان را از آنها دريغ نكنيد . امنيت رواني خيلي مهم است . اگر شما در بين دوستانتان دوستي

ص: 8023

داريد كه اگر عيب شما را فهميد به كسي نمي گويد . او بهار شماست و شما در كنار او رشد مي كنيد . غيبت نمي كند و عيب شما را به كسي نميگويد . گفت : حالا يك خبر به شما مي دهم . عده اي نپذيرفتند و اين مشكل خودشان است . فرق تربيت دين و غير ديني اين است كه تربيت غير ديني ميگويد : من با اجبار كاري ميكنم كه بپذيرد . بعضي موقع ها ما از معلم و مدرسه مي خواهيم بچه ي ما را به دانشگاه ببرند . ما درخواست مي كنيم كه آن معلم بچه ي ما را خراب بكند . ما بايد بگوييم : مي خواهيم استعدادهاي بچه مان شكوفا بشود حالا شايد به درد دانشگاه نخورد او را اذيت نكنيد . بخاطر نمره درس نخواند . بخاطر حب مقام درس نخواند . شكوفايي خودش را مي خواهم . او بايد خودش باشد و خوب باشد . امام در قنوت نماز شب مي فرمودند : خدايا من را با حاج عيسي محشور كن . يعني با خادم خودش . يعني هركس نقش خودش را ايفا كند . هر كس خودش شكوفا بشود . اگر كسي ميزي را براي شما مي چيند و آب ميآورد . اگر خالصانه و مخلصانه اينكار را بكند چرا اجرش با من و شما كه مثلا درسي خوانده ايم فرق كند ؟ اگر فرد را شكوفا بكنند صداقت در عمق جان آنها جاي ميگيرد . 16- الگوها چقدر اثر سازنده روي ما دارند ؟

الگو بصورت مطلق اثر تربيتي چنداني ندارد . مثلا

ص: 8024

شما در جامعه اي بگوييد : كساني كه اخلاق خوبي هم ندارند مثل يك فوتباليست الگو شده اند . من ميگويم : اين را در مقوله ي الگو نبايد مورد بررسي قرار بدهيم . بايد ببينيد چه كسي جذب او شده است ؟ و چرا به او تاسي ميكند ؟ مثلا كسي كه كمبود محبت دارد ، محبت شديد به شهرت دارد جذب او شده است و بخاطر مقام خودش . من اينجا نميتوانم گردش كار الگو را مطرح بكنم . اين به دليل ديگري جذب او شده است . واقعا از رفتار او تاسي ميكند و يك رفتاري به خودش مي بخشد بخاطر تاسي از آن الگو . ولي در چرخه ي الگو بصورت خاص قرار نمي گيرد . ما مي توانيم با تربيت ديني در خانواده و جامعه مصونيت ايجاد بكنيم كه فرزندانمان هر الگويي را نپذيرند . چه الگويي را انتخاب ميكنند به خود شما بستگي دارد . كسي كه مي خواهد متربي بشود . شما مي خواهيد تربيت بشويد . مي گويند : بايد الگوها ي مناسب به او ارائه بشود . به بچه ميگوييم : در جامعه الگو زياد است و اين به ذات خودت بستگي دارد كه از چه الگويي تبعيت كني . روز قيامت هم خدا همين كار را مي كند . كسي مي گويد : خدايا رفيق ناباب من را به انحراف كشاند . خدا مي فرمايد : انحراف تو در چه زمينه اي بود ؟ اگر در زمينه ي زيبايي باشد مثال حضرت يوسف را مي آورد . چرا از اين الگو نگرفتي و سراغ ديگري

ص: 8025

رفتي ؟ اينجاست كه مي گويند : عيب از خود درخت است . الگوها اين قدر تاثير ندارند كه خود آدمها اين قدر تاثير دارند . غير از يك الگو و آن هم پدر و مادر است . چون پدر و مادر در دوراني روي بچه تاثير ميگذارند كه بچه خيلي اراده ندارد . پدر و مادر بعنوان اولين الگوي رفتاري براي فرزندان خيلي تعيين كننده مي باشند. اينها مي توانند شخصيتي را به بچه منتقل كنند كه بچه ميان دريا بفرستند خيس نشود و ميان آتش بفرستند حرارت او را نگيرد . به يكي از شخصيتهاي بزرگ معنوي گفته بودند نگذار فرزندت فلسفه بخواند . منحرف ميشود . ايشان گفتند : من بچه ام را طوري تربيت كرده ام كه در دريا هم برود خيس نخواهد شد . فلسفه خواند و فقيه باقي ماند . الگوها موثر هستند ولي چه چيزي تعيين مي كند كه ما از چه الگويي تاسي بكنيم ؟ آن شخصيت درون ماست . در اين زمنيه فقط پدر و مادر هستند كه نسبت به كودكي كه اراده ندارد و هنوز شخصيت دروني اش شكل نگرفته مثل اين است كه ويژگي هاي خودشان را تحميل مي كنند . تناسب ژنتيك هم كه هست . ممارست در رفت وآمد هم كه هست . لذا تا بحث الگو مي كنيم ، اول پد ر و مادر به يادمان مي آيد . البته فرزندان از يك سني به بعد از پدر و مادر فاصله مي گيرند . در سن چهارده سالگي خدا براي شما پدر و مادر گريزي قرار ميدهد كه اگر پدر و

ص: 8026

مادر بد بودند شما بتوانيد استقلال خودتان را حفظ كنيد . اگر پدر و مادر خوب بودند باز هم شما روي پاي خودت خوب باشيد و مثل پدر و مادرت باشي نه به تبعيت از پدر و مادر كه ارزش داشته باشيد . از چهار ده سالگي به بعد هم خدا دستور مي دهد پدرها و مادرها نظارت و مشاورت را اتخاذ بكنند و خودشان هم فاصله بگيرند . متاسفانه در جامعه ي ما از چهارده سالگي به بعد هم خودشان را اسير پدر و مادر مي كنند و گناهان خودشان را تقصير پدر و مادر مي اندازند و فكر ميكنند از دست پدر و مادر فرار كنند ، سود كرده اند . پدر و مادر هم هنوز خودشان را مسئول مي دانند . و ميخواهند همه چيز را بعهده بگيرند . ما چهاره سال فرصت داريم كه شخصيت بچه هاي مان را فرم بدهيم . مادر جلوي پدر نشان بدهد كه چگونه از هوي نفسش مي گذرد . پدر در مقام محبت به مادر نشان بدهد كه چگونه از هوي نفسش مي گذرد . پدر و مادر خودشان خودبخود خوب باشند ، همان بهار پديد ميآيد . امام حسن (ع) و امام حسين (ع) در كودكي ديدند كه فردي وضو درست نميگيرد و از روش الگو سازي استفاده كردند و با هم همكاري كردند . و به پير مرد گفتند : ميشود شما نگاه كنيد ببينيد كدام قشنگ تر وضو مي گيريم . اينها وضوي درست گرفتند . پيرمرد متوجه شد و فهميد وضوي خودش اشكال داشته است . پدر و مادر در تعامل

ص: 8027

باهم بچه را تربيت مي كنند . لذا خوب بودن رفتار پدر و مادر در آستانه هاي بسيار بالا . منظور ما روابط ايده ال است . پدر ها و مادرهايي هستند كه با هم روابط خوبي ندارند و دعوا هم دارند مي خواهند بچه هايشان هم خوب بشوند . اين خنده دار است . اصلي كه مي خواهم به فرزندم منتقل كنم مخالفت با هواي نفس است . خوب شما در ارتباط با همديگر اين كار را بكنيد . خصوصا پدرها و مادرها نسبت به همديگر . نسبت به ديگران اين طور نيست . بچه مي فهمد كه من وقتي غريبه را مي بينم لبخند مي زنم . اينها را بچه ها مي فهمند و ما نفاق را به بچه منتقل مي كنيم . بعد اين بچه را درمسجد تحويل ما مي دهند و مي گويند : اين را درست كن . در خانه خرابش كردي و حالا آوردي ميگويي : درستش كن . تا قبل از چهارده سالگي ميشود براي بچه الگو انتخاب كرد ولي بعد از چهارده سالگي احساس تحميل ميشود . يكي از چيزهاي مهم اين است كه پدر و مادر چه الگوهايي انتخاب كرده اند و چرا با اين الگوها ارتباط برقرار كرده اند ؟ آيا عقده هاي سركوب شده ي خودشان را در علاقه به آن الگو نشان مي دهند . هوسبازانه به يك الگو توجه كرده اند . اينها خيلي مهم است. همان ها هم الگوهاي بچه ها قرار مي گيرند . تربيت فرزند خيلي ساده است . اگر خود شما خوب باشيد او در فضاي بهاري ارتباط

ص: 8028

شما رشد مي كند و شكوفه مي دهد . كار سختي نيست . تربيت وقت نمي گيرد . اين خوب بودن ها را اين طوري به آن نگاه كنيم خيلي خوب خواهد شد . به الگوها اهميت مي دهيم ولي بعدا كسي نميتواند بگويد چون اين الگوها در جامعه بود ما آن را انتخاب كرديم . اگر كسي الگوي بد انتخاب بكند ، خودش مقصر است . مسئوليت متوجه خود فرد است . اما در خانه پدرها و مادرها بدانند كه الگوهاي جاودانه هستند و تاثيرات آن خواهد ماند . پس ببينند رفتارشان با هم چگونه خواهد بود . 17- اينكه گفته ايد پدرها و مادرها در جلوي فرزندانتان پا روي هواي نفسشان بگذارند و خويشتن داري بكنند يعني چه ؟

مثلا پدرها موقع عصبانيت بچه هايشان را تنبيه و يا موعظه مي كنند . بچه ها ديگر مي فهمند كه پدر عصباني بشود بهم مي ريزد و موعظه شروع ميشود يا اينكه بچه ها ميدانند در موقع عروسي پدر شاد است و اگر خطايي بكنند پدر ميگويد : تو را بخشيدم . اين بخشش و آن توبيخ مطابق هواي نفس است . شما چرا شاد هستي مرا مي بخشي ؟ وقتي عصباني هستي مرا ببخش . با من رفتار منطقي داشته باش نه رفتاري كه دلت مي خواهد . اين را بچه ي هفت ساله ي ما هم مي فهمد . بچه ميگويد : گير من اين است كه او عصباني نباشد . ايشان كه شاد باشند هركاري بكنم راحت مي بخشد . يعني اين شخصيت يك شخصيت هواي نفسي است . اگر از

ص: 8029

پدر و مادر بپرسي ميگويد : من هم تشويقش كردم و هم بخشيدم . وقتي عمربن عبدود آب دهان بصورت علي پرت كرد و علي بخاطر عصبانيت كمي درنگ كرد . اگر بنا شد بچه هاي مان را توبيخ كنيم وقتي خبر بد رسيد اين كار را نكنيم . اگر عصباني شديد بگوييد : حالا وقتي ديگر درباره اين كار صحبت ميكنيم . بچه مي بيند ما با او نفساني برخورد نمي كنيم . گاهي كار خوب ما با هواي نفساني قاطي ميشود .

88-05-21

11- اهميت تربيت ديني در جامعه مهدوي چيست ؟ وقتي ما به رسالت انبياء و هدف خلقت انسان نگاه كنيم مي توانيم هدف جامعه مهدويت و حكومت حضرت را چيزي جز رشد انسان در جهت عبوديت تحليل نكنيم . منتهي ما براساس نگاهي كه به تربيت بايد داشته باشيم ، بايد ببينيم اگر در جامعه مهدوي در مورد تربيت صحبت ميكنيم ، تربيت يك مصونيت عام و شامل است . همه در اين امر مشاركت مي كنند چون همه روي هم تاثير مي گذارند . ما وقتي برنامه ريزي نكنيم كه روي هم تاثير مثبت بگذاريم ، لاجرم كم و بيش تاثير منفي خواهيم گذاشت . يعني ما در تربيت يكديگر موثر هستيم . ما نيايد از اين مسئله غفلت بكنيم . ما بايد حواسمان به اطراف باشد . اينكه خيلي از آدمها خودخواه ميشوند اثر بد تربيتي ، بي توجهي به محيط است . مي خواهيم بين اين دوتا رابطه برقرار كنيم . وقتي ما حواسمان نيست كه روي ديگران از هر جهتي چه تاثيري ميگذاريم چون مي خواهيم

ص: 8030

در رفتارمان آزاد باشيم ميخواهيم به كسي اعتنا نداشته باشيم . خوب اگر من به اطرافيانم اعتنا نداشته باشم ، اطرافيانم كمبود محبت احساس بكنند ، در اين فرايند دچار مشكلات روحي بشوند و بهم مي ريزند . و اثر تربيتي بد روي ديگران مي گذارند . تربيت امري است كه هم در رابطه با انسان است هم در ارتباط با خود فرد و خود انسان و هم در ارتباط با جامعه است . اگر روي آن به نحو مثبت برنامه ريزي نكنيم و رها بشود ، به نحو منفي تاثير خواهد گذاشت . روايت از حضرت علي (ع) داريم : خودت را وادار به كارهاي خوب بكن و اِلا خودبخود به سمت بدي ها پيش خواهد رفت . با اينكه فطرت ما الهي است و خوب زاده شده ايم و خوبي ها در درون ما موجود هستند اما اگر اين خوبي ها در درون ما كشف نشوند ، تجلي نكنند و ته دل ما مدفون مي شوند و يك آثار بدي در انسان مي گذارند . اينكه خدا مي فرمايد : بهم ديگر در كارهاي خوب و تقوي كمك كنيد و هركس اين كمك را نكند ، نهي ميشود . گاهي ما روي هم شديدا اثر منفي مي گذاريم و بعضي مواقع با بي اعتنايي بصورت رقيق تاثير منفي بگذاريم . تربيت در جامعه ي مهدوي مساوي است با رسالت انبياء و هدف حكومت حضرت مهدي ولي يادمان باشد بنا نيست حضرت فقط ما را تربيت كند . تربيت بصورت يك فرهنگ ، يك امر فراگيري در جامعه ميشود . و ديدگاه عموم ساكنان

ص: 8031

جامعه مهدوي نسبت به تربيت اصلاح ميشود . همه وظيفه ي خودشان را در اين جامعه مي دانند . تجربه ي بشري و شكست ها و همه تلخ كامي ها به اينجا رسانده ، عقل آدمها و ايمان و صفاي باطنشان وضع را به اينجا رسانده كه همه نسبت به تربيت احساس مسئوليت مي كنند . شما نميتوانيد هرجوري مي خواهيد بگرديد و حرف بزنيد و بگوييد : ديگران به من چه ؟ اين فرهنگ و نگاه فراگير ميشود . در جامعه مهدوي همه ي كارها را به حضرت واگذار نكنيم . نگوييم حضرت و يارانشان مي آيند و دنيا را خوب ميكنند و ما كاري نداريم . الان كه حضرت نيستند ما بايد تلاش بكنيم . حضرت بيايند ما خود بخود اصلاح ميشويم و اگر اصلاح نشوييم حتما تقصير ياران حضرت ميگذاريم . نه آن زمان ما به خودمان مي آييم ، به خود آمدني كه اگر هم اتفاق بيفتد مقدمه ساز ظهور ميشود . 12- آيا منتظر موعود بودن اثر تربيتي دارد ؟ مسلما آثار تربيتي دارد . ما اول بايد كاري بكنيم كه اين انتظار تشديد بشود. و اين انتظار جا بيفتد . كلمه ي انتظار در جامعه ي ما رواج دارد و با آن آشنا هستيم و قلبا اين انتظار در وجود ما هم هست ولي قبل از اينكه به آثار انتظار برسيم ، بگذاريد اين انتظار را يك انتظار عميق و حقيقي بكنيد . چه كار كنيم اين انتظار نسبت به جامعه ي مهدوي يك انتظار عميق بشود و واقعا منتظر باشيم ؟ لازمه اش اين است كه ما عميقا

ص: 8032

و دقيقا بدانيم چه اتفاقي ميخواهد بيفتد و عميقا به او علاقمند بشويم . و عميقا از اين وضع خودمان ناراحت بشويم . اين ها از عناصر كليدي انتظار هستند . ما اگر از وضع خودمان راضي باشيم و به يك تغيير فرمي مختصر را تقاضا بكنيم ديگر منتظر چه باشيم ؟ تعارف مي كنيم . مثل اينكه ميهمان مي خواهد بيايد و ميهماني است كه خودش را دعوت كرده است و مي گوييم : بله بفرماييد . پيامبران وامامان خبر داده اند كه ميهماني براي شما خواهد آمد . ما هم ميگوييم : بله ما منتظر هستيم . تشريف بياورند . نه التهابي و نه سوزي . ما بايد اقدام كنيم و مقدمه ي آن اين است كه ما منتظر باشيم . اگر منتظر هستي بايد اقدامت مثل اقدام يك منتظر باشد . و آدمها را محاكمه ميكنيم . آدمها منتظر نيستند . نميدانند چه اتفاقي خواهد افتاد ؟ خيلي ها از جامعه ي حضرت مي ترسند و اعتقادا آنرا بيان نمي كنند و ميگويند : زشت است اگر اين را بيان كنيم . ولي واهمه دارند . همه ي آنهايي كه با نشست و برخاست با آدمهاي مذهبي واهمه دارند فكر مي كنند . حكومت حضرت هم در همين مايه هاي است . آدمها دوست دارند آزادي داشته باشند و فكر ميكنند اگر اين حكومت مقتدر دين تشكيل بشود ، بعد اينها ديگر نميتوانند نفس بكشند . امكان گناه كردن ندارند . بعضي ها فكر ميكنند تنگناهايي ايجاد مي شود . اين آخرين سخنراني حضرت زهرا در باره حضرت علي (ع) به مردم

ص: 8033

مدينه است . مي فرمايد : از امير المومنين نترسيد . به دين داري خودش نگاه نكنيد . او شما را آرام به سرچشمه مي رساند . بگونه اي شما را هدايت ميكند كه شما اصلا نميكنيد كسي شما را هل داد يا فشاري بر شما وارد نخواهد آمد . و آنچنان شما را سيراب ميكند مثل كسي كه مشك آب را مي خورد و آن را هم به سر و رويش بريزد . اين جوري شما را سيراب مي كند . ما هنوز به نقطه ي آغازين انتظار كه بايد در وجود ما شكل بگيرد نرسيده ايم . البته كلياتي گفته شده است . امنيت و بركت زياد است . معنويت و عقلانيت زياد است . اگر ما تربيت را در جامعه ي مهدوي بحث نكنيم ، مردم فكر ميكنند اين ها بصورت معجزه آسا اين طوري مي شود . آدمها صبح بلند مي شوند و مي گويند : من قدر علاقه به نماز دارم . يا آدمها با دشمنانشان دوست ميشوند و همه منتظر كسي هستند كه براسب سفيدي سوار باشد و بيايد و معجزه آسا همه چيز را حل كند . اين اتفاق روز قيامت مي افتد وقتي كه ما به بهشت مي روييم . اينجا دنيا است و يك روندي دارد . خوب بودن روندي دارد و ثبات اين خوب بودن روندي دارد . تكامل انسانها در جامعه روندي دارد كه آن روند همين ساز و كار تربيت است . اين ها مي خواهند سر اين ساز و كار صحبت كنند كه بتوانيم همين الان هم به آن سمت حركت بكنيم

ص: 8034

، تلاش و تكاپو بكنيم ، اينكه مي گوييم استقلال آدمها را حفظ كنيم و مزه ي آزادي و انتخاب را بچشند ، رعايت اين استقلال با آن بي تفاوتي غرب فرق ميكند . اين فضاي آزاد با فضاي آزاد غرب كه تحميل علاقه است نه آزادي فرق مي كند . جديدا در بعضي ايالات آمريكا اجازه نميدهند در نزديكي مسجد و يا كليسا دانسينگ افتتاح بشود چون به تجربه فهميده اند كه اين رقابت بايد رقابت عاقلانه اي باشد . براي اينكه عادلانه باشد نيمتوانند كنار همديگر باشند . شما نمي توانيد تصاوير بد به جوان نشان بدهيد و تصوير مسجد را هم نشان بدهيد و بگوييد : هر كدام را مي خواهيد انتخاب كن . شما بنيان شهواني او را به بردگي كشيده ايد بعد مي گوييد : آزاد هستي انتخاب بكن . اين فضا در جامعه ي مهدوي نيست . مردم واقعا آزاد هستند كه بين خدا و خودشان انتخاب بكنند . واقعا آزاد هستند كه كدام مراتب بهشت را انتخاب بكنند . هيچ كس چيزي را به آنها تحميل نخواهد كرد . نه كفر و نفاق ميتوانند چيزي را به كسي تحميل بكنند نه امام زمان تحميل مي كند . اين دو تا در كنار هم قرار بدهيم . 1124 پيامبر آمده و 14 قرن گذشته ، خوب ها چيزي را تحميل نكردند ولي از آن طرف بدي ها رابه شيوه هاي مختلف تحميل كرده اند . حكومت حضرت ساز و كار تربيتي اش چيست ؟ بايد مزه اش را چشيد تا به انتظار عميق تر رسيد . آنجا نه كسي

ص: 8035

آدمها را فريب مي دهد نه كسي بدي را به آدمها تحميل ميكند و حضرت هم بنا ندارند خوبي را تحميل كنند . آدمها با عشق و لذت خوب ميشوند . 13- درمورد اينكه در جامعه ي مهدويت نه خوبي را تحميل مي كنند و نه بدي را ، بيشتر توضيح بدهيد . يكي از علتهايي كه انبياء با طاغوتيان درگير مي شوند بخاطر اين است كه آنها كارشان به بند كشيدن انسان است ولي پيامبران به آزادي و استقلال فرد مي انديشند . نسبت به اينكه اين هوشياري در اين زمان نسبت به آزادي بيشتر شده ، بندها نامرئي شده اند . اينكار با شيوه هاي مدرني صورت مي گيرد . مثلا قانون هاي اضافه و تشويق ها و تنبيه هاي فراوان و فوري و سنگين يا تحقيرها و توهين ها به بهانه ي اظهار نظرهاي مختلف يا جاذبه هاي دروغين و تزيين هاي فريبنده ، همه ي اين ها بند است . شما اين بندها را برداريد و انسان ها آزاد مي شوند ، اگر خواستند بسمت خدا بروند و اگر خواستند نروند و معمولا هم مي روند . منتهي كم و زياد را خودشان انتخاب مي كنند . يك مثال اقتصادي عرض بكنم . در فضايي كه به شدت بحران اقتصادي است و دزدي هاي فراوان باشد خوب طبيعي است خيلي ها دست به دزدي بزنند و خساست ميكنند زيرا نا امني است . حضرت نا امني را از بين مي برند . بعد امكان زور گويي را از عده اي مي گيرند ، بعد فضايي هست كه طرف ميتواند در مورد

ص: 8036

خساست فكر بكند . و وقتي فرصت فكر داشتن داشته باشد ميگويد : چرا من خساست بكنم ؟ اين فضا براي همه ايجاد ميشود . البته در آنجا هم وسوسه هاس نفس باقي مي ماند و ميزان رغبت هر كسي و ميزان همت هركسي ممكن است با ديگري تفاوت داشته باشد . مسابقه ي اصلي انسان بودن در دنيا اين نبوده كه تو به بهشت مي روي يا به جهنم ؟ و يا مسير خودت را انتخاب كني . كدامتان ، كدام مرتبه از بهشت را مي خواهيد تمرين كنيد و برويد . در اين وسط بعضي ها علاقمند مي شوند كه به دوزخ بروند . اين ديگر ميل خودشان است ولي وجه غالب اين نيست . وقتي ما در چنين فضايي قرا بگيرم فضاي منطقي كه فقط با تحقق ولايت پديد ميآيد ، آن وقت فضاي تربيتي خوب ايجاد ميشود . سه امام اول ما به موضوع ولايت پرداختند . به موضوع تربيتي كه ما از امام سجاد (ع) داريم ، نپرداخته اند . امام سجاد (ع) آدم سازي مي كردند . دانه دانه آدم مي آوردند و تربيت مي كردند . حضرت علي (ع) اين كار را نكرد چون حكومت در دستش بود و احتياج به اين كار نداشت . امام زمان هم كه بيايند ، اول حكومت تشكيل مي دهند . اول با طاغوت مبارزه مي كنند . و فضاي تربيتي مثل خانه ي امام سجاد (ع) بوجود بيايد . امام سجاد غلامشان را صدا زدند و او نيامد . ديدند كه در اتاق نشسته . گفتند چرا جواب نمي دهي ؟

ص: 8037

گفت : چون از شما حساب نمي برم . احساس امنيت مي كرد . مي توانست معصيت كند ولي اكثر غلامان امام سجاد (ع) معصيت نمي كردند . آقا از او تشكر كرد كه چنين خبر خوبي به او داده است كه از او حساب نمي برد . و از خدا سپاسگزاري كرد و غلام را در راه خدا آزاد كرد . جامعه ي مهدوي مي خواهد اين فضا را براي اكثريت انسانها ايجاد بكند . طبيعتا به اين فضا خواهد رسيد . چون انسانها فطرت و عقل دارند . حضرت عقل ها را شكوفا مي كند . بستر سقوط و كفر را هم از بين مي برد . شمشير حضرت براي آنجاست . شمشير حضرت براي نمازخوان كردن ما نيست . كساني كه الان نماز نميخوانند به احتمال زياد شمشيري آنها را وادار به بي نمازي ميكند . شمشير تمسخر ديگران . شمشيري كه با تزيين اسارت هاي دروغين براي او ايجاد مي كنند . بعضي ها فيلم سياه و سفيد را رنگي تعريف مي كنند . و فرد محاصره ميشود و مجبور است به اين شرايط تن بدهد . بخصوص در مورد جوانها . روايت از امام صادق (ع ) داريم : بين جوانها و كساني كه غُلو مي كنند فاصله بيندازيد . بزرگنمايي ميكنند . زياده گويي ميكنند . اين جوان هم يك احساس نياز بي حد طلبي دارد . بعضي ها اين قدر چيزي را محكم مي گويند كه جوان باورش ميشود و فكر خودش را هم در توجيح او بكار مي گيرد . فكر كنم حضرت دو گروه را حسابشان

ص: 8038

را مي رسد . يكي با كسانيكه با زور اسلحه و قدرت و ثروت به جان مردم افتاده اند و يكي كساني كه با زور هنر و فريب ابزار رسانه به جان مردم افتاده اند . حضرت اين اسارت را از بين خواهد برد . همه در يك فضاي آزاد و معقول قرا مي گيرند و رشد پديد مي آيد . ما بايد جامعه ي حضرت را دقيقا لمس كنيم . نه اين كه تصور كنيم معجزه اي رخ مي دهد و ما نا خودآگاه آدم خوبي مي شويم . نه اينكه حضرت خوبي را به ما تحميل مي كند . بلكه رمز تربيتي حضرت و روند خوب شدن جامعه اين است كه حضرت از طرفي جلوي فريب ديگران را مي گيرد ، از طرفي خودشان هم زور نمي گويند . و كسي را فريب نمي دهند . انتظار چنين صحنه اي انسان را شاد مي كند . 14- اثرات تربيتي انتظار را توضيح دهيد . آثار انتظار كه مي خواهيم درباره ي آن صحبت بكنيم ، مثل انتظارهاي معمولي ما نيست . انسان منتظر ، انتظارش مي تواند از يك حداقلي شروع بشود تا يك حداكثر . از حد متوسط بخواهد كم كم بالا برود ، اين آثار خودش را نشان مي دهد . ما براي تشديد انتظار بايد تلاش بكنيم . هركس در دعاي ندبه نشست و اشك ريخت منتظر نيست . امامان ما در انتظار امام موعود ببينيد چطور اشك مي ريزند و انسان تعجب مي كند . براي اينكه آنها خودشان امام بودند . آنها در موقعيت ديگري هستند ولي وقتي

ص: 8039

طول دوران غيبت را تصور مي كردند آنچنان اشك مي ريختند كه ناقلان مي گويند : ما تعجب كرديم . در مورد اين فضاي بايد خيلي تفكر كنيم و به تخيل بپردازيم . در شعرها از خوبي حضرت صحبت مي شود ولي از اينكه حضرت چه مي كند و روند چه شكلي دارد صحبت نمي كنند . مثل اينكه ما از شهدا بخواهيم صحبت بكنيم ، ميگوييم شهدا خوب هستند ولي نمي گوييم شهدا چطوري خوب شدند ؟ مثلا مردم فكر مي كنند شهيد همت و شهيد بروجردي و شهيد چمران از اول كه بدنيا آمدند همين جوري بوده اند . اگر روند را نشان بدهند ، بچه ي من هم مي گويد : من در اين قسمت زندگي شبيه او هستم و به آن مقطع هم خواهم رسيد . در دعاي ندبه شاعرانه با حضرت صحبت نمي كنيم . تمام اقدامات حضرت را يكي يكي ذكر ميكند . و براي اقداماتش گريه ميكند . منتظر براي اين بستر گريه مي كند . در قسمتي مي گويد : كجاست آن لحظه هاي نوراني كه زير سايه تو كه اگر من درس ميخوانم كار مي كنم بخاطر خلاقيت و شكوفايي است . بعضي ها درباره ي احساسات نسبت به حضرت صحبت مي كنند . مي گويم : اين احساسات نسبت به حضرت با احساسات ما فرق مي كند . اين حداقل احساسات است . در فراق آقا اشك نبايد ريخت ، خون بايد گريه كرد . اين يعني احساسات و ما هنوز به آنجا نرسيده ايم . البته اگر معرفت پيدا كنيم احساستمان هم تشديد پيدا

ص: 8040

خواهد كرد . اما آثار تربيتي انتظار ، يكي از آثار عجيب انتظار كه كسي هم به آن توجه نمي كند اين است كه ما خودمان را در دوران غيبت در جهان در اقليت مي دانيم . منتظراني كه با شناسنامه موعود را مي شناسند ، در اقليت هستند . پس من كه در جامعه در اقليت هستم بهتر رفتار مي كنم . بعضي از ايراني ها مي گويند : ما در خارج خيلي مرتب رفتار ميكنيم تا نگويند : شما ايراني ها اين جوري هستيد و تحقيرمان نكنند . بعضي اقليت هاي مذهبي در كشور ما خيلي خوب رفتار مي كنند از همين مذهب در كشوري ديگر و انسان آنرا مي بيند . هر جا گروهي اقليت باشد بهتر رفتار ميكند . اگر ما منتظر حكومت و جامعه ي فراگيري هستيم و در اقليت هستيم ، آيا آن رفتار خوب در ما ديده مي شود ؟ چقدر بايد قشنگ عمل بكنيم . اين عمده ترين اثر تربيتي انتظار است كه اين وضعيت را موجب ميشود . آثار ديگر اميد بخشي ، احساس هويت و افتخار است . شما به بچه ات بگو : جهان آينده دنيا را امام من و تو اداره مي كند . ما صاحبان جهان خواهيم شد . ما همان مستضعفان هستيم و ما را ضعيف كردند چون حرف حق مي زنيم . اين هويت عالي چقدر مي تواند اثر بگذارد . اين ها آثار انتظار هستند كه ميشود خيلي روي آنها كار كرد . احساس افتخار در كنار اميد در كنار احساس اقليت در انسان تحول ايجاد مي كند .

88-05-07

ص: 8041

- گستره ي تربيت ديني كجاست ؟

تعريف تربيت ديني اثرگذار بر ديگران ، براي رشد است . تربيت به اين معنا نخواهد بود كه يك كسي رشد ديگران را بعهده بگيرد و يا صاحب رشد ديگران بشود . رابطه در تربيت ديني يك رابطه ي آزادتر تلقي كرديم . انسانها به زيبايي از كنار هم عبور ميكنند مانند گلي كه بوي خوشش را به مشام همه مي رسانند . اينگونه تاثير گذاري در ديگران بكنند . معني تربيت ديني را اگر اين بگيريم ، گستره ي تربيت ديني فقط در خانه و مدرسه محدود نخواهد شد . همه با هم كار تربيتي مي كنند . شما يك لباسي مي پوشيد . فردي ميگويد : چقدر اين قشنگ است . چقدر به شما مي آيد . اين را از كجا خريدي ؟ اين روي شما تاثير مي گذارد . نگاه ديگران روي شما تاثيرگذار است كه دفعه ديگر چه لباسي بپوشيد . يا وقتي ديگران درباره ي زندگي شما نظر مي دهند ، روي شما تاثير مي گذارند . يا از زندگي خودشان براي شما حرف مي زنند و يك حادثه ي كوچك را خيلي بزرگ مي كنند تا از ديگران كم نياورند و روي ديگران تاثير بگذارند . اين تاثيرها وقتي ماندگار مي شود و زياد ميشود و پشت سرهم مي شود ، اسمش تاثير تربيتي است نه فقط تاثير تبليغي . بعضي افراد در يك لحظاتي خيلي آمادگي براي گرفتن پيامي از كسي يا از اطرافيان خودشان دارند . اگر آن لحظه يك پيام بد بفرستي و تاثير بد تربيتي بگذارد ، شما

ص: 8042

پيش خدا مسئوليت خواهيد بود . روز قيامت علاوه بر جواب خودت بايد جواب او را هم بدهي . و مي گوييد : من نميخواستم رويش تاثير بگذارم ، او در اوج آمادگي تاثير پذيري بود . انسانها در هنگام عبور و مرور ساده و از كنا ر هم رد شدن ، تاثير تربيتي روي هم نمي گذارند . فوقش تاثير تبليغي مي گذارند . حالا ما چكار كنيم ؟ بعضي انسانها آمادگي شان براي تاثير پذيري بالا است . كما اينكه بعضي مواقع انسانها تاثير پذيري شان كم است . درگير مسئله ي دروني هستند و پاي منبري هم بنشينند تاثير نمي پذيرند . ولي ما همه جا در حال تاثير گذاري بر روي يكديگر در هستيم . شما تربيت را از يك محيط بسته و از يك رابطه ي دو طرفه ي محكم خارج كنيد و در روابط آزادتر قرار بدهيد . آن موقع خواهيد ديد كه تربيت گستره ي وسعي دارد . روايت مي فرمايد : مومنين به گردن هم حق پيدا مي كنند . بايد روز قيامت اين حقي كه گردن همديگر پيدا كرده اند را پاسخ بدهند . يعني تسويه حساب خودشان كه انجام شد ، حالا بايد ببينند دين ديگران ر ا هم ادا كردي يا نه ؟ مثلا چه كسي گردن ما حق پيدا مي كند . فرمود : حداقل كسي كه گردن شما حق پيدا مي كند كسي است كه چهل قدم با او راه رفته ايد . روز قيامت سوال مي كنند كه حق او را ادا كردي يا نه ؟ حالا ببينيد در اين عبور

ص: 8043

و مرورهايي كه با هم داريم ، دوست و يا همكار ، چقدر بايد دقت داشته باشيم . اين فضا انسان را از حصار تن خوديت بيرون مي آورد ، وقتي حصار تنگ غم ها و افسردگي ها افزايش پيدا مي كنند عصباني شدن ها و خيلي مسائل پيش مي آيد . كافي است انسان در يك فضاي قشنگي ، فكر تاثير گذاري بر ديگران هم باشد و هركس خودش را مربي حساب بكند . انسانهايي كه خيلي به خودشان مطمئن هستند و نمي خواهند تاثير بپذيرند ، اتفاقا از يك جاهايي و از يك كساني تاثيراتي مي پذيرند كه اصلا به آنها نمي آيد و خيلي هم ضرر خواهند كرد . مثل كسي كه خواستگاران دخترشان را رد مي كنند و بعد به بدترين آنها جواب مثبت مي دهند . در افكار عمومي هم اين موضوع هست و حكمتي هم پشت آن هست . كساني كه به سادگي از هر كسي الهام نمي گيرند ، يك جاهايي توسط كساني كه خيلي از آنها ضعيف تر هستند تاثيرات وحشتناكي مي پذيرند و ناخود آگاه اين كار را ميكنند . لذا سفت بودن در تاثير نپذيرفتن خيلي بد است . حالا ريشه ي روايي و ديني آن را عرض بكنم . وقتي در دين ما مي فرمايد : در هر نگاه مومن عبرتي هست . ممكن است كودكي از كنار شما رد مي شود و درخواستي از شما مي كند . ممكن است الهامي به شما مي كند . يا پيامي براي شما داشته باشد و با شما حرف مي زند . دست خودش نيست .

ص: 8044

ما خدا را پشت سر او ببينيم . كسي دارد گدايي مي كند و از كنار شما رد مي شود . تكدي گري كار خوبي نيست . اما ممكن است او لابلاي حرفهايش كلمه اي گفت و به شما پيامي فرستاد . بعضي ها سر چهار راهها فال مي خرند كه ببينند در آن لحظه چه الهامي به آنها مي دهد . مي فرمايد : در هر نگاه مومن ، درسي از اطرافش هست . زيرا خدا اين درسها را تعبيه كرده است . برنامه ي روز شما را ديده است . شما مانند توريستي هستيد كه در اين پول يك مديري وجود دارد كه از صبح تا آخر شب شما را برنامه ريزي كرده است . شما تمام لحظات را با حكمت نگاه كن . در اينجا بايد انسان مهارت داشته باشد و قشنگترين پيامها را از آن بگيرد . قشنگترين دريافتها را داشته باشد . خيلي از اوقات غرور ما آدمها موجب ميشود كه باب تاثير پذيري خودمان را ببنديم . تواضعي مي خواهد . زميني كه فرو افتاده تر باشد ، آب بيشتري در آنجا جمع خواهد شد . آمادگي اين را داشته باشيم كه از هر حادثه ي خوب و بد و از هر آدمي در اطراف خودمان درس بگيريم . اگر اين آمادگي علامت تواضع انسان است . اگر اين تواضع باشد تربيت مي شوند . حديثي مي فرمايد : بهترين چيزي كه پدر ها و مادرها مي توانند براي فرزندانشان به ارث بگذارند ، ادب است . چون اگر بچه ي شما با ادب شد ، همه چيز از

ص: 8045

همه كس خواهد گرفت . همه دوست دارند به او خدمت كنند . شما همه جا با او نيستيد . او تواضع دارد و همه مُريد فرزندان شما هستند . هركسي به او خدمتي خواهد كرد . يكي ميگويد : بيا به تو نكته اي ياد بدهم . يكي مي گويد : بيا من تو را برسانم . يكي مي گويد : بيا من تو را به يك معامله ي خوب راهنمايي بكنم . كافي است اين فرو افتادي را به او ياد بدهيم ، مثل اينكه همه پدرهاي او هستند ، همه دلسوزهاي او خواهند بود . پيامبر گاهي به اطرافيانشان مي گفتند : چيزي بگوييد كه ما هم استفاده كنيم و آنها را مي پذيرفتند . البته در مقابل پيامبر كسي حرفي نداشت . پذيرش خيلي مهم است . در يكي از خاطرات پسر آقاي بهجت از پدرشان مي گفتند : پدر براي ما قصه و داستان تعريف مي كردند و ما بايد از قصه و داستان منظورشان را متوجه مي شديم . ايشان مي گفتند : بعلت كهولت سن پدرم من همرا ه ايشان در يك اتاق بوديم و من از ايشان نگهداري مي كردم . روزي ايشان به من گفتند : فلان آيت الله پايش را جلوي فرزند ش دراز نمي كرد و من فهميدم كه ايشان خجالت مي كشند جلوي من پايشان را دراز كنند . و بعد از آن ، بين اتاق پرده كشيدم . نمي گويد : پسرم بيرون برو . تو بايد خودت اين مطلب را بگيري . و خودت متوجه بشوي . اين تربيت ديني است

ص: 8046

. اين گل زيبايي است كه از درخت آويزان است . ما ازكنار آن عبور مي كنيم و يقه ي ما را نميگيرد كه بيا من ميخواهم به تو چيزي بگويم . پس اگر كسي خواست در اين فضا تاثير تربيتي بپذيرد آمادگي خودش بايد بالا باشد . البته آمادگي اش بايد بالا باشد كه هر بويي را استشمام نكند و از هر چيزي تاثير نپذيرد . هركسي از مسئوليت خودش خبر داشته باشد . پس گستره ي تربيت وسيع شد . همه در حال تاثير گذاري روي ديگران هستند . هركس لباس مي پوشد و بيرون مي آيد ، بگويد : خوب حالا آثار تربيتي اين را چكار كنم . شادي روي ديگران تاثير بگذارد و ماندگار بشود . از آن طرف هم ، همه بايد آمادگي داشته باشند كه بهترين بو را از محيط خودشان استشمام بكنند . عطر فروشي مي گفت : من سعي ميكنم در محيطي كه بوي بد هست نروم . چون شامه ام خراب ميشود . يك موسيقي داني هم بود كه مجري از او پرسيد : موسيقي هاي تلويزيون چگونه است ؟ و ايشان گفت : من گوش نمي دهم و مجري تعجب كرد . گفتند : چرا ؟ گفت : چون گوشم خراب ميشود . من نميتوانم هر چيزي را گوش كنم . در فضاي تربيتي همه بايد مواظب باشند كه تاثير تربيتي روي ديگران مي گذارند و مواظب باشند چه تاثيري از ديگران مي پذيرند . 10- درباره ي راه كار تربيت ديني كه دوري از تشويق و تنبيه بود ، توضيح دهيد .

كارمندي وارد

ص: 8047

اداره ميشود و براي او يك كارت ساعت زني گذاشته اند كه تاخيرهاي او را مورد تنبيه قرار ميدهد و اضافه كاري او را مورد تشويق قرار ميدهد . محصل در مدرسه درس ميخواند و تا آنجا كه ميآموزد يك تشويقي بنام نمره وجود دارد كه زياد ميشود و آثار حقوقي بر آن مترتب ميشود . شخصيت دادن اطرافيان بخاطر اين نمره است . اگرنمره كم بشود ، تنبيه هاي جانبي دارد . زندگي ما پراز تشويق ها و تنبيه ها است . اكثر قوانين و آيين نامه ها هم اين تشويق ها و تنبيه ها را مديريت مي كنند . هرچه زندگي انسان بيشتر در حصار قافله تشويق ها و تنبيه ها اسير باشد از شخصيت انسان خوبي ها و فضيلت هاي آن كاسته ميشود . و به ديگران وابسته ميشود . معلوم است كه اگر كسي با اراده خودش از خواب بيدار بشود بهتر از آن است كه با ساعت شماته دار و يا يك پارچ آب از خواب بيدار بشود . ببينيد اين دو فضا چقدر متفاوت است . ما بايد از اين تشويق ها كم بكنيم . قانونمند زندگي كردن خوب است ولي زياد قانون داشتن خوب نيست . چرا او خودش بخاطر ويژگي هاي اخلاقي و شخصيتي اين جور نباشد . خيلي ها ميگويند : اين تشويق ها و تنبيه ها و قانون ها بخاطر اين است كه او را عادت بدهيم . واقعا اين نتيجه را داده است . آيا كسي رفته و آمار بگيرد كه حالا ما اين قدراز كارت ساعت زني و نمره استفاده كرده ايم بچه

ص: 8048

ها بدون كارت ساعت زني و نمره خوب درس مي خوانند و سر كار مي روند و روي پاي خودشان ايستاده اند و يا همه خودشان هم اين را به اهرم ها واگذار كرده اند . فقط بحث مربي كه نيست . بحث زندگي ماست كه اينگونه با ما رفتار مي كنند . ما در جامعه ي مهدوي ، جامعه ي كم قانوني خواهيم داشت . قانون بايد با شيوه ي خاصي طراحي بشود و از خود قانوني نبايد زياد استفاده كرد . قانونها را افزايش بدهيم . امضاء عقدنامه ها را افزايش بدهيم ، پليس ها را افزايش بدهيم و آمار طلاق ها هم بالا مي رود . ما هدفمان اين نيست كه قانونمند زندگي كنيم ، ما هدفمان اين است كه خوب زندگي كنيم . قانونها تشويق ها و تنبيه ها را مديريت مي كنند . كسي در يك محيط كار كوچك سعي كند كمترين قانون را استفاده بكند و در قانون اسراف نكند . معلم ها و خانواده ها اين ها را دقت كنند . بعضي وقتها درس هايي در مدرسه باشد كه نمره نداشته باشد . در اينجا هركس خودش است . تو زندگي بايد خودت باشي . پيامبر اكرم آمده كه به ما بگويد : خودت هستي . برو . حالا يك حمايت ها و هدايت هايي هست . براي همه چيز تنبيه ها و تشويق هايي هست و خدا كه در اين وسط چند تا دستور پنهان و پيچيده داده ، تنها مي ماند . ما آدمهاي بدي نيستيم . ما خدا را قبول داريم . چرا نماز را

ص: 8049

كاهلي ميكنيم ؟ چون فقط نماز است كه تشويق و تنبيه ندارد . بقيه چيزها تشويق و تنبيه دارد . مربيان جامعه بايد به استعدادها توجه كنند نه به تشويق و تنبيه . به همين دليل امامان و پيامبران ما از بهترين آدمها انتخاب ميشوند . حالا ما در محيط خانه اين تشويق و تنبيه را كاربردي تر بكنيم . پدرها و مادرها هميشه با محبت و با هديه باشند و آن چيزي را كه بايد اثبات بكنند ، اثبات بكنند كه يك موقع ذهنيت منفي پيش نيايد . اطمينان خاطر به يكديگر بدهند و اين ها هنگام خطا يا هنگام كار خوب به تنبيه هاي فوري رو نياورند . تا كسي كار بدي از او سر زد ، زبان سرزنش باز نكنند . چند روز بعد به او بگوييد . كمي به خودش مهلت بدهيد كه فكر بكند . اگر خواستيد او را نصيحت بكنيد كه مقابل جمع نباشد كه سرزنش بحساب نيايد . اگر خواستيد نصيحت بكنيد از منطق استفاده بكنيد . از تحقير كمتر استفاده بكنيد . اگر كسي كار خوبي هم انجام داد بگوييد : بله خيلي عالي . بيشتر از اين جلو نروييد . به همين دليل كه ايشان فرزند ماست ، قربان صدقه اش برويم . خسيسي به خرج ندهيم و بگذاريم وقتي كه نمره ي خوبي گرفت بگوييم : فدات بشوم . در حالت معمولي بگوييد : فدات بشوم . بعضي خانواده ها تنبيه بد ندارند ولي تشويق بد دارند . اگر كودك چهار ساله كار خوبي انجام داد ، اگر زياد تشويق بكنيد ، دفعه بعد خودش

ص: 8050

را تكرار مي كند و خلاقيت جديد به خرج نمي دهد . دوباره اداي حرف قبلي را در مي آورد تا مامان دوباره او را تشويق بكند . خلاقيت او را گرفته ايد . تشويق شيرين است و بچه را گيج ميكند . بگذاريد خلاقيت ادامه پيدا بكند . به خود بچه شخصيت بدهيد نه به نمره كم و يا زياد او . اين استقلال را از چهارده سالگي به فرزندان بايد بدهيم . از اين سن شما بايد با بچه مشورت بكني . ما پانزده ساله را خيلي بچه مي دانيم . در بيرون هم اگر بدي از كسي ديديم در مقام تربيت او را زود مجازات نكنيم . يك جوري به او منتقل بكنيم . در مسئله ي تربيت ما تربيت فكري هم داريم . يكي از نكاتي كه در تربيت فكري هست . اين است كه صريح نگوييد . بگذاريد خودش بگيرد . كليدي ترين مباحث در قرآن مثل ولايت صريح گفته نشده است . اسم علي بن ابيطالب را در قرآن نياورده است . مي گويد : خودشان بايد بفهمند . دين ما اهل اشاره است . فضا بايد عوض بشود . نيش ها را نبايد با كنايه زد . اين بد است . بعضي ها مي گويند : غربي ها هم مي گويند : به كار همديگر نبايد كار داشته باشيم . من دخالت بيجا و تنبيه بيجا نداشته باشم ، به كار كسي كار نداشته باشم و بعد مهر و محبت و عطوفت هم باشد بايد چه كار كرد ؟ وقتي با كسي همسايه شدم به آنها مهماني بدهم

ص: 8051

. از آنها دلجويي كنم و احوالپرسي كنم . اين توجه و دلسوزي باشد و در كنار آن عدم دخالت را هم داشته باشيم . البته جا انداختن اين رفتار در جامعه طول مي كشد . تا ما مي گوييم بيايد تشويق ها و تنبيه ها را زياد نكنيد ، همه ياد امور دين مي افتند و مي گويند : به نماز ما كاري نداشته باشد . بنده عرض مي كنم اين حرفهاي ما موجب تضعيف دين نشود . ما در همه جاها تشويق ها و تنبيه هاي سخت داريم ولي وقتي به دين مي رسيم مي خواهيم شُل رفتار بكنيم . همه بايد با هم باشد . اگر مي خواهيم رفتاري كه دين گفته پياده كنيم مثلا وقتي ميخواهيم براي نماز صبح فرزندانمان را بيدار كنيم ، آنها را تلخ بيدار نكنيم . شيرين بيدار كنيم كه خاطره ي خوشي هم از بيدار كردن در ذهن بچه باقي بماند . كنكور هم قبول نشد ، همين جوري با او رفتار كنيم . اگر براي نماز صبح خواب ماند ، مي گوييم : اشكالي ندارد جبران مي كني و بگوييم مهم در زندگي درس است . و در مورد درس سخت برخورد كنيم . دوگانه برخورد نكنيم . در جامعه هم نسبت به ارزشها و عموم ارزشهاي انساني يك تعادلي را برقرار كنيم . پس در غرب اگر كسي هم بميرد به او كاري ندارند . اما اينجا دلسوزي و قرابت وجود دارد . ارتباط و دلسوزي هست ولي در غرب نيست و اين تفاوت بين اين دو است . نماز جماعت نبايد در اداره

ص: 8052

اجباري باشد .

88-04-30

5- خلاصه اي از بحث تربيت ديني صحبت كنيد .

دين برنامه اي براي شكوفايي انسان است . دين چيزي از بيرون به ما تحميل نمي كند بلكه سعي در اكتشاف درون روح انسان دارد . دين در واقع دارايي هاي خود انسان را رو ميكند . امر تحميلي تلقي نميشود . اگر كسي دين را تحميلي تلقي ميكند بخاطر اين است كه به خودشناسي نرسيده است . چون انسان لايه هاي پنهان دارد و از لايه هاي پنهان خبر نداشته و فكر مي كند دستورات ديني چيزي را به او تحميل ميكنند . در واقع اگر انسان به يك خودشناسي عميق دست پيدا بكند مي بيند كه كلمه زيباي امير المومنين در جانش جاري خواهد شد : تو همان جور هستي كه من دوست دارم ، من را همان جوري قرار بده كه تو دوست داري . اينكه دوست دارم همان چيزي كه خدا دوست دارد بشوم ، باز جز خواسته هاي من است . دين ، اينگونه يك تعريف بدون استرس و بدون موضع گيري انسان در مقابل آنرا پيدا خواهد كرد . وقتي شكوفا شدن دارايي هاي دروني برنامه اي بخواهد كه نام آن دين ميشود ، تربيت ديني هم تعريفي جداي از دين نيست . شايد ما كلمه تربيت را اضافه مي كنيم يك قيد توضيحي اضافه كرديم . اگر بگوييم دين داراي همان تربيت ديني است . منتهي در كلمه ي تربيت ديني ما يك نگاه هم به تاثيرگذاري بر ديگران داريم كه ديگران را چگونه تربيت بكنيم ، بر ديگران چگونه تاثير بگذاريم . البته

ص: 8053

اگر ما فقط كلمه ي دين را استفاده بكنيم باز اين معنا را افاده خواهد كرد . اگر ما دينداري بكنيم يعني بخشي از آن هم بر ديگران تاثير بگذاريم و تربيت هم شامل آن خواهد شد ، اما تاثير گذاري بر ديگران به مقصود اينكه ديگران را رشد بدهد معمولا نام تربيت بر آن گذاشته ميشود كه ما مشكلاتي با اين كلمه تربيت داريم . چون در ريشه اين كلمه نوعي جبر بكار رفته است . و وقتي ما مي خواهيم چيزي را ربوبيت بكنيم مثل اين است كه ما يك رابطه ي جبري با آن داريم و او يك بي ارادگي در مقابل كار ما دارد و با خود شكوفايي ما ، با استقلال انسان ، با منشي كه در دين براي تربيت اتخاذ شده و برنامه اي كه دين داده منافات دارد . البته هرجايي كلمه تربيت ديني استفاده شده ، منظورشان تربيت به معناي لغوي نبوده است منظورشان هدايت ، تبليغ ، تزكيه بوده است . ولي اين الان رواج پيدا كرده است . در متون قديم ما چنين اصطلاحي استفاده نمي شد . در روايات اگر نگاه بكنيم از اين كلمه كه پيامبر ديگران را تربيت كنند ، استفاده نشده است . از كلمه ي امضا كردن و تبشير كردن استفاده شده است . گفتيم از كلمه ي تربيت دقيق استفاده كنيم . اگر مي خواهيم اين لفظ را با همان معنايي كه علماي اسلامي مد نظر دارند استفاده كنيم ، اين ملاحظه را يادمان باشد . اگر اين را يادمان باشد ديگر نمي گوييم مي خواهم فلاني را درست

ص: 8054

كنم . چون ما زياد ، كاره اي بر تاثير گذاري بر ديگران نيستيم . يا نميگوييم چرا فلاني را درست تربيت نكردي ؟ در تربيت جبر نيست . بايد خود فرد را بيشتر ببينيم . كلمه ي تربيت انسان را به اين سمت مي كشاند كه در تربيت جبري مسلك مي شود . 6- چرا شما يك ترجمه جديدي از تربيت براي ما ارائه داديد ؟

اگر تربيت را در همان لفظ رب در نظر بگيريم ، اين باز با ادعايي كه ما كرديم منافات ندارد . چون خدا مي تواند رب باشد ولي شما نمي توانيد رب باشيد . خدا يك رابطه ي جبري با عالم دارد . و رابطه ي تكويني با عالم دارد . كسي را كه ميخواهيم تربيت كنيم با او رابطه ي جبري و تكويني نداريم . خدا وقتي ربوبيت ميكند تمام مقدرات اين شي را در نظر مي گيرد . ولي به پيامبرش مي گويد : تو نميتواني هركسي را كه دوست داري هدايت بكني . رابطه اي كه خدا رب است و با عالم دارد ، آن رابطه را ما با عالم نداريم البته پيامبران و امامان هم اين رابطه را ندارند . ما ميگوييم پيامبران و امامان جانشينان رب العالمين هستند و به هدايت انسانها اقدام ميكنند . چون معناي جبري در معني لغوي رب وجود دارد ، اطلاقش به خدا درست است و به همين دليل هم اگر ما بخواهيم فرزندمان را تربيت كنيم نبايد بگوييم ما رب فرزند هستيم . چون تاثير گذاري ما محدود است . اينجا بهتر است از كلمه هدايت استفاده

ص: 8055

بكنيم . تاثير گذاري از دايره اي كه استقلال فرد مورد ملاحظه قرار بگيرد ، استفاده بشود . ما براي استفاده نكردن ازكلمه ي تربيت اصراري نداريم ، من متعرض اين شدم كه بعدا آسيب هاي تربيت نصيب ما نشود . يكي از آسيب ها اين بود كه زيادي از مربي توقع نداشته باشيم . يكي اينكه استقلال فرد و مسئوليت فرد را در نظر نگيرم . اين ها آسيبي است كه در تربيت بر ديگران وجود دارد . گاهي از روش هايي استفاده مي كنيم كه نتيجه ي معكوس دارد . اگر استقلال فرد را رعايت مي كرديم بهتر مي توانستيم روي آن تاثير بگذاريم . هدف تربيت در فضاي ديني ، هدف خوبي است . مي خواهيم در سايه تعليمات ديني به سعادت دنيايي و اخروي برسيم . مثلا فضاي دين ، اين هدف خوب بايد يك روش قشنگ و خوبي هم داشته باشد . ما نمي توانيم بگوييم چون هدفمان خوب است بايد همه را هُل بدهيم . هر كسي به موقعيت خودش ، يك پدر و مادر ممكن است تحميل هايي به فرزند داشته باشند براي سعادت فرزند اصرار دارند . ممكن است مسئولين يك جامعه و مربيان مدرسه ، روش هايي را پياده مي كنند كه تحميل در آن بيشترديده ميشود و نتيجه معكوس مي دهد . هرچه ما از تحميل فاصله بگيريم و آزادي را در جريان تربيت آنچنان كه انبياء و اوصياء رعايت مي كردند رعايت بكنيم ، نتيجه ي بهتري مي گيريم . مربي مظلوم واقع ميشود . فرد بعضي مواقع عكس العمل منفي نشان ميدهد و

ص: 8056

مربي هم در جريان دادن آزادي به او رو داده است و او هم سوء استفاده ميكند . اين اجتناب ناپذير است بخاطر همين است كه اولياء خدا هميشه مظلوم بوده اند . اگر مي خواستند با رو كم كني عمل كنند ، كاري نداشت و همه را سر جاي خودشان مي نشاندند . اگر دقت بكنيم مي بينيم مرز بسيار ظريفي وجود دارد . گاهي اين قدر فروتنانه براي آزادي انسان احترام قائل بودند كه انسان ها جرات پيدا مي كردند كه به اولياء خدا ظلم كنند . ما بايد اولياء خدا را مقتدران مظلوم و يا مظلومان مقتدر بدانيم . مظلوميتشان به خاطر رعايت آزادي انسان بود . 7- مهمترين ويژگي تربيت ديني چيست ؟

اگر ما تربيت را تاثير گذاري بر ديگران به منظور رشد انسانها در نظر بگيريم ، شيوه ي تاثير گذاري بر ديگران بگونه اي بايد باشد كه استقلال فرد و كرامت انساني را حفظ بكند . ما پيش از اينكه به هدف تربيتي بينديشيم ، بايد انسانيت انسان را در مسير اين رشد و پرورشي كه ميخواهيم به او بدهيم حفظ كنيم . پرورش در مورد گياه صادق است زيرا گياه در مقابل پرورش دهنده بي اراده است و او تمام تلاش خود را مي كند . ولي در مورد انسان نمي توان اين جوري گفت . در مورد انسان بهتر است كلمه ي پرورش را انتخاب نكنيم تا ياد پرورش گل و گياه نيفتيم . رعايت و استقلال به اين است كه فرصت انتخاب و فرصت آنكه خود فرد بتواند انگيزه ي در خودش ايجاد بكند را

ص: 8057

به او بدهيم . فرصت بدهيم تا از آموخته هايش و از علاقه هاي قلبي خودش بهره برداري بكند و روي پاي خودش بايستد و خوب بشود . يكي از ويژگي هاي مهم آن اين است كه

كاري مي كند خود فرد خوب بشود . نه ما او را وادار به يك خوب بودن سطحي يا صوري كه مثل فنر تا رها كنيم به سمت خودش برميگردد بكنيم . نتيجه ي اين رعايت استقلال و كرامت اين خواهد بود كه خوبي با ثبات و عميقي پيدا خواهد كرد . نتيجه ي ديگرش اين خواهد بود كه خوبي ارزشمندي خواهد شد . در قاموس ديني ما ارزش وقتي در رفتار يك انسان توليد ميشود كه خدا ببيند منشا اين رفتار در وجود خود شخص و در لابلاي عمق شخص نهادينه شده باشد و همچنين در قسمت زيباي قلبش نهادينه شده باشد . مثلا اگر كسي برايش نهادينه شده باشد ولي در ظاهر قلبش باشد و تا ديگران را ديد و منافع خودش را ديد ، لبخند بزند و متواضع باشد و هيچ حق و باطلي را در نظر نگيرد ، اين انسان چاپلوسي مي شود كه چاپلوسي در او نهادينه شده است . بايد هم با ثبات باشد و هم از قسمت قشنگ قلبش سرچشمه گرفته باشد . اگر از ترس اين و آن نماز بخواند چه فايده اي دارد ؟ عادت كردن به اين جور نماز خواندن و تواضع كردن بخاطر اين است كه شما به او فرصت نداديد اين رفتار خوب از لايه هاي عميق قلبش سرچشمه بگيرد . ما با شكل دادن برخي

ص: 8058

حوادث در بيرون زندگي فرد و ايجاد فضاهاي مناسب مي توانيم تاثيري بر فرد بگذاريم اما اين تاثير بايد خيلي ظريف باشد . بالاخره شما يك جور مي توانيد تاثير بگذاريد و فرد را وادار بكنيد و جور ديگري هم مي توانيد تاثير بگذاريد . مثلا غيبت كردن روش خوبي براي تربيت افراد است . ما آبرويشان را مي بريم ، آنها خودشان را جمع ميكنند . حواسشان باشد كه ديگر خطا نكنند . اگر خدا غيبت كردن را مجاز مي كرد ما در تربيت ديني خيلي موفق بوديم . مي گفتيم آبرويت را مي برم و او حواسش را جمع مي كرد. اما در نهايت اين زندگي چه خواهد شد ؟ كسي كه مدام در ترس از آبروي خودش و مدام در كسب وجاهت خودش ، با ديگران رفتار خوب بكند اين چه آدمي است ؟ در بعضي موارد به اهداف رفتاري رسيده ام . شايد با اين تهديد خواسته اند در او جرقه اي بزنند ولي در واقع كرامت او را از بين برده اند و اين فرد ديگر به درد نمي خورد . عمل خوبش هم ديگر ارزش نخواهد داشت . امام رضا (ع) مي فرمايد : گناه نكردن بعضي ها شما را فريب ندهد ، شايد ملاحظه كردنش بخاطر ترسش باشد . آدم ترسو و بي عرضه اي است كه جرات گناه كردن ندارد . در جواني با فردي دوست بودم كه خيلي متواضع و با حيا بود . وقتي مدتي با او بودم و با خانواده اش رفت و آمد كردم ، به او گفتم : تو آدم با حيايي

ص: 8059

نيستي بيشتر ترسو و بز دل هستي . بعضي دانش آموزان خودشان را با حيا نشان مي دهند تا خراب نشوند . شجاعت ندارد . اينها خيلي مهم است . ما فقط رفتار نهايي كه مي خواهد از فرد صادر بشود را نمي خواهيم . ما پشتوانه هاي آن را هم ميخواهيم . فطرت و خصلت هاي بلند انساني او را تخريب نكنيم . در خارج از كشور با دانشجويي مي رفتيم . او كمي ديرتر چراغ ماشين را روشن كرد و پليس رفتار خيلي بدي با او كرد البته ظاهرا رسمشان بود . در كشوري پيشرفته مثل كانادا خيلي بعيد بود . ما يك ساعت زير نورافكن پليس بوديم و جرات نمي كرديم پايين بياييم . زيرا خطر كتك زدن هم بود . اين رفتار غير انساني بود . اين نظم اگر در آنجا بوجود ميآيد چه فايده اي دارد ؟ ما نظم را براي چه ميخواستيم ؟ نظم را ميخواستيم كه منظم باشيم و يك عده اي ديگر در جامعه راحت زندگي كنند . در غرب هر نظمي ايجاد ميشود به نفع سرمايه داران بزرگ است نه خود مردم . البته راضي هم هستند . راضي بودنشان هم به درد نمي خورد . به چه قيمتي اين نظم را بدست آورده اند . اگر جواني را به كازينو فرستادي و قمار باز شد و شخصيت ترسويي پيدا كرد و در مقابل پليس عصيان نكرد ، بگوييم چه جوان آرامي است . او را جايي گرفتار هوس ها و قمار بازي ها كرده ايم و تخليه شده و ديگر عصيان نميكند و در مقابل

ص: 8060

پليس مي گويد : چشم . اين را يك شهروند خوب مي دانند . اگر رفتارهاي غلط مثل ميخوارگي انسان را در مقابل پليس ترسو كرد و انسان منطقي مقابل پليس تواضع نكرد بلكه تواضع ناشي از تحميل ترس باشد ، چه ارزشي دارد ؟ پس مهمترين ويژگي تربيت ديني استقلال فرد مبتني بر روشهاي اصيل انساني است . تا ما درباره آزادي و استقلال فرد صحبت ميكنيم مي گويند : بله غرب همه آزادي دارند و صواب يكطرف و گناه يكطرف است . پس مد نظر شما از فضاي خوب تربيتي چنين فضايي است . مصداق اين فضاي غربي است . خير چيزي كه ما در فضاي غرب از آزادي مي بينيم اين نيست . اتفاقي كه مي افتد اين است كه شما را با يك عمل مثلا شهوت آلودي اسير مي كنند و بعد مي گويند : آزاد هستيد انتخاب كنيد . آن فضا عادلانه نيست . ما يك قيامت نديده داريم . حداقل اين طرف هم يك شهوات نديده داشته باشيم . چرا خدا روي شهوات پرده مي كشد ؟ براي اينكه انسانها آزادي شان سلب نشود . و آزادنه انتخاب بكند . خدا ميگويد : من كه جلو نيامده ام اگر جلو مي آمدم ، همه دلباخته مي شدند هرچند ظرفيت ر ا نداريم كه از ابتدا او را ببينيم . بهشت را هم بيرون نياورده ام ، اگر بيرون مي آوردم كسي دنيا را انتخاب نميكرد . آزادي را به او دادم . شما هم خيلي چيزها را جلو نياوريد كه برخورد اسارت گرانه با او بشود . فضاي آزاد

ص: 8061

نه اينكه گناهان را روي سر انسان بريزيم ، بعد تحت تاثير قرار بگيرد و بعد بگوييم آزاد است . مثل اينكه يك جواني را همه بخاطر رفتار خوبش مسخره بكنند و بعد بگوييم : انتخاب كن . يكي خدا مي گذارد وده تا غير خدا مي گذارد و بعد ميگويد : يكي را انتخاب كن . اين عادلانه نيست . ما بايد يك فضاي عادلانه برقرار كنيم . در مورد اين فضاي آزادانه خيلي بايد صحبت كرد . خيلي وقت ها ما در جامعه مان اين را رعايت نميكنيم . فضاي آزاد فضايي نيست كه در آن بي بند و باري و گناه فراوان باشد چون اين خودش يك نوع تحميل است مثل اينكه من به زور چوب ، فرزندم را وادار كنم نماز بخواند . وقتي هم كه او را تحت شهوات زيادي قرار بدهم او را وادار به رفتار بد ميكنم . اينجا فضاي آزادي نيست. هر نوع وادار كردن در تربيت ديني بد است . احترام به كرامت انساني اقتضا مي كند كه از انواع وادار كردن ها حتي از نوع غربي كه وادار كردن زيركانه هنرمندانه است و قدرت انتخاب را از آنها ميگيرد اجتناب كنيم . اينها فضاي آزاد ندارند . جامعه امام زمان جامعه اي خواهد بود كه اين آزادي در آن چشيده خواهد شد . ما بايد سعي بكنيم به آن سمت حركت بكنيم . 8- اگر انسان بخواهد كرامت انساني خودش را حفظ كند بايد چه كار كند ؟

يك راه روشني وجود دارد تا ما به افراد كمك كنيم تا استقلال خودشان را بيابند و

ص: 8062

بعد باور بكنند . و راه روشن اين است كه تشويق ها و تنبيه ها را در فضاي خانه و مدرسه كاهش دهيم . در مدرسه هر درسي را كه بچه مي خواند يك نمره بعنوان تشويق به او مي دهيم چون بچه ها در مدرسه نمره را بعنوان يك ارزيابي نگاه نميكنند . نمره را نشان ميدهند و توسط ديگران تشويق مي شوند . اگر جنبه ارزيابي بود و جنبه ي حقوقي نداشت ، نمره را نگاه مي كرد و كنار ميگذاشت . ولي نمره مي ماند و ارزش هاي فرد را شكل مي دهد . من نميخواهم بگويم اجتناب پذير است . نميخواهم بگويم بياييم و نمره را حذف كنيم . ميگويم : نگاه كنيد ببينيد با ما چه كار ميكند . همين تشويق نمره كه ظاهرا نمي توانيم آنرا حذف بكنيم ، موجب ميشود شخصيت دانش آموزي طوري شكل پيدا بكند كه تحت تاثير نمره درس بخوانيم . آن وقت اگر قرار شد جايي بدون نمره درس بخوانيم آن شخصيت جستجو گر علم و عاشق علم را نداريم . عمري اين را با آن نمره ها در ما كشته اند . اذان كه ميگويند : مي گوييم نمره ندارد و تنبلي مان ميآيد كه بلند شويم و نماز بخوانيم . ايمان و علاقه مان سرجايش است . من هميشه جوري زندگي كرده ام كه در مقابلش فوري چيزي دريافت كرده ام. اين فضايي ايجاد ميكند كه نماز خواندن در اين فضا سخت است . چون بعد از نماز خواندن چيزي دريافت نميكنم و اگر نخوانم تنبيه نمي شوم . كارهاي سخت تر

ص: 8063

هم هستند كه براحتي انجام مي دهيم چون تشويق و تنبيه دارند . تشويق ها و تنبيه ها شخصيت ما را اين طوري بار مي آورد . گاهي تشويق خوب است ولي زندگي ما پر از تشويق و تنبيه اجباري شده است . پس حذف عوامل انساني خصوصا در خانواده ها بايد در الويت قرار گيرد . بعضي وقتها ما خودمان بعنوان تنبيه گر حاضر هستيم و غضب ما هم حاضر است و محبت ما هم در اين وسط حاضر است و فرزند مي خواهد با من ارتباط برقرار كند و من بخاطر فلان خطايي كه انجام داده ، مي خواهم او را محروم كنم و در اين راه مبالغه ميكنيم . و در اين راه مُدام از ابزار تشويق و تنبيه استفاده ميكنيم . راه نفس كشيدن را مي بنديم . وقتي من غضب كردم و تنبيه كردم ، ميخواهم هم حق و هم خودم را بر فرد سوار كنم ، اين جوري كار دشوارتر ميشود .

88-04-24

1- از نظر شما تربيت يعني چه ؟

من كلمه تربيت را از نظر مفهوم دين نفي ميكنم . البته اصطلاحات ارزشمندي است و گاهي هم در معاني خوبي استفاده ميشود . اين كلمه در قرآن كريم به اين معني بكار نرفته است . ما تعبيري نداريم كه پيامبران ما ، مربي هستند . برخي از شقوق تربيت را در مفاهيم ديني داريم : آنجايي كه از كلمه ي رب و ربوبيت الهي استفاده ميشود . چون كلمه ي رب كه تربيت هم از آن گرفته شده ، يك نوع جبر و سلطه اي در آن

ص: 8064

وجود دارد كه بين انسانها در متون اصلي ما اين كلمه استفاده نشده است . از كلمه هدايت استفاده شده است . از كلمه ي رشد استفاده شده است . حتي از كلمه تزكيه و تعليم استفاده شده است . اين ها همه كلمات خوب و قشنگي هستند اما كم كم رايج شده است . كلمه تربيت اگر بخواهيم به لغتش مراجعه كنيم ، كلمه اي است كه زياد براي اين مفهومي كه ما بكار مي بريم مناسب نيست . مثلا كلمه تربيت درباره ي گل و گياه درست است . چون بي اختيار و بي اراده هستند و آنها را تربيت ميكنيم . تربيت درباره كودك شيرخوار درست است . چون هنوز اراده و آگاهي و استقلال ندارد . شما با او تعاملي نداريد و حالت يكطرفه است . تربيت درمورد خداوند متعال هم درست است . او اداره كننده ي عالم است . مقدرات عالم را او تعيين مي فرمايد . ولي درباره ي انسان و روابط انساني تاثير گزاري هايي كه نامش تربيت قرار گرفته ، يك غلط مصطلح است . در عين حال ما مي پذيريم . حالا چرا اين را مطرح كرديم ؟ براي اينكه رشد دادن يك انسان يا كمك كردن به رشد يك انسان ، بايد همراه نوعي آزادي باشد ، همراه نوعي توجه ، نوعي توجه او و متربي باشد كه من هم از اين غلط رايج استفاده ميكنم . اينجا ديگر نمي شود كلمه تربيت را استفاده كرد . هدايت كردن كه معناي سوق دادن بيشتر دارد ، نشان دادن معنا دارد ، و حتي در

ص: 8065

هدايت آنجايي كه انسان مي خواهد دست كسي را بگيرد و به مقصد برساند چون اين دستگيري بدون جبر است ، باز كلمه تربيت را بطور دقيق نمي شود استفاده كرد . به اين دليل من اين نكته را درباره تربيت عرض كردم . حالا ما مي توانيم به همان معنايي كه خودمان تربيت منظورمان هست ، بر اساس روايت ديني برداشت مي كنيم به آن بپردازيم . تربيت در قاموس دين نوعي هدايت ، نوعي كمك به رشد افراد و حتي رشد دادن افراد شايد كلمه دقيقي نباشد زيرا من چه كاره هستم كه شخصي را رشد بدهم ؟ در قرآن داريم : هركس را كه دوست داري نمي تواني هدايت بكني . كمك به رشد انسانهاست . خودشان بايد بخواهند . اين خود خيلي نقش دارد . من هر وقت كلمه تربيت را مي شنوم ، پشتم مي لرزد و ميگويم اين خود دارد حذف ميشود . در علوم تربيتي مي بينيم كه اين خود فرد حذف ميشود . در آموزش و پرورش در كلمه پرورش خود دارد حذف ميشود . كلمه پرورش اندام كلمه درستي است . چون اندام در اختيار شماست . شما اين قدر دستور مي دهي كه رفت و برگشت بازو را انجام ميدهي تا پرورش بخشي از بدن شما محقق بشود . درباره انسانها نمي توان اين جوري گفت . لذا كلمه تربيت را مي خواهيم استفاده بكنيم و ترجمه خوب هم براي آن بكار ببريم . از همين اول بايد مواظب آسيب آن باشيم . آسيب آن اين است كه نقش فرد در آن حذف ميشود .

ص: 8066

و حتي كسي كه مي خواهد تربيت بشود ، دانش آموز يا كودك ما يا افرادي كه در اطراف ما هستند ممكن است براي خودشان هم اشكال پيش بيايد كه بگويند : شما ما را خوب تربيت نكرديد . فكر مي كنند خُم رنگرزي است ما بايد با اراده برويم و آنها را تربيت كنيم . تربيت با توجه به اراده ، آزادي ، آگاهي و استقلال فرد ، كمك به رشد اوست . اين را مي توانيم براي معناي تربيت در نظر بگيريم . به اجمالي كه در ابتدا عرض كردم . از اين به بعد هر موقع خواستيم از اين كلمه استفاده بكنيم با تحفظ از آن استفاده مي كنيم . بخاطر اينكه غلط رايج ، غلط نيست . اگر ماالان مي خواستيم اصطلاح چيني بكنيم ، از اين كلمه استفاده نمي كرديم . چرا اسم پيامبر اسلام هادي و بشير و نذير نام گرفت ؟ معلم هستند . تزكيه كننده هستند . كلمه تربيت هم عربي است و خداوند مي توانست بگويد : تو مربي هستي ولي استفاده نكرده است . البته ما سر لفظ دعوا نداريم . از تربيت يك جورهايي معناي هدايت فهميده بشود كفايت مي كند و ما استفاده مي كنيم . ولي وقتي تربيت در علوم تربيتي مي رود گاهي اوقات آزادي و استقلال و اين شان انساني در برنامه هاي تربيتي ملاحظه نمي شود .

2- چرا بعضي مواقع تربيت را نمي پذيريم ؟

اگر كسي تربيت را نپذيرفت ، شايد روش مان در تربيت درست نبوده است . ما اول بايد روش ها را متهم كنيم

ص: 8067

. اهداف تربيتي را بايد متهم كنيم . شايد اول بايد مربي را متهم كنيم كه با انگيزه هاي قشنگ جلو نيامده است . اين بخاطر طرفداري از آدمهايي كه تربيت را نمي پذيرند نيست ، اين بخاطر طرفداري كردن از فطرت است . فطرت انسان ربايش دارد . اگر آن حرف را نگرفت ، شايد بجا نبوده است . شايد قشنگ گفته نشده و يا از راهش وارد نشده است . اگر ما براي رشد بخواهيم ديگري را تربيت كنيم ، اول خودمان را متهم مي كنيم و بعد طرف را . در مرحله بعدي طرف مقابل بايد مسئوليت تربيت يعني رشد خودش را بپذيرد . آن جا به خود آگاهي برسد و ببينيم مشكلش چيست كه حقيقت را نمي پذيرد . اينكه حقيقت است ، قلب تو هم نوراني است ، بايد مي پذيرفت بايد ببينيم مشكل كجاست . 3- دين از نگاه شما يعني چه ؟

من نسبت به تلقي كه عموم به دين دارند ، يك كمي مسئله دارم . فكر مي كنم تعبير دقيقي از دين وجود ندارد . اين تعابير زيبا ميتواند تلقي نادرستي از دين در ديگران ايجاد بكند . وقتي ما دين را به قانون ، چارچوب ، اصول و راهي كه براي ما مشخص شده و البته راه درستي هم هست تعبير ميكنيم ، اين ها چه تلقي ناصوابي را ممكن است از دين در ذهن ها ايجاد بكند ؟ من با اين كار دارم . اگر ما تلقي مان را اصلاح بكنيم بد نيست . شما همين الان كه اين تعابير را مطرح نموديد كه

ص: 8068

شايد مقدمه اي از تعريف دين بود ، فكر مي كنيد چه كساني با اين تعابير مشكل پيدا ميكنند . تعابير چارچوب ، راه مشخص هر چند درست و به سوي سعادت ، اصول و قوانين . چه كساني با اين ها مشكل پيدا مي كنند ؟ كساني كه دوست دارند آزادي بيشتري را تجربه كنند . يك خصلت رواني قانون گريزي در خودشان مي بينند در حاليكه از نظر نظري با قانون مشكلي ندارند ، با ضرورت قانون مشكل ندارند و اينكه انسان مجبور است قانونمند زندگي بكند با اين ها مشكلي ندارند ولي بالاخره آن روزي كه تعطيل است و انسان هر كاري را دوست دارد انجام مي دهد ، فرق ميكند با آن روزي كه مجبور است سركار برود . اينكه فردا تعطيل است ، كم كم تبديل به مصرع دوم يك شعاري كه كودكان هم از آن خوششان مي آيد مي شود ، اين يك ريشه رواني دارد و من با آن كار دارم . من مي خواهم به اين حس با احترام نگاه كنم . ببينيم چرا اين جوري ميشود ؟ همان حس قانون ريزي كه نه تنها در انسانهاي بد هست بلكه در آدمهاي معمولي هست . مي خواهيم از قانون استراحت كنند . مي خواهم ببينم مي توانيم با آن حس كنار بياييم . آيا آن حس بدي است ؟ در انسان يك نيازي به شكوفتن و شكوفايي وجود دارد . اين شكوفايي يعني بيرون آمدن خواسته هاي من ، تحقق اراده هاي من ما في الضميرم را كشف كنم و تجلي بدهم . اين احساس ، احساس

ص: 8069

بسيار گران سنگي در انسان است و انسان در برخورد با ضوابطي كه در بيرون قرار دارد ، چه روابط اجتماعي چه روابط بيرون ، هميشه برخورد اولش با اين ضوابط با اين احساس توام ميشود كه اگر اين ضوابط نگذارند كه من شكفته بشوم چه ؟ اينجاست كه من نياز به احساس آزادي ، احساس نياز به تجربه يك محيط فراخي كه من بتوانم آزادانه در آن تجلي بكنم و من خودم را پيدا بكنم كه شادي متفاوت با من هاي ديگر باشد ،احترام مي گذارم . من بايد قبل از اينكه به دين بعنوان چارچوبي كه انسان را به نظم در مي آورد نگاه بكنم و اين جوري تعريف بكنم ، اين را يك جور ديگر تعريف بكنم . درست است دين به يك ضوابطي مي رسد ، منتهي قبل از اينكه اين ضوابط را ببينم ، علاقمند هستم كه بگويم دين آمده انسان را كمك بكند تا انسان به خود شكوفايي برسد . اينجا طعم آزادي در دين بيشتر چشيده ميشود . البته اين خود شكوفايي با تخريب شكوفايي متفاوت است . ضابطه هايي هم پيدا مي كند و اين بحث بعدي است . من فعلا مي خواهم خودم را كشف كنم . خودم را در محيط آزادي بشناسم . چاه عميق بزنم . ببينيم اين معادني كه در وجود ما هستند چيست ؟ آنگونه كه هستم باشم . در اينجا هنوز نوبت چارچوب و ضابطه نرسيده و من درست صحبت مي كنم . اگر فرمود : دين مطابق فطرت است و فطرت در لابلاي درون روح انسان پنهان است ، دين

ص: 8070

برنامه اي براي كشف خود ميشود . و بي ديني يعني بيگانگي با خود . قبل از اينكه من بيايم دين را بعنوان يك ضابطه و محدود كننده نشان بدهم ، مي گويم : دين يك آزاد كننده انرژي هاي انسان است . دين راهي است كه تو به نيروهاي خودت پي ببري . دين هركسي را هم يك جور شكوفا مي كند و تو را به خلاقيت مي رساند . از اين جهت شباهتي به خلق خودت پيدا مي كني . هنري كه در خلقت تو بخرج برد ، تو هم دوست داري اين هنر را در رشد خودت يا در تربيت خودتان خلاقيت را بكار ببنديم . اگر بخواهيم دين را تعريف بكنيم . اين تعريف بيشتر با فطرت بشر سازگار است . مبنايي تر هم هست . دلنشين تر هم هست . دين برنامه اي براي خود شكوفايي انسان ، دين راهنمايي است البته راهنما بهتر از برنامه است لطيف تر است . در برنامه جبر زياد است . اين دين مظلوم اين قدر غير اجبارانه با انسان برخورد مي كند حتي در واجباتش لطفي وجود دارد كه بايد جداگانه به آن پرداخت . معني حرف من اين نيست كه دين هيچ ضابطه و برنامه اي ندارد . دين راهنمايي است براي انسان كه در اوج آزادي به شكوفايي برسد . و اگر برنامه اي هم براي آزادي مي دهد ، براي اين است كه آزادي شما صدمه نخورد . در جمع اجباري من نمي گويم : خوب باشيد ، من مي گويم : خودتان باشيد و از اينجا شروع مي كنم

ص: 8071

. چرا شما از موعظه گر دين انتظار داريد به شما يك برنامه بدهد و بگويد خوب باشيد ؟ من مي گويم : خودتان باشيد . تحت تاثير تمسخر قرار نگيريد . ديگران به تو علاقه القاء نكنند . ببين حقيقتا چه مي خواهي ؟ لايه هاي سطحي خواسته هايت تو را فريب ندهد . لايه هاي عميق خواسته هايت را پاسخ بده . همين طور جلو مي روييم تا به عرفان و اخلاق و دين نماز مي رسيم . اين تو هستي كه مي خواهي يك كسي مولاي تو باشد و به تو دستور بدهد . از اينجا دستور آغاز شد . فطرت چنين جايگاهي دارد . بحث من اُمانيستي نيست . اُمانيستها مي گويند : خدا در خدمت توست . ولي من ميگويم اين تو هستي كه مي خواهي بايد در خدمت خدا باشي . در فطرت خودت نياز به عبوديت را مي بيني . نگاه اُمانيستي به دين هيچ وقت تو را عبد قرار نمي دهد . خدا را در سبد كالاي روزمره ي تو قرار مي دهد . مي گويد : گاهي نياز به آرامش داري ، پس برو با او مناجات كن و بعد او را كنار بگذار . من براي اينكه به خود شكوفايي برسم به دين نياز دارم . دين برنامه يا راهنما يا هدايت گري ، براي خود شكوفايي . اين مفهوم از دين ، نزديك به مفهوم تربيت كه كمكي براي رشد خواهد شد است . تربيت ديني دو تا قيد توضيحي است كه كنار هم قرار داده شده است . تركيبي نيستند . در آينده

ص: 8072

خواهيم ديد كه اگر تربيتي ، دين در آن نباشد ، چقدر در آن ظلم به بشر و مستقل نديدن بشر خواهد بود . دين تعبير لطيفي دارد . من به تلقي مردم از دين كار دارم . چرا مردم ما از كلمه عشق لذت مي برند ؟ چون تلقي لطيفي از آن دارند . چرا اين لذت را از دين نمي برند ؟ چون تلقي قشنگي از آن ندارند . اين تقصير من و شماست . بيشتر تقصير بنده . چرا خدا در قرآن فرماييد : خدا ايمان را عزيز دل شما قرار مي دهد و در دل شما زيبا قرار مي دهد ؟ ببينيم تعريف ما از دين چيست . اگر اين تعريف زيبا نيست حتما تعريف ما اشكال دارد و بايد آنرا اصلاح كنيد . بعد به تعابير رايج برمي خوريم مثل چارچوب . شما را در ساختماني برده اند كه فقط اسكلت در آن هست . شما هيچ وقت در آن زندگي نمي كنيد . شما تصوير كنيد كسي سر كار مي رود چون به پولش احتياج دارد و از پولش لذت مي برد . يك كسي كارش خود شكوفايي است . دارد يك چيزي را كشف مي كند . او با چه لذتي كار مي كند ؟ دين از نوع دوم است . اين لذتش خيلي بيشتر است . چرا ما اول جوري حرف بزنيم كه سوء تفاهم پيش بيايد و بعدا سوء تفاهم را برطرف كنيم . ما مي توانيم دقيق تر و راحت تر صحبت كنيم . دقيق تر كه صحبت بكنيم جذابتر ميشود . نه اينكه چيزي

ص: 8073

به آن آويزان كنيم مثل درخت كريسمس كه هديه به آن آويزان مي كنند . درخت بها رخودش ميوه و شكوفه مي دهد . دين شبيه درخت بهار است . خودش شكوفه مي دهد و در بهار است . نياز نيست پيرايه ببنديم تا جذاب بشود . دين خودش جذاب است . اگرما درست نگاه كرديم دين ميشود لطيف . كلمه ايمان لطيف ميشود. وقتي ميگويند : طرف آدم بي دين است مي گويند : چه آدم ضُمُختي است . چقدر خشن است . بعضي ها در مورد دين اين جوري ميگويند كه ما بايد به اين سعادت قشنگ از اين راه دين سخت برسيم . دين قشنگ نيست . اين راه اين قدر دوست داشتني ميشود كه حد ندارد . اگر شما اسب پيدا كنيد و شما را به محبوب برساند و اين مركب در راه اين قدر به شما لذت بدهد كه وقتي به محبوب رسيدي ، مَركب را هم ببوسي . در روايت كلمه عشق كم ديده ميشود . در يكي از روايات از عشق ورزي نسبت به دين صحبت شده است . نسبت به اين راهنما و هماي رسيدن به سعادت . اگر نتيجه ي دين هم قشنگ نبود ، خود دين اين قدر زيباست كه آدم مي تواند به نتيجه اش هم فكرنكند . البته بايد به نتيجه دين كه قرب الي الله و همه زيبايي ها آنجاست فكر كرد . و اين آرزو اين مسير طولاني را براي انسان كوتاه بكند . ايمان و عمل صالح كه تركيبشان دين ميشود خيلي زيباست . كار ميكند تا به كار برسد

ص: 8074

. كار داريم تا كار . يك موقع شما خلاقيتي را به اثبات مي رسانيد ، خودتان را به اثبات مي رسانيد . شما به خود كار علاقه داريد نه به نتيجه اش كه حقوق را سر ماه بگيريد . اين تفريح است . دين داري قانون رعايت كردن نيست . چيزي فراتر است . دين يعني نفس كشيدن . ما تربيت را براي رشد يك انسان تعريف كرديم . تربيت تربيت نيست . هدايت است و مسئوليت با خود فرد است و ديگران كمكش مي كنند . خيلي از مواقع ما فرافكني ميكنيم و مسئوليت مان را گردن ديگران مي اندازيم . مي گوييم : ديگران وظايفشان را در قبال ما خوب انجام نداده اند . والدين و مربيان به فرزندان و متربي خودشان بگويند : ما درقبال شما هيچ كاره هستيم . اين كلامي است كه پيامبران الهي به امت خودشان مي گفتند . خدا مسئوليت بعد از سن تكليف را به دوش خود فرد گذاشته شده است . مربي نبايد انتظار زيادي از خودش داشته باشد كه من بايد او را درست بكنم . ما كم كاره اي هستيم . و دين هم براي رشد و خود شكوفايي است و پيامبران تذكر دهنده ناميده شده است و تو بيدار كننده هستي و نشان دهنده نشانه هايي كه در دست توست يعني آيات الهي را با نشانه هاي كه در خود اوست تطبيق ميدهي . اينكه شما حرفهاي من را تاييد ميكنيد يعني اينكه اين ها را درخودتان داريد وگرنه تاييد نمي كرديد . يك عقلانيتي در شما هست و يك عقلانيتي از

ص: 8075

وحي به شما مي رسد و فطرت شما با اين ها تطبيق پيدا ميكند . مومنين در برابر وحي كه قرار مي گيرند تاييد ميكنند و از اعماق جانشان اين تاييد را احساس ميكنند به همين دليل عشق مي ورزند . دين بيدار كننده اعماق دروني انسان است . دين چيزي را روي دوش انسان سوار نمي كند . انسان راه را دوست دارد و نتيجه اش هم كه بهشت است به او مي رسند . دين حركت زندگي انسان را سامان مي دهد . حركات و سكنات انسان را با ريتم خودش سامان ميدهد و اين ريتم آنقدر زيباست كه انسان از قرار دادن خودش در اختيار دين لذت مي برد . تربيت ديني يعني انسان بگونه اي روي خودش و يا ديگران تاثير بگذارد كه دين برنامهاي براي خود شكوفايي داده است . بهار با درختي يك تربيت ديني مي كند . كاري ميكند سيبها و شكوفه ها از دل درخت بيرون بيايد . ولي تربيت در غرب مثل برخوردي است كه با درخت كريسمس مي كنند . تو بيجا كردي كه الان موقع جشن من است گل ندادي ، من اين گل را به تو آويزان مي كنم و جبري در آن هست . دين يعني خود شكوفايي و تربيت يعني كمك به رشد انسانها و تربيت ديني يعني كمك به خود شكوفايي انسان . اگر كسي غير ديني عمل كرد ، خودش را نشناخته و دارد ديگري مي شود ، ديگران ميشود . تحميل ها را مي پذيرد و ديگر خودش نيست . هركسي به يك خود شكوفايي رسيده ، لذت

ص: 8076

برده است . در صورتيكه شما با تلقي قبلي دين را يك برنامه تحميلي از بيرون تصور بكنيد ، از اول دين ، با آن دعوا داريد و به نتيجه نمي رسد . آدمهايي كه در سايه ي تربيت ديني قرا مي گيرند به اوج شكوفايي و قابليت هاي خودشان مي رسند . مثل اينكه شما از موبايل براي در زدن استفاده بكنيد . همه به اين كار مي خندند . پس از بقيه اش استفاده كن . پس اين را بگيريد و به او سنگ بدهيد . انساني كه دين ندارد يعني به جايي نرسيده كه ار همه استعدادهايش استفاده بكند . از بخش اندكي از استعدادهايش استفاده كرده است . چقدر انسان دلش براي چنين فردي مي سوزد . با اينكه همه استعدادهايش شكوفا نشده ، خوشحال هم هست . خيلي از تشويق ها و تنبيه ها جنبه تحميل پيدا ميكنند . لذا در تربيت ديني آمار تشويق ها و تنبيه ها به شدت پايين مي آيد . ميگويد : بگذار خودش اين كار را بكند . لذا در يك تربيت ديني تشويق ها و تنبيه ها زير پرده غيب مي رود . اينجا با انگيزه هايي كه بيشتر استقلال ما را معني ميكند ، حركت مي كنيم . من در جريان كمك كردن و راهنمايي بايد بگونه اي رفتار بكنم كه استقلال فرد تامين بشود يا به خود شكوفايي برسد و الا خودش نخواهد شد ، شما خواهد شد . شما پدر و مادر اگر خوب هستيد ، فرزند شما بايد خودش بشود نه شما بشود . 4- اولين قدم براي كساني

ص: 8077

كه مي خواهند تربيت دين بشوند چيست ؟

سعي كنند استقلال خودشان را پيدا كنند و كمتر تحت تاثير قرار بگيرند . حداقل از تاثيرات منفي كه ديگران روي آنها ميگذارند، شروع كنند . تحت تاثير منفي كسي قرار نگيريم .كسي با تحويل نگرفتن او نتواند روحيه اش را خراب كند . كسي با تحويل گرفتن او نتواند زيادي او را خوشحال كند . ممكن است در ابتدا اين جوري تلقي بشود كه اين انسان سردي است ولي به دنبالش گرماي عجيب و غريبي خواهد بود . كسي ما را تحقير كرد ، تمسخر كرد و تحت تاثير قرار نگيريم . روي استقلال مان فكر كنيم .

1390

90-12-24

سوال – آيا ابعادي كه شما در انتقال مفاهيم ديني بر شمرديد ، قابل گسترش است يا خير ؟ مبناي دسته بندي آنها چيست؟ پاسخ – ما به اين ابعاد براساس يك نگاه انسان شناسانه توجه كرده ايم . وقتي كه ما به دارايي ها و توانايي هاي وجود انسان نگاه مي كنيم مي بينيم كه او برخوردار از عقل و امكان ياد گيري علم است . انسان برخوردار از قوه ي خيال و عاطفه است . توانايي هاي وجود انسان موجب مي شود كه ملاحظاتي در جريان تعليم و تربيت ديني فرزندان در نظر گرفته شود . مبناي اين تقسيم، انسان شناسي است . به طور كل نمي توان اين ابعاد را در يكديگر ادغام كرد . چون هركدام از آنها داراي نكاتي است كه اگر آنها را در هم ادغام كنيم ، اين نكات از دست رفته و مورد غفلت قرار مي گيرند . اما

ص: 8078

برخي از اين ابعاد را مي توان گسترش داد . در فرايند انتقال مفاهيم ديني ما بايد به بُعد خيال ، عقلانيت و ... توجه كنيم . بعد عاطفه را ما مي توانيم تقسيم بندي كنيم. برخي از عواطف و علايق در وجود انسان هستند كه بين او و افراد خانواده شكل مي گيرند . برخي از اين عواطف بين او و گروه همسالان شكل مي گيرند. برخي از آنها نيز بين فرد با اولياء خدا ، وطن و چيزهاي ديگر شكل مي گيرند . بعد زيبايي در انتقال مفاهيم ديني را مي توان به دو دسته تقسيم كرد: زيبايي هاي مادي و زيبايي هاي معنوي . جزو دستورات ديني ما است كه اذان را كسي بايد بگويد كه صداي خوبي داشته باشد و يا قرآن را بايد با صداي زيبا خواند. اما ضرورتي ندارد كه دعا با صداي زيبا خوانده شود . چون دعا يك موقعيتي است كه انسان مي خواهد با خدا درد و دل كند و هر كسي ممكن است به يك صورتي دعا را بخواند . دعا با قرآن متفاوت است . در قرائت قرآن بايد حرمت كلام خدا حفظ شود و همه سعي كنند كه آن را زيبا بخوانند . اينها همگي زيبايي هاي مادي است . با توجه به ابعاد وجود انسان و يا انواع توانايي ها و دارايي هاي وجود اواين تقسيم بندي ها ذكرشده اند. مي توان اين ابعاد را بصورت خلاصه بيان كرد . البته حق مطلب به اين گونه ادا نمي شود . ولي گسترش اين مباحث ايرادي ندارد . سوال – در خصوص بعد

ص: 8079

محيط براي انتقال مفاهيم ديني به فرزندان توضيحاتي بفرماييد. پاسخ – ما بُعد محيط را خارج از ابعاد وجود انسان تلقي مي كنيم . وقتي كه شما مي خواهيد يك فرد را آموزش دهيد بايد ببينيد در چه محيطي پرورش يافته است ، در چه منطقه اي از شهر زندگي مي كرده و با چه فرهنگي انس داشته است. بعضي اوقات نه تنها بايد محيط پيشين فرد مد نظر قرار گيرد بلكه محيط فعلي او هم بايد ملاحظه شود . مثلاً برخي از مفاهيم ديني نبايد در مدرسه انتقال پيدا كند . چون متأسفانه فضاي مدرسه يك فضاي اجباري است . و ما به سختي مي توانيم دانش آموزي را كه به زور حضور و غياب ،در كلاس است را وادار كنيم با اشتياق مباحث را پي گيري كند . محيط مدرسه يك محيط رسمي است اما انتقال برخي از مفاهيم بايد در يك محيط غير رسمي باشد . پيامبر گرامي اسلام اكثراً در اردو ها كار تربيتي انجام مي دادند . اين اردوها در صدر اسلام زماني شكل مي گرفت كه افراد به سمت جنگ مي رفتند . محيط اردوگاه يك محيط خاص تربيتي است . افراد از خانه ي خود بيرون آمده و شب و روز در كنار يكديگر هستند . بنابراين ما بايد اهميت زيادي براي محيط انتقال مفاهيم ديني در نظر بگيريم . اولاً بايد ديد كه فرد از قبل داراي چه محيطي بوده و اين محيط بر او چه اثري گذاشته است . ثانياً در چه محيطي بايد اين تعليمات به او داده شود . عوامل محيطي كه فضاي انتقال

ص: 8080

مفاهيم ديني را براي ما ترسيم مي كنند به چند دسته تقسيم مي شوند . يكي از عوامل ، عوامل انساني هستند . انسان هايي كه در اطراف فرد وجود دارند يكي از عوامل محيطي هستند كه بايد در انتقال مفاهيم ديني مد نظر قرار گيرند . مثلاً وقتي شما مي خواهيد يك مفهوم ديني را به فردي منتقل كنيد بايد ببينيد كه او با عالمان ديني و افراد مذهبي ارتباط داشته يا خير . و اينكه چه تجربه اي از اين رابطه داشته است. عامل انساني براي انتقال مفاهيم ديني بسيار تعيين كننده است . بنابراين در برنامه ريزي ما براي انتقال يك مفهوم اين عوامل محيطي موثر هستند . يكي ديگر از عوامل فقر و غنا است . رنج و سختي كه افراد در زندگي خود مي كشند در ذهن و روح آنها تأثيرات بالايي دارد . البته شايد اگر ما به طور دقيق بررسي كنيم بهره ي افراد از سختي ها و خوشي هاي دنيا به يك اندازه باشد . اما معمولاً جنبه هاي ظاهري براي اين برخورداري مورد نظر قرار مي گيرد . كسي كه در رنج بزرگ شده ،يك سلسله از مفاهيم براي او اولويت پيدا مي كنند . شيوه ي انتقال مفاهيم ديني براي او با كسي كه در راحتي زندگي كرده متفاوت است . در صدر اسلام حضرت اميرالمومنين (ع) به مردم مصر نامه اي را مي نويسند . مردم مصر جزو برخورداران امت اسلامي زمان خود بوده اند . در آن نامه حضرت مي فرمايند كه مومنين در دنيا بيشتر از افرادي كه اهل اسراف هستند لذت

ص: 8081

مي برند . يعني حضرت در اين نامه شرايط محيط را در نظر مي گيرند . مثلاً وقتي يك معلم ادبيات در سر كلاس خود دانش آموزاني محروم دارد نبايد از كتاب صادق هدايت براي آنها صحبت كند . چون امكان دارد اين دانش آموزان نتوانند از برخي از سياه نمايي هايي كه در اين كتاب وجود دارد نجات پيدا كنند . بنابراين ما در همه ي تعليمات نه تنها بايد حد متوسط را در نظر بگيريم بلكه حدود آدم ها را هم بايد در نظر بگيريم . يكي از عوامل محيطي كه زياد مد نظر قرار نمي گيرد، نور معنوي است كه در محيط وجود دارد . مثلاً اگر شما چشم يك فردي را كه صفاي باطن دارد ببنديد و به دو مسجد كه يكي ده سال قدمت و ديگري صد سال قدمت دارد ببريد . او به راحتي قدمت هركدام را متوجه مي شود . و اين مسئله بخاطر نور معنوي است كه در محيط وجود دارد . نور معنوي در خانه هم مي تواند وجود داشته باشد . مستحب است كه شما در خانه با صداي بلند قرآن بخوانيد و اين صدا به در و ديوار برخورد كند ، اين صدا به گوش بچه ها خورده و محيط را پاكسازي و نوراني كند. به همين خاطر است كه وقتي بچه هاي ما به زيارت جبهه هاي جنگ مي روند اينقدر متحول مي شوند . نور آن محيط در اين افراد تأثير مي گذارد . ما بايد ساعاتي را به اين مسئله اختصاص دهيم كه در موقعيت نوراني قرار بگيريم . برخي از

ص: 8082

حرف ها را نمي توان در هر موقعيتي بيان كرد . چون طرف گيرندگي لازم را نخواهد داشت . يكي از علماي بزرگوار قم مي فرمودند : فهم برخي از معاني در قم راحت تر از شهرهاي ديگر است . اين مسئله از عوامل محيطي است كه در انتقال مفاهيم موثر است . بنابراين ما از معلمان محترم خواهش مي كنيم كه براي آموزش برخي از مفاهيم دانش آموزان را به مساجد ببرند . ما بايد با وضوخانه ي مسجد شيوه ي درست وضو گرفتن را ياد بگيريم نه با وضوخانه ي حياط مدرسه . اردوهاي دانش آموزي بهترين محيط براي تربيت هستند . يكي ديگر از عوامل محيطي كه بايد مد نظر قرار گيرند رفقاي فرد است. بسياري از دانش آموزان در گروه سني چهارده سال به رفقاي خود تمايل پيدا مي كنند و اين يك موقعيت طبيعي است . خدا اين ويژگي را در نهاد انسان قرار داده تا بچه ها بتوانند از خانواده جدا شوند و استقلال پيدا كنند . بسياري از بچه ها به دلايل مختلف وقتي كه با رفقاي خود ارتباط برقرار مي كنند به صورت مشورتي حرف را مي پذيرند. اگر يك نفر در جمع آنها يك سخني را مسخره كند ديگران هم آن حرف را قبول نمي كنند . ما بايد براي رفقاي فرزندان خود برنامه ريزي كنيم . بسياري از افراد فكر مي كنند اگر فرزند خود را در يك مدرسه ي خوب بگذارند ، مشكلات حل مي شود . در حالي كه برخي آفات در اين مدرسه هاي خوب بيشتر از جاهاي ديگر است . معمولاً

ص: 8083

بچه هايي به اين مدرسه ها مي آيند كه پدر و مادرهاي آنها اصرار دارند كه در يك محيط خوب تربيت شوند . اين مسئله خود باعث يك آفت مي شود . آن هم اين است كه فشار براي يك رفتار درست باعث مي شود فرد پنهان كار شود . بنابراين شما فرزند خود را مدرسه اي مي گذاريد كه محيط خوبي باشد اما غافل از اينكه از برخي از رفقاي خود پنهان كاري را ياد مي گيرد . پنهان كاري بدتر از اين است كه فرد برخي از خطاها را بصورت علني انجام دهد . يا حتي ممكن است فرزند شما از اينكه يك مدرسه ي خوب است دچار آسيب غرور شود . معمولاً پدر و مادر ها اين مسئله را براي فرزند خود عيب نمي دانند ، چون دوست دارند كه نسبت به ديگران برتري داشته باشد . در حالي كه غرور به درك ، اخلاق و ... بچه صدمه مي زند . بنابراين يكي ديگر از عوامل محيطي رفقاي بچه هستند . گاهي وقتي به بچه يك حرفي را مي زنيم ، پيش خود فكر مي كند كه اگر رفقاي من اين حرف را بشنوند چه عكس العملي نشان مي دهند . يكي ديگر از عوامل محيطي رفتار و منش خود فرد است . ابتدا بايد ببينيم فرد چه رفتارهايي را در زندگي خود دارد و با چه آدابي زندگي مي كند ، تا بفهميم كه چه چيزهايي را مي توان به او گفت . و براي گفتن مطالب بايد از چه روشي استفاده كرد . اگر او آدم منظم ، خوددار

ص: 8084

و انعطاف پذيري نيست بايد به گونه اي متفاوت با او برخورد كنيم . اينجا است كه اسلام به عمل اهميت زيادي مي دهد . اسلام مي گويد : قبل از اينكه شما بسياري از مفاهيم ديني را به فرزند خود منتقل كنيد بايد چند كار براي او انجام دهيد . يكي از آنها اين است كه از هفت سالگي نماز بخواند . شروع نماز از اين سن، او را در موقعيتي قرار مي دهد كه بسياري را مفاهيم را در آينده به سهولت دريافت مي كند . عمل ما بر روي ما موثر است . ما نبايد مدام به ذهن و دل خود بپردازيم . اگر بچه اي در زندگي خود لقمه ي حلال نخورده است نبايد از او انتظارداشت كه همه چيز را به خوبي فهميده و مفاهيم ديني را خوب درك كند . اين يكي از عوامل محيطي و موقعيتي است كه در وجود بچه ي شما وارد مي شود . و از آنجا تأثير خود را نشان مي دهد . البته اين بچه در روز قيامت متناسب با توانايي ها و دارايي هاي او محاكمه خواهد شد . شايد خداوند از آن مقدار از اعمال فرد كه تحت تأثير لقمه ي پدر او بوده گذشت كند . اگر ما به بچه ي خود لقمه ي حرام بدهيم ، هر چقدر هم براي تربيت او تلاش كنيم فايده اي ندارد . نه تنها لقمه ي حرام بلكه لقمه ي شبهه ناك هم تأثير بالايي بر روي فرد دارد . روز عاشورا حضرت اباعبدالله (ع) به ياران خود فرمودند كه هركس بدهكار است

ص: 8085

اينجا باقي نماند . فكر نكنيد كه با شهادت به همراه ابا عبدالله اين حق از گردن شما ساقط مي شود . يك نفر گفت من بدهكار هستم. حضرت فرمودند : برو و بدهي خود را پرداخت كن . سپس او گفت كه من بدهي خود را توسط غلامي براي فرد طلبكار مي فرستم و مطمئن هستم كه به دست او مي رساند . حضرت فرمودند كه در اين صورت اشكالي ندارد مي تواني بماني . مادرهاي محترم نگهبانان خوبي هستند . اگر پدر پول بيشتري را به خانه مي آورد . از او بپرسند كه اين پول ها از كجا آمده است ؟ مبادا مشكلي داشته باشد . نقش خانم ها در اين زمينه بسيار با اهميت است . البته آقاياني كه لقمه ي حلال را رعايت نمي كنند مسلماً حرف ما را هم گوش نخواهند كرد . ولي خانم ها اگر اين پول ها را كنترل كنند بسيار موثر خواهد بود . بنابراين اينكه فرزند ما در چه موقعيتي قرار دارد بسيار با اهميت است . گاهي اوقات از من مي پرسند كه بچه ي ما نماز نمي خواند ما چه چيزي به او بگوييم . من در جواب آنها مي گويم كه نمي دانم . چون ملاحظات زيادي در اين مورد وجود دارد . مي توانيم يك سري مواردي را به اجمال به آنها بگوييم اما ممكن است بيشتر حرف هاي ما موثر واقع نشود . نه به اين خاطر كه او آدم بدي است بلكه به اين دليل كه حرف متناسب با روحيه ي او گفته نشده است. اين ملاحظات دقت

ص: 8086

ما را بالا برده و نشان مي دهد صرف اينكه يك فرد آدم خوبي بوده و ديگران را نصيحت كند كافي نيست . ممكن است يك نفر عالم ديني باشد اما مخاطب خود را نشناسد . در اين صورت نمي تواند در دينداري ديگران موثر باشد . سوال – لطفاً درخصوص آيات 17 تا 50 سوره ي مباركه ي واقعه توضيح بفرماييد. پاسخ – گاهي اوقات يك زيبايي ها و نعمت هايي در عالم وجود دارند كه ما متوجه آنها نيستيم . ما مي توانيم با استفاده از قرآن به عنوان يك ملاك حق ، از برخي از اين زيبايي ها غفلت زدايي كنيم . يكي از آنها همين كودكان ما در خانه مي باشد . حركت بچه ها در خانه اوج زيبايي و لطافت است . در آيه ي 17 خداوند متعال تأكيد مي كند كه يكي از نعمات زيباي بهشت همين فرزندان هستند . مي فرمايد : ما در بهشت كودكاني را در اطراف بهشتيان مي بينيم كه دور آنها مي گردند . يعني يكي از زيبايي هاي بهشت كه خداوند متعال ترسيم مي فرمايد همين كودكان بهشتي هستند . سوال – آيا در يك جامعه ي ديني انتقال مفاهيم ديني ساده تر است يا در يك جامعه ي غير ديني كه دينداران آن در اقليت هستند ؟ پاسخ - ممكن است برخي از افراد در محيط غير ديني خود را بهتر حفظ كنند . برخي از افراد وقتي در محيط ديني قرار دارند بخاطر تلقي اشتباه، فكر مي كنند كه محيط هاي غير ديني بهتر است . وقتي در محيط غير ديني

ص: 8087

قرار مي گيرند تلقي اشتباه آنها برطرف شده و متدين تر مي شوند . دومين گروهي كه در محيط غير ديني ، ديندارتر هستند افرادي مي باشند كه امر و نهي هاي محيط ديني براي آنها قابل تحمل نيست . بنابراين دوست دارند در محيط باز تري و به اراده ي خود به خوبي ها جامه ي عمل بپوشانند . البته نمي توانيم به طور كامل بگوييم كه اين افراد متكبر هستند . اما يكي از عوامل روحي آنها مي تواند تكبر باشد . گروه سومي افرادي هستند ك قدر نعمت را نمي دانند . اما وقتي در محيط غير ديني قرار مي گيرند بخاطر مشكلاتي كه بوجود مي آيد بيشتر ديندار مي شوند . مثلاً خانم ها در آن محيط بخاطر بي احترامي هايي كه صورت مي گيرد بيشتر به ارزش حجاب واقف مي شوند . ما به اين سه گروه مي گوييم كه درهمين محيط اسلامي نعمت ها را بيشتر ديده و عميق تر به آن بنگرند . نسبت به دستورها حساسيت منفي نشان نداده و در همين محيط دينداري كنند . البته بسياري از افرادي كه در محيط غير ديني قرار مي گيرند ، بدتر مي شوند . اينها افراد ضعيفي هستند كه تحت تأثير محيط قرار مي گيرند و همين دارايي هاي اندك خود را نيز از دست مي دهند . افراد زيادي در آن كشورها هستند كه آرزو بازگشت به ايران را دارند. بسياري از ضعفاي كشورهاي ديگر آرزو دارند كه در ايران زندگي كنند . مثلاً بسياري از خانم هاي لبناني آرزو دارند كه بخاطر فضاي معنوي كه وجود

ص: 8088

دارد در ايران زندگي كنند . نكته ي بعدي اين است كه اگر كسي بخواهد به اوج برسد درايران امكانات بيشتري دارد تا كشورهاي ديگر . شما هميشه نبايد در حداقل هاي دينداري با نفس خود مبارزه كنيد . اوج مسئله ي دين، حجاب و شراب نخوردن نيست . اينها حداقل ها است . در ايران مي توانيد نزد علماي بزرگ رفته و به اوج برسيد . مي توانيد هروقت خواستيد به حرم امام رضا(ع) برويد . مي توانيد در موقعيت هاي عالي قرار گرفته و رشد پيدا كنيد . البته افرادي كه مي توانند حداقل هاي دين داري را در كشوهاي خارجي حفظ كنند بسيار خوب است . ولي اكثر افرادي كه به كشورهاي ديگر مي روند و صدمه نمي خورند و دين آنها محكم تر مي شود هم بخاطر ضعفي است كه در وجود خود دارند . اگر آن ضعف را نداشتند در ايران دين خود را محكم تر مي كردند . البته اگر شرايط اقتضا كرده و به دلايلي در آن محيط قرار گرفته اند ، امتحان و تقدير آنها بوده و بتوانند در همان تقدير رشد كنند هم خوب است . سوال – برخي فرزندان پرسيده اند كه تقصير ما در مورد عدم استفاده از روزي حلال چيست ؟ آيا واقعاً اميدي به نجات ما و رسيدن به اوج كمالات نيست ؟ پاسخ – خداوند متعال در محاسبه ي اعمال فرزندان خود نيات و توانايي هاي آنها را در نظر مي گيرد . لايُكلِفُ اللهَ نَفساً اِلا وُسعَها . خداوند بيش از وسع كسي از كسي انتظار ندارد . وقتي يك

ص: 8089

خانم و يا فرزندي در خانه اي است كه نان آور خانه مال حرام يا شبهه ناك مي آورد و نمي تواند كاري بكند ، خدا آنها را مواخذه نخواهد كرد . چه بسا براي آنها جبران هم بكند . نبايد اين افراد نااميد شوند و بايد به كرم پروردگار مطمئن باشند . ولي پدري كه نان حرام به خانه مي آورد دو يا سه برابر مواخذه خواهد شد . گاهي اوقات برخي افراد موظف هستند وقتي كه خودشان توانستند تمام اموال حرام را جبران كنند . مثلاً اگر پدري خمس نمي دهد ، بعداً فرزندان در صورت امكان همه ي اموال را محاسبه كنند و خمس آن را بپردازند . يا براي مال حرام رد مظالم بدهند . بنابراين به هيچ وجه نبايد نسبت به مال حرام كوتاه آمد. اثر مال حرام بسيار زياد است و به راحتي پاك نخواهد شد . مادران در مديريت و كنترل اينكه مال حرام در سر سفره ي بچه ها قرار نگيرد بسيار موثر هستند . گاهي بچه ها براي ما نامه مي نويسند كه مثلاً ما نمي خواهيم در فلان عروسي و يا محيط گناه شركت كنيم اما پدر و مادر ما را اجبار مي كنند . اين يك معضل بزرگ است كه بايد براي آن فكري كرد .

90-12-17

سوال – آيا عنصر خيال با آموزه هاي دين ما هماهنگي دارد يا خير؟ پاسخ – وقتي كه فردي مي خواهد خانه اي را بسازد بايد از همه ي مصالح استفاده كند . اگر فقط از مصالح محكم استفاده كند ، نمي تواند در آن خانه به راحتي

ص: 8090

زندگي كند . يك چنين خانه اي نشاط و شادابي لازم را ندارد . رنگ ها براي زندگي انسان ضروري هستند . در ارتباط با دين هم هم اينگونه است . فرزندان ما بايد بدانند كه دين ما مستدل و منطقي است . تا كنون كسي نتوانسته است با يك دليل عقلاني و قابل دفاع عليه يكي از احكام و يا دستورات اخلاقي دين اقامه ي دليل بكند . از طرف ديگر دين ما به آگاهي از جهان پيرامون و واقعيت ها نياز دارد . اين آگاهي به دينداري جوانان ما كمك مي كند. البته عنصر خيال هم در اين ميان جايي دارد . ساختمان وجود انسان يك بعد به نام خيال دارد . برخي افراد آنقدر با اين عنصر بد برخورد مي كنند ، گويي در همان اوايل زندگي بايد آن را از مغز خود بيرون كرد . خيال يكي از ابعاد روحي و مراتب ذهني انسان است . يكي از توانايي هاي بسيار برجسته و شايسته اي است كه خدا به انسان داده است . اما اگر در مسير بد استفاده شده و رهبري خيال در جهت هواي نفساني و به دست ابليس انجام بگيرد بسيار مهلك است . درصورتي كه خيال به دست خدا و اولياي خدا پرورش پيدا كند منجي است . لذا اينكه ما دين خود را صرفاً عقلاني ببينيم يك آفت است و نبايد دچار آن بشويم . اگر عنصر خيال را از دين حذف كنيم بچه ها احساس مي كنند كه اين دين تلخ بوده و تنها مشتي قوانين حقوقي است . در قوانين حقوقي بسياري از ارتباطات

ص: 8091

اخلاقي در نظر گرفته نمي شود . عبارت هاي حقوقي بسيار خشك بوده و سعي شده كه در ارتباط با مفاهيم استاندارد سازي شود . نبايد فرزند ما تصور كند كه دين ما يك سري اعتقادات بر مبناي عقلانيت صرف بوده و احكامي حقوقي است كه به روح لطيف ما حمله مي كند . ما بايد از خيال در دين استفاده كنيم تا دينداري ما استحكام پيدا كند . استفاده از عنصر خيال در برخي از مسائل ديني به استحكام عقايد مستدل ما بسيار كمك مي كند . مثلاً شما ثابت كرده ايد كه معاد وجود دارد . اما مي توانيد با استفاده از قدرت خيال براي معاد يك تصوير ذهني بسازيد . خداوند متعال به ما آگاهي مي دهد ، ولي اين آگاهي خيال برانگيز است . خداوند براي تفهيم اين موضوع درقرآن كريم وقت مي گذارد . سوره ي واقعه و الرحمن كه در جزء 27 قرآن كريم بوده و در كنار يكديگر هم هستند، دوبرابر از بهشت و يك برابر از دوزخ صحبت مي شود. سوره ي الرحمن عروس سوره هاي قرآن بوده و سوره ي واقعه نيز مستحب است كه هر شب خوانده شود . اين سوره ها به شدت در خصوص قيامت خيال برانگيز صحبت مي كنند ، نه عالمانه و عقلاني . عقلاني يعني اينكه ما اثبات كنيم معاد وجود دارد . عالمانه يعني اينكه با استفاده از يك سري قاعده ها بگوييم كه علي القاعده آن جهان بايد فرخنده تر، وسيع تر ، شاداب تر و بدون محدوديت هاي دنيا باشد . ولي در اين سوره ها خداوند

ص: 8092

متعال مي فرمايد : چگونه در آن جهان تخت مي گذارند ، لباس هاي افراد چگونه است ، چه افرادي از شما پذيرايي مي كنند ، ميوه ها چگونه است و ... حتي گاهي اوقات ما حوصله نمي كنيم كه اين آيات قرآن را كاملاً مرور كنيم . د رروايات و ادعيه هاي ما نيز اين مسائل مبسوط ترتوصيف شده و توضيح داده شده است . در روايات اين مسائل را براي ما توضيح مي دهند تا ما مرغ خيال خود را پرواز داده و اعتقادات خود را درباره ي قيامت با خيال پردازي و تصوير سازي تحكيم ببخشيم . خيلي از افراد داراي اعتقادات ضعيفي هستند . ساده ترين علت آن نيز اين است كه آنها آن طور كه قرآن خواسته در خصوص قيامت خيال پردازي نكرده اند . اگر اين افراد با تصوير گري قرآن همراهي كرده و عذاب هاي سختي را كه قرآن عنوان كرده است را براي خود تصور مي كردند يك مقدار ترس آنها از جهنم بالا تر مي رفت . ما با عنصر خيال تنها ظاهر ساختمان دين خود را تزيين نمي كنيم . بلكه آن را تقويت مي كنيم . انسان با تمام ابعاد وجود ي خود يعني نيازهاي جسمي ، مادي ، لذايذ و همينطور با تمام مراتب روحي خود انسان است . ما بايد براي همه ي برنامه هاي او پاسخي داشته باشيم . اولياي خدا مقيد بودند كه به وضع جسمي خود بپردازند . كودكان ونوجوانان ما در استفاده از خيال توانايي بالايي دارند . و براي پرورش و بكارگيري تصويرگري نيز نياز بالايي دارند

ص: 8093

. بنابراين تمامي فيلم ها ، كارتون ها و افسانه هايي كه براي آنها خوانده مي شود بايد حكمت آميز باشد . اين حكمت ها بچه ها را براي فهم معارف عميق تر سنين بالاتر آماده مي كند . كودكي دوران خيال پردازي است . ما نيز براي انتقال دين در دوران كودكي بايد از عنصر خيال زياد استفاده كنيم . خداوند در قرآن خانه ي عنكبوت را مثال مي زند . مي فرمايد : مَثَل كسي كه غير از خدا را دوست و ولي خود گرفته ، مثل تار عنكبوت است . عنكبوت وقتي خانه اي مي سازد بسيار به خود مباهات مي كند . فكر مي كند با استفاده از آن مي تواند ديگران را به دام بيندازد . خانه اي كه حتي يك بچه ي كوچك هم مي تواند آن را خراب كند . قرآن مي فرمايد كه رفقاي غير خدايي شما هم اين گونه هستند . البته امروز بايد اين مسئله را به سياسيون جامعه گفت .چون آنها بيشتر از هر كسي در معرض باند بازي هستند . بايد گفت اگر غير از خدا را ولي و پشتيبان خود بگيريد ، مانند تارعنكبوت است كه بسيار سست مي باشد . اين تشبيه خيال برانگيز بوده و ما را وارد عرصه ي تصويرگري مي كند . خدا خواسته كه ما با اين تشبيه از تصويرگري استفاده كرده و سستي رابطه با غير خدا را لمس كنيم . بنابراين اولاً ما بايد كودكان خود را به دليل اقتضاي روحي و وضعيت ذهني كه دارند با خيال پردازي با دين آشنا كنيم . ثانياً

ص: 8094

با پرورش دادن خيال فرزندان خود در جهت معارف ديني ، درك عالم آخرت و حسن و بدي افعال اخلاقي، كاري كنيم كه گرفتار خيال پردازي در دنيا نشوند . اين يكي از سخت ترين مراحل تربيتي است . امروزه نوجوانان و جوانان براي خود يك آينده ي خيالي تصور مي كنند . فيلم ها نيز اين آينده ي خيالي و موهوم را تقويت مي كنند . زماني كه دختر خانم در زندگي واقعي قرار مي گيرد ، فكر مي كند كه اين آقا آن مردي كه در خيال خود داشته نيست . يا دخترها و پسرها در زندگي مادي خود قرار مي گيرند و مي بينند كه آن چيزي كه در خيال خود داشته اند محقق نشده است . در حالي كه اين چيزها خيال بوده و نه آرمان . آرمان آن چيزي است كه از نظر ارزشي قابل تحقق است . آرمان يك بي نهايت است و هرچقدر انسان به سمت آن حركت كند از اين بي نهايت بودن خسته نمي شود . و همينطور از نرسيدن به قله ي آرماني نااميد نمي شود . اما فكر كردن به آرمان هاي خيالي در واقع يك توهم بوده و دروغ گفتن به بچه ها است . رسانه هاي جهاني امروزه همه اين دروغ را مي گويند . با فيلم هاي سينمايي و شخصيت پردازي هاي خود زندگي خيالي درست مي كنند . ما بايد بچه هاي خود را از خيال پردازي غلط نجات دهيم . پس هم بايد از دوران كودكي كه بچه ها در آن اهل خيالات هستند، استفاده كرده و مفاهيم ديني

ص: 8095

را با كمك گرفتن از آن بخوبي به بچه ها منتقل كنيم . هم با كمك اين كار بچه ها را از خيال پردازي در دنيا نجات دهيم . سوال – آيا براي تغذيه ي مناسب اين بعد وجودي بچه ها كه همان عنصر خيال است بايد صرفاً از قرآن و آموزه هاي ديني استفاده كنيم ؟ پاسخ – بايد از قرآن ، روايات و حكما استفاده كنيم . حكمت ، گم شده ي مومن است . خدا گاهي اوقات به يك انسان بي سرمايه از نظر معنوي هم حكمت مي دهد . در ادبيات كهن فارسي حكمت فراوان است . به همين خاطر است كه اشعار مولوي در جهان پرفروش ترين است و حافظ هنوز حيات داشته و در دل هاي ما زنده است . يا بوستان سعدي اهميت داشته وما نبايد آن را فراموش كنيم . در كلمات اين شاعران حكمت هايي جاري است . ادبيات عرفاني از آيات قرآن بسيار الهام گرفته اند . ولي اگر كسي حكيم باشد در كنار آيات قرآن ، هم از آن سرچشمه استفاده كرده و هم هر آبي كه مي گيرد مانند چشمه اي در وجود او عمل مي كند . بنابراين ما مي توانيم از حكما ، از روايات جليل القدرو از آيات كريمه ي قرآن كه ژرفاي بي انتهايي دارند استفاده كنيم . به اقتضاي سن بچه ها هم مي توانيم اين مسائل را مستقيم نقل كنيم و هم توليد كنيم . كساني كه برنامه هاي كودك را طراحي مي كنند بايد برخوردار از يك حكمت عالي باشند . تا بدانند چگونه با بازي

ص: 8096

ها و خيال برانگيزي بچه ها را براي طي مراتب عالي كمال آماده كنند . قرآن كريم مي فرمايد كه ابليس مي گويد : من دنيا را زيباتر از آن چيزي كه است براي آنها جلوه مي دهم . اما اگر خيال بچه ها در كودكي بخوبي جهت پيدا كرده باشد، در سن هيجده تا بيست سالگي ابليس نمي تواند خيال آنها را برنامه ريزي كند. كسي كه مرغ خيال خود را به هواي كوي حضرت دوست پرواز داده ، خيال پردازي در امور سطحي براي او معنايي ندارد. اما اگر در امور معنوي خيال پردازي نكرده باشد ، به شدت براي او خيال پردازي در امور مادي شيرين و جذاب بوده و دنيا را زيباتر از آن چيزي كه است مي بيند . ما از قدرت خيال پردازي هم مي توانيم در جهت تقويت اعتقادات بويژه معاد و هم در جهت اخلاقيات استفاده كنيم. هم در مورد تقبيح كار بد و هم در تحسين كار خوب . مثال ها و نمونه هاي همه ي اين موارد در قرآن كريم موجود است . مثلاً در قرآن كريم مي فرمايد : اگر كسي غيبت كند گويي گوشت برادر مرده ي خود را خورده است . پدر و مادرها با يك فضاي طنز مي توانند در خانه يك سري برنامه هايي را اجرا كنند تا تشبيه اين تمثيل را براي بچه ها زنده كنند . زماني كه بچه ها در حال غيبت هستند به آنها بگويند كه ما مي خواهيم سرفلاني را ببريم و گوشت او را امشب كباب كنيم و بخوريم . مسلماً بچه ها ناراحت

ص: 8097

شده وعلت اين كار را مي پرسند . در جواب مي توانيم بگوييم كه مگر شما غيبت نمي كرديد ، خدا مي فرمايد : غيبت كردن مانند خوردن گوشت فرد است . با توجه به اينكه عنصر خيال در ذهن بچه قوي است ، زشتي اين كار را بخوبي درك مي كند . در زمينه ي معاد دو سوره واقعه و الرحمن در قرآن وجود دارد . كساني كه قدرت اين كار را دارند مي توانند آيات قرآن را خوانده وبه صورت خيال برانگيز ترجمه كنند . از ادبيات قوي فارسي استفاده كرده و اين سوره را ترجمه كنند . منظور اين آيات اين است كه ما از ترسيم بهشت در ذهن خود لذت ببريم . اميرالمومنين (ع) در نهج البلاغه مي فرمايد : وقتي كه اينها به آيه ي قرآن مي رسند كه وعده ي بهشت را مي دهد به آن طمع كرده و لذت آن را احساس مي كنند . در آيات عذاب هم همينطور است . اميرالمومنين در جاي ديگري از اين خطبه مي فرمايند كه گويي لهيب آتش جهنم كنار گوش آنها است . يعني اينقدر قدرت تصويرگري بالايي داشته و با آيات قرآن همراهي مي كنند . نمونه هاي ديگري هم در قرآن كريم وجود دارد از جمله اينكه اگر كسي غير از خدا را ولي خود بگيرد شبيه خانه ي عنكبوت خواهد بود . نمونه ي زيباي ديگري در قرآن كريم است كه مي فرمايد : مثل مومنين آخرين پيامبردر كتاب هاي آسماني گذشته اينچنين بوده است : مثل يك زارعي كه يك كشت و زرعي را انجام مي

ص: 8098

دهد و آنها به سرعت قوت پيدا مي كنند . به حدي كه خود زارع تعجب مي كند . مي فرمايد : مثل مومنين در آخرالزمان اينگونه است . يا اينكه اگر كسي مال يتيم بخورد، مانند اين است كه آتشي در معده ي او گذاشته اند . يا مي فرمايد كساني كه اهل كتاب و معرفت بوده و نسبت به آن بي اعتنا مي باشند ، لوازم اعتقادي دستورات الهي را رعايت نمي كنند . اينها مانند حماري هستند كه كتاب بار آنها كرده اند . فردي مي پرسيد كه چرا خدا در قرآن ناسزا گفته است . به ايشان گفتم كه حمار در فرهنگ ما تبديل به يك فحش و ناسزا شده است . قرآن كريم ادب را رعايت مي كند . ما الان از بقره هم به عنوان فحش استفاده مي كنيم در حالي كه نام يكي از بزرگترين سوره هاي قرآن است . بقره در آن زمان در واقع بخاطر سودهايي كه داشته يك موجود محترم بوده وكسي به عنوان فحش از آن استفاده نمي كرده است . اگر الان به شما بگويند كه مانند آهو چشمان زيبايي داريد مسلماً ناراحت نمي شويد . حمار با آهو تنها اين فرق را دارد كه يك مقدار بار حمل مي كند . حماري كه كتاب بار او كرده اند در واقع سنگيني آنها را حس مي كند اما نمي تواند از مطالب آنها بهره اي ببرد . در واقع زحمت آنها را مي كشد و هيچ چيزي از آنها نمي فهمد . در جايي خداوند متعال نور خود را به چراغ تشبيه مي

ص: 8099

كند . اللهُ نورُ السموات و الاَرض . سوره ي نور به دليل همين آيه ي كريمه به اين اسم خوانده شده است . در جايي به لطافت مي فرمايد كه روغن اين چراغ آنقدر نوراني است كه هنوز آتش به آن نرسيده نورمي دهد . اگر اين چراغ و روغن شيشه اي هم روي آن باشد بسيار نوراني تر خواهد بود . خداوند نور خود را اينچنين مثال مي زند . خداوند مي فرمايد كه سرشاخه هاي شجره ي طيبه در آسمان ها است . دست شما نمي تواند به سرشاخه هاي آن برسد. از همين مسئله در معماري ما استفاده شده است . در مساجد گل بته هايي نشان داده شده كه مي پيچند و بالا مي روند . ممكن است اصل آن را پيدا كنيد ولي انتهاي آنها نامشخص است . سوال – درخصوص آيات انتهايي سوره ي مباركه ي نجم و آيات ابتدايي سوره ي مباركه ي قمر توضيح بفرماييد . پاسخ – در آغاز سوره ي قمر مي فرمايد كه ساعت و روز قيامت نزديك است . در صورتي كه انسان از قدرت تصوير گري خود آنچنان كه قرآن هدايت مي كند استفاده كرده باشد و عظمت جهان آخرت و روز قيامت را ديده باشد با قيامت احساس نزديكي خواهد كرد . هرچقدر به او بگويند كه شايد شما صد سال ديگر از دنيا برويد و معلوم نيست كه قيامت هم چقدر بعد از آن باشد ، او مي گويد كه من احساس مي كنم نزديك است . كسي كه عظمت يك شيء را درك كند آن را نزديك احساس

ص: 8100

مي كند . يكي از راه هاي درك عظمت آخرت استفاده از قدرت خيال است . مادرها بايد در خانه اين انعطاف را داشته باشند كه به خيالات فرزندان خود رسيدگي كنند . از همان دوران كودكي و حتي قبل از هفت سالگي هم مي توان اين استفاده را كرد . بعضي اوقات مادرها ، پدرها يا معلمان حوصله ندارند كه با زبان كودكي با فرزندان خود صحبت كنند . بايد با بچه ها با زبان خيال صحبت كرد . زباني كه بزرگترها در زندگي خود از آن استفاده مي كنند ، زباني نيست كه بتوان با استفاده از آن با بچه ها ارتباط برقرار كرد . مادري كه خشك بوده و انعطاف پذير نباشد ، براي بچه ها شعر و داستان نخوانده و تشبيه و تمثيل بكار نبرد نمي تواند بچه ي خود را متعادل بار بياورد . همانطور كه بايد استدلال آورده و آگاهي بدهد ، بايد از بازي هاي هوشمندانه نيز استفاده كرده و عنصر خيال را نيز پرورش دهد . زماني كه يك مربي مي خواهد از عنصر خيال استفاده كند بايد آثار خيال پردازي در خود او ديده شود . مثلاً وقتي كه از بهشت صحبت مي كند بايد اين شعف در چهره ي او نيز ديده شود . اينها ابزار انتقال مفاهيم ديني به فرزندان است . ما نمي توانيم عناصر خيال برانگيز را خيلي خشك و سرد عنوان كنيم و انتظار داشته باشيم بچه هاي ما تحت تأثير قرار بگيرند . ما بايد براي عالم آخرت از ترسيم هاي قرآني استفاده كرده و آن را در خانواده ي

ص: 8101

خود پياده كنيم . از گذشتگان خود به نيكي ياد كرده و بهشتي را كه آنها هستند براي كودكان به زيبايي ترسيم كنيم . اين كار را پيامبر گرامي اسلام براي حضرت فاطمه (س) پس از رحلت خديجه ي كبري (س) انجام دادند . وقتي كه حضرت فاطمه (س) در سن چهار سالگي به دور پدر مي چرخيدند و مي پرسيدند كه مادر من كجا است ، پيامبر (ص) متنعم بودن حضرت خديجه ي كبري (س) را در رضوان الهي ، براي ايشان توضيح دادند . جبرائيل نازل شده و فرمود كه يا رسول الله به دختر خود بگو كه الان حضرت خديجه كجا است . وقتي كه پيامبر اين مطالب را براي حضرت فاطمه (س) توضيح دادند، ايشان فرمودند كه من الان راضي شدم. نبايد به مرگ و مير تنها به عنوان يك بلاي خانمان سوز نگاه كرد . نبايد از كنار اين واقعيت فرار كرده و سعي كنيم كه آن را در نظر نگيريم . بايد از مردن اطرافيان خود به عنوان يك فرصت استفاده كنيم . اين يكي از بزنگاه هايي است كه مي توانيم از عنصر خيال در آن استفاده كرده و بجاي اينكه بچه ها بترسند ، كاري كنيم كه مثبت نگاه كرده و عنصر خيال خود را بكار گيرند. در ارتباط با رفتارهاي اخلاقي گاهي اوقات مي توان شبيه سازي كرد . ما بايد بچه هاي خود را اردو برده و يك فضايي را ايجاد كنيم كه بچه ها بتوانند با قدرت تصويرگري اين فضا را ادامه داده و پيام بگيرند . با بچه ها يك آلونك كوچك بسازيم

ص: 8102

و روز آخر كه مي خواهيم برويم به آنها بگوييم كه با اين آلونك ها خداحافظي كنيد . در اينجا دل كندن براي بچه ها يك مقدار سخت است . مي توانيم كاري كنيم كه افراد بعدي كه براي اردو مي آيند در مقابل چشم بچه ها اين آلونك را خراب كنند . به آنها بگوييم كه دنيا و آخرت و كاركردن براي غير خدا هم همين است . خداوند متعال مي فرمايد كه كسي كه براي خدا كار نمي كند مانند اين است كه يك غباري را بر روي سنگي مي ريزد . اگر آب بريزيم اين غبار شسته شده و اثري از آن باقي نمي ماند . رسول خدا يك بار به يك بياباني رفته ودر آنجا اتراق كردند . سپس فرمودند كه برويد و هيزم بياوريد . به ايشان گفتند كه اينجا هيزم پيدا نمي شود . حضرت فرمودند كه شما بگرديد شايد باشد . هركسي يك چوب كوچكي آورد . يك باره يك هيزم بزرگي جمع شد كه حتي توانستند براي جمع غذا درست كنند . پيامبر (ص) فرمودند : گناه هم همينطور جمع مي شود . پس ما مي توانيم در حركت هاي خانوادگي يك برنامه هايي را طراحي كنيم كه با استفاده از آنها بتوانيم نمونه هاي عالي تراز اين نمونه ي كوچك را با استفاده از عنصر خيال در ذهن بچه ها مجسم كنيم . استفاده از شعر بسيار عالي است. شعر دست انسان را باز نگاه مي دارد . مي توان در آن مبالغه كرده وكنايه زد . استفاده از عنصر خيال در شعر خيلي عالي است

ص: 8103

و اگر دست يك انسان داراي حكمت باشد، اين اشعار بسيار جاودانه خواهد بود . برخي از داستان ها با اينكه واقعي هستند خيال برانگيز مي باشند . نبايد ما هميشه از وسايل بصري استفاده كنيم ، داستان خواندن و استفاده از راديو كار خوبي است . چرا كه قدرت خيال پردازي بچه را تقويت مي كند .

90-12-10

من بي تو دمي قرار نتوانم كرد ، احسان تو را شمار تنوانم كرد. گر بر تن من زبان شود هر مويي ، يك شكر تو از هزار نتوانم كرد. سوال- در گذشته اگر كسي به انبياء ، پيامبران و يا كتاب خدا اهانت مي كرد بلافاصله عذاب الهي نازل مي شد اما اكنون اينگونه نيست . آيا سنت الهي تغيير كرده است ؟ در ضمن خداوند فرموده است كه ما قرآن را نازل كرده ايم و از آن حفاظت مي كنيم ، اين حفاظت چگونه محقق مي شود ؟ پاسخ – در گذشته هم وقتي خطاها و جنايت هايي صورت مي گرفته بلافاصله بلا نازل نمي شده است . بلاهايي كه نازل شده معدود بوده و همان تعداد به گوش ما رسيده است . مثلاً امام حسين (ع) خطاب به عبدالله بن عمر مي فرمايند كه اين دنيا را رها كن . اين دنيا همان دنيايي است كه بني اسرائيل صبح انبياء خود را سر مي بريدند و در طول روز به راحتي به زندگي خود ادامه مي دادند . از اين سخنان مشخص است كه بلا بي درنگ نازل نمي شده است، بلكه در موارد معدودي اين كار انجام مي شده كه هنوز هم اتفاق

ص: 8104

مي افتد . پرداختن به اين موارد معدود از بلا ، مشكل جدي را حل نخواهد كرد . مسلم است كه خداوند دين و قرآن خود را حفظ مي كند اما معمولاً كارهاي خود را به واسطه ي سبب هايي انجام مي دهد . مثلاً خداوند قرآن را به سبب وجود اهل بيت حفظ كرده است . اگر ائمه ي هدي (ع) در كنار قرآن نبودند ، قرآن حفظ نمي شد . مهمترين ثمره ي تاريخ زندگي ائمه ي معصومين (ع) حفظ قرآن بوده است . آنان براي حفظ قرآن هم جنگيدند و هم صلح كردند . هم خانه نشين شده و هم قيام كردند . الان هم ما وسيله ي حفظ قرآن هستيم . اگر ما وسيله ي اين كار نشويم ، خداوند وسيله هاي ديگري را جايگزين خواهد كرد. اساساً در زندگي دنيا ، بنا نيست كه مسائل با اتفاقات ويژه و خاص جلو برود . در روايتي امام صادق (ع) مي فرمايند كه اينطور نيست كه وقتي امام زمان (ع) ظهور مي كنند تمام كارهاي خود را با معجزه پيش ببرند . بايد يك گروهي باشند و پا به پاي ايشان جهاد كرده و زجر و سختي بشكند . اينطور نيست كه فرشتگان همه جا حضور داشته باشند و كارها را انجام دهند . حضرت امام نيز مي فرمودند كه آنطور نيست كه مشكلات اجتماعي زمان امام زمان (ع) همگي به خودي خود حل شود . ما نبايد در تصور برخي از وضعيت هاي مطلوب دچار خيالبافي شويم . اگر خداوند مستقيماً بلا نازل نكند و اين كار را به ما واگذار

ص: 8105

كند يك رشد و شكوفايي براي ما است . سوال – گاهي اوقات ما شاهد برخي رفتارهاي غلط سياسي در جامعه ي ديني هستيم ، آيا اين رفتارها ما را در انتقال مفاهيم ديني به فرزندان خود دچار مشكل نمي كند ؟ آيا همراهي دين و سياست ما را در انتقال مفاهيم ديني به فرزندان خود كمك مي كند يا باعث مي شود اين روند كند شود ؟ پاسخ – اگر يكي از شخصيت هاي مومن و يا افراد مسجدي باعث اذيت و ناراحتي فرزند ما شوند قطعاً نظر او نسبت به آنها تغيير خواهد كرد . آيا درست است كه ما براي مقابله با اين كار فرزند خود را به مسجد نبريم ؟ آيا درست است كه ما بچه ي خود را به نماز تشويق نكنيم ، چون ممكن است يك نفر نماز خوان در فاميل پيدا شود كه اتفاقاً فرد بد دهان و بد رفتاري باشد و باعث شود كه بچه ي ما از نماز زده شود ؟ مسلماً جواب اين سوالات منفي است . افراد متدين در عرصه ي سياسي با شعارها و آرمان هاي ديني وارد شده اند . و اساساً وارد اين عرصه شده اند تا دين را حفظ كنند . اما بعداً خطا و ظلمي مرتكب شده اند كه خلاف دين بوده است . كارهاي اين افراد نيز ممكن است فرزند ما را از دين زده كند ، همانطور كه كار اشتباه يك فرد مسجدي ممكن است او را از دين زده كند . حتي يك پدر و مادر مذهبي هم اگر رفتار بدي انجام دهند ، فرزند آنها

ص: 8106

با دين مخالف خواهد شد . بنابراين اين مشكل خاص صحنه ي سياست نيست . اما دشمنان حضور دين در عرصه ي سياست روي اين موضوع زياد تبليغ مي كنند . چون تفكيك دين از سياست به نفع آنها است . و اِلا اين تفكيك اصلاً امكان پذير نيست .در تمام كشورهاي عالم ، چه امپرياليست و چه صهيونيست، دين و سياست يكي است . اصلاً پديده ي صهيونيزم كه امپراطوري جهان در اختيار او است و همه ي روشنفكران عالم به اين مسئله تأكيد مي كنند ، يك پديده ي ديني و يك پديده ي قدرت طلبانه ي ناسيوناليست ديني است . آنها معتقد هستند كه جنس يهود ، جنس برتر بوده و بايد قدرت اول باشد . درست است كه به مقيدات شرعي و جزعي دين خود معتقد نيستند. ولي براساس قدرت بخشيدن به آرمان يهود قدرت طلبي مي كنند . بنابراين سياست و ديانت در جهان جداي از هم نيست . ما معقتد هستيم كه بايد جهان را از سرپرستي صهيونيست ها كه يك آرمان ديني در پشت قدرت طلبي آنها است بيرون آورده و به دست آقا امام زمان (عج) بدهيم . يعني از يك دين منحرف به يك دين اصيل منتقل كنيم . چرا در قرآن ما شاهد نزاع قرآن با لائيك و سكولاريزم نيستيم ؟ آيا به اين علت كه سكولاريزم يك پديده ي نو است ؟ يا درگيري با اديان انحراف يافته ، درگيري دائمي تاريخ است . همين مسائلي كه در قرآن وجود دارد ، در زمان ما هم است . چرا قرآن مي فرمايد كه قوم

ص: 8107

يهود شديد ترين كفر و نفاق هستند و اين مسئله را در مورد آمريكا نمي گويد . آيا علت اين است كه در آن زمان آمريكا ظهور نداشته و قرآن مسائل زمان خود را مي گفته است ؟ نه اينگونه نيست . در زمان ما هم اگر بررسي كنيم متوجه مي شويم كه در پشت سر آمريكا نيز صهيونيست ها حضور دارند . بنابراين مسائلي كه در قرآن مطرح شده ، مسائل به روزي هستند . دشمن اصلي در قرآن همين اديان انحراف يافته هستند . امروز هم قدرت در دست كساني است كه به كمك همين اديان انحراف يافته قدرت پيدا كرده و ظلم مي كنند . بنابراين جهان امروز جهان دين انحراف يافته است . و ما بايد دين سالم را جايگزين آن دين بكنيم . بنابراين اين سخن كه در جهان امروز يك عده قدرت طلب هستند كه با دين كاري ندارند حرف اشتباهي است . امروز نيز قدرت طلب ها با دين كار دارند ، خود آنها با استفاده از دين جلو آمده اند. آنها از آن دين كه قدرت طلبي را تئوريزه مي كند دفاع كرده و براساس آن با ما مي جنگند . در واقع دين ، آنها را به اين ظلم وادار كرده است. وقتي كه آنها مي گويند خدا بني اسرائيل را قوم برتر قرار داده است ، از نظر اخلاقي به گزاره هايي مي رسند كه بسيار خطرناك است و ظلم و نابودي بشر به دست آنها را خواست خدا مي دانند. اينگونه است كه قدرتمند شده و مي توانند ديگران را چپاول كنند و در

ص: 8108

اين راه نيز موفق مي شوند . تنها با استفاده از دين ما بايد جلوي آنها بايستيم . شما نمي توانيد با منفعت طلبي جلوي گروهي بايستيد كه كار ظلم خود را مقدس مي دانند . شما نيز بايد به كمك دين به جنگ آنها برويد . ديني كه مرگ شما را در اين دفاع شهادت مي داند . ديني كه به شما قدرت و برنامه مي دهد تا منافع خود را تأمين كنيد . لذا بيداري اسلامي در جهان، منافع جامعه ي اسلامي ما را بوسيله ي دين تأمين مي كند. كساني كه دشمن ما هستند ، دشمن دين ما هم هستند . بنابراين از ما مي خواهند كه دين را با سياست همراه نكنيم . اما خود آنها اين كار را مي كنند و زماني كه مي خواهند ما را غارت كنند مي گويند كه ما نژاد برتر هستيم و خدا ما را اينطور آفريده است . آنها با استفاده از اين وسيله به دور هم جمع شده و ما را چپاول مي كنند . پس چرا ما از دين براي قدرتمند شدن استفاده نكنيم ؟ سوال – آيا همراهي دين و سياست در جامعه ي امروز به انتقال مفاهيم ديني به فرزندان ما كمك مي كند ؟ پاسخ – ممكن است اين مسئله آسيبي داشته باشد اما در جاهاي ديگر هم اين آسيب وجود دارد . البته بايد فوائد آن را نيز در نظر گرفت . اگر يك مسئول سياسي در جامعه ي اسلامي داراي اخلاق و معنويت باشد، بيشتر از هر مسجد و منبر و كتاب و مدرسه اي، دين را

ص: 8109

به جامعه منتقل خواهد كرد . اگر يك سياستمدار مسلمان و معتقد به اخلاق اسلامي در جامعه حضور داشته باشد ، جامعه شبيه او خواهد شد . البته اگر در سياست مداران يك بد اخلاقي بوجود بيايد تمام زحماتي كه من و امثال من براي دين مي كشند از بين مي رود . بنابراين طبيعي است كه امثال من بايد فرياد بيشتري بر سر آنها بزنند تا يك فردي كه در كوچه و بازار يك خطايي را انجام مي دهد . مردم از روحانيون انتظار دارند كه بيشتر قدرتمندان را نصيحت كنند . خيلي مهم است كه سياسيون از قدرت خود خوب استفاده كنند . تقواي اين افراد بايد خيلي بيشتر از مردم باشد . غير از اينكه اين افراد الگو هستند ، كوچكترين خطاي آنها آثار زيانباري در جامعه دارد . اگر اين افراد براساس تيم بندي عمل كنند ، نه براساس اصول اسلامي جامعه ضرر زيادي خواهد ديد . وقتي جامعه احساس كند كه اين ضرر ها به دليل سوء مديريت و رفيق بازي اين افراد سياسي و مذهبي ايجاد شده، به دين بي اعتنا خواهد شد . اگر افراد سياسي جهاد و تلاش وافري داشته باشند ، ثمره ي آن به مردم خواهد رسيد . مردم باهوش هستند و به راحتي خصوصيات افراد را درك مي كنند . فرزندان ما نيز مي توانند از عرصه ي سياسي كه با دين آميخته است ، بهره ي زيادي بگيرند . البته گاهي اوقات ما مانع شده و نظر بچه ها را نسبت به صحنه ي سياسي منفي مي كنيم . صحنه ي سياسي متعلق

ص: 8110

به ما است . مسئولين از خود ما هستند واگر خطايي بكنند، ما هستيم كه بايد خود را اصلاح كنيم . ما نبايد به بچه هاي خود قهر كردن با صحنه ي سياست را ياد بدهيم . اين يك اخلاق خودخواهانه و افراطي است كه ما به بچه هاي خود انتقال مي دهيم . بايد واقعيت هاي عرصه ي سياست را به مرور به فرزندان خود ياد بدهيم . اصولاً خانواده ها به دنبال تربيت فرزند هستند . ما بايد در حين مسابقه و بازي ، فرهنگ جامعه پذيري و اجتماعي شدن را به فرزندان خود آموزش بدهيم . بايد به بچه هاي خود ياد بدهيم كه نظرهاي مخالف را تحمل كنند . پدر و مادر بايد اين مسئله را نمايش دهند و به بچه ها ياد بدهند كه سعه ي صدر پيدا كنند . مهمترين منتي كه خداوند بر سر پيامبر اكرم (ص) مي گذارد اين است كه مي فرمايد آيا ما به تو شرح صدر نداديم ؟ سپس خداوند پيامبر را به داشتن خلق عظيم تحسين مي كند . مشخص است كه پيامبر از اين نعمتي كه خداوند به او داده به بهترين صورت استفاده كرده و شخصيت خود را رشد داده است . ما بايد اين شرح صدر را به فرزندان خود منتقل كنيم . ما وقتي كه مي خواهيم الفباي سياست را به فرزند خود ياد بدهيم ، بايد الفباي سعه ي صدر و دسته جمعي زندگي كردن را به آنها آموزش دهيم . فرزند ما بايد ياد بگيرد كه از حق خود دفاع كند . برخي از بچه ها بلد

ص: 8111

نيستند از حق خود دفاع كنند . چون اين كار را در خانه ياد نگرفته اند و به محض دعواي آنها با برادر و خواهر خود پدر و مادر مداخله كرده اند . ما نبايد در دعواي بين فرزندان زياد دخالت كنيم فقط بايد آنها را جهت بدهيم . بايد اجازه دهيم كه خود فرزندان از حق خود دفاع كنند . البته مي توانيم بعداً زمينه ي عذرخواهي را براي آنها فراهم كنيم . اگر ما تربيت سياسي را در خانه شروع كنيم ، وضع فرهنگي و سياسي در جامعه بسيار بهبود پيدا خواهد كرد . مسئولين سياسي كه گاهي در گفتگو هاي خود ناسزا مي گويند و بي تحمل مي شوند تربيت خانوادگي خوبي ندارند . كسي كه اهل آداب سياسي نباشد و وارد جامعه شود خطاهاي زيادي را مرتكب خواهد شد و حتي ممكن است به جامعه خيانت كند . بنابراين اولين اثر تربيت سياسي در خانواده اين است كه سياست به مرور در جامعه اصلاح مي شود . دومين اثر آن نيز اين است كه شخصيت بچه اصلاح مي شود. علت اينكه برخي از بچه ها با وجود استعداد زياد درس نمي خوانند اين است كه بيش از حد احساساتي هستند . و پدر و مادر آنها را به خوبي در روابط اجتماعي تربيت نكرده اند . تربيت براي حضور در روابط اجتماعي همان تربيت سياسي است . بچه هاي ما نبايد از شركت در رقابت احساس ضعف بكنند . اگرآنها از حضور اجتماعي و شكست خوردن احساس ترس بكنند؛ در سر كلاس از معلم خود سوال نخواهند كرد . وقتي سوال

ص: 8112

نكنند درس آنها ضعيف خواهد شد . كم كم آنها اعتماد به نفس خود را از دست مي دهند . و در جمع رفقاي خود در مدرسه هميشه انسان مطيع و پيروي خواهند بود . پدر و مادرها بايد بدانند كه تربيت سياسي نقش اول را دردرس خوان شدن بچه دارد . بايد بچه در سر كلاس ابراز وجود كند . بايد بتواند با لحني مودبانه با معلم خود صحبت كرده و مشكل خود را عنوان كند . در صورتي كه بچه جرأت ابراز وجود و نظر را نداشته باشد ضعيف بار مي آيد. در صورت ابراز وجود است كه مي تواند از محيط خود اكسيژن دريافت كرده و نهال وجود او شكوفا شود . البته همه ي اين كارها بايد با احترام و ادب انجام شود ، نيازي نيست كه فرد براي ابراز وجود ناسزا بگويد . بايد پدر و مادرها تربيت سياسي را در خانه شروع كرده و حضور در جامعه را به فرزند خود ياد بدهند . با اين كار بچه ها در مدرسه و درس خود موفق خواهند شد . يكي از نكات تربيت سياسي اين است كه ما نقاط قوت و ضعف يكديگر را به رسميت بشناسيم . و با استفاده از اين نقاط قوت در تحليل مسائل به يكديگر كمك كنيم . تربيت سياسي به ما كمك مي كند كه بتوانيم با يكديگر زندگي كنيم . بايد قبول كنيم كه ما يك نقطه ضعف هايي داريم كه رفيق ما آن را بر طرف مي كند . پدر بايد در خانه به بچه ها بگويد كه مادر شما يك ويژگي

ص: 8113

هايي دارد كه من ندارم . در اين حالت بچه ها مي فهمند كه پدر نقاط ضعف خود را در برابر نقاط قوت مادر قبول كرده است . همين كار مفاهيم سياسي را به بچه منتقل مي كند . تربيت سياسي يعني اينكه ما بلد باشيم با جامعه زندگي كنيم . خيلي از افراد زندگي با ديگران را بلد نيستند . اين افراد هيچگاه رشد پيدا نمي كنند. مادر بايد به بچه ها بگويد كه من نقطه ضعف هايي در برخي زمينه ها دارم و با پدر شما در آن موارد مشورت مي كنم تا خطا نكنم . نبايد بچه هاي ما از نواقصي كه دارند احساس حقارت كرده و يا از نقاط قوتي كه دارند مغرور شوند . يا اينكه ديگران را به خاطر نقص هايي كه دارند تحقير كنند . سوال – لطفاً در خصوص آيات هفتم يا سي ام سوره ي مباركه ي ذاريات توضيح بفرماييد. پاسخ – خدا در آيات مي فرمايد : آدم هاي خوبي كه در اموال آنها يك حق ثابت براي محرومين است. يكي از چيزهايي كه ما بايد به بچه هاي خود آموزش مي دهيم اين است كه آدم ها با هم متفاوت هستند . و اينكه هركسي قوي تر است نسبت به افراد ضعيف تر وظايفي دارد . اين يكي از مهمترين آموزش هاي سياسي است كه در انتقال مفاهيم ديني هم نقش عمده اي دارد . سوال – ما چگونه بايد عرصه ي رقابت انتخاباتي را در خانه براي بچه هاي خود پياده كنيم ؟ پاسخ – يكي از علاقه هاي وافري كه در بچه

ص: 8114

ها وجود دارد ، علاقه به بازي است . ما بايد بازي را به مسابقه تبديل كنيم . بچه هاي ما بايد ياد بگيرند كه هم از مسابقه نترسند و هم شكست را بپذيرند . ما بايد بچه هاي خود را شجاع بار بياوريم . هيچ پدر و مادري نبايد بچه ي خود را ترسو بار بياورند . ترس تنها مربوط به تاريكي و چيزهاي خيالي نيست . ترس انواع مختلفي دارد . يكي از تمريناتي كه بچه ها مي توانند در خانه انجام دهند شركت در مسابقه و پذيرش شكست است. و اينكه چگونه پيروزي را بپذيرند . برخي از افراد تحمل شكست را دارند ولي زماني كه پيروز مي شوند بي ظرفيت هستند . ما بايد به بچه هاي خود آموزش دهيم كه هنگام پيروزي مغرور نشوند . بچه ها بايد در هنگام شكست و پيروزي ظرفيت داشته باشند . ما مي توانيم با استفاده از بازي اين موارد را به بچه ها آموزش دهيم . بچه بايد بفهمد كه شكست يك فاجعه نيست . پدر و مادر نبايد هميشه با نوازش بچه ي خود را تقويت كنند . بايد كاري كنند كه بچه استقلال روحي پيدا كرده و قدرت تشخيص او بالا برود . ما بايد در عرصه ي انتخابات تشخيص دهيم كه چه كسي صالح تر است . البته ما كانديدا ها را به طور كامل نمي شناسيم بنابراين بايد از اشاره ها استفاده كنيم . بايد در خصوص برخي از زمينه هايي كه در كانديدا ها مي بينيم فكر كنيم و با هوشمندي محاسبه كنيم . ما نبايد هميشه با

ص: 8115

بچه هاي خود صريح صحبت كنيم ، اجازه دهيم كه خود بچه بفهمد . يكي از نكاتي كه امروزه منسوخ شده اين است كه در گذشته وقتي فاميل دور هم جمع مي شدند معما مطرح مي كردند . در هر معمايي يك علامتي براي جواب وجود دارد . هركسي معماي سخت تري مطرح مي كرد ، جلسه را در دست خود مي گرفت . معما يك بازي است كه باعث مي شود توجه بالا برود . اگر ما همه چيز را به صورت واضح و شفاف به بچه ها بگوييم ، قدرت تحليل آنها بالا نمي رود . بايد بچه ها بتوانند اشاره ها را درك كنند . پدر و مادر يك مقدار با اشاره با بچه ها صحبت كنند ، اين كار سرگرم كننده هم است . الان تشخيص كانديداي اصلح در جامعه بسيار آسان است اما ما نمي خواهيم زياد به خود زحمت بدهيم . با استفاده از يك نگاه عميق مي توانيم اين كار را انجام دهيم . البته جامعه ي ما در عرصه ي سياسي بسيار باهوش است . سوال – گاهي در يك رقابت در جامعه ي ديني، فرد شكست خورده حس مي كند كه ايده و نظر او يك قانون الهي بوده است لذا در خود تكليف مي بيند كه از آن ايده و نظر دفاع كرده وسكوت نمي كند . در اين صورت قواعد بازي به هم مي ريزد در اين مورد ما چكار بايد بكنيم ؟ پاسخ – ما بالاترين حق پرستان عالم را الگو قرار مي دهيم . حضرت زينب كبري (س) خواهر حق گو ترين

ص: 8116

فرد در زمان خود بود . سر مطهر امام حسين (ع) را در مجلس يزيد ملعون در مقابل او قرار دادند . همانجا حضرت زينب را به وسيله ي همان ديني كه جد ايشان آورده بود تحقير كردند . به او گفتند كه ديدي خدا برادر تو را خوار كرده و كشت. حضرت زينب با آرامش جواب مي دهد . گويي تمام اهل بيت در اوج اقتدار آنجا نشسته اند و حضرت زينب سوالي را براي آنها توضيح مي دهد . او با كلماتي زيبا پاسخ آنها را مي دهد . بدون اينكه به هم ريخته شده و اتهام بزند . اگر كسي براساس حق به ميدان آمده و خواست حرف خدا را اجرا كند، اما نتوانست ، مشخص است كه زمينه سازي كامل نشده است . بايد مشغول زمينه سازي شود . امام زين العابدين (ع) بعد از شهادت امام حسين (ع) شروع به تربيت افراد كردند . يعني غلاماني را به خانه ي خود مي آوردند تا زندگي امام را ببينند . با استفاده از دعا معارف را به ايشان منتقل مي كردند و كم كم همان غلامان جهان را گرفتند . اينها نكاتي است كه ما مي توانيم جزو آداب، به هم بياموزيم . بنابراين اگر ما در رقابتي شكست خورديم بايد بفهميم كه زمينه سازي كامل نبوده است . نبايد با چنگ و دندان بخواهيم نتيجه را پس بگيريم . ما بايد مقدمات و زمينه ها را درست كنيم . امير المومنين (ع) گاهي به ابوذر مي فرمودند كه الان بايد صبر كنيد . ما هرموقع از تندروي صحبت مي كنيم

ص: 8117

بايد از كندروي هم حرف بزنيم و يا برعكس . پيدا كردن حد تعادل كار دشواري است كه نياز به دقت دارد .

90-12-03

بفرماييد فروردين شود اسفند هاي ما ، نه بر لب بلكه در دل گل كند لبخند هاي ما . بفرماييد هر چيزي همان باشد كه مي خواهد، همان يعني نه مانند من مانند هاي ما . بفرماييد اين بي چرا تركار عالم ، عشق رها باشد از اين چون و چرا و چند هاي ما . به بالايت قسم سرو و صنوبر با تو مي بالند ، بيا تا راست باشد عاقبت سوگند هاي ما . نمي دانم كجايي يا كه اي ، آنقدر مي دانم كه مي آيي كه بگشايي گره از بند هاي ما . سوال – آيا اميد نجات براي انسان خوش اخلاق و بي ايمان بيشتر است يا براي انسان با ايمان و بد اخلاق ؟ پاسخ – براي انسان با اخلاق و بي ايمان امكان سعادت وجود دارد به شرط اينكه در معرض ايمان قرار نگرفته باشد. يعني اتمام حجت براي او نشده باشد . يك چنين انساني اگر خوش اخلاق باشد ولي ايمان نداشته باشد چه بسا كه به سعادت نزديك تر باشد . چون خوش اخلاقي او هر لحظه او را در معرض مومن شدن قرار مي دهد . براي چنين فردي كه از روي صفاي باطن خوش اخلاق بوده و از اين حسن خلق بعنوان مكري براي دلبري از ديگران استفاده نمي كند ، امكان سعادت وجود دارد . چه بسا اين افراد از مومنين بد اخلاق بهتر باشند . اما فردي كه خوش

ص: 8118

اخلاق است و با وجود اتمام حجت هايي كه براي مومن شدن به او شده باز هم ايمان به خدا را نمي پذيرد، مسلم است كه داراي طينت بد و دل بي رحمي است . اگر كسي به خدا نه بگويد حتما قصي القلب است . چون خدا لطيف بوده و همه ي لطافت ها را نيز او آفريده است . ممكن است يك نفر در ظاهر بي رحم نباشد اما همينكه به خدا نه مي گويد ، معلوم مي شود كه داراي اين صفت است . يك چنين فردي هر چقدر هم خوش اخلاق باشد فايده اي ندارد . اكثرا ما در جامعه ي ايماني زندگي مي كنيم و آموزش مي بينيم . البته در اين جامعه نيز ممكن است يك نفر گيرايي كمي داشته باشد و يا مسير زندگي او به گونه اي نباشد كه با افراد با ايمان برخورد كرده باشد . بنابراين با اينكه ما در جامعه اي ايماني زندگي مي كنيم باز هم ممكن است افرادي باشند كه اتمام حجت براي آنها نشده باشد و يا با رفقاي بدي هم نشين باشد ، در نتيجه با وجود صفاي باطني كه دارد اما باز هم براي او اتمام حجت نشده باشد . براي يك چنين فردي ممكن است خوش اخلاقي باعث سعادت او شود . در خصوص فرد با ايماني كه بد اخلاق است نيز دو حالت وجود دارد . اگر بد اخلاقي فرد با ايمان به گونه اي باشد كه باعث بي رحمي او شده باشد ، در واقع ايمان او ظاهري است . در قرآن كريم آمده كه برخي

ص: 8119

افراد فكر مي كنند ايمان دارند در حالي كه ايمان ندارند . ممكن است يك نفر نماز بخواند اما ايمان نداشته باشد . اگر فردي داراي ايمان واقعي باشد اما حسن خلق نداشته باشد ، اين ايمان او را به سمت خوش اخلاقي سوق مي دهد . بنابراين يك فردي كه بد اخلاق است اما به ظاهر ايمان دارد ، ايمان او واقعي نيست . در قرآن كريم مي فرمايد : شما بگو من مسلمان شده ام ،نگو كه من مومن هستم . اما اگر ايمان فرد قوي و واقعي باشد ، اشتباهات سطحي او درست خواهد شد . سوال – چگونه مي توان يك انسان با ايمان را به سمت خوش اخلاقي سوق داد ؟ پاسخ – يكي از راه هايي كه براي خوش اخلاقي وجود دارد تقويت ايمان به خدا است . خط مشي بندگان با ايمان در ميان مردم مهربانانه و متواضعانه است . اين افراد با ديگران با آرامش برخورد مي كنند . اخلاق اين افراد ناشي از ايمان و ارتباط آنها با خدا است . يك چنين افرادي بايد ايمان و محبت خود را به خدا تقويت كنند. يعني خداوند و ارتباط با او باعث مي شود كه اخلاق ما بهتر شود . اين مسئله قوي ترين عامل اصلاح اخلاق است . راه ديگر اين است كه ضرر هاي بد اخلاقي را به يك چنين افرادي ياد آوري كنيم. بد اخلاقي در دنيا باعث مي شود كه انسان آسيب هايي را ببيند . مقدرات الهي كه به سمت يك چنين افرادي مي آيد باعث رنج بيشتر آنها مي شود .

ص: 8120

هر نوع بد اخلاقي در دنيا داراي مجازات است. بعضي از انواع بد اخلاقي ها به گونه اي هستند كه حتي اگر فرد توبه هم بكند باز هم مجازات آنها را در همين دنيا مي بيند . بنابراين راه دوم اين است كه ما آثار سوء بد اخلاقي را مورد مطالعه قرار دهيم . انسان از اين راه خيلي زود به نتيجه مي رسد . چون انسان ها منفعت طلب هستند و نمي خواهند گرفتار شوند . راه سوم براي از بين بردن بد اخلاقي ها اين است كه انسان از قدرت فكري عميق تري برخوردار شود و از بالا به مسائل نگاه كند . فردي خيلي افسرده و در نا اميدي مطلق بود . به او گفتم : شما چند روز ديگر مي خواهي در اين دنيا زندگي كني ؟ سن او حدود سي و چند سال بود . من گفتم فكر مي كني اين سال هايي كه زندگي كردي چگونه گذشته است ؟ او گفت : به يك چشم بهم زدن . من گفتم : اگر تو خيلي خوب زندگي كني حدود سي و پنج سال ديگر زنده خواهي بود. آيا براي يك چشم بهم زدن ديگر اينقدر جار و جنجال مي كني ؟ يك دفعه حال او تغيير كرد .ايمان بيشتر ، نگرش به مضرات بد اخلاقي و عقلانيت سه راه عمده براي اصلاح اخلاق است . در ضمن ما بايد به افراد خوش اخلاق و خوب نيز معيت داشته باشيم . بايد زندگي نامه هاي آنها را مرور كنيم . اگر شما زندگي نامه ي آقاي ابوترابي را مطالعه كنيد متوجه

ص: 8121

مي شويد كه او حتي با شكنجه گر بعثي خود نيز مهربان بوده است . فرمود: كونوا مع الصادقين . يعني با آدم هاي صادق زياد هم نشيني كنيد . نه تنها از اين افراد ضرري متوجه شما نخواهد بود بلكه صدق آنها نيز در شما اثر خواهد كرد. اساساً مفاهيم ديني به گونه اي هستند كه بايد به دل بنشينند . فرق ايمان با علم نيز همين است . علم را انسان به صورت ذهني ياد مي گيرد . اما معرفت بايد با قلب انسان دريافت شود . ايمان يك باور عميق روحي است و اتفاقي است كه بايد در قلب انسان رخ دهد . بنابراين انتقال مفاهيم ديني با جان مخاطب ارتباط دارد . ايمان در دل انسان درك مي شود. برخي از علوم را اگر ما با تجربه ي حس خود درك كنيم كافي است . اين مسائل از ذهن و چشم ما فراتر نمي رود و لازم نيست به روح ما نفوذ كند . ولي اگر شما بخواهيد كوتاهي دنيا را درك كنيد بايد هفتاد سال عمر كنيد تا بتوانيد آن را با جان خود حس كنيد . اين نوع فهم از جنس فهم دين است . يك خانم تا مادر نشود نمي تواند حال و هواي آن را درك كند و بفهمد كه يك مادر چگونه فرزند خود را دوست دارد . درك بسياري از مفاهيم ديني نيز با روح انسان امكان پذير است . به همين دليل است كه ما بايد از ابعاد مختلف تلاش كنيم تا مفاهيم ديني را درك كنيم . ما بايد به ابعاد انتقال مفاهيم

ص: 8122

ديني توجه داشته باشيم . يكي از ابعاد آن ،آگاهي كليدي است . گاهي اوقات يك آگاهي كليدي باعث مي شود كه انسان متدين شده و دين براي او مورد قبول شود . ولي انتقال مفاهيم ديني ابعاد ديگري نيز دارد . ما بايد كاري كنيم كه مفاهيم ديني به جان مخاطب ما بنشيند . به همين دليل نيز ابعاد مختلف اين انتقال را مورد بررسي قرار مي دهيم . يكي از ابعاد انتقال مفاهيم ديني ، بعد تكرار و تلقين است . اساساً وجود انسان با پديده ي انس و عادت ارتباط بسيار عميقي دارد . اما معمولاً مورد غفلت ما قرار مي گيرد . ما بايد برنامه ريزي كنيم كه به چه چيزهايي انس پيدا كنيم . مبادا به چيزهايي عادت كنيم كه روح ما را افسرده كند . فردي مي گفت كه من معمولاً سريال نگاه نمي كنم . چون با هنرپيشه هاي آن انس پيدا مي كنم و آنها بخشي از وجود من مي شوند. من نمي خواهم به سادگي بخش هاي وجود خود را در اختيار ديگران قرار دهم . ما بايد براي انس گرفتن برنامه ريزي كنيم . وقتي ما پا به سن بگذاريم متوجه مي شويم كه تنها چيزهايي براي ما باقي مانده كه به آن انس گرفته ايم . در آن زمان افسوس مي خوريم كه اي كاش براي انس هاي خود برنامه ريزي كرده بوديم . نبايد در دوران دانش آموزي با هركسي هم كلام و رفيق شويم . چون نمي توان هيچ چيزي را جايگزين دوستان دوران دانش آموزي كرد . خصوصاً اگر اين ارتباط

ص: 8123

ادامه پيدا كند، بخشي از وجود انسان مي شود . در روايت داريم كه اگر با كسي بيش از بيست سال رفاقت كنيم ، فاميل ما مي شود . بنابراين بهتر است انسان با افراد خوب انس پيدا كند . بهتر است با افرادي رفاقت كنيم كه هم دوست انسان باشند و هم استاد انسان . يعني بتوانيم رفتار زيبايي از آنها ياد بگيريم . ارتباط با افراد خوب باعث صفاي انسان و نوراني تر شدن او مي شود . اينكه ما گاهي اوقات كارهاي خوب انجام دهيم و يا به زيارت و مكان هاي مذهبي برويم فايده اي ندارد . ما بايد يك برنامه ريزي مرتب داشته باشيم ، حداقل يك برنامه ريزي هفتگي يا روزانه داشته باشيم تا به اين كارها انس پيدا كنيم . مثلاً ما نبايد يك ماه خود را وقف امام حسين (ع) بكنيم اما در يازده ماه ديگر ايشان را فراموش كنيم . ما بايد روزي يك بار در زماني مشخص به امام حسين (ع) سلام كنيم تا به آن عادت كنيم . ما در زندگي خواسته يا نا خواسته به بسياري از رفتارها انس و عادت پيدا مي كنيم . در آينده ي دور يك باره مي فهميم كه سرمايه هاي ما چه چيزهايي هستند . يك نفر در حال احتضار بود به اطرافيان گفت من را از جاي خود بلند كنيد تا يك بار ديگر كوچه و محل خود را ببينم . چون خيلي با آن مأنوس بود ، مي خواست در لحظات آخر نيز آن را ببيند . اين انس و علاقه مورد احترام است اما

ص: 8124

اي كاش مي گفت كه سجاده ي من را بياوريد تا يك بار ديگر آن را ببينم . اي كاش اين انس عميق را به يك شئ مقدس پيدا مي كرد . اگر اين فرد با عشق به امام حسين (ع) انس پيدا مي كرد يقين بدانيد كه قبل از مرگ ايشان را مي ديد . چون اهل بيت هواي شيعيان و دوستان خود را دارند . خيلي از افراد بوده اند كه قبل از مرگ اين عزيزان را ديده اند و سپس از دنيا رفته اند . بنابراين ما بايد براي انس خود برنامه ريزي كنيم . اصولاً ما بايد بچه هاي خود را با مفاهيم ديني و مقوله هايي كه در ارتباط با دين هستند انس بدهيم. سفارش پيامبر اكرم (ص) است كه بايد كاري كنيم كه آنها به نماز عادت كنند . خيلي اوقات نماز خواندن نياز به استدلال ندارد . وا داشتن فرد به نماز به صورتي كه انس پيدا كند ، آن را تسهيل مي كند . سوال – اگرعبادات ما از روي عادت باشد اشكالي دارد ؟ پاسخ – اينكه مي گويند كاري نكنيد عبادات شما از روي عادت باشد يك غلط مشهور است . مگر امكان دارد انساني كه روزي پنج بار نماز مي خواند به آن عادت نكند ؟ شما اگر يك كاري را حتي هفته اي يك بار انجام دهيد به آن عادت مي كنيد . البته بايد نماز را فراتر از يك عادت بخوانيم يعني صرفاً از روي عادت نباشد . بايد نماز را عاشقانه بخوانيم . ولي نبايد چون عاشقانه نماز خواندن خوب است

ص: 8125

، عادت به نماز را از بين ببريم . اگر شما به يك چيزهايي عادت كنيد ، كف پروازي شما مشخص مي شود و سقوط نمي كنيد . امير المومنين (ع) فرمودند : نفس خود را به كارهاي خوب عادت دهيد . حُسن عادت به رفتارهاي خوب اين است كه باعث مي شوند ما به كسي ظلم نكنيم . اما نبايد به اين خوش اخلاقي از روي عادت اكتفا كنيم . و بايد آن را به عنوان راهي براي اوج گرفتن در نظر بگيريم . بايد به خواندن نماز عادت كنيم اما آن را شاكرانه ، مومنانه و عاشقانه بخوانيم . بايد سر نماز با خداي يگانه كه تنها معبود ما است مناجات كنيم . بنابراين اين عادت بايد وجود داشته باشد تا منجر به ترك نماز نباشد . نبايد نماز خواندن را تنها به زماني موكول كنيم كه حال خوبي داشته باشيم . فردي مي گفت : من ماهي يك يا دوبار هرگاه حال خوبي داشته باشم نماز مي خوانم . به او گفتم : به نظر ما آدم بايد روزي پنج بار نماز بخواند . اگر براي شما كمتر شده، ببينيد كه اين فاصله ها كجا است . بنابراين عادت چيز خوبي است اما بايد آن را يك مقدار عميق تر كرده و به انس تبديل كنيم . بايد يك كار را تكرار كنيم تا براي ما جا بيفتد . خيلي از افراد براي تكرار و تلقين ارزش زيادي قائل نيستند . اما حضرت امام بعنوان يك تكنيك خيلي مهم به آن تأكيد مي كردند . به هرحال ما بايد مراقب باشيم كه

ص: 8126

به چيزهاي كم و بي ارزش عادت نكنيم . مي فرمايد: بداخلاقي كه فرد به آن عادت كرده گناهي است كه بخشوده نمي شود . بنابراين جلوگيري از عادات سوء يك تكليف بسيار مهم است . اگر مي خواهيم بچه هاي ما ديندار شوند مراقب باشيم به بدي ها عادت نكنند . از طرف ديگر مواظب باشيم كه عادت هاي خوب پيدا كنند . اگر ما مي خواهيم به چيزهاي خوب عادت كنند بايد آنها را همراهي كنيم . مثلاً بايد آنها را در نماز همراهي كنيم تا بتوانند به آن عادت كنند . آنقدر با آنها همدلي ، هم زباني و هم فكري كنيم كه عادت به خوبي ها در آنها نشكند . اگر اين عادت شكسته شود خيلي ضرر دارد. نكته ي ديگر اين است كه ما مي توانيم عادات خود را سطح پايين گرفته و يا آنها را سطح بالا بگيريم . مثلاً ما مي توانيم عادت كنيم كه كار را مخلصانه انجام دهيم . برخلاف آن چيزي كه خيلي از افراد فكر مي كنند ، عادت كلمه ي بدي نيست . خدا كند كه كار مخلصانه انجام دادن براي ما عادي شود . چه خوب است كه نگاه حرام نكردن براي ما عادت شود . چون ديگر از اين مرحله پايين تر نمي آييم . و روح ما براي مراتب بالا تر فرصت پيدا مي كند . ما بايد گناه هاي خود را با كمك عادت ترك كنيم تا روح خود و نيت هاي خود را مشغول كارهاي والاتر بكنيم . بنابراين عادت را هم مي توان در امور اندك بكار

ص: 8127

گرفت و هم در امور بسيار عميق . برخي مي گويند كه كلمه ي انسان مربوط به انسي است كه در وجود او جاي گرفته است . ذكر علي ابن ابي طالب عبادت است . چه خوب است كه ما عادت كنيم هر روز، صبح خود را با اين ذكر آغاز كنيم . بعد از يك مدتي اين ذكر در گوش شما مي پيچد چون به آن عادت كرده ايد و اگر نباشد جاي خالي آن را حس مي كنيد . بايد ببينيم كه تلويزيون و شبكه هاي آن ما را به چه چيزي عادت مي دهند . الان دعاي عهد خيلي رايج شده و در خيلي از شبكه ها خوانده مي شود . چقدر برخي از افراد با اين دعاي عهد مأنوس شده اند . براي خيلي از افراد اين دعاي عهد ، نغمه ي ياد آوري كننده ي بسياري از خوبي ها است كه در طول زندگي خود داشته اند . ما بايد براي انس خود و كودكان خود برنامه ريزي كنيم . اگر خود ما مثلاً زياد موسيقي گوش بدهيم بچه ي ما نيز به آن عادت مي كند و اين اصلاً خوب نيست. سوال – لطفاً درخصوص آيات 24 تا 28 سوره ي مباركه ي فتح توضيح بفرماييد. پاسخ – در پايان اين صفحه از قرآن خداي متعال وعده داده است كه روزي اين دين برتمام مرام ها ، انديشه ها و طرز تفكر ها غلبه پيدا كند . اميدوارم كه ما به اين روز بسيار نزديك باشيم . البته علائم آن وجود دارد . حضرت زماني ظهور مي فرمايند كه

ص: 8128

ديگر كسي براي نجات بشر تئوري نداشته باشد . امروز هيچكدام از تئوري ها نتوانسته اند بشر را نجات دهند . سوال – در مورد نكاتي كه حضرت امام در خصوص انس و عادت عنوان فرموده اند توضيحاتي بفرماييد . پاسخ – يكي از ابعاد ارتباط انس ، تكرار و عادت با انتقال مفاهيم ديني اين است كه ما از تلقين استفاده كنيم . تلقين يكي از روش هاي خود سازي است . اين كار براي ديگران بايد به زيبايي صورت بگيرد . تلقين كلمه اي است كه در خيلي از جاها به آن بد نگاه مي شود . اگر كسي استدلال ديني را بپذيرد نياز دارد كه بعداً آن را تلقين كند تا براي او جا بيفتد . بنابراين انس از دو جهت با انتقال مفاهيم ديني ارتباط دارد . يكي اينكه ما بايد يك نيت و رفتار را آنقدر تكرار كنيم تا بتوانيم آن را درك كنيم . ديگر اينكه وقتي ما يك مسئله اي را درك كرديم با استفاده از تلقين كاري كنيم كه در موجود ما موثر شود . تلقين با تشويق فرق مي كند .ولي تشويق هم مي تواند با تلقين كردن موضوع خاصي همراه باشد . يكي از چيزهايي كه ما بايد مرتب بين خود تلقين كنيم سخن از رفتن است . اينكه يك روزي از اين دنيا مي رويم و ديگر حضور نخواهيم داشت . بايد اين مسئله را به خود تلقين كنيم . ممكن است ديگران ياد ما را گرامي بدارند و يا اينكه اصلاً ما را فراموش كنند . اينكه رفتن ما قطعي است را بايد

ص: 8129

هر بار به يك زبان زيبا و دلنشين به خود و فرزندان خود تلقين كنيم . يكي از موضوعاتي كه بايد آن را خيلي به خود تلقين كنيم ، كوتاهي زندگي ما در اين دنيا است . موضوع ديگري كه خيلي بايد آن را تلقين كنيم ، محبت خدا به ما است . خدا ما را از مادر بيشتر دوست دارد . بايد تلقين كنيم كه ما اصلاً تنها نيستيم و خدا از ما مراقبت مي كند . حضرت امام مي فرمايند كه تكرار در قرآن كريم زياد است . حضرت امام هر روز برنامه ي قرائت قرآن داشتند . اگر مقدار قرائت قرآن امام را به شما بگويم ممكن است باور نكنيد . ايشان هر آيه اي را مي خواندند برايشان آشنا بود . پس چرا تكرار مي كردند ؟ چون امام به تكرار معقتد بوده و آن را اجرا مي كردند . تكرار يك كلمه لازم است تا در جان ما قرار بگيرد . ايشان مي فرمايند : يكي از چيزهايي كه براي ساختن انسان مفيد است تلقين مي باشد . انسان اگر مي خواهد ساخته شود بايد مسائلي را كه براي اين ساخته شدن لازم است به خود تلقين كرده و آن ها را تكرار كند . اگر لازم باشد يك مطلبي در نفس انسان تأثير كند ، تلقين ها و تكرار ها باعث مي شود كه بيشتر در نفس نقش پيدا كند . به گفته ي حضرت امام آن آياتي كه سازنده است مانند سوره ي مباركه ي حمد را انسان بايد تكرار كند . چون اين سوره يك درس سازنده

ص: 8130

است . انسان بايد اين مسائل را به خود تلقين كرده و نفس خود را براي شنيدن آماده كند . حضرت امام به ما ياد مي دهند كه ما بايد نماز را به خود تلقين كنيم . صحنه ي تلقين ميت يك صحنه ي بسيار جذاب و با شكوه است . اينكه ما اين صحنه را تنها به عنوان يك مصيبت و يك واقعه ي بد نشان دهيم واقعاً اشتباه است. برخي از اولياي خدا سفارش مي كردند كه غسل دادن افراد با ايمان را بينيد . اين غسل دادن، آخرين آبي كه بر روي بدن اين افراد ريخته شده و كفني كه به بدن آنها پوشانده مي شود، صحنه اي زيبا و پر از نور است . اينها صحنه هايي است كه جزو زندگي ما است . مرگ اتفاق خشن و زشتي نيست . تلقين ميت يكي از زيبا ترين صحنه هايي است كه انسان مي تواند ببيند . كلماتي كه براي آخرين بار براي ميت خوانده مي شود و به او تفهيم مي شود براي اين است كه به راحتي به سوالات جواب دهد . مخصوصاً اگر فرد تلقين كننده ميت را دوست داشته باشد و از نزديكان او باشد به زيبايي اين كار را انجام مي دهد . حضرت امام مي فرمايند كه ما بايد سر نماز اينگونه به خود تلقين كنيم . بايد الحمد الله رب العالمين را به خود تلقين كنيم . سپس مي فرمايند اينكه من دائماً يك مسئله اي را براي دوستان تلقين مي كنم به اين خاطر است كه مربوط به ساختن يك جامعه و ملت بوده

ص: 8131

و از اهميت زيادي برخوردار است . در ادامه مي فرمايند : تكرار در قرآن مجيد زياد است. يكي از اموري كه حتي در امراض موثر است تلقين مي باشد . يعني تلقين حتي امراض جسمي را از بين مي برد . و راه از بين بردن امراض روحي نيز اساساً تلقين است . براي از بين بردن امراض جسمي بايد يا خود مريض به خود تلقين كند يا كس ديگري اين كار را انجام دهد . اينكه به فرد به طور مكرر تلقين شود كه بهبودي پيدا مي كند ، در نفس او تأثير مي گذارد . در نامه ي اخلاقي و عرفاني حضرت امام به حاج سيد احمد آقا آمده كه سعي كن در خلوات به اين بارقه ي الهي فكر كني و به طفل قلبت تلقين كني و تكرار كن تا به زبان آيد . و در ملك و ملكوت وجود تو اين جلوه خود نمايي كرده و به غني مطلق بپيوندد . تا از هر كسي جز او غني شوي و از او توفيق وصول بخواه . پسرم اگر مي تواني با تفكر و تلقين نظر خود را نسبت به همه ي موجودات، بويژه انسان ها نظر رحمت و مودت بكن . اين در واقع راهي است براي مهربان شدن با ديگران . در جاي ديگري مي فرمايند : به خودمان تلقين كنيم كه غير از اراده ي او چيز ديگري نمي تواند كارگر باشد . و اراده ي او بود كه ما را به پيروزي نيمه كاره رساند . (چون پيروزي نهايي ما طبيعتاً فرج حضرت خواهد بود). حتي افرادي

ص: 8132

كه از طريق برهان اين حقيقت را ثابت مي دانند كمتر به آن باور داشته و مومن هستند . ايمان به امثال اين حقايق حاصل نشود ، مگر با مجاهدت ، تفكر و تلقين . بنابراين ما متوجه مي شويم كه تلقين چه كار ارزشمندي است . تكرار در عمل تبديل به عادت مي شود . در همجواري نام آن را انس مي گذاريم . و در موضوعات فكري نام آن را تلقين مي گذاريم . تكرار براي تفهيم مفاهيم ديني بسيار لازم است .

90-11-26

سوال – بُعد اخلاق به چه ميزان در انتقال مفاهيم ديني موثر است ؟ پاسخ – براي اينكه ما بتوانيم مفاهيم ديني را به فردي منتقل كنيم، بايد او بهره اي از فضائل اخلاقي برده باشد. او بايد در ابتدا با برخي از صفات برجسته ي اخلاقي آشنا بوده و در وجود خود نسبت به آنها علاقه مندي احساس كند . و از برخي از بداخلاقي ها نيز بيزار باشد تا ما بتوانيم اساساً دين را براي او معرفي كنيم . در روايت داريم كه يك نفر نزد پيامبر گرامي اسلام آمد و گفت كه من مي خواهم به دين شما مشرف شوم . دستور بدهيد براي من يك مقدار از آيه هاي قرآن را بخوانند . پيامبر (ص) فردي را مأمور كردند كه به او قرآن را آموزش دهد . سوره ي اِذا زُلزِلت الارضُ زِلزالَها را تا آنجايي براي او خواندند كه به فَمَن يَعمل مِثقالَ ذَرةٍ خَيراً يَره رسيدند . زماني كه به اين آيه رسيدند آن فرد اعلام كرد كه من مسلمان مي شوم . لازم

ص: 8133

نيست بيشتر از اين براي من قرآن بخوانيد . از او پرسيدند كه چطور تو در اين زمان كوتاه مسلمان شدي ؟ او پاسخ داد: خدايي كه اينقدر دستگاه او با حساب و كتاب است كه اگر كسي كوچكترين كار بد و يا خوبي انجام دهد ، عقوبت و پاداش دريافت مي دهد ، پس او خداي عادلي است . چون اين فرد به عدالت علاقمند بوده و عدالت يكي از صفات برجسته ي اخلاقي است ، بنابراين او به اين خدايي كه از عدالت خود سخن گفته گرايش پيدا مي كند . بايد اخلاق در درون يك فرد جاري بوده و عدالت را دوست داشته باشد تا به اين سمت حركت كند . ما اگر مي خواهيم يك مفهوم ديني را به فرزند خود منتقل كنيم بايد قبل از آن يك پيش نيازي در او ايجاد كنيم . او بايد از برخي صفات اخلاقي بخوبي برخوردار باشد . خوش اخلاقي ها مبناي درك دين هستند. و ما بايد بچه هاي خود را خوش اخلاق بار بياوريم تا دين را بخوبي درك كنند . در روايتي پيامبر اسلام (ص) مي فرمايند كه اگر حيا نداريد، هركاري دوست داريد انجام دهيد . يعني من پيامبر، ديگر نمي توانم با شما كاري داشته باشم . در روايتي است كه تنها ضرب المثل باقي مانده از همه ي اديان گذشته است اين كلمه است كه اگر حيا نداشتيد هر كاري دوست داشتيد انجام دهيد. اخلاق را به دو معناي عمده مي توان ترجمه كرد . يكي از آنها برخورد خوش و گشاده رويي است كه اكثراً نيز اخلاق

ص: 8134

اينگونه معنا مي شود . معناي ديگر چيزي است كه اكثراً علماي اخلاق آن را در نظر مي گيرند . آنها از مفهوم خلق استفاده كرده و گفته اند كه خلق يعني ملكاتي كه خوي آدمي شده است . بنابراين يك معناي باطني تر براي آن در نظر گرفته و گفته اند كه اخلاق كليه ي صفات خوبي است كه در درون قلب انسان است . مثلاً اينكه انسان حسود و بخيل نباشد و... البته اينها صفاتي هستند كه ممكن است گاهي در رفتار انسان بروز پيدا كند . برخي از افراد از نظر ظاهري خوش خلق هستند ولي از نظر باطن افرادي حسود ، عنود يا كينه توز هستند . بنابراين اخلاق هم شامل رفتار ظاهري فرد با ديگران است و هم صفاتي كه در قلب او است . در صورتي كه ما در درون روح خود شاكر باشيم و اگر كسي به ما محبت كرد هميشه به دنبال قدرداني و تشكر از او باشيم ، انسان خوش اخلاقي هستيم . تعريف دين با اخلاق متفاوت است . بين دين و اخلاق يك سري تفاوت هاي ظريف وجود دارد . البته اگر كسي اخلاق داشته باشد دين را راحت تر فهميده ، آن را پذيرفته و اجرا مي كند . از طرفي بسياري از دستورات ديني، دستورات اخلاقي هستند . دين به ما توصيه مي كند كه خوشرو و خوش دل بوده و با حسن ظن با ديگران برخورد كنيم . اصولاً هم اخلاق ما را به دين دعوت مي كند و هم دين ما را به اخلاقيات دعوت مي كند . دين مهمترين

ص: 8135

عامل براي تقويت اخلاقي يك انسان است . يعني دين ، قيامت و پاداش اخروي را به انسان نشان داده و انگيزه اي در او ايجاد مي كند تا اخلاق را رعايت كند . كسي كه دين ندارد طبيعتاً انگيزه ي ضعيف تري براي رعايت اخلاقيات دارد . اينها رابطه ي هاي مثبتي است كه بين دين و اخلاق وجود دارد . برخي از افراد دين دار هستند اما خوش اخلاق نيستند كه البته براي اين افراد بايد ابراز تأسف كرد . اينطور افراد آبروي دين را مي برند . چرا كه دين عميقاً نتوانسته در اين افراد انگيزه ي پالايش نفس ايجاد كند. از طرفي برخي افراد اخلاق دارند اما ديندار نيستند . افرادي كه دين دارند ولي با اخلاق نيستند، مشخص است كه ايمان آنها زياد قوي نيست و نتوانسته اند از ايمان خود بهره برداري كنند . وقتي انسان مي خواهد از ايمان خود بهره برداي كند ابتدا بايد خودسازي كند . اگر كسي با اخلاق باشد دينداري براي او سهل مي شود ولي ابليس در اينجا يك ترفند ظريف دارد . يعني با اخلاق خوب يك احساس رضايتمندي به فرد داده و او را به اين وضع راضي مي كند تا سراغ ايمان و پروردگار عالم نرود . حتي او نسبت به اخلاق خوب خود عجب هم پيدا كرده و مي گويد كه من به ايمان و خدا نياز ندارم . سوال – خوش اخلاقي بدون دين چه اشكالي دارد؟ پاسخ – ما بايد ببينيم كه خدا به چه دليل ما را آفريده است . آيا ما را آفريده كه خوش

ص: 8136

اخلاق بوده و سپس از اين دنيا برويم يا اينكه ما را آفريده تا با او ارتباط داشته باشيم ؟ خيلي از افراد مي پرسند كه چرا شما اخلاق را از دين جدا مي كنيد ؟ البته ما اخلاق و دين را به طور مطلق از هم جدا نمي كنيم . اين افراد مي گويند : مگر پيامبر اسلام (ص) نفرمودند كه من براي مكارم اخلاق مبعوث شده ام . در پاسخ آنها بايد گفت كه پيامبر (ص) اينجا فرموده اند من براي مكارم اخلاق مبعوث شده ام نه خود اخلاق . ما بدون پيامبر (ص) هم مي توانستيم اخلاق را تا حد زيادي درك كنيم. در همه ي دنيا بسياري از فيلم هاي سينمايي افراد را به اخلاق دعوت مي كنند و اغلب كاراكترهاي خوب انسان هاي خوش اخلاقي هستند . اما ما آفريده نشده ايم كه با وجدان خود زندگي كرده و سپس بميريم . اگر قرار بود كه وجدان براي ما كافي باشد ، ديگر نيازي به پيامبران نبود . مگر اينكه برخي اين سخن غلط را بگويند كه پيامبر(ص) براي انسان هاي بد اخلاق مبعوث شده اند و افراد خوش اخلاق نيازي به پيامبر (ص) ندارند . اصلاً سقف پرواز ما اخلاق خوب نيست . سقف پرواز ما مكارم اخلاق است كه جز با ايمان و نماز بدست نمي آيد . مكارم اخلاق انسان را به اوجي از اخلاقيات مي رساند كه جز با عشق و اتكاء به پروردگار و ايمان به وعده هاي او ميسر نيست . مثلاً اگر شما خوش اخلاق باشيد، به انسان ها علاقه داشته و ظلم

ص: 8137

نمي كنيد . ولي اگر به مكارم اخلاق برسيد خود را براي هدايت و آشنايي انسان ها با خدا فدا خواهيد كرد . اگر شما با اخلاق باشيد سعي مي كنيد به كسي ظلم نكنيد اما خيلي كم ممكن است فدا كاري كنيد . ولي وقتي انسان به مكارم اخلاق برسد ، عشق به شهادت پيدا مي كند . ممكن است شما سال ها گريه كرده و از خدا اين مقام را درخواست كنيد . اين مسئله اخلاق به معناي حداقلي كلمه نبوده و همان مكارم اخلاق است . بنابراين ما مي توانيم اخلاق را در دوسطح در نظر بگيريم . يكي مكارم اخلاق كه جز با ايمان و عشق به پروردگار عالم پديد نمي آيد ، ديگري سطح ابتدايي اخلاق است كه وجدان هم آن را درك مي كند . اگر دين نباشد همه ي افراد نمي توانند با استفاده از اخلاق وجداني و فطري خوش اخلاق باشند. دين يك عامل تقويت كننده ي اخلاق است كه به افرادي هم كه از نظر اخلاقي ضعيف هستند كمك مي كند . در ضمن دين ما را از بد اخلاقي باز مي دارد . ما براي اخلاق حداقلي و همينطور حداكثري نياز به دين است . ما براي درك مفاهيم ديني نياز به اخلاق خوب داريم . دين ، اعتقادات ، ايمان به خدا و عمل صالح رابطه ي ما را با خدا تنظيم مي كند . ولي اخلاق به معناي سكولار و بدون انگيزه ي الهي روابط ما را با يكديگر تنظيم كرده و به ما آرامش مي دهد . آيا ما به دنيا آمده

ص: 8138

ايم كه فقط روابط خود را با ديگران تنظيم كنيم ؟ آيا انسان مي تواند به اين حداقل كمال راضي شود ؟ اخلاق بدون دين فقط نيازهاي مادي ما را در زندگي دنيا تأمين مي كند ، بدون اينكه قدرت فراگيري داشته باشد . فقط در اين حالت برخي از تيپ هاي شخصيتي مي توانند انسان هاي خوش اخلاقي باشند. اينكه به طور ژنتيك به فرد صفت مهرباني رسيده باشد و او نيز خوش اخلاق و صبور باشد . در حالي كه ايمان به خدا در اين صبر او دخالتي نداشته است . در هر مملكتي باشد و حتي كافر هم باشد همين صفت صبوري را خواهد داشت . اما در صورتي ارزش دارد كه انسان به واسطه ي ايمان به خدا ، ضعفي را در خود از بين برده باشد. و او در جريان از بين بردن اين ضعف با خدا ارتباط قوي پيدا كند . و يا ارزش انسان در اين است كه نقطه ي قوتي را در خود تقويت كند و به دليل ايمان به خدا از آن بهره برداري كند . و او در طي اين فرايند ايمان به خدا را در خود تقويت كند . پس آن چيزي كه در دين غلبه دارد ايمان به خدا است . و آن چيزي كه در اخلاق غلبه دارد ، تنظيم روابط اجتماعي ما است . اگر ما دين داشته باشيم ، طبيعتاً اخلاق ما هم درست خواهد شد . البته افراد دين دار بايد توجه داشته باشند كه دينداري و اعتقادات به مفاهيم ديني باعث غرور آنها نشده و بد اخلاقي را

ص: 8139

براي آنها راحت نكند . چون ايمان به خدا ممكن است باعث غرور انسان شود . در قرآن كريم آمده كه به خاطر ايمان آوردن به خدا و مسلمان شدن بر خداوند منت نگذاريد . اين يك حس است كه ممكن است در انسان ايجاد شود . برخي از افراد مذهبي چون فكر مي كنند كه به يك جايي پشت گرمي دارند خيلي راحت بد اخلاقي مي كنند . اگر انسان به ايمان خود نسبت به خدا مغرور شود ، بر سر خداوند منت گذاشته و شروع به بداخلاقي مي كند . افراد خوش اخلاق نبايد نسبت به آن غرور پيدا كرده و خود را بي نياز از ايمان بدانند . الان فيلم هاي سينمايي كه در كشور ما ساخته مي شود و تحت تأثير فرهنگ غرب هستند ، معمولاً دعوت به اخلاق، منهاي ايمان مي كنند . البته خوش اخلاقي خوب است . اما اگر قصد فيلمساز اين باشد كه نيازي به ايمان به خدا نيست ، در واقع اخلاق را در برابر دين قرار داده است . اخلاق بدون دين نه تنها ارزشي ندارد بلكه مانند ابليس است . ابليس نه تنها اخلاق را در برابر خدا قرار داد، بلكه به عبادت هاي خود مغرور شده و در برابر پروردگار ايستاد . ابليس كه سنبل بدي است ، به عبادت هاي شش هزار ساله ي خود تمسك كرد و در برابر خدا ايستاد . اگر كسي به خوش اخلاقي خود غره شده و به آن اتكا كرد ، ابليس مي شود . از طرف ديگر وقتي كسي به خدا ايمان دارد و خوش

ص: 8140

اخلاق نيست ، مورد نكوهش پيامبر (ص) قرار مي گيرد . بسياري از افراد به واسطه ي بد اخلاقي از ايمان خارج مي شوند . در روايت داريم كه حسادت ايمان را مي سوزاند ، مانند آتش كه پنبه را مي سوزاند . آيت الله مظاهري كه در گذشته در قم درس اخلاق داشتند مي فرمودند كه كسي كه عصباني باشد نمي تواند ايمان خود را حفظ كند . البته كسي كه ايمان دارد ولي خوش اخلاق نيست ، ما اميد داريم كه به واسطه ي ايمان خود يك روز خوش اخلاق شود . چون ايمان صفاي باطن مي آورد و صفاي باطن زمينه ي پذيرش اخلاق را افزايش مي دهد . اگر كسي اخلاق داشته باشد اما باايمان نباشد ، اميد است كه روزي اين اخلاق او را مومن كند. روزي سه نفر آمدند كه پيامبر (ص) را ترور كنند . جبرائيل به ايشان خبر داد . پيامبر (ص) نيز به حضرت علي (ع) فرمودند كه برو و اين سه نفر را دستگير كن . اگر مقاومت كردند با آنها نبرد كن اما يكي از آنها را با اين مشخصات نكش . حضرت علي (ع) رفتند تا آن سه نفر را دستگير كنند . آنها مقاومت كردند و ايشان مجبور شدند كه با آنها نبرد كنند و دو نفر از آنها را به قتل برسانند . اما يك نفراز آنها را نكشته و دست بسته به نزد پيامبر (ص) آوردند. رسول خدا به ايشان فرمود آيا مي داني كه چرا ما تو را به قتل نرسانديم ؟ چون تو يك اخلاق خوب داري .

ص: 8141

يعني كمك به فقرا و محرومين را دوست داري . او گفت اگر خداي شما اين اخلاق خوب را مي پسندد من مسلمان مي شوم. بنابراين ما اميد داريم كه كساني كه خوش اخلاق هستند روزي با ايمان شوند . ولي اگر كسي در حد خوش اخلاقي باقي مانده ، به آن مغرور شده و احساس نياز به ايمان پيدا نكند . مانند ابليس است كه به عبادت خود عجب پيدا كرده و نيازي به اطاعت ديگر فرامين الهي در خود احساس نكرده است . سوال – لطفاً چند عدد از تكنيك هايي را كه در خصوص انتقال مفاهيم ديني و بعد اخلاقي مطرح است بيان كنيد. پاسخ - ما بايد مفاهيم اخلاقي را كه به بچه هاي خود منتقل كرده و آن را دستمايه اي براي تقويت ايمان قرار دهيم . مثلاً اول وقت نماز بخوانيم . و به فرزند خود بگوييم كه خدا ما هنگام اذان دعوت مي كند و ما خجالت مي كشيم كه نرويم . اينجا شما از حيا و شرمندگي براي ارتباط با خدا كمك گرفته ايد . يا به فرزند خود بگوييد كه زشت است انسان به واسطه ي خصاصت انفاق نكند . چون خدا گفته است كه جاي خالي اين پول را خود او پر خواهد كرد . ما بايد با صفات اخلاقي ايمان را تقويت كنيم . يا حتي براي درست كردن اخلاق از ايمان كمك بگيريم . مثلاً اگر فرزند شما از همكلاسي خود و يا كم محبتي معلم ناراحت است و نزد شما درد دل مي كند، ايمان را وسط بكشيد. به او بگوييد كه

ص: 8142

خدا مراقب بندگان خود است و به همه ي آنها روزي مي دهد . اگر الان محبت معلم را روزي تو نكرده است ، در جاي ديگري اين كار را خواهد كرد . اصلاً ناراحت نباش . اگر در وادي حسادت ايمان خدا را وسط بكشيم ، ايمان تقويت مي شود . اين كار يعني آموزش ايمان . آموزش مفاهيم ديني بسياري از اوقات با تجربه همراه است . ما بايد با لمس كردن ايمان در صحنه ي عمل ، آن را به فرزند خود آموزش دهيم . يعني يا ايمان را به واسطه ي اخلاق خوبي كه دارد در او تقويت كنيم و يا ايمان را دستمايه ي خوب شدن اخلاق او قرار دهيم . ما بايد به كمك اخلاق ، ايمان را كه حقيقت دين است به فرزند خود آموزش دهيم . بنابراين اخلاق يكي از ابعاد انتقال مفاهيم ديني است . پدر و مادر بايد خوش اخلاق بوده و آن را الگو قرار بدهند. بچه درك كند كه آنها بخاطر ايمان به خدا خوش اخلاق هستند . بنابراين اخلاق همراه با ايمان براي انتقال مفاهيم ديني در فرزندان موثر است . خداوند متعال در قرآن كريم آميزش اخلاق و ايمان را به ما آموزش مي دهد . مي فرمايد: ديگران را ببخشيد ، آيا دوست نداريد كه خدا شما را ببخشد ؟ از اين طريق ايمان آموزش داده مي شود . البته ما بايد به فرزندان خود بگوييم كه مبادا فريب اخلاق خوبي كه به صورت ژنتيك از پدر و مادر خود دريافت كرده اند، بخورند . بايد بچه هاي ما ضعف

ص: 8143

هاي خود را برطرف كنند . مثلاً اگر بچه ي ما به صورت ژنتيك خوش رو است و بواسطه ي آن زبانزد مي باشد . به او بگوييم كه تو خوش رو هستي اما اين ضعف ها را هم داري . مراقب باش كه گول تعريف ديگران را نخوري . اين خوش اخلاقي براي تو نوري به دنبال ندارد . اگر به صورت ارثي و ژنتيكي ، خوش اخلاقي به بچه هاي ما رسيده نبايد آن را تقبيح كنيم ، اما بايد به آنها بگوييم كه اين مسئله ارزش زيادي براي شما ندارد . شما بايد سعي كنيد كه ضعف هاي خود را برطرف كنيد . بايد كاري كنيم كه بچه هاي ما فريب اخلاق خوبي كه بدون ايمان دارند را نخورند . بلكه به دنبال صفات اخلاقي خوبي باشند كه به واسطه ي ايمان خدا و اعتقاد به قيام و معاد ، مي توانند كسب كنند . مي فرمايند كه تقوا رئيس اخلاق است . مهم اين است كه شما اخلاق خود را به واسطه ي اعتقاد به خدا درست كرده باشيد . در جريان اصلاح اخلاق ، بچه مفهوم بخاطر خدا بودن و اخلاص را درك مي كند . اگر شما مي خواهيد اخلاص را به فرزندان خود آموزش دهيد بايد در گير و دار درگيري هاي اخلاقي آن را بياموزيد . ما بايد مراقب باشيم كه فريب خوش اخلاقي خود را نخورده و بي ايمان نشويم . سوال – لطفاً در خصوص آيات يكم تا يازدهم سوره ي محمد (ص) توضيح بفرماييد. پاسخ – يكي از آيات نوراني اين صفحه مي فرمايد

ص: 8144

كه خدا با كافران خيلي بد برخورد مي كند . يعني خيلي سختگيرانه با آنها برخورد مي كند . خدا آنها را نابود خواهد كرد ، مرگ بر آنها باد . خدا در ادامه دليل آن را بيان مي فرمايد: به اين دليل كه اين افراد از ما اَنزلَ الله تنفر دارند . فرد كافر به واسطه ي روح پليد خود وقتي ما اَنزلَ الله را مي شنود ناراحت مي شود . البته كافران امروزي كه در اقصي نقاط عالم هستند ممكن است با شنيدن كلمات خدا از ما هم مومن تر شوند . منظور ما كافران عنودي هستند كه در ابتداي سوره ي مباركه نيز مي فرمايد كه سدَ عَن سَبيلِ الله مي كنند . كافراني كه مانع شده و از ايمان آوردن ديگران جلوگيري مي كنند ، يك بغض و كينه نسبت به دين پيدا مي كنند . ما بايد فرزندان خود را به گونه اي تربيت كنيم كه احساس كراهت نسبت به ما اَنزلَ الله پيدا نكنند . اگر بچه ي ما از حرف هاي خدا تنفر پيدا كند ، عليه آن دليل مي تراشد . سوال – منظور شما از گفتگو با بچه ها چيست و اين بچه ها چه مقطع سني را شامل مي شوند ؟ پاسخ – وقتي كه ما با بچه هاي كمتر از هفت سال صحبت مي كنيم ، نبايد توقع زيادي از آنها داشته باشيم . در واقع ما بايد با آنها درد و دل كرده و از خودمان صحبت كنيم . ولي وقتي بچه از هفت سال عبور كرد بايد انتظارات خود را از او

ص: 8145

مطرح كنيم . بنابراين تا قبل از هفت سال ما انتظار جدي از آنها نداريم و فقط آنها را دعوت به تماشاي خودسازي مي كنيم . اما از هفت سال به بعد آنها را نيز به خود سازي دعوت مي كنيم . البته براي اينكه كلام ما موثر باشد ، خود ما نيز بايد با بچه ها همراه شويم . يعني تنها نگوييم كه اين كار را ما از شما انتظار داريم . بلكه به او بگوييم كه اين چيزها را خدا از من و شما با هم انتظار دارد . سوال – خيلي اوقات زماني كه از عملكرد بد دين داران و يا بد اخلاقي برخي از آنها صحبت مي شود ، به ما مي گويند كه بايد حساب دين را از دينداران جدا كرد . آيا به نظر شما حقيقت دين ، جز با رفتار دينداران قابل شناخت است؟ پاسخ – طبيعتاً ما نبايد دين را از روي رفتار دينداران بشناسيم . خصوصاً افرادي كه به اوج دينداري نرسيده و الگو نشده اند . ما بايد تشخيص دهيم كه چه كساني به طور كامل دين را اجرا مي كنند و چه كساني نيمه كاره اين كار را مي كنند . افرادي كه به به طور ناقص دينداري مي كنند هيچگاه نمي توانند الگوي ما باشند . ما به اندازه ي كافي در جامعه ي خود الگوهاي دينداري داريم . ما در عرصه ي سياست شخصيت هايي داريم كه انسان هاي منصفي بوده و پاي حق مي ايستند . اين افراد براي حفظ وجاهت خود حق را پايمال نمي كنند. اين افراد چهارده معصوم

ص: 8146

و اصحاب نازنين ايشان هستند . حتي خيلي از اولياي خدا كه در كنار ما زندگي مي كنند نيز معرف دين هستند . در كنار اين قله ها كتاب خدا هم موجود است . هم اين قله ها كتاب خدا را تفسير مي كنند و هم كتاب قرآن تفسير رفتار اين قله ها است . بنابراين منبع دين ما هم اولياي خدا هستند و هم كتاب خدا . اگر مي خواهيم افراد را ملاك قرار دهيم بايد افرادي را در نظر بگيريم كه در قله ها هستند . كساني كه شعائر ظاهري دين را رعايت مي كنند مسئوليت زيادي دارند . اگر كسي را ناراحت كنند كه او به دين آنها دشنام بدهد ، در گناه او شريك هستند . اگر ما افراد مذهبي داريم كه بد اخلاقي مي كنند، در مقابل افراد مذهبي كه خوش اخلاقي هم مي كنند كم نداريم . بايد به آنها نگاه كنيم و دين خود را در وجود انسان هاي خوب ترجمه كنيم . سوال – شما معتقد هستيد كه نبايد كسي را مورد تشويق قرار داد در صورتي كه خود شما مطالعات روان شناسي داريد . در روان شناسي روش تشويق مورد توجه زيادي قرار گرفته است . آيا شما كلاً تشويق را رد مي كنيد؟ پاسخ – مسلم است كه ما تشويق را به طور كامل نفي نمي كنيم . بلكه تشويق زيادي را رد مي كنيم . اينكه ما صرفاً فرزندان خود را در هنگام انجام كار خوب تشويق كنيم اشتباه است . بايد هميشه به فرزند خود محبت كرده و اگر در جايي خواستيم آنها

ص: 8147

را تشويق كنيم ، يك محبت مضاعف انجام دهيم . البته در جاهايي تشويق بسيار موثر است اما بويژه در مسائل معنوي نبايد آنقدر آنها را تشويق كنيم كه شرطي شوند . بچه بايد ياد بگيرد كه يك سري كارها را مخلصانه براي خدايي انجام دهد كه فوراً تشويق نمي كند . مثلاً در هنگام خواندن نماز به فرزند خود بگوييم كه خدا از تو تشكر مي كند ولي تشكر خدا صدا نداشته و در زندگي تو تجلي پيدا مي كند . البته هيچگاه ما نبايد از كنار بچه بي تفاوت عبور كنيم و اين كار بايد هميشگي باشد . بسياري از تشويق هاي ما اشتباه است . چون در خلاء رفتار خوب ما است . در ضمن براي خيلي از امور ما نبايد فرزندان خود را زيادي تشويق كنيم . اگر زياد تشويق كنيم، فرزند ما به آن زيادي وابسته مي شود .

90-11-19

سوال – آيا آموزه هاي دين ما به صورت كنايه بيان شده يا صراحتاً بر روي همه ي آنها تأكيد شده است؟

پاسخ – در يكي از روايات معتبر كتاب وزين طبرسي آمده كه پيامبر اسلام به تعريض مبعوث شده اند نه تصريح . در جلد يك ، صفحه ي دويست و پنجاه و پنج اين كتاب ، حديث شريفي از امير المومنين (ع) نقل شده است . كه طي آن، حضرت در يازده صفحه به سوالاتي كه از جانب يك فرد ملحد از ايشان پرسيده شده پاسخ مي دهند. در يكي از اين سوالات پرسيده مي شود كه چرا پيامبر شما ، پيامبر رحمت است . حضرت فرمودند كه پيامبر

ص: 8148

ما به تعريض مبعوث شده اند . چرا كه اگر ايشان تصريح مي فرمودند و گروهي با آن مخالفت مي كردند در همان لحظه بلا نازل مي شد . در اين جا بحث بر سر كافران است . يعني كساني كه اشاره هاي پيامبر را دريافت نكنند جزو كافران خواهند بود و نبايد آنها را جزو مومنان به حساب آورد . حضرت با اين كنايه گويي به كافران مهلت دادند كه فوراً عذاب بر سر آنها نازل نشود . اين كنايه ناشي از همان رحمتٌ للعالمين است . دو پهلو صحبت كردن پيامبر به اين دليل نيست كه كسي منظور ايشان را نفهمد . روش تعريض به اين معنا نيست كه ما با كنايه صحبت كنيم تا مردم هدايت نشوند . حضرت مي گويند كه رسول خدا فرمودند تو براي من به منزله ي هارون نسبت به موسي هستي به جز اينكه بعد از من پيامبري مبعوث نمي شود . سپس فرمودند اگر كسي يك مقدار فكر كند معناي اين روايت را درك مي كند . هارون در واقع برادر حضرت موسي بود . ولي مابين اميرالمومنين و پيامبر خدا برادري در ميان نبود . اما هارون يك ويژگي ديگر هم داشت اينكه خليفه ي بعد از حضرت موسي بود . بنابراين معناي اين روايت اين است كه تو بعد از من خليفه ي مسلمين هستي . اميرالمومنين (ع) مي فرمايند : در اين روايت پيامبر خدا به صراحت كلمه ي خليفه را عنوان نكردند . چرا كه اگر به صراحت عنوان مي كردند و اينگونه نمي شد ، خداوند به سرعت كافران را عذاب

ص: 8149

مي كرد . سپس حضرت مي فرمايند كه وقتي اين كلمات را مي شنويد بايد فكر كنيد . در واقع پيامبر (ص) هيچگاه كلماتي را عنوان نمي كنند كه معنا نداشته باشد . وقتي ما در كلمات پيامبر (ص) تأمل كنيم به اين نتيجه مي رسيم كه علي (ع) وصي ايشان است . در واقع پيامبر (ص) با كنايه عنوان كردند تا فرصتي براي نجات افراد وجود داشته باشد . چون اگر عذاب نازل مي شد ديگر فرصتي نبود كه آنها نجات پيدا كنند . حضرت علي (ع) دو عبارت را در اينجا با هم مقايسه مي كنند . يكي عبارت من كنت مولي فهذا علي مولي . و ديگري وَ هُو مني بمنزلة هارونَ من موسي الا اَنهُ لا نبيَ بعدي . اين جملات در زمان هايي غير از غدير خم هم گفته شده است . اما در غدير خم خيلي صريح تر بيان شده است . اساساً علما اين كتاب و اين روايت اميرالمومنين (ع) را بسيار معتبر مي دانند . بر اساس اين روايت ، علي (ع) فرموده اند كه پيامبر مي توانستند صريح تر هم اين مسائل را بيان كنند . اما عدم صراحت در اين كلام به حدي نيست كه كسي به گمراهي بيفتد . ثانياً ما اعتقاد داريم كه معناي من كنت مولي فهذا علي مولي معناي بسيار روشني است . تمام قرائن و شواهد دال بر اين مسئله است كه حضرت علي (ع) خليفه و جانشين پيامبر (ص) است و تفكر اندكي لازم دارد . اگر صريح تر اين مسئله را عنوان نكردند بدليل رحمتً للعالمين بودن ايشان

ص: 8150

است . همه ي مومنان مي دانند كه انتقال مفاهيم ديني با سطحي نگري ممكن نيست . قرآن دستور به تدبر داده است . قرآن براي انتقال پيام خود داراي يك ساختاري است كه نياز به تعقل دارد . قرآن اوامر را تقسيم كرده است . برخي از اوامر صريحاً در قرآن آمده است . برخي نيز در كلمات پيامبر گرامي اسلام آمده و به وسيله ي ائمه ي هدي شرح داده مي شود . گروهي از افراد بهانه گيري مي كنند كه چرا نام اميرامومنين (ع) صريحاً در قرآن ذكر نشده است . اين افراد بايد در قرآن و شأن نزول بسياري از آيات آن تدبر كنند . اگر كسي بخواهد با سطحي نگري معارف ديني را درك كند موفق نخواهد شد . قرآن كريم مي فرمايد كه در آيات قرآن، محكمات و متشابهات وجود دارد . متشابهات يعني اينكه اگر درست با آنها برخورد نكنيد ممكن است به اشتباه بيفتيد . در واقع بايد به سراغ محكمات رفته از آنها استفاده كرده و به تفسير متشابهات برسيد . اينها ساختار مفاهيم ديني است . ما در مقام انتقال مفاهيم ديني بايد فرزندان خود را هوشمند ، اهل دقت نظر و تفكر بار بياوريم . اگر بچه هاي ما اينگونه بزرگ نشوند و سطحي نگر باشند ، ممكن است برخي از مفاهيم ديني را درك نكنند . امام صادق (ع) مي فرمايند كه تفسير همه ي آيات قرآن ، ولايت اهل بيت است . ممكن است يك فرد سطحي نگر بگويد كه نه اينگونه نيست . بسياري از آيات قرآن ربطي به ولايت ندارند

ص: 8151

. يكي از زمينه هاي ايجاد دقت نظر را اميرالمومنين (ع) در قاعده ي تعريض و تصريح بيان مي فرمايند . مي فرمايند وقتي كه پيامبر گرامي اسلام من را به هارون تشبيه مي كند . درست است كه هارون نسبت به حضرت موسي اخوت داشت . اما همه ي افراد مي دانند كه من و پيامبر اسلام داراي يك پدر و مادر نيستيم كه نسبت به هم اخوت داشته باشيم . بنابراين تنها مسئله ي جانشيني باقي مي ماند . اگر در اين عبارات تفكر كنيد نيازي نبوده كه پيامبر گرامي اسلام تصريح كنند . در يكي از آيات قرآن به پيامبر گرامي اسلام مي فرمايد كه مي دانم اي پيامبر، اعراض كافران براي تو سخت و گران است . تو دوست داري كه يك آيه و نشانه اي بياوري كه همه ايمان بياورند . اما نبايد اين كار را بكني . علامه طباطبايي در تفسير الميزان مي فرمايند كه اگر پيامبر آيه ي صريحي مي آورند ، ديگر امتحان و مهلت از ميان مي رفت . اگر خداوند مي خواست آيات بسيار روشني بياورد كه فرد را به طور كامل كنار بهشت و جهنم ببرد و به او نشان بدهد ، اين كار را مي كرد . اما بحث تعريض و تصريح با آيات قرآن هم تطابق دارد . ما هرجايي خواستيم سنديت روايت را درك كنيم ، بايد ببينيم با قرآن تطبيق مي كند يا خير. مثلاً اگر در جنگ احد به معجزه ي جبرائيل امين زخم بر بدن پيامبر گرامي اسلام نمي نشست، افراد مورد امتحان قرار نمي گرفتند .چرا كه

ص: 8152

ايمان برخي از افراد بخاطر همين زخم خوردن پيامبر گرامي اسلام بعداً سست شد . ايمان آوردن به پيامبري كه هيچ زخمي به بدن او نمي رسد و همه ي كارهاي خود را با فرشته ها انجام مي دهد كه كاري ندارد . روزي عده اي يهودي جلوي عمار را در مدينه گرفتند و گفتند پس نصرت خدا كجا است . اين چه ايماني است كه شما به پيامبر (ص) آورده ايد ؟ او كه خودش زخمي مي شود . دوست عمار گفت من با شما بحث نمي كنم. چرا كه با اين كار بي ايمان مي شوم . اما عمار گفت من با شما بحث مي كنم . و براي اين كار از تفكر خود استفاده كرد . گفت پيامبر براي ما شرط قرار داده است . اِن تَنصُرُالله يَنصُركُم . اگر خدا را ياري كنيد ، خدا شما را ياري مي كند . ما درست رفتار نكرده و به سخن پيامبر گوش نداديم، كارما سخت شد .البته نصرت خدا داراي شرط است . و با اين سخنان پاسخ محكمي به آنها داد . بنابراين دين ما ديني است كه انسان را به تفكر دعوت مي كند . مثلاً اين سوال كه چرا نام اميرالمومنين (ع) در قرآن نيامده ، يك سوال اشتباه است . به اين خاطر كه قرآن ما را به تفكر دعوت كرده و سوالي كه از روي فكر نباشد اشتباه است . با كمي تعقل ما مي فهميم كه تمام آيات قرآن اشاره به علي (ع) دارد . نه فقط آيه اي كه در رابطه با انگشتري و زكات است

ص: 8153

. بنابراين با مقداري تفكر مفاهيم روشن مي شوند .

سوال – همه ي ما مي دانيم كه رحمت خوب است، اما چه موانعي ايجاد مي شود كه اين رحمت در زندگي ما جاري نمي شود ؟

پاسخ – همه ي افراد مثلاً نظم را تأييد مي كنند. اما ما بايد ببينيم كه عامل شايع بي نظمي چيست. همه ي ما مهرباني را دوست داريم ولي چرا مهرباني و رحمت در زندگي ما كم پيدا مي شود . البته مهرباني در بين ما نسبت به خيلي از جوامع غربي بيشتر است . نمونه ي آن نيز بنياد خانواده است كه در ايران بسيار محكم تر از كشورهاي غربي است . معمولاً بچه ها پدرهاي خود را مي شناسند و با او ارتباط عاطفي دارند . امام رضا (ع) در خصوص ايراني ها فرمودند كه براي مردگان خود مجلس هفت و چهلم مي گيرند و آنها را فراموش نمي كنند . هرگاه ما مي خواهيم از خود انتقاد كنيم بايد مراقب باشيم كه زياده روي نكنيم . البته محبت در بين ما زياد است اما باز هم نياز به محبت بيشتري داريم. مهمترين مانع شايع براي مهروزي و رحمت داشتن نسبت به ديگران ، خودپرستي و خودخواهي است . انسان خود خواه نمي تواند ديگران را دوست داشته باشد. ديگران را تا حدي دوست دارد كه به درد او بخورند . مهمترين ويژگي كه بچه هاي ما بايد پيدا كنند اين است كه خودخواهي را بد و ناپسند بدانند . ما از نظر تربيتي بايد به جايي برسيم كه از كلمه ي دلم مي خواهد استفاده

ص: 8154

نكنيم . البته مخالفت با دوست داشتني ها حدو مرز دارد . دوست داشتني ها دو نوع هستند : سطحي و عميق . ما هرچه بيشتر به دوست داشتني هاي عميق پاسخ دهيم، مهربان تر مي شويم . يكي از دوست داشتني هاي عميق محبت به خداوند متعال است . ديگري ميل به حيات جاودانه است . دوست داشتني هاي سطحي ما ، هوا و هوس هايي است كه راحت طلبي و لذت طلبي فوري ما را تأمين مي كند . به اين مسئله هواي نفس مي گويند . و به اينگونه افراد خودخواه مي گويند . وگرنه اگر خودخواهي به معناي عميق و فلسفي كلمه و براي پاسخ به فطرت خدا جو باشد ، صفت خوبي است . اينكه ما خدا را بخواهيم و تلاش كنيم كه به او برسيم ، خواستن بدي نيست . چون در اين جا علايق عميق خود را پيدا كرده و به دنبال دل خود افتاده ايم . خيلي از افراد بخاطر تبعيت از دل خود با دين مخالفت مي كنند . دين درواقع با خواسته هاي دل انسان مخالف نيست . بلكه فقط مي خواهد آن را جهت داده و به طور كامل به انسان بشناساند . يعني در واقع خواستن هاي عميق را به انسان معرفي كرده و راه رسيدن به آنها را نيز نشان مي دهد . گاهي ما بخاطر لذت هاي خود دين را دوست نداريم . دين درواقع با خواسته هاي ما مخالف نيست، بلكه ما را به سمت دل خواهي هاي عميق راهنمايي مي كند . هرچقدر ما خواستن هاي سطحي خود را

ص: 8155

بيشتر دوست داشته باشيم ، مهرباني كمتري خواهيم داشت . مثلاً يك خانم دوست دارد بدحجابي كند و از اين طريق توجه و تحسين ديگران را برانگيزد . اما به خانواده هايي كه ممكن است از طريق او روابط بين آنها مغشوش شود فكر نمي كند . اين خانم در واقع نامهربان است . بي حجابي يعني نامهرباني . حجاب يعني دل رحم بودن نسبت به ديگران . يعني ديگران را به رقابت نكشاندن . حتي خود اين افراد نيز در اين رقابت درآينده شكست خواهند خورد . چرا كه افراد جوان تري به عرصه آمده و گوي رقابت را از آنها خواهند ربود . بنابراين اگر كسي به دل بخواهي هاي خود جواب داد نسبت به ديگران بي رحمي كرده است . هرگاه شما به خواسته هاي دل خود توجه كنيد رحم و شفقت نسبت به ديگران در دل شما از بين مي رود . افراد خوددار، مهربان تر هستند . درروان شناسي مي گويند كه برخي افراد قدرت خودساختگي دارند . انسان خودساخته مي تواند نسبت به ديگران دل رحم باشد . خودساختگي يعني اينكه فرد داراي يك برنامه باشد تا جلوي دل بخواهي هاي سطحي خود را بگيرد . مثلاً يك غذايي را كه دوست دارد، زياد نخورد . و با وجود دوست داشتن زياد به آن اعتنا نكند . كسي كه زياد مي خورد ، زياد حرف مي زند و هرچه را دوست دارد مي بيند و مي شنود ، كم كم رحم و شفقت خود را از دست مي دهد . انسان سنگ دلي شده و براي ديگران دلسوزي نمي

ص: 8156

كند . او به راحتي ديگران را زير پاي خود خورد مي كند . به اين خاطر كه خداوند دو تا دل در سينه ي انسان قرار نداده است . اگر شما به دل خود نگاه كنيد ، متوجه مي شويد كه هميشه يك مالك دارد . يا خود شما هستيد و يا خداوند است . اگر خداوند صاحب دل شما باشد ، همه ي عالم مخاطب عشق شما خواهند بود . به جهان خرم از آنم كه جهان خرم از اوست ، عاشقم بر همه عالم كه همه عالم از او است . اگر شما خودخواه باشيد ديگر جايي براي ديگران در دل شما نيست و همه ي افراد و حتي خدا را طرد مي كنيد . اما اگر خدا پرست شده و او را رئيس دل خود قرار دهيد ، همه ي افراد در دل شما جا مي گيرند . مقدمه ي اول اين كار اين است كه ما خودخواهي هاي خود را كم كرده و تمرين كنيم تا خود پسندي ها را كنار بگذاريم . كسي كه به شدت به دنبال راحتي خود است ديگران را نمي بيند . اصلاً به اين مسئله توجه نمي كند كه مي تواند به ديگران كمك كند تا راحت تر باشند . مغازه داري كه به شدت به منافع خود توجه دارد ، نمي تواند به فقر و نداري مشتري خود نگاه كند . بنابراين غير منصفانه گران فروشي مي كند . خدا مي فرمايد كه روزي دست من است . شما هرچقدر خود پرست بوده و يا حتي دزدي هم بكنيد چيز بيشتري به شما

ص: 8157

نخواهد رسيد . اگر ايثار و ازخود گذشتگي بكنيد من از راه بسته به شما روزي مي رسانم . همين لقمه اي را كه از راه دزدي خورديد من از راه حلال به شما مي رسانم . يك نفر با زرنگي پولي بدست مي آورد و يك خانه ي گران قيمت مي خرد . اگر او زرنگي نكرده بود، خداوند از راه هاي حلال و از درهاي بسته همين خانه ي گران قيمت را به او مي رساند . ما بايد ايمان بياوريم كه خدا رازق است . چرا از راه غلط و ناديده گرفتن ديگران منافع خود را تأمين كنيم ؟ متأسفانه وقتي انسان عاشق خود باشد از ديگران متنفر مي شود . لذت دوست داشتن خداوند و همينطور لذت دوست داشتن ديگران ، لذتي بسيار عميق است . اين لذت از تأمين بسياري از لذايذ خودخواهانه ، دوست داشتني تر است . يك كمه اي بنام عشق وجود دارد . اين كلمه در ادبيات عاميانه يك معنا دارد . و در ادبيات عرفاني معناي ديگري دارد . در ادبيات عرفاني يعني شديدترين محبت را به كسي داشته باشيد كه ارزش عشق ورزيدن را داشته باشد ، يعني خداوند متعال . اما عشق در معناي عاميانه يعني اينكه انسان آنقدر يك چيزي را دوست داشته باشد كه براي رسيدن به آن زمين و آسمان را يكي كند . عشق از نظر عاميانه يعني لجبازي و نهايت خود پرستي ، يعني ناتوان بودن فرد براي نه گفتن به خود . در نظر نگرفتن همه ي آداب و رسوم اجتماعي بخاطر يك علاقه ي شديد، يعني

ص: 8158

اسير دل خود بودن . اما از منظر عارفانه يعني اين علاقه را به كسي داشته باشيد كه حتي خود را نيز بخاطر او دوست داشته باشيد . و حاظر باشيد كه خود را براي او فدا كنيد . كسي كه به معناي عارفانه عاشق باشد خود را ناديده گرفته و ديگران را در نظر مي گيرد . براي همه دلسوزي كرده و پاي خود را جاي پاي رَحمتٌ لِلعالمين مي گذارد . خودپسندي و عاشق خود بودن مانعي است براي عشق ورزيدن به ديگران .

سوال - لطفاً در خصوص صفحه ي پانصد قرآن كريم توضيح بفرماييد.

پاسخ – در يكي از آيات اين صفحه مي فرمايد: ما شما را بر آئين و شريعتي مبعوث كرديم كه بايد از آن تبعيت كنيد . و از هواي نفس كساني كه جاهل هستند تبعيت نكنيد . يعني آن چيزي كه در مقابل شريعت و دين قرار مي گيرد هواهاي نفس است . كساني كه مي گويند دلم مي خواهد، معمولاً اولين دشمني را با دين دارند . تبعيت از هواي نفس باعث مي شود كه انسان رحمت و شفقت خود را از دست داده و مقابل دين قرار بگيرد . انشاء الله در آينده فيلم هاي ما بجاي عشق عاميانه كه يك سراب است ، عشق عارفانه كه موجب رحمت و مهرباني به ديگران است را نشان دهد .

90-11-12

90-11-05

90-10-28

90-10-21

90-10-14

90-10-07

90-09-30

90-09-23

90-09-16

90-09-09

90-09-02

90-08-25

90-08-04

90-07-27

90-07-20

90-07-13

90-07-06

1391

91-01-30

سوال – اساسي ترين مفهومي كه والدين و مربيان بايد به بچه ها منتقل كنند چيست ؟ پاسخ – مفهومي كه بسياركليدي و اساسي بوده و آموزش آن بايد از دوران كودكي آغاز شود ،

ص: 8159

مفهوم عبوديت و عبد بودن است . اينكه ما مملوك و عبد بوده و داراي صاحب هستيم . بايد به طور دقيق مفهوم عبد بودن را به بچه هاي خود ياد آوري كنيم . گاهي اوقات ما از خدا حرف زده و سعي مي كنيم كه اعتقاد به خدا را در بچه هاي خود تثبيت كنيم . ولي رابطه ي خود را با خدا به آنها بازگو نمي كنيم . ما در ارتباط با اطاعت از خدا با بچه ها حرف زده و فوائد اين اطاعت را هم توضيح مي دهيم اما نمي گوييم كه علت اصلي اين اطاعت به اين خاطر است كه ما عبد هستيم و عبد اساساً بايد اطاعت كند . يك بنده در برابر مولاي خود اختياري ندارد . اين مولا به انسان لطف كرده و اختيار و آزادي داده است . و از او خواسته كه آزادانه حرف مولاي خود را گوش دهد . اگر مفهوم عبد و مولايي براي بچه ها جا بيفتد ، بسياري از مفاهيم ديگر را مي توان راحت تر براي آنها توضيح داد . الان در تمدن غرب ، فيلسوفان يك معنويتي را بدون شريعت ساخته و پرداخته كرده اند . يعني ايماني كه بدون رابطه ي عبد و مولايي است . مثلاً هرگاه با خدا كار دارند به سراغ او مي روند . آنها خدا را مانند يك پزشك يا پليس راهنمايي و رانندگي در نظر مي گيرند . يا مانند مادري مي بينند كه فقط به فرزندان خود محبت مي كند و آنها نيز از اين محبت لذت مي برند . در حالي

ص: 8160

كه رابطه ي ما با خداوند ، رابطه ي عبوديت است . ما نمي توانيم قبل از تفهيم اين رابطه مفهوم نماز را براي بچه هاي خود توضيح دهيم . عبد بايد مقابل مولاي خود ايستاده و تعظيم كند . در باطن مفهوم عبوديت ظرايفي وجود دارد كه بايد آنها را ذكر كنيم . از جمله ي اين ظرايف مالكيت است . خدا صاحب اختيار ما است و ما متعلق به او هستيم . در ابتداي زندگي، كودك خود را متعلق به پدر و مادر مي داند . از او مي پرسند كه تو فرزند چه كسي هستي . اين مسئله در واقع به گونه اي معناي تعلق و مالكيت را مي دهد. در حالي كه پدر و مادر فقط نسبت به بچه ولايت دارند . بچه بايد اين دوران را سپري كرده و مفهوم تعلق و مالكيت را به خوبي درك كند . تا پدر و مادر بتوانند در هفت سال دوم مفهوم بالاتري را براي او جا بيندازند . در هفت سال دوم بايد به كودك خود بگوييم كه تو تا الان بچه ي ما بودي ولي الان بنده ي خدا هستي .اكثر مردم معناي كلمه ي بنده ي خدا را نمي فهمند . ما اگر واقعاً خدا را مالك خود بدانيم ، هر اتفاقي كه براي ما بيفتد اهميتي ندارد . چون در واقع اين اتفاق براي يك مملوك خدا افتاده است . در حديثي داريم كه فرمود: حقيقت عبوديت چيست ؟ اول اينكه خدا را مالك خود بدانيد . ما مي توانيم اين ظرايف نهفته در معناي مالكيت را به بچه

ص: 8161

هاي خود منتقل كنيم . در برخي از فرهنگ ها خدا در خدمت بشر قرار مي گيرد . آنها مي گويند كه من خيلي چيزها را لازم داريم از جمله خدا . در واقع خدا هم يكي از اقلام سبد روزانه ي آنها است . در حالي كه ما عبد هستيم . براي جا انداختن حقيقت عبد در جامعه بايد تلاش زيادي كرد . چون نمونه ي آن را ما نداريم . مثلاً رئيس يك كارخانه صاحب و مولاي كارگران خود نيست . حتي يك خدمتگزاري كه به خانه ي شما مي آيد عبد شما نيست . كاري براي شما انجام مي دهد و مزد آن را نيز مي گيرد . خوشبختانه الان دوران بردگي از بين رفته است . اما باعث شده كه انتقال اين مفهوم به بچه ها براي پدر و مادر سخت شود . يكي از مفاهيمي كه اخيراً زياد به آن توجه مي شود ، مفهوم هويت است . اينكه چه تعريفي انسان از خود دارد . مبناي هويت سازي براي هر كسي ، درك عبد بودن است . هر تعريف ديگري براي انسان غير از عبد بودن ، يك تعريف فرعي است . انسان بايد حقيقت خود را معرفي كند . البته الان ما از هويت ملي ، صنفي ، جغرفيايي و غيره صحبت نمي كنيم . اصولاً بايد انگيزه ي نماز انسان همين مفهوم عبوديت باشد . يعني عبدي در برابر مولاي خود ايستاده است . اگر كسي بپرسد كه چرا ما بايد نماز بخوانيم ، مفهوم عبوديت را درك نكرده است . پيش نياز نماز خواندن همان مفهوم

ص: 8162

عبوديت است. در احكام اسلامي آمده كه چگونه مولا مي تواند فرمان دهد . اگر عبد در حال انجام ضروري ترين كارهاي خود هم باشد، بايد آن را ترك كرده و امر مولاي خود را اطاعت كند . اين رابطه مي تواند در روي زمين ظالمانه هم نباشد . به همين خاطر در اسلام بردگي حرام نيست . البته نمي خواهيم بردگي را تبليغ كنيم اما در مقدمات دين ما بردگي حرام نيست . فقط زمينه هايي ايجاد شده كه كم كم بردگي ا ز بين برود. اما در دين ما بردگي علاوه بر آداب ، احكام عجيبي هم دارد . اينكه عبد در برابر مولاي خود چگونه بايد باشد. ما بايد همين حس را در برابر خداوند متعال بگيريم . ممكن است برخي افراد احساس كنند كه مفهوم عبد بودن سنگين و تلخ است . اما شما مي توانيد هنرمندانه شيريني آن را براي بچه ها بيان كنيد . پدر و مادر بايد به فرزند خود بگويند كه چقدر ما تو را دوست داريم ، خداي ما بيشتر از ما به تو علاقه دارد . چون خدا مولاي تو است و مولا عبد خود را بسيار دوست دارد . برخي از افراد فقط مي خواهند به بخش هاي شيرين و عاطفي دين بپردازند . آنها نمي خواهند به مباني دين كه ممكن است سخت هم باشد مراجعه كنند . حضرت امام در يكي از سخنراني هاي خود فرمودند كه يك اربابي بود كه يك غلام داشت . اين غلام خوب خدمت نمي كرد . روزي يك ميهمان به خانه ي ارباب آمد . در

ص: 8163

هنگام چيدن سفره دو يا سه بار ارباب غلام خود را توبيخ كرد . موقع غذا خوردن ارباب از بيرون از خانه صداهايي را شنيد . ارباب به بيرون از خانه رفت و بعد از مدتي بازگشت . به ميهمان خود گفت : ديدم عده اي غلام من را مي زدند . رفتم و آن عده را فراري داده و غلام خود را نجات دادم . ميهمان به او گفت : شما كه از اين غلام راضي نبوديد . ارباب در جواب گفت : اين غلام غير از من شخص ديگري را ندارد تا از او دفاع كند . البته اين ها نمونه هاي زميني است و قابل مقايسه با ارتباط ما با خدا نيست. اميرالمومنين (ع) به يكي از شيعيان خود فرمودند كه ما آنقدر به شما شيعيان علاقه داريم كه وقتي شما مريض مي شويد ما نيز به خاطر شما مريض مي شويم . با شادي شما شاد شده و با غم شما غمگين مي شويم . بلافاصله بعد از اين سخنان فرمودند كه خداي ما بيشتر از ما شما را دوست دارد . پدر و مادر نيز بايد علي ابن ابيطالب (ع) را الگوي خود قرار دهند . به فرزند خود محبت كنند و سپس به او بگويند كه خدا بيشتر از ما تو را دوست دارد . بايد مدام اين حرف را به فرزند خود القا كنند . اگر بچه علت اين حرف را پرسيد بلافاصله به او بگويند كه خدا مولا است و تو متعلق به او هستي . سوال – آيا بچه ها از اين مفهوم كه متعلق به

ص: 8164

خدا هستند لذت مي برند يا خير؟ پاسخ – در دوران كودكي از اين تعلق لذت مي برند و آن را بيان مي كنند . معمولاً افراد بزرگسال با اين مسئله مشكل دارند . يكي از چيزهايي كه بچه ها به اندازه ي محبت به آن نياز دارند امنيت است . به خاطر همين احساس امنيت است كه گفته اند تا سن هفت سالگي بچه را دعوا نكرده و فقط به او محبت كنيد . بچه نبايد از عصباني شدن پدر و مادر بترسد . اين نا امني روح او را نابود كرده و ضربه هاي زيادي به او مي زند . بچه ها به راحتي به پدر و مادر چسبيده و از اين مسئله احساس حقارت نمي كنند . اين الگوي رفتاري بچه نسبت به پدر و مادر، بايد ما را به ياد رابطه ي خود با پروردگار بيندازد . گاهي اوقات پيامبر اكرم (ص) از اين الگو استفاده مي كردند . مي فرمودند: من خاك بازي بچه ها و اينكه اسباب بازي هاي خود را از بين مي برند دوست دارم . چرا كه آنها در واقع با اين كار از دنيا عبور مي كنند . سپس مي فرمودند كه من گريه كردن بچه ها را دوست دارم . ما در دوران كودكي به صورت طبيعي يك رفتارهايي داريم كه بسيار الهام بخش است . عرفا همين نسبت را با خدا دارند . وقتي كه ما از خانه بيرون مي آييم بايد دست خود را به خدا بدهيم و ذكر بگوييم . سوال – چه زماني بايد مفهوم عبد و مولايي را براي

ص: 8165

بچه توضيح داد ؟ پاسخ – در اسلام فرمودند كه آموزش را از هفت سالگي شروع كنيد . بعد از سن هفت سالگي بچه از كودكي بيرون آمده و نوجوان شده است . بعد از اين سن كودك كمتر به آغوش مادر پناه برده و فاصله ي خود را حفظ مي كند . از سن چهارده سالگي به بعد پيوند ها به صورت اساسي قطع مي شود . و بعد از آن پيوند هاي ديگري ايجاد مي شود . در سنين بالاتر پيوند هاي جديدي مانند تشكيل خانواده بوجود مي آيد كه انگيزه هاي ديگري دارد . حدود سن چهارده سالگي كودك با رفقاي خود پيوند عميقي ايجاد كرده و به اين صورت از خانواده جدا مي شود . از همان سني كه احساس كرديم بچه اعلام استقلال مي كند ، بايد بندگي و عبد بودن را براي او جا بيندازيم . اين مسئله بايد از حدود سن هفت سالگي آغاز شود . براي بچه از كلماتي استفاده كنيم كه احساس امنيت كند . سوال – آيا ادب اجباري كه ما بايد در برابر همسايه ي خود داشته باشيم ، همسايه ي منفور را در نظر ما محبوب خواهد كرد ؟ در مورد نماز و ادب بندگي ، اين ادب چه ثمره اي را براي ما خواهد داشت ؟ آيا به مرور زمان، نماز را براي ما شيرين خواهد كرد يا يك تغييري را در درون ما بوجود خواهد آورد ؟ پاسخ – عدم علاقه ي ما به يك همسايه ممكن است با دليل و يا بدون دليل باشد . اگر بدون دليل باشد و

ص: 8166

اتفاقاً همسايه هم آدم بدي نباشد .رعايت ادب به ما فرصت مي دهد كه نسبت به او علاقه پيدا كنيم . بنابراين رعايت ادب داشتن احساس بد را نسبت به ديگران از بين مي برد . اما اگر به دليل موجهي ما همسايه اي را دوست نداشته باشيم ، رعايت ادب هم او را در نزد ما محبوب نمي كند . اگر ما در مقابل پروردگار عالم ادب را رعايت كنيم حتي اگر محبت هم نداشته باشيم، اين ادب به ما فرصت شكوفايي فطرت را مي دهد . ما در نهانخانه ي وجود خود عاشق خدا هستيم . ادب به ما فرصت مي دهد كه در مقابل پروردگار به عنوان يك عاشق به نماز بايستيم . ادب دو كار را با هم انجام مي دهد . يكي اينكه به ما فرصت مي دهد از كنار كسي كه مي توانيم او را دقيق ديده و دوست داشته باشيم به سادگي و بي اعتنا عبور نكنيم. در واقع اين فرصتي است كه ادب براي ايجاد علاقمندي به ما مي دهد . دومين فايده ي آن اين است كه با رعايت ادب شما با هواي نفس خود مبارزه مي كنيد . اين هواي نفس مي تواند تكبر ، راحت طلبي ، لذت جويي زياد و خيلي چيزهاي ديگر باشد . اگر كسي با استفاده از ادب هواي نفس خود را كنترل كند ، صفاي باطن پيدا مي كند . اگر شما در برابر خداوند متعال ادب را رعايت كنيد ، خانواده ي خود را هم بهتر دوست خواهيد داشت . كسي كه هوس باز است خانواده ي خود

ص: 8167

را دوست ندارد . اگر شما با استفاده از نماز هوس بازي را كنترل كنيد، اين آمادگي را پيدا مي كنيد كه خانواده ي خود را بيشتر دوست داشته باشيد . رعايت ادب يعني داشتن يك برنامه ي منظم براي مبارزه با هواي نفس . در مقاطع متنوع و پراكنده اي ما با هواي نفس مبارزه مي كنيم . اما ادب يعني يك برنامه ي دائمي براي مبارزه با هواي نفس . اگر در مباحث اخلاقي قرآن دقت كنيد، متوجه مي شويد كه هواي نفس چقدر اهميت دارد . برخي از افراد هوا پرست هستند . بنابراين مبارزه با هواي نفس اهميت زيادي دارد . ادب موثرترين شيوه براي مبارزه با هواي نفس با استفاده از يك برنامه ي منظم و مداوم است . اگر شما به صورت مقطعي با هواي نفس مبارزه كنيد به اندازه ي يك برنامه ي دائمي اثر ندارد . لذا در روايت داريم كه اثر عمل كم ولي مداوم خيلي بيشتر از عمل زياد ولي مقطعي است . ادب هم رابطه ي ما را با خدا تقويت مي كند و هم خود ما را اصلاح مي كند . در نتيجه به مرور زمان هم به نماز عشق مي ورزيم و هم به پررودگار عالم كه در آن سوي نماز در مقابل ما ايستاده است . سوال- آيا مربيان و والدين ما بايد تلاش بكنند كه بچه ها شيريني نماز را بچشند و چطور اين كار را انجام بدهند ؟ پاسخ – بله مربيان و والدين بايد تلاش بكند ولي اين تلاش نبايد موجب ياس بشود . مثلا مرتب به بچه

ص: 8168

نگويند كه نماز شيريني شد يا نه و هدف آنها نبايد شيريني نماز نباشد . راه كار آن اين است كه شما ادب را براي بچه شيرين بكنيد . چرا بچه ها از نظم خوششان مي آيد ؟ معمولا وقتي از بچه ها ،در سن هفت سالگي مي پرسيم كه مي خواهيد چكاره بشويد ، آنها مي گويند كه مي خواهيم پليس يا دكتر بشويم . بچه وقتي مي خواهد اداي دكتر را دربياورد يك لباس سفيد بلند مي پوشد . پس كسي كه نظم خاصي ندارد مورد توجه بچه ها قرار نمي گيرد. بنابراين بچه ها براي ادب آماده مي شوند . كلمه ي ادب خيلي زيباست .در روايت داريم بهترين چيزي كه والدين مي توانند براي فرزندان شان به ارث بگذارند ادب است . بچه هاي ما نيمچه عارف هايي هستند كه استعدادعرفان را دارند . در مكاني بچه ي پنج ساله اي به من گفت كه من بگويم چرا خدا ما را دوست دارد ؟ او گفت : آيا شما عروسكي را كه خودتان درست كرده باشيد دوست داريد؟ من گفتم : من عروسك دوست ندارم . او گفت : من اگر عروسكي درست بكنم و كسي آنرا له بكند، من ناراحت مي شوم ، ما هم عروسك هاي خدا هستيم ولي خدا خيلي عروسك درست كرده است ، پس خدا هم ما را دوست دارد . اين بچه درنگاه خودش به اين مطلب رسيده بود زيرا بچه ها فطرت پاك دارند و فطرت پاك ادب را شكوفا مي كند. رابطه ي ادب با نماز اين است كه مهمترين قسمت نماز كه

ص: 8169

انسان بايد به آن توجه داشته باشد هنگام الله اكبر اول نماز است . الله اكبر ركن نماز و بيشترين ذكرنماز هم هست .الله اكبر يعني خدا بزرگ است و در مقابل بزرگي ادب و تواضع لازم است .پس اولين تعريف نماز، تواضع در مقابل كبريايي خدا است و كسي كه در اين تواضع قرار گرفت عشق به خدا پيدا مي كند و تواضع او توام با عشق بازي با خدا مي شود. سوال – آيات پاياني سوره ي معارج و آيات ابتدايي سوره ي نوح را توضيح بفرماييد . پاسخ – من مطلبي را در مورد ادب مي گويم كه براي تلاوت كنندگان قرآن مي تواند مفيد باشد. در روايات نماز رعايت ادب در مقابل قرائت قرآن است يعني اينكه شما وضو مي گيري،مي ايستي و قرآن مي خواني (بجاي حمد و سوره كلمه ي قرآن را مي گذاريم) بعد در برابر آيات قرآن ركوع و سجده مي كنيد. اين توصيفي است كه اميرالمومنين در خطبه ي حمام ،براي قرآن خواندن دارد . هر گاه انسان قرآن مي خواند بايد در مقابل پروردگار كرنش بكند. مهمترين بار رواني قرآن ( كلمات ،جملات و تركيبات آن ) متواضع ساختن انسان در برابر خدا و القاء كبريايي خداست .در واقع قرآن، خدانامه است ، خدا در قرآن بدون رودربايستي از خودش تعريف مي كند. از عظمت و بزرگي خودش ياد مي كند و شما بايد آنرا تاييد كنيد. سوال – آيا دوره هاي آموزشي و تدريس متون درسي در مورد شيوه هاي انتقال مفاهيم ديني ضرورت دارد ؟ پاسخ- تابحال كمترين كار روي اين زمينه انجام

ص: 8170

شده است. ما بايد در مباحث تربيتي به تدوين طراحي دوره هاي آموزشي بپردازيم و از منابع غني ديني استفاده بكنيم . دين داري خيلي سهل تر وجذاب تر از آن چيزي است كه ما فكرمي كنيم . اگر در دين سوء تفاهمي پيش آمد است بخاطر آموزش است . برگزاري دوره هاي آموزشي و تدوين مطالب ديني يكي از واجبات است و هر كسي كه در اين زمينه توانايي دارد بايد زماني را در اين زمينه اختصاص بدهد . سايتي بنام " بيان معنوي " راه اندازي شده است . اين سايت را جمعي از دانشجويان و طلبه ها راه اندازي كرده اند و تا يك ماه آينده قابل استفاده است. يكي از علت راه افتادن اين سايت علاقه ي مردم به اين مباحث بوده است . اساتيد حوزه و دانشگاه هم بايد همت بكنند . و در اين زمينه با توليد علم ديني و نرم افزاري (كه آيت اله خامنه اي روي آن تاكيد داشتند) زمينه خلا ها را پر بكنند . انشاءالله خدا وند عاقبت ما را ختم به خير بفرمايد و ما را واسطه ي آشنايي وعاشقي اهل عالم با خودش و اولياء خودش قرار بدهد . انشاءالله در ايام سوگواري حضرت فاطمه مورد شفاعت ويژه ي حضرت قرار بگيريم . لوح تقدير : بسم الله الرحمن الرحيم خلأ مباحث نظري در حوزه ي انتقال شيوه هاي مفاهيم ديني موجب شده است كه گنجينه هاي معرفتي عظيمي از درياي بيكران قرآن و اهل بيت همواره دور از دسترس مشتاقان و تشنگان اين علوم قرار گيرد . چهارشنبه هاي سمت خدا برآن

ص: 8171

بود كه با استفاده از محضر جنابعالي راهي به سوي استفاده ي هر بيشتر از اين معارف براي والدين، مربيان وعموم دلسوزان عرصه ي ترويج فرهنگ ديني بگشايد . توجه به زواياي عقلي، علمي ،زيباشناسي عاطفي ،معرفتي و زواياي ديگري كه در اين برنامه به آن پرداخته شد لزوم دقت استفاده از اين مفاهيم و استفاده از ابزار كار و روزآمد را بيش از پيش نمايان ساخت و تقاضاي ارائه ي منابع مكتوب و مستدل را در بين مشتاقان بوجود آورد كه مي طلبد شخص حضرت عالي و دلسوزان اين عرصه به اين مهم اهتمام نمايند . توفيق حضرت عالي را در تمام عرضه هاي ديني از خداوند متعال خواهانيم . گروه فرهنگ و معارف شبكه سوم سيما (برنامه ي سمت خدا ) حجت الاسلام پناهيان : من از صدا و سيماي بخاطر تمام برنامه هاي خوبي كه دارد تشكر مي كنم . يكي از برنامه هاي خوب آن سمت خدا است و استقبال مردم از برنامه هاي متعدد سمت خدا خيلي خوب است . متانت و حضور قابل توجه مجري برنامه ( آقاي شريعتي ) هم روح خوبي به گفتگوهاي ديني مي دهد . من فكر نمي كردم كه اين برنامه خيلي بيننده داشته باشد ولي بازتاب آنرا ديده ام . بيشتر بينندگان اين بحث ها را خيلي با دقت پيگيري مي كردند و مثل اين بود كه يك حركت آموزشي صورت مي گيرد .اين مباحث براي برانگيختن انگيزه و انديشه است و بايد مطالعات ديگري انجام بشود. من از والدين، مربيان و مديران آموزش و پرورش تشكر مي كنم كه به ما مراجعاتي

ص: 8172

داشته اند.

91-01-23

سوال – من دختري دوازده ساله هستم . چرا دختري كه مانند من از ترس خدا و جهنم نماز مي خواند نبايد لذت نماز را بچشد ؟ حضرت فاطمه (س ) اگر لذت نماز را نمي چشيدند باز هم آن را ترك نمي كردند . صد در صد اگر كاري براي انسان سخت باشد ثواب بيشتري دارد . نمازي كه براي ما لذت ندارد سخت است . در حالي كه هميشه مي گويند : نماز اگر از ترس خدا باشد قبول نيست . پس چرا ما بايد نمازي بخوانيم كه نه از آن لذت مي بريم و نه به درد ما مي خورد ؟ پاسخ – اينطور نيست كه نماز خواندن از ترس خدا صحيح نباشد . همين كه انسان به خدا ايمان داشته باشد ،از خدا حساب برده و او را اطاعت كند موجب تهذيب نفس و تكامل او مي شود . كم كم با اين كار انسان محبتي نسبت به خدا پيدا مي كند كه بر ترس او غلبه مي كند . در آينده از اين مي ترسد كه مبادا دل خداي عزيز خود را برنجاند . بنابراين اگر ما از ترس خدا نماز بخوانيم ،نشان دهنده ي ايمان ما به خدا است . ولي به مرور اين ترس جاي خود را به محبت خواهد داد . در نتيجه ترس جديدي بوجود مي آيد كه ترس از روي محبت است . بدون اينكه نماز هيجان يا لذتي ايجاد كند ، فرد بايد نماز بخواند . منطق نماز ، منطق ادب است . اگر كسي از اين ادب لذت هم ببرد ،خيلي

ص: 8173

خوب است . اما اگر كسي بگويد كه چون از نماز لذت نمي برم پس نمي خوانم ، بايد منطق او را تغيير دهيم . انسانها دو دسته هستند : دسته اي كه از نماز لذت نمي برند و دسته اي كه از نماز لذت مي برند . اما با كساني كه از نماز لذت نمي برند چگونه بايد برخورد كنيم ؟ آيا بايد لذت از نماز را به آنها تلقين كنيم ؟ اين كار درست نيست چون هرچقدر به آنها تلقين كنيم باز هم آنها خواهند گفت كه ما لذت نمي بريم و چرا بايد اين حال روحي را انكار كنيم. بنابراين تلقين به اين افراد اشتباه است . اگر ما به آنها بگوييم كه شما بيمار هستيد كه از نماز خواندن لذت نمي بريد هم اشتباه است . چون لذت نبردن از نماز خصوصاً در اوايل زندگي طبيعي است . اينكه به آنها بگوييم صبر كنيد هر زماني از نماز لذت برديد آن را بخوانيد نيز اشتباه است .واجب بودن نماز منوط به اين نيست كه اگر كسي لذت نبرد آن را نخواند . بنابراين ما نماز واجب و تلخ هم داريم . نماز در نزديك نفر شيرين و واجب است، او هم آن را مي خواند . اما نماز اگر در نزد فرد ديگري تلخ هم بود واجب است كه آن را بخواند . چرا ؟ مگر رابطه با خدا نبايد يك رابطه ي زيبا و خوب باشد ؟ مگر خدا دوست داشتني و مهربان نيست و ما به او نياز نداريم ؟ مگر ما نبايد از روي نياز با او مناجات

ص: 8174

كنيم و شكر او واجب نيست ؟ ولي يك نفر مي گويد با همه ي اين اوصاف نماز خواندن براي من سخت بوده و ايستادن سر سجاده براي من تلخ است . چرا خدا نماز خواندن را منوط به شيريني نكرده است ؟ چون فلسفه ي نماز خواندن رعايت ادب در برابر مقام ربوبي است . ادب اگر همراه با محبت هم نباشد اشكالي ندارد . ادب يعني ما بايد در برابر عظمت پروردگار رفتاري انجام دهيم كه سرشار از تواضع و نظم باشد . ادب يعني من بايد در برابر شأن با عظمت پروردگار يك رفتار ويژه اي را انجام دهم . در هنگام نماز، دوست داشتن خدا واجب نيست . اگر چه نماز همراه با دوست داشتن خدا باشد بهتر است . ولي دوست داشتن در وجوب نماز دخالت ندارد.يك نفر اگر پول داشته باشد به حج مي رود اما اگر پول نداشت واجب نيست به حج برود . شرط جهاد كردن قدرت است . اگر يك نفر قدرت شمشير زدن نداشت يا نمي توانست به ترس خود غلبه كند لازم نبود كه به جهاد برود. اما نماز مشروط به عشق ما به پروردگار نيست . اگر ما عاشق نباشيم ، نماز تلخ مي شود. اما با اين حال نيز ما رعايت ادب كرده ايم . نماز ذاتاً براي خلع تكبر از دل است . همينجا ما مي توانيم از سخنراني حضرت فاطمه (س) در مسجد النبي استفاده كنيم كه فرمودند: نماز واجب شده كه تكبر را از دل هاي ما بيرون ببرد. ايشان نفرمودند: نماز بخوانيد چون عاشق خدا هستيد و يا

ص: 8175

نماز بخوانيد تا عاشق خدا بشويد. البته به مرور نماز خواندن باعث عشق به خدا مي شود. اما از ابتدا نماز مي خواهد تكبر را از دل ها بيرون ببرد . اگر تكبر بخواهد از دل انسان برداشته شود اكثراً با تلخي همراه است . اگر نماز براي كسي تلخ هم بود بايد بداند كه بازهم براي او مفيد است. ما بايد فلسفه ي نماز را براي بچه بگوييم تا او متوجه شود كه بايد مودبانه در برابر پروردگار بايستد . اين مودبانه ايستادن ارتباطي با عاشق خدا بودن ندارد . زماني كه اين انگيزه ي ابتدايي به عنوان زيربنا در ذهن كودك شكل گرفت به او مي گوييم كه مودب ايستادن چقدر زيبا است . اگر انسان عاشق خدا نباشد چون او را نديده و شيريني هاي مناجات با او را نچشيده ولي بخاطر معرفت و ايمان خود مودبانه به نماز بايستد، اين كار زيبا است . از اينجا زيبا سازي همين مفهومي كه در ابتدا تلخ بوده شروع مي شود . مانند اينكه به فرزند خود مي گوييم در مقابل همسايه مودب باش . ما به او نمي گوييم كه عاشق همسايه باش بلكه به او مي گوييم كه ما كاري نداريم كه تو عاشق همسايه نيستي، ولي مجبور هستي در مقابل او ادب را رعايت كني . ممكن است بچه بگويد كه برعكس من اين همسايه را دوست هم دارم ، به او مي گوييم كه چه بهتر در اين صورت ، رعايت ادب براي تو مشكل نيست . اما اگر رعايت ادب را منوط به دوست داشتن بكنيم ، بچه به

ص: 8176

اين همسايه كه او را دوست دارد احترام مي گذارد . اما در مقابل همسايه ي ديگر كه او را دوست ندارد، بي ادبي مي كند . بنابراين ما حتي به بچه اي كه بخاطر علاقه به يك همسايه در برابر او ادب را رعايت كرده هم بايد فلسفه ي ادب را ياد بدهيم . بايد به او بگوييم كه ممكن است ما به يك نفر محبت هم نداشته باشيم ولي بايد ادب را رعايت كنيم . بنابراين خدا در قرآن كريم مي فرمايد: ما بايد از مقام ربوبي خوف داشته باشيم . اگر ما از پروردگار خوف نداشته باشيم بخشي از وجود ما در ارتباط با پروردگار عالم ناقص خواهد بود . باوجود خوف از پروردگار، ما به محبت بي نظيري دست پيدا مي كنيم. در اين صورت است كه به مقام عارفي مانند آقاي بهجت مي رسيم . خيلي از افراد به اين محبت اندك خود بدون داشتن خوف اكتفا كرده و اجازه نمي دهند كه عشق بيشتري در خود نسبت به پروردگار پيدا كنند . اين عشق ثمره ي ادبي است كه انسان نسبت به پروردگار دارد . سيد مرتضي انصاري در آخر عمر خود فرمودند كه همه ي نماز هاي من را قضا كنيد . به ايشان گفتند :شما كه عاشق نماز بوديد و اينقدر شيرين نماز مي خوانديد . ايشان فرمودند: مشكل من هم همين است . مي ترسم بخاطر شيريني نمازم ،آن را براي خدا نخوانده باشم . ما بايد در حالي كه عاشق خدا هستيم ، عارف به مقام ربوبي او هم باشيم . ما بايد در نماز

ص: 8177

مودبانه و خاشعانه در برابر خدا بايستيم . يك نفر در هنگام نماز با محاسن خود بازي مي كرد . حضرت علي (ع) فرمودند: اگر او از خدا مي ترسيد اين كار را در سر نماز انجام نمي داد . اين ترس زيبا است . با ترس از چيزهاي مادي متفاوت است . بايد پدر و مادرها و معلمان اين چيزها را درك كرده و به زيبايي براي كودكان مطرح كنند . اگر معلم بخواهد از عظمت خدا براي بچه صحبت كند ، مي تواند از كلمه ي شكوه استفاده كرده و با اين كار كلمه ي عظمت را تلطيف كند . ابتدا ما بايد مفهوم را درك كنيم تا بتوانيم آن را زيبا و دلنشين به كودك منتقل كنيم . مفهوم ادب ممكن است ذاتاً توأم با تلخي باشد . بايد آن را صريحاً به بچه بگوييم تا اگر بچه در هنگام نماز با تلخي مواجه شد آن را ترك نكند . اگر بچه تنها با محبت نماز بخواند ، محبت نوسان داشته و كم و زياد مي شود . اگراين محبت كم شود ، چه چيزي مي تواند كودك را سر سجاده ي نماز نگاه دارد ؟ تنها ادب است كه مي تواند باز هم او را سر سجاده نگاه دارد . با وجود تلخي اوليه قطعاً ثمره ي ادب شيرين است . قطعاً اگر شما ادب را رعايت كنيد از خودخواهي خود گذشته ايد . زماني به يك فرد با ادب مي گويند كه در برابر دوست و غير دوست ادب را رعايت كند . ممكن است صحبت كردن با يك فردي

ص: 8178

كه او را دوست نداريد در كام شما شيرين نباشد ولي شيريني ادب در كام شما مي نشيند . پدر و مادرها بايد شيريني رعايت ادب در مقابل پروردگار را در كام فرزندان خود ايجاد كنند . نه اينكه به بچه ي خود به گونه اي القا كنند كه اگر عاشق خدا بودي نماز بخوان . ممكن است ما بعد از سال ها به شيريني نماز رسيده و با آن انس پيدا كرده باشيم اما بچه ي ما اينطور نيست . چرا كه او در آغاز اين ارتباط است . سوال – شما چه توصيه اي در مورد ادب در مقابل پروردگار به بچه ها داريد ؟ پاسخ – بستگي دارد كه اين بچه ها فلسفه ي ادب را در زندگي درك كرده باشند يا خير . اگر درك نكرده باشند و در هفت سالگي پدر و مادرها براي آنها جشن ادب نگرفته باشند بايد ابتدا فلسفه ي رعايت ادب را به آنها گفت . اينكه همه ي زندگي با دوست داشتن پيش نمي رود . رعايت ادب انسان را بزرگ مي كند . اگر بچه ها از تلويزيون يك رژه ي نظامي را ببينند حتماً لذت مي برند . يكي از مشاغلي كه بچه ها از ابتدا دوست دارند به سمت آن بروند پليس بودن است . چرا كه نظم آن را دوست دارند . بچه ها از رها و يله بودن لذت نمي برند . با نشان دادن رژه ي نظامي مي توانيم شكوه ادب را به فرزندان خود منتقل كنيم . بعد از آن بگوييم كه نماز خواندن مقابل خداوند رعايت ادب

ص: 8179

است . رعايت ادب براي بچه شيرين است و بايد از هفت سالگي اين كار را شروع كنيم . حتي اگر بعداً هم خواستيم اين كار را بكنيم بايد نواقص موجود را جبران كنيم . از طرف ديگر سعي مي كنيم كه محبت خدا را در دل بچه ايجاد كنيم . در اين صورت بچه دوست دارد به صورت مضاعف در برابر خدا ادب را رعايت كند . اگر محبت خدا در دل بچه ايجاد نشد ، حداقل رعايت ادب را در دل او انداخته ايم . با اين كار من به او ياد مي دهم كه در زندگي در چه مكان هايي بايد ادب را رعايت كند . وقتي بچه ها مي بينند كه معلم در برابر مدير مودبانه مي ايستد لذت مي برند . از همين چيزها الهام مي گيرند كه نماز خواندن نيز به همين صورت است . با اينكه ما به شيريني ادب را به كودك خود ياد مي دهيم اما ممكن است خود ادب ماهيت تلخي داشته باشد . سوال – در پاسخ به پيشنهاد شما در مورد ايجاد رشته اي براي مديريت بهتر خانواده بايد گفت كه در هنرستان ها رشته اي بعنوان مديريت خانواده و منزل وجود دارد . آيا پيشنهاد شما صحبتي متفاوت با اين رشته ي تحصيلي و دروس مرتبط با آن است ؟ پاسخ- رشته اي را كه من پيشنهاد دادم ميان رشته محسوب مي شود و بايد از دروس مختلف در آن يك تجميعي صورت بگيرد . در ثاني عميق تر از آن چيزهايي است كه در هنرستان ها آموزش داده مي شود .

ص: 8180

من به هيچ وجه اصرار ندارم كه در آن رشته به خانم ها آشپزي ، خانه آرايي و سفره آرايي آموزش بدهند . سرفصل هاي درسي خيلي متفاوت خواهد بود . با سرفصل هاي درسي رشته ي مطالعات زنان كه اكثر آنها به صورت نظري است نيز متفاوت مي باشد . من معتقد هستم كه ما به آموزش هاي بسيار گسترده نياز داريم . براي اينكه مادر بتواند در خانه نقش تربيتي خود را اولاً نسبت به شوهر خود و سپس به كودكان ايفا كند . چون فراغت خانم ها بيشتر از آقايان است . حتي اگر شاغل هم باشند درگيري روحي كمتري نسبت به آقايان دارند . چون اين توانايي را خدا به خانم ها داده است . متناسب با اين توانايي همراه با توانايي هاي ديگري كه دارد نقش او را در تربيت نسبت به مرد قوي تر مي كند . حتي خانم نسبت به شوهر خود نقش تربيتي دارد . براي اينكه خانم بتواند نقش خود را بخوبي ايفا كند نياز به تربيت دارد . شوهر داري يك رفتار منفعلانه نيست بلكه يك رفتار مربي گرايانه است . يك خانم براي شوهر خود بايد مربي باشد . اميرالمومنين (ع) نسبت به حضرت زهرا (س) فرمودند كه حضرت زهرا خوب كمكي است براي طاعت خدا . امام معصوم چنين نقشي را به همسر خود مي دهد. در رشته ي مطالعات زنان نقشي كه زن مي تواند در تأثيرگذاري و اداره ي روحي مرد ايفا كند، گفته نشده است . در اين رشته خيلي اوقات مباحث حقوقي زن و نقد فمنيست مطرح مي شود

ص: 8181

. اما نقش مادري ، اصول تربيت فرزند ، مشاوره ي آموزشي به فرزند دادن به طور دقيق تبيين نمي شود. سرفصل ها و عناوين دروس اين رشته بايد بسيار عميق باشد . يقيناً در اين رشته كند ذهن ها نمي توانند شركت كنند. چون اين رشته اي نيست كه فرد بتواند با ذهن غير هوشمند مباحث آن را تحصيل كند . در ضمن مطالعات ديني گسترده نياز دارد . ممكن است نيمي از سرفصل هاي اين رشته، كتاب آموزشي مشخصي نداشته باشد . بنابراين نياز است كه اين كتاب ها تأليف شود . همين مباحثي كه در روان شناسي تربيتي ، روان شناسي اجتماعي و علوم تربيتي است ، بايد با يك تغييرات و تبديل هايي در اين رشته ي دانشگاهي ببريم . اگر كتاب هاي درسي اين رشته موجود بود و به اندازه ي كافي توليد علم شده بود اين رشته تأسيس مي شد . هم حوزه و هم دانشگاه در اين زمينه كم كاري كرده و آگاهي هاي پراكنده اي را كه وجود دارد كمتر منسجم كرده اند . لذا بايد مادري به عنوان يك شغل شريف در آموزش عالي كشور در نظر گرفته شود . و براي اينكه يك خانم بتواند نقش مادري و همسري را درست ايفا كند بايد اين توانمندي ها به خوبي به او منتقل شود . در حد يك كارداني بايد علوم تغذيه به مادران آموزش داده شود . نه اينكه مادر آشپزي ياد بگيرد ، بلكه علوم تغذيه را آموزش ببيند . چه حرف هاي عميقي در طب سنتي گفته شده كه مادرها بايد از آنها

ص: 8182

آگاهي داشته باشند . مجموعه آموزش هايي در مورد خوراكي ها وجود دارد كه مادران بعنوان مطالعات عمومي از آن استفاده مي كنند . چه اشكالي دارد كه ما همه ي اينها را در يك رشته آموزش بدهيم . مسائل مربوط به دوران بلوغ بايد به مادران آموزش داده شود. اصولاً مادران نسبت به پدران توانايي بيشتري دارند بنابراين مسئوليت بيشتري هم دارند . ضمن اينكه در جامعه ي ما اكثر مادران اوقات بيشتري را درخانه بوده و با بچه ها سپري مي كنند . اين يك واقعيت است كه مابايد متناسب با آن برنامه ريزي كنيم . اگر ما همه ي اينها را در يك مجموعه آموزش دهيم ، مادران باسوادي براي مادري كردن خواهيم داشت . سوال – شما چه نقص هايي را در تربيت ديديد كه پيشنهاد تأسيس اين رشته را عنوان كرديد ؟ پاسخ – از گذشته حوزه هاي علميه زياد خود را مسئول اداره ي جامعه نمي دانستند . بعد از نظام جمهوري اسلامي حوزه ها چنين مسئوليتي پيدا كردند. طبيعي است كه ما كتاب هاي وزيني براي آموزش دختران كه حوزه ها آن را تنظيم كرده باشند نداشته باشيم . حوزه كم كم در رشته هاي مختلف متخصصيني را تربيت كرده كه بايد ثمرات توانمندي هاي خود را در تدوين چنين رشته اي فراهم كنند . دانشگاه هم از ابتدا با نگاه غربي تأسيس شده است. بنابراين چنين اقدامي صورت نگرفته است . در غرب براي مادري چندان نقشي قائل نيستند كه براي آن رشته اي تأسيس كنند و ما از آنها پيروي كنيم. كداميك از مادران در زمينه

ص: 8183

هايي مانند ازدواج فرزندان خود و آدم شناسي در اين زمينه آگاهي كافي دارند . همه ي آنها با يك حس طبيعي در اين زمينه اقدام مي كنند . درنتيجه اشتباهات زيادي صورت مي گيرد. در جلسات مشاوره اي با روان شناسان ديده مي شود كه هفتاد درصد سوال ها شبيه به هم است . مي توان اين هفتاد درصد سوال را در يك مجموعه ي آموزشي كنار هم قرار داده و يك رشته تأسيس كرد. سوال – لطفاً درخصوص آيات 13 تا 26 سوره ي مباركه ي مُلك توضيح بفرماييد. پاسخ – آيه ي آغازين اين صفحه يكي از مفاهيمي است كه ما بايد حتماً به فرزندان خود آموزش دهيم. چيزي را در سينه هاي خود پنهان كنيد ، آرام يا علني صحبت كنيد ، خداوند متعال از آنچه در دل پنهان مي كنيد خبر دارد . اين يكي از مفاهيم كليدي است كه بايد به فرزندان خود آموزش دهيم . اگر مادرها بتوانند بچه ي خود را خوب استعداد يابي كنند ، او مي تواند خود را بشناسد . اينها آگاهي هايي است كه مادران بايد داشته باشند . سوال – درخصوص نقش كليدي پدر در تربيت توضيحاتي بفرماييد. پاسخ - هيچوقت يك پدر در تربيت فرزندان بدون نقش نيست . پدر نقش كليدي داشته و مادر نمي تواند نقش او را پر كند . ما به نقش مادران بيشتر تأكيد مي كنيم ، چرا كه تماس بيشتري با كودك داشته و رابطه ي عاطفي با او دارد. هركسي رابطه ي عاطفي بيشتري داشته باشد، مي تواند شخصيت فرد را بيشتر تحت تأثير

ص: 8184

قرار دهد . از طرف ديگر توان روحي مادران براي مربي گري بيشتر از پدر است اگر پدر بخواهد نقشي ايفا كند در ابتدا وظيفه دارد شرايطي را ايجاد كند كه مادر بتواند نقش خود را بخوبي انجام دهد . بطور طبيعي مادر در خانه جايگاه محبوبي دارد. اما اگر پدر اين موقعيت را تقويت كند ، مادر بر قلوب سلطنت خواهد كرد . حضرت امام وقتي كنار سفره مي نشستند و همسر ايشان مي خواست ظرفي را بلند كرده و ببرند به دختران خود تذكر مي دادند كه مادر شما نبايد اين كار را بكند . شما اين وظيفه را به عهده داريد . در واقع اينجا پدر نقش و جايگاه مادر را تقويت كرده است . در نتيجه اين مادر مي تواند به راحتي تأثيرگذار باشد. پدر نبايد همه ي كارها را به عهده ي مادر بگذارد . براي اينكه مادر بتواند نقش خود را خوب ايفا كند ، پدر بايد زحمت بكشد. بنابراين نقش اول پدر، حمايت و تقويت جايگاه مادر است. پدرها بايد عقلانيت ، عزت نفس و فعاليت بچه ها را افزايش بدهند . پدرها نقش هاي تفكيك شده اي در ارتباط با پسرها و دخترها دارند . به صورت ويژه كاركردن را بايد به پسرها ياد بدهند . در ضمن بايد به دخترها محبت بيشتري بكنند . پيامبر گرامي اسلام مي فرمايند كه نياز نيست به دختران كاركردن ياد بدهيد ، چون به اندازه ي كافي در خانه كار مي كنند. پدر موظف است توانايي هايي را در ارتباط با شغل به پسران آموزش بدهد. بنابراين نقش ويژه اي

ص: 8185

كه پدر دارد ، بالابردن سطح عقلانيت خانه است . همانطور كه بالابردن سطح عاطفي ، نقش ويژه ي مادر است .

91-01-16

آقاي پناهيان نه مثل ساره اي و مريم ، نه مثل آسيه و حوا. فقط شبيه خودت هستي ، شبيه خودت زهرا. اگر شبيه كسي باشي ، شبيه نيمه شب قدري ، شبيه آيه ي تطهيري شبيه سوره ي اعطينا. شناسنامه ي تو صبح است ، پدر تبسم و مادر نور. سلام ما به تو اي باران ، درود ما به تو اي دريا. سوال – من دوست ندارم زندگي ام با گناه شروع شود . ولي مادرم مي گويد هر چيزي جاي خود را دارد . ايشان مي گويد كه من يك دختر بيشتر ندارم و ما رسم داريم كه مراسم آنچناني باشد . من با مادرم چه رفتاري داشته باشم كه خدا از من راضي باشد ؟ پاسخ- گاهي اوقات فرزندان ما بيشتر از خود ما به معنويت علاقه نشان مي دهند . و پدر و مادران مانع از آنها مي شوند . اين مسئله هشدار دهنده بوده و مي تواند باعث تنبه پدران و مادران عزيز شود . آنها بايد بدانند كه فرزندان در مسائل معنوي فرزندان از آنها جلو زده اند . پدر و مادرنبايد مانع از رشد معنوي فرزند خود شوند . اين كار عقوبت سنگيني خواهد داشت . اين مسئله مانند حق الناسي است كه جبران آن به اين سادگي امكان ندارد . پاسخگويي در بارگاه خداوند متعال سخت تر از هر مصيبت ديگري است كه ممكن است به ما برسد . ضمناً اين دخترخانمي كه با

ص: 8186

يك چنين مقاومت هايي از جانب خانواده ي خود براي دين داري مواجه مي شود ، كماكان بايد احترام خانواده ي خود را حفظ كند . او بايد اعتقادات خود را با محبت و منطق در ميان خانواده تبليغ كند . در اين زمينه بايد از توانمندي هاي لازم برخوردار شده و تدبير داشته باشد . از بهترين فرصت ها براي انتقال انگيزه ها و انديشه ي ديني به مادر خود استفاده كند . پسر يا دختري كه پدر و مادر او رسماً از او درخواست مي كنند رفتار غير مذهبي تري داشته باشد باعث رشد او مي شوند . وقتي كه اين جوانان در اصلاح رفتار خانواده و همراه كردن پدر و مادر از منطق استفاده كنند يقيناً در ميان مدت تأثير گذار خواهند بود و خود آنان نيز به اين واسطه رشد بسيار بالايي پيدا خواهند كرد ، در اين راه مي توان از برخي افراد به عنوان واسطه استفاده كرد اما حفظ آبروي پدر و مادر هم لازم است . مثلاً يك پدر بزرگ يا مادربزرگ مي تواند نقش مهمي را ايفا كرده و با اين پدر و مادر صحبت كنند . اين يكي از همان تدبير هايي است كه افراد بايد از آن بهره بگيرند . سوال –دختر يازده ساله ي من شب گذشته گفت : از چند چيز خسته شده ام و يكي از آنها نماز است . من چه واكنشي را بايد نشان دهم ؟ پاسخ – اگر ما از ابتدا يك انگيزه ي خوب و مناسب براي نماز به فرزندان خود نداده باشيم . و بي جهت و

ص: 8187

با انگيزه ي ضعيف آنها را به نماز خواندن واداشته باشيم ، بعد از مدتي يك چنين نتيجه اي مي دهد. بنابراين احتمال دارد اين مادر از ابتدا دختر خانم خود را با انگيزه ي صحيحي به نماز وادار نكرده است . دليل و تشويق هايي كه داراي اصالت نيست يك مدت زماني دارد كه اگر مدت آن بگذرد كودك احساس خستگي مي كند. در چنين مواردي ما بايد به صورت اساسي كار تربيتي انجام دهيم. مثلاً بگوييم كه نماز كاري نيست كه انسان بخواهد با اشتياق فراوان انجام دهد . نماز يك فعاليتي است كه در ابتدا خود را تلخ نشان مي دهد . مثلاً همه ي خوردني ها شيرين نيستند اما انسان با لذت فراوان از آنها استفاده مي كند . ما بايد رابطه ي فرزند خود را با دنيا يك رابطه ي خوب قرار داده و به او بگوييم كه بخشي از زندگي ما نبرد با سختي ها است . و بخشي از اين سختي ها را خود ما انتخاب مي كنيم ، مانند يك ورزشكار كه سختي ورزش را انتخاب مي كند . سختي نماز خواندن را نيز خود ما انتخاب مي كنيم . گاهي اوقات پدر و مادر به فرزند خود بگويند كه براي ما هم نماز خواندن سخت است . فكر نكن ما هم چيزي را در نماز پيدا مي كنيم كه تو آن را پيدا نمي كني ،اما اين يك رعايت ادب است . شيريني نماز به مرور بدست مي آيد . ما نبايد آدرس اشتباه به كسي بدهيم كه وقتي به آن نرسيد نااميد شود . ما

ص: 8188

انتظار نداريم كه شيريني و حلاوت عبادت به سهولت براي ما بدست بيايد. مثلاً رعايت ادب يك تلخي دارد . ولي برخي از افراد رعايت ادب را دوست دارند ، بنابراين اين تلخي را دوست دارند . نمازخواندن يك نوع رعايت ادب در برابر خداوند متعال است . آن چيزي را كه ما به زبان نمي آوريم ، كودك ما با صداقت به زبان مي آورد . اينكه شما مي گوييد شايد نماز براي ما زحمت داشته باشد ، يعني تلخ است . همين چيزهايي كه ما نمي بينيم ، كودك ما مي بيند و صريحاً بيان مي كند . بنابراين ما بايد صادقانه با كودك خود در ارتباط با نماز صحبت كنيم . به او بگوييم كه بنا نيست در هنگام نماز تو غرق شيريني شده و از لذت اين عبادت مست بشوي ، نماز يك رعايت ادب است ، رعايت ادب در برابر خدايي است كه لبخند او را نمي بيني ،اگر مي خواهي با ديدن لبخند خدا تشويق بشوي ، بايد بداني كه اين تشويق هم در كار نيست ، اما بدان كه در پس پرده ي غيب لبخند خدا وجود دارد. بنابراين ما بايد بچه هاي خود را درست به نماز خواندن وارد كنيم و به درستي ثمره ي آن را ياد آور شويم ، به آنها بگوييم كه بنا نيست شما به صورت ملموس تشويق شويد . بگوييم كه گاهي ما هم در هنگام نماز حس تو را داريم و عاشقانه نماز نمي خوانيم . ما عاقلانه و مودبانه نماز مي خوانيم نه از روي هيجان . البته اولياي خدا

ص: 8189

كه پرده ها از جلوي چشم آنها كنار رفته ، آنقدر قلب پاكي دارند كه لذت هاي معنوي را درك مي كنند . حساب آنها با ما متفاوت است . ما نماز را مودبانه مي خوانيم . اين مسائل را شيرين براي فرزندان خود تعريف كنيم . بايد ما از اين تلخي نماز به زيبايي سخن بگوييم ،از تكبر خدا با تواضع سخن بگوييم . وقتي كه ما مي خواهيم از كبريايي خدا حرف بزنيم ، بايد متواضع باشيم . اينها ظرافت هاي تربيتي است كه مادر ها بلد هستند . نبايد والدين از روي دلسوزي هاي نابجا با فرزند خود همراهي كنند و بگويند كه اگر خسته اي نماز نخوان. اين كار بچه را نابود مي كند . اگر بچه هر كاري را كه دوست دارد انجام دهد در ادامه ي زندگي اتفاقات زيادي براي او رخ خواهد داد . قرار نيست از هفت سالگي به بعد همه ي كارهاي ما مطابق دل ما باشد . زماني كه ما جشن ادب را بگيريم ، دوران ادب شروع مي شود . بايد رفتارهاي سخت و خشك را به شيريني پيشنهاد بدهيم . رفتارهايي مانند مرتب كردن رختخواب ، بيدار شدن از خواب شيرين ، نماز خواندن و غيره . گاهي برخي از متدينين وقتي مي شنوند كه نماز سخت و تلخ است، به رگ غيرت ديني آنها بر مي خورد . آنها مي گويند كه اين حرف ها را نزنيد نماز شيرين و لذت بخش است . البته شايد آنها از اولياي خدا باشند و نماز برايشان شيرين باشد . اما سطح ما آنقدر بالا

ص: 8190

نيست . سخت است كه ما يك رفتار تكراري را براي خدايي انجام دهيم كه نمي بينيم و لبخندي از او نمي چشيم . آن تفكر عميق را هم نداريم كه سر نماز عميقاً به فكر فرورويم . سوال – آيا اين نوع نگاه نسبت به عبادات بچه ها را دلسرد نمي كند ؟ پاسخ – زماني بچه ها دلسرد مي شوند كه ما يك حرف نا صحيحي را به آنها گفته باشيم . آن حرف ناصحيح هم اين است كه عبادت براي هر كسي كه عبادت كند شيرين است . اين حرف دروغ است . براي بسياري از مردم عوام عبادت سختي و تلخي دارد . اگر شيرين بود ، همه ي هوس رانان عالم نماز خوان بودند . انسان بايد با تفكر و انگيزه هاي ديگري به عبادت بپردازد .براي اينكه بچه ها دلسرد نشوند بايد به آنها بگوييم كه برخي از رفتارهاي ما در زندگي و دنيا همينگونه سخت و تلخ است . وقتي كه اين مسئله براي آنها جا بيفتد كه فلسفه ي حضور ما در دنيا رنج كشيدن است ، متوجه مي شوند كه فقط دين تلخ نيست . بلكه بسياري از ابعاد ديگرزندگي هم تلخي دارد . بايد او آنها را پذيرفته و مبارزه كند . فقط مهم اين است كه انگيزه ي درست وقوي براي انجام آن عمل داشته باشد . ما به خدا نياز داريم و گاهي اوقات اين نياز بايد به صورت ارتباط مستقيم برآورده شود . زماني كه انسان به نيت نماز خواندن و توجه به خدا سر سجاده مي ايستد ، به صورت مستقيم

ص: 8191

از پروردگار عالم نور مي گيرد . اين نور، ديدني و چشيدني نيست اما وجود دارد . مگر امكان دارد خدايي در پس پرده ي غيب وجود داشته باشد و وقتي در مقابل او مي ايستيم اثري در وجود ما نداشته باشد . بايد فرزند خود را به باورهاي غيبي دعوت كنيم . بايد به فرزند خود بگوييم كه با اين درك مقابل خدا بايست و ببين كه خدا با جان تو كاري خواهد كرد كه در دراز مدت اثر آن را در زندگي خواهي ديد . سوال - آيا به نظر شما مادران و پدران ما در بسياري موارد در تربيت ديني فرزندان خود كوتاهي نكرده اند ؟ پاسخ – ما بايد از نظام آموزش عالي و از آموزش و پرورش كشور انتقاد بكنيم . ما الان در فضاي جمهوري اسلامي زندگي مي كنيم . و بايد امكانات لازم براي رسيدن به سعادت براي آحاد جامعه موجود باشد. آموزش و پرورش كشور تا الان يك رشته ي تحصيلي براي ارج نهادن به مقام مادر تأسيس نكرده است . رشته اي كه دختران ما تمايل داشته باشند در آن تحصيل كنند . با گرفتن مدرك در اين رشته ي تحصيلي در درجه ي اول دختران ما مي توانند عالمانه به تربيت فرزند بپردازند. و در درجه ي دوم بعنوان مربي و مشاور در اين راه براي مادران ديگر نقش ايفا كنند . در جامعه ي ما متأسفانه احترام به مادر در حد شعار باقي مانده است . البته اخيراً آموزش عالي كشور در اين زمينه اي همتي را داشته و دارد . اما نبود اين

ص: 8192

رشته واقعاً يك نقص بزرگ است . رشته هاي دانشگاهي كه خانم ها در آن تحصيل مي كنند بسيار زياد است . بسياري از آنها مفيد و لازم هم است . اما برخي از اين رشته ها با خانم ها تناسب ندارد . مثلاً خانواده اي مي گفتند كه دختر ما رشته ي مكانيك كشاورزي در يكي از شهرستان ها قبول شده است و مدام بايد به آن شهرستان رفت و آمد كند . آيا اين خانم در آينده چه كاري را مي خواهد انجام بدهد . البته ما بي كاري را براي هيچكس حتي خانم هاي خانه دار هم توصيه نمي كنيم . چرا كه بي كاري آثار سوء دارد . در خانه نشستن براي هيچ خانمي فضيلت نيست . بسياري از دختران ما تمايل دارند علوم لازم براي همسر داري ، فرزند داري و خانه داري را فرا بگيرند . اين علوم به آشپزي و آرايش منزل محدود نمي شوند . اين علوم بيشتر به جنبه هاي تربيتي و نقشي كه زن در خانه براي همسر و فرزند خود دارد باز مي گردد. اين مسائل آموختني بوده و به عنوان يك رشته ي تحصيلي قابل بررسي است . مادران ما الان در علوم تغذيه نا توان هستند . اكثراً غذاهاي مناسب به فرزندان خود نمي دهند . آنها از طبخ غذا و آثار آن در ذهن بچه ها آگاهي ندارند . براساس برخي از رسوم ايجاد شده غذاهايي به فرزندان خود مي دهند كه به وضع روحي بچه ها صدمه مي زند . براي اينكه مادران ما بتوانند به درستي نقش خود را

ص: 8193

در جامعه ايفا كنند بايد يك رشته ي دانشگاهي تعريف شود . ما با برخي از دانشمندان سرفصل هاي درسي را كه يك مادر بايد بداند تا بتواند نقش خود را به خوبي ايفا كند مرور مي كرديم . اين رشته مي تواند به صورت تخصصي در گرايش هاي مختلف تا سطح كارشناسي ارشد و دكتري هم پيگيري شود . اين افراد مي توانند در مدارس به عنوان مشاوري براي مادران كار كنند. ما تنها نبايد شعار بدهيم و روز تولد حضرت زهرا (س) به ياد زنان و مادران بيفتيم . اگر كسي مي خواهد در جامعه ي ما به مقام زن احترام بگذارد، بايد نياز مادران را به آگاهي هايي كه مي تواند آنها را در ايفاي نقش مادري توانمند كند ، برآورده نمايد . براساس دركي كه من از جامعه دارم مي دانم كه بسياري از دختران به اين رشته هاي تحصيلي گرايش پيدا خواهند كرد . افرادي نيز كه بر اساس توانمندي هاي خود در رشته هاي ديگر تحصيل مي كنند ، در كنار آن حتماً اين درس ها را هم مرور خواهند كرد . بخشي از آگاهي هاي مورد نياز مادران تنها با مطالعه ي كتاب تأمين نمي شود . آنها بايد از مباني اطلاع داشته باشند . هر علمي يك سري علوم پايه دارد كه افراد بايد به صورت پيش نياز از آنها آگاهي داشته باشند . در زمينه ي تربيتي نيز به همين صورت است . بسياري از دختران ما رشته هاي درسي موجود در دانشگاه ها را از روي ناچاري انتخاب مي كنند . خيلي از افرادي كه

ص: 8194

در اين رشته ها درس مي خوانند ، به شغل منشي گري در ادارات مي پردازند . آنها واقعاً در جهت شغل و رشته ي خود فعاليت نمي كنند . مثلاً اگر يك نفر بجاي مدرك حسابداري كه صرفاً در ادارات مورد نياز است ، مدركي گرفته بود كه براي مادري او مفيد بود مي توانست از همه ي علم خود استفاده كند . در حال حاضر نيز مادران بايد همت كرده و ان جي او هايي را ترتيب دهند . يكي از محل هاي سازمان دهي مادران براي طي دوره هاي آموزشي، مدارس هستند . مدارس راهنمايي و دبيرستان ها كانوني است براي جمع كردن مادران در كنار يكديگر . چرا آموزش و پرورش براي اين حركت عظيم فرهنگي احساس مسئوليت نمي كند . بايد خلاء اين فعاليت فرهنگي آموزش و پرورش را سازمان هاي ديگر مانند سازمان تبليغات ، مساجد ، بسيج و... به صورت ناقص جبران كنند. آموزش و پرورش يك فرصتي براي تعليم و تربيت مادران است. براي اين فرصت بايد بودجه در نظر گرفته شده و مديران و مربيان خاصي تربيت شوند . وقتي كه در يك مدرسه دويست دانش آموز تحصيل مي كند در واقع دويست مادر وجود دارد . اين دويست مادر بخاطر فرزند خود آنجا رفت وآمد مي كنند . مديرو معلمان مدرسه نقش مشاوران مادران را دارند . ما نمي خواهيم نگاه غربي به خانواده ها داشته باشيم. يعني اينكه به آثار تربيتي كه در خانه براي دانش آموز اجرا مي شود بي اعتنا بوده و فقط حافظه ي او را پر كنيم . البته يك

ص: 8195

حركت هايي در برخي مدارس در انجمن اولياء و مربيان انجام مي گيرد . ولي اين حركت ها اندك بوده و به عنوان يك حركت خود جوش و مردمي به حساب مي آيد . البته نبايد رشته هاي ديگر دانشگاهي تعطيل شود، بلكه اين رشته نيز مي تواند در كنار آنها در دانشگاه ها موجود باشد. سوال – لطفاً درخصوص آيات 1 تا 9 سوره ي مباركه ي تغابن توضيح بفرماييد. پاسخ – خداوند متعال ازاساس خلقت انسان تعريف كرده ومي فرمايد كه خدا شما را به زيبايي آفريده است . اين مسئله درجاهاي ديگر قرآن نيز عنوان شده است . اين يك اصل تربيتي است . هرگاه شما خواستيد كسي را تربيت كنيد ابتدا بر خوبي ها و زيبايي هاي او تأكيد كنيد . اين كاري است كه مادرها به خوبي مي توانند آن را انجام دهند . مادرها خيلي خوب از فرزندان خود تعريف مي كنند . اين نقش بسيار كليدي است . يك مادر حتماً بايد از فرزندان خود تعريف كند ، همانطور كه پرودگار عالم از بندگان خود تعريف كرده وخلقت آنها را زيبا قرار داده است . وقتي كسي احساس كند كه دارايي هاي زيباي فراواني دارد ، با انگيزه و اعتماد به نفس بيشتر به سمت تعالي قدم بر مي دارد. سوال - مدتي قبل آقاي پناهيان درخصوص وظايف پدر و مادر در انتقال مفاهيم ديني به فرزندان صحبت كردند . در اين خصوص گفتند كه هر يك از پدر و مادر در قالب يك نمايش بايد جايگاه خداوند را به پدر و مادر ياد آور شوند. ايشان گفتند

ص: 8196

كه در اين فيلم نامه نقش خداوندي متعلق به پدر ونقش اطاعت مربوط به مادر است . چرا كه ويژگي هاي ظاهري پدر بيشتر با اين نقش مطابقت دارد . آيا اينكه نقش خداوند بودن به مرد مي خورد به معناي برتري معنوي مردان نسبت به زنان است ؟ انسان ها چه از نظر معنوي توانمند باشند و چه ناتوان نزد خداوند عزيز هستند . مانند دو فرزند كند ذهن و باهوش كه نزد پدر و مادر به يك ميزان عزيز هستند . آيا ما زنان فرزندان كند ذهن هستيم و مردان فرزندان باهوش ؟ پس چرا حضرت زهرا (س) كه بزرگترين انسان عالم هستي است در قالب زن به دنيا آمده است ؟ اگر چنين نيست پس چرا نقش خداوندي از مرد برمي آيد ؟ اگر حقيقت اين باشد و ما واقعاً نسبت به مردان پست تر باشيم باعث نمي شود كه خدا را رها كنيم اما فقط مي خواهيم حقيقت را بدانيم . پاسخ – اينطور نيست كه پدر جايگاه خداوندگار را در خانه به نمايش بگذارد . بايد در كنار اطاعت مادر از پدر ، پدر نيز به او محبت كند . وقتي كه مادر محبوب اول خانه مي شود ، پدر بايد به او محبت كرده و نسبت به او مهربان باشد . و مراقب باشد كه باعث شكستن دل مادر نشود . خلاف دلخواهي هاي معقول و انساني كه مادر دارد عمل نكند. در اين حالت پدر به فرزندان مي آموزد كه چگونه مراقب باشند دل مادر خود را نشكنند . و به همين صورت نيز مراقب باشند دل خداوند

ص: 8197

را نشكنند . خداوند در قرآن از تعابيري مانند ان الله لا يحب المسرفين و ان الله يحب التوابين استفاده مي كند . يعني عامل تشويق و تنبيه خود را دوست داشتن و دوست نداشتن من قرار دهيد . اين نقش دوست داشتن و نداشتن را در خانه مادر ايفا مي كند . بنابراين مادر هم به گونه اي نقش خدايي دارد . در روايات بر اطاعت از مادر بيشتر از اطاعت از پدر تأكيد شده است . حتي رعايت حق مادر نسبت به پدر مقدم شمرده شده است . در نمايش نامه اي كه ما در خانه بازي مي كنيم دو نقش وجود دارد . در هر دو نقش جلوه هاي خداوندي و ولايت مداري موجود است . امام رضا (ع) مي فرمايد كه امام مانند يك پدر دلسوز است . دستوراتي كه مي دهد از روي دلسوزي است . سپس مي فرمايد كه امام مانند يك مادر مهربان است كه عاشق فرزند خود مي باشد . يعني در اين روايت امام هم به مادر و هم به پدر تشبيه شده است . بنابراين پدر و مادر هر دو جلواتي از ولايت عظما هستند. هركدام مي توانند اين نقش را نسبت به فرزندان ايفا كنند . در روايتي داريم كه پيامبر اكرم (ص) در ميدان جنگ مادري را ديدند كه با علاقه به دنبال فرزند خود مي گشت تا او را شير بدهد . پيامبر اكرم (ص) در آنجا فرمودند كه آيا مادر حاضر است فرزند او در آتش بسوزد؟ خدا بيشتر از اين مادر به فرزندان خود علاقه دارد . بنابراين مادري و

ص: 8198

نقش او در خانواده، جلوه اي از صفات و اسماء حسناي پروردگار است . همانطور كه پدر هم مي تواند اين كار را بكند . هم پدر و هم مادر بايد مراقب اعمال و رفتار خود باشند . چرا كه آنها جلوه هاي خداوند هستند و نبايد خداوند را در ذهن بچه ها خراب كنند . وقتي كه مي خواهيد بزرگي پروردگار را به فرزندان بگوييد آنها بايد قبلاً لذت مفهوم پدر و مادر را چشيده باشد . مادر محبوب است و براي ايجاد اين محبوبيت ، پدر نقش زيادي دارد. شيوه ي بيان مادر شبيه برخي از فرمايشان پروردگار عالم است . البته خداوند متعال در قرآن كريم فقط بيانات عاطفي ندارد . دستورات حقوقي هم دارد . اين نقش را پدر ايفا مي كند . پدر فرمانده حقوقي خانه و مادر فرمانده عاطفي خانه است . هر دو به نوعي نقش خداوندگاري دارند . مادر در فرماندهي حقوقي به پدر كمك مي كند . پدر نيز در ايفاي نقش و فرماندهي عاطفي به مادر كمك مي كند . فردي نزد حضرت زهرا(س) آمد و سوالات زيادي كرد . سپس گفت كه سوال ديگري ندارم . حضرت متوجه شدند كه او باز هم سوال دارد. فرمودند هر چقدر سوال داري بپرس . آن خانم گفت كه مي ترسم شما خسته شويد . حضرت فرمودند وقتي كه من در حال جمع كردن بزرگترين ثواب هاي عالم هستم چرا خسته شوم . اين نقش يك خانم آگاه در تعليم و تربيت خانم هاي ديگر است .

حجت الاسلام والمسلمين نقويان

1388

88-11-06

58- شوهر من خيلي عصباني است . من با او

ص: 8199

مدارا ميكنم . ولي بچه ها با او مدارا نمي كنند . آنها را چگونه دعوت به مدارا با پدرشان بكنم ؟

راجع به اين خواهرمان عرض كنم كه ايشان كه خودشان تحمل ميكنند و مدارا مي كنند ، كارخوبي ميكنند . مدارا موارد مختلفي دارد . شاخه هاي مختلف مدارا هميشه سكوت نيست . گاهي سكوت به معني حرف است . فردي به كسي حرف زشت مي زند و او جوابش را نمي داد و سكوت مي كرد . در آخر سر يك كلمه گفت : جواب ابلهان خاموشي است . سكوتش را با اين يك كلمه خراب كرد . فرياد مي كشيد بهتر بود . گاهي من جوري اخم هايم توي هم مي رود ، صورتم چروك پيدا مي كند ، رگ هاي گردنم بيرون مي زند و عرق مي كنم كه اين سكوت باز هم فرياد است . فرياد ساكت است . مثل جنگ سردي كه شوروي و امريكا داشتند و جنگ نرمي كه امروز صحبتش هست . مدارا خيلي از وقت ها به معناي اين است كه ما در مقابل بدي طرف و عصبانيت طرف ، ما با لبخند مثل اين است كه دارد با ما مهرباني ميكند ، ما هم اين طوري با او برخورد كنيم . يعني جوابش را با مهرباني و محبت مي دهيم . مثل اينكه ما چيزي نشنيديم . در روايت داريم : دو سوم وقت هاي ما بايد به تغافل بگذرد . يعني شتر ديدي نديدي . طرف دارد فحش مي دهد ما مثل اينكه نمي شنويم . آقايي ميگفت : من داشتم سخنراني مي

ص: 8200

كردم . جمعي از جوانان با لباس شيك وارد مجلس شدند . من عمدا فاز سخنراني را به بحث هاي امروزي بردم . چند تا اسم امپرياليسم و كمونيسم هم آورديم كه جلوي جوانان پُزي هم داده باشيم . آنها هم نگاه مي كردند . بعد كه جلسه تمام شد ، منشي از انجمن ناشنوايان هم تشكر كرد كه اين جوانان را به مجلس آورده است . من بيخودي رياكاري كردم و از اخلاص خودم بيرون آمدم . چيزي هم عايدم نشد . خيلي از وقت ها بايد خودمان را به ناشنوايي و نابينايي بزنيم كه من چيزي نمي شنوم و چيزي نديده ام . اين هم كمك به آرامش خودمان مي كند و هم براي آسايش خانواده است . خواهر گرامي سعي كنيد پيش بچه ها او را نشكنيد . حالا اگر او عصباني است بگوييد : پدرت از سر كار آمده ، چرا اين را گفتي ؟ صبر كن بابا آرامش پيدا كند و به او يك ليوان آب بده . خسته است او را توجيه بكنيد . كه بچه ها با شما عليه پدر نشويد . اين خانه مي شود توپ خانه . واقعا ديگر خانه نيست . محل آرامش نيست . سعي كنيم يكي را عليه يكي نشورانيم . گاهي بچه ها با هم دعوا ميكنند و ما پشتوانه يكي در مي آييم و ديگري وسط مظلوم و تنها مي ماند . سعدي تعبيري دارد . گربه يكي از كم آزار ترين حيوان ها است . ولي اگر جايي او را گير بيندازي ، پلنگ ميشود . چنگ مي اندازد و

ص: 8201

حمله مي كند . گاهي يك انسان هم اينجوري است . اگر او را گير بيندازيم او هم پرخاش مي كند حتي اگر پدر خانواده باشد . در خلوت با بچه ها صحبت كنيم . در خلوت با همسرمان صحبت كنيم . چرا از كوره در رفتي ؟ حالا بچه يك چيزي گفت . البته اين را هم بايد با محبت به او بگوييد . حتي ميشود يك چيزهايي را هم براي طرف نوشت . الان با پيامك و تلفن هم مي توان گفت . مي توانيد اين نوشته را در غالب يك كادو به او بدهيد . مثلا شب تولد همسرش يك گردنبد مي خرد . اين را كادوي قشنگي مي كند و گلي روي آن مي گذارد و متني روي آن مي نويسند . در واقع اين كلمات را هديه مي دهيم . عارفي با يك فرد عصباني همسفر شد . سر دو راهي كه رسيدند ، عارف شروع به گريه كردن كرد . او گفت : چرا گريه مي كني ؟ عارف گفت : عصبانيت مثل گرگي در وجود شما است . اين گرگ همراه شما هست و آخر تو را پاره پاره ميكند . من دلم به حال تو مي سوزد كه تو با يك گرگ همراه هستي . او گفت : راست مي گويي . ببينيد حرف را قشنگ كادو كرد و به او گفت . اگر برخوردهايمان اين جوري باشد ، طرف كمي فروكش مي كند . ما خيلي از بيماري ها را نمي توانيم از بين ببريم . عصبانيت يك بيماري است . وسواس يك بيماري است .

ص: 8202

بي منطق بودن يك بيماري است . زورگويي يك بيماري است . بيماري كه فقط هپاتيت ، سرطان و ايدز نيست . آن بيماري ها از اين بيماري ها خطرناك تر است . اطبا بعضي از بيماري ها را مي توانند ريشه كن بكنند . بعضي ها را نمي توانند . چكار مي كنند ؟ بيماري را كنترل مي كنند كه بيماري كمتر بروز كند . ما بايد خيلي از بيماري هاي افراد را كنترل كنيم . ريشه كن نميشود . اين آدم همين طوري است . در آخر دعواي زن و شوهري وقتي طرف مجاب نميشود ، آخرين حرف را مي گويد : من همين هستم . مي خواهي بخواه ، نمي خواهي نخواه . باز خوب است توجيه نمي كند و خودش را قبول مي كند . اين حرف قشنگي است . يعني خانم من مريض هستم . تو با من مدارا كن . من مادرزادي همين جوري هستم . يكي از آزادگان عزير ما مي گفت : يك روز آقاي ابوترابي را ديدم كه خيلي شاد بود . تابحال ايشان را هيچ وقت اين قدر شاد نديده بودم . علت شاد بودن او را پرسيدم ؟ گفت : شش ماه است به يكي از اين ها سلام مي كنم و جواب سلام مرا نمي داد. امروز جواب سلام مرا داد . ما باشيم مي گوييم دارد تكبر مي كند چرا سلام كنيم ؟ تازه با طرف هم نسبتي نداشت . گاهي اين پروسه براي رسيدن به نتيجه ، طولاني است . يك وقت شما بذر سبزي مي كاريد . اين يك هفته

ص: 8203

اي رشد مي كند . گاهي مي خواهيد خرما بعمل بياوريد . درخت پسته هفت سال طول مي كشد تا به بار بنشيند . هفت سال بايد با آن مدارا كني و به آن آب بدهي . مثلا يكي بگويد : فرمولي نداريم كه دو ساله به پسته برسيم . ما هميشه مي خواهيم زود به نتيجه برسيم . 59- سيره حضرت رسول را در مورد كودكان بگوييد .

كتاب گل هاي بهاري نوشته ي آقاي سيدي ، يك فصل طولاني در مورد كودكان و نوجوانان دارد . من قسمتي از آن را برايتان مي خوانم .

" با حفظ شخصيت كودكان ، بيشترين شوخي را با بچه ها ميكرد ." بعضي مواقع مي بينيد يك برنامه طنزي هست و نكات منفي هم دارد ولي بچه ميخ كوب آن ميشوند . بچه ها از شوخي و بگو و بخند خوششان مي آيد . بچه خانه ميآيد و مي بيند پدر و مادر خشن نشسته اند ." مهرباني با كودكان شيوه رسول خدا بود . " اصلا روش ايشان بود . بعضي ها به ميهماني مي روند با چند تا بچه مي خندند ولي در خانه خودشان عصباني هستند . ولي پيامبر هميشه اين جوري بود . ايشان سفارش ميكرد با فرزندانتان با عدالت رفتار كنيد ، همانگونه كه دوست داريد با شما به نيكي و مهرباني و عدالت برخورد بشود . " اگر جايي حق بچه است به او بدهيد . " اگر خانواده اي چند سال است كه ازدواج كرده اند ولي بچه دار نمي شوند ببينيد چقدر براي بچه دار شدن هزينه مي

ص: 8204

كنيم ولي بچه داري را بلد نيستيم . اين جاي تعجب است . خانمي آمده بودند چند ميليون وام بگيرند تا هزينه كنند براي بچه دار شدن احتمالي . حالا خدا همين جوري مفت به شما يك بچه مي دهد . بعد قدر اين بچه را نميدانيم . " پيامبر مردي را ديد كه يكي از دو فرزندش را مي بوسد و ديگري را نمي بوسد . پيامبر گفت : چرا با آنها به عدالت رقتار نمي كنيد ؟ " خيلي از اين ناهنجاري هايي كه بچه هاي ما دارند ، بخاطر اين موضوع است . به پسر توجه مي كنيم ميگويند : چرا به دختر توجه نميكنيد ؟ گاهي به دختران بيشتر توجه مي كنيم . البته روايت داريم : به دختران بيشتر توجه كنيد . ولي اين به اين معنا نيست كه اين موضوع باعث ناراحت پسربشود . " به پدر و مادري كه از بي تابي هاي كودك بر مي آشوبند و طفل بي دفاع را به باد كتك مي گيرند مي فرمود: فرزندانتان را به خاطر گريه هايشان نزنيد . "

من به خانم هاي شاغل عرض مي كنم كه اين شغل نبايد باعث بي حوصلگي شما در خانه تان بشود . تا بچه گريه اي بكند و يا لجبازي بكند يا بهانه اي بگيرد ، از كوره در برويد و بگوييد : من خسته هستم و حوصله ندارم . چرا شما خستگي تان را نصيب خانه ميكنيد . خانم ها در اداره با همه خوش اخلاق هستند و لبخند مي زنند و مهربان هستند . خيلي از ارتباطات نامشروعي كه

ص: 8205

ايجاد ميشود ، مال همين است . چون آقا مي بيند اين خانم در اداره چقدر مهربان است ولي خانمش در خانه عصبي است . او خيال ميكند اين خانه در خانه هم مهرباني است . مهرباني هايشان نثار ارباب رجوع و همكاران ميشود و بي حوصلگي هايشان نثار اهل خانه ميشود . وظيفه ي اصلي شما ، پدربودن و مادر بودن است . اينكه ما در بيرون داريم شغل ماست و چيزي كه خدا از ما مي خواهد ، نقش ماست . نقش مادري هميشه هست ولي شغل ممكن است هميشه نباشد . نقش مادري حتي بعد از طلاق هم هست . خانم هايي هستند كه بعد از طلاق حتي حال بچه را هم نمي پرسند . من اين را نمي فهمم . من براي پسرم زن گرفته ام ولي روزي نيست كه مادرش به او زنگ نزند . همه اش بهانه مي كند كه ما برويم و آنها را ببينيم . ما در آينده بايد جواب اين ها را بدهيم زيرا نقش مان را خوب ايفا نكرديم . مسلماني فقط حرم رفتن نيست . نماز خواندن و مفاتيح خواندن نيست . نمي دانيم داريم از كجا لطمه مي خوريم . " پيامبر مي گويد : در بوسيدن بچه هايتان مراقب باشيد بي عدالتي نشود . " نفرين كردن بچه ها را دوست نمي داشت و ميگفت هر پدري فرزند خود را نفرين كند بينوا ميشود . " انسان بيخود نفرين نميكند . وقتي بچه انسان را عصباني مي كند ، نفرين مي كند . در حالت خوشي كه او را نفرين نمي كند

ص: 8206

. وقتي كاري ميكند كه او را ناراحت مي كند ، او هم نفرين مي كند . ما بايد آنجا جلوي خودمان را بگيريم . ما بايد حوصله به خرج بدهيم . مثل مادر بزرگ ها كه خيلي حوصله دارند . ما در روايت داريم : هفت سال اول كودك پادشاه است . يك وقت بچه مي خواهد كارهاي خطرناك بكند . مهم اين است كه ما به چه روشي با او برخورد كنيم . شما فرض كنيد پادشاهي مي خواهد ميخي را در برق پريز برق فرو كند . شما چه ميگويد ؟ به او ناسزا نمي گوييد . بايد بگوييد : فدايتان بشوم ، اين كار خطرناك است . روش برخورد مهم است . بعضي ها ميگويند : چقدر ما صبوري به خرج بدهيم ؟ كساني كه اينكار را مي كنند ، مورد تحسين ديگران قرا ميگيرند و حالا كسي بچه را با عصبانيت در ميهماني ساكت ميكند و همه از دست او عصباني ميشوند . چرا با بچه اين جوري رفتار كردي ؟ او بچه بود . " زماني كه به خُرد سالان وعده اي داديد به آن وفا كنيد . آنان شما را روزي ده خود مي پندارند . " بچه فكر ميكند بابا نان مي دهد . چون خدا را نمي شناسد . اگر به بچه بگوييم : برايت دوچرخه مي خرم ولي نخريد . ميگويد : روزي من ، دست او است . ببين چكار ميكند . وقتي بزرگتر شد و مي شنود كه خدا ميگويد : خمس بدهيد ، من آن را ده برابر ميكنم . او ميگويد

ص: 8207

: هر كس به ما وعده داده عمل نكرده است . خيلي از برخوردهاي ما در ايمان بچه هايمان اثر مي گذارد . در اعتقادشان اثر ميگذارد . " خداوند در باره چيزي به اندازه ي زنها و بچه ها خشمگين نمي شود . " يعني كودك آزاري . الان در دنيا كنوانسيون دارد و حقوقي را براي كودك در نظر مي گيرند . اخيرا چند جلد كتاب نوشته شده در باره ي حقوق كودك . حقوق مدني و اخلاقي و .. تا جايي كه پدر و مادر بايد در آنجا مورد مجازات قرا بگيرند . اين به رشد شخصي برميگردد . اين درخت خرما از نهال كوچك بوجود آمده است . ما مسئول خواهيم بود . در قرآن داريم : روزي كه پدر ها و مادرها از بچه ها فرار مي كنند . فرخي يزدي مي گويد : شب چون در بستم و مست از مي نابش كردم ، ماه اگر حلقه به در كوفت جوابش كردم . پدرها و مادرهاي ما بايد اين رفتار را با بچه ها يشان بكنم .

88-10-29

45- با انسان بد دهان چطور ميشود رفتار كرد .

شما نبايد از ما توقع داشته باشيد كه ما مثل يك كلينيك عمل كنيم . يك بيماري هست كه طرف بايد ده روز بستري بشود تا معالجه بشود . مثل اينكه يك پزشكي در استوديو بنشيند و بخواهد بيماري را مداوا كند . فقط بايد مسيرهايي را نشان بدهد و نسخه ي مختصري بدهد . نكته اول اينكه ما گاهي خيال مي كنيم مدارا كرده ايم ولي مدارا نكرده ايم .

ص: 8208

گاهي او بد دهاني كرده و ما آتش بيار بد دهاني او شده ايم . زمينه ي بد دهاني را ما فراهم كرده ايم . گاهي ما توجه نكرده ايم . مثلا اين مرد وقتي به خانه ميآيد ، بايد چاي او آماده باشد . چايي براي او عادت شده است و اگر آن را نخورد ، حالش بد است . حالا خانم به اين توجه ندارد . يك روز آماده است و دو روز آماده نيست . همين آماده نبودن او را عصباني مي كند . يا عادت دارد همه چيز سر جايش باشد و تا مي بيند ليوان روي تلويزون است عصباني ميشود يا عادت دارد لباسش به طرز خاصي در كمد باشد . خيلي از خانم ها كه كدبانو هم هستند ، به اين لطايف توجهي ندارند . چطور اگر كسي يك كمي انحراف چشم داشته باشد به چشم مي آيد و چهره اش ديگر آن زيبايي را ندارد ، كار هم همين جور است . ما گاهي مي گوييم : ببين سر يك استكان چايي چه قشقرقي راه مي اندازد ؟ زمينه ي اين قشقرق را شما ايجاد كرديد . اين ريل را شما آماده كرده ايد و حالا اين قطار با اين سرعت از روي آن رد مي شود . يك نكته اين است كه ببينيم آيا ما هم باعث فراهم شدن زمينه براي بد دهاني و عصبانيت طرف شده ايم يا نه ؟ يا اينكه نه من هيچ تقصيري ندارم و من همه ي وظايف خود را انجام داده ام ولي او اين اخلاق را دارد . خيلي وقت

ص: 8209

ها مي بينيم اين زمينه را ، براي اين اخلاق آماده كرده ايم . البته ما اخلاق اين آقاي بد دهان و عصباني را تاييد نمي كنيم ولي مي خواهيم درباره مدارا با او صحبت كنيم . مدارا يعني اداره كردن . خوب در اين خانه كه دعوا هست ، پس خوب اداره نميشود . شما بايد حساسيت هاي اين مرد را بشناسيد . مي توانيد حساسيت هاي شوهرتان را بنويسيد . من هر روز اين ليست را بخوانم مثل يك بخشنامه ي زندگي . كه من بايد به اين ها توجه كنم . بعد مي بينيد زندگي خيلي بهتر ميشود . نكته ي بعدي اينكه ما گاهي مدارا كرده ايم ولي بعد مي زنيم آنرا خراب مي كنيم . يك وقت زن مهرباني و محبت مي كند و آخرش مي گويد : خوب ، خواهرت چي ؟ يا خودت هيچ مشكلي نداري ؟ و يا اين لحن همه را خراب ميكند . مثل يك بادام تلخي مي ماند كه در ميان نيم كيلو آجيل خوشمزه است و با خوردن آن ، تمام مزه ي آجيل خوشمزه تلخ ميشود . ذائقه تان تلخ ميشود .

46- كساني كه بچه دار نمي شوند ، چگونه بايد به طعنه هاي ديگران جواب بدهد ؟

تمام مشكلات ما بخاطر طعنه به ديگران است و فقط هم براي بچه دار نشدن نيست . مثلا كسي نتوانسته زندگي خوبي براي همسرش فراهم بكند ، تلاشش را كرده ولي بيش از اين نتوانسته ، طعنه مي زنند . ببين فلاني هم با تو زندگي را شروع كرده است . ببين به

ص: 8210

چه چيزهايي رسيده . يا اينكه تو چقدر زود شكسته شدي ؟ فلاني را ببين چقدر سر پاست يا تو چرا ما را به مسافرت نمي بري و ديگري ميرود . يكي از اين ها هم مسئله ي فرزند است . يكي اينكه انسان بايد توكل به خدا بكند . شايد مصلحت ما نيست . حافظ گفت : با دل خونين لب خندان بياور همچو جام ، ني گرت زخمي رسد آيي چو چنگ اندر خروش . در اين طعنه ها بايد بتوانيم آرامش خودمان را حفظ كنيم . آثار خوب مدارا اين است كه انسان آمپرش بالا نمي رود و مريض نميشود و سكته نمي كند و خودش گرفتار نميشود . اينجا انسان تحمل كند و در خلوت ، خدا سنگ صبورش بشود . و مطمئن باشد خدا خودش جبران مي كند . در روايت داريم : كساني كه داراي فرزند نمي شوند ، يكي از راه هايش استغفار است . البته ما به معالجات پزشكي احترام مي گذاريم . اگر استغفار كنيد خدا به شما فرزنداني خواهد داد . مثلا بگويد : من بعد از نماز صبح روزي صد مرتبه استغفار ميكنم البته فقط نبايد به زبان باشد . مثلا لفظم با پدر و مادرم تند است ، از فردا سعي ميكنم اين تندي را از بين ببرم . من بد حجاب هستم سعي ميكنم حجابم خوب بشود . من نسبت به زنم بد اخلاق هستم ، اين را درست مي كنم . اين يكي از راهاي فرزند دار شدن است .

47- شوهرم با بدخلاقي و بي محبتي با من صحبت مي

ص: 8211

كند و وقتي اعتراض مي كنم مي گويد : مرد خداي زن است . من چكار كنم ؟

دو تا خدا در اقليم نگنجد و دعوا ميشود . فرمول اين همان مهر و محبت است و كم كم اين مرد خواهد شكست . پيامك آمده كه پس ما خانم ها هميشه بايد كوتاه بياييم . خير ولي جوابش را عرض كرده ايم .

48- اگر سخن معصومين را در باره ي خانم ها ميگوييد ، درباره ي آقايان هم بگوييد .

ما هر دو طرف را مي گوييم . اينكه اسلام به زن وظيفه ي خانه داري را داده و وظيفه ي اصلي زن گرم نگهداشتن كانون خانه است ، مي خواهد پيامي بدهد كه اين خانم خيلي كارش سخت و سنگين است . شما خانه را از اداره بالاتر بدان . پرستيژ يك خانم خانه دار را از خانم اداري بالاتر بدان . روايت داريم : كسي كه بر اذيت هاي همسرش صبر و تحمل مي كند خدا اجر و پاداشي كه به ايوب داده ، به او مي دهد . اگر كسي به اين وعده ها ايمان دارد و مي داند خدا در همين نزديك ها جبران مي كند ، ديگر مشكلي ندارد . روايت ديگري داريم : عاقل ترين مردم كسي است كه بيشتر مدارا كند .

49- همسر من برنامه ي شما را مي بيند و هيچ اثري در او دارد . زخم زبان مي زند و دل من را مي سوزاند . كمك بفرماييد .

از سوال اين طور بنظر ميرسد كه ايشان خانم هستند . روايت داريم

ص: 8212

: اگر مردي همسرش را اذيت كند با زبان و نيش و كنايه و دست سبكي ، خدا به اندازه اي كه براي دو كس غضب ميكند و انتقام ميگيرد . براي هيچ كس غضبناك نميشود يكي زن و ديگري فرزند . آن مرد مطمئن باشد كه يك روزي انتقام خدا از آستين يكي از موجودات خدا بيرون مي آيد و او را به زمين گرم خواهد زد . البته انتقام در همين دنيا است . به قيامت نمي رسد . من نمونه هاي فراواني دارم كه به همسرشان ظلم كرده اند از ضعف و بي كسي و ناتوانايي او سوء استفاده كردند و بعد بلاهايي سرشان آمده است كه نمي دانند از كجا خورده اند .

50- خانم من با هر حرف تندي قهر مي كند ولي من هميشه كوتاه مي آيم و با يك شاخه ي گل آشتي ميكنم . آيا اين كار من درست است ؟

معلوم است اين آقا از خانم شان عاقل تر است . شما موظب باش چيزي نگويي كه خانم قهر كند . يك وقت ما زمنيه ي عصبانيت را فراهم مي كنيم . در ضمن اين كار شما خيلي خوب است . كه شما يا يك شاخه گل به استقبالش مي روي . و دل او را بدست ميآوريد . البته بعضي ها ظرفيت و جنبه ندارند . آقايي به من گفتند : كارم به جايي رسيده كه همسرم من را از خانه بيرون كرده است . اين مدارا ندارد . نميتواند برود سر خيابان بخوابد . و خانم هم خوشحال بشود . گفتم : تقصير خودت

ص: 8213

است . زن داري هم بلد نبودي . يك جايي بايد اخم كرد . يك جاهايي نبايد به خواسته طرف اهميت داد . هر جايي نبايد مدارا كرد . خدا به پيامبر ميگويد : تو تا اينجا مدارا كردي اگر از اين به بعد همسران تو از تو درخواستي كردند به آنها بگو بياييد طلاق بگيريد و بروييد . من ديگر نمي توانم با شما زندگي كنم . حق و حقوق شما را بدهم و بروييد . در اينجا اين ها از حد گذرانده اند و مدارا نبايد كرد . دين اسلام مثل يك پازل مي ماند . هزار قطعه دارد . يك قطعه اش مدارا است . در كنار مدارا ، تدبير لازم است . در كنار مدارا ، عقل و دقت لازم است . اخم لازم است . دعا لازم است . توكل و مشورت لازم است . كار لازم است و خيلي چيزهاي ديگر لازم است . حالا كسي بگويد : ما بر خدا توكل مي كنيم . صبح ديگر سر كار نمي رويم و انشاءالله خدا روزي ما را از آسمان مي فرستد . يك وقت يك عنصر قوي ترين عنصر است . محبت و مدارا پيش زمينه ي خيلي از چيزها است . روي اين زمينه ميشود كار كرد . ولي ما نميگوييم شما تدبير و تعقل را كنار بگذاريد و فقط مدارا بكنيد . يك موقع شما بايد بگوييد : خانم اين ميهماني نمي رويم حتي اگر شما گريه كنيد . من اشك شما را پاك ميكنم ولي صلاح نيست ما اين ميهماني برويم و بايد روي حرفتان بايستيد

ص: 8214

. ما نبايد تك بعدي رشد كنيم . 51- بعضي ها ارزش مدارا كردن ندارند . چون هرچقدربا آنها مهرباني ميكني فكر مي كنند از آنها مي ترسيد .

اولا خيلي وقت ها مهرباني نكرده اند ، خيال مي كنند مهرباني كرده اند . گاهي كوتاه آمده اند چون نتوانسته اند حقش را بگيرد . در اينجا كوتاه آمدن ارزش ندارد . اگر جايي با محبت و مهرباني كوتاه آمدي و با اينكه از طرف هم بدي مي دانستي ولي نگفتي و آبرويش را حفظ كردي ، اين خيلي مهم است و ارزش دارد . يك وقت يك بار محبت ميكنيم و خيال ميكنيم صد بار محبت كرده ايم . بعد ميگوييم : چقدر محبت كنم . خير شما يك بار محبت كرده اي . يك زندگي كه قرار است شصت سال ادامه پيدا كند ، اگر كسي خواست مدارا بكند بايد سي و پنج سال مدارا بكند . اگر جواب نداد در بيست و پنج سال بعد فرمول ديگري را اجرا كند .

- پيامكي گفته اند : مثل اينكه حاجي آقا برنج سوخته و نرم نخورده و نفسش از جاي گرم در مي آيد كه اين حرفها را مي زند .

اگر بگوييم : خورده ايم به حاج خانم جسارت ميشود . اگرهم بگوييم : نخورده ايم كه خلاف واقعيت است . شما به آقاي نقويان چكار داري . روايت داريم : شما به گوينده چكار داريد ؟ ببينيد سخن او چيست ؟ حالا اگر پزشكي خودش سيگار مي كشد و ميگويد : سيگار چيز بدي است و سرطان زا است ، شما

ص: 8215

مي گوييد : دروغ ميگويي چون خودت سيگار مي كشي ؟ خير . صحبت او درست است . او خودش به حرفهاي خودش عمل نمي كند ولي گفته ايش درست است . آدم همه ي حرفهاي دلش را به ديگران نمي زند زيرا ما همه در بيرون ، گريم شده هستيم . در بيرون به استتار حرف مي زنيم . كم هستند افرادي كه بيرون و درونشان يكي باشد . خيلي اندك هستند . مثال امام خميني واقعا در منزل چايي مي ريختند نه براي عكس گرفتن . پسر امام مي فرمودند : امام در در منزل خيلي خوش اخلاق بودند ولي در صحنه با ابهت و با جذبه بود و نمي شد به او نزديك شد ولي در خانه اين جوري نبود . در منزل اين قدر شيرين مي شدند كه آدم تعجب ميكرد كه اين همان امام است . اين آدمها خيلي نادر هستند . ما برعكس هستيم . اين طرف كه با مردم برخورد داريم ، لبخند مي زنيم . و مهربان هستيم و وقتي به خانه مي رويم برعكس مي شويم . 52- من حرفهاي شما را به شوهرم مي گويم و او مي گويد : اينها براي ما نيست و در او اثري ندارد .

بعضي ها فقط انتقال مي دهند . مي گويند : دايي ما براي ما خرجي نكرد يا مادر ما براي ما كاري نكرد . تو تا بحال چكار كردي و چقدر دست به جيب شده اي ؟ وقتي كسي به محبت تو نياز داشته ، چند دفعه زنگ زدي و احوالش را پرسيده اي ؟

ص: 8216

اين آدمها به تعبيري بدترين آدمها هستند و روايت دارد : اگر كسي از درون به خودش پند و اندرز ندهد ، اگر پيامبر هم به او حرف بزند بر او اثري ندارد . و مي گويد : اين را به من نمي گويد به ديگري مي گويد . و اين اين قدر ادامه پيدا ميكند تا سرش به سنگ بخورد . خدا نكند سنگ اين قدر بزرگ باشد كه ديگر سري براي ما نماند . حافظ مي گويد : جنگ در پرده همي ميدهدت پند ولي وضعت آنگاه دهد سود كه قابل باشي . يعني قبول كننده باشي . بدن هاي بيمار گاهي به جايي مي رسد كه دارو را پس مي زند . دارويش همين است و داروي ديگر ندارد ولي بدن ديگر قبول نمي كند . خدا كند ما اين جوري نباشيم . انسان به تعبير قرآن نبايد مثل مرده اي در ميان زندگان باشد . آن ديگر فايده اي ندارد . از خدا بخواهيم پندها و اندرزها در ما اثر بكند . همه به مراتب خودشان به پند و اندرز نياز دارند . حضرت علي (ع) بعضي مواقع به يارانشان مي گفتند : به من پندي بدهيد من نياز دارم . 53- من مدارا مي كنم ولي شوهرم درست نميشود . آيا مدارا با يك شوهر معتاد هم پيش خدا اجري دارد يا خير ؟

ما دعا مي كنيم خدا به لطف و كرمش همه ي آنهايي كه اسير چنگال ديو بد سيرت اعتياد هستند ، از اين دام رهايي پيدا بكنند و خدا كمكشان بكند و البته خودشان هم بايد

ص: 8217

همت بكنند . كساني كه اين دوران را گذرانده اند مي گويند : مهمترين چيز همت خود انسان است . در خاطرات يكي از پادشاهان مي خواندم كه او معتاد به خاك خوردن شده بود . هيچ حكيمي هم نتوانست او را مدارا كند . فردي گفت : من شما را مدارا مي كنم . پيش پادشاه آمد و گفت : قربان شما يك دارو داريد . گفت : آن چيست ؟ گفت : اگر بگويم عمل مي كنيد . گفت : بله . گفت : فكر نميكنم . گفت : شما يك اراده ي شاهانه لازم دارد . اراده ملوكانه و اين به رگ غيرت شاه برخورد . شاه گفت : باشد از اين اراده ها داريم و از فردا اراده كرد و ديگر خاك نخورد . در اينجا يك اراده ي انساني لازم است كه شما بايد داشته باشيد كه هم جان خودت را و هم خانواده ات را نجات بدهيد . شومينه مي سوزد و همه جا را گرم مي كند . ولي شما همه آتش هستيد و جايي را هم گرم نمي كنيد و همه جا را هم به آتش مي كشيد . يك وقت زندگي به بن بست و جهنمي تبديل ميشود و ديگر نمي شود با اين مرد ادامه داد . تا وقتي در اين زندگي اميدي به خوب شدن طرف است ، شما خواهر محترم بدانيد اجر بسياري براي شما هست . 54- من و همسرم تمام حرفها شما را مي شنويم و مي دانيم حرفهاي خوبي است . ولي نميتوانيم آنها را اجرا بكنيم . نمي توانيم

ص: 8218

گذشت كنيم . به ما كمك كنيد .

آيت الله مجتهدي مي فرمودند : انسان بايد سعي بكند دل از دنيا بكند و به دنيا دل نبندد . دنيا را داشته باشد ولي دل نبندد . ايشان فرمول عملي مي دادند . كوچكترين راهي كه همه ميتواني انجام بدهيم اين است كه اول پولهاي نو را خرج كنيم . ما وقتي اسكناس نو و كهنه داريم سعي ميكنيم اول كهنه ها را خرج كنيم . كسي ميخواهد خوش اخلاق بشود بايد از يك جايي شروع كند . و ياد داشت كند . مثلا راجع به اين حرفي كه مادر شوهرم زد ، تحمل ميكنم و جواب نمي دهم . از يك جايي شروع بكند مطمئن باشد خدا كمكش مي كند و مي تواند به جاهاي بالاتر برسد . و گذشت را تمرين كنيد .

55- مدارا كردن با چه كساني نزد خدا بهتر است ؟

يكي مدارا كردن با كسي كه انسان به او بدهكار است . مثلا پدر و مادر كه همه ي ما بدهكار هستيم . يكي هم نسبت به كسي كه به ما بدي مي كند . مثلا يك همسايه اي داريم خيلي بد اخلاق است . شما با او بيشتر مدارا كن . يك كم عصباني است با او بيشتر مدارا كن . مثلا شما يك كاسه آش به همسايه اي بده كه چند روز پيش با او دعوايت شده است . مردانگي را داشته باش . پسر عموي امام صادق (ع) سر يك بگو و مگو با چاقو به امام حمله كرد . چند روز بعد امام مقداري پول در

ص: 8219

دستمالي گذاشت و به خدمتكارش داد و فرمودند : اين را به پسر عموي من بده . خدمتكار تعجب كرد و علت را پرسيد . امام آيه اي خواند كه خدا دوست دارد به كسانيكه از شما قطع كرده اند ، وصل بشويد . اگر كسي بتواند چنين كاري را بكند خدا فرموده : خدا يك مدال عظيم به اين انسان داده كه خيلي تو بزرگ هستي . خدا يك مدال عظيم به پيامبر داده كه همان خلق عظيم است و اين را ويژه نكرده است . دقيقا همان صحبت هايي كه درباره پيامبرش كرده ، درباره ي ديگران هم كرده است . در جايي مي فرمايد : خدا و فرشته هايش به شما مومنين درود و سالم مي فرستند . در جاي ديگر مي فرمايد : شما بهره هاي بزرگي از كرامت انساني و خلق انساني داريد . 56-شوهر من با من خيلي مدارا مي كند و وقتي اطرافيان اين را مي بينند به او ميگويند : زن ذليل . نظر شما چيست ؟

خوب است بگويند . 57- اگر مردي با شوخي همسرش را آزار دهد ، چكار بايد كرد ؟

آنجا كه جدي جايز است ، شوخي هم جايز است و آنجا كه جدي جايز نيست ، شوخي هم جايز نيست . آيا من به شوخي ميتوانم در غذا سَم بريزم ؟ خوب طرف به شوخي ميميرد ؟ خير جدي مي ميرد . آيا با جدي مي شود آبروي كسي را برد ؟ پس با شوخي هم نميشود اين كار را كرد .

88-09-10

41 - درباره ي آثار مدارا توضيح بفرماييد

ص: 8220

.

مروري بر معني مدارا مي كنيم . مدارا هم معني اداره كردن و مدير است . اداره يعني دور زدن . واژهايي كه ما در واژهاي محبت آميز استفاده مي كنيم مثل دورت بگردم . در روايات ما مدارا با كلمه ي رفق هم آمده است . در فارسي عبارت كج دار و مريز استفاده ميكنيم . حديثي از پيامبر است كه مي فرمايند : مدارا كردن نصف ايمان است و . اگر بخواهيم براي هر چيزي شاخصي بگذاريم و هركس خواست بداند ايمانش در چه حدي است ، ببيند چقدر با مردم مدارا ميكند ؟ چقدر زود عصباني ميشود ؟ بعضي ها همه را بي دين مي دانند و با همه سرجنگ دارند . مدارا بايد در همه جا باشد . بعضي ها اهل مدارا نيستند . مثلا در رانندگي مدام بوق مي زنند و اگر ماشين بوق نداشته باشد ، ايشان نمي توانند رانندگي بكنند . گاهي هم حق با اين هاست . ولي حالا من كه با اين مردم زندگي ميكنم ، چكار كنم ؟ با كسي كه يكدفعه مي پيچد يا مي ايستد چكار بايد كرد ؟ . ما در اين مسير بايد مدار ايمان را نشان دهيم . خانمي مي گفتند : شوهر من نظامي است و خانه را با محل كار اشتباه ميگيرد . و مي خواهد به بچه ها دستور بدهد . ما در منزل مشكل داريم . خانه محل سكونت و محل آرامش دادن و آرامش گرفتن است . ما ميخواهيم در خانه آرامش بگيريم . چكار ميكنيد ؟ و چرا اين كار را مي كنيد

ص: 8221

؟ ما بايد همانقدر كه آرامش مي گيريم ، آرامش هم بدهيم . انسان در حين جاذبه بايد جذبه هم داشته باشد . يكي از آثار مدارا ، سكته نكردن است كه آمار سكته پايين مي آيد . كسي كه سكته ميكند بخاطر اين است كه اهل مدارا نيست . آدمهاي نرم و مهربان كه زود از كوره در نمي روند و نمي شود اين ها را عصباني كرد ، كمتر سكته مي كنند . مردي بود كه خيلي اهل مدارا بود . چند تا از جوانان نا اهل محل گفتند : برويم و ايشان را عصباني كنيم . نصف شب در خانه ي او را زدند و ايشان از خواب بلند شد و آنها گفتند : ما ميخواهيم ببينيم فضولات گاو چه مزه اي مي دهد . ايشان خيلي نرم و ملايم گفت : اولش كمي تلخ و آخرش هم ترش ميشود . يكي از آن جوانان گفت : آقا شما ميل كرده ايد ؟ گفت : نه از آثارش مي فهمم . اول مگس مي نشيند و ... و بعد گفت : اگر فرمايشي نداريد خداحافظ و آنها گفتند : خير و رفتند . مثال رسايي است . از اين ميشود خيلي چيز رساند . ما مي خواهيم خوش بگذرانيم و اين ادبيات جديد غربي است . ما در اسلام كلمه ي خوش نداريم . كلمه ي خوب داريم . بعضي ها ملاك براي ازدواج خوشگلي طرف است . اگر اين دختر عروس اين خانواده شد ، ديگر نمي پرسند عروس خوشگلي داريد يا نه ؟ مي گويند : عروس خوبي داريد يا

ص: 8222

نه ؟ خوشي وقتي در جاي درستش مي نشيند ، خوبي ميشود . اگر عروس بد باشد مي گويند : كاشكي خوشگلي نداشت ، كمي خوبي داشت . كاشكي بجاي خوش سيما ، خوش سيرت بود . حالا آنهايي كه مي خواهند خوش بگذرانند ، پيامبر ميگويد : نصف خوشگذراني زندگي ، مدارا است . يكي از اسامي خدا رفيق است . رفيق يعني كسي كه شفقت دارد و مهرباني دارد . از دست دوستش ناراحت نمي شود . در روايات داريم : خدا رفيق است و رفق را دوست دارد . رفيق از رفق است . خدا كسي را دوست دارد كه اهل رفق و مدارا باشد . از لوازم مدارا سينه ي گشاده داشتن است . كسي كه زود جوش نمي آورد ، ظرف وجودش كوچك نيست . شما در يك ليوان چند سي سي آب اضافه كنيد ، معلوم ميشود . ولي در استخر چند پارچ هم آب بريزيد مشخص نميشود . از اقيانوس چند تا كاميون آب بردارزد يا اضافه كنيد ، خودش را نشان نمي دهد . اگر ظرف وجودي انسان پُر جنبه باشد ، انسان كمتر جوش مي آورد و در نتيجه كمتر سكته مي كند . بسياري از خانواده ها اگر مي خواهند بيمار نشوند ، سعي كنند اهل رفق و مدارا باشند . 42- آيا فقط خانم ها بايد كوتاه بيايند ؟

من فكر نمي كنم گفته باشم كه فقط خانمها كوتاه بيايند و مدارا بكنند . چه كسي بايد كوتاه

بيايد و چه كسي نبايد كوتاه بيايد ؟ كسي كه خود را بالاتر مي بيند بايد

ص: 8223

كوتاه بيآيد . چرا

ما اينقدر پيامبر را دوست داريم ؟ چون از همه بيشتر كوتاه ميآمد . بيشترين مداراي او

بخاطر همين مقامش بالايش است . حضرت علي (ع) مي فرمايد : عاقل ترين مردم كسي

كه بيشتر مدارا مي كند . به زن و مرد كاري ندارد . به سن كاري ندارد . به باسوادي و

بي سوادي هم كاري ندارد . يكي از اصحاب پيامبر بنام معاويه پسر حكم سلمي ميگويد :

هنگامي كه با رسول خدا مشغول نماز بودم ، مردي عطسه كرد وسط نماز گفتم : خدايت

بيامرزد . ديگران با نگاهشان برايم خط و نشان كشيدند . گفتم : چكارداريد اين طور مرا

نگاه مي كنيد ؟ دستشان را بر پايشان زدند و با اينكار مرابه سكوت دعوت كردند و من

ساكت شدم . هنگامي كه نماز به پايان رسيد ، پيامبر مرا خواست . پدر و مادرم فدايش

باد . چنين آموزگاري كه به خوبي آموزش مي دهد نه پيش از آن ديدم و نه پس از آن .

سوگند به خداوند كه نه برسرم فرياد يكشيد و نه كتكم زد و نه دشنامم داد . فرمود : در

نماز نبايد حرف زد . نيايش كردن و تكيبير گفتن و قرآن خواندن است نماز .

در مدارس دخترانه ي ما بايد دختران روسري سرشان بكنند . بعضي از معلمان عزيز از بس كه روسري را جا بيندازند ، يعني روسري ، بايد توي سر ما برود . ما با زور و فشار روسري او را درست ميكنيم بجاي آنكه توي سر او را درست كنيم . او

ص: 8224

همينكه از مدرسه بيرون آمد ، روسري اش هم عقب مي رود . بعضي از ايرانيان از مرز كشوركه خارج ميشوند ، مرز روسري شان هم عوض ميشود. اين معلوم است آنچه توي سرش است مشكل دارد . او هنوز باور نكرده است . اگر يك معلمي بتواند با مهر و محبت و رفق و مدارا و منطق درست كار كند ، آنگاه مادر آن دانش آموز هم نمي تواند روسري او را دربياورد . مي گويد : مادر اين روسري هويت من است . اين آرم مسلماني من است . پرچم وجود كشور من است . الان يكسري از مسلمانان تركيه از تركيه هجرت مي كنند ، فقط بخاطر اينكه روسري اش را حفظ بكند . و درسش را هم بخواند . چون در تركيه با روسري وارد دانشگاه شدن ممنوع است . ببينيد اين ايمان چقدر ارزش دارد و براي اين انسان شيرين است . روايت داريم : بهترين شما كسي است كه براي همسرش بهترين باشد . مردي كه بر بداخلاقي همسرش تاب بياورد پروردگار پاداشي را كه بخاطر تحمل ناگواري ها به حضرت ايوب (ع) داده است ، به او خواهد داد . الان اين ضرب المثل شده است . كه طرف صبر ايوب دارد . اين واقعيت است . چون ايوب خيلي سختي كشيد . يك انساني است كه خدا اين همه به او مصيبت داده است . گاهي تا شوهر عيب زن را مي گويد ، زن گارد مي گيرد و از اول عروسي شروع ميكند و اشكالات را ميگويد . در حاليكه بايد بگويد : باشد . من

ص: 8225

قبول دارم . شما هم به من كمك كن تا اين اشكالات را از بين ببرم . مقابله به مثل نكنيد . زخم را بايد با كرم برطرف كرد نه با سنباده . هر مردي كه با زبانش زنش را بيازارد ، پروردگار نه انفاق او را در راه خدا مي پذيرد ، نه نمازهاي مستحبي او را و نه نيكي و روزه اش را تا زماني كه زنش را خردسند كند . و اگر آن مرد روزها روزه بگيرد و شبها براي نماز شب بپا خيزد ، برده ها آزاد كند ، باز نخستين كسي خواهد بود كه وارد دوزخ ميشود . اين برنامه ها بايد وقتي پخش بشود كه آقايان هم پاي تلويزيون باشند . 43- آيا پيشنهادي داريد كه اين مدارا كردن در ما نهادينه شود ؟

قرآن مي فرمايد : در كارهايتان فكر كنيد . مثلا من فكر كنم كه وقتي پير شدم با اين بد اخلاقي من ، بچه ها هم ديگر به من سر نمي زنند يا اگر در بيمارستان افتادم كسي به داد من نمي رسد و مي گويند : از دست بداخلاق راحت شديم . بايد كاري بكنيم كه با مهر و محبت به ما كمك كنند حضرت علي (ع) مي فرمايد : جوري با مردم نشست و برخاست كنيد كه اگر زنده هستيد ، مشتاق ديدار شما باشند و اگر از دنيا رفتيد ، بر فراق شما بگريند . چه وقت انسان مشتاق ديدار كسي ميشود ؟ علي (ع) مي فرمايد : سرآمد هر عاقلي اين است كه بتواند اهل مدارا باشد .

44- نظر شما

ص: 8226

درباره ي با دوستان مروت با دشمنان مدارا چيست ؟

منظور ما از دشمن آمريكا و اسرائيل نيست . بعضي از درها سه تا قفل دارد . بعضي از انسانها مثل درهاي سه قفله هستند . سه تا كليد لازم دارند . يعني بايد با او سه بار مدارا كنيد . يا بايد سي بار مدارا كنيد . بالاخره باز ميشود . كم هستند افرادي كه با مدارا بدتر بشوند . و اگر اينطور شدند ، آنها را بايد با ميخ و چكش باز كرد . خدا مي گويد : بعضي ها را با ميخ مرگ بازشان مي كنيم . اما بيشتر انسانها با مدارا باز ميشود .

88-06-17

36- درباره پايان ماه رمضان توضيحي بفرماييد .

ماه رمضان كه تمام شد پيامبر اصحابشان را جمع كردند و گفتند : ببينيد سختي ها و تشنگي ها و گرسنگي هاي آن رفت . ولي اجر و مزدش ماند . مثل كارگري كه از صبح بيل مي زند يا باري را جابجا ميكند و غروب كه ميشود خيلي خوشحال است . مي گويد : حالا وقت مزد است . آنهايي كه زحمت ها را نكشيدند ، ماه رمضان شان گذشت و براي مومنين هم گذشت . فقط دو اثر مي ماند . فقط اولي چيزي طلبكار نيست . مزدي ندارد و جيبش خالي است . ولي آن كس كه زحمت كشيده ، مزدش را دارد . اين داستان دنيا و آخرت است . كسي عاقلانه نگاه بكند مي بيند كه تابستانها و گردش ها با رفقا و فيلم ديدن و خنديدن همه اش مي گذرد . حالا

ص: 8227

يكي درس خوانده و مطالعه كرده و در كنكور قبول شده و ديگري قبول نشده است . در كنكور قيامت بعضي ها قبول ميشوند . در دنيا از تفريحاتشان زده اند و در آنجا به چندين برابرش مي رسند . عده اي هم انگشت به حسرت مي گزند كه كاش ما هم زحمت كشيده بوديم و ديگر اثري ندارد . اجل فرارسد توبه اثر نمي كند ، تا نرسيده مرگ تو توبه كن از گناه خود . توبه هنگام مرگ مثل نوشداري پس از سهراب است و به درد دور ريختن مي خورد .

37- روز عيد فطر از خدا چه خواسته ايد ؟

همان دعاي قنوت عيد فطر را اگر خدا براي ما مستجاب بكند ، ديگر چيزي باقي نمي ماند . مثل پدر و فرزندي كه به بانك مي روند . صاحب بانك مي گويد : پسرم چه مي خواهي ؟ پسر مي گويد : همان چيزي كه پدرم مي خواهد . مي داند پدرش هم چيزهاي خوب مي خواهد و هم خيلي مي خواهد . ما هم در قنوت عيد فطر دو تا خواسته از خدا خواسته داريم . خدايا در هر خيري كه آن نازنينان را وارد مي كني ، ما را هم وارد كن . هرچيز بدي را هم كه از آنها دور مي كني ، از ما دور كن . اگر دعاي ما مستجاب بشود ، داستان ما داستان همان كاسه ي ماست كنار دريا است . فردي قدم مي زد و ميگفت : نميشه نميشه ، اگر بشود چي ميشود . كسي گفت : آقا چه مي گويي

ص: 8228

؟ گفت : اگر يك كاسه ماست را به دريا بزنيم ، يك دريا دوغ ميشود . فكر نمي كنم بشود ولي اگر بشود ، چه ميشود . حالا اگر خدا آن عنايتي كه به پيامبر و آل او دارد ، به ما هم عين همان عنايت را داشته باشد ، چي ميشود . منتهي ما لياقتش را نداريم . 38- مشي پيامبر در مدارا كردن چگونه بود ؟

هم خانواده هاي مدارا عبارتند از : درايت ، اداره ، مدير . وقتي ريشه ي كلمه اي باز بشود ، مشكلات حل ميشود . وقتي پدري چند فرزند دارد و خانواده اش هميشه پر از تنش و اضطراب و آشوب و فرياد است . سعدي ميگويد : با دو خانه دوست نشويد . خانه هايي كه هميشه در آن سر و صدا است . به گرفتار قاضي به كه در خانه ديدن ابرو گره . ديگري در خانه اي كه همه اخمو هستند و كسي با كسي حرف نمي زند . مثل خانه ارواح . با گره ي ابرو با هم حرف مي زنند . يك جايي هم كه سر و صدا زياد است . در حريم بر سرايي ببند كه بانك زن از وي برآيد بلند . اگر خانم خانه داد بكشد بر احوال آن خانه بايد گريست . پس معلوم است آن خانه خوب اداره نميشود . اگر خوب اداره ميشد ، همه آرام و مهربان بودند . همه با هم حرفهاي قشنگ مي زنند . سعدي ميگويد : مي دانيد چرا يوسف به برادرانش اخم نكرد ؟ اگر اخم ميكرد ، اولين

ص: 8229

اتفاق كه مي افتاد چهره ي خودش خراب ميشد . شما هيچ وقت حاضر نيستيد در اخم ، كسي از چهره ي شما عكس بگيرد . اگر شما بخواهيد ازدواج كنيد و اين عكس شما را نشان بدهند ، باعث دافعه ميشود و طرف قبول نمي كند . صورت زيبا داشتن يك معني اش اين است كه شما اخم نكنيد . زيرا در اخم اول خودت را خراب ميكني . مدارا يعني اينكه انسان بتواند مجموعه اي را خوب اداره بكند . اگر بهم ريخته شد ، معلوم ميشود من نتوانسته ام آنرا خوب اداره بكنم . اگر ما توانستيم خوب اداره كنيم يعني مدارا كرده ايم . اگر ديديم همه چي بهم ريخته است ، بدانيد مدارا نكرده ايد . ما فكر ميكنيم مدارا يعني كوتاه آمدن يا سكوت كردن است . در حالي كه اينطوري نيست . يك جايي هم بايد تشر زد . اين هم در دايره ي مدارا تعريف ميشود. يك وقت روي لباس شما خاك مي نشيند و آنرا مي تكانيد . يك وقت دوده مي نشيند و جايش مي ماند . اين را بايد با مهرباني و فوت آرام از بين برد . با تكان از بين نمي رود و جايش مي ماند . ولي وقتي خاك نشسته باشد ، بايد محكم آنرا تكان داد تا برود . ما اسم جفت اين كارها را مدارا مي گذاريم . اكثر ما انسانها سعي ميكنيم با خشونت ، اخم ، عصبانيت و قوه قهريه با مردم برخورد كنيم . تا كلمه ي مدارا را مي شنويم به ياد آرامش مي افتيم

ص: 8230

. ولي هميشه معنايش آرامش نيست . يعني كارهاي را خوب اداره كردن . گاهي مواقع بايد اخم كرد . مثل يك بيماري كه كارش به آمپول ميرسد . مثل اينكه مادري بگويد : من دل نداشتم به بچه ام واكسن بزنند و او را نبردم واكسن بزنند . و با آن مدارا كردم . به او ميگويند : شما عقلت را از دست داده اي . چون بچه فلج ميشود . مدارا يعني با درايت اداره كردن . اگر توانستيم اين فضا و اين مفهوم را در زندگي خودمان پياده كنيم ، مدارا كرده ايم . بعضي ها مي گويند : مردم ما را عصباني ميكنند و من پرخاش ميكنم و از كوره در مي روم . ضربان قلبمان بالا مي رود و رگ گردنمان بيرون مي زند ، چهره مان سرخ ميشود ، در اينجا ميگويند : مدارا مي كردي . كمي تحمل مي كردي . در اينجا كلمه ي مدارا خودش را بيشتر نشان مي دهد . مي گويند : مال مردم را نخوريد . چون مردم اين جوري بهتر متوجه ميشوند . وقتي كسي ماشين كسي را هم بدزد ميگويند : مال مردم خور است . مي گويند : ماشينش را كه نخوردم . چون اكثر موارد مدارا كوتاه آمدن و راه آمدن است و محبت كردن است ، ديگر اسم درشتي را مدارا نميگذارند . در حاليكه درشتي هم جزء مدارا است . اكثر آدمها قفل وجودي شان با مهرباني باز ميشود . هر شخصيتي كليدي دارد و كليد مانند سوزن نخ كردن است . اول اينكه يك چشمت را

ص: 8231

مي بند ي كه تمركز بگيري ، بعد نخ را خيس ميكني و اگر نشد يك تكه از آنرا مي چيني . با محبت و مدارا سوزن نخ مي كنيم . با خشونت نميشود اين كار را كرد . چون جواب نميدهد . مثل كشيدن كمربندهاي ايمني است كه بايد با مدارا كشيد . محكم بكشي ، قفل ميكند . ولي بعضي از آدمها را بايد محكم كشيد . آدمها مثل ميوه ها هستند . هلو خودش به گلو مي رود . توت خودش مي ريزد ولي گردو اين جوري نيست . بايد توي سرش بزنيد تا بريزد . بعضي از آدمها گردو صفت هستند . بايد اينجوري با آنها مدارا كرد و اين جوري اداره ميشوند . اگر بخواهيد با فرمول توت با آن برخوردكنيد ، هيچ وقت نمي ريزد و روي درخت مي پوسد . هر كس را به تناسب خودش بايد با آن رفتار كرد . چون اكثر آدمها با كليد مهرباني ، محبت ، ملايمت و ملاطفت قفل هاي دلشان باز ميشود ، مدارا را در اين بخش بكار مي برند . يك رئيس جمهور بايد مدارايش بالا باشد . بايد كاسه ي صبرش از زير به سفره هاي زير زميني وصل باشد . كه به اين سادگي پر نشود . اگر به او فحش دادند او بخندد . حافظ مي گويد : اگر دشنام فرمايي وگر نفرين ، دعا گويم جواب تلخ مي زيبد لب لعل شكر خوار را . حافظ مي گويد : تو به من فحش بدهي من تورا دعا ميكنم . اگر فحش هم بدهي من تو

ص: 8232

را دعا مي كنم . مي دانيد كه زنبور ملكه نيش ندارد . اگر كسي بخواهد ملك بشود ، نبايد نيش داشته باشد . مادر در خانه نبايد نيش داشته باشد . نيش ها را بايد براي پدر بگذارد و اِلا بايد از مادري استعفا بدهد . اينكه ميگويند : خانم شما سعي كن مرد نشوي ، معنايش اين است كه شما نقش قشنگ تري و موثرتري داري واگر مرد شدي ، هم نقش خودت را از دست مي دهي و هم مرد نمي شوي . مهرباني بايد بيشتر به چشم بيايد . اگر مادر به پدر چغولي بچه را كرد خوب است . ولي حالا اگر پدر عصباني شد و خواست تنبيه بكند ، مادر واسطه بشود . كه بچه ببيند تنها حامي او باز هم مادر است . اين بچه رابطه اش با مادر محكم ميشود . و همه ي اتفاقات را به مادر مي گويد . كتاب گلهاي بهاري نوشته آقاي سيدي ، را مي خوانم .

كسي بنام اَنس بن مالك خدمتكار افتخاري پيامبر بود . برده هم نبود . " اَنس مي گويد : پيامبر گاهي شربتي مي خورد كه هم افطارش محسوب ميشد و هم سحرش . چه بسا آن نوشيدني شير بود . يا شربتي كه در آن نان خيسانده ميشد . شبي آنرا براي رسول خدا مهيا كردم . پيامبر دير كرد . گمان كردم منزل يكي از دوستانش دعوت است . آن را خوردم . پس از ساعتي پيامبر آمد . از بعضي از همراهانش پرسيدم جايي افطار كرده يا دعوت بوده است ؟ گفتند :

ص: 8233

نه افطار كرده و نه جايي دعوت بوده است . آن شب را بگونه اي گذراندم كه فقط خدا ميداند. از اين اندوه كه پيامبر آن شربت را بخواهد . اما او آنشب را گرسنه خوابيد و روز بعد گرسنه روزه گرفت . تا اين لحظه در اين مورد سخني نگفته است . " اگر پيامبر از انس مي پرسيد : غذاي ما را بياوريد و گرسنه مان است . ما اگر دير بشود مي گوييم : غذا را زود بياور كه ديگر نا ندارم . عصبي تر ميشويم و توقعمان بيشتر ميشود . پيامبر در اوج گرسنگي و خستگي چيزي نمي پرسييد . اگر هم مي پرسيد و انس مي گفت : من آنرا خوردم . مطمئنا پيامبر ميگفت : نوش جانت ، اشكالي ندارد . حتي بخاطر اينكه اين شرمندگي را در چهره ي خدمتكارش نبيند نمي پرسد . چون پيامبر مي دانست كه اگر غذا باشد يا مي پرسد و يا آنرا مي آورد . پس معلوم است خبري نيست . اين ها زيركي است كه ما نداريم . اين ميشود مدارا و اين بود كه شيفته ي او بودند . يكي از ياران پيامبر كه قاري قرآن بود دستگير كردند و دشمنان مي خواستند او را اعدام كنند . به او گفتند : دلت مي خواست در اين لحظه محمد بجاي تو بود و تو را آزاد ميكرديم و او را اعدام ميكرديم . گفت: هرگز . اي كاش من چندين جان داشتم و آنرا فداي او مي كردم .

39- درباره ي بزرگواري و صبر و حلم صحبت كنيد .

ص: 8234

ك حكايت شيرين درباره ي خُلق زيباي پيامبر به شما تقديم ميكنم . اميدوارم براي همه ي ما درس باشد . اولين مخاطبش خود ما هستيم . اين ها شكرهايي است كه زندگي را شيرين مي كند . مدارا قفل ها را باز ميكند . هر قفلي دو جور باز ميشود . يكي با يك كليد كه راحت باز ميشود . گاهي قفل هرز ميشود و يا كليد داخل قفل ميشكند ، با ميخ و چكش آنرا باز مي كنيم . گاهي هم با تبر آنرا باز ميكنيم . بالاخره آن قفل باز ميشود . اما چه جوري باز ميشود ؟ چند چيز خراب ميشود تا آن باز بشود . چقدر آدمها خُلقشان تنگ ميشود . ولي بالاخره باز ميشود . ما معمولا از نوع دوم استفاده مي كنيم . " عرب بيابان نشين نزد او آمد و خون بهايي را كه بدهكار بود ، از پيامبر طلب كرد . حضرت به او مقداري پول داد . سپس پرسيد به تو نيكي كردم ؟ مرد پاسخ داد : نه نيكي نكردي . برخي از مسلمانان خمشگين شدند . خواستند به او هجوم بياورند . پيامبر به آنها اشاره كرد كه كاري نكنند . بعد برخاست و همراه مرد عرب به خانه ي خود رفت و افزون بر آنچه داده بود از مال شخصي اش به او بخشيد . بعد پرسيد: آيا به تو نيكي كردم ؟ مرد گفت : آري . خدا به خانواده و بستگانت خير بدهد . حضرت گفت : تو سخني در جمع يارانم گفتي كه به دل گرفتند . اگر دوست

ص: 8235

داري همين حرفي را كه الان زدي ، نزد آنان باز گو تا در دلشان چيزي نماند . مرد پذيرفت . چون صبح و يا شبانگاه شد آمد و حضرت گفت : اين مرد عرب راضي شده است . آيا همين طور است ؟ گفت : آري خداوند به خانواده و خويشاوندانت خير دهد . پيامبر فرمود : مَثل من به اين مرد عرب همانند مردي است كه شتر ماده اش گريخت . مردم در پي شتر مي دويدند و همين باعث ميشد شتر بيشتر بدود . صاحب شتر بانك بر مي آورد كه من را با شترم تنها بگذاريد . من از شما به او مهربانتر و آگاه تر هستم . پس به سوي شتر رفت ، مقداري روئيدني از زمين كند و شتر آمد و خورد . شتر مي آيد و زانو مي زند . مرد بر او زين نهاده و سوار ميشود . اگر من شما را رها كرده بودم بخاطر حرفي كه اين مرد زده بود ، او را مي كشتيد و او نيز بخاطر توهين به پيامبر به دوزخ مي رفت . " يك نويسنده ي خارجي ميگويد : هيچ كس به اندازه ي محمد بلد نبود با مردم مدارا كند و راه برود . آنها را بشناسد و قفل هاي دل آنها را باز كند . 40- شوهرم سر مسائل جزئي با من قهر مي كند و تا من پا پيش نگذارم آشتي نميكند. من تا كي بايد اين كار را بكنم ؟

اولا چكار مي كنند كه او قهر مي كند ؟ سعي كنند آن كار را انجام

ص: 8236

ندهند . من مي فهمم همسر من به چه چيزهايي حساس است . وقتي به خانه مي آيد دلش مي خواهد يك چاي جلويش بگذارم . غذا را اين جوري بپزم . فلان لباس را بيشتر دوست دارد . فلان آرايش را بيشتر دوست دارد . اين ها را بشناسند ، اگر ميخواهند زندگي بهتري داشته باشند . گاهي يادم مي رود . من توصيه مي كنم كه شما يكسال با همسرت زندگي كرده اي ، حساسيت هاي همسرت را ياد داشت كن . حالا يا حساسيت با خود يا بيخود . سر سفره انداختن حساس است . در گذاشتن لباس در كمد حساس است . هر روز آنرا مثل يك اساسنامه مرور كنيد . اين را تابلو كن و در اتاق خواب بگذاريد . من بايد اين ها را بيشتر مراعات كنم تا زندگي شيرين بشود . ما وقتي ميهمان داريم معمولا خانمها بيشتر پيش آنها مي نشينند و صحبت مي كنند ولي آقا مي خواهد استراحت كند . خانم بايد توجه داشته باشد كه اين ها يك شب هستند ولي اصل ايشان است كه همسر بنده است . اگر ديدم همسر به اين موضوع حساس است ، اين را رعايت كنم واز ميهمانان عذر خواهي بكنيد. حالا اگر آقا گفت : خانم اين ها ميهمان هستند .آنوقت شما پيش ميهمان ها برو . فوقش آنها مي گويند : خانم ما را رها كرد و رفت پيش همسرش البته اگر عاقل باشند اين را نمي گويند . شما با اينكار همسرت را خوشحال كرده اي و زندگيت شيرين تر ميشود . براي يك شب

ص: 8237

زندگي خودتان را تلخ نكنيد . حالا اگر من يك كاري كردم و او عصباني شد ، بايد با او مدارا كنم . هر كس در قهر پا پيش بگذارد ، ثواب بيشتري مي برد . اگر كسي مي خواهد هفتاد و پنج سال زندگي بكند ، بايد چهل سالش را مدارا بكند . چهل روز با هفتاد و پنج سال قابل مقايسه نيست و خيلي كم است . بالاخره يك روزي اين مرد مي شكند . يك روزي ميگويد : تو مرا شرمنده كردي . بايد اين يك روز بيايد . ما روايت داريم : زن و شوهرهايي كه همديگر را دوست دارند در بهشت هم با هم هستند . خدا يك زيبايي و جلوه اي به هردو مي دهد و ميگويد : من فقط همسر خودم را مي خواهم . او از همه بهتر است . دو تا از همسران پيامبر با هم تباني كردند و يك كار زشتي كردند . پيامبر مدارا مي كرد و كوتاه مي آمد . خدا در سوره تحريم ميفرمايد : ديگر با همسرانت مدارا نكن . به همسران گفت : اگر شما پيامبر را ناراحت كنيد ، خدا ، جبرائيل ، صالح المومنين و همه ي فرشتها هوادار پيامبر هستند . اگر شوهري زنش را ناراحت كند ، خدا به اندازه اي كه براي زن و كودك غضب ميكند ، براي هيچ چيز غضب نمي كند .

88-08-19

31- چطور بفهميم كه خدا توبه ي ما را قبول كرده است ؟

ما نبايد يقين بكنيم كه توبه مان قبول شده است . زيرا حالت غرور به ما

ص: 8238

دست مي دهد و مغرور مي شويم . خدا مي خواهد ما را بين خوف و رجا ء نگهدارد . كج دار و مريز نگهدارد كه ما در دلمان شعله اي برپا باشد . در قرآن مي گويد : عبادت كن تا به يقين برسي كه يقين را مرگ معني كرده اند . تازه به دوران رسيده ها ميگويند : ما به يقين رسيده ايم ، پس عبادت ديگر تعطيل ميشود . هرچيزي علامتي دارد . همين كه با خدا آشتي كرده اي و يكسري كارها را كنار گذاشته اي ، دروغ مي گفتم ، تصميم مي گيرم دروغ نگويم . غيبت ميكردم ، تصميم ميگيرم غيبت نكنم . به پدر و مادرم تند نگاه مي كردم ، بي احترامي ميكردم ، حالا مهربان شده ام . خود اين ، علامت پذيرش است . شما بذري را روي زمين مي كاري ، بعد چند روز ديگر مي بيني سبز شده است . ميگويي : از كجا معلوم زمين بذر را قبول كرده است . بذر سبز شده است . باور كنيد . شما شب قدر اين بذر را كاشته اي و حالا دارد جوانه مي زند . پس معلوم است توبه ات سبز شده است و غصه نخور . بايد نگران شكستن توبه باشيم . 31- توبه مي كنم و مي دانم خدا مي بخشد ولي دوباره گناه مي كنم . دنبال راه نجات هستم .

حافظ مي گويد : به هوش باش كه هنگام باد استغنا ، هزار خرمن طاعت به نيم جو ننهند . مي گويد : مواظب باش غرور پيدا نكني .

ص: 8239

يك وقت بادي مي آيد و باد استغنا است . گندم كاران و برنج كاران وقتي ميخواهند برنج را از سبوسش جدا كنند ، به باد مي دهند . حالا يك بادي مي آيد و همه چيزت را مي برد . گريه هاي شب قدرت را از بين مي برد . زيارت عاشورا و نماز شبهايت را از بين مي برد . همه ي عبادات را به خودتان بر مي گردانند . چون در آن كمي غرور بوده است . پس ما بايد حالت خوف و رجاء را هميشه داشته باشيم . ما بايد اين را حفظ بكنيم . اينكه حالت ماه رمضان را بتوانيم نگه داريم ، كار سختي است . 33- چكار كنيم لذت شيريني گناه از وجودمان برود ؟

اولا شيريني بايد باشد . اگر اين شيريني برود ، ديگر ترك گناه ثوابي ندارد . اگر يك خربزه تلخ و ترشيده باشد و بچه اي كه اين خربزه دوست دارد ، اين را نخورد ، هنر نكرده است . يا بچه سرما خورده و خربزه را نمي خورد . خوب هنر كرده ؟ اگر خربزه شيرين بود و تو به دنبالش نرفتي و نخوردي خيلي مزه دارد . امير المومنان در باب توبه مي فرمايند : گوشتهايي كه از گناه در تنت روييده ، بايد آب بشود . يك نگاه نامشروع هم لذت دارد و گوشت تن من ميشود . وقتي غيبت كسي را مي كنم و آبروي او را مي برم و دلم خنك ميشود ، اين هم گوشت تن شما ميشود . اتفاقا غيبت هم نوعي خوردن است . يك

ص: 8240

دروغ و يك غيبت خوردني ميشود . منتهي اين ها خوردني كاذب است . اين خوردني ها مزه دارد و شكم را هم پُر ميكند . خدا ميگويد : اين ها كه خيلي مزه دارد ، رها كن . خدا با انسانهاي عاقل صحبت ميكند . چطور وقتي شما مريض ميشويد به دكتر مي رويد و داروي تلخ دكتر را هم مي خوريد . چون سلامتي برايتان مهم است و در دوران پرهيز از چيزهايي كه برايت بد است ، پرهيز ميكنيد . خيلي جاها ما از شيريني هاي نامشروع دست بر مي داريم . خدا ميگويد : تو از اين چشم بپوش ، ما چيزهاي بهتري به تو ميدهيم . بچه هاي خوب در ميهماني به حرف مادر گوش مي دهند و با اشاره مادر چيزي مي خورند . بعد كه خانه مي آيند ، مادر به او خوراكي بيشتري مي دهد كه آبرويش را در ميهماني حفظ كرده است . خدا مي گويد : ما با انسانهاي عاقل صحبت مي كنيم . انسانهاي بي عقل ، از حيوان بدتر هستند . سعدي حكايت شيريني دارد . كسي آمد خربزه بخرد . قيمت را سوال كرد . فروشنده گفت : اينهايي كه اين طرف است ، دو تا يك دانگ و آنهايي كه آن طرف هستند ، چهار تا يك دانگ ميشود . گفت : فرقشان چيست ؟ فروشنده گفت : اين ها كه دو تا هستند ، از دسترنج خودم است ولي چهارتايي ها را بچه هايم دزديده اند و آورده اند . طرف گفت : ازاين حرام تر و ارزان تر نداري

ص: 8241

؟ حالا كه من مي خواهم حرام بخورم ، فرقي نميكند چند تا باشد . يك فضله ي موش در يك ليوان شربت بيفتد ، همه را آلوده ميكند . اگر ما بتوانيم با عقلمان به دين نگاه كنيم نه با احساساتمان و بتوانيم آن طرف تر را هم ببينيم ، قطعا گناه نمي كنيم . كسي به گوسفندي سبزي مي داد و از آن طرف به او دست مي زد كه ببيند چاق شده است يا نه . من كه شربت تلخ ميخورم ، سريعا سلامتي نمي آيد ، بعدا مي آيد ولي شربت تلخ نقد است و سلامتي اش نسيه است . كسي كه مي خواهد در دانشگاه قبول بشود ، يكسال همه ي تفريحات را بر خودش حرام مي كند . او دارد نقد اين شيرين را از دست مي دهد به اميد قبولي نسيه . چرا اينجا اين كار را مي كنيم ؟ در مورد دين هم ، بايد همين كار را انجام بدهيم . 34- چكار كنيم كه اثرات ماه مبارك رمضان بماند و ما باز هم اول وقت نمازهايمان را بخوانيم ؟

خيلي ها ميگويند : زن گرفتن راحت است ولي خوب زن نگه داشتن سخت است . ماشين خريدن آسان است ولي نگهداشتن آن سخت است . انقلابي شدن راحت است . انقلابي ماندن سخت است . خيلي ها براي پيروزي انقلاب شكنجه هم ديده اند ولي بعد از انقلاب كم كم وضعشان خوب شده و از راه اصلي منحرف شده اند . و خودشان را گم كرده اند . بذر كاشتن راحت است ولي به درخت رساندن

ص: 8242

سخت است . نگهداري يك ارزش از بدست آوردن خود ارزش سخت تر است . عده اي اول انقلاب لانه ي جاسوسي را فتح كردند . بعدها يكي از اين ها توبه نامه نوشت كه ما داغ بوديم و جو گير شده بوديم . در حاليكه امام فرمودند : فتح لانه ي جاسوسي انقلاب دوم است . انقلاب دوم كندن ريشه استكبار از منزلمان بود . معلوم است ماندن خيلي سخت است . قرآن هم ميگويد : آنها كه ايمان آوردند و بعد استقامت كردند ، ما به آنها ملائكه را نشان مي دهيم . صبر و مقاومت نباشد ، فايده ندارد . حالا در ماه رمضان سي روز روزه ميگيريم و سحر بلند مي شويم و سحري مي خوريم . البته خوردن سحري هم مستحب است . بعدها خدا اين ثواب ها را به شما مي دهد . حالا بايد تلاش هايي كه شده ، آنرا حفظ كنيم . شب تا صبح الغوث الغوث مي گويد . حتي بعضي ها پاي تلويزيون نشسته اند و بنده ي خوبي شده اند . خدا نتيجه ي روزه را شايد تقوي مي داند . يك فوتباليست كه نميگويد : حتما گل مي زنم . مي گويد : شايد گل بزنم . حالا نگهداري اين ثواب هايي كه در رمضان بدست آورده ايم خيلي سخت است . در ماه رمضان شياطين در زنجير هستند . معني اش اين است كه شياطين بعد از ماه مبارك سه شيفت كار مي كنند . كه جبران كنند . خدا اين ها را مرخصي بدون حقوق فرستاده است . پس بايد جبران

ص: 8243

كنند . شيطان بهتر از من و شما مي داند تقوي چه گوهري است . الان ما ثروت مند شده ايم . هر گناهي نمي كنيم . يكي بفهميم خدا چه گوهري به ما داده است كه همان تقوي است . و كار چقدر سخت بود . در يك ماه رمضان كه خيلي گرم بود ، پيامبر يارانش را جمع كرد و گفت : ماه رمضان و سختي هاي آن تمام شد ، سعي كنيد ثوابها را از دست ندهيد . يك كت و شلوار گرانبها با يك قطره اسيد سوراخ ميشود و اسيد به قيمت كت و شلوار كاري ندارد . چون از جنس اسيد است . اگر كسي حرفي بزند و دل همسرش را بشكند ، خدا هيچ نماز و روزه اي را از اين فرد قبول نمي كند مگر اينكه با سخني دل او را بدست بياورد . اين آزاز همان اسيد است . بعضي از اعمال ما مثل اسيد هستند و همه ي اعمال ما را از بين مي برند . بيايم و فكر كنيم كه اين گوهري را كه بدست آورده ام حفظ كنم . مولوي مي گويد : اي گران جان خارديدي دست مرا ، زان كه بس ارزان خريد دستي مرا ، هر كه ارزان دهد ارزان خرد هر كه او ارزان خرد ارزان دهد گوهري طفلي به قرص نان دهد . ما قدرش را نمي دانيم زيرا چشم باز كرديم و ديده ايم پدر و مادر مسلمان هستند . همه قرآن مي خوانند و روزه مي گيرند . اما در شوروي سابق ، در كشورهاي مسلمان نشين

ص: 8244

كه الان آزاد شده اند ، از يكي از آنها نقل شد كه شما چطور در عرض شصت سال دين تان را حفظ مي كرديد ؟ گفت : ماه رمضان كه مي شد ، اينها فهميده بودند كه ما روزه مي گيريم و سحري مي خوريم . در كوچه ها مامور گذاشته بودند و اگر كسي را مي گرفتند ، او را مي بردند و چه شكنجه ها به او مي دادند . ما در تاريكي بلند مي شديم و همديگر را بيدار مي كرديم . چراغي روشن نمي كرديم و سحري مي خورديم ، نمازمان را مي خوانديم و مي خوابيديم . اين ها اين جوري دين را حفظ كرده اند . آنها قدرش را مي دانند . الان يك جوان ايراني ميگويد : مگر يك يا حسين گفتن چيست ؟ يا قرآن خواندن چيست ؟ يك آقايي از افريقا به يكي از علماي قم نامه داده است و من نامه او را خوانده ام . او گفته : من مسيحي بودم و با اسلام آشنا شده ام و گمشده ام را در اسلام پيدا كرده ام . من مسلمان شده ام و پدر و مادرم من را از خانه بيرون كرده اند . ناراحت اين ها نيستم . گاهي شبها در پارك روي نيمكتها مي خوابم . گاهي منزل دوستم مي روم و گاهي به منزل استادهاي دانشگاهم مي روم . من يك جلد قرآن ندارم . دلم مي خواهد روي اين نيمكت هاي پارك كه مي خوابم ، يك جلد قرآن كنارم باشد . پول براي خريد آن ندارم . ما اين

ص: 8245

ها مفت دستمان آمده و رايگان از دست مي دانيم و ارزش آنرا نمي دانيم . از اين نامه اخيلي زياد است . انشاءالله من روزي آنها را مي آورم تا براي شما بخوانم و شما قدر دين خود را بيشتر بدانيد . 35- چه كار كنيم كه گناه نكنيم ؟

حافظ مي گويد : من نگويم كنون با كه بنشين و چه بنوش ، كه تو خود داني اگر زيرك و عاقل باشي . يكي اينكه ما بدانيم در اين ماه رمضان چقدر سرمايه دار شده ايم و چه چيزي گيرمان آمده است و قدر آنرا بدانيم . بدانيم رابطه مان با خدا نزديك شده و بعد بدانيم چطور بايد آنرا حفظ كنيم . بالاخره وقتي من فهميدم دروغ مثل يك آتشي مي ماند كه دارم به خرمن اعمال خودم مي زنم ، خوب جلوي زبانم را مي گيرم . تا مي خواهد بيايد آنرا قيچي ميكنم . من اگر يك خودكار قيمتي بخرم و آنرا به خانه ببرم به بچه ام مي گويم : اين را كجا گذاشته اي ؟ مگر نگفتم يك جاي خوبي بگذار . خانم نگفتم اين سند خيلي مهم است هرجا آنرا نگذار . چون اهميت آنرا فهميده ام ، پرخاش مي كنم كه چرا اين را دم دست گذاشته ايد؟ براي بقيه چيزها هم بايد همين باشم . وقتي با خودم خلوت مي كنم و پاي كامپيوتر هستم و مي خواهم به سايت سياسي بروم ولي به سايت سكسي مي روم . خوب اين را بايد مواظب باشيد . اين دارد من را اذيت مي كند . از

ص: 8246

آن خلوت بيرون مي آيم . هر وقت مي خواهم توي اينترنت بروم به برادرم مي گويم : تو هم بيا و براي خودم مراقب ميگذارم . چون حريف خودم در تنهايي نمي شوم . اگر كسي شما را ساعت دو نصف شب دم در حياط بخواهد ، مي ترسيد و به پسرتان مي گوييد : بيا برويم ببينيم اين ها كي هستند ؟ تنها نمي رويد . اگر از همه ي گناهان بترسيم ، مراقب خودمان هستيم و يا كسي را مراقب خودمان مي گذاريم تا گناه نكنيم .

88-07-21

26 - درباره انفاق صحبت كنبد .

ما هفته گذشته راجع به انفاق صحبت كرديم و گفتيم اساسا بعد از ايمان به خدا شايد هيچ عملي بهتر از نيكي كردن و ايثار و انفاق به بندگان خدا نباشد . كساني كه در پي ثواب هستند ، خيلي ها به من مراجعه مي كنند و مي گويند چه كار كنيم كه شب قدر ثواب ببريم يا شب جمعه چه كار كنيم كه ثواب ببريم ، يك سري كارهايي كه معمولي است و بايد انجام داد مثل اينكه يك نفر بگويد ما صبحانه و نهار چه كاري كنيم بايد غذا بخوريد تا زنده بمانيد ، معلوم است نماز را كه بايد خواند روزه را كه بايد گرفت اينكه سعدي گفت :

عبادت به جز خدمت خلق نيست به سجاده و خرقه و دلق نيست

قطعا منظور سعدي اين نيست كه نماز نخوان و روزه نگير . خود سعدي يك جاي ديگر مي گويد : من آن نيم كه حلال از حرام نشمارم حلال و حرام سر

ص: 8247

من مي شود ، من يك انسان معتقدي هستم نماز خوان و روزه گير هستم. اما اصل قصه و متن و واقعيت آن اين است، يعني هر چيزي مغزي دارد البته با پوست پسته و پوست گردو هم مربا درست مي كنند ولي واقعا كسي پرتقال را نمي گيرد مغز آن را دور بريزد و با پوست آن مربا درست كند . يك نكته اي من آن روز عرض كردم كه اولا خدا مي گويد همان كه به شما دادم به ديگران بدهيد و مما رزقناهم اگر زياد آمد ما انفاق مي كنيم ولي خدا مي گويد نه همان كه روزي تو است ينفقون ، انفاق كن . شما امكانات داريد مي خواهيد يك ماشين صد ميليوني بخريد اين كار را نكنيد يك ماشين هشتاد ميليوني بخريد و بيست ميليون آن را به يك آدمي بدهيد كه خيلي مشكلات دارد . الان آدمهايي هستند به من زنگ مي زنند براي پانصد هزار تومان يا يك ميليون تومان مشكل دارند و صاحبخانه گفته اگر تا فردا ندهيد اثاثيه شما را بيرون مي ريزم . آيا انصاف است كه فردي براي اينكه ماشين او دو تا امكانات بيشتر داشته باشد بيست ميليون اضافه بدهد ولي يك خانواده با دو تا فرزند جايي براي زندگي نداشته باشد . ما بايد انفاق كنيم چرا كه خداوند خودش اين ثروت را به ما داده است و ما صاحب اصلي آن نيستيم . شخصي آمد خدمت امام صادق و گفت : پدر من با من بر سر مال دعوا دارد و مال اضافي مي خواهد شما اجازه مي دهيد من عليه

ص: 8248

پدرم شكايت كنم ، حضرت عصباني شدند و عباراتي به اين مضمون گفتند كه شما و مال شما همه متعلق به پدرتان هستيد . خوب وقتي خدا مي گويد كه همه چيز متعلق به من است انا لالله گاهي من سر كلاس اين را مي گويم و از دانشجويان مي پرسم آنها مي گويند يعني ما از خدا هستيم ولي مي گويم خدا كلمه از را با مِن مي آورد او نمي گويد انا من اله بلكه مي گويد انا لالله يعني ما متعلق به خدا هستيم و اگر بخواهيم از بگوييم يعني از آن خدا هستيم ، خوب اين ثروت كه متعلق به صاحب مال است هرچه او گفت بايد انجام دهيم . خدا گفته سهم خود و همسر و فرزندانت را بگير و نيازهاي خود را تأمين كن . آيه و في اموالهم حقٌ مَعلوم لِسائل و ولمَحروم مربوط به نمازخوان ها است در سوره معارج فكر مي كنم خدا آنجا مي گويد كه انسانها خيلي عجول هستند يك چيز خوب كه به آنه برسد مشت مي كنند كه به كسي ندهند مثلا كسي سه مسئوليت دارد اگر مسئوليت چهارم را نيز به او بدهند مي گويد بله تكليف است انجام مي دهيم بخاطر خدا البته بخاطر پول آن است . بنده اگر سه مسجد امام جماعت شوم دوست دارم چهارمي نيز سراغم بيايد از خودم مي گويم كه به بعضي ها برنخورد عده اي هيجده شغل دارند و بعضي ها يكي هم ندارند . بعد خدا فرموده يك مشكلي هم پيش بيايد داد و هوار مي كنند و به زمين زمان بد

ص: 8249

مي گويند و بعد مي گويد مگر نمازخوان ها ، آنها اينگونه نيستند . انسان فكر مي كند نماز خوان همين است كه يك عبا روي شانه خود بيندازد و اول وقت نماز بخواند نخير خداند نه صفت ديگر مي آورد : يكي اين است كه في اموالهم حق معلوم يعني از حق مشخصي دارند كه بيست درصد درآمد من آخر ماه مربوط به مستمندان است براي كسي كه دست نياز دراز مي كند و براي كسي كه نيازمند است ولي نمي آيد خودت او را پيدا كن . مگر زماني كه مي خواهي اتومبيل پيدا كني فروشنده به در منزل شما مي آيد خود تو مي روي و مي گردي . الان نيز تو برو پيدا كن آنوقت چه اجري هم دارد. در اين ماه رمضان من دو سه جلسه خيرين دعوت شدم چه خيرين نازنيني من فكر مي كنم به بركت آنها است كه بلا نازل نمي شود . يك مجموعه اي هستند كه مي گويند ما براي دو گروه كار مي كنيم يكي براي شفاي بيماران ، يكي هم براي ايتام . ما به چند بيمارستان دولتي با هم مي رويم و مي گوييم اگر بيماري آمد به مدد كاري مراجعه كرد و مستأصل بود به ما اطلاع دهيد ما مي رويم و مخفيانه و پول او را مي دهيم . يك دختر يتيمي بود در يكي از استانها كه يك بيماري صعب العلاج داشت ما او را در يكي از روستاها پيدا كرديم او يك فاميل داشت كه نمي خواست آن دختر خوب شود چرا كه اين دختر داراي ارث و

ص: 8250

ميراث زيادي بود مي خواست او بميرد تا ارث به خودش برسد ، ما آن دختر را پيدا كرديم مداوا كرديم و بيماري او حل شد و سالم به شهر و روستاي خود بازگشت . يكي از افراد اين مجموعه مي گفت خود من يك سانحه اي برايم اتفاق افتاد كه معجزه وار از آن سانحه نجات پيدا كردم . خدا از آن طرف نيز كمك مي كند . آيت اله جوادي يك تمثيل زيبايي زد خدا در قرآن مي گويد اگر شما انفاق كنيد من جبران مي كنم جبران به دو صورت است يك وقتي است كه شما يك زنبيل گل از پاي يك درخت بر مي داريد اين جبران مي شود و جاي آن پر مي شود ، ولي دو سال طول مي كشد اما يكي وقتي شما يك كاميون آب از يك استخر و از يك اقيانوس مي گيريد ، چقدر طول مي كشد كه پر شود اصلا شما مي توانيد تصور كنيد كه چه زماني پر شد ؟ خدا مي گويد شما متوجه نيستيد همان زماني كه نيت كرديد يك چيزي را انفاق كنيد يك حادثه در خيابان در انتظار فرزند شما است ولي همانجا خدا او را حفظ كرد . يك دوست نابابي مي خواسته او را به راههاي بد بكشاند و معتاد كند ولي يك فكر ديگري در ذهن او خدا مي اندازد و او را منصرف مي كند .

27 - چرا اين انفاق محدود شده است با وجود اين همه قسط و شهريه فرزندان و ... چه كاري بايد بكنيم ؟

ابتدا يك خاطره اي بگويم بعد

ص: 8251

به سوال شما پاسخ مي دهم : يك استاد بسيار نازنيني دارم كه ايشان از ابتدا دست مرا گرفت به اين راه نوراني برد ، حضر آيت اله محمدي در بابل هرگاه من خدمت ايشان ميرسم اولي كاري كه مي كنم خم مي شوم و دست ايشان را مي بوسم و فكر مي كنم هرچه دارم از اين مرد بزرگ دارم و از همينجا به ايشان عرض سلام و ادب دارم . ايشان تعريف مي كردند يك زماني من نجف كه درس مي خواندم پول خريدن يخ نداشتم در گرماي پنجاه درجه نجف من هيچ چيزي نداشتم همسرم گفت هيچ چيزي در خانه نداريم نمي خواهي بروي چيزي بخري براي ناهار ، اگر بخواهيم به پول امروز حساب كنيم فقط ده تومان داشتم كه يك تكه نان هم نمي شود . گفت هيچ حرفي به همسرم نزدم زنبيل را گرفتم به بهانه رفتن بازار به طرف حرم حضرت اميرالمومنين (ع) رفتم ، يك روايتي در ذهنم بود كه به واسطه صدقه يا انفاق روزي را به پايين بكشيد ، گفتم اين پول اندك خود را به يك فرد فقيري مي دهم تا ببينم خدا چه مي خواهد . داشتم وارد حرم مي شدم يك فقيري آنجا ايستاده بود پول را به او دادم ، هنوز گام بر نداشته بودم كه يكي از استاتيدم جلو من سبز شد ، ايشان مي گفت من آنقدر مناعت طبع داشتم كه اگر از گرسنگي مي مردم نمي توانستم پيش كسي دستي دراز كنم يا زباني باز كنم . به استادم سلام كردم و خواستم كه بروم ايشان دست در

ص: 8252

جيب كرد و به پول آنروز ده هزار يا پنجاه هزار تومان از جيب در آورد و گفت آقاي محمدي اين خدمت شما باشد ، من فهميدم اين از كجا آمده تشكر كردم و رفتم . خيلي وقتها به اين صورت مي شود كه ما خيال مي كنيم اين پول شهريه من است ، اين پول اجاره خانه من است ، اين پول ماشين من است و ... در حالي كه مي توانيم از همينها يك مقدار را كم كنيم و يا گاهي به تأخير بيندازيم مثلا سيزده روز ديگر من بايد يك قسطي را پرداخت كنم ولي اين سيزده روز اين پول را نياز ندارم يك مسلماني آمده است كه فردا نياز دارد من اين پول را به او بدهم تا گره كار او باز شود تا سيزده روز ديگر هم خدا كريم است . يك مقدار از كتاب همنام گلهاي بهاري براي شما بخوانم بعنوان گشاده دستي : پيامبر گشاده دست ترين مردمان بود بويژه در ماه مبارك رمضان كه به تعبير امام علي (ع) چون نسيمي جاري بود كه چيزي در كف او نمي ماند . شما يك پر را در دست خود بگذاريد و فوت كنيد مي رود تمام پولهايي كه خدا به ما داده است يك پر چيزي نيست اگر نسيم رحمت مي آيد بگذاريد برود نترسيد خداوند دوباره مي رساند . هرچيزي براي جلب افراد به اسلام از او خواسته مي شد مي داد. اين نكته را نمي دانم كه هفته پيش عرض كردم يا خير كه ما دو مسئوليت پيش خداوند داريم يكي مسئوليت بلفعل و يك مسئوليت

ص: 8253

باقوه ، بلفعل اعتبار ما است كه اگر من الان امضاء كنم كه وامي را به شخصي بدهند به امضاء من مي دهند و مي گويند امضاء شما براي ما معتبر بود و داديم ما كه آن شخص را نمي شناختيم ، خيلي ها هستند در بازار كه پول ندارند ولي اعتبار دارند ، اعتبارات ما نيز مورد سوال قرار مي گيرد نگو من ندارم اگر امضاء مي كردي و ضامن مي شدي مي دادند طرف مي گويد نه آقا من ضامن نمي شوم اگر فردا نداد چي ، خوب نداشت نداد تو بده يك جاي ديگر خدا حساب مي كند . يك دختري مي خواهد ازدواج كند كسي او را نمي شناسد شما ضامن بشويد و بگوييد من اين خانواده را مي شناسم و يا من اين پسر را مي شناسم به اعتبار شما به اين پسر زن مي دهند چرا واسطه نمي شويد براي اينكه شايد يك وقتي اتفاقي بيفتد ، تو خرج نكني خدا نيز خود را خرج شما نمي كند . هفتاد هزار درهم برايش آوردند آنرا بر حصيري نهاد سپس به تقسيمش پرداخت و همه را ميان نيازمندان تقسيم كرد . مردي نزدش آمد چيزي خواست فرمود چيزي ندارم اما به حساب من هرچه نياز داري بخر پول دستمان آمد بجاي تو مي پردازيم . اين اعتبار است ، الان چيزي ندارم ولي تو بخر من مي پردازم به من نسيه مي دهند ولي به تو نمي دهند به حساب من بخر . اين چه پيامبري است و ما چقدر با او فاصله داريم . عمر گفت اي رسول خدا

ص: 8254

خداوند تو را مجبور نكرده كه چيزي را كه نداري بر عهده بگيري پيامبر از سخن عمر خوشش نيامد ، مرد نيازمند هم گفت بپرداز و نترس ، پيامبر خنديد شادماني از چهره اش معلوم بود يك چنين پيامبري داريم . البته مطالب باز هم است اما چون خواستيد اشاره اي هم به شب قدر داشته باشيم آن را كوتاه ميكنم. يك نكته پاياني اين بخش را هم بگويم ما نمي توانيم مثل آنها باشيم نبايد هم باشيم يعني پيامبر نسيه مي داد ما هم بدهيم بعد خودمان محتاج شويم و همسرمان طلاق بگيرد كه تو اصلا حساب و كتاب زندگي را نمي داني . نه يكي از بزرگان مي فرمود خيرالامور اوسطها حد وسط ، براي آنها خير الامور اكثرها بود . فاطمه زهرا مي تواند شب عروسي پيراهني را كه پدر به او هديه داده است و بايد با آن به حجله برود از تن بيرون بياورد و به زن مستمندي بدهد ولي از دختر عروس ما اين را نخواهيد . البته من يك دختر وزير سراغ دارم با خانواده بسيار خوب با وضع مالي خوب اين دختر خانم هم دكترا مي خواند و داماد هم مهندس است شب عروسي پيراهن مرسوم عروسي را نپوشيد گفتند چرا گفت ما رفتيم آن را براي يك شب اجاره بكنيم ديديم چهارصد يا پانصد هزار تومان است گفتم داماد كه مرا پسنديده است و خانواده داماد نيز مرا پسنديده است من اين لباس را نمي پوشم و پول آن را به يك مستمند مي دهم . من نمي گويم همه دخترها اينگونه شوند فقط خواستم بگويم

ص: 8255

اين جور افراد هم هستند و وظيفه داريم آنها را معرفي كنيم تا ديگران ببينند در اين روزگار چه انسانهاي نازنيني هم هستند . 28- از چه ساعتي تا چه ساعتي در شب قدر ما احياء داشته باشيم؟

آنچه كه در روايات آمده كل شب است از وقتي كه نماز مغرب و عشاء خوانده مي شود شب حساب مي شود تا مطلع الفجر اول اذان صبح ، اگر كسي بتواند كل شب را بيدار باشد و با دستوراتي كه است بگذراند خيلي خوب است .

سوال - بهترين كاري كه شبهاي قدر مي توان انجام داد چيست؟

من فكر مي كنم كه دو نوع دستور باشد يك دستورهايي خاص هر كسي است و يك دستورهايي عمومي است آنهايي كه در مفاتيح آمده كه مثلا صد بار استغفار يا صد بار لعن بر قاتلين اميرالمومنين ، سوره روم سوره عنكبوت ، دعاي جوشن كبير ، دعاي ابوحمزه اينها دستوراتي مانند بهداشت عمومي است اما اين بخش آن مهم تر است ، يك خانمي همسرش در شب قدر بيمار است و دل او مي خواهد خانم در كنار بسترش بنشيند و او را تيمار كند و به او برسد حالا اين خانم او را رها كند و به مسجد برود و شروع كند به دعاي جوشن كبير خواندن و اين مرد بيچاره اينجا مانده بي پرستار اين ثواب ندارد ، بهترين ثواب شما اين است كه كنار بستر همسر بنشينيد بخصوص اگر همسر بد اخلاقي هم بوده است آن شب شب جشن و سرور شما است كه آن فرد متوجه مي شود كه شما چقدر به او

ص: 8256

مهربان هستيد . ما دوستي داشتيم كه متأسفانه مدتي با همسر خود قهر بودند آقا يك طرف و خانم يك طرف زندگي جداگانه داشتند با وجود يك دختر خوب ، تا اينكه اين خانم بيمار شد و بستري بيمارستان شد اين مرد به همه اقوام خانم گفت كه هيچكس كاري نداشته باشد من همه كارهاي او را انجام مي دهم و يكسره كمر به خدمت خانم بست خانمي كه اصلا مرد را از خانه بيرون كرده بود و همان بيماري و اين پرستاري اين آقا باعث شد كه زندگي دوباره جوش خورد و باهم دوباره آشتي كردند و چقدر هم خوب شد.

گفت : بيماري من شد سبب پرسش معشوق مي ميرم از اين غم كه چرا بهترم امروز

يك وقتي يك كسي كار خاصي دارد مثلا پليس است و به او گفته اند امشب بايد تا صبح سر اين چهارراه پست بدهيد كه ترافيك نشود حالا اين فرد اينجا را رها كند و به مسجد برود و بگويد مگر ما خدا نداريم امشب باي برويم مسجد نه شما مطمئن باش اگر در محل پست حضور داشته باشي در حالي كه دل شما در مسجد است ثواب آن كمتر كساني كه در مسجد حضور داشته اند نيست. آنكه پرستار بيمارستان است ، آنكه طبيب است ، آنكه لكوموتيو ران است ،آنكه خلبان است و ... هر كسي جداي از وظايف عمومي يك كار خاصي دارد و بايد به آن برسد يك كسي بدهكار است و طرف آمده طلب خود را مي خواهد من به او بگويم برو فردا بيا من امشب مي خواهم احياء بروم

ص: 8257

،خير شما اگر احياء برويد قبول نيست به همين صراحت عرض مي كنم ، اول تشريف مي بريد طلب آن آقا را مي دهيد دل او را به دست مي آوريد بعد مي رويد. طلب هم فقط طلب مادي نيست بنده قبلا يك حرفي زده ام و مادر خود را ناراحت كرده ام امشب قبل از اينكه به مسجد بروم اگر بتوانم بصورت حضوري نزد ايشان بروم كه بهتر، اگر نه گوشي تلفن را بردارم دل مادر و پدر و برادر و خواهر و همه اقوام درجه يك و درجه دو و درجه سه را بدست بياورم آنوقت به مسجد بروم . 29- آيا گناهان كبيره هم در شب قدر بخشيده مي شود؟

اصلا خداوند شب قدر را بخشش گناهان كبيره قرار داده است گناهان كوچك كه در همين شبهاي معمولي نيز بخشيده مي شود براي آن آدمهايي كه به مرز نااميدي رسيده اند خدا يك جشن و سروري برپا كرده است . خدا اين جشن را براي اولياء خود گرفته است براي آنان كه نازنين هستند و آنها را خيلي دوست دارد بالاخره پادشاه گاهي يك جشني براي پسر خود مي گيرد ولي در آن شب خدمتكارها هم خوشحال مي شوند بلانسبت گربه ها و سگهاي باغ هم آن شب سورو ساطي دارند و غذاهاي دور ريخته و ته مانده نصيب آنها مي شود . من خود را عرض مي كنم . آنها كه متوسط هستند به آنها در آن شب چيزي مي رسد و قلب امام زمان در شب احياء فرودگاه فرشتگان الهي است محل نزول تنزل الملائكة و الروح است . كه

ص: 8258

حواسمان باشد كه امشب ميهمان آن آقا هستيم شما امشب ميهمان بزرگي هستيد . مولوي بيت زيبايي دارد كه:جمله ميهمانند در عالم وليك كم كسي داند كه او ميهمان كيست ديدي گاهي يك عروسي مي گيرند و دو آدم فقير و مستمند به آنجا مي روند و مي خورند و فرار مي كنند كسي به آنجا چيزي نمي گويد ولي بي انصاف ها نمي گويند اينجا چه خبر بود كسي فوت كرده يك تسليتي به صاحب عزا بگوييم يا عروسي است يك تبريكي بگوييم خيلي بد است . خدا مي گويد من سفره را پهن كردم اين عروسي ولي ما است به يمن وجود او و به بركت قدم او ، شما آن آقا را هم بشناسيد و هم از او تشكر كنيد . اين است كه خداوند به يمن قدم آن نازنين ما بدبخت و بيچاره ها را نيز در اين شب راه مي دهد . 30– من آنقدر گناه كرده ام كه خداوند من را نمي بخشد بروم شب احياء يا نروم ؟

اولا چرا اينقدر گناه كرده ايد ما نبايد اينقدر گناه كنيم كه به اينجا برسيم كه فكر كنيم ديگر خدا ما را نمي بخشد ، يك تسويه حساب اول با هم بكنيم حيف نيست خدا اين چشم و گوش و دستي كه به اين زيبايي به ما داده است بجاي اينكه در كار خوب مصرف كنيم در كار بد بكار بگيريم اين خيلي بد است يك ملامتي خود را بكنيم . ثانيا از كجا مطمئن هستيد كه خدا نمي بخشد خدا كه گفته است من مي بخشم اِن الله يَغفرُ

ص: 8259

الذنوبُ جَميعا گفته نه اينكه مي بخشم همه را مي بخشم و نه اينكه مي بخشم به يك صورتي مي بخشم كه تو از اين بخشش هم شرمنده شوي و ثالثا يك جوري مي بخشم كه شرمنده هم نشوي اين پله پله دارد . ببينيد يك وقتي من به يك فردي جسارت و بي ادبي كردم حالا او براي فرزند خود عروسي گرفته است من اصلا باور نمي كردم كه مرا دعوت كند حالا مي بينم كه براي من هم كارت دعوت فرستاده است كارت دعوت راهم ديده ايد دو جور امضاء مي كنند گاهي مهر مي زنند و گاهي نيز امضاء نيست فقط اسم آن آقا است ، گاهي يك مهر و امضاء مي كنند و گاهي نيز دستي امضاء مي كنند ،آنهايي كه خيلي مهم هستند دستي امضاء مي كنند و آنهايي كه خيلي مهم تر هستند يك بااحترام هم كنار امضاء مي نويسند . مي بينم براي من دستي امضاء كرده است و يك با احترام هم كنار آن نوشته است دلم به شور مي افتد يعني واقعا مرا هم دعوت كرده است . حالا به قول ما طلبه ها يك پا جلو و يك پا عقب برويم يا نرويم دم در آبروي ما را نبرد بگويد حالا ما دعوت كرديم چقدر روي شما زياد بود كه آمديد، حالا مي رويم ولي وقتي رفتيم مي بينيم بيشتراز بقيه به ما احترام مي كنند . ديديد در رستوران ها ميز ميز است و صاحب مجلس سر هر ميزي دو دقيقه مي نشيند و ما زير چشمي نگاه مي كنيم آيا سر ميز ما

ص: 8260

هم مي آيد ؟ مي بينم آمد و در عوض دو دقيقه پنج دقيقه نشست و مي گويد خيلي خوش آمديد و به مجلس ما صفا داديد خير مقدر مي گويم و به ما شيريني و شربت تعارف مي كند . به ميزهاي ديگر هم مي گويم اين عجب نازنيني است اصلا به روي ما نياورد . يك چنين جلسه اي خدا فراهم كرده است براي همين هايي كه با او قهر هستند و اصلا نمي گذارد كه ما ببخشيد بگوييم تازه او عذر خواهي مي كند :

كرم بين و لطف خداوندگار گنه بنده كرده است و او شرمسار . يك مثالي بزنم مانند يك پدري كه فرزند او شيطاني كرده است و براي اينكه تنبيه شود به او مي گويد امشب بايد بيرون بروي ، بچه هم دم در ايستاده است كم كم هوا تاريك و سرد مي شود بابا هم از آيفون تصويري نگاه مي كند كه يك وقتي اين طرف آن طرف نرود بچه خيال مي كند كه پدر اصلا به فكر او نيست و خودش در خانه نشسته و نمي داند كه او در سوز و سرما چه مي كند و نمي داند كه پدر از او مضطرب تر است و هر لحظه او را نگاه مي كند بعد اين فرزند دوتا بخشيد مي گويد و از شدت خستگي بيهوش مي شود حالا پدر مي دود او را بغل مي كند ناز مي كند بعد بچه در آغوش پدر بهوش مي آيد حالا كه بهوش مي آيد پدر به سر خود مي زند و ديگه قصه بر عكس مي شود

ص: 8261

و پدر مي گويد ببخشيد پسرم زياد تو را دم در نگاه داشتم . يك چنين تعبيري در دعاي افتتاح است مي گويد در اين ماه رمضان آنقدر رحمت و لطف داري كه ما براي تو ناز مي كنيم. مانند آن بچه كه در بغل پدر مي گويد قول داده بوديد براي من دوچرخه بخريد مي خريد مثل اينكه آن همه شيطاني كه كرده بود هيچ، حالا ناز هم مي كند و درخواست هم دارد ، شب قدر شبي است كه درخواستهاي ما را نيز جواب مي دهد . يك جمله در پايان عرض كنم بعد از ظهر را خانمهاي خانه و بقيه استراحت كنند كه باعث شود شب بتوانند بيدار بمانند و از فرودگاه امام عصر بتوانند به ملكوت بروند . دعا مي كنيم براي همه آنها كه نيازمند هستند ابتدا براي فرج امام زمان ، براي مشكلات كشور ، براي بيشتر همدل شدن مسئولين ، براي شفاي بيماران ، براي حفظ آبروي آبرومندان كه به قرضي وابسته است و براي همه آنها كه غمي دارند ، براي خوشبخت شدن دختر ها و پسرها و از خدا مي خواهيم كه در اين شب قدر دعاي همه مومنين را به اجابت برساند .

88-07-07

سيره اجتماعي حضرت رسول

21 - چرا امسال ماه رمضان حس و حال ماه رمضان هاي گذشته را ندارد ؟

گفت: تو خود حجاب خودي حافظ از ميان برخيز كه ميان عاشق و معشوق هيچ حائل نيست اينكه انسان همان حس و حال را ندارد ممكن است دلايل متفاوتي داشته باشد . وقتي من يك حرفي زده ام كه دل پدرم

ص: 8262

را شكسته ام يا مادرم ، خواهرم ، برادرم يا همسرم را ناراحت كرده ام ، چون حال كسي را گرفته ام خداوند هم حال من را گرفته است . بايد فكركنم ببينم چه كرده ام ، گاهي يك كوتاهي جايي كرده ام . يك خانمي آمد و گفت من فلان مشكل و فلان مشكل را دارم اما نمي دانم چرا هرچه دعا مي كنم حل نمي شود ، من گفتم فكر مي كنم شما يك مقدار مشكل حجاب داريد اگر آن را درست كنيد مشكل شما درست مي شود گفت چه ربطي دارد گفتم بالاخره يك موبايل كوچك در يك هواپيما به اين عظمت چه ربطي دارد كه مي گويند خاموش كن در اين عالم خيلي چيزها به هم ربط دارد . الان در فيزيك جديد ثابت كرده اند كه از نظر اين علم قابل قبول است كه ممكن است يك پرنده اي در مكزيك بال بزند و در يكي از ايالتهاي آمريكا طوفان ايجاد كند خوب وقتي از نظر فيزيك ثابت كرده اند شما نگوييد چه ارتباطي دارد . يك آقايي در شغل خود مشكل پيدا كرد خدمت يكي از علما آمد آن آقا گفت من يك سري سوال اززندگي تو مي پرسم صادقانه به من جواب بده ، يك هفته اي اين آقا با آن عالم دمخور بود بعد از يك هفته به او گفت مشكل را پيدا كردم تو با همسر و فرزندانت بد اخلاق هستي ، گفت كاسبي من خراب است چه ربطي به اخلاق من در خانواده دارد ايشان گفت ربطش اين است كه چرا سر شما درد مي

ص: 8263

كند دكترآمپول را به جاي ديگري از بدن شما مي زند هيچوقت مي پرسيد كه چه ربطي به سر من دارد و چرا آمپول را به سر من نمي زنيد ، خوب معلوم است كه ربط آن را شما نمي دانيد اگر دكتر آمده ايد ديگر نبايد چيزي بگوييد . ما بايد يك ذره بين بگذاريم و كارهاي خود را مراقب باشيم تا خداوند يك جايي حال ما را نگيرد و در آخر اين شعر مولانا را مي خوانم كه : هله نوميد نباشي كه تو را يار براند گرت امروز براند نه كه فردات بخواند

در اگر بر تو ببندد مرو و صبر كن آنجا زپس صبر تو را او ز سر صدر نشاند 22 – آيا اين حس و حال در عبادات هاي ما مهم است ؟

البته اينها خيلي آدمهاي با حالي هستند كه اين حرفها را مي زنند و مي دانيد كه آدمهاي باحال هم خيلي كم پيدا مي شوند ، يك حالي شيطان به انسان مي دهد و يك حالي خدا به انسان مي دهد . جناب آقاي قرائتي مي گفت يك وقتي ايستادم سر نماز خيلي حال داشتم ، السلام عليكم را كه گفتم ديدم اصلا وضو نداشته ام . اينجوري نيست كه هروقت حالي به ما دست داد وضو بگيريم و نماز بخوانيم . اولا شما بايد حركت بكنيد تا آن حال ايجاد شود ، حال گاهي مثل حركت اتومبيل است ، سرعت بالا در حركت ايجاد مي شود از اول كه ماشين شتاب ندارد . خدا از ما حركت مي خواهد نه اينكه از اول بنشينيم و

ص: 8264

بگوييم حال نداريم ، تو يا اينكه حال كسي را گرفته اي كه من حال تو را گرفته ام يا اينكه مهم تر از آن بحث حال نيست بحث وظيفه است ، وظيفه من اين است كه نماز خود را بخوانم ، شما چرا براي غذا خوردن نمي گوييد حال ندارم و غذا نمي خورم ، غذا مي خوريد بعد حال مي آييد . به انضمام يك نكته گاهي ما حال را خودمان ايجاد مي كنيم ما مي رويم و از دكتر مي پرسيم كه ما اول سالاد را بخوريم بعد غذا را يا اول غذا بخوريم بعد سالاد هر چيزي را كي بخوريم غذا نرم باشد يا سفت باشد ؟ سحري چه چيزي بخوريم يا افطاري چه چيزي بخوريم يعني دستور مهم است . به ما مي گويند اگر مي خواهيد حال پيدا كنيد در طول روز مراقب خود باشيد پنج دقيقه قبل از نماز وضو خود را با توجه بگيريد ، پنج دقيقه قبل از نماز تلويزيون و موبايل خود را خاموش كنيد سعي كنيد به قول روان شناسان يك تلقين فكري كنيد كه من مي خواهم با بزرگ بزرگان ملاقات كنم . اتاق آقاي رئيس اگر مي خواهيد برويد كلي جلوي آينه مي ايستيد، ژست مي گيريد و پيراهن خود را شل و سفت مي كنيد و ... اما مي خواهند پيش خدا بروند با پيراهن ركابي مي روند و مي گويند چرا خدا به من حال نمي دهد . 23– چرا اينقدر از سهل گيري در ازدواج صحبت مي كنيد ؟ پدر و مادرها سوء استفاده مي كنند و هر خواستگاري

ص: 8265

با هر اخلاقي كه مي آيد مي گويند قبول كن .

من خدمت اين دختر خانم سلام و ادب دارم و همچنين التماس دعا دارم چرا كه ايشان در جوار امام رضا ، صدا و نگاه ايشان زودتر به امام رضا مي رسد . من قبول دارم اين سهل و سخت گيري همه بايد در دايره منطق باشد به قول حافظ:

هر كه را خط با سبزت سر سودا باشد پاي از اين دايره بيرون ننهد تا باشد

يك دايره اي خداوند دور ما كشيده است به نام دايره عقل و منطق و ايمان ، سخت در همين دايره معلوم مي شود و سهل نيز در همين دايره معلوم مي شود . ما رفتيم تحقيق كرديم و ديديم پسري كه به خواستگاري دختر يا خواهر ما آمده است پسر خوبي است ، آدم زرنگي و كاري است ، آدم سالمي است سيگاري نيست ، هرزه نيست ، دوست ناباب ندارد و خانواده او نيز خانواده محترمي هستند، فقط مشكل اين است كه تحصيلات عاليه ندارند ، خانواده دختر همه تحصيل كرده هستند ولي اينها نيستند مي گويند نه اينها به ما نمي خورند آبروي ما مي رود . نه اينگونه نيست شما فكر مي كنيد هر كسي ليسانس يا فوق ليسانس دارد انسان خوبي است ؟ هر كسي هم كه ليسانس به پايين است و ديپلم دارد آدم بدي است ، اين فكر، فكر اشتباهي است . بسياري از جوانها نزد من مي آيند و مي گويند ما به خانواده خود مي گوييم برويد تحقيق كنيد اگر آدمهاي بدي بودند قبول نكنيد ولي آنها مي

ص: 8266

گويند نه . شما به اين دادگاه هاي خانواده برويد بسياري از دكتر ها و مهندس ها از هم طلاق مي گيرند به اين علت كه اين فرد زن داري بلد نيست يا شوهر داري بلد نيست يا هرزه است . من اگر بخواهم چيزهايي كه به من مي گويند اينجا عنوان كنم يك مثنوي حرف است . از آن طرف هم نمي گوييم هر آدمي كه آمد مثل اينكه دختر ما در خانه زيادي است بگوييم بفرما اين دختر ما را ببر ، نه بايد تحقيق كنيم . پيامبر خواستگار كه براي حضرت فاطمه مي آمد نمي داد خوب او هم مي توانست بگويد هركه زودتر آمد فاطمه را به او مي دهيم ، پول دار باشد فقط ، نه يك كسي بايد باشد كه با فاطمه هماهنگي داشته باشد . امام حسين ع يك دختري داشت به نام فاطمه پسر عموي او انسان خوبي بود به خواستگاري او آمد ، امام حسين فرمود اين دختر من در يك حال و هواي معنوي خاصي است و براي تو همسر نمي شود تو يك آدم شاد ي مي خواهي كه به همه نيازهاي تو برسد كدبانو باشد و ... اين فعلا در حال ديگري است اگر ازدواج هم بكند دو روز ديگر طلاق مي گيرد . يعني ما اينها را در تاريخ سيره بزرگان خود داشته ايم ، كفو يعني اينكه با شما بايد هماهنگي داشته باشند . مثلا اگر شما مي خواهيد براي ماشين خود يك لوازم يدكي بخريد ابتدا آن آقا مي پرسد ماشين شما چيست ؟ مي گويد تويوتا ، مي گويد

ص: 8267

چه مدلي است چون تويوتا هر سال دو مدل توليد مي كند ، يا پيكان ، مي پرسد مربوط به چه سالي است و .. آقا دختر شما چه مدل است ، اين دختر با آن آقا ميخواهد يدكي هم بشوند يعني همسر به معناي واقعي كلمه . چيزي كه در سر او است توي سر همسر او نيز باشد. والا دو سر مي شوند كه آن هم دو پادشاه در يك اقليم نگنجد . آمار طلاق كه بالا رفته است يك بخشي از آن مربوط به اين است كه از ابتدا تحقيق درستي نشده است . اينها هم خون هم ، هم تاي هم و هم شأن هم نبوده اند . سخت گيري بيجا هم نبايد باشد ، گاهي دخترها هم سختگيري مي كنند ، مي گويند من مي خواهم درس بخوانم ، دانشگاه بروم ، شغل پيدا كنم از طرفي حالا كه من ديپلم هستم اين قدر خواستگار دارم اگر ليسانس بشوم ديگر چه مي شود دكتري بگيرم چه ؟ نه خانم زهي خيال باطل ، بياييد و در دانشگاه ببينيد خانم دكترهايي كه سن بالاي چهل رفته است و ديگر خواستگار ندارند فرد كه نمي خواهد با مدرك دكتراي شما ازدواج كند ، با خود شما با نشاط و شادابي و جواني و زيبايي شما ازدواج كند حالا كه سن بالارفته است ديگر فايده ندارد . 24 - لطفا در خصوص نيكي كردن و هواي هم را داشتن صحبت كنيد .

يكي از مهم ترين كارهاي ماه رمضان همين است و اگر در اين هواي گرم ما قدري هواي هم را داشته

ص: 8268

باشيم دو هوا نمي شويم و كارهاي هوا وهوسي انجام نمي دهيم . قدري از كتاب هم نام گلهاي بهاري درخصوص سيره پيامبر بخوانم . ابتدا اين مطلب را بگويم كه شما مي توانيد اين كتاب را تهيه كنيد و همراه عيدي ها يك كتاب هم هديه بدهيد يكي از كمپاني هاي دوزنده لباس به يكي از اين ناشرين گفته بود در كنار كتاب آرم شركت ما را چاپ كنيد و با هر دست كت و شلواري كه مي فروخت يك جلد كتاب نيز هديه مي داد و آن ناشر مي گفت گروهي كه اين كتاب را هد يه مي گرفتند خود مجددا به اين ناشر مراجعه كرده و از اين كتاب مي گرفتند و به ديگران هديه مي دادند و اگر اين فرهنگ كتاب خواني و كتاب هديه دادن همگاني شود بسيار خوب است . ما نمي گوييم پول ندهيد يا ماشين هديه ندهيد يا باغ بزرگ هديه بدهند اما در كنار آن باغ يك كتاب هم هديه بدهند وبگويند اين كتاب را هم داشته باش تا متوجه شوي كه در آن باغ چگونه بايد زندگي كني ، اين كتاب باغباني تو است . جمله مشهوري است كه مي گويد كتاب باغ و بستان انسانها است . بله پيامبر در اصل نيكي كردن با اين عبارات زندگي خود را تنظيم مي كردند و براي ما نقل شده است: از همه كس دلسوز تر نسبت به مردم بود خود مي فرمود: همانا براي شما بسان پدر براي فرزندان خود هستم. واقعا اگر يك معلم در سر كلاس احساس كند كه اينها همه فرزندان من هستند

ص: 8269

نوع درس دادن او عوض نمي شود ؟ يك استاد دانشگاه حس كند اينها همه دختران و پسران من هستند نوع نگاه و برخورد او و جواب دادن به سوالات و پيگيري كار آنها تغييرمي كند يا پزشك و پرستار در بيمارستان ، اگر پزشك حس كند اين فرزند خود من است كه بيمار است . يك پزشك عزيزي براي من نقل مي كردند كه مشغول عمل جراحي سرپايي بودم كه منشي آمد داخل اتاق و چيزي گفت ، پزشك رو به بيمار كه يك طلبه بود كرد و گفت من از آخوندها خوشم نمي آيد ولي چون موقع دريافت دانشنامه پزشكي سوگند خورده ام كه به بيمار خود برسم چه خوشم بيايد و چه خوشم نيايد من كار شما را به دقت انجام مي دهم منشي من آمده و مي گويد دختر شما الان تصادف كرده است و به فلان بيمارستان برده اند من به او مي گويم او هم يك خدايي دارد و پزشك آنجا نيز است و من هم به بيمار خود مي رسم . يعني مي گويد اين هم مثل فرزند من است و چه فرقي دارد . پيامبر يك جايي فرمود اگر مي خواهيد خدا به شما رحم كند شما هم به ديگران رحم كنيد ارحم ترحم ، اگر مي خواهيد در دانشگاهي كه فرزند شما قبول شده است كسي به كار او رسيدگي كند شما هم وقتي كارمند دانشگاه هستيد به كار اين دانشجو رسيدگي كن، اين خيلي مهم است . با مردم انس مي گرفت و بي دليل ايشان را از خويش نمي راند . از خود مردم

ص: 8270

حالشان را مي پرسيد ، چيزي كه در جامعه ما كم است . مثلا وقتي ما به دوستي زنگ مي زنيم و حال او را مي پرسيم بگوييم گوشي را به فرزند خود بدهيد تا حال او را نيز بپرسم چقدر او خوشحال مي شود . اگر مادر شوهر هنگامي كه به پسر خود زنگ مي زند بگويد گوشي را بدهيد به عروسم تا از خود او حال او را بپرسم اين عروس از شادي بال در مي آورد بگوييد دلم براي صداي او تنگ شده است اگر تنگ هم نشده بگوييد تنگ شده، اشكالي ندارد اين دروغ حساب نمي شود . چقدر پيامبر نازنين بود و چقدر به ريزه كاري ها توجه داشت كه ما توجه نداريم ما فكر مي كنيم انسانها مثل آهن هستند كيلويي و خرواري و با باسكول آنها را وزن مي كنيم ، بدانيد انسانها از طلا مهم تر هستند در طلا فروشي ها پنكه را خاموش مي كنند و آنرا داخل ويترين مي گذارند كه باد كولر به آن نخورد كه مي خواهند طلا را وزن كنند . وحشي بافقي گفت : ما چون ز دري پاي كشيديم، كشيديم اميد زهر كسي كه بريديم ، بريديم

دل نيست كبوتر كه چو برخواست نشيند از گوشه بامي كه پريديم ، پريديم

رم دادن اين صيد از آغاز غلط بود حالا كه رماندي و رميديم ، رميديم

گاهي ما به يك ميهماني مي خواهيم برويم ولي همسر ما نمي آيد مي دانيم بهانه مي آورد چرا ؟ چون دفعه قبل كه آمده بود همه خانمها با هم صحبت مي كردند ولي

ص: 8271

هيچكس اين خانم را تحويل نمي گرفت ، چون ظاهر او مانند بقيه نبود ، جواهرات او مانند بقيه اينقدر چشمگير نبود ، شوهر او مانند بقيه مديركل نيست ، اين دفعه نمي خواهد برود ، نه اينكه سر او در مي كند نه، يك دردسري براي ان آنجا ايجاد كرده اند . از آنجا كه با همه نوع انساني سر و كار داشت در مسائل شخصي از بسياري موارد چشم پوشي مي كرد و مي فرمود خدايم به من فرمان داد با مردم مدارا كنم همچنان كه به انجام واجبات فرمان داده است . چطور نماز واجب است ، مداراي با مردم واجب است ، مدارا يعني با دار و ندار مردم بساز . مدارا يعني كرم ماليدن براي جلوگيري از زخم و التيام خشونت ها و خشكي هاي دست ، دست شما خشك مي شود سوهان كاري كه نمي كنيد ، اگر در خشك شده و صدا مي دهد روغن به آن مي زنيد ، اين روغن يعني مدارا كردن . تازه وقتي مدارا مي كنيم به نفع خود ما است طرف مقابل ديگر تند نمي شود . متوجه شده ام بعضي از همسايه هاي بلوكي با هم دعوا مي كنند كه چرا شما سنگ كاري كرده ايد رنگ سنگ ما با بغلي فرق مي كند . حالا اينهايي كه زمان جنگ به جبهه رفته اند و روي مين رفته اند من به آنها گفتم اگر آنروز كشته مي شديد شهيد شده بوديد حالا بر اثر اين اضطراب و بالارفتن ضربان قلب يكي از شما سكته كنند بعد مي گويند علت فوت اين

ص: 8272

آقا چيست ؟ سر سنگ ساختمان، آيا ارزش دارد ، تو خود را خرج سنگ كرده اي ، سنگ بايد خرج تو شود نه تو خرج سنگ . معرفت ما پايين آمده است و حواس ما نيست چه چيزي را خرج چه چيزي مي كنيم ، اصلا انفاق يعني همين ، تو بايد يك چيزي بدهي كه يك چيز بيشتري به دست بياوري ، دنيا بازار است مثلا يك هزار توماني شما به بازار مي بريد و مي خواهيد بجاي آن يك دلار بگيريد اگر دلار نهصد و نود تومان باشد توقع داريد فروشنده ده تومان را به شما پس بدهد يعني حتي اگر پول مي دهيد كه پول بگيريد مي خواهيد مساوي باشد ، حالا اگر فروشنده به جاي ده تومان يازده تومان به شما بدهد مي گوييد واقعا دست شما درد نكرد . مي فرمود خردمند ترين مردمان را كسي مي دانست كه بيشتراز همه با مردم به نرمي رفتار كند . حالا الان برعكس شده است اگر شخصي يك مقدار نرم باشد مي گوييم اين فرد شل است ، مديريت ندارد ، ضعيف است ، نه اين مدارا مي كند . بقول مولانا:

به ترانه هاي شيرين به بهانه هاي زرين به من آوريد آخر مه خوب خوش لقا را

اگر ناز يك بچه را كشيديم و سر سفره افطار نشانديم يا ناز يك بچه را كشيديم و به نماز وادار كرديم ، صورت او را بوسيديم و يك مقدار روسري او را پايين تر كشيديم نبايد فكر كنيم كه او را لوس مي كنيم ، اتفاقا اينجا بايد لوس شود كه

ص: 8273

كار خوب انجام دهد يك جاي ديگر نبايد او را لوس كنيم . و نرمي با مردم را نيمي از زندگي مي دانست . يعني انسانها نيمي از عمرشان مربوط به اين است كه با ديگران به نرمش برخورد كنند والا اگر مثلا من سر پنجاه سالگي سكته كردم مردم خدا مي گويد عمر تو صد سال بود پنجاه سال آن را براي اضطراب ها و استرس ها و خشونت هاي بيخود از دست دادي ، خود تو عمرخود را كوتاه كردي من صد سال براي تو نوشته بودم كه بايد عمر كني . از انسانهاي خشن و بي عاطفه رنج مي كشيد و مي فرمود كسي كه به مردم رحم نكند خدا به او رحم نخواهد كرد . ما در يك ميهماني يا يك عروسي شايد همديگر را نشناسيم ولي همه در آن عروسي به هم تعارف مي كنيم با هم خوش و بش مي كنيم و هواي همديگر را داريم ، جاي پارك به همديگر مي دهيم جاي نشستن به همديگر مي دهيم و ... خوب اگر همه ما كه در اين ضيافت رمضان ميهمان خدا هستيم پس حق نداريم بد رانندگي كنيم . ديروز من جايي مي رفتم پش چراغ قرمز ماشيني كه بغل دست ما بود جوان نازنيني بود كاغذي را مچاله كرد و از پنجره بيرون پرت كرد من به او گفتم اينجا خيابان است و سطل آشغال نيست آنقدر جوان مودبي بود در ماشين را باز كرد و آن كاغذ را برداشت گفتم خدا به تو خير دهد تو خيابان را تميز كردي مطمئن باش خداوند زندگي تو را

ص: 8274

تميز خواهد كرد . ما حواسمان نيست ، خانمي را مي بينيم با چه آرايش و تيپي در ماشين كلينكس بر مي دارد آرايش خود را پاك مي كند بعد دستمال را بيرون مي اندازد آخربا آن تيپ و اين كار زشت ما نمي دانيم كه تو زشت هستي يا زيبا از نظر من شما زشت هستيد اگر زيبا بوديد اين كار زشت را انجام نمي داديد ، اولا ماشين كه جاي آرايش نيست آرايش جا و مكان و لوازم مخصوص خود را دارد چرا در خيابان اين كارها را مي كنيد و چرا دستمال را در خيابان مي اندازيد . خيلي زشت است در دنيا جريمه هاي سنگين دارد و ماشين را متوقف مي كنند . البته اگر اين فرد اروپا رفت اروپايي مي شود و طبق قانون آنها رفتار مي كند بعد هم تعريف مي كند كه آنجا چقدر مردم رعايت مي كنند . ما اينجا بد عمل مي كنيم و همه چيز را به حساب ديگران مي گذاريم . اين خيلي بد است كه ماشين ما مدل بالا باشد ولي اخلاق ما مدل پايين باشد ، كسي حق دارد پشت ماشين مدل بالا بنشيند كه اخلاق او نيز مدل بالا باشد . و آخرين جمله اين بخش را بخوانم : بهترين كارها پس از ايمان به خداوند مهرباني با مردم است . هر كسي از ما مي پرسد ما شب احياء چه كاري انجام دهيم ، شب جمعه چه كاري بيشتر در اين ماه رمضان ثواب دارد من از قول رسول خدا اين فرستاد نيكي ها و مهرباني خواندم كه بهترين كار

ص: 8275

پس از ايمان به خدا مهرباني با مردم است . هر كاري با مردم كرديم اگر برچسب مهرباني بر آن زدند بدانيم كه ما پيش خدا آبرو داريم والا خير.

25 – آيا براي انفاق و اطعام ، وقتي بهتر از ماه خدا، ماه رمضان وجود دارد؟

اولا چرا انفاق بكنيم ؟ انفاق چند دليل دارد يكي اين است كه تو بتواني از چيزي دل بكني تمرين كن ابتدا از يك چيز كوچك دل بكن ، از يك صدم ، يك پنجاهم يا يك بيستم چيزي دل بكن يك روز كه بخواهي از همه آن دل بكني راحت اين كار را مي كني ، كسي است كه بگويد ما هيچوقت دل نمي كنيم اينگونه نيست يك روزي مجبوري دل بكني دست خود تو نيست عالم بشكن است تو مگر مي تواني بگويي من نمي شكنم ، خدا مي گويد ما هركس را كه به او عمري مي دهيم آخر او مي شكنيم ، پس بياييم تمرين كنيم ، همه چيز تمرين دارد شما وقتي مي خواهيد رانندگي كنيد بايد تمرين كنيد . يك روزي بايد از همه اين دنيا و از همه اين زيبايي ها دل بكنيم پس حالا يك مقدار كوچكي از آن دل بكنيم . اگر قرار است به كسي چيزي بدهيم شخصيت او را خورد نكنيم . امير المومنين دو كيسه گندم يا برنج را براي كسي فرستاد يك شخصي اعتراض كرد وگفت اولا اين شخص كه درخواست نكرده بود بعد هم چرا دو گوني فرستاديد؟ حضرت او را نفرين كرد و گفت اميدوارم خداوند امثال تو را در جامعه زياد نكند

ص: 8276

بعد هم من مي دهم تو بخل مي ورزي، تو مي خواهي انسانها ذليل شوند و دست دراز كنند ، من كه فهميدم اين شخص نياز دارد بايد قبل از اينكه خورد شود و بشكند به او بدهم ، كرامت انساني را حفظ بكنيم ، يك طوري در يك قالبي ، بي خبر ، به صورتي كه معلوم نشود چه كسي فرستاده است و مقابل چشم فرزندان او نباشد انفاق كنيد . انسانهايي بزرگ هستند كه با حفظ كرامت افراد به ديگران كمك كنند ، يادمان باشد مغرور نشويم ،اين امانت بهر روزي نزد ما است . شما به فرزند خود هزار تومان مي دهي بعد براي اينكه ياد بگيرد به او مي گويي دويست تومان به بابا قرض بده ، همه چيز را خداوند داده است ، سلامتي را او داده است ، فكر را او داده است ، طرح و نقشه را او در ذهن شما انداخته است و يك پولي را شما بدست آورده ايد كه ديگري نتوانسته است ، خيال نكن همه نادان هستند و تو خيلي نخبه هستي ، نه خدا يك حساب و كتابهايي دارد . حالا تو به ديگران كمك كن . يك كسي تعريف مي كرد يك فقيري نزد يك سرمايه دار آمد و گفت من و تو مگر برادر نيستيم ، گفت برادر چه؟ گفت مگر پدر و مادر ما آدم و حوا نيستند ؟ گفت بله ،گفت پس چرا به تو اينقدر ارث رسيده است و به ما نرسيده است ؟ خدمتكار را صدا كرد و گفت يك دو ريالي به آقا بدهيد ، گفت

ص: 8277

فقط دو ريال ، گفت حرف نزنيد اگر بقيه برادران بفهمند و طلب ارث كنند براي تو ديگر چيزي نمي ماند . نكته سوم اينكه مهم نيست به كسي بدهيم يا ندهيم ، در زمان ظهور امام زمان ديگر فقيري نمي ماند ولي آيا ديگران نبايد انفاق كنند و خمس خود را بدهند حضرت مي گويند چرا پس به چه كسي امام مي دهد مي گويند مي سوزاند فقط مي خواهد تو ساخته بشوي. خداوند در قرآن مي فرمايد : از اينها صدقات را بگير ، اين دادن صدقه ابتدا خودشان را پاك مي كند قبل از اينكه به فقيري برسد يا به كار ديگري برسد . تو نترس كه كم مي شود آنكه بايد زياد كند ، زياد مي كند و با اين بيت از سعدي ختم مي كنم كه : مسلم كسي رابود روز داشت كه درمانده اي را دهد نان و چاشت

خدا انشاء اله به ملت ما توفيق و بركت و همدلي و مهرباني عطا كن بخصوص به مسئولين ما اين توفيق را كه با هم بيشتر همدل باشند و بيشتر به فكر مردم باشند ، هستند ولي بيشتر باشند و خداوند اين توفيق را از ما نگيرد و نقشه هاي شومي كه دشمنان ما مي كشند نقش بر آب باشد و جوانهاي ما را از بلاي خانمان سوز هرزگي و بي بند و باري و مشكلاتي كه همه خانواده ها ناراحت هستند حفظ كند انشاءاله .

88-06-31

17- چرا رمضان ماه مباركي است ؟

اين واژه ويژه ما ايراني ها نيست و همه كشورهاي اسلامي و مسلمانان به اين ماه رمضان

ص: 8278

المبارك مي گويند و گروهي نيز رمضان الكريم مي گويند كه يعني يك ماه بسيار بزرگ باكرامت و بخشنده . اين كه اين ماه كريم است ما مسلمانان بايد يك بخشي از آن را در وجود خود پياده بكنيم مثلا ما وقتي به يك مهماني خيلي خوب مي رويم مي گوييم خيلي خوش گذشت به ديگران مي گوييم جاي شما خالي ، اين ماه رمضان بايد ما يك كاري بكنيم كه بعد از اين ماه به كسي كه در اين ماه و در اين حال وهوا نبوده است يا اصلا خداي ناكرده با خدا قهر بوده است بگوييم جاي شما خالي نمي دانيد چقدر خوش گذشت . يا به عبارت ديگر اگر يك كسي از بيرون وارد اين كشور شد مسلمان نبود و ميهمان چند روزه ما ايرانيان بود بگويد عجب ماهي است . يك خاطره اي را تعريف كنم ، چند سال پيش در كشور ما يك سميناري تشكيل شد كه بسياري از رئيس پليس هاي كشورهاي دنيا جلسه داشتند از جمله مطالبي كه رد و بدل شد آمار جرم و جنايت هايي كه در كشور انجام مي شد روساي پليس به بقيه گذارش مي دادند كه در كشور ما در طول ماه اين مقدار دزدي ، قتل و قاچاق و ... مي شود و محاسبه ساليانه اش را نيز مي گفتند در ماه اين مقدار ، شش ماه اين مقدار و در سال اين مقدار است . رئيس پليس ايران گزارش جرم و جنايت هاي ماهيانه را داد اما در جمع بندي ساليانه ديدند كه كم مي آورد چرا كه مثلا اگر در

ص: 8279

ماه ده سرقت رخ مي دهد در سال بايد صد وبيست تا باشد ولي شده صد و ده يا صد و پنج سرقت ، يكي از رئيس پليس ها متوجه شد و گفت جمع بندي هاي شما باهم جور نيست . رئيس پليس ايران گفت درست است باهم جور نيست ولي علت دارد علت هم اين است كه ما يك ماه بنام ماه رمضان داريم و مردم ما در اين ماه خيلي خوب مي شوند و آمار جرم و جنايت پايين مي آيد ماه معنويت است ماه خدا و ماه رحمت و بركت است . اين آقا فكري كرد و گفت اگر به اين صورت است و شما يك ماه داريد كه اينقدر آدمهاي شما خوب مي شوند خوب همه سال را ماه رمضان اعلام كنيد چرا سالي يك ماه اعلام مي كنيد ؟ حافظ يك جايي دارد كه: شب قدري چنين عزيز و شريف با تو تا روز خفتنم هوس است

يعني مي گويد دل من مي خواهد همه شبهاي من شب قدر باشد . حالا همه ما بايد يك تلاشي بكنيم كه اين مباركي را در اعمال خود پياده بكنيم ، اگر رفتيم منزل و ديديم غذا باب ميل ما نيست اگر وقت هاي ديگر يك مقدار اخم مي كرديم حالا با خوش اخلاقي به همسر خود بگوييم شايد شما هم روزه بوده ايد و حالتان خوب نبوده است در همه حال نشان دهيم در برخورد با مشتري، در بازار، در رانندگي ، مردم نسبت به مسئولين و مسئولين نسبت به مردم ، حاكمان با آنچه كه در روايات به اسم رعيت آمده

ص: 8280

است يعني مردم ، يعني افكار عمومي و اگر برعكس شد همانطور كه در خطبه اي كه از پيامبر نقل شده راجع به آخر ماه شعبان تعبيري پيامبر دارد كه اگر كسي در اين ماه اخلاق خود را خوب كند چون ميدانيد گرسنگي بد اخلاقي مي آورد وقتي انسان گرسنه مي شود سوء خلق پيدا مي كند يعني اثر طبيعي آن است حالا اگر آدم با اين اثر طبيعي مقابله كند بخاطر آن رحمتي كه در اين ماه شامل حال او مي شود يعني يك داد و ستد است خدا مي گويد من در اين ماه به نفس كشيدن شما نمره مي دهم مانند اين كه يك معلمي به يك شاگردي با اينكه هشت گرفته بيست بدهد و شاگر بگويد چرا در جواب بگويد چون تو سر كلاس بودي و نفس كشيدي چون شاگرد شيطاني هستي و مرتب از كلاس بيرون مي روي همين كه در كلاس نشستي من به نشستن تو نمره دادم . خدا هم مي گويد همين كه در سر سفره رمضان آمده ايد بخوابيد نمره دارد ، نفس بكشيد نمره دارد و ... همين كه هستيد و بخاطر من دهان بسته ايد من هم نمي گذارم اين كار شما بي اجر بماند دلا در عاشقي ثابت قدم باشد كه در اين ره نباشد كار بي اجر چون ما خيال مي كنيم بايد يك كاري بكنيم كه اجر بگيريم ولي خدا مي گويد در اين ماه هيچ كاري هم نكنيد اجر مي گيريد همين كه سر اين سفره آمده ايد من به شما بارك اله مي گويم و خيلي از گناهانتان را

ص: 8281

مي بخشم . يك چنين خدايي ارزش دارد كه انسان اينجا بيشتر سوهان كاري و صيقل كاري كند خودش و اخلاق خود را كه اگر كسي وارد اين كشور شد بگويد واقعا ماه مباركي است .

امانت معنوي

18 - ما عهد هايي با خدا بسته ايم و قول و قرار هايي گذاشته ايم كه امانت هايي بر دوش ما است اين امانت هاي معنوي را چكار كنيم ؟

يادمان است اين جمله جانسوز حضرت امير المومنين هنگامي كه داشتند حضرت زهرا(س) را به خاك مي سپردند خطاب به پيامبر كه : يا رسول اله من امانت تو را به تو بازگرداندم يعني اين فاطمه دختر شما در منزل من امانت بود و من اين امانت را امروز برگرداندم . يك خانمي امروز صبح زنگ زد كه دختر من ازدواج كرده است ايشان دختر خوب ، پاك و پاكدامن و درس خوانده است و از نظر ظاهري هم دختر بدي نيست ولي بخاطر اينكه ما از نظر مالي ضعيف هستيم خانواده داماد مرتب طعنه و كنايه مي زنند ما نمي دانيم چه بكنيم ضمنا اين دختر يتيم است و پدر هم ندارد و آن خانواده يك عروس ديگر براي پسر دوم خود گرفته است كه تمكن مالي دارد گاهي آنها اين دو را مقايسه مي كنند و به دختر من كنايه مي زنند و دختر من خيلي دلش مي شكند من به اين خانواده مي گويم اگر اين خانواده بداند كه اين دختر امانت نزد آنان است و روزي هم دختر آنان به امانت جايي مي رود اينگونه عمل نمي كنند.

از هر دست كه

ص: 8282

دادند همان دست گرفتند هر نكته كه گفتند همان نكته شنيدند

و اگر پزشكي كه بيماري را معاينه مي كند و باوجود تمام معاينات متوجه نشد كه علت بيماري چيست ، چون خيلي از اطبا علائم بيماري را كه مي بينند متوجه نمي شوند چرا كه علائم بين چند بيماري مشترك است متوجه بود كه اين جسم امانتي دست او است كه من حق ندارم هر طور دلم خواست او را تست كنم و هر دارويي خواستم به او بدهم چون من كه نمي دانستم . من يك آقايي را چند وقت پيش ديدم كه پايش فلج بود به او گفتم آيا پاي شما مادرزادي فلج بوده است گفت نه در اثر يك آمپول اشتباه يك پزشك به اين صورت شده است اگر آن پزشك مي دانست كه اين بدن امانت است و با توجه به اينكه احتمال مي دهد شايد اين دارو براي او خوب باشد همينطوري دارو تجويز كند يا اينكه بگويد من نفهميدم بيماري شما چيست و يك پزشك ديگري است كه احتمالا از من حاذق تر است من شما را به او معرفي مي كنم، اين مريض خيلي راحت تر است كه ويزيت را بپردازد و نزد پزشك ديگري برود . امام بزرگوار ما در خصوص امانت فرموده بودند كه معلم امانت داري است كه انسان امانت اوست. و اگر مسئولين ما بدانند كه اين حكومت و اين مردم امانت در دست آنها است همانطور كه قرآن فرموده امانت را به دست اهل بسپاريد خدا به شما دستور داده كه امانت را به اهل آن بسپاريد ، اگر اينگونه باشد براي

ص: 8283

گزينش يك مدير كل ، يك استاندار ، يك وزير و يا يك وكيل بايد بايد خيلي دقت كرد و با خيلي از افراد بايد بيشتر مشورت كرد چرا كه يك استاني با دو ميليون جمعيت را مي خواهيم دست يك استاندار بدهيم و يا يك وزارتخانه با آن وسعت را مي خواهيم دست يك وزير بدهيم اين چقدر براي ما دلهره ايجاد مي كند . در حالات سيد بن طاووس يا علامه حلي يكي از اين دو بزرگوار است كه ايشان مي گويد هنگامي كه از من پرسش مي شود و مي خواهم فتوا بدهم مثل يك انساني هستم كه روي تخته پاره بر روي امواج خروشان دريا سرگردان هستم آنگونه مي ترسم تا يك فتوا بدهم . حالا ديديد گروهي از فقها خيلي راحت و با شجاعت فتوا مي دهند نمي گوييم خيلي احتياط كنند ولي يك جايي هم بخاطر اينكه مردم يا خارجي ها چه مي گويند يا سياسيون چه مي گويند راحت فتوا ندهند نه بايد خدا را در نظر بگيرند و حس كنند اين مردم ، اين فتوا و اين حكومت امانت است او ميخواهد يك اطلاعيه صادر كند و با آن ممكن است يك عده را بهم بريزد و كشور را به شلوغي و آشوب بكشاند بايد بفهمد اين ملت و حكومت امانت است . آنوقت در اطلاعيه دقت مي كند آن آقا در انتخاب دقت مي كند ، من و شما در حرف زدن دقت مي كنيم ، صدا و سيما در برنامه دقت مي كند چرا كه اين برنامه وقت مردم را مي گيرد و اين وقت

ص: 8284

امانت در دست ما است و پيامبر راجع به كسي كه در امانت خيانت كند مي فرمود : شخصي كه در دنيا در امانت خيانت كند و آن را به صاحبش بازپس ندهد و بعد بميرد در دين من نمرده است و خدا را در حالي ملاقات خواهد كرد كه از او خشمگين است . يعني پيامبر نمي گويد اگر زياد نماز خوانده باشد اشكالي ندارد ، ديگر نماز و روزه و مكه و كربلا همه هيچ ، اگر كسي در امانت خيانت كند اين نص صريح كلام پيامبر است كه از روي متن كتاب خواندم كه بر دين من نمرده است . يعني اسم او از جرگه مسلمانان خط مي خورد و اين حرف سنگيني است پس بايد مواظب باشيم و امانت فقط اين نيست كه اگر ديگ همسايه را گرفتيم مواظب باشيم خطي بر آن نيفتد آنكه چيزي نيست تو بر دل مردم خط مي اندازي. اگر ما خطي و خشي بر دل كسي نيندازيم آنوقت مي توانيم به خدا بگوييم كه ما تلاش خود را كرديم كه در اين مسير از طرف ما نسبت به امانت هايي كه به ما دادي وارد نشود . تا ميرسد به خود ما امام سجاد يك جمله اي دارند كه مي گويند اين تن امانت تو است ، تو اگر سيگار مي كشي به امانتي كه خدا به تو داده است لطمه مي زني روز قيامت يكي از كساني كه عليه تو دادخواست مي نويسد ريه خود تو است آنوقت جوابي نداري كه بدهي . اخيرا من در اخبار شنيدم كه حيوانات اهلي و گياهاني نيز

ص: 8285

كه در كنار ما زندگي مي كنند بر اثر دود سيگار آسيب مي بينند ، يعني يك روزي حيوانات نيز مي آيند و عليه اين آقا شكوائيه صادر مي كنند كه ايشون دود در حلق ما مي كرد خدايا او را مجازات كن . يك كسي نزد پيامبر آمد و گفت يا رسول اله اين قرآني كه مي گوييد گوش فلك را كر كرده است براي من بخوانيد ببينم چيست ، يك عده از اصحاب هم ايستاده بودند ، پيامبر همين يك آيه را خواندند فَمن يَعمل مِثقال ذرةٍ خَيرأ يَره و من يَعمل مِثقال ذرةٍ شَرأ يَره ، تا اين را خواند اين آقا يك سري تكان داد و آهي كشيد و بدون خداحافظي رفت ، هرچه او را صدا زدند كه بايست قرآن آيه هاي زيادي دارد او نايستاد و از پيامبر نقل شده كه فرمودند همين يك آيه كار او را ساخت و فهميد در زندگي چه كاري بايد بكند . اگر همين يك روايت را گوش كنيد كه همه هستي امانت است ، منابع طبيعي امانت است ، چرا ماشين شما دود مي كند ؟ چرا برگ درخت را مي كنيد ؟ چرا زباله مي ريزيد ؟ چرا كوه را كثيف مي كنيد؟ اين امانات در دست ما است ما حق نداريم هر چقدر كه خواستيم نفت استخراج كنيم براي آينده ها چه چيزي مي ماند ؟ اگر هستي را ما امانت در دست خود بدانيم با همين يك حديث كار ما ساخته مي شود .

در همين كتابي كه معرفي كرديم به نام همنام گلهاي بهاري كه مربوط به سيره

ص: 8286

پيامبر اكرم مي باشد در صفحه پنجاه و سه بحث امانت داري از نگاه پيامبر است ، مي فرمود: وقتي كسي سخني گفت و به اطراف خود نگريست آن سخن نزد شما امانت است . خيلي وقتها شده كسي حرفي مي زند و ما بي توجه جايي نقل مي كنيم زندگي آن آدم بر باد مي رود و مشكل ايجاد مي شود . يك آقايي به من مي گفت من وقتي ازدواج كردم به همسرم بسيار علاقمند بودم تا اين يك تلفني به من شد به اين مضمون كه همسر شما زماني كه دانشجو بود يك شب با دوست خود كه او هم خانمي بوده در خانه ي آنها خوابيده است و آن شب برادر دوست او نيز در آن خانه بوده است حالا چه اتفاقي افتاده من ديگر نمي دانم ولي مي گفت اين تلفن زندگي ما را بهم ريخت تا الان كه چند سال از اين موضوع مي گذرد دل من نسبت به همسرم صاف نشده است به همسرم گفتم شما يك شب در منزل دوست خود بوده ايد ايشان گفتند بله چطور مگه دوست خوبي است اگر مي خواهي او را به شما معرفي كنم گفتم برادر او نيز آنجا بود گفت بله در اتاق ديگر كه من اصلا ايشان را نديدم در را هم مي خواستيم بخوابيم قفل كرديم ولي ايشان گفت من ديگر باور نمي كنم .

عالمي را يك سخن ويران كند روبهان خفته را شيران كند

حالا چقدر بايد شب احياء الغوث الغوث بگويي تا بتواني اين سوء زني كه آن فرد نسبت به همسر خود پيدا كرده

ص: 8287

از دل ايشان در بياوري تا خدا تو را ببخشد وگرنه منتظر عقوبت خدا باش . حرف امانت است هر جور نمي توان آن را عنوان كرد مثلا يك چيزي در فلان سايت مي خوانند آن را شايعه مي كنند ، پسر فلاني فلان كار را كرده است ، چرا ندانسته پخش مي كنيد بايد تحقيق كنيد تازه اگر هم درست باشد حق نداريد بگوييد ، حالا با شايد و احتمالا و ... كه هزار انگيزه شيطاني پشت آن است كه ديگر اصلا نبايد گفت . يك حكايت خيلي زيبايي در اين كتاب است : در نبرد خيبر مسلمانان دچار كم غذايي شگفت انگيزي شدند به گونه اي كه براي رفع گرسنگي از گوشت برخي حيوانات كه خوردن آنها مكروه است استفاده مي كردند مسلمانان چند دژ از دژهاي خيبر را گشوده بودند اما آن دژي كه مواد غذايي در آن انبار شده بود به دست مسلمانان نيفتاده بود در اين هنگام چوپان سيه چرده اي كه براي يهوديان خيبر گله داري مي كرد به حضور حضرت شرفياب شد و درخواست كرد كه حقيقت اسلام را بر او عرضه كند ( در اين جنگ يك فردي آمده و گفته دين خود را بر من عرضه كنيد جنگ آنها نيز با جنگهاي امروز فرق مي كرده است ، يعني جنگ ايشان نيز يك جنگ فرهنگي بود نه جنگ نظامي و كشور گشايي و آدم كشي ) وي در همان نخستين جلسه ها بر اثر گفتار مستدل و منطقي آن فرستاده خدا ايمان آورد ( گفت حق با شما است چون جنگ خيبر چند روز طول كشيد

ص: 8288

) و سپس گفت همه اين گوسفندان امانت يهوديان خيبر در دست من است ، اكنون كه رابطه من با صاحبان گوسفند قطع شده است تكليف من چيست؟ حضرت در برابر صدها سرباز گرسنه فرمود در آئين ما خيانت به امانت يكي از بزرگترين گناهان است ، بر تو لازم است همه گوسفندان را تا در قلعه ببري وهمه را به دست صاحبانش برساني ، او نيز از دستور پيامبر پيروي كرد و بي درنگ در جنگ با يهود به جهاد پرداخت و در راه اسلام نيز به شهادت رسيد. اين غزل حافظ به ياد من آمد : شاهدان گر دلبري زينسان كنند زاهدان را رخنه در ايمان كنند

هركجا آن شاخ نرگس بشكفد گلرخانش ديده نرگستان كنند

وقتي در مقابل كسي كه هم كيش و هم آئين شما نيست يك خصلت جوانمردانه از شما صادر مي شود او هم دلباخته مي شود و به اين دين بيشتر ايمان مي آورد. بياييم قبل از اينكه ثابت كنيم ما حق هستيم ثابت كنيم ما انسانهاي خوبي هستيم . ما خيلي مهربان هستيم ، ما خيلي امانت دار خوبي هستيم اگر توانستيم اين را ثابت كنيم خود به خود حق بودن ما نيز ثابت مي شود .

19 – ما چكار كنيم آرامش بدست بياوريم ؟

گمشده ما آدم ها آرامش است من هفته پيش اشاره كردم كه خانمي از هنرپيشه هاي معروف هاليود دست به خودكشي زده است با اينكه پولدار بوده است و ويلايي در يكي از سواحل بسيار زيبا داشته و در كنار جنازه او يك جمله پيدا شده كه من از زندگي ديگر

ص: 8289

لذت نمي برم يعني ديگرآرامش ندارم و زندگي ديگر براي من بي معني است . همه تكاپوي ما براي رسيدن به آرامش است ، چرا شما درس مي خوانيد ؟ چرا آن فوتباليست مي خواهد مطرح شود ؟ چرا در پي پول هستيد ؟ چرا آن خانم با آن ژست و پرستيژ كه مي آيد مي خواهد همه او را ببينند ؟ چرا... چون حس مي كند اينجوري من آرامش بيشتري دارم ، اينجوري بيشتر لذت مي برم و به قرار و آرام مي رسم . تمام شعرهاي ادبي ما يك جور ابراز بي قراري است : زلف بر باد مده تا ندهي بر بادم ناز بنياد مكن تا نكني بنيادم

شهره شهر نشو تا ندهم سر در كوه شورشيرين منما تا نكني فرهادم

مي گويد خلاصه ما مي خواهيم يك جايي كنار تو بنشينيم و قرار و آرامشي پيدا كنيم . يك جاي ديگري حافظ دارد كه : راز دل با تو گفتنم هوس است خبر دل شنفتنم هوس است

شب قدري چنين عزيز و شريف با تو تا روز خفتنم هوس است

اي صبا امشبم مدد فرماي كه سحر گه شگفتنم هوس است

من الان مثل غنچه بي قرار و نا آرام هستم و گل كه مي شوم قرار پيدا مي كنم تو يك وزشي به من داشته باش و يك نگاهي به من بكن . چرا دنيا اين حالت را دارد قرآن در يك جمله گفته است كه كليد اين قفل ياد من است حالا اين ياد يعني چه و كجا بايد بروز پيدا كند و پيامبر چگونه اين را ايجاد كرده

ص: 8290

است چون خيلي صحنه هاي مضطرب كننده براي پيامبر زياد بود ، خود ايشان فرمود هيچ پيامبري به اندازه من اذيت نشد، روزها و ماه هاي اول زماني كه حضرت زهرا كودك دو يا سه ساله اي بود نقل مي كند كه ، يك عرب نا فهمي يك شكمبه شتر كه پر از خون و كثافت بود در حال سجده روي شانه پيامبر انداخت ،صورت و پهلوي پيامبر همه كثيف و آلوده شد ، ايشان با دستهاي كوچك خود شانه و پهلوي پيامبر را پاك كرد و هنگامي كه پيامبر مي نشيند فقط يك كلمه مي گويد خدايا اينها را هدايت كن اينها نمي فهمند ، نه نفرين كرد و نه زبان به گله و شكوه گشود نه نگاه تندي به اين آدم انداخت گفت خدايا هدايت كن ايشان را ، اين حضرت ابتدا بايد خودش آرامش داشته باشد و دريا باشد تا بتواند اينگونه برخورد كند . ما نيز بايد تلاش كنيم تلاشي دوگانه يكي اينكه به آن دريا نزديك شويم ، قرآن گفته شما مي توانيد ، هنگامي كه يك نقاشي زيبا را شما تماشا مي كنيد ابتدا لذت مي بريد اين لذت بردن شما سند توانايي هاي شما است كه من هم مي توانم مثل او بكشم . وقتي شما يك اخلاق خوب را مي شنويد و مي گوييد بارك اله يعني من هم مي توانم . خودِ لذت بردن سند اين است كه من هم مي توانم و نا اميدي آخرين تير تركش شيطان است كه اگر به دلي خورد ديگر با هيچ چيز نمي توان درمان كرد .

20 –

ص: 8291

چه كار مي توان كرد كه حق روزه ماه رمضان را ادا كرد ؟

بايد به چشم امانت به آن نگاه كرد و امانتي كه بسيار بزرگ است . يك وقتي من يك خودكار به شما مي دهم و مي گويم اين خدمت شما باشد و شما خوشحال مي شويد ، اما يك وقتي شما نزد امام رفته ايد و ايشان يك خودكار به شما داده اند همان خودكار است اما چون از دست او گرفته ايد مانند جان شيرين نگاه مي داريد ديگر نمي گوييد اين يك خودكار است مگر چه ارزشي دارد ، شما اينگونه كه نگاه نمي كنيد مهم اين است كه از دست چه كسي گرفته ايد . اگر فكر كنيد كه شما اين روزه را از دست خداوند گرفته ايد آنوقت نگاه ما ، عبادت ما ، نماز ما همه تغيير مي كند ، بعضي از خانمها غير از ماه رمضان به گونه اي ديگر به خيابان مي آيند اما بگوييم خدايا به خاطر ماه رمضان ده سانت به مانتو خود اضافه كردم كه بعد ازماه رمضان جبران مي كنم ، اما خداوند بخاطر همين ده سانت يك نگاه ديگر به فرد مي كند و مي گويد تو حرمت اين ماه را نگاه داشتي من هم حرمت را حفظ مي كنم ، اگر با اين ديد نگاه كنيم زندگي ما متفاوت خواهد شد . و مي توانيم حق روزه را ادا كنيم .

88-06-03

9 – اگر ما خوبي كنيم ولي كسي قدر آن را نداشته باشد و نفهمد چه كاري بايد كرد؟

اين سوال بسيار عجيب است ، اينكه

ص: 8292

من خوبي كنم و كسي قدر آن را نفهمد ، چه كسي بايد قدر آنرا بفهمد اول من اين سوال را از اين خانم يا آقا بپرسم ، اگر شما براي دل مردم خوبي مي كنيد ، نه اصلا نكنيد چون آدمها به همين صورت هستند ، امروز قدر شما را مي دانند ولي فردا نمي دانند . اما اگر براي كسي مي خواهيد خوبي كنيد كه او واقعا مي فهمد هم قدر آن را مي داند و هم جبران مي كند و هم تشكر مي كند آن كار را بكنيد . چرا كه يكي از اسمهاي خدا تشكركننده است ، اگر براي او خوبي مي كنيد چطور متوجه نمي شود . اي خدا چطور من خوبي كردم ولي تو قدر آن را ندانستي ، اين خيلي توهين به خداوند است به همين خاطر خدا گفته است بخاطر من يك كاري را بكنيد ديگران مي خواهند قدر آن را بدانند يا ندانند. به اين دليل به خاطر من خوبي كنيد ، در موقع مقتضي من اين خوبي را به رخ ديگران مي كشم و در جاي خود از شما تشكر و جبران مي كنم . 10 - سيره اخلاقي پيامبر در خانه و خانواده چگونه بود ؟

شما ديده ايد خداي نكرده گاهي كه انسان مريض مي شود و دكتر مي گويد بايد از شما يك عكسبرداري شود ، آن صفحه عكسبرداري را روي يك صفحه نوراني مي گذارد جايي كه زير آن يك لامپ مهتابي روشن است و آنجا نگاه مي كند ، دقيقا اين كاري است كه ما بايد با زندگي و سيره

ص: 8293

پيامبر انجام دهيم ، يعني آن فيلم نقص ها و كمبود هاي خود را روي چهره نوراني پيامبر بگذاريم ، آنوقت بدي ها ، كاستي ها ، كمبودها ، زشتي ها و سلامت هاي ما معلوم مي شود . بالاخره معمولا همه آدمها بخش سلامت ايشان بيشتر از كمبودها است البته هستند آدمهايي كه بخش نقائص آنها بيشتر باشد . در آن صورت مي توانيم تطبيق بدهيم وگرنه در تاريكي نمي توان ديد. بعد هم بايد دكتر ببيند ، يعني اگر ما اين فيلم را به يك شخص عادي نشان بدهيم و بگوييم بيماري ما چيست هر چقدر هم در نور بگيرد كه نمي فهمد و مي گويد الحمد اله همه چيز شما خوب و سالم است و شايد دو روز بعد هم ما بميريم . پس هم بايد در صفحه نور ديد و هم يك متخصص ببيند ، پيامبر هم خودش نور بود و هم طبيب ، و واقعا اگر كسي بخواهد آن سلامت را پيدا كند هيچ چاره اي جز اين ندارد .

مپندار سعدي كه راه وفا توان رفت جز در پي مصطفي

اسم ما انسان است و انسان نيز از كلمه نسيان به معني فراموشي مي آيد ، يكي از اسمهاي قرآن ذكر است و ذكر يعني ياد آوري يك چيزي را ما قبلا مي دانستيم به ما ياد آوري مي كند . اين مجنون يك روزي عاشق ليلي بود و بعد از سالها سوز و گداز

مجنون غريب دل شكسته درياي زجوش نانشسته

آمد برود به خانه ليلي ، شتر چموشي كرد و او را از آن بالا به پايين

ص: 8294

انداخت ، ضربه مغزي شد و همه چيز را فراموش كرد . حالا با اين مجنون چه كاري بايد كرد ، بزرگترين خدمت به مجنوني كه حافظه خود را از دست داده است و ضربه مغزي شده چيست ؟ آيا جا هاي مختلف ببريم و رفاه در اختيار او بگذاريم يا نه يك نشانه هايي كم كم از ليلي به او بدهيم تا كم كم به ياد او بيايد . قرآن گفته است ما در اين عالم ضربه مغزي شده ايم : شما من را كه فراموش كنيد ، ضربه مغزي مي شويد و همه چيز را فراموش مي كنيد ، يعني آن چيزهاي اصلي خود را فراموش مي كنيد، وگرنه اينكه اسم من چي است ، خانه من كجا است ، زن من چه كسي است و ... اينها را كه فراموش نمي كنم . يا فراموش نمي كنم صبح كه مي خواهم از خانه بيرون بروم جلوآينه بايستم و به خود نگاه كنم اينها را كه ياد من است . آن مسئله اصلي ياد من رفته است ، براي چه آمده ايم يا چكار داريم مي كنيم . اين مهمترين سوال عرفاني همه هستي است من چه كسي هستم و اين جا كجا است ، اگر كسي اين سوال ياد او رفت ، همه ي زندگي او هم طلا و نقره باشد فايده ندارد. مثل آن مجنوني است كه فراموش كرده است، خدا اين پيامبر و قرآن و ائمه (ع) را فرستاده است كه از عهد اول ياد ما بياورد . 11- رسول اكرم (ص) در منزل چگونه بودند و با خانواده چگونه

ص: 8295

رفتار مي كردند؟

قرار شد ما از همين كتاب همنام گلهاي بهاري كه جناب آقا سيدي با استفاده از پانصد منبع شيعه و سني و با تحقيقي گسترده و عميق يادداشتهاي خود را اينجا تنظيم كرده اند استفاده كنيم . در صفحه سي و نه عنواني دارند بنام در خانه ، در خانه اش خجول تر از دوشيزگان بود ، ما امروز يك چيزي به نام حيا را كنار گذاشته ايم و اسم آنرا جايگزين كرديم با شجاعت يا زير بار ظلم نرفتن در حاليكه مرزهاي اينها متفاوت است ، يك كسي مي رقصد مي گويند نه نمي رقصد حركات موزون انجام مي دهد، مثلا رشوه همان است ولي اسم آن را عوض كرده اند گذاشته اند هديه اي براي جنابعالي و اين يعني گول زدن . انسان خوب است با حيا باشد ، نگاه او ، سخن او ، نجابت و زبان او . از اهل خانه نه غذايي مي طلبيد و نه علاقه اش به خوردني ها را ابراز مي كرد ، چون وقتي من مي گويم اين را دوست دارم يعني همه خانواده دست به دست بدهند و اين را براي من درست كنند . اگر گفتم من از غذاي با نمك خوشم مي آيد حالا اگر يك روز خانم يادش رفت نمك استفاده كند آن روز بايد از خجالت عرق بريزد. " اگر غذايش مي دادند مي خورد ، آنچه مي دادند مي پذيرفت و آنچه نوشيدني مي دادند مي پذيرفت و چه بسا خود براي خوردن و نوشيدن بر مي خواست " . در زندگي امام خميني است حداكثر مي

ص: 8296

گفت آب اينجا نيست ؟ نمي گفت برويد آب بياوريد حالا اگر كسي هم دلش سوخت و آب آورد ولي نمي گفت برويد آب بياوريد خودش بلند مي شد. چون به منزل مي آمد وقت خود را به سه قسمت تقسيم مي كرد ، بخشي براي خدا ، بخشي براي خانواده و بخشي براي خود ، آن ساعت را كه به خود اختصاص داده بود نيز بين خود و مردم تقسيم مي كرد . البته كسي مثل پيامبر كه ارتباطات بيروني و اجتماعي او خيلي زياد است ولي خيلي ها اين ارتباط را ندارند آنها ديگر در خانه هستند نمي گوييم كه ديگر وقت را به اين همسايه يا آن همسايه بدهند . خيلي از خانم ها يا بعضي از آقايان به من زنگ مي زنند و مي گويند همسر ما وقتي را كه بايد در خانه باشد فقط جسم او در منزل است يكسره يا تلويزيون مي بيند يا با تلفن صحبت مي كند نه به ما توجه مي كند و نه به بچه ها ، اين خيلي سخت و بد است . البته اين را هم بگويم خيلي از مردها اينگونه نيست كه به زن و فرزند خود بي ميل باشند ، گاهي اوقات خانم ها مي گويند همسر ما ديگر به ما توجه ندارد روزهاي اول او روزي پنج بار به ما زنگ مي زد ، روزي هفت بار به خانه سر مي زد ، يا روزي بيست بار من را مي بوسيد اما حالا هيچ ، اين تصور در خانم ايجاد مي شود كه شايد توجه مرد به جاي ديگر معطوف

ص: 8297

شده است ، نه اينگونه نيست . اينها بخشي به طبيعت مرد بستگي دارد يك مقداري هم به خود خانم بستگي دارد كه در بخش خانم ها عرض خواهم كرد . يك بخش ديگري تحت همين عنوان در كتاب در صفحه صد و پنجا ه وپنج است به نام تشكيل خانواده، يك جمله اي آنجا دارد كه من اجازه مي خواهم آن را بخوانم " پيامبر (ص) هماره مردم را به تشكيل خانواده تشويق مي كرد و مردمان را از بي همسري بيم مي داد ، مي فرمود بيشتر دوزخيان بي همسرانند. " ديروز يك خانمي به من زنگ زد گفت آقا پسر من بيست و سه چهار سال دارد پرخاشگر است ، بي منطق است ، عصبي است در خانه ساكت است گفتم خانم ايشان ازدواج كرده است ، گفت نه، پولي ندارد در آمدي ندارد خانه را چكار كنيم ، گفتم يعني بيست و چهار سال دارد هيچ كاري نمي كند گفت چرا تازه سر يك كاري رفته است و ماهي صد يا صد وپنجاه تومان به او مي دهند . ببينيد اولا چرا حالا سر كار رفته است در سن بيست و چهار سالگي ايشان سر كار رفته اند خوب اگر كسي مي خواهد درس بخواند كه برود دانشگاه كه يك رشته تخصصي ياد بگيرد و از كنار آن استفاده كند يك چيزي. اما اگر كسي استعداد ندارد خوب سيكل خود را كه گرفت سر يك كاري برود تا در سن بيست و چهار سالگي استادكار شود. يك باطري ساز يك آشپز يا يك تعميركار خوب بشود اين پنج يا شش سال

ص: 8298

او خيلي كارها مي توانست ياد بگيرد . دسته عينك من شكست آن را چند عينك فروشي بردم گفتند ما انجام نمي دهيم برو ميدان ولي عصر در يك پاساژ طبقه چندم مغازه سوم كسي است كه آن را درست مي كند ، رفتم آنجا فردي بود بسيار از او خواهش كردم كه اين عينك من را درست كند . ببينيد حضرت آيت اله يا حجت الاسلام يا دكتر يا رئيس جمهور باشيد اگر دسته عينك شما بشكند يك كسي بايد باشد كه دسته عينك شما را درست كند ، اين يك هنر و فن است و اگر شما ياد مي گرفتيد من امروز محتاج شما بودم و هرچقدر هم مي گفتيد مي دادم . ثانيا به اين خانم عرض كردم خانه شما چقدر ارزش دارد گفت مثلا صد و پنجاه يا دويست ميليون گفتم خوب به اين آقا زاده بگوييد ما اين خانه را مي فروشيم و مستأجر مي شويم ، بجاي آن براي شما زن مي گيريم و خانه اجاره مي كنيم ، خود من تا دو سال پيش مستأجر بودم يك آقايي به من گفت شما مستأجر هستيد گفتم بله مگر مستأجرها را تشييج جنازه نمي كنند چه اشكالي دارد . خوب مگر مستأجر صاحب خانه نيست ؟ است همه خانه ها متعلق به مستأجر است صاحب خانه يك خانه دارد و مستأجر صد خانه . شما اگر اين كار را بكنيد فرزندتان نيز وقتي ببيند كه پدر و مادر تا اين حد براي او ايثار مي كنند آرام مي شود ، البته به او بگوييد يك شرط دارد شرط آن اين

ص: 8299

است كه تو هم اين بي ادبي و پرخاشگري را كنار بگذاري . بچه ها گاهي فكر مي كنند پدر و مادر به فكر آنها نيستند پدر خودش زن دارد و شب به اتاق خوابش مي رود مادر هم شوهر دارد و كنار همسرش مي نشيند من اين وسط بايد لحاف و تشك را بغل كنم و بخوابم . اگراين بچه حس كرد پدر او به فكر او است يك جايي براي او ايثار مي كند ، يك جايي براي او هزينه مي كند او هم درست مي شود ، الانسان عبيدُ الاحسان . بعضي از مادران سفره را مي اندازند آن قديم ها كه مواد غذايي كم بود غذا را مادر تقسيم مي كرد آن گونه نبود كه هركس هر چقدر دل او مي خواهد بخورد ، دو تكه گوشت براي اين فرزند براي آن فرزند براي همسر و پنج تكه گوشت هم براي خودش مي گذاشت همه مي بينند كه اين مادر همه را براي خود بر مي دارد. ببينيد گاهي ما محبت مي كنيم ولي كنار محبت نيش هم مي زنيم آن نيش كار خود را مي كند ، مثلا من پسرم عروسم يا دامادم صبح دير از خواب بيدار شده است جوان است دير از خواب بيدار شده است من مي خواهم به او بگويم صبح بخير اول يك نگاه به ساعتم مي كنم و مي گويم ساعت ده است خوب صبح به خير اين ساعت ده همان نيشي است كه من زده ام ، خوب اين داماد يا عروس وقتي در خانه خود بود ديگر مادر به او نمي گفت

ص: 8300

كه ساعت ده است مي گفت خوب خوابيدي دخترم يا پسرم نوش جون تو ، اما وقتي اين ساعت ده را كه گفتم مثل آن گاو نه من شير است همه گاو ها سه من شير مي دهند اما اين نه من مي دهد بعد هم لگد مي زند و همه خاك ها را درون ظرف شير مي ريزد يك استكان آن را هم نمي توان خورد فايده ندارد . ما يك وقت هايي اينگونه كار مي كنيم و منت مي گذاريم ، لا تبطلو صدقاتكم بالمن و ... اگر خدمت كرديد ديگر منت نگذاريد و آن كار روشن خود را تاريك نكنيد و آن را خراب نكنيد ، اما ما آن نيشي كه زديم، تندي كه كرديم و آن كار بدي كه در كنار آن كار خوب كرديم را نمي بينيم . مثلا اين عمامه من سپيد است اگر يك پر كاه روي آن باشد همه مي گويند آقا عمامه شما كثيف است، به اندازه يك بال پشه اما به چشم مي آيد. شما اگر بيست نوع غذاي خوشمزه زعفراني و گلاب زده سر سفره ميل مي كنيد ولي اگر دو تا پر پياز بخوريد همه مي گويند آقا پياز خورده ايد ؟ اين زشتي ها اينگونه است يعني اگر شما هزار كار خوب بكنيد ولي دو كار بد باشد آن را خراب مي كند . شما يك قدح شربت درست كنيد آن طرف آن يك مگس افتاده باشد اين طرف آن را نيز حاضر نيستيد بخوريد. خانمهايي كه سرويس ظرفهاي چند پارچه مي خرند اگر لب يكي از آنها پريده باشد كل آن

ص: 8301

را پس مي دهند . آدم ها همينگونه هستند محبت كسي را من وقتي مي پذيرم كه در آن محبت سختي و ناخوشي نباشد آن زمان است كه اين محبت اثر مي گذارد. اگر ما يك بار محبتي كه مي كنيم و سخني را كه مي گوييم ضبط كنيم يا به كسي بگوييم كه از دور نگاه كنيد و قضاوت كنيد اگر درست بود و باز هم آن شخص طلب كار بود بگوييم كه شما خيلي قدر ناشناس هستيد. ببينيد من چقدر به شما محبت كردم آيا تا به حال به رخ شما كشيده ام و يا به شما گفته ام ، پيش ديگري گفته ام و آبروي شما را برده ام ، اين بستگي به ظرافت برخورد ما دارد.

مي گفتم كه يك بخش مربوط به اصل تشكيل خانواده است . پيامبر مي فرمود دو ركعت نماز كسي كه همسر دارد بهتر از هشتاد و دو ركعت نماز كسي است كه بي همسر است و بعضي روايات گفته بهتر از هفتاد ركعت نماز بي همسر است . يعني آدم بي همسر حتي اگر آدم خوبي هم باشد ارزش كارهاي او پايين است . بيچاره است (سه بار گفته ) مردي كه همسر ندارد . بر احوال اين مرد بايد گريست كه دلدار او در كنارش نيست

گفتند گرچه ثروت مند باشد فرمود گرچه ثروت مند باشد ، بيچاره است . بعد فرمود بيچاره است زن بي شوهر گرچه ثروت مند باشد . مثل اينكه آن روزگار نيز پول مثل روزگار ما بوده است كه خيلي به چشم مي آيد اما به اين صورت نيست

ص: 8302

كه همه چيز با پول حل شود.

وقتي مرد به همسر خود و زن به همسر خود مي نگرد پروردگار مهربانانه به هردو مي نگرد يعني يك نگاه محبت آميز باعث مي شود نگاه محبت آميز خدا نيز به انسان جلب شود ، آدمي پس از ايمان به خداوند به چيزي بر تر از همسري همدل دست نمي يابد . اله اكبر به اين دين! چون خوب پيامبر مي داند چه چيزي باعث آرامش دل ما است . ببينيد شما وقتي به اصفهان مي رويد اصفهان يك ميداني دارد به اسم ميدان حضرت امام دور تا دور اين ميدان كه معمولا مسئولين سياسي هم در اين ميدان براي مردم صحبت مي كنند مغازه هاي قلم زني دارد و صداي قلم زني مثل يك موسيقي زيبا در آنجا شنيده مي شود ، آنجا كه شما مي رويد و يك سيني زيبا با يك نقش زيبا و دل انگيز به چشم شما مي خورد مي پرسيد قيمت اين سيني چقدر است چون اصفهاني ها خيلي زيرك و هوشمند هستند نگاه مي كنند و به شما مي گويند فروشي نيست. ما مي گوييم چطور فروشي نيست فروشنده مي فهمد كه شما خريدار نيستيد و همينطوري قيمت را مي پرسيد چون فوق العاده اصفهاني ها روان شناس هستند بعد كه يك مقدار كلنجار مي رويد آخر مي گويد پنجاه هزار تومان ، بعد مي گوييد آقا مگر مس اصفهان كيلويي چند است چقدر گران است فروشنده مي گويد مگر اين مس است نگفتم شما خريدار نيستيد شما نمي فهميد نقشي كه من در آن زدم چيست . ما يك

ص: 8303

صورت داريم و يك ماده ، بله ماده اين سيني مس است كه يك قيمتي دارد كيلويي دو هزار يا پنج هزار تومان و ... اما صورتي كه به آن زده شده يك دفعه قيمت آن را صد ميليون بالا برده است . قرآن آيه اي دارد كه مضمون آن اين است: ما اول شما را از گل يا لجن خلق كرديم بعد يك صورتي بر آن زديم ارزش پيدا كرد ،

مسجود ملائك كه شد آدم ز علي شد آدم چو يكي قبله و مسجود علي بود

وقتي چهره امير المومنين را در آن آينه آدم زدند همه به سجده افتادند . اين صورت مهم است كه ما متأسفانه آن را فراموش كرده ايم . آن كسي كه قلم زني مي كند اين سيني يا مس را در مكان محكمي مي بندد بعد روي آن قلم زني مي كند چون اگر تكان بخورد اين همه نقش زيبا بر آن زده نمي شود ، دل ما نيز همين گونه است اگر ما بخواهيم نقش زيبايي بر دل خود بزنيم بايد دل ما يك جايي آرام بگيرد و تنها چيزي كه بعد از ياد خداوند دل ما را آرام مي كند پيامبر فرمودند : يك همسر نازنين است .

فرمودند : كساني كه بسان موريانه در كانون گرم خانواده ها رخنه مي كنند و بنيان هاي آنان را با سخنان فتنه گرانه خود سست مي كنند ، ( يك خانمي امروز به من زنگ زد گفت آقا من ازدواج كرده ام اما حس مي كنم از همسرم خوشم نمي آيد از تيپ او ، قيافه اش

ص: 8304

، قد و بالاش و ... من چكار كنم وقتي او را دوست ندارم ؟ چگونه به او محبت كنم ؟ به او گفتم : خود تو انتخاب كردي و بله را گفتي ،چرا از اول فكرهايت را نكردي ؟ چرا آن موقع مشورت نكردي؟ ) اما يك اتفاقي كه گاهي در بين خانواده ها مي افتد فتنه انگيزان هستند كه اين جا گوش كنند و ببينند پيامبر چه گفته است ، ( گاهي يك خانم با همسرش بيرون مي رود كسي او را مي بيند و مي گويد شوهر شما ايشان هستند يعني مثلا غم آخر شما باشد ، تسليت مي گويم اين چه شوهري است كه شما داريد يعني نگاه او و كلام او از هزار زهر افعي بدتر است ) پيامبر در اين باره مي فرمايد : خشم و نفرين آفريدگار در اين جهان و آن جهان بر كسي باد كه ميان مرد و زني جدايي افكند و بر خداوند است كه او را با هزار سنگ دوزخي بكوبد . يعني سنگي كه آتش است اين سنگ چند هزار درجه بايد داغ شود تا گداخته شود ؟ يعني تو چرا اين حرف را به آن آقا زدي چرا به او گفتي اين چه زني است كه تو گرفته اي ، بعضي از مادر شوهر ها ي غير عاقل مدام نيش مي زنند : اين قيافه كه الحمد اله ندارد اصلا زن نيست ، استخوانهاي او بيرون زده است بالاخره زن يك مقدار بايد زنانگي داشته باشد مدام توي دل اين پسر بيچاره را خالي مي كنند كه اين فرد كه روزي عاشق

ص: 8305

همسر خود بود كم كم نسبت به او بي ميل مي شود . اين مادر ها بدانند روز قيامت جاي ايشان در جهنم است بدون تعارف ، حتي اگر پيشاني ايشان جاي مهر داشته باشد يا تسبيح بگردانند يا هميشه سر سجاده بنشينند . از طرف ديگر پيامبر فرمود : كسي كه براي آشتي دادن زن و شوهري گام بردارد پروردگار به او پاداش هزار شهيد مي دهد كه به راستي در راه خدا كشته شده اند . شما مي دانيد كه پيامبر مبالغه آميز حرف نمي زدند و براي بازار گرمي سخن نمي گفتند براي اينكه مثلا يك چيزي بگويد كه مردم خوششان بيايد وقتي مي گويد ثواب هزار شهيد يعني واقعا هزار شهيد ، كه روز قيامت معلوم مي شود . در ادامه مي فرمايد : براي هر گام كه بر مي دارد و هر واژه اي كه در اين زمينه مي گويد عبادت يك سال را به او عطا مي كند . ( يعني روز قيامت پرونده اعمال جناب عالي را مي دهند شما مي بينيد چقدر اجر و پاداش به شما داده اند يك لحظه حس مي كنيد احتمالا اشتباه شده است بعد به شما مي گويند نه پرونده خود تان است ، دو تا زن و شوهر داشتند از هم طلاق مي گرفتند شما رفتيد و بين ايشان آشتي ايجاد كرديد يا خانمي از شوهرش بد گويي شنيد ه بود ولي شما رفتيد و گفتيد نه خيلي مرد خوبي است اشتباه به شما گفته اند.) عبادت يك سال را به اين فرد عطا مي كنند سالي كه روزهايش را روزه

ص: 8306

بوده وشب هايش را شب زنده داري كرده است . دوست داشتن همسران و آگاه كردن آنان از اين محبت را مستحب اعلام كرده است . يعني تنها ذكر گفتن مستحب نيست مستحب اين است كه ما به همسر خود بگوييم تو خيلي خانم خوبي هستي من خيلي تو را دوست دارم يا اين لباس چقدر به تن تو برازنده است اين گردنبند تو چقدر به گردن تو زيباست . امام حسين وقتي مثال مي زند به گردنبند در گردن يك دختر جوان مثال مي زند يعني تشبيهات ايشان براي ما معني دارد . مي فرمود اگر مردي به زنش بگويد تو را دوست دارم هرگز از دل همسرش بيرون نمي رود . خداي نكرده اگر يك زندگي به طلاق بكشد ، پنج يا ده سال بعد كه اين زن كم كم پشيمان مي شود فكر مي كند اگر من صبر كرده بودم و يا اين صبري را كه با شوهر دوم مي كنم با همان اولي كرده بودم خيلي بهتر بود چون به بدي هاي او فكر نمي كند مي گويد او به من چند بار گفت دوستت دارم چون اين كلمه هنوز ياد او است درست است يك جايي اخم كرد يا يك جايي دست روي من بلند كرد ولي گفت دوستت دارم . در ادامه مي فرمايد هرچه بر ايمان بنده اي افزوده شود بر محبت او به همسرش افزوده مي شود . اگر ديديد هر چقدر سن شما بالا مي رود بد اخلاق تر و بد خلق تر و بي ادب تر نسبت به همسر خود شديد بدانيد كه ايمان نداريد

ص: 8307

هر چند كه هر سال سه بار مكه و كربلا برويد . اما اگر هر چقدر به همسر خود بيشتر ابراز علاقه كنيد و از اموال خود مقداري را به نام او بكنيد و بعد از مرگ همسر تو توانست با استفاده از آن راحت زندگي كند ايمان او افزوده مي شود. اگر كسي مهريه همسر خود را ندهد پيامبر فرمود اگر كسي مهريه همسر خود را ندهد مانند كسي است كه يك عمر زنا كرده است .

88-05-20

6 – چگونه دعا كنيم؟ چرا بعضي از دعاها مستجاب نمي شود؟ موانع استجابت دعا چيست ؟ وقتي انسان دعا مي كند و با خدا راز و نياز مي كند چه آرامشي مي گيرد ؟

بله من بايد با اين چند بيت حافظ شروع بكنم كه :

به حسن خلق و وفا كس به يار ما نرسد تورا در اين سخن انكار كاره ما نرسد

اگرچه حسن فروشان به جلوه آمده اند كسي به حسن و ملاحت به يار ما نرسد

اين حسن و ملاحت خيلي حرفها در درون دارد ويكي از آن را من عرض بكنم. امام سجاد و كلا اهل بيت يك دشمن خوني دارند به نام مروان ، كه بعد از واقعه عاشورا او از طرف يزيد فرماندار شهر مدينه شد، متاسفانه يا خوشبختانه مدينه دو سال بعد از واقعه عاشورا دچار شورش و آشوب عليه يزيد شد كه بخشي از آن هم به بهانه خون خواهي امام حسين بود. كار به جايي رسيد كه مروان عرصه را به خود تنگ و ضيق ديد و مجبور شد پا به فرار بگذارد كه گرفتار زن

ص: 8308

و فرزند خود شد چرا كه خود او مي توانست به هر صورت و هرجايي برود ، اما آنها را چكار كند ؟ در اين فكر بود كه يك راه به نظراو رسيد. بينندگان ارجمند افتخار كنيد به داشتن يك چنين پيشوايي ، وي به در خانه امام سجاد آمد و گفت ما يك عمري با شما دشمني كرديم ، شما ميدانيد مدينه چه خبر است آشوب شده است و من گرفتار زن و فرزندم هستم ، آيا امكان دارد آنها در پناه شما و در خانه شما بمانند ، حضرت در خانه را باز كرد فرمود داخل شوند مانند زن و فرزند خود از آنها حمايت مي كنم و نمي گذارم آسيبي به آنها برسد. ببينيد كار به آنجا مي رسد كه دشمن انسان در زمان سختي ، باز به انسان اميدوار است . اين تعبير آن حسن و ملاحت است كه حافظ در جاي ديگر نيز مي گويد :

دردم از يار است و درمان نيز هم دل فداي او شد و جان نيز هم

اينكه ميگويند آن بهتر ز حسن يار ما اين دارد و آن نيز هم

چقدر خوب است انسان به صورتي زندگي كند كه در روز سختي و عزلت، دوستان كه هيچ، دشمن هم به او دل ببندد و بگويد اينها خيلي نازنين هستند اينها يك چنين روزي ما را هم پناه مي دهند . ما يك چنين پيشواياني داريم فقط قصه امام سجاد قصه دعا و سجاده نشيني نيست، قبل از آن دعا و سجاده يك روح بلند و يك نگاه ملكوتي و يك دلي به پهناي اقيانوسها

ص: 8309

دارد ، كه حتي دشمن را هم اگر نياز باشد پناه مي دهد . حافظ مي گويد:

آسايش دو گيتي تفسير اين دو حرف است با دوستان مروت با دشمنان مدارا

آنها نشان دادند كه با دشمنان هم اهل مروت و جوانمردي هستند . ما بيايم امروز براي اينكه با اين اولياء خدا يك سنخيتي پيدا بكنيم ، با ديگران از در دوستي و محبت دربياييم ، خيلي به دنبال انتقامگيري نباشيم . كه مثلا اين شخص به من بد كرده است در عروسي دختر من ديديد چطور ناراحت يك گوشه نشسته بود چطور سگرمه هاي او توي هم بود حالا موقع عروسي پسر او حسابي جبران مي كنم و حال او را مي گيرم. شخصي به مجلس ختم آمده بود و ميگفت انشاء اله پدرشما ازدنيا رفت ما هم مجلس ختم شركت مي كنيم . نه شما بگو او آمده در مجلس ما من كه مي دانم چگونه با اخم نشسته بود ولي ما انشاء اله عروسي ايشان با روي گشاده و لب خندا ن مي رويم و اينگونه جبران مي كنيم. شما اين طور جبران كن خدا هم همانگونه كه تو دلت مي خواد با تو جبران ميكند.خواستم يك هديه اي از زندگي امام سجاد خدمت شما عرض كرده باشم . 7 – دعا چه كاري با آدمها انجام مي دهد و اين ذكر خدا و اين ياد خدا ، اين خواهش، اين تمنا براي ما چه كاري انجام مي دهد ؟

اجازه مي خواهم براي ورود به اين كه دعا چه كاري با ما انجام مي دهد ، يك اشاره به يك

ص: 8310

واقعه اي بكنم كه يك بار ديگر هم من اين را در تلويزيون گفته ام ولي چون تلويزيون بييندگان متعدد و متنوع و زمانبندي شده دارد يعني گاهي يك نفر ساعت هفت صبح مي آيد، يك نفر دوازده مي آيد يعني مثل مغازه بقالي است مشتري هاي آن خاص هستند ، آخر شب آقايان مي ايند ، اول صبح بچه مدرسه اي ها ، نزديك ظهر هم خانم ها ، خلاصه ماهم اينجا يك سوپرماركتي از مسائل فرهنگي باز كرده ايم و مشتريان خاص خود را هم دارد . يك نازنيني در قم است ، يك حضرت آقاي بزرگواري كه از وقتي من ايشان را ديده ام واقعا شيفته و شيداي او شده ام با اينكه آدم كورباطني هم هستم و به اين زودي هم به كسي ارادت پيدا نمي كنم ، آدم خيلي خوش خيالي نيستم ، ولي او خيلي نازنين است. حضرت آقاي موسوي لاري كه اگر صداي بنده را مي شنوند از همين جا با تمام وجود به ايشان سلام و ادب مي كنم . ايشان يك كاري كه مي كنند اين است كه كتابهاي زيادي را نوشته اند و نگاشته اند به زبانهاي عجيب و غريبي كه بعضي از ما حتي اسم آن زبان ها را هم نشنيده ايم و مي فرستند براي مردم دنيا و دلهاي تشنه را با اين آب زلال سيراب مي كنند . يكي از كارهايي كه كرده اند قرآن ، مفاتيح ، نهج البلاغه و صحيفه را به همين زبانها ترجمه كرده اند وفرستاده اند ، مثلا نه اين زبانهاي رايج مثل انگليسي و فرانسه و

ص: 8311

آلماني بلكه زبان هايي مثل زبان سواحلي ، زبان هوسايي ، اين زبان هايي كه من اولين بار آنها را در مركز ايشان ديدم. يك صحيفه نميدانم به زبان انگليسي يا ايتاليايي فرستادند براي واتيكان ، پاپ قبلي ژان پل دوم واز واتيكان يك نامه اي براي ايشان آمد كه ما تاكنون يك چنين كتابي به اين زيبايي و شورانگيزي و شور آفريني در مكالمه و نيايش با خداوند نديده بوديم ، اين كتاب فوق العاده و عجيب است، اين گفتارها معلوم است از يك دل سوزان وپرحرارت ناشي شده است و چقدر زيبا است . ما اين كتاب را در بهترين قسمت كتابخانه واتيكان نگهداري مي كنيم . ايشان به من فرمودند كه يك چنين نامه اي از واتيكان آمده است . يعني گل انقدر زيبا است كه هرشامه اي كه فقط از بوييدن استعفا نداده باشد هرجا اين گل را به دست او بدهيد او زبان به تمجيد مي گشايد و در مقابل او كلاه از سرش بر مي دارد و به او تعظيم مي كند ولو آن طرف مسيحي باشد ، يهودي باشد و هر ديني مي خواهد داشته باشد ، حتي اگر دين هم نداشته باشد. امام حسين روز عاشورا فرمود اگر دين نداريد انساني خود را كه مي توانيد حفظ كنيد آن را چرا از دست داده ايد انصاف را كه مي شود داشت . جوانمردي گاهي خود يك وژگي هايي دارد ولي با دين كه عجين مي شود ديگر به اوج مي رسد. يك شخصي آمد خواستگاري دختر يكي از اصحاب ، او آمد خدمت امام صادق و گفت

ص: 8312

يك خواستگار براي دخترم آمده است آدخترم را بدهم با ندهم ؟ چه شرايطي داشته باشد بهتر است؟ ثروتش چگونه باشد، قيافه ي او چگونه باشد ؟ حضرت فرمود اين ويژگي ها را خود تو مي داني ولي دين دار باشد اگر دين دار و خدا ترس بود، اگر به دختر تو علاقه هم نداشته باشد، بخاطر خدا حداقل بلا سراو نمي آورد. اگر دين نداشته باشد هر زماني ديگر عشق او تأمين نشد او را كنار مي اندازد . سرزلف نو نباشد سر زلف دگري . اين است كه اگر دين داشته باشد ويژگي ها مثبت او يك دفعه ضريب پيدا مي كند. ضمنا بي ديني هم براي خود يك مقاماتي دارد و يك حالتي دارد كه حالا ما وارد آن نمي شويم . من يك وقتي در همين ماه شعبان خدا توفيق داده بود مدينه بوديم ، رفتيم در يك كارواني صحبت كنيم ، گفتم خوب شما كه مي دانستيد ماه شعبان است همه گفتن بله، مي دانستيد ميلاد امام سجاد هم در اين ماه است و مدينه هم محل ولادت امام سجاد است هم محل دفن و شهادت ايشان ، همه گفتن بله ، گفتم چه كسي نمي داند امام سجاد چه كتابي دارد هيچ كس دست بلند نكرد ، همه مي دانستند ، يك كتاب دارد بنام صحيفه سجاديه ماهم كه شيعه امام سجاد هستيم ، همه گفتن بله . حالا با اين مقدمه كداميك از شما يك صحيفه آورديد كنار مزار پيامبر، جد امام سجاد و هم كناربقيح مظلوم يك دعاي آن را بخوانيد و به امام سجاد بگوييد ما

ص: 8313

به اين دليل به شما علاقه داريم ، هركسي صحيفه آورده دست بلند كند، چند نفر دست بلند كرده باشند خوب است، به تعداد انگشتان دست، كه دستش يك انگشت دارد هم نمي رسيد. خيلي متأثر شدم من آنجا به عزيزان عرض كردم ، نگوييم ديگران قدر ائمه ما را نمي دانند، ماهم قدر ايشان را نمي دانيم ، ما هم با آنها انس نداريم ، ماهم با آنها خيلي فاصله داريم . اين است كه بايد واقعا در همين ماه شعبان، كه ماه نيايش و دعا است ، كه باب ورودي است به خانه زيباي رمضان و شهر ماه مبارك ، از اين دريچه دعا هاي صحيفه شروع كنيم . بعضي از دعاهاي آن آنقدر زيبا است، كه اگر يك بار بخوانيم مشتري مي شويم ، يكي ميگويد آقا يكبار برو از فلان جا يك بار غذا بگير ديگر مشتري ميشوي.

حالا ميخواستم اين را يك بابي بگيريم براي همين موضوع، ما خيال مي كنيم كه دعاهاي ما اين است كه خدايا زن بده ، شوهر بده ، بچه بده ،ماشين بده ، مثل بچه ها كه ميگويند پفك بده و ... اين خيلي دعاهاي سطح پايين است ، البته اينها را نيز بايد خواست ، چون گفته اند هرچه ميخواهيد از خدا بخواهيد . اما در دعاها ، جامعه شناسي است ، روانشناسي است ، تاريخ است ، خدا شناسي است ، پيغمبر شناسي است ، يك دوره علوم انساني است . امروزه بيشترين كتابها در ارتباط با علوم انساني است ، پنج يا شش ميليارد كتاب در خصوص علوم انساني نوشته شده

ص: 8314

است، اگر انسانها اينقدر قد و سقف خواسته هاي آنان كوتاه بود اين مقدار كتاب چرا نوشته مي شد ، پنج يا شش كتاب تمام مي كرد. شما مي خواهيد يك خط بيست سانتي بكشيد ده تا خط كش كه نمي گذاريد، مي كشيد صاف مي شود ، ولي اگر خواستيد دو كيلومتر خط بكشيد، حتما خط كش وكلي وسيله مي خواهد ، وقتي حافظ مي گويد :

وجود ما معمايي است حافظ كه تحقيقش فسون است و فسانه

ما مثل افسانه ها هستيم ، خودمان هم خودمان را نمي شناسيم ، تو وقتي نشسته اي اينقدر كوتاه هستي ، بلند شو بايست ، سر تو به ابرها مي خورد تو خيلي بلند بالا هستي . اميرالمومنين فرمود : تو فكر مي كني همين پنجاه كيلو هستي ؟ تو كيلويي خود را وزن مي كني يا متري خود را قد مي گيري ، تو خيلي بلند بالايي ، همه دنيا در وجود تواست ، جام جم دست تواست . خدا رحمت كند مرحوم حداد آمده بود اصفهان ، يك روز مي خواست بماند ، مدام اصفهاني ها مي آمدند كه حاج آقا برويم منار جنبان ، برويم سي و سه پل و ... او مي گفت باشد يك ساعت ديگر آخراو اين بيت را خواند :

هركه در خانه اش صنم دارد گر نيايد برون چه غم دارد

همه اينهايي كه گفتيد پيش من آمده اند ، من لازم نيست بروم آنجا ، حافظ هم مي گويد:

خلوت گزيده را به تماشا چه حاجت است

چون كوي دوست هست به صحرا چه حاجت است

ما

ص: 8315

يك جايي هستيم كه جام جم داريم . الان گفته اند ماهواره يك نمونه اي از جام جم است ، همه دنيا را مي گيرد ، هزار كانال از كجا تا كجا است . اگر در دل يك آدم كه به ظاهر كوچك است ، آن فضا و آن دريچه باز شد آنوقت همه هستي آنجا مي آيد . اين است كه شما مي بينيد دعاهاي ما يك چنين دريچه اي را باز كرده است ، و وقتي انسان با اين آشنا مي شود ديگر دل او نمي خواهد آنرا رها كند . نوه عزيز امام سجاد ، امام هفتم ، همانطور كه مي دانيد عيال وار بود ، چند همسر و همانطور كه نوشته اند سي فرزند داشت ، برخلاف امام رضا كه فقط يك فرزند داشت ، وقتي هارون الرشيد ملعون امام را زندان انداخت، آقا گفت الهي شكر من دنبال يك جاي خلوتي مي گشتم ، بقول آقاي رشاد :

كاش در خلوتم امشب تو فقط بودي و من بي ميانجي گري لب ، تو فقط بودي و من

خوب بالاخره زن داري و بچه داري و عيال واري گرفتاري هاي خاص خود را دارد ، درست است اينها امام بودند ، ولي خوب بچه پول مي خواهد ، آن يكي زن مي خواهد ، آن شوهر مي خواهد ، اين جهيزيه مي خواهد ، آن خانه مي خواهد ، آن يكي لباس مي خواهد ، حالا امام دستش از پاسخگويي به اين نيازها كوتاه شده و او را زندان انداخته اند، خوب حالا مي گويد من جاي خلوتي با تو مي

ص: 8316

خواستم پيدا كردم، از تو تشكر مي كنم . بجاي اينكه لب به گله و شكايت باز كند ، از اين مرداب، نيلوفر بيرون مي كشد . چه خوب است ما بتوانيم اين نگاه را داشته باشيم ، همانطور كه اميرالمومنين در عهد نامه مالك مي گويد : اي مالك افضل اوقاتت را براي مناجات خود با خداي خود قرار بده . بگير تا بدهي ، دخل بايد انسان داشته باشد ، وگرنه ، بر احوال آن مرد بايد گريست كه دخلش بود نوزده خرجش دويست

بيست مال قبل بوده است ، چون الان هزينه ما خيلي زياد است ما در خيابان و كوچه كه مي رويم خيلي هزينه داريم . پريروز يك جايي مي رفتيم ، يكي گفت حاج اقا يك پولي بدهيد ما يك بيفتك بخريم ناهار نخورديم ، من توي تلويزيون شما را ديده ام ، من نمي توانم بگويم برو آقا جان من ندارم ، دروغ هم بگويد بايد بدهم ، همين كه به من اميدي پيدا كرده و من را در تلويزيون ديده بايد دست به جيب كنم . يا در پمپ بنزين هم برويم يكي بنزين كم آورده سراغ ما مي آيد ، حاج آقا شما مرد خوبي هستيد كارت خود را بدهيد ما ده ليتر بزنيم ، مي گويم بفرماييد . چون با يك اميدي مي آيند نبايد اميدشان را قطع كنيم ، در خيابان ، همسايه و ... ما خرجمان امروز خيلي زياد است ، يك كسي كه ژستي دارد با كراوات و با يك كت و شلوار خوشگل يا خانمي كه خيلي سانتي مانتال است مردم

ص: 8317

از او يك توقعي دارند ، خانم يا آقا شما خيلي با عظمت هستيد اين كار را بايد براي ما انجام دهيد و مشكل ما را حل كنيد ، ما امروز چون تعاملاتمان زياد شده است. آقاي پرفسور ادگار كه اخيرا آمده بودند ايران ، ايشان استاد دانشگاه بريگلي كاليفرنيا هستند ، يعني يكي از بزرگترين دانشگاه ها و يكي از بزرگترين ايالت ها و استاد همانجا است كه در حال بازنشستگي است و مسلمان و شيعه شده است و مي گويد اولين بار شهيد چمران مرا با اسلام آشنا كرد ، و همين كتابهاي آقاي موسوي لاري كه نقل كردم اين فرد را شيعه كرده است و مي گويد دو نفر در زندگي من اثر گذاشتند يكي شهيد چمران و يكي هم همين بزرگوار . ايشان مي فرمايند ما مسلمانان و بخصوص ما شيعيان ، امروز هيچ راهي نداريم براي جذب ديگران به دين خودمان الا اخلاق و برخورد خوب و حسن خلق و ايثار و محبت و از خود گذشتگي . از هزار كانال ماهواره اين بيشتر اثر ميگذارد . حالا در اين فضا شما امام سجاد را مي بينيد يك گوشه خلوتي بعد از واقعه عاشورا پيدا كرده است و با خدا نجوا مي كند و همه حرفهاي دل خود و خواسته ها و ارتباطات خود و همه آنچه را كه در كلاس درس بايد به ديگران بگويد در قالب دعا و نيايش ريخته است ، يك روح پرستنده شده و با خدا نيايش مي كند . از اين به بعد من چند نكته را راجع به دعا خواهم گفت.

ما در

ص: 8318

مجموع دو نوع دعا داريم يك دعاي مستجاب شدني و يك دعاي مستجاب نشدني . چه دعايي مستجاب نمي شود و خداوند گوشهاي خود را مي گيرد ، آن دعايي كه اگر مستجاب شود به ضرر ما است . وقتي بچه شانزده ساله اي گريه مي كند و اشك مي ريزد كه بابا براي من يك موتور بخر، ببين ديگر گواهينامه آن را نيز گرفته ام، پدر امكان ندارد اين دعوت را اجابت كند ، او اشك بچه خود را مي بيند و دلش نيز براي او مي سوزد ولي مي گويد اگر امروز با موتور بروي فردا با دست بر گردن بر مي گردي ، تو نمي داني چه وسيله خطرناكي است . بچه در عالم كودكي و نابختگي و جواني خود فكر مي كند اين بهترين وسيله است اما پدر كه خير او را بهتر مي داند اين كار را نمي كند . مولوي نيز از همين برگرفته كه اين بيت را مي گويد:

بس دعاها كان زيان است و هلاك وز كرم مي نشود يزدان پاك

بعضي از دعاها اگر مستجاب شود هلاك ما است . تو خيال مي كني اگر با اين دختر ازدواج كني خوشبخت مي شوي ، خدا مي گويد نه سه سال ديگر كار شما به طلاق مي كشد ، آن روز متنفر و منزجر مي شوي و كلي هم ضرر مي كني من اين وصلت را درست نمي كنم چون تو را دوست دارم و مي دانم اين براي تو خوب نيست . تو نزد من بيا من بهتر از تو مي دانم . من يكبار اين

ص: 8319

مثال را زده ام باز هم مي گويم ، ما رانندگان ايراني در ترافيك كه هستيم گاهي لاين بغل دستي ما راست يا چپ دو ماشين جا باز مي شود ، ما سريع لاين عوض مي كنيم فكر هم مي كنيم كه خيلي زرنگ هستيم و تنها ما هستيم كه مي توانيم به اين سرعت بپيچيم بعد يك مقدار كه بالاتر مي رويم مي بينيم كه لاين ما بسته شد و لاين قبلي كه بوديم باز است حالا از خجالت نمي دانيم چكار بكنيم به خودمان نيز نمي توانيم نگاه كنيم يكي آن بالا است كه از اول مي گفته آن لاين نرو در همين لاين بمان چرا كه او مي ديده است كه لاين دوم بزودي بسته مي شود اما ما قبول نمي كرديم . در دعا نيز اينگونه است خدا مي گويد از من نخواه اما ما قبول نمي كنيم ، يك خاطره اي را دوست ندارم اما مجبور هستم اينجا نقل كنم : يك عزيز جواني در زلزله بم كشته شد تا شب قبل تهران كنار خانواده خود بود اما چون در بم دانشجو بود به اين شهر باز مي گردد و زير آوار مي ماند من براي صحبت در مجلس درگذشت اين جوان دعوت شده بودم وقتي عكس او را ديدم آنقدر زيبا و چشم نواز بود كه خيلي حسرت خوردم . به من گفتند اين خانواده شانزده يا هيجده سال داراي فرزند نمي شدند . يك وقتهايي يك چيزهايي مصلحت ما نيست اما ما به زور از خدا مي گيريم كه بالاخره بايد اين بچه را به من بدهي ،

ص: 8320

اين زن را به من بدهي و اين شوهر را به من بدهي ، خدا مي گويد تو نمي داني به نفع تو نيست تو بخواه اما اگر به نفع تو نبود و نداديم ديگر سماجت نكن . اما برعكس يك چيزهايي را كه بايد دست به دامن خدا بشويم آنجا نمي شويم . مثلا من در منزل بد اخلاق هستم بايد دست به دامن خدا شوم كه خدايا اين اخلاق بد من را خوب كن اين را با نمي جنگيم كه از او بگيريم . روايت داريم كه كسي كه يك اخلاق بدي دارد بخل دارد ، حسد دارد ، كينه دارد ، زود عصباني مي شود اين را بيايد گريه كند، اشك بريزد و صدقه بدهد تا ما به او بدهيم . اين را به خدا نمي گوييم اما يك جايي كه خواسته مالي داريم زود دست به دامن خدا مي شويم تا بگيريم . اينجا خدا مي گويد برو به نفع تو نيست . اين خداوندي كه بچه دار نمي شود حتما به نفع او نيست ، يك شخصي مي گفت من به مكه نمي روم چرا خدا به من بچه نمي دهد . خدا رحمت كند مرحوم علامه جعفري يك قصه اي مي گفت كه يك شخصي گاو او مريض شد نذر كرد اگر گاو او خوب شود سه روز روزه بگيرد و بخاطر اينكه خدا را در معذور قرار دهد روزه را اول مي گيرد ، روزه را مي گيرد اما از بد شانسي گاو هم مرد ، آن مرد به حياط آمد و سر به آسمان برداشت و گفت

ص: 8321

گاو من را مي كشي مگر ماه رمضان نشود سي روز را مي خورم . يك بخشي از دعا ها اينگونه است بايد در حد اندك از خدا بخواهيم و با خدا معامله كنيم و بگوييم اي خدا اگر به نفع من نيست به يك صورتي قصه را تمام كن من هم اصرار نمي كنم و دامن تو را هرطور است نمي گيرم. اما يك جاهايي بايد رفت دامن خدا را گرفت در روايات داريم كه براي دعا التجا و اصرار كنيد زود كوتاه نياييد اگر شما را رد كردند زود نا اميد نشويد به قول مولوي خيلي زيبا مي گويد:

هله نوميد نباشي كه تو را يار براند گرت امروز براند نه كه فردات بخواند

در اگر بر تو ببندد مرو و صبر كن آنجا زپس صبر تو را او به سر صدر نشاند

بعضي وقتها خدا مي خواهد صبر و تحمل ما را بسنجد ، آنوقت به دو صورت استجابت مي كند ، يك بار پول را در جيب ما مي گذارد ، يك بار در بانك مي گذارد . بچه ها ديده ايد عيدي مي گيرند آنرا به پدر و مادر خود مي دهند بعد خانه كه مي آيند مي گويند پول ما را بدهيد يا عيدي ما چه شد ، پدر مي داند او پول را از بين مي برد مي گويد بيا بگير ، بچه مي گويد اين كه هزار تومان است عيدي من بيشتر بود پدر مي گويد بقيه را بانك گذاشتم ، بچه بانك نمي فهمد و مي گويد من بانك نمي خواهم همين الان مي خواهم اما

ص: 8322

وقتي بچه هيجده ساله شد دفترچه حساب پس انداز خود را بر مي دارد مي بيند دو ميليون پول در آن است و اگر خداي ناكرده آن پدر را از دست داده باشد مي گويد پدر خدا تو را رحمت كند تو آن روزها مي گفتي بانك اما من فكر مي كردم بايد همه را خرج كنم . بعد مي گويد اي كاش آن مقدار را هم كه به من دادي در بانك مي گذاشتي . و لذا روايت داريم كه بندگان خدا بعد از مرگ مي گويند آن مقدار دعا هم كه در دنيا براي ما اجابت كردي اي كاش نمي كردي و اينجا بانك ما بود و به ما مي دادي . پس دعا براي استجابت رد خور ندارد . حالا چه كنيم كه واقعا دعا استجابت شود يكي از آن حركت است ، حركت كليد بركت است وگرنه اگر حركت نداشته باشيم مانند آدمي است كه كليد در جيب او است اما مي گويد اي خدايي كه درهاي بسته را باز مي كني در خانه ما را باز بفرما ، خدا مي گويد باز مي كنم با همان كليدي در جيب خود تو گذاشته ام فقط زحمت بكش كليد را بردار البته خيال نكن خود تو باز مي كني من باز مي كنم چون آنقدر كليد به قفل زده شد كليد همان قفل هم بود اما در قفل شكست و در باز نشد . آن در را هم من باز مي كنم با كليدي كه به تو دادم و دست سالمي كه به تو داده ام . يك روايتي است كه يك

ص: 8323

آدمي لباسهاي با آنكه وضع مالي خوبي داشت لباسهاي ناجور و وصله دار مي پوشيد يكي از ائمه به او گفت اين چه وضعي است كه براي خود درست كردي چرا اينگونه لباس مي پوشي ؟ خدا دوست دارد وقتي به كسي نعمتي مي دهد ، آن نعمت را آشكارا ببيند به تو پول داده است لباس خوب بپوش ، خانه خوب بخر ، غذاي خوب بخور اين چه وضعي است درست كرده اي ؟ او فكر مي كند ما يك لباس ژنده بپوشيم و يك خوراك ساده بخوريم و امام صادق ما را ببيند و بگويد چقدر تو انسان زاهدي هستي . نه دين ما خيلي دين زيبايي است ما آن را بد شناخته ايم ، وقتي پول داده استفاده كن اگر پول داري چرا در خانه متروكه زندگي مي كني و زن و فرزند خود را در مضيقه قرار داده اي ، اسم اين زاهدانه نيست . تا پاسي از شب مقابل ماهواره مي نشيني و همه چيز را مي بيني آنجا زاهد نيستي اما اگر مي خواهي براي همسر و فرزند خود پول خرج كني زاهد هستي . حديثي داريم كه اگر وضع شما خوب است خرج كنيد . حالا يك خانه راهم به نام همسر خود بكن ، چهل سال است اين خانم براي شما زحمت كشيده است يك ويلاي شمال را به نام او بكن اگر بعد از صد وبيست سال از دنيا رفتي اين خانم بگويد نور به قبر تو ببارد يك خانه هم براي ما گرفتي والا مي گويد كور به قبر تو ببارد . روايت داريم اگر

ص: 8324

وضع شما خوب است خرج كنيد تا همسر و فرزندان آرزوي مرگ شما را نكنند . چند وقت پيش در تهران همين اتفاق افتاد و يك آقايي رفت و ديگر نيامد بعد از تلاش و تحقيق بسيار به فرزندان او شك كردند گفتند اين آقا پول زياد داشته اما به آنها نمي داده ، چرا اين كار را بكنيم اين دين خيلي زيبا است . حالا بخش بعدي دارد كه مال شما حلال باشد تا دعايتان مستجاب شود ، خوش اخلاق باشيد تا دعاي شما مستجاب شود . خدا را بشناسيد آنوقت كه وضع شما خوب است نيز دعا كنيد . وقتي كسي بيچاره شد و دعا كرد خدا مي گويد صداي اين آشنا است چون وقتي هم كه وضع او خوب بود مي گفت خدايا اينها را همه تو داده اي تو اين نعمتها را از من نگير. اين مثل آدمي است كه ده بار به شما زنگ زده است يك بار كه زنگ مي زند مي گوييد اين تلفن آشنا است اين تلفن را جواب مي دهم ، خدا هم به فرشته ها مي گويد اين تلفن آشنا است اين را جواب مي دهم . 8 - دعاهاي رسول خدا را بخوانيد .

وعده كرده بوديم از همين كتاب همنام گلهاي بهاري در هر جلسه راجع به سيره پيامبر نازنين نكته هايي را تقديم شما بكنيم امروز هم به مناسبت تولد حضرت سجاد چند جمله از دعاها را تقديم شما بكنيم . اولا هميشه دست گدايي پيامبر به سمت خدا دراز بود . دعاهاي عجيبي داشت مثلا مي فرمود خداوندا درامد مرا هنگام

ص: 8325

پيري و در لحظات پاياني عمرم بيش از مواقع ديگر وسعت بخش . آدم وقتي پير مي شود ناتوان مي شود و نمي تواند خوب كار كند ولي خدا مي تواند بعد هم خيلي ها دور او را مي گيرند ، نوه يك چيز مي خواهد ، عروس و داماد مي آيد انسان بايد يك چيزي در جيب داشته باشد كه نثار كند . حافظ مي گويد : جان نقد محقر است حافظ از بهر نثار خوش نباشد

پروردگارا مرا از خويشتن داري خود از گناهان خوشبخت كن ، يعني خوشبختي آن است كه ما گناه نكنيم و خوشبختي آن نيست كه پول و مقام داشته باشيم . و با نافرماني خود بدبخت نكن ، كسي بد بخت مي شود جستجو كند يك جايي نافرماني خدا كرده است و اين باعث بدبختي او شده است . پروردگارا مرا از كساني قرار ده كه وقتي نيكي مي كنند خوشحال مي شوند و هنگامي كه كار بدي مي كنند آمرزش مي طلبند. ما خيلي وقتها اين طور نيستيم كار بد مي كنيم و مي گوييم حق او بود بايد مي كردم ، نه تو كار بدي كردي بايد بروي و عذر خواهي بكني و از خدا هم طلب مغفرت كني . گاهي هم كار خوب مي كني پشيمان مي شوي نبايد اينگونه باشد. خداوندگارا گناه مرا ببخش ، خانه ام را وسعت بخش و بر روزي ام بيفزاي ، ما را به آرامش رهنمون باش . اينها به دنبال آرامش بودند ولي ما خيلي وقتها به دنبال آرايش هستيم خيال مي كنيم با آرايش آرامش بدست مي

ص: 8326

آوريم ولي نه آرامش يك چيز ديگر است . آفريدگارا مرا با دانش توانايي ده . خدا به پيغمبر فرمود هر چه به تو دادم بگو باز هم بده قانع نشو قل رب زدني علما . به حضرت موسي وقتي الواح تورات را داد گفت بگير و تشكر كن . اما به پيامبر ما گفت بگير و بگو باز هم بده ، معلوم است سينه تو خيلي وسعت دارد به تو بيش از بقيه مي دهم . همسران پيامبر مي گفتند مي ديديم كه در نيمه هاي شب بيدار مي شود و با اشك مانند بچه اي كه به دنبال شير مادر است گريه مي كند و اينگونه به دنبال خدا مي گشت و از خدا مي خواست ما به او مي گفتيم تو چرا اينقدر اشك مي ريزي ؟ گاهي مي گفت اشكال دارد من بنده شاكري باشم خداوند اين همه به من نعمت داده است ، گاهي هم مي گفت اگر از او نخواهم از چه كسي بخواهم . گاهي هم مي گفت اگر او يك لحظه مرا به خود واگذار كند واي به حال من مي شود . ما هم به اين روح هاي زيباي پرستنده خدا را بخوانيم و از او هم بخواهيم شيريني مناجات را به دلهاي ما هم بچشاند كه هيچ چيزي را با آن حلاوت عوض نكنيم انشاء اله .

88-05-13

4 - درباره عيد مبعث و درسهاي آن صحبت بفرماييد .

ابتدا يك شعر از حافظ بخوانم :

آن پيك نامور كه رسيد از ديار دوست آورد حرز جان ز خط مشكبار دوست

خوش مي دهد نشان جمال

ص: 8327

و جلال يار خوش ميك ند حكايت عز و وقار دوست

شما ديده ايد يك گردن بندهايي را با عقيق درست مي كنند و ميگويند اين حرزاست يعني نگهدارنده از همه بليات است . آن نبي نازنين هم از آسمان بقول حافظ براي ما حرز جان آورده است كه جان ما از خطرات محفوظ بدارد ، كه اگر كسي به اين نكته توجه كند حتما به يك دستاوردهاي خوبي خواهد رسيد. از بينندگان اجازه مي خواهم يك كمي ابتدا راجع به همين عيد مبعث و رسالت پيامبرسخن بگويم ، كه اصلا به چه علت آمده است ؟ آن هفته اگر يادتان باشد گفتيم ، پيامبر مثل خورشيد است ، مثل آب است ، كه هيچ چيزي جاي آن را پر نمي كند گاهي چيزي جاي چيزي را پر مي كند، بعضي ها هم اگر نباشند كه چه بهتراست .اما او شخصيتي است كه مسئوليت و رسالت و مأموريتي دارد كه هيچ كس نمي تواند آن نقش را بازي كند. اگر نباشد بقول سهراب دست ما پي چيزي مي گردد ، يك جايي دارد كه مي گويد: اگر مرگ نبود دست ما پي چيزي مي گشت. اگر پيامبر نبود چشم و جان ما در پي يك گمشده اي بود. من يك مقدار فكر كردم و ديدم كه قرآن يك جايي، بلكه چند جا مي گويد : در بهشت هر چيزي دل شما بخواهد به شما مي دهيم لهم مايشائون فيها هرچه دلتان بخواهد به شما مي دهيم. بقول هاتف در بيت دوم آن ترجيح بند كه مي گويد :

چشم دل باز كن كه جان بيني

ص: 8328

آنچه ناديدني است آن بيني

گر به اقليم عشق رو آري همه آفاق گلستان بيني

و وسط آن مي گويد:

هرچه بيني دلت همان خواهد هرچه خواهد دلت همان بيني

درحالي كه در دنيا اين چنين نيست ما خيلي چيزها دلمان مي خواد ولي نمي توانيم انجام بدهيم، از اينكه فرمودند در بهشت هر چيزي و هر كاري دل شما بخواهد مي توانيد انجام دهيد ، هرجايي دل شما بخواهد مي توانيد برويد. يا مثلا يك آيه دارد اُكلها دائِم خوردنيهاي بهشت دائمي است ، يعني شما هميشه اشتها داريد براي خوردن . در دنيا يك پرس غذا بياورند انسان مي خورد ، پرس دوم را هم اگر خورد بايد برود بيمارستان ، اگرپرس سوم را خورد تيمارستان و پرس چهارم قبرستان . چون واقعا ديگر نميشود، كشش نيست. اما آنجا واقعا به اين صورت نيست ، شما مي دانيد آدم از خوردن لذت مي برد و خيلي از انسانها خيلي چيزها دلشان مي خواهد بخورند كه نمي توانند. اما در بهشت خوردني ها هميشگي است و ديدني ها همه جايي است ، و هيچ محدوديتي نيست البته يك محدوديت است كه بعدا عرض مي كنم . يك چيزي ما مي فهميم كه در اين دنيا ما محدود هستيم در يك جايي مانند بيمارستان . دو گروه از افراد محدود هستند يكي آنها كه در زندان هستند ، يكي آنها كه در بيمارستان هستند . از يك نفر مي پرسند در بيمارستان غذا چگونه است مي گويد، مي گويد از غذا ديگر نگوييد حال ما بهم ميخورد به او مي گويند آنچه كه دل تو

ص: 8329

ميخواهد ما بياوريم ،ميگويد نه آقاي دكتر منع كرده و گفته است اينها براي من خوب نيست و نبايد بخوريد . آقا پول دارد ، آشپزهم دارد ، غذاي خوب هم برايش درست مي كنند، ولي قند خون و چربي و كلسترول و آدرنالين او يك جوري است كه نمي تواند يك حبه قند بخورد . خيلي چيزها را نمي تواند بخورد حتي چيزهاي طبيعي حالا قند كه يك چيز شيميايي است و در حالت طبيعي هم نبايد خورد ، خربزه نميتواند بخورد ، هلو نميتواند بخورد يك خورشت فسنجان خوب كه حاج خانم درست ميكند نميتواند بخورد ، چون بيمار است . ما از اول با پدر و مادر خود در بهشت برين بوديم كه بقول حافظ من ملك بودم و فردوس برين جايم بود جناب آدم آورد در اين دير خراب آبادم، بعد آنجا يك دسته گلي آب داديم و مريض شديم ، ما را فرستادند در اين دنيا بيمارستان، گفتند خوب بشويد دوباره شما را همانجا مي بريم كه هر كاري خواستيد بكنيد .شما به فرزند خود مي گوييد پسرم الان تو مريض هستي اين شربت را بخور ، اين آمپول را بزن خوب كه شدي بعد هرچه دل تو خواست بخور ، اين فرمول آن است . ما الان اينجا به هركسي نمي توانيم نگاه كنيم ، بنده به غير از همسرم به كسي نگاه كنم اشكال دارد ، هم همسرم ناراحت مي شود و هم شما ناراحت مي شويد و مي گوييد حاج آقا چشماي خود را درويش كن ، دلم مي خواهد نگاه كنم از شما كه پنهان نيست

ص: 8330

، از خدا چه پنهان ، خيلي چيزها دلمان مي خواهد ولي مجاز نيستيم براي ما خوب نيست اگر عاقل باشيم متوجه مي شويم . بچه ها وقتي مريض ميشوند و دكتر مي روند ، به مادر خود مي گويند دكتر به من آمپول ندهد خوشم نمي آيد . اما آدم بزرگ خودش مي گويد آقاي دكتر اگر آمپول براي من خوب است بدهيد كه زودتر خوب شوم او اين درد و تلخي را تحمل مي كند چون شيريني زندگي وابسته به تحمل اين تلخي است . اينجا خيلي چيزها دل ما مي خواهد اما محدوديت داريم بقول حافظ اينجا زندان سكندر است

دلم از وحشت زندان سكندر بگرفت رخت بربندم و تا ملك سليمان بروم

خداوند براي ما يك طبيب فرستاده است ، اميرالمومنين راجع به پيامبرفرموده : طبيبٌ. براي چه كسي طبيب مي فرستند؟ براي مريض ،آدم سالم كه طبيب نمي خواهد . ادبيات ما مشحون از اين نگاه طبيبانه دين است كه دين يك طب است ،يك بيمارستان است براي خوب شدن ما و اولياء خد ا طبيب هستند فقط فرق آنها با طبيب هاي مادي اين است كه آنها در مطب خود نشسته اند و ما به آنها مراجعه مي كنيم ولي اولياء خدا خود به ما مراجعه مي كنند و هرچه هم براي ما خوب است به ما مي دهند . بقول دوست عزيزمان جناب آقاي رنجبر كه مثال خوبي مي زد و مي گفت : ميدانيد ضد طبيب چيست ؟ مخالف طبيب آشپز است و حرف خوبي هم است . شما وقتي مي رويد رستوران گارسون منوي غذا را

ص: 8331

مقابل شما ميگذارد هرچه مي خواهيد من براي شما بياورم و اصلا هم فكر نمي كند كه غذايي كه شما خواسته ايد خيلي چرب است . او مي گويد هرچه شما دوست داريم من بياورم. اما دكتر نميگويد چه چيزي دل شما مي خواهد ، مي گويد آنچه من مي گويم شما بايد بخوريد ، چرا چون آشپز مي خواهد جيب خودش را پر كند ولي دكتر مي خواهد شما را سالم كند و لذا مي گويد اين برايتان خوب نيست ، اين برايتان خوب است . نگاه هم نمي كند شما خوشتان مي آيد يا نه ، من دكترهستم و مي گويم اين شربت تلخ را بايد بخوريد اين آمپول دردآور را بايد تزريق بكنيد ، خداي نكرده اينجا بايد اين جراحي را انجام بدهيد ، چون اين خوبتان مي كند . قرآن يك جاهايي از دست ما عصباني مي شود و مي گويد عقل نداريد شما نزد عقلا برويد، اينها عقل دارند اينها اولي الالباب هستند. ميگويد نزد عقلا برويد يعني عاقل كه باشيد با پاي خود ميرويد و مي گوييد چه چيزي براي من خوب است نمي گوييد چه چيزي خوش است ؟ ميگوييد چه چيزي خوب است . الان دنيا در پي اين است كه چه چيزي خوش است و چه چيزي نا خوش است . و جمله پاياني اين بخش را عرض مي كنم قرآن خيلي جاها مي گويد ذالك خيرٌ لكم اين برايتان خوب است و آن براي شما خوب نيست . به خانم مي گويد اين روسري را به سر كن ذالك خيرٌ لكم براي شما خوب است.

ص: 8332

به ما مي گويد اين كار را بكنيد براتان خوباست يعني دقيقاَ نگاه طبيبانه است . و اگر ما در دنيا خوب شديم آنوقت خيلي از اتفاقات مي افتد.

حالا بعضي ها نزد دكتر مي روند ولي دستورات او را عمل نمي كنند اينها چه كاري بايد بكنند؟ بسيار نكته خوبي است كه من مي خواستم مقدمه بخش دوم عرض بكنم . بيمار عاقل ، كسي است كه طبق دستور پزشك عمل كند ، يعني دكتر مي گويد آقا اين شربت را شما روزي سه قاشق مربا خوري بعد از غذا بخور، مي گويد مي شود من سه روز نخورم بعد از سه روز يك ملاقه بخورم ؟ آيا اين به نظر شما اثر مي گذارد ، آري اما اثر منفي مي گذارد . به ما مي گويند نماز صبح را بايد به اين صورت بخوانيد ، من يك هفته نمي خوانم بعد مي گويم انشاء اله مكه مي روم و آنجا غذاي آن را بجا مي آورم . خانم هاي جوان گاهي حجاب و پوشش را رعايت نمي كنند ، مي گويند انشاءاله پير شديم بعد دوتا چادر سرمان مي كنيم و دوتا روسري ، اتفاقا قرآن دقيقا برعكس مي گويد كه خانم هاي مسن و سالخورده اگر روسري هم نداشته باشند اشكالي ندارد چرا كه آدم به آنها كه نگاه مي كند بياد مادر بزرگ خود مي افتد و گاهي هم بياد چيزهاي ديگر. اما خانم هاي جوان نه آنها بايد پوشش داشته باشند .دقيقا در جامعه ما بعضي ها برعكس عمل مي كنند نوه مادر بزرگ ما جلو مي آيد خيلي سانتي

ص: 8333

مانتال اما مادر بزرگ خود را مي پوشاند . من خدا اموات شما را رحمت كند مادر بزرگي داشتم گاهي كه با يكي از اقوام مي آمديم ، مي ديدم چادر سر كرده يك چشم او هم پيدا نيست ، روزهاي آخر كه يك مقدار هم چشم او به سختي مي ديد به او مي گفتيم حاجي ننه چرا تو اينقدر خودت را مي پوشانيد مي گفت اين نامحرم است ننه مي گفتم بابا اين پسر خاله ي من است نوه خودت است . اين خلاف دستور پزشك است پزشك مي گويد بايد طبق دستور من عمل كنيد اين دارو را بايد الان بخوريد اين دارو را با اين غذا نخوريد . يك پرهيزهايي مي دهد. گاهي حتي دارو را هم مي خوريم اما باز اثر نمي كند . مي رويم دكتر مي گويد به نظر من پرهيزها را انجام نداده ايد من نگفتم فلان غذا را نخوريد. بقول مولوي:

نگفتمت مرو آنجا كه مبتلات كنند كه سخت دست درازند بسته پات كنند

نگفتمت كه بدان سوي دام در دام است چو در فتادي در دام كي رهات كنند

هي مي گويد نگفتمت، تمام غزل او با نگفتمت و نگفتمت شروع مي شود او چند غزل با نگفتت دارد. حالا دكتر مي گويد نگفتمت تو خربزه نخور ، نگفتمت از حمام مي آيي جلوي كولر ننشين يا نگفتمت شب تا صبح كولر را روشن نگذار رو اندازت كنار مي رود باد مي خوري .

قرآن ظاهرا گفته است كه هرچه شما بخواهيد در آن دنيا موجود است اما من الان از يك كودكي كلاس دوم

ص: 8334

ابتدايي سوال مي كنم مي گويم عزيزم چه چيزي دلت مي خواهد ؟ او چي مي گويد ، مي گويد يك دوچرخه ، يك ماشين كوكي ، يك هواپيماي كنترلي ، شريني و شكلات و يك خورده خوردني و اسباب بازي. اما اگر به او بگوييم باباجون درس خوب بخوان انشاءاله اگر امسال اين كلاس را قبول شدي و نمره هاي خوب آوردي يك دختر خوب برا ي تو مي گيرم ميگويد كه پدر دختر براي خودت بگير، براي من همان قول دادي دوچرخه دنده اي بخري بخر. سطح آمال و تفكرات او خيلي پايين است او مي گويد من محدود نيستم هرچه دلم بخواهد بابام براي من مي گيرد ولي آن چيزي كه دل او مي خواهد محدود است، چون تفكرات و چشم انداز محدود است . از گداي سر خيابان بپرسيد چه چيزي دل شما مي خواهد مي گويد شما يك ده هزارتومان بمن بدهيد ديگر هيچ نمي خواهم . اما هيچوقت او آرزو مي كند كه اي كاش من يك ديوان حافظ خطي قرن نهم را داشتم ؟ فكر او به اينجا قد نمي دهد. روزي مرحوم آيت اله مرعشي نجفي در خيابان دستفروشي را ديد كه كتاب مي فروخت چون كتابشناس بود نگاه كرد ويك نسخه منحصر به فردي كه شايد در دنيا ديگر از آن نباشد را ديد گفت قيمت آن چند است؟ گفت هزار تومان ، صد تومان ، حالا آنروز هر چقدر ، ديد پول ندارد گفت عباي من صد تومان ارزش دارد من اين عباي خود را مي دهم به شما اين كتاب را به من بدهيد

ص: 8335

فروشنده گفت پس خود شما چي گفت باشد عباي من فداي اين مطلب علمي ، سطح فكر او اينگونه است. حافظ مي گويد تو و توبي و ما و قامت يار فكر هركس به قدر همت اوست

يك جاي ديگر هم مي گويد:

سايه طوبي و دلجويي حور و لب حوض به هواي سركوي تو برفت از يادم

همشهري شيرين سخن او ، سعدي هم دارد كه :

برادرانه بيا تا كه قسمتي كنيم رفيقا جهان و هرچه در آن است از تو، يار از من

اگر كسي فكرش در اين حد باشد اينگونه تقسيم مي كند. بعضي ها مي گويند اين قرآن شما بچه بازي است مدام از خوردني ها و پوشيدني ها و عيش و نوش ها و عياشي ها مي گويد: حوري مي دهيم ، چيزهاي ديگر مي دهيم اما تو همه قرآن را نخوانده اي چون فكرتو همين قدر است به تو اينطور گفته است فكر خود را بالا تر ببر خبرهاي ديگر هم است ورضوانٌ من اله اكبر نديدي يك لبخند رضايت مندانه يار كه بر لبش بنشيند از همه ي آن حور بالاتر است اين را هم دارد . آنجا كه بهه انسان گفته اند هيچ محدوديتي نيست واقعا هيچ محدوديتي نيست . يكي از فلسفه هاي بعثت همين است كه پيغمبر آمده سقف خواسته هاي ما را بالا ببرد ، يك چيزهايي نشان ما بدهد.عشق يعني يك هوس اما بزرگ، يعني يك هوس بزرگ در سر ما بياورد و به ما بگويد كه نه اينها عطاي حقير است. ديروز يك برنامه اي بود خدمت دوستان شبكه يك آنجا

ص: 8336

عرض كردم امروز هم خدمت بينندگان عزيز برنامه سمت خدا عرض بكنم : حديثي پيامبر فرمود كه خيلي هم زيبا است، واقعا جا دارد من اينجا يك شماره حساب اعلام كنم كه هركه خواست اين حديث را گوش كند بايد اول يك مبلغي به اين حساب واريز كند، كه ما بدهيم به فقرا و مستمندان يعني انقدر اين حديث ارزشمند است. توي بعضي از كلاس هاي ان ال پي كه مي روند اينها كسي حق ندارد مجاني استفاده كند همه موبايل ها را خاموش مي كنند و كسي نبايد اين كلاس را ضبط كند چون كلاسِ كلاس خيلي بالا است . حالا ما اينجا آتش زديم به مال خود و مجاني اطلاعات مي دهيم ولي حالا اگر كسي وضع مالي اش خيلي خوب بود مي تواند بدهد . گاهي بعضي خانواده هاي فقرا ومستمندان به من مراجعه مي كنند براي صد هزار تومان و دويست هزار تومان . ديروز يك خانم زنگ زد زندگي مستمندانه اي دارند، يك دخترايشان هم تصادف كرده است ،پول جراحي او را هم ندارند آدم دلش براي آنها مي سوزد. بعد يك عده چه بريز و بپاش هايي دارند. يكي از درسهاي پيامبر هم همين است كه هواي هم را داشته باشيد كه حالا يك روز هم مفصل به آن خواهيم پرداخت . به تعبير بنده دينداري ما مثل اين وسايل بايد استاندارد باشد . خوب حديث اين است كه روزگاري بود كه همه سقف نگاه ما تا گردن شتر مي رفت ما شترچران بوديم ، شتر بان بوديم ، شتردار بوديم ، نگاه ما پايين كه مي آمد معذرت

ص: 8337

ميخواهم به پشگل و پهن شتر بود بالا هم كه مي رفت به گردن و سر شتر بود، اما امروز نگاه ما رفته به خورشيد و ماه، يعني خيلي اين آموزه ها سر ما را بالا برده است و سطح توقع و درخواست هاي ما خيلي بلند شده است ، چشم انداز ما خيلي بلند شده است. ما امروز ظهر كه مي شود به آسمان نگاه مي كنيم كه خورشيد وسط آسمان آمده است برويم با يارنازنين گفتگويي بكنيم . اول عيد ماه رمضان كه مي شود همه روي پشت بامها دارند دنبال ماه مي گردند. اول عيد فطر يك آقايي آمده بود روي پشت بام هي نگاه مي كرد خانم او گفت دنبال چي مي گردي گفت ببينم ماه را مي بينم ، خانمش گفت ماه كه روبروي تو ايستاده و خلاصه بقول مولوي گفت كه :

كرده آهنگر جمال خود سياه تا كه شب آيد ببوسد روي ماه

و اگر واقعا اين دين هيچ حرفي براي گفتن نداشته باشد جز همين يك حديث كه ما چي بوديم و چي شديم كجا بوديم و كجا رفتيم كافي است. اين دين سر انسان را به آسمان مي برد . البته يك آدم هايي هم هستند كه همه لذت ايشان زمين است بقول شاعره معاصر ما كه گفت

هرگز از زمين جدا نبوده ام با ستاره آشنا نبوده ام

خوب آن هم يك قفسي است براي آدمهاي كوچك يك پرنده كه توي قفس بدنيا مي آيد در قفس بزرگ مي شود و در قفس هم مي ميرد ، او خيال مي كند همه دنيا قفس است

ص: 8338

وفوقش آن اتاقي كه قفس او در آنجا آويزان است ، نميداند دنيا چه خبر است ، چه جنگلها ،چه نهرها ،چه درياهايي دارد ؛ پس پيامبر آمده است كه آن پنجره را جلوي چشم ما باز كند . سهراب يك جايي مي گويد:

من وضو از تپش پنجره ها مي گيرم . مي گويد من وقتي وضو مي گيرم يك صدايي و يك لرزشي مي آيد ، يك پنجره اي جلوي من باز مي شود ، كه مي روم به يك جايي كه آنوقت سنگ از پشت نمازم پيدا است ، وقتي نماز مي خوانم ، آدمها را ديده ايد وقتي سي تي اسكن مي برند وجود او مثل بلور مي شود هر چيز خلاف باشد از آن پشت پيدا است . ميگويد من وقتي با منبع نور ارتباط برقرار مي كنم ، چون نماز با منبع نور ارتباط برقرار مي كند يك نوري مي زند و وجودم بلور مي شود، اگر يك تكه سنگ پشت سر من باشد تو آن را مي تواني ببيني ، منتها اگر انسان بتواند در نماز يك چنين حالي پيدا كند كه

در نمازم خط ابروي تو در ياد آمد حالتي رفت كه محراب به فرياد آمد 5 - اگر اسلام نسخه رشد و شفا است ، پس چرا امروز ما مريض هستيم ؟

اين كه اسلام نسخه رشد و شفا است ، سخن بسيار خوبي است و جواب خوبي هم دارد ، امروز با همه پيشرفتهاي طب و بهداشت بيماري هاي عجيب و غريب سراغ ما آمده است من امروز صبح اخبار را گوش مي كردم

ص: 8339

كه فقط در يك كشور انگلستان پنجاه و پنج هزار نفر مبتلا به آنفولانزاي خوكي هستند ، در انگليس كه انقدر پز مي دهند اينجا كشور بهداشت است و چنين و چنان است، پنجاه و پنج هزار نفر فقط در يك كشور حالا آنهايي كه تازه آمارشان را گرفته اند، آيا بهداشت الان نسبت به صد يا دويست سال پيش افت كرده است ؟ قطعا پيشرفت كرده و قطعا دستاوردهاي طب و بهداشت عمومي هم همه جاي عالم را گرفته است . داستان ما داستان آن كسي است كه رفت سلماني سر خود را اصلاح كند در همين فاصله صحبت شد آقاي آرايشگربه او گفت ، گاهي آدم خياطي يا بقالي مي رود صبحتي هم مي شود يك عزيز سوپري در محل ما است كه مي گويد حاج آقا تلويزيون مي رويد به مردم بگوييد انشاء اله پول دوا دكتر ندهيد ، پول بقال بدهيد ، بقال شما را چاق مي كند ولي دوا ودكتر براي مريضي است . حالا من عرض مي كنم در اين دنيا كه اين همه بهداشت رشد كرده است و اينهمه جلو رفته است ، مي بينيم بيماريها بيشتر شده است ، تازه بيماري هاي عجيب و غريبي مثل ايدز وهپاتيت بي و آنفولانزا و ... كه مي گويند واكسن آن را پيدا كرده اند و چه و چه . خلاصه آن آرايشگر به آن آقا گفت آقا ببين من خدا را قبول ندارم بيخود هم شما خودتان را خسته نكنيد ، گفت چطور شما خدا را قبول نداريد ، گفت اگر خدايي هست و اين خدايي هم كه شما

ص: 8340

مي گوييد از پدر و مادر مهربان تر است كافي است از مغازه من بيرون برويد اين همه بچه يتيم ، اين همه زن بيوه ، اين همه آدم فقيرو بدبخت ،اينهمه آدم مريض و ناتوان وجود دارد . ما اگر پدرو مادراين ها بوديم دلمان مي امد يك روز بچه هاي خود را به اين صورت نگاه داريم ؟ چرا خدا كاري نمي كند ، اين آقاي مشتري چيزي نگفت سر او اصلاح شد پول آن را داد و رفت دو دقيقه ديگر برگشت گفت آقاي آرايشگر به نظر من در اين شهر اصلا هيچ آرايشگري وجود ندارد ، گفت آقا چرا اين حرف را مي زنيد هوا و گرما اثرش را گذاشته است مرد حسابي من تازه تو را اصلاح كردم گفت نخير بي خود حرف نزن هيچ آرايشگري در اين شهر وجود ندارد اگر وجود دارد آن طرف خيابان آن آقا را ببين سرش را آورد بيرون گفت كدام آقا گفت همان آقا چرا آنقدر پژمرده است آنقدر ژوليده است و سبيل و موهاي او بلند است چرا آرايش شده و اصلاح شده نيست؟ گفت عزيز من گفتم مثل اينكه گرما اثر گذاشته روي جنابعالي ، اين آقا بايد به ما مراجعه كند تا ما او را اصلاح كنيم . گفت آقا خدا است ما بايد به دستورات او مراجعه كنيم تا مشكلات بر طرف شود تا مراجعه نكنيم اوضاع همين است. بهداشت امروز همه جا است ولي من بايد به دستورات آن طبيب و آن تكنسين و كارشناس بهداشت مراجعه بكنم وقتي مراجعه نمي كنم و هركاري دلم خواست مي كنم

ص: 8341

هر ارتباطي، هر غذايي ، هرنوع حتي فكر و خيالي اينگونه مي شود كه امروز است . مولوي يك جايي دارد كه مي گويد :

آدمي را فربهي است از خيال گر خيالاتش بود صاحب جمال

مي گويد اگر يك خيال خوشگلي به ذهن تو آمد چاق مي شوي ، اما بعضي ها خيالات بد به ذهن ايشان مي زند تمام جنايت هايي كه امروز بشر انجام مي دهد شب خيال وفكرو نقشه آن را در ذهن داشته است . از آن طرف هركه روز كار خوب ميكند شب فكر كرده من فردا چه كار كنم كه يك كسي را از خود شاد كنم يك دلي را بدست بياورم ، يك گرهي را باز كنم يك سنگي را از سر راه مردم بردارم . قبلا فكرش را كرده است و خدا هم مي فرمايد كه خدا شما را حساب مي كشد ازافكاري كه به ذهنتان مي رسد ، چون از اين فكر است كه يك عمل زاده مي شود و تراوش پيدا مي كند. اميدوارم كه ما اين افكار مثبت و انرژي مثبت كه روانشناسي امروز به آن رسيده و در دين ما هزاروچهارصد سال پيش سابقه دارد بتوانيم در ذهن خود بپرورانيم . مثل يك بيماري كه اميدوار است و مي گويد من انشاء اله خوب ميشوم و وقتي آمدم بيرون ديگرهمه كار ميتوانم بكنم . ما هم بتوانيم از بيمارستان اين عالم مرخص شويم و آقاي پزشك كاغذ ترخيص ما را بدهد وبگويد شما ديگر خوب شده ايد فقط يك ايام نقاهت كوچكي داريد در برزخ و بعد ديگر آنجا هرچه دلتان مي

ص: 8342

خواهد هست ، هرچه ميخواهد دلت همان بيني .

اگر ياد بييندگان عزيز باشد ما آن هفته راجع به مسواك صحبت كرديم و بوي خوش دهان كه چندتا حديث خواندم يكي از آنها اين بود كه خوش بو ترين دهان محبوب ترين دهان پيش خدا است . و براي همه ما پيش آمده گاهي يك كسي با ما حرف مي زند بوي نامطبوع دهان او آدم را واقعا آزار مي دهد و در حديثي ديدم كه پيامبر فرمود خدا به اندازه اي كه از اين آدم بدش مي آيد از كمتر كسي بدش مي آيد كه همنشين او از بوي نامطبوع او آزار مي بيند . بعضي ها توجه ندارند مي گويند ما نمي دانيم چه كنيم . پول دارها چه كار مي كنند هراز چندگاهي مي روند خودشان را چكاب مي كنند ديگر ، تو آقا خودت را يك چكاب بكن نمي خواهد بروي دكتر، پيش همسر خود ، پيش پدر يا برادرخود برو و به ايشان بگو آيا دهان من بوي نا مطبوع مي دهد ؟ هيچوقت نشد يك نفر از من بپرسد حاج آقا من با شما صحبت مي كنم دهان من بوي نامطبوع مي دهد كه من به او بگويم خدا پدرتو را بيامرزد، اصلا فاصله بگير هيچكس نمي پرسد آنوقت ما هم خجالت مي كشيم بگوييم . بايد همسر به همسر بگويد و بعد هم خودمان در اين فكر باشيم، ببينيد ما اصلا گاهي توي اين فكر ها نيستيم ما فقط دنبال اين هستيم كه كجا وام مي دهند صف بكشيم مولوي مي گويد يك جا برو چشم قرض كن

ص: 8343

: دل و چشم وام بستان

برويم خوبي وام بگيريم ،برويم خوش اخلاقي وام بگيريم ،برويم عدل وام بگيريم .

حالا پيامبر، ببينيد آن هفته ما راجع به مسواك صحبت كرديم امروز هم چند تا نكته ديگرمي گويم : پافشاري هاي شگفت انگيزي راجع به پاكيزگي بدن مي كرد و مي فرمود كسي كه آفريدگار و روز رستاخيز را باور دارد نبايد زدودن مو هاي زائد بدن را بيش از چهل روز رها كند ، اگر پولي در اختيار ندارد قرض كند و زدودن مو را به تأخير نيندازد ، قرض كند ، همواره سرش را با سدر مي شست ، زماني كه مي خواست به دستشويي برود سرش را مي پوشاند ، الان اطبا مي گويند ميكروب هايي كه در آن مكان است براي ريزش موي سر موثر است و كسي ميخواهد ريزش نداشته باشد يكي از جاها آنجا است . مي فرمود آب جوشانده براي همه چيز سودمند است و هيچ ضرري ندارد ، امروز همه مي گويند آقا آب جوشانده بخوريد اين در سيره پيامبر است . مي فرمود در تابش مستقيم نور خورشيد زياد قرار نگيريد ، چهار ضرر دارد خيلي جالب است از اينكه افراد براي مدت طولاني در معرض تابش پرتوهاي نور آفتاب قرار بگيرند جلوگيري مي كرد و مي فرمود آفتاب چهار ويژگي منفي غير از ويژگي هاي مثبت دارد 1- رنگها را دگرگون مي كند ، مناطقي مثل كشور ما كه آفتاب زياد است زياد در معرض آن قرار نگيرند 2 – بوي خوش را تبديل به بوي بد ميكند يعني تا اين حد پيامبر دقيق بودند

ص: 8344

چون منطقه عربستان هم آفتاب زياد بود 3- پارچه ها را مي فرسايد ، بيماري مي آورد . خيلي جالب است كه مي فرمود از لب ترك خورده كوزه آب ننوشيد كه جايگاه جمع شدن ميكروب است ، حالا آنروز مي گفت شيطان كه امروز شيطان همان ميكروبها است . گاهي يك نعلبكي ترك خورده ، يك ليوان ترك خورده همچنان خانواده اين را نگه مي دارد ، خيال مي كند مثلا قناعت مي كند اما اينگونه نيست . چون نان و گوشت مي خورد دستانش را بسيار خوب مي شست . هنوز من عده اي را سراغ دارم غذاهاي چرب كه مي خورند دستشان را خوب نمي شويند. مي فرمود آفريدگان از كسي كه هم نشينش بيني خود را ازبوي بد اومي گيرد نفرت دارد . من گاهي در ايام ويژه مثل ماه محرم و صفر كه مردم يك تمايلي براي حضور در مراكز مذهبي دارند ، عزا داري ها و سينه زني ها فراوان هستند خصوصا در فصل گرما ، طرف فردا كه به مسجد مي آيد پيراهن او بوي نامطبوع مي دهد و خطوط عرق هنوز كاملا ديده مي شود. آقا شما نبايد با اين وضع برويد خيمه امام ، امام حسين از تو خوشش نمي آيد ،امام حسيني كه شب عاشورا به يارانش فرمود برويد آب بياوريد غسل كنيد و تميز بشويد و با غسل و بدن تميز به ملاقات خدا برويد، آنها ميگويند ما كه مي خواهيم شهيد شويم، ما كه در راه خدا داريم شهيد مي شيم حالا يك مقدار هم بدنمان بوي بد بدهد ولي امام مي گفتند

ص: 8345

نه . تا اين حد نظافت در اسلام واجب است . آبي كه جيره بندي بود فرمود يك مقدار آب بياوريد براي خوردن بچه ها ،يك مقدار هم بيشتربياوريد چون در آن هواي گرم هم زياد نمي شد ، بايد آب را تازه تازه مي آوردند، كه نظافت كنيم و غسل كنيم كه خدا انسانهاي نظيف را دوست دارد .

اميدوارم خداوند دو توفيق را به ما عنايت فرمايد : توفيق اول ، كه بشناسيم مقام اين نازنينان را و انسانهاي بزرگ را و توفيق دوم اينكه ، بتوانيم به آنچه كه آنها فرمودند به درستي عمل كنيم انشاء اله .

88-04-30

1 - درباره ي مبعث و پيامبر توضيح دهيد . من هم فكرمي كنم مبعث حضرت رسول موضوع خوبي است و مردم كشور با اينكه مسلمان هستند و سالها است از وقتي كه بدنيا مي آيند و از مادر شير مي خورند و با نغمه هاي پدر آشنا مي شوند ، از اسمهايي كه روي فرزندانشان مي گذارند گرفته تا راه و روش زندگي ، ايشان هميشه با اين مفاهيم و معاني زيبا عجين بوده است . هنگامي كه پدر مي خواهد از زمين بلند شود مي گويد : بگو يا علي ، خداي نكرده اگر حادثه اي پيش بيايد مي گويد : يا فاطمه زهرا ، هنگاميكه مي خواهد به شخصي بگويد كه مطلبي را درست مي گويم ، مي گويد: به قرآن مجيد ، هنگامي كه مي خواهد دخترش را عروس كند مي گويد قرآني بياوريد تا يك صيغه عقد شرعي براي شما بخوانيم، حتي بعضي خانواده ها كه ظواهر شرع را

ص: 8346

هم تا حدودي رعايت نمي كنند و به آن پايبند نيستند و عمل نمي كنند هم يك جاهايي كه مي رسد مي بينيم خيلي درون چارچوب و دقيق هستند و مي گويند هرچه شرع مي گويد و هرچه خدا مي خواهد . خوب اين يك روزنه اميد و يك چراغ سبزي است كه به ما مي گويد اين مردم ته دلشان دين خدا و پيغمبررا دوست دارند و هرچه بيشتر شناخت پيدا كنيم دواتفاق قشنگ مي افتد ، هم ميفهميم كه واقعا اين دين چقدر زيباست وبعد هم خودمان را تطبيق مي دهيم . امروز مردم دوست دارند خودشان را با دستورهاي بهداشتي تطبيق بدهند براي فرزندشان ازيك پزشك يا استاد تغذيه دو ساعت وقت مي گيرند كه چرا بچه من غذا نمي خورد، يا تنقلات بيشتر دوست دارد، بين دو وعده غذايي اين چيزها را مي خورد ، سر سفره به اين صورت است، شير نمي خورد، يعني مردم مي فهمند كه تغذيه اين بچه را سالم و سر حال و سلامت و خوب نگاه مي دارد طبيتا در خصوص مسائلي كه به زندگي انسان چه ظاهر و چه باطن او، جسم يا روح او بر ميگردد نيز مردم دوست دارند از يك الگوي بدون استثنا پيروي كنند. در زندگي پيامبراستثنا وجود ندارد اما در زندگي ديگران هست ، مثلا مي گوييم اين آقا يك فوتباليست خوب است ولي تا حالا سه تا زن گرفته است يعني زن دار خوبي نيست، يا اين آقا هنرپيشه خوبي است ولي پسر خوبي براي پدر و مادرش نيست دو بار تا حالا پدرش او را نفرين كرده

ص: 8347

است ، يا اين خانم هنرپيشه خوبي است و لي تا حالا زن خوبي براي شوهرش نبوده است شوهر و بچه اش را رها كرده. همه ما استثنا داريم اين حجت الاسلام خوب حرف مي زند ولي اگر شخصي با من مسافرت بيايد حالش به هم مي خورد و مي گويد : آقا ديگر شما را نمي خواهيم و حرفهايتان را هم گوش نمي دهيم . اما ما يك كسي را پيدا مي كنيم كه مي بينيم مثل يك منشور از هر طرف كه نگاه كنيم جز زيبايي و جز يك الگويي كه بي نظيراست ،چيز ديگري نمي بينيم . مثلا شما گل را از هستي حذف كنيد مي گويم خوب گل را حذف مي كنيم چه چيزي جاي آن مي گذاريم؟ مگر كسي چيزي دارد كه جاي گل بگذارد؟ نور را حذف مي كنيم خورشيد را بر ميداريم چه چيزي جاي آن بگذاريم؟ يك كسي مي گويد اگر پيغمبرنبود چه اتفاقي مي افتاد خوب همين مثال، خورشيد اگر نبود چه اتفاقي مي افتاد ، شما مگر چيزي داريد جاي خورشيد بگذاريد؟ يعني جايگزين پيامبر چيزي در اين دنيا وجود ندارد. خيلي از افراد اگر نباشند يك فرد ديگري است كار آنها را انجام دهد يا اصلا گاهي كار، اضافي است ، مثلا در يك خانه شصت متري يا پنجاه متري يك مبلمان يا يك ميز نهارخوري و چيزهايي ديگري است شخصي مي آيد و مي گويد اين را برداريد و برمي داريد مي بينيد چقدر جا باز شد ، اينقدر تير و تخته آورديم اينجا براي چي راحت شديم، پاهايمان را دراز مي كنيم،

ص: 8348

اما يك وقتهايي است كه يك چيزي را نمي شود حذف كرد اين آب را نمي شود از هستي حذف كرد قرآن مي گويد و من الماء كل شيئ حي همه چيز به آب زنده است شما اين آب را نمي توانيد حذف كنيد . اگر هم حذف كنيد چه چيزي مي خواهيد جاي آن بگذاريد. پيامبر مثل آب است ومثل خورشيد است و حالا بايد به اندازه صيقلي شدن و صيقلي كردن آينه وجودمان به قول علما استفاده بكنيم، بهره بگيريم و نوراني بشويم . بقول حافظ كه گفت:

ساقي بيا كه يار ز رخ پرده بر گرفت كار چراغ خلوتيان باز درگرفت

هر سرو قد كه بر مه و خور حسن ميفروخت چون تو درآمدي پي كار دگر رفت 2- براي شناخت پيامبر چه كاري بايد انجام دهيم و سيره پيامبر را بشناسيم ؟

براي شناخت پيامبر، بايد از كلي گويي بپرهيزيم ، پيامبر انسان خوبي بودند، خيلي انسان بزرگي بودند،خيلي انسان وارسته اي بودند ،خيلي نازنين بودند اينها حرفهايي است كه همه مي فهمند و هيچكس هم نمي تواند چيزي بگويد. اما مثل اين آبي كه لوله كشي شده داخل منزل ما شما ميدانيد پشت سد كرج و سد لتيان چند ميليون مترآب مكعب است ، اگر اين آب يكسره به خانه ما بيايد ، خانه ما را آب مي گيرد اگر لوله را دو اينچي بگيريم بازهم نمي توانيم استفاده بكنيم چون لوله هاي آب منزل نيم اينچ است كه مي تواند اين ليوان را پر شود اگر دو اينچ باشد اين ليوان را آب مي برد يعني پيامبر وجودش

ص: 8349

گاهي مثل آن آب پشت سد لتيان و كرج است ولي ما بايد به اندازه هم توان و هم نيازمان استفاده كنيم. مثلا يك كسي مزرعه دو هزار هكتاري دارد و مي خواهد مزرعه اش را سيراب كند نياز به سه اينچ آب دارد. به نظر من توجه كنيد نياز خيلي مهم است يك كسي مي گويد اي خدا چرا به من فلان چيز را ندادي خوب تو ظرفيت آن را ايجاد نكردي. كه تويك دست آوردي گفتي خدايا دو كيلو گيلاس درون آن بريز خدا مي گويد : من دو ميليون كيلو گيلاس دارم ولي داخل دست تو جا نمي شود تو يك ظرف بياور ما آن را پركنيم. مي گويند يك گدايي رفت پيش خدا روز قيامت خدا به او گفت چه چيزي آوردي گفت چه چيزي آوردي چيست، ما توي دنيا كه بوديم چيزي نداشتيم حالا هم كه آمديم پيش خودت ميگويي چه چيزي آوردي، من چيزي نداشتم، گفت نه مي گويم ظرف چي آوردي ما آن را پر كنيم، گفت: اين كشكول ما ،گفت بگير پرش كن، اگر ما بتوانيم ظرف و ظرفيت را در وجود خودمان ايجاد بكنيم، آنوقت اين وجود خيلي آب حيات دارد كه به ما بدهد. مهم اين ظرف است، با كوشش است كه كشش را هم مي تواند متناسب با خودش جذب كند .اين نكته را خيلي ها فراموش مي كنند متاسفانه ! مدام مي گويند : خدايا بده، خدا مي گويد : من كه دارم مي دهم ، تو نمي تواني بگيري. مثلا اين امواج ماهواره وجود دارد ولي خيلي از تلويزيونها نمي توانند بگيرند،

ص: 8350

ديش ميخواهد، ريسيور ميخواهد ، ال ام بي ميخواهد و خيلي چيزهاي ديگر، يعني گيرندگي بايد اول مهم باشد امكانات وشرايط فراهم شود و بعد هم به اندازه ظرفيت داده ميشود. من با فرزندم به يك صورت حرف ميزنم با شما يك صورت صحبت مي كنم با استادم يك صورت و با يك ادبيات و با يك احترام صحبت مي كنم . يك كسي مي خواهد به فرزندش ابراز محبت كند بغلش مي كند شكلات به او مي دهد ، اما به استادش كه نمي تواند همين طور يك شكلات بدهد و بگويد استاد اين دليل بر اينكه من خيلي شما را دوست دارم . طبيعتا بي ادبي ميشود . بايد اين ظرفيتها را شناخت و از آن به تعبير بنده لوله كشي كرد و اونوقت سر سفره آورد ، يعني اگر آن آب پشت سد كرج را به اين صورت سر سفره بياوريم خيلي براي ما گوارا مي شود حالا با اين مقدمه در اختيار شما هستم . 3 - راجع به بهداشت فردي پيامبر توضيح دهيد .

راجع به بهداشت بينندگان حتما توجه دارند كه يك چيزهايي است كه كهنه نمي شود ، مثل بهداشت ، مثل نياز مرد به زن و زن به مرد ، اينها با تحولات عوض نمي شود نياز ثابت ما است، اتفاقا پيشرفت هم مي كند. يعني روزي بود كه بشر لوازم بهداشتي اش دوش گرفتن بود، گاهي هفته اي يكبار، دوش هم كه معنايي نداشت يك شستشويي بود با آبهايي نه چندان تميز و بهداشتي و از سر ناچاري و عدم تحمل، يعني آدم خودش هم خودش

ص: 8351

را ديگرنمي توانست تحمل كند. تا رسيديم به امروز كه هر كسي صبح مي خواهد بيايد بيرون بايد يك دوش بگيرد حتي در فصل غير گرم و از انواع ادكلن ها و از انواع شوينده ها استفاده بكند و مسواك زده و واكس زده تا بتواند در نظر مخاطب خود، حتي فرزندش و همسرش زيبا جلوه كند و پاكيزه باشد تعبيري كه از اميرالمومنين نقل ميشود كه : به پيامبر پاك و پاكيزه خود اقتدا بكنيد، يعني حضرت علي (ع) توجه دارد كه اين پسوند براي پيامبر يك پسوند كهنه نشدني است . حالا من اين كتابي كه دوست عزيزمان با تحقيق از پانصد منبع روايي و تاريخي شيعه و اهل سنت تحرير كردند و درانتهاي هر فصلي منابع و مواخذ آنرا نيز آورده اند معرفي ميكنم. من از اين كتاب به نام همنام گلهاي بهاري كه چقدر هم اسم زيبايي براي اين كتاب انتخاب كرده اند استفاده ميكنم . نويسنده آن جناب آقاي سيدي هستند كه ادبيات آن نيز بسيار زيبا است. دراين كتاب يك مقدمه كوتاهي كنار حرم پيامبر نوشته شده كه با يك بيت از مخلص كاشاني شروع ميشود:

چه احتياج به عطر است آن پريرو را به گل ضرور نباشد گلاب پاشيدن

قطره چگونه حكايت اقيانوس را بگويد ، شب چگونه سحر را نقاشي كند، دره چگونه چگاد آسمان ساي را بسرايد و خار سياه چگونه داستان غنچه آتش رخ را باز گويد؟ من قطره دانش هستم و تو اقيانوس ، من شب خجلتم و تو سحر سرافرازي، من دره تهي هستم و تو چكاد سرشاري، من خار سياهم و تو

ص: 8352

غنچه شكوفاي انسانيت هستي ، چگونه ترا بسُرايم جز آنكه با زبان اشك احساس خويش را بيان كنم كه كليم كاشاني گفته است: ديده عزيز است از سرشك جگر گون، قيمت خاتم به اعتبار نگين است . نه ماه در لابلاي پانصد كتاب بدنبال عطر وجودت دويده ام گاه از شوق شكفتم و گاه از دريغ شكستم و پس از آنهمه، امروز در برابر ضريح تو نشسته ام در پنج يا شش متري مزاري كه آفتاب را در آغوش كشيده است . با هراس از گزمگان چفيه به سر، بي صدا اشك مي ريزم و با هراس در اين كاغذ سپيد نقش احساس خويش را مي زنم. دريغ و درد دلم را مچاله مي كند وقتي همه وجودم چشم مي شود و دزدانه از لابلاي ضريح تو نگاه مي كنم و انبوه خاك و غبار را مي بينم كه قبرت را فرا گرفته است. آيا روزي اجازه خواهند داد تا با مژگانمان آنرا بزداييم و چشممان غبار عشق را سرمه كشد ، اينك برابرم خفته اي، آه نه ، كه تو بيداري و ما خفته در بستر غفلت ، چشمانت هنوز نگران جاهليت قرن بيست و يكم است .عزيزا ما را از شب جهل به سپيده دانايي مهمان كن. دستان آلوده ما را بگير و راه و رسم چگونه زيستن و چگونه مردن را به ما بياموز. آفتاب وجودت را بر ما بتابان تا يخ هاي خودخواهي ما را ذوب كند. مرداد 1382 خورشيدي مدينه منوره مسجدالنبي حسين سيدي

در اين سه شنبه هايي كه انشاءاله توفيق داشته باشيم خدمت بينندگان باشيم در برنامه سمت

ص: 8353

خدا، منبع و مأخذ ما اين كتاب است و از سيره فردي و اجتماعي و اخلاقي پيامبر انشاءاله نكاتي را انتخاب كنيم و همچون تاج گلي به بينندگان هديه كنيم.

صحبت از بهداشت فردي است ، يكي از تأكيدات فراوان دين ما بهداشت است. يعني كسي كه مي خواهد به مسجد برود، بيرون برود يا سركار برود يا كنار همسرش قرار گيرد بايد بهداشت داشته باشد . پيامبر به شدت تأكيد مي كردند بايد تو نظيف و تميز و خوش بو باشي، پيامبر بيشترين هزينه زندگي را خرج عطر مي كردند. خيلي عجيب است و من يك گزيده اي را انتخاب كرده ام از مسواك زدن پيامبر، بهداشت دهان و دندان، چيزي كه امروز اطبا ميگويند بسياري از بيماريها از دهان شروع ميشود و از دندان آغاز ميشود. بسياري از دندان دردها باعث دردهاي غير دندان درد ميشود، يعني خيلي از سردردها به دندان مربوط است ،خيلي از مشكلات بينايي به دندان مربوط است و ارتباط ارگانيكي كه خدا در همين يك محفظه كوچك قرار داده كه گاهي مثلا شما حس مي كنيد دندان شش سمت راست فك پايين شما درد مي كند بعد مي رويد پيش پزشك وقتي يك عكس مي گيرد يك كارد و چاقو بر مي دارد دندان چپ سمت چپ فك بالا را درست مي كند و مي گويد من مي دانم كه اينها چه ارتباطي با هم دارد تو فقط بشين و تماشا كن. حالا ببينيد پيامبر چه مي فرمود: هيچگاه جبرائيل نزدم نيامد جز آنكه مرا به مسواك سفارش مي فرمود .اگر مردم از فوائد مسواك آگاه بودند آنرا

ص: 8354

با خويش به بستر مي بردند . امروز خيلي ها مي خوابند موبايلشان را زير سرشان مي گذارند ، پيامبر مي گويد نه ، مسواكت را بگذار و موبايلت را خاموش كن . پيامبر فرمودند اگر سخت نبود براي امت من هر آينه مسواك را واجب مي كردم . چون مي دانيد اگر واجب بود خيلي از ما تنبلي مي كنيم و با نزدن مسواك يك گناهي را مرتكب مي شويم. چون دل پيامبر مهربان است و نمي خواهد ما گرفتار بشويم تا همين حد گفته است . منتها يك نكته من همينجا عرض كنم، يك كسي مي گويد خوب آقا ديگران هم مسواك مي زنند ،غربيها و بي دينها و كمونيستها مگر اين مال دين ما است؟ نكته لطيف آن اينجاست كه پيامبر مي گويد يا علي با هر وضويي كه براي نماز مي گيري مسواك بزن و در انتهاي اين فصل دارد دو ركعت نماز با مسواك ، برتر از هفتاد ركعت نماز بي مسواك است . من يك وقتي يك جايي گفتم نماز صبحهايي كه ما ماه رمضان ها بعد از سحري مي خوانيم هفتاد برابر صواب آن بيشتر هست از نماز صبح هاي ديگر. بصورت يك مسابقه اي براي مخاطبين گفتم كه چه كسي مي داند چرا ؟ يك كسي گفت چون اول وقت است ، چون نماز جماعت مي خوانيم ، چون روزه داريم و ... گفتم نه اينها دليل نيست يك انسان لطيفي گفت چون آقا سحري كه مي خوريم مسواك مي زنيم. ببينيد ديگران مي گويند مسواك بزن دهانت خوش بو مي شود بيماريها از بين ميرود اينها

ص: 8355

همه است، اما وصل كردن يك حركت زميني به آسمان، كار پيامبر است. اين مسواك را شما فقط براي بهداشت دهان و دندان نبينيد، اين پيش خدا شما را محبوب مي كند. مثلا يك آقايي سر سفره عقد كت و شلوار مي پوشد چه رنگي؟ مي گويد من اين رنگ را دوست دارم اما به عروس خانم مي گويد ،من اين رنگ را خودم دوست داشتم ولي چون فهميدم شما هم اين رنگ را دوست داريد بخاطر دل شما اين رنگ را انتخاب كردم نه بخاطر دل خودم. تا برسد به يك جايي كه بگويد راستش من از اين رنگ خوشم هم نمي آمد فهميدم شما رنگ صورتي دوست داريد كت و شلوارم را اين رنگ انتخاب كردم خوب اينجا عروس مي فهمد كه خيلي به او احترام مي گذارد .

ميگويد خدايا من براي بهداشت و نظافت و از اينجور چيزها مسواك نمي زنم ،چون تو دوست داري اين كار را مي كنم .اين سمت خدايي كه هست اينكه آدم هر كاري را براي خدا انجام دهد . بالاخره مثل يك قطب نمايي كه توي اين اقيانوس يك نفر دارد ميرود از آن استفاده مي كند. ما سوار يك لنج شده بوديم از بندرعباس برويم قشم يك جايي ديديم همه طرفمان آب است هيچ خشكي نيست گفتم خداياچه كار كنيم ، ديدم مقابل اين آقا يك قطب نما است ،شمال و جنوب و شرق را نشان مي دهد و اين با استفاده از آن جلو مي رود اين فرد ديگر نمي گويد چشم من تيز است ، كجا را ببيند هر طرف را ببيند

ص: 8356

آب است ،اينجا فقط اين قطب نما است كه انسان را مي برد به سمت درست . يك كسي مي گفت من خدا را قبول ندارم يك عالمي به او گفت آقا اشكال ندارد انقدر مرد باش همينجور قبول نداشته باش وقتي هم از دنيا ميروي روز قيامت در مقابل خدا مي ايستي بگويي من كه تورا قبول ندارم اگر تا آنروز بتواني جلو بروي خيلي است و هنر كردي، ولي فكر نمي كنم يك روز يك جايي مي رسي كه مي بيني جز خدا كسي نبوده دست تو را بگيرد. قبل از اينكه به آن درجه برسي بيا . يك وقتي يك عزيزي مريض شده بود رفتيم عيادت او ، در بستر دراز كشيده بود مي گفت آي خدا، اين فرد پايش بنده خدا شكسته بود (خدا انشاءاله همه بيماران شفا بدهد ) مي گفت آي پايم آي خدا من يك دفعه خنده ام گرفت ،ما هم كه آدم حسابي نيستيم از درد ديگران يك دفعه خنده مان مي گيرد گفت: پسر عمو مي خندي ،گفتم واله اين خدا در بيست و چهار ساعتي كه از ما مي گذرد به هفت يا هشت بار اي خدا قانع است كه ما او را صدا كنيم ولي گاهي نمي كنيم حالا انقدر دوستمان كاري كرده كه هر ثانيه ده بار بگوييم اي خدا و ايشان هم خنده ا ش گرفت . وقتي به اين صورت شد اصلا كار خدايي شد چهره ديگري پيدا مي كند . بقول آن دوست ما مثل اين اسانسي است كه مي زنند به مواد شوينده ، مواد شوينده بوي طبيعي خودش

ص: 8357

بوي مطبوعي نيست ولي آن اسانس خيلي آنرا خوش بو ميكند، ما خودمان طبيعت خودمان خيلي خوش بو و معطر نيست، لجن هستيم ، خدا ميگويد گل اصلي شما از يك لجن بوده است بعد هم نطفه ي گنديده شده ايد و نجس و آلوده ، ولي آن اسانسي كه از وجود من زديد شما را پاك مي كند. تا به جايي ميرسد كه يك عده جسمشان هم مثل روحشان جاودان مي شود. مي گويند قبر فلان عالم را شكافتند پانصد سال پيش از دنيا رفته كفن او هم نپوسيده . مولوي اين را تشبيه مي كند به روح و گفته: كه جسمشان را هم از نور سرشته اند تا زروح و از ملك بگذشته اند .يعني چطور روح جاودان هست جسم هم جاودان مي شود. اگر اين جسم را ما با قوانين طبيعت سازگار بكنيم ، قوانين طبيعت قوانين بهداشتي است شما مي بينيد برگ درخت خودش خودش را پاك مي كند. در شمال يك گياهي است بنام گزنه كه خيلي ها آشنا هستند ولي الحمداله به دستشان نخورده من بچه بودم گزنه به دستم خورده، سرخ مي شود مي خارد مي سوزد، كناره گزنه يك گياه ديگري مي رويد كه ما به زبان محلي به آن چماز مي گوييم يا پِلُم به زبان مازندراني اگر گزنه به شما زد همان چماز يا پلم را مي چينند مي مالند روي آن ،خارش را خنثي مي كند. مي گويند اگر توت سرخ چيدي كه دست تو سرخ شد ، با همان برگ توت دست خود را بشور سرخي اش گرفته مي شود. اين خدا در

ص: 8358

طبيعت اصلا بهداشت را همانجا كنارش گذاشته است، شوينده را گذاشته است . ما اگر توانستيم با اين طبيعت همگام بشويم آنوقت ديگر رو به پوسيدگي نمي رويم و حتي جسم مان جاودان مي شود .حالا دو يا سه نكته ديگر در اين مسواك هست كه در فراز بعدي عرض مي كنم.

راجع به بهداشت فردي صحبت مي كرديم، علي الخصوص درخصوص مسواك ، چند تا حديث را اينجا ترجمه كرده جناب آقاي سيدي : يكي اينكه محبوبترين دهان نزد پروردگار خوشبو ترين دهان است ، يك چيزي اينجا بگويم، ماه رمضان نزديك است شب احياء يك شبي است كه همه مهمان خدا هستند و خيلي از آدمهايي كه در طول سال در مسجد و محراب پيدايشان نمي شود يا حالا نمي گوييم با خدا قهرند، وقت ندارند بيايند آن شب مي آيند، چون شب آشتي كنان است و همه از آشتي خوششان مي آيد ،بخصوص كه بقول مولوي هيچكس آن شب به سابقه خودش نگاه نمي كند همه مي خواهند به سابقه خدا نگاه كنند چون سابقه خدا سابقه درخشاني است ولي سابقه ما سابقه خوبي نيست .

آنوقت يك كسي مي گويد خدايا من تا صبح دعا كردم الغوث گفتم چرا خبري نمي شود ؟ چرا دعا مستجاب نمي شود ؟ فرشته ها مي آيند و مي گويند : ميداني چرا نمي شود . بخاطر اينكه دهان تو بد بو بود ،اين دهان تو مثل موبايلي كه روشن باشد جلو يك ضبط و پخش نويز مي اندازد و ديگر شما صداي اين راديو را نمي شنويد ، توي ماشين ديديد وقتي موبايل مي

ص: 8359

خواهد زنگ بزد حتي قبل از زنگ نويز آن مي افتد و ديگر شما صداي راديو و صداي آن مجري و برنامه را نمي شنويد، خدا مي گويد يك صدايي مي آمد شب احياء منتهي واضح نبود ،من نمي فهميدم شما چه مي گفتي ، آي خدا چطور شما متوجه نمي شدي . مي گويد : چون توي اين دو ساعت دهانت بو مي داد و اوضاع بغل دستي شما خيلي ناجور بود . محبوبترين دهان نزد آفريدگار خوش بوترين دهان است. اما راجع به سيره پيامبر ، پيامبر هر شب سه بار مسواك مي زد قبل از خواب بعد از بيدار شدن و پيش از رفتن به مسجد براي نماز صبح .تا مسواك نمي زد نمي خفت. بعد فوائد مسواك را آورده مي فرمود: در مسواك زدن دوازده فايده است، اول خشنودي آفريدگار، پاكيزگي دهان ، سپيدي دندانها، نابودي كرم، كاستي بلغم ، اشتها آوري، افزون شدن نيكي ها، خيلي عجيب است ! همان چيزهايي است كه ما گاهي نمي فهميم ، من توي هواپيما نشستم از كجا مي دانم با اين موبايل كه صحبت مي كنم، چه نويزي دارد توي كابين خلبان مي اندازد، نگوييد : آقا ما يواش زير عبايمان مي گيريم يا زير چادر و مانتوي خود، بحث اين نيست كه مهماندار مي بيند ، آنجا پارازيت مي اندازد و اثرش را مي گذارد . سنت پذيري، اصلا ادا در آوردن خودش يك عالمي دارد ، گاهي ديده ايد بچه ها اداي بابا بزرگها را در مي آورند آدم از آن خوشش مي آيد ديديد بچه دارد نماز مي خواند ،

ص: 8360

حالا دمر مي افتد و سجده مي كند براي اينكه اداي يك آدم بزرگ را در مي آورد ،آدم خوشش مي آيد . تأثير بعدي : حضور فرشتگان و استحكام لثه ها ، و حديث ادامه دارد دندان هايتان را خلال كنيد ، فرمودند براي فرشتگان چيزي منفور تر از آن نيست كه در دندانهاي كسي باقيمانده غذا را ببينند ، خوب چرا فرشتگان به خانه ما نمي آيند معلوم است ديگر ما اينجا يك آلودگي گذاشتيم ، شما وقتي يك ميهمان مي آيد اتاقتان را آب و جارو مي كنيد ، تميز مي كنيد ، اسپري مي زنيد كه خوش بو باشد فرشتگان هم جايي كه خوش است ،تميز است ،نظيف است مي آيند ، منتها فرشتگان چون يك موجوداتي هستند كه باطن ها را هم مي بينند ،ما فقط همين ظواهر را مي بينيم ، مي گوييم خوب الحمد اله صورت شما خوب تراشيد و خيلي ادكلن زده ايد، اين خانم چكار كردن آرايش كردن ، ولي آنها متأسفانه يك مقدار باطن را هم مي بينند، مثل اينكه يادتون است موقعي كه بچه بوديم يك وقتي شكولاتي ، تخمه اي چيزي مي خورديد يواشكي دور از چشم مادرمان مي گذاشتيم زير فرش،پشت پشتي و موقع اسباب كشي معلوم مي شد اي واي چرا اينجا كثيف است ، مادرمان ميگفت اينها چيست ؟ بعضي ها كه بيچاره ها سيگارشان را هم آنجا خاموش مي كنند آنها كه هيچي . و آن زيبايي ها و آن ظرافت ها وآن نظافت ها ميتواند فرشتگان را جلب كند، اين است كه مي فرمود فرشتگان چيزي برايشان منفور

ص: 8361

تر از اين نيست و بعد هم فرمودند دو ركعت نماز با مسوارك بر تر است از هفتاد ركعت نماز بي مسواك است . يك جمله اي هم نهي دارند كه نمي دانم دليلش را حتما اطبا بايد اينجا بگويند با همه اين سفارشي كه در باره مسواك زدن مي كرد ، مي فرمود در حمام مسواك نزنيد ، حالا علت آن چيست نمي دانم . و اين دين ما است پيامبر ما است كه اگر كسي او را ببيند شيفته اين آدم مي شود يعني آنقدر همين چهره ، همين به تعبير بي ادبانه من همين دكوراسيون همين چيزي كه امروز به آن ديزاين مي گويند، سرشار از جذابيت است كافي است كسي از بوييدن بوي خوش، بوي گل استعفا نداده باشد. آن آدمهايي كه استعفا داده اند ديگر ما به آنها حرفي نمي توانينم بزنيم ، چون چاره نداريم قرآن مي گويد كه : از اين يهوديان و مسيحيان غافل نشويد ، اينها درسته مسلمان نيستند ولي انقدر آدمهاي خوب توي اينها است ، نگوييد آقا چون تو مسلمان نيستي ، تو آن طرف جوب من اين طرف جوب. تز قرآن اين نيست ، مي گويد يك كيسه پول بدهيد به بعضي از اينها يك ريال درآن دخل و تصرف نمي كنند . همه را مثل يك امانت دار نگاه مي دارند، راجع به يهوديان است اين آيه ،ولي بعضي از آنها هم هستند يك قران هم به ايشان بدهيد يك ناخنكي به آن مي زنند. پس انسانهاي خوب همه جا است، به قول حافظ :

هركجا آن شاخ نرگس بشكفد گلرخانش ديده

ص: 8362

نرگستان كنند

هركجا يك شاخه گلي شما دست يك كسي ببينيد، هركسي باشد هرچي باشد از بوي آن خوشتان مي آيد. ما چند روز پيش يك سفري داشتيم به جزيره زيباي كيش ، براي اولين بار بود ما تا حالا نرفته بوديم آنجا، احساس مي كرديم اگر برويم كيش، مات مي شيم و رفته بوديم يك سوغاتي بخريم براي بازماندگان ، يك كسي مي گفت آقا صبح آدم شاد مي آيد بيرون و غروب شادروان بر مي گردد، حالا ما داشتيم شاد روان بر مي گشتيم ، گفتيم براي بازماندگان يك چيزي بخريم ، يك آقايي توي يكي از اين فروشگاههاي بزرگ كيش گفت آقا راستش را بگويم من خيلي دين ندارم ، ولي از بعضي از حرفهاي شما توي تلويزيون خوشم مي آيد . اين حرف من نيست ، اين حرف دين است پس تو بدان كه اين دين جاذبه دارد ، تو هم اشتباه مي كني مي گويي من دين ندارم ، دين داري ولي خود تو خبر نداري.

فكر مي كنم از اين بحث بهداشت فردي چند نكته ديگر مانده كه بايد هفته آينده عرض بكنيم .راجع به نحوه لباس پوشيدن ، نحوه حتي گاهي استحمام ، استفاده از بوهاي خوش ، برخورد با ديگراني كه با ما ارتباط دارند و بعد انشاء اله اخلاق اجتماعي را مي گويم.

88-06-10

12 - درباره آداب ورود به ماه مبارك رمضان توضيح دهيد .

ما انسانها از زندگي يكنواخت خسته مي شويم و در پي يك هيجان يا شوك در زندگي خود هستيم ، اين قلب ما در اين مسير يكنواخت گاهي مي گيرد و

ص: 8363

بايد يك شوك به آن وارد شود تا دوباره خون جريان پيدا كند. من فكر مي كنم يكي از دلايل ماه رمضان اين است كه خداوند اين ماه را به ما هديه داده است تا يك شوك بر زندگي يكنواخت ما وارد شود كه ما از اين خواب گران بيرون بياييم. مي دانيد انسانها امروز براي خلق يك هيجان جديد خيلي تلاش مي كنند . هنگامي يك مسابقه فوتبال براي شما هيجان انگيز است كه از نتيجه آن اطلاع نداشته باشيد دقيقه چندم گل زده مي شود ، چه كسي مي زند و كجا مي زند مي خواهيد خودتان ببينيد . خدا يك هيجان عجيبي ايجاد كرده است كه شما روزه بگيريد لعلكم تتقون يعني نمي گويم مي بريد شايد برنده شويد ، تو تلاش خود را بكن . شما ديده ايد گاهي در بازي هاي فوتبال يك تيم باخته است ولي به آنها مي گويند آفرين بچه ها خيلي تلاش كردند و گاهي يك تيم برده است ولي به آنها مي گويند نه بازي بي روحي بود ، هيجان نداشت ، آقايان خيلي ندويدند .

دوست دارد يار اين آشفتگي كوشش بيهوده به از خفتگي

اندر اين ره مي تراش و مي خراش تا دم مردن دمي فارق مباش

در ادبيات ديني ما خيلي از چيزها با واژه طلب شروع مي شود . مي گويند طلب العلم فريضة نه اينكه خود علم فريضه است . بعضي از خانمها از شوهر خود گله دارند كه از منزل بيرون نمي رود ، شوهر مي گويد كجا بروم ولي آنها نمي دانند كليد بركت ، حركت است

ص: 8364

. خدا مي گويد همين كه از منزل خارج شدي ، ومن يخرج من بيته حتي اگر در اين ميان مردي من تو را شهيد محسوب مي كنم . تو قيام را بكن ، راه را برو.

سعيد مي گويد:

به راه باديه رفتن به از نشستن باطل اگر مراد نيابم به قدر وسع بكوشم

روزه يعني اين : خواب ما ، بيداري ما ، غذا خوردن ما و همه چيز ما به هم مي خورد و خداوند يك شوكي در زندگي ما ايجاد مي كند . فردي مثال زيبايي مي زد و مي گفت خدا نكند كار انسان به بيمارستان بيفتد در اتاق آي سي يو يك نوار به قلب وصل كرده اند كه يك مونيتور آن را نشان مي دهد ، اين خط نوار قلب اگر صاف شود انسان مي ميرد . گاهي مي پرسند چرا اين زندگي ما اينقدر موج دارد ، مي گويم زندگي ما بايد اينقدر موج داشته باشد زندگي بايد گاهي بخوري زمين ، گاهي اوج بگيري ، گاهي بلند شوي ، به دره بيفتي ، اين زندگي قشنگ است . چند وقت پيش در اينترنت نوشته بود يكي از هنرپيشه هاي خانم خيلي زيباي هاليود خود كشي كرد يكي از پول دار ترين هنرپيشه ها بود كه بعضي از ويلاهاي او در سواحل بسيار زيباي دنيا معروف است در كنار جنازه او يك خط وصيت نامه بود كه نوشته بود زندگي براي من لذتي ندارد چه لذتي ، بخاطر اينكه هيجان ديگر نيست .

يك بيتي يك كسي خواند كه خيلي زيبا بود به اين مضمون :

از

ص: 8365

ديگ جهان چون دو سه كفگير كشيدي باقي همه اش آن مزه دارد كه چشيدي

اينها همه دنيا را يك ديگ مي بينند كه ما از همه جاي آن دو سه كفگير كشيده اند، خوردني هاي آن را ، ديدني هاي آن را و... همه لذت هاي آن را چشيده اند و ديگر چيزي نمانده است . اما اگر كسي با ماه مبارك رمضان آشنا شود يك هيجان جديدي است و آنوقت شب قدر آن نيز كه چيز ديگري است .

13 - من از زندگي درمانده شده ام هيچ روزنه اي نيست خواهش مي كنم نسخه اي به من بدهيد.

اين فرد دو نسخه دارد يكي مانند همان خانم هنرپيشه كه آن هم يك راه است ، يكي از اين نويسنده هاي معاصر شش بار خودكشي ناموفق كرد تا بالاخره بار آخر موفق شد ، ولي خداوند خيلي ناراحت مي شود كسي كه از روي نااميدي دست به خودكشي بزند يعني خدا توهم كاري نمي تواني بكني ، چرا خودكشي حرام است ، شما ميدانيد كه آخرين تير تركش شيطان يأس است يعني تير خلاص است .وقتي كه انسان حس كند ديگر هيچ كاري نمي تواند بكند . يك شاعره معاصر كه كتاب او در دست روشنفكران است شعري دارد كه يك بيت آن اين است : من به نوميدي خود معتادم . من فكر مي كنم اعتياد به نااميدي از اعتياد به حشيش و هروئين هم بدتر است من دوستاني دارم كه سالها به حشيش و هروئين معتاد بودند ولي الان پاك هستند . يكي از دوستان مي گفت من تا آخر اعتياد

ص: 8366

رفته ام گفتم آخر اعتياد كجا است گفت يك مدت من مستأجر يك كارتون خواب بودم ، گفتم مگر كارتون خوابي هم صاحب خانه و مستأجري دارد گفت من به هرنوع موادي اعتياد داشتم درحالي كه يك آدم عادي هم نبودم صد واحد در رشته قدرت در دانشگاه صنعتي شريف گذرانده بودم ، مادرم از ناراحتي فوت كرد ولي الان سي و چند ماه است كه پاك شده ام . حالا ببينيد آن خانم شاعره مي گويد من به نوميدي خود معتادم ولي اين فرد با اين عاقبت سوء و با اين سياهي مطلق جلوي چشم او يك روزنه اي از اميد باز شد و تفسيري كه او از يك آيه قرآن براي من گفت از هيچ عالمي نشنيده بودم يعني با همه وجود به آن رسيده بود .

اولا بدانيد همه ما مشكلات زياد داريم با فرزندمان با برادرمان با همسرمان و با خودمان از همه بدتر. مثلا فكر نكنيد آن آقايي كه پشت فرمان نشسته است و دوست دختر او در كنارش است مشكل ندارد او هم هزار مشكل دارد به خانه آنها كه برويد مي بينيد منتها ما يك مشكلي كه داريم اين است كه مدام به زندگي ديگران نگاه مي كنيم اما يك نگاه ظاهري و از پشت ويترين ، نمي توانيم كه برويم داخل زندگي هر فردي و اگر هم برويم مي گوييم ما همان زندگي خود را مي خواهيم . اخيرا يك فيلمي از شبكه چهار تلويزيون پخش شد كه يك حادثه اي براي فردي رخ دارد كه مشكلات براي او بوجود آورد ولي او مدام خيال پردازي مي

ص: 8367

كرد و مي گفت اگر اين اتفاق نمي افتاد چنين و چنان مي شد حافظ مي گويد :

در اين خيال كه دارد گداي شهر روزي بود كه ياد كند پادشاه از او

در اين فيلم زمان دست كاري مي شود و به عقب بر مي گردد و آن اتفاق نمي افتد و يك اتفاق ديگري مي افتد كه به شدت بدتر مي شود يعني به صورتي مي شود كه اين فرد مي گويد اي خدا اشتباه كردم همان اتفاق اولي چقدر زيبا بود . ما خيال مي كنيم كه اگر جاي فلاني بوديم يا بچه فلاني بچه ما بود يا زن فلاني زن ما بود يا ... بهتر بود نه اينگونه نيست ما بايد كار را به دست كاردان بدهيم همانگونه كه گفته اند:

فكر ما در كار ما آزار ماست كاردار ما به فكر كار ماست

ما بايد كار را به دست او بدهيم و مطمئن باشيم كه او كارگردان بسيار خوبي است هرگاه ما كار را به دست خودمان گرفتيم و خواستيم با عقل خودمان و با مشورت چهار نفر از اطرافيان كه مي فهميم خيلي از اين مشورتها هم مشورت مشفقانه و خدايي نيست و فقط مي خواهيم ما را تأييد كنند به بي راهه رفته ايم.

يك موضوع ديگري را هم مي خواهم اشاره كنم ، شما مي دانيد چقدر خرج سريال حضرت يوسف شده است فكر مي كنم رقمي حدود پنج ميليارد ريال خرج شده است آيا فكر مي كنيد چرا اين ميزان خرج شده است تا از زندگي يك نفر فيلم درست شود آيا به اين خاطر كه

ص: 8368

در قرآن آمده است نه ، به اين خاطر كه اين زندگي بسيار فراز و فرود داشته است ، او را از آن بالا به پايين درون يك چاه مي اندازند بدون هيچ روزنه و اميدي و بدون هيچ ياري ، كودكي چنين ناز پرورده را درون چاه مي اندازند ولي نا اميد نمي شود بعد هم يك چنين پيغمبر و پيغمبر زاده اي را در خانه زليخا به نوكري مي برند بعد هم تهمت نا جوانمردانه اخلاقي به او مي زنند بعد هم او را به زندان مي اندازند با يك چنين هم سلولي هايي و .. اين زندگي چون اين مقدار فراز و فرود دارد زيبا است و در آخر هم به كجا رسيد او خودش جمله اي مي گويد: كليد قفلهاي عالم دو دندانه دارد يكي تقوا و يكي صبر . در يكي برنامه اي به فردي گفتند وضع مالي چگونه است گفت چه وضع مالي ، نان بدو ما بدو ، من به او گفتم اين خيلي خوب است يعني شما پا داريد كه بدنبال نان بدويد خدا حاضر است نان را در سفره شما بگذارد بدون هيچ دويدني اما يك شرط كوچك دارد اول تو را افليج مي كند دست وپاي شما را مي گيرد و نان را به شما مي دهد اگر حاضر هستيد خدا مي گويد من حاضر هستم . شما هيچ ديده ايد كه يك آدم افليج از گرسنگي بميرد اتفاقا هركسي براي او چيزي مي آورد دل سوزي است اما او مي گويد خدايا من نمي خواهم كسي براي من نان بياورد دست و پا بده

ص: 8369

خودم نان بياورم و وقتي مي دود و به يك لقمه نان ميرسد از كباب بره خوش مزه تر است .

14 – آيا مي توان با خدا معامله كرد و معامله با خدا چگونه معامله اي است ؟

سوال زيبا و سختي است ، خداوند خود را در قرآن معامله گر معرفي كرده است حداقل براي گروهي ، مي گويد اولا ما مي خريم و مشتري هستيم تو بالاخره بايد بفروشي در اين بازار ، الان اطبا در اتاق عمل چه چيزي را مي فروشند نيم ساعت عمل مي كنند ده ميليون تومان اجرت مي گيرند ، آن درسي كه در دانشكده پزشكي خوانده اند و اطلاعاتي كه بدست آورده اند را به اين مريض مي فروشند خوب هم مي خرند مي گويند اين آقاي دكتر پنجه طلايي است هر كس را كه عمل كند شصت سال به عمر او اضافه مي شود ، يك روان شناس چه چيزي را مي فروشد ؟ اطلاعات روان شناختي خود را براي باز كردن گره ديگران مي فروشد ، يك سبزي فروش هم به بازار مي رود و يك چيزي را مي خرد و مي فروشد همه ما اهل خريد و فروش هستيم بعضي از خانمها در عقد و عروسي در واقع خود را مي فروشند با اين مهريه مي خواهد دختر را يك جوري بفروشد و داماد را يك جوري بخرد . خريد و فروش يك چيزي است كه همه از بچگي با آن آشنا هستند يعني بچه اولين درخواستي كه از پدر خود مي كند مي گويد پول بده مي خواهم خوراكي بخرم و مي

ص: 8370

داند بدون پول از خوراكي خبري نيست در دانشگاه هم رشته هاي بازاريابي و اقتصاد و غيره است و تا قيامت هم اين داستان ادامه دارد . خدا مي گويد من هم فروشنده هستم و هم خريدار حالا ما هستيم كه بايد ببينيم چه چيزي بفروشيم . خدا رحمت كند مرحوم پروين اعتصامي را كه مي فرمود:

رو گهري جو كه وقت فروش خيره كند مردم بازار را

يك چيزي بخر كه هنگام فروش هر كسي نگاه مي كند چشم هاي او خيره شود . حالا مي گوييم اي خدا چه مي خري مي گويد صداقت، هر كه در اين بازار صداقت بياورد من مي خرم . نجابت ، پاكي ، وفا بياورد من مي خرم ، به دشمن من تو وفادار باشي من از تو مي خرم . امير المومنين فرمود : من حتي به دشمن خود هم خيانت نكردم . آن خانمي كه در خانه صبر كرده است بخاطر خدا و با اين مرد خشن ساخته و خشونت نورزيده و مهرباني كرده است چون خدا دوست دارد در خانه اهل تحمل باشيم اگر شصت سال مي خواهي با اين مرد زندگي كني بايد شصت سال تحمل كني . بعضي ها مي گويند ما براي مشكل خود چقدر صدقه بدهيم من مي گويم تو گره اي در كارت افتاده است كه ده ميليون تومان است بخاطر يك چنين گره اي كه كلاه سر خدا نگذار و هزار تومان در صندوق صدقات بينداز ، گره ده ميليوني حداقل يك ميليون صدقه مي خواهد .

در خصوص سيره خانوادگي پيامبر گفتيم كه : در خانه خجول

ص: 8371

تر از دوشيزگان بود ، كمك مي كرد ، از هيچ غذايي شكوه نمي كرد ، خودش خيلي از لباسها را وصله مي زد، به كسي دستور نمي داد ، با همسرانش بسيار مهربان بود ، يك شخصي از يكي از همسران ايشان پرسيد آيا سخت نيست زندگي با پيامبر ، او بالاخره مرد آسماني و ملكوتي است همسر ايشان گفته بود اصلا اينگونه نيست ما اصلا حس نمي كنيم كه با يك فرد ملكوتي زندگي مي كنيم همه نيازهاي زميني ما هم برآورده مي شود البته يك زندگي ساده و معمولي است ، اهل گذشت و درك طرف مقابل بود ، انسانها را تشويق مي كرد كه تشكيل خانواده بدهند ، انسان مجرد را او مبارك نمي ديد او مي گفت اكثر جهنميان از مجردها هستند . حتي شهيداني كه مجرد هستند قبل از ورود به بهشت خداوند حجله اي براي آنان تشكيل مي دهد و عقد ايشان را اميرالمومنين مي خواند بعد عروس و داماد وارد بهشت مي شوند .

يك نكته اي را در خصوص ازدواج اينجا عرض كنم عده اي به من مي گويند بعضي ها موقعيت ازدواج ندارند و بعضي از دختر خانمها نيز خواستگار ندارند چه كاري بكنند ، البته قصه اين نيست كه اسلام مي گويد با هر طور شده با هر آدم غير شايسته اي ازدواج كن نه چشمهاي خود را باز كن ولي وسواس بد است بسياري از خانمهايي كه سن آنها از يك حد طبيعي گذشته است و الان خواستگار ندارند و يا خواستگارهايي دارند كه ديگر باب ميل آنها نيست علت اين است كه

ص: 8372

زماني اينها خواستگارهاي خوبي داشته اند ، يا پدر و مادر ايراد مي گرفته اند و يا خود فرد و الان دختر خانم سي و پنج ساله شده است در اين سن مي گويند ما كه خواستگار نداريم چه كاري بكنيم بايد بگوييم شما از اول خواستگار داشتيد بايد يك مقدار توقع را پايين مي آورديد تا زندگي شيرين شود. ضمنا ما خيلي وقتها مي توانيم خيلي چيزها را عوض كنيم من يك پزشك نازنيني را مي شناسم كه جراح مغز و اعصاب است با يك خانواده بسيار متمول ايشان با تمام امكانات با يك خانمي ازدواج كرده است كه نقص بدني دارد و آنها بسيار زندگي شيريني دارند . مادري چند وقت پيش من را ديد دخترمن بسيار تحصيل كرده و خانم و زيبا است ولي يك نقص كوچك در بدن دارد هيچ كس به خواستگاري او نمي آيد ، چرا بايد اينگونه باشد ؟ حالا برويد به دادگاه هاي خانواده ببينيد چگونه است ، آنقدرافرادي را مي بينيد كه از هر نظر تكميل هستند ولي حاضر نيستند حتي يك لحظه يكديگر را تحمل كنند چرا از اول حواستان نبود كه همه چيز به تيپ و قيافه و پرستيژ بستگي ندارد ، بايد ما از اين خواب گران بيدار شويم تا خداوند زندگي شيريني به ما عنايت فرمايد.

15 – پيامبر بيشتر به اخلاق اجتماعي اهميت مي دادند يا اخلاق فردي؟

اولا ما اخلاق فردي خيلي كم داريم اصلا اخلاق يعني برخورد با ديگران، اخلاق فردي يك جاهايي داريم مثلا مي گوييم شما نماز مي خوانيد لباس تميزي پوشيده باشيد ، عطر بزنيد ،

ص: 8373

مسواك بزنيد ، موهاي خود را شانه بزنيد ، با لباس نا مناسب نماز نخوانيد ، يك آقايي مي گفت من با زير پيراهن ركابي نماز مي خوانم اشكالي دارد گفتم آيا من به در خانه شما بيايم حاضر هستيد با همان زير پيراهن جلوي در بياييد گفت نه ، گفتم پس چطور مي تواني پيش خدا با زير پيراهن ركابي بروي ، نماز تو درست است ولي قبول نيست ، يك هديه اي را يك كسي به خانه شما مي آورد شما آن را در انباري مي گذاريد ، شما هديه را پذيرفته ايد ولي قبول نكرده ايد . اما اينكه خدا هديه را قبول كند مهم است . يك چنين جاهايي اخلاق فردي است . در حالات يكي از بزرگان ديدم كه آمده بودند منزل ناهار بخورند خدمتكار ايشان گفت حاج آقا كسي نيست عباي خود را در آوريد و راحت باشيد ، فرمود كسي نيست يعني چه خودم كه هستم بايد به احترام خودم هم كه شده يك كارهايي را نكنم . بعضي ها براي خود احترام قائل نيستند و در خلوت خود كارهايي مي كنند كه واقعا زشت است . خدا روز قيامت كسي را به بهشت مي برد كه براي خود ارزش قائل بوده است . اخلاق اجتماعي يك پهنه وسيع و عريضي دارد كه بايد به تدريج به آن بپردازيم.

16 – امانتداري پيامبر را توضيح دهيد . يك بخشي را از كتاب همنام گلهاي بهاري براي شما مي خوانم كه نگاهي نو و تازه به زندگي پيامبر دارد ، ابتدا بگويم امانتداري بسيار وسعت دارد اين نيست كه

ص: 8374

من مثلا وسيله اي را منزل شما گذاشته ام شما هم خواهش مي كنم بدون اجازه ما از اين وسيله استفاده نكنيد و آن را دوباره به ما برگردانيد . در اين روزگار ما خيلي در امانت ها خيانت مي كنيم و درست عمل نمي كنيم . مي فرمود : سه چيز است كه آفريدگار اجازه شكستن آنها را به كسي نداده است يكي بازپس دادن امانت به صاحبش نيكوكار باشد يا گنه كار (هركس پيش شما امانت گذاشت در امانت او خيانت نكنيد)، دشمنانش در مكه حتي پس از اعلام پيامبري همچنان نفيس ترين اشياء خود را نزد ايشان به امانت مي گذاردند و ترديدي به خود راه نمي دادند كه مبادا او اموال ايشان را مصادره و به نفع آئين خود خرج كند از همين روي پس از هجرت از امام علي (ع) خواست چند روز در مكه بماند و امانت ها را به صاحبانش پس بدهد و به مدينه برگردد . مريض در دست طبيب امانت است . ماشيني به تعميرگاه مي بريم نزد تعميركار امانت است . پارچه اي كه نزد خياط برده مي شود امانت است گاهي خياط لباس را خراب مي كند تنگ يا گشاد مي كند ولي مي گويد نه خانم خيلي برازنده شما است اين يعني خيانت در امانت . حالا تا برسيم به حاكمان كه مردم در دست ايشان امانت هستند .

1389

89-11-02

ساعات عمر من همگي غرق غم گذشت دست مرا بگير كه آب از سرم گذشت ، مانند مرده اي متحرك شدم بيا كه بي تو تمام زندگي ام در عدم گذشت ، مي خواستم

ص: 8375

كه وقف تو باشم تمام عمر دنيا خلاف آنچه كه مي خواستم گذشت ، دنيا كه هيچ جرعه ي آبي كه خورده ام از راه حلق تشنه ي من مثل سم گذشت ، تا كي غروب جمعه ببينم كه مادرم يك گوشه بغض كرده كه اين جمعه هم گذشت ، مولا شمار درد دلم بينهايت است تعداد درد من به خدا از رقم گذشت .

2/11/89

سوال – هميشه براي من سوال است كه چرا ما در قرآن آيه ي و بالوالدين احسانا داريم اما همين آيه را در مورد فرزندان نداريم . مثلا بالفرزندان احسانا . من كه از دست بد اخلاقي ها و بي منطقي هاي پدرم به سطح آمده ام . پدري كه فقط دوست دارد صفرهاي حساب بانكي اش اضافه بشود و ذره اي از آن را براي همسر و فرزندانش خرج نكند . البته من به حكم خدا هيچ گاه صدايم را به روي او بلند نكردم امام مي ترسم كه يك روز صبرم تمام بشود . راهنمايي بفرماييد .

پاسخ – من از اين جوان تشكر مي كنم كه اين قدر خودشان را مقيد كرده اند كه به دستور خداوند عمل كنند اگر چه در يك موقعيت هاي بسيار سخت وسنگيني قرار مي گيرند . ارزش كار ما به نتيجه ي آن نيست . ارزش كار ما به ميزان رنجي است كه در قبال آن كارمي كشيم يا مي بريم . دو تا دختر خانم اگر هر نمره ي حجاب شان بيست باشد . به يكي مي گويند كه تو براي اين پوشش خودت خيلي رنج كشيدي و در

ص: 8376

فضايي بودي كه همه بخاطر داشتن حجاب تو را مسخره مي كردند و مي گفتند كه اين چه قيافه اي است كه براي خودت درست كردي ؟ دهاتي ؟ ديگري در فضايي بوده كه همه بستگان و فاميل همه با حجاب بوده اند و بخاطر حجاب خودش تا بحال كلي امتياز گرفته است . پس او براي حجاب رنجي نكشيده است بلكه امتياز هم گرفته است . نمره ي حجاب اين خانم 16 است ولي خانمي كه رنج كشيده ، زخم زبانها شنيده و توهين ها را تحمل كرده ، گاهي نمره اش حجابش 22 است يعني بالاي بيست است . آن فرزندي كه به پدرش احترام مي گذارد ، پدري مهربان و مادري ايثارگر و پول خرج كن خيلي ثوابي ندارد . اگر هركس ديگري اين محبت را به تو مي كرد ، تو به او احترام مي گذاشتي ،حالا پدرت هم هست كه بايد بيشتر احترام بگذاري . اما فرزنداني كه دركنار پدري تند ، عصبي ، بي منطق و خسيس قرار مي گيرند ، احترام گذاشتن به اين پدر ، صدا را بالا نبردن براي او ، بي ادبي و بي احترامي نكردن به او ، اين خيلي ارزش دارد . اين نشان مي دهد كه يك انسان تربيت شده چقدر مي تواند در سختي ها ارزش پيدا كند و خودش را بسازد . ما همه جا توصيه به صبر نداريم در جايي هم نهي از منكر داريم تا بتوانيم فضا را عوض كنيم . خود صبر يك دارو است . يك موقع ميگويند كه تو با صبر مي تواني طرف را

ص: 8377

عوض كني . با صبر قصه عوض ميشود و نوبت ظفر مي آيد . يك جاهايي واقعا صبر جواب مي دهد . طرف ميگويد كه من با اين همسرم صبوري كردم و الان الحمدلله خوب شد يا من با اين بچه صبوري كردم الان به راه آمده است. صبر معنايش اين نيست كه دندان روي جگر بگذاريم و با همه ي ظلم ها و بدبختيها بسازيم . پس اگر اين طوربود امام حسين (ع) در روز عاشورا صبر مي كرد تا دشمن بيايد آنها را تكه تكه كند . پس اين جور نبود و اين خودش يك نكته ي كليدي است كه صبر گاهي خودش داروست منتها دارو هميشه تلخ است پس صبر هم تلخ است .آنجا كه صبر حكم دارو را دارد بايد مثل داروي تلخ اين تلخي را چشيد و نوشيد براي شيريني زندگي . حالا خانمي مي بيند كه شوهرش مدام خطا مي كند ، پنهاني با كسي حرف مي زند ، پيامك پنهاني دارد و رابطه هاي مشكوك دارد .خوب اگر اينجا خانم بخواهد صبر كند شوهرش از دست مي رود . مثلا يك كسي دارد زير ماشين مي رود بگوييم صبر كنيم تا ببينيم چه ميشود . اينجا صبر حكم دارو را ندارد . آنجايي كه صبر حكم داروي تلخ را دارد بايد صبر كرد . اين نكته اي است كه همه بايد به آن توجه كنند . نكته ي ديگر اينكه گاهي انسان مي تواند با همين پدر هم با مهرباني و محبت رفتار كنند . آقايي تلفني كه بنظر مي آمد از كارمندان صدا و سيما باشد به

ص: 8378

من گفت كه من تازه ازدواج كرده ام و با يكي از همكاران خانم در يك اتاق هستيم و من از اين موضوع ناراحت هستم . زيرا من جوان هستم و ايشان هم جوان است و مي ترسم شيطان به سراغ من بيايد ولي مي ترسم كه به مسئول مربوطه بگويم زيرا ممكن است كه من را مسخره كنند كه قانون اينجا همين است و من را اخراج كنند . بقول شاعر ديدي آخررشته هايم پنبه شد جمعه هايم ناگهان يكشنبه شد . من گفتم كه شما به مسئول مربوطه يك نامه بنويس و بنويس كه خانم من از اينكه من با يك خانم در يك اتاق هستيم ناراحت است . يك زندگي دارد از هم مي پاشد و فقط شما مي توانيد يك زندگي را نجات بدهيد . آيا شما اين كار را در حق من مي كنيد كه اتاق من راتغيير بدهيد ؟ اول جواب مثبت را از مسئول بگير و بعد برو و پيش او بگو كه من اصلا مشكلي ندارم و انسان امروزي هستم ولي متاسفانه خانم من خيلي حساس است . شما را قسم مي دهم كه اين كار را انجام بدهيد . قطعا اين كار را مي كند . پس اين آقا پسر هم ميتواند به پدرش بگويد كه پدر من اين ريه يك زماني مال خودت بود ولي الان اين ريه به تك تك اعضاي خانواده اختصاص دارد . و شما داريد مدام دود وارد ريه ميكني يعني سيگار مي كشي پس حق بقيه چه ميشود . اگر بقيه راضي نباشند چه ؟ الان شما ماشين خودتان را

ص: 8379

جايي پارك كرده ايد مثلا جلوي سه تا در گذاشته ايد . ما از شما تقاضامي كني كه دود را فقط در ريه ي خودتان وارد كنيد و به بخش ديگران دود وارد نكنيد . حتي گاهي با يك ادبيات طنز و مودبانه . معمولا پدر و مادر قبول مي كند . يك وقت اگر همين حرف را عموي من يا دايي من بگويد بيشتر تاثير دارد . ما مي خواهيم به نتيجه برسيم . قرآن مي گويد : نهي از منكر بكن يعني يك كار زشتي دارد اتفاق مي افتد ، خدا نمي خواهد اين اتفاق انجام بشود ، چه كسي بگويد و كجا بگويد فرقي نمي كند . بايد اين اتفاق نيفتد . اين به عقل خودت بستگي دارد . مثلا الان شما خودكار خودت را گم كرده اي ، حالا هر كس كه اين خودكار را پيدا كند شما خوشحال مي شوي . نمي گويي كه من بايد خودم پيدا كنم . اتفاقا مي گويند كه اگر كسي پيدا كند به او هديه هم مي دهيم . در دعاي ندبه مي گويد : آيا چشمي هست كه در آن خار رفته باشد و بيايد دو تايي با هم گريه كنيم تا گمشده مان را پيدا كنيم ؟ پس شما يك ثواب مي بريد كه چنين پدري را تحمل مي كنيد . و ديگر اين كه قرآن اين مطلب را در مورد فرزندان گفته است . در قرآن گفتگوي لقمان با پسرش را توضيح مي دهد . مي گويد : يا بُنَي . در قرآن از آن پدرهايي كه تعريف كرده هيچ گاه

ص: 8380

اسم پسرشان را نمي آوردند . حتي يعقوب به يوسف مي گويد : پسر عزيزم . يعني اين ها اين قدر مودبانه با بچه هاي شان صحبت مي كردند كه اسم آنها را نمي آوردند . پدر بايد تا اين حد با به هايش با ادب و احترام صحبت كند . قرآن وقتي به پدرها و مادرها مي رسد صراحتا مي فرمايد : و بالوالدين احسانا . وقتي به فرزندان مي رسد قصه را توضيح ميدهد . اگر به بچه ها صراحتا مي گفت بچه ها پُررو مي شدند . وقتي فرزندان خودشان پدر و مادر شدند مي فهمند كه قرآن بايد همين جوري مي گفت . چون الان شما فرزند هستي و پدر و مادري را متوجه نمي شوي .

سوال – من خانم خانه داري هستم كه دو بچه ي كوچك دارم . همه ي وقتم صرف آنها ميشود حتي مجبور هستم كه بخاطر آنها از كارهاي شخصي خودم بگذرم . خيلي خسته مي شوم . لطفا در مورد ثواب خانه داري و بچه داري توضيح بدهيد تا من با اشتياق بيشتر به كارهايم ادامه بدهم .

پاسخ – يك كتابي نوشته ام كه راجع به وظايف خانم ها و آقايان در خانه است . البته هنوز آماده نشده است.در بخش خانم ها حاديثي را از پيامبر و ائمه با سند و ماخذ آورده ام . در روايت ما آمده كه اگر خانمي يك ليوان را جابجا بكند ، خدا شصت گناه خانم را مي بخشد . چرا ؟ زيرا اين وظيفه ي زن نيست . او دارد ايثار مي كند و بزرگي

ص: 8381

به خرج مي دهد . هر وقت شما دست به ايثار زديد اين كار ارزش دارد . مثلا شما داشتيد مي رفتيد و وظيفه ي شما نبوده كه به من بگوييد كجا پارك كنم ولي شما ايثار مي كنيد و مي گوييد كه اينجا خالي است و بياييد پارك كنيد . شما در جاده ي اصلي مي رفتيد و كسي از فرعي وارد اصلي مي شود ، قانونا حق با شماست ولي شما در اينجا شما بخاطر او انسانيت يك ترمز كرديد . در اينجا به شما ميگويند : آفرين . هر چه كاري زحمت آن بيشتر باشد ثواب آن بيشتر است. مثلا جابجايي يك ليوان سخت تر است يا ظرف شستن ؟ عوض كردن جاي بچه سخت تر است يا او را در نيمه شب شيردادن ؟ مراتب كار سخت تر ميشود تا به جايي كه پيامبر فرموده است : اين كار حكم جهاد دارد . جهاد يعني صحنه ي كشت و كشتار ، خون و خونريزي . يعني گويا زن دارد مي جنگد و جانش را مي دهد . از نظر اسلام جانباز فقط كسي نيست كه يك دست يا پا در راه خدا داده باشد خانمي كه در خانه دارد از جانش مايه مي گذارد در واقع جانبازي كرده است . من مي توانستم يك دكترا بگيرم و براي خودم پرستيژي داشته باشم ولي به همان ليسانس اكتفا كردم .من مطالعات و كارم را به خانه آوردم تا اين بچه خوب تربيت بشود . واين همسر آرام بشود . آن هدف و رنجي كه در كنار آن، زن تحمل مي كند باعث

ص: 8382

ميشود كه بهشت زير پاي مادران باشد. چرا نمي گويند كه بهشت زير پاي پدران است ؟ كسي پيش پيامبر آمد و پيامبر به او گفت كه برو به مادرت خدمت كن تا مشكلت حل بشود . سه بار گفت به مادرت خدمت كن و بار چهارم گفت به پدرت خدمت كن . چون مادر رنج بيشتري مي كشد و از آن طرف اجر بيشتري دارد . ارتباط خانم ها با ملكوت خيلي شفاف است و خوابهايي كه خانم ها مي بينند بخاطر همين است .ما آقايان هر چه هم دعا و ثنا بكنيم خيلي خواب نمي بينيم . روايت داريم كه خواب هاي درست يك بخشي از وحي است . امير المومنين وقتي به مسجد مي آمدند مي فرمودند : كسي خواب خوبي نديده كه براي ما تعريف كند ؟ خانم ها دراين قسمت گوي سبقت را از ما آقايان ربوده اند . حتي مي بينيد كه خانم هايي كه حجاب درستي ندارند ولي بخاطر رنجي كه اين خانم ها مي كشند ، نماز مي خوانند ، همسر داري او سرجايشان است ، اهل گذشت هستند و اخلاق خوبي دارند ولي يك جاي كار ايراد دارد خدا مي بخشد. مردي پيش پيامبر مي آيد و مي گويد كه همسري دارم كه خيلي زحمت مي كشد و تا دم در من را مشايعت مي كند و وقتي برمي گردم به استقبال من مي آيد ، در نگراني ها من را دل داري ميدهد ، پيامبر فرمود : اين يك فرشته در خانه ي توست ، قدر او را بدان و فرمود : او اجر شهيد

ص: 8383

را دارد .

سوال – من احساس مي كنم كه اگر نمازم را فارسي بخوانم ارتباط بيشتري را با خدا برقرار مي كنم . چرا هر كس نمي تواند به زبان خودش نماز را بخواند و بايد حتما عربي بخواند ؟ نگوييد كه نماز با زبان عربي قشنگ تر است و يا نماز خواندن با يك زبان مشترك نماد وحدت مسلمين ميشود . بنظر من براي من مهمتر اين است كه چگونه با خداي خودم حرف بزنم كه برايم دل نشين تر باشد.

پاسخ – اين سوالي است كه در همه جا از ما مي پرسند از خيابان گرفته تا دانشگاه و مدرسه . اين سوال جديدي است . سلمان فارسي كه ايراني بود يا سهيل رومي كه رومي بود هيچ گاه اين سوال را از پيامبر نكردند . بعضي از سوالها معلوم است كه از يك جاي ديگر مي آيد . البته ما نمي خواهيم همه را متهم كنيم كه شما پاي ماهواره و سايت ها مي نشينيد و از آنها تقليد مي كنيد كه شبهه انگيزي مي كنند و سوالهاي مذموم مي آورند . مثلا مي گويند كه چرا اسلام برده داري را تجويز كرده است ؟ چه معني دارد كه شما كنيز به خانه بياوري ؟ جالب است كه خود كنيزها اين سوال را نمي كردند ولي حالا شما دايه مهربانتر از مادر شده ايد ؟ خود كنيز افتخار مي كرد كه كنيز آقا و بعد زن آقا مي شد و بعد كه بچه اي بدنيا مي آورد ام ولد مي شد و آزاد ميشد . حالا اينها كاسه ي داغ تر

ص: 8384

از آش شده اند و مي خواهند حق كينزها را بگيرند . اولا اصل نماز جماعت است . نماز فرادي كه مي خوانيم مثل نماز قاچاقي است. زيرا قرآن 99 درصد درباره ي نماز فرموده : اقيموا . مي دانيد نماز ستون است و ستون را يك نفري نمي توان نگه داشت و آنرا اقامه كنيد . يعني بپا داريد . اينكه من در خانه خودم نماز بخوانم بپا داشتن نيست . عظمت اسلام وقتي به نمايش در مي آيد كه شما به مسجدالحرام مي روييد و در آنجا چندين ميليون انسان با يك ندا برمي خيزند و مي نشينند . الان در مساجد پرجمعيت صندوق قرض الحسنه است ، گاهي كلينيك هست ، جهيزيه مي دهند ، بين ديگران صلح مي دهند ، اين ها از پيامدهاي مثبت نماز جماعت است . حالا فكركنيد كه در مسجدي يك تركي بخواند يك فارسي و يك كردي . ببينيد چقدر زشت ميشود . نماز در واقع مثل يك گروه كُر است . وقتي يك گروه كر كه دارند سنفوني اجرا مي كنند چقدر زيباست كه شما يك ندا و صدا مي شنويد. پس اصل نماز جماعت است . ما يك حديث هاي خطرناكي داريم كه اگر كسي سه روز در نماز جماعت حاضر نشد برويد و ببينيد كه چرا نمي آيد . اين قدر اجتماع مسلمين مهم است. حديث هاي خطرناك را نمي توان گفت . چرا ما اين قدر رنج مي بريم ؟ زيرا هماهنگ عمل نمي كنيم . مثل يك تيم فوتبال كه هر بازيكن ميخواهد توپ زير پاي خودش باشد و نمي توانند

ص: 8385

گل بزنند ولي وقتي دسته جمعي باشند و به هم ديگر پاس بدهند تا گل بشود و فرقي نمي كند كه توپ زير پاي چه كسي باشد . اگر اين را ما بدانيم ديگر اين سوال را نمي كنيم. ما داريم سرود دسته جمعي مي خوانيم . و آنرا با يك لهجه و زبان مي خوانيم .من مسلمان ايراني با مسلمان عرب زبان با مسلمان انگليسي يا مسلمان افريقايي وقتي همديگر را مي بينيم كه به يك زبان نماز مي خوانيم ، همديگر را پيدا مي كنيم . فردي مكه رفته بود و ميگفت كه فقط نمازشان را به زبان ما ميخوانند . چرا خود پيامبر به سلمان نگفت كه تو مي تواني نمازت را فارسي بخواني ؟ ثانيا اصل قصه ي ما نسبت به خدا قصه ي بندگي و اطاعت است . شيريني آن اين است كه اين رابطه كم كم عاشقانه بشود . رابطه ي يك ارباب با نوكر ، رابطه ي معلم با شاگردش ، رابطه ي عاشق با معشوق كه قشنگ ترين رابطه است . عاشق و معشوق هيچ وقت دنبال دليل نمي گردند . زيبايي آن اين است كه من ندانم كه چرا اين را گفتي ؟ فقط بخاطر تو انجام دادم . كسي كه بتواند انتهاي كارش بگويد : فقط بخاطر تو . اينكه چرا نماز صبح دو ركعت است ، من نمي دانم ؟ چرا نماز مغرب را سه ركعت بخوانيم ؟ چرا دور خانه ي خدا هفت بار بچرخيم ؟ نگاه ما بايديك نگاه عاشقانه باشد . مثلا داماد به عروس مي گويد كه من از كت

ص: 8386

و شلورا سرمه اي خوشم نمي آيد ولي بخاطر شما كه دوست داري مي پوشم تا ثابت كنم كه دوستت دارم . من نمي دانم چرا بايد نماز را فارسي نخوانم ؟ و بايد عربي بخوانم و كلمات سخت عربي را بخوانم چون مي دانم كه خدا اين جوري دوست دارد . در روايت داريم كه پيامبر فرمود كه اين جوري كه من نماز مي خوانم شما هم بخوانيد . اتفاقا شما اين جوري بخواني بيشتر حال ميكني . وقتي بدانم محبوب من كه دوستش دارم اين را مي خواهد و من بخاطر او اين طوري نماز مي خوانم حتي ديگر دنبال علتش هم نمي روم . ثالثا مطمئن باشيد كه اين دستور خدا حكمتي داشته است. بي دليل و دلبخواهي نبوده است . انشاء الله اما زمان (عج ) بيايد دليل قطعي آنرا از او مي پرسم . طبيب اصلي پيامبر بود و بعد ائمه ي ما . پرستار حق ندارد دست به دارو بزند . به او مي گويند كه در فلان ساعت فلان دارو را بده نبايد آنرا كم و زياد بكند . بالاخره پزشك اين دين امام زمان (عج) است و مي تواند دستورات جديد بدهد. مهندس و طراح اين مجموعه اوست . ما در حكم پرستار و تكنسين هستيم كه بايد طبق دستور عمل كنيم . يك فقيه نمي تواند بگويد كه نماز صبح را سه ركعت بخوان اگر حال داري . چون مهم حال است . خير اين طور نيست كه هركس براي خودش چيزي را در نماز كم و زياد بكند چون حال بيشتري دارد . در اين

ص: 8387

صورت دين مضحكي خواهد شد . در روايات داريم كه شما نماز را در جماعت بخوان حتي اگر در فرادي بيشتر حال كني و بيشتر به تو بچسبد . اين نماز جماعت ثوابش بيشتر است . دختر خانمي گفت كه پدر من راضي نيست كه من به نماز جماعت بيايم . من گفتم كه شما نبايد به مسجد بياييد . گفت كه در مسجد و با جماعت خيلي بهتر است و به من مي چسبد .گفتم اگر به دستور خدا مي خواهي عمل كني مي گويد كه امر پدر واجب است ولي اگر به ميل خودت است هر كاري مي خواهي بكن . نماز جماعت در بهترين مكان و پشت سر بهترين آقا مستحب است ولي دستور پدر واجب است .پس شما دستور پدر را اطاعت كن . خدا همان ثواب را به شما در خانه ميدهد .

سوال – سوره مائده آيات 64-58 را توضيح بفرماييد .

پاسخ – آيه آخر در مورد دشمن مسلمان ها است . در گذشته يهود دشمن اسلام بود و الان هم صيهونيست ها دشمن اسلام هستند كه از همان نسل هستند . خداوند در اينجا توبيخي براي دانشمندان و روحانيون آنها مي كند . مي فرمايد : حالا مردم عادي كارهاي بد مي كنند چرا شما روحانيون ساكت هستيد ؟ چرا با سكوت آنها را تاييد مي كنيد ؟ مي توانيم از اين آيه اين استفاده را بكنيم كه اين آيه مخصوص آنها نيست . دانشمندان هر جامعه وقتي مي بينند كه مردم يك جامعه به سمت و سوهاي اشتباهي مي روند نبايد ساكت بنشينند . مي فرمايد

ص: 8388

: هم كلمات زشت و هم معاملات حرامي را كه انجام مي دهند ببينند . ما هم الان خيلي مشكلات در بازار ، معاملات ، در بانك ها ، در روابط اجتماعي و اخلاقي داريم و همه ي ما مسئول هستيم كه انشاءالله بتوانيم به فضاي خوبي برسيم .

انشاء الله خدا حالي به ما عطا بفرمايد كه روح بندگي و عاشقانه داشته باشيم تا كه بندگي بكنيم و فقط بخاطر خدا كارها را انجام بدهيم .

89-10-04

نماز صبح سبك باري به سُكر اشهدواَن رويت نماز مغرب مشتاقي به شوق حي علي الموت ، به شرب خم گرفتارم شراب به چشم خمارت را اسير جذبه ي محرابم به طاق هشتي ابرويت ، دو چشم معجزه بر دوشت صفا و مروه ي حيراني است دويده هاجر چشمانم به شرق زمزم گيسويت ، بخواب و در دل بي تابم شكوه موسم حج را باش طواف حاجي دستانم به گرد كعبه ي گيسويت ، چه شام ها كه نخوابيدند ز دست من كه نخوابيدم چه عذرها كه بدهكارم به مردمان سر كويت ، چه ميشود كه شبي من هم وضو بگيرم از اين چشمه كه آسمان پر و بالي شست در انفصال پرستويت .

4/9/89

سوال – مقدمه اي بر رساله ي حقوق امام سجاد (ع) بفرماييد .

پاسخ – در محرم ميشود گفت كه آن عزادارهاي اصلي و عرض ارادت هاي واقعي را بعد از عاشورا دوباره بايد تشديد كرد و زنده كرد باز هم به ملتي كه ارادتمند و شيفته ي اهل بيت عصمت و طهارت هستند تسليت و تعزيت عرض مي كنم . اين

ص: 8389

حقوق از زبان شخصيتي صادر شده و از نگاه تيزُبين يك انساني بيان شده كه همه ي ما سر ارادت به آستان او سائيده ايم. امام سجادي(ع) از بس به پيشگاه خدا سجده هاي طولاني داشت مثل اين است كه اين كلمات را خدا به او الهام فرموده و از منبع غيب او دريافت كرده است . مولوي گفت : چون رسول آفتابم به نهان ازاو بپرسم به شما جواب گويم ، چو رسول آفتابم به طريق ترجماني به نهان از او بپرسم به شما جواب گويم . اين رساله با مختصر اختلافي در چند تا از مأخذه هاي ما ذكر شده است . در بحارالانوار و در بعضي از كتب روايي ما آمده است و ساختمان بندي اصلي رساله يكي است ، اختلاف اندكي بين واژه ها و كلمات هست . فرق آموزه هاي ديني ما با دنياي امروز يك فرق اساسي دارد . آنها ميگويند كه ديگران بر من تكليف دارند و من عليه ديگران حق دارم . ما مي گوييم : حق ما را بده ، اين حق من است ، حق من چه شد ؟ ، من مي خواهم اين موسيقي را بشنوم ، اين فيلم را ببينم ، اين رابطه را داشته باشم ، لذت را ببرم ولي در اسلام ميگويند كه حق و تكليف دو روي يك سكه هستند يعني همان مقدار كه حق داري تكليف هم نسبت به ديگران داري و همان قدر كه ديگران نسبت به تو تكاليفي دارند عليه تو هم حقوقي دارند . زن و شوهر اين طور هستند و هر دو در مقابل هم

ص: 8390

حقوقي دارند . يعني اين طور نيست كه يك طرف لذت ببرد و تكليفي عليه ديگري نداشته باشد . اين جور نيست كه فرزند من فقط بر من تكليفي دارد و هر چه من گفتم گوش بده ، خير حقوقي هم فرزند من عليه من دارد . و من هم يك تكاليفي نسبت به فرزندم دارم كه اگر آن تكاليف را انجام ندادم ، حق پدري و مادري من كمرنگ ميشود . و آن وقت بچه بايد يك احساني بخاطر خدا به من بكند چون خدا گفته كه به پدر و مادرت احسان كن و بخاطر آن محبت و عشق عميق قلبي آن كار را نمي كند . اينجا چون پدر و مادرش است مجبور است احترام بگذارد . حق حاكمان بر مردم و مردم بر حاكمان ، حق همسايه بر همسايه ، كارفرما بر كارگر ، كارگر بر كارفرما و ... حقوقي فراواني كه از حق خدا شروع ميشود تا به حقوق ريزترين اعضا و جوارح خودمان مي رسيم . حق ، زبان ، دست ،پا ، چشم ، گوش ، اين ها حقوقي عليه ما دارند . ما فكر مي كنيم كه اين زبان من است و هر جوري بخواهم آن را مي گردانم و هرچه دلم خواست مي گويم . خير اين طور نيست . اين نگاه نكته ي ديگري به ما ميدهد كه مثل اين است كه همه ي هستي زنده است چون موجود زنده حق دارد . اين ليوان چه حقي دارد ؟ من مالك اين ليوان هستم و هر كاري دلم بخواهد مي توانم با اين ليوان بكنم .

ص: 8391

مي گويد اين ليوان هم حقي دارد . باش تا خورشيد حشر آيد عيان تا ببيني جنبش جسم جهان ، مولوي داستان مرد بغدادي را ميگويد كه ماري بد هيبت كه يخ زده بود و مرده بود را از بيرون شهر بغداد گرفته بود كه مردم ببينند و يك پولي جمع مي كرد . وقتي به شهر بغداد آورد و وسط روز شد و آفتابي تابيد ، فهميد كه او نمرده بود و بر اثر سرما سست شده بود و زنده بود . وقتي جان گرفت و اول مارگير را كشت و بعد ديگران را زخمي كرد . مولوي از اين داستان استفاده مي كند و ميگويد كه تو خيال مي كني كه هستي مرده است . اين محيط همه زنده هستند . همچنان كه خورشيد تابيد و آن افيعي زنده شد ، يك خورشيدي ديگر در قيامت مي تابد و همه چيز زنده ميشود .آن وقت من در خانه ي خودم به زنم ظلم كرده ام و به بچه هايم زور گفته ام و در اينجا اول هستي شهادت مي دهد و حرف مي زند . در همه ي عالم دوربين مخفي كار گذاشته اند ، همه ي عالم ميكروفون دارد ، همه ي صداها ضبط ميشود ، همه ي صحن ها تصوير برداري ميشود ، در دنيا همه صدابردار هستند و آن روزي كه من بيخودي نعره كشيدم و خيال كردم كه زورم خيلي زياد است مي فهمم كه اين چنين نيست . ثريا همسر شاه بچه دار نميشد . و شنيده بود كه در كوهستان بهشهر يك مرد خدا و نوراني است

ص: 8392

كه گاهي يك كاسه اي آش مي دهد و بيمار شفا پيدا مي كند . به شاه اصرار كرد كه پيش او برويم ولي شاه مي گفت كه اين خرافات است و بالاخره قبول كرد . آقاي دهستاني معروف بود كه آش ميداد و هر چه هم ميهمان ناخوانده داشت اين آش تمام نميشد . پيش ايشان آمدند و گفتند كه ما بچه دار نميشويم يك دعايي بخوانيد ، ذكري ياد ما بدهيد تا بچه دار بشويم . . آقا يك خلصه اي ميكنند و مي فرمايند كه خانم نگذاشته اند كه بچه دار بشويد و ديگرهم نخواهيد شد . آنها بيرون مي آيند و باورنميكنند . قصه ميگذرد و خانم طلاق مي گيرد و به كشور ديگري مي رود . آنجا در ناحيه ي شكم احساس درد مي كند و فكر مي كنند كه آپانديسيت است و او براي جراحي مي برند و او مي گويد كه من درايران يك بار آپانديسيت خودم را عمل كرده ام و بعد كه عمل ميكنند مي گويند كه رحم شما را درآورده اند نه آپانديسيت شما را و شما را گول زده اند . ذهن ايشان بطرف جمله ي آقا مي رود كه فرموده بود كه نگذاشته اند كه شما بچه دار بشويد و نخواهيد شد . اگر ما در عالم خيلي چيزها را بفهميم ، كار ديگري ميكنيم و جور ديگري جلوه مي كنيم .از بالا تا پايين مي خور و شيخ و حافظ و مفتي و محتسب ، چو نيك بنگري همه تزوير مي كنند . و روزي خواهد آمد كه اين تزويرها و ريا

ص: 8393

كاري ها رو خواهد شد . آن روز ما شرمنده خواهيم شد . ما نبايد انتظار داشته باشيم كه همه چيز را با اين چشم ظاهر ببينيم. پشت پرده خيلي خبرها است و خوش بحال كساني كه به اين قصه ايمان و باور دارند كه همه ي عالم همين پرده ي روئين نيست . پشت پرده كارگرداناني هستند . درست مثل فيلم است كه شما فقط بازيگران را روي صحنه مي بينيد ، تصوير بردار ، كارگردان ، تهيه كننده و فيلم نامه نويس همه پشت صحنه هستند . پشت صحنه ي اين عالم خيلي خبرها است . يكي از دعاهاي پيامبر اين بود : خدايا حقيقت هر چيزي را همان جوري كه هست به من نشان بده . من فقط پرده ي ظاهري را نبينم . هست در پرده بازي هاي پنهان غم مخور . آنجا كه شاد هستم و آنجا كه ناراحت هستم ، بايد بدانم كه پشت پرده خير ديگري است . امام سجاد (ع) دراين رساله اين پرده را پرده برداري كرده است .

سوال – آيا حق دادني است يا گرفتني ؟

پاسخ – حق دادني است نه گرفتني . شهيد مطهري دارد كه چه كسي گفته كه حق گرفتني است ؟ اين براي انسانهاي ظالم و زورگو است . براي انسانهاي جبار و ستمگر است . من الان در اتاقم نشسته ام و حق پانصد كارگر را خورده ام . آنها هم كه نه اعتراض مي كنند و نه تحصن مي كنند و نه داد و فرياد راه مي اندازند ، پس بگويم من حق شان را داده ام

ص: 8394

چون نمي آيند حق شان را بگيرند پس من حق همه را داده ام . خير تو بايد ببيني واقعا حق اين ها را داده اي يا خير . شهيد مطهري مي فرمايد كه حق دادني است . گاهي شما از حق خودت خبر نداري و نمي داني حقي داري . يك مكانيك نسبت به ماشيني كه براي او مي آورند ، يك پزشك نسبت به بيماري كه براي او مي آورند مسئول است و حقي گردن او است . مثلا بيمار نمي داند چه مشكلي دارد و چه دارويي بايد مصرف كند . اگر طبيب معاينه كرد و تست هم داد ولي از بيماري سردر نياورد و بيماري او ناشناخته بود ، حق ندارد دست به قلم ببرد و دارو تجويز كند و يا عمل جراحي انجام بدهد . اين بيمار حقي براو دارد . صاحب اين ماشين حقي بر تعميركار دارد . همين جوري سرهم بندي كار نكنم كه بعدا مثل آن ساختمان زيبا فرو بريزد . بعضي ها فقط به ظاهر نگاه مي كنند و به اصل آن كاري ندارند . اگر ما اين حقوق را بشناسيم آن موقع متوجه مي شويم كه حق دادني است نه گرفتني . چه بسا آن صاحب حق از حق خودش هم خبر ندارد . چه بسا وقتي با خبر باشد كه ديگر آن طرف در دنيا نيست. بعد مي بينيم كه عمري حق مان ر ا خورده اند . حق زن به شوهر و شوهر به زن و ... اگر اين رساله را درست ببينيم زندگي مان متحول ميشود .

سوال – از كتاب رساله

ص: 8395

ي حقوقي امام سجاد (ع) در مورد حق الله صحبت كنيد .

پاسخ – امام مي فرمايد : خدا رحمتت كند . خدا حقوقي براي تو قرار داده است . تو هر كاري بكني حقوق تو را احاطه كرده است . هر قدمي كه در زندگي برمي داري در اطرافت حق هايي وجود دارد . ببينيد كه وظيفه مان چقدر سنگين است . سنگي كه در وسط خيابان است حقي دارد . چرا بي اعتنا رد شدي و با پايت آنرا به كناري نزدي ؟ نكند كه دوچرخه سوار يا ماشيني لاستيكش به سنگ بخورد و پنجر بشود . نكند اين سنگ به زيرپاي عابر پياده اي برود و در برود و به صورت كسي بخورد . حتي سكون تو هم حقوقي دارد . شايد سكون تو هم بيجا باشد . الان پدرت گفته كه برو نان بخر و تو اينجا نشسته اي . بعضي از حقوق قوي تر و بعضي از حقوق ضعيف تر است . تو بايد اين حقوق را به ترتيب درجه انجام بدهي . آمدن به مجلس امام حسين (ع) خيلي خوب است ، ثواب هم دارد اما تا دير وقت اين بلندگوي حسينيه را بيرون بگذاريم درست نيست و حق مردم را رعايت نكرده ايم . زيرا كسي بيمار است و مي خواهد بخوابد و مي خواهد استراحت كنند . حقي كه از مردم بر گردن ما است قويتر از حق روضه بر گردن ماست و نبايد بگوييم كه آقا روضه ي امام حسين (ع) است . بايد مراعات كنيم و اِلا حق ضايع ميشود . الان آقا به خانم

ص: 8396

ميگويد كه من شب راضي نيستم كه شما روضه برويد و اگر خانم بيايد ، لحظه لحظه اي كه خانم آنجا نشسته است فرشته ها او را نفرين مي كنند . اين متن روايت است . حالا اگرخانمي به آقا گفت كه امشب بچه بيمار است و خانه بمان . اگر آقا خانه پيش همسر و فرزندش ماند به مراتب ثوابش بيشتر از روضه رفتن است . اگر برود معلوم نيست ثوابي داشته باشد . بالاترين حقوق حقوقي است كه خدا براي خودش دارد . و ما بايد آن را يعني حقوق خدا راعايت كنيم كه اكبر حقوق هاست . ريشه ي حقوق همين جاست . چه كسي گفته كه دست من حقي دارد ؟ اصل حقوق همان است و بقيه حقوق از اين ريشه گرفته شده است و فرع است . مثلا مي گويد كه شما نسبت به همسايه ي بي دين خودت حقي داري و آن فقط بخاطر خداست . اين تفاوتي بين اسلام و انسان محوري كه همان اومانيسم است مي باشد . در اينجا خدا انساني ميشود يعني انسان جاي خدا نشسته است . من وقتي همه ي دكترها من را جواب كردند مي روم سراغ خدا و مي گويم خدايا تو شفا بده . خير انسان نسبت به خدا مثل لامپي به نيروگاه است . اين لامپ نورش را از كجا آورده است ؟ از اتصال به نيروگاه . اگر يك لحظه نيروگاه خاموش بشود تمام لامپ ها خاموش ميشود . اگر ما خدا را بعنوان خالق و مالك قبول داشته باشيم اين حقوق را رعايت ميكنيم . چون مالك

ص: 8397

حق دارد . شما مالك اين كت هستيد كه تن شما است . مي توانيد اين را بفروشيد يا ببخشيد . اما آنجا كه ميخواهيد آن را ضايع بكنيد يعني بگوييد كه مي خواهم آن را پاره كنم چون مال خودم است ، شما اين حق را نداري زيرا حق مالكيت از خدا صادر شده است و در حقيقت مالك اصلي خداست . اين امانت بحر روزي دست ماست كه در پشت كاميون ها نوشته اند ، اگر اين متن از حالت شعر در بيايد و بصورت معرفت در زندگي ما بيايد آن موقع وقتي آقا ازدواج مي كند مي داند كه اين خانم حقوقي دارد . نه اينكه اين خانم من است و هر بلايي بخواهم سر آن مي آورم . حضرت فرمود : ريشه ي همه حقوق از اوست . از ما ميپرسند ولايت فقيه را از كجا آورده ايد ؟ با سه شاخه به خدا ميرسد . ولايت ائمه و ولايت ائمه از ولايت پيامبر و ولايت پيامبر از ولايت خدا گرفته شده است . خدا مي فرمايد كه ولايت اصلي از من بوده است و من صاحب اختيار شما هستم چون مالك و خالق شما هستم ، شما از من صادر شده ايد و ريشه گرفته ايد. همه ي اصل تان از من است و حالا براي صاحب اختيار بودن ، اين آقا را جانشين خودم كرده ام و بعد از او هم اميرالمومنين و در زمان غيبت هم مهدي را گذاشته ام . پس دموكراسي چه ميشود ؟راي چه ميشود ؟ اين بحث هاي ديگري است . اصل اين است

ص: 8398

حالا شما بگوييد كه خدايا ما به تو راي نمي دهيم . اگر شما راي ندهيد خدا از خدايي ساقط ميشود ؟ بچه به پدرش مي گويد كه من تو را بعنوان پدري قبول ندارم . خوب قبول نداشته باشد . مگر پدر و فرزندي آنها بهم مي خورد ؟ اصلا اسم پدر و مادرت را از شناسنامه ات پاك كن ، باز در اصل قضيه فرقي نمي كند . تو نورت را از شمس گرفته اي .

سوال – سوره ي نساء آيات 79-75 را توضيح بدهيد .

پاسخ – آيه ي آخر مي فرمايد : خدا مي گويد كه ما هرچه در اين عالم خلق كرده ايم بخوبي خلق كرده ايم . اگر بدي به تو رسيد از خودت است . هر طرف رو كنيد طرف ما است . ما چهار طرف اصلي داريم و يك طرف هم بالا و پايين است . كه شش طرف ميشود و طرف هفتم خدا نيست و آن طرف خودم است . يا رضاي دوست بايد يا هواي خويش . اگر خودخواهي باشد ديگر خدا نيست . خدا مي گويد : بدي ها مال خودتان است . باراني كه ما از بالا مي فرستيم تميز است . وقتي به زمين مي خورد آلوده ميشود . داستان ما مثل زمين است . يك وقت چيزي به ظاهر مصيبت است ولي بعدا مي بينيد كه چقدر خوب است و اول عجله كردي پس آن خوب بود . آقايي با من تماس گرفتند كه من ازدواج كردم ولي الان خيلي ناراحت هستم زيرا آن زني كه من مي خواستم ايشان

ص: 8399

نيستند. گفتم چرا با اين خانم ازدواج كردي ؟ گفت : بخاطر زيبايي او . گفتم : خوب پس از نفس خودت است . پاكي ، اخلاق و خانواده را در اولويت دوم گذاشتي و قيافه را در اولويت اول گذاشتي . حالا كه وارد زندگي شده اي مي بيني كه بجزء قيافه چيزهاي ديگري هم هست . حالا فهميده اي كه زيبايي همه چيز نيست در حاليكه بايد قبل از ازدواج به من زنگ مي زدي حرفي به تو مي زدم كه تامل مي گردي ولي الان فايده اي ندارد . زيبايي خوب است ولي مهمتر از آن هم هست . آنچه كه خير است از طرف خداست . خدا مي گويد كه نمره ي بيست را من مي دهم ولي نمره ي تك را خودتان گرفته ايد .

سوال – درباره ي رساله حقوق امام سجاد (ع) را توضيح بدهيد .

پاسخ – امام مي فرمايد : اين حقوق زياد است . همه ي حقوق از خدا ناشي ميشود . اصل حقوق او است ولي ما انسان را اصل حقوق مي دانيم . ما اومانيسم يا انسان محوري را اصل حقوق مي دانيم . در مكتب اسلام اصل حقوق خداست . و خدا محوري است . شما نميتوانيد كه بگوييد كه من با اين خانم رابطه دارم و هر دو طرف هم راضي هستيم پس اشكالي ندارد . خير . خدا ميگويد كه من راضي نيستم . اگر اصل حقوق را خدا بدانيم آنجا دست نگه مي داريم . اگر خدا را كنار بگذاريم مي توانيم همه كار بكنيم و هيچ دادگاهي هم

ص: 8400

نمي تواند شما را محكوم كند ولي اختلاف ها اينجا پيدا ميشود . در تجارت ، روابط ، برخوردها و حتي در تنهايي هاي خودمان خدا مي گويد كه من راضي نيستم كه اين فيلم را ببيني ، اين موسيقي را بشنوي و اين حرف را بزني. اگر اصل حقوق و ريشه را خدا دانستيم آن وقت تكاليف مان معلوم ميشود . فهرست حقوق را امام فرموده است . براي دست ، پا ، چشم ، گوش ، زبان ، پا ، شكم ، فرج ، پاكدامني و كارهايي كه مي كني ، نماز ، روزه ، حق پيشوايان ، حق كارگران و اقوام . بعد يك فهرستي از حقوق ديگران مي گويد . حق مادر ، پدر فرزند ، برادر ، خواهر ، عمو و پسر ،عمو، خاله ، پسرخاله ، ارباب ، كلفت . نمي تواني هركاري را از كلفت خودت بخواهي . مردي بار زيادي بر شتر خود سورا كرده بود و پيامبر به او گفت : خجالت نمي كشي كه روي اين حيوان اين همه بار زدي چون زبان ندارد كه حرف بزند ، آن را كم كن . ميزان بار يك وانت مشخص است و روي آن نوشته شده است. مؤذن كه در محل اذان مي گويد حقي دارد . امام حقي دارد .همنشين حقي بر تو دارد . مثلا در ماشين با فردي پنج دقيقه همنشيني شدي ، او هم حقي دارد و ما گاهي اوقات حق آنها را رعايت نمي كنيم . مثلا من وقتي سوار هواپيما مي شوم ، دوست دارم كنار پنجره بنشينم ولي شماره ي

ص: 8401

صندلي من اين طرف تر است . مي بينم طرف نيامده مي روم و جاي او مي نشينم و بعدا هم به روي خودم نمي آورم كه از آنجا بلند شوم . طرف هم فرد بزرگواري است و به روي من نمي آورد ولي او فهميده ولي حق آن اين بود كه از او اجازه مي گرفتي . حق همسايه كه الان خيلي رعايت نميشود . حق شريك . حق طلبكار . گاهي من پول ندارم كه بدهي خودم را بپردازم . حالا از وقتش هم گذشته است . موبايل را خاموش مي كنم و خودم را از طرف پنهان مي كنم . واقعا اين راهش است ؟ حق دوست . كه در عرب به آن خليط مي گويند كه حق تو با او مخلوط ميشود . خدا از اين حقوق نمي گذرد و اين حقوق دو طرفه است . وقتي حق طلبكار ار مي گويد و در جايي حق طلبكارار هم مي گويد . من به شما بدهكار هستم و شما از من طلبكار هستي . يك حقي هم من كه به شما بدهكارهستم دارم ، من واقعا ندارم .آيا شما حق داري كه چك من را به اجرا بگذاري و زن و بچه ي من را آواره كني ؟ يا اينكه شما هم بايد صبر كني ؟ قرآن مي فرمايد : اگر ديدي كه بدهكار واقعا ندارد ، كم عقلي كرده ، ناشي گري كرده به او مهلت بدهيد . حتي دشمن هم حق دارد و نمي توانيم هر بلايي سر دشمن بيارويم . كسي كه با و مشورت مي كني حقي دارد

ص: 8402

.

انشاءالله خدا دو تا توفيق به ما بدهد . يكي اينكه اين حقوق را بشناسيم و ديگر اينكه درست به اين حقوق عمل كنيم .

89-12-09

دلا تا باغ سنگي در تو فروردين نخواهد شد روز مرگ شعرت سوره ي ياسين نخواهد شد ، فريبت مي دهند اين فصل ها تقويم ها گل ها از اسفند شما پيداست فروردين نخواهد شد ، مگر در جستجوي ربناي تازه اي باشيم و گرنه صد دعا زين دست يك نفرين نخواهد شد ، مترسانيدمان از مرگ ما پيغمبر مرگيم خدا با ما كه دل تنگيم سرسنگين نخواهد شد ، به مشتاقان آن شمشير سرخ شعله ور در باد بگو تا انتظار اين است اسبي زين نخواهد شد .

سوال – من از زندگي كه دارم ناراحت هستم و دليل همهي اينها را هم از چشم پدر و مادرم مي بينم . چون آنها باعث شده اند كه من بدنيا بيايم . آنها انسانهاي خوبي هستند ولي ديدگاه من با آنها فرق دارد . من دوست دارم مادرم بدون چادر البته با حجاب كامل و پدرم ريش خودش را از ته بزند . شايد اينها چيزهاي بي اهميتي باشند ولي اينها براي من بسيار مهم هستند . من به دليل از پدر و مادرم ناراضي هستم . راهنمايي بفرماييد.

پاسخ – ما از اين دوست مان تشكر مي كنيم كه برنامه ي ما را سنگ صبور خودشان ديدند و به ما نامه نوشته اند . انشاءالله بزرگ مي شويد و اين چيزهاي كوچك را از سرتان دور مي كنيد. اگر شما بزرگ بشويد متوجه مي شويد كه اينها

ص: 8403

چيزهاي بزرگ و با اهميتي نيست . شما بايد از پدر و مادرتان تشكر بكنيد كه آنها باعث شدند كه شما پا به اين دنياي بزرگ گذاشتيد و بايد يك جاي بزرگتري برويد. . اگر ما را پيش بزرگي ببرند ، ما بايد از آن طرفي كه ما را آنجا برده ، تشكر كنيم . چطور اگر ما را پيش يك دانشمند معروف يا يك فوتبال ليست معروف يا يك انسان بزرگ ببرند چقدر خوشحال مي شويم . گاهي كه بيت رهبري من رابراي جلسه و صحبت دعوت مي كنند و دوستان به اصرار به من مي گويند كه با من بيايند و وقتي آنها را همراه خودم مي برم ، آنها از شادي در پوست نمي گنجند . پدر و مادر شما ،شما را به ملاقات شما آوده اند ، اين چقدر جايتشكردارد ؟ هر روز بايد دست اين پدر و مادر را بوسيد زيرا بقول شاعر معاصر آقاي ابتهاج مژده بده يار پسندي مرا سايه ي اوگشتم و او برد به خورشيد مرا ، جان دل و ديده منم يار پسنديده منم گريه ي خنديده منم يار پسنديد مرا . آنوقت شما مي خواهيد از آنها گله بكنيد . شما بايد از پدر و مادرتان متشكر باشيد . ديگر اينكه اگر اين جوري است ، آنها بايد به رنگ شما در بيايند يا شما بايد به رنگ آنها دربياييد ؟ بچه ها بايد حرف پدر و مادر را گوش بدهند يا پدر و مادر بايد حرف بچه ها را گوش بدهند ؟ شما بعدا كه پدر و مادر شديد قضاوت تان عوض مي

ص: 8404

شود . بعضي از خانم ها مي گويند كه چرا اسلام گفته مرد مي تواند مجدد ازدواج كند ؟ مثلا اين خانم شش ماه است كه عروس شده است . بعد كه زندگي جلو مي رود با مسائلي مواجه ميش ود طلاق ميگيرد مرد از دنيا مي رود . او هنوز چهل سالش است ويك زن جوان است و مي تواند ادامه ي زندگي بدهد و بعد مي گويدكه چه اشكالي دارد من زن دوم آقايي مي شوم . مي گوييم كه خانم شما كه بيست سال پيش چيز ديگري مي گفتيد و او درپاسخ مي گويد كه بچه بودم نمي دانستم كه شرايط عوض مي شود . ما خيلي از وقتها بايد ببينيم كه چه چيزي درست است نه اينكه من دلم چه مي خواهد . بقول آقاي رنجبر وقتي ما به رستوران مي روييم گارسون ميگويد كه شما چه مي خواهيد ؟ ولي اگر پبش پزشك برويم اين سوال را از ما نمي كند . ميگويد كه اين دارو براي شما خوب است. گارسون مي خواهد غذايش بفروش برود . به قند و چربي شما نگاه نمي كند ،او مي خواهد گيشه اش را پر كند . او مي خواهد شما را دعوت كند كه مجلس خودش گرم باشد و به اينكه سر شما در اين مجلس چه بلايي مي آيد كاري ندارد. ما خيلي وقتها مجلس گرم كن ديگران هستيم .ممكن است اين وسط خودمان يخ بكنيم . ما بايد ببينيم كه حق چيست ؟ حق يكمعياري دارد . آيا حق اين است كه اين مادر چادرداشته باشد يا نداشته باشد ؟

ص: 8405

حق اين است كه پدرمحاسن داشته باشد يا نداشته باشد ؟ حق اين است كه وقتي به بچه گفت كه هشت شب خانه باش، باشد يا نباشد ؟ بچه ها دنبال آزادي هستند و اين آزادي ها اول بدبختي است . نبينيم كه دلمان چه مي خواهد ببينيم حق چيست . همه جا همين جور است . راننده مي خواهد در اتوبان با سرعت خيلي بالا برود ، آيا شما چنين اجازه مي دهي و بعد كه تصادف شد بيست تا جنازه روي دست ما بماند ؟ حق اين است كه پليس جلوي اين راننده را بگيرد . پدرو مادرها هم در محدوده ي مجاز به فرزندان اجازه بدهند . اين بچه از اين لباس خوشش مي آيد و هيچ فقيه ي هم نمي گويد كه اين لباس حرام است ولي من پدر آن را نمي پسندم . بعضي پسرها دوست دارند كه موهايشان زياد باشد ولي پدرمذهبي است و به پرستيژ پدر برمي خورد . كسي نگفته كه كمي موهاي اين پسر بلند باشد حرام است . ممكن است او در فشار شما موهايش را كوتاه كند ولي جاي ديگر لج مي كند مثلا شما مي خواهي كه نماز صبح بلند شود و او اين كار را نمي كند. حالا مي خواهد كه شلوار لي بپوشد و پدر خوشش نمي آيد . خوش آمدن شما مهم نيست ملاك حق است . اميرالمومنين به بازار رفتند و دو تا لباس خريدند ، يكي شيك تر وگرانتر بود و ديگري ارزانتر و ساده تربود . آنكه شيك تربود به غلامش قنبر داد و گفت كه تو

ص: 8406

جوانترهستي و من پير مرد هستم و لباس ساده بپوشم مشكل يپش نمي آيد . پس هم پدر و مادر نبايد سختگيري هاي بيجا بكنند و بچه را به واكنش هاي عجيب و غريب بكشانند و هم بچه ها توقعات بيجا نداشته باشند . گاهي با يك گفتگو مشكل حل مي شود ولي پدر و مادر حاضر نيستند كه با بچه گفتگو كنند .خوب مي توانند پيش يك مشاور بروند تا ببينند كه حق با كدام طرف است . و هر دو حرف او را بپذيرند .

سوال – دختري عقد كرده اي هستم و از دوران مجردي راز بزرگي در دلم دارم . شوهرم با قسم دادن زياد مي خواهد از اين راز من باخبر بشود . ولي من بخاطر زندگي ام با قسم خوردن به اسم خدا اين را انكار كردم . ولي باز او هنوز تصميم دارد كه اصرار كند تا من رازم را به او بگويم . راهنمايي بفرماييد .

پاسخ – خيلي ها اين سوال را دارند كه مثلا من در دروان جواني ام و قبل از ازدواجم ، اسراري در زندگي دارم و نمي خواهم همسرم از آن چيزي بفهمد . حالا ممكن است كه همسر از آن بو برده يا اينكه يك دستي مي زند . اين همسران بايد بدانند كه اين كارخيلي زشت است كه من به شوهرم بگويم كه راستش را بگو كه در دوران جواني ات با كسي نبودي ؟ يا خانم راستش را بگو در دوران مجردي به كسي پيامك نزدي ؟ اين پرس و جو و فصولي زشت است .شما الان داريد با

ص: 8407

همسرتان با محبت زندگي مي كنيد . قرآن به ما ميگويد كه بعضي از سوال ها را نپرسيد . مي فرمايد : از چيزهايي كه باعث ناراحتي شما مي شود سوال نكنيد. مثلا آقا بپرسد كه شما خواستگار هم داشته ايد؟ خانم بگويد : بله و يك هفته هم عقد بوديم و دستش هم به من خورده بود ، آيا ديگر در اين زندگي به شما خوش مي گذرد ؟ آيا اين خبر خوشي براي شماست ؟ تاره برفرض هم كه خبري بوده ، اين خبر شما را خوشحال نمي كند . زندگي مشترك شما از وقتي شروع ميشود كه اين خانم به شما بله گفته و باهم زندگي را شروع كرده ايد . زندگي قبل از آن به شما مربوط نيست . ما وظيفه داريم از اينجا به بعد را حفظ كنيم . مثلا يكي بپرسد كه آقا شما چقدر حقوق مي گيريد ؟ به شما ارتباطي ندارد . زيرا اگر مبلغ حقوق بالا باشد مي گويد ببين همه حقوق ها را به اومي دهند و حرص ميخورد اگر كم بگوييد مي گويد كه چطور با اين مبلغ رندگي مي كني و دلش براي او مي سوزد . ما نبايد بعضي از سوالها را بپرسيم . همسران نبايد كنجكاو باشند و اين سوالها را بپرسند . حتي بايد از ذهنشان هم بيرون كنند . حتي اگر كسي خبري از گذشته ي كسي دارد و اگر بيايد اين خبر را به همسر او بگويد كه باعث ناراحتي او بشود ، تا وقتي همسر اين ناراحتي را فراموش نكرده ، خدا اين انسان را نمي بخشد

ص: 8408

. حتي اگر هزار شب احيا بيايد و هزار ليتر اشك بريزد . زيرا خدا مي گويد كه تو يك زندگي را خراب كردي . ما در روايت داريم كه سه جا دروغ جايز است و يك جايش همين جا است . روايت داريم كه اگر به مردي راجع به زندگي خانوادگي اش خبر بدهي و او ناراحت بشود ، در اينجا دروغ جايز است . مثلا آقايي از دوست همسرش بپرسد كه شما كه با او دوست بوده ايد اگر خطايي از او ديده ايد بگوييد و به او قسم بدهد. طرف بايد بگويد كه او بسيار پاكدامن و نجيب بوده است حتي اگر به دروغ بگويد. تا اين رابطه ي محبت آمير بين زن و شوهر بهم نريزد . اگر از خود من هم بپرسد من بايد انكار بكنم . اينكه من از گذشته ي خودم بگويم و شوهرم را ناراحت كنم صداقت نيست . اينكه شما چند تا خواستگار داشته ايد و يا همسر شما چند جا خواستگاري رفته ، ربطي به شما ندارد . بعضي از پدر و مادرها هم اشتباه مي كنند ومي خواهند پز بدهند و مي گويند كه دختر ما بيست تا خواستگار داشت و ما نداديم و حتي با يكي هم صحبت كرديم و... شما فكر مي كنيد با اين حرفها ارج و قُرب دخترت را بالا مي بري ؟ فردا پسر يك پُز ديگري مي دهد و زندگي تلخ مي شود . شما در مقابل اين سوال با محبت بگوييد كه دختر من يك خواستگار داشته و آن هم شما بوده ايد و همديگر را هم

ص: 8409

پسنديده ايد و داريد با هم زندگي مي كنيد. هر راستي را نبايد بگوييم . من نبايد از گذشته ي همسرم بپرسم و نفر سومي هم كه خبر ندارد نبايد آن را بگويد . همسر هم نبايد اطلاعات بدهد . تا اينكه اين آثار در ذهن از بين برود . و هيچ كس نتواند آن را پيدا كند .

سوال – بيست سال پيش مادرم به من گفت كه اميدوارم در زندگي خير نبيني و تا بحال هم خير نديده ام . به مادرم مي گويد كه تو اين را خواستي ولي مادرم مي گويد كه من حرفم را پس گرفتم و هميشه تو را دعا مي كنم . من همچنان غرق مشكل هستم . راهنمايي بفرماييد .

پاسخ – اين از آن سوالهايي است كه وقتي انسان مي شنود مكدر مي شود . مادري به من مي گفت كه فرزندم من را خيلي اذيت مي كرد و حتي يك بار دست روي من بلند كرد و من از ته عمق وجودم نفرينش كردم . گفتم كه الهي سرطان بگيري و دخترم الان سرطان گرفته است . خود اين مادر احضار پشيماني مي كرد . پسرها و دخترها بدانيد كه دعاي پدر و ماردها مي گيرد . اگر مي خواهيم خوشبخت بشويم ، كاري بكنيم كه پدر و مادر از ما رنجيده خاطر نشوند . حتي اگر جايي حق هم با شما باشد چون او پدر و مادر است دعاي او زندگي ما را آب پاشي مي كند. جلوي پاي ما را جارو مي كند و مسير زندگي ما را هموار مي كند . اگر

ص: 8410

دل او بشكند و نفريني از ته دل بكند مي تواند براي ما مشكل ايجاد كند . قاعده ي هستي اين است . چرا بعضي ها باور نمي كنند و خون به دل آنها مي كنند ؟ مگر ما نمي خواهيم خوشبخت بشويم ؟ خدا مي فرمايد كه اگر مي خواهي خوشبخت بشوي بايد به آنها احترام بگذاري . در فرودگاه مادري دختر بسيار زيبا داشت ولي مادرش از او ناراضي بود . زيبايي براي انسان نمي ماند ، مي توانيد سري به بيمارستان ها بزنيد . اين زيبايي نمي ماند . من دل پدر و مادرم را بشكنم و او آه بكشد . هستي در اختيارخداست . فرمان حادثه ها دست خداست . ماشيني بوده كه از جوب پريده و وارد مغازه اي شده ، خانمي در آن مغازه بود و خانم صورتش بهم ريخته است. من داشتم رانندگي ميكردم و سرعتي هم نداشتيم و ماشين جلويي ترمز كرد و من هم مي توانستم راحت ترمز كنم ولي احساس كردم كه كسي پاي من را روي گاز فشار داد . هستي پادگان خداست .پاي تو سرباز خداست . ديده ايد كه گاهي مي خواهي غذا بخوريم زبان مان را گاز مي گيريم . چرا گاهي زبانتان را گاز مي گيريد ؟ دندانها سرباز خدا هستند . جنود السموات و الارض .

سوال – درست است كه دعاي پدر و مادر ميگيرد ولي پدر و مادرهم نبايد سريعا تا مسئله اي پيش مي آيد نفرين كنند . راهنمايي بفرماييد .

پاسخ – بعدي است كه پدر و مادر تا مسئله اي پيش بيايد نفرين كنند

ص: 8411

. بايد خون به جگر مادر بشود و عمق وجودش آتش بگيرد تا يك دفعه از ته دلش حرفي بزند . بچه هاي ما گاهي شيطنت مي كنند واذيت مي كنند ولي ما نفرين نمي كنيم شايد گاهي زباني چيزي بگوييم ولي از ته دل نمي گوييم و خدا خودش هم مي داند كه اين از سر زبان است ولي اگر من دست به آسمان دراز كنم و از او چيزي را بخواهم ، اين فرق مي كند و از اين دعا بايد ترسيد . حالا راه چاره چيست ؟ محبت به پدر و مادر ، صدقه براي رفع بلا ، صدقه آن نيست كه صبح 500 تومان در صندوق صدقات بيندازيم . اين نمي تواند خيلي از ما دفع بلا بكند . اگر گره سنگين داريد بايد يك گره ي سنگين را باز كنيد . خانمي زنگ زد كه براي شب عيد هيچي ندارند .عده اي هم هستند كه پولدار هستند و گره هم در كارشانافتاده است و حاضرند ده ميليون خرج كنند. مي توانند پانصد هزار توانش را به اين خانواده ي فقير بدهد . قديمي ها وقتي مي خواستند كه برنج بخرند نمونه مي بردند . طرف هم مي گويد كه ما يك نمونه آورده ايم كه كار بنده ي شما را باز كرده ايم . خدايا هم مي گويد كه پس ما هم چند تا گره از كار شما با زمي كنيم . بعضي ها سيزده بدر سبزه گره مي زنند و خدا هم مي گويد كه تو گره مي زني ما يك قفل محكمتر مي زنيم. خوب است كه گره

ص: 8412

ها را باز كنيم تا گره بزنيم .

سوال – سوره اعراف آيات 43-38 را توضيح دهيد .

پاسخ – در آيات آخر خدا مي فرمايد : وقتي كساني كه مي خواهند وارد بهشت بشوند ، هر كينه اي و كدورتي باشد ، ما اول آنرا بيرون مي كشيم. به تعبير ديگر درهاي بهشت مثل گيت هاي فرودگاه است كه با داشتن كوچكترين فلز سوت مي زند . اگر من مختصر كينه اي يا حسادت يا غرور يا عجب دردلم داشته باشم ، در بهشت بسته مي شود . آنهايي كه كارهاي اصلي شان خوب بوده ، ما اول آن كينه ها را از دلشان مي كنيم . كندن آن چقدر درد دارد . بياييم در دنيا خودمان اين كينه ها را صاف كنيم . بقول سعدي وان همه پيرايه بسته جنت فردوس بو كه قبولش كند بلال محمد .

سوال – پدرم را خيلي دوست دارم . پدرم كشاورز است و مادرم سر زمين به او كمك مي كند . اگر مادرم به سر زمين نرود ، با مادرم دعوا مي كند . پدرم خيلي به فكر رفاه خانواده اش نيست . من خيلي دلم براي مادرم مي سوزد . مادرم ديگر توانايي گذشته را ندارد كه هم كار خانه را انجام بدهد و هم كار كشاورزي را . راهنمايي بفرماييد .

پاسخ – اگر مردي به همسرش فشار بياورد و توقعات بيجا داشته باشد و ظلمي در حق او انجام بدهد در قيامت در كنار نمرود و صدام وهيتلر است و با هم در يك صف هستند . خانمي ميگفتند كه شوهر من

ص: 8413

خيلي رفيق باز در حد افراط است و كار من شده پخت و پز و بشور و بساب . ديگر جانم به لبم رسيده است و آرزوي مرگ خودم و شوهرم را مي كنم . اين مرد بايد بداند كه اين مردانگي نيست و اين نامردي است . اين پدر كشاورز بايد بداند كه اين خانم تا حدي كه مي توانسته در كار كشاورزي كمك كرده و الان هم در حد توانش كار مي كند . خدا در قرآن مي فرمايد : لايكلف الله نفس الا وسعها . خدا مي فرمايد كه من از بنده ي خودم در حد توانش مي خواهم و بيش از توانش از او نمي خواهم . شم كه خداي همسرت نيستي . تازه زني كه مثل گل است و بوييدن آن هم آدابي دارد. حافظ ميگويد : صد ملك دل به نيم نظر مي توان خريد خوبان در اين معامله تقصير مي كنند . در جاي ديگر مي گويد كه ز دلبري نتوان لاف زد به آساني هزار نكته در اين كار هست تا داني . كاري بكنيم كه طرف خودش با دل و جان به كمك ما بيايد و تا ببيند كه كار من زياد است خودش با ميل كمك كند نه به زور و اجبار من . آنوقتي روزي كه من از توان افتادم و نياز به پرستار دارم هيچ كس دور من نمي آيند و همه آرزوي مرگ من را مي كنند . چر انسان چنين كاري بكند . وقتي اين بچه از پدرش گله م يكند معلوم است كه به مادرش خيلي فشار مي آيد .

ص: 8414

اميدوارم كه ما همسران هواي همديگر را داشته باشيم . مردي مي گفت كه ده سال است كه با اين زن زندگي مي كنم ولي او تابحال يك صبحانه براي من درست نكرده است .

اميدوارم كه خدا دستها و فكرهاي گره گشا به ما عطا بفرمايد.

89-11-09

از باغ مي برند چراغاني ات كنند تا كاج جشنهاي زمستاني ات كنند ، پوشانده اند صبح تو را ابرهاي تار تنها به اين بهانه كه باراني ات كنند ، يوسف به اين رها شدن از چاه دل مبند اين بار مي برند كه زنداني ات كنند ، اي گل گمان مكن به شب جشن مي روي شايد به خاك مرده اي ارزاني ات كنند ، يك نقطه بيش فرق رحيم و رجيم نيست از نقطه اي بترس كه شيطاني ات كنند ، آب طلب نكرده هميشه مراد نيست گاهي بهانه ايست كه قرباني ات كنند .

9/11/89

سوال – در مورد حق چشم از كتاب رساله ي حقوق امام سجاد (ع) صحبت بفرماييد.

پاسخ – اما حق چشم بر تو اين است كه آنرا بپوشاني از آن چيزهايي كه بر تو حلال و روا نيست و آن را مبتذل نسازي مگر براي عبرت آموزي بگونه اي كه از آن بينا بشوي يا پاداشي بدست بياوري يا علمي كسب بكني زيرا ديده وسيله ي عبرت است .

از بين حقوق اعضا اين سومين عضوي است كه حضرت حق آن را به ما يادآوري مي فرمايند . و ما را بينا مي كنند كه حواس مان باشد كه روز قيامت يكي از كساني كه يقه ي ما را

ص: 8415

مي گيرد ، چشم ماست . و به ما گوشزد مي كند كه شما ديده را دريده كرديد و به هر كجا كه روا نبود ديده انداختيد. حضرت يك نقشه اي مي كشد از آنچه كه چشم بايد ببيند و آنچه كه نبايد ببيند و بايد بسته باشد. حق شما شما اين است كه او را ببندي . در عربي ما يكي غض بصر داريم و يكي غمض داريم . مي گويند :غمض عين كن يعني چشم بپوش و نديد بگير . غمض يعني چشم را كامل بستن و هيچ چيزي را نديدن كه شما در راه رفتن و مطالعه كردن نميتواني اينكار را بكني . چون اگر چشم را ببنديم جايي را نمي بينيم و زمين مي خوريم . حضرت اين واژه را بكار نبردند . در قرآن هم كه پيامبر به مومنين دستور مي دهد كه اي مومنين چشمهايتان را ببنديد ( مي فرمايد يغض نمي فرمايد اغمض ) . در عرب اين را به بستن چشم معني نمي كنند . آنرا فروهشتن معني مي كنند من الان دارم در دوربين نگاه مي كنم ، كمي چشمم را پايين مي آورم و بينندگان مي فهمند كه به دوربين زل زده ايم يا كمي چشممان را پايين مي اندازيم . اين چشم پايين انداختن يا مستقيم نگاه نكردن يا خيره نشدن را عرب غض بصر مي گويد . نه چشم كامل بسته است نه چشم كامل باز است . چنين حالتي را چشم فروهشتن مي گويند .در فارسي مي گويند كه چشمهايت را درويش كن . يعني چشمهايت را پايين بينداز و اين قدر

ص: 8416

زل نزن و خيره نشو . حالت شبه گونه اي ديدن يا سايه روشن ديدن . حضرت مي فرمايد كه چشمهايت را اين جوري نگه دار از چيزهايي كه براي تو نگاه كردن آن حلال نيست . پس مي فهميم كه يك چيزهايي را بايد نگاه كنيم و يك چيزهايي را نبايد نگاه كنيم . مثل خوردني ها كه شما حق نداري هر چيزي بخوري . تنور شكم دم به دم تافتن مصيبت بود روز نايافتن . همچنان كه شما بايد بخوري نه همه چيز را ، بايد ببيني نه همه ديدني ها را . بايد نگاه كني نه همه ي مناظر را . اين خيلي مهم است كه انسان يك جاهايي نبيند . حالا كجا به دقت نگاه كنيم ؟ مي فرمايد چشم را مبتذل نكن . مبتذل از بذل است و بذل هم به معني بخشش است. يعني چشم را راحت به هرچيز نبخش . حضرت مي خواهد بگويد كه به هر چيزي كه نگاه مي كني چشمت را به آن بخشيده اي . يعني بذل و بخشش شاهانه نكن ، اين خيلي قيمتي و ارزشمند است . شما قدراين را بدان همچنان كه پولت را به هر كسي نمي دهي ، چشمت را هم به هركسي نده . پشت بعضي از اين ماشين ها نوشته : هر منظره اي ارزش ديدن را ندارد. اين حرف قشنگي است زيرا حضرت مي گويد كه تو داري چشمت را مي بخشي . دل ما هم ارزشمند است و نبايد دل به هركسي بدهيم . به هوش بودم از اول دل به كس نسپارم شمايل تو

ص: 8417

بديدم نه صبر ماند و نه هوشم . مي گويد كه اگر جايي ارزش دارد نگاه كن و اِلا تو به هر جا نگاه كني داري چشمت را به آن مي بخشي . ما ايراني ها مي گويي كاسه را جايي بفرست كه قدح برگردد . عالم ، عالم بده و بِستان است . هرچه پول بدهي آش مي خوري . شما چشمت را به جايي بدوز كه چيزي گيرت بيايد، يك فايده و سودي ببري . كنترل چشم دست من و شماست . اگر پشه يا تيري به چشم شما بيايد بسرعت آنرا مي بنديم حتي خودمان هم نمي فهميم كه چه موقع چشم مان را بستيم . بعضي از صحنه ها و منظره ها مثل پشه يا گرد و غباري است كه دارد در چشم تو مي رود، تو زود چشمت را بينداز . حضرت مي فرمايد كه شما سه جا مي تواني نگاه كني . جايي را نگاه كني كه از آن درسي بگيري . عبرت هم يعني عبور كني و از آنجا به يك جاي خوبي برسي . الان اگر بگويند كه ما يك باغي داريم در لواسان و براي رفتن به آنجا بايد از يك پل رد شويد ، آيا حاضريد ؟ همه مي گويند : بله . ما از پل رد مي شويم تا به آن باغ برسيم . حضرت مي فرمايد: چشمت را معبري قرار بده و پلي بساز كه آن طرف پل باغي باشد . حافظ ميفرمايد كه مراد دل زتماشاي باغ عالم چيست ؟ بدست مردم چشم از رخ تو گل چيدن ، ديده را فايده

ص: 8418

آن است كه دلبر بيند ور نبيند چه بود فايده بينايي را . دلبرهايي كه بايد با اين ديده ببيني سه تا است كه چشم تو يك بصيرتي پيدا بكند . چيزي را نگاه بكني كه يك درسي در آن باشد. هر گل نو زگلرخي ياد همي كند ولي ،گوش سخن شنو كجا ديده ي اعتبار كو . مي گويد كه به گل نگاه كن كه ياد گلرخ بيفتي كه او خودش از دنيا رفته و گلي ديگر از او روييده است . پس تو هم به چشم و ابرو نناز . تو هم روزي نصيب خاك ميشوي ، غرور تو را نگيرد ، اين گل از گلرخ ياد مي كند . يا اينكه دانشي بياموزي . الان ما چشم مان مي خوانيم ، تند خواني هم با چشم مي خوانند با لب كه نمي خوانند . اينكه يك علمي نافع به تو بياموزد كه نافع در آن مستتر است. مثلا دنبال سحر ، شعبده بازي ، رمل و جفر نرويم . اين ها علم نافع نيست . مثلا بعضي ها جدول حل مي كنند . شما اگر زرنگ هستي جدول زندگي ات را حل كن كه ببيني با پدرت و بچه ات چگونه بايد رفتار كني . حضرت مي فرمايد كه اگر اين دو كار را كردي ، چشم دروازه اي است كه هر چيزي نبايد از آن رد شود . چيزي كه براي تو عبرت و درسي بشود نگاه بكن . به قالي نگاه كن كه يك روي لطيف و يك پشت ضمخت دارد . پس حواست باشد كه خيلي از چيزها روي

ص: 8419

شان لطيف است ولي پشت صحنه هايشان مي تواند ضمخت و خشن باشد. ضمن اينكه اگر دستت به پشت ضمخت آن رسيد بدان كه روي لطيفي هم دارد . حافظ مي گويد : خار ار چه جان بكاهد گل عذر او بخواهد . وقتي در باغ مي خواهي گل بچيني اول دستت به خار مي خورد . وقتي گل را چيدي او از تو عذرخواهي مي كند كه ببخشيد دست شما به خار خورد . شما كه مي خواهي ازدواج كني ، زن يك گل است كه دور آن خار هم هست ، شما آنها را تحمل كن . چشم دريچه اي به سمت قلب است و گوش هم همين طور است . دل مثل يك اتاق خيلي زيبا فرماندهي وجود انسان است .اين پنجره هاي زيادي دارد . يكي از پنجره هاي آن چشم است . مواظب باش كه از پنجره ي چشم هر چه وارد دلت شد ، دلت را مي برد . زدست ديده و دل هر دو فرياد كه هرچه ديده بيند دل كند ياد . حواست باشد كه اين ديده رشته كش دل توست . دل برود چو ديده مايل باشد . دست نظر رشته كش دل بود . پس تو چشمت را دست هر كسي نده . چون بندنامرئي دارد و به دلت وابسته است ، چشمت را كه دادي دلت را مي بريد . در بازي شطرنج وقتي پادشاه را محاصره كنند ، ديگر سرباز ، وزير ، رخ ، فيل و اسب ديگر چكاره هستند ؟ همه دنبال اين بيچاره هستند كه او را از مات شدن

ص: 8420

نجات بدهند . اين دقيقا داستان دل ماست . اگر كسي پادشاه دل را گرفت ، ديگر هيچ كس از او كاري برنمي آيد . حضرت به ما گوشزد مي كند كه مراقب چشمتان باشيد . قرآن در سوره ي نور دو آيه دارد كه مي فرمايد : اي پيامبران به مردان و زنان بگو ( اين دو خطاب نشان مي دهد كه امرمهمي است ) كه صحنه اي كه نبايد ببينند چشمهايشان را پايين بيندازند . ابن آيه شان نزولي دارد . جواني داشت مي رفت و يك خانمي هم رد ميشد . اين جوان چشمش به خانم افتاد و او را نگاه مي كرد و مي رفت . كوچه تنگ و باريك بود . او به ديوار روبرو مي خورد و يك ميخ به چشم او مي خورد و او زخمي ميشود و خون جاري ميشود . او همين جوري پيش پيامبر مي رود تا تنبيهي براي خودش باشد . پيش پيامبر آمد و قصه را براي پيامبر گفت . بعد اين آيه نازل شد . روايت داريم كه نگاه اول مال خودت ( يعني اگر اتفاقي چشمت به كسي يا چيزي افتاد يعني وقتي تير به طرف تو ميآيد به تعبير پيامبر تيري از طرف شيطان آمد اشكالي ندارد ) . چشم لطيف ترين عضو است و اگر يك مژه در چشم فرو برود نمي تواني چشمت را باز و بسته بكني . ريشه ي بسياري از انحرافات از چشم شروع ميشود . يعنياز ديدن . شما چند روزي ستون حوادث روزنامه ها را بخوانيد . آنجايي كه جنايت هاي خطرناك اتفاق

ص: 8421

مي افتد كه انسان از خواندن آن وحشت مي كند . شنيدن تو را گفت من از اين تحرير غم ناتوانم كه تصويرش زده آتش به جانم ، تو را طاقت نباشد در شنيدن ، شنيدن كي بود مانند ديدن . شنيدنش مو را بر بدن انسان سيخ مي كند كه مردي اسيد روي صورت دختري ريخت يا زني با همدست ديگران شوهرش را كشت . اگر اين ها را ريشه يابي كنيم ، مي بينيم كه اينها از نگاه شروع ميشود . در جلسه اي آقايي از يك چشمي يا صورتي يا اندامي خوشش آمد . من تعجب مي كنم كه بعضي از خانم ها ميگويند كه وقتي با ما صحبت مي كني ، به ما نگاه كن . فكر مي كنند كه اگر نگاه كني خيلي احترام گذاشته اي . اسلام نمي گويد كه نگاه نكن . مي گويد خيره نشو . حالت شبه گونه نگاه كن ، زل به صورت طرف نزن . چون خطر هست . در زمستان وقتي دست هايتان سرد ميشود آنها را بهم مي ماليم و از اصطحكاك گرم ميشود . يكي كه از دو نگاه بهم بخورد ، اين اصطحكاك فيزيكي اجسام نيست . چطور هيچ خانمي نمي خواهد كه همسرش با خانم ديگري ارتباط گرمي داشته باشد چون گرما از نگاه شروع ميشود ، بعد با سخن ادامه پيدا مي كند ، بعد در كنار هم نشستن ، وعده گذاشتن ، راه رفتن ، دستي بدست هم دادن و بعد... خيلي ها كه فكر مي كنند خيلي باجنبه هستند بعدا مي فهمند كه آنها هم همينجوري

ص: 8422

شروع كردند . چه كسي با جنبه تر از حضرت علي (ع) كه مي فرمود براي من سخت است كه با زن جوان سلام كنم . آيا اين حرفها شوخي است ؟ در امريكا هم كه فضا خيلي باز است ، رئيس جمهور آنها هم با همين چيزها لغزيد . آقاي كلينتون با نگاهي كه با منشي اش شروع شد اين ارتباط را ايجاد كرد و آنجا لغزيد . با اينكه آنها در زندگي شان از اين رابطه ها زياد داشته اند . بالاخره رئيس جمهور يك شاني دارد كه آنجاهم برايش ممنوع است . اسلام كه اين حرفها را زده است دست روي ريشه ها گذاشته است . چطور كسي كه مي خواهد معتاد بشود از سيگار شروع مي كند . چه كسي دوست دارد كه پسرش سيگاري بشود ؟ زيرا اين ريشه ي خيلي از انحرافات است. انسانهايي كه گرفتار اعتياد شدند ، از سيگارشروع كردند . ما نمي گوييم كه هرسيگاري معتاد ميشود ولي امكانش هست . هر ماشيني كه ته دره رفت يك لحظه از جاده منحرف شده است . منتها هر انحرافي انسان را ته دره نمي برد . ولي چون اين كار آغاز ته دره رفتن است ، عقل به ما مي گويد كه جلوي اين چند متر انحراف را هم بگيرد .

سوال – سوره مائده آيات 108 – 104 را توضيح دهيد .

پاسخ – در اولين آيه مي فرمايد: به بعضي ها ميگوييم كه اينكار را بكنيد و آنها مي گويند كه پدر و مادر و اجداد ما جور ديگري گفته اند . چند روز پيش

ص: 8423

خانمي به من زنگ زدند كه ما وقتي مي خواست دخترمان عروس بشود ، شرط و شروطي گذاشتيم . چند هزار سكه ، ماشين ، خانه نزديك منزل ما در نزديكي خيابان نياوران . حالا داماد نتوانسته اين شرط ها را انجام بدهد و اين دارد باعث بهم خوردن عروسي ميشود . به دخترخانم گفتم كه پدر و مادر تو متوجه نيستد . تو اگر زندگي ات را دوست داري بگو همسرم براي من مهم است نه ماشين همسرم . پاكي و نجابت همسرم مهم است نه اينكه خانه اش دركجا باشد. اين دختر قانع شد و قبول كرد . اين مصداق اين آيه است كه خيلي از وقت ها پدران و مادران ما با حفظ احتراماتشان يك چيزهايي مي گويند و زندگي ما را خراب مي كنند . حالا اگر پدرت متوجه نيست و حواسش نيست و همه چيز را ماديات مي بيند ، شما عقل داشته باشيد كه يك وقت نلغزيد .

سوال – لطفا يك جمع بندي از حق چشم داشته باشيد .

پاسخ – از جملات نوراني امام سجاد (ع) اين استفاده را مي كنيم كه چشم دريچه ي بسيار حساس و لطيفي به سمت دل ماست . و چون فرمانده وجود ما دل است و چشم و گوش دروازه ي اي قلب است ، بايد براي چشم مان فيلتر بگذاريم . چيزهايي كه ميخواهيم نگاه كنيم غربال كنيم . همانطور كه اگر خباز در نانوايي سرنگ نداشته باشد كي نان خشك از گلوي كسي پايين نمي رود ، با ديدني ها هم بايد همين كار را كرد . چشم را

ص: 8424

به ما نداده اند كه به هر صحنه اي چشم بدوزيم و هر جا را نگاه بكنيم ، به هرجا خيره بشويم و به هر قد و بالايي زل بزني و اين ريشه ي بسياري از خطاهاي ماست . الان خيلي از خانم ها ناراحت هستند و مي گويند كه شوهر ما شب كه به خانه مي آيد پاي ماهواره مي نشيند و هر صحنه اي را مي بيند . خود زن ناراحت است . بعضي مردها ميگويند كه خانم ما پاي صحنه هايي مي نشيند كه نبايد بنشيند . فقط با نگاه كار مي كند و اين مثل خانه اي است كه به سمت آن دارد تيراندازي ميشود . خانه مسكن است و محل سكون و آرامش است ، وقتي تير در آن بيايد ، كجا آرامش است ؟ مثل يك خانه ي شيكي است كه روي گسل زلزله است . يك خانه اي كه همه ي مهندس ها روي طراحي آن كار كنند ولي خانه روي آتشفشان باشد . اين خانه مفت گران است . بعضي از خانه ها اينجوري هستند چون از واردات چشم درامان نيستند . آنجا ديگر خانه نيست توپخانه است و مرتب دارد توپ شليك ميشود. حالا سوال اين است كه اين همه صحبت ها براي اين است كه من به چشم و ابروي زن مردم نگاه نكنم ؟ خير قصه فقط آن نيست . امام مي فرمايد: هر چيزي كه براي تو حلال نيست . اين يك فرمول و قانون است . اگر من به خانه ي مردم بروم و مدام به مبلمان ، موبايل و ماشين اين

ص: 8425

آقا نگاه بكنم ، اين آشوب بپا ميشود كه اين ها را از كجا آورده است ؟ خانم ها به ميهماني مي روند و ميگويند كه شوهر او ماهي پانصد هزار تومان بيشتر درآمد ندارد فكر كنم در كار قاچاق هستند . وقتي يه دست زن مرد خيره شدي و فكر كردي كه اين خانم اين همه جواهرات را از كجا آورده است ، اين كم كم واردات قلبت را از بين مي برد. به پرستيژ و پوزيشن مردم نگاه نكن . قانونش اين است كه هر چيزي كه تمركز شما را بهم مي زند ، نگاه نكن . وقتي من مي خواهم اين كتاب را بخوانم بايد تمركز داشته باشم .دل مثل بوم نقاش ميماند و اين بوم بايد يك جاي ساكت و ساكني نصب بشود تا نقاش بتواند روي آن نقاشي بكشد . اين قيافه را به ما داده اند و بعضي ها معترض هستند . خدا ميگويد كه باشد . حالا كه شما معترض هستيد من جلوي شما يك بوم مي گذارم و روز قيامت قيافه اي را به تو مي دهم كه در دنيا براي خودت كشيده اي . چشم و ابروي قيامت را خودتان بكشيد . قيافه ي معقول را خودتان بكشيد . بعضي ها براي خودشان هور و پري مي كشند ، بعضي ها يوسف وار مي كشند و بعضي ها چيزي مي كشند كه اصلا نميشود به آن نگاه كرد .

سوال – به پيشنهاد آقاي ماندگاري هر كس يك روز از سال را به خدمت معنوي به امام رضا (ع) اختصاص بدهد . خيلي ها دوست دارند

ص: 8426

كه خادم امام رضا (ع) باشند ولي برايشان مقدور نيست . ولي آنها مي توانند خادم معنوي حضرت بشوند . از طريق سايت مي توانند ثبت نام كنند . ما از تشكل هاي دانشجويي كمك مي خواهيم ما مي خواهيم اين طرح را به سرانجامي برسانيم . اگر شما بخواهيد يك روز از سال را خادم معنوي امام رضا (ع) باشيد ، چه روزي را انتخاب مي كنيد ؟

پاسخ – روزش خيلي فرق نمي كند . روزي كه انسان گره اي به كارش افتاده و مي خواهد اين گره را با نگاه خورشيد گونه ي امام رضا (ع) باز بشود و اين يخ ها آب بشود ، آن روز ، روز خوبي است . روز ايام الله يعني روزي كه تو ياد خدا هستي . روايت داريم كه هر روزي كه من يك لغزشي درآن انجام ندهم ، آن روز براي من عيد است . اينكه خانم دوست دارد آقا براي تولدش يك روزهديه بخرد ، حالا 25اسفند باشد يا 16آذر فرقي نمي كند . اينكه هيچ روزي به ياد خانم نباشد براي خانم مهم است و ناراحت ميشود. اگر ما خواستيم خادم معنوي امام رضا (ع) باشيم ، خدمتكاري حتما اين نيست كه در كفشداري كفش بدهيم و بگيريم . مثلا يك پزشكي كه يك بيمار دراتاق عمل منتظرش است و بگويند كه ايشان نيستند و در كفش داري امام رضا (ع) هستند ، اين خيلي درست نيست . اي كاش شما بعنوان خدمت به امام رضا (ع) كفش اين بيمار را جلويش جفت مي كرديد و به خانم پرستار مي گفتيد بعنوان

ص: 8427

خدمتگزار امام رضا (ع) ، خودم امروز زير بغل اين بيمار را مي گيرم تا سي تي اسكن را انجام بدهد .

89-10-11

چشم مي بندم نبايد جاده سرگرمَم كند چند كوه و آبشار ساده سرگرمم كند ، راه را در شهرهاي پرخيابان گم كنم يا دهي آرام و دور افتاده سرگرمم كند ، هم نبايد كنج مسجدهاي دنج راه سجده سرگرمم كند سجاده سرگرمم كند ، دل به راهي داده ام چون رود و شرمم باد اگر بركه اي كه دل به ماهي داده سرگرمَم كند .

11/10/89

سوال – از كتاب رساله ي امام سجاد (ع) در مورد حق الله توضيح دهيد .

پاسخ – مي فرمايد : (اما حق بزرگتر خداوند آن است كه او را بپرستيد و چيزي را شريك او قرار ندهيد و اگر از روي اخلاص چنين كنيد خدا بر خود مقرر كرده كار دنيا و آخرت تو را بعهده گيرد و آنچه را دوست مي داري برايت نگه دارد .) ما انسانها بلا استثنا دوست داريم كه اين دنيا به كام ما بگذرد . دنيا به ما خيلي خوش بگذرد . ادبيات خوش گذراني را همه مي فهمند . مي گويند كه فلاني خيلي خوش گذران است . گاهي ما وقتي با كسي لج مي كنيم ته دل مان مي گوييم كه چرا به فلاني اين قدر خوش بگذرد و به من خوش نگذرد ؟ گاهي خيلي قصد نهي از منكر هم نداريم . و ته دل مان اين است كه چرا او چنين زني دارد و من ندارم و چرا او چنين شوهري دارد و من ندارم

ص: 8428

؟ چرا او اين قدر پول داشته باشد و من نداشته باشم ؟ گاهي بخاطر اين ها ، عصباني مي شويم و پرخاش مي كنيم . حتي سرك مي كشيم كه از كجا آورده اند ؟ شايد دزدي كرده باشند ؟ حتما توي كار قاچاق هستند ؟ داروغه داشت نصف شب مي رفت . ديد وسط كوچه يكي زير آواز زده بود . همه شب تا به سحر بيدارم با اينكه نه عاشق و بيمارم . داروغه دستور داد كه او را دستگير كنند . داروغه گفت كه تو خودت اقرار كردي كه دزد هستي زيرا شب تا سحر بيدار هستي . ما در خانه ي مردم سرك مي كشيم كه شوهرش فلان قدر درآمد دارد پس از كجا اين همه پول آورده ؟ حتما توي كار قاچاق هستند . امام سجاد (ع) در اين فراز ابتدايي اين كتاب مي گويد كه مگر شما نمي خواهيد كه به شما خوش بگذرد ؟ و دنيا به كام شما باشد و آرامشي داشته باشيد ؟ قانونش اين است كه هستي دست خداست . ديش هستي به سمت خداست . الان بايد ديش ماهواره ها را تنظيم كنند . و به هر سمتي كه شما تنظيم كني از همان سمت امواج مي گيرد . اگر به سمت آسيا تنظيم كني ، كانال آسيا را مي گيرد و اگر به سمت اروپا تنظيم كني كانال اروپا را مي گيرد . بعضي ها هم وضع شان خوب است و چند تا ديش دارند و هرجا را كه بخواهند تنظيم مي كنند . امام سجاد (ع) مي گويد كه اين ديش

ص: 8429

ها را به سمت خدا تنظيم كنيد . تنظيم ها امروز خيلي حساس است . يعني يك درجه اين طرف تر بشود صفحه پارازيتي است . سيگنال نداريد . پر از صدا ميشود . اگر كارها ، نگاه ، نيت خودت را تنظيم كردي ، خدا يك بخشنامه عليه خودش صادر مي كند . يك قانوني را وضع مي كند كه در همه ي حادثه هاي ريز و درشت دنيا كنار تو باشد . و همه چيز را به نفع تو تنظيم ميكند . هستي به دستور خداست . حتي شياطين هم به دستور خدا حركت مي كنند . قرآن مي فرمايد كه شيطان بدون اجازه ي ما حق ندارد جايي برود . ما به شيطان دستور مي دهيم كه چكار بكند . تو اگر رفتار اعمال گفتار و نگاه خودت را به سمت ما تنظيم كردي ما كاري مي كيم كه دنيا و آخرت تو مولوي داستاني دارد بنام پادشاه و كنيزك . اين داستان خيلي خواندني است . بشنويد اي دوستان اين داستان ، خود حقيقت نقد حال ماست آن . مي گويد كه اين حكايت همه ي روزگارهاي ما است . نقد حال خويش را گر پي بريم ، هم ز دنيا هم زعقبي برخوريم . اگر به داستان زندگي مان خوب عمل بكنيم هم دنيا و هم آخرت مان آباد ميشود . امام سجاد (ع) هم مي فرمايند : خدا دنيا و آخرت تو را تضمين مي كند . امام سجاد (ع) در اينجا بيمه نامه صادر فرمودند كه هم آسايش امروز و هم آرامش فردا و هم آرامش آينده. خدا

ص: 8430

فرموده كه در اين دنيا دنبال لهو و لعب برويد اما نه هر لهو و لعبي . بازي بكنيد كه بتوانيد خوب بدرخشيد . امير المومنين مي فرمايند : دنيا ، دنياي مسابقه است . كاري بكنيد كه اگر به شما مدالي دادند بتوانيد آن را بفروشيد . در قيامت بگوييد كه خدايا من در ميدان پاكي ، شجاعت ، كرامت مسابقه دادم . بعضي ها در ميدان نابينايي اول ميشوند . در ميدان بصيرت اول بشويد . بفهميد كه چه اتفاقي در اطراف شما مي افتد . گاهي بين بد و بدتر ، گرفتار بدتر نشويم . بين خوب و خوب تر ، خوب تر بشويم . نمره ي نوزده خوب است ولي چرا بيست نشويم ؟ ميتوانيم بيست بشويم . امام مي فرمايد : خدا براي تو آنچه را كه دوست داري حفظ مي كند . يعني خدا خوب مي داند كه من و شما چه دوست داريم . يك خانم بعد از شش ماه زندگي مي داند كه شوهرش چه غذايي ، چه لباسي ، چه آرايشي را دوست دارد . خدا مي گويد كه من شما را خلق كرده ام و ميدانم كه شما چه دوست داريد. همان چيزي را كه دوست داريد براي تان مي آورم .

ما در اين عالم چهار نوع حادثه داريم . يك اتفاق خوب ، يك اتفاق بد ، يك اتفاق كه ظاهرش خوب است ولي باطنش بد است و يك اتفاق كه ظاهرش بد است و باطنش خوب است . يكي از اقوام دوست داشت كه دانشگاه تهران قبول بشود ولي نشد و بابلسر

ص: 8431

قبول شد . بعد از چند وقت همانجا ازدواج كرد و ديد كه چقدر خوب شد كه كنار همسرش با هم در بابلسر هستند . عسي ان تكرهوا شيا . آقاي رنجبر مثالي زدند كه شما يك اسكناسي در مي آوريد و همه مي فهمند كه مبلغ آن چقدر است . اين ظاهر اسكناس است ولي حالا اين اسكناس جعلي است يا اصلي است چطور ميشود فهميد ؟ اين پولها را از يك اشعه اي رد مي كنند و متوجه جعلي يا اصلي بودن آن مي شوند . امام سجاد (ع) مي فرمايد كه در آن دنيا اشعه هايي است كه واقعيت زندگي را نشان مي دهند . شما فكر ميكنيد كه چون اين خانم خيلي زيباست مايه ي آرامش شماست و اگر من با اين ازدواج كنم به من خيلي خوش مي گذرد . بعد ازدواج مي كند و اول بدبختي او شروع ميشود . حالا خانم فكر مي كند كه آقايي كه خوش تيپ و خوش پول است براي ا زدواج مناسب است . ازدواج مي كند و بعد مي بيند كه آقا معتاد و هرزه است . خانم مي گويد كه اي كاش همسر من اين قيافه ي خوب را نداشت ولي انسان بود . و اخلاق و معرفت داشت. پس پشت صحنه هاي ظاهري دنيا كه خيلي جذاب و زيبا است يك حقيقت هاي ديگري نهفته است . امام سجاد (ع) يك جمله شرطيه بكار برده است ، اگر حق خدا را رعايت كردي . گفتيم كه ريشه ي حقوق به خدا برميگردد . ممكن است در كاري انسان راضي باشد

ص: 8432

ولي خدا راضي نباشد . شما راضي هستي كه رشوه بدهي و طرف هم راضي است كه رشوه بگيرد ولي خدا مي گويد كه من راضي نيستم . در غرب به اين صروت نيست . ميگويند اگر دو طرف راضي باشند هيچ قانوني نمي تواند دخالت كند . كنوانسيون حق زن در پكن مي گويد : زن آزاد است و مي تواند با هر مردي باشد حتي اگر شوهر داشته باشد و هيچ قانوني نمي تواند آن را منع كند كه اين سر و صداي زيادي راه انداخت . نمايندگان جمهوري اسلامي به اين راي نداند و گفتند كه ما در اينجا حرف داريم . در اينجا حق خدا پايمال ميشود ضمن اينكه حق انسانيت هم پايمال ميشود . ما يك حق انسان و يك حق انسانيت داريم . دنيا حق انسان را خيلي فربه كرده است و حق انسانيت را نحيف كرده است . حق انسانيت ريشه اش به خدا برميگردد . و نفعش به خود انسان برميگردد . بقول مولوي اگر ما در اين عالم بفهميم كه چكاره هستيم و فرمول عالم چيست ؟ هم دنيا و هم آخرت مان آباد ميشود . بعد داستان را شروع مي كند : بود شاهي در زماني پيش از اين ، ملك دنيا بودنش و هم ملك دين . اتفاقا شاه شد روزي سوار بر خواص خويش از بحر شكار. شاهي بود كه هم دنيا و هم آخرت را داشت و داشت به شكار مي رفت . ما به شكار مدرك ، شهرت ، ثروت ، قدرت مي رويم . ما همه دنبال شكار هستيم منتها

ص: 8433

بعضي ها بخاطر خدا شكار مي كنند و بعضي ها بخاطر خود و هواي نفس شان شكار مي كنند . اگر هم شكار مي رويم بخاطر خدا شكار برويم . امام سجاد (ع) مي فرمايد : حق بزرگ خدا اين است كه فقط او را بپرستيم و در اين خروشت زيباي عبادت چيز بدي نريزيم . مثل الان كه همه شيرها مزه ي آب ميدهد . ما بايد در كارهاي صداقت داشته باشيم و بگوييم كه با اين شرايط براي ما صرف نمي كند و ما مجبور ميشويم كه در آن آب بريزيم و كساني هم اين را بررسي كنند و علت را پيدا كنند . فردي به پسرش مي گفت كه اگر مي خواهي در بازار كاسبي كني 20 درصد سود نوش جانت باشد . اگر بيشتر گرفتي برو دزدي كن . از نظر من پدر يكي است . حالا يك وقت ممكن است كه در مغازه اي تنوع جنس زياد باشد و بعضي جنس ها سودشان 5 درصد است و بعضي بيشتر از20 درصد ، خوب اين اشكالي ندارد . يك جنسي را در مغازه اي بالاي ميدان ولي عصر مي آورد و يكي همان جنس را پايين ميدان ولي عصر مي آورد . اجاره مغازه ي اين دو تا با هم فرق مي كند و بايد اين را هم حساب كرد . بايد هزينه اي جاري را حساب كنيد . انصاف در اينجا خيلي مهم است نبايد زياده خواهي بكنيم .

سوال – ما در نمازهاي مان مي گوييم اياك نعبدوا و اياك نستعين . پس چرا خدا آثاري را كه براي

ص: 8434

حقوقش قائل شده نصيب ما نمي كند ؟

پاسخ – به اين سادگي نيست . وقتي خدا در اعمال ما ذره بين مي گذارد مي بيند كه در خيلي از جاها مشركانه عمل مي كنيم . ان لا تشرك به شيا . داريم براي خدا شريك قائل مي شويم . خانم مي گويد كه بخاطر بچه ها با اين آقا مانده ام . خير ايشان مانده كه آقا بميرد پس بخاطر پول آقا مانده است . خانم به آقا مي گويد كه بخاطر مادرت جواب ندادم ولي اصل اين است كه آنجا يادش نبود كه جواب مادرش را بدهد و دلش را بسوزاند و بعد افسوس مي خورد كه چرا آنجا اين جواب يادش نيامد. مي گويند كه ما بخاطر تكليف پست را قبول مي كنيم در حاليكه اين طور نيست وقتي طرف را وسط كار كنار بگذارند ، در آنجا معلوم ميشود كه بخاطر خدا بوده يا بخاطر چيز ديگري بوده است . امير المومنين مي فرمايد: حكومت به اندازه ي اين كفش پاره ي من ارزش ندارد . او راست مي گفت . وقتي در خانه ي او آمدند كه حكومت را به او بدهند گفت كه پيش كس ديگري برويد . چرا در خانه ي من را شلوغ كرده ايد ؟ الان رشوه مي دهند كه به من راي بدهيد . كدام مسئول اين طوري پيدا ميشود . من براي اينكه امام جماعت محله اي بشوم ده نفر را مي بينم . من در جايي مسئول بودم و امام جماعت آنجا را عوض كردم . چند نفر به من زنگ زدند كه

ص: 8435

چرا اين آقا را عوض كردي ؟ يك روز به شيخ گفتم كه اگر از بيت رهبري هم به من زنگ بزنند من قبول نمي كنم زيرا من مسئول اين كار هستم و تشخيص من اين است. تو به درد اين كار نمي خوري . مگر اينكه افراد آن جايي كه تو نماز جماعت مي خواندي بگويند كه تو را مي خواهند . از آنجا هر چه نامه آمده گفته كه ما اين آقا را نمي خواهيم. گفتم كه اين مامومين شما را نمي ميخواهند . آقايي ميگفت كه اگر ما شما روحانيون را نخواهيم شما چه ميكنيد ؟ گفتم : ما مي رويم حوزه ي علميه و درس مان را ادامه مي دهيم . اتكاي اين حكومت به مردم است . اگر روزي اين اتكا شل شد آن روز سختي خواهد بود . يوم عسير . امام مي فرمايد : تو بايد خدا را مخلصانه بپرستي . اگر در يك قدح شربت گلاب قمصر كاشان يك مگس بيفتد ديگر هيچ كس آن را نميخورد . خانم هايي كه سرويس چند پارچه مي خرند اگر يكي از آنها ايراد داشته باشد همه را پس ميدهند . اخلاص كار فوق العاده دقيقي است .در نماز كه مي خوانيم اياك نعبدوا و اياك نستعين حالا ممكن است ما نتوانيم مخلصانه اين طور باشيم ولي بايد اين قدر اين را تكرار كنيم تا اين طور بشويم .

سوال – سوره ي نساء آيات 121-114 را توضيح دهيد .

پاسخ – ما از كساني كه مسلمان نيستد ولي بيننده برنامه ي شما هستند تشكر مي كنيم . اولين آيه

ص: 8436

اي كه تلاوت شد مي فرمايد: تمام اين حرفهايي كه گفته شد فايده ندارد مگر حرفهايي كه امر به خوبي است يا اصلاح بين مردم است . بجاي اينكه پيامك بزنيد براي ظهور امام زمان (عج) سه هزار صلوات بفرستيد پيامك يزنيد براي ظهور امام زمان (عج) بين دو نفر را اصلاح كنيد . اين مهم است .صلواتي كه پشت سر آن اصلاح بين الناس نباشد ، صلواتي كه پشت سر آن امر به صدقه و امر به معروف نباشد ، حضرت علي (ع) فرمود : لا خير في قرائت الا تدبر فيها . يعني اثر صلوات بايد اصلاح بين مردم باشد . و نتيجه اش بايد اين باشد . مثل بذر گندمي كه بايد سبز بشود تا بتواني از آن ناني بپزي و الا فايده اي ندارد . قرآن مي فرمايد : تمام اين كارها را بخاطر لبخند خدا بكني ، اجر بزرگي داري . اگر كمكي بخاطر دل خودت كردي كه دلت خوش بشود ، اين بذر در جايي گلي نميشود كه شما در آن گلستان صفايي بكني زيرا براي دل خودت بود .

سوال – عده اي مي گويند كه ما اول بايد حق الناس را درست كنيم بعد به حق الله مثل نماز و روزه برسيم و اين ها بعد خودش درست ميشود . پاسخ شما به آنها چيست ؟

پاسخ – اولا بايد از يك جايي شروع كنيم . اگر اين جوري باشد سنگ روي سنگ بند نميشود . اگر بگوييم كه فلاني غيبت مي كند، كلاه سرمردم مي گذارد و بي حجاب است بالاخره بايد از كجا شروع كرد

ص: 8437

؟ امام سجاد (ع) فرمود : حق اول حق خداست . اگر كسي آن را مراعات كرد آرام آرام اين ها را هم مراعات مي كند . اگر كسي همسرش را دوست ندارد ، من پيشنهاد مي كنم كه به او بگو دوستت دارم . اين دروغ مجاز است . اگر شش ماه اين را بگويي بعد مي بيني او را دوست داري . امتحان كنيد . ما همه جا راحت دروغ مي گوييم ولي به اينجا كه مي رسيم آمپر اسلام خواهي مان بالا مي رود . شيطان گام به گام جلو مي آيد . مي گويد كه تو دروغ مي گويي ، حجاب را هم رعايت نمي كني ، نگاه به نامحرم هم مي كني ، پس چرا نماز مي خواني ؟ خودت را مسخره كردي ؟ با اين وسوسه ها جلوي نماز را مي گيرد . اعمال خوب و بد بصورت زنجيره اي بهم متصل هستند . وقتي جلوي نماز را گرفت بعد جلوي احترام به پدر و مادر را مي گيرد . بعد صداقت را مي گيرد بعد مي بيني ديگر هيچي نداري . و به قول قرآن كم كم به جايي مي رسي كه خدا را هم انكار ميكني . از آن طرف هم وقتي يك كار خوب كردي ، بدنبالش يك كار خوب ديگر مي آيد . وقتي شما در خيابان چهره ي گشاده اي داري ، كسي حال شما را هم مي پرسد . و يك جوك هم براي شما مي گويد كه لبخند هم بزني ولي وقتي مي بيند كه اخم هايت در هم است اصلا به

ص: 8438

شما نزديك نميشود . پرگاري كه مي خواهند با آن دايره بكشند يك نوك ثابت دارد . تو يك پايه ي ثابت يك جا بكار . اول نمي خواهد دهانه ي پرگار را خيلي بزرگ بگيري ، اول يك دايره كوچك بكش . بقول حافظ : هركس با خط سبزش سرسودايي باشد از اين دايره بيرون ننهد تا باشد . من نماز را رها نمي كنم . من از صداقت شروع مي كنم . بگويم كه اگر سرم برود دروغ نمي گويم بعد آرام آرام اين دايره وسيع تر ميشود . هستند كساني كه هم حق الله و هم حق الناس را رعايت مي كنند . اينها بهم وابسته است . كسي نميتواند بگويد كه من حق الناس را رعايت مي كنم ولي حق الله را رعايت نمي كنم . تو كه حق خدا را رعايت نكردي چطور مي خواهي حق مردم را مراعات كني . الخلق عيالي ، اگر حق مردم را مراعات كردي مثل اين است كه حق من را مراعات كردي . حضرت زينب كودك بود و به امير المومنين فرمود كه خدا را دوست داري ؟ ايشان فرمود : بله . پرسيد كه مادرم را دوست داري ؟ ايشان فرمود : بله . پرسيد من را هم دوست داري ؟ فرمود: بله . زينب گفت : پس چطور ميشود كه در يك دل سه نفر را دوست داشته باشي ؟ ايشان فرمود : بخاطر اينكه تو و مادرت را بخاطر خدا دوست دارم . چون خدا گفته كه انسان بايد به زن و بچه اش عشق بورزد .

89-12-16

سوال –

ص: 8439

در مورد حق دست از كتاب رساله ي حقوق امام سجاد (ع) توضيحاتي بفرماييد .

پاسخ – امام مي فرمايد : اين دست را براي چيزي كه حلال نيست دراز نكني و اگر دست درازي كردي همان روز مردم تو را ملامت كنند .حافظ مي گفت كه آستين مان كوتاه است ولي گاهي دست مان بلند است . بچه وقتي مي خواهد حركت كند اول چهار دست و پا مي رود و دستش هم جلوتراز پايش است . اينجا بچه دست درازي مي كند . براي زبان درازي اولين حرفي كه مي زنيم براي محدودكردن آن است . آنجاهايي كه نبايد دراز بشود و آنجا كه دست نبايد آبرو را دستمايه ي خودش قرار بدهد ، امام سجاد (ع) مي فرمايد : اين دست را دراز نكني به چيزي كه براي تو حلال نيست . امام در مورد چيزهاي غير حلال به تعبير حافظ اين بيان را كرده است كه من نگويم با كه بنشين و چه بنوش كه تو خود داني اگر زيرك و عاقل باشي . اگر حضرت مي خواست بگويد كجا دستت را دراز نكن ، بايد تا قيامت صحبت مي كرد . اگر به چيزهايي دست دراز كردي كه مردم همان روز تو ملامت كردند . در اينجا عاجل يعني همين الان . مي گويد دو تا اتفاق براي تو مي افتد يكي با عاجل و يكي با اجل يعني حالا و فردا . آنكه حالا است مردم تو را ملامت مي كنند كه چرا اين كار را كردي ؟ چرا دستت را دراز كردي ؟ دست خيلي جاها دراز مي

ص: 8440

شود . ما پيامك داريم كه بعضي خانم ها گله مي كنند كه آقا روي آنها دست درازي مي كند . انسان وقتي اينها را مي شنود نمي داند به اين مرد چه بگويد . آيا واقعا مي شود اسم او را مرد گذاشت ؟ فيل هم قدرت دارد . تو در واقع داري قدرت خودت را به رخ زن و بچه ات مي كشي . اين آدم اول بايد اسمش را از مردي خط بزند . پيامبر فرمود : جوانمردي به اخلاق است . جوانمردي به اين نيست كه وزنه هاي سنگين بلند بكنند يا كاميون بكشند چون فيل هم مي تواند اينكارها را بكند. جوانمردي به اخلاق است . گفت : بدي را بدي سهل باشد جواب اگر مردي احسن من عصا . اگر مرد هستي به كسي كه به تو بدي كرده خوبي كن . وقتي خانم غدايي درست كرده كه باب ميل شما نيست اخم نكن و بخور مثل اينكه داري لذيذترين غذا را مي خوري ،اينجا مردانگي خودش را نشان مي دهد . اگر زن كاري كرد كه مستحق كتك زدن هم بود ، باز هم شما آنجا دست بلند نكن . داستان شيخ خرقاني را شنيده ايد . يك جواني از طالقان به خرقان رفت تا شيخي را ببيند كه خيلي از او تعريف كرده اند . منزل شيخ را پيدا كرد و در زد . يك خانم ترش رو و اخمو در را باز كرد و او پرسيد منزل شيخ ابوالحسن خرقاني اينجاست ؟ زن گفت : شيخ ابوالحسن كيست ؟ او مرد شياد و حقه بازي است

ص: 8441

. جوان چي كارت برو . جوان مات و مبهوت نگاه مي كرد و رفت . از چند نفر پرسيد كه كسي شيخ را ديده است يا نه و كسي گفت كه شيخ بطرف صحرا رفته است تا هيزم جمع كند . در اوايل صحرا صحنه ي عجيب و غريبي را ديد . ديد كسي سوار يك شير نر است و دارد مي آيد . نزديكتر كه شد چيز عجيبي ديد . ديد يك مار كه شبيه شلاق است دست طرف است و به شير مي زند كه برود . شيخ نزديك شد و جوان او را شناخت . شيخ هم جوان را شناخت و حال او را پرسيد . جوان گفت از صبح در شهر شما چيزهاي عجيب و غريب زياد ديده ام . گفت كه حتما اول در منزل ما رفته اي ؟ جوان گفت : بله .اين چه همسري است كه شما داريد ؟ من جاي شما باشم يك روز هم او را نگه نمي دارم و او را طلاق مي دهم . شيخ يك بيتي گفت كه مي ارزد اين را با طلا بنويسيم و بجاي تابلو در منزل به ديوار بزنيم . شيخ گفت : اين زن بار سنگيني در زندگي من است . تو يك لحظه در خانه ي من رفتي طاقت نياوردي ، حالا من هر روز دارم با او زندگي مي كنم و ببين كه من چه مي كشم . آيا مي داني من به اين زن نازك تر از گل نگفتم . مي داني چرا او را تحمل مي كنم ؟ گر نه صبرم مي كشيدي

ص: 8442

بار زن ، كي كشيدي شير نر بيگار من . گفت كه اين زن بار است و بار ، باربر مي خواهد . شما در اسباب كشي به اندازه ي اسباب هايتان بايد ماشين بگيريد . يك وقت بار حضرت سلمان است كه خيلي كم است و دريك موتور جا مي گيرد . بعضي ها يك نيسان لازم دارند كه اسباب هايشان را ببرند و بعضي ها بايد چند تا كاميون بيايد تا اسباب هاي آنها را ببرد تازه مقداري را هم دور مي اندازند . اين بار سنگيني در خانه ي من است و آنكه اين بار را مي كشد صبر من است ، اگر شير رام من است بخاطر اين است كه من در خانه آرام هستم . طلاق دادن كاري ندارد، اگر ساختي ، آرام بودي و زندگي كردي هنر است . دست درازي بر چيزهايي كه بر ما حرام است نبايد بكنيم . من سر امتحان به بچه ها مي گويم كه مواظب باشيد كه بين چشم شما با ورقه ي بچه هاي ديگر رابطه ي نامشروع برقرار نشود . وقت هاي ديگر مي توانيد به برگه نگاه كنيد ولي سرامتحان نبايد نگاه كرد . اگر شما ازدواج نكرده اي و با خانمي ارتباط نامشروع داري ، اين حرام است و نبايد دستت به اين زن بخورد . مي فرمايد : اين كار يك عقوبت در آينده دارد . عقوبت منظورش اين نيست كه مارا فلك كنند يا اينكه خدا يك فردي است كه مي خواهد مارا تنبيه كند . خير اين دست ديگر لطافت ها را درك نمي كند و

ص: 8443

لذت ها را بچشد . دست تو خراب مي شود . مي فرمايد : دستت را گرامي بدار .گرامي داشتن دست چيست ؟ اين است كه لطافت دست بماند و حس خودش را از دست ندهد . لذت دست اين است كه شما حس لامسه را از او نگيريد . دستي كه اعصابش قطع شده باشد ، ديگر چيزي حس نمي كند . دست يكي از دوستان ما زير اره برقي رفت . دستش قطع شد و به پوست بند بود . سربع او را به بيماستان شهر رساندند و پيوند استخوان و شريان دادند اما اين آن دستي ن بود كه بشود با آن كار كرد مثل يك چوب خشك وصل بود . او را به تهران آوردند و گفتند كه يك دكتر هست كه جهاني است كه فقط ايشان مي توانند اعصاب ميكروسكوپي را پيوند بدهد . مطب ايشان خيلي شلوغ بود و يكي از شاگردان ايشان اين كار را براي دوست ما كردند و بعد از چندين عمل ايشان مي توانند مختصري دست خود را حركت بدهند . دست آن كارائي و شايستگي خودش را از دست مي دهد . حتي دستي كه در كوچكي سوخته باشد و حالا خوب شده باشد ، باز آن چين و چروك پوست زشت است و پوست ديگر آن لطافت را ندارد . حالا اگر اين يك دختر خانم باشد كه دستش اين جوري شده باشد بايد دستش را پنهان كند تا خواستگار نبيند . اين دست درد ندارد ولي از آن لطافت و زيبايي و ملاحت خبري نيست . حضرت مي خواهد بگويد آنجاهايي كه

ص: 8444

نبايد دستت را دراز كني ، آنجا آتش است و مي سوزاند . چطورما يك ميخ در پريز برق فرو نمي كنيم ؟ چون اولين جايي كه به آن رعشه وارد ميشود و مي سوزد دست مان است. پس اول آنجاهايي كه نبايد دست دراز بشود : مال و عرض مردم و آبروي مردم . گاهي ما به آبروي مردم دست درازي مي كنيم. دست يك نماد هم هست . انسان گاهي با زبان ،نگاه و قلمش آبروي مردم را مي برد . طرف يك چيزي مي نويسد و آبروي فردي مي رود .الان وقتي ارباب رجوع به اداره مي رود ، دست و دلش مي لرزد تا رئيس اداره آن را امضاء كند . گاهي اگر او ورقي را امضاء نكند ، زندگي از هم مي پاشد . گاهي حقش هم هست . در بعضي ادارات (البته در ايران نيست ) براي اينكه كار انجام شود ، بايد حق چايي به طرف بدهند كه اين دو جور است. يك وقت حق طرف است و حقش را به او نمي دهند . يك وقت هم حقش نيست وشما مي خواهيد با دادن باج ، حقي را از كسي ضايع كني و دستي كه اين را امضاء مي كند واي بر آن دست . فردي در مناقصه شركت مي كند و برنده مي شود . ولي كسي پارتي بازي مي كند و حق او را مي گيرد . بالاخره بايد امضائي در اين وسط بشود . كسي كه اين امضاء را مي كند دستش را در آتش مي گذارد . در قيامت دستهاي لطيف به بهشت

ص: 8445

مي رود ، دستهاي كلفت و از قيافه افتاده و چروكيده به بهشت نمي رود . و دستهاي كسي كه امضاء ناحق مي كند اين جوري ظاهر مي شود و ديگر خودت مي داني . مي فرمايد : اين عقوبت قانون خداست .اين جوري نيست كه خدا منتظر فلك كردن شما باشد . در آنجا پوست شما سياه است ، البته سياهي ناشي از سرطان نه سياهي رنگ پوست . اصلا تو قدرت نداري كه با اين دستها به بهشت بروي . فردي كه در آي سي يو بستري است واز بالا روي دهانش اكسيژن گذاشته اند و از پايين سوند به او وصل كرده اند ، آيا چنين فردي مي تواند خوشحال باشد ؟ اين فرد اگر بهترين خبر را هم به او بدهي ، هيچ لذتي نمي برد . هيچ كس آرزو نمي كند كه اي كاش ما امشب در آي سي يو بوديم و خبر خوبي مي شنيديم . مي فرمايد : آنجا كه خدا بر تو واحب كرده ، دستت مشت نباشد . يعني آنجا نم پس ندهي . دستت را نبايد ببندي بر آن چيز كه وجب كرده است . آقايي به من گفت كه من كمك هايي به اقوام خودم مي كنم . آنها وضع مالي شان خوب نيست و من وضع مالي ام خوب است. كارشان به جايي رسيده كه مثل اينكه از من طلبكار هستند و توقع فراواني از من دارند . اگر يك ماه چيزي به آنها ندهم مثل طلبكارها به من زنگ مي زنند و پيغام مي دهند . حالا من بايد چكار بكنم ؟

ص: 8446

خانم من هم ناراحت است و مي گويد : ديدي ، گفتم حواست جمع باشد ، بشكند اين دست كه نمك ندارد . توقع اين آقا اين بود كه ما بگوييم بله حق باشماست . من گفتم كه بله آنها از توطلبكار هستند و طلب شان را از شما مي خواهند . مگر ما پيش خدا خيلي عزيز بوده ايم كه خدا به ما داده و به او نداده است . فعلا خدا حق آنها را به مصلحت و حكمتي به ما داده است . يكي از مصلحت هاي آن اين است كه با حقي كه به آنها مي دهي ، ثوابي هم ببري . مثل پدري كه به بچه اش هزار تومان مي دهد . بعد مي گويد كه صد تومان به بابا كمك كن ، در آخر ماه دويست تومان به تو مي دهم. بچه پول بابا را به بابا مي دهد ولي وقتي اين كار را مي كند ، او را تشويق مي كند . البته كسي كه از تو پول مي گيرد بايد زبان تشكر داشته باشد و اجري هم بابت تشكر بگيرد . فرد ديگري مي گويد كه اين طرف چقدر دست و دل باز است و از تو ياد مي گيرد كه به ديگران كمك كند . خدا با يك تير سه نشان زده است . او حقش است و دليل آن قرآن كريم است . خدا در سوره ي معارج مي فرمايد : حق فقرا معلوم است .

سوال – بعضي ها مي گويند كه ديگراني هستند كه كمك بكنند و لازم نيست كه من كمك بكنم .

ص: 8447

آيا اين صحيح است ؟

پاسخ – چطور وقتي ديگران بچه شان دانشگاه مي رود ، شما هم بچه تان را دانشگاه مي فرستيد ؟ هيچ وقت نمي گويد كه پسرعموي تو دانشجو شده ولي تو گداي محل بشود . اگر شادي است آن را براي همه كس بخواهيم . خدا در قرآن مي فرمايد كه اين يكي از بهترين چيزهاست كه انسان دست گشاده داشته باشد . بعدا بايد بگوييم كه چه دستهايي بوسيدني است و چرا دستهاي بچه را مي بوسند ؟

سوال – سوره اعراف آيات 95 -88 را توضيح دهيد .

پاسخ – در آيه آخر مي فرمايد : اگر ما پيامبري را بر قومي فرستاديم ، مردم يك مشكلاتي هم بطور طبيعي پيدا خواهند كرد . و اين يك لطفي درحق آنهاست . آنها با آمدن به درگاه ما ، ما آنها را مورد لطف و رحمت خودمان قرار مي دهيم . بعضي ها فكر مي كنند كه تا پيامبر آمد همراه آن بركت مي آيد يا وقتي انقلاب شد همه چيز مفت بشود .آب ، برق وگاز رايگان بشود . قرآن مي گويد كه اگر ما يك خوبي داديم ، پيامبر اوج رحمت خداست ، همراه او سختي هايي هم هست . نگوييم كه ما خيال كرديم كه وقتي انقلاب مي شود همه چيز راحت مي شود ، خير اين جوري نيست . اين قانون خداست تا آنها با تضرع دامن ما را بگيرند . مثل بچه اي كه تشنه اش مي شود و سراغ مادرش مي آيد و چند بار صدا مي زند و مادر با اينكه مي

ص: 8448

شنود جوابش را نمي دهد زيرا دلش براي مامان گفتن تنگ شده است . و بعد به او آب خنك مي دهد و به بچه مي گويد كه باز هم بايد پيش من بيايي .

سوال – من مغازه دار هستم و هر روز افرادي با ظاهرهاي گوناگون پيش من مي آيند كه بعضي از آنها به ظاهر فقير مي آيند و بعضي معلوم نيست كه فقير هستند و از من درخواست كمك مي كنند . بعضي از آنها را وقتي رد مي كنم دچار عذاب وجدان مي شوم و مي گويم كه نكند اين مستحق واقعي بوده است و من او را رد كرده ام . آيا وظيفه ي ماست كه به همه ي آنها كمك كنيم ؟

پاسخ – اين اتفاق براي ما هم پيش مي آيد . در اسلام ما بايد دوجور كمك به ديگران بكنيم . يكي حق واجب ، دادن به افراد واجب كه مثلا مي گويند كه فلاني واجب النفقه است . يعني هم آن نفقه واجب است و هم واجب است كه به همين انسان بدهم . مثل اينكه مردي بايد به زنش نفقه بدهد ولي آنرا به همكار خانم اداري خودش بدهد . اگر بگويد كه من امروز به خانمي نفقه دادم ، مي گوييم كه تو بيخود به او دادي ، بايد به خانم خودت پول مي دادي نه به خانمي كه مي خواهي با او ارتباط نامشروعي برقرار كني . پس ما بايد اين را مراعات كنيم . روايت داريم كه اگر فاميل هاي من نيازمند هستند ، من حق ندارم يك ريال به ديگران

ص: 8449

بدهم . اينجا ديگر وجدان درد هم لازم نيست بگيريم . من اين مقدار داشتم و ديدم كه خواهر يا برادرم نيازمندتر است . بخصوص من مي بينم كه دعواهاي خانوادگي مي شود و طرف پول دارد ولي به خواهر يا برادرش نمي دهد ، اين اوج خيانت است . امام صادق (ع) كيسه ي پولي را به خادمش داد و گفت اين را به پسر عموي ما بدهيد . خادم گفت : همان پسرعموي شما كه ديروز با شما دعوايش شد و نزديك بود روي شما دست بلند كند ؟ فرمود : بله . خادم گفت كه او خيلي بي چشم و رو است . امام گفت : برو و به او بده . اگر ما شيعه ي امام صادق (ع) هستيم بايد اين رفتار را بكنيم تا اين حد كه پسرعموي حضرت با او دعوايش شد و عليه حضرت تند شد و حضرت فردا گفت كه اين پول را براي او ببريد . در هر خانواده اي بگو و مگو مي شود ، اين نبايد باعث بشود كه اگر من جايي دستم مي رسد كوتاهي بكنم و بخواهم انتقام بگيريم و از خودم يك قصاص اين جوري نشان بدهم . پس در كمك كردن به ديگران خويشاوندان اولويت دارند . حالا بعضي ها مي گويند كه ما از كجا بفهميم كه پسرعموي مان ندارد . پسرعموي شما كارگر ساده يا كارمند جزء يك اداره است و حقوقش كم است و اين روزها با داشتن دو تا بچه و اجاره خانه ، معلوم است كه اين انسان دارد با سيلي صورتش را سرخ نگه

ص: 8450

مي دارد . لازم نيست كه سوال كنيم ودر زندگي ديگران سرك بكشيم وبگوييم كه خوب تلويزيون رنگي هم كه دارد ، اين بنده خدا مجبور است كه يك تلويزيون رنگي بخرد كه بچه هايش جاي ديگري نرونند و تلويزيون تماشا كنند . واقعا اگر فاميل ها و طائفه ها بهم رسيدگي كنند ، تقريبا ما فقيري نخواهيم داشت. بخصوص آنهايي كه درآمدهاي كلاني دارند و كساني كه درآمد چند ميليون توماني دارند ، شعاع فاميل هايش بيشتر است . او بايد به فاميل هاي دور مثل نوه عمه و... هم كمك كنند . چون اين فرد مثل آب پشت سدلتيان است اين آب لوله كشي تا كجا مي رود ؟ همه ي مناطق تهران . حالا اگر شما درآمد كمتري داري ، مقدار كمتري كمك كن . در مورد فقراي سرراهي كه اگر يك دويست توماني هم بدهيد كافي است . تشكر مي كن و مي رود .

89-11-18

هزار جهد بكردم كه سِرّ عشق بپوشم نبود بر سر آتش ميسرم كه نجوشم ، به هوش بودم از اول كه دل به كس نسپارم شمايل تو بديدم نه عقل ماند و نه هوشم ، حكايتي ز دهانت به هوش و جان من آمد دگر نصيحت مردم حكايتي ست بكوشم ، مگر تو روي بپوشي و فتنه باز نشاني كه من ديده از تو بپوشم ، من را به هيچ بدادي و من هنوز برآنم كه از وجود تو مويي به عالمي نفروشم ، به راه وادي رفتن به از نشستن باطل و گر مراد نيابم به قدر وسع بكوشم .

حجت الاسلام والمسلمين

ص: 8451

نقويان سوال – در ادامه خادم بودن معنوي امام رضا (ع) توضيحاتي بفرماييد .

پاسخ – ايام دهه ي فجر را تبريك مي گويم و اميدوارم كه از فجر آفرينان باشيم . بحثي در مورد خادم بودن حرم امام رضا (ع) مطرح شد و صحبت اين بود كه گاهي انسان نمي تواند در كفش داري حرم امام رضا (ع) خدمتي بكند ، كارهايي هست كه قطعا ثوابش كمتر از اين نيست . ما يك دوستي داريم كه راننده ي تاكسي است. و مي گفت روز نيمه ي شعبان من هرچه مسافر سوار كردم از آنها كرايه نگرفتم و تا كسي ميخواست كرايه بدهد مي گفتم كه آقا حساب كرده اند و ديگران تعجب مي كردند و من مي گفتم كه ميلاد آقا امام زمان (عج) است . بعضي ها كه سوار ماشين مي شدند تيپ و قيافه شان به اين حرفها نمي آمد ، مي پرسيدند كه آقا براي ما هم حساب كرده است ؟ و من ميگفتم كه آقا خيلي مهربان است و حساب همه را كرده اند و مي ديدم كه طرف از اين حرف من حالت تاثر انگيزي به خود ميگرفت . و در آنها خيلي اثر مي كرد . من به اين آقا گفتم كه خدمتي كه تو ديروز به امام زمان(عج ) كردي و محبت او را اين چنين شيرين در دلها كاشتي ، صد تا انسان مثل من هم نمي تواند اين كار را بكند . و اگر ما چنين كاري بكنيم يعني كسي كه مي خواهد در حرم جارو بكشد و كفش داري كند و زوار را

ص: 8452

راهنمايي كند ، يك روز به مسجد محل خودش برود و كفش ها را در جاكفشي بگذارد و افراد تازه وارد كه نمي دانند كجا بروند راهنمايي كند و جاي خوبي براي آنها در نظر بگيرد . دوستي مي گفت كه انسان بجاي اينكه در روز عاشورا قمه بزند ، در بيمارستان به عشق امام حسين (ع) خون بدهد . كدامش موثرتر است ؟ اينكه من يك قمه به سرم بزنم و نيم ليتر خون هم بريزم ، اين براي يك شيعه بهتر است يا همان روز به بيمارستان برود و به يك فردي كه نياز به خون دارد حتي اگر هم كيش ما هم نباشد خون بدهد ؟ بگويد كه من به عشق امام حسين (ع) مي خواهم امروز خون بدهم . اگر اين سوال را هم از امام حسين (ع) بپرسيم مطمئنا دومي را مي پسندند زيرا خود امام نصف شب راه مي افتاد و نان و خرما تقسيم مي كرد . ما بايد در كارهاي مان كمي فكر بكنيم . يك بقال كه ميخواهد به امام رضا (ع) خدمت بكند ، بگويد كه امروز من به عشق امام روي جنس هايم سود نمي كشم و به قيمت خريد مي دهم . يك پزشك يك روز رايگان بيماران خود را ويزيت كند بخصوص بيماراني كه محتاج هستند . \

سوال – يك جمع بندي در مورد حق چشم داشته باشيد.

پاسخ – هر چيزي يك غذايي دارد. كسي كه طالب دانش است ، خود علم و دانش غذاي او است . در روايت داريم كه دو نفر گرسنه هستند كه هيچ

ص: 8453

وقت سير نميشوند يكي طالب مال و ديگري طالب علم . كسي كه واقعا جوينده ي دانش است و دانشجوي واقعي است ، با گرفتن يك ليسانس سير نميشود و نمي گويد كه فارغ التحصيل شديم . ميگويد كه ما تازه اول راه هستيم و يك رشته ي ديگر يا يك مقطع بالاتر مي رود. مرحوم پرفسور حسابي در چند رشته تخصص داشت و دو تا دكترا داشت و صاحب نظر بود . ما در حوزه شخصيت هايي داشته ايم كه منجم ، فقيه ، فيلسوف ، رياضيدان و اصولي بودند يعني جامع بودند . طالب مال هم همينطور است. سعدي مي گويد كه تاجري در خيمه ي خويش مرا فراخواند و گفت كه در چه حال هستي و او گفت كه مي خواهم آبگينه ي چيني به روس ببرم و از چين به حلب و ... بقيه ي عمر را در آرامش مي گذرانم . گفت : چشم مرد دنيا دوست را يا قناعت پر كند يا خاك گور . غذاي چشم ديدن است ، شما وقتي مي بيني لذت مي بري . بعضي وقتها اين غذاها مسموم ، آلوده ، غير بهداشتي و تاريخ مصرف گذشته است يا غذاي مسموم نيست ولي غذاي طيبي هم نيست و آن پاكيزگي لازم را ندارد . گاهي سر سفره ده جور غذا هست ولي شماهمه ي آن را نمي خوري . اگر بگويند كه غذايي از گوشت گاو پير تهيه شده است ، شما نمي خوريد و مي گوييد كه اگر از گوشت بره بود مي خورديم . ديدن مثل يك غذا براي چشم است .

ص: 8454

ما هر صحنه را نبايد ببينيم و اِلا چشم شما آلوده ميشود . و قرآن به پيامبر ميگويد كه به مردان و زنان بگو كه نگاه نكنند و فرق غمض با غض را گفتيم كه غمض يعني چشمت را كامل ببند ولي غض يعني چشمت را پايين بينداز و مستقيم و خيره نگاه نكن . به تعبير عرفي خودمان مي گوييم كه چشمهايت را درويش كن . اين نگاه كردن منظور فقط به زن ومرد نامحرم نيست بلكه منظور هر چيزي است كه ميتواند تمركز ما را بهم بزند . منوقتي مي خواهم كتاب فيزيك بخوانم ، اگر من به خانه ي مردم رفتم و به موبايل ، پرده و مبل و تلويزيون فرش و دكور مردم نگاه كردم ، هنگام خواندن كتاب فيزيك اين ها يك پرده اي بين من و كتاب مي اندازد . به پرستيژ مردم چكار داريد ؟ گاهي پچ پچ مي كنند كه از كجا آورده اند ؟ يا احتمال مي دهم كه اينها در كار قاچاق باشند؟ يا دزد هستند ؟ اين فكرهاي باطل هم به مغز ما مي آيند و نمي گذارد ما آرامش داشته باشيم . بله يكي از آنها اين است كه به زن مردم يا مرد مردم نگاه نكنيم و اگر ما بتوانيم اين دستوري كه براي آرامش خودمان است اجراكنيم مشكلي نخواهيم داشت .اين فيلم خامي را كه خدا براي من گذاشته كه با اين چشم فيلم برداري بكنم ، اگر صحنه هاي خوبي از آن گرفتم ، وقتي مي خواهم آن را تماشا كنم ، به من خيلي خوش ميگذرد و حقش هم

ص: 8455

همين است و اگر اين كارها را نكردي حقش را ادا نكردي ، در نتيجه خودت را گرفتار كردي . اگر ما اين حقوق را راعايت كنيم به خودمان آرامش مي دهيم واگر مراعات نكنيم خودمان را گرفتار مي كنيم . بقول حافظ : من نگويم كه كنون با كه بنشين و چه بنوش كه تو خود داني اگر زيرك و باهوش باشي .

سوال – ما بيشتر اوقات ميهمان شهرستاني داريم كه بخاطر كار اداري يا دكتر يكي دو هفته و گاهي بيشتر خانه ي ما مي مانند . من خيلي خسته ميشوم و دعا مي كنم كه كسي خانه ي ما نيايد . آيا اين دعا گناه دارد ؟ آنها خيلي بي ملاحظه هستند و مرتب مي گويند كه ما اين غذا را دوست داريم يا دوست نداريم و من از اين رفتارها حسابي عصباني ميشوم و خيلي خود خوري مي كنم . لطفا شما من و ميهمانان را راهنمايي بكنيد .

پاسخ – اولا ما به اين خانواده تبريك ميگوييم كه چنين دست و دلبازي دارند كه خانه ي آنها مثل خانه ي حاتم طائي هميشه پر از ميهمان است . و مطمئن باشند كه با اين ميهمان ها بركاتي به خانه شان مي آيد و يك بدبختي هايي از اين خانه دور ميشود . يعني اين خانه محل نزول بركات است و فرشته ها به اين خانه بيشتر سر مي زنند چون آنجا ميهمان بيشتر مي آيد . ما داريم كه ميهمان ميزبان ماست . صائب هم در بيتي آورده است كه وقتي ميهمانخانه ي ما مي آيد در واقع

ص: 8456

ما ميهمان او هستيم . چون او با خودش بركت و نعمت و رحمت را با خودش مي آورد و بلا و مصيبت را از خانه ي ما مي برد . من هم خودم تجربه دارم و هم از خيلي ها شنيده ام كه وقتي ميهمان داريم خير و بركت هم به خانه ي ما مي آيد و حتي يك پاداش اضافي در همان هفته به پدر هم ميدهند ، اگر دقت بكنيم واقعا همين جور است . البته از آن طرف هم روايت داريم كه ميهماني سه روز است . بعد از سه روز ميهمان صدقه خور است يعني بعد از سه روز تومثل يك فرد سر راهي هستي كه بايد يك تكه نان به تو بدهيم كه از گرسنه نميري . و ميهمان جزء فقرا بحساب مي آيد و با ترحم بايد به او نگاه كنيم . ميهمان هم بايد مراعات كند . بايد به قانون خانه ي آنها توجه كنيم كه ببينيم شب چه وقت مي خوابند و صبح چه وقت بلند ميشوند . و شرايط زندگي آنها را در نظر بگيريم . من نبايد خودم را به آنها تحميل كنم . روايت داريم كه بدترين انسانها كسي است كه بار بر مردم باشد . يعني اگر شما نماز شب هم بخواني ، اگر بار بر مردم باشي ، شما از عرق خور هم پيش خدا بدتر هستي . مثلا بگوييم كه الحمدلله نماز اول وقت را در اين خانه كه يك هفته است در آنجا مانده ايم خوانديم . اين درست نيست . اگر شما دكتر هم ميخواهي بروي ، تنظيم

ص: 8457

كن كه حداكثر سه روز بيشتر در خانه ي ميزبان نماني . نهايتا روزچهارم ، شما به يك هتل يا مسافر خانه برويد . يا خانه ي يك فاميل ديگر برويد و اگر نشد به شهرستان برويد و دوباره برگرديد. مردم زندگي دارند و آرامش مي خواهند . ما نبايد از اين كرامت ، بزرگواري و دست و دل بازي مردم سوء استفاده كنيم كه نتيجه اش اين ميشود كه طرف ميگويد كه ما اين دين را نخواستيم كه ميگويد ميهمان را تكريم كنيم . اگر او به دستورات دين و دين بدبين بشود، شما باعث شده ايد. ببينيد كه اين قصه چقدر مي تواند خطرناك باشد . گاهي در خانواده بخاطر ميهمان ، بين پدر و بچه بداخلاقي ميشود يا بين زن و شوهر بخاطر ميهمان اختلاف مي افتد . مثلا خانم مي بيند كه فاميل شوهر هميشه اينجا لنگر انداخته اند و كم كم با شوهرش بد ميشود . و اين اختلاف خانوادگي را شما ايجاد كرده ايد . يا برعكس هميشه فاميل خانم مي آيد و آقا عصباني ميشود . وقتي ما ميهمان را دعوت مي كنيم ، بايد بهترين پذيرايي را از ميهمان بكنيم . يعني آنچه كه در توان ما است بايد بذل بكنيم . اما اگر ميهمان خودش بيايد و باصطلاح ميهمان ناخونده باشد ، وظيفه داريم كه هر چه در يخچال موجود داريم براي ميهمان بياوريم . و خودتان را به زحمت و تكلف نيندازيد. و ميهمان هم حق ندارد كه بگويد كه از ما پذيرايي درست و حسابي نكردند . مخصوصا كه الان دولت يارانه ها را

ص: 8458

تنظيم ميكند و شما با حضور يك هفته اي در خانه ميزبان همه ي اين ها را از بين مي بريد. در اين اوضاع اقتصادي و رواني مردم كه كمي بهم ريخته است ، بايد همه مراعات كنند تا فضاي آرامش در خانه ها سلب نشود . گاهي خود پدر خانواده بي ملاحظه است و بيخودي كسي را دعوت مي كند حتي با يك تعارف خشك و خالي . وطرف هم قبول مي كند . در اينجا بين زن و شوهر دعوا ميشود كه چرا هماهنگ نكردي. خوب برادر عزيز چه كسي گفته كه شما قبل از اينكه با خانم تان هماهنگ كنيد ميهمان با خودت بياوري ؟ بعضي ها مي گويند كه اگر ما سالي يك بار هم بخواهد ميهمان خانه مان بيايد ، خانم ناراحت ميشود . من به اين خانم ها هم مي گويم كه شما هم بايد ملاحظه داشته باشيد و با اكراه ميهمان را قبول نكنند . و در جلوي ميهمان خودش را ناراحت و ناراضي نشان ندهد . چطور وقتي فاميل هاي خودتان مي آيد تحويل مي گيري و شوخي مي كني ولي وقتي ميهمانهاي ما مي آيد شما ناراحت هستي و يك گوشه اي نشسته اي . اينكارها خوب نيست . حالا يك شب ميهمان آمده ، اگر شما با خوبي و خوشي از آنها پذيرايي كني ، همسرتان با شما مهربانتر خواهد شد .

سوال – با صحبت هايي كه شما در مورد نماز جماعت زديد ، من و خانواده ام را در فكر فرو برديد . من خودم پشت سر اما جماعت مسجدمان حرفهاي زيادي

ص: 8459

شنيده ام و بخاطر همين هيچ ميلي ندارم كه پشت سر او نماز بخوانم و از طرفي چون مسجد نرفتم ، مي گويند كه ببين كجا مي خواهد استخدام بشود كه اينجا آمده است. لطفا راهنمايي بفرماييد .

پاسخ – يك فرهنگ زشتي هم در جامعه ما باب شده است كه ميگويند كه آقا مي خواهد بسيج برود ريش گذاشته است و اين خانم چادر سر كرده است، فكر مي كنم كه مي خواهد جايي استخدام بشود . مگر استخدام در جاي دولتي چقدر پول مي دهند ؟ اين حرفها بي پايه و بي اساس است. پس شما غذا هم نخور چون مي گويند كه فلاني پرخور است و زن هم نگير چون مي گويند كه فلاني هوسباز است ، اين حرفها ، حرفهايي نيست كه انسان وقت خودش و مردم را بگيرد . اما اينكه پشت سر امام جماعت حرف مي زنند ، بعضي ها فكر مي كنند كه امام جماعت بايد خود امام زمان باشند يا امامزاده ي ايشان باشند . در دين ما راجع به امام جماعت بسيار سهل گرفته اند . همين كه شما با چشم خودت يك زشتي و گناه روشن و شفاف كه غير قابل توجيح باشد نديده ايد كافي است . يك فرد مسجدي حرفه اي مي گفت كه من نماز جماعت رفتم و ديدم امام جماعت دستشويي رفتند و وضوء نگرفتند و نماز را شروع كردند . من با چشم خودم اين را ديدم . گفتم كه خوب شد كه با چشم خودم آقا را ديدم ، خدا خواست كه من مچ اين آقا را بگيرم

ص: 8460

و ديگر پشت سر آقا نماز نخواندم . و به بعضي ها هم اين مطلب را گفتم . اين گذشت و يكسال بعد من بيمار شدم و به دكتر رفتم و دكتر آمپولي تزريق كرد . هنگام نماز مغرب وضو گرفتم و وقتي خواستم به مسجد بروم ( نماز فرادا مي خواندم ) يادم امد كه من آمپول زده ام و نكند كه اين آمپول لباس زير من را خوني كرده باشد. در مسجد در دستشويي رفتم و ديدم كه لباسم تميز است و از دستشويي بيرون آمدم و وضوء هم داشتم . يك دفعه يادم آمد كه نكند .. . همان موقع گفتم كه من سوالي دارم و داستان را برايش گفتم و آقا گفت كه من بيمار شده بودم و آمپول زده بودم و ... طرف گفت كه به من حال عجيبي دست داد و خيال بدي كردم و از او طلب بخشش كردم و ايشان گفتند كه خدا ببخشد ولي خوب نيست كه انسان زود خيالاتي بشود . اين يك نمونه ي عيني است كه اتفاق افتاده است . به فرض اگر شما با چشمهاي خودت ديدي كه اين آقا خلافي كرده ، خوب شما مسجد ديگري برويد . در روايت داريم كه هركسي كه يك گام به سمت مسجد رفتن بردارد ، خدا چندين گناه او را مي بخشد . و چندين درجه ارج و پاداش به او مي دهد . اين فرهنگي كه اسلام به ما داده براي برقراري نمازهاي جماعت باشكوه كه آنجا هزارتا گره ميتواند باز بشود و هزاران گناه ميتواند بخشيده بشود را كنار مي گذاريم و

ص: 8461

مي بينيم كه پشت سر فلاني چه ميگويند . حالا مي تواند با خود آقا هم مطرح كند .

سوال – سوره انعام آيات 59 – 53 را توضيح دهيد .

پاسخ – آيه 54 مي فرمايد: آنهايي كه من را قبول دارند و مومن هستند و پيش تومي آيند سلام من را به آنها برسان . خداي به آن عظمت به پيامبر دستور ميدهد كه تو از طرف من به اين ها سلام برسان ومن كه خداي شما هستم و به شما احتياج ندارم به خودم واجب كردم با شما مهربان باشم ( مولوي مي گويد: در دو جهان لطيف و خوش همچو امير ما كجا ، ابروي او گره نشد گرچه كه ديد صد خطا ، من زسلام گرم او آب شدم زشرم او ، و زسخنان نرم او اب شوند سنگها ) اميدوارم با اين خداي مهربان ، ما هم كمي مهربانتر باشيم .

سوال – من چند وقتي است كه اراده كرده ام كه به خدا نزديكتر بشوم ولي هرچه من به خدا نزديكتر ميشوم شيطان هم بيكار نمي نشيند .او هم به طرف من مي آيد . هر وقت رابطه ام با خدا نزديك ميشود در همان لحظه ي پيامك يا زنگي از طرف رابط هاي غلطي كه داشتم به من مي رسد و دوباره همان اتفاقات قبلي تكرار ميشود و من پشيمان ميشوم . من چكار كنم كه اين نگاه ويژه ي شيطان از من دور بشود ؟

پاسخ – اين يك واقعيت است كه هر وقت انسان به خدا نزديك ميشود شيطان پيدايش ميشود .مثل اينكه

ص: 8462

وقتي شما به بانك مي روي و پول مي گيري ، احتمال مي دهي كه دزدها پيدايشان بشود . سارقين با انساني كه پولي در كيف و جيبشان نيست كاري ندارند . پس اين يك واقعيت است و شما مطمئن باش آن لحظه اي كه به شما تلفني زده ميشود ، وسوسه اي به دلت ميآيد ، آن لحظه به خدا نزديك ميشوي و اين را قدر بدان .مطمئن باش كه حالا داري ارزش پيدا مي كني و يك پول معنوي دارد به حسابت مي آيد . نكته ي ديگر اين كه حالا رفتن به سمت خدا ارزش دارد ، حالا كه يك وسوسه اي سر راه من است ، حالا كه يكي چشمك مي زند ، اگر بتوانم اين را رها كنم و به سمت خدا كه يار واقعي من است بروم هنر كردم. اگر كسي من را تحويل نگيرد و بگويم خدايا من جز تو كسي را ندارم ولي همان جايي كه همه تحويلم ميگيرند و آنجا بگويم كه خدايا جزء تو كسي را ندارم ، خدا مي گويد كه راست مي گويي . اين هم مرحله اي دارد اگر بتواني از اين مرحله عبور كني رفقا مايوس مي شوند و ديگر شما را رها ميكنند . شصت سال سختي ديد تا شبي روي نيكبختي ديد . ممكن است مدتي طول بكشد . حافظا روز اجل گر به كف آري جامي ، يكسر از كوي خرابات برندت به بهشت .

89-10-18

دلم هواي تو دارد بهانه ها پي ديدار آشنا تو دارد ، چو غنچه گر چه بسته است كار دل من اميد خويش

ص: 8463

به دست گره گشاي تو دارد ، كسي به طرف چمن بر وفاي گل ننهد دل تو آن گلي كه دلم تكيه بر وفاي تو دارد ، زهفت بند دلم همچو ني صداي تو خيزد چه غير عشق تو خواهد چه جز نواي تو دارد ، امام پنجمم اي باقر محمد رهت نشان ره روشن نياي تو دارد اميد عفو گناهان دلم به روز قيامت به دستگيري مهر تو از خداي تو دارد .

18/10/89

سوال – كتاب رساله ي حقوق امام سجاد (ع) در مورد حق نفس را توضيح بفرماييد .

پاسخ – تولد امام محمد باقر (ع) را تبريك عرض مي كنم و با حديثي از ايشان صحبت را آغاز مي كنم . اگر چه عمل كردن به اين حديث خيلي سخت است . گفت همچو حافظ غريب در ره عشق به مقامي رسيده ام كه مپرس . اگر شده اين راه را برود حتي غريبانه تا به آن مقام برسد . امام فرمودند : در رابطه ي با مردم طوري حرف بزنيد بهتر از آن جوري كه دوست داريد مردم درباره ي شما حرف بزنند . ما احاديثي داريم كه مي فرمايد : هر چه را بر خود مي پسندي بر مردم هم بپسند . تو دوست داري مردم راجع به تو چه بگويند . در اينجا حضرت يك پله بالاتر رفته است مي گويد بهتر از آن چيزي كه دوست داري مردم به تو بگويند تو به آنها بگو . يعني اگر دوست داري كه به تو بگويند : آقاي فلاني ، شما بگو جناب آقاي فلاني . اگر شما دوست

ص: 8464

داري كه برايت يك سكه هديه بياورند براي آنها يك نيم سكه ببر . اگر دوست داري مردم به تو جاي پارك ماشين بدهند ، تو يك جاي پارك بهتري به آنها بده . انصافا كار سختي است . يكي از نويسندگان مي گفت كه آن قاعده ي اول قاعده ي طلايي است كه هر چه براي خودمان ميخواهيم براي ديگران هم بخواهيم . اما اين قانون امام محمد باقر (ع) فوق طلايي است . اگر بتوانيم به اين دستور امام باقر (ع) عمل كنيم دنيايي پر از زيبايي خواهيم داشت .

هفته ي گذشته راجع به حق الله صحبت كرديم كه گفتيم تمام حقوق ريشه اش در حق الله است . مثل لامپ هايي كه روشن است و برق خانه ي ما همه از نيروگاههاي برق مي آيد . بعضي ها در تمام عمرشان نيروگاه برق را نديده اند و اصلا خبر ندارند كه چرا برق رفت . تعجب است از انسانهايي كه خودشان را عاقل مي دانند اما ريشه ي حقوق را نمي دانند كه كجاست . از نيروگاه برق غافل هستند و مي گويند كه برق خانه ي ما خيلي قوي است . و اينجاست كه بقيه ي حقوق هم از آن منشعب ميشود . و از سد لوله كشي شده است و آن لوله هايي كه به خانه ي ما كشيده شده است نيم اينچ است و البته براي مصارف صنعتي تا سه اينچ هم مي رسد . حالا اين لوله كشي از حق الله شروع شده و اينكه باريك ترين قسمت بدن ما مثلا حق مژه چيست ؟ در اينجا

ص: 8465

حضرت به حق كلي از نفس ما مي پردازد . اما حق خودت بر خودت ، اين است كه تو حق را تمام و كمال در راه خدا انجام بدهي . نمي توانم بگويم كه من هر جا دوست داشتم نگاه كنم و به آن چشم بدوزم . شما در روز كسوف نمي تواني به خورشيد نگاه كني . چه كسي به تو ميگويد كه نميتواني نگاه كني ؟ چشم خودت به تو ميگويد زيرا اگر نگاه كني چشم خودت را كور كردي . چشم به اين زيبايي را خراب كردي .منم كه ديده نيالودم به بد ديدن ، منم كه شهره ي شهرم به عشق ورزيدن . حافظ مي گفت كه اگر من بد نگاه كنم چشم خودم آلوده ميشود . چرا اين كار را بكنم ؟ خدا ميگويد : اين را بايد در راه طاعت خدا مصرف بكني . مي فرمايد : حق زبان ، گوش ، چشم ، دست ، پايت را انجام بدهي و بايد كمك هم بگيري . معلوم است كه بارش سنگين است . انسان براي بار نيم كيلويي از كسي كمك نميگيرد وقتي ميخواهد بار سي و پنج كيلويي را بلند كند از ديگران كمك ميگيرد و يك يا علي هم مي گويد . يك وهابي كارگر شيعه اي را گرفته بود كه برايش بار ببرد . او وقتي مي خواست بار را بلند كند گفته بود : يا علي . طرف وهابي گفته بود كه تو مشرك هستي بگو يا الله . او گفت كه من شيعه هستم و يا علي ميگويم . گفت : تو برو

ص: 8466

و كارگر ديگري را گرفت و او هنگام بلند كردن گفت : يا الله . طرف وهابي گفت : مذهب تو چيست ؟ كارگر دوم گفت : من شيعه هستم . طرف گفت : پس چرا يا الله گفتي . كارگر گفت : اين كه باري نيست براي بارهاي سنگين ياعلي مي گوييم . بالاخره ما زير اين بار بايد يك يا علي بگوييم و بار را بلند كنيم و اِلا شانه هاي مان زير اين بار خواهد شكست . حضرت مي گويد كه اين حق ها را بايد ادا كني .

سوال – در بحث حق الله خيلي ها ميگويند كه ما با خدا كنار مي آييم و بحث حق الناس را مي پردازيم و احساس مي كنند كه بحث حق الله خيلي جدي نيست . آيا اين طرز تفكر درست است؟

پاسخ – در زندگي مولوي دارد كه كارگري آورده بودند كه آب حوض را بكشد و باغچه را مرتب ميكرد و حياط را جارو ميكرد . شاگردان و خانواده ي او متوجه شدند كه اين كارگر مسيحي است و مسلمان نيست . آنها هر نيم ساعت يك بار با او صحبت مي كردند كه بيا مسلمان بشو و اسلام دين كامل است . تا غروب در گوش او مي خواندند و او ساكت بود . در آخر روز گفت : اين صحبت هايي كه شما كرديد كه دين كامل و ناقص را من نفهميدم . من چهل سال است كه مسيحي هستم و بعد از چهل سال از حضرت مسيح خجالت مي كشم كه دست از دينش بردارم . مولوي اين را

ص: 8467

شنيد و لبخندي زد و گفت : اين بهشتي است . درست است كه ما حق الناس را ادا بكنيم اما خجالت ندارد كه صبح با شادي و نشاط از خواب بلند ميشويم اين دو ركعت نماز را نخوانيم . يكي از بستگان ما در يزد زندگي مي كند . نوه اي دارد كه خيلي شيرين و نازنين است . پدر اين بچه ي دوساله مي گفت كه ما در طبقه ي پايين بوديم و احساس كرديم كه از بالا صدايي آمد كه فكر كرديم زلزله آمده است . اين بچه آئينه را پايين كشيده بود و آينه شكست و خرد شد . هر تكه از اين آئينه به هر جاي بچه مي خورد او را زخمي مي مي كرد . گاهي نوك كاغذ كه تيز است دست انسان را مي برد حالا چه برسد به تكه اي تيز آئينه . وقتي بالا رفتيم ديدم اين بچه مثل حضرت ابراهيم در ميان آتش در ميان آئينه شكسته ها نشسته و دارد مي خندد . يك خراش به اين بچه نيفتاده بود . اين نعمت خداست . امام حسين (ع) در دعاي عرفه مي فرمايد : خدايا تو من را از لابلاي حوادث عجيب من را به سلامت به اينجا رساندي . خيلي شرمندگي دارد كه انسان به خدا بگويد كه ما يك جوري با تو كنار مي آييم . حالا اگر خدا بگويد كه من با تو كنار نمي آيم چه مي گويي . هميشه بدهكار كنار مي آيد ممكن است طلبكار كنار نيايد . خجالت ها را چكار مي كنيم ؟ حافظ ميگويد :

ص: 8468

چگونه سر زخجالت برآورم بر دوست خدمتي به سزا برنيامد از دستم .

سوال – در مورد حق لسان توضيح بفرماييد .

پاسخ – مي فرمايد : حق زبان اين است كه آن را گرامي تر از آن بداريد كه دشنام بدهد . به گفتار نيك آنرا عادت بدهيد . آنرا بر ادب وادار كنيد . آن را در كام نگه داريد مگر آنجا كه نياز باشد براي دين يا دنيا كه سودمند باشد . آنرا از زياده گويي مبتذل و كم فايده كه از سودش در امان نيستيم باز دارد . اين زبان گواه عقل و دليل بر عقل است . نشانه ي آراستگي عاقل به عقل همان رفتار نيك او در حق زبانش است . اينكه حضرت در ميان اعضا و جوارج از زبان شروع كرده است بخاطر اين است كه بيشترين گناهان را براي زبان شمرده اند . روايت داريم كه آيا در روز قيامت دروكننده هاي زبان نيست كه انسانها را به آتش جهنم مي اندازد ؟ يعني آن چيزي كه انسان را به طرف جهنم هل مي دهد چيزي است كه با زبانش چيده و بدست آورده است . پس بهتر است بيشتر مواظب زبان مان باشيم. زبانت را گرامي بداري از اينكه حرفهاي نامناسب بزني . در اينجا حضرت حرف از جهنم نمي زند . مسواك در زبان مي چرخد و مردم مي روند مسواك هاي خوش طعم و خوش بو تهيه مي كنند و حتي خمير دندان خارجي مي خرند و هيچ كس با خمير دندان بد بو مسواك نمي زند حتي اگر بگويند كه فلورايد آن خيلي

ص: 8469

زياد است . حضرت مي گويد كه وقتي تو حرف زشت مي زني مثل اين است كه با يك آب آلوده زبانت را بشويي . اگر آب كثيف را مزه مزه بكني حاضر هستي اين كار را بكني ؟ اين حرف زشت هم مثل آب كثيف است زبانت را آلوده مي كند. زبانت را گرامي بدار. خدا تو را زيبا آفريده چرا آنرا زشت مي كني ؟ آقا دارد رانندگي مي كند ، يكي جلويش مي پيچد ، چرا آقا حرف زشت مي زند ؟ بگو برادر يا خواهر عزيز مواظب باش . يكي از صندوق دارهاي بانك به خانمي كه پشت گيشه بود گفت : بفرماييد حاج خانم ، به خانم خيلي برخورد و گفت كه مطمئن هستي كه من حاج خانم هستم ؟ گفت : نه مطمئن نيستم . گفت : وقتي كه مطمئن نيستي براي چه مي گويي حاج خانم . اگر به اين خانم مادموازل مي گفت خيلي خوشش مي آمد و با كلاس بود ولي چون گفته حاج خانم بي كلاسي بوده است . بعضي ها برخي واژه ها برايشان جذاب نيست . در كشور فرانسه در شهر پاريس استفاده از واژه هاي انگليسي ممنوع است . اگر كسي تابلوي مغازه اش را با حروف انگليسي و مفاهيم انگليسي بنويسد جرم است . حالا ما مي گوييم كه اگر كلمه اي انگليسي يا لاتين بود پوزيشن آن خيلي بالا مي رود . خير در حاليكه اينجوري نيست . حق زبان تو اين است كه تو با اين زبان جوك هاي بيخود نگويي . مي گويد كه عادت بدهيد . عادت

ص: 8470

دادن يعني تكراركردن و اينكه ملكه ي شما بشود يعني مثل گيت هاي هواپيما است كه اگر يك تكه آهن در جيب شما باشد سوت مي كشد . اين زبان را رويش يك گيتي بگذاريم كه وقتي مي خواهيم حرف زشت بزنيم جيغ بكشد . خوب بود كه در خانه ها همديگر را جريمه مي كرديم كه هر كس حرف زشت بزند صد تومان جريمه ميشود و ياد در صندوق بيندازد . آن صندوق زود پر ميشود . گاهي يك مسئول رده بالاي ما در سخنراني حرفي مي زند كه مردم تعجب ميكنند . منظور اين نيست كه در سخنراني از كلمه ي حيوان استفاده نكنيد حضرت علي (ع) كه خداي ادب است در سخنراني هايش مي فرمايد : اي نامردها . اين كلمه در جاي خودش است و اشكالي ندارد . حافظ مودب مي گويد : چو بشنوي سخن اهل دل مگو كه خطاست سخن شناس نئي جان من خطا اينجاست . در جاي ديگر مي گويد : صوفي شهر بين كه چو لقمه ي شبهه مي خورد ، كادمش دراز باد آن حيوان خوش علف . از آن طرف مردم را نصيحت ميكني و از آن طرف لقمه ي شبه ناك ميخوري ، پس تو از گاو هم بدتر هستي . اينجا جاي كلمات درست است . خدا نميتواند بجاي اينكه بگويد كمثل الحمار كلمه ي ديگري بگويد . ما گاهي بيجا حرف مي زنيم و كلمه را بي مورد مي نشانيم . مثل اينكه شما آب معدني را در آفتابه بريزي و سرسفره بياوري . و بگويي اين آفتابه نو است و

ص: 8471

آن را با مواد شوينده شسته اند . مي گوييد كه اين ظرف من را به ياد چيز ديگري مي اندازد . يا اينكه كسي بخواهد دستشويي برود و با يك ظرف كريستال با خودش آب برد . اين نابجا شدن بد است . اگر ما آب را در تميز و پاكيزه را در آفتابه بريزيم چندش آور است . حضرت مي فرمايد : بجا و زيبا صحبت كنيد . آنجا كه مي شود بفرما گفت بنشين نگو . مي فرمايد كه وادار كنيد كه با ادب صحبت كنيد . اين وادار كردن يعني اينكه من خودم را جريمه كنم . من در يكي از كلاس ها از دست دانشجويي ناراحت شدم وبه او تشر زدم ولي يك هفته خودم ناراحت بودم . هفته ي ديگر با يك خودكار از او معذرت خواهي كردم و او هم من را بوسيد . اجمام به دهان بند و پوزه بند حيوان ها مي گويند . حضرت مي گويد كه يك پوزه بند داشته باشيد . در جنگ عراق يك ميليون كشته شدند . چه بچه هايي كه تا آخرعمر ناقص شدند چه مادراني كه به عزا نشستند . چرا ؟ چون رئيس جمهور امريكا يك حرفي زد . سلاح هاي اتمي پيدا شده است . او نتوانسته كه دهانش لجام داشته باشد و بعد سازمان ملل يك قطعنامه تصويب ميكند كه بعد يك ميليون مردم كشته ميشوند. مولوي ميگويد : عالمي را يك سخن ويران كند روبهان خفته را شيران كند ، اين سخن هاي چو مار و كژدمت مار كژدم گردد و گيرد دمت . گاهي

ص: 8472

درباره ي يك انسان از ما سوالي مي كنند كه اين چطور انساني است ؟ ما بايد با فيلتر و غربال راجع به ديگران حرف بزنيم . گاهي حرف زدن من به سرنوشت ديگران ارتباط دارد . مثلا مي خواهند فردي را استخدام بكنند . هرچه شما بگوييد آنها عمل مي كنند . يك كسي مي خواهد در كنكور يا بورس قبول بشود . يك موقع دختري مي خواهد عروس يا پسري مي خواهد داماد بشود . امام مي فرمايد كه يك دهان بندي داشته باشد كه جز در مورد نياز حرف نزنيد . و حرفي كه مي زني يك سودي براي دين و دنيا هم داشته باشد . اگر من يك روز حرفهايي كه مي زنم ضبط كنم و شب گوش بدهم مي بينم كه بيش از نيمي از حرفها اضافي بوده است . و اي كاش كميته ي امداد يك صندوقي بگذارد كه هر كس اضافي حرف زد خودش را جريمه كند و جريمه را در آن صندوق بريزد .

سوال – سوره ي نساء آيات 170 - 163 را توضيح دهيد .

پاسخ – آخرين آيه مي فرمايد : اي مردم يك پيامبري از طرف خدا به حق آمده است يعني حقش اين بود كه بيايد . نه اينكه حرفهايي كه مي زند درست است . شما كه گمراهي نمي ديديد . حق شما است كه از من يك راهنما بخواهيد . اگر نمي آمد كار باطلي بود . كسي كه وارد يك دانشكده ميشود حقش اين است كه يك آيين نامه جلوي او بگذارند كه شما بايد فلان قدر واحد بگذراني

ص: 8473

و حداقل و حداكثرش اين است .سنواتت اين است و مي تواني اين واحد ها را در ترم اول بگيري يان ها حق يك دانشجو است . يعني اگر ما اين را به تو ندهيم تو حق داري كه از ما گله بكني . تو آن را پشت گوش مي اندازي . مي فرمايد: به اين پيامبر ايمان بياوريد چون براي خودت خوب است . مثلا دانشجو بايد مواظب سنواتش باشد . يك دانشجو بايد تعداد مشخصي واحد را در ده ترم بگذراند . اگر مرخصي گرفت ، واحدها را كم انتخاب كرد ، مشروط شد و پنجسال و نيم شد ، خودبخود او را حذف مي كنند .

سوال – هفت سال است كه ازدواج كرده ام . شوهرم خيلي مهربان و دلسوز است و به همه كمكم ميكند ولي يك ايراد بزرگ دارد و آن اين است كه براي خنداندن ديگران كسي را مسخره مي كند . من با مهرباني به او مي گويم كه كارش اشتباه است ولي فايده اي ندارد . و هر دفعه عصباني ميشود و مي گويد كه تو يك فرشته هستي و من يك انسان عوضي هستم. راهنمايي بفرماييد.

پاسخ – حرف كه قحطي نيامده است . مي توانيم بدون مسخره كردن كسي ديگران را بخندانيم . ما مي توانيم كلي جوك بگوييم بدون اينكه كسي را مسخره كنيم . يك آقايي به شهر قم رفت . و گفت كه شما چقدر آخوند داريد . ما دو تا از اين ها را در شهرمان داريم بيچاره مان كرده ، خدا به شما رحم كند . كسي از اين

ص: 8474

نارحت نميشود و ميداند كه يك طنز عمومي است . يك نفر از ماشين پياده شد و گفت كه چقدر ميشود ؟ طرف گفت : هزار تومان . گفت : چرا هشت صد تومان ، شش صد تومان . بفرما اين هم پانصد توان . لازم نيست كه ما كسي را مسخره كنيم. آقاي قرائتي مي فرمودند كه ما بايد يك سايت خنده داشته باشيم بدون اينكه قوم يا شهري را مسخره بكنيم و دست بيندازيم. در روايت هست كساني كه با تمسخر ديگران مردم را مي خندانند ، دلي را مي شكنند تا دلي شاد بشود ، قيافه ي آنها كاريكاتوري است كه در ميان آن همه اشك و آه ، هركس نگاهش به آنها مي افتد خنده اش مي گيرد . خدا قيافه اي مضحك و خنده دار به او ميدهد كه در اوج اندوه و غم قيامت هركس به او نگاه مي كند خودبخود خنده اش مي گيرد . مي گويند اين تجسم كاري است كه تو دردنيا ميكردي . چرا دلي را مي شكني تا ديگري را بخنداني ؟ خنداندن مردم چيز خوبي است . خنده بر هر درد بي درمان دواست . اما نه به هر قيمتي و نه به هر راهي . اين خواهر با روايات و مهرباني اين ها را به شوهرشان بگويند كه اين آقا هم ناراحت نشود .

سوال – در ادامه حق زبان توضيح بدهيد .

پاسخ – هر جا حرفي نياز باشد بزنيم . شما داريد با يك دوستي صحبت مي كنيد و ديگري مطلبي را ميگويد و تاييد ميكند . اين درست نيست

ص: 8475

چون كسي از او نپرسيده است . بقول سعدي دوچيز تيره ي عقل است : گفتن به وقت خاموشي و خاموشي به وقت گفتن . شما داريد از كسي آدرسي مي پرسيد . او دارد به شما اشتباه آدرس مي دهد . من آنجا ايستاده ام و ميگويم اين طرف نيست و اين آدرس اشتباه است و آدرس درست را ميدهم . يك موقع قصه ي چاه و نابينا است كه اگر من به او نگويم او در چاه مي افتد . حالا براي ازدواج در مورد دخترخانمي تحقيق مي كنند و من بگويم بله مي دانم قبلا دو تا دوست پسر داشته است . خير به ما ربطي ندارد . مي فرمايند يا چيزي كه سودي داشته باشد . خانمي به من گفتند كه دختر من جايي كار گرفته و شرطش اين است كه بايد آنجا بي حجاب باشند . اين محيط خوبي نيست و من بايد تمام ارزش هايم را حراج كنم براي بدست آوردن مقداري پول . اين ارزش ندارد . حتي اگر دنبال سود دنيايي برويم اشكالي ندارد كه حرف بزنيم . مثلا فردي دلال خانه است و ميگويد كه با اين شرايط و امكانات خانه داريم بشرطي كه دروغ نگويد و راستش را بگويد . بگويد كه اين خانه واقعا ده سال ساخت است نه اينكه خانه ي بيست سال ساخت را بگويد : ده سال ساخت . اگر براي منفعت دنيا بايد يك ساعت سخنراني بكني ايرادي ندارد . مثلا مي خواهي گزارش بدهي .مي فرمايد : زبانت را عفو كن و نگذار كه زياد حرف بزند مخصوصا حرف

ص: 8476

اضافي كه زشت هم باشد. و اگرهم آنرا نمي گفتي اتفاقي نمي افتاد و فايده ي آن كم است .

اميدوارم كه خدا با آشنايي ما با اين حقوق ما را عامل و عمل كننده به اين حقوق بگرداند .

89-11-25

سوال – شما فرموديد كه ميهماني تا سه روز مي باشد و بقيه ي آن صدقه است . مي خواستم بدانم ما كه راه مان دور است و براي ديدن پدر و مادر بايد پانزده روز خانه ي آنها بمانيم ، آيا ماندن ما هم مصداق صدقه است يا خير ؟

پاسخ – ظاهرا از اين جهت فرقي نمي كند كه انسان كجا برود . اگر جايي حكم خانه انسان را دارد ، مثلا پدر و مادر مي خواهند كه بچه هايشان بيشتر پيش آنها بمانند . يا گاهي بچه ها دوست دارند كه پدر و مادر به خانه ي آنها بيايد . وقتي پدر و مادر مي خواهد برود بچه ها نگران هستند . ما اينها را نمي گوييم . ميهماني هاي مرسوم را مي گوييم . برادر خانه ي برادر مي آيد ، بالاخره ميهمان است ، برادر زاده خانه ي عمو مي رود ،گاهي ميهمان اصلا فاميل نيست و آشناست . فردي جايي ميهماني رفت و صاحبخانه غذاي حاضري درست مي كرد . ميهمان گفت كه خوشم مي آيد كه به گرفتاري نمي افتي و از اين جهت من راحت هستم . صاحبخانه هم خنديد و گفت كه شما فكر مي كنيد كه هروقت شما مي آييد مگر ما پنج تخم مرغ براي شما درست نمي كنيم ولي اگر مرغ درست

ص: 8477

كنيم مگر شما چقدر از آن را مي خوري . بالاخره يك غريبه در خانه ي انسان، انسان را معذب ،نگران و مكلف مي كند . مثلا فردي مي خواهد تا ظهر بخوابد ولي وقتي ميهمان دارد بايد بلند بشود . خودش نان بيات ديشب را مي خورد ولي وقتي ميهمان دارد مجبور است نان تازه بگيرد . آنجايي كه صاحبخانه با ميهمان يكي است و مثل خانه ي خودش است مثل فرزند و پدر و مادر . در سوال قبلي گفته بودند كه با داشتن ميهمان خيلي به زحمت مي افتند . ولي بعضي از ميهمانها مي گويند كه ما خودمان غذا را آماده مي كنيم و ظرف ها را هم مي شويد و صاحبخانه احساس راحتي مي كند ولي بعضي از ميهمان ها اين حسابگري ها را ندارند و فقط بايد براي او بياورند و او فقط نشسته است . اين ديگر كم انصافي است .

سوال – شما در جلسه قبل از ثواب خانه داي خانمها و كمك به همسرانشان گفتيد . مي خواستم بدانم من كه دختر 27ساله اي هستم وهنوز ازدواج نكرده ام . آيا خانه داري من كه كمكي به مادر و خانواده ام است ، به اندازه ي آنها ثواب دارد يا خير ؟

پاسخ – بعضي مواقع ما حكايت هاي تكراري مي گوييم . بالاخره ما مخاطبان جديد هم داريم و آيه فباي آلاء ربكما تكذبان در قرآن تكرار شده است . شما يك گل را تكراري چند بار بو مي كنيد . روي ميخ را هم بايد به تكرار روي آن كوبيد تا محكم بشود .

ص: 8478

يك بچه ي ده پانزده ساله اي براي مادرش نوشت كه امروز نان خريدم ميشود صد تومان، ماشين بابا را هم شستم ميشود دويست تومان ، داداش كوچولو را هم نگه داشته ام ميشود 150 تومان ، رياضي هم بيست گرفته ام آن هم ميشود دويست تومان و كلاً مي شود هفت صد تومان . پس هفت صد تومان بايد به من بدهي . مادر هم پشت كاغذ براي پسر نوشت : پسر عزيزم ، من تو را نُه ماه حمل كردم ، رايگان و مجاني ، درد زايمان را تحمل كردم ، مجاني ، كنار بستر تا صبح مي نشستم تابزرگ شدي ، اين هم مجاني ، يك شب هم تو بيمار شدي و ما تا صبح بيمارستان بوديم وبعد در خانه مراقب تو بودمتا خوب شدي ، اين هم مجاني ، جمع كل مي شود رايگان و مجاني . وقتي بچه ي نوشته ي مادر را خواند خيلي خجالت كشيد. به اين خواهر خوبم مي گويم كه اگر شما هم در خانه كاري بكنيد اجر و ارزش فراواني دارد . و يادمان باشد كه پدر و مادر اين قدر براي ما زحمت كشيده اند كه ما هركاري هم بكنيم جبران بعضي از زحمات آنها نميشود . نكند خود را طلبكار آنها بدانيم . هر كاري بكنيم آخر بدهكار آنها هستيم . امام سجاد (ع) در كتابش حالاتي را دارد كه وقتي يك سيني غذا را آوردند كه با مادرشان ميل كنند . حضرت مقداري از آن را در بشقاب ريخت و براي خودشان برداشت . فرمود كه من مي ترسم لقمه اي از

ص: 8479

اين غذاي مشترك بردارم كه مادرم هم بخواهد همان لقمه را بردارد و اين بي ادبي باشد . در ظرف ديگري كشيده ام كه چنين جسارتي به مادرم نكنم . ببينيد آنها چگونه مادرداري مي كردند .

سوال – گفته اند براي بيماران و جواناني كه هنوز موقعيت ازدواج براي شان پيش نيامده دعا كنيد .

پاسخ – من در هفته ي وحدت دو تا دعا مي كنم . يك دعا اينكه خداوند به ما عقل تدبير فهم بصيرت را بدهد كه بتوانيم زندگي مان را درست تنظيم كنيم . اميرالمومنين فرمود : اگر كسي در زندگي تدبير نداشته باشد زندگي اش خراب ميشود. يعني اين ديگر تقصير قضا و قدر و خدا نيست . يك دختري كه در سن 18 تا 22 سالگي خواستگاران خوبي داشته و به هر بهانه يكي را رد كرده است ، حالا 30 سالش شده است و يك ليسانس گرفته است . ولي مي بيند كه اين ليسانس آهن ربايي براي جذب همسر نبوده است . حالا يك كار و پرستيژي هم پيدا كرده است . ولي خلا اصلي زندگي اش خالي است . و الان آه مي كشد . من در بعضي از آشنايان خودم سراغ دارم كه خواستگاران خوبي برايش آمده بودند ولي مي گفت كه من بايد درس بخوانم و دانشگاه بروم و... يا گاهي اوقات پدر ها و مادرها كم عقلي مي كنند و ميگويند كه مادر پسر ديپلمه است و ما در خانواده مان كمتر از ليسانس نداريم . اينها فكر مي كنند كه ليسانس خيلي مهم است در حاليكه چيزهاي مهمتري هم وجود

ص: 8480

دارد البته يك بخشي از آن هم قضا و قدر الهي و امتحان الهي است . دعاي دوم من اين است كه خداوند بركاتش را بر ما و ملت ما نازل بفرمايد.

سوال – در مورد حق پا از كتاب رساله ي حقوق امام سجاد (ع) صحبت بفرماييد.

پاسخ - حضرت مي فرمايند : حق پايت اين است كه با آنها بسوي آنچه كه بر تو روا نيست نروي و آنها را مركب گردش و حركت در راهي كه موجب استخفاف و سبكي راه روي آن است قرار ندهي .چرا كه بايد بوسيله ي آن در مسير دين گام برداري و سبقت بگيري . و بايد با اين دو پا ، بر پُل صراط بايستي . پس مراقب باش كه تو را نلغزاند و در آتش نيفكند .

همه ي انسانها و حيوان ها يك وسيله اي بنام پا دارند . در اينكه ما پا داريم وحيوانات هم پا دارند مشترك هستيم . حيوانات با پا حركت مي كنند ما هم همين كار را ميكنيم . اين يك نكته كه پا وسيله ي حركت است . امير المومنين دردعاي صباح مي فرمايد كه نفس من بد مركبي بود كه من را به جاهاي بد برد . اينپا وسيله ي حركت است .پس انسان بايد اول حركت داشته باشد. به تعبير مولوي : درخت اگر متحرك بودي زجاي جاي نه جور اره كشيدي و نه جفاي تبر . چون درخت يكجا ساكن است با تبر به سراغش مي آيند . انسانهايي كه تنبل و ساكن هستند ، آيه ي ياس مي خوانند . خانم بيچاره ميگويد

ص: 8481

كه بلند شو و سر كاري برو و آقا ميگويد كه خانم كار كجاست؟ الان ليسانس هايش بيكار هستند ، فوق ليسانس ها پشت در مانده اند . با تبر به سراغ اين انسان مي آيند . بعد هم كه اين درخت را تكه تكه كردند با چكش و ميخ به سرش مي كوبند تا از آن يك صندلي درست كنند كه هركس روي آن مي نشيند . حضرت مي فرمايد كه بايد با اين پا حركت بكنيم . اين يك اشاره ي كوچكي است ولي اصل داستان نيست . چيزي كه اصل قصه است جهت حركت است . حالا با اين پا كجا برويم و كجا نرويم ؟ كجا بايد اين پا ترمز قوي داشته باشد؟ ما بايد به پاهايمان ترمز اي بي اس وصل كنيم . بعضي از پاها خيلي تندرو هستند . گاز ماشين را هم ما با پا گاز مي دهيم . فقط جانبازان هستند كه كار پا را با دست انجام مي دهند . حضرت اينجا جمله ي زيبايي دارند كه فرق بين انسان و حيوان ميشود . حسوانات حركت دارند و ما هم حركت داريم ولي حيوان جهت را نمي فهمد . هر جا بوي يك علفي بيايد گوساله مي رود . امام سجاد (ع) مي فرمايد كه تو مثل اين حيوان نباش . غير از آن جاني كه در گاو و خر است آدمي را عقل و جان ديگر است، باز جزء جاني كه شد در آدمي ، هست جاني در نبي و در ولي . مي گويد كه تو از اين پا درست استفاده كن تا تو

ص: 8482

را هر جا نبرد و در هر مجلسي تو را ننشاند و به هر مسيري تو را نكشاند. اما حق دو تا پاي تو اين است كه بايد مثل دوتا بال از آن استفاده كني. مواظب باشد كه تو را نبرد . درست است كه انسان دستور ميدهد ولي پا اطاعت مي كند . تو با مغزت پايت را كنترل كن . پا تو را نكشاند جايي كه برايت حلال نيست . ما در اين عالم يك جاهاي حلال و يك جاهاي حرام داريم . يك جاهايي شايسته است و يك جاهايي ناشايست است . مي گويد اينراهي است كه هر كسي در اين راه رفت خوار و خفيف شد . الان عكس حُسني مبارك را پايين كشيده اند . هركس به ملتش ظلم كرد يك روزعكسش را پايين مي آورند . ديگر مهم نيست كه پهلوي رفته باشد يا حسني مبارك رفته باشد يا صدام رفته باشد ، هركه رفته باشد . راه ظلم انسان را پايين مي كشاند . به ساواك داشتن قوي و زوارت اطلاعات داشتن نيست . مگر امريكا حامي آنها نبود ، مگر موصاد اسرائيل در اخيتار آنها نبود و برايشان اطلاعات جمع نمي كرد اما بالاخره پايين آمد . هركس آنجا رفت و حقير شد ، تو آنجا نرو . الان بعضي از خيابانها ورود ممنوع است و علامت ورود ممنوع مي زنند . اين ماشين نبايد برود و اگر رفت ممكن است پليس او را جريمه كند . امام در اينجا نمي گويد كه جريمه را ميدهم .مي گويد خار و خفيف مي شوي و جريمه را هم

ص: 8483

مي دهي . در آنجا تو به هركس بزني تومقصر هستي و تو را جريمه مي كنند و اگر پليسي تو را آنجا بگيرد ، مي گويد كه چرا ورود ممنوع مي آيي ؟ حاج آقا شما ديگر چرا ؟ من آنجا خجالت مي كشم . و اگر به من بگويد كه شما مجاز هستيد ، اين از صدتا فحش براي من بدتر است . يك جاهايي نرويم كه ما را تحويل نگيرند . اگر مي داني كه يك جايي مي رويي كه تو را تحويل نمي گيرند ، تو را سبك مي كنند و به شما توجه نميشود ، به آنجا نرو . ما در بچگي مستاجر خانواده اي در اصفهان بوديم كه شيرازي بود. الان سالها گذشته و به رحمت خدا رفته اند .ما بچه بوديم و تلويزيون مراد برقي مي داد . اين سريال خنده داري بود شبيه خيلي از سريال هايي كه امروز مي دهند . ما دوست داشتيم و به گوشه ي اتاق آنها مي رفتيم تا برنامه را نگاه كنيم . مادرم ميگفت كه چرا وقتي شما را انسان حساب نمي كنند به اتاقشان مي رويد ؟ ما بچه بوديم و گوش نمي كرديم. حالا هيچ دوستي ملال خاطري از استاني به دل نگيرد . من همه ي استانها رفته ام . الان هم بعضي ها خيال مي كنند كه بزرگ شده اند . يكي مي گويد كه اين نامه ي من را امضاء بكن و من مي گويم كه اين طرف ، امضاء من را نمي خواند و به آن اهميت نمي دهد . وقتي براي امضاء من

ص: 8484

ارزش قائل نمي شوند من هرگز امضاء نمي كنم . امام حسين (ع) در روز عاشورا فرمود : شما از من بيعت نمي خواهيد ، شما مي خواهيد عزت من را بگيريد . گفتند كه پس سرت را مي گيريم و امام قبول كرد . وقتي سرحضرت بالاي نيزه رفت شاعر گفت : آقا هر سري به نيزه نمي رود . با بالارفتن سرت بر نيزه ، شما سربلندتر شدي . تا زنده بودي سر در كنار اين انسانهاي ظالم خم نكردي ، حالا هم كه شهيد شدي سرت بالاتر رفت و هر كسي مي خواهد به سر شما نگاه كند ، خودش سر بلند ميشود . تو چه در زمان حيات خودت و چه در زمان شهادتت بزرگ بودي و از اين سر به نيزه رفتنت معلوم است كه خيلي بزگ هستي . امام مي فرمايد كه اين پا را يك پَري قرار نده كه تو راهمه جا بكشاند . اين خوار كردن انسانها بد است . شما مي بينيد كه خواهرهاي شما خانم شما را تحويل نمي گيرند . يا بيا اين خواهرها را درست كن كه شما براي چه خانم من را تحويل نمي گيريد ؟ چون پرستيژ شما را ندارد يا چون پوشش او با شما فرق مي كنند . اين بحث جدايي است ولي ما بايد در خانواده همديگر را تحويل بگيريم . و با همديگر مهربان باشيم . ما گفتيم كه كسي كه اهل كار و تلاش است و در خانه بيشتر تلاش مي كند ، خدا به او بيشتر توجه مي كند حتي اگر مختصر بدحجابي جايي داشته

ص: 8485

باشد . در مقابل خانمي كه به چادرش مي رسد ولي در خانه مثل ديكتاتورها عمل مي كند . خدا به آن زن بيشتر عنايت دارد . بعد پيامك آمد كه چرا شما به حجاب اهميت نداديد . ما نبايد بحث ها را قاطي كنيم . خدا مي فرمايد كه در روز قيامت ما با ترازو اعمال شما را مي كشيم . گاهي وقتي اعمال را مي كشيم مي بينيم يك اعمال خوب از بعضي از اعمال ديگر كه ما خيال مي كنيم خوب است خيلي سنگين وزن تر است . مهرباني ، محبت ،خوش اخلاقي و تحمل ارزشش خيلي بالاتر است كه انسان فقط نماز بخواند . همه چيز بايد سرجاي خودش باشد . وقتي همه چيز سر جاي خودش بود ، ارزش بيشتري دارد . خانم را جايي نبر كه او را استخفاف كنند و به او متلك بگويند و اذيتش كنند و نارحت بشود و بگوييد كه خانه ي خواهر من است و بايد بيايي . خانمي ديروز به من زنگ زد كه هر وقت شوهر من به خانه ي ما مي آيد پدر و مادرم چيزي به او مي گويند . اينكار خوب نيست .

سوال – سوره ي انعام آيات 110 – 102 را توضيح دهيد .

پاسخ – در سومين آيه اين صفحه خدا مي فرمايد : اي مردم اين كه ما براي شما فرستاديم باعث ميشود چشمهاي شما باز بشود و شما بصيرت داشته باشيد. پس هر كس چشمش را باز كرد و كار درست را انجام داد به نفع خودش كار كرده است . شما فكرنكن كه

ص: 8486

اگر به كسي خدمتي كردي از پول تو كم شد و به پول آن طرف اضافه شد ، در واقع يك پول در جيب خودت گذاشتي . مي فرمايد : و هر كسي كوركورانه كار كرد عليه خودش كار كرده است . من براي شما نگهبان نگذاشته ام كه به زور به سر شما را بچرخانيم ، چشم داده ام كه ببيند و سر داده ام كه بچرخد . پيامبر به زور سر كسي را نمي چرخاند فقط به او بصيرت مي داد . سعدي مي گويد كه راه است و چاه و ديده ي بينا و آفتاب ، تاهر كسي نگاه كند پيش پاي خويش . چندين چراغ دارد و بيراهه مي رود بگذار تا بيفتد و بيند سزاي خويش .

سوال – اينكه من در خانه مبل وظرف هاي شيك ندارم ، آيا از تنبلي من است ؟ مادرم هميشه ميگويد كه تو زرنگ نيستي ،زن زندگي نيستي ، از زنهاي ديگر ياد بگير . من همين وسيله ي ساده ي زندگي ام را دوست دارم ، پولش را هم دارم ولي ترجيح ميدهم كه ساده زندگي كنم . اين حرفها آرامش من را سلب كرده است . من صحبت هاي شما را قبول دارم . لطفا من را راهنمايي بفرماييد.

پاسخ – اين سوال دو تا پهلو دارد . يك وقت بعضي واقعا حالت بي توجهي به مسائل روز دارند . يك ظرفي گوشه اش شكسته و ترك خورده است و ديگ رقابل استفاده ي عرفي نيست ولي شما مي تواني هنوز دراين ليوان آب بخوري ولي اين قدر زيرش جرم بسته

ص: 8487

كه با مواد شوينده هم نمي رود . ولي بعضي ها مي گويند كه چه اشكالي دارد ، مگر نميشود با اين ليوان آب خورد ؟ بله ميشود خورد . در ظرفي هم كه حيوانات آب مي خورند ميشود آب خورد . هركس ببيند پشت سر انسان پچ پچ مي كنند و مي گويند كه چقدر خسيس است ، اگر اين است خوب نيست . ميشود روي زيلو هم ميشود زندگي كرد ولي الان فرش ماشيني يك چيز عرفي است . حالا يكي ميگويد كه فرش ما بايد دستي ، از نوع فلان مدل و گران قيمت باشد البته آنها هم اگر در شأن خودشان هست بايد اين فرش را داشته باشند . هر كسي شأنيتي دارد و اسلام به آن احترام ميگذارد . بحث حيف و ميل كردن بد است . اما اگر كسي زندگي ساده اي دارد و دو سال است كه مبل هايش را عوض نكرده باشد و هنوز هم سالم است ، اشكالي ندارد . اگر هم كثيف شده باشد با شامپو آن را مي شويد . اگر مبل را كه سالم است دور بيندازم چون از مد افتاده ، اين اشكال دارد . ايشان بايد در مقابل اين افكار مقاومت كند بخصوص در اين شرايطي كه مردم براي صد هزار تومان محتاج هستند . خانمي به من زنگ زده بود كه دختر من زايمان كرده و ما پول نداريم كه مواد مقوي به او بدهيم كه بخورد و آنوقت ما بياييم پولهاي مان را صرف يكسري دكوري هاي تشريفاتي و تجملي بكنيم ؟ امام در وصيت نامه اش مي نويسد

ص: 8488

: ما كه نمي گوييم همه چيز غرب بد است ، چيزهاي خوب هم دارد . به ما مي گويند كه شما در دنيا اولين مصرف كننده ي لوازم آرايشي هستيد . خود غربي ها كه اينها را درست مي كنند اينقدر مصرف نمي كنند . بيشترين جراحي بيني را ما داريم . چرا اين همه بيني عمل مي كنند ؟ وقتي مشكل در دِماغ انسان است ، دَماغ انسان در عذاب است . ما بايد به اينها توجه كنيم . وسايل داشته باشيم و به روز هم باشد . پدري نگويد كه مگر مادر تو به خانه ي من آمد ماشين لباسشويي داشت ؟ چهل سال پيش ماشين لباسشويي نبود . امروز بايد جزء جهيزيه ي دختر ماشين لباسشويي باشد . اينها اسراف نيست . آنچه متعارف است به شأن آن طرف . شأن مهم است . اين تنبلي نيست و خساست هم نيست اين جزء زيركي انسان است . حضرت علي (ع) ميفرمايد : در قيامت معلوم ميشود كه چه كسي پول دار است و چه كسي فقير . درست مثل يك مجلس عروسي است . جواهراتي كه خانم به خودش آويزان كرده در مجلس عروسي معلوم نميشود كه بدلي است يا خير ، در مغازه ي زرگري معلوم ميشود .

89-10-25

دلم امروز گواه است كسي مي آيد حتم دارم خبري هست گمانم بايد فال حافظ هم هر بار كه مي گيرم باز مژده اي دل كه مسيحا نفسي مي آيد ، بايد از جاده بپرسم كه چرا مي رقصد مست موسيقي گامي شده باشد شايد ماه در دست بدنبال كي اينگونه زمين

ص: 8489

مست مي چرخد و يك لحظه نمي آزارد ، گله كم نيست ولي لب ز سخن خواهم بست اگر آن چهره به لبخند لب بگشايد.

25/10/89

سوال – من هميشه از حرفهاي شما اين جوري مي فهمم كه زنها براي مردها آفريده شده اند و مردها هم فقط براي خود . لذا زنها نبايد هيچ كاري را نبايد بدون اجازه ي مردها انجام بدهند يا خداي نكرده موجبات رنجش خاطر آنها را فراهم كنند . اما مردها هر كاري دلشان خواست انجام بدهند و زنها فقط مواظب باشند و صبر كنند و كارها را بخدا بسپارند . آيا اسلام اين را گفته است ؟ شما كه از رساله ي حقوق امام سجاد (ع) ميگوييد ، بفرماييد حق ما زنها كجاست ؟

پاسخ – ما به حق زن و شوهر خواهيم رسيد . من اينجا يك تكذيبيه صادر كنم كه هيچ وقت چنين حرفي نزدم در ضمن اگر بخواهد يك چنين اتفاقي هم بيفتد اين از عظمت زن ها حكايت مي كند نه از كوچكي آنها . خدا به خانواده اي كودكي داده است . اين كودك ناز مي كند ، لج مي كند ، بهانه گيري مي كند ، گوش به حرف نمي دهد و مادر يكسره خودش را وقف اين بچه ميكند. پيامبر فرمودند كه فرزندان سه مرحله دارند . هفت سال اول بچه امير است . اگر مادري بهانه جويي هاي اين بچه را تحمل كرد ،آنجا كه بچه داد مي كشد مادر با مهرباني ، آرامش ، لبخند ، ناز و بوسيدن بچه را آرام كرد ، هيچ كس نمي گويد كه

ص: 8490

خانم كار بدي كردي . مگر تو را براي او آفريدند ؟ در گوشش بزن . داد بزن . هيچ كس اين را نمي گويد و همه عظمت اين مادر را مي ستايند . مي گويند كه چقدر صبور است . حالا اگر گرفتار يك مرد فرعون صفتي شدي ،اگر شما آسيه وار در مقابل او تحمل كردي و خودت را نباختي و صبرت تمام نشد و تحمل شما به آستانه ي انتحار نرسيد ، آيا بايد شما را محكوم كرد ؟ در مقابل اين همه صبوري و تحمل شما همه سرخم مي كنند . من تعجب مي كنم كه بعضي از خانم ها فقط يك طرف سكه را مي بينند و چه بسا همين مرد آرام آرام در مقابل اين همه تحمل شما يك روزي خودش به اينجا خواهد رسيد كه من چقدر در حق اين زن ظلم كرده ام . زني كه همه جور محبت را در حق من كرده است . محبت شما است كه او را آرام آرام از كرسي فرعونيت پايين مي كشد و او را در مقابل شما آرام مي كند . دادگاه ها پُر است و يك بخش آن بخاطر عدم تحمل ها است . خانم هايي كه تحمل و صبوري نكردند ، مقداري دندان روي جگر نگذاشتند ، زود رفتند و مهريه را به اجرا گذاشتند ، زود به دادگاه رفتند و دادخواست دادند ، بسياري از اين خانم ها بعدها پشيمان شدند كه چرا بجاي تحمل سريع دادخواست دادند . كمي كه زندگي واقعيت خودش را نشان داده و عقل شان سر جايش آمد و وقتي

ص: 8491

كمي سن بالا رفت و جا افتاده تر شدند مي گويند كه اي كاش اين صبوري كه الان داشتيم آن موقع داشتيم . و زندگي مان را بهم نمي زديم . خانمي به من گفتندكه من از شوهر اولم طلاق گرفته ام و حالا مي خواهم با مردي ازدواج كنم كه مي دانم مشروب خور است . خوب خانم شوهر اول كمي بد خلق بود حداقل مشروب خور كه نبود . اگر كسي مست بكند معلوم نيست كه چه كارهاي خطرناكي بكند . روايت داريم كه خدا همه ي گناهان را در اتاقي گذاشته است و كليد آن را شراب قرار داده است . حالا خانم مجبور است در سن چهل و هشت سالگي با يك مشروب خور همنشين بشود . زيرا روزي نمي خواستي كمي تحمل كني . البته بعضي ها هم هستند كه شرايط شان طوري است كه ما مي گوييم همين الان برويد طلاق بگيريد ولي اين يك درصد است . از صد تا ازدواجي كه مي خواهد به آستانه ي طلاق بكشد يكي براي طلاق است و 99 درصد را مي توان با پرهيز ، آمپول ، شربت تلخ ، جراحي سنگين و گذراندن ايام نقاهت ، تنظيم و درست كرد . اگر ما از راهش برويم بالا خره يك روز اين صبر و تحمل جواب مي دهد . چيزي كه من از دين فهميده ام اين است كه اسلام به زن گفته كه در خانواده بيشتر صبوري كن . زيرا بنفع خودش است . چون اگر طلاق اتفاق بيفتد زن اينجا بيشتر ضرر مي كند . چون مي خواهد كه

ص: 8492

شما بيشتر صدمه نبيني مي گويد كه صبوري كن . از آن طرف حضرت اميرالمومنين به پسرش محمد حنفيه مي گويد كه پسرم با همسرت در تمامي حالات مدارا كن تا زندگي با صفايي داشته باشي . حالا كه ما از جوانمردي كم داريم شما خانمي بكنيد .

سوال – درباره ي حق زبان توضيح بفرماييد .

پاسخ – من مي خواهم نكته اي درباره ي حق داشتن بگويم . چرا زبان من حق دارد ؟ و اگر من حقش را بجا نياروم چه ميشود ؟ يك روزي اين زبان يقه ي ما را مي گيرد اگر حق او را ادا نكنم . فرزند من حقي دارد و اگر من حق تربيت فرزند را ادا نكنم ، اين فرزند يقه ي من را مي گيرد . يك روز خودش مي آيد و مي گويد كه اي پدر تو من را بيچاره كردي . اگر تو مثل يك باغباني كه مواظب نهالي كه مي كارد بودي ، من را رها نمي كردي . من بچه بودم و نمي فهميدم و هركاري مي خواستم مي كردم ولي تو كه پدر و مادر من بودي چرا از من مراقبت نكردي ؟ چرا من را با گاهي با اخم يا با محبت از اين همه خطر حفظ نكردي ؟ حالا فرض كنيد كه بچه هم مستقيم من را محاكمه نكند ولي اعمالش بر من هم موثر است . قبلا تلويزيون يك برنامه اي بنام آژير را پخش مي كرد و نشان مي داد كه آقايي مادر و خواهر و دامادهاي شان را به گلوله بسته بود . و چند

ص: 8493

نفر در اين گلوله باران كشته شدند . اين يك نوع حق گيري است كه به اوج خودش مي رسد . يقه گيري دوم خود طبيعت است . وقتي من حق اين بچه را ادا نكردم و شوهرحق زن و زن حق شوهر را ادا نكرد ، زندگي به چالش كشيده ميشود . مثلا اگر در خانه ي ما دعوا شد و صدا بالا رفت ، همسايه ها مي فهمند . بعد كه بيرون مي آيند همه نگاه مي كنند كه خانه ي شما چه خبر است ؟ اين دادخواست است . لازم نيست كه من را دادگاه بفرستند پليس خبر كنند . همين كه من همسايه را مي بينم و خجالت مي كشم كه ديشب خانه ي ما سر و صدا بود يا اينكه به من بگويند كه فرزند شما است كه در خيابان اين كار را مي كند يا دختر شماست كه با اين سر وضع به خيابان مي آيد يا پس شما است كه مردم را اذيت ميكند ، هرچند من چيزي نگويم ولي خجالت مي كشم . اين خودش يك يقه گيري است . درست مثل يك بيماري كه پيش دكتر مي رود . در اينجا زبان با دكتر حرف مي زند . ميگويد كه دهانترا باز كن و مي گويد : آقا با خودت چكار كردي ؟ چرا مواظب و مراقب خودت نبويد ؟ يعني تو حق سلامت جسم خودت را مراعات نكردي . الان اين جسم دارد يقه ي تو را مي گيرد . وقتي تو مي خواهي بعنوان يك مركب رهوار از آن استفاده كني ديگر به شما

ص: 8494

سواري نمي دهد . مي خواهي از زمين بلند بشوي و سركار بروي ولي جسم ، تو را به زمين مي زند . ميگويد كه تو حق من را ادا نكردي من بايد سالم مي بودم تا توسركار مي رفتي ولي الان سلامت نيست . اگر حق زبان را مراعات نكنيم يك روزي اين زبان يقه ي ما را مي گيرد كه چرا اين اين قدر حرف زدي و اين جوري حرف زدي و چرا با تندي گفتي ؟ تو حرف نيكو زدي اما نيكوگو نبودي . وقتي تو حرف ميزني مردم مي فهمند كه عقل تو چقدر است . بخاطر همين وقتي كسي به خواستگاري مي رود سعي مي كنند ه اورا به حرف بياورند تا بفهمند كه او چند مَرد ِحلاج است . مي فرمايد : اين شاهد و دليل عقل تو است . هركس مي خواهد بداند كه عقلش چقدر زينت دارد ببيند كه زبانش در گويش چقدر زيبا مي تواند حرف بزند و چقدر خوش زبان است .

سوال – در باره ي حق گوش توضيح بفرماييد .

پاسخ – حق گوش آن است كه آن را راهي بسوي دل خويش نسازي يعني هر چيزي را از طريق آن وارد قلبت نكني مگر سخن خوبي كه در دلت خيري را پديد بيارود يا بواسطه ي آن اخلاق والايي را بدست بياوري . اين گوش دروازه ي سخن به سوي دل است . كه معاني خير و شري كه درآن است به او مي رساند . حضرت مي فرمايد : بعد از حق زبان حق گوش است . بعد از زبان عضوي

ص: 8495

كه ما با آن درگير هستيم گوش است . اطباء مي گويند كه گوش بچه زودتر از چشم بچه فعال ميشود . چشم ديرتر از گوش مي بيند . گوش مثل پنجره عمل مي كند . ما پنجره هاي خانه مان را همه جا باز نمي كنيم . و در هواي آلوده پنجره را مي بنديم . حضرت مي فرمايد : گوش مثل پنجره اي براي خانه ي دلت است . ما هميشه مي خواهيم كه داخل خانه زيبا باشد . دكور و قالي ها ي چشم نواز باشد . مبل آنچناني باشد . در وديورا پز را تابلوهاي قيمتي باشد . شمعدان هاي قيمتي و پرنور باشد . وقتي انسان وارد كاخ پادشاهان ميشود چقدر از تناسب رنگ هايي كه در آنجا شده خوشش مي آيد . مي گويد كه دلت يك چنين جايي است . گوش و چشم دو تا دريچه اي است به سمت دل . اگر يك كاميون تمام فضا را دود آلود بكند شما در خانه تان را باز مي كنيد؟ حضرت مي فرمايد : مواظب باشيد كه چيزهاي ناشايست از طريق گوش به قلبت وارد نشود . قلب حكم فرمانده را دارد . مهمترين دليلي كه ما سر تصميم گيري هايمان بكار مي بريم جمله ي دلم مي خواهد است . به دختر مي گوييم كه اين پسر اين همه ايراد دارد چرا ميخواهي با او ازدواج كني ؟ مي گويد : دلم مي خواهد . مي فرمايد كه بايد اين دل را خيلي پاك نگه داري . پس اين را دريچه ي قلبت قرار نده مگر براي يك

ص: 8496

خبر خوب . گوش واردات دارد . الان كشور شما اجازه ي واردات هر چيزي را به داخل نمي دهد. ما چند سال پيش خوني وارد كرديم كه آلوده به ويروس ايدز بود . تو داري دلت را ويروسي ميكني مگر براي خبر خوب . اگر پشت سر مردم غيبت مي كنند گوش نده . خانمي ميگفت كه خانواده ي شوهرم خيلي پشت سر من حرف مي زنند . مدتي است كه دل من را شكسته اند و گريه مي كرد . گفتم آيا جلوي شما اينها را مي گويند ؟ گفت : نه پشت سرم ميگويند . گفتم از كجا مي فهمي ؟ گفت : خبر مي آورند و به من مي گويند . گفتم : كسي كه خبر مي آورد چرا شما به حرفهاي او گوش مي كني ؟ شما خودت آمپول ميكرو ب را به خودت تزريق مي كني . اگر شما به طرف بگويي كه شما پشت سر مادر شوهرم صحبت نكن ، طرف ديگر حرف آنها را براي شما نمي مي آورد . شما خودت تمايل نشان ميدهي . ميگويي خوب ديگر چه گفت ؟ خواهر شوهرم هم چيزي گفت ؟ حرف ديگري نزد ؟ خودمان روي اين شعله بنزين مي ريزيم. اگر كسي كه نمامي مي كند شما بگوييد كه نخير مادر شوهرم زن خوبي است . وقتي شما مي شنويد اولين ضررش به خودتان مي رسد . خودخوري مي كني ، حرص و جوش مي خوري ، بدبيني ايجاد ميشود و بعد سكته ميكني و فلج مي شوي . اين سكته ها براي استرس ها است . علاوه

ص: 8497

بر اينكه اين صحبت ها گناه هم ميشود . حضرت فرموده كه براي دو منظور گوش خودت را باز كن . يكي اينكه خبر خوبي به شما بدهند يا حرفي كه براي خودت موثر باشد مثلا گوش كنم كه با همسرم چطور رفتار كنم يا با بچه ام چگونه برخورد كنم ؟ با همسايه اي كه ما را آزار مي دهد چگونه برخورد كنيم .

سوال – سوره مائده آيات 23-18 را توضيح دهيد.

پاسخ – مي فرمايد: بعضي از مسيحي ها و يهودي ها خودشان را عزيز خدا مي دانند و مي گويند كه ما بچه هاي عزيز خدا هستيم . بگو پس چرا اگر گناه كنيد خدا شما را عذاب مي كند ؟ خير . شما انسانهايي مثل ديگران هستيد . درست است كه در آن زمان اين گروه اين طور فكر مي كردند اما خدا مي خواهد حكم عمومي تري هم بدهد كه حتي بعضي از مسلمانان هم اين خيالات به سرشان نزند . مثلا طرف چند بار مكه مي رود و روضه مي رود و چند و روزي روزه مي گيرد ، فكر مي كند كه ديگر او عزيز خدا شده است . بعد از انقلاب ما آخوندها فكركرديم كه حكومت كه دست ما است ، ريش هم داريم ، نماز هم مي خوانيم و يقه مان هم كه بسته است ، پس هر كاري كرديم ، هر حرفي زديم و تصميم گرفتيم درست است و بايد بر ملتها آقايي كنيم . خدا مي گويد كه هيچ كس از طرف ما بيمه نشده است و مصونيت ندارد . در بعضي ديگر

ص: 8498

آيات به ملتها مي گويد كه ما ظالمين را از بين برديم و شما را جانشين كرديم و حالا مي خواهيم ببينيم كه شما چكار مي كنيد . اگر اشتباه كنيد گوش تان را خواهيم گرفت .

سوال – من برنامه ي شما را در مورد حقوق از زبان امام سجاد (ع) ديده ام . من به نمايندگي هفتاد نفر از كارگران هستم .من از شما تقاضا مي كنم در مورد حق مردم بخصوص حق كارگر از برنامه پربيننده تان صحبت كنيد . ما براي گرفتن حق و حقوق خودمان از پيمانكار وقتي به مسئول خودمان مراجعه مي كنيم نه تنها از ما حمايت نمي كند بلكه ما را تهديد مي كنند كه اگر زياد پيگيري بكنيد شما را اخراج مي كنيم . در برنامه تان و از كتاب امام سجاد از حقوق ما كارگرها صحبت كنيد . شايد بعضي ها از خواب بيدار بشوند و به سمت خدا و عدالت هدايت بشوند . راهنمايي بفرماييد .

پاسخ – ما به حق عامل كه همان حق كارگر است خواهيم رسيد . در اينجا منظور حضرت از كارگر رده بندي هاي اداري بنام كارگر ، كارمند، مدير و كارفرما نيست .كارگر يعني يك وزير در يك دولت يعني كارگر دولت است . گاهي يكي كارگر ساده است و انشاء الله به اينها هم خواهيم رسيد . من در يك سميناري كه درباره ي خدمتگزاري بود و مسئولين برگزار كننده آن هم از مسئولين سه قوه بودند سخنراني كردم وگفتم كه ما در نظام با چالش هايي مواجه مي شويم ، طبق قرآن كه مي فرمايد :

ص: 8499

ما اصابكم من مصيبت ...اين فقط در كار شخصي من نيست كه ماشينم را بد جايي پارك كرده باشم و بعد مشكلي در زندگي ام پيش بيايد براي يك نگاه حكومتي هم هست . اگر يك حكومت ديني با مشكل مواجه بشود معلوم است كه دارد براي مردمش مشكل ايجاد مي كند . اگر حكومتي به حق مردم نرسد حق خدا است كه بر اين حكومت مشكل ايجاد بكند . اين قانون خدا است . و بايد مواظب حقوق مردم باشيم . حق كارگر، كارمند ، رفتگر ، پرستار در بيمارستان ، پزشك ، معلم ، كاسب . مثلا مي گويند كه لايه ي اُزن پاره شده است يعني كمربند لايه ي حفاظتي كره ي زمين از بين رفته است يعني زمين خودبخود گرم ميشود يا سرد ميشود ، يك جايي سيل راه مي افتد . در كرمان آقايي به من مي گفت كه پانزده سال پيش ما اينجا هفده متر مي كنديم و به آب مي رسيديم ولي الان بايد صدوپنجاه متر بكنيم تا به آب برسيم . يعني در آينده هرچه بكنيم به آب نمي رسيم . از آن طرف نذورات آسماني هم كم است و در چاه هم آب نيست . آن وقت چه ميشود ؟ بايد در استان را ببنديم و بگوييم كه مردم ما ديگر آب ندارند كه بخورند . بالاخره اشكالي در اكوسيستم ها اتفاق افتاده است .ما در محيط زيست داريم يك كار ناشايستي انجام ميدهيم . سهراب سپهري مي گويد : كاري نكنيم كه به قانون زمين بَر بخورد . يعني زمين خودش قانون دارد . كره

ص: 8500

ي زمين نور آب دريا كهكشان يعني وقتي كاري كرديم كه به قانون بر خورد ، قانون هم كاري ميكند كه به ما بَر بخورد . اين فرمولش است . اگر در كار ما چالشي ايجاد ميشود حق كسي را خورده ايم . اگر كارفرما يا كارخانه نتوانسته حق كارگر را بدهد خود دولت بدهد . حضرت فرمود : دريافت دل توگوش تو است يعني دريافت ها و واردات ما مثل غذا مي ماند . حضرت مي فرمايد : مواظب باش با اين پنجره بد و خوب وارد دل تو نشود . چطور جلوي پنجره طوري مي گذارند پشه نيايد .گاهي حفاظ مي زنيم كه چشم خانه ي مقابل به ما نيفتد . گاهي پنجره را مي بنديم و گاهي شب حتي پرده را مي كشيم . مي گويد كه گوش تو بايد يك چنين حالتي باشد كه گاهي براي آن توري بزني ، گاهي حفاظ و گاهي بايد پرده بكشي . آقاي قمشه اي مي فرمود : اگر جايي غيبت ميكردند بگو گوش من نمي شنود و از ده صبح كري مي گيرد و چيزي را نمي شنود . گوش مثل غذا است . ما غذاي تاريخ مصرف گذشته را نمي خوريم . اين سخن ، موسيقي و صدايي كه مي شنوم مثل همان غذاي آلوده است . آن وقت كه دل آلوده شد واز دل به همه جاي بدن لوله كشي شده است و خون هم از قلب پمپاژ ميشود و خون آلوده همه جاي بدن را آلوده خواهد كرد . از خدا كمك بخواهيم كه صادرات و واردات قلب خودمان را بيشتر

ص: 8501

مواظب باشيم و بقول حافظ پاسبان حرم دل شده ام شب همه شب تا در اين پرده جز انديشه ي او نگذارم .

89-09-27

اگر چه مثل محرم نمي شوم هرگز جدا زحلقه ي ماتم نمي شوم هرگز ، مرا ببخش مرا كه خوب مي دانم كه توبه كرده ام و آدم نميشوم هرگز ، اسير جاذبه ي حُسن يوسف ياسم كه محو در گل مريم نميشوم هرگز ، گناهكارم و اما بدون اذن شما اسير خشم جهنم نميشوم هرگز ، نَمي فرات بياور چرا كه من قانع به سلسبيل و زمزم نميشوم هرگز قسم به قلب سپيدت سياه پوش كسي به جزء شهيد محرم نميشوم هرگز ، به جان عشق قسم غير چهارده معصوم به پاي هيچ كسي خم نميشوم هرگز.

27/9/89

سوال – دهه ي اول محرم خيلي زود گذشت . ما بعد از تاسوعا و عاشورا توقعي داريم كه وقتي عزاداري هاي مان به اوج مي رسد ، بايد شاهد يك تحول دروني باشيم و در زندگي اجتماعي بايد بُروزي داشته باشد . بعد از اين عزاداري ها چه اتفاقي بايد بيفتد ؟

پاسخ – ما واقعا بايد به اين سوال شما فكر كنيم . فردوسي مي گويد : زعنبر فروشان اگر بگذري ، شود جامه ي تو همه عنبري . اگر كسي به بازار عطرفروشان برود و بيرون بيايد ، بايد بوي عطر بدهد . حتي اگر به من و شما هم نپاشيده باشد همين كه عطر در آن فضا منتشر است به ما چيزي مي رسد و از شميم دل انگيزش هم استفاده مي كنيم . وجود ابا عبدالله و اصحابش

ص: 8502

در دهه ي محرم يك عطاري بزرگ است . در يك كشوري مثل تركيه كه سعي كرده اند 70 سال همه مذاهب دين داري را از بين ببرند ، در روز عاشورا يك تجمع بزرگي در شهر استامبول برگزار كردند و نخست وزير هم برايشان سخنراني كرده است و اين خيلي عجيب بود يعني كشوري كه همه ي سردمداران آن سعي ميكردند نداي دين را خاموش كنند خود نخست وزير سخنراني مي كند كه از امام حسين (ع) يك عطر و بويي به آن كشور برسد . اين نشات گرفته از اين است كه امام حسين (ع) و يارانش مثل يك شيشه ي گلاب مي مانند و مثل يك گلستان مي مانند . روضه در لغت يعني گلستان . مولوي ميگويد : يك دسته ي گل كو ، اگر آن باغ بديديد . اگر به باغ رفته اي بيا من تو را بو كنم و ببينم كه بوي گل مي دهي يا نه . گوهر جان كو اگر از بحر خداييد . اگر در اين بحر غواصي كرده ايد بايد دُر و گوهري گير شما آمده باشد . بالاخره گلاب رنگ و بوي خودش را خواهد داشت . اينكه سر اباعبدالله را روز عاشورا از بدن جدا مي كنند درست مثل اين است كه شما در عطر را جدا كنيد . بوي او همه جا منتشر ميشود. اين را امروزه ما نمي گوييم بلكه كشورهاي اسلامي مثل تركيه و حتي اروپايي ها و امريكايي ها هم مي گويند . من يك محرم در اروپا بودم و بعضي ها كه در مراسم شركت مي كردند اصلا

ص: 8503

مسلمان نبودند و مي گفتند كه ما به اين آقا علاقمند هستيم و اين آقا در دل ما جاي دارند . اين حسين كيست كه عالم همه ديوانه ي اوست . بعضي ها فكر مي كردند كه شاعر اين شعر را با يك تخيل شخصي گفته است ولي مي بينيم كه كلمات زيبايي بوده كه روح القدس بر زبان او جاري كرده است . همچنان كه امام رضا (ع) به دعبل فرمود : اين ابيات را روح القدس بر زبان تو جاري كرده است و مال خودت نيست .اين گنج سعادت كه خدا داد به حافظ از يُمن دعاي شب و ورد سحري بود . اگر كمي چشمهايمان را باز كنيم و كمي دقيق تر به عالم بنگريم و جور ديگري بنگريم ، مي بينيم كه امام حسين (ع) و يارانش در آن روز مثل قطره ي گلابي در صحراي كربلا چكيدند و اين عطر و بو دارد همه جهان را فرا مي گيرد . ما بايد ببينيم وقتي يك باغبان باغي را مي كارد چه هدفي دارد ؟ چرا سم و كود مي دهد و آبياري مي كند ؟ قطعا باغبان مي گويد كه من مي خواهم به يك محصول زيبايي برسم و همان چيزي را كه مي كارم مي خواهم برداشت كنم و بدست بياورم . مثلا جو نمي كارد كه گندم درو كند . ما بايد به هدف ابا عبدالله برسيم و يا حداقل نزديك بشويم . اگر درخت نخلي مي كاريم اگر امسال خرما نداد سال ديگر بدهد . اگر بهترين خرما را نداد يك خرماي متوسطي بدهد . اگر نخل

ص: 8504

بكاريم و خار درو كنيم و فقط برگ خشكيده اش روي زمين بريزد ما بالاخره اين درخت را روزي از ريشه در مي آوريم . ابا عبدالله اهدافش را در چند جا فرموده است . يك جايي بصورت دعا گفته است . خدايا تو مي داني ما مسابقه ي سلطنت نگذاشته ايم . در قرآن هم داريم كه مي فرمايد : اين مدالي كه خدا براي شما درنظر گرفته است اين قدر زيباست كه مي ارزد كه مسابقه بدهيد و جايزه را بگيريد . ببينيد چطور در مسابقه ي دويدن به نفس نفس مي افتند و اختلاف نفر اول و چهارم فقط چند ثانيه است . امام مي فرمايند كه ما مسابقه براي سلطنت نگذاشته ايم بله آمده ايم كه سلطنت را بگيريم ولي نه آن سلطنتي كه شما خيال مي كنيد كه به پست و مقام برسيم و چند روزي رئيس باشيم . اگر سلطنت را هم ميخواستيم بعنوان وسيله اي مي خواستيم كه نشانه هاي دين خدا را به عالم نشان بدهيم و بنده هاي مظلوم خدا در امنيت قرار بگيرند و كسي نتوانند به آنها ظلم كند . گاهي خانمي را در اداره مي آورند و به او ظلم مي كنند و مي گويند كه او به پولش محتاج است . امام مي خواهد كه اين بنده هاي مظلوم از ظلم نجات پيدا كنند . و نشانه هاي دين برپا بشود . نشانه هاي دين چيست ؟ پاكي و پاكدامني . كسي در مسجدالنبي گفت كه توصيه اي به من بكنيد ؟ به او گفتم : پاكي يادت نرود . دين مي

ص: 8505

خواهد همه پاكدامن باشند و چشم مان پاك باشد . دست ، دامان ، زبان و مال مان پاك باشد . و از همه مهمتر دل مان پاك باشد . خيال بد راجع به كسي نكنيم . الان جوامع خيلي پيچيده است و ناپاكي زياد شده است . الان درآمد ، چشم ، دل و زبان آلوده و ناپاك فراوان شده است . در مكه مي گفتم كه در اينجا هيچ چيزي نمي تواند شما را از اين طواف دور و بيرون بكند . مثلا بگويند شلوغ است يا سخت است يا مثلا شاه مي خواهد بيايد . در كوي عشق شوكت شاهي نمي خرند اقرار بندگي كن و اظهار چاكري . تنها چيزي كه ما را از آن مرز و دايره بيرون مي كند يك كمي آلودگي است . مثلا اگر كمي خون ببيني خودت بيرون مي روي . حالا اگر يك آلودگي در دلم ببينم ، با من چكار مي كند ؟ من را به سياره ي آلودگان پرتاب ميكند و مي گويد كه برو ديگر خريداري نداري . آنجا فقط پاكي مي خرند . خدا مي فرمايد : ابراهيم بناي كعبه را بر پاكي نهاد . ناپاكي تنها چيزي است كه آژير مي زند . و كعبه با كمي آلودي تو را از خودش دور مي كند . امام مي فرمايد : بزرگترين نشانه ي دين پاكي است . خود خدا پاك است و هركس هم كه مي خواهد با خدا ملاقات كند بايد پاك باشد . پاك شو و اول ديده بر آن پاك انداز . وقتي مي خواستم به مكه

ص: 8506

بروم تفعلي به حافظ زدم و اين بيت آمد : گرچون چون طهارت نبود كعبه و بت خانه يكي است . چون امام حسين (ع) مي بيند كه حكومت و متملقين آلوده هستند ، به لشكر عمرسعد گفت : شما حرف به گوشتان نمي رود حتي حاضر نيستيد كه بشنويد زيرا وقتي امام صحبت مي كردند آنها هلهله ميكردند كه سخن امام را نشنوند . امام فرمود : در شكم هاي شما لقمه ي حرام رفته است . گوش تان آلوده است و صداي من را نمي شنويد . از من پاك تر در عالم وجود ندارد اما شما حاضر نيستيد سخن پاك بشنويد زيرا خودتان آلوده هستيد . امام قيام كرد تا پاكي برقرار بشود . پاكي مثل نورمي ماند . يك شمع نور است . خورشيد هم نور است . بين نور شمع و شمس چقدر فاصله است ؟ از زمين تا آسمان . امام نسبت به تمام كساني كه با او بودند محبت داشت . براي او سفيد و سياه ، شاه و گدا ، فرزند و غلام فرقي نمي كرد . يكسان به روي غلام و پسر بوسه داد و گفت كاندر مرا سيه نكنند فرق با سپيد . در ميدان شهادت صورت به صورت غلامي مي گذاشت كه بي اصل و نسب و سياه چهره بود . همان كاري كه با علي اكبر كرد . خانواده ي او همه جا با امام بودند . آن موقع كه در مدينه سفره هاي رنگين بود و آن هنگام كه در كربلا درجنگ بود خانواده اش همراهش بود . بعضي خانمها همراهي نمي

ص: 8507

كنند تا آقا وضعش خوب است با او هستند ولي همين كه كاسبي از رونق مي افتد خانم به فكر طلاق مي افتد . همدل نيستند . عاشقان را گر در آتش مي پسندد لطف دوست ، تنگ چشمم گر نظر برچشمه ي كوثر كنم . حافظ ميگويد كه اگر ما را در آتش هم ببري با تو مي آييم . مثلا خانم مي گويد كه شوهر من دكترا دارد خوب من چه چيزي از آقا كمتر دارم ؟ به قيمت رها كردن خانه و خانواده ، دكترا را مي گيرد تا او هم پُز بدهد . زيرا پوزيشن او بايد امروزي باشد . اين ما را از اهداف امام حسين (ع) دور مي كند . امام وقتي در غروب عاشورا به برادر كوچكترش مي خواست خطاب كند فرمود : سوار شو اي عزيزم ، من فدايت بشوم . او از نظر مادر و چيزهاي ديگر شبيه ابا عبدالله نيست ولي او اين رفتار را مي كند . بعضي خواهر و برادرها ميگويند كه ما مدتي با هم قهر هستيم. پس شما با اهداف امام حسين (ع) نمي خوانيد . بخاطر همين وقتي ده روز تمام ميشود ما هيچ تغييري نمي كنيم . همه اش دور خودمان مي چرخيم و به سر جاي اول مان برمي گرديم . آقاي مستي در ميدان گمرك به راننده تاكسي گفت : گمرك . و راننده گفت كه ده تومان ميگيرم تا تو را به ميدان گمرك ببرم . بعد طرف را سوار كرد و دو دور ، دور ميدان او را گرداند و بعد او را سرجاي اولش

ص: 8508

كه سوار كرده بود پياده كرد و پولش را گرفت . گاهي داستان ما هم همين است. البته ما نمي خواهيم بگوييم كه اثر ندارد . امام حسين (ع) در عالم موجي درست كرده است. امام بعضي از انسانها را از وسط جهنم به بهشت آورده است . من مي بينم بعضي از خانم ها كه معتقد به حجاب نيستد ، در ماه محرم حجاب خود را بهتر رعايت مي كنند . آرايش كمتري ميكنند و به امام حسين (ع) احترام مي گذارند . بعضي ها در اين ده روز موسيقي گوش نمي دهند . حتي در جشن و سرورها ، آيا كسي به آنها به اجبار مي گويد كه اين كار را نكنيد ؟ آيا اطلاعيه اي صادر شده كه اگر در اين دو ماه كسي عروسي بگيرد او را مي گيرند و به گشت ارشاد مي برند ؟ خير . يك سال محرم خارج از ايران بودم. وقتي به خانه آمديم يك كانال ماهواره را نگاه ميكرديم كه ديدم يك آقاي ايراني يك كت و شلوار سفيد پوشيده است و كسي تلفن مستقيم زد و به او گفت :مگر شما نمي دانيد شب عاشورا است .چرا كت و شلوار سفيد تن كرده ايد ؟ مجري گفت : من اصلا مسلمان نيستم ولي شما درست ميگوييد . من اشتباه كردم كه با اين لباس آمدم من بايد با لباس مشكي به احترام شما مي آمدم . من از همه ي كساني كه احساساتشان به خاطر اين لباس من جريحه دار شده است پوزش مي خواهم . اين براي من خيلي جالب بود . او

ص: 8509

مي توانست بگويد كه اين خرافات است ولي امام حسين (ع) اين قدر عظمت دارد كه او را هم تحت تاثير قرارداده است .

سوال – سوره نساء آيات 33-27 را توضيح بدهيد .

پاسخ – در آيه نوزده مي فرمايد : اي كسانيكه ايمان آورده ايد مواظب تجارت هاي باطل و درآمدهاي حرام باشيد مگر آنجا كه در كليه معاملات دو طرف راضي باشند . ممكن است به ذهن كسي برسد كه ما راضي هستيم . پول مي گيريم و صدي سه مي دهيم و من هم راضي هستم . در قرآن گفته در تجارت ولي اين كار تجارت نيست . يك طرف نشسته و پول درصدي مي دهد و فردي هم كه نياز دارد از او پول مي گيرد . اين تجارت نيست از ريشه حرام است . دو شرط دارد يكي اينكه تجارت باشد نه اينكه سر طرف را كلاه بگذارند و بعد طرف راضي باشد . در خريد و فروش ها صرف رضايت كافي نيست ، بايد تجارت هم باشد .

سوال – پدرها و مادرها مي گويند كه ده روز محرم روي جوانان شان اثر مي گذارد ولي بعد از آن كمي در نمازشان كاهلي مي كنند . جوانان چكار بكنند كه اين شور حسيني در آنها ادامه پيدا كند ؟

پاسخ – محرم مثل بهار است . زمستان همه ي درخت ها خشكيده هستند و ظاهر همه ي درخت ها مثل هم است . بهار كه ميشود معلوم است كه كدام درخت واقعا خشكيده و كدام درخت زنده است و در زمستان ريشه اش زنده بوده است . بعضي

ص: 8510

از انسانها در غير محرم كه مي بيني فكر مي كني كه با خدا و امام حسين (ع) قهر است . امام محرم كه ميشود مي بيني او هم به مراسم ها مي آيد يعني محرم او را زنده كرد . انسانهايي كه اصلا باورت نميشود كه اهل حسنيه و عزاداري باشد در محرم مي بيني . خانم هايي را مي بيني كه با آنكه وضع مالي شان خيلي خوب است براي گرفتن غذاي امام حسين (ع) صف مي كشند ، براي شفا و تبرك ميگيرند . من يك بار روز تاسوعا دعوت شدم كه براي محله ي غير مسلمانها بالاي منبر بروم . در دل غير مسلمانها هم عشق و ارات امام حسين (ع) هست . پس اين خودش نعمت بزرگي است . يك محك است . يك شاخصي است كه اين جوان هنوز با دين و خدا آشتي است . اين را قدر بدانيد و بعد از اين استفاده بكنيم . حالا اگر مي خواهيم كه نمازش را هم بخواند با عشق امام حسين (ع) او را بكشانيم . كه اين يكي از اهداف است . نامه اي به او بنويسيم كه پسرم امام حسين (ع) آمده و ميخواهد نماز بخواند . نمي خواهي با او نماز بخواني ؟ ظهر است . امام حسين (ع) اذان ميگويد . صبح است بلال دارد اذان مي گويد . اين جوري بچه ها را نماز خوان بكنيم . با ادبيات بد جواب نمي دهد كه مثلا روضه رفتن تو به درد نمي خورد زيرا نماز نمي خواني . به تعبير آقاي رنجبر خدا مي فرمايد دعوت

ص: 8511

كنيد ولي ما بيشتر دعوا ميكنيم. ببينيد يك دعوت نامه براي ما چطوري مي آيد ؟ با ادبياتي زيبا مي آيد . ولي ما در دعوت مان ادبيات زشت بكار مي بريم و اين همان دعوا ميشود. بايد با جوان مماشات كرد . مثلا در خواندن نماز صبح تنبل است . يك پيامك بنويسيد كه بابا من مي خواهم از امام حسين اجازه بگيرم كه بجاي تو نماز بخوانم ؟ بچه خودش تحت تاثير قرار مي گيرد . و بعد بنويسيم كه فكر نكنم بشود چون نماز مثل غذا هست و هركس خودش بايد بخورد . قصه ي حجاب و ...هم همين طور است . حالا فردي نمازش را هم مي خواند ولي فيلم هاي مستهجن هم مي بيند . ما بايد اول اولويت را در نظر بگيريم . پيامبر وقتي آمد نگفت كه نماز بخوانيد و روزه بگيرد و شراب نخوريد . آنها را پلكاني گفت . مثلا در مورد شراب اول گفت فعلا سر نماز نخوريد . بايد تدريجي بشود . ببينيم او در چه گردابي افتاده است . اول او را از آنجا بيرون بياوريم . معده اي كه مسمويت غذايي پيدا كرده ، اول آنرا شستشو مي دهند و بعد به او غذاي سالم و مقوي مي دهيد . اگر آن را شستشو ندهيد و بهترين غذا را هم كه به او بدهيد بيرون مي ريزد . خيلي وقتها بچه ها مقصر نيستند .پدر و مادرها مقصر هستند . در خانه رفتار تلخي نشان مي دهند كه بايد آن را اصلاح كنند . بايد ادبيات گفتاري مان درست بشود . نگاه

ص: 8512

مان بايد صحيح و سالم باشد . بايد از درآمدهاي حرام پرهيز كنيم . بعد با اين درآمدها ميگويند كه چرا بچه مان اين جوري شده است ؟ خانم هايي كه ظروف چند پارچه مي خرند اگر يكي از ظروف ايراد داشته تمام آن را پس ميدهند . مي گويند : سرويس ناقص شده است . خدا هم ميگويد : سرويس دلت ناقص است زيرا نماز نمي خواني . اگر در يك ظرف پر از انگبين يك مگس بيفتد مي گويند كه تمام ظرف آلوده شده است و كسي آن را نمي خورد . نكند ما با اين همه زحمت و تلاش خدا بگويد كه يك تكه از اعمالت آلوده است پس همه را پس مي زنم .

امروز روز شهادت دكترمفتح است و روز وحدت حوزه و دانشگاه است . اميدوارم اين دو نهاد بزرگ علمي كشور بتوانند در ارتقاء سطح مادي و معنوي اين كشور تاثير فراواني داشته باشند و امام مي فرمود : تمام مقدرات از دانشگاه است . انشاءالله با دست به دست هم دادن و در يك هدف حركت كردن ، كشور ما به قله ارتقاء خودش نزديك بكند .

1390

90-03-02

تمام مردم اگر چشمشان به ظاهر توست نگاه من به دل پاك و جان طاهر توست ، فقط نه من به هواي تو اشك مي ريزم كه هرچه رود در اين سرزمين مسافر توست ، همان بس است كه با سجده دانه برچيند كسي كه چشم تو را ديده است و كافر توست ، به وصف هيچ كسي جز تو دم نخواهم زد خوشا كسي كه اگر شاعر است

ص: 8513

شاعر توست ، كه گفته است كه من شمع محفل غزلم به آب و آتش اگر مي زنم بخاطر توست .

سوال – من دختري بيست ساله هستم . همه ي ما مي دانيم كه انسان براي هر كاري نياز به سرمايه دارد مخصوصا اگر اين كار رسيدن به خداوند باشد . پدر و مادرهايي كه براي بوجود آوردن تربيت كردن و زندگي كردن با بچه ها يشان از نكاتي الهي استفاده مي كنند در اصل يك سرمايه ي پاك در اختيار فرزندان شان مي گذارند تا بنده ي خدا بشوند . پس سهم من و امثال من از اين سرمايه چيست ؟ ما كساني هستيم كه مادرهاي مان قبل از شير دادن وضوء نگرفته اند و پدرمان درآمدهايي را به خانه مي آوردند كه خدا راضي نبود . سرمايه ي ما ظواهر دنياست ،با دنيا كه نمي شود به خدا رسيد . شما خودتان مي گوييد كه فلان انسان كامل از فلان پدر و مادري بدنيا آمده است . من نمي توانم به خدا نزديك بشوم و بندگي من نهايتا يك روز است . دل من از نورانيت پر نشده است ولي خيلي دوست دارم كه به سمت خدا بروم . من بيشتر ماه رمضان تا سحر بيدار بوده ام ولي خيلي به خدا نزديك نشده ام ولي با اين حال هنوز اميدم به خداست . راهنمايي بفرماييد .

پاسخ – اميدوارم كه ما لايق اين همه لطف بينندگان و برنامه اي كه ديشب شما پخش كرديد كه تجليلي از كارشناسان و دست اندركاران برنامه ي سمت خدا بود باشيم . كه البته آن

ص: 8514

هم به پاس محبت هاي مردم بود . ان شاء الله ما شايسته ي آن باشيم .

ما از هر كس كه چنين فكر نوراني دارد تشكر مي كنيم و به حال آنها هم غبطه مي خوريم كه چه انسانهاي نازنيني پيدا مي شود . بايد بدانيد كه همه ي زمينه ها براي نزديك شدن به خدا پدر و مادر نيستند . گره ي اصلي كار دست خودماست . آنها فقط مقداري جاده را صاف مي كنند . اگر جاده صاف هم باشد ، باز من هستم كه بايد اين جاده را با پاي خودم بروم . بعضي ها در سنگلاخ مي روند . مثل كوهنوردها كه از قله ها بالا مي روند ولي بعضي ها در اتوبان هم حركت نمي كنند و حتي حال ندارند كه در سرازيري هم قِل بخورند . مگر مادر پيامبر با وضو به پيامبر شير داد ؟ در آن زمان اصلا وضوئي نبود . تازه حضرت را به دايه اي كه بياباني بود دادند تا به او شير بدهد . و زن ساده اي بود . حضرت اصلا پدرش را هم نديد و بيست سال بعد هم از نعمت مادر محروم شد . يك كودكي كه محبت پدر را احساس نكرده واز محبت مادر هم دوربوده و بدست يك زن بيابان و چوپان بزرگ شده است مي شود پيامبر اسلام . اين براي من و شما درس است . پس ما مي توانيم در فضايي بدتر از اين باشيم و حركت كنيم . شرايطي كه پدر و مادر مهيا مي كنند خوب است ولي همه كاره آنها نيستند .

ص: 8515

ده درصد كار دست آنهاست . ديگر اينكه هر چه مسير ما سربالايي تر و سنگلاخ تر باشد اجر و پاداش ما بيشتر است . دختري من را ديد و گفت كه من تنها دختر چادري خانوده ام هستم . خانواده ي من اصل در فاز دين و خدا نيستند و من خيلي در سختي هستم . آيا نمره ي چادري بودن اين دختر با دختري كه از سه سالگي پدر و مادر چادر سرش كرده اند يكي است ؟ اين دختر خيلي زحمتي براي حجابش نكشيده است زيرا همه ي اطرافيان او اين جوري بوده اند . او هر روسري كه سرش مي كند كنايه ، نيش ،حرف و حديث مي شنود . قطعا توجهي كه خدا به او مي كند و دستگيري كه از او مي كند خيلي بالاتر از افراد ديگر است . ليس الانسان الاما سعي : ما به اندازه ي تلاشي كه مي كني به تو توجه مي كنيم . من نبايد اين جوري فكر كنم كه چون مادرم با وضو به من شير نداده و پدر از راه حلال كاسبي نكرده ، پس من ديگر خوب نيستم و بدنبال كار خودم بروم و در دنيا خوش باشم . اين يك فكر شيطاني است . اميدوارم هيچ كس چنين فكري نكند .

سوال – من يك افسر راهنمايي و رانندگي هستم . بعضي وقتها كه فردي مرتكب خلاف مي شود من مي مانم كه با او سخت بگيرم يا با عذر خواهي او از تخلفش چشم بپوشم . من فكر مي كنم كه اگر خلاف او را ببخشم ، در

ص: 8516

حق ساير رانندگان منضبط اجحاف كرده ام . و اگر او را نبخشم شايد سخت گيري بيجا كرده ام . چكار كنم كه گرفتار حق الناس نشوم ؟

پاسخ – اين يك نگاه دقيق و عادلانه اي است . معلمي مي گويد كه مشقها روي ميز و سه نفر كه مشق نياورده اند ، هر سه تا را بيرون مي كند در حاليكه يكي از اين سه ، بچه ي منظم و وظيفه شناسي بوده است . امروز حتما برايش اتفاقي افتاده كه مشق هايش را ننوشته است . وقتي معلم پرس و جو مي كند مي بيند كه مادرش بيمار بوده است و نتوانسته كه مشق بنويسد . معلم نبايد اين بچه را قاطي آن دو تا بچه اي كه بلاتكليف هستند بكند . به يك چشم نگاه كرد در اينجا اشتباه است . و بايد بين آنها فرق گذاشته بشود . اين افسر دقيق مي خواهد آن افرادي كه با يك تذكر مشكل شان حل مي شود را تذكر بدهد . ماشيني كه با سرعت بالا حركت مي كند، اگر ماشين مدل پايين و ماشين خوبي نباشد پليس جلوي آنرا مي گيرد و مي خواباند مثلا پرايدي با سرعت 150 كيلومتر رانندگي كند . زيرا اين ماشين امنيتي ندارد و هم براي خودش و هم براي ديگران باعث خطر است . حالا اگر ماشين خوب و مجهزي باشد با يك تذكر دادن مشكلش را حل مي كند . اين تشخيص به خود پليس واگذار شده است . تو خودت اين راننده را ببين و زيركي را هم از خدا بخواه كه در بن

ص: 8517

بست ها دست تو را بگيرد من يتق الله يجعل له مخرجا و در جايي كه نبايد رحم كني ، اخم كني و ترحم نكني آنگاه مي شود رحم بر پلنگ تيز دندان ، ستمكاري بود بر گوسفندان . از اميرالمومنين سوال شد كه بخشش بهتر است يا عدالت ؟ ايشان فرمودند : عدالت . عدالت امور را در جاي خودش مي گذارد . بخشش امور را از جاي خودش خارج مي كند . يك وقت انسان بنظرش مي رسد كه اين فرد منظمي بوده و حواسش نبوده و مشكل خاصي برايش پيش آمده است . يعني تخلفش استثنايي بوده است . خود طرف شرمنده است و از نگاه و رفتار او معلوم است كه فرد خطاكاري نيست و عذرخواهي هم مي كند. گاهي با صداقتي كه از طرف مي بينيد مي توانيد به او تخفيف بدهيد . يك وقت طرف بايد هم جريمه بشود و هم ماشينش خوابانده بشود . مي گويد كه من جريمه ات مي كنم ولي ماشين را نمي خوابانم . در اينجا ديگر مسئله ي حق الناس پيش نمي آيد . زيرا ما در راهنمايي و رانندگي قانوني داريم كه فرمان پليس بر چراغ مقدم است زيرا پليس شعور دارد و داراي رشد و دقت است . پليس مي گويد با اينكه الان چراغ قرمز است ، شما برويد . پس حق الناس چه مي شود ؟ وقتي قانون اين قضاوت را به پليس واگذار كرده اند مي شود در جاهايي كارهايي كرد . مي گويند كه تشخيص قاضي بر بخشنامه مقدم است . كساني كه مردم سرو كار دارند

ص: 8518

بايد بيشترين سرمايه شان حُسن خُلق شان باشد . زيرا بيشترين پاداش را كساني دارند كه از مردم دستگيري مي كنند . به احساني آسوده كردن دلي به از الف ركعت به هر منزلي . سعدي مي گويد كه اگر گره اي از كار مردم باز كني بهتر از هزار ركعت نماز خواندن است . پليس در سر چهار راه كارش گره گشايي است . اين فرد از همان فردي كه در مسجد در شب قدر نشسته و الغوث الغوث مي گويد ، بهتر است زيرا پليس هم دلش مي خواست در مسجد باشد ولي ثواب كار او به مراتب بيشتر از اين فرد در مسجد است . پليس با اين كار دو نشان مي زند . من بيدارم و دلم جاي ديگر است يعني گره ي خودش را باز مي كند و هم گره ي كار مردم را باز مي كند .

سوال – شوهر من بسيار بد اخلاق و عصباني است و در عصبانيت حرف هاي زشت مي زند و وقتي به حرف هاي او اعتراض مي كنم مي گويد كه شما خانواده ي پاستوريزه اي هستيد . من بچه ي كوچك دارم و نگران او هستم .مي ترسم اين حرفهاي روي آينده ي او اثر بگذارد . من بايد چكار كنم ؟

پاسخ – اين آقا خيلي غير پاستوريزه است و بايد او را پاستوريزه كرد . چه معني دارد كه مرد بخواهد مردانگي خودش را با كلمات زشت و عربده كشيدن و زور بازو نشان دادن در مقابل همسرش كه آبرو دار است و نگران بچه اش است نشان بدهد .

ص: 8519

اين آقا دارد با اين كارها عقده هاي سركوب شده ي خودش را خالي مي كند . يك وقت مي گويند كه دست خود نيست . اين حرف نامربوطي است . خدا مي گويد كه من اختيار دست تو داده ام . پس اگر اين طور است روز قيامت خدا من را در جهنم مي اندازد و مي گويد كه دست من نيست . الان عصر سرعت است و لازمه اش اين است كه ترمز شما اي بي اس باشد . اگر سرعت بالا رفت و دقت و ترمز هم بايد بالاتر برود . ماشين هايي كه فرمان هيروليك دارند و در سرعت تيزتر هم مي شود ، راننده فرمان را خيلي محكمتر مي گيرد . اگر فرمان را با يك انگشت بگيرد به ته دره مي رود . حالا مردانگي به چيست ؟ مردانگي به اين است كه تو توانمند باشي و سكوت بكني . ما بايد يك برنامه اي بنام عبادت الطوايف بگذاريم و ببينيم كه هر طائفه اي بالاترين عبادتش چيست ؟ ما عبادت هاي ويژه داريم . نماز و روزه عبادت هاي عمومي است . حامان و مسئولان عبادت ويژه شان چيست ؟ اگر وزير و رئيس جمهور زياد عبادت بكنند و نماز بخوانند اشتباه است زيرا وقت مردم را گرفته اند و بايد گره مردم را باز كنند نه اينكه زيارت عاشورا بخوانند . وقتي شما صحبت مي كنيد شصت ميليون گره شان باز مي شود يا بسته مي شود . شما داريد روي بند راه مي رويد . عبادت يك پزشك ، قاضي ، پليس ، بازاري ، رسانه

ص: 8520

اي و خانم خانه دارچيست ؟ ميدانيد سعدي كجا مي گويد كه عبادت به جزء خدمت خلق نيست . در نصيحت الملوك به پادشاهي مي گويد كه تو نماز بخوان ولي عبادت اصلي تو خدمت به خلق است و اين را به همه نمي گويد . سعدي مي گويد من آن نيَم حلال از حرام نشناسم . من لاابالي نيستم ولي به پادشاه مي گويم كه عبادت تو همان خدمت خلق است . البته منظور اي نيست كه كسي كه مقامي دارد بايد ارتباطش با خدا كم باشد و اتفاقا بايد ارتباطش با خدا بيشتر باشد . خدا به پيامبر مي فرمايد كه تو بايد نماز شب بخواني . هر كاري كي عبادت بزرگي است . يك پزشكي كه نگران بيمارش باشد و به او سر بزند ، اين خودش بالاترين عبادت است . همه چيز سر سجاده نيست . روايت درايم كه بهترين عبادت يك پادشاه ، حاكم و يك گمركي چيست ؟ ما در اين سي سال خيلي براي مردم حرف زده ايم ولي خيلي حرفها را نزده ايم . سخن تازه بگو تا دو جهان تازه شود ، وا رَهَد از حد جهان بي حد و اندازه شود . ما بايد بيشتر مطالعه بكنيم . من به اين آقايان بد زبان مي گويم كه حديث داريم كه اگر انسانهاي بدزبان با زبانشان حرفي زدند كه همسرشان ناراحت شد ، اگر ده روز روزه باشند و نماز شب بخوانند ، خدا اينها را قبول نمي كند . اگر هر روز بخواهد به كربلا برود ، امام حسين (ع) قبول نمي كند و مي

ص: 8521

گويد كه اول برو دل زني را كه شكسته اي بدست بياور و بعد اينجا بيا . اين زن اين همه در خانه ي تو زحمت مي كشد و به بچه ي تو شير مي دهد به تو رسيدگي مي كند غذا برايت درست مي كند و به كارها رسيدگي مي كند . حالا چيزي كه شما مي خواهيد نشد بايد فحش بدهيد و عصباني بشويد ؟ داريم كه زبان اين انسانها در قيامت در عذابي سخت است . گاهي اين زبان آتش بپا مي كنند . من طاقت نزديك كردن آتش يك چوب كبريت به دستم را ندارم . چون زخشم آتش بر دلها زدي مايه ي نار جهنم آمدي . خانواده هايي كه مي خواهند به خواستگاري بروند اگر پسرشان بداخلاق و تند خو است ، وظيفه دارند كه به خانواده ي عروس بگويند . آنها ديگر خودشان مي دانند كه چكار بكنند . مادر بايد الان به خانواده ي عروس بگويد كه بعدا به او فحش ندهند . آقايي پيش من آمد و گفت كه دختري دارم كه اين قدر پاكدامن و عفيف است كه هنگام ازدواج گفت كه من مهريه نمي خواهم . فقط از تو سه تا چيز مي خواهم . يكي اينكه نماز بخواني و روزه بگيري ، پاكدامن باشي و خمس بدهي . الان اين مرد همه را كنار گذاشته است و با زنان رابطه دارد و ... اين مرد خيلي پولدار است و حاضر است كه براي اين زن خانه ي چند ميلياردي بخرد ولي دخترم مي گويد كه من نمي توانم زندگي بكنم . ما روايت

ص: 8522

داريم كه خدا به اندازه ي هيچ چيز به اندازه ظلم كردن به زن ناراحت نمي شود . اين زن الان تحت سلطه ي تو است . و بخاطر حفظ آبرو و آينده اش دارد با تو زندگي مي كند و تو به او ظلم مي كني . خانم هم بايد مواظب باشيد . گاهي شما هم زمينه ي آن عصبانيت را فراهم مي كنيد . مثلا آقا دوست دارد كه ليوان اينجا باشد و شما آنرا جاي ديگر مي گذاريد و آقا عصباني مي شود . گاهي چيزهاي كوچك باعث ناراحتي مي شود . خانم بايد بداند كه آقا چه چيزي دوست دارد مثلا آقا نيمرو دوست دارد و خوردن يك نيمرو در صبح مي تواند آقا را زير و رو كند .

سوال – سوره ي يوسف آيات 37-31 را توضيح بدهيد .

پاسخ – داستان حضرت يوسف است . خانم هاي مصر شنيدند كه زليخا عاشق نوكر خانگي اش شده است و تعجب كردند و زليخا آنها را دعوت كرد و يك چاقو و پرتغال دست آنها داد و وقتي يوسف از آنجا رد شد همه تعجب كردند . مي فرمايد : او انسان نيست . او يك فرشته است . زليخا مي گويد اين همان فردي است كه شما من را ملامت مي كرديد . من او را به كار شيطاني خودم دعوت كرده ام ولي يوسف استعصام كرد يعني طلب پاكي كرد . يعني دم به تله نداد و از دام من گريخت . عرب كاري كه همراه با يك تلاشي باشد در باب استعفال مي برد . مثلا استخراج

ص: 8523

نفت يعني كاري كه بايد با تلاش انجام داد . اگر كار راحتي باشد مي گويد : اِخرج يعني خارج كرد .عصمت يعني معصوم بود ولي اِستعصَم يعني خيلي زحمت كشيد تا معصوم ماند . در آيه قبل فرمود : با اينكه يوسف مي دانست درها بسته است ولي تلاش كرد و به طرف درها مي دويد . مولوي مي گويد گرچه رخنه نيست در اين عالم پديد خيره يوسف وار بايد مي دويد . گاهي خانواده ها مي گويند كه ما بچه مان را ترك داده ايم ولي دوباره به سمت اعتياد رفته است . او استعصام ندارد و براي پاكي تلاش نمي كند . من به دانشجو مي گويم كه اين دختر كه از آنجا رد مي شود تو وسوسه مي شوي اين طرف بنشين . الان شما در شغلي هستي كه رشوه در آن زياد است . اين شغل خودت را يك جوري عوض كن . خدا مي گويد كه اگر ببينم كه شما داريد استعصام مي كنيد و تلاش مي كنيد براي پاك ماندن ، من به شما كمك مي كنم . به تعبير حافظ ، دلا معاش چنان كن كه گر بلغزد پاي فرشته ات به دو دست دعا نگهدارت .

سوال – از قدمي كه در جهت رشد و تعالي روح تشنه ي انسانهاي خداجو برداشته ايد ممنون هستم . و اميدوارم گرد سياه فراموشي از تابلوي روشن سمت خدا براي همه ي برداشته شود . سخن خودم را با گلايه اي به حق شروع مي كنم . شما در سلسله برنامه هاي خود به همه جور برنامه هايي

ص: 8524

مي پردازيد وسعي در فرهنگ سازي در مقوله ي موضوعات مختلف داريد . اما پاره اي از موضوعات نياز به واكاوي و بحث در حوزه ي دين و سفارشات معصومين در مورد رعايت حقوق يكي از اقشار جامعه همچنان مسكوت ماند . مگر نه اين است كه اگر سه بار نداي وا مسلمانا شنيدي و به آن توجهي نكردي مسلمان نيستي . حال بانك وا مسلمانا سر مي دهم شايد كسي پيدا شود و از حرف دل ما هم گفته باشد كه ما هم ديده شويم . من دنبال سهم خواهي نيستم زيرا سهم ما با اوست ، او كه بشارت داده در اين دنيا هرچه از بنده ام دريغ شد ، آن دنيا آن قدر به او مي دهم تا راضي شود . سخن از محروم ترين قشر جامعه يعني معلولين است كه در بين مردم ما فراموش شده اند و اَنگ ناتواني آنان را برغم تمام استعدادها بيشتر به اخراجي ها ملقب كرده است . شايد بگوييد كه ديد من منفي است و با عينك سياه مردم را مي بينم اما اگر روزي هم با دست و پاي ناتوان ما در شهر بگرديد شايد حرفهايم را تصديق كنيد . اميدوارم با طرحي از مباحث مختلف اندگي از آلام اين قشر برداريد . هر چند كه مشكلات ما در حد يك يا چند پيامك نيست . ولي برآن شدم كه با طرح بعضي مصائب پيش روي خود در خانواده و جامعه و استمداد از كارشناسان محترم راهي فرا روي من و مسئولين باشيد . مردي 35 ساله و متاهل هستم و از بدو تولد

ص: 8525

تاكنون به دليل مشكلات مادرزادي دچار معلوليت از ناحيه ي چپ بدن شده ام . اما با اعتقاد و توكلي كه در خود سراغ دارم اين ضايعه هيچ گاه باعث نشد كه از اهدافم عقب نشيني كنم و من متكي به خودم هستم و تقريبا تمام كارها ي خودم را انجام مي دهم . داراي ليسانس فقه و حقوق هستم و آرزو دارم روزي در رشته ي خودم به مقاطع بالاتر راه يابم . قبل از ازدواج خود تقريبا زندگي بر وفق مراد بود با اينكه علي رغم تحصيلاتم موفق به يافتن شغل مناسبي نشدم با سرمايه اي اندك يك مغازه ي سوپر ماركت زدم . از اينكه در طول چند سال كاسبي توانستم يك سفر كربلا و يك عمره بروم و چون از معصوم به ما رسيده با ازدواج روزي انسان ها مضاعف مي شود ، تصميم به ازدواج گرفتم . و علي رغم تمام مشكلات و مخالفتها كه همچنان باقي است ازدواج كردم . من كه در طول زندگي ام سعي كرده ام پايم را از صراط مستقيم منحرف نسازم و در انجام واجبات كاهلي نكنم ، يكباره پس از ازدواج در معرض سيلي از مشكلات قرار گرفتم .صاحب مغازه من را از مغازه بيرون كرد و در آستانه ي تولد فرزند دوقلويم تنها سرمايه ي زندگي ام را از كف دادم و با حراج گذاشتن آبرويم دوره گردي سيگار فروش شدم . اما در اين شغل هم موفق نبوده و با باري از بدهكاري خانه نشين شدم . و گرد سياه شرمندگي در برابر خانواده من را تبديل به حاجي فيروزي كرده

ص: 8526

حتي سالي يك بار هم بيرون نمي آيم به كدامين گناه نمي دانم . نمي دانم كجاي كارم اشكال دارد و چرا سرنوشت من اين طوري شد و كسي جواب متقن به من نداد . هرچه توسل مي جويم آنرا نمي يابم ولي بيشتر آن را مشيت و امتحان الهي مي دانم چرا كه مي دانم هر كه دراين برم مقرب تر است جام بلا بيشترش مي دهند . وقتي در مصائب امام حسين (ع) و اصحابش تامل مي كنم بيشتر آرامش مي يابم و تنها صبر را پيشه و مستمسك خود قرار مي دهم اما هيچ گاه نتوانستم همسرم را قانع كنم . او درست است كه فردي قانع است و با اندك مستمري ماهي پنجاه هزار تومان بهزيستي مي سازد و اهل مُد و بريز و بپاش نيست اما متاسفانه كاهل نماز است . و مدام جزع و فزع مي كند و گاهي زندگي آنچنان به كام ما تلخ مي شود كه از ازدواج خود پشيمانم و تنها دلم به حال اين فرزندان مي سوزد . از شما مجري گرامي و كارشناسان محترم مي خواهم قدري پيرامون اين قشر سخن گفته و در آستانه ي روز زن و روز مادر اندكي راجع به وظايف و اجر معنوي كه در انتظار اين قشر از زنان جامعه است سخن گفته و من را هم راهنمايي كنيد . باشد كه حرفهايتان مرحمي بر قلب تكه تكه و چراغي فراروي همسرم . به خدا تحمل زخم زبان همسرم و كنايه هايش را ندارم . در ضمن اگر برايتان مقدور است قدري با خيرين عزيز صحبت نموده و

ص: 8527

گامي در جهت هدفمندي كارهاي خير برداريد . يادم مي آيد كه آقاي دكتر رفيعي در سخناني فرمودند كه اگر ثروتمندان جامعه تنها ده درصد از ثروت خود را ناديده بگيرند هيچ فقيري در كشور اسلامي ما نمي ماند . آيا به اعتقاد شما مهيا نمودن يك شغل براي يك معلول كمتر از مدرسه سازي است ؟ اميدوارم كه درد و دل هاي من در اين برنامه پخش بشود . باشد كه با بيان آن چشم هايي بيدار شده و خيلي ها قدر سلامتي خدادادي خودشان را بدانند ، اگرهم چنين نشد به آرزويم كه درد و دل كردن بود مي رسم .

پاسخ – ما بايد به كوتاهي خودمان اقرار بكنيم و آماري كه داريم بالاي يكي دو ميليون هست . دو ميليون معلول معنايش اين است كه اگر كنار هر معلولي چند نفر مثل پدر ، مادر ، همسر و برادر هم باشند چيزي حدود چهارده ميليون نفر در اين كشور با چنين مشكلاتي دست پنجه نرم مي كنند . جا دارد كه مردم و مسئولين ما خودشان را جاي معلولان بگذارند و بينند كه با چرخ آنها مي شود در خيابان راه رفت و خريد كرد و از عرض خيابان رد شد ، آيا ماشيني براي من مي ايستد ؟ آيا دستي من را تكان مي دهد ؟ آيا كمكي در انتظار من هست يا نيست؟ بعد مشكلات مالي و خانوادگي به آن ضميمه مي شود .بسياري از همسران جانباز وقتي ما را مي بينند مي گويند كه از ما هم بگوييد .ما با يك عشق و اشتياقي ازدواج كرديم و امروز

ص: 8528

آرام آرام داريم فراموش مي شويم . مردان ما در اين كشور روزي مرداني بودند كه اگر سينه ايشان را سپر نمي كردند ، امروز كشوري بنام ايران نبود و اين آرامش و امنيتي كه الان هست ديگر وجود نداشت . ما در كنار اينها رنج هاي خودمان را تقسيم كرده ايم و گاهي براي جابجا كردن همسرمان بايد دو نفر به ما كمك كنند در حالي كه شما راحت راه مي رويد وقدم مي زنيد و شادي مي كنيد . ببينيد كه ما در اين رنج خانه ها چه مي كشيم و اميدمان اين است كه با كس ديگري معامله كرده ايم و صبر و تحمل خودمان را داريم با او سودا مي كنيم وهيچ چشم داشتي از كسي نداريم كه به ما يك چشم ترحمي بيندازد .البته اينها از نگاه ترحم آميز خوششان نمي آيد . انسان گاهي با ترحم و گاهي با عشق به كسي نگاه مي كند . حتي مي خواهد با نگاه كردن به او ، براي خودش سرمايه كسب بكند. در آنجا من وامدار او هستم نه اينكه او رهين منت من باشد . من به آنها دلداري مي دهم و آنها بايد آستانه ي تحمل شان را بالا ببرند و آنها بايد مطمئن باشند درست مثل كنتوري كه درخانه ها هست ، هر لامپي كه روشن بشود ، كنتور يك شماره اي مي اندازد و هيچ حركت برقي از ديد او پنهان نيست . اگر چه كنتور در جاي پنهاني نصب مي شود ولي در پايان ماه معلوم مي شود كه ما چقدر از برق استفاده كرده ايم

ص: 8529

. و وسايل پر مصرف مشخص مي شود . الان خدا براي اين تحمل پر مصرف خود معلولان و همسرانشان كنتور قوي مي اندازد . ما هم دست نياز به طرف عزيزاني دراز مي كنيم كه تمكن مالي دارند و با اشتغال اين عزيران بخش كوچكي از بار سنگين معيشت خانواده را از دوش آنها بردارند .من مطمئن هستم كه بعد از اين برنامه افرادي هستند كه پا پيش مي گذارند تا بتوانند كمك جدي به آنها بكنيم ولي كمك اصلي همان است كه خدا فرموده است : و بشر الصابرين . ايشان بخاطر حرف خدا ازدواج كردند ولي در اين بين عده اي انسان هاي بي دين مي گويند كه ديدي ازدواج كردي و كارت بدتر شد . خدا در قرآن دارد كه ما هميشه شما را با خوبي و خوشي امتحان نمي كنيم . گاهي سختي سر راهتان مي گذاريم . پرش با مانع خيلي امتحان دارد و اِلا اگر مانع را برداري اسب راحت مي رود . خدا تا تحمل و ظرفيتي در كسي نبيند هرگز به او اين بلا و مصيبت ها را به او نمي دهد . من مطمئن هستم كه بگذرد اين روزگار تلخ تر از زهر بار دگر روزگار چون شكر آيد .

90-02-05

سوال – در رساله ي حقوق امام سجاد (ع) در مورد حق شكم صحبت بفرماييد .

پاسخ – حضرت فرمودند : مراقب باش كه شكمت را ظرف كم يا زياد از حرام قرار ندهي و حلال را هم مراقب باش و اندازه نگه دار . احتمال دارد كه زياد خوردن تو را به بي

ص: 8530

مروتي برساند .

مواظب باش آن ميزان كه حلال هم هست و مي خوري تو را به شكم بارگي نرساند يعني همه ي هَمّ تو شكمت نباشد . روايتي داريم كه روزگاري مي رسد كه همت مردم شكم شان مي شود . وفقط براي آنها زن مهم است . يعني شب كه خانه مي آيند از اين كانال به اين كانال مي زنند تا ببينند كدام شبكه خانم هاي زيباتري مي رقصند آن شبكه را ببينند . بعضي از خانواده ها گرفتار چنين بيماريهايي هستند . مي فرمايد : اگر اين جور شد ، جوانمرديت را از تو مي گيرد . ميزان و كيفيت غذا بر جوانمردي انسان اثر مي گذارد . مغازه داري چند روز به مغازه نيامد و شاگرد پرسيد استاد چر به مغازه نمي آيي ؟ گفت : حال ندارم . شاگرد گفت : حالت كه خوب است . گفت : چند روزي به مغازه نيامده ام كه مغازه ي آن طرفي فروش بكند . ديدم كه آن مغازه چند روزي كاسبي خوبي نداشته ، بخاطر اين نيامده ام . اين خيلي جوانمردي و فتوت مي خواهد . امروزه طرف اجناس ضرر دار هم مي آورد براي اينكه مشتري رد نشود و در مغازه ي ديگر نرود. قديم خود مغازه دار دو تا جنس نمي آورد تا طرف به در مغازه ي آن طرفي برود و از آنجا خريد كند . مي توانست آن جنس را بياورد و سود خوبي هم داشت ولي اين كار را نكرد . حاج مرشد چلويي درمغازه اش نوشته بود كه نسيه مي دهيم حتي به شما

ص: 8531

. امروز است كه هيچ كس اين كار را نمي كند و مي نويسد نسيه نمي دهيم حتي به شما . عكسي هم مي گذارند كه عاقبت نقد فروشي و نسيه فروشي را نشان مي داد . كسي كه نسيه مي دهد شكي نيست كه يك عده جنس مي برند و پولش را نمي آورند . اما عده ي زيادي هم دعا گو مي شوند . و گره اي از زندگي شان باز مي شود . هر عملي پيش نيازش فكر است . اول فكر يك كار به مغز ما مي رسد و بعد مي گوييم كه يك فكر بكري دارم . اين فكر از كجا مي آيد ؟ فكر خوب زمينه مي خواهد . امام سجاد (ع) مي فرمايد : طبيب معنوي انسانها ، فكر خوب زمينه اش غذاي مناسب است . در غذاي حلال هم بايد مراعات بكنيم . اگر ميهماني رفتيم و غذاي خوشمره اي جلوي ما نگذاشتند پشت سرشان غيبت نكنيم . ما ايرانيان مي گوييم كه كسي براي غذا جايي نمي رود ، روي باز مهم است . اما عملا مي گوييم كه ديدي چه پذيرايي كردند . آنها كه با روي باز از شما پذيرايي كردند و شما را هم تا در حياط مشايعت كردند ولي دستشان تنگ بود . گاهي بچه ها خانه ي خاله شان نمي روند و مي گويند كه غذايش بدمزه است . شما بگوييد كه اشكالي ندارد بجايش خاله تان خوشحال مي شود ، دلش باز مي شود وقتي شما را مي بيند و دستش تنگ است . حالا ما آنجايي كه خوب از

ص: 8532

ما پذيرايي مي كنند مي رويم . پس معلوم مي شود كه ما شكم باره هستيم . مي فرمايد : وقتي انسان عطش زيادي براي خوردن و نوشيدن دارد ، خودش را نگه دارد . مثل زمان افطار كه انسان 15 ساعت چيزي نخورده و مي خواهد كل سفره را بخورد . آنجا ما بايد با حساب و كتاب غذا بخوريم . مي فرمايد : وقتي آنقدر خورده اي كه حالت شكم درد گرفته اي و سنگين مي شوي ، اين سنگيني براي تو كسالت مي آورد و اين كسالت تو را از هركار خوب و كرامتي باز مي دارد . فرض كنيد انسان مي خواهد بلند بشود و كار خوبي بكند ولي او را با زنجير ببندند . گاهي پرخوري ، براي تو زنجيري مي شود . حكايتي از سعدي مي گويد : يكي از ملوك عجم طبيبي حاذق به خدمت مصطفي فرستاد . سالي در ديار عرب بود . كسي پيش او تجربه نياورد و معالجه از وي نخواست . پيش پيامبر آمد و گله كرد كه بنده را براي معالجت اصحاب فرستاده اند و در اين مدت كسي التفاتي نكرد تا خدمتي كه بر بنده معين است بجاي آورد .رسول گفت :اين طائفه را طريقتي است كه تا اشتها غالب نشود نخورند و هنوز اشتها باقي بود دست از طعام بدارند . طبيب گفت :اين است موجب تندرستي . زمين ببوسيد و برفت . سعدي مي گويد : سخن آنگه كند حكيم آغاز سرانگشت رو به لقمه دراز ، كزناگفتنش خلل زايد يا زناخوردنش بجان آيد . مي گويد طعام مثل سخن

ص: 8533

است . انسان حكيم وقتي زبان را به حرف زدن باز مي كند كه اگر حرف نزند يك مشكلي پيش مي آيد .پرگويي مثل پرخوري است . همان جور كه پرخوري كسالت مي آورد ، پُرگويي هم انسان را بيچاره مي كند زيرا از پرگويي غيبت ، تهمت ،سخن چيني و ... مي آيد . كم گويي اين چنين نيست . لاجرم حكمتش بود گفتار خوردنش تندرستي آرد ببار . مي فرمايد : نوشابه اي كه انسان را به مستي بكشاند نخور زيرا مست كننده است ، تو را خوار مي كند و تو را به ناداني مي برد و جوانمردي را از تو مي گيرد . اينجا نمي دانيم كه حضرت همين شراب را مي گويد كه نخور يا همين نوشابه هاي معمولي را مي گويد كه اگر زياد بخوري تو را به نوعي مستي در خوردن مي كشاند . گاهي سر سفره چند جور نوشابه است . نوشابه ي گازدار و بي گاز ، دوغ ، دلستر . ما انسانها هم كه تنوع طلب هستيم و مي گوييم كه از هر كدام يك ليوان مي خوريم .مي گويد آن نوشابه هايي كه تو را به مستي سيراب شدن مي كشاند . حضرت علي (ع) مي فرمايد : مستي فقط در خوردن نيست ، مستي در جواني ، غرور ، قدرت ، ثروت و زيبايي هم هست . اگر انسان شراب خورد خوار و خفيف مي شود . در اينجا دوتا نكته ي كلي هست . يكي اينكه خوردن بايد تو را به سمت سلامتي ببرد . خدا خوردن را براي سلامت شما گذاشته

ص: 8534

است ، شما اين را به ضرر و زيان تبديل نكن . يكي ضرر معنوي است مثل غذاي حرام . ممكن است انسان غذاي حرام را به اندازه بخورد ، اين حرام است . يكي هم ضرر پرخوري است . انسانها الان يا حرام خواري مي كنند يا پرخوري مي كنند .درست مثل دكتري است كه مي داند علت مريضي چيست ديگر لازم به آزمايش ، سي تي اسكن و سونوگرافي نيست . اين پزشك (امام سجاد ) اين را از جد بزرگوارش به يادگار گرفته است كه چگونه مشكل ما را بفهمد و ما را درمان كند .

سوال – همه از بدي هاي همسر من مي گويند . و من را از زندگي كردن با اونااميد مي كنند. اما من نمي خواهم كه زندگي ام بهم بخورد . بعضي وقتها هم حق با آنهاست . همسر من بدي هايي هم دارد . البته همسر من انتخاب پدر و مادرم بوده است نه من ولي من براي او دعا مي كنم كه خداوند عقل كاملي به او بدهد . آيا دعاهاي من اثري دارد يا خير ؟

پاسخ – من به اين بانو بخاطر اين همه صبر و حوصله و بردباري تبريك مي گويم . در روزگار ما اين خانم ناياب و كمياب است . الان همين كه كسي فهميد كه همسر من مشكلي دارد و من هم فهميدم ، اولين چيزي كه خانم به يادش مي افتد طلاق و رفتن خانه ي مادرش است . تازه اين خانم مي گويد كه اين همسر تحميلي است و خانم خودش او را انتخاب نكرده است

ص: 8535

. خودش عاشق نشده كه پايش بسوزد و بسازد . اين خانم به احترام انتخاب پدر و مادرش و بخاطر اينكه آنها ناراحت و خجل نشوند چيزي نمي گويد . اين خانم فرشته است . پيامبر در بياني فرمودند كه چنين زناني فرشته هستند . اين خانم مطمئن باشند كه اين دعاها موثر است . البته در كنار دعا گاهي با محبت با همسرش صحبت كند يا براي او بنويسد كه تو اين خوبي ها را داري ، اي كاش اينجا اين كار را هم بكني . اربابي خدمتكار زيرك و فهميمي داشت و وقتي خدمتكار كارها را انجام مي داد مي گفت كه قربان كار انجام شد . نمي گفت كه من انجام دادم . اين دعا در كنار اين صبوري ، دركنار اين تذكر ، سه ضلع يك مثلثي است كه حتما اين زندگي را به شيريني خواهد كشاند. اقوام و فاميل در خانواده وظيفه ندارند كه بدي همسران و فرزندان را به رخ همديگر بكشند اگر همديگر را دوست دارند. مگر اينكه براي مداوا بگوييم آن هم با يك بيان لطيف كه خود طرف مي فهمد منظور ما حسودي و بدي گفتن طرف نيست . انگيزه ي گفتن مهم است . اگر زندگي بهم بخورد شما در آنجا مسئول هستي . در اسلام يكي از سه موردي كه دروغ جايز است ، دروغ گفتن براي اينكه بين زن و مردي آشتي برقرار كنيم .

سوال – من اهل تقلب در امتحانات هستم ، آن هم در حد تيم ملي . خواستم حرفي بزنيد كه من دست از اينكارم بردارم .

پاسخ –

ص: 8536

اين تيم ملي را من اصلاح كنم . منظورش اين نيست كه تيم ملي ما تقلب مي كنند . اين اصطلاحي است كه جوانان مي گويند و بيشتر براي جنبه ي مثبت مي گويند . مثلا مي گويند كه فلاني پسر خوبي است در حد تيم ملي . گاهي هم براي عظمت و بزرگي بكار مي برند . اولا اين انسان بداند كه بعدا در زندگي اش با انسانهايي مواجه خواهد شد كه از او متقلب تر هستند و كلاه سرش خواهند گذاشت . داستان خدا داستان آن حبوبات فروشي است كه هر كس مي آمد يك نمونه مي آورد و فروشنده يك كيسه به او مي داد . وقتي خدا مي بيند كه من يك مشت تقلب برده ام آن موقع گوني گوني تقلب سرم مي آيد . همسري كه مي گيرد در زندگي با او تقلب مي كند . دوستاني كه در سر راهش قرار مي گيرند بعدها به او كلك خواهند زد . ثانيا ما در احكام داريم كه اگر كسي چيزي را از راه تقلب بدست بياورد حرام است . من الان با تقلب ديپلم يا ليسانس گرفته ام،پايان نامه ي فوق ليسانس من را يك كس ديگري نوشته و من آنجا ارائه كرده ام يا مقاله اي كه براي فرد ديگري است و من بنام خودم چاب كنم و بعد از آن امتيازي گرفتم كه عنوان استادياري من دانشياري شده است يا يك سربازي محموله ي قاچاقي را كشف كرده ، يك جناب سرهنگي اين را به نام خودش گزارش داده است ، آن وقت آن پولي كه من از

ص: 8537

اين ليسانس با تقلب ، دكترا با تقلب و پاداش كشف محموله تقلبي مي گيرم حرام است . گر حكم كنند كه مست گيرند در شهر هرآنكه هست گيرند. بايد مراقب باشيم . حالا اگر كسي تقلب كرده مي تواند يكي اينكه از آن كار توبه كند و ديگر اينكه براي كسب آن چيزي كه در آن تقلب كرده بكوشد . مثلا فردي كه حالا با مدرك ليسانس استخدام شده ببيند كه آن درس هاي مشكلي كه تقلب كرده را دوباره بخواند و به خدا بگويد كه من آن موقع ياد نگرفته ام ولي الان اين درس ها را مي خوانم تا ياد بگيرم . حالا اگر حقي ضايع شده بايد صاحب حق را راضي كرد . گناهان را به لازم و متعددي تقسيم بندي كرده اند . خدا گناهان لازم را براحتي مي بخشد ولي گناهان متعددي را براحتي نمي بخشد و آن موقع كار بر ما سخت مي شود . حداقل اگر گناه مي كنيم ، گناهان متعدي نكنيم .

سوال – سوره يونس آيات 25-21 را توضيح بدهيد .

پاسخ – در آيه 24 خدا داستان زندگي دنيا را براي ما مي گويد. مي فرمايد : داستان زندگي شما مثل باراني است كه اواخر زمستان و بهار مي فرستيم و زمين ها سرسبز مي شوند . درختها شكوفه مي دهند و بعد ميوه هاي رنگارنگ مي دهند و بلبلان در باغ نغمه سرايي مي كنند ، صاحب اين باغ مي گويند كه كار ما تمام شده و به سلامت بسرمي بريم ناگهان باد خزان مي وزد و همه اين سرسبزي را مي

ص: 8538

برد و مثل اينكه ديروز اصلا چنين سرسبزي نبوده است . اي انسانها يادتان باشد كه گول ظاهررا نخوريد . باد خزان در راه است واين پايدار نيست . بقول خواجه : رهزن دهر نخفته ست مشو ايمن از او ، وگر امروز نبردست فردا ببرد . ما بايد از اين آيات درس بگيرم و مغرور لحظات خوش خودمان نشويم .

سوال – مادر من يكي از افرادي است كه هميشه برنامه ي شما را مي بيند .از وقتي كه يادم مي آيد پدر و مادر من يكبار هم عاشقانه با يكديگر صحبت نكرده اند . از وقتي كه من يادم مي آيد اين دو اصلا با هم صحبتي نكرده اند و دائما در جنگ و درگيري بوده اند . سر كوچكترين مسئله چنان بلوايي بپا مي كردند و حريم يكديگر را مي شكستند. هيچ وقت دوست نداشتم كه درباره ي آنها قضاوت بكنم زيرا خدا فرموده به پدر و مادر احترام بگذاريد . هر دوي آنها اهل نماز و روزه هستند و اهل حلال و حرام هستند و همه را خوب رعايت مي كنند اما نمي دانم چرا نمي توانند با يكديگر كنار بيايند . ما خواهر و برادرها هيچ وقت ريشه وعلت اين اختلافات آنها را نفهميديم . راهنمايي بفرماييد .

پاسخ – اين نامه ها واقعا انسان را ناراحت مي كند . يك كانوني كه مي تواند گرم باشد ما انسانها آن را اين جور سرد و بي روح مي كنيم . و روزي فرا مي سد كه همين را به ما مي دهند . الدنيا مزرعة الاخرة .اگر در اين مزرعه

ص: 8539

شادي كاشتي ، تخم مهر و وفا با همسرت كاشتي ، آن وقت در بهشت به تو و همسرت محبت مي كنند . حافظ مي گويد : تخم وفا و مهر در اين كهنه كشتزار ، آنگه دهد ثمر كه بود موسم درو . اگر تو بذرگذشت كاشتي ، آنجا خدا از سر تقصيرات تو مي گذرد. اگر سر كوچكترين چيز گيردادي ، خدا هم سر كوچكترين چيز گير مي دهد . مي گويد كه اگر تو گذشتي من گذشت كنم . اگر تو سكوت كردي من سكوت كنم . اگر فرياد كشيدي من هم فرياد مي كشم مخصوصا فريادهايي كه متعددي است . يك وقت من در خلوت خودم فرياد مي كشم و كسي نمي فهمد ولي وقتي تو پيش بچه ها فرياد مي كشي و اين دختر را كه مثل گل است پرپر مي كني و فردا سر زندگي خودش هم همين مي آيد چون در خانه محبتي نديده است . كهنه ابري كه بود زآب تهي ، كي تواند كه كند آب دهي . ما نمي توانيم به خدا بگوييم كه خنده ي من نمي آمد و نمي شد . زيرا خدا مي گويد كه چطور با دوستانت مي شد كه بخندي ؟ تو كه مي توانستي در بيرون خرج كني چرا در خانه خرج نكردي ؟ پس مي توانستي . كسي كه دست ندارد به او نمي گويند وضو بگير زيرا دستي ندارد . چرا ما ناشكر و ناسپاس هستيم و قدر نعمتهايي كه داريم نمي دانيم . مثلا اگر مردي 60 سال دارد و سالم است ولي يكدفعه بيماري قلبي

ص: 8540

گرفته و دكتر گفته كه بايد عمل بكني . بايد خودش را بدست دكتر و جراح بسپارد . شما 60 سال بداخلاق بوده اي و ديده اي كه بداخلاقي چقدر بد است .تصميم بگير كه خوش اخلاق بشوي . فرض كن كه كارد و چاقوي جراحي شما را خوش اخلاق كرده است . اينكه من همين هستم ، ديگر عوض نمي شوم ، از من گذشته ، اينها وسوسه هاي شيطان است . يحيبون ان يتطهرون . خدا مي فرمايد كه افراد مومن پاكيزگان را دوست دارند . ما اصلا خوش اخلاقي را دوست نداريم و مي خواهيم از آن فرار كنيم . اگر بگوييم كه خوش اخلاقي را هم دوست داريم دروغ گفته ايم . مثلا سر يك سفره اي چند نوع غذا گذاشته اند و غذايي كه من خيلي دوست دارم دوراز دست من است . بالاخره آنقدر نگاه مي كنم و مي گويم كه آن را كمي جلو بياوريد و بعد حركت مي كنم و غذا را برمي دام .پس وقتي دوست دارم حركت مي كنم . معلوم است كه من دوست ندارم اگر دوست داشتم جنبشي مي كردم . پيامبر مي فرمايد : روز قيامت هيچ عملي به اندازه ي خوش اخلاقي و خوش رويي كفه ي اعمال خوب را سنگين نمي كند . اگر درآن روز ديديم كه كفه ي اعمال مان سنگين شده ، بدانيد كه بخاطر خوش رويي ، خوش اخلاقي و صبوري است كه در دنيا بخرج داده ايم .

سوال – اين قدر به خانمها نگوييد كه به خودتان برسيد كه شوهرانتان به دنبال كسي نيفتند

ص: 8541

، مردها دارند از اين مسئله سوء استفاده مي كنند .شما به مردها بگوييد كه دنبال دل تان نيفتيد وبه زن و زندگي تان وفادار باشيد . راهنمايي بفرماييد.

پاسخ – خوب به خودتان نرسيد .يك قيافه ي ژوليده و يك دهان با بوي نامطبوع داشته باشيد ،ببينيد كه مردتان خوب مي شود . تازه اين همه به خودتان مي رسيد ، مردها اين جوري هستند ، اگر نرسيد چه مي شود ؟ بقول آقاي رنجبر وقتي مي خواهي تاب بخوري دو تا طناب دارد ،بايد هر دو طناب را بگيري تا بتواني تاب بخوري . زندگي مثل تاب است . اگر بخواهيم در زندگي خوب تاب بخوريم هم زن بايد به خودش برسد تا پيش مردش چشم پُركن و چشم نواز باشد و بتواند دلبري بكند . و هم مرد بايد هرزگي نداشته باشد و دلش پيش زن و بچه اش باشد . ولي اينها مجوز براي آقايان و خانمها نمي شود . پيامبر فرمود: وقتي زن مي خواهد به اتاق خوابش برود چگونه برود ؟ چرا پيامبر كه بايد از چيزهاي آسماني بگويد از چيزهاي زميني مي گويد ؟ امام صادق (ع) و پيامبر دستور زندگي داده اند كه دهان مرد و زن چگونه باشد و چگونه همديگر را ببوسند . چگونه بهم نگاه كنند . پيامبر مي فرمايد : به مرد اجر وپاداش مي دهند وقتي كه سر سفره ، دهان همسرت لقمه بگذاري . بچه ها ببينند كه اين زن و مرد چقدر با هم مهربان هستند و چقدر بهم احترام مي گذارند .

سوال – من ليسانس حقوق دارم .سربازي

ص: 8542

نرفته ام و بخاطر ترس از خدا ازدواج كرده ام . با اينكه فقر مالي داشتم مورد قبول خانواده ي دختر قرار گرفتم ولي مورد شماتت فاميل قرار گرفته ام . نظر شما در مورد كار من چيست ؟

پاسخ – شما كار بزرگي كرده ايد . گوش به حرف كسي نده . مردم هرچه مي خواهند بگويند . بايد يك يا علي گفت و حركت كرد . بايد از جايي شروع كرد . در ضمن همين كساني كه شما را شماتت مي كنند ، از آنها بپرسيد كه شما اول ازدواج چه داشتيد ؟ بعد از ازدواج خدا به بركت اين زن به شما همه چيز مي دهد . من وقتي ازدواج مي كردم هيچي نداشتم ، حتي پدر و مادرم هم هيچي نداشتم ولي امروز به بركت زن و فرزند خدا به من امكانات داده است و مهمتر از آن اعتبارات داده است . كساني كه اين حرف را مي زنند يعني دارند به خدا توهين مي كنند. قرآن مي فرمايد: تو به وعده هاي من ايمان بياور من به تو كمك مي كنم منتها كمي صبر كن . روزگار شهد و شكر هم مي رسد. مثل يوسف كه چاه و زندان را تحمل كرد و بالاخره عزيز مصر شد . آقايي كه مدير عامل بانك مهمي است اين خاطره را مي گفت . اوايل حدود 30 سال قبل كه تازه سركار رفته بودم خيلي كار مي كردم وحتي بعضي شبها در بانك مي خوابيدم . يك كارمندي به من گفت با اين خرحمالي هايي كه مي كني ، مي خواهي كجا را

ص: 8543

بگيري ؟ گفتم مي خواهم روزي رئيس تو بشوم. گفت : خوابش را ببيني . گذشت و روزي من براي سركشي به بانكي رفت و آن آقا هنوز كارمند جزئي بود .من را ديد و تعظيم كرد و گفت كه شما از روز اول هم خيلي پركار بوديد . اين نيست كه تلاش بي ثمر بماند . خدا اجر محسنين را ضايع نمي كند .

ما در بعضي از كارها يكسره فرنگي ، غربي و اروپايي مي شويم اما چيزهاي خوبشان را ياد نمي گيريم . امام در وصيت نامه الهي سياسي خودشان مي فرمايند كه ما نمي گوييم همه چيز غرب بد است . چيزهاي خوبشان را ياد بگيريد . در داستان ازدواج دختر و پسر كه همديگر را دوست دارند و هيچ چيزي هم ندارند ،با هم ازدواج مي كنند و با هم زندگي را مي سازند . امام كساني را كه عقد ميكرد به آنها مي فرمود : برويد با هم بسازيد . يك معنايش اين است كه با هم بسازيد . زندگي ساخته شده نيست . زندگي يك زميني است كه به شما مي دهند كه در آن ساختمان بسازيد منتها با هم بسازيد يكي بنا بشود و يكي آجر بدهد .

90-03-09

سوال – در مورد حق نماز از رساله ي حقوق امام سجاد (ع) توضيحاتي بدهيد.

پاسخ – حق نماز بر تو اين است كه بداني با آن به ميهماني خدا مي روي و در پيشگاه و منظر خدا مي ايستي . حالا كه اين را مي داني ، شايسته است كه با حالت شخص خوار ،دلداده ، پارسا

ص: 8544

، ترسان ، اميدوار ، بيچاره و زاري كننده در حال نماز بايستي . با آرام گرفتن با وقار بودن و سر به زير بودن و با همه ي وجود كسي را كه در برابرش ايستاده اي بزرگ بداري و از دل و جان با او راز و نياز بكني . از او مي خواهي كه تو را از قيد و بند گناهاني كه تو ر ا فرا گرفته اند و گناهاني كه تو را به پرتگاه هلاكت مي اندازد نجات دهد . بعد از حقوق اعضاء ، امام سجاد (ع) در اولين بخش به حقوق اعمال مي پردازند و مقدم بر همه حق نماز را مطرح مي كنند . اين خودش نشان مي دهد كه نماز چقدر مهم است و ما بايد به آن توجه كنيم . اولين جمله امام اين است كه حق نماز اين است كه تو بداني يعني ما بايد يك چيزهايي را بدانيم . فرق انسانهاي بزرگ با كوچك اين است كه آنها چيزهايي را مي دانند كه انسانهاي كوچك نمي دانند . وقتي ما خدمت امام رضا (ع) مي روييم مي گوييم كه تو مي داني كه من چه مي خواهم . حافظ مي گويد : ارباب حاجتيم و زبان سوال نيست در حضرت كريم تمنا چه حاجت است . تو هم مي داني و هم كريم هستي و هم خبر داري كه ما چه گرفتاري داريم . ما بايد در دنيا يك چيزهايي را بدانيم . مثلا اگر فردي مي خواهد با فردي ازدواج كند و از همه نظر او را پسنديده است و فقط كافي است كه

ص: 8545

بداند آقا ايدز دارد . ديگر با او ازدواج نمي كند حتي اگر او زيباترين و پولدارترين مرد عالم باشد . يا مثلا بداند كه اين طرف بداخلاق است . البته اگر بداند كه بداخلاقي چيست حاضر نيست كه با طرف زندگي بكند . الان بسياري از زندگي ها بخاطر اخلاق دارد از هم پاشيده مي شود . دين آمده كه يك چيزي را به ما خبر بدهد . پيامبر نبي است و نبي از نبأ يعني خبر آمده است . پيامبر خبرگزار نبوت است . الان وقتي مردم به هم مي رسند مي گويند كه چه خبر ؟ پس حضرت اول مي گويد كه تو بايد بداني كه در اين نماز ميهمان خدا هستي . بعضي ها در ميهماني رفتن عجله مي كنند و اگر ميهماني باكلاسي باشد زودتر مي آيند كه مكان هاي خوبي نصيب شان بشود . آقايي مي گفت كه من نمازم را آخر مي خوانم زيرا مثل گوني است و آخر وقت نماز روي گوني است . طرف گفت كه وقتي گوني را بيرون مي ريزند نماز تو دوبار به آخر مي رود . پس تو ميهمان خدا هستي و هر ميهماني آدابي دارد . اولين ادب ميهمان اين است كه ما به تناسب عظمت ميهماني براي خودمان تشريفات قائل مي شويم . لباسي كه در يك ميهماني رسمي مي پوشيم با لباسي كه در يك ميهماني معمولي مي پوشيم فرق مي كند . اگر من بدانم كه اي صاحب خانه از چه كاري خوشش مي آيد سعي مي كنم كه همان كار را بكنم . در مفاتيح زيارت هايي

ص: 8546

است كه هر روز منسوب به يكي از امامان است . در آنجا داريم كه من ميهمان شما هستم و از شما مي خواهم كه از من پذيرايي كنيد . اگر كسي با لباس پاره و كهنه به ميهماني بيايد همان دم در يك غذا به او مي دهند كه برود ولي اگر كسي با يك ماشين شيك به ميهماني بيايد اصلا از او نمي پرسند كه شما دعوت داريد يا خير و او را سريع راه مي دهند . كلاس طرف ممكن است كه او را به بالاي مجلس ببرد و بعد بفهمند كه انسان حقه بازي بوده است يا اصلا دعوت نبوده و يا اشتباه آمده است . يك دفعه ما به عروسي رفتيم كه دو تالار كنار هم بود واشتباهي به سالن ديگري رفته بوديم و آنها ما را خيلي تحويل گرفتند و بعد فهميديم كه اشتباه رفته ايم . پس نماز واقعا ميهماني خداست . خدا روزي پنج بار ضيافتي به افتخار شما ترتيب داده است . همين شمايي كه فكر مي كني كسي نيستي و ارزشي نداري . براي همه كارت دعوتها با امضاء فرستاده شده است . يعني همان كارت دعوتي كه براي پيامبرش فرستاده ، براي شما هم فرستاده است . ان الله و ملائكته يصلون علي النبي يا ايهاالذين امنوا صلوا عليه و سلموا تسليما . همين آيات را هم خدا در مورد مومنين فرمود . در سوره احزاب آيه 43 مي فرمايد : خدا و فرشته ها به شما سلام مي فرستند تا شما را از تاريكيها به سمت نور بفرستند. يك جايي به پيامبر فرموده

ص: 8547

كه تو اخلاق عظيمي داري و در جاي ديگر به مومنين مي فرمايد كه شما هم اخلاق عظيمي داريد . پس اين يك ضيافت شاهانه به افتخار ما گداها است . اذان اعلان اين است كه الان در بازشده و ميهماني شروع شده ، تشريف بياوريد ، صلا در داده خوان انداخته . انسانهايي بهانه مي آورند كه الان نمي توانم بيايم زيرا دستم كثيف است يا حال ندارم . شما بايد قبلا دستت را مي شستي و آماده بودي . پيامبر چند دقيقه قبل از اذدان سر سجاده مي نشست و منتظر بود كه اين در باز بشود . يك آقايي زنگ در محبوب را زد و تا گفت من هستم ، محبوب گفت كه الان مي آيم در را باز مي كنم . آقا گفت كه اول بيا پشت پنجره من يك نگاهي به تو بيندازم چون ديگر طاقت ندارم . اول از روزنه ي پنجره در آر سري ، آنقدر صبر ندارم كه تو درباز كني . پيامبر يك حال بي صبرانه اي نسبت به نماز داشت كه جلوتر در سجاده مي نشست . گاهي بعضي افراد براي يك شير يك ساعت جا مي گيرند تا يك شير بگيرد . خدا هم مي گويد كه تو هم كمي جلوتر درخانه ي ما جا بگير . اين بحث يك لذت معنوي است . همين كه شاهي يك ضيافتي براي ما گداها برپا كرده است . هر دمش با من دل سوخته لطفي دگر است ، اين گدا بين كه شايسته ي اِنعام افتاد . مشكل ما اين است كه اين را نمي فهميم

ص: 8548

كه نماز يك ضيافت است . البته چيزهاي ديگر هم در آن است . مولانا مي گويد كه چرا تو دنبال پشم شتر مي گردي ، خود شتر را بگير به دنبال آن پشم را هم به تو مي دهند . آخرت قطار اشتر دان عمو در تبع دنياش همچو پشك و مو .دنيا به آخرت چسبيده است ولي آخرت به دنيا چسبيده نيست . اگر دنيا را گرفتي آخرت رها مي شود . اما اگر آخرت را گرفتي دنيا هم روي آن است . كسي خطاليي كرده بود و امام حسين (ع)را گرفته و مي بوسيد . پيش پيامبر او را ناز و نوازش كرد و پيامبر فهميد كه او اشتباهي كرده چون هر كس امام حسين (ع) را پيش پيامبر مي آورد ، در آنجا لطف پيامبر بيشتر مي شد. اگر نماز را بخاطر نماز بخوانيم تبعات دنيوي و اخروي هم همراه آن است . بعضي ها فكر مي كنند كه اگر نماز خواندند بايد كارهايشان درست بشود مثلا خواستگاري رفتند دختر بايد جواب مثبت بدهد زيرا داماد نماز خوانده است و اگر جواب مثبت نگيرد ديگر نمي خواند . پس نماز ميهماني با كلاسي است كه تو را پيش شاه مي برند و تو او را مي بيني . ديگر چه چيزي بالاتر از اين مي خواهي ؟ امروزه مردم براي اين كه يك فرد بزرگي را ببينند سر و دست مي شكنند يا براي اينكه با او عكس بگيرند . مي فرمايد : تو بدان كه سر نماز در مقابل خدا و يك بزرگي ايستاده اي . اولا چه اتفاق بزرگي

ص: 8549

افتاده كه به ما اجازه دادند كه خدمت يك بزرگي برويم .در فرهنگسرايي ، خانمي در مورد نماز شعر نو مي خواندند . تو را بلند صدا كردم و بزرگ شدم وقتي من سر نماز مي گويم : الله اكبر اولين اتفاق اين است كه من خودم احساس بزرگي مي كنم كه دارم با بزرگان صحبت مي كنم . وقتي بچه اي براي اولين بار به بانك مي رود كه پول از حساب خودش بردارد و صندوق دار به او مي گويد كه امضاء كن و او امضاء مي كند .در اينجا بچه احساس بزرگي مي كند كه پول خودش را گرفته است . مي فرمايد : پس اين را فهميدي شايسته اين است . مولوي مي گويد : مرغ من در حسرت فهم درست . مولوي مي گفت كه نافهمي مردم من را كشته است . حالا كه ما فهميديم آداب و آثارش اين است . طلبه اي به استادش گفت كه من زن مي خواهم . استاد گفت باشد بعدا . طلبه اصرار كرد كه بايد به همي زودي باشد و اِلا من در گناه مي افتم و استاد گفت كه بايد صبر كني . يك روز وقتي با استاد از فوتبال برمي گشتند و بسيار كثيف خاكي بودند استاد به شاگرد گفت كه بيا زود سوار موتور بشو كه مي خواهيم به خواستگاري برويم و دير مي شود . گفت : استاد با اين وضع ؟ استاد گفت كه تو ديروز گفتي كه ممكن است به گناه بيفتي پس عجله كن . شاگرد گفت كه من با اين وضع نمي آيم .

ص: 8550

استاد گفت : پس هر كاري وقت و حال مناسب مي خواهد . حضرت مي فرمايد : شايسته اين است كه وقتي تو مي خواهي به اين ضيافت بيايي نمي تواني با هر سر و وضعي بيايي . بايد لباس نمازگزار پاك باشد ، دلش چطور ؟ دل بايد پاك باشد و اين حرف خوب يايت كه بعضي از خانمها مي زنند ولي چشم و گوشه هم بايد پاك باشد . دل مثل آب سد كرج است . اگر اين آب پاك باشد لوله كشي مي شود و به همه ي خانه ها آب پاك مي رود . حضرت مي گويد كه ما هنگام نماز بايد به كجاهاي وجودمان توجه داشته باشيم . هركس وارد قصر خسرو پرويز مي شد بايد به خاك مي افتاد زيرا آنها براي خودشان يك شكوهي الهي قائل بودند و مي گفتند كه نژاد ما يك نژاد خدايي است . وقتي نماينده ي رسول خدا نامه آورد . به او گفتند كه به خاك بيفت . او گفت كه ما فقط در مقابل خدا به خاك مي افتيم . گفتند : او سايه ي خداست . در مقابل اين پادشاهان كه چند وقت بعد حكومت شان پايان مي پذيرفت مثل حسني مبارك در مصر ، مردم را مجبور مي كردند كه به خاك بيفتند . بعضي ها پشت تلفن هم به مدير بالاتر از خودشان تعظيم مي كنند . عظمت طرف از پشت تلفن هم تجلي مي كند . مي فرمايد : هم ميل داري و هم مي ترسي . مثلا يك وقت انسان پول ندارد و از بي پولي

ص: 8551

مي ترسد . يك وقت شما پول زياد داري و راغب هستي و هم مي ترسي كه نكند دزد آنرا بگيرد و تو را بكشد . كسي كه در مقابل خدا مي ايستد و خدا به او اذن مي دهد كه در مقابل او بايستد ، چنين حالتي دارد يعني هم راغب است و هم خائف . هم ميل دارد و هم مي ترسد كه كاري بكند كه از چشم اين بزرگ بيفتد . آقايي به من گفت كه من با زير پيراهن نماز مي خوانم . اشكالي دارد ؟ گفتم كه اگر من به درمنزل شما بيايم شما با زير پيراهن بيرون مي آيي ؟ گفت : نه . گفتم : پس چطور دلت مي آيد كه روز قيامت با زير پيراهن پيش خدا بروي . هر دست كه دادند همان دست گرفتند .

سوال – سوره ي يوسف آيات 87 تا 95را توضيح بدهيد .

پاسخ – اين آيات ادامه ي داستان يوسف است كه براي بار دوم برادران مي آيند و او را مي شناسند . حضرت يوسف با كنايه به آنها مي گويد كه مي دانيد با يوسف چه كرديد ؟ آنها مي گويند : تو يوسف هستي و او مي گويد كه من يوسف هستم . يكي از كليدي ترين و طلايي ترين كليدهاي موفقيت حضرت يوسف اين است كه تقوا و صبر داشت . اين دو چرخ عالم هستند كه با هم هستند . بعضي از انسانها نه صبر دارند نه تقوي . به هر ترتيبي شده مي خواهند كارشان را پيش ببرند . طرف مي خواهد نماينده ي

ص: 8552

مجلس بشود و براي فرقي نمي كند كه چكاري انجام بدهد . بعضي ها با دروغ مي خواهند به دختر مورد نظرشان برسند . مثلا ترم اول است ولي مي گويد كه ليسانس دارد و مي خواهد او را جلب كند و بعدا مي گويد كه من بخاطر تو دروغ گفتم . دختر مي گويد كه من بايد اين پسر را به دام خودم بكشانم حتي با گناه . من بايد اين پول را بدست بياورم به هر ترتيبي كه باشد . گاهي بعضي از افراد تقوا دارند ولي صبر ندارند . مي گويند كه چرا كار ما شش ماهه درست نشد . از زماني كه يوسف از چاه به جاه رسيد سي و چند سال طول كشيد . بايد صبوري كنيم . خانم نگويد كه ما يك هفته خوش اخلاقي كرديم و اين مرد درست نشود . شما يك ماه اين كار را كردي و د وباره سرجاي اول خودت برگشتي . ما عجول هستيم . بعضي ها صبر دارند ولي تقوا دارند و براي سي سال آينده با شيطنت برنامه ريزي مي كنند . مي گويند كه ما سي سال آينده نتيجه مي گيريم . الان استعمار اين جوري است . امريكا از الان برنامه ريزي مي كند و مي گويد كه دختر و پسرهاي ايران در پنجاه سال آينده همه عياش هستند ودنبال روابط نامشروع هستند . بعضي ها نه تقوا را دارند و نه صبوري را . حضرت يوسف مي گويد كه اين دوچرخه ي عالم دو تا چرخش با هم است و اگر يكي از اين دو چرخ را برداريم

ص: 8553

از كار مي افتد .

سوال – دختري هفده ساله هستم .پدري دارم كه در نوجواني از دين زده شد . فكر مي كنم اين به خاطر ديگراني است كه در عين دين داري گناه مي كنند و او از اين انسانها بدش مي آمده است . بدي آنها را از دين مي بيند . وارد شدن در حوزه ي روان شناسي و آشنا شدن با مادرم كه خانم مذهبي بود كم كم او را با دين آشتي داد . روز به روز بهتر مي شود ولي بعضي از سوالها و تضادهايي در ذهنش هست كه از انجام بعضي از اعمال باز مي دارد . مثلا رعايت تلفظ واجب حروف به شكل عربي در نماز را قبول ندارد . و مي گويد كه مگر ممكن است كه خداي بزرگ بخاطر اينكه من ض را مثل ز تلفظ كردم بگويد كه نمازت قبول نيست . راهنمايي بفرماييد .

پاسخ – همه به پول علاقه دارند . من هم به پول علاقه دارم . حتي خدا و پيامبر هم از پول خوششان مي آيد . در قرآن خدا مي فرمايد كه هر كس هر چقدر پول در مي آورد بعد از يكسال ، يك پنجم اضافه ي آنرا پيش خدا و پيامبر بياورد يعني خمس آنرا بدهد . پس معلوم است كه خدا هم خوشش مي آيد و اِلا نمي گفت كه براي ما بياور . اگر من كه به پول علاقه دارم ديدم كه يك پولداري با پول عوضي شد و بخاطر پول دست به هر جنايتي زد . آيا بخاطر بدي آن انسان پولدار من

ص: 8554

از پول بدم مي آيد ؟ من از پول بدم نمي آيد از آن طرف بدم مي آيد زير او دارد از پول بد استفاده مي كند . اگر من ارزش خود نماز را بفهمم ، به فرض كه يك نماز خوان بد عمل كرد ، مثل يك پولداري كه با پول جنايت كرد ، من نبايد از نماز خوان بدم بيايد همان طور كه از پول بدم نمي آيد . البته اين دو تا بلا تشبيه هستند . ما از چنين مادري كه توانست اين آقا را با دين آشتي بدهد سپاس گزاري مي كنيم . ما امروزه برنامه هايي مي گذاريم كه از فلان خانمي كه در كنكور رتبه آورده تشكر مي كنيم يا از كشاورز نمونه تجليل مي كنيم . بايد از يكسري خانم هاي خانه داري كه توانسته اند در خانه آن نهال مهر را بپرورانند ، همسري كه بداخلاق و بي دين بوده ، حتي معتاد بوده را تبديل به انسانهاي بزرگي بكنند تشكر كنند واز آنها تجليل بشود . اينها بعنوان هنرمند هستند . خانم هنرمند فقط آن خانمي نيست كه در تلويزيون براي ما بازي در مي آورد زيرا آنها هنرپيشه هستند ، هنرمند نيست . مگر اين كه هنرمند بشوند . قبل از انقلاب به آنها هنرپيشه مي گفتند ولي بعد از انقلاب ما همه را ارتقاء داده ايم .مشهدي را حاج آقا و ثقةالاسلام را آيت الله مي گوييم ، ترم اول دانشگاه را مهندس و دكتر مي گوييم . چون انسانها را بالا برده ايم و اگر خطايي ببينيم ديگر نمي توانيم آنها را پايين

ص: 8555

بياوريم . بعضي ها مقام معظم رهبر را امام زمان (عج) مي دانند . اين جوري نيست و هر كسي يك شأني دارد . حد يك رئيس جمهور مشخص است و اگر بيشتر از اين خيال كردي بعد يك حركت غير اسلامي مي كنيم و آن موقع بايد بر سرمان بزنيم . هركس را حدش را بشناس و به اندازه ي حدش از او توقع داشته باش . از آن طرف هم اگر بخواهيم كسي را خفيف كنيم او را با خاك يكسان مي كنيم . يكي از عوارض منفي ما بعد از انقلاب افراط ها و تفريط هاست كه بايد يك آسيب شناسي بشود . اگر هر كسي را در حد خودش بشناسيم مشكل حل مي شود . شما بايد با پدرتان راه بياييد . در مورد خواند كلمات به عربي مثل اين است كه شما به خارج از كشور مي رويد و براي تشكر كلمه اي را بكار ببريد كه زشت باشد . شما منظورت تشكر است ولي جوري مي گويي كه او چيز ديگري مي فهمد و اين خيلي زشت است . خدا هم مي داند كه شما داريد تشكر مي كنيد مثل آن آقاي خارجي از لحن و ظاهر شما مي فهمد كه شما داريد تشكر مي كنيد . ولي وقتي اين كلمه را بد مي گويي ، او به شما مي خندد . در قصه ي موسي و شبان هم چون آن فرد چوپان است حضرت موسي به او اجازه داد كه راحت باشد . ولي اگر من يك شخصيت تحصيل كرده هستم ، بايد مثل آن چوپان هر جوري

ص: 8556

كه دلم خواست با خدا صحبت كنم . اگر من براي نماز خدا به اندازه ي يك ضيافت شاهانه ارزش قائل باشم ، خودم نماز با تلفظ صحيح را ياد مي گيرم . حالا يك وقت طرف زبانش نمي چرخد اين اشكالي ندارد . الله الصمد با صاد است . اگر كسي آنرا با سين تلفظ كرد معني بي نياز مي شود كودشيميايي . ببينيد كه چقدر فرق مي كند . فقها گفته اند همين كه بين حروف امتيازي قائل بشويد كافي است . شما لازم نيست كه در سطح بالا تجويز و قرائت بخوانيد . مثل تلفظ حروف انگليسي است كه بايد درست تلفظ كنيد .

سوال – مجري در هفته ي قبل از نبودن راههاي حلال براي ارضاء طبيعي انسان پرسيدند ولي ما جواب قانع كننده اي از آقاي نقويان نشنيده ايم . جواب ايشان يك جواب كاملا فضايي بود كه ازدواج را آسان كنيد . اما متاسفانه اين يك فرهنگ شده و آسان شدن آن را امروز بايد در خواب ديد . تكليف يك جوان كه عوامل گمراه كننده درجامعه زياد است چيست ؟ ازدواج موقت هم كه براي اين جور موقعيت ها نيست .( بقول آقاي نقويان ) همه مي دانند كه صاحبخانه شدن خيلي خوب است ولي بالاخره مستاجرشدن هم يك شيوه است . پيامبر كه فرموده ازدواج سنت من است تعيين نكرده كه ازدواج دائم . حالا اگر زمينه ي ازدواج براي جوانان مهيا نيست چرا اين سنت پيامبر را به شيوه هاي ديگري اجرا نمي كنيد ؟

پاسخ – پيامبر نفرموده كه دختران هجده ساله ازدواج موقت بكنند

ص: 8557

. چيزي كه ايشان مي گويد ، بايد عملي باشد . اگر شما يك خواهر هجده ساله داشته باشي ، آيا حاضر هستي كه هر دو ماه او را به يك آقا بدهي و بگويي كه با هم ازدواج موقت بكنيد . اگر شما پدر بشويي و در آينده كسي درخانه ي شما بيايد و بگويد كه من در گناه هستم و شما دخترت را يك ماه به صيغه ي من در بياور ، آيا شما اين كار را مي كني ؟ هيچ كس اين كار نمي كند . آقايي به من گفت كه من با خانمم مشكل دارم و يك دختري را بدون اجازه ي پدرش به عقد صيغه اي خودم در آورده ام . يك فتوايي در جايي ديده ام . گفتم كه تو خودت پدر هستي و براي دختر خودت هم اين حكم را صادر مي كني ؟ امروزه مردم براي چيزهايي سرمايه گذاري مي كنند كه در امروز هيچ سودي در آن نيست . طرف يك زمين در بيابان مي خرد و مي گويد كه آينده دارد . چرا ما براي انسان سرمايه گذاري نمي كنيم ؟ شما كه دختر داري يك پسر خوب پيدا بكن و بگو من به تو دختر مي دهم و روي اين جوان پاك سرمايه گذاري بكن هرچند كه الان چيزي ندارد . ما روي اجناس سرمايه گذاري مي كنيم ولي روي انسان سرمايه گذاري نمي كنيم . بايداين فرهنگ جابيفتد . در اين داستان صدا و سيما ، خطباي نماز جمعه ، رئيس جمهور ، حوزه ي علميه ، وزارت ارشاد و...بايد سرمايه گذاري كنند

ص: 8558

تا اين كار جا بيفتد مثل بستن كمربند ماشين كه الان همه آنرا مي بندند . پس كار را راه بيندازيم تا جا بيندازيم .

90-02-12

اي فرزند آدم تو را نيافريدم كه تنهايي ام را پُر كني يا در كارم ياري رساني و سودم بخشي ، آفريدمت تا فراوانم عبادتم كني و بسيارم سپاس گذاري و همواره ام تسبيح گويي . من به ياري تو نيازمند نيستم اگر مرا مي خواهي بندگانم را يار باش مرا به همكاري تو حاجت نيست ، اگر رضايتم را مي طلبي بندگانم را همراهي كن . هركه لبخند بر يكي از بندگان مومن نشاند او را بر عرش خويش مي نشانم و هر كه دل يكي از بندگان مومنم را شاد كند دلش را از شادي خورشيد آكنده مي سازم . سوال – شما حديث از ائمه و پيامبر مي گوييد كه مي فرمايند : عرق كارگر قبل از اينكه خشك بشود بايد مزدش را بپردازند . كارفرماي ما اين قدر براي گرفتن حقوق ما را مي دوانند كه ما حسابي عرق مي كنيم تا وقتي دستمزد ما را مي دهند به خيال خودشان به متن حديث عمل كرده باشند . در مورد حقوق رعايت كارگران توضيحاتي بفرماييد .

پاسخ – من روز معلم و شهادت استاد مطهري را گرامي مي دارم كه او مرد بزرگي است و ما از او چيزها آموختيم و به گردن ملت ما حق بزرگي دارد .

مطالبي كه آقاي مهندسي ديروز در مورد كارگر فرمودند بسيار كافي بود . سخنان ائمه ما به ظاهر كوتاه است ولي به تمثيل آقاي رنجبر مثل قطره

ص: 8559

ي فلج اطفال مي ماند . ظاهرش يك جمله است ولي دريايي از معنايي پشت آن است . اينكه پيامبر در جمله ي معروفش فرموده است كه تا عرق كارگر خشك نشده ، مزد او را بدهيد . يك كارفرما و مدير چه مي خواهد ؟ مگر نمي خواهند كه كار پيش برود ؟ خوب كارگر بايد با يك نشاط و شادابي كار كند چون از چرخاندن كار كارخانه و كارگاه و اداره است كه يك مديري مي تواند بر مسند مديريت بنشيند . اگر كارگران اعتصاب بكنند ، بهم بريزند و چوب لاي چرخ كارخانه بگذارند ، شما ديگر مدير نيستيد ونمي توانيد بر اين اريكه قدرت بزنيد . اين كار چه زماني خوب كار مي كند ؟ وقتي كه شما او را راضي كني . وقتي او را با پرداخت حقوق به موقع راضي كني . به موقع . نوشداروي بعد از سهراب به درد نمي خورد . آمدي جانم به قربانت ولي حالا چرا ؟ مثلا بجاي اينكه حقوق او را شب عيد بدهد كه براي زن و بچه اش مي خواهد عيدي بخرد ، آن را ارديبهشت مي دهد . اين چه فايده اي دارد ؟ اگر كارفرما زيرك باهوش باشد ، اين داستان علاوه بر اينكه آخرت او را تامين مي كند دنياي او را هم تامين مي كند . داستان كارگر اين نيست كه ما الان كارگر ،كارمند و مدير را از هم جدا مي كنيم . اينها همه كارگر هستند . يك وزير كارگر كابينه ي دولت است . پيامبر با اين ديد نگاه كرده است . آن

ص: 8560

روز تقسيم بندي هاي امروزه نبوده است . كه بگوييم كارگر يعني كارگر ساده كه بيل مي زند ، زمين مي كند و آجر بالا مي اندازد ولي معمار ديگر كارگر نيست . همه به نحويي كارگر هستيم . استاد دانشگاه كارگر دانشگاه است . هر كسي كه دارد كار و تلاشي انجام مي دهد كارگر است . حالا فردي كه به اين حقوق كم يا زياد آخر ماه دل بسته و تمام مخارج زندگي اش را از اين راه تامين مي كند بخصوص الان قبوض آب و برق كه دولت كاري ندارد كه كارگر حقوقش را گرفته يا نه و اگر آن را دير بپردازي آب و برق خانه ات قطع مي شود . اين كارفرما علاوه بر اينكه روز قيامت تمام نماز و روزه و عبادات او در گرو و رهن پرداخت حق مردم است . اگر هزاران سال نماز خوانده باشد اين نماز پشيزي ارزش ندارد . اگر دو هزار دفعه كربلا و مكه رفته باشد ، اينها برايش كاري نمي كند مگر اينكه از اين رهن در بيايد . الان شما صد يك خانه ي چند صد ميليوني را در رهن بانك گذاشته اي ، اين خانه الان به درد شما نمي خورد زيرا سندش در رهن بانك است و تا از رهن بانك در نيايد شما نمي توانيد از آن استفاده كنيد . تمام عبادات ما در رهن حقوق مردم است . در قيامت وقتي اين عبادات به درد ما مي خورد كه از رهن در بيايد . يعني كسي در اين دنيا پيدا نشود كه بگويد من از اين

ص: 8561

آقا طلب دارم . روايت داريم كه اگر شوهري از زنش راضي نباشد ، هر چه هم كه عبادت كرده باشد ارزشي ندارد . وقتي حضرت زهرا شهيد شد . روايت داريم كه حضرت اميرالمومنين دست به آسمان برد و فرمود كه خدايا من از دختر پيامبر تو راضي هستم . يعني براي فاطمه هم علي بايد رضايت بدهد . اين حرفهاي فقط مصيبت پهلوي شكسته بي بي نيست . اينها واقعيت تر زندگي علي است . ما وقت روضه خوانده ايم و اينها را كمتر گفته ايم . خانم ، اگر مي خواهي رشد معنوي بكني بايد شوهر از تو راضي باشد . حتي اگر فاطمه باشي بايد علي از تو راضي باشد . كارگر است كه چرخ كارخانه ي تو را مي چرخاند . و اگر او را راضي كني ، چرخ تو بهتر مي چرخد . حالا اگر كارفرمايي محصول كارخانه اش با كسادي بازار روبرو شد و چك هايش برگشت خورده است بايد صادقانه كارگرها را جمع كند و مشكلاتش را به آنها بگويد .البته نه اينكه ديروز با پيكان مي آمده و امروز با شيك ترين ماشين بيايد . اگر شما راست مي گوييد ، به كارگرها بگو كه من الان همين ماشين را گذاشته ام بفروشم تا بدهي ها را بدهم . من بدهكاري را سراغ دارم كه خانه و ماشين خودش را نگه داشته و طلبكار هم دنبالش است و مي گويد : ندارم . اگر پول نداري ، همين ماشين و خانه را هم بفروش تا طرف بفهمد كه تو نداري . به هر كدام از طلبكارهايت

ص: 8562

مقداري بده تا بعدا همه را تسويه كني . كسي كه در فكرش اداي دين مردم نهفته باشد و شب كه مي خواهد بخوابد به خدا بگويد كه من به مردم بدهكار هستم ، تو به من كمك كن و خودش هم كمك كند ، خدا راه مفرر براي او باز مي كند . بعضي ها به روي خودشان نمي آورند كه طلبكار دارند . تلفن را قطع كرده اند و آدرس خانه را هم عوض كرده اند و خودش هم فراري شهر ديگري است و خودش هم مي نشيند مجله ي ورزشي مي خواند . اينها مسائلي است كه در كار ما گره مي اندازد . همين فرد مي بيند كه چهار سال بعد زندگي اش دود شد بخاطر آه كارگري كه نصف شب بلند شده و از زن و بچه اش شرمنده است . اين آه زندگي را دود مي كند . كارگري مي گفت كه هزينه ي داروي بچه ام را ندارم ولي كارفرما مي رود دوبي و صفا مي كند . اينها نگران كننده است . رهبران ، حوزه ي علميه ، شخصيت هاي علمي و مراجع بزرگوار ما بايد فريادي بكشند . مثلا اگر كسي دارد خمس مي آورد بگويند كه آيا شما پول كارگرها را داده اي ؟ اين وجوهاتي كه مي دهي طلبكار نداري ؟ حقوق مردم مقدم است . كسي كه فوت مي كند ، اولين بدهي مهريه خانمش است . بعد بدهي هايي كه به مردم دارد . سعدي مي گويد كه عبادت به جزخدمت خلق نيست . اين جملات نصيحت پادشاهي است كه مي گويد

ص: 8563

: جناب سعد زنگي ، يادت باشد كه عبادت براي تو نماز خواندن زياد نيست ، عبادت تو خدمت به خلق است . عبادت اصلي يك پزشك خدمت به بيمار است . عبادت اصلي يك رئيس جمهور بازكردن گره هاي مردم است . اگر ايشان نمازش را دير هم خواند اشكالي ندارد به فتواي بنده . اگر جايي گره اي از كار شصت ميليون باز مي شود اين مقدم است . اين واجب تر است و بايد اول وقت انجام بشود . اگر نماز اول وقت خواندي خوب است ولي اگر جايي گره كار مردم بايد باز بشود ، اين مقدم است . فتوا داريم كه اگر شما در حال نماز خواندن بودي و طلبكار آمد بايد نمازت را بشكني . اول پول طلبكار را بدهي و بعد نماز را بخواني . در اينجا خدا از حقش گذشته است . حديث داريم كه اي پيامبر خدا به تو سلام مي رساند و مرتب مي گويد : با خلق من مدارا كن . سوال – در مورد ويژگي هاي آثار استاد مطهري توضيحاتي بفرماييد .

پاسخ – من مي خواهم در مورد شخصيت بي نظير استاد مطهري چند جمله اي را بگويم . ايشان چند ويژگي داشت كه او را مثل يك ستاره ي در آسمان پر كهكشان ممتاز كرد . درخشش او خيره كننده است . شهيد مطهري خيلي سيستماتيك فكر مي كرد . مثلا يك پزشك جراح چشم است . اگر شما بگوييد كه كليه من درد مي كند ، مي گويد كه من اطلاعات زيادي ندارم . آقايي بيمار شده بود و به

ص: 8564

امامزاده ي محل رفته بود و چند شب آنجا بيتوته كرده بود و يك شب امامزاده به خواب او آمد و گفت كه چه مي گويي ؟ گفت كه من سرطان دارم .امامزاده گفت كه براي سرطان بايد پيش امام رضا (ع) بروي ، اگر دل درد و كمردردي داري من مي توانم آن را شفا بدهم . بعضي ها مي خواهند وام هاي سنگين بگيرند و مي گويند كه شما ضمانت ما را مي كني ؟ مي گويم چقدر مي خواهي وام بگيري ؟ مي گويند : دويست ميليون . من مي گويم براي ضمانت دويست ميليون بايد به بانك مركزي بروي ولي براي دو ميليون من مي توانم شما را ضمانت كنم . شهيد مطهري اين جوري نبود كه بگويد : من فقط استاد اخلاق هستم يا من استاد تاريخ هستم . يك پزشك اول بايد يك دوره ي عمومي بخوانند تا ارتباطات ارگانيك بدن را ياد بگيرد كه يك موقع دارويي براي كليه ننويسد و كبد از كار بيفتد . شهيد مطهري اين جوري به اسلام نگاه مي كرد . يك چهره ي كامل و يك نقاشي زيبا و جامعي از اسلام در ذهنش ترسيم شده بود كه وقتي يك نقطه اش را بررسي مي كرد به نقطه هاي ديگر هم توجه مي كرد . اين جور نبود كه ابرو را درست كند و بزند چشم را كور كند . گاهي ما يك كتاب مي نويسيم و بعد مي بيني كه خواند اين كتاب چقدر عوارض دارد . ايشان وقتي در مورد حجاب كتاب مي نوشت به اشكالات روان شناختي راسل هم

ص: 8565

توجه داشت كه اين حجاب باعث اين همه هيجان شده است . اگر حجاب را رها كنيم انسانها راحت مي شوند ، اروپا را ببينيد . اينها را زيبا جواب مي داد . و مي گفت كه اروپا الان گرفتار عطش سيري ناپذير سكس شده است كه دارد در اين اقيانوس بي ته و مرداب دفن مي شود . وقتي وارد اخلاف تاريخ و تفسير مي شد هم اين جوري بود . در كتاب حجاب يك قسمت بحث فقهي دارد . و فتوا مي دهد ولي مي گويد هر كس نظر مرجع تقليد خودش را عمل كند . او عالم كم نظير بود . دومين ويژگي شهيد مطهري اين بود كه مي گشت و دردها را پيدا مي كرد . در يك حجره ي دربسته اي فتوا نمي داد ، تدريس نمي كرد و نوار بيرون نمي داد ، واقعا طبيب بود . مي گويند : ايرانيان كه تشيع را انتخاب كردند دستاويزي بوده براي مراجعه به عهد ساساني . ايرانيان مي خواستند به دوره ي ساساني و زرتشتي گري برگردند اما ديدند كه تشيع چيز خوبي است ، نقاب قشنگي است . يكي اينكه از طريق امام سجاد (ع ) به يزدگرد پادشاه ساساني وصل است كه ما از اين طريق به آنها وصل هستيم . امام حسين (ع) زني بنام شهر بانو گرفته كه او شاهزاده بوده و بچه هاي او شاهزاده بوده اند و ما به شاهزاده ها خيلي علاقه داريم .پس از اين طريق ايرانيان دوباره به ساسانيان وصل شده اند. از طرفي هم پادشاهان ساساني خودشان را از افراد آسماني

ص: 8566

و نيكو سرشت ايزدي مي دانستند . و اينكه شيعه اعتقاد دارد كه امامان ما نيكو سرشت و از نسل پاكان هستند اين بخاطر همان نسل ساسانيان است كه آنها هم همين جور بوده اند . در واقع ايرانيان شيعه را نقابي كرده اند . آقاي دكتر صانعي آن روز پيدا شده و اين كتاب را نوشته است و استاد مطهري ثابت كرده كه اين از نظر تاريخي هيچ سندي ندارد و اينكه ساسانيان از سرشت پاكان هستند ، پادشاهان خودشان اينها را گفته اند تا از مردم كولي بگيرنند . قرآن ما صد سال قبل از اينكه ايران فتح بشود اين آيات آمده است . دركتاب خدمانت متقابل ايرانيان و اسلام كه حدود هزار صفحه است .اين مرد زخم ها را يكي يكي كالبد شكافي مي كند و مرهمش را پيدا مي كند . در احكام ، فلسفه ، علوم اجتماعي و جامعه شناسي حتي در شعر و ادبيات كه تخصصش نبوده است كتاب نوشته است . روزگاري كه شهيد مطهري عرفان حافظ را مطرح مي كند حوزه با شعر و ادبيات سر سازگاري نداشته و الان هم بعضي بزرگان مي گويند كه چرا شما حافظ و مولوي مي خوانيد ؟ آن روز مثل يك مدافه سينه چاك در مقابل يك انسان هُرهُري مذهب كه حافظ را زير سوال برده و او را منكر دين خدا وقيامت معرفي مي كند ، شهيد مطهري مثل يك سرباز از ادبيات كلاسيك اين كشور دفاع مي كند . در كتاب عرفان حافظ شهيد مطهري ، وقتي آنرا مي خواني فكر مي كني كه استاد مطهري اديب بوده

ص: 8567

است و فقط با شعر و شاعري سر و كار داشته است . از خيام گرفته تا مولوي و هاتف و تا شعر نوو سپيد و...به اينها اشاره داشته است . امروز يكي از كتابهايي كه خيلي ترجمه مي شود كتابهاي شهيد مطهري است .اگر هنوز كسي به من بگويد كه كتابي در مورد حجاب بگوييد ، من كتاب حجاب شهيد مطهري را معرفي مي كنم هر چند كتاب در مورد حجاب زياد نوشته شده است . سومين ويژگي ايشان اخلاص او بود . واقعا مخلصانه كار مي كرد و دنبال اسم و رسم و پوزيشن نبود و هيچ كس هم چنين چيزي در ذهنش نيامد . شاگرد راستين مكتب از علي آموز اخلاص عمل بود .بركتي كه خدا به كتابهاي او داد بخش عمده اش بخاطر اخلاص او بود . خيلي ها كتاب نوشته اند ولي يكي از آنها گره گشا نبوده است و در جامعه هم نيست . اخلاص يعني اينكه چيزي اندك باشد ولي بركت زيادي در آن باشد . انشاءالله بتوانيم ما هم رهرو آنها باشيم .

سوال – سوره يونس آيات 88-79 را توضيح بفرماييد .

پاسخ – اين آيات در مورد حضرت موسي و فرعون و قوم ايشان است كه آنها خيلي پرماجرا بودند . رد شدن از دريا و تهديد هاي فرعون شوخي نيست . مي فرمايد : اگر شما واقعا به خدا ايمان داريد به او توكل كنيد . البته كمي سخت است ولي توكل كيند خدا به شما كمك مي كند . اگر ما هم به مهدي زمان دست به دست بدهيم ديگر در طوفان زمان

ص: 8568

غرق نمي شويم .

سوال – شما كتابي در مورد روابط زن و شوهر مععرفي بكنيد .

پاسخ – كتاب بهشت خانواده نوشته ي مرحوم دكتر سيد جواد مصطفوي كه كتاب بسيار خوش نگارش است . كتاب صميمانه با عروس و داماد نوشته ي آقاي اكبري . دندانه هاي كليد خوشبختي كه نوشته خود من است ولي هنوز كامل نشده است . سوال – در مورد اهميت تعليم و تربيت توضيحاتي بفرماييد .

پاسخ – پيامكي جديدا مي آيد كه خيلي ها براي من دست تكان دادند ولي كم بود دستي كه من را تكان داده باشد . من فكر مي كنم كه معلم يك تكاني به قاليچه ي خاك گرفته ي دل انسان مي دهد و خانه تكاني مي كند . امروز كه معلمان تخصصي شده اند يكي معلم آموزش دين و زندگي و يكي معلم فيزيم و شيمي و... است . آن چيزي كه مي تواند براي ما دانش آموزان خاطره انگيز باشد و خاطره ي آن در دل ما بماند ، آن معلمي است كه تكاني به دل ما مي دهد و درس زندگي به ما مي دهد . بحثي با آقاي رنجبر داشتيد كه بعضي ها زنده هستند ولي زندگي نمي كنند . يك كرم هم در خاك زنده است . اما منظور ما روح زندگي است . دانشجويي به من گفت كه من به يك دختري كه هم رشته ي خودم پزشكي است علاقمند شده ام ولي پدرم مخالف است زيرا پدر و ماد رمن پزشك بودند و وقتي من بدنيا آمدم مادرم از پدرم جدا شد و پدرم با

ص: 8569

خانم پزشك ديگري ازدواج كرد و او هم طلاق گرفت . بخاطر همين پدرم مي گويد كه نبايد با يك خانم پزشك ازدواج كني . در حاليكه عمه و شوهرعمه ي من هم پزشك هستند ولي زندگي خوبي دارند و با هم زندگي مي كنند . به پدرم مي گويم كه شما فقط خودت را ملاك مي بيني . داريم كه ملا شدن چه آسان آدم شدن چه مشكل . استادي مي فرمودند كه ملا شدن چه مشكل آدم شدن محال است . يك معلم مي تواند ما را آدم كند . در سريالي يك پير زن ، معلم يك فرد دزد و لات شد و او را آدم كرد . اگر يك معلم در فكر اين باشد كه دانش آموز را آدم كند و بداند كه او سر و گوشش كجا مي جنبد و چرا نا آرام است و نكند مشكل دارد . كساني كه سر درد دارند پيش دكتر مي روند و به آنها دارو رمي دهند ولي بعضي از دكترها هوشمندانه تر كمي با بيمار صحبت مي كنند و حتي ممكن است حرفهاي بي ربط به موضع را هم بزنند و از شوهر خانم و تعداد بچه هايش و شغل همسرش سوال كند . بعد دكتر متوجه مي شود كه مشكل او سردرد نيست ، مشكل او درد سر است . جنگ اعصابي با شوهرش دارد . پس يه او مي گويد كه شوهرت را بياور . مولوي داستاني بنام پادشاه و كنيزك دارد . پادشاه شكار مي رود و عاشق كنيزك مي شود و شكار كنيزك شد .كنيزك را خريد و

ص: 8570

او وقتي به قصر آمد بيمار شد . هرچه دكتر مي رفت و دارو مي خورد بدتر مي شد تا اينكه پيش طبيب اصلي آمد . به مسجد رفت و گريه كرد و به خدا ناله مي كند . خوابش مي برد و در خواب پيرمردي نوراني را ديد . آن پير مرد نبض كنيزك را گرفت . گفت كه شما اهل كجا هستي ؟ گفت كه علاج هر شهري فرق مي كند . من معلم بدانم كه همه ي بچه ها كه اينجا نشسته اند و شيطنت مي كنند يك دردي دارند و يك مداواي مخصوصي دارند . مثلا كسي سردرد دارد ممكن است دكتر بگويد كه مشكل از چشمت است و بايد عينك بزني يا اينكه در سرت توموري است و بايد عمل بشوي يا ممكن است مشكل گوارش داشته باشي و به يكي هم مي گويد كه تو سردرد نداري درد سر داري . دردسر او را مداوا مي كند دردسرش خوب مي شود. من از خانواده ها مي خواهم كه بچه هايشان را هر مدرسه و هر محله اي نبرند . اول برخورد معلم را ببنند . بعضي از كلمات بد را بچه ها اول از معلم ادبيات ياد مي گيرند. بعضي ها هم مي گويند كه معلمي يك حرفي به ما زد و زندگي ما زير و رو شد . و مسير زندگي مان با آن حرف يا خاطره عوض شد . يك معلم بايد بيرون كلاس اين دغدغه را داشته باشد كه چرا اين بچه پرخاشگر است و چرا ناآرام است ؟ پدر و مادرش را ببينند و پرسش

ص: 8571

و جو كند . البته مي دانم در اين دوره كه معلم بايد شغل دوم داشته باشد اين كارها سخت است و مباد روزي كه فردي بگويد كه من معلم هستم و به او زن ندهند . جواني كه فوق ليسانس است سرباز شده و مي خواهد كه در شهر خودش سربازي كند . به او گفته اند كه بايد متاهل باشي تا در شهر خودت سربازي كني . جوان مي گفت وقتي كه مي رويم ازدواج كنيم به ما مي گويند كه چرا سربازي نرفته اي و وقتي مي خواهيم سربازي برويم مي گويند كپه چرا ازدواج نكرده اي ؟ ما نمي دانيم چكار كنيم . فكري به حال من بكنيد . معلم ما بايد از ارج و قرب برخوردار باشند و كارآمدي معلم هم بايد اين باشد كه آمار جرم و جنايت در مملكت پايين بيايد ، كار پليس و كار قوه ي قضائيه كمتر بشود . ممكن است از نظر معلمين راندمان كار آنها به بالا بودن نمره هاي فيزيك و شيمي و قبول شدن در بهترين دانشگاه باشد ولي از نظر ما اين نيست . حالا اگر نمره هاي فيزيك و شيمي بالا رفت ولي آمار جرم جنايت هم همچنان بالا بود ، معلوم مي شود كه معلم كارآيي خودش را نداشته است .

سوال – در مورد وظيفه ي دانش آموزان و دانشجويان در مقابل معلم توضيحاتي بدهيد .

پاسخ – ما يادمان باشد كه انسان كامپيوتر نيست . كامپيوتر يك بچه ي حرف گوش كني است . يك برنامه برايش تعريف مي كني و كامپيوتر آن را اجرا مي

ص: 8572

كند . مثلا ما به كامپيوتر مي گوييم كه بعد از چند دقيقه كار كردن در حالت خاموش قرار بگير . اگر زياد گرم كند آنرا خاموش مي كنيم و روشن مي كنيم و خوب مي شود . ولي انسان اين جوري نيست .من بايد بدانم كه خدا چقدر به من معلم احترام گذاشته كه موجود زنده در اختيار من گذاشته است . بقيه مشاغل مرده شور هستند . زيرا هيچ كدام از اينها روح ندارند . طلا يك جسم مرده است . فقط انسان است كه يك درجه از درجه ي خدا پايين تر است . علم الانسان مالم يعلم . به معلم گفته كه من به تو انسان داده ام كه با آنها سر و كار داشته باشي ، تو كلاس بالايي داري . انبياء خيلي بزرگ اول مدتي چوپاني مي كنند . پيامبر ، موسي و عيسي . خدا مي گويد اول زبان حيوانات را ياد بگيريد و بعد ارتقاء درجه مي دهم و انسان در اختيار شما مي گذارم . يكي از حاج صفايي پرسيد كه مگر حضرت علي بيل نمي زد و كشاورزي نمي كرد . چرا شما آخوندها كار نمي كنيد ؟ ايشان فرمود : علي وقتي روي سلولهاي خاك كار مي كرد كه سلولهاي انسان در اختيار او نبود . وقتي انسان را در اختيار علي گذاشتند ، بيل را روي خاك انداخت . علي نگفت كه نه مي خواهم نخل بكارم . او خودش مي دانست كه اولويت كار چيست . يك معلم بايد بگويد كه من اين قدر كلاس بالا هستم كه خدا موجود زنده اي

ص: 8573

بنام انسان در اختيار من گذاشته است . بايد پيچيدگي ها و اسرا و رموز انسان را بفهمد . حافظ مي گويد : وجود ما معمايي ست حافظ كه تحقيقش فسون است و فسانه . سوال – بهترين هديه اي كه در روز معلم گرفته ايد چه بود ؟

پاسخ – پيامك هاي زيادي براي من آمده كه از همه تشكر مي كنم . معلم كلاس اول در اصفهان آقاي يزداني بودند كه اگر زنده هستند انشاء الله عمر طولاني داشته باشند و اگر فوت كرده اند علو درجات را از خدا براي ايشان مي خواهم . در راهنمايي مديري بنام آقاي فرشاد و ناظمي بنام آقاي حسينيان داشتيم . و همچنين در دبيرستان معلمان بزرگواري داشتيم . در حوزه ي علميه استاد من آيت الله محمدي كه دعاگوي ايشان هستم و در قم آيت الله محقق داماد و آيت الله هاشمي شاهرودي و استاد گنجي شخصيت هايي بودند كه استاد مهربان و دلسوزي بودند. يك بار من چند روزي نتوانسته بودم كه به سر كلاس بروم و. استادمحقق داماد طلبه اي را با مقداري پول دنبال من فرستاد كه چرا من به كلاس نمي روم . اين خاطره هاي هيچ وقت از دل و جان نرود .

90-01-15

آري هوا خوش است و غزل خيز در بهار باريده است خنده ي يك ريز در بهار ، از باد نوبهار حديث است تن مپوش بايد دريد جامه ي پرهيز در بهار ، اما خدا نياورد آن روز را كه آه گيرد دلي بهاري پاييز در بهار ، ديد و بازديد تو تبريك عيد چيست چندين

ص: 8574

دروغ مصلحت آميز در بهار .

90/1/15

سوال – در مورد بهار و سال جديد توضيحاتي بفرماييد .

پاسخ – در مورد بهار مولانا بيتي دارد . به بهار بنگر اي دل كه قيامت است مطلق بد و نيك بردميده هرساله هر چه كاري . كساني كه به قيامت شك دارند ، خداوند ماكت آن را در اين دنيا درست كرده است . نمونه ي كوچكي را جلوي چشم ما آورده است تا ما را به يقين برساند . يكي از اتفاقات قشنگي كه در فصل بهار مي افتد اين است كه هر بذري كه قبلا زير خاك رفته باشد ، آنرا سبز مي كند و مي روياند . مولوي مي گويد كه زمين امانت دار خوبي است و هرچه را به زمين بسپاري مثل گاو صندوق است. خاك امين و هر چه در وي كاشتي بي خيانت جنس آن برداشتي . مثل زرگرها وقتي مي خواهند شب به خانه بروند تمام قطعه هاي طلا را جمع مي كنند و در گاو صندوق به امانت مي سپارند و صبح گاو صندوق همه امانت ها را به آنها برمي گرداند و هرچه را هر كجا گذاشته از همانجا بر مي دارد . مي شود واخرجت الارض اثقالها . همان دست كه دادم همان دست گرفتم همان نكته كه گفتم همان نكته شنيدم . در فصل بهار هركس كه بذرگلي كاشته ، گل درو مي كند و اگر كسي بذر خار و خس بكارد همان را به او مي دهند . آنكه تخم خار كارد هان هان او را نجويد گلستان گر گلي گيرد زكف خاري شود.

ص: 8575

قرآن مي فرمايد: تنظر الي آيات الله . شما ناراحت نباش و عضباني نشو . قانون هستي او را بر سرخار خواهد نشاند . او را خوار و ذليل مي كند . ما فكر مي كنيم كه خودمان به كسي كه به ما بدي كرده انتقام مي گيريم در حاليكه اين جوري نيست . كسي كه در دنيا بذر بدي كاشته ، در آخرت همان را به او مي دهند . گر ز خار خسته اي خود كُشته اي . فصل بهار يك پيامبر و يك قيامت كوچك خوبي است و نداي خوبي براي كساني كه چشمي براي ديدن و شنيدن دارند دارد و بقول حافظ هر گل نو ز گلرخي ياد همي كند ولي گوش سخن شنو كجا ديده ي اعتبار كو . اميدوارم كه ما اين چشم و گوش را پيدا بكنيم و از اين فصل بهار به سادگي نگذريم . پروين اعتصامي گفت : هزاران نكته زباران و برف مي گويد شكوفه اي كه به فصل بهار در چمن است . اگر امروز شكوفه اي بر سر اين درخت نشسته است و آن را تاجدار كرده مي گويد كه من از خيلي از تونل ها رد شده ام ، خيلي از سختي ها و سرماها را ديدم ولي نهراسيدم و مستحكم ماندم كه امروز دارم خودم را نشان مي دهم . كساني كه مقداري سختي در زندگي شان مي بينند مثل تازه عروس ها و دامادها و پدرها و مادرها براي تربيت بچه ها كه بايد تلاش بكنند . راه همين است و مطمئن باشند كه بايد از اين تونل سختي ها

ص: 8576

گذشت . خدا بدون دليل به كسي چيزي نمي دهد . نگوييد خوش به حال فلاني ، ما كه سر بچه شانس نياورديم ، خوش به حال فلاني كه بچه ي خوبي دارد و چه شوهر خوبي دارد . بالاخره آن پدر و مادر هم زحمت كشيده اند تا اين بچه اين طوري تربيت شده است . بدانيم كه هرچه بكاريم همان را درو مي كنيم . مولوي مي گويد : هيچ گندم كاشتي جو بردهد ؟ ديده اي اسبي كه كره خر دهد ؟

سوال – خسيسي با گوشت و خون من مخلوط شده است . هرچه تلاش مي كنم كه از دست اين خسيسي نجات پيدا كنم نمي توانم . لطفا به من كمك كنيد .

پاسخ – ما براي اينكه هر صفت بدي را براي خودمان دور كنيم چند مرحله را بايد بگذرانيم . كار اول فكر كردن است . اين صفت يك بيماري است . اگر من بخواهم از يك ليوان آب بخورم و به من بگويند كه قبلا در اين ليوان يك مگس بوده است و ليوان كثيف بوده و آن را نشسته اند يا اينكه اين آب آلوده است ، طرف ديگر به سمت اين آب نمي رود . حالا من فكر كنم كه خساست خشك بودن دست ، نم پس ندادن ، اينها توهين به خداست . زيرا من مي گويم كه اگر پولي براي كسي يا جاي خوبي خرج كنم ، ديگر جايش پر نمي شود و من بايد همه پولها را جمع كنم . خدايي كه فرموده من جبار هستم و من جايش را براي شما

ص: 8577

جبران مي كنم . خدا مي فرمايد كه نترس من هستم و جايش را پر مي كنم مثل پدري كه پولدار و مهربان است و به بچه اش ميگويد كه من به تو مي دهم . امام صادق (ع) به بعضي از اصحابش مي فرمود كه اگر بين دو مسلمان دعوا شد و با بر سر مسائل مالي با هم قهر هستند ، تو آن پول را بده و بعد از من بگير . حتي يك مبلغي را هم پيش قسط به اصحابش داده بود تا اين كار را بكنند . وقتي پيشوايان ما اين طوري هستند ، ما بايد خساست بكنيم ؟ فردي از امام سجاد (ع) طلبي داشت و گفت كه طلب من را بده و امام فرمود كه من چند روز پيش طلب تو را دادم و طرف قبول نكرد و گفت كه قسم بخور كه دادي و امام فرمود كه من قسم نمي خورم . خدمتكار امام گفت كه من شاهد هستم كه شما اين پول را دادي پس قسم بخوريد . امام فرمود : براي مقداري پول اسم خدا را قسم نمي خورم . خدا براي من خيلي ارزشمندتر است . و به خدمتكار گفت كه يك بار ديگر پول را به او بدهيد . تابحال شده ما اين كار را انجام بدهيم . ما بدون پول دادن هم قسم مي خوريم . حتي عده اي براي پول چندين قسم مي خورند . اگر قرار است كه ما اسم خدا را خرج بكنيم بايد براي چيزهاي بزرگ خرج كنيم . روايت داريم كه شما صله ي رحم بكنيد خدا جبران

ص: 8578

مي كند . در ذهن ما صله ي رحم اين است كه تند تند به ديدن اقوام برويم و ناهار و شامي هم بخوريم. خير صله ي رحم يعني كمك به بستگان . صله ي رحم اصلي رفت و آمد نيست . وقتي طرف از نظر مالي و آبرويي و اعتباري به من نيازي ندارد آن موقع صله ي رحم رفت و آمد مي شود . مثلا طرف مي خواهد وام بگيرد و به اعتبار شما نياز دارد و مي گويد كه چك لازم دارد ولي طرف مي گويد كه من اصلا دسته چك ندارم درحاليكه دروغ مي گويد . حالا ممكن است كه قسطش را ندهد كه ممكن است داشته باشد و قسطش را ندهد يا اصلا نداشته باشد و ندهد . اگر نداشت و نداد ، دو قسطش را هم شما بده ، شما كه وضعت خوب است چه اشكالي دارد كه بدهد . خدا مي گويد كه تو براي زن و بچه ات و بستگانت هزينه بكن ، من جبران مي كنم تو نترس . من بايد به تو سلامتي بدهم كه دوباره كار بكني و من مي توان اين سلامتي را به تو ندهم . تعبيري آيت الله آملي داشتند كه مي فرمودند كه ما وقتي نماز مي خوانيم و از سجده بلند مي شويم مي گوييم به حول و قوه خدا مي ايستم و مي نشينم . گاهي ايستاده اي و نمي تواني بنشيني و گاهي نشسته اي و كمر درد داري و نمي تواني بلند بشوي . خدا مي گويد كه اين پا و ذهن را من به تو

ص: 8579

مي دهم . در بيمارستان رواني به من افرادي را نشان مي دادند كه سرهنگ يا مهندس بوده اند و الان اين جوري شده اند . اينها مادرزادي مشكلات روحي رواني نداشته اند . وقتي خدا لحظه اي اين سلولهاي مغزي كه حاوي هوش و حافظه است را بگيرد همه چيز بهم مي ريزد . پس خست اولين مشكلش اين است كه ما داريم به خدا توهين مي كنيم . اگر كسي اين را بفهمد هرگز اين كار را نمي كند . ديگر اينكه كساني كه دست و دل باز به جا بوده اند نه كساني كه ولخرج بوده اند ، آيا به فقر دچار شد ه اند ؟ حاتم طائي در آخر عمرش گدايي مي كرد ؟ عبدالله بن جعفر شوهر حضرت زينب حاتم طائي زمان خودش بود . خانه اش معروف بود و همه ي گداهاي شهر آنجا بودند . آيا در آخر بدبخت و بدنام شد ؟ از همه مهتر اينكه خوش نام شد . بقول حافظ خزانه داري ميراث خوارگان كفر است . مثل يك انباردار همه را جمع كني . نه خود خورم نه كس گنده كنم به سگ دهم .

سوال – دختر بيست و سه ساله هستم و حدود يك سال است كه ليسانسم را گرفته ام . پدرم اصرار دارد كه من فوق ليسانس را هم بخوانم. قبلا از درس خوشم مي آمد ولي الان از هرچه كتاب است بدم مي آيد . پدرم بخاطر درسم به من اجازه ي ازدواج نمي دهد . و مي گويد كه اگر درس نخوانم هيچ كمكي هم به من نمي

ص: 8580

كند . تابحال خواستگاران زيادي داشته ام ولي پدرم بي دليل آنها را رد كرده است . در خانه ي ما كسي روي حرف پدرم حرف نمي زند . لطفا من را راهنمايي بفرماييد.

پاسخ – ما هم نمي دانيم به بعضي از پدرها و مادرها چه بايد گفت . در مملكت ما يكي از آداب و رسوم خوب ويكي از شيرين ترين لحظات پدر و مادر وقتي است كه بچه هايشان عروس و داماد مي شوند . ضرب المثل داريم كه شب زفاف كمتر از صبح پادشاهي نيست . انسان حس مي كند كه بچه اش به پادشاهي رسيده است . از طرفي اسلام به ما گفته كه انسان قبل از ازدواج داخل انسانها نيست و او را به چشم يك انسان كامل نمي بيند . مثل وقتي كه بچه ها دفتر چه ي حساب پس انداز خودشان را بانك مي برند ، با اينكه حساب به اسم آنها است و پول هم مال خودشان است ولي به آنها مي گويند كه با بزرگترتان بياييد . براي هويت او ارزش قائل نيستند . اين بچه اينجا خيلي مي شكند . وقتي اولين بار بچه خودش پولش را در حساب مي گذارد و بر مي دارد و امضايش معتبر مي شود كلي خوشحال مي شود زيرا ارزش پيدا كرده است . در اسلام به فرد مجرد هم اين طور نگاه مي كنند . شما با موافقت ازدواج پسر يا دخترتان ، چنين هويتي به او داده ايد . در ضمن سن درس خواند حد ندارد ولي سن ازدواج حد دارد . مثلا در كنكور پيرمرد

ص: 8581

هفتادساله هم شركت مي كند . اما يك دختر هفتاد ساله نمي شود كه عروس بشود و اگر هم بشود يك پيرمرد هفتاد ساله به سراغ شان مي آيد. ازدواج جزء چيزهايي است كه تاريخ مصرف دارد .وقتي از زمان ازدواج گذشت ديگر آن نشاط لازم وجود ندارد . الان اين قدر پدرها و مادرها به من مراجعه مي كنند كه دختر ما سي يا سي و پنج سالش است و حتي دكترا دارد ولي براي اينكه كسي براي ازدواج پيدا كند براي او دعا كنيد . من مي پرسم كه وقتي ايشان بيست سالشان بود خواستگار نداشتند ؟ مي گويند كه چرا ولي خواستگار را رد كردند زيرا مي خواستند درس بخوانند . آقايي كه مي خواهد با دختر شما ازدواج كند با مدرك شما كه نمي خواهد ازدواج كند . پدر مي تواند با خواستگار شرط ضمن عقد بكند كه دخترش درس بخواند . من خيلي ها را مي شناسم كه بعد از ازدواج تحصيلات شان را ادامه داده اند و به مراحل بالايي رسيده اند . من از اين پدر ها و مادرها خواهش مي كنم با اين موانع فراوان سد راه زندگي بچه هايشان نشوند و براي خودشان ناسزا و نفرين نخرند . براي اين پدر هم دعا مي كنيم كه يك رأفتي به دلشان بيندازد .

سوال – همه به من مي گويند كه نماز بخوان ولي وقتي من مي بينم كه خدا براي من كاري نمي كند حتي كمك نمي كند كه بعد از سه سال سرزندگي ام بروم، چطور من به سمت خدا بروم ؟

پاسخ – چطور

ص: 8582

ايشان برنامه ي سمت خدا را مي بينند ؟ برنامه ي شما همه جور مشتري دارد . از الطاف خداست كه اين برنامه دلهاي بسياري از انسانها را به سمت برنامه ي شما متمايل كرده است . و خيلي ها را پاي تلويزيون نشانده است و حتي من گاهي ديده ام كه برنامه ي شما را خارج از كشور هم مي بينند . با اينكه ساعت پخش آن ساعت خوب و پربيننده اي هم نيست . خيلي از بينندگان مي گويند كه اي كاش اين برنامه شب هم پخش مي شد و حتي عده اي آن را ضبط مي كنند و شب به همسر و بچه هايشان نشان مي دهند . اولا قرار نيست كه هر كس كه نماز مي خواند ، همين الان خدا برايش كاري بكند . هركس نماز بخواند زود سركار برود يا زود شوهر كند يا زن بگيرد يا سر كار نرفته پولدار بشود . به تعبير آقاي رنجبر كشتي را در خشكي مي سازند ولي در آب و دريا استفاده مي كنند . من هم اضافه مي كنم كه هواپيما را در زمين مي سازند ولي در هوا استفاده مي كنند . ما بايد نماز را اينجا بخوانيم و جاي ديگر از آن استفاده بكنيم . اگر نماز خواندن باعث اين بشود كه همه ي مشكلات ما حل بشود ، ديگر يك بي دين و يهودي دردنيا باقي نمي ماند . همه مسلمان مي شوند و مي گويند كه مسلمانها يك شاه كليد دارند كه همانجا نقدي با آنها حساب مي شود . مثلا اگر قرار است كه هركس كه

ص: 8583

مي خواهد استخدام بشود نماز بخواند، آن نماز ديگر چه فايده اي دارد . اصلا اين نگاه اشتباه است. قرار نيست كه نمازي كه ما ميخوانيم همين جا خدا نقدي چيزي در حساب ما بريزد. اين نماز اثري ندارد . كليد در دوزخ است آن نماز كه در چشم مردم گذاريد دراز . نماز را بايد با عشق خواند . امير المومنين وقتي نماز مي خواند مي فرمود كه خدايا تو شايسته ي پرستش هستي . ما با هر زباني بايد از خدا تشكر كنيم . وقتي شما نقاشي زيبايي مي بيند به او دست مريزاد مي گوييد. شما كم كم نماز بخوانيد و بعد خدا مشكلاتي را حل مي كند . گر او زحكمت ببندد دردي ز رحمت گشايد در ديگري .

سوال – سوره ي توبه آيات 21-24 را توضيح دهيد .

پاسخ – مي فرمايد : گاهي پدرو مادر يا برادر و خواهر انسان مي خواهند انسان را به جهنم بكشانند . همين خدايي كه بارها در كتابش فرموده احترام پدر و مادر واجب است و حتي بعد از كلمه ي اطاعت از خودش احسان به پدر و مادر را مطرح كرده است . اينجا نكته ي مقابلش را هم مي گويد. اگر پدر و مادر تو را به سمت جهنم مي برند . مثلا در عروسي مختلط مي گويند كه ببين همه دارند مي رقصند تو هم به خودت تكاني بده ، اين همان به سمت جهنم رفتن است . خدا مي فرمايد كه حق نداريد كه به سمت اينها برويد . اگر دوستي اينها را به دل گرفتيد جزء ظالمين

ص: 8584

هستيد. البته خيلي كم پيش مي آيد ولي هستند كساني كه مي گويند پدر من مخالف نماز است . من چكاركنم ؟ شما نمازت را بخوان و حجابت را داشته باش و پاكي و نجابت خودت را داشته باش . اگر پدر به بچه اش گفت كه بيا سرقتي بكنيم ، بچه نبايد برود. البته سرقت فقط به معني پول برداشتن نيست . مثلا طرف مكانيك است و دارد بَد كار مي كند يا مال مردم را بيجا مصرف مي كند . بچه حق ندارد با اين پدرهمكاري بكند . و بايد طبق وظيفه دين اش عمل بكند . در اينجا فرزند بايد نماز را بخواند و حجاب را داشته باشد ولي نبايد كاري بكند كه پدر و مادر بيشتر اذيت بشود . بايد جايگاه پدر و مادر حفظ بشود . احترام و محبت به آنها بايد حفظ بشود . من در دلم حق ندارم محبت اينها را جايگزين بكنم . اين دل كلاس بالايي دارد و هر چيزي را نبايد در اين دل آورد . به اينها احسان و محبت بكن . اگر از تو كمكي خواستند براي آنها انجام بده . داريم كه احسان به پدر و مادر بد و خوب نمي شناسد. اگر پدر و مادر هم بد باشند شما بايد جايگاه آنها را حفظ كنيد . به آنها كمك كنيد ولي جايي كه مي خواهند شما را به سمت جهنم ببرند به حرف آنها گوش نكنيد.

سوال – من زماني كه با جنس مخالفم رابطه ي دوستي داشته ام خيلي از او خاطره دارم و الان يك سال است كه خاطره

ص: 8585

اش از ذهنم دور نشده است . من چكار كنم كه آن اتفاقات را فراموش كنم ؟

پاسخ - ما اين همه به جوانان مي گوييم كه شما قبل از ازدواج حق نداريد كه با كسي دوست بشويد و رابطه داشته باشيد و خاطره داشته باشيد . اين خاطره ها مثل يك بذرهايي است كه كشاورز قبل از اينكه شخم بزند در زمين كاشته است . اگر شخم نزند هرچه بكارد ديگر فايده ندارد . اين بذري است كه خودت كاشته اي . چرا جوانان ما توجه نمي كنند ؟ شايد حتي بگوييد كه مي خواهيم با هم ازدواج كنيم و بعد دوست مي شويد ، شايد به ازدواج نرسيد . ما امار درستي نداريم كه ببينيم كساني كه يك چنين رابطه هايي دارند كه از اول هم نيت ازدواج بوده است نه سوء استفاده و كلاهبرداري و... مولانا مي گويد : تو را بر در نشاند او به طراري مي آيم ، تو منشين منتظر بر در كه آن خانه دو در دارد . حالا اگر نشد كه ازدواج كنند چه ؟ چند درصد اين آشنايي ها به ازدواج منتهي مي شود ؟ من اين عشق و محبت و آشنايي را براي بعد از ازدواج بگذارم كه ديگر اذيتش نمي شوم و حرفي نيست ، ديگر مانع ابراز محبت به همسرم وجود ندارد . اين آقا يا خانم الان دلش مي خواهد به همسر شرعي و قانوني خودش ابراز محبت بكند ولي آن خاطره مانع آن است. آن خاطره مثل يك ترمز دستي كشيده است كه نمي گذارد ماشين حركت كند و آخرش هم

ص: 8586

به دود كردن چرخ ها و سابيده شدن ديسك و صفحه مي افتد . كساني كه در معرض اين فضا هستند نگويند كه يك نگاه يا يك صحبت يا شوخي بيشتر نيست . اينها خيالات است . قرآن مي فرمايد كه يك نگاه مي تواند تو را اذيت كند . الان اين يك معضل جامعه ما است كه حتي براي كساني كه زن يا شوهر هم دارند اتفاق مي افتد . ما هم بايد مواظب خودمان باشيم و دست به دامن خدا بشويم . حالا اين اتفاق افتاده است چكار بكنيم ؟ مثل دستي كه آب جوش روي آن ريخته و سوخته است بايد پماد بزنيم تا كم كم خوب بشود . اول اينكه شما خودت را به هيچ وجه در ارتباط با آن فرد قرار ندهي . هر نوع ارتباطي بايد كاملا قطع بشود ،ارتباط نگاهي ، اس ام اسي ، تلفني . اگر آن فرد در محلي است كه شما در آنجا زندگي مي كنيد از آن محل برويد . اگر در اداره يا دانشگاهي است كه آن فرد هم هست ، از آنجا برويد . اينها خيلي مهم است و بعدها مي تواند به جاهاي خطرناكي بيانجامد . اينها زنگ خطر است . اگر خانمي در اتاق خوابش سوسگي ببيند ديگر خوابش نمي برد . ما مردها هم مي ترسيم ولي صدايش را درنمي آوريم . اگر بگوييم كه يك مار در اتاق خواب است چكار مي كنيد ؟ اين ارتباط از مار خطرناك تر است . مولوي مي گويد : حق ذات پاك الله الصمد يار بَد بدتر بود از مار

ص: 8587

بَد . اگر شما مي خواهيد كه اين خاطره اذيت تان نكند بايد اين ارتباط را قطع كنيد . از دل برود هرآنچه از ديده برفت . زدست ديده و دل هر دو فرياد كه هر چه ديده بيند دل كند ياد . ديده تو را مي برد و ديگر نمي تواني حريف دلت بشوي .دل برود ديده چو مايل بود دست نظر رشته كش دل بود . دانشجويي مي گفت با دختري آشنا شدم كه با هم ازدواج كنيم ولي بعدا ديديم كه به درد همديگر نمي خوريم ولي الان گاهگاهي به يكديگر تبريك اس ام اسي مي فرستيم . گفتم بسيار اشتباه مي كنيد. همين تو را اذيت مي كند و تو را قلقلك مي دهد . الان در جراحي هايي كه تومور در مي آورند ، گاهي ريشه هايي اين تومور مي ماند و دوباره عود مي كند . اين تومور دلي است . ديگر اينكه وقتي اين رابطه قطع شد بايد رابطه ي خيالي هم قطع بشود كه كار سختي است . ديگر اينكه خودم را با همسر ، كتاب و اقوام سرگرم كنم و از همه مهمتر اينكه از خدا كمك بخواهم . قرآن مي فرمايد كه فقط خدا مي تواند بين دل و تخيلات و دلت مانع بشود . پس به خدا متوسل بشويم.

سوال – ما يك همسايه داريم كه در حال بنايي است و با اينكه همسايه ي ديوار به ديوار ما نيست ولي همه مصالحش را پشت ديوار ما مي ريزد . با اينكه به او تذكر داده اي ، كار خودش را مي كند و

ص: 8588

پشت سر ما حرف مي زند . لطفا از عواقب همسايه آزاري بگوييد .

پاسخ – روايت داريم كه اگر مومن سركوه هم برود خدا يك نفر را مي فرستد كه او را اذيت كند . يكسري مقامان و پاداش ها را خدا وقتي به انسان مي دهد كه انسان تحملش بالا باشد و آزار و اذيت ها را تحمل كند . شما در دنيا نمي تواني كسي را پيدا كني كه او آزار نبيند . در همه جاي دنيا حتي امريكا و اروپا هم همين طور است. در آنجا از جهاتي بدتر و از جهاتي بهتر است . كسي خدمت حضرت زهرا آمد و گفت كه دلم مي خواهد كه حديثي كه از خود پيامبر شنيده ايد به من بگوييد . حضرت به خدمتكارش گفت كه كاغذي كه ديروز به تو دادم و گفتم كه آن را حفظ كن و در جايي بگذار را بياور . خدمتكار گشت و گفت كه نيست . حضرت زهرا گفت كه بگرد و آن را پيدا كن . فرمود كه اين حديث براي من برابر است با حسن و حسين من . زود آنرا پيدا كنيد و بياوريد. پيامبر فرمود : كسي كه همسايه اش از او در آزار و اذيت باشد ، بوي بهشت را نمي شوند . در اينجا تعبير سر و صدا است . متن حديث را در آينده خواهم گفت . پيامبر مي فرمود : وقتي جبرييل بر من نازل مي شد اين قدر به همسايه سفارش كرد و من منتظر بودم كه اين دفعه كه جبرئيل مي آيد بگويد كه همسايه از همسايه

ص: 8589

ارث مي برد . يعني اگر اين را مي گفت پيامبر تعجب نمي كرد . پس كسي با سر و صداي همسايه ها اذيت نكند حتي با زياد كردن نوار قرآن يا عزاداري ها يا صداي سگ ها در خانه ها . رهبر فرمودند كه از گلدسته هاي مساجد جزء گلبانگ اذان هيچ صدايي نبايد پخش بشود . حتي پخش زيارت عاشورا هم از مساجد اِشكال دارد .

90-03-16

نماز صبح سبكبالي به سُكر اَشهد اَن رويَت نماز مغرب مشتاقي به شوق حي علي مويَت ، به شرب خمر گرفتارم شراب چشم خمارت را اسير جذبه ي محرابم به طاق هشتي ابرويت ، دو چشم معجزه بر دوشت صفاي و مروه حيراني ست دويده هاجر چشمانم به شرم زمزم گيسويت ، بخواب و در دل بي تابم شكوه موسم حج را باش طواف حاجي دستانم به گرد كعبه ي گيسويت ، چه مي شود كه شبي من هم وضو بگيرم از اين چشمه كه آسمان پَر و بالي شست در انتظار پرستويت .

سوال – در مورد شهادت امام هادي (ع) توضيحاتي بفرماييد.

پاسخ – من شهادت امام هادي (ع) را به شما و بينندگان تسليت عرض مي كنم . يكي از افتخارات ما شيعيان اين سلسله ي نوراني پيشوايان ديني ما هستند . اگر ما در عالم هيچ دليلي بر حقانيت خودمان نداشته باشيم جز اينكه اين پيشواياني كه يك سر سوزني كدورت و تباهي در دامن پاك آنها نشسته نيست . بقول حافظ : كه را رسد كه كند عيب دامن پاكت كه همچو قطره كه بر برگ گل مي چكد پاكي .

ص: 8590

به همان پاكي و نورانيت هستند . اگر ما هيچ دليلي نداشته باشيم اين امامان كافي هستند كه اين راه حق است و اين مسير صراط مستقيمي است كه در قرآن خدا بندگانش را به آن دعوت كرده است . يكي از ميراث هاي گرانبهاي امام هادي (ع) متن زيارت جامعه كبيره است كه از الهامات ملكوتي است كه به دل و زبان مبارك ايشان جاري شده است. فردي پيش امام آمد و گفت كه من به مزار پدران شما مي روم و يك زيارتي مي خواهم كه از همه جهت كامل باشد . حضرت بدون معطلي و في البداهه اين زيارت را انشاء فرمودند و شخص آنرا آموختند . ببينيد چه انسانهاي زيركي در آن زمان بودند . مولانا مي گويد : تا نگريد طفل كي جوشد لبن ، تا نگريد ابر كي خندد چشم . گاهي مادرها با اينكه صداي طفل خود را در اتاق ديگري نمي شوند ولي حس مي كنند كه او گرسنه اش شده است و شير در وجود مادر شروع به فوران كردن مي كند . و اين علامت اين است كه بچه جاي ديگر تشنه اش است . وقتي اين عطش ها به ائمه ابراز مي شد آنها هم بخل نمي ورزيدند و از منبع فيوضات خودشان اين عطش معنويت را سيراب مي كردند . انشاءالله ما بتوانيم درچنين روزي اين زيارت را به عشق امام هادي (ع) بخوانيم و به روح مطهر خودش هديه بكنيم .

سوال – همسر من نماز مي خواند ولي قبل از دانشگاه نماز نمي خوانده ، در نتيجه نماز قضا زياد دارد

ص: 8591

و الان هم گاهي نماز صبحش قضا مي شود . وقتي من به او اعتراض مي كنم ، مي گويد كه من اين قدر نماز قضا دارم ، اين هم پيش آنها مي رود . راهنمايي بفرماييد.

پاسخ – من به اين خانم كه نگران زندگي همسرشان هستند تبريك مي گوييم. خيلي مواقع همسران نگران همديگر نيستند و فقط آنچه گير خودشان مي آيد مهم است و آنچه براي همسرشان اتفاق مي افتد مهم نيست . حتي اين اتفاقات كه از اتفاقات مادي مهمتر است . اين نگراني هاي معنوي و اخلاقي جاي شكرانه و تبريك دارد. حالا كسي يك دوره اي را به دوري از خدا گذرانده است و حالا آشتي كرده است . خدا هميشه آغوشش براي پذيرفتن باز است . آب بد را چيست درمان ؟ باز در جيحون شدن ، خوي بد را چيست درمان ؟ بازديدن روي يار . حالا كه روي نگار به آنها جلوه كرده و خودش رانشان داده است ،اينها دارند به اين رو ، رومي آورند و خودشان خوشرو مي شوند . در قصه ي نماز قضا و در بجا آوردن نمازهايي كه قضا شده ، فقها مي فرمايند كه اجباري بر فوريت نيست. لازم نيست كه الان همه ي كارهايشان را ترك بكنند و يكسره نمازهاي قضايشان را بخوانند. اما حس هم نكنند كه گذشته تمام شده و ما كاري به آنها نداريم . بالاخره انسان مي تواند در شبانه روز يا درهفته وقتي براي اين كار بگذارد زيرا اين مثل بدهكاري مي ماند. و من مي گويم كه هر وقت شما پول دستت بود

ص: 8592

بدهكاري ات را بده . حالا در ديزي باز است حياي گربه كجا رفته است ؟ انسان بايد اين بي خيالي را كنار بگذارد . انسان مي تواند در زمانهايي كه حال دارد دو تا زمان مغرب يا ظهر بخواند . وقتي خدا مي بيند كه ما به فكر بدهي او هستيم ، توفيقاتي براي ما فراهم مي كند و بركاتي به وقت ما مي دهد كه ما بدهي مان را بدهيم . بعضي ها به مردم بدهكار هستند و به فكر آن هم نيستند و خدا هم توفيقش را برايشان فراهم نمي كند . دغذغه مهم است كه وقتي انسان صبح كه از خواب بلند مي شود در سوداي پرداخت بدهي باشد و خدا هم به او كمك مي كند .

سوال – من خودم دوست دارم كه نماز بخوانم ولي بخاطر مسخره كردن فاميل نماز نمي خوانم . اطرافيان من اصلا مذهبي نيستند و تيپ و قيافه ي من هم به نمازخوان ها نمي خورد ولي بشدت دوست دارم كه نماز بخوانم . كمي خجالتي هستم . در اقوام ما دوست بودن با دختري كلاس دارد ولي نماز خواندن كلاس ندارد. من دلم مي خواهد كه با كلاس هم باشم. راهنمايي بفرماييد.

پاسخ – اگر ما فاميلي داريم كه همه بي سواد هستند ، وقتي شما درس مي خوانيد همه مسخره مي كنند كه ببين اين چقدر ژست گرفته است و كلاس مي گذارد . حالا اگر مردم اين حرفها را بزنند شما بايد از اين كار مثبت و ارزشمند دست بكشيد ؟ معلوم نيست كه آنها تا چه موقع در كنار من

ص: 8593

باشند . ضرب المثل داريم كه تا پول داري رفيقتم قربون بند كيفتم . انسانهايي كه مشكل مالي پيدا مي كنند يا با تقصير يا بي تقصير ، همه دورشان را خالي مي كنند. آن روزكه من گرفتار بشوم اينها چقدر مي خواهند به درد من بخورند ؟ شما مي توانيد آرام آرام شروع كنيد و دو تا تمسخر را تحمل كنيد . بگويد كه قرار نيست كه انسان هميشه با كلاس باشد. فردي خدمت ائمه مي آمد و مي گفت كه فلاني گناه مي كند عرق مي خورد و دختربازي هم مي كند ، حضرت مي فرمود كه مواظب باشد كه نمازش را رها نكند زيرا نماز كم كم باعث مي شود كه از آن مسير بد برمي گردد . مثل بدن كه ما گاهي غذاهاي مسموم وارد بدن مي كنيم .اگر اصل بدن سالم باشد خود بدن مقابله مي كند و آن سم را بيرون مي كند و آنرا دفع مي كند ولي اگر بدن ناسالم باشد انسان را از پا مي اندازد . به همه و جوانان توصيه مي كنيم كه نگران اين حرفها و حديث ها نباشند . مثل كسي كه به يك ارزشي رسيده و دارد اين ارزش را انجام مي دهد . مولانا مي گويد : پيرو پيغمبراني ره سپر طعنه ي خَلقان همه بادي شِمُر . كساني كه كارهاي خوب را مسخره مي كنند دو دليل دارند . يكي اينكه اصلا اعتقاد به آن كار ندارند كه اين خيلي مهم نيست. دليل دوم اين است كه چون خودشان دارند راه كج مي روند دوست دارند كه همه ي

ص: 8594

انسانها با آنها كج بروند ولي اعتقاد دارند . كسي كه ماشينش تصادف كرده و آسيب ديده، وقتي يك ماشيني مي بيند كه تصادف كرده خوشحال مي شود . من كه در دانشگاه مشروط شده ام ، بدم نمي آيد كه چند نفر هم مثل من مشروط بشوند . اين يك وسوسه ي شيطاني است . وقتي خدا ابليس را از بهشت راند و گفت كه به جهنم برو .ابليس گفت : حالا كه من به جهنم مي روم عده اي را هم با خودم به جهنم مي روم . وقتي من مي بينم كه يك عده هم درد من هستند يك تخفيفي به آلام من داده مي شود . شما گوش به اين حرفها نده و كار خودت را بكن .

سوال – پدر من نماز نمي خواند . مي گويد : بيلي كه من به زمين مي زنم خودش نماز خواندن است . راهنمايي بفرماييد.

پاسخ – اين تعبير درستي نيست .مثل اينكه بگوييم كه غذا نخور همين بيل زدن خودش مثل غذا خوردن است. جهان چون چشم و خط و خال و ابروست ، كه هر چه به جاي خويش نيكوست . اگر ما جاي اعضاي صورت را عوض بكنيم ، نقش صورت بهم مي خورد. درست است كه بيل زدن عبادت است . اگر بيل زدن شما يك نوع نماز است ، نماز خواندن شما هم يك نوع بيل زدن است . شما هر دو كار را بكن .

سوال – دختر من خواستگاري داشت كه چون ماشين او را دزديده بودند يكسال نماز را ترك كرده بود اما خانواده ي

ص: 8595

مذهبي داشت و به همين دليل به او جواب منفي داديم . آيا كار اشتباهي كرديم ؟

پاسخ – علامه جعفري مي فرمود كه كسي گاوش بيمار شده بود . او نذر كرد كه سه روز روزه بگيرد تا گاوخوب بشود . بعد بخاطر اينكه خدا را شرمنده كند روزه ها را جلوجلو گرفت ولي گاو مُرد. او رو به آسمان كرد و گفت : گاو من را مي كشي . اگر ماه رمضان تو بيايد من سي روز آن را مي خورم . انسانهاي كم دركي هستند كه فكر مي كنند نماز براي اين است كه گاو من نميرد يا من بيمار نشوم .نماز ربطي به اين چيزها ندارد . اين يك وظيفه است . شايد اينها امتحان است كه ماشين شما را دزد ببرد تا ببينيم كه بازهم نماز مي خواني ؟ روايت داريم كه اگر با كسي رفيق هستيد او را چند بار عصباني كنيد تا ببينيد كه چطور انساني است ؟ بزرگي مي گفت كه انسان كار خوب را بايد فقط براي خودش بكند . مي گويند كه چرا تو مهربان هستي ؟ مي گويد كه چون مهرباني خوب است . من كاري ندارم كه شما با مهرباني من درست مي شوي يا نمي شوي ، پولي گير من مي آيد يا نه ، محبوب مردم مي شوم يا نه . من از مزه ي كار خوب خوشم مي آيد . نماز در ذائقه ي بعضي ها مزه ي خوبي دارد . خوش به حال كساني كه ذائقه شان را از دست نداده اند . انسان وقتي زكام مي شود حتي

ص: 8596

وقتي عسل مي خورد فكر مي كند كه تلخ است .

سوال – شما كه مي گوييد : نماز مثل ميهماني است.انسان در ميهماني پذيرايي مي شود .چرا ما اين قدر نماز مي خوانيم خدا از ما پذيرايي نمي كند ؟ چرا جواب دعاهاي ما را نمي دهد . خدا هم مي پذيرد و هم پذيرايي مي كند ولي اين بستگي دارد كه ما پذيرايي را چه بدانيم . اگر دامادي كه عروسي را عقد كرده ، بعد از مدتها بخواهد عروس را ببيند و برادر كوچك خودش را همراهش ببرد . داماد وقتي به خانه ي عروس مي رود چشمش به در اتاق است كه عروس چه موقع به داخل اتاق مي آيد . قبل از ورود عروسي براي داماد شربت و شيريني و ميوه مي آورند . برادر كوچك شروع به خوردن مي كند ولي داماد دست به اينها نمي زند . ببينيد در اينجا دو تا پذيرايي است . آن كسي كه كوچك است پذيرايي اش همين خوراكي هاست . ولي داماد پذيرايي اش دين عروس خانم است . حافظ مي گويد : تو و طوبي و ما و قامت يار فكر هر كس به قدر همت اوست ، سايه ي طوبي و دلجويي هور و لب حوض به هواي سر كوي تو برفت از يادم . سعدي مي گفت : گر مخير بكنندَم به قيامت كه چه خواهي يار ما را و همه نعمت فردوس شما را . اين بستگي به درك ما دارد كه ما از اين پذيرايي چه دركي داشته باشيم . چه پذيرايي از اين بالاتر كه بزرگي

ص: 8597

به ما اجازه داده كه با او حرف بزنيم . گفته بودم چو بيايي غم دل با تو بگويم چه بگويم كه غم از دل برود چون تو بيايي . اگر انسان اين مفاهيم را بفهمد ، ديگر دنبال اين نيست كه چرا بعضي كارها انجام نشد .

سوال – من دوران مجردي پرگناهي داشته ام . الان كه متاهل شده ام توبه كرده ام و از سر ناداني روي دستم خال كوبي كرده ام و به من مي گويند كه تو نمي تواني نماز بخواني ولي من نماز مي خوانم . به من كمك كنيد در راهي كه قدم گذاشته ام سست نشوم .

پاسخ – من فكر نمي كنم كه خال كوبي مانع نماز باشد مگر خال كوبي نام مقدسي باشد كه وقتي وضو يا غسل ندارد خالي از اشكال نباشد . حالا اگر نتوانند آنرا پاك كنند احتمالا فتواهايي است كه عسر و سختي برطرف بشود . اما صرف اينكه عكسي با منظره اي روي بدن است مانع نماز نيست . ماده خال كوبي به داخل بدن مي رود و با پوست عجين مي شود و مانع نماز نيست . اگر عكس هاي خوبي نيست ، سعي كند كه ديگران آنرا نبينند. دوستي مي گفت كه من صداي خوبي داشتم و مي خواستم قبل از انقلاب به خارج از كشور بروم و خواننده بشوم . با آيت الله صفايي حائري برخورد كردم . به من گفت كه شنيده ام كه مي خواهي خارج بروي و خواننده بشوي . به من گفت كه يك چيزي براي ما بخوان و اصرار كرد كه بخوان

ص: 8598

و من هم آواز خواندم . آن روز به من هزارتومان داد و گفت كه هر وقت مي خواهي بخواني پيش خودمان بيا و بخاطر پول خارج نرو و اين طوري بود كه من يك طلبه شدم . مي گفت كه چون روي بدنم خال كوبي است نمي توانم در جلوي دوستان آنرا بالا بزنم . اين مرد بزرگ بود كه من را با خدا آشنا كرد .

سوال – سوره رعد آيات 29 تا 34 را توضيح دهيد .

پاسخ – قرآن مي فرمايد : كساني كه به ما ايمان بياورند و عمل صالح انجام بدهند عاقبت مال آنهاست و خوش به حال آنها . بعضي ها مي گويند كه ما خدا را قبول دارند و ديگر عمل نمي خواهد . بعضي ها عمل شان صالح است ولي عمل شان ناشي از ايمان نيست. مثل درخت مصنوعي است كه ريشه ندارد . هم ريشه ي ايمان و هم ميوه ي عمل لازم است . عمل صالح از صلح است يعني يك صلح و آشتي از عمل تو ايجاد بشود . مي گويند كه اين عمل ، عمل خوبي است ،همه ي اعمال ما بايد خوب باشد.در خيابان مردم چيزي مي خورند و روي زمين مي اندازند . شما با طبيعت قهر هستيد و توهين مي كنيد . اگر بلايي سر ما مي آيد بخشي از آن بخاطر اعمال خودمان است . ماهنگام ضرب المثل اينها را قبول داريم كه جوجه را آخر پاييز مي شمارند شاهنامه آخرش خوش است . خدا مي گويد كه تو الان را نگاه نكن كه به تو متلكي مي

ص: 8599

گويند و يك جور ديگر شما را نگاه مي كنند، اگر راست بگويي ممكن است كه كمي كارت هقب بيفتد ولي عاقبت با شماست . بحث قرآن رجعت است . يعني اينجا بوده ايد و به اينجا برمي گرديد . تمام آيت قرآن صحبت انا اليه راجعون است . يعني ما آنجا بويدم و به آنجا برمي گرديم .

سوال – يكي از دوستان من نماز مي خواند و با پسرها هم ارتباط دارد . مي گويد كه اين دو موضوع هيچ ربطي به هم ندارد . دوست ديگر من هم مي گويد كه از وقتي كه با پسرها ارتباط دارم نماز نمي خوانم . راهنمايي بفرماييد .

پاسخ – اينكه اين خانم نماز مي خواند و با پسرها هم ارتباط دارد ، اميدواريم كه آن نماز اين قدر جاذبه داشته باشد كه بتواند آن كار گناه راترك كند . اين دو با هم ارتباط دارند . مثل اينكه شما بگوييد : پدر من به حرف شما گوش مي دهم و مي ورم نان بخرم ولي يك لگد هم به در مي زنم . بعضي از ما هم اين جوري هستيم يعني كار خوب را مي كنيم و كار بد را هم انجام مي دهيم و كار را خراب مي كنيم . مثلا شما يك لباس بخري و مقداري هم اسيد روي آن بريزي و بگوييم كه اين اشكالي ندارد .اسيد جاي خودش و لباس هم جاي خودش است . مثلا بگويم كه من اين غذاي سالم را مي خورم و غذاي ناسالم را هم مي خورم و هر كدام جاي خودش مي رود .

ص: 8600

اگر شما غذاي غير بهداشتي بخوري به همه ي غذاهاي سالمي كه خوردي لطمه مي زند . اين هم يك وسوسه ي شيطاني است. شيطان خيلي باهوش است و ما را اذيت مي كند . اولين كاري كه شيطان مي كند اين است كه نماز را از انسان مي گيرد . انسان وقتي به سمت زشتي و گناه مي رود اولين علامتش اين است كه انسان در نمازش كاهل مي شود . اين دليل بر حقانيت است كه اين مسير درست است . وقتي كار خلافي كردي خدا نماز را از تو مي گيرد . يعني خدا تو را به خانه اش راه نمي دهد . انسان وقتي با بزرگي صحبت مي كند حال مي كند . خدا حال عبادت را از ما مي گيرد . خدا مي فرمايد كه يك خانه هايي است كه من اجازه داده ام نام من را در آنجا ببرند . يعني خدا به بعضي از انسانها اجازه مي دهد كه نام او را ببرند . من كه خودم را آلوده كرده ام ، خدا به من اجازه نمي دهد كه نام او را ببرم . بايد بروم و خودم را تميز كنم. اگر بچه ي شما لباسش گِلي باشد پدر مي گويد كه لباسش را عوض كن و بعد او را بغل مي كند. اگر من مي بينم عشق به نماز در وجودم هست يعني اينكه هنوز دل من نمرده است و من زنده هستم و اين را قدر بدانند. اگر كسي بگويد كه اصلا از نمازخوان ها خوشم نمي آيد ديگر بايد به قول حافظ بر او نماز

ص: 8601

كرد . در اين حلقه نيست زنده به عشق بر او نَمُرده به فتواي من نماز كنيد ، از سر مستي دگر با شاهد اهل شباب رجعتي مي خواستم ولي طلاق افتاده بود . خيلي از خانم ها طلاق مي گيرند ولي هنوز شوهرشان را دوست دارند و ميل به برگشت دارند و دنبال بهانه مي گردند كه اين ارتباط وصل بشود . خدا مي گويد كه من تو را طلاق دادم ، اگر ميل داري زمينه اش را هم فراهم كن . من بايد يك مقدار هم تلاش كنم . تو مي خواهي لباسي از تقوا تن خودت بكني ، پس مي ارزد كه مقداري تلاش بكني . اگر كسي بخواهد يك لباس بخرد چندين مغازه مي رود . بايد دلت را پاك كني و كمي روي خودت كار كني . قبل از نماز دلت را شستشو بده و آنگاه به سراغ نماز برويد . ما يك ميهماني كه مي خواهيم برويم ساعتي جلوي آينه مي ايستيم وخودمان را زيبا مي كنيم . اميرالمومنين در دعاي كميل مي فرمايد كه من جنايتكار هستم پس بينيد كه ما ديگر چه هستيم و حساب ما پاك است. روايت داريم كه با دهان مسواك زده نمازخواندن، ثوابش هفتاد برابر مي شود . پس براي نماز خواندن بايد به خودمان برسيم مثل اينكه مي خواهيم به ميهماني برويم . حضرت امام خميني وقتي مي خواست نماز بخواند موها و محاسنش را شانه مي زد و در آينه خودش را نگاه مي كرد . به خودش عطر مي زد ، او اين را چشيده است كه با اين حالت

ص: 8602

به سر نماز مي رود . او مي فهمد نماز يعني چه . ما اين رانچشيده ايم زيرا زحمت نكشيده ايم . خدامثل باران است ولي وقتي من كاسه ام را برعكس بگيرم باران در آن جمع نمي شود . گاهي نماز با حال مي خوانم ولي چون مراقبت نمي كنم آنرا دوباره از دست مي دهم . با يك تهمت ، غيبت ، دروغ و... . در اينجا محاسبات حساس است و ميكروني مي شود . يك وقت شما مي خواهيد طلا بخريد و يك وقت مي خواهيد گردو بخريد. براي گردو چقدر وقت مي گذاري ، براي طلا چقدر وقت مي گذاري .نماز بالاتر از طلاست . اگر واقعا مي خواهي مزه ي نماز را بچشي ، بايد ذائقه ات را تميز نگه داري . وقتي شما مسموميت غذايي پيدا مي كني اگر بهترين غذا را هم به شما بدهند آنرا بيرون مي دهي تا اينكه معده ي شما را شستشو بدهند . آن وقت اگر نان جو هم بخوري از آن لذت مي بري . اگر نماز را با سرعت هم خواند ، امام نمازش طولاني نبود حتي در نمازهاي مغرب كه پخش مي كنند امام يك سلام را مي داد ولي نمازش كيفيت داشت . ما گاهي دنبال كميت هاي بيخود هستيم . مهم اين است كه دل تو بتپد . بقول سعدي : خوردن براي زيستن و ذكر كردن است تو معتقد كه زيستن از بحر خوردن است . من غذا مي خورم كه سالم بمانم و يك نماز با حال بخوانم ولي تو زنده هستي كه بخوري و خوردن

ص: 8603

باحال داشته باشي . ما براي خوردن يك غذاي باحال تمام رستوران ها را مي گرديم . آيا براي يك نماز باحال هم ا ين كار را مي كنيم ؟ ببينيم كدام مسجد امام جماعتش نازنين تر است . كدام مسجد بيشتر صفا مي دهد و مردم با صفاتري دارد . در اينجا حال نداريم و مي گوييم همين جا خوب است . ما از بابل به بابلسر مي روييم كه آنجا رستوران خوبي است ولي در مورد نماز مي گوييم كه همين جا خوب است نماز را مي خوانيم . عدم توجه حال نماز را از انسان مي گيرد . حالا بگويم كه چرا اين حرفهاي ما اثر ندارد زيرا خودمان هم اهل عمل كردن به حرفهاي مان نيستيم . ما مثل نوار هستيم . اگر امامي كه حال نماز را چشيده بود دو ساعت در مورد نماز صحبت مي كرد ، حتما روي ما اثر مي كرد . قديم ها مسافت هاي دوري مي رفتند تا يك انسان صاحب نفسي پيدا كنند تا از نفس او گل وجود آنها هم شكوفا بشود. مااين حال را نداريم .خوش به حال آنهايي كه اين حال را دارند .

سوال – چرا با اينكه نماز مي خوانيم ، اثر سازنده ي نماز را نمي بينيم ؟

پاسخ – يك وقت مي گوييم كه نماز منع مي كند ولي يك وقت مي گوييم كه نماز نهي مي كند . يك آقايي در خيابان به خانم بدحجابي نگاه مي كند و شما مي گوييد كه آقا به زن مردم نگاه نكن و به خانم مي گوييد كه بدحجاب

ص: 8604

بيرون نيا . حالا تنها به صرف گفتن من او از اين كار بازداشته نمي شود. امام هادي (ع) فرمود : اگر كسي خطيب دروني و واعظ دروني نداشته باشد ، هرچه شما بگوييد اثري ندارد . بدن خودش يك طبيب دروني است قبل از اينكه پيش پزشك برود . پس انسان بايد با خودش خلوتي داشته باشد . خدا مي فرمايد : شما از چارپايان درس يگيريد . آنها وقتي غذا را مي بلعند ، چند ساعت بعد غذا را در طي روز دوباره نشخوار مي كنند و اگر چيز ناجوري در آن باشد آنرا بر مي گردانند . اعمال ما مثل غذا است . اگر شب كه مي خواهيم بخوابيم يك بازنگري روي اعمال روزانه مان داشته باشيم و اگر اشتباهي كرده ام آنرا درست كنم . مثلا اگر دل شما را شكسته ام با يك تلفن مغذرت خواهي كنم . ولي غرور ما اجازه ي اين كار را به ما شما نمي دهد . پس تا شما اين آلودگي را بيرون نريخته اي ، حال را بدست نمي آوري . پس ما خودمان خوبي ها و بدي ها را غربال كنيم .

90-02-19

تا بپيوندد به دريا كوه را تنها گذاشت رود رفت اما مسير رفتنش را جا نگذاشت ، هيچ وصلي بي جدايي نيست اين را گفت و رود ديده دريا كرد و سر بر دامن صحرا گذاشت ، هر كه ويران كرد ويران شد در اين آتش سرا هيزم اول پايه ي سوزاندن خود را گذاشت ، اعتبار سربلندي در فروتن بودن است چشمه شد فواره وقتي بر سر خود

ص: 8605

پا گذاشت ، موج راز سر به مهري را به دنيا گفت و رفت با صدف هايي كه بين ساحل و دريا گذاشت .

سوال – شما از خوبي صله ارحام زياد گفته ايد و من هم شك ندارم كه اين فوايد اخروي و دنيوي زيادي دارد . اما خواهش مي كنم كه هر بار كه به صله ي رحم توصيه مي كنيد حتما تذكر بدهيد كه نبايد با نامحرم دست داد و شوخي كرد . و به نامناسب بودن حجاب خانم ها كه گناهش از ثواب اين عمل بيشتر است سفارش بكنيد . هر وقت به خانه ي اقوام همسرم مي رويم بعلت موارد بالا كه ذكر كردم دعواي مان مي شود و وقتي به ايشان اعتراض مي كنم او مي گويد كه من اين دفعه تنها مي روم و اين كار را هم مي كند و تا چند روز بين ما شكر آب است . لطفا ارحام را مشخص بكنيد و من را راهنمايي بفرماييد .

پاسخ – ارحام كساني هستند كه با ما قرابت سببي و نسبي دارند . فاميل هاي خود انسان كه نسب انسان مي شوند مثل پدر و مادر ، فرزندان ، خواهر و برادر ، عمه ، خاله ، عمو ، دايي و فرزندان آنها . صله ي رحم فقط رفت و آمد نيست . مهمترين بخش صله ي رحم باز كردن گره اي از زندگي آنها . روايت داريم : اگر رحم و قوم و خويش انسان نياز دارند انسان نمي تواند پول را به ديگري بدهد و اگر هم بدهد قبول نيست . زيرا آنها مقدم

ص: 8606

هستند . مثلا خاله ي انسان نياز به كمك دارد و فرد مي رود به خانم ديگري كمك مي كند . الان خاله ي شما به شما نياز دارد و انشاء الله خانم ديگر هم فاميلي دارد كه به او كمك كند . گاهي فقط مسئله ي مالي نيست . يك وقت مادر انسان به يك تلفن زدن نياز دارد يا به يك لبخند فرزندش احتياج دارد . بعضي از بچه ها بيرون مي روند و با رفقا بگو و بخند مي كند ولي با پدر و مادر خودشان عبوس هستند . آن خوش اخلاقي بيرون از خانه قبول نيست و خدا به او نمره ي خوش اخلاقي نمي دهد زيرا مي گويد كه تو اول بايد با پدر و مادرت خوش اخلاق بودي . خون به دل پدر و مادر كرده و ديگران را دلشاد كرده است . فاميل هاي سببي يعني فاميل هاي همسر كه با ازدواج با انسان فاميل مي شوند . اينها هم جزء ارحام هستند . خانمي نمي تواند به شوهرش بگويد كه تو برو و به مادرت سر بزن ، مادر من كه نيست و من دختر او نيستم . ما در روايت داريم كه شما سه تا پدر داريد . پدري كه انسان از نسل اوست ، پدري كه به انسان همسر مي دهد و پدر علمي انسان . گاهي مقام پدر علمي بالاتر از پدر انسان است . مردي نمي تواند به خانمش بگويد كه تو به خانه ي پدر و مادرت برو و من نمي آيم به من ربطي ندارد يا من با باجناقم قهر هستم

ص: 8607

و ارتباطي با او ندارم . فاميل هاي سببي تقريبا شبيه فاميل هاي نسبي هستند و يك پله با هم فاصله دارند . بخاطر همين به ما دستور داده اند كه با همه ي اينها بايد ارتباط داشته باشيد و حق قهر كردن و فاصله گرفتن با آنها را نداريد مگر در موارد خاص . گاهي خانم زحمت مي كشد و با هنرمندي خودش غذا درست مي كند و دوست دارد كه شوهرش با اشتها آن غذا را بخورد . اگر مرد دو لقمه غذا خورد و اخمهايش درهم رفت و غذا را كنار زد ، زن چقدر ناراحت مي شود و دلش مي شكند . اگر علت را از مرد بپرسند ، مي گويد كه اين غذا كم نمك است يا من از فلان سبزي در غذا خوشم نمي آيد و تمام زحمات خانم را ناديده مي گيرد . صله ي رحم ميل يك غذاي روحي خوشمره است . مثلا آقا با دختر عمويش دست مي دهد و مي گويد كه او مثل خواهر من است ولي خانم اين توجيح را قبول نمي كند و همه چيز بهم مي ريزد . گاهي خانم به سراغ پسر دايي اش مي رود و آقا عصباني مي شود كه چرا شما اين قدر راحت با پسر دايي ات رفتار كردي و دست دادي ؟ اينجا دو بخش وجود دارد . يك بخش خدايي قصه است كه خدا فرموده يك عده اي محرم و يك عده اي نامحرم هستند . من سفري به تايلند داشتم .تايلند در كشور ما چندين سال بدنام بوده است . حتي رفتن به

ص: 8608

آنجا ممنوع بود و مي گفتند كه كشور بدي است و زنان بدكاره زياد دارد . من وقتي وارد اين كشور شدم صحنه هاي عجيبي ديدم . يكي اينكه وسيله ي حمل و نقل عمومي آنها سه نوع بود . اتوبوس ، تاكسي و موتور سيكلت . يعني موتورسيكلت مثل تاكسي ايستگاه داشت . مردم در صف مي ايستادند تا سوار بشوند . عجيب اين بود كه خانم هايي كه بعنوان مسافر سوار موتور سيكلت مي شدند يك طرفه پشت موتور مي نشينند . اين براي من سوال بود كه چرا خانمها اين جوري مي نشينند چون اين جور نشستن خطرناك است . از سفير وقت ايران پرسيدم كه چرا اين كار را مي كنند ؟ گفت : اين يعني جدايي مرحم از نامحرم . با اينكه اينها بودايي هستند و حجاب محلي دارند ولي در ادبيات خودشان مي گويند كه چون اين آقا نامحرم من است و نمي خواهم بدنم با بدن او تماسي داشته باشد با اينكه هر دو پوشيده هستيم و نظر خاصي نداريم و تماس را خلاف آيين و مسلك خودشان مي دانند و اين جوري مي نشينند كه اين تماس كمتر بشود . ما فكر نكنيم كه قصه ي محرمي و نامحرمي فقط در كشور ما است و بقيه ي مردم دنيا هر كاري با هم مي كنند ، واقعا اين جوري نيست . خوب است كه ما عوارض اين رابطه ها و نگاهها لبخند را بدانيم .وقتي شما ستون حوادث را مي خوانيد مي بينيد كه همه ي حادثه ها از همين جا شروع شده است . آقا با

ص: 8609

خانم بگو بخند كرده و كم كم آقا بخاطر تنفر از همسر خودش به طرف آن خانم كشيده شده است . حتي اگر اين اتفاق در ظاهر هم نيفتد با خيالات انسانها چكار كنيم ؟ بقول حافظ : گفتم كه برخيالت راه نظر ببندم گفتا كه شبرو از راه ديگر آيد . اگر شما در كيفت شوهرتان عكس يك خانم را ببينيد چقدر ناراحت مي شويد يا در موبايل او يك اس ام اس عاشقانه ببينيد چه خيالي مي كنيد ؟ ما نمي گوييم كه شما با پسردايي و پسر عمه ات سلام و احوالپرسي و بگو و بخند معمولي نكن . پيامبر با خانم هايي كه از دوستان حضرت خديجه بودند سلام و عليك داشت . گاهي براي آنها هديه مي فرستاد . ايشان گوسفندي را قرباني مي كردند و مي گفتند كه چون اينها از دوستان جواني حضرت خديجه هستند برايشان گوشت مي فرستاد . اين روش ائمه و پيامبران ما بود . پس ما يك مرز خدايي داريم براي كسي كه به خدا و دين معتقد است و يك كسي هم كه به خدا اعتقادي ندارد . امام حسين (ع) در روز عاشورا فرمود : اگر دين نداريد لااقل آزاد مرد باشيد . ما مي گوييم اين روابط آرام آرام مي تواند مشكل ايجاد كند . نگفتمت مرو آنجا كه مبتلات كنند ، كه سخت دست درازند بسته پات كنند ، نگفتمت كه بدان سوي دام در گام است ، چون در فتادي در دام كي رهات كنند .

سوال – دوسال است كه عقد كرده ام و متوجه شده ام كه

ص: 8610

باردار هستم و چند ماه است كه از بارداري من مي گذرد . خانه ي پدرم هستم و فاميل اين موضع را فهميده ا ند و مدام مي گويند كه من آبروي آنها را برده ام . حالا من چكار كنم و از حرف مردم چطور فرار كنم ؟

پاسخ – ما بايد به اين مردم كوتاه فكر بگوييم كه اين چه حرفهايي است كه در مي آورند . اين خانم و آقا با هم مرحم هستند و در يك رابطه ي عاطفي مشروع عاشقانه ، خدا به اين باغ يك دسته گل عنايت كرده است . اگر بخاطر حرفهاي ما بلايي سر اين بچه بيايد خونش بر گردن ماست و روز قيامت ما را قاتل حساب مي كنند . وقتي شما مي گوييد كه اي واي تو حامله هستي ! او از خجالت مي ميرد . اي خانمي كه نمي فهمي و اين حرف را مي زني و عالم و آدم را بهم مي ريزي . گاهي انسان از دست اين جور افراد عصباني مي شود . خدا هم در قرآن عصباني شده و گاهي مي فرمايد : كه خدا به شما مرگ بدهد . بايد اينجا اين طوري بگويد تا اهميت قضيه روشن بشود . چرا شما نسجيده حرف مي زنيد و نگاههاي معني دار به اين دختر خانم مي كنيد ؟ او مثل شمع آب مي شود . مگر او كار خلافي كرده است ؟ آنجا كه افراد خلاف مي كنند و بايد شلاق بخورند ، مردم مي خندند . اما اينجا كه يك انسان پاكدامن وعفيف از روي محبتي كه خدا

ص: 8611

داده ، بچه دار شده اند ، طعنه مي زنند . مي گويند كه تكليف عرف چه مي شود ؟ عرف اين است كه به آداب و رسوم مردم احترام بگذاريم . مثلا روي سر عروس قند مي سابند ، خوب اين خيلي زيباست يعني انشاء الله اين زنگي هميشه مثل قند شيرين باشد . حالا پس بگوييم كه آيا وقتي حضرت زهرا مي خواست ازدواج كند روي سرش قند سابيدند ؟ خير . ولي نمي توانيم بگوييم كه پس ما هم اين كار را نمي كنيم . چون سابيدن اين قند هيچ اشكالي ندارد . وقتي آداب و رسومي پايه و اصول زيبا دارد ، من بايد به آن احترام بگذارم . در شهر ما رسم است كه اگر دختر و پسري عقد كنند و عقدشان طول بكشد ، اگر به عيد قربان

برخورد كند ، خانواده ي داماد بايد يك گوسفند براي خانواده ي عروس بفرستند . اين رسم قشنگي است . و نشانه ي محبت خانواده ي داماد به عروس است . روايتي در اين مورد نداريم . اين رسم و رسومات خوبي كه داريم بايد رعايت كنيم . يكسري رسم و رسوم بيخودي است كه مثلا در زمان عقد پسر نبايد زياد رفت و آمد بكند . معمولا پدر خانم ها يك ديسيبلين نظامي مي گذارند كه پسر بايد هفته اي دوساعت بيايد . كم كم كينه ي خانواده ي دختر به دل پسر مي نشيند . حالا كه شما به احساسات و عواطف پاك اين جوان اهميت ندادي و با اشتياق در را باز نكردي ، پسر از خجالت آب

ص: 8612

مي شود و كينه ي شما را به دل مي گيرد و انتقامش را از دختر شما مي گيرد . محبت هايي كه بعدا مي كني هيچ اثري ندارد . زيرا بقول وحشي بافقي ما چون ز دري پاي كشيديم كشيديم ، اميد زهركس كه بريديم بريديم . دل نيست كبوتر كه چو برخاست نشيند ، از گوشه ي بامي كه پريديم پريديم . من به اين مردم كوتاه فكر عرض مي كنم كه فكرتان را بلند كنيد . اگر چنين اتفاقي افتاد ، شما به دل داري برويد و بگوييد كه عزيزم ، من خيلي خوشحالم و اين هديه ي خداست ، قدر آنرا بدانيد . اين هيچ اشكالي ندارد . به مادر دختر بگويند كه يك وقت به دخترت سركوفتي نزني و به داماد چپ نگاه نكني . اين هديه اي است كه خدا به آنها داده است . حالا ين دختر و پسر نبايد هيچ ناراحتي به خودشان راه بدهند اگر تمام عالم به آنها چپ چپ نگاه كنند . اگر به يك فردي كه دكترا مي خواند بگويند كه توچقدر درس مي خواني ، آيا او ناراحت مي شود ؟ نه . بقول مولانا : مَه فشاند مو و سگ عوعو كند ، هر كسي بر طينت خود مي تَنَد ، پيرو پيغمبراني ؟ ره سپر ، طعنه ي خلقان همه بادي شمر ، آن خداوندان كه ره طي كرده اند گوش بر بانك سگان كي كرده اند ؟ نوح نه صد سال دعوت مي نمود دم به دم انكار قومش مي فزود ، هيچ از گفتن زبان واپس كشيد ؟

ص: 8613

هيچ اندر غار خاموشي خزيد ؟ از هياهوي و عياعوي سگان هيچ برگردد اين كاروان ؟ پدر و مادر بايد به اين بچه ها دلداري بدهند و نگذارند كه غبار كم رنگ ملالت ، روي آيينه دل آنها باشد . اين والدين جزء لطف و محبت وظيفه اي ندارند . اگر مردم از انسانهاي عاقل باشند با لبخند از آنها پذيرايي مي كنند و اگر از انسان هاي كم عقل باشند ممكن است كه حرفي هم بزند . خودتان را خرج بي عقل ها نكنيد . حيف از طلا كه خرج مطلا كند كسي .

سوال – يك زماني اگر دست به خاك مي زدم طلا مي شد ولي بي نمازي و بي احترامي به پدر و مادر گرفتارم كرده است . حالا اگر دست به طلا هم بزنم خاك مي شود . چكار كنم ؟

پاسخ – اين واقعيت تلخي است . خدا شما را خيلي دوست داشته كه اين حس را در همين دنيا به شما برگردانده است . بقول آقاي رنجبر دندانپزشكان يك آمپول بي حسي مي زنند و رابطه ي دندان و اعصاب قطع مي شود و ديگر مغز به اعصاب لثه دستور نمي دهد و لثه ديگر حس ندارد . بعد دكتردندان ما را دست مي كند تا وقتي كه اين حس برگردد . حس كه برمي گردد دردها شروع مي شود . شيطان هم با ما اين كار را مي كند . شيطان يك مدتي حس ما را قطع مي كند . من پدر و مادرم را نگران مي كنم ، همسرم را از خودم ناراحت مي كنم ،

ص: 8614

به همسايه ام حرف نامربوطي مي زنم ، در اينجا حس قطع است خدا انسانهايي كه دوست دارد ، اين حس را زود برمي گرداند و تزاه دردها شروع مي شود . مثل اين نامه اي كه شما خوانديد . او مي فهمد كه خودش چكار كرده است . در اين موقع انسان به فكر آنتي بيوتيك و دارو مي افتد . چون خدا مهربان است راه برگشت را براي ما باز گذاشته است . شما اگر به سمت خدا برگرديد و نمازهايي كه نخوانده ايد را كم كم شروع كنيد و بخوانيد و نمازهاي يوميه را هم بخوانيد . اين آشتي با خداست و اما آشتي با خلق خدا كه بهترين آن آشتي با پدر و مادر نيست . ما بهتر از پدر و مادر نداريم. پيامبر فرمود كه اگر من را نديدي اشكالي ندارد ولي مادرت را ببين . گاهي ملاقات مادر بالاتر از ملاقات با رسول خداست . اف بر اين دنيايي كه وقتي پسر سگ به خانه مي آورد و مادر مي گويد كه من ديگر به خانه ي تو نمي آيم و فرزند مي گويد كه خوب نيا . اُف بر اين دنيا كه دارد ما را به اينجا مي كشاند . خوش به حال كساني كه عطر خوش پدر و مادر در خانه ي آنها پيچيده است .

سوال – سوره ي هود آيات 37-29 را توضيح دهيد .

پاسخ – اولين آيه از زبان هود نقل مي كند.مي فرمايد: من هيچ اجر و مزدي از شما نمي خواهم ولي مزدم را از خدا مي خواهم . خدا به

ص: 8615

پيامبر مي فرمايد كه ما تو را فرستاديم يعني مزد تو هم با ماست و ما صاحب كار تو هستيم . به فكر و جيب مردم كاري نداشته باش . زيرا مردم چيزي ندارند كه به تو بدهند . مثل بچه اي كه پدر ميلياردري داشته باشد و از كسي يك ريال قرض كند . ببينيد كه پدر چقدر ناراحت مي شود .ديگر اينكه اگر مردم چيزي به شما بدهند توقع دارند و كاسه را جايي مي فرستند كه تغار برگردد . هيچ وقت مردم مجاني به كسي چيزي نمي دهند . امروزه پدرهم فرزندش را بي توقع بزرگ نمي كند . بالاخره مي خواهد كه او روزي عصاي پيري او بشود . وقتي بچه اي مادرش را اذيت مي كند مي گويد كه الهي تو را بزرگ نكرده بودم و شير نداده بودم . و نفرين هايي است كه معمولا هم از ته دل نيست . ولي خدا هيچ وقت اين حرفها را نمي زند . خدا همه ي بندگانش را دوست دارد . ديگر اينكه وقتي از مردم كمك گرفتي ، آنها تو را از خدا محروم مي كنند . گاهي يك شيرين فروش به بچه يك شكلات مي دهد و بچه آنرا مي گيرد و فرار مي كند و حتي تشكر زباني هم نمي كند ولي شيريني فروش مي داند كه پدر بچه اينجاست ، او هم پولش را مي دهد و هم تشكر مي كند . پس داستان ما با خداست . خلق خدا مثل همان اطفال هستند . خدا كه حكم پدر اين مردم را دارد و خدمات شما را

ص: 8616

مي بيند و بجا و بي اندازه از شما تشكر مي كند . حالا ممكن است كسي بپرسد كه چرا شما روحانيون و پول مي گيريد ؟ اگر ما پول افرادي مثل شهيد مطهري را هم مي داديم ، پول بنزين ماشين او را داده ايم . امام حسين (ع) به حضرت عباس فرمود كه براي معلم فرزندم به اندازه اي كه در دهانش اشرفي و سكه جاي مي گيرد به او سكه بدهيد .

سوال – من خانمي هستم كه شوهرم اهل كار نيست و مي گويد كه كار نيست . وقتي كار پيدا مي شود ، مي گويد : اين كه كار نيست . اگر با او دعوا كنم ناراحت مي شود و اگر به او چيزي نگويم عادت مي كند . راهنمايي بفرماييد .

پاسخ – ياد آن سربازي افتادم كه مي گفت : هر وقت مي خواهيم زن بگيريم مي گويند كه سربازي نرفتيد و هروقت مي خواهيم سربازي برويم مي گويند : زن نداريد . من مانده ام كه چكار كنم ؟ اين آقا كه مي گويد : كار نيست ، پس بقيه چه كاري مي كنند ؟ يك روز رفتگر زحمتكشي كه داشت خيابان را تميز مي كرد به من سلام كرد و با لحم ملايمي به من گفت كه اگر جايي كاري پيدا بشود و شما من را معرفي كنيد ،من با كمال ميل آنرا قبول مي كنم . گفتم : چشم . ولي حالا اين كاري كه داري خوب است و كار مشروعي است . حداقل ناني براي زن و بچه ات مي بري . گفت كه

ص: 8617

من خودم حرفي ندارم ولي من ليسانس دارم و چون كار نداشتم حاضر شدم كه تن به اين كار بدهم . من واقعا حالم بد شد . او مرا واداست كه كاري براي او پيدا كنم . اين فردي كه حاضر است بخاطر زن و بچه اش چنين كاري را بكند ، طولي نكشيد كه كار شايسته اي هم براي او پيدا شد . اي جوان ، اگر شما در خانه بنشيني كه كار به سراغ شما نمي آيد ، با دعا كار پيدا نمي شود . هميشه بركت كليدش حركت است . تو حركت بكني خدا بركت مي دهد . بعضي ها مي گفتند كه ما بدو نان بدو . من گفتم اين خيلي خوب است يعني پا براي دويدن داري . دوست داري كه خدا نان را در دهان بگذارد ولي تو را افليج كند ؟ پس شما خودت را به افليجي نزن . ما بايد تلاش كنيم . بعضي افراد كه مداركي دارند مي گويند كه بايد به اروپا رفت و وقتي آنجا مي روند گارسون رستوران مي شوند ، آنجا برايشان ننگ و عار نيست ولي اينجا مي گويند كه من منشي بشوم . حالا شما اول از يك جايي شروع بكن تا بعد .

سوال – نزديك به دو ماه است كه مجذوب برنامه ي شما شده ام و هر روز آنرا مي بينم . راهنمايي بفرماييد .

پاسخ – ما از مسئولين خواهش مي كنيم كه اين برنامه هارا در زمان پربيننده تري پخش كنند و آنرا كنار برنامه ي 90 بگذارند . البته ما با همين وقت هم

ص: 8618

قانع هستيم .

سوال – شوهر من دين ما را قبول ندارد و مي گويد كه دين ما زرتشت است ودين اسلام براي عربهاست . ما به زور شمشير مسلمان شده ايم من توانايي قانع كردن همسرم را ندارم . راهنمايي بفرماييد .

پاسخ – متاسفانه اين آقا اطلاعات زيادي ندارد . اگر اين آقا اهل مطالعه باشد كتاب خدمات متقابل ايرانيان و اسلام استاد مطهري را بخوانند . ما از سوال كردن ناراحت نمي شوند و از زير سوال رفتن هم فرار نمي كنيم يعني تا اين حد آماده هستيم ولي طرف بايد كمي مطالعه داشته باشد . اگر كسي خودش دو صفحه كتاب نخوانده باشد و مطلب را عميقا نفهميده باشد سريع تحت تاثير شبكه هاي ماهواره اي و سايت ها قرار مي گيرد . ايشان تمدني را كه امروزه در دنيا يك ميليارد طرفدار و هوادار دارد زير سوال مي برند بدون اينكه اطلاعاتي داشته باشند . من مسلمانان اروپايي ديده ام كه اصل و نسب آنها اروپايي بوده است . ايشان فكر مي كنند كه اسلام را چهار تا بي سواد ايراني پذيرفته اند و آنهايي كه باسواد هستند نپذيرفته اند . حالا اگر فردي اين ادعا را بكند و خودش دكتراي تاريخ داشته باشد مي توانيم بگوييم كه حرفي دارد و مي تواند بحث كند . بقول علامه طباطبايي هر مرتدي را اعدام نمي كنند مگر اين كه حرفي داشته باشد . اين طور نيست كه سريع او را بالاي دار ببرند . انساني مثل علامه ي طباطبايي كه روي كتاب (به گفته ي فرزندانشان ) بيهوش مي شدند ،

ص: 8619

اسلام را نفهميده است ؟ من نكته اي را هم به اين خانم مي گويم .اين حرفها نبايد كانون گرم خانواده ي شما را سرد و بي روح بكنند .شما با محبت به همسرتان و كج دار و مريز رفتار كنيد تا زندگي تان بهم نخورد . ايشان خودشان كتاب خدمات متقابل ايرانيان و اسلام را تهيه كنند . در اين كتاب به اين سوالات پاسخ داده است . اين كتاب از زمان حمله ي عربها نوشته است . عربها كه به ايرانيان حمله كردند شصت هزارنفر بودند ولي ايرانيان صد وچهل ميليون بودند و اينها توانستند كه فكر و عقيده ي آنها را برگردانند . تا دو قرن بعد از اسلام هم هنوز دين زرتشت بود ولي مردم كم كم اين دين آسماني را پذيرفتند .

سوال – اگر بخشيدن مكرر افراد باعث جريح شدن آنها بشود بعباريت ببخشش بعضي ها باعث تكرار كارهاي زشت آنها مي شود . در اين صورت آيا باز هم بايد آنها را بخشيد ؟

پاسخ – اينجا يك وقت ما قصد تعليم و تربيت طرف را داريم كه يك موقع بايد اخم كرد تا طرف بفهمد و تربيت بشود . مثل پدر نسبت به فرزند . يك وقتي ما به يك غريبه و فاميل دور لطف و محبتي مي كنم . البته بعضي مواقع وقتي دفعه ي دوم مي خواهم محبت كنم مي گويد كه طرف پُر رو مي شود . اما اگر ما با مهر و محبت اين كار را بكنيم با دفعه ي سوم او عوض مي شود .

اميدوارم كه خدا به ما توفيق بدهد

ص: 8620

كه اسلام را بشناسيم و به دستورات و برنامه هاي آن عمل كنيم .

90-01-22

حرير نور غريبش بر اين روا مي افتد اگرچه ماه شبي چند در مه آب مي افتد ، تو بايدي و يقيني نه اتفاقي و شايد تو سرنوشت زميني كه اتفاق مي افتد ، بهار مي رسد اما چه فرق مي كند آيا براي شاخه ي خشكي كه در اجاق مي افتد .

سوال – در مورد حق شكم از رساله ي حقوقي امام سجاد (ع) توضيحاتي بفرماييد .

پاسخ - بخشي از رساله ي حقوقي امام سجاد (ع) حضرت مي فرمايند كه حق شكم تو اين است كه آن را ظرف حرام قرار ندهي ، چه كم و چه زياد . در حلال هم مراقب آن باشي و به اندازه بدهي . آن را از حد تقويت به حد شكم بارگي و بي مروتي نرساني . وقتي كه گرفتار تشنگي و گرسنگي شد آن را ضبط كني و نگاه داري . حضرت در ادامه مي فرمايند كه سيري بي اندازه شكم را مي آشوبد و كسالت به بار مي آورد . كه همين امر باعث بازماندن از هر كار نيك و خيري است . در فراز پاياني مي فرمايد: چرا كه نوشيدني كه صاحب خود را مست كند مايه ي سبك سري ، ناداني و از بين رفتن مردانگي و مروت است .

همچنان كه شما در جريان هستيد ما از هفته ها قبل كلام زيباي امام سجاد (ع) را كه معروف است به رساله ي حقوقي امام سجاد (ع) شروع كرده ايم . اول از حق كلي خداوند

ص: 8621

فرموده بود . بعد شروع كردند به حق اعضاء و جوارح خود آدمي . كه اين اعضاء و جوارح يك حقوقي دارند كه اگر حق آنها را به آنها ندهيم روزي آنها از ما آن را طلب خواهند كرد . اين خيلي جالب است اگر الان كارفرما حق كارگر را ندهد چه اتفاقي خواهد افتاد . يك روزي انقلاب كارگري پيش مي آيد و كارگران حق خود را از كارفرمايان ظالم خواهند ستاند . اينكه قرآن مي گويد يك روزي ما زبان شما را مي بنديم و دست حرف مي زند، شايد يكي از حرف هايي كه مي زند همين است كه از اين فرد طلب كنيد چرا كه حق اين دست را ادا نكرده است . چون هركدام از اعضاء و جوارح ما يك نماينده ي مخصوصي است از طرف خدا . و به يك بيان ديگر هركدام يك نعمت و يك امانتي است . ماالان اگر درست از دست استفاده نكنيم و درست از چشم استفاده نكنيم در واقع در امانت خيانت كرده ايم . اين خيلي بد است. والذين هم لِاماناتِهم و عَهدهِم راعون وقتي اين را با آن آيه كنار هم مي گذاريم . اين نيست كه من موبايل خود را به امانت به شما بدهم ، شما با آن زنگ نزني يا در گالري آن نروي كه ببيني چه عكس هايي است يا در بين اس ام اس هاي آن جستجو كني كه چه پيام هايي است . اين يك جور در امانت خيانت كردن است و آن يكي ازاين بالا تر است . حالا رسيديم به حق شكم و

ص: 8622

به تعبير عربي آن حق بطن . اولاً شكم مانند يك ظرفي است كه انتها ندارد يعني زير آن سوراخ است و هرچه بريزي سيري ناپذير است . آن را ظرفي براي حرام قرار ندهيد . چيز حرام در آن نريزيد . حرام هم درست مانند چيزي است كه شما زير درختي كه مي خواهد گل كند و شكوفه بدهد ، سبز شود ، سايه بدهد و ثمر بدهد ، بجاي آب خوب آب لجن و شور بريزيد . آب نامناسب بريزيد ميوه نمي دهد و كم كم نيز خشك مي شود. حضرت مي گويد من مي خواهم وجود شما انسان ها مانند درخت پرثمر باشد . نخشكيد چون اگر خشك شويد چه مي شويد ؟ الان بهار است اگر درختي تا ده يا بيست روز ديگر سبز نشود فرصت او تمام است . در اين صورت ديگر صبر نمي كنند شايد سال ديگر سبز شود . بلكه او هيزم مي شود و فرمول هيزم نيز سوختن است . نه الان اينگونه است زمان ناصرخسرو نيز همين گونه بوده است . بسوزد چوب درختان بي بر ،سزا خود همين است مر بي بري را

در قيامت نيز دقيقاً فرمول همين است هركه درخت خشكيده وارد صحنه ي قيامت شد ، قرآن مي گويد هيزم اين جهنم خود شما هستيد و به من ربطي ندارد . تو سبز نيامدي ، تو هيزم شدي و آمدي . تو خشكيده آمده اي پس مراقب باشيد كه نخشكيد . امام سجاد (ع) و بقيه ي ائمه تمام چيزهايي كه فرموده اند فرمول سبز شدن و سبز ماندن است .

ص: 8623

سر سبزي است وگرنه بايد خشكيد . بقول سعدي كه مي گويد : هر گياهي كه به نوروز نجنبد حطب است. اولين حرفي كه حضرت مي زند اين است كه شما براي اينكه سرسبز باشيد چيز حرام در شكم خود نريزيد . منظور هر چيز حرامي است . مثلاً خاك خوردن حرام است . حرام يعني چيزي كه مناسب و متناسب نيست و با ما ناسازگار است. خدا كه همينطور بيخود نگفته است كه شراب نخوريد ، گوشت خوك نخوريد . مال مردم نخوريد . لا تَقربوا مالَ اليَتيم . اين حرام دو فرمول دارد يعني دو جور است . يك وقت چيزي مي خوريم حال ما به هم مي خورد . مثلاً هيچكس پرتقال گنديده مي خورد ؟ خيار ترشيده مي خورد ؟ اگر اينها را بخوريد حال شما به هم مي خورد . غذاي مانده ، تاريخ مصرف گذشته ، ناسالم ، غير بهداشتي . دقيقاً چيز حرام همين كار را با مي كند . وقتي آن يار نازنين اميرالمومنين حجر ابن عدي به خانه آمد دختر او به او گفت بابا نبودي براي ما يك هديه اي آوردند . گفت چه كسي آورد ؟ چه چيزي آورد ؟ گفت يك عسل آوردند از طرف معاويه خليفه . عسل آوردند؟ كجا است ؟ گفت چقدر هم خوشمزه بود . گفت مگر از آن خوردي ؟ گفت بله يك انگشت خوردم . انگشت در حلق دختر خود كرد كه حال تهوع به او دست بدهد و آن را بيرون بريزد . گفت اين غذا مسموم بود . اين هديه نبود بلكه رشوه بود .

ص: 8624

اگر رشوه را بخوري مسموم مي شوي. منتها همچنان كه اگر امروز كسي موسيقي گوش مي دهد مي گويد موسيقي غذاي روح است. رشوه هم يك اثر در جسم دارد و يك اثر در روح . چون آدم ها بيشتر از جسم خود به روح خود مي رسند . روح آنها قوي است . مثل ما كه جسممان چاق و فربه و قوي است . چون از بس تن پروري كرده ايم ، روح ما خيلي نحيف و لاغر است . او اين كار را كرد كه حال تهوع به دخترش دست بدهد و آن عسلي كه حرام بوده بيرون بريزد . جالب است كه حضرت مي گويد فرقي هم نمي كند و كم و زياد ندارد . درست مانند اين است كه بگويند يك لكه بر روي اين لباس سفيد من وجود دارد .آيا اگر يك لكه بر روي لباس شما باشد آن را مي پوشيد ؟ مدام بايد دست خود را روي آن بگذاريد تا كسي آن را نبيند . اينطور نيست كه لباس سرتا پا آلوده شود بعد ما آن را بيرون بياوريم و بيندازيم در ماشين لباس شويي . من هميشه اين مثال سعدي را زده ام . يك داستان شبه طنزي دارد كه مي گويد كه يك فردي آمد خربزه بخرد به خربزه فروش گفت قيمت اينها چقدر است ؟ گفت اينها كه اين طرف است دو عدد يك دانگ و آنها كه آن طرف است چهارتا يك دانگ . او گفت من تفاوت بسياري نمي بينم چطور است كه اينها دوعدد يك دانگ و آن يكي چهارتا يك دانگ

ص: 8625

؟ گفت تفاوت اين است كه اينها كه دو عدد يك دانگ از زمين زحمت كشيده ي زراعي خودم است . ولي اين يكي را بچه ها دزديده اند و آورده اند اينجا و مال مردم است . او گفت آيا از اينها حرام تر نداري كه بدهي پنجاه عدد يك دانگ ؟ مي خواهد بگويد وقتي قرار شد چيز حرام ، مال حرام ، لقمه ي حرام وارد زندگي من شود ديگر چه يك ني و چه صد ني . چه يك لقمه و چه هزار لقمه . وقتي يك نفر يك قدح شربت درست كند از بهترين زعفران ، از بهترين گلاب قمصر نياسر كاشان ، بهترين زعفران كاشمر ، بهترين شكر هندوستان و بهترين عسل سبلان در صورتي كه يك عدد پشه داخل اين قدح بيفتد . اگر يك خرمگس در آن طرف قدح بيفتد و يك ليوان به شما بدهند و بگويند شما از اين طرف يك ليوان بخوريد . مي گوييد نه همه ي آن آلوده است . يك مگس هم كافي است براي اينكه شما ديگر از آن شربت نخوريد . امام سجاد (ع) مي گويد حرام حرام است . وقتي آمد همه را آلوده مي كند . فرد مي گويد مگر ما چكار كرديم حالا يك هزارتوماني گرفتيم . مي گويند چه هزار تومان و چه هزار ميليون تومان . از يك نظر فرقي نمي كند . آن ريشه به سمت آلودگي مي رود و خدا هم چون يك شخصيت بسيار لطيف، ظريف و حساسي است و يك عروس بسيار زيبايي است . كوچكترين آلودگي اخم بر چهره

ص: 8626

ي زيباي او مي نشاند . اگر يك كمي دهان تازه داماد بوي سيگار بدهد ديگر عروس به سراغ او نمي آيد. حتي اگر بگويد در مقابل آن ادكلن زده ام مي گويد بدرد نمي خورد تو همه ي وجود خود را سالم كن. مي فرمايد حالا اينها حرام است پس حلال چيست . مي گويد در حلال هم بالانس و ميانه رو باشيد . مي گويند خمس آن را داده ايم ، ذكات آن را داده ايم و دسترنج خودمان است مگر حرام است ؟ نه حرام نيست اما انسان عاقل در همه ي كارهاي خود ميانه رو است . الان زمستان گذشت اما در اين برف ها اگر كسي مي خواست درست حركت كند گاهي باد چرخ ها را كم مي كردند . راننده هاي خيلي ماهر و حرفه اي اين كار را مي كردند . چون اگر باد چرخ ها زياد باشد شما سر مي خوريد . اين باد غرور انسان نيز همين گونه است كه گاهي ناشي از پرخوري است . حضرت برخي از نمونه هاي آن را گفته كه خيلي جالب است . اصلاً ما براي چه غذا مي خوريم ؟ تقويت شويم كه چه بشود ؟ گاهي اوقات خود غذا خوردن براي ما موضوعيت دارد . اصل خوردن و بخور بخور براي ما اهميت دارد . گاهي هم مي گوييم فلان مكان برويم بخور بخور است . حضرت مي گويد بخور بخور نبايد براي يك مسلمان موضوع و هدف باشد . بخوريد كه تقويت شويد كه بتوانيد كار درست را بكنيد. برخلاف ما كه يكي از لذت هاي زندگي

ص: 8627

، تفريحات و عيش و نوش ها و خوشي هاي ما خوردن است . مي گوييم برويم فلان مكان كباب خوري . برويم شيشليك بخوريم . در شهر ما رسم است كه شبي كه مي خواهد كسي داماد شود، شب قبل از آن را مي گويند كباب خوري . در آن مكان كباب خوردن موضوعيت دارد . امام سجاد (ع) مي فرمايند : اينگونه نيست . سعدي هم شايد از او گرفته است . مي فرمايد ما كه غذا مي خوريم هدف اين است كه بخوريم و تقويت شويم و ذكر خدا بگوييم . تو معتقد كه زيستن از بهر خوردن است نه خوردن براي زيستن و ذكر كردن است . يك كسي گفت كه آقا سيگار نكش ريه ي تو خراب مي شود . گفت اصلاً من ريه را مي خواهم كه سيگار بكشم . ريه اي كه نتوانم با آن سيگار بكشم به چه درد مي خورد ؟ حضرت مي فرمايند كهيك جوري بخور و يك اندازه اي بخور كه تو را از آن تقويتي كه نياز داري ، وقتي قرار باشد اين غذا را براي تقويت بخورم وقتي زياد خوردم تهوين پيدا مي كنم . تهوين از هون است و هون يعني سبكي و خاري . يعني اينكه اصلاً زمين گير مي شويد . و ديگر نمي توانيد بلند شويد . تقويت كه نشده ايد تضعيف هم شده ايد . پس به قول ما طلبه ها از آن چيزي كه اين قصه براي آن وعظ شده بود خارج شده ايد . قانوني كه براي اين قصه وعظ شده بود اين بود كه

ص: 8628

تو بخوري تا قوي شوي و بتواني كار درست انجام دهي . نه بخوري كه يك مرده شوي و بيفتي . كه سه نفر تورا تكان دهند . خيلي از نكته ي مهمي است . اين خيلي عجيب است . ما يكي از علائم دين داري و ايمان را مروت مي دانيم . در روايات ما است . مروت هم يعني جوان مردي و به قول امروزي ها لوطي صفتي . حضرت مي گويد پرخوري جلوي مردانگي را مي گيرد . چه ارتباطي به هم دارد . ما خيال مي كنيم كه پرخوري يك مقدار انسان را سست مي كند . حضرت مي فرمايد : آن يك طرف ، آن كارهايي كه نياز به از خود گذشتگي دارد ، طرف پول مردم را مي گيرد و كلاه برداري مي كند. سروقت طبق وعده هاي خود عمل نمي كند كه برود مثلاً عسل و كباب بخرد و بخورد . اين نامردي است . تو نان خالي مي خوردي و به زن و فرزند خود مي گفتي كه ما نداريم ،اين يك هفته بايد خيلي هم بخوريد. نمي خواهيم در خانه و بر سرسفره ي ما ماهي فلان ، كباب فلان و عسل فلان باشد . اين مردانگي بود كه يك روزي مردم به در خانه ي تو نيايند و نگويند كه پول ما را بده . اين نامردي است . چون وقتي من وعده داده ام كه سرموعد بيست و پنجم من چك شما را پاس مي كنم و آن روز اين كار را نكردم نامردي كرده ام . چرا چون مدام همه را داخل شكم

ص: 8629

خود پر كرده ام يا وقتي كه گرسنه مي شويد ، شما ديده ايد كه انسان گرسنه حمله ور مي شود . وقتي هم كه اهتمام ورزيدي ، همه هم و غم خود را جمع كردي كه سير شوي و سيراب شوي آن زمان يك مقدار خود نگهدار باش . خود را ضبط كن و مراقب باشد . يكي از جاهايي كه اين جمله خيلي خوب خود را نشان مي دهد بر سر سفره هاي افطار است . چون چهارده ، پانزده و شانزده ساعت گرسنه بوده ايم اذان را كه گفتند همه حمله ور مي شويم به سفره . و خيال مي كنيم كه يك جايي بينشينيم كه همه ي غذاها آنجا است . خدمت حضرت آقا بنشينيم . بالاي سفره يا پايين آن بنشينيم . مي گويد نه آنجا نيز مراقب باش. چون خود اين گرسنگي و تشنگي تو را به جلو مي راند و از اختيار خارج مي كند. ديگر دست خودت نيست . از اول براي خود برنامه ريزي كن كه اگر يك جايي تشنگي و گرسنگي به تو فشار آورد ، در زندگي همه ي ما غير از ماه رمضان هم است . گاهي در مسافرت ، گاهي در يك شرايط فقر ، گاهي در يك شرايط اجتماعي خاص و گاهي در يك بيماري . مادر به بچه شير مي دهد و مي گويند اينطور غذا بخور. يك وقتي مي گويند الان هم آن افرادي كه اهل عياشي هستند و هم آنها كه اهل گرم نگاه داشتن كانون خانواده هستند ، چون اكثر بينندگان شما خانم ها هستند چقدر هم

ص: 8630

خوب است . چون ما معتقد هستيم كه خانم ها جامعه ساز هستند . خانم ها مانند كارگردان هستند لازم نيست در جلوي صحنه بيايند همان پشت صحنه باشند كافي است . بازيگران با كارگردان ها نقش مي يابند . يعني ما مدام سعي نكنيم كه جلوي صحنه بياييم و بگوييم ما بايد روي صحنه باشيم، ما بايد پست بگيريم . پشت صحنه مانند كارگردان است . نقش اول و اصلي فيلم را چه كسي بازي مي كند . معلوم است كه كارگردان . بازيگران مترسك دست او هستند . هرچه او گفت بايد انجام دهند . نبايد به آنها بربخورد واقعيت همين است . منتها اگر اين زن بلد باشد . اين هم نكته اي است كه نبايد فراموش شود . چون بعضي از زنها پشت صحنه به گونه اي هستند كه اصلاً نيستند . مرد هم بازيگر است و هم كارگردان . اما اگر زن ، زن باشد و كارگرداني بلد باشد و درس آن را خوانده باشد . زن نكو نه بانوي خانه تنها بود طبيب بود و پرستار و شحنه و دربان خانم پروين اعتصامي اين را سروده است و يك جاي ديگر مي گويد كجا مي تواند يك مادر نادان كودكي را يك شخصيت دانشمند بپروراند . مادر اگر خود دانا نباشد يك كودك دانا نمي شود . دانا حتماً نبايد يك فوق ليسانس بگيرد . تحصيلات آكادميك خاص را نمي گويد. حالا اگر بود و متناسب بود چه بهتر . نبود هم ما آنقدر زناني در قديم داشته ايم كه يك سواد معمول اكابري داشته اند ، فرزندان بسيار

ص: 8631

بزرگي پرورانده اند .

سوال – آيا شده كه كسي بخاطر شكم از دين خود منحرف شود ؟

پاسخ – فراوان . ما داريم كه دو چيز انسان را جهنمي مي كند شكم و شهوت . چون خوردن فقط يك وعده ناهار نيست . انسان يك وعده ناهار و يك وعده شام را با نصف نان سنگك سير مي شود. اما يك روحيه ي ديگر انسان دارد كه سيري ناپذير است . آن روحيه ي پرخوري و متنوع خوري سيري ناپذير است . يك وقتي انسان قانع است . قديم وقتي ما بچه بوديم مادر ما براي صبحانه به ما نان و چاي شيرين مي داد . شايد يكي از خوشمزه ترين صبحانه هاي ما بود . چاي شيرين كه نان را داخل آن مي زديم و خيس مي خورد بخصوص نان خشك هاي معروفي كه در برخي از شهر ها است خيلي به ما مزه مي داد . الان پنير ليقوان بايد باشد . كره ي آذربايجان بايد باشد . عسل سبلان بايد باشد و يك نيمرو نيز كنار آن . بعضي رستوران ها كه مي رويم هفت يا هشت نوع صبحانه است كه هركدام را دوست داريد بخوريد . اين سيري ناپذير است . حالا اگر به همين آدم بگويند آن طرف رستوران يك چيزهاي ديگر هم است باز هم كنجكاو مي شود كه آن طرف چه چيزي است كه اين طرف نيست ؟ آن جمله اي را كه گفتم هم براي عياش ها مي گويم و هم براي خانم ها فراموش نشود و آن را ادامه بدهم : آنها كه اهل عياشي

ص: 8632

هستند به زنان حرمسرا مي گفتند كه غذا زياد نخوريد كه از فرم نيفتيد . هميشه همينطور جذاب و چشم نواز باشيد و سايز شما چنين و چنان باشد . در خاطرات يكي از معشوقه هاي شاه نوشته بود . پروين غفاري در كتاب خود نوشته كه وقتي شاه من را به كاخ برد به من گفت كه از اين سايز اندام نبايد خارج شوي مراقب باش كه پرخوري نكني . چرا ؟ چون من به هوس خود برسم من تو را اينگونه كه مي بينم خيلي لذت آفرين است . الان در خيلي از خانواده ها ، خانم مي گويد مثل اينكه چشم شوهر من هيزي مي كند و چشم او تيزي مي كند . ما متوجه شده ايم كه در اس ام اس هاي او يك چيزي بوده است . نگاه او در كوچه و خيابان به اين طرف و آن طرف است . من مي گويم بخشي از آن تقصير خود شما است . خود شما مراقب خود در منزل نيستيد . بله الان روزگاري است كه از منجنيق فلك سنگ فتنه مي بارد . از در و ديوار ، كوچه و برزن ، ماهواره ، سايت و همه موجود است . خوب بالاخره زدست ديده و دل هردو فرياد . اگر من ببينم كه اين همسر نازنيني كه در خانه دارم خيلي بهتر و زيباتر اين همين است . به خودش و كانون خانه مي رسد . ديگر اين مرد به دنبال هرزگي و گناه نمي رود . اما اگر نه زن از لحاظ سواد به دنبال كار خود باشد .

ص: 8633

تو دكتري گرفته اي من هم بايد بگيرم . تو پست گرفته اي من چه چيزي كمتر از تو دارم . تو يك خانه داري من هم بايد داشته باشم . تو يك ماشين داري يك عدد هم من . تو يك كمي پرخورهستي من هم همينطور هستم . يعني هركس ساز خود را بزند . آقاي رنجبر گفتند سازمان يعني اينكه همه يك ساز را مي زنند. ولي در واقع ساز من است هر كسي ساز خود را مي زند . بايد از اركستر سمفونيك يك صدا خارج شود آنجا پنجاه نفر ساز به دست دارند . يك نفر تمبك مي زند ، يك نفر تار مي زند، يك نفر ترومپت مي زند، يك نفر ويالون مي زند ولي شما يك نغمه مي شنويد . حالا اگر هركدام يك ساز بزند يك چيز مغشوشي مي شود . اين است كه حضرت اينجا مي فرمايند مواظب باشيد كه وقتي گرسنه هم شديد ، عنان اختيار از دست ندهيد .

سوال – لطفاً در خصوص سوره ي توبه آيات سوره 62 - 68 توضيح بفرماييد .

پاسخ – سوره ي توبه داستان منافقين است . سوره ي توبه در واقع سوره ي منافقين است . يعني اكثر آيات اين سوره در خصوص منافقين است . عجيب است كه اين سوره جزء آخرين سوره هايي است كه به پيامبر نازل شد . بعضي ها حتي مي گويند كه آخرين سوره بود . بيش از نيمي از اين سوره در خصوص نفاق است . يعني الان ديگر پيامبر در حال از دنيا رفتن است ولي شجره ي خبيثه

ص: 8634

ي نفاق همينطور بيشتر در حال رشد است . پيامبر نتوانست نفاق را ريشه كن كند . يعني همه ي زحمت خود را كشيد ولي آنها خيلي پررويي و شبكه هاي خانگي تيمي درست كرده بودند . بعد ازپيامبر يك اتفاقات ديگري افتاد . يكي از ريشه هاي نفاق كه امروز هم ما در جامعه مي بينيم كه يك نمونه هايي از آن وجود دارد . مي فرمايد : به خدا قسم مي خورم كه بالاخره من رضايت شما را كسب مي كنم . درحالي كه بايد رضايت خدا را كسب كنند . مثل اينكه الان من مي خواهم پست خود را نگاه دارم يك كاري كنم كه رئيسم از من راضي باشد . حالا اگر مردم هم راضي نبودند اشكالي ندارد . خدا راضي بود اگر هم نبود اشكالي ندارد . بايد رئيس راضي باشد . همه جا تملق و چابلوسي او را بگويم . اين از ريشه هاي نفاق است . نه، بايد خدا را راضي كنم . اين كار به نظر من خدايي است . گرتو اين را نمي پسندي تغيير ده قضا را . اگر خداي ناكرده خانمي در خانه ، كارگري در كارخانه ، يك شاگردي در مغازه ، يك مسئولي در اداره ، يك وزيري در كابينه هيچ فرقي نمي كند اگر بخواهد او را راضي كند به قيمت نارضايتي خدا ، خدا هم انتقام سختي از اينها خواهد گرفت . و مي فرمايد كه شما اصلاً مومن نيستيد . در ايمان خود شك كنيد از نظر اين آيه . لذا اين هشدار بسيار بزرگي است .

سوال –

ص: 8635

دختري بيست و هفت ساله هستم . براي اينكه شرايط مهيا نشد كه ازدواج كنم سركتاب بازكرده ام . همه مي گويند كه با سِحر ،بخت من را بسته اند . اين دفعه سركتاب بازكردم ، گفت كه شانس تو براي ازدواج كم است ، يعني بختي ندارم . خيلي ناراحت شدم و از آن روز تا بحال با خدا دعوا دارم. نمي خواهم كه وظايف ديني خود را انجام دهم . الان چكار كنم كه يك مقدار آرام شوم ؟

پاسخ - اينجا چند نكته است . اولاً اين سحر و از اين جور چيزها ، حرف بيخود است ، چرت و پرت است و با همين ادبيات بايد آن را گفت و چاره اي هم نيست . انسانهايي كه يك منطق درستي ندارند ، گرفتار اين جور چيزها مي شوند . رفتن به سمت اين جور چيزها بي پايه و اساس است مثل سركتاب بازكردن و سحر و جادو . اينها موهومات است . بخشي از دختران ما براي اينكه بخت شان باز شود دارند به ياس و نااميدي مي روند . اين كار گردن خانواده ها و دختراني است كه خودشان را جلوه مي دهند و دختري كه پوشيده تر و نجيب تر است ، در ميهماني و خيابان يا محل كار خودش را مي پوشاند ، نجابت به خرج مي دهد و حيا مي كند و جلوي چشم و دوربين ديگران نمي آيد ولي ديگري هر روز خودش را زيباتر از ديروز جلوه مي دهد . آن وقت آن دختر نجيب از چشم مي افتد . دختران براي ما نامه مي

ص: 8636

نويسند كه مادرم گفته كه تو هم كمي خودت را عرضه كن . اگر اين بازار عرضه گري اين قدر پر رونق نباشد پسري كه حقش همين خانم است . از نظر شكل ، قيافه ، دارايي ، خانواده و فرهنگ با او تناسب دارد ولي وقتي در خيابان ، ميهماني ، عروسي و تلويزيون رنگ و وارنگ مي بيند ، او هم آن مدلي مي خواهد . و ديگر حاضر نيست كه با اين خانم نجيب بسازد . اين دختر بايد پير و افسرده بشود . الان جامعه دارد به آن سمت مي رود . لذا روز قيامت خدا عده اي را عذابي خواهد كرد كه هيچ كس را اين جوري عذاب نخواهد كرد . مي گويد كه تو يك عده را سوزاندي و يك جوري ظاهر شدي ، چشم و ابرو نشان دادي ، طنازي و عشوه گري كردي كه يك عده بخاطر تو خانه نشين شدند . خيلي از خانه ها را ويران كردي . چرا اين كار را كردي ؟ تو اين قدر زيبايي و امكانات داشتي كه اگر پنهان مي شدي باز دنبال تو مي آمدند . تو چرا خودت را اين قدر عرضه كردي ؟ هرچيز بايد سرجاي خودش قرار بگيرد . الان شما در مغازه خوش رنگ ترين چيز را در ويترين مي گذاري و همه مي گويند كه اين را بده . حالا جنسي كه رنگش خيلي خوب نيست چه گناهي دارد ؟ همين جنس و مارك است ولي پشت ويترين نيست . آن جنس در مغازه مي ماند و بعنوان جنس مرجوعي آن را برمي گردانند

ص: 8637

. دختري كه از نظر بَر و رو كم دارد از همان جنس زن و لطيف است . او هم همان ظرافت را دارد . چه بسا بهتر از ديگري باشد . منتها بخاطر اينكه چشم و ابرويي نشان ندهد ، جلوه گري نكرده . در قديم دخترها دست به صورت شان نمي زدند . اما الان دختر نوجوان در آرايشگاه خيس خورده است و جلوه گري مي كند ، خوب پسر جوان هم از او خوشش مي آيد . نمي داند آن دختري كه بر و رو ندارد اگر به آرايشگاه برود از او زيباتر خواهد شد . بعد آن دختر نجيب مي ماند و مي گويد كه من به حرف دين اعتقادي ندارم . شما شنيده ايد كه مي گويند : قديم مردم اعتقادشان قوي تر بود . طرف مي گويد كه من چيزي از شما ديده ام . اين دختر مي گويد كه دين دروغ است . دين گفته كه نجابت ، حيا ،پاكي و حجاب داشته باش ، من ا ينها را دارم ولي خانه نشين شده ام و ضرر كرده ام . اي پدركه دختر را اين جوري در چشمها مي آوري ، فقط به من طلبه نگو كه شما آخوندها داريد يك كاري مي كنيد كه مردم از دين برمي گردند . شما هم داريد يك كاري مي كنيد كه مردم دارند نسبت به دين بي اعتقاد مي شوند . جفت مان لبه ي يك قيچي شده ايم و داريم شاخه ي دين را مي بُريم . ترسم به روز حشر عنان بر عنان رود تسبيح شيخ و خرقه

ص: 8638

ي رند خرابها . گاهي دختر كه نوزده سال داشته خواستگار داشته و همه را در كرده اند . الان ازاين نوع فراوان پيامك داريم كه دختر مي گويد كه من خواستگار دارم ولي خودم قبول نمي كنم ، مارد يا پدرم ايراد مي گيرد . يك دختر خانمي مي گفت كه من برادري درام كه هر خواستگاري كه براي من مي آيد او را رد مي كند . شما در زمان شكوفايي خودت خواستگار را رد كردي و الان كه سن شما بالا رفته دچاراين مشكل شده اي . ديگر اينكه گاهي بداخلاق هستيم . خواستگار داريم ول يدر خانه با پدر و مادرمان يا خواهرمان بداخلاقي ، بددهاني و ترشرويي مي كنيم . اين روزها هم خبرها مخفي نمي ماند . يكي براي پسرش دنبال دختر مي گردد و اين دختر خانم را معرفي مي كند . طرفي مي گويد كه او خوب است ولي پد ربداخلاقي دارد . خوب پسر هم نمي خواهد كه پدر زنش بداخلاق باشد. اين خيلي مهم است .

سوال – حالا دختر به هر دليلي ازدواج نكرده است . آيا اين درست است كه با خدا دعوايش بشود ؟

پاسخ – يكي از چيزهايي كه گره ها را باز مي كند صدقه ، خوش اخلاقي و گره باز كردن از مشكلات مردم است . اگر خواهر كوچكتر زودتر از خواهر بزرگترعروس مي شود ناراحت نشود و حسادت نكند . از ته دل خوشحال باشد كه خواهرم عروس مي شود . وبعد از مدتي بخت او هم باز مي شود ولي اگر ناراحت شد و نشان داد و

ص: 8639

اخم كرد ، ديگر اين اتفاق نمي افتد . مرد مي گويند كه نكند دختر اولي عيبي داشته است. شما به حرف مردم چكار داريد . گره را كس ديگري بايد باز كند . خدا مي داند كه تو داري يك بخشي از گره ي خواهرت را باز مي كني ، كسي را مي فرستد كه گريه كار تو را باز كند . حتي اگر همه ي مردم هم نخواهند . خيلي از وقتها مردم چيزهاي ديگري گفته اند ولي خدا كار ديگري كرده است . ما بايد اينها را باور كنيم . صدقه دادن خيلي مهم است . صدقه هايي كه گاهي گره گشا است . هر گره اي كه به كارمان افتاده ، به اندازه ي توان مان گره اي را باز كنيم تا گره مان باز بشود .

سوال – مشكل بزرگي در زندگي من بوجود آمده كه مي خواهم خودكشي كنم. مي خواهم با آقاي نقويان مشورت كنم. خيلي زود جوابم را بدهيد .

پاسخ – در مورد گيوتين يا بيمارستان مي خواهد با ما مشورت كند . خودكشي از دو جهت ايراد دارد يكي اينكه من خيلي ناتوان هستم و دوم اينكه خدا خيلي ناتوان است . اين دو جمله ناسزاي بزرگي در حق خداست . من اينقدر ضعيف و عاجز و ناتوان هستم كه از يك انسان نابينايي كه روي يك ويلچر اپراتور يك اداره است و شاد و شنگول هم هست كمتر هستم با داشتن چشم و پا . با آقايي مصاحبه كرده بودند كه اوضاع چگونه است ؟ گفت كه چه اوضاعي . نان بِدو ما بِدو

ص: 8640

. من گفتم كه اين قانون خداست كه اگر نان دويد و تو دويدي و به يك لقمه اش رسيدي ، آنرا مي خوري و به تو مزه مي دهد . خدا مي گويد كه من حاضرم نان را خدمت تو بياورم ولي شرط كوچكي دارد و آن اين است كه دست و پايت را مي گيرم بعد نان را در دهانت مي گذارم ، انتخاب با شماست . خدا مي گويد كه دست ، پا ، چشم و فكر دادم و گره هم داده ام كه گره را باز كني .حافظ مي گويد : معاشران گره از زلف يار باز كنيد . قديم ها موي دختران بلند بود و آنرا مي بافتند . داماد به بهانه باز كردن گره هاي موي عروس بيشتر پيش او مي نشست . گره نگشوده ام زان طره تا من بوده ام گفتا منش فرموده ام تا با تو طراري كند. اين گره ها را عمدا به زلف خودم زده ام كه شما يكي يكي باز كنيد . من جواني را سراغ دارم كه دو بار بخاطر دختري خودكشي كرده است. الان اينها يك بچه ي كوچك هم دارند. وقتي به قبلا فكر مي كنم ياد آن زمان خودكشي كه افسرده بودند مي افتم . بگذرد اين روزگار تلخ تر از زهر بار دگر روزگار چون شكر آيد . توهين بدتر هم به خداست كه خدايا تو هم عاجز و ناتوان هستي . خدا مي گويد كه تو حركت كن من كمكت مي كنم. چرا فكر مي كني كه دست من بسته است؟ وحي آمد كه اين چه فكر

ص: 8641

باطل است رهرو ما اينك اندر منزل است ، به كه برگردي به ما بسپاريش . از اين فكر خراب برگرد . كِي تو او را دوست تر مي داريش . ما تو را بيشتر ازخودت دوست داريم . از اين افكار پوچ كه ره آورد باد سمي روزگار ماست بيرون بياييد.

سوال - حالا كسي كه افكار خودكشي به سرش مي زند ، بنشيند تا زندگي بر رفق مرادش بشود . سريع ترين راه براي او كدام است ؟

پاسخ - حضرت زينب در بالاترين درجه ي مصيبت كه براي ما فقط خيالش است و يك صدم اين مصيبت اگر براي ما پيش بيايد آخرش خودكشي است ، آخرين جمله اي كه اين بانو گفت اين بود كه ما رايت الا جميلا . جور ديگر بايد ديد . شما حركت بكنيد و بگوييد كه من مي خواهم از همه ظرفيت هاي خودم استفاده كنم آن وقت مي بينيد كه خدا از شما دستگيري مي كند.

90-03-23

مي خواستم تو را خورشيد بنامم از روشنايي منتشرت ، ديدم كه خورشيد سكه ي صدقه اي است كه تو هر صبح از جيب شرقي ات درمي آوري دور سر عالم مي چرخاني و در صندوق مغرب مي اندازي و بدين سان استواري جهان را تضمين مي كني ، مي خواستم نام تو را ابر بگذارم از شدت كرامتت ، مي خواستم تو را نسيم لقب دهم از لطافت و مهرباني ات ، ديدم كه نسيم فقط بازدم توست كه در فضاي قدسي فرشتگان تنفس مي كند ، به اينجا رسيدم كه زيباترين و زيبنده ترين نام همان است

ص: 8642

كه خدا براي تو برگزيده است اي كريم ترين بخشنده ي روي زمين ، اي جواد.

سوال – حق حج در كتاب رساله ي امام سجاد (ع) را توضيح بدهيد .

پاسخ – مي فرمايد: حج يك ميهماني و ضيافت است . تو بواسطه ي حج از گناهانت به سمت خدا فرار مي كني ، بوسطه ي اين حج توبه ات پذيرفته مي شود، بواسطه ي حج عملي كه خدا بر تو واجب كرده ادا مي شود .

به حق حج مي رسيم . الان خيلي از مردم ما حتي نوجوانان و كودكان به حج مشرف شده اند . حتي عده ي از زوج هاي جوان هم به مكه مشرف مي شوند . حضرت مي فرمايد: در اين حج يك ميهماني ويژه است . در مسجدالنبي يك ستون بنام وفود است . وفاده از وفود است . حضرت ميهمان هاي خاص را آنجا به حضور مي پذيرفت . حالا ميزبان پيامبر است و ميهمان ما هستيم و به آن وفاده مي گويند يعني يك بزرگي ما را به حضور پذيرفته است . ما بايد توجه كنيم كه پيش چه شخصيتي داريم مي رويم . بقول حافظ : بر آستان تو چو باد را نباشد باز كي مجال اتفاق سلام ما افتد . اگر نسيمي بخواهد در حرم پيامبر بوزد بايداجازه بگيرد . حالا به ما هم اجازه داده اند كه به آنها سلامي بكنيم و جواب سلام هم به ما مي دهند . مي فرمايد: تويك جوري داري از گناهانت فرار مي كني . انسان معمولا از يك موجود خطرناك فرار مي كند مثل مار

ص: 8643

و عقرب و به يك جاي امن مي رود. پس معلوم مي شود كه گناهان ما چنين تجسم و باطني دارد . الان ما هر كاري دلمان بخواهد مي كنيم دروغ مي گوييم ، غيب هم مي كنيم، تهمت مي زنيم ، بد لباس مي پوشيم و بد نگاه مي كنيم . روزي تجسم گناه ما همين است . آقايي مي گفت كه چرا خدا حيوانات وحشي را آفريده است ؟ بزرگي مي گفت كه خدا اينها را نيافريده اينها تجسم اعمال ماست . بعضي مواقع مي گويند كه زبانش مثل مار نيش دارد يا فلاني مثل گرگ درنده است يا مثلا روباه حيله گر است يا مثل گاو نمي فهمد اين تشبيهات درست است. يكي هر چه مُد باشد و هر طرف كه باد بيايد مي رود . مي فرمايد كه از گناهان فرار كن و اين حج يك مفري براي شماست . در قرآن هم داريم كه از گناهان زشت خود فرار كنيد . معلوم مي شود كه خانه ي خدا يك محل امن است كه شيطان در آنجا نفوذ ندارد. اينجا مي تواند يك محل آرامش و مأمني براي ما باشد كه بتوانيم به آغوش خدا برويم . كساني كه به حج مي روند يك پاكي و نورانيتي دارند و انسان حس مي كند كه اينها بد جوري دلشان شكسته است و بريده اند ولي وقتي دوباره از مكه باز مي گرديم بد مي شويم . روايت داريم كه حاجي وقتي از حج برمي گردد زود به ديدنش برويد تا دوباره كدورت به دلش ننشسته است . آنجا فضاي معنوي عجيبي است

ص: 8644

. همه ي فاصله ي زمين با خدا يكي است يعني همان اندازه اي كه خدا در مكه هست ، در ايران هم هست ، همان اندازه كه در ايران هست ، در امريكا هم هست . در يك لقمه نان همان عظمت خداست كه در كهكشان هاست . اگر كسي در يك لقمه نان خدا را كوچك ديد و در كهكشان خدا را بزرگ ديد، خداشناسي اين فرد ايراد دارد . در مكه انسان فكر مي كنند كه حرارتش بيشتر است گرماي خورشيد انسان را بيشتر داغ مي كند . بالاخره آنجا نفس انسانهاي پاك بيشتر حضور دارد. وقتي شما آلبوم خودتان را ورق مي زنيد عكس هاي مكه خاطرات خوبان را بيشتر به جلوه مي آورد و زنده مي كند. شما وقتي آلبوم خاطرات را مي بينيد بيشتر ياد پدرتان مي افتيد تا وقتي كه داريد رانندگي مي كنيد. انسان حس مي كند كه آنجا مأمني براي عبور خودش در اين دنيا است. همه ي ما گناهان ريز و درشت انجام داده ايم و بقول سعدي همه ما تر دامن هستيم. يكي از جاهايي كه خدا قول داده ميهمان هايش را بپذيرد و توبه ي آنها را با آغوش پذيرش از آنها استقبال بكند زيارت خانه ي خودش است . اين يك فريضه ي واجب است . در روايت داريم كه اگر كسي پولدار باشد و به حج نرود در صف كافران محشور مي شود. با اينكه نماز هم مي خواند و خدا را هم قبول دارد ولي حج نمي رود و مي گويد كه من حال ندارم يا اينكه پولمان را در

ص: 8645

جيب فلاني بريزيم و... بايد اين واجب را رفت. عده اي بوده اند كه حج رفته اند و متحول شده اند . واقعا توبه كرده اند و زندگي شان زير و رو شده است . البته خيلي ها هم بر مي گردند و اثري روي آنها ندارد البته اثرش مقداري مي ماند . انسانهاي كمتري هستند كه حج يك اثر صد درصد جدي روي آنها گذاشته باشد. ولي هر كس كه برگشته ، رنگي از اعمال حج در او باقي مانده است .

سوال – بعضي ها مي گويند كه خوب است ما هزينه ي حج رفتن خودمان را هزينه ي فقراي خودمان بكنيم . چرا بايد به سفر زيارتي برويم ؟

پاسخ – بين حج و عمره تفاوتي وجود دارد . حج كه به آن حج تمتع مي گويند واجب است . عمره را كه به اشتباه به آن حج عمره مي گويند در حاليكه ما اين كلمه را نداريم . ما عمره ي مفرده داريم كه الان خيلي ها مشرف مي شوند . حج تمتع ربطي به ساير واجبات ندارد . همان طور كه صدقه زكات نماز واجب است حج هم واجب است اگر كسي مستطيع بشود . اين سوال مثل اين است كه ما بگوييم براي چه ماشين مي خواهيم ، پولش را بدهيم به دختري كه جهيزيه ندارد . اگر شما الان به ماشين نياز داري و وسيله ي زندگي شماست آنرا مي خري .بعضي ها به ماشين بيشتر احتياج دارند تا خانه زيرا مي گويند كه خانه را مي شود با مستاجري سپري كرد ولي بدون ماشين سخت است .

ص: 8646

اگر اين جوري بود ه خدا و ائمه هم مي گفتند كه نمي خواهد به حج برويد . پولها را به فقيران بدهيد. جهان چون خط و چشم و خال و ابروست كه هر چيزي به جاي خويش نيكوست . اين پول بايد در جاي خودش هزينه بشود . مهم جوانب و برج آن است نه خرجش . طرف كه مي خواهد به حج برود يك هزينه ي حج دارد و سه برابر هم هزينه ي وليمه ، سوغات و تشريفات دارد . در بحث عمره ، اعتقاد من اين است جز مسئولان مثل روحانيون كاروان و مديران و خدمه كه هر سال مي روند ، افراد ديگر يك بار ، پنج سال بعد بار دوم و سوم كافي است . بعضي ها مي گويند كه چرا طرف عمره نرود و ديگري دو برابر خرج بكند و آنتاليا برود ؟ خيلي از افراد براي فسق و فجور به آنتاليا مي روند و به حرف ما گوش نمي دهند ولي شما كه خوت را حزب اللهي مي داني مي گويم كه ما از پيامبر روايت داريم كه كسي كه از سر راه مسلمانان سنگي را بردارد يا چيزي كه مورد آزار مسلمانان است را بردارد خدا ثواب خواندن چهارصد آيه قرآن كه هر حرف آن صد حسنه دارد به او مي دهد . ما اين روايت را كمتر مي بينيم. مشكل گشايي از كار مردم را نمي بينيم . آقايي به من مي گفت كه من مشكل مالي زيادي دارم . اگر خودت هم نداري كسي را پيدا كن كه به من كمك بكند . حالا

ص: 8647

آقايي براي بار دهم خانواده اش را بردارد و چند ميليون خرج كند و به مكه برود . اگر بحث ثواب است الان كمك مالي كردن به يك نداني كه از زندان خلاص بشود بيشتر است . يا خانواده اي كه چندين سال است كه به زيارت نرفته است ، شما مي توانيد پول خودتان را به او بدهيد تا او هم يكبار به زيارت برود. خانواده اي به من مراجعه كرده بودند كه مي گفتند ما سي سال است كه به مشهد نرفته ايم .

سوال – بعضي ها مي گويند كه رفتن ما به حج و عمره كمك كردن به وهابي هاي سعودي است . نظر شما جيست ؟

پاسخ – سالي كه عربستان زائران ما را كشت ، امام خميني حفظ حرمت و عظمت تشيع حج را ممنوع كرد . اين يك فتواي حكومتي و سياسي عبادي بود كه رفتن به حج را ممنوع كرد . اين احكام را يك فقيه جامع الشرايط مي تواند صادر بكند . در مورد كمك به آنها مي شو كه ما به حج و عمره برويم و به اندازه ي هزينه ي آن خرج بكنيم و ديگر به بازارهاي آنها نرويم . سال گذشت يكي از فروشندگان كنار هتل مي گفت كه بازار خيلي خوب است و مي گفت كه يك پير زن آمده بود و به انداره يك وانت از ما خريد كرده بود . اين اجناس اكثرا چيني است و مي توان آنرا در كشور خودمان تهيه بكنيم تا بازاري هاي ما هم سود ببرند . اينكه اينها را از مكه بخرند ، مي

ص: 8648

گويند تبرك است . خير چه تبركي است ؟ شما همين جا بخريد و بگوييد كه بنام مكه خريده ايم . خانمي در مكه مي گفت كه هتل ما درجه ي دو است . غذاهايش هم خيلي خوب نيست .گفتم ما كه نيامده ايم اينجا چاق بشويم . يكي از عوامل قبول توبه اين است كه انسان گوشت هايش آب بشود و لاغر بشود . سه كار از بهترين اعمال حج است .يكي اينكه كم بخوري ، كم بگويي و كم بخوابي .اگر اين سه تا را انجام بدهيم ، حج شما قبول مي شود . ما براي تفريح به آنجا نرفته ايم . خدا خانه ي خودش را در بدترين نقشه ي آب و هوايي گذاشته است . اگر اين كار را بكنيم هم مي توانيم به حج و عمره برويم و هم از اين ريخت و پاش ها جلوگيري كنيم .

سوال – سوره ابراهيم آيات 34 تا 42را توضيح بدهيد .

پاسخ – اين داستان حضرت ابراهيم و ساخت خانه ي خداست . ابراهيم خواسته هايي در كنار خانه ي خدا داشته است . مي فرمايد : ابراهيم وقتي اسماعيل و همسرش را در كنار اين خانه گذاشت ، گفت كه من زن و بچه ام را به دستور تو در اين سرزمين گذاشتم كه حتي يك گياه هم در آن نمي رويد . خدايا دل مردم را به سمت آنها متمايل كن . ما بايد بدانيم كه بخش عمده ي دلها دست خداست . خيلي ها پول خرج مي كنند كه فلاني هواي آنها را در انتخابات داشته باشد . او

ص: 8649

پول را مي گيرد و از فرد ديگري حمايت مي كند . بايد پول را درست خرج كرد . نه اينكه پول از بيت المال بگيريم و خرج محبويت خودمان بكنيم . آنجا كه فكر مي كنيم همه ي كارهايي كه من مي كنم تا محبوب بشوم دست من است ،اين اشتباه است . ابراهيم مي گويد : حالا كه من به دستور تو گوش كردم ، تو هم دل مردم را به طرف زن و همسر من متمايل كن . خدا هم اين كار را كرد . زن و شوهر بايد وظيفه شان را انجام بدهند. زن وظيفه اش را انجام نمي دهد و مي گويد كه شوهرم من را دوست ندارد ؟ گاهي زن و مرد از هم تقاضاهايي دارند كه آنرا انجام مي دهند ولي بعدا يادشان مي رود. خوب است كه اينها را يادداشت بكنند و هر چند وقت نگاهي به آنها بكنند تا يادشان نرود.

سوال – فردي به حج رفته بود و مي گفت كه من معناي سعي صفا و مروه را نمي فهميدم و آنرا انجام ندادم . حج ايشان چه حكمي دارد ؟ اگر ما فلسفه ي حكمي را ندانيم بايد دنبال آن باشيم و علت را بفهميم يا آنرا انجام ندهيم ؟

پاسخ – در مورد حكم حج و عمره ايشان را آقاي فلاح زاده بايد پاسخ بدهند . مگر ايشان فلسفه ي طواف را فهميده اند كه انجام داده اند . مگر ما فلسفه ي اينكه وقتي سرمان درد مي گيرد به جاي ديگر بدن مان آمپول مي زنند مي فهميم ؟ بگوييم آمپول را

ص: 8650

در سر من فرو كن ، چرا در جاي ديگر فرومي كني ؟ مگر ما فلسفه ي اين را فهميده ايم .مگر ما فلسفه ي دامن تنگ خانم هار فهميده ايم ؟ مي گويند كه اين قشنگ تر است . خدا هم مي گويد كه تو بدو ، اين براي من قشنگ تر است . اولين چيزي كه ما بايد بفهميم فلسفه ي عبادت و بندگي كردن است . اصل فهميدن فلسفه ي عبوديت است . خدايا من بنده ي تو هستم و هر چه تو بگويي ما مي گوييم : چشم . زيرا مي دانم كه اين دستور براي من خوب است . مي گويند كه چرا دروغ بد است ؟ اگر من دستم را در اين آب بكنم و بعد بخورم ، همه مي گويند كه او چقدر بي ادب است . دست كثيف كردن در چيزي بد است .دروغ هم همين است . تهمت و غيبت و نگاه آلوده هم بد است . اين براي خود تو و روح تو بد است. طرف موسيقي گوش مي دهد و مي گويد كه روح من نياز به غذا دارد و اين غذاي روح من است . همين كه طرف مي فهمد كه روحي دارد و اين روح به غذا احتياج دارد خيلي خوب است . اگر انسان اين سه كلمه را بفهمد خيلي خوب است . انسان بايد مواظب باشد كه به روح خودش غذاي تقلبي ندهد . مثلا اگر خواستگار خوبي براي يك دختر خانم خوبي آمد . پدر اين دختر خانم هم انسان بسيار مهربان ، و افكارش به روزاست و خوشبختي

ص: 8651

دخترش را بيشتر از خود مي خواهد . دختر هم خواستگار را خيلي پسنديده است . پدر تحقيق مي كند و به دختر مي گويد كه مصلحت شما نيست كه با اين پسر ازدواج بكني . دختر علت را مي پرسد و پدر مي گويد كه او از نظر سن به شما مي خورد ، سيگاري هم نيست ، پدر و مادر خوبي هم دارد ، تابحال هم ازدواج نكرده است و دكترا هم دارد ولي به شما نمي خورد و من علت را بعداَ به شما مي گويم . علي القاعده بايد نظر اين پدر را پذيرفت زيرا پدر زورگويي نيست. حداكثر درخواست اين دختر اين است كه پدر دليلش را به او بگويد. خيلي از كساني كه امروز طلاق گرفته اند روزي اين حرفها را نپذيرفته اند . الان سرشان به سنگ خورده و فهميده اند كه پدرشان درست مي گفته است . ما وقتي جوابي پيچيده مي شود از متخصص آن دليل را قبول مي كنيم . مهندس مي گويد كه اينجا را اين قدر بالا برويد و ديوار بچينيد و ما مي گوييم : چشم . دكترمي گويد كه فلان دارو را بخور و ما مي خوريم. اين را مي فهميم كه در حج ميهمان خدا هستيم . اگر به ميهماني رفتيم و صاحبخانه گفت كه شما اينجا بنشين بايد قبول بكنيم و علت را نبايد بپرسيم. روايت داريم كه اگر ميهمان بخواهد روزه بگيرد بايد از صاحبخانه اجازه بگيرد .

سوال – عده اي در آستانه ي سفر حج و عمره از ديگران حلاليت مي طلبند . در باره ي

ص: 8652

موضوعيت حلاليت توضيحاتي بدهيد .

پاسخ – داستان اين نيست كه من هر وقت بخواهم به مكه بروم حلاليت بطلبم . من هر لحظه بايد حلاليت بطلبم . چرا نمازها به ما نمي چسبد و از خواندن آن لذت نمي بريم ؟ بندرت از نماز لذت مي بريم . زيرا قبل از آن حلاليت نطلبيديم . ماوقتي كسي از مكه بر مي گردد ، مي گوييم كه قبول باشد. هيچ وقت نمي گوييم كه آقا زن داري و خانم شوهرداري تان قبول باشد . در يك برنامه ي تلويزيوني يك خانم جوان با سه تا آقا پسر درباره ي غيرت صحبت مي كردند. خنده دار است . اصل اين مشكل دارد زيرا شما بايد بجاي آن خانم جوان يك آقا مي گذاشتيد كه با اين سه پسر جوان در مورد غيرت صحبت بكند. اگر كسي به مكه رفت و دلي را شكسته بود و بدست نياورده بود خدا مي گويد كه تو دل من را شكسته اي و الان به دور من مي گردي . مثل پدري كه مي گويد بچه برو نان بگيرد و بچه حرف گوش نمي كند ولي قربان صدقه ي بابا مي رود . بابا اخم مي كند . داستان ما هم همين است . بنده ي خدا آئينه ي خداست. شما اين آئينه را شكسته اي . بعضي ها مي گويند كه كلمه ي سوغات موضوعيت دارد كه بدانيم در آنجا به ياد ما بوده ايد . ما اگر با دعا به ياد آنها باشيم بهتر است كه سوغاتي بخريم و به ياد آنها باشيم . روايت داريم كه بدترين

ص: 8653

جاي زمين بازار است . مگر اينكه يك بازاري باشد كه حبيب الله باشد .

90-02-26

هرچند كه دل تنگ تر از تنگ بلورم با كوه غمت سنگ تر از سنگ صبورم ، اندوه من انبوه تر از دامن الوند به شكوه تر از كوه دماوند غروبم ، يك عمر پريشاني دل بسته به مويي ست تنها سر مويي ز سر موي تو دورم ، اي عشق به شوق تو گذر مي كنم از خويش تو قاف قرار من و من عين عبور ، بگذار به بالاي بلند تو ببالم كز تيره ي نيلوفرم و تشنه ي نور .

سوال – حق شهوت از رساله ي امام سجاد (ع) را توضيح دهيد .

پاسخ – امام مي فرمايد : حق غريزه شهوت اين است كه آنرا از محرمات باز بداري و بهترين مددكار در اين مسير چشم پوشي اي نامحرم است . استعانت از تذكر و ياد آوري مرگ و تهذيب نفس از غذاب الهي است . تاييد و تهذيب از جانب خداست و بايد روي به او داشته باشيد .

حقي كه امام در اينجا اشاره مي كنند همان پاكدامني است كه بسياري از انسانها در مضيقه و مخمصه اي قرار دارند . و اسب چموش نفس مي خواهد افسار پاره كند و در برود و ما بايد دنبال اين اسب گريز پاي بدويم تا بتوانيم آنرا حفظ كنيم . آدميان همه در اين قصه به نوعي درگير هستند . نمي توانيم به كسي بگوييم كه تو چقدر خوشبخت هستي كه هيچ وقت بادي نمي آيد كه دامن تو را ببرد . واقعا اين

ص: 8654

جوري نيست . اگر انسانهايي توانسته است كه اين آهوي گريز پاي را كنترل بكنند خيلي زحمت كشيده اند و روي خودشان كار كرده اند و فشارها تحمل كرده اند . امام مي فرمايد كه خودت را حفظ كن از آنچه براي تو حلال نيست . شما يك موارد مجاز داري و يك موارد ارضاء اين نياز را داري . دقيقا بخشي از آن مثل گرسنگي است . دين كه نمي گويد : غذا نخور . دين مي گويد كه آن غذايي كه حرام است نحور . آنجايي كه نبايد بروي نرو . در قرآن داريم كه مومنان به رستگاري مي رسند و عاقبت شان به خير مي شود ، اينها كساني هستند كه دامن شان را حفظ مي كنند مگر نسبت به همسران شان و نسبت آقا به كنيز كه مي توانست ارتباط زن و شوهري باشد . غير از اين اگر شما بخواهيد پاي تان را فراتر بگذاريد شما جزء ملامت شده ها هستيد . و در آيات ديگر جزء متعديان و تجاوزگران هستي . يعني از اين حق تجاوز كردي و نبايد اين كار را مي كردي . الان تقريبا 9999/9 درصد مردم مي دانند كه اين برا يمن حلال نيست . يك آقايي به من زنگ زد كه من متوجه شده ام كه داماد من براي دختر ديگرم يك پيامك هاي عاشقانه اي فرستاده است يعني داماد براي خواهر خانمش كه مجرد است . اين مرد مي داند كه پيامك زدن براي خواهر زنش حرام است . تازه جايي كه ازدواج ممنوع است ازدواج با خواهر زن است . اگر اين

ص: 8655

با يك زن غريبه اي بود مي شد كه يك گفتگويي با هم بكنيم ولي اينجا بين بست كامل است . اگر بخواهد خواهر زن خودش را بگيرد بايد زن خودش را طلاق بدهد . طرف به چنين منطقه ي ممنوعه اي وارد مي شود . انسان خودش مي داند كه با فلان خانم كه صحبت مي كند چه انگيزه اي دارد .انسانها خودشان مي دانند كه اينجا منطقه ي ممنوعه است . اصلا يك زماني ازدواج سهل بود و ما آنرا سخت كرديم . الان خيلي از دختر ها و پسرها با هم گفتگويي دارند ، يك رابطه هاي محبت آميزي بين آنها هست و دختر و پسر همديگر را دوست دارند و پدر و مادر هم اين را مي دانند ولي اگر همين پسر به خواستگاري بيايد به او دختر نمي دهند . مي گويند :شغل و امكانات ندارد . دختر در چنگ اين پسر است ، با پسر به ميهماني مي رود ، كوه و گردش مي رود ، والدين چشم شان را روي اين مسائل مي بندند ولي وقتي مي خواهد با دختر ازدواج كند مي گويند : نه . عملا او را در دست گرفته ولي نامشروع و گناه آلود . اگر اين پسر خوب سو الم است و جربزه ي كار را دارد ، فعلا دختر را به عقد او در بياوريد و فعلا از او امكانات و خانه نخواهيد . الان در غرب وقتي دختر و پسري همديگر را دوست دارند با رفتن به پيش كشيش با هم ازدواج مي كنند و با هم زندگي را مي سازند

ص: 8656

و هيچ چيزي هم ندارند . همين كه همديگر را دوست دارند و به يكديگر مي خورند و هم كفو هم هستند براي شان كافي است . ما بايد ازدواج را سهل بكنيم . آنقدر پيامك براي ما مي آيد كه به والدين بگوييد كه اين قدر ازدواج را سخت نگيرند . همين كه خودشان مي دانند كه با هم مي توانند كنار بياند كافي است . البته يك وقت مشكلاتي وجود دارد . خانمي مي گفت كه من ده سال از شوهرم بزرگتر هستم و حالا بعد از چند سال شوهرم به من نق مي زند و از من ايراد مي گيرد ومي گويد كه من باخته ام . من به خانم گفتم كه به اين آقا حق بده ، شما اشتباهي كرده اي . بالاخره يك دلي از ين آقا برده اي و الان بايد پاي لرزش بنشيني .حضرت مي گويد : آنجا كه حلال است كه حلال است . ما پيامك داريم كه همسرم به من اظهار محبت و عشق نمي كند يا آقا مي گويد كه خانم به نيازهاي من توجه ندارد و هميشه در خانه بوي قرمه سبزي مي دهد و فقط وقتي مي خواهد بيرون برود خودش را آرايش مي كند . خانم هم بايد در خانه كار بكند و يك جاهايي به خودش توجه داشته باشد . در خانه هم وقت بگذارد . ما همه طرفه دچار افراط و تفريط هستم . در فيلم هاي ما وقتي دختري از پسري خوشش مي آيد فوري عروسي سر مي گيرد ولي در واقعيت اين جوري نيست . مي گويند كه

ص: 8657

دختر بايد درسش را بخواند و بگذار اول سر كار برود و ... شما برويد دختر و پسرهايي كه راحت ازدواج كرده اند يعني دانشجو بوده اند يا كساني كه پولدار نبوده اند و خانواده هاي پولدار ي هم نداشتند و ازدواج كرده اند ار پيدا كنيد و نشان بدهيد . كساني كه سي سال پيش ازدواج كرده اند ، آيا آن موقع چيزي داشتند ؟ بينيد كه حالا چه چيزي دارند . در سايه ي ازدواج خدا همه نوع امكاناتي به آنها داده است . خدا در قرآن گفته كه شما اقدام به ازدواج بكنيد ما به شما كمك مي كنيم . پس اول ما ازدواج را آسان بكنيم و بعد بگوييم دنبال گناه نرويد . خدا در قرآن به حضرت آدم مي گويد كه اين كارها را بكنيد . خدا اول مشكل مسكن حضرت آدم را حل كرد و بعد مشكل ازدواج او را حل كرد و بعد گفت كه مشكل خوراك را هم حل كرد .، بعد گفت كه به اين درخت نزديك نشويد . ما به جوان مي گوييم كه پول كه نداري شغل هم نداري اگر نگاه چپ به دختر ما بكني به چشمهايت ميل مي كشيم . خيلي از جوانها به ما مي گويند كه قصه ي ازدواج موقت چه شد ؟ داستان ازدواج مجدد براي اينجا نيست . مگر ما دوميليون دختر داريم كه به ازدواج شما در بياوريم . شما اگر خودت خواهر داشته باشي حاضري كه به ازدواج موقت دربيايد . اين براي حالت بن بست است ، براي حالت عادي نيست . خيلي وقت ها

ص: 8658

مردهاي متاهل گريبانگير اين دامن بربادهي هستند . پسرهاي ما تا قبل از ازدواج خودشان را پاك نگه مي دارند . ازدواج كه كردند چشم و گوششان باز مي شود و تازه ياد اين كارها مي افتند . انشاءالله خدا ما را بواسطه ي حلالش از حرام بي نياز كند . بگوييم خدايا ما از اين درآمد حلال راضي هستيم و نمي خواهيم به چيزي كه حق ما نيست دست بزنيم . چون اين خود نگهداري سخت است كه دامن انسان بر باد نرود ، حضرت فرمولش را مي گويد كه البته سخت است ولي بايد آنرا تحمل كرد و بهترين كار براي تو ، چشم فروهشتن است . هرچه ديده بيند دل كند ياد . ما در اينجا خودمان را گول مي زنيم . مي گويند كه شما سوء نيت داريد ما فقط داريم نگاه مي كنيم . يك نگاه اتفاقي اشكالي ندارد . اما اين كه من دارم مي بينم كه ماشين عروس دارد مي آيد و بعد داخل ماشين سرك بكشم تا عروس بي حجاب را ببينم و بعد بگويم كه اين يك نگاه است . خير اين نگاه اشكال دارد . بعضي ها نگاه اول را بد معني مي كنند . ما نبايد كلاه سر خودمان بگذاريم . مي خور كه شيخ و حافظ و مفتي و محتسب چون نيك بنگري همه تزوير مي كنند . خدا در سوره ي احزاب به پيامبر مي گويد كه تو نبايد ازدواج بكني اگر خانمي دل تو را ببرد و شما را شگفت زده بكند . خدا اين را به پيامبرش مي گويد .

ص: 8659

حساب ما كه پاك است . الان صحنه هاي مهيج زياد شده است ، فيلم ، ماهواره ،سايت ، بولوتوث ، عكس ، پارتي ، خيابان . اگر به ما بگويند كه در اين اتاق گاز اشك آور مي زنند ، ما ديگر به اين اتاق نمي رويم . وقتي هواي تهران كمي آبوده است مرتب هشدار مي دهند كه افراد سالخورده و بچه ها بيرون نيايند حتي افراد سالم هم اگر كار ندارند بيرون نيايند . مي گويند كه اين نگاه ، هواي آلوده است مراقب خودت باش ولي ما گوش نمي دهيم . نگاه به چشم و ابرو لذت دارد ، در نيتجه انسان نگاه مي كند و بعد بيچاره مي شود . حضرت مي گويد كه اگر مي خواهي بيچاره نشوي از پلك چشمت كمك بگير و آنرا پايين بكش . بگوييد كه الان مغازه ي نگاه تعطيل است . دنيا براي كنترل هيجانات نفساني پليس بيروني را تقويت كرده اند ، دوربين گذاشته اند . حضرت در اينجا يك پليس دروني براي ما گذاشته است و آن ياد مرگ است . بقول آقاي رنجبر بعضي از بزرگان براي اينكه جلوي افسارگسيختگي هاي نفس شان را بگيرند ، هفته اي يك شب به قبرستان محل مي رفتند . گاهي در قبر دراز مي كردند . و به خودشان مي گفتند كه آخرين منزل هستي اين است و بالاخره همه چيز را از تو مي گيرند و به اينجا مي آيي . مواظب خودت باش . اينكه خاك سيهش بالين اختر چرخ ادب پروين است ، صاحب آن همه گفتار امروز سائل فاتحه

ص: 8660

و ياسين است ، هر كس كه باشي و ز هر جا برسي آخرين منزل هستي اين است ، آدمي هرچه توانگر باشد چون بدين نقطه رسد مسكين است ، زادن و گشتن و ويران كردن چرخ را ره و رسم ديرين است اندرآنجا كه قضا حمله كند چاره تسليم و ادب تمكين است . مي گويد كه بالاخره يك روزي تو را به زور تسليم مي كنند . كسي نمي تواند در مقابل مرگ تسليم نشود و آنجا همه تسليم هستند . وقتي نفس تو مي خواهد طغيان كند لحظه اي هم ياد مرگ بيفت . آقاي الهه قمشه اي مي گفت كه ماشين فردي را دزديدند و او به طرف قبرستان شهر رفت و گفت اينجا خلوت است حتما او را پيدا مي كنم . مثلا حضرت در اينجا به تنهايي اشاره نكرده است . ما امروز با موبايل ، كامپيوتر ، ماهواره و تصاوير مهيج فراوان تنها مي شويم . گاهي دو تا دوست با هم تنها مي شوند و با هم به گناه كشيده مي شوند . شيطان امروزه در جمع هم به سراغ انسان مي آيد و احتياج به تنهايي ندارد .

سوال – نظرتان را در مورد در اين حديث بفرماييد . حضرت علي (ع) فرمود : هر كسي در زندگي امام و پيشوايي دارد كه به او اقتدا مي كند . امام شما از دنيا خود به دو قرص نان و يك جامه فرسوده قناعت كرده است البته شما نمي توانيد مثل او زندگي بكنيد ولي اگر مي خواهيد او را ياري بدهيد

پاسخ – علي نيازي به

ص: 8661

كمك ما ندارد . در خيبر را با بازوان خود از جا در آورد . در آنجا نگفت كه بياييد سه نفري اين در را از جا در آوريم . يا در جنگ با عبدود نگفت كه دو نفر هواي من را داشته باشند . حضرت در كارهاي سنگين هيچ وقت از كسي كمك نخواست . در اينجا كمك كنيد يعني در مرام به من كمك كنيد . وقتي مي گوييم انسان با مرامي است يا مي گوييم : قربان مرام و اخلاقت ، علي مي گويد كه اين مكتب يكسره مرام است و به كمك شكا نياز دارم و تنهايي نمي توانم . مي فرمايد : با تقوا و تلاش به من كمك كنيد . در جامعه بياييد ولي آلوده نشويد . آشنايان ره عشق در اين بحر عميق غرقه گشتند و نگشتند به آب آلوده . در دريا برو ولي مواظب باش كه دامنت خيلي تر نشود ، در بازار باش ولي مواظب باش كه بازاري نشويي . به اروپا برو و كارت را انجام بده ولي مواظب باش كه آلوده نشوي . ما نمي گوييم كه اقم بيرون نرو چون اينجا همه ي خانم ها با حجاب هستند .فرمود : ديگر اينكه با عفت خودتان من را كمك كنيد . با نجابت و حيا و پاكدامني . غربي هايي كه خودشان آلوده هستند همين كه يك پاكدامن را ببينند خودشان تحت تاثير قرار مي گيرند . حتي آلودگان هم از انسانهاي عفيف خوششان مي آيد . ته دل انسانها اين جوري است . فطرت انسانها پاك است . انسان ناپاك از انسان

ص: 8662

پاك خوشش مي آيد . خودش حسود است ولي از انسان خيرخواه خوشش مي آيد . مي فرمايد : خودت را با خدا بترسان . منظور مقام خداست . اگر ما عظمت خدا را بفهميم خودمان را در مقابل او كنترل مي كنيم . همچنان كه خودتان را در مقابل بزرگي كنترل مي كنيم . من در مقابل يك فرد بزرگ ديني هيچ وقت گناه نمي كنم حتي اگر دلم هم بخواهد . بچه وقتي ميهماني مي رود با تمام وجودش مي خواهد كه شكلات ها را بخورد ولي مادر مي گويد كه اينكار را نكن . مادر وقتي او را به خانه مي برد مي گويد : آفرين كه آبرو داري كردي . حالا هر چه بخواهي به تو مي دهم كه بخوري . در آخر مي فرمايد : با كمك خدا مي توانيد معصوم بمانيد . اگر كسي در اينجا بتواند كه سست نباشد و دامنش را باد نبرد مثل يك معصوم است .

سوال – سوره هود آيات 97-89 را توضيح بدهيد .

پاسخ – اين آيات در مورد داستان قوم حضرت شعيب است . زحماتي كه اين پيامبر خدا كشيد و مردم با جملات مشخره آمير با او برخورد كردند . در آخر ايشان گفتند كه من نكته هايم را گفتم و حرفهايم را زدم . مي فرمايد : هر جور كه دوست داريد عمل كنيد من هم كار خودم را مي كنم . ضرب المثل هركسي كار خودش بار خودش . من به زور نمي توانم اين كار را كنم ، قانون خدا هم اين جوري نيست . مي فرمايد

ص: 8663

: آنجا كه عذاب فرا مي رسد ، شعيب و آنهايي كه با او بودند را نجات داديم . مردم مي گويند كه الان همه دارند دروغ مي گويند ما كه نمي توانيم دروغ نگوييم . همه عروسي ها موسيقي حرام دارند ، همه دوست دختر دارند ، تو پاك باش و آنجايي كه مي خواهد عذاب بيايد ( عذاب فقط سيل و زلزله نيست و عذابهاي سخت تر هم هست ) ما تو را نجات مي دهيم . تو مثل يك آهن زنگ نزده در ميان انبوهي از آهنهاي زنگ زده توسط يك آهن ربا به بالا كشيده مي شوي و جدا مي شوي . اين وعده ي خداست . ما با آهن رباي رحمت خودمان شما را از ميان توده ي عذاب بيننده بالا مي كشيم و گل چين مي كنيم . عذاب خدا مثل زلزله مي فهمد كه چه كسي را در كام بكشد و به چه كسي كاري نداشته باشد و اين قانون خداست . اميدوارم كه ما به اين بيداري و توجه برسيم كه گرفتار متن گرخواهي نشوي رسوا همرنگ جماعت شو ، نشويم .

سوال – آيا من مي توانم به جاي همسرم نماز بخوانم او سالم وزنده است اما هر رويه اي كه را كه با او در نماز خواندنش در پيش گرفتم از مهرباني و لطف تا قهر و نارحتي و هيچ كدام اينها جواب نداده است . حالا مي خواهم خودم به جاي او نماز بخوانم . راهنمايي بفرماييد . پاسخ – در اينجا بايد با قانون حيا و مردانگي يا زنانگي با اين افراد صحبت

ص: 8664

كرد . من نمي دانم كه اين فرد خانم است يا آقا ولي اينجا يك مقداري جوانمردي كار را تمام مي كند . همسر شما تا اين حد نگران است كه مي خواهد جاي شما نماز بخواند و به خدا مي گويد اين را از من بپذير ، براي تنبلي او فكري بكن . اگر شما همه ي اين كارها را كرديد وجواب نگرفتيد ، شما ديگر مسئول نيستيد اگر چه دلتان براي همسرتان مي سوزد . آسيه ديگر مسئول جهنم رفتن فرعون نيست زيرا همه ي تلاش خودش را كرد . مواظب باشيد كه تذكرات فراوان شما او را حساس تر نكند ، خسته نكند . بعضي مواقع آنقدر پدر و مادر به فرزند شان تذكر مي دهند كه بچه آلرژي پيدا مي كند و تا مادر مي خواهد زبان باز كند بچه فرياد مي كشد و فرار مي كند . اينها مثل دارو است و نبايد اثرش در بدن خنثي نشود . ببينيم كه در كجا اثر بيشتري دارد همانجا تذكر بدهيم .

سوال – داماد ما عضو يكي ازهيئت هاست . تاوقتي كه سر كار است در منزل نيست و وقتي هم كه مي آيد دنبال كار هيئت و دعوت مداح و ... است . خواهر من خيلي اذيت مي شود . وقتي با خواهر من حرفش مي شود مي گويد كه من نمي توانم از ائمه جدا بشوم . در صورتي كه خيلي از رفتارهايش ناپسند است و همه ي كارش هيئت شده است و مي گويد كه من از خرج خانه كم نمي گذارم . در صورتيكه زندگي فقط خرج

ص: 8665

خانه نيست . ديشب آقاي نقويان را دعوت كرده بود و دير به خانه آمد و با خواهرم حرفش شد . حالا خواهرم به خانه ي ما آمده است . ما بايد چكار بكنيم ؟

پاسخ – ديشب جلسه اي داشتيم و من گفتم خانمي كه شوهرش راضي نيست نبايد در اين جلسه بيايد . اين آقا هر شب خودش را با يك نفر حاجي طي مي شود . اين كار نمي شود . شما كدام ائمه را سراغ داريد كه وقتي جايي مي رفته با خانمش نبوده است . امام حسين (ع) زن و فرزندانش را در جنگ هم برده است . اين خيلي جالب است . حضرت زهرا در هنگام شهادت به حضرت علي (ع) مي گويد كه علي جان زود زن بگير . حضرت علي (ع) هفت روز بعد از شهادت حضرت فاطمه ازدواج كرد . اگر به قول ما باشد مي گوييم كه صبر مي كردي كه كفن حضرت زهرا خشك بشود ، بعد زن بگيري . اين فكر باطل ما است كه فكر مي كنيم كه ازدواج نكرد بعد از همسر اول وفاداري است . اين عدم درك صحيح ماست . فاطمه در قلب علي جايگاه خودش را دارد و اگر علي هزار تا زن ديگر هم مي گرفت هيچ كدام فاطمه نمي شدند . زندگي كارهاي خودش را مي خواهد . من توصيه مي كنم كه به احساسات همسر خودتان اهميت بدهيد و به او محبت كنيد . اگر خانم شما با محبت مرد ديگري لغزش پيدا كند شما آقا هر چقدر هم كه نماز خوان و حزب اللهي

ص: 8666

باشيد در آن لغزش شريك هستيد .

انشاء الله خدا همه ي ما را جزء امت وسط و متعادل قرار بدهد .

90-01-29

سوال – به آقاي نقويان بگوييد كه زعفران محصول شهر تربت حيدريه است نه كاشمر . زعفران خوب براي شهر قائن است .

پاسخ – ما هر شهري كه زمينش كاربر مي شود و به دست كشاورزان زحمت كش آنجا بذري كاشته مي شود عرض سلام مي گوييم . كاشمر را ما بخاطر هم رديفي با كاشان گفتيم . البته ما اينها را باور نمي كنيم تا اينها را بفرستند و ما خودمان ببينيم .

سوال – قرار بود خاطره اي از سفر مكه در مورد مردم آزاري بگوييد .

پاسخ – ما در اين سفر در جمع اساتيد دانشگاه و يكسري رئوساي دانشگاههاي كشور بوديم كه سفر خوبي هم بود اگر آنها بيننده ي ما باشند خدمت شان سلام عرض مي كنم . ما چند برنامه كه داشتيم از اين اساتيد خواسته بوديم كه خاطره هاي خوب شان را براي ما بگويند تا ما هم بيشتر بهره مند بشويم . يكي اساتيد فرموده بودند كه وقتي مي خواستم به حج تمتع بيايم ، خدمت بزرگي رسيدم . او انسان وارسته اي بود و از او خواهش كردم كه توشه ي راهي به ما بدهد . يك كلمه يا جمله اي كه توشه ي راه ما باشد . ايشان فرمودندكه اگر سعي كني اين كلمه را در سفر مراعات كني خيلي بُرد كرده اي و آن اين است كه مَرنج و مَرنجان . اين استاد مي فرمود كه من اول فكر مي

ص: 8667

كردم كه مرنجاندن سخت است كه انسان بايد خيلي مواظب باشد كه كسي از او نرنجد . زمان مسافرت زياد است ، جا تنگ ، كثرت جمعيت در طواف زياد است ، چكار كنم كه در آنجا مثلا تنه ام به كسي نخورد ؟ عملا كه وارد اين فضا شدم ، ديدم كه مرنجاندن سخت نيست ، مرنجيدن سخت تر است . اگر ما اين قاعده را در زندگي مان با فرزند ، همسر، همسايه ، اقوام و همكاران بتوانيم پياده كنيم ماكتي ازبهشت را داشته ايم . فرمول بهشت هم اين است كه هيچ كس در آنجا نمي رنجد . كسي كاري نمي كند كه كسي ديگري برنجد . اين يك خاطره ي به ياد ماندني براي من بود .

سوال – هفته ي پيش شما فرموديد كه خانم ها كارگردان هستند و پشت صحنه كار را مي گردانند و لازم نيست كه روي صحنه بيايند . آقاي نقويان اين حرفها و كلك ها قديمي شده است . شما مردها براي اينكه ما زنها را در خانه حبس كنيد ، هر روز كلمات جديدي اختراع مي كنيد . راهنمايي بفرماييد .

پاسخ – اگر اين خواهر گرامي اين تصور را دارند ما ديگر حرفي براي گفتن نداريم . ما بايد خيلي از ادبيات ها را هم جمع بكنيم . مثلا شعر خانم پروين اعتصامي و حافظ و سعدي كه دقيقا همين نقش را به زن مي دهند . پروين اعتصامي مي گيود : زن نكو نه با نور خانه تنها بود ، طبيب بود و پرستار و شحنه و دربان . مي گويد كه

ص: 8668

شما خيال نكن كه در خانه فقط خانه داري مي كني ، تو هم پزشك ، هم پرستار ، هم قاضي و هم پاسبان هستي . چه شغلي بالاتر از اين . امروز اگر مردي موفق مي شود ، آيا مي شود گفت كه خانمش كمك كارش نبوده است ؟ و اين زن نيست كه در موفقيت او سهم بالايي داشته است ؟ برعكس مردي كه شكست مي خورد و خراب مي كند حتما خانمش دراين خرابكاري موثر بوده است . من شك ندارم . هر چند اين مرد بد بوده و ديكتاتور بوده

ولي باز زن هم در اين خرابي نقش داشته است . فقط استثناهايي در تاريخ است . فقط فرعون است كه در خرابي هاي او آسيه دخيل نيست . علامه طباطبايي وقتي صحبت مي كرد مي فرمود : در همسر من در ثواب تفسير الميزان شريك است . او فضاي آرام خانه را براي من جوري آماده مي كرد كه من خيال راحتي مي توانستم بنشينم و گاهي بيش از ده ساعت من سر نوشتن كتاب بودم . برنامه اي در تلويزيون پخش شد كه از خانم خوش چهره ي مجري سوال مي شد كه چه شد شما مجري شديد ؟ در آن موقع شب معلوم نيست كه همسر و بچه هاي خانم كجاهستند ؟ آيا واقعا اين خانم با همان ظاهري كه در صحنه حاضر مي شود در خانه اش هم ظاهر مي شود . يا اينكه خستگي ها و نگراني ها نصيب خانه و افراد خانه مي شود . گفته اند كه اگر خانمي در خانه يك ليوان جابجا

ص: 8669

كند ثواب هاي آنچناني خدا به او مي دهد . اگر خانم هفت ساعت در بيرون خانه وقت بگذارد ديگر نمي تواند هفت ساعت هم در منزل با همان توان و روحيه وقت بگذارد . خانم ها درسي بخوانند كه مربوط به حفظ محيط خانه بشود . چه كسي گفته كه خانه داري شغل نيست ؟ خانه داري خودش يك شغل مهم است . من پيشنهاد دادم كه آقاي رئيس جمهور براي خانمهاي خانه دار يك درآمد بگذارد البته با شرايطي كه زن همسر داري ، تربيت فرزند و كدبانوگري هاي خانه را ياد بگيرد كه اين همه آمار طلاق بالا نرود . يكي از قضات دادگستري نامه اي به من نوشته است و گفته كه در منطقه ي يك تهران آمار طلاق به 55 درصد رسيده است . طلاق فقط به خاطر پول نيست . شمال شهريها كه همه پولدار هستند . ما چنين خبري داريم كه زن هاي خانه دار ، دارند دچار انحراف مي شوند . وقتي خانم خانه دار در خانه بيكار باشد شيطان به سراغش مي آيد . زن بايد در خانه توليد فكر ، انديشه و توليد كار بكند . تازه الان به اين فكر رسيده اند كه دوركاري راه بيندازند. يك خانم تايپيست در خانه كارش را بكند . يك خانم منشي مي تواند در خانه با تلفن كار منشيگري اش را انجام بدهد و لازم نيست كه از خانه بيرون برود . اما آيا شوهرداري هم دوركاري مي شود ؟ آيا تربيت فرزند هم با دوركاري مي شود ؟ غذا را مي توان در زودپز وپلوپز پخت

ص: 8670

و جارو را با جارو برقي انجام داد ولي در شوهر داري و بچه داري مباشرت لازم است . اينجا مستقيم بودن مي خواهد . خانمي به من نامه نوشته كه من كارمند بانك هستم و درآمد خوبي دارم ولي وقتي از سركار خانه مي آيم ،افسردگي بچه هايم را مي بينم . خود من هم ديگر تحمل بازي كردن با آنها و شوخي كردن با آنها را ندارم . تصميم گرفته ا م كه از اين حقوق بگذرم با اينكه مبلغش به اندازه ي درآمد شوهرم است . دوست دارم كه در خانه باشم و بچه هايم را در آغوش بگيرم و وقتي همسرم مي آيد با يك روحيه شاداب و با طراوت با او برخورد كنم . من اينها را تزجيح مي دهم . خيلي ها به من مي گويند كه تو ديوانه هستي . شغل به اين خوبي داري و مردم همه دوست دارند كه آبدارچي بانك باشند . ولي من نمي خواهم به اين حرفها گوش كنم . من گفتم كه اگر اين كار را بكني مورد آماج حرفهاي افراد بي عقل قرار خواهي گرفت ، تحمل كن . بعد كه بچه هايت رشد كردند و به ثمر رسيدند ، شيريني آن تلخي ها را خواهي چشيد . اين روزها متعلق به حضرت فاطمه است . حضرت محمد پس از چند روز كه از ازدواج حضرت علي و فاطمه گذشته بود به منزل آنها رفت . گفت : علي جان آمده ام كه براي شما تقسيم كار بكنم . فرمود : فاطمه كارهاي خانه با تو و كارهاي بيرون از خانه

ص: 8671

براي علي . حضرت فاطمه فرمود : از اين تقسيم كار بسيار خوشحال شدم و به تعبيري اگر دنيا را به من مي دادند اين قدر خوشحال نمي شدم كه از اين تقسيم كار خوشحال شدم . من اين سوال را از زنان تحصيل كرده و فرهيخته مسلمان ايراني دارم كه چرا حضرت زهرا در مقابل اين تقسيم كار اعتراض نكرد كه پدر جان من با اين همه اطلاعات و كمالات و دانشي كه دارم در خانه بمانم . يك پست اجتماعي يا مشاور امور بانوان به من بده ؟ هيچ كس در صداقت فاطمه شك ندارد ؟ چرا ايشان اين تقسيم كار را پذيرفت ؟ امروزه ما حوادث تلخ زيادي از اصطحكاك زن و مرد در خانه داريم . خدا نكند كه روزي اين آمارها رو بشود . خدا كند كه نجابت و پاكي كه در جامعه هاي قديمي بود دوباره برگردد . امروز تافلر در كتابش مي گويد كه به خانه برمي گرديم . غربي ها هم فهميده اند كه بايد خانواده را تحكيم كنند . حالا چند تا خانم ليسانس و فوق ليسانس ما فكر مي كنند كه اگر چند پست اجتماعي را به آنها بدهند چه اتفاقي مي افتد . من مخالف توانمندي هاي زنان نيستم . حرف من اين است كه اين توان در كجا مصرف بشود . تا جامعه سود بيشتري ببرد . و آمار پليس و ستون حوادث و قوه ي قضائيه ي ما پايين بيايد .

سوال – اگر سحر و جادو دروغ است چرا در قرآن آمده است؟ شماكارشناسان ديني ما در در مورد بودن سحر

ص: 8672

و جادو گيج كرده ايد . يك ماه پيش يكي از اقوام همسرم براي خداحافظي سفر حج آمده بود و از من حلاليت طلبيد و گفت كه دو سال پيش من بخاطر حسادت شما را سحرو جادو كرد كه زن و شوره با هم دعوا كنيد . راهنمايي بفرماييد .

پاسخ- ما گفتيم كه سحر و جادو وجود ندارد و چرت و پرت است . اين دانش واقعي حقيقي كه يك علم است و كتاب هم دارد و افرادي هم هستند كه اين علم را مي دانند . الان جامعه ما دارد گرفتار اين سحر و جادو مي شود و شهرت پيدا كرده است . من شنيده ام كه فوتباليست ها هم قبل از نتايج مسابقه پيش جادوگرهايي مي روند كه آينده بازي را پيش بيني كند . الان كسي كه مي خواهد بچه اش را به دانشگاه بفرستد اول سركتاب باز مي كند كه بچه اش دكتر مي شود يا خير. اين چيزي كه الان در دنيا وجود دارد و مثل فيلمهاي هري پاتري دارد در دنيا مي آيد دروغ است . اينكه مي گويند بخت ما را بسته اند ، بخاطر اين است كه ما تدبير زندگي نداريم . امير المومنين فرمود : وقتي ما فكر نكنيم زندگي مان خراب مي شود . حضرت علي (ع) به جنگ مي رفتند و فردي به ايشان گفت كه از اجرام آسماني و زميني بدست مي آيدكه شما دراين جنگ شكست مي خوريد . حضرت فرمود : حرف بيخود نزن . حضرت به جنگ رفت و اتفاقا در جنگ هم پيروز شد . گاهي من با

ص: 8673

بداخلاقي ها و بي تدبيري هايم بخت خودم را مي بندم . دختر تا بيست سال داشته خواستگار هم داشته و خواستگارها را بخاطر درس خواندن و علتهاي واهي رد كرده اند و حالا كه سي سالش شده براي او سركتاب باز مي كنند . در قرآن هم داريم : آنان كه با سحر و جادو مي خواهند به كسي ضرر برسانند بدون اجازه ي خدا نمي توانند اين كار را انجام بدهند. اين درست مثل اتفاقات فيزيكي است . كسي كه ماشين دارد مي تواند فردي را زير بگيرد . كسي كه اسلحه در دست دارد مي تواند فردي را بكشد . كسي كه دست قوي تر دارد مي تواند سيلي بزند . همين كارها هم به اذن خداست . در نيفتد هيچ برگي از درخت بي قضا و حكم آن سلطان . اگر خانمي با يك لباس نامناسب نصف شب به خيابان بيايد ، ببينيد چقدر مورد تعرض قرار مي گيرد . آيا براي اوسحر و جادو كرده اند يا خودش بي عقلي كرده و نصف شب از خانه بيرون آمده است ؟ اين واقعيت است . اينكه خانمي گفته كه من شما را سحر كردم و بر اساس حسادت بوده است ، اين حسادت را گاهي اوقات ما برمي انگيزيم . كه او چنين كاري مي كند. اگر من در زندگي ام با او مهربانتر بودم و به زندگي فقيرانه آنها هم نگاهي مي كردم . او اين كار را نمي كرد . در خانواده ها بين فرزندانشان تبعيض مي گذارند ، به دختر بيشتر توجه مي كنند و با اين كار

ص: 8674

زمينه ي حسادت را ايجاد مي كنند . آن بچه هم كه مي خواهد حسادتش را اِعمال كني يا فيزيكي اِعمال مي كند مثل آقاي بي عقلي كه اسلحه روي مادر و خواهر خودش گرفته بود و آنها را كشته بود . يا اينكه دنبال متافيزيك مي رود . اگر من كمي با تدبير رفتار مي كردم او به اين وسيله متوسل نمي شد . اگر همه چيز سر جايش باشد و ما تدبير هم به حرج بدهيم ممكن است اين اعمال موثر واقع بشود . منتها احتمال اين خيلي كم است ، يك در ميليون . نه اينكه تا اتفاقي مي افتد بگوييم كه جادو كرده اند يا بخت دختر يا پسر من را بسته اند . مثلا ميگويند كه شوهر من كار پيدا نمي كند . بختش را بسته اند . از اول به شوهر شما گفتند كه با اين افراد ناباب نگرد ، تو را معتاد مي كنند . آقا اين را گوش نداد و معتاد شده ولي حالا پاك هم شده ولي كار پيدا نمي كند . دشمن ارچه دوستانه گويدت دام دان گرچه ز دانه گويدت ، گر تو را قندي دهد آن زهردان گر به تن لطفي كند آن قهردان . آن روز بايد فكر بعد را مي كرد . حالا مي گويند كه فكر كنم بخت شوهرمن را بسته اند . خدا بخاطر اين عقل را به ما داده است كه از آن استفاده بكنيم و اين جوري نيست كه تا يك اتفاقي افتاد بگوييم سحر و جادو است . اگر كسي مطمئن است و همه ي زندگي

ص: 8675

اش را درست انجام داده است مي توان گفت كه ممكن است داستان چيز ديگري باشد . ما قبل از اينكه به سراغ سحر و جادو بروييم ، بهتر است به سراغ مشاور خانواده برويم . بگوييم من بيست سال است كه با شوهر و فرزندانم اين جوري رفتار كرده ام . آيا اين رفتار درست است ؟ چطور وقتي بيمار مي شويم ، آزمايش مي دهيم ، چكاب مي كنيم ، سونوگرافي و سي تي اسكن مي كنيم . براي مسائل خانوادگي و روحي واخلاقي هم پيش پزشك خودش برويم . متاسفانه در اين موقع همه خودشان ابوعلي سينا و پرفسور هستند .

سوال – از شما مي خواهم كه يك جواب دندان شكن به كساني كه مثل شوهر من حرام بودن شراب را قبول ندارند بدهيد . همسر من نماز مي خواند و روزه هم مي گيرد ولي گاهي اوقات شراب مي خورد . من چگونه او را قانع كنم .

پاسخ - من به اين آقا مي گويم كه چه كسي گفته كه شما نماز بخوانيد و روزه بگيريد ؟ همان شخصيتي كه فرموده : نماز بخوان و روزه بگير ، همان شخصيت فرموده كه شراب نخور . همان كه گفته در ماه رمضان روزه بگير ، همان هم گفته كه اگر بيمار بودي روزه نگير . بعضي ها بيمار هستند و مي گويند كه دلم نمي آيد كه روزه نگيرم . مگر دست دل شماست ؟ آن خدايي كه گفته نماز جماعت در مسجد خواندن خيلي ثواب دارد ، همان خدا هم گفته كه خانم اگر شوهر شما راضي نباشد يا

ص: 8676

پدرت راضي نباشد كه به مسجد بروي ،از همان لحظه كه به مسجد مي روي براي تو گناه مي نويسند . ثواب هم ندارد . خانمي هست كه حجاب را رعايت مي كند ولي آب زيادي اسراف مي كند و وسواس دارد . همان خدايي كه گفته حجاب را رعايت كن ، همان خدا گفته كه اسراف نكن . به تعبير قرآن : مومن ببعض و نكفر ببعض . اگر بخواهيم به بعضي دستورات عمل كنيم و به بعضي عمل نكنيم ، اين غلط است . امروزه علم هم ثابت كرده كه شراب خوب نيست و ضرر دارد . سنايي تعبيري در مورد شراب دارد . مي گويد كه وقتي شراب خوردي و مست شدي و عقلت را از دست دادي يا كار خوب مي كني يا كار بد . اگر در حالت مستي كار خوبي بكني ، مثلا دو ميليون صدقه بدهي مي گويند كه حالش خوب نبود كه اين كار را كرد . شراب كار خوب تو را از استناد به تو قطع مي كند . اگر كار بدي بكني تو را شراب مي زنند و اگر بگويي كه من مست بودم مي گويند كه خودت بودي . سنايي مي گويد كه اين چه معجون عجيبي است كه كار بد را به انسان انتساب مي دهد و كار خوب را از انسان قطع مي كند. تعبيري هم الهه ي قمشه اي از شكسپير نقل مي كردند كه شراب خوردن مثل اين است كه شما يك خانه ي دو طبقه اي داشته باشي و خودت براي دزد قلاب بگيري كه به طبقه بالا كه

ص: 8677

گاو صندوق در آنجا هست و پول و جواهرات در آنجا هست برود و آنها را بردارد . تمام سرمايه هاي انسان در فكر و عقلش است . يعني طبقه ي بالاي وجودش . بعضي ها شراب را مي خورند و مي گويند كه بيا عقل ما را بردار و برو . بعضي ها مي گويند كه ما تحت تاثير شراب قرار نمي گيريم . خيلي ها اول اين جوري فكر مي كردند ولي بعد معتاد شدند . انسان عاقل خوب به كارهايش فكر مي كند و جلوي كار اشتباه را از اول مي گيرد . در هنگام رانندگي انسان به سمت شيب جاده كه به دره مي رسد نزديك نمي شود . زيرا خطر دارد . ما از نزديك شدن به آن دوري مي كنيم . قرآن يك جاهايي مي گويد كه اين كار را نكن و در جايي مي فرمايد كه به اين كار نزديك نشويد . در مورد مال يتيم مي فرمايد كه به مال يتيم نزديك نشو . در مورد زنا مي فرمايد كه به زنا نزديك نشو . كار ابتدا با صحبت ، نگاه و خنده شروع ميشود و در آخر به زنا مي رسد . اينجاها ورود ممنوع هاي خداست . بعضي جاها عكسبرداري ممنوع است و در بعضي از حريم ها ورود ممنوع است . اينجا حريم امنيتي است . از كجا معلوم كه يك ته استكان بعدا يك ليوان نشود و بعد نشود ... الان در دردنيا شراب خوردن براي راننده ، دكتر جراح و پليس ممنوع است .

سوال – سوره ي توبه آيات 111- 107

ص: 8678

را توضيح بدهيد .

پاسخ – در اين آيات در مورد مسجدي است كه در زمان پيامبر ساخته شده و پيامبر مامور شد كه آنرا خراب كند . رياكاري از ديد انسان زيرك پنهان نيست . اگر كسي فسق و فجور خودش را در نقاب مسجد پنهان كند خدا مي فرمايد كه اين مسجد را خراب كنيد . مي فرمايد : در مسجد ضرار نرو . به مسجدي برو كه بر اساس تقوا ساخته شده بود . در تفاسير مسجد قبا و مسجد النبي را نام مي برند . افراد اين مسجد انسانهايي هستند كه دوست دارند پاك باشند . در دوران طلبگي ما به استادمان در شهر بابل گفتيم كه اجازه بدهيد كه تابلو بزنيم . استاد مي فرمود كه شهر كوچك است و تابلو نياز ندارد . گفتيم پس اجازه بدهيد كه اين آيه را بزنيم : فيه رجال يحبون ان يتطهروا . ايشان نگاهي كردند و فرمود كه اين آيه براي شما نيست ، براي انسانهاي خيلي بزرگ است . هر وقت به آن درجه رسيدي من اجازه مي دهم . چقدر خوب است كه انسان دوست داشته باشد كه پاك باشد . اگر پاكي را دوست داشته باشيم سراغ آن مي روييم واز زشتي ها فرار مي كنيم .

سوال – من 24 سال دارم و يك همسر خوب و مهربان دارم . آقايي از آشنايان از من خواسته كه خواهر او باشم . زيرا خواهر ندارد كه با يكي درد و دل كند . و در كارها با او مشورت كند. آيا من مي توانم خواهر او باشم و با

ص: 8679

تماس يا پيامك با او در ارتباط باشم ؟

پاسخ – من انسانهاي پاك را رد نمي كنم كه اين پيشنهاد و درخواست شان و اجابت كننده ي درخواست هر دو از يك نيت پاك ودل پاك سرچشمه مي گيرد و هيچ غرض شيطاني در آن نيست . ما اينها را رد نمي كنيم . اما نمي شود اين را هم نديد گرفت كه همين پاكي ابتدايي مي تواند ما را به مرز خطر برساند . اگر اين خانم فكر مي كند كه مي خواهد بعنوان يك پرستار يا غريق نجات به انساني كمك كند ، با كمك شوهرش اين كار را انجام بدهد. يعني بگويد كه هر وقت مي خواهم با شما صحبت كنم همراه با شوهرم باشم و صحبت ها تلفني باشد نه حضوري . الان كه خانم ها مي خواهند رانندگي ياد بگيرند ، وقتي مربي آقا هست ، مي گويند كه يك همراه هم بايد باشد . اين خيلي خوب است و توهين به مربي آقا نيست . ماموري كه دم در بانك مسلح ايستاده ، توهين به عابرين نيست . نمي گويد كه شما عابرين همه دزد هستيد بلكه مي گويد كه اگر يك كسي خواست سوء استفاده بكند ما جلوي او را بگيريم . اگر فردا پرينت صحبت خانم را براي آقا بياورند كه همسر شما دو ساعت تلفني با آقايي صحبت مي كرده ، آقا تعجب نكند . در اينجا شيطان خيلي قدرتمند مي شود زيرا زمين شخم زده را آماده براي كاشت بذرهاي شيطاني مي كند . اگر اين كار ضرورت ندارد كه انجام ندهند و بگويند

ص: 8680

كه آقايي هست كه مي تواند به شما كمك كند . او از من باتجربه تر است و برادر شما مي شود .

سوال – آيا صيغه ي خواهر و برادري وجود دارد ؟

پاسخ – صيغه ي برادري وجود دارد كه دونفر با هم حكم برادر پيدا كنند . البته در ارث برادر نيستند . ديگر اينكه مثلا اگر يكي از اين دو برادر خواهر داشت به برادر ديگر محرم نمي شود . ولي صيغه ي خواهر و برادري نداريم .

سوال – من خانمي هستم كه همسرم افغاني است . به صاحب كارها بگوييد كه حق كارگرها را بدهند . الان چند ماه است كه ما بخاطر حقوق نگرفتن شوهرم دچار مشكلات عجيبي هستم .

پاسخ – من به همه ي كارفرماها مي گويم كه پيامبر فرمود : حق كارگر را قبل از اينكه عرقش خشك بشود بدهيد . مسلماني ما در گروي عمل كردن به اين جمله ها بيشتر نمود پيدا مي كند تا به جمله هايي كه مثلا مي گويد : نماز بخوانيد . دادن حق افراد در وقت خودش و هم دادن تمام و كمال مهم است . يك وقت حق طرف را در موقع خودش نمي دهيم و فرد دچار مشكلاتي مي شود و اين مي شود مثل نوش داروي پس از مرگ سهراب . آمدي جانم به قربانت ولي حالا چرا ، بي وفا حالا كه من افتاده ام از پا چرا ؟ حالا فرقي هم نمي كند كه طرف ايراني باشد يا افغاني ، مسلمان باشد يا يهودي . پزشكان سوگند ياد مي كنند كه بيماران را

ص: 8681

معالجه كنند هركس كه مي خواهد باشد . البته كشور هم يك قوانيني دارد كه همه ي مهاجران بايد آن را رعايت كنند . كارهاي قانوني اقامت خود را هم حل بكنند . بصورت قاچاقي و پنهاني در جايي زندگي نكنند . زيرا وقتي يك افغاني خطايي مي كند به حساب همه مي گذارند . من كارگران افغاني پاكي را مي شناسم كه كارفرماي آنها حاضر نيستند كه اين كارگر را با ده تا كارگر ايراني عوض كنند . كسي كه كارگري را استخدام مي كند مسلماني خودش را در اينجا نشان بدهد . نگويد كه او افغاني است و نمي تواند شكايت كند اگر حق او را ندهم . روايت داريم كه از خدا بترسيد از آه مظلومي كه جزخدا ياري ندارد . وقتي من با يك فرد توانمند درگير مي شوم خيلي ترس ندارد ، وقتي كه من هم توانمند هستم . ترس از آن لحظه اي است كه به كسي ظلم بكنم كه هيچ فرياد رسي ندارد جزخدا . بايد از اين آه ترسيد زيرا پست هوايي است . و تاخير هم در آن نيست . دامن من را هم مي گيرد .

سوال – همسر من حسابدار يك شركت است ولي الان كار حساب سازي را انجام مي دهد . يعني جوري خطاهاي مالي مديران شركت را مي پوشاند . ما به مال حلال اعتقاد داريم . ولي الان گرفتار هستيم ، مستاجر هم هستيم و يك فرزند هم داريم . راهنمايي بفرماييد .

پاسخ – انشاء الله خدا انسانها را از اين مخمصه ها نجات بدهد . اين معظل بدي

ص: 8682

است كه انسان نياز به اين شغل دارد و او را به طرف مرز حرام هل مي دهند . اين كار قطعا حرام است . نبايد به اين كار آلوده بشود . بايد در مقابل آن ايستادگي بكند واز خدا كمك بخواهد . زود استعفاي خودش را ننويسد . يك تدبيرهايي مي شود كرد . مثلا اگر مجبور شد كه اين كار را انجام بدهد ، يك نامه به مسئول بالاتر بنويسد كه اينجا چنين كارهايي مي شود . من گزارش را دادم ، خودتان بررسي كنيد . اگر كسي در ماه رمضان با اسلحه بالاي سر ما ايستاد و گفت كه اين آب را بخور ، بايد اين آب را بخوريم . زيرا ناچار هستيم . ممكن است كسي در ناچاري رشوه مي دهد ولي راه فرار هم براي خودش بگذارد . دعا بكنيد و به خدا متوسل بشويد . خانمي به من زنگ زد كه دراداره ي ما خانمي هست كه ايشان مطلقه است . رئيس اداره به او پيشنهادهاي ناجوري مي دهد . حتي گفته كه من خودم يك طرفه صيغه را خوانده ام . شما محرم من هستي . اين مثل اين است كه كسي يك طرفه صيغه ي ملكيت بخواند و بگويد كه خانم اين ملك شما براي من است . اين حقه بازي است . تازه مي گفت كه اين فرد يك چهره ي مذهبي هم دارد . حافظ مي گفت در ميخانه ببستند خدايا كه در خانه ي تزوير و ريا را بگشايند . اگر رئيس شركت بگويد كه تو اين كار را بكن ، گناهش گردن من

ص: 8683

باز هم اين درست نيست . مثل اينكه كسي بگويد : تو در جوي بيفت ، اگر پايت شكست با من . تو ميخ را در اين پريز فرو كن ، اگر برق تو را گرفت با من .

90-03-30

سوال – من زياد شنيده ام كه گفته اند اگر فلان روز را روزه بگيريد جاي شما در بهشت است . يا اگر فلان كار را بكنيد جاي شما در بهشت است . و خيلي از اين حرف ها است كه پاداش آنها بهشت است . من شخصاً خيلي از اين كارها را انجام داده ام كه در نتيجه بايد جاي من بهشت باشد . ولي به نظر من چنين چيزي غير ممكن است چون اگر قرار بود با يك كار فرد بهشتي شود، خيلي از افراد بهشتي مي شدند . شايد شما بگوييد كه ممكن است با يك كار ثواب كار شما از بين برود. اما من مي گويم كه بهشت آخرين درجه ي كمال يك انسان است و قرار نيست با يك كار از بين برود لطفاً من را راهنمايي كنيد .

پاسخ – اولاً بسياري از روايات ما راست و برخي نيز غير راست هستند . البته غير راست به معناي دروغ نيست بلكه يعني يك قسمت از يك روايت را گرفته اند و براي ما نقل كرده اند . مانند اين است كه شما آستين كتي را بگيريد و در يك بوتيك به نمايش بگذاريد . اين آستين به يك تنه اي اتصال داشته كه با آن معنا پيدا مي كرده است . در ثواب الاعمال گفته است كه اگر فلان

ص: 8684

دعا را كسي بخواند درجه ي انبياء دارد . پس اگر اينگونه است ما آن را مي خوانديم و بالاتر از انبياء مي شديم . در نتيجه نياز به كار كارشناسي دارد . البته برخي از روايات نيز قطعاً دروغ است . در تاريخ قرآن داريم كه يك فردي را آوردند و از او پرسيدند شما در اينجا حديثي را از امام صادق (ع) نقل كرده ايد كه فرموده اند : اگر كسي شب جمعه فلان سوره را بخواند اين مقدار ثواب دارد . سند اين حديث كجا است ؟ گفت : من اين را از خودم نقل كردم . گفتند براي چه اين كار را كرديد ؟ گفت من نظر بدي نداشتم ، براي اينكه مردم تشويق شوند كه قرآن بخوانند آن را نقل كردم . اين دروغ است شما حق اين كار را نداريد . اگر قرار بود دين ما اينگونه ترويج پيدا كند تبديل به يك دين ساختگي و خرافي مي شد كه امروز بخشي از دين داري مردم گرفتار همين مسائل است . مثلاً اينكه بگويند اگر شما يك روز روزه بگيريد تمام گناهان شما حتي اگر به اندازه ي برگ درختان يا ريگ هاي بيابان و غيره باشد بخشيده مي شود . ممكن است فرد گناهان زيادي داشته باشد ، دختر كسي را با حقه بازي گرفته باشد ، مال كسي را خورده باشد ، با احساسات فرد بازي كرده باشد . بخصوص افرادي كه ذنب لايغفر دارند . يك آقاي وزير ، وكيل و يا رئيس جمهور يك حرفي را مي زند كه مملكت به هم مي ريزد، اين

ص: 8685

گناه مگر به همين سادگي بخشيده مي شود؟مثلاً رئيس جمهور آمريكا يك حرفي را مي زند كه درنتيجه ي آن مردم عراق هشت سال است در آتش هستند . خوب اينها هم يك روز روزه بگيرند و گناهانشان بخشيده شود . اينگونه نيست . آنها به قول ما طلبه ها يك زمينه هايي است . مانند اينكه بگويند اگر كسي به دانشگاه رفت حتماً با شخصيت مي شود . اگر درس ها را خوب خواند . سه ترم پشت سر هم مشروط نشد يا يك خلاف ديگري نكرد كه او را اخراج كنند . يعني اگر همه ي مراتب را درست طي كرد يك انسان خوب مي شود . اگر اين زمينه ها فراهم شد و بعد اشكال ديگري وارد نشد كه اصل قضيه را از بين ببرد نتيجه مي دهد . تمام اينها به تعبير ما مقتضيات است به شرط اينكه موانعي نباشد كه اين مقتضيات را از بين ببرد . اينكه با يك لااله الا الله يك درخت را در بهشت مي كاريد و با يك گناه آن را از بين مي بريد . اين هم بستگي به اين دارد كه آن درخت چه درختي باشد يا آن گناه چه گناهي باشد. خيلي وقت ها ممكن است گناه يك شاخه از آن درخت را بكند . اما يك زماني هم ممكن است ريشه را بكند . يا ممكن است درخت بسيار كوچكي بوده كه يك نسيم هم مي تواند آن را از جا بكند . يعني آن درخت چه درختي باشد و اين گناه چه گناهي باشد . گاهي گناه در حدي است

ص: 8686

كه فقط يك علف هرز هم در كنار اين درخت مي روياند . يك وقتي يك جواني نزد من آمد و گفت من مي خواهم ازدواج كنم شما كمك كنيد . گفتم آيا پدر و مادر شما از شما راضي هستند؟ گفت: بله از من راضي هستند . اين خيلي حرف بزرگ وقشنگي است . به افرادي كه دختر دارند مي گويم وقتي يك جواني به خواستگاري دختر شما آمد به پدر و مادر او قسم بدهيد كه آيا خود شما از پسر خود راضي هستيد ؟ اگر صريح جواب ندادند به آنها جواب منفي بدهيد . يعني بگوييد ما اول رضايت شما را مي خواهيم اگر شما قول بدهيد كه از پسر خود راضي هستيد ما فردا با يك سكه دختر خود را به پسر شما مي دهيم . البته به قول پدر و مادر هم اكتفا نكنند بلكه تحقيق كنند و ببينند كه آيا واقعاً پدر و مادر از اين فرزند خود راضي هستند يا خير . اگر واقعاً راضي بودند ماجرا فرق مي كند . چند وقت پيش يك دختري با يك پسري عاشق هم شدند و از خانه فرار كردند . يك هفته نيز با هم بودند . وقتي باز گشتند پسر ديگر به سراغ دختر نيامد . هرچقدر دختر خواست با او تماس بگيرد و بپرسد كه چرا نيامده است موفق نشد . بعد از يك هفته پسر پيغام داد كه مادر من با اينكه من و شما با هم ازدواج كنيم مخالف است . دختر گفت مادر تو مخالف است ، من به خاطر تو هم از مادر و

ص: 8687

هم از پدر خود بريده ام . گفت : دقيقاً به همين خاطر مادر من مخالف است . مي گويد : اين دختري كه خيلي راحت از پدر ومادري كه بيست سال براي او زحمت كشيده اند بريد ، تو كه هنوز كاري براي او نكرده اي به چه دليل فردا از تو جدا نشود . در نتيجه اين گناهان و اين ثواب هاي ما در ترازو ريخته مي شود و ترازو بايد با هم تناسب داشته باشد. هيچوقت در مغازه زعفران را با گردو نمي كشند . اين يك قيمت دارد و آن يكي يك قيمت ديگر . يعني ارزش منفي گناهان با يكديگر فرق مي كند، ثواب ها نيز همين گونه است . ذكر گفتن يك ثواب دارد ، تربيت بچه نيز يك ثواب دارد . من در خاطرات امام خواندم كه يكي از دختران امام نزد ايشان رفت و گفت : اين بچه خيلي ما را اذيت مي كند ، خيلي شيطان است . امام فرمودند : من حاضر هستم ثواب عبادات خود را بدهم تا تو ثواب تربيت اين بچه را به من بدهي . عبادات امام كه در روي تخت بيمارستان هم نماز اول وقت ايشان ترك نمي شود . عباداتي كه امام داشتند و چهل سال نماز شب ايشان ترك نشد . عباداتي كه در شب هاي سرد و يخ بندان حتي با بيماري در كنار حرم اميرالمومنين زيارت جامعه ي كبيره ي ايشان ترك نمي شد . گاهي كسي مي گويد اگر ذكر بگوييد و ختم انعام برويد ثواب آن بيشتر از تربيت است .

سوال – من

ص: 8688

پسري بيست و شش ساله هستم كه مدتي است بر سر مسائل كاري با پدر خود مشكل پيدا كرده ام و از ادامه ي كار با او اجتناب كرده ام . الان در پي كاري هستم كه جداي از او باشد . مشكل من اين است كه به من مي گويند كه تو بايد نوكري پدر خود را بكني . اگر هم در كار پدر تو اشتباه مي كند بايد حرف او را گوش كني چون تو در برابر پدر خود هيچ حقي نداري . به من مي گويند كه اگر پدر از تو راضي نباشد هيچ نماز تو قبول نيست . من چكار كنم كه از نظر فكري در كار با پدر خود اختلاف دارم ؟ تا جايي هم كه توانسته ام احترام پدر خود را نگاه داشته ام و بي احترامي نكرده ام . به من كمك كنيد يعني نمازهاي من قبول نيست و زندگي من رو به نيستي است ؟

پاسخ – من دو نكته را اينجا عرض مي كنم . اينكه از نظر دين ما پدر و مادر در هر شرايطي واجب الاحترام هستند هيچ شك و شبهه اي ندارد . پدر و مادر اگر بد ، زورگو، بي منطق و نامهربان هم باشند بچه ها حق ندارند نسبت به آنها بي احترامي كرده و دل آنها را بشكنند . يعني تا جايي كه امكان دارد بايد در برابر آنها كوتاه آمد تا در جاي ديگري خداوند اجر و پاداشي را براي ما در نظر بگيرد . اينجا خط قرمز خداوند و منطقه ي ممنوعه است . حق با شما است

ص: 8689

و خيلي وقت ها حرف شما منطقي است و پدر شما اشتباه مي كند. اگر پدر نبود و هر كس ديگري بود انسان مي توانست خيلي كارهاي سختي در برابر او انجام دهد . هيچگاه شده كه كسي عليه پدر خود به دادگاه شكايت كند ؟ حتي در حدود و ديات و مباحث قضايي اگر كسي فرزند خود را بكشد قصاص و ديه شرايطي دارد . اين آقا چرا ناراحت است؟ چون مي خواهد در زندگي خوشبخت باشد و حس مي كند همراه پدر خود بدبخت مي شود . اسلام گفته است كه من خوشبختي تو را در ايجاد رضايتمندي در دل پدر تو گذاشته ام . خدا گفته است ممكن است كه تو با اين كار مشكلاتي را براي خود ايجاد كني، اما من در آينده ي نه چندان دور خوشبختي تو را در همين احساس و بدست آوردن دل پدر و مادر تأمين مي كنم . حالا اگر واقعاً يك جايي به بن بست خوردند و نمي توانند با هم كار كنند، در اين صورت نيز راه هاي فراري وجود دارد . مي گويند كه براي امام سجاد (ع) غذا آوردند ايشان غذاي خود را از غذاي مادر خود جدا كرد . پرسيدند : چرا ؟ امام گفتند : ممكن است آن لقمه اي را كه من مي خواهم بخورم مادر من نيز همان لقمه را در نظر گرفته باشد و دراين صورت من نسبت به ايشان بي ادبي كنم . شما مي توانيد كار خود را جدا كنيد اما به گونه اي كه دل او نيز نشكند . مثلاً بگوييد : پدر

ص: 8690

جان من وقتي با شما كار مي كنم ممكن است باعث آزار شما شوم . شما اجازه مي دهيد من يك مغازه ي ديگري باز كنم ؟ در نصف مغازه ي من هم شما شريك باشيد . بالاخره به گونه اي باشد كه دل پدر نشكند ، از خدا هم بخواهد كه خدايا تو ما را سخن هاي رقيق ياد بده . شب هاي قدر كه مي شود ما مي گوييم خدايا امشب ما را مي بخشي يا نه ؟ خدا مي گويد : مي بخشم . مي گوييم : خدايا خود تو به ما بگو كه چه چيزي بگوييم تا دل تو به رحم بيايد ما بلد نيستيم بگوييم . وقتي انسان از خدا بخواهد كه اي خدا من مي خواهم دستور تو را اجرا كنم و دل اين پدر را بدست بياورم . الان نيز براي من ممكن نيست كه با او كار كنم و او نيز سر حرف خود ايستاده است . مانند كسي كه مي خواهد ازدواج كند اما پدر مخالف است و مي گويد : من اين دختر يا اين پسر را قبول ندارم . من همين امروز اين روايت را مي ديديم كه خدا رحمت كند آن پدر و مادري كه بچه هاي خود را به نيكي كمك كنند . من با اين سخت گيري فراوان فرزند خود را در دست انداز مخالفت با خود مي اندازم و زمينه را براي گناه او فراهم مي كنم . ما روايت داريم كه پيامبر(ص) فرمود : آن پدر و مادري كه وضع مالي خوبي دارند براي خانواده ي خود هزينه كنند

ص: 8691

تا آنها آرزوي مرگ شما را نكنند . خيلي بد است كه من فرزند آرزوي مرگ پدر و مادر خود را بكنم ولي ببينيد كه پدر و مادر چه كرده اند كه من به يك چنين آرزويي رسيده ام . بعضي از پدر و مادر ها بد عمل مي كنند . بد تربيت مي كنند و بد حكم كرده و درخواست مي كنند . در روايت داريم كه بچه هاي خود را در مشقت نيندازيد . مثل اينكه من آنقدر زندگي را سخت بگيرم كه فرزند من از خانه فراري شود بعد بگويم چرا تو از خانه فرار كردي؟ تو آنقدر بد عمل كردي كه عرصه را براي فرزند خود ضيق كردي . خدا در قرآن مي فرمايد : گاهي شما آنقدر عرصه را براي عده اي ضيق مي گيريد كه زمين با وسعت خود براي آنها ضيق مي شود . پدر و مادر ها بايد مراقب باشند كه يك چنين اتفاقاتي نيفتد .

سوال – پسري هجده ساله هستم كه رشته ي تحصيلي من هم معارف اسلامي است . كارهاي من همه درست است اما در يك جايي اشكال دارم آن هم گوش دادن به موسيقي است . وقتي كه من آهنگي را گوش مي دهم و يا مي خوانم احساس شادي مي كنم و چيز ديگري جاي آن را نمي گيرد . مي گويند : اين احساس شادي احساس كاذبي است و بعد خستگي زيادي به سراغ شما مي آيد . اما من اصلاً يك چنين احساسي بعد از گوش دادن به موسيقي نمي كنم . و هيچ شادي ديگري را هم بجاي

ص: 8692

اين كار نمي شناسم . آيا شما شادي ديگري را مي شناسيد ضمن اينكه قرآن خواندن را هم امتحان كردم اما احساس خاصي پيدا نكردم؟

پاسخ – براي يك فرد سيگاري نيز هيچ چيزي جاي سيگار را نمي گيرد . يعني گاهي ديده ايم كه زمان افطار كه فرد شانزده ساعت است غذا نخورده است با اولين كلمه ي اذان اين آقا اول شروع به سيگار كشيدن مي كند . حتي آن فردي كه معتاد به مواد مخدر است ، همسر و فرزندان او آنقدر براي او شادي ندارند كه مي تواند با كشيدن مواد مخدر شاد شود . يا آن فردي كه با نگاه كردن به يك نامحرم حتي همسر فرد ديگري احساس شادي مي كند . اينها را بايد چه كرد ؟ آيا شما همان جواب را اينجا مي دهيد يا مي گوييد كه شما مريض هستيد و بايد مداوا شويد . اينكه من با سيگار ، مواد مخدر ، همسر فرد ديگر يا ... غيره شاد هستم چه معنايي دارد ؟ براي مداوا دارو لازم است و البته دارو نيز تلخ است . دو گروه به دكتر مي روند . يك گروه بچه ها و كودكان ، يك گروه نيز بزرگسالان . كودكان را با اكراه به زور مي برند و دكتري را هم كه آمپول مي دهد دوست ندارد . چه خوش گفت آن پير دارو فروش شفا بايدت داروي تلخ نوش . اگر اين موسيقي را از من بگيرند براي من تلخ است . اصلاً كار شيطان همين است كه چيزهاي تلخ را براي انسان شيرين مي كند . هر

ص: 8693

آقايي در خيابان به يك خانم زيبا نگاه كند براي او شيرين است . اما آيا اجازه دارد اين كار را بكند ؟ حالا شما بگوييد يك شيريني ديگر به ما بدهيد . ما مي گوييم اين شيريني اصلاً از اول اشكال دارد . و اينكه فلسفه ي دنيا اين نيست كه در اينجا به ما خيلي خوش بگذرد . اميرالمومنين (ع) مي فرمايد : هر كس مي خواهد در بهشت موسيقي هاي زيبايي گوش دهد بايد اينجا يك مقدار گوش خود را ببندد . اگر انسان آرام آرام اين تلخي را تحمل كرد شيريني ديگري نصيب او مي شود . اگر بچه توانست آرام آرام نخوردن شير مادر را كه براي او خيلي سنگين است تحمل كند شيريني هاي ديگري در دهان او مي ريزند .

سوال – لطفاً درخصوص آيه ي نود و يك تا نود ونه سوره ي حجر و آيه ي اول تا ششم سوره ي نحل توضيح بفرماييد.

پاسخ - در آيات پاياني سوره ي حجر خداوند دستور داده كه پيامبر دعوت خود را علني كند . چون در تاريخ آمده كه پيامبر تا سه سال مخفيانه مردم را دعوت مي كردند . بعد از آن آيه نازل شد كه شما ديگر دعوت خود را آشكار كنيد و بصورت علني درخيابان سخنراني كنيد . اين كار سخت بود و بايد پيامبر با يك عده اي مجادله مي كردند . خداوند در اينجا آيات آرامش بخش خود را به دل پيامبر نازل مي كند . آنها تو را مسخره كرده و به تو توهين مي كنند اما ما در كنار تو

ص: 8694

هستيم وتو را كفايت مي كنيم . ما مي دانيم كه حرف هايي كه مي زنند دل تو را به درد خواهد آورد . تو خيلي صريح ، شفاف و دلسوزانه با مردم صحبت مي كني . مانند اينكه كسي بگويد خواهش مي كنم درس بخوانيد تا براي خود كسي شويد و پيشرفت كنيد اما در جواب به او سنگ بزنند و بگويند به تو چه ربطي دارد . ما مي دانيم كه دل تو را مي شكنند اما ما در كنار تو هستيم . بعد هم مي گويد وقتي كه اين اتفاقات براي تو مي افتد و از حرف ديگران ناراحت مي شوي و آنها به تو فحش مي دهند، به درخانه ي ما بيا و به درگاه ما سجده كن . يعني وقتي كه دل انسان ازيك حرف نا مربوط كسي مي گيرد بجاي اينكه سر و صدا راه بيندازد ، داد بزند ، به دادگاه برود و دادخواست بدهد . اگر نماز بخواند ، خداوند به او آرامش خواهد داد .

در جلسه ي قبل آقايي گفتند كه من چون فلسفه ي سعي صفا و مروه را نمي دانم زماني كه به حج مشرف شدم آن را انجام ندادم . ايشان البته بايد درآن زمان از يك روحاني فلسفه ي آن را مي پرسيد حتماً به او جواب مي دادند . من در جواب ايشان اين قصه را گفتم كه يك خواستگاري كه از هر جهت خوب بود براي دخترخانمي آمد . اين دختر خانم پدري منطقي ، بسيار مهربان و امروزي داشت كه عاشق خوشبختي او بود. اما بعد از يك

ص: 8695

هفته بررسي به دختر خود مي گويدبه نظر من صلاح شما نيست كه با اين آقا ازدواج كنيد . دختر هر سوالي مي كند كه يك عيبي براي اين آقا پيدا كند نمي تواند . سن خود را درست گفته است ، تحصيلات او درست است ، دوست بد ندارد ، سيگاري نيست ، قبلاً زني نداشته است . با هيچ دختري ارتباط ندارد . خانواده ي سالمي دارد . شغل خوبي دارد . پرستيژ اجتماعي بالايي دارد . او فكر مي كند كه اين فرد از هر نظر خوب است پس چرا پدر با او مخالف است . پدر مي گويد : من علت اين مخالفت را به تو مي گويم اما امروز نه . يك كمي به من فرصت بده . دختر چون آن سه ويژگي پدر را مي داند و دختر خوبي هم است مي گويد : چشم . با توجه به ايماني كه من به شما دارم و مي دانم كه شما خوشبختي من را مي خواهيد ولي بايد در همين روزها علت اين مخالفت را به من بگوييد . بعد از مدتي كه دختر ازدواج مي كند و كم كم در حال فراموش كردن قضيه بوده است . مثلاً بعد از بيست سال يك شب به خانه ي دختر مي آيد و مي گويد : من الان مي خواهم علت مخالفت خود را با ازدواج تو با آن آقا بگويم . آن آقا هيچ عيبي نداشت مگر اينكه از نظر ظاهر از تو زيباتر بود . او چون پسري زن نديده بود و خانواده ي او نيز تو و خانواده

ص: 8696

ي تو را ديدند و پسنديدند اما من كه پدر تو هستم بالاتر و آينده را مي ديديم . بعد از اينكه آرام آرام با ازدواج چشم و گوش او باز مي شد و موقعيت اجتماعي او نيز بالاتر مي رفت، آنوقت حس مي كرد كه ضرر و اشتباه كرده است . من بايد يك زن چنين و چنان تري را انتخاب مي كردم . و آنروز تو بودي كه بايد مي سوختي و مي ساختي . و تو هر روز يك خبر ناگواري را از ارتباطاتي مي شنيدي كه نبايد بود يا حداقل از نگاه هاي آزار دهنده ي اين مرد ناراحت مي شدي . من چون اين قضيه را مي دانستم آن روز با اين ازدواج مخالفت كردم . و خوشحال هستم كه امروز من دختري دارم كه بسيار شاداب است و زندگي او شيرين بوده و همسري دارد كه او را دوست دارد . قصه ي ما با خدا همين است. ما با لفظ نمي توانيم بگوييم كه خدا چقدر مهربان ، منطقي و امروزي است. اين خدا مي گويد : من الان به تو نمي گويم كه چرا انگشتر طلا نبايد به دست مرد باشد . خانم چرا تو بايد اينقدر پوشيده ظاهر شوي، با اينكه اگر يك مقدار لباس خود را كم كني خيلي زيبا تر جلوه مي كني . تو اين را از من خدا بپذير بعد يك روزي دليل آن را به تو خواهم گفت . يك روزي كه به من نزديك تر شدي آن وقت به تو مي گويم ، آن زماني كه در اوج خوشبختي در

ص: 8697

بهشت در كنار حوريان و پريان قدم مي زني به تو مي گويم . خوش بحال بنده هايي كه گوش به حرف خداي بسيار مهربان ، منطقي و امروزي مي دهند .

سوال – من دختري هستم كه فعلاً موقعيت ازدواج ندارم و مجبور هستم كه رفتار بد پدر و مادر خود را تحمل كنم . صبح ها با صداي آنها از خواب بيدار مي شوم و شب ها در حالي كه اشك مي ريزم و صداي داد و بيداد آنها را مي شنوم مي خوابم . مي خواهم بدانم عدالت خدا كجا رفته كه ما يك عمر اين بي آرامشي را تحمل كنيم و هيچ نگوييم. اگر به آنها اعتراض كنيم كه آتش جهنم را به خود خريده ايم ، اگر هم هيچ نگوييم كه در آخر رواني خواهيم شد به ما بگوييم چه كنيم ؟

پاسخ – اين دختر بجاي اينكه رواني شوند بايد روان شوند و روح و روان اين پدر و مادر را با لطافت هاي دخترانه ي خودشان يك كمي درست كنند . يعني لازم نيست كه در آن خانه يا انسان داد بكشد و يا ساكت باشد و تحمل كند . راه سومي هم وجود دارد . اگر چه قبول دارم كه سخت است و عوض كردن اين پدر و مادر كار ساده اي نيست . اما اين طور نيست كه ما فكر كنيم ديگر راهي وجود ندارد . اين دختر خانم مي تواند گاهي با شوخي و خنده و گاهي نيز با بي خيالي و يا با تهديد هاي طنز آميز به اين مضمون كه بالاخره قبل از

ص: 8698

اينكه شما پير شويد من از دست شما پير مي شوم فضا را عوض كنيد . جوك فقط به اين دليل ساخته نشده كه وقتي ما با هم هستيم بگوييم و بخنديم . اصلاً طنز براي اين است كه وقتي قصه در حال تلخ شدن است به كمك بيايد . براي اينكه هم پيام داشته باشد و هم تلخي را بگيرد . اگر آدمي كه افليج به دنيا بيايد تا آخر عمر در يك گوشه نمي نشيند و غم بخورد كه اي خدا همه ي افراد را سالم آفريده اي پس من چرا اينطور هستم . شما هيچ مي دانيد كه بزرگترين مخترعان ، مكتشفان و بزرگترين انسان هايي كه در عالم اختراعاتي را بوجود آوردند و چهره ي عالم را عوض كردند ، نوعاً از افراد محروم بوده اند . پدر اديسون آن چنان زير گوش او زده بود كه يك گوش او كرده شده بود . يكي از بزرگترين نقاشان با دهان نقاشي مي كرده است . نكته اين است كه گاهي ما بايد خود را با شرايط تطبيق بدهيم . بقول حافظ گفت اگر به شما زخمي وارد شود تو مانند جام لبخند بزن . چرا تا يك ضربه به شما مي زنند فرياد شما بلند مي شود . اندرين دايره مي باش چو دف حلقه به گوش ور جفايي خوري از دايره ي خويش مرو . دف را ببينيد چقدر حلقه حلقه دارد وقتي پشت سر آن مي زنند صداي خوب مي دهد . اگر روزگار به تو ضربه زد تو هم بخند و صداي خوش بده نه صداي ناخوش .

ص: 8699

در نتيجه اگر يك چنين پدر و مادري را كسي تحمل كرد و خنديد و مهربان بود، اجر او خيلي زياد است . گدا گر تواضع كند خوي او است . اگر گدا باشي و متواضع باشي مهم نيست، اگر رئيس بودي و متواضع شدي ارزش دارد . تواضع ز گردن فرازان نكو است گدا گر تواضع كند خوي او است . تحمل اين پدر و مادر نيز اين است كه اگر هر كسي پرسيد بگوييد بهترين پدر و مادر دنيا هستند و بهتر از آنها كسي نيست .

سوال – آيا ناحقي نيست كه در زماني در دوران ما اينترنت و فيلم هاي مبتذل وجود دارد در آن دنيا ما را با آدم هاي قديم مقايسه كنند ؟ چرا ما را هفت صد سال پيش خلق نكردند زيرا آن زمان اوضاع فرق داشت و امامان هم بودند اما الان ما يك امام داريم كه او هم در غيبت است .

پاسخ – اولاً در هر روزگاري يك سري امتحانات وجود دارد . مگر در مدينه ي اميرالمومنين و فاطمه ي زهرا كم انسان ها رفوزه شدند ؟ مگر در روز عاشورا كم افراد به جهنم رفتند ؟ مگر امام حسين (ع) را نمي ديدند مگر صداي حضرت زينب (س) را نمي شنيدند ؟ البته اين افراد مسلمان هم بودند . بعضي از اين افراد جد امام را ديده بودند و مي دانستند كه پسر پيامبر است . اين طور نيست كه ما فكر كنيم آنها در شرايط ديگري بودند . گاهي اوقات انسان در كنار افراد خوب مي بازد . مثلاً يك معلمي در

ص: 8700

كلاس گفته كه بچه ها من شنبه ها امتحان مي گيرم هميشه آماده باشيد . ده نمره از امتحان آخر سال مربوط به همين امتحان روزهاي شنبه است . سه شنبه گذشت و امتحان نگرفت . شنبه ي چهارم گفت بچه ها كتاب ها زير ميز مي خواهم امتحان بگيرم . همه ي بچه ها گفتند كه اي آقا شما چه زماني گفتيد ما فراموش كرديم . معلم مي گويد من كه گفتم همه ي شنبه ها مي پرسم ، حالا سه شنبه نپرسيدم دليل نيست كه ديگر امتحان نگيرم . يك دانش آموز خوب دست خود را بلند مي كند و مي گويد آقا حق با شما است ما بايد هر شنبه آماده باشيم ، شما بپرسيد ما آماده هستيم . همانجا سر كلاس بچه هاي ديگر حتماً به او اعتراض خواهند كرد و او را تنبيه خواهند كرد . آيا اين دانش آموز وظيفه شناس بوده يا نه . چرا شما در كنار يك فرد وظيفه شناس باخته ايد ؟ در يك خانواده اي كه سه عروس وجود دارد يك نفر از آنها كه خيلي مهربان و خوب است بقيه به او حسادت مي كنند . مي گويند ببينيد چگونه خود را در دل مادر شوهر جا مي كند . البته او وظيفه ي خود را انجام مي دهد شما وظيفه نشناس هستيد . ما خيال نكنيم كه اي كاش ما هم در زمان حضرت علي (ع) بوديم . يعني آن روز امتحان چيز ديگري بوده و امروز چيز ديگري است . آيا در روزگار جنگ امتحان ساده بوده است ؟ در آن

ص: 8701

زمان بايد افراد به جنگ مي رفتند و تير مي خوردند . اتفاقاً آنجا كه شرايط سخت تر است اجر نيز بيشتر مي شود . من و شما اگر دروغ نگوييم خيلي ثواب ندارد به اين خاطر كه شرايط ما فرق دارد . شما هر روز سر ساعت به سر كار خود مي آييد يك روز هم اگر دير كنيد مي گوييد در ترافيك مانده ايم، حداكثر دروغ شما اين است . اما اگر كسي دلال و بنگاه دار است و يك دروغ مي تواند ميلياردي پول جابجا كند . ثواب دروغ نگفتن او خيلي بالا است . يك آقايي در شهر قم زندگي مي كند و مي گويد من تا به حال به نامحرم نگاه نكرده ام . مي گوييم شما هنر نكرده ايد . اگر در شهر رم بوديد و به نامحرم نگاه نكرديد مهم است . ثواب پاك بودن در قم با ثواب پاك بودن در رم خيلي فرق دارد . در آيه ي چهل و هفت سوره ي انبياء خدا مي فرمايد: ما يك ترازوهايي داريم كه نمي گذاريم به هيچ كس هيچ ظلمي شود. هر كس سر سوزني بيشتر از ديگران رنجي كشيده حساب مي كنيم . دختر بيچاره اي كه يك مقدار صورت او با خواهر هاي خود فرق مي كند ، خواستگاران خوبي ندارد و در اين مورد رنجي كشيده است . خدا مي گويد من همه را براي تو حساب كرده ام و امروز براي تو جبران مي كنم .

سوال – خانمي سي ساله و پزشك هستم . مدتي است كه چادر سر مي كنم .

ص: 8702

اين كار را خودم و با آگاهي انتخاب كرده ام . اما گاهي اوقات سرزنش هاي ديگران مبني بر اينكه تو تحصيل كرده و روشن فكر هستي حجاب كه فقط چادر نيست مرا دل سرد مي كند . با وجود اينكه سعي مي كنم در درون خود با اين موانع مقابله كنم ولي گاهي تصميم مي گيرم كه ديگر چادر سر نكنم . مي خواهم با حرف هاي شما با اطمينان بيشتري به كار خود ادامه دهم .

پاسخ - اولاً حتماً دليلي داشته كه ايشان با توجه به اينكه پزشك بوده و فردي امروزي هستند چادر را انتخاب كرده اند . احتمالاً ايشان در جايي كه همه جور آدم است و از پوشش ديگري هم استفاده مي كنند زندگي مي كنند . اي كاش ايشان مي نوشتند كه دليل انتخاب چادر چيست . همين اتفاق حدود چهارسال پيش براي يكي از دانش جويان من افتاد . ايشان به من مراجعه كرد و گفت من تصميم گرفته ام كه از اين به بعد از چادر استفاده كنم . به او گفتم مگر عقل خود را از دست داده اي ؟ چرا اين كار را مي كني ، مانتو به اين زيبايي ، كوتاهي ، راحتي است. اگر چادر سر كني تو را مسخره مي كنند ، دست مي اندازند خيلي سخت است اين كار را نكن . مي خواستم بدانم چقدر او مصمم است و با شناخت جلو آمده است . گفت: استاد مسخره مي كنيد ؟ گفتم نه، من مي گويم با چادر اذيت مي شوي ، اينطور راحت تر و زيبا تر است

ص: 8703

. گفت نه من تصميم خود را گرفته ام . به او گفتم كه خود را آماده كن . يك ترم بعد آمد و گفت من خود را آماده كرده بودم اما نمي دانستم اينقدر سخت است . حتي خواستگاري داشتم كه وقتي چادر سر كردم ديگر نيامد . گفت : تو هر روز يك مدل هستي . گفتم : نه اين را ديگر عوض نمي كنم و آخرين مدل است . به قول حافظ: دامن دوست به صد خون دل آمد به دست . عجيب است كه هنرپيشه هاي اروپايي در حال با حجاب شدن هستند . رقاصه هاي مصري اخيراً با حجاب شده اند . دختران و زنان ما مي خواهند آن را كنار بگذارند و مي خواهند تجربيات قديمي ها را دوباره امتحان كنند .اين خانم مطمئن باشد كه يك مدتي سخت است و تحمل مي خواهد . به قول تشبيه آقاي رنجبر كه مي گفت وقتي كه يك پارچه مي خواهد لباس فاخر و شنل شاهانه اي شود يك مدت بايد زخم قيچي و سوراخ سوراخ شدن توسط سوزن را تحمل كند . آنوقت زيبا و برازنده مي شود و به قامت انسان زيبايي مي دهد . هر خانم ته دل خود مي فهمد كه با چه پوششي آرام تر و راحت تر است . منتها خود را به گونه اي به بي خيالي مي زنيم و مي گوييم اينطور نيست .

90-08-09

بي تو اينجا همه در حبس ابد تبعيدند سالها هجري و شمسي همه بي خورشيدند ، سير تقويم جلالي به جمال تو خوش است فصل ها را همه

ص: 8704

با فاصله ات سنجيدند ، تو بيايي همه ساعت ها و ثانيه ها از همين روز همين لحظه همين دم عيدند .

سوال – در مورد حق مستنصح (كسي كه از ما نصيحت مي خواهد ) رساله ي حقوق امام سجاد (ع) توضيحاتي بفرماييد .

پاسخ – امام مي فرمايد : حق كسي كه از تو پند و اندرز مي خواهد اين است كه به اندازه اي كه او شايستگي پذيرفتن حرف حق را دارد اندرز بدهي . طوري گفتار كن كه از شيوه ي بيان تو خوشش بيايد . بگونه اي با او سخن بگو كه عقلش تحمل شنيدن آنرا داشته باشد . چون براي هر عقلي يك نوعي بايد حرف زد كه آنرا بفهمد . يادت باشد كه شيوه تو براي پند دادن بايد با مهرباني باشد.

دو گروه از ما نصيحت مي خواهند . يك گروه با زبان شان مي گويند كه پندي به ما بدهيد . خيلي مواقع جوانان و يا بزرگترها به ما مي گويند كه نصيحت يا سفارشي به ما بكنيد . گاهي فرد به زبان نمي گويد ولي من مي دانم كه او به پند و اندرز نياز دارد . مثل فرزندان مان به ما نمي گويند كه ما را نصيحت بكن . حتي كمتر ديده شده كه فرزند امام خميني به ايشان بگويدكه نصيحتي به ما بفرماييد . زيرا بچه هايي كه پدرشان در جايگاه نصيحت كننده هستنند چون با هم مانوس هستند ، نصيحت برايشان عادي شده است . بعضي مواقع وقتي مي خواهيم بچه هاي مان را نصيحت كنيم جبهه مي گيرند و يا عصباني

ص: 8705

مي شوند . اين جمله امام براي كساني كه مي خواهند نصيحت بكنند خوب است از پدر و مادرها تا خطباي جمعه و معلمين . امام مي فرمايد : كسي كه نصيحت مي كند بايد حرف حق بزند . در جمله ي بعدي مي گويد كه حرفي بزن كه به گوش طرف خوش بيايد و انسان فكرمي كند كه بايد حرفي بزند كه وقتي به فردي مي گويد او خوشش بيايد . در حاليكه اين طور نيست و حرف تو بايد حق باشد . مثلا اگر ما پيش مشاوري برويم و بگوييم كه دخترم با پسري اردتباط دارد ، مشاور نبايد بگويد كه الان همه ي دخترها اين طور هستند و اشكالي ندارد و مقداري به او آزادي بدهيد و به دختراتان گير ندهيد زيرا اين حرف اشتباه است . ممكن است كه اين بچه از حرف مشاور خوشش بيايد . ولي اين حرف حق نيست و باطل است. پس بايد شما درست درستي بزنيد ولي بحث اين است كه اين حرف حق را چگونه بزنيم و اين حرف را بايد در چه قالبي ريخت . انسان بايد حس كند كه طرف الان مي تواند اين حرف را تحمل كند و تحمل سخن را دارد . مستنصح كسي نيست كه با زبان بگويد . ممكن است كه كسي تحمل سخن را نداشته باشد . در خيابان خانمي من را ديد و گفت كه من از شما آخوندها خيلي گله دارم . شما پيش خدا مسئول هستيد . ما مسلمان هستيم و خدا و پيامبر را قبول داريم . من بازنشسته هستم و بيمه ي تكميلي

ص: 8706

ما را قطع كرده اند . ما از كجا مي توانيم هزينه ي درمان را بپردازيم ؟ من در اينجا اگر مي خواستم از نظام مقدس جمهوري اسلامي دفاع كنم ، اين خانم تحمل آنرا نداشت . سهراب سپهري در كتابش مي گويد كه وقتي من به ميهماني دنيا رفتم چه چيزهايي ديدم . ديدني هاي سهراب مثل شنيدني هاي سعدي است . مي گويد : گوسفندي ديدم كه بادبادك مي خورد ، من الاغي ديدم كه يونجه را مي فهميد ،در چراگاه نصيحت گاوي ديدم سير . سهراب مي گويد كه بعضي ها مثبل گاو سير هستند و همه چيزشان تامين است و حالا به مردم نصيحت مي كنند كه پسرم به دختر مردم نگاه نكن . پسر جوان 25 سال دارد و هنوز ادواج نكرده است و به او وام هم نداده اند و تو وضعيت او را نمي فهمي و او را نصيحت مي كني . حرف حق است ولي بايد ببينيم كه طرف ظرفيت و تحمل شنيدن اين حرف را دارد يا خير . درعربي نصيحت يعني خيرخواهي ، من حرفي بزنم كه خير تو در آن است . همه از اينكه من حرفي بزنم كه خير و خوشبختي او در آن است خوشحال مي شوند . نصيحت مثل يك باري است . باربرها در بازار بار مي برند و دوست دارد كه بار را ببرد و پول بگيرد ولي اين بار بايد به اندازه ي ظرفيت دوش باربر باشد زيرا اگر خيلي سنگين باشد هم بار به مقصد نمي رسد و هم ستون فقرات او مي شكند . از يك

ص: 8707

مسير و راهي برو كه اين حرف به گوش او خوش بنشيند و با گوش او آشنا باشد . به پسرتان بگوييد كه ما به فكر تو هستيم و مي خواهيم به خواستگاري برويم . با ين حرف پسر شما آرام مي شود.خانمي مي گفت كه پسر من زن مي خواند و ما جز يك خانه چيزي نداريم . من به خانم گفتم كه شما خانه ات را بفروش و به مستاجري برو به به پسرت زن بده . اگر شما يك بچه ي افسرده يا مجرم داشته باشيد بهتر است يا يك بچه ي خوب و آرام ؟ خدا بعدا خودش خانه هم به شما مي دهد . ما نبايد حرف ناصحيحي بزنيم كه جوان خوشش بيايد. نصيحت گفتن بايد پله پله باشد . اگر پيامبر در زمان خودش از ابتدا مي گفت كه هر كس شراب بخورد هشتاد ضربه شلاق مي خورد ، اين حرف به گوش آنها سنگين مي آمد ولي قرآن دستور داد كه فعلا هنگام نماز شراب نخوريد . و آنها هم قبول كردند . مثلا كسي كه روزي سي تا سيگار مي كشد يك دفعه نمي تواند آنرا ترك كند . يك نر جواني را به كليسا برد . جوان پرسيد كه در كليسا سيگار كشيد ؟ طرف گفت كه من نمي دانم از كشيش بپرس . پرسيد : آيا وسط دعا مي توان سيگار كشيد ؟ كشيش گفت : نه. دوستش گفت :آقاي كشيش ،اگر انسان سيگار بكشد مي تواند دعا كند ؟ كشيش گفت : بله . اين سوال به گوش آقاي كشيش خوش آمد . امام

ص: 8708

مي فرمايد : نصيحت را جوري بگو كه گوش طرف كشش آنرا داشته باشد. گاهي ما روحانيون به زباني با مردم سخن مي گوييم كه مردم متوجه نمي شوند . ما اصطلاحات زبان عربي كه در حوزه خوانده ايم را نمي توانيم براي عموم مردم بگوييم . قرآن مي فرمايد كه انبياء به زبان مردم حرف مي زدند. بعضي حرفها براي گوش هايي قابل هضم نيست . ملاهادي سبزواري به خدمتكار مدرسه گفته بود كه مراقب فلان طلبه بيشتر باش .او فكر كرد كه منظور اين است كه مراقب غذا و آب او باشد. يك شب ديدند كه از حجره ي اين شخص دود مي آيد و ديدند كه همه چيز را سوزانده و خودش هم آتش گرفته است . آقا به خدمتكار گفتم من نگفتم مراقب او باش. ملا هادي گفت : من حس مي كردم حرفهايي كه در كلاس فلسفه مي گفتم او كشش آن حرفها را نداشت . بعضي از مسائل اجتماعي را هم نمي توان براي هر كس بيان كرد . مثلا شما نمي توانيد بحث صيغه ي موقت را براي يك تازه عروس مطرح كنيد زيرا او كشش ندارد . وقتي او پخته تر شد خودش مي فهمد . پس براي نصيحت كردن شما بايد تحمل طرف را درنظر بگيريد. امام مي فرمايد: هر عقلي بخشي از كلام را مي تواند بپذيرد و برايش قابل فهم است . شما همان حرف ها را بگوييد. كسي مي فت كه امام خميني خيلي سواد بالايي نداشت .زيرا خيلي ساده حرف مي زد. اگرشما كتابهاي فلسفي امام را ببينيد اصلا نمي توانيد آنرا

ص: 8709

بخوانيد و حتما بايد اين كتاب تدريس بشود تا شما آنرا بفهميد . سخنان امام خيلي ساده بود اما در تفسير سوره ي حمد انسان تعجب مي كند . اين هنر است كه انسان با هر گروه به اندازه ي فهم آنها صحبت كند . امام مي فرمايد: در تمام اين حالات شما بايد با مهر و محبت پيش برويد .

سوال – سوره عنكبوت آيات 31 تا 38 را توضيح بفرماييد .

پاسخ – اين آيات داستان ويران كردن قوم لوط است . فرشتگان پيش حضرت ابراهيم آمدند و گفتند كه ما مي خواهيم قوم لوط را بخاطر اعمال زشت شان بمباران كنيم . ابراهيم به آنها گفت كه حضرت لوط هم اينجا هست . خدا مي فرمايد : ما نه تنها لوط را بلكه بچه هايش را هم نجات مي دهيم ولي همسرش را نجات نمي دهيم . شما نگوييد كه همه در بازار دروغ مي گويند ، پس من هم دروغ بگويم . شما درست كار كنيد و اگر قرار است عذابي بيايد خدا شما را نجات مي دهد . اين آرامشي است براي آنهايي كه مي خواهند پاك باشند.

سوال – شما فرموديد كه اگر پدر و مادري مانع ازدواج فرزندان شان بشود ، اگر فرزندانشان مرتكب گناهي بشوند ، پدر و مادر فرزند هم در گناه فرزند شريك هستند . اگر اين مانع ازدواج پدر و مادر نباشند و بانك ها و ساير ادارات دولتي باشند كه با عملكردهاي نامناسب بدون توجه به اين موضوع مانع ازدواج فرزندان را فراهم كنند باز هم در گناه آنها شريك هستند ؟

ص: 8710

اسخ – هر كسي كه زمينه ي لغزش گناهان را براي جوانان فراهم بكند ، در گناه آنها شريك است . بخصوص كسي كه مي تواند گرهي را باز كند . يك وقت اين قدر مشكل پيچيده است كه كاري از دست من برنمي آيد . كسي نزد امام صادق (ع) آمد و گفت كه حيف است كه شما خانه نشين شده ايد. امام فرمود كه ما الان بيكار هستيم و كاري از دست ما برنمي آيد . ما فقط دعا مي كنيم كه مشكل حل بشود ولي روزي كه ما بر مصدر امور بنشينيم بايد شب تا صبح بيدار باشيم و فكر كنيم و كار كنيم . آن موقع بايد جواب خدا را هم بدهيم . ما فقط مي توانيم درد مردم را به گوش هاي سنگين برسانيم . بانك يك طرف قصه است . گاهي ما براي يك فوتباليست خاطي چقدر پول خرج مي كنيم . براي كسي پول خرج مي كنيم كه در اوليات اخلاق مشكل دارد . آيا اين عاقلانه و اخلاقي است ؟ ورزش براي همه خوب است ولي اينكه يك گروه بدوند و ميلياردي پول بگيرند و زندگي شاهانه داشته باشند وعده اي هم در فقر دست و پا بزنند و فوتبال تماشا بكنند. وقتي يك بازي پرهيجان استوديم تمام مي شود شهر در اضطراب است . چقدر اتوبوس هاي بيت المال خراب مي شود و مشكلاتي براي نيروي انتظامي پيش مي آيد . آنها نمي دانند كه پول بيت المال ، پول مردم است . بسياري از فحشاها معلول فقر است . يك تعادل و بالانسي بايد در

ص: 8711

جامعه باشد البته با يد اختلاف سطح در جامعه باشد و خدا در قزآن گفته كه ما به بعضي ها روزي بيشتري مي دهيم ولي اين اختلاف سطح بايد قابل هضم و فهم باشد . حضرت علي (ع) مي فرمايد : اگر جيب هايي بيش از اندازه پر شد معلوم است كه جيب هايي خالي شده است . البته بعضي مسئولين سعي و تلاش خودشان را مي كنند .

اميدوارم كه خدا به ما توفيق نصيحت پذيري درست را عطا بفرمايد.

90-08-30

سوال – در خصوص حق كسي كه ما را خوشحال مي كنند از رساله ي حقوقي امام سجاد توضيحاتي بفرماييد.

پاسخ – اما حق كسي كه خداوند خوشحالي و شادي تو را به دست او قرار داده ، اگر قصد و هدف او خوشحالي تو بوده است ، اول شكر خدا را بجا بياور و ستايش خداوند متعال را بگو . بعد از شكر خدا در مقابل خوبي كسي كه تو را شاد كرده ، به اندازه اي كه سزاوار است به او پاداش بده . و درصدد احسان نمودن بر بيا . و بخاطر اينكه او آغازگر اين احسان بوده ، خوبي او را جبران كن . اگر قصد او شادي تو نبوده ، ولي باعث شده كه تو شاد شوي، باز خداوند را ستايش نموده و شكر كن . بدان كه اين خوشحالي هم از جانب خداوند متعال است . او را دوست داشته باش به اين خاطر كه مايه ي شادي تو شده است . و به عنوان اينكه يكي از اسباب نعمت هاي خدا براي تو شده است .

ص: 8712

براي او طلب خير كن . زيرا اسباب نعمت ها بركت هستند ، هرجا كه باشند . اگر چه او اين قصد را نداشته باشد.

خيلي افراد هستند كه مايه ي خوشحالي ما مي شوند . پدر ، مادر و اقوام گاهي كاري انجام مي دهند كه ما را خوشحال مي كنند . يك نكته اين است كه امام مي فرمايد: اين خوشحال كننده ي شما در واقع پستچي خدا است . و در واقع خوشحالي از جانب خود خداوند است . قرآن مي فرمايد : تنها خدا است كه مي خنداند و مي گرياند و همه نماينده ي او هستند . آن كسي كه به اين دست فرمان داده تا تو را خوشحال كند در واقع خدا است . امام سجاد (ع) ريشه ي اصلي را نشان مي دهند . اينكه شما بدانيد هركسي كه شما را خوشحال كرده در واقع يك مأمور بوده است . فرمانده اصلي خدا است . يكي از كارهايي كه شيطان مي كند اين است كه ما را در نقش نگاه مي دارد و ما را به سمت نقاش نمي برد . وقتي شما وارد يك گالري مي شويد ، تنها به نقاشي ها نگاه مي كنيد و از آنها تعريف مي كنيد . اما وقتي اين نقاشي ها را دست يك انسان عارفي مانند سعدي بدهيد ، مي گويد كه تو به سيماي شخص مي نگري ، ما در آثار صنع حيرانيم . تنگ چشمان نظر به ميوه كنند ، ما تماشا كنان بُستانيم . مولانا مي فرمايد : اي دوست شكر بهتر يا آنكه شكر سازد؟ خوبي

ص: 8713

قمر بهتر يا آن كه قمر سازد؟ اي باغ تويي خوش تر ، يا گلشن و گل در تو ؟ يا آنكه برآرد گل ، صد نرگس ترسازد . بنابراين نكته ي اول اين است كه ما يك مقدار چشم خود را باز كرده و پشت پرده را ببينيم . نكته ي دوم اين است كه برخي فكر مي كنند خوشحالي يعني اينكه يك نفر كاري كند كه ما بخنديم . مثلاً الان در پيامك ها جوك هاي زيادي تبادل مي شود . حتي برخي از اين جوك ها مسخره آميز بوده و يك قوم يا مردم يك شهر را استهزاء مي كنيم تا باعث خنده ي ديگران شويم . حتي گاهي در تلويزيون برنامه هايي براي خنداندن ديگران نمايش داده مي شود . در حالي كه شادي واقعي تنها اين نيست كه ما بخنديم . در داستان ها آمده كه يك نفر نزد يك روان شناس رفته و گفت : من هزار غصه در دل خود دارم . شما كه با روح و روان انسان ها آشنا هستي ، كاري كن كه من ده دقيقه شاد بوده و بخندم . آن روان شناس گفت : تا بحال چنين موردي را ما نداشته ايم . اين كار من نيست . به شما آدرس يك سيرك را مي دهم كه در آن يك دلقك است . آن دلقك يك ساعت مي تواند افراد را بخنداند . به اينجا كه رسيد ، آن فرد يك آه سردي كشيده و يك لبخند تلخي بر روي لبهاي او نقش بست .سپس گفت : آقاي دكتر آن دلقك من هستم

ص: 8714

. من مي توانم ديگران را بخندانم ولي دل من از همه بيشتر گرفته است . به تعبير روايت ، مسرور كردن تنها اين نيست كه ما باعث خنده ي مردم شويم . مثلاً ما به يك فردي كه در آستانه ي اعدام است بگوييم ، مي خواهي من يك جوك بگويم كه خوشحال شوي . اين كار او را خوشحال نمي كند ، بلكه تنها نجات دادن او از اعدام است كه باعث شادي او مي شود . در زمان رژيم گذشته فردي به نام وليان استاندار خراسان بود. او رئيس يك وزارت خانه و فردي بسيار سختگير بود . مي گويند : وقتي او مي خواست وارد اداره شود پنج دقيقه قبل يك آژيري را به صدا درمي آوردند تا همه بر سر كار خود حاضر باشند . يك نفر كه كارمند قم بود ، خانم او بيمار شد . اطباء به او گفتند كه تو بايد در تهران زندگي كني تا هميشه به پزشك دسترسي داشته باشي . گفتند : اين انتقالي را تنها بايد وليان امضاء كند و از دست هيچكس ديگر كاري برنمي آيد . يك شعري آماده كرد و به نزد وليان آمد . تا از او پرسيد كه تو كيستي ؟ گفت : مشكن دل كسي كه اميدش به دست توست ، خواهد بر او گذشت وليكن شكست توست. بعد از اين شعر وليان پرسيد : مشكل تو چيست ؟ او مدارك بيماري خانم خود را نشان داد و خواست كه به تهران منتقل شود . وليان هم قبول كرد . وليان اين فرد را مسرور كرد .

ص: 8715

البته ممكن است كه يك جسارتي هم به او كرده باشد . ولي اين فرد او را دعا كرد كه دلش را شاد كرده است . ما امروز در جامعه ي خود دو مشكل داريم. يك مشكل در مورد نيازمندان و در واقع قشر آسيب پذير است . اين قشر آسيب پذير هستند كه فرزند آنها بيكار است ، در خانه هزاران مشكل دارند. يك روز يك راننده من را سوار ماشين خود كرده بود . از او پرسيدم چقدر حقوق مي گيري ؟ گفت : ماهي چهارصد و پنجاه هزار تومان . گفتم : زندگي تو چگونه مي گذرد؟ گفت: من فقط ماهي پانصد هزارتومان اجاره خانه مي دهم . اين فرد چگونه بايد زندگي خود را اداره كند ؟ درهفته ي آتي من در يك شب در دو خيريه دعوت هستم .آنها مردم خوبي هستند كه كه جمع شده اند تا مشكلات ديگران را برطرف كنند. اما اين شايسته ي ما نيست كه هر روز خيريه هاي ما زيادتر مي شود . هر روز كميته ي امداد فربه تر مي شود . چون به تعداد فقرا و قشر نيازمند اضافه مي شود . در روايات آمده كه يكي از ويژگي هاي عصر ظهور اين است كه اصلاً فقير پيدا نمي شود . در آن زمان خمس و زكات را مي چرخانند و مستحق آن را پيدا نمي كنند . چون همه بي نياز هستند . بنابراين يك بخش انسان هاي نيازمند هستند . دختراني كه عروس شده اند ولي جهيزيه ندارند . پسراني كه كار ندارند و از همسر و فرزندان خود خجالت

ص: 8716

مي كشند . آنها يك مسافرت معمولي نمي توانند بروند . خوشحالي اين افراد به تماشاي جوك و لطيفه نيست . اينكه براي آنها از تلويزيون برنامه ي خنده دار پخش كنيم فايده اي ندارد . البته نمي خواهم از برنامه هاي صدا و سيما خرده بگيرم . اما يكي از كارهايي كه اين رسانه انجام مي دهد بايد اين باشد كه در بين افراد مرفه بي درد، يك درد ايجاد كند . سخن شناس معاصر آقاي جاويد مي گويد: پير خرد يك نفس آسوده بود ، خلوت فرموده بود . كودك دل رفت و دو زانو نشست ، مست مست . گفت تو را فرصت تعليم است ؟ گفت : هست . گفت كه اي خسته ترين رهنورد، سوخته و ساخته ي گرم و سرد . بررُخَت از گردش ايام گرد، چيست برازنده ي بالاي مرد ؟ گفت : درد. اگر صدا و سيما بتواند در دل اين مرفهين بي درد ، درد ايجاد كند ، يك هنر است . البته تبليغاتي كه در اواخر اسفند و يا اوايل مهر براي جشن نيكوكاري مي كنند ، خوب است. اما نبايد تنها مختص اين دو ماه باشد . بلكه بايد يك برنامه ي مستمر وجود داشته باشد . چون آدمي كه گرفتار است هميشه گرفتار است .

سوال – برخي مي گويند كه جامعه ي ما افسرده است . تا صدا و سيما مي خواهد يك برنامه براي شادي مردم درست كند ، آقايان مي گويند كه با شرع مخالف است . نظر شما چيست؟

پاسخ – جوك هايي كه باعث دلشكستگي و مسخره كردن

ص: 8717

ديگران نشود، مجاز است . در حالات پيامبر(ص) داريم كه يك نفر نزد ايشان آمده و باعث خنده ي پيامبر مي شد . به تعبير امروزي براي ايشان جوك تعريف مي كرد . دو يا سه روز غيبت داشت . پيامبر سراغ ايشان را گرفته و گفتند : آن فردي كه گاهي نزد ما آمده و باعث خنده ي ما مي شد كجا است ؟ يك روز پيامبر (ص) و اميرالمومنين (ع) نشسته بودند و خرما ميل مي كردند . پيامبر هر خرمايي را مي خوردند هسته ي آن را در ظرف اميرالمومنين مي گذاشتند . پيامبر به آن حضرت فرمودند كه شما چقدر خرما خورده ايد . اميرالمومنين هم فرمودند : شما هم كه همه را با هسته ميل كرده ايد . من ديروز با آقاي قاليباف ملاقات داشتم . به ايشان گفتم كه ما به ادبيات طنز نياز داريم . بر روي برخي از اين بيلبورد هاي تبليغاتي ادبيات طنز بنويسيد . مولوي مي گويد : آن يكي خر داشت پالانش نبود ، يافت پالان ، گرگ خر را در ربود . وقتي ما پشت چراغ قرمز هستيم اگر يكي از اين مطالب طنز را ببينيم يك مقدار از عصبانيت ما كاسته مي شود . ولي ياد ما باشد كه اينها يك ظاهر و رونما است . اگر از يك نيازمند بپرسيد كه شما دوست داريد كه ما مشكل مالي شما را برطرف كنيم يا يك ساعت باعث خنده ي شما شويم . مسلماً دوست دارد كه نياز او را برطرف كنيم . چون خنده تنها يك مُسكن است .البته گاهي خانم ها

ص: 8718

توقعات زيادي از همسر خود دارند . اگر همسر آنها تلاش خود را كرده و بيشتر از آن نتوانسته كاري بكند ، بايد قانع باشند . اينكه فرد زحمت كش وسالم باشد بسيار با ارزش است . در يك سايتي خواندم كه يك خانم تقاضاي طلاق كرده است . به اين خاطر كه شوهر توقعات بيجا از او دارد . اينكه مثلاً بايد در فلان ميهماني بي حجاب برقصد . اين خانم به همين خاطر درخواست طلاق كرده است . پدر اين آقا مي گويد كه پسر من لياقت چنين همسري را ندارد . آيا اين رقصيدن به نظر شما شادي است ؟ در واقع همه ي ما شادي را مي خواهيم اما نمي دانيم كه كجا بايد به دنبال آن باشيم . آقاي دكتر الهي قمشه اي يك زماني مثال زيبايي زدند . ايشان گفتند : فرض كنيد يك گروهي در يك قطار هستند و اين قطار در حال رفتن است . ناگهان از كابين لكوموتيو ران گفته مي شود كه به ما خبر داده اند كه در پانصد كيلومتر آينده قطار از ريل خارج مي شود . ترمز ما هم بريده است . هركاري داريد در اين لحظات پاياني انجام دهيد . به نظر شما در اين قطار چه خبر خوشي وجود دارد ؟ مهم ترين خبر خوش اين است كه يك نفر بگويد ، در پانصد كيلومتر آينده آخر خط نيست . ترمز قطار درست شده و مي توانيم كاري كنيم كه قطار بايستد . و اينكه اين قطار دور زده و به نزد نازنيني به نام الرحمن الرحيم مي رود .

ص: 8719

امروز ما بايد درك خود را بالا ببريم . اينكه معناي شادي و غم چيست ؟ امروز جامعه ي ما از لحاظ نيازهاي مادي و شادي سه بخش هستند. يك بخش كساني هستند كه مشكلات مادي دارند . پسر من يك هفته است كه مي گويد : يك نفر است نيازمند شش ميليون تومان وام است . كسي را پيدا كن كه اين پول را به او بدهد . حالا اگر من براي اين فرد يك جوك تعريف كنم چه ارزشي دارد . چون اينجا جاي جوك نيست . بقول حافظ : تو را كه هرچه مراد است در جهان داري ، چه غم زحال ضعيفان ناتوان داري . بنابراين بايد گِره زندگي اين قشر را باز كنيم . در اين صورت آنها را شاد كرده ايم. در روايت داريم كه وقتي شما مشكل مالي كسي را برطرف كنيد او را شاد كرده ايد . گاهي مثلاً امضاي شما باعث مي شود كه يك كار در يك اداره به يك جوان بدهند . پس شما نبايد از آن دريغ كنيد . آب يك محله اي قطع شده بود . به يك بزرگي كه در آن محل زندگي مي كرد گفتند كه اگر شما يك امضاء مي كرديد اين مشكل برطرف مي شد . ايشان گفت : به من ربطي ندارد . چون اگر من الان يك تلفن بزنم و اين مشكل را برطرف كنم . شخصي كه اين مشكل را برطرف كرده است فردا يك درخواست ديگر از من دارد . يك بزرگي مي گفت كه ما در روز قيامت تنها مسئول دارايي هاي بالفعل

ص: 8720

خود نيستيم . مثلاً اگر يك نفر از من يك درخواست مالي داشت ، حتي اگر نتوانستم آن را برآورده كنم، مي توانم از اعتبار خود استفاده كنم . ما بر روي اعتبارات خود هم مسئول هستيم . گاهي پدر و مادرها تنها با ملاقات فرزندان خود خوشحال مي شوند و حتي توقع مادي هم ندارند . يك روز پدر يكي از مسئولين نزد من آمد و گفت: من چند فرزند دارم كه همگي آنها خوب و تحصيل كرده هستند . اما يكي از پسران من مدتي با من قهر بود . نمي توانستم اين مسئله را تحمل كنم و بسيار ناراحت بودم . يك روز به او زنگ زده و گفتم كه يك نفر كاري دارد كه فقط مشكل به دست تو حل مي شود . يك وقتي بدهيد كه تو را ملاقات كند . گفت : اشكالي ندارد فلان روز بگوييد كه بيايد . دو سه روز به وقت ملاقات مانده از دفتر او تماس گرفتند كه ايشان وقت ندارند . آن آقا هفته ي ديگر بيايند . گفتم اشكالي ندارد . هفته ي بعد من به دفتر او رفتم . مسئول دفتر من را شناخت . به اتاق پسر من رفت و گفت كه پدر شما آمده اند . من گفتم كه نه، يك عده منتظر ملاقات هستند . من هم مي نشينم و زمان مقرر شده به داخل اتاق مي آيم . پسرم از اتاق بيرون آمد و گفت كه شما گفتيد : يك نفر با من كار دارد . گفتم : بله آن يك نفر من هستم . اين گرهي

ص: 8721

هم كه به كار من افتاده فقط به دست تو باز مي شود . مي خواهم بدانم كه چرا تو و همسر تو با من قهر كرده ايد . من از اين مسئله خيلي ناراحت هستم . هر دو نفر ما به گريه افتاديم . بنابراين هميشه اينطور نيست كه كسي نياز مالي داشته باشد . ما در روايات و دستورات اخلاقي خود داريم كه پدر و مادر هاي خود را به خانه ي سالمندان نبريد . قرآن صراحتاً مي گويد كه اگر پدر و مادر شما پير شدند مبادا يك اف به آنها بگوييد. شايد شادي يك نفر اين باشد كه شما يك داماد براي دختر او پيدا كنيد . يا يك عروس براي پسر او معرفي كنيد .

سوال – در خصوص آيات 23 تا 30 سوره ي مباركه ي احزاب توضيح بفرماييد.

پاسخ – اين صفحه در خصوص خانواده ي پيامبر (ص) است . برخي از همسران پيامبر از ايشان يك توقعات مالي نسبتاً بالايي داشتند . اينكه اين چه زندگي است ؟ شما رهبر جامعه هستيد ، كاري كنيد كه يك مقدار وضع مادي ما بهتر شود . پيامبر (ص) هم كه يك دنيا حيا و شرم بودند، نمي دانستند با اينها چكار كنند . تا اينكه خداوند به كمك پيامبر آمد و فرمود : اي پيامبر به همسران خود بگو ، اگر در ازدواج با پيامبر به دنبال يك زندگي مرفه هستيد ، بياييد مهريه ي خود را گرفته و طلاق بگيريد . اگر بعداً هم از شما پرسيدند كه اين چه همسري بود . بگو بسيار بانوي پاكي بود

ص: 8722

. اما اين زنان لياقت زندگي با پيامبر (ص) را ندارند . اين آيات مي خواهد بگويد : كساني كه رهبران جامعه هستند بايد زندگي ساده اي داشته باشند . اين آيات يك عتاب سنگين تر هم دارد . مي گويد: اگر شما كه همسر پيامبر هستيد ، خطايي بكنيد دو برابر عذاب مي شويد . از طرف ديگر مي فرمايد : اگر كار خوبي هم كرديد ، پاداش شما هم دو برابر است . يعني كسي كه زير ذره بين نگاه مردم است ، اگر كار خوبي كرد پاداش او دو برابر است . در صورت خطا نيز كيفر او دو برابر است .

سوال – در آخرين جلسه ، شما بعنوان كارشناس برنامه توصيه هاي به بينندگان بفرماييد .

پاسخ – من به عنوان يك طلبه ي كوچك و كسي كه خودم هم گاهي اوقات بيننده ي سمت خدا هستم و از بيان كارشناسان خوب آن استفاده كرده ام ، يك خسته نباشيد به دست اندركاران آن و جنابعالي مي گويم . از دوست عزيز جناب آقاي ركني به عنوان يكي از تهيه كنندگان پركار ، بسيار دقيق، هوشمند و باذوق بايد اسم ببرم . ايشان به عنوان يك شخصيتي هستند كه هم از نظر علمي و هم از نظر عملي، تلاش و تكاپوي فراواني دارند كه اين برنامه به بهترين وجه اجرا شود . از دقت و حمايت همه ي دوستان تصويربردار ، اتاق فرمان و همه ي دست اندركاران تشكر مي كنم . از رياست شبكه سه سيما جناب آقاي پورمحمدي هم به سهم خود تشكر مي كنم . گرفتاري هاي

ص: 8723

كاري من باعث شده كه گاهي نتوانم به قول و قرار خود عمل كنم . از رساله ي حقوقي امام سجاد (ع) در اين برنامه يك غبار روبي و گردگيري شد و كلمات شيرين و زيباي آن رونمايي شد .

90-08-23

سوال- دوست من درگير موضوعي شده كه ذهن من را نيز به خود مشغول كرده است . او مدتي است كه نامزد كرده اما به تازگي متوجه شده كه همسرش اعتياد دارد . همچنين برخورد مناسبي هم با ايشان ندارد . موضوع را با من درميان گذاشت و از من خواست كه از يك روحاني بخواهم براي گرفتن طلاق براي او استخاره كند . جواب استخاره به شدت بد آمد . ايشان هم به استخاره عمل كرده و فرصتي دوباره به همسر خود داد . اما بعد از گذشت يك ماه مشكل او حل نشد . حالا مي خواهد دوباره استخاره كند . آيا به نظر شما درست است كه در اين شرايط مجدداً استخاره كند . لطفاً درخصوص شرايط استخاره و عمل كردن به آن توضيح دهيد .

پاسخ – استخاره به اين معنا نيست كه هرجا ما نتوانستيم تصميم بگيريم و عقل، ما را ياري نكرد ، سريع به سراغ قرآن برويم. يك ورق را باز كرده و استخاره كنيم . استخاره شرايط و زمان خاصي دارد . اما در اين مورد بخصوص من استخاره را به عنوان يك داروي مناسب نمي بينم . اين خانم ابتدا بايد نزد يك يا دونفر از بستگان عاقل، دلسوز و با تجربه خود بروند . اين بستگان تنها در حد پدر و مادر داماد و

ص: 8724

پدر و مادر عروس خانم باشند نه افراد دورتر . مگر اينكه اين افراد بي تجربه باشند و مجبور شوند از افراد پخته تري كه سمت دورتري دارند استفاده كنند . مشكل را با اين افراد مطرح كنند . اين درد بايد زود درمان شده و نبايد كهنه شود . اعتياد بعدها مي تواند به يك نگراني بسيار شديدتري تبديل شده و زندگي را تلخ كند . در صورتي كه نتيجه اي نگرفتند مي توانند از يك مشاور دلسوز كمك بگيرند . باور كنيد كه اعتياد بيماري است . در واقع يك جرم بيماري زا است . بنابراين بايد در فكر درمان آن بود . اين بيماري اگر درمان نشود بسيار سخت و سنگين مي شود . با استفاده از يك مشاور، اين آقا مي فهمد كه وابستگي سنگين به اين مواد او را بيچاره خواهد كرد . روزي مي رسد كه ممكن است همه ي هستي خود را فداي اين مواد كند . اعتياد خانمان سوز است و زماني كه اين آتش بوجود مي آيد، تر و خشك را با هم از بين مي برد . بنابراين نبايد به استخاره توجه كنند . گاهي اوقات ممكن است ماندن در اين زندگي جز زجر كشيدن و باقي ماندن به پاي فردي كه همه چيز را در حال ازبين بردن است ، اثر ديگري ندارد . البته اين خانم بايد از ابتدا چشم خود را بيشتر باز مي كرد. گاهي مي توان برخي از زندگي ها را با طلاق نگرفتن ، صبر پيشه كردن واستفاده از عقل و تجربه هاي ديگران حفظ كرد . ما الان

ص: 8725

با اين حد اطلاعاتي كه از زندگي اين خانم داريم نمي توانيم به طور كامل قضاوت كنيم . تشخيص اين امر با ريش سفيد فاميل و يا مشاور است . ممكن است يك نفر به هيچ عنوان نتواند اعتياد را كنار بگذارد و اصرار بر انجام آن داشته باشد . در اين صورت تكليف مشخص است . اما ممكن است خود فرد معتاد نيز بخواهد آن را كنار بگذارد و از همسر خود كمك بخواهد . خود آقا تلاش كرده و با كمك همسر خود بتواند اين عادت مخرب را كنار بگذارد . زماني بايد استخاره كرد كه انسان در ابتدا عقل خود و تجربه ي افراد عاقل را بكار گرفته باشد . همينطور از وابستگي به آن كار نيز خود را رها كرده باشد . گاهي انسان دوست دارد يك كاري را انجام دهد يعني نود درصد به انجام آن تمايل دارد و ده درصد مردد است . استخاره مي كند تا اين ده درصد را درست كند . اگر استخاره كرد خوب آمد كه آن كار را انجام مي دهد . اما اگر بد هم آمد مي گويد اشكالي ندارد شايد زمان آن خوب نبوده . يك بار ديگر هم استخاره كنيم . اگر انسان خود را بينابين قرار داد ، از تجربه هاي ديگران و عقل خود نيز استفاده كرد . در خصوص آينده ي آن كار تحقيق كرد ولي باز هم به جايي نرسيد . مي تواند استخاره كند.

سوال- من فرزند آخر هستم و پدر و مادر پيري دارم . از دست آنها خسته شده ام . از غرغر آنها

ص: 8726

، ايراد هاي آنها وهمه چيز ديگر خسته شده ام . دوست ندارم خانه باشم و معمولاً هم نيستم . ولي همين يك يا دو روزي هم كه خانه هستم من را ديوانه مي كنند . هيچوقت خوبي هاي اخلاقي و كارهايي را كه انجام مي دهم را نديده اند و فقط همان كاري را كه انجام نمي دهم را ديده و ايراد مي گيرند . بعضي اوقات دوست دارم آن همسري را كه مي خواهم را خدا براي من برساند و من از اين خانه بروم . هيچكس حال من را نمي فهمد . فقط غم اين روزها بر روي دل من مي ماند و من گريه مي كنم . البته با آنها خوش رفتاري كرده وبراي آنها هديه مي خرم . ولي آنها بدترين رفتار ممكن را انجام مي دهند . آنها دل من را مي شكنند . مي دانم اقتضاي سن آنها است . اما اقتضاي سن من چه مي شود؟

پاسخ – ما دعا مي كنيم كه ايشان زودتر به خانه ي بخت بروند اما نبايد آن زمان هم پدر و مادر خود را فراموش كنند. همينطور اميدوار هستيم ايشان زودتر مادر شوند تا ببينند كه مزه ي آن چيست . مادر هميشه مراقب فرزند خود است و مي خواهد حتي يك كار اشتباه هم از او سر نزند . اين مسائل را بايد ايشان به حساب پيري ، كهولت و كم حوصلگي اين پدر و مادر بگذارند . فكر نكنيد كه اين پدر و مادر دشمن شما هستند . چون اگر اينها نبودند شما نيز نبوديد. پدر و مادرها نيز

ص: 8727

بايد اقتضاي سن ، جواني و خواسته ها ي فرزندان خود را در نظر بگيرند . اينطور نباشد كه فقط اميال و خواهش هاي خود را در نظر بگيرند . ما نبايد سعي كنيم كه فرزندان خود را مطابق با خود قرار دهيم . دستور داريم كه شرايط سني و روحي فرزندان خود و همينطور شرايط زمان را در نظر گرفته و با آنها صحبت كنيد. در عين حال اگر اين خانم مي خواهد خوشبخت شود، بايد بداند كه اين مسئله تنها در گرو خوش اخلاقي با پدر و مادر است . از بين كلمات اين نامه بر مي آيد كه گاهي نيز اين خانم از سر بي حوصلگي و ناراحتي با آنها برخورد مي كند . پدر و مادر معمولاً چين و چروك صورت فرزندان خود را خوب تشخيص مي دهند . نوع نشستن ، نوع نگاه و يا حتي گاهي لبخند هاي مصنوعي آنها را متوجه مي شوند. مي گويند او لبخند تلخي زد و با اين كه مي خنديد اما حكايت از ناراحتي درون داشت . من فردي را سراغ دارم كه او نيز با خانواده ي خود همين مشكل را داشت. اما زماني خدمتي به پدر و مادر بزرگ خود كرد . بعد از اين خدمت خداوند وسيله ي خوشبختي او را فراهم كرد. گاهي پدر و مادرها كم حوصله و زودرنج مي شوند و از همه چيز نكته گيري مي كنند . ولي اگر فرزندان يك مقدار پرحوصلگي كرده و با آنها بسازند مطمئن باشند كه نتيجه ي آن را خواهند ديد . فردي نزد پيامبر(ص) آمده و گفت من

ص: 8728

تا بحال گناهان زيادي مرتكب شده ام . پيامبر فرمود : اگر مادر داري به او خدمت كن ، خداوند گناهان تو را مي بخشد. قرآن مي فرمايد كه اگر پدر و مادر، نزد شما پير شدند ، نبايد به آنها اف بگوييد. وگرنه به پدر و مادر جوان و خوش اخلاق و ... كه كسي اف نمي گويد .

سوال – لطفاً در خصوص آيات بيست و نه تا سي و چهار سوره ي لقمان توضيح بفرماييد.

پاسخ – در آخرين آيه ي اين سوره ي مباركه خداوند هفت يا هشت مطلب را به ما گوشزد مي فرمايد. در اينجا مي فرمايد كه ساعت قيامت را فقط خداوند مي داند و هيچكس ديگري نمي داند . باران را هم خدا مي فرستد . خدا مي داند كه در رحم مادر چيست . هيچكس نمي داند كه فردا چه چيزي را به دست مي آورد . هيچكس نمي داند كه در كدام سرزمين خواهد مرد . بدرستي كه خدا از همه چيز باخبر و دانا است .در برخي از اين نكات گفته شده كه هيچكس نمي داند . در برخي گفته شده كه خدا مي داند و در برخي نيز گفته شده كه فقط خدا مي داند . گاهي برخي از افراد مي گويند كه مثلاً در قرآن گفته شده كه خدا مي داند در رحم مادر چيست. اما الان دستگاه سونوگرافي نيز نشان مي دهد . در اين مورد گفته شده كه خدا مي داند . چون هزاروچهارصد سال پيش هيچ نوع دستگاهي براي تشخيص آن وجود نداشت. حتي اين دستگاه ها هم زماني

ص: 8729

مي توانند جنيست را نشان دهند كه يك مدت زماني از جنين گذشته باشد . در ضمن خداوند در اين مورد، جنسيت بچه را هم به طور مشخص عنوان نكرده. بلكه گفته است كه مي داند چه چيزي در رحم است . يعني سرنوشت اين فرد چه چيزي خواهد شد . آيا خوب مي شود و يا بد مي شود . همه ي اينها در اين آيه نهفته است . چقدر شده كه هواشناسي پيش بيني كرده كه باران مي بارد . ابرها آمده اند ولي باران نباريده است . حتي در صورتي هم كه بتوان آمدن باران را پيش بيني كرد باز هم به اراده ي خداوند است . چرا اين ابر در كره ي ماه تشكيل نمي شود . بايد به اين خدا ايمان آورده و با جان و دل پذيرفت.

سوال – من چند ماهي است كه ازدواج كرده ام . پدر شوهر من دو همسر دارد . اگر به همسر دوم پدر شوهر خود سلام و احوالپرسي كنم، مادر شوهر من با من قهر مي كند . و اگر با همسر دوم او سلام و احوالپرسي نكنم ، پدر شوهر با من قهر مي كند . گاهي اوقات به خود مي گويم كه اي كاش وارد اين زندگي نشده بودم .

پاسخ – يك آقا نبايد آنقدر در سرزدن به پدر و مادر خود افراط كند كه رسيدگي به همسر و فرزندان ، تحت الشعاع آن قرار گيرد. چند وقت پيش يك خانمي به من مي گفتند كه همسر من از ارتباط با خانواده، من را منع كرده است . حتي

ص: 8730

نمي توانم به آنها تلفن بزنم . اينكه يك انسان اينقدر زندگي را سخت بگيرد و آن را تلخ كند بسياراشتباه است . گاهي اين آقايان خود را متدين هم مي دانند . يعني مي گويند اين خانم بدون اجازه ي من حق ندارد جايي برود ، من هم از اين حكم خدا سوء استفاده مي كنم . البته گاهي نيز مادرهايي هستند كه مرتب دختر خود را عليه داماد تحريك مي كنند . و هروقت اين خانم به خانه ي مادر خود مي رود با حالتي عصبي و پر توقع باز مي گردد و زندگي آنها به هم ريخته مي شود . اين مادر بايد بداند در صورتي كه اين دختر خانم با اين آقا خوشحال است و اين مرد نيز مرد زندگي است ، نبايد آشوب به پا كند . مگر از ابتدا زندگي و امكانات داماد خود را نديده بود . گاهي حتي برخي از مادر ها سعي مي كنند كه طلاق دختر خود را بگيرند . در اين صورت مرد مي تواند همسر خود را از رفتن به خانه ي مادر منع كند . اما اينكه داماد توقعات بيجا از مادر زن داشته باشد و به اين خاطر بخواهد همسر خود را ازرفتن باز دارد، كاري اشتباه و كودكانه است . البته خانم و آقايي نيز كه به خانه ي مادر و پدر خود مي روند بايد مراقب باشند كه تلخي ها را به خانه ي خود نياورند . اگر حتي مادر نيز صحبتي را عنوان كرد، نبايد در گفتگو هاي بين خود آن را باز گو كنند . اينكه يك

ص: 8731

خانم يا آقا به خاطر همسرخود هيچ ارتباطي با پدر و مادر خود نداشته باشد كار اشتباهي است . اما در صورتي كه خانم بي جهت شوهر خود را از رفتن به خانه ي پدر و مادر خود منع مي كند و از اين رفتن ناراحت مي شود . اين آقا مي تواند بدون اطلاع خانم به خانه ي والدين خود برود . بقول سعدي هر راست نشايد گفت ، جز راست نبايد گفت . به اين خانمي هم كه گرفتار يك پدر شوهري شده كه دو همسر دارد بايد گفت: مگر لازم است كه وقتي به همسر دوم سلام مي كنيد، حتماً مادر شوهر شما با خبر شود . خيلي اوقات مي توانيد با او تلفني صحبت كنيد بدون اينكه مادر شوهر اطلاع پيدا كند . در هرصورت اين خانم مي تواند با يك شيوه و با زيركي هاي خاصي برخورد كند كه هيچكدام ناراحت نشوند .

سوال – پسري بيست ساله دارم كه اهل هيچ خلافي نيست . بسيار مهربان بوده و خيلي هم با افراد مسن با محبت است. اهل دروغ و كلك هم نيست. ولي به نماز خود اهميت زيادي نمي دهد . وقتي به او مي گويم كه نماز خود را بخوان مي گويد كه نماز براي بازداشتن انسان از گناه است و من گناهي مرتكب نمي شوم . و اينكه خدا حق الله را مي بخشد. خواهش مي كنم من را راهنمايي كنيد.

پاسخ – اين حرف كه نماز فقط براي جلوگيري از گناه است ، يك وسوسه ي شيطاني است . تنها يك مرحله از نماز بازداشتن از

ص: 8732

گناهان است . نماز حرف هاي زيادي دارد .مثلاً برخي از اطباء مي گويند كه انسان در يك سني زياد متوجه تشنگي نمي شود . ولي بدن او به اين آب نياز دارد .گاهي انسان هيچ ميلي به خوردن غذا ندارد. اما باز هم به او مي دهند، چون بدن او نياز دارد . خيلي از افراد تا يك برهه اي از زمان بسيار پاك بوده اند ولي به تدريج خراب شده اند . مولوي مي گويد: باد خشم و باد شهوت ، باد آز ،برد او را كه نبود اهل نماز. خيلي از افراد شصت سال نماز خواندند ولي اهل نماز نشدند .چون هر لحظه ما در معرض خطر هستيم . نماز يعني دانستن اين مسئله كه ما با يك بزرگي گفتگو مي كنيم . البته بچه ها اين لذت را متوجه نمي شوند . اين آقا نيز مشخص است كه به خوبي بزرگ نشده است . تا نگردي آشنا زين پرده رازي نشوي ، گوش نامحرم نباشد جاي پيغام سروش . بايد بزرگ شد تا بزرگي و نشست و برخاست با بزرگان را درك كرد . تو را بلند صدا كردم و بزرگ شدم ، كه اسم اعظمت از من، مني دوباره كشيد . هرگاه ما مي گوييم الله اكبر ، اولين احساسي كه به ما دست مي دهد اين است كه چقدر بزرگ شده ايم. كه مي توانيم با بزرگترين بزرگان گفتگو كنيم . اگر اين حالات را درك كنيم، تشنه ي نماز مي شويم . نماز يعني پشت پنجره ي ديدار قرار گرفتن و به ملاقات دلدار نائل شدن.

سوال –

ص: 8733

چرا با وجود اين همه عظمت و بزرگي امير المومنين (ع)، نامي از ايشان در قرآن برده نشده است؟

پاسخ – ابتدا بايد توصيه كنم كه در اين روز بزرگترها عيدي دادن به كوچكترها را فراموش نكنند . تا بچه ها اين عيد را از عيد نوروز جدي تر بگيرند . كارهاي بزرگي براي اطرافيان انجام دهيم و محبت مولا را مانند بذري در دل هاي همه ي شيعيان بكاريم . حتي اگر يك همسايه ي مسيحي و غير شيعه هم داريد يك هديه ي خاصي به آنها بدهيد و اين روز را به آنها معرفي كنيد. حضرت امام ، زماني كه فرانسه بودند وكريسمس رسيده بود ، هدايايي براي همسايه هاي خود فرستاده بودند .اما در خصوص سوال شما بايد گفت كه مگر اسم هركسي در قرآن است يك امتياز و ارزش والايي دارد . اسامي زيادي در قرآن است . مثلاً اسم فرعون نيز در قرآن نوشته شده است. كلاً بايد گفت كه نگاه قرآن نگاه اسمي نيست ، بلكه نگاه رسمي است . قرآن پيوسته مي گويد كه به دنبال آدرس رفته و نشاني ها را پيگيري كنيد . اسم ها را مي توان به افراد مختلفي نسبت داد . مثلاً ذوالقرنين كه در قرآن آمده مشخص نيست كه مربوط به چه كس است . كساني كه هوس هاي ديگري دارند مي توانند اسم ها را سردرگم كنند . اما وقتي قرآن آدرس مي دهد امكان ندارد گم شود . توصيفاتي كه قرآن در خصوص دادن زكات و خواندن نمازكرده ، همه ي شيعه و سني گفته اند كه مربوط به امير

ص: 8734

المومنين (ع) است .خدا آدرس داده كه ما به دنبال آن برگرديم . به قول اقبال: مرتضي كه از تيغ او حق روشن است ، بو تراب از فتح اقليم تن است . مي گويد كه تن ما از خاك است و افراد را معمولاً اين خاك فتح كرده است . اما حضرت علي (ع) فاتح تن است .آن حضرت با جرأت و شجاعت شمشير خود را مي كشد، اما زماني كه دشمن يك آب دهان به طرف او مي اندازد ، شمشير خود را بر روي زمين مي گذارد. گفت من تيغ از پي حق مي زنم ، بنده ي حقم نه مأمور تنم . تو به تن من توهين كردي . اما من گرفتار تن خود نيستم . من براي موجود بزرگتر و والاتري شمشير مي زنم، بنابراين به تن خود ارزش نمي دهم . اگر كسي آن حضرت را الگو قرار داد ، كم كم از اين تن آسايي و تنيدن تن رهايي پيدا مي كند . اگر از اين تن بيرون بياييم ،كم كم به تن آفرين و جان آفرين مي رسيم . آن حضرت مولاي جان آدم ها است . انشاء الله اميرالمومنين كه دل ما را برده است ما را به حريم خود راه بدهد .

90-08-02

سوال – من خودم مقيد به دين اسلام هستم . چند وقت پيش يكي از آشنايان از من سوالي كرد كه نتوانستم به آن جواب بدهم . ما قبول داريم كه خدا همه را آفريده و مالك دنيا است ولي اينكه خدا بگويد در مقابل من سجده كنيد والا شما را در

ص: 8735

آتش جهنم مي اندازم با كمال خدا منافات دارد . علت اجباري بودن سجده در اسلام چيست ؟ فلسفه ي سجده و نماز چيست ؟

پاسخ – حضرت علي (ع) فرمود : اگر كسي عبادت بدون فهم انجام بدهد آن عبادت فايده اي ندارد و اثر كمال آفريني براي او نخواهد داشت . اگر انسان با فهم ولي به مقدار كم عبادت كند خيلي بهتر و موثرتر از عبادتي است كه از روي عادت انجام بدهد . يكي از محققين مي گويد كه من رقص دختران هندي را بهتر از عبادت بعضي ها مي دانم چون آنها مي دانند دارند چكار مي كنند . فردي هم جواب داد: من نمازي را كه براي خدا مي خوانم يهتر از رقصي مي دانم كه آنها براي مردم انجام مي دهند . وقتي شما كاري را براي خدا كردي سود آن كار هم براي خودت است نه براي خدا . خدا نيازي به سجده و نماز ما ندارد . در قرآن داريم كه وقتي شما صدقه مي دهيد اين صدقه به خدا نمي رسد زيرا خدا از همه غني تر است . از آيت الله آملي پرسيدند: آيا صلواتي كه ما براي پيامبران مي فرستيم باعث ارتقاء درجه ي آنها هم مي شود ؟ ايشان فرمودند كه اين ربطي به بالا بردن درجه ي آنها ندارد زيرا آنها بالاترين درجه را دارند . اگر كسي براي شاه گلدان گِلي هم ببرد نمي تواند بگويد كه ما براي شاه گلداني آورده ايم . در واقع شما ادب خودتان را نشان داده ايد و الا در خانه ي شاه همه

ص: 8736

چيز از طلاي اصل است و گلدان گلي شما اثري ندارد . پس اين سجده ها براي خود ماست . مثل سلام كردن به انيشتن يا سلام كردن به علامه ي طباطبايي . اگر من به ايشان سلام كرده ام در واقع من به آنها نياز داشته ام . چرا ما به خاك مي افتيم ؟ زيرا بالاترين نوع كرنش به خاك افتادن است . خدا بالاترين است از جهت اينكه به وصف نمي آيد.ما در منهاي بي نهايت هستيم و او در بعلاوه ي بي نهايت است . در قديم در پيشگاه خسرو پرويز مردم به خاك مي افتادند كه خشوع خودشان را برسانند . خسرو پرويز نامه ي پيامبر را پاره نكرد بلكه تومار سلطنت خودش را پاره كرد . چند وقت بعد او توسط پسرش كشته شد . الان در معبد بودايي ها هم مقابل مسجمه ي بودا به خاك مي افتند . خاك مظهر حقارت است . مي گويند: پشت او را به خاك رسانديم يا پيشاني اش را به خاك ماليديم يا خاكبر سرش را حواله مي كنند . خاك مظهر حقارت و پستي است ، پيشاني نشانه ي انسانيت است. پس نماد بلند ما يعني پيشاني در مقابل خاك نماد حقارت قرا مي گيرد . اگر اين اتفاق بيفتد ما نشان مي دهيم كه بخاطر خدا به خاك افتاده ايم . درضمن اين طوري نيست كه هر كسي كه نماز نخواند او را به جهنم ببرند .هر كسي با دين و آيين خودش سنجيده مي شود .اگر فرد در مقابل خدا كرنش داشته باشد خدا او را مي پذيرد

ص: 8737

. نمازي كه انسان از سر معرفت و خضوع بخواند ، الا علي الخاشعين ، آن نماز انسان را بالا مي برد .اگر اين دستور به فردي نرسيده است ولي او در مكتب و مرام خودش خدا را مي شناسد و خدا را كرنش مي كند ، اين عبادت فرد قابل قبول است . در قرآن داريم كه اگر يهوديان ، مسيحيان ، ارمني ها و مسلمانان در مرام خودشان عمل صالح انجام بدهند هيچ خوفي نداشته باشند . ولي كسي كه اين دستورات آشكار به او رسيده است بايد نمازش را بخواند .اگر او ر اثر لجاحت اين كار را نكند برايش مشكل پيش مي آيد. اگر كسي در مسابقه ي دو بتواند اول بشود ولي نفر سوم بشود ضرر كرده است . پير زني كه نخ ريسي مي كرد خدا را با چرخ نخ ريسي خود شناخته بود و خدا اين را مي پذيرد ولي اگر من چيزي را مي فهمم و آنرا انجام نمي دهم مثل اين است كه من نياز به آب دارم و آنرا نخورم ، خوب جگرم مي سوزد . خدا مرا نمي سوزاند بلكه اين بخاطر آب نخوردن است . همان طور كه نفع كاري مستقيم براي ما است ، ضرر آن هم براي خود ما است . بقول آقاي رنجبر وقتي كرمي سر قلابي مي گذارد كه ماهي بگيرد ، ماهي هم به طمع خوردن كرم وارد تور مي شود و ماهيگير آنرا بالا مي كشد . ماهي از اين دلش مي سوزد كه از آب دريا به اين بزرگي كرمي بدست آورده است . ما هم

ص: 8738

وقتي از آب اين عالم بالا مي آييم مي بينيم براي متاع قليلي خدا را از دست داده ايم . آن موقع ما خودمان مي سوزيم نه اينكه در جهنم بسوزيم . در قرآن داريم كه كافر الان در جهنم است ولي خودش نمي فهمد . مثل فردي كه بيماري ايدز دارد و خبر نداردو با خوشحالي به ميهماني مي رود ولي از بيماري خودش غافل است و فكر مي كند كه خيلي به او خوش مي گذرد . مثلا كسي مي خواهد به يك ميهماني اشرافي برود و دلش مي خواهد كه بهترين جواهر و لباس را داشته باشد . او به طلافروشي برود و يكسري جواهر گران قيمت بخرد . وقتي او در ميهماني است ، اگر فردي به او بگويد كه جواهراتش ما بدلي است و واقعا هم اين جور باشد و بفهمد كه كلاه سرش رفته است ، او آتش مي گيرد . ما مي گوييم سوختم ، آتش گرفتم . اين همان تجسم جهنم است . در اينجا به زبان مي گويي كه آتش گرفتم ولي در قيامت مي بيني كه آتش مي گيري زيرا همه ي عمرت را براي گرفتن چيز بدلي داده اي . اين عالم با فهم و غير فهم ما تغيير نمي كند . اگر من فكر كنم كه اين ليوان آب سالم است و آنرا بخورم در حاليكه سمي باشد ، آيا من مسموم نمي شوم ؟ من بدانم يا ندانم واقعيت عوض نمي شود . بخاطر همين خدا مي فرمايد كه واقعيت را ببينيد و بشناسيد . پيامبر مي فرمود : خدايا واقعيت هر

ص: 8739

چيز را همان طوري كه هست نشان بدهد . اگر كسي باطن هر چيزي را بداند به طرف آن چيز نمي رود .

سوال – من هر وقت از كسي پول قرضي مي گيرم موقع پس دادن آن با اينكه پول هم دارم دلم نمي آيد كه پول را پس بدهم . خودم از حق الناس زياد مي دانم . راهنمايي بفرماييد .

پاسخ – در نسيه بري همچو گل خندان ، پس سبب چيست كه در دادن آن گرياني . ملا نصرالدين اَره كدخدا را قرض گرفته بود كه درخت بِبُرَد . چند روز گذشت و اره را پس نداد . كدخدا بدنبال اره اش به در خانه ي ملا آمد . ملا اره را پيدا نكرد و گفت كه اره نيست . كدخدا گفت كه اگر تا فردا نياوريد رفاقت ما بهم مي خورد . ملا گفت : شما آمده ايد كه اره را ببريد ، رفاقت ما بهم نمي خورد . بعضي مواقع من چيزي از فاميل مي گيرم ، وقتي كه او به وسايلش نياز دارد خودم را به او نشان نمي دهيم و جواب تلفن او را هم نمي دهم . پيامبر مي فرمايد : اگر كسي به كسي بدهكار است و وقت بدهي اش هم رسيده است و پول هم دارد كه بدهي خود را بدهد ، از اين لحظه به بعد اگر پول را ندهد ، اين فرد در حكم دزد است . در روايت داريم كه دعاي چند نفر مستجاب نمي شود . يكي فردي كه پولهايش را بد مصرف مي كند و بعد بيچاره مي شود

ص: 8740

. مثلا تمام پولهايش را صدقه مي دهد در حاليكه خدا گفته بود مقداري از پولت را صدقه بده و بقيه را خرج زن و بچه ات بكن . يك عده بخاطر بدحسابي من ، وقتي مي خواهند به كسي وام بدهند چند تا ضامن مي خواهند و وثيقه مي خواهند. سختي هايي كه اين طرف مي كشد تا يك وام بگيرد ، بايد گناهش را پاي فرد بدحساب گذاشته بشود . انشاء الله خدا به دل همه ي بدهكاران يك عقل و نرمش بدهد كه بدانند بايد پول مرد مر ا سر وقت بدهند .

سوال – در قديم كه ما خيلي چيزي نمي دانستيم خيلي ساده از خدا چيزي مي خواستيم و خدا به ما مي داد ولي از وقتي آيت الله ها آمده اند هزار تا شرط براي استجابت دعا گذاشته اند . حالا يكي از دعاهاي مان هم مستجاب نمي شود . راهنمايي بفرماييد .

پاسخ – اگر شما خيلي ساده از خدا چيزي مي گرفتيد ، حالا هم همين كار را بكنيد زيرا خدا سادگي را دوست دارد. واقعيت اين است كه اين آيت الله ها از پيش خودشان حرفي نمي زنند .اينها حرف خدا را براي ما توضيح مي دهند . شهيد مطهري در بحث دعا حرفهاي پيامبر را به ما مي زند . اگر شما همسر و بچه و پول بخواهي خدا به شما مي دهد زيرا اين متاع قليلي است . يك وقت شما چيزهايي مي خواهي كه پيش خدا ارزشمند است . مثلا مي خواهي حسادت از دلت برود . پس در اينجا بايد حرف آيت

ص: 8741

الله ها را گوش بدهي .

سوال – سوره قصص آيات 60 تا 70 را توضيح بدهيد .

پاسخ – اين آيات در مورد قيامت است كه در آنجا انسانها به يكديگر مي گويند كه تو من را گول زدي . مي فرمايد : اما اگر كسي توبه كرد ، ايمان آورد و عمل صالح انجام داد ، اميدي هست كه او نجات پيدا بكند و به مقصد برسد . ممكن است كه ما راه اشتباهي رفته باشيم . بقول سعدي هيچ كس بي دامن تر نيست ليكن پيش خلق باز مي پوشند و ما بر آفتاب افكنده ايم . بعضي ها باز همان لباس بي حيايي را مي پوشند . بعضي ها اشتباه خودشان را نمي گويند و معذرت خواهي هم نمي كنند. خوب است كه پدر به پسر بگويد كه من از تو معذرت مي خواهم زيرا در تربيت تو اشتباه كرده ام . اين عذرخواهي مقدمه ي اصلاح مي شود . اگر قذافي رهبر ليبي از مردم معذرت خواهي مي كرد و مي گفت كه اشتباه كرده است و به مردم ظلم كرده است . ما بايد اشتباهاتمان را جبران كنيم ، توبه كنيم و كارهاي خوب انجام بدهيم .

سوال – عقيده ي مادر من اين است كه مرد بايد صبح تا شب كار بكند . شوهرم حداكثر سعي خودش را مي كند ولي از نظر مادر من باز هم كم است . به همين خاطر مادرم با من و شوهرم حرف نمي زند و مي گويد كه بي عرضگي از تو است كه به شوهرت فشار نمي آوري كه وضعت

ص: 8742

تان اين جوري است . مادرم دلم را شكسته است . من دوست ندارم كه به شوهرم بي احترامي بشود . راهنمايي بفرماييد .

پاسخ – اين مادر دلش مي خواهد كه فرزندش زندگي بهتري داشته باشد و بخاطر همين نگران كمبودهاي زندگي آنها است . پس اين خانم بايد با مادرش همراهي بكند و بگويد كه ما تمام تلاش مان را مي كنيم و دوره ي غم به پايان خواهد رسيد . اين خانم بايد رضايت مادر را بايد بدست بياورد . از طرفي به مادرها مي گوييم كه هر كسي حد و تواني دارد . اگر اين مرد اين قدر كار بكند كه از شدت كار بيمار بشود خوب است ؟ مهم اين است كه دختر و داماد شما با هم خوب هستند و با يكديگر مي سازند . اين نعمت بزرگي است كه اين دختر از شوهرش راضي است . خانمي مي گفت كه شوهر من مشكل مالي ندارد ولي وقتي به خانه مي آيد خيلي خسته است و خيلي دير به خانه مي آيد و بچه ها هميشه خواب هستند . اي كاش شوهر من زودتر بخانه مي آمد و پول كمتري مي آورد. من شوهرم را مي خواهم نه ماديات او را . اگر كسي گرفتار پُزدادن ماديات بشود اين خيلي خطرناك است . ما بايد مسير تعادل را بپيماييم .

سوال – من كارگري هستم كه از اول صبح تا شب سر كار هستم . زندگي ما هميشه با سر و صدا آغاز مي شود و تا شب ادامه دارد. پانزده سال است كه زندگي ما اين طور ياست

ص: 8743

. اين بخاطر اين است كه من مادر پيري دارم كه هميشه به او سر مي زنم . راهنمايي بفرماييد .

پاسخ – اگر مشكل اين است كه خانم مي گويد چر اين قدر به مادرت سر مي زني ، آقا بايد بگويد كه روزي هم ما پير مي شويم و زمين گير مي شويم . و دوست داريم كه بچه مان به ما سر بزند . اين خانم بايد بداند اگر خيري در زندگي اش هست بخاطر دعاي اين مادر است . اگر خانمي همسر سالم و توانمندي دارد و پولي دارد بخاطر دعاي پدر و مادر مرد است . اگر مرد سلامتي خودش را از دست بدهد اين زندگي ديگر به درد نمي خورد . آقا مي تواند به خانم نگويد كه هر روز به مادرش سر مي زند تا خانم ناراحت نشود . ولي آقا نبايد مادر را فراموش بكند .

سوال – من تصميم گرفتم كه گذشت بكنم . چند تا از فاميل هاي من عروسي بچه ام نيامدند و من قسم خوردم كه عروسي بچه هايشان نروم ولي الان مي خواهم اين كار را بكنم . با قسم خودم چكار بكنم ؟

پاسخ – اين مسئله يك صورت فقهي دارد كه بايد از فقهاء پرسيد و يك صورت اخلاقي دارد . از نظر اخلاقي اين قسم درست نيست زيرا اين قسم خلاف مباني ديني خورده شده است .مباني ديني به ما مي گويد كه اگر كسي با شما قهر كرد شما با او آشتي باشيد و اگر كسي به شما بدي كرد به او خوبي كنيد . اگر من بر

ص: 8744

خلاف اين قسم بخورم اين قسم منعقد نمي شود و كفاره اي هم ندارد . گاهي انسان در حال عصبانيت قسم مي خورد و اين قسم اعتبار ندارد . در حالت عادي به ما مي گويند كه قسم نخوريد .

از خدا مي خواهيم به حق امام رضا (ع) ما را با هم مهربانتر بكند .

90-07-25

سوال – بنابر رساله ي حقوق امام سجاد ( ع) اگر كسي بر ما بدي كرد چه حقي بر گردن ما دارد ؟

پاسخ – حق كسي كه به واسطه ي رفتار يا گفتار به تو بدي كرده است، اگر به صورت عمدي بوده ، در صورتي كه ببخشي و درگذري بسيار بهتر است . اين كار باعث مي شود كه كدورت ريشه كن شده و با اينگونه مردم به ادب رفتار كرده باشي. حضرت از قرآن شاهد مي آورند . خداوند متعال مي فرمايد: هرآينه كسي كه به او ستم شده اگر درصدد انتقام برآيد مسئوليتي ندارد. اما درصورتي كه كسي شكيبايي و گذشت پيشه كند ، از كارهاي بسيار بزرگ است . خداوند مي فرمايد: اگر به كسي كيفر داديد به همان اندازه اي باشد كه زخم خورده ايد . اما اگر صبر كنيد و بگذريد براي صابران بسيار بهتر است . اينها همه در مورد جاهايي است كه بدي به صورت تعمدي بوده است .

همه ي ما در زندگي با افرادي برخورد داشته ايم كه به ما بدي كرده اند . حتي انسان هاي خوب مانند ائمه نيز با اين افراد برخورد داشته اند . افراد غيرشيعه هم معقتد هستند كه انبياء خوب ترين

ص: 8745

انسان ها بوده اند . با يك شيخ وهابي در كتابخانه ي مسجد النبي صحبت مي كردم ، ايشان مي گفت كه ما امام صادق (ع) را شخصيت بزرگي مي دانيم . دورتا دور دو حياط خلوت مسجد النبي اسامي دوازده امام نوشته شده است . در وسط حياط خلوت دوم روبروي قبله اسم حضرت مهدي (ع) بر روي كاشي نوشته شده است . البته دو يا سه سال است كه كلمه ي حي را از كنار آن پاك كرده اند . گاهي خود ما نيز در بدي كردن ديگران مقصر هستيم . حضرت مي فرمايد: اگر يك كساني پيدا شدند كه نسبت به شما كاربدي كردند و يا حق شما را خوردند ، آنها نيز يك حقي به گردن شما دارند . ابتدا بايد بدانيد كه كساني كه به شما بدي كرده اند دو صورت هستند . يكي كساني كه عمدي به شما بدي كرده اند . امام مي فرمايند : حق كسي كه دست قضا و قدر الهي از آستين او جاري شده و يك بدي در حق شما كرده است . اين بدي مي تواند با زبان يا با عمل او باشد و به صورت عمدي هم باشد. مثلاً شما جايي نشسته ايد و كسي به شما كم محلي مي كند تا جايي كه همه متوجه مي شوند. حضرت مي فرمايند : چون آن فرد عمداً به شما بدي كرده شما هم مي توانيد به او بدي كنيد اما بهتر اين است كه شما مقابله به مثل نكنيد . يك نفر مي گفت كه فرزند من نماز نمي خواند ، به من

ص: 8746

بگوييد من چكار كنم . من گفتم كه يك وقت هايي كه شما را صدا مي كند به او جواب ندهيد . در صورتي كه اعتراض كرد به او بگوييد كه مگر زماني كه اذان مي شود تو صداي خدا را مي شنوي ؟ در صورتي كه بدي را ببخشيد بهتر است . يك نفر كه تخصص روان شناسي داشت چند وقت پيش يك نامه اي براي من نوشته بود . به اين مضمون كه چرا شما به همه مي گوييد : ببخش . يك جاهايي انسان بايد اخم كرده و با ديگران مقابله به مثل كند . البته من به همه نمي گويم شما ببخشيد . چون حتي خداوند در قرآن مي فرمايد كه گاهي نبخشيد . اما در بسياري از مواردي كه ما انتقام گرفته و بدي مي كنيم ، مي توانيم اين كار را نكنيم . يك زماني هم ما وظيفه داريم كه طرف مقابل را تربيت كنيم . البته ما وظيفه نداريم كه همه را تربيت كرده و جامعه را اصلاح كنيم . هيچ كس اين وظيفه را ندارد . فقط انبياء اين وظيفه را داشتند كه البته خداوند به انبياء هم مي فرمايد: شما وظيفه ي هدايت همه را نداريد . شما نمي توانيد همه را اصلاح كنيد . آنها را رها كنيد تا بعداً به حساب آنها رسيدگي كنيم . ما شما را براي هدايت همه ي بشر نفرستاده ايم بلكه براي كساني هستيد كه اين زمينه را دارند. اما همه ي ما انسان ها وظيفه داريم كه خود را اصلاح كنيم . يكي از راه هاي اصلاح فردي

ص: 8747

اين است كه شخصي را ببخشيم . با اين كار ما بزرگي خود را اثبات كرده ايم و اين كار براي خود ما خوب است . امام حسين (ع) مي فرمايند : مثل باران باشيد و به همه بباريد . باران در خانه ي همه ي افراد به يك اندازه مي بارد . ما وظيفه نداريم كه همه را ادب كنيم بلكه وظيفه داريم كه ابتدا خود را ادب كنيم . اين كار گاهي با صبوري و بخشش امكان پذير است . با اين كار خود شما ساخته مي شويد. به قول حافظ : اگر دشنام فرمايي اگر نفرين ، دعا گويم . البته اين كار اراده و عزم بزرگي مي خواهد . ابوعلي سينا مي گويد كه اگر انسان ها عزم و اراده ي پولادين داشته باشند ، گنج به دست مي آورند . بنابراين حضرت مي فرمايند كه اگر ببخشيد بهتر است. زيرا اين كار ريشه ي خصومت ها را از بين مي برد . اگر جايي رفتيد و كسي به شما بي محلي و بداخلاقي كرد ، شما در مقابل به او احترام بگذاريد . البته اگر يك زماني است كه شما مطمئن هستيد اگر به طرف مقابل خوبي كنيد او بدتر مي كند و آبروي شما را مي برد ، نبايد اين كار را بكنيد ولي بايد ابتدا امتحان كنيم . همه ي ما قبل از امتحان معمولاً اين قضاوت را مي كنيم . آيا شما يك بار بدي را با خوبي پاسخ داده ايد و بي آبرو شده ايد ؟ معمولاً اين كار را نكرده و پيشاپيش قضاوت مي كنيد

ص: 8748

. حضرت مي فرمايد : اين خوبي شما نشانگر ادب شما است . خيلي از افراد خوبي شما را با بدي پاسخ مي دهند اما شما به آن افراد كار نداشته و حسن ادب خود را داشته باشيد . يك روزي تاريخ درخصوص اعمال ما قضاوت مي كند . امروزه بسياري از دعواهاي زن و شوهر ها به اين دليل است كه نسبت به هم تلافي مي كنند . حضرت مي فرمايند : اين كار حسن ادب نيست . آقاي راشد مي گفت يك روزي در مكه يكي از اين وهابيون به من گفت كه شما شيعيان چرا قنوت مي گيريد ، پيامبر (ص) كه در نماز خود اين كار را نمي كردند . من هم گفتم شما چرا دست خود را بر روي شكم خود مي گذاريد پيامبر(ص) اين كار را نمي كردند . قرآن مي فرمايد : اگر به كسي بدي شد مي تواند براي تلافي كردن از ديگران كمك بگيرد. اما اگر فردي كه به او بدي شده صبوري كرده و ببخشد، بدرستي كه اين كار فضيلت بوده و شما را بزرگ مي كند . اينجا امام سجاد(ع) از قرآن كمك گرفته و مي گويد كه شما مي توانيد در مقابل بدي خوبي كنيد. اگر هم مي خواهيد مجازات كنيد ، مجازات شما به همان اندازه باشد . اگر يك كسي حرف زشتي به شما زد ، شما هم به همان اندازه پاسخ دهيد نه بيشتراز آن . اما اگر شما صبركرديد ، جزو انسان هاي صابر بوده و اين براي شما خيلي خوب است . البته اين كار سخت است .

ص: 8749

ما بايد به كرامت عادت كنيم . البته بجا اخم هم بكنيم .مثلاً اگر به ما دزد زد ديگر نبايد به او خوبي كنيم مگر اينكه با اين كار او را تربيت كنيم . اگر در مقابل بدي كسي ، ما به او خوبي كرديم حتماً بر روي او اثر مثبت خواهد گذاشت بخصوص اگر طرف در موضع قدرت باشد . تواضع زگردن فرازان نكو است ، گدا گر تواضع كند خوي او است . اگر ما به طرف مقابل نياز نداشته باشيم و از برخي جهات از او برتر باشيم اما بازهم غرور خود را زير پا بگذاريم، حتماً برروي او اثر مثبت خواهد گذاشت . اينكه ما بفهميم بدي فرد از روي عمد بوده و يا اينكه از جايي ضربه اي خورده و به عللي ناراحت بوده، مهم است . خيلي از افراد به صورت غير عمدي بدي مي كنند .

سوال – درخصوص آيات ششم تا سيزدهم سوره ي قصص توضيح بفرماييد.

پاسخ – در اين صفحه داستان زندگي حضرت موسي از لحظه اي كه از مادر بسيار مهربان خود متولد مي شود، نقل شده است . مادر ايشان در عين مهرباني بسيار نگران است كه مبادا پسر او به سرنوشت ديگر كودكان دچار شده و بدست سربازان فرعون كشته شود . خداوند مي فرمايد : ما به او وحي فرستاديم . ما به مادر موسي وحي كرديم كه نترس. ابتدا كودك خود را به آرامي شير بده . زماني كه احساس كردي ممكن است مشكلاتي پيش بيايد ، او را در دريا بگذار، نترس و محزون نباش . ما اين كودك

ص: 8750

را به تو باز مي گردانيم . تو يك كودك ناتوان به ما دادي. ما او را يك پيامبر بزرگ كرده و به تو باز مي گردانيم . خانم پروين اعتصامي مي گويد: مادر موسي چو موسي را به نيل ، درفكند از گفته ي رب جليل. خيلي نگران بود و به او نگاه مي كرد و مي گفت اگر خدا تو را يك لحظه فراموش كند تو چكار مي كني . ناگهان به او وحي آمد كه اين چه حرفي بود تو زدي . گفت ما گرفتيم آنچه را انداختي ، دست حق را ديدي و نشناختي ؟ وحي آمد كين چه فكر باطل است ، رهرو ما اينك اندر منزل است . ما به دريا حكم طوفان مي دهيم ، ما به سيل و موج فرمان مي دهيم . قطره اي كز جويباري مي رود ، از پي انجام كاري مي رود . سوزن ما دوخت هرجا هرچه دوخت ، آتش ما سوخت هرجا هرچه سوخت . هركسي هركاري را بخاطر خدا انجام داد ، خدا در اين قصه حضرت موسي مي فرمايد كه نترس من آن را به صورت چند برابر به تو باز مي گردانم .

سوال – من پسري بيست و سه ساله هستم كه در يك خانواده ي مذهبي بزرگ شده ام . من دو برادر و يك خواهر دارم. هرچهار نفر ما در جامعه و در تحصيل موفق هستيم . من و برادرم در يكي از بهترين دانشگاه هاي ايران در تهران در رشته ي مهندسي درس مي خوانيم . خواهر من دانش آموز است . مشكلي كه

ص: 8751

چند وقتي است با آن روبرو هستيم ، بداخلاقي و بدبيني پدر من نسبت به فرزندان و مادرم است . او گاهي به ما تهمت زده و حرف زشت مي زند . حرف زشتي نيست كه ما از پدر خود نشنيده باشيم . پدرم ما را با كلمات زشت صدا كرده و هيچگاه اسامي خود ما را بكار نمي برد . او هميشه نسبت به او سكوت كرده و به او احترام مي گذاريم و او را به خدا واگذار كرده ايم . شما هميشه از احترام به پدر و مادر صحبت كرده ايد اما هيچگاه از احترام پدر و مادر نسبت به فرزندان صحبت نكرده ايد. من و برادر من از پانزده سالگي به سركار رفته ايم كه كمك خرج خانواده ي خود باشيم . ما اهل هيچ گناهي نبوده و هميشه به دنبال درس خواندن و كسب موفقيت هستيم . ما اهل هيچ گناهي كه الان در جامعه رواج دارد نيستيم . بخاطر كدام گناه ما دچار چنين دردسري شده ايم ؟

پاسخ – ما خيلي اوقات به پدر و مادرها هم توصيه كرده ايم كه روش شما اشتباه است . حق نيست كه با فرزندان خود اينگونه برخورد كنيد . ديروز بيست و چهارم مهر و روز به آتش كشيدن مسجد كرمان بود . اوايل انقلاب وقتي شعار مي دادند مردم سه نكته را عنوان مي كردند . ركس آبادان ، مسجد كرمان و كتاب قرآن را شاه به آتش كشيد. درآن زمان يك عده افراد مزدور را به داخل جمعيتي كه براي اربعين شهادت حاج آقا مصطفي آمده بودند فرستاده بودند

ص: 8752

. اين افراد با چوب و چماق به جان مردم افتادند . يك نفر شهيد شد و چند نفر زخمي شدند . به همين مناسبت من ديروز به كرمان رفته بودم . زماني كه به فرودگاه آمدم يك آقايي نزد من آمد و گفت : پسر من نماز نمي خواند . به دنبال دختري رفته كه اصلاً با ما هماهنگي ندارد . خيلي از اين بچه بدي گفت. اما در عين حال گفت من به اين بچه محبت كرده و از او مراقبت مي كنم . البته يك مقدار محدوديت هم براي او گذاشته ام . چشم هاي اين پدرگريان بود. اما در عين حال مي گفت من چكار كنم بچه ي من است نمي توانم كاري انجام دهم . حالا اين پسر كه مي گويد من اهل هيچ گناهي نيستم ، در اين جامعه كه پر از آلودگي است . درست نيست كه اين پدر با اين بچه ها اينگونه رفتار كند . امام كاظم (ع) فرمودند: خدا براي هيچ چيزي به اندازه ي اين دو چيز عصباني نمي شود . يعني دوچيز است كه خيلي خدا را عصباني مي كند . يكي ظلم به زن و ديگري ظلم به فرزند و در همين دنيا انتقام آن را از ما مي گيرد . كسي به همسر خود كه ضعيف و ناتوان است و پدر و مادر خود را از دست داده است يا اگر هم دارد پير هستند و خود او نيز جواني و طراوت خود را از دست داده است ، ظلم نمي كند. يك وقتي است كه مردي به همسر خود مي

ص: 8753

گويد : من تو را دارم مي خواهم يك همسر ديگر هم بگيرم . اين خانم عاقل است و قبول مي كند . اما يك زماني است كه مرد به او ظلم مي كند . به او بد مي گويد ، دست بزن دارد ، توهين مي كند . بداخلاقي و بي محلي مي كند . در اين صورت است كه اين خانم نمي داند چكار كند و به خدا متوسل مي شود . اين افراد هرچقدر هم قدرتمند باشند بايد از قهر خدا بترسند . خدا همينجا آنها را به خاك مذلت مي نشاند . به اين گونه فرزندان نيز مي گوييم كه مطمئن باشيد مسير شما درست است . البته به اين پدر بي احترامي نكرده و مقابله به مثل نكنيد . الان كه در اوايل جواني هستيد ، حتي بعدها كه توانستيد روي پاي خود بايستيد و قدرت پيدا كرديد هم احترام اين پدر را داشته باشيد . مطمئن باشيد كه خدا در دنيا و آخرت شما را سعادتمند مي گرداند .

90-07-18

سوال – پسري بيست و دو ساله و داراي مدرك فوق ديپلم و درحال حاضر بيكار هستم . مادر من اصرار دارد كه حتماً بايد ليسانس خود را بگيرم . چون پسر يكي از اقوام ما الان دانشجوي مقطع كارشناسي است . مادرمن مي گويد اگر ليسانس خود را نگيري من خود را مي كشم . هرروز گريه مي كند كه مدرك همه ي فاميل بالا است غير از تو. البته يك بار امتحان دادم و قبول نشدم . مادر من هر روز برنامه ي شما را نگاه مي

ص: 8754

كند . بقدري او براي ليسانس به من فشار مي آورد كه از خدا مي خواهم من را از روي زمين بردارد . تا حالا چندين بار خواستم بدون اينكه اطلاع بدهم از خانه رفته و ديگر باز نگردم . لطفاً من را كمك كنيد.

پاسخ – چند روز پيش آقايي به من مي گفت كه من خود را مي كشم كه يك بار همسرم به بچه ها بگويد درس بخوانند يا شب زود به خانه بيايند . اما او كاملاً بي خيال است . يك مادري هم اينطور است كه آنقدر فشار مي آورد كه فرزند او مي خواهد از خانه فرار كند . اگر دستم رسد بر چرخ گردون ، همي پرسم كه اين چون است و آن چون . يكي را داده اي صد ناز و نعمت ، يكي نان جوين آغشته در خون . اين جوان بيست و دو ساله بايد قدر اين مادر را بدانند . در ضمن اين مادر خوبي ايشان را مي خواهد . پيشرفت ، سعادتمندي و خوشبختي فرزند آرزوي مادر است . اين فشارها را به اين خاطر كه به ديگران پز بدهد وارد نمي كند . پدرومادر ها به دو صورت به بچه ها دستور مي دهند . يك دستور بخاطر خودشان است . مثلاً مادري تشنه است به فرزند خود مي گويد يك ليوان آب براي من بياور. اگر فرزند آب را نياورد كار بدي كرده و مادر نيز تشنه مانده است . اما يك وقتي است مادر به فرزند خود مي گويد اين شربت ، شكولات و يا خربزه را نخور . خود

ص: 8755

مادر كه مشكلي ندارد بخاطر گلودرد فرزند اين توصيه را ميكند . وقتي مادري به فرزند خود مي گويد درس بخواند بخاطر سرافرازي خود فرزند است . چون مادر كه سن و سالي از او گذشته است و كسي از او توقع تحصيلات ندارد . اما اين مادر نيز بايد بداند كه موقعيت ، توان ، استعداد و ميل بچه ها با هم متفاوت است . با فشار زياد نمي توان چيزي را به نتيجه رساند . من سه پسر دارم . يكي از آنها زياد ميل به درس خواندن نداشت . من هم زياد به او فشار نمي آوردم . پسر ديگر من دوست داشت ما هم به او فشار مي آورديم . البته آن پسر هم كه زياد درس خوان نبود الان به اين نتيجه رسيده كه بايد درس بخواند . الان دل مي دهد و من هم متوجه شده ام كه خيلي خوب درس مي خواند . البته ما هم او را تشويق كرده ايم . اما اگر به او فشار مي آورديم مطمئناً جواب نمي داد . در همه ي كارها به همين صورت است . حتي در نماز خواندن هم اگر فشار وارد كنيم نتيجه ي عكس مي دهد . ممكن است بچه به زور براي نماز خواندن بلند شود اما از آن متنفر مي شود . وقتي هم كه زور بالاي سر او نباشد ديگر نماز نخواهد خواند . مقايسه ي فرزند با ديگران البته هميشه بد نيست . انسان بايد به كسي كه پيشرفت كرده نگاه كند و او هم پله ها را جلو برود . رقابت كار

ص: 8756

درستي است اما اگر بخواهيم ديگري را به رخ فرزند خود بكشيم اشتباه است . مثلاً اگر ما دو فرزند داريم و يكي ازآنها در جهتي پيشرفت كرده ، نبايد او را به رخ ديگري بكشيم . اين كار باعث مي شود كه خواهر و برادر نسبت به هم حساس شده و دوست داشته باشند كه ديگري زمين بخورد . چه بسا حتي براي ديگري نقشه اي هم بكشد كه او را زمين بزند . همانطور كه خدا چهره ها را متفاوت آفريده ، استعداد و ذوق افراد نيز متفاوت است .

سوال – هفته ي گذشته شما در ارتباط با ماهواره صحبت كرديد و تر و خشك را با هم سوزانديد . درست است كه ماهواره شبكه هاي بد و مبتذل دارد ولي شبكه هاي مذهبي و علمي خوبي هم دارد . پس بدي و خوبي ماهواره به چگونگي استفاده از آن باز مي گردد . مثل اينترنت كه بستگي دارد فرد چه استفاده اي از آن مي كند . نداشتن ماهواره مانند كسي است كه در خانه نشسته و بيرون نمي رود تا به گناه نگاه به نامحرم دچار نشود . مهم اين است كه فرد وارد جامعه شده و به گناه نيفتد . پس ما بايد ماهواره داشته باشيم اما گناه نكنيم .

پاسخ – حضرت امام (ره) يك فتوايي قبل از انقلاب داشتند . يكي فردي از ايشان پرسيده بود كه ديدن و شنيدن راديو و تلويزيون و خريد و فروش آن چه حكمي دارد . فتواي امام اين بود كه اگر كسي داشته باشد اما كنترل شده ببيند اشكالي ندارد

ص: 8757

. بعد گفتند كه كنترل شده مثل ديدن برنامه هاي علمي ، اخبار سياسي و برنامه هاي مذهبي است . من هم هفته ي پيش درخصوص كساني گفتم كه برنامه هاي مبتذل نگاه مي كنند . البته بحث قانوني و نيروي انتظامي بحث ديگري است . فرض مي كنيم كه الان ماهواره آزاد است . اگر انسان بتواند اين كنترل را برروي خود و اعضاء ديگر خانواده داشته باشد ، فتوا اين است كه اشكالي ندارد . دو نكته ي ديگر اينجا است : يكي اين است كه اگر استفاده ي زهر آلود وسيله اي بيشتر از استفاده ي سود آميز آن باشد . مانند آن چيزي كه قرآن در ارتباط با شراب وقمار مي گويد . مي فرمايد كه اينها هم يك سودهايي دارند و اما ضرر آنها بيشتر از سود آنها است . اگر فرد فكر مي كند كه ماهواره برنامه هاي مفيدي دارد كه در شبكه هاي داخلي جايگزين ندارد به نظر او بستگي دارد . يك فردي مي گفت كه ما برنامه هاي بد ماهواره را زماني مي بينيم كه بچه ها خواب هستند . من به او گفتم كه بچه ها هم زماني مي بينند كه شما خواب هستيد .اگر استفاده ي ضررآلود آن بيشتر ازاستفاده ي سود آميز آن است ، عاقل كسي است كه به اين سود كم توجه نكند . اما اگر كسي مي گويد كه من از برنامه هاي مفيد آن استفاده مي كنم و بقيه ي كانال ها را قفل كرده ام و خانه هم نباشم كسي نمي تواند از آنها استفاده كند در اين

ص: 8758

صورت مي تواند از مرجع خود سوال كرده و طبق آن عمل كند . كلاً ما حق نداريم خود را در معرض خطر و گناه قرار دهيم ، تا ببينيم مي توانيم خود را از گناه حفظ كنيم يا خير. مثلاً فرد مي گويد من به استخر مختلط رفتم اما به نامحرم نگاه نكردم . اين كار اشتباه است اين فرد اصلاً نبايد به آن استخر مي رفت . چند روز پيش من فرودگاه رفته بودم چند نفر از كساني كه مسئول حراست هستند به من گفتند كه گاهي اوقات خانم ها با وضعيت هاي خيلي بدي به فرودگاه مي آيند و چشم ما هم به آنها مي افتد. دعا كنيد كه ما از اينجا برويم تا گناه نكنيم . به ايشان گفتم كجا مي خواهيد برويد ؟ در هرجايي ممكن است شما با صحنه هاي گناه آلود مواجه شويد . گاهي من به سر كلاس دانشگاه مي روم ، برخي از دختر خانم ها وآقا پسر ها رعايت شئونات اسلامي را نمي كنند . ما كه نمي توانيم به دانشگاه نرويم . در زمان پيغمبر (ص) هم همه ي خانم هايي كه نزد ايشان مي آمدند با حجاب نبودند . اگر موقعيت كاري و صنفي ما به گونه اي است كه بايد در جامعه حضور پيدا كنيم ، چاره اي نيست . البته در آن صورت نيز فرد بايد خود را كنترل كرده و مراقب خود و دوستانش باشد . اما اينكه به عمد خود را در معرض آتش قرار دهيم اشتباه است .

سوال – ما خانواده ي مذهبي و تحصيل كرده اي

ص: 8759

هستيم و خداوند متعال نعمت هاي بيشماري به ما عطا نموده است . تا هشت ماه پيش زندگي خوبي داشتيم . تا اينكه متوجه شديم پدر ما به علت نامعلومي به مدت چهار سال در اقدامات ربايي شركت كرده است . از چند نفر پول ربايي گرفته و آنقدر سود به آنها داده كه تمام اندوخته هاي سي سال زندگي خود را تباه كرده است . وقتي هم كه منبعي براي پرداخت آن پول هاي كثيف پيدا نكرد از مادر ما طلب كمك كرد. مادر ما معلم است و دوشادوش پدر براي اين زندگي زحمت كشيده است . الان با كمال ناباوري متوجه عمل زشت همسر خود شده است . پدر ما هيچ توضيحي نمي دهد ، سكوت فعلي و پنهان كاري چهار سال گذشته ي او باعث آزار و بيماري مادر ما شده است . پدر ما فرد مذهبي و فرهنگي است و نياز به شغل دوم و اينگونه معاملات نداشته است. مادر ما همه ي پس انداز خود را در اختيار پدر قرار داد اما مشكل حل نشد. پدر من فردي دروغ گو است كه بدون توجه به دين و دستورات اخلاقي زندگي ما را خراب كرده است . او عزت خانوادگي ما را لگد مال كرده و از همه بدتر هيچ توضيحي هم نمي دهد . بگوييد با اين پدر و گناه كبيره ي او چكار بايد بكنيم . آيا بايد اصل پول را به آن مردم نا اهل كه ربا خوار هم هستند پرداخت كنيم ؟ از نظر دين چگونه بايد با اين بحران برخورد كرد تا حق الناسي به گردن

ص: 8760

ما نبوده و سايه ي شوم گناه از خانه ي ما برداشته شود .

پاسخ – اين سخنان خيلي نگران كننده وآزار دهنده است . اينكه براي يك حرص بيشتر و چشم و هم چشمي انسان زندگي خود را تباه كند . بخصوص در مورد كساني كه زندگي آرام و خانواده ي قانعي دارند . اين آقا مي گويد كه ما قانع هستيم و به همان زندگي قبلي راضي بوديم . اين چه بلايي است كه افراد به سر خود مي آورند . در قرآن در ارتباط با ربا وحشتناك حرف زده شده است . ربا مانند اين است كه به خدا اعلام جنگ مي دهند . حتي در خصوص قمار باز و زنا كار نيز اين حرف گفته نشده است . اين مسئله در خصوص ربا دهنده و گيرنده يكسان است . مگر در خصوص ربا گيرنده به گونه اي باشد كه فرد در استيصال بوده و نياز شديد هم داشته باشد . هيچكس هم نيست كه از او كمك گرفته و يا پولي را به صورت قرض الحسنه بگيرد . تنها در يك چنين مواردي فرد مي تواند ربا بگيرد . معمولاً چنين مواردي كم است. بالاخره در جامعه آدم هاي خوب و موسسات خيريه هم زياد داريم . اما افراد معمولاً بخاطر يك خيال واهي و شيطاني و براي اينكه يك معامله اي را از دست ندهند اين كار را مي كنند . مثلاً تمام زندگي و سرمايه ي فرد پنج ميليون يا ده ميليون است براي پنجاه ميليون برنامه ريزي مي كند . سررسيد پول هاي افراد مي رسد يا بايد

ص: 8761

فرار كند و يا همه ي اندوخته و سرمايه ي خود را از دست بدهد . اين كار در واقع جنگ با خدا است و هيچكس نمي تواند بر خدا پيروز شود . از قديم گفته اند كه فرد بايد پاي خود را به اندازه ي گليم خود دراز كند. ربا دهنده نيز آتش به خانه مي آورد . افرادي كه با ربا پول در مي آورند در آخر همه ي آنها از بين مي رود . اگر فرد يك پولي دارد مي تواند به صورت مضاربه و عقد قرار داد اين كار را انجام دهد . پول را به كسي بدهد و بگويد پول از من و كار هم از تو . ما يك عقودي در اسلام داريم كه عقد حلال و مباح است . فرد از اول نمي تواند بگويد كه من ده ميليون مي دهم و درماه تو به من يك درصد مشخصي پول بده . قرض دادن پول به ديگران و برطرف كردن گرفتاري آنها از هزار هزار نماز شب و مكه و كربلا بيشتر ثواب دارد . شما گره از كار مردم باز كنيد خدا در جاي ديگري جبران مي كند . اگر هم فرد به پول خود نياز داشت مي تواند با يك نفر عقد شراكتي انجام دهد . يعني يك چيزي را شراكتي بخرند هر چقدر سود كرد آن را نصف كنند . خدا براي هر كاري راه پيش پاي ما گذاشته است . مثلاً يك زن و مرد يكديگررا دوست دارند مي توانند صادقانه باهم برخورد كرده و ازدواج كنند . اينكه دست زني به دست شوهر

ص: 8762

او بخورد و يا دست شوهري به دست زن او بخورد بسيارثواب دارد . ابوذر از پيامبر(ص) پرسيد كه آيا ثواب دارد ما همسر خود را ببوسيم . حضرت فرمود : بله . چطور اگر يك زن نامحرم را ببوسيد گناه دارد، اگر همسر خود را ببوسيد ثواب دارد . اين فرزندان بايد شفاف و روشن با پدر خود صحبت كنند . مشكل را از ايشان بپرسند . اگر مي توانند با اين آدم ها صحبت كنند و اصل مال را به آنها باز گردانند . به آنها بگويند كه ربا حرام است و ما سودي به شما نمي دهيم . اگر خود آنها نمي توانند يك فرد با نفوذي را واسطه كنند كه با پدر ايشان صحبت كند . و كسي را بفرستند كه با آن افراد صحبت كرده تا سود ربوي را نگيرند .

سوال – لطفاً درخصوص آيات 23 تا 35 سوره ي نمل توضيح بفرماييد.

پاسخ – اين صفحه از سوره ي نمل درخصوص حضرت سليمان و بلقيس است . به حضرت سليمان گفتند كه در همين نزديك شما يك خانمي مسئول حكومت است . اين افراد بجاي خدا ، خورشيد را مي پرستند . حضرت سليمان ناراحت شدند كه چطور در نزديكي حكومت ما يك خانمي يك چنين كاري كرده و خورشيد مي پرستد . حضرت نامه اي به اين خانم نوشته و ايشان را به خداپرستي دعوت كردند . قرآن برخلاف تمام ديكتاتورها از اين خانم با خوبي وزيبايي ياد مي كند . چرا كه توهيني به حضرت سليمان نكرده و با اطرافيان خود نيز در اين ارتباط مشورت

ص: 8763

مي كند . بلقيس مردم كشور خود را جمع كرده و نظر آنها را مي پرسد . مي گويد كه يك نفر براي ما نامه نوشته و ما را دعوت كرده است . آن مردم نظر خود را اعلام مي كنند اما در آخر مي گويند كه تصميم گير خود شما هستيد . آن خانم مي گويد بهتر است ما يك هدايايي را براي اين فرد بفرستيم تا ببينيم كه چطور برخورد مي كند . چقدر خوب است كه اگر ما خواستيم كسي را خيرخواهانه نصيحت كنيم ،او را دعوت به اين كار بكنيم نه اينكه با او دعوا كنيم.

سوال – من دختري بيست وشش ساله هستم كه اعمال ديني خود را انجام داده و از نظر اجتماعي هم فعال هستم . اما هرچند وقت يك بار در دام شيطان افتاده و مرتكب گناه مي شوم . البته بلافاصله پشيمان شده و سعي در ترك آن گناه مي كنم . اما تا مدتي اثرات آن گناه در من باقي مي ماند . با اينكه از فرصت هاي ايجاد گناه دوري مي كنم اما بازهم در دام شيطان اسير مي شوم . چند روز پيش كه به زيارت امام رضا(ع) رفتم از او خواستم كه من را از زمينه هاي پيدايش گناه حفظ كند . اما درست در همين ايام من يك خواستگار مناسب را از دست دادم . نمي دانم اين چه تقديري است .آيا اينكه من مجرد بمانم خواست خدا براي امتحان من است يا گناهاني كه من انجام داده ام موجب تأخير در ازدواج من مي شود ؟ من نمي دانم چرا

ص: 8764

خدا باور نمي كند كه تنها ماندن من زمينه ي گناه من است و افراد مختلف ظرفيت امتحان هاي دشوار را ندارند . آيا خدا گناهان من را مي بخشد؟

پاسخ – يك حديث زيبايي از پيامبر (ص) داريم كه ايشان فرمود : گاهي يك انسان از يك روزي كه حق او است محروم مي شود ، بخاطر گناهي كه به او اصابت كرده است . آن رزق مي تواند يك همسرخوب ، يك آرامش و امنيت ، آسايش و خيلي از چيزهاي ديگر باشد. مثلاً يك خواستگاري مي خواهد براي يك دختر خانمي بيايد . وقتي كه به درخانه ي آنها مي رسد مي بيند كه پرچم سياه زده و عزادار هستند . پيش خود مي گويند كه ما بايد صبر كنيم تا اين پرچم ها را جمع كنند . پيامبر(ص) مي فرمايد : گناه مانند يك چنين حالت عزايي است . نعمت براي سرور و شادي است . وقتي يك نعمتي براي سرور و شادي به در خانه ي ما مي آيد و آن را عزادار مي بيند بازمي گردد . چون مي گويد اين افراد فعلا ً عزادار هستند. اگر مي خواهيم يك روزي هاي خوبي به ما برسد سعي كنيم خود را در قانون هستي عزادار نكنيم . گناه مانند دنده عقب رفتن ما است . مثلاً ما مي خواهيم به مشهد برويم يك دفعه دور بزنيم و يا دنده عقب برويم . در اين حالت بايد دوباره مسير را طي كنيم . اين گناه مي تواند يك تهمت ، غيبت و يا نگاه آلوده باشد . بايد توبه كنيم .

ص: 8765

البته توبه جلوي عقب رفت ما را مي گيرد، اما ما را جلو نمي برد . قرآن مي گويد كه اگر توبه كرديد بايد نتيجه ي كارهاي خود را هم بچشيد . در قيامت خدا شما را مي بخشد . اما در دنيا آثار گناهان شما باقي مي ماند .

سوال – من پسري بيست ساله هستم كه بعد از اينكه به سن تكليف رسيدم همه ي واجبات را بجا آوردم . ولي گاهي به ياد قبل از تكليف خود مي افتم كه از باغي ميوه اي دزديدم و يا كرايه ي اتوبوسي را نداده و از اين قبيل كارها مرتكب شدم . حالا پشيمان هستم و نمي دانم چكار بايد بكنم . آيا بايد از تك تك اين افراد حلاليت بطلبم يا اينكه راه ديگري وجود دارد . البته روي اينكه به اين افراد بگويم كه من از شما دزدي كردم و طلب حلاليت بطلبم را هم ندارم . از آنجا كه خدا گفته از حق الناس نمي گذرم ، خيلي مي ترسم . لطفاً من را راهنمايي كنيد .

پاسخ – اي خوش آن برق كه ناگاه رسد ، ناگهان بر دل آگاه رسد . ما بايد مراقب باشيم كه از كسي هيچ مالي در نزد ما باقي نماند . اولين وظيفه اين است كه اگر آن افراد را مي شناسد به سراغ آنها برود . البته لازم نيست مستقيم مال را به آنها باز گرداند مي تواند مخفيانه آن را در جيب آنها بگذارد . اگر اتوبوس مربوط به شركت واحد بوده، مي تواند آن مبلغ را به حساب دولت واريز كند

ص: 8766

. اگر آن افراد را هم نمي شناسد مي تواند رد مظالم كند . رد مظالم يا بايد مستقيم به نماينده ي مرجع تقليد داده شود يا از او اجازه بگيرد كه اين مبلغ را به فقيري كه مي شناسد بدهد . البته ما بايد همانطور كه مراقب جسم كودكان خود قبل از سن تكليف آنها هستيم مراقب روح و روان آنها هم باشيم.

90-07-11

سوال – در خصوص حقوق فرد نصيحت كننده، از مباحث رساله ي حقوقي امام سجاد (ع) ، توضيح بفرماييد.

پاسخ – حق كسي كه تو را نصيحت مي كند اين است كه در برابر او نرم خو ، متواضع و شنوا باشي . و به گوش جان گفته هاي او را بشنوي . به نصيحت او نگاه كن ، اگر موافق با ثواب و درستي بود ، بپذير و خدايت را از اين بابت سپاسگزار باش . اگر موافق با ثواب و درستي نبود ، براي او طلب رحمت بكن اما او را متهم نساز . اين را بدان كه در خيرخواهي كوتاهي نكرده بلكه خطا كرده است . اگر در مظان اتهام قرار گرفت ، به سخنانش اعتماد نكن .

شايد روزگار استثنا نداشته باشد كه هر انساني اگر با خود خلوت كند ، مي بيند كه يك عده اي او را پند و اندرز داده و نصيحت كرده اند . حافظ ، سعدي و ديگران در اشعار خود نصيحت كرده اند . پدر و مادر ، معلم ، استاد و خيلي افراد ديگر هستند كه ما را نصيحت مي كنند . اما اينكه ما در مقابل آنها چگونه

ص: 8767

بايد باشيم ، سخن آنها را بپذيريم يا نپذيريم ، نصيحت ها به چند دسته تقسيم مي شود . آيا هركسي چيزي گفت بايد بپذيريم يا خير . چند روز پيش خانمي زنگ زدند و گفتند كه من با كسي آشنا شده ام كه خواستگار من است . برادران من به شدت مخالف هستند . پدر هم گوش به حرف برادران مي كند و او نيز مخالف است . با اينكه او فرد خوبي است . حالا ما در مقابل اين تعداد نصيحت كننده چكار بايد بكنيم . به نظر مي آيد كه حضرت امام سجاد(ع) در خصوص افرادي كه با زبان ما را نصيحت كرده و پند مي دهند، سخناني گفته اند . الان در خيلي از جاها گفته مي شود كه جوان ها را نصيحت نكنيد . جوان ها نسبت به نصيحت حساسيت پيدا كرده اند . مشخص نيست كه ريشه ي اين حرف ها در كجا است . اگر من فرزند خود را دوست دارم بايد او را نصيحت كنم . اما نكته اينجا است كه ما چگونه ، كجا و با چه ادبياتي بگوييم كه اثر داشته باشد . امام سجاد(ع) به ما كه مورد نصيحت ديگران قرار مي گيريم و مي خواهيم حرف آنها را گوش كنيم، راه و روش مي آموزند . امام مي فرمايد كه نصيحت كننده يك حقي دارد . حق او تنها اين نيست كه از او تشكر كرده و يا حرف او را تصديق كنيم . نبايد در برابر فردي كه نصيحت مي كند واكنش بد نشان دهيد . در برابر او تواضع وفروتني داشته

ص: 8768

باشيد به گونه اي كه حس كند واقعاً حرف او را مي پذيريد . در برابر نصيحت كننده سنگ دلي نكرده و دل خود را به سخنان او بدهيد . نبايد به ظاهر او را تصديق كرده و حواس شما جاي ديگري باشد . هرگز حضور حاضر و غايب شنيده ايد ، من در ميان جمع و دلم جاي ديگر است . گوش هاي خود را باز كنيد تا بفهميد كه او چه چيزي را مي گويد . خيلي اوقات ما نمي فهميم كه طرف مقابل چه چيزي مي گويد. چون فكر و ذهن ما جاي ديگري است . اين گوش كردن هم آدابي دارد . وقتي كه گوش كرديد ، در گوشه ي ذهن خود آن حرف را يادداشت كنيد . در يكي از دانشگاه ها در يك روز باراني ، خانم دانشجويي ساكي را حمل مي كرد كه يك مقدار سنگين بود و مي خواست آن را به سر خيابان ببرد . آقايي با اصرار به آن خانم مي گويد كه اجازه دهيد من به شما كمك كنم . آن ساك را براي خانم به مقصد مي رساند و بعد از اينكه خانم از او تشكر مي كند ، مي گويد اين تلفن من است اگرزماني كمكي خواستيد من حاضر هستم . اين دختر خانم وقتي اين احسان و لطف را مي بيند به آن آقا علاقه پيدا مي كند . يك روزي به او زنگ مي زند و از او براي حل مشكلي كمك مي خواهد . آن آقا براي حل آن مشكل حاضر مي شود . بين اين دختر و اين

ص: 8769

آقا يك ارتباطي به اين طريق برقرار مي شود . اين ارتباط گناه آلود مي شود و كار به جايي مي رسد كه دختر دست به خودكشي مي زند . چون متوجه مي شود كه آن فرد كاملاً شياد بوده است . ما نمي گوييم هر كسي ساك كسي را برداشت نظر سوء دارد . ولي موارد اين چنيني نيز اتفاق مي افتد . حتي ما نمي گوييم كه اين فرد از ابتدا قصد شيادي داشته است . اما اعتماد از روي سادگي اصلاً خوب نيست . اينكه كسي در حق ما لطفي كرد بعد ما فكر كنيم كه او در همه حال فرشته ي نجات ما است ، تصور اشتباهي است . سپس حضرت مي فرمايد: وقتي كسي نصيحت كرد به حرف او فكر كنيد . اگر ديديد كه سخن او به مصلحت شما است و درست است آن را بپذيريد . مثلاً پدر به دختر خود مي گويد كه وقتي به دانشگاه مي رويد با هر كسي هم اتاق نشويد. شما كه ترم اول هستيد با افراد سال هاي بالاتر هم اتاق نشويد . دختر بايد بنشيند و به اين حرف خوب فكر كرده و آن را محك بزند . اگر اين دختر هر چقدر فكر كرد نتوانست به مصلحت آن سخن پي ببرد . مي تواند با چند نفر ديگر هم مشورت كرده و بگويد كه مثلاً پدر من اين حرف را زده است. به نظر شما اين كار من چه ايرادي دارد . اگر ديديد كه حرف نصيحت درست بوده و يك نفعي در آن مستتر بوده است ، ابتدا از

ص: 8770

خدا تشكر كنيد. چون در واقع او فرستاده ي خدا بوده است . خدا مي خواسته يك حرفي به شما بزند از اين طريق استفاده كرده است . پس ابتدا بايد شما ازكسي تشكر كنيد كه به ياد شما بوده و اين پيام را از طريقي فرستاده است . پس از شكر خدا ، حرف را از او قبول كنيد . و قدر نصيحت او را بدانيد و از او يك تشكر ويژه بكنيد . با اين كار او مي فهمد كه نصيحت او موثر بوده است . و اگر حس كرديد كه حرف او اشتباه بوده است . مثلاً يك پدري به فرزند خود مي گويد كه تو چرا مي خواهي انگليسي ياد بگيري . اين زبان مربوط به افراد بي دين است . پدرها و مادرهايي هستند كه مي خواهند فرزند خود را نصيحت كنند اما سطح معلومات آنها پايين است . در صورتي كه متوجه شديد حرف نصيحت كننده درست نيست ، ابتدا براي او از طرف خداوند طلب رحمت و مغفرت كنيد . زود هم او را به نفهميدن، متهم نكنيد . مثلاً به پدر خود نگوييد كه تو قصد بدبختي من را داري و نمي خواهي كه من پيشرفت كنم . خاطره اي شهيد مطهري در كتاب عدل الهي دارد به اين شرح كه يك شبي من سوار اتوبوس شدم كه از قم به مشهد بيايم . همينكه وارد ماشين شديم راننده يك نگاه عجيب و غريبي به من كرد انگار كه با من دشمني شخصي دارد . در حالي كه اصلاً او را نمي شناختم . من دو صندلي

ص: 8771

عقب تر از راننده نشستم . ديدم هرچقدر او با غضب به من نگاه مي كند ، به دوجوان كه جلوي من هستند و بعداً معلوم شد دانشجو هستند ، با مهر و محبت نگاه مي كند . تعجب من زماني بيشتر شد كه براي شام از ماشين پياده شديم . ديدم اين راننده ،زمان رژيم سابق ، قبل ازشام براي نماز خواندن به نمازخانه رفته است . پس چرا به من با غضب نگاه مي كند . بعد از شام او با دانشجوها شروع به صحبت كرد . به آنها گفت كه در تمام فاميل ، من تنها كسي هستم كه راننده شده ام و بقيه همه دكتر و مهندس هستند . پدر من يك روز كه به مسجد مي رفته ، روحاني محل به او مي گويد كه شنيده ام فرزند خود را به دبيرستان فرستاده اي . با اين كار جواب خدا و پيامبر را چه مي دهي . دبيرستان بچه ها را بي دين و فاسد مي كند . پدر من هم بخاطر نصيحت نسنجيده آن فرد من را از دبيرستان بيرون آورد و شاگرد راننده كرد . شهيد مطهري مي گويد اينجا بود كه فهميدم اين آدم همه ي بدبختي خود را از جنس من مي داند . البته آن شيخ هم نظر سوء نداشته و خيال مي كرده كه هركس به دبيرستان برود منحرف مي شود . حضرت مي فرمايد: در عين حال براي كسي كه در نصيحت خود اشتباه مي كند از خداوند طلب مغفرت كنيد . به اوبي احترامي نكنيد اما به حرف او گوش هم نكنيد

ص: 8772

. اين فرد نظر سوء نداشته است و اشتباه كرده است . مگر مطمئن باشيد كه او اصلاً مي خواهد مسير اشتباه به شما نشان دهد و دشمني است كه در لباس دوست ظاهر شده است . گاهي معاويه نامه ي نصيحت آميز به اميرالمومنين (ع) مي نوشت .مي گفت علي جان من تو را نصيحت مي كنم، گوش كن به نفع تو است . به حضرت مي گفت كه آتش افروزي نكن . مگر جان مسلمانان براي تو ارزش ندارد . آيا تو قيامت را قبول داري ؟ پسر اميرالمومنين (ع) در اينجا مي گويد به اين حرف هايي كه مشخص است از طرف دشمن است و در لباس دوست ظاهر شده اعتماد نكنيد . زماني كه رسول خدا (ص) فوت كردند . اميرالمومنين (ع) شب در خانه بودند كه ديدند در مي زنند . در را بازكردند ديدند كه ابوسفيان است . ابوسفيان گفت : علي جان دست خود را بياورتا من با تو بيعت كنم . تو خليفه ي پيامبر هستي . و بقيه اشتباه مي كنند . معلوم بود كه او به نيت شومي آمده بود . حضرت دست او را كنار زدند و گفتند نمي خواهد تو با من بيعت كني ، چون معلوم است كه قصد و نيت ديگري داري . يك وقتي است كه انسان مي خواهد عيب كسي را بگويد و يا نصيحت توأم با سرزنش انجام دهد . ولي يك زماني است كه اينگونه نيست . مثلاً جوان مي خواهد به يك كار جديد دست بزند و يا خانم مي خواهد ازدواج كند و ... در

ص: 8773

اين صورت مادر به دختر خود مي گويد كه عزيزم شوهرداري كار ساده اي نيست . گاهي شوهر اخم مي كند و داد مي زند و گاهي نيز به تو بي توجهي مي كند . اين سخنان را مادر از روي تجربه ي خود مي گويد . همينطور به دختر خود مي گويد كه اگر اين مرد اين كارها را كرد تو هم اين كار را بكن . زود به تو برنخورده و قهر نكن . اگر دختر بگويد كه نه مادر شما اشتباه مي كنيد . اين مرد اصلاً اين كارها را نمي كند . در واقع از نصيحت مادر خود استفاده نكرده است .

سوال – درخصوص سوره ي شعرا آيات 112 تا 136 توضيح بفرماييد.

پاسخ – سوره ي شعرا سوره ي ويژه اي است از اين جهت كه داستان زندگي برخي از انبياء را به طور مفصل توضيح داده است . مثلاً پنجاه و يك آيه درخصوص زندگي حضرت موسي است . در پايان هر پاراگراف و داستان قرآن دو آيه را تكرار مي كند . در اين آيه مي فرمايد كه اين داستاني كه براي شما گفتم از نشانه هاي خداوند است . ولي متأسف هستم كه اكثر شما مردم ايمان نمي آوريد . با اين همه آيه شما نشانه ها را نمي بينيد . مانند كسي كه با انگشت خود جايي را نشان مي دهد . اما ما بجاي اينكه به مكاني كه او به آن اشاره مي كند نگاه كنيم ، به انگشت او نگاه مي كنيم . درآيه ي بعد كه آن هم تكرار است مي فرمايد:

ص: 8774

براي اينكه خداوند خيلي مهربان و قدرتمند است ، با همه ي ناداني هاي شما با مهرباني برخورد مي كند . اولين مطلبي كه گفته شده و بعد اين دوآيه تكرار شده است در ارتباط با گياهان است . نگاه نمي كنيد كه ما در اين كره ي زمين چه گياهان كرامت داري را رويانديم ؟ بدرستي كه اينها از نشانه هاي ما است، اما شما ايمان نمي آوريد . در واقع براي اينكه كسي خدا را بشناسد ، يك بوته ي گوجه فرنگي همانقدرعظمت دارد و مي توان خدا را در آن ديد كه در عصاي چند منظوره ي حضرت عيسي مي توان ديد . با عصاي حضرت موسي ، دريا شكافته مي شود . و حضرت موسي و اصحاب او از ميان آن عبور مي كنند . فقط انسان بايد خوب به اين آيات نگاه كند . به تعبير يكي از بزرگان ، معجزه ، طبيعت ناشناخته است و طبيعت معجزه ي معمول و شناخته شده است . طبيعت هم معجزه است اما براي ما عادي شده است .

سوال – من پدري دارم كه وضع مادي او خوب نيست براي همين كلاً با ازدواج من مخالف است . بيم دارم كه به گناه بيفتم . پدر من اصلاً منطقي نيست . در ضمن مدتي است كه من يك مزاحم تلفني دارم و مدام وسوسه مي شوم كه جواب او را بدهم . البته تا الان جواب او را نداده ام اما نمي دانم كه تا چه زماني مي توانم مقاومت كنم . شما براي من و پدر من چه حرفي داريد؟

پاسخ

ص: 8775

– يك تعبيري مولانا دارد كه خيلي زيبا است : گر تو را حق آفريدت زشت روي ، هين مشو هم زشت رو هم زشت خوي . اگر خدا به كسي صورت زيبايي نداده است ، اخلاق را كه مي تواند زيبا كند . اگر دست من تنگ است ، كاري نكنم كه فكر من هم تنگ شود . انسان مي تواند با وجود دست تنگي ، فكر سخاوتمندي داشته باشد . به اين پدر بايد گفت كه اگر براي دختر شما خواستگار مناسبي آمد ، او را رد نكنيد . شايد فردا دست سخاوتمندي پيدا شد و توانستيد با آبرومندي دختر خود را به خانه ي بخت بفرستيد . نمونه هاي زيادي از اين دست وجود دارد . در آينده اگر اين دختر دچار لغزش شود تقصير پدر است . اين دختر پاك است و مي گويد كه من از وسوسه شدن مي ترسم . چرا اين پدرها و مادر ها توجه نمي كنند ؟ اولاً هركسي بايد به اندازه ي خود قدم بردارد . اگر خواستگار آمد ، مي بيند كه زندگي شما همين است . ظاهر و باطن خود را به او نشان دهيد . نه اينكه وسايلي را از كسي قرض بگيريد و با آنها خواستگار را فريب دهيد . با اين كار او مي فهمد كه از ابتدا به او دروغ گفته ايد . من دوستي دارم كه وقتي براي دختر او خواستگار آمد به او گفت كه من نمي توانم زياد جهيزيه درست كنم . فقط مي توانم وسايل اوليه را به او بدهم . اين مسئله را در

ص: 8776

شب خواستگاري به داماد گفت . البته خدا كمك كرد و بهتر هم شد. چرا ما كاري كنيم كه دختر و پسر ما بعدها دچار گرفتاري و نااميدي شوند . اگر اين دختر مرتكب گناه شود ، پدر در گناه او شريك است . پيامبر (ص) به مردم مي فرمود : اگر پول نداريد كه به ديگران كمك كنيد ، چهره ي گشاده كه مي توانيد داشته باشد .

سوال – فرزندان اينگونه والدين چه برخوردي را بايد در قبال اين رفتار غير منطقي پدر و مادر خود داشته باشند؟

پاسخ – بچه ها وظيفه ي اطاعت و محبت دارند . نبايد پرخاش كرده و بي ادبي و جسارت كنند . يكي از دوستان روان شناس نامه نوشته و گله كرده بودند كه شما به همه مي گوييد كوتاه آمده و صبوري كنيد . بله بايد كوتاه آمد ، انسان نمي تواند در مقابل پدر خود بايستد . معمولاً در هر فاميلي يك فرد باتجربه و با نفوذ وجود دارد . اگر هم نبود مي توان از يك امام جماعت و يا فرد با نفوذ ديگري كه از آشنايان است كمك گرفت تا با اين پدر صحبت كند . البته واضح است كه رفتار اشتباه پدر و مادر مجوزي براي كار اشتباه اين دختر و يا پسر نيست . اين خانم مي گويد كه من مزاحم تلفني دارم . اگر با او صحبت كند اشتباه كرده است . بهترين كار اين است كه اين خانم تلفن را قطع كند. من خيلي از افراد را مي شناسم كه وقتي مزاحمت تلفني آنها زياد شد براي مدتي

ص: 8777

گوشي خود را قطع كردند. سعدي يك تعبيري دارد كه مي گويد يا پند يا بند . يعني برخي از افراد گاهي به يك پندي گوش نداده اند و در نتيجه گرفتار بند شده اند . انشاء اله همه ي ما گوش شنوايي به پندها داشته باشيم تا بندهاي روزگار دست و پاي ما را گرفتار نكند .

90-07-04

ما شهيدان جنوب بوديم از اهل قديم سنگ قبر ماست دريا نقش قبر ما نسيم شهر ما آن سوي آبي هاست دور از دسترس شهر ابراهيم ادهم شهر لقمان حكيم اندكي بالاتر از آبادي تسليم محض صاف مي آيي سر كوي صراط المستقيم ، خاك آن عرشي است گل هايش زيارت نامه خوان ، سنگ فرش آسمانش بالهاي ياكريم شهر ما آبادي عشق است اما راز عشق عشق يعني واژه هاي رمز قرآن كريم عشق يعني قاف و لام قل هوالله احد عشق يعني باي بسم الله االرحمن الرحيم .

سوال – پدري دارم كه وضع مالي اش خوب است ولي هرگز با دست خودش به مادرم يا ما خرجي نمي دهد . پدرم وسع مالي دارد ولي دوست دارد كه ما به او التماس كنيم واز رنج ما لذتمي برد . حتي خانه ي كوچكي دارد كه خيلي هم به آن مي رسد ولي خانه اي كه ما در آن نشسته ايم در حال ويران شدن است اما دستي به خانه ي خودمان نمي كشد . او اكثر اوقات بيرون از خانه و در حال گشت و گذار است و مي گويد كه اين خانه خيلي هم خوب است و براي پد رمن فقط غذا مهم

ص: 8778

است . آيا اميد به نجاتي براي ما هست ؟

پاسخ – انسان چه بايد بگويد به فردي كه محبت را از همسر وعزيزان خودش دريغ مي كند . چه ادبياتي مي تواند به دل اين انسان تكاني بدهد ؟ پيامبر فرمودند : پدراني كه وضع مالي شان خوب است براي زن و بچه اش خرج كند تا آرزوي مرگ اين پدر را نكنند . هيچ بچه اي به زبان نمي آورد كه آرزوي مرگ پدر را دارد ولي اگر اين ادبيات ادامه پيدا بكند به همان نكته ي پيامبر مي رسد . بنّاها از پايين به بالا آجر مي فرستند و وقتي آجر را كار گذاشتي آجر بعدي مي آيد ولي اگر آجر را كار نگذاشتي ، آجر بعدي يا نمي آيد و يا اگر هم بيايد توي سرت مي خورد و تورا زخمي مي كند . خدا امكاناتي به تو داده است و آجري براي بالا رفتن امكانات زندگي ات به تو داده است آنرا كار بگذارد براي خانواده ات و همسرانت ، نترسيد خدا آجر بعدي را مي فرستد . آه فرزند مي تواند بلايي سر ما بياورد . وقتي ما پير مي شويم و زمين گير مي شويم ، اين بچه ها بايد خاطره ي خوشي درذهن شان باشد تا با جان و دل از ما پذيرايي كنند نه اينكه ما را به سالمندان ببرند . چرا با خودمان اين كار را مي كنيم ؟ خدا هم به ما مي گويد كه تو مي خواهي من براي تو گشايشي ايجاد كنم ؟ مگر توبراي كسي گشايشي ايجاد كردي ؟ تو هرگز

ص: 8779

رسيدي به فرياد كس كه امروز مي خواهي فريادرس ؟ كسي خُسبد آسوده در زير گِل كه خسبد از او مردم آسوده دل . بياييد بيشتر به خودمان فكر كنيم و خيال نكنيم كه اگر پولهايمان را خرج كنيم در آينده فقير خواهيم شد . بعضي ها با اينكه وضعيت مالي خوبي ندارند باز با خانواده شان به خوبي رفتار مي كنند . روايت داريم كه اگر نمي توانيد به كسي كمك بكنيد ، (به تعبيري) با اخلاق باشيد و لب تان گشاده باشد و سخن تان مي تواند نرم و ملايم باشد . گل هيچ وقت اخم نمي كند و زيبايي و عطر خودش را دارد و آنرا دريغ نمي كند . همه ي مردم ايالات متحده ي مسئولين هستند . رئيس جمهور ، رهبري و وزراء مثل پدر جامعه هستند و بدانند كه بعضي از ايالات وضعشان خوب نيست و بايد به آنها برسند.

سوال – خانمم به فشار مي آورد كه من را بيشتردوست داري يا مادرت را . من را قسم مي دهم . مي ترسم كه قسم دروغ بخورم . راهنمايي بفرماييد .

پاسخ – جواب دادن به سوال خانم اين آقا خيلي سخت است . اين آقا مي تواند اين سوال را به خانمش برگرداند و بگويد كه تو من را بيشتردوست داري يا مادرت را . يك آقايي دو تا همسر داشت و يك شب كه تاريك بود دست هر دو را گرفت و مي گفت كه من تو را بيشتر دوست دارم و هر كدام از خانمها خيال مي كردند كه او را بيشتر دوست دارد .

ص: 8780

ايشان هم مي توانند اين كار را بكند . جواب دقيقتر آن مي تواند اين باشد كه انسان شيريني را دوست دارد اما هر غذايي يك نوع شيريني دارد . مثلا بين ميوه هاي شيرين مثل هندوانه ، خربزه ، موز ، پرتقال شيرين و انگور نمي توانيم يكي را انتخاب بكنيم . همسر شيريني خودش را دارد و مادر هم شيريني خودش را دارد. خانم ها نبايد چنين حساسيتي هايي ايجاد كنند . قرآن مي فرمايد : از چيزهايي كه جوابش براي شما ناراحت كننده است نپرسيد .

سوال – برادر من كه هفت سال بيشتر ندارد به همراه پدر و مادرم سريال هاي ماهواره را تماشا مي كند . منرا راهنمايي بفرماييد.

پاسخ – اين ماهواره كم كم يك درد بي درمان شده است . آقايي به من گفت كه برادر من از شدت اعتياد به مواد مخدر دارد جلوي ما پرپر مي شود . ما چندين بار او را ترك داده ايم ولي باز شروع مي كند و پدر و مادرم آرزوي مرگ او را دارند . اعتياد فقط اعتياد به مواد مخدر نيست و امروزه اعتياد به فيلم ها و شوهايي و حتي روابط نامشروع هم وجود دارد . كسي معتاد به دين ماهواره است از كسي كه معتاد به موادمخدر است بدتر است . به تعبير مولوي : اينها يار بَد هستند . حق ذات پاك الله الصمد يار بد بدتر بود از مار بد ، مار بد جاني ستاند اي سليم اما يا بد آيد تو را سوي جحيم . آيا شما فكر مي كنيد كه تهيه كننده هاي

ص: 8781

برنامه هاي ماهواره اي دلشان به حال ما مي سوزد يا ما را خيلي دوست دارند ؟ بعضي از سريال هاي آن به ظاهر خانوادگي است ولي زمينه ي آن خانواده را بر باد مي دهد . من از خانم ها تعجب مي كنم كه اگر يك عكس خانمي را در كيف شوهرشان ببينند دادو بيداد مي كنند ولي وقتي پاي ماهواره نشسته ايد و همسرتان تصوير هزار خانم را مي بيند عكس العملي نشان نمي دهيد . چرا ما داريم كلاه سر خودمان مي گذاريم ؟ نويسنده ي اين نامه مي تواند حداقل برادرش را حفظ كند و به او بگويد كه اين سريالها براي تو بد است . ما نمي گوييم همه ي برنامه هاي ماهواره بد است . شما نمي توانيد بگوييد كه برنامه هاي صدا و سيما را زياد كنيد تا ما ماهواره نبينيم مثل اينكه فردي بگويد كه به من يك سيگار بده تا من معتاد نشوم . ما بايد عقل مان را بكار بگيريم و ببينم كه اگر خوب است ببينيم . قرآن مي فرمايد كه شراب و قمار هم منافعي دارد ولي ضررش بيشتر است . خدا به شما عقل داده است و اگر مي بيني چيزي ضررش بيشتر از نفعش است به سراع آن نروييد . برنامه هاي ماهواره براي ما آقايان خيلي جذاب است ولي اجري كه خدا براي مبارزه با نفس در نظر گرفته است خيلي بيشتر است . در قم 98 درصد خانم ها چادري هستند و اگر كسي در قم به خانمهاي نامحرم نگاه نكند خيلي ثواب نبرده است ولي اگر در روم

ص: 8782

به خانمهاي نامحرم نگاه نكني ، در آنجا شما همپايه ي يوسف خواهيد بود .

سوال – من 27 سال دارم و شوهرم بر اثر برق گرفتگي فوت شده است . حالا بر اثر هر حرف كوچكي از طرف مادرشوهر و خواهر شوهرهايم مورد سر كوفت واقع مي شوم كه شوهرم را دق داده ام . آيا با وجود اين همه غم در زندگي ، زخم زبان لازم است ؟ من فقط آنها را نفرين مي كنم . راهنمايي بفرماييد .

پاسخ – يك وقت بين زن و شوهر اختلافي پيش مي آيد و اين طبيعي هم هست . وقتي بين ما دلخوري پيش مي آيد ما نبايد زود اين خبر را به مادر و اطرافيان مان نگوييم تا سركوفت آنها در اين مواقع شما را اذيت نكند . بهتر است كه كسي باخبر نباشد كه چه چيزي در خانه ي ما مي گذرد. با دل خونين لب خندان بياور همچوجام ني گرت زخمي رسد آيي چوجنگ اندر خروش . بسياري از اين عوارض را خود ما مقدماتش را فراهم كرده ايم . مردم بدي همسر شما را يادشان مي ماند . به مادرشوهر و خواهر شوهرها عرض مي كنم كه اين خانم هم همسرش را از دست داده است و تكيه گاهش را از دست داده است . مادر فرزندان ديگري هم دارد ولي اين خانم ستون زندگي اش را از دست داده است . شما بايد او را دلداري بدهيد . زخم زبان زدن كار انساني و مسلماني نيست . الان شما بايد به اين خانم بيشتر توجه بكنيد .

سوال – سوره

ص: 8783

ي فرقان آيات 56 تا 67 را توضيح بفرماييد .

پاسخ – امروز يك سال است كه از شروع خواندن قرآن در برنامه مي گذرد . آيه عباد الرحمن مي فرمايد كه اگر كسي خودش را بنده ي خداي مهربان دانست با مردم مهرباني مي كند . و خدا هم با او مهرباني مي كند و بدي هاي او را نمي بيند . خانمي به من گفتند كه من وسواسي هستم . به او گفتم كه خدا هم براي قيامت وقتي مي خواهد وسواسي ها را پاك كند چندين بار در آتش مي سوزاند تا پاك بشوند و با آنها بطور وسواسي رفتار مي كند . اگر كسي خودش را بنده ي مهربان خدا دانست مهربانانه رانندگي مي كند ، راه مي رود، به همه راه مي دهد ، راه عذرخواهي را باز مي كند و براي مردم راهگشايي مي كند . در آخر مي فرمايد : انسانهايي كه به ما عتاب مي كنند جاهل هستند . يعني تعداد كمي با غرض با خدا رفتار مي كنند . كساني كه مغرورانه با اطرافيان برخورد مي كنند خدا او را به زمين مي زند و اين روايت است . سخنش گر تلخ نخواهي دهانش شيرين كن .

سوال – دختري بيست ساله هستم ، دانشجوي رشته ي علوم قرآن و حديث هستم و اهر مشهد هستم . خانواده ي مذهبي دارم و نسبت به حجاب حساس هستم . در اين شرايط من نسبت به دين مسئوليت سنگين تري دارم . چندي پيش دو تا خانم را در جلوي حرم امام رضا (ع) ديدم كه وقتي از

ص: 8784

حرم بيرون آمدند چادرشان را در آوردند و ظاهرشان را تغيير دادند . من محترمانه از آنها پرسيدم كه شما فكر مي كنيد كه امام رضا (ع) شما را تا اينجا مي بيند و آنها گفتند كه ما امام را با قلب مان شاد مي كنيم . و ما نسبت به خيلي از مذهبي ها كه گناهان بيشتري انجام مي دهند بهتر هستيم . و بعد با تمسخر گفتند كه خوب او را ضايع كرديم . من خيلي ناراحت شدم. ما چطور مي توانيم در مقابل اين افراد از ارزش هاي ديني مان دفاع بكنيم ؟ در ضمن اين افراد را هم نصيحت بكنيد كه امام رضا (ع) را نه فقط با قلب شان بلكه با ظاهرشان شاد بكنند .

پاسخ – اگر ايشان با لحن ملايم برخورد كرده باشند كار خودشان را انجام داده اند و پيش امام رضا (ع) اجر خودشان را دارند . از اين رفتار جاهلانه هم نبايد ناراحت بشوند و باز اگر اين افراد را ديدند سلام كنند و آنها را راهنمايي كنند. امام رضا (ع) مهربان است ولي آيا امام با كسي كه در بازار حرم هواي امام را دارد ، با كسي كه در حرم هم هواي امام را ندارد يك جور برخورد مي كند ؟ پس اين خانم كارخودش را كرده است و كارش را هم ادامه بدهد و نوح 950 سال قومش را هدايت كرد و خسته نشد . بالاخره همه روزي گره كارمان به دست امام رضا (ع) مي افتد و بايد او را صدا بزنيم ، پس خوب است كه احترام امام را حفظ

ص: 8785

كنيم . و در حرم حجاب خودمان را رعايت كنيم . گاهي زنان مسيحي به عشق زيارت امام رضا (ع) به مشهد مي آيند . آنها هم حجاب را رعايت مي كنند و خوشان را مي پوشانند . در نهايت كسي كه به امام رضا (ع) توهين مي كند در واقع به خودش توهين كرده است . زيرا عظمت امام را درك نكرده است كه به امام احترام نگذاشته است . اگر كسي گفت كه به به ! خورشيد چه نوري دارد يعني اينكه به به من چه چشمي دارم كه دارم خورشيد را مي بينم . شما در شهر مشهد در هر كجا كه رفتيد به امام رضا (ع) احترام بگذاريد و سر اذان نمازتان را بخوانيد زيرا بالاخره به مشهد آمده ايد . بالاخره اما رضا (ع) هم در راه از شما حفاظت مي كند.

انشاء الله خدابه ما معرفت بدهد كه داروي تلخ را به اميد سلامتي و خوشي تحمل كنيم .

90-06-28

چرا عاقلان را نصيحت كنيد بياييد از عشق صحبت كنيد، تمام عبادات ما عادت است به بي عادتي كاش عادت كنيم، چه اشكال دارد پس از هر نماز دو ركعت گلي را عبادت كنيم ، چه اشكال دارد در هر قنوت دمي بشنو از ني حكايت كنيم، چه اشكال دارد در آينه ها جمال خدا را زيارت كنيم ، بيا جيب احساس و انديشه را پر از نقل مهرو محبت كنيم ، پر از گلشن راز از عقل سرخ پر از كيمياي سعادت كنيم ، رعايت كن آن عاشقي را كه گفت بيا عاشقي را رعايت كنيم

سوال – لطفاً

ص: 8786

در خصوص حق احسان كننده از كتاب رساله ي حقوقي امام سجاد (ع) توضيحاتي بفرماييد.

پاسخ- حضرت امام سجاد (ع) مي فرمايند: حق كسي كه بر تو احسان كرده اين است كه از او سپاسگزار باشي و به ياد آن خوبي و نيكي كه در حق تو كرده باشي. با گفتار نيك و با بيان نيكو اين خوبي هاي او را منتشر بكني . وقتي كه با خدا خلوتي داريد ، در خلوت خود او را خالصانه دعا كنيد. اگر چنين كرديد سپاسگزار او هستيد و حق لطف او را آشكارا و نهان ادا كرده ايد . در ادامه مي فرمايند : چون براي شما ميسر شد درصدد جبران آن برآييد . اگر موقعيت و فرصتي پيش نيامد مترصد آن فرصت باشيد كه بتوانيد جبران كنيد.

يكي از مواردي كه در جامعه ي ما يك مقدار كم رنگ است و برخي از افراد از آن امتناع مي كنند و ضرب المثل هايي نيز در خصوص آن درست شده، همين مسئله است كه مي گويند : بشكند اين دست كه نمك ندارد و... اين ضرب المثل ها ناشي از بد عمل كردن يك عده است . از بي وفا و كم لطف بودن عده اي كه ديگران به آنها محبتي كرده و در حق آنها احسان و نيكي مي كنند ، ولي بدون پاسخ مي ماند . در اين مورد حضرت به ما تذكرمي دهد. كلاً اين مسئله دو طرف دارد . يك طرف كسي كه لطفي انجام مي دهد . مثلاً شما در حق من يك لطفي را كرده ايد . شما به خاطر خدا

ص: 8787

اين كار را كرده ايد و توقع تشكر هم نداريد . اگر كسي كاري را براي خدا كرده باشد نبايد توقع تشكر داشته باشد . اميرالمومنين (ع) وقتي مسكين و يتيم را اطعام مي كردند و غذاي سفره ي خود را مي دادند، مي گفتند ما حتي از شما توقع يك تشكر زباني هم نداريم . اما اين به آن معنا نيست كه چون طرف مقابل توقع تشكر ندارد پس من هم بي اعتنا بوده و تشكر نكنم . حضرت چند وظيفه ي فرد را در مقابل كسي كه به او نيكي و لطف كرده بيان مي كند . حتي ممكن است فردي براي بازكردن گره از كار ما حركت كرده باشد ولي گره باز نشده باشد . مثلاً شما براي گره گشايي از كار من قدم برداشته ايد اما به دليلي موفق نشده ايد، باز هم بايد تشكر كرد . نبايد گفت كه شما كه نتوانستيد كار من را انجام دهيد . چون آن فرد كار خود را كرده و از آبروي خود مايه گذاشته است اما به نتيجه نرسيده است . اينها هر دو را شامل مي شود . حضرت مي فرمايد: و اما حق كسي كه براي تو كار نيكي انجام داده ، احساني كرده و يا گرهي از كار تو باز كرده است . اين كارها گاهي مالي است . گاهي با يك تلفن و نامه است . هر نوع نيكي و لطفي مد نظر است . حتي گاهي فردي شما را به كاري راهنمايي كرده است كه اگر اين كار را نمي كرد گرفتار مي شديد . مثلاً مي خواستيد

ص: 8788

خانه اي بخريد اما به شما گفته اند كه اين محله خوب نيست و همسايه هاي خوبي ندارد . حتي همه ي اين مسائل را شامل مي شود . حضرت مي فرمايد: اولين نكته اين است كه تو با زبان سپاسگزار او باشي . با هر لفظي بايد سپاسگزار او باشيد . مثلاً گاهي شما براي فردي كاري را انجام داده ايد اما باز طرف مقابل تلفن زده و مي گويد : اين كار كه به طور كامل انجام نشده است. اين طور برخورد اشتباه است . بايد از مقدار كاري كه انجام شده تشكر كند و بعد بگويد كه تنها يك گره كوچك هم باقي مانده است . اگر اين طوري نگوييد ، طرف ناراحت شده و ديگر كار بعدي را انجام نمي دهد . كلاً قدرشناسي به نوعي ايجاد انگيزه مي كند . خيلي از اوقات گره هايي كه به كار ما مي افتد و باز نمي شود در حالي كه يك نفر مي توانسته با يك تلفن آن را حل كند ، به خود ما باز مي گردد . چون بخاطر كار قبلي كه فرد انجام داده از او سپاسگزاري نكرده ايم . بعد از آن حضرت مي فرمايد: علاوه بر اينكه با زبان خود تشكر كرديد ، در ذهن و قلب خود هميشه به ياد لطف او باشيد . چون انسان ها زود فراموش مي كنند . حتي در دفتر خود يادداشت كنيد كه چند سال پيش گرهي به كار شما افتاد و فلان فرد آن را باز كرد . اين خيلي مهم است كه علاوه بر تشكر زباني در ذهن

ص: 8789

خود نيز آن مسئله را ياد آوري كنيم . معمولاً فردي كه كار خوبي انجام مي دهد در ذهن او باقي مي ماند . اما چون طرف مقابل فراموش مي كند ، دفعه ي بعد فردي كه كار خوب را انجام داده مي گويد : بار قبل كه او فراموش كرد ، پس اين دفعه نيز فراموش خواهد كرد . بنابراين بايد كاري كنيم كه خاطره هاي خوب افراد در ذهن ما باقي بماند . بعد حضرت مي فرمايند : حتي بالاتر از اين ها در جاهاي مختلف نيز اين مسئله را بازگو كنيد كه اين شخص يك گره از كار ما باز كرده است . اين نيز يك حقي است كه كسي كه به ما نيكي مي كند بر گردن ما دارد . اينها مصداق مسلماني واقعي است . يعني اگر همه ي اين كارها را انجام داديم مسلمان واقعي هستيم . حضرت مي فرمايد: حتي شما اسم نيك اين فرد را نشر بدهيد. چطور ما وقتي يك غذاي خوب در يك رستوران مي خوريم براي همه تعريف مي كنيم. حضرت مي فرمايد: اين غذاي خوبي كه از نيكي و احسان، اين فرد به شما خورانده است، در بين ديگران نشر بدهيد . البته من احسان كننده بايد بدانم كه اين يك خدمتي است بين خودم و خداي خودم و توقع هم نبايد داشته باشم . اين كار بسيار سخت است چون معمولاً ما انسان ها پرتوقع و كم ظرفيت هستيم . يعني اگر از ما تشكر نكنند اعصاب ما به هم ريخته و رابطه ي ما با افراد بد مي شود . اگر

ص: 8790

كسي واقعاً كاري را بخاطر خدا انجام داده باشد اينكه مردم بدانند يا ندانند ، نبايد براي او تفاوتي بكند . مانند باغباني است كه وقتي بذر را در دل خاك پنهان كرد بعداً مشخص مي شود . اگر روي خاك باشد و همه هم بفهمند ، نتيجه اي نخواهد داشت و آن بذر ها از بين مي رود. مي گويد : تو پنهان كن ما آن را هويدا مي كنيم . قرآن مي فرمايد: اگر هديه و خوبي شما پنهان و مخفيانه باشد بهتر است و ارزش آن بيشتر است . البته اگر بصورت آشكار هم باشد اشكالي ندارد. اما اگر مخفي باشد به قصد قربت بيشتر نزديك است . حجاب هم همينطور است . اگر خانم ها خود را پنهان كنند خداوند جايي زيبايي هاي آنها را هويدا مي كند . حضرت مي فرمايند: حتي بايد در خلوت خود ، جايي كه دعايي مي كنيد بياد فرد احسان كننده باشيد . وقتي كه به مكان هاي زيارتي مي رويد يكي از كساني كه حق دعا به گردن شما دارد كسي است كه قبلاً به شما لطفي كرده است . كسي كه گرهي از كار شما باز كرده و به شما محبتي كرده است . در اين صورت تعداد كساني كه ما بايد در حق آنها دعا كنيم زياد مي شوند . مثلاً كسي كه بيست سال پيش لطفي به شما كرده است ، وقتي كه شما به مكه مي رويد وظيفه داريد كه براي باز شدن گره از كار او دعاي خالصانه كنيد . بعد ايشان مي فرمايند: اگر اين چهار كار را

ص: 8791

انجام داديد ، يعني به زبان از او تشكر كرديد ، خوبي او را منتشر كرديد ، در ذهن خود ياد خوبي هاي او بوديد و در خلوت خود نيز او را دعا كرديد، به شما يك فرد شاكر مي گويند . اشاره ي حضرت در اينجا به قرآن است . چون قرآن مي فرمايد: ان الله يحب الشاكرين ، خدا انسان هاي شاكر را دوست دارد . شكر به دو صورت است : آشكار و پنهان . در اين صورت شما مصداق اين فرد مي شويد و اسم شما را جزو شاكرين مي نويسند . و اِلا اگر به زبان تشكر كرديد اما در ذهن خود فراموش كرديد و يا حتي در جايي كه صحبت شد از آن فرد تعريف نكرديد بخصوص در مكان هايي كه از آن فرد بدگويي مي كنند ، شما جزو شاكرين نيستيد . گاهي اوقات ما اين كار ها را نمي كنيم . گره هايي كه به كار مي افتد و باز نمي شود بخشي از آن بخاطر همين قدر ناشناسي است . در آخر حضرت مي فرمايد: اگر در هرجايي به كار فرد احسان كننده گرهي افتاد و يا حتي مشكلي هم نداشت ، اما شما امكان داشتيد بايد لطف او را جبران كنيد . خيلي از افراد وقتي گره از كارشان باز شد ديگر فراموش مي كنند . بايد اگر فرد مقابل نيز كاري داشت و توانستيد براي او انجام بدهيد . در اين صورت طرف مقابل مي فهمد كه اگر روزي مشكل شما را حل كرده ، شما نيز قدر شناس بوده و گره از كار

ص: 8792

او باز مي كنيد . گاهي در صدد حل گرفتاري طرف مقابل نبوده و وقتي گره از كار ما باز شد ديگر فرار مي كنيم . ولي بعد از آن گره بعدي به كار ما مي افتد اما ديگر كسي نيست كه آن را باز كند . فرد مقابل نيز كه قبلاً در حق ما احسان كرده است اين كار را نمي كند . شما بايد خود را آماده كرده و حديث نفس داشته باشيد . حتي به خانواده ي خود بگوييد كه اين فرد اين كار را براي ما انجام داده و مشكل ما را حل كرده است . پس بدانيد كه اگر او مشكلي داشت ما نيز بايد پاسخ لطف او را داده و مشكل او را حل كنيم . در جامعه نيز از بالا تا پايين بايد به همين صورت بوده و پاسخ لطف داده شود. ما در همينجا براي مسئوليني كه در سر سوداي خدمت دارند دعا مي كنيم . خدا را شكر كه ما در بين مسئولين افرادي را داريم كه واقعاً مي خواهند خدمت كنند . اين افراد دلسوز بوده و دامن آنها پاك است . اين افراد بايد به مردم نشان دهند كه براي مردم هستند و گره كار آنها را باز مي كنند . بنابراين لطف ها انواع مختلفي دارد . لطف سياسي ، فرهنگي ، ديني و ... اينها را بايد بشناسيم . اميرالمومنين همه گونه لطفي به مردم كردند اما آن مردم قدر شناس نبودند . نتيجه آن شد كه گرفتار حاكمان ظالمي شدند كه به آنها ظلم مي كردند . اگر قدر شناس لطف

ص: 8793

يك حاكم نباشيد بعداً خود شما ضرر خواهيد كرد . يك كارگر زحمت كش شهرداري نيمه شب خيابان را تميز مي كند . البته درست است حقوق مي گيرد اما اگر اين پول را به شما بدهيم آيا حاضر هستيد اين كار را انجام دهيد؟ يك فردي كه به گلهاي وسط بلوارها آب مي دهد حتي مراقب است كه آب به داخل خيابان نريزد كه ماشين ها را كثيف كند و يا حتي موجب تصادف شود . ما بايد بدانيم كه انواع لطف ها چقدر مي تواند گسترده باشد .

سوال – در خصوص آيات 59 تا 61 سوره ي نور توضيح بفرماييد.

پاسخ – يك سري از آيات سوره ي نور شامل دستورات اخلاقي و اجتماعي است . اين دستورات در خصوص برخورد با يكديگر و برخورد افراد در درون خانواده است . برخي از اين دستورات عجيب است . و فرد فكر مي كند اين دستورات بسيار معمولي است آيا كسي هم وجود دارد كه آنها را رعايت نكند . مثلاً اينكه وقتي پدر و مادر در اتاق هستند فرزندان قبل از ورود در زده و اجازه بگيرند . بايد ديد كه اين آيات در چه روزگاري نازل شده است . زماني كه مردم حتي مسائل بسيار ساده و اين چنيني را رعايت نمي كردند . ببينيد كه پيامبر با اين مردم چه كرده است . نشان مي دهد كه ايشان خيلي زجر كشيده اند تا امروز اين دين به اين سبك به دست ما رسيده است. مردمي كه حتي بديهيات اخلاق اجتماعي را هم رعايت نمي كردند . پيامبر با چه صبوري

ص: 8794

با اين افراد برخورد كرده است . يكي از اين آيات اين است كه خانم هاي مسني كه اميد ازدواج ندارند و سنين بالايي دارند اشكالي ندارد كه بدون حجاب ظاهر شوند . البته به شرطي كه خود را آرايش نكرده باشند . يعني در صورتي كه ساده باشند حجاب بر آنها واجب نيست . البته در جامعه ي ما يك مقدار برعكس است . يعني افراد مسن خيلي حجاب خود را رعايت مي كنند در حالي كه جوان ها خيلي حجاب را رعايت نمي كنند . ما بايد مراقب باشيم كه به آنچه خدا فرموده عمل كنيم .

سوال – گاهي اوقات براي ما يك فرصت هاي خوبي پيش مي آيد و اين احساس را داريم كه اين فرصت ها را فقط براي خود مي خواهيم . مثلاً به هم رشته اي هاي خود نمي گوييم كه فلان مركز استخدام دارد . تا آنها سريع تر نرفته و جاي ما را نگيرند و آن موقعيت شغلي را از دست ما بگيرند . يا مثلاً كار با يك نرم افزار را بلد هستيم و از آن راه امرار معاش مي كنيم ولي سعي مي كنيم كه به بقيه ياد ندهيم تا آنها نيز رقيب ما نشوند . من مي خواستم بدانم اين رفتارها طبيعي است و يا بخل است و بايد از آنها دوري كنيم ؟ گاهي من فكر مي كنم كه اينگونه كمك كردن ها به يك صورتي زياده روي در انفاق محسوب مي شود . به ياد آن آيه از قرآن مي افتم كه مضمون آن اين است كه دست خود را آنقدر

ص: 8795

باز و گشاده نكنيد كه هرچه داريد بدهيد و بعد سرزنش شده باقي مانده و آنچه سهم خودتان است را هم نداشته باشيد. آيا بايد در اين طور موارد هيچ فرصتي را برملا نكرد و فقط وقتي از ما پرسيدند به آنها بگوييم ؟

پاسخ – اين مثال در مكان هاي مختلفي مصداق دارد . اين مسئله براي ما نيز پيش مي آيد . مثلاً يك حرفي را از يك كتابي مي خوانيم اما مي گوييم به فلان روحاني نگوييم . ممكن است بالاي منبر رفته و همين حرف ها را بزند و باعث شود كه منبر ما تعطيل شود . الان كشورهاي پيشرفته آخرين دستاوردهاي تكنولوژي خود را هيچگاه برملا نمي كنند . اين مسائل جزو اسرار كشور آنها است . مثلاً يك شبكه ي ماهواره اي علمي هيچگاه آخرين دستاوردهاي علمي را در آن نمايش نمي دهد . چون مي خواهد در انحصار خود آن كشور باشد . اينكه اجازه نمي دهند ما انرژي هسته اي داشته باشيم براساس همين نگاه و تفكر است . اين مسئله تا رده هاي پايين تر هم وجود دارد . ريشه ي اين مسئله همانطور كه در سوال توضيح داده شده همان بخل و تنگ نظري است . و ربطي به آن آيه ي قرآن ندارد . مضمون اين آيه اين است كه الان يك مقدار پول داريد و فردي هم نيازمند است . شما امروز براي كار خود نيز از آن پول نياز داريد و گرفتار هستيد . نبايد همه ي آن پول را انفاق كنيد . بسياري از خانم ها از اين قضيه ناراحت هستند

ص: 8796

. مي گويند كه همسر ما همه ي پول خود را به خانواده و اقوام خود مي دهد ولي ما براي مسائل اوليه ي زندگي خود محتاج هستيم . اين كاري است كه به كم عقلي ما مي انجامد . بعد هم خود ما مشكل پيدا مي كنيم و دعواهاي خانوادگي بوجود مي آيد . اما اگر ما اين نرم افزار يا فرمول را به چند نفر ديگر هم بگوييم اينطور نيست كه ديگر راه بسته باشد . خدا در دو آيه ي قرآن به زيبايي مي گويد . در يك آيه مي فرمايد: اگر در مجلسي جا كم است و شما نشسته ايد و مي توانيد به گونه اي بنشينيد كه فرد ديگري هم در كنار شما بنشيند، اين كار را بكنيد . مثلاً ماشين خود را پارك مي كنيد طوري اين كار را بكنيد كه يك ماشين ديگر هم بتواند پارك كند . يا يك مغازه اي بزرگ است صاحب آن مي تواند يك بخش هايي از آن را نيز به اشخاص ديگر بدهد تا براي آنها نيز ايجاد اشتغال شود . با اين كار يك جايگاه و شغلي براي فردي فراهم مي كنيد. گاهي در ذهن ما اين مسئله بوجود مي آيد كه جا براي خود ما كم مي آيد . خدا در آيه ي ديگري فرموده است كه ما وسعت ايجاد مي كنيم . مثلاً اگر من يك مطلبي را بلد هستم و به طلبه ي ديگري هم ياد دادم اينطور نيست كه ديگر مطلب تمام شده باشد و معارف الهي ديگر قفل شده باشد . با اين كار خداوند در

ص: 8797

جاي ديگري مطلب ديگري به من ياد مي دهد . آيا اگر شما اين نرم افزار را به ديگران ياد بدهيد نرم افزارهاي ديگري نمي آيد ؟ در اين صورت پس هيچ استادي نبايد تكنيك هاي علمي را به شاگردان خود بياموزد كه آنها نيز در آينده رغيب او نشوند . يك دكتر خوبي هميشه مي گفت : ما هيچگاه دعا نمي كنيم كه مردم مريض شوند ولي دعا مي كنيم اگر فردي بيمار شد خداوند او را به نزد ما راهنمايي كند . چون طبيعي است كه مردم مريض مي شوند . قرآن نيز گفته است كه بيماري در اين عالم وجود دارد . من نبايد بخل ورزيده و خست كنم بلكه بايد اين تكنيك را ياد ديگري هم بدهم . فكر نكنم كه دست خدا بسته است . گاهي اتفاقاتي در زندگي پيش مي آيد كه انسان اصلاً در محاسبات خود نمي آورده است . يك بار يك سفر عمره ي خوبي بود كه به سراغ من آمده بودند اما من نمي توانستم بروم و شخص ديگري را معرفي كردم . همان سال من براي اولين بار به حج تمتع دعوت شدم. آن فرد گفت كه تو مانند يك وزنه بردار من را بالاي سر خود بردي و جلو انداختي . كمتر كسي اين كار را مي كند. اما خداوند يك سفر بزرگتري را براي تو پيش آورد . تو من را به يك سفر عمره فرستادي ، خدا تو را به حج تمتع فرستاد. دل ما بايد دريا باشد و با خدا بيشتر ارتباط داشته باشيم . دست خدا باز است ،

ص: 8798

ما نبايد بترسيم . ضمن اينكه لازم نيست يك فرمول كامپيوتري كه بلد هستيد در همه جا باز گو كرده و به هم بگوييد . بلكه مي توانيد اگر در يك ميهماني كسي سوال كرد به او ياد بدهيد . اگر خدا ببيند كه يك مقدار ما دريا دل شده ايم ، اتفاقات بزرگتري را پيش مي آورد كه درمانده نشويم .

دعا مي كنم كه خداوند يك دل بزرگ به ما بدهد كه هرچه بلد هستيم به ديگران نيز آموزش دهيم .

90-06-21

سوال – من مدتي است كه به عنوان صندق دار و حساب دار فروشگاه مواد پروتئيني مشغول كار هستم . در اين مدت متوجه شدم كه در فروش آنجا حلال و حرام زيادي هست مثلا اگر مرغي را وزن كنند ، براي قيمتش به اين نگاه مي كنند كه طرف بومي است يا مسافر است ، اگر مسافر باشد قيمت را بالاتر از حد حساب مي كنند يا گاهي وزن بالاتري مي گويند كه مي دانم در اين حد نيست و خيلي موارد ديگر ولي چون كار من فروشندگي نيست نمي توانم به طور مستقيم دخالتي بكنم اما من نگران درآمدي هستم كه در اين شغل كسب مي كنم . من از گناه آنها ناراحت هستم . ولي نمي دانم چه كار كنم ؟

پاسخ – مسئولان اين كار بخاطر مبلغي بيشتر آتشي را وارد زندگي خودشان مي كنند. آنها مطمئن باشند كه اين پولها نخواهد ماند و مايه آرامش زندگي آنها نخواهد شد . ممكن است كه مدير اين مجموعه بيست سال اين كارها را انجام بدهد و بعد دامادي

ص: 8799

بگيرد كه او يك پاره آتش باشد و همه ي زندگي او ، همراه با آبرويش و همه آنچه كه از اين درآمد كسي كرده است به باد بدهد . ما نمونه هاي زيادي از اينها را داشته ايم . اين درآمدها مثل پشمك است كه ظاهرش بزرگ است ولي در يك مشت جا مي گيرد . يك كسي نفت فروش بود . و انگشت شصت خودش را روي در پيت نفتي مي گذاشت كه كمتر نفت جا بشود. فردي به او گفت كه مگر يك شصت چقدر حجم دارد؟ او گفت : من در روز و ماه و سال خيلي پيت نفت مي فروشم و با اين كار حجم آن زياد مي شود . بالاخره او تاجر نفت شد و خيك هايي از نفت وارد مي كرد . يك روز در وسط دريا كشتي گرفتار طوفان شد و آنها مجبور شدند كه خيك هاي نفت را به دريا بريزند تا نجات پيدا بكنند . هر چه خيك هاي نفت را به دريا مي ريختند كشتي سبك نمي شد تا اينكه وقتي آخرين خيك نفت را به دريا ريختند و كشتي سبك شد . صاحب نفتها گفت كه من شصت شصت بردم ، خيك خيك ريختم . اگر روزي آنها بخواهند توبه كنند پيدا كردن صاحب هاي حق براي آنها امكان پذير نخواهد بود . سوال ايشان يك جنبه ي اخلاقي دارد كه ايشان بايد به مسئولين آنجا امر به معروف و نهي از منكر بكنند .ايشان مي توانند نامه اي بنويسند و بدون امضا و معرفي براي آنها بفرستد . اينكه درآمد ايشان ازنظر

ص: 8800

فقهي حلال است يا حرام بايد از دفتر مرجع تقليد شان پرسيده بشود .

سوال – وقتي در فكر من چيزهاي بدي نقش مي بندد ، پشيمان مي شوم ولي نمي دانم چكار بكنم . آيا من مرتكب گناه مي شوم ؟

پاسخ – گفتم كه بر خيالت راه نظر ببندم ، گفتا كه شبرو است و از راه ديگر آيد . اين خيالات دو حالت دارد . يك وقتي خود من مقدمات اينها را فراهم مي كنم . يعني من زمينه ي آنرا آماده مي كنم و بعد خيال مي آيد. من به پسر ها در دانشگاه مي گويم كه شما پشت سر خانمها ننشيند زيرا هم از نظر اخلاقي و هم از نظر رواني خوب نيست . بعضي ها مراعات حجاب را نمي كنند و شما هم كه مجردهستيد و وقتي شب مي خواهي درس بخواني خيالات روز تو را بيچاره مي كند . اگر انسان كه در خيابان راه مي رود به هر جا و به هر كسي نگاه بكند ، در شب هنگام خواب خيالات به سراغش مي آيد . پاسبان حرم دل شده ام شب همه شب تا در اين پرده جز انديشه ي او نگذارد . اگر انسان بتواند وروردي چشم و گوشش را كنترل بكند ، كم كم دلش هم تحت كنترلش قرار مي گيرد . حالا يك وقت فرد خودش را كنترل مي كند و مقدمات را فراهم نمي كند و مرزها را مي بندد ولي باز خيالات حمله مي كند ، اين خيالات نمي توانند كاري بكنند و خودشان عقب نشيني مي كنند . اميدوارترين فرد

ص: 8801

روي زمين شيطان است و هيچ وقت نااميد نمي شود. ذكراستغفار ذكر مباركي است . ما يك خطاهايي مي كنيم كه خودمان هم نمي دانيم . ما با استغفار كردن مي توانيم اينها ار بپوشانيم.

سوال – مدتي است كه به آقايي دلبسته ام و سكوت كرده ام و كسي از اين ماجرا چيزي نمي داند . سكوت كردن براي انساني درشرايط من كار سختي است اما قبل از اينكه با اين آقا آشنا بشوم و دل ببندم ، با خدا آشنا شدم و مغرورانه مي گفتم كه من عاشق خدا هستم و درگير عشق زمنيني نيستم . من حتي همه را به داشتن عشق زميني محكوم مي كردم . حالا كه به اين آقا دلبسته ام كمي از خدا دور شده ام . من ناراحت هستم كه دلبسته ي كسي به جز خدا شده ام . من كه هميشه براي ظهور آقا امام زمان (عج) دعا مي كردم ، حالا شب هاي جمعه در دلم مي گويم خدايا مي شود من اول به آن آقا برسم و بعد امام ظهور بكند . راهنمايي بفرماييد .

پاسخ- مني كه لفظ شراب از كتاب مي شستم ، زمانه كاتب دكان مي فروشم كرد . اين داستان خيلي از ما انسانها است كه خيلي ها را بخاطر چيزي تحقير مي كنيم و آنها را منع و سرزنش مي كنيم و بعد همان بلاها سر خودمان مي آيد . اينجور دلبستن ها دو حالت دارد . يك وقت انسان بر اساس نياز غريزي خودش دوست دارد كه همسري داشته باشد و اين مخالف با عشق خدا نيست .

ص: 8802

اميرالمومنين هم به حضرت فاطمه علاقمند شد وحضرت فاطمه هم به همسرش دلبسته بود . پس اگر كسي به كسي دل بست نبايد خدا را فراموش كند . مهم اين است كه يك رنگي از خدا در دلبستگي باشد . يعني يك انساني باشد كه پاك ،متدين ، باعفت و خدا ترس باشد . و ما را به خدا نزديكتر بكند . بايد در اين دلبستن يك زمينه هاي مثبت باشد نه اينكه مايه ي آزار من باشد . مثلا من به كسي دلبسته ام كه او اصلا در اين فكر نيست يا اينكه به فرد ديگري دلبسته است و من در اينجا دچار خود آزاري مي شوم . يعني من دارم گرفتار يك نوع خيالاتي مي شوم كه اين خيالات من را اذيت و آزار مي كند . يك نفر مي تواند قبل از اينكه پيامي از طرف اين خانم ببرد به اين آقا بگويد كه شما مي خواهيد ازدواج كنيد يا نه . خانمي به من گفت كه من به مجري تلويزيون دلبسته ام . اين اشتباه است زيرا اين مجري خودش زن و بچه دارد. درضمن شما با اين دلبستگي دچار خيالات مي شويد . شما بايد با كسي كه همسان و كفو شما است ازدواج بكنيد و دل ببنديد . اينكه من كسي را ببينم و به او دل بنندم كار عاقلانه اي نيست . پدر دختر خانم ها مي تواند دنبال داماد خوب بگردد . شما روي زمين سرمايه گذاري مي كنيد ولي روي انسان سرمايه گذاري نمي كنيد. پس اين دلبستگي بايد در چارچوب باشد . هزار فكر و

ص: 8803

خيال در سرميهمان هست كه يكي از آن هم در سر صاحبخانه نيست .

سوال – من 27 سال سن دارم . بتازگي داراي فرزند هم شده ام . شوهر من مرد با ايمان و خوبي است . من هميشه شاكر خدا بوده ام . ولي مشكل من اين است كه الان دوسال است كه همسر من يك ريال هم به من پول نداده است. من هميشه خجالت كشيده ام كه از آنها پولي بخواهم . پس انداز اندك او را هم خودم نگه مي دارم ولي هيچ وقت به اودست نزده ام . چون مي ترسم همسرم ناراحت بشود. او اصلا فكر نمي كند كه شايد من نيازي به پول داشته باشم . من مدتهاست كه براي خودم هيچ چيزي نخريده ام ، حتي براي خريد گل سر از پدر و مادرم با شرمندگي پول مي گيرم . شوهرم مرد خسيسي نيست و خرج هاي زيادي براي خانه مي كند ولي من جزو خرج هايش نيستم . آيا ندادن خرجي اشكال ندارد ؟ من چه برخوردي با اوداشته باشم ؟

پاسخ- كسي به بازار رفت و گفت كه من يك طوطي سخن گو مي خواهم . يك طوطي تضميني خريد و به خانه آمد . طرف گفت كه طوطي صحبت نمي كند . فروشنده گفت كه در قفس طوطي بايد آئينه باشد تا حرف بزند . باز هم طوطي صحبت نكرد . فروشنده گفت كه در قفس طوطي بايد تاب هم باشد . اما باز طوطي حرف نزد . فروشنده گفت يك وسيله ي دكوري در قفس طوطوي بگذاريد . سه روز بعد طوطي

ص: 8804

مُرد . فروشنده گفت كه طوطي هيچ حرفي نزد . خريدار گفت : در آخرين لحظه طوطي گفت كه در مغازه ي پرنده فروش آب و دانه پيدا نمي شد ؟ يعني پرنده از گرسنگي مرد . بعضي از مردها فكر مي كنند كه خانمها فرشته هستند و هيچ نيازي ندارند و فقط بايد به مردها سرويس بدهد .اين آقا چون تابحال زن نداشته و پدر و مادرش هم به او ياد نداده اند ، فكرمي كند همين كه همين خوراك براي خانم كافي است . بسياري از خانمها كه سركار مي روند بخاطر داشتن استقلال مالي است و الان خانم از كار خوشش مي آيد و نه كار آسان است . اين خانم در خانه شان ديده كه وقتي پدرش مي خواسته به مادرش پول بدهد با خسيسي تمام به او پول مي داده است و فكرمي كند كه من خودم كار مي كنم تا مثل مادرم نشوم . اگر مردان ما متوجه نيازهاي خانم ها در خانه بشوند و بدانند نصف درآمدي كه دارند بخاطر كار كردن خانم ها در خانه است ديگر اين اتفاقات نمي افتد . اين خانم نامه اي به همسرش بنويسد و مشكلش را بگويد . شايد هم اين آقا فكر مي كند كه شما از پولهايي كه در اختيارتان هست مصرف مي كنيد . اينخانم بخاطر نجابت خودش دست به اين پول نمي زند . اين خانم مي تواند در نامه اجازه بگيرد كه براي كارهاي شخصي از آن پول برداشت بكند .

سوال – سوره ي نور آيات 11 تا 20 را توضيح بدهيد .

پاسخ- اين

ص: 8805

سوره در مورد مشكلات اخلاقي است كه در بعضي از جوامع گرفتار آن هستند . اين مشكل اخلاقي در مورد ارتباط بين محرم و نامحرم است . در تاريخ اسلام به يكي از همسران پيامبر تهمت زدند تا شخصيت پيامبر را پايين بياورند . الان هم در جامعه هست كه وقتي فردي داراي صورت سياسي يا فرهنگي يا ... است به فرزند و همسر او تهمت هايي مي زنند . قرآن مي فرمايد كه از اين تهمت ها نترسيد . و فكر نكنيد كه اين شر است . اين در مجموعه براي شما خير است . كساني كه به زنان پاكدامن تهمت هاي ناروايي مي زنند . اگر كسي تهمتهاي ناروا يا القاب ناروا به ديگران بدهد ، اين فرد هرچه مكه و كربلا رفته باشد و هرچه نماز خوانده باشد از بين مي رود . اين فرد در قيامت مي بيند كه پرونده ي اعمالش خالي است . دين فقط نماز خواندن و چادر سر كردن و مكه رفتن نيست . ما مي بنيم كه اين نمازها اثري در زندگي ما ندارد و حقيقتي را درك نمي كنيم . به قول مولوي از بس كه موش در انبار اعمال مان ريخته ايم اثري در اعمال خودمان نمي بينيم . قرآن به ما تذكر مي دهد كه مراقب اين تعمت هاي اخلاقي باشيم .

سوال – من از شركت نفت خوزستان با شما مكاتبه مي كنم و شب كار هستم . هفته گذشته كارشناس شما گريزي به كاركنان شركت نفت و امكانات آنها زدند و از معلمين كه دوست دارند شركت نفتي باشند صحبت كردند

ص: 8806

. همكاران ما با گرماي شصت درجه ي خوزستان در بدترين شرايط با جان و دل و با كمترين ادعا به نيت شكوفايي مملكت كار مي كنند . آنها آلودگي صوتي ، خطرات انفجار ،كارسخت در دريا و ايام تعطيلات را فقط بخاطر اينكه گاز هيچ خانه اي دركشور ما قطع نشود تحمل مي كنند . ما خودمان و خانواده مان را فداي مملكت كرده ايم . اينجا زماني در دست انگليسي ها بود ولي الان بچه هايي در اينجا هستند كه نماز شب مي خوانند . آيا درست است اگر نامي از ما هست با بي مهري باشد . هميشه در مورد ما اين جوري قضاوت مي كنند . از اينكه در اين برنامه از ما به بي عدالتي يادشده است دلخور شده ايم . راهنمايي بفرماييد .

پاسخ – ما تذكري همراه با عذر خواهي مي دهيم . نظر ما اين نبود كه قشري را تحقير بكنيم يا زخمات آنها را ناديده بگيريم . هر شغلي سختي ويژه ي خودش را دارد . معلمي كه سركلاس مي رود و با چهل بچه سر و كار دارد كه بعضي از آنها خيلي شيطان هستند و رمقي برايش نمي ماند سختي كار خودش را دارد و رفتگر زحمت كشي كه در صبح سرد زمستان خيابانها را تميز مي كنند سختي كار خودش را دارد .آن پرستاري كه بايد بالاي سر بيمار باشد و آه و ناله او را تحمل كند سختي كار خودش را دارد . پليسي كه شش ساعت سر چهار راه مي ايستد تا ترافيك نشود سختي كار خودش را دارد و ...

ص: 8807

مسئولين ما بايد در كارها بالانس ايجاد بكنند . خلباني به من مي گفت كه در بعضي از كشورها حاضرند كه به ما پنج برابر حقوق مان در ايران به ما بدهند ولي ما بخاطر تعلق به كشور ،اين آب و خاك قبول نمي كنيم . متخصص مغز و اعصابي مي گفت كه از دوبي مرا دعوت كرده اند كه چندين برابر حقوق اينجا را به من بدهند . ايشان در مسجد محل مي نشيند ، بيمارها را مي بيند و مداوا مي كند . ما چنين انسانهاي بزرگي داريم .

سوال – از اواخر تحصيلم در دانشگاه درمحلي كه هيچ ربطي به رشته ام نداشت مشغول به كار شدم . مدت يكسال است كه ازدواج كرده ام و همسرم قبل از ازدواج با شرايط من آشنا بود. ومن را با آن شرايط قبول كرد .همسرم از من توقع دارد كه سر هر مراسمي برايش كادوي خوبي بخرم . وقتي هم كه براي او كادو مي برم با غُرزدن هاي او روبرو مي شوم . او به من مي گويد كه تو خسيس هستي . به او گفته ام كه من در جستجوي كار مناسبي هستم ولي الان موقعيت خوبي ندارم ، پس سنگ صبور من باش . چيزي بگوييد كه من را آرام كند . راهنمايي بفرماييد .

پاسخ – چوعاشق مي شدم گفتم كه بردم گوهر مقصود ، ولي ندانستم كه اين دريا موج خون فشان دارد . اين داستان فقط براي شما نيست و كساني ديگر هم گرفتار آن هستند . كسي كه وارد يك كار جديد مي شود يا ازدواج مي

ص: 8808

كند يا خدا به او فرزندي مي دهد ، فكر سختي آنرا نمي كند . بعد متوجه سختي هاي آن مي شود. انسان بدنيا آمده است كه سختي ها را تحمل كند . يك خانمي براي گرفتن پول گل سر خجالت مي كشد از شوهرش پول بگيرد و شما با داشتن همسري كه براي شما كادو مي گيرد ناراضي هستيد . گاهي خانمها با هم مي نشينند و بعضي از آنها همسر پولداري دارد و اينها را به رخ هم مي كشند . با اين كار زندگي ديگران را نابود مي كنند . اين خانم بايد سختي ها را تحمل كند و با اين مرد بسازد و به زندگي هاي ديگر كاري نداشته باشيد . خدا وعده داده است كه به مردان كاري و با عفت كمك مي كند . همدلي شما براي اين مرد خيلي مهم است . شما نبايد به كادويي كه براي شما خريد ه بي توجهي نكندي . زندگي خودتان را خراب نكنيد .

90-06-14

سوال – در مورد حق رعيت از كتاب امام سجاد (ع) توضيحاتي بفرماييد .

پاسخ – حضرت مي فرمايد : حق زير دستان تو و مردم اين است كه آنها بخاطر ضعف خودشان و نيرومندي تو ، زير دست تو شده اند . پس بايد در بين آنها با عدل و داد رفتار بكني و براي آنها مثل پدري دلسوز باشي ،كارهايي كه آنها از روي ناداني انجام مي دهند ببخشي و در كيفر دادن اعمال بد آنها شتاب نكني . پس خدا را بسيار سپاس بگو بخاطر توانايي كه به تو داده است .

كتاب

ص: 8809

رساله ي امام سجاد(ع) بصورت مجزا چاپ شده است و شرح آن را آقاي نراقي انجام داده است . در اين كتاب به حق مردم مي رسيم . حضرت عباراتي را دارد كه همه ي حكومت ها را در برمي گيرد . حضرت در همين جملات كوتاه اضافاتي هم براي كساني كه بر جامعه ي اسلامي حكومت مي كنند دارد . كلمه ي رعيت از كلمه ي مراعات است يعني آنها كساني هستند كه بايد مراعات آنها را كرد . حضرت مي فرمايد: حق كساني كه تو بر آنها حكومت و سلطه پيدا كردي اين است كه تو بايد بداني كه تو قدرتي داشتي و مردم ضعفي داشتند و ضعف اينها باعث شده كه تو رئيس آنها بشوي . وقتي يك پزشك فهميد كه بيمار ضعيف است ، نبايد از قدرتش سوء استفاده بكند . مي فرمايد : بخاطر ضعفي كه اينها پيدا كرده اند واجب است كه تو بر مردم به عدالت رفتار بكني . الان مردم دنيا از تبعيض رنج مي برند . اگر شما پارتي داشته باشي كار پيدا مي كني ، مشكلات شما حل مي شود و پليس شما را جريمه نمي كند . تبعيض اولين چيزي است كه پايه ي حكومت را سست مي كند . عدالت خودش ضامن است . امروز مواد نگهدارنده حكومت عدالت است و عدالت حكومت را بيمه مي كنيد . عدالت مفهوم گسترده دارد . مثلا عدالت در اطلاع رساني ، عدالت سياسي ، عدالت اقتصادي . عدالت به معني يكسان نگري نيست . كسي از بانك وام مي خواهد و توان اين را دارد

ص: 8810

كه يك كار توليدي راه بيندازد . ولي كسي وام مي خواهد ولي توان اين كار را ندارد ،پس نبايد به او وام بدهند . شما پيشينه ي او را بررسي كنيد . پس كسي كه مي خواهد حاكم باشد ، بايد انسان شناس باشد و روانشناسي و جامعه شناسي هم بداند و حقوق را هم بفهمد . يا اينكه مشاورين قوي داشته باشد كه از آنها كمك بگيرد . در ضمن حاكم نبايد ديكتاتور باشد و بگويد حرف من درست است . اگر اين طور شد اين حكومت پيش مي رود. اين مفهوم وسيع عدالت مي شود. ما همچنان كه هنرپيشه مي خواهيم ، يك كارگر فني هم مي خواهيم . يك حاكم بايد اين حدود را بشناسد . اسراف نيست هرچه كني خرج روشني . ما بايد به آموزش و پرورش بيشتر توجه كنيم زيرا در آنجا انسان تربيت پيدا مي كند . در حاليكه خيلي از معلم ها آرزو مي كنند كه كارمند شركت نفت بودند. وقتي در جامعه انسان خوب تربيت نشد ، بايد پليس بيشتري تربيت بشود و بايد قوه ي قضائيه تقويت بشود . سالهاست كه در مورد عدالت در دنيا بحث مي شود. حاكم و سلطان بايد يك نگاه پدرانه به مردم بكند و مردم را مثل فرزندان خودش ببيند . پدر وقتي فرزندش خطا كند باز مراقب او هست و او را رها نمي كند و اميد دارد كه او خوب بشود. در نامه مالك ، حضرت امير مي فرمايد كه وقتي والي مصر شدي ، مردم را مثل يك طعمه نبيني و آنها را مثل گرگ

ص: 8811

بدري .من مديري را مي شناسم كه وقتي مديريت را بدست آورد همه ي زير دستان خودش را عوض كرد و اقوام خودش را بجاي آنها آورد ولي مديريت او دوام نياورد . اينها را حضرت از منظر حكومت سلاطين مي گويد . اين حاكماني كه هر روز سرنگون مي شوند ، اگر اين قوانين را رعايت مي كردند ، ساقط نمي شدند .

سوال – سوره مومنون آيات 28 تا 42 را توضيح بدهيد.

پاسخ – اين آيات در مورد درگيري تاريخي انبياء با مردمي است كه قيامت را نمي فهميدند . آنها مي گفتند كه قيامت و حساب و كتابي وجود ندارد و همين دنياي ماست و ما دوباره زنده نمي شويم . اينها خيالاتي است كه به سر شما زده است . خدا مي فرمايد: روزي كه تو نبودي من تو را آوردم ، پس بعد هم مي توانم تو را زنده كنم . انشاء الله انسان دست از غرور خودش بردارد .

سوال – در ادامه ي حق رعيت توضيحاتي بفرماييد .

پاسخ – حضرت مي فرمايد : بالاخره مردم ناداني هايي مي كنند . زيرا اطلاعاتي كه تو داري ،آنها اين اطلاعات را ندارند و گاهي به تو انتقاد بيخود مي كنند ، گاهي به تو فحش مي دهند و از تو ابزار نگراني مي كنند ، تو جهل آنها را ببخش و زود آنها را مواخذه نكن و وسعت نظر داشته باش . خوارج روبروي حضرت علي (ع) آيات جهنم را مي خواندند . ابن عباس مي گفت كه آقا اينها را تبعيد كنيد يا حقوقشان را قطع كنيد

ص: 8812

ولي حضرت مي فرمود : نه ، آنها كاري نمي كنند . ولي وقتي آنها شمشير كشيدند و مسلحانه ايستادند و فتنه بپا كردند حضرت با شمشير جلوي آنها ايستاد . مي فرمايد : اگر خواستي كسي را مواخده كني ، با آنها با ملايمت برخورد كن . اگر با مردم باعدالت برخورد كردي و مثل پدر با آنها بودي و در مجازات آنها عجله نكردي ، حالا شكرگزار خواهي بود . يعني حضرت مي فرمايد كه شكر خدا در اينجا براي تو اين كارهايي است كه بايد انجام بدهي . شكر عملي تو اين است كه اين كارها را انجام بدهي . هر نعمتي شكري دارد و شكر آن متناسب با آن نعمت است . اگر شما ماشين داري ، براي شكرگزاري ، يك نفر كه در باران ايستاده است را سوار كن . فقط با گفتن الحمدلله شكر كامل نمي شود . پس شُكر حاكمان اين است كه اينجوري عمل بكنند .

سوال – من دختر بيست و نُه ساله اي هستم كه در خانواده ي بي حجاب بزرگ شده ام ولي الان هفت سال است كه باحجاب شده ام و در اين راه خيلي مقاومت كرده ام . الان براي ازدواج مشكل پيدا كرده ام . من دوست دارم كه با يك فرد با ايمان ازدواج بكنم ولي كسي كه به خواستگاري من مي آيد با معيار هاي من همخواني ندارد . و اگر با معيارهاي من هم خواني داشته باشد با معيارهاي خانواده ام جور درنمي آيد . خانواده ي من راضي نيستند كه با يك خانواده ي مذهبي وصلت بكنند

ص: 8813

. من براي ازدواج خودم با مشكل مواجه هستم . راهنمايي بفرماييد.

پاسخ – ارزش حجاب ايشان از ارزش حجاب دختر خانمي كه از اول در خانواده ي مذهبي

بوده است خيلي بالاتر است . خدا به هر كسي كه براي كاري سعي و تلاش بيشتري بكند و رنج بيشتري بكشد ، ثواب بيشتري مي دهد . گنج ها و اجرها براساس رنج ها تنظيم مي شود نه بر اساس نتيجه ي كار . روايت داريم كه هر كس بامشقت قرآن را حفظ بكند دو پاداش دارد . كسي كه پول نداشته و خانواده اش هم ضد قرآن بوده اند و اتاق جداگانه اي هم نداشته كه قرآن حفظ بكند ، اجر بيشتري مي برد . ايشان سعي بكند كه مقاومت خودش را با محبت در دل ديگران جا بيندازد . حالا كه ايشان باحجاب شده است سعي كند كه از بقيه اعضاي خانواده مهربانتر بشود . در اينجا شما بايد دل آنها را بدست بياوري . ديگر اينكه ايشان مطمئن باشند كه خدا فرد پاكي را در زندگي ايشان قرار خواهد داد و البته اين داماد هم با اين خانواده مشكلاتي خواهد داشت . ايشان مي تواند كتابي كه در مورد زندگي شهيد چمران است را بخواند . همسرش مي گفت كه وقتي من با او ازدواج كردم خانواده ام با شدت با او مخالف بودند . او يك فرد گمنام وغريب در لبنان بود ولي من دختر يك تاجر الماس لبناني بود . چمران كاري كرد كه مادر خانم مخالف ، شيفته ي او شد .

سوال – من يك دختر بيست و

ص: 8814

يك ساله و دانشجوهستم . من همه ي بود و نبود خودم را خدا مي دانم . ولي با اتفاقاتي كه براي من مي افتد مطمئن هستم كه خدا من را دوست ندارد . من با اينكه زحمت فراواني براي درس خواندن كشيده ام براي بار دوم مشروط شده ام . پدر و مادر من هر دو اعتياد دارند و من تنها با درس خواندن مي توانم خودم را نجات بدهم . خيلي نااميد هستم .لطفا من را راهنمايي بفرماييد .

پاسخ – انشاءالله خدا به اين پدر و مادرها يك عقل صحيحي بدهد كه بدانند كه آنها مال خودشان نيستند . به اين دختر خانم هم مي گوييم كه اين جوري نيست كه خدا با شما قهر كرده باشد . يك جاهايي تلاش بيشتري مي طلبد . دختري كه پدرش دكتر است و همه ي امكانات را دارد و درس مي خواند ، خيلي اجري ندارد زيرا او اگر درس نخواند مرتكب گناه مي شود . مردم دوست دارند كه به سيرك بروند زيرا درسيرك يك حيوان وحشي رام شده است و اين براي مردم تماشايي است . در خانه ي شما هيچ كس آرام نيست ، شما بايد بتواني در كنار اين پدر و مادر آرام بگيري و يك جاي دنجي در اين خانه براي خودت بسازي . داريم كه وقتي مغولها حمله كرده بودند ، خواجه نصيرالدين طوسي در زير بوته هاي پرحجم كتاب خودش را مي نوشت و صداي چكمه ي سربازان را مي شنيد كه آنها هر كسي را كه مي ديدند مي كشتند . اين يك نويسنده ي آرام

ص: 8815

است . وقتي اين خانم به مقاماتي برسد مي تواند بگويد كه من با رنج و زحمت به مقصد رسيده ام.

90-06-07

با آنكه ننوشيديم از آن چشم شرابي مهمان كن از آن بوسه مرا بوسه ي نابي ، اي ترس تو را شكر كه با اين همه ترديد يك بار نياويختم از سقف طنابي ، من عارف دلتنگم يا زاهد دل سنگ هر روز نقابي زده ام روي نقابي ، يك عمر ملائك همه گشتند و نديدند در نامه ي اعمال من مست ثوابي ، ساقي همه بخشوده ي يك گوشه ي چشمي آنجا كه تو باشي چه حسابي ! چه كتابي !

سوال – من از زمان قبل از سن تكليف تا آنجا كه توانسته ام خوانده ام و بعد از سن تكليف تا آنجا كه توانسته ام واجباتم را انجام داده ام . بتازگي مرجع تقليد داشتن ذهن من را درگير كرده است . براي رفقع اين مشكل من تا جزء بيست قرآن را با معني خوانده ام ولي چيزي دراين زمينه پيدا نكردم . من نوزده ساله هستم . راهنمايي بفرماييد .

پاسخ – ما به ايشان تبريك مي گوييم كه ايشان به تكاليف خودش عمل كرده است كه اين به خانواده شان برمي گردد . لازم نيست كه مسئله ي مرجع تقليد حتما در قرآن بيايد . مثلا در قرآن چنين چيزي نيست كه وقتي شما مي خواهيد خانه بسازيد به يك مهندس احتياج داريد كه نقشه ي خانه ي شما را بكشد . اينكه شما چه نوع غذايي بخوريد در قرآن نوشته نشده است . در قرآن چيزهايي نوشته

ص: 8816

شده است كه اگر بشر و همه ي دانشمندان تا روز قيامت فكرشان را روي آن مي گذاشتند باز به آن دست پيدا نمي كردند . اينها را بايد در قرآن جستجو كرد . در قرآن مي توانيم بحث اندازه ها را ببينيم . كلا هستي بخاطر بهم ريختن اندازه ها بهم ريخته است . مردم نمي دانند كه اندازه ي سرمايه داري و فقر چه ميزان است ؟ يك عده از گرسنگي در سومالي دارند مي ميرند و يك عده در امريكا و اروپا از پرخوري دارند مي تركند . اندازه ي ارتباط با رفيق، همسر ، مردم ، حاكمان . يك تصوير وقتي كاريكاتور مي شود كه اندازه هايش بهم مي خورد . الان زندگي ما كاريكاتوري شده است و به همين دليل خنده دار است . وقتي هم كه مصيبت مي آيد بخاطر اين است كه اندازه ها بهم مي ريزد . قرآن در شب قدر كه شب اندازه گيري است نازل شده است . حالا ما از كجا بفهميم كه بايد مرجع تقليد داشته باشيم ؟ بايد از همان جايي بفهميم كه الان در همه جاي دنيا مردم يك پزشك خانواده دارند .اگر كمي سرما بخورند پزشك خانواده پرونده ي پزشكي طرف را بررسي مي كند و دارو تجويز مي كند . انسان در يك مورد مي تواند درس بخواند و مجتهد بشود ولي در همه ي رشته ها نمي توانيم متخصص بشويم و بايد به متخصص آن رشته مراجعه كنيم كه مثلا من نمازم را چطور بخوانم و در مورد ارث ، خمس و زكات چكار بايد بكنم . افرادي

ص: 8817

كه در اين رشته به كارشناسي ارشد رسيده اند مجتهد نام دارند . و مرجع تقليد شده اند .

سوال – چهار سال است كه شديدا وسواس دارم. هر كاري مي كنم نمي توانم وسواس را كنار بگذارم . سخت در عذاب هستم و به خودكشي فكر مي كنم . بخاطر وسواس نماز را هم رها كرده ام . از بس كه گريه كردم و خدا را صدا زدم گريه كردم . راهنمايي بفرماييد .

پاسخ – كساني كه دچار اعتياد مي شوند ، كساني كه مي خواهند به آنها كمك كنند تا ترك كنند ، اولين جمله اي كه به فرد معتاد مي گويند : اين است كه تو بايد خودت بخواهي . خدا مي گويد كه تا خودت نخواهي من هم به تو كمك نمي كنم . تو خودت به خودت رحم نمي كني ، آنوقت انتظار داري كه من به تو رحم بكنم . خدا به كسي رحم مي كند كه او خودش به خودش رحم كند . من سرنوشت خودم را دوست دارم و مي خواهم كه خوشبخت بشوم . به دختر خانم مي گويند كه اين پسر معتاد است و به درد ازدواج نمي خورد ولي دختر مي گويد كه من عاشق او شده ام . اين دختر خانم خودش به خودش بي رحمي مي كند و خودش ، خودش را به آتش مي كشاند . شما داريد به جان ، روح و روان خودت آتش مي زني . كساني كه سواس دارند بايد سه چيز را بدانند . اينكه وقتي براي وضو گرفتن به اندازه پنج تا غسل كردن

ص: 8818

آب هدر مي دهند بدانند كه در جاي ديگري مادري آب ندارد كه به بچه اش بدهد . در روز قيامت همانطور كه جگر اين مادر را سوزاندند ، خدا آنها را مي سوزاند . افراد وسواسي خودشان و ديگران را اذيت مي كنند . اين بزرگترني گناه است كه انسان هم خودش و هم ديگران را آزار بدهد . تمام اقوام با افراد وسواسي قطع رابطه مي كنند . چون مي دانند كه اگر به خانه ي آنها بروند ، بعدا مي خواهد تمام زندگي را آب بكشد . اين يك توهين به همه است زيرا شما همه را نجس مي دانيد . همه با شما قهر مي كنند و اطرافيان از تو بيزار مي شوند . كمي فكر كنيد . يك فرد وسواسي به همه ي عالم توهين مي كند . همان خدايي كه گفته وقتي دستت نجس شد بايد آن را بشويي ،همان خدا هم گفته كه با اين مقدار شستن دست شما پاك مي شود. شما به خدا و پيامبر مي گوييد كه شما نمي فهميد ، من بايد ده بار دستم را بشويم تا پاك بشود . خودكشي گناهي است كه بخشيده نمي شود زيرا كسي كه خودكشي مي كند يعني به خدا مي گويد كه من به آخر خط رسيده ام و از تو هم ديگر كاري برنمي آيد . اين اتفاق در اوج ياس و نااميدي مي افتد . شيطان در اين موارد خيلي خوشحال است زيرا انساني را در سلطه ي خودش گرفته است . فرد وسواسي بداند كه شيطان در او حلول كرده است . شما

ص: 8819

تا خودت نخواهي و تصميم نگيري نمي تواني از دست وسواسي بودن نجات پيدا بكني . شما بيخودي به خودت سوزن مي زني و جيغ و فرياد مي كشي كه خدايا به من كمك كن . ما بايد سعي كنيم كه به خودمان آزار نرسانيم . پادشاهي گرفتار خاك خوري شده بود . هيچ كس نتوانست كه او را مداوا كند . فردي گفت كه من مي توانم پادشاه را نجات بدهم . او به پادشاه گفت كه من در حضور همه مردم بايد شما را مداوا كنم . او گفت : اين درد شما با اراده ي ملكوكانه و مردانه معالجه مي شود . آيا شما چنين اراده اي را داريد ؟ شاه خيلي ناراحت شد و گفت كه بله دارم . از آن موقع به بعد خاك خوردن را كنار گذاشت .

سوال – روزي براي خريد روسري به مغازه اي مراجعه كردم مغازه دار روسري هايي را به من نشان داد كه قابل استفاده نبودند و گفت كه روسري بزرگتر از اين روميزي است نه روسري . من هم گفتم كه ما روميزي سرمان مي كنيم . ولي او به تمسخر خودش ادامه داد . البته من تا جايي كه شان من اجازه مي داد از حجابم دفاع كردم . جاي تاسف است كه در كشور شيعه حجاب را مسخره مي كنند .

پاسخ – اين هشدار گزنده اي براي كساني است كه مي گويند اينها مسائل مهمي نيست . و مجله چاپ مي كنند و عكس زنها را در ميادين ورزشي و پشت ميز اداره پشت مجله چاپ مي كنند و

ص: 8820

زن را از موضوع اصلي نجابت ، پاكي ، همسري و مادري آرام آرام جدا مي كنند . بعضي ها فكر مي كنند كه انقلاب فقط مي خواست زنها دوشادوش مردان در عرصه هاي اجتماع حاضر بشوند . اگر ما اين را مي خواستيم مي توانستيم از اروپا الگو مي گرفتيم و احتياج به خون دادن شهيدان و انقلاب نبود . بعضي ها فقط مي خواهند بازار گرمي بكنند . پروين اعتصامي كه زن روشنفكري بود مي گفت كه دختر امروز مادر فرداست . اگر كسي مي خواهد مادر باشد بايد وجاهت ، پاكدامني و عفت خودش را در جامعه حفظ بكند . البته همه ي فروشنده هاي ما اين طور نيستند . فروشندگان معتقد هم داريم . بعضي از فروشندگان و تجار مي گويند كه مردم اين مدل روسري را مي خواهند و تقاضا مي كنند . درست است كه مردم روسري هايي كه مثل روميزي است نمي خرند و شما مجبور هستيد كه روسري هاي ديگري بياوريد . ما مي خواهيم بدانيم كه چه كسي اين فرهنگ را در مردم جا انداخته است . شايد من با تبليغات و پشت ويترين گذاشتن اجناس خودم و گذاشتن مانكن ها ، اين عطش را ايجاد مي كنم .گاهي يك جنسي آنقدر تبليغ مي شود كه بچه ما مي گويد : پدر من از اين مدل مي خواهم . من در يكي از مناطق بالاي شهر دوبي رفتم . ما به چند تا از خانه هاي خيلي شيك كه در برج بودند رفتيم . من در آنجا دنبال آشپزخانه مي گشتم ولي آنرا نمي ديدم .

ص: 8821

در آنجا ما يك آشپزخانه ي اوپن نديديم . خانه هايشان طوري طراحي شده بود كه آشپزخانه هايشان معلوم نباشد كه خانمها در آشپزخانه راحت باشند و ديگر اينكه طوري طراحي شده بود كه محيط پر نور و آرام بخش باشد . ما فكر نكرده چيزي را از غرب آورده ايم و اسم آنرا پيشرفت و صنعت گذاشته ايم . اگر كسي اعتقاد داشته باشد كه درست و صحيح چيست از هر نوع جنس درست آنرا مي آورد . اگر كسي لوازم آرايشي و بهداشتي نامرغوب بياورد مغازه اش را تعطيل مي كنند زيرا مي گويند كه اين به جان و جسم مردم آسيب مي زند . اگر اعتقاد داشته باشيم كه اين نوع مانتو به روح و روان جامعه ضرر مي زند ، آن را جامعه عرضه نمي كنيم .

سوال – سوره ي حج آيات 39 تا 46 را توضيح بدهيد .

پاسخ – در اين آيات خدا مي فرمايد : اگر ما گروهي را بر زمين حاكم كرديم ، آنها اول نماز را به پا مي دارند و زكات مي پردازند و كارهاي خوب را در جمعه بپا مي دارند . بعد به مشكلات اقتصادي مي پردازد . پرداخت زكات ايمان قوي مي خواهد . مصرف زكات براي فقرا و مساكين است .

آقايي مي گفت كه بعضي ها در ماه رمضان در خيابان سيگار مي كشند آيا ما وظيفه اي نداريم ؟ گفتم : بله ما و نيروي انتظامي وظيفه داريم . ولي بايد با يك زبان خوب به طرف بگوييم كه برادر عزيز با خدا قهر هستي يا خدا با

ص: 8822

تو قهر است . چكار داري مي كني ؟ امر معروف اين نيست كه فقط فرياد بكشيم و دعوا بكنيم .

سوال – پسري شانزده ساله هستم كه در هنگام تنهايي دچار گناهاني مي شوم . من از پس خودم برنمي آيم . وقتي تنها مي شوم از خدا و نظارت او بر كارهايم غافل مي شوم . لطف كنيد راه كاري به من بدهيد .

پاسخ – يكي از دستورات ديني ما اين است كه براي عموم انسانها تنهايي مضر است . مگر آنجايي كه مي داني در تنهايي ، تو بر شيطان غلبه مي كني يعني به خودت خيلي مطمئن باشي . چطور اگر شما بخواهي نصف شب و در تاريكي از خانه بيرون بروي مي ترسي و كسي را همراه خودت مي بري ، در تنهايي هم شما بايد يك اسلحه با خودت ببري و الا هر جا شيطان ما را تنها گير بياورد به ما حمله مي كند . در تنهايي اگر شما مي توانيد بر دشمنان غلبه كنيد ، راه را برويد .

سوال – آيا صبر به اعتياد و بيكاري همسر نوعي ثواب اخروي است يا نوعي حماقت است ؟

پاسخ – يك وقتي مردي در دوران نقاهت اعتياد است و دارد كم كم اعتياد را ترك مي كند ، همسر او بايد مراقبش باشد تا او از اين بيماري نجات پيدا بكند . در اينجا اجر و پاداش هاي سنگين دارد . يك وقت طرف مي خواهد تنبلي بكند ، چنين صبري اجري ندارد . در اينجا بايد كاري بكنيد كه او از اين خواب گران بيدار بشود

ص: 8823

. اگر كسي خودش مي خواهد كه تا آخر عمر در منجلاب زندگي بكند ، كسي مقصر نيست . انساني كه دانشمند مي شود ذلت زانو زدن پيش يك استاد را تحمل كرده است . خارهاي زيادي در دست باغبان رفته است تا اين گلها را رويانده است . اگر كسي خار نمي خواهد گل هم نخواهد داشت . اگر كسي خواست بر اوج عظمت برسد بايد كارهاي دشواري انجام بدهد . انسانها مثل چاه مي مانند كه بالاخره به چاه مي رسند منتها بعضي ها با يك متر كندن به آب مي رسند ولي بعضي ها بايد چندين متر بِكنند تا به آب برسند و گاهي هم به آن نمي رسند . انسان وقتي چاه مي كند اولين دريافتي آن خاك است تا به آب برسي . در كنار صبر بايد تلاش هم كرد . با توكل زانوي اشتر ببند . بعد از صبر نوبت ظفر آيد .

سوال – يكي از نزديكان من كه خيلي براي من مهم است مشروب مي خورد و مي گويد كه من به كسي كاري ندارم . چيزي گناه دارد كه با آن كسي را اذيت بكنيم . من او را چطور راهنمايي بكنم كه به دلش بنشيند ؟

پاسخ – به اين فرد بايد گفت كه شما داريد خودتان را آزار مي دهيد . كساني كه دچار بيماري خود ارضاعي هستند خودشان را اذيت مي كنند . در رساله ي امام سجاد (ع) در مورد حق دست ، پا ، قلب ، روح ... صحبت شده است . دختري كه مي خواهد با يك مرد هرزه ازدواج

ص: 8824

كند همه او را نهي مي كنند زيرا او دارد خودش را اذيت مي كند . اين فرد در اول اين كار است. فردي كه سيگار مي كشد اول مي گويد كه من بيرون سيگار مي كشم و مسواك هم مي زنم كه دهانم بو نمي دهد . ولي بعدا اين كار را نمي كند . از كجا معلوم كه شما تا آخر عمر به همين ته استكان راضي باشي و بعد الكلي نشوي ؟ ما نبايد شان خودمان را كم نگيريم . گناهان كوچك به گناهان بزرگ مي رسند .

90-05-24

بي قرار توام و در دل تنگم گله هاست آه بي تاب شدن عادت كم حوصله هاست ، مثل عكس رخ مهتاب كه افتاده در آب در دلم هستي و بين من و تو فاصله هاست ، بي تو هر لحظه مرا بيم فروريختن است مثل شهري كه به روي گسل زلزله هاست ، باز مي پرسمت از مسئله ي دوري و عشق و سكوت تو جواب همه ي مسئله هاست .

سوال – من پسر بيست و سه ساله و سال آخر دانشگاه هستم . فعلا بيكار هستم و سربازي هم نرفته ام . شما فرموديد كه لازمه ي ازدواج سربازي رفتن و كار داشتن نيست . ولي خانواده ي من مي گويند كه هست . مي خواهم خودم يك نفر را براي ازدواج پيدا بكنم بخاطر اينكه مي خواهم با خانواده ام لج بكنم . شما كه حرفهاي رويايي مي زنيد ، راه رسيدن به اين حرفهاي رويايي را هم به خانواده ها نشان بدهيد . من بيكار با چه رويي به

ص: 8825

خواستگاري بروم . راهنمايي بفرماييد .

پاسخ – بنظر من خانواده ها شرايط جوانان شان را درك مي كنند يعني نيازهاي جوانان را درك مي كنند . خيلي از جوانان با همين شرايط مقدمات ازدواج را فراهم كرده اند ، يعني وقتي دو تا جوان بهم مي خورند و هم كفو هم هستند و مي توانند با هم زندگي بكنند و خانواده هايشان هم خوب هستند و پشتوانه ي خانواده را هم دارند مي توانند با هم ازدواج كنند و آينده ي درخشاني هم خواهند داشت . ما انسانها روي خاك و زمين سرمايه گذاري مي كنيم يعني در جايي هزارمتر زمين مي خريم كه فعلا برهوت است ولي بعدا قيمت پيدا مي كند . و همه به او مي گويند كه تو عجب عقلي داشتي . يك نفر مي گفت كه من مقداري سرمايه داشتم ، رب گوجه خريدم و سر سال كلي سود كردم . وقتي فردي پسته را مي كارد هفت سال بعد بار مي دهد . اول كه آنرا مي كارد خبري نيست ، فقط بايد آنرا آب و كود بدهد و از ان مراقبت مي كند تازه دعا هم مي كند كه پسته بار بدهد . دراينجا هم خدا به ما كمك مي كند و عقل ما مي تواند كار درست را انجام بدهد . اگر جواني به كار خلاف كشيده بشود ، شما پدر و مادر بايد جوب آنرا بدهيد . اگر اين جوان پايش را از جاده ي پاكي كج گذاشت و به گناه آلوده شد ، در اين گناه پدر و مادر شريك هستند. حالا ممكن است

ص: 8826

كه پدر و مادر بگويد چه كسي به اين پسر زن مي دهد ؟ شما بايد آينده نگر باشيد .اين جوان آينده دارد زيرا هم سالم و هم درسخوان است و اهل سيگارهم نيست و جربزه ي كار كردن را هم دارد . ما كه در قديم ازدواج مي كرديم هيچ كدام از اين امكاناتي كه الان داريم نداشتيم . انسان بايد كمي سختي بكشد ، ناز پروزده تنعم نبرد راه به جا . ممكن است كه شما چهار جا خواستگاري رفتيد و به شما جواب رد بدهند ولي ممكن است كه در جاي پنجم به شما جواب مثبت بدهند . در ضمن دروغ هم نگوييم . مثلا اگر ترم آخر تحصيلي هستيد نگوييد كه مهندس هستم ، واقعيت را بگوييد . شما مشكل ها وخوبي هاي پسرتان را بگوييد. اگر پسر ببيند كه اين خانواده روزي به او زن داده كه هيچي نداشته ، و به اميد خوبي و پاكي او و آينده ، به او دختر داده اند و به او اعتماد كرده اند ، وقتي اين پسر به جايي رسيد و اعتبار و آبرويي پيدا كرد ، آن روز ديگر بلا سر دختر نمي آورد و دنبال زن ديگري نمي رود و به او خيانت نمي كند. خيلي از كساني كه با خيانت ها روبرو مي شوند ، اگر به عقب برگردند مي بينند كه با شرايط شوهر نساختند . جواني به من مي گفت كه با اينكه من همسرم را دوست داشتم با اصرار خانواده ام همسرم را طلاق دادم ولي هنوز او را دوست دارم . من به پدرها و

ص: 8827

مادرها مي گويم حالا كه دو جوان همديگر را پيدا كرده اند هرچند مورد رضايت شما نيست ، درست است كه اين فرزند نافرماني كرده است ولي اين فرزند را شما تربيت كرده ايد ، نكند تربيت شما نقص داشته است ؟ البته منظور من كساني نيست كه هم كفو هم نيستند و اصلا بهم نمي خورند ، با اين فرزندان بايد بگونه اي ديگر برخورد كرد . آقايي به من گفت كه مي خواهم با خانمي ازدواج كنم كه دوازده سال از من بزرگتر است و يك فرزند هم دارد ولي پدر و مادرم با من مخالف هستند . من گفتم كه شما اشتباه مي كني و پدر و مادرت حق دارند . اما يك وقت پدر يا مادر مي خواهند كه مثلا خواهر زاده يا برادر زاده ي شان را براي فرزندشان بگيرند ولي فرزند او را دوست نداشته است . عروس خانمي هم كه وارد چنين خانواده اي مي شود كه با ازدواج آنها مخالف بوده اند ، بايد خودش را از قبل آماده مي كرده تا اين چنگ چند ساله تمام بشود . بايد صبوري بخرج بدهيد .

سوال – من ده سال دارم . ما معلمي داشتيم كه با چوبي كه اسم آنرا نازي گذاشته بود خيلي مي زد . هر حرفي كه ما مي زديم ده تا كتك مي خورديم . در ضمن ناظم هم ما را كتك مي زند . در مورد گناه كتك زدن توضيحاتي بدهيد .

پاسخ – در اين روزگار ما كه تربيت رمانتيك است چطور مي شود كه بچه ها را با چوب بزنند

ص: 8828

؟ اين به بي فرهنگي آن معلم بر مي گردد. بع تعبير ديگر به ناتوانايي آن معلم برمي گردد . ما نيازي به زدن با چوب نداريم . مگر انبياء بر سر مردم چوب زدند كه اين گونه شيفته ي آنها شدند ؟ ما نديدم كه پيامبر كسي را فلك كرده باشد . زدلبري نتوان لاف زد به آساني هزار نكته در اين نكته هست تا داني ، هزار سلطنت دلبري به آن نرسد كه دردلي به هنر خويش را بگنجاني . آقاي مهدي شجاعي در كتاب سانتاماريا داستاني بنام چوب كاري دارد . اين معلم ها حتما اين داستان را بخوانند تا تربيت و مدرسه را بگونه ي ديگري ببينند . نگويند كه بچه ها خيلي شيطان هستند . من با اين بچه ها سر و كار دارم و بعضي موقع ها به آنها اخم مي كنم يا از كلاس بيرون شان مي كنم ولي هيچوقت از چوب استفاده نمي كنم . در اين داستان معلمي چوبي دارد كه مي گويد : اين چوب براي نزدن است . البته شما دانش آموزان اين معلم ها را ببخشيد و بدانيد كه آنها مي خواهند شما را ادب كنند . جور استاد به زمهر پدر .

سوال – سوره انبياء آيات 11 تا 24 را توضيح بدهيد .

پاسخ – قرآن مي فرمايد : آنهايي كه ظلم كردند زندگي شان را در هم پيچيديم . ( مثل زندگي حسني مبارك ها ) وقتي مي خواهيم به حساب يك عده اي برسيم ، آنها پا به فرار مي گذارند و به جاي ديگري پناه مي برند .

ص: 8829

كجا فرار مي كنيد ؟ به مكان خودتان برگرديد و آدم بشويد . شما فكرنكنيد كه قرآن اينها را فقط به ظالمان بزرگ مي گويد .

سوال – خانمي بيست و هت ساله هستم و هفت سال است كه ازدواج كرده ام . همسر من فرد بسيار خوب و مذهبي است و در خانواده به راستگويي و خوبي معروف است . در تمام اين سالها هيچ مشكلي با آنها نداشته ام . ما تصميم گرفتيم كه بچه دار بشويم و همسرم تاكيد داشت كه من خيلي مراقبت داشته باشم تا فرزند خوبي داشته باشيم . در اين ميان من متوجه شدم كه همسر من سايت هاي غير اخلاقي را مي بيند و به نوعي معتاد آنها شده است . در ابتدا باورم نمي شد . من براي او دعا كردم كه خدا او را هدايت كند . آيا اين درست است كه مادر چون جنين را حمل مي كند اين قدر مراقبت بكند ولي پدر هركاري خواست انجام بدهد ؟ من نگران هستم كه نكند اين گناه روي فرزند من هم اثر داشته باشد و آن طور كه مي خواهيم او تربيت نشود . آيا من به همسرم بگويم كه از كار او خبر دارم ؟

پاسخ – مولانا گفت : دوش چه خورده اي دلا راست بگو نهان مكن چون خموشان بي گنه روي به آسمان نكن ، باده ي خاص خورده اي نُقل خلاص خورده اي بوي شراب مي زند خربزه در دهان مكن . وقتي شما يواشكي پاي فلان سايت و ماهواره بنشيني بعدا مشخص مي شود . مثل اين است كه

ص: 8830

ما بگوييم يواشكي زير خاك چيزي كاشته ايم . بعدا آن از زير خاك در مي آيد . اگر كسي بذر را روي خاك گذاشت جاي ان در سطل آشغال است ولي اگر آنرا زير خاك پنهان كردي رشد مي كند و بالا مي آيد . مولوي مي گويد : خاك امين و هرچه در وي كاشتي بي خيانت جنس آن برداشتي . خدا مي فرمايد : چه شما كاري را پنهان بكنيد چه نكنيد ، من حساب آنرا از شما مي خواهم . اگر پدر يا مادري كار بد يا خوبي از او سر زد بايد منتظر باشد كه اين شكوفه و جوانه بزند . قرآن مي فرمايد : همانجور كه بكاري همان جور درو مي كنيد . اگر شما به حرف پدر و مادرت گوش دادي و يك اُف هم گفتي ، فردا بچه ات به حرف تو گوش مي كند و يك اَه هم مي گويد و جگر تو را مي سوزاند . شما بايد با اين مرد صحبت بكنيد . البته اين راه دارد . مي توانيد از همسرتان بپرسيد كه اگر براي شما چنين اتفاقي بيفتد شما چه راهي را پيشنهاد مي كند ؟ مي تواند بعنوان يك همسر سوال كند كه آيا من همه ي وظايفي را كه در قبال شوهرم دارم خوب انجام مي دهم ؟ ممكن است كه اين خانم براي شوهرش كم گذاشته است . خوب است كه ما از خودمان شروع كنيم . بعد آرام آرام به سمت مداوا برويم . اين يك بيماري است و بايد زود آنرا مداوا كرد . به همه ي

ص: 8831

كساني كه لغزشي دارند مي گوييم كه اين ماه ، ماه پاك كن و ارزان خداست. در ضمن خدا جوري پاك مي كند كه جاي سياهي آن هم نماند تا آبرويمان نرود. انسان وقتي چيزي را روي كاغذ پاك مي كند جاي روي آن مي ماند . خدا گناهان ما را جوري پاك مي كند كه كسي نفهمد . البته اين گناهان اثر دنيايي دارند ولي ممكن است كه اثرات آنرا هم بردارد يا كم كند .

سوال – من دختري بيست و نه ساله هستم كه به دليل فقر امكان ازدواج ندارم يعني بخاطر اين وضعيت حتي اقوام هم به خانه ي ما نمي آيند چه برسد به اينكه با ما وصلت كنند. من سه خواهر ديگر هم دارم كه همه ي آنها در سن ازدواج قرار دارند و اين وضعيت مادرم را ناراحت كرده است . آيا اين گناه ما بوده كه پدري نداشته ايم كه ما را حمايت كند ؟ آيا ما كه با تمام مشكلات تحصيلات عاليه گرفته ايم و سعي كرده ايم عفت را پيشه كنيم هيچ ارزش انساني نداريم ؟ البته خدا هميشه پشتيبان ما بوده است ولي من دلم به حال مادرم مي سوزد . راهنمايي بفرماييد .

پاسخ – كساني كه مي گويند : پسر ما خوب است ولي سربازي نرفته و فعلا كار ندارد و دانشجو است و كسي به آنها زن نمي دهد ، مي توانند سراغ اين دختر خانمها بروند . اين دختر خانم اگر نودسالش هم بشود حاضر نيست كه با يك پسر معتاد يا هرزه ازدواج بكند . خانواده هايي هستند كه

ص: 8832

حاضرند با كمترين خواسته به پسر شما زن بدهند. دختران خوب و پاكدامن و زيبا هستند كه حاضرند با پسر شما ازدواج كنند . پاكي و صداقت در زندگي مهتر است تا موبايل و مبل . فردي گفت كه من پول ندارم ولي خيلي سرمايه دار هستم . گفت مادري دارم بهتر از برگ درخت ، پدري همچون سرو سايه اش برسر ماست ، آبرويي چو گلاب ، دختراني چون گل ، پسراني چو روشنايي چشم پدر . اينها سرمايه هاي اصلي هستند. به اين دخترخانم مي گويم كه شما مطمئن باشيد كه در اين زندگي نباختيد . زيرا از مسير پاكدامني و نجابت خارج نشده ايد. البته گاهي دختر خانم خواستگار دارد ، بهانه جويي مي كند و آنها را رد مي كند و بعد به سرنوشت بد و بيراه مي گويد . اما گاهي خدا موسي فقير را نزد شعيب مي فرستد و او دخترش را به موسي مي دهد و بعد اين موسي به پيامبري مي رسد و بعد اين خانم ، يك خانم بزرگ مي شود.

سوال – در مورد استفاده ي بهينه از ماه رمضان توصيه هايي بفرماييد.

پاسخ – پادشاهي گفت كه هر كس كه فقير است مي خواهيم به او قطعه زميني بدهيم . زميني كه مي خواهيم به شما بدهيم بستگي به تلاش خودتان دارد . گفت : هر كس كه از صبح شروع به دويدن كرد و تا شب دويد تا همان مقدار به او زمين مي دهيم . روزي مي رسد كه زمين بهشت خيلي گران مي شود. ولي الان هر كس هرچقدر دويد به

ص: 8833

او بهشت را مي دهيم . عده اي در اين مسابقه خوب دويده اند .اميرالمومنين مي فرمايد : ما يك مسافرت طولاني در پيش داريم كه هرچقدر هم كه ما توشه داشته باشيم باز هم كم است . نگوييم حالا كه افطاري داديم قرآن نخوانيم يا اگر قرآن خوانديم ، دعا نخوانيم . ما بايد در اين عرصه بدويم .

90-05-17

سوال – در خصوص فضيلت هاي ماه رمضان توضيحاتي بفرماييد.

پاسخ – ماه رمضان از يك جهت ميهماني ويژه اي است چرا كه در جهان آخرت مشخص مي شود كه افراد در اين دنيا چگونه تمرين كرده اند و چگونه خود را ساخته اند . افرادي كه مي خواهند در اين مسابقه برنده شوند ، از آموزش و تمرين اصلاً كوتاهي نمي كنند . در جمله اي از اميرالمومنين (ع) است كه من عاشق روزه ي روزهاي طولاني تابستان هستم . البته كاري كه آن حضرت مي كرد با زندگي راحتي كه ما داريم فوق العاده متفاوت است . اما همينقدر كافي است كه ما مي گوييم اي حضرت ما نيز مانند شما در روزهاي گرم روزه مي گيريم همانطور كه شما دوست داريد . البته آن زمان كولر ، يخچال و ... نبود و خواب و خوراك آنان نيز با ما متفاوت بود اما همين تشابه هم خيلي خوب است . نكته ي دوم اين است كه اين ماه ، ماه رحمت و بركت است . ماهي كه خدا مي فرمايد : من نفس كشيدن شما را نيز به حساب ذكر مي گذارم مانند تسبيحي كه در دست شما است و سبحان الله مي

ص: 8834

گوييد . خواب شما را نيز عبادت حساب مي كنم . شياطين را نيز بسته ام كه شما را اذيت نكنند . درهاي بهشت را نيز به روي شما باز كرده ام كه از هر دري خواستيد بتوانيد وارد شويد . وقتي يك چنين چيزي باشد يك ميهماني و ضيافت بزرگي است . همچنين خدا مي گويد كه من ديگر نگاه نمي كنم كه هر كسي در گذشته چه كاري كرده است ، هر كسي بگذرد مي گويم كه او را دعوت كنيد داخل شود . در گذشته وقتي پادشاهان مي خواستند از محلي عبور كنند در جلوي آنها علم داراني مي آمدند كه همه بفهمند موكب پادشاه در راه است . به اين اصطلاحاً سنجق مي گويند . مولوي مي گويد كه اين ماه رمضان سنجق سلطان است و از محله ي ما آدميان در حال عبور است . از بركات آن به همه يك چيزي مي رسد . البته بستگي به اين دارد كه ظرف هر كسي چقدر باشد . كسي كه دست خود را نگاه مي دارد به اندازه ي كف دست او به او مي دهند . يك نفر ديگر هم يك كشتي مي آورد براي اينكه آن را از رحمت پر كند . يك كسي هم يك جان اقيانوس گونه مي آورد و جان نازنين او از رحمت و بركات خداوند پر مي شود . بنابراين اين ماه ، ماه عجيبي است و خوشا بحال كساني كه توانسته اند سر خود را از لاك خود بيرون بياورند كه مبادا وقتي اين شاه مي گذرد خواب باشند .

سوال – در

ص: 8835

ماه رمضان چكار كنيم كه امروزه مان با ديروزمان متفاوت باشد ؟

پاسخ – در دعاي كميل يك تعبيري است كه مي گويد خدايا تو اينجا را ميدان مسابقه قرار داده اي . در ميدان مسابقه چند اتفاق مي افتد .اتفاق اول اين است كه انسان فقط به فكر بردن است . يعني اينكه فرد نگاه نمي كند كه ديگران چكار مي كنند و در اطراف او چه مي گذرد و فقط به بردن فكر مي كند و فقط مي خواهد از ديگران جلو بزند . به همين خاطر حضرت مي فرمايد : خدايا يك كاري كن كه من از همه ي مبارزه دهندگان جلوترباشم. اينكه ديگران روزه نمي گيرند مهم نيست چون اين افراد افتاده اند ، تو بايد بدوي . به اينكه برخي افراد بد اخلاق هستند چكار داري، تو در خوش اخلاقي سبقت بگير . در فاميل همه با هم قهر هستند به تو ربطي ندارد ، تو با همه آشتي باش . اگر كسي بتواند اين ماه رمضان را يك مسابقه ي ويژه حساب كند آنوقت ديگر به تعبير قرآن هركسي به فكر برنده شدن خود است . اگر همه هم باختند چه بهتر ما بايد گليم خود را از اين جهت بيرون بكشيم و كاري هم نداشته باشيم . مثلاً زماني كه پرفسور حسابي درس خواند و به اين درجات علمي رسيد شايد نود و نه درصد از مردم ما ديپلم هم نداشتند . ولي او نمي گفت كه الان كه مردم ديپلم هم ندارند براي چه ما تا درجه ي پروفسوري پيش برويم . ما به اكثر افراد چه

ص: 8836

كار داريم ، اگر اكثرا افراد بي سواد هستند آيا شما نمي خواهيد پرفسور شويد ؟ اگر اكثر افراد طلا و جواهرات بدلي به خود آويزان مي كنند ، شما نمي خواهيد يك طلاي بيست و يك عيار به گردن خود آويزان كنيد ؟ به قول پروين اعتصامي : رو گهري جوي كه وقت فروش ، خيره كند مردم بازار را . روزي است كه خدا مي خرد و خوب هم مي خرد اما چيزي را مي خرد كه همه ي چشم ها خيره مي شود . روزي كه سر همه پايين است يك فروشنده اي مي آيد و متاع خود را نشان مي دهد . انواع مسابقه ها را خدا در اين ماه قرار داده است . مسابقه ي افطاري دادن . مسابقه ي دستگيري از مردم مستمند . افطاري هاي ما نبايد به گونه اي باشد كه فقط به افراد اطراف خود و پولدارها و مديركل ها بدهيم . گاهي شما ديده ايد كه سر چهارراه ها يك كارگراني مي ايستند كه به دنبال كار هستند و به برخي از اين افراد تا غروب هم كاري مراجعه نمي شود . موقع غروب مي بيند كه در ماشين هاي مدل بالا افراد نشسته اند و جعبه هاي زولبيا و شيريني را با خود به خانه مي برند و او نگران اين است كه ناني را بدست نياورده كه براي زن وفرزندان خود ببرد . چه خوب است كه به اين افراد افطاري بدهيم . حتي مي توانيم اگر كاري هم نداريم ، يك وظيفه ي مختصري به او بدهيم و به اين بهانه پولي

ص: 8837

به او بدهيم تا به خانه ي خود ببرد . با اين كار اين فرد هم وقتي به خانه مي رود شرمنده ي خانواده ي خود نيست و هم فكرهاي شيطاني به سر او نخواهد زد . مي گويند وقتي فقر وارد مي شود ايمان از در ديگر خارج مي شود . ايمان و فقر با هم در يك مكان جمع نمي شوند . با فقر ، فرد به فكر سرقت ، قاچاق و ... مي افتد . گاهي در برخي از فاميل ها يك خانواده ي فقير است آنها را كسي به خانه ي خود دعوت نمي كند . يا حداكثر يك غذاي مختصري به در خانه ي آنها مي فرستند . اين كار اشتباه است بايد آنها را نيز به سر همين سفره ي خود دعوت كنيد . در ماه رمضان مسابقه ي حسن خلق است . پيامبر(ص) در خطبه اي فرمود : اگر كسي بتواند از نظر اخلاقي با خود كار كند يعني اگر در ماه هاي ديگر اخمو و بد اخلاق است در اين ماه يك مقدار خوش اخلاق تر باشد . البته كلاً روزه يك مقدار بداخلاقي به همراه دارد و گرسنگي و تشنگي اعصاب انسان را به هم مي ريزد . اگر كسي بتواند اين حالت را كنترل كند كار مهمي كرده است . در تاريخِ جوانمردي است كه يك خانمي به عقد آقايي درآمد . در فاصله ي زماني كه عقد شد تا به خانه ي همسر خود برود گرفتار بيماري آبله شد و يك چشم خود را از دست داد . همسر او متوجه شد . خانواده

ص: 8838

ي عروس يك مقدار صبر مي كردند شايد بتوانند او را مداوا كنند . اما وقتي اين مرد متوجه شد دو يا سه روز بعد اظهار چشم درد كرد و چند روز بعد هم گفت كه من نابينا شده ام . عروس از اين قضيه خوشحال شد و به خانه ي داماد آمد . بيست سال اين زن و شوهر با هم زندگي كردند و بعد براثر يك بيماري خانم از دنيا رفت . وقتي كه خانم از دنيا رفت مرد چشم باز كرد . پرسيدند اين چه حالت است ؟ گفت خود را به نابينايي زده بودم كه او از بيماري خود اندوهگين نباشد . به او گفتند تو در اوج جوانمردي هستي . اگر ما اين افراد را ببينيم و از آنها فيلم بسازيم در جامعه ي ما اتفاقات خوب تري خواهد افتاد .

سوال – لطفاً درخصوص آيات 65 تا 76 سوره ي طه توضيح بفرماييد.

پاسخ – بيشترين مطالب سوره ي طه در ارتباط با حضرت موسي (س) است . يعني از ابتدا تا انتهاي آن در ارتباط با حضرت موسي است به جز آيات پاياني كه در ارتباط با حضرت آدم و حوا و وسوسه هاي شيطان است . اين آيات در ارتباط با زورآزمايي حضرت موسي با ساحراني است كه فرعون دعوت كرده بود . به او گفتند كار تو از جنس سحر است . تو عصاي خود را مي اندازي اژدها مي شود . دست خود را داخل جيب خود مي كني و بيرون مي آوري دست تو مانند خورشيد مي درخشد . بنابراين ما افرادي را مي

ص: 8839

آوريم كه با تو زورآزمايي كنند . فرعون ساحران را دعوت مي كند و وقتي آنها نيز چوب ها را انداختند و تبديل به مار شد، به تعبير قرآن حضرت موسي يك مقدارمي ترسيد . خداوند فرمود: نترس تو پيروز مي شوي ما اينجا هستيم . ما گاهي در زندگي خود مي ترسيم . مثلاً اگر يك كاسبي بخواهد فقط صادقانه زندگي كند مي ترسد . چون مي بيند كه در دنيا برد با دروغگويان است . در زندگي ديده مي شود آن كسي كه مي خواهد دختر خود را شوهر بدهد و پسر خود را زن بدهد اگر دروغ بگويد برنده است . پيامك هاي زيادي ما داريم كه دختر من خوب و پاكدامن است ولي شوهر مناسبي براي او پيدا نشده است . اما برخي از دختران با اينكه پاكدامن نبوده اند خواستگار دارند. قرآن مي گويد : اين ترس ها وجود دارد و مي ترسي از اينكه ديگران به ظاهر برنده شده اند ولي تو برنده ي نهايي هستي . يك تعبيري است كه وقتي كه تير را در كمان مي گذارند ومي خواهند بكشند ، تير بايد راست باشد. اما وقتي كه كماندار تير راست را مي گيرد ابتدا آن را عقب مي كشد . تير راست اول يك مقدار عقب مي افتد ولي بعد جلو مي رود . صداقت انسان را ابتدا عقب مي كشد و همه هم گاهي به انسان سركوفت مي زنند . فقط بايد ما در اين زماني كه ديگران حرف و حديث مي زنند و نيش و كنايه مي زنند يك صبوري به خرج بدهيم و

ص: 8840

بعد ببينيم كه از همه جلو تر خواهيم افتاد .

سوال – خانمي بيست و پنج ساله و متأهل هستم . داراي همسري بسيار خوش اخلاق ، چشم پاك و با احترام نسبت به همه و خصوصاً پدر و مادر خود هستم . او از همه لحاظ ايده آل است و توانسته در كوتاهترين مدت جايگاه ويژه اي در دل همه براي خود باز كند . اما با همه ي خوبي هايي كه دارد در مسائل ديني و اعتقادي كمي سهل انگار است . نماز خود را مي خواند و روزه هم مي گيرد اما من به او مي گويم كه نماز صبح را بايد بلند و ظهر را آهسته بخواني . او مي گويد اين مسائل را روحانيون درست كرده اند براي خدا چه فرقي مي كند ؟ مي گويم چرا به اين صورت وضو مي گيري وضوي تو درست نيست . مي گويد گيرنده بايد درست باشد . يا مي گويم اينجا نماز تو شكسته است مي گويد محكم كاري مي كنم و ... به من بگوييد كه چطور با او برخورد كنم چون نمي توانم او را قانع كنم . و چون او را خيلي دوست دارم نمي خواهم كه اعمال او ناقص باشد .

پاسخ – ابتدا اين خانم بايد خدا را شكر كنند كه يك چنين همسر مهربان و خوب و مودب و فهميده اي خدا به ايشان داده است . اما در خصوص مشكل ايشان ابتدا بايد ببينيم كه سطح معلومات اين آقا در چه حدي است . مگر وقتي سر ما درد مي كند و به دكتر مي

ص: 8841

رويم ، مي توانيم به او بگوييم كه تو نمي فهمي سرمن درد مي كند ،من مي خواهم آمپول را به شقيقه ي خود بزنم . مگر سرما درد نمي كند پس چرا آمپول را به جاي ديگر بدن ما مي زنند . اما به احترام اينكه دكتر درس خوانده ، زحمت كشيده، عمري در دانشكده ي طب رفت و آمد علمي داشته و مي فهمد كه ارتباطات ارگانيك بدن چيست و چه رابطه اي بين اجزاء و جوارح انسان است در مقابل او چيزي نمي گوييم . دقيقاً دين هم يك اندام واره است . مانند يك طب عمومي است و فرد بايد در ابتدا آن دوره را گذرانده باشد . وگرنه چرا نماز صبح دو ركعت است ؟ چرا ما دوسجده انجام مي دهيم ؟ و ... ما دو چيز را بايد قبول كنيم . اول اينكه هر چيزي تخصص خاص خود را دارد . مثلاً من در خاك و زمين شناسي تخصص ندارم . همين خاكي هم كه به نظر پست ترين چيز است وقتي كه مي خواهيم راجع به آن صحبت كنيم حتماً بايد تخصص داشته باشيم . آيا دين كه از همه ي علوم اشرف تر، زيباتر و والاتر است تخصص نمي خواهد ؟ آيا هر كسي مي تواند قرآن را باز كند و آيات آن را تفسير كند ؟ بنابراين گفتگوي با اين آقا خيلي ساده است . اگر ما اصل را پذيرفته ايم بايد در فروع تسليم باشيم . در بقيه ي چيزها نيز همينطور است . مثلاً وقتي كه مي خواهيد لباس بدوزيد همه چيز متعلق به

ص: 8842

شما است اما نمي توانيد در كار خياط دخالت كنيد .

سوال – دختري هستم كه تا بحال يك خواستگار هم نداشته ام و تقريباً مطمئن هستم كه تاحدود نود درصد بخاطر رفتار پدر و مادر و برادر من است . در حالي كه در شهر ما دخترهاي هم سن من شوهر دارند . برادر من به گونه اي با مردم رفتار مي كند كه خود من هم اگر پسر بودم حاضر نبودم با خانواده ي او وصلت كنم . رفتار مادر من به صورتي است كه حتي خانواده ي خود او هم از او مي ترسند و دوست ندارند با او تعامل داشته باشند . به طوري كه حتي عيد ها هم شايد با هم ملاقات نكنند . به نظر شما من با اين پدر و مادر پير و برادر كج خلق و ديوانه كه حتي حاضر نيست به دكتر برود و درمان شود چكار كنم . خواهش مي كنم چيزي بگوييد كه من بتوانم ادامه دهم و اينقدر نااميد نباشم .

پاسخ – اين پيامها خيلي نگران كننده است و انسان را افسرده مي كند . قرآن فرموده كه همه ي مومنين با هم خواهر وبرادر هستند و فرد بايد فكر كند كه اين مشكل براي خواهر خود او پيش آمده است . من به اين خواهر گرامي كه همچنان با داشتن يك چنين خانواده ي پريشاني ايمان خود را از دست نداده و حاضر هستند برنامه را ببينند و درمان مشكلات خود را سوال كنند تبريك مي گويم . اين خانم مطمئن باشند كه صبوري ايشان نتيجه مي دهد . در ضمن

ص: 8843

سعي كنند كه گرفتار همراهي با خانواده ي خود نشوند . يعني اگر حتي در يك ميهماني كسي سالي يك بار شما را ديد متوجه شود كه با آنها متفاوت هستيد . ما آدم هاي زيادي را سراغ داريم كه همينكه ديده اند اين دختر خانم در آن خانواده توانسته خود را حفظ كند و مانند آنها نشده و رنگ آنها را نگرفته براي او حساب ويژه اي باز كرده اند. همين حفظ خود، باعث مي شود كه آرام آرام خداوند يك فرج و گشايشي براي شما فراهم كند . بنابراين نبايد گفت كه چون مادر من عصبي بود ، پدر من ناآرام بود و برادر من هم يك مقدار ديوانه بود ، پس من هم همرنگ آنها شدم . اين دليل نيست . ما آدم هاي بزرگي را سراغ داريم كه يك چنين خانواده هاي نابساماني را داشته اند . مي گويند يك بار آنچنان پدر اديسون در گوش او زد كه يك گوش او كر بود . ولي از تلاش و تحقيق خسته نشد . آقاي دكتر خزعلي كه بهترين شرح سعدي را نوشته به طور مادرزاد از هر دو چشم نابينا بود . اما شارح گلستان و بوستان سعدي شد . اين فرد چقدر بايد درس بخواند وفكر كند تا به اين جايگاه برسد . چشمي كه نداشته و نمي ديده و سعدي هم كه زنده نبوده كه او بتواند حرف او را گوش كند . چه كساني براي او كتاب خوانده اند و او چقدر سعي و تلاش كرده و حتي چطور نوشته است ؟ در آن زمان هم خط بريل

ص: 8844

به اين گستردگي وجود نداشت . ما از اين افراد بايد درس بگيريم . وقتي شما يك بذر را در دل خاك مي كاريد چه چيزهايي هم نشين آن هستند ؟ اما وقتي از خاك بيرون مي آيد شما مي بينيد كه هيچ ارتباطي با آنها ندارد . وقتي هم كه به ميوه و ثمر بنشيند نه بوي خاك مي دهد و نه رنگ و طعم آن را مي دهد . يعني در اين مجموعه خود را معرفي و عرضه مي كند . من مي توانم بگويم كه خانواده ي من اين گونه بودند من هم اينطور شدم و يا مي توانم بگويم كه نه من از يك هسته ي زردآلو كه كمتر نيستم . يعني در اين محيط خراب من سالم مانده ام . به اين پدر و مادر و برادر بگويم كه خيلي بايد مراقب باشيد . خدا بايد خيلي به شما رحم كند چون شما باعث سوختن يك انسان ديگر مي شويد . من به افرادي حتي پيشنهاد داده ام كه شما براي پسر خودفلان دختر را بگيريد دختر بسيار خوبي است . پدر پسر همين حرف را به من گفت كه دختر ، دختر خوبي است اما پدراو به شدت بداخلاق دارد . و من براي پسر خود مي ترسم كه يك چنين پدرزني داشته باشد . اين پدرزن ها و مادر زن ها و همينطور پدر شوهر و مادرشوهر ها بايد خيلي مراقب باشند كه باعث آتش زدن زندگي فرزندان خود نشوند . بعد هم اين افراد مي گويند كه بخت دختر ما را بسته اند و او را سحر

ص: 8845

كرده اند . اين حرف اشتباه است كسي آنها را سحرنكرده خود شما آنهارا سحر كرده ايد . مراقب باشيم كه در روز قيامت دو محاكمه نشويم . يكي بخاطر خود ويكي هم بخاطر اينكه باعث شديم فرد ديگري بدبخت شود .

سوال – زماني كه من ازدواج كردم شانزده سال سن داشتم و كاهل نماز بودم . ولي همسر من كه به شهادت رسيده اند هيچگاه براي كاهل نمازي من را مواخذه نمي كردند . او با متانت و ايمان زيبا كه وقتي به نماز مي ايستادند فكر مي كردند كه در اين دنيا نيستند من را عاشق خدا ونماز كردند . افسوس كه شهدا در بين ما نيستند . ولي الان پسر آن انسان والا نماز نمي خواند و من از آن شهيد و خدا شرمنده هستم و نمي دانم چكار بايد بكنم ؟ البته من خود را مقصر مي دانم . هروقت هم كه با او صحبت مي كنم مي گويد حق با شما است اما باز هم نماز نمي خواند . لطفاً من را راهنمايي كنيد .

پاسخ – خدارا شاكر هستيم كه در كشوري زندگي مي كنيم كه يك چنين دلاورمرداني داشته كه امروز ما هرچه از عظمت داريم در سايه ي آن رشادت ها است . هرچقدر هم مشكل داريم در سايه ي عملكرد بد ، سستي ها و بي ايماني ها و بي تدبيري هاي خودمان است . البته اين خانم اشاره كردند كه فكر مي كنم تقصير خودم است . بله خيلي اوقات تقصير خود ما است . يعني بچه هاي خود را به گونه اي تربيت

ص: 8846

كرده ايم كه به اينجا رسيده اند. بنابراين قبل از اينكه بچه را ملامت كنيم بايد به خود بازگرديم و پيش خدا استغفار كنيم . مادري كه مي خواهد دختر بچه ي او با حجاب باشد و ناراحت است از اينكه او به صورت خيلي زشت و بي حيا در بين مردم ظاهر مي شود . بايد ببيند كه از چند سالگي او را با حجاب آشنا كرده است . مثلاً بچه ي كوچك خود را با يك لباس نامناسب بيرون از خانه آورده و فكر كرده كه او بچه است و اشكالي ندارد . اگر بچه ي شما به سراغ سماور آب جوش هم برود همين را مي گوييد كه او بچه است و اشكالي ندارد ؟ ما به بهداشت ، سلامت و خطر كه مي رسيم اينگونه رفتار نمي كنيم . حتي به تربيت كه مي رسيم مثلاً وقتي كه مي خواهيم او را به ميهماني ببريم آنقدر به او سفارش مي كنيم كه يك حركت اشتباه نكند و اگر هم كرد نمي گوييم كه بچه است و اشكالي ندارد . چه اشكالي دارد كه دختر ما از سن دو يا سه سالگي با مفهوم حجاب آشنا شود و بعد هم با او صحبت كنيم كه اين چادر چقدر زيباتر است و علت حجاب چيست . البته در حد فهم و درك آن بچه بايد باشد . ما اين كار را نمي كنيم و بعد كه بچه بزرگ شد و يك شخصيتي پيدا كرد مي خواهيم او را با زور باحجاب كنيم . يا همان سوال قبلي ، مشخص است كه در اين

ص: 8847

خانواده هاي پر از جنگ و درگيري و خشونت و وسواس و بدون آرامش بچه رشدي پيدا نمي كند . به قول يك شخصي شما يك بذر را در يك گلدان بكاريد و هر روز گلدان را تكان بدهيد ، اين بذر رشد نخواهد كرد . بذر هم مي فهمد كه به يك مكان آرام نياز دارد . معمولاً گلخانه ها مي گويند كه اين گلدان را زياد جابجا نكنيد و بگذاريد كه يك مدتي در يك جايي باقي بماند . در نهايت نيز بايد ريشه ي اين رفتار ها را شناخت . البته فرزند اين خانم خوب است كه مي گويد حق با شما است . اين يك نقطه ي اميدي است كه اين بچه باز گردد . بايد ريشه يابي كرد كه علت چيست كه نماز نمي خواند . آيا بعد از شهادت پدر او سايه ي پدر ديگري بر سر او بوده يا خير ؟ چون پدر در زندگي خيلي مهم است . يكي از اشتباهاتي كه بسياري از خانم ها مرتكب مي شوند اين است كه وقتي همسر اول خود را از دست مي دهند و هنوز جوان هستند و موقعيت ازدواج دارند ، به دليل حرف اطرافيان و يا گاهي هم به خيال هاي واهي كه من مي خواهم ايثار كنم، از اين كار سر باز مي زنند . نصف حركات ما به دين ربطي ندارد . اگر واقعاً آن چيزي را كه دين مي گويد پياده كنيم مطمئن هستيم كه اين نسخه شفابخش خواهد بود .

90-05-10

سوال – در مورد روزه از كتاب رساله ي سجاديه توضيحاتي بفرماييد .

ص: 8848

اسخ – امام سجاد(ع) مي فرمايد: اما حق روزه ، روزه پرده و حجابي است كه خداوند بر زبان ،گوش ،چشم ،عورت و شكم تو كشيده است بخاطر اينكه تو را از آتش مصون بدارد و در حديث نبوي هم امده كه روزه سپر آتش است . اگر اعضاي بدن تو در پس اين حجاب آرام گرفت اميدوار باش كه مصونيت يافتي . اگر آنها را رها كردي كه به پريشاني و حركات خارج از قاعده شان ادامه بدهند و پرده و حجاب را بالا بزنند ، اگر بيجا و از روي شهوت نظر بكنند و پا را از حدود تقواي الهي بيرون بگذارند ، ايمن مباش كه آن پرده دريده بشود و از آن خارج بشوي .

ما در اين يازده ماه كارهاي خلاف زيادي انجام داده ايم ، چون خدا ما را دوست دارد مي خواهد ما را بنده ي خويش قرار بدهد و چون خودش مهربان است ، دنبال راهي مي گردد كه ما را از پيامدهاي كارهاي بدمان نجات بدهد . بعضي ها فكر مي كنند كه خدا دنبال بهانه اي مي گردد كه ما را به جهنم بفرستد . اگر انسان كمي به خدا نزديكتر بشود مي بيند كه خدا دنبال بهانه اي مي گردد كه ما را به بهشت بفرستد . وقتي انساني از دنيا مي رود خدا مي گويد كه براي او نماز ميت بخوانيد . بگوييد : خدايا ما جز خوبي از اين انسان سراغ نداريم حتي اگر انسان خيلي بدي هم بوده است . خدا مي خواهد بهانه اي پيدا كند و او را پيش خودش

ص: 8849

بياورد. اگر چهل نفر شهادت بدهند كه فردي خوب بوده خدا هم قبول مي كند . گاهي كوهي را به كاهي مي بخشد. ماه مبارك رمضان از همان بهانه هاست . مولوي مي گويد : بار دگر آن دلبر عيار مرا يافت سرمست همي گشت به بازار مرا يافت ، پنهان شدم از نرگس مخمور مرا ديد بگريختم از خانه ي خمار مرا يافت ، چون آهو از آن شير رميدم به بيابان آن شير گه صيد به كُه سار مرا يافت ، پنهان شدنم چيست ؟ كز او جان نبرد كسي بگريختنم چيست كه صد بار مرا يافت ، جامي كه برد از دلم مازار به من داد آن لحظه كه آن يار كمان آزار مرا يافت . حديث داريم كه دنيا بازار است و مولانا مي گويد كه من در اين بازار من گم شده بودم و بالاخره من را پيدا كرد . ما انسانها با اعمال مان از چشم خدا پنهان شديم و او من را در مجلس گناه پيدا كرد . خدا يك صيدگاه هايي دارد و يكي از صيدگاه هاي خدا ماه رمضان است . خدا خسته نمي شود كه ما را پيدا بكند . ما را پيدا كرده است كه دست نوازشي بر سر ما بكشد . امام مي فرمايد كه تو بايد بداني كه ماه رمضان يك جليقه ي ضد گلوله است ، يك حجاب و پرده اي است كه مي خواهد اين را به زبان ،گوش ، چشم ، عورت و شكم تو بزند تا تو را از جهنم نجات بدهد . خدا مي خواهد آن آتشي

ص: 8850

كه خودت با دست ، گوش ، دل و زبانت بپا كردي قرآن مي فرمايد كه آتش از دل شما زبانه مي كشد . نظامي مي گويد كه بد مينديش گفتمت پيشي عاقبت بد كند بد انديش . فكر بد را از دلت بيرون كن ، فكر بد آخر به عمل بد منتهي مي شود . اين جهنم را تو خودت براي خودت درست كردي . مگر قاضي شما را به زندان مي برد ؟ خير . اعمال خودتان شما را به زندان مي برد . اگر دل كسي را سوزاندي ، دل تو را مي سوزانند . تو هرگز رسيدي به فرياد كس كه امروز مي خواهي فريادرس . فرياد رس به فرياد كسي مي رسد كه به فرياد كسي رسيده باشد . گاهي والدين به دخترشان مي گويند كه با اين پسر معتاد ازدواج نكن زيرا زندگي ات را به آتش مي كشي . مي گوييم : كاري نكن كه آتش در زندگي ات بيايد ، اگر با رفيق بد بگردي خودت را به آتش مي كشي . اينها در ادبيات ما بكار رفته است و درست هم هست . خدا هم مي گويد كه با اعمال و رفتارتان براي خودتان جهنم درست نكنيد . مولانا مي گويد : چون زخشم آتش تو بر دلها زدي مايه ي نار جهنم آمدي . امام مي فرمايد كه به ماه رمضان به ديد رحمت خدا نگاه كن . كسي مي گويد كه چهل سال است كه من روزه نگرفته ام ، اشكالي ندارد خدا مي خواهد من را پيدا كند و امسال روزه بگيرم .

ص: 8851

خدا نمي خواهدكه ما خجالت بكشيم ، خدا مي خواهد دست ما را بگيرد . خدا براي دستگيري ما آماده است . گاهي در چراغ قرمز كه ايستاده اي گداها مي آيند و انسان چون حوصله ندارد اصلا به آنها نگاه نمي كند . او به ده تومان هم قانع است اما شما حاضر نيستي كه به او ده تومان هم بدهي . يك وقت نذر مي كني و صدقه اي مي دهي كه حاجتت برآورده بشود و آن وقت در پشت چراغ قرمز ، شما دنبال يك گدا مي گردي تا يك هزار توماني بدهي . در آن موقع شما قدراو را داري . در ماه رمضان هم اين جوري است . خدا هزار توماني هاي مغفرت و رحمت خودش را آماده كرده است و دنبال گدا مي گردد . گر گدا كاهل بود تقصير صاحب خانه چيست . امام سجاد (ع) خودش به يك حديث استناد مي كند . مي فرمايد كه در حديث پيامبر هم اين را مي فرمايد كه روزه سپر آتش است . در قديم اگر كسي مي خواست به جنگ برود بايد سپر داشت و اِلا تير مستقيم به او مي خورد . روزه يك عبادت بي صداست . خدا تنها موجودي است كه صدا ندارد . در ضرب المثل مي گوييم كه چوب خدا صدا ندارد . خود خدا هم صدا ندارد ولي همه جا هست . خدا موجودي است كه صدا ندارد ولي صدايش از همه بلندتر و گوش نوازتر است . مشكل از گوش ماست . چون خدابي صداست از اعمال بي صدا خوشش مي آيد.

ص: 8852

نماز بخصوص نماز جماعت خيلي صدا دارد ، قديم چاوشي مي خواندند كه طرف مي خواهد حج برود و وقتي هم كه برمي گشتند وليمه مي داند كه حاجي شده اند، صدقه صدا دارد اما روزه صدا ندارد. ممكن است در خانه اي فردي روزه باشد و اهل خانه هم خبردار نشوند . در روزه انسان مي تواند راحت حقه بازي كند ، روزه را بخورد و كسي متوجه نشود . بخاطر همين روايت داريم كه فرد روزه دارد دو عيد دارد .يكي از آنها عيد فطر است و يك عيد آن لحظه ي افطار است و همان لحظه هم دعا مستجاب مي شود . دعاي لحظه ي افطار هم اين است كه خدايا من اين روزه را بخاطر تو گرفتم . در جمهوري هاي سابق شوروي مسلمان زياد بودند و كمونيست ها بشدت با آنها مقابله مي كردند . آنها متوجه شده بودند كه مسلمانان سحري بلند مي شوند . در آن هنگام مامور گذاشته بودند كه اگر ديدند در آن ساعت چراغ خانه اي روشن شد آنها را دستگير بكنند . آنها در خاطراتشان نوشته بودند كه وقتي شب مي خواستند بخوابند سحري را آماده مي كرند و در جايي مي گذاشتند و در سحر به آرامي در آنجا مي نشستند و سحري مي خورند كه كسي متوجه نشود. الان بعد از هفتاد سال ، مسجدها و كليساها دوباره برپا شده است . اين اوج بندگي است . پس مشخص مي شود كه خدا در اين ماه رحمت هايي دارد كه مي خواهد با اين خلاف هايي كه ما كرديم گرفتار نشويم .

ص: 8853

وال – سوره مريم آيات 52 تا 64 را توضيح بدهيد .

پاسخ – در آيات انتهايي اين صفحه مي فرمايد : كساني كه توبه كنند و اعمال خوب انجام بدهند ما بهشت برين براي آنها آماده كرده ايم و اين را خدا وعده مي دهد و خدا فراموشكار نيست . هر كس به ما وعد بدهد ما روي وعده ي او حساب مي كنيم . اما چطور روي وعده ي خدا حساب باز نمي كنيم ؟ در جاي ديگري مي فرمايد: وعده ي من آمدني است. در جاي ديگري مي فرمايد كه از خدا راستگوتر كيست ؟ خدا مي بيند كه ما بين خودمان خلف وعده مي كنيم با عبارات مختلف مي گويد كه من مثل شما نيستم . اينها جمله هاي مختلفي است ولي حقيقت يكي است .

سوال – در ادامه رساله حقوق امام سجاد (ع) در مورد روزه توضيحاتي بفرماييد .

پاسخ – در قرآن آيه روزه هست . در سوره بقره مي فرمايد : يا ايها الذين امنوا كتب عليكم الصيام . لحن اين آيه خيلي ملايم است . خدا در قرآن خطاب هاي مختلفي دارد . مثلا يا ايها الناس ، قل يا ايها الكافرون ، قتل الانسان : مرگ بر شما انسانها . انساني بچه اش را به اسم صدا مي زند اما گاهي مي گويد : پسرم ، عزيزم ، عزيز دل پدر . يا ايها الذين امنوا يعني عزيزم ، نور چشمم . كتب عليكم الصيام . كتب فعل مجهول نوشته شدن است .يعني نوشته شد بر شما روزه . مثل مادري است كه مي خواهد

ص: 8854

براي بچه اش واكسن بزند و به بچه اش مي گويد كه عزيزم بخشنامه شده است كه همه ي بچه ها بايد واكسن بزنند ببين همه ي بچه ها اين واكسن را مي زنند. خدا خواسته با كمال مهرباني اين جمله را بگويد . گرفتن روزه آن هم در عربستان با آن گرما خيلي سخت بوده است . فرد بايد كشاورزي كند ، نانوايي در كنار تنور آتش بكند ، در جنگ شركت كند ، ... و روزه بگيرد. خدا مي فرمايد كه يهوديان و مسيحيان هم روزه داشته اند ، اين براي تقواي خودتان است . تنها ويزاي ورود به بهشت تقوا است. ان اكرمكم عندالله اتقكم . بعد مي فرمايد : مدتي بيشتر نيست . حالا اگر كسي بيمار يا مسافر است روزه نگيرد ، اگر پي مرد يا پير زن است يا بچه شير مي دهد روزه نگيرد . امام مي فرمايد : خودت را در پشت اين سپر روزه پنهان كن . اين مي تواند تو را حفظ كند . اگر اين كار را كردي اميد فراواني داشته باشد كه نجات پيدا كردي .اين روزه آتش نشان است و آتش ها را خاموش مي كند . اگر جايي آتش بگيرد ، بعد از حاموشي آتش ويرانه هاي آن برجا مي ماند . ولي اين آتش جوري خاموش مي شود كه هيچ اثري برجا نمي گذارد . مي فرمايد : اگر روزه نگرفتي و خودت را پشت اين روزه پنهان نكردي ديگر در امان نباش ، انسان بايد خيلي بدبخت باشد كه در كنار اين ماه قرار بگيرد و از بركات آن

ص: 8855

بهره مند نشود .

سوال – من خانمي هستم كه امسال دومين سالي است كه بخاطر داشتن فرزند شير خوار نمي توانم روزه بگيرم . كساني كه مثل من هستند چطور مي توانند از بركات ماه رمضان برخوردار بشوند ؟

پاسخ – اگر كسي چيزي ندارد ولي وقتي مي بيند كه كسي انفاق مي كند و اين همه در مورد انفاق مي گويند، با خودش مي گويد كه من چيزي ندارم انفاق كنم كاش چيزي داشتم و انفاق مي كردم يا كسي كه نماز خوان است ، اگر نماز نحواند دلش براي نماز تنگ مي شود . در مورد روزه ، همان خدايي كه گفته روزه بگير در اينجا مي فرمايد كه روزه نگير . به مسافر و بيمار فرموده كه روزه نگير . اگر اين فرد بيمار روزه بگيرد قبول نيست و روزه اش اثر ندارد و بعد كه خوب شد بايد قضاي آنرا بگيرد . ما بندگاني هستيم كه بايد دستورات خدا را انجام بدهيم . حالا به كسي كه نمي تواند روزه بگيرد مي گويند كه سفره ي رنگين پهن نكن و جلوي روزه دار با آب و تاب غذا نخور . اگر كسي هنگام نماز نمي تواند نماز بخواند سرسجاده بنشيند و ذكر خدا را بگويد و به همان اندازه به او ثواب نماز را مي دهند . مثلا در ماه مبارك قرآن بخواند . اگر خدا ببيند كه دل من با روزه داران است قطعا ثواب آنرا به من مي دهد . ديگر اين كه همين كه اين خانم در خانه براي افراد خانواده غذا تهيه مي كند ثواب دارد

ص: 8856

. در ماه رمضان فقط يك عمل روزه نيست . در ماه مبارك رمضان افطار دادن ، قرآن ، خواندن نماز و خواند دعاهاي ماه مبارك رمضان هم هست . پيامبر مي فرمايد : اگر كسي در ماه رمضان رو خودش كار بكند كه كمتر عصباني بشود، اين ويزاي رد شدن از پل صراط است . پس ما در ماه رمضان سعي كنيم كه خوش اخلاق باشيم و بيشتر مراعات كنيم . نيروي انتظامي آمار مي دهد كه در اين ماه جرم و جنايت كمتر مي شود . پس حتي انسانهاي بدي كه روزه هم نمي گيرند خدا يك رحمتي به آنها مي دهد .

سوال – الان خيلي از بازيگرها و خواننده ها هستند كه در زندگي شان اصلا به خدا وصل نشده اند ولي از بسياري از علما مشهورتر هستند و اسم شان بافي مي ماند چرا اين طور شده است ؟

پاسخ – حواستان باشد كه جوجه را آخر پاييز مي شمارند . در مجلس عروسي كه خانم ها همه با آرايش و زيورآلات مي آيند كسي نمي فهمد كه اين زيورآلات بدلي است يا اصلي ؟ در كجا اين مشخص مي شود ؟ در مغازه ي زرگري عيار طلا را مي سنجند . سرمايه دار فقير در اين دنيا مشخص نيست و در روز قيامت مشخص مي شود. در ضمن بايد زماني بگذرد تا مشخص بشود كه معروفيت چه كسي مانده است . بعضي بازيگرها هستند كه انسان اصلا اسم آنها را هم يادش نمي ماند . اينكه طرف شش ماه يا شش سال يا شصت سال معروف بوده است در

ص: 8857

مقابل تاريخ كره ي زمين عددي نيست . اگر نام حافظ ازبين رفته بود مي توانيم اين را بگوييم . حافظ براي هشت قرن پيش است و الان قرن پانزدهم است . بعضي ها مشهور در آسمان و گمنام در زمين هستند .

90-05-03

سوال – يازده سال است كه من با خانواده ي همسرم زندگي مي كنم و حدالامكان دستورات خدا را رعايت مي كنم و شديدا احترام بزرگتر ها را نگه مي دارم . گاهي اوقات آنقدر به پدر شوهر و مادر شوهرم خدمت مي كنم كه از لحاظ جسمي هم خسته مي شوم ولي وقتي گاهي حرفهاي مادر و خواهرشوهرم را مي شنوم دلم مي شكند و رفتاري مي كنم كه تمام كارهاي خوبي را كه بخاطر خدا كرده ام زير سوال مي رود . و تصميم مي گيرم قيد هر كار خوبي را بزنم ولي بخاطر نذزي كه كرده ام از خدا مي ترسم . من نذر كرده ام كه اگر صاحب خانه بشوم تا آخر عمر به خانواده ي شوهرم خدمت بكنم . و هيچ وقت آنها را تنها نذارم . الان صاحبخانه شده ام . به خدا خسته شده ام . حرفي بزنيد كه دلم را از اين آشوب نجات بدهد . به مادرشوهرها بگوييد كه كمتر غيبت عروس ها را بكنند كه قيامتي هم هست . راهنمايي بفرماييد .

پاسخ – من مجبورم با دو گروه صحبت بكنم . يكي عروس ها و يكي مادرشوهرهايي كه ته دل شان اين است كه به عروس ها و فرزندانشان كمك بكنند كه گاهي مشكل ايجاد مي شود . اگر شما

ص: 8858

نذز هم نمي كرديد باز بايد خدمت مي كرديد . ما در ته دل مان اين است كه با خدا عهدي داريم كه بايد به انسانها خدمت كنيم . مرا عهدي است با جانان كه تا جان در بدن دارم هواداران كويش را چو جان خويشتن دارم . ما اين عهد را داريم كه به انسانها خدمت و محبت بكنيم . و نبايد اين عهد را بشكنيم . چون اين كار را بخاطر خدا مي كنيم قدر شناسي ديگران ديگر براي ما تاثيري ندارد . وقتي كسي به بچه اي شكلاتي مي دهد بچه زبان تشكر ندارد ولي پدر بچه تشكر مي كند و طرف خوشحال است كه پدر بچه تشكر كرده است . خالق و پدراني انسانها دارد خوبي شما را مي بيند و آنرا در حساب پس انداز ما مي نويسد . پس اگر ديگران از ما تشكر نكردند يا از ما گله گردند يا قدرداني نكردند براي ما نبايد فرقي بكند . امام حسين (ع) مي فرمايد : شما مثل باران بهاري باشيد . يكسان ببار . حتي اگر كساني كه از تو تشكر نمي كنند . روزي آنها هم خواهند فهميد و از تو تشكر خواهند كرد . اگر تشكر هم نكنند بُرد با توست . بقول آقاي رنجبر واليباليست ها وقتي امتياز مي گيرند كه توپ را محكم به زمين حريف بزنند و او نتواند توپ را برگرداند . اگر شما نيكي بكني و در دجله بيندازي و او نتوانست پاسخ تو را بدهد ، تو در اينجا برنده شده اي . اگر او تشكر كرد همان تشكر پاسخ شماست

ص: 8859

و ذخيره ي ديگري ندارد . قرآن مي فرمايد كه هر كس از ما سوال دارد ما براي او قصه اي مي گوييم . برادران يوسف همه جنايتي براي برادرش كردند و حتي قصد قتل او را داشتند . وقتي آنها خودشان را در چنگال يوسف ديدند يوسف به آنها گفت كه امروز ( كه من قدرت دارم ) هيچ ملامتي بر شما نيست و من از شما انتقام نمي گيرم . در ضمن اگر من ضعيف بودم و بخشيدم هنر نيست . اگر من قدرتمند و توانا بودم و بخشيدم خوب است . شما به كارهاي خوب خودتان ادامه بدهيد و دلسرد و دلزده نشويد . اگر همسر شما گفت كه از مادرم چه خبر ، به او بگوييد كه ما در آنجا گفتيم و خنديديم و در اينجا دروغ هم جايز است . شما به رفتار مادرشوهر كاري نداشته باشيد . شما وقتي بذري را مي كاريد سبز مي شود . حالا مي خواهد كه خاك از آن سوء استفاده را بكند يا نكند ، اين فرفي ندارد . همان مقدار كه باران در خانه ي امام حسين (ع) مي باريد در خانه ي يزيد هم مي باريد . شما كه خوب هستيد مثل باران بباريد .عده اي مي گفتند كه شما در جلسه ي قبل در مورد مادرشوهر ها چنين و چنان گفتيد ولي منظور ما اين نبوده است . من مادر شوهرهايي را سراغ دارم كه واقعا اهل محبت هستند و كم لطفي و بي مهري عروس را تحمل مي كند . اين طور نيست كه ما هميشه بگوييم كه مادر

ص: 8860

شوهر بد است و عروس خوب است . شما مادر شوهر محبت خودت را به عروس بكن ، مي خواهد او قدر محبت تو را بداند يا نداند . در حكايتي مي خواندم كه مادر زني مي خواست كه دامادهايش را امتحان بكند كه كدام او را بيشتر دوست دارند . او خودش را عمدا داخل حوض انداخت و داماد شيرجه زد و مادر زن را نجات داد . داماد فردا يك ماشين خريد وروي آن نوشت : هديه ي مادرزنم . روزبعد مادرزن براي داماد دومي هم اين نقش را بازي كرد و خودشرا در آب انداخت و داماد او را نجات داد و ... مادر زن براي داماد سومي هم اين كار را كرد . ولي داماد سومي كاري نكرد و مادر زن در آب غرق شد . ديدند كه يك ماشين بي ام و پارك است كه روي آن نوشته است : هديه ي پدر زنت . ما يك وقت هايي مي خواهيم كار خوب بكنيم ولي يك چيزهايي مانع ما مي شود . مولانا اين را عوعوي سگ مي داند . مي گويد كه يكي ماه با شما هست و يكي عوعوي سگ با شما هست . تو ماه را ببين به موانع كاري نداشته باشد . بذري كه كاشته مي شود اگر سنگي هم باشد آنرا مي شكافد و بيرون مي آيد . بذر نمي گويد كه اگر خاك رس نرم بود من فقط آنجا رشد مي كنم . چشمه ها از دل صخره ها مي جوشند . مادر شوهرها دقت بكنند كه ما دو جور به كار ديگران كار

ص: 8861

داريم . يكي كمك و مساعدت است ، يكي فضولي و دخالت است . آنجا كه كمك و مساعدت است همه مي پذيرند حتي غريبه ها . وقتي شما داريد مي رويد و يكي به شما مي گويد كه در ماشين باز است ،همه از اين فرد استقبال مي كنند و كسي كاري ندارد كه طرف كيست . هيچ كس نمي گويد كه ما مي خواستيم در باز باشد ، همه مي گويند كه خوب شد كه شما به ما گفتيد كه در ماشين باز است . پس هر وقت شما مادرشوهر حرفي زديد كه آنها حرف شما را پذيرفتند بدانم كه اين كمك و مساعدت آنهاست . دو نفر به كليسا رفتند و يكي از آنها از كشيش پرسيد كه آيا وقت دعا مي شود سيگار كشيد ؟ و كشيش گفت كه اين كار امكان ندارد . فرد دومي به اين صورت سوال كرد كه آقاي كشيش انسان وقتي دعا مي كند مي تواند سيگار هم بكشد ؟ كشيش گفت كه بله مي شود اين كار را كرد . گاهي صحبت ما همان است ولي نوع گفتن آن فرق مي كند . حالا جايي كه حرف ما دخالت است قبول نمي كنند و حرف ما را پس مي زنند . اگر يكي بگويد كه آقا چرا رنگ ماشين شما اين جوري است ، انسان ناراحت مي شود و مي گويد كه به شما ربطي ندارد . قطعا پدر و مادرها از گفتن حرفها قصد و غرضي ندارند . مي كنم هر شب دعايي كز دلم بيرون رود مهرت ولي آهسته زير لب مي گويم

ص: 8862

خدايا بي اثر باشد . اين نفرين مادرانه است . اينكه بزرگترها به كساني كه تازه ازدواج كرده اند مي گويند كه پولهايتان را جمع كنيد و ولخرجي نكنيد و ... جوانان نبايد ناراحت بشوند . الان بيشتر دعواها و طلاق ها ريشه اش در انتخاب اشتباه است . قرآن اين دفترچه ي راهنماي زندگي ما مي فرمايد كه هر وقت اشتباه كردي بايد تاوان آنرا بدهي . بري ازدواج بايد خوب تحقيق كرد . براي خريد يك مانتو مردم ساعتها تحقيق مي كنند يا براي خريد يك ماشين به بيست نمايشگاه اتومبيل سر مي زند . يك بخش ديگر آن سرنوشت زندگي ماست كه ما بايد آنرا تحمل بكنيم . و نبايد از آن بگريزيم . حالا اگر يك همسر بداخلاق داريم خوبي هاي او را هم ببينيم . قرآن مي فرمايد : شراب سودهايي هم دارد ولي ضررش بيشتر از سودش است . پس خوبي ها را ببينيم و سعي كنيم بديها را اصلاح كنيم .

سوال – من قبلا نماز مي خواندم و با خدا ارتباط خوبي داشتم ولي گناهي كرده ام كه خجالت مي كشم با خدا حرف بزنم و نماز بخوانم . بخاطر همين خجالت بيشتر و بيشتر در اين گناه فرو رفته ام . حالا آنقدر دلم براي خدا تنگ شده است كه آرزو دارم يك ركعت نماز بخوانم . احساس مي كنم كه خدا از من روي برگردانده است . راهنمايي بفرماييد .

پاسخ – ما هم پدر و مادرها و هم جوانان را دعا مي كنيم كه وقتي جواني دچار اشتباه شد پدر و مادر به او

ص: 8863

كمك بكند تا آنرا جبران بكند و نگذارند كه آن گناه آنقدر بزرگ بشود كه ديگر نتوان براي جوان كاري كرد . اين خجالت كشيدن و شرمندگي هم وسوسه ي شيطان است . مولانا مي گويد كه داستان ما و خدا داستان يك كف آب و درياست . آب بد را چيست درمان باز در دريا شدن خوي بد را چيست درمان باز ديدن روي يار . مي گويد يك كف آب اگر آلوده هم باشد مي تواند به آغوش دريا برگردد . كار ما با خدا هم همين جوري است . اينكه خدا اهل گذشت و غفران است بخاطر خطاكاري ماست . اگر ما خطاكار نبوديم مهرباني خدا معنايي نداشت . شما با شيطان مخالفت كن و بگو كه من خطا كرده ام ولي برمي گردم و توبه مي كنم و به سمت خدا مي روم . روايت داريم كه كساني كه هيچ گناهي نمي كنند و آرام آرام مغرور خوبي خودشان مي شوند يعني نمازي مي خوانند و حجي مي روند و ... با كساني كه گناه مي كنند و توبه مي كنند ، در مقايسه پيش خدا كساني كه توبه مي كنند بالاتر هستند . ما نمي توانيم مثل اميرالمومنين باشيم كه در حاليكه پاك بود چنان ناله مي كرد و با خدا حرف مي زند مثل اينكه جنايت كار است . و مي گويد كه خدايا خطا كرده ام و همه ي گناهان و جنايت هاي من را ببخش . پس وقتي ما خطا كرديم بايد برگرديم و بخاطرهمين خدا مي فرمايد كه توبه كنندگان را دوست دارد . دوست دارد

ص: 8864

يار اين آشفتگي كوشش بيهوده به از خفتگي ، اندرين ره مي خراش و مي تراش تا دم مردن دمي فارغ نباش .

سوال – سوره كهف آيات 75 تا 83 را توضيح بدهيد .

پاسخ – اين صفحه داستان ماجراي موسي و خضر است . خضر يك استادي است كه به موسي كه شاگر او بود مي گويد كه تو صبر نداري كه با من باشي زيرا كسي مي تواند با من باشد كه صبور باشد . خضر كارهاي عجيبي مي كند . بچه ي كوچكي را مي كشد و كشتي را سوراخ مي كند و در روستايي ديواري را تعمير مي كند و با اينكه موسي با او قول و قرار گذاشته بود كه سوال و اعتراض نكند ولي در هر مورد ازاو سوال مي كند . اين جالب است كه موسي هر بار اعتراض مي كند و بعضي مي گويند كه او بايد اين اعتراض را مي كرد زيرا كارها عجيب و غريب بوده . من فكر مي كنم كه در اين داستان خداوند مي خواهد يكسري پرده هايي از حكمت هاي خودش كنار بزند تا ما بفهميم كه همه ي كارهاي خدا حكمت دارد و ما مثل آن شاعر نگوييم كه اگر دستم رسد بر چرخ گردون همي پرسم كه اين چون است و آن چون ، يكي را داده اي صد ناز و نعمت يكي نان جوين آغشته در خون . روزي پرده ها كنار مي رود و تمام راز اين كارها را مي فهميم و در آن روز خجالت مي كشيم . مي فهميم كه همسر من بايد بداخلاق

ص: 8865

بود تا من دركنار او به مقامي برسم كه خيلي از عابدين به آن نرسيدند ، بايد اين بچه شيطان مي بود ، بايد يزيدي مي بود و در آن زمان كساني كه سر تسليم فرود آورده اند نتيجه ي كار خودشان را مي بينند و كساني كه زيادي اعتراض كردند شرمنده بشوند .

سوال – من پانزده سال دارم و پسر خانواده هستم . در مورد حقوق هر كس در خانواده توضيح بدهيد . من يك خواهر هشت ساله دارم كه خانواده ام اصلا به او كاري نمي سپرند . من هر وقت به آنها اعتراض مي كنم مي گويند كه او كوچك است . سخني پند آموز در مورد تقسيم كارها بگوييد . من كارها را انجام مي دهم ولي او جايزه اش را مي گيرد . راهنمايي بفرماييد.

پاسخ – به پدرها و مادرها مي گوييم كه مواظب روحيه ي لطيف بچه ها باشيد كه احساس تبعيض نكنند . كه بعد اگر بزرگتر و قدرتمندتر شدند بخواهند انتقام جويي و حسادت بكنند . هر كس را در جايگاه خودش قرار بدهند و اگر صلاح ديدند كه در جايي كار سنگين تري به ديگري بدهند با او صحبت كنند و او را توجيح كنند كه او دختراست و بايد بيشتر مورد محبت بيشتري واقع بشود كه بعدا دنبال محبت ديگران نرود و .. و با زور و تشر اين كار را نكنند . بچه تا مدتي تحمل ضعف و تسليم را دارد . روحيات بچه ها متفاوت هست حتي ممكن است كه هردو پسر باشند ولي يكي عصبي تر است بايد برادر ديگر

ص: 8866

را توجيح كنيم كه برادر تو كمي عصبي است و تو بايد هواي او را داشته باشي . مابخاطر اين داريم كه با او ملايم تر رفتار مي كنيم و اِلا ما تو را بيشتر دوست داريم . بچه ها را به رخ هم نكشيم . كارگردان هاي بزرگ نقش هاي سخت را به بازيگرهاي مهم و توانا مي دهند . اگر نقش خيلي سخت و پيچيده باشد آنها مي گردند و يك بازيگر بزرگ را پيدا مي كنند . خدا هم وقتي مي بيند كه يك كسي توانمند است و قدرتش زياد است نقش هاي مهم را به او مي دهد . پس معلوم است كه شما انسان قوي هستي كه كارهاي سخت را بر دوش شما مي گذارند و از اين بابت شما بايد خدا را شاكر باشي . با كاسبي مصاحبه كردند كه چه خبر ؟ طرف گفت : ما بدو، نان بدو . و ما به نان نمي رسيم و گرفتارهستيم . اين خوب است يعني خدا را شكر ، پا براي دويدن و دست براي كاركردن و ستون فقرات سالم براي ايستادن دارم و آنگاه كه يك لقمه نان درآوردي شكر خدا را مي كني . اگر تو دست و پا نداشته باشي خدا براي تو نان مي آورد ولي آنگاه تو ناراضي مي باشي . تو مثل روباه شل نباش كه از باقي مانده ي شير تغذيه مي كند . تو توليد كننده باش و بگذار كه ديگران از كنار تو سود ببرند .

سوال – من مغازه دار هستم و گاهي آنقدر مشتري از من مي خواهد تخفيف

ص: 8867

بگيرد كه من مجبور مي شوم قسم دروغ به جان خودم و اهل خانواده ام بخورم . آيا اين كسب درآمد من حلال است ؟

پاسخ – اينكه انسان به جان خودش قسم بخورد مشكلي ندارد ولي جمله اي كه مي گويد مشكل پيدا مي كند . در اسلام چانه زدن مستحب است . ولي اين استحباب حد دارد . در مكه فروشندگان مي گفتند كه مردم يكي از شهرهاي ايران معروف به چانه زدن هستند و آيا تو اهل آن شهر هستي ؟ اگر شما چند جا قيمت بكنيد قيمت دست تان مي آيد . اين درست نيست كه شما آنقدر چانه بزني و طرف هم مجبور باشد كه به تو بفروشد . ممكن است كه طرف بدهكار است . اين مسلماني نيست كه ما آنقدر چانه بزنيم كه طرف مجبور به دروغ بشود . گاهي قيمت ها مقطوع است ولي اشكالي ندارد كه به يك فردي تخفيف بدهد .

سوال – بيست و يك سال دارم . تابحال تمام خواستگاراني كه براي من آمده اند مادرم به بهانه ي اينكه وضع ما خوب نيست رد كرده است حتي به من و پدرم هم نمي گويد . من رويم نمي شود كه در اين مورد با مادرم حرف بزنم . من از اين كار مادرم ناراحت هستم و به مسائل شرعي هم پايبند هستم ولي بخاطر اين كار مادرم مي خواهم دنبال دوست پسر بروم و مادرم را حلال نمي كنم . بخاطر كاري كه مي خواهم انجام بدهم از خدا و اهل بيت خجالت مي كشم . راهنمايي بفرماييد .

پاسخ – چرا

ص: 8868

بعضي ها به خواسته هاي بچه شان اهميت نمي دهند . فردي كه به خانه ي ما براي خواستگاري مي آيد وضعيت ما را مي داند . خوب است انسان همان چيزي كه هست خودش را نشان بدهد . اين واقعيت زندگي شماست . والدين چطور مي خواهند جواب اين گناهان را بدهند ؟ دانشجويي مي گفت كه من مي خواهم ازدواج كنم ولي مادرم مي گويد كه وقتي من با پدرت ازدواج كردم پدرت دانشجو بود و ما زندگي سختي داشتيم . مادرم مي گويد اول درس خودت را تمام كن ، بعد سربازي برو ، كار پيدا بكن و بعد ازدواج كن . اگر در اين مدت اين جوان به گناه افتاد چه كسي جواب مي دهد ؟

90-04-27

سوال – من و دختر خانمي به يكديگر علاقه داريم و مدتها است كه قصد داريم با يكديگر ازدواج كنيم از نظر مالي هيچ چيزي نداريم . اما قانع هستيم و مي خواهيم با توكل به خدا زندگي خود را شروع كنيم . اما مادر من حاضر نيست براي من به خواستگاري برود . استدلال او اين است كه تو هيچ چيزي نداري و چون من سختي كشيده ام نمي خواهم شما هم سختي بكشيد . اگر شما با اين شرايط ازدواج كنيد ديگران من را سرزنش خواهند كرد . لطفاً به مادر من بگوييد چطور از سرزنش ديگران مي ترسد اما از خدا نمي ترسد ؟ چرا مادر من فكر مي كند كه پسر او از گناه به دور است به او بگوييد كه چقدر در گناهان ما شريك خواهد بود. من مطمئن هستم

ص: 8869

كه خانواده ي دختر با شرايط من مشكلي ندارند به من بگوييد چكاركنم .

پاسخ – اگر كسي به ديده ي خدا به حقارت بيفتد ديگر هيچ كس نمي تواند او را كمك كند . اولاً به جوان ها مي گوييم كه پدر و مادر خير و خوبي شما را خواسته و به مصلحت شما فكرمي كنند . هميشه نظر پدر و مادراين است كه بچه ي آنها عاقبت به خير، خوشبخت و سعادتمند شود . پدر و مادر تجربه هايي دارند كه ما نداريم .آنها سرد و گرمي را چشيده اند كه ما نچشيده ايم . اين واقعيتي است كه بايد حفظ كنيم . خود ما نيز يك روز پدر و مادر خواهيم شد و در آن روز مي بينيم كه پدر و مادر ما چه احساسي داشته اند . خيلي از افرادي كه حضوري يا تلفني با من صحبت كرده و يا نامه مي فرستند مي گويند كه مثلاً من عاشق دختري شده ام كه فقط سه سال از من بزرگتر است يا پدر و مادر او اينگونه هستند اما پدر من مخالف است . وقتي من فكر مي كنم مي بينم كه واقعاً حق با پدر و مادر اين جوان است . او اشتباه مي كند و فكر مي كند كه با آن دختر خانم هم كفو و هم شأن است . در حالي كه اينگونه نيست . پدر و مادر از يك منظر بالاتري مي بينند ولي فرزندان در پايين هستند و همه ي اطراف را نمي بينند . بنابراين نكته ي اول اين است كه واقعاً اگر بچه ها مي

ص: 8870

خواهند خوشبخت شوند بايد گوش دهند . ما كارهايي مي كنيم كه واقعاً خنده دار است . اصولاً همه ي افراد مي خواهند خوشبخت شوند البته ممكن است يك نفر در عصبانيت يك چيز ديگري بگويد. يك پدري به فرزند خود مي گفت كه تو آخر گدا هم نمي شوي ، پسر گفت من مي خواهم گدا شوم به شما چه ربطي دارد ؟ البته اين در لجبازي و در گفتگو هاي اين چنيني است وگرنه بچه كه نمي خواهد گدا شود . همه ي ما مي خواهيم خوشبخت شويم اما به فرمول خوشبختي به درستي عمل نمي كنيم . يعني به ما گفته اند كه يكي از اسباب و ابزار خوشبختي جلب رضايت پدر و مادر است . خالق هستي اين حرف را به ما زده است اما ما مي خواهيم از راه ديگري وارد شويم . اميرالمومنين (ع) فرموده اند كه اين عالم خانه اي است كه شش سمت آن را بلا و بدبختي گرفته است . آنوقت ما در اين بلاكده به دنبال يك لذت هميشگي و دائمي هستيم . اينجا نبايد به دنبال لذت بود ، لذت در بهشت است . اينجا مزرعه است . در مزرعه بايد كار كرد ، زحمت كشيد و عرق ريخت . به دنبال عيش و نوش بودن در اين دنيا يك كار خنده دار است . و حضرت علي (ع) به ما مي خندد . ايشان مي فرمايد : اگر من را قبول داريد من به شما مي گويم كه اينجا بايد كار كرد و در جاي ديگري بايد درو كرد . تخم وفا و

ص: 8871

مهر در اين كهنه كشتزار، وقتي دهد ثمر كه بود موقع درو . يعني بايد وقت آن برسد . الان وقت درو نيست و فقط وقت كاشت است . سخن دوم با پدر و مادر ها است : گاهي ممكن است كه اين بچه ها واقعاً درست بگويند . اينطور نيست كه هميشه آنها اشتباه بگويند و ما درست بگوييم . پيغمبر (ص) فرمود: خدا رحمت كند پدر و مادري را كه كمك كار فرزند خود در كارخير باشد . ممكن است اين آقا پسر درس خود را تمام نكرده و سربازي هم نرفته باشد اما اين جمله را درست مي گويد كه بالاخره بايد ازدواج كند . اولاً شما بايد پدر و مادري بوديد كه آنقدر از فرزند خود مراقبت مي كرديد كه مهر و محبت هيچ كسي را در دل خود نداشته باشد . اين كار را نتوانستيد بكنيد . يعني نتوانستيد به گونه اي از اين نهال زندگي خود مراقبت كنيد كه هيچ آفتي نداشته باشد . در همين دوران جواني افرادي هستند كه همين شرايط را دارند و به هيچ كس هم دل نبسته اند و منتظر هستند تا فضاي ديگري فراهم شود. گاهي اوقات پدر و مادرهايي دختر خود را به گونه اي تربيت كرده اند كه وارد دانشگاه هم شده ، دختر بسيار زيبا و وجيهي هم است و همه ي خصوصيات خوب را دارد و خيلي از افراد نيز به او نظر دارند . اما او به هيچكس توجه ندارد . و به آنها مي گويد كه من بزرگتر و پدر و مادر دارم يعني اين گل يك

ص: 8872

باغباني دارد شما مي توانيد به خانه ي ما تشريف بياوريد . چون اين گل درست رشد كرده است . پدر اين دختر راه درست را به او نشان داده و گفته كه اين طور نيست كه تو فقط دو كلمه با فردي صحبت كني و تمام شود . بعد اين بذر در دل تو جوانه خواهد زد . حتي اگر با فرد ديگري ازدواج كني اين محبتي كه در دل تو است تو را اذيت مي كند . اگر با همين فرد هم ازدواج كني يك مشكل ديگري وجود دارد . چون بعد ها به تو خواهد گفت كه تو از اول خيلي راحت خود را در اختيار من گذاشتي و خيلي ارزان فروختي . حتي اگر بيست سال ديگر دختر ديگري در سر راه اين جوان قرار بگيرد خواهد رفت . مي گويد چطور تو در سر راه من قرار گرفتي و دل من را از آن خود كردي حالا بعد از بيست سال ديگري همين كار را كرده است . تو خيلي زيبا بودي و دل همه را مي بردي حالا ديگر پيرو فرسوده شده اي يك زيباي ديگري مانند تو خدا در سر راه شوهر و بچه ي تو قرار داده است . تو فكر مي كردي كه هميشه همينطور زيبا و جوان هستي . پس ابتدا بايد تربيت درست باشد . اما حالا كه من نتوانسته ام اين كار را بكنم به فرزند خود بگويم تو درست مي گويي . در روايت داريم كه گاهي در روز قيامت پرونده اي را به دست انسان مي دهند كه تو زنا و

ص: 8873

قمار كرده و آدم كشته اي . در آن زمان فرد مي گويد اي خدا اين اشتباه است من اين كارها را نكرده ام و نماز خوان بوده ام . خدا خواهد گفت بله ظاهراً تو اين كارها را نكرده اي اما تو مي توانستي براي پسر خود زن بگيري و خواستگار دختر خود را رد نكني . با اين كار فرزندان تو به گناه مبتلا شدند كه تو زمينه ي آن را فراهم كرده اي . بنابراين گناه به پاي تو نوشته شده است. پس پدر و مادر بايد بگويند اشكالي ندارد ما با همين شرط به خواستگاري مي رويم و مي گوييم اين پسر خوب است و آينده دارد . آنها نبايد به حرف مردم توجه كرد . مادر ايشان مي گويد چون من سختي كشيده ام نمي خواهم شما هم سختي بكشيد . اين حرف اشتباه است چون همين الان فرزند او در حال سختي كشيدن است . آيا اينكه اين آقا هرشب در فراغ است و شيطان او را وسوسه مي كند سختي نيست ؟ ملانصرالدين رفت ازدواج كند خيلي گشت . يك كسي به او گفت بالاخره كسي را پيدا نكردي ؟ گفت چرا پيدا كردم او همه ي آن شرايطي را كه من مي خواهم دارد . گفت خوب چرا پس به خواستگاري او نمي روي . ملانصرالدين گفت من رفتم اما الان او من را قبول ندارد . بنابراين فرزندان بايد خود را پاك و پاكيزه نگاه دارند و پدر و مادرها هم بايد در فكر آنها باشند . امروزه موبايل ، تلفن ، ايميل ، چت و

ص: 8874

ارتباطات بيروني وجود دارد . ما بايد از همه ي اين ابزار به درستي استفاده كنيم . در نهايت هم اگر فرزند ما ازدواج كرده و به مشكلاتي هم برخورد كرد ، يك سري مشكلاتي است كه اخلاقي است. مثلاً خانم مي گويد اين مرد آن فرد كاملي كه من مي خواستم نيست . يا مرد مي گويد اين خانم آن همسركاملي كه من مي خواستم نيست. اينها بايد در مسير زندگي اتفاق بيفتد . اگر قرار بود كه ما يك مرد كامل بشويم بعد ازدواج كنيم پس بايد در سن پنجاه سالگي هم ازدواج نمي كرديم . من از مسئولين صدا و سيما شنيده ام كه مي گويند ما مانند يك هواپيماي در حال حركت هستيم كه يك نقصي پيدا كرده است . ما امكان اينكه فرود بياييم و اين نقص را برطرف كنيم نداريم . بايد همينطور كه در حال حركت هستيم نقص را از بين ببريم . اين حرف درستي است . پيغمبر بايد در مسير مشكلات قرار بگيرد كه بتواند صبوري خود را بالا ببرد . انسان در مسير زندگي ساخته مي شود. اگر قرار باشد كه فرد پولدار باشد ، مدرك داشته باشد ، سربازي خود را رفته باشد و هيچ نقصي هم نداشته باشد باز هم تضميني نيست كه بعد از ازدواج مشكلي نباشد . الان در دادگاه هاي خانواده افرادي هستند كه در سن سي و پنج سالگي بوده و از همه نظر داراي حسن هستند اما باز هم مشكل دارند .خداوند مي گويد : اي پدر و اي مادر تا زماني كه فرزند شما چهل ساله شود

ص: 8875

مأمور هستيد كه او را كمك كنيد . گاهي پدر و مادر مي گويند كه اگر مي خواهي ازدواج كني ما همه كار براي تو انجام مي دهيم اما بعداً ديگر هر اتفاقي افتاد به خود تو مربوط است . اين حرف دو معنا دارد : يكي اينكه مي خواهند بگويند اين فرد در شأن تو نيست و ما مطمئن هستيم كه نود و نه درصد از اين جهت زندگي شما به مشكل مي خورد . تو الان يك هوسي داري كه مشخصات او دل تو را برده است . اما درآينده پشيمان مي شوي . خيلي اوقات پدر و مادر ها با من درد و دل مي كنند . من به آنها مي گويم الان شما صداي پسر يا دختر خود را ضبط كنيد اگر بعداً به مشكل خوردند به آنها بگوييد كه به اين دلايل من با اين كار مخالف بودم . اميرالمومنين (ع) وقتي كسي را عزل مي كرد دليل آن را مي نوشت . شما به فرزند خود مي گوييد كه نزد يك مشاوري كه هردو قبول داريم برويم . اما پسر مي گويد كه نه من همين خانم را مي خواهم و مشاور هم نمي شناسم . به او بگوييد كه به يك دادگاه خانواده برود و زن و شوهرهايي را كه در حال جدا شدن هستند ببيند . افرادي كه همين شرايط را داشته اند اما گوش به حرف يك فرد عاقل و دلسوز نداده و به اين عقوبت دچار شده اند . اما يك وقتي است كه پدر و مادر فكر مي كنند كه اينها بعدها با اين

ص: 8876

مشكل كه پسر به سربازي نرفته مواجه خواهند شد . البته نبايد اين فكر را بكنند چون اين پسر به سربازي خواهد رفت و مشكلات مالي نيز رفع خواهد شد. مگر افرادي كه بيست سال پيش ازدواج كرده اند همين امكانات امروز را داشته اند . خدا در قرآن مي فرمايد كه من كمك مي كنم و مسيرها را هموار مي كنم . يكي از دوستان مي گفت كه يك آقايي دو خانه در تهران داشت . اما ما براي هركسي به او زنگ مي زديم مي گفت كه من خانه ي خود را اجاره نمي دهم آن را خراب مي كنند . تا اينكه يكي از بستگان نزديك ما ازدواج كرد و به شدت مشكل مالي داشت . پول هم نداشت كه يك خانه ي خوب اجاره كند . من گفتم كه يك بار ديگر به اين آقا بگويم شايد خانه ي خود را به اين جوان بدهد . به محض اينكه عنوان كردم گفت بله اين خانه را مي دهم . من خيلي تعجب كردم اما بعد فهميدم كه اين خدا است كه به دل اين فرد انداخته است . او به هيچكس خانه نمي داد . اينكه با اين قيمت حاضر شده خانه ي خود را بدهد مشخص است كه دست خدا است . اگر فردي مي خواهد ازدواج كند بايد ديد آدم بيكاري است يا اينكه الان شغل ندارد . اين دو با هم متفاوت است . از يك نفر پرسيدند كه تو پول دار هستي يا ثروتمند ؟ گفت من پولدار نيستم اما ثروتمند هستم . به اين دليل كه

ص: 8877

آرامش دارم . همسر خوب دارم . پدر و مادر بسيار خوبي دارم . فرزندان پاك و صالح و خوبي دارم . اينها همه ثروت من است با اينكه پول ندارم اما ثروت دارم .

سوال – اگر دين اسلام دين رحمت است پس چرا دائماً علماي دين و يا حتي كارشناسان برنامه ي شما دائماً در دل ما وحشت ايجاد مي كنند ؟

پاسخ – شما شنيده ايد پزشكان مي گويند اگر مسواك نزنيد دندان شما پوسيده مي شود . اگر غذاي فاسد بخوريد اينطور خواهيد شد . يا اگر اين كار را بكنيد سرطان مي گيريد و غيره . آيا مي توان گفت كه پس در اين صورت پزشكان اصلاً مهربان نيستند . اتفاقاً اين دليل بر مهرباني است . از يك طرف چون ما را دوست دارد و از طرف ديگر چون مي داند اين عمل ، اين اثر را در پي دارد ما را بر حذر مي دارد . مگر پدر و مادر بچه را دوست ندارند؟ مگر به فرزند خود نمي گويند اگر مدرسه نروي اينطور مي شود . اگر درس نخواني بي سواد مي شوي . اگر ما گفتيم نه اگر درس نخواندي هيچ اتفاقي نمي افتد و موفق هم مي شوي . اگر سيگار كشيدي اصلاً معتاد نمي شوي . اگر يك دفعه دويدي وسط خيابان هيچ ماشيني به تو نمي زند . اگر اين حرف ها را بزنيم حتماً مي گويند اين فرد ديوانه است و مشكل دارد كه اين حرف ها را مي زند . حضرت علي (ع) يك جمله دارند كه ما مي توانيم به

ص: 8878

عنوان يك قانون طلايي از آن استفاده كنيم . حضرت مي فرمايند: آن كسي بيشتر شما را دوست دارد كه به شما بيشتر نه مي گويد . اين كار را نكن . اين حرف را نزن . اين غذا را نخور . با اين فرد دوست نباش. اين فيلم را نبين . هركه تو را دوست دارد تو را نهي مي كند . مادر انسان از همه بيشتر به او نه مي گويد . كه اين هم از شدت دلسوزي است .

سوال – خانمي بيست و پنج ساله هستم كه مدت يك سال است به عقد آقايي كه از اقوام ما است در آمده ام . در مدتي كه با ايشان نامزد بودم فهميدم كه خيلي اطرافيان خود را اذيت مي كند . به همه بي احترام مي كند و آنها را مي رنجاند . حتي همسايه ها از دست او در عذاب هستند . برخلاف آنچه كه در ابتداي آشنايي ما نشان مي داد خدا ترس نيست . به حلال و حرام اهميت نمي دهد . رشوه داده و مدرك تحصيلي خود را اجاره مي دهد . هرچقدر به او تذكر مي دهم گوش نمي دهد . و يا بدون اطلاع من اين كارها را مي كند . من تصميم دارم از اين آقا جدا شوم. چون نمي خواهم كه فرزندان من با مال حرام بزرگ شوند . اما گاهي فكر مي كنم شايد اصلاح شود . در هر صورت مي ترسم كه زندگي خود را با ايشان شروع كنم . لطفاً من را راهنمايي كنيد .

پاسخ – به يك آقايي حكم

ص: 8879

قاضي براي يك شهري را داده بودند . وقتي مردم براي تبريك و شادباش به نزد او آمدند ديدند كه او گريه مي كند . يك نفر به اوگفت امروز كه روز گريه نيست شما بايد خوشحال باشيد . گفت گريه ي من به اين خاطر است كه شغل خيلي بدي دارم . من بايد بين دو نفر كه به خوبي مي دانند چه اتفاقي بين آنها افتاده است قضاوت كنم در صورتي كه اصلاً نمي دانم چه اتفاقي افتاده است . حالا ما اينجا بايد حكمي بدهيم و قضاوتي بكنيم كه نمي دانيم در سر آن آقا چه مي گذرد و اينكه وقتي اين خانم مي گويند همسايه ها از دست اين آقا در عذاب هستند پس چرا قبل از ازدواج از همسايه ها تحقيق نكرده اند . همسايه هاي ما مي دانند كه ما چه انساني هستيم . ما الان ده يا بيست همسايه داريم . تقريباً مي دانيم كه چه آدم هايي هستند . يعني تا حدودي آمار آنها را داريم . بخصوص اگر كسي نسبت به يك نفر دقيق شود . مخصوصاً در شهرهاي كوچك تر اين قضيه شديد تر است . در تهران يك مقدار به خاطر بزرگ بودن سخت تر است اما افراد درشهرستان ها خوب از هم خبر دارند . از محل كار هم مي توان تحقيق كرد . انسان يك روز مي تواند دروغ بگويد ولي بالاخره دست او رو مي شود . ما ماشين خود را مي توانيم اجاره دهيم اما مدرك را نمي توانيم اجاره دهيم . الان خيلي مشكل است كه من به ايشان

ص: 8880

مجوز بدهم اين آقا خوب مي شود . توصيه ي من اين است كه ادامه دادن به اين زندگي ريسك بزرگي است . اگر اين آقا حاضر است و هر دو خانواده نيز در جريان هستند ، مي توانند به مشاور مراجعه كنند . البته همين آقا هم يك خوبي هايي دارد كه اين خانم با ازدواج موافقت كرده است . ممكن است با رفتن نزد مشاور بگويد كه به من مهلت بدهيد من آرام آرام اين بدي ها را از خود دور خواهم كرد . يك دانشجويي من چند سال پيش در دانشكده ي دندان پزشكي داشتم . يك روز سر كلاس گفتم كداميك از شما يادتان نمي آيد كه پدر و مادر شما با هم بگو مگوي تندي كرده باشند . هيچ كس هيچ چيزي نگفت . حتي برخي از آنها خنديدند و گفتند كه همه ي پدر و مادرها با هم دعوا مي كنند . بعد از كلاس يك دانشجويي نزد من آمد و گفت من سر كلاس چيزي نگفتم . پدر من وقتي مي خواست با مادر من ازدواج كند به انواع آلودگي ها مبتلا بود . پدربزرگ من يك جوانمردي هايي را در او مي ديد . گفت من به شرطي دخترم را به تو مي دهم كه اين بدي ها را كنار بگذاري . قول بدهي كه تا آخر عمر سراغ آنها نروي از جمله ي آن سيگار است . پدر من اين قول را داد . ولي چطور پدر بزرگ من متوجه شد كه پدر من مي تواند بر سر قول خود بايستد مشخص نيست . پدر من

ص: 8881

بخاطر مادر من سيگار را كنار گذاشت و ما هيچوقت نديديم كه او سيگار بكشد . من يك عمويي داشتم كه مرد خوبي بود و پدر من هم او را خيلي دوست داشت . اين عمو بر اثر سانحه اي از دنيا رفت . پدر من خيلي افسرده و شكسته شد . بعد از اينكه مجلس ختم و غيره تمام مي شد و برخي از افراد خانواده در كنار هم جمع مي شديم ، بعضي از آنها سيگاري بودند . به او سيگار تعارف مي كردند و مي گفتند كه در اين مصيبت براي تو خوب است كه سيگار بكشي. اما پدر من مي گفت نه . روزي كه من با همسر خود ازدواج كردم قول دادم كه ديگر لب به سيگار نزنم .

سوال – در خصوص سوره ي كهف آيات 16 تا 20 توضيح بفرماييد.

پاسخ – آياتي كه تلاوت شد راجع به داستان اصحاب كهف است . داستان عجيبي كه اين افراد حدود دويست تا سيصد سال خوابيدند . نكته هاي فراواني در اين داستان وجود دارد . اولاً نشان دهنده ي قدرت خداوند است . خدا اين داستان ها را براي بيدار كردن ما مي گويد . يكي از نكات مهم اين داستان اين است كه قرآن مي گويد : انهم فتية . فتيه در لغت عرب گاهي به معناي جوان است . اما از ريشه ي فتوت به معناي جوانمردي است . به همين خاطر در روايات است كه در بين اين افراد يك يا دو نفر پيرمرد بودند . در زبان عرب جوان به معناي سنين جواني لغت شاب

ص: 8882

است. اما در هيچ جايي از قرآن اين كلمه به كار برده نشده است . وقتي حضرت ابراهيم بت ها را شكست . پرسيدند چه كسي اينها را شكسته است ؟ قرآن در آنجا كلمه ي شاب را بكار نبرده و كلمه اي از همين ريشه ي فتوت را بكار برده است . يعني يك جوانمردي است به اسم ابراهيم . نكته ي اين آيات اين است كه اينها در جامعه اي زندگي مي كردند كه اكثر مردم يك سبك ديگري بودند . اما اين افراد به گونه ي ديگري بوده و مسير اصلي را گم نكرده بودند . در زندگي امروز ما برخي مي گويند كه همه ي خانم ها همينطور هستند . همه ي خانه ها اينطور است . همه ي ارتباطات چنين و چنان است . نه اين دليل نيست . قرآن مي گويد مي توان در جامعه اي بود كه اكثريت مردم يك مدل باشند شما مي توانيد مدل ديگري باشيد . آنروزي كه آقاي دكتر حسابي درس خواند و تبديل به پرفسور حسابي شد . نود درصد مردم ايران ديپلم هم نداشتند . در يك جامعه اي كه نود درصد مردم ديپلم نيستند آن آقا پرفسور مي شود . يعني مي توان در يك جامعه اي كه همه يك طور ديگر لباس مي پوشند من يك جور ديگر لباس بپوشم . روي همه ي خانه ها آنتن ماهواره باشد اما در خانه ي ما نباشد .

سوال – من پسري بيست ساله هستم كه بخاطر چهره ي خود خيلي در معرض گناه قرار مي گيرم . دخترهاي زيادي دوست دارند

ص: 8883

كه با من باشند اما من دوست دارم كه با خدا باشم . من نمي خواهم گناه كنم لطفاً من را كمك كنيد.

پاسخ – حدود ده سال پيش من در دانشگاه تهران بودم . يك دانشجويي در دانشكده ي پزشكي درس مي خواند كه خيلي زيبا بود . آقا پسري بود كه موهاي طلايي ، چشم هاي آبي و ... داشت . البته اين جوان علاوه بر اينكه پزشكي خوانده يك روحاني بسيار جليل القدري هم است . ايشان مي گفت آن روزها خيلي از دخترها به من زنگ مي زدند كه ما حاضر هستيم با تو باشيم . من به آنها مي گفتم به دو شرط حاضر هستم : يا اينكه شما صيغه ي من شويد يا برده ي من شويد كه من بتوانم از نظر شرعي با شما رابطه برقرار كنم . آنها مي گفتند ما برده كه نمي توانيم باشيم ازدواج موقت هم لازم نيست ما همينطور با هم باشيم . من مي گفتم نه خدا طور ديگري به من اجازه نمي دهد . با اين كار پنجره هايي از ملكوت بر روي دل اين آدم باز شد . پيامبر فرمود اگر اين چشم خود را ببنديد ، چشم ديگري به شما مي دهيم كه چيزهايي را كه ديگران نمي توانند ببينند شما ببينيد . اين مانند غذايي است كه مادر به نوزاد مي دهد. مادر بعد از يك يا دو سال بايد بچه ي خود را از شير بگيرد . به اين خاطر كه بعد بتواند سفره ي رنگين تري را جلوي او باز كند . بچه گريه مي كند

ص: 8884

، جيغ مي كشد و به مادر حمله مي كند اما مادر مي داند كه اين شير ديگر براي او خوب نيست . از اين به بعد بايد غذا بخورد وگرنه رشد نمي كند . يك آقا پسر بيست ساله خيلي دوست دارد كه با يك دختر خانم زيبا و جوان ارتباط داشته باشد . بخصوص ارتباطي كه مسئوليتي در قبال آن وجود ندارد . البته آن دختر اگر عقل داشت خود را خيلي ارزان نمي فروخت . دخترها بايد يك مقدار قيمت خود را بالا ببرند و راحت خود را در اختيار ديگران نگذارند . دختر اگر سنگين باشد مانند يك جنس قيمتي خود را سنگين مي گيرد . جنس بدلي و بي قيمت كه در بازار زياد است اما فرق آن اين است كه ما الان جنس بدلي را به جاي جنس اصلي جا مي زنيم .

90-04-20

من سايه اي از نيم پنهاني خويشم تصوير هزار آينه حيراني خويشم ، صد بار پشيماني صد مرتبه توبه هر باز پشيمان ز پشيماني خويشم ، عالم هرچند همه زنداني من و توست از اين همه آزادم و زنداني خويشم ، تا در خم آن گيسوي آشفته زدم دست چون خاطر خود جمع پريشاني خويشم ، فردايي اگر باشد و باز از پي امروز شرمنده چو حافظ زمسلماني خويشم ، حافظ مگر از عهده ي وصف تو برآيد با حُسن تو حيزان غزل خواني خويشم .

سوال – شما گفتيد كه اگر كسي بخواهد بلايي را از خودش دفع كند بايد به اندازه ي بزرگي آن بلا همان مقدار صدقه بدهد . اگر كسي پول

ص: 8885

نداشته باشد براي دفع بلاي بزرگ چكار بايد بكند ؟

پاسخ – ما از بينندگان تشكر مي كنيم كه با اين دقت برنامه را دنبال مي كنند. مردم ما نشان دادند كه هر وقت برنامه اي با زبان مردم به مشكل مردم بپردازد آنرا ادنبال مي كنند و حتي برنامه هاي شان را با آن تنظيم مي كنند تا بتوانند آنرا ببينند . بعضي افراد مي گويند كه ما مي گوييم برنامه را ضبط بكنند تا ما بعدا آنرا گوش بكنيم . اميدواريم كه رسانه ي ما به اين توجه برسد كه درد مردم چيست و بعد به فرموده ي امام چگونه رسالت به اين سنگيني را اجرا بكند . اين درست نيست كه هر چيزي كه در بورس بود آنرا مطرح بكنند . ما گفتيم كه اگر براي رفع بلا صدقه مي دهيم بايد به اندازه ي بزرگي بلا دست در جيب كرد و الا پول خردي كه ما هر روز در صندوق صدقات مي انداريم خيلي قدرت ندارد كه ما را از بلاها نجات بدهد . اما كسي كه پول ندارد از دو حال خارج نيست . يك وقت پول دارد و وقتي آن مشكل آمد حاضر است هر كاري بكند و چيزهاي اضافي زندگي اش را هم بفروشد . آقايي ورشكست شده بود . من با ايشان به خانه ي يكي از بستگان ايشان رفتم . او يك مجله ي ورزشي خريد . فاميلش به او گفت كه تو كه بدهكار هستي چرا مجله مي خري هر چند كه قيمت آن خيلي كم باشد يعني ديگر هيچ پولي براي تو نيست و

ص: 8886

تو آنقدر مي تواني پول خرج كني كه زنده بماني . بيش از اين هر چه داري براي مردم است . تو بايد بدهي هايت را بپردازي . بعضي ها بدهكار هستند ولي خودشان و خانواده شان همه چيز دارند . بحث ديگر اين است كه ما نبايد براي صدقه حتما پول بدهيم . انسان زماني مي تواند كاري بكند و گره اي را باز كند . مثلا يك روز به بيمارستان برود و بگويد كه من مي خواهم امروز خودم را رقف بيماران بكنم . دانشجويي از من پرسيد كه من هفته اي يك روز به كرج مي روم نماز من چه حكمي دارد . گفت كه من هفته اي يك روز بطور افتخاري به مركز بهزيستي مي روم تا به آنها كمك كنم و پولي هم دريافت نمي كنم . اين صدقه است . امروز خيلي انسانها هستند كه به كمك ما نياز دارند . در ماه رمضان عده اي افطاري مي دهند و اين كار ثواب هم دارد . گاهي افرادي هم كه افطاري مي دهيم اقوام درجه يك خودمان هستند و فاميل فقير و مشكل دار هم نيستند . كسي به كارگرهايي كه در محلي جمع مي شوند تا براي كار انتخاب بشوند و زن وبچه دار هم هستند افطاري بدهد .

سوال – دختري بيست و پنج ساله هستم كه در خانواده ام دائما دعواهاي لفظي بين پد رو مادرم وجود دارد. آنها احترام همديگر را نگه نمي دارند و جلوي ما دعوا مي كنند . از اين وضعيت خسته شده ام ولي شرايط ازدواج را هم ندارم . از

ص: 8887

آنها خواسته ام كه پيش مشاور بروند تا مشكل شان حل بشود يا پيش ما دعوا نكنند ولي آنها اهميت نمي دهند و فكر مي كنند كه دعواي آنها روي ما اثري ندارد . من دارم از اين وضعيت افسرده مي شوم . گاهي فكر مي كنم كه با اينكه پدر و مادرم اهل نماز ، خدا و پيامبر هستند اما به قيامت اعتقاد و باورندارند زيرا اگر به قيامت اعتقاد داشتند مسلما از جوابي كه آنها بايد به خدا مي دادند بخاطر رعايت نكردن حق شان مي ترسيدند و كمي بيشتر ملاحظه مي كردند . به من بگوييد كه چكار كنم ؟ چند بار خواستم مشكل آنرها را حل كنم ولي نشد . ممكن است آياتي از قرآن را معرفي كنيد تا صبر من زياد بشود . نمي خواهم ناشكري كنم زيرا مي دانم كه خدا نعمت هاي زيادي به من داده است .

پاسخ – بچه ها مثل گل مي مانند . امروزه در گياه پزشكي ثابت شده كه اگر كسي خواست به گياه آب بدهد ، بايد با نگاه عاشقانه و محبت آميز آب بدهد و گل رشد مي كند ولي وقتي با غضب به گياه آب داد يا از سر تكليف اين كار را كرد گل از طراوت مي افتد و پژمرده مي شود با اينكه آب را به گل داده است .پس گل اين را مي فهمد كه يك گياه است . در خانواده اي كه دختر مثل گل مي ماند ما به خودمان اجازه مي دهيم كه هر عضبانيت و دادي و بي صبري را در خانه اجرا بكنيم

ص: 8888

و بعد دلمان بخواهد كه بچه هاي خوبي داشته باشيم . اين پدر و مادر بايد از خدا بترسند . و ترس از خدا فقط اين نيست كه ما در خيابان كار زشتي نكنيم ، دست در جيب هم نكنيم و انسان نكشيم و به نواميس كسي تعددي نكنيم . پرواي از خدا نكته هاي لطيف تري دارد . ما بايد پروا و پرهيزگاري بكنيم . زن كاري مي كند كه مرد عصباني مي شود و مرد كاري مي كند كه زن عصباني مي شود ، هنر اين است كه اگر كسي كاري كرد كه غضب من تحريك شد خودم را نگه دارم . اگر من يك حركت بي ادبانه اي كردم و كسي عصباني شد بايد جلوي خودش را بگيرد . تمام زندگي ما مثل يك برنامه ي زنده ي تلويزيوني مي ماند . ما چون برنامه زنده است خيلي مراقب خودمان هستيم كه خوب حرف بزنيم و درست بنشينيم و به يكديگر احترام بگذاريم . زيرا خيلي ها دارند ما را مي بينند ولي اگر برنامه ضبطي بود مي توانستيم اشتباها را دوباره فيلم برداري بكنيم و برنامه را كات بكنيم . زندگي برنامه ي زنده است. و ما ديگر فرصت تكرار نداريم . امكان خطا نداريم . ما بايد خيلي مراقب باشيم . جوري نباشد كه ديگر از پشيماني خودمان هم پشيمان باشيم . بايد توجه بيشتري بكنيم . حالا اگر عصباني مي شويم يك باز از اين دختر عذرخواهي بكنيم تا بچه بداند كه شما در خانه حواست به او هم هست . و آنها هم يك دل خوشي پيدا بكنند

ص: 8889

. ما نمي توانيم در خانه داد و فرياد بزنيم و بگوييم كه حق با ماست و شما حرف نزنيد . اينها بچه هاي خوبي هستند كه احترام پدر و مادر را نگه مي دارند و مودب هستند . ما به اين دختر خانم تبريك مي گوييم كه توانسته در فضاي پر سر و صدا زندگي كنند . مي گويند كه خواجه نصيرالدين طوسي يكي از كتابهايش را در زير بوته اي پرحجم كه خودش را پنهان كرده بود نوشته است. از كنار اين بوته سربازان مغول زد مي شدند و هركس را كه مي ديدند مي كشتند . ايشان با آن وضعيت ترس و اضطراب در زير بوته كتاب مي نوشته است. وقتي ما زندگي چنين انسانهايي را مي خوانيم مي فهميم كه پس مي شود در خانه اي پر سر و صدا آرامشي داشته باشم و بهانه نكنم كه چون اينجا پر سر و صداست من هم يك انسان كم حوصله اي شده ام . به لقمان گفتند كه حكمت از كه آموختي ؟ گفت : از نابينايان . تا جاي قدم استوار نكنند گام برنمي دارند . گفتند كه ادب از كه آموختي ؟ گفت : از بي ادبان . هرچه از ايشان در نظرم ناپسند آمد آن كار را نكردم . شما كه مي بيند كه پرخاشگري بد است ، اين براي شما درسي است كه شما ديگر پرخاشگر نشويد . اگر فردا شما مادر يا پدر شديد بدانيد كه فرزندان شما هم همين حس را دارند . ديگر اينكه گاهي پدر و مادر با هم نيستند با آنها صحبت كنيد

ص: 8890

و از آنها بخواهيد كه كارهايي كه باعث عصبانيت آنها مي شود را ترك كنند . پس گاهي زمينه هاي عصبانيت را از بين ببريم .

سوال – من به نماز علاقه ي كمي دارم . مثلا يك هفته نماز مي خوانم ولي شش ماه نمي خوانم. من نمي دانم چطور يك تازه وارد مسلمان آمريكايي نمازش ترك نمي شود ولي من اين جوري هستم . من را ارهنمايي بفرماييد .

پاسخ – اين نكته خيلي دقيق است كه در كشورهايي انسانهاي مسلماني هستند كه اگر سرشان برود نمازشان را از دست نمي دهند . يكي ازعلماي بزرگ كتابي تهيه كرده اند از نامه هايي كه مردم آن طرف آب نوشته اند . كساني كه با كتابهاي حضرت آيت الله سيدمجتبي موسوي لاري مسلمان شده اند .ايشان كتابهايي را در كنار قرآن ، نهج البلاغه و صحيفه ي سجاديه جمع آوري مي كنند و به زبان هاي مختلف ترجمه مي كنند . ايشان انسانهايي كه دنبال حقيقت هستند را پيدا مي كنند و اين كتاب ها را براي آنها مي فرستند . شايد صدها هزا رنفر در دنيا با كتابهاي ايشان مسلمان شده اند از اساتيد بزرگ دانشگاه هاي معتبر دنيا گرفته تا افراد كوچه و بازار . كسي نامه اي داده بود كه من مسلمان شده ام و پدر و مادر من مسيحي هستند بخاطر همين من را از خانه بيرون كرده اند . بعضي وقتها به خانه ي دوستان و همكاران مي روم و گاهي روي نيمكت پارك مي خوابم . من نگران اين نيستم . من پول ندارم كه يك قرآن بخرم

ص: 8891

. اگر امكان دارد شما يك قرآن ترجمه شده براي من بفرستيد . خانم آمريكايي زيبا ، جوان ، امروزي و تحصيل كرده با حجاب داشت مي رفت و فردي به او گفت كه شما گرمت نمي شود كه اين همه به خودت پيچيده اي ؟ او گفت كه چرا من گرمم هست ولي جهنم گرمتر است . آنها كه آن طرف دنيا همه چيز برايشان آزاد است و آزادي هايي بالاتر از مرز حيواني را هم دارند به طرف اسلام آمده اند. آنها نشسته اند و فكر كرده اند و اين گم شده را پيدا كرده اند . كار ما نيست شناسايي راز گل سرخ ، كار ما شايد اين است كه در افسون گل سرخ شناورباشيم . آنها فهميده اند كه وقتي نماز مي خوانند با بزرگي همنشين مي شوند و يك خبرهايي هست . خود خدا گفته كه نماز كار سختي است و انسان بايد به خودش فشار بياورد. انسان بايد درمقابل خدا خاشع باشد . انسان كارهاي سخت و سنگين هم انجام مي دهد . فيلم هاي وسترن آمريكايي نشان مي دهد كه طرف دو تن خاك را جابجا مي كند تا چند گرم طلا بدست بياورد. بادياينها را بداني . خودمان بايد دنبال دانستن برويم و آنرا ببينيم . گاهي طرف دوساعت پاي اينترنت مي نشيند تا يك خبر را پيدا كند . اي بيخبر بكوش كه صاحب خبر شوي تا راهرو نباشي كي راهبر شوي ، دست از مس وجود چو مردان حق بشوي تا كيمياي عشق بيابي و زر شوي .

سوال – سوره اسرا آيات 59 تا

ص: 8892

66 را توضيح دهيد .

پاسخ – اين آيات در مورد داستان خلقت است و در مورد شيطان كه گفت من سجده نمي كنم و خداوند او را بيرون كرد و در آخر قدرت زيادي را از خدا خواست و خدا هم به او داد . خدا به و گفت كه توحتي مي تواني در اولاد انسانها هم شريك بشوي . گاهي يك بچه اي بدنيا مي آيد و از همان بچگي افكار شيطاني دارد . بخشي از آن براي اين است كه بايد ديد پدر و مادر چكار كردند . در آخر مي فرمايد كه تو قدرت دسترسي به يك گروهي را نداري . آن گروه در يك قلعه اي هستند كه تو نمي تواني به آنجا راه پيدا بكني . مي فرمايد : آنهايي كه بنده ي من شدند تو بر آنها قدرت نداري .اولا شيطان خيلي قوي است و زورش به همه مي رسد . حريف همه شما هست ، سلطان است و سلطنت دارد . فقط بر يك گروه سلطنت ندارد . در عالم از دست شيطان بايد به كسي پناه برد كه از او قوي تر باشد و آن كس جز خدا كسي نيست . اگر خانمي مي خواهد كه شوهرش كار خلاف نكند يا آقايي مي خواهد زنش كار خلاف نكند ، پدر و مادري مي خواهد بچه هايش خلاف نكند بايد آنها را در پناه خدا ببريم و اِلا نوشته هاي كتاب هاي خوشبختي نمي تواند ما را خوشبخت بكند .

سوال – پس از گذشت چندين هزار سال از خلقت انسان هنوز بسياري از زنان ايراني مشكل

ص: 8893

مادرشوهر دارند . من نمي خواهم كه شما به تنهايي به من پاسخ بدهيد . اين مسئله اگر مي خواست به اين راحتي حل بشود تا به حال حل شده بود پس كار كارشناسي را مي طلبد . شما ما مادرشوهرهاي آينده را نصيحت بكنيد تا آيندگان كمتر اذيت بشوند . من فردي شاغل هستم .با افراد زيادي نشست و برخاست داشته ام .شما مي گوييد : گذشت و من سكوت مي كنم .

پاسخ – مادر شوهر ، شوهري را تربيت كرده و به شما داده است . مادر خانم من زن بسيار فرهيخته اي بود و سواد آنچناني هم نداشت . ايشان به دختر خودش مي گفت كه ار روزي با مادر شوهرت دعوا شد با او دهان به دهان نشوي . يادت باشد كه اگر شوهرت را دوست داري بخاطر او هواي مادرش را داشته باش .گاهي آن تخم مرغ سفيد را آن مرغ سياه تخم گذاشته است . شما كه شوهر خوبي داريد بالاخره آن مادر او را زاييده است و شما بخاطر او كوتاه بياييد . حتي گاهي ناراحت هم نشويد . بعضي ها مي گويند كه ما ناراحتي را در خودمان مي ريزيم . مولوي مي گويد كه در هستي يك عده هستند كه بد عمل مي كنند و با ما بد صحبت مي كنند . شما آنرا مثل عوعو سگ حساب كنيد . اگر قرار است كه هر كسي كه به ما بد كرد ناراحت بشويم بايد همه ي انسانها افسرده بشوند . شما يك انسان پيدا كنيد كه در اين عالم به او بدي نكرده باشند .

ص: 8894

به انبياء بيشتر از همه بدي مي كردند . خدا در قرآن انبياء را دلداري مي دهد كه قبلي ها هم همين بودند ، از مردم توقع نداشته باش . تو كار خير را بخاطر من انجام بده و من از تو تشكر مي كنم . هدف ما اين نباشد كه ديگران را درست كنيم هدف ما بايد اين باشد كه خودمان را درست كنيم . وقتي من پدري دارم كه بداخلاق است اگر با او ريلكس باشم هنر كرده ام ولي اگر پدرم خوش اخلاق و مهربان بود و من با اوخوب بودن اين هنر نيست . حيوانات هم اين جوري هستند . در داستاني مي گويند كه طنابي بر گردن گوسفندي انداخته بود ند و او را مي كشيدند وقتي طناب را برداشتند باز هم گوسفند دنبال طرف مي دويد زيرا از دست او مهرباني زياد ديده بود. من به او آب و غذا داده ام .با محبت كردن حيوان هم دنبال انسان مي آيد و سگ هم براي انسان دم تكان مي دهد . پيامبر هم نتوانست همه را عوض كند . خدا به او خلق عظيم داده است . ما هم نخواهيم و چنين توقعي نداشته باشيم كه همه را عوض كنيم . مولانا مي گويد كه تو مثل نوح باش كه نه صدسال دعوت به خدا پرستي كرد ولي قومش نپذيرفتند . شما وقتي عروسي به خانواده ي شما مي آيد بگوييد كه مادر شوهر ما زن خوبي است ولي گاهي بداخلاقي هم دارد . حواست باشد كه با او دهان به دهان نشوي . ما هم اين كار را

ص: 8895

نمي كنيم .

سوال – من دختري دوازده ساله هستم . مي خواهم بدانم كه چكار كنم كه به خدا بيشترنزديك بشوم ؟

پاسخ – ايشان به برنامه ي سمت خدا توجه كنند تا بيشتربه خدا نزديكتر مي شوند . من به خانواده ي اين دختر تبريك مي گويم .خيلي از دخترها در اين سن به دنبال اين هستند كه چه چيزي يا لفظي مد است كه آنرا بگوييم. نبايد فقط به طاهر بچه ها رسيد .اين زمينه در دل بچه ها هم هست . در روز قيامت خدا مي گويد كه تو اين بچه را منحرف كردي . آيا در خانه يك بار از خدا صحبت كردي ؟ مثلا مي گفتي كه خدا انسانهاي مهربان را دوست دارد چرا با برادرت دعوا مي كني ؟ از چشم خدا افتاده اي ، برو و از برادرت معذرت خواهي بكن . خدا را در كار بياوريد . بگوييم : همه چيز دست خداست . در بعضي از خانواده ها از خدا حرفي نيست . بعد كه بچه بزرگ مي شود مي گوييم كه اي خدا چرا بچه ي من منحرف يا معتاد شد ؟ ما در خانه از خدا صحبت نكرديم . وقتي شما به بچه ات شير مي دهي با نام من به او شير بده .

سوال – آيا زيبايي اصل مهم يك زندگي مشترك است ؟ اگر اين جوري است چرا خدا بعضي ها را زيبا و بعضي ها را بي بهره از اين نعمت گذاشته است . شوهرم با اينكه خودش را انسان مذهبي مي داند ولي مدام از زيبايي حرف مي

ص: 8896

زند . وقتي به او مي گويم كه چيزهاي با ارزش تري از زيبايي در زندگي هست ، او مي گويد كه خدا هم زيبايي را دوست دارد. چنان با تنفر به دخترمان نگاه مي كند مثل اينكه او مخلوق خدا نيست . او من را خيلي نگران مي كند . بعضي وقت ها به طلاق فكر مي كنم . من مانده ام با مردي كه همه چيزش شده زيبايي خانم هايي كه مي بيند چكار كنم ؟ در ضمن خودش هم قيافه اي ندارد.

پاسخ – گاهي اين خانم به او بگويد كه اي كاش ما هم يك شوهر خوشگل گيرمان مي آمد . آقايي دو تا دختر داشت و مي گفت كه اگر يك پسر داشتيم خوب بود. خانم پسري بدنيا آورد كه خيلي بدقيافه بود . مرد مي گفت كه اين بچه ي من نيست. اين خانم تمام تلاش خودش را براي آرامش مرد بكار مي گيرد و اين مرد همه ي نگاه و توجهش به چشم و ابروي ديگري است . من به خانم هايي كه از زيبايي بهره دارند و خودشان را به تماشا مي گذارند و حاضر نيستند كه كمي پوشيده تر ، سنگين تر ، كمي ساده تر و اخموتر باشند هشدار مي دهم كه آنها باعث آتش زدن زندگي ديگران مي شوند. اگر آنها اين كار را كردند پيش خدا از صد تا نماز شب بالاتر است . خدا به يكي زيبايي داده و به يكي نداده شايد به مصحت او نبوده ما كه رازها را نمي دانيم . قطعا خدا روزي كمبود زيبايي را براي آنها

ص: 8897

جبران خواهد كرد . شما سعي كنيد در خانه با زيبايي هاي ديگري با همسرتان برخورد بكنيد . من خانم هاي زيادي را مي شناسم كه از زيبايي خيلي كم بهره هستند ولي همسرشان عاشق و شيفته ي آنهاست . اين بخاطر شانس و اقبال نيست . ببينيد كه اين خانم چگونه به نيازهاي مرد و خانه توجه مي كند . در دادگاه خانم هايي هستند كه بسيار زيبا هستند و شوهرهايشان مي خواهند آنها را طلاق بدهند . آقا مي گويد كه من گول چشم و ابروي او را خوردم وبا كارهايش من را بيچاره كرده است . اين آقا هم بايد توجه بكند كه دل خانمش را نشكند كه خدا از اين دل شكستن ها نخواهد گذشت . اين خانم بايدزماني كه شوهرشان نيستند به بچه اش محبت كند تا دختر احساس كمبود نكند . خانم به آقا بگويد كه اين هديه خدا به ما است .اگر اين دختر زيبا بود ولي يك دستش فلج بود خوب بود ؟ اگر بخاطر زيبايي به هرزگي مي افتاد خوب بود ؟

90-04-13

سوال - درخصوص حق صدقه از مباحث رساله ي حقوقي امام سجاد توضيح بفرماييد.

حق صدقه ذخيره ي تو نزد پرودگار است . يك سپرده اي نزد پرود گار است كه نياز به گواه و شاهد گرفتن ندارد . چون اين را دانستي اطمينان و اعتماد تو به آنچه در نهان به امانت مي سپاري بيشتر است از آنچه در آشكارا مي دهي. و شايسته است كه اين كار سر و رازي باشد ميان تو و خداي تو و هيچ كس را برآن

ص: 8898

آگاه نكنيد . و گوش و ديده هاي ديگران را به اين دليل كه به آنها اعتماد بيشتري داري پشتوانه ي عمل خود قرار نده . نه از آن رو كه از سپرده گذاري نزد خدا مطمئن نيستي براي اينكه مي داني صدقه امراض و بلاها را از تو دور مي كند و در آخرت تو را از آتش و عذاب مي رهاند . همچنين در پرداخت صدقه بر هيچكس منت نگذار كه اين كار فقط به نفع تو است و اگر چنين كردي خودت را از گرفتاري به سرنوشت آن شخصي كه بر او منت گذاشته اي ايمن ندان . زيرا تو با اين كار نشان دادي كه به دنبال منفعت خود بودي وگرنه هرگز بر كسي منت نمي گذاشتي .

پاسخ – بحث صدقه بحث خوب و رايجي در كشور ما است و فكر نمي كنم كه استثنايي وجود داشته باشد . همه ي مردم به آن معتقد هستند و زماني كه صبح ها از خانه خارج مي شوند به اولين صندوق صدقه كه مي رسند مبلغي را داخل آن مي اندازند و از اين كار نيز نيات مختلفي دارند . اما چند نكته را امام سجاد (ع) در اين قسمت فرموده اينكه خود اين صدقه برگردن فرد حقي دارد . حضرت مي فرمايند يقين داشته باش كه اين صدقه پس اندازي است براي خود تو . چطور ما به فرزندان خود ياد مي دهيم كه پول هاي خود را پس انداز كنيد و براي روز مبادا نگاه داريد . حضرت مي فرمايند كه اين هم پس انداز خود تو است و فكر

ص: 8899

نكن كه پول هاي خود را از بين مي بري انگار كه تو اين پول را به امانت داده اي. آنهم يك امانت داري كه دو يا سه ويژگي دارد . اولاً نياز به رسيد ندارد . الان ما پس انداز خود را در بانك مي گذاريم بانك به ما رسيد مي دهد . اما اين پس انداز هيچ نيازي به رسيد و پشت نويسي ندارد. نيازي به شاهد ندارد كه ببيند ما يك مبلغي را به يك مستحقي مي دهيم و يا در صندوق صدقات مي اندازيم . بخصوص براي ما كه يك مقادير كمي را صدقه مي دهيم . اما اگر يك مقدار زيادي را صدقه بدهيم دوست داريم كه شاهد باشد و حتماً تلويزيون از ما نام ببرد كه مثلاً فلان آقا پنج مدرسه ساخته است . اسم خود و فرزند خود را بر روي آنها بگذاريم . مي گويند كه اصلاً نيازي به اين چيزها نيست اينكه از چيزي كه ساخته شده پرده برداري كنند و بگويند كه اين مجموعه در زمان فلان وزير ، وكيل يا رئيس جمهور افتتاح شد . مي گويند هارون الرشيد يك مسجدي ساخته بود صبح كه رفته بودند از آن پرده برداري كنند ديدند كه نوشته شده اين مسجد توسط بهلول در تاريخ فلان ساخته شده . گفت بهلول را بياوريد از او پرسيد تو اين مطلب را نوشته اي . بهلول گفت بله . گفت مگر تو اين مسجد را ساخته اي . بهلول گفت نخير شما ساخته ايد . گفت پس چرا اسم خود را روي آن گذاشته اي. بهلول پرسيد شما براي

ص: 8900

چه كسي ساخته ايد . هارون الرشيد گفت معلوم است انسان مسجد را براي خدا مي سازد . گفت اگر براي خدا است پس چرا ناراحت هستيد دراين صورت خدا مي داند چه كسي ساخته است . مثلاً يك زماني بگويند اين اداره در زماني كه اين كاركنان را داشته و اين آقا خدمتگزار اين ساختمان بوده ساخته شده است . اين كار را نمي كنند و بايد اسم همه ي بزرگان زده باشد . اين كه حضرت مي گويد نياز به اشهاد نداريد در باره ي همين كارهاي بزرگ است چرا كه زماني كه ما صد تومان در صندوق صدقات مي اندازيم كه نياز نداريم همه ببينند . يعني يكي از چيزهايي كه ما در صدقات دوست داريم اتفاق بيفتد اين است كه همه بفهمند . آيا الان شما در بانك پس انداز مي كنيد فردا در تلويزيون اعلام مي كنيد كه همه بفهمند . نه چون كافي است كه شما و بانك بدانيد و هر موقع هم كه خواستيد مي توانيد از آن برداشت كنيد . مي فرمايد اگر اين را فهميديد كه پيش خدا ذخيره كرده ايد و او براي شما حفظ مي كند و نيازي به شاهد ندارد آنوقت در آن زمان هايي كه مخفيانه اين كار را كرده ايد بيشتر به آن اميدوار هستيد تا موقعي كه علني كرده ايد و همه فهميده اند . شايد به اين خاطر كه وقتي شما علني كرديد يك سري سارق به سراغ شما مي آيند يعني وقتي كه بفهمند وضع مالي شما خوب است ديگر درامان نيستيد . همه به دنبال شما هستند

ص: 8901

چه دوستان و چه افراد دزد كه اگر بفهمند به سراغ شما مي آيند . مگر يك انگيزه ي ديگري وجود داشته باشد . مثلاً شما انگيزه ي تربيتي داريد مي خواهيد به فرزند خود چيزي را ياد بدهيد . امير المومنين (ع) فرمود من اين را كه به شما مي گويم خودم نيز عمل مي كنم . كه مردم فكرنكنند ما فقط حرف مي زنيم و به ديگران دستور مي دهيم . دانش آموز ، دانشجو و فرزند ما تشويق مي شود كه به اين امام و پيشوا مي توان اقتدا كرد چون اهل عمل است . در غير اين صورت نيازي نيست بيان كنيد . بعداً حضرت مي فرمايد هميشه بين تو و خداي تو يك حالت رمز آلودي بايد در خصوص اين صدقات باشد . ضمناً مواظب باشيد منت هم نگذاريد . دو خطر صدقه را تهديد مي كند : يك خطر اعلام و اظهار كه همه بفهمند و خطر دوم خطر منت بر كسي است كه اين صدقه را داده ايم . اين هم آفت و عوارض منفي آن است . نبايد منت بگذاريد شما آن را به خدا داده ايد و خدا نيز براي خود شما ذخيره كرده و منت هم ندارد . حتي آن جمله اي كه در قرآن است كه شما ازآنچه دوست داريد صدقه بدهيد اين جمله را حضرت نفرموده است چون اين جمله مربوط به ما نيست . اين جمله مربوط به حضرت زهرا (س)، امام سجاد(ع) و امام مجتبي (ع) است كه مي گويند دوبار همه ي زندگي خود را در راه خدا داد .

ص: 8902

اگر نگوييم كل ، نصف آن چيزي را كه داشت از زمين و اسب و پول و غيره به فقرا داد . اما ما اينطور نيستيم مثلاً بگويند اگر شما سه عبا داريد يكي و نصفي از آن را به ما بدهيد . ما خواهيم گفت وقتي كهنه شد به شما مي دهيم .

ما در روايات داريم كه هر كار خوبي كه يك نوع از خود گذشتگي در آن باشد صدقه است . مثلاً من در خيابان مي روم چيزي سر راه افتاده است اگر بتوانم آن را كنار بزنم صدقه است . البته ديده ايد كه برخي از ماشين ها پنچر مي شوند و دو سنگ يا چوب بر سر راه مي گذارند بعد هم فراموش مي كنند كه آنها را بردارند . اگر بعداً در جايي بلايي به سر آنها آمد مي گويند خدايا اين بلا از كجا به سر ما آمد ؟ اين همان بلايي است كه تو سر راه مردم ايجاد كردي. آقايان مسئولين كارگران شهرداري چاله را مي كنند و همانطور آن را پر نشده رها مي كنند و مي روند . اگر ماشين در حال عبور باشد يك دفعه به داخل آن مي افتد . بعد اين كارگر نمي فهمد كه از كجا بلا به سر او آمده است . اين از همان چاله اي است كه كنده ايد، نه علامتي بالاي آن گذاشته ايد و نه آن را پر كرده ايد . مي توانيد يك ساعت بيشتر كار كنيد و آن را پر كنيد تا ماشيني داخل آن نيفتد . اين همان صدقه است . چون وظيفه

ص: 8903

ي شما نبود كه يك ساعت ديگر بمانيد اما بخاطر اينكه يك مسلماني در اين چاله نيفتد آن را پر كرده ايد . مثلاً اگر شما درحال ساخت خانه اي هستيد و آجر مي خواهيد خالي كنيد يك مقدار از آن را نزديك بريزيد و يك مقدار را نيز آن طرف تر بريزيد كه مزاحمتي براي مردم ايجاد نشود . الان شما اثاث كشي كرده ايد و شب شده لازم نيست ديگر كاري انجام دهيد و اين اثاث را اينطرف و آن طرف بكشيد چون مردم خوابيده اند . هر شب ممكن است هر همسايه اي به يك دليل ايجاد سر و صدا كند كه بقيه در اذيت و آزار باشند . اگر ما مسلمان باشيم و گوش به حرف ائمه بدهيم مي گوييم نه امشب عزيز ما از دست رفته است چرا بلند گو بگذاريم كه همه ي همسايه ها ناراحت و عصباني بشوند . من امشب اثاث كشي كرده ام ، عروسي دارم ، عزا دارم و ... چه دليلي دارد كه همه ي همسايه ها را ناراحت كنم . مثلاً كسي حق ندارد در جاي عمومي روضه بگيرد مگر اينكه نزد همه ي همسايه ها برود و بگويد ما امشب براي امام حسين روضه گرفته ايم و اين بلند گو يك مقدار سر و صدا دارد آيا شما اجازه مي دهيد ؟ اگر يك همسايه بگويد من راضي نيستم حق ندارد كه بلند گوي روضه را بيرون بگذارد . دين اين مسئله را به ما مي گويد مگر اينكه كسي بخواهد يك ديني را سرخود بسازد . اگر ازبيرون به خانه مي

ص: 8904

آييم با آنكه ممكن است هزار مشكل اتفاق افتاده باشد اما با همسر و فرزند خود خوش اخلاقي كنيم اين صدقه است . خانم ها بايد توجه كنند كه خيلي اوقات يك لبخند و مهرباني كردن براي آقايان مشكل است چون گرفتاري هاي زيادي بيرون از خانه داشته اند . شما مي توانيد به همسر و فرزند خود صدقه بدهيد شب كه به خانه مي آييد با آنكه خسته هستيد وهزار مشكل داريد بازهم با آنها مهربان باشيد . هنگام تنگ دستي در عيش كوش و مستي كين كيمياي هستي قارون كند گدا را . اگر خانم شوهر خود را دوست ندارد اما باز هم خود را نثار او كند و يك مقدار بيشتر در خوردو خوراك و شستشوي خانه و در برآورده كردن نيازهاي او تلاش كند يك صدقه ي بزرگ است .

سوال – آيا اگر ما به متكديان خياباني كمك كنيد صدقه است ؟

پاسخ – اولاً صدقه لازم نيست كه حتماً به نيازمند داده شود . يعني در اسلام لازم نيست كه حتما ً من صدقه را به نياز مند بدهم بلكه به هركسي مي توان داد .مثلاً من يك شخصي را دوست دارم و به او يك مقدار پول هديه مي دهم مانند اين عيدي كه به افراد داده مي شود . يك بخش از صدقه اين است كه حتماً لازم نيست به فقير داده شود مگر صدقات خاص . مثلاً زكات فطره جزو صدقات است . زكاتي كه به كشاورزان و دامداران و كساني كه طلا و نقره دارند تعلق مي گيرد مشخص شده كه بايد به چه كساني

ص: 8905

داده شود . اما صدقات عمومي اينطور نيست مثلاً شما پدر خود را دوست داريد و نياز هم ندارد اما هر بار كه به ديدن او مي رويد يك چيزي به او هديه بدهيد . البته بهتر است كه اين صدقه است به نيازمند داده شود تا گرهي از زندگي او باز شود . البته نيازمندان طبقه بندي شده اند . در حديثي نقل شده كه يك نفر نزد پيامبر (ص) آمد و گفت من پول دارم . حضرت فرمود نيازمندي هاي خود را برطرف كن . بعد گفت يك دينار ديگري هم بدست آورده ام حضرت فرمود: آن را به همسر خود بده . گفت يك پول ديگري هم بدست آورده ام . فرمود: اگر بچه داري براي آنها هزينه كن . گفت اگر يك پول ديگري به دست آوردم چطور ؟ حضرت فرمود : به آن كسي كه به تو خدمتي مي كند بده . اين خادم دايره ي وسيعي دارد . مثلاً امروز شهرداري را شامل مي شود چون خادم مردم هستند ، خيابان كشي مي كنند ، پارك درست مي كنند و ... يعني يك بخشي از ماليات ها مي تواند حكم صدقه داشته باشد .بايد با اين نگاه به ماليات بنگريم كه چون اين افراد به مردم خدمت مي كنند پس ما به آنها صدقه مي دهيم . آيا اين جاده كشي هايي كه در تهران در اين سال هاي اخير شده اگر نمي شد آيا مي توانستيم حركت كنيم؟ يا اين پارك ها كه در شمال و جنوب شهر ايجاد شده فضارا تلطيف كرده و بچه ها مي توانند

ص: 8906

در آن بازي كنند و يا افراد از فضاي آن استفاده كنند . خيلي اوقات آبدارچي و نگهبان اداره نيازمند بوده و آبرودار هم هستند بنابراين لازم نيست به فردي صدقه بدهيم كه در خيابان ايستاده و تكدي گري مي كند . يك پزشك صبح كه وارد بيمارستان مي شود به همان نگهباني كه كنار در ايستاده يك مبلغي را كمك كند . خيلي از افراد در اطرافيان خود كساني را مي شناسند كه نيازمند هستند . الان خيلي از مردم در خانه ي خود يك خدمتكار براي تميز كردن خانه و يا پذيرايي از ميهمان دارند خوب است كه به او كمك كنند . يا به يك رستوران مي روند آن كسي كه در آنجا كار مي كند و خدمتكار است با اينكه شما پول غذاي خود را داده ايد يك انعام هم به او بدهيد . اگر بنزين مي زنيد يك مبلغي را هم به كارگر پمپ بنزين صدقه بدهيد . باز هم آن فرد گفت اگر يك پول ديگري هم رسيد چه كنيم ؟ حضرت فرمود : آن را ديگر خود تو مي داني هر طور دوست داشتي خرج كن . در روايت داريم كه كسي كه اطرافيان ، همسر و خانواده ي او به او نياز دارند حق ندارد صدقه را به شخص ديگري بدهد . اگر برادر و خواهر من نياز دارند حق ندارم به ديگران كمك كنم . يعني واقعاً خيلي آدم هاي كمي هستند كه فرد نيازمندي را در كنار خود نداشته باشند. و در اكثر فاميل ها نيز يك نفر وجود دارد كه فرد ثروتمندي است .

ص: 8907

بنابراين اين فردي كه وضع مالي خوبي دارد چرا به اطرافيان خود در فاميل كمك نمي كند . البته برعكس آن نيز وجود دارد يعني يك افراد پولداري هستند كه هيچ فاميل نزديكي ندارند . يك بار يك خانمي به من مراجعه كرد و گفت من يك ملك و املاكي دارم و هيچ كس را هم در اطراف خود ندارم . فقط يك خواهر دارم كه او نيز در آمريكا است و وضع مالي خوبي دارد . دوست ندارم اين اموال بعد از مرگ من به خواهرم برسد چون او هم وضع مالي خوبي دارد . ازمن مشورت مي خواست كه همين الان چگونه مي تواند با اين پول به فردي يا موسسه اي كمك كند . اما اينكه ما يك فاميل هايي داشته باشيم كه همه فقير و مستحق باشند خيلي كم است . نكته ي بعدي اين است كه ما به بچه هاي خود بياموزيم كه صدقه بدهند. مثلاً اگر مي خواهيم پولي به او بدهيم مقداري بيشتر بدهيم و به او بگوييم كه از آن صدقه بده . يك حكايتي از صاحب ابن عباد كه فردي دانشمند و وزير بود نقل شده است . ايشان مي گفت از بچگي وقتي مادرمن به من دو درهم مي داد مي گفت يك درهم آن را صدقه بده كه بلا از تو دور شود . من با اين روش عادت كردم تا زماني كه بزرگ شده و وزير شدم باز هم اين كار را مي كردم . يعني يك پولي به خادم خود مي دادم كه صدقه بدهد . يك روز متوجه شدم صدقه اي

ص: 8908

را كه ديروز به خادم خود داده ام ،صدقه نداده و زير بالش او باقي مانده است . با خود گفتم اي واي مثل اينكه عجل من رسيده است . يعني ما اين پول را نداديم پس خدا خواسته كه امروز يك بلايي بر سر ما نازل شود . خادم را خواستم و كلي او را توبيخ كردم و به او گفتم كه اين رختخواب من را كه خيلي هم گران قيمت است به خيابان ببرد و به اولين نيازمندي كه ديد بدهد، به جريمه ي آن صدقه اي كه ديروز نداده ام . خادم رختخواب را جمع كرد به سر كوچه آورد در آنجا يك نابينايي را ديد كه يك خانمي دست او را گرفته و همراه مي آورد . گفت آقا اينها را صاحب ابن عباد داده به شما بدهم . چون نمي توانست ببيند پرسيد اينها چيست ؟ خادم گفت : رختخواب ديبا . تا اين را گفت آن فرد بي هوش شد . او را به هوش آوردند و پرسيدند چه شد ؟ گفت من آدم گدايي نيستم و فرد محترمي بودم اما روزگار مشكلاتي را پيش آورد و كار من امروز به اينجا رسيد . دختر من چند وقتي است كه عروس شده است و گفته كه چون ما آدم آبرومندي بوديم حتماً رختخواب من بايد ديبا باشد . من هم چون امكان تهيه ي آن را نداشتم به خيابان آمدم و راه مي رفتم و وقتي شما گفتيد اين رختخواب ديبا است من از لطف و عنايت خدا بيهوش شدم . در اينجا صاحب ابن عباد گفت تمام جهيزيه

ص: 8909

ي اين دختر را از بهترين وسايل تهيه كنيد و يك دست رختخواب كامل ديبا هم به او بدهيد . و داماد را نيز بياوريد كه اگر كار درستي ندارد ما يك كار به ايشان بدهيم . اينها همه به جريمه ي آن صدقه اي است كه نداده ايم .

سوال – درخصوص سوره ي نحل آيات 119 تا 128 توضيح بفرماييد.

پاسخ – در آخرين آيه ي اين سوره ي مباركه آمده كه خدا با انسان هاي با تقوي است و كساني كه اهل احسان باشند . مي خواهد بگويد كه خداوند يك موجود قدرتمند است و همه ي اختيارات دست او است . هم پول و قدرت دارد ، هم علم او زياد است و هم قادر به انجام هر كاري است . ما انسان ها هميشه به دنبال اين هستيم كه يا خودمان قدرتمند شويم و يا به يك موجود قدرتمند تكيه كنيم . خدا مي گويد اگر شما با تقوي باشيد من تكيه گاه شما هستم . شما مگر نمي خواهيد به يك قدرتي تكيه كنيد كه هرجا مشكل پيدا كرديد با يك تلفن مشكل شما حل شود ؟ خدا مي گويد من من براي شما كافي هستم . فقط شرط آن اين است كه با تقوي باشيد در اين صورت اگر جايي مانديد من با شما هستم . و شرط آن اين است كه محسن باشيد . محسن به اين معنا كه كار را نيكو انجام دهيد . ما يك نيكو كاري داريم و يك كار نيكو داريم . كار نيكو خيلي مهم نيست اما نيكو كار بودن مهم است

ص: 8910

. مثلاً شما مي خواهيد براي همسر خود يك هديه بخريد يك وقت آن هديه را به تنهايي به دست او مي دهيد و اما يك وقتي آن را نيكو مي كنيد. داخل يك جعبه ي مخملي مي گذاريد ، نوار دور آن مي پيچيد و با لبخند به او تقديم مي كنيد . اين يعني كار را نيكو انجام دادن . يك بار شخصي پشت صندوق فروشگاه ايستاده بود ، يك خانمي جلو تر از ايشان در حال حساب كالاي خود بود . ديد كه مبلغ آن صد هزار تومان است . وقتي كيف خود را باز كرد بيش تر از هشتاد هزار تومان نداشت. آقايي كه پشت سر او ايستاده بود بدون اينكه آن خانم متوجه شود به صندوقدار اشاره كرد كه من حساب مي كنم . صندوقدار متوجه شد و گفت خانم اجازه دهيد من دوباره حساب كنم و بعد به خانم گفت همان هشتاد هزار تومان شده است . اين آقا مي توانست به آن خانم بگويد شما برويد من حساب مي كنم . در اين صورت آن خانم ناراحت مي شد حتي اگر نيازمند هم نبود . اين كار خيلي زيبا بود كه نگذاشت آن خانم متوجه شود اين يعني محسن . مثلاً اگر در رستوراني بوديم و بدون اينكه طرف متوجه شود غذاي او را حساب كرديم خوب است . اين چنين افرادي مجال تشكر هم نمي دهند چون براي كسي اين كار را كرده اند كه مي داند و تشكر مي كند .

در روايات آمده كه با صدقه دفع بلا مي شود . يا اينكه با صدقه

ص: 8911

روزي را پايين بكشيد . خيلي اوقات پيش مي آيد كه فردي نزد من مي آيد و گله و شكايت مي كند و يا مشاوره مي كند كه پسر من عاشق دختري شده است كه هفت سال از او بزرگ تر است . هركاري هم مي كنيم از دل او بيرون نمي رود . من به ايشان مي گويم كه صدقه بدهيد . مي گويد من هر روز صدقه مي دهم . من به او مي گويم آن صدقه ي پانصد تا هزارتوماني را كه هر روز در صندوق صدقات مي اندازيد نمي گويم . آن صدقه فقط در حدي است كه اگر در خيابان مي رويد پاي شما به سنگ برخورد نكند . اگر يك بلايي در حال نازل شدن است كه من حاضر هستم ده ميليون هزينه كنم تا اين بلا دفع شود . صدقه ي ده ميليون يك يا دو ميليون است . گاهي بلاها حجم زيادي دارد . مانند همان مسئله اي كه صاحب ابن عباد گفت مثل اينكه مرگ در حال نزديك شدن است . بنابراين هر كسي مي داند آن گرهي كه به كار او افتاده چقدر براي او هزينه دارد . اگر خواست براي دفع آن بلا صدقه بدهد بايد تناسب داشته باشد . ديده شده كه بعضي از افراد اين كار را كرده اند و گره باز شده است . نكته ي دوم اين است كه افراد فكر مي كنند بايد از زيادي مال و يا زندگي خود صدقه بدهند . امروزه روز به روز زندگي ها در حال گسترش است . مثلاً تا ديروز ماشين ما

ص: 8912

پژو بوده ولي الان چون مشكلاتي دارد و وضع مالي ما خوب است پژو را مي فروشيم و يك ماشين بالاتر مي خريم . يعني مدام وسايل جديد تر مي خريم و بعد هم مي گوييم كه شخصيت ما نياز به اين كار دارد . اين كار با صدقه و دستور آن منافات دارد . مثلاً وسيله ي او يا ماشين او خوب است و لازم نيست كه حتماً امسال عوض شود . خدا مي گويد كه صدقه را بايد از آن چيزي كه مال تو است و روزي تو است بدهي . مثلاً الان زندگي من تأمين است و هيچ مشكلي هم ندارم يك پول اضافه اي را نيز در بانك براي روز مبادا بگذارم . ممكن است آن روز مبادا هيچگاه نرسد و دو روز بعد مرگ من فرا برسد . مثلاً الان دو روز است كه آيت اله صدوقي از دنيا رفته اند . خيلي از افراد متأثر شدند و هيچ كس باور نمي كرد . يك بيماري در مدت يك هفته ايشان را از پا انداخت . بنابراين مگر من مي دانم آن پولي را كه در بانك گذاشته ام چه زماني و چگونه به درد من خواهد خورد. بهتر اين است كه يك مقدار از آن را صدقه بدهيم . الان خيلي آدم هاي نيازمندي هستند كه به شدت براي نان شب خود محتاج هستند . يك هفته پيش ما به كارخانه ي هواپيما سازي اصفهان دعوت شده بوديم . من با جواناني كه در آنجا مشغول كار فني بودند يعني مهندس الكترونيك بودند صحبت كردم و گفتم كه حتماً

ص: 8913

شما ازدواج كرده ايد . گفتند ما مجرد هستيم . گفتم اين همه جوان خوب كه كارهم دارند پس چرا ازدواج نمي كنيد . گفتند شما فكر مي كنيد حقوق ما چقدر است ؟ گفتم حتماً بالاي دو يا سه ميليون درآمد داريد. گفتند حقوق ما با اضافه كار و حق تخصص به پانصد هزار تومان نمي رسد. من خيلي ناراحت شدم . ما فقط بايد ماهي سيصد هزارتومان اجاره خانه بدهيم . با دويست هزار تومان چطور مي توانيم زندگي يك فرد ديگر را هم اداره كنيم ؟ البته ما نياز داريم و با سختي در اين فضاي آلوده پاك دامني خود را حفظ مي كنيم. بنابراين يك همت جمعي لازم است . الان در كشور ما همينطور مجموعه ي خيريه در حال اضافه شدن است . همينطور كميته ي امداد حضرت امام در حال گسترش است يعني فقر در حال بيشتر شدن است . آمار سرقتي كه الان داده مي شود بخشي از آن مربوط به فقر است . بخشي از آن هم مربوط به افراد جاني است كه كار آنها سرقت است ولي همه ي افراد كه اينطور نيست . يكي از دوستان مسئول و با اطلاع به من مي گفت يك دزد به خانه ي فردي آمده و فقط به سر يخچال او رفته و مواد آن را خالي كرده بود . يك كاغذ نيز گذاشته بود كه زن و فرزندان من يك ماه است ميوه و گوشت نخورده اند . انسان ناراحت مي شود . يك عده اي الان فقط گليم خود را بيرون مي كشند وقتي به آنها مي

ص: 8914

گوييم صدقه بدهيد . مي گويند ما چه چيزي داريم كه صدقه بدهيم . اين حرف اشتباه است هرچقدر مي توانيد بايد صدقه بدهيد. قرآن مي فرمايد : آدم متدين در اموال خود برنامه ريزي مي كند كه يك بخشي از آن مربوط به افراد بدتر از خود او است . مثلاً من مستأجر هستم و يك ماشين نيز به طور قسطي خريده ام بعد مي گويم من چه چيزي دارم كه صدقه بدهم . اين حرف درست نيست بايد بگويم كه من مي دانم كه خيلي از افراد بدتر از من هستند بنابراين يك بخشي از مال خود را به آنها مي دهم . آن وقت خدا براي من يك وسعت و گشايشي حاصل خواهد كرد . اما بعضي افراد با اينكه وضع مالي آنها خوب است دست در جيب نكرده و به كسي كمك نمي كنند . بنابراين كسي نبايد بگويد كه من چه چيزي دارم من خودم صدقه خور هستم وزندگي خود را تأمين كنم هنر كرده ام . استاد من جناب آيت اله محمدي در بابل نقل مي كرد وقتي كه نجف درس مي خوانديم گاهي از شدت فقر پول خريدن يخ نداشتيم . كه بتوانيم آب چهل درجه ي گرم نجف را خنك كنيم و خود و خانواده ي خود بخوريم . حتي براي خرج زندگي خود هيچ چيزي در منزل نداشتيم. يك روز قرار بود ميهمان بيايد خانم گفت برو و چيزي تهيه كن . به پول امروز هزار تومان پول در جيب خود داشتم براي خريد به خارج از خانه رفتم . در كنار حرم اميرالمومنين يك سائلي

ص: 8915

نشسته بود من آن هزار تومان را به او دادم و گفتم كه يا اميرالمومنين ديگر هيچ پولي ندارم . چند قدم كه جلوتررفتم يك نفر ظاهر شد و مقدار زيادي پول به من داد بدون اينكه من چيزي گفته باشم . و فهميدم كه اين عطاي اميرالمومنين است و آبروي خود را با آن حفظ كردم.

90-04-06

نه اينكه فكر كني مرحم احتياج نداشت كه زخمهاي دل خون من علاج نداشت ، تو سبز ماندي و من برگ برگ خشكيدم كه آنچه داشت شقايق به سينه كاج نداشت ، منم خليفه ي تنها رانده از فردوس خليفه اي كه از ابتدا تاج و تخت نداشت ، تفاوت من و اصحاب كهف در اين بود كه سكه هاي من از ابتدا رواج نداشت ، نخواست شيخ بيابد مرا كه يافتَنَم چراغ نه كه به گشتن هم احتياج نداشت .

سوال – من پسري هجده ساله هستم و به نمازم پايبند نيستم . با خودم و خداي خودم قرارداد بستنم كه اگر بدون مردودي ديپلم بگيرم با تلاش خودم نماز را دائم بخوانم ولي با اختلاف كم مردود شدم. باتوجه به اينكه من سعي خودم را كرده ام ولي خدا نتيجه ي دلخواه من را نداد آيا باز بايد به عهد خودم عمل بكنم يا خير ؟

پاسخ – معلوم مي شود كه ايشان درست تلاش نكرده اند و اگر درست تلاش مي كردند قبول مي شدند . آيا كساني كه قبول شده اند پارتي بازي كرده اند يا معجزه اي شده است كه خدا براي ايشان معجزه نكرده است ؟ واقعا اينجور نيست . دريا

ص: 8916

شود آن رود كه پيوسته روان است . كسي كه در حال حركت و تلاش است به جايي مي رسد . حالا ما فرض مي كنيم كه ايشان همه ي تلاش ها را كرده اند و يك اتفاق نامترقبه اي افتاده و باعث شده كه ايشان قبول نشوند . ممكن است كه يك لطفي در اين قبول نشدن ايشان باشد كه ما نمي دانيم . مثل رانندگي هايي است كه ما مي كنيم ، تا يك طرف ما خالي مي شود به آن طرف مي

پيچيم و اين كار را تكرار مي كنيم . كسي كه از ما بالاتر است مي گويد كه در لاين خودت حركت كن . شايد بعدها بفهميد كه اين رفوزگي هم لطفي بوده است . شايد در سربازي و شغل تاثير داشته باشد . شايد شرايط بهتري براي شما پيش بيايد . شايد كه تو وابيني خير تو در اين باشد . حالا اصلا اين روفوزگي مشكلي هم ايجاد كرده است چرا ما بايد نماز را به آن وصل كنيم ؟ مثل اينكه من عهد كنم كه اگر قبول شدم ناهار بخورم يا اگرقبول شدم به خانه مي آيم ، اينها عهد درستي نيست . اگر من خواستگاري رفتم و زن خوبي گيرم آمد بايد نماز بخوانم ؟ نماز ربطي به اين چيزها ندارد . نمازغذاي

روح ماست . كسي كه كاتالوگ زندگي ما را نوشته مي گويد كه اين غذاي روح شماست . مادر وقتي نوزادش بيمار مي شود او را نزد دكتر مي برد و دكتر او را معاينه مي كند و مي گويد كه اوآهن بدنش كم

ص: 8917

است . مادر بچه اين را نفهميد ولي دكتر اين را فهميد . در ضمن دادن آهن هم شرايط خودش را دارد . بايد قطره ي آهن به بچه بدهيم . بعضي ها مي گويند كه ما خودمان با خدا ارتباط هاي خاصي داريم . اين خدا كه حكم طبيب را براي ما دارد مي گويد كه اين قطره را چطور بايد بخوريم. يا طبيب من لا طبيب له . اگر ما اين جوري نگاه بكنيم بواسطه ي نماز انرژي مي گيريم و اين دوست مان ميتواند درسش

را بهتر بخواند . آقايي با خودش عهد كرده بود كه ديگر نماز نخواهد صبح كه شد ديد نمي تواند نماز نخواند زيرا با نماز عجين شده است . وقتي مي خواست نيت بكند مي گفت : دو ركعت نماز مي خوانم و به كسي هم مربوط نيست الله اكبر . بقول يكي از دوستان نماز مثل كشتي مي ماند در خشكي آنرا مي سازند و در دريا از آن استفاده مي كنند . هواپيما را روي زمين مي سازند و در هوا از آن استفاده مي كنند .

سوال – من كودكي ده ساله هستم .از كيف چند نفراز دوستانم در مدرسه پول برداشته ام . هر روز كه اين پول را مي بردم رويم نمي شد اين پول را به آنها بدهم . حالا كه تابستان شده چكار بايد بكنم و توبه هم كرده ام .

پاسخ – ما خوشحال هستيم كه برنامه ي سمت خدا چنين هنري دارد كه كودكان را هم جذب كرده است . ايشان فهميده اند كه اين كار اشتباهي بوده

ص: 8918

است و به فكر جبران افتاده اند و اين خوب است . خانواده ها بيشتر بايد مواظب فرزندان باشند و مسئوليت پدر و مادر خيلي سنگين است .ما بايدمراقب بچه هاي مان باشيم كه كجا مي روند و چطوري مي روند . پدر و مادر مسئول هستند. حتي كيف آنها را بررسي كنيم البته با اجازه ي خودشان و به او تذكر بدهيم. اگر به شما بگويند كه در كيف شما يك مار يا عقربي رفته ممكن است كه شما را بگزد . همانطور كه باغبان مواظب گل است و اطراف آنرا هرس مي كند

بايد مواظب فرزندش هم باشد . اگر اين بچه ناميزان بزرگ بشود روزي من پدر و مادر را مسئول مي داند و مي گويد كه من بچه بودم و نمي دانستم . انسانهاي تربيت شده اگر پدر يا مادرشان را از دست داده باشند ، ساعتها بر سر مزار آنها مي روند و اشك مي ريزند . مي گويند كه تربيت پدر و مادرم بود كه من را به اينجا رساند و باعث شد كه انسان فرهيخته اي بشوم . والديني كه بچه را رها كردند و دنبال عياشي خودشان بودند ، وقتي اين بچه ناميزان رشد كرد لعن و نفرين را نثار پدر و مادرش مي كند . تربيت فرزند نياز به آموزش ، مطالعه و سوال دارد . وقتي بچه تازه بدنيا مي آيد

مادر بچه را پيش پزشك مي برد و مي گويد كه بچه ام فلان مشكل ار پيداكرده است و دائم بچه را نزد پزشك مي آورد و او را چك مي كنند . مادر

ص: 8919

دائم سلامت جسم بچه را كنترل مي كند ولي به سلامت روح او كاري ندارد .كداميك از آنها مهمتر است ؟ مولوي مي گويد : گر تو را حق آفريدت زشت رو هان مشو هم زشت رو هم زشت خو . اگر خدا تو را خيلي زيبا نيافريد حداقل اخلاق زشت نداشته باش دراين صورت مردم صورت زشت تو را فراموش مي كنند. ديگر به قيافه ي تو كاري ندارند زيرا انسانهاي خوب و بزرگوار هستند . نازيبايي ظاهري شان در زيبايي درون شان مستهلك مي شود . و

آنها به دل مي نشينند . باطن خوب بيرون مي زند برعكس انسانهاي كه زشتي باطن شان بيرون مي زند مردم او را زيبا نمي بييند بلكه او را زشت مي بينند . در دادگاهها چقدر انسانهاي زيبا دارند از هم طلاق مي گيرند . ما بايد بيشتر مواظب فرزندان مان باشيم و بقول سعدي : درشت و نرمي بهم در به است چو رگزن و جراح كه مرهم نِه است . شما راههاي مختلفي داريد كه پول را به صاحبانش پس بدهيد . پول را به كسي بدهيد كه به آنها بدهد بدون اينكه نام شما را بياورد. يا اينكه پول را در پاكت بگذاريد و به در خانه ي آنها ببريد بدون نام ونشاني . راههاي مختلفي است كه ما پولهاي مردم

را به خودشان پس بدهيم .

سوال – من يك دختر هفده ساله هستم و با يك پسر هم سن خودم دوست هستم .اين دوستي ما پيامكي است . آيا اين دوستي ما ايرادي دارد .بهم ديگر قول داده ايم كه همديگر

ص: 8920

را تنها نگذاريم . فال حافظ هم گرفته ايم و آمده كه در حق دوستان باوفايت از هيچ چيزي دريغ نكن . راهنمايي بفرماييد.

پاسخ – من به پدر ها ومادرها مي گويم كه بايد بچه هايشان بخصوص دخترهايشان را از محبت و لطف ورحمت خانوادگي اشباع بكنند كه يك دختر هيچ وقت دلش تنگ نشود كه با يك پسري ارتباط پيامكي داشته باشد . اشكالي ندارد كه پدر يا مادر به دخترش پيامك هاي لطيف بدهد . بعضي ها روي شان نمي شود كه به پدرشان مطلبي را بگويند . اگر مي خواهيد مطلبي را به كسي بگوييد كه نمي توانيد آنرا روي كاغذ بنويسيد يا پيامك بزنيد . يكي از وظايف خانم ها به شوهران شان اين است كه پيامك محبت آميز بزنند زيرا خانمها كمپاني محبت هستند . زن نبايد اين محبت را احتكار بكند . الان

خارجي ها به سگ بيشتر محبت دارند زيرا انسانها وفا ندارند . و مي گويند كه سگ وفادار است. خانمي مي گفت كه پسر من از وقتي سگ به خانه آورده مادر من به منزل ما نمي آيد و مي گويد كه سگ نجس است. ما پدرها و مادرها راههاي زيادي داريم كه فرزندان مان را درآغوش خودمان نگه داريم . البته بچه ها بايد با هم سن و سال هاي خودشان ارتباط داشته باشند . دوستي داشته باشند كه باري آنها خطر ايجاد نكند . ممكن است كه دوست همجنس هم داشته باشند و آنها را منحرف بكنند . ممكن است كه دوست بچه ي ما از خانواده ي خوبي نباشد و بچه ي

ص: 8921

ما را به راههاي بد سوق بدهد ، اين هم اشكال دارد .

خيلي چيزها مي تواند مقدمه ي خيلي چيزها مي تواند باشد. آب نطلبيده هميشه مراد نيست گاهي بهانه است كه قربانيت كنند . وقتي مي خواهند گوسفند را قرباني كنند به اوآب طلب نكرده مي دهند . اينها مي تواند آب نطلبيده اي باشد كه بعد انسان را كم كم به راههاي ديگري بكشاند. پيامك هميشه در حد پيامك نمي ماند و بعد تبديل به سلام و قرار تبديل مي شود . فال حافظ را بايد كسي بگيرد كه فال شناس باشد. زده ام فالي و فريادرسي مي آيد . خود حافظ هم هميشه فال نمي گرفت و بعضي مواقع فال مي گرفت . اگر حافظ گفته كه دوست خوب را پيدا كن يعني اين دوست خوبي براي تو نيست .

سوال – قرآن بهترين هدايت گر انسانهاست پس ما چه نيازي به امامان و پيامبران داشتيم ؟ ما خودمان مي توانيم از طريق قرآن راه هدايت را پيدا كنيم .راهنمايي بفرماييد .

پاسخ – قرآن مي فرمايد : ما عده اي را پيشوا قرار داديم كه با الهامات ووحي ما مردم را هدايت مي كنند . انسانهاي نورصفتي كه چراغ راه مردم مي شوند . قرآن مي فرمايد : هرچه خدا و رسولش مي گويند گوش بدهيد . هرچه پيامبر به شما گفت عمل كنيد. كسي كه در حال ركوع صدقه داد ولي شماست . همه ي مفسرين و حتي اهل سنت هم گفته اند كه آن فرد علي بود . مثلادر خانواده اي وقتي همه به حرف پدرگوش مي دهند

ص: 8922

وبه حرف مادر گوش نمي دهند پدر مي گويد كه اگر شما به حرف مادرتان گوش داديد من هر چه بخواهيد براي شما مي خرم . آن وقت بچه ها مي فهمند كه جايگاه مادر مهم است . پس قرآن هم مي

گويد كه به حرف پيامبر گوش بدهيد . پيامبر فرموده كه بعد از من در زندگي تان خيلي قفل ايجاد مي شود . من تمام كليدها را به حضرت علي (ع) داده ام . دنبال فرد ديگري نگرديد . يك دسته كليد است زير بغل عشق از بحر گشاييدن ابواب رسيده .

سوال – سوره نحل آيات 65 تا 72را توضيح دهيد .

پاسخ – سوره نحل به معني زنبور عسل است . قرآن مي فرمايد كه ما به زنبور عسل وحي كرديم . ببينيد كه به زنبور وحي مي شود ولي به ما وحي نمي شود و اين جاي تامل دارد. قرآن مي فرمايد كه در بالاها زندگي كن در پايين خيلي آلودگي هست . بالاي درختان برويد. و خيلي پايين نياييد. اگر شما به بالا برويد درهاي ديگري براي شما باز مي شود و اتفاقات ديگري مي افتد . در پايين همه چيز براي تو بزرگ است ولي وقتي بالا بروي همه چيز براي تو كوچك مي شود . اگر ما خيلي بالا برويم مي بينيم كه كره ي زمين به اندازه ي يك توپ است . مي فرمايد: از ميوه ها و شهد گلها بخور تا بتواني يك

محصول خوب داشته باشي . چرا محصول ما يعني انديشه و فكرمان و كاري كه مي كنيم خوب نيست ؟ بخاطر تغذيه

ص: 8923

ي ماست . گوش دادن موسيقي و خواندن كتاب تغذيه است . خدا براي خوردني ها هم دو تا شرط گذاشته است يكي حلال باشد و يكي طيب و پاكيزه باشد . دكترها مي گويند كه نوشابه ، سوسيس و كالباس نخوريد . اينها طيب نيست و براي سلامتي ضرر دارد . وقتي غذاي بد خوردي فكر بد مي كني . قرآن به ما ياد مي دهد كه زنبور چون غذايش شهد گلها است محصول شهد ، عسل شيرين است . ما هم اگر خوب بخوريم شيرين كاري مي كنيم .

سوال – من جواني 29 ساله هستم . در سن زير بيست سالگي گناهاني كرده ام . حالا توبه كرده ام . هر دعايي كه در مفاتيح است خوانده ام . آيا من باز هم به جهنم مي روم ؟

پاسخ - انشاءالله ايشان به بهشت بروند . من گفتم كه بخشيدن گناه به خواندن دعا نيست. توبه دو تا حقيقت اصلي با خودش دارد . گناه يعني اينكه من اين لباس سفيد را كثيف كنم . قرآن تقوا را به لباس تشبيه كرده است . حالا لباس من كثيف شده است . توبه يعني اينكه من بايد اين لباس كثيف را بشويم و اگر پاره شده آنرا رفو كنم . بستگي دارد كه من چه نوع لطمه اي به اين لباس زده ام . اگر لكه ي سياهي روي آن افتاده بايد آنرا بشويم ولي اگر پاره شده باشد بايد آنرا رفو كنم . اگر من پول شما را گرفته باشم و تمام دعاهاي قرآن و انجيل را بخوانم باز حق را ادا

ص: 8924

نكرده ام . من بايد پول

طرف را پس بدهم . پاره گي لباس با شستشو از بين نمي رود . اگر ما يك لباس كثيف را پيش خياط ببريم او مي گويد كه اين احتياج به شستشو دارد نه خياط . اگر كسي رابطه ي نامشروع داشته باشد بايد خدا را راضي كنيم و خودم هم بايد پشيمان شده باشم . خدا ولي همه است و بايد راضي باشد . در جايي هم بايد رضايت بنده را بدست بياوريم و اين را خود خدا گفته است. دارمي كه اگر زني مي خواهد به بهشت برود بايد همسرش از او راضي باشد حتي اگر آن زن فاطمه باشد. امير المومنين در كنار پيكر فاطمه گفت كه من از زهرا راضي بودم تو هم از او راضي باش و زن هم بايد از مرد راضي باشد. وقتي اين

اتفاقات بيفتد توبه ها اتفاق مي افتد . بخشي از آن هم دعاها است .

سوال – من دختر پانزده ساله اي هستم كه بعلت دل بستن به بعضي ظواهر از اسلام دور شده ام . پدرم خيلي تلاش مي كند كه ظاهر من اسلامي باشد و همين موضوع باعث ايجاد اختلاف بين من و پدرم شده است . پدرم هيچ كمبودي براي من نگذاشته است. الان چند روزي عوض شده ام . ولي براي گذشته ام دلتنگ مي شوم . به من كمك كنيد كه در اين حال باقي بمانم .

پاسخ – اينكه شما براي گذشته تان دلتنگ مي شويد ما به شما قول مي دهيم كه در آينده هيچ دلتنگي نداشته باشيد. شما الان مسير

ص: 8925

طبيعي زندگي تان را پيدا كرده ايد . پدرها و مادرها بايد با زبان هاي ديگري با فرزندانشان صحبت بكنند . آنكه او هندسه ي گيتي كند چون به كودك مي رسد تي تي كند. بايد با زبان ديگري با بچه ها حرف زد و آنها را قانع كرد . بايد آنها را با محبت اشباع كرد . جايگاه منفي كارها را بايد به آنها نشان داد . با دعوا ، تشر دادو فرياد كار پيش نمي رود. ما از اول شمشير را برمي داريم درحاليكه اين براي آخر كار است . اين يك اشتباه بزرگ است .خيلي از اوقات

بچه ها گوش مي دهند . مشكل پدر شما ظاهر شما بود و شما مشكل پدرتان را حل كرده ايد خدا هم مشكل شما را حل مي كند.

سوال – محبت چيست كه تا به بچه ها تذكر مي دهيم مي گويند كه ما كمبود محبت داريم ؟

پاسخ – يك وقت من باتحكم مي گويم بنشين و يك وقت با محبت به بچه مي گويم كه پسرم بنشين . محبت مثل يك روغن كاري است . اين در بالاخره بسته مي شود . وقتي روغن به آن مي زنيم راحت و بي صدا بسته مي شود . بودن محبت يعني شما چرخ دنده ها را درگير بكني بالاخره كارمي كند ولي خيلي سر و صدا مي كند . ودر آخ رفرسوده مي شود ودرست كار نمي كند .روغن كاري آنرا روي غلطك مي اندازد . از محبت خارها گل مي شود. استادي مي گفت كه برادري به خواهرش گفت كه من به مسافرت مي

ص: 8926

روم تو به گلهاي من آب بده . برارد وقتي از مسافرت برگشت ديد همه پژمرده شده اند . خواهر گفت كه من هر روز به آنها

آب داده ام . پيش گل فروش رفت و سوال كرد . گلفروش گفت كه از خواهرتان بپرسيد كه گلها را با محبت آب داده يا با نفرت . خواهر گفت : من هر روز با ناراحتي مي آمدم و به گلها آب مي دادم . حتي گلها هم محبت را مي فهمند . يكي از سر تكليف مسواك مي زند واگر يك سشب پدر يادش برود كه بپرسد مسواك زده اي يا نه خوشحال مي شود كه آن شب مسواك نزده است ولي يك نفر هم از سر عقل مسواك مي زند با عشق مسواك مي زند و اگر يك شب مسواك نزد شب خوابش نمي برد . اگر ما با محبت با بچه هاي مان صحبت كنيم يك نتيجه مي دهد و اگر جور ديگري صحبت كنيم نتيجه ي ديگري مي دهد . بچه اي كه مي

گويد كه من كمبود محبت دارم ، از او بپرسيد كه من چه بگويم كه باعث محبت بشود . ممكن است كه بچه بگويد : به من گير ندهيد. خوب بعد با بچه مي نشينيم و صحبت مي كنيم كه اين كه ما به شما هي چيز نگوييم و كاري به شما نداشته باشيم فرمول مسافرخانه است و آن وقت من هم هرجوري دلم خواست مي توانم با تو برخورد بكنم و آيا تو اين را مي پسندي ؟ مي توانيم يكي از دوستان عاقل بچه را مي آوريم

ص: 8927

كه بين ما داوري كند

حجت الاسلام والمسلمين ماندگاري

1388

88-12-15

سوال – من مي خواهم تغيير كنم ولي مشكل است . شما بگوييد چطور تغيير كنم ؟

پاسخ - اين سوال خوبي است و خدا را شكر مي كنيم كه چنين سوالهايي از ما مي كنند و برنامه ما را دنبال مي كنند . خدا دو تا سنت دارد . يك سنتش اين است كه قرار دارد مردم را هدايت كند و سنت ديگر اين است كه خدا بنا دارد دينش را ياري كند . مي دانيد كه سنتهاي الهي حتمي ندارد . سنتهاي الهي تغيير نمي كند . اگر سنت الهي بر پايه ي هدايت مردم است ، ما در اينجا دعايي ميكنيم . خدايا ما را واسطه هدايت مردم و نصرت دين قرار بده . سي و شش هزار شهداي دانش آموز ما در جبهه وقف خدا شدند . اين ها واسطه ي نصرت دين شدند . اين ها واسطه ي هدايت مردم شدند . الان وصيت نامه هايشان مردم را هدايت مي كند . در اين سمت خدا هم ، همه ما مي خواهيم واسطه بشويم . اگر كسي پا در مسير هدايت بگذارد ، بخاطر حرفهاي من نيست ، بخاطر توفيقي است كه خدا به ما داده و ما اسباب اين هدايت شده ايم . خدا مي گويد : تغيير كنيد من تبديل مي كنم . قدم اول اين است كه قبول كرديد كه تغيير بكنيد و اين خوب است . قبول كرديد كه با همان سبك گذشته و آلودگي ها نميتواني به سمت خدا بروي و اين آيه را قبول كردي كه لا يمسه الا

ص: 8928

مطهرون و هيچ كس به بهشت دست پيدا نميكند مگر اينكه پاك بشود . ما قبول داريم كه پاك بدنيا آمديم ولي پاك نمانديم . اولين تغييرمان همين است . من مي گويم : تغيير را هم بايد از خودش بپرسيم . باز چه چيز من بايد تغيير بكند ؟ اينكه خدا در روايات مي گويد : تو يك قدم بيا ، من صد قدم مي آيم . تو بيا و باور كن كه بايد به سمت من بيايي . در دعا داريم : من مولايي كريم تر از تو نديدم بر بنده ي پستي مثل من صبر كن . تو دستت را دراز مي كني كه مرا بكِشي و من دستم را مي كِشم . تو محبت مي كني ، من بي وفايي مي كنم . داريم : تو عطا كردي ، من خطا كردم . تو وفا كردي ، من جفا كردم . من نمي گويم كه چه ها كردم ولي از نار مي ترسم . اصلا ما يك قدم به سمتش بياييم . عزيزي مي گفتند : خدايا گفتي بيا و آمدم . نمي خواهي من را بخري ؟ اگر من را نخري شيطان من را مي خرد . پس تو بخر . مناجات كوفه امير المومنين انت المولي ...را جوانان با آن انس بگيرند . در مكه با دانشجويان بودم و با اين مناجات خيلي گريه مي كردند و يك دانشجوي مصري سُني بود كه خيلي گريه مي كرد و به من گفت : اين مناجات مال كيست ؟ گفتم : اميرالمومنين و گفت : اين خيلي قشنگ است . اين

ص: 8929

را به من مي فروشي ؟ گفتم : اين را هديه مي دهم . گفتم : خدايا يك ميهمان برايت آورده ام تا دور بعدي طواف فردي را بفرست كه عربي اش خيلي خوب باشد تا با اين جوان صحبت كند و بتوانيم راجع به اين دعا با هم راحت صحبت كنيم . در دور بعد طواف دوستم را ديدم كه زمان دانشجويي اش در مصر بوده و گفتم : بيا تو هديه امير المونين هستي ، بيا مي خواهيم با اين جوان مصري صحبت كنيم . با هم يك روز صحبت كرديم . با يك مناجات يك قدم برداشت و گفت : بگو دستم را در دست چه كسي بگذارم ؟ روز آخر خوابي را برايم تعريف كرد . سالها پيش خواب ديدم در بياباني هستم و از طرف امام علي (ع) شما به من اشاره مي شد . به خودم گفتم : من اهل سنت هستم و خيلي با علي سر و كار ندارم ، اين آقا با من چكار دارد ؟ سمت آقا رفتم ولي نفهميدم ولي امروز فهميدم كه او قرار است دست من را بگيرد . او گفت : من به شما قول ميدهم به مصر برگردم و همه ي خانواده را متحول بكنم . او فقط گفت : من آمدم ، چه چيزي داريد به من بگوييد ؟ پس اگر مي خواهيم تغيير بكنيم بايد برويم و از خودش بپرسيم . در همين مناجات داريم : انت الخلق و انا المخلوق . اي جوانان به خدا بگوييد : ماشين مي خريم ، گارانتي دارد . گارانتي آن هم اين

ص: 8930

است كه آنرا پيش سازنده مي برند و مي گويند : اين خراب شده است ، درستش كنيد . اي جوان خودت را جلوي خدا بينداز و بگو : خدايا من گارانتي ندارم . خراب شده ام ، درستم كن . اگر قرار است كه ما درست بشويم ، باز هم او بايد به ما كمك كند . بايد برويم - بخواهيم – هزينه اش را هم بدهيم . تغيير ما همين است كه من در دوازده گام خواهم گفت كه گام اول آنرا آگاهي گفتم . از من ناچيز كاري بر نمي آيد ولي خدا گفته دوازده تا دست و پا بزن ، ببين برايت چكار ميكنم ، در هر موضوع زندگي . تو پاي در ره نما هيچ مپرس ، خود راه بگويدت كه چون بايد رفت . قدم اول مهم است . همه ي ما گمشده هاي دين هستيم . يكي از گمشده ها معرفت است . خيلي چيزها را نمي دانم . هيچ كس براي طلاق ازدواج نمي كند . ولي آمار آن قابل توجه است . هيچ كس براي مردود شدن در مدرسه ثبت نام نمي كند . ولي آمار مردودي ها قابل توجه است . هيچ كس براي قهر كردن با كسي دوستي برقرار نمي كند ولي آمارهايش كم نيست . مي خواهم بگويم ما فرمول دوست شدن را نمي دانيم . فرمول ازدواج را بلد نيستيم كه منجر به طلاق ميشود . فرمول درس خواند را بلد نيستيم كه منجر به مردودي ميشود . فرمول موفقيت در كارها را بلد نيستيم . اين گمشده ي من است .

ص: 8931

فرق ما با حيوانات اين است كه ما معرفت را كسب مي كنيم تا مسئوليت بپذيريم . خدا ميگويد : مسئوليت امانت بندگي ، عقل و اراده را به دوش هركس گذاشتم ، از آن شانه خالي كرد ولي تو اي انسان ، قبول كردي . قبول كردم كه با حيوان فرق داشته باشم كه بفهمم . كساني كه مي گويند : هر چه كمتر بدانيم مسئوليتمان كمتر است ، من در جواب مي گويم : پس خوش به حال حيوان و ديوانه كه اصلا نمي فهمد . پس چرا در دعا مي گويم : خدايا عقل كامل به من بده و فهم بده ؟ خدا در 250 آيه قرآن مي گويد : اين آياتي كه ما براي تكوين گذاشتيم براي تتفكرون و يعقلون است . يك تراور چك داريم و مقدار زيادي سكه پنجاه توماني ، يك بچه از كدام بر مي دارد و يك انسان عاقل از كدام بر مي دارد ؟ چرا براي بچه اين اتفاق افتاد ؟ خوب چون نمي فهمد . چون ظاهري است . اگر من در اين عالم فهمم كم باشد ، فهمم كم است . يكي از شهداي جنگ به امام رضا (ع) مي گفت : اي امام رضا (ع) بعضي ها خانه و ماشين ميخواهند و بعضي ها اولاد و همسر مي خواهند ، بعضي ها قلبشان را مي خواهند ، ولي من خودت را مي خواهم چون بدون اين ها هم ميشود زندگي كرد . بي همگان بسر شود بي تو به سر نمي شود . من اگر امام رضا (ع) داشته باشم همه چيز

ص: 8932

دارم . امام رضا (ع) نداشته باشم هيچي ندارم . در دعاي عرفه به تعبيري داريم : آنكس كه تو را دارد چه ندارد و آنكس كه تو را ندارد چه دارد . چون ما كم دانستيم به دنيا راضي شديم . آيه شش سوره ي كهف : آنهايي كه كم دانستند بيشترين زيان را كردند در حاليكه فكر مي كنند سود زيادي برده اند . مثل اين مي ماند كه پدر بزرگي به نوه اش چك بدهد و او اين چك را با دو تا شكلات عوض كند و پيش خودش فكر مي كند سود كرده است و طرف ضرر كرده است . وقتي به خانه مي آيد و پدر بزرگ مي فهمد ، مي گويد : تو با آن پول هزار تا از اين ها را مي توانستي بخري . او نمي فهمد . اينكه انسان در دنيا سرمايه ي موقتش و عمر كوتاهش را خرج شهوتراني مي كند ، خرج ثروت اندوزي و شهرت مي كند ، علتش همين است . علماي اهل معرفت سه قدم گذاشته اند . اول باور داشته باشيم كه گمشده ايم و بعد خوديابي كنيم يعني ببينيم كجا هستيم و بعد خودسازي كنيم . يعني اينكه بفهميم گمشده ايم . تا نفهميده ام كه گم شده ام ، داد نمي زنم يا صحاب الزمان كمكم كن . حالا ببينم من كجا هستم بايد از رادارها كمك بگيرم . حدود 57 آيه قرآن يك پيام را مي دهد : خلق لكم ، جعل لكم و ... همه ي عالم را براي تو خلق كردم . تو را براي

ص: 8933

بندگي خودم خلق كردم كه با زندگي بطرف من بيايي نه فقط در گوشه ي سجاده . سوال – آيا ميشود اين گام هاي بندگي كه مي خواهيم برداريم در متن زندگي ما جوانان باشد ؟

پاسخ - يكي از بزرگترين انحرافاتي كه در روند مسلماناني ما بوده ، اين بوده است كه فكر كرديم بندگي را مي شود از زندگي جدا كرد و جدا هم كرديم . همه ي كارهايي كه پيامبر در دين انجام دادند ، بخاطر اين بوده كه ما بايد همه ي زندگي را به بندگي تبديل بكنيم . خوردن ، خوابيدن ، ازدواج ، تحصيل ، كار ، تفريح ، معامله . نه اينكه اين ها روند خودش را برود و معلوم نيست چارچوب آنها چيست ؟ شرعي است يا عرفي يا عقلي ؟ گوشه ي آن هم يك نماز مي خواند . حساب بندگي را از زندگي جدا نكنيم . امام خميني باور ما را نسبت به دين عوض كرد . دين فقط براي مسجد نيست . دين يعني از گهواره تا گور هر كاري مي كني ، بايد رنگ دين داشته باشد . ما بايد اول باور داشته باشيم كه گم شديم و بعد خوديابي داشته باشيم و بعد خود آگاهي داشته باشيم و آگاهي لازم را بدست بياوريم و بعد خودسازي داشته باشيم . در خودسازي تغيير بوجود مي آيد . اول بايد آلودگي ها را تخليه كنم . بعد بايد تهويه بشوم يعني زيبايي هاي معنوي را به خودم متصل بكنم . بعد به مقام تجليه يعني نورانيت مي رسم . هر كس سمت خدا بيايد

ص: 8934

، چشمش ، چشم خدايي ميشود . زبانش ، زبان الهي ، گوشش ميشود اُذن الله و دستش يَدالله ميشود . بشر هستم ولي خليفه خدا هستم . حالا آگاهي را در اين چهار موضوع بيان مي كنيم . اگر بخواهم زندگي ام را به بندگي تبديل بكنم ، اول بروم راجع به ازدواج يك تعريف ديني بگيرم . ازدواج جفت گيري نيست . در عالم همه چيز زوج آفريده شده است . درختان و حيوانات و انسان ها . ازدواج بين يك انسان مونث و مذكر است . تا اين پسري كه مي خواهد ازدواج كند ، خصوصيات يك انسان آن هم از نوع مونثش را نداند و دختر خانم هم خصوصيات يك انسان از نوع مذكرش را نداند ، متاسفانه مثل دو انسان نر و ماده با آن برخورد مي كنند . اولئك كلانعام . اگر من به درجه ي حيوانيت بيفتم ، چون حيوان هوشمند هستم ، غوغا مي كنم . هيچ حيواني مانند صدام حيوان پاره نكرده بود . چون ابزار دستش بود . پس اول بروم يك تعريف ديني از ازدواج بگيرم . وقتي پيامبر روز دوم ازدواج اين دو نور عزيز آمدند از آنها احوالپرسي كنند و برايشان عسل آورده بودند و پيامبر به علي فرمودند : عسل بخورد پسر عمويت به قربانت . به فاطمه گفتند : بخور پدر به قربانت برود . پيامبر فرمودند : زوجيت را چطوري ديدي ؟ فرمودند : خير عون في طاعة الله . پس ازدواج انتخاب شريكي براي بندگي خداست . اي جوان تو فردي را مي خواهي كه اگر يك لحظه

ص: 8935

پايت خواست بلغزد ، به تو هشدار بدهد . اگر او خواست بلغزد ، تو به او هشدار بدهي . الان آقا پسر مي خواهد گناه بكند دختر خانم او را هُل مي دهد و بالعكس . پس تعريف ازدواج ديني ، انتخاب شريك براي بندگي خداست . انتخاب كسي كه مكمل من باشد . ازدواج تكميل است . انتخاب كسي كه براي من بال باشد نه بار زيرا ازدواج تكامل است . انتخاب كسي كه به من آرامش بدهد زيرا ازدواج وسيله ي آرامش است . بخاطر همين است كه مي گويد : كفو خودت را انتخاب كن . كسي كه از لحاظ اقتصادي خيلي با طرف فاصله دارد كفو اقتصادي هم نيستند . حتي كفو اجتماعي ، شكلي ، سياسي ، فرهنگي ، خانوادگي و فكري مهم است . ازدواج انتخاب شريك است و مهمترين و سخت ترين انتخاب در زندگي است . پيامبر مي فرمايند : بپرهيزيد از سبزه هاي لجن زار . سبزه ي لجن زار خيلي قشنگ است ولي دست كه به آن ميزني ، بوي تعقن مي دهد . يعني زيبا رويي كه در دامن بي حيا تربيت شده است . جواني از من استخاره خواست . به اوگفتم : براي ازدواج است . گفت : بله . گفتم دختر را بر اساس زيبايي انتخاب كرده اي يا بر اساس نجابت ؟ گفت : بر اساس زيبايي . و گفت : اين دختر خانم خاله خوبي ندارد . اين حديث را برايش خواندم و گفتم : استخاره بكنم ؟ گفت : نه . گفتم : به مادرت بگو سراغ

ص: 8936

يك نجيب برود كه خوشگل هم باشد . اگر من تعريفي از ازدواج ديني نداشته باشم ، به مسير غلط مي روم . نگاهمان را در باره ي ازدواج عوض كنيم . حالا دختر خانم پدر يا برادرش مشكل دارد ولي خودش مشكل ندارد . ما نمي گوييم اين را انتخاب نكن ما مي گوييم بر اساس زيبايي او را انتخاب نكن . معيار زيبايي نباشد . معيار ازدواج دو چيز است . ديانت و لياقت . حالا ازدواج يك اضطرار است يا يك ضرورت است ؟ اگر جوان آن را ضرورت ببيند ، هر چه زودتر ازدواج كند بهتر است و اگر جوان آنرا اضطرار ببيند ، هر چه ديرتر ازدواج كند بهتر است . ازدواج اگر ضرورت است با درس خواندن منافات ندارد . با كار كردن منافات ندارد . پيامبر فرمودند : بهترين دختر امت من كساني هستند كه زود ازدواج كنند . زندگي مدرسه است . خوابگاه و رستوران نيست . تحصيل مسير بندگي است . پيامبركه عقل كل بود خدا به او گفت : بگو : رب زدني علما ، خدايا علم مرا زياد كن . هيچ مكتبي به اندازه ي مكتب ما به علم آموزي تاكيد نكرده است . محدوديت جنسي ندارد . محدوديت زماني ندارد . محدوديت مكاني ندارد . تحصيل منبع درآمد نيست ، پُز نيست ، كلاس نيست . تحصيل رمز علم آموزي است براي اينكه فهم من درعالم بيشتر بشود . كار چيست ؟ بعضي ها ميگويند : كار مي كنيم كه پول دربياوريم لذا بچه پولدارها كار نمي كنند . كار در مكتب ما

ص: 8937

سه نكته دارد . اول اينكه منبع رزق و روزي است – دوم اينكه عبادت است – سوم اينكه تفريح است .

88-12-08

سوال – مدل هاي پاسخگويي خداوند به دعاهاي ما چيست ؟

پاسخ - هيچ دعايي نزد خداوند دفع نميشود و اينكه فكر مي كنيم خدا ما را دوست ندارد و به دعاهاي ما پاسخ نمي دهد بخاطر فكر كوچك ماست . خدا خالق كرم است ولي خالق حكمت هم هست . كرم خدا حكمت خدا را نقض نمي كند . يعني چارچوبهايي كه خدا براي خودش براي خودش واجب كرده ، كرم خدا آنرا نقض نمي كند . خيلي ها مي گويند : خدايا تو نميتواني مقدر ما را آن جور كه ما مي خواهيم تنظيم بكني ؟ بله خدا مي تواند ولي بنا ندارد بخاطر من ، همه ي قانون هايش را تبصره بزند . قانون الهي اين است : عالمي را تنظيم كرديم و اسبابي را هم براي آن گذاشتيم . اين نظام است . يك نظام قاعده ي عمومي يك حركت است . اگر قرار بشود براي تك تك تبصره بخورد ، ديگر نظام نيست . ما بايد خودمان را با قاعده ي عمومي حضرت تنظيم بكنيم . چطور مي توانيم موضوعات زندگي مان را تبديل به فصل هاي بندگي بكنيم ؟ در مسير بندگي كه قرار بگيريم من به عزيزان قول مي دهم كه نگاهمان نسبت به خدا عوض ميشود . سوء ظن تبديل به حسن ظن ميشود . اگر زماني همه هم به من بگويند : ديدي خدا جوابت را نداد و حالت را هم گرفت ،

ص: 8938

جواب خواهم داد : اگر با ديگرانش بود ليلي چرا ظرف مرا بشكست ليلي . اگر ما در مسير بندگي قرار بگيريم اولين بركتش اين است كه سوء ظن ما به حسن ظن تبديل ميشود . آنقدر همه چيز را از ناحيه دوست و حضرت حق زيبا مي بينم كه يكبار هم گله نمي كنم . ما مي خواهيم قدم به قدم به سمت خدا برويم . استادي به شاگردش گفت : تو مي خواهي چكاره بشوي ؟ گفت : مي خواهم مثل شما بشوم . استاد گفت : تو هيچ چيزي نمي شوي . من خواستم امام صادق بشوم اين شدم ، تو مي خواهي مثل من بشوي هيچ چيزي نمي شوي . من در اثر بندگي مي خواهم به جايي برسم كه به جز خدا نبينم . من بايد گام هايم را اين جوري بردارم . نگاه تان به آرمان تان ولي پايتان در امكانات تان باشد . يك قدم هم خوب است . اگر ما سالي چهل قدم هم بتوانيم جلو برويم خيلي خوب است . خدا مي گويد : تو يك قدم به سوي من بيا من ده قدم به سوي تو بر ميدارم . چرا ما هر اتفاقي مي افتد تقصير خدا مي گذاريم و يقه ي خدا را مي گيريم .

يكي ديگر از راههاي پاسخگويي حضرت حق به دعاهاي ما اين است كه دستي كه بلند شده ودعا كرده ، يك درجه اي به او مي دهد . بخاطر اين دعا درجه ي من بالاتر ميرود . اين هم يك نوع پاسخگويي است . حاجت من را در

ص: 8939

آن موقع نداد ولي درجه ي من را بالا برد . يكي ديگر اين است كه خدا بخاطر اين دعا بخشي از گناهانت را مي بخشد و تخفيف مي دهد . خود دعا پوشاننده ي گناه است . اينكه مي گويند : الدعا سلاح المومن . سلاح بايد خشاب پُر فشنگ هم داشته باشد ولي ما در جنگ با سلاح بي خشاب هم اسير گرفتيم . دعا را ترك نكنيد ولو خشاب هم نداشته باشد . از دعا كردن خسته نشويد . دعا را ترك نكنيد . سوال – دختري هستم محجبه و با اعتقادات متوسط ديني . پسري كه متدين و مذهبي بود به خواستگاري من آمد . بعد از رفت و آمدهاي طولاني و قول و قرارها ، ايشان به يكباره اعلان انصراف از ازدواج كرد و من را با سرشكستگي فراوان تنها گذاشت . حالا من نسبت به همه عباداتم كاهل شده ام . شما من را راهنمايي بكنيد .

پاسخ - انشاءالله ما به آن مرحله برسيم كه بگوييم : من از درمان و درد و وصل و هجران پسندم آنچه را جانان پسندد . ما يك ساختماني را در نظر بگيريم . اين چهار سوال از چهار گوشه ي ساختمان چهار اِشكال را بيان كرده اند . آيا اگر از هر چهار گوشه ي ساختمان اشكالي پيش بيايد ، من بايد يك چوب بردارم و روي كنتور بزنم و برق را قطع كنم . ما برق و نور زندگي مان را از خدا ميگيريم . ديوار خراب شده است . شما چه كار به كنتور برق داريد ؟ تو كه

ص: 8940

نماز نمي خواني ، منبع انرژي خود را قطع ميكني . آن عزيزي كه يك پسر خوب به خواستگاريش آمده و حالا گذاشته و رفته و دليلش هم معلوم نيست . خوب خانم اگر شما به يك رستوران نامناسب برويد و غذاي بدي خورديد ، ديگر به هيچ رستوراني نمي رويد . آيا اينجا تصميم مي گيريد كه ديگر غذا نخوريد ؟ چون كه اين آقا يكبار شما را سرشكسته كرده ديگر نبايد با خدا ارتباط داشته باشيد ؟ من يك جواب نقضي به آنها مي دهم . اگر با ماشين به مسافرت بروم و مشكلي پيش بيايد ، ديگر با ماشين به مسافرت نمي روم ؟ يكبار هواپيما مشكل دار شد ديگر سوار هواپيما نمي شوم ؟ با يك مشكل كه مبناي آنرا هم نمي دانم نميشود اين طور برخورد كرد . من چون كوچك هستم زود كم مي آورم . در حاليكه اينجا مي توانم ده ها احتمال بدهم . خدايا شايد چون من اين امر را به تو واگذار كرده بودم ، شايد آن آقا با ظاهر و چهره ي مذهبي معلوم نبود در زندگي چگونه مي بود . چون اين را به تو واگذار كرده بودم اين را خير مي دانم . قرار است كه من بنده ي خدا بشوم . گاهي براي اينكه يوسف بندگي خدا را بكند ، تهمت دزدي هم به او مي زنند . اين تهمت كمي نبود . بنيامين براي اينكه مي خواست برادرش را ببيند به او تهمت دزدي هم زدند . من به آن عزيزي كه در سربازي به او تهمت دزدي زدند مي

ص: 8941

گويم كه شايد ميخواهند تو را بنده ي خدا بكنند . ببينند آبروي نزد مردم چقدر برايتان مهم است و آبروي نزد خدا چقدر برايتان مهم است . اگر رابطه ات با خدا خوب است اصلا خودت را ناراحت نكن . يقين بدان اين تهمتي كه به تو زدند و شايد خسارت هايي هم ديدي يا كفاره ي گناهان است و يا خدا مي خواهد تو را يك درجه بالاتر ببرد . اين امتحان است . اين امتحان يا براي تطهير گناهان من است يا براي ترفيع من است . هر دو لطف است . كسي كه آلودگي روح من را پاك مي كند بايد از او تشكر كنم . آخر زيارت عاشورا اللهم لك الحمد الشاكرين يعني هرچه تو براي من بپسندي خير است . روايت داريم : هركس خدا زيادي دوستش دارد گوشش را مي پيچاند . خداوند پيامبران را دوست داشت . حضرت يونس يك ترك اولي كرد و خدا او را در شكم ماهي انداخت و در قرآن مي فرمايد : اگر توبه نمي كردي تا روز قيامت در آنجا مي ماندي . حضرت آدم را از بهشت بيرون كرد . بر اساس بعضي از روايات حضرت آدم بعد از راندن شدن از بهشت چهل سال گريه كرد . و اگر پنج تن را واسطه نكرده بود خدا او را برنمي گرداند . ما بايد در حد خودمان امتحان بشويم . هر اتفاقي كه براي ما مي افتد ، صد عامل بشري دارد ولي اشاره را به طرف خدا مي بريم . به آن خانم مي گويم كه اگر قرار باشد

ص: 8942

به ظاهر محاسن و ظاهر افراد كه نماز خوان هستند نمره ي بيست بدهيم ، مردم كوفه نمره شان بيست و چهار مي شد . در دين ما گفته شده به ديانت و لياقت طرف در ازدواج دقت كن . شما چقدر از ديانت و لياقت او اطلاع داري . شايد خير تو بوده كه پس زده است . چرا قصه ي انصراف از خواستگاري و ازدواج را اينقدرسخت كرده ايد ؟ شما يك ماشين مي خواهيد بخريد و نخريديد ، آيا آبرويتان پيش فاميل مي رود ؟ ازدواج هم يك عقداست و دو طرف بايد بخواهند . در خواستگاري يكي دين است و يكي گفتگو كردن است و يكي تحقيق كردن است . شايد در هر كدام از اين مراحل است . يك مرحله ي استخاره كردن را هم اضافه كرده اند . روي شان نميشود جواب منفي بدهند مي گويند : استخاره كرديم خوب نيامد . چرا دختران ما با يك جواب منفي شنيدن اين همه خود را اذيت مي كنند ؟ به خدا بسپارند . يك وقت من كوتاهي كرده ام و يك رفتار بدي با آنها كرده ام ، خوب استغفار كنيد . هر وقت اتفاقي افتاد اول راجع به حرفهاي خودم استغفار كنم و بعدا راجع به حرفهاي ديگران استغفار كنم و بعدا بگويم . آيه 70 سوره ي فرقان مي فرمايد : در استغفار تو تغيير بكن من تبديل مي كنم . مگر ما نميخواهيم خدا مقدراتمان را خدا عوض بكند ؟ ميگويد : تو اول تغيير بكن . يك موقع من مي گويم : چيزي كه من را

ص: 8943

از خدا دور كرده ، خوردني هاي من است ، خوب آنرا اصلاح مي كنم . چيزي كه من را از خدا دور مي كند ، ديدني هاي من است ، چيزي كه من را از خدا دورمي كند ، مسير من است . خدا مي گويد : تو تغيير بكن ، من پرونده ي سي سال تو را تبديل مي كنم . حر در شب عاشورا عوض شد . حر روز تاسوعا يزيدي بود و حر روز عاشورا حسيني بود . خدا تمام سابقه اش را عوض كرد . حر وقتي به روي زمين افتاد پيشاني بند قشنگي بسته بود و امام حسين (ع) سر او را به زانو گرفت و گفت : آرزويي داري ؟ و او گفت : خونها را از چشمهايم پاك كن تا رضايت را چشمهاي تو ببينم . نگفت : چرا اين بلا سر من آمد . اگر تو راضي باشي خدا هم راضي است . امام فرمودند : عجب اسم قشنگي مادر براي توانتخاب كرده است . تو آزاد شدي .

سوال – شوهر من در ابتداي ازدواج نماز نمي خواند ولي با راهنمايي و محبت هاي من اهل نماز شد . الان هر وقت بين ما بحث پيش مي آيد او ديگر نماز نمي خواند و با خدا قهر مي كند . بايد چكار كرد ؟

پاسخ - انشاءالله ما به آن مرحله برسيم كه بگوييم : من از درمان و درد و وصل و هجران پسندم آنچه را جانان پسندد . ما يك ساختماني را در نظر بگيريم . اين چهار سوال از چهار گوشه ي

ص: 8944

ساختمان چهار اشكال را بيان كرده اند . آيا اگر از هر چهار گوشه ي ساختمان اشكالي پيش بيايد ، من بايد يك چوب بردارم و روي كنتور بزنم و برق را قطع كنم . ما برق و نور زندگي مان را از خدا ميگيريم . ديوار خراب شده است . شما چه كار به كنتور برق داريد ؟ تو كه نماز نمي خواني ، منبع انرژي خود را قطع ميكني . آن عزيزي كه يك پسر خوب به خواستگاريش آمده و حالا گذاشته و رفته و دليلش هم معلوم نيست . خوب خانم اگر شما به يك رستوران نامناسب برويد و غذاي بدي خورديد ، ديگر به هيچ رستوراني نمي رويد . آيا اينجا تصميم مي گيريد كه ديگر غذا نخوريد ؟ چون كه اين آقا يكبار شما را سرشكسته كرده ديگر نبايد با خدا ارتباط داشته باشيد ؟ من يك جواب نقضي به آنها مي دهم . اگر با ماشين به مسافرت بروم و مشكلي پيش بيايد ديگر با ماشين به مسافرت نمي روم . يكبار هواپيما مشكل دار شدي ديگر سوار هواپيما نمي شوم ؟ با يك مشكل كه مبناي آنرا هم نمي دانم نميشود اين طور برخورد كرد . من چون كوچك هستم زود كم مي آورم . در حاليكه اينجا مي توانم ده ها احتمال بدهم . خدايا شايد چون من اين امر را به تو واگذار كرده بودم ، شايد آن آقا با ظاهر و چهره ي مذهبي معلوم نبود در زندگي چگونه بود . چون اين را به تو واگذار كرده بودم اين را خير مي دانم .

ص: 8945

قرار است كه من بنده ي خدا بشوم . گاهي براي اينكه يوسف بندگي خدا را بكند ، تهمت دزدي هم به او مي زنند . اين تهمت كمي نبود . بنيامين براي اينكه مي خواست برادرش را ببيند به او تهمت دزدي هم زدند . من به آن عزيزي كه در سربازي به او تهمت دزدي زدند مي گويم كه شايد ميخواهند تو را بنده ي خدا بكنند . ببينند آبروي نزد مردم چقدر برايتان مهم است و آبروي نزد خدا چقدر برايتان مهم است . اگر رابطه ات با خدا خوب است اصلا خودت را ناراحت نكن . يقين بدان اين تهمتي كه به تو زدند و شايد خسارت هايي هم ديدي ، يقين بدان يا كفاره ي گناهان است و يا خدا مي خواهد تو را يك درجه بالاتر ببرد . اين امتحان است . اين امتحان يا براي تطهير گناهان من است يا براي ترفيع من است . هر دو لطف است . كسي كه آلودگي روح من را پاك مي كند بايد از او تشكر كنم . آخر زيارت عاشورا اللهم لك الحمد الشاكرين يعني هرچه تو براي من بپسندي خير است . روايت داريم : هركس خدا زيادي دوستش دارد گوشش را مي پيچاند . خداوند پيامبران را دوست داشت . حضرت يونس يك ترك اولي كرد و خدا اورا در شكم ماهي انداخت و در قرآن مي فرمايد : اگر توبه نمي كردي تا روز قيامت در آنجا مي ماندي . حضرت آدم را از بهشت بيرون كرد . بر اساس بعضي از روايات حضرت آدم بعد از

ص: 8946

راندن شدن از بهشت چهل سال گريه كرد . و اگر پنج تن را واسطه نكرده بود خدا او را برنمي گرداند . ما بايد در حد خودمان امتحان بشويم . هر اتفاقي كه براي ما ميافتد ، صد عامل بشري دارد ولي اشاره را به طرف خدا مي بريم . به آن خانم مي گويم كه اگر قرار بود به ظاهر محاسن و ظاهر افراد كه نماز خوان هستند نمره ي بيست بدهيم ، مردم كوفه نمره شان بيست و چهار ميشد . در دين ما گفته شده به ديانت و لياقت طرف در ازدواج دقت كن . شما چقدر از ديانت و لياقت او اطلاع داري . شايد خير تو بوده كه پس زده است . چرا قصه ي خواستگاري را اينقدرسخت كرده ايد ؟ شما يك ماشين مي خواهيد بخريد و نخريديد ، آيا آبرويتان پيش فاميل مي رود ؟ ازدواج هم يك عقداست و دو طرف بايد بخواهند . در خواستگاري يكي دين است ويكي گفتگو كردن است و يكي تحقيق كردن است . شايد در هر كدام از اين مراحل است . يك مرحله ي استخاره كردن را هم اضافه كرده اند . روي شان نميشود جواب منفي بدهند مي گويند : استخاره كرديم خوب نيامد . چرا دختران ما با يك جواب منفي شنيدن اين همه خود را اذيت مي كنند ؟ به خدا بسپارند . يك وقت من كوتاهي كرده ام و يك رفتار بدي با آنها كرده ام ، خوب استغفار كنيد . هر وقت اتفاقي افتاد اول راجع به حرفهاي خودم استغفار كنم و بعدا راجع

ص: 8947

به حرفهاي ديگران استغفار كنم و بعدا بگويم : آيه 70 سوره ي فرقان مي فرمايد : در استغفار تو تغيير بكن من تبديل مي كنم . مگر ما نميخواهيم خدا مقدراتمان را خدا عوض بكند ؟ ميگويد : تو اول تغيير بكن . يك موقع من مي گويم : چيزي كه من را از خدا دور كرده ، خوردني هاي من است ، خوب آنرا اصلاح مي كنم . چيزي كه من را از خدا دور مي كند ، ديدني هاي من است ، چيزي كه من را از خدا دورمي كند ، مسير من است . خدا مي گويد : تو تغيير بكن ، من پرونده ي سي سال تو را تبديل مي كنم . حر در شب عاشورا عوض شد . حر روز تاسوعا يزيدي بود و حر روز عاشورا حسيني بود . خدا تمام سابقه اش را عوض كرد . حر وقتي به روي زمين افتاد پيشاني بند قشنگي بسته بود وامام حسين (ع) سر او را به زانو گرفت و گفت : آرزويي داري و او گفت : خونها را از چشمهايم پاك كن تا رضايت را چشمهاي تو ببينم . نگفت : چرا اين بلا سر من آمد . اگر تو راضي باشي خدا هم راضي است . امام فرمودند : عجب اسم قشنگي مادر براي توانتخاب كرده است . تو آزاد شدي . سوال – پسري درام كه تا قبل از سربازي نمازخوان بود . ولي از وقت يكه در خدمتت سربازي وسيله اي گم شد و به او نسبت نارواي دزدي زدند ديگر هيچ كدام از عبادات

ص: 8948

را انجام نمي دهد . من چگونه او را راهنمايي بكنم ؟

پاسخ - انشاءالله ما به آن مرحله برسيم ك بگوييم : من از درد و وصل و هجران پسندم آنچه را جانان پسندد . ما يك ساختماني را در نظر بگيريم . اين چهار سوال از چهار گوشه ي ساختمان چهار اشكال را بيان كرده اند . آيا اگر از هر چهار گوشه ي ساختمان اشكالي پيش بيايد ، من بايد يك چوب بردارم و روي كنتور بزنم و برق را قطع كنم . ما برق و نور زندگي مان را از خدا ميگيريم . ديوار خراب شده است . شما چه كار به كنتور برق داريد ؟ تو كه نماز نمي خواني ، منبع انرژي خود را قطع ميكني . آن عزيزي كه يك پسر خوب به خواستگاريش آمده و حالا گذاشته و رفته و دليلش هم معلوم نيست . خوب خانم اگر شما به يك رستوران نامناسب برويد و غذاي بدي خورديد ، ديگر به هيچ رستوراني نمي رويد . آيا اينجا تصميم مي گيريد كه ديگر غذا نخوريد ؟ چون كه اين آقا يكبار شما را سرشكسته كرده ديگر نبايد با خدا ارتباط داشته باشيد ؟ من يك جواب نقضي به آنها مي دهم . اگر با ماشين به مسافرت بروم و مشكلي پيش بيايد ديگر با ماشين به مسافرت نمي روم . يكبار هواپيما مشكل دار شدي ديگر سوار هواپيما نمي شوم ؟ با يك مشكل كه مبناي آنرا هم نمي دانم نميشود اين طور برخورد كرد . من چون كوچك هستم زود كم مي آورم . در حاليكه

ص: 8949

اينجا مي توانم ده ها احتمال بدهم . خدايا شايد چون من اين امر را به تو واگذار كرده بودم ، شايد آن آقا با ظاهر و چهره ي مذهبي معلوم نبود در زندگي چگونه بود . چون اين را به تو واگذار كرده بودم اين را خير مي دانم . قرار است كه من بنده ي خدا بشوم . گاهي براي اينكه يوسف بندگي خدا را بكند ، تهمت دزدي هم به او مي زنند . اين تهمت كمي نبود . بنيامين براي اينكه مي خواست برادرش را ببيند به او تهمت دزدي هم زدند . من به آن عزيزي كه در سربازي به او تهمت دزدي زدند مي گويم كه شايد ميخواهند تو را بنده ي خدا بكنند . ببينند آبروي نزد مردم چقدر برايتان مهم است و آبروي نزد خدا چقدر برايتان مهم است . اگر رابطه ات با خدا خوب است اصلا خودت را ناراحت نكن . يقين بدان اين تهمتي كه به تو زدند و شايد خسارت هايي هم ديدي ، يقين بدان يا كفاره ي گناهان است و يا خدا مي خواهد تو را يك درجه بالاتر ببرد . اين امتحان است . اين امتحان يا براي تطهير گناهان من است يا براي ترفيع من است . هر دو لطف است .كسي كه آلودگي روح من را پاك مي كند بايد از او تشكر كنم . آخر زيارت عاشورا اللهم لك الحمد الشاكرين يعني هرچه تو براي من بپسندي خير است . روايت داريم : هركس خدا زيادي دوستش دارد گوشش را مي پيچاند . خداوند پيامبران را دوست

ص: 8950

داشت . حضرت يونس يك ترك اولي كرد و خدا اورا در شكم ماهي انداخت و در قرآن مي فرمايد : اگر توبه نمي كردي تا روز قيامت در آنجا مي ماندي . حضرت آدم را از بهشت بيرون كرد . بر اساس بعضي از روايات حضرت آدم بعد از راندن شدن از بهشت چهل سال گريه كرد . و اگر پنج تن را واسطه نكرده بود خدا او را برنمي گرداند . ما بايد در حد خودمان امتحان بشويم . هر اتفاقي كه براي ما ميافتد ، صد عامل بشري دارد ولي اشاره را به طرف خدا مي بريم . به آن خانم مي گويم كه اگر به ظاهر محاسن و ظاهر افراد كه نماز خوان هستند نمره ي بيست به آنها بدهيم ، مردم كوفه نمره شان بيست و چهار ميشد . در دين ما گفته شده به ديانت و لياقت طرف در ازدواج دقت كن . شما چقدر از ديانت و لياقت او اطلاع داري . شايد خير تو بوده كه پس زده است . چرا قصه ي خواستگاري را اينقدرسخت كرده ايد ؟ شما يك ماشين مي خواهيد بخريد و نخريديد ، آيا آبرويتان پيش فاميل مي رود ؟ ازدواج هم يك عقداست و دو طرف بايد بخواهند . در خواستگاري يكي دين است ويكي گفتگو كردن است و يكي تحقيق كردن است . شايد در هر كدام از اين مراحل است . يك مرحله ي استخاره كردن را هم اضافه كرده اند . روي شان نميشود جواب منفي بدهند مي گويند : استخاره كرديم خوب نيامد . چرا دختران ما

ص: 8951

با يك جواب منفي شنيدن اين همه خود را اذيت مي كنند ؟ به خدا بسپارند . يك وقت من كوتاهي كرده ام و يك رفتار بدي با آنها كرده ام ، خوب استغفار كنيد . هر وقت اتفاقي افتاد اول راجع به حرفهاي خودم استغفار كنم و بعدا راجع به حرفهاي ديگران استغفار كنم و بعدا بگويم : آيه 70 سوره ي فرقان مي فرمايد : در استغفار تو تغيير بكن من تبديل مي كنم . مگر ما نميخواهيم خدا مقدراتمان را خدا عوض بكند ؟ ميگويد : تو اول تغيير بكن . يك موقع من مي گويم : چيزي كه من را از خدا دور كرده ، خوردني هاي من است ، خوب آنرا اصلاح مي كنم . چيزي كه من را از خدا دور مي كند ، ديدني هاي من است ، چيزي كه من را از خدا دورمي كند ، مسير من است . خدا مي گويد : تو تغيير بكن ، من پرونده ي سي سال تو را تبديل مي كنم . حر در شب عاشورا عوض شد . حر روز تاسوعا يزيدي بود و حر روز عاشورا حسيني بود . خدا تمام سابقه اش را عوض كرد . حر وقتي به روي زمين افتاد پيشاني بند قشنگي بسته بود و امام حسين (ع) سر او را به زانو گرفت و گفت : آرزويي داري و او گفت : خونها را از چشمهايم پاك كن تا رضايت را چشمهاي تو ببينم . نگفت : چرا اين بلا سر من آمد . اگر تو راضي باشي خدا هم راضي است .

ص: 8952

امام فرمودند : عجب اسم قشنگي مادر براي توانتخاب كرده است . تو آزاد شدي . سوال – هر وقت از خدا چيزي ميخواهم عكس آنرا به من مي دهد . تصميم گرفته ام كه ديگر دعا نكنم . راهنمايي بفرماييد .

پاسخ - انشاءالله ما به آن مرحله برسيم ك بگوييم : من از درد و وصل و هجران پسندم آنچه را جانان پسندد . ما يك ساختماني را در نظر بگيريم . اين چهار سوال از چهار گوشه ي ساختمان چهار اشكال را بيان كرده اند . آيا اگر از هر چهار گوشه ي ساختمان اشكالي پيش بيايد ، من بايد يك چوب بردارم و روي كنتور بزنم و برق را قطع كنم . ما برق و نور زندگي مان را از خدا ميگيريم . ديوار خراب شده است . شما چه كار به كنتور برق داريد ؟ تو كه نماز نمي خواني ، منبع انرژي خود را قطع ميكني . آن عزيزي كه يك پسر خوب به خواستگاريش آمده و حالا گذاشته و رفته و دليلش هم معلوم نيست . خوب خانم اگر شما به يك رستوران نامناسب برويد و غذاي بدي خورديد ، ديگر به هيچ رستوراني نمي رويد . آيا اينجا تصميم مي گيريد كه ديگر غذا نخوريد ؟ چون كه اين آقا يكبار شما را سرشكسته كرده ديگر نبايد با خدا ارتباط داشته باشيد ؟ من يك جواب نقضي به آنها مي دهم . اگر با ماشين به مسافرت بروم و مشكلي پيش بيايد ديگر با ماشين به مسافرت نمي روم . يكبار هواپيما مشكل دار شدي ديگر سوار

ص: 8953

هواپيما نمي شوم ؟ با يك مشكل كه مبناي آنرا هم نمي دانم نميشود اين طور برخورد كرد . من چون كوچك هستم زود كم مي آورم . در حاليكه اينجا مي توانم ده ها احتمال بدهم . خدايا شايد چون من اين امر را به تو واگذار كرده بودم ، شايد آن آقا با ظاهر و چهره ي مذهبي معلوم نبود در زندگي چگونه بود . چون اين را به تو واگذار كرده بودم اين را خير مي دانم . قرار است كه من بنده ي خدا بشوم . گاهي براي اينكه يوسف بندگي خدا را بكند ، تهمت دزدي هم به او زدند . اين تهمت كمي نبود . بنيامين براي اينكه مي خواست برادرش را ببيند به او تهمت دزدي هم زدند . من به آن عزيزي كه در سربازي به او تهمت دزدي زدند مي گويم كه شايد ميخواهند تو را بنده ي خدا بكنند . ببينند آبروي نزد مردم چقدر برايتان مهم است و آبروي نزد خدا چقدر برايتان مهم است . اگر رابطه ات با خدا خوب است اصلا خودت را ناراحت نكن . يقين بدان اين تهمتي كه به تو زدند و شايد خسارت هايي هم ديدي ، يقين بدان يا كفاره ي گناهان است و يا خدا مي خواهد تو را يك درجه بالاتر ببرد . اين امتحان است . اين امتحان يا براي تطهير گناهان من است يا براي ترفيع من است . هر دو لطف است .كسي كه آلودگي روح من را پاك مي كند بايد از او تشكر كنم . آخر زيارت عاشورا اللهم

ص: 8954

لك الحمد الشاكرين يعني هرچه تو براي من بپسندي خير است . روايت داريم : هركس خدا زيادي دوستش دارد گوشش را مي پيچاند . خداوند پيامبران را دوست داشت . حضرت يونس يك ترك اولي كرد و خدا او را در شكم ماهي انداخت و در قرآن مي فرمايد : اگر توبه نمي كردي تا روز قيامت در آنجا مي ماندي . حضرت آدم را از بهشت بيرون كرد . بر اساس بعضي از روايات حضرت آدم بعد از راندن شدن از بهشت چهل سال گريه كرد . و اگر پنج تن را واسطه نكرده بود خدا او را برنمي گرداند . ما بايد در حد خودمان امتحان بشويم . هر اتفاقي كه براي ما ميافتد ، صد عامل بشري دارد ولي اشاره را به طرف خدا مي بريم . به آن خانم مي گويم كه اگر به ظاهر محاسن و ظاهر افراد كه نماز خوان هستند نمره ي بيست به آنها بدهيم ، مردم كوفه نمره شان بيست و چهار ميشد . در دين ما گفته شده به ديانت و لياقت طرف در ازدواج دقت كن . شما چقدر از ديانت و لياقت او اطلاع داري . شايد خير تو بوده كه پس زده است . چرا قصه ي خواستگاري را اينقدرسخت كرده ايد ؟ شما يك ماشين مي خواهيد بخريد و نخريديد ، آيا آبرويتان پيش فاميل مي رود ؟ ازدواج هم يك عقد است و دو طرف بايد بخواهند . در خواستگاري يكي دين است و يكي گفتگو كردن است و يكي تحقيق كردن است . شايد در هر كدام از

ص: 8955

اين مراحل است . يك مرحله ي استخاره كردن را هم اضافه كرده اند . روي شان نميشود جواب منفي بدهند مي گويند : استخاره كرديم خوب نيامد . چرا دختران ما با يك جواب منفي شنيدن اين همه خود را اذيت مي كنند ؟ به خدا بسپارند . يك وقت من كوتاهي كرده ام و يك رفتار بدي با آنها كرده ام ، خوب استغفار كنيد . هر وقت اتفاقي افتاد اول راجع به حرفهاي خودم استغفار كنم و بعدا راجع به حرفهاي ديگران استغفار كنم و بعدا بگويم : آيه 70 سوره ي فرقان مي فرمايد : در استغفار تو تغيير بكن من تبديل مي كنم . مگر ما نميخواهيم خدا مقدراتمان را خدا عوض بكند ؟ ميگويد : تو اول تغيير بكن . يك موقع من مي گويم : چيزي كه من را از خدا دور كرده ، خوردني هاي من است ، خوب آنرا اصلاح مي كنم . چيزي كه من را از خدا دور مي كند ، ديدني هاي من است ، چيزي كه من را از خدا دورمي كند ، مسير من است . خدا مي گويد : تو تغيير بكن ، من پرونده ي سي سال تو را تبديل مي كنم . حر در شب عاشورا عوض شد . حر روز تاسوعا يزيدي بود و حر روز عاشورا حسيني بود . خدا تمام سابقه اش را عوض كرد . حر وقتي به روي زمين افتاد پيشاني بند قشنگي بسته بود وامام حسين (ع) سر او را به زانو گرفت و گفت : آرزويي داري و او گفت :

ص: 8956

خونها را از چشمهايم پاك كن تا رضايت را چشمهاي تو ببينم . نگفت : چرا اين بلا سر من آمد . اگر تو راضي باشي خدا هم راضي است . امام فرمودند : عجب اسم قشنگي مادر براي توانتخاب كرده است . تو آزاد شدي . سوال – گاهي دعا مي كنيم، برآورده نميشود ، از خدا گله مي كنيم . آيا اين درست است ؟

پاسخ - گاهي وقت ها ما گله مي كنيم و از خدا مي خواهيم سِر كار ما را به ما بگويد . چون اين را حضرت ابراهيم به ما ياد دادند . به خدا گفت : به من نشان بده كه مردگان را چطور زنده ميكني ؟ خدا گفت : تو به من ايمان نداري ؟ گفت : بله دارم ولي مي خواهم قلبم مطمئن بشود . مادر موسي هم از خدا يك علامت خواست وقتي فرزندش را در آب انداخت . ما هم بايد بگوييم : خدايا ما كه مي دانيم اين به مصلحت ما بوده است ، يك علامت به ما بده . قهر نكنم . از قهر ما با خدا ، خدا بيشتر اذيت مي شود . خدا را اذيت نكنيد . خدا مي گويد : اي بنده ي من تو كجا ساختار زندگي ات را با بندگي من تنظيم كردي و من تو را در مسير قشنگ نگذاشتم ؟ حضرت زينب از خدا خيلي چيزها خواست و خدا به او نداد . ما از خدا سوال كنيم . در آيه 76سوره بقره خدا به ما اجازه داده است . اي پيغمبر وقتي بندگان

ص: 8957

من از من سوال مي كنند ، آدرس دور به آنها نده و بگو خدا خيلي نزديك است و حرفهاي شما را مي شنود . حضرت موسي گفت : خدايا تو دور هستي كه فرياد بزنم و يا نزديك هستي كه با تو نجوي كنم . خطاب آمد : من كسي هستم كه هميشه به ياد من باشي . اين را فكر نمي كنيد كه اگر در زندگي مشكلات پيش نمي آمد ، من خدا خدا نمي كردم . اگر همه ي زندگي ام بر وفق مرادم بشود ، پس خدا را كجا ببينم . پس آخرت را كجا ببينم . اگر قرار باشد همه چيز را در اين دنيا ببينم و بعد بگويم اين قسمتش ناقص است ، پس در آخرت چه ببينم ؟ توقع ما از خدا زياد است . حضرت علي (ع) قناتي را لايه روبي ميكردند و معمولا خودشان به درون چاه مي رفتند تا به آب برسند . همراهش صدا زد يا علي هنگام نماز است . علي گفت : صبر كن الان كارم تمام ميشود . همانجا وقف نامه را هم نوشتند و گفتند : ممكن است جوشش آب را ببينم و دلم نيايد آن را وقف كنم . بعد نماز خواندند و ناهار خوردند . ناهار آنها چند تكه كدوي خشك و روغن بود و ناني در آنها ريختند و هنگام غذا گفتند: خدايا مگر من براي تو چكار كردم كه اين سفره ي رنگين را براي من آماده كردي ؟ همراهش شروع به گريه كردن كرد و گفت : تمام عمر تو به بندگي خدا گذشته است

ص: 8958

و اينگونه مي گويي . مگر ما چقدر بندگي خدا كرديم كه توقع داريم همه ي امورات با نظر من كوتاه فكر تنظيم بشود ؟ دوازده قدم بندگي را ميگويم تا به سمت خدا برويم . اولين قدم اين است كه كه آيا من در هر مورد زندگي ام به سراغ خدا رفته ام تا تكليف را از او بگيرم و از دين شناخت پيدا كنم ؟ مثلا راجع به ازدواج ، آيا تعريف ازدواج از نظر دين را پرسيده ايم و بعد برويم و ازدواج كنيم ؟ زوجيت فقط مخصوص انسانها نيست . براي حيوانات و گياهان هم هست . آنها جفت گيري ميكنند . از خودم مي پرسم كه ازدواج چقدر با جفت گيري فرق دارد ؟ در حيوانات با تغيير صدا و بو جلب توجه ميكنند و جفت گيري مي كنند . آيا بعضي از انسانها هم اينطور نيستند ؟ ما انسان هستيم . حتي آيا ما در زيارت رفتن هم از دين مان سوال كرده ايم ؟ آيا تعريف آن را از دين پرسيده ايم ؟

88-11-17

سوال – روز تولد امام كاظم (ع) است . براي ما چه داريد ؟

پاسخ - روايت داريم كه حضرت مي فرمايند : هركس يك توفيقي يا موفقيتي را از خدا طلب مي كند ولي بر اساس فرمول مشخص شده تلاش نمي كند ، خودش را مسخره ميكند . شايد بيان امام كاظم (ع ) اين باشد كه اي مردم ارتباط با خدا و موفقيت هيچ كدام جاده ي يك طرفه نيست . دو طرفه است . خدايي كه ما را با اين تناسب

ص: 8959

و دقت خلق كرده است ، هيچ كدام از مسائل را بدون اسباب و مسببات نگذاشته است . اگر مي خواهيد خدا به شما كمك بكند ، بايد با فرمولي كه اومي گويد برويد . آيا شما با فرمول او رفتيد و پاسخ نگرفتيد ؟ اين تلاش را بايد از خودشان بپرسيم . هر كس كه مي خواهد روي موفقيت را ببيند ، البته موفقيت يك قرارداد دو طرفه است . خدا پاي قرارداد را امضاء كرده است . خدا ميگويد : من امضاء مي كنم . تو هم بيا امضا ء كن و پايش بايست . بُشري كافي كه شخص مهمي در زمان آن امام بود ، در آن داستان پابرهنه در مدينه دنبال آقا آمد و گفت : من تا امروز آزاد از قيد بندگي خدا بودم اما از امروز مي خواهم بنده باشم . البته در روايت داريم كسي كه از قيد بندگي خدا آزاد ميشود برده ي غير خدا ميشود . در واقع از بردگي ميخواهم به بندگي بيايم . چكار كنيم كه بنده باشيم ؟ امام كاظم (ع) چهارده سال در زندان بود و طعم غيبت را به مردم چشاند . مردم به امام دسترسي نداشتند . امام به مردم فهماند كه اگر امام در دسترس تان نباشد چكار بايد بكنيد . اگر مي خواهيم طعم شيرين موفقيت را در تمام مراحل زندگي بچشيم فقط در غالب بندگي خداست . همه ي كارشناسان و هدف اين برنامه ها اين است كه بتوانند آدرس بندگي را در موضوعات مختلف پيدا بكنند كه ظاهرا سمت اصلي خدا ، بندگي است . بندگي

ص: 8960

راه مستقيم است . سوال – سالهاست از خدا دعا دارم و به من نمي دهد . خيلي ها ميگويند شايد به صلاح تو نيست و يا امتحان است . حالا مطمئن شده ام كه خدا حاجتم را نخواهد داد . شايد قصه مصلحت و امتحان نباشد . شايد به دليلي كه نمي دانم خدا از من روي برگردانيده است . و من را دوست ندارد . آيا خدا با بنده اش اين جوري مي كند ؟

پاسخ - مي خواهم بگويم اين برادر صبرش خيلي كم است . هزار و دويست سال است كه امام زمان از خدا فرجش را طلب مي كند . نه تنها او بلكه همه ي عالم فرج او را طلب مي كنند . هر كس گرفتار است و هر كس كه به او ظلم شده است با زبان بي زباني فرج آقا را مي خواهد ولي يك بار نشنيده ايم كه آقا بگويد : حالا كه دعايم را مستجاب نمي كني ، مرا دوست نداري . حضرت يعقوب چهل سال اشك ريخت . مي دانست يوسف زنده است و مي خواست او را ببينيد . قرار بود يعقوب امتيازي بگيرد و قرار بود يوسف هم امتيازي بگيرد . چهل سال مي گذرد و دعاي يعقوب مستجاب ميشود . خانمي كنار بسترمادرش اَم يُجيب خواند و به همه ي بچه ها هم گفت اين دعا را بخوانند ولي مادرش خوب نشد . مجبور شد نيمه شب دنبال جنازه ي مادر اشك بريزد . همين خانم سي سال بعد كنار بستر پدرش كه فرقش شكافته بود هرچه ام يجيب خواند ،

ص: 8961

پدرش هم خوب نشد . خدا حاجت دوم را هم به او نداد . همين خانم بعد از چند سال كنار تشت پُر خون برادرش نشست و هر چه اَم يُجيب خواند برادرش خوب نشد . همين خانم وقتي برادرش به ميدان جنگ رفت ، اَم يُجيب خواند كه برادرش برگردد ولي برادرش برنگشت . همين خانم در سختي هاي كوفه و شام خيلي تقاضاها از خدا داشت هر چه اَم يُجيب خواند ظاهرا برآورده نشد اما يك بار نگفت خدا من را دوست ندارد . وقتي دشمنان خواستند نمك روي زخمش بپاشند گفتند : ديدي خدا با تو و برادرانت چه كرد ؟ گفت : من از خدا چيزي جز زيبايي نديدم . شما كوچك هستيد . و اين قدر كوچك مي بينيد . من پاداش هايي كه قرار است بخاطر صبرم به من بدهد را مي بينم . قرار است در اين عالم براي همه چيز امتحان باشد . دادن يك نعمت امتحان است . گرفتن يك نعمت امتحان است . ندادن آن هم امتحان است . اين عزيز بايد بداند كه اين دنيا مدرسه است . خوابگاه نيست كه بگويد : خدايا چرا تخت هايش فراهم نيست ؟ اين دنيا رستوران نيست كه بگويد : خدايا چرا ميز ناهار خوري آن سِت نيست ؟ خدايا من چه گناهي كرده ام كه همه بايد غذاهاي خوب بخورند ولي من نخورم ؟ سراغ بچه يتيمي رفتم كه يك هفته نان و نمك مي خوردند . اين دنيا تفريح گاه نيست كه بگوييم هر جا رفتيم به ما خوش نگذشت . اين دنيا مدرسه است

ص: 8962

و در مدرسه هم اول و آخر امتحان است . همه بايد امتحان بشوند . فقط امتحان ها با هم فرق دارند . بعضي امتحان فيزيك دارند ، بعضي شيمي دارند و تا كسي هم امتحان نشود ، چيزي به او نمي دهند . و قرآن ميفرمايد : افراد درامتحان سه دسته هستند . يك دسته بي تابي مي كنند و خدا را محاكمه مي كنند كه چرا اين طوري شد ؟ يك عده صبر و استقامت مي كنند . يك عده خيلي بالا هستند و شكر مي كنند . در زيارت عاشورا مي گويد : از خدا تشكر مي كنند . اين عزيز بايد اينگونه سوال كند كه بگويد : از كجا بفهمم كه خدا من را دوست دارد ؟ خدا در حديث قدسي ميفرمايد : اگر بنده هاي من بدانند كه من چقدر آنها را دوست دارم ، از شوق مي ميرند . اقتضاي خالق بودنش است . اقتضاي ارحم الراحمين بودنش است كه ما را دوست دارد . چرا مادر من را دوست دارد ؟ چون من پاره ي تن مادر هستم . من نفخت روحي هستم . وجودم از وجود اوست . خالق من است و همه ي عالم را براي من خلق كرده است . ميشود پدري همه ي امكانات را براي رشد فرزندش فراهم بكند و باز فرزندش بگويد تو من را دوست نداري ؟ خدا مي گويد : اگر دوستت نداشتم آسمان و زمين را براي تو خلق نميكردم . 57 آيه داريم كه همه مي گويند : همه چيز را براي تو خلق كرده ام . سخر

ص: 8963

لكم ما في السموات و الارض . اي انسان همه ي عالم را براي تو خلق كرده ام . بيشتر مواقع ما از خدا طلبكار هستيم و دو ركعت نماز كه مي خوانيم انتظار داريم دريچه آسمان باز شود و خدا مزد ما را بدهد . در حاليكه من بدهكار هستم . در ارتباط با خدا مردم دو دسته هستند . يك دسته طلبكار هستند و يك دسته بدهكار . اگر كسي خودش را بدهكار بداند و آن بدهي كه قابل پرداخت نيست . مثلا من ده ميليارد به شما بدهكار هستم . ماهي يك ميليون تومان هم كه بدهم از پس اين بدهي بر نمي آيم . پس هر دفعه كه به شما يك ميليون تومان مي دهم مي گويم : شرمنده هستم . هنوز هيچ كاري نكردم . لذا از هر فرصتي استفاده مي كنم كه بدهي ام را بپردازم . هر چي هم كه كار كنم ، خودم را طلبكار شما نميدانم . حضرت فاطمه (س) با تمام گرفتاري ها نماز شب را ترك نكرد . فقط آنرا نشسته خواند . چون خودش را بدهكار مي دانست . به معناي ديگركسي كه به خدا بدهكار است هم واجبات را به جا مي آورد و هم نوافل را بجا مي آورد . در آخر هم دستهايش را بالا مي برد و مي گويد : خدايا كم آوردم . اهل بيت ميگويند : يا لطيف ارحم عبدك ذليل مسكين لسان القليل . زبانم خيلي كوچك است و لساني دارم كه نمي توانم آنرا بيان كنم و عمل من هم قليل است . حالا دختري

ص: 8964

كه در مكتب اين مادر تربيت شده است از شب يازده هجده داغ و مصيبت ديد . امام سجاد (ع) مي فرمايند : وارد خيمه شدم ديدم عمه ام زينب نماز شب نشسته مي خواند چون خودش را بدهكار مي داند ولي چون من خودم را طلبكار مي دانم ، امروز كار دارم ، نماز واجب را هم يادم مي رود . اگر خودم را بدهكار بدانم ، اگر تمام عمرم را نماز بخوانم و روزه بگيرم و همه ي لحظات عمرم خدمت به خلق خدا بشود ، همه ي مالم را صدقه بدهم ، هنوز براي يكي از نعمت هاي خدا پاسخ ندادم . هنوز كفاره ي يك گناهم را ندادم . اگر اينجوري نگاه كرديم ، مي گوييم خدا چقدر ما را دوست دارد كه ما را تحمل مي كند . به اين جملات حضرت علي (ع) فكر كنيد : كم من قبيح سترة . اگر دوستت نداشت عيب هايت را مي پوشاند ؟ مي فرمايد : اگر به عيب هاي همديگر دست پيدا كنيم از تنفر ، مرده ي يكديگر را هم دفن نمي كنيم . چه تعريف هايي از من پخش شده كه من قابليت آنرا نداشتم . اين همه نعمت هاي متصل و منفصل ، مخفي و آشكار ، دور و نزديك ، با واسطه و بي واسطه ، مادي و معنوي ، ظاهري و باطني داده ، باز هم مي گوييد كه خدا من را دوست ندارد . سوال – ملاك دوست داشتن خدا چيست ؟

پاسخ - همه ي ما يك گمشده داريم . گمشده را بايد پيدا

ص: 8965

كنيم . گمشده اين است كه ما مي بينيم بعضي ها در آسايش هستند . همه چيز دارند . مريضي و فقر ندارند و پدر و مادر هم دارند . به تعبيري عافيت كامل دارند . همه ي نعمت ها را دارند ولي بعضي ها هم ندارند . خوب آنها هم از خدا مي خواهند . خدا كداميك را بيشتر دوست دارد ؟ ملاك دوست داشتن خدا چيست ؟ از روايات ما بر مي آيد كه يك بهشت در دنيا داريم و يك بهشت در آخرت داريم . بهشت در دنيا آسايش نيست . آرامش است . آن چيزي كه هم آرامش است و هم آسايش ، بهشت آخرت است . در بهشت آخرت است كه به محض اينكه چيزي را طلب كنم براي من آماده مي كنند . هيچ زحمتي ندارد . در آنجا آسايش و آرامش هست . آن چيزي كه در دنيا به بهشت تعبير شده ، آرامش است . در روايت داريم كه دنيا براي مومن بايد زندان باشد . دنيا مثل كوره و آتش است . دنيا تعبير به بلا شده است كه انسان را مي سوزاند . حالا چكار كنم در اين دنيايي كه زندان است و كوره است ، من احساس آرامش كنم ؟ اگر احساس آرامش كردم يقين ميكنم كه خدا من را دوست دارد . آرامشي كه امام حسين (ع) در قتلگاه داشت يزيد در تخت پادشاهي نداشت . آرامشي كه بعضي از فقراي ما درنداشتن دارند ، بعضي از پولدارهاي ما در داشتن ندارند . آن آرامش است كه احساس رابطه مي كند . آن

ص: 8966

اطمينان قلب است و آن حاصل نميشود مگر به بندگي خدا . بايد زندگي تبديل به بندگي بشود . بندگي يعني اينكه طفلي در آغوش مادر قرار مي گيرد . هيچ آرامشي براي كودك لذت بخش تر از اينكه در آغوش مادر قرار بگيرد نيست . ما چون اصل مان حضرت حق است اگر در اين ارتباط بندگي با خدا قرار بگيريم باور مي كنيم كه خدا ما را دوست دارد . چون در آغوشش هستم به من آرامش ميدهد . روايت داريم كه امام حسين (ع) هر لحظه كه به شهادت نزديكتر ميشد آرامش او بيشتر ميشد زيرا به حضرت حق نزديكتر ميشد . ما در زندگي مان آغوش خدا را گم كرده ايم . سمت خدا را گم كرده ايم . اگر خدا همه ي ماديات را به ما بدهد و آرامش را بگيرد زندگي جهنم ميشود . در روايت داريم : جهنم دنيا اضطراب است . جهنم دنيا آتش نيست . در خاطرات ريگان رئيس جمهور سابق امريكا مي خواندم كه شبي دو سه ساعت بيشتر خواب نداشت . دائما با اضطراب از خواب بلند ميشد . گاهي يك شاگرد نانوا را مي بينيم كه تشك او دو كيسه ي آرد است و خوابش بده و كيف هم مي كند . بهشت دنيا ، آرامش است و جهنم دنيا اضطراب و تشويش خاطر است . آرامش گمشده ي امروز ماست و آنرا با آسايش مخلوط كرده ايم . گاهي بخاطر زيباي و قشنگي آرامش خودمان را بهم مي زنيم . ما يك صراط بيشتر نداريم . آن هم بندگي خداست و بايد

ص: 8967

تكليفمان را انجام بدهيم . ما در خانه دو نوع ظروف داريم . يك ظروف دم دستي و يك ظروف عتيقه اي كه به ظروف عتيقه اي خيلي اعتقاد داريم ، خيلي قبولش داريم چون قيمتش خيلي بالاست ولي به آن اعتماد نداريم در آن آبگوشت نمي خوريم . براي من كاربرد ندارد . به ظروف دم دستي اعتقاد نداريم ولي به آن اعتماد داريم و در ليوان معمولي آب مي خوريم . ما دو دسته امام و الگو در زندگي داريم . امام و الگوي عتيقه اي كه لب تاقچه گذاشته ايم و گرد گيري هم مي كنيم و ديگري امام و الگوي دم دستي . به اهل بيت اعتقاد داريم ولي اعتماد نداريم . در زندگي دستم را به اينها نميدهم كه من را راه ببرند . مي گوييم شما سر طاقچه بمانيد روز مبادا خرجتان مي كنم . براي روز مبادا به امامان قسم مي خورم . به الگو و امام دم دستي اعتماد داريم فلان بازيگر و ورزشكار و خواننده به آنها اعتماد دارم و از آنها الگوبرداري مي كنم و خودم را شبيه آنها مي كنم . در حاليكه اصلا به آن اعتقاد ندارم و نمي خواهم با آنها محشور بشوم . اين نكته را بايد پيدا كنيم . سوال – بقيه ي مدل هاي پاسخگويي خداوند به دعا هاي ما چگونه است ؟

پاسخ - گاهي خدا مي گويد : اي بنده ي من به خاطر دستي كه به طرف من بلند كردي و من نمي خواهم دستت خالي برگردد در ضمن چون نه ظرفيت آنرا داري و

ص: 8968

نه اسباب را فراهم كردي ، يك بلا را از تو دورمي كنم . يك گرفتاري را از تو دفع مي كنم . از مشهد به سمت قم همراه خانواده مي آمديم . دعا و توسل مي كرديم وصدقه هم داديم ولي در يكي از شهرهاي بين مسير اتفاقي براي ما افتاد . در شهر بعدي اتفاق ديگري افتاد و 24 ساعت معطل شديم . گرفتاري مالي هم براي ما بوجود آمد گفتيم الحمدلله . در شهر بعدي اتفاق سوم براي ماشين افتاد كه ماشين خوابيد و با قطار برگشتيم . خانواده ي من اعتراضي كردند كه ما صدقه داديم ، دعا كرديم ، چرا اين اتفاقات افتاد ؟ من گفتم : يقين دارم كه اين ها سپر بلاهاي بزرگتر بوده است . در عالم رويا خانمم مي بيند كه در جاده به دره سقوط كرده ايم و زخمي و كشته شده ايم و او درخواست كمك ميكند . از خواب بيدار شد و گفت : به من نشان دادند اين اتفاقات سپر كدام بلا بود . اين ها بخاطر صدقه و دعاها مي تواند باشد . مدل بعدي پاسخگويي خدا اين است كه بلاها را از عزيزانت دفع مي كند . در عين حال دعا دفع نمي شود .

88-11-03

سوال – خلاصه ي بحث ارتباط با خدا و دعا را توضيح دهيد .

پاسخ - ارتباط يك جاده ي دوطرفه است . اگر ما از خدا توقع داريم كه بهترين نوع نعمت را به ما بدهد ، اگر همسر مي خواهيم بهترين همسر، اگر خانه مي خواهيم بهترين خانه ، اگر ماشين مي

ص: 8969

خواهيم بهترين ماشين ، اگر شغل مي خواهيم بهترين شغل را مي خواهيم ، بخاطر اين است كه طبيعت انسان ، كمال طلب است . خودش ما را اين جوري خلق كرده است . اگر ما از خدا اين جوري توقع داريم ، خوب خدا هم از ما اين توقع را دارد . خدا مي فرمايد : من بهترين عمل را از تو مي خواهم . چهار بار اين بهترين عمل در قرآن آمده است . در سوره ي ملك و كهف است . در سوره هاي ديگر هم هست . خدا مي گويد : چطور من احسن الخالقين هستم ، الرحم الراحمين هستم ، من در همه ي خوبي ها بالاترين هستم ، از تو نه بهترين ، حداقل نماز خوبتر مي خواهم . لذا اگر مي خواهيد رابطه هايمان با خدا قشنگ تر بشود ، در هديه هايي كه ميخواهيم به خدا بدهيم ، يك قدم بيشتر برداريم . او كه الله الصمد است و نياز ندارد ولي هرچه اعمالت را بهتر انجام بدهي ، پس انداز خودت بيشتر ميشود . به كسي گفتم : اين نمازي را كه ميخواني براي خودت است يا براي خدا ؟ گفت : براي خدا . گفتم : خدا لازم ندارد . نخوان . گفت : پس براي خودم است . گفتم : كسي از خودش دزدي مي كند ؟ چرا از نمازت مي دزدي ؟ اين بي انصافي است . سخت ترين عمل انصاف است . حداقل انصاف را در مورد خدا رعايت كنيم . از من بهترين زيارت و حج را مي خواهد . بهترين

ص: 8970

خمس دادن ، زكات دادن ، روزه و دعا كردن را مي خواهد . بهترين دعا اين است كه شرايط آنرا داشته باشم . به اسباب آن هم توجه داشته باشم . به موانع و مراحل آن توجه داشته باشم . در تكليف مان به فكر رفع تكليف هستيم . در غذا خوردن اين جوري نيستيم . منتظر سفره و سالاد هستيم ، دسر مي چينيم . چرا ؟ اگر سفره مرتب نباشد ، دعوا راه مي اندازيد ؟ در هنگام نماز ما گاهي خودمان را بي حس مي كنيم و بعد سرنماز مي روييم . كاري كرده ام كه روح من كرخ شده است . خدا همانطور كه مي گويد : آنچيزي كه در زمين رويانديم براي جسمت بخور ، همانطور هم مي گويد : براي روحت هم بايد غذا بخوري . ما براي بي اشتهايي جسم مان به دكتر مراجعه ميكنيم . داروي اشتها مي گيريم . آيا يك بار شده بگويم : يك ماه است كه از نمازم لذت نمي برم . بچه هاي جبهه از آيت الله مشكيني پرسيده بودند كه چطور مي توانيم در نماز حضور قلب داشته باشيم ؟ ايشان فرمودند : اگر راهش را پيدا كرديد به من هم بگوييد . چون همه ي ما گرفتار هستيم البته فُرمولش را از آيات عظام حفظ كرده ايم و مي توانيم بگوييم . با زبان مي توانيم بگوييم ولي با وجود معلوم نيست بتوانيم بگوييم . همه ي ارتباطات دو طرفه بايد با شرايط باشد . مثل غذا خوردن مي ماند همچنانكه من براي غذا خوردن و ميوه خوردن خود

ص: 8971

، اشتها و بي اشتهايي دارم ، همچنانكه براي تفريخ خود حس دارم يا ندارم مثلا رفقا دنبال ما مي آيند مي گويند : بيا دوري بزنيم . مي گوييم : حس تفريح ندارم . اما بچه ها به او حس مي دهند . مي نشينند و كمي تعريف مي كنند و شوخي مي كند و حس تفريح را به اومي دهند . ولي وقتي كسي مي گويد : حس نماز ندارم ، نمي دانم چرا بلد نيستيم به او حس نماز بدهيم ؟ در پرواز بودم و مي خواستم جايي بروم . جواني كنار من نشسته بود و گيتار بزرگي همراه داشت . در لحظات اول خيلي ميل نداشت من با او صحبت بكنم . من پيش خودم گفتم هرجوري شده بايد با او ارتباط برقرار كنم . اول از او ساعت را پرسيدم . بعد گفتم : درباره اين موسيقي براي من توضيح بدهيد . دوست دارم بدانم . با شوق و ذوق برايم از اين موسيقي گفت . رشته كامپيوتر مي خواند و خودش لو داد كه نماز نمي خواند . گفتم استفاده كردم . بعد صداي بچه شيرخواره بلند شد . گفتم الحمدلله . پرسيد چطور ؟ گفتم شما اگر بخواهيد به اين بچه كمك كنيد ، چكار مي كنيد ؟ گفت : او را به مادرش مي رسانم . گفتم : مي داني ما دو تا بچه در وجودمان داريم . يكي جسممان است كه مادر آن خاك است . خدا مي گويد : ما را از خاك آفريده است . ظهر ميشود بچه گرسنه اش ميشود . شكمش صدا

ص: 8972

مي كند اين همان صداي بچه است . همه او را به مادرش مي دهند تا ساكت بشود . پس ما غذا ميخوريم و صداي شكممان آرام ميشود . بچه ي ديگر ، روح ماست . چرا اين را به اصلش نمي دهيم ؟ خدا مي فرمايد : نفخت روحي . گفت : من رابطه ام با خدا خوب است . گفتم : چه كسي شير خوردن را به بچه ياد مي دهد يقينا مادر . پس خدا هم بايد به ما بگويد كه چطور بايد شير بخوريم . گفت : چطوري شير بخوريم ؟ گفتم : با برپا كردن نماز و ذكر خدا شما آرام مي گيريد . گفت : در اين عمر بيست و چند ساله ام هيچ كس حس نماز را به من اين جوري نداده بود . يعني اين جوري نگفته بود . گاهي خيلي با حال عبادت ميكنيم ولي گاهي حال نماز نيست . در اين مثال گاهي مادر به بچه ميگويد : غذا بخور . بچه مي گويد : گرسنه نيستم . مادر مي گويد : دو لقمه بخور خيلي خوشمزه است . گرسنه مي شوي . بعضي ها مي گويند : حال نماز نيست . بايد حس آن بيايد تا نماز بخوانيم . خدا شرط سختي دارد . مي گويد هركس حس مي خواهد بعد از عمل به اومي دهم ، قبل از عمل به او نمي دهم . در حج مي گويند : تو برو حج ، بعد از مسجد شجره ، كس ديگري تو را مي برد . ارتباط بچه هاي جبهه با خدا خيلي قشنگ

ص: 8973

بود .

خدا هرنعمتي كه مي دهد به دو شرط مي دهد كه هردو هم به نفع خود ماست . يكي اينكه درست استفاده كنيم . هم از اين نعمت به ديگران هم بدهيم . خود خوري نكنيم . امر به معروف يعني تك خوري ممنوع . شما كه تنها نماز ميخواني و حال مي بري ممنوع است . شما كه چشمت حيا دارد و حال مي كني ، به دوستت هم بگو كه حال كند . خوب استفاده كردن به اين است كه وقتي من يك جاي خوبي از طريق حوزه يا دانشگاه پيداكردم فقط نيتم اين باشد كه خدمت به خدا بكنم . در اصول كافي از حضرت علي (ع) نقل كرده است كه هر كس علمي را براي خدا كسب بكند ، بايد چهار ويژگي را پيدا بكند . هيچ بابي براي او باز نميشود مگر اينكه هر چه علم او بيشتر ميشود ذلت دروني او هم بيشتر بشود . ما دو تا ذلت داريم . ذلت بيروني ممنوع . اجازه نداريم در مقابل كسي خودمان را ذليل كنيم مگر در مقابل خدا ، پدر و مادر ، استاد و امام . اما در مقابل ثروتمند و شهرت حق نداري خود را دليل كني . اما ذلت دروني : حضرت زهرا (س) دعايي دارد كه مي فرمايد : خدايا خودم را در خودم كوچك كن . اسبي مي خواست از رودي بپرد . لب رود مي آمد ولي مي ايستاد . جوان كلافه شد . پيرمردي آب را گل آلود كرد و بعد اسب پريد . جوان گفت : چكار كردي ؟

ص: 8974

گفت : اسب خودش را در آب زلال مي ديد و حاضر نبود از خودش بگذرد چون خودش را بزرگ كرده بود . آب را گِل آلود كردم . ديگر خودش را نديد و پا روي خودش گذاشت و پريد . اگر بعضي وقت ها من خودم را در درون خودم كوچك نكنم ، بزرگترين بُت تو خودت هستي . پس هر چه علمم بيشتر ميشود ، بايد لذت دروني ام بيشتر بشود. چون وقتي علمم بيشتر ميشود مي فهممم كه مجهولات من بيشتر است و مي فهمم كه من چقدر كوچك هستم . يعني هرچه علم من بيشتر ميشود ، از خدا بيشتر حساب مي برم . الان برعكس است . همينكه كمي علمم بالا مي رود ديگر از خدا ترس ندارم . حضرت علي (ع) در مقابل خدا مثل يك مورچه ميشد . هرچه علمت بيشتر بشود ، بايد تواضعت در مقابل مردم بيشتر بشود . علم انسان را باد مي كند . مواظب باشيد اين باد تو را خراب نكند . هر چه علمت بيشتر بشود ، خير رساني و كمك رساني ات بيشتر بشود . وقتي من علم ياد مي گيرم يعني فرمول كشف رابطه ها را ياد گرفته ام . خوب بعضي ها به اين رابطه ها نياز دارند . بخل به خرج ندهم . من به اين شرط فرمول را به بچه ها ميدهم كه وقتي كارشناس شدند و به هر جا رسيدند با علمشان كاسبي نكنند ، بندگي بكنند . كاسبي با علم خيلي خطرناك است . بعضي ها چه در حوزه و چه در دانشگاه با علم

ص: 8975

كاسبي مي كنند . اين زيرميزي ها و حق حساب ها و چانه زدنها ، اين ها با علم كاسبي كردن است . علم وديعه الهي است . علم نور الهي است . تو مزدت را از او بگير . مردم با عشق به كسي كه كارشناس تر است مي دهند . هر چه بيشتر متخصص تر باشي ، مردم بيشتر تحويلت مي گيرند . هر چه خدمتگزاري من بيشتر بشود ، از اين امانت الهي قشنگ تر استفاده مي كنم . با اين علمم گره باز كنم درهر جايگاهي كه هستم .

سوال – برنامه اي براي كنكوري ها بگوييد .

پاسخ - براي مطالعه كنكوري ها من ده مرحله ياد داشت كرده ام . يك برنامه مطالعاتي ، يك برنامه تغذيه اي و يك برنامه ي حاشيه اي به آنها مي دهيم . اين سه تا را ياد داشت كنند . اولين برنامه مطالعاتي آنها يك تست زني اوليه را شروع كنند . من پنج مرحله تست زني براي آنها دارم . بعد مطالعه كامل همه ي منابع با دقت . يكبار بايد در صفحه ي كامپيوتر ذهنشان تايپ بشود تا با آن برنامه معنوي هم كه مي گويم خدا عنايت كند و در هنگام امتحان به صفحه ي ذهنش بيايد . جاهاي مهم و مبهم را علامت بزنند تا بعدا بپرسند كه بيشتر وقت را اين مي برد . تست زني مرحله ي دوم . كه مي توانند اين دو تست زني را با هم مقايسه كنند و رشد خود را ببينند . بعدي مباحثه خلاصه است . سه نفر بشوند و

ص: 8976

با هم مباحثه بكنند زيرا مباحثه تمرين مفاهيم است يعني جاهايي را كه اشتباه متوجه شده اند مي فهمند . تست زني مرحله ي سوم است . همان درس هاي قبلي كه تست آنها را زده ايد دوباره بزنيد يا مدل ديگري را بزنند . مرحله ي بعدي تلخيص خلاصه ها است و بصورت فرمول در بياورند . مرحله ي بعدي تست زني است . مرحله ي بعدي مرور خلاصه است . اگر اين جوري درس بخوانند شب كنكور راحت ميخوابند و شب آرامي را خواهند داشت و استرس هم ندارند .

دو شرط اول را كه گفتم كنكوري ها بايد به خودشان و خدا بگويند كه خدايا اين نعمتي كه ما داريم مي خواهيم در سمت خدا از آنها استفاده كنيم . امام صادق (ع) مي فرمايند : واي به روزگار كساني كه علم را براي خودشان مي خواهند استفاده كنند . واي به حال كسي كه علم را به خاطر ماديات و كاسبي استفاده كنند . واي به حال كسانيكه ميخواهند علم پيدا كنند تا راه هاي درون را پيدا كنند . ما مي گوييم مي خواهيم علم پيدا كنيم براي نورانيت آن و از اين نورانيت مي خواهم خدا و سمت خدا را پيدا بكنم و ديگران را هم راهنمايي بكنم و به آنها بگويم كه با علم خيلي قشنگ ميتوان به سمت خدا رفت . علم مقدمه اي براي معرفت است . معرفت هم مقدمه اي است براي كسب فيوضات الهي . هرچقدر معرفت و ظرفيتم بيشتر بشود ، عنايات الهي به من بيشتر خواهد شد .

در كنار اين برنامه

ص: 8977

ي درسي يك برنامه تغذيه اي و حاشيه اي هم مي گويم . با تغذيه ، فسفر مغز خيلي مطرح ميشود . فاصله ي تغذيه بايد كوتاه باشد . به غير از صبحانه ، ناهار و شام ، دو تا ميان وعده هم داشته باشند . كم بخورند ولي خوب و مقوي بخورند و در هنگام خوردن كتاب را كنار بگذارند . با تمركز غذايش را بخورد . با حس و حضور قلب غذايش را بخورد . روزي پنج بادام خام كه همان موقع بشكنند بخورند كه خيلي مقوي است . روزي يك قاشق صبح عسل ناشتا با آب ولم بخورند . مويز و كشمش و ميوه جات و سبزيجات كه خيلي مقوي است . در مورد خواب شش ساعت شب بخوابند و دو تا نيم ساعت هم روز بخوابند كه روي آنها فشار نيايد . سه نوبت ورزش را بعنوان حاشيه داشته باشند . بيست دقيقه قبل از خواب ورزش كنيد خسته ميشويد و خوب مي خوابيد . خيالات هم خيلي اذيتشان نمي كند . فواصل مطالعه را هم زياد نكنند . بعد از هر دوساعت مطالعه ، يك صفحه قرآن بخوانند . حال دارد دو ركعت نماز بخوانند و بخواهند كه خدا اين ها را در ذهن آنها قرار بدهد . ذكر روزانه را حتما داشته باشند . دعاي عهد امام زمان را داشته باشند . نماز اول وقت را داشته باشند . نماز در وقتش قشنگ است . اگر مي توانند حتما سحرخيز باشند . چون خدا به سحرخيزها خيلي عنايت دارد . جوانان ما سارق زمان زياد دارند . يكي از

ص: 8978

سارقين موبايل است . روزها آنرا خاموش كنند و وقتي مي خواهند با كسي تماس بگيرند روشن كنند . وقت او را مي گيرد . خود تلويزيون هم يكي از سارقين زمان است . بايد فرهنگ استفاده داشته باشيم . رفيق هم يكي از سارقين زمان است . سوال – خداوند چگونه به توقعات ما پاسخ مي دهد . مدل هاي آن چگونه است ؟ گاهي توقعات ما برآورده شده و ما متوجه نميشويم .

پاسخ - اولين مدل پاسخگويي حضرت حق اين است كه اين دستي كه به تقاضا بلند شده است شرايطي هم خدا دارد . مثلا خدايا ، امسال قبولي در كنكور را مي خواهم . خدا در همان سال و با همان شرايطي كه خواستم به من عنايت مي كند بشرطي كه همه ي آن اسبابي كه خدا گفته ، بياورم . مدل دوم پاسخگويي حضرت حق اين بود كه در آن زماني كه من تقاضا كردم به من نمي دهد . در يك زمان ديگر به من مي دهد . من يقين دارم كه اگر بچه ها با اين شرايط كنكوري كه ما گفتيم درس بخوانند و امسال قبول نشوند ، سال ديگر حتما قبول خواهند شد . نه اينكه شما كم كار كرده اي بلكه خدا مي گويد : تو همه ي اسباب و شرايط را براي من نياوردي . خدا كمي ما را معطل مي كند كه ببينيد ما عاشق خدا هستيم يا عاشق خواسته ي خودمان هستيم . نكته ي ديگر اينكه تو هنوز ظرفيت آنرا پيدا نكردي . فرزندمان مي گويد : براي من موتور بخر

ص: 8979

. مي گوييم : اول گواهينامه بگير و براي خريد كامپيوتر مي گوييم اول آموزش ببين . جواني گفت : من دوست دارم آن طرف درس بخوانم زيرا در داخل ظرفيت من را ندارد ولي دانشگاه هاي خارج دارد . گفت : داخل 40 درصد و خارج 80 درصد ظرفيت دارد . گفتم : شما از اين 40 درصد ظرفيت داخل استفاده كرده اي ؟ گفت : نه . گفتم : خيلي بد شد . اينجا 40 درصد بي عرضه هستي و آنجا بروي هشتاد درصد بي عرضه ميشوي . كسي كه نميتواند هزار توماني را خرج كند نبايد توقع ده هزارتوماني داشته باشد . من هنوز در بخشداري موفق نبوده ام ، هوس فرمانداري و استانداري دارم . سومين مدل پاسخگويي حضرت حق اين است كه مي گويد : ببين بنده ي من ، اگر در دنيا بخواهي به تو مي دهم ولي اگر در دنيا تحمل كني در آخرت هزار برابر به تو مي دهم . اينجا به من نميدهد در آخرت مي دهد . آيت اله طباطبايي در الميزان مي نويسد كه مومنان مي گويند : خدايا كاشكي خواسته هاي ما را در دنيا نمي دادي و در آخرت به ما مي دادي . هم فرصت بيشتر است و هم كميت آن بيشتر است . مثلا من رزق مي خواهم . خدا مي گويد : اينجا را با فقر بگذران كه پيغمبر فرمود : فقر فخر است چون خودش انتخاب كرده است . آنجا ثروت و دارايي زياد به تو مي دهم . پس خدا مي گويد : مدل آخرتي را به

ص: 8980

تو ميدهم . ديگر اينكه خدا مي گويد : خواسته ات را به تو نمي دهم بلكه به عزيزانت مي دهم كه باز بخاطر خواسته ي تو مي باشد . جايي مي روم كه مي خواهند به من هديه ي بدهند ولي در شان و ظرفيت من نيست خوب آنرا به بچه يا همسر من مي دهند . باز اين خوب است . ذكر حَسبي الله ماشاءالله يعني خدا مرا كفايت مي كند و در زمان مشكلات چهارده مرتبه بگوييد و اين معني اش اعتماد سازي است و خدا قادر به تقاضاي من است و مهربان هم هست و خدا با من هم مشكلي ندارد .

88-10-19

سوال – شما مي گوييد كه هر چه مي خواهيد از خدا بخواهيد . من الان چند سال است كه خواسته و دعايي دارم و آنرا با گريه و توسل از خدا خواسته ام ولي خدا آنرا به من نمي دهد . اگر من از دعا كردن خسته بشوم ، مقصر چه كسي است ؟

پاسخ - مي گويند : جواني عاشق گوهرشاد خانم شد كه خانمي متمول ، زيبا و با شخصيت بود . همان كسي كه مسجد گوهر شاد مشهد بنام ايشان است . ايشان گفت كه شرط ازدواج با من اين است كه چهل شب نماز شب بخواني . جوان گفت : چشم . چهل شب نماز شب خواند . بعد از چهل شب گوهر شاد خانم ديد جوان عاشق و شيدا به بسراغ او نيامد . براي او پيام فرستاد . گفت : چي شد ؟ شرط را انجام دادي ، پس بيا . او

ص: 8981

گفت : از تو تشكر مي كنم . تو مرا عاشق كس ديگري كردي . ما گاهي وقتها بخاطر يك خواسته ، تقاضا و درخواست ، خدا را مي خواهيم . در روايت داريم كه خدا مي گويد : من به شما نمي دهم تا ببينم عاشق من مي شويد يا نه ؟ در خيلي از مكان ها درباره دعا ، سوال مطرح ميشود از جمله در دانشگاهها و حرم ها و مشاوره ها مخصوصا با جوان ها . من از زواياي مختلف سراغ اين بحث مي روم . اولين نكته اين است كه دعا را براي دنياي خودت ميخواهي يا براي كل حيات خودت ؟ درارتباط با خدا ، تا نگاهمان را به حيات بشري و حيات انساني اصلاح نكنيم ، اصلا نمي توانيم با خدا ارتباط برقرار كنيم . خدا مي گويد : من تو را خلق كردم و يك حيات جاودانه به تو دادم . اين حيات تو سه تا بخش دارد . يك بخش كوچك آن دنيا است و يك بخش آن برزخ است و يك بخش جاوداني آن هم آخرت است . حيات اصلي تو آنجا است . حيات دنيا و برزخ مرگ دارد . خدا مي فرمايد : دو بار شما را مي ميرانيم و دوباره شما را زنده مي كنيم . اما حيات آخرت ، ديگر مرگ ندارد . هركس وارد وادي آخرت بشود چه بهشت و چه جهنم ، جاودانه ميشود . خدا اولين سوال را از من مي كند . از من خوشبختي مي خواهي ؟ سعادت مي خواهي ؟ همسر مي خواهي ؟ ثروت مي

ص: 8982

خواهي ؟ شهرت مي خواهي ؟ قدرت مي خواهي ؟ براي كجا ميخواهي ؟ من سوالهاي شما را به بيان هاي مختلف ديده ام . مي گويند ما سراغ خدا رفته ايم و خدا را هم چك كرده ايم . من هم براي اينكه شما را غافلگير كنم مي گويم يادت هست كوچك بودي و چهاردست و پا كنار چرخ خياطي مامانت مي رفتي ؟ ميگويد بله . خوب آن موقع تو از مادرت سوزن مي خواستي و وسايل خياطي مي خواستي ، آيا مادرت به تو مي داد ؟ مي گويد : نه . خيلي هم كه اصرار مي كردي ، يك سوزن پشت دستتت مي زد . تو در عالم بچگي مي گفتي : اي مامان بد . ولي مادر بخاطر نهايت مهرباني به تو نمي داد . لذا به جواني كه مي گويد : چندين سال است كه حاجتي را از خدا خواسته ام و خدا به من نداده . مي گويم يكبار پرسيدي نكند اين حاجت من سوزن باشد و چون خدا از مادر مهربانتر است و ارحم الراحمين است و تو را دوست دارد ، به تو نمي دهد . اين جواب براي مسائل مادي قابل قبول است ولي يك موقع جوان مي خواهد خدا مزه ي عبادت را به او بچشاند تا رشد و تعالي پيدا كند . خوب بعضي ها مي پرسند كه پس اين را هم خدا نمي خواهد كه به كمال برسيم ؟ من مي گويم : آيا شده كه شما براي يك ليسانس و يك فوق ليسانس يك سجاده در كنار دانشگاه تهران پهن كني

ص: 8983

و دعا بخواني و اشك بريزي ؟ مردم مي گويند : جوان چه ميخواهي ؟ و شما بگوييد من براي رشد ، يك ليسانس مي خواهم . مردم مي گويند : خواسته ات خيلي قشنگ است ولي مسيرت اشتباه است . ليسانس مي خواهي بايد كنكور شركت كني و زحمت چهار ساله اي را بكشي ، تكليف انجام بدهي و زحمت بكشي سختي بكشي امتحان پايان ترم هم بدهي و پروژه هم بدهي ، آنوقت ليسانس مي گيري و به تو ليسانس مي دهند . يك وقت من دعا ميكنم ، ملائك خدا هم با من آمين مي گويند . يك وقت دعا مي كنم ، ملائك به من مي خندند . ميشود من در جاده چالوس را ه بيفتم و بگويم : خدايا من را به جاده قم برسان ؟ به من ميخندند و ميگويند : جاده را اشتباهي مي روي . من سوار ماشين جواني شدم . گفت : شما آخوندها نمي گذاريد ما حال كنيم . گفتم : در دنيا مي خواهي چكار كني ؟ گفت : مي خواهم حال كنم ، صفا و عشق كنم . گفتم : به خدا من هم مي خواهم عشق و صفا كنم . خنديد و گفت : حاجي آقا از خودمان است . گفتم : من مثل شما هستم و خدا به پيامبر هم گفت : كه بگومن هم از شما هستم . گفتم : سوار چه ماشيني هستي ؟ گفت : پرايد . گفتم : با اين ماشين پرايد اگر بخواهي حال كني بايد از كي بپرسي كه موتور نسوزاني ؟ گفت : از

ص: 8984

شركت سايپا . درباره ماشين پژوه بايد از ايران خودرو بپرسيم . حالا با ماشين خودت و دنيا مي خواهي حال كني ، بايد از چه كسي بپرسي ؟ گفت : نمي دانم . گفتم : از خدا خودرو بپرس . از خدا بپرس كه چطور بايد حال كنم . من فرمول را نمي پرسم . خدا ميگويد من براي هر قصدي يك مسيري و اسبابي گذاشته ام و 250 بار در قرآن مي فرمايد : اين مسير به درد كسي مي خورد كه ايمان داشته باشد و فكر بكند . مگر ميشود من بدون فكر به سعادت ببرسم ؟ خوب ميگوييد : لذت عبادت . لذت عبادت فرمول دارد . پس شما ميگوييد : ما دو دسته حاجت داريم . مادي هايش را قبول داريد ولي چرا خدا معنويات را به ما نمي دهد ، مگر خودش نگفته معنوي شويد ؟ از آن طرف خدا مي گويد : بخوانيد مرا تا اجابت كنم شما را . پسري به پدرش گفت : مگر قول ندادي فلان چيز را بخري ؟ گفت : بله . گفت : پس چرا نمي خري ؟ پدرش با آيه ي قرآن جوابش را داد . اوفوا بعهدي ، اوفوا بعهدكم . قول هايي كه به من دادي عمل كن تا من هم به قولي كه به تو دادم ، عمل كنم . بحث دعا خيلي نكته دارد . آيا ميشود ثمره ي دعا را زود ببينيم تا ايمان مان قوي تر بشود ؟ خدا ميخواهد به من ظرفيت بدهد . الم نشرح لك صدرك . چرا اين قدر عجله داريم

ص: 8985

كه خدا به ما ثمره بدهد ؟ اگر زود به من بدهد كه من بي نياز مي شوم . ميخواهد من را رشد بدهد . مي خواهد بگويد كه همه ي حيات تو اينجا نيست . ما در روايات داريم كه هيچ دعايي رد نميشود . چون خدا خودش گفته : فلا سائل تنهر . قانون خودش را نقض نمي كند . هر كس با هر شرايطي و با هر آلودگي و بدون اسباب به سوي خدا بلند بشود ، نااميد برنمي گردد . از كرم خدا به دور است كه كاسه ي من را خالي برگرداند . ولي چون آن مدلي كه من توقع داشته ام جواب نمي گيرم مي گويم : خدا جواب من را نداد . اي جوانان قرار نيست خدا خودش را با ما تنظيم كند . قرار است ما خودمان را با خدا تنظيم كنيم . چون او خالق و حكيم است . بعضي ها مدل دعا را رعايت نميكنند . سه تا مقدمه داريم : در استجابت دعا يكي اينكه نگاهمان را وسيع كنيم . خدا مي خواهد ما را بزرگ كند . ما را رشد بدهد و ما به اندازه ي ابديت قد بكشيم . يكي ديگر اينكه قرار است خدا خودش را با ما تنظيم نكند بلكه ما خودمان را با او تنظيم كنيم . پس از خدا فرمولها را بپرسيم . يكي ديگر اينكه نديدم جايي كه خدا بگويد : كاسه ي كسي را نااميد بر مي گردانم . همسر شهيد نعيمي ، كاردار سفارت ايران در عراق كه بدست منافقين شهيد شد نقل مي كردند

ص: 8986

كه هر كس دستي بسوي ايشان دراز مي كرد ، نا اميدش نمي كرد . يا كمكش كرد يا راهنمائيش مي كرد يا برايش دعا مي كرد . يا به طرف پول بده يا اگر نداري به سمت كسي راهنمائيش كن و اگرنمي تواني جلويش ، براي او دعا كن . بيشتر مدل اول را انجام مي داد . خانمش گفت : روزي گفتم كه اين ديوانه دارد دروغ مي گويد و فيلم بازي مي كند . ايشان گفتند : مگر من به خدا دروغ نمي گويم . مهم اين است كه او دست بسوي من دراز كرده است . در خواب ديده بود كه صفت خدايي پيدا كرده و بعد هم شهيد شد . در روايت داريم دعا سلاح مومن است . خشاب هم مي خواهد و آن اسباب و عمل است . سلاح خشاب مي خواهد ولي ما در زمان جنگ با سلاح بي خشاب هم اسير گرفتيم . جواني به مادرش گفت : من خاطرخواه فلان دختر شدم . گفت : كدام دختر و آدرس دختر را داد و مادر گفت : بچه تو دو ركعت نماز نخوانده اي و اين دختر پدرش صف اول نماز جماعت است . مادرش گفت : اگر ميخواهي برايت خواستگاري بروم برو يك هفته اي اداي نمازخوان ها را در بياور . پسر هم حسابي اداي نماز خوان ها را در آورد . بعد مادر به خواستگاري رفت . پدر دختر گفت : پسر شما كجاست ؟ ما كه او را نمي شناسيم . تحقيق اجمالي بكنيم تا بقيه خواستگاري . مادر گفت : سر و

ص: 8987

ته اين بچه را كه بزني در مسجد است . تا آدرس پسرش را داد ، پدر دختر گفت : خانم اين خيلي پسر خوبي است من سجود و ركوع او را ديده ام . گفت : بگوييد : بيايد . مادر به خانه آمد و به پسر گفت : چكار كردي ؟ پسر گفت : يك هفته اداي نمازخوان ها را درآوردم . مادر گفت ؟: اين ها جواب مثبت داده اند . پسر گريه كرد . مادر گفت : تو چرا گريه مي كني ؟ گفت : عجب دستگاهي است . يك هفته فيلم بازي كردم ، جوابم را دادند . اگر واقعي به سمت خدا مي رفتم ، چكار مي كردند . حالا ببينيم مدل ها چيست ؟ اولين مدل پاسخگويي حضرت حق به نيازهاي ما اين است كه من يك تقاضايي از خدا مي كنم همراه تقاضايم همه ي شرايط آنرا مي آورم . مثلا شما از بانك تقاضاي وام مي كنيد . بانك مي گويد شرط اول آن اين است كه براي فلان كار به شما وام مي دهند و بعد با حساب باز كنيد و بايد با اين حساب كار كنيد و بايد دسته چك داشته باشيد و ... همه مي دانند بانكها وام مي دهد ولي مي دانند به همه وام نمي دهند . يادم هست وقتي حافظان پنج ساله قرآن را در تلويزيون نشان مي داد مثل آقاي محمد حسين طباطبايي ، من حتم دارم همه ي مادرها آرزو مي كردند كه خدا چنين پسري به آنها بدهد . اين يك تقاضا است . ولي در ميان

ص: 8988

آنها دو نفر تقاضايش پذيرفته ميشود چرا ؟ چون وقتي اين تقاضا را مي كنند كه خدايا به من اولاد صالح بده ، بايد موقعي كه انتخاب همسر مي كردند بايد به فكر اين تقاضا هم بودند . در روايت داريم كه وقتي خانمي به آقايي مي خواهد بله بگويد و يا برعكس ، در واقع براي فرزند آينده اش پدر يا مادر انتخاب مي كند . چطور ميشود كه يك زن و مرد مشكل داشته باشند و محصولش قشنگ بشود ؟ مرد حكم بذر را دارد و زن حكم زمين را دارد . بذر آلوده و زمين آلوده ميشود ؟ پس جوان الان شرايط استجابت دعاي فرزند صالح را فراهم كن . اين شرط اول است . شما كه فرزند صالح مي خواهي ، در شب عروسي خشت كج نگذاشتي ؟ خشت اول چو معمار نهد كج تا ثريا مي رود ديوار كج . ميشود خشت اول يك خانواده كه مي خواهد محصول پاك بدهد ، مملو از گناه باشد ؟ و از وسط اين لجنزار گناه يك اولاد صالح بيرون بيايد ؟ در شب عروسي و عقد به فكر بچه تان باشيد كه فردا مي خواهيد دعا كنيد . شرط سوم اينكه زمانيكه مي خواهيد انعقاد نطفه داشته باشيد به فكر اين دعا بودي ؟ قرآن مي گويد : شيطان در بعضي از نطفه ها شراكت مي كند . آيا آداب آنرا رعايت كردي ؟ با چه طهارت و نيتي و استغفاري ؟ شرط چهارم دوران بارداري حواست بود كه براي اينكه بچه ات اولاد صالحي بشود ، بايد چه كار كني ؟

ص: 8989

مادر شهيد علم الهدي كه يگانه شهداي هويزه ميشود ، مي گويد : در نه ماه بارداري من ختم قرآن كردم . آيا با مادري كه نه ماه بارداري نمي دانيم چه كار كرده ، يكي است ؟ هر دو در دعايشان بايد يك توقع داشته باشند ؟ در دوران شيرخوارگي آيا مواظب اين دعا بودي ؟ با وضو به بچه شير دادي ؟ مادر شيخ كافي گفته كه كه يك شير بدون وضو به احمد نداده ام . مادر شهيد زين الدين و علم الهدي هم همين را مي گويند . وقتي به بچه ات شير مي دادي يك كلام سلام بر حسين گفتي و اشكي ريختي ؟ اين ها شرايط آن دعا است . مادر ، رنگ پوست شما به بچه ات منتقل ميشود ، رنگ روح شما به بچه ات منتقل نميشود ؟ اگر به بچه با بي حيايي جلوي نامحرم شير دادي ، اين در بچه ات اثر نمي كند ؟ حالا دعا كن خدايا بچه ي من حافظ قرآن بشود . بعد هم خدا را متهم مي كند كه من فرزند صالح خواستم و تو ندادي . در دوران بارداري آيا به شوهرت گفتي كه لقمه ي شُبه ناك براي من نياور يا دائم شوهرت را با ديگران مقايسه كردي ؟ و به حقوق شوهرت توجه نكردي كه از ديگران كمتر است و نميتواند همه ي امكانات را فراهم كند . آيا به لقمه ي حلال توجه كردي ؟ در دوران تربيت هفت ساله ي اولش بنابر روايت امام صادق (ع) كه او امير است و بايد با امير چه

ص: 8990

رفتاري بكنيد ، توجه كرديد ؟ باز خدا نااميدت نميكند و آن جوري كه تو مي خواهي اجابت نميشود . اين بخل خدا نيست . در دعا بگوييد : تو قادر هستي . خدا مي تواند با يك آب تشنگي كسي را برطرف كند و تشنگي ديگري را برطرف نكند .

1389

89-06-30

89-06-23

سوال – من بيست و دو ساله هستم . شما مي گوييد : ما بايد اين كار و آن كار را براي خدا انجام بدهيم . پس خدا براي ما چكار مي كند ؟ شما ميگوييد : پيامبران و حضرت زينب از چيزي كه داشتند راضي بودند . حضرت يوسف از كودكي خواب ديد كه پيامبر ميشود و مشكلات را تحمل كرد . شما حرفهاي ما جوانان را نمي فهميد و ما از دست شما خسته شده ايم .

پاسخ - اين حرفهايي كه شما راحت زده ايد دليل صداقت شماست . اين دليل نگاه خدا به دل قشنگ اين عزيز است . گاهي وقت ها ما لطف هاي خدا را متوجه نمي شويم . بالاترين لطف خدا اين است كه به او لطف كرده كه منافقانه حرف نزند . دروغ نگويد . صادقانه بگويد . حتي اينكه جلوي من بگويد كه از حرفهايت خسته شده ام . اين علامت لطف خداست . من مثالي بزنم . من يكنفر از شش ميليارد جمعيت كره ي زمين هستم كه كره ي زمين يك قطعه از منظومه ي شمسي است كه منظومه ي شمسي يك قطعه از كهكشان راه شيري است كه كهكشان راه شيري يكي از مخلوقات خداست . حالا من در اين جا

ص: 8991

چقدر هستم ؟ آن ذره اي كه در حساب نايد مائيم . من را كه دو بار تلويزيون نشان داده است ، به من ميگويند : شما در مجلس ما بيا ، هر چه بخواهي ما مي گوييم : چشم . خداي بزرگ حاضر شده كه در دلت روزي پنج بار به حرفهايت گوش بدهد . به من ميگويند يك دقيقه وقت بده مي گويم وقت ندارم من كه خيلي كوچك هستم . ولي او روزي پنج مرتبه حاضر است حرفهاي من را طوري گوش بدهد كه انگار بنده اي جز من ندارد . خداي به اين بزرگي همين كه اجازه داده است كه من با او حرف بزنم ، همين كه من را مخاطب خود قرار داده و به خانه ي دل من آمده و من را تحمل كرده و حرفهاي من را گوش مي دهد ، اين ها توجه خدا نيست ؟ مطمئن باشيد كه خدا با حضرت يوسف پارتي بازي نكرده و آنها را الگوي ما قرار داده است . خدا خودش در قرآن مي فرمايد : اي پيامبر بگو من هم انساني هستم مثل شما . پيامبران و معصومين ما كه به آنها ناراحتي و مصيبت مي رسيد ، درد داشتند . اين ها چون جور ديگري نگاه ميكردند ، تحمل شان بالا بود . حضرت زينب نه پشيمان گذشته بود و نه نگران آينده بود و نه سست در امروزش . ما نسبت به حال دست و پاي مان مي لرزد ، نسبت به ديروز پشيمان هستيم و نسبت به آينده هم نگران هستيم . چرا حضرت زينب نه پشيمان

ص: 8992

بود ، نه سست و نه نگران ؟ چون تكليفش چهار نكته را در بر داشت . محور تكليف حق است نه نفع من . تمام اعتراضات من بر اساس منافع من است . آن چيزي كه من ميخواستم به من نداد . خدا به گناهكاران به نفع شان مي دهد نه به حق شان . حق چيز ديگر است نه به مصلحت شان . محور تكليف حق است نه نفع ما ، لذا گاهي وقت ها نفع من اقتضا مي كند كه اين آب را بخورم . انساني كه تركش خورده است آب مي خواهد ولي حق او نيست كه آب بخورد زيرا خونريزي او بيشتر ميشود . بعضي وقتها بين حق و نفع فاصله ي مرگ و زندگي است . اگر ما به نفع ظاهري او كار كنيم و به او آب بدهيم ، او ميميرد . محور تكليف حق است و منشا حق ، كمك كننده ، ناظر و حسابرس آن خداست ، راهنماي حق ولايت و دين است و نتيجه ي دين در قيامت معلوم ميشود . اصلي ترين عنصر در اين چهار تا اين است كه در برابر امام تسليم باشم . بالاترين نكته حضرت زينب اين بوده كه من به ولي نمي گويم چكار بكن بلكه از ولي مي پرسم چكار بكنم ؟ اينها تسليم محض بودند . اگر من بزرگي او را فهميدم ، احاطه ي او را فهميدم ، مهرباني او را فهميدم ، نياز به استدلال ندارم . اين قدر بزرگ و قشنگ مي بينم كه به خودم اجازه نمي دهم كه بپرسم تو بايد چكار

ص: 8993

كني ؟ فقط از تو مي پرسم كه من چكار كنم ؟ و كانال آن ولايت است . فقط در زندگي به تكليفم عمل بكنم . اين عزيز مي گويد كه از پيامبران مثال نزنيد . پيامبران مثل ما هستند و الگو مي باشند و خدا اين قدر به اين ها سخت گرفته است كه نمره ي بيست و پنج از اين ها مي خواهد . حضرت زينب با چشم دل مي ديده است . اين دنيا عالم حجاب است و قيام عالم شهود است . دنيا ظاهر با باطن فرق مي كند . اگر انسانها با ظاهر دنيا برخورد كنند مي بازند ولي اگر با باطن دنيا برخورد كنند كه همان آخرت است مي بَرند . من اگر در دنيا چشمم به باطن باز نشود ، در هنگام مرگ چشمم را باطن باز ميكنند . در سوره ق مي فرمايد : همين كه مرگ مي آيد ، پرده كنار مي رود و باطن را مي بينم . سوره ي مومنين مي فرمايد : مي خواهم برگردم و بر اساس باطن عمل كنم ولي قابل برگشت نيست . خدا مي فرمايد : همه در خواب هستند و با مرگ بيدار مي شوند . آيا راه ديگري هست كه دراين عالم چشممان باز بشود و باطن را ببينم ؟ بله . چشمت را به قرآن و عترت كه همان ولايت است باز كن . حضرت زينب با چشم سر نمي ديد با چشم امام حسين (ع) مي ديد . با ولي خودش مي ديد . پس اينچنين نيست كه پيامبران الگوي ما نباشند و از اين

ص: 8994

ها مثال نزنيم ولي ما اخيرا از شهداي خودمان مثال مي زنيم . بچه ي سيزده ساله به ولي زمان خودش كه امام خميني بود ، راه پيدا كرد . البته امام خميني خيلي از امام معصوم فاصله داشت ولي در زمان خودش "ولي " بود . هرچه مادرش از چيزهاي دنيا را برايش گفت كه مي خرم ولي او خنديد و رفت . در واقع به ما مي خنديد كه سرگرم دنيا شده ايم . چشم باطن او باز شد . پس وقتي چشم باطن باز بشود ، همچنان كه حضرت زينب اين همه سختي ها را زيبا مي بيند ، اين پسر يا دختر هم بايد فقر را زيبا ببيند البته فقري كه مصلحت من باشد نه فقري كه بخاطر تنبلي من بوده . اين بايد مريضي را زيبا ببيند . هجوم مشكلات را زيبا ببيند . تا چشمم بوسيله ولايت به آن باطن باز نشود همين است . و مجبورم كه خدا را مقصر بدانم . بالاترين لطف خدا اين است كه به آن بزرگي با من كوچك هم صحبت شده است و در دل من آمده است . القلب حرم الله .نحن حبل من وريد . از رگ گردن به من نزديك تر شده است . ان جليس من ذكرين : حاضر است با من همنشين بشود . اين بالاترين لطفي است كه خدا به من كرده است . پس من نگويم تو چكار بكن يا نكن ؟ اين قدر به او اعتماد بكنم كه بگويم : تو فقط بگو من چكاركنم ؟

بنظر من مشكلات ما چهار دسته هستند .

ص: 8995

يكي دسته اي از مشكلات در مورد جهل خودمان است . جاهلانه وارد يك قصه شده ام و با آن برخورد كرده ام . چه ربطي به خدا دارد ؟ اگر اين را از راه دين مي رفتم مي گفت كه اين راه نيست چاه است و نرو . ازدواج ها ، اشتغال ها ، تحصيل ها ، ارتباطاتي كه درست انجام نميشود و همه ي كارهايي كه درست انجام نميشود من را دچار مشكل مي كند . يعني جاهلانه رفته ام . دوم دسته اي از مشكلات بخاطر گناهان مان است. گناه يعني سم . من سم خوردم و دل درد گرفته ام . به خدا چه ربطي دارد ؟ تازه خدا به من لطف كرده و قبلا رابطه ي سم و دل درد را به من گفته است . مي فرمايد : مال يتيم نخوريد ، غيبت نكنيد ، اين گوشت مرده خوردن است . الان بحث شايعه زلزله تهران است . حقيقت است يا خير ؟ آيا اتفاق مي افتد يا نمي افتد ؟ روايات ما كه از اولياء خدا رسيده فرموده است : بعضي از گناهان كه زياد شود ، قطعا يك سري حوادث براي تطهير مي آيد . استغفار كنيد زيرا با استغفار ميشود مقدرات خدا را عوض كرد . حيا كنيد زيرا زلزله براي گناهان بي حيايي است . مربوط به گناهان عنف است . يعني جاهايي كه حريم محرم و نامحرم و حريم حرام و حلال درهم شكسته شده است . هر چه هم ميگوييم ، ديگر فايده ندارد . قبح آن ريخته شده است . بعضي از

ص: 8996

مشكلات بخاطر گناهان است به آنها توجه كنيد . دسته سوم مشكلات بخاطر كمبودهاي خودمان است . بخاطر توقعات بيجا است . بعضي از مشكلات بخاطر فراموشي دنيا است . دنيا يك مدرسه است . خوابگاه ، رستوران ، عشرتكده و تفريح گاه است . در مدرسه تكليف داريم . تشويق و تنبيه هم داريم . اولياء خدا دنيا را كوره مي بينند . در اين كوره بايد بپزيم و ناخالصي هايمان جدا بشود . كوره آدم سازي است نه كوره آدم سوزي . اين را فراموش كرده ايم و فقط دنبال تفريح و سرگرمي هستيم ، فقط بخوريم ، بخوابيم و كيف كنيم و ميگوييم : خدايا چرا باب دلگشا را براي من باز نمي كني ؟ يك دسته از مشكلات بخاطر انتظارات از همه است . دوست داريم عالم و آدم در خدمت ما باشند . اين بروز مشكل است . قبل از اينكه بگوييم انقلاب براي ما چكار كرده است بگوييد ما براي انقلاب چكار كرده ايم ؟ اين جمله معروف امام بود . به جاي اينكه بگوييم پدر و مادر بري ما چكاركرده اند ؟ بگوييم كه ما براي پدر و مادر چكار كرده ايم ؟ دسته اي از مشكلات هم بخاطر تكاليف مان است . تكليف سخت انتخاب كرده ايم ، مشق سخت هم دارد . مدرك دكتري نگيريد تا امتحان سخت هم نداشته باشيد . حضرت زينب تكليف سخت را انتخاب كرد ، مشكلات را هم به جانش خريد . اين دسته آخر نگاهشان به مشكلات قشنگ است . ما رايت الي جميلا . ولي سه دسته قبل مشكلات

ص: 8997

را گردن خدا مي اندازند . دسته آخر مشكلات مال خداست . وجود ما قابل سعه و ضيق است . يك ورزشكار اگر شش ماه ورزش نكند ، بدنش خشك ميشود . بايد تمرين كرد و تمرين ما همان عبادت بندگي است . هيچ گاه از عبادت و بندگي توقف نداشته باشيم . بله من مقام معنوي حضرت زهرا را نمي فهمم . امام صادق (ع) مي فرمايد : انا انزلناه في ليلة القدر ، ليلةالقدر فاطمه . ولي همين فاطمه مادر بوده ، خواهر بوده ، همسر بوده ، معلم بوده ، آشپز بوده ، خياط بوده و خانه را هم جارو مي كرده ، در همين دنيا زندگي كرده ، سيلي خورده ، دفاع كرده و همه ي كارهاي معمولي را كرده است . اما يك بار به خدا اعتراض نكرده است . دختر خانمي را من سراغ دارم كه نصف بدنش فلج است ، پدر ندارد و مادرش مريض است . فقير است و سن ازدواج او هم گذشته و چون فلج است كسي با او ازدواج نمي كند . يك مهد كودك براي بچه ها راه انداخته كه كمك خرج خانه باشد و پرستار مادر است . كار خانه را هم انجام مي دهد و درس هم مي خواند و يكبار هم به خدا اعتراض نكرده است . و هر وقت هم كه حال او را پرسيدم ميگويد : الحمدلله . من به خودم گفتم : كه در مقابل او كم آورده ام . به او گفتم : براي كساني كه مشكلات را قشنگ نمي بينند دعا كن . يك ماشين

ص: 8998

در جاده به هر ايستگاه كه مي رسد ماشين را بررسي مي كند . من بنظر خودم شعائر را ايستگاه تعبير كرده ام . ولادت ها و شهادتها و زيارتگاهها و ماه رمضان . بنشينم و با خودم در رابطه با حضرت زهرا كه 18 سال هم بيشتر نداشت فكر كنم . او چكار كرد و من چكار كردم ؟ اين الگو را به من و شما نشان دادند . حالا ممكن است بعضي ها در دنيا باشند كه بگويند به ما نشان نداند . در ضمن اين الگو را در كاغذ شطرنجي نگذاشته اند . براي اولين بار كه مي خواستيم نقاشي بكشيم در كاغذ شطرنجي كشيديم . من هم اگر زندگي حضرت فاطمه را در كاغذ شطرنجي بگذارم و آنرا ريز ببينم و كلي گويي نكنم . يعني بگويم كه حضرت زهرا در فلان ساعت با همسر چه برخوردي مي كرد . و به اندازه ي توان خودم جلو بروم . سوال – من خيلي زود عاشق مي شوم دلم مي خواهد به من توجه كنند ولي به ازدواج فكر نمي كنم و هر بار دلم را مي شكنند ولي باز عاشق مي شوم . راهي به من نشان بدهيد كه افسار دلم را به دست بگيرم .

پاسخ - مي گويند كه آشپزها خوب غذا نمي خورند زيرا در كنار ديگ از هر غذا مقداري مي خورند و هيچ وقت سير غذا نخورده اند . دلي كه سير با عشق خدا صفا نكند ، دنبال عشق هاي كوچك است و اين دل خالي است ، اين عشق زود هم مي پرد زيرا

ص: 8999

حباب است . اين دل صاحبي دارد القلب حرم الله . جواني مي گفت : من هر روز صبح بر سينه ام مي نويسم كه لعنت بر كسي كه اينجا آشغال بريزد . اين جا آشغال داني نيست . ميخواهم عشق هاي دنيايي را تحقير كنم . من هنوز مزه ي عشق بزرگ را نچشيده ام كه با اينها بازي مي كنم . جواني عاشق گوهر شاد خانم كه خيلي زيبا و پولدار بود شد . او گفت : برو چهل شب نماز شب بخوان و بعد بيا . ولي بعد از اينكه نماز شب خواند ديگر نيامد . گفت : تو مرا با يك عشق بزرگتر آشنا كردي . جوانها وقتي عاشق كسي مي شوند مي گويند كه اين ديگر آخر عشق ما است در حاليكه به خودشان دروغ مي گويند زيرا انسان كمال طلب است ، بي نهايت طلب است . دو روز با عشقي حال مي كند و بعد دوباره مي بينيم خالي است . من در خطبه هاي عقدي كه مي خوانم ميگويم : همديگر را بخاطر خدا دوست داشته باشيد . چون اگر فقط همديگر را دوست داشته باشيد ، زود از هم سير ميشويد . يك پولدارتر و زيباتر ببينيد ، ممكن است به سمت او برويد . ولي اگر بخاطر خدا دوست داشتيد زيباتر از خدا پيدا نمي كنيد . خداوند دائم ميگويد : عزيزت را دوست داشته باش . و چون همه ي اين محبت ها مال او است افسار عشق ها دستم مي آيد . عاشقم بر همه عالم كه همه عالم از اوست . هر

ص: 9000

جا او نباشد دوستش ندارم . هر كس در خط او نباشد دوستش ندارم . اين فرد هيچ راهي ندارد مگر اينكه عاشق خدا بشود . بايد تمرين كند و پنج دقيقه قبل از اذان صبح بلند بشود . صورتش را روي خاك بگذارد و بگويد : خدايا من تو را مي خواهم . بگويد : خدايا آمده ام من را بخري ، اگر نخري شيطان من را مي خرد . خدايا بگويي كوچك و ناقص هستي قبول دارم . ولي آمده ام و به تو پناه آورده ام و مي خواهم عشق تو در دلم بيايد . البته بايد هزينه اش را هم بپردازم . اگر فردا گفتند : از عشق هاي مجازي و چيزهاي ديگر بگذر ، بگويد : چشم . آماده باشد . يقين بداند كه اگر از خدا بخواهم به من مي دهد . اگر زن و بچه ام را دوست داشته باشم ، بخاطر تو دوست داشته باشم . اگر بخاطر خدا باشد ، هر وقت در خط تو باشند دوستشان دارم و گرنه دوست شان ندارم . تنها راه بدست آوردن افسار خودم اين است كه عشق خدا را بزرگ كنم و عشقهاي ديگر را كوچك كنم . باور كنم دل حرم الهي است . بعضي ها دلشان مسافرخانه و كاروانسرا است . يك نگهبان لازم دارد . وقتي نگهبان الهي باشد ديگر حب هر چيزي نمي آيد . هر چيزي را چك ميكند كه تو من را به خدا نزديك ميكني يا دور؟ كساني كه همديگر را براي خدا مي خواهند عيب دوستش را مي گود يولي كسانيكه

ص: 9001

همديگر را براي غير خدا ميخواهند ميگويند : مي ترسم ناراحت بشود . شما عيب او را بگو حتي اگر ناراحت بشود زيرا بعدا مي فهمد كه تو او را بخاطر خدا دوست داري . بعضي ها مدير را فقط براي خودشان مي خواهند لذا چاپلوسي مي كنند ، دروغ مي گويند تا اين آقا را بدست بياورند ولي اگر براي خدا بخواهند جلوي عيب او را مي گيرند . راهش اين است كه فقط به سمت خدا بروم . حضرت علي (ع) وقتي ديدند كه يا دين بايد نابود بشود و يا فاطمه بايد كتك بخورد لذا صبر كردند . اعمال جاهلانه از خودشان نشان نداند كه كسي همسر من را كتك نزند و هر چه بر سر دين بيايد اشكالي ندارد . چون همسرش را هم بخاطر خدا مي خواست حاضر به اين كار شد . حاضرم تو از دستم بروي و لطمه ببيني ولي خداي تو و علي لطمه نبيند . حضرت زهرا(س) بنا به نقل فرمودند كه مي خواهي اشهد ان لا اله ال الله در منزل ها خوانده شود گفت : بله . فرمود : پس اگر مي خواهي اينها بماند ، تو بايد فدا بشوي . حضرت زينب (س) به برادرش خيلي علاقه داشت ، در ظهر عاشورا وقتي فهميد يا حسين يا خدا ، فقط گفت : اجازه بده بجاي مادرم زير گلويت را ببوسم . ما مي خواهيم خدا را بخريم و هزينه اي هم ندهيم ميشود ؟ انسان كه مي خواهد خدا را بدست بياورد نمي خواهد هزينه اي بدهد ؟ اينجاست كه مي گوييم :

ص: 9002

پيامبران و امامان الگوي واقعي و شدني ما هستند . با خودمان بازي نكنيم . مگر ميشود انسان همه چيز را با هم دوست داشته باشد . خير . يك چيزي را دوست داشته باش و همه را در خط او ببر . يكي از ياران پيامبر در جنگ احد پدرش در سپاه كفار بود و پدر خانمش در سپاه منافقين بود . پيامبر فرمان داد كه در جنگ اگر فرزند مقابل پدر قرار گرفت او را نكشد ، بگذارد فرد ديگري او را بكشد . ما هوس كرديم بنده ي خدا باشيم و هيچ هزينه اي هم ندهيم . و خدا هم گوش به فرمان ما باشد .

سوال – از چه چيزهايي بايد استغفار كنيم ؟

پاسخ - خيلي ها اين سوال را مي كنند . بعد از ريشه يابي مشكلات كه قبلا گقتيم به سراغ راه حل ديني برويم . براي راه حل ديني دوازده قدم را گفتيم . يكي از قدم ها استغفار بود . بخشي از مشكلاتي كه اتفاق مي افتد براي گناهان ماست . پس استغفار براي گناهان خودم بكنم . بخشي مال گناهان پدر و مادرم است . آباء و اجداد من است ، براي آنها هم استغفار كنم . بخشي از گناهان براي كل جامعه است . خدا به پيامبر مي گويد : مادام كه تو در ميان مردم هستي و استغفار در جامعه باشد ، من بلا را نازل نميكنم . بعضي از بزرگان ميگويند : با اين همه گناهي كه در كره خاكي انجام ميشود ، فقط بخاطر استغفار شبانه روزي اولياء خداست كه بلا

ص: 9003

نازل نميشود . پس ما به سه دليل بايد استغفار كنيم . گناهان خودم – گناه پدر و مادرم – كل جامعه . در آن سر كره ي خاكي اگر كسي گناه بكند من هم از بوي گناهان او آسيب مي بينم . پس براي آنها هم استغفار كنم . ما مي توانيم بگوييم : خدايا براي كساني كه الان گناه مي كنند استغفار مي كنم . صدقه هم كفاره ي گناهان است . هيچ چيز بعد از استغفار مثل صدقه پاك كننده ي گناهان نيست. البته فقط مالي نيست ، گره باز كردن كار مردم هم هست. زيرا چون من خيري به كسي مي رسانم براي من دعا مي كند و بهترين دعا هم اين است كه مي گويد : خدا مشكلات تو را حل كند ، پس اين صدقه كفاره ي گناهان من شد . ديگر اينكه صدقه جاده صاف كن است . موانع را برميدارد و برطرف مي كند . پيامبر فرمودند : اين عروس و داماد امشب مي ميرند و ديدند كه صبح آنها زنده هستند . از آنحضرت سوال شد و حضرت فرمودند : اينها ديشب غذايشان را صدقه دادند و بلا از آنها رفع شد . ديگر اينكه صدقه ما را رشد مي دهد . ظرفيت من را بالا مي برد . من باور كنم كه اين به جيب من مي آيد و مي رود مثل صندوقدار بانك كه مي داند پول مال خودش نيست . پول مال آبرو علم زبان و بيان دارايي به حساب مي آيد . ما بايد از دارايي هايمان صدقه بدهيم . زماني كه

ص: 9004

ما صدقه مي دهيم يعني اينكه خدايا قبول دارم كه تو صاحب مال هستي و به من دادي و قبول دارم كه فقرا هم بنده ي تو هستند و من خيلي بهتر از آنها نيستم و بخاطر تو به آنها مي دهيم . اگر اعتقاد داري كه خدا كريم است ، پس پول جيبت را بده چون او كريم است . تكرار صدقه هم مهم است . قبل از هر كاري صدقه بدهم . سوال – من دوستاني دارم كه اعتقاد مذهبي ندارند و اعتقادات شان شبيه من نيست ولي خيلي رفتارهاي انسان دوستانه دارند و من بخاطر اين رفتارها با آنها دوست هستم ولي خانواده ام من را از دوستي با اينها منع ميكنند . نظر شما چيست ؟

پاسخ - اين دختر خانم مجذوب رفتارهاي خوب آنهاست . يعني مجذوب خوبي هاست . اين ديانت اين خانم است . پيامبر اولين رفتاري كه در زمان جاهليت كردند كه مردم تغيير پيدا كنند اين بود كه اول سراغ تاييد رفتارهاي خوب رفتند مثل وفاي بعهد و پيمان . بعد سراغ نقطه قابل تغيير مثل تعصب و تعصب جاهلي را به غيرت ديني تبديل كردند . بعد چيزهايي كه نه قابل تاييد بود و نه قابل تغيير بودند را تخريب كردند مثل زنده به گور كردن دختران . اين خانم بايد نقاط مثبت اين دوستانشان تاييد كند . بعد نقاط قابل تغيير آنها را پيدا كند . مثلا بگويد : حجاب شما خوب است ولي اين طوري باشد بهتر است . ما بايد شنيدني ها را تبديل كنيم . ديدني ها را تبديل كنيم .

ص: 9005

بعد آنهايي كه خوب نيستند را تخريب كنيم . مثلا بگويد : اي پسر به درد دوستي با تو نمي خورد و اين كار خوب نيست . حالا اگر تلاش كردند و به نتيجه نرسيدند و اگر ديدند كه تاثير پذيري آنها كم است و ممكن است روي خودشان تاثير منفي بگذارند از آنها دوري كند .

89-05-26

سوال– در مورد حضرت زينب (س) توضيحاتي بفرماييد .

پاسخ - روز پرستار را به همه ي پرستاران تبريك عرض ميكنم . هميشه حضرت زينب (س) را بانوي صبر و استقامت مي نامند ولي من ميخواهم حضرت زينب (س) را بانوي ولايت مدار ياد كنم . چون احساس مي كنم كه همه ي زيبايي هاي حضرت زينب (س) براي ولايت مداري ايشان است . وقتي انسان در مسير ولي خودش كه حالا مي خواهد پدرش باشد مثل امير المومنين يا برادرش باشد مثل امام حسين (ع) و امام حسن (ع) يا فرزند برادرش باشد مثل امام سجاد (ع ) و وقتي انسان ولي داشته باشد ، در مسير خاطرش جمع است كه او دارد راه را درست مي رود . چون متصل به خداست . ولايت متصل به خداست . اتصال با عنايت و هدايت است . چون ولايت متصل به خداست ، هركس دنبال او برود ، اگر در جاده ي صاف باشد با سرعت مي رود و جاده سربالايي باشد با استقاامت ميرود ، سراشيبي باشد با ترمز اما دنبال ولي مي رود . پس صبر و استقامت حضرت زينب (س) براي ولايت مداري ايشان است ، پرستاري زينب براي ولايت مداري اوست ، مادر

ص: 9006

بودن ، دختر بودن او ، اسارت او ، گريه هاي او ، فرياد او و خطبه اش همه براي ولايت مداري اوست . آن ثباتي كه در وجود حضرت زينب (س) است بخاطر همين است . ما الان در وجودمان خيلي متزلزل هستيم ، تند تند پشيمان مي شويم ، ازدواج مي كنيم پشيمان ميشويم . تا بحال از خودتان سوال كرده ايد كه چرا ائمه هيچ وقت از ازدواجشان پشيمان نشدند ؟ حالا شايد بگويند : آنها بهترين نصيبشان شده است ولي آيا امام حسن (ع) هم بهترين ها نصيبش شد كه قاتلش همسرش بود ؟ امام جواد (ع) هم بهترين ها نصيبش شد كه قاتلش همسرش بود ؟ اما از همين ازدواج هم پشيمان نشدند زيرا ازدواج را بر اساس تكليف شان انجام ميدادند . هر كاري كه بر اساس تكليف انجام بدهيم ، يك قدم آن تحمل مشكلات است . پس حتما اين مشكلات براي من لازم است . ثبات و عدم حضرت نسبت به گذشته اش خيلي قشنگ است . چند درصد از كساني كه شغلي را انتخاب ميكنند پشيمان مي شوند ؟ مغازه ها را بعلت تغيير شغل حراج مي كنند . مگر ما چقدر عمر داريم كه تند تند حراج ميكنيم ؟ چند درصد از ازدواج ها پشيمان مي شوند ؟ چند درصد از انتخاب رشته ي دانشگاهي پشيمان مي شوند ؟ ولي حضرت زينب (س) در انتخاب مسيرش هيچ وقت پشيمان نشد . حتي وقتي نمك به زخمش پاشيدند و گفتند : ديدي خدا با تو و برادرانت چه كرد ؟ پشيمان نشد . نسبت به امروزش

ص: 9007

سست نبود . ما در كارهايي كه مي كنيم بي انگيزه هستيم . بروم يا نروم ؟ بخورم يا نخورم ؟ حضرت زينب (س) وارد كاخ يزيد شد ولي به زنان گفت كه دور من را بگيريد زيرا او دختر علي است و نبايد ديده بشود . حالت يك خيمه براي او درست كردند كه ديده نشود . اما يزيد يك كاري كرد كه حضرت از آن خيمه شكوفا شد . بلند شد و اين تعبير را فرمود : يزيد براي من ننگ بوده كه با تو مقابل بشوم ، براي من تو پست ترين آدم هستي ، اما تو يك كاري كردي كه من به خودم قبولانم كه با تو آدم پست ، دهان به دهان صحبت بكنم . تو با لب و دنداني بازي كردي كه بوس گاه رسول الله بود . براي دفاع از اين لب و دندان زينب بايد بلند بشود . نسبت به اين كارش هم تزلزل ندارد . من گاهي مي خواهم از ولايت دفاع بكنم ولي متزلزل هستم . و نسبت به آينده نگران هستيم . باز اين بخاطر عدم ثبات است . همه ي اين ها بخاطر اين است كه من نمي خواهم پاي تكليفم بايستم . تكليف بر مبناي حق است نه بر مبناي نفع . منشا حق خداست ، مبين و مُعرف حق ، دين و ولايت است و نتيجه اش هم در قيامت است . و چون " ولي " جلوي آن است و الهي است ، بايد تسليم باشيم . سوال – نحوه ي برخورد ما با مشكلات چگونه بايد باشد ؟

پاسخ

ص: 9008

- بايد مشكلات را ريشه يابي كنيم . مشكل يعني مرض . بهترين طبيب آن نيست كه تا مريض را ديد ، دارو بدهد . بلكه بايد تا مريض را ديد ، آزمايش بنويسد و عكس بگيرد تا ببيند كه منشا مريضي كجاست . من يك بيماري داشتم و يك دكتر عمومي من را شش ماه مورد آزمايش قرار داد تا ريشه ي مشكل را پيدا كرد . و من واقعا او را تحسين كردم . بعضي از مشكلات ما ريشه در جهل ما دارند . آمار اعلام كرده بود كه در شش ماه ، از هجده هزار ازدواج در تهران يازده هزار تاي آن به دادگاه خانواده رفته بود . يعني بيش از 60 درصد . اين خيلي دردناك است . بعد مي گوييم : گليم كسي را كه بافتند سياه با آب كوثر و زمزمه سفيد نتوان كرد . چرا گردن خدا مي اندازيد ؟ چرا آن موقع كه دين گفت : در مساله ي ازدواج صادقانه جلو برويد ، رفتيد از همسايه تان مبلمان قرض گرفتيد ؟ چرا طلاي عاريتي دستتان كرديد و به خواستگاري رفتيد ؟ چرا با ماشين دوستتان به خواستگاري رفتيد ؟ شما خلاف رفتيد و حالا بايد چوب جهل خودتان را بخوريد . با دروغ كه نمي شود ازدواج كرد . ما فرمول ازدواج را بلد نيستيم بنابراين لطمه ميخوريم . ما فرمول كنكور را گفتيم . وقتي مسئله به اين كوچكي فرمول دارد ، تبديل زندگي به بندگي خدا و سعادت فرمول ندارد ؟ پس باور كنيم كه بخش بيشتر مشكلات اين زمان بخاطر جهل ماست .

ص: 9009

اگر مي خواهيد ازدواج شما در حيطه ي بندگي خدا باشد بايد آنرا از كارشناس دين بپرسيد . حالا اگر تلويزيون يك دكتر قلب را نشان داد ، همه بايد به سراغ او بيايند ؟ حالا ما كه با شما صحبت مي كنيم و توفيق پيداكرديم در اين برنامه شركت كنيم تنها كارشناس اين مملكت نيستيم كه همه ميخواهند مشكلاتشان را به ما بگويند . باز اين جهل است و مي خواهيد بگوييد كه آخرش دستم به فلان آقايي كه در تلويزيون بود رسيد . اين جهل ماست و كمبود ماست . اگر همه بخواهند سراغ يك كارشناس بروند كه زندگي اش لنگ مي شود . لذا مجبور است تلفن همراه خود را خاموش كند چون نمي تواند به همه توضيح بدهد . من لنگ مي شوم و آن كسي كه با من كار واجب تري دارد لنگ ميشود . در راه حل جاهل هستيم . يك نفر هم كه راه حل ميدهد ، همه مي خواهند پيش او بروند . اين ها در دين ما است نه در بيان من ماندگاري . مطالب من در دين است و در حرفهاي ديگري هم هست . برويم سراغ دين . به دنبال حرف برويد نه گوينده ي آن . ما الان همه به دنبال كارشناس هستيم و خودمان را اسير بيخودي كرده ايم . دختر و پسر دوست دارد در يك سني با جنس مخالف حرف بزند و رابطه عاطفي داشته باشد . ميتواند با برادرش داشته باشد ولي با برادرش حرف نمي زند . دختر خانم مي خواهد با يك آقا صحبت كند . لذا

ص: 9010

من وقتي ميگويم من شماره ي يك كارشناس خانم را به شما مي دهم مي گويند ما مي خواهيم با شما صحبت كنيم . من ميگويم : برو با پدرت بنشين و حرف بزن . با عمويت حرف بزن . اين ها مشكلات ماست و خودمان براي خودمان مشكلات درست مي كنيم و بعد مي گوييم كه چرا اين جوري شد ؟ جوانان عزيز رفع مشكلات شما در كانون خانواده ي خودتان است . با پدر و مادرت حرف بزن و به آنها خدمت كن . قرآن گفته كه كليد حل مشكلات و بالوالدين احسانا مي باشد . حالا اگر پدر و مادر به تو اهميت نمي دهد ، تو به آنها خدمت كن . فكر كن معلول عاطفي هستند . با پدر ، مادر ، برادر، خواهر ، عمو و خاله حرف بزن . قرآن مي گويد : خانواده اصلي ترين كانون رشد است . زيرا اين رفع همه ي مشكلات است و همه ي مشكلات در اين خانواده حل ميشود . هشتاد درصد مشكلات جوانان ما در خانواده شان حل ميشود . خيلي ها ميگويند : مادرم هم سطح من نيست . من مي گويم : تو صحبت كرده اي ؟ ميگويد : خير . مي گويم : دخترم خدا به مادر الهام مي كند . خدا پدر و مادر را وسيله ي رحمت بركت و هدايت گذاشته است . اين حرفهاي خداست كه من مي گويم . همان خدا هم مي تواند اين حرفها را به زبان مادرت هم بگذارد . وقتي هم كه سراغ پدر و مادرت مي روي ، بگو

ص: 9011

خدا ميشود كه دل پدر و مادرم را نسبت به من مهربان كني . پس بخشي از مشكلات ما بخاطر جهل ماست . نمي دانيم در بازي ها چطور بازي كنيم كه فرح و نشاط باشد . بازي را با قمار و حرام قاطي مي كنيم بعد پر از استرس از زمين بازي بيرون مي آييم . وقتي از زمين بازي بيرون مي آيند دائم فحش مي دهند . اين نشاط است يا استرس ؟ چون نمي دانم و نرفته ام كه بپرسم . خيلي از مردم احكام حلال و حرام شغل هاي شان را نمي دانند . خوب بپرسند زيرا خدا در حلال بركت قرار داده است و در حرام قرار نداده است . وقتي هم كه جاهل هستيم از كارشناس بپرسيم . در مملكت ما چيزي حدود صد و پنجاه هزار كارشناس دين وجود دارد . پدر و مادرهاي خودتان اولين كارشناس دين در حد خودشان هستند . بخشي از مشكلات بخاطر گناهان است . بخشي بخاطر كمبودهايمان است . بخشي هم بخاطر توقعات زيادي مان است . پس اول مشكلات را ريشه يابي كنيم . دوم فرافكني نكنيم و مشكلات را گردن ديگران ، خدا و روزگار نيندازيم . بخشي از مشكلات به بيرون من برميگردد و بخشي از مشكلات به من برميگردد . سوم اينكه براي رفع مشكل فقط به سراغ دين برويم . سراغ محتواي دين برويم و به انسان خاصي خودم را متصل نكنم . دكتر امام گفتند : من مرضي تسليم تر از امام نديدم . و فقط چشم مي گفت و وقتي پرسيدند ، امام فرمودند كه

ص: 9012

دين من ميگويد كه در مقابل متخصص چشم بگو . چون ما بايد با دين سراغ آنها برويم و گرنه باز هم مشكل داريم . به گردن انداختن مشكلات به ديگران مشكل ما را حل نمي كند فقط بايد خودم همت كنم و حركتي بكنم تا خدا بركتي بدهد . در ضمن توكل و توسل هم يادم نرود . صدقه بدهيد و استغفار كنيد ، دعا هم بكنيد ، تلاش هم بكنيد . اين همان دوازده قدم است . عوامل اين مشكلات را اطراف خودم ببينم و حل مشكلات با دعاي پدر و مادر است . در ضمن قرار نيست همه ي مشكلات حل بشود . دنيا مدرسه است . ما بايد ظرفيت مان را بالا ببريم و يكي از راه هاي بالا بردن ظرفيت مان اين است كه فرد مشكل دارتر از خودمان را با خودمان مقايسه كنيم . يكي گفت : من پدر ندارم و ديگري گفت : من پدر و مادر ندارم . گفت : پس وضع من بهتر است . سراغ افراد مشكل دار برويم و بخاطر همين است كه اسلام تاكيد مي كند كه در مسائل دنيايي ، خودتان را با پايين دستي مقايسه كنيد . چون به حد خودتان شاكر باشيد . ما برعكس اسلام عمل مي كنيم . گفته اند كه در مسائل معنوي به بالاتر از خودت نگاه كن . به نماز حضرت امير نگاه كن . در حاليكه ما ميگوييم : حالا خوب است ما دو ركعت نماز مي خوانيم ، فلاني كه دو ركعت نماز هم نمي خواند . خودش را با پايين دستي ها

ص: 9013

مقايسه مي كند . در مسائل مادي مي گوييم : خدايا ما كه خانه ي بزرگ نداريم . خدا را شكر كن كه خانه ي كوچك داري . خدايا من كه پدر پولدار ندارم . خدا را شكر كن كه پدر داري كه كار مي كند . كارگر است، دست او را ببوس . دستورات دين ما در هر زمينه اي قشنگ است . پس مقايسه را هم با ولايت دين بكنيم . يادمان نرود كه تمام موفقيت زينب بخاطر دين مداري و ولايت مداري اوست . اگر هم مي خواهند مقايسه كنند با ولايت دين مقايسه كنند . آقاي خامنه اي مي فرمايند كه خودتان را با جوانان زمان جنگ مقايسه كنيد . آنها همسن ، هم رشته ، هم اصل و هم زبان شما بودند . ببينيد آنها چكار كردند ؟ شما هم مي توانيد كارهاي بزرگ بكنيد . چه كسي مي تواند باور كند كه يك جوان سيزده ساله مي تواند الگو براي انتفاضه ي فلسطين بشود . مي دانيد نبرد فلسطين و اسرائيل حدود شصت سال است ولي بيست سال است كه شكل جديد به خود گرفته است . از محمد حسين فهميده و بهنام محمدي ما فهميدند كه بايد چكار بكنند . يك بچه ي سيزده ساله الگوي عملياتي استشهادي دنيا شد . پس من مي توانم . ميشود و مي توانيم و تنها راه همين است . دوم اينكه مربي بزرگ داشته باشد . زمان جنگ مربي ما امام خميني بود و الان رهبر انقلاب است . كار مضاعف و همت مضاعف سخن اين مربي است و اين مربي

ص: 9014

نمي گذارد به كار كم قانع بشويد . دانشجويان من مي گويند نميشود تكاليف را كمتر بگيريد . مي گويم كه چون من شما را دوست دارم ، تكاليف سخت از شما مي خواهم . ممكن است الان سخت تان باشد ولي فردا من را دعا مي كنيد . اگر من تكليف را كوچك بگيرم ، شما كوچك بار مي آييد . يك كارگردان ، سريال ده قسمتي را قبول ميكند يا سريال صد قسمتي را ؟ پس خدا يك تكليف بزرگ بر روي دوش ما گذاشته است و گفته كه ميخواهم جانشين من روي زمين باشيد . خدا مي گويد : مي خواهي كه من در دنيا و آخرت كارگردان تو باشم ؟ در ظاهر و باطن ، در ظاهري و معنوي ، در بچگي ، جواني و نوجواني . مي خواهم بزرگ باشم ، بايد كارگردان بزرگ را انتخاب كنم . پيامبر كه اين قدر بزرگ شد گفت : خدا كارگردان من بود . پس براي اينكه رشد كنيم ، كارگردان بزرگ را انتخاب كنيم . كارگرداني كه سخت مي گيرد انتخاب كنيد . در دانشگاه چند يك درس را با چند استاد ارائه مي دهند . بچه هاي زرنگ اين درس را با استادي مي گيرند كه سخت گيرتر باشد . اين باعث رشد ما ميشود . سوم شروع به تمرين كردن بكنم و آرام آرام بزرگ بشوم . مي گويند : ما طاقت نداريم نيم ساعت قبل از اذان بلند بشويم و نماز شب بخوانيم . خوب مي گويم كه دو دقيقه قبل از اذان طاقت داري ؟ پس بلند شو

ص: 9015

. بعد آنرا پنج دقيقه بكن و بعد يك ركعت بخوان ، بعد دو ركعت ، بعد چهار ركعت و ... قرار شد كه من به كارگردان نگويم چكار بكن ، قرار شد از او بپرسم چكار بكنم ؟ حضرت زينب چهارساله بود كه داغ پيامبر را ديد . از پدرش كه ولي او بود پرسيد بايد چكار كنم ؟ گفتند : بايد صبر كني . داغ پيامبر خيلي عظيم بود . تمرين كرد با اينكه خيلي سخت بود بعد داغ مادر را ديد و صبر كرد و داغ پدر را ديد و صبر كرد و داغ برادر را هم ديد و صبر كرد و داغ هجده سر بريده را هم ديد و باز صبر كرد . ما در اين دنيا نتايج مادي خيلي نخواهيم . بايد تمرين كنم . مقايسه كنم كارگردان بزرگ انتخاب كنم و شريك بزرگ انتخاب كنم . در ازدواج كسي را انتخاب كن كه از تو قوي تر باشد . ما سراغ اينها نمي روييم و بعد مي گوييم چرا اين مشكلات را داريم ؟ بدون اذن خدا هيچ اتفاقي نمي افتد . حتي اتفاق بد هم بدون اذن خدا اتفاق نمي افتد . خدا به هيچ كس بد نمي دهد بلكه ما نبايد بد ببينيم . اين كار يا بخاطر جهل من است و بايد چوب آنرا بخورم . و يا بخاطر گناه من است و بايد پاك بشوم و يا بخاطر توقع من است كه بايد اصلاح بشوم و يا بخاطر تكليف من است ، پس بايد رشد كنم . بدانم كه خدا هواي من را دارد .

ص: 9016

يك ضلع مثلث را خدا ببينم و يك ضلع مثلث را دين ببينم . بايد مشكلات را با ولايت دين حل كنم . يك ضلع مثلث هم من هستم . اگر يك ضلع آن كم رنگ بشود ، من در آنجا مشكل دارم . آنجا كه خدا را كم رنگ مي كنيم ، كم مي آوريم و آنجا كه دين را كم رنگ مي كنيم ، باز كم مي آوريم و آنجا كه خودمان را كم رنگ ميكنيم ، باز كم مي آوريم . اين سه تا بايد دست به دست هم بدهند و مشكل را حل كنند . البته خدا خودش كمك ميكند .

سوال – من مادر سه فرزند هستم . شما فكر مي كنيد چند درصد بيننده داريد . الان همه ماهواره نگاه مي كنند . من چطور مي توانم بچه هايم را متقاعد كنم كه برنامه ي شما را ببينند ؟

پاسخ - به اين مادر عرض مي كنم كه اين طور نيست كه برنامه بيننده نداشته باشد . از پيامك ها و تلفن ها معلوم مي شود كه ما بيننده ي ميليوني داريم . اين بيننده ها همه براي همين سرزمين هستند . من اين را هم قبول ندارم كه در همه ي خانه ها ماهوراه هست . ما اعتقادمان اين است كه جوانان ما و جامعه ي ما دين گرا هستند . حتي نسبت به اينكه ميگويند جوانان ما نسبت به اول جنگ و انقلاب بدتر شده اند را قبول ندارم . حضور ميليوني جوانان ما در اعتكاف ، در راهيان نور ، در هيئت ها ، در زيارتگاه

ص: 9017

ها ، در مساجد ، در راهپيمايي ها و در كمك رساني ها ، اين ها نشان مي دهد كه درصد خوب هاي مان خيلي بيشتر از بي تفاوت هاست . حالا هركس هم كه ماهواره دارد معلوم نيست كه بد باشد . نفس ماهواره بد نيست . استفاده هاي علمي و خبري هم دارد . من به اين مادر مي گويم اگر جوان ما در اين رسانه پايش مي لغزد به او بدبين نشويم . جوانان ما فطرت شان پاك است ، رويش غبار گرفته است . اگر شما غبار روبي بكنيد اين فطرت پاك خودش را نشان مي دهد . جوان با لباس آنچناني به مجلس امام حسين (ع) مي آيد و اشكي كه مي ريزد ، نشان همان فطرت پاك اوست . دست قشنگش به سينه اش ميخورد . علامت دين داري اصلا ظاهرسازي نيست . توحيد مُفضل را شنيده ايد . علامت دين داري جانفشاني است . يك عده از ياران امام صادق (ع) مثل محمد بن مسلم و زراة بن اعيان پيش امام آمدند و گفتند شما با مفضل خيلي مي چرخيد . مفضل با لوطي مسلك ها ميچرخيد . با كبوتر بازها مي چرخيد . امام فهميد كه اين دو نفر علت بودن امام با مفضل را نمي دانند . امام زيبايي باطن آنها را ديده است و مي تواند با اين زيبايي باطن ، زيبايي ظاهر را هم درست كند . امام يك نامه براي مفضل نوشتند و به اين دو نفر دادند كه آنرا به كوفه نزد او ببرند . نامه را به مفصل دادند . او

ص: 9018

نامه را بلند خواند : امام تو دوازده هزار درهم پول مي خواهد . براي من تهيه كن و بفرست . اين دو تعجب كردند . در ظهر او دوستان كبوتر باز و لوطي مسلك ها را دعوت كرد و نامه را برايشان خواند . پولها را جمع كردند و فرستادند . تازه اين دو فهميدند كه چرا امام به مفضل ارادت دارد . امام باطن قشنگ او را ديده بود . مادرها من به جوانان شما ارادت دارم بخاطر باطن قشنگ تان . در هشت سال دفاع مقدس چه كساني به جبهه رفتند ؟ جوانان ممكن است جواني بكنند ولي بد نيستند . در ضمن مادر ما نبايد خون دل بخوري ، شما تكليف خودت را درست انجام بده . شما حرفهاي ما را خوب گوش بده و با زبان مادري به آنها بگو . چطور مادر غذا را به ذائقه بچه اش ميدهد ؟ با محبت مادرانه به آنها نزديك شو و به آنها بگو . دعا هم بكن ، توسل هم بكن . حتي به آنها التماس دعا هم بگو .

سوال - در هنگام بيماري ، به من خيلي حالت مناجات و معنويات دست مي دهد ولي در صحت و سلامتي اين حالت را ندارم . ممكن است اين حالت مربوط به بيماري من باشد و هيچ اجر و پاداشي نداشته باشد ؟ براي پايداري اين حالت چكار بايد بكنم ؟

پاسخ - تا وقتي كه ما باور نكنيم كه در دارائي هايمان هم فقير هستيم ، اين حالت تداوم دارد . در فقر معنوي ، مادي و محبت متوجه مي

ص: 9019

شويم و مي فهيم كه فقير هستيم . من بايد باور داشته باشم كه در اين دنياي پر تلاطم ، اگر همه ي دارائي ها را داشته باشم و خدا را نداشته باشم ، فقير هستم . چون وقتي من نعمت را دارم ، فرمول استفاده از نعمت را مي خواهم ، فرمول دست خداست . من كامپيوتر دارم ولي پس ورد را ندارم خوب اين چه فايده دارد ؟ اگر اين عزيز در مريضي حال قشنگي دارد ، فقر را در اين مرحله فهميده ، اين خوب است . بيا در سلامتت هم باور كن كه فقير هستي چون هر لحظه احتمال دارد كه مريضي بيايد . اگر احساس كنم فقيرم ، اتصال قطع نميشود . بايد دارايي ها ي خودم را كوچك كنم و دارايي ها ي خدا را بزرگ كنم . چه داشته باشم و چه نداشته باشم ، بايد به خدا متصل بشوم .

89-04-22

سوال – دختري بيست و دو ساله هستم و تا بحال چهار بار كنكور را تجربه كرده ام . با اينكه خوب درس مي خوانم و معدل من هجده است ولي موفق نمي شوم و حالا قصد ازدواج كرده ام ولي خواستگاران خوبي ندارم و نااميدتر از قبل شده ام و آرزوي مرگ دارم . لطفا من را راهنمايي بفرماييد .

پاسخ - زندگي بي مشكل همان آرزويي است كه ايشان كرده اند كه انشاءالله آرزويشان به اين زودي ها محقق نشود و مرگشان شهادت در راه خدا باشد . هيچ وقت زندگي بي مشكل را تقاضا نكنيد . زندگي بدون مشكل وجود ندارد . قرآن مي

ص: 9020

فرمايد : ما انسان را در سختي آفريديم . او را در مشكلات قرار داديم . كسي كه مي خواهد اشرف مخلوقات باشد و گل سرسبد باشد ، بايد مشكلات بيشتري را تحمل بكند . پس اين طبيعي زندگي است . پس از مشكلات فرار نكنيد . زندگي بي مشكل نخواسته باشيم . زود نا اميد نشويم . انسان هايي كه زود نااميد مي شوند ، انسان هاي كوچكي هستند . من از يك مورچه كوچكتر هستم . چرا ايشان اين قدر زود نااميد شده اند ؟ و چرا تقصير را گردن خدا مي اندازند ؟ وقتي با معدل هجده چهار بار كنكور داده اند و قبول نشده اند ، شايد خوب نخوانده اند . شايد خوب برنامه ريزي و جهت گيري نكرده اند . حواشي را رعايت نكرده اند يا در انتخاب رشته اشتباه كرده اند . شايد مشاورهاي خوبي نداشته اند و حالا اگر همه ي اينها را انجام داده اند ، پس شايد مصلحت نبوده است . شايد قرار است من يك امتحان ديگري داشته باشم . شايد امتحان من از نوع تحصيل نيست ، از نوع ديگري است . امتحانات تنوع دارد . نخواهيد كه صورت مسئله پاك بشود يعني اينكه آرزوي مرگ بكنيد كه خدا صورت مسئله ي شما را پاك كند . من تا در اين دنيا هستم ، فرصت كار و جبران دارم نبايد دست خالي به آن دنيا بروم . حالا ببينم تكاليف اطراف من چه جوري است ؟ اولا قصد ازدواج با تحصيل منافاتي ندارد . ما بايد همه را با هم داشته باشيم . خيلي

ص: 9021

ها ميگويند كه من تحصيل خود را به جايي برسم و بعد ازدواج كنم . يا اينكه ازدواج را به جايي برسانم و بعد به كار ديگري فكر كنم . من مي گويم كه پس تحصيل خود را به جايي برسان و بعد شروع به خوردن غذا بكن . مي گويند : نمي شود . بايد همه ي اينها را باهم داشته باشيد . اينها بخش هاي مختلفي از زندگي است . حالا شايد خدا ميخواهد اول راه ازدواج را باز كند و بعد ايشان تحصيل كنند . اما در مورد ازدواج ، ما مي دانيم يكي از اساسي ترين مشكلات جوانان ما ازدواج است . همه ميگويند و شعار مي دهند ولي مي ترسند آستين بالا بزنند . الان اين دختر عزيز فاميل دارد ، عمه ، خاله ،دايي و عمو دارد . هيچ كدام از اينها يك انسان خوب اطرافشان نيست كه براي اين دختر بفرستند . حتي ما در ديد و بازديد هاي عيد مي توانيم هرجا پسر خوبي مي بينيم بپرسيم كه آيا دنبال دختر خوبي نمي گردند كه ما معرفي كنيم ؟ چرا مردم مي ترسند ؟ از اين مي ترسند كه اگر بد بشود به ما فحش بدهند . شما در راه خدا كار بكن و به آنها بگوييد كه به سفارش من كاري نداشته باشيد و خودتان تحقيق بكنيد . من فقط يك آدرس داده ام . خودت دقت كن . حل مسئله ي ازدواج فقط به دوش دولت ، پدر مادر و ملت نيست ، همه بايد فكر كنيم . دنيا ، دنياي رقابت است . اگر

ص: 9022

براي زندگي فرزندان مان سفره ي حلال پهن نكنيم ، ابليس سفره ي حرام را پهن ميكند . ارزان تر و راحت تر . همه دست به دست هم بدهيم و اين معظل را حل كنيم . اين دختر مي تواند با عمه خود صحبت كند و بگويد كه من قصد ازدواج كرده ام ، چه اشكالي دارد ؟ به مادر و دوستش هم بگويد چه اشكالي دارد؟ حتي اشكال هم ندارد كه به يك كارشناس متدين امين هم بگويد كه اگر افرادي به شما مراجعه كردند ، مي توانيد من را با اين شرايط معرفي كنيد . كسر شان آن چيزي است كه خلاف دين ما باشد و گرنه اين ها كسر شان نيست . خوب و بد را با دين محك بزنيد . ما خوب و بد را با چه خط كشي مي گوييم ؟ كجاي دين ميگويد كه دختري كه در آستانه ازدواج است نبايد بگويد و خود را معرفي كند ؟ در زمان پيامبر خيلي از خانم ها خودشان پيش پيامبر مي آمدند و مي گفتند كه ما آمادگي ازدواج با شما را داريم . مگر معصومين براي ما الگو نيستند؟ اگر اطرافيان اين دختر رسالتشان را درست انجام بدهند ، اين دختر احساس نا اميدي نميكند . يك بخش تقصير اطرافيان است . ايشان بايد توكل به خدا داشته باشد و به اهل بيت توسل كند و بخاطر اين شرايط سخت از معيارهايش كوتاه نيايد . چه بسا يك امتحانش هم ، اين باشد . افراد پولدار بي دين را مي فرستد و ببيند شما تسليم مي شويد يا خير

ص: 9023

؟ اگر كوتاه بياييد معلوم است كه در اين امتحان شكست خورده ايد . پاي اعتقادات خودت بايستيد ، شايد يكسال هم طول بكشد . بعضي ها مي گويند : بخت ما بسته شده است . ميگويم : چه كسي بسته است ؟ مي گويند : نمي دانيم . ميگويم : همين كه مادر يك حرف به تو زد و با پرخاش جواب دادي و عمه يك كلمه تذكر داد ، بااخم جواب دادي و جواب زندايي را با متلك دادي ، خودت ، بخت خودت را بستي . چون هركس سراغ آنها رفت ، تو را معرفي نكردند زيرا سخت شان بود . اين دختر خانم تدين ، دين و اخلاق را از خودش نشان بدهد ، خدا خودش كمكش ميكند . در اين امتحان از خدا كمك بگيريد . سوال – چه شد كه اين شهداي جنگ به اين موقعيت و جايگاه رسيدند و بزرگ شدند ؟ يك شبِ كه اين اتفاق نيفتاد ؟ يك مراحلي را طي كردند تا چشيدند .

پاسخ - من با خيلي از جوانان جبهه قرار مي گذارم . هر كس در اين ايام راهيان نور با من كار داشت ، مي گفتم كه به جبهه بياييد و اصرار مي كردم . مي گفتند چرا ؟ ميگفتم : معمولا وقتي كسي حقيقتي را با استدلال قبول نمي كند ، او را به كارگاه مي برند . اينجا كارگاه آزمايشهاي ديانت است . خيلي ها ميگويند كه امروز نميتوانيم متدين باشيم ، نمي توانيم در عرصه ي هنر متدين باشيم . بچه هاي هنر مي گويند : ساختار اين

ص: 9024

عرصه نمي گذارد كه ما ضوابط دين را رعايت بكنيم . يكي مي گويد : نمي توانم در عرصه ي ارتش متدين باشم . بياييد ببينيد كه علم الهدي كه در زمان طاغوت دانشجو بود ، چقدر متدين بود . بيا در فكه و مرتضي آويني را در عرصه ي هنر ببين كه چقدر رعايت ميكرد . البته ايشان دو فصل زندگي داشتند . خودش مي گويد : يك فصل آن تاريك بود و يك فصل آن روشن . خيلي نوراني شد و وقتي نوراني شد ، چه تحولي هم ايجاد كرد . هم متحول شد و هم تحول ايجاد كرد . ببينيد صياد شيرازي كه درجه دار زمان طاغوت است ، چقدر قشنگ توانست خودش را حفظ بكند . و كارش به جايي برسد كه نائب امام زمان به تابوتش بوسه بزند . من به بچه ها ميگويم : بياييد اينجا ، ما دانشجو ، دانش آموز ، صنعتگر ، هنرمند ، خبرنگار ، فيلمبردار ، عكاس ، پسر ، دختر ، شيعه ، سني ، مسيحي ، كليمي و خارجي داريم . كمال كُرسِر فرانسوي را براي بچه ها مثال مي زنم . در فرانسه با همسرش آشنا ميشود و مسلمان و شيعه ميشود و به ايران مي آيد و به جبهه مي رود و شهيد مي شود . قبر او در قم است . يكي از آن سر دنيا توفيق پيدا ميكند و به مملكت ما مي آيد و شهيد مي شود و يكي در كشور ما از هدايت خودش نااميد است . من با بچه ها آنجا قرار ميگذارم و ميگويم

ص: 9025

كه اكثر شهداي ما جوان بودند . و نشان داند كه تحول در اين سن است . اتفاقي اگر بيفتد در اين سن مي افتد . در جواني پاك بودن شيوه ي پيغمبري ست . جوانان اگر مي خواهد براي شما اتفاقي بيفتد ، در اين سن مي افتد . فقط بايد بزرگ بشويد . ما سي و شش هزار شهيد دانش آموز داشتيم كه خيلي بزرگ بودند . بزرگي شان به اين اندازه بود كه وقتي مادرشان مي گفتند : پسرم دامادت مي كنم ، خنديد . پسرم برايت موتور مي خرم ، خنديد . گفتم : كجا . گفتا : به خون . آن قدر دنيا برايش كوچك شده بود و وعده هاي الهي برايش بزرگ شده بود كه به تمام وعده ها ي دنيايي كه پدر و مادر مي خواستند به پايش قلاب بيندازند ، مي خنديد و آخرش هم رفت . به خيلي از جوانان ميگويم كه اگر مي خواهيد برايتان اتفاقي بيفتد ، يك سر به شلمچه ، فكه ، طلائيه هويزه دهلاويه بياييد و با خاك ها حرف بزنيد . باور كنيد تك تك شهدا در آنجا با جوانان حرف مي زنند . جواني ميگفت : اينجا براي من اتفاقي افتاد كه پاي هيچ منبري نيفتاد . در آنجا برايش ميگفتند ، ولي در اينجا چشيد . آنجا شنيدي اينجا چشيدي . هر كس ذائقه اش را آماده كرده باشد ، به او مي چشانند .

در بين شهيدان كساني هم داريم كه يك شب ِ از دور برگردان استفاده كردند مثل قصه ي حر . ما منكر بستر

ص: 9026

و آمادگي هاي قبلي نيستيم . ما براي شهادت هوشياري ميخواهيم . امروز هم كه جنگ نداريم به تعبير قرآن ، كل زندگي ما جهاد است . پيامبر در برگشت از جنگ به يارانشان گفتند كه اين جهادي كه شما بودي جهاد اصغر بود . تعجب كردند كه ما چقدر سختي كشيده ايم . پس جهاد اكبر چيست ؟ فرمودند : جهاد با نفس . انساني كه بزرگ بشود ، به خواهش هاي نفساني خودش زود بله نميگويد . اين يك شاخصه ي آن است . حر با اينكه در سپاه دشمن بود ، خواهش نفساني اش اين بود كه وقتي امام حسين (ع) به او گفتند : مادر در عزايت گريه كند اين حرف تند امام به حُر بود . خواهش نفساني حر اين بود كه تو فرمانده سپاه هستي ، برو جوابش را بده . ولي يك كلمه گفت : مادر من كجا ، مادر حسين كجا . كوچك و بزرگي را فهميد . همين نجاتش داد . مرحوم طيب رضايي در زمان خودمان آدم لوطي مسلكي بود . آدم با مرام كه خيلي اهل سجاده نبودند ولي با صفا بودند و كوچكي و بزرگي را مي فهميدند . به او گفتند : بيا در خيابان عربده بكش و بگو خميني به من پول داده است . مي خواستند امام را لكه دار بكند . گفت : من پا توي كفش همه كرده ام ولي پا در كفش امام حسين نكرده ام ، پا در كفش پيامبر نكرده ام . او را زدند و زنداني كردند و كشتند ولي قبول نكرد و يك

ص: 9027

شب ِبزرگ شد . بخاطر فتوت و جوانمردي وجودش بود . خصلت ها مال قبل بود و هوشياري هم براي يك لحظه بود . از اين نمونه در شهدا زياد است . شهدا امامزدگان زمان ما هستند . قبل از شهادت امامزاده نبودند ، بعد از شهادت امام زاده شدند . خيلي ها هم اهل نماز شب نبودند ولي آن لوطي گري و هوشياري در آنها بود . يك عده در اين هشت سال استفاده كردند و به شهادت رسيدند و يك عده هم استفاده كردند و بار دنيايي خودشان را بستند . عده اي بودند كه به خوزستان ميآمدند و تجارت مي كردند و پول پارو مي كردند و بعضي ها هم بودند كه به خانواده شان مي گفتند كه اگر پولتان تمام شده است جهيزيه ها را يك يكي بفروش . انسان خوب است بزرگ بشود و كوچكي و بزرگي در دنيا را بفهمد . شما كه جلوي رئيس خم و راست مي شوي ، مي فهمي كه اندازه اش چقدر است ؟ تو چقدر هستي و او چقدر است ؟ قصه ي شهيدان ما ظاهرا كوچك بود . شهيد حسن باقري قفل حمله بيت المقدس را باز كرد . او اسطوره ي دفاع مقدس بود . آقاي خامنه اي تعريف مي كردند كه قبل از عمليات بيت المقدس فرماندهان ارتش و سپاه جمع شدند . فرماندهان ارتش دانشگاه نظامي ديده و خارج رفته ، كار را روي نقشه توضيح دادند . نوبت بچه هي سپاه شد . من ديدم يك جوان لاغر اندام و كوچك بلند شد . در دلم گفتم :

ص: 9028

بچه هاي سپاه از اين بزرگتر نداشتند كه در مقابل باسابقه هاي ارتش بياورند و توضيح بدهد . ديدم آنها روي نقشه توضيح مي دادند ولي او مثل اينكه تمام نقشه را مثل كف دستش بلد است . چنان توضيح داد كه همه با عظمت از او ياد كردند . دلم طاقت نياوردم و حرفش كه تمام شد پيشاني او را بوسيدم . تازه فهميدم او كيست . اين آدم ظاهرا خيلي كوچك است ولي آنقدر بزرگ شد كه بزرگان دنيا در مقابل او كُرنش ميكنند . حضرت علي (ع) مي فرمايد : ميخواهيد بزرگ بشويد ، همت تان را بزرگ كنيد . همت شهدا اين بود و حتي به بهشت راضي نبودند . فقط مي گفتند : رضاي خدا . به قول شهيد آوين : آنها ماندند و ما رفتيم . انشاءالله ما هم با آنها بمانيم .

سوال – دختري هستم بيست و سه سال هستم . مدتي است با پسري صيغه محرميت خوانده ام . او اهل نماز نيست و مشروب هم ميخورد ولي من خيلي او را دوست دارم و نميتوانم از او دل بكنم . آيا مي شود او را تغيير داد و با او ازدواج كنم ؟

پاسخ - خيلي ها در شرايط بدتر از اين آقا بودند و تغيير كردند . لذا اين خواهر به علاقه ي پاكي كه به او دارد خدا را قسم بدهد . نيت پاك براي قسم دادن خوب است و معلوم است ايشان براي رابطه شان دنبال گناه نبوده است . همينكه نيت ايشان اين بوده كه رابطه ي بدون محرميت برقرار نكند

ص: 9029

، اين نيت قشنگي است . حالا به مبحث فقهي صيغه كاري نداريم . ما وقتي به فردي علاقمند مي شويم و علاقه مان هم زياد ميشود ، مي ترسيم كه او را از دست بدهيم و از او بهتر پيدا نكنيم . درست است كه شما خواهرمحترم به ايشان علاقمند شده ايد ولي از كجا معلوم فردي بهتر از اين نصيب شما نباشد ؟ شما تا آنجايي كه اعتقاداتت پاره نشود بكش و با ايشان همراهي بكن ، جلو برو و سعي كن كه در او هم تاثير بگذاري ، ولي اگر به مسيري رسيدي كه او مي خواهد به بي اعتقادي خودش و شما مي خواهي به اعتقاد خودت باشي ، او را رها كن . بخاطر علاقه پا روي اعتقادات خودت نگذار . عزيزي گفتند كه نميشود خدا مقدرات ما را آن جوري كه ما ميخواهيم مقدر كند ؟ بگو خدايا من پسري با اين ويژگي ها مي خواهم ولي متدين باشد .

سوال – جوان پاك و خوب كجا پيدا مي شود ؟ حتي كسي هم كه نماز هم مي خواند صداقت ندارد .

پاسخ - جوان پاك و خوب در زير آسمان خدا ، در همه ي مساجد ، در همه ي دانشگاهها و در همه ي خانه ها پيدا ميشود . بستگي دارد كه من خوبي را به ظاهر مي دانم يا به باطن . خوبي را چه ميدانم . هركسي صداقت خودش را داشته باشد ، ارتباط خودش را با خدا داشته باشد و لازم نيست امامزداده باشد . انسان است و جوان و جايز الخطا . ببينيم

ص: 9030

جواني كه اشتباه كرده ، در اصول خطا كرده يا در فروع ؟ در جاده ي اصلي خطا رفته يا در حواشي خطا رفته ؟ اگر در جاده اصلي خطا نكرده انسانيت و ديانت خودش را حفظ كرده ولي ظاهرش خيلي خوب نبوده ولي مسجدي نبوده اين اشكالي ندارد . اولين مرحله اين است كه نكات قابل تاييد او را تاييد بكند . پيامبر در جامعه عرب اول تاييدي رفتند ، اول تخريبي نرفتند . وفاي به عهد و پيمان آنها را تاييد كردند . نكته ي قشنگ اين پسر اين است كه دست رد به اين رابطه حلال نزده است . بعضي ها ميگويند : صيغه ي محرميت را ولش كن ، اين حرفها چيست ؟ مي خواهيم با هم دوست باشيم . اين نقطه قابل تاييد ايشان است . مرحله دوم پيامبر دنبال نقاط قابل تغيير رفتند . تعصب جاهلي اين ها را تبديل به تعصب ديني كردند . قطعا اين آقا پسر نقطه قابل تغيير هم دارد . مرحله سوم دنبال نقطه تخريب باشيد . آسيب هاي مشروب خوردن را به او نشان بدهيد . در مورد نماز بگو : چرا به روح خودت غذا نميدهي . با هم نماز بخوانيد . اگر همه ي كارها را كرد و همراهي كرد و پسر تغيير نكرد ، او را رها كند و به خدا بگويد : من بين عشق دنيايي و عشق آخرتي تو را انتخاب كردم . با اين امتحان مي شود آدم هاي خوب را پيداكرد . خدا ميگويد : اگر كسي عاشق من است در نيمه شب با من صحبت

ص: 9031

كند .

سوال – من و همسرم سر انتخاب لباس عروس مشكل داريم و خانواده ي آنها مي گويند كه من آدم خشكي هستم و آنها به حجاب اهميت نميدهند . راهنمايي بفرماييد.

پاسخ- دين ما يك سبك زندگي است . دين ما گزاره هاي اخلاقي نيست . دين ما يك پازل است . همه ي بخش هاي زندگي ما بايد ديني باشد . معماري ما هم بايد ديني باشد . ارتباط ، معاشرت و تفريح مان بايد ديني باشد . سبك زندگي است . در دين ما ميگويد كه خانه بايد حريم داشته باشد ، زن در خانه راحت باشد . با بهترين لباس و آرايش در خانه بچرخد . مدرسه ي محيط آموزشي دخترها بايد راحت باشد . دختر نبايد از صبح تا شب اين چادرسرش باشد . محيط درس خواندن ، محيط كار و محيط تفريحي بايد راحت باشد . وقتي خانم خودش را نشان داد و راحت بود ، حال كه بيست دقيقه مي خواهد در خيابان باشد ، حتما چادر سرش مي كند . ولي خانم در همه جا بايد چادر سرش باشد سختش است . من به اين آقاي داماد ميگويم كه اگر مجلس كاملا زنانه است ، چرا اين عروس راحت نباشد ؟ زن هم براي زن بايد يك حد شرعي را رعايت بكند ولي اگر مجلس كاملا زنانه است اشكالي ندارد كه كمي از بدنش هم معلوم باشد و راحت باشد . شما مجلس را ديني برقرار كند . عروس مي تواند در بيرون پوشيده باشد . حضرت زهرا (س) را روي اسب بردند ، پس پوشيده

ص: 9032

بوده اند . پس بگذاريد مجلس شاد باشد ولي حدود شرعي را رعايت كنيد . اگر مجالس ما ديني باشد و خانه هاي مان ديني ساخته بشود و مراكز تفريحي ، اداري و تجاري همه ديني اداره بشود ديگر لازم نيست كه خانم ها در 24 ساعت ، پانزده ساعت حجاب داشته باشند . يكي دو ساعت كه در بيرون رفت و آمد داشته باشند ، حجاب راعايت مي كنند .

89-03-11

سوال – پيامبر در حديثي مي فرمايند كه خدا اصرار كننده در دعا را دوست دارد . يعني اگر ما دعا كرديم و خدا نداد ، بايد اصرار كنيم تا خدا بدهد ؟

پاسخ - اصل دعا در مكتب ما ارزش دارد . نَفس دعا چند پيام دارد . يكي رابطه با خداست . انسان وقتي دعا ميكند يعني با خدا حرف مي زند . و در اين عالم زيباترين رابطه ، رابطه با خداست . دوم اينكه دعا اعلام نيازمندي من است . اعلام فقر است . انتم فقرا . خدايا من يك چيزي را ندارم و از تو مي خواهم . سوم اعلام بي نيازي خدا و توانمندي اوست . خدايا خودت داري و خودت هم بي نياز هستي . اين طور نيست كه اگر به من ندادي ، سهم من كم بشود . در دعا هيچ چيزي نباشد ، رابطه با خدا هست . تقويت اعتقادات مان و تحكيم اعتقادات مان هست . بخاطر همين مي گويند : دعا و اصرار بر دعا . چيزي كه نبايد در دعا بياوريم اين است كه خودمان را از خدا عالم تر نشان

ص: 9033

ندهيم . نگوييد : خدايا من ميدانم و تو نمي داني و اگر بدهي بهتر است .اين بهتر را خودش مي داند . اگر بهتر است او قطعا ميدهد زيرا او بهتر را براي ما مي خواهد . گنجشك كوچكي در لانه ي كوچكش روي درخت نشسته بود . باد تندي ميآمد و باد شاخه هاي كوچكي كه پرنده با آن لانه ساخته بود ، مي بُرد . گفت : خدايا با اين لانه ي كوچم جاي تو را تنگ كرده بودم . به باد دستور دادي كه خانه ي من را خراب كند . خطاب آمد كه اي پرنده ، ماري به سمت لانه ي تو مي آمد . و ميخواست به تو آسيب بزند ، من لانه ات را خراب كردم تا تو از آنجا پرواز كني و بروي . من بهتر مي دانم تو بايد كجا باشي . در اصول كافي داريم كه الدعا سلاح المومن و عمود الدين و نورالسموات والارض . اين سه تا تعبير در يك روايت آمده است . مومني كه مي خواهد اعتقاداتش را حفظ كند بايد هميشه مسلح باشد و دعا كند و عمود دين است چون بهترين دعا در هدايت است . نماز را كه خلاصه كنيم يك دعا بيشتر نيست و قسمت ثابت نماز حمد است . همه ي بخش هاي ديگر نماز قابل تغيير است . در حمد همه ي مقدمات را ميگوييم تا به اين دعا برسيم : اهدنا الصراط المستقيم . پس دعا عمود دين است . وقتي من با دعا دستم در دست خدا است الله نور السموات و با

ص: 9034

دعا دستم در دست اهل بيت است و آنها هم نورالسموات هستند . پس اصل اصرار بر دعا را سفارش شده است . در گام هاي بندگي ، گام چهارم را تفكر و تعقل گفتيم . دعا را با تعقل و تفكر نگاه كنيد . دعا رابطه ي من و خالق است . رابطه ي من با خداي حكيم ، رحيم ، كريم و عالم است . دعا دائم من را مي سازد زيرا هر دعايي اعتقادات من را زياد مي كند . دعا نه تنها وسيله خواستن است بلكه وسيله زياد كردن اعتقادات من است . داريم كه خدابه حضرت موسي گفت : نمك آش خودت را از من بخواه . دعا اعلام نياز است . دعا اعتراف به بي نيازي خداست . دعا درخواست حاجت است ولي با مصلحت سنجي خدا . اين خيلي مهم است . بعضي ها ميگويند : دعاكرديم ، حاجت كه نداد هيچ ، ما را هم داغ كرد . داستان همان سوزني كه مادر مهربان به بچه كوچك مي زند تا به چرخ خياطي دست نزند . بچه در دل خودش ميگويد : مادر بد ، سنجاق كه ندادي ، سوزن هم زدي . اين داستان در مثنوي است . پير مردي بالاي سر جواني آمد كه خواب بود . جوان دهانش باز بود و يك خزنده اي وارد دهان او شد . اگر به جوان ميگفت كه چيزي وارد دهان تو شده ، اوسكته ميكرد بنابراين چوب را برداشت و جوان را بيدار كرد و به زير درخت سيب آورد . و به زور سيب ها را

ص: 9035

مي داد كه بخورد واو را مي دواند . هر چه جوان داد مي زند كه پير مرد من كه با توكاري نكردم ، چرا من را اذيت مي كني ؟ با خشونت اينكار را تكرا مي كرد و او آنقدر سيب گنديده خورد كه هر چه در شكمش بود بيرون آمد . حيوان موذي هم بيرون آمد . تازه فهميد تمام اين تبيه ها از باب عشق بوده است . اين پيرمرد نگاهش كمي از اين جوان وسيع تر بوده است . كارش براي جوان قابل تفسير نيست . پس همه ي كارهاي خدا براي ما قابل تفسير نيست . نمي فهمم ، پس واگذار كنم . پس اصرار بر دعا داشته باشم و دعا فقط براي رسيدن به حاجاتم نيست بلكه براي تقويت اعتقادات ، نورانيت ، هدايت و ارتباط من است . سوال – من دختري هستم كه با دعا و ثنا هم نتوانستم براي خودم همسري پيدا كنم . ما نفهميديم چيزي را كه خدا در سنتش قرار داده ما بايد به اصرار و زور از خدا بخواهيم . راهنمايي بفرماييد .

پاسخ - خانمي كه فرمودند : اين سنت را هم بايد به زور بگيريم ميگويم كه خدا اين رابطه را دوست دارد . مادر دوست دارد كه بچه در آغوش او باشد . خدا هم دوست دارد ما در آغوش او باشيم . حضرت موسي به خدا گفت كه تو دور هستي كه من فرياد بزنم يا نزديك هستي كه با تو نجوي كنم ؟ خطاب آمد : ان جليس من ذكرني . هر كس به يا من باشد

ص: 9036

، من همنشين او هستم . خدا ميخواهد ما هميشه با او باشيم . حكمت ديگر اصرار دعا اين است كه شايد هنوز به آن درجه و ظرفيت نرسيده ام . شايد اگر اصرار بر دعا همراه باعمل باشد ، من را به آن درجه برساند . مثل اينكه من در ترم هفتم هستم و ليسانس خود را مي خواهم . هنوز بايد كمي ديگر تلاش بكنم و زحمت بكشم و دعا هم بكن . گاهي مواقع اصلا مقدر من نبوده و خدا من را معطل مي كند تا من را با مقدر خودم آشنا كند . تو گاهي از ما چيزي ميخواهي ، يا مثل آن را به تو مي دهيم يا جايگزين آنرا به تو مي دهيم . پس ما در دعا اصرار را داشته باشيم . نيازمندي مان را اعلام بكنيم با اين دعا نورانيت را حس بكنيم و بي نيازي خدا را اعتراف بكنيم . براي خدا تكليف مشخص نكنيم . ادامه هم بدهيم . كداميك از ما به اندازه حضرت يوسف دعا كرده ايم ؟ كداميك از ما به ا اندازه ي صاحب الزمان دعا كرده ايم كه نه خسته شده نه گله مي كند . دعا با عمل ما را به موفقيت مي رساند . كداميك بايد بيشتر باشد ؟ يك دانش آموز يك روز درس مي خواند و يك هفته دعا ميكند و يك دانش آموز يك روز دعا مي كند و يك هفته درس مي خواند ، هر دو اشتباه است . دعا و عمل هر دو بايد از روز اول با هم باشند . در مسير

ص: 9037

بندگي دعا و عمل بايد با هم باشند زيرا وقتي من دعا ميكنم ، ميگويم كه من مي خواهم ولي اثر و وجود از تو است . تو خالق و صاحب اثر هستي . يعني در دعا دائما ميگويم : از من حركت از تو بركت . رابطه عبد و مولا با دعا تقويت ميشود . مثلا دعا ميكنم كه همسر خوب پيدا كنم . خوب ضمن اينكه خواستگاري مي روم و تحقيق مي كنم ، دعا هم بكنم و فقط به كارهاي خودم اكتفا نكنم . دعا عنصر لاينفك مرحله به مرحله ي اعمال ماست تا رسيدن به نتيجه . با اين تعابير كه نور عمود است زيرا اگر ستون خراب شود خانه فرو ميريزد و دعا نور است و اگر نور نباشد نمي توانيم در تاريكي راه را پيدا كنيم ، هميشه بايد دعا كنيم ولي دعا نبايد باعث بشود كه از چار چوب اعتقادات مان هم بيرون برويم . بگويي كه خدا ، چرا به ما ندادي ؟ اين تفكر دعاي ماست . سوال – من جواني هستم كه در خواندن نماز كوتاهي ميكنم . قبل از نماز مي گويم مي خوانم ولي باز نمي شود . من را راهنمايي كنيد .

پاسخ - شيطان در عبادات در سه مرحله به ما حمله ميكند . اگر من باور كنم ، خودم را در برابر دشمن مسلح مي كنم . يك مرحله قبل از ورود به واجب ، واجب را سنگين و سخت ميكند . آقايي در فرودگاه به من گفت : من در اينجا كارم طوري است كه يك وقتهايي هشت ساعت

ص: 9038

پشت كامپيوتر مي نشينم و ساعت نماز ظهر هم تمام ميشود و كسي هم اينجا نيست . من چطور نماز بخوانم ؟ گفتم : شما هشت ساعت مدام كار مي كنيد ؟ گفت : نه تمام وقت . گفتم كه اگر كار ضروري پيش بيايد آنرا انجام نميدهي ؟ خوب پشت كامپيوتر هم مي شود نماز خواند . اگر براي نمازت ارزش قائل بشوي ، همين جا يك سجاده مي اندازي و نماز مي خواني . شهيد عباس بابايي در دانشگاه افسري امريكا تحصيل كرده بود . و براي مدرك پايان دوره به اتاق ژنرال امريكايي مي رود . ژنرال نيامده بود و وقت نماز ميشود . در اتاق ژنرال امريكايي مي تواند بگويد كه نيم ساعت ديگر نماز مي خوانم ولي آنجا قبله را پيدا ميكند و شروع به خواندن نماز مي كند . ژنرال وارد ميشود و او را در حال نماز مي بيند . اين نماز در دل اين ژنرال اثر مي كند ، همان اثري كه نگاه موسي در دل فرعون كرد . ژنرال به او تعظيم مي كند . به اومي گويد : بعد از نماز چكار ميكردي ؟ او مي گويد : داشتم بندگي خدا را ميكردم كه از تو خيلي بزرگتر است . ژنرال براي او سلام نظامي مي گذارد . آن لحظه اي كه قبل از ورود عمل ، شيطان مي خواهد به من حمله كند پاسخ بدهم يعني نيازم را به آن عمل تشديد بكنم . لايروبي بكنم كه هيچ چيزي جايگزين آن نشود . اگر من سرفه ام بگيرد ، هيچ چيز جايگزين ليوان آب

ص: 9039

نميشود . اگر بگويند كه به تو پول و شيريني ميدهيم ولي آب را نخور ، قبول نمي كنيم . اين آب من را نجات ميدهد . هنوز باور نكرده ام كه نماز اول وقت من را نجات مي دهد . هنوز نچشيده ايم . من باور كنم كه نماز اول وقت جايگزين ندارد . اگر قرار باشد كه اين آقا ساعت هفت شب به نامزدش زنگ بزند ، آيا چيز ديگر را جايگزين مي كند ؟ هر دو منتظر ساعت هفت هستند تا با هم حرف بزنند . خدا روزي پنج بار به ما زنگ مي زند و ما جواب نمي دهيم و بي محلي مي كنيم . اول حمله ي شيطان ، كمي فكر كنم كه نماز مال كيست ؟ مال خودم . با كي است ؟ با خدا . براي چييست ؟ براي تغذيه . به درد كجا مي خورد ؟ به درد دنيا و آخرت . جايگزين هم ندارد . هيچ چيزي جاي نماز را براي من پُر نمي كند و در دهان شيطان مي زنم و به نماز مي ايستم . حمله ي دوم شيطان وسط عمل است . قبل از عمل ، عمل را سنگين ميكرد كه من بار را برندارم . وسط عمل آنرا سبك ميكند كه من به آن بي اعتنايي كنم . تند بخوانم يا حواسم پرت بشود . در نماز سعي كنيم به خدا نگاه كنيم همانطور كه وقتي با مدير صحبت مي كنيم به او نگاه مي كنيد . حمله سوم شيطان بعد از عمل است كه مي خواهد آن را باطل بكند .

ص: 9040

ضايع كند . اگر انسان فكر كند كه اين عمل به چه دردي مي خورد ؟ جايگزين دارد يا نه ؟ باز به دهان شيطان مي زنم البته بايد دعا هم بكنيم كه خدا حلاوت نماز را به ما بچشاند . سوال – چكار كنيم كه مزه ي عبادت و نماز را بچشيم و ديگر از اين راه منحرف نشويم ؟

پاسخ - خيلي ها ميگويند كه تا ما نفهميم وارد نمي شويم . تنها مدرسه اي كه خدا مي گويد : اگر مي خواهيد به شما بچشانم ، بايد اول وارد بشويد همين است . به من اعتماد كنيد . يك كم قصه ي خدا را براي خودم بگويم ، اعتماد مي كنم . اينكه خدا به پيامبر مي گويد : اول نعمت هاي من را ، براي شان بشمار . اينها را بشمارم : قبل از اينكه من بدنيا بيايم چه كسي مادر من را آماده كرده بود ؟ چه كسي سينه ي مادر را براي من پر شير كرده بود ؟ چه كسي پدر را براي من مهربان كرده بود ؟ چه كسي اين همه نعمت ها را براي من آماده كرده بود ؟ حالا اعتمادم كمي بيشتر ميشود و ميگويد : به اين مدرسه بيا . پزشكي را در فرودگاه ديدم . در يك حادثه ي خانوادگي عجيبي گير كرده بود . گفتم : هفت سال در اين درگيري اذيت نمي شوي ؟ گفت : از شما يك فرمول ياد گرفته ام و شيطان نمي تواند من را اذيت كند . گفتم : چه ؟ گفت : روزه و نماز شب

ص: 9041

. گفت : هفته اي سه الي چهار روز روزه هستم و نماز شب را هم ترك نكرده ام و شيطان نتوانسته من را اذيت بكند . گفت : من پزشك كشيك قطار مشهد را گرفته ام و هر دو هفته يكبار به امام رضا (ع) مي روم و توسل به ايشان مي كنم . و مي گويم : به من كمك كن . گفتم : خوش بحالت كه تو چشيده اي . امر به معروف يعني تنها خوري ممنوع . اگر شيريني امر به معروف را چشيده اي ، به ديگران هم بچشان . اي جواني كه با نماز صفا مي كني و نماز تو را از فحشا و منكر دور مي كند ، اين را به رفيقت هم بچشان . اگر تبليغ نماز مي كني اخلاص است ولي اگر تبليغ خودت را مي كني ريا است . بگو نماز اين قدر حال مي دهد ، نگو من اين كارها را انجام ميدهم . ما در فرمولهاي الهي فكر كنيم ، خدا ميگويد : روزه سپر شما از آتش است و از مريضي ها شما را نجات مي دهد . وقتي پا در مدرسه بگذارم و بچشَم ، ديگر به چيز ديگري توجه ندارد . فكر نكنيد حضرت علي (ع) نمي دانست كه گناه لذت دارد ؟ كسي كه كام خودش را با عسل شيرين مي كند ، ديگر با قند شيرين كردن مزه نمي دهد . بايد برويم و با اعتماد هم برويم . تا حركت نكنيم نمي توانيم مزه ي آنرا بچشيم . به جواني كه ميگفت : نماز صبح سخت است

ص: 9042

، گفتم كه پنج دقيقه مانده به اذان صبح از خواب بلند شو و سرت را روي مهر بگذار و هيچ چيزي هم نگو . چند روز اين كار را كرده بود و بعد به من گفت : انسان وقتي سرش را روي مهر مي گذارد ديگر نمي خواهد بردارد . به او چشاندم . بعضي از بچه ها از مادر فرارمي كنند . مادر او را مي گيرد و به خودش مي چسباند . بچه وقتي صداي ضربان قلب مادر را مي شنود ، آرام مي گيرد . اي جوان اگر مي خواهي صداي ضربان لطف خدا را بشنوي ، صورت را روي خاك بگذار . قول مي دهم ديگر بر نمي دارند . من در فكه و طلائيه ، اين صحنه را ديدم . دكتري بود كه سر به خاك آنجا گذاشت و گفت : اين خاك به من آرامش خاصي مي دهد . دختر لهستاني در طلائيه بعنوان گردشگيري آمده بود ، از روي خاك بلند نمي شد و ميگفتند: منوي سفرت بهم ميخورد ، مي گفت : اين خاك خيلي پاك است . خيلي تميز است. ما گفتيم : اين خاك اتصال خيلي از رزمنده ها است و خدا دارد اين اتصال را به تو مي چشاند . شيطان از اين اتصال مي ترسد و مي خواهد من اتصال برقرار نكنم . كمي براي خودمان تشويق و تنبيه براي خودم بگذارم . در قرآن 120 آيه در باره ي شيطان داريم . شيطان ابرقدرت برنامه ريزي است . جايي مي نشيند كه او من را ببيند ولي من او را نبينم

ص: 9043

. دشمني آن قوي و آشكار است ولي كيد آن ضعيف است . جواني به رسول اكرم (ص) گفت: من گناه ميكنم . ايشان فرمودند : گناه نكن . سه مرتبه اين را تكرار كرد و گفت نمي شود بايد من را در آغوشتان بگيريد و برايم دعا كنيد . پيامبر او را در آغوش گرفتند و گفتند : خدايا به آبرويي كه من دارم او را كمك كن . او آرام شد . از امام زمان (ع) بخواهم كه من را از شيطان دور كند . مسافرمان اگر دير كند ، ناراحت مي شويم و اشك ميريزيم . چند سال است كه اين مسافر ما نيامده است . حضرت علي (ع) با پيرمردي مي رفتند . سه جوان به حضرت رسيدند و جسارت كردند . پيرمرد گريه اش گرفت . حضرت گفت : چرا گريه ميكني ؟ گفت : به دو دليل . يكي اينكه شما اينقدرغريب هستي و جوانان شما را نمي شناسند ، دوم اينكه يكي از اين پسرها ، پسر من است . من عاشق شما و او دشمن شماست . حضرت فرمود : غصه نخور الان او را خوب مي كنم . يك نگاه ولايتي كردند و در وجود اين جوان تصرف كردند و جوان خودش را از اسب به پايين انداخت و روي قدم هاي او انداخت . در حرم امام رضا(ع) به من مي گويند كه پدرم مشروب مي خورد و پسرم گناه ميكند . من ميگويم : اگر سرطان داشت چطور گريه و زاري مي كردي ؟ الان هم همين كار را بكن . ما هنوز اين

ص: 9044

جوري سراغ اهل بيت نرفته ايم . من بايد پيش اهل بيت بروم و داد بزنم كه بيچاره هستم . با اين همه سراغ شما آمده ام ، كاسه ي گدايي من را پر كن . اتصال خود را قوي كنم ، براي خودم عددي قائل نشوم ، اين بهترين تفكر در اين رابطه است . سوال – فرزند من مدتي است كه بي نماز شده است و نسبت به دين بدبين شده و از همه ي احكام اسلامي زده شده است و براحتي با پسرها دوست مي شود و بددهاني ميكند . ما خانواده ي مذهبي هستيم و آبرو داريم . چه رفتاري با او داشته باشيم ؟

پاسخ - من يك تلنگر به اين پدر و مادر عزيز بزنم . نگران آبروي دنياي مان هستيم يا نگران آبروي حيات آخرتي فرزندمان ؟ شايد بعضي از وقت ها بايد آبروي من هم برود تا بفهمم نقص تربيتي من كجا بود . همه ي عامل پدر و مادر نيستند ولي قطعا يك عامل پدر و مادر هستند . آن موقع كه به آهن و كليسيم و ويتامين وجودي بچه ام فكر مي كردم ، به خداي وجودي بچه ام هم فكر مي كردم ؟ شايد آنجا ها كم گذاشته ام . در كمبودهايي كه كم گذاشته ام فكر كنم و استغفار كنم . چه بسا يك استغفار پدر و مادر بچه را خوب مي كند . يك گل خراب ميشود و تازه باغبان ميگويد : خدايا من را ببخش . پس پدر و مادر استغفار كنند . اسلام به ذات خود ندارد عيبي ، هر

ص: 9045

چه هست از مسلماني ماست . جوانان ما با اسلام مشكل ندارند ، با بعضي از مسلمان ها مشكل دارند . با انقلاب مشكل ندارند با بعضي از انقلابي ها مشكل دارند . با ولايت مشكل ندارند با كساني كه اداي ولايتي را در ميآورند مشكل دارند . من روحاني كه اشتباه ميكنم را متهم بكن تا جوانت اسلام را متهم نكند . براي او بين اسلام و مسلمين يك تفكيك قائل بشويد . اينكه بچه من نماز نمي خواند يا گناه مي كند ، آثار طبيعي آن را با محبت به او بگويم . سبزي را جلوي بچه ميگذارم و مي گويم اگر نخوري قدت بلند نمي شود . ما به اجبار نمي توانيم بچه مان را در راه هدايت قرار دهيم . بگذاريد بچه هر مدلي كه دلش مي خواهد نماز بخواند ، در خانه يا مسجد فرقي نميكند . با او راه بياييد و در كنار اينها دعا هم بكنند . به لقمه ام هم توجه بكنم . اينها چيز هايي است كه از دت من بر مي آيد . پسر نوح با بدان بنشست خاندان نبوتش گم شد . اگر همه ي كارها را كردم و باز فرزندم منحرف شد ، شايد من خيلي مقصر نباشم . براي سرطان بچه مان تمام زندگي مان را خرج ميكنيم ولي براي بي نمازي او هيچي خرج نمي كنيم . براي بي نمازي بايد پيش متخصص دين برويم . برايش خرج كنيم . با يك مشاور به مسافرت برود و با او دوست بشود . حتي من به بعضي از پدرها مي گويم كه

ص: 9046

از سر كار مرخصي بگيريد و با فرزندتان به مسافرت بروييد . با او بگو و بخند كن و در آن لحظات شيرين هم براي او از نماز بگو . در درمان تفكر كنند . درمان را طبيب به من مي گويد ، دين به من مي گويد ، درمان را من نمي گويم . دختر يا پسرمان مشكل دارد بايد اين جوري عمل بكنيم . اشكالات زندگي ات را بفهم . آنهايي كه هنوز ازدواج نكرده اند و مي خواهند براي فرزندشان فكر كنند ، امام صادق (ع) مي گويد : از انتخاب همسر شروع كنيد . از مجلس عروسي شروع كن . از انعقاد نطفه شروع كن ، از دوران بارداري ، شيرخوارگي شروع كن . از اين مسير برو و فكر كن كه فرمول امام جواب مي دهد يا خير . حالا اگر از مرحله ي انتخاب همسر گذشته اي ، از انعقاد نطفه شروع كن و اگر از انعقاد نطفه هم گذشته اي ، از دستورات دوران بارداري استفاده كن . از هر مرحله مي تواني دستور دين را پياده كني ولي بدان هرمرحله كه ديرتر شروع كني ، كار سخت تر ميشود ولي غير ممكن نيست . سرماخوردگي با دو عدد قرص ساده خوب ميشود ولي سرطان اين طور نيست . اين دختر خانم كه يك شبِ اين طوري نشده است . پروسه اي داشته است . شما در هر مرحله اي هستيد ، نسخه ي دين آنرا بگيريد و خرج هم بكنيد .

سوال – خدا هر چه مي خواهد به هر كس كه بخواهد مي دهد ، اين

ص: 9047

درست ، ولي با گوشه و كنايه ديگران در جمع چكار كنيم ؟

پاسخ - گاهي وقت ها من با شما صحبت مي كنم ولي اين قدر فكرم جاي ديگري است كه اصلا متوجه حرفهاي شما نمي شوم در واقع مغزم فرمان نمي دهد . اگر فكر ما جاي ديگري باشد ، آنچه چشم و گوش ما مي شنود و مي بيند خيلي ما را مورد تاثير قرار نمي دهد . بايد فكرم در بندگي خدا باشد . عزيز شهيدي در يك خانواده ي خيلي متمول بود . ايشان جبهه آمد و متحول شد . به او خيلي نيش و كنايه مي زدند كه مرتجع شده اي و ريش دار شده اي و خيلي از اين حرفها به او ميگفتند . خودش ميگفت : هيچ كدام از حرفهاي اين ها در من اثر نميگذارد . وقتي حرفها در من اثر مي گذارد كه گوشم به اين ها بدهكار باشد . لذا تو راه خدا برو و بقيه را رها كن . فردي به مادر امام باقر (ع) جسارت كرد . امام گفت : اگر تو راست مي گويي و مادر من چنين اشكالي داشته ، خدا او را بيامرزد و اگر تو دروغ مي گويي ، خدا تو را بيامرزد . اين فرد متحول شد . عذرخواهي كرد . اگر كسي در فكر بندگي خدا باشد ، چشم و گوشش او كمتر اين چيزها را مي بيند و مي شنود . مي بيند ولي در آن تامل نمي كند . از آن عبور مي كند . اين ها لغو است و با كرامت از آن

ص: 9048

رد شويد . به پيامبر ساحر و يتيم و ديوانه گفتند ولي به آنها فكر نكرد و فكرش را درگير نكرد .

سوال - از نماز و شيريني آن در زندگي بگوييد .

پاسخ - بالاترين شيريني نماز اين كه خدا اجازه داده است كه با او بدون واسطه حرف بزنم . اين بالاترين لذت است . انسان وقتي كنار بزرگي قرار ميگيرد احساس بزرگي ميكند . خدا مي فرمايد : وقتي تو با من حرف مي زني من فكر مي كنم كه فقط تو يك بنده را دارم ولي وقتي تو با من حرف مي زني ، گويي صد تا خدا داري .

89-02-28

سوال – دوازده قدم بندگي را بطور خلاصه بگوييد .

پاسخ - گفتن دوازده قدم بندگي راحت است . شنيدن ، نوشتن ، شعاردادن و پُزدادن آن هم راحت است اما باور كنيم كه عمل كردن به آن سخت است . استاد امام خميني مي فرمودند : ملا شدن چه آسان ، آدم شدن چه مشكل . اما حالا بنظر مي رسد كه بايد بگوييم : ملا شدن چه مشكل ، آدم شدن محال است . انشاءالله محال بودنش را تبديل به ممكن بكنيم . انسانهايي مثل امام خميني و شهداي عزيز ما اين را ممكن كردند و به همه ي ما نشان دادن كه آدم شدن و بنده ي خدا شدن محال نيست . اولين قدم اين است كه ما به صورت مسئله و شرايط و امكانت و استعدادهاي خودمان معرفت و آگاهي داشته باشيم . لا يكلف الله نفسا الا وسعها . قدم دوم اين است كه سراغ دين

ص: 9049

برويم و تكليف خود را بدانيم . در واقع ضمير را پيدا كنيم . كاش زماني برسد كه دين را بعنوان سبك زندگي قبول بكنيم نه بعنوان يك وصله ي زندگي . اگر من قائل هستم كه همه ي مسائل من بايد ديني باشد ، براي تك تك مسائل زندگي ام دنبال كارشناس ديني بروم . در واقع ما مي خواهيم دنياي مان را ديني كنيم تا آخرت مان هم ديني بشود . در دعاهاي مان هم داريم كه اول در دنيا حسنه بده و بعد در آخرت . ربنا اتنا في الدنيا حسنه و في الاخرة حسنه . ما بايد در مورد همه ي مسائل مان به سراغ كارشناس ديني برويم نه فقط به آن بخشي كه فكر مي كنيم مربوط به عبادت مان است . اي كاش براي ايام تفريح مان هم به سراغ كار شناس ديني مي رفتيم . در عروسي نگويند كه احتياج به كارشناس ديني نداريم و جاي آخوند نيست . پرسش ديني براي همه جاست . قدم سوم پذيرش دين است و يسلموا تسليما . نمي خواهيم اين قدم را نادانسته تسليم بشويم . باور كنيم كه اشراف او بر ما بيشتر است و نسبت به خودمان از ما هم مهربانتر است . و حكيم هم هست و هيچ كار را بدون حكمت نمي كند . معرفت و اطمينان پشتوانه ما است . من وقتي به نسخه ي دكتر تسليم مي شوم كه به تخصص دكتر اطمينان و اعتماد دارم . ما بايد به خداي خدا تسليم بشويم و اطمينان كنيم . قدم چهارم اين است كه در فرمولهايي

ص: 9050

كه خدا گفته ، تفكر و تعقل كنيم . خدا مي گويد : همه ي اين آفريده ها نشانه براي كساني است كه عاقل هستند . خدا زيارت ، عبادت بدون تفكر ، تعقل و بصيرت نمي خواهد . امام صادق (ع) مي فرمايد : يك عبادت با بصيرت بهتر از هفتاد عبادت بدون بصيرت است . قدم پنجم تلاش و تدبير است . ليس لِلانسان اِلا ما سعي . تلاش هم يك پازل است . ما از تلاش فقط دعا را ياد گرفته ايم . تلاش هم بايد با برنامه باشد يعني در آن هدف ، الويت ، مراحل و امكانات باشد . قدم ششم تحمل مشكلات است . اگر انسان مي خواهد زندگي را تبديل به بندگي بكند ، بايد خودش را براي مشكلات آماده بكند . هر چه مقام بالاتر مي خواهيم ، بايد آماده گذراندن مشكلات بيشتري باشند . ان الذين قالوا ربنا الله ثم ستقاموا . اين ثم ستقامو تعبير زيبايي است . بعضي ها فكر مي كنند كه خدا در امتحانات كمك مان نمي كند . خير ، شرط كمك خدا ، استقامت است . من سه قدم اول را شناخت تكليف و سه قدم دوم را انجام تكليف مي گذاريم و سه قدم سوم را پشتيباني تكليف مي ناميم . بعد از تلاش ، من بايد جايي تكيه كنم . قدم هفتم براي پشتوانه ي و اصل توكل به ميان مي آيد . و من يتوكل علي الله . چون هر كاري من بخواهم در اين عالم بكنم ، دنبال اثر هستم . صاحب اثر خداست . اقرا

ص: 9051

باسم ربك الذي خلق . من با هرسيتمي كه بخواهم كار كنم يك رمزي دارد . خدا اولين كلمه اي كه به پيامبر ياد داد ، رمز استفاده از سيستم عالم هستي بود . اگر درهر كاري باسم رب رفتي ، خنديدن باسم رب هم اثر دارد . شوخي كه با باسم رب باشد به ما فرح مي دهد . شوخي بدون باسم رب به ما فرح نمي دهد . ظاهرا شاد مي شوم ولي فرح ندارم . تفريحي كه باسم رب باشد ، اثر دارد . پس بايد توكل كنم . خدايا من براي اثرش دنبال تو مي گردم . پس بعد از مشكلات قدم بعدي توكل است . قدم هشتم تفويض است . يعني واگذاري نتيجه به خدا . خدا ميگويد : تو به نتيجه خيلي كار نداشته باش ، تو كار خودت را بكن ، نيتجه را به من واگذار كن . افوض امري الي الله ان الله بصيربالعباد . ما مامور انجام عمل هستيم نه مامور كسب نتيجه . يكي از علل موفقيت ما در جنگ تحميلي اين بود كه هيچ كس به نتيجه ي كار فكر نمي كرد . همه مي گفتند كه وظيفه ماست كه بجنگيم . در عمليات والفجر هشت در شب تاريك 21 بهمن ماه 1364 وقتي مي خواست رمز عمليات گفته بشود ، يكي به يكي ميگفت : موانع خيلي زياد است يا اولش تير مي خوريم يا وسط و يا آخرش . ديگري گفت : كارت نباشد كجا تير مي خوري ؟ و يا به آن طرف رود مي رسيم يا نمي رسيم ، عمليات

ص: 9052

نتيجه ميدهد يا نمي دهد ، فقط به امام بگويند كه بچه ها به تكليفشان عمل كردند . خيلي زيباست . نتيجه را به خدا واگذار كنند . الان مي خواهم كاري بكنم به نتيجه اش فكر مي كنم كه كارم را خراب نكند و يا آبرويم را نبرد . البته اين با برنامه ريزي فرق مي كند . در دنيا برنامه ريزي چند ساله داشته باش ، اما نتيجه را به خدا واگذار كن يعني تكليف خودم را بدانم ، خدا تكليف خودش را مي داند . قدم نهم توسل است . براي هر مقصدي ، من به وسيله نياز دارم و هيچ وسيله اي بهتر از قرآن وجود ندارد . اين وسيله فقط براي بيرون آمدن از چاه نيست ، براي نشان دادن راه است . ما در راه انجام تكاليفمان از ائمه استفاده كنيم . گاهي مي گوييم اي امام رضا (ع) من خودم مي دانم چطور ازدواج كنم يا چطور تفريح كنم ، فقط اگر در جاده ماشينم خواست چپ بشود ، به من كمك كن . اين كم لطفي است . اين ها مال پشتيباني است . سه قدم آخر تداوم بندگي است . قدم دهم توبه است . استغفار كردن . خدا مي گويد : اي انسان هر گناهي بكني يك دست انداز جلوي تو مي آيد . اگر مي خواهي در جاده ي بندگي به سمت خدا بروي و دست انداز نداشته باشي ، استغفار كن چون آنرا پاك مي كند . اين سه قدم آخر جاده صاف كُن است . روايت از پيامبر داريم : بهترين دور

ص: 9053

انديشي پدر براي فرزند ، استغفار از گناهان خودش است . چون گاهي گناه من تا هفتاد نسل بعد از من هم مشكل ايجاد مي كند . من پدر گناه مي كنم و امكانات بچه ي من كم ميشود ولي از همان امكانات كم بچه ي من از او سوال مي كنند ولي در روز قيامت به پدرش مي گويد : من مي توانستم امكانات بيشتري داشته باشم ولي تو نگذاشتي . هر ذكري قبل از تكليف خوب است زيرا اگر گناهي قبل از اين انجام داده ام و ممكن است روي كار من اثر بگذارد ، با اين استغفار قبل از تكليف ، ممكن است گناه من رفع بشود . مي گويند ، قبل از نماز استغفار داشته باشيد تا تكليف نماز را قشنگ تر انجام بدهيد . اين قدم ها پازل است و همه بايد با هم باشد . در هر كاري قبل از آن استغفار كنم تا گناهان قبلم پاك بشود . قدم يازدهم صدقه است كه رفع موانع مي كند . وقتي من صدقه ميدهم جاده براي انجام تكاليفم باز تر ميشود . فردي نزد رسول خدا آمد و گفت : گره ي مالي دارم . فرمودند : صدقه بدهيد . چون راه را براي تو باز مي كند حتي در نداري ، باز صدقه بده . قدم دوازدهم دعا است . من هر چه هم تلاش كنم ، راه به سمت خدا بي نهايت است . اين شصت سال براي شصت هزار سال من را پُر كند ، براي بقيه آن نياز به دعا دارم كه عمل من را با

ص: 9054

بركت كند . دعا به عمل كوچك من بركت مي دهد براي مسير بي نهايت بندگي . اين دوازده قدم را من به دست آورده ام و نتيجه ي اين دوازده عمل دو چيز است . نيتجه اش اين است كه من از انجام تكليفم احساس آرامش ميكنم . اين بالاترين چيزي است كه ما در روايت بعنوان بهشت دنيا شنيده ايم . بهشت دنيا آسايش نيست ، آرامش است . بهشت آخرت هم آرامش است و هم آسايش . گاهي انسان در فقر و بيماري آسايش دارد . خيلي ها مرگ با آرامشي داشتند و نتيجه ي دوم آرايش است . يعني احساس مي كنم با ارتباط با خدا ، شخصيت قشنگ تري پيدا ميكنم كه در هيچ ميتينگ و حزبي پيدا نخواهم كرد . اشهد ان محمدا عبده و رسوله . بالاترين آرايشي كه خدا براي پيامبر گفته اين است كه در روز چند بار بندگي پيامبر را تكرار مي كنيم . اين آرايش است و از رسالتش هم بالاتر است . خدا مي فرمايد : تو اگر بندگي بكني ، تو را خليفه خود مي كنم و تو جانشين من و مَثل من مي شوي . در اينجا ديگر از خدا زياد سوال نمي كنم زيرا بندگي براي من شيرين است و آرايش دارد و ديگر به خودم اجازه نمي دهم كه بپرسم . سوال – اگر بندگي راحت تر بود و تكاليف من كمتر بود ، آيا من بنده ي بهتري نمي شدم و بهتر بندگي نمي كردم ؟

پاسخ - ما نه بنده ي اولي هستيم و نه آخري يعني

ص: 9055

نه خلق اولي هستيم نه خلق آخري . ما مي توانيم قبلي ها را خوب نگاه كنيم ، برگرديم و ببينيم آنهايي كه در رفاه و آسايش بودند بيشتر بنده ي خدا بودند يا آنهايي كه در سختي بودند ؟ 124000 پيامبر يكي از يكي شرايطش سخت تر . حضرت يوسف وقتي تعبير خواب براي هم زنداني خود كرد و گفت كه تو آزاد مي شوي و وقتي پيش پادشاه رفتي ، بگو كه من هم بي گناه هستم . از طرف خدا خطاب آمد كه يوسف چه شد ؟ تنبيه شد و هفت سال ديگر در زندان ماند . ما فكر مي كنيم هركس بيشتر آسايش دارد ، خدا او را بيشتر دوست دارد . هر كس سختي او بيشتر است ، او را كمتر دوست دارد . خدا بنا نيست فقط خالق ما باشد بلكه خالقي است كه مربي هم هست . رب العالمين است . مربي همه ي تلاش او براي رشد است . هيچ كس به اندازه پيامبر اذيت نشد و مقامش هم از همه بالاتر شد . اصلا سختي انسان را رشد مي دهد . گل گلخانه را بچه هم مي تواند بشكند ولي گل در بيابان را نمي تواند بشكاند . چون در سختي رشد كرده است . چرا يك وزنه بردار مي خواهد وزنه اش را سنگين تر كند ؟ خوب وزنه ي طبيعي خوب است . چرا مي خواهد ركورد بشكند ؟ چرا خودش استقبال مي كند كه بار بيشتري بردارد ؟ چرا مي خواهد اين مسافت را در ثانيه كمتري بپيمايد ؟ چرا خودش را اذيت

ص: 9056

مي كند ؟ تكليف يعني كلفت . هر چه سختي بيشتري بكشد ، ارزش آن بيشتر است . مي دانيد كه معجزه ي حضرت عيسي زنده كردن مرده ها بود . سر قبر مادرش آمد و او را در قبر نشاند و پرسيد كه حاضر هستي به دنيا برگردي ؟ حتي از خيلي از ارواح مومنين سوال مي شود كه دوست داريد به دنيا بر گرديد ؟ همه ي آنها مي گويند : خير . فقط يك دسته مي گويند ميخواهيم برگرديم و آنها شهدا هستند كه مي خواهند يكبار ديگر برگردند و در راه خدا كشته بشوند و لذت جان دادن را بچشند . اين سختي نيست ؟ چون آن طرف رفته و چشمش به پاداش ها باز شده است لذا حضرت مريم به حضرت عيسي گفت : نمي خواهم برگردم و حضرت عيسي اصرار كردند كه اگر مي خواهيد برگرديد مي خواهيد چكار كنيد ؟ اگر برگردم مي خواهم شبهاي بلند زمستان را عبادت كنم و روزهاي بلند تابستان را روزه بگيرم . خالق من مهربان است و اصلا نمي خواهد من را اذيت كند . به فردي گفتيم كه بنظر تو فلسفه ي نماز صبح چيست ؟ گفت : من چيزي جز مردم آزاري نمي بينم . بايد از خواب ناز بلند شوم و دو ركعت بخوانم ، باز اگر ده ركعت بود ، دلم خوش بود . او خالق است و تمام وجود من را مي داند . اندازه ي وجود من را مي داند . آقا مي گويد : در ظرفيت من نيست . ميگويم : كوچكتر از تو اين

ص: 9057

وظيفه را انجام دادند ، چرا تو نتواني؟ بچه به پدرش ميگويد كه تكاليف مدرسه در حد ظرفيت من نيست . پدر ميگويد : پس چرا چند نفر در كلاس انجام داده اند ؟ من در دوران دانشجويي استادي داشتم كه خيلي سخت گير بود . ايشان براي يك درس دو واحدي ، هزار صفحه متن به ما مي دادند و چند نفر در كلاس ثابت كردند كه مي شود اين كار را كرد و استاد گفت : چطور اين ها مي توانند ؟ پس در ظرفيت من هست ولي من از ظرفيتم خبر ندارم . پرسيدم چند متر مي دوي ؟ گفت : دويست متر . گفتم : اگر گرگ دنبالت كند چه ؟ گفت : تا وقتي كه گرگ بدود ، من هم مي دوم . پس تو ظرفيت دويدن داري ولي نمي خواهي بدوي . ميخواهم بگويم كه خدا امتحانات را كم گرفته است . خيلي ساده گرفته است . بعضي خواص مي گفتند كه خيلي ذكر لااله الا الله را نگوييد زيرا اين ذكر يعني توحيد و شما مي دانيد يعني چه ؟ و اگر خدا اين جوري امتحان بگيرد خيلي اذيت مي شويد . خدا امتحانات را سخت نگرفته است من سخت مي بينم چون تمرين نمي كنم . همان آقايي كه ميگويد : نماز صبح سخت است . اگر بازي جام جهاني باشد آيا بلند نمي شود ؟ در اينجا مي توانيم پنج صبح بلند بشويم ؟ بله چون انگيزه دارد . من هنوز نمي دانم كه من تغذيه روح مي خواهم . ماه رمضان نماز صبح ها قضا

ص: 9058

نميشود . اين بخاطر شكم است . خيلي چيزها در ظرفيت ما هست ولي ماخبر نداريم . خيلي از خانم ها وقتي عاشق پسري ميشوند و او مي گويد شرط ازدواج من با شما اين است كه چادري بشويد ، قبول مي كنند . ببينيد بخاطر اين عشق كوچك قبول مي كند . ولي نمي خواهد بخاطر عشقش به خدا قبول كند ؟ خدا مي خواهد من را رشد بدهد و به نقطه ايده آل برساند . پس بگوييد كه من نقطه ايده آل نمي خواهم نه اينكه نمي توانم . يك وقت مي گوييد كه از توان ما به دور است و ما مي گوييم كه از توان شما به دور نيست . چون خدا خيلي مهربان و حكيم است . خيلي از ما انسان ها وقتي پرده ها كنار مي رود به خدا اعتراض مي كنيم . پس اين امتحانات فوق طاقت نيست . خدا كه خالق است بهتر توان من را مي داند . پس بگوييد نمي خواهم و اين بخاطر اين است كه خبر نداريد . اگر خبر داشته باشيد مي خواهيد . پس براي اينكه هم بخواهيم و هم بتوانيم ، دو تا كار بكنيم . يكي اينكه چشم باطن را باز بكنيم . آخرت را ببينيم . جلوي پايمان را نبينيم . اگر ديد انسان كوچك باشد ، همت او هم ضعيف ميشود و اگر ديد انسان بزرگ باشد ، همت او هم بزرگ ميشود . براي اينكه بخواهيم بايد ديدمان را وسيع كنيم و براي اينكه بتوانيم ، بايد تمرين هايمان را بيشتر بكنيم . جلسه ي اول

ص: 9059

كوهنوردي ، جوانان پاهايشان زخم مي شد و به ما اعتراض مي كردند و بعد گفتيم خوب نمي رويم ولي هفته بعد دوباره ي خودشان درخواست كردند و گفتند كه در اين هفته احساس سبكي كرده ايم . چرا ما در مقابل مشكلات كوچك زندگي زانو زده ايم زيرا براي مشكلات بزرگ تمرين نكرده ايم . كسي كه وزنه 15كيلويي را برمي دارد ، كيف و ساك را با يك انگشت برمي دارد . اگر ما براي كارهاي بزرگ تمرين بكنيم ، از تكاليف فرار نكنيم و روزه ي تابستان را نخوريم كه زمستان قرض آنرا بگيرم ، مي توانيم كارهاي كوچك را براحتي انجام بدهيم . مربي شنا ابتدا طرف را در آب مي اندازد تا ترس او بريزد چون طرف مي ترسد . پس يكي اينكه بخواهيم و ديگر اينكه تمرين كنيم . خواستن توانستن است . سوال – در نظام آموزش و تربيتي دنيا از درس هاي داده شده امتحان ميگيرند ولي ما بعضي وقت ها امتحاناتي را پس مي دهيم كه هيچ وقت درس آنرا به ما نداده اند .

پاسخ - در كنار هر امتحاني درسي وجود دارد . همه ي عالم مدرسه است . برگ درختان سبز از نظر هوشيار هر ورقش دفتري است معرفت كردگار . تك تك امتحانات را بگوييد تا من درس هاي آنرا بگويم . همه ي ما مي گوييم تكاليف سخت است و ما طاقت نداريم و اگر خدا كمتر مي گرفت ، بنده گي راحت تر بود . عزيزي كه مي گويد كه نماز صبح سخت است ، نماز ظهرش را كه آسان

ص: 9060

است مي خواند ؟ اينكه آسان است . آنكه مي گويد : روزه تابستان سخت است ، در زمستان روزه گرفته است ؟ آن كسي كه مي گويد : در تابستان چادر سخت است ، در زمستان چادر سر كرده است ؟ گاهي به بهانه شبيه تر است تا به سوال . قبل از اينكه توپ را در ميدان خدا بيندازم به ميدان خودم مي اندازم . آيا اين تنبلي نيست ؟ بي انگيزگي نيست ؟ بي خبري نيست ؟ بي تمريني نيست ؟ يكي از راههاي بندگي ، تحمل مشكلات است . خدا براي كمك به انبياء ملك مي فرستاد و بعضي از انبيا گفتند كه ما احتياج به كمك ملائكه نداريم زيرا هر كه كارش سخت ترباشد ، پاداش آن بيشتر است . مثل داستان حضرت ابراهيم . در جنگ امام حسين (ع) فوج فوج فرشته براي كمك امام به زمين مي آمدند ولي امام قبول نمي كردند . در جنگ ما هم كمك هاي غيبي زياد بود ولي هر چه سخت تر باشد ، ثواب آن بيشتر است . چرا بعضي ها از سختي ها استقبال مي كنند ؟ آنها هم انسان هستند ؟ ما الان حمام در كنارمان است ولي غسل جمعه را انجام نمي دهيم ؟ ولي اجداد ما يخ حوض مي شكستند و غسل مي كردند و نمازشان را مي خواندند . آنها انسان نبودند ؟ قديم كه امكانات رفاهي نبوده است و به حج مي رفتند و برايشان هم سخت نبوده است . پس هرچه امكانات رفاهي بيشتر ميشود ، كار براي ما سخت تر ميشود . قرار

ص: 9061

نيست كه ما به خالق بگوييم كه چطور از ما امتحان بگيرد زيرا او ما را بيشتر مي شناسد . خدا كه نمي خواهد به بندگانش ظلم كند ، ميخواهد آنها را رشد بدهد . پس من بايد خودم را به خدا بسپارم . ما نخواستيم و مي گوييم نميتوانيم و سراغش هم نمي روييم . خدا هيچ امتحاني را بدون حجت و آگاهي و كمك از من نمي گيرد . خودش گفته به شما كمك ميكند . هر كس در بندگي خدا باشد به او كمك ميكند و هر كس در بردگي شيطان باشد ، اسباب آنرا فراهم مي كند . خدا من را فراموش نكرده است پس بياييد بنده خدا باشيم . خدايا چطور تو را فراموش كنم در حاليكه هيچ وقت من را فراموش نمي كند ، هنوز بدنيا نيامده بودم ، غذاي من را فراهم كرده بودي . چه زماني از تو غافل بشوم تو هميشه مراقب من هستي . چقدر موارد پيش آمده است كه مي خواستم در گناه بيفتم و يك اتفاقي افتاده كه من از گناه دور شدم . اين بخاطر مهرباني او است . نگاهمان بايد عميق تر و وسيع تر باشد . خدا به من و شما نياز ندارد. خدا اين قدر تسبيح كننده دارد كه احتياجي به ما ندارد . ما بايد خدا را قشنگ تر ببينيم .

89-02-07

سوال – در يك امتحان الهي سرشكسته بيرون آمده ام و فكر ميكنم از خدا دور شده ام . چطور مي توانم به جايگاه قبلي خود برگردم ؟

پاسخ - آقا سيد مهدي قوام از منبري

ص: 9062

هاي خيلي معروف و باصفاي تهران بود . يك روز از مجلسي برمي گشته و در ميدان فردي را ديده كه بلند بلند گريه مي كند . و ميگويد : بدبخت شدم ، سرمايه ام رفت ، بيچاره شدم . نزديك شد و ديد كه يخ فروش ميدان است . چون يخ هايش را كسي نخريده ، گريه مي كند . گفت : كل يخ هايت چقدر مي ارزد ؟ و پول آن را به او داد . بعد خود قوام نشست و بلند بلند گريه كرد . مرد يخ فروش پرسيد : چرا گريه ميكني ؟ فرموده بود كه تو يخ هايت آب شده و من عمرم آب شده . تو به من تذكر دادي . خدا در قرآن به زيبايي ميگويد : قل يا عبادي الذي اسرفوا علي انفسهم لا تقنطو من رحمت الله . در مورد توبه و بخشش ، خدا را با هيچ كس مقايسه نكنيد . اين آيه در مورد جواني نازل شده بود كه پيامبر او را رد كرده بود زيرا پيامبر فرموده بودند كه گناه تو اين قدر سنگين است كه مي ترسم به من هم آسيب برساند . آن جوان چهل روز در بيابان صورتش رابه خاك گذاشت . اشك ريخت . آيه ي خصوصي براي او نازل شد . در مسير بندگي خدا ، قطعاً خدا دوربرگردان هاي زيادي گذاشته است . فردي پرسيد : شب قدر چه زماني است ؟ چون افق هر كشوري با هم فرق مي كند . طرف گفت : شب قدر هر كس مربوط به خودش است . شب قدر يك

ص: 9063

حقيقت است . شب اتصال است . هر لحظه كه تو اتصال شدي ، شب قدر تو است . من به اين خواهر يا برادر عزيز تبريك ميگويم . همين كه فهميده خطاكرده ، همين كه فهميده فرصتش را از دست داده ، همين كه فهميده بايد برگردد ، خيلي قشنگ است . اصلا ما تو را داديم پاي آمدن ، ما تو را داديم دست در زدن . هر توبه ي انسان قرين دو نگاه خداست . اول او به دلت نگاه كرده كه باور كردي خطا كردي ، حالا مي خواهي برگردي و او دوباره ي به تو نگاه مي كند . اصلا توبه يك قرار داد دو طرفه است . اول خدا مي آيد و بعد ما مي آييم . اصلا خدا بستر توبه را فراهم كرده است . آيه 70 سوره ي فرقان مي فرمايد : تو تغيير كن من تبديل ميكنم . فاولئك يبدل الله سيئاتهم حسنات . اگر احساس مي كني از يك امتحان بد بيرون آمدي ، اول تصميم بگيريم . احسن الحال در مقابل اسفل الحال است و بدترين حال اين است كه من رو به خدا نباشم . بهترين حال اين است كه رو به خدا باشم . اي كسي كه متوجه اشتباهت شده اي ، تو رو به خدا هستي كه متوجه شده اي . از خدا بخواهيم هركس در حال گناه است از خواب بيدار بشود . اين تلقين شيطان است كه آب كه از سر گذشت چه يك وجب ، چه صد وجب . شيطان در گناه و معصيت سه تا ضربه به

ص: 9064

ما مي زند . قبل از اينكه من وارد گناه بشوم ، شيطان گناه را ساده ، شيرين و آسان جلوه مي دهد . تمام بستر را فراهم ميكند كه من احساس كنم جز اين گناه راهي ندارم . مثلا من تشنه هستم و يك نوشيدني حرام سر راه من ميگذارد و احساس مي كنم راه حلال برايم بسته و فقط راه حرام است . اصلا نياز من است . شيطان در نياز شناسي فوق تخصص است . نياز من را خوب مي گويد مثل نياز جنسي و شخصيتي ولي جنس قلابي سر راه من مي گذارد . قبل از عمل براي اينكه من را به سمت گناه هل بدهد ، گناه را متناسب با نياز من و ذائقه ي من و شرايط من ، راههاي حلال را مي بندد و فقط راه حرام را براي من باز مي كند . حالا من به درون گناه ميروم و ميخواهم پشيمان بشوم ، گناه را كوچك ميكند . ميگويد : تو كه كاري نكردي . كاش گناه ما همين باشد . امام باقر (ع) مي فرمايد : بزرگترين گناه آن است كه صاحبش آنرا كوچك بشمارد . بعد از گناه نمي گذارد من استغفار كنم . ميگويد : تو با كدام رو مي خواهي به خدا نگاه كني ؟ اصلا رويت ميشود در خانه ي امام رضا (ع) بروي ؟ با همين چشم ها گناه كردي و حالا مي خواهي سجده بروي ؟ همينجا بايد توي گوش شيطان بزني . بيشتر گناهكاران جهنم كساني هستند كه گول تلقين شيطان را خوردند . گفت : ديرتر توبه

ص: 9065

كنيم . در روايت داريم كه گناه ما را فرشته ها تا هفت ساعت نمي نويسند و اگر توبه كردي آنرا پاك ميكنند . در قرآن داريم كه كسي كه توبه مي كند مثل كسي است كه گناه نكرده است . هيچ كس حق ندارد خودش يا ديگران را از رحمت خدا نااميد كند . اين قدر دوربرگردان هست كه جاي نااميدي نيست .

سوال – جوان سي ساله هستم كه ليسانس دارم ولي بيكار هستم و مجرد هستم . وضع مالي ام هم خوب نيست . با جيب خالي چطور ميشود به سمت خدا رفت ؟

پاسخ - اگر شما پدر پولدار داشتي ، جيب پُر پول هم داشتي ، شغل هم داشتي و يكنفر هم مي آمد به خواستگاري تو و دخترش را به تو تعارف مي كرد ، اينجا ديگر با خدا كار نداشتي ؟ چه همه ي آنهايي كه همه ي نعمت ها را دارند با خدا كار دارند و چه كساني كه همه ي نعمتها را ندارند ، باز با خدا كار دارند . چون تمام آنچه كه دارند ، بهانه است . هر چه هست و نيست خود خداست . چرا من اين را باور نمي كنم ؟ ماشين بنزين مي خواهد تا راه برود ولي اين بهانه است . خدا ميتواند ماشين بدون بنزين را هم راه ببرد . پدر شهيد محمد جوادي مي گفت : ماشين بنزينش تمام شده بود و قرار بود بچه ها بنزين بزنند . در يك ماموريت بنزين ماشين تمام شد و من به بچه ها گفتم : مگر قرار نبود بنزين بزنيد

ص: 9066

. گفتند : ببخشيد . فراموش كرديم . گفتم : در اين بيابان چكار كنيم ؟ محمد گفت : ميشود من رانندگي كنم . گفتم : مي خواهي شق القمر كني ؟ او پشت ماشين نشست . بسم الله گفت و ماشين را روشن كرد و به مقصد رسيديم و گفت : تا من زنده هستم اين را به كسي نگوييد . محمد نه پيامبر بود نه امام . فقط باور كرده بود هر چه در اين عالم است بهانه است و فقط خدا در اين جهان كارگردان است . اي جوان عزيز ، خدايي كه مي تواند با پول و شغل زندگي كسي را راه بيندازد ، مي تواند بي پول و بي شغل هم زندگي كسي را راه بيندازد . من بايد اتصال خودم را با خدا درست كنم . اول باور كنم كه آب بهانه ي رفع عطش است . همه ي علت رفع عطش نيست . سبب را خدا گذاشته است . يزيد در آخرعمر به مرضي دچار شده بود كه هرچه آب مي خورد تشنه تر ميشد . چاقو بهانه ي بريدن است . شما كجا ديده ايد كه با تار عنكبوت از يك شخصيت حفاظت كنند ؟ اين محافظ بهانه ي حفظ است . اين اسلحه بهانه ي حفظ است . او بايد حافظ باشد . آنكسي كه حافظ است با تار عنكبوت هم ميتواند حفظ كند . هم با جيب پر پول مي تواند دامادي راه بياندازد ، هم با جيب بي پول مي تواند دامادي راه بيندازد . در دانشگاه از من سوال كردند كه در زمان

ص: 9067

شما خرج ازدواج چقدر بود ؟ گفتم : ده الي بيست هزار تومان . گفتند : الان ده الي بيست ميليون تومان است . گفتم : براي خدا ده هزار تومان با ده ميليون تومان برايش فرق دارد ؟ گفت : نه . گفتم : پس تو كار خودت را بكن . اين جوان عزيز به كار خدا ، كار نداشته باشد . در اين صورت مسئله ، ببينيد خودش بايد چكار كند ؟ من هم خودم مشكل دارم . عزيزي ميگفت : همه ي زندگي من شده سمت خدا ولي خودم نميدانم كدام سمت هستم . قرار نيست كه ما براي خدا تكليف مشخص كنيم . من بدانم بايد چكار كنم ، او خودش ميداند چكار كند . آقاي قرائتي نقل مي كردند كه يك دانشجوي دختر خوب ، موقر و موفق بود كه پدرش رفتگر شهرداري بود . در دانشگاه به دنبال اين دختر خانم مي آمدند ولي وقتي مي فهميدند كه پدرش رفتگر است ، عقب مي رفتند . اين قدر دنبال اين دختر آمده بودند و برگشته بودند كه اين دختر ناراحت شده بود و ميگفت : خدايا اين چه وضعي است ؟ چرا مردم بايد با احساسات من بازي بكنند . من هم انسان هستم و به پدرم افتخار مي كنم . از ناراحتي نامه اي به داخل ضريح امام رضا ( ع ) انداخت . گفت : اي امام رضا (ع) خودت كمك كن . اين سيم بايد وصل بشود ، اميد از همه جا قطع بشود . در هنگام غبار روبي ضريح يكي از ميهمانان تاجري بود كه

ص: 9068

با پسرش به مشهد آمده بود . پسرش گفته بود كه بايد در اروپا ازدواج كند و پدر متدين هم دوست داشت پسرش در ايران ازدواج كند . پسر را به امام رضا آورده بود تا شفا بگيرد و نظرش عوض بشود . پسر ميگفت : من امام رضا (ع) را دوست دارم ولي ازدواج بايد در اروپا باشد . در غبار روبي اين پدر را هم دعوت ميكنند و او التماس مي كند كه يك كمي از غبارها را به او بدهند . كمي از غبار را در كاغذي مي ريزند و پدر كمي از غبار ها را به سر و صورت پسرش مي مالد ولي پسر همچنان بر سر حرف خودش است . شب پسر خوابش نمي رود . كاغذ غبار را بر مي دارد و مي بيند يك نامه است . به پدرش مي گويد : اگر مي خواهي من ازدواج بكنم ، اين دختر را پيدا كن . اگر امام رضا (ع) مي خواهد كار گرداني بكند مي داند چكاركند . او خليفة الله است . آدرس را پيدا مي كنند . پسر دختر را مي بيند و ازدواج صورت مي گيرد . دختر هنوز مبهوت است . بعد از عقد مي پرسد بگو چه كسي تو را اينجا آورده است ؟ پسر كاغذ را در مي آورد . اگر من هر چه از اسباب عادي ميخواهم برايم جور بشود ، پس اتصال به خدا كجاست ؟ من بايد باور كنم كه در دارا بودن هم بايد متصل بشوم ، چه برسد به وقتي كه ندار باشم . من به حال

ص: 9069

اين جوان غبطه مي خورم . همينكه سي سال دارد و گناه نكرده است . اين لطف خدا بوده است و احساس مي كنم كه عسي ان تكرهو شي و هو خير لكم . ان مع العسر يسرا . چون باور نداريم ، خد ا باز تكرار ميكند . ان مع العسر يسرا . صبر كن ، به من اعتماد داشته باش ، نسبت به من بدبين نباش و تهمت هم نزن ، ببين برايت چكار مي كنم . سوال – بالاخره در زندگي مشكلاتي پيش مي آيد و ما بايد آنرا حل كنيم . آيا بنشينيم تا امام رضا (ع) و ائمه معصومين كارگرداني بكنند و مشكل را حل كند يا خودمان هم بايد كاري بكنيم ؟

پاسخ - ما در زندگي نبايد منتظره معجزه باشيم . در دانشگاه مي گويم : حالا همه نامه به امام رضا (ع) ننويسيد و بگوييد كه تو مشكل ما را حل كن . زندگي با اسباب است و اين اسباب را هم خود ائمه سر راه ما ميگذارند . گاهي به ما معجزه نشان مي دهند كه ما آنها را گم نكنيم . چون اين قدر ما آنها را نمي بينيم كه اين جوري به ما نشان مي دهند . آنها قرار است كه مشكلات را با اسباب طبيعي درست كنند . پدري دكترها فرزندش را جواب كرده بودند . ظاهرا در سرش خون لخته شده بود . او بچه را پيش امام رضا (ع) مي آورد و ميگويد : يا اين را خوب كن يا او را ببر ، من طاقت ندارم . اين دختر را

ص: 9070

كنار گلدان هاي ضريح انداخته بود . خادم ها ، گل چهار گوشه ضريح را هر روز عوض مي كنند . گلدان ها سنگين است و با وسيله اي گلدانها را بالا مي برنند و يكي آنها را عوض مي كند . گلداني از دست خادم در مي رود و به سر دختر مي خورد . خون جاري ميشود . او را به دارالشفا مي برند و آن خادم كه گلدان از دستش در رفته ميگويد : اي امام رضا (ع) كمكم كن . فردا دختر شفا پيدا ميكند زيرا گلدان به سر دختر مي خورد و رگ بسته خون ريزي مي كند و لخته خون باز ميشود . اگر قرار باشد كه اهل بيت كارگرداني كنند با اسباب طبيعي كارگرداني مي كنند . ما آنها را در زندگي گم نكنيم . هميشه هم معجزه نخواهيم . آنها هر وقت صلاح بدانند با معجزه كار را راه مي اندازند . زمان امام حسن عسگري (ع) چون مردم امامت را در زندگي شان كمرنگ كرده بود ، ايشان زياد معجزه و كرامت نشان مي دادند . اخبار غيب مي گفتند و از وضعيت مردم مي گفتند . مردم امام معصوم را در زندگي شان پاك كرده بودند . اگر من هم در زندگي امامت را پاك كنم به من تلنگر مي زنند تا بيدار بشوم . آنها با اسباب عادي به زيبايي كارها را درست مي كنند . اي كسي كه بيمارت را نزد امام رضا (ع) آورده اي ، منتظر نباش كه بيمارت را با معجزه خوب كنند . شايد هنگام بيرون آمدن خانمي يا

ص: 9071

آقايي به تو بگويد : فرزند من هم چنين بيماري داشت و پيش فلان دكتر بردم و خوب شد . اين سبب را هم امام رضا (ع) جلوي پاي تو گذاشته است . اين را هم از امام رضا داري و از او تشكر كن . سوال – گاهي خدا به ما بلا يا مصيبت هايي مي دهد كه مناسب با ظرفيت ما نيست . آيا اين درست است ؟ راهنمايي بفرماييد .

پاسخ - من مثالي بزنم . من معلم هستم و از درس هايي كه داده ام امتحان ميگيرم . بعضي ها مي گويند : اين امتحان خيلي سخت بود و بالاتر از ظرفيت كلاس بود . همه نمره ي زير ده مي گيرند ولي يك نفر از ميان آنها نمره ي بيست گرفت . پس معلوم ميشود امتحان از ظرفيت كلاس بالاتر نبوده است . پس شما داريد تنبلي مي كنيد . كاش اين عزيز امتحانهايش را مي گفت و من نمونه هايي از سن خودش ، موقعيت و شرايط خودش براي او ميگفتم كه او توانسته اين امتحان را بگذراند و تو نتوانسته اي ؟

شب عمليات رمضان بود . يك آقايي تركش بدستش خورده بود و درد مي كشيد و داد مي زد كه اي امدادگر به داد من برس . كنارش رسيدم و يك دستي به شانه اش زدم . گفتم : چقدر داد مي زني . گفت : درد دارم . گفتم : تحمل كن . به آقا پسري كه كنار معبر ايستاده بود اشاره كردم ، تركش به گردنش خورده بود . يك آستينش را گرفته

ص: 9072

بود كه صدايش نيايد و آرام آرام اشك مي ريخت . گفتم : امداد گر اين را ببرد يا تو را ؟ گفت : آقاي امدادگر او را ببر . وضعش از من خراب تر است . ما مشكل دارتر از خودمان را نديده ايم كه مي گوييم : ما مشكل خيلي زياد داريم و فوق تحمل ماست . علامه اميني در بستر بيماري افتاده بودند و با همان بيماري هم از دنيا رفتند . گفتند : آقا حالتان چطور است . گفت : الحمدلله از بدتر بهترم . چون من هر شرايطي داشته باشم ، بدتر از آن هم هست . ما وقتي به روال عادي ظرفيت خودمان را نگاه مي كنيم ، ظرفيت خودمان را در امتحانات كوچك مي بينيم . لذا هميشه مي خواهيم از ما امتحان آسان بگيرند . در كلاس معارف ، دانشجويي به من گفت : استاد قبلي خيلي خوب بود . سي تا سوال به ما داده بود و گفته بود از اين سي تا سوال ، ده تاي آن مي آيد . من گفتم : بگذاريد من در درس دادن به شما ظلم نكنم و امتحان سخت هم بگيرم ولي در نمره دادن به شما كمك مي كنم . خدا در نمره دادن به ما كمك مي كند . خدا مي گويد : ناقص هستي بيا و جواب نيمه كاره هم داري بياور ، هر چه داري بياور ، فقط تو دست و پايي بزن ، من به تو كمك مي كنم . نمره ي دوازده را شانزده مي دهم . نمره ي هيجده را بيست مي

ص: 9073

دهم . ما هنوز ظرفيت خودمان را باور نداريم . يك نفر داد مي كشيد كه خدايا من ورشكسته اقتصادي شده ام چرا من را كمك نمي كني؟ بعضي ها ورشكسته ديني ميشوند . كداميك سخت تر است ؟ بگوييد : خدايا شكر امتحان من را در فرزند و مالم قرار دادي و در دينم قرارندادي . در جنگ جمل علي به زبير گفت : يادت هست كه در كوچكي كه با هم بازي مي كرديم ، پيامبر به تو گفت : علي را دوست داري ؟ گفتي بله . گفت : مواظب باش مقابل علي نايستي . او منقلب شد و خواست جنگ را بهم بزند ولي وقتي وارد خيمه اش شد ، فرزندش به او گفت : اين همه مردم بخاطر تو آمده اند ، تو مي خواهي جنگ را بهم بزني و متاسفانه جنگ را ادامه ي داد . علي گفت : كسي نزديك شمشير زبير نرود . او مي خواهد پيش فرزندش خودنمايي كند . از خدا شاكر باشيم كه امتحان من را در فقرم قرار داد ، در ازدواجم قرار داد و در دينم قرار نداد . در خطبه جمعه آخر ماه رمضان پيامبر از شهادت علي در ماه رمضان خبر دادند . علي از يك چيز نگراني داشت و گفت : آيا هنگامي كه شمشير به فرق من مي خورد ، دين من سالم است . واقعا بگذاريم مصيبت هاي مان در دنيا ، جسم و ماديات مان باشد . از مصيبت در دين ، به خدا پناه ببريم . ما در مديريت در نعمتها نيازمند هدايت قرآن و

ص: 9074

عترت هستيم و در مديريت بحران و مشكلات نيازمند قرآن و عترت هستيم . اگر من بخواهم از هر نعمتي استفاده بكنم ، يك هدايت مي خواهم و در مشكلات و ابتلا هم بخواهم رشد كنم ، يك هدايت مي خواهم .

پس من خودم را بشناسم . صورت مسئله ي خودم را بشناسم . اگر نعمت است بشناسم و اگر مصيبت است بشناسم ، اگر ابتلا است بشناسم ، از كارشناس دين سوال بكنم و حكم دين را بپذيرم .

سوال – من در شش سالگي پدرم را و در شانزده سالگي مادرم را از دست داده ام و گاهي مواقع به خدا شكايت مي كنم . آيا گله كردن از خدا ايراد دارد ؟

پاسخ - در ميهماني به بچه ها ميگويم هر چه داريد به من بدهيد ، بعضي ها نمي دهند ولي بعضي ها كه من را مي شناسند ميگويند : يك شكلات بدهي ، به تو چيزهاي بهتري مي دهد . شما هم بايد باور كنيد كه اگر خدا پدر و مادر شما را گرفته است ، در عوض خودش را به شما داده است . خدا ، پدر مهربان پيامبر را قبل از تولدش از او گرفت و خود مهربانش را به او داد . اگر اين را بدانيد ديگر گله نمي كنيد و تشكر هم مي كنيد .

89-01-31

سوال – درباره ي امتحان الهي صحبت كنيد .

پاسخ - ما بايد اين باور را در وجود خودمان تقويت كنيم كه هر چه كه در سر راه ما قرار مي گيرد ، موضوع امتحان ماست . ما تا

ص: 9075

بحال مي گفتيم بر اساس نداده هاي الهي امتحان مي شويم ، بياييد باور كنيم كه بر اساس داده هاي الهي هم امتحان مي شويم . لا يكلف الله نفسا الا ... در سوره ي طلاق : ما به هركس هر چه داديم از آن امتحان مي گيريم . يكبار شد كه داده ي الهي را بشماريم و از نداده هايش گله نكنيم. اولين چيزي كه خدا به همه ي ما داده است ، حيات است ، من زنده ام ، به من فطرت پاك داده است ، عقل داده است ، پدر و مادر خوب داده است و نعمت طهارت و پاكيزگي داده است . با تمام مشكلاتي كه سر راهم بوده است ولي آلوده به گناه نشده ام . خيلي ها آلوده به گناه شده اند . به من وجود پيامبر اكرم و اهل بيت را داده اي و قرآن را به ما عطا كرده اي . لا يكلف اله نفس الا وسعها . من از اين يك فرمول درست كرده ام . داده هاي الهي براي انسان ظرفيت درست مي كند . ظرفيت براي انسان مسئوليت و تكليف درست ميكند . تكليف براي انسان امتحان توليد مي كند . امتحان زمينه ي سوالات قبل از قيامت را مي دهد . پس از نداده هاي الهي از ما امتحان نمي گيرند . به ما نمي گويند : چرا پولي را كه به تو نداديم خرج نكردي ؟ چون نداشتم كه خرج كنم . خوب حالا به تو چشم داريم ، پس از چشم سوال مي كنند ، بله بپرسيد . بياييد باور كنيم

ص: 9076

كه اين دنيا يك ميدان مسابقه است . چند تا مورد براي مسابقه تعيين شده است . يكي با ماشين بنز ، يكي با يپكان ، يكي با ژيان ، يكي با موتور سيكلت ، يكي با دوچرخه ، يكي پياده و يكي سينه خيز است . آيا اين مسابقه عادلانه است ؟ يكنفر از من نمي پرسد قانون مسابقه چيست ؟ قانون مسابقه همين آيه است . از بنز سوار مي خواهد با سرعت صد و پنجاه كيلومتر در ساعت برود و از پيكان سوار مي خواهد كه با سرعت صد كيلومتر درساعت برود و از آقاي ژيان سوار ميخواهد با سرعت هشتاد كيلومتر در ساعت برود و از موتورسوار ميخواهد با سرعت شصت كيلومتر در ساعت برود و از دوچرخه سوار مي خواهد با سرعت سي كيلومتر رد ساعت برود و از پياده سوار مي خواهد با سرعت پنج كيلومتر در ساعت برود و از آقاي سينه خيز ميخواهد با سرعت يك كيلومتر در ساعت برود . خوب حالا بقيه شرط چيست ؟ آقاي سينه خيز اگر تو يك كيلومتر در ساعت رفتي و از تمام داده اي كه به تو داه شده استفاده كردي ، نمره ات بيست است . آقاي بنز اگر تو هم با سرعت صد و پنجاه كيلومتر در ساعت رفتي ، نمره ات بيست است . شما دو تا را بنابر اين آيه قرآن يك جور پاداش مي دهم . يعني با اين شرط ها مسابقه عادلانه ميشود . يعني كسي كه يك كيلومتر رفته چون امكاناتش كمتر بوده ، داده هايش كمتر بوده با كسي كه صد

ص: 9077

و پنجاه كيلومتر بوده ، يكسان پاداش مي دهم . او بر اساس داده هاي خودش اطاعت از رسول كرده است . حالا شايد بگويند : شما كه اين ها را مي گوييد و شعار مي دهيد حتما در خانه مشكل نداريد . خيلي اين طور نيست . اگر به خانه سري بزنيد بچه ي بيمار ، اجازه خانه ، مشكلات جوانان همه ي اين ها هست . خوب اين ها نداده ها است . شما داده ها را بشمار تا تكليفت را در مقابل آنها بداني ، چون اين از تو سوال ميشود لذا به هر كس بيشتر دادند ، تكليفش بيشتر است . در نداده ها هم يك جور امتحان است كه ببينم خدا را محاكمه مي كنم يا نه ؟ با امتحان سه تا باور ما بايد تقويت ميشود و اين باور را بايد تلقين كنيم كه خدا نگاه ميكند ، اتقو الله و قرار است در قيامت حساب و كتاب ذره اي بشود ، فمن يعمل مثقال ذرة خيره يره . و باور به اينكه شيطان يك لحظه من را ول نمي كند . با اين وضعيت فقط به داده هاي خودم مي پردازم . روايت داريم : هر كس اين امتحانات را با معرفت بگذراند ، او را كلاس بالاتر مي برند و الا به كلاس پايين تر مي افتد . نه تنها اين امتحان مايه رشد من نميشود ، بلكه باعث سقوط من هم ميشود . عزيزان من ، براي يكبار هم كه شده تعدادي از داده هاي الهي را بشماريد . و ان تعدو نعمت الله لا تفسواها

ص: 9078

. حضرت موسي از بركه اي رد ميشد و انسان عليلي را ديد كه چشم ، دست و زبان سالمي نداشت . موسي ديد كه زير لب زمزمه مي كند : اي كسي كه يك لحظه لطف خودت را از من قطع نكرده اي . موسي تعجب كرد و گفت : خدايا به او چه دادي كه اين قدر تعجب مي كند . حضرت موسي با سختي از او پرسيد . او گفت : خدا همه ي چيزهاي مادي را از من گرفته ولي خودش را به من داده است . خدا به من مي گويد : مي خواهم به تو نعمت بدهم . ميگويم : اينجا كه به من ندادي ، خدا مي گويد : هنوز كه حيات تو تمام نشده است . حيات اصلي تو آن طرف است . اگر حيات آخرت هم تمام شد و هيچي به تو ندادم ، آنوقت بگو خدايا به من ندادي و به بقيه دادي . اين حيات تو سه تا اتاق دارد . اتاق اولش دنيا است و چهار ديواري است . اتاق دوم آن نيز برزخ است و چهار ديواري است . اتاق سوم قيامت است و اصلا ديوار ندارد . اگر من در اتاق اول چيزهايي به تو ندادم و به ديگران دادم ، تو بايد بگويي من را با ديگران فرق گذاشتي ، هنوز اتاق دوم و سوم هم هست . اگر آنجا به تو ندادم بگو . براي خروج سالم از امتحانات سه كلمه شد . درست است كه امتحان به ندادن هم ميشود اما آن چيزي كه براي ما تكليف درست

ص: 9079

مي كند ، داده هاي الهي است . من اگر تكليف خودم را راجع به داده هاي الهي و نعمات الهي انجام بدهم ، نداده هاي را از ما سوال نميكنند . نداده ها شما را ناسپاس نكند . نداده ها شما را به كفر و سوءظن نكشاند . با ياد اين ها : خدا ، قيامت و وسوسه هاي شيطاني مي توانيم به سوء ظن كشيده نشويم . باور كنيم كه معلوم نيست امتحانات تكرار بشود . اگر امتحانات را خوب پاس كرديم به بالاتر مي روييم . اگر كسي با بحث امتحان هم قانع نشد چه كار كند ؟ باز من مي گويم بايد در بحث امتحان حل بشود . بايد پاسخ را پيدا بكنند . پيامبر از قول ادريس مي گويد : من آمده ام كه مردم را با گناهان هلاك كنم . در مقابل اين تهديد ، ابليس پيامبر فرمودند : عليكم بلاستغفار : استغفار زياد كنيد . آيه 23 سوره ي انفال ميفرمايد : تا تو در ميان امت هستي و تا وقتي استغفار مي كنند ، ما آنها را هلاك نمي كنيم. البته الان حضور فيزيكي حضرت نيست ولي استغفار هست . شيطان مي گويد : تا مردم در دنيا از گناهانشان استغفار مي كنند من نمي توانم آنها را هلاك كنم . اما شيطان دست بردار نيست و گام به گام است و گفت : اين دفعه به سراغ احوالشان مي روم . يعني حالتهايي كه دارند . آنهايي كه نعمت زيادي دارند ، مست شان مي كنم . آنهايي كه نعمت كم دارند ، نااميدشان مي كنم

ص: 9080

. هم مستي و غفلت ما را از جاده خارج ميكند و هم نااميدي ما را از جاده خارج ميكند . پس به سراغ احوالشان مي روم و بر اساس نعمتها ، يا مست شان مي كنم يا نا اميدشان مي كنم . حالا سراغ اعمالشان مي روم . يا قبل از عمل نمي گذارم وارد عمل بشوند يا عمل آنها را پوچ و توخالي مي كنم يا عمل آنها را تخريب ميكنم . با ريا و عجب تخريب مي كنم و نمي گذارم عمل شان براي آنها بماند . شايد من نتوانستم شما را قانع بكنم كه نسبت به خدا سوء ظن نداشته باشيد چون اين مكر شيطان است . سوال - مسير زندگي ام به سمتي باز شده كه سختي هاي آن برايم قابل هضم است . ولي شوهرم راه من را نمي پسندد و به واجباتش عمل نمي كند . او چهل سال دارد و ميگويد : هر وقت وضع مالي ام خوب شد نماز مي خوانم . من بايد چگونه با او برخورد بكنم ؟

پاسخ - در صورت مسئله ي سختي قرار گرفته ايد . خيلي از زندگي ها اين جوري است . مرد نسبت به همسرش اين حالت را دارد و يا خانم نسبت به اين آقا ، اين وضعيت را دارد . اولا طبيعي است و اتفاق مي افتد و ثانيا عرض مي كنم كه قطعا در اين قصه بايد توسل به اهل بيت داشته باشند تا با كمك آنها بتوانند كار را پيش ببرند و صدقه يادشان نرود . به حضرت حق توكل داشته باشند و مشاور

ص: 9081

هم داشته باشند چون جراحي است و يك تيم لازم دارد . يك انساني كه اين جوري با خدا معامله مي كند ، در واقع با خدا معامله مادي مي كند . مگر نعمت هاي خدا فقط پول است . اگر خدا هرچه پول بخواهي به تو بدهد و سلامتي تو را بگيرد خوب است ؟ پول به تو بدهد و ايمان تو را بگيرد ، خوب است ؟ خدا به حضرت موسي فرمود : بعضي ها را كه ميخواهم عذاب كنم ، كاري ميكنم كه صبح تا شب مشغول كار دنيا بشوند و يك لحظه هم ياد خدا نيفتند . مي گويند كه چرا نماز نخواندي ؟ ميگويد : تا دوازه شب سر كار بودم و وقت نماز خواندن پيدا نكردم . اين عذاب است . اگر فرزند تو هم بزرگ شد و گفت چقدر خرج من كردي ؟ حساب كند . به مادر هم حساب نه ماه در شكم بودن و شير دادن را حساب كند و با پدر خرج بيست سال را حساب بكند و بعد چهار تا حرف بي ربط به تو بزند ، خوب است ؟ بچه تو هم با تو مادي برخورد ميكند . يا اينكه بچه ات بگويد : به من پول بده تا به حرفت گوش كنم . اين رفتاري كه با خدا مي كني ، همين است . گاهي ميگويند زشتي عمل كسي را به او نشان بدهيد . با يك عكس ، داستان و يا نمايشنامه يا خاطره خودش را ببيند و بعد اشتباه خودش را مي فهمد . انشاءالله اثر مي كند . سوال

ص: 9082

– چرا وقتي مي گوييم : خدا بين بنده هايش فرق مي گذارد ، شما قبول نمي كنيد ؟

پاسخ - دختري خانمي گفتند : خدا بين ما فرق ميگذارد . گفتم : ببخشيد ، آيا غذاي شما كه بيست ساله هستي با غذاي برادر دو ساله ات ، يك اندازه است ؟ گفت : نه . گفتم : چطور مادرت بين شما فرق مي گذارد ؟ گفت : ظرفيت شكم او كمتر است . گفتم : آفرين عدالت اين نيست كه به همه مساوي بدهند ، عدالت آن است كه به هر كس به اندازه ي ظرفيتش به اوبدهند . هر كس شكر نعمت بكند ، ظرفيتش بيشتر ميشود و جا براي نعمت بعدي بيشتر ميشود . ما جلوي خانه ي امام رضا (ع) صف ميكشيم . هر ظرفي داريم به همان اندازه به ما مي دهد . اگر بيشتر از ظرفيت به ما بدهد مست مي شويم . حضرت موسي ديدند بچه ها شنا ميكنند . نابينايي هم آنجا آه مي كشيد . حضرت موسي گفت : خدايا او گناه دارد چه فرقي با آنها دارد ؟ مبيشود به او چشم بدهي ؟ خدا خطاب كرد : اين ظرفيت چشم داشتن را ندارد . چشم نداشته باشد بهتر است . حضرت موسي كه به اندازه خدا به اسرار آگاهي نداشت ، اصرار كرد و به دعاي موسي ، چشمش بينا شد و به داخل آب پريد و تمام ضعيف ها را داخل آب مي كرد . حضرت موسي گفت : خدايا او را برگران . خدا گفت : نميشود . من كه خدا

ص: 9083

هستم بيشتر مي فهمم كه ظرفيت چشم داشتن را ندارد و به او چشم ندادم . مردي در صف اول نماز نشسته بود و گفت : من ندارم ، فقير هستم . پيامبر چند درهم به او داد و گفت : به نفع خودت است كه فقير باشي . با آن پول ها پارچه فروشي در جلوي مسجد راه انداخت . و كاسبي را شروع كرد . در روز دوم به نماز اول نرسيد و در روزهاي بعد اصلا مسجد نيامد و كاسبي ميكرد . پيامبر او را ديد و گفت وضعت چطور است ؟ گفت : كار مردم را راه مي اندازيم . پيامبر گفت : آن چند درهمي كه روز اول به تو قرض دادم را به من برگردان . همه ي بركت به خاطر آن پول بود . دوباره فقير شد و به صف اول مسجد آمد . پيامبر گفت : ديدي به تو گفتم كه ظرفيت پولدار شدن را نداري . اگر ما از خدا بيشتر مي خواهيم اول ظرفيتش را پيدا كنيم . حالا مي گويند : ما مي خواهيم ولي ظرفيتش را نمي دهد ؟ نه اين طور نيست . من الان به باشگاه ورزشي مي روم تا وزنه بردار بشوم . اول به سراغ وزنه ي صد كيلويي مي روم ولي مربي مي گويد : بايد از وزنه ي پنج كيلويي شروع كني . پس اول من بايد توي راه بيايم و از راهنما ، راه را بپرسم . دوم گام ها را بر اساس ظرفيت خودم تعريف كنم و كم كم به آن اضافه كنم . مثلا

ص: 9084

با دانشجويان مسجد مي روييم . بعضي ها شروع مي كنند ، روزي پنجاه ركعت نماز و طواف . مي گويم : كجا مي روي ؟ ميگويد : بايد فرصت ها را پر كنيم . بله ولي بايد آرام آرام پر كرد . مسير زندگي ما مثل نوار قلب است . گاهي بالا مي رود و گاهي پايين ميآيد . يا مثل مار پله است بالا مي روييم و نيش مي خوريم و پايين مي آييم . رهرو آن نيست كه گهي تند و گهي خسته رود ، رهرو آن است كه آهسته و پيوسته رود . ما بايد راه را پيدا كنيم و گام ها را بر اساس ظرفيت خودمان برداريم . خيلي از انسان هاي كه فكر ميكردند اگر پول گيرشان بيايد بنده ي خدا ميشوند ، از خدا دور شدند . پول يك نعمت الهي است . آمار كسانيكه با پول بهشت خريدند بيشتر است يا آنهايي كه جهنم خريدند؟ قدرت يك نعمت الهي است . در طول تاريخ آنهايي كه قدرت پيدا كردند درست استفاده كردند ؟ چون براي استفاده ي اين نعمت سراغ راهنما نرفته ام . اين نعمت را در بيراهه مصرف كردم و حقش را به جا نياوردم و تكليفم را درباره ي اين نعمت بجا نياوردم . شهرت و قدرت و پول نعمت نسبي است و اگر درست مصرف بكنيم ، نعمت است و اگر غلط استفاده كنم ، نقمت است . حتي قرآن هم همين جور است . و ننزل من القرآن هو شفا ... همين قرآن در كساني كه در بيراه بودند مايه خسارت است

ص: 9085

. اگر خوارج نهروان قرآن نمي خواندند ، آسانتر سقوط مي كردند . چون قرآن خوان شدند ، تندتر سقوط كردند . نفهميدند كه از اين قرآن چه جوري استفاده كنند . هر كس نعمت بيشتري مي خواهد ، بايد ظرفيت بيشتري پيدا كند . هر كس ظرفيت بيشتري مي خواهد بايد بداند كه با چه گامي هايي و با چه راهنمايي حركت كند كه جز ولايت و قرآن باشد . از اين ها راه را بپرسيم و بعد اين نعمت را با راهنمايي آنها در همين مسير استفاده كنم ، بعد ببينم ظرفيت مي دهند يا نه ؟

سوال – چرا مي گوييد : خدا بين بنده هايش فرق نمي گذارد ؟ دخترهاي اطراف من گناهي نيست كه نكرده باشند و بياييد ببينيد كه خدا چطور حاجاتشان را مي دهد و زندگي خوبي دارند . خدا هواي آنها را دارد .

پاسخ - خواهر خوبم اول از خدا تشكر كن كه در اين فضاي آلوده كه مي بيني ، تو آلوده نشده اي . پاكدامني صفتي است كه يوسف به خودش مي باليد و مي گفت : كمك خدا بود . اگر خدا در اتاق برزخ و اتاق آخرت سهم بيشتري به توداد ، باز مي گويي فرق گذاشته است ؟ نعمتهاي دنيا مثل خود دنيا كوچك است . به اين مثال توجه كنيد . بچه ها خانه سازي مي كنند ، بزرگترين خانه اي كه مي سازند 50 سانتي متر است . اتاق خواب خانه 4 سانت است و بقيه اجزاي خانه كوچكتراز اين است زيرا خانه كوچك است و خالي است

ص: 9086

. حالا خانه ي بعدي 500 متر است و صد تا اتاق ، پنجاه اتاق آن پر است . خانه ي بعدي ديوار ندارد و بي نهايت است و همه جاي آن پر است . حالا شما خبر داري آنها در آخرت چه دارند ؟ شما بخاطر نعمت پاكدامني در برزخ و آخرت پاداش زيادي داري و خودت نميداني . تو خودت را حفظ كردي و درست است كه پول نداري و درست است كه هر وقت هم كه سراغ امام رضا (ع) رفتي حاجت نگرفتي چون دوستت دارد و نمي خواهد در اين خانه ي كوچك به تو بدهد بلكه مي خواهد در خانه ي بزرگتر به تو بدهد . مي خواهي با امام رضا (ع) دعوا كني ؟ با خدا قهر كني ؟ در عالم رويا يك نفر از امام علي (ع) سوال كرد كه ما كه دوستدار شما هستيم هر چه مي گوييم به ما نمي دهي ولي يك مسيحي كه از تو ميخواهد به او ميدهي . امام فرمودند : من اگر به او ندهم جاي ديگري مي رود ولي ميدانم كه اگر به تو ندهم ، باز هم پيش ما مي آيي و جاي ديگري هم نمي روي . اين خانه ي كوچك دنيا را با آن اسباب بازي مقايسه كنيد و يادتان نرود . خدا مي فرمايد : اينجا را دوست دارند و آخرت را فراموش كرده اند . بايد ديدمان را وسيع تر كنيم . ما مي گوييم كه در مسير تبديل زندگي به بندگي بايد اول آگاهي مان را نسبت به هر موضوع درست كنيم . براي

ص: 9087

اين آگاهي نگاه بلند لازم داريم . اگر نگاهم دنيايي باشد فقط همين چهار ديواري دنيا را مي بينم . اگر نگاهم بي نهايت باشد آگاهي من هم به بي نهايت مي رود . دوم پرسش است از اهل بيت . شيطان دوتا كار مي كند . اول اينكه روحيه پرسش گري را از ما مي گيرد . از پيامبر روايت داريم : دو نوع حيا داريم : حياي عاقلانه و حياي احمقانه . در محضر خدا گناه نكنم ، اين حياي عاقلانه است . حياي احمقانه آن است كه سوال هايي كه نمي دانم نمي پرسم . چقدر سوال داريم كه نمي پرسيم ؟ پس پرسش كنم و اهل بيت را بشناسم . سوم اينكه روحيه پذيرش و تسليم داشته باشم . اگر بپذيرم كه خدا از من وسيع تر ، عميق تر ، زيباتر و متناسب مي بيند ، تسليم مي شوم .

89-01-21

سوال – خلاصه ي جلسه قبل را كه در مورد پيداكردن فرمول بندگي خدا بود بفرماييد .

پاسخ - ما به اين رسيديم كه بايد فرمولي براي تبديل زندگي به بندگي پيدا كنيم . و قطعا دين ما جامع است . من دوازده گام پيدا كرده ام . اولين گام تكليفي است كه ما نسبت به خدا داريم . فردي گفت : عجب باران به موقعي . فردي گفت : مگر باران بي موقع هم داريم . ما هنوز حوزه ي صحبت خود را نمي دانيم . فردي گفت : مرگ نابهنگام . طرف گفت : هنگامش را تومي داني ؟ اگر ما در رابطه اي كه با خدا

ص: 9088

داريم به سمت خدا جهت گيري كنيم ، اگر ما تكاليفمان را خوب شناسايي كنيم ، خدا تكليفش را خوب مي داند . خدا هدايت مي كنند ، عزت مي دهد ، حمايت مي كند ، پاك مي كند ، تكاليف قشنگي كه خودش در قرآن گفته : خدا به وعده هايي كه داده تخلف نمي كند . چيزي كه مربوط به بنده است ، تكاليف اوست . براي انجام اين تكاليف دوازده گام كه باعث تبديل زندگي به بندگي ميشود را مي گوييم . آنهايي كه زندگي ميكنند ، تكليفشان را گم كرده اند و سرگردان هستند و آنها كه بندگي مي كنند ، مي خواهند تكليفشان را انجام بدهند . من بايد آگاهي به صورت مسئله ي خودم پيدا كنم . قرآن مي فرمايد : به هر كس هر چقدر داديم ، از او تكليف مي خواهيم . من و شما تكاليفمان با هم فرق مي كند . چون سرمايه هاي مان با هم فرق مي كند . صورت مسئله مان با هم فرق مي كند . اين گام اولي كه تحت آگاهي اشاره كرديم ، آگاهي همه چيز نيست . اول آگاهي نسبت به صورت مسئله ي خودمان است . ظرفيت ها را بشناسم ، چيزهايي كه خدا به من داده بشناسم ، محدوديت هايم را بشناسم . يكنفر دو چشم بدنيا آمده ، يكنفر يك چشم بدنيا آمده است . نگويد : من يك چشم ندارم بلكه بگويد : من يك چشم دارم . يكنفر با استعداد طلايي بدنيا آمده ، يكنفر با استعداد كم بدنيا آمده است . اين صورت

ص: 9089

مسئله اش را بشناسد . گاهي اوقات ما صورت مسئله هايمان را نمي شناسيم . خودمان را با ديگران مقايسه مي كنيم و طلبكار خدا مي شويم . بعد تكليفي كه مربوط به كار خودم است انجام نمي دهم . همان ضرب المثل كه رفت راه رفتن كبك را ياد بگيرد ، راه رفتن خودش را هم فراموش كرد . بدترين كار دراين گام اول اين است كه نسبت به ديگران كه رابطه شان با من يكي نيست تقلب كنم . در مسائل اقتصادي در انتخاب هايمان ، در خيلي از انتخاب هاي مان در زندگي به ديگران نگاه مي كنيم . اين بحث با الگو گرفتن از ديگران فرق مي كند . دنيا مدرسه است و هركس يك نوع امتحاني دارد و اگر امتحان شيمي از روي امتحان فيزيك تقلب كند اشتباه كرده است . چون مسائل زندگي مان با هم فرق مي كند . اگر من به برادرم هم نگاه كنم ، اشتباه كرده ام درست است كه پدر و مادر و خانه شان يكي است ولي داده هاي دروني شان يكي نيست . هركس به صورت مسئله ، به شرايط دروني ، خانوادگي ، جسمي ، شكلي ، اقتصادي ، فرهنگي و اجتماعي زمان خودش آگاه بشود ، قطعا قشنگ تر مي تواند بندگي كند . چقدر زندگي ها با چشم و هم چشمي از بين مي رود . در انتخاب رشته تقلب مي كند ، به پسر خاله اش نگاه ميكند . مگر شرايط تو با او يكي است ؟ حتي در مسائل معنوي ، الان پنج روز تعطيل است .همه

ص: 9090

به زيارت رفتند . آيا وظيفه ي من زيارت بود ؟ آيا الان صورت مسئله ي من زيارت بود كه خيلي هم ارزش دارد ؟ چه درمسائل كوچك و چه در مسائل بزرگ ، آگاهي به صورت مسئله ي خودمان را پيدا كنيم كه اسمش را خودشناسي مي گذاريم . يا صورت مسئله شناسي . تا من صورت مسئله ي خودم را نشناسم ، نمي توانم آنرا حل كنم چون معادله ي زندگي من معلوم نيست كه دو مجهولي است يا يك مجهولي يا سه مجهولي ؟ اگر بخواهيم از روي هم نگاه كنيم قطعا به جواب درستي نمي رسيم . سوال - در مسئله ي ازدواج زيبايي دختر مهم است ولي همه كه زيبا نيستند . من يكي از آنها هستم و از خدايي كه اين همه مهربان است گله مند هستم . راهنمايي بفرماييد .

پاسخ - من به اين خواهر مي گويم نكند خدا در حق ما ظلم كرده و فهم ما را كم گذاشته ؟ خوب اگر زيبايي نعمت است چرا به من نداده است ؟ اين سوال را مي شود راجع به پول و سلامتي هم پرسيد . اما چون اين خانم جوان است و براي جوان زيبايي مهم است و قبل از اينكه به سيرت زيبا نگاه كند به صورت زيبا نگاه مي كند . اين خواهر در دو نكته غفلت كرده است . صورت مسئله ي زندگي ما فقط زندگي دنيا نيست . حيات ما جاودانه است . مثلا قرار است كه ما فيلمي بازي بكنيم و فيلم دو ساعت است . به من ميگويند كه كدام نقش

ص: 9091

را انتخاب مي كني ؟ ده دقيقه اول صورت تو را سياه مي كنيم و بعد اتفاقي مي افتد كه زيباترين صورت مال تو است . يكنفر ديگر ده دقيقه اول زيباترين صورت را به تو ميدهد بعد يك اتفاقي مي افتدكه بقيه فيلم كريه ترين چهره را به او مي دهيم . من مي گويم شما كدام نقش را انتخاب مي كنيد ؟ قطعا مي گويد : ده دقيقه قابل تحمل تر است تا 110 دقيقه باقيمانده . اگر شما حيات دنيا را نسبت به حيات جاودانه ده دقيقه بگيريم ، چه زيباروياني كه اينجا زيبارو هستند ولي در آخرت سياه رو ميشوند البته نه همه و برعكس آن . غلام امام حسين (ع) چهر هاش سياه بود ولي به محض شهادت چنان صورتش نوراني شد و چهره اش عوض شد كه وقتي بني اسد مي خواستند بدن هاي شهدا را دفن كنند ، اول فكر كردند اين بدن امام است . اين قدر كه نوراني و معطر بود . اين آدم در روز عاشورا پوست صورتش سياه بود و عرق بدنش هم بوي بدي مي داد ولي دعاي امام حسين (ع) و انجام تكليف او را عوض كرد . بعد امام سجاد (ع) گفتند : اين بدن غلام پدرم است . شايد خوب باشد كه نگاه ما ، نگاه ابدي باشد و اين چند صباح با زيبايي نمره زير ده مي ارزد بشرطي كه تو تكليفت را انجام بدهي و در روز قيامت زيباترين چهره را به تو خواهند داد . دوم اينكه اگر قرار است همه ي چيز در دنيا امتحان باشد

ص: 9092

، به آنهايي كه زيبايي داده اند ، امتحانشان مي كنند و از آنهايي هم كه گرفته اند يا نداده اند ، باز امتحانشان مي كنند . جواني به من گفت : در يك حادثه صورتم سوخت و ديگر كسي من را قبول نميكند . اين ظلم در حق من نيست ؟ گفتم : از تو زيبايي ات را گرفتند . عزيزي داشتيم در جبهه كه خيلي زيبا رو بود و يك تركش به فكش خورد و چهر ه اش طوري شد كه بچه ها از او مي ترسيدند . به او گفتم : تو زيبايي ات را با خدا معامله كردي . به تو قول مي دهم در روز قيامت چهره اي بدهند كه همه ي شهدا به چهره ي تو غبطه بخورند . به اين خواهر مي گويم : فكر نكن چون به تو زيبايي نداده اند ، امتحانت نمي كنند . به آنهايي هم كه زيبايي داده اند ، امتحانشان مي كنند . اگر زيبا بودي و با اين زيبايي گناه مي كردي ، بهتر بود ؟ شايد چون نگاهمان فرق مي كند، كمي سخت است . شايد عده اي بگويند : جراحي پلاستيك بكن و قيافه ات را تغيير بده ، اين ها هست و انسان را اذيت مي كند ولي انسان مي تواند تحمل كند . پيامبر را هر چه بيشتر اذيت مي كردند ، بيشتر اوج مي گرفت . ما بايد باور كنيم كه امتحان دكترا خيلي سخت است ، ارزش مدركش هم بالاتر است . اگر مي خواهيم بنده ي خدا بشويم ، بايد ظرفيت خودمان را در

ص: 9093

امتحانات بالا ببريم . قرار نيست در اين عالم به كسي بدون امتحان چيزي بدهند . وقتي حضرت ابراهيم مي خواست مقام امامت را بگيرد به او گفتند : هاجر و بچه ات را در اين سرزمين لم يزرع بگذار و برو و وقتي او برگشت اسماعيل جوان رعنايي شده بود . امتحان دوم اين بود كه گفت : سر اسماعيل را ببر و امتحان سوم اين بود كه خود ابراهيم را در آتش انداخت . در امتحان ، خدا به ابراهيم خيلي سخت گرفت . ابراهيم يك كلمه نگفت كه از خدا گله دارم . خدا حتي جبرئيل را فرستاد كه ببيند از جبرئيل كمك مي گيرد يا از خدا . ابراهيم خيلي قشنگ امتحانش را پاس كرد . جبرئيل گفت : حالا كه نميخواهي من به تو كمك كنم ، پيغامت را بگو به خدا برسانم . گفت : او خودش مي داند . آدرس وسط آتش را خودش به من گفت . جبرئيل اصرار كرد و ابراهيم گفت : يا الله و يا احد و يا فرد و يا صمد يا من لم يلد و لم يولد و لم كفوا احد . بعد از اين جملات خطاب آمد آتش بر ابراهيم سرد شود . يا نار كونوا برداً وسلاما علي ابراهيم . نمره ي ابراهيم بيست شد . امتحان سخت است . شما كه زيبايي نداشتيد ولي كساني بودند كه يك شبِ زيبايي اش را گرفتند و نگاهها 180 درجه نسبت به او عوض شد . ما بايد باور كنيم كه همه ي اين ها امتحان است . مربي و معلم اين

ص: 9094

عالم من را بهتر از خودم من مي شناسد . اگر امتحان در ظرفيت من نبود ، در كاسه ام نمي گذاشت . من ظرفيتم را نشناختم . اگر بگوييم ظرفيت نخوردن غذا را چند روز داريد ؟ ميگويند دو روز ولي بابي سانز ايرلندي 56 روز اعتصاب غذا كرد و كشته شد و امام براي مادرش پيام فرستاد با اينكه مسلمان نبود . پس انسان ظرفيت سي روز غذا نخوردن را دارد . هنوز ظرفيت خودم را نشناختم . اگر گله داريد ، اين امتحان را مي گيرد و يك امتحان ديگر از شما مي گيرد . يك آسمان صاف نداريد . همه ابري است .

سوال – من بيست و يك سال سن دارم و قبل از بلوغ هم نماز مي خواندم و اي كاش نمي خواندم . من از امروز نماز را ترك كرده ام و ديگر هم نميخوانم . من فهميده ام كه خدا يكسري از بنده هايش را بيشتر دوست دارد . دو سال و نيم دعا كردم و به خدا التماس كردم كه من را از گناه نجات بدهد ولي نشد . او بين بنده هايش تبعيض قائل است . راهنمايي بفرماييد .

پاسخ - من از ايشان مي پرسم كه شما از خدا استجابت دعا مي خواهيد يا معجزه ؟ اگر استجابت دعا است اسبابش دست خود من است . يك خاطره از شهيد تند گويان بگويم . شهيد تند گويان در يكي از زندان هاي عراق بود . چند تا خانم در نزديك سلول ايشان اسير بودند . خانم اسير دست بعثي ها ، تصورش هم

ص: 9095

دردناك است . خيلي اذيتشان مي كردند . شكنجه روحي و جسمي اذيت و آزار . يكي از شكنجه ها اين بود كه در هواي سرد لباس هاي خيس به آنها مي دادند و خيلي اذيتشان مي كردند . اين ها نامه به تندگويان نوشتند و گفتند كه ما كم آورده ايم . و مي خواهيم تسليم بشويم . هر چه هم به خدا گفتيم كمك مان نكرد . شهيد تند گويان زير نامه آنها نوشته بود كه راه نجات شما در سلول خود شماست . آنرا به كمك خدا پيدا كنيد . اين نامه به اين ها مي رسد . اينها مي نشينند ، فكر مي كنند و يك اتفاقي مي افتد . خانم ها نصف شب شروع مي كنند به جيغ زدن و ماموران گفته بودند كه چرا جيغ مي زنيد ؟ و آنها گفته بودند تا رئيس اردوگاه نيايد ما نمي گوييم و رئيس اردوگاه خيلي بد اخلاق بود و اگر مي آمد پدرشان را در مي آورد ولي گفتند : فقط او بايد بيايد تا ما به او بگوييم . رئيس اردوگاه را از خواب بيدار كردند كه آنها فقط تو را مي خواهند . با يك اشاره عبد صالح خدا راه كار را پيدا كردند . رئيس اردوگاه با آن غرورش جلوي سلول آنها مي آيد و آنها با پتوهاي خيس ، موشهاي سلول را كشته بودند و از لاي ميله ها موش ها را روي صورت او ريخته بودند . رئيس اردوگاه يك لحظه جيغ زده و جا خورده بود . وقتي ديده بود كه جلوي سربازانش آبرويش رفته

ص: 9096

، دستور داد كه تا 24 ساعت ديگر نبايد موشي در اردوگاه باشد . با يك تدبير خودشان و توكل بر خدا شكنجه شان كم شد . اسباب استجابت دعايشان در خود سلول شان بود ، كشتن موش ها و جيغ زدن و ريختن در صورت مسئول اردوگاه . اين اسبابي است كه خدا من را راهنمايي مي كند زيرا دور و بر من است . آيا اسباب استجابت دعاي تو كه مي خواهي از گناه فرار كني در اطراف تو نبود ؟ منتظر بودي از آسمان چيزي بيايد . چرا هميشه گردن خدا مي اندازيم ؟ چرا مي خواهيم فقط خدا را محاكمه كنيم ؟ مگر من از خدا طلبكار هستم كه بگويم نماز را قبل از بلوغ خوانده ام . نماز تشكر است . يك ليوان آب به ما ميدهند تشكر مي كنيم . اين همه نعمت تشكر ندارد ؟ باز خوب است به شما ياد داده اند كه قبل از بلوغ از خدا تشكر كني . هر كه تشكر كند براي خودش است . من به رُخ خدا بكشم ؟ من يقين دارم كه اين عزيز اگر سراغ مشاور ديني و روحاني برود ، قطعا به او مي گويد كه راه پرهيز از گناه در دست خودت است . فقط خدا كمكت ميكند كه اگر فهميدي ، راه را برايت باز كند . ما از خدا مي خواهيم كه ما چشمهاي مان را ببنديم و خدا من را ببرد ؟ حالا من نماز نخوانم به خدا ضربه زده ام ؟ خير خودم ضربه مي بينم . حالا چرا تصميم نمي گيرد كه

ص: 9097

ناهار نخورد آن هم مال خداست ؟ مي گويند كه يك بنده ي خدايي بقچه نان و پنير را برداشته بود و در ريل راه آهن خوابيده بود . گفتند : چرا اينجا خوابيده اي ؟ گفت : ميخواهم خودكشي كنم . گفتند : چرا نان و پنير آورده اي ؟ گفت : اگر قطار تاخير داشت از گرسنگي نميرم . ما براي جسم خودمان ارزش قائل هستيم . نماز ، غذاي روح تو است چرا آنرا قطع ميكني ؟ اگر غذا نخورم به خودم لطمه مي زنم نه ديگران ولي نمي دانم اگر نماز نخوانم به چه كسي لطمه مي زنم ؟ چرا من فكر ميكنم كه خدا بعضي ها را دوست دارد و بعضي ها را دوست ندارد ؟ خدا حتي حيوانات ، جمادات و نباتات را هم سرپرستي مي كند . ما كه اشرف مخلوقات هستيم . مگر ميشود بين ما فرق بگذارد ؟ من فكر مي كنم كه نگاهمان كوچك و ظاهري است و امتحانات را نمي بينيم . تشخيص را مي خواهيم بر اساس ديد كوچك مان بدهيم . نعمت ها را كنار مشكلات نمي بينيم و نمي فهميم ضرر به چه كسي مي زنيم . اگر به اين ها فكر بكنيم قطعا نتيجه ي قشنگ تري ميگيريد . سوال – از كجا بفهميم سختي هايي كه در زندگي براي مان پيش ميآيد امتحان الهي است يا عذاب الهي . من به خودم رجوع كرده ام و ديدم گناهي نكرده ام كه مستوجب اين همه سختي باشم .

پاسخ - گناه حتما اين نيست كه من معصيت كرده باشم .

ص: 9098

گناه دو تا معنا دارد . يك معناي گناه اين است كه من معصيت و نافرماني كرده ام و معني ديگر گناه اين است كه حق بندگي را ادا نكرده ام . من از پدرم نافرماني نكرده ام ولي حق پدرم را نمي توانم ادا كنم . حق مادرم را و حق نمازم را . اينجا مستحق تنبيه هستم . تازه معلم مي گويد : مشق را خوب نوشتي ولي از تو توقع ديگري داشتم . تو حق تقوي را رعايت نكردي . گناه نكرده اي . من اگرآب بخورم و الحمدلله نگويم ، حق را ادا نكرده ام . ما وقتي پنير را در داخل نان مي پيچيم ، پنير ديده نميشود . الان دنيا مثل پنير است ، بلا و امتحان مثل نان است . كسي كه نگاه ميكند اصلا دنيا نمي بيند ، ازدواجش امتحان است ، بدنيا آمدن بچه اش امتحان است ، تحصيل و اشتغالش امتحان است . ابتلا يعني امتحان . همه ي زندگي امتحان است . تشويق و تنبيه آن امتحان است . مگر پيامبراني الهي را خدا تنبيه نكرد ؟ تازه تنبيه كرد كه ببيند در اين امتحان سربلند بيرون مي آيند يا نه ؟ حضرت يونس بخاطر يك ترك اولي ، خدا او را به شكم ماهي فرستاد . و گفت : اگر توبه و استغفار نكرده بود تا روز قيامت در شكم ماهي مي ماند . حضرت آدم چهل سال گريه كرد . حضرت يعقوب چهل سال گريه كرد . تنبيه خدا هم يك امتحان است . خدا ميگويد : در تنبيه هاي بدني كه

ص: 9099

مي گويم حد جاري كنند ، در اين هم هدايت است . در اين هم بركت است . من تكليفم را انجام بدهم و كوتاهي نكنم . بقيه را به او بسپارم . هر چه او بپسندد قشنگ است . لازمه اش هم اين است كه مقام ربوبيت خدا را باور كنيم . ما خالقيت خدا را خوب باور كرده ايم چون من را بوجود آورده است ، رازقيت خدا را هم باور كرده ام چون روزي من را مي دهد ، ستاريت خدا را هم باور كرده ام چون گناهان من را مي پوشاند ، قادريت و علميت خدا را هم باور كرده ام ولي هنوز ربوبيت خدا را باور نكرده ام . يعني مربي بودن خدا را باور نكرده ام . مربي مي خواهد تربيت كند ، نميخواهد تن پرور بار بياورد . تن پروري هم پرورش است و تربيت هم پرورش است . والدين اول پول خرج مي كنند و به بچه ميگويند : بخور و وقتي چاق شد مي گويند : رژيم بگير . اين تن پروري است . حالا اگر از اول گاهي وقتها ميگفتم : نخور ولو اگر بچه اشك مي ريخت و مي خواست ، هر چه مي خواست به او ندهم . خدا مي خواهد من را تربيت كند . قرار نيست كه من هر چه بخواهم به من بدهد . قرار نيست من هر چه بگويم او بگويد چشم . او بر اساس حكمتش به من مي دهد . او مربي است . شما الان به باشگاه ورزشي مي رويد ، هر چه شما بخواهيد كه

ص: 9100

مربي براي شما انجام نمي دهد . به من برنامه مي دهد . فردي پيش امام صادق (ع) آمد و گفت : ذكري به من ياد بده . امام فرمودند : بگو يا مقلب القلوب . او داشت مي رفت و ميگفت : يا مقلب القلوب و الابصار . امام فرمود : چه مي گوييد ؟ براي تو والابصار لازم نيست وگرنه من خودم به تو مي گفتم . گاهي مريض ها به دكتر مي گويند : براي ما فقط آمپول بنويس . اگر قرار است كه دكتر تشخيص بدهد ، تو چرا مي گويي ؟ من خودم را به خدا سپرده ام و مي گويم : تو بهتر از من به من آگاه هستي و قرار است من را امتحان بكني و من را رشد بدهي . خدا از يك بچه يتيم جزيره عربستان خلاصه ي عالم خلقت تربيت كرد . نگار من كه به مكتب نرفت و خط ننوشت . اگر من خودم را به خدا سپرده ام ديگر در مديريت تربيتي خدا فضولي نكنم . آن چيزي كه به من گفت ، حقش را انجام بدهم . تكليف من اين نيست كه فقط گناه نكنم . تكليفم اين است كه حق هر مطلبي را انجام بدهم . امام صادق (ع) فرمودن : اگر يك ليوان آب مي خوري حقش اين نيست كه نصف آنرا دور بريزي . من هنوز حق نعمت ها را انجام نداده ام ، حق رابطه ها را انجام نداده ام ، حق توفيقات را انجام نداده ام . همينكه من را انسان آفريد حقش را انجام ندادم .

ص: 9101

خدايا تشكر مي كنم كه من را خوك نيافريدي ، حيوان نيافريدي ، ما مي خواهيم براي خدا تعيين تكليف بكنيم زيرا مقام ربوبيت خدا را باور نكرده ايم . بعضي ها در ازدواج تعيين تكليف مي كنند و ميگويند : ما توكل مي كنيم ولي همين باشد . بگو خدايا من تلاشم را مي كنم اگر رزق من اين است ، آنرا در سر راه من قرار بده . آيا شما در اين كاري كه مي خواستي كوتاهي نكردي ؟ هزينه ي لازم را براي اين متاع انجام داده اي ؟ آيا در قبلي ها كوتاهي نكرده ام ؟ اگر اينها را هم انجام داده باشم و خدا باز هم مي پيچاند ، مي خواهد من را به اشكالات خودم و به سختي هاي راه و هزينه ها آگاه كند .

89-12-23

سوال – مسير بندگي در عيد نوروز چگونه است ؟

پاسخ – سالروز شهادت حضرت معصومه را به ساحت آقا امام زمان (عج) تسليت عرض مي كنم .

نكته اول اينكه بعضي ها فكر مي كنند كه اگر بخواهند زندگي كنند بايد بندگي را تعطيل كنند . بعضي ها فكر مي كنند كه اگر بخواهند بندگي كنند بايد زندگي را تعطيل كنند . بعضي ها هم هر دو را باهم تعطيل كرده اند . من اعتقاد دارم كه تبديل زندگي به بندگي معنايش تعطيلي هيچ كدام از اينها نيست . معنايش اين است كه قرار است ما در زندگي مان بندگي بكنيم و هر اتفاقي كه مي خواهد در مسير بندگي مان بيفتد ، در جاده ي زندگي است . يعني يا

ص: 9102

حفظ همه ي شئون زندگي مان ، خواب ، خوراك ، ارتباط ، ازدواج ، معاشرت ، غصه مان و در تمام اينها مي خواهيم بندگي را رعايت بكنيم . پس همه يادمان باشد كه اگر گفتيم اين مسئله يا حركت نماد بندگي است ، معنايش تعطيل زندگي نيست . زندگي بايد بر اساس پوشش بندگي انجام بشود . آنجا كه بندگي اقتضا مي كند ، بايد تغييراتي هم در زندگي بدهيم . شايد يكسري امور را تحت الشعاع قرار بدهيم . يعني زندگي مان را با بندگي تنظيم بكنيم . مغز بندگي است و پوسته زندگي است . نكته ي دوم اين است كه بندگي يعني ارتباط با خدا و شراكت با خدا در اداره ي زندگي .در آينده اين شراكت با خدا را بيشتر توضيح خواهم داد . بندگي كه مي گوييم ، در مسير زندكي ما نقاط عطفي دارد يعني اينها شاخص و علامت است . سه نمونه ي آن را اشاره مي كنم . عيد يعني عود و برگشتن به اصل كه همان خداست . ما يكسري مكان ها ، زمانها و حالت ها داريم كه ما را به خدا برمي گرداند . اگر ما در اين سه تا واقعا به خدا برگشتيم ، عيد واقعي ماست . آن مكان هايي كه ما را به خدا برمي گرداند . مثل زيارتگاهها ، مساجد كه هر كس وارد مسجد مي شود ارتباطش با خدا قوي تر مي شود . مي گويند كه در مسجد نشاط معنوي وجود دارد كه براي عيد لازم است . اگر در مسجد اين عود به خدا و

ص: 9103

برگشت به خدا درست انجام شد ، اين راعيد بگيريد . چون واقعا شما به خدا برگشتيد . حتما لازم نيست كه من كج رفته باشم كه حالا برگشته ام يعني من را در مسير خدا حفظ كرده است .چون لازم نيست كه حتما برگردم يعني من را در مسير خدا تثبيت كرده است . گاهي دارم در مسير مي روم و به اصل خودم نگاه مي كنم و گاهي وقتها اشتباه مي كنم و به اصل خودم برمي گردم . مثلا در حرم ها . انسان وقتي در حرم امام حسين (ع) يا حرم امام رضا (ع) مي رود دلها متصل مي شود . امتياز اين حرم ها چيست ؟ اين حرم ها من را به خدا برمي گرداند . در حرم امام رضا (ع) هيچ كس نمي گويد سعادت با ثروت است يا سعادت به قدرت است يا خوشبختي با شهرت است . همه مي گويند سعادت خوشبختي موفقيت به اين است كه مثل امام رضا (ع) خدايي بشويم . پس در اين مكان ها انسان به خدا برمي گردد . اين نقطه ي عطف است . اينها شعائرالله است . و من يعظم شعائرالله فان الله تقوالقلوب . حتي حرم يك امام زاده و حرم شهيدان . الان خيلي از جوانها دل هايشان در مشهد شهداي شلمچه و طلائيه است . مي خواهم بگويم در اين مكان ها هم كه رفتيم ، زندگي تعطيل نمي شود . من در شلمچه و طلائيه مي گويم بچه ها اگر به اينجا آمديد ، معنايش اين نيست كه فقط به سجده برويد و بگوييد بندگي

ص: 9104

يعني سجده . اگر اينجا آمديد برويد و يك گوشه بنشينيد و گريه بكنيد. بايد همان كارهايي را كه مي كردي انجام بدهي مثلا گفتگو مي كردي ، پس بايد گفتگوي شما رنگ الهي بگيرد مثل شهدا . همان غذا خوردن را بايد از شهدا ياد بگيريم و رنگ خدايي بگيرد . حرفهايي كه مي زنمي بايد رنگ خدايي به بگيرد . اين مكان من را ياد خدا مي اندازد . شما جنس زندگي ات را جلاء الهي مي دهي . در قرآن داريم : بهترين ، رنگ رنگ خداست . پس يكسري مكان ها مارا به سمت بندگي سوق مي دهد . بعضيها فكر مي كنند كه در حرم امام رضا (ع) فقط بايد نماز بخوانند . خير در حرم امام رضا (ع) فقط نماز خواندن نيست . در بحث خادم معنوي مي گويند كه در حرم جارو كردن و دستمال كشيدن آن هم قشنگ است . راه رفتن هم بايد رنگ خدايي بگيرد . نگاهها هم بايد رنگ خدايي بگيرد . اين مكان ها نقاط عطفي در مسير زندگي ما است و به ما هشدار مي دهد . اينها پرچم است . اين مكان كه من را برگرداند ( به معناي چسباندن به خدا ) عيد بحساب مي آيد . يكسري زمانها ما را بر مي گرداند . يكسري زمانها ارتباط ما را با خدا تقويت مي كند . ما آخر ماه رمضان عيد فطر داريم . مردم ما سي روز زوه گرفتند و در اين سي روز زندگي شان را هم كردند ، غذا خوردند ، كارهايشان را كردند ولي در اين

ص: 9105

ماه همه مواظب بودند . كاسب مي گويد كه قسم نخور دهان روزه هستي ، مواظب باش گران ندهي روزه هستي ، راننده ها مواظب هستند كه موسيقي حرام گوش ندهند . همه زندگي شان را مي كنند ولي كمي مواظبت بيشتري به حرمت رمضان مي كنند . در و ديوار ماه رمضان من و شما را به سمت خدا مي كشاند . من حتي ديده ام كه در ماه رمضان عقد و ازدواج انجام داده اند . بنظر من يكي از فرصت هاي زيبايي ازدواج ماه مبارك رمضان است . در اين ماه ازدواج بكنيد و اطعام را هم افطار بدهيد ، چه اشكالي دارد ؟ ولي به حرمت رمضان در ازدواج ، در كسب و كار ، در امضاء كردن ها مواظبت بيشتري مي كند . بخاطر يك ماه مواظبت و براي اينكه زندگي من رنگ بندگي بگيرد ، خدا مي گويد كه مي خواهم به تو عيدي بدهم . پس يكسري مكان ها رابطه ي ما را با خدا تقويت مي كند و در روند تبديل زندگي به بندگي نقطه ي عطف است . يكسري اعمال مثل اعمال سخت حج واجب در سختي رمل جمرات ، منا ، عرفات ، طواف ، قربانگاه ، تقصير ، سعي صفا و مروه ، بندگي به نقطه ي عطف مي رسد و جالب اين است كه همه حركات عادي و در مسير زندگي است يعني در منا و عرفات زير چادر مي نشيني و خواب ، خوراك و ارتباطاتت را داري يعني همه چيز داريم . من حتي امر ازدواج را در آنجا ديده ام

ص: 9106

. ولي سعي مي كنيم تمام اينها را رنگ بندگي بزنيم . بعد عيد قربان مي شود . پس عيد قربان ، عيد فطر و عيد غدير . در تمام مسير زندگي تو دنبال راهنما مي گشتي ، ناراحت بودي كه پيامبر خدا دارد از دنيا مي رود و خدا برايت راهنما گذاشت و فهميدي كه براي تبديل زندگي به بندگي بي راهنما نيست و باز اين عيد است . يعني نقطه ي تثبيت ارتباط بين من و شما با خدا . مكان ها و زمان ها نقطه ي تثبيت ارتباط است . در يك هفته مشغول دنيا شدم . در حديث قدسي داريم كه خدا وقتي مي خواهد كسي را تنبيه كند ، او را مشغول به دنيا مي كند كه حتي فرصت نداشته باشد يك ياالله بگويد . يك هفته همه درگير كار دنيا هستيم . يك جمعه را براي ما بعنوان عيد گذاشته اند . اي انساني كه درگير بوده اي و ياد خدا هم بوده اي اما يك روز را گذاشتم كه بيشتر ياد خدا باشي . البته نگفته اند كه جمعه زندگي ات تعطيل بشود ، فقط فعاليت هايت شكل ديگري مي گيرد . روز جمعه به خانه مي آيي ، خودت را تميز مي كني ، به خانوده رسيدگي مي كني وصله ي رحم مي روي ولي همه ي اينها براي تثبيت ارتباط خودت با خداست . خواند دعاي كميل حتي اگر شده دو خط كافي است . يك جمله دعاي ندبه را در قنوت خودم بگويد . اينها عيدبه معناي واقعي است و من را به آغوش خدا

ص: 9107

برمي گرداند . يكي از زمانها غير از عيد قربان ، عيد فطر ، عيد غدير و عيد جمعه ، عيد نوروز است كه اين عيد را دين ما توليد نكرده است ، آنرا امضاء كرده است . در ايران باستان مردم با بهارطبيعت عيد مي گرفتند . دين ما هم تاييد مي كند و آنرا امضاء كرده است و خيلي قشنگ است. بشرط اينكه عيدنوروز مثل جمعه و غدير و قربان بعد از يكسال بندگي باشد. يعني سال 1389 را تو به من توفيق دادي الحمدلله ، تو به من توفيق دادي دوازده ماه در مسير زندگي ، بندگي كرده ام ، حالا كه طبيعت بهار شده است و من هم مي خواهم يك سال جديد را با تو شروع كنم من هم عيد مي گيرم و اشكالي هم ندارد . آداب در عيد نوروز دو دسته است . يك دسته آنهايي كه كاملا مورد تاييد دين است البته با يكسري تبديل مثل صله ي رحم ، ديد و بازديد ، هديه دادن تميز و معطر پوشيدن ، عيادت رفتن ، كينه ها كنار گذاشتن ، مسافرت رفتن و به دل طبيعت رفتن همه ي اينها دستورات اسلام است . اما يكسري خرافات هم دارد. خرافات آن هم جزء ضرر چيز ديگري ندارد . نحس دانستن يعني چه ؟ هر چيزي كه در قالب بندگي خدا نباشد ، آدمي از بندگي خدا دور باشد ، روزي كه من را از بندگي خدا دور كند ، مجلسي كه من را از بندگي خدا دور كند ، معامله و قراردادي كه من را از بندگي خدا

ص: 9108

دور كند ، ازدواجي كه من را از بندگي خدا دور كند نحس است ولي روز نحس نمي شود . اينكه من آتش بازي بكنم و مردم آزاري بكنم و به ديگران ضرري بزنم و ديگران را بترسانم ، اين ها بد است . اين ضررها به خود ما برمي گردد . ان احسنتم احسنتم بانفسكم . اين جهان كوه است و فعل ما ندا . يك داد در اين دنيا بزنيم ، ده بار به خودمان برميگردد.

سوال – در مورد چهارشنبه سوري بعضي ها مي گويند كه يك شب است ، برويم خوش باشيم ،سنت و آيين نياكان مابوده است ، در اين وسط تكليف بندگي ما چه مي شود ؟

پاسخ – نياكان عرب دخترانشان را زنده بگور مي كردند ، حالا بياييد يك شب ما هم اين كار را بكنيم . در جاهليت اگر يك نفر مي خواسته خواستگاري برود براي اينكه قدرت خودش را نشان بدهد بايد يك سر مي آورده است . پس ما هم برويم و يك شب اين كار را بكنيم . اگر گذشتگان ما اشتباهي مي كردند ماهم بايد آن اشتباه را تكرار كنيم ؟ ما عقل داريم و خيلي موارد ميگوييم كه ما بر اساس عقل مان اين كار را نمي كنيم . جوانان تفريح بكنند و انرژي هاي شان را هم بيرون بريزنند ، اشكالي ندارد. به بيابان برويد و اين كار را بكنيد . اما مردم آزاري حرام است . آسيب رساندن به يك پيرمرد و پيرزن يا يك خانم بادار را چه كسي پاسخ مي دهد ؟ اگر چشم و دستي يا

ص: 9109

پايي بسوزد ،چه كسي ميخواهد جواب بدهد ؟ بنظر شما وحشي گري تفريح است ؟ ما انسان است . بعضي از كارهايي كه انجام مي شود نه با انسانيت نه با مسلمان بودن و نه با وجدان ما جور در نمي آيد . تازه منتظر امام زمان (عج) هم هستيم ! عيد نوروز اگر پايان يكسال بندگي و شروع يك سال بندگي در مسير زندگي باشد خيلي زيباست و خيلي چيزهاي قشنگي هم دارد كه دين ما آنرا تاييد كرده است . اگر درعيد بخواهد گناه ، مردم آزاري ، تفاخر، اسراف و تجمل گرايي بيايد ، كدام دين اينها را تاييد مي كند ؟ چيزي كه دين تاييد مي كند اين است كه من بگويم يكسال بندگي كردم ، تو به من توفيق دادي و سجده ي شكر بكنم . آن چيزي كه در هر عيدي آمده است دعا است . بهترين برنامه ي عيد دعا است . حالا كه من به تو نزديك شده ام مي خواهم درخواست هايم را به تو بگويم. شما دوست داريد كه نامه تان از طريق سيستم اداري به دست رهبر برسد يا خودتان مستقيم آنرا بدست ايشان برسانيد ؟ قطعا توسط خودتان . حالا كه شما به خدا نزديك شده ايد خودتان خواسته هايتان را به خدا بگوييد . اللهم ارزقنا توفيق طاعه و بعد المعصيه و صدق النيه ، اللهم نصر الاسلام والمسلمين . يكي از بهترين دعاها كه خيلي هم قشنگ است دعاي تحويل سال است . حول حالنا الي احسن الحال . پس زمان و مكان را گفتيم و حالت توبه و استغفار ما

ص: 9110

را به خدا نزديك مي كند . ان الله يحب التوابين و يحب المتطهرين . يعني وقتي كه من واقعا از گذشته ي خودم پشيمان شدم . توبه توقف نيست . بعضي ها فكر مي كنند كه اگر توبه كردند سر سجاده يك گوشه اي بنشينند و دعا و نماز بخوانند و بعد مي گويند كه چرا خدا حاجت ما را نمي دهد . توبه توقف نيست ، اصلاح حركت است . دوباره به زندگي ات برگرد و همان مسيري را كه اشتباه آمدي درست بيا . توبه دور برگردان است . من در مسير زندگي به پدر و مادرم بدي كرده ام ، حالا توبه كرده ام ، خوب شروع به خوبي مي كنم . فكر مي كنيد فقط با نمازخواندن جبران مي شود ؟ خير. اين طور نيست . من به مدرسه ي خودم بدي كردم و خوب درس نخواندم ، برگرد و درست درس بخوان . من در كار اقتصادي خودم خلاف كردم با استغفار تنها كار درست نمي شود . بايد برگرديم و آن را درست كنيم . مثل اينكه اين ديوار را كج چيده ام و بنشينم گريه كنم ، آيا ديوار خودش راست مي شود ؟ خير . بايد ديوار را خراب كنيم و دوباره آن را بچينيم . وقتي من مسير را اشتباهي رفتم ، خدا به من اجازه ي برگشت مي دهد زيرا اگر اجازه برگشت نمي داد بيچاره بوديم . در دعاي افتتاح داريم : خدايا باب توبه را براي ما باز كرديم و ما از تو تشكر مي كنيم . اين يك حالت براي تثبيت

ص: 9111

بندگي ماست . خدا تا آخرين لحظه ي عمرم اين دوربرگردان را براي من گذاشته است . تمام مسير زندگي من خراب بوده است . در لحظه ي آخر نيت جبران مي كنم . حُر صبح توبه كرد و ظهر شهيد شد . وهب امروز توبه كرد و چند روز بعد شهيد شد . صدق نيت مهم است . همين كه نيت من اين است كه اگر به همسر، پدر و مادر و خودم بدي كردم مي خواهم جبران كنم . اگر در شغل و به دوستانم بدي كردم جبران كنم . پس اينهها زمان ها ، مكان ها و حالت هايي هستند كه بندگي ما را تثبيت مي كند و معناي هيچ كدام از آنها توقف نيست . نه در آن مكان و نه در آن زمان و نه در آن حالت ، اجازه ي توقف دارم و هيچ كدام از آنها هم تعطيل كردن زندگي نيست . بندگي يعني اصلاح زندگي .

سوال – هر قومي عيدي دارند مثلا مسيحي ها در كريسمس عيد مي گيرند . در مورد اين عيدها توضيح بدهيد .

پاسخ – در سوره ي طه سوره 59 مي فرمايد: اين روزهايي كه بعضي از اقوام بعنوان عيد اعلام مي كنند عيد واقعي نيست ، يوم الزينت يعني عيد خوشي و زيبايي است . مردم ايران هم عيد نوروز را اين جور عيدي در ذهنشان است . اگر بخواهيم با نوروز بندگي بكنيم ، بايد نوروز را به محضر قرآن ببريم و بگوييم كه يوم الزينت ما را به روز عيد واقعي تبديل كنيد . اينكه فقط مردم خوش

ص: 9112

بپوشند و خوش باشند حتي با گناه ، مردم آزاري ، اسراف و به جان هم انداختن دو تا انسان تا ما كيف كنيم ، اين نه در مكتب ما و نه در وجدان فطرت ما نيست . اگر عيد نوروز به دين عرضه نشود و تبديل به مسير بندگي نشود مي شود يوم الزينت . كساني كه از عيد نوروز به معناي واقعي عيد استفاده مي كنند ، مي توانند از صله ي رحم عيدي دادن خوش پوشيدن گره گشايي آن استفاده كنند . همه ي اينها مي تواند ما را به مسير بندگي ببرد . پس تعريف و حكم نورو ز را از دين بگيريم ، تسليم اين حكم بشويم ، فكر بكنيم عمل بكنيم تحمل بكنيم توكل توسل هم داشته باشيم .اينها ما را به نقطه ي بندگي مي رساند . پس بعد از توبه ، مكان ها و زمان ها ، حالت ديگري هم ما را به خدا نزديك مي كند و آن خادميت است . به ديگران خدمت كنيم . از پيامبر پرسيدند بهترين انسانها چه كساني هستند فرمودند : انسانهايي كه خدمتگزاري شان بيشتر است . ما هم قرار گذاشته ايم كه خادم معنوي امام رضا (ع) بشويم . امروز خادم حضرت معصومه خواهر بزرگوار امام رضا (ع) وهمه ي ائمه بشويم . اصلا نوكر خدا بشويم بنده ي خدا بشويم . خادميت يعني اينكه اين وجود براي ديگران نفع داشته باشد . حالا اين كلام ، نگاه ، دست و پول گره گشا باشد و در عيد نوروز اين حالات مي تواند اتفاق بيفتد . يك ميهماني راه

ص: 9113

بيندازيم و كدورتها را برطرف كنيم . مي دانيم يكياز اقوام گره مالي دارد به بهانه ي عيدي مي توانيم گره او را باز كنيم . به بهانه ي عيدي به عيادت يك بيمار برويم . به بهانه ي عيدي يك نصيحت كنيم . پس در حالت شد توبه و خدمت .

سوال – سوره ي اعراف آيات 156-159 را توضيح دهيد .

پاسخ – به آيه دوم اين صفحه اشاره مي كنم . عيد يعني برگشت به آغوش خدا زيرا ما از آغوش خدا جدا شده ايم ، فطرت الله التي فطرالناس عليها ، نه بصورت فيزيك بلكه بصورت معنا و نفخت فيه من روحي ، ما يك ليوان آب هستيم كه از خدا جدا شده ايم . در عيد نوروز همه چيز را تميز مي كنند . اگر اين آب مي خواهد طعم و بويش عوض نشود ، بايد ارتباط خودش را با چشمه حفظ كند. خدا براي حفظ ارتباط بين من و شما و همه ي عالم با خدا ، وسيله اي بنام پيامبر و قرآن گذاشته است . بالاترين لطفي كه خدا مي تواند به من بكند كه رنگ و بوي من عوض نشود ، جدا نشدن از قرآن و عترت است . وقتي من عوض نشدم به درد ديگران مي خورم و مي توانم خادم ديگران باشم . اين راه عيد نگه داشتن دائمي خودمان است يعني ما مي خواهيم از خدا جدا نشويم و دائما به خدا برگرديم و اين معنايش اين نيست كه زندگي را تعطيل كنم بلكه در هر نقطه اي از زندگي مي خواهم از آغوش

ص: 9114

خدا جدا نشوم . راهش تبعيت كردن از پيامبر و عترت است .

سوال – در مورد بحث راهيان نور و الگو پذيري جوانان از كساني كه مردانه ايستادند و جنگيدند، سوال كرده اند كه شما بچه هاي جبهه و جنگ را زياد به رخ ما مي كشيد و به ما مي گوييد كه از آنها الگو بگيريد . شما از جوانان هجده ساله مي گوييد اما من فكر مي كنم كه شما تكليف خيلي سختي را از ما مي خواهيد . من مطمئن هستم كساني كه ما امروز به زيارت قبورشان مي رويم اگر الان بودند ، بسياري از آلودگي هايي كه جوانان امروز گرفتار آن هستند ، آنها هم گرفتارش مي شدند . من از شما توقع دارم كه شرايط امروز جوانان را درك كنيد . راهنمايي بفرماييد .

پاسخ – اينكه من از شهدا مي گويم معنايش اين نيست كه جوانان امروز ما از آنها پايين تر هستند . من اعتقاد دارم كه همزمان كه همه چيز پيشرفت مي كند و زمان جلو مي رود ، اتصال با خدا هم پيشرفت مي كند . نوع بندگي هم پيشرفت مي كند . من يقين دارم كه جوانان امروز ما، اگر معركه اي مثل آن روز پيش بيايد از آن جوانان كمتر عمل نخواهند كرد . اين را قبول دارم و اين يك شعار نيست . چون من ديده ام . الان در راهيان نور آن قصه ي يك ماكت است و ما داريم آنرا مي بينيم . از آن طرف حرف اين جوان را قبول دارم . من بازمانده ي آن زمان هستم

ص: 9115

و خيلي از بازمانده هاي آن موقع در امتحان بعد از جنگ مردود شدند . البته تعدادشان كم بود . م مي گوييم خوش به حال شهدا كه مهر عاقبت بخيري پاي پرونده شان خورد . من از آن دارو فروش هايي هستم كه خودم بيمار هستم . من خودم جامانده هستم . زبان حال من و امثال من اين بيت شعر است : رفتم كه خار از پا كشم محمل زچشمم دور شد ، يك لحظه من غافل شدم صدساله راهم دور شد . من دارو فروش بيمار و من راهنماي جامانده هستم . من مي خواهم به جوانان بگويم كه نقطه ي قشنگ جوان ديروز چه بود . نقطه ي قشنگ جوان ديروز اين بود كه عيب خودش را پيدا كرد . فهميد كه اگر خودش را به غير از خدا و زندگي اش را به غيز از خدا بفروشد ، سرمايه هايش را به غير از خدا بفروشد ، ضرر كرده است . پس فهميد بهترين مشتري سرمايه هاي او خداست . ان الله شتري . به چه خريد ؟ به جاودانگي و شفاعت و خيلي از نعمت هايي كه خدا به ما داده است ،عند ربهم يرزقون . امروز جنگ نيست ولي آيا نمي تواني تحصيل خودت را با خدا معامله كني؟ آيا نمي تواند كاسبي و نيت خودش را الهي بكند ؟ بله . مي تواند . پس امتياز او به اين بود كه مشتري خودش را پيدا كرد و امتياز بعدي او اين بودي كه زمان معامله را هم پيدا كرد . بهترين زمان معامله جواني است . مكانش

ص: 9116

را هم پيدا كرد ، نقطه اي كه او را به خدا متصل كرد و از وابستگي دنيا دور بود . پس من مشتري خودم را پيدا كنم حتي اگر جوان ورزشكار، طلبه ، دانشجو هستم .پس مشتري خودت يعني خدا را پيدا كن . خند هايت را هم با خدا معامله كن . زمانش يعني جواني را پيدا كن . مكانش را هم پيدا كن يعني جايي كه تعلقات دنيا تو را كمتر اسير كند .

89-12-17

بي تو اينجا همه در حبس ابد تبعيدند سالها هجري و شمسي همه بي خورشيدند ، سير تقويم جلالي به جمال تو خوش است فصل ها همه با فاصله ات سنجيدند ، تو بيايي همه ي ساعتها و ثانيه ها از همين روز همين لحظه همين دم عيدند .

سوال – شما فرموديد كه بندگي يعني شراكت با خداوند متعال در زندگي . اگر انسان در زندگي شريك خوبي داشته باشد پشتش گرم است . اين مطلب را بيشتر توضيح دهيد .

پاسخ – براي شما آرزوي روزي بدون گناه را دارم و فرمودند :هر روزي كه در آن گناه نباشد عيد است . اشاره كرديم كه بندگي يعني شراكت با خدا در اداره ي زنگي . بعضي ها گفته اند كه خدا شريك ندارد . گفتم اين شراكت ما با خداست نه خدا با ما . او لاشريك له است . چون نيازي به ما ندارد . او وجودش الله الصمد و بي نياز است . خلق الانسان ضعيفا، من ضعيف هستم . خلق الانسان عجولا ، من عجول هستم . خلق الانسان حلوعا ،

ص: 9117

من طمع دارم . شتاب و آرزو دارم . انسان در سختي آفريده شد ، پس در سختي هم هستم . تمام اين ويژگي هاي انسان از ديدگاه قرآن نشان مي دهد كه انسان فقير است ، انتم الفقراء ، مولا يا مولا انت الغني و ان الفقير . اگر من فقير و ضعيف هستم و نياز به كمك دارم و در اداره ي زندگي مي ترسم بارم را تنهايي بردارم . مثل الان كه در بحث ازدواج مي گويند كه ما از پس خودمان هم برنمي آييم ، چطور يك نفر ديگر را بدبخت بكنيم ؟ بعضي ها ازدواج كرده اند و اولاد ندارند و صاحب اولاد شدن شان را به تاخير مي اندازند . مي گوييم چرا اين كار را نمي كنيد در حاليكه خدا فرموده نحن نرزقكم و اياكم . مي گوييد كه ما چطور نان يك نفر ديگر را بدهيم . ببينيد آنها بيشتر ترس دارند . يك اداره ، سازمان و شركتي مي گويد كه من شما را كمك مي كنم . كميته ي حضرت امام مي گويد كه ما به مستضعفان كمك مي كنيم . مجموعه ي بهزيستي مي گويد كه ما به ناتوان ها از لحاظ جسمي كمك مي كنيم . شركت بيمه مي گويد كه ما به بازنشستگان كمك مي كنيم .هر مجموعه اي مي گويد كه ما مجموعه اي را كمك مي كنيم . كداميك از آنها توانايي هايشان بي نهايت است ؟ هيچ كدام . لذا وقتي درآمد مملكت كم مي شود رسيدگي آنها هم به همان اندازه كم مي شود . مي گويند كه

ص: 9118

بودجه ي ما نرسيده ، خوب چه مي خواهيم بگوييم ؟ پس من در اداره ي زندگي نيازمند و فقير هستم . چه كسي قشنگ تر از خدا ؟ هم در رحمتش از مادر مهربانتر است و هم در قدرتش الا كل شي قدير است و بر هر چيزي قادر است و حكيم و مربي هم هست . بعضي ها مي گويند كه ما بنده ي خدا شديم ولي هر چه خواستيم به ما نداد . ما راجع به پيامبر مي گوييم هر چه خوبان دارند تو همه يكجا داري . در مورد خدا مي گوييم آنچه همه خوبان دارند از تو دارند . تو منبع خوبي هستي ، من را با خودت شريك قرار بده و من خدا را با خودم در برداشتن بار ازدواج ، تحصيل و اشتغال شريك قرار بدهم . شرطش اين است كه هر چه خدا مي گويد به آن اعتماد كنيم و بگوييم : چشم . بعضي ها مي گويند بندگي تعطيل عقد نيست . اتفاقا بندگي نهايت رشد عقل است . تو با همين عقل خودت دنبال كمك يك فرد پولدار ، آبرودار ، اسم و رسم دار و زور دار مي گردي ، با اين عقلت سراغ منبع آنها برو . وقتي سرچشمه بروي ، مي گوييد : همه بياييد من چشمه را پيدا كردم . پس سراغ سرچشمه ي رحمت برو . با سرچشمه ي رحمت قرار ببند . حديث قدسي داريم : كن لي اكن لك ، اي كوچولو تو با همان كوچكي خودت براي من كار كن . تو براي من درست كار كن

ص: 9119

، آن جوري كه من مي گويم . بعضي ها انسانها مي گويند : خدايا وقتي تو مي گويي ، يك كمي هم من بگويم . پس هر چه كه خدا مي گويد آن را ا نجام بدهيم . الاسلام هو تسليم . اين اتفاق وقتي مي افتد كه من به او اعتماد داشته باشم . وقتي باور كنم كه او بد من را نمي خواهد ، من را براي نياز خودش خلق نكرده ، من را براي اقتضاي قدرت و كمال خودم خلق كرده است . حتي خواسته از من خليفه و مثل خودش درست كند . در حديث قدسي داريم كه مي فرمايد : اي بنده ، من يك قدرتي دارم كه به هر چه بگويم باش مي شود . پس تو هم مي خواهي اين جوري باشي ، بندگي بكن . من يك قدرتي دارم كه جاودانه هستم، تو هم مي خواهي جاودانه بشوي ، بندگي بكن . ما مي خواهيم با خدا شورايي اداره بكنيم و اين نمي شود ،افوض امري الي الله . در هيچ موضوعي وارد نشوم مگر اينكه تعريف آن موضوع را از خدا بگيرم .اول دنبال تعريف معرفت ديني بروم و بعد دنبال سوال حكمش بروم ، موضوع و حكم را از خدا بپرسم پذيرش كنم . الان نزديك عيد است . انشاءالله كه اين عيد برهمه مبارك باشد . انشاء الله سال ديگر سال ظهور آقا باشد . عيد يعني چه ؟ يعني روزي كه در آن گناه نكني . ما عيد را آلوده به گناه مي كنيم . پس تعريف اين موضوع را از خدا

ص: 9120

نگرفتم . مثلا در مجلسي كه زن و مرد قاطي بود ، مي گفتيم و مي خنديديم ، خدايا نماز هم خوانديم و بعد دعا هم كرديم . تو نمازت را خوانده اي ولي يك قطعه از پازل دين را خودت چيده اي . نرفتي از خدا بپرسي كه ما مي خواهيم ميهماني برويم . صله ي رحم دستور اسلام است ولي صله ي رحم را بايد از خدا بپرسيم . موضوع و حكم را از خدا بپرسيم و بعد هر چه خدا گفت بگوييم : چشم . بعد بر اساس فرمولي كه گفتند تفكر و تلاش بكن و سختي هاي آن را هم تحمل كن . ما مي گوييم كه اگر قرار است بندگي كنيم ، خدا يك رختخواب براي ما پهن بكند و براي ما آسايشگاه درست كن . بندگي يعني رشد . بندگي يعني اي انسان خاكي من مي خواهم تو را در مسير بندگي بگذارم تا بالا و بالا بيايي ، ثم دنا فتدلا فكان قاب ... اين همه پرواز مي خواهي با ناز پيش بيايد ؟ اگر قرار باشد كه اين همه پرواز كني بايد هزينه ي آن را هم بدهي ، هزينه يعني تحمل سختي ها . اين كار سخت است ولي نشدني است . نابرده رنج گنج ميسر نمي شود . بالاخره گنج مي خواهيم يا نمي خواهيم ؟ اين سختي كه ما تحمل مي كنيم به ما رشد نمي دهد ولي سختي كه در مسير بندگي باشد به ما رشد مي دهد . بعضي ها در مسير معصيت هم سختي مي كشند . مثلا مي خواهند نوشيدني

ص: 9121

حرام گير بياورند چقدر بايد سختي بكشند. اين سختي ملاك نيست و به من رشد نمي دهد . بندگي يعني شركت با خدا . ما مي خواهيم فقط در برداشت از دخل با خدا شريك باشيم . خدا دست به دخل مغازه ي ما نزند ولي ما هرچه مي خواهيم برداريم . خير ما بايد در كار هم به خدا كمك كنيم . پس تعريف موضوع را از خدا بگيريم ، حكم را از خدا بگيريم ، تسليم هم بشويم ، در اين موضوع تفكر هم بكنيم . يكي از بزرگترين اشكالاتي كه درما هست اين است كه نرفته ايم فلسفه ي بندگي را بپرسيم . تازه گاهي اعتراض هم مي كنيم كه چرا از ما نپرسيد كه ما را خلق كردي . اصلا به فرض تو را براي هيچي خلق نكرده باشد ، آيا اين مسير بدي است كه مي خواهد از هيچ تو را بالا برساند ، ازخاك مي خواهد تو را به افلاك برساند ، بد است ؟ نوجوان 17 ساله بهنام محمدي گل سرسبد جوانهاي خرمشهر ، خودش را همنشين انبياء و اولياء كرد . اين كار اعتراض دارد ؟ او در زندگي اش فقط شراكت با خدا كرد. پس شركت با خدا فقط در برداشت ها نيست ، دركاشت و داشت هم هست . شراكت با خدا در كاشت ، داشت و برداشت است .

سوال – پس اگر ما خدا را در زندگي شريك خودمان قرار داديم نبايد منتظر آسايش در زندگي باشيم ؟

پاسخ – به هدف آسايش عمل نكنيم . به هدف آرامش عمل كنيم . آيا

ص: 9122

كسي در سالن امتحان تختخواب مي برد ؟ درسالن امتحان ميز ناهارخوري مي برد ؟ بفرض بخواهند در سالن امتحان هم چيزي بخورند يك ساندويج كوچك مي خورند و اگر بخواهد چرتي هم بزند ، سرش را روي ميز مي گذارد و ده دقيقه اي هم چرت مي زند . دنيا سالن امتحان است . بعضي ها مي گويند كه ما بندگي كرديم ولي خوشي در زندگي مان نديدم . مي گويم : مگر زندگي تان تمام شده است ؟ مي گويند كه بله دارد تمام مي شود . مي گويم كه اين سانس اول است و نسبت به بقيه اش هم خيلي كوچك است . تا نگاه مان را به حيات درست نكنيم نمي توانيم مزه ي بندگي را معنا بكنيم . اين نگرش ما صحيح نيست و ما همه حيات مان را در اين دنيا مي بينيم و بعد مي گوييم كه آنهايي كه نماز نخواندند ،عبادت نكردند ، دارند خوش مي گذرانند و ما كه عبادت كرديم و خيرات كرديم، داريم همه ي سختي ها را مي كشيم و هرچه هم مي گوييم تو به حرف ما گوش نمي كني . همه ي قصه مانده است .اينجا فقط براي امتحان است و بقيه آن طرف است . بعضي افراد در ساعت امتحان بازي مي كنند ، آيا اين درست است ؟ اي مردم براي آنهايي كه در ساعت امتحان دارند بازي مي كنند دعا كنيد . خدايا اينها ار از خواب بيدار كن . اينجا ساعت امتحان است ساعت بازيگوشي نيست . بعضي ها بازي هايشان اين شده است : اعلموا حيات

ص: 9123

الدنيا لعب لهو زينت وتفاخر بينكم . بعضي ها بازي بچه گانه و نوجواني دارند ، بازي جواني و ميانسالي دارند . از مغازه ي گران چيزي مي خرند كه پُر بدهند . همه ي قيمت ها را طوري چك مي كند كه بتواند پُز بدهد . اين بازي است . اينجا امتحان است و تو داري در سالن امتحان بازي گوشي مي كني . داريد توپ بازي مي كنيد . و تكاثر في الاموال و الاولاد . بعضي ها پير هم شده اند ولي هنوز دارند بازي مي كنند . اگر خدا بچه ي خوب داده است امتحان است و اگر بچه ي ناقص هم داده امتحان است . اين شريك ما مي گويد كه تو نصف امتحان را حواب بده ، من خودم بقيه را پُر مي كنم . بعضي ها در كوچه هاي بن بست مي دوند . خدا براي ما شاهراه گذاشته است . انا هدينا السبيل . تو شاكر باش ببين چه مي شود ؟ ولي وقتي ناسپاس مي شوم ، همه اش نق مي زنم و زياده مي خواهم و به خدايي او اعتراض مي كنم ، خدا مي گويد كه من خدايي را بلد هستم ، تو بندگي بكن . تو توكل كن و تفويض داشته باش به من تكيه كن از واسطه ها استفاده كن بنام توسل ، تازه اگر سهم شراكتت را هم خوب انجام دادي ، باز استغفار كن . بگو معلوم نيست كه من در برابر تو درست كار كرده باشم و من كم هستم و كم گذاشته ام . من يك قطره هستم

ص: 9124

و تو يك اقيانوس هستي. تازه من بگويم كه چرا حق قطره را نمي دهي ؟ همه چيز را خدا به تو مي دهد ، استغفار كن كه به اقيانوس گفته اي من هستم. همين كه گفتن هستم براي خدا استغفار كن ولي من گردن كلفتي هم مي كنم و مي گويم كه چرا تو سهم خودت را انجام نمي دهي .

سوال – شما مي گوييد به هدف آسايش نبايد خدا را شريك اداره ي زندگي قرار داد آيا شما آرامش آن را تضمين مي كنيد ؟

پاسخ – وقتي من در امتحان بدانم كه بهترين مربي خصوصي من بالاي سر من ايستاده است ان الله يدافع علي الذين آمنوا . و اگر سوالي را كم بياورم به من كمك مي كند ، از اين آرامش قشنگ تر هم هست ؟ دوست دارم كه يكي كنارم به من كمك كند يا بساط خورد و خوراك بياورد ؟ در جلسه ي امتحان هركس بساط خورد و خوراك جلو بياورد مي خواهد من را خواب كند و هركس بستر خواب براي من بياورد دارد با من دشمني مي كند . در امتحان من فقط بايد هوشيار باشم . و هر وقت شيطان نزديك من آمد حواسم جمع باشد و متذكر بشوم .

سوال – ما يك خانواده ي پنج نفري با سه دختر هستيم . پردم كه قبلا كارگر بوده ، الان بعلت بيكاري به حمل لباس هاي خارجي كه قاچاق محسوب مي شود روي آورده است . با اينكه درآمد آن ناچيز است ولي من فكر مي كنم كه درآمد آن حلال نيست . من

ص: 9125

و خواهرهايم با كمك مادرم منجوق دوزي مي كنيم ولي اجاره خانه مان را هم به سختي پرداخت مي كنيم . پدرم هيچ كار و حرفه اي را بلد نيست . حتي رانندگي هم بلد نيست و من از اين بابت خيلي ناراحت هستم . لطفا در مسير بندگي من را راهنمايي بكنيد.

پاسخ – وضعيت ايشان را از چند نظر بررسي بكنيم . يكي اينكه ما در مسير بندگي بن بست نداريم . همه ي كوچه ها باز است . من صورت مسئله ي اين خانواده ي محترم را تشبيه مي كنم به كسي كه در بيابان گير كرده است ، اين وضعيت شبه ناك است . من صريحا نمي گويم حرام است . يك نفر با وضعيت بدتر از اين در بيايان گير كرده اند و دارند از گرسنگي مي ميرند . يك گوسفند مرده اي آنجا افتاده است ، گوشت مرده خوردن حرام است ولي براي اينها حلال مي شود چون بايد از مرگ نجات پيدا كنند . بندگي معنايش همين است . قرار نيست كه من بگويم چه حرام است و چه حلال است ، قرار است از خدا بپرسم چه حرام است و چه حلال است . در آن موقعيت گوشت مرده بر آن خانواده اي كه دارند از گرسنگي مي ميرند وچاره ي ديگري ندارند حلال است . البته هيچكس گوشت مرده را با اشتها نمي خورد بلكه در حد ضرورت مي خورد . من يقين دارم اين خانواده با اين دقت از اين ممر درآمد شبه ناك پدر ، در حد ضرورت استفاده مي كنند . همين كه

ص: 9126

دارند تلاش مي كنند و اميدوارهستيم كه تلاش هاي شان را درست انجام بدهند . گاهي دارم تلاش مي كنم ولي اگر همين وقت و همين استعداد را در مسير ديگري بگذارم ثمره ي بيشتري دارد . پس تكليف اين خانواده اين است كه اولا از اين رزق شبه ناك با اشتهاء نخورند . ثانيا دائما فكر كنند با همين توان راه ديگري هم وجود دارد كه مستغني بشوند و براي اين كار تلاش بكنند . ثالثا اين خانواده دارند در فضا زندگي مي كنند ؟ همسايه ندارند ؟ اقوام ندارند ؟ اقوام آنها مسلمان نيستند ؟ آنها كجا هستند ؟ آيا آنها بندگي شان را دارند انجام مي دهند ؟ ما كه داريم مي بينيم روز به روز زيارت هاي مستحبي زياد مي شود . آيا يكي نيست كه فكر بكند كه من بيايم به جاي يك زيارت مستحبي ، مقداري عيدي براي آنها ببرم . اينها كه در جزيره زندگي نمي كنند ؟ اطرافيان آنها نمي توانند ده درصد از خريد عيدشان را به آنها اختصاص بدهند و به آنها كمك كنند . فقط اينها نيستند كه دارنند با فقر امتحان مي شوند ، اطرافيان هم امتحان مي شوند . اينها صبر بكنند و براي راههاي بهتر تلاش بكنند ( فكر كنند كه منجوق دوزي درآمدش بهتر است يا گلدوزي ) و دعا هم بكنند . شايد بيشتر از اين تكليف نداشته باشند . همين شراكت با خداست . از خدا فرج بخواهند . در شرايط خاص درآمد شبه ناك و حرام مي توانيد به رساله ي مرجع تقليد خودتان نگاه كنيد كه

ص: 9127

در بعضي موارد خاص اجازه داده شده است . مثلا ربا كه حرام است ، يك وقت شما از من يك ميليون تومان مي خواهي و به من فشار مي آوري و يك نفر به من مي گويد كه من به تو يك ميليون تومان مي دهم ولي سودش ماهي بيست هزار تومان به من بده ، در اينجا حرمت نزول دادن از بين مي رود زيرا من هيچ چاره ي ديگري ندارم . البته فردي كه از من نزول مي گيرد ، اين پول برايش حرام است . اينجا نزول يك طرفه حرام است . نزول هميشه دو طرفه حرام است . گاهي براي رشوه هم همين طور است . هم رشوه دهنده و هم رشوه گيرنده كار حرامي انجام مي دهند ولي يك وقت فردي دارد حقش از بين مي رود يعني اين حق مسلم او است ( به فتواي علما) چاره اي ندارد جز اينكه اين حق مسلم را بگيرد . الان در معاملات خارجي اين جوري است . در مورد خاص رشوه حلال مي شود . و حتما بايد از مرجع نقليد خودشان بپرسند .

سوال – سوره اعراف آيات 96-104 را توضيح دهيد .

پاسخ – آيه 89 اولين آيين نامه ي بندگي را مي گويد . ما اگر بخواهيم در زندگي موفق باشيم سه تا ويژگي لازم داريم . يكي اينكه انگيزه براي زندگي كردن داشته باشيم. ديگر اينكه برنامه داشته باشيم و ديگر اين كه امكانات داشته باشيم . از اين سه تا عنصر دوتاي آن ساده است و آن مال تو و من راه كار آن را

ص: 9128

به تو مي گويم. تو انگيزه ات را براساس ايمان قراربده و براي خدا كاركن . خنده ، گريه ، ميهماني رفتن و هديه دادنت براي خدا باشد و وقتي كارت براي خدا شد ، ديگر منت نمي گذاري و تحقير نمي كني . حتي ساده ترين كارهاي روزمره را براي خدا انجام بده . نومكم فيه عباد . حتي خواب در ماه مبارك براي خدا عبادت است . پس بيا انگيزه ات را الهي بكن . ظاهرا ساده بنظر مي رسد . و براي زندگي ات يك برنامه هم لازم داري و برنامه ات را بر اساس تقوا بريز. تقوا يعني رعايت حدود الهي . همه ي امور ما حد دارد . اگر انگيزه ات را الهي كردي و برنامه ات را هم براساس دين و چارچوب الهي چيندي ، لفتحنا بركات السموات و الارض . من انبار مهمات و پشتبان تو مي شوم . تداركاتي كه خدا مي دهد يك قطره اش در دنياست كه آن ظرفيت توست ، الم نشرح لك صدرك . به تو ظرفيت مي دهم كه حيتات خودت را جاودانه ببيني و بگويي حالا كه اينجا مسافرخانه است و قرار است كه آخرت خانه ي اصلي من بشود ، خدايا همه ي آسايش من را در خانه ي اصلي خودم بده . دنباله ي آيه مي گويد كه شما دروغگو هستيد و اين ساختار را تكذيب مي كنيد . به آنچه كه عمل مي كنيد خودتان گرفتار مي شويد . پس قبول بكنيم خيلي از گرفتارهاي ما بما كسبت ايديهم است . خيلي ها اگر در زندگي فقر پيدا

ص: 9129

مي كنند بخاطر بي تدبيري ها و گناهان و روش هاي غلط خودشان است . اگر بچه هاي ما ندارند مشكل دار مي شوند بخشي از آن بخاطر خودمان است . ببينيم با انگيزه الهي ، برنامه ي ديني و امكانات الهي موفق مي شويم يا نه .

سوال – من و همسرم در طرح خادمين حرم امام رضا (ع) شركت كرده ايم به اميد اينكه خدمتي كه به دوستداران حضرتش مي كنيم ، او ما را بطلبد . چند سالي است كه حسرت يك زيارت بر دل خانواده ي ما مانده است . خرج و مخارج زندگي و خرج تحصيل بچه ها فرصت پس انداز كردن را از ما گرفته است . شما براي ما و همه ي مشتاقان آن حضرت دعا كنيد .

پاسخ – زيباترين مصداق زيارت امام رضا (ع) اين است كه من پاي ضريح امام بنشينم ولي گرچه دوري به ياد تو سخن مي گوييم بُعد منزل نبود در سفر روحاني . در روزهاي چهارشنبه كه متعلق به امام رضا (ع) است ، با خانواده شان رو به حرم امام رضا (ع) بنشينند و يك سلام مختصر به امام بدهند . حتي يك چايي در خانواده ي خودشان بدهند و بگويند كه ما مجلس امام رضا (ع) برقرار كرده ايم و اين هم چاي روضه . با اين قصه دلشان به نورانيت حرم امام رضا (ع) نوراني مي شود . ديگر اينكه كساني كه ده ها بار به زيارت مستحبي رفته اند ، چقدر خوب است كه سه روز كمتر بمانند و هزينه اش را با احترام و بدون تحقير

ص: 9130

به اين افراد بدهند و بگويند كه ما در حرم امام رضا (ع) نذر كرده ايم كه هزينه ي سفر شما را به شما تقديم بكنيم و ما با امام رضا (ع) معامله كرده ايم . ديگر اينكه من به مشهدي ها مي خواهم بگويم كه چه اشكالي دارد كه بجاي تمام كساني كه دوست دارند امام رضا (ع) را زيارت كنند ، زيارت كنند و نائب الزياره آنها باشند . من هر وقت وارد حرم مي شوم مي گويم به نيابت از امام زمان ، انبياء ، اولياء ، شهدا ، آنچه از شرق عالم تا غرب عالم بر ولاء اين خانواده بوده اند و دوستدار اين خانواده هستند چه از دنيا رفته اند و چه زنده هستند ، نيابت مي كنيم و ثواب همه را هم به ما مي دهند . ما بعضي مواقع ثواب را مثل پله ي هندوانه مي بينيم كه مي گوييم اگر به كسي پخش كنيم به ما چيزي نمي رسد ، در حاليكه اين جوري نيست . اگر نگاه معنوي بكني اينها حل مي شود . خدايا به آبروي امام رضا (ع) به ما توفيق فهم خادمي معنوي وحركت با عزم در اين مسير بدون منت و با شأن امام رضا (ع) خالصانه عنايت بفرما . شادي ساده ترين خدمت اين باشد كه براي همه كساني كه دوستدار امام رضا (ع) هستند دعا كنيم چه كساني كه مشكل دارند و چه كساني كه مشكل ندارند .

89-12-10

سوال – من جواني 22 ساله هستم و خانواده ي خوبي دارم ولي پدرم فكر مي كند كه براي هر چيزي

ص: 9131

بايد از او اجازه بگيرم و فكر مي كند كه همه ي كارها و حرفهايش درست است ولي من دلم نمي آيد كه او را ناراحت كنم. تكليف من چيست ؟

پاسخ – مشكل همه ي ما مشكل نگرشي ماست . تا موقعي كه جايگاه حرفهاي بزرگترها را در زندگي خودم دخالت ببينم ، از آن فرار مي كنم . فرزند از پدر ، عروس و داماد از پدر زن و مادر زن و پدر شوهر و مادرشوهر فرار مي كنند و حتي از خواهر شوهر و برادر شوهر فرار مي كنند . بعضي ها حتي از نصيحت هم فرار مي كنند و مي گويند كه اگر مي خواهي نصيحت كني ... يعني مي خواهي دخالت بكني . پس تا موقعي كه واقعا نگاه و نگرش من دخالت باشد ، نميتوانم آن را پذيرش كنم . اين عزيز مي گويد كه پدرم خودش را عقل كل مي داند ودوست دارد كه هرچه مي گويد من به حرف او گوش كنم. اين جوان قطعا فرار مي كند و به حرفهاي پدرش گوش نمي كند . نگاهش منفي مي شود و چون ميخواهد در محيط خانه هم زندگي كند اذيت مي شود . اين انرژي منفي كه به خودش وارد مي شود به ديگران منتقل مي كند و فضاي خانه را هم متشنج مي كند . ولي اگر اين جوري فكر كند كه بگويد خدا به من لطف كرده و يك عقل داده و گفته كه يك فرصت زندگي به تو ميدهم نه دو تا فرصت . دو تا فرصت به ما نداده كه با يكي تجربه

ص: 9132

كسب كنيم و با يكي زندگي كنيم . و اين آقا پسر قبول دارد كه تجربه ايشان از خودش بيشتر است ، اشراق ،عمق ،نگاه ،وسعت ديدش بيشتر است .چون پدرش است . و از طرفي هم باور كند كه پدر مهربان است و بد بچه اش را نمي خواهد شايد بد و خوب را خيلي خوب تشخيص ندهد چون معصوم نيست ولي هيچوقت پدر بد بچه اش را نمي خواهد . پس ايشان با ميل پيش پدر برود و او از پدرش بخواهد كه مثلا ما مي خواهيم با دوستان مان يك سفر تفريحي برويم آيا شما نظر خاصي نداريد ؟ من مي خواهم اين رشته را انتخاب بكنم شما نظر خاصي نداريد ؟ كسي كه پدر است بايد بداند كه مشاور قرار نيست كه هرچه گفت ، طرف آن را عمل بكند . مشاور قرار است كه چشم او را باز كند . پدر بهترين مشاور ، معلم ورفيق است. انسان از بهترين مشاور ، معلم و رفيق فرار مي كند ؟ و انسان از بهترين دلسوز فرار مي كند ؟ ما به بچه ها مي گوييم كه شما پاره ي تن پدر و مادر هستيد ولي پدر و مادر پاره ي تن شما نيستند . من از اين جوان و جوانان ديگر تقاضا مي كنم كه نگاه ديني بكنند . و از آن طرف به پدرها و مادرها مي گويم كه ما از خدا بالاتر نيستيم كه مي فرمايد : انا هديناها سبيل . پس پدر و مادر بايد سه تا كار بكند . يكي اينكه راه را از چاه در هر

ص: 9133

موضوعي ، براي فرزندان مشخص كنند. مثلا درس خواندن اين بركات را دارد و درس نحواندن اين آسيب ها را دارد . حجاب و حيا داشتن اين بركات را دارد و بي حيايي وبي حجابي اين آسيب ها را دارد . خدمت به مردم اين بركات را دارد و اذيت كردن مردم اين آسيب ها را دارد . ازدواج كردن اين بركات را دارد و ازدواج نكردن اين آسيب ها را دارد . كاركردن اين بركات را دارد و بي كاري اين آسيب ها را دارد . پس اينها را بيان بكنند . اگر فرزندشان حرفهاي آنها را قبول كرد ، به او كمك بكنند و دعا هم بكنند . اگر فرزند نصيحت پدر و مادر را قبول نكرد ، و گفت كه با اينكه به من گفتي ، من مي خواهم راه خودم را بروم ، لست عليهم بمذكر . پس تحكم نداشته باشند زيرا تحكم او را زده مي كند . اگر روند تربيتي بچه از اول بگونه اي باشد كه مثلا اگر از اول تشنه بود بجاي آب نوشابه جلوي او بگذارند وقتي بزرگ بشود علاقه ي او به نوشابه بيشتر از آب است ولي اگر از اول جلوي او آب بگذارند شايد اصلا ميل به نوشابه پيدا نكند . پس پدر و مادر سعي كنند از اول تربيت راههاي درست را جلوي بچه بگذارند . وقتي بچه قدرت انتخاب ندارد و همه ي انتخاب را به پدر و مادر سپرده است ، در خوردن و پوشيدن ، شما اينها را درست تشخيص بدهيد و خوب او را توجيح كنيد . وقتي

ص: 9134

بچه تان فهميد درست تبيين بكنيد و به او اختيار بدهيد و ديگر اينكه پدر و مادر در خانواده جايگزين خدا هستنند .(بلا تشبيه) خدا دو دسته نعمت براي بنده هايش گذاشته است . هوا ، آب و خاك را به همه بنده هايش داده است. مي گويد كه اگر بيشتر از اين مي خواهي اطاعت كن تا بيشتر بدهم . خوراك ، پوشاك و مسكن بعهده ي پدر و مادر است ، اگر بيشتر از اين خواست ، بگوييد كه هر چه اطاعت كردي بيشتر به تو مي دهيم . مادري به من گفت كه پسرم در قصه ي ازدواج مي خواهد راه خودش را برود و هرچه ما گفتيم قبول نكرد . تازه مي گويد كه بايد خانه را هم بنام من بزنيد . گفتم حداقلي كه پدر و مادر بايد براي ازدواج فرزند بكند را انجام بدهيد ولي بيشتراز آن را بگذاريد براي اطاعت بيشتراز شما ، اگر از شما اطاعت كرد ، اين كار را بكنيد . خدا هم همين كار را مي كند . مي گويد كه تو اطاعت كن من به تو نعمت معنوي و بصيرت مي دهم . پس يكي ضريب تحمل پدر و مادرها بالا برود ، ضريب تبيين بالا برود و اختيار هم به بچه شان بدهند . آن موقعي هم كه اختيار دست پدر و مادر بوده ، مسيرهاي درست را با توجيح درست جلوي بچه هايشان بگذارند . اما اجبار كردن بچه ها را زده مي كند .

سوال – جوان 20 ساله اي هستم كه مدتي رابطه ي نامشروع داشته ام . چند

ص: 9135

وقتي است كه توبه كرده ام و از اين كار دست برداشته ام . خيلي پشيمان هستم ولي هر كاري مي كنم احساس مي كنم كه انسان پليدي هستم . واقعا براي خودم سوال است كه خدا چه جوري مي خواهد من را ببخشد . راهنمايي بفرماييد .

پاسخ – هركس كه توبه كرده ، چون خدا او را دوست دارد ما هم او را دوست داريم . ان الله يحب التوابين و يحب المتطهرين . معناي بندگي چيست ؟ بندگي يعني مشاركت با خدا در زندگي . حالا من يك خال سياه در زندگي ام وجوددارد كه پاك كردن آن خيلي راحت است . اگر كل وجود من سياه بشود پاك كردن آن كمي وقت و هزينه ي بيشتري مي برد . اگر همه ي وجود من هم آلوده به گناه بشود ، براي درياي بيكران عفو الهي چقدر مي شود ؟ به اندازه ي يك سر سوزن هم نمي شود . پس جواني كه توبه كرده اي ، اگر همه ي وحودت هم سياه بوده ، سياهي وجود تو در مقابله ي عفو بيكران الهي به اندازه ي يك سرسوزن هم حساب نميشود ، پس نگران نباش . خدا يك نگاه رحمت به تو كرده كه تو توبه كرده اي . ما تو را داديم پاي آمدن ، ما تو را داديم دست در زدن ، توبه را ما ياد آدم داديم . اصلا وقتي ميگويند : توبه . يعني من اول خدا به من نگاه كرده ، من برگشتم و دوباره خدا من را پذيرفته است. حالا كه خدا به تونگاه كرده

ص: 9136

يعني آن درياي پاك كننده بيكران ، به اين يك سر سوزن خال سياه نگاه كرده ، آيا اين پاك نشده است ؟ اگر فكر مي كني كه هنوز آلوده هستي ، اين وسوسه ي شيطان است . شما استغفارت را ادامه بده .همين كه فكر مي كني خدا توبه را پذيرفت ، توبه هاي بعدي تو براي شرمندگي باشد نه براي استغفار . اما ما نبايد بگذاريم كه اين حس ما را به نابودي بكشاند. حسي باشد كه دائما بگويد كه تو استغفار را ترك نكن ، مواظب باش به گناه برنگريد و جبران كني . خدا وعده داده : فاولئك يبدل الله سيتاتهم حسنات .

سوال – چرا با اينكه خدا اين همه به بنده هايش لطف دارد ، شما مي گوييد كه بايد از خدا بترسيم ؟ آيا ترس از خدا باعث دوري از خدا نمي شود ؟ من احساس مي كنم كه از خدا ترسي ندارم زيرا بزرگترين و مهربان ترين دوست من است .

پاسخ – به بعضي ها مي گفتند كه بياييد به ديدن بعضي از اولياء خدا برويم و آنها مي گفتند كه ما مي ترسيم . گفتند كه اولياء خدا ترسناك هستند ؟ گفتند : نه ، مي ترسم از امكاني كه او دارد و خطايي كه من دارم . امكان او اين است كه باطن من را مي بيند و من مي دانم كه آلوده هستم و اگر باطن من را ببيند درآن جمع آبرويم مي رود . در روايات ما وقتي مي گويند: ترس از خدا يعني منظورشان خشيت از خداست . يعني ترس از

ص: 9137

عظمت ، قدرت و ناظر بودن خدا . همه اسامي كه در دعاي جوشن كبير مي خوانيم . خدا ترس ندارد ولي من مي ترسم با اين همه گناه آبرويم پيش او برود . همين خداي الرحم الراحمين ، افضل الناظرين هم هست . پس در واقع ترس از خدا نيست ، حساب بردن از خداست . يك وقت ميگوييم از كسي مي ترسم چون او عقل ندارد. يك وقت از كسي مي ترسم كه او سلاح هم دارد . او كسي است كه اول مي زند و بعد فكر مي كند . هم عق ندارد و هم سلاح دارد و ترمز هم ندارد ، از اين مي ترسم . ولي خدا هم عظيم وهم حكيم است و هم ناظر است . ترس از خدا با ترس هايي كه ما در دنيا داريم خيلي فرق مي كند . اين ترس وحشت نيست ، حساب بردن و خشيت است . من از خدا حساب ببرم . مثلا مي گوييم كه از آقا معلم نمي ترسي كه مشق نمي نويسي ، مگر آقا معلم ترسناك است ؟ مگر آقاي مدير ترسناك است ؟ ولي چرا بچه ها مي ترسند ؟ مي ترسم از اينكه بي نظمي من را ببيند و از او حساب مي برم. در واقع ما ترس را بد معنا كرده ايم . ترس يعني حساب بري از عظمت و احاطه ي الهي و از اشراف خدا و ازاينكه خودم در محضر او پاسخي براي كارهاي خودم ندارم . اگر از من بپرسد كه چرا اين كار را كردي ، من جواب ندارم و از

ص: 9138

اين جهت مي ترسم . بعضي ها مي گويند كه يا امام رضا (ع) تو پيش خدا واسطه ي ما باش . 159 آيه عمران مي فرمايد : اي رسول ما ، مردم نافرماني من و تو را كرده اند . من واسطه مي شوم كه تو آنها را ببخشي و تو واسطه بشو تا من آنها را ببخشم . پس خدا مهربانتر است . من مي گويم كه خدايا اول دل امام رضا (ع) را نسبت به من مهربانتر بكن و بعد به امام ميگويم كه يك استغفار براي من بكن . من بايد باور كنم كه از خدا مهربانتر در عالم هستي وجود ندارد . خدا رحيم است و چشم پوش هم مي كند و ستار هم هست ولي خدا مو را از ماست بيرون مي كشد و آنجاست كه من مي ترسم . اگر خدا به من بگويد كه چرا او را بيشتر تحويل گرفتي ؟ چرا امضاي نابجا انجام داد ؟ چرا پول نابجا خرج كردي ؟ خدا مي گويد كه من خيلي شما را دوست دارم اما نمي گذارم كه يك لحظه تان را بدون حساب و كتاب بگذرانيد . براي اينكه مي خواهد من را تربيت كند . براي مثال ، الان يك مقداري جيب مردم پُرپول شده است . خدا مي گويد كه من به تو پولي را رساندم ، اين حساب و كتاب دارد . فردا پول آب و برق مي آيد . دولت قبلا زحمت كشيده و اينها را به تو داده است . الان مقداري پول در دست تو هست و آن را خرج مي

ص: 9139

كني . چون پول هم كم است بايد خيلي بگردي تا چيزي بخري . آيا شما اجازه داري اين جوري دور بزني ؟ آيا اجازه داري كه ترافيك درست كني و خيابان ها را شلوغ كني ؟ اگر آمبولانسي ، مريضش به بيمارستان دير برسد ، و بميرد شما هم درصدي مقصر هستي . خدا تا اين حد هم از من حساب مي كشد . روايت داريم كه روز قيامت به فردي مي گويند كه تو انساني را كشته اي . او مي گويد كه من انسان نكشتم . ميگويند كه ماشين خودت را دوبله پارك كرده بودي و فردي مي خواست بيمارش را به بيمارستان برساند ولي ماشين تو مزاحم بود و باعث شد كه طرف بميرد و يك درصد هم شما مقصر هستي و شما مديون شدي و ذمه ات مشغول شد . وقتي خدا اين جوري مو را از ماست مي كشد ، پس بايد از خدا حساب ببرم . فمن يعمل مثقال ذرة شراً يره فمن مثقال ذرة خيرا ً يره . الانآخر سال است و بايد حساب پس بدهيم و نمي توانيم بگوييم كه فلان قدر را حساب نكنيم . خير خدا يك ريال آن را هم حساب مي كند . از سازمان محاسبات ديوان حق ، از سازمان نظارت حضرت حق حساب ببرم . پس از خدا نترسيم ، فقط حساب ببريم .

سوال – سوره اعراف آيات 51-44 را توضيح دهيد .

پاسخ – آيه 44 مي فرمايد : بهشتيان به جهنميان مي گويند كه ما وعده هاي خدا را يافتيم و وعده هاي خدا حق است .

ص: 9140

آيا شما هم براي عذاب وعده هاي خدا را يافتيد ؟ آنها هم مي گويند كه هر چه خدا گفت راست گفت . منادي ندا مي كند كه رحمت خدا از ظالمين دور است . بالاترين ظلم به خودم است . وقتي خدا به من خبر داد كه اگر گل را بو كني ، نتيجه اش معطر شدن است يعني بهشت است و اگر دست به خار بزني نتيجه اش زخمي شدن است يعني جهنم است سوال – در حديثي خواندم كه اگر فقر از دري وارد بشود ايمان از در ديگري خارج مي شود . با وجود اين روايت براي من جاي تعجب است كه چرا شما بي حجابي و ماهواره را عامل فساد مي دانيد ؟

پاسخ - اين عزيز مي گويد كه فقر باعث از بين رفتن ايمان مي شود و اين درست است. يك عامل از بين رفتن ايمان فقر است . از عامل صريح آن بي حيايي است . عامل ديگر لقمه است .البته اين عامل انسان را ديرتر به گناه مي اندازد . ديگري بد عمل كردن من مسلمان ، ديگران را به گناه مي اندازد . الذين يصدون عن سبيل لله و ... وقتي من در قالب مسلماني بد عمل كنم تفسير بدي از مسلماني به ديگران شان مي دهم و مردم را به اسلام بدبين مي كنم . يعني چهره ي دين را گريه مي كنم . فردي تا خانه اش است يك فرد عادي است ولي وقتي يك مسئول نظام جمهوري اسلامي شد ،اگر بدعمل كند يا بي عدالتي كند يا پارتي بازي كند يا حق

ص: 9141

و ناحق كند يا اسراف كند يا بيت المال را هدر بدهد و با بي فكري تصميمي بگيرد كه به مردم ضرري بزند ، اينها باعث بد معرفي كردن نظام جمهوري اسلامي ايران است. يك جوان اينها را مي بيند و مي گويد كه اگر مسلماني اين است ، من اين را نمي خواهم . به مسير غير اسلام و كفر مي رود.همچنان كه فقر نتيجه ي بي عدالتي است ، كم عدالتي و مديريت هاي بد است ، همچنان كه فقر مي تواند باعث بي ايماني بشود بي حيايي هم مي تواند باعث بي ايماني بشود . رويات داريم كه بي حيايي بستر را براي بي ديني فراهم مي كند . غضب هم مي تواند زمينه ي خيلي از گناهان را فراهم كند .لقمه هم مي تواند اين كار را بكند . عوامل متعددي در بي ايماني دخيل هستند ولي ماهواره و بي حيايي آن ، اين زمينه ي بي ايماني را بيشتر فراهم مي كند . من حرف اين بيننده موافق هستم . ما عدالت را برقرار نكنيم ، نمي توانيم يك چهره ي قشنگ از اسلام نشان بدهيم . البته دولت يك كارهايي كرده است.

سوال – من زماني كه پدر و مادرم زنده بودند نتوانستم به آنها كمك كنم . الان هم آنها به رحمت خدا رفته اند . چكار كنم كه آنها هم در اين دنيا و هم در آخرت از من راضي باشند ؟

پاسخ – چون قرار است كه روز سه شنبه ما همه را خادم معنوي امام رضا (ع) بكنيم ،چه كسي كه دارد درس مي خواند

ص: 9142

، چه كارمند و چه كارگر. من ميخواهم به اين عزيز بگويم كه بيا يك خدمت به پدر و مادرت كه محب امام رضا (ع) بودن بكن و آنها را راضي كني .هم جبران گذشته ات بشود و هم بتواني خادم معنوي امام رضا ( ع ) بشوي . روزي يك بار ، دست به سينه رو به مشهد الرضا بكن و بگو السلام عليك يا علي بن موسي الرضا (ع) .اين را به نيابت از پدر و مادر و استادهايت بگو . كسي كه قدر پدر و مادر را ندانسته ، حتما قدر استادهايش را هم ندانسته است . در كارهاي خيرت آنها را هم شريك بكن و كارهايت را به نيت آنها به امام رضا(ع) هديه كن به نيت آنها . اگر صد توانا صدقه مي دهي ده تومان آن را به نيت پدر و مادرت بده . يك مقدارش را به نيت استادها يت و يك مقدارش را به نيت امام زمان (ع) بده . همه خيرات را به امام رضا (ع) هديه كن ، هم خادم معنوي امام رضا (ع) شده اي و هم پدر و مادر از تو راضي خواهند شد در حيات برزخ چون هنوز حيات تمام نشده است . هو هم انشاء الله شما آرام مي شوي . خادم معنوي امام رضا (ع) شدن هيچ محدوديتي ندارد . حتي يك پسر كوچك مي تواند يك ليوان آب بدست كسي كه تشنه است بدهد و بگويد كه من ثواب اين را به محضر امام رضا (ع) هديه مي دهم .

سوال – بعضي از پدر و مادرها ميگويند كه

ص: 9143

بچه ها به ما احترام نمي گذارند و ما گاهي اوقات دل مان به درد مي آيد . به بچه ها توصيه كنيد كه به والدين شان احترام بگذارند . راهنمايي بفرماييد .

پاسخ – باز اين به نگرش برمي گردد . يك وقت من دستم پدرم را مي بوسم و با خودم مي گويم كه اين دست پدري است كه من را كتك زده است ، پول هم به من نداده و من را هم مدرسه نگذاشته است . خوب دلم نمي آيد ولي اگر وقتي دارم دست پدرم را مي بوسم ( اگر كسي بگويد كه اين آجر را ببوسيد من صد هزار تومان به شما ميدهم ، اين قدر اين آجر را مي بوسند كه خيس بشود )بگويم كه خدا گفته دست پدرت را ببوس . حتي وقتي دارم به همسرم لبخند مي زنم زن به شوهر و شوهر به زن ، وقتي دارم به بچه هايم لبخند مي زنم و خدمت مي كنم ، بگويم كه خدا گفته ، امام رضا (ع) گفته ، باز در كارم كارمند خدا مي شوم . اين نگرش است . اگر من در اين عالم احساس بكنم كه هيچ كارم ضايعات و پِرت ندارد ، همه را مي توانم با خدا معامله كنم . الان در مغازه ها ضايعات را در محل ديگري مي فروشند . ما هم اصلي ها و هم ضايعاتش را به خدا بفروشيم.

موقع نزول رحمت الهي است ، خدايا به آبروي امام رضا (ع) همه ي كساني كه در سرتاسر عالم در اين نهضت بيداري ، بيدار شدند و همه

ص: 9144

برايشان دعا مي كنند كه آنها بيدارتر بشوند و زودتر ظالمين را از اريكه ي قدرت پايين بكشند ، اين نهضت بيداري اسلام را مقدمه ي ظهور امام زمان (عج) قراربده و با ظهور امام زمان (عج) گره از كار همه ي آنهايي كه مشكل دارند باز كن .

89-12-03

سوال – آقاي ماندگاري عزيز ، مشكل اشتغال را حل كرديد ، حالا اگر امكان دارد مشكل سرمربي تيم ملي را هم حل كنيد .

پاسخ – ميلاد پيامبر و امام صادق (ع) را تبريك عرض مي كنم . من از شوخي قشنگ ايشان در اين ايام تشكر مي كنم كه هم من و هم همه را با يك تبسم ميهمان كردند . ما اينجا قرار نداريم مشكل بيروني را حل بكنيم . وقتي بحث از ازدواج و اشتغال مي شود و انشاءالله بحث از تفريح و ورزش هم داشته باشيم ، هر موضوع ديگري را در مورد اربتاط و تعاملات مان ما مورد بحث قرار بدهيم ، قرار نيست كه مشكل بيروني را حل كنيم . از باب حُسن ظن شان فكر كزدند كه چون ما مشكل اشتغال را حل كرديم ، حالا پيام بدهند كه ميشود براي بچه ي ما كار پيدا كنيد ؟ يا در مورد ازدواج بگويند كه مي شود يك موردي را براي ازدواج براي ما پيدا كنيد ؟ مشكلات بيروني سيستم هاي خاص خودش را دارد . برنامه ما قرار داشته كه مشكل دروني ونگرش ما را تغيير دهد . اصلا پيامبر و امامان آمده اند كه مشكل دروني ما را با عالم حل بكنند . پيامبر هم نيامده كه

ص: 9145

به ما شغل يا مورد ازدواج بدهد . اينكه بعضي ها مثلا براي ازدواج درخانه ي اهل بيت مي روند و به آنها متوسل مي شوند ، از باب اين است كه آنها كريم هستند و مشكل آنها را حل مي كنند ولي قبل از اينكه آنها بخواهند مشكل بيروني را حل كنند ، مورد ازدواج ، اشتغال ، معامله ، مي خواهند مشكل دروني ما را حل كنند . مي گويند كه نگاه تو به كار اين است، نگاه تو به ازدواج اين است . كاركردن يعني بندگي . خدا دوست دارد كه تو كار بكني . بيكاري يعني دور شدن از خدا . در كار تو نزديك به خدا مي شوي . با بيكاري از خدا دور مي شوي و از چشم خدا مي افتي . اگر كار بكني ، به تو مزد مي دهد . همه ي عالم كارگاه خداست. بياييد كارگر خدا بشويم . اگر نگاه عوض بشود ، مشكل حل مي شود . وقتي نگاه ما به اشتغال اصلاح بوشد ، ديگر روي كارها ارزش گذاري نمي كنيم . اصل كاركردن من را در چشم خدا عزيز مي كند . اصل بيكاري من را از چشم خدا مي اندازد . در قصه ي ازدواج ، ما مي خواستيم نگرش مان را به ازدواج درست كنيم . ازدواج پيوند بين دو عزيز نيازمند است كه اگر به اين نيازشان پاسخ الهي ندهند ، سفره ي گناه جلوي شان مي آيد . پس اصل ازدواج براي پرهيزاز گناه است و براي قدم گذاشتن در مسير بندگي است . اصل ازدواج براي اين

ص: 9146

نيست كه من پول ، جايگاه شغلي ، پست ، شكل و قيافه ام را به رخ ديگران بكشم ، ازدواج براي تكميل ، تكامل و سلامت من است . ما قطعا در بحث ورزش ، استفاده از ظرفيت هاي مملكت و توانمنديهاي انساني مان ، بايد نگاه مان عوض بشود . من متخصص اين كار نيستم . ما بيشتر وقت ها فكر مي كنيم كه مرغ همسايه غاز است اما آن گوهري كه در دست خودمان داريم باور نمي كنيم . همه ي عالم ميگويند كه گردو است ولي ما نبايد خودمان اين را باور كنيم زيرا مي دانيم كه در دست مان گوهر است. گاهي گردوي دست ديگران را همه مي گويند كه گوهر است ولي ما مي دانيم كه گردو است . امام آمد كه همين را بگويد . شما مي توانيد در همه ي زمينه ها از همه بهتر باشيد . بقول امام من ورزشكار نيستم ولي ورزشكاران را دوست دارم . اصل رسالت دين ، قرآن ، عترت و اين برنامه اين است كه نگاه ما عوض بشود. ما قرار نداريم مشكل بيروني را حل كنيم . ما حدود 12 ميليون جوان در آستانه ازدواج داريم. سالي يك ميليون ازدواج هم بيشتر صورت نمي گيرد . يازده ميليون جوان مي خواهند ازدواج كنند . من نمي توانم براي چهار نفر آنها همسر پيدا كنم . ولي من مي خواهم به آنها و خانواده هايشان بگويم كه بياييم مشكل دروني مان را نسبت به ازدواج حل كنيم . شايد اگر مشكل دروني حل بشود ، انشاأ الله بشنويم كه سه الي

ص: 9147

چهار ميليون ازدواج را ساده و ديني ديدند و مشكل حل شد و از آن تشريفات و سختي هايي كه در ازدواج ايجاد مي كردند همه كوتاه آمدند و همه حس كردند كه ازدواج جلوي گناه را مي گيرد و ازدواج بستر را براي رشد فراهم مي كند . اگر همه اين را باور كردند مي فهمند كه ازدواج را براي پُزدادن ، مسابقه و تفاخر نگذاشته اند . انشاء الله نگاه مان هم به ورزش درست بشود .

سوال – ديانت و لياقت در بحث همسر گزيني را بيشتر تشريح كنيد.

پاسخ – لياقتي كه ما مي گوييم در دو بُعد است . هم در مباحث فرهنگي و فكري است كه همان ديانت مي شود و هم در مباحث عملياتي و كاربردي آن است كه شغل و مديريت زندگي ميشود . يك وقت شما مي بينيد كه با يك گزينه اي برخورد مي كنيد كه از لحاظ اعتقادي نمره اش عالي است . همه ي واجبات و محرمات او كامل است و اين نقطه ي ايده آل شماست. و بستر ازدواج را برايش فراهم مي كنيد. و انشاءالله او اين ديانت را بر اساس تفكر انتخاب كرده است نه بر اساس تقليد. منظور تقليد در اعتقادات است و اِلا بايد تقليد در احكام داشته باشيم . حتي نه بر اساس وراثت . از وراثت بهره گرفته ولي خودش با فكر ديانت را انتخاب كرده و شما اين ديانت را مي پسنديد . اما يك وقت سراغ گزينه اي مي روييد كه ديانت لازم را ندارد . نگاه به گذشته ي او مي كنيد

ص: 9148

و مي بيند كه ديانت لازم را ندارد ، زود روي آن خط نكشيد. اين مثل اشتغال است . الان طرف شغل ندارد . زود روي او خط نكشيد . همچنانكه اگر شغل هم داشت ، زود تاييدش نكنيد . اگر طرف شغل داشته باشد ولي لياقت نداشته باشد ، شغلش را از دست مي دهد و عرضه ندارد كه دوباره كار را راه بيندازد . راجع به ديانت هم همين را مي گوييم . دين داشته باشد ولي ديانت او بر اساس تعقل و تفكر نباشد ، يك دفعه مي بينيد همه ي ديانت را كنار گذاشت. ميگويند كه اونماز مي خواند و روزه ميگرفت ، حالا كه دو سال از ازدواج مان گذشته و اتفاق بدي افتاده ، نمازش را كنار گذاشته است . تو نماز را براي ارتباط با خدا مي خواندي نه برا ي اينكه شغل پيدا كني ، نه براي اينكه مشكلات در زندگي ات نيايد . پس ديانت خيلي پر رنگ و با ريشه هم زود جذب مان نكند . كم ديني ظاهري هم زود ما را دفع نكند . يك بررسي بكنيم و ببينيم كه طرف پذيرش ظرفيت دين را دارد يا نه . يك فرمانده گرداني بود. يك عده اي از بچه هاي تهران آمده بودند و همه تيپي بودند . يك عده بچه هايي بودند كه معروف به دستمال گردن بودند و قيافه هاي لوطي مسلك داشتند . هيچ فرمانده گرداني آنها را انتخاب نمي كرد . يك فرمانده گردان گفت كه من با اينها كار مي كنم . او فهميد كسي كه به جبهه آمده

ص: 9149

و حاضر شده جانش را بگذارد ، اين فرد لياقت ديانت دارد . ولي كسي كه در مسجد سبحان الله مي گويد و حاضر نيست كه براي دين جان بدهد ، لياقت و ديانت او تظاهري است . براي اين بچه ها سه تابرنامه ريزي كرد . اين بچه ها دوست داشتند كه يك باشند . گفت كه مگر نمي خواهيد همه ما يك باشيم . پس بياييم همه مان يك دست موهايمان را بزنيم . همه مو هايشان را زدند و مشكل موهايشان حل شد. چون نمي توانست بگويد كه يقه هايتان را ببنديد ، گفت كه ما چفيه را برعكس مي بنديم تا مثلثي جلو بيفتد و جلوي يقه شان بسته بشود . گفت كه همه ميخواهند مسجد جارو كنند ، ما برويم توالت هاي را تميز كنيم . اين كار را هم كردند . در اين عمليات بيشترين شهيد را اين گردان داد. گفت : ببينيد كه اين بچه ها لياقت شان از ما بيشتر بود . اين فرد تا بحال تربيت ديني نداشته كه چادر سرش كند ، تربيت ديني نداشته كه اين عمل واجب را انجام بدهد ، اما اينقدر منطق پذيري اش بالاست كه وقتي از نماز صحبت مي كنيم خوب گوش مي دهد و مي فهمد كه تابحال چقدر ضرر كرده كه نماز نخوانده است . و بعد با خواند كتاب بقيه را هم درك ميكند . او از خودش اين همه لياقت فهم نشان ميدهد . پيامبران ما سراغ كساني آمد كه دوست داشتند بفهمند ، اينها را جذب كرد . نگفت كه فقط فهميده ها بيايند

ص: 9150

. ما ميگوييم كه فقط مي خواهيم سراغ سوپر متدين برويم . اين كار خوب است ولي هنر نيست . هنر اين است كه كسي كه پذيرشش را دارد ، به او كمك كنيم . لياقتي كه ما صحبت كرديم فقط در بحث اشتغال نيست . در بحث جربزه ي گرداندن زندگي نيست ، لياقت در بحث فرهنگي و ايماني هم هست . هركسي را كه احساس كرديم ظرفيت پذيرش دارد ، به او كمك كنيم . با چه ضمانتي ميشود جلورفت ؟ با ضمانت ارتباط نيت خالص خودم با خدا . مگر خدا نگفته كه اگر تو موفق بشوي يك نفر را هدايت كني مثل اين است كه همه انسانها را هدايت كرده اي . نيت من استفاده از واقعيت ظاهري او نباشد. نيت دختر يا پسر اين باشد كه خدايا يك توانمندي به من دادي الحمدلله ، يك بستر مي بينم الحمدلله و بقيه اش را هم تو كمك كن . الذي جاهدوا في نا لنهدينهم سبلنا . من از اين ازدواج ها ديده ام . حر وقتي به خواستگاري امام حسين(ع) آمد ( به نيت امامت ) .امام يك نگاه به چشم هاي حر كردند و ديدند كه عجب ظرفيتي دارد . من فكر مي كنم كه امام از قصد فرمودند : مادر به عزايت گريه كند كه جلوي ما را گرفتي . اينجا حر به هم ريخت و آن ظرفيت خودش را نشان داد . حر يك ظرفيت ديگر هم از خودش نشان داد. ظهر وقتي كه ياران حر مي خواستند پشت سر حر نماز بخوانند ، او گفت كه پسر

ص: 9151

دختر پيامبر اينجاست ، مي خواهيد پشت سر من نماز بخوانيد ؟ با اينكه مامور بود و معذور ، پشت سر امام نماز خواند . يك كار قشنگ ديگر هم كرد . شروع كرد به قدم زدن و فكركردن . يك ساعت فكر كردن از هفتاد سال عبادت بهتر است . گاهي فكر كنم كه با ثروت طرف كه نمي خواهم ازدواج كنم ، با پست و شهرت پدرش كه نمي خواهم ازدواج كنم ، مي خواهم با حقيقت اين انسان ازدواج كنم . حقيقتش كه بنده ي خداست . حالا در تربيت قرار نگرفته و معلوم نيست كه چه از آب در بيايد . تو از خدا كمك بگير و جلو برو. ببينيد كه حر به كجا رسيد . وقتي امام دست مال به سرش بستند ، گفتند كه مادر چه اسم قشنگي براي تو انتخاب كرده است . در بخش بيروني فقط دعا مي دانيم . جوانان براي ازدواج به امام رضا (ع) متوسل بشوند .به آبروي امام رضا (ع) اول نگاه ما و جامعه ي ما را به ازدواج حل بكند و بعد مشكلات بيروني ازدواج را خودشان كفايت بفرمايند .

سوال – 13 اسفند جشن عقد و عروسي من است . هر كس مي شنود مي گويد كه سيزدهم نحس است . حالا من با اين همه استرسي كه داشتم ، اين موضع هم به آن اضافه شده است . اول برايم مهم نبود ولي الان اصلا نمي توانم خودم را آرام كنم .ترس عجيبي دارم . راهنمايي بفرماييد.

پاسخ – 13 رجب روز تولد اميرالمومنين است. شما را به خدا

ص: 9152

دست ازاين خرافه بازي ها برداريد . باز اين به نگاه دروني و نگرش ما برمي گردد . ببينيد كه كدام روزمبارك است ؟ روزي كه من رابطه ام با خدا بهم نخورد. هر روزي كه در آن گناه نشود ، آن روز عيد است . كدام روز نحس و نامبارك است ؟ روزي كه رابطه ي من با خدا بهم بخورد . اگر ما ملاك را رابطه با خدا قرار داديم ، ديگر به ملاك هاي ديگر كاري نداريم. ايشان كه اين روز را براي ازدواج انتخاب كرده اند كه قطعا با ازدواج جلوگيري از گناه بكنند ، اين روز حتما مبارك است . تمام كساني كه مي خواهند در ماه ربيع مجالس عروسي راه بيندازند ، تمام سعي شان اين باشد كه در مجلس مان گناه نباشد . الان خيلي از مجالس مرد و زن را جدا كرده اند و حتي داماد هم به مجلس زنانه نمي آيد . موسيقي هاي حرام را هم به مجلس نياورده ايم . تذكر من اين است كه همچنان كه اختلا ط و بعضي موسيقي ها مي تواند گناه باشد وما را از خدا دور كند ، بعضي از پوشش هاي خانم هم در مجلس خانم ها مي تواند گناه باشد. من تقاضا مي كنم كه نسبت به اين قضيه هم يك تجديدنظر بكنيد. خانم ها ، دختران و مادرهاي متدين هم كه به مجلسي مي روند كه گناه درآن نيست ، روي پوشش ها و حركاتشان هم مواظب باشند . ببينيد ما اين الويت ها را يادمان مي رود و به روزآن گير مي دهيم .

ص: 9153

همه ي حرفهاي ما در ازدواج و اشتغال و... اين است كه ما داريم با خدا چكار مي كنيم ؟ ما بايد بندگي خدا كنيم و او اول ، آخر ، ظاهر و باطن است . از رگ گردن به ما نزديكتراست و در همه جا هست . همه از ما جداشدني هستند ولي خدا از ما جداشدني نيست . بالاترين پيام دين ما اين است كه مواظب رابطه مان با خدا باشيم.

سوال- سوره ي انعام آيات 157-152 را توضيح دهيد .

پاسخ – در آيه 155 داريم كه بياييم باور كنيم كه هر چيزي قرار است كه مبارك باشد اگر طبق قرآن باشد و هر چيزي كه طبق قرآن نباشد نحس است . روزي كه در آن گناه باشد و دستورات قرآن رعايت نشود ، نحس است . آن مجلسي كه دستورات قرآن درآن رعايت نشود ، نحس است . آن حكومتي كه دستورات قرآن در آن رعايت نشود ، هر چيزي يا اتفاقي كه دستورات قرآن و خدا در آن رعايت نشود ، قطعا نحس است . آن سفري كه براي خدا نباشد، نحس است . بياييم بر اساس كتاب خدا زندگي كنيم تا سراسر زندگي مان مبارك باشد.

سوال – چكار كنيم كه يك شيعه و مسلمان واقعي باشيم ؟

پاسخ – ديروز هم ميلاد رئيس مكتب ما و هم رئيس مذهب ما بود . مكتب اسلام و مذهب شيعه ي جعفري . امروز هم دراين برنامه ميهمان امام رضا (ع) هستيم. و همه هم دوست داشتيم كه خادم معنوي امام باشيم. بهترين خدمت ، خدمت فرهنگي است . اگر كسي

ص: 9154

را از بازار جهالت بيرون بياورم بالاترين خدمت است . همه ي عزيزاني كه اين كلام را مي شنوند اين سوال را از خودشان بكنند . چند هفته پيش بچه ها ريز نمرات شان را به خانه آوردند تا ولي شان امضاء كند . بچه هايي كه نمره هايشان خراب است يك كاري كردند كه پدر نمره هايشان را نبيند . و آنهايي كه نمره هايشان خوب بود ، زودتر به پدرشان نشان دادند . در اين پنج عنواني كه من مي گويم ، ما نمره ي خودمان را بنويسيم . هر كس كه نمره اش بهتر است . كارنامه مان را جلوي رئيس مكتب و مذهب مان بگذاريم ، جلوي ولي نعمت مان امام رضا (ع) بگذاريم . ببينيم كه مي توانيم سرمان را بالا بگيريم ؟ يكي حفظ ظاهر اسلامي ، در پوشش ، اتاق . عكس ها و فيلم هاي موبايل و كامپيوترم را به پيامبر بدهم كه نگاهي بكند ، اگر روي پشت بام هم آنتن ماهواره هست بدهم كه پيامبر نگاه بكند ، هرچه در خانه و در ماشين دارم. نمره ي اين را جلوي پيامبر بگذاريم كه يك امضاء بكند . ديگري حفظ شور و شعور اسلامي . يعني ببينيم كه شورمان بيشتربوده يا شعور مان. آيا فقط دنبال چيزهايي گشتيم كه شور ما را به اهل بيت نشان بدهد كه خيلي هم لازم است يا به شعور هم پرداخته ايم ؟ مصداقش اين است كه فقط براي اهل بيت سينه زده ايم و گريه كرده ايم يا حاضر شده ايم كه حرفهايشان را هم بشنويم . اين نمره

ص: 9155

را هم بگذاريم . در سال اين همه اخبار مختلف سياسي، ورزش ، هنري و ... را گوش كرديم ، چقدر اخبار امامان وپيامبران را گوش كرده ايم ؟ اخبارشان در كتاب قرآن است . اين نمره را هم جلوي پيامبر بگذاريم . در مجلسي جوانان در مورد همين مطلب فكر مي كردند وميفتند كه ما مي گوييم يا رسول الله نمره ي ما خوب نيست ولي قول ميدهيم كه خوب بشويم ، آبروي ما را نبر . ديگري اينكه چقدر در زندگي فكر اسلامي دارم ؟ در ازدواج ، اشتغال و بخش هاي مختلف زندگي چقدر فكرم مطابق با پيامبر است ؟ ديگري اينكه حب و بعض هاي من چقدر مطابق با حب و بغض هاي پيامبر است ؟ پيامبر حيا را دوستدارد ، آيا من هم حيا را دوست دارم ؟ يتيم نوازي و نماز را دوست دارد ، آيا من هم اينها را دوست دارم ؟ ديگري حفظ رفتار و عمل اسلامي است . پيامبر با همه مهربان بوده و كريمانه برخورد كرده است ، آيا من هم اين جوري رفتار مي كنم . اين پنج مورد را نمره بدهيم و جلوي پيامبر و امام صادق (ع) بگذاريم . بالاترين خدمت معنوي اين است كه خودم را از خواب بيدار كنم . بنابر روايات كارنامه ي من هفته اي دو روز به دست رسول الله مي رسد ، صبح دوشنبه و عصر پنجشنبه . اگر كارنامه ي بچه ها در سال سه بار است ، كارنامه ي ما هفته اي دو بار به خدمت رسول الله مي رسد . باور كنم كه

ص: 9156

كم آوردم و سراغ شعورش بروم ، آنها به ما كمك مي كنند .

خدايا به آبروي پيامبر ،امام صادق (ع) و امام رضا (ع) همچنان كه دنياي اسلام از خواب بيدار شدند و صداي نهضت بيداري اسلامي شنيده ميشود ، اميدواريم اين بيداري مقدمه ي آمدن امام زمان (عج ) بشود ، ما را هم بيش از بيش از خواب غفلت بيدار بفرما .

89-11-26

در آن نفس كه بميرم در آرزوي تو باشم به آن اميد دهم جان كه خاك كوي تو باشم ، به وقت صبح قيامت كه خاك ز سر برآرم به گفتگوي تو خيزم به جستجوي تو باشم ، به مجمعي كه درآيند شاهدان دو عالم نظر به سوي تو دارم غلام روي تو باشم ، مي بهشت ننوشم زساقي رضوان مرا به باده چه حاجت كه مست روي تو باشم . سوال – شما گفتيد بحث شأنيت در اشتغال مطرح نيست . بعضي ها اعتراض كرده اند كه مثلا آيا آقاي ماندگاري مي رود در آپاراتي كار مي كند ؟ اين شأنيت در نگاه شما به چه صورتي است ؟

پاسخ – اين ايام كه دل اهل بيت به امامت امام زمان (عج) شاد است را تبريك عرض ميكنم. من در اين برنامه بحث خادم بودن معنوي امام رضا (ع) را مطرح كرديم . شايد خيلي ها بخواهند كه در حرم امام جارو بزنند . آيا آقايان با اين اسم و رسم شان در خيابان جارو مي زنند ؟ شأنيت به نوع كار نيست به اين است كه براي چه كسي كار مي كنم . همه ي كساني كه

ص: 9157

به ظاهر وزير ، وكيل ،مهندس ، دكتر و آيت الله هستند ، دوست دارند كفش زائر امام رضا (ع) را جفت كنند . و حرم امام را جارو بزنند . رهبر ما دستمال دست مي گيرند و قبر امام رضا (ع) را شستشو مي دهند . حالا اگر اين انسانها با اين مقام و موقعيت بخواهند شيشه اي در خيابان را دستمال بكشند عيب است ، مي گويند كه در شأن شما نيست . پس مهم اين است كه من براي چه كسي كار مي كنم و نيت مهم است . از مجموع آيات و روايات اين طور بر مي آيد كه خدا دنيا را براي انسان به كارگاه تبديل كرده است . خدا دنيا را رستوران قرار نداده كه وقتي من مي آيم غذا جلوي من بگذارند . در رستوران غذا جلوي انسان مي گذارند . اما در كارگاه و اردوگاه هر كسي براي رسيدن به سهم خودش تلاش بكند ، فقط مدير كارگاه موظف است بستر كار را براي همه فراهم كند . خدا مي گويد كه براي كارت زمين لازم داري براي تو گذاشته ام ، آب لازم داري براي تو گذاشته ام ، نور ، هوا، انرژي و فكر لازم داري گذاشته ام . هر چه اسباب كار است گذاشته ام و از تو كار مي خواهم . من الان به جوانان بيكار پيشنهاد مي دهم . اي جوانان بيكار ، سرمايه از ما ، كار از شما . همه مي آيند . حالا خدا هم همين را گفته است و خدا از من معتبرتر است . پس هر كاري

ص: 9158

در كارگاه عالم اگر براي رضاي خدا باشد ، شأن من حفظ شده است . پس كار يك نشانه اي از عبداللهي بودن من است . جارو زدن در حرم امام رضا (ع) نشانه اي از خادم الرضايي است (خادم آستان قدس رضوي ) . ببينيد چقدر افتخار است حتي جارو كشيدن ،دستمال كشيدن ، آشپزي كردن و ظرف شستن آن زيرا همه ي اينها منتسب به امام است . مگر شما دنيا را كارگاه الهي نمي بينيد و همه ي عالم را سفره خانه ي خدا نمي بينيد ؟ مگر همه ي علام را حرم الهي نمي بينيد . عار بودن به اين است كه من از چشم خدا نيفتم . آن عار است . در امام رضا (ع) كساني كه پر دست مي گيرند و خادم امام هستند زياد مي باشند ، پس طرف كه يك ليسان يا فوق ليسانس دارد ، بگويد حالا كه خادم زياد است من ديگر خادم نميشوم . خير مي گويد كه چون من عاشق خدمت به اين آستان هستم بگذاريد من كفش جفت كنم . نمي گويند نه آقا ، شأن شما نيست . مي گويد كه من مي خواهم در چشم امام رضا (ع) جا داشته باشم . پس عالم كارگاه خداست و هركسي كه در اين كارگاه بيشتر ،بهتر و خالصانه تر كار كند ، خدا او را بيشتر دوست دارد . حتي روز قيامت هم كه از ما در مورد عمر و مال بپرسند كه آن را در چه راهي خرج كردي ، مي گويند در هر راهي خرج كردي از چشم ما افتادي

ص: 9159

و اگر در راه ماخرج كردي در چشم ما هستي . ما هم كارگر خدا هستيم . خدا حق الزحمه و اضافه كاري هاي ما را حساب مي كند و خوب كارفرمايي است . خدا همه ي سرمايه را داده و از من كار مي خواهد . ميگويد كه همه ي سود هم مال خودت ولي اگر مشمل خمس شدي يك پنجم آن را و اگر مشمول زكات شدي يك بيستم آن را به دست نماينده من بده كه من بگويم در جامعه در كدام قسمت خرج بشود باز براي خودتان . دون شأن آن وقتي است كه ما از چشم خدا بيفتيم. اگر من يك آشغالي را از خيابان برداشتم و نيتم اين است كه در اين لحظه در كارگاه الهي بيكار نباشم . كارگاه الهي همه دوربين دار است .خدا همه ي اين كارگاه را هم دوربين گذاشته است. الم يعلم باَن الله يري ؟ پس بياييم در اين عالم خدا را درنظر بگيريم . اگر خدا از ما راضي باشد عار نيست . اگر من در تخت پادشاهي بنشينم ولي خدا از من راضي نباشد ، اين پادشاهي هم براي يك انساني كه قرار است خليفةالله و عبدالله بشود قطعا عار است .

سوال – خداوند روزي افراد متاهل و مقيد به زندگي زناشويي كه هدف شان واقعا زندگي كردن و سازگاري است را مي رساند . البته نبايد از صرفه جويي هم غافل بود . خدا خودش پارتي متاهل ها ميشود .در ازدواج هم براي شغل داشتن پسرها سخت گيري نكنيد البته مطمئن شويد كه طرف جُربُزه ي كار كردن را

ص: 9160

دارد .

پاسخ – من مي خواهم از نگاه قشنگ اين عزيزان تشكر كنم . وقتي شما اين پيام ها را مي خوانيد مي گوييم خدايا شكر كه اين تلاش ثمر داده است . سه تا نكته ي قشنگ در اين پيام عزيزمان است . يكي اينكه باور كنيم كه تاهل يكي از آن حالتهايي است كه خدا به آن بيشتر نگاه و لطف مي كند. لذا مي گويند كه عبادت انسان متاهل بالاتر است زيرا در تاهل گناه كمتر راه دارد البته نمي گوييم كه گناه نيست . خيلي از گناهاني كه شيطان مي خواهد انسان را وسوسه كند براي انسان مجرد است . هرچه را براي انسان متاهل بخواهد سفارش كند حلال است ، حرام نيست . اينكه در ازدواج يكي ديانت و يكي لياقت لازم است كه تعبير ايشان جربزه بود كه درست گفته اند . يعني عرضه ي كار داشتن . من مورد زياد داشتم كه دختر به پسري كه شاغل بوده و ماهي پانصد هزارتومان هم درآمد داشته جواب مثبت داده و گفته كه شاغل است . اما به عرضه ي اونگاه نكرده است . ممكن است او با پارتي سركار رفته باشد و يك دفعه كارگاهي كه در آن كار مي كند آتش بگيرد و تعديل نيرو بشود و اين آقا بيرون بيايد ، چون جربزه ندارد ، آدم كار نيست . خانمي مي گفت در طي يكسال و نيم كه ازدواج كرده بوديم چهار بار شغل خودش را عوض كرد . و الان هم در خانه نشسته است . اگر نگاه دختر و خانواده اش ظاهري باشد كسي

ص: 9161

را كه الان كار دارد ولي عرضه ندارد انتخاب مي كند ولي كسي كه الان عرضه دارد و ايمان هم دارد قطعا از هر فرصتي استفاده مي كند . ما دنبال اين هستيم كه اين فرهنگ در خانواده ها بيايد و نكته ي ديگر اينكه وقتي باور كنيم خدا پارتي انسانهاي مومن و متاهل است. يكي از علامتهاي مومن اين است كه ولخرجي و اسراف نمي كند و كمي توقعش را پايين مي آورد . و اهل قناعت است. اگر قرار است كه خدا به من لطف كند ، من هم چارچوب الهي را رعايت كنم .

سوال – من در يكي از شركت هاي دولتي كه خيلي ها آرزوي كار كردن در آن را دارند مطابق با رشته ي تحصيلي ام كار مي كردم . و ديدم شرايط به گونه اي است كه نميتوانم با رضايت خدا پيش بروم . و از سمت او دور شدم و به درخواست خودم كار را رها كردم . ازدواج كردم و به تهران آمدم و با همسرم كه رشته اش هنري بود يك مغازه اي را اجاره كرديم و بعد متوجه شديم در آن بازار بايد همراه باديگران بشويم تا پيشرفت بكنيم . يعني دروغ بگوييم و كارهاي غير خدايي بكنيم . بنابراين با توكل بر خدا همه چيز را جمع كرديم و به منزل آورديم تا فكر ديگري بكنيم ولي جالب است چند مشتري كه از كار ما راضي بودند ارتباط شان را با ما قطع نكردند و همچنان سفارش شان را به ما مي دادند و از طريق آنها مشتري هاي جديدي پيدا كرديم .

ص: 9162

هم اكنون در منزل داريم كار مي كنيم . درست است كه درآمدش مطابق با بيرون نيست ولي هم آرامش داريم و به حلال بودن درآمدمان بيشتر اطمينان داريم . مي خواهم بگويم كه اگر توكل كنيم و قانع باشيم راههاي روزي بر ما باز ميشود . به گفته ي حضرت علي (ع) توكل كن تامل كن خواهي ديد كه دستان خدا زودتر از تو از آستين خارج ميشود .

پاسخ – من از ايشان تشكر مي كنم و اگر ايشان اين سوال را از من مي پرسيد شايد او را اين طوري راهنمايي نمي كردم . قدجائكم بصائر من ربكم . خدا وسيله ي نور و بصيرت را در دلهاي ما گذاشته است ، اگر تقوا پيشه كنيم و خدا ترس باشيم و مراعات دستورات ديني باشيم اين نورافكن كار مي كند . وقتي نور افكن كار كرد جلوي خودم را روشن مي بينم . تاريك نمي بينم كه نا اميد باشم . هر كسي كه هم كه جلويش را روشن ببيند سرعتش را كم نمي كنيد . ببينيد اين برادر خودش از اداره بيرون آمده ، بيرونش نكرده اند . الان خيلي ها راضي به گناه مي شوند كه از اداره بيرون شان نكنند . راضي به گناه ميشود كه برود فروشنده بشود . حتي اين برادر بزرگوار وقتي در بازار بوده ، از گناه فرار كرده است . روايت داريم كه اگر شما بخاطر گناه فرار كني ، خدا روزي را دنبال تو مي فرستد . ايشان از سود بيشتر كه آرامش نمي آورد، صرف نظر كرده است . آن آرامشي كه

ص: 9163

زن و شوهر دارند كه كنار هم كار مي كنند ، با يك درآمد كمتر ولي لقمه راحت تر از گلويشان پايين مي رود . خاطرشان جمع است كه اين لقمه حلال است . نطفه حلال است و بچه شان چموش نمي شود . و زندگي شان هم بركت دارد . اما بعضي از ما انسانها وقتي قدمي در بندگي خدا بر مي داريم و خدا ما را امتحان مي كند و فشاري به ما وارد مي آورد مي گوييم كه خدايا من بخاطر تو از اداره بيرون آمدم و حالا بايد تصادف هم بكنم و ... دارند تو را امتحان مي كنند . بگو خدايا هر كاري مي خواهي با من بكن من به كار حرام برنمي گردم .

سوال – من پسري مومن و متدين را دوست داشتم كه از خانواده ي مذهبي بود . بعد از اينكه متوجه شدم كه پسر عاقل و با ايمان است به او علاقمند شدم . اما خودم نه آنقدر مذهبي بودم و نه آنقدر حجاب داشتم . براي اينكه توجه او را جلب كنم به خدا نزديكتر شدم تا من هم مثل او ايماني قوي داشته باشم . برنامه ي شما را مي ديدم تا زندگي ام را به بندگي تبديل كنم . قرآن مي خواندم تا راه درست زندگي را بشناسم و در مسير درست قدم بردارم . كتاب مي خواندم تا نقص هاي شخصيتي ام را برطرف كنم و رفتار عاقلانه و خداپسندانه داشته باشم . در اين زمينه موفقيت هايي هم كسب كردم . از خدا اين پسر را آرزو كردم وگفتم كه

ص: 9164

هر چه تو صلاح بداني من راضي هستم . اما درست در همين موقع تغيير من پسر مورد علاقه ي من ازدواج كرد . اصلا انتظار نداشتم و نمي توانستم باور كنم . زخمم را با گريه تسكين دادم و چون راهم را به سمت خدا پيدا كرده بود ادامه دادم و تصميم گرفتم هر روز گامي مثبت به سمت خدا بردارم و جلب رضايت خدا كنم . بعد از آن بود كه موقق شدم با حجاب بشوم چون با تمام وجود به خدا اعتماد كردم ، اصلا شاكي از اين مسئله نيستم و راه زيباي ايمان را ادامه ميدهم . مي دانم كه ممكن است مصلحت من اين نبوده باشد. يا تمام هدف خدا جلب من به طرف خودش بوده است . من از اين مسيري كه انتخاب كردم هرگز برنمي گردم اما بگوييد كه با اين دل سوخته ام چكار كنم ؟ باكلام زيباي تان به من آرامش بدهيد .

پاسخ – خدا در قرآن مي فرمايد : ما نعمتي را از بنده ي خوب مان نمي گيريم مگر اينكه بهتر از آن را به او بدهيم يا مثل آن را به اوبدهيم . من به حال قشنگ ايشان غبطه مي خورم . كه ايشان با يك عشق زميني كه علامت عشق آسماني داشته ، ايمان جذب كرده است . مثل قصه ي گوهر شاد خانم . چون متصل به خدا شده است و او را رها نكرده است . همانطور كه ميگويد به خدا اعتماد دارد ، از خدا بخواهد كه آنچه خير و صلاح اوست به او بدهد . پس با

ص: 9165

خواند اين آيه اطمينانش بيشتر بشود . حالا مي گويد كه با دلم چكار كنم ؟ يا مقلب القلوب و الابصار ، يا مدبر ليل و النهار . صاحب دل ، نه من هستم و نه شما . القلب حرم الله . به او بگو كه خودت دلم را درست كن .

سوال – سوره ي انعام آيات 118-111 را توضيح بدهيد .

پاسخ – آيه آخر مي فرمايد : سعي كنيد رزق و خوراك تان از جايي باشد كه خدا امضاء كرده است به اسم خدا و يا خدا و در مسير خدا باشد . اگر به آيات الهي ايمان داريد . رزق حلال بركت دارد و رزق حرام بركت ندارد، هرچند هم كه زياد باشد بركت ندارد . بركتي يعني خاصيت ، رشد و نمو . به سمت رزق حلال برويم و انشاء الله روز به روز رزق هايمان حلال تر بشود ، نسل مان هم پاكتر ميشود و دعاهاي مان هم مستجاب ميشود .

سوال – ما كنكوري ها چطور مي توانيم خادم معنوي امام رضا (ع) بشويم ؟ كمك كنيد تا انگيزه ي معنوي براي درس خواندن پيدا كنيم طوري كه اين انگيزه و هدف معنوي ما را به سمت درس و تلاش بيشتر بكشاند .

پاسخ – ما قبلا براي كنكوري ها فرمولي را گفتيم . ما براي آنها يكسري فرمول هايي را مي گوييم كه مثل درس خواندن ، مباحثه كردن ، خوراك ، خواب ، استراحت و يكسري متن و حواشي اشاره مي كنيم ، شايد بتوانند اينها را از جاي ديگر هم پيدا بكنند . گفتيم كه

ص: 9166

اين كارگاه مهم هستي كه مديرش خداست بخش هاي مختلفي دارد . بخش هاي تخصصي دارد . من مي گويم كه در اين كارگاه مي خواهم ياد بگيرم واين دستگاه را درست جلو ببرم . چرا مي خواهم ياد بگيرم ؟ چون مدير كارگاه گفته اگر توليد ما بيشتر و دقيق تر بشود ، من پاداش بيشتري به شما ميدهم . هركس كاركردن با اين دستگاه را ياد بگيرد و توليد ما بيشتربشود مااز سود درصدي به اوميدهيم . دانش آموز عزيز و كنكوري عزيز هر جوري درس مي خواني فقط نيت خودت اين باشد كه خدمت به خدا بكني . هر درسي مي خواهي بخوان . گاهي در بين مردم رشته ي پايين تري را مي خوانم ولي نيت من خير و خالص است . يك وقت درس مي خوانم و در آن رشته فوق تخصص ميشوم اما نيت من ناخالص است . نيت خالص مهم است . درس خواندن و همه ي مواد ويتامين زا كمك مي كند ولي مي فرمايد : اي پيامبر به آنها بگو كه نيت مهم است . و اِلا من كنار ضريح امام رضا (ع) دستمال بكشم ولي نيت من اين باشد كه آقايان دور حرم من را ببينند ولي در روستايي در خانه ام دستمال مي كشم به نيت اينكه امام رضا (ع) ببيند ، دومي قشنگ تر است. نيت من اين باشد كه من دارم درس مي خوانم كه يك توانمندي ، حرفه اي تخصصي را ياد مي گيرم و سرمايه اي را جمع كنم كه به درد مكتب و مجبين امام رضا (ع) و دين

ص: 9167

خدا بخورد . رحم الله عمرا احيا امرنا . امام رضا (ع) براي همه ي كنكوريها دعا كرده است به شرطي كه نيت شان از درس خواندن خدمت به دين و احياء امر الهي باشد .

خدايا به آبروي صاحب اين ايام كه حضرت بقية الله الاعظم هستنند به همه ي ما توفيق سربازي حضرت ، بستر سازي ظهور حضرت و فدا شدن در راه حضرت كه همان راه خداست و اصلاح نيت هاي مان عنايت بفرما .

89-11-19

سوال – شما در بحث اشتغال گفتيد كه اگر كار مناسبي پيدا نشد ، برويد با حقوق كم يا حتي بدون حقوق كار بكنيد . عده اي از اين بحث شما گله كرده اند . پاسخ بفرماييد . پاسخ – من حرف عاقلانه اي زدم زيرا گفتم كه انسان عاقل بين بد و بدتر ، بد را انتخاب مي كند . بد اين است كه انسان هم بيكار باشد و هم بي پول باشد و هم محبوب خدا نباشد و هم دعايش مستجاب نباشد . و هم فكرش محل جولانگاه شيطان بشود ، اين بدتر است . ما نگفتيم كسي كه بستر كار خوب برايش فراهم است ، آن را رها كند و كار بي پول انجام بدهد . در همين روزهاي عزيز خدا را به اولياء اش قسم مي دهيم كه انشاء الله با تلاش خود عزيزان بستر كار متناسب با شأن ،شغل و مدرك نصيبشان بشود . ما مي گوييم كه اگر امر دائر شد به اينكه من بيكار باشم كه آن همه آفت داشته باشد و كار كم درآمد يا بي درآمد ،

ص: 9168

انسان عاقل كدام را انتخاب مي كند ؟ انسان عاقل ميگويد كه لااقل كار كم درآمد يا بي درآمد را مي روم ، پول ندارد ولي آفت هاي ديگر را ندارد . و همچنانكه اگر بي كار باشم باز هم پول ندارد . فردي به من گفت كه جايي به من گفته اند كه بيا كار بكن با ماهي 150 هزار تومان . من حساب كردم كه در ماه بايد 60 هزار تومان هزينه ي رفت و آمد ميشود و 90 هزار تومان مي ماند ، آيا من با اين مبلغ بروم كار بكنم ؟ گفتم كه اگر آنجا نروي چكار مي كني ؟ كار ديگري هست؟ گفت : خير . گفتم كه اگر نروي در خانه مي نشيني و غر هم مي زني ، افسرده هم مي شوي و فكر گناه هم مي كني و باز پولي هم گيرت نمي آيد. لااقل راه حل اول اين آسيب ها را ندارد و آن 90 هزار تومان هم گيرت مي آيد . همه ي هدف ما در اين برنامه پيدا كردن راهي براي فرار از گناه است . ما مي خواهيم از گناه و بسترهاي گناه دور بشويم . و چون يكي از بسترهاي گناه بطور جدي بيكاري است ، به هر قسمتي شده بايد از بيكاري دور بشوم . اگر يك كار متناسب با حقوق متناسب و مناسب با شان و مدرك اين آقا پيدا بشود ، خيلي خوب است . ما هم موافق هستيم . اين آقا را در جايي با حقوق مكفي و آبرومند استخدام بكنند ، اين خيلي خوب است ولي اگر

ص: 9169

نبود چه ؟ چون بيكاري يكي از بسترهاي خيزش گناه است يعني خيلي از آنهايي كه دست به قاچاق ، دزدي ،گناه و جنايت هاي مختلف زدند ، يكي از بسترهايش بيكاري بوده است . در بيكاري نشسته ، شيطان هم آمده برنامه ريزي ذهنش را كرده ، اوهام و خيالات سراغش آمده و اوهم سراغ گناه رفته است . ما روايات زيادي در مورد كار داريم كه دراينجا وقت كم است و نمي توانم آنها را بخوانم . كار وسيله كسب رزق و روزي حلال است . در دين ما اين يك شأن كار است . خدا به ما گفته كه از توحركت از خدا بركت . اگر مي خواهي توبنده ي خوب را دوست داشته باشم و رزق حلال داشته باشي ، اولين شرط آن كار كردن است . رزق حلال مفتي گير انسان نمي آيد ، از آسمان نمي ريزد ، از زمين نمي جوشد ، بايد تلاش بكنيد . اگر تلاش كردي خيلي به تلاش خودت تكيه نكن ، تكيه ي به لطف و عنايت الهي بكن . پس همين جا كار ، يك راه بندگي مي شود . يعني وقتي من دارم كار مي كنم ، در واقع دارم با خدا شريك ميشوم البته شريك در فعل . خدا گفت كه تو يك قدم بيا و من ده قدم مي آيم . خدا به انسان بي حركت هيچ حركتي نمي دهد . به اندازه ي توان خودت حركت كن . آن پيرزني هم كه ليف مي بافد و پيرمردي كه چهار تا بيسكويت مي فروشد ، در حد توان خودش

ص: 9170

كار مي كند . پاهايش قدرت راه رفتن ندارد و دستهايش قدرت حركت ندارد ولي ميتواند يك بساط كوچك داشته باشد .بايد سعي و تلاش باشد . ليس الانسان الا ما سعي . در مكتب ما كار وسيله ي نشاط است . الان خيلي از جوانهاي ما از افسردگي ، دل مردگي و بي نشاطي رنج مي برند . مي گويند كه حوصله مان سر رفته و اعصاب مان خُرد شده است . بچه ي ده ساله ميگويد كه اعصابم خرد ميشود . چرا ؟ زيرا در خانه همه چيز برايش فراهم است . براي هيچ چيزي تلاش نمي كند . براي عروس ها و دامادها همه چيز در خانه شان فراهم است ، بيكار هستند و اعصاب شان زود خرد ميشود . پس كار در مكتب ما از اين جهت ما را به بندگي مي رساند . پس چرا كاركردن ما را به بندگي مي رساند ؟ چون مشاركت در فعل با خداست . چرا كار كردن ما را به بندگي ميرساند ؟ چون كار وسيله ي نشاط است . آن افسردگي مي رود . امام سجاد (ع) مي فرمايد: خدايا از كسالت ، تنبلي و دل مردگي به تو پناه مي برم . اين وسيله ي نشاط فرار از بيكاري ، بي عاري ، خيلي از فساد ها و بطالت ها است . پس اين خودش يك مَمَر بندگي است. ديگر اينكه خود كار بعنوان عبادت است . چون كار ما را شبيه خدا مي كند . زيرا خدا رزاق و ستار است . اينها صيغه ي مبالغه است . وقتي من دارم

ص: 9171

كار مي كنم ، مي گويم كه خدايا من به اندازه ي تو نمي توانم رازق باشم ، تو خلق اولين و آخرين را رزق مي دهي و ما چند تا از بچه هاي مان را رزق ميدهيم . تازه اگر زياد بيايد نان هاي سفره مان را هم براي كبوتر مي بريم . پس از اين جهت كه در فعل دارد من را شبيه خدا مي كند ، اصلا پروژه ي خلقت براي خليفة الله است . ببينيد كه نگاه به كار چقدر قشنگ ميشود . بعضي ها ميگويند كه ما پول داريم ، پس براي چه كار كنيم ؟ پدرمادر پولدار و ارثيه داريم براي چه كار كنيم ؟ يكي از اهداف كار كردن تامين معاش آن هم از باب حركت است . به فرض پول داري ، به نشاط هم احتياج داري و بدون نشاط بندهي خدا نميشود . نماز باكسالت ، روزه ي با كسالت و تلاوت قرآن با كسالت . امام به ورزشكاران گفتند : اين تلاش و حركت شما ورزشكاران ، باعث ميشود كه شيطان ممري نفوذي بر شما نداشته باشد . اين خيلي قشنگ است . كار شما را از كسالت بيرون مي آورد . وقتي شما تلاش كرديد ، روح تان هم با نشاط است . پس ما را در فعل شبيه خدا مي كند و خدا در فعل سرآمد است . رزاق ،خلاق ، ستار و جبار از صيغه ي مبالغه است . ديگر اينكه كار وسيله ي خدمت است . من اصلا پول لازم ندارم ولي بوسيله ي كار ميتوانم خدمتي بكنم و قدمي براي

ص: 9172

ديگران بردارم . من مي خواهم خادم معنوي امام رضا (ع ) باشم . پس كار وسيله خدمت به ضعفاء ، اهل منزل وهمه است . ديگر اينكه كار وسيله ي پيشرفت است . وقتي ما انقلاب مان پيروز شد ، يكي از شعارهاي اساسي حضرت امام اين بود كه استعمار مي خواهد ما را تحقير كند ، ما را كوچك كند و خودشان را بزرگ كنند و بگويند كه هر چه شما بخواهيد ما به شما مي دهيم . شما تنبل ، بي عرضه و بي عار بار بياييد . نفت ، گاز و امكانات تان را به ما بدهيد و هر چه بخواهيد ما به شما مي دهيم . مثل پرنده اي بوديم كه در قفس بوديم و آب و دانه به ما مي دادند ولي آزادي نداشتيم . حتي آزادي فكر نداشتيم كه فكرمان را به كار بيندازيم . ولي امام گفت كه اگر قرار باشد رابطه تان را با استعمار قطع كنيد بايد روي پاي خودتان بايستيد . براي اينكه روي پاي خودتان بايستيد بايد موشك ، ماهواره و سد بسازيد و بايد در گندم ، برنج و بنزين خودكفا بشويد . همه ي اينها كار مي طلبد و اگر كار وسيله ي پيشرفت است ، اين محبوب خداست . خدا پيشرفت را دوست دارد. خدا خودش خلقت انسان را رو به پيشرفت خلق كرده است . اگر كار نباشد، پيشرفت هم نيست . اساس انقلاب ما اين بود كه ما روي پاي خودمان بايستيم ، زحمت بيشتري بكشيم ، مشكلات بيشتري را تحمل بكنيم تا مستقل بشويم. و صاحبخانه بشويم

ص: 9173

. ما تا قبل از نقلاب مستاجر بوديم . ما مي توانيم با 50 ميليون يك خانه ي پانصد متري را اجاره كنيم و مستاجر باشيم .ولي با 50 ميليون يك خانه ي 50 متري بيشتر به شما نمي دهند زيرا صاحبخانه مي شويد. ما به بركت انقلاب صاحبخانه شده ايم . صاحب خانه شدن تلاش مي خواهد . هرجاي خانه خراب بشود ، ما بايد خودمان آن را درست كنيم . اگر مستاجر بوديم ، مي گفتيم كه مستشارهاي آمريكايي براي ما درست مي كنند . در دوران پهلوي ما 80 اختراع ثبت شده بيشتر نداريم ولي در بعد از انقلاب بيش از 30 هزار اختراع ثبت شده داريم . يك استاد دانشگاهي مي گفت كه من خيلي با انقلاب موافق نيستم . و اينقدر مي فهمم كه در اين 32 سال انقلاب مملكت را به يك كارگاه تبديل كرده است. از هرجا نگاه مي كنيم دارد كار توليد ميشود . اگر امروز هر كس بتواند يك قدم براي پيشرفت انقلاب بردارد ، در واقع براي پيشرفت اسلام قدم برداشته چون اين حكومت اسلامي است ، براي پيشرفت امام زمان (عج) زحمت كشيده است زيرا اين حكومت منتسب به امام زمان (عج) است ، براي پيشرفت ايران قدم برداشته چون ايران مملكت ماست . براي پيشرفت خودش و نسل آينده قدم برداشته ، آيا اينها عبادت و بندگي نيست ؟ سوال – اگر كسي با اين نيت كه با كاركردن محبوب خدا ميشود كار كند ، آيا لحظه به لحظه براي او عبادت نوشته ميشود ؟ پاسخ – بله . لحظه به لحظه در

ص: 9174

مسير بندگي است. كساني كه توفيق اختراع پيدا مي كنند ، بايد چند سال بدون بودجه كار كنند . به صرف اينكه من بگويم يك ايده دارم به من پول نمي دهند . بايد به ثمر برسد . اين با چه نگاهي دارد اين كار را انجام ميدهد ؟ من كساني را ديده ام كه طلاهاي خانم و حتي خانه ، ماشين و زمينش را هم فروخته و حتي قرض كرده تا پروژه را انجام بدهد و بعد مثل يك بمب در دنيا صدا مي كند كه يك جوان ايراني گره اي را از كار بشريت باز كرده است . ببينيد اين چقدر بدون پول كار كرده .نه تنها به او پول نداده اند بلكه پول هم خرج كرده است. آيا اين مصداق بندگي خدا نيست ؟ بله چون دارد به اين نيت كار مي كند كه گره اي را باز كند . ببينيد كه ما چقدر گره داريم ، گره هاي اجتماعي ، خانوادگي و صنعتي و قشرهاي مختلف . اگر جوان ايراني اين فكر را نكند كه من الان اينكار را مي كنم و همين الان به من پول بدهند . من مي دانم كه الان او نياز دارد و دولت بايد به او كمك كند . امام آمد و به ما يك باور را داد . گفت : بياييد به اين نگاه كه كارمند خدا مي شويد كار كنيد . هر كس اهل كار باشد كارمند خداست.خدا حقوق ما را مي دهد . دير و زود دارد ولي سوخت و سوز ندارد. سوال – در مورد شأنيت كار صحبت كنيد . پاسخ

ص: 9175

– آيا چوپاني با شأن پيامبر مشكل دارد ؟ آيا بيل زددن با شأن امام صادق (ع) مشكل دارد ؟ اگر من الان فرصت بكنم كه در هفته يك روز در يك زمين كشاورزي بروم و آنجا بيل بزنم و آبياري كنم ، آيا اين با اين عبا و عمامه ي من منافاتي دارد ؟ اگر من فرصت داشتم اين يكي از بهترين كارهايي بود كه مي كردم ولي همين كاري كه با تمام بي بضاعتي دارم انجام مي دهم ، تمام وقت من را پر كرده است . من به اين اعتقاد ندارم كه مي گويند كه اين كار با شأن ما جور در نمي آيد ،كار حلال يعني كارمندي خدا . هركاري باشد فقط حلال باشد. شايد شأن من اين باشد كه در دانشگاه يا حوزه تدريس كنم اما اگر نشد و يك دبيرستان به من احيتاج داشتند ، از بيكاري بهتر نيست ؟ اگر نشد من چهار نفر را به خانه بياورم و به آنها پول بدهم و تدريس كنم زيرا اگر من تدريس نكنم چرخ فكر من خشك ميشود و زنگ مي زند . اين كار براي خود من خوب است. اين هم شعار خوبي ميشود كه كار كنيم به نيت كارمندي خدا . و يقين بدانيم كه خدا چيزي را از قلم نمي اندازد و اگر براي كارمندي خداكار كرديم و به ما پول دادند آنرا مي گيريم ولي ما به اين نيت كار كنيم كه وقتي من كار مي كنم محبوب خدا مي شوم . روايت داريم كه خدا جوان بيكار را دوست ندارد . من فقط مي خواهم

ص: 9176

محبوب خدا و مبغوض شيطان باشم . فقط مي خواهم از دست شيطان و گناه فرار بكنم . پس باور كنم كه كار وسيله ي تقويت من و ديگران و پيشرفت جامعه است ، وسيله ي نشاط و كسب روزي حلال است . با اين نگاه ، بندگي خداست . از هر بعد كه نگاه كني ، بندگي خداست . يك جوان فوق ليسانسي بيكار بوده و دنبال كار مي گشته و پيدا نمي كرده ولي با اين نگاه كه هر كاري باشه من انجام ميدهم حتي اگر متناسب با مدرك من نباشد . در يك آگهي مي بيند كه يك نگهبان مي خواهند ، فرم پر مي كند و اين فكر را نمي كن كه كه من فوق ليسانس نگهباني كنم . اتفاقا فرم پذيرش او دست مدير شركت مي افتد . و ميگويد كه ما مهندس ناظر هم نياز داريم و او را جاي مهندس ناظر مي گذارد . تو نيكي مي كن در دجله انداز . تو بندگي به قصد مزد نكن كه خواجه خود رسم بنده پروري داند . پس بياييم كار كنيم به نيت اينكه كارمند خدا باشيم . خدا حقوق ،پاداش ، عيدي ، بيمه و حق زن و بچه ي ما ، حق بدي آب و هوا را آخر سر به ما مي دهد . اينها پاي خدا باشد و اگر هم به ما پول دادند پس نمي زنيم . چون مي گوييم خدايا اين هم واسطه اش تو بودي . حالا ممكن است اينكار كمك به دو تا دانش آموز يا خواهر يا برادر باشد يا كمك

ص: 9177

به يك مجموعه ي خيريه در حد بسته بندي حبوبات . بگوييد من فقط مي خواهم كار كنم حتي اگر به من پول هم ندهند . سوال – سوره انعام آيات 68 – 60 را توضيح دهيد . پاسخ – آيه 64 مي فرمايد: خدا شما را از هر مشكلي نجات ميدهد ولي وقتي رفع مشكل شد خدا را فراموش نكنيم . بياييد اينجا در محضر امام رضا (ع) قول بدهيم كه هر جواني كه مشكل كار دارد ، وقتي مشكل كارش رفع شد ، عهد ببندد كه مشكل يك فرد بيكار را حل كند . اگر دست من باز شد واز پل رد شدم، نگويم كه بقيه به من چه ؟ زكات آن را بدهم و مشرك نشوم . اگر همه توقع داشته باشند كه كارمند دولت بشوند اين توقع درستي نيست . دولت بايد بستر را براي كارهاي فني ايجاد كند و انگيزه هم از طرف مردم باشد. سوال – من دوستي دارم كه بچه ي بسيار خوبي است ولي با يك مشكل مواجه است . او از ماهواره و برنامه هاي آن بيزار است. و هنگامي كه بعضي از برنامه هاي آن شروع ميشود از خانه بيرون مي زند حتي در هواي سرد زمستان و تا پايان برنامه به خانه بر نمي گردد . او با برادرش درگيري بر سر اين مسئله دار

19/11/89

سوال – شما در بحث اشتغال گفتيد كه اگر كار مناسبي پيدا نشد ، برويد با حقوق كم يا حتي بدون حقوق كار بكنيد . عده اي از اين بحث شما گله كرده اند . پاسخ بفرماييد .

ص: 9178

پاسخ – من حرف عاقلانه اي زدم زيرا گفتم كه انسان عاقل بين بد و بدتر ، بد را انتخاب مي كند . بد اين است كه انسان هم بيكار باشد و هم بي پول باشد و هم محبوب خدا نباشد و هم دعايش مستجاب نباشد . و هم فكرش محل جولانگاه شيطان بشود ، اين بدتر است . ما نگفتيم كسي كه بستر كار خوب برايش فراهم است ، آن را رها كند و كار بي پول انجام بدهد . در همين روزهاي عزيز خدا را به اولياء اش قسم مي دهيم كه انشاء الله با تلاش خود عزيزان بستر كار متناسب با شأن ،شغل و مدرك نصيبشان بشود . ما مي گوييم كه اگر امر دائر شد به اينكه من بيكار باشم كه آن همه آفت داشته باشد و كار كم درآمد يا بي درآمد ، انسان عاقل كدام را انتخاب مي كند ؟ انسان عاقل ميگويد كه لااقل كار كم درآمد يا بي درآمد را مي روم ، پول ندارد ولي آفت هاي ديگر را ندارد . و همچنانكه اگر بي كار باشم باز هم پول ندارد . فردي به من گفت كه جايي به من گفته اند كه بيا كار بكن با ماهي 150 هزار تومان . من حساب كردم كه در ماه بايد 60 هزار تومان هزينه ي رفت و آمد ميشود و 90 هزار تومان مي ماند ، آيا من با اين مبلغ بروم كار بكنم ؟ گفتم كه اگر آنجا نروي چكار مي كني ؟ كار ديگري هست؟ گفت : خير . گفتم كه اگر نروي در خانه

ص: 9179

مي نشيني و غر هم مي زني ، افسرده هم مي شوي و فكر گناه هم مي كني و باز پولي هم گيرت نمي آيد. لااقل راه حل اول اين آسيب ها را ندارد و آن 90 هزار تومان هم گيرت مي آيد . همه ي هدف ما در اين برنامه پيدا كردن راهي براي فرار از گناه است . ما مي خواهيم از گناه و بسترهاي گناه دور بشويم . و چون يكي از بسترهاي گناه بطور جدي بيكاري است ، به هر قسمتي شده بايد از بيكاري دور بشوم . اگر يك كار متناسب با حقوق متناسب و مناسب با شان و مدرك اين آقا پيدا بشود ، خيلي خوب است . ما هم موافق هستيم . اين آقا را در جايي با حقوق مكفي و آبرومند استخدام بكنند ، اين خيلي خوب است ولي اگر نبود چه ؟ چون بيكاري يكي از بسترهاي خيزش گناه است يعني خيلي از آنهايي كه دست به قاچاق ، دزدي ،گناه و جنايت هاي مختلف زدند ، يكي از بسترهايش بيكاري بوده است . در بيكاري نشسته ، شيطان هم آمده برنامه ريزي ذهنش را كرده ، اوهام و خيالات سراغش آمده و اوهم سراغ گناه رفته است . ما روايات زيادي در مورد كار داريم كه دراينجا وقت كم است و نمي توانم آنها را بخوانم . كار وسيله كسب رزق و روزي حلال است . در دين ما اين يك شأن كار است . خدا به ما گفته كه از توحركت از خدا بركت . اگر مي خواهي توبنده ي خوب را دوست داشته

ص: 9180

باشم و رزق حلال داشته باشي ، اولين شرط آن كار كردن است . رزق حلال مفتي گير انسان نمي آيد ، از آسمان نمي ريزد ، از زمين نمي جوشد ، بايد تلاش بكنيد . اگر تلاش كردي خيلي به تلاش خودت تكيه نكن ، تكيه ي به لطف و عنايت الهي بكن . پس همين جا كار ، يك راه بندگي مي شود . يعني وقتي من دارم كار مي كنم ، در واقع دارم با خدا شريك ميشوم البته شريك در فعل . خدا گفت كه تو يك قدم بيا و من ده قدم مي آيم . خدا به انسان بي حركت هيچ حركتي نمي دهد . به اندازه ي توان خودت حركت كن . آن پيرزني هم كه ليف مي بافد و پيرمردي كه چهار تا بيسكويت مي فروشد ، در حد توان خودش كار مي كند . پاهايش قدرت راه رفتن ندارد و دستهايش قدرت حركت ندارد ولي ميتواند يك بساط كوچك داشته باشد .بايد سعي و تلاش باشد . ليس الانسان الا ما سعي . در مكتب ما كار وسيله ي نشاط است . الان خيلي از جوانهاي ما از افسردگي ، دل مردگي و بي نشاطي رنج مي برند . مي گويند كه حوصله مان سر رفته و اعصاب مان خُرد شده است . بچه ي ده ساله ميگويد كه اعصابم خرد ميشود . چرا ؟ زيرا در خانه همه چيز برايش فراهم است . براي هيچ چيزي تلاش نمي كند . براي عروس ها و دامادها همه چيز در خانه شان فراهم است ، بيكار هستند و

ص: 9181

اعصاب شان زود خرد ميشود . پس كار در مكتب ما از اين جهت ما را به بندگي مي رساند . پس چرا كاركردن ما را به بندگي مي رساند ؟ چون مشاركت در فعل با خداست . چرا كار كردن ما را به بندگي ميرساند ؟ چون كار وسيله ي نشاط است . آن افسردگي مي رود . امام سجاد (ع) مي فرمايد: خدايا از كسالت ، تنبلي و دل مردگي به تو پناه مي برم . اين وسيله ي نشاط فرار از بيكاري ، بي عاري ، خيلي از فساد ها و بطالت ها است . پس اين خودش يك مَمَر بندگي است. ديگر اينكه خود كار بعنوان عبادت است . چون كار ما را شبيه خدا مي كند . زيرا خدا رزاق و ستار است . اينها صيغه ي مبالغه است . وقتي من دارم كار مي كنم ، مي گويم كه خدايا من به اندازه ي تو نمي توانم رازق باشم ، تو خلق اولين و آخرين را رزق مي دهي و ما چند تا از بچه هاي مان را رزق ميدهيم . تازه اگر زياد بيايد نان هاي سفره مان را هم براي كبوتر مي بريم . پس از اين جهت كه در فعل دارد من را شبيه خدا مي كند ، اصلا پروژه ي خلقت براي خليفة الله است . ببينيد كه نگاه به كار چقدر قشنگ ميشود . بعضي ها ميگويند كه ما پول داريم ، پس براي چه كار كنيم ؟ پدرمادر پولدار و ارثيه داريم براي چه كار كنيم ؟ يكي از اهداف كار كردن تامين

ص: 9182

معاش آن هم از باب حركت است . به فرض پول داري ، به نشاط هم احتياج داري و بدون نشاط بندهي خدا نميشود . نماز باكسالت ، روزه ي با كسالت و تلاوت قرآن با كسالت . امام به ورزشكاران گفتند : اين تلاش و حركت شما ورزشكاران ، باعث ميشود كه شيطان ممري نفوذي بر شما نداشته باشد . اين خيلي قشنگ است . كار شما را از كسالت بيرون مي آورد . وقتي شما تلاش كرديد ، روح تان هم با نشاط است . پس ما را در فعل شبيه خدا مي كند و خدا در فعل سرآمد است . رزاق ،خلاق ، ستار و جبار از صيغه ي مبالغه است . ديگر اينكه كار وسيله ي خدمت است . من اصلا پول لازم ندارم ولي بوسيله ي كار ميتوانم خدمتي بكنم و قدمي براي ديگران بردارم . من مي خواهم خادم معنوي امام رضا (ع ) باشم . پس كار وسيله خدمت به ضعفاء ، اهل منزل وهمه است . ديگر اينكه كار وسيله ي پيشرفت است . وقتي ما انقلاب مان پيروز شد ، يكي از شعارهاي اساسي حضرت امام اين بود كه استعمار مي خواهد ما را تحقير كند ، ما را كوچك كند و خودشان را بزرگ كنند و بگويند كه هر چه شما بخواهيد ما به شما مي دهيم . شما تنبل ، بي عرضه و بي عار بار بياييد . نفت ، گاز و امكانات تان را به ما بدهيد و هر چه بخواهيد ما به شما مي دهيم . مثل پرنده اي بوديم كه در

ص: 9183

قفس بوديم و آب و دانه به ما مي دادند ولي آزادي نداشتيم . حتي آزادي فكر نداشتيم كه فكرمان را به كار بيندازيم . ولي امام گفت كه اگر قرار باشد رابطه تان را با استعمار قطع كنيد بايد روي پاي خودتان بايستيد . براي اينكه روي پاي خودتان بايستيد بايد موشك ، ماهواره و سد بسازيد و بايد در گندم ، برنج و بنزين خودكفا بشويد . همه ي اينها كار مي طلبد و اگر كار وسيله ي پيشرفت است ، اين محبوب خداست . خدا پيشرفت را دوست دارد. خدا خودش خلقت انسان را رو به پيشرفت خلق كرده است . اگر كار نباشد، پيشرفت هم نيست . اساس انقلاب ما اين بود كه ما روي پاي خودمان بايستيم ، زحمت بيشتري بكشيم ، مشكلات بيشتري را تحمل بكنيم تا مستقل بشويم. و صاحبخانه بشويم . ما تا قبل از نقلاب مستاجر بوديم . ما مي توانيم با 50 ميليون يك خانه ي پانصد متري را اجاره كنيم و مستاجر باشيم .ولي با 50 ميليون يك خانه ي 50 متري بيشتر به شما نمي دهند زيرا صاحبخانه مي شويد. ما به بركت انقلاب صاحبخانه شده ايم . صاحب خانه شدن تلاش مي خواهد . هرجاي خانه خراب بشود ، ما بايد خودمان آن را درست كنيم . اگر مستاجر بوديم ، مي گفتيم كه مستشارهاي آمريكايي براي ما درست مي كنند . در دوران پهلوي ما 80 اختراع ثبت شده بيشتر نداريم ولي در بعد از انقلاب بيش از 30 هزار اختراع ثبت شده داريم . يك استاد دانشگاهي مي گفت كه

ص: 9184

من خيلي با انقلاب موافق نيستم . و اينقدر مي فهمم كه در اين 32 سال انقلاب مملكت را به يك كارگاه تبديل كرده است. از هرجا نگاه مي كنيم دارد كار توليد ميشود . اگر امروز هر كس بتواند يك قدم براي پيشرفت انقلاب بردارد ، در واقع براي پيشرفت اسلام قدم برداشته چون اين حكومت اسلامي است ، براي پيشرفت امام زمان (عج) زحمت كشيده است زيرا اين حكومت منتسب به امام زمان (عج) است ، براي پيشرفت ايران قدم برداشته چون ايران مملكت ماست . براي پيشرفت خودش و نسل آينده قدم برداشته ، آيا اينها عبادت و بندگي نيست ؟ سوال – اگر كسي با اين نيت كه با كاركردن محبوب خدا ميشود كار كند ، آيا لحظه به لحظه براي او عبادت نوشته ميشود ؟ پاسخ – بله . لحظه به لحظه در مسير بندگي است. كساني كه توفيق اختراع پيدا مي كنند ، بايد چند سال بدون بودجه كار كنند . به صرف اينكه من بگويم يك ايده دارم به من پول نمي دهند . بايد به ثمر برسد . اين با چه نگاهي دارد اين كار را انجام ميدهد ؟ من كساني را ديده ام كه طلاهاي خانم و حتي خانه ، ماشين و زمينش را هم فروخته و حتي قرض كرده تا پروژه را انجام بدهد و بعد مثل يك بمب در دنيا صدا مي كند كه يك جوان ايراني گره اي را از كار بشريت باز كرده است . ببينيد اين چقدر بدون پول كار كرده .نه تنها به او پول نداده اند بلكه پول هم

ص: 9185

خرج كرده است. آيا اين مصداق بندگي خدا نيست ؟ بله چون دارد به اين نيت كار مي كند كه گره اي را باز كند . ببينيد كه ما چقدر گره داريم ، گره هاي اجتماعي ، خانوادگي و صنعتي و قشرهاي مختلف . اگر جوان ايراني اين فكر را نكند كه من الان اينكار را مي كنم و همين الان به من پول بدهند . من مي دانم كه الان او نياز دارد و دولت بايد به او كمك كند . امام آمد و به ما يك باور را داد . گفت : بياييد به اين نگاه كه كارمند خدا مي شويد كار كنيد . هر كس اهل كار باشد كارمند خداست.خدا حقوق ما را مي دهد . دير و زود دارد ولي سوخت و سوز ندارد. سوال – در مورد شأنيت كار صحبت كنيد . پاسخ – آيا چوپاني با شأن پيامبر مشكل دارد ؟ آيا بيل زددن با شأن امام صادق (ع) مشكل دارد ؟ اگر من الان فرصت بكنم كه در هفته يك روز در يك زمين كشاورزي بروم و آنجا بيل بزنم و آبياري كنم ، آيا اين با اين عبا و عمامه ي من منافاتي دارد ؟ اگر من فرصت داشتم اين يكي از بهترين كارهايي بود كه مي كردم ولي همين كاري كه با تمام بي بضاعتي دارم انجام مي دهم ، تمام وقت من را پر كرده است . من به اين اعتقاد ندارم كه مي گويند كه اين كار با شأن ما جور در نمي آيد ،كار حلال يعني كارمندي خدا . هركاري باشد فقط حلال

ص: 9186

باشد. شايد شأن من اين باشد كه در دانشگاه يا حوزه تدريس كنم اما اگر نشد و يك دبيرستان به من احيتاج داشتند ، از بيكاري بهتر نيست ؟ اگر نشد من چهار نفر را به خانه بياورم و به آنها پول بدهم و تدريس كنم زيرا اگر من تدريس نكنم چرخ فكر من خشك ميشود و زنگ مي زند . اين كار براي خود من خوب است. اين هم شعار خوبي ميشود كه كار كنيم به نيت كارمندي خدا . و يقين بدانيم كه خدا چيزي را از قلم نمي اندازد و اگر براي كارمندي خداكار كرديم و به ما پول دادند آنرا مي گيريم ولي ما به اين نيت كار كنيم كه وقتي من كار مي كنم محبوب خدا مي شوم . روايت داريم كه خدا جوان بيكار را دوست ندارد . من فقط مي خواهم محبوب خدا و مبغوض شيطان باشم . فقط مي خواهم از دست شيطان و گناه فرار بكنم . پس باور كنم كه كار وسيله ي تقويت من و ديگران و پيشرفت جامعه است ، وسيله ي نشاط و كسب روزي حلال است . با اين نگاه ، بندگي خداست . از هر بعد كه نگاه كني ، بندگي خداست . يك جوان فوق ليسانسي بيكار بوده و دنبال كار مي گشته و پيدا نمي كرده ولي با اين نگاه كه هر كاري باشه من انجام ميدهم حتي اگر متناسب با مدرك من نباشد . در يك آگهي مي بيند كه يك نگهبان مي خواهند ، فرم پر مي كند و اين فكر را نمي كن كه كه

ص: 9187

من فوق ليسانس نگهباني كنم . اتفاقا فرم پذيرش او دست مدير شركت مي افتد . و ميگويد كه ما مهندس ناظر هم نياز داريم و او را جاي مهندس ناظر مي گذارد . تو نيكي مي كن در دجله انداز . تو بندگي به قصد مزد نكن كه خواجه خود رسم بنده پروري داند . پس بياييم كار كنيم به نيت اينكه كارمند خدا باشيم . خدا حقوق ،پاداش ، عيدي ، بيمه و حق زن و بچه ي ما ، حق بدي آب و هوا را آخر سر به ما مي دهد . اينها پاي خدا باشد و اگر هم به ما پول دادند پس نمي زنيم . چون مي گوييم خدايا اين هم واسطه اش تو بودي . حالا ممكن است اينكار كمك به دو تا دانش آموز يا خواهر يا برادر باشد يا كمك به يك مجموعه ي خيريه در حد بسته بندي حبوبات . بگوييد من فقط مي خواهم كار كنم حتي اگر به من پول هم ندهند . سوال – سوره انعام آيات 68 – 60 را توضيح دهيد . پاسخ – آيه 64 مي فرمايد: خدا شما را از هر مشكلي نجات ميدهد ولي وقتي رفع مشكل شد خدا را فراموش نكنيم . بياييد اينجا در محضر امام رضا (ع) قول بدهيم كه هر جواني كه مشكل كار دارد ، وقتي مشكل كارش رفع شد ، عهد ببندد كه مشكل يك فرد بيكار را حل كند . اگر دست من باز شد واز پل رد شدم، نگويم كه بقيه به من چه ؟ زكات آن را بدهم و

ص: 9188

مشرك نشوم . اگر همه توقع داشته باشند كه كارمند دولت بشوند اين توقع درستي نيست . دولت بايد بستر را براي كارهاي فني ايجاد كند و انگيزه هم از طرف مردم باشد. سوال – من دوستي دارم كه بچه ي بسيار خوبي است ولي با يك مشكل مواجه است . او از ماهواره و برنامه هاي آن بيزار است. و هنگامي كه بعضي از برنامه هاي آن شروع ميشود از خانه بيرون مي زند حتي در هواي سرد زمستان و تا پايان برنامه به خانه بر نمي گردد . او با برادرش درگيري بر سر اين مسئله دارد . او گفته هر راه حلي كه آقاي ماندگاري بگويد قبول مي كند . او را راهنمايي كنيد . پاسخ – من چيزي ندارم بگويم مگر اينكه در برابر اين اراده ي قشنگ و اين فرار گناه به آغوش حق ، سر تعظيم فرود بياورم . و بگويم كه من كم آورده ام . شايد اگر من در مجلس گناهي بودم و هوا سرد بود و مي ترسيدم كه بيرون سرما بخورم ، بيرون نمي رفتم . و اگر اين جوان از من سوال مي كرد كه چكار كنم من اين راه حل را به او نمي دادم و همچنين كه اگر ابن سيرين از من و امثال من سوال مي كرد كه يك زني در خانه ي خلوتي به من پيشنهاد بي عفتي كرد ، معلوم نبود كه به او پيشنهاد مي كردم كه خودت را به نجاست دنيا آلوده كن كه از دست او رها بشوي . ابن سيرين باور كرد كه وقتي از

ص: 9189

گناه فرار مي كند ، هيچ جايي جز آغوش خدا ندارد . و وقتي به آغوش خدا رفته ، خدايي كه بلد بوده آتش را براي ابراهيم سرد كند ، بلد است كه سرما را براي اين جوان دلپذير كند ، خدايي كه بلد بود رودخانه را براي موسي باز كند ، بلد است براي اين عزيز فرج ايجاد كند . من براي اين جوان هيچ راه حلي ندارم چون خدا اين راه حل را در دل اين جوان قرار داده ، وقتي اين جوان با اين نگاه زيبا دردل خدا رفته و براي فرار از گناه رفته ، ما مي توانيم او را براي تابلو به خيلي ها نشان دهيم .چرا مي گوييد كه جوانان ما از دين گريزان هستند ؟ ببينيد براي فرار از گناه حاضر است تا كجا برود . بعضي از عزيراني كه در مجموعه ي رسانه دستي دارند ، چرا فكر ميكنند كه جوانان ما از دين گريزان هستند ؟ اين نمونه اي از هزاران جواني است كه ما داريم . كه بخاطر اينكه از گناه فرار بكند حاضر است اين سختي را بر خودش بقبولاند . قطعا پدر و مادر اين عزيز اهل نماز ، هيئت و روزه هستند ، قطعا اگر به ضريح امام رضا بروند آن را مي بوسند ، برادري كه با او درگير است قطعا وقتي نام حضرت ابوالفضل برده ميشود بدنش مي لرزد ، خودشان با خودشان خلوت كنند و ببينند كه وقتي حضرت ابوالفضل يا امام رضا (ع) به خانه ي آنها بيايد حق را به آنها مي دهد يا به آن جوان

ص: 9190

؟ حساب من و شما با اهل بيت است . آخر زيارت جامعه ي كبيره مي خوانيم كه تا امام رضا (ع) از ما راضي نشود خدا هم از ما راضي نخواهد شد . مي گويند يكي زا علتهاي نامگذاري حضرت به رضا بخاطر همين است كه تا امام رضا (ع) از ما راضي نشود خداي امام رضا (ع) از ما راضي نخواهد شد . جاي دارد كه من از پدر و مادر اين عزيز سوال كنم كه جا ندارد شما به اين بچه تان كه وسيله ي رضايت امام رضا (ع) است افتخار كنيد ؟ برادري كه يقين دارم اهل نماز و هيئت است ، و خودش چنين راه حلي را انتخاب كرده و من هم اين راه حل را به او نداده ام و سخت ترني راه حل را انتخاب كرده و من پيش او كم آورده ام ، فرار كردنش مهم است . اين جوان در درون خودش فرار از گناه را در اين راه ديده است كه پشت در خانه تا ساعتي زا شب بماند سرما بخورد و آلوده ي به گناه نشود البته معلوم نيست همه چيزهايي كه در ماهواره مي بينند گناه باشد ولي از بستر گناه فرار مي كند و اين خودش خيلي قشنگ است . د . او گفته هر راه حلي كه آقاي ماندگاري بگويد قبول مي كند . او را راهنمايي كنيد . پاسخ – من چيزي ندارم بگويم مگر اينكه در برابر اين اراده ي قشنگ و اين فرار گناه به آغوش حق ، سر تعظيم فرود بياورم . و بگويم كه من كم

ص: 9191

آورده ام . شايد اگر من در مجلس گناهي بودم و هوا سرد بود و مي ترسيدم كه بيرون سرما بخورم ، بيرون نمي رفتم . و اگر اين جوان از من سوال مي كرد كه چكار كنم من اين راه حل را به او نمي دادم و همچنين كه اگر ابن سيرين از من و امثال من سوال مي كرد كه يك زني در خانه ي خلوتي به من پيشنهاد بي عفتي كرد ، معلوم نبود كه به او پيشنهاد مي كردم كه خودت را به نجاست دنيا آلوده كن كه از دست او رها بشوي . ابن سيرين باور كرد كه وقتي از گناه فرار مي كند ، هيچ جايي جز آغوش خدا ندارد . و وقتي به آغوش خدا رفته ، خدايي كه بلد بوده آتش را براي ابراهيم سرد كند ، بلد است كه سرما را براي اين جوان دلپذير كند ، خدايي كه بلد بود رودخانه را براي موسي باز كند ، بلد است براي اين عزيز فرج ايجاد كند . من براي اين جوان هيچ راه حلي ندارم چون خدا اين راه حل را در دل اين جوان قرار داده ، وقتي اين جوان با اين نگاه زيبا دردل خدا رفته و براي فرار از گناه رفته ، ما مي توانيم او را براي تابلو به خيلي ها نشان دهيم .چرا مي گوييد كه جوانان ما از دين گريزان هستند ؟ ببينيد براي فرار از گناه حاضر است تا كجا برود . بعضي از عزيراني كه در مجموعه ي رسانه دستي دارند ، چرا فكر ميكنند كه جوانان ما

ص: 9192

از دين گريزان هستند ؟ اين نمونه اي از هزاران جواني است كه ما داريم . كه بخاطر اينكه از گناه فرار بكند حاضر است اين سختي را بر خودش بقبولاند . قطعا پدر و مادر اين عزيز اهل نماز ، هيئت و روزه هستند ، قطعا اگر به ضريح امام رضا بروند آن را مي بوسند ، برادري كه با او درگير است قطعا وقتي نام حضرت ابوالفضل برده ميشود بدنش مي لرزد ، خودشان با خودشان خلوت كنند و ببينند كه وقتي حضرت ابوالفضل يا امام رضا (ع) به خانه ي آنها بيايد حق را به آنها مي دهد يا به آن جوان ؟ حساب من و شما با اهل بيت است . آخر زيارت جامعه ي كبيره مي خوانيم كه تا امام رضا (ع) از ما راضي نشود خدا هم از ما راضي نخواهد شد . مي گويند يكي زا علتهاي نامگذاري حضرت به رضا بخاطر همين است كه تا امام رضا (ع) از ما راضي نشود خداي امام رضا (ع) از ما راضي نخواهد شد . جاي دارد كه من از پدر و مادر اين عزيز سوال كنم كه جا ندارد شما به اين بچه تان كه وسيله ي رضايت امام رضا (ع) است افتخار كنيد ؟ برادري كه يقين دارم اهل نماز و هيئت است ، و خودش چنين راه حلي را انتخاب كرده و من هم اين راه حل را به او نداده ام و سخت ترني راه حل را انتخاب كرده و من پيش او كم آورده ام ، فرار كردنش مهم است . اين جوان در درون

ص: 9193

خودش فرار از گناه را در اين راه ديده است كه پشت در خانه تا ساعتي زا شب بماند سرما بخورد و آلوده ي به گناه نشود البته معلوم نيست همه چيزهايي كه در ماهواره مي بينند گناه باشد ولي از بستر گناه فرار مي كند و اين خودش خيلي قشنگ است .

89-11-12

سوال – در مورد طرح پيشنهادي خودتان در مورد خدمتگزار معنوي امام رضا(ع) بودن توضيح بيشتري بدهيد . پاسخ – هفته ي قبل خدا توفيق داد تا طرح خدمتگزارمعنوي امام رضا (ع) بودن را بدهم . بخاطر رفت و آمدهاي زيادي كه به حرم امام رضا (ع) داشتم و از باب ارتباطي كه با اين آستان ملكوتي داشتم خيلي از مردم عزيز به من پيشنهاد مي كردند كه براي خادمي آنها در حرم امام رضا (ع) يك كاري بكنم . پاسخي كه من براي اين عزيزان داشتم اين بود كه آرزوي همه ي ماست كه روزي دست به سينه در مقابل زائران اين حرم قرار بگيريم و بتوانيم خدمتگزار زائران امام رضا (ع) باشيم . اما از باب اينكه دست ما كوتاه است و خرما بر نخيل ، قطعا اين امكان براي همه فراهم نيست . من شنيده ام هزاران نفر الان در نوبت هستند و الان طرحي را اجرا كرده اند كه خدمتهاي افتخاري كوتاه مدت سه ساله باشد كه اين توفيق و زيبايي به همه برسد . اما باز هم به همه ي آنهايي كه از اقصا نقاط ايران و چه بسا از اقصا نقاط جهان كه تصوير گنبد امام رضا (ع) را هر بار كه مي بينند ، دلشان

ص: 9194

پرواز مي كند و مي گويند : يا امام رضا (ع) ميشود ما چند روز خادم تو باشيم ، اين طرح را پيشنهاد مي كنم . جواني در بحرين به من گفت كه من سالي يك بار به ايران و زيارت امام رضا (ع) مي آيم و دلم مي خواهد كه در آن چند روز حتي اگر شده توالتهاي حرم را بشويم . يك جواني در حرم خيلي گريه مي كرد و مي گفت كه شما كه ارتباط داريد يك كاري براي خادم بودن من بكنيد . گفتم شغل شما چيست ؟ گفت : مكانيك هستم و در شهر چناران در مسير زائران امام رضا (ع) هستم . گفتم خادمان امام رضا (ع) به عدد هشت كه نام مقدس امام هشتم است ، هر هشت روز يك بار خدمت مي آيند ، شما هر هشت روزيك بار يك تابلوي زيبايي جلوي مغازه ات بزن و بنويس من خادم معنوي امام رضا (ع) هستم ، به احترام آقا امام رضا (ع) مي خواهم كار مردم و زائران امام را راه بيندازم يا مجاني يا با تخفيف ويژه يا با يك كار ويژه به عشق امام رضا (ع) . ما داريم يك مثلثي را تعريف مي كنيم . البته كارهايي هم در اين كشور دارد انجام ميشود كه بجاي خودش نوراني و قشنگ است و مردم يك ارتباط دوسويه دارند . مثلا مردم براي امام رضا (ع) قرآن نذر مي كنند كه بخوانند و صلوات مي فرستند ولي ما ميگوييم يك ارتباط مثلثي يعني من ، امام رضا (ع) ، محبين امام . يعني من بخاطر عشق

ص: 9195

و علاقه اي كه به امام رضا(ع) دارم ، يك خدمتي به يك محب امام رضا (ع) مي كنم . حالا بر اساس شغل و كاري كه دارم ، مادر در خانه ، دانش آموز در مدرسه ، دانشجو در دانشگاه ، پزشك در مطبش و مهندس در دفتر مهندسي اش . من مي خواهم به روند محتوايي و نظري اين بحث اشاره اي بكنم . همه ي اساتيد بزرگوار حاج آقا آقاي نقويان ، حاج آقاي مهندسي ، حاج آقاي رفيعي و سركار خانم نيلچي زاده در اين يك هفته انصافا به زيبايي اين طرح را دنبال كردند و با اين كه دوستان سايتي را اعلام كردند و سه تا خط تلفن اعلام كردند ، شبانه روزي تا الان حدود هفت هزار نفر ثبت نام كرده اند كه اين واقعا استقبال بي نظيري است . ما بايد به سه نكته توجه داشته باشيم . يكي اينكه همه ي مردم دوست دارند به اين ساحت مقدس خدمت كنند و شوق خدمت دارند و شايد همه مردم پاداش اين خدمت را ندانند . اگر ما بدانيم پداش اين خدمت چيست منتظر آن مصداق زيباي كه فقط بصورت فيزيكي حضور داشته باشم نمي مانم. رتبه هاي پايين تر اين خدمت را هم سبقت ميگيرم و ميشوم السابقون السابقون اولئك المقربون . من چند داستان از تاريخ براي شما نقل مي كنم .پيرمردي در ركاب امير المومنين بود كه فرزندي داشت كه از نظر معنوي بيمار بود و با اهل بيت دشمن بود . روزي حضرت امير داشت با اين پيرمرد عبوري ميكرد كه سه تا اسب سوار

ص: 9196

رد شدند و به حضرت جسارت كردند . پيرمرد گريه كرد و اشك مي ريخت . حضرت ديدند كه او خيلي بي تابي مي كند و از او پرسدند كه چرا اين قدر گريه مي كني ؟ گفت : به دو دليل . يكي اينكه غربت و تنهايي شما را مي بينم وعلت ديگر اين كه يكي از اين جوانان پس من است . من خادم و نكر شما هستم ولي پسر من اين جوري شده است . حضرت به پاسخ خدمتي كه اين پيرمرد به حضرت كرده بود ، به او گفت غصه نخور ، الان او را خوب مي كنم. گفت گر نگاهي به ما كند مولا . حضرت يك نگاه ولايتي به او كردند و مس وجود اين انسان را طلا كردند . تا حضرت نگاه ولايتي به آن جوان كردند و در وجود جوان تصرف كردند ، آن جوان خودش را از روي اسب به زمين انداخت و از حضرت عذرخواهي كرد . پيرمرد خوشحال شد . بدانيد كه اگر مي گوييم ما مي خواهيم خادم معنوي امام رضا (ع) در آن سر دنيا هم بشويم ، پاداش اينها فراموش نميشود . مادري در كوفه خدمت معنوي به امام علي (ع) كرد . هر جا به امام علي (ع) جسارت مي كردند او دفاع مي كرد . و پنج بار براي دفاع از آن حضرت سيلي خورد . امام رضا (ع) فرمودند : هركس يك قدم براي ما بردارد و يك سلام به ما بدهد ، ما را مديون خودش كرده است، ما تا دين را ادا نكنيم آرام نميشويم .

ص: 9197

ظاهرا اين مادر حضرت علي (ع) را مديون خودش كرد . اين مادر يك پسر ناخلفي در كربلا دارد . صد تا تير تهيه كرد وهزار درهم دادتا تيرها را آلوده به زهر كنند اما تيرها را نمي زد و مي گفت كه مي خواهم همه ي اين تيرها را خرج حسين كنم . او وقتي ديد امام حسين (ع) از اسب به زمين افتادند ، بلند مرتبه شاهي ز صدر زين افتاد اگر غلط نكنم عرش بر زمين افتاد ، در اين هنگام اسبش را سوار شد كه برود تير خلاصي را به حضرت بزند . نزديك قتلگاه كه رسيد يك دست اندازي به پاي اسب گير كرد و او با سر به هوا رفت كه به زمين بيايد كه اگر با سر به زمين مي آمد از بين مي رفت . امام حسين (ع) در گودي بودند . براي اينكه اين فرد به زمين نخورد تن شان را اين طرفتر كشاندند تا او روي تن حضرت بيفتد . روي سينه ي امام حسين (ع) افتاد و برقش او را گرفت . خودش متعجب ماند و پرسيد كه من را مي شناسي ؟ حضرت فرمود : بله تو آمده بودي تير خلاص به ما بزني اما مادرت يك خدمتي به ما كرده بود ، ما را مديون خودش كرده بود . مادرت بخاطر پدرم علي پنج بار سيلي خورده ، ما قرار گذاشته بوديم كارمادرت را جبران كنيم ، الان وقتش بود . اين جوان منقلب شد و عاشق امام شد . پاداش معنوي يك مادر قاتل را به عاشق تبديل مي كند .

ص: 9198

گفت : حسين جان الان براي چكار كنم ؟ يك نامردي با سنان مي خواست به پهلوي امام بزند ، او خودش را به آن طرف كشيد و تير به پهلوي او رفت . در واقع سپر امام شد . و روي سينه ي امام حسين (ع) به شهادت رسيد . ببينيد يك خدمت معنوي چكار مي كند . به نيت قتل امام مي آيد ولي پاداش معنوي يك خدمت مادر ، چنين عاقبتي را براي او رقم مي زند . من به تمام عزيزاني كه اين بحث را دنبال مي كنند و براي اين طرح واقعا زحمت مي كشند ، مي گويم كه خدمت معنوي كه ما مي گوييم اين است . عزيزي كه دوست داري اينجا يعني در حرم جارو بزني ، كفش جفت كني ،فرشي پهن كني ، چراغي روشن كني و آرزوي همه ي ما اين است ، در هر جايگاهي كه هستيد ، ما گفته ايم يك روز در سال را انتخاب بكنيد و يك روز توانمندي و كارائي اش را در گره گشايي محب امام رضا (ع) به ساحت مقدس امام تقديم كند . حالا اين محبت امام رضا (ع) هر كس مي تواند باشد . مهم اين است كه خانواده ي من محب امام است واگر مادريك روز به نيت محبين امام رضا (ع) براي بچه هايش غذا بپزد و اشك هم بريزد ودر آشپزخانه هم به امام سلام بدهد. من مي گويم قطعا نورانيتي كه بايد در حرم حس كند ، در همانجا حس مي كند . من براي اطباء عزيز صحبت مي كردم ، گفتم كه

ص: 9199

مي خواهيد كفش دار بشويد ؟ گفتند : بله . شما دكتر جراح هستيد در سال يك روز ، به پرستاربگو من خودم مي خواهم زير بغل هاي بيمار را بگيرم ، فكر مي كنم اين زائر امام رضا (ع) است ، كفش هايش را هم از پايش در بياور و خودت هم او را روي تخت بخوابان و اگر پرسيد : آقاي دكتر چرا اين طوري مي كنيد ؟ بگو : تو به امام رضا توسل كردي ( حضرت فرمودند ما سه جا به ديدن شما مي آييم ) و چون من با امام كار دارم و خدمت به امام رضا (ع) محدود به آن دايره ي حرم نيست ، من اين كار را بخاطر امام رضا (ع) مي كنم . در زير اين آسمان كبود هر جا انسان گره اي را باز كند ، امام رضا (ع) فرموده است كه ما ضمانت مي كنيم كه روز قيامت گره از كارش باز كنيم . بالاترين گره ي ما روز قيامت است . من به خادمان حرم مي گويم كه از كدام كار بيشتر لذت مي بريد ؟ مي گويند : از ويلچر راني ، نمي دانيد كه چه لذتي دارد . يك مجروح روي ويلچر نشسته و اشك مي ريزد و من ويلچر ران هم به امام رضا (ع) مي گويم كه آقا آيا من خوب نوكري شما را مي كنم ؟ من مي گويم كه اينكار را در جاي ديگر هم ميتوانم انجام بدهم . در مدرسه ، دانشگاه و اداره هم ميتوانم . آقاي مدير يك روز از پشت ميز خودت بلند

ص: 9200

شو و پيرمردي كه دارد از پله ها بالا مي آيد ، دستش را بگير و پرونده اش را نگاه كن و بگو كه پدر شما اينجا بنشين ،من مي خواهم امروز دنبال كار تو بدوم و اين ثواب را به ساحت مقدس امام رضا (ع) هديه كنم . چون با آقا كار دارم . من سه دسته پاداش براي گره گشايي را در روايات پيدا كرده ام . يكي اينكه در روايات داريم كه هيچ چيزي به اندازه ي گره گشايي و خدمت مردم ، گناه را پاك نمي كند . من تعبير به گناه پاك كن ميكنم . ديده ايد بعضي از لكه ها با هيچ چيزي پاك نميشوند . با گره گشايي لكه ي هر گناهي پاك ميشود حتي حق الناس . وقتي من با مردم گرفتار مهربان باشم ، خدا دل طلبكاران من را نسبت به من مهربان مي كند . مي فرمايد : اين رحم كرد ، تو هم رحم كن . در قرآن داريم يكفرعنهم سيئاتهم . ديگر اينكه قرب درست مي كند . همه ي ما دوست داريم كه به امام رضا (ع) نزديك بشويم . هر چه دست من گره گشاتر باشد به امام نزديكتر مي شوم . حالا شايد گره گشايي من با يك لبخند باشد . در ماه محرم براي تبليغ به جايي رفته بوديم و ميهمان زوجي شديم . من سر سفره ي آنها خيلي شوخي مي كردم و دوستان به من گفتند كه چرا اين قدر شوخي مي كني ؟ و من مي گفتم كه نمي دانم . وقتي من لطايف مي گفتم

ص: 9201

صاحبخانه و خانواده اش مي خنديدند و شاد بودند . شب كه به خانه برگشتيم به ما خبر دادند كه اين خانواده يكسال بوده گه گرفتار و افسرده بوده اند . با خنده و شوخي هاي ما ، گره آنها باز شد . گاهي يك لبخند و شوخي ، يك خدمت معنوي ميشود . كسي كه گرفتار و ناراحت است يك تبسم به او كنيد نه اينكه نمك به زخمش بپاشيد . و ديگري گره باز كن است . بحث ديگر بحث سه مرحله گره گشايي است . در خدمت معنوي و گره گشايي همه مي گويند كه پولدارها بايد كار كنند ، آنهايي كه امكانات مادي دارند و وضعش ان خوب است . در يك استاني يكي از خادمي در مراسم تجليل از خادمين مقاله اي خوانده بود و گفته بود از طرف كساني كه تابحال امام رضا (ع) نرفته اند . استاندار يك حركت قشنگي كرده بود . با استفاده از بودجه هاي فرهنگي ، طرحي پياده كرد كه هر كس كه به امام رضا (ع) نرفته باشد ، او را به زيارت ببرند . خوب است همه استانداران و حتي مديران شركت ها هم اين كار فرهنگي را به جاي اردوهاي مكان هاي ديگر انجام بدهند . كسي كه امام رضا (ع) نيامده ، خيلي زود سيم او وصل ميشود . بعضي ها فكر مي كنند كه اين حتما براي متمول ها و متمكن هاست . مرحله ي اول گره گشايي اين است كه كسي با دستهاي خودش گره مردم را باز كند . واسطه ي ازدواج ، حل اختلاف ، اشتغال

ص: 9202

، درمان بيمار ، خانه دارشدن و حتي واسطه ي هدايت يك نفر بشود . مرحله ي دوم اينكه من اين تمكن مالي را ندارم ولي مي توانم آدرس بدهم . من مي خواهم بگويم كه سوغات حرم امام رضا (ع) فقط زرشك و زعفران نيست، سوغات حرم معصومه فقط سوهان نيست . سوغات اين حرم هاي زيبا فقط سوغات مادي نيست . اين همه سي دي هاي قشنگ سخنراني كه در اينجا موجود است و آستان هاي مقدس روي سي دي ها و كتاب ها كار مي كنند . يك نفر بگويد كه من يك سي دي مي خرم و به بچه ام مي گويم كه ده تا از اين را تكثير كن و به دانش آموزان بده . من نمي توانم بي حجابي اين دختر را درست كنم ولي مي توانم يك سي دي به او بدهم و را راهنمايي كنم . من مي توانم يك سي دي راجع به ازدواج را تكثير كنم . پس مرحله ي دوم گره گشايي اين است كه واسطه بشويم .مرحله سوم اين است كه اگر اين كار را هم نمي توانيم بكنيم ، جلوي طرف دستهاي مان را جلوي طرف به سوي آسمان ببريم و دعا كنيم . بگوييم : خدا به آبروي امام رضا (ع) گره مشكلات تو را باز كند . براي حل مشكل طرف من چند صلوات نذر كنم يا چند استغفار براي طرف بفرستم كه اگر مانعي در كار او هست برطرف بشود . من ندارم كه صد هزارتومان بدهم ولي پنج تومان صدقه مي دهم تا گره تو باز بشود. بياييم

ص: 9203

به آبروي امام رضا (ع) به خودمان هم خدمت كنيم . مي خواهم به خودم كه محب امام رضا (ع) هستم كمك كنم . درماه رمضان در برنامه گفتيم كه بياييم يك حركت معنوي بكنيم و به امام رضا (ع) قول داديم كه ترك گناه بكنيم . اگر موبايل هاي مان تصاوير و اصوات خوبي ندارد ، به احترام امام رضا (ع) آن را حذف كنيم . اگر قرار است امام رضا (ع) در خانه مان پاداش بدهد ، زشتي ها و بدي ها را از منزل مان پاك كنيم تا وقتي امام رضا (ع) مي خواهد در خانه ام به من پاداش بدهد خجالت نكشم . سوال – سوره انعام آيات 8-1 را توضيح دهيد . پاسخ – آيه سوم اين آيه كه مرتبط با بحث ما هم هست . ما وقتي مي خواهيم در كار خير قدم برداريم اگر نگاه من اين باشد كه دارم با شما معامله مي كنم پا پيش نمي گذارم . ولي اگر نگاه من اين باشد كه براي موجودي در عالم پا پيش ميگذارم كه او بزرگترين وجود عالم هستي است و اگر كبريايي خدا را بفهمم ، قشنگ جلو مي روم. مي فرمايد : شما با كسي برخورد ميكنيد كه همه ي آسمانها و زمين از آن اوست ، ظاهر و باطن شما را ميداند ، هر معامله اي را كه شما بكنيد او ميداند . پس خوش به حال آن كسي كه در قضيه ي خادم معنوي امام رضا (ع) شدن ، با من عادي معامله نكند ، با خدا و امام رضا (ع) معامله كند

ص: 9204

. من به خادمين مي گويم به فرض زائري ميآيد و از خانواده اش عصباني است و كفش هايش را در كفش داري پرت مي كند ، خادم به احترام اينكه او ميهمان امام رضا (ع) است از آن پشت مي آيد و كفش هايش را بر مي دارد و ميگويد كه انشاء الله امام رضا (ع) مشكل تو را حل مي كند . و بعد كفش را در جايش مي گذارد و شماره ي كفش را به او مي دهد . حالا اگر قرار باشد كه من در خانه ي خودم خادم معنوي امام باشم ، اگر همسر من بخاطر خستگي تندخويي كرد ، اگر بچه ي من به من تندي كرد ، من به آنها هديه اي بدهم و بگويم من امرور بخاطر امام رضا (ع) شما را احترام مي كنم و اگر ما يك روز در سال طعم خدمت معنوي به امام رضا (ع) را بچشيم ، من يقين دارم به يك روز اكتفا نمي كنيم . يقين داريم كه ا ين زيبايي و نورانيت و عطر را به همه ي زندگي مان سرايت مي دهيم . و آن جمله زيارت جامعه ي كبيره ميشود : من مي خواهم همه ي زندگي ام با شما باشم و اين نتيجه اش اين ميشود . در عالم خيلي ها براي رفع گرفتاري شان متوسل به امام رضا (ع) ميشوند . من به امام رضا (ع) بگويم كه سالي يكي از اينها را به در خانه ي من بفرست. من مي خواهم غلام شما باشم . امام رضا (ع) در زمان حيات شان وقتي كسي

ص: 9205

مراجعه مي كرند امام مي فرمودند : اي اباصلت ، كار او را راه بينداز. پيامبر مي فرمودند : سلمان كار او را راه بينداز . بگوييم يا امام رضا(ع)مي شود سالي يك پرونده ات را در خانه ي من بفرستي و بگويي كه تو كارش را راه بينداز ؟ من يك روزي وارد فرودگاه مهرآباد شدم . وقتي وارد گيت شدم يكي از مبلغين بزرگوار را ديدم و ايشان با يك هيجاني پيش من آمدند وگفت : سلام ماندگاري ، چقدر خوب شد كه تو را ديدم ، ممنون بي بي حضرت زهرا (س) هستم . من رفته بودم كارت پرواز بگيرم و ديدم بليطم يك اشكالي دارد . قانون اين است كه كسي كه كارتش اشكال دارد بايد بليط ديگري بخرد و بعد پول آن بليط قبلي را بگيرد . من به اندازه ي كافي پول همراهم نبود . گفتم : يا حضرت زهرا(ع) يك نفر را بفرست كه من پيش او خجالت نكشم . تا اين را گفتم ، تو جلويم سبز شدي . من اشك در چشمهايم جمع شد وگفتم كه من ممنون بي بي هستم كه ظاهرا اسم من در دفتر بي بي بوده است كه حواله را به من داد . اي كساني كه دوست داريد اسمتان در دفتر امام رضا (ع) و مادرش حضرت فاطمه (ع) و اهل بيت باشد . وقتي مي خواهي كاري بكني ، جوري اقدام نكن كه بگويند : اي امام اين كي بود كه جلوي من قرار دادي ؟ آبرويم را برد و بعد كمكم كرد ، زَهر من كرد تا كمكم كرد

ص: 9206

. يك جوري براي طرف كار كنيد كه اگر پيش امام رضا (ع) رفت بگويد : امام ممنون شما هستيم. اميدواريم كه هر محب امام رضا (ع) يك خادم معنوي امام و گره باز كن از محبين امام رضا (ع) بشود . در روز پيروزي انقلاب ياد امام خميني را گرامي مي داريم . پيرزني در دوران انقلاب با كاسه ي دو ريالي كنار تلفن هاي همگاني ايستاده بود .گفتند كه ايستاده اي تا گدايي كني .گفت كه نه من هم مي خواهم مثل شما درانقلاب شركت كنم اما پا ندارم ، مي دانم وقتي تيراندازي ميشود شما مي خواهيد به خانواده هايتان خبر بدهيد و دو ريالي نداريد كه تلفن بزنيد ، من در حدخودم مي توانم اين خدمت را بكنم . خدايا به همه ي محبين امام رضا(ع) و خادمين امام ، خدمتگزاري به محبين آن حضرت را آنگونه كه حضرت مي پسندند عنايت بدار .

89-10-28

مستي نه از پياله نه از خُم شروع شد از جاده ي سه شنبه شب قم شروع شد ، آئينه خيره شد به من و من به آئينه آنقدر خيره شد كه تبسم شروع شد ، خورشيد ذره بين به تماشاي من گرفت آنگاه آتش از دل هيزم شروع شد ، وقتي نسيم آه من از شيشه ها گذشت بي تابي مزارع گندم شروع شد ، موج عذاب يا شب گرداب هيچ يك دريا دلش گرفت و تلاطم شروع شد ، از فال دست خود چه بگويم كه ماجرا از ربناي ركعت دوم شروع شد ، در سجده توبه كردم و پايان گرفت كار تا گفتم السلام

ص: 9207

عليكم شروع شد .

28/10/89

سوال – يك جمع بندي از بحث هفته ي گذشته كه درباره ي اشتغال و پارتي بازي بود داشته باشيد .

پاسخ – جمع بندي درباره ي سوالي بود كه فرموده بودند براي ازدواج اشتغال و كار لازم است . براي كار هم پارتي لازم است ، ما هم پارتي نداريم ، پس بيكار هستيم و ازدواج هم نكرده ايم . و ناراحت شده بودند كه چرا در جمهوري اسلامي كارها با پارتي بازي انجام ميشود . من خلاصه ي بحث گذشته را در سه كلمه ميگويم . يكي وقتي اسم پارتي بازي مي آيد از اصل پارتي بازي ناراحت بشويم و پارتي بازي براي همه بد باشد . نه اينكه من در اداره براي دوست خودم پارتي بازي كنم ولي اگر جايي رفتم كه پارتي نداشت نداي واي اسلاما بلند بشود . در كوچكترين كارها سعي كنيم بر اساس حق عمل كنيم نه بر اساس نفع مان . چون در پارتي بازي منافع ما است . ديگر اينكه كساني كه پارتي دارند در سيستم ها انسان هايي را دارند كه بناحق به آنها جايگاه حقي مي دهند . و بناحق ، حق ديگران را ضايع مي كنند . ما گفتيم به اندازه اي كه آن پارتي ها مي توانند بي حق كار بكنند قطعا خدا بيشتر از آنها مي تواند به حق كار بكند . من و شما كه پارتي نداريم خدا پارتي ما ميشود . فقط به خدا وصل بشويم و از او بخواهيم . نكته ي بعدي اينكه به كساني كه پارتي بازي مي كنند مي گويم

ص: 9208

كه اين كار هم حق الناس به گردن مان مي اندازد و هم با اين كار چهره ي جمهوري اسلامي را كريه كرده ايم . در جمهوري اسلامي مبناي ما منشور اهل بيت و قرآن و عترت است . كساني كه در ادارت ، كارخانجات ، در استخدام ها و...پارتي بازي ميكنند دو حديث به آنها متذكر ميشوم . اميدوارم كه از خواب بيدار بشوند . چون اين ها دارند دزدي اعتقاد مي كنند . اين جواني كه دارد در اين قصه ايمانش را از دست ميدهد چون پارتي ندارد ، مي گويد كه اين هم جمهوري اسلامي است . اين هم حكومت قرآن وعترت است . اين احاديث دلها را تكان مي دهد . مي فرمايد : خدا ذليل مي كند كسي كه با عملش اهانت به اسلام مي كند . وقتي من در جايگاه خودم حالا هر كس كه هستم پارتي بازي كنم و حق يك حق داري را به قوم و خويش خودم بدهم كه نفع من است من چهره ي اسلام را كريه كرده ام واهانت به اسلام و مكتب اهل بيت كرده ام . خدا گفته كساني كه اهانت به اسلام و اهل بيت بكنند من آنها را ذليل مي كنم . مردم را به دساتان فضيل بن عياض سوق مي دهم . فضيل يك جا مردانگي كرد . آنجا كه احساس كرد دزدي مالش دارد به دزدي اعتقاد مي رسد دست برداشت . دزدي مال را مي توانست جواب بدهد ( البته اين اعتقاد غلطي است ) ولي دزدي اعتقاد را نمي توانست جواب بدهد . به اعتقاد من

ص: 9209

طلبه شايد كسي كه دارد پارتي بازي مي كند دارد دزدي اعتقاد ميكند . بترسد از لذتي كه خدا نصيب او بكند . مي خواهد وكيل ،وزير ، رئيس يا مدير باشد فرقي نمي كند . اگر همه چيز بر اساس يك روال قانوني و حق براي همه انجام بشود آن كسي هم كه از گوشه ي روستايي مي خواهد مسئله ي اداري را دنبال بكند بايد وقتي از اداره برگشت از خدا تشكر كند كه جمهوري اسلامي را نصيب او كرده است كه پسر وزير با فرد روستايي هيچ فرقي نمي كند . اميدواريم كه اين جوري بشود .

سوال – ما دلمان از آنجايي ميسوزد كه خدا با اين همه توانش و با اين همه التماس و سعي ما توجهي نمي كند و به دهان پارتي بازها نمي زند . لطفا حرفهايتان با مشكلات جامعه برابري كند به روز باشند . شما مي گوييد كه جوانان ما تن كاركردن ندارند و اِلا كار هست . منظورتان چيست ؟ كشاورزي ، كارگري ، مسافربري ؟ بنظر شما صرف دارد ؟ شغل عالي با واسطه آماده است ولي من نمي خواهم اين جوري سركار بروم . مقداري دو دل هستم . راهنمايي بفرماييد . اين همه از بيت المال حقوق مي گيرند كه كار جامعه را راه بيندازند . اگر قرار باشد كه هركه دلش مي خواهد رشوه بگيرد پارتي بازي كند حق كشي كند ، پس وظيفه ي آن همه حقوق بگير چيست ؟ من دختري دارم كه حجاب او عالي است و مدتي است كه دنبال كار مي رود ولي متاسفانه با سالن

ص: 9210

هاي مُد روبرو ميشود تا دفترهاي كار . شعارهاي برنامه ي شما خوب است ولي كارشناساني كه به برنامه مي آوريد مشكلات را شنيده اند ولي تجربه نكرده اند . آيا براي كسي كه ازدواج كرده و يك فرزند دارد و يك سال است كه بخاطر اعتراض به گناهان مدير شركت اخراج شده و بيكار است و به نان شب خودش هم محتاج شده است . آيا براي او بعد از يكسال حالي باقي مي ماند ؟

پاسخ – بگذاريد ما اول نگاه دين به كار را بگوييم . از نظر دين ما كار چيست ؟ آيا كار فقط به معناي كار اداري است ؟ فقط كاري كه حقوق زياد داشته باشد معنا كرده است ؟ فقط كار ارزشي را كار مي داند ؟ بقول اين عزيز كه مي گويد ما مسافر كشي برويم ، مگر مسافركشي چه ايرادي دارد ؟ مگر بايد كارها را ارزش گذاري كنيم . كاري كه ديسيپلين آن بالا است بگوييم كار ارزشمندي است و كاري كه يك مقدار كارگري و خدماتي است توي سر آن بزنيم ؟ آيا ما اين اجازه را داريم ؟ من رواياتي را مي خوانم . كار در مكتب ما وسيله ي كسب روزي حلال است . يكي از اشكالاتي كه در جامعه ما ديده ميشود اين است كه كار را براي پول درآوردن مي خواهند نه براي رزق حلال . در جواب بيننده اي كه پرسيده بودند كه واقعا اين كارهايي را كه شما مي گوييد تجربه كرده ايد و صدايتان از جاي گرم مي آيد و فكر مي كنند كه ما براي ازدواج

ص: 9211

و كار هيچ مشكلي نداريم مي گويم كه تمام عزيزاني كه مي آيند و در اين جايگاه كارشناس مي نشينند ، بنا نيست كه مشكلات خودشان را بگويند . نگفتن مشكلات دليل بر نداشتن مشكلات نيست . ما كه مومن نيستيم ولي يكي از تعريف مومن اين است كه لبخند بر لبانش و حزن در قلبش است . قرار نيست كه همه ي دردهايش را بگويد . مومنين هم نبايد خيلي دردهايشان را بگويند ، بايد به خدا بگويند . اينكه در برنامه هر كسي را كه با لبخند ببينند ، معنايش اين نيست كه او مشكل ندارد . ديگر اينكه بفرض اصلا ما تابحال مشكل نداشتيم و در پر قو بزرگ شده ايم اما كلماتي كه براي شما مي گوييم كلمات اولياء دين است . كه حداقل شما باور داريد كه تمام اين ها مشكلات بزرگ شده اند . پيامبران ما رسول اكرم كه هنوز بدنيا نيامده پدرشان از از دست دادند . بعد مادرشان از دنيا رفت . بعد از مدتي جدشان از دنيا رفت و مدتي بعد عمويشان از دنيا رفت . با حضرت خديجه ازدواج كرد و ايشان هم از دنيا رفتند و ايشان فرمود كه در اين 23 سال هيچ پيامبري به اندازه ي من اذيت نشد . اين كلمات براي اين ها است . مي دانند كه اين ها با مشكلات دست و پنجه نرم كرده اند . من به همه ميگويم كه ما دارو فروش هستم . داروهايي كه مي دهيم مطمئن است . استاندارد الهي دارد . اما بعيد نيست كه من دارو فروش بيمار نباشم .

ص: 9212

من هم نقص دارم . شايد توفيق عمل من نسبت به شما خيلي كمتر باشد اما داروها مطمئن است . اگر الان به يك فرد فوق ليسانس يا دكتر بگوييم كه الان داري خانه ات را مي سازي دو تا بيل هم تو بزن ، چه ميگويد ؟ مي گويد كه من رفتم درس خواندم كه بيل بزنم . مقام جوان فوق ليسانس و حجت الاسلام بالاتر است يا مقام پيامبر ؟ وقتي در جنگ پيشنهاد شد كه در جنگ خندق بكنند ، سلمان فارسي نقل مي كند كه ما خودمان ديديم كه پيامبر كلنگ مي زدند و خاك ها را جابجا ميكردند . و تلاش ميكردند . نفرمودند كه چون من پيامبر هستم ديگر كار نمي كنم . اصلا كار ارزش است . به نوع آن كاري نداريم . مي گويد : كار حلال و متناسب . بله ما قبول داريم كه عزيزي كه دانشگاه رفته و درس خوانده بهترين نوع كاركردنش اين است كه با توجه به تخصصش بكار گرفته بشود . اما اين معنايش اين نيست كه اگر كار متناسب با تخصصش نبود دست روي دست بگذارد و بگويد كه چرا من بيكار هستم . ما مي خواهيم اين را بگوييم . پيامبر مي فرمود : كسي غذايي بهتر از دسترنج خود نمي خورد . زمان ساختن مسجد مدينه پيامبر خشت حمل ميكردند . همسر پيامبر مي فرمودند كه ايشان هرگز در خانه بيكار ديده نشد . يا كفش خويش را پينه مي زد يا كفش ما را . الان يك واكس هم كه مي خواهند به كفش شان بزنند ، به

ص: 9213

فرد ديگري ميدهند كه اينكار را انجام بدهد چون پول دارند . بنشين خودت اين كار را بكن . ما هنوز تعريف كار از نظر دين را نمي دانيم . من پنج واژه از تعريف كار را از نظر دين آورده ام . پيامبر پيراهن زن بيوه اي را وصله مي زدند . پيامبر خياطي مي كرد . پيامبر همانجا فرموده بودند كه بيكاري سنگدلي مي آورد . از اين روايات تعابير قشنگي بدست مي آيد . بغض و نفرت خداوند بر انسان بيكار است . شيطان از بيكار شدن افراد خوشحال ميشود . ما مي گوييم كه بيكاري محل تخم گذاري شيطان است. معناي كار تلاش است . اگر كسي دست ندارد با پاهايش كار كند . در سيما معلولي را نشان داند كه دستها و پاهايش معلول بود با دهانش نقاشي مي كشيد . ولي نرفته بود گدايي كند . كار يعني تلاش به هر نحو ممكن . يعني اگر كسي دستش عيب ندارد نبايد برود گدايي بكند . حتما بايد در كار پول باشد ؟ ما از روايات استفاده كرديم كه كار با حقوق كم ، كار غير مناسب با تخصص و كار بي حقوق از بيكاري بهتر است . چرا ؟ چون بيكاري هم افسردگي و سنگدلي مي آورد و هم پولي در آن نيست .و هم لعن و نفرت خدا را مي آورد . من اگر كار بي پول بكنم فقط پول ندارم . لا اقل سنگدلي ندارم . ما بايد به وعده هاي خدا اطمينان داشته باشيم . فردي به من گفت كه من چهل روز كاري را كردم

ص: 9214

و خدا جواب من را نداد و من آنرا كنار گذاشتم . گفتم : شما مي خواهي خدا را امتحان كني . خدا را نبايد امتحان كرد . خدا امتحانش را پس داده است . روايت داريم كه لعنت شده است كسي كه بار زندگي اش را به دوش ديگران بيندازد . حالا آقا فوق ليسانس يا دكترا است . كار هم پيدا نكرده و بيكار است . آيا نمي تواند در خانه يك دار قالي بزند و آموزش آن را ياد بگيرد . من پيرزني را كنار مصلاي نماز جمعه ديدم كه چهارتا ليف حمام بافته و آنرا مي فروشد . مردم دوست دارند كه اگر قيمت اين ليف در مغازه پانصد تومان است به اين پيرزن دو هزار تومان مي دهند . زيرا دارد كار مي كند و گدايي نمي كند . در مكتب ما كار ارزش دارد . ارزش آن يكي بخاطر كسب روزي است و ديگر اينكه در مكتب ما كار عبادت است. يعني كسي كه بيكار است يك فرصت عبادي را دارد از دست مي دهد .

شما در يك مجموعه برويد و بگوييد كه بيكاري دارد من را اذيت مي كند . اصلا به من حقوق ندهيد . وقتي شما خوب كار كرديد و وقتي استادكار ببيند شما با وجدان و دل سوزي كار مي كنيد و خوشحال هم هستي كه از بيكاري نجات پيدا كردي ، حتما به شما پول هم ميدهد . همه ي ما منتظر هستيم كه يك دعوت نامه از وزارت خانه اي به سراغ ما بيايد كه جناب مهندس لطفا تشريف بياوريد يك معاونتي

ص: 9215

در اين اداره يا مسئوليتي را در يك قسمت به شما مي دهيم . من بايد بروم و عرضه ي خودم را نشان بدهم . من مي گويم مفتي كار كردن از بيكاري بهتر است . حالا آقايي كه بيكار است با بيكاري اجاره اش در مي آيد ؟ اگر بيكار باشد دو تا مشكل ديكر هم دارد . سر بچه ها هم داد مي زند و شيطان هم سربه سرش ميگذارد . شايد فكر يك كار خلاف هم به مغزش بيايد . اگر مجاني كار كند ، لااقل آسيب هاي ديگر را ندارد و فقط همان بي پولي اول است . و بخاطر اينكه داري به وعده ي خدا عمل مي كني و بيكار نيستي ، خدا خودش برايت فرج پيدا ميكند . شايد خودش زمينه ي اشتغال بشود و اين وعده ي الهي است . امام صادق (ع) مي فرمايد : وقتي مي بيني دو گروه دارند جنگ مي كنند كه مربوط به تو هم نيست تو اينجا كار كردن براي طلب رزق را رها نكن . در همان شرايط سخت و دشوار براي بدست آوردن معاش كوشش كن . ما بايد يك ليستي از كارهاي عجيب و غريبي كه انسانهاي تحصيل كرده انجام ميدهند فقط براي اينكه بيكار نباشند تهيه كنيم . مثلا من ديدم كنار بانكي خانمي چند تا نقاشي قشنگ كرده بود و آن را قاب كرده بود . نقاشي نرخ مشخصي ندارد.كسي چشمش آن را مي گيرد و مي خرد . نقاشي ها را مي فروخت . معاون وزير كه يكي از دوستان من است قبلا نقاشي مي كرد

ص: 9216

و خرج تحصيلش را در مي آورد . يك بار هم با دود شمع سقف را يك نقاشي زيبا كرده بود زيرا با دود شمع درس مي خواند . ما نمي خواهيم از ظرفيت هاي خودمان استفاده كنيم . همه ي كار را يك معناي خاص كرده اند و مي گويند كه ما فقط مي خواهيم با اين معنا كار بكنيم . چون پارتي ندارم و الان كار خوبي سراغ ندارم پس مي نشينم ، ازدواج هم نمي كنم و خداي نكرده ديگران را هم اذيت مي كنم و به هزار آسيب ديگر هم مي رسم . ريشه ي همه ي اينها بي كاري بوده است . ما منتظر كاري هستيم كه يك ميليون تومان در ماه حقوقش باشد . در روايات ما مي فرمايد كه كارنشاط شما است . تفريح و تنوع است . كار خدمت است . اين عباراتي است كه در روايات ما است . يك بازنگري ديگري بكنيم . حضرت داود زره بافي مي كردند ، حضرت سليمان عبا بافي مي كرد ، رسول اكرم نخ ريسي ميكردند . ارزش كار را پايين نياوريد .يك جا كار خدماتي است . يك جا كار شاگردي و پيكي است . فقط بي كار نباش . من جواناني را مي شناسم كه از صبح تا دو بعد از ظهر كار مي كنند و بعد از ظهر كار پژوهشي مي كنند . آقاي تحصيل كرده اين همه روزنامه ، يك مقاله بنويس . ما نمي خواهيم به اصل كار ارزش بدهيم . نفس اشتغال ارزش است . نفس بيكاري موجب نفرت خدا است . شيطان

ص: 9217

از نفس بيكاري خوشش مي آيد . يك زماني مقام معظم رهبري مي فرمودند كه اي كاش ما اين نفت را نداشتيم . منابع خدادادي كه بايد ما را به كار بيشتر تحريك بكند ، ما را تنبل كرده است . وقتي بچه ها بدنيا مي آيند ما در گوش آنها اذان و اقامه مي خوانيم ولي ژاپني ها در گوش بچه شان مي گويند كه ما نه نفت ، نه گاز ، نه زمين كشاورزي آنچناني داريم، اگر كار نكني گرسنه و بدبخت مي ماني ، بايد كار كني و فكر كني . اگر به كسي بگوييم كه به شهر ديگري برو و كار كن مي گويد كه من نمي توانم از مادرم دور باشم . ما كساني را داريم كه 15 روز درماه در نقطه ي دور دست دارند كار مي كنند . عسلويه منطقه اي است كه فقط در آنجا كار است . بعضي ها مي خواهند كه كار در خانه شان باشد و خيلي هم دور نباشد . پس ما فقط كار دولتي را كار نبينيم .

كار با پرستيژ را كار نبينيم . كار خدماتي ، كشاورزي ، صنعت و هنري هم كار است . از همه ي اعضا و جوارح بدن ، فكر و تخصص خودمان استفاده كنيم تا ملعون خدا نباشيم .

سوال – سوره مائده 41-37 آيات را توضيح دهيد .

پاسخ – آيه 39 و40 مي فرمايد : معلوم شده از بالاترين ظلم هايي كه به خودمان مي كنيم اين است كه خودمان را در جايگاه بيكاري ، ولنگاري و بي عاري نگه داريم . در

ص: 9218

روايت داريم كه بيكار محبوب شيطان ميشود و دعاي او مستحاب نمي شود . مي فرمايد : بياييم از اين بيكاري هايمان توبه كنيم و اصلاح بشويم . با فكر خودمان و فكر ديگران خودمان را از بيكاري نجات بدهيم . البته ما مسئول كارآفريني نيستيم . فقط ار اين بيكاري در بياييم . حتي اگر به رفتن در مغازه ي پدرمان باشد و حتي مجاني . از محبوبيت شيطان در بياييم . از اينكه قرار هستيم كه دعاي مان مستجاب نشود دربياييم . هر شهر ، هر جايي و هر كاري باشد اشكالي ندارد . روايت داريم كه گفتند فلاني كار را رها كرده و رفته عبادت كند . پيامبر فرمود : بي چاره او كه نميداند دعايش مسجاب نمي شود . وقتي از چشم خدا بيفتيم قطعا از چشم رسول خدا هم مي افتيم . پس خودمان را اصلاح كنيم و از وادري بيكاري ،بي عاري بيرون بياوريم . الم تعلم الله ... . در مورد پارتي بازي مي خواهم بگويم كه آن آقا كه پارتي بازي ميكند اگر پول و قدرت دست او است خدا مالك زمين و آسمان است . شما به خدا متصل باشيد و بدانيد كه خدا ما را امتحان ميكند چه كساني كه بيكار هستند و چه كساني كه با پارتي كار پيدا مي كنند . آن جواني كه گفته دوست پدرم مي تواند كار برايم درست كند ولي من مردد هستم به او آفرين مي گوييم . ما باور كنيم كه خدا لله ملك السموات و الارض است پس سراغ خدا برويم . كساني كه پارتي بازي

ص: 9219

مي كنيد از ذلتي كه خدا برايتان رقم مي زند بترسيد . چون اهانت به اسلام و حكومت اسلامي و اهل بيت است چون مردم را بدبين مي كند . اگر در رژيم طاغوت پارتي بازي ميشد مردم توقعي از آنها نداشتند ولي حتي يك پارتي بازي را مردم در حكومت اسلامي نمي پذيرند . مردم توقع ندارند و به اسلام بدبين مي شوند . به روحانيت بدبين مي شوند به جمهوري اسلامي بدبين مي شوند . اين كار را نكنيد و استغفار كنيد و اميدوار هستيم كه خدا استغفارآنها را هم بپذيرد . كارهاي دولتي هم كار محدودي است و همه نمي توانند بروند . خير رساني فقط پول دادن به فقير ومدرسه درست كردن امروز يكي از بالاترين خير رساني ها اشتغال زايي است . سرمايه ام را در بانك نخوابانيم . اين سرمايه را يك كارخانه با سود كمتر و زحمت بيشتر راه اندازي كنم . و براي بيست نفر كار ايجاد كنم . چقدر ثواب دارد . چون وسيله ي رزق و روزي بيست خانوار را فراهم كرده ام .

خدايا به حق محمد و آل محمد باران رحمت خود را بر همه ي بلاد اسلامي و همه ي شهر هاي ما نازل بفرما . به تمام آنهايي كه آرزوي داشتن يك خانه خوب ، يك كارخوب ، يك بچه ي صالح ، همسر خوب ، شفا و عافيت خوب را دارند ،عنايت بفرما . همه ي ما را در مسير تعجيل فرج آقاي مان قرار بده .

89-10-21

تا ذره اي ز درد خودم را نشان دهم بگذار در جدا

ص: 9220

شدن از يار جان دهم ، همچون نسيم مي گذرد تاب رفتنش چون بوته زار دست برايش تكان دهم ، دل برده از من آنكه زمن دل بريده است ديگر در اين قمار نبايد زيان دهم ، يعقوب صبر داشت و دوري كشيده بود چون نيستم صبور چرا امتحان دهم ، يوسف فروختن به زر ناب هم خطاست نفرين اگر تو را به تمام جهان دهم . سوال – من جوان 25 ساله اي هستم كه بعد از چهارسال تحصيل الان دوسال است كه بيكار هستم . دراين دو سال شاهد اشتغال افرادي بوده ام كه نه تحصيلات دارند نه بويي از خدا و انسانيت برده اند . تنها يك عامل باعث برتري آنها به من شد است و آن پارتي بازي يا جانبداري است . در اين اوضاعي كه همه دم از خدا و عدالت مي زنند و پارتي را قسمت مي دانند آيا جايي براي اعتقادات و خدا پرستي باقي مي ماند ؟ به خدا قسم پاك بودن در اين شرايط كه نه عدالت شغلي است و نه زمينه اي براي ازدواج جوانان است خيلي مشكل و طاقت فرسا است . كم كم دارم از خدا هم نااميد ميشوم . دوست ديگري مي گويد كه ازدواج پول مي خواهد و پول كار ميخواهد و كار پارتي مي خواهد كه ما نداريم . راهنمايي بفرماييد .

پاسخ – شهادت حضرت رقيه و هم شهادت امام حسن مجتبي (ع) كه به روايتي هفتم صفر است را تسليت بگويم و هم ولادت امام كاظم (ع) را كه به روايتي هفتم صفر است تبريك ميگويم . فردا

ص: 9221

به روايتي هم شهادت و هم ولادت است.

در اينجا ازدواج و كار را با هم گره زده اند و گفته اند كه تا پارتي نداشته باشيم از اينها خبري نيست . انشاء الله خدا مشكل همه را حل بفرمايد . ما بناي مان اين بوده كه با كمك دوستان و خدا قدم به قدم بعضي از شاخصه هاي زندگي مان ، با فرمول تبديل زندگي به بندگي جلو برويم . من فقط اشاره اي مي كنم . اگر ما بخواهيم موضع اين برنامه مان را موضع اشتغال قرار بدهيم اول بايد ببينيم دين ما كار را چه معنا ميكند . برويم تعريف كار را ازدين بپرسيم . ببينيم دين براي هر سوال و هر صورت مسئله چه حكمي براي آن مي دهد . ديگر اينكه تسليم حكم دين بشويم . بعد بر اساس فرمولي كه دين گفته است دنبال تهيه ي اسباب و مسببات برويم ، تلاش بكنيم ، تدبير بكنيم ، تفكر بكنيم و تحمل مشكلات را بكنيم . بعد تازه سراغ توكل ، تفويض ، توسل وآن گام هاي پشتيباني كه دعا ،صدقه و آن دوازده گام برويم . و قرار شد روي هر مسئله اي اين دوازده گام را پياده بكنيم . البته من قبول دارم كه فهم وآگاهي هاي من ناقص است و قطعا فرصت برنامه هم كم است و عزيزان در مورد ساعت برنامه هم گله دارند و با تلاش دوستان شايد اتفاق خوبي بيفتد . ما مي خواهيم بلكه با همين اندك بتوانيم دلگرمي به اين جوانان داده باشيم . در قصه ي كار من پارتي بازي را

ص: 9222

قبول مي كنم و نمي خواهم منكر واقعيت هايي كه در جامعه مان هست بشوم . متاسفانه فضاي اشتغال و بكارگيري ها در كشور ما حداقل از ناحيه ي ادارات و نهادي هاي رسمي خيلي از طريق فضاي شايسته سالاري نيست . چيزي كه امام علي (ع) در نامه به مالك اشتر فرمودند و چيزي كه امام ما آرزويش را داشتند و رهبر انقلاب توصيه مي كنند و آنچه بزرگان ما ميگويند ، آن نيست . اين يك نكته است و نكته ي بعدي اين است كه مردم خوب ما بدانند كه مسئولين مملكت را از خارج وارد نكرده اند . مسئوليني كه در همين مملكت ، بستر و درهمين خانواده ها و دانشگاهها ،مسجد و هيئت تربيت شده اند . اگر اتفاق بدي بعنوان پارتي بازي در سيستم كاري و مديريتي ممكت دارد اتفاق ميافتد يك تلنگري به خودمان بزنيم و ببينيم از روند ساده ي زندگي مان كه دارد جلو مي رود ، همه جاي آن اين جوري نيست . مثلا همه ي ما از گراني ناراحت هستيم ولي يك بار از خودم نمي پرسم خدماتي كه من مي دهم آيا گران است يا نه ؟ در سخنراني نمازجمعه اي من سوال كردم كه اي مردم همه از پارتي بازي ناراحت هستيد ؟ همه گفتند : بله . گفتم كه از اصل پارتي بازي ناراحت هستيد يا اينكه پارتي نداريد؟ صادقانه گفتند كه چون ما پارتي نداريم ناراحت هستيم . احتمالا اگرهمين سوال كننده ي ما هم پارتي داشت از اين كار گله نمي كرد . گفتم كه اگر روزي مملكت ما رسيد

ص: 9223

به آنجايي كه همه مان از اصل پارتي بازي ناراحت باشيم انشاء الله خوب ميشود. مثلا من در اداره ي كشاورزي هستم و شما در اداره ي دارايي هستيد. من به اداره ي شما مي آيم و چون پارتي ندارم هر كاري ميكنم كارم راه نميافتد . ولي خودم در اداره ي كشاورزي براي پسرخاله ام دارم پارتي بازي ميكنم . اسم آن را هم كار راه اندازي و خير رساني مي گذارم . يك وقت كار يك نفر قانوني هست ، و چون او ضعيف است من خودم بلند ميشوم كه آن را سريع تر و زودتر انجام بدهم و روال قانوني آنرا سريع تر كنم ، اين پارتي بازي نيست . و حق كسي هم ضايع نميشود و اين واقعا كار راه اندازي است . مديري از پشت ميزش بلند ميشود زيرا طرف قوم و خويش او يا پيرمرد با ارزشي است و فوري خودش كارش را انجام ميدهد . اين آقا دارد فراتر از شغل خودش كاري را براي ديگري انجام ميدهد . اسم اين را پارتي بازي نگذاريم. پس پارتي بازي واقعيت دارد . ديگر اينكه همه ي ما گرفتار پارتي باز ي هستيم . مثلا من مغازه اي دارم . چند جعبه شير مي آورم . اول چند تا از آن را براي خواهر و برادر و اقوام پنهان ميكنم . خوب اين پارتي بازي است . ما همه دوست داريم از قانون فرار كنيم . ولي يكي ميخواهد با ماشين ژيان فرار كند و يكي مي خواهد با ماشين بنز فرار كند . من در اداره اي رفته ام

ص: 9224

. براي بيست هزارتومان مي خواهم دو هزار تومان رشوه بدهم . بيشتر از اين هم نمي ارزد . دو هزار تومان ميدهم كه بيست هزار تومان را از من نگيرند . خوب اين طرف خودش را براي دو هزار تومان جهنمي نمي كند . حالا فردي آمده براي بيست ميليون ماليات حاضر است دو ميليون بدهد . پس طرف اگر بخواهد پارتي بازي كند اين دو ميليون را قبول مي كند . حالا من اين صحنه را مي بينم و داد و فرياد ديني راه مي اندازم كه اسلام در خطر است و رشوه بازي شد و براي دو ميليون مي خواهند بيست ميليون را قاطي كنند . خوب تو هم ميخواستي براي بيست هزار تومان همين كار را بكني . اگر من براي كار كوچكم پارتي بازي نكنم براي كار بزرگ هم پارتي بازي نميشود . پس به خودمان برگرديم . نكته ي بعدي اين است كه باور كنيم مسئوليني كه هستند در همين خانواده ها هستند . يعني اشكال همگاني است . اگر قرار باشد پارتي بازي در اين مملكت درست بشود همين جوان سوال كننده عزيز بايد بداند كه حتما ايشان هم روزي بخاطر آشنايي با نانواي محل نان بهتر و بدون صف از آنجا گرفته است . اگر اين اتفاق هست استغفار كنيم . پس به خودمان برگرديم . ما فكر مي كنيم كه فقط ديگران اشكال دارند . اگر مملكت يك خانواده ي بزرگ است و در يك خانواده ي بزرگ دارد پارتي بازي انجام ميشود احتمالا در خانواده هاي كوچك هم انجام شده است . من در مدرسه

ص: 9225

، دانشگاه ، در اتوبوس سوار شدن خودم و در همه ي كارهايم اين اتفاق افتاده است . ديگر اينكه پارتي يك نفر را به ناحق بر شما مقدم ميكند . بنظر شما خدا به اندازه ي كسي كه پارتي بازي ميكند زور ندارد ؟ شما مي گوييد كه حق با شما بوده است كه در فلان اداره استخدام بشويد و پارتي زورش رسيد كه حق را به ناحق برتري بدهد ، حالا خدا به اندازه ي اين انساني كه پارتي بازي كرده زور ندارد ؟ در ذيل تفسير سوره ي يوسف يك روايت زيبايي است . مي فرمايد: وقتي حضرت يوسف در قعر چاه قرار گرفت و فهميد كه اين امتحان او است برادرانش را صدا زد و به سراغ غير خدا رفت . اي برادرها من در حكم مرده شدم و من را به ته چاه انداختيد و پيراهن من را هم خوني مي كنيد و مي گوييد كه گرگ او را خورد . پس وصيت هاي من را بشنويد . وصيت من اين است (مثل يك انسان عادي ) كه وقتي برگشتيد و دور هم بوديد تنهايي من را يادتان باشد . وقتي در جاي مطمئني قرار گرفتيد تنهايي من را در ته چاه يادتان نرود . وقتي غذا خورديد گرسنگي من را يادتان نرود . هر وقت آب نوشيديد عطش من را يادتان نرود . هر وقت يك جوان رعنايي را ديديد ياد جواني من هم باشيد كه من را در جواني در چاه انداختيد . خدا پيامبران را اين جوري امتحان كرد . در ذهن حضرت يعقوب آمد كه اگر

ص: 9226

بچه را به اين ها بدهم و گرگ او را بخورد چه ؟ و خدا همين امتحان را در كاسه اش گذاشت . به كلام يوسف آمد كه من در زندان باشم بهتر است از اينكه در خانه ي زليخا باشم و گناه بكنم ، خدا او را در زندان قرار داد. در ذهنيوسف آمد كه من را در پيش ارباب هايتان يادكنيد كه براي تان تعبير خواب كردم ، خدا او را هفت سال بيشتر در زندان گذاشت تا سراغ غير خدا نرود . آيت الله مجتهدي مي فرمودند كه خدا قسم خورده به عزت و جلال خودم هركس اميد به غير از من ببرد نا اميدش ميكنم . پس چرا افرادي كه سراغ خلق خدا مي روند خدا آنها را نااميد نمي كند ؟ زيرا آنها به مدرسه نيامده اند كه بخواهند تربيت بشوند . جبرئيل سراغ يوسف انساني آمد . و گفت كه يوسف چه مي گويي ؟ چرا سراغ غير خدا ميروي ؟ بيا با خدا حرف بزن . لااقل اين قدر كه براي مردم ارزش قائل هستي براي خد ارزش قائل باش . حضرت حق به حضرت داود مي گويد كه به بنده هاي من سلام برسان و بگو كه كجا به من تكيه كرده ايد كه من پشت تان را خالي كرده ام . كجا فقط اميد به من بستيد ؟ به دكتر مي گويم كه بچه ام را خوب كنم ولي مي گويم كه نكند تخصص دكتر در شفا دادن از تخصص تو بيشتر باشد . حضرت جبرئيل به يوسف گفت بگو كه اي كاشفي كه هر گره

ص: 9227

اي را باز مي كني ، اي جواب دهنده ي هر ندايي كه به سوي تو بلند ميشود ، اي كسي كه هر شكسته اي را تو جبران ميكني ، در هر امتحاني تو حاضر و مراقب من هستي ، اي تنهايي كه مونس تنهايان هستي ، اي غريبي كه بهترين صاحب غربت هستي ، اي كسي كه هر نجوايي را تو شاهد هستي ، اي خدايي كه غير از تو هيچ كس اين قدرت را ندارد از تو مي خواهم كه در كار من فرجي و گشايي بكني ، خدايا حب خودت را در دل من قرار بده تا هم و غمي جز تو دردل من نمانده باشد. چرا ما به اندازه ي پارتي ها براي خدا نقش قائل نيستم ؟ به هيچ قيمتي توكل و اميدمان را از دست ندهيم . حالا ممكن است اين سوال براي كسي پيش بيايد كه آن جبرئيلي كه براي يوسف آمد چرا براي من نمي آيد ؟ قرار نيست كه خدا همه را پيامبر و يوسف كند . خدا جبرئيل را براي يوسف فرستاد ، قصه ي يوسف را هم براي من نقل كرد كه بگويد تو هم اين ذكر ها را بگو من براي تو هم كار گشايي ميكنم . من يتق الله يجعل له مخرجا و يرزقهم من حيث لا يحتسب و من يتوكل علي الله فهو حسب . اين مقدمه ي بحث اشتغال است و هنوز وارد آن نشده ايم .

سوال – گاهي اوقات وقتي ما مي بينيم كه در شرايط مساوي فردي كه در اداره اي پارتي دارد قبول ميشود و شغلي

ص: 9228

پيدا مي كند . حالا ممكن است كه كمي ايمان ، اميد ، توكل و توسل مان كمرنگ بشود . راهنمايي بفرماييد .

پاسخ – من به شما قول مي دهم كه اين اتفاق نمي افتد . ما به غير از توكل شش قدم ديگر گفته ايم . اين شش قدم را در بحث اشتغال خواهم گفت . بگوييم اصلا معني كار يعني چيست و تكليف ما در مورد كار چيست؟ ما قرار نيست كه به خدا بگوييم كه مدرك من اين است و من چنين كاري ميخواهم . قرار است كه او تكليف معين كند . برويم سراغ خدا و بگوييم كه كار يعني چه ؟ صورت مسئله ي من اين است كه طرف ليسانس ، دكترا گرفته و توانمندي پيدا كرده است . اين صورت مسئله را به دين عرضه مي كنيم تا ببينيم دين چه حكمي ميدهد . درباره ي اين حديثي كه شما فرموديد كه پيامبر فرمود كه هر وقت بيكاري را مي ديد مي گفت از چشمم افتاد و وقتي از حضرت علت را پرسيدند فرمود : مومن هر گاه حرفه اي نداشته باشد از راه دينش نان مي خورد ، بايد بگويم كه هر وقت ما با بيكاري از چشم پيامبر بيفتيم در چشم شيطان عزيز مي شويم . چون بيكاري محل تخم گذاري شيطان است. در اين مواقع سريع شيطان براي ما برنامه ريزي ميكند و اولين كاري هم كه مي كند اين است كه من را از خدا نااميد مي كند . ديدي خدا هيچ كاري برايت نكرد يا خودم برايت كاري ميكنم .

سوال – سوره

ص: 9229

مائده آيات 5-3 را توضيح دهيد .

پاسخ – آيه ي سوم آيه غدير و ولايت است . مي فرمايد : اليوم ... تمام مشكلات ما از اين است كه نعمتي را از خدا مي خواهيم ولي راه استفاده از آن نعمت را نمي دانيم . خدا مي فرمايد من با استفاده از ولايت راه استفاده از نعمت را براي تان گذاشته ام . يعني هرنعمتي بدون راهنمايي ولايت استفاده بشود آن نعمت نه تنها ما را به سمت خدا نمي كشاند كه ما را از خدا دور ميكند . اين چراغ كه روشن ميشود به من مي گويد كه چگونه از اين نعمتها استفاده كنم . چراغ كه نباشد همين نعمت باعث ميشود كه من زمين بخورم . ما ميگوييم اگر يك مسئله يا يك لحظه از زندگي مان را بدون ولايت با آن برخورد كنيم قطعا آن مسئله مي تواند باعث سقوط ما بشود . پس بياييم در بحث اشتغال و ازدواج اول سراغ دين برويم . اي ولي خدا و اي قرآن و عترت ، شما بجاي من ببينيد و به من بگوييد كه من چكاركنم . اين تبديل زندگي به بندگي است .

سوال – حاج آقا رفيعي در مورد ستاد احياي حجاب و عفاف صحبت كردند و فرمودند كه چهار عنصر اصلي خانواده ، روحانيون ، دستگاههاي دولتي و رسانه ي ملي بخصوص صدا و سيما مهم هستند و در مورد حجاب رسالت فرهنگي دارند . در ضمن نقدي هم بر نقش بازيگران و روابط دختر و پسر در فيلم ها داشتند . اگر اين ها نباشد كه نميشود فيلم

ص: 9230

ساخت . حرفهاي شما براي اين دوران نيست .الان ماهواره ها به جنگ ما آمده اند . ما بايد از سلاحي همانند آنها استفاده كنيم . نظر شما چيست ؟

پاسخ – من همينجا از آقاي رفيعي هم تشكر مي كنم چون بحث خوبي را ارائه داده اند . ما قطعا بايد خود انتقادي داشته باشيم . شايد يكي از كارههاي قشنگي كه رسانه مي تواند انجام بدهد و همه ي كساني كه مدافع حكومت و جمهوري اسلامي هستند اين است كه از نهادهاي جمهوري اسلامي و ساختارهاي اسلامي انتقاد كنيم . و راه حل هم بدهيم . من چند نكته به اين عزيز مي گويم كه از خودشان اعتراف بگيرم . يكي اينكه ما گفتيم كه حلال پيامبر تا قيامت حلال است و حرام محمد تا روز قيامت حرام است و چنين نيست كه حلال پيامبر براي يك زمان باشد و زمان ديگر چون علم پيشرفت كرده است ، ماهواره ها آمده ، گناه هم زياد شده است ، ما يك استثنايي در حرام ها بزنيم و بگوييم كه اين ارتباط ، اين خلوت ، اين حضور خانم در مجلس مردان اشكال ندارد .اين غلط است . و ديگر اينكه اگر اين جوري نگاه كنيم و ميشود اين برداشت را كرد كه نكند نعوذبالله پيامبر اين زمان را نديده اند . حضرت محمد (س) چون پيامبر خاتم است با علم نبوت وامامت تا پايان دنيا را ديده اند . و بر اساس اين صورت مسئله اي كه خدا تا پايان عمر به ايشان نشان داده است حكم احكام و مسائل را فرموده اند .

ص: 9231

يك عنصر بنام ولايت در دين ما گذاشته اند كه اين عنصر براي پويا كردن دين است . يعني من انسان عادي نمي توانيم بگوييم كه به تشخيص من اينجا بايد عوض بشود . يك نفر را گذاشته اند كه او تشخيص بدهد و محتواي دين را به ظرف زمان بريزد . در زمان پيامبر ولي و در زمان امامان معصوم ،امام معصوم و امروز هم كه امام معصوم نداريم فقهاي عظام و مراجع تقليد هستند . اگر آنها بفرمايند ما مي گوييم چشم . اما اينكه من تشخيص بدهم كه چون ماهواره آمده و اصطلاحي هم كه آمده مي خواهيم دفع افسد به فاسد بكنيم ، درست نيست . دفع افسد به فاسد دست فقيه است . مثلا ما براي نجات دادن جان يك انسان اجازه داريم كه دروغ بگوييم . اينجا دروغ جايز است . اگر براي ازدواج پيش ما آمدند كه مشورت بكنند اجازه داريم كه غيبت بكنيم . و حقيقت خانواده ي پسر و دختر را بگوييم . آن را بايد فقيه تشخيص بدهد . اگر فيلمسازان براي اين كارهايشان از مراجع تقليد اجازه گرفته اند ما حرفي نداريم . اين استدلال كه بگوييم اگر ما اين گونه فيلم نسازيم مردم به ماهواره گرايش پيدا مي كنند غلط است. به دليل عقلي ميگويم يعني اينكه شما داريد با آنها مسابقه مي گذاريد . آنها مدام گناه و بي حيايي بياورند و چون مردم به آن سمت نروند ما هم كمي بي حيايي بياوريم . خوب آنها بيشتر مي كنند ما هم مجبور هستيم كه بيشتر بكنيم . ما با شيوه هاي

ص: 9232

آنها نميتوانيم با آنها رقابت بكنيم. من به بچه هاي دانشجو مي گويم كه آنهايي كه قيد دين ندارند شما مي خواهيد با چه قيدي با آنها مسابقه بگذاريد ؟ با اختلاط دختر و پسر مي خواهيد مسابقه بگذاريد ؟ آنها دختر هاي آرايش كرده و پسران بزك كرده مي آورند ، شما هم مي خواهيد يك كم آرايش و بزك كنيد ؟ تا كجا مي خواهيد اين مسابقه را ادامه بدهيد. در ماهواره بدترين صحنه ها را نشان دادند شما مي خواهيد يك پله پايين تر آنرا نشان بدهيد ؟ ما با اتكال به خدا و اخلاص خودمان با آنها به رقابت بپردازيم . دو تا جريان در عالم هست . يكي جريان پرخاصيت و يكي جريان بي خاصيت . خدا ميگويد كه درگيري حق و باطل دائمي بوده است و باطل هميشه نفرات و تجهيزاتش بيشتر بوده است . حق هم نفرات و هم تجهيزاتش كمتر است . در طول تاريخ اين جوري بوده است تا ظهور امام زمان (عج) كه ورق برگردد . خدا در سوره ي محمد در آيات اول مي فرمايد : اي متدين ها شما صه نخوريد من كار باطل را كم اثر مي كنم . وكار شما را پُر اثر مي كنم . رقيه ي سه ساله در عالم چقدر پر اثر شده است . وقتي انسان در جريان اثر پر خاصيت قرار بگيرد يك بچه ي شش ماهه هم كلي خاصيت پيدا مي كند . پس ما در جريان بندگي خدا به ماموريت هايمان دقت بكنيم . ما قرار است كه فيلم سازي بكنيم و معارف مان

ص: 9233

را در قالب هنر بيارويم. قطعا اين را قبول داريم . همه ي اينها را بايد در قالب هنر بياوريم اما نه با رقابت با دشمنان قسم خورده . ولايت راهنماي ما است برويد از دين كمك بگيريد . عزيزان فيلم ساز ، سينمايي و تلويزيوني فكر ميكنند كه اگر قدم به قدم از روحانيون بپرسند دست و پايشان بسته ميشود .خير اينطور نيست . دين محدود نمي كند . دين چشم من و شما را باز ميكند و خودم دست و پايم را جمع مي كنم . دين به من ميگويد كه وقتي تو مي تواني به مقصد تاز راه حلال برسي چه ضرورتي دارد كه از راه حرام برسي . فيلم نامه نوشتني كه خدا بپسندد شايد زحمتش خيلي بيشتر باشد . ايده ، پيدا كردن فيلم نامه ، نوشتن و تهيه كنندگي آنخيلي زحمت دارد . تهيه كننده اي كه شيطان آنرا بپسندد همه كمكش مي كنند ولي اگر بخواهد فيلم نامه اي بنويسد كه خدا بپسندد بازيگرهايي را پيدا بكند كه با رعايت حدود شرعي كار بكند . جايي پيدا بكند كه اين فيلم را پخش بكنند . اين خيلي زحمت دارد اين همان سختي هايي است كه اولياء و پيامبران هم تحمل كردند . بايد اينها را به جان بخرند ولي نااميد نشوند . نگوييد كه اگر ما حدود شرعي را رعايت بكنيم راه بر ما بسته است . ما اصلا با ديگران رقابت نداريم . ما روحانيون هم بايد در اين مسئله كاربردي تر و ملموس تر نظرات دين را بدهيم . با كلي گويي كه چه حرام است

ص: 9234

و چه حلال است نميشود . بايد ريز بگوييم تا مردم هم بتوانند ريز رعايت بكنند .

خدايا به آبروي حضرت رقيه (س) ،امام مجتبي (ع) و به آبروي امام كاظم (ع) به ما توفيق رفتن به سراغ دين ، خود را عرضه كردن به دين ، گرفتن احكام از دين ، تسليم بودن و تحمل سختي هاي اين بندگي را عنايت بفرما .

89-10-14

گرچه چون موج مرا شوق زخود رستن بود موج موج دل من تشنه ي پيوستن بود ، يك دم آرام نديدم دل خود را همه عمر بس كه هر لحظه به صد حادثه آبستن بود ، خواستم از تو به غير تو نخواهم اما خواستن ها همه موقوف توانستن بود ، كاش از روز ازل هيچ نمي دانستم كه حبوط اَبَدم از پي دانستن بود ، چشم تا باز كنم فرصت ديدار گذشت همه ي طول سفر يك چمدان بستن بود . سوال – بعضي از دوستان گفته اند كه ما ازدواج كرديم تا سفره ي معصيت بسته شود ولي سفره ي معصيت ديگري باز شد . يعني با فردي ازدواج كرديم كه اهل ديانت نيست ، ضعف اعتقادات دارد ، اهل ترك محرمات نيست ، اهل حجاب و نماز و روزه نيست ، اهل خوردن مشروبات الكلي است ، با نامحرم راحت رابطه دارد ، دست به زن دارد يعني سفره ي معصيت جديدي باز شده است . ما با اين فراز و نشيب هاي زندگي چكار بايد بكنيم ؟ آيا همين كه چند تا سوال در مورد ازدواج جواب داديد مشكل حل شد ؟ منظورم اين نيست كه

ص: 9235

شما بايد آنرا حل كنيد . شما مي توانيد با كساني كه دست ي در ازدواج دارند ، از پدر و مادر گرفته تا مسئولين اتمام حجت كنيد . آنها بايد بدانند كه اگر جوانان امروز مرتكب گناه ميشوند بيشتر عقوبت آن گناهان بر گردن آنها خواهد بود البته نه به عمد . اگر آخر هر بحثي يك جمع بندي صورت بگيرد خيلي خوب ميشود . لطفا با صداقت صحبت كنند . الان چطور ميشود ازدواج كرد ؟ يك زماني ازدواج سنت پيامبر بود . بنظر من اگر الان پيامبر بود مي گفتند كه ازدواج حرام است . حالا ما چطور مي توانيم اين سفره ي جديد باز شده را چطور مي توانيم جمع بكنيم . آيا بايد راه كار طلاق را پيش بگيرند يا مي شود اين قضايا را حل كرد و با آن كنار آمد ؟

پاسخ – من اول به اين ببينده جدي مي گويم كه يك استغفار نسبت به اين كلامي كه به پيامبر اكرم نسبت داده اند چون اين نگاه مي گويد كه مخصوص آن زمان نبوده است . اما نگاه اعتقادي ما مي گويد كه چون پيامبر خاتم پيامبران است مخصوص زمان خودش تا قيامت است . حلال محمد حلال الي يوم القيامه و حرام محمد حرام الي يوم القيامه . خدا وجود نازنين پيامبر را در قالب انسان كامل تربيت كرد زيرا قرار بود كه الگوي همه بشريت و الگوي انبياء بشود . او نبايد يك ذره نقص داشته باشد . اينكه پيامبر باشد و از زمان ما مطلع نباشد نقص است . او پيامبر باشد و از

ص: 9236

شرايط امتش مطلع نباشد نقص است و اين نقص از ساحت پيامبر اكرم به دور است . قطعا اين عزيز استغفار بكند . ما بايد در بحث هايي كه مي كنيم عنوان بحث و شاه كليدهاي بحث مان ياد مان نرود . عنوان بحث ما اين بود كه چگونه زندگي را تبديل به بندگي بكنيم . يك قطعه از پازل زندگي ما ازدواج بود . تيم قطعه به قبل و بعد ما ارتباط دارد . بعضي ها فكر مي كنند كه در اين قطعه بايد چكار بكنند . ما مي گوييم كه قبل از اين قطعه هم شما دغدغه ي بندگي داشته اي يا نه ؟ بعضي ها مي گويند : نه و اين اشكالي ندارد و ما بر اساس دين مان راه حل به آنها مي دهيم . بعضي مواقع به ما مي گويند كه صداي شما از جاي گرم بلند ميشود و يا مي گويند : اين زن كه در دين ما الگو است بگوييد كه زندگي اش چطور بوده است كه ما بر اساس آنها عمل بكنيم . ما يك عنصري را بعنوان اساسي ترين در تبديل زندگي به بندگي اشاره كرديم و دوازده قدم را گفتيم ، اين ظاهرا مورد غفلت قرار گرفته است . عنصري كه براي تبديل زندگي به بندگي است دين مداري و ولايت مداري مي باشد . من در اين عالم سرگردان رها نشده ام. خدا براي پياده كردن تكليف به من حجت داده است . يك حجت باطني با تاييد فطرت و وجدان بنام عقل به من داده است و يك حجت ظاهري بنام انبياء و

ص: 9237

اولياء به من داده است . هيچ زمان و مكاني هم مردم بدون دسترسي به حجت نيستند . پس اگر سوال مي كنيم كه حضرت زهرا ، حضرت آسيه و حضرت زينب و حضرات معصومين كه اسوه ي ما هستند چه مي كردند ، ما ميگوييم كه از دين سوال مي كردند . از حجت خدا سوال مي كردند . يكي از افتخارات مكتب ما اين است كه قصه ي دين مداري ما به نبوت ختم نشد ، نبوت به امامت گره خورد . در اصل غيبت هم امامت به فقاهت گره خورد . يعني از خلقت حضرت آدم تا امروز و تا روز قيامت هيچ انساني نمي تواند بگويد كه من در زماني و مكاني زندگي كردم كه مسئله اي داشتم ولي حجت خدا نداشتم كه از او سوال كنم . اگر آسيه موفق شد و خدا در قرآن از او روايت كرده است بخاطر اين بود كه تكليفش را از حجت خدا پرسيد. حالا يا از طريق مستقيم يا غير مستقيم . يك حجت خدا هم عقل ماست . لذا ميگويند كه اگر بعضي ها تكليفشان را بر اساس عقل سليم ( عقلي كه هم ظاهر ببيند و هم باطن ، هم دنيا ببيند و هم آخرت ، خدا ، قيامت و وسوسه هاي شيطان را هم باور مي كند ) بدست بياورد ، آن حكم بر اساس شرع هم امضاء شده است . آنها از راه حل استفاده كردند. تو هم بايد از اين راه حل استفاده كني . آنها هم موضوع و هم تكليف شان را از دين گرفتند . حكم

ص: 9238

دين را قبول كردند . الان وقتي حكم دين را مي پرسند مي گويند كه نميشود كمي تخفيف بدهيد يا يك جور ديگر بگوييد كه براي ما راحت تر باشد . اگر قرار است كه زندگي من به بندگي تبديل بشود ، دين تعريف صورت مسئله را به شما مي دهد و حكم را هم مي دهد و مي گويد كه تسليم بشويد. مثلا خيلي به من مي گويند كه بعضي ها وارد ازدواج ميشوند و به گناه مي افتند . مي دانيد چرا ؟ چون نمي آيد بپرسد كه معني ازدواج چيست ؟ معني ازدواج بازي عاشقانه نيست . تنها پاسخگويي به غرايز نيست . بياييد معني ازدواج را از دين بپرسيد . ما يك لحظه از ارتباط با دين مستقل نيستيم . روايت داريم كه طغيان بستر گناه وقتي شروع ميشود كه ما خودمان را از پرسش دين و دين مداري بي نياز مي دانيم . حالا بعضي ها ميگويند كه ما به سفارش برنامه ي سمت خدا ازدواج كرديم و حالا به گناه افتاده ايم ، برويم قدم بعدي را بپرسيم . ما وقتي ازدواج ميكنيم تا سه تا موضوع در زندگي پيش مي آيد . يكي روابط زن و شوهر با هم است ، يكي روابط زن و شوهر با خانواده هاي طرفين ، يكي روابط زن و شوهر با ديگران است . يعني تمام نكات را بايد بر دين تطبيق بدهيم . دوستان يك قدم را مي پرسند و ميگويند كه بقيه را خودمان مي دانيم . مي روند و در چاله مي افتند .بعضي ها به غلط دارند برداشت

ص: 9239

مي كنند .معيارهايي كه ما براي يك ازدواج تكامل يافته ايده آل مي دهيم ،زوج هايي كه ازدواج كرده اند برنامه را مي بينند و آقا مي گويد ببين به تو ميگويد ، تو اين ها را رعايت نميكني و اين ويژگي ها را نداري پس بايد تو را طلاق بدهم يا خانم به آقا مي گويد كه من بايد يك فكري براي تو بكنم. ما مي خواهيم درباره ي همه ي مسائل بصورت ايده آل بگوييم . نمي خواهيم ديگران را نااميد كنيم . وظيفه ي ما نااميد كردن نيست . ما نمي خواهيم بگوييم كه كساني كه جواني ايده آل نداشته اند بروند بميرند ، راه توبه ، اصلاح و جبران هست . براي آنهايي كه انتخاب ايده آل و ازدواج نداشته اند هم راه جبران هست . ما مي خواهيم بگوييم كه شما از هر منزلي كه با ما همراه شدي راه بندگي هست .

سوال – چرا كساني كه ازدواج كرده اند سفره ي جديد گناه براي آنها باز شده است آيا بخاطر اين است كه معيار آنها درست نبوده است ؟

پاسخ – مي تواند دلايل گوناگوني داشته باشد. ممكن است يك وقت دوره ي جواني ايده الي نبوده است و مي تواند آنرا با استغفار جبران كند . استغفار ، توسل و دعا بايد هميشه در برنامه ي كار ما باشد تا خدا گذشته ي بد ما را پاك كند. اين وضعيت بي باراني كه ما الان داريم بنابر گفته ي قرآن مي تواند عذاب اطلاق بشود . توبه و استغفار كنيم. بخشي از اين مشكلات كه اشاره كردند

ص: 9240

براي گذشته ي هاي آنها است كه ايده آل نبوده است . يا جواني يا ازدواج يا انتخاب شان بوده است . بعضي ها مي گويند حالا گناهان شب عروسي را فهميده ايم. راه باز است و مي توانيم جبران كنيم . هم من كه گناه كرده ام استغفار كنم و هم شريك من گناهان من را به سر من نزند . يكي از اتفاقات بدي كه دارد مي افتد اين است . حالا اين ها در خيابان با هم دوست شده اند و با گناه شروع كرده اند ، نگويند ببين حاج آقا چه ميگويد تو ديگر به درد من نمي خوري . اين كار را نكنند . جواني در شب زفاف فهميد كه همسرش در آن جايگاهي كه بايد باشد نيست . آبرويش را نبرد . پيامبر بنا به دليل او را خواست . و به او وعده ي بهشت را داد كه تو آبروي يك مومن را نگاه داشتي . اگر من در گذشته گناهي داشتم وظيفه ي خودم استغفار است و وظيفه ي شريك من پوشاندن آن است. و با هم براي جبران كردن تلاش كنند . بخشي از گناهاني كه با شكل گيري ازدواج آمده بما كسبت ايديكم است . استغفار كنيد ، جبران كنيد . يكي از راههاي جبران اين است به كساني كه در اين راه هستند تذكر دهيم كه ما اين راه را رفته ايم و در اين راه هيچ خبري نيست . همه ي گناهاني كه تو ميخواهي انجام بدهي من انجام داده ام . يك جواني به من مي گفت كه چون من همه ي

ص: 9241

گناهان را تجربه كرده ام خوب مي توانم امر به معروف و نهي از منكر بكنم . شما نمي توانيد بگوييد كه فلان گناه چه آسيب هايي دارد ولي من ميتوانم بگويم كه تك تك گناهان چه بدبختي هايي بر سر من آورده است . به او گفتم كه البته حق نداري آبروي خودت را هم ببري . بگو اين گناه آسيب هايي دارد و من بيشتر از تو خبر دارم . آنهايي كه ميخواهند مشكلات الان آنها حل بشود استغفار كنند و ديگر اينكه بپوشانيم و ديگر اينكه شروع كنيم . ما يكسري مسائل ديني زيبا داريم . امر به معروف و نهي از منكر . اولين ريشه ي امر به معروف و نهي از منكر نوع دوستي است . چه كسي از همسر به انسان نزديكتر است ؟ خانمي كه فكر مي كنيد آقا مشكلاتي دارد و آقايي كه فكر ميكنيد خانم اشكالاتي دارد ، بياييد اولين مشتري امر به معروف و نهي از منكر باشيد . با فكر و مطالعه ي شيوه هاي مختلف عزيز خودت را از گناه نجات بده . هم احسان ، لطف و امر به معروف و نهي از منكر كردي هم تعاونوا علي البر و التقوي كردي هم اغماض كردي . حضرت نوح 900 سال پيامبري كرد. آيه 5 سوره نوح مي فرمايد : خدايا من شب و روز آنها را دعوت كردم . خواهر و برادر من شما چند بار نصيحت كردي ؟ ما بعضي وقتها دوبار نصيحت مي كنيم خسته مي شويم . بعضي ها با چند بار تذكر مي گويند كه خدايا اين چه

ص: 9242

بدبختي است كه من بايد با اين مرد بي نماز و زن بي حجاب زندگي كنم ؟ تذكر بدهيد و نااميد نشويد . نوح در قرآن مي فرمايد : خدايا هرچه من اين ها را نصيحت كردم آنها فرار كردند . و هر چه آنها را با دعوت مي كردم كه آمرزيده بشوند انگشت هايشان را در گوششان مي كردند و تا حرفهاي من را نشنوند و لباسهايشان را روي سرشان مي كشيدند . من به آنها مخفي و علني گفتم . و ... ببينيد حضرت نوح چه صبري داشت . من ديده ام عزيزاني كه شش ماه از عقدشان نگذشته مي خواهند از هم جدا بشوند . آيا شما فكر نمي كنيد با پاك كردن صورت مسئله بستر خيلي از گناهان را فراهم مي كنيد ؟ حضرات معصومين و افرادي مثل آسيه تحمل كردند تا يك انسان را بسازند . من براي عزيزاني كه زود صورت مسئله را پاك مي كنند مي خواهم چند نكته بگويم . زن و شوهر جواني كه چند ماه از عقدشان نگذشته بود پيش من آمدند و اينها اعتراف كردند كه هر دو آنها اشتباه كرده اند . آنها بايد اعتراف كنند كه قائل به تقسيم تقصير بشوند . هيچ وقت نميتوان گفت كه فقط تقصير آقا است يا تقصير خانم است . زيرا هر دو غير معصوم هستند . پس هر دو مقصر هستند و هر دو بايد جبران كنند و هر دو قبول كنند كه جبران راه حل ديني دارد . و تحمل هم ميخواهد. يك موقع يك بيماري با يك قرص درمان ميشود ولي يك وقت

ص: 9243

يك بيماري احتياج به شش ماه درمان دارد و يك موقع يك بيماري شش سال درمان مي خواهد . قطعا درمان مي خواهد و هزينه هم دارد . حالا فردي كه مي خواهد از اين زندگي جدا بشود و وارد زندگي ديگر بشود ، آيا زندگي بدون مشكل وجود دارد ؟ وقتي وارد زندگي بعدي هم بشوي باز هم مشكل وجود دارد. پس بايد زندگي بعدي را هم پاك كني و به اين ترتيب به بي عرضگي هاي شما اضافه ميشود . اگر هنر داريد همين مشكلات را با هم حل كنيد . خيلي از مشكلات قابل حل است . هم مصداق امر به معروف و نهي از منكر است ، هم مصداق احسان است، هم مصداق صبر و تحمل است ، هم مصداق شكر است و هم مصداق خيلي از ارزش ها و فضيلت هاي ما است . اگر در اتوبان ماشيني خراب بشود آن را رها مي كنند ؟ اگر ماشين را رها كني آدمهاي بد آن را برميدارند و تبديل به يك طعمه اي در دست دزدها ميشود . اگر به فرض مشكل ماشين خراب هم حل نشود آن را بدست كساني ميدهند كه ماشين را اوراق مي كنند . اي برادر و خواهر كه تحمل نداري و زود حرف طلاق را مي زني ، به محض اين كه شما از هم جدا شديد ، در واقع هر كدام خودتان را در وسط اتوبان رها كرديد و مي گوييد : اي دزدها اين اوراقي است بياييد آن را ببريد . مي دانيد چه اتفاقي مي افتد ؟ ديگر پسري به دنبال اين

ص: 9244

خانم نمي آيد و اين آقا هم معلوم نيست كه دختر خانمي نصيبش بشود . اين ها مي شوند افرادي كه يك تجربه ي زندگي داشته اند . ما با طلاق زمينه ي خيلي از گناهان را درست مي كنيم . بله . طلاق مبغوض ترين كار پيش خدا است ولي اگر همه ي مشاوره ها را رفتم و همه ي تلاش ها را كردم و ديدم كه اين آقا مشكل اعتقادي دارد و مزاحم اعتقادات طرف مقابل است و هيچ جوري هم درست نميشود ، اين بحث ديگري است . ولي مشكل رفتاري را مي شود تحمل كرد و با خدا معامله كرد . حتي مشكل اخلاقي را ميشود تحمل كرد اگر مزاحم ديانت ما نيست و با خدا معامله كرد . گاهي ما تشخيص مي دهيم كه اگر 9 سال با طرف زندگي كنند طرف درست ميشود . لازم نيست كه هر روز تذكر بدهند . امروز تذكر بدهند و بعد يك ماه ديگر تذكر بدهند . همين كه دغدغه دارم كه به عزيزم تذكر بدهم و او را درست كنم ، خودش نيت پاكي است. خلاصه ي حرف ما اين است كه اولا نگرديم ببينيم كه بعضي اولياء خدا آن زمان چكار كردند ، اصل تبديل زندگي به بندگي اين بوده كه هر شرايطي كه داشتند سراغ دين مي آمدند . يعني تطبيق همه ي شرايط بر دين. موضوع را بر دين عرضه بكنيم و بگوييم كه تعريف آن چيست و حكمش چيست ؟ و تسليم حكم دين باشيم و حكم دين را تحمل كنيم . ما بعضي از مواقع خوراك دين

ص: 9245

را براي خودمان و عزيزان مان آماده نمي كنيم . نومن ببعض و نكفر ببعض . الان مردم بعضي از مسائل دين را خوب متوجه ميشوند مثل اينكه مردم ما عادت دارند كه حتما در مصيبت اهل بيت يك چيزي را با آن قاطي كنند . در مسائل دين هم همين جور است . يك چيزي را به حكم عرف غرب ، شرق و محله قاطي آن مي كنند و بعد يك چيز نامانوس در مي آيد و بعد مي گويند كه ما به دين عمل كرديم . چرا اين جوري شد ؟ اگر ما قدم به قدم با دين جلو بريم و ازدين بپرسيم و تسليم دين باشيم ، من يقين دارم به آن آرامشي كه در دين به ما وعده داده خواهيم رسيد .

سوال – سوره ي نساء آيات 140 – 135 را توضيح دهيد .

پاسخ – آيه 136 مي فرمايد : اي كساني كه ايمان آورده ايد يك قدم ديگر بياييد . يعني ما لحظه به لحظه زندگي مان نياز به تجديد ايمان داريم. ايمان به خدا كتاب و رسول خدا واگر ايمان نياوريد به گمراهي مي افتيد .

حالا من ميخواهم بگويم اين خانم كه با آقايي ازدواج كرده اند كه دوران جواني خوبي نداشتند و الان دورانشان سخت است ، آيا به اين فكر نمي كنند كه اگر موفق بشوند عزيزترين كسي كه در كنارشان است با تحمل هدايت شان بكنند چقدر قشنگ است و آن نور خدا را در وجودشان مي بينند . در حكايتي داريم كه خانم يخيلي به شوهرش رسيدگي مي كرد حتي موهايش را

ص: 9246

شانه مي كرد و شانه هايش را ماساژ مي داد . مرد به زن گفت كه ميشود بگويي در اين عالم چه كسي را بيشتر از همه دوست داري ؟ زن طفره رفت . مرد باز پرسيد و او را قسم داد و زن گفت من از تو بدم مي آيد اما چون خداي من گفته كه تو را تحمل كنم و زندگي را از هم نپاشم ، اطاعت امر خدا ميكنم . مرد هم گفت كه من هم بخاطر خدا تو را رها مي كنم كه زجر نكشي . آن پيامبري كه در آن زمان بود فرشته اي نازل شد و گفت كه به اين زن و شوهر سلام برسان و بگو كه خدا هر دوي آنها را بخشيد . هم او بخاطر امر خدا تحمل كرد و هم آن مرد بخاطر اينكه به او مي رسيد رهايش كرد . مهم حفظ كانون خانواده است . زيباترين هدايت هم در كانون خانواده است .

سوال – امروز پديده كسوف در كشور ما واقع ميشود . آيا نماز آيات بر همه واجب ميشود ؟

پاسخ – بله . نمازآيات بر هرمكلفي واجب ميشود . نماز آيات به اين صورت خوانده ميشود كه حمد را مي خوانند و سوره را پنج قسمت ميكنند . به فتواي همه مراجع تقليد ميشود سوره قل هو الله را مي توان به پنج قسمت كرد و خواند . فقط براي احتياط به فتوي مقام معظم رهبري و آيات الله سيستاني كه بسم الهت را جزء آيات مستقل نمي دانند بسم الله الرحمن الرحيم و قل هو الله احد را در

ص: 9247

قسمت اول بگويند و بعد ركوع بروند و بين لم يلد و لم يولد فاصله بيندازند ، اشكالي نيست . خانم هايي كه الان در شرايط نماز خواندن نيستند ، فتوي اكثر مراجع اين است كه بر آنها خواندن نماز آيات واجب نيست چون نمازهاي يوميه هم بر آنها واجب نيست . فقط نظر مرحوم آيت الله فاضل و مرحوم آيت الله گلپايگاني اين بود كه وقتي پاك شدند براي احتياط نماز آيات را بخوانند . كساني هم كه اين نماز را نخواندند و اين پديده گذشت ، هر وقت يادشان آمد قضاي اين نماز واجب را بخوانند .

يادمان نرود كه دين ما يك پديده اي را سر راه ما گذاشته است بنام مسير ولايت ، ولايت انبياء و امامان ، ولايت فقهاء يعني اي انسانها هر كس كه متقاضي تبديل زندگي به بندگي است در هيچ زمان و مكاني بدون راهنما نيستيد ، در هيچ صورت مسئله اي بدون پاسخ دهنده نيستيد ، در هيچ شرايطي بدون جواب نيستيد . خدايا ما را براي پرسيدن ، جواب گرفتن و تسليم دين شدن آماده بفرما . خدايا باران رحمتت را بر ما نازل بفرما .

89-10-07

عشق از نگاه من و تو تشكيل ميشود گاهي تمام من به تو تبديل ميشود ، وقتي به داستان نگاه تو مي رسم يكباره شعر وارد تمثيل ميشود ، اي عابر بزرگ كه با گام هاي تو از انتظار پنجره تجليل ميشود ، تا كي سكوت مبهم شبهاي انتظار بر ديدگان غمزده تحميل ميشود ، يك روز هم به پاس غزل هاي چشم تو بازار وزن و قافيه

ص: 9248

تعطيل ميشود ، آن روز هفت سين اهورايي بهار موعود با سلامت تو تكميل ميشود . سوال – در رابطه با صحبتهاي جلسات قبل كه فرموده بوديد كه جوانان چون نمي توانند ازدواج كنند مجبور ميشوند گناه بكنند و با اين صحبت ها به آنها مجوز گناه داده ايد. ميگويند كه چون شرايط ازدواج براي ما مهيا نيست پس ما گناه مي كنيم . خود من هم نمي دانم چكار بايد بكنم . از طرفي شرايط ازدواج را ندارم و از طرفي هم از گناه بدم مي آيد ولي آن را انجام مي دهم . به من و تمام جواناني كه اين كار را مي كنند كمك كنيد .

پاسخ – اگر دوستان بخواهند به مسائل اين جوري نگاه كنند اصلا نميشود راه حل داد . ما نگفتيم كه اي پدرها و مادرها ، اگر به جوانان تان توجه نكنيد آنها مي توانند گناه بكنند . در قرآن درباره ي آيه ازدواج داريم : اگر بستر ازدواج براي جوانان فراهم نيست عفت نفس پيشه كنند . ما خواستيم كه پدرها و مادرها تلنگري بخورند . اي پدرها و مادرهاي عزيز اگر بستر ازدواج را در فصل خودش و در بهار خودش براي دخترها و پسرهاي خودتان فراهم نكنيد ، و فقط مسائل مادي ، شغلي و اقتصادي براي تان مهم باشد و به روح ديانت و بستر جلوگيري از گناه را برايشان فراهم نكنيد ، خداي نكرده آنها به گناه كشيده ميشوند . من گفتم كه اين نياز دارد . اگر آن رزق حلال جلويش نباشد ، گران باشد و در دسترس نباشد احتمال افتادن

ص: 9249

به گناه او هست . اين مجوز گناه نيست . ما از بعد احتمال خواستيم پدرها و مادرها را بترسانيم . چون دين ما گفته كه بترسان . ما قرار نيست جوابي را بدهيم كه مردم خوششان بيايد . ما قرار نيست آنچه در ذهنشان است توجيه اش را از ما بگيرند . ما قرار است آنچه كه دين ما گفته كه با يك قدم از زندگي ما كه ازدواج است بنده ي خدا بشويم . ما قرار است در گام ازدواج بندگي را بگوييم . يكي از مشكلات ما اين است كه ان نومن ببعض نكفر ببعض هستيم يعني بعضي از آميزه هاي دين را در ازدواج قبول مي كنيم ، آنهايي كه به ذائقه مان است ، خوشمان مي آيد و به نفع مان است و بعضي ها را قبول نمي كنيم . و مي خواهيم براي آنها كه قبول نمي كنيم يك توجيه پيدا كنيم . لذا از حرف يك نفر توجيهي پيدا ميشود كه فلاني به ما مجوز داد . خير اين طور نيست . اي پدرها و مادرها شما مي دانيد كه يك گل يا ميوه اگر در بهارش چيده نشود و استفاده نشود پژمرده ميشود و طراوتش را از دست ميدهد . روايات مي گويد كه بهترين سن مسئوليت پذير سن بيست سال است . وقتي شما در اين سن مسئوليت زندگي را بر دوشش نگذاشتي و بهانه تان هم اين بود كه جهيزيه اش و مراسم آماده نيست و اگر شما همه چيز را براي بچه تان فراهم كرديد پس قرار است كه او چه مسئوليتي را بپذيرد

ص: 9250

؟ او بيكار و تن پرور ميشود .سوال ميكنند كه بيست ساله هاي ما با بيست ساله هاي قديم متفاوت نيستند ؟ يعني وجود امام صادق (ع) امروز را نمي ديدند ؟ مي خواهيم بگوييم كه بايد امام صادق (ع) را متوجه بكنيم كه بيست سال زمان شما با بيست سال زمان مام فرق دارد ؟ من به بيست سال عقب تر مي روم . بچه هاي زمان جنگ با زمان امام صادق (ع) فرق داشتند . زمان فرق داشت ولي امام خميني يك كاري كرد كه سيزده ساله ها مسئوليت صيانت بخشي نظام را قبول كردند . مگر غير از اين بود ؟ رزمنده هاي ما حدود 85 درصد آنها حول بيست سال بودند . اينها حفاظت از يك نظام را بعهده گرفتند و امام مسئوليت را به دوششان گذاشت ، اين ها نمي توانند يك زندگي را بچرخانند ؟ ما 36 هزار شهيد دانش آموز داريم . ما نمي خواهيم براي خودمان بهانه بيارويم . ما تمرين نكرديم . مادري امروز به من گفت :حاج آقا بچه ي من 25 سالش است و من فكرميكنم كه نميتواند زندگي را بچرخاند . ليسانس را تمام كرده و مي خواهد فوق ليسانس بگيرد . گفتم : مادر پس به تربيت خودت شك كن كه چقدر بچه ات را بي عرضه بار آورده اي . امام صادق (ع) مي فرمايد : هفت سال اول بچه امير است . بعضي از مردم اين را بد تفسير مي كنند . امير است يعني با او مخالفت نكنيد نه اينكه هرچه گفت بگوييد : چشم . خواسته هاي او

ص: 9251

را جهت بدهيد . در مقابل او مقاومت نكنيد . مي توانيد در وادي بازي ، گفتگو و قصه جهت بدهيد . هفت سال دوم بچه ي شما شاگرد است . به او تكليف بدهيد از او تكليف بخواهيد ، او را تشويق و تنبيه كنيد ، به او درجه بدهيد ، او را پايين و بالا ببريد زيرا كاملا آموزش پذير است . حتي تعليم و تربيت شرطي براي او بگذاريد . اين كار را بكني نمره ي خوب مي دهم و اين كار را بكني نمره ي بد مي دهم . اين همان كاري است كه خدا در قرآن براي ما كرده است . بعضي ها مي گويند كه حجاب و نماز شرطي به درد نمي خورد . خدا دو هزار آيه در مورد بهشت و جهنم در قرآن آورده است . به من گفته كه اگ رطاعت انجام بدهي نتيجه اش بهشت است و اگر معصيت انجام بدهي نتيجه اش جهنم است . اين هم شرطي است و هيچ اشكالي ندارد . اگر اين دو مرحله را خوب آمدم هفت سال سوم بچه ي شما وزير است يعني مسئوليت روي دوش او بگذاريد . دختر مي تواند بار مسئوليت مادر بودن را بكشد و پسر هم مي تواند بار مسئوليت پدر بودن را بكشد . مادري از دست پسرش خسته شده بود . من با آن پسر صحبت كردم . او پدر نداشت . به مادر گفتم كه به او مسئوليت بده . الان مادرش به من زنگ زده كه شما معجزه كرديد .گفتم كه من حرف دين را زده ام .

ص: 9252

به شما گفتم كه به او مسئوليت بده و به پسر هم گفتم كه با روي خوش مسئوليت بپذير و بد اخلاقي نكن چون كار تو را رشد ميدهد . قصه حل شد . ما به پدرها و مادرها مي گوييم كه بر اساس تربيت ديني جلو بياييد ، به بچه تان مسئوليت بدهيد و بار زندگي را روي دوشش بگذاريد و همه چيز را هم برايش فراهم نكنيد . يعني از سن قبل از بيست سالگي روي بچه هاي مان كار كنيم و جواني هم كه الان بيست ساله است تداركاتي براي او ببينيم و آن عقب افتادگي ها را برايش جبران كنيم . اما اي جوانان من خيلي اشتباه مي كنم كه به كسي مجوز گناه بدهم . اي جوان يك وظيفه پدر و مادرت دارند و يك وظيفه هم خودت داري . تو بايد عفت نفس پيشه كني . راه عفت نفس چست ؟ من چند فاكتور مي گوييم . يكي اينكه وقت هاي تان را پُر كنيد . چون بيكاري محل تخم گذاري شيطان است . وقت خودت را با درس ،كار و تمرين و هر جوري كه مي تواني پُر كن . وقتي وقتهايت پر باشد فكرت جولانگاه شيطان نميشود كه از تصويرها ، جوك ها ، لطيفه ها ، تخيلات و پيامك ها برايت فيلم و سريال درست كند . پس وقت هايتان را پُركنيد حتي اگر كار نداري براي خودت كار بتراش . تلاش كه مي كني مشغول ميشوي و ديگر شيطان تو را اذيت نميكند . پس يك تلاش فكري و بدني . ديگري ورزش . من

ص: 9253

به جواناني كه فكر ميكنند كه فشار شهوت در آنها بالا است توصيه مي كنم كه ورزش هاي رزمي انجام بدهند . ورزش هاي رزمي شهوت را كنترل مي كند . و معمولا بيست دقيقه قبل از خواب ورزش كنند چون فكرها قبل از خواب به سراغ شان مي آيد . قبل از خواب ورزش كنند ، خسته بشوند و بخوابند . ديگري روزه گرفتن است .الان روزها كوتاه است و در مكتب ما هم هفته اي دو روز دوشنبه و پنجشنبه مستحب است كه روزه بگيرم .روزه بهترين راه مبارزه با مسائل شهواني است . ديگري خواندن قرآن است كه الحمدلله دراين برنامه و برنامه ي گلبرگ روزي يك صفحه مي خوانند و بيشتر هم بخوانيد . ديگري استعاذه است . حضرت يوسف هم گفت : خدايا به تو پناه مي برم . هر روز اعوذبالله و اعوذبالله من حمزات الشياطين بگوييم . به اهل بيت توسل كنيم . شايد عزيزان از مثال من بد برداشت كرده اند . ما ميگوييم خوردن گوشت مردار براي كسي جايز است كه در حال مرگ است . دعا داشته باشند و نماز اول وقت هم بخوانند . ده دقيقه قبل از نماز صبح بلند بشوند البته شايد سخت باشد ولي لذت دارد . اگر من باوركنم كه اين گناهي كه شيطان سر راه من مي گذارد چقدر آلودگي باطني براي من مي آورد ، چقدر عذاب مي آورد ، تا جايي كه بتوانم خودم را از گناه دور مي كنم . گناه ظاهرش شيرين است و شيطان آن را مزين مي كند . مي گويد كه تو

ص: 9254

اين را نياز داري و بدست آوردن آن آسان است و در دسترس هم كه هست پس گناه بكن . پدرها و مادرها هم براي آنها دعا بكنند . يكي ديگر رفيق خوب داشتن است . بياييد با مسجدي ها و با بچه هايي كه انس با نمازدارند دوست بشويد . شما يك وعده از شبانه روز به مسجد برويد و وقتي دركنار آنها نماز مي خواني به خودت سركوفت مي زني كه من با اين همه گناه كنار اين ها نماز مي خوانم و برايتان ترمز ميشود . مي فرمايند كه انسانها بر دين رفيقهاي شان هستند . يك عامل قاطع گناه رفيق بد است .

سوال – من يك پسر مجرد هستم كه از ترس مسئوليت هاي ازدواج هنوز دست به اين كار نزدم. زير بار مسئوليت سنگين زندگي رفتن چگونه براي انسان آرامش مي آورد كه قرآن فرموده ازدواج براي آرامش است . هضم اين موضوع براي من مشكل است . انسان تا مجرد است عشق عالم را مي كند ، هركاري را دوست داشته باشد انجام مي دهد اما به محض ازدواج براي درآوردن پول اجاره خانه بايد دو شيفت كار كند . اين چه آرامشي است كه شما از آن سخن مي گوييد ؟

پاسخ – من مي خواهم با اين عزيز كمي تند صحبت كنم . جملات ايشان با منطق هيچ عقلي سازگار نيست . يكي از شاخصه هاي عقل مسئوليت پذيري و مسئوليت شناسي است . ايشان فقط مسئوليت هاي مادي را مسئوليت مي داند . چشمي كه خدا به شما داده مسئوليت دارد پس اگر خيلي سخت

ص: 9255

است آن را پاك كن . اين زباني كه خدا به ما داده مسئوليت دارد . اگر ناراحت هستي آن را بِبُر . عقلي را هم كه خدا به ما داده مسئوليت دارد . اين احساس ، جواني ، سلامتي ، گوش ، هوش دست و پايي كه خدا به ما داده ، هيچ كدام را بدون شرح وظايف به ما نداده است . اتفاقا انسان عاقل مي گويد كه به من كار بدهيد ببينيد كه چطور از پس آن بر مي آيم . همه خودشان را براي مجلس شورا و خبرگان و ... كانديدا مي كنند ، پس همه ي اين ها بي عقل هستند . آيا عقل شان را از دست داده اند كه خودشان را زير بار مسئوليت نمايندگي مجلس ، مديريت شهر وكشور مي برند ؟ انسان عاقل مي خواهد توانمندي هاي خودش را نشان بدهد . اگر منطق ايشان باشد خوش به حال ديوانه ها و حيوانات چون هيچ مسئوليتي ندارند . اگر ما زندگي بي مشكل مي خواهيم با بايد به قبرستان برويم با بايد به ديوانه خانه برويم . ظاهرا در دنيا مسئوليتي ندارند . ايشان اگر كمي فكر كنند مي بينند كه اين فكر خيلي بد است . ايشان فقط مسئوليت مادي را مي بينند . ايشان اگر مثل جوان جبهه و جنگ فكر كند و به پدر و مادر بگويد كه شما بار يك زندگي را به من بدهيد و بگذاريد من آن را بردارم و از اين زندگي خودم را رشد مي دهم و براي رشدم بايد هزينه ي آن را بپردازم. ما كوچك شده

ص: 9256

ايم كه كرايه خانه و مشكلات بزرگ شده است . كداميك از ما انسانها به اندازه ي معصومين مشكلات ديده ايم ؟ اگر جلوي مشكلات خودت را كوچك كني مشكلات بزرگ ميشود ولي اگر خودت را بزرگ نگه داري و استقامت داشته باشي و در مقابل مشكلات بايستي مشكلات كوچك ميشود . بچه هاي آزاده ي ما چه مشكلي داشتند كه ده سال در عراق اسير بودند . بعضي ها در سلول حتي جاي راحت خوابيدن هم نداشتند . يك ليوان آب در 24 ساعت براي همه كارهايشان داشتند اما اينها چقدر بزرگ شدند . ده سال با چهار قاشق غذا زندگي كردند . اين دنيا خوابگاه نيست مدرسه است و بايد ما را رشد بدهد . چرا بچه ها مدرسه مي روند و مسئوليت درس خواند را قبول مي كنند ؟ مشق بنويسد اشك بريزد سر جلسه ي امتحان برود زيرا بزرگ ميشود و بخاطر آسنده است . پس اگر رشد در مسئوليت است از آن فرار نكنيم . آن آرامشي كه در قرآن مي گويد بر اساس رشد است . من مي بينم بعضي ها هنوز بچه ي چهل ساله هستند. هنوز كوچك هستند و رنگ ماشين ها خيلي برايشان مهم است . مثلا ميگويد كه اگرغذا اين باشد من نمي خورم و اگر فلان هواپيما باشد من سوار نمي شوم . بچه ها بهانه مي گيرند .

سوال – يك موقع من با خودم كنار مي آيم و هزينه زندگي ام را مي پردازم تا رشد كنم ولي چرا يكنفر ديگر راهم درگير كنم ؟

پاسخ – زندگي همراه با مشكلات است

ص: 9257

هركس ميخواهد با مشكلات دست و پنجه نرم نكند بايد به زندگي اش خاتمه بدهد . دختر خانم هم مثل من مي خواهد رشد بكند . شما بايد كفوتان را انتخاب كنيد و با همديگر رشد كنيد . حضرت علي (ع) فرمودند : فاطمه خير عون في طاعت الله . در اين دست و پنجه نرم كردن با مشكلات طاعت خدا هم مي كنيم . روايت داريم كه هركس جوينده باشد يابنده هم هست و انشاء الله همه هم كفو خودشان را پيدا مي كنند . از روزي كه به من عقل دادند مسئوليت هم دادند. تا وقتي كه طفل بودم و عقل نداشتم مسئوليت با ديگران بود ولي از وقتي كه بالغ شدم مسئوليت هم پيدا كردم . بالاترين آرامش اين است كه انسان مسئوليتش را انجام بدهد . و در برابر مسئوليت ها خودش را كوچك نكند . لا يكلف الله نفسا الا وسعها . خدا به هيچ كس تكليف بيشتر از ظرفيتش نداده است . اشكالي كه اين عزيز مي گويد بخاطر فرهنگ غلط جامعه است . بعضي از جوانان فكر مي كنند كه در اول زندگي بايد همه چيز آماده باشد و اين غلط است . بله يك مقدار به بچه ها كمك بكنيم تا بزرگ بشوند و خودشان با مشكلات دست و پنجه نرم كنند . اگر همه چيز در زندگي آماده باشد آن موقع دنبال بهانه براي دعوا كردن مي گردند . و آنكسي كه ندارد مي ترسد كه جلو بيايد و مي گويد كه اين كه هيولاي امكانات را من چطوري فراهم كنم ؟ اگر پدرها و مادرها

ص: 9258

50 درصد زندگي را فراهم كنند و بقيه را خودشان با كمك آنها بدست بياورند . آن موقع زندگي شيرين تر ميشود .

سوال – سوره ي نساء آيات 94-92 را توضيح بدهيد .

پاسخ – آيه 93 مي فرمايد : هر كسي كه يك فرد را بعمد بكشد جزاي او جهنم است و آن هم خالدين فيها است و خلود در جهنم است و اين از آن عذاب هاي سخت جهنم است . غضب خدا را براي خودش خريده ، لعنت خدا را براي خودش خريده يعني محروميت از نعمات الهي و خودش را براي عذاب بزرگي كه خدا مي فرمايد آماده كند . البته در آيه قبل مي گويد كه اين فرد هم مي تواند توبه كند و كفاره اش راهم بدهد . اگر قتل يك نفس اين قدر گناه دارد و اين قدر عذاب دارد ، قتل روح چقدر گناه دارد . ما با بستر سازي گناه روح انسانها را مي كشيم . اي جوانها بياييد شير صفت باشيم ، گرگ صفت نباشيم . گرگ به گله مي زند و ده تا گوسفند را تكه پاره مي كند و يكي را مي برد ولي شير يكي را ميكشد و مي خورد . بعضي از دخترها و پسرها با تيپ گناه آلودي كه براي خودشان درست مي كنند ، دل دختر پسرهاي ديگر را تكه پاره مي كنند . آنها را وادار به گناه ميكنند تا يكي را انتخاب بكند . اين كار را نكنيد خدا با كسي شوخي ندارد البته قابل بازگشت و توبه است .

سوال – آيا بنظر شما موقع

ص: 9259

عروسي رفتن به آتليه و چاپ عكس ها اشكالي دارد ؟ من دوست دارم كه عكس هاي عروسي ام را يادگار داشته باشم اما شوهرم مي گويد : آيا اگر حضرت فاطمه بود اين كار را ميكرد ؟ آيا ايشان راضي مي شدند كه يك نامحرم كه ايشان را نمي شناسد عكس هايش را چاپ بكند ؟

پاسخ – ما خوشحال هستيم كه در روزگاري كه بعضي ها عكس عروس و داماد را در مجلس عروسي به همه مي دهند و راحت گناه مي كنند ، عده اي هم هستند كه اين برايشان اين دغدغه را دارند و من اين ها را تحسين ميكنم . اين زوج مواظب هستند كه حتي از عكس شان هم كسي وادار به گناه نشود . اينجا يك مسئله ي فقهي است كه در رساله ها آمده است و آن كف دينداري است . در مسائل ديگر ما به كف قائل نيستيم و به سطح قائل هستيم ولي در مسئله ي دين داري مي خواهيم به همان كف راضي باشيم . اين كمي بي انصافي است . كف دين داري كه علماء نوشته اند اين است كه اگر عكس خانمي را مرد نامحرمي ببيند كه نمي شناسد و با ديدن اين عكس به گناه نمي افتد اشكال ندارد .كه رسيدن به اي قسمت سخت است زيرا عكس هاي عروسي بدون پوشش است و اگر پيرمرد هم آن را ببيند قصد ريبه در آن هست چه برسد بع عكاس جوان . حكم فقهي اين است . چرا ما كف را بگيريم ؟ حالا كه ايشان اين قدر مقيد است و خانم

ص: 9260

ايشان هم دوست دارند كه عكس عروسي داشته باشند ، آقا هزينه ي بيشتري را بپردازند تا يك خانم آن عكس ها را چاپ كند تا خلاف احتياط عمل نكند . مانند وقتي خانمي در تاكسي مي نشيند و ميتواند پول دو نفر را حساب كند تا هزينه اي هم براي دينداري كرده باشد. ما با دينداري ميخواهيم از بعضي مسئوليت ها فرار كنيم . بدست آوردن دل عروس خانم هم يك فضيلت است . شروع زندگي است و عكس داشتن هم اشكالي ندارد . آن كه شما مي فرماييد حضرت زهرا است و ما بايد حكم خودمان را از مراجع تقليد بگيريم. سعي كنيم براي دينداري هزينه كنيم. براي اينكه اين خانه نزديك مسجد است دوميليون تومان بيشتر بدهيم . براي اينكه اين خانه را نامحرم نبيند دو تا حفاظ بيشتر بزنيم . گاهي براي جلوگيري از گناه هزينه ي بيشتري بدهيم . نشان بدهيم كه حاضر نيستيم با گناه روح كشي بكنيم . قطعا گناه روح هاي ما را مي كشد . اگر در تمام زندگي ات قائل به كف هستي در دين داري هم قائل به كف باش . اگر در يك ميهماني يك ليوان آب را همين جوري به شما بدهند ناراحت نميشويد ؟ اگر غذا را در دست شما بريزند و بگويند : بخور ناراحت نميشويد ؟ چطور در خوردن هاي مان سطح را مي خواهيم نه كف را پس در دين داري به كف اكتفا نكنيم .

سوال – آيا اين درست است كه هركاري در زندگي ما پيش ميآيد ما آنرا با پيشوايان و امامان مقايسه كنيم ؟

ص: 9261

اسخ – آنها الگوي ما هستند . پيامبر هم فرموده كه من مثل شما هستم. اگر قرار بود كه مثل ما نباشند الگوي ما نمي شدند . امير المومنين فرمود : شما نمي توانيد مثل من باشيد . در زندگي ائمه دو قِسم وجود دارد . يكي قالب اعمال و رفتارشان است و يكي محتواي و روح آن است . ما بايد آن روح ديانت را اتخاذ كنيم . قالب مال آن زمان و آن مكان است . امامان در مسافرت كردن با شتر و اسب مسافرت مي كردند .حالا من بگويم كه چون حضرت زهرا سوار هواپيما نشده من هم نشوم . اگر ايشان الان بودند حتما سوار هواپيما مي شدند . اما آن روحي كه در سيره ي اهل بيت و حضرت زهرا در سفر بوده ، ما بايد آن را رعايت بكنيم . ما ميگوييم اصول سيره را بايد رعايت كنيم . حضرت زهرادر عروسي شان چند اصل را رعايت مي كرند . رعايت حيا و عفت ، پرهيز از گناه ، سادگي و ديگري شادي و مشاركت در عروسي ولي در آن نبايد اختلاط و گناه باشد ، فخر فروشي و دل سوزاندن باشد . اين ها اصل و سيره است پس ما بايد از زندگي ائمه اولويت ها را بگيريم . جهت گيريها و روح عمل را بايد از اهل بيت بگيريم . اين قالب است كه آنها در زمان خودشان در كاسه ي سفالي غذا مي خوردند و ما در كاسه ي چيني غذا مي خوريم . اين پوسته است . در عبادات همان هايي كه آنها انجام دادند

ص: 9262

ما هم انجام مي دهيم . با پيشرفت تكنولوژي قالب نماز عوض نشده است . در معاملات و ارتباط زندگي بايد در قالب خودمان باشيد . حتي در مورد تربيت فرزندان ميگويند كه با قالب زمان خودشان با آنها حرف بزنيد . قالب مكان زمان و شرايط را رعايت كنيم . روح را از اهل بين بگيريم . اينكه مي گوييم ما نميتوانيم مثل آنها بشويم براي اين است كه ظرفيت آنها خيلي بالا بوده است . اين به آن معنا نيست كه آنها نمي توانند الگوي ما باشند بلكه ما نميتوانيم عين آنها باشيم .

خدايا به آبروي امام سجاد (ع) به ما توفيق ايستادن در برابر مشكلات و بن بست نديدن زندگي عنايت بفرما .

89-09-30

سوال – پس از گذراندن ماه محرم دل شوره اي هست كه نكند اين حال و هوا از بين برود . چكار كنيم كه عاشورايي باقي بمانيم ؟

پاسخ – ما در محرم بيشتر يا حسين مي گوييم . خوب است با حسين هم باشيم . در هفته ي قبل كه روز منصوب به حضرت علي اكبر بود اشاره كردم كه بياييد با امام حسين وارد كربلا بشويم . وقتي يك نگاه كلي به كربلا مي كنيم مي بينيم كه همه ي كربلا حُسن ظن به مقام ربوبي خدا بود . همان كه من از درمان و درد و هجران پسندم آنچه را جانان پسندد . بين نمازهاي صبح و ظهر و شب كدام طرف دار بيشتري دارد ؟ نماز صبح طرفدارش كمتر است زيرا سختتر است . ما معمولا از تكاليفي كه سخت است فرار مي

ص: 9263

كنيم . دنبال تكاليفي مي گرديم كه ساده باشد و خيلي به ما سخت نگيرند . كربلا نشان داد كه هر كه ميخواهد با حسين باشد بايد دنبال سختي ها باشد . جان دادن ، تير خوردن ، اسارت كشيدن . روايت داريم كه بهترين عمل سخت ترين آنهاست . ما از خدا بهترين هديه و نعمت را مي خواهيم . بديهي است كه خدا هم از ما بهترين عمل را مي خواهد . با عافيت طلبي نميشود حال و هواي كربلا را داشت . با خوشگذراني نميشود . تكليف است و بايد در تكليفم باور كنم كه دارم امتحان مي شوم ، اگر هم ظاهرا شكست خوردم پشيمان نشوم ، نگران آينده هم نباشم و دائم هم بگويم كه اين تكليف يك معامله با خداست .

سوال – اگر ما بخواهيم سراغ تكاليف سخت برويم چون ظرفيت نداريم براي ما زدگي ايجاد مي كند . راهنمايي بفرماييد .

پاسخ – بالاخره بايد ظرفيت در طول عمرمان ايجاد بشود . شما وقتي بدنيا آمديد با چه قاشقي به شما غذا ميدادند ؟ الان با چه قاشقي غذا مي خوريد ؟ يعني ظرفيت جسم مان بالا رفته پس ظرفيت روح مان را هم بالا ببريم . اگر پولي گم ميكنم و يك هفته عزاي عمومي اعلام مي كنم معلوم است كه من ظرفيت امتحان ندارم . بعضي از مادرها تا دست بچه شان مي بُرَد بيهوش ميشوند . اگر روزي قرار شد من هم مثل مادر علي اكبر بدن غرق در خون او را ببيند بايد چكار بكند ؟ كربلا يعني گذشت از هر چه كه

ص: 9264

هست . مصرع كاملي است . يك روز از يك ليوان آب بگذرم ، يك روز از يك بشقاب غذا بگذرم ، يك روز از يك لباس بگذرم و يك روز از خوش آمد مردم بگذرم . در بحث ازدواج گفتيم لازم نيست براي هر مجلس يك لباس نو داشته باشيم . يك لباس را چند مجلس بپوشيد و هزينه ي آن را به ديگري كمك كنيد . يك روز از پست ماشين حقوق شبه ناك بگذرم تا بتوانم يك روز از جانم بگذرم . مادر غلامعلي پيچك نقل مي كند كه نوجوان بود و برايش بستني چوبي خريدم . بستني را در آستين خودش كرد و به خانه آورد . هم بستني آب شد و هم آستين لباسش كثيف شد . گفتم چرا بستني ات را نخوردي و آب شد ؟ گفت : بستني من آب شد ولي دل بچه هاي يتيم آب نشد . لكه ي لباس را ميشود شست ولي لكه دل يتيم را نميشود شست . جوان ما اين ظرفيت را دارد من با او كار نكردم . بچه اي كه كلاس اول دبستان مي رود آب ، بابا را هم بلد نيست ولي وقتي دكتر ميشود كتاب مي نويسد و سخنراني مي كند . مقاله به زبان انگليسي ترجمه مي كند . با او كار كرده اند . اگر مي خواهيم با كربلا باشيم و ته دل مان از كربلا جدا نشويم ، بايد تمرين گذشتن بكنيم . كربلا تمرين گذشتن و پشيمان نشدن است . آيا امروز از استراحت مي گذرم تا گره كسي را باز كنم ؟ در

ص: 9265

بحث ازدواج گفتم كه ما دختران خيلي خوب و محجبه داريم ولي چون در خانواده شان مشكلي وجود دارد مورد توجه قرار نمي گيرند . با يك گذشت به آنها كمك كنم تا كربلايي بشوم و يك مشكل را حل كنم . در زيارت عاشورا مي خوانيم : وجعل محياي محيا و...يعني زندگي و مرگ مان هم بايد حسين بشود .

سوال – دختر 23 ساله هستم كه اهل واجبات و تا حدي مستحبات دين هستم . خواستگار 29 ساله دارم كه نماز نميخواند و روز ه هم نمي گيرد و اعتقادي هم به مرجع تقليد ندارد . اما ظاهري نجيب دارد . خيلي صداقت دارد . اخلاق خوبي دارد و براي زن ارزش قائل است . اهل مشروبات الكي و اعتياد نيست . نه مي توانم جواب منفي بدهم و نه ميتوانم جواب مثبت بدهم زيرا از لحاظ اعتقادي خيلي با هم فاصله داريم . مي ترسم اگر جواب منفي بدهم ديگر مورد خوبي برايم نباشد و اگر جواب مثبت بدهم در زندگي مشكل پيدا كنم . راهنمايي بفرماييد .

پاسخ – بالاترين اشكال اين است كه فكر مي كنيم خوبي اين است كه انسان يك اخلاق خوبي داشته باشد . اين شخص اخلاق خوبي با انسانها دارد ولي بزرگترين ظلم را به خودش و خداي خودش مي كند . اگر حدود الهي را رعايت كنم نتيجه اش بهشت است و اگر رعايت نكنم نتيجه اش جهنم است . كسي كه دارد به خودش ظلم مي كند و پا روي حدود الهي ميگذارد خيلي انسان خوبي است ؟ پس بگوييد كه خصوصيات خوبي دارد

ص: 9266

نه اينكه انسان خوبي است . مشكل اين انسانها اين است كه حيات را فقط در دنيا مي بينند . اين عزيز در دنيا ظاهرا انسان خوش اخلاقي است و خوش برخورد است ولي با آينده ي خودش چكار ميكند ؟ نگاه ما بايد اين باشد كه زناشويي فقط منحصر به اين دنيا نيست و در دنياي ديگرهم آنها بايد با هم باشند . ملاك اصلي ما همان عون في طاعة الله است . ملاك بعدي اين است كه اين جوان تابحال از معارف دين دور بوده است و درخانه شان به او نزاكت و رفتار خوب ياد داده اند و از آداب دين دور بوده است و اگر با يك خانواده ي معتقد ديني ازدواج بكند اين قدر يقين داريم كه با منطق مي پذيرد . اگر يقين بكنيم كه اين شخص اصلاح مي شود ، اين ازدواج خوبي خواهد بود . مثلا من در خانواده ميگويم كه چرا خانواده ي شما حجاب ندارند ؟ طرف مي گويد : مگر واجب است ؟ وقتي سراغ گناهان خيلي ها مي روييم مي گويند كه نمي دانستيم . اگر ندانستن او بخاطر جهل قاصر بوده است يعني دستش كوتاه بوده است و كسي به اونگفته ، در اين قصه ي ازدواج جلو بروند . به اميد اينكه اصلاح بشود و اگر اصلاح بشود همان است كه اگر كسي يك نفر را زنده كند گويي همه ي مردم را زنده كرده است . اگر اينها بصورت پرسشي سوال شود ممكن است احساسي برخورد كنند . مثلا خانم بخاطر آقا بگويد كه بله من چادر سرم مي كنم

ص: 9267

و آقا ميگويد كه نماز ميخوانم و بعدا ميگويد كه من اصلا اعتقاد به اين ها نداشتم . يك بررسي بكنند و ببينند كه ايشان اگر اهل آداب ديني نيست بخاطر جهل او است يا بخاطر تنبلي اواست يا بخاطر عناد او است ؟ اگر بخاطر جهل باشد قابل حل است و تنبلي هم باشد قابل حل است ولي اگر بخاطر عناد است اين مشكل پيش مي آورد و قطعا اين خانم در آينده پشيمان مي شود . اگر در ازدواج معامله با خدا مي كنيد ، شما بخاطر خدا دست رد به كسي بزنيد كه شايد خير في عون طاعة الله براي شما نباشد . قطعا بدانيد كه خدا بهتر از او را نصيب شما خواهد كرد .

سوال – در مسائل ازدواج مشكلات مالي تنها مشكل نيست . از آن بيرون بياييد زيرا آن قابل حل است . در بين دختران هستند كساني كه فقط بدنبال يك همسر مومن و زندگي سالم مي گردند اما افسوس كه خواستگاري نيست . برعكس شده است. پسران دنبال زيبايي ، پول و مد هستند نه نجابت و ديانت. ما بايد چكار بكنيم ؟

پاسخ – يك مشكل ازدواج كه بخش مالي بود كه خيلي راجع به آن صحبت كرديم و انشاءالله هركس توان مالي دارد يا مي تواند واسطه بشود مشكل مالي جوانان را حل كند بعنوان في سبيل الله و معامله با خدا كمك بكنند تا دو تا جوان را از گناه نجات بدهند . يك مشكل ديگر ظاهر بيني مردم است . مردم شما با ظاهر طرف نمي خواهيد ازدواج كنيد . مي خواهيد

ص: 9268

به ظاهر طرف نگاه كنيد ولي مي خواهيد با باطنش زندگي كنيد . روايت از پيامبر است كه بپرهيزيد از سبزه ي لجنزار . چون سبزه ي لجنزار ظاهرش خيلي خوب است . خيلي از افرادي كه ظاهر خوش آب و رنگي دارند ظاهر پايداري ندارند . دائم زندگي شان عوض ميشود . اخلاق خوش زيباست تحمل زيبايي دو طرف زيباست . درك متقابل لازم است . مشكل ديگر ازدواج اين است كه بعضي از خانواده ها فرزند بزرگتري دارند كه ازدواج نكرده است و حالا فرزند بعد از او مي خواهد ازدواج كند . در اينجا قصه ي گذشت كربلا را مي گوييم . اي خواهر و برادر هاي بزرگتر ، بياييد داستان گذشت كربلايي بكنيد . به كوچكتر كه الان بهار ازدواجش است كمك كنيد و شما هم كه پاييز ازدواجتان شده است ، خدا گره گشايي ميكند . به همه ي اقوام هم بگوييد كه من خطا كردم و معطل شدم و در زمستان ازدواج افتاده ام بگذاريد خواهي يا برادرم كه در بهار ازدواج هستند جلو بروند . مشكل ديگر در ازدواج اين است كه مشكل از پسر يا دختر خانه نيسست ، مشكل از فرد ديگر خانواده است . مثلا در خانه معتاد يا بيمار عصبي يا عقب افتاده ي ذهني دارند يا مشكل زنداني دارند و در اينجا هم بايد گذشت كنيم زيرا دختر و پسر خيلي خوب هستند . با اينكه ممكن است مردم پشت سرت زياد حرف بزنند كه مثلا چه چيزي كم داشتي كه با يك خانواده ي مشكل دار ازدواج كردي ؟ بگوييد كه من

ص: 9269

بخاطر رضاي خدا و پاكي اين دختر اين كار را كردم . در اينجا گذشت نسبت به شاخصه هايي است كه دخالت در زندگي ندارد . دختر و پسر مي خواهند با هم زندگي كنند با برادر بيمار او چكار داريد ؟ نهايتا اگر پدرش معتاد است پيش پدر نمي رويم . فاكتوري كه مهم است ايمان واعتقاد خود اين دختر و پسر است . يا مثلا نقص عضو كوچكي در دختر خانم است . اين نقص ها در پسرها هم هست. واسطه ها كمك كنند كه اين دو بهم برسند كه هيچ كدام بر سر همديگر منت نگذارند .

سوال – دختر 20 ساله و دانشجو هستم و معتقد به اصول اخلاق هستم ولي چند وقتي است كه دچار وسوسه شده ام . چند وقتي است كه با پسري تلفني ارتباط دارم با اينكه مي دانم اين كار اشتباه است ولي قدرت نه گفتن به او را ندارم . مي دانم كه در اين وسط با من بازي مي شود و من آسيب مي بينم . با اين حال نميتوانم اين رابطه را تمام كنم . راهنمايي بفرماييد.

پاسخ – پسرها وقتي يك دختر خانم در ذهنشان مي آيد خيلي با جسارت جلو مي روند و خيلي مستقيم مطرح مي كنند ، يا جواب مثبت مي گيرند يا جواب منفي مي گيرند . زود هم ناراحت نميشوند و اگر جواب منفي بگيرند خيلي به آنها برنمي خورد اما در عرف ما اينكار براي دخترخانم ها خيلي مشكل است البته از لحاظ دين مشكلي ندارد . اينكه از طرف دختر پيشنهاد ازدواج بشود نه مشكل

ص: 9270

عقلي دارد و نه مشكل شرعي دارد . حالا دختر خانم ينسبت به يكي از جوانان محل كار يا دانشگاه يا محله حس مثبتي دارد و ممكن است تلفني هم با هم صحبت كرده باشند و حس مي كنم كه اين ايده آل او است . در اينجا واسطه بايد بيايد زيرا رابطه نياز آنها است . چون دختر خانم ها روحيه حساسي دارند اگر خودشان به آقا پسر بگويند و جواب رد بشنوند مي شكنند و اسلام خيلي دوست ندارد كه كسي باعث شكستن خودش بشود . عمه يا خاله يا استاد دانشگاه يا روحاني محل غير مستقيم واقعيت را به آقا پسر بگويد و از خصوصيات اين دختر تعريف كند . اين رابطه اي كه اين دختر خانه گفته گناه است چه نياز داشته باشند چه نداشته باشند . رابطه ي دو تا نامحرم چه اينترنتي چه چتي و چه تلفني ، گناه است و مجوز گناه هم نمي توانيم به كسي بدهيم . براي اينكه خدا به ما كمك كند بايد اول دست از گناه بكشيم . در هنگام گناه نميتوانيم به خدا بگوييم كه به ما كمك كند . اول گناه را ترك كنيم .اول بندگ يام را به خدا ثابت كنم . سخت است ولي بايد تحمل كنيم . مگر كربلا سخت نبود . دستهاي بريده ابوالفضل ديدن آسان بود . بندگي خدا سختي دارد .

سوال – سوره ي نساء آيات 51 – 45 را توضيح دهيد .

پاسخ – قرآن مي فرمايد : خدا فقط گناه شرك را نمي بخشد ولي هر گناه ديگر را مي بخشد .

ص: 9271

بياييد توبه كنيد و به سوي خدا بازگشت كنيم خدا خودش جواب ما را مي دهد. حُر رو تاسوعا يزيدي بود و در روز عاشورا حسيني شد . و همه آرزو مي كنند مثل حر باشند بخاطر توبه زيباي او . هم توبه كرد و هم از هرچه داشت گذشت . حر دو فرزند خود را هم آورد . خانم يكه حاضر نيست از يك عشق زميني بگذرد چطوري ميخواهد بسوي خدا پرواز كند ؟ به هيچ وجه به خودمان اجازه ي گناه ندهيم . نفس ما به خودي خود سركش است. ما مجوز گناه ندهيم كه نمي توانم. اگر در مقابل شيطان نشستي او مي ايستد و اگر در مقابل شيطان ايستادي مي نشيند . وقتي مي گويي نميتوانم گناه را ترك كنم يعني در مقابل شيطان كوتاه آمدي و كم آوردي و شيطان غلبه مي كند. ولي اگر بگويي با توفيق خدا من بر اين شيطان غلبه ميكنم توسل به شهداي كربلا من گناه را ترك ميكنم و قطعا خدا كمك ميكند .

سوال – پسر 23 ساله اي دارم كه گاهي گناه هم ميكند ولي حاضر به ازدواج نيست.شغل هم ندارد ولي من مي گويم كه من كمك مالي به تو مي كنم ولي مي گويد من تا كار نداشته باشم ازدواج نميكنم . راهنمايي بفرماييد .

پاسخ – خوب مادر كمك مالي به او بكند و سرمايه ي كار به او بدهد . اين مادر به فرزندش بگويد : كسي كه غذا نمي خورد و ريزه خوري ميكند زخم معده مي گيرد . چون معده ترشح مي كند و معده هم

ص: 9272

سير نميشود چون غذا به او كم مي دهند . تو نياز به ازدواج و جنس مخالف داري . وقتي بخاطر نداشتن شغل سراغ ازدواج نروي مجبور هستي ريزه خوري شهواني بكني و روزي كه ازدواج بكني زخم معده گرفته اي و ديگر خوب نميتواني غذا بخوري . مادر بگويد : اگر تو مي خواهي شغل هم داشته باشي قبل از آن نياز به آرامش داري . ازدواج براي آرامش تو است . ازدواج مايه ي بركت است . جواني پيش پيامبر آمد و گفت كه دستم تنگ است . پيامبر فرمود : ازدواج كن . او رفت و ازدواج كرد . و گشايش در زندگي اش ايجاد شد . خدا مي فرمايد : من خودم شما را بي نياز مي كنم. چه بسا اگر ايشان ازدواج كنند شغل بهتري هم گيرشان بيايد. اگر قرار باشد ما با احتمال شكست خودمان را از مسير درست تكليف دور بكنيم هيچ كاري نبايد بكنيم . شايد اگر ايشان شغلي پيدا كردند با شكست مواجه بشوند همانطور كه ممكن است در ازدواج هم با شكست روبرو بشوند . اگر تكليف است بايد انجام بدهيم . شايد من هنگام نماز پايم پيچ خورد و سرم به آهن خورد پس نماز نخوانم . با اين اما و اگر ها نميشود . من تكليف خودم را انجام بدهم و نتيجه را به خدا بسپارم .

سوال – شما كه ما جوانان را مي فهميد قدمي براي ما برداريد . خيلي از پدرها و مدرها پاي صحبت شما نمي نشينند . يك برنامه در شب براي آنها بگذاريد و تبليع هم بكنيد

ص: 9273

مثل سريالها . بگوييد كه چرا والدين با جواناني كه همديگر را دوست دارند و نمي خواهند گناه بكنند مخالفت ميكنند ؟

پاسخ – رسانه ملي بر اساي تقاضاهاي مردم خيلي از برنامه هايش را تنظيم مي كند ، تكرار ميكند ، محدود ميكند و توسعه مي كند . من خواهش ميكنم كه مردم اين مطالبات خودشان را به مسئولين رسانه برسانند. اين تقاضا را بصورت ويژه برسانند . پس تقاضايشان را برسانند . جوانان ما واقعا باطن پاكي دارند و نمي خواهند آلوده بشوند ولي موانعي كه بزرگترها جلوي پايش مي گذارند او را آلوده مي كند . اگر بررسي ميداني بكنيد . و بپرسيد كه يك زندگي با چه ميزان راه مي افتد؟ جوان ميگويد : با يك ميليون تومان . با حداقل زندگي را شروع مي كنند و ميخواهند زير يك سقف بروند كه فقط گناه نكنند . ولي اگر سراغ والدين برويم چون آنها مي خواهند كه گذشته ي خودشان را جبران كنند آخرين تجهيزات آپارتمان و ماشين و ...را مي خواهند تا رضايت به ازدواج بدهند . اين واقعيتي است و من اين را قبول دارم . والدين معذوراتي گذاشته اند كه خودشان هم مي ترسند . طرف اسم فرزندش را رستم گذاشته بو د و از او مي ترسيد. گير كرده ايم .اين بخاطر اين است كه آخرت را نمي بينم . آسيب را نمي بينم . در قديم كه با هم ازدواج ميكردند هر دو صفر بودند و با هم تلاش ميكردند وزندگي را توسعه مي داند و اين لذت بخش بود و عامل تكاپوي آنها بود .

ص: 9274

اما امروز در اول زندگي همه چيز آماده است و شروع به بهانه گيري مي كنند . بگذاريد كمي هم خودشان تلاش كنند . به آنها ماهيگيري ياد بدهيد . بگذاريد كه گرسنگي بكشند و خودشان دنبالش بروند . آن نانو پنيري كه خودشان با زحمت بدست بياورند لذت بخش است . با گذاشتن شش ماه مرغ و گوشت در فريزر آنها را بدبخت مي كنيم . بعضي ها بعد از يكسال ميگويند كه هنوز آذوقه هايي كه پدر خانم برايشان گذاشته اند مصرف ميكنند . من و شما هم اگر يك ساعت همديگر را نگاه كنيم بالاخره يك ايراد از همديگر پيدا ميكنيم . با گرفتن ايراد دعوا ايجاد ميشود و بعد از امام حسين (ع) كمك ميخواهيم .

خدايا به آبروي محمد و آل محمد به همه ما پدر و مادرها عقل آخرت بين عنايت بفرما كه با داشتن عقل آخرت بين ، طاعت بچه هاي مان و گناه نكردن خيلي مهم تر ميشود تا ظاهر زندگي و تجهيزات آن .

89-09-23

در مشك تشنه ، جرعه ي آبي هنوز هست اما به خيمه ها برسد ، با كدام دست ؟ برخاست با تلاوت خون بانگ يا اخاه وقتي كنار درك تو كوه از كمر شكست . تيري زدند و ساقي مستان زدست ، رفت سنگي زدند و كوزه ي لب تشنگان شكست ، شد شعله هاي العطش تشنگان بلند ، باران تير آمد و برچشم ها نشست ، ناگاه بانگ ساقي اول بلند شد ، پيمانه پُر كنيد اي عاشقان باران مي گرفت و سبوح ها كه پر شدند در موج تشنگي

ص: 9275

چه صدف ها كه دُر شدند . سوال – چكار كنيم كه زندگي ما تا پايانش مثل علي اكبر كه تولدش روز ملي جوان نام گرفته است ، يك زندگي آسماني باشد و در راه خدا قدم برداريم البته فاصله ي ما تا ايشان زياد است ؟

پاسخ – به نكته ي خوبي اشاره كرديد كه فاصله ي ما تا علي اكبر مي تواند زياد باشد يا خير ؟ در زمان ما شهدا ثابت كردند كه مي تواند اين فاصله خيلي كم باشد . روايت داريم كه حضرت موسي به خدا ميگويد كه تو دور هستي كه من فرياد بزنم يا نزديكي كه با تو نجوا كنم ؟ خطاب مي رسد كه من همنشين هستم يعني اين قدر خدا خودش را به ما نزديك كرده تا ما خدا را حس كنيم . و شبيه او بشويم . هر كس به يا من باشد من هميشه با او هستم . من اعتقاد دارم روزي كه حضرت علي اكبر به دنيا آمدند همه گفتند كه دوباره رسول الله بدنيا آمده است . امام حسين (ع) در مورد حضرت علي اكبر در روز عاشورا سه تا تعبير آوردند . يكي اينكه صورت و خِلقتش شبيه پيامبر بود . اما آن دو تاي ديگر اول نبود . دو تاي ديگر بعد پيدا شد . كه وقتي اين جوان به نقطه ي پايان زندگي اش رسيد دو تا مدال كنار مدال اول به سينه اش خورد . شباهت خُلقي و منطقي به رسول الله . به تعبير شما نوه پيامبر با خود پيامبر خيلي فاصله دارد . خدا مي فرمايد

ص: 9276

كه ما آسمان را بخاطر پيامبر خلق كرديم . امام حسين (ع) امام زمان آن موقع براي جوان كه فرزندش هم هست شهادت مي دهد كه اكبرم تو جزء شباهت خِلقت كه خدا به تو عنايت كرده دو تا شباهت به پيامبر پيدا كرده اي . آن هم به رسول الله كه خلاصه ي عالم خلقت است . اي جوان نه فاصله ي مكاني ميتواند ما را از اين قصه باز بدارد نه فاصله ي زماني . همه ما انسانها وقتي بدنيا آمديم ، شباهت به خدا داشتيم. فطرت الله التي فطر الناس عليها ، كل مولود يولد علي الفطرة . مي گويند : بچه اي كه بدنيا آمده خداي و معصوم است . رنگ خداست به پدر و مادرش كاري نداشته باشيد . اين بچه مي تواند شباهت هايي به پيامبر پيدا بكند . همه ي هنر حضرت علي اكبر اين است كه شباهت خُلقي و شباهت منطقي به رسول الله دارد . خلق يعني رفتار يعني شاه كليد همه ي ابعاد يك فرد . انك علي خلق عظيم . هم اعتقاداتت خيلي عجيب است . هم احساس و گرايشاتت و رفتارت . خلق بيشتر به سيرت و رفتار مي گويند . منطق هم به آن پايه ارتباط با ديگران مي گويند . يعني منطق تو احساسي و مهربان است . حضرت علي اكبر زيبا رَجَز مي خواند . من پسر رسول خدا هستم ، من فرزند امير المومنين هستم ، من فرزند فاطمه هستم ، فرزند حسين هستم ، من فرزند مكه و منا هستم ، اين استدلال خيلي منطق زيبايي دارد. اي

ص: 9277

جوانان براحتي مي توان از وجود نازنين علي اكبر الگو گرفت و شباهت منطقي و خُلقي به اين بزرگوار پيدا كرد . او كه شبيه پيامبر است ، ما مي توانيم شبيه او باشيم . ما انسانها كمال طلب هستيم . ما يك الگو داريم كه نمره اش بيست است ، امام زمانش نمره ي بيست او را امضاء كرده است . حيف نيست نمره ي بيست را كنار بگذاريم و نمره چهار و پنج را الگوي خودمان قرار بدهيم . خوب او پسر امام است و با ما فرق مي كند ؟ اين بزرگترين وسوسه شيطان است . يك اتفاق بدي افتاده است . من اين مثال را خيلي مي گويم . ما در خانه هايمان دو دسته ظروف داريم . ظروف عتيقه اي و ظروف دم دستي . ظروف عتيقه اي را خيلي دوست داريم ولي از آن استفاده نمي كنيم و در آن غذا نمي خوريم . ظروف دم دستي را خيلي دوست نداريم ولي تمام مدت از آن استفاده ميكنيم . اين وسوسه در زندگي ما اتفاق افتاده است كه امير المومنين قابل دسترس نيست . حضرت فاطمه (س) ، علي اكبر و قاسم خيلي ما با فاصله دارد . چون خيلي فاصله دارند ما نميتوانيم مثل آنها باشيم و از آن طرف هم دوستشان داريم و تبديل به امام عتيقه اي در زندگي ما مي شوند . كدام جوان امروز با هر قيافه اي ، مسلك و رفتاري است كه دلش براي علي اكبر نتپد ؟ بيش از 90 درصد جوانان امروز عزادار علي اكبر هستند . علي اكبر را

ص: 9278

دوست دارد ولي دوست داشتن يك عتيقه . حضرت علي اكبر ماه و زيباست و حرف ندارد ولي از او بعنوان يك الگوي دم دستي استفاده نمي كند كه صبح و شب خودش را با او تنظيم كند . الگوي دم دستي آنها يك فردي ميشود كه در تيم خارجي يك قيافه ي عجيبي براي خودش درست مي كند يا هنر پيشه يا خواننده خارجي . مهرداد عزيزاللهي يك شهيد اصفهاني است كه كليپ آن را تلويزيون نشان داده است . چهارده سالش بود وجثه اش هم كوچك بود و فرمانده گفته بود كه ما نمي توانيم شما را در منطقه نگه داريم . لطفا برويد . اوهم يك كاغذ جلوي فرمانده گذاشت و گفت كه شما امضاء بفرماييد كه حضرت قاسم در كربلا نبودند، من مي روم. فرمانده جرات نداشت كه آنرا امضاء كند . فرمانده گفت كه بله قاسم در كربلا بود . او گفت: پس اگر قاسم توانست در كربلا نقش آفريني داشته باشد ، عبدالله بن حسن ده ساله در آخرين لحظات شهادت امام حسين (ع) توانست نقش آفريني داشته باشد و خودش را در بغل عمويش انداخت ، حضرت علي اصغر شش ماه توانست نقش آفريني داشته باشد ، رقيه سه ساله توانست نقش آفريني داشته باشد و حبيب بن مظاهر هشتاد ساله توانست نقش آفريني داشته باشد ، پس من هم ميتوانم نقش آفريني داشته باشم . الان اهل بيت در زندگي ما روي طاقچه اي شده اند . عزادارن علي اكبر دو دسته هستند . يك دسته از بيرون كربلا براي او عزاداري ميكنند ، تماشا ميكنند و

ص: 9279

به رو سينه مي زنند . يك عده با علي اكبر وارد كرب (سختي ) و بلا (امتحان ) ميشوند . اي جوانان شما ميخواهيد از كدام دسته باشيد ؟ مي خواهيد از بيرون كربلا عزاداري كنيد يا وارد بشويد ؟ اگر قرار است كه وارد بشويد بايد چند تا ويژگي داشته باشيد . جوان بايد چند تا ويژگي داشته باشد . حضرت علي اكبر همفكر بابا و امامش بود . وقتي امام به كربلا نزديك ميشدند يك لحظه چشمهايش را بستند و بازكردند و فرمودند: انا لله و انا اليه راجعون . حضرت علي اكبر گفتند كه پدر تو كلمه اي را بر زبان جاري كردي كه بوي مرگ مي دهد . امام فرمود : تا چشمهايم را بستم ديدم منادي ندا ميدهد . كاروان ميرود و اَجل هم منزل به منزل به او نزديك ميشود . حضرت علي اكبر فرمود : اي پدر ما برحق نيستيم ؟ فرمود : بله ما بر حق هستيم و فكر امام اين بود كه مرگ در راه حق خواستني است . طلب كردني و انس گرفتني است . پسر مي گويد كه اي پدر من از مرگ نمي ترسم . آيا من جوان امروز نگاهم در قصه ي مرگ با امام زمانم يكي است ؟ امام نگاهش اين است كه مردمي كه از ياد مرگ فرار مي كنند از ما نيستند . الان يك عده دارند از ياد مرگ فرار مي كنند . اگر چند جلسه ي در باره ي مرگ صحبت كنيم مي گويند كه برنامه تان خيلي افسرده شده است و برنامه نشاط ندارد .

ص: 9280

اتفاقا صحبت درباره ي سوت پايان دنيا كه نشانه ي مرگ است به انسان نشاط و انرژي مي دهد . امام صادق (ع) فرمودند : كسي كه بيست بار در روز ياد مرگ بكند با شهدا محشور ميشود . معلوم است كه چرك دنيا آنقدر زياد است كه امام صادق (ع) آنتي بيوتيكي داده كه بايد روزي بيست بار آنرا مصرف كنيم . آيا ما در رابطه با خدا با امام مان همفكر هستيم ؟ آيا ما در رابطه با قيامت با امامان همفكر هستيم ؟ آيا ما در رابطه با دين با امام مان همفكر هستيم؟ آيا ما در مورد راهنمايان ديني مسئله ي ولايت با امام مان همفكر هستيم ؟ آيا ما در مورد شيطان با امام مان همفكر هستيم ؟ بنا به نقلي حضرت علي اكبر بيست و چند سال سن شان بوده است و اينكه مي گويند هجده سال نقل ضعيفي است زيرا ايشان صاحب بچه بودند . همسر و فرزندشان در كربلا بوده است . حضرت علي اكبر در طي بيست و چند سال سيره اش را هم شبيه پيامبر مي كند . اين براي كساني است كه مي خواهند توي كرب و بلا باشند . نمي خواهند از بيرون نگاه عتيقه اي و احساسي داشته باشند . شور حسيني قطعا لازم است ولي شعور حسيني لازم تر است . گاهي وقت ها سرد ميشويم و نتيجه هم نمي بينيم و بدبين مي شويم . نگاهش با پدر در مورد حق يكي بود .مرگ در راه حق افتخار ماست . همدلي او چطور ؟ حضرت علي اكبر از امام حسين

ص: 9281

(ع) اجازه ي ميدان خواست . اول ياران امام به ميدان رفتند ولي از بني هاشم حضرت علي اكبر اولين نفر است كه به ميدان مي رود . هر كس كه مي خواست به ميدان برود امام اول كمي او را معطل مي كردند تا خوب فكر كند ولي تنها كسي كه به او بي درنگ اجازه دادند كه به ميدان برود علي اكبر بود . فرمود : برو ولي اول چند قدم جلوي بابا راه برو. در رفتن جان از بدن گويند هر نوعي سخن ، من به چشم خود ديدم كه جانم مي رود . علي اكبر فهميد كه دل بابا معطل او است . يك نبرد كرد و برگشت . علي اكبر گفت : من تشنه هستم .چرا اين را گفت ؟ فقط مي خواست بابا لبهاي علي اكبر را ببوسد . و اتفاق ديگر اين بود كه ميخواست بگويد پدر نگاهت را از من بردار و بگذار كه من پرواز كنم . امام فرمود : پسرم به زودي از دست جدت سيراب ميشوي . حضرت علي اكبر نگران دل بابا است . لحظه اي كه علي اكبر مي خواست شهيد بشود يك فريادي زد يا ابا هذا جدي . اي پدر نگران تشنگي من نباشي . اين همدلي است . آيا ما امروز نگران دل امام زمان (ع) هستيم كه دارد از گناهان خون ميشود ؟ در بحث گفتيم كه همه بياييد با گناهان مبارزه كنيم . اگر بحث ازدواج را مطرح كرديم فقط به اين نيت كه جلوي گناه را بگيريم . دل امام زمان (عج) از دست گناهان خون

ص: 9282

است . همفكري و همدلي اين جوان با امامش را ببينيد . يك جواني در دانشگاه كه تيپ عجيبي داشت به من گفت كه بچه ها به من مي گويند كه قيافه ات تهاجم فرهنگي است . گفتم : آنها اشتباه مي كنند . تو زيبا هست و بايد زيبا راه بروي. گفتم : تو امام زمان را دوست داري ؟ گفت : بله . گفتم : خوش تيپي دو نوع است . يك خوش تيپي كه با آن دل امام زمان را بدست ميآوري و يك خوش تيپي كه دل دشمنان امام را بدست مي آوري . گفتم : اين تيپي كه تو زدي دل دشمنان را شاد مي كند . كاش از اول من را با همدلي مهدي فاطمه راهنمايي مي كردند. علي اكبر مصداق بارز همدلي با امام زمانش است . ويژگي بعدي الگوي جوانان حسين همراهي با امام و پدرش است . امام حسين (ع) مي خواهد بستر طاعت الهي پهن شود . علي اكبر براي بابا بستر را پهن مي كند لذا ظهر عاشورا موذن بابا شد . اگر سر ظهر در پارك يك جوان رعنا اذان بگويد نماز خوانها بيشتر مي شوند تا يك پيرمردي اذان بگويد . يك جوان خوش صدا كه اذان بگويد كلي بستر طاعت درست ميكند . اين همراهي با امام زمان است . اگر جلوي يك گناه را بگيريم همراه يباامام زمان كرده ايم . امام حسين (ع) آمد كه جلوي گناه را بگيرد . امام فرمود : نمي بيند كه به حق عمل نميشود و از باطل هم نهي نميشود . بنظر من

ص: 9283

يك جوان به يك جوان بگويد كه در پس نگاه به يك نامحرم جزء عذاب وجدان چيزي نيست . اثر اين خيلي بيشتر است تا يك پيرمرد اين را بگويد . يك دختر جوان به يك دختر جوان بگويد كه وقتي تو بي حجاب در خيابان ظاهر ميشوي خودت را مثل يك عروسك در معرض ديد ديگران قرار مي دهي . و اين دل امام زمان (عج) را به درد مي آورد . بيا همراهي كن تا جلوي گناه را بگيريم. البته اين بستگي به نوع گفتن هم دارد . خانمي به جواني گفتند كه تو چقدر زيبا وقشنگ هستي ولي اي كاش اين را در ديد نامحرم ها نگذاري . تو خودت آسيب مي بيني . پس همراه با امامش در پهن شدن سفره طاعت بود و همراه امامش در جمع كردن سفره معصيت هم بود . همراه با امامش در خدمت بود . بالاترين خدمت هم خون دادن است . امام صادق (ع) : حسين و يارانش خونشان را دادند تا مردم از زندان جهالت و گمراهي نجات پيدا كنند . همچنان كه علي اكبر توانست شباهت خلق و منطق به رسول الله پيدا بكند ، جوانان اين نسل به استناد علي اكبر و شهدا مي توانند به رسول خدا و علي اكبر شباهت پيدا بكنند .

سوال – سوره نساء آيات 14-11 را توضيح دهيد .

پاسخ – نكته كاملا مطابق با بحث مان است . واجبات و محرماتي كه پيامبر مي گويد حدود الهي است . هر كس اين حدود را رعايت بكند نتيجه ي اين رعايتش بهشت است و هركس

ص: 9284

حدود الهي را رعايت نكند نتيجه ي معصيتش جهنم است . پزشك به كسي سلامتي يا مرض نمي دهد . رعايت و عدم رعايت سلامتي يا مرض مي آورد . اگر خدا ميگويد : نماز بخوان و حجاب را رعايت كن براي اين است كه روز قيامت نگويم كه چرا به من نگفتي. اين حدود را رعايت بكن بهشت مال تو است و نتيجه ي اعمال تو خودش بهشت است . حدودرا رعايت نكردي و معصيت كردي نتيجه اش جهنم است . خدا كسي را در جهنم نمي اندازد نتيجه ي كارهاي خودم جهنم است . اين همه آيات و تذكرها براي اين است كه من چشم هايم به حدود الهي باز بشود .

سوال – درباره ي بحث ازدواج فرموده بوديد كه والدين بايد نياز فرزندانشان را بدانند . الان كدام پدر و مادري نياز بچه اش را مي فهمد . آخر برنامه ي هفته ي گذشته مادرم با حالت تحقير آميز به من گفت كه نكند تو هم هب ازدواج نياز داري ؟ مي گويم : نه ولي از گناه كردن خسته شده ام . غير مستقيم به او گفتم ولي مادرم مي گويد كه ميخواهي يكي مثل پدرت گيرت بيايد و بدبخت بشوي . گرفتار گناه هستم و اين قدر از خدا دور شده ام كه ديگر خدا هم صداي من را نمي شنود .اما باز به خدا اميد دارم . راهنمايي بفرماييد .

پاسخ – به مادر بزرگوار مي گويم كه اگر شما غذا خوردي و مسموم شدي ديگر غذا نمي خوري ؟ در بيمارستان مسموم زياد مي آورند . مگر

ص: 9285

قرار است كه هر غذايي مسموم باشد ؟ اگر ما ازدواج كرديم ولي تحقيق نكرديم و گزينه ي خوبي سر راهمان قرار نگرفت بايد تقصير خدا بيندازيم . مگر قرار است كه سختي هاي زندگي را پاك كنيم و زندگي بدون سختي داشته باشيم ؟ اگر پدر اين خانواده بدي مي كند ، بدي مال خودش است . شما تحمل بكنيد و به فرزندانتان ياد بدهيد كه با تحمل اين مشكل را حل كنند . اين تحمل از تحمل عذاب گناه سخت تر نيست ؟ فرض كنيد كه اين خانم با آقايي ازدواج كند كه قدري بداخلاق و سخت گير باشد ، عقل مي گويد كه تحمل اين زندگي با سختي از تحمل عواقب سوء اين گناهاني كه اين دختر در آن بيفتد خيلي كمتر است . چرا متوجه نيستيم ؟ چرا از عقل مان استفاده نمي كنيم . حيات ما فقط حيات دنيوي نيست ما حيات اخروي هم داريم . شايد شما پنجاه سال با سختي زندگي كرديد ولي چون سايه اي بالي سرتان بود به گناه نيفتاديد . حداقل دلمان به آن دنيا خوش باشد. چرا پدرها و مادرها به آنچه كه خدا گفته باور ندارند و مي خواهند آنچه كه در عرف است باور كنند ، آنچه در خرافات است مي خواهند باور كنند ؟ اگر فرزندانمان آلوده بشوند دامن شما در و مادر را هم مي گيرد . اگر فرزندانمان آلوده به گناه بشوند نكبت همه ي خانواده و جامعه را ميگيرد . حدود الهي ار رعايت كند . حد الهي اين است كه اگر كسي مي خواهد به گناه بيفتد

ص: 9286

جلوي گناه را بگيرد با حادثه ي ازدواج . حلال خدا را جلويش بگذاريم تا سراغ حرام نرود .

سوال – زمانه ي امروز جوانان ما را با جوانان آن روز در كربلا تطبيق بدهيد .

پاسخ – يك اتفاقي در انقلاب اسلامي ، در زمان ما اتفاق افتاد بنام دفاع مقدس . ما حدود 230 هزار شهيد داشتيم . كه اكثرشان هم جوان بودند . جوانان در عرصه ي انقلاب و عرصه ي دفاع مقدس اين قصه را براي ما ثابت كردند كه ميشود الان هم در كربلا بود . يا ليتنا كنت معك . اگر قبول داريم كه هر روز عاشورا است و هر زمين كربلا است ، جوانان ما اين را ثابت كردند . ما عزيزي را داشتيم كه وقتي به پدر خبر شهادت فرزندش را دادند آمد و سر عزيزش را در دامن گرفت . عزيزي داشتيم كه وقتي خبر شهادت فرزندش را به او دادند گفت : عمري روضه ي علي اصغر مي خواندم ولي متوجه نميشدم و تازه امروز زبان حال امام حسين (ع) را فهميدم كه با سكوتي كه تو كردي جگرم پاره شده سخن مي گويي آخر من پدرم اي پسرم . اين نعمت جنگ خيلي از قصه ها را براي ما حل كرد . براي ما ثابت كرد كه در اين زمان براحتي مي توانيم پا به پاي شهداي كربلا باشيم و پا به پاي اصحاب امام حسين(ع) باشيم .

خدايا به جوان امام حسين (ع) تو را قسم مي دهيم كه زندگي جوانان ما را مرضي امام زمان (عج ) قرار بدهي .

89-09-16

سوال –

ص: 9287

وقتي وارد حسينيه اي براي عزاداري امام حسين (ع) مي شويم براي اينكه در مسير بندگي قرار بگيريم چه جوري بايد بخواهيم و چه بخواهيم بهتر است ؟

پاسخ – ما باز دوباره در خانه ي اهل بيت مي رويم . امام هادي (ع) در زيارت جامعه ي كبيره در فرازهاي آخر مي فرمايند : بموالاتكم علمن الله بعالم الدين . يكي از اهدافي كه ما بايد از رفتن به مجالس داشته باشيم اين است كه به بركت اين محبت و عشقي كه داريم ( خيلي ها از شب قبل از محرم شروع به اين مراسم كرده اند و در بعضي از شهرستانها چند روز قبل شروع بكار كرده اند و حسينيه ها را آماده ميكنند . عشق هم ميكنند و اين لذت را درعالم با هيچي نمي توان عوض كرد . مي دانيد چرا ؟ زيرا همه ي لذت ها در عالم محدود است ، لذت به سمت خدا بودن و با خدا و حسين بودن لذت بي نهايت است و طبيعي است كه با هيچ چيزي قابل مقايسه نباشد . جوان وقتي مادر يا دوستانش يا موبايل او را صدا مي زنند فكر مي كند نمي تواند جواب بدهد زيرا آن طرف جاذبه اش خيلي بيشتر است . طبيعي است . يك بينهايت تو را مي كِشد ، يك روحاني توان ندارد كه تو را بكشد . پس حالا كه داريم مي رويم هدف مان چه باشد ؟ ) كه من اسم اين ايام را از محبت تا ولايت گذاشته ام . بهانه ، بهانه ي عشق است . بهانه بهانه ي محبت

ص: 9288

است . اين حسين كيست كه عالم همه ديوانه ي اوست ، اين چه شمعي كه جانها همه پروانه ي اوست . ما كه با بهانه ي عشق داريم مي رويم البته خيلي ها نمي دانند چه جوري مي روند . من بارها ديده ام كه افرادي مي گويند كه من تا ديشب گناه مي كردم ولي نمي دانم چه شد كه ديدم در حسينيه هستم . ما تو را داديم پاي آمدن ما داديم تو را دست درزدن. ما را مي كشاند . و مهرباني امام حسين (ع) همين است . و رحمت الموصوله يعني اي كسي كه يك لحظه لطفت را از ما قطع نكردي . مادر ما با محبت به امام حسين (ع) به ما شير داده است . من توصيه مي كنم شب اول محرم همه براي پدرها و مادرهايشان دعا كنند . اساتيد به ما زمزمه ي محبت امام حسين (ع) را ياد داده اند . به ما گفته اند كه هركس كه دلش با نام حسين نمي لرزد به خودش شك كند . به انسان بودنش شك كند . با نام ابوالفضل ، رقيه و زينب بلرزد . اگر نلرزيد مريض است. حالا با اين محبت دارند من را مي كشانند آيا فقط مي خواهند محبت باشد ؟ خير . بموالاتكم عَلَمً الله . به محبت ما را سركلاس درس مي كشانند ديده ايد معلم كلاس اول چطور با محبت بچه ها را سر كلاس درس مي كشاند . وقتي سر كلاس درس نشاند مي گويد كه بيا فرمولهاي بندگي را به تو ياد بدهم . مگر تو نمي

ص: 9289

خواهي جاودانه بشوي ؟ از حسين جاودانه تر بعد از خدا كسي وجود دارد ؟ عزيز تر از حسين در عالم كسي وجود دارد ؟ محبوبتر از حسين درعالم وجود دارد ؟ گره گشاتر از امام حسين (ع) و ابوالفضل وجود دارد ؟ ابوالفضل در ظاهر دست ندارد ولي خيلي از گره ها را باز مي كند . من را سركلاس مي كشانند و مي گويند كه هرچه تو بخواهي در اين مكتب وجود دارد . پس بيا درس هايش را ياد بگير . حاج رسول ترك انسان لوطي مسلكي بوده است و در قم دفن است . در ماه محرم به هيئت مي آمده . انسان لوطي مسلك را مردم ممكن است كه نپسندند . مردم به رئيس هيئت ميگويند كه نميشود به او بگوييد كه به هيئت نيايد ؟ طرف با ترس و لرز به او ميگويد كه مردم دوست ندارند كه تو به اينجا بيايي . او مي گويد كه فكر نميكردم صاحبخانه شما باشيد . ميگويد : باشد و مي رود . شب رئيس هيئت خواب مي بيند كه صحراي كربلا است . به سمت خيمه هاي امام حسين (ع) مي رود و مي بيند كه سگي را جلوي خيمه ها بسته اند . نيمي از بدن سگ و نيمي از بدن انسان است . جلوتر مي رود و مي بيند كه او آقا رسول است . خلق و خوي او سگي بوده است ولي چون وفاداري در وجود او بوده است در خيمه او را نگه داشته اند و او را نگهبان خيمه كرده اند. رئيس هيئت به در خانه

ص: 9290

رسول مي رود و قصه را برايش مي گويد . همه ي وجودش بهم مي رزيد كه امام حسين (ع) او را بعنوان سگ قبول كرده است . توبه ميكند و فقط جلوي در هيئت راه مي رفته و ميگفته كه حسين جان من سگ تو هستم . بيشتر از ده سال بعد ازاين قصه زنده نمانده است. گذشته هايش را جبران كرده حق الناس ها را جبران كرده است يكي از اولياء خدا شد و رفت . خيلي ها در قم به زيارت قبر او مي روند . ائمه همه را راه مي دهند . خودشان فرموده اند كه هرجا روضه ي ماست آنجا حرم ماست و مادر زهرا در آنجا حضور دارد . به جمعيت و تشكيلات جلسه نگاه نكنيد . ببينم در اين كلاس چقدر مي توانم درس بگيرم . رمز جاوداني رمز عزت رمز استقامت رمز وفاداري و رمز گره گشايي ،اين معني جمله ي امام هادي (ع) است . يعني هر پلكان ترقي را كه ميخواهيد در مجلس اهل بيت است . ما اسم مجلس اهل بيت را كلاس عاشورا مي گذاريم. امتحان انتظار . قرار است كه در مجلس اهل بيت كلاس ببينم براي ظهور پسرشان مهدي (عج) و آن درس ها را در آنجا پس بدهم .

سوال - كدام مجلس با حال برويم . آيا حال مجالس هم خيلي مهم است ؟

پاسخ - تا حال را چه معنا بكنند . من بايد مجلسي بروم كه نه تنها حال امروز من را درست كند بلكه حال فرداي من را هم درست كند . و حال بندگي به

ص: 9291

من بدهد . حالا اگر من مجلسي بروم كه سفره ي احساس و شور پهن است ، به سر و سينه زدم و يك ساعت بعد كه به خانه بروم و مي بينم كه مادر غذاي من را آماده نكرده و صدايم را براي مادرم بلند كردم ، احتمالا آن حال ، حال نبود . من با مجلس امام حسين (ع) حال ديروزم را مي توانم اصلاح كنم . در دعا داريم كه خدايا حال گذشته من را خوب كن . حالا مي خواهم به بركت اين مجالس حال ديروز خودم را اصلاح كنم . خدا در قرآن وعده داده است كه شما توبه بكنيد ما بدي هاي شما را به نيك تبديل ميكنم . حال امروزم هم بايد خوب بشود و نشاط پيدا بكنم . بايد از نااميدي ، رخوت ، تنبلي و تن پروري بيرون بيايم . مجلس امام حسين (ع) بايد خط كش حق و باطل به من بدهد . مثلي لا يبايع مثل يعني نه فقط حسين با يزيد بيعت نميكند بلكه فكر يزيدي با فكر حسيني قابل جمع نيست . حب حسيني با حب يزيدي قابل جمع نيست . رفيق حسيني با رفيق يزيدي قابل جمع نيست . اصلا ملاك بندگي مي دهد . همه ي هيئت ها باور كنند كه عاشورا و تاسوعا مال آن روز و آن شب نيست . مال همه ي زندگي ما است . در زيارت عاشورا مي گوييم : محياي محيا محمد و آل محمد و ...ما مي خواهيم از اين مجلس امام حسين (ع) همه ي حيات مان را يك رنگ خدايي بزنيم

ص: 9292

. رنگ سبقت الله بزنيم . آن مجلسي كه به من شعور حسين بدهد آن مجلسي كه دردهاي من را ريشه يابي كند آن مجلسي كه اسباب موفقيت را به من بدهد آن مجلسي كه مسير جبران گذشته را به من بدهد آن مجلسي كه بندگي را به من ياد بدهد فقط من را به زخم هاي حسين نگرياند راه حسين را به من ياد بدهد . هر انساني كه به ياد زخم هاي حسين بيفتد گريه مي كند . در روايت امام صادق (ع) داريم كه ماهيان دريا هم بر حسين اشك ريختند . پرندگان آسمان هم بر حسين اشك ريختند . مگر ميشود موجود نازنيني در اين عالم اين گونه به شهادت برسد و فرد باشعوري بر او گريه نكند . قطعا همه ي عالم برحسين گريه ميكنند . در زيارت عاشورا داريم مصيبت بزرگي است . راه را پيدا كنم . اي پير غلامان شصت سال است كه در اين مجلس رفت و آمد مي كنيد . شما اگر ببينيد كه بچه ات دو سال در يك كلاس مانده است مي گويي كه نان اضافي ندارم كه به تو بدهم . چرا رشد نمي كني ؟ اولين اقدام فرهنگي ما برپايي مجلس امام حسين (ع) بود . حتي شيرخواره ها هم در وز هفتم محرم مراسم دارند .اگر قرار باشد كه من در مجلس امام حسين (ع) رشد نكنم و بعد از محرم و صفر همان آدمي باشم كه قبلا بودم ، بنظر شما امام زمان (عج) براي ما غصه نمي خورد ؟ امام حسين (ع) كه معلم اين مدرسه است براي

ص: 9293

من غصه نمي خورد .

سوال - در مجلس امام حسين (ع) چه بخواهيم ؟

پاسخ - آدرس خدا را از امام حسين (ع) بخواهيم . هيچ جايي بهتر از مكتب قرآن و عترت ، آدرس خدا را به ما نمي دهد . مگر نمي خواهيم به سمت خدا برويم و زندگي مان را به بندگي تبديل بكنيم ؟ در عيد غدير عرض كردم كه همه ي دعواهايي كه در عيد غدير است سر اين جمله است . من كنت مولي فهذا علي مولي . عده اي از مسلمانان مي گويند كه معني آن محبت است . يك عده ميگويند كه معني آن ولايت و امامت است . ما شيعيان ميگوييم معني آن ولايت و امامت است . اين سوال را از شيعيان مي پرسم كه ارتباط ما با امير المومنين و امام حسين(ع) چيست ؟ زيارت بوسيدن در حرم ضريح ، پول انداختن در ضريح ، سفره انداختن ، سينه زدن ، اشك ريختن ، در ولايت ها شاد بودن ، و ...، اين ها شاخصه هاي محبت است . ما كه ميگوييم ولايت عملا همان محبت است كه داريم . بعد از امام توقع داريم كه چرا جواب ما كه شيعه هستيم نمي دهي ولي جواب بعضي از مسيحيان را ميدهي ؟ امامان به ما جوا ب مي دهند كه آنها راست مي گويند كه محب ما هستند ولي شما محب هستيد و مي گوييد كه شيعه هستيم . لذا آنهاكه صادقانه ميگويندكه محب هستيم و شيعه نيستيم و ولايت شما را قبول نداريم ولي محبوب ما هستيد ، ما با همان صداقت

ص: 9294

جواب آنها را مي دهيم . ولي شما ميگوييد كه ولايت ما را قبول داريد ولي صادقانه نيست پس جواب شما را نمي دهيم. گروهي در زمان امام رضا (ع) بيش از شصت بار خدمت امام رضا (ع) آمدند و گفتند كه ما شيعه هستيم ، امام آنها را نپذيرفت . دفعه ي آخر خادم امام به آنها گفت كه بگوييد از محبين شما هستيم و بعد امام آنها را پذيرفت . علت راسوال كردند و امام فرمود : شما ادعاي بزرگي كرديد . ما سعادت ، امنيت ، هدايت ، شفاعت مي خواهيم اين ها مال معيت و ولايت است . ولايت يعني با آدرس دهي امام حسين به راه خدا برود . يعني اهل بيت را بعنوان امام خودش انتخاب كند تا زندگي اش به بندگي تبديل شود . پشت سر امامش باشد اين بندگي ميشود . ما اين كار را با امام حسين (ع) نميكنيم . بركت اين مجالس اين است كه با ولايت باشيم . چرا شما آنها را دوست داريد ؟ چون انسانهاي خوبي هستند پس پشت سرشان برويد تا شما هم خوب بشويد .

سوال – سوره آل عمران آيات 172-166 را توضيح دهيد .

پاسخ – پاداش اينكه شما در اين برنامه خواندن يك صفحعه قرآن را رواج دادي ، پاداش آن اين شد كه روز اول محرم صفحه ي 72 قرآن را مي خوانيم . آيه 169 و 170 صحبت از شهيد مي كند . هر جا صحبت از شهيد ، كربلا و حسين است اين آيات خوانده ميشود . مي فرمايد : فكر نكنيد آنهايي كه

ص: 9295

در راه خدا كشته شده اند مرده اند بلكه آنها زنده هستند و نزد پروردگارشان روزي مي خورند . نشاط واقعي را آيه ي بعدي مي دهد . بعضي ها فكر مي كنند كه اگر قدرت ، ثروت و مقام داشته باشند جزء فرحين هستند . اگر خالق عالم چيزي به انسان بدهد جاودانه ميماند . چون خودش جاودانه است .مي گويد كه خدا از فضلش ميدهد و هيچ كس از خدا طلبكار نيست . حق ما نيست كه خدابه ما بدهد ولي خدا از فضلش به ما مي دهد . اين را ممنون خداهستيم كه شماره ي صفحه يادآور شهداي كربلا است هم آيات نشان دهنده ي منطق شهادت است . چقدر خدا به ما آيه و بينه نشان بدهد كه اگر مي خواهيد دنياي آرامي هم داشته باشيد ، فقط دنبال خط قرآن و عترت برويد.اين خط بندگي است و هيچ جايگزيني هم ندارد . امام حسين (ع) خيلي آرام همه ي تاريخ راهدايت مي كند . كسي كه در مسير بندگي بيفتد پربركت مي شود . مي خواهد شش ساله باشد يا شش ماهه باشد . كسي مي تواند بگويد كه آثار علي اصغر كمتر از ديگران بود ؟ آقاي رفيعي بيان كردند كه چندين سال پيش كه سرماي سختي بود و فردي مي گفت كه من هرشب براي عزاداري به قم مي آمدم. شب هفتم ماشينم در برف خراب شد و من با خانمم و بچه ي شيرخواره در ماشين بوديم . ماشين كم كم سرد شد و هر چه دست بلند مي كرديم ماشيني نمي ايستاد . يك لحظه قنداقه

ص: 9296

وپتوي بچه را روي كف دستم گذاشتم و وسط اتوبان بالا بردم ، چند تا ماشين ايستاد هركس چيزي مي آورد . مردم كمك مي كردند و ما زن و شوهر گريه مي كرديم . علت را پرسيدند و ما گفتيم كه يك ساعت در سرما ايستاده ايم و كسي به ما كمك نكرد ولي تا قنداقه ي بچه را بالا برديم همه به ما كمك كردند . امام حسين (ع) هم همين كار را كرد ولي چرا به او تير زدند ؟ علي اصغر هم خيلي كار كرده عبدالله بن حسن ده سالش بود و خودش را روي بدن بابا انداخت و گفت نامردها نزنيد دستش قطع شده است . كسي كه در مسير بندگي بيفتد يك روزه اش هم خاصيت دارد . محسن شش ماهه ي حضرت زهرا كه بدنيا نيامده ، چقدر گره باز كرده است . مشكل از ماست كه راه بندگي را گم كرديم. ما در راه بندگي قرار بگيريم خدا وجودمان را با بركت مي كند . عمر ملاك نيست . حضرت زهرا 18 سال عمر كرد . حضرت رسول 63 سال و امام صادق 65 سال عمر كرد . بركت عمر مهم است . الان پولها و سن هاي مان بركت ندارد بايد متصل بشويم . ترك معصيت و طاعت خدا بركت است . چقدر خوب است كه هيئت ها هم به آن نهضتي كه گفتيم بايد براي ازدواج برپا شود بپيوندند و به ازدواج همين سينه زن ها كمك بكنند . كه نكند پسري به عزاداري بيايد و به دختري به ديده ي خريدار نگاه بكند و

ص: 9297

شيطان او را وسوسه بكند . آقا سيد مهدي قوام حاضر شد هديه ي منبرش را به يك زن گناهكار بدهد كه ده شب به احترام محرم گناه نكند. ما همه ي تلاش مان را بكنيم كه جلوي گناه را بگيريم .

سوال – چند وقت پيش در پي ناداني و جهل و بنام عشق ، تن به عشق بازي به پسري دادم كه همه چيزم را از من گرفت و حياي من را نابود كرد . من بجاي اينكه پشيمان بشوم بيشتر از قبل خودم را در آماج اين حمله ها قرار دادم كه هر بار هم ضربه مي خوردم تا آنجا كه با فردي آشنا شدم كه خدايي بود . و من را دوباره به سمت خدا هدايت كرد . اينك پشيمان تر از هر زماني دستم را براي توبه پيش خدا دراز كرده ام . آيا با تمام گناهاني كه انجام داده ام و جداً پشيمان شده ام خدا من را خواهد بخشيد . آيا من خوراك مارهاي جهنم نمي شوم . اين قدر ميترسم كه تمام شب و روزم به توبه ميگذرد . در اين ماه محرم يك راهي به من نشان بدهيد كه از اين ترس در بيايم ؟

پاسخ – خدا در قرآن فرموده است كه دو چيز عامل ايمني شما از عذاب است . مادامي كه پيامبر در ميان شما باشد و مادامي كه استغفار كنيد . ايشان شك نكنند كه خدا توبه شان را مي پذيرد شك نكنند كه خدا تواب ، رحيم ، كريم ، غفور ،ستارالعيوب و غفارالذنوب است . و شك هم نكنند كه

ص: 9298

دايره رحمت خدا از دايره گناهان ما گسترده تر است ولي چون من نافرماني ان بزرگ را كرده ام استغفار را ترك نكنم . تا لحظه اي كه جان دارم استغفار كنم . پيامبر فرمودند : درد شما گناه و داروي شما استغفار است . نا اميدي از درگاه خدا ممنوع است . ببخش خدا قطعي است ولي استغفار متوقف نشود . گناه حر گناه كوچكي نبود .معمولا ذاكران در اوايل محرم از ياران امام مثل مسلم و حر مي خوانند . گناه حُر گناه كمي نبود ولي توبه كرد و همه دوست دارند جاي حر باشند توبه جاي همه را عوض مي كند بشرط اينكه تصميم بگيرم جبران كنيم وعوض بشويم و معصيت را ترك كنيم و به ديگران خدمت كنيم . اما جمع بندي و حرف آخر . امام حسين (ع) خط كش تشخيص حق از باطل است . در روضه ها و منبرها شركت كنيد . در همه برنامه ها شركت كنيد . برنامه هاي صدا و سيما ، حسينيه ها ، هيئت ها و منازل شركت كنيد . بيشتر هم اگر اشتها داريد برگزار بكنيد تا بتوانيد با استفاده از خط كش امام حسين (ع) حق از باطل را در رابطه ها و برنامه هاي مان پيدا كنيم . همچنانكه شيريني محبت اهل بيت را به ما چشاندي شيريني اطاعت از اهل بيت ، ولايت ، تسليم در برابر اهل بيت و جان دادن در راه آنان را به ما بچشان و از اين رحمت و مغفرت خودت مخصوصا رحمت باران ما را بهره مند كن .

89-09-09

تو شبستون چشات

ص: 9299

پاي پله هاي پلكت مُچ مهتاب را مي گيرم ، دمي كه گرگ و ميش گله ي با يك گله ي شقايق پيش پاي تو مي ميرن ، من شب رو به خاطراتم وصله مي كنم مي دوزم من به هر عدد نگاهت گر ميگيرم و مي سوزم ، اگه روز رو خواسته باشي شب رو تا تهش مي نوشم ، مي زنم به آب و آتيش با خود خورشيد مي جوشم ، زخم خورشيدي تن را با شب و شبنم مي بندم اگه مقتول تو باشم دم جون دادن مي خندم ، تو شبستون چشات پاي پله هاي پلكت مُچ مهتاب را مي گيرم ، دمي كه گرگ و ميش گله ي با يك گله ي شقايق پيش پاي تو مي ميرن ، تو با اون نگاه ياغي قُرقُ سينه ي مائي ، فاتح قلعه ي رويا كي به فتح ما مي آيي ؟

در اين برنامه ما نمي خواهيم در مورد مشاوره دادن ازدواج صحبت كنيم اين كار را همكاران مان در برنامه ي گلبرگ انجام ميدهد بلكه مي خواهيم به ازدواج طوري نگاه كنيم كه در مسير بندگي مان باشد . و ازدواج مي تواند مانع و سد در مقابل بندگي شان باشد . اگر كساني به ازدواج جوانان كمك مي كنند در واقع دين خدا را ياري مي رسانند و به بندگي شان كمك مي كنند .

سوال – جامعه ي متدينين ما و اطرافيان ما كه جوان در خانه دارند چطور ميتوانند كمك كنند كه جوانها با ازدواج در مسير بندگي ي قرار بگيرند ؟

پاسخ - من ايام عيد

ص: 9300

غدير و روز مباهله را به بينندگان عزيز تبريك ميگويم . شعر قشنگي كه شما در اول برنامه خوانديد كه امام زمان (عج ) كي به فتح ما ميآيد، من مي خواهم به برنامه مان ربط بدهم . يكي از آرزوهاي مهدوي اين دعايي است كه بارها گفته شده : اللهم زقنا توفيق الطاعه و بُعد المعصيه كه شاخصه هاي حكومت امام زمان (ع) است . و حتي ميخواهم به قصه ي مباهله ربط بدهم. چون روزمباهله روز خانواده هم هست . چكار كنيم كه سفره ي طاعت الهي پهن بشود ؟ يكي از شاخصه هاي تبديل زندگي به بندگي اين است كه دغدغه اصلي مردم اين باشد ، هم دولت و هم همه ي كساني كه دلشان براي بشريت مي سوزد و براي زيبايي هاي دلش مي تپد ، كه سفره طاعت الهي گسترده تر باشد و سفره ي معصيت كمتر باشد . يكي از شاخصه هاي تبديل زندگي به بندگي اين است . ما كه نگفتيم كه مردم به لذت ها و نيازهايشان نرسند ، ما ميگوييم بهترين نعمت هاي خدا براي بهترين بنده هاي خدا است . بخوريد از چيزهاي پاك كه روزي شما هستند و چيزهاي پاك براي انسانهاي پاك است و اين تعابيري است كه در قرآن آمده است. بهترين نوشيدني ها ، خوردني ها و لذت بردن ها بايد براي بندگان خوب خدا باشد . بندگان خوب خدا بايد شيرين ترين زندگي را داشته باشند . اما اين بهترين را بايد از راه حلال تامين بكنند . يعني بگونه اي باشد كه ضمن اينكه نياز خودم را برطرف مي

ص: 9301

كنم ، به لذت خودم ميرسم و به عشق و صفاي خودم مي رسم ، حرام انجام ندهم . اين همان توفيق عبادت است . براي اينكه سفره ي طاعت خدا پهن بشود بايد سه تا كار انجام بدهم . يكي اينكه تبليغ زباني بشود . آثار خوب طاعت خدا را براي مردم بگوييم . و آسيب هاي بد معصيت را براي مردم بگوييم . دختر خانمي پيام داده بودند كه خواب راحتي ندارند و ما گفته بوديم كه اين نا آرامي خواب شما بخاطر آسيب هاي طبيعي يك معصيت است . و آن معصيت هم بدحجابي بود . ايشان به حرفهاي دين گوش دادند و بعد پيام دادند كه خوابم راحت شد . يكي از راههاي تبليغ دين ، پهن شدن سفره ي بندگي خدا و تقويت بندگي اين است كه اگر ميگوييم كه اين طاعت خداست همين جوري نگوييم كه چون خدا گفته تو انجام بده . كه تعبير به تعبدي ميكنند . برايش باب تعقل را هم باز بكنيم . بگويم : فرزندم مگر بتو دنبال اين نتيجه و آثار نيستي ؟ مسير اين آثار اين راه عبور مي كند . به بچه اي كه مريض است مي گوييم كه اگر مي خواهي خوب بشوي بايد اين دارو را بخوري . به بچه ميگويم كه مگر نمي خواهد قدت بلند بشود پس بايد سبزي بخوري. براي پهن شدن سفره ي طاعت الهي تبليغ زباني بكنيم يعني فقط امر و نهي نكنيم . اگر امر مي كنيم آثار و بركات آنرا هم بگوييم و او را دعوت به تفكر بكنيم . حالا مي

ص: 9302

پرسند چه كساني بايد دعوت به تفكر بكنند ؟ ما مي گوييم هر كسي كه امر به معروف مي كند . ما مي گوييم ازدواج را به بركاتش بگويم و عدم ازدواج را به آسيب هايش بگويم . هر جا احتمال معصيت مي دهيم آسيب هاي فردي ، خانوادگي ، اجتماعي ، جسمي و روحي را براي او بشمارم . هيچ انسان عاقلي سراغ آسيب نمي رود . پيامي فرستاده اند كه دخترخانمي مي گويد كه من مي خواهم ازدواج كنم ولي پدرم نمي گذارد و اين براي من معضل شده است . هدف برنامه هاي معارفي تبليغ زباني است و من الان تبليغ زباني مي كنم . من چند نمونه را به اين پدر نشان مي دهم . مي گويم كه خانواده اي در تهران دارم كه پنج تا دختر دارد . اولي متولد 54 و دومي 57 و بعدي 59 و بعدي 61 و بعد ي64 است .براي متولد 64 خواستگار مي آيد كه 25 سالش است ولي بزرگتر 35 سالش است كسي سراغ او نمي رود . آيا دوست داري دختر شما هم اين جوري بشود و افسرده بشود ؟ آسيب را به او نشان مي دهم . بعد دوست داري كه روي دختر شما عيب بگذارند و بگويند كه حتما عيبي دارد كه ازدواج نكرده است ؟ دو ست داري دخترت بخاطر نيازش يواشكي گناه كند ؟ يك تلفن ، پيامك ، چت ؟ پس در تبليغ زباني بايد آثار و آسيب ها را بگوييم . من به يك جواني كه سيگار مي كشد مي خواهم به او را نصيحت كنم

ص: 9303

. نبايد بگويم كه سيگار نكش چون ميگويد كه دوست دارم كه بكشم . ولي وقتي آسيب هاي آنرا چيدم و به او نمايش دادم ، يك خاطره يا داستان براي گفتم ، مي گويد كه تا بحال به اين ها فكر نكرده بودم. سيستم تبليغي قرآن هم اين جوري است . حدود سي صد دفعه در قرآن ما را به تفكر دعوت كرده است . چرا ؟ خدا بيخودي نگفته كه نماز بخوان . ببينم آثار و بركات آن چيست ؟ اگر گفته كه شراب نخور ، بيخودي گفته كه اين نوشيدني را نخور ؟ مگر خدا ميخواهد ما را محروم كند ؟ خدا مي خواهد ما را محدود كند كه به يك هدف قشنگ تر برسيم . ديگري تبليغ عملي است. اگر خود كار قشنگي انجام بدهم يعني اگر اين كار خوب نبود من انجام نمي دادم . خانمي پيش امام باقر(ع) آمد و گفت كه من نميخواهم ازدواج كنم . زيرا فكر ميكنم كه ازدواج مانع رشد من است . مي خواهم به مراحل سير و سلوك برسم . حضرت فرمود : اگر ازدواج مانع رشد بود از تو اولي تر مادرم فاطمه زهرا (ع) بود . يعني ببين مادرم زهرا هم ازدواج كرد . پس اين كار خوبي است كه مادرم انجام داده است پس تو هم انجام بده . و ديگري تبليغ هزينه اي بكنيم . يعني من با زبانم گفتم با عملم نشان دادم و حالا دست در جيب دارايي هايم مي كنم و مي گويم كه اي جوان من اين قدراعتقاد دارم كه مي خواهم براي اين كارهزينه

ص: 9304

بكنم . من يك انسان آبرودار به خانواده اي مي گويم كه اين پسر با اينكه كار ندارد و سربازي نرفته است ولي عرضه ي چرخاندن يك زندگي را دارد و آنها به آبروي بنده به شما دختر مي دهند . از آبرو هزينه كنند . فردي در پيامك گفته بوند كه حاضر هستند يك سوم سرمايه شان را براي امر ازدواج جوانان بگذارند . از اين موارد زياد است . اين آقا اگر اطراف خودش را نگاه كند از اين جوانان زياد مي بيند و يواشكي به جوان بگويد كه تو جلو برو من يك سوم به تو مي دهم . از مال خودم بگذرم . به جوان ميگويم كه برو ازدواج كن و بعد بگويم كه من پيش دو تا صندوق اعتبار دارم و از اقوام مي توانم پولي جمع كنم البته نگاه صدقه اي نشود . براي اينكه مي خواهم سفره ي طاعت الهي پهن بشود . روايت داريم كه از كارهايي كه خدا خيلي خوشحال ميشود اين است كه دو جوان از طريق ازدواج بهم برسند تا گناه نكنند . همه ي ما به گناه نكردن دو جوان كمك كنيم كه وقتي اين ها ازدواج كردند سفره ي طاعت شان پهن بشود . اينكار براي من سنت حسنه و باقيات و صالحات ميشود . و از آن اموري هست كه بعد از مرگ ما هم براي ما خيرات ميآيد . من آبرو ، مال و جانم را گرو بگذارم . پيامبر مگر در روز مباهله چكاركردند ؟ به نجران نصراني گفتند كه من اين قدر به اعتقادات خودم معتقد هستم كه

ص: 9305

حاضرم جان خود ، دختر ، داماد و دو نور چشمم را درطبق بگذارم و بيايم . و ما بگوييم كه خدايا اگر ما بر حق هستيم آنها را نابود كن و اگر آنها برحق هستند ما ار نابود كن . وقتي اُسقف نجران اين وضعيت را ديد گفت : اين انسانهايي را كه من مي بينم دست به دعا بلند كنند زمين و زمان بهم مي ريزد . ما هنوز حاضر نشده ايم كه براي اعتقادات مان از جان مان مايه بگذاريم . همه ي مردم از ارتباط دختر و پسر ناراحت هستند . همه ي مردم از اين گناهان كه براحتي انجام مي شود و قبح آن هم ريخته است ناراحت هستند. از اين چشم چراني ها ، روابط آزاد و شوخي كردن ها ناراحت هستند . همه ي اين ها نياز است . اين قدر روابط باز زن ومرد در فيلم ها ادارات بخاطر نياز است . همه مي بينيم ولي حاضر نيستيم كه يك خرجي بكنيم . پس بيخود نگوييم كه ما مسلمان هستيم . همه ي ما داريم به معصيت الهي رضايت مي دهيم . وقتي بچه ي من غذا مي خواهد ، از همه زودتر پدر و مادر مي فهمد ولي وقتي فرزندانتان همسر مي خواهند چرا شما متوجه نميشويد ؟ چه چيزي مانع ما شده است؟ اين يك حجاب هاي بيخود است . بفرض اين واقعيت جامعه است ما بايد هر واقعيتي را بپذيريم ؟ يكي از واقعيت هاي انگلستان همجنس بازي است . آيا اين پدر ميپذيرد ؟ ما واقعيت ها را با عقل خودمان مي سنجيم.

ص: 9306

يكي از واقعيت هاي اروپابي حجابي است . آيا اين پدر مي گذارد كه دخترش بي حجاب باشد ؟ يكي از واقعيت هايشان شرابخواري است ؟ ما قرار نيست كه هر واقعيت جامعه را بپذيريم . مگر ما اعتقاد نداريم كه عقل پيامبر از عقل ما بيشتر است ؟ امام صادق (ع) مي فرمايد : از كسي كه از تو عاقل تراست بپرس . پس برويم از خالق عقل بپرسيم . خالق عقل كه خداست گفته كه اين جوري انجام بدهيد . من مي خواهم به خدا بگويم كه من بيشتراز تو مي فهمم ؟ حالا مي گويند كه يكي از واقعيت ها مشكلات اقتصادي است كه پدر و مادرها از ا ين مي ترسند . ما مي گويم توان خودتان را در نظر بگيريد و بقيه را به خدا واگذار كنيد . هر خانواده متوسط ماهي صد تومان خرج بچه اش مي كند . يك اتاق به پسر و دخترشان هم داده اند . ما اين ها را دست به دست هم بدهيم و پدر و مادر ماهيانه صد تومان را به آنها بدهند. و اتاق هم به آنها بدهند . آيا ميشود ؟ اين ها را انجام مي دهيم كه فقط گناه نكنند . پدر ها و مادرها با ممانعت ازدواج نسبت به فرزندانشان ، سفره ي طاعت الهي پهن ميشود يا معصيت الهي ؟ خوب سفره ي معصيت . پس به دنبال آن بي بركتي است . روز به روز بي بركت تر مي شويم و اين تقصير خودمان است . شما اين دختر و پسر را بهم محرم كنيد و صيغه

ص: 9307

اي بخوانيد و بعد ببينيد كه وعده ي خدا يعني يقنهم الله من فضله مي آيد يا نه ؟ جواني بوده كه هيچي نداشته است اما بعد ازازدواج خداهم برايش شغل ايجاد كرده است و هم خانه و ماشين دارد و خودش هم مي گويد كه نمي دانم اين ها چطوري آمده است . خدا وعده داده است و خدا خلاف وعده اش عمل نميكنيد . چرا اين را باور نمي كنيد ؟ وعده هاي خدا حق است . چرا باور نمي كنيد ؟ خدا مي گويد كه تو رضايت به معصيت من نده ، ببين بركت مي آيد يا نه ؟ بخش عمده ي جامعه ي ، دولت ، قوه ي قضاييه و روحانيت ما هم به اين معصيت رضايت داده ايم . پس بي بركتي آنرا هم تحمل كنيد . من روحاني كه با آن جوان هيچ آشنايي هم ندارم ولي فقط براي اينكه طاعت الهي رونق پيدا كند بگويم كه من در جمع شدن اين سفره ي معصيت حاضرم هزار توان بگذارم . من يك ايده دارم . دولت محترم يك صندوق باز بكند بنام صندوق كمك به ازدواج . مثل حساب صد امام. هر كس هر مبلغي را كه مي خواهد به اين صندوق كمك كند . فقط براي اين كه سفره ي معصيت الهي جمع شود . بعد ميگوييم كه خدايا چرا باران نميآيد و زمين مي لرزد ؟ زندگي ها هم بي بركت ميشود واز هر سه ازدواج يكي طلاق ميشود . جلوي اين معصيت را بگيريم . دختري كه پدرش معتاد است يا در زندان است ودختري كه

ص: 9308

نقصي در صورتش است چه گناهي كرده است ؟ واقعا نميشود به آنها كمك كرد ؟ يك نهضت راه بيندازيم . صدا وسيماي حركت قشنگي كرده است آزاد سازي زنداني ها . آزاد كردن زنداني ها مهمتر است يا آزاد كردن جوانها ؟ الان جوانها در زندان گناه نيستند ؟ يك رسانه ي ملي اين حركت را شروع كند .

سوال - سوره ي آل عمران آيات 116 – 120 را توضيح دهيد .

پاسخ – ما هر وقت بحث و صحبتي مي كنيم بعنايت خدا آيات مويد آن بوده است . آيه اول آن اين است كه اي مردم تا اعتقادتان را نسبت به خدا درست نكنيد اگر مال و اولاد هم داشته باشيد مشكل تان حل نميشود . اگر قبول داريم كه همه چيز مال خداست ، پس بياييم از آنچه كه داريم براي پخش شدن آن چه كه خدا گفته تلاش كنيم . خرج كنيم . اسم صدقه و انفاق روي آن نگذاريم . مال خدايت براي دوست داستن خدا آن را خرج ميكنيم . چه اشكال دارد خانم هايي كه خرج هاي زيادي براي آرايشگاه ميكنند يك سوم از خرج آرايش را كمتر كنند و به همان دختر ي كه در آن مجلس است و حسرت ازدواج را دارد بدهند ؟ يا به همان زوج كمك كنند . يا خانمهايي كه ميگويند يك لباس را دو بار در مجلسي نمي پوشند و اين واقعيت اشتباهي است . بيايند هزينه ي يك لباس جديد را به عروس و داما كمك كننند به اين عنوان كه طاعت الهي بيشتر بشود و اين بركتش

ص: 9309

به همه ميرسد . مثلا وقتي قيمت نفت بال برود نفعش به همه ي مردم ايران مي رسد و وقتي پايين بيايد ضررش به همه مي رسد . اگر در جامعه طاعت الهي بيشتر بشود نفعش به همه مي رسد . الان آلودگي هوا به همه ضرر مي زند چه ماشين داشته باشيم يچه نداشته باشم . طبق آيه قرآن اگر ان الذين امنوا و عملو الصالحات شد واگر كفر شد و معصيت شد يقين بدانيم كه نه مال خودمان به دردمان مي خورد و نه فرزندمان. عزيزان بررسي بكنند . پس همه دست به دست هم بدهيم حتي بيگانگان .اگر من به يك ازدواج كمك كردم يعني يك معصيت پاك بشود .

سوال – دختر 23 ساله هستم به نماز و روزه ام اهميت مي دهم و هر موقع چيزي را از خدا خواسته ام اجابت كرده است . چند سالي سات كه به ازدواج نياز دارم و با خواند قرآن و دعا هم از سرم برون نمي رود . تمام راه حل ها را رفته ام و جواب نگرفته ام . پدرم از همه ي خواستگارها ايراد مي گيرد . اگر حرفي بزنم ميگويد كه تو خيلي گستاخ هستي و من را تنبيه مي كند . آيا اين حق من است كه دور زا چشم خانواده ام راه ديگري را انتخاب كنم در حاليكه در شهر ما دختران هم سن من بچه هم دارند و در ضمن خواستگاران من هر سال كمتر ميشود . با كوچكترين حرفي عصباني مي شوم و با مادرم دعوا ميكنم . راهنمايي كنيد كه اگر من در آينده

ص: 9310

ازدواج نكردم به راه خطا نروم.

پاسخ – من به اين پدر هشدار مي دهم آن آيه قرآن را كه در قيامت وقتي عده اي را عذاب ميكنند آنها ميگويند كه خدايا عذاب پدر مادرهاي ما را زياد كن . از اين آيه بترسيم . دختر شمكا كه اين قدر قشنگ و پاك به شما پدر مي گويد كه نياز به ازدواج دارم و هم سن هاي او هم ازدواج كرده اند ، اين فشار روحي مي آورد . اين دختر ممكن است به افسردگي و يا بيماري هاي صعب العلاج مبتلا بشود وقتي كه روي خودش فشار بياورد و اگر دچارگناه بشود ، اين ها دامان پدر را ميگيرد . نكته ي بعدي اينكه كجاي دنيا شما انسان بي عيب پيدا ميكني كه دنبال انسان بي عيب ميگرديد . مگر من و شما بي عيب هستيم ؟ مگر همسر شما بي عيب است . مهم اين است كه اين دو هم كفو باشند و بهم نزديك باشند . هدف ازدواج تكميل و تكامل است . كنار هم قرار بگيرند و با نقاط قوت ضعف همديگر را بپوشانند . هن لباس لكم وانتم لباس لهن . هم پوشاني داشته باشند و رشد بكنند . و نكته ي آخر اين است كه بترسيد از روزي كه فرزندان شما راه ديگري را بروند كه حتي دين هم راه را جلويشان گذاشته است . وقتي كسي واقعا به گناه ميافتد دين مي گويداز راه اخلاقي خودت برو و انتخاب كن . آن موقع شما بايد خودتان را سرزنش كنيد . خدايا به آبروي اين روزها و آبروي آن

ص: 9311

آقايي كه در ركوع انگشتر بخشيد يعني اميرالمومنين باران رحمت خودت را بر ما و بر ملت ما نازل بفرما و ما را در مسير طاعت كه وسيله رحمت و بركت است قرار بده .

89-08-18

يك روز با يك آسمان پرواز مي آيي خورشيدي و از دور دست راست مي آيي روزي كه تنها زوزه در گوش زمين جاري است با نغمه ي مرغان خوش آواز مي آيي آن روز لبها ديگر از انجام مي گويند اما تو با شعري پُر از آغاز مي آيي جادوي چشمانت دلم را سِحر خواهد كرد آري تو با دستي پر از اعجاز مي آيي خفاش ها بعد از غروبت سر زدند اما من مطمئنم آفتابا باز مي آيي .

سوال – پسري نوزده ساله هستم كه گرفتار گناه بزرگي مثل نگاه به نامحرم و رفتن به سايت هاي نامناسب هستم . بعضي وقتها از دست خودم بيزار ميشوم . سالهاست كه با اين گناهان دست و پنجه نرم ميكنم و نمي توانم آنها را ترك كنم . اگر هم ترك كنم بيشتر از چهار روز طول نميكشد. من ميدانم كسي بالاي سر من است ولي نمي دانم چرا آدم نميشوم. خودم ميدانم كه بخاطر ازدواج نكردن مي باشد . آيا كسي در اين دوره و زمانه به پسر نوزده ساله محصل بدون پول زن ميدهد ؟

پاسخ – ايشان نماينده اي از يك طيف هستند . چه دخترها و چه پسرها . شايد تك تك كساني كه اين را مي شنوند اين مشكل را يا خودشان يا عزيزانشان داشته باشند .من روي صحبتم با تمام كساني است

ص: 9312

كه جوان دارند . آيا راست مي گوييم كه حضرت زهرا (س) وحضرت علي (ع) خوشبخت ترين زوج آسماني و بشري هستند و آيا راست ميگوييم كه آنها خدايي ترين ازدواج را داشتند كه يا راست مي گوييم يا دروغ مي گوييم . گاهي اوقات خودمان هم نمي دانيم كه به خودمان دروغ مي گوييم .اگر فكر ميكنيم كه راست مي گوييم و اين ها را اين قدر دوست داريم و اگر احساس ميكنيم كه اين راست است كه وقتي حضرت پيامبر از علي پرسيد كه فاطمه چگونه همسري براي توست ؟ و او فرمود : فاطمه خوب كمكي است براي رسيدن به طاعت خدا، اگر باور داريم ، شاخصه ها و ملاك هاي زندگي آنها را در زندگي خودمان و بچه هاي مان پياده كنيم. وقتي حضرت اميرالمومنين به خواستگاري حضرت زهرا (س) آمدند ايشان اين چيزهاي كه اين جوان بعنوان گله مي گويد نپرسيدند. آيا ماشين ، خانه و شغل داري ؟ حالا ميگويند كه او حضرت زهرا (س) بود . بله اگر قرار باشد كه ما هيچ كاري را نتوانيم مثل حضرت زهرا (س) انجام بدهيم ، پس ما مرخص هستيم . شاخصه ها را بگيريم . من نگفتم مثل آنها باشيم . آنها امام ما هستند و رابطه ي امام و ماموم متابعت و شباهت است . ما بايد حداقل يك كمي شبيه آنها باشيم . اي پدر و مادرهايي كه دختر و پسر داريد ، وقتي براي ازدواج فرزندتان فكر ميكنيد قبل از اينكه به اين قضايايي فكر كنيد كه فرزندان در گلويشان عقده شده است و به اين صداقت

ص: 9313

ميگويند كه ما داريم گناه ميكنيم ، به اين فكركنيد كه شما هم در گناه آنها شريك هستيد. بچه وقتي مي گويد كه من گرسنه يا تشنه هستم وقتي شما جلوي او آب يا غذا نگذاريد ، چيز ديگري مي خورد . گاهي بچه تشنه اش است و داروي مادرش را مي خورد . آيا مادر ميتواند او را بزند ؟ نمي تواند زيرا او ميگويد كه تشنه بودم و آب مي خواستم و آب نبود .امروز جوانان ما تشنه ي آب حلال ازدواج هستند . آب حلال ازدواج نيست و حرام ارتباط هست . آب حلال ازدواج سخت است و هزينه هاي آن بالاست ، ارتباط آسان است و هزينه هايش پايين است. آخر او چه گناهي كرده است ؟ حتما اين جوان هنگام نوشتن نامه گريه ميكرده ؟ زيرا او نياز دارد . قرآن ميگويد كه اگر ازدواج نكرديد عزت نفس پيشه كنيد . آيا همه ميتوانند عزت نفس پيشه كنند ؟ ما ميتوانيم به دوازده ميليون جواني كه در معرض ازدواج هستند بگوييم كه همه تان عزت نفس پيشه كنيد ؟ پدرها و مادرها مي گويند كه هنوز وقتش نرسيده است . خوب وقتش چه موقع است ؟ ملاك و آدابش چيست ؟ آيا راست مي گوييم كه مي خواهيم بنده ي خدا بشويم و آيا راست ميگوييم كه از گناه بدمان مي آيد ؟ گاهي شرح حال ما اين است كه توبه بر كف ، دل پر از شوق گناه ، معصيت را خنده مي آيد از توبه ي ما . مادري ميگفت كه دختر من بدحجاب است ولي خودش محجبه

ص: 9314

بود . گفت كه خيلي ناراحت هستم . به او گفتم كه شما دلت مي خواهد مثل او باشي ولي خجالت مي كشي مثل او باشي . او دارد خودت را به خودت نشان مي دهد . با گريه گفت كه راست مي گوييد . آيا راست مي گويم كه از گناه بدمان مي آيد و حضرت امير الگوي ماست و آيا راست مي گوييم كه آخر گناه آتش است ؟ ما دو جور ظروف در خانه داريم. ظروف اتيغه اي و دم دستي . مثلا يك ظرف از زمان صفويه داريم و آن را در دِكُر مي گذاريم و خيلي آنرا دوست داريم ولي هيچ وقت درون آن آبگوشت نمي خوريم ولي در ظروف دم دستي با اينكه ارزان است و قيمتي ندارد آبگوشت مي خوريم و خيلي از آنها استفاده مي كنيم . نكند الگوهاي ما هم دو دسته شده اند. الگوهاي اتيغه اي و دم دستي . حضرت امير الگوي اتيغه اي ما شده است كه روز اول ذيحجه همه جا اين ازدواج آسماني را جشن ميگيرند ولي الگوي ازدواج ما شده شرقي و غربي . پس به خودمان دروغ مي گوييم و بچه مان هم نتيجه ي دروغ مان را نشان مي دهد . پس نگوييد كه ما بنده ي خدا هستيم و نمي خواهيم گناه بكنيم . سن ازدواج وقتي است كه طرف گرسنه اش بشود همانطور كه وقت غذا زماني است كه طرف گرسنه اش بشود . بله فقط نياز جنسي علامت ازدواج نيست . اين جوان را با خودش به چالش بيندازيد . بگو پسرم يا دخترم تو

ص: 9315

عرضه ي چرخاندن زندگي را نشان بده ، من اقدام مي كنم. ما به فرزندمان ميگوييم كه ساكت باش برادر بزرگتر هنوز ازدواج نكرده . اين اشتباه است . اگر خواهر بزرگ يا برادر بزرگ او ساعت دو غذا ميخورد و او ساعت يك گرسنه اش شده است بايد به او بگويم غلط كردي كه گرسنه ات شده است ؟ اگر راست ميگوييم كه مي خواهيم به سمت خدا برويم ، پس اين حرفها درست نيست . شايد از تحميل هزينه ها مي ترسيم . تو بندگي خدا را بكن .كليد طاعت بندگي خداست . مگر ما از بي بركتي زندگي مان نمي ناليم ؟ بي بركتي معصيت خداست چرا از معصيت خدا نمي ترسيم . ما حاضريم بچه مان به گناه بيفتد و هر بلايي را سر خودش بياورد ولي ما كار درست را انجام ندهيم . اين دوست عزيز بقيه ي گناهانش را نگفته است . وقتي پيامبر به علي گفت كه چه چيزي براي فاطمه آورده اي ؟ علي گفت : ميخواهيم با يكديگر بندگي خدا بكنيم . ديانت و لياقت چرخاندن زندگي براي ازدواج كافي است . پسري 22 ساله اي گفت كه به پدرم مي گويم مي خواهم ازدواج كنم ولي پدرم مي گويد كه تو عرضه ي چرخاندن زندگي را نداري ولي خودش نوزده سالگي ازدواج كرده است . به او گفتم كه پدر بزرگ تو توانست نوزده سالگي پدرت را مرد كند ولي پدر تو نتوانست تو را در 22 سالگي مرد كند . پس آفرين بر پدر بزرگ تو . اگر پدر نمي تواند فرزندش را مرد

ص: 9316

بار بياورد و مادرنمي تواند دخترش را زن بار بياورد كه شوهرداري بكند ، تقصير كيست؟ پدر و مادرها ، اين قدر نسبت به گناه فرزندانمان بي خيال نباشيم . در اواخر سوره ي احزاب داريم كه مي فرمايد : خدايا عذاب پدر و مادرم را زياد كن . اگر پسري مزاحم دختري در خيابان بشود ، وقتي مردم مي بينند ميگويند : بر پدر و مادرت لعنت كه به تو ياد ندادند حرام و حلال چيست .

سوال – در وسايل الشيعه روايتي از امام صادق (ع) است كه مردي را پيش آن حضرت آوردند كه حوائجش را از راه نامشروع برطرف مي كرد . امام او را شلاق زد و بعد وسايل ازدواج او را از بيت المال فراهم كرد . من جواني 33 ساله هستم و حاضرم شلاق بخورم و وسايل ازدواجم آماده بشود . كمك كنيد .

پاسخ – آفرين بر اين جوان كه حاضر است حدالهي را بچشد و با اين شلاق پاك بشود زيرا مي گويند كه حد خدا كفاره ي گناه انسان ميشود ، بعد بستر را برايش فراهم كنند كه آلوده نشود . دولت و مجلس محترم ، دوازده ميليون جوان در معرض ازدواج هستند . سالي يك ميليون ازدواج هم بيشتر صورت نمي گيرد . يعني يازده ميليون بايد تحت فشار باشند . يعني فاجعه . وقتي جوان به گناه مي افتد دودش به چشم چه كسي مي رود ؟ كلي خرج مي كنيد تا جلوي آسيب هاي اجتماعي را بگيريد ، كلي خرج كنيد جلوي اعتياد را بگيريد و كلي خرج كنيد تا جلوي آسيب

ص: 9317

هاي دنيايي گناه را بگيريد . مجلس و دولت و قوه ي قضاييه دست به دست هم بدهند . سه تا غول جلوي ازدواج است . يكي سربازي است . دولت بگويد كه هر كسي ازدواج كند سربازي او را در وزارتخانه ها قرار ميدهيم . وزارت خانه ها بعنوان يك نيروي آزمايشي طرف را بگيرند ، اگر خوب بود آنها را استخدام كنند و اگر بد بود بر خودش حجت تمام است كه عرضه نداشته است . اينجا غول سربازي و اشتغال حل ميشود . حقوق آن هم حد متوسط است و كنار خانواده اش هم هست . اين سهم دولت است . ازدواج جمعي كمك به مسكن جوانان . از طرفي مرد هم توقعات شان را پايين بياورند.اگر بدانيد كه گناه چقدر لطمه دارد همه دست به دست هم مي دهيم تا اين مشكل را حل كنيم .همه دست به دست هم بدهند كه آنها بهم برسند زيرا اگر آنها به هم نرسند گناه ميكنند . يكي از گناهاني كه شيطان گفته كه اگر رواج بدهم دودمان شما به باد مي رود گناه شهوت است . اگر مي دانيم كه گناه فضا را آلوده ميكند پس همه دست به دست هم بدهيم و هزينه اش را هم بپردازيم . هرينه ها را هم پايين بياوريد . بعضي مواقع دو جوان حاضر هستند با يك ميليون تومان مجلس برگزار كنند ولي پدر و مادرها مي گويند كه ما براي خودمان مجلس آنچناني نگرفتيم مي خواهيم براي پسرمان مجلس آن چناني بگيريم . پول هم ندارند ، جوان را معطل ميگذارند . بعد مي گويند

ص: 9318

كه سن جوان ما بالا رفته است . آن روزي كه دختر شما بيست سالش بود به خواستگار گفتي تا خانه نداشته باشي به تودختر نمي دهم . اگر خواستگار دين و عرضه داشت به او دختر بدهيد . من عمده ي گناهان را تقصير والدين و دولت مي دانم البته بخشي هم تقصير خودشان است . جواني مي گفت كه يوسف يك زليخا ديد و من دارم صبح تا شب هزار تا زليخا مي بينم . اگر دلمان براي بندگي خدا بتپد اتفاقي مي افتد . قوه ي قضاييه مثل حضرت با او برخورد كند يعني بعد از شلاق بستر ازدواج را براي او فراهم بكنيد . اگر قبول داريم كه انسان نياز به پيوند دارد پس وقتي پيوندي قطع شد بايد پيوند ديگري داشته باشد . در شمال به مردم گفتم كه اگر مردي همسرش را از دست بدهد شما زود براي او زن ميگيريد ولي وقتي يك زن همسرش را از دست ميدهد يا طلاق مي گيرد براي اوكاري نمي كنيد. آيا او نياز به همسرندارد ؟ نياز به سايه سر ندارد ؟ چرا اين قدر بهم ظلم مي كنيم . همين بستر را براي گناه ايجاد مي كند .

سوال – دختر 26 ساله اي گفته است كه خواستگاران زيادي دارم ولي وقتي از عقيده ام با آنها صحبت مي كنم آنها قبول نمي كنند. من ميگويم اهل موسيقي حرام نيستم . خانواده ام با من دعوا ميكنند . من مي خواهم يك زندگي بدون گناه داشته باشم .

پاسخ – راجع به حضرت معصومه سوال ميشود كه چرا ايشان ازدواج

ص: 9319

نكردند ؟ جواب داده ميشود كه براي ايشان كفوي پيدا نشد . مي پرسند مگر همه ي امامان با كفو خودشان ازدواج كردند ؟ ميگوييم در مكتب ما مرد اشكال ندارد با غير كفو خودش ازدواج كند ولي زن اشكال دارد زيرا در مكتب ما زن فرمانبر است و اگر با غير كفو خودش ازدواج كند اسباب ذلت خودش را فراهم كرده است . تحت فرمان كسي رفته كه از خودش پايين تر است و بر او سلطه دارد . مرد چون خودش مدير زندگي است اگر با غيركفو خودش ازدواج كند مي تواند او را تربيت كند . من به اين خواهر مي گويم كه از ملاك ايمانش كوتاه نيايد .اگر كسي مي آيد كه در نمازش سهل انگاري ميكند در مقابل او كوتاه نيايد . نسبت به اصل حجاب شما سهل انگاري ميكند كوتاه نيايد. حتي اگر اين كار باعث بشود كه ازدواج شما به تاخير بيفتد . اما در بحث مستحبات اگر طرف را منطقي ديديد و انسان معتقدي هستند . انشاء الله شما در اين زندگي بتوانيد نقاط مثبت اين مرد را تقويت بكنيد و نقاط ضعف او را از بين ببريد . پس در اصول مان كوتاه نياييم ولي در مستحبات مثل موسيقي سختگيري نكنيم .

سوال – سوره بقره آيات 264-260 را توضيح دهيد .

پاسخ – تمام مشكل ما در مورد ازدواج اين است كه باورمان ضعيف است . خدا در اين آيات مي گويد كه شما به ما ايمان نداريد . ما مي گوييم كه تو را قبول داريم ولي اطمينان قلبي نداريم . در اينجا دعا

ص: 9320

ميكنيم كه خدا اسباب اطمينان به خودت را براي بندگان ضعيف الايمان فراهم كن . مردم الان مي گويند كه در اين سن فرزندم ازدواج كند و به اين سادگي و با اين مهريه ي كم ازدواج كند حرف مردم را چكار كنيم . حالا من از طرف ديگر مي گويم كه اگر ازدواج نكرد و گناه كرد جواب خدا را چه ميكنيد ؟ عذاب الهي و قيامت را چكارمي كنيد ؟ در اين آيات مي فرمايد كه كساني كه انفاق مي كنند تا هفت صد برابر جبران مي كنيم . ولي ما كه مي خواهيم انفاق كنيم مي گوييم جيب مان خالي مي شود . من ميگويم كه اگر انفاق نكردي خدا را مي خواهي چكار كني ؟ در اين آيات مي گويد كه صدقه داديد منت نگذاريد . همه ي آيات الهي به انسان مي گويند كه حرف خدا برايت مهمتر از حرف خودت و مردم باشد . ما چون حرف خودمان و مردم از خدا براي مان مهمتر است مي خواهيم خودمان را با اين ها تزئين بكنيم . مي گوييم كه كاري نكنيم كه مردم براي مان حرف در بياورند. ما بايد خودمان را با خدا تنظيم بكنيم تا خدا خودش مردم را تنظيم مي كند . ما مي خواهيم خودمان را با مردم تنظيم كنيم كه اين اتفاق نمي افتد و باعث گناه ميشود و از خدا دور مي شويم .

سوال – شما گفتيد كه در عروسي ها مولودي خواني كنيد . پسرخاله ي من در عقدش اين كار را كرد و فاميل در عروسي تلافي كردند و هر

ص: 9321

كسي به عروسي آمده بود يك سي دي و سي دي خوان با خودش آورده بود . با شرايط خانوادگي ما اين امكان پذير نيست . لطف كنيد راه حل ديگري ارائه بدهيد .

پاسخ – البته با مولودي خواني و سياه بازي و كارهاي ديگر مي شود مجلس را شاد كرد و خيلي ها گفتند كه ما اين كار را هم كرديم و تشكركردند و ايشان گفته اند كه با شرايط خانوادگي ما نمي شود . براي خانواده شما شايد راهش اين باشد كه مجلس را محدودتر برگزار كنيد . عقد را محدود تر بگيريد و چند تا بزرگتر را دعوت كنيد و بگوييد انشاء الله عروسي و موقع عروسي بگوييد مي خواهيم ماه عسل برويم . گاهي وقت ها چاره اي نداريم . اين يك راهش است . راه ديگرش اين است كه من ميخواهم با اقوام شان صحبت كنم . من نمي دانم آنها جواب خدا را چه مي خواهند بدهند . حالا يك نفر از اقوام شما كه مي خواهد روي اعتقادش بايستد شما بايد او را اذيت كنيد . مي خواهيد با خدا بجنگيد . شما كه اهل نماز هستيد ، شما كه مسلمان هستيد ، شما كه در مراسم عزاداري شركت مي كنيد . اگر شما در مراسم من شادي گناه آلود بكنيد در واقع مراسم را به عزاداري تبديل كرده ايد . شما حق نداريد به اعتقادات ديگري جسارت كنيد . خوب است كه كسي به اعتقادات شما جسارت بكند ؟ ايشان گناه را آتش ميداند و ظلمت مي بيند . به اعتقادات ايشان احترام بگذاريد . شما

ص: 9322

در مراسم عروسي بايد او را خوشحال كنيد نه اينكه او را با موسيقي ناراحت كنيد .

خدايا به خوشحالي حضرت زهرا(س) و امير المومنين و خوشحالي همه ي معصومين دل همه ي را با ازدواج جوانان و فرج آقا شاد بگردان .

يك روز با يك آسمان پرواز مي آيي خورشيدي و از دور دست راست مي آيي روزي كه تنها زوزه در گوش زمين جاري است با نغمه ي مرغان خوش آواز مي آيي آن روز لبها ديگر از انجام مي گويند اما تو با شعري پُر از آغاز مي آيي جادوي چشمانت دلم را سِحر خواهد كرد آري تو با دستي پر از اعجاز مي آيي خفاش ها بعد از غروبت سر زدند اما من مطمئنم آفتابا باز مي آيي .

سوال – پسري نوزده ساله هستم كه گرفتار گناه بزرگي مثل نگاه به نامحرم و رفتن به سايت هاي نامناسب هستم . بعضي وقتها از دست خودم بيزار ميشوم . سالهاست كه با اين گناهان دست و پنجه نرم ميكنم و نمي توانم آنها را ترك كنم . اگر هم ترك كنم بيشتر از چهار روز طول نميكشد. من ميدانم كسي بالاي سر من است ولي نمي دانم چرا آدم نميشوم. خودم ميدانم كه بخاطر ازدواج نكردن مي باشد . آيا كسي در اين دوره و زمانه به پسر نوزده ساله محصل بدون پول زن ميدهد ؟

پاسخ – ايشان نماينده اي از يك طيف هستند . چه دخترها و چه پسرها . شايد تك تك كساني كه اين را مي شنوند اين مشكل را يا خودشان يا عزيزانشان داشته

ص: 9323

باشند .من روي صحبتم با تمام كساني است كه جوان دارند . آيا راست مي گوييم كه حضرت زهرا (س) وحضرت علي (ع) خوشبخت ترين زوج آسماني و بشري هستند و آيا راست ميگوييم كه آنها خدايي ترين ازدواج را داشتند كه يا راست مي گوييم يا دروغ مي گوييم . گاهي اوقات خودمان هم نمي دانيم كه به خودمان دروغ مي گوييم .اگر فكر ميكنيم كه راست مي گوييم و اين ها را اين قدر دوست داريم و اگر احساس ميكنيم كه اين راست است كه وقتي حضرت پيامبر از علي پرسيد كه فاطمه چگونه همسري براي توست ؟ و او فرمود : فاطمه خوب كمكي است براي رسيدن به طاعت خدا، اگر باور داريم ، شاخصه ها و ملاك هاي زندگي آنها را در زندگي خودمان و بچه هاي مان پياده كنيم. وقتي حضرت اميرالمومنين به خواستگاري حضرت زهرا (س) آمدند ايشان اين چيزهاي كه اين جوان بعنوان گله مي گويد نپرسيدند. آيا ماشين ، خانه و شغل داري ؟ حالا ميگويند كه او حضرت زهرا (س) بود . بله اگر قرار باشد كه ما هيچ كاري را نتوانيم مثل حضرت زهرا (س) انجام بدهيم ، پس ما مرخص هستيم . شاخصه ها را بگيريم . من نگفتم مثل آنها باشيم . آنها امام ما هستند و رابطه ي امام و ماموم متابعت و شباهت است . ما بايد حداقل يك كمي شبيه آنها باشيم . اي پدر و مادرهايي كه دختر و پسر داريد ، وقتي براي ازدواج فرزندتان فكر ميكنيد قبل از اينكه به اين قضايايي فكر كنيد كه فرزندان در

ص: 9324

گلويشان عقده شده است و به اين صداقت ميگويند كه ما داريم گناه ميكنيم ، به اين فكركنيد كه شما هم در گناه آنها شريك هستيد. بچه وقتي مي گويد كه من گرسنه يا تشنه هستم وقتي شما جلوي او آب يا غذا نگذاريد ، چيز ديگري مي خورد . گاهي بچه تشنه اش است و داروي مادرش را مي خورد . آيا مادر ميتواند او را بزند ؟ نمي تواند زيرا او ميگويد كه تشنه بودم و آب مي خواستم و آب نبود .امروز جوانان ما تشنه ي آب حلال ازدواج هستند . آب حلال ازدواج نيست و حرام ارتباط هست . آب حلال ازدواج سخت است و هزينه هاي آن بالاست ، ارتباط آسان است و هزينه هايش پايين است. آخر او چه گناهي كرده است ؟ حتما اين جوان هنگام نوشتن نامه گريه ميكرده ؟ زيرا او نياز دارد . قرآن ميگويد كه اگر ازدواج نكرديد عزت نفس پيشه كنيد . آيا همه ميتوانند عزت نفس پيشه كنند ؟ ما ميتوانيم به دوازده ميليون جواني كه در معرض ازدواج هستند بگوييم كه همه تان عزت نفس پيشه كنيد ؟ پدرها و مادرها مي گويند كه هنوز وقتش نرسيده است . خوب وقتش چه موقع است ؟ ملاك و آدابش چيست ؟ آيا راست مي گوييم كه مي خواهيم بنده ي خدا بشويم و آيا راست ميگوييم كه از گناه بدمان مي آيد ؟ گاهي شرح حال ما اين است كه توبه بر كف ، دل پر از شوق گناه ، معصيت را خنده مي آيد از توبه ي ما . مادري ميگفت

ص: 9325

كه دختر من بدحجاب است ولي خودش محجبه بود . گفت كه خيلي ناراحت هستم . به او گفتم كه شما دلت مي خواهد مثل او باشي ولي خجالت مي كشي مثل او باشي . او دارد خودت را به خودت نشان مي دهد . با گريه گفت كه راست مي گوييد . آيا راست مي گويم كه از گناه بدمان مي آيد و حضرت امير الگوي ماست و آيا راست مي گوييم كه آخر گناه آتش است ؟ ما دو جور ظروف در خانه داريم. ظروف اتيغه اي و دم دستي . مثلا يك ظرف از زمان صفويه داريم و آن را در دِكُر مي گذاريم و خيلي آنرا دوست داريم ولي هيچ وقت درون آن آبگوشت نمي خوريم ولي در ظروف دم دستي با اينكه ارزان است و قيمتي ندارد آبگوشت مي خوريم و خيلي از آنها استفاده مي كنيم . نكند الگوهاي ما هم دو دسته شده اند. الگوهاي عتيقه اي و دم دستي . حضرت امير الگوي عتيقه اي ما شده است كه روز اول ذيحجه همه جا اين ازدواج آسماني را جشن ميگيرند ولي الگوي ازدواج ما شده شرقي و غربي . پس به خودمان دروغ مي گوييم و بچه مان هم نتيجه ي دروغ مان را نشان مي دهد . پس نگوييد كه ما بنده ي خدا هستيم و نمي خواهيم گناه بكنيم . سن ازدواج وقتي است كه طرف گرسنه اش بشود همانطور كه وقت غذا زماني است كه طرف گرسنه اش بشود . بله فقط نياز جنسي علامت ازدواج نيست . اين جوان را با خودش به

ص: 9326

چالش بيندازيد . بگو پسرم يا دخترم تو عرضه ي چرخاندن زندگي را نشان بده ، من اقدام مي كنم. ما به فرزندمان ميگوييم كه ساكت باش برادر بزرگتر هنوز ازدواج نكرده . اين اشتباه است . اگر خواهر بزرگ يا برادر بزرگ او ساعت دو غذا ميخورد و او ساعت يك گرسنه اش شده است بايد به او بگويم غلط كردي كه گرسنه ات شده است ؟ اگر راست ميگوييم كه مي خواهيم به سمت خدا برويم ، پس اين حرفها درست نيست . شايد از تحميل هزينه ها مي ترسيم . تو بندگي خدا را بكن .كليد طاعت بندگي خداست . مگر ما از بي بركتي زندگي مان نمي ناليم ؟ بي بركتي معصيت خداست چرا از معصيت خدا نمي ترسيم . ما حاضريم بچه مان به گناه بيفتد و هر بلايي را سر خودش بياورد ولي ما كار درست را انجام ندهيم . اين دوست عزيز بقيه ي گناهانش را نگفته است . وقتي پيامبر به علي گفت كه چه چيزي براي فاطمه آورده اي ؟ علي گفت : ميخواهيم با يكديگر بندگي خدا بكنيم . ديانت و لياقت چرخاندن زندگي براي ازدواج كافي است . پسري 22 ساله اي گفت كه به پدرم مي گويم مي خواهم ازدواج كنم ولي پدرم مي گويد كه تو عرضه ي چرخاندن زندگي را نداري ولي خودش نوزده سالگي ازدواج كرده است . به او گفتم كه پدر بزرگ تو توانست نوزده سالگي پدرت را مرد كند ولي پدر تو نتوانست تو را در 22 سالگي مرد كند . پس آفرين بر پدر بزرگ تو

ص: 9327

. اگر پدر نمي تواند فرزندش را مرد بار بياورد و مادرنمي تواند دخترش را زن بار بياورد كه شوهرداري بكند ، تقصير كيست؟ پدر و مادرها ، اين قدر نسبت به گناه فرزندانمان بي خيال نباشيم . در اواخر سوره ي احزاب داريم كه مي فرمايد : خدايا عذاب پدر و مادرم را زياد كن . اگر پسري مزاحم دختري در خيابان بشود ، وقتي مردم مي بينند ميگويند : بر پدر و مادرت لعنت كه به تو ياد ندادند حرام و حلال چيست .

سوال – در وسايل الشيعه روايتي از امام صادق (ع) است كه مردي را پيش آن حضرت آوردند كه حوائجش را از راه نامشروع برطرف مي كرد . امام او را شلاق زد و بعد وسايل ازدواج او را از بيت المال فراهم كرد . من جواني 33 ساله هستم و حاضرم شلاق بخورم و وسايل ازدواجم آماده بشود . كمك كنيد .

پاسخ – آفرين بر اين جوان كه حاضر است حدالهي را بچشد و با اين شلاق پاك بشود زيرا مي گويند كه حد خدا كفاره ي گناه انسان ميشود ، بعد بستر را برايش فراهم كنند كه آلوده نشود . دولت و مجلس محترم ، دوازده ميليون جوان در معرض ازدواج هستند . سالي يك ميليون ازدواج هم بيشتر صورت نمي گيرد . يعني يازده ميليون بايد تحت فشار باشند . يعني فاجعه . وقتي جوان به گناه مي افتد دودش به چشم چه كسي مي رود ؟ كلي خرج مي كنيد تا جلوي آسيب هاي اجتماعي را بگيريد ، كلي خرج كنيد جلوي اعتياد را

ص: 9328

بگيريد و كلي خرج كنيد تا جلوي آسيب هاي دنيايي گناه را بگيريد . مجلس و دولت و قوه ي قضاييه دست به دست هم بدهند . سه تا غول جلوي ازدواج است . يكي سربازي است . دولت بگويد كه هر كسي ازدواج كند سربازي او را در وزارتخانه ها قرار ميدهيم . وزارت خانه ها بعنوان يك نيروي آزمايشي طرف را بگيرند ، اگر خوب بود آنها را استخدام كنند و اگر بد بود بر خودش حجت تمام است كه عرضه نداشته است . اينجا غول سربازي و اشتغال حل ميشود . حقوق آن هم حد متوسط است و كنار خانواده اش هم هست . اين سهم دولت است . ازدواج جمعي كمك به مسكن جوانان . از طرفي مرد هم توقعات شان را پايين بياورند.اگر بدانيد كه گناه چقدر لطمه دارد همه دست به دست هم مي دهيم تا اين مشكل را حل كنيم .همه دست به دست هم بدهند كه آنها بهم برسند زيرا اگر آنها به هم نرسند گناه ميكنند . يكي از گناهاني كه شيطان گفته كه اگر رواج بدهم دودمان شما به باد مي رود گناه شهوت است . اگر مي دانيم كه گناه فضا را آلوده ميكند پس همه دست به دست هم بدهيم و هزينه اش را هم بپردازيم . هرينه ها را هم پايين بياوريد . بعضي مواقع دو جوان حاضر هستند با يك ميليون تومان مجلس برگزار كنند ولي پدر و مادرها مي گويند كه ما براي خودمان مجلس آنچناني نگرفتيم مي خواهيم براي پسرمان مجلس آن چناني بگيريم . پول هم ندارند ،

ص: 9329

جوان را معطل ميگذارند . بعد مي گويند كه سن جوان ما بالا رفته است . آن روزي كه دختر شما بيست سالش بود به خواستگار گفتي تا خانه نداشته باشي به تودختر نمي دهم . اگر خواستگار دين و عرضه داشت به او دختر بدهيد . من عمده ي گناهان را تقصير والدين و دولت مي دانم البته بخشي هم تقصير خودشان است . جواني مي گفت كه يوسف يك زليخا ديد و من دارم صبح تا شب هزار تا زليخا مي بينم . اگر دلمان براي بندگي خدا بتپد اتفاقي مي افتد . قوه ي قضاييه مثل حضرت با او برخورد كند يعني بعد از شلاق بستر ازدواج را براي او فراهم بكنيد . اگر قبول داريم كه انسان نياز به پيوند دارد پس وقتي پيوندي قطع شد بايد پيوند ديگري داشته باشد . در شمال به مردم گفتم كه اگر مردي همسرش را از دست بدهد شما زود براي او زن ميگيريد ولي وقتي يك زن همسرش را از دست ميدهد يا طلاق مي گيرد براي اوكاري نمي كنيد. آيا او نياز به همسرندارد ؟ نياز به سايه سر ندارد ؟ چرا اين قدر بهم ظلم مي كنيم . همين بستر را براي گناه ايجاد مي كند .

سوال – دختر 26 ساله اي گفته است كه خواستگاران زيادي دارم ولي وقتي از عقيده ام با آنها صحبت مي كنم آنها قبول نمي كنند. من ميگويم اهل موسيقي حرام نيستم . خانواده ام با من دعوا ميكنند . من مي خواهم يك زندگي بدون گناه داشته باشم .

پاسخ – راجع به

ص: 9330

حضرت معصومه سوال ميشود كه چرا ايشان ازدواج نكردند ؟ جواب داده ميشود كه براي ايشان كفوي پيدا نشد . مي پرسند مگر همه ي امامان با كفو خودشان ازدواج كردند ؟ ميگوييم در مكتب ما مرد اشكال ندارد با غير كفو خودش ازدواج كند ولي زن اشكال دارد زيرا در مكتب ما زن فرمانبر است و اگر با غير كفو خودش ازدواج كند اسباب ذلت خودش را فراهم كرده است . تحت فرمان كسي رفته كه از خودش پايين تر است و بر او سلطه دارد . مرد چون خودش مدير زندگي است اگر با غيركفو خودش ازدواج كند مي تواند او را تربيت كند . من به اين خواهر مي گويم كه از ملاك ايمانش كوتاه نيايد .اگر كسي مي آيد كه در نمازش سهل انگاري ميكند در مقابل او كوتاه نيايد . نسبت به اصل حجاب شما سهل انگاري ميكند كوتاه نيايد. حتي اگر اين كار باعث بشود كه ازدواج شما به تاخير بيفتد . اما در بحث مستحبات اگر طرف را منطقي ديديد و انسان معتقدي هستند . انشاء الله شما در اين زندگي بتوانيد نقاط مثبت اين مرد را تقويت بكنيد و نقاط ضعف او را از بين ببريد . پس در اصول مان كوتاه نياييم ولي در مستحبات مثل موسيقي سختگيري نكنيم .

سوال – سوره بقره آيات 264-260 را توضيح دهيد .

پاسخ – تمام مشكل ما در مورد ازدواج اين است كه باورمان ضعيف است . خدا در اين آيات مي گويد كه شما به ما ايمان نداريد . ما مي گوييم كه تو را قبول داريم

ص: 9331

ولي اطمينان قلبي نداريم . در اينجا دعا ميكنيم كه خدا اسباب اطمينان به خودت را براي بندگان ضعيف الايمان فراهم كن . مردم الان مي گويند كه در اين سن فرزندم ازدواج كند و به اين سادگي و با اين مهريه ي كم ازدواج كند حرف مردم را چكار كنيم . حالا من از طرف ديگر مي گويم كه اگر ازدواج نكرد و گناه كرد جواب خدا را چه ميكنيد ؟ عذاب الهي و قيامت را چكارمي كنيد ؟ در اين آيات مي فرمايد كه كساني كه انفاق مي كنند تا هفت صد برابر جبران مي كنيم . ولي ما كه مي خواهيم انفاق كنيم مي گوييم جيب مان خالي مي شود . من ميگويم كه اگر انفاق نكردي خدا را مي خواهي چكار كني ؟ در اين آيات مي گويد كه صدقه داديد منت نگذاريد . همه ي آيات الهي به انسان مي گويند كه حرف خدا برايت مهمتر از حرف خودت و مردم باشد . ما چون حرف خودمان و مردم از خدا براي مان مهمتر است مي خواهيم خودمان را با اين ها تزئين بكنيم . مي گوييم كه كاري نكنيم كه مردم براي مان حرف در بياورند. ما بايد خودمان را با خدا تنظيم بكنيم تا خدا خودش مردم را تنظيم مي كند . ما مي خواهيم خودمان را با مردم تنظيم كنيم كه اين اتفاق نمي افتد و باعث گناه ميشود و از خدا دور مي شويم .

سوال – شما گفتيد كه در عروسي ها مولودي خواني كنيد . پسرخاله ي من در عقدش اين كار را كرد

ص: 9332

و فاميل در عروسي تلافي كردند و هر كسي به عروسي آمده بود يك سي دي و سي دي خوان با خودش آورده بود . با شرايط خانوادگي ما اين امكان پذير نيست . لطف كنيد راه حل ديگري ارائه بدهيد .

پاسخ – البته با مولودي خواني و سياه بازي و كارهاي ديگر مي شود مجلس را شاد كرد و خيلي ها گفتند كه ما اين كار را هم كرديم و تشكركردند و ايشان گفته اند كه با شرايط خانوادگي ما نمي شود . براي خانواده شما شايد راهش اين باشد كه مجلس را محدودتر برگزار كنيد . عقد را محدود تر بگيريد و چند تا بزرگتر را دعوت كنيد و بگوييد انشاء الله عروسي و موقع عروسي بگوييد مي خواهيم ماه عسل برويم . گاهي وقت ها چاره اي نداريم . اين يك راهش است . راه ديگرش اين است كه من ميخواهم با اقوام شان صحبت كنم . من نمي دانم آنها جواب خدا را چه مي خواهند بدهند . حالا يك نفر از اقوام شما كه مي خواهد روي اعتقادش بايستد شما بايد او را اذيت كنيد . مي خواهيد با خدا بجنگيد . شما كه اهل نماز هستيد ، شما كه مسلمان هستيد ، شما كه در مراسم عزاداري شركت مي كنيد . اگر شما در مراسم من شادي گناه آلود بكنيد در واقع مراسم را به عزاداري تبديل كرده ايد . شما حق نداريد به اعتقادات ديگري جسارت كنيد . خوب است كه كسي به اعتقادات شما جسارت بكند ؟ ايشان گناه را آتش ميداند و ظلمت مي بيند

ص: 9333

. به اعتقادات ايشان احترام بگذاريد . شما در مراسم عروسي بايد او را خوشحال كنيد نه اينكه او را با موسيقي ناراحت كنيد .

خدايا به خوشحالي حضرت زهرا(س) و امير المومنين و خوشحالي همه ي معصومين دل همه ي را با ازدواج جوانان و فرج آقا شاد بگردان .

89-08-11

سوال – ازدواج در كجاي مسير بندگي قرار دارد ؟

پاسخ – من گفته بودم براي تبديل زندگي به بندگي ، ما راجع به هر موضوعي در زندگي مان بايد به تكليف مان عمل كنيم و اگر عمل كرديم بنده ي خدا مي شويم و دوازده گام هم را هم گفتيم . اولين گام معرفت است چون تكليف يك امر اضافي است . يعني تكليف نسبت به چي ؟ تا من نسبت به موضوع معرفت كامل پيدا نكنم نمي توانم راجع به آن تصميم درستي بگيرم . وقتي شناخت درست را بدست آورديم بايد سراغ كارشناس برويم و از او بپرسيم . قدم سوم تسليم بود . قدم چهارم انجام و تلاش تفكر بود . در فرمول خدا تفكر عقلاني دين و مشاوره اي بكنيد كه ببينيم درست گفته يا نگفته است . پنجم تلاش با تدبيربود . ششم تحمل مشكلات بود . سه تا از اين گام ها مربوط به تشخيص آن گام هاي ماست و سه تاي آن مربوط به انجام تكليف است . شش گام بعدي حالت پشتيباني را دارد . كه براي پشتيباني تكليف ما سه تا گام برميداريم . يكي توكل است . بعدي تنفيذ است با واگذار كردن نتيجه به خدا . من تكليف خودم را انجام

ص: 9334

ميدهم خدا تكليف خودش را مي داند . قدم بعدي توسل بود ، استفاده از وسيله ها مثل قرآن و عترت . قدم بعدي استغفار بود. بعدي صدقه و آخري دعا بود . الان مي خواهيم اين دوازد قدم را در مسئله ازدواج تطبيق بدهيم . من يك قاعده ي كلي ميگويم . اگر بخواهيم زندگي مان را تبديل به بندگي بكنيم بايد تكليف مان را انجام بدهيم .چون خدا چيزي جز تكليف از ما نمي خواهد . و براي تكليف هم اي دوازده اصل بايد مورد توجه قرار بگيرد .

اولين قدم در تشخيص ما براي ازدواج اين است كه ازدواج را بشناسيم . يعني هم ازدواج را بشناسيم و هم بحث نظري خودش را . در داستان ازدواج يك اتفاق هاي غلطي دارد مي افتد . در جامعه ي ما پنج تا غلط در صورت مسئله ي ازدواج هست . اين پنج تا غلط بايد درست بشود و تا اين ها درست نشود ما نمي توانيم به تكليف مان برسيم . يكي اينكه بينش ما نسبت به ازدواج ناقص و غلط است . باور مردم به ازدواج بعنوان پديده اي كه ما را تكميل كند و باعث تكامل ما بشود نيست . همه فكر مي كنند كه ازدواج براي تامين نيازهاي جنسي است . بعد ببينيد كه چه اتفاق بدي مي افتد ؟ تامين نيازهاي جنسي با ازدواج گران است از طرق ديگر ارزان است . اين ديگر از مسير منحرف شد . سن ازدواج بالا رفته ولي سن ارتباط پايين آمده است . بايد باور كنند كه ازدواج فقط براي تامين نيازهاي

ص: 9335

جنسي نيست . ازدواج انتخاب يك شريك است براي مسير بندگي . اولين جمله اي كه حضرت فاطمه (س) و حضرت علي (ع) در پاسخ به پيامبر كه پرسيدند چطور همسري براي هم هستيد ؟ فرمودند : خير عون في طاعت الله . ازدواج براي مسير بندگي انتخاب شريك است . طواف نساء در مسير حج با آن عظمت معنوي چيست ؟ مرد و زن هم بايد انجام بدهند و اگر انجام ندهند علاوه بر اينكه همسرشان بر آنها حرام است ، ديگر نميتوانند همسر انتخاب كنند . بخاطر اينكه به همه بفهماند ما در مسير بندگي مان نياز به شريك داريم حتي اگر پيامبر باشد . حضرت مريم و حضرت معصومه استثنا بودند . براي حضرت معصومه كفوي پيدا نمي شد . براي حضرت مريم قرار بود كه يك معجزه ي الهي رقم بخورد . تنها كسي كه شريك لازم ندارد خداست . همه از شريكي كه با انسان هم فكر و همراه باشد بدشان نمي آيد . هيچ كس از كمك بدش نمي آيد .آقاي قرائتي حدود بيست و پنج سال است كه يك تيم محقق و كارشناس به ايشان كمك ميكند . من از خدا مي خواهم كه دو نفر طلبه به كمك من بيايند كه در خط مقدم فرهنگي هستم و پشتوانه من باشند . چرا من بايد بدم بيايد ؟ جوان بايد بداند كه وقتي نياز پيدا كرد ، بايد يك شريك در مسير بندگي داشته باشد . ازدواج براي برآوردن سه تا نياز است . يكي نياز جنسي ، يكي نيازعاطفي و يكي نياز شخصيتي است . شخصيت انسان

ص: 9336

بگونه اي است كه براي رسيدن به مقصدش شريك مي خواهد . مي گويند كه انسانها اجتماعي هستند و كوچكترين اجتماع خانواده است . انسان كمك تعاون و همكاري را دوست دارد . با اين تفكر قصه ي تنهايي زندگي كردن از بين مي رود . الان دختر تنهايي و پسر تنهايي زندگي مي كنند و مد شده است . اين ها آسيب هايش را نمي دانند . خانمي پيش امام باقر (ع) آمدند و گفتند كه من نمي خواهم ازدواج كنم . حضرت فرمودند : چرا ؟ گفت كه من فكر مي كنم كه مانع سير و سلوك من است ، من مي خواهم بندگي خدا را بكنم . امام فرمودند : اگر سير و سلوك لازمه اش ازدواج نكردن بود مادرم زهرا به تو اولي بود كه اين كار را بكند . چون اينها در همه ي كمالات از همه جلوتر بودند . والسابقون السابقون اولئك المقربون . اولين اقدامي كه بايد در تعريف ازدواج حل بشود تا اين ها حل نشود تكليف مان را با ازدواج نمي دانيم. پس ازدواج يك شراكت است در مسير پيچيده و پر پيچ و خم بندگي خدا . لذا در قرآن مي فرمايد : تو با ازدواج آرامش پيدا مي كني . و براي تامين سه نياز طبيعي شما يعني نياز جنسي ، عاطفي و شخصيتي شما است . مسئله ي بعدي نگاه ما نسبت به ازدواج است . حالا ممكن است كه بپرسيد بينش با نگاه چه فرقي دارد ؟ نگاه نگرش بيروني ماست و بينش نگرش دروني ماست . نگاه مردم به ازدواج الان

ص: 9337

بعنوان يك امر اضطراي است تا ضروري . لذا مي گويند : اضطرار هر چه ديرتر باشد بهتر است ولي اگر ضرورت باشد هر زودتر باشد بهتر است . گام دوم اين است كه موقع اش را از دين بپرسيم . بعنوان مثال آرامش مهمتر است يا پيشرفت ؟ خوب معلوم است آرامش ولي بعضي ها مي گويند كه ازدواج جلوي پيشرفت ما را مي گيرد . پس ضرورت نمي دانند . مي گوييم كه چرا ازدواج نمي كني ؟ مي گويد كه مي ترسم از درسم بمانم . مي گويم كه تو غذا مي خوري ؟ مي گويد : بله . مي گويم كه خوب آن مقدار كه سر سفره نشستي از درس خواندن افتادي . مي گويد : خوب اين ضرورت دارد . مي گويم پس اگر توانستي درس خواندن را با ضرورت غذا خوردن جمع بكني ، پس چرا نمي تواني با ضرورت ازدواج جمع بكني ؟ چون هنوز نمي دانند كه اگر ضرورت ازدواج را انجام ندهند چه آسيب هايي مي بينند چون نگاهش به ازدواج يك ضرورت جدي نيست . آرامش اصلي ترين گمشده ي ما است . آرامش عقب رفته و پيشرفت جلو افتاده ، پيشرفت با اضطراب و استرس به چه درد ما ميخورد . پس باور دروني ما اين باشد كه ازدواج يك ضرورت براي بندگي خداست و نگرش ما اين باشد كه ازدواج يك ضرورت براي زندگي است . اگر اين جوري نگاه كنيم توجه ما هم جور ديگري مي شود . سومين اتفاقي كه بايد در مفهوم ازدواج بيفتد گرايش ماست . وقتي باور اشكال

ص: 9338

دارد نگرش ما هم اشكال دارد ، گرايش ما هم اشكال دارد . گرايش ما در امر ازدواج يك گرايش باطني است يا ظاهري ؟ به ظاهر نگاه مي كنيم . وقتي من فكر مي كنم كه ازدواج براي يك نياز كوچك من است نگرش من هم ظاهري ميشود . پس چون براي نياز جنسي من است پس هر چه خوشگل تر باشد ، هرچه خوش تيپ تر باشد براي من بهتر است و معيارها ظاهري ميشود و فكر مي كند كه فقط مي خواهد با ظاهرش زندگي بكند و وقتي به درون زندگي مي رود مي بيند كه فقط نمي خواهد با ظاهرش زندگي بكند . شوت زن ها خواستگار زياد دارند . من به خانم ها مي گويم كه اين آقا خوب شوت مي زند ، خوب گل مي زند ، معلوم نيست كه در زندگي خوب گل بكارد . شايد اخلاق قشنگي نداشته باشد . اين آقا خوب آواز مي خواند معلوم نيست خوب هم زن داري و بچه داري بكند . اين آقا خوش سيما است معلوم نيست كه خوش سيرت هم باشد . اين آقا خوش پول و خوش خرج است معلوم نيست كه از جان و زندگي اش هم براي زندگي بگذارد . در روايت داريم كه شما بايد دنبال اين باشيد كه هم ظاهرش قشنگ باشد و هم باطنش ولي اولويت با باطنش است . يك صورت را با يك جراحي ميشود زيبا كرد ولي يك سيرت را براحتي نميشود زيبا كرد . اين صورت زيبا با يك آب جوش بهم مي ريزد ولي سيرت خوب براحتي بهم

ص: 9339

نمي ريزد . تا گرايش هاي ما در قصه ي ازدواج واقعي نشود ، حقيقي نشود . شعار من در ازدواج اين است گزينش عاقلانه زندگي عاشقانه . آدم عاقل دقيق نگاه ميكند . شعار ديگر اين است كه گزينش خانوادگي نه گزينش تكي . بگذاريد پدر و مادر براي شما گزينش بكنند زيرا شما احساساتت جلو آمده است ولي آنها با عقلشان تصميم ميگيرند . الان يك اتفاق بدي افتاده است كه دخترهاي خوب ، نجيب و با تقوا چون خيلي اهل آرايش نيستند و در خيابان خودشان را نشان نمي دهند كسي زياد سراغشان نمي آيد . و اتفاقي بدتر اينكه آن كسي كه نادان است به او بگويد كه كمي هم به خودت برس . و به خيابان برو تا يكي براي تو پيدا بشود . اين بدترين زخم است . تعدادي زيادي از دخترخانم هاي خوب ، نجيب و هنرمند هستند كه مانده اند متاسفانه چون جوانان و والدين دنبال ظاهر و ويترين ميگردند . هيچكس دنبال جنس خوب نمي گردد . اينجا وظيفه ي متدينين است كه اين كار را بكنند ولي متدينين ترسي دارند كه نكند واسطه بشوند و بد از آب در بيايد و گردن آنها بيندازند . امام صادق (ع) مي فرمايد : يكي از بهترين جايگاه ها در بهشت براي كساني است كه واسطه ي ازدواج ميشوند . بياييد كار واسطه گري را درست انجام بدهيم . وقتي واسطه خير بين دو جوان شدم بگويم شما تحقيق و مشاوره داشته باشيد كه اگر خوب بود بگوييد الحمدلله خودمان كرديم و اگر بد بود بگوييم استغفرالله خودمان

ص: 9340

كرديم . به گردن كسي كه به شما معرفي كرده نيندازيد . من مي پرسم كه شير كجا ميدهند. شما مي گوييد كه سوپر ماركتي . بعد من تاريخ شير را نگاه نكردم و اگر خوردم و مريض شدم ، بايد كسي كه آدرس را به من داده نفرين كنم ؟ اصلا اين عاقلانه نيست . مي گويند كه مي خواستي تاريخ مصرف روي پاكت را نگاه كني . اگر من آدرس ازدواج به شما دادم و رفتيد و ديديد كه مناسب نيستند به گردن واسطه نيندازيد كه بگوييد كه چون فلاني گفته پس حتما خوب است . ما بايد باورمان را نسبت به ازدواج عوض بكنيم . و بفهميم كمك در مسير بندگي است . نگرش و نگاه مان را در ازدواج اصلاح بكنيم . و بدانيم كه يك ضرورت جدي است براي نيازهاي مان . گرايش را اصلاح بكنيم . فقط ظاهر را نبينيم . پيامبر فرمودند : بپرهيزيد از سبزه هاي لجن زار . سوال شد و فرمودند : خوشگل هايي كه در دامن بي حيا تربيت شده اند . روش مان را هم در ازدواج اصلاح بكنيم . در ازدواج روش مان بايد مشاركتي باشد . يعني تمام آنهايي كه دختر دارند غصه مي خورند كه دخترشان در قصه ي ازدواج گير كرده است . مي گويند كه حاضريم همه چي خرج بكنيم كه دخترمان يك بخت خوبي پيدا بكند . همه ي آنهايي هم كه پسر دارند همين مسئله را دارند . اي دختر دارها و اي پسردارها شما حاضريد هر كدام ده ميليون تومان خرج كنيد ولي چرا وقتي

ص: 9341

خواستگار مي آيد و وقتي سر مهريه ميشود شما ميخواهيد از آنها بكشيد و آنها مي خواهند از شما بكشند ؟ چرا دنبال منفعت خودمان هستيم ؟ دنبال حق باشيم . روش مان حق طلبانه نيست .لذا بِكش بِكش است و بعدش هم ميشود بُكش بُكش . اين مي خواهد گربه بكشد ، او هم مي خواهد گربه بكشد . همه مان دست به دست هم بدهيم كه دو تا جوان به يك خانه بروند . يكي بگويد كه من خانه دارم ، تالار نگيريد خرجش زياد است بياييد عروسي را در خانه ي من بگيريد و هر كس بخشي از آنرا تامين كند. اين همه هدايا مي خواهند بياورند هداياي گل و شيريني نخرند . هر كدام از فاميلهاي عروس و داماد يك مبلغي را بگذارند پول رهن خانه ي آنها درست مي شود . روش بايد مشاركتي باشد . اين ها هدفمند ميشود و نهادينه ميشود . دست به دست هم بدهيم تا دو تا جوان از گناه نجات پيدا بكنند . چون وجود ازدواج وقتي است كه جوانان دارند گناه مي كنند .

89-08-04

سوال – شما بواسطه اينكه از تريبوني صحبت ميكنيد كه مخاطب زيادي دارد اگر كوچكترين حرف شما ، باعث دل شكستگي انساني بشود آن دنيا بايد حساب پس بدهيد . من بسيار معترض هستم از كساني كه ادعاي ايمان دارند و بواسطه ي ادعاي شان و حرفهاي كساني مثل شما ، زماني كه وارد مجلسي ميشوند كه نواي موسيقي در آن شنيده ميشود به خودشان اجازه مي دهند كه مجلس را بهم بزنند . در شب عروسي من

ص: 9342

آهنگ ي گذاشته بودند كه بسيار تندتر و مهيج تر از آن از رسانه پخش ميشود . زنموي من به محض ورود به سالن داد و بيداد راه انداخت كه اين چه وضعي است ؟ چرا ما را دعوت كرده ايد ؟

و عمويم را برداشت و رفت . و الان دوسال است كه با خانواده ي عمويم ارتباطي نداريم . قابل ذكر است كه ما خانواده ي كاملا مذهبي هستيم و كوچكترين گناهي در مجلس ما برپا نبود . سوال من اين است كه اقوام چطور به خودشان اجازه مي دهند كه شبي كه در زندگي هر كس يك بار اتفاق مي افتد خراب كنند ؟ اگر بفرض در مجلسي وارد شديم و موسيقي مجلس را نپسنديديم يا حلال يا حرام ، نبايد ميهمانان را وادار كنيم كه مثل ما باشند . ما آنجا ميهمان هستيم نه ميزبان . ميزبان متناسب با شرايط ميهمان است. اگر كسي موسيقي مجلسي را دوست نداشت بدون اينكه مجلس را بهم بريزد و سر و صدا بكند ، در نمازخانه يا اتومبيلش بنشيند تا موسيقي تمام بشود و بعد وارد سالن بشود تا از او پذيرايي كنند . شما بين موسيقي حرام و شكستن دل دو تا جوان مقايسه اي بكنيد ، كدام بهتر است ؟ پاسخ – اين سوال مجموعه ي از چند تا موضوع است . اولش هم اشاره ي خوبي داشتند و متشكر هستيم كه به ما تذكر دادند . به همه ي عزيزاني كه دارند از اين تريبون ملي استفاده مي كنند نكته اي را مي گويند اگر خداي نكرده نكته اي را

ص: 9343

ناقص گفته باشند ملاك دل شكستن نيست ، خدا شكستن است . ما بايد خدا و دنيا را احيا بكنيم . و دين خدا را نشكنيم . هركس دلش با خدا و دين باشد نمي شكند چون با خدا احيا شده است . هركس هم كه دلش با خدا و دين نباشد دل شكستن او خيلي مهم نيست . چون خدا به پيامبر فرمود : تو حرف خودت را بزن . هركس در هر جا رابطه اش را با خدا درست بكند . ما بلد نيستيم كه رابطه مان را با خدا چه جوري درست بكنيم . چرا عروسي هاي ما بايد تبديل به يك معضل بشود . نشاط و شادي ما براي ما مشكل ايجاد كرده است . برويم از دين بپرسيم كه چگونه شادي كنيم . دين ما دين شادي هاست فقط غم و حزن ندارد . يك نفر از دوستان اميرالمومنين خدمت حضرت آمد و گفت كه بيمار بودم . حضرت فرمودند شما كه مريض ميشويد ما هم دردمند ميشويم . پس قطعا در شادي شيعيان هم آنها شاد هستند . پس در شادي اين دختر و پسر كه متدين هستند امام زمان (عج) هم شاد است . پس چرا مراسم شادي ما بايد به يك معضل تبديل بشود . اين يك مسئله اي است كه بايد به آن پرداخته شود و در همين برنامه هم بايد به آن پرداخته بشود كه ما در اين مراسم هاي شادي ،عروسي ، بله برون ، ختنه سورون ، وليمه ي ، حج و تولد هاي مان چكار كنيم تا به معضل تبديل نشود .

ص: 9344

اين ها نقطه ي عطف شادي مردم است چرا بلد نيستيم ؟ بايد مدل هاي دين براي شاد نگه داشتن مجالس را به مردم بگوييم . در بحث هايمان آداب مجلس شادي را هم مي توانيد داشته باشيد . نكته ي بعدي اين است كه من به متدين ها مي خواهم بگويم كه ما اجازه داريم امر به معروف و نهي از منكر بكنيم اما به شرط اينكه اگر خواستيم ابروي يك كسي را درست كنيم ، چشمش را كور نكنيم . شان و شخصيت اين عروس و داماد خيلي بالاست . اصلا فرض مي كنيم كه آنها موسيقي حرام گذاشته اند ، ما اجازه نداريم كه مجلس را بهم بزنيم . من آخوند وارد مجلسي شدم كه موسيقي حرام در آنجا بود و به نگاه مرجع تقليد من اين موسيقي حرام است ، در گوش صاحب مجلس ميگويم من ده دقيقه آماده ام به احترام شما بنشينم ، ميشود آنرا كم كنيد ؟ يا خاموش كنيد ؟ من نمي توانم بنشينم . قرار نيست كه من دعوا بكنم . من مي خواهم بگويم كه آيا اين زنموي متدين قبول دارد كه بعضي از گناهان شديدتر از شنيدن صداي موسيقي است مثل غيبت كه از زنا بدتر است . آيا در برابر يك غيبتي هم كه در خانه شان بشود همچنان پرخاش مي كنند . نمي خواهم مجوز پخش كردن موسيقي را بدهم و سوءاستفاده بشود . پس روند امر به معروف و نهي از منكر بايد اين طوري باشد و در ضمن با حفظ احترام باشد . اين خوب است كه در خانواده هاي

ص: 9345

مذهبي كه ميدانند روي آنها اثر دارد به اقوام و دوستان اين تذكر را بدهند كه آيا شما توجه داريد كه بنابر نظر مرجع تقليد اين موسيقي اشكال دارد ؟ يك نفر دارد يك نوشيدني حرام ميخورد و ما ميگوييم كه ميداني اين نوشيدني حرام است ؟ اين تذكر اشكالي ندارد . من دلم ميسوزد كه پسر برادرم يا بچه ي خواهرم خودش را به گناه نزديك ميكند ، حواستان هست كه داريد گناه ميكنيد ؟ اگر بگويند كه بله حواسمان هست كه داريم گناه ميكنيم ، اينجا ديگر مسئوليتي ندارم زيرا آنها متوجه هستند . امر به معروف و نهي از منكر براي تذكر به غافل است . طرف مي گويد كه من مي دانم اين سَم است و مي خواهم آنرا بخورم . شما چه ميگوييد ؟ مي گوييم : نوش جانتان ، زودتر به نتيجه برسيد . پس يك وقت به صاحب خانه تذكر مي دهم و يك وقت به اقوام مي گوييم و در آخرخودم بيرون مي روم . در ضمن پسند من ملاك نيست ، پسند حكم مرجع تقليد من ملاك است . براي موسيقي دين بايد نظر بدهد ولي من براي گل ميتوانم نظر بدهم . بعضي از موسيقي ها اَظهرُ مِن الشمس است و همه ي مراجع ميگويند كه حرام است . حالا يك وقت من موسيقي مشتبه را مي شنوم ، اينجا امر به معروف و نهي از منكر جايي ندارد . چون آسيب ديگري ميزند . ما مواظب باشيم كه وقتي امر به معروف و نهي از منكر ميكنيم ، معروف ديگري را خراب نكنيم يا

ص: 9346

يك منكر ديگر را ايجاد نكنيم . بله اگر واقعا به اين نقطه رسيدم كه تذكر من به صاحب مجلس و اقوام موثر واقع نشد و اين موسيقي از نظر مرجع تقليد من هم اشكال دارد ، خوب در ماشينش بنشيند يا در آشپزخانه برود و دستش را بند كند ولي اعتراضش را كرده و گناه آنها را هم تاييد نكرده است ، موقع شام بيايد . حفظ صله ي رحم ، حفظ خويشاوندي و حفظ يك جمع مسلمان مهم است . قرآن مي فرمايد : ما به صرف يك گناه نميتوانيم بگوييم اين ها از دايره اسلام خارج شده اند . به محض اينكه من نشنوم ، دل آنها نمي شكند اينكه من مجلس را بهم بزنم دل آنها مي شكند. اقوام هيچ مجوزي براي بهم ريختن مجلس ندارند . ما با اينكه از مجالس متدين ها و اين عروس خانم گله داريم كه چرا ين اتفاقات در مجالس آنها مي افتد . اگر شما احتمال هم مي دهيد كه اين موسيقي حرام است ، از مولودي هاي مذهبي استفاده كنيد . از مولودي هاي مذهبي كه كف زدن ، شادي و نشاط دارد استفاده كنيد . چرا ما زمينه ي اصطحكاك را فراهم كنيم ؟ شما كه مي دانيد چهار تا بزرگتر فاميل حساس هستند ،مادر شهيد حساس است ، چه ضرورتي دارد كه ما براي شادي مان با دل يك مادر بازي كنيم ؟ چرا مي خواهيم دل يك مادر شهيد را بشكنيم ؟ پس شما هم بياييد حرمتها را نگهداريد و بزرگترها هم اگر نتوانستند كوچكتر ها را راضي كنند ،

ص: 9347

از مجلس بيرون بيايند . هم ميزبان تكليفش را بداند و هم ميهمان تكليفش را بداند . مجلس برهم زدن نداريم، دل شكستن هم نداريم .

سوال – دختري نوزده ساله هستم كه عاشق نماز هستم ولي هميشه ناخن هايم لاك دارد و من با همان لاك ها نماز مي خوانم . ميدانم غلط است ولي من از نمازم نمي گذرم . آيا خدا با اين وضع نمازم را قبول مي كند ؟

پاسخ – براي مثال اين دخترخانم پدري دارد كه عاشق دخترش است و هر وقت كه اين دختر پول مي خواهد پدر يك اسكناس قلابي به او ميدهد ،مي داند قلابي است ولي نميتواند از اسكناس دادن بگذرد . آيا اين دختر عشق پدر را مي پذيرد ؟ يك اَستن مگر چقدر قيمت و كار دارد ؟ برادر و يا پدرش يك لاك پاك كن برايش بخرند و در كيفش بگذارد و هر وقت مي خواهد نماز بخواند از آن استفاده كند . ما نميگوييم لاك نزنيد . لاك زدن براي محارم اشكالي ندارد ولي در بيرون بايد دستكش دستش كند . زيرا دست با لاك زيباتر است و جذابيت بيشتري دارد . ما نمي تونيم مجوز گناه را به هيچ كس بدهيم و تعارف هم نداريم . نمازي كه آدابش را رعايت نكنم مثل همان اسكناس بدون نخ است كه تقلبي است . براي راه افتادن ماشين صد تا عامل لازم است ولي براي راه نيفتادن آن يك عامل كافي است . اگر لاستيك باد نداشته باشد كافي است كه ماشين حركت نكند . اين دختر خانم براي قبول نشدن نمازش

ص: 9348

يك عامل كفايت ميكند اگر روي يك انگشت به اندازه ي سر سوزن هم لاك باشد نمازش باطل است . اگر دوست دارد كه خدا به او هديه ي باطل بدهد ، او هم نماز باطل به خدا بدهد . چون نماز هديه ي ما به خداست . آيا دوست دارد كه خدا يك شوهرباطل به او بدهد ؟ يا يك اولاد ناقص به اين دخترخانم بدهد ؟ پس قبول كند كه خد هم از او گله كند . شما كه نمي توانيد از نمازتان بگذريد و اين خيلي قشنگ است ، خودم من كه اين قدر تاكيد مي كنم ممكن است نمازم را براحتي به تاخير بياندازم يا آنرا ترك كنم . حالا فكر نكنند كه خدا منتظر است كه اگر ما نماز ناقص بخوانيم ، خدا هم شوهر ناقص به ما بدهد. خدا ارحم الراحمين است . من خواستم در قالب تربيتي به ايشان بگويم كه اگر خانم اين كار را بكند خوب است ؟ اين مثال براي تقريب به ذهن است . البته بعضي از گناهان در همين دنيا جزا دارد .

سوال – دل من شكسته است . چند روز پيش ميهمان يكي از بستگان همسرم بودم . او با من بحث كرد و همه چيز اسلام را زير سوال برد . و منكر همه چيز شد و به مقدسات دين توهين كرد . و از من بخاطر دين داري ام توضيح خواست . من يك خانم بيست و هشت ساله هستم و خانواده ي مذهبي دارم . ناراحت شدم از اينكه نتوانستم از دينم دفاع كنم . چرا در جامعه

ص: 9349

ي ما مبلغان ديني خيلي در دسترس نيستند ؟ چرا من نمي توانم از اعتقاداتم دفاع كنم ؟

پاسخ – بعضي از چراهاي ايشان به خودشان برميگردد . بنده عرض ميكنم كه كتابهاي شهيد مطهري كه در دسترس است . سايت هاي پاسخگويي به مسائل ديني ، اعتقادي ، شرعي ، اخلاقي ، تاريخي ، قرآني و تفسيري كه در دسترس هست . شماره تلفن هاي 09640 و 09650 سامانه ي پاسخگويي به مسائل شرعي در قم است و در ساعات اداري است و با همراه اول هزينه ندارد ولي با ايرانسل هزينه دارد . و يك سامانه هم حرم اما رضا (ع) راه انداخته است با شماره ي 2020 - 0511 است . بگذاريد من از اين خواهر گله بكنم . امام جماعت مسجد ، استاد دانشگاه و همين برنامه هاي مختلف صدا و سيما كه هستند . كسي كه به مقدسات شما اهانت ميكند به او بگوييد كه ببخشيد اگر به مقدسات من اهانت كني من هم به مقدسات شما اهانت مي كنم ، بگوييد كه با ادب و احترام از من سوال بكنيد اگر جواب را بلد بودم جواب ميدهم و اگر بلد نبودم آدرس مي دهم تا از اين منابع بپرسيد . مثلا استاد مطهري جواب سوال شما را در فلان كتاب گفته است. اگر بخواهيد فحاشي بكنيد منهم فحاشي ميكنم. قرآن مي گويد كه اگر به مقدسات شما توهين كردند شما به خود آنها توهين كنيد . انسان عاقل به اعتقادات طرف مقابل خودش احترام مي گذارد . در جايي مي خواستم وارد كليسا بشوم و كشيش گفت كه اگر

ص: 9350

وارد اين محدوده مي شويد بايد كلاه را از سرتان در بياوريد و من همان كار را كردم و اين احترام گذاشتن باعث شد تا مدتي با كشيش ها صحبت كنيم . اين خانم اول بايد اطلاعات خودشان را بالا ببرند و ثانيا بگويند كه لطفا به اعتقادات من جسارت نكنيد . هر چي هست براي خودم محترم است . اگر خرافات هم هست براي من خوب است . حجاب براي من خيلي زيباست و من افتخار ميكنم . كم نياورند و محكم صحبت كنند . در مقابل كسي كه بي ادبي ميكند محكم بايستيد و اگر بي ادبي ميكنند شما هم به آنها بي ادبي كنيد .

سوال – چطور بعضي ها مي توانند بر شهواتشان غلبه كنند و بنده خدا باشند ولي من بنده ي شهواتم هستم ؟ من اهل نماز و روزه هستم ولي در مقابل شهوات كم مي آورم .

پاسخ – مقابله و برخورد با شهوات يك نكته ي اساسي دارد . چطور بر شهوات جنسي غلبه بكنيد ؟ يكي اينكه در بستر شهوات غلط نزنيد . جوك هاي بي تربيتي ، عكس هاي

شهواني و نگاه كردن به خانم ها ، آقايان ، پرسه زدن در خيابانها و غذاهاي تحريك كننده خوردن، اين ها خودبخود شهوت را تحريك ميكند . اين ها را كنترل كنيد . نكته ي بعدي اينكه نيازهاي شهواني را از راه حلال تامين كنيد . من تشنه هستم ، اگر نوشيدني حلال تهيه نكني قطعا دستم به نوشيدني حرام آلوده ميشود . نكته ي بعدي اينكه از داروهايي استفاده بكنيم كه شهوت ما را كنترل

ص: 9351

ميكند . يكي از اينها روزه است كه شهوت را كنترل ميكند ، يكي تلاوت قرآن است ، يكي نماز شب است و ديگري ورزش هاي رزمي است و ديگري رفيق خوب است . از خدا و اهل بيت هم كمك بگيريد . سوال - آيات 191-196 سوره بقره صفحه ي سي را توضيح دهيد .

پاسخ – هر كه دوست دارد با خدا باشد و خدا دوستش داشته باشد ، احسان بكند .

سوال – من چند سال است كه به پسري دلبسته ام ولي با او صحبت نمي كنم و او را نمي بينم . شيطان من را وسوسه مي كند . كلافه شده ام . به من كمك كنيد .

پاسخ – گاهي پسرها و دخترها بهم دل مي بندند . حالا وقتي پسر دل مي بندد ، كار راحت تر است خودشان يا خانواده شان را سراغ اين خانم مي فرستند و اگر خانم هم دلبسته ي اين آقا پسر بشود يا نشود ، قصه خيلي طبيعي جلو مي رود . مشكل وقتي است كه دختر خانم دل به آقا پسر مي بندد و روح آقا پسر هم خبر ندارد و علم غيب هم ندارد و آن پسر هم خواستگاري مي رود ، دختر هم رويش نمي شود بگويد . او بايد چكار كند ؟ در قصه ي ازدواج گفتيم كه به پدر و مادرتان دوستانه موضوع را بگوييد و با هم حل كنيد. قبل از اينكه دل فرزندانتان جايي برود ، دل آنها را جاي خوب ببريد . قبل از اينكه بچه هاشان لباس انتخاب كند بگوييد كه ما يك

ص: 9352

لباس فروشي خوب داريم. رستوران خوب داريم . غذاهاي خوب به بچه هايتان بدهيد كه اين ها دلشان جاي ديگر نرود . اگر دل بچه هايتان هم جايي رفت آنرا از طريق واسطه ها حل كنيد و اشكال شرعي هم ندارد كه كساني كه دختر دارند از يك پسر خواستگاري كنند . اگر پسر در موقعيت ازدواج نبود يك روحاني با پسر صحبت كند و بگويد كه مي خواهي ازدواج كني يا نه ؟ و اگر او گفت بله ، بگويد كه من يك دختر خوب براي شما سراغ دارم .و آدرس دختر را بدهد . در اينجا هم آبروي دختر حفظ شده كه ايشان پيشنهاد نداده اند و هم دختر به خواسته اش رسيده است ولي اگر نخواست و جاي ديگري رفت ، اين قصه ي پيچيده اي دارد و جاي بحث دارد .

89-07-27

سوال – چطور به امام رضا (ع) متوسل بشويم كه به ما بهتر جواب بدهد ؟

برنامه ظرفيت شنيدن همه ي حرفها را ندارد . شايد امام رضا (ع) در حديث سلسلة الذهب كه همه ي ما شنيده ايم ، كليد را اشاره فرموده اند . ترجمه ي آزاد قسمتي از آن اين است كه بندگي خدا قلعه ي مهم و پايگاه آرامش انسانهاست . تا كسي به اين بندگي نرسد به آرامش نمي رسد . يك پايگاه بيشتر نداريم و راه پايگاه را امام رضا (ع) فرموده است . بندگي خدا قلعه ي محكم است و پايگاه آرامش بخش است . هر چيزي تا به اصل خودش متصل نشود آرام نمي شود . ما اصل مان از خداست

ص: 9353

. اي مردم هر طرف بزنيد تا وصل به خدا نشويد آرام نمي شود و معني آن فقط نماز ، روزه و سجده نيست . در همه ي كارهايم بايد وصل به خدا باشم ، در ازدواج ، تفريح ، معاملات ، خنده ، گريه ، پوشش و خوراك مان وصل باشيم . حالا چطور وصل بشويم ؟ آيا ذكر بگوييم ؟ خير امام رضا (ع) راهش را گفته است . امام فرمودند كه اين قلعه ي بندگي يك راه بيشتر ندارد و آن هم مسيرش فقط ولايت است . ولايت هم فقط ولايت اهل بيت نيست در واقع پذيرش منطق ولايت است . يعني من بايد بدانم براي رسيدن به اين بندگي نمي توانم خودم بروم . معني توسل اين است كه يا امام رضا (ع) به ما كمك كن معني ولايت را بفهميم . بعضي ها فكر ميكنند ولايت اين است كه دور ضريح صلوات بفرستند ، يكي فكر ميكند كه ولايت اين است كه بچسبد و ضريح را ببوسد ، يكي فكر مي كند كه هر روز به زيارت امام رضا (ع) برود ، يكي فكر ميكند كه هر روز زيارت امام رضا (ع) را بخواند ، اين ها خوب است ولي ولايت امام رضا (ع) اين است كه بفهمم در اين عالم رها نشده ام و صاحب دارم . و در هر لحظه بايد از صاحبم راهنمايي بگيرم . اگر راهنمايي گرفتم ديگر در چاله نمي افتم كه بگويم دستم را بگيريد تا از چاله بيرون بيايم . معني توسل يعني توسل به راهنمايي آنها ، آيه 35 سوره مائده مي

ص: 9354

فرمايد : شما اگر مي خواهيد به تقوا برسيد وسيله مي خواهيد ، هدايت كننده و مدير مي خواهيد . تمام بيچارگي من و امثال من در زندگي اين است كه فكر ميكنم كه حالا كه تحصيلات دانشگاهي يا حوزوي دارم خودم راه را بلد هستم . معني توسل يعني چه ؟ به امام رضا (ع) متوسل بشويم يعني اينكه امام رضا (ع) منتظر پول شماست يا منتظر سفره ي شماست ؟ امام رضا منتظر گوسفند ماست كه به ضيافت خانه اش بدهيم ؟ اين ها خوب است ولي معني توسل نيست . اين معني رابطه ي محبت آميز است . توسل يعني در هر راهي كه مي خواهم قدم بردارم از امام رضا (ع) قرآن و عترت بپرسم كه ميشود آدرس را به من بدهيد ؟ اين شروط امام رضا (ع) است . توسل يعني قبل از اينكه خودم را تطبيق بدهم بپرسم آدرس كجاست ؟ دستم را به آنها بدهم و بگويم من را از خودتان جدا نكنيد . هر وقت هم ديد كه من كم آوردم من را دنبال خودتان بكشيد كه اسمش شفاعت است . معني ولايت اين است ؟ وقتي آيات قرآن را نگاه مي كني سخت ترين امتحاني كه از بشريت شده مربوط به ولايت است . وقتي ميگوييم ولايت ، فكر نكنيد كه فقط ولايت اهل بيت است ، از خدا شروع ميشود تا ملائكه اش . لذا خدا مي گويد كه اين مسير ولايت جاده ي بندگي است. روزي ده بار كه ميخوانيم خدايا ما را به راه راست هدايت فرما ، صراط مستقيم يعني همان ولايت

ص: 9355

. خدايا ما را به صراط ولايت راهنمائي مان كن . اين صراط را خداوند حفاظتش را تضمين كرده است . اين خط قرمز خداست . پس در عالم يك هدف بيشتر نداريم و آن بندگي است . مسير شما فقط ولايت است و اعمال عادي شما هم زندگي است و ميتوانيد بپرسيد كه چطور اين زندگيتان را به بندگي تبديل بكنيد ؟ اين معني واقعي توسل است . حتي ساده ترين مسئله كه آب خوردن باشد . حالا ميگويند كه آب خوردن كه سوال كردن نمي خواهد ؟ در محضر امام باقر (ع) همين سوال را كردند و حضرت گفتند كه براي آب خوردن تان نكات زيادي را از ما بپرسيد . مي توانيم به شما بگوييم كه چطور آب بخوريد كه يك قدم به بندگي خدا نزديكتر بشويد . طرف گفت كه من از امام رضا (ع) پول خواستم ، اين پول نه تنها من را به امام رضا (ع) نزديك نكرد ، بلكه من را دور كرد . گفتم : چون نعمت را خواستي ولي مسير استفاده از آن نعمت را نخواستي . توسل معنايش اين نيست كه به امام بگويم به من بده . به امام رضا بگويم كه اگر مصلحت من است بده و اگر هم مي دهي به من بگو با اين نعمت چكار كنم . اي كساني كه ايمان آورده ايد ما بايد قدم به قدم ايمان مان تقويت بشود . اين اتفاق نمي افتد . هر نفسي كه فرو مي رود ممد حيات است و چون بيرون مي آيد مفرح ذات است يعني هر نفسي كه بالا

ص: 9356

و پايين مي رود من بايد خدا را در زندگي ام ياد كنم . امام رضا (ع) امام مهرباني هاست . من پدر اگر بچه به حرفم گوش ندهد بعضي از كارها را برايش نمي كنم چون به حرفم گوش نداده است ولي آنها اين طوري نيستند حتي آنها غصه مي خورند كه چرا ما از آنها فرمول را سوال نمي كنيم . آنها غصه مي خورند كه چرا ما نمي روييم راه را از آنها بپرسيم . ولي وقتي در چاه مي افتيم كمك مان مي كنند . به زائران امام رضا (ع) مي گويم كه اي زائران عزيز يك نفر نيست كه به حرم آمده باشد و گره اي نداشته باشد و زود گره هايشان را به زبان مي آوردند كه اي امام رضا (ع) گره هاي ما را باز كن . اين افراد به امام رضا (ع) مي گويند كه گره ما را باز كن ولي نمي گويم كه چكار كنيم كه دچار گره نشويم . باز امام رضا (ع) گره را باز مي كند . اين مظلوميت امام رضا(ع) است كه ما از او خواسته ايم كه يك گوشه اي بايست و كاري به كار ما نداشته باشد . تو نگويي كه چطوري ازدواج كنيم و مهريه چقدرباشد ، ما خودمان بهتر از تو مي فهميم ، نگويي من چطور كاسبي بكنم ؟ چطور تفريح بكنم ؟ چه جوري مسافرت بروم ؟ و چه جوري لباس بپوشم ؟ ما خودمان عاقل هستيم و اين قدر استانداردهاي اين طرف و آن طرف هست كه به آنها عمل مي كنيم ، تو فقط

ص: 9357

آنجا بايست ، لطف كن چون ما شيعه و محب شما هستيم هر وقت زمين خورديم تو زود بيا . اگر نيايي به مادرت شكايت مي كنيم . اين ها را ياد گرفته ايم . اين ظلم به امام رضا (ع) است . معناي توسل همان معني حديث امام رضا (ع) است . شما مي خواهيد با همه زندگي تان و با همه ي رفتار تان با وضعيت عادي تان كه داريد زندگي كنيد و مي خواهيد بنده ي خدا باشيد . رهبر امروز در قم فرمودند كه يكي از اتفاق هايي كه در جامعه مي افتد عرفان هاي كاذب است . عرفان كاذب چيست ؟ اين جوان زندگي اش را مي كند و از آن طرف يك نيازي هم به معنويت ، مباحث عرفاني و روحي دارد و فكر نكرده كه اين ها بايد در مسير زندگي اش تامين بشود . فكر مي كند كه بايد يك جعبه ي جداگانه بياورند و در زندگي اش بچسبانند تا ويتامين عرفانش تامين بشود . و عرفان هاي كاذب وجود پيدا مي كنند . هفته اي يكبار گوشه اي بنشينيد و عملي را انجام بدهيد تا مشكل معنويت را حل كنيد و كلي هم طرفدار پيدا مي كنيد . مشكل معنويت را امير المومنين براي ما حل كرده است . مشكل معنويت را امام رضا (ع) حل كرده است كه من با همين آب خوردنم مشكل معنويتم حل بشود . من بايد با لباس پوشيدنم معنويتم حل بشود . اگر در اين ها معنويت آمد ، در نماز من هم معنويت مي آيد . اين معنويات كه

ص: 9358

نيامده ، در نماز هم فكر لباس و كاسبي ام هستم . بنده خدايي گفت : هر چه گم كرده ايد دو ركعت نماز بخوانيد آن را پيدا مي كنيد . چون در نمازم فكر همه چيز هستم جزء نماز . بعضي ها تمكن مالي براي رفتن به زيارت امام رضا (ع) را ندارند ولي همين افراد كساني را در اطرافشان دارند كه سالي چند بار امام رضا (ع) مي روند . اگر اين افراد بدانند كه رضايت امام رضا (ع) در اين است كه يكبار از آن رفتن هايشان را حذف بكنند و هزينه ي رفتن ايشان را بدهند و دل ايشان را شاد بكنند . اين طوري رضايت امام رضا (ع) را هم بدست مي آورند و امام رضا (ع) لبخند رضايت مي دهد . حالا بعضي ها تمكن مالي دارند ولي چندين سال به امام رضا (ع) نرفته اند ولي شمال را هر سال مي روند ، وقتي سوال ميكنيم ، مي گويند كه امام رضا (ع) نطلبيده است جريان چيست ؟ ما گفتيم كه نمي دانيم كه چرا بين مقامات مادي و معني و اخروي فرق مي گذاريم . كسي كه مي خواهد به مقام كارشناسي برسد ، مي داند بايد كنكور شركت كند و چهار سال هم درس بخواند تا به ليسانس برسد و كارشناس بشود . براي رسيدن به جايگاه معنوي بايد زحمت بكشد . به عقل هيچ كس نمي آيد كه براي گرفتن ليسانس برود كنار دانشگاه بنشيند و زيارت عاشورا بخواند و بگويد كه چرا توفيق نصيب ما نميشود كه به ما يك مدرك كارشناسي بدهند .

ص: 9359

همه به او مي خندند . پس مسير را بايد برود . ما نمي دانيم چرا وقتي به مقامات معنوي و الهي مي رسيم حاضر نيستيم براي آن هزينه بكنيم . پدر امام رضا (ع) فرمودند : هر كه از خدا توفيقي را بخواهد ولي هيچ تلاشي براي آن نكند خودش را مسخره ميكند . آقايي كه مي گويد نمي دانم چرا توفيق امام رضا (ع) نصيب مان نميشود ؟ براي شمال ويلا خريده است . و ماشين را هم آماده كرده است . خوب چهار تا بليط هم براي مشهد بگيرد . بعضي ها مي خواهند امام رضا (ع) به در خانه شان بيايد و آنها را ببرد . براي طلبيدن همه مشكلات به گردن امام رضا (ع) است . من نبادي هيچ كاري بكنم ولي براي شمال رفتن همه چيز مربوط به من است ، مربوط به خدا نيست . با امام رضا (ع) از اين بازي ها نكنيد . سوال - سوره بقره آيات صفحه 23 قرآن را توضيح بدهيد .

پاسخ – يك آيه در اين صفحه را خيلي به ما تاكيد كرده اند . فذكروني ..و اشكرلي . تنها شكايتي كه خدا از ما دارد اين است كه شاكر نيستيم . معمولا تشكر بخاطر نعمت است . خدا بالاترين نعمتي را كه به ما متذكر شده ، نعمت ولايت است . جالب اين است كه شكر نعمت بنفع خودتان است . هر كس از نعمت ولايت استفاده كند آدرس بندگي را پيدا مي كند . در طول تاريخ مي بينيم كه بزرگترين مشكلات بخاطر عدم شكر نسبت به ولايت است

ص: 9360

. بعضي ها ولايت خدا را قبول كرده اند ولي به ولايت پيامبر كه رسيده اند آنرا نپذيرفته اند . بعضي ها ولايت پيامبر را قبول كردند ولي ولايت امير المومنين را قبول نكردند . بعضي ها ولايت امير المومنين را تا وقتي كه قرآن بالاي نيزه رفت قبول كردند و بعد از آن قبول نكردند . بعضي ها ولايت امير المومنين را قبول كردند ولايت امام حسن (ع) را قبول نكردند . بعضي ها ولايت امام كاظم (ع) را قبول كردند ولي ولايت امام رضا (ع) را قبول نكردند و شدند هفت اماميه . بعضي ها ولايت امام زمان (عج) را قبول كردند و بعضي ها ولايت نواب را قبول كردند . بالاترين نعمت شكر ولايت اين است كه اولا من آن را بپذيرم و ثانيا اطاعت كنم و ثالثا خدمت كنم . در عصر غيبت ، بعضي ها ولايت امام را تا فتح خرمشهر قبول كردند و بعد از آن قبول نكردند . بعضي ها ولايت امام را تا زمان رحلتشان قبول داشتند بعد ازآن ، امام را قبول نكردند . بعضي ها ولايت رهبر انقلاب را تا قبل از فتنه قبول داشتند و بعد از آن قبول نكردند . شايد يكي از دعاهاي قشنگي كه ما امروز بكنيم اين است كه نعمت تشكر ولايت يعني پذيرش ولايت و خدمت ولايت را تا آخر عمر به ما بدهد . اين يعني عاقبت به خيري . درست بعد از اين آيه داستان شهدا مي آيد . يعني مرگ آنها زير سايه ي ولايت بود . چه بسا كساني كه عمرشان زير سايه ي ولايت

ص: 9361

است ولي مرگشان زير سايه ي ولايت نيست . بالاترين شكر اين است كه خدمتگزار باشند آن هم نه خدمت موقت بلكه خدمت دائم . سوال – من چطور مي توانم خادم امام رضا بشوم و به ولايت خدمت كنم ؟

پاسخ – خادم امام رضا (ع) بودن منحصر به لباس پوشيدن در آستان رضوي نيست . هيچ بعيد نيست كسي لباس خدمت امام رضا (ع) را پوشيده باشد ولي خادم واقعي امام رضا (ع) نباشد . همان چند ساعتي كه در هفته مي آيد و لباس مي پوشد ممكن است نقش خادم را بازي كند . گر با مني پيش مني ، گر بي مني در يمني . اويس قرني خيلي از پيامبر دور بود ولي خدمت به مادرش را كه اطاعت از پيامبر بود انجام داد و ثوابش را براي پيامبر هديه مي كرد . پزشك بزرگوار تابلو بزن و يك جمله از امام رضا (ع) بزن كه هركس گره از كار كسي باز كند خدا گره او را در قيامت باز مي كند . هفته اي يك روز يا سالي يك روز بخاطر هديه به امام رضا (ع) خدمت مجاني بكنم البته به اين هم اكتفا نكنم در تمام دوران طبابتم هم مواظب باشم كه از حدود الهي كه امام رضا (ع) فرمودند پايم را آن طرف تر نگذارم . اين جوري مي تواند خادم افتخاري امام رضا (ع) باشد . مكانيكي من را ديد و گفت كه شما با آستان قدس ارتباط داريد ، مي شود كمك كنيد كه من هم خادم بشوم . گفتم ممكن است كه اصلا به امضاي

ص: 9362

من اهميت ندهند ولي من يك راه به شما مي گويم . اتفاقا مكانيكي او در راه مشهد بود . گفتم : بيا يك تابلوي حرم امام رضا (ع) را بزن و بگو كه هفته اي يك روز و روزي دو ساعت ماشنيهاي زائران امام رضا (ع) را تعمير ميكنم و ثواب آن را هديه مي كنم به ساحت علي بن موسي الرضا (ع) كه شايد امام رضا (ع) من را بعنوان خادم قبول كند . البته به اين دو ساعت هم اكتفا نكنيد و سر خود را كلاه نگذاريد اين دو ساعت را تابلو كن كه تبليغ بشود . امام رضا (ع) براي كسي كه امر او را احيا كند دعا كرده است و يكي از امرهاي حضرت كمك به مردم است. يكي از امرهاي حضرت بحث تبيين ولايت و ارزش هاست . حالا يك دانش آموز چكاركند ؟ اولا بايد تمام زندگي او خدمت به امام رضا (ع) باشد يعني پذيرش ولايتش و كمك به ديگران . و حالا هفته اي يك روز هم بگويد كه مادر من ميخواهم ظرف هاي تو را بشويم و مي خواهم ثوابش را به امام رضا (ع) هديه كنم . اين مادري كه در خانه نشسته ، يك گره از همسايه ها يا اقوام باز كند و ثواب آنرا به امام رضا (ع) هديه كند . به امام رضا (ع) بگوييم روزي هزاران نفر براي بازكردن گره شان پيش تو مي آيند يكي از آنها را پيش من بفرست و من در حد خودم آن گره را باز ميكنم . پس همه مي توانند خادم امام رضا

ص: 9363

(ع) بشوند بشرط اينكه ولايت او را بپذيرند و اطاعت كنند و يك تابلو هم در زندگي شان برجسته كنند .

89-07-20

سوال – به آقاياني كه صحبت مي كنند بگوييد كه قبل از صحبت هايشان براي همه ي مردم و جوانان دعا كنند زيرا دنياي بدي است و به هر طرف كه مي روييم اسباب نافرماني خدا فراهم است . حفظ دين براي ما خيلي سخت شده است . به دعاي تك تك شما و همه ي بينندگان احتياج داريم . به همه بگوييد براي همه مخصوصا جوانان دعا كنند .

امام زمان (عج ) مي فرمايند : وقتي شما دعا مي كنيد ما براي شما آمين مي گوييم و وقتي شما ساكت مي شويد ما براي شما دعا مي كنيم . انشاءالله همه ما باور كنيم كه در اين دوران يك صاحب داريم . يك آقا و يك وجود نازنين داريم كه همه ي عالم بخاطر وجود او سر سفره ي نعمت هاي خدا هستند . و بهترين دعا هم دعا اوست . بهترين فرصت دعا هم در نماز و بعد از نماز است . من به هر عزيزي كه از من اين تقاضا را كرده ، گفته ام كه بياييد به نمازهايمان اهميت بيشتري بدهيم مخصوصا اول وقت . ما شنيده ايم كه در آخر الزمان انسان صبح از خانه با ايمان بيرون مي آيد و شب بي ايمان برمي گردد . شايد اين نماز و تكرارش در پنج بار در روز براي تقويت توحيد ماست . براي تجديد بيعت ما با خداست . هر كس روزي پنج بار بگويد : الله اكبر

ص: 9364

، الرحمن الرحيم و .. قطعا حس قشنگي پيدا مي كند و در اين حس آلوده ي گناه در اين فضاي بردگي كه هر وابستگي ما را به طرف خودش مي كشاند تا ما را از خدا دور كند ، به تعبير پيامبر اكرم در اين آلودگي ها اگر روزي پنج بار انسان استحمام بكند قطعا پاك ميشود . پيامبر فرمودند : نماز پنج گانه مثل استحمام پنجگانه براي شماست ، مثل شارژ پنج گانه است . امروزه خيلي باطري هاي ما مصرف ميشود ، شارژهايمان كم ميشود . اين قدر گناه مي بينيم ، اين قدر گناه مي شنويم و اين قدر گناه سر راه ما سبز ميشود ، روزي پنج بار خودم را به شارژ وصل بكنم ، در رودخانه مطمئن خودم را شستشو بدهم ، توي يك آغوش گرم انرژي بگيرم . روايت داريم كه خدا مي فرمايد : اي بنده هاي من وقتي شما با من حرف مي زنيد من يك جوري گوش مي دهم مثل اينكه به غير از تو هيچ بنده اي ندارم ولي وقتي شما با من صحبت مي كنيد مثل اين است كه صد تا خدا داريد . بچه ها را ديده ايد كه اولين روز مدرسه وقتي پنج ساعت در مدرسه هستند و از مادر شان دور هستند و وقتي به خانه مي رسند مي گويند : مامان و مادراز آشپزخانه ميگويد بچه چه مي خواهي ؟ غذا مي خواهي ؟ ميگويد : نه و به بغل مامان مي پرد و ميگويد : مامان مي خواهم . ويتامين مامانم از صبح كم شده است . در

ص: 9365

اين دنياي وانفسا روزي پنج بار بغل خدا بپريد ، سبحان ربي الاعلي و بحمده ، انسان بپرد و باور كند كه ويتامين خدايش كم شده ، سه جا در قرآن گفته كه شيطان براي كساني كه دستشان در دست خداست نمي تواند سلطنت داشته باشد ، سلطه ي من بر آنهايي است كه از خدا جدا هستند با آنهايي كه وصل هستند نمي توانم كاري بكنم . امام در كتاب چهل حديث ، در حديث ذكرشان تعبير ظريفي دارد . شيطان سگ درگاه خداست ، سگ با آشنايان صاحب خانه كاري ندارد با بيگانه ها كار دارد . من آشنا بشوم ، آشنايي همين است . اين عزيز مي گويد كه دعا كنيد . وظيفه ي ما دعا كردن است . امروز غير از دعا كردن كاري بلد نيستيم . نصيحت ها و مشاوره هاي مان هم اگر از قرآن و عترت نباشد و از خودمان باشد معلوم نيست ارزشي داشته باشد . فقط اگر از كلام خدا و ائمه بگوييم شايد اتفاقي بيفتد . اما در مورد دعا كردن خاطرمان جمع است كه گفته اند شما دعا بكنيد كاري نداشته باشيد . ما محتاج دعا هستيم . بهترين دعا ، دعاي امام زمان است . بهترين فرصت در نماز است . پس بياييم نمازمان را اول وقت بخوانيم ، با يك همت بهتر بخوانيم ، با آمادگي زيباتر، با توجه بيشتر و سرمايه گذاري بيشتري بخوانيم ، فقط به اين اميد كه نماز من همراه نماز امام زمان (عج)قاطي بشود و بالا برود و وقتي نماز من به نماز امام زمان (عج) وصل

ص: 9366

بشود ، مني كه نمازم را به نماز امام زمان (عج) وصل كرده ام قطعا از دعاي امام زمان بهره مند ميشوم . قطعا امام زمان اين دعا را بعد از نمازش دارد . اللهم واقم بالحق و بعد حزب الباطل ، اللهم الرزقنا توفيق الطاعة و بعد المعصية . اگر مشمول اين دعاهاي امام زمان بشويم و باور هم كنيم كه اين ها اكسير است ببينيد چه اتفاق قشنگي مي افتد . حالا جوانان دوست دارند كه با خدا باشند ولي از طرفي مي خواهند جواني كنند . چكار كنند ؟ يكي از مشكلات ما اين است كه فكر مي كنيم كه اگر سمت خدا رفتيم محروم مي شويم . اگر بخواهم با خدا رفيق بشوم كه دلم هم ميخواهد ، اگر بخواهم سمت نماز ، روزه ، حجاب و قرآن بروم ، ديگر بايد دور كِيف ، عشق ، دوست ، رفيق ، تفريح و دريا را خط بكشم ولي واقعا اين نيست . رفتن به سمت خدا معنايش محروميت نيست . محدويت است ولي محروميت نيست . جوان عزيز شما شادي مي خواهيد يا نشاط ؟ نشاط مي خواهيد زيرا نشاط دروني است و شادي بيروني است . اگر انسان ظاهرش شاد باشد ولي درونش نشاط نداشته باشد ، مجبور است فيلم بازي كند . و امروز اين بچه هاي ما را اذيت مي كند . نشاط دروني چيست ؟ نشاط دروني اين است كه من به يك رضايت دروني ، آرامش دروني و آسودگي خاطر برسم . حالا چرا نمي رسيم ؟ زيرا قانون دارد . اگر من بخواهم از گل

ص: 9367

طبيعي بهره ببرم ، قانون دارد . قانونش را بايد از باغبان بپرسم . ما قانونش را بلد نيستيم . من از هر چيزي كه بخواهم استفاده بكنم قانون دارد . من در اين دنيا بايد بروم از سازنده ي آن قانون ، استفاده اش را بپرسم . اين جواني كه مي گويد كه دوست دارم به سمت خدا بيايم ولي اين همه گرفتاري اطرافم هست ، من مي گويم چون هنوز يك دل ، صد دل است . دل يك دل كن ، مهر ديگران را زدل خود يله كن ، يك دم تو ز اخلاص بيا در بَر ما ، گر كام تو بر نيامد آنگه گله كن . گاهي وقت ها مي خواهيم خدا را امتحان كنيم . خدا امتحانش را پس داده است . شهدا نزديكترين ، زيباتري و قشنگترين مصاديق بنده هاي خدا هستند . بعض مواقع وقتي من از نشاط جبهه ها مي گويم ، بچه ها مي گويند كه اين نشاط خيلي قشنگ است ، پس چرا ما نداريم ؟ مي گويم كه چون نشاط آنها در مسير بندگي و سمت خدا بود . ما دوازده گام را بايد در تفريح مان در ميهماني ، در ارتباطات ، در ازدواج و اشتغال پياده بكنيم . آن قانون است . تا من به تكليفم عمل نكنم ، تا در مسير بندگي قرار نگيرم ، از آن آرامش كه تطمئن القلوب است بهره اي نمي برم . در قرآن راجع به قرآن ، اهل بيت ، پدر و مادر ، دين و ولايت ذكر گفته است . همه ي ذكرها

ص: 9368

را در چارچوب دين بگذاريد و آن موقع مي گويد : تطمئن القلوب . آيت الله بهجت فرمودند : جوانان نماز اول وقت را با آرامش بخوانيد . همان مقدار وقت را كه براي غذايت مي گذاري ، براي نمازت بگذار .

سوال – خانم بيست و شش ساله هستم . ياد ندارم در سال نمازم را روي هم ، يك ماه خوانده باشم . نمي دانم كه چرا يكدفعه حال خوشي به من دست ميدهد ، يكي دو روز نمازهايم را سر وقت مي خوانم ولي اين براي بعضي وقت هاست . بيست سال نماز را چطور ميتوانم جبران كنم ؟ الان كه دوسال است كه ازدواج كرده ام به خودم اجازه ي مادرشدن نمي دهم . چون فكر ميكنم كه اين كارهاي ناقص من روي بچه ام اثر سوء مي گذارد .چكار كنم تا بنده ي خوبي بشوم و بچه اي بدون نقص روحي بدنيا بياورم . من دوست دارم كه بچه ام جزءاوليائ باشد ولي توانم خيلي كم است .

پاسخ – خواهش ميكنم خدا را با انسانها مقايسه نكنيم . اين خانم فكر مي كند كه بدهكار خداست و بدهكار هم هست . مي گويد كه بيست سال نماز را چطور مي خواهد جبران كند . نمي داند كه خدا يك دور برگردان بنام توبه گذاشته است . خدا در آنجا منتظرش است . فقط كافي است كه دور بزند . فقط شروع كند و در مسير جبران بيفتد . حُر صبح توبه كرد و ظهر شهيد شد . او فرصت نكرد نماز قضاهايش را بخواند و خيلي از كارهايش را

ص: 9369

جبران بكند اما در مسير جبران بود . اينكه رسول خدا مي فرمايد : اگر رحمت خدا را به صد قسمت بكنيم ، تمام رحمت هاي اين عالم يك قسمت آن است . بيشتر رحمت خدا آن طرف است . چرا از خدا ميترسيم ؟ ما نبايد از خدا بترسيم ، بايد از خدا حساب بريم . خدا را در زندگي ام پر رنگ كنم . اگر اين كار را بكند و بداند كه اگر فقط دور بزند كافي است زيرا شيطان مي خواهد او را در نااميدي نگه دارد . شيطان مي گويد كه تو بايد هفده سال نماز بخواني ، اين را كنار بگذار ، آب كه از سر گذشت چه يك وجب ، چه صد وجب . در ارتباط با خدا ، محاسبات دنيايي نكند . اگر خدا آن بچه را در مسير توبه به او بدهد ، قطعا با تلاش عبد صالح خدا هم خواهد شد .

سوال – پدر من هر وقت عصباني ميشود يا كم مياورد ، نماز را كنار مي گذارد . خيلي وقتها سعي ميكنم او را به خدا نزديك كنم ولي نشده است . مي خواهم از دست او به خدا شكايت كنم ولي چكار كنم كه پدرم است و من عاشق او هستم . شنيده ام كه نافرماني والدين دامن فرزندان را مي گيرد . من از خشم خدا مي ترسم . ولي من خودم به هيچ قيمتي از خدا دور نميشوم . ممكن است اين نافرماني پدرم ، دامن من و خانواده ام را بگيرد ؟

نكته اول اينكه خدا جاي حق نشسته است

ص: 9370

. نافرماني پدر و مادر و گناهشان تا هفتاد نسل اثر ميكند . ولي اثر معنايش اين نيست كه سلب اختيار از ما بكند . اثرش اين است كه امكانات آنها براي مسير محدودتر ميشود . اما وقتي امكاناتشان محدود شد تكليفشان هم كمتر ميشود . در روز قيامت مي گويند كه خدايا من مي خواستم در مسابقه ي عالم با ماشين شركت بكنم ولي پدرم كاري كرد كه من با دوچرخه شركت كردم . ولي در مسابقه ي دوچرخه تلاش خودش را كرد و اول شد و در نمره ي بيست ها قرار ميگيرد . همانطور كه آيه 69 سوره نساء مي فرمايد . پس دامن گير شدن يعني اينكه امكانات را كم ميكند . ولي براي آنها جرمي نيست . نكته بعدي اينكه كسانيكه پدر و مادر را گناهكار مي بينند يا خواهر و برادر را گناهكار مي بينند ، برايشان دعا كنند . حضرت علي (ع) با پيرمردي مي رفت . سه جوان به او جسارت كردند . پيرمرد گريه كرد . حضرت علي (ع) گفت : چرا گريه مي كني ؟ گفت براي غربت شما . و دليل ديگر گريه ام اين است كه يكي از آنها پسر من بود . من عاشق شما هستم ولي او اين جوري است و گريه كرد . حضرت علي (ع) يك نگاه ولايتي به پسر كرد و وجود او را تصرف كردند تا در وجود اين تصرف كردند ، پسر خودش را از اسب پايين انداخت و از حضرت عذر خواهي كرد . پيرمرد خوشحال شد . من به امثال اين عزيز ميگويم كه

ص: 9371

به امير المومنين بگويند كه آقا نمي شود يك نگاه هم به پدر من بكني ؟ نميشود به مادرم نگاه بكني ؟ امروز مادري پشت تلفن اشك مي ريخت . مي گفت كه ما خيلي از دخترمان مراقبت كرديم ولي در مسير خلاف افتاده است . در مسير گناه و ترك نماز افتاده است . به مادر گفتم كه فقط دعا كن و به امير المومنين بگو نميشود يك نگاه بكني ؟ به اما رضا (ع) بگو نميشود يك نگاه بكني ؟ اگر بچه ات سرطان بدخيم داشت چطور ناله ميكردي ؟ آن جوري براي بي نمازي دخترت ناله بزن . نكته اي هم به پدر مي گويم كه اي پدر عزيز مي دانستي اگر سرطان مي گرفتي بچه هايت چقدر غصه مي خوردند ؟ دوست داري بچه هايت از مريضي روحت غصه بخورند ؟ تو فقط براي خودت نيستي براي بچه هايت هم هستي . ببين بچه هايت چقدر براي نماز نخواندن تو غصه مي خورند . وقتي عزيزي در خانه ، مسيرش انحرافي ميشود مثل يك مرض است . همه براي او ناراحت هستند . باور نداري كه خدا هم براي تو غصه مي خورد علاوه بر اينكه بچه هايت هم برايت غصه مي خورند ، امام زمان (عج) چقدر غصه مي خورد ؟ در روايت داريم كه امام زمان (عج) مي گويد كه خدايا من استغفار مي كنم كه گناهان شيعيان ما را ببخشي . دوست داريم اشك امام زمان براي گناه ما در بيايد ؟ مقداري مواظبت بكنيم . بخاطر بچه هاي مان ، خدا ، اهل بيت و در آخر

ص: 9372

هم براي خودمان .

سوال - صفحه ي شانزدهم قرآن سوره بقره آيات 102 تا 105 را توضيح بدهيد .

پاسخ – هر چه انس ما با قرآن و عترت بيشتر بشود گرفتاري هايمان كمتر ميشود به اين معنا كه گرفتاري هايمان ، ما را گرفتار نمي كند . باعث زمين گير شدن ما نميشود بلكه با آن رشد مي كنيم . گرفتاري هاي عالم تمام شدني نيست ولي ما توقف نمي كنيم ، در آن به بن بست نمي رسيم . قرآن و عترت اين قدر قشنگ ما را بزرگ ميكنند كه ميتوانيم با گرفتاري ها دست و پنجه نرم كنيم بشرطي كه موانعي كه در ماه رمضان گفتيم نباشد . در موبايل هايمان ، در كامپيوترهاي مان و در اطرافمان موانع نباشد . در آيه داريم كه اگر مردم ايمانشان كامل بشود . مشكل ما اين است كه مومن به بعضي و كافر به بعضي از آيات هستيم . هر چيزي را كه مي فهميم و از آن خوشمان ميايد و با آن حال ميكنيم ، آنرا قبول ميكنيم ولي با هر كدام كه حال نميكنيم آنرا كنار مي گذاريم و آنرا قبول نمي كنيم . آش با جايش است . اي مردم ايمان بياوريد و رعايت بكنيد . يعني آنچيزي هم كه معتقد هستيد رعايت بكنيد . اگر اعتقاد داريد كه خدا بزرگتر است ، رعايت بكنيد و كسي را كنار خدا نگذاريد . قطعا به شما جزا مي دهيم . پاداش مي دهيم . بعضي ها مي گويند : نماز خوانديم و چيزي به ما ندادند . پاداش كه فقط مادي

ص: 9373

نيست. بالاترين پاداش اين است كه در گرفتاري ها كم نمي آوري ، به تو ظرفيت مي دهند . خدا به پيامبر سعه ي صدر داد و او را بزرگ كرد . مطمئن باشيد كه ثوابي هم كه به شما مي دهد خير شماست زيرا او خالق است ، عالم و حكيم است . اگر شما باور كنيد . يعني اينكه هنوز باور نكرده ايد . يك نفر تا ميگويد كه بگذاريد اخبار غيب را به شما بگويم ، زود سراغش مي روييم . تا مي گويند : بياييد رمل و اسطرلاب بگيرم سريع سراغش مي روييم . سراغ اين ها نرويد . همه ي اينها دست خداست . پاداش ها دست خداست .

سوال – من دختر هجده ساله اي هستم كه در خانواده اي بدنيا آمده ام كه دوست پسر از ملزومات زندگي هر فردي است . من هم اول مقاومت كردند ولي نگذاشتند و گفتند كه تو آداب معاشرت را رعايت نمي كني . از سوم راهنمايي تا چند وقت قبل با خيلي از پسرها دوست بوده ام ولي يكدفعه عشق خدا به دلم افتاد و شروع به نماز خواندن كردم . دوست هايم را كنار مي گذارم ولي نمي توانم و دوباره وسوسه مي شوم و سراغشان مي روم . من معتاد به گناه شده ام . دوباره ميهماني هايي مي روم كه خدا دوست ندارد . به من كمك كنيد .

پاسخ – سوالي مشابه اين از معصومين كردند و گفتند كه طرف معتاد به گناه است . حضرت فرمودند كه يك كار را ترك نكن . اگر نمي تواني

ص: 9374

گناه را ترك كني ، استغفار را ترك نكن . آيت الله بهجت هم به جواني سفارش كردند كه اگر نمي تواني گناه را ترك كني ، استغفار را ترك نكن . وقتي من گناه ميكنم شيطان نمي گذارد كه من استغفار كنم و ميگويد كه تو خيلي آلوده شده اي . اين مثل معتادي است كه مي خواهند تركش بدهند ، داروهايي به او مي زنند كه همان مواد است ولي حساب شده ، آرام آرام مي خواهند تركش بدهند . بايد به اين دختر خانم كه حال قشنگي پيداكرده اند تبريك گفت . نور محبت خدا در دلش آمده است . عاشق شده است ، سعي كند كه اين عشق را تقويت كند . از خدا بخواهد كه منجي براي او بفرست كه او را از آن خانواده جدايش بكند . اگر از آن دوست يها نمي تواند دل بكند ، در مدرسه با دو تا دوست خوب هم دوست بشود و در دو تا محيط قشنگ هم برود . از مجلس گناه بيرون آمدي استغفار كن ، سجده كن ، دو ركعت نماز بخوان و بگو غلط كردم . بايد گناه را ترك كرد ، بايد گناه را ترك كرد ، اگر نشد استغفار كرد . و ديگر اينكه واقعا دعا كند . همچنان آسيه همسر فرعون مجبور بود كه پيش فرعون زندگي كند و ميگفت : خدايا من را از اينجا نجات بده و نجات آسيه در شهادتش بود . حضرت يوسف گفت : خدايا من را از اين محيط گناه آلود نجاتم بده . خدايا حاضرم در زندان بروم ولي

ص: 9375

در محيط گناه نباشم . دعا كنم ، مقاومت كنم ، جايگزين كنم و نا اميد نشوم . اگر عروسي رفتيم كه تاثير گذار نبوديم و تاثير پذير هم نبوديم ولي بخاطر اينكه صله ي رحم كه مستحب است رفتيم ، بايد مواظب باشيم كه تاييد گناه نكرده باشيم . وقتي شما دير مي روي و سرتان را به كاري گرم ميكنيد و حواس را جاي ديگر مي بري و معترضانه در جايي حاضر ميشود مشخص است كه تاييد نمي كنيد .

1390

90-12-23

مي چرخم و دلم به مدار تو دل خوش است پاييز اين جهان به بهار تو دل خوش است ، صبر و قرار رفته از اين عالم و هنوز اين وقت باز دل به قرار تو دل خوش است ، گفتي به دار مي كشي ام وعده ي خوشي است اصلا دلم به وعده ي دار تو دل خوش است ، خاكستري كه مانده به جا تا جوان شود هر لحظه دم به دم به شراب تو دل خوش است ، دل باختم به عشقت و غم بردم از دلت بيچاره دل فقط به غمار تو دل خوش است ، من نقش مي زنم كه جهان تازه تر شود اما دلم به نقش و نگار تو دل خوش است ، يار صبور دست مرا آن جهان بگير اين غرق در گنه به تبار تودل خوش است . سوال – در سال جديد ما در زندگي مان چه مسيري را در پيش بگيرم تا به عبوديت برسيم ؟ پاسخ – ما در اين آخر سال مي خواهيم به در خانه ي شهدا برويم .

ص: 9376

همه بايد باور كنند كه بنده ي خدا شدن و به مقام عبوديت رسيدن از ميان همين انسانهاي عادي بوده است و قوي شدن در برابر شيطان و بندگي خدا ، شدني است . حداقل جوانان ما سالي يك بار سفر راهيان نور را بروند. ظاهر خاك زمين آنجا با خاك هاي ديگر فرقي ندارد ولي هر كس به آنجا مي رود يك فرقي را احساس مي كند . انسان وقتي به آنجا مي رود احساس مي كند كه به خدا متصل مي شود. زيرا در اين سرزمين ياد خدا بيشتر بوده است . حسي كه انسان در مسجدالحرام ، حرم امام حسين (ع) ، مسجد و .... دارد ، در آنجا هم دارد . اين حس فقط در مسلمانان نيست .الان چند سالي است كه از كشورهاي خارجي توريست به اين منطقه مي آيد و اكثرا مسلمان نيستند ولي جملاتي مي گويند كه انسان از آنها لذت مي برد . دانشجوي لهستاني در طلائيه مي گفت : اين خاك ها چقدر تميز (آرام بخش) است . او از روي خاك ها بلند نمي شد و مي گفت كه اين خاك ها من را زمين گير كرده است . و من حس مي كنم كه اين خاك ها با من حرف مي زند. او مي گفت : كشته هاي شما يك حس ديگري دارند . در اين زمين ها ذكر الا بذكر الله تطمئن القلوب گفته شده است و اين آرامش هم به شما منتقل مي شود. مثل آرامش امام حسين (ع) در گودي قتلگاه . خيلي از افراد وقتي به حرم امام حسين (ع)

ص: 9377

مي روند دلشان نمي خواهد كه از حرم بيرون بيايند . زيرا در آنجا زمين گير مي شود. شهدا از جنس معصومين نبودند ولي باز اين خاصيت را دارند . چه اتفاقي افتاد كه شهدا توانستند زندگي شان را با رنگ خدا پر رنگ بكنند كه تبديل به بندگي واقعي شد ؟ دعاهايي كه مردم در زمان تحويل سال مي خوانند شرايط استجابت دعا را دارد زيرا هفتادميليون هم زمان اين دعا را مي خوانند . يك موج دعا به آسمان مي رود : حول حالنا الي احسن الحال يعني خدايا اگر من توفيق پيدا بكنم كه زندگي ام را به بندگي تبديل بكنم ، از همه ي زندگي ام بعنوان احسن الحال لذت مي برم . كتاب مجمع ملكوتيان خاطرات بعضي از شهداي روحاني است از صدسال قبل تا زمان دفاع مقدس است . ما از خاطرات آنها متوجه مي شويم كه شهدا سه تا ملاك احسن الحال به ما داده اند . يعني اگر مردم اين شاخصه ها را پيدا كردند ، دعايشان زيباترين دعا مي شود . اگر ما آب را نشناسيم حتي اگر ده ليوان آب هم به ما بدهند باز مي گوييم به ما آب ندادند زيرا ما آب را نمي شناسيم . پس اگر من چيزي را نشناسم نمي توانم درست تشخيص بدهم و نمي توانم براي آن درست تلاش بكنم و اگر تقلبي آن چيز را به من بدهند من نمي توانم تشخيص بدهم ( بندگي قلابي مثل شيطان پرستي ، خورشيد پرستي ، شهرت و قدرت پرستي و... اينها دنبال بندگي بوده اند ولي آدرس را گم

ص: 9378

كرده اند.) بهترين حال واقعي اين است كه من مصداق كمال واقعي را داشته باشم . ما در بهترين موقعيت ها ،بهترين دعاها را داريم ولي نمي توانيم از آنها مدد بگيريم . ما مي خواهيم از شهدا مدد بگيريم و ببينيم احسن الحال چيست ؟ شهدا اثبات كردند كه احسن الحال فقط مخصوص محمد و آل محمد نيست . البته عالي ترين آن مخصوص پيامبر و آل اوست اما ما مي توانيم به مراتب پايين تر از آن هم برسيم . آيت الله بهجت مي فرمودند : ما نيامده ايم كه در اين دنيا به هر قيمتي زندگي كنيم ما آمده ايم كه زندگي كنيم تا قيمتي پيدا كنيم . يك جا گرانفروشي خيلي زيبا است و آن اين است كه انسان نبايد جان و هستي خودش را ارزان نفروشد . گرانترين قيمت عالم ، خداست . در سوره ي توبه آيه 111 داريم كه خوش به حال شهدا كه خودشان را به خدا گران فروختند . به حاج ابراهيم همت گفتند كه چشم هاي تو خيلي زيباست و او گفت: چشمهايي زيبا است كه خدا آنرا بخرد . دنيا بازار است . احسن الحال اين نيست كه انسان بفروشد و بعد بفهمد كه ضرر كرده است. بعضي ها فكر مي كنند كه در بازار دنيا خيلي سود كرده اند ولي قرآن مي فرمايد كه آنها اخسرين هستند . آنها خودشان را به شيطان و هوس فروختند . اما شهدا خودشان را به بالاترين قيمت كه خدا بود فروختند و آنها برنده ي واقعي هستند . اميرالمومنين مي فرمايد : قيمت شما بهشت است

ص: 9379

، اگر شما خودتان را به اين كمتر بفروشيد ضرركرده ايد . در قرآن داريم كه جاي شهدا در بهشت است . بر اساس اين روايت احسن الحال يعني اينكه انسان به نقطه اي برسد كه خدا او را بخرد . بياييد در مورد شهدا فكر كنيم . يك بخشي از زندگي ما عيد است و اگر قرار است كه زندگي ما به بندگي تبديل بشود همين عيد است . عيد بايد بندگي بشود .بندگي يعني خدايي شدن . در كتاب چهل حديث داريم : هر كس مي خواهد زندگي اش مملو از ياد خدا باشد سه تا ريشه دارد : يكي احترام عظيم است . يعني ما در برابر هر عظمتي قرار بگيريم كرنش مي كنيم . چه عظمتي بالاتر از خداست ؟ اگر انسان عظمت خدا را ببيند هيچ وقت عظمت ديگري او را جذب نمي كند . و عظمت چيزهاي ديگر را به خدا نسبت مي دهند. پس او در زندگي متوجه خدا مي شود. و الله اكبر در زندگي اش موج مي زند. ريشه ي ديگر احترام منعم يعني هر كس به ما محبت كند ما به او احترام مي گذاريم . ما منعمي بالاتر از خدا داريم ؟مشكل ما اين است كه وقتي عظمت را مي بينيم خدا را فراموش مي كنيم. ريشه ي سوم احترام حاضر است . يعني حضور شما باعث مي شود كه من به شما احترامي بگذارم و درازنكشم . آيا حضوري بالتر از خداهست ؟ اگر ما دائما عظمت ، منعم بودن و حضور خدا را تلقين كنيم مشكلات ما حل مي شود . زيرا

ص: 9380

ما در غفلت هستيم . ما گاهي در ايام عيد ذكر خدا را فراموش مي كنيم . اميرالمومنين مي فرمايد : اگر مومني در يك جمع غفلت زده وارد شد ، رنگ آنها را به خودش نمي گيرد . و به آنها هم تذكر مي دهد و ياد خدا را زنده مي كند و اگر وارد يك جمع متذكر شد، اداي غافل ها را در نمي آورد . تمام زيبايي زندگي شهدا اين بود كه در زندگي آنها فقط خدا بود . در زندگي امروز رئيس اداره پررنگ شده است زيرا او به ما نعمت مي دهد ولي آيا منعم بودن او بيشتر از خداست ؟ ما بخاطر عظمت يك نقاش خدا را فراموش مي كنيم در حاليكه خداوند نقاش را آفريده است . حضور اين همه زيبايي ما را مقهور خودش كرده است . ما در مورد سه شاخصه ي احسن الحال صحبت مي كنيم . يكي از شاخصه ها اين است كه من نظرم را در زندگي با نظر و رضايت خدا تنظيم بكنيم . همه دوست دارند كه درعيد لباس نو بپوشند ولي ما بايد نظر و رضايت خدا را هم در لباس پوشيدن در نظر بگيريم . روايت داريم : هر كس دوست دارد كه روز قيامت عريان نباشد به كسي كه نياز دارد ، لباس بدهد . اگر قرار است كه ما و خانواده مان در عيد لباس نو بپوشند ، رضاي خدا در اين است كه ما مقداري از هزينه ي خريد خانواده را براي فقرا اختصاص بدهيم و آنها را بصورت هديه به آنها بدهيم . اين خط

ص: 9381

كش احسن الحال است . پس ما براي هر كاري رضايت خدا را درنظر بگيريم . الان مي گوييم كه چرا اين تيپ را زده اي يا چرا فلان كار را مي كني ؟ مي گويند : براي اينكه مردم خوششان بيايد . در صدا و سيما مي گويند كه ما بايد كاري بكنيم كه دوربين را پُر بكنيم .احسن الحال اين است كه ما در دوربين خدا باشيم و نظر خدا را جلب كنيم . در دعاي ندبه داريم : خدايا من مي خواهم تو با رحمت به من نگاه بكنيم . آيا ما بساط عيدمان را طوري چيده ايم كه خدا و ولي او راضي باشد ؟ آيا لباس پوشيدن ما در عيد طوري هست كه اگر حضرت زهرا (س) وارد بشود ، از ما راضي است ؟ ما در جبهه هشت سال عيد داشتيم و خيلي هم شاد بودند . در لحظه ي سال تحويل ، چند نفر از ما به ياد امام زمان (عج) هستيم ؟ زيباترين لحظه اين است كه آقاي ما احساس كند كه همه ي منتظران ، چشم انتظار او هستند . و همه ي منتظران جاي خالي آقا را حس مي كنند. در بچه هاي جبهه و شهدا رضايت امام زمان (ج) مهم بود . پسر داشت به جبهه مي رفت . برادران و پدرش هم در جبهه بود. مادر گفت كه اگر تو بروي من مي ميرم . پسر گفت : يا بايد تو بميري يا دين خدا بميرد . رضايت ولي خدا اين است كه دين خدا بايد زنده بماند حتي به قيمت دق كردن

ص: 9382

تو (مادر) ،البته در زمان دفاع مقدس رابطه ي مادر و فرزند كمرنگ نبود ولي حب الله بر حب مادر احاطه داشت . اين يعني احسن الحال . ما عقب مانده ي قافله ي شهدا هستيم و زبان حال ما اين است : رفتم كه خار از پا كِشم محمل زچشمم دور شد ، يك لحظه من غافل شدم صد سال راهم دور شد . سوال – راهكارهايي براي فراموش نكردن خدا بفرماييد . پاسخ - شهدا هم تذكر دروني داشتند و درون خودشان را آزاد گذاشته بوند و دائم به آنها تذكر مي داد كه مواظب باشند كه از ياد خدا غافل نشوند ، شهدا تذكر بيروني هم داشتند محيط هم به آنها تذكر مي داد يعني خانواده ها و مردم . الان اين تذكر بيروني خيلي كم شده است . اگر من م يدانم كه در اين خيابان گناه است بايد به جوان بگويم كه در اين خيابان نرو . خوب است صيانت جمعي داشته باشيم ، شهدا به ياد مرگ بودند و در جبهه بوي مرگ مي آمد . در روايت داريم كه هر جا بوي مرگ بيايد ، جلوه هاي دنيايي كمرنگ مي شود و جلوه هاي آخرت پررنگ مي شود . سوال – آيات پاياني سوره الرحمن و ابتدايي سوره ي واقعه را توضيح بفرماييد. پاسخ- شاخصه ي دوم احسن الحال اين است كه بهترين حال در برنامه ي زندگي شما اين است كه زندگي تان را با تصوير قيامتي تنظيم بكنيد . بهترين حال اين نيست كه در دنيا پولدار باشم ،بلكه اين است كه در قيامت چگونه باشم

ص: 9383

. آيت الله آملي مي فرمودند : چه بسيار پولدارهايي كه در روز قيامت ، فقير مي آيند و چه فقيرهايي كه روز قيامت غني مي آيند ، چه سواره هايي كه در روز قيامت پياده مي آيند و چه پياده هايي كه درروز قيامت سوراه مي آيند چه زيباروياني كه زشت وارد محشر مي شوند . احسن الحال اين نيست كه من زيباترين لباس و آرايش را داشته باشم . شما زيبايي را براي خودت انتخاب كن كه در قيامت تو را زشت نكند . شهدا خيلي اين مطلب را مد نظر داشتند . شهدا براي هر عمل، تصوير قيامتي آنرا در نظر مي گرفتند . شهيد باكري گريه مي كرد زيرا مقداري بيت المال در زير دست او ضايع شده است . تصوير قيامتي آن خيلي سخت بود. ممكن است كه در دنيا صحنه هاي بد فيلم ، شاد آور باشد ولي تصوير قيامتي آن حسرت و عذاب حواهد بود. اگر شما تصوير قيامتي را ببينيد احسن الحال را مي فهميد .تصوير قيامتي عيد دادن به بچه هاي يتيم خيلي زيبا است . احسن الحال زماني است كه شيطان از دست ما عصباني بشود. يعني كاري بكنيد كه شيطان راضي نشود ولي خدا راضي باشد . شهدا مي دانستند سجده هاي طولاني شيطان را عصباني مي كند . در خاطرات شهدا داريم كه گناه امروز من اين است كه ركوع و سجودم را خيلي تند انجام دادم . ما مي توانيم ديد و بازيد و مسافرت داشته باشيم . خوب است كه در سفر ، وقتي وارد هر شهري شديد ، براي اموات

ص: 9384

و شهداي آن شهر فاتحه اي بخوانيد ، نمازهاي تان را در زيارتگاهها بخوانيد ، در ميهماني جواني را تشويق كنيم كه اذان بگويد و همه با هم نماز اول وقت بخوانيم ، زنها و مردها را در ميهماني جدا كنيم . خدايا به همه ي ما توفيق بده كه عيد بي گناهي داشته باشيم .

90-12-16

از باغ مي برند چراغاني ات كنند تا كاج جشن هاي زمستاني ات كنند ، پوشانده اند صبح تو را ابرهاي تار تنها به اين بهانه كه باراني ات كنند يوسف به اين رها شدن از چاه دل مبند اين بار مي برند كه زنداني ات كنند ، اي گل گمان مكن به شب جشن مي روي شايد به خاك مرده اي ارزاني ات كنند ، يك نقطه بيش فرق رحيم و رجيم نيست از نقطه اي بترس كه شيطاني ات كند ، آب طلب نكرده هميشه مراد نيست گاهي بهانه اي ست كه قرباني ات كنند . سوال – مدتي است كه ماهواره هاي تبليغ منافع شراب را مي كنند و افرادي كه پاي اين سفره مي نشينند حرفهاي اينها را به گوش بقيه مي رسانند و بعضي از پزشكان هم نسخه هاي آنها را تجويز مي كنند . لطف كنيد نظر دين را در اختيار مردم قرار بدهيد زيرا خطر بزرگي جوانان و بعضي از نوجوانان را تهديد مي كند . پاسخ – اگر ما به حلال ها و حرام ها از نظر منفعت شان به آنها نگاه مي كنيم ، اين حرفها مي تواند ايجاد شك بكند . ممكن است بگويند كه كارشناسان مي گويند :

ص: 9385

فلان چيز ضرر ندارد يا قبلا ضرر داشته و الان يك بي ضرر آنرا درست كرده اند .ما نمي خواهيم از اين باب وارد اين موضوع بشويم . ما براي آشنايي با هر چيزي سعي مي كنيم از سازنده ي آن سوال بكنيم . خدايي كه خالق ما و هستي است ، مهربان ، حكيم و مربي است و همه ي امور عالم را تدبيري مي كند ، به شما مي گويد كه فلان ماده با تو سازگاري ندارد . حتي اگر نوع ضرر آنرا هم نگفته باشد . اگر فردي به شما بگويد كه به فلان جا برو و شما بگوييد : چرا ؟ و طرف بگويد كه فلان محل سكه مي دهند و بعد شما به آنجا برويد ، معلوم مي شود كه شما بخاطر سكه به آنجا رفته ايد نه به خاطر حرف طرف . اگر هر كسي اين حرف را به شما مي زد شما به آن محل مي رفتيد . يعني من بخاطر منفعت يا ضرر خودم كاري را انجام مي دهم . اما يك وقت من فردي را بعنوان يك دوست يا مربي قبول دارم و مي دانم كه حرف لغو و بيهوده اي نمي زند و وقتي او به من مي گويد كه فلان محل برو ، من ديگر سوال نمي كنم . خالقي كه ظلم نمي كند ، جهل در آن راه ندارد و داراي حكمت است ، به ما مي گويد كه فلان چيز را نخور .دراينجا لازم نيست كه ضرر آن براي شما روشن بشود زيرا شنيدن حرف خالق براي شما فايده دارد و تمرد

ص: 9386

از حرف خالق براي شما ضرر دارد . بعضي ها مي گويند كه اگر مشروب ضرر دارد ما آنرا كم مي خوريم يا با آب مخلوط مي كنيم ، ما مي گوييم : چون خدا فرمان داده كه مشروب نخوريد ما هم نبايد آنرا بخوريم . اگر ما عادت كرديم كه از فرمان خدا تمرد كنيم ، ديگر عبد نيستيم . خداوند به قوم طالوت فرمان داده كه مقداري معيني آب بخورند در حاليكه آب حلال بود . در حج آينه نگاه كردن ممنوع است در حاليكه اين كار اشكالي ندارد يا اينكه با همسرت ارتباط نداشته باش يا زير سايه نرويد ، خدا مي خواهد بداند كه شما اهل اعتماد كردن به او هستيد يا خير. گاهي ما مي گوييم كه يك مسئول درست و حسابي بالاي سر ما بگذاريد تا ما فرمان برداري بكنيم در حاليكه ما از خدا فرمان برداري نمي كنيم . اگر ما بفهميم كه خدا بهتر از ما مي فهمد حتما امر او را اطاعت مي كنيم . اصل ، رابطه ي بندگي است. كسي كه مي گويد : من ضرر شراب را نمي فهمم يا راه ضررهاي آنرا مي بندم و مشروب مي خورد در واقع رابطه ي خودش را با خدا خدشه دار مي كند.همين فرد وقتي از خدا حاجتي مي خواهد ، خدا مي فرمايد كه رابطه ي تو با من خراب شده است و تو به من اعتماد نداري . شما كه به خدا اعتماد نداري و نماز نمي خواني و مشروب هم مي خوري ، با چه اعتمادي به خدا مي گويي كه بيمار

ص: 9387

من را شفا بده ؟ اگر شما به شفا دادن بيمار توسط خدا اعتماد داري پس به فرمان نمازخواندن و مشروب نخوردن خدا هم اعتماد داشته باش . اين سوالات در جامعه ي اسلامي و براي مسلمانان است . شما با يك تخلف عمدي رابطه ي بندگي را خدشه دار مي كنيد . بعضي ها فكر مي كنند كه حرمت شراب بخاطر اتفاقاتي است كه بعد از آن مي افتد ، ولي حرمت آن فقط بخاطر اين است كه ما به فرمان خدا گردن بنهيم . كسي كه سرپيچي مي كند يعني مقابل خدا مي ايستد . خدا از پيامبر سوال كرد كه تو فرمول عيش زندگي را مي داني . پيامبر مي فرمايد : من نمي دانم . كسي كه مي گويد ما فلسفه ي حجاب ، نماز و خمس را نفهميديم يعني مي خواهند بگويند كه ما به خدا اعتماد نداريم . فردي وارد اتوبوسي شده بود و ديد كه موسيقي مبتذل گذاشته اند، اين فرد به راننده مي گويد كه خاموش كنيد و مردم اعتراض مي كنند كه چرا خشك مقدس بازي در مي آوري . اين فرد از آقايي كه اعتراض داشت سوال كرد كه شما همسرت راعقد كرده اي ؟ اين فرد مي گويد : بله . ايشان مي گويد كه چرا خشك مقدسي از خودت درآوردي ؟ همان خدايي كه مي گويد بايد عقد بكني تا اين خانم به شما محرم بشود ، همان خدا فرموده كه اين موسيقي مبتذل حرام است . ما نبايد نومن ببعض و نكفر ببعض باشيم . اگر ما ضرر و نفع چيزي را

ص: 9388

كامل بفهميم ديگر تعبدي وجود ندارد و تسليم نفع خودم شده ام . ما بايد تسليم امر خدا بشويم . خدا مي فرمايد : شما بنده ي من باشيد و به راه مستقيم برويد . سوال – من براي مداواي فرزندم وام خريده ام . اگر من اين كار را نمي كردم يا بايد نزول مي كردم يا بچه ام از دست مي رفت . تكليف من چيست ؟ پاسخ – در اينجا يك مسئله ي فقهي است كه بايد از مرجع تقليد سوال بشود . ما بايد همه به مهم كمك كنيم و نگذاريم سفره ي حرام پهن بشود. چرا ما نبايد در بانك جمهوري اسلامي كه يك موسسه ي خدمات دهي است ، اين قدر تنوع وام نداشته باشيم كه يك فرد بنام كار ديگري وام بگيرد و براي كار ديگري خرج كند كه باعث شبه باشد . خوب است كه بانك براي اداي قرض يا رفع رفتاري و مداواي بيمار و ... وام درنظر بگيرد . خوب است كه نگاه بانك خدماتي و دستگيري باشد . مسئولين بانك بايد موضوعات مشكلات جامعه را در نظر بگيرند تا مردم مجبور نباشند اين طوري وام بگيرند . كارمندان بانك كه مشكلات مردم را مي بينند مي توانند نامه اي به مسئولين بنويسند و مشكلات ، نيازها و عنوانهاي وام ها را به آنها بگويند تا مردم در حرام نيفتند . ديگر اينكه اطرافيان و اقوام اين آقا هم مسئوليتي دارند . ما اگر مي بينيم فردي دارد به حرام مي افتد ، نبايد بگوييم كه مشكل ما نيست . زيرا ممكن است كه ما

ص: 9389

هم دچار اين مشكل بشويم و ديگران به همين چشم به ما نگاه بكنند . اطرافيان بايد به اين آقا كمك بكنند تا مشكل او رفع بشود . اگر ما مي بينيم كه كسي دارد به راه حرام مي افتد ، بايد به او كمك بكنيم . بعضي ها مي گويند كه ما نزول گرفته ايم يا دچار حرام شده ام شما به ما كمك كنيد . من مي گويم كه اطرافيان شما اگر مبلغي را در نظر بگيرند و تعدادي را جمع كنند ، حتما مشكل شما حل مي شود. الان نزديك عيد است . ما مي توانيم از نگاه دين شادي هاي قشنگي داشته باشيم و به شادي ها جهت بدهيم . در ايام نوروز كه اقوام دور هم جمع مي شوند ، مشكلات همديگر را حل كنيم . تعاونوا علي البر و التقوي . متاسفانه اين دارد تبديل به تعاونوا علي الاسم و العدوان مي شود، همه مي خواهند به هم كمك بكنند كه با هم گناه بكنند . سوال – سوره نجم آيات 27 تا 44 را توضيح بفرماييد . پاسخ – ليس الانسان الا ما سعي . خدا در قرآن در بحث از تو حركت از خدا ركت ، سه تا تعبير دارد . هر انساني به اندازه ي سعي و تلاش خودش نتيجه مي بيند . در قرآن داريم كه در تلاش خودتان سرعت بگيريد ، سرعت سعي بيشتر است . در خيرات سبقت بگيريد . همه دست به دست هم بدهيم و در انجام حلال و جلوگيري از حرام سبقت بگيريم . همه ي مردم در انتخابات براي

ص: 9390

اطاعت از خدا و ولي امرشان از هم سبقت گرفتند . دشمنان فهميدند كه تلاش آنها بي نتيجه است . وقتي مال ما گم مي شود يا دزد مي برد ، بزرگان مي گويند كه فكر كن كه اين مال را بايد كجا خرج مي كردي كه نكردي و اين اتفاق افتاد . ( البته اين احتمال است )وقتي پولي را از بانك اختلاس مي كنند ، مسئولين بايد احتمال بدهند كه اين پول بايد در چه راهي خرج مي شد كه نشده است و اين اتفاق افتاده است . اگر اين مبلغ اختلاس در راه مردم خرج مي شد ، يك نفر مقدار زيادي از بانك اختلاس نمي كرد و به خارج از كشور نمي رفت . سوال – من خودم مادر دو دختر دبستاني هستم . هفته ي گذشته كه شما نامه ي خواهر افغاني را خوانديد ، اشك من جاري شد و از كار آن مدير مدرسه متحير شدم كه چرا با كار نسنجيده اش دل چندعاشق به نماز را شكسته و نسبت به دين خدا سرد كرده است . و ما را شرمنده كرده است . شما يكي از قرآن هايي كه قصد داريد هديه كنيد همراه با هديه اي به ايشان بدهيد . دست من تنگ است و شوهرم بيكاراست و الا من خودم هديه اي براي ايشان مي فرستادم . راهنمايي بفرماييد . پاسخ – ما بايد اين روحيه را تحسين كنيم . پيامبر مي فرمايد: هر كسي يك شب را بدون دغدغه ي مسلمانان بگذراند مسلمان نيست . بايد روحيه ي اين مادر را تحسين كرد با اينكه

ص: 9391

ايشان دست خودشان تنگ است آرزو مي كند كه بتواند براي آنها كاري بكند . خيلي از مديران مدارس و معلمين بجاي آن مديران و مسئولين مدرسه از آن خانواده ها عذرخواهي كردند . حداقل يك خدمت اين است كه من آرزو كنم و بعد دعا كنم . اگر من مي توانم خودم گره اي را باز كنم و اگر نمي توانم اين كار را بكنم هواسطه ي اين خدمت باشم و اگر اين كار را هم نمي توانم انجام بدهم براي آنها دعا كنم . اين روحيه خوب است . روز شنبه كه برنامه سمت خدا به مناست وفات حضرت معصومه (س) از شهر مقدس قم پخش شد ، كارشناسان و دست اندركاران برنامه سمت خدا ديداري هم در محضر آيت الله جوادي آملي داشتند كه قسمتهايي از اين ديدار را مشاهده كرديد ، همه كارشناسان عزيز برنامه در خصوص قرآنهاي اهدايي متفق القول بودند كه حضرت آيت الله جوادي آملي متني به اين مناسبت مرقوم نمايند و اين متن ضميمه قرآنهاي اهدايي سمت خدا باشد . ايشان نيز لطف كردند و متني را به مناسبت طرح اهداء قرآن به بينندگان عزيز سمت خدا تقديم كردند . متن دستنوشته ايشان بدين شرح است : بسم الله الرحمن الرحيم و اياه نستعين . يك – هر چند ساحت آفرينش تجلي خداست الحمدلله متجلي لبخلقه . لكن قرآن كريم تجلي ويژه الهي است فتجلي لهم سبحانه في كتاب من غير ان يكونوا راوه . دو- بهترين راه اعتصام امت اسلامي به حبل متين خدا بعد از تلاوت صحيح و تحقيق مفاهيم وعلوم آن ، تحقق عيني

ص: 9392

مطالب قرآني است در اين حال حامل قرآني سهمي از تجلي فيض خاصي را مي يايد و واجد آن مي شود و اين دارايي عيني بعد از آن دانايي ذهني است . سه – محقق قرآن پژوه و متحقق به آن به بركت مجلاي كلام الهي سهمي از بقا داشته و حفظ خدا شامل وي خواهد شد. اگر العلماء باقون ما بقي الدهر براي آن است انا نحن نزلنا الذكر و انا له لحافظون . چهار – نظام الهي كه هم اكنون خاورميانه و دور ، باختر ميانه و دور بلكه سپهر نيلگون را مستحق حكومت قرآن مي داند براي آن است كه جهان داني و جهان داري و جهان آرايي ويژه ي علوم وحياني خداست . اميد است كه همگان به اين فيص فائض شوند . القبد : جوادي آملي . اسفندماه 1390 سوال – در مورد پيام حضرت آيت الله جوادي آملي توضيحاتي بفرماييد .

پاسخ – حضرت آملي اشاره فرمودند كه ما نگهدارنده ي قرآن نيستيم بلكه خدا نگهدارنده ي قرآن است . تجلي قرآن با خدا و خود قرآن است . اگر ما بتوانيم خودمان را به قرآن وصل كنيم ، خدا ما را به بركت قرآن نگه مي دارد . انسان، جامعه ، حكومتي ،رسانه و ... كه وصل به قرآن باشد ،هم جلوه پيدا مي كند ، هم الگو و هم جاوادنه مي شود . حيات قرآني ،حيات جاوداني است . از اين دغدغه هايي كه مردم دارند همه ي ما وظيفه ي احياي و غبار رودي در حد خودمان از دين را داريم . الان كه نزديك

ص: 9393

عيد است همه لكه هاي خانه را تميز مي كنند. پس اگر شما ديديد كسي لكه اي را به ساحت مقدس كسي وارد كرده است ، منتظر ديگري نباشيد و خودتان آنرا پاك كنيد . خوب است كه ما هم نقش غبار رودي از دين را داشته باشيم . و نگذاريم در جلوه ي دين ، لكه اي وجود داشته باشد. خدايا به حق محمد و آل محمد به ما توفيق معرفت ،تلاوت ، عمل ، تدبر، توصيه ي ، تبليغ و دفاع از قرآن را عنايت بفرما .

90-12-09

باز هم تسبيح بسم الله را گم كرده ام شمس من كي مي رسد من راه را گم گرده ام ، طره از پيشاني ات بردار اي بالا بلند درشب يلدا مسير ماه را گم كرده ام ، درميان مردمان دنبال آدم گشته ام در ميان كوه سوزن كاه را گم كرده ام ، خواستم با عقل راه خويش را پيدا كنم حال مي بينم كه حتي چاه را گم كرده ام ، زندگي آنقدر درهم نبود و من فقط سرنخ اين رشته ي كوتاه را گم كرده ام . سوال – در مورد قرآن بعنوان كتاب بندگي و تكريم آن توضيحاتي بفرماييد . پاسخ – با عرض تسليت به خاطر جسارت به ساحت مقدس قرآن دعاي فرج را با هم مي خوانيم . چرا در افغانستان قرآن را مي سوزانند ؟ چرا دشمن به اينجا مي رسد كه اين كتاب الهي را مي سوزاند . بقول رهبر انقلاب اگر ما خواب مان ببرد دشمن خوابش نبرده است . اگر مي خواهيد عظمت و جايگاه قرآن

ص: 9394

را بفهميد ، ببينيد كه با آن چطور برخورد مي كنند . اولين تلاش دشمنان اين است كه مردم با قرآن ارتباط نداشته باشند و اين كتاب را يك كتاب كهنه و قديمي جلوه بدهند . اگر اين كتاب به درد نمي خورد و مفيد نيست ومطابق با سعادت مردم نيست و اثري ندارد ، شما به آن كاري نداشته باشيد ، مردم وقتي مي بينند كه اين كتاب به دردشان نمي خورد آنرا كنار مي گذارند . پس همين كه دشمنان اجازه نمي دهند مردم به اين كتاب نزديك بشوند ، آنرا بخوانند و بشنوند ، معلوم مي شود كه اين كتاب مهم است . اين روند از ابتداي اسلام مطرح بوده است . اين كتاب ، هم كتاب بندگي و هم كتاب زندگي است و هم مي گويد كه چطور زندگي را به بندگي تبديل كنيد . از ابتداي اسلام هم نمي گذاشتند تازه واردها به مكه ،سخنان پيامبر را بشنوند. پس اولين تلاش دشمن اين است كه مردم با قرآن صامت و قرآن ناطق ارتباط نداشته باشند . من از روي كارهاي دشمن مي خواهم قرآن را تعريف كنم . دشمنان بخاطراين كه قرآن راه را به زيبايي به ما نشان مي دهد و آنها ديگر نمي توانند سرما را كلاه بگذارند ، نمي خواهند ما با قرآن ارتباط داشته باشيم . وقتي مردم به اين قرآن صامت و ناطق روي بياورند راه سعادت ، بندگي ، راه دشمن شناسي ، دشمن ستيزي و مبارزه با شيطان را پيدا مي كنند . قرآن يك شاقول و نقشه ي زندگي و بندگي كامل

ص: 9395

است . شيطان نتوانست در اين روند موفق بشود. خدا مي فرمايد : از وسوسه هاي شيطان بپرهيزيد . اين آيه نشان مي دهد كه صبر دشمن زياد است . سياست دشمن گام به گام است. اگر شيطان يك بار شما را شكست بدهد ، شما را رها نمي كند . تلاش بعدي دشمن اين است كه ما ارتباط ناقص با قرآن داشته باشيم . يعني ما فقط قرآن را بخوانيم . اگر دشمنان به قرآن ما جسارت كردند مومنين بايد باعمل كردن به قرآن پاسخ آنها را بدهند تا هم آرزوي پيامبر برآورده بشود كه قرآن از محجوريت در بيايد و هم دشمن جواب خودش را بگيرد . الان در جهان اسلام حافظان ، محافظان و قاريان قرآن زياد است. در اوايل انقلاب يكي از كشورهاي اسلامي به آقاي قرائتي گفته بودند كه ما پانصد هزار حافظ قرآن داريم ، شما چقدر حافظ قرآن داريد ؟ آقاي قرائتي فرموده بودند كه ما پانصد هزار محافظ قرآن داريم ( بسيجيان كه در دفاع مقدس از اين كتاب محافظت كردند .) دشمن فقط قرائت قرآن را جلوه داد و چاپ ها و جلدهاي آنچناني به قرآن داد . ارتباط با قرآن منحصر به اينها نيست . ما قرآن را دوست داريم ولي به آن توجه نداريم . ما آيه بيست و چهارم سوره انفال كه رمز حيات جاوادنه به ما مي دهد را نمي خوانيم . بعضي ها به قرآن عمل كردند و جلوي ارتباط ناقص با قرآن را گرفتند . تلاش بعدي دشمن اين است كه عمل ما را به قرآن گزينشي يا منفعت طلبانه

ص: 9396

بكند . بعضي ها تا جايي كه به نفع آنها بود به قرآن عمل كردند. دشمن از اين كار خوشش مي آيد. سوزاندن قرآن بخاطر عصبانيت دشمن است . شهيدبهشتي مي فرمودند : امريكا از دست ملت ايران عصباني باشد و از اين عصبانيت بمير . اگر ما ارتباط مان را با قرآن كم كنيم دشمن خوشحال مي شود ولي اگر ما ارتباط مان را با قرآن بيشتر كنيم دشمن عصباني مي شود . ما بايد ارتباط خودمان را با قرآن كامل كنيم يعني تلاوت ، تدبر ، عمل . هر كدام از اينها ناقص باشد دشمن را خوشحال مي كند . تلاش بعدي دشمن اين است كه عمل به قرآن را نشر ندهيد و فقط خودتان به قرآن عمل كنيد . امام خميني فرمودند : ما انقلاب مان را به جهان صادر مي كنيم . دشمنان فكر كردند كه اگر ماهواره هايشان عليه ما تبليغ بكند ، نگذارند دنيا صداي ما را بشنود و سايت هاي ما را حك بكنند ، صداي اسلام و انقلاب به گوش جهانيان نمي رسد. همين توصيه ي ناقص ما باعث بيداري فطرت جهانيان مي شود . تلاش بعدي دشمن اين است كه از اين كتاب دفاع نكنيد وجان تان را براي آن ندهيد . اگر دشمن قرآن را بسوزاند كسي كه مال دارد با مالش دفاع مي كند و كسي كه آبرو دارد با آبرويش دفاع مي كند . شهداي افغانستان و شهداي ديگر همه مدافع ارزش هاي قرآن بوده اند. الان جوانان ما در موبايل هايشان آيات قرآن را گوش مي كنند. اين وسيله، وسيله ي توسعه

ص: 9397

ي قرآن شد . آنها مي خواهند با سايت و اينترنت بر ما مسلط بشوند . سوزاندن قرآن بالاترين نماد بي عقلي و كوتاه فكري است براي كساني كه خودشان را مدعي عقل مي دانند . اگر دشمنان راست مي گويند آيات قرآن را به مناظره بگذارنند . با سوزاند قرآن ، آنها ارزش قرآن را بالاتر مي برند . در روز عاشورا خاندان بني اميه به امام حسين (ع) كه قرآن ناطق بود جسارت كردند و اين باعث شد كه اين خاندان هيچ جايگاهي نداشته باشند ولي امام حسين (ع) جهاني شد . اگر ما بخواهيم آنها را بيشتر عصباني كنيم ( كتاب هاي آنها براي ما مقدس است ) ارتباط مان را با قرآن و عترت بيشتر كنيم يعني ارتباط ما با آنها صوري ،تشريفاتي ،شعاري ، زيارتي و تبركي نباشد. ما بايد با قرآن ارتباط واقعي داشته باشيم . اول اينكه قرآن را بعنوان كتاب زندگي باور كنيم . اين كتاب قبل از اينكه عربي باشد ، كلام خداست . اگر ما نقشه ي يك گنج را به هر زباني كه باشد پيدا كنيم ، حتما آنرا ترجمه مي كنيم تا بتوانيم گنج را پيدا بكنيم . باسوادها پنجاه درصد قرآن را مي فهمند. اين كلام ،كلام دل است بخاطرهمين افرادي هستند كه وقتي اين كلام حق را مي شنوند تكاني مي خورند و مسلمان مي شوند . باور كنيم كه اين كتاب از طرف خداست . اين كتاب مطابق عقل ، فطرت ، سعادت ، جامع ، كامل پويا و از طرف خالق است .ما بايد اينها را باور كنيم .

ص: 9398

ما مي خواهيم همه قرآن همراه داشته باشد تا انس بيشتري با قرآن بگيرند. اگر ما اين باورها را داشته باشيم تلاوت مان بيشتر مي شود. هرچه ما قرآن بخوانيم به نفع خودمان است . بشرطي كه آنرا باور كنيم . بعد از تلاوت دنبال تدبر وعمل به قرآن باشيم . اينها دشمن را عصباني مي كند. قرآن كتاب عمل است . قرآن را به ديگران هم توصيه كنيد و از قرآن دفاع كنيد . اگر ما اينها را انجام بدهيم ، قرآن را از محجوريت نجات مي دهيم . و دشمن را نااميد مي كنيم . ما براي اين كار نياز به بسيج شدن داريم . خدا در قرآن مي فرمايد كه اول حرف خدا را بشنو و بعد حرف ديگران را بشنو . ولي اگر حرف قرآن را نشنيدي و حرف ديگران را شنيدي ، در قيامت پشيمان خواهي شد . مهمترين كار امام و شهدا اين بود كه قرآن زنده باشد. انشاء الله مردم در انتخابات كاري بكنند كه مجلس ما مايه ي آبروي قرآن باشد. و كساني كه دين دارتر و قرآني تر هستند انتخاب بشوند . مردم با عكس ، شعار و برگه سرشان كلاه نمي رود. مردم بايد با نگاه قرآني كانديداي خودشان را انتخاب بكنند . اگر شما قرآني تر ها را انتخاب كنيد مشكلات مملكت كمتر مي شود .ممكن است كه بعضي ها بگويند كه ما سي و سه سال انتخاب كرديم چه اتفاقي افتاد. اگر ما در همه ي مراحل افراد قرآني تر را انتخاب مي كرديم الان اين مشكلات را نداشتيم . پس مردم سعي

ص: 9399

كنند كه در مجلس قرآني تر ها را بفرستيم . سوال – آيات پاياني سوره ق و ابتدايي سوره ي الذاريات را توضيح بفرماييد . پاسخ – در آيه سي و هفت مي فرمايد : آنچه در قرآن گفته شده ، در فطرت شما هم هست . اگر فطرت شما خواب نباشد هر كلامي كه از خدا مي شنويد فكر مي كنيد كه يك يادآوري است . پس خوبي ها در انسان است . پس كلام قرآن مطابق با فطرت ماست بشرطي كه فطرت ما نخوابيده باشد . سوال – در مورد طرح اهداي قرآن كريم توضيحاتي بفرماييد . پاسخ – كسي نيست كه دوست نداشته باشد اين دعاي امام رضا (ع) شامل حال او بشود ( رحم الله عبدا احيا امرهم ). يكي از راههايي كه باعث احياي اهل بيت مي شود احياي قرآن است . هر كس دوست دارد كه اين دعاي امام رضا (ع) شامل حال او بشود و خادم معنوي امام رضا (ع) بشود مي تواند قرآن خوانها را زياد كند. خادم امام رضا (ع) حرم را جارو مي زند و جواني كه با قرآن آشنا بشود دلش جارو مي شود. خادم امام رضا (ع) قبر امام را شستشو مي دهند ولي اگر ما قرآن را نشر بدهيم روح انسان را شستشو مي دهيم . اميرالمومنين مي فرمايد: مواظب باشيد كه كسي در قرآن از شما سبقت نگيرد . نبايد حافظان و تلاوت كنندگان قرآن ما از كشورهاي اسلامي ديگر كمتر باشد. كساني كه مي خواهند به اين وصيت اميرالمومنين عمل كرده باشد در اين طرح بزرگ حتي با يك قرآن

ص: 9400

شركت كنند . مردم مي توانند خودشان قرآن هديه كنند و اين منحصر به برنامه ي ما نيست . قطعا دريافت قرآن به اندازه اهداي قرآن ثواب ندارد . اگر اسم شما در ليست دريافت كنندگان قرآن نبود ناراحت نشويد و اسم تان را در ليست اهداكنندگان قرار بدهيد .در ضمن كساني كه اين قرآن اهدايي بدست شان مي رسد هنگام قرائت قرآن ، به ياد همه بينندگان سمت خدا باشند . خداي به ما توفيق فهم ، تلاوت ،تدبر ، عمل ، توصيه و دفاع از قرآن ناطق و صامت را عنايت بفرما و انشاء الله خدا توفيق يك انتخاب قرآني و يك مجلس قرآني را به ما عنايت بفرمايد .

90-12-02

سوال – مادر من فلج است و من چند سال است كه او ر ا به حمام مي برم ، مادرم از اين كار خيلي خوشحال مي شود و من را دعا مي كند . من ثواب اين كار را به روح اموات هديه مي كنم . چون من پرستار مادرم هستم ، گاهي اوقات خسته مي شوم و با او دعوا مي كنم. بعد خودم ناراحت مي شوم و با خدا قهر مي كنم كه چرا ديگران با خواندن نماز به بهشت مي روند و من با اين كارم تمام اعمال خوبم را باطل مي كنم . اگر مادر من بيمار نبود اين اتفاقات براي من نمي افتاد. چرا خدا همه را به جز من دوست دارد؟ راهنمايي بفرماييد . پاسخ – من به اين فرصت زيباي ايشان غبطه مي خورم . در ضمن من خواهش مي كنم كه از طرف خدا

ص: 9401

حكم صادر نكنيم . ايشان از طرف خدا حكم صادر كرده اند كه به بهشت نمي روند .اشكال ما اين است كه ما خدا را با انسانها مقايسه مي كنيم . يعني اگر ما اشتباهي بكنيم ممكن است كه خدا خدمات ما را ناديده بگيرد . خدا حال ايشان را بهتر از خودش درك مي كند . خدا بين فردي كه با نماز خواندن به بهشت مي رود با فردي كه با پرستاري از بيمار به بهشت مي رود ، فرق مي گذارد . اگر ما كارمند خدا بشويم خدا سختي كار را در نظر مي گيرد . زيرا خدا كارفرماي خوبي است . ايشان از خدا بخواهند كه عصباني نشوند و ذكر لاحول ولاقوة الابالله بگويد و پاداش ها را در نظر بگيرد تاعصباني نشود . ايشان ثواب بسياري مي برند . اگر به ايشان بگويند كه يك جام طلا به شما مي دهيم كه عصباني نشويد ، ايشان خيلي مواظبت مي كنند كه عصباني نشوند .همين كه ايشان بعد از عصبانيت به سمت خدمت كردن مي روند ، اين خودش توبه است . خدا توبه پذير و مهربان است . پس ايشان تلاش بكنند كه عصباني نشوند و پاداش هاي الهي را بيشتر ببينند و تلاش بكنند كه خدا را با كارفرماهاي دنيوي مقايسه نكنند .ايشان يقين بدانند كه خدا مشكلات و سختي كار را مي داند و چون شرايط ايشان ويژه است ، خدا ثواب ويژه اي به ايشان مي دهد. انشاءالله با توبه اعمال قبلي ايشان باطل نمي شود . بالاترين عمل عبادي ايشان خدمت به مادر است . خدمت به

ص: 9402

مادر از نماز مستحبي بالاتر است . بالاترين عنايتي كه خدا به ايشان كرده است اين است كه مادرش دائم او را دعا مي كند . يكي از شهداي حرم رضوي در سال 73 در روز عاشورا فردي بود كه در صورتي كه مي توانست خدمتكار بگيرد خودش به مادر فلجش خدمت مي كرد و از مادرش تقاضا مي كرده كه بهترين مرگ نصيبش بشود . خيلي از مردم در زندگي سختي دارند : يكي بخاطر بيماري يكي بخاطر فقير و.... خدا همه ي شرايط را در نظر مي گيرد . سوال – در مورد مسائل بانكي خوب است كه آقاي ماندگاري نظر مراجع تقليد را بدانند زيرا مردم مي گويند كه آقاي ماندگاري گفته است كه وام گرفتن حرام است . آيا عوض كردن كلمات يا بازي با آنها مي تواند حرام را حلال كند ؟ آيا اين كلاه شرعي نيست ؟ پاسخ – شما بايد كل صحبت ها را بخوانيد يا گوش بدهيد . معاملات بانكي يعني سود دادن به بانك يا سود گرفتن از بانك مي تواند حرام يا حلال باشد . اگر اين معاملات در چارچوب قراردادهاي شرعي باشد حلال است ( تمام قرارداد بانك هاي جمهوري اسلامي شرعي است ) . صرف بانك جمهوري اسلامي اين معاملات حلال نمي باشند . ما مي توانيم از در بازار مسلمين گوشت بخريم و آنرا حلال در نظر بگيريم ولي وام گرفتن از بانك جمهوري اسلامي دليلي بر حلال بودن آن نيست . وام و سود بر اساس يك قرارداد است . اگر قرارداد شرعي باشد ، بر اساس قرارداد عمل بشود و

ص: 9403

فرد هم گزارش قرارداد را بدهد و اسم آنرا عوض نكند . اگر شما با همسرتان در خيابان راه برويد ، مي گوييد كه او دوست دختر من است ؟ خير شما مي گوييد كه اين خانم همسر من است و اين حكايت از يك قرارداد شرعي مي كند. پس وقتي شما از بانك وام مي گيريد بگوييد : بر اساس قرار داد سود مي دهم ، نگوييد ربا مي دهم . خدا فرموده است كه تمام نيازهايتان را از من بپرسيد . آرامش يك فرمول بيشتر ندارد و آن ارتباط با خداست . قرآن مي فرمايد : ازدواج مايه ي آرامش است . اگر اين ارتباط از چارچوب بندگي بيرون بيايد مايه ي آرامش نيست و ارتباط نامشروع مي شود . پس ازدواج و ارتباط نامشروع هر دو ارتباط با جنس مخالف است ولي يكي در چارچوب قراردادهاي خدا هست و يكي در چارچوب قراردادهاي خدا نيست . در مورد ارتباط با شب خدا مي فرمايد : شب را مايه ي آرامش شما قرار داديم . خدا فرموده اول شب بخوابيد ، سبك بخوابيد و ... اين طوري با شب ارتباط بر قرار بكنيد و آرامش هم بدست بياوريد. مي گويند : موسيقي مايه ي آرامش است . بله موسيقي كه خدا تعريف كرده است مثلا صداي آب و برگ درختان . هر موسيقي در چارچوب بندگي خدا باشد مايه ي آرامش است . مراجع فرموده اند كه موسيقي كه باعث ترويج شهوت است آرامش را مي گيرد . پس قراردادهاي بانكي و تمام قراردادهاي ما يكي است ولي خدا فرموده كه معامله را

ص: 9404

اين طوري انجام بده كه من آرامش را در معامله ي حلال گذاشته ام و در حرام اضطراب گذاشته ام . در حلال بركت وجود دارد ولي در حرام بي بركتي وجود دارد . ازدواج ارتباط با جنس مخالف است ولي در قاعده ي خدا است . حتي ارتباط با قرآن فرمولي دارد . پس قراداد بانك ها شرعي است . ولي گاهي ما گزارش عمل حرام را مي دهيم يا به قرارداد عمل نمي كنيم . كسي كه در كنار همسرش قرار مي گيرد نمي گويد كه من عمل نامشروع انجام داده ام . ما هم نبايد از عمليات بانكي گزارش نامشروع بدهيم . ما نبايد بگوييم پول در بانك جمهوري اسلامي مي گذاريم و بهره ي آنرا مي گيريم يا بانك پول مي دهد و ربا مي گيرد ، اين ها گزارش اشتباه است . اين گزارش قرارداد را حرام مي كند .اين مثل اين است كه آقايي بگويد كه اين همسر من دوست دختر من است.پس ما بايد بگوييم كه با بانك قرارداد بسته ام و سود مي گيرم . در ضمن ما نبايد به قرادادها به صورت سوري نگاه بكنيم . اگر ما وام كالا گرفتيم بايد كالا بخريم . سوال – من كارگر ساختمان هستم . در زمستان كار خيلي كم مي شود . من روماتيسم دارم و از پا درد خانه نشين مي شوم. كودك من كه شكاف كام دارد ، بعضي شبها بدون شير خشك مي ماند و ما هم گرسنه مي خوابم . خواهش مي كنم كه شعار ندهيد ، هيچ كس دزد و خلاف كار بدنيا

ص: 9405

نمي آيد . ولي گريه ي فرزند از گرسنگي و نگاه همسر كه دو تا عيد را با حداقل ، پشت سر گذاشته است خيلي سخت است . نگذاريد كه ما به طرف حرام كشيده بشويم . اين نامه را بخوانيد تا مسئولان و سرمايه داران به خودشان بيايند . راهنمايي بفرماييد . پاسخ – در دعاي ماه رمضان داريم : خدايا همه ي فقرا را غني بفرما . خدايا به همه ي كساني كه دست شان تنگ است وسعت رزق و روزي عطا بفرما . ما از خواندن اين نامه متاثر هستيم. فقر هم يكي از امتحانات الهي است اگر شما هيچ كوتاهي نكرده ايد و هركاري كه از نظر عملي و فكري از دست شما برمي آمده است براي توسعه ي رزق و روزي انجام داده ايد . شما مي توانيد در زمستان شغل ديگري انجام بدهيد . مثلا مي توانيد كار خدماتي منزل را انجام بدهيد . پس كاري كه از دست شما برمي آيد انجام بدهيد . شما مي توانيد از واسطه ها استفاده بكنيد . به اطرافيان اين آقا مي گوييم كه ما اگر نمي توانيم براي پنجاه نفر اشتغال زايي بكنيم ، حداقل مي توانيم براي يك كارگر در منزل مان كار ايجاد بكنيم و خودمان در كنار او باشيم و به او كمك كنيم و در آخر هم پول خوبي به او بدهيم . اگر كارگر كارش را خوب انجام بدهد حتي شما مي توانيد مبلغ بيشتري به اوبدهيد تا او خوشحال بشود . اگر اطرافيان كمك كنند باعث نمي شود كه اين عزيز به خدا شكايت بكند.

ص: 9406

اگر مسئولين از تجملات و ريخت و پاش هايشان كم بكنند ، مي توانند به حقوق كارگران و كارمندان رسيدگي بكنند . اگر در هر جاي مملكت از اسراف ها جلوگيري بشود ، اين پول ها به سمت محرومين سراريز مي شود. بودجه هايي كه براي تشريفات خرج مي شود از پول هاي همين مردم است .

سوال – سوره ي فتح آيات 16 تا 23 را توضيح بفرماييد . پاسخ – در آيه 23 داريم : اگر مي خواهيد خدا به شما رحم كند شما هم به ديگران رحم كنيد. ما نبايد كساني را داشته باشيم كه آنقدر فقير باشند كه به خدا شكايت ببرند . كساني كه در بازارها براي بچه هايشان خريد مي كنند ده درصد از خريد را كم بكنند و به فقرا كمك بكنند. مسئولين ده درصد تجملات و تشريفات را كم بكنند و به كارگراني كه سطح زندگي شان پايين است كمك بكنند . اگر زكاتها ، خمس ها و صدقات داده بشود نبايد خيلي فقير وجود داشته باشد. مسئولين از سنت الهي بترسند كه اگر رحم نكنيم به ما رحم نخواهد شد . اگر شما نمي توانيد الان رد مظالم را رد بكنيد ، امروز كه آخرين روز ماه ربيع الاول است مي توانيد نيت بكنيد و بعد كه پول بدست تان آمد آنرا به فقير غير سيد بدهيد . انشاء الله بتوانيم در اين ايام فقيري را خوشحال بكنيم . سوال – در مورد تبعيض نژادي صحبت بكنيد . من خانم سي ساله اي هستم كه زادگاهم مشهد است ولي اصالتا افغاني هستم . دختر من امسال

ص: 9407

به سن تكليف رسيده است . براي بچه ها چادري تهيه شد تا ازطرف صدا و سيما فيلمبرداري بشوند ولي مدير مدرسه اجازه نداد كه بچه هاي افغاني براي نماز بروند. آن روز دختر من و ديگر دختران افغاني خيلي گريه كردند. آيا مسلماني اين است؟ آيا پيامبر ما با سلمان و بلال اين گونه رفتار مي كرد ؟ پاسخ – من بخاطر اهانت مسئولين اين مدرسه استغفار مي كنم . ان اكرمكم عندالله اتقكم. وقتي به پيامبر گفتند كه از بلال زيباتر نداشتي كه اذان بگويد ، پيامبر خيلي ناراحت شد . ما بايد حقيقت اسلام را بفهميم تا به حيات طيبه ي اسلام برسيم . وقتي ما داريم با اسلام بازي مي كنيم به بركات آن نمي رسيم . كجاي اسلام گفته است كه بايد بين نژادهاي مختلف و پولدار و فقير فرق بگذاريم ؟ اين دل شكستن باعث حبط اعمال مي شود. اميرالمومنين مي فرمايد : از آه ستمديده بترسيد . ما بايد به هموطنان مسلمان خودمان توصيه بكنيم كه اين كارها باعث مي شود كه ما چوب خدا را بخوريم . اگر كسي از نژادي خطايي كرده است ما اجازه نداريم كه به هموطنان او جسارت بكنيم . در اسلام داريم كه اگر فردي قتلي انجام داده و او را براي قصاص مي برند و كسي به او سيلي بزند اين قاتل مي تواند فرد سيلي زننده را قصاص كند . بعضي از مسئولين در مورد اتباع خارجي ، مقررات را بد اجرا مي كنند . ما اجازه ي تحقير اتباع خارجي را نداريم . ما حتي اجازه ي تحقير گناهكار

ص: 9408

را هم نداريم . گناهكار را بايد مجازات كرد نه تحقير . برادران و خواهران افغاني ها در بين خودشان اعاده ي حيثيت بكنند . آنها بين خودشان تذكر بدهند و نگذارند كه خطايي بكنند و خودشان مواظب حيثيت خودشان باشند . پس ما اجازه ي تحقير افغاني ها را نداريم و از طرفي خود آنها بايد مواظب باشند كه خودشان حيثيت خودشان را به باد ندهند . جمع بندي سوالات امروز اين است كه اگر ما بخواهيم زندگي مان را به بندگي تبديل بكنيم نبايد خودسري بكنيم يعني آن چيزي كه خدا در قالب دين گفته را انجام بدهيم . هم عمل و هم تعريف ما بايد درست باشد. اگر ما ارتباطات مان را در قالب دين ببريم هم آرامش ، بركت ، موفقيت و سعادت دنيا و آخرت را داريم و هم رحمت خدا را براي خودمان خريده ايم . خدايا به آبروي پيامبر تو را قسم مي دهيم كه به ما توفيق رحم ،شفقت و رسيدگي به زندگي فقرا عنايت بفرما .

90-11-25

اي روزهاي خوب كه در راهيد اي جاده هاي گم شده در مه ، اي روزهاي سخت ادامه از پشت لحظه ها به در آييد ، اي روز آفتابي اي مثل چشم هاي خدا آبي اي روز آمدن اي مثل روز آمدنت روشن ، روزها كه مي گذرد هر روز در انتظار آمدنت هستم اما با من بگو كه آيا من نيز در روزگار آمدنت هستم ؟

سوال – چكار بكنيم كه ميلاد پيامبر رحمت براي همه يك جشن واقعي باشد؟

پاسخ – بحث رحمت ، بحر عميقي است .

ص: 9409

همه ي دين ما بيانگر اين است كه يكي از وعده هاي الهي ، رحمت است . چرا ما از اين همه خوبي ها فرار مي كنيم ؟ چه اتفاقي افتاده است كه ما از رحمت واسعه خداوند فرار مي كنيم ؟ چرا از اين موضوع استقبال نمي كنيم ؟ خدا نكند كه ذائقه ي ما آنقدر به دنيا و گناه عات كرده باشد كه وقتي بوي رحمت به مشام ما مي رسد از هوش برويم . اين پيشنهاد هفته ي وحدت و رحمت ، پيشنهاد دين است . آيا شما بعنوان يك پدر در روز ميلاد پيامبر هديه اي به فرزندتان داديد ؟ آيا شما كاري كرديد كه اين روز با روزهاي ديگر تفاوت داشته باشد و كمي پاي درد دل فرزندتان نشستيد كه اين مايه فرح دروني فرزندتان بشود ؟ آيا در روز ميلاد پيامبر ، ما وقتي براي همسر و اقوام خودمان گذاشتيم تا آنها را شاد كنيم ؟ اتفاق نبايد از بيرون بيفتد . ما بايد با عزيزمان حرف بزنيم و ببينيم كه مي توانيم براي غصه ي او راه حلي پيدا بكنيم ، اين كار سببي براي رحمت مي شود . البته ما بايد همه ي اين كارها را بنام پيامبر ثبت كنيم .خوب است در اطلاعيه هاي مان همانطور كه دهه ي را مي نويسيم خوب است در كنار آن بنويسيم : با تقارن با ميلاد پيامبر اكرم . امام و انقلاب ما اگر اسم و رسمي دارد به خاطر رهروي پيامبر اسلام است. تداوم انقلاب ما در گره ي حفظ دعوت پيامبر است . آنچه كه مايه ي

ص: 9410

جاوداني است اسلام و ارتباط با دين و پيامبر است . خوب است كه خانم خانه دار در روز ميلاد پيامبر تلاش بيشتري بكند ، غذاي خوشمزه تري بپزد ، سفره ي زيباتري بچيند و لباس زيباتري بپوشد تا بچه ها متوجه بشوند كه ميلاد پيامبر است تا اين روز يك خاطره ي زيبا براي افراد خانواده بشود . من بايد كاري بكنم كه فرزندان من منتظر روز اين ولادت بشوند . در روز ولادت خوب است كه ما همديگر را ببخشيم . ما مي توانيم در روز عيد اسلامي يك نشاط و لبخندي بر لب ديگران بگذاريم . ما در اين هفته ي رحمت و وحدت باب توبه را براي ديگران نبنديم و عذرخواهي آنها را قبول كنيم . اگر ما در را به روي ديگران ببنديم ، خدا هم در را به روي ما مي بندد . شما بايد نسبت به فرزندان گذشت داشته باشيد . شما منتظر بخشش ديگران نباشيد بلكه خودتان ببخشيد. اگر مديران در حدي اختيار دارند، مي توانند بخاطر ولادت پيامبر جريمه ها را ببخشند يا تخفيف بدهند . هر فردي كه در روز ولادت پيامبر به محل خدمتش مي رود ، احساس كند كه دستگاه حكومتي جمهوري اسلامي به او عيدي مي دهد . حتي با دادن يك دانه شكلات به ديگران . روز ولادت پيامبر در دنيا اتفاقاتي افتاد تا همه بدانند خبر مهمي است ، طاق كسري ترك برداشت ، آتشكده خاموش شد ، درياچه ي ساوه خشك شد و شير حليمه ي سعديه جاري شد . خدا با تولد پيامبر، اوضاع عالم را تكاني داد

ص: 9411

تا همه بفهمند كه رحمت للعالمين آمده است . پيامبر هم خودش هم آئين و هم خلق و هم نسل او رحمت است . پس ما هم كه مسلمان هستيم در اين هفته ي مبارك بايد اتفاقي در زندگي مان بيفتد . آيا بنظر شما اين اتفاق افتاده است ؟ صدبار بدي كردي و ديدي ثمرش را ، خوبي چه بدي داشت كه يك بار نكردي . آيين پيامبر چه اشكالي دارد كه ما نمي خواهيم به سراغ آن برويم . من مي خواهم متاع هايي را كه خدا وعده داده تبليغ بكنم و نرخ آنرا بگويم . اولين وعده ، رحمت است . اين رحمت فقط مخصوص رحمت للعالمين نيست و ما هم مي توانيم از اين رحمت واسعه صاحب رحمت بشويم . يعني هر كس كه ما را ببيند احساس نشاط و احساس اتصالبه خدا بكند . روايت داريم : مومني كس است كه شما با نگاه كردن به او به ياد خدا مي افتيد . رحمت متاع كمي نيست . وعده ي ديگري بخشش است . وعده ي ديگر امنيت و آرامش است . آيا براي اين آرامش نرخي وجود دارد ؟ حضرت زينب با اين همه مشكلات آرامش داشتند . وعده ي ديگر سعادت و موفقيت است. چرا دوستي هاي ما به قهر تبديل مي شود ؟ چرا ازدواج هاي ما به طلاق منجر مي شود ؟ تمام امامان ما با تمام بحران هايي كه داشتند موفق بودند . وعده ي ديگر محبوبيت در نزد خداست . نصرت الهي چقدر مي ارزد ؟ ثابت قدمي چقدر مي ارزد ؟ عزت و

ص: 9412

آبرو چقدر مي ارزد ؟ حمايت الهي چقدر مي ارزد ؟ نشاط دروني چقدرمي ارزد ؟ رضايت الهي چقدرمي ارزد ؟ هدايت چقدرمي ارزد ؟ بركت چقدر مي ارزد؟ كرامت چقدر مي ارزد ؟ امامت چقدرمي ارزد؟ لذت عبادت چقدرمي ارزد ؟ ما نماز مي خوانيم ولي از نمازهاي مان لذت نمي بريم . ما از صحبت كردن با مخلوق خدا لذت مي بريم ولي از صحبت كردن با خدا لذت نمي بريم . شفاعت چقدر مي ارزد ؟ خانم و آقايي كه بچه دار نمي شدند پيش شيخ حسن علي نخودَكي مي روند و ايشان به آنها قندي مي دهد كه بر آن دعا خوانده است و آنها بچه دار مي شوند يعني خدا او را واسطه ي فيض قرار داده است . شهادت چقدر مي ارزد ؟ عاقبت به خيري چقدر مي ارزد ؟ حيات جاويدان چقدر مي ارزد ؟ اين يك بازار دائمي است و فقط منحصر به جشنواره ي تابستاني و زمستاني يا عيد تا عيد نيست . اين بازار دين است . اين زيبايي ها براي اسلام شعاري نيست ، اين زيبايي ها براي اسلام واقعي و عملي است . خدا به اسم حكومت اسلامي عزت نمي دهد بلكه به عمل حكومت اسلامي عزت مي دهد . خدا به راهي كه حكومت مي رود عزت مي دهد . اگر ما كل جامعه و خانه را پر از شعارهاي اسلامي بكنيم ، خدا اين سفره ها را به ما نمي دهد . خدا اين متاع را به عمل كردن به اسلام مي دهد . خانمي مي گويد كه من ازدواج كرده

ص: 9413

ام و نماز هم مي خوانم ولي آن نورانيتي كه مي خواهم بدست نياورده ام . من اين خانم را به مشاور خانم ارجاع مي دهم ولي خانم اصرار دارد كه با منمشاوره كند . من مي گويم كه اشكال شما در همين جا است زيرا اسلام مي گويد كه شما بايد به دكتر خانم مراجعه كنيد . پس ما بايد حدود الهي را رعايت كنيم . تا جايي كه ضرورت ندارد يك خانم طلبه با يك مرد نامحرم حتي اگر روحاني هم باشد صحبت نكند . تمام عزت هايي كه ما بدست مي آوريم بخاطر رعايت حدود الهي است . اگر شما در برنامه هاي تلويزيون به چارچوب دين عمل نكنيد ، هر چقدر در مورد امام حسين (ع) بگوييد ، روي مردم اثري نمي گذارد. ما بايد هميشه و در همه جا اين چارچوب را رعايت بكنيم . رعايت كردن فقط در حرم و در ماه محرم وسفر حج نيست . اين سفره ي رحمت فقط مربوط به هفته ي وحدت نيست و هميشگي است . اين جشنواره ي قرآن وعترت است . اين جشنواره ي دين اسلام است . اين بازار هيچ وقت تعطيلي ندارد . ولي ما بايد هميشه رعايت بكنيم تا خدا به ما گشايش و رزق بدهد . خدا خرج ازدواج را مي دهد ولي بَرج را نمي دهد و الان بَرج هاي ازدواج ها خيلي زياد شده است . شما بايد از برنامه هاي سمت خدا استفاده كنيد . با شنيدن و تابلو زدن اين برنامه ها كار ما درست نمي شود . ما بايد به اين برنامه

ص: 9414

ها عمل بصورت دائم بكنيم . اگر ما مي خواهيم كه به خدا گله نكنيم و اگر چيزي نداشته باشيم بگوييم خدايا راضي هستيم به رضاي تو ، بايد تا لحظه ي مرگ ديانت داشته باشيم . بعضي ها مي گويند كه ما با ديانت و امامت تا منفعت مان رهسپار هستيم . از لحظه اي كه بچه ها عاشق شنيدن هستند ما بايد برنامه ي دين را به آنها بگوييم . ما زماني كه بچه ها ي مان عاشق شنيدن هستند براي آنها ترانه مي گذاريم و بازي هاي كامپيوتري غير اسلامي مي گذاريم و وقتي بزرگ شد مي گوييم : اسلامي باش . ما بايد آرام آرام كلمات اسلامي را به بچه ها بگوييم تا وقتي كه بزرگ شدند و به دانشگاه رفتند ، كلام ديگران را نشوند زيرا آنرا با كلام خدا مقايسه مي كنند و مي بينند كه كلام خدا شيرين تر است .

(بر اساس حروف ابجد هر حرفي يك عددي دارد . مثلا حضرت زينب از كلمات ز ، ي ، ن ، ب تشكيل شده است كه جمع اين اعداد 69 مي شود . نام حضرت علي (ع) مي شود 110 )

سوال – سوره احقاف آيات پاياني را توضيح بفرماييد .

پاسخ – آيه سي و سوم مي فرمايد: هر كس دعوت خدا را اجابت نكند نمي تواند در دنيا هيچ كاري بكند . مسلمان بودن خيلي بخشنامه اي نيست . تا ما نخواهيم به دين عمل بكنيم هيچ اتفاقي در جامعه نمي افتد .

سوال – اگر همسر از شوهرش بخواهد كه در عملكردهاي روزانه

ص: 9415

به دين عمل كند آيا اين كار اثري دارد ؟

پاسخ- خوب است كه همسر از شوهرش بپرسد كه آيا شما در مجموعه ي كاري تان با قوانين اسلامي برخورد مي كنيد ؟ اگر ما ارتباطات را براساس دين تنظيم بكنيم دين در تمام جامعه ي ما گسترش پيدا مي كند . خوب است كه خانم از شوهرش بپرسد كه كارهايت را طبق دستور ديني انجام مي دهي يا خير . آقا بداند كه خانم به جز احتياجات روزانه ، از او عمل به دين هم مي خواهد . آقاي مي تواند از خانم بپرسد كه در ميهماني يا در كادو دادن ضوابط دين را رعايت مي كند يا خير . الان آقا از خانم غذاي خوشمزه و خانم از آقا لوازم مي خواهد خوب است كه ما بايد اين روند را روي مسائل ديني ببريم . ما در رزندگي مان موفقيت و آرامش مي خواهيم . ما همه مي توانيم از هم بخواهيم كه وعده هاي دين محقق بشود .

خدايا به عزت شهدا لذت فهم ،عمل ،توصيه و دفاع از دين را به همه ي ما عنايت بفرما.

90-11-18

سوال – شما اين هفته را هفته ي وحدت و رحمت ناميده ايد ، آيا بخشيدن كساني كه به ما ظلم كرده اند باعث جري شدن آنها نمي شود ؟

پاسخ – بحث ظلم كردن و بخشيدن شبيه بحث گناه كردن و توبه كردن است . شبيه بحث خوف و رجائي است كه نسبت به خداوند لازم است . ما مي گوييم ظلم كردن بد است و خدا از ظلم نمي گذرد و خداوند

ص: 9416

در روز قيامت شما را در مقابل هم قرار مي دهد و مي فرمايد كه با يكديگر تسويه حساب بكنيد ، من از ظلم شما نمي گذرم ، خودتان پاسخگوي ظلم تان باشيد . خدا مي فرمايد : من مدافع مظلوم هستم . اميرالمومنين به مالك اشتر مي فرمايد : به كسي ظلم نكن ، اگر اين كار را انجام بدهي طرف تو خدا مي شود . ممكن است كه ظلم كردن من در حد يك نگاه باشد چه برسد به ظلم آبرويي ، ناموسي ، مالي واجتماعي باشد . حضرت علي (ع) مي فرمايد : من حاضر نيستم كه يك پوسته را از دهان مورچه اي بيرون بكشم حتي اگر دنيا را به من بدهند . يعني حتي كمي ظلم هم بد است و كسي نبايد خودش را مجاز به ظلم كردن بداند تا زماني كسي واسطه بشود تا او را ببخشند . مثلا توبه باعث بخشيدن گناهان ما مي شود ولي آيا انسان عاقل مي گويد بخاطر وجود توبه ، گناه بكنيم ؟ مثلا بيمارستان مجهزي براي درمان مسمويت ساخته اند ، آيا انسان عاقلي مي گويد بخاطر اين بيمارستان سم بخوريم ؟ ساخت بيمارستان مجوزي براي سم خوردن نيست .اگر كسي سهوا سم بخود ، او را به بيمارستان مي برند تا نجات پيدا بكند . ما با اين طرح مي خواهيم انسانها را نجات بدهيم نه اينكه مجوز ظلم كردن به كسي بدهيم . دين ظلم را تاييد نمي كند و ما هم ظلم را تاييد نمي كنيم . كساني كه در حقوق خانوادگي ، اجتماعي ، اقتصادي و معاملات ظلم

ص: 9417

مي كنند بايد بترسند ، كساني كه در ادارات و سازمان ها ظلم مي كنند بايد بترسند . انساني كه ظلم مي كند نبايد دلش را به عباداتش خوش كند . مثلا آقا و خانمي مي خواهند به عمره بروند . آقا مقروض است ولي مقدار زيادي پول به حج مي رود كه در آنجا سوغاتي بخرد . در فرودگاه يكي از طلبكارهايش را مي كند و او طلبش را مطالبه مي كند و اين آقا چون قبول دارد كه بدهكار است مبلغ را به او مي پردازد . در مكه و مدينه و ... هم عده اي از آشنايان را مي بيند وبدهي خودش را مي پردازد و پول هايش تمام مي شود . با خودش مي گويد كه خدا را شكر كه با خودم پول آورده بودم ، اگر نتوانستم سوغاتي بخرم حداقل آبرويم را خريدم . در هنگام بازگشت يكي ديگر از طلبكارهايش را مي بيند كه ديه اي گردنش افتاده است و همين الان پولش را مي خواهد . اين آقا مي گويد كه پولي ندارد ولي او قبول نمي كند و مي گويد : پس به جاي من به زندان برو . كساني كه در ظلم مي كنند در قيامت طلبكارها طلب هايشان را از او مي خواهند ، نماز و روزه و حج مقبول را به آنها مي دهند يعني در قيامت شما بايد با عمل طلبكاران را راضي كنيد . وقتي اعمال شما تمام مي شود و طلبكاري مي آيد و طلبش را مي خواهد ، چون عملي نداريد كه به او بدهيد او به شما آتش مي

ص: 9418

دهد . در آنجا آنها فرياد مي زنند : اي كاش ظلم نكرده بوديم يا اي كاش عمل بيشتري با خودمان آورده بوديم تا بتوانيم ظلم ها را جبران كنيم .

پس چند نكته واقعيت دنيا و آخرت است : يكي اينكه از سه چير بترسم . از مكافات عمل در همين دنيا ، ظلم نكنيم زيرا عبادات مان را از دست مي دهيم و ما بنده ي خداي ارحم الراحمين هستيم كه بر ما احاطه دارد ،علم دارد وما را د رحال گناه ديده است ولي با اين حال دوربرگردان توبه را گذاشته است . اگر كسي سهوا يا جهلا يا عمدا ( پشيمان باشد ) ظلم كرده باشد ، ما نبايد راه را بر او ببنديم و بگوييم كه ما تا قيامت تو را نمي بخشيم . چون هيچ كدام از ما معصوم نيستيم و همه ظلم كرده ايم ، بايد ببخشيم تا بخشيده بشويم . راه را براي ديگران باز بگذاريد تا راه را براي ما باز بگذارند . ما مجوز ظلم نداده ايم بلكه راه را براي توبه كننده باز كرده ايم .

سوال – اگر ظلم آبرويي باشد يعني آبروي ما را برده باشند ، باز هم توصيه ي شما بخشيدن است ؟

پاسخ – ما سه تا دليل براي بخشيدن داريم . يكي ببخشيم تا بخشيده بشويم ، ديگزي ما بايد در حساب طلبكاري خودمان كوتاه بياييم تا در حساب بدهكاري ما كوتاه بيايند و به ما سخت نگيرند . ديگر اينكه اگر ما ببخشيم آبرو به دست مي آوريم . ما روايتي نداريم كه با بخشيدن چيزي از

ص: 9419

انسان كم مي شود . ما با بخشيدن شبيه خدا مي شويم . در سوره آل عمران آيه 159 داريم كه اگر من واسطه بخشش بشويم شبيه خدا مي شوم . پس ما به سه دليل ظلم نكنيم و راه را بر ظلم كرده ها نبنديم : يكي بخاطراينكه راه را بر ما نبندند ، بخاطر اينكه شبيه خدا و معصومين بشويم و چيزي بهتر از بخشيدن در قيامت به درد ما نمي خورد . در قيامت فقط عمل به درد من مي خورد و بهترين عمل بخشش است . هر كس كه مي خواهد در قيامت سرش را بالا بگيرد در اين دنيا ببخشد . يك گل ممكن است كه نسبت به يك ميز بزرگ باشد ولي همين گل نسبت به سالن كوچك است . ظلمي كه به ما شده است نسبت به اين دنيا بزرگ است ولي نسبت به صحراي قيامت كوچك است . بايد بسترهاي ظلم را ببنديم . روايت داريم : غيبت جرم است . اگر ما راه گفتگو را باز كنيم ، راه غيبت بسته مي شود . ما بايد اجازه بدهيم كه طرف جلوي ما انتقاد بكند تا او پشت سر ما غيبت نكند. مسئولان نظام اسلامي بايد اجازه بدهند تا مردم افكارشان را با آنها درميان بگذارند تا پشت سرشان غيبت نكنند . ما بايد جلوي ظلم گفتاري (غيبت ) را بگيريم . اگر ما معاملات بانكي و كارهاي اداري را سخت نكنيم ، راه خلاف باز نمي شود . اگر ما راه پارتي بازي را ببنديم و جاده صواب را اتوباني كنيم كسي از راه خلاف نمي

ص: 9420

رود . وقتي جاده بسته است مردم از بيابان مي روند . ما بايد راه اصلي را باز بكنيم . وقتي راه ازدواج باز باشد راه گناه بسته مي شود . اگر ما راه گزينش را باز بگذاريم ديگر كسي براي استخدام سراغ با پارتي نمي رود . پس اگر ما راه حق را باز كنيم راه گناه بسته مي شود . آنهايي كه ظلم كرده اند ، التماس كنند تا بخشيده بشوند . من در روستايي به منبر رفتم . جوانان از من خواستند كه در مسجد روستا صحبت كنم با اينكه روحاني داشتند ولي من قبول نكردم . آنها گفتند كه حاج آقا دنبال شما فرستاده است . من ديدم كه تا حاج آقا نمازشان را خواندند و من مي خواستم بالاي منبر بروم ، حاج آقا بيرون رفتند . آنها گفتند كه حاج آقا سرش درد مي كند . باز فردا دوباره حاج آقا بعد از نماز رفتند . من دنبال حاج آقا رفتم و معذرت خواهي كردم . تسويه در اين دنيا خيلي ارزانتر از قيامت است ، كساني كه به آنها ظلم شده است بايد زود ببخشند تا فرد پيش آنها ذليل نشود ، كسي كه به اوظلم شده است قبل ازاينكه طرف براي عذرخواهي بيايد او را ببخشد (در اين مورد خدا مي گويد اين كه بنده ي كوچك من است اين طوري مي بخشد ، من قبل از اينكه او الهي العفو بگويد، او را مي بخشم .) اگر رئيس قوه ي قضائيه از رهبري تقاضاي عفومي كند ، اگر راهنمايي و رانندگي در يك هفته ي بخصوص

ص: 9421

جريمه ها را ببخشد، اگر پادگان ها اضافه خدمتها را ببخشند و اگر بانك ها جريمه ها را ببخشند يك جشن عمومي برپا مي شود . نشاط فقط به كف زدن و سرود خواندن نيست ، اينها هم نشاط واقعي است و يك انبساط خاطر براي همه بوجود مي آيد . وقتي زنداني كه مي خواهند او را قصاص كنند بخشيده مي شود يك انبساط خاطر عمومي ايجاد مي شود .

سوال – ردمظالم چيست و چه موارد دارد ؟

پاسخ – ردمظالم نوعي صدقه است. ما دو نوع صدقه داريم . صدقاتي كه مردم بصورت روزمره مي دهند صدقه ي مستحب است . مردم خودشان اختيار دارند كه اين صدقات را به فقير برسانند . يا اينكه از طريقه بهزيستي و كميته ي امداد به فقرا برسانند . ردمظالم صدقه ي واجب است . من چندين سال پيش به شما ضرري زده ام ، حالا يا من شما را مي شناسم يا نمي شناسم ، اگر شما را نمي شناسم ولي مي دانم به يك شخص حقيقي صد هزا رتومان ضرر زده ام يا اينكه شخص را مي شناسم ولي اگر اين را به شما بگويم مشكلاتي پيش مي آيد . اين صد هزار تومان مالك دارد و من از طرف شما نمي توانم اين صد هزار تومان را به صدقه بدهم . بايد از شما اجازه بگيرم كه ممكن است مشكلاتي پيش بيايد . حالا كسي كه بر شما ولايت دارد و مرجع تقليد شماست مي تواند اجازه بدهد كه از طرف او صدقه بدهيد . پس اگر من نمي توانم مال

ص: 9422

را به مالك بدهم بايد آنرا به شبه مالك كه همان مرجع تقليد است بدهم . بخاطر همين بايد از مجتهد براي ردمظالم اجازه گرفت . در اين هفته مراجع اجازه عمومي داده اند كه مردم بتوانند تا صد هزار تومان رد مظالم به فقير بدهند البته اين مبلغ را نمي توان براي امور خيريه استفاده كرد .

سوال – نامه ي برنامه ي سمت خدا به مراجع براي اجازه ي پرداخت رد مظالم : با توجه به اينكه دغدغه ي مومنين براي پرداخت رد مظالم مي باشد چنانچه حضرتعالي اجازه مي فرماييد مومنين تا مبلغ يك صد هزار تومان از رد مظالم را با اجازه ي حضرت عالي به فقرا پرداخت نمايند .

پاسخ – آيت الله نوري همداني : باعرض تبريكات بمناسبت تولد پيامبر و امام جعفر صادق (ع) و امامت امام زمان (عج) ، با دادن اجازه براي پرداخت ردمظالم تا صدهزار تومان به فقرا موافقت مي كنم . البته اين مبلغ فقط بايد به فقرا داده بشود و براي ساخت مسجد و... اجازه داده نمي شود .

آيت الله مكارم شيرازي : با تبريك آغاز ولايت حجت بن الحسن ،به مومنين اجازه پرداخت رد مظالم تا يك صد هزارتومان به فقرا داده مي شود ولي اين مبلغ براي ساخت مسجد و كارهاي ديگر نبايد مورد استفاده قرار بگيرد و فقط بايد به نيازمندان داده بشود .

آيت الله خامنه اي : در اين باب ايشان بحث احتياط را مطرح نموده اند بنابراين مقلدين مقام معظم رهبري مي توانند به يكي از مراجع عظام رجوع كنند و با اجازه ي عمومي كه

ص: 9423

آنها داده اند عمل كنند .

آيت الله سيستاني و صافي گلپايگاني هم اجازه اين امر را به مسلمانان داده اند .

سوال – فقيري كه مي خواهيم به او رد مظالم بپردازيم بايد ويژگي خاصي داشته باشد ؟

پاسخ – ردمظالم يك بحث فقهي است ونكاتي دارد . رد مظالم وقتي است كه من نمي توان اين دِين را به صاحبش برگردانم (ولي اگر بتوانم مستقيم يا غير مستقيم بپردازيم نبايد اينكار را انجام بدهم . حتي ما مي توانيم اين مبلغ را بعنوان كادو به طرف بدهيم ) و از طريق مرجع تقليد اين پول را به فقير بعنوان صدقه مي دهيم ، قطعا دادن اين مبلغ به فقير اجازه مي خواهد كه در اين برنامه تا صد هزار تومان براي رد مظالم اجازه گرفته شده است ، قطعا بايد اين صدقه ي واجب به فقيرغير سيد داده بشود ،اين مبلغ حتما بايد صرف فقرا بشود نه براي ساخت مسجد و درمانگاه يا ...، فقير هم بايد اين مبلغ را رد مورد صحيح مصرف بكند .

سوال – آيا مي شود رد مظالم را هر روز در صندوق صدقات انداخت ؟

پاسخ – كميته ي امداد اجازه ي گرفتن رد مظالم را دارد ولي صندوق هاي صدقات عمومي اين اجازه را ندارند . شما مي توانيد ردمظالم را در يك صندوق جدا در منزل بگذاريد و هر چند وقت يك بار آنرا به كميته ي امداد تحويل بدهند و بگوييد كه اين ردمظالم است. نيازي نيست كه ما صاحب حق را مطلع بكنيم كه مبلغ پرداختي بعنوان ردمظالم است . كساني كه

ص: 9424

از بيت المال حقي را ضايع كرده اند مي توانند به شماره حساب 14/108 نزد بانك ملي پرداخت كنند .

هديه دادن قرآن كار خوبي است مخصوصا اگر هديه دادن قرآن جيبي رايج بشود تا انس بر قرآن براي ما نور بياورد . در ضمن همراه داشتن اين قرآن براي شما اشكالي ندارد .

سوال – سوره جاثيه آيات 1 تا 13 را توضيح بفرماييد .

پاسخ – ما با پيام هايي كه پيامبر براي ما آورده است مي توانيم عيدمان را واقعي كنيم . خدا قرآن را آفريده تا آيين زيبا زندگي كردن را به ما ياد بدهد . اول اينكه ظلم نكنيم و بعد اينكه راه را براي كساني كه ظلم كرده اند باز كنيم .

90-11-11

حرير نور غريبش بر اين رواق مي افتد اگر چه ماه شبي چند در محاط مي افتد ، تو بايدي و يقيني نه اتفاقي و شايد تو سرنوشت زميني كه اتفاق مي افتد ، بهار مي رسد اما چه فرق مي كند آيا براي شاخه ي خشكي كه در اجاق مي افتد .

سوال – در مورد بندگي در آئينه ي زندگي پيامبر توضيحاتي بفرماييد .

پاسخ – خداي ما ارحم الراحمين است و پيامبر ما رحمت العالمين است . يكي از زيباترين صفات حضرت حق غضب است . شعار گسترش دين ما شعار رحمت است. بعد از فتح مكه مردم بخاطر سيزده سال سختي كه در مكه و در مدينه ديده بودند فكر كردند كه الان وقت عقده گشايي و تلافي كردن است . بخاطر همين سپاه پيامبر گفتند كه امروز، روز انتقام است .

ص: 9425

پيامبر به اميرالمومنين گفتند كه شعار را عوض كن و بگو امروز ،روز رحمت است. ابوسفيان شاخ كفر بود . پيامبر فرمود : هركس كه به مسجدالحرام و به خانه ي ابوسفيان بيايد در امان است . اين حركت عجيبي بود . با اينكه ابوسفيان اين همه ظلم كرده بود پيامبر اين كار را كرد تا به همه ي عالم بگويد كه اسلام دين رحمت است . مكتب ما مكتب رحمت است . پيامبر ما پيامبر رحمت است . در قرآن داريم : ما بر تمام موجودات عالم تو را رحمت خلق كرديم . وقتي اين آيه بر پيامبر نازل شد ابليس هم طمع كرد . ابليس پيش پيامبر آمد و گفت : اي رحمت للعالمين ، من هم سهم رحمت خودم را مي خواهم . از طرف خدا خطاب آمد كه ما تو را رحمت للعالمين خلق كرديم ، سهم رحمت او را هم بده ، پيامبر به ابليس گفت كه تو از من چه مي خواهي ؟ ابليس گفت : از وقتي من از درگاه خدا رانده شده ام خدا يك فرشته را مامور كرده كه هر روز من را تنبيه مي كند . من مي خواهم كه شما واسطه بشويد كه اين تنبيه از من برداشته بشود. پيامبر دعا كرد كه من سهم رحمت ابليس را مي خواهم و خدا آنرا مستجاب كرد . بيش از 400 مرتبه در آيات قرآن كلمه ي رحمت آمده است . حيف است كه تمام مراسم ما در اين ماه ربيع الاول فقط يك هفته ي وحدت باشد ، فقط مراسم تولد پيامبر و امام صادق

ص: 9426

(ع) باشد. آيا اين كم لطفي نيست ؟ خوب است كه از دوازده ربيع تا هفده ربيع را هفته ي وحدت و رحمت نامگذاري كنيم . ما بايد مظاهر رحمت را ببينيم . چرا اين رحمت در نامگذاري ها و شعائر ما كمتر جلوه نمايي مي كند . حتي بعضي ها فكر مي كنند كه دين ما ، دين گريه است . دين غم ، افسردگي و انتقام است . ما مي گوييم كه امام زمان (ع) منتقم است . او فرزند رحمت للعالمين است و وقتي امام زمان (عج) بيايد وجودش براي همه رحمت است . طبيب از باب رحمت استخوان سياه را قطع مي كند . اگر امام زمان (عج) عناصر فساد را از سر راه مردم برمي دارد از باب رحمت است . زيرا آنها مانع رشد ، سعادت ،امنيت و آرامش مردم هستند . چه كسي گفته است كه امام زمان (ع) جوي خون راه مي اندازد ؟ چه كسي گفته كه امام زمان (عج) مي خواهد فقط انتقام بگيرد ؟ امام زمان (عج) تا جايي كه امكان داشته باشد براي هدايت ، محبت ، رحمت و رافت مي آيد اما قطعا كسي كه نمي خواهد در وادي رحمت قرار بگيرد از سر راه برداشته مي شود . او جلوه ي رحمت پيامبر است . در دين ما مظاهر رحمت زياد است . رحمت يعني اينكه وجود انسان به گونه اي برسد كه وجودش براي همه مفيد باشد. اگر اطرافيان از وجود ، ظرفيت و معنويت من بهره ببرند ، وجود من با رحمت مي شود. ما به آميزه هاي دين

ص: 9427

مان دقت نمي كنيم . نشاط خنديدن نيست بلكه انبساط روحي است . اگر ما باعث بشويم كه غم و گره ي كسي باز بشود و انبساط خاطر پيدا كند ، نشاطي در روح ما ايجاد مي شود كه صد سال خنديدن اين نشاط را بوجود نمي آورد. در قرآن اين موارد را زياد داريم . بياييم در ماه ربيع يك حركتي داشته باشيم ، هر كسي اگر از مردم ديني دارد آن را ببخشد يا واسطه ي اين بخشيدن بشود . الان رابطه ي خيلي از افراد با خدا شكر آب شده است . چراوقتي گره اي در كار ما مي افتد آنرا تقصير خدا مي اندازيم ؟ بياييم رابطه ي خودمان را با خدا اصلاح بكنيم . ما بايد قبول كنيم كه گره كار ما بخاطر كارهاي خودمان است. در سوره ي آل عمران آيه 159 در مورد بخشيدن است . اگر پيامبر مي گويد كه همديگر را ببخشيم ، خودش اول مي بخشد ، پيامبر كساني را كه خاكستر روي سرش مي ريختند يا شكمبه گوسفند روي او مي ريختند مي بخشد و به عيادت شان مي رود. يعني نه تنها كدورتي از آنها بر دل پيامبر نمي ماند بلكه كدورت تبديل به محبت مي شود زيرا اگر يك نفر از آمار جهنمي ها كم بشود و يك به آمار بهشتي ها اضافه بشود خدا ثواب حيات يك امت را به او مي دهد . وقتي انسان كارش را با خدا معامله مي كند بخشيدن راحت مي شود . اگر آن جوان يهودي به پيامبر جسارت كرد ولي بعد كه مسلمان شد

ص: 9428

پيامبر ده برابر پاداش گرفت . وقتي ما يكي را مي بخشيم ،اگر بعدا طرف از ما تشكر نكند شاكي مي شويم. ما در بخشش هاي مان بايد با خدا معامله كنيم نه با فرد . قاتل حمزه سيد الشهدا كه عموي پيامبر را كشته ، جگر او را در آورد و او را مثله كرده است ولي پيامبر او را مي بخشد . اگر امروز به فردي كه فرزندشان را كشته است بگوييد كه قاتل فرزندتان را ببخشيد مي گويند : سخت است . اين كار مظهر رحمت است . در بعضي مواقع بخشيدن خيلي سخت است. پيامبر بر سربالين جواني آمد و تلقين را براي جوان خواند ولي او نتوانست تلقين را بخواند . پيامبر فرمود مادر اين جوان كجاست؟ پيامبر از مادر پرسيد كه از پسرت راضي هستي ؟ مادر گفت : خير . پيامبر گفت كه اگر او را نبخشي بي ايمان از دنيا مي رود. پيامبر به مادر گفت كه اگر مي خواهي روز قيامت شفيع تو بشوم كه به بهشت بروي جوانت را ببخش و مادر جوانش را بخشيد . هر كس كه ببخشد خدا هم او را مي بخشد . بعضي ها مي گويند : خوب است كه چند تا حق الناس دردست مان باشد كه روز قيامت دست مان پر باشد كه ما هم طلبكار چند نفر باشيم . اين تفكر اشتباه است . هرچه ما بيشتر ببخشيم دست مان پُرتر است. رحمت و بخشش ما دست ما را پُر مي كند . آيه 109 سوره بقره مي فرمايد : همديگر را ببخشيد زيرا قدرت خدا از

ص: 9429

همه بيشتر است . همه ما حق الناس برگردمان است . ما معصوم نيستيم . ما در مورد برادر ، خواه ، همسرم و .. كوتاهي كرده ايم ،اگر قرار باشد كه ما همديگر را نبخشيم در روز قيامت گرفتاري ما زياد خواهد بود. ما مي خواهيم با يك جشن و شيريني دادن با رحمت للعالمين پيوند برقرار كنيم . خلقت ما شبيه پيامبر است زيرا ما انسان هستيم ولي ما بايد خلق خودمان را هم شبيه پيامبر بكنيم .اگر ما خلق رحمت نداشته باشيم چه شباهتي به پيامبر داريم ؟ پيامبر اسوه ي ماست . ما مي توانيم خليفه ي خدا در روي زمين باشيم پس بايد مظهر صفات الهي باشيم . بالاترين صفات حق ارحم الراحمين بودن است . واسطه شدن براي بخشش آنقدر ارزش دارد كه در سوره آل عمران آيه 159 مي فرمايد : اي پيامبر ، مردم اشتباه كرده اند، من واسطه مي شوم كه تو آنها را ببخشي و تو واسطه بشو كه من آنها را ببخشم . هر كس براي ببخش تلاش بكند در صفي ايستاده است كه در صف اول خدا و در صف دوم پيامبر و اهل بيت هستند. از امام سجاد (ع) سوال كردند كه اگر شمر طلب بخشش بكند آيا امام حسين (ع) و خدا او را مي بخشند؟امام فرمود:بله خدا و امام حسين (ع) او را مي بخشند زيرا آنها مظهر رحمت هستند . باوركنيم كه تا نبخشيم بخشيده نمي شويم . معصومين با اينكه منزه بودند ولي باز ازمردم طلب بخشش مي كردند. پيامبر كوتاهي نكرده است كه مي گويد مردم او

ص: 9430

را حلال كنند يا حضرت فاطمه كوتاهي نكرده است كه از علي حلاليت مي طلبد . پس ما قطعا بايد دنبال بخشش باشيم . ديگر اينكه ببخشيم تا امت رحمت للعالمين و شبيه رحمت للعالمين باشيم . ديگر اينكه ببخشيم تا در روز قيامت خدا وكيل مدافعه ما بشود . در نگاه اول خدا فرموده است كه حق الناس را نمي بخشم ولي كساني كه در اين عالم ديگران را مي بخشند خدا هم در دل كساني كه به گردن آنها حق دارند مي اندازد كه او را ببخشند . پس در واقع اين فرد در دنيا همكار خدا و پيامبر مي شود. اگر نگاه ما به خدا باشد ما ديگر از مردم توقع اجر و پاداش نداريم . خوب است كه ما يك مطالبه ي عمومي در جامعه مان درست كنيم . مثلا در ميهماني ها و برخوردهاي مان مي توانيم از يكديگر طلب بخشش بكنيم . چقدر زيباست كه بعضي از مسئولين در اين هفته ي وحدت يكسري از افراد خاطي را ببخشند . قوه ي قضائيه در عيدي از رهبر تقاضا مي كند كه عده اي را ببخشند . كاري بكنيم كه اين هفته در ذهن مردم باقي بماند و همه منتظر اين هفته باشند . در اين هفته همه مي خواهند هم خودشان و هم ديگران را تطهير كنند. خوي است كه ما يك حمام عمومي روح ايجاد كنيم . اين بشاشيت و انبساط خاطر خيلي ارزش دارد . خوب است كه ارگانها جريمه ها را ببخشند . ذائقه ي شيريني رحمت اسلام بايد در ذهن مردم بماند . پيامبر مي

ص: 9431

فرمايد : اگر بين دو نفر را اصلاح كنيد ثوابش از هفتادحج وعمره مقبوله بيشتراست . اگر اينها را ارزش گذاري مادي بكنيم باز هم ارزشش خيلي بالاست . پس ما بايد واسطه ي بخشش بين ديگران بشويم .

سوال – سوره ي زخرف آيات 34 تا 47 را توضيح بفرماييد .

پاسخ – آيه 36 و 37 مي فرمايد : هر كس اهل بخشش و رحمت نباشد در تيم شيطان است و نزديك به شيطان شده است. پس هر كس مي خواهد به خدا نزديك بشود بايد ببخشد . اگر من از كسي دلگير هستم او را ببخشم .

گاهي در بعضي مسائل ما مقصر نيستيم ولي بايد از ديگران عذر خواهي بكنيم . اگر ما در بعضي مواقع كوتاهي مي كنيم مردم بايد ما را ببخشند. هر جايي كه ما قول داده ايم و نتوانستيم به قول مان عمل كنيم از مردم معذرت خواهي مي كنيم . اگر مردم هم پشت سر من حرف ناروا زده اند همه را مي بخشم . تسويه حساب در روز قيامت خيلي سخت تر از دنيا است . خوب است همه همديگر را ببخشيم .

هر كس دوست دارد بخشيده بشود ببخشد . براي اين بخشش نهضت راه بيندازيم . جوانان براي خدمت معنوي امام رضا (ع) و پاك كردن صفحه هاي موبايل از موارد حرام نهضت راه انداختند . تا ما نبخشيم پيوند ما با خدا و پيامبر برقرار نمي شود. اگر ما نبخشيم در تيم شيطان هستيم .

خوب است كه در خطبه هاي نماز جمعه اين هفته كه آغاز رحمت است در مورد مباني

ص: 9432

و مصاديق رحمت و در مورد بخشش هايي كه امكان دارد صحبت بشود .صدا و سيما هم وجه رحمت اين هفته را بيشتر نشان بدهند.

خدايا به عظمت پيامبر رحمت للعالمين به ما توفيق رحمت و بخشش عنايت بفرما كه لايق ظهور امام زمان (عج) باشيم .

90-11-03

عازم مشهد شدم تا با تو درد و دل كنم بودنم را مي كنم اين گونه باور بيشتر، مرقدت ضرب المثل هاي مرا تغيير داد هر كه بامش بيش برفش نه كبوتر بيشتر ، چهار فصل مشهدت از عطر گل آكنده است اين چنين يعني سه فصل از شهر قمصر بيشتر ، اي كه راه انداختي امروز و فرداي مرا چشم براه تو هستم روز آخر بيشتر ، از غلامان شما هم مي شود دنيا گرفت من نيازت دارم آقا روز محشر بيشتر .

سوال – در مورد طرح معنوي امام رضا (ع) توضيحاتي بفرماييد .

پاسخ – عشق به خاندان اهل بيت و امام رضا (ع) را نمي توان توصيف كرد. همه ي دنيا مبهوت اين عشق است . چه كسي كارگردان اين همه عشق و شور و محبت به اين خاندان است ؟ همه دوست دارند يك جوري خودشان را به امام رضا (ع) وصل كنند ، همه دوست دارند دستي به ضريح بزنند و دري را ببوسند . اين عشق را بايد تبديل به يك عمليات زيبا بكنيم تا پايدار باشد و رشد و نمو زيباتري داشته باشد . همه ي ما دوست داريم كه در حرم امام رضا (ع) خادم بشويم . قريب به بيست هزار نفر در نوبت هستند و چندين

ص: 9433

سال طول مي شكد تا آنها خدمت بكنند . بقول مرحوم مهندسي بياييم ديوارهاي حرم را برداريم و به شهر و ديار خودمان ببريم . خدمت محدود به اين ديوارها و لباس خادمي نيست . هر كس دارائي دارد و هر كس كه با مخلوق خدا ارتباط دارد و مي تواند از اين دارئي خودش به اين مخلوق خدا كه اگر اين زائر مام را باشد قشنگ تر است ، خدمت بكند و آن خدمت را به امام رضا (ع) و اهل بيت هديه كند ، خادم معنوي امام رضا (ع) مي شود. حتي يك خانم خانه دار يا يك دانش آموزي يا يك معلول . يك فرد معلول مي توانند از دارائي خودش به يك نيازمند انسان يا غير انسان خدمتي بكند و ثواب آنرا به ساحت امام رضا (ع ) و اهل بيت هديه كند . اين خدمت مي تواند هر روز يا هر هفته يا هر ماه يا هر سال باشد . من مي توانم خدمتي كه به خانواده ام بخاطر واجب النفقه بودن آنها انجام مي دهم به امام رضا (ع) هديه كنم . مثلا مادر خانواده مي تواند غذا پختن خودش را به امام رضا (ع) هديه كند . خوب است كه ما به كارهاي روزانه ي خودمان يك رنگ خدايي بزنيم . من دارائي بنام پول ،آبرو ، بازو ، علم و ... دارم . وقتي يك نفر كه دارايي بازو دارد چمدان شما را جابجا مي كند چون مي داند پولي از شما خواهد گرفت بر سر شما منت نمي گذارد و خودشان هم پيش قدم مي شوند

ص: 9434

زيرا به مزد كار فكر مي كنند . هر كس هر دارائي كه دارد مي تواند علاوه بر حقوقي كه از مي گيرد يك حقوقي هم از امام رضا (ع) بگيرد . اين فرد خادم معنوي امام رضا (ع) مي شود . معلم تدريس مي كند و حقوق مي كند. ولي وقتي به حقوق دوم فكر مي كند كارش را بهتر از انجام مي دهد زيرا تمام حقوق دوم سود است . آيه 24 سوره انفال مي فرمايد : اگر مي خواهيد همه ي كارهايتان جاويدان بماند دعوت خدا و رسول را بپذيريد. من حقوق اول را با ضابطه ي آن اداره انجام مي دهم . و حقوق دوم را با صابطه ي امام رضا (ع) انجام مي دهم . امام مي فرمايد كه اگر با وضو باشيد بهتر است . پس اگر مادر غذايي كه براي بچه ايش مي پزد با وضو باشد بهتر است . اگر نيت پدرخالص تر باشد بهتر است . با اين نگاه هر كس در هر جايي است مي تواند خادم معنوي امام رضا (ع) بشوند . خادمان امام رضا (ع) از امام مي خواهند كه در شب اول قبر امام به كمك آنها بيايد. من اگر چه خوار و پستم سگ درگه تو هستم ، چه شود چو ديده بستم به عيادت ما بيايي ، به خدا به آستانت نروم زجايي چه بخواهي و چه نخواهي چه بيايي و چه نيايي . اگر يك كارمند به فرد غريبي كمك كند فقط به صرف اينكه امام رضا (ع) اينكار را دوست دارد ، او خادم معنوي امام رضا (ع

ص: 9435

) مي شود. همين كه فردي نيت خادم بودن معنوي را بكند امام رضا (ع) اسم او را نوشته است. نيت عمل از خود عمل بالاتراست .

سوال – يك خادم معنوي امام رضا (ع ) چه ويژگي هايي دارد ؟

پاسخ– اولين ويژگي يك خادم معنوي باربَردار بودن اوست . زائر خودش مي تواند كفش خودش را در جا كفشي بگذارد ولي خادم اين كار را مي كند. ويژگي بعدي اين است كه قدر شناس باشد و به طرف نگاه نكند به امام رضا (ع) نگاه كند . اگر زائري به خادم پرخاش بكند خادم مي گويد كه من مي دانم تو خسته هستي و از اين رفتار ناراحت نمي شود. ديگر اينكه خادم بايد شبيه امام رضا (ع) باشد . رفتار من بايد نشانگر رفتار مولا باشد. امام با كرامت برخورد مي كند. بر در و ديوار اين حرم ننوشته است كه گناهكار نيايد. خادم بايد رفتار مودبانه و كريمانه داشته باشد . ديگر اينكه خادم نبايد موجبات سرافكندگي مولا را فراهم بكند. امام صادق (ع) فرمودند : اگر شما كار خوب بكني موجب سرافزازي ماست چون به ما وصل هستي واگر كار بدبكني مايه سرافكندگي ماست . ما بايد زينت امام ر ضا (ع) باشيم . امام رضا (ع) با دوستان خدا دوست بودند و با دشمنان خدا دشمن بودند . ما هم بايد همينطور باشيم . خادم امام رضا(ع) نبايد دوست دار دشمن امام رضا (ع) باشد . الان هر كس به حرم امام رضا (ع) مي آيد مي گويد : خدايا ريشه دشمنان اهل بيت را بكن . كسي كه

ص: 9436

دوست دار امام رضا (ع) است نبايد دركارهاي دوستداران امام رضا (ع) كوتاهي بكند . اگر شما در اداره كوتاهي بكنيد مسئول اداره با شما برخورد مي كند. مادري كه در خانه براي بچه هايش غذا مي پزد مواظب باشد كه چيزي كم نگذارد . ديگر اينكه از حداكثر توان خودمان استفاده بكنيم . خادم معنوي بايد از حداكثر توان خودش استفاده بكند. همه ي كارها در مقابل امام رضا (ع) يك جور هستند .ديگر اينكه كارها بايد براساس دستور مولا انجام بشود. عمل بايد بر اساس آيين نامه اسلام باشد. پيامك هايي كه مي گويند امام رضا (ع) را خواب ديدم كه گفته اند فلان كار را بكنيد و... اينها درست نيست . ديگر اينكه خادم معنوي از هر طريقي كه مي تواند بايد دل امام ر ضا (ع) را بدست بياورد . اگر ما رضايت خدا را مي خواهيم بايد رضايت امام رضا (ع) را بدست بياوريم . دل ائمه با يك نيت ،اشك و دل شكسته بدست مي آيد.

سوال – سوره شورا آيات 11 تا 15را توضيح بفرماييد .

پاسخ- آيه پانزده مي فرمايد : تو فقط مردم را دعوت كن و استقامت كن بر آنچه كه مامور هستي . ما نبايد پيروي از هواس نفس يعني چيزي كه مطابق سليقه ي من است پيروي كنيم . دين از طرف خداست و چارچوبي دارد و خدا آنرا بصورت مدون بيان كرده است . در دين نبايد سليقه اي و عرفي رفتار بشود . دين بر اساس فرموده ي خدا ، پيامبران و امامان است . مراجع تقليد مي فرمايند : كسي

ص: 9437

نمي تواند چيزي در دين كم و زياد بكند يعني همان بدعت . ما بايد در زندگي مطيع محض دين باشيم .

سوال – كسي كه نتوانسته است به زيارت امام رضا (ع) بيايد آيا مي تواند از راه دور آن حضرت را زيارت بكند ؟

پاسخ – بله . در مورد زندگي اهل بيت دوتا مسئله خيلي دردناك است . يكي شهادت آنهاست و ديگري كه دردناك تر است جسارتي است كه به ساحت مقدس اهل بيت شد . جسارت يعني اينكه من يك وجود كامل داشته باشم كه همه ي عالم مي توانند از آن استفاده كنند .وجود پيامبر وجود كهكشاني و وجود اهل بيت اقيانوسي است . اگرانسان از اقيانوس يك ليوان آب بردارد جسارت است . ولي حاكمان جور نگذاشتند كه مردم از آنها استفاده بكنند . همه ي كساني كه دلشان درحرم امام رضا (ع) است ، ما امروز بايد اهل بيت را درزندگي مان وارد كنيم و از آنها استفاده كرديم . هر كس امروز در هر جا ، يك سلام به امام رضا (ع) بدهد زائر او شده است . اگر زائر دلش هم شكسته باشد ارتباط دلي هم پيدا خواهد كرد. يك روز ارتباط با امام رضا (ع) جسارت به امام رضا (ع) است . امام رضا (ع) امام آخر صفر ( روز شهادت ) و يازده ذي القعده ( روز تولد) نيست . امام حسين (ع) فقط امام روز عاشورا نيست .اگر ما از اين امامان نهايت استفاده را نكنيم به آنها جسارت كرده ايم . امام صادق (ع) ديدند كه فردي مقداري از يك ليوان

ص: 9438

آب را خورد و به زمين ريخت ؟ من مي توانم از دين امام رضا (ع) يك فرمول قشنگ درس بگيرم . اگر اين درس را نگيرم به امام رضا (ع) جسارت كرده ام . بي اعتنايي به كسي كه مي توانم از آن استفاده بكنم جسارت است . نگذاشتند كه پيامبر وصيت شان را بنويسند و امام حسين (ع) صحبت هايشان را براي مردم بكنند. اگر من به حرم امام رضا (ع) بيايم و يك كلام از امام ياد نگيرم و در زندگي ام بكار نبرم به امام رضا (ع) جسارت كرده ام . دعاي امام رضا (ع) مي فرمايد : خدا رحمت كند كسي كه امر ما را احيا كند . يعني معارف ما را ياد بگيرد و هم خودش عمل كند و هم به ديگران ياد بدهد . هر كس به دستورات ائمه عمل كند با توجه به زيارت جامعه كبيره كه از لسان امام هادي (ع) است به امنيت و آرامش ، موفقيت و سعادت و حمايت مي رسد . بعضي ها مي گويند كه ما مي خواهيم ازدواج كنيم ولي موانعي در سر راه است ، من مي گويم شما كار خودت را كرده اي ، به درخانه ي امام رضا (ع) برويد. به امام رضا (ع) بگوييد كه من تلاش خودم را كرده ام خودت كار من را درست كن و گره من را باز كن . بهترين زائر امام رضا (ع) كسي است كه هميشه زائر امام رضا (ع) باشد. در زيارت داريم كه من هميشه مي خواهم با شما باشم ، من نمي خواهم با دشمن شما

ص: 9439

باشم . زائر امام كسي است كه در عروسي هم امام رضا (ع) را ياد كند . شهيد مصطفي رباني پور براي عروسي خودش براي همه ي امامان كارت دعوت نوشت و در شب خواب ديد كه حضرت زهرا لباس نو پوشيده است و مي خواهد به ميهماني برود . او سوال كرد كه شما كجا مي روييد ؟ حضرت زهرا فرمودند : دامادي آقا مصطفي . ائمه دوست دارند كه به عروسي ما بيايند ولي بعضي ها در كارت دعوتشان مي نويسند : ورود امام ر ضا (ع) ممنوع . زائر واقعي امام رضا (ع) كسي است كه در اداره اش هم با امام رضا (ع) مرتبط باشد كه حق و ناحق نكند. آيا كسي مي تواند جلوي امام ر ضا (ع) نزول بخورد ؟ بي انصافي بكند ؟ زائر امام كسي است كه در تفريحش هم با امام رضا (ع) باشد . زائر امام رضا (ع) كسي است كه درهمه ي امورش با امام رضا (ع) است .

سوال – در مورد زيارت با معرفت توضيحاتي بفرماييد .

پاسخ- ما بايد با معرفت به حق اين خاندان ارتباط برقرار بكنيم . سه چيز حق اين خاندان است زيرا آنها ازما به ما آگاهتر ، مهربانتر و از هر علقه اي آزاد هستند . به پيامبر سنگ مي زدند ولي پيامبر آنها را دعا مي كرد . عقل و فطرت من مي گويد كه چنين افرادي بايد امام تو باشند . پس حق ائمه امامت است . حق ائمه فقط زيارت و محبت نيست . اگر كسي امامت آنها را قبول كرد روز قيامت

ص: 9440

هم با آنها محشور مي شود.

امام به اباصلت فرمودند: من به مجلس مامون مي روم و برمي گردم .اگر ديدي كه من عبا به سر كشيدم ، ديگر با من حرف نزن و بدان كه بي امام شدي . امام وقتي از مجلس مامون بيرون آمدند عبا به سر كشيدند و در مسافت كوتاهي پنجاه بار به زمين نشستند و بلند شدند تا به حجره رسيدند . اباصلت در حجره را بستند ولي بعد ديدند كه امام جواد بالاي سر امام رضا (ع) حاضر شدند . در لحظات آخر سر امام رضا (ع) روي سينه ي امام جواد (ع) بود.

90-03-17

سوال – پسري 21 ساله و اهل هيئت هستم . به جرات مي توانم بگويم كه اكثر كارهايم درست است ولي كمي ضعيف النفس هستم . ما در منزل ماهواره داريم . شرايط زندگي ما زيگزاكي شده است گاهي به عرش مي رسم ولي با توجه به اراده ي ضعيف خودم با ديدن تصاوير مبتذل به فرش دوخته مي شوم . از اين وضعيت خسته شده ام . راهنمايي بفرماييد.

پاسخ – ما يك بازي بنام مارپله انجام مي داديم . زندگي هاي ما مار پله شده است . كلي تلاش مي كنيم و از نردبان ها بالا مي رويم و جلو مي رويم ، اعتكاف ، عمره ، زيارت ، صدقه ، ماه رمضان ، شبهاي قدر، هيئت بعد يك دفعه مار هوس ها ، آرزوهاي و شياطين ما را نيش مي زند و پرت مي شويم . ما بايد باور كنيم كه زندگي ما يك نظام بهم كلاف شده ي يك

ص: 9441

پازل است . وقتي ما مي گوييم كه شعار تبديل زندگي به بندگي شعار برنامه ي ما است يعني از تك تك برنامه هاي مان معيار حق و باطل را راجع به آنها بشناسيم . در پازل وقتي دو قطعه را كنارهم مي گذاريم حتي بچه هم مي داند كه مثلا دو تا قطعه بهم نمي خورد . پازل در هم قرار مي گيرد . اين عزيز خوب متوجه شده است كه ماهواره نگاه كردن او در كنار نماز خواندن و هيئت رفتن با هم جور در نمي آيد . همينكه فهميدم اين اولين قدم تبديل است . حالا چطور مي توانم اين تبديل را انجام بدهم ؟ ديروز شهادت امام هادي (ع) بود . امام هادي (ع) براي ما يك هديه اي گذاشته اند . همه ي كلام امامان نور است ولي هديه ي ايشان ويژه است . و آن زيارت جامعه ي كبيره است . اين زيارت شاخص امامت را توضيح داده است . من چهار كلمه از اين زيارت را توضيح مي دهم . والحق معكم و منكم و اليكم و فيكم . اين عزيز مي گويد كه من ضعيف النفس هستم .اگر ايشان ضعيف الجثه بودند ، يك مربي مي گفت كه تمرين كن تا قوي الجثه بشوي . حالا شما ضعيف النفس هستي ، مي خواهي قوي النفس بشوي . بايد يكي از كارهاي مان را اين چهار تا سوال را از آن بپرسيم . يكي اينكه آيا اين كار را مي شود كنار اهل بيت گذاشت ؟ بايد در معيت شما قرار بگيرم والحق معكم . مثلا رفيق .

ص: 9442

آيا شما رفيق بد را مي تواني در كنار امام هادي (ع) بگذاري ؟ هر چيزي را كه توانستي در كنار اينها بگذاري حق است و اِلا باطل است و بايدآنرا كنار بگذاري . و منكم ، هر چيزي را ديدي كه آنها به تو اجازه مي دهند ممكن است خوردني پوشيدني كار و ... باشد. پس اجازه ارتباط با اين پديده را از شما داشته باشم . اگر اجازه دارم انجام بدهم . آيا اجازه نگاه كردن به ماهواره را دارم ؟ خوب كمي مقاومت كند . تخمگذاري شيطان وقتي بيكاري ماست . خودش را به كارهاي ديگر مشغول كند . بايد وقت خودش را پر كند تا جلوي ماهواره ننشيند زيرا اجازه ي اين كار را ندارد . خودش را مشغول به كارهايي بكند كه از اهل بيت مجوز دارد . و الحق اليكم ، كاري كه من را به سوي آنها بكشاند. آيا ماهواره من را به آنها نزديك مي كند ؟ و فيكم ، آيا با داشتن اين كار من را به جمع خودتان راه مي دهيد ؟ خيلي ها مي خواهند از وادي گناه بيرون بيايند و از اين تعارض بيرون بيايند . همه ي كارهاي ما با يكديگر مربوط نمي شوند . بايد يكي يكي آنها را اصلاح كنيم . آيا مي شود كنار اهل بيت گذاشت؟ آيا ما را به سمت اهل بيت مي كشاند ؟ آيا با آن مي توانيم به طرف اهل بيت برويم ؟ آخر سال حساب و كتاب من با معلم است . در آخر سال ورقه ي همه ي كارهايي كه كرديم به

ص: 9443

زير دست امام حسين (ع) و امام علي (ع) است و امام زمان (عج) بايد آنرا تصحيح كند .

سوال – پدر من الكل مصرف مي كند . من از اين كار ايشان خيلي ناراحت هستم ولي من هيچ وقت به ايشان اعتراضي نكردم زيرا ايشان پدر من هستند و يك عمر براي من زحمت كشيده است و من به خودم چنين اجازه اي نمي دهم كه چيزي به ايشان بگويم ولي دوست دارم پدرم از اين منجلاب نجات پيدا بكند. راهنمايي بفرماييد.

پاسخ – درارتباط فرزندان با والدين سه تا نكته بايد رعايت بشود. اينكه گفته اند كه نمي توانم با پدرم حرف بزنم كار درستي نيست . اگر پدر ايشان بيماري داشتند ، آيا ايشان را قانع نمي كردند كه او را به دكتر ببرند ؟ اگر دكتر دارويي براي پدرشان تجويز كرده بود پدر را قانع نمي كردند كه اين دارو را بخورد . اين آلودگي هم يك بيماري است . اولا با حفظ احترام با نصيحت به سراغ باز كردن آثار گناه بروم . اگر پدر ايشان نابينا بودند و اين پدر نابينا به سمت آتش مي رفت ، آيا به او نمي گفتند كه اين كار را نكن ؟ اگر پدرشان بخواهد از پله اي بيفتد ، آيا پدرشان را نمي گرفتند ؟ مي تواند با ادب پيش پدرش برود و با داستان و لطايف آثار سوء الكل و بي نمازي را به پدر بگويد. مثل داستان امام حسن (ع) و امام حسين (ع) كه وقتي ديدند پيرمرد وضوي اشتباهي مي گيرد با بازي به او اين را فهماندند بدون

ص: 9444

اينكه او ناراحت بشود . با گرفتن وضوي درست اين را به او فهماندند . اين عزيز بايد فكر بكند و راه حلي پيدا بكند . بالاترين امداد الهي در طول بشر امداد به فكر بوده است . حسن باقري جثه ي ريزي داشت ولي فكري داشت كه قفل فتح خرمشهر را باز كرد . پس يكي ادب و احترام و ديگري تلاش فكري و عملي براي روشن كردن فكر پدر كه از اين كار اشتباه خودش دست بردارد. ديگر اينكه دعا بكنند . ادعوني استجب لكم و... از اين آيه يك كلمه بدست آودره ام . خدا مي فرمايد : دعا كنيد ، اجابت مي كنم شما را . بعضي ها مي گويند كه ما خدا را خوانديم ولي ما را اجابت نكرد . اجابت خدا فقط در دنيا نيست . اجابت خدا با براي خودمان است يا براي نسل مان است يا براي آباء و اجدادمان است يا تخفيف مي دهد يا در برزخ يا در قيامت است . پس اجابت خدا منحصر به دنيا نيست . سِر اين آيه اين است . ان الذين يستكبرون عن عبادتي . در اينجا خدا دعا را تعبير به عبادت كرده است . دعا يعني ارتباط با خدا و بعد اجابت آن دعا . اجابت دعا مرحله ي دوم است ولي ما آنرا مرحله ي اول گرفته ايم . نگوييم كه حالا كه جواب ما را ندادي ديگر دعا نمي كنيم . همين كه خدا اجازه داده كه با او ارتباط برقرار كنيم خودش حالت بالايي است . خدا اجازه داده كه دستت را بالا بياوري

ص: 9445

، نام الله را ببري ، صورتت را روي خاك بگذاري . بعضي ها كه طرفدار بازيكنان فوتبال هستند ساعتها مي ايستند تا آن بازيكنان از آنجا رد بشوند و آنها را ببينند يا امضايي از آنها بگيرند . پول و پيراهن بازيكن را هم نمي خواهد . فقط مي خواهد به او نگاه بكند . بعضي ها كه از مشكلاتشان گله مي كنند ، من مي گويم كه كارگردان سخت ترين نقش خودش را به بهترين بازيگر مي دهد . خدا هم كارگردان است و چون مي دانسته كه تو بهترين بازيگر هستي سخت ترين نقش را به تو داده است و هر چه نقش تو سخت تر باشد يا الله تو بيشتر خواهد بود . در اين ماه رجب و اولين شب جمعه ماه رجب كه ليلة الرغائب است از دعا كردن دريغ نكنيد براي خودمان ، پدر و مادرمان ، فرزندان مان ، برزخي هاي مان ، نسل مان ، براي گرفتاري هاي شيعيان و مسلمانان و براي فرج آقا و بيمارن و بچه هاي سمت خدا و ... دعا كنيد . اميرالمومنين مي فرمايد : عاجزترين انسانها كسي است كه از دعا مضايقه كند . پس به پدر احترام بگذارد ،با فكر راه هدايت را پيدا كند ، دعا كند . حتي اگر پدر شما بي نماز است و شما را هم مي زند ، شما فقط دعا كنيد . از دعا كردن خسته نشويد. دعا من را آرام مي كند حتي اگر خدا حاجت من را ندهد ، اجازه ي ارتباط را به من داده است . خدا مي فرمايد

ص: 9446

كه اگر بخواهم كسي را عذاب كنم كه احدي را عذاب نكرده ام ارتباط خودم را با او قطع مي كنم .

سوال – من يك انسان بي پولي هستم كه با تغيير صدا ، شارژ زيادي از پسرها مي گيرم . آيا اين گناه دارد ؟ اگر بخواهم آنها را پرداخت بكنم خيلي زياد است .

پاسخ – ايشان كه اين سوال را كرده مي داند كه اين كار گناه است . مي داند پولي كه از شارژ مي گيرد حرام است و دزدي مدرن است. ايشان تغيير صدا مي دهد . عجيب است كه انسانها با يك تغيير صدا اين قدر فريب مي خورند . آنهايي كه دنبال مظاهر دنيا هستند چقدر زود گول مي خورند . كساني كه منتطر شنيدن يك صداي نازك هستند و اين قدر زود گول مي خورند چقدر بدبخت هستند . او مي داند كه كارش اشتباه و غلط است . او با صداقت خطاي خودش را مي گويد . اولين گام دوري از گناه توجه به باطن گناه است . باطن گناه هم دو تا چيز است . در دنيا اضطراب ، سوءظن ، وسواس ،تشويش خاطر ، نااميدي ، ناآرامي ، شك و ترس است كه به آن جهنم هاي اين دنيا مي گوييم . انسان خيلي متوجه جهنم بودن آنها نمي شود . در آخرت جهنم سوزان است . اين باطن گناه است . اگر توجه به باطن گناه نداريم و باور نداريم كه اينجا ورود ممنوع است ، مي توانيم به دوربين هاي بدن خودمان توجه كنيم . همه ي گناهان باطن ناآرامي دارد

ص: 9447

و اگر از اينها نمي ترسيم لااقل از اين نگاهها خجالت بكشيم . اگر من دارم كار بدي مي كنم و كسي من را نگاه كند خجالت مي كشم . هشت دسته دوربين ما را نگاه مي كنند . ديگر اينكه لحظه اي فكر بكنم كه در اين كاري كه كردم بايد حساب پس بدهم . اينكه روايات ما اين قدر تاكيد به ياد مرگ كرده است سِرش اين است كه هركس بداند كه با مرگ حسابرسي شروع مي شود قبل از مرگ تسويه حساب دنيايي مي كند و نمي گويد كه اين سخت است . زيرا قيمت حسابرسي در آن دنيا قيمتش خيلي بالاست . خيلي گران است . اين دوست عزيز جواب را مي داند . من راهي قشنگ تر از قرآن و عترت ندارم كه به شما بگويم . ماه رجب ماه توبه و استغفار است . در دعاي ماه رجب داريم كه چقدر خسارت مي برند كساني كه به غير از تو رجوع مي برند ، چقدر خسارت مي برند كساني كه عرض حال شان را به غير از تو مي گويند ، چقدر بيچاره هستند كه به غير از تو تكيه مي كنند . خدايا مي شود از صبر شكرگزاران خودت به من بدهي ؟ توصيه مي كنم كه گناه را با شوخي نگيريد . گناهان خودمان را با گريه بگوييد. هيچ كس بيماري سرطان خودش را با خنده به كسي نمي گويد . شيطان در روز قيامت مي گويد كه چرا من را ملامت مي كنيد ؟ من كه بر شما سلطه نداشتم . با يك چراغ خودتان آمديد

ص: 9448

.

سوال – سوره ي رعد آيات 35 تا 42 را توضيح بدهيد .

پاسخ – چقدر زيبا است كه باور كنيم كه خدا ما را مي بخشد. يكي از القائات شيطان در توبه اين است كه انسان خدا را كنار بگذارد . مي گويد : ببين فلاني را ناراحت كردي و تو را نبخشيد خدا هم همين طور است . بزرگي عفو خدا از همه چيز بزرگتر است حتي از همه ي گناهان شما . قرآن مي فرمايد : از مردم كساني هستند كه حرفهاي لغو را خريد و فروش مي كنند . براي اينكه مردم را منحرف كنند و خودشان هم نمي فهمند و با مسخره هم جلو مي روند . براي آنها عذاب دردناكي است . اين عذاب هم عذاب دنيايي و هم آخرتي است . در سوره ي فرقان مي فرمايد : بدي هاي شما را به خوبي تبديل مي كنيم . از فرصت رجب ، شعبان و رمضان استفاده كنيد . قطعا خدا ما را مي بخشد .

سوال – من پسري 18 ساله هستم . بيست روز ديگر كنكور دارم . اما چون خدا را ندارم خيلي تنها هستم . من نمي توانم سمت خدا بروم زيرا خيلي گناه كرده ام . خدا را دست كم گرفته ام وجلوي خدا گناه مي كردم و با نامحرم ها ارتباط داشتم و... با اين سن كم به اندازه ي يزيد گناه كرده ام . يك روز نماز مي خوانم و صد روز نمي خوانم . خيلي دلم مي خواهد كه به طرف خدا بروم ولي نمي دانم چكار كنم .

ص: 9449

فكر مي كنم كه خدا به من مي گويد : حالا كه به من نياز داري به طرف من آمدي . و مي ترسم كه من را رد كند . در اين چند هفته ي آخر وقتي مي خواهم درسم را شروع كنم به نيت خدمت يكي از شهدا يا امامان درسم را شروع مي كنم . مي خواهم بدانم درس خواندن من براي آنها ارزشي دارد ؟ مي خواهم بدانم كه درس خواندن من باعث بندگي من مي شود يا خير ؟

پاسخ – بچه اي با پدرو مادرش دعوا كرده بود و فحش داده بود و بي ادبي زيادي كرده بود و از خانه فرار كرده بود و خجالت مي كشيد كه به خانه بيايد . روزي كسي به او خبر داد كه پدر و مادر تو براي ديدن تو شب و روز گريه مي كنند و نذز مي كنند . بچه گفت كه من فكر مي كردم كه من با كارهايي كه كرده ام آنها از من متنفر هستم . تو پاره ي تن آنها هستي . بالاخره به خانه شان رفت و خجالت زده خودش را روي پاي مادر انداخت و با اشك هاي مادرش مواجه شد واز آنها معذرت خواهي كرد .پدر و مادر مهربانتر هستند يا خدا ؟ در حديث قدسي داريم كه اگر بنده ي من بداند كه وقتي او توبه مي كند من چقدر خوشحال مي شوم از شدت شوق مي ميرد . من از مادري كه بچه ي گمشده اش را پيدا مي كند بيشتر خوشحال مي شوم . شيطان دارداين جوان را نااميد مي كند

ص: 9450

. چيزهاي قشنگي در اين جوان وجود دارد ، او دارد با خدا حرف مي زند ، سوال مي كند ولي شيطان توانسته شاه راه اصلي را از او بگيرد . و او را نااميد كند . خدا از توبه ي توخوشحال مي شود . در شب اين جمعه خدا همه ي دعاهايت را برآورده مي كند ولي به فرشته ها مي گويد كه دست نگه داريد تا من بيشتر شاهد راز و نياز او با خودم باشم . خدا مي فرمايد صد بار اگر توبه شكستي باز آي . خدا به موسي گفت كه اگر فرعون من را صدا مي زد جوابش را مي دادم . يزيد هم خودش به سمت خدا نرفت و اِلا شايد راهي داشت . نگذاريم شيطان راه رفتن به سمت خدا را ببندد . اگر نيت ما در كنكور براي كاسبي ، فخرفروشي ، شهرت ، قدرت، ثروت و.. نباشد و نيت ما فقط بندگي و خدمت باشد حتي اگر مصلحت نباشد كه در كنكور هم قبول بشوم ، خدا راه بندگي و خدمت را طور ديگري براي من باز مي كند . اگر من كوتاهي نكرده باشم مي گويم حتما خدا راهي ديگري براي من گذاشته است . همه ي مراحل زندگي ما كنكور است .

سوال – فرق توصيه و معرفي و پارتي بازي چيست ؟ اينكه من چند تا پيراهن آستين كوتاه دارم يا اينكه آستين كوتاه مي پوشم يا نه به كجاي خلقت برمي خورد كه در اولين سوال از گزينش اداري از من مطرح مي شود . بعد از يكسال معطلي در صف گزينش

ص: 9451

براي انجام يك دوره طرح سه ساله كه نه مزايايي دارد نه بيمه نه قرارداد رسمي ، به من مي گويند كه بودجه نداريم و تا دوسال آينده جذب نيرو نداريم . بعد از كلي تحقيقات معلوم شده كسري نيرو را از محل ديگري بدون آزمون تامين كرده اند . كجاي اين كار شباهت به عدالت دارد ؟ بعد برنامه پخش مي كنيد كه چرا جوانها از دين زده مي شوند . اين هم يكي از دلايل دين زدگي جوانهاست . شما اين پيامك من را نمي خوانيد و به كارشناس برنامه همنشان نمي دهيد . من با اين مقدار ايمان كمي كه دارم حاضرم گرسنگي بكشم ولي حق كسي را ضايع نكنم يا جاي حق و ناحق را عوض نمي كنم . و حرفي را مي زنم كه خودم اولين نفر هستم كه به آن عمل مي كنم . راهنمايي بفرماييد .

پاسخ – مواظب باشيم كه اين قشنگي دين ما كار ما را به عُجب و غرور نكشاند . ايشان بدبيني كردند و قضاوت كرده اند كه شما نامه من را نمي خوانيد . دوستان بر اساس موضوعات برنامه تا جايي كه بتوانند پيامك ها را گزينش مي كنند . اگر هر كسي كه ايميل يا پيامك مي زند نيتش خالص باشد ، آن خدايي كه محبت موسي را در دل فرعون انداخت حتما محبت پيامك شما را در دل دوستان مي اندازد البته نه ما فرعون هستيم و نه شما موسي هستيد . اگر من در ادارهاي باشم و بخواهم براي همه راه اندازي بكنم نه پارتي بازي زيرا پارتي راه اندازي

ص: 9452

نيست . يك وقت كسي به من مراجعه كرده و من روال قانوني اين كار را مي دانم . براي اين آقا كه همشهري من است روال قانوني آنرا سريعتر مي روم . اين كار هيچ اشكالي ندارد . ما اميدوار هستيم كه تمام كساني كه در سيستم اداري ما هستند اين سرعت عمل را براي همه بكار ببرند . در اينجا حق كسي ضايع نمي شود. خودم امضاها را مي گيرم و روال قانوني را طي مي كنم . يك وقت از من توصيه مي خواهند و من مي نويسم اگر طبق قانون است به او كمك كنيد . اما يك وقت توصيه ي من باعث مي شود حق يك نفر ضايع بشود . حق هم به تشخيص من و شما نيست . حق خودش شاخص هايي دارد ولي اين عزيز راحت قضاوت كرده كه چون از من نگرفتند از كس ديگري گرفته اند . ممكن است كه در فكرشان باشد كه از خانواده ي ايثارگران نيرو گرفته اند . فكر كنيد كه يك جواني هفده سال است كه پدر نداشته است و اين را تحمل كرده است . مادرش هم براي او پدر بوده است . آيا ما مملكت را مديون پدر آنها نيستيم ؟ اگر شما جاي نطام باشيد با شرايط فرد ديگري ، كدام يك از آنها را انتخاب مي كنيد ؟ آن فردي كه از پدر و همه ي امكاناتبرخوردار است يا آنفردي كه هفده سال پدر نداشته و پسري مي گفت كه مادرم هر شب اين روضه را مي خواند كه بچه ها بخوابيد اين خانه بابا ندارد .

ص: 9453

من نمي خواهم حق را معنا بكنم . حق را بادي كارشناس معني بكند . ولي حق را ناحق كنيم اين اشتباه است و من اين را قبول دارم .اگر از آستين كوتاه پيراهنش بپرسند و از نماز جمعه رفتن و خواند دعاي كميل او بپرسند ، اينها معيار گزينش ما نيست. معيار گزينش ما در دين سه چيز است . آيا تخصص اين كار را دار يا خير ؟ ديگر تعهد داري يا خير ؟ ديگر اين كه عرضه ي اين كار را داري يا خير ؟ ملاك اينهاست . اينكه من به نماز جمعه رفته ام يا نه ، آستين كوتاه مي پوشم يا نه ربطي به گزينش ندارد . جوانان اين را به حساب دين نگذارند . مسلما همه جا اين جوري نيست .ممكن است چهار جا اين جوري برخورد كنند. به گزينشي ها هم مي گويم كه با اعمال بعضي سليقه هاي شخصي مان اسلام و نظام اسلامي را خوار نكنيم و توهين نكنيم . حديث قدسي داريم كه خدا ذليل مي كند كسي را كه خوار مي كند . آستين كوتاه و بلند يا ريش گذاشتن مسئله ي شخصي خودش است . من مي توانم در اداره بگويم كه بايد لباس فرم پوشيد . ولي اگر اين براي گزينش اتفاق بيفتد نفاق درست مي شود . گفتند كه دوتا دو تا چند تا مي شود . طرف گفت : اين بستگي به نظر جابعالي دارد و هرچه شما بفرماييد . اين خيلي بد است . گزينشي هاي ما نبايد كاري بكنند كه روحيه ي نفاق ايجاد بشود . ما دوست

ص: 9454

نداريم كه مردم مُلوَن بازي در بياورند . با اين كارها اسلام را خوار نكنيم . سفارش امام هم همين بود . ما ملاك هاي گزينش را امتياز بندي مي كنيم و همه بدانند كه امتياز جانبازان و ايثارگران از همه بيشتراست . زيرا ما مديون آنها هستيم . خيلي زا آزاده ها و خانواده ي شهداي ما هنوزخانه ندارند . يكي عمر و جانش را و يك عزيزش را گذاشته است . اين مملكت را دشمن مي خواست يك هفته اي بگيرد و آنها جلويش را گرفتند ، پس مملكت مال آنهاست و ما مستاجر آنها هستيم و اينها بايد از ما اجاره بگيرند . هر عقل سالمي اين را مي فهمند . ديدهاي ما را هم اصلاح كنيم .

سوال – در مورد شب ليلة الرغائب توضيحاتي بفرماييد.

پاسخ – ليلة الرغائب يكي از با فضيلت ترين شبهاي سال است . و اولين شب جمعه ي ماه رجب است . نماز ، دعا و نيايش دارد. دعا رابطه ي با خداست و فرع آن اجابت خواسته مان است . اولين خواسته ي ما اين است كه به ما نگاه بكند و در را به روي ما باز بكند. خدا وقتي در را به روي ما باز مي كند كه خودخواه نباشيم . يعني وقتي دعا مي كنم فقط براي خودم دعا نكنم . خيلي ها مي گويند كه شرايط از ما بدتر وجود ندارد . من مي گويم كه شرايط بدتر از شما هم وجود دارد . اگر در شب آرزوها دعا كردي كه خدايا همه ي آنهايي كه از من

ص: 9455

مشكل دارتر هستند مشكل شان را برطرف بكن و به طفيل آنها مشكل من را هم برطرف كن . بچه اي مشكلش اين است كه پدرش برايش موبايل ، دوچرخه و كامپيوتر نخريده است و بچه افسرده شده است ، اين يك مشكل است .يك دختر يا پسر بزرگ هم مي گويد كه من هنوز يك خوشي در خانه نديده ام . ما پيرو فاطمه ي زهرا هستيم .ايشان با تمام مشكلاتي كه داشتند اول همسايه را دعا مي كردند . اگر مي خواهيم خدا به ما نگاه كند خودخواه نباشيم . پس اول براي ديگران دعا كنيم و بعد براي خودمان دعا كنيم . ديگر اينكه اول براي معنويات مان دعا كنيم و بعد براي ماديات مان دعا كنيم . اول براي آخرت مان دعا كنيم و بعد براي دنياي مان دعا كنيم . بعد براي فرج آقا، رهبر ،مسلمانان يمن و .. دعا كنيم .براي مشكل دار ها دعا كنيم و بعد صلوت بفرستيم و صدقه بدهيم .اشك هم بريزيم و روضه ي امام حسين (ع) هم بخوانيم زيرا شب زيارتي امام حسين (ع) است . اميدواريم به آبروي امام رضا (ع) خداوند دعاي احدي را رد نكند .

90-10-27

سوال – بعضي ها مي گويند : تمام احكام ما گفته ي پروردگار نيست . مثلا در هيچ آيه اي از قرآن نداريم كه ماهي بدون فلس حرام است . راهنمايي بفرماييد .

پاسخ – اگر قرار بود كه قرآن صرفا منبع احكام ما باشد پس چرا خدا صد و بيست وچهارهراز پيامبر فرستاده است ؟ مثلا وقتي من يك نسخه اي از

ص: 9456

دكتر مي گيريم خودم آن دارو را تهيه نمي كنم و بخورم بلكه من پيش متخصص دارو يا دارو ساز مي روم تا او نسخه را براي من توضيح بدهد . پس در اعتقاد ما منبع استخراج احكام قرآن نيست . مثلا در هيچ آيه ي از قرآن نداريم كه نماز صبح دو ركعت و نماز مغرب سه ركعت است . اگر قرار بود كه فقط قرآن منبع باشد چرا در همه جاي قرآن فرموده : من يطع الله و يطع رسول . اگر قرار بود حرفهاي پيامبر همان حرفهاي خدا باشد پس چرا خدا اين آيات را نازل كرده است .البته سخنان پيامبر از بطن قرآن و آيات خداست . بارها اهل بيت گفته اند كه اگر مردم بخواهند بدانند كه ما احكام را چطور استخراج مي كنيم به آنها نشان مي دهيم ولي اينكار براحتي نيست كه همه متوجه آن بشوند . و اِلا خدا اين همه پيامبران و ائمه را گزينش نمي كرد . مخاطب اوليه كلام خدا پيامبر و ائمه هستند . و آنها واسطه ي بيان هستند . پس ريشه ي همه ي احكام خدا در قرآن هست ولي نياز به تفسير دارد . منبع ما قرآن و سنت است . سنت يعني سيره ي آل پيامبر . در ضمن در عصر غيبت منبع ديگر ما اجتهاد علماء است . به ما سفارش شده است كه وقتي پيامبران و امامان نيستند به كساني مراجعه كنيد كه حديث هاي ما را مي دانند و تفسير مي كنند . ديگر اينكه اينجور سوال كردن شبيه يك بهانه است . در احكامي كه

ص: 9457

قرآن صريحا آنرا مطرح مي كند آيا ما به آن عمل مي كنيم ؟ صريح قرآن اين است كه غيبت ، ربا ، دروغ ، خوردن مال يتيم ، نگاه به نامحرم حرام است و زكات و خمس واجب است . آيا اين تفكر به اينها دقيقا عمل مي كند ؟ مي گفتند كه چرا نام علي بي ابيطالب در قرآن نيامده است ؟ ما مي گوييم : اوصاف علي در قرآن آمده است . كلمه ي مودت ذي القربي در قرآن آمده است ، آيا شما آنرا نديديد ؟ ما فرض كنيم نام علي بعنوان جانشين پيامبر در قرآن نيامده است اما مودت علي بعنوان مزد رسالت در قرآن آمده است . آيا ما به آن عمل مي كنيم ؟ اتفاقاتي كه بعد از رحلت پيامبر نسبت به دختر ، داماد و نوه ها ي پيامبر افتاده بود ،آيا شامل آيه مودت ذي القربي نمي شد ؟ گاهي وقتي ما نمي خواهيم به احكام عمل كنيم دنبال آن حكم در قرآن مي گرديم و آنجايي كه احكام در قرآن به صراحت آمده است دنبال بهانه ي ديگري مي گرديم . آسيب اين نوع نگاه و تفكر به خود ما برمي گردد . خالق به ما دو تا دفترچه داده است يكي دفترچه ي كتبي و يكي دفترچه ي شفاهي . دفترچه ي كتبي قرآن است و دفترچه ي شفاهي پيامبر و آل او است يعني خدا دستورات و الگو را داده است . در مرحله ي عمل ما بايد به الگو نگاه كنيم . قرآن جاويد است . پس منبع استنباط احكام ما قرآن

ص: 9458

،سنت وسيره پيامبر و آل پيامبر و در عصر غيبت اجتهاد فقهاء است. احكام خدا بر اساس مصلحت است يعني مصلحت وجود و انسانيت من . ظاهر و باطن من اقتضا كرده است كه خالق چيزي را بر من واجب يا حرام كند . اين حرام و واجب بخاطر ميكروب يا خوشمزگي يا نفع و ضرر دنيوي نيست بخاطر سازگاري يا عدم سازگاري با وجود من است.همه ي اينها به ايمان به خدا برمي گردد . بياييد ايمان خودمان را به خدا بيشتر كنيم . كسي كه خالق من است بر اساس وجود من آگاهتر است . رعايت دستورات خدا لازمه اش اين نيست كه مثلا ما پولدار بشويم . ممكن است كه مصلحت ما پولدار شدن نباشد ولي قطعا وجود و نسل شما با بركت خواهد شد . اين يعني سازگاري با وجود .اگر من حلال و حرام خدا را رعايت نكردم شايد پولدار بشوم ولي قطعا خدا نسبت به من غضبناك است .

سوال – گاهي ما در زندگي به بن بست مي رسيم و يك راهي براي خودمان باز مي كنيم كه اين راه براي ما مشروع جلوه مي كند . راهنمايي بفرماييد .

پاسخ – در آيه 27 سوره ي اعراف داريم كه وقتي كه ما به بن بست مي رسيم شيطان به سراغ ما مي آيد . تمام حساسيت زندگي ما سر دو راهي ها است . حضرت آدم هم سر دو راهي خوردن و نخوردن ماند . شيطان در سر دو راهي شما را وسوسه مي كند . ما با عقل خودمان مي خواهيم خودمان را را دو راهي

ص: 9459

نجات بدهيم . اگر ما عقل مان را دست دين بسپاريم و به سراغ احكام خدا بروم ، خدا راه بيرون رفتن از اين بحران توسط دين را به ما ياد مي دهد و قطعا ما به آرامش مي رسيم . در سوره طلاق داريم : هر كس كه زندگي بر او تنگ شد انفاق بدهد . ما بايد به خدا اعتماد كنيم . خدا به مادر موسي گفت : بچه ات را به درياي خروشان بسپار ،اينكار با كدام عقل سازگاري دارد ؟ خدا به مادرموسي اطمينان داد كه موسي را برمي گرداند. خدا مي فرمايد تو در گرفتاري هايت تقوا پيشه كن ، من به تو آرامش مي دهم و ظرف وجود تو را بزرگ مي كنم . گاهي فردي مشكلات زيادي دارد ولي آرامش دارد . اگر حلال و حرام را رعايت كنيم نبايد انتظار داشته باشيم كه زود پولدار بشويم . خدا مي گويد كه تو عقل خودت را كه چراغ است به طرف دين بياور تا من به شما دستور بدهم . فردي به پيامبر گفت كه فقر بر من چيره شده است . پيامبر فرمود : صدقه بدهيد . او سه بار پيش پيامبر آمد و بعد از سه بار كه صدقه داد ، در كارش گشايش شد . ما نبايد زود خسته بشويم . وقتي ما به حرف دين گوش كنيم اگر سختي باشد رضايت ، بركت و آرامش هم هست . اگر ما به حرف خدا گوش كنيم ظرفيت ما بالا مي رود و مشكلات ما را زمين گير نمي كند. حل مشكل در آرامش است .

ص: 9460

پولدار شدن موضوعيت ندارد . شايد من پولدار بشوم يا نشوم ولي رضايت خدا ، مغفرت ، رحمت و فضل الهي را دارم . بعضي ها حلال و حرام ها را رعايت مي كنند و خيلي پولدار نيستند ولي بچه هاي خوبي دارند . اين نتيجه ي حلال خوري است . شيطان در هنگام بحران ما را وسوسه مي كند كه دست در فاكتور ببريم و ساعت عدم حضور را ساعت حضور بزنيم . ما به ظاهر دست در فاكتور مي بريم و بعد از مدتي پولدار مي شويم ولي بعد مي بينيم كه بچه ما هم دست در جيب مان مي برد و پول مي دزد يا دست در چك ما مي برد . شما بر مردم مكر كردي و حالا فرزند شما بر شما مكر مي كند و شما يك فرزند ناخلف خواهي داشت، نه اهل نماز است نه اهل ادب و احترام و چاقوكشي هم مي كند و معتاد هم مي شود ، اين فقر واقعي يا فقر معنوي است . اگر ما به حرف شيطان گوش كنيم شيطان به ما ظرفيت نميدهد بلكه ماديت مي دهد . سوره بقره آيه 167مي فرمايد: الشيطان يعدكم بالفقر و يعمركم بالفحشا . ما فكر مي كنيم كه ماديت مشكل ما را حل مي كند . ماديات مشكل ما را حل نمي كند ، ظرفيت مشكل ما را حل مي كند . خدا قول ظرفيت داده است كه آنقدر تو را بزرگ مي كند كه از مشكل بيرون بيايي . خدا مشكلات را از جلوي حضرت زينب برنداشت ، برادرش كشته شد و خانواده اش

ص: 9461

اسير شدند ولي زينب آنقدر بزرگ شد كه هيچ كدام از اينها زينب را زمين گير نكرد . آنچه حضرت زينب را آرام كرد ظرفيت الهي بود . اگر من رعايت حلال و حرام را بكنم و پولدار هم نشوم خدا به من ظرفيتي مي دهد كه من احساس مي كنم خدا ازمن راضي است . ممكن است كه من با حرام پولدار بشوم ولي من به اندازه ي ثروتي كه بدست آورده ام كوچك شده ام . اين انسان با يك تلنگر مي شكند زيرا ظرفيت ندارد. از طرفي بعضي ها خيلي مال ندارند ولي بزرگمنش است و هيچ مشكلي او را به زانو در نمي آورد . ما بايد مواظب باشيم كه در هر بحراني عقل ما را به سمت مكر نكشاند بلكه ما را به سمت حكم شرعي بكشاند. در نظام بانكي جمهوري اسلامي اگر قرارداد شرعي رعايت بشود و به آن ملتزم بشوند و آنرا عمل كنند اين قرارداد صحيح است ولي اگر قرارداد صوري باشد و به آن عمل نشود اين قرارداد اشكال شرعي دارد . كساني كه از طريق حلال زندگي مي كنند اولين ثمره اش اين است كه زندگي شان بركت دارد . دومين ثمره ي حلال خوري پذيرش عبادت است ولي فرد حرام خور احساس مي كند خدا نمازش را قبول نكرده است . سومين ثمره حلال خوري اين است كه دعاي فرد حلال خور مستجاب مي شود ولي فرد حرام خورد دعايش مستجاب نمي شود . فرد حلال خور دل رقيقي دارد ولي انسان حرام خور دل قسي دارد . انسان حلال خور سرمايه ي نسلش

ص: 9462

پاك مي شود ولي انسان حرام خور نسلش بي بركت مي شود و تاثير منفي روي نسلش مي گذارد .

سوال – سوره فصلت آيات 12 تا 20 را توضيح بفرماييد .

پاسخ – اصل اثر براي قيامت است و ما نبايد اثرهمه چيز را در اين دنيا ببينيم . خدا مي فرمايد : ما نجات مي دهيم كساني كه ايمان به خدا داشته باشند و اهل رعايت حلال و حرام باشند . آيات آخر مي فرمايد كه نكند دست ما به حرام برود كه در روز قيامت عليه ما شهادت بدهد . ما بايد باور كنيم كه پرونده ي حلال و حرام در اين دنيا بسته نمي شود و ادامه اش در قيامت است . اين تصور غلط است كه ما حتمااز راه حرام پولدار مي شويم . البته بعضي ها در دنيا از راه حرام پولدار شده اند ولي خسارت زده ي دنيا و آخرت هستند. وعده ي خدا مغفرت وفضل است .كسي كه ادذخيره هايش تمام شدني نيست خداست . خوب است مردم آخر و عاقبت كساني كه مي خواسته اند از راه حرام پولدار بشوند ببينند . بخاطر مبلغ كمي انسان كشته اند .كسي تضمين نكرده است كه از راه حرام پولدار بشويم .

سوال – پدر من و بيشتر اقوام خمس اموال شان را نمي دهند . من به اندازه اي از مال شبه ناك مي خورم كه نميرم و لباس و توجيبي هم نگرفته ام . اما خانواده ي من از اين رفتارم ناراحت هستند. آيا من مي توانم امام زمان (عج) خودم را بشناسم و يار او

ص: 9463

باشم درحالي كه خانواده ام از دست من ناراحت هستند ؟

پاسخ – خانواده ي ايشان بايد به اين جوان افتخار كنند كه اين قدر احتياط مي كند . من به اين جوان مي گويم كه مواظب باشد كه به كسي بدبين نباشد . ما بايد مواظب باشيم به كسي نسبت ناروا ندهيم .ما امر به تجسس نشده ايم . يك دسته كسب حرام دارند كه در مورد آنها بايد خيلي مواظبت كرد. عده اي كارشان حلال است ولي خمس نمي دهند . خمس بنا به فتواي مراجع تقليد به مالي تعلق مي گيرد كه يك سال از آن گذشته باشد . درهر ميهماني ايشان نمي توانند قسم بخورند كه اين لقمه از پس انداز است . پس خوردن اين لقمه برايش مباح است . اين دقت و تذكر براي ايشان كفايت مي كند . يك وقت من مطمئن هستم كه اين هديه يا لقمه از پس انداز است در آنجا احتياط خوب است . ولي ايشان بايد حالت افراط نداشته باشند و در همه حال اعتدال را رعايت كنند . غذاي تهيه شده از درآمد همان روز خمس ندارد و خوردن آن اشكالي ندارد. ما نبايد ديگران را زير سوال ببريم . ما اين مطالب را مي گوييم كه اعمال خودمان را زير سوال ببريم .

مردم بايد سعي كنند صدقاتشان را بيشتر كنند تا گره هاي مالي شان باز بشود ، بيشتر دعا بخوانند، بيشتر رعايت كنند ، قناعت شان را بيشتر كنند ، حرص شان را كمتر كنند و چشم و هم چشمي ها را كم كنند . ما بايد در قراردادهاي

ص: 9464

مان از دين سوال كنيم . ، همديگر را دعوت به انصاف كنيم ، هواي همديگر را داشته باشيم و به يكديگر رحم كنيم . مسئولين سعي كنند هر كاري كه از دست شان برمي آيد براي مردم انجام بدهند و انصاف داشته باشند . هيچ چيزي بيشتر از انصاف به ما بركت نمي دهد.

انشاءالله خدا به ما توفيق بدهد كه گره گشاي همديگر باشيم .

90-10-20

زمين از برگ برگ از بادباد از رود روداز ماه روايت كرده اند ارديبهشتي مي رسد از راه ، بهاري ميرسد از راه و مي گويند مي رويد گل داودي از هر سنگ حسن يوسف از هر چاه ، بگو چله نشينان زمستان را كه برخيزند به استقبال مي آييم ات اي عيد از همين دي ماه ،به استقبال مي آييم متاري دشت پشت دشت چه باك از راه ناهمواره و از ياران ناهمراه ، به استهلال مي آييم ات اي عيد ازمحرم ها به روي بام ها هر شام با آئينه و با آه ، سر بِسمِل شدن دارند اين مرغان سرگردان گلويي تر كنيد اي تيغ هاي تشنه بسم الله .

سوال – درمورد خوردني هاي حرام توضيحاتي بفرماييد .

پاسخ – اميدورايم كه خدا توفيق روزي، رزق ، لقمه ي و زندگي حلال به همم عنايت بفرمايد .

در سوره مريم داريم كه همه وارد جهنم مي شوند و از پل صراط عبور مي كنند و به بهشت مي رسند. به ميزاني كه در وجود ما حرام وارد شود به همان ميزان ما توقف در جهنم خواهيم داشت . پيامبر فرمودند : به اندازه

ص: 9465

اي كه طاقت آتش داريد حرام مصرف كنيد. اگر مردم مي خواهند كه خدا آنها را به سرعت از پل صراط عبور بدهد ،بايد حرام نخورند و اگر حرام خوردند ، بايد دراين دنيا وجودشان را پاك كنند . امام صادق (ع) مي فرمايد : اي شيعيان ، ما اهل بيت از برزخ شما مي ترسيم . اگر امر شما شيعيان در برزخ به ما واگذار مي شد ما مي توانستيم براي شما كاري بكنيم . همان طور كه در قيامت شفيع شما مي شديم . آقا مجتبي تهراني مي فرمودند: از اين روايت معلوم مي شود كه شفاعت اهل بيت در برزح سخت است و شايد شدني نباشد . برزخ محل پاك شدن است . ما نبايد حرام بخوريم ولي اگر حرام خورديم تا پاك نشويم به بهشت نمي رويم . ما بايد در خوردني هاي مان دقت كنيم . ما براي خانه مان حفاظ مي گذاريم ، براي ماشين مان دزدگير مي گذاريم ،براي مغازه مان دزدگير مي گذاريم ، پس براي وجودمان هم يك نگهبان و دزدگير بگذاريم . ما اجمالي از خوردني هاي حرام را مي گوييم . ولي شما خودتان مي توانيد رساله عمليه را بخوانيد تا جلوي حرام و حلال گرفته بشود.

همه ي خزندگان و دوزيستان حرام هستند . مثل مار و لاك پشت . بعضي ها مي گويند كه اگر يك وجب از سر مار و يك وجب از دم مار را بِكنيم ، مي توانيم آنرا بخوريم در حاليكه اين اشتباه است . اينكه در بعضي از رستورا ن ها اين غذا ها پخته مي شود

ص: 9466

يا كنسرو آن وجود دارد دليل بر حلال بودن نيست . مابايد حكمشرعي هر چيزي را پيدا بكنيم . انواع ماهي و آبزيان پولكدار حلال هستند بشرطي كه آنها را صيد كنند و بيرون از آب بميرند . اگر با انفجار ماهي ها را در آب بكشند ، اين ماهي ها حلال نيستند . پس ميگو، هشت پا و صدف حرام هستند . فروش اين آبزيان در بازار ملاك حلال بودن نيست . اگر در رستوران يك غذاي آلوده اي را به ما بفروشند ، آيا به صرف اينكه اين غذا در رستوارن به فروش مي رسد ما آن را مي خوريم ؟ اگر در غذاي شما كپك وجود داشته باشد حتما شما آنرا نمي خوريد . عموما هر حيوان چهارپايي كه در خشكي زندگي مي كند ، سم دارد و خون جهنده دارد حلال هستند . خرگوش و جوجه تيغي حرام است . خرگوش و جوجه تيغي سم ندارند . شكار حيوان حلال گوشت حلال است ولي هر شكاري حلال نيست . گوسفند حلال گوشت است ولي براي اينكه براي من هم حلال باشد بايد آنرا ذبح كنيم . هر حيوان حلال گوشتي كه در بيابان تير زده بشود حلال است ولي اگر ما گراز را با تير بزنيم نمي توانيم آنرا بخوريم . ما مي توانيم آلودگي ها را تشخيص بدهيم و بفهميم . اگر ما قبول داريم كه خالق هستي و انسانها خداست ، پس اين معمار آگاهتر به وضعيت وجودي انسان است و چون انسان اشرف مخلوقات است خدا همه ي عالم را با انسان هماهنگ كرده است . يعني خدا

ص: 9467

هر چيزي كه با وجود و جسم انسان سازگاري دارد براي انسان حلال كرده است و هر آنچه كه با وجود و جسم انسان سازگاري ندارد حرام كرده است . حلال و حرام بودن بر اساس خوشمزگي نيست . بر اساس ميكروب و ويروس داشتن نيست . يك معمار دو تا ساختمان مثل هم ساخته است . اگر ما يكي را به چشم ببينيم ، به ساختمان بعدي هم اطمينان پيدا مي كنيم . آيا شما به استحكام خلقت انسان وطبيعت اطمينان داريد ؟ پس اين خالق اگر مي گويد كه فلان احكام حرام يا حلال است ، همان تناسب و استحكام را در آن ديده است . ولي منمتوجه آن نمي شوم . اينها به بندگي برمي گردد . اينكه ما بخواهيم دنبال فلسفه ي احكام بگرديم خوب است ولي اگر ما نتوانستيم فلسفه ي حكمي را پيدا كنيم و مثلا پزشكي گفت كه فلان چيز حرام خاصيت هم دارد، حالا خالق بهتر مي داند يا پزشك ؟ خالق جمع بندي را در نظر گرفته است و فرموده كه تمام گوشت ها براي تو حلال است ولي اين دو نوع گوشت براي تو حرام است . خدا ناسازگاري آن نوع گوشت را با وجود ما درنظر گرفته است . اگر من به قادربودن ، ارحم الراحمين بودن و رب العالمين بودن خدا اعتقاد دارم بايد بندگي كنم . همجواري سگ با حيوانات ديگر اشكالي ندارد ولي همجواري آن براي وجود انسان خوب نيست . خدا در چهار دستهاز آيات قرآن مي فرمايد كه دنيا را براي انسان خلق كرده ايم . خلق لكم ،جعل

ص: 9468

لكم ، سخر لكم ، متاع لكم . خدا همه ي عالم را براي انسان تنظيم كرده است . وجود جسم و روح من است . خدا براي گرگ خوردن خرگوش را حرام نكرده است و اصلا براي او قيدي نگذاشته است . خدا به انسان گفته است كه هر چه بدست مي آوري نخور زيرا تو با حيوانات ديگر فرقي داري . قرار نيست كه من هرغذايي كه در رستوران هست بخورم . من بايد براي هر خوراكي يك خط كش بگذارم كه آيا خدا اجازه داده است كه اين خوراكي را بخورم يا نخورم . انسان در پوشش ،نگاه ، ازدواج و ...هم آزاد نيست . من بنده هستم و بندگي من اقتضا مي كند كه از خالق بپرسم كه چه چيزي براي من بهتر است و من بايد بندگي كنم . مردم واقعا دغدغه ي دين دارند . ما بايد ببينيم كه خالق از ما چه چيزي مي خواهد . زيرا فرمول وجود انسان دست خداست . اگر ما خودمان را با فرمول خالق تنظيم كنيم نفعش به ما مي رسد و اگر تنظيم نكنيم ضررش به ما مي رسد . اگر ما دوست داريم عبورمان از روي صراط با سرعت باشد بايد وجودمان را تا جايي كه مي توانيم از آلودگي هاي گناه پاك كنيم . گناه يعني آتش ، آلودگي و پرتگاه .

سوال – در مورد شراب و شراب خواري توضيحاتي بفرماييد .

پاسخ – خالقي كه بر وجود ما و عالم هستي احاطه دارد . خدا هزاران نوشيدني را براي ما حلال كرده است و يكي را

ص: 9469

حرام كرده است . آيه حرمت شراب سوره مائده آيه 90 مي باشد : اي كساني كه ايمان آورده ايد ( با اينكه افرادي اعتقاد به خدا و روز قيامت دارند شراب مصرف مي كردند .) همانا از شراب و گوشت خوك پرهيز كنيد كه اين آتش است به اين اميد كه رستگار بشويد . در اينجا ملائك گفته ي فلان دكتر نيست . آيا خدا خودش از ضرر و سود شراب خبر نداشته است ؟ خدا كه همه ي نكات وجود من را مي دانم مي فرمايد كه شراب خواري ناپاك است و عمل شيطان است و منافات با رستگاري شما دارد ، از آن بپرهيزيد. ممكن است كه بگويند : شراب خاصيت دارويي دارد، شفا در دست خداست و دارو در دست ماست . امام صادق (ع) فرمودند : شفا در حرام نيست . گاهي در حالت اضطرار گوشت مرده براي فرد حلال مي شود . شفا يعني صحت و سلامت . خيلي از مردم هستند كه دارو مصرف مي كنند ولي شفا پيدا نمي كنند. ما بايد معتقد باشيم كه سلامتي دست خداست . خدا است كه در دارو خاصيت مي گذارد . سبب ساز وسبب سوز خداست . يك وقت ممكن است كه من بگويم اگر شراب نخورم چه بخورم ؟ خدا مطابق با وجود و روح و جسم شما هزاران نوشيدني خوشمزه گذاشته است . وسوسه ها ، القائات و تهاهجم فرهنگي باعث شده است كه شراب خواري در جامعه ما بيشتر بشود. آنها شراب را بعنوان يك نوشيدني باكلاس معرفي مي كنند . انسان مي خواهد با يك گناه

ص: 9470

براي خودش كلاس بگذارد . آيا اين كار شخصيت آور است؟ من مي خواهم با مخالفت با فرمان خدا براي خودم يك شخصيت كاذب بوجود بياورم . پس خالق گفته است كه اين شراب با وجود توسازگاري ندارد . بعضي ها مي گويند كه ما طوري شراب مي خوريم كه عقل ما را زايل نكند و براي ما ضرر نداشته باشد. و مست نشويم . دليل نخوردن شراب بخاطر اين است كه خدا فرمان داده كه اين كار را نكنيم . ما عبد هستيم ، اگر فلسفه ي حرام بودن را فهميديم الحمدالله و اگر نفهميديم به اعتماد اينكه خدا گفته است بايد قبول كنيم . خالق از كارشناس بالاتر است . خدا فرمود ه كه از اين كار بپرهيزيد زيراعمل شيطان است . پس قطعا شراب با وجود ، تعالي و رستگاري ما سازگاري ندارد . من نبايد خودم را در مقابل خدا قرار بدهم .

سوال – آيا هر پزشكي مجاز به تجويز شراب براي بيمار هست ؟

پاسخ – بعضي ها مي گويند كه دكتر گفته كه روزه نگير يا نشسته نماز بخوان . حرف دكتر متشرع ملاك است . يعني دكتري كه خودش درد دين دارد . دكتري كه خودش سيگار بكشد و به شما بگويد كه سيگار نكش ، آيا حرف او اثر دارد؟ دكتري كه خودش تدين ندارد براي مردم هم درد دين ندارد . دكتر متشرع حرفش كارشناسانه است و در ضمن شما بايد حرف دكتر را به مرجع تقليدتان بگوييد و از ايشان كسب تكليف كنيد . جواني گفت كه ما مشروب را با آب قاطي مي

ص: 9471

كنيم تاحرمت آن كم بشود . من به او گفتم كه اگر در آب مقداري مرگ موش بريزيم آيا مي شود آنرا خورد ؟ گفت: خير . اين جوان ضرر عقل موش را با عقلش فهميده است ولي ضرر مشروب را نفهميده و به خدا اطمينان ندارد. خدا گفته كه مشروب مرگ روح و انساتيت و هوش تو است . خدا فرموده شراب حرام است زيرا در آن انگل آخرتي و روحي وجود دارد و با وجود تو سازگار نيست . جوان قصد توبه كرد.

سوال – سوره غافر آيات 34 تا 40 را توضيح بفرماييد.

پاسخ – آيه چهل مي فرمايد : از چيزهايي كه گناه است من به همان مقدار كه در باطن آن گناه است به شما مي دهم اما چيزهايي كه حلال است اگرشما انجام بدهيد من چندين برابر باطن آن را به شما مي دهم . ما با خدا معامله بكنيم . اگر خدا مي فرمايد چيزي حرام است آنرا قبول كنيد . خدا از همه بيشتر پرشكان مي فهمد . پس كارهايي را كه خدا مي فرمايد انجام بدهيد . هر كس عمل صالح انجام بدهد به او بي نهايت پاداش مي دهم .حيف است كه ما بجاي اينكه با پاداش بي نهايت فكركنيم به گناه فكر كنيم . اين واقعا خسران است .

سوال – من در جايي كار مي كنم كه مبلغ چهارصد و شصت هزار تومان حقوق مي گيرم و همين مبلغ هم وام و بدهي دارم . من در روز شانزده ساعت كار مي كنم و به كار ديگري نمي رسم . آقاي ماندگاري

ص: 9472

فرمودند كه با فكر بيشتر و جديد مي توان درآمد بيشتري كسب كرد. آيا تلاش نيازمند داشتن زمان نيست ؟ آيا منظور شما اين است كه از ساعت نُه شب مي توان كار ديگري انجام داد ؟ پس زندگي چيست ؟ مگر ما حق زندگي كردن را نداريم ؟ مگر همسر و فرزندان ما نبايد آسايش داشته باشند و دركنار ما باشند تا ما حق پدري را ادا كنيم . شما با اين وضعيت چه پيشنهادي براي تلاش بيشتر من و امثال من داريد؟ من خودم فردي مذهبي و معتقد به حرام و حلال هستم . مسئوليت خريد شركت با من است . الان چند روزي است كه من اجناس خريداري شده را بيشتر از قيمت واقعي محاسبه مي كنم و مبلغ اضافي را كرايه ماشين حساب مي كنم در حالي كه حق من را نمي دهند و كارهاي شخصي افراد را به اجبار انجام مي دهم . مگر نم يگويند كه حق گرفتني است نه دادني .ناراحتي من از اين است كه چرا بعد از سالها زيستن مجبور شده ام كه دست به چنين اعمالي بزنم و اموال خود را با مسائل شرعي روبرو كنم . آيا صحيح است كه در جامعه ي اسلامي برخي داراي درآمدهاي پايين باشند و برخي داراي چندين شغل و درآمد باشند. من از وارد شدن حرام به زندگي ام مي ترسم و با اين ذهنيت فكر مي كنم كه خيلي دوام نمي آورم . راهنمايي بفرماييد .

پاسخ – امثال ايشان زياد هستند ولي من توصيه مي كنم كه با تمام اين فشارها ، آنها خودشان را آلوده

ص: 9473

به گناه و شبه نكنند. مسئله شان را از دفترمراجع تقليد بپرسند . من به كارفرمايان ،صاحبخانه و.. بگويم كه همه ي موفقيت ها درعالم هستي و در اين دنيا نيست . همه چيز پول درآوردن نيست . به مسئولين ادارات ، نهادها ، شركت ها و... مي گوييم كه از تجملات كم كنند و به كارگر برسند . اگر شما به كارگرها برسيد او خوب كار مي كند و نفع آن هم به مجموعه برمي گردد. ولي وقتي شما به آنها نرسيد از كارشان كم مي گذارند و دزدي مي كنند و آسيب اين كار هم به شما وهم به خودش مي رسد . ما مسئوليت داريم . خيلي از مجموعه ها پول كارگرهايشان را نمي دهند ولي براي دكوراسيون اتاق مدير خيلي خرج مي كنند. همايش ها تبليغات مسافرت غير ضروري و ميهماني ها آنچناني ما شما را قسم مي دهيم كه در اين مخارج ملاحظه بكنيد و حق كارگر را بدهيد . انقلاب ما براي اين آمد كه به قشر كارگر فشار نيايد . فقر و فشار اين فرد را به گناه مي كشاند. اگر كسي چند تا خانه دارد خوب است كه به نرخ بازار نگاه نكند و به نرخ آخرت نگاه بكند . منظور ما اين است كه ما فكرمان را بكار بگيريم و تلاش بيشتر بكنيم . ما بايد دست به دست هم بدهيم تا بستر گناه كم بشود .

خدايا به همه ي ما رحم و انصاف و توفيق حلال خوري و فراهم كردن بستر حلال خوري را عنايت بفرما .

90-10-13

سوال – شما مي گوييد كه بچه

ص: 9474

ها به پدرها بگويند كه پول حرام به خانه نياوريد . مگر حرام فقط خوردني است ؟ هزار تا چيز ديگر هم هست كه براي تهيه آن بايد پول داد . شمامي گوييد كه پول بد است . مگر انسان تلاش نمي كند كه پول بدست بياور هم براي اينكه به خدا نزديكتر بشود و هم زندگي بهتري داشته باشد. ما نمي توانيم نقش پول را در جامعه ي امروزي ناديده بگيريم . من ماهي پانصدهزارتومان درآمد دارم كه سيصد هزارتومان آن رابابتاجزاه خانه و صد و پنجاه هزار تومان آنرا بابت قسط مي دهم و فقط پنجاه هزار تومان براي من باقي مي ماند . آيا مي شود كه من به صاحبخانه بگويم كه دارايي من اخلاق خوب و ايمان به خداست ؟ او سر ماه از من اجازه اش را مي خواهد . لطف كنيد درمورد دارايي بيشتر توضيح بدهيد و كمتر در مورد مسائل احساسي صحبت كنيد .

پاسخ – پول بد نيست بلكه نوع استفاده از آن مهم است . اميرالمومنين مي فرمايد: دنيا (پول ) خوب است بشرطي كه آنرا در جايگاه خودش قرار بدهيم . من بايد بدانم كه پول يك وسيله است كه امانت است و من براي رسيدن به آن بايد تلاش بكنم و بدانم كه اين پول حساب و كتابي دارد . هستند كساني كه دارايي حلال بدست مي آورند و هم خودشان با آن زندگي مي كنند و هم با آن مشكلات ديگران را هم حل مي كنند . پس ما نگفتيم پول بد است . آيا براي شما نوشته شده است كه درآمد شما

ص: 9475

پانصد هزارتومان است ؟ اگر شما تلاش و تدبير بيشتري بكنيد مي توانيد درآمد بيشتري داشته باشيد . شما نمي توانيد درآمد خودتان را به هشت صد هزار تومان برسانيد كه شرمنده خودتان و زن و بچه تان نباشيد ؟ ايشان حتما مي توانند . اگر گرگ دنبال كسي بكند تا آنجا كه گرگ مي دود او هم مي دود . در جامعه ي ما شغل ، فقط اشتغال دولتي است . همه مي دانند كه كار دولتي درآمدش كم است ولي چون استمرار دارد ، همه به آن اطمينان دارند . ما بجاي اينكه به سازمان دولتي اطمينان كنيم بهتر است به خدا اطمينان كنيم .چرا ما در كنار كار دولتي ، كار آزاد نمي كنيم؟ مابايد كار بيشتري بكنيم و توكل مان هم بيشتر باشد . در كتب ما كشاورزي ثواب بيشتري دارد زيرا در كشاورزي به ما تضمين نمي دهند . در كشاورزي شما كار خودت را انجام مي دهي و بقيه ي كار را به خدا مي سپاري . يك كارمند دولت احساس مي كند كه نبايد خيلي به خدا وصل باشد زيرا سر ماه حقوقش را مي آيد. يكي از فرمول هاي رزق حلال فكر و تدبير است . ما گاهي اوقات مسير تدبير را از خودمان مي گيريم و با استخدام در يكي از مشاغل دولتي حتي خدماتي ، قدرت مانور خودمان را كم مي كنيم . در شغل آزاد فرد احساس مي كند كه اگر تلاش بيشتري بكند درآمدش هم بيشتر مي شود ولي كارمند احساس مي كند كه هر چه تلاش مي كند حقوقش ثابت است .

ص: 9476

اگر ايشان راهي به جز درآمد پانصدهزار تومان ندارند بايد تلاش بكنند محلي را براي خانه اجاره بكنند كه كرايه اش معقول تر نسبت به درآمدشان باشد. ما به هيچ وجه مجوز براي روزي حرام نداريم . ما با دست خودمان ، خودمان را در اضطرار مي اندازيم . مثلا ما حاضريم با ماهي پانصدهزارتومان يك شغل دولتي داشته باشيم . من با اين حقوق پانصد توماني بايد خانه اي را اجاره كنم كه قيمت آن صد هزار تومان باشد . شما بايد تلاش كنيد كه اين كار را انجام بدهيد . گاهي ما با دست خودمان ، خودمان را در چاه مي اندازيم و بعد مي گوييم :خدايا ما چاره اي نداشتم . امام باقر (ع) فرمودند : يك پايه ي كمال انسان ، تدبير در معيشت است . انسان موجودي در راه رشد است. در قديم همه شغل آزاد داشتند . در شغل آزاد هر چه تلاش بيشتربكني درآمد بيشتري داري ولي در شغل اداري حقوق ثابت است. در مشاغل اداري توكل كمرنگ تر مي شود . ما بايد باور كنيم كه در رزق و روزي مان ، يك قرارداد با خدا داريم . خدا با ما شريك مي شود و ما بايد تلاش با تدبير و توكل داشته باشيم . ما هنوز اين را باور نكرده ايم . ما فكر مي كنيم كه براي رزق و روزي يك طرف ما هستيم و يك طرف شركت ماست . اگر حركت ما بيشتر بشود بركت خدا هم بيشتر مي شود. الان بازنشستگي ها زودرس شده است و فرد بازنشسته جوان ديگر تلاش نمي كند

ص: 9477

. اصلي ترين عامل رزق و روزي سعي و تلاش و فكر كردن است. ما اين كار را نمي كنيم و بعد ما از خدا گِله مي كنيم .

سوال – شما در مورد محل تامل بودن برخي از فعاليت بانك ها گفتيد . شما در دل من كه همسرم كارمند ساده يك بانك است و از صبح كار مي كند، دلهره انداختيد. وطيفه ي ما چيست ؟

پاسخ – ما از چند بُعد بايد به آن توجه بكنيم . نظام مقدس جمهوري اسلامي آمده است تا احكام اسلامي را پياده بكند. احكام اسلامي در بخش درآمد و معاملات خيلي سخت است . ما اعتقاد داريم كه در بخش بانكداري و موسسات مالي قوانين اسلامي با دقت پياده نمي شود . ما داريم به سمت اسلام حركت مي كنيم .اما الان اسلام كاملا اجرا نمي شود . قراردادهايي كه در بانكها وجود دارد و مردم بر اساس آنها سود مي دهند و سود مي گيرند ، شرعي است . اما اين كاغذ موجب حلال شدن نمي شود بلكه اجراي اين قرارداد موجب حلال شدن است . مثلا در قرارداد مضاربه ، من مبلغي به شما مي دهم و مي گويم كه فلان درصد سود براي من و بقيه براي شما و اگر ضرر هم كرديم آنرا تقسيم مي كنيم . اين يك قرارداد مضاربه ي شرعي است و هيچ اشكالي هم ندارد. شما مي توانيد بگوييد كه من الان علي الحساب ماهي سي هزار تومان بابت يك ميليون كاركرد به شما مي دهم و در آخر سال با هم مصالحه مي كنيم . اين

ص: 9478

كار اشكالي ندارد . ولي اگر من بگويم كه من يك ميليون به شما مي دهم و شما هر كاري مي كنيد ،ماهي سي تومان به من بدهيد، اين پول نزول و حرام مي باشد . اينكار جنگ با خداست . الان مردم به زبان مي گويند كه ما داريم از بانك نزول (بهره) پول مان را مي گيريم . امام مي فرمايد كه اگر اين كلمه ي نزول را بگوييد پول تان حرام مي شود. روايت داريم كه يك درهم ربا بالاتراز هفتاد مرتبه عمل منافي عفت با مادر خود در خانه ي كعبه است . الان اين گناه در جامعه خيلي زياد شده است . مسئولين بانكها مردم را به سمت صوري نگاه كردن به قراردادهاي بانك سوق ندهند. جعاله ،مضاربه و مشاركت يك قاعده ي شرعي است و بايد به احكام آن عمل بشود . يكي از مسائل رزق حلال دانستن مسائل شرعي آن است . مردم نمي دانند و براحتي لقمه شان را حرام مي كنند . مردم سپرده به بانك مي دهند و قرارداد مي نويسند و سود علي الحساب مي گيرند و بعد زياد و كم آنرا حساب مي كنند ، اين شرعي است ولي اگر كسي مي گويد پول به بانك مي دهم و بهره يا نزول آنرا مي گيرم اين حرام مي شود. اگر شما وام مي گيريد و سود آنرا مي دهيد در واقع داريد به قراردادتان عمل مي كنيد . پس به قراردادها عمل بشود و كلمات ما بصورت شرعي رد و بدل شود . اگر مستاجر به صاحبخانه بگويد كه پول پيش پنج ميليون

ص: 9479

تومان را ده ميليون تومان بكن و بجاي اجاره دويست تومان ، صدتومان بگير ، اين حرام است . چون به صاحبخانه پول قرض مي دهد كه بجاي آن قرض مي خواهد اجارهي كمتري بدهد ، اين حرام است . شما بايد قرارداد را اين طور بنويسيد: اجاره ي به شرط رهن .( خانه را بشرطي ماهي صد تومان مي دهم كه مستاجر ده ميليون تومان به من قرض بدهد ) يكي از رموز حلال شدن لقمه ها همين كلمات شرعي است كه ما مي گوييم . الان در طلافروشي ، طلاي شكسته مي دهند و به اندازه آن طلاي سالم مي گيرند و مبلغي هم مي دهند ، اين كار حرام است . شما بايد طلاي شكسته ي خودتان را بفروشيد ، اين يك معامله است و بعد يك طلاي ديگر بخر ، اين معامله شرعي است . اگر مسئله شرعي را بپرسند راه حلال شدن آن وجود دارد . توصيه من به بانك ها و مسئولين بانك ها و كارمندها اين است كه مردم را به سمت قراردادهاي صوري سوق ندهد . زيرا با اين كار هم مردم را سمت گناه سوق مي دهند و هم لقمه ي خودشان شبه ناك مي شود. اگر وام را براي دار قالي مي گيريد و با آن ماشين مي خريد ، اين اشكال شرعي دارد . دولت بايد اعطاي وام را راحت بكند و مردم را وادار به دروغ نكند . اگر مجبور شدند كه وام بگيرند حتما سوال بكنند. جهل به معامله معامله را باطل مي كند . پس اگر ما معامله اي را در

ص: 9480

بانك امضا مي كنيم بايد مفاد آنرا بدانيم . دين ما سخت نيست بلكه دقيق است . ازدواج و رابطه ي نامشروع چه فرقي با هم دارند ؟ در ازدواج فقط كلمه ي زوجت و قبلت را گفته اند ولي در رابطه ي نامشروع اين كلمه را نگفته اند . پس شما براحتي لقمه ي خودتان را حرام نكنيد .

سوال – سوره زمر آيات 48 تا 56 را توضيح بفرماييد .

پاسخ – آيه 54 مي فرمايد :به سوي خدا برگرديد و تسليم بشويد. موقعي كه قيامت فرا برسد برگشت به سوي خدا سودي اندارد. حلال خوردن با حرام خوردن خيلي شباهت دارد . يكي از رموز بندگي اين است كه خدا براي بندگي ما يك سفره ي حلال گذاشته است و شيطان يك سفره حرام گذاشته است . اين دو خيلي بهم شبيه هستند . شايد تفاوت فقط در نيت باشد . خدايا آنچه كه تو گفتي من قبول دارم نه آنكه شيطان گفته است .

سوال – شوهر من در آشپزخانه ي يك شركت كار مي كند . او هر روز اضافه ي غذاها را به خانه مي آورد . مسئولين شركت اجازه نمي دهند كه شوهرم غذاها را به خانه بياورد و در شب آنها را دور مي ريزند . راهنمايي بفرماييد .

پاسخ – دين به ما مي گويد كه جوري با بچه ها و زير دستان مان رفتار نكنيم كه آنها مجبور بشوند از راه حرام خودشان را تامين بكنند. مثلا پدر به بچه اش پول تو جيبي نمي دهد و بچه همين پول را از جيب

ص: 9481

پدر بدون اجازه بر مي دارد . اگر شما پدر اين پول را خودت به بچه ات مي دادي ، اين پول حلال بود، براي بچه ات بركت مي كرد ،مي توانستي از او حساب و كتاب هم بكشي و او را هم تربيت هم بكني . تو به بچه ات پول ندادي ، او دزدي كرد و نمي تواني از او حساب و كتاب هم بكشي . چرا عاقل كند كاري كه باز آرد پشيماني ؟ مسئول آشپزخانه ها ، در آخر بگوييد كه همه مي توانند به اندازه ي نياز از اين غذاها ببرند . با اين كار هم اسراف نمي شود و هم آنها شما را دعا مي كنند . آنها بدون اجازه اين كار را مي كنند و خلاف مي كنند . در موردغيبت هم همين طور است . وقني ما راه گفتگو را مي بنديم طرف غيبت مي كند . اگر ما راه گفتگو را باز بگذاريم پشت سر ما غيبت نمي كنند. ما بايد راه حلال را باز بگذاريم كه راه حرام بسته بشود .

سوال – پدر ما اهل خمس دادن نبوده است ولي او با اصرار ما براي پرداخت خمس مالش مراجعه كرده است و چهارصد هزار تومان خمس مال او شده است . نظر ما اين است كه خمس مال پدرمان بيشتر از اينها مي شود. ولي پدرم اين را قبول نمي كند كه دوباره مال خودش را حساب كند . راهنمايي بفرماييد .

پاسخ – يكي از زمينه هاي لقمه ي حرام زمينه ي خانوادگي است . وقتي خانواده زياد مصرف كند پدر را به

ص: 9482

سمت مال حرام سوق مي دهد . اين كار فرزندان خيلي زيباست . حالا كه پدر شما به حرف شما گوش داده است دست او را ببوسيد . دستور اسلام اين است كه شما به پدرخوش بين باشيد و چون به حرف شما گوش كرده است بايد دست او را ببوسيد . شما كه مجتهد نيست . به پدرتان حسن ظن داشته باشيد . شما مواظب باشيد با سخت گيريهاي بيش از حد و بدبيني پدرتان را از كار خير پشيمان نكنيد . يكي از فرمولهاي بركت اداي واجبات مالي است . در مورد خمس بايد گفت كه هر انساني دوست دارد براي اينكه مال او بركت پيدا كند شريك داشته باشد و هر چه اعتبار شريك بالاتر باشد براي فرد بهتر است . آيه 41 سوره ي انفال كه در مورد خمس است مي فرمايد كه خدا و پيامبر را در مال خودتان شريك كنيد . ما روي اموال مان تابلويي بزنيم كه يك پنجم مال ما براي خدا ، رسول و فرزندان رسول است . درخمس اعتقاد به توحيد موج مي زند . شيطان به ما مي گويد كه اين دسترنج تو است چرا آنرا به ديگران مي دهي ؟ ولي انسان موحد مي گويد كه سرمايه ، آب ، خاك و نور را خداداد و من كارگر خدا هستم . يعني انسان موحد اعتقاد دارد كه صاحب مال خداست و من كارگر هستم . اگر من حق خدا را در مال خودم محفوظ بدارم يعني مال خودم را جدا از خدا نديده ام . در خمس دعا هم هست . امام رضا

ص: 9483

(ع) مي فرمايد : پردات خمس ما را در راه مكتب ياري مي كند . چون بخشي از خمس براي ترويج دين مصرف مي شود و بخشي از آن براي فقرا مصرف مي شود. وقتي شما خمس مي دهيد مشمول دعاي امام رضا (ع) قرار مي گيريد . شما از خمس مال تان يك لقمه به ديگران مي دهيد ولي آنها هزاران دعا براي شما مي كنند. ظاهر خمس كم كردن مال است . اما باطن خمس هم بركت پيدا كردن هم شراكت هم سرمايه گذاري آخرت است . فردي گفت كه من پولي ندارم كه خمس بدهم . من به او گفتم كه شما مي خواهيد از بانكي وام بگيريد. ابتدا بايد يك دفترچه در آنجا باز كنيد . هر كس مي خواهد از خدا و پيامبر وام بركت بگيرد براي خودش دفترچه (سال خمسي ) باز كند .

سوال – من در سال 80 مبلغ يك ميليون و پانصد هزار تومان از بانك وام گرفته ام .الان بعد از گذشت چندسال ، من بعلت فقر و تنگدستي نتوانستم آنرا پرداخت بكنم اصل و سود و آن شش ميليون تومان شده است . آيا اين كار صحيحي است كه بانك ها انجام مي دهند ؟

پاسخ – اين قطعا شبه دارد . اين مشكل بانك ها بايد حل بشود . اين دير كرد و جريمه ها ي بانك به گفته ي مراجع تقليد و رهبر انقلاب اشكال دارد . در مكتب ما قرض گرفتن مكروه است . پس تا جايي كه امكان دارد نبايد قرض گرفت . در كتب ما دير پرداخت كردن هم

ص: 9484

گناه است . روايت داريم : معطل كردن كسي كه مي تواند قسط خودش را بپردازد ولي آنرا به تاخير بيندازد ظلم است . اينكه مردم قسط هاي شان را عقب بيندازند يك عادت شده است . بعضي ها كارهاي خودشان را در اولويت قرار مي دهند ولي قسط بانك را پرداخت نمي كنند. كسي كه واقعا از روي ناچاري وام گرفته است و الان قدرت پرداخت را ندارد ، بانكها بايد جريمه هاي اين شخص را ببخشند . براي اين فرد بايد يك چاره اي انديشيده بشود تا دچار حرام نشود .

سوال – فرمول كلي رزق حلال در زندگي چيست ؟

پاسخ - در دين ما براي رزق حلال فرمولي وجود دارد. عناصر اين فرمول عبارتند از : اعتقاد به رازقيت خدا، تلاش حداكثري مدبرانه ، متوكلانه و صبورانه ، قناعت خود و خانواده ، پرهيز از هر حرامي كه لازمه اش پرسش شرعي است، داشتن انصاف ، صدقه ، احسان و نيكوكاري ، سحر خيزي ، نمازاول وقت ، صله ي رحم و خوش اخلاقي .

خدايا باران رحمتت را بر ما نازل بفرما ، خدايا گناهاني كه مانع نزول رحمت تو شده اند از ما ببخش و بيامرز ،خدايا لذت حرام را از ما بگير و لذت حلال را به ما بچشان .

90-10-06

باز باراني شدم انگار مي آيد كسي اين تو و نبض من بشمار مي آيد كسي ، ذهن آبادي هنوز از قصه و رويا پُر است باز هم دست دعا بردار مي آيد كسي ، گر چه اين دلواپسي ها ساده و تكراري اند شك ندارم بعد

ص: 9485

از اين تكرار مي آيد كسي ، اي نگاهت سبز نامت سبز خسته نيستي ؟ دستهايت را به من بسپار مي آيد كسي ، يك نفر از پشت در آهسته پچ پچ كرد و گفت : باز باراني شدم انگار مي آيد كسي .

سوال – كساني كه روزي خور پدرخانواده هستند و پدر به حلال و حرام اهميت نمي دهد چه وظيفه اي دارند ؟

پاسخ – هنگام نزول باران دعا مستحاب مي شود : خدايا به قطره قطره رحمت خودت اين رحمت را بر همه ي بلاد اسلامي عنايت بفرما ، خدايا همه ي رفتگان در حادثه زلزله و حوادث طبيعي را غريق رحمت خودت بفرما ، خدايا به همه ي ما توفيق بستر سازي ظهور آقا را عنايت بفرما ،خدايا به آبروي محمد و آل محمد در هر خانه اي كه بيمار هست شفاي عاجل و كامل عنايت بفرما .

روايت داريم كه همه ي انسانها بر فطرت پاك خودشان بدنيا مي آيند . همان فطرتي كه خدا وعده داده است فطرت الله التي فطر الناس عليهم ، همان فطرتي كه قرار گذاشته بنده ي خدا باشد . فطرت ما مي خواهد در مسير بندگي حركت بكند ولي نوع نگاه ما به زندگي نمي گذارد كه اين اتفاق بيفتد . پدرها و مادرها ، خدا فرزنداني با فطرت هاي پاك به شما داده است . اگر ما آنها را در خورد و خوراك حرام يا شبه ناك بيندازيم ، خوبخود ظرفيت اين سرمايه براي تربيت درست كم مي شود . بالاترين امكان براي بنده شدن من سرمايه هاي من است .

ص: 9486

اگر پدر لقمه ي شبه ناك و مادر شير شبه ناك به بچه اش بدهد ، اين سرمايه را سوزانده اند . حالا ممكن است كه بچه ها بگويند ما چه گناهي كرده ايم ؟ اگر سرمايه ي شما بچه ها صد تومان بود و پدر و مادر شما پنج تومان آنرا سوزاندند ، خدا به اندازه ي پنجاه تومان بقيه اش از شما تكليف مي خواهد . شما تكليف صد توماني نداريد . ولي در روز قيامت اين بچه مي تواند از پدر و مادرش شكايت كند . در آخر سوره ي احزاب داريم كه فرزندان مي گويند : خدايا عذاب پدر و مادر ما را زياد كن . اگر شما پدر و مادرها به بهانه ي بچه هايتان دنبال روزي شبه ناك مي رويد و مي خواهيد توقعاتي بچه هايتان را برآورده كنيد ، سرمايه بچه هايتان را سوزانده ايد . همچنان كه ما مراقب بهداشت بچه مان هستيم كه جسم او سالم باشد و مراقب تحصيل او هستيم كه عقلش سالم باشد ، مراقب حرام و حال او هم باشم كه روح سالم داشته باشد . اگر عقل سالم باشد ولي روح سالم نباشد اين عقل دنيايي مي شود. اين عقل معاش مي شود نه عقل معاد . شما كه اين قدر دلسوز بچه هايتان هستيد ، بدانيد كه يك لقمه ي حلال روح بچه شما را عفوني مي كند . پدري به همسرش گفت كه شنيده ام پسر سر بچه اي را شكسته است ، من كه خيلي مواظب بودم كه هنگام بارداري و شيرخوارگي لقمه ي حلال بياورم . مادر

ص: 9487

گفت : من هم خيلي مواظب بودم ولي زماني كه باردار بودم يك سيب از شاخه ي درختي آويزان بود ، خواستم سيب را بكنم ولي ديدم مال حرام است ولي باز از آن دل نكندم و سنجاق روسري ام را درون سيب كردم و در دهانم گذاشتم . يعني اين قدر موثر است . حالا يك قطره آب سيب اين قدر موثر است كه اين بچه سر بچه ي ديگر را مي شكند ، حالا كسي كه ميلياردي پول حرام مي خورد ، ببينيد چطور بچه هايشان را مي سوزانند ؟ اين عالم يك ظاهر و يك باطني دارد . كساني در اين عالم خوب مي توانند سرمايه بردارند كه به باطن نگاه مي كنند . مال هم يك ظاهر و يك باطني دارد . ظاهر مال در اين عالم ، پولي است براي داد و ستد . هر كس پول بيشتري داشته باشد وضعش بهتر است . آنكه دردت را كند آخر علاج ، اسكناس است اسكناس است اسكناس . چون مردم نمي دانند كه اين هم باطني دارد كم رعايت مي كنند . و چون كم رعايت مي كنند فقط ظاهر مال به درد آنها مي خورد . معلوم نيست كه هر كس كه دنبال پول حرام بده است زندگي اش درست باشد . اين را مي توانيد در صفحه ي حوادث روزنامه ها پيدا كنيد. پس معلوم نيست كسي كه بدنبال مال حرام بوده ، موفق هم بوده است . خيلي از كساني كه بدنبال مال حلال بوده اند از آنهايي كه دنبال مال حرام بوده اند موفق تر هستند .

ص: 9488

و اين هم درست نيست كه هر كس كه حلال و حرام را رعايت بكند و مومن باشد فقير است . اين درست نيست كه هركس كه بخواهد ازدواج كند بايد بي حيا راه برود. يا كسي كه بي حيا راه مي رود زود ازدواج مي كند. خيلي زا كساني كه بي حيا راه مي روند مشكل ازدواج شان حل نشده است و خيلي از كساني كه با بي حيايي ازدواج كرده اند به طلاق انجاميده است . معلوم نيست كه هر كس كه با حيا باشد ازدواج او به تاخير مي افتد . اينها قاعده ي كلي نيست . ولي اغلب كساني كه دنبال پول رفتند خودبخود در وادي رعايت نيفتادند . وقتي در وادي رعايت نيفتادند اين جمله ي امام صادق (ع) را عمل نكردند . امام فرمود : يك حلال آشكار داريم . (كسي كه كار مي كند و زحمت مي كشد و پولي درمي آورد يا كسي كه طبق قرار داد كار مي كند و پول مي گيرد ) و يك حرام آشكار داريم . ربا ،گرانفروشي ، كار نكرده و پول گرفتن ، مشروب فروشي و قمار بازي حرام آشكار است . بعضي مسائل شبه ناك هستند . مثلا كسي مي خواهد از مدرك فوق ليسانس شما براي ايجاد موسسه اي استفاده كند ولي به خود شما كاري ندارد و در آخر پولي هم به شما مي دهد . اين قطعا شبه ناك است و بايد احتياط كرد . مسئله ي دنيا مسئله ي مردار است . لقمه ي شبه ناك را نبايد با ولع خورد . انسان در بيابان

ص: 9489

مردار را با ولع نمي خورد بلكه كمي از آن را مي خورد كه از مرگ نجات پيدا كند. اگر انسان بخواهد سراغ مال دنيا برود ، به سراغ مال شبه ناك هم مي رود . اگر انسان اهل قناعت باشد و اكتفا به حد ضرورت باشد به حلال آشكار سير مي شود و خدا را هم شكر مي كند . پس مال دنيا يك ظاهر و يك باطن دارد . ظاهر آن شايد بتواند گره دنياي ما را باز كند ضمن اينكه مال شبه ناك بركت هم ندارد ولي اين مال در قيامت وزر و وبال ما مي شود و سرمايه معنوي ما نخواهد بود . به تعبير دنيا اسكناس آخرت تقوا است . تقوا يعني رعايت حلال و حرام در هر پديده اي . هر كس كه مي خواهد اين مال دنيايي اش در آخرت براي او سرمايه بشود بايد حلال و حرام آنرا رعايت كند. مال حلال براي شما تقوا مي شود. عده اي كه به مال هاي قارون غبطه مي خوردند وقتي بدبختي و هلاكت او را ديدند گفتند كه خوب شد ما اين قدر مال نداشتيم . فرمول بندگي به زندگي يعني هر مالي را تبديل به تقوا بكنيم . وقتي شما تلويزيون نگاه مي كنيد بايد حدود شرعي را رعايت بكنيد و اين تقوا مي شود . نگاه ما نبايد فقط دنيايي باشد . حيف است كه شما با مال شبه ناك فرزندتان را بزرگ كنيد و مدرك تحصيلي او فقط به درد دنيا بخورد . دكتر و مهندس بشود با هر قيمتي . اگر او رعايت حالال و

ص: 9490

حرام را هم كرد ، به درد آخرت هم مي خورد . اي مسئولين ، كارخانه ، كساني كه شريان مالي دست شما اسيت ، بانك هاي موسسات مالي و اعتباري اگر شما مردم را به جريان حرام انداختيد ، شما داريد فطرت آنها را مي سوزانيد . پولهايي كه از راه رشوه خواري ، نزول خواري ، حق حساب داد و چاپلوسي بدست مي آيد قطعا شبه ناك است . به فردي گفتند كه دو تا دوتا چند تا مي شود ؟ فرد گفت : اين بستگي به نظر شما دارد . اين خيلي بد است كه اگر من فقط هواي مدير را داشته باشم نانم در روغن است . مسئولين مملكت و شريان هاي اقتصادي مردم را به حرام وادار نكنند . دعايي كه در عصر غيبت تاكيد شده است كه بخوانيد اين است : اللهم الرزقنا توفيق طاعة ( توفيق يك قرارداد طرفيني بين من و خداست . خدا بستر مي سازد و من بايد از اين بستر استفاده كنم و خدا از من حمايت مي كند . ما بايد از شبه پرهيز كنيم )، و تطهر بطوننا من حرام و شبه . اگر وجود ما حلال خور شد ، سه تا فايده دارد . هر كس حلال خور شد حرف حق در او اثر مي كند. يعني آنچه كه ما در حرف مي شنويم در عمل ظاهر مي كنيم . استفاده كردن با شنيدن فرق دارد . وقتي حرف حق اثر نكرد انسان يار حق هم نمي شود. شايد با حق هم مبارزه بكند . اگر مي گوييم : آقا بيا

ص: 9491

و براي فرج صلوات مي فرستيم بايد بستر را براي آمدن آقا فراهم كنيم . اين آداب انتظار است . پس اگر من مال حلال بخورم ، هم حرف حق در من اثر دارد و هم من يار حق مي شوم و مخالف هم نمي شوم .

سوال – سوره ص آيات 62 تا 83 را توضيح بفرماييد.

پاسخ – بالاترين خدمت معنوي ما به امام رضا (ع) اين است كه كاري بكنيم كه راههاي رزق حرام بسته بشود . وقتي راه دره ها ودست اندازها بسته بشود همه ي مردم به مقصد مي رسند ولي اگر دره ها بي حفاظ باشند ممكن است تعدادي از ماشين ها به دره بيفتند . شيطان وقتي از خدا فرصت خواست ، خدا به او گفت تا وقت معلوم به تو فرصت مي دهم كه گفته اند اين وقت معلوم تا فرصت امام زمان (عج) است . شيطان گفت كه به عزتت ، من مردم را اغوا مي كنم مگر مخلصين را . هر كس به ظاهر دنيا نگاه كند گول شيطان را مي خورد . آيه 22 سوره ي ابراهيم مي فرمايد : شيطان مي گويد همه ي وعده هاي من دروغ بود. شيطان كاري مي كند تو ظاهر را ببيني و باطن را نبيني و بعد تو وعده هاي ظاهري شيطان را قبول مي كني . مخلصين كساني هستند كه هيچ وقت آخرت را فراموش نمي كند . در بدست آوردن پول و درخرج كردن پول بايد به ياد آخرت باشم . در حلال حساب است و حرام عقاب است . به خانواده ها و

ص: 9492

مردم مي گوييم كه شما خواسته هايتان را كمتر كنيد و قناعت كنيد تا آنها وادار به حرام نشوند . يكي از كارهايي كه شيطان مي كند اين است كه ما را در دنيا زياده طلب مي كند . اگر ما باور داريم كه زباله متعفن است و آتش سوزاننده است ، بدانيم كه لقمه ي حرام از آتش سوزاننده تر است و از آشغال متعفن تر است . اگر مدير يا پدري مي خواهد لقمه ي حرامي براي ما بياورد ما بگوييم كه آنرا نمي خواهيم .

سوال – فرمول توبه از حرام را توضيح بفرماييد.

ممكن است كه عده اي بگويند تابحال لقمه هايي كه ما مي خورديم حرام يا شبه ناك بوده است حالا چكار كنيم ؟ خدا باب توبه را گذاشته است . توبه عبارت است از تصميم ، تغيير و تدارك . من تصميم بگيرم كه ديگر در اين مسير خلاف نروم . اگر دل من هنوز ولع به گناه دارد و هنوز آرزوهايم را كوتاه نكرده ام نمي توانم تصميم به گناه بگيرم . پس با دل تصميم بگيرم ولع خودم را به گناه كم بكنم . تصميم بگيرم سراغ لقمه هاي شبه ناك نروم . مي پرسند وام بانكي چطوراست؟ من مي گويم : اگر به قرارداد شرعي وام هاي بانكي جمهوري اسلامي عمل بشود آن وام ها درست است . متاسفانه خيلي ها به قراردادهاي شرعي آن عمل نمي كنند. يعني بصورت صوري است و اين لقمه شبه ناك مي شود . ممكن است كسي بگويد كه من مجبور هستم براي خريد خانه اين وام را بگيرم

ص: 9493

ولي آيا شما براي تغيير دكوراسيون هم مجبور هستيد كه وام بگيريد ؟ پس شما براي تغيير دكوراسيون و عوض كردن قالي ها وام نگيريد . ممكن است كه من مجبور باشم براي گرفتن يك سرپناه وام بگيرم و به قرارداد آن عمل كنم اين اشكالي ندارد . خدايا به ما حلاوت رزق حلال را به ما بچشان .خدا نكند كه شامه ي ما با حرام پرشده باشد كه رزق حلال ما را گيج كند . بعضي ها آنقدر لقمه ي حرام مي خورند كه ديگر لقمه ي حلال به آنها مزه نمي دهد. پس تصميم بگيرمي قناعت كنيم و تقاضاها وحرص هاي خودمان را كم كنيم تا رزق حلال بيايد . آيت الله مظاهري فرمودند كه خدا گفته من خرج ازدواج را مي دهم نه برج آنرا . خدا رزق براي خرج مي دهد نه براي اسراف و تجملات . تغيير يعني كه من بررسي و محاسبه بكنم و هر جا اشتباه داشته ام آنرا تغيير بدهم . جواني در اعتكاف مي گفت كه گناه باز به سراغ من مي آيد زيرا من فروشنده ي لباس زنانه هستم . به او گفتم كه شغل خودت را عوض كنم . تا تغييرنباشد توبه فايده اي ندارد . تدارك يعني اگر لقمه ي حرامي در زندگي من آمده است ، اگر آنها را مي شناسم حق شان را بدهم ولي اگر نمي شناسم و احتمال فتنه مي دهم بجاي آنها صدقه بدهم تا زندگي مان درست بشود اگر پول نداريم مي توانيم استغفار بكنيم . اين قدر در مسير حلال خدمت و تلاش بكنم تا گوشتي

ص: 9494

كه از حرام روييده كمي آب بشود و به جاي آن حلال بيايد . اين كار شدني است . اگر شما كار را شروع كنيد راهها خودش جلوي شما باز مي شود. روايت داريم كه اگر شما يك قدم براي خدا برداريد خدا ده قدم براي شما برمي دارد . يازده امام قبلي ما با مردم حرف زدند ولي كسي يار آنها نشد و آنها را كشتند زيرا مزاحم آنها بودند زيرا آنها فقط ظاهر را مي ديدند . پس ما بايد دغدغه داشته باشيم كه زندگي مان حلال بشود و جايي كه شبه ناك بوده است آنرا پاك كنيم . انشاء الله خدا مسير را در راه ما قرار مي دهد . خرج كردن براي رفاه خانواده خوب است ولي تجملات خوب نيست .

هر كس دغدغه ي حلال خوري داشته باشد با خودش قرار مشارطه مي گذارد .( مشارطه يعني شرط گذاشتن ) خدايا ما را در مشارطه قرار بده . وقتي كسي قرار مشارطه گذاشت مراقبه مي كند يعني در حين عمل ، رعايت حلال و حرام را مي كند . خدايا به ما توفيق مراقبت از حلال و حرام را عنايت بفرما . بعد فرد محاسبه مي كند . اگر در اين راه اشكالي داشت توبه مي كند . خدايا به ما قرار مشارطه ي قبل از عمل ، مراقبه ي حين عمل و محاسبه ي بعد از عمل را عنايت بفرما تا هم بتوانيم يار امام زمان (عج) باشيم و هم در آخرت مال هايمان وزر و بال ما نباشد .

90-09-29

رخمي ام التيام مي خواهم ، التيام از

ص: 9495

امام مي خواهم . السلام عليك يا ساقي ، من عليك السلام مي خواهم . مستيم را بيا دو چندان كن ، جام مي پشت جام مي خواهم. گاه گاهي كمي جنون دارم ، من جنوني مدام مي خواهم . تا بگردم كمي به دور سرت ، طوف بيت الحرام مي خواهم . لحظه ي مرگ چشم در راهم ، از تو حسن ختام مي خواهم .

سوال – چكار كنيم كه روزي حلال كسب كنيم و از حرام پرهيز كنيم ؟

پاسخ – حلال خوري بنا بر ادبيات قرآن و فرهنگ قرآن يعني انسان خود را زنده نگاه دارد. به عبارت ديگر يعني حيات طيبه . تعبير قرآن اين است كه زنده ها و مرده ها دو دسته هستند . برخي از افراد ظاهراً زنده هستند ولي در واقع زنده نيستند . ظاهراً انسان هستند ولي به تعبير صريح قرآن در واقع انسان نيستند . بالاترين اثر حرام اين است كه فرد را از انسانيت ساقط مي كند . براي حيوان هيچ فرقي نمي كند كه پاك و نجس و يا حلال و حرام بخورد . هرچه به دست بياورد مي خورد . حرام خوري انسان را از رتبه ي انسانيت به رتبه ي حيوانيت و غفلت تنزل مي دهد. گوش حيوان حرف حق نمي شنود . لشكر عمر سعد در ظاهر انسان بودند . اما اگر واقعاً انسان بودند سخن امام حسين (ع) را كه با آنان صحبت مي كرد مي شنيدند . من هم اگر خداي ناكرده ورودي هاي جسم خود و مخصوصاً لقمه ي خود را كنترل نكنم و حرام وارد

ص: 9496

وجود من شود ، از انسانيت ساقط مي شوم . هركسي فكر مي كند كه اين تنزل مهم نيست ، گوش ندهد و براي آن اهميت قائل نشود . وقتي كه ما در جايگاه انسانيت باقي بمانيم ، حرف را مي شنويم . يك حيوان زياد نمي تواند انسان ها را تشخيص دهد . سپاهيان عمر سعد ، چهره ي باطن عمر سعد را با چهره ي باطن امام حسين (ع) خيلي تشخيص ندادند . ظاهراً هردو عمامه به سرداشته و محاسن داشتند . هردو لباس جنگ و اسب داشتند . حتي ممكن است سپاه عمر سعد براي آنها جذاب تر هم بود كه با او باقي ماندند . بنابراين انسان وقتي حيوان مي شود ، كلام و چهره ي حق را از باطل تشخيص نمي دهد . مسيرحق را از مسير باطل تشخيص نمي دهد . در روايات داريم كه اولين اثر حرام خوري، مرگ دل است . قلب انسان مي ميرد و ديگر حيات ندارد . آن چيزي كه دارد حيات حيواني است . ما كلاً حيات نباتي ، حيواني و انساني داريم . اگر براي شما حيات انساني مهم است ، بايد كاري كنيد كه يك چيزي وارد وجود شما نرود كه اين حيات انساني را به خطربيندازد. الان هوا آلوده است . همه سعي مي كنند كه جلوي بيني خود را گرفته و ماسك بزنند . چون اگر آلودگي وارد بدن ما شود جسم ما را با مشكل مواجه مي كند . هركس باور كند كه چقدر آلودگي دل ، روح را لطمه مي زند . مراقب است كه اين آلودگي

ص: 9497

وارد روح او نشود . حرام خوري البته به صورت اعم مربوط به چشم و گوش و زبان و فكر و دهان ما است . از اثرات حرام خوري : يك – مرگ دل است. گوش اين افراد حرف حق را نمي شود ، همانطور كه كلام حق امام حسين (ع) را نشنيدند . چشم آنها امام حسين (ع) را نديد و دل آنها نيز تشخيص نداد . دوم – دل مرد ديگر بركت ندارد . وقتي كه بي بركتي رخ داد ، اعمال ما ديگر به عنوان عبادت پذيرفته نمي شود . ما ظاهراً نماز مي خوانيم ولي پذيرفته نمي شود . چون نماز انسان پذيرفته است و نماز حيوان پذيرفته نيست . در روايت داريم عبادت كساني كه حرام خور هستند پذيرفته نمي شود . دعاي اين افراد مستجاب نمي شود . كسي كه خواب است دعا نمي كند . كسي كه در خواب است حتي اگر حرف هم بزند ، ديگران به حرف او اهميت نمي دهند. اگر حرام وارد وجود ما شود، خواب هستيم . دعاي ما مستجاب نمي شود . حتي حرف ما قابل اعتنا نيست كه بخواهند جدي بگيرند و يا اجابت كنند . از همه ي اينها دردناك تر اين است كه نسل ما ناپاك مي شود . در روايت صريح داريم كه نسل شما ناپاك مي شود . خيلي از افراد مي گويند كه ما در اين دنيا خيلي تلاش كرديم اما چيزي بدست نياورديم . به آنها مي گويم به پسر خود نگاه كنيد . مي گويند فرزند ما خيلي عالي است . شما سعي كرديد

ص: 9498

لقمه ي حلال در زندگي خود بياوريد ، پسر و دختر شما يك دسته گل شده است . اگر خانه ي آنچناني نداريد ، اهميتي ندارد . خانه، باقيات و صالحات شما نيست . چون بعداً فرد ديگري مالك آن مي شود . ولي بچه باقيات و صالحات شما است . هرعمل خوبي كه انجام دهد ، يك كپي هم براي شما مي گذارند . ما ابتدا بايد جايگاه حلال و حرام خوري را بفهميم بعداً به فرمول آن بپردازيم .

سوال – كساني كه به هر دليلي مال حرام به زندگي آنها وارد شده ، به اين علت كه نماز و دعاي آنها پذيرفته نيست ، آيا بايد نماز را كنار بگذارند؟

پاسخ – خدا يك راهي را باز كرده است به نام توبه . اما توبه ي اين افراد يك مقدار سخت است . اميرالمومنين (ع) مي فرمايد : آنقدر در مسير كسب حلال ، عبادت خدا و خدمت به بندگان تلاش كند كه آن گوشت هايي كه از حرام روييده آب شود . الان يك نفر كه سلول سرطاني در بدن او است چكار بايد بكند ؟ آنقدر مراحل درماني را براي او انجام مي دهند كه سلول سرطاني از بين رفته و سلول سالم جايگزين شود . اگر جسم ما اينقدر اهميت دارد كه بايد اين مكانيسم درمان را طي كند ، روح ما كه بيشتر از جسم اهميت دارد . بنابراين اول ما بايد جايگاه حلال و حرام خوري را بفهميم . درروايتي مي فرمايد كه عجب از آنهايي است كه به بهشت مي روند . نه آنهايي كه به

ص: 9499

جهنم مي روند . مسير عالم آماده براي بهشت رفتن است . در ماه رمضان وقتي وارد مسير روزه گرفتن مي شويد ، خلاف ها براي شما غير عادي مي شود . همه ي شما مراقب خوردن و آشاميدن خود هستيد و يك زندگي قشنگ داريد . وقتي كه ما وارد مسير بندگي خدا و خوردن مال حلال شويم ، رفتاري غير از آن براي ما غيرعادي مي شود . مسير حلال طبق فطرت ما است . حلال يك جاده ي صاف است . شايد ابتدا رفتن در يك جاده ي صاف سخت باشد . ولي وقتي كه در آن مسير قرار گرفتيم به افراد ديگري كه در جاده ي خاكي مي روند مي خنديم . اميرالمومنين (ع) در يك بازاري مي رفتند ، اسب خود را به فردي سپردند كه آن را نگاه دارد . وقتي كه رفتند و بازگشتند، ديدند كه آن فرد لجام اسب را برداشته و فرار كرده است . فرمودند: من مي خواستم اين دو درهم را به اين آقا بدهم . آن دو درهم را به غلام خود دادند و گفتند كه به بازار برو و براي من يك لجام بخر . غلام رفت و همان لجام را خريد . ظاهراً آن فرد آن لجام را به يك نفر فروخته بود . غلام نيز همان لجام را به دو درهم خريد . اگر اين فرد يك مقدار صبر مي كرد ، آن چيزي كه مي خواست به حلال بدست مي آورد. در اين صورت استرس حرام و دزدي نداشت . بنابراين حرام غير طبيعي است . در روال طبيعي

ص: 9500

عالم، بنا بر روايات، خداوند رزق من و شما را گذاشته است . اگر قرار است ما وارد كسب حلال شويم ، اولين نكته اي كه بايد رعايت شود اعتقاد است . اعتقاد به اينكه رازق خداوند است . نه فقط براي ما كه انسان هستيم بلكه براي كوچك ترين موجودات زير خاك ، داخل دريا و آسمان را نيز خداوند رزق قرار داده است . در بحار الانوار است كه حضرت سليمان كنار دريا نشسته بودند . يك مورچه اي را ديدند كه دانه اي را با خود مي برد . قورباغه اي كنار آب آمد و زبان خود را بيرون آورد . آن مورچه سوار زبان قورباغه شد . به زير آب رفت و بازگشت . سپس آن مورچه از زبان او پياده شد . سليمان به مورچه فرمودند كه چكار مي كردي ؟ گفت : يك كرمي در عمق دريا است كه در يك سنگ توخالي بوجود آمده است . قرار است كه خدا رزق او را بدهد . اين كار را به محول كرده است . براي همين قورباغه من را با خود به كنار سوراخ مي برد . من نيز يك دانه گندم با خود مي برم و به او مي دهم كه از گرسنگي نميرد . آن قورباغه نيز حق ندارد من را بخورد . حضرت سليمان گفتند كه وقتي آن دانه گندم را براي كرم مي بري آيا سخني از او مي شنوي؟ گفت : آري . كرم مي گويد: خدايا ، اي كسي كه من را در دل اين سنگ در ته دريا فراموش نكرده اي ،

ص: 9501

يقين داريم كه بندگان خود را فراموش نمي كني . اولين مسئله نگراني ما است . خدا عبادت فردا را از ما نخواسته است . پس چرا نگران روزي فردا هستيم؟ بايد فرداي خود را تدبير كنيم اما نبايد نگران باشيم . الان هم خود ما نگران هستيم ، هم بچه هاي خود را نگران تربيت مي كنيم . اين خيلي بد است . بجاي اينكه نگران ايمان بچه ي خود باشيم (همان نگراني كه اميرالمومنين (ع) داشتند) ، در فكر پس انداز براي بچه اي هستيم كه هنوز بدنيا نيامده است . يعني خود ما نگراني مادي را در بچه ها ايجاد مي كنيم . اولين قدم اين است كه ما به رازق اعتقاد داشته باشيم . و اينكه رزق ما معلوم است . در روايت داريم كه روزي كه رزق انسان ها تمام شود مي ميرند . يك منافقي به محضر پيامبر (ص) آمد . يك لقمه در دهان خود گذاشت و گفت يا رسول الله اين لقمه رزق من است يا نه . مي خواست اگر پيامبر(ص) بگويند نيست قورت بدهد. اگر پيامبر(ص) بگويند رزق تو است ، آن را بيرون بيندازد . پيامبر (ص) فرمودند: اگر از حنجره ي شما پايين برود و بماند رزق شما بوده است . اگر نرود رزق شما نبوده است . شايد براي ما پيش آمده باشد كه هنگام غذا خوردن ، لقمه در دهان ما است اما سرفه مي كنيم . يك تكه گوشت بيرون مي افتد . گربه آن را بر مي دارد و مي رود . اين گوشت در واقع رزق ما نبود

ص: 9502

. بلكه رزق گربه بود . و ما اشتباهاً آن لقمه را مي خورديم . بايد اين اعتقاد را داشته باشيم اما موجب تنبلي ما نشود . ركن اول اين فرمول ، اعتقاد به رازقيت و معلوم و مقدر بودن رزق است . در آيه ي شش سوره ي هود داريم كه همه ي رزق شما تقسيم شده و براي شما مشخص است . انسان وقتي به اين نكته اعتقاد داشته باشد تلاش خود را مي كند ولي حرص نمي زند . به ديگري حسادت نمي كند . اين اعتقاد باعث اتفاقات زيبايي مي شود . اگر ما اين قدم اول را برنداريم مجبور هستيم بقيه را فيلم بازي كنيم . نكته ي قشنگي كه پدر و مادر ها به ما ياد مي دادند اين بود كه از تو حركت ، از خدا بركت . ما اعتقاد داريم كه بركت دست خدا است . اما حركت هايي كه ما بايد انجام دهيم اين موارد است : يك – هركسي بايد به اندازه ي توان خود تلاش كند . ليس للانسان الا ما سعي . در روايات زيادي داريم كه پيامبر (ص) كسي را كه اهل تلاش نبوده نگاه نكرده است . در جايي داريم كه وقتي به خانه ي كسي رفتند و ديدند كه اهل تلاش نيست . از خانه ي او بيرون آمدند . اما وقتي هم ديدند كه يك نفر اهل تلاش است و دست هاي او پينه بسته ، پرسيدند كه شما چكار مي كنيد . او گفت : با بيل كار مي كنم و زحمت مي كشم . رزق حلال براي

ص: 9503

خانواده ي خود بدست مي آورم . حضرت خم شدند و دست او را بوسيدند . سپس فرمودند : هرگز اين دست آتش جهنم را حس نخواهد كرد . اما كسي كه تكدي گري بكند . يا به هردليل تنبلي كند ، هيچكدام پذيرفته نيست . پول داشته باشيم يا نداشته باشيم ، اصل تلاش كردن در مكتب ما عبادت است . بالاتر از آن، ابتدا واجب بوده و سپس عبادت است . درضمن جهاد هم است . همه ي افراد در هر پستي كه هستند اگر كار خود را درست انجام دهند، در واقع عبادت و مجاهدت مي كنند . يعني تنبلي اصلاً پذيرفته نيست . اعتقاد ما براين است و در دين نيز ، سخن از تلاش حداقل و حد وسط نمي كند . بلكه در مورد تلاش حد اعلا سخن مي گويد . مثلاً الان برخي از افراد چهار يا پنج ساعت وقت اداري دارند . مي توانند بعد از آن دو ساعت به شغل ديگري بپردازند . نكته ي دوم تلاش كامل و حداكثري است . ما اين فرهنگ را بايد در خانه جا بيندازيم . يكي از رسالت هاي پدر و مادر اين است كه مسئوليت پذيري و كاركردن را به بچه هاي خود آموزش دهند . حتي اشكالي ندارد كه كاري به آنها واگذار كرده و پولي هم به آنها بدهند . با اين كار بچه مي فهمد كه زحمت كشيدن و پول درآوردن چقدر قشنگ و شيرين است . سوم – تلاش بايد با تدبير همراه باشد . خيلي از مشكلات ما مربوط به بي تدبيري خود ما

ص: 9504

است . بعضي از افراد تلاش مي كنند اما در تلاش خود هيچ فكري بكار نمي برند . با تعدادي جوان براي كوهنوردي رفته بوديم . تابستان بود . يك فردي نوشيدني مي فروخت . يك ظرف بزرگي گذاشته بود و همه ي نوشيدني ها را در آن گذاشته و يخ نيز در آن انداخته بود . اما يك نفر با اين نوشيدني ها شكل هاي قشنگي درست كرده بود. همه از آن نوشيدني كه به زيبايي چيده شده بود مي خريدند . آن فرد از فكر خود استفاده كرده بود . هركسي در هر شغلي كه است مي تواند از فكر خود استفاده كرده و تلاش خود را زيباتر كند . امام باقر (ع) فرمودند : يك ركن كمال، تدبير معيشت است . هم در بدست آوردن و هم در درست خرج كردن بايد تدبير داشته باشيد . آقاي قرائتي مي فرمودند: فرد نابينايي در اتوبوس هاي مسير مشهد بود . مي خواست از مردم گدايي كند ولي از فكر خود استفاده كرده بود . اوايل جنگ ، اين فرد سوار ماشين مي شد . سپس مي گفت اي مردم ، خدا ، پيامبر ، امام و آقاي خميني گفته اند كه بده ( يعني به فقير كمك كن ). شمر لعين ، صدام و يزيد گفته نده. حالا ميل خود شما است . مي خواهيد بدهيد ، مي خواهيد ندهيد . هرچند ما تكدي گري را تأييد نمي كنيم . اما براي همين كار هم از فكر خود استفاده كرده بود . در كار حرام شياطين خيلي فكر مي كنند . چرا ما

ص: 9505

نبايد در كار حلال فكر كنيم ؟ اگر يك مغازه دار اجناس خود را به زيبايي بچيند ، مردم بهتر از او خريد مي كنند . يك معلم اگر حرف هاي خود را زيباتر بزند ، مردم بهتر مي پسندند . با اينكار ايجاد انگيزه مي شود كه افراد توجه بيشتري بكنند . بنابراين 1- اعتقاد 2- تلاش حداكثري 3- تدبير و تفكر و اينكه صبور باشيم . خيلي اوقات رزقي كه فردا قرار است به دست ما برسد ما عجله داريم كه امروز بدست بياوريم . گاهي اوقات خدا گفته كه تو امروز تلاش كن ، من بعداً به تو مي دهم . حضرت هاجر (س) در بين صفا و مروه تلاش كرد . ولي آب زير پاي اسماعيل جوشيد . صبر كرد و نتيجه گرفت . بنابراين صبور باشيم و با توكل كار انجام دهيم . در هركاري توكل به خدا داشته باشيم و بگوييم كه خدايا سبب ساز و سبب سوز تو هستي . در ضمن اين تلاش بايد حلال باشد .

سوال – لطفاً درخصوص آيات 103 تا 126 سوره ي صافات توضيح بفرماييد.

پاسخ - يكي از امرهاي اهل بيت همين حلال خوري مردم است . و يكي از آياتي كه در اين صفحه دو بار تكرار شده اين است كه خدا مي گويد: ما پاداش كساني را كه احسان مي كنند ناديده نمي گيريم . بالاترين احسان اين است كه ما خود را در مسير حلال قرار دهيم . چون خدا ما را به صورت انسان به خود ما امانت داده است . از ما توقع دارد كه روز

ص: 9506

قيامت انسان به او تحويل بدهيم . بندگي ، حلال خوري ، در مسير درست حركت كردن ، صراط مستقيم سخت نيست . در مسير نادرست حركت كردن سخت است . حلال خوري آسان است و خدا به ما پاداش مي دهد . بالاترين پاداش اين است كه انسانيت ما حفظ مي شود . وقتي انسانيت ما حفظ شد ، مي فهميم كه در عالم چه خبر است. اگر متوجه لقمه ي خود باشيم خدا دست ما را مي گيرد . به سمت حرام رفتن سخت است و آنجا سختي ها براي مردم حس مي شود . وقتي ما از حلال صحبت مي كنيم نبايد احدي نگران شود . همه بايد بدانند كه راحتي و آرامش اينجا است . وقتي انسان لقمه ي حلال مي خورد آرام است . وقتي انسان لقمه ي فرد ديگري را مي خورد ناآرام است.

سوال – اگر ما همه ي اين فرمول هايي را كه اشاره كرديد قدم به قدم دنبال كرده و صبر هم بكنيم . آيا مي توانيم انتظار داشته باشيم پولدار شويم ؟

پاسخ – اگر منتظر پولداري هستيم ، پولداري ارزشي ندارد . پولداري مهم نيست ، دارايي مهم است . اگر پول حلال به دست انسان بيايد و درست هم مصرف شود ، بزرگترين دارايي است . ولي اگر هزاران كيسه ي پول حرام بدست ما بيايد . و يا حتي حلال هم باشد اما درست مصرف نشود ، براي ما وزر و وبال است . اگر نكته ها را رعايت كرديم و فرزند ما صالح شد . عمر و كلام ما با بركت

ص: 9507

شد. به مجلسي رفتيم ، گفتند كه عجب قدم با بركتي اين فرد داشت مشكل فرزند ما حل شد . چه ميهماني با بركتي داشتيم و ... اينها همه دارايي است . بنابراين اگر ما اين نكته ها را رعايت كنيم ، خدا به ما دارايي با بركت مي دهد . اين به آن معنا نيست كه هركه اين نكته ها را رعايت كند پولدار مي شود . چون پولداري ارزش نيست . پيامبر (ص) مي فرمايد : فقر افتخار من است . يعني ممكن است پول هم داشته باشيم اما نگران باشيم وآسايش نداشته باشيم . خيلي از افراد پول دارند و نگران هستند . اما برخي افراد پول ندارند و نگران نيستند . آن چيزي كه مهم است ، آرامش و بركت است . اينكه روح آرام ، فرزند خوب و خانه ي حلال داشته باشيم . كسي از ما ناراضي نباشد و مردم براي ما دعا كنند دارايي است .

سوال – خيلي اوقات افراد مي پرسند كه ما مراقب لقمه ي حلال خود هستيم اما گاهي خانواده هايي ما را دعوت مي كنند و يا غذاي نذري براي ما مي آورند كه نمي دانيم از مال حلال تهيه شده يا خير ، ما چكار بايد بكنيم ؟

پاسخ – اين حرف هايي كه مي زنيم براي اين نيست كه چشم خود را به مردم تيز كنيم . براي اين است كه چشم خود را به خود دقيق كنيم . پس مخاطب اول اين حرف ها خود ما هستيم . ابتدا بايد ذره بين را روي خود بگذاريم . ببينيم آيا

ص: 9508

تلاش خود را به اندازه ي كافي مي كنيم . آيا اين نكات را رعايت مي كنيم و اعتقاد را داريم . نسبت به مردم گفته اند كه حمل بر صحت بكنيم . يعني از ديگران نپرسيم كه اين فرمول ها را رعايت كرده ايد يا خير . ديگران را متهم نكنيم . ديگران را پاك و سالم بدانيم . مگر اينكه به دليل قطعي براي ما روشن شود اين لقمه اي كه براي ما آورده اند مشكل دارد . آنجا رعايت احتياط بد نيست و قطعاً رعايت تكليف لازم است . ابتدا بايد روي خود دقيق باشيم . در مرحله ي اول براي رفتن به سمت رزق و روزي حلال ، ذره بين ها را به سمت خود باز گردانيم . براي ديگران حمل بر صحت بكنيم ، مگر اينكه خلاف آن اثبات شود .

سوال – شايد برخي خانم ها باشند كه بپرسند همسر ما زياد اهل روزي حلال نيست ، چكار كنيم كه بر روي فرزند ما اثر وضعي نداشته باشد؟

پاسخ – اسلام در اين مورد خيلي دقيق است . مادر ها بايد ابتدا همه ي تلاش خود را بكنند و با محبت و تبيين ، آن پدر را توجيح كنند . گاهي پدر مي گويد كه من براي شما زحمت مي كشم . اگر اهل خانه بگويند كه ما ممنون تلاش شما هستيم . اما دوست داريم اينگونه براي ما زحمت بكشيد . نگاه خانواده بسيار موثر است . گاهي توقعات خانواده ، پدرها را به مسير خلاف مي كشاند . همه ي خانواده بگويند كه ما از شما تقاضا

ص: 9509

مي كنيم كه كوچك ترين مال شبهه ناكي به خانه نياوريد. قدم دوم اين است كه به كم قناعت كنيد . اگر خداي ناكرده مجبور شديم در جايي قرار بگيريم كه هيچ چاره ي ديگري نداريم، وقتي قانع باشيم، شايد وزر و وبال آن براي ما كمتر باشد . سوم اگر خانواده ها مسئله ي خاصي دارند مي توانند از دفتر مرجع تقليد خود استفتاء بكنند . از دعاهاي امام سجاد (ع) است كه خدايا حب دنيا را از دل ما بيرون كن . چون آن افرادي كه مقابل امام حسين (ع) ايستادند بالاترين مشكلي كه داشتند ، حب دنيا بود.

90-09-22

نه چون اهل خطا بوديم رسوا ساختي ما را كه از اول براي خاك دنيا ساختي ما را، ملائك با نگاه ياس بر ما سجده مي كردند ملائك راست مي گفتند اما ساختي ما را، كه باور مي كند با اينكه از آغاز مي ديدي منكر مي شويم آخر خودت را ساختي ما را ، به ظاهر ماهياني ناگزير از تنگ تقدير تو خود بازيچه ي اهل تماشا ساختي ما را ، بجاي شكر گاهي صخره ها در گريه مي گويند: چرا سيلي خور امواج دريا ساختي ما را ، دل آزردگانت را به دام آتش افكندي به خاكستر نشاندي سوختي تا ساختي ما را .

سوال – در مورد زندگي و بندگي در كلمات امام حسين (ع) توضيحاتي بفرماييد

پاسخ – محورهاي زيادي در كلام حضرت هست . صبر و استقامت از واجبات است . صبر از طرفي بستر را براي لطف خدا ايجاد مي كند و آن صبر بندگي است .

ص: 9510

بعضي از مشكلات دست ساز خودمان است و ربطي به مسير بندگي ما نداشته است . يكسري از مشكلات به اقتضاي طاعت و واجبات است ، به اقتضاي تكليف ، جهاد و در مسير بندگي است . اين صبر و استقامت چيز ديگري است . صبر اهل بيت از اين نوع است . اگر من به حمام بروم و به محل سردي بروم ، سرما مي خورم . صبر بر اين بيماري زيباست ولي اين صبر پاداش صبر حضرت زينب را ندارد .

اوج ايام عزاداري محرم گذشته است و مردم به روال عادي زندگي شان برگشته اند . اگر قرار باشد كه پيوند ما فقط با مصائب امام حسين (ع) باشد ، مصائب در زمان ، مكان و شرايط خاص است ، كربلا ، حرم ، عاشورا ، تاسوعا و هيئت . وقتي ما از اينها بيرون آمديم معلوم نيست كه ارتباط ما با امام حسين (ع) حفظ بشود. اينقدر زندگي پيچ دارد و شيطان هم آنرا زيبنده كرده است كه ممكن است در مورد امام حسين (ع) همه چيز يادمان برود. پس ما با كساني كه فقط با مصائب امام ارتباط برقرار مي كنند ، هشدار مي دهيم كه ممكن است ارتباط شان با دين و امام حسين (ع) قطع و وصل بشود . حالا اگر ما با فرهنگ حسيني مرتبط شديم ، فرهنگ حسيني در تمام شئون زندگي ما بوجود مي آيد زيرا شعار ما اين است كه مي خواهيم زندگي را به بندگي تبديل كنيم . در اين صورت فرهنگ حسيني در خوراك ، پوشاك ، عروسي ، عزا ، معاملات

ص: 9511

، تعاملات سياسي ، ميهماني و ...هست . مصائب حسيني در همه شرايط حضور ندارد اما فرهنگ حسيني در همه جا حضور دارد . امام هادي (ع) در زيارت جامعه مي فرمايد : من مي خواهم شما را رهبر خودم قرار بدهم تا امام من باشيد . مي خواهم با فرهنگ شما زندگي كنم . فرهنگ است كه من و شما را در معيت با امام حسين (ع) قرار مي دهد . اللهم جعل محياي محياي محمد و آل محمد درست مي كند . اگر ما فرهنگ حسين را نداشته باشيم معلوم نيست كه در زندگي و مرگ مان با حسين باشيم . در آيه 21 سوره اسراء داريم كه روز قيامت اگر بخواهيم با تيم امام وارد بشويم و امام حسين (ع) امام من باشد بايد فرهنگ ما حسيني بوده باشد . ما تعبير حلال و حرام گوشت داريم . ما نمي توانيم گوشت حيوانات حرام گوشت را بخوريم . حيوان حلال گوشت هم بايد ذبح شرعي بشود تا ما بتوانيم آنرا بخوريم . خدا انسانها را حلال خلق كرده است و قواعدي را هم در اين عالم گذاشته است . خدا گفته كه اگر اين قواعد را رعايت بكني در روز قيامت به من انسان تحويل مي دهي ولي اگر قواعد را رعايت نكني در همين دنيا هم از انسانيت خارج مي شوي . شما وقتي دست به آهن مي زنيد دستتان در آهن فرو نمي رود اما آهن پوسيده شده در دست پودر مي شود و كسي باور نمي كند اين پودر زماني آهني بوده كه با پُتك بر سر آن مي

ص: 9512

زدند . قانون اين است كه رطوبت نبايد به فلزات بخورد و اِلا ماهيت خودش را از دست مي دهد . به تعبير ديني رطوبت با فلزات نامحرم هستند . در روز عاشورا وقتي همه شهيد شدند امام حسين (ع) به خيمه حضرت زينب آمد . حضرت زينب (س) پرسيد كه كار شما با اين قوم به كجا رسيد . امام فرمود : اينها ديگر انسان نيستند و شكم هايشان از حرام پرشده است .اينها از حيوان هم پست تر شده اند . اينها مثل آهن پوسيده اي هستند كه هيچكس باور ندارد كه آنها روزي انسان بوده اند . خدا انسان را خلق كرده است و به ما تحويل داده است و در روز قيامت ما بايد انسان تحويل بدهيم . بعضي ها در محشر تبديل به حيوان مي شوند . به تعبير قرآن تبديل به ميمون مي شوند .اين كار را خودم با خودم كرده ام . ما انسان و حلال خلق شده ايم اگر ما ضوابط اباعبدالله را رعايت نكنيم تبديل به حرام گوشت مي شويم . به تعبير قرآن از حيوان هم پست تر مي شوند . سوره ي بقره آيه 71 مي فرمايد : از سنگ هم پست تر مي شوند . در سپاه عمر سعد كساني بودند كه پيامبر ،علي ، خديجه ، حمزه ، جعفر طيار ،سبلان ، ابوذر ، حسن و حسين را ديده اند ولي هيچ تغييري در آنها ايجاد نشده بود . پس معلوم مي شود كه آنها خيلي حرام گوشت بوده اند. اگر ما در ظرف آلوده شير تميز بريزيم ، شير هم آلوده

ص: 9513

مي شود . جواناني كه براي امام حسين (ع) اشك مي ريزند اگر حواسشان نباشد و با شعار غلط اينكه عزاداري تمام شد، به سراغ زندگي مان برويم همراه بشوند ، از مسير بندگي خارج مي شوند . اينكه مي گويند : عزاداري كردن به جاي خود و ماهواره نگاه كردن ، موسيقي گوش دادن و بدحجابي و ربا به جاي خود ، غلط است . ممكن است بلايي كه بر سر دشمنان امام آمد برسر ما هم بيايد و بطون ما هم ازحرام پر بشود . آهني كه سالي يك بار عمود خيمه ي امام حسين (ع ) مي شود اگر در كنار رطوبت قرار بگيرد پوسيده خواهد شد . يعني تو خودبخود از كار مي افتي و امام حسين (ع) تو را جدا مي كند. كساني كه امام به آنها كمك كرد كه از صحنه ي عاشورا بروند كساني بودند كه لقمه ي شبهه ناك خورده بودند . امام فرمود : آنهايي كه بدهكار هستند و حق الناس به گردن آنها است و احتمالا وجودشان با لقمه ي شبه ناك شكل گرفته است بروند و افراد خالص بمانند . بياييم قرار بگذاريم چيزهايي كه مي تواند ما را از امام حسين (ع) جدا كند كنار بگذاريم . نسبت به حرام در زندگي ما بي خيال نشويم . پير مردياز بازار عطر فروش ها عبور مي كرد ، ناگهان حالش بهم خورد .همه دور او جمع شدند . فردي كه او را مي شناخت مقداري مواد بدبو نزديك بيني او آورد و گفت كه مشام او با اين بو آشناست ، با بوي عطر

ص: 9514

آشنا نيست . آنقدر شامه مان را با بوي گناه عادت ندهيم كه روز عاشورا با عطر مجلس امام حسين (ع) حالمان بهم بخورد . احتمال اين كار وجود دارد . گوش ، چشم ، بيني و حس لامسه من هم دارد مي خورد و جزو وجود من است . من دارم با تمام حواسم ارتزاق مي كنم. آيه 51 سوره ي مومنون مي فرمايد : به پيامبران و مردم مي گويد پاك بخوريد وعمل صالح انجام بدهيد . پس اگر حلال نخوريد ،نمي توانيد عمل صالح انجام بدهيد . اگر در مجلس امام حسين (ع) پاك شده ايد دوباره خودتان را آلوده نكنيد . پس اگر من حلال خور نباشم از عمل صالح خبري نيست . بعضي ها مي گويند كه شما به ماهواره و معامله ما كار نداشته باشيد ما نمازمان را اول وقت مي خوانيم . اگر شما حرام بخوريد و نماز بخوانيد ممكن است كه نمازتان مثل نماز عمر سعد باشد. يعني نمازي باشد كه خاصيت نداشته باشد . اين نماز در پشت سر امام حسين (ع) نيست بلكه در مقابل امام حسين (ع) است . ما قرآن و الله اكبر مقابل امام حسين (ع) را هم ديده ايم . يكي از چيزهايي كه باعث مي شود حرام در وجود من برود ظلم است . اگر صاحب كار براي امام حسين (ع) سفره مي اندازند نبايد در كنار اينكار به كارگرش ظلم كند و حقش را ضايع كند. اگر شما ظلم نكردي و اين كار را براي امام حسين كردي (ع) ، اين كار شما اثر دارد . اين ظلم انفاق

ص: 9515

شما را فاسد مي كند. گناه منشا حرام است . آيه 267 سوره بقره مي فرمايد : انفاق كنيد از چيزهاي پاكي كه اختيار شما گذاشته ايم . نكند مال آلوده انفاق كنيد . زيرا روز قيامت چيزي دست شما را نمي گيرد . كساني كه خمس و زكات نمي دهند و مجراي كسب شان حرام يا شبهه ناك است . اگر قرار است كه زندگي ما تبديل به بندگي باشد ، بايد ارتباط ما با فرهنگ حسيني باشد نه فقط با مصائب حسيني . يكي از اصول فرهنگ حسيني حلال خوري است . مجراي حلال خوري فقط دهان نيست بلكه چشم ،گوش ،زبان ،شكم ،شهوت ،ارتباط و تعاملات هم هست . اگر من اينها را رعايت نكردم يعني من دارم وجودم را با حرام عجين مي كنم . مال حرام را اگر خيرات امام حسين (ع) هم بكنيد به درد شما نمي خورد . شما بايد مال تان را حلال كنيد . بعضي از فيلم هاي ماهواره خوب است ولي شما مواظب گناه ماهواره باشيد .گناه يعني فساد . ما نمي توانيم بگوييم كه در قيامت من به اندازه ي گناهانم به جهنم مي ورم و به اندازه ي خوبي هايم به بهشت مي روم زيرا اين گناهان مثل رطوبت است و خوبي هاي من را خراب مي كند . و در قيامت چيزي دست من را نمي گيرد . مصداق بارز حرام لقمه است ولي ما بايد مراقب همه ي ورودي ها مثل چشم ، گوش و ... باشيم . نماز سپاه عمر سعد نتوانست جلوي منكر آنها را بگيرد زيرا نماز آنها

ص: 9516

فاسد شده بود .

سوال – سوره يس آيات 41 تا 54 را توضيح بفرماييد .

پاسخ – آيه 54 مي فرمايد : خدا در روز قيامت به كسي ظلم نمي كند . من نتيجه ي عمل خودتان را مي گذارم . حيف است كه ما اعمال هاي به اين زيبايي مثل روضه رفتن ، نماز خواندن، اشك ريختن ها و ... را با بي توجهي بعد از عاشورا خراب كنيم . بالاترين خدمت معنوي به دوستان امام رضا (ع) اين است كه همه دست به دست هم بدهند و بسترهاي گناه را از سر راه همديگر بردارند . پدر و مادري كه مي خواهند آزاد منش باشند و ماهواره به خانه شان مي آورند ، سعي كنند بسترگناه را كم كنند زيرا امكان گناه با ماهواره بيشتر است . كساني كه به پوشش خودشان كمتر توجه مي كنند براي اينكه اعمال خودشان و ديگران را خراب نكنند كمي عفت و حياي خودشان را بيشتر كنند . كاسب براي لقمه ي اي نان بيشتر حبيب الله بودن خودش را خراب نكند . امروزه بستر گناه ارزان شده است . اگر ما بسترهاي گناه را كور كنيم در روز قيامت يك چپزي دست مان است و اعمال خوب مان را از دست نخواهيم داشت .

سوال – شما مي فرماييد كه براي بندگي بايد بها داد . من بخاطر دوري از گناه مورد تمسخر اطرافيانم هستم . مشكل من اين است كه من قبل از ازدواج اين قدر متدين نبوده ام . نماز و روزه ام بجا بود و تا حدي حجاب را رعايت مي

ص: 9517

كردم . امام شوهرم و خانواده شان از نظر ايمان از من ضعيف تر بودند . الان نمازم را اول وقت مي خوانم و حجابم بهتر شده است و خودم را بيشتر از گناه دور مي كنم . مشكل من از وقتي شروع شد كه شوهر من اين شخصيت جديد من را نمي خواست . در اين سالها خيلي از عشق خدا براي او صحبت كرده ام . كمي روي ايشان اثر مي كند ولي باز دوباره آنها را فراموش مي كند . مشكل من اين است كه ايشان اعتقادات و مقدسات من را مسخره مي كند. اوايل من بخاطر اين كارها جر و بحث مي كردم و دعوا راه مي افتاد . الان چند ماه است كه خاموش هستم ولي خدا مي داند كه من چه بهاي سنگيني را دارم مي پردازم . اگر ببيند كه تلويزيون برنامه عزاداري دارد يا سخنراني يكي از روحانيون در حال پخش است عصباني و بد دهان مي شود. من هر چقدر كه به او محبت مي كنم نمي توانم او را آرام كنم . ماه محرم و صفر كه مي رسد شوهرم من راخيلي اذيت مي كند . شوهر من نمي تواند مسائل سياسي و اقتصادي را از دين و مذهب تفكيك كند . او فكر مي كند كه همه روحانيون انسانهاي بدي هستند و او مي تواند به آنها توهين كند . روزعاشورا خانواده ي شوهرم من را مسخره مي كنند كه من عزادار هستم . شايد من در ازدواجم اشتباه كرده ام اما شوهر من در ابتدا اين طوري نبود . سرانجام من چه خواهد

ص: 9518

شد ؟ من همسرم را دوست دارم و نمي خواهم از او جدا بشوم . راهنمايي بفرماييد .

پاسخ – تاريخ موحدان پر از اين نمونه ها است . مثل آسيه همسر فرعون كه چقدر زيبا صبر كرد و شرايط ايشان از آسيه سخت تر نيست . آسيه تحمل كرد و وظايفش را انجام داد . ايشان تا جايي كه مي توانند براي همسر و خانواده ي ايشان دعا بكنند ، آيت الكرسي و چهار قل بخوانند ، قطعا اينها اثر دارد . از كانال محبت ، تلاش خود را متوقف نكنند . اگر افرادي آنها را مسخره مي كنند به تعبير قرآن ملائك ايشان را تشويق مي كنند . پس براي آنها دعا و استغفار داشته باشند و تلاش خودشان را كم نكنند. ايشان بايد از وجودشان يك مسلمان كامل بروز بدهند . كاري كه پيامبر در مواجه با تمسخر مردم مي كرد و آنها را به زانو در آورد . اگر ايشان در محبت كردن ، ادب ، هديه دادن و استغفار كوتاهي نكند روزي آنها را تسليم دين و خدا مي كند . پس ايشان بايد تلاش ، استقامت و توكل داشته باشند . جواني كه بستر دين و ديانت در خانواده شان هست ولي باز به سمت دين و حيا نمي روند ، چطور مي خواهند جواب خدا را بدهد . آنها مي توانند خودشان را با اين خانم مقايسه بكنند .

خدايا به آبروي محمد وآل محمد و به آبروي همه ي اخلاص هايي كه در عزاداري امام حسين (ع) خرج شده است به ما توفيق حفظ انسانيت با آلوده

ص: 9519

نشدن و حرام نكردن خودمان را عنايت بفرما .

90-09-08

اگر چه مثل محرم نمي شوم هرگز جدا زحلقه ي ماتم نمي شوم هرگز ، مرا ببخش مرا چون كه خوب مي دانم توبه كرده ام و آدم نمي شوم هرگز ، اسير جاذبه ي حُسن يوسف ياسم كه محو در گل مريم نمي شوم هرگز ، گناهكارم و اما بدون اذن شما نصيب خشم جهنم نمي شوم هرگز ، دمي فرات بياور چرا كه من قانع به سلسبيل به زمزم نمي شوم هرگز ، قسم به قلب سفيدت سياه پوش كسي به جز شهيد مُحَرم نمي شوم هرگز .

سوال – بندگي در آئينه كلمات امام حسين (ع) را براي ما تبيين كنيد .

پاسخ – بندگي يعني دست در دست ولي خدا گذاشتن و در مسير بندگي خدا قرار گرفتن با معيت ولي خدا . اگر پيام غدير درست دريافت مي شد حادثه ي كربلا بوجود نمي آمد . اگر پيام غدير درست دريافت مي شد مردم اين همه مشكلات در زندگي نداشتند . يعني مردم اين قدر ظرفيت پيدا مي كردندكه مشكلات را مشكل نمي ديدند زيرا پيام غدير قبل از اينكه پيام ولايت باشد پيام بندگي است . پيام غديرهمان سخنان امام رضا (ع) است كه بندگي قلعه ي امن الهي است . اين قلعه ي امن يك صراط مستقيم هم بيشتر ندارد . در روز غدير خم خدا فرمود : من امروز دين را بر شما تمام و كامل كردم . قرار است كه ما با امام حسين ( ع) در كرب و بلا زندگي كنيم . داده ها ، نداده

ص: 9520

ها و گرفته هاي الهي امتحان است . داده هاي الهي مسئوليت آور است ، نداده هاي الهي حكمت آميز است ، گرفته هاي الهي هم تربيت بخش است . اگر انسان قرار است كه در روند زندگي دستش در دست ولي خدا باشد ، شرايطي دارد . هر كس مي خواهد با امام حسين (ع) اين مسير را بيايد بايد شرايطي داشته باشد . هر دانشگاهي براي گزينش استاد و دانشجو شرايطي دارد . مدرسه ي كرب و بلا (زندگي ) هم گزينش دارد و اِلا شما تماشاچي مي شويد . كساني كه در كربلا با امام حسين (ع) نبودند تماشاچي بودند. شهيد آويني تعبيري دارد كه كربلا در مسير زمان جاري است . هر كس پيام غدير را دريافت نكرده باشد در بين دوراهي كوفه و كربلا گير مي كند. در زندگي ما دائما دو راهي وجود دارد . در ازدواج ، انتخاب ، ارتباطات و معاملات دو راهي داريم . اگر كسي دستش دردست امام نباشد به حق جلوه ي باطل نما هم مي دهند .

يكي از تلاش هاي امام حسين (ع) اين بود كه مردم سخنانش را بشنوند .از تلاش هاي حضرت حق اين است كه مردم حرفهاي اولياء حق را ببينند و بشنوند . خدا گوش و چشم را به ما داده و هركدام مسئوليتي دارند. يكي از كارهايي كه خط باطل مي كند اين است كه ارتباط چشم و گوش ما را با حق ببندد . در تاريخ اسلام داريم كه هنگام ظهور اسلام دم دروازه ي مكه مي ايستادند و به مردم پنبه مي دادند تا هنگام

ص: 9521

طواف خانه ي كعبه صداي رسول اكرم را نشوند زيرا سخنان حق روي انسان تاثير مي گذارد . عمروعاص به معاويه مي گويد كه اگرمي خواهي با علي دست و پنجه نرم بكني بايد سه كار بكني . يكي كاري بكني كه جوانها صورت علي را نبينند و ديگر اينكه حرفهاي او را نشوند و ديگر اينكه براي او شايعه پخش كني . يكي از علتهاي كشتن امام حسين (ع) بخاطر بُغضي بود كه از شايعات در دل اميرالمومنين آمده بود. امام حسين در روز عاشورا امام حسين (ع) مي گفت كه مگر نمي دانيد پدر بزرگ من پيامبر و مادرم زهراست ؟ دشمنان گفتند : بله . امام فرمود :پس چرا قصد ريختن خون من را كرده اي ؟ آنها گفتند : بخاطر بغضي كه از پدرت علي داريم. اين بغض بخاطر دروغ ها و شايعات بود. امام حسين (ع) در روز عاشورا بعد از نماز صبح تا عصر عاشورا دوازده مرتبه سخنراني كرد . آيه ده سوره ي تبارك مي فرمايد : اگر ما كمي اهل شنيدن و تعقل بوديم الان جهنمي نمي شديم . در قرآن داريم كه بشنويد . الان در روضه هاي امام حسين (ع) گريه برقرار است اما شنيدن به اندازه ي گريه كردن مهيا نيست . پس اولين شرط براي اينكه ما بخواهيم همراه امام حسين (ع) در كرب و بلاي زندگي مان باشيم اين است كه ما باد اهل شنيدن باشيم . امام حسين (ع) وقتي خواستند از مدينه در صبح 28 رجب حركت كنند فرمودند : هر كس اهل جود و بخشش جان است ( انسان

ص: 9522

خسيس نمي تواند همراه امام حسين (ع) باشد . خسيس بودن فقط در مال نيست در جان و آبرو هم هست) و در اين جان دادن خالص باشد با ما آماده ي كوچ كردن باشد. ما بعد از نماز صبح حركت مي كنيم . در بعضي مواقع به ما مي گويند كه از جان يا مال خودت بگذر . شرط دوم اين است كه خدا مي فرمايد : اين كتاب هدايت كننده و روشن است . هر كس مي خواهد اين كتاب او را راهنمايي كند بايد به غيب ايمان داشته باشد . امام حسين (ع) مي گويد كه هركس با ما مي آيد بايد ايمان به غيب داشته باشد . هر كس ايمان به غيب دارد دنبال معلم غيب شناسي مي گردد. و امام حسين (ع) معلم غيب شناسي است . امام كه از مدينه حركت كردن هزار نفر به دنبال ايشان بودند . مردم ظاهر را در آين مي ديدند كه امام با يزيد مي جنگد و حكومت را بدست مي گيرد و آنها به حكومت مي رسند . بنابراين كساني كه باطن اين كاروان را نمي ديدند از كاروان جدا مي شدند زيرا از كاروان بوي خون و مرگ مي آمد . در كرب و بلاي زندگي ما دائم امتحان است . امتحانات پشت سرهم است و ما سِّر امتحانات را هم نمي فهميم و به خدا معترض مي شويم . كسي كه ايمان به غيب داشته باشد با اينكه نمي فهمد ، مي گويد كه اين كار سِّر دارد و از امام مي پرسد . تمام موفقيت ما اين است كه

ص: 9523

دنيا را با آخرت ببينيم و آخرت هم غيب است . بنا به نقلي امام حسين (ع) از لابلاي دوانگشت شان جاي شهدا را در غيب نشان دادند . چون آنها ايمان به غيب دارند . كساني كه ايمان به غيب نداشتند امام حسين (ع) را ترك كردند و به سمت زن و بچه هايشان رفتند و دنيا را بزرگتر ديدند. در اين جنگ امام وعده ي دنيايي به كسي نداد و وعده هاي آخرتي وغيبي دادند. وقتي علي اكبر به امام گفت كه عطش دارد من را مي كشد و سنگيني اسلحه من را از پاي درمي آورد . امام زبان علي اكبر را در دهان گرفت تا هم لب او را ببوسد و هم به او بفهماند كه پدرهم تشنه است و فرمود : تو از حوض كوثر سيراب مي شوي . وقتي علي اكبر شهيد شد ، گفت : جدم بالاي سرمن آمد تو ديگر غصه ي تشنگي من را نخور . من سيراب شدم. پس ما بايد ايمان به غيب خودمان را قوي كنيم . امام صادق (ع) مي فرمايد : هرچه ايمان مومن بالاتر برود كفه ي بلايش بالاتر مي رود. پس اهل شنيدن ، تعقل و ايمان به غيب باشيم .

سوال – سوره سبأ آيات 8 تا 14را توضيح بفرماييد .

پاسخ- در آيه سيزده مي فرمايد : كساني كه شاكر باشند كم هستند. اين نشان مي دهد كه ما نمازخوان و روزه گير ناسپاس داريم . كساني كه حق نعمت را ادا كنند خيلي كم هستند .

سوال – در مورد خطبه ي صبح عاشوراي امام حسين

ص: 9524

(ع) توضيحاتي بفرماييد .

پاسخ - آيا مردم حق ولايت امام حسين (ع) را ادا كردند ؟ امام در صبح عاشورا به مقابل لشگر عمرسعد آمدند و به عمرسعد نگاه كردند . عمرسعد با خاندان امام بزرگ شده بود. او همبازي امام و پسر سعد وقاص بوده است . او از سرداران سپاه اسلام بوده است . امام فرمود : حمد و سپاس خدايي را كه دنيا را خلق كرد و دنيا را زوال يافتني قرار داد . حمد و سپاس خدايي را كه با اهل خودش بازي مي كند و آنها را از حالي به حال ديگر در مي آورد . مغرور و بيچاره كسي است كه گول دنيا را بخورد . ( در زيارت اربعين امام صادق (ع) مي فرمايد : كساني كه مقابل امام حسين (ع) ايستادند دنيا آنها را گول زد . وقتي ظاهر با باطن فرق داشته باشد كلمه ي گول مطرح مي شود . اگر دست ما در دست ولي خدا نباشد قطعا ظاهر دنيا ما را گول مي زند. ظاهر دنيا عمر سعد ، شمر و كوفيان را گول زد .) مواظب باشيد كه دنيا شما را گول نزند . هر كس كه به دنيا اميد بسته است ، دنيا اميدش را قطع كرده است . قرآن مي فرمايد : مقداري از دنيا را به آنها مي دهيم ولي همه ي آنرا نمي دهيم . هر كسي به دنيا تكيه كرد دنيا پشت او را خالي كرد . دنيا طمع و آرزوي دنيايي را نابود مي كند . من شما را مي بينم كه به امري جمع شده

ص: 9525

ايد كه خشم خدا را بر مي انگيزد.( پيامبر فرزندي بنام قاسم و ابراهيم دارند كه پاره ي تن پيامبر هستند ولي حسين حجت خداست.) نگاه رحمت خدا از شما برداشته مي شود . شما روي واجب الهي پا مي گذاريد . خداي ما خداي زيبايي است و شما بد بندگاني هستيد . شما بالاترين نعمت الهي را باناسپاسي جواب مي دهيد . ( شما با نور مي جنگيد) شما اقرار كرديد كه طاعت خدا مي كنيد . و به پيامبر بعنوان رسول الهي ايمان آورديد . شما براي كشتن پاره تن پيامبر برنامه ريزي كرده ايد. ( ما خدا و پيامبر را قبول داريم ولي از آنها اطاعت نمي كنيم . آنها در مورد توصيه هاي پيامبر در مورد امام حسين (ع) عمل نكردند. ما اگر بدون ولايت كه نور است به سراغ احكام برويم تاريك است . نماز بدون ولايت ظلمت است . آنها نماز و قرآن خواندن شان هم ظلمت بود. توحيد بي ولايت اشتباه است.) شيطان بر شما مسلط شده است. ( الان نماز و حجاب كنار رفته است و به مال يتيم بي توجهي مي شود ، اينها ذكر الله است.) هلاكت بر شما و بر آنچه كه اراده كرده ايد . ما از او هستيم و به سوي او مي رويم . ( حسين اين حرفها را براي نجات جان خودش نمي زند بلكه براي شما مي زند كه داريد با خدا مبارزه مي كنيد .) بعد حضرت به يارانشان فرمودند :اينها مسلمان شده بودند ولي حالا كافر شدند . پس كفر مبارزه با ولايت است . درآيه 54

ص: 9526

سوره مائده ، ارتدادي كه خدا به پيامبر و اطرافيانش گوشزد مي كند ارتداد ولايت و پشت كردن به ولي خداست . آنها نماز و روزه شان را كنار نگذاشتند ولي امام گفت كه آنها كافر شده اند . بعد از رحلت پيامبر دشمنان اول به مبناي ولايت حمله كردند زيرا ولايت از طرف خداست . آنها ولايت را در حد رئيس حكومت پايين آوردند و رئيس حكومت انتخاب كردند . امامت و ولايت را به خلافت تبديل كردند . بعد ولي را خانه نشين كردند . عمرسعد به اطرافيانش مي گويد كه او فرزند علي است . او مي تواند يك روز براي شما سخنراني كند . عمرسعد مي گويد كه مواظب باشيد كه او با سخنانش شما را عوض نكند . شمر در جنگ جمل و صفين كنار اميرالمومنين بود . شمر به امام مي گويد : اينها چيست كه تو مي گويي ؟ چيزي بگو كه ما بفهميم . حضرت فرمودند : از خدا بترسيد و دست خودتان را به خون من آلوده نكنيد كه كشتن من و هتك حرمت من برشما روا نيست . من فرزند دختر پيامبر شما هستم . جده ام خديجه همسر پيامبر شماست . آيا فرموده پيامبرتان را فراموش كرده ايد كه فرمود : حسن و حسين سروران اهل بهشتند . امام از راه تعقل ، منطق ، فطرت ، استدلال علمي و آخرين حربه ي بيدار كردن آنها از راه احساسي بود كه قنداقه ي حضرت علي اصغر بود . يكي از علماي اهل سنت مي گويد كه اينها انسان نبودند زيرا اگر با حسين جنگ

ص: 9527

داشتند چرا بچه ي شش ماهه را كشتند . پس سخنان اهل بيت را بشنويم و تعقل كنيم ، يك بار نهج البلاغه را بخوانيم . جرجي جردان مسيحي دويست مرتبه نهج البلاغه را خوانده است . ما در ماه محرم از بزرگان بخواهيم كه كلمات امام حسين (ع) را براي مان بخوانند ،خطبه ي حضرت زينب (س) و حضرت سجاد (ع) را يكبار بخوانيم .

سوال – آيا امام حسين (ع) هنوز هم نگران هدايت انسانها است ؟

پاسخ – امام خودش را به بلا مي اندازد كه امتش به بلا نيفتد . مثل پدري كه خود را حائل بچه اش مي كند كه بچه اش آسيب نبيند . بزرگان مي گويند : بلايي كه امام حسين (ع) در كربلا تحمل كرد سپر كدام بلاي امت تا قيامت بود كه اين قدر شديد و سخت بود .

همه ي كساني كه عشق به امام حسين (ع) مي ورزند به امام بگويند : اگر آن روز مردم هل هله كردند و صداي تو را نشنيدند ، گوش و دل ما در اختيار توست كه سخنان تو را بشنويم و بفهميم و در زندگي مان مورد استفاده قرار بدهيم .

اللهم جعل محياي محيا محمد و آل محمد و مماتي ممات محمد و آل محمد .

90-08-10

اينجا مسجدالاحرام است . اين هم كعبه مركز پرگار عالم هستي است . همانجايي كه همه ي عالم بايد را به آن سجده كنند، تا بندگي خود را در خانه ي خدا ثابت كنند . اگر زندگي ما جهت كعبه و قبله را داشته باشد حتماً تبديل به بندگي

ص: 9528

مي شود . جاي همه ي شما و دست اندركاران سمت خدا اينجا خالي است . جاي همه ي كساني كه وقتي اين تصاوير را مي بينند قلب و دل آنها به تپش مي افتد ، خالي است . فكر نكنيد كه من و امثال من قابل اين سفر بوده ايم اين خاندان خودشان قابليت و توفيق را مي دهند . زماني كه به دور اين خانه مي چرخيد مي فهميد كه آدرس خدا در دل شما بوده است . اينجا همه ي دل ها به هم نزديك مي شود . همه ي دل ها به هم گره خورده و يك نقطه را نشان مي دهند . خدا در وجود همه ي ما است . اگر به چشم ها، لب ها و صورت خود نگاه كنيد خبر از خدا مي دهند . به هر نقطه اي كه نگاه كنيد آدرس خدا را مي دهد . بارها پرسيده ايد كه چرا ما بايد به دور كعبه كه از سنگ است بگرديم . حتماً اين جواب را كه مضمون يك روايت است شنيده ايد. اين روايت مي گويد كه تو با پا آمده اي ، با دل بيا، من به دور تو مي گردم . به اين خاطر كه دل من و شما بيشتر از كعبه آدرس خدا را مي دهد . اگر بلد باشيم كه در دل خود آدرس خدا را پيدا كنيم ، ديگر چشم ما آن صحنه اي را كه خدا دوست ندارد ، نمي بيند . زبان ما آن چيزهايي را كه خدا نمي خواهد ، نمي گويد. اينجا هيچ كس به جزخدا

ص: 9529

چيزي را نخواسته و حرفي ندارد . اينجا همه لااله الا الله و الله اكبر مي گويند . همه العفو گفته و استغفار مي كنند . همه به سوي خدا رجوع مي كنند . همه ذكر خدا گفته و به سوي خدا نظر مي كنند. اينجا زمين و زمان و ظاهر و باطن بوي خدا مي دهد. من و شما هم مي توانيم بوي خدا را حس كنيم . اگر در دل خود غير خدا را جا نداده و حاكم دل و فرمانده ي اعضاء ، جوارح و فكر و ذهن شما خدا شد . لذا مي گويند كه وقتي مومن حرف مي زند از كلام او مردم به ياد خدا مي افتند . وقتي كه نگاه مي كند ، ازنگاه او ياد خدا را مي فهمند . وقتي كه گوش مي دهد ، از گوش دادن او ياد خدا را مي فهمند . دست او يدالله ، چشم او عين الله و زبان او لسان الله مي شود . الان من در پشت بام مسجدالحرام هستم . از اين نماي زيبا ما اين همه عاشق را مي بينيم كه به دور خانه ي خدا مي چرخند . الان دل هاي شما نيز به دور خانه مي چرخد و روح هاي شما نيز در حال پرواز است . در هنگام طواف به خاطر فشار يك مقدار جسم انسان اذيت مي شود اما همه ي افراد آرامش روحي دارند . پيرمرد ، پيرزن ، بچه و بزرگ همه در طواف هستند اما هيچكس نمي ترسد ، چون در كنار خدا است. اگر در زندگي نيز خود

ص: 9530

را نزديك خدا حس كنيم، اصلاً نگران نخواهيم بود .اگر به اين دايره اي كه در حال چرخش به دور خانه ي خدا است نگاه كنيد به ياد يك چيز مي افتيد . هنگامي كه نگاه شما محو مي شود ، يك چيز به ذهن شما مي آيد كه آن هم يك حلقه است . همه ي افراد مانند يك حلقه به دور خانه ي خدا مي چرخند . حلقه در دست عروس و داماد به معناي پيوند است . اينجا هم اگر كسي عبد بوده و وصل به مولاي خود شود ، با خدا يكي مي شود . خداوند فرموده كه بنده ي من ،تو من را اطاعت كن ، من تو را مثل خود قرار مي دهم . هركسي به خدا متصل شده و جانشين او شود ، باور كنيد كه مثل خود او خواهد شد . فقط رابطه ي ما با او بايد عبد و مولا باشد . بايد باور كنيم كه ما فقط عبد هستيم . بالاترين امتياز زائران خانه ي خدا عبد بودن آنها است . همگي لباس وزارت ، رياست ، جمال و شهرت را بيرون آورده اند . هرچه غير از بندگي بوده از وجود خود بيرون آورده اند . اينجا فقط نمايش بندگي است . هرچقدر بندگي پررنگ تر و زيباتر باشد ، اتصال و ارتباط قشنگ تر است . پيامبر (ص) عبد شد، رسول شد ، نبي شد و خاتم پيامبران شد . به اين خاطر كه عبد شد ، اين ويژگي ها را بدست آورد . عبد يعني اينكه هرچه خدا مي گويد ، اطاعت

ص: 9531

كنيم . باوركنيم كه او از ما بهتر مي فهمد . باوركنيم كه مهربان تر بوده و نسبت به ما آگاه تر است . باور كنيم كه هيچ علقه اي جز هدايت ما ندارد . آمده ايم كه ما را با اين عالم رشد داده و به كمال برساند . وقتي كه انسان عبد شود ، محو مي شود و با خداي خود يكي مي شود . اجازه پيدا مي كند كه كارهاي خدايي بكند . لازم نيست كه پيامبر (ص) را مثال بزنيم ، شهدا ، علما و صالحان هم همين وضعيت را داشته اند . لذا وقتي كه مي خواهيد عبد شده و طواف كنيد و زندگي شما دور محور توحيد باشد، بايد دست شما در دست ولايت باشد . طواف هفت بار است و عدد هفت عدد ولايت است . اگر دست ما در دست امام رضا(ع) نباشد ، آدرس توحيد را پيدا نمي كنيم . فكر مي كنيم نماز مي خوانيم و روزه مي گيريم . اما نماز نخوانده و روزه نمي گيريم . قرآن و عترت هستند كه به ما آدرس توحيد را مي دهند . خوش بحال كساني كه تنها اينجا محو خدا نبوده و همه ي زندگي محو خدا باشند . ما در كاسبي هاي خود و در عروسي هاي خود نيز مي توانيم در حال طواف باشيم . اميرالمومنين (ع) فرموده اند: بدرستي كه دنيا مسجد اولياء خدا است . در اين صورت همه ي عالم و همه ي زندگي ما حكم طواف را دارد . به شرطي كه در زندگي، هدف ما خدايي شدن بوده و

ص: 9532

دست ما در دست حضرت علي (ع) و اولاد او باشد . در اين صورت هركاري مي كنيم توفيق آن را از خدا دانسته و سجده ي شكر مي كنيم . به پشت مقام ابراهيم رفته و شروع به نمازخواندن مي كنيم . به سجده افتاده و به خدا مي گويم كه اگر به دور خانه ي تو گشتم بخاطر تو بود . اگر در كاسبي خود موفق هستم توفيق آن را تو به من داده اي . اگر من توانسته ام زندگي حلالي داشته باشم توفيق آن را تو به من عطا كرده اي . اگر به حج آمده و نماز مي خوانم توفيق آن را تو به من عنايت كرده اي . خوش بحال كساني كه اين معنا را خوب بفهمند . بعد از آن به سعي صفا و مروه مي رويم . خوش بحال كساني كه وقتي به اينجا آمدند و توحيدي شدند ، باور كنند كه بايد تلاش كنند . اگر ما و شما تلاش نداشته باشيم ، خدا به ما نگاه و توجه نمي كند . تلاش ما بايد چند ويژگي داشته باشد . اول داراي صفا و صميميت و صداقت باشد . بايد اهل مروت و جوانمردي باشيم . انسان نبايد در تلاش خود نامرد باشد . اگر نامردي كنيم قطعاً نتيجه ي آن را خواهيم ديد . بايد اهل تلاش، در مسير ولايت باشيم . اگر دست انسان در دست ولايت نباشد ، معلوم نيست كه سعي و تلاش، او را به كدام سمت هدايت كند . در سعي صفا و مروه يك مرحله آرام تلاش مي كنيم

ص: 9533

و يك مرحله با عجله اين كار را مي كنيم . هاجر آنجا سعي كرد و آب زمزم را پيدا كرد . يعني خدا مي گويد كه شما تلاش كنيد ، نتيجه ي آن با من است . معلوم نيست كه آخر تلاش شما همان نتيجه اي را داشته باشد كه مي خواهيد . در تلاشي كه حضرت هاجر كرد بايد يا در كوه صفا و يا در كوه مروه آب پيدا مي شد . چون سراب را ديد و به دنبال آن مي دويد . اما خدا آب را آنجا به او نداد و در زمزم به او آب داد . يعني خدا به ما مي گويد كه شما تلاش خود را بكنيد . هاجر باور نمي كرد كه از زير پاي اسماعيل آب بيرون بزند . فكر مي كرد كه در پشت يكي از اين دو كوه آب است . يعني من و شما بايد بندگي كرده و تكليف سعي خود را انجام دهيم. سعي ما در چارچوب دين بوده و همراه با صداقت و مردانگي باشد . قطعاً خدا به ما نتيجه مي دهد . ما در مسير بندگي دست انداز زياد داريم. يكي از دست اندازها عجب و غرور است . شايد خيلي از افراد فكر كنند كه لياقت داشته اند كه به اين خانه آمده اند . گاهي فكر مي كنيم كه مالك ما هستيم و اين خود مايه ي عجب و غرور مي شود . مخصوصاً اين مسئله در عبادت هاي سخت اتفاق مي افتد . بعد از سعي صفا و مروه خدا يك وظيفه براي ما گذاشته است

ص: 9534

به نام تقصير. در مسير بندگي امام باقر(ع) فرمودند: از خدا بخواه كه هيچگاه از حال تقصير بيرون نروي . به تعبير امام تقصير يعني اينكه هرچقدر در تمام عمر خود عبادت كرديد بگوييد كه خدايا اينها مربوط به من نبود. من مالك هيچكدام از اينها نيستم و همه مربوط به خود تواست . من مالك ماديات و معنويات خود نيستم . خدايا همه ي اينها متعلق به تو است و من كاري انجام نداده ام . لذا در كوه مروه، بعد از سعي صفا و مروه مي نشينيم و ناخن مي گيريم و موي خود را قيچي مي كنيم . زيباترين تقصير را بهترين بندگان خدا انجام داده اند . هرچقدر درجه ي عبد بودن بالاتر باشد، تقصير زيباتر است . يكي از دعاهاي حضرت زهرا(س) اين است كه خدايا مي شود تو من را در خودم بشكني . اين اعمال گاهي اوقات براي من عجب و غرور به همراه مي آورد . به كسي كه به اينجا نيامده فخر مي فروشم . فخر فقط مربوط به ماديات نيست ، گاهي مربوط به عبادات هم مي شود . مي گوييم ما بوديم كه به مكه رفته و حجر را بوسيديم و ... بايد فكر كنيم كه اين زبان ، ذهن ، استعداد ، سلامتي ، عافيت و نعمت را چه كسي به ما داده است . لذا در مسير اعمال ، تقصير آدرس زيبايي است . به انسان مي گويد كه مراقب باش مغرور نشوي. اي كسي كه به اعتكاف آمده ، يك ماه رمضان روزه گرفته و ختم قرآن كرده اي و... شما

ص: 9535

كه هر قدمي براي فرد ، جامعه ، خانواده و هركسي بر مي داريد ، همه ي اينها سعي و طواف است . اما مراقب باشيد كه شما را مغرور نكند . اينجا خانه اي است كه مادر حضرت علي (ع) به داخل رفت و با دسته گلي به نام امير المومنين (ع) بيرون آمد و گفت : خدايا من هيچ كاري نكردم . امام حسين (ع) زماني كه خون آخرين قرباني خود ، يعني حضرت علي اصغر را به آسمان مي ريخت ، گفت : خدايا من كاري نكردم . اين قرباني را از ما قبول كن . بعد از اينكه با اين تقصير از احرام عمره بيرون آمده و يك مسير از بندگي را طي كرديم . يك فرصت به ما مي دهند . باور كنيد كه اينها بي دليل نبوده و براي فكر كردن است . اين فرصت را خدا به ما مي دهد كه فكر كنيم آيا اعمالي را كه انجام داده ايم درست بوده است يا نه؟ بعد از اين استغفار در كنار خانه ي خدا دوباره محرم مي شويم . هركسي مُحرم تر شود مَحرم تر مي شود . هركسي براي خود واجب و حرام بيشتر بچيند ، بيشتر از اسرار عالم به او مي دهند . مي گويد : دوباره مُحرم شويد تا شما را به سرزمين عرفات بفرستم . اينها عنايت هايي است كه خدا به بنده هاي خود كرده و باب هايي است كه براي ما باز كرده است . اما ما گاهي اوقات از رفتن به عرفات چيزي نمي فهميم . در سرزمين عرفات بايد

ص: 9536

روي خاك ها نشسته ، اشك ريخته و زانو بزنيم تا به ما معرفت بدهند . هاجر به دنبال آب كه مايه ي حيات است دويد . سعي و تلاش انسان اگر براي دنيا و ماديات باشد باخته است . تلاش بايد براي معرفت باشد . مي گويند : در عرفات هرچه را بخواهيد ، به يمن وجود مهدي فاطمه (عج) به شما مي دهند . يك نصف روز بايد بنشينيد و اشك بريزيد ، زمزمه ي امام حسين (ع) را در صحراي عرفات داشته باشيد . صورت خود را روي خاك گذاشته و التماس كنيد تا يك جرعه معرفت به شما بدهند . بعد از عرفات كه معرفت پيدا كرديد، به سرزمين مشعر مي رويد . نتيجه ي معرفت ، شعور است . آيا شعور بندگي پيدا كرده و فهميده ايد كه حلال و حرام چيست؟ اگر شعور پيدا كرده باشيد ، سنگ برداشته و براي مبارزه با شيطان، خود را آماده مي كنيد . هفتاد پيامبر در اينجا دفن هستند . همگي آنها مي دانستند كه شيطان دارند . علامت شعور اين است كه انسان براي مبارزه با شيطان مسلح شود . براي مبارزه با شيطان بايد هفت سنگ برداشت . يعني براي اين مبارزه هم بايد دست شما در دست قرآن و عترت باشد . و اِلا مبارزه با شيطان هم به يك بازي تبديل مي شود . بعد از آن شما را به سرزمين منا مي آورند . براي اينكه هوس هاي خود را سنگ زده و آرزو هاي خود را قرباني كنيد . كسي كه آرزوهاي دورو دراز در دنيا

ص: 9537

دارد نمي تواند بنده ي خدا شود . شما آرزو كنيد بنده ي خدا باشيد ، هرچيزي هم كه داشته باشيد در مسير بندگي مصرف مي شود . ما بيشتر از اين ارزش داريم كه همه ي عمر خود را در راه بدست آوردن ماديات صرف كنيم . به ما مي گويند كه بايد هوس هاي خود را سنگ زده و سه روز با شيطان مبارزه كنيد . اين مبارزه بايد فرهنگ شود . شيطان ها متعدد و متنوع هستند . مبادا به دور خانه ي خدا بچرخيم، اما بازيچه ي شيطان باشيم . اسماعيل مظهر آرزوهاي پدر بوده و سخت ترين امتحان براي حضرت ابراهيم بود . به حضرت ابراهيم گفته شد كه اسماعيل را به زمين بگذار و چاقوي خود را بر روي گلوي او قرار بده . حضرت ابراهيم در منا بر روي گلوي اسماعيل خود چاقو گذاشت و خدا گفت كافي است . ولي ابراهيم كربلا زماني كه اسماعيل خود را پيدا كرد، ديد كه بدن علي اكبر او پاره پاره است . اين فرق حضرت ابراهيم و امام حسين (ع) است . براي همين خدا به امام حسين (ع) امتيازي را داده كه به هيچكس در عالم نداده است . چون هيچكس به اندازه ي امام حسين (ع) قرباني نكرده است . امام سجاد (ع) فرمودند : هركسي مي خواهد درجه ي خود را در روز قيامت بداند ، نگاه كند كه چقدر زخم خورده است . بعد از آن فرمودند كه زخم هاي پدر من از عدد بيرون بود . براي همين درجات پدر من از همه بالاتر است

ص: 9538

. مگر مي توان زخم نخورد و داغ نديد ، اما عبد صالح و خليفه ي خدا شد. بايد آرزوهاي خود را در منا قرباني كرده و هوس هاي خود را سنگ بزنيم تا به ما يك چيزي بدهند . هوس ها لحظه به لحظه به سراغ انسان مي آيند . وقتي كه قرباني كرده و هوس هاي خود را سنگ زديد بايد دوباره تقصيركنيد . اما اين تقصير بزرگ تر است بايد موهاي خود را بتراشيد . چقدر بندگي زيبا است . بعد از آن طواف خانه ، سعي صفا و مروه و طواف نساء . بعد از آن قرب و نزديكي خود را به خدا عيد مي گيريم و اين عيد قربان است . اين تقرب به خدا عيد دارد . من اينجا جلوي خانه ي خدا اعتراف كرده و مي گويم كه كم آورده ام . ما يك رفقاي شهيدي داريم كه همه جا ما را كمك مي كردند . اينجا هم از آنها مي خواهم كه دوست خود را كمك كنند . اگر در روز قيامت ما را به سمت جهنم برده و شما را به سمت بهشت ببرند خيلي شرمندگي دارد . شما دعا كنيد كه مبادا ما دعوت كننده به سمت خدا باشيم و خداي نكرده به سمت شيطان برويم . خدايا تو واسطه بشو كه دل امام رضا (ع) به ما مهربان تر شود. امام رضا (ع) هم واسطه شود كه خدا گناهان ما را ببخشد . اينجا هركسي پاك تر باشد فيض و عشق و لذت بيشتري را حس مي كند . اگر آلوده باشيم و در

ص: 9539

كنار كعبه هم باشيم چيزي به دست نمي آوريم . اگر جوان هاي ما پاك باشند ، لذت خدا ، خدا گفتن را بيشتر مي فهمند . شما هم از راه دور طواف كرده و سعي كرديد . بعد از ماه رمضان و اعتكاف هم اين حرف را زدم كه جمع كردن يك سرمايه يك بحث است و نگاه داشتن آن بحث ديگري است. شايد مجموع تمام اعمالي كه حجاج در اينجا انجام مي دهند چند روز بيشتر طول نكشد . اما تا پايان عمر ، در شب اول قبر و تا قيامت بايد اين سرمايه را براي خود حفظ كنند . نگاه داشتن اين سرمايه نياز به چند فاكتور دارد . اگر مي خواهيم اين سرمايه حفظ شود اولاً از دزد و سارقي كه در كمين من و شما است به خدا پناه ببريم. حتي زماني كه هنوز در اين سرزمين هستيم ، شيطان مي خواهد اين اندوخته را بگيرد . در روايت داريم كه حاجي، يك نوري در وجود خود دارد . تا زماني كه گناه نكرده آن نور در وجود او باقي مي ماند . پس اولين عاملي كه مي تواند اين اندوخته را براي ما نگاه دارد پناه بردن به حضرت حق از شر شياطين جن و انس است ، چهارقل و آيت الكرسي را زياد بخوانيد . صدقه زياد بدهيد . صدقه فقط براي دفع بلاي مادي نيست . بلكه براي دفع وسوسه هاي شياطين هم است . عامل ديگري كه مي تواند اين اندوخته ي حجاج و كساني كه از راه دور اين خانه را زيارت كرده اند را

ص: 9540

نگاه دارد ، تكرار يك رشته ي باريك است . در اين خانه انسان انس بيشتري با قرآن وعترت دارد . سجده هاي او يك مقدار طولاني تر است . اگر بتوانيم زيبايي هاي اين سفر را مانند زيبايي هاي ماه رمضان ادامه دهيم . يعني يك مقدار سجده ها را طولاني تر كرده و يك زماني قبل از اذان صبح بيدار باشيم . انس با قرآن داشته و درس هاي اين سفر را ياد آوري كنيم. سومين نكته اين است كه از نورانيت و بركات مادي و معنوي اين سفر ، ديگران را بهره مند كنيم . بخاطر همين گفته اند كه سوغات اين سفر مستحب است . افراد بايد از سوغات مادي و معنوي سفر ما بهره مند شوند . به جاي اينكه از ظاهر اين مكان براي ديگران تعريف كنيم ، از آرامش ، نورانيت و عطر معنوي آن صحبت كنيم . نكته ي ديگري كه در نگهداري اين اندوخته كمك مي كند اين است كه گناه نكنيم . براي اينكه گناه نكنيم بايد رابطه ي خود را با مسجد ، دين ، كارشناسان دين و قرآن و اهل بيت بيشتر كنيم . قطعاً رابطه ي خود را با استغفار بيشتر كنيم . يكي از زيباترين اوصاف الهي اين است كه كرم دارد . كسي كه از مكه باز مي گردد بايد دست او كرم و بخشش داشته باشد . اگر اينگونه باشيم ، صاحب خانه سال هاي بعد هم ما را دعوت خواهد كرد .

90-07-19

در آن نفس كه بميرم در آرزوي تو باشم بدان اميد دهم جان كه خاك كوي

ص: 9541

تو باشم ، به مجمعي كه در آيند شاهدان دوعالم غلام روي تو باشم به جستجوي تو باشم ، به وقت صبح قيامت كه سر زخاك برآرم به گفتگوي تو خيزم به جستجوي تو باشم ، حديث روضه نگويم گل بهشت نبويَم جمال هور نجويَم دوان به سوي تو باشم ، بوي بهشت ننوشم زدست ساقي رضوان مرا به باده چه حاجت كه مست روي تو باشم .

سوال – در مورد شاخصه هاي دينداري توضيحاتي بفرماييد .

پاسخ – افراد دين دارد در برخورد با خدا ، خودشان را بيشتر بدهكار مي دانند تا اينكه طلبكار بدانند . يعني هم دارائي هاي معنوي و هم مادي را از خدا مي دانند. دارائي هاي معنوي را در قالب توفيق و دارائي هاي مادي را در قالب نعمت مي بينند . و خودشان را مالك هيچ چيزي نمي دانند . آنها هر چيزي هم كه در اختيار دارند آنرا امانت و منتي از طرف خدا مي دانند تا با آن چه كه براي خودشان نيست سرمايه گذاري كنند . معمولا انسانها از آنچه كه براي خودشان است درآمد كسب مي كنند . مردم با داده هاي الهي سه جور برخورد مي كنند . يك عده با همان داده هاي الهي مقابله مي كنند . بعضي ها با زيبايي كه خدا به آنها داده است مقابله مي كنند يعني معصيت و نافرماني مي كنند . خدا مال را داه است و با همين مال نزول خوري مي كنند و با خدا جنگ مي كنند. چشم و گوش را خدا داده است و با اين چشم ، چشم

ص: 9542

چراني مي كنند و با زبان بدگويي مي كنند . اين ها با داده هايي كه خدا به آنها داده است تجارت خسارت مي كنند . يك دسته با داده هاي الهي با خدا معامله مي كنند . در ماه ذي القعده نماز براي ثواب مي خوانيم و صدقه براي رفع بلا مي دهيم كه ما به پاداش ها بيشتر فكر مي كنيم . به قول آقاي پناهيان نبايد تدوام تربيت بچه هاي ما شرطي باشد . نصف قرآن بهشت و جهنم است يعني شرطي است . اشكالي ندارد كه ما در ابتدا بچه هاي مان را شرطي تربيت كنيم و بعد آنها را به بلوغي برسانيم كه در آن تربيت شرطي نمانند . روحيه ي اول بچه معامله اي است اگر اين كار را بكني ،فلان چيز را به تو مي دهم. يك دسته با داده هاي الهي با خدا معاشرت مي كنند . معاشرت همان معامله است ولي فرد ديگر حساب و كتاب نمي كنند . به خدا نمي گويد كه من جهاد كردم يا عبادت كردم و يادت نرود . ليست عبادتهايش را نمي نويسد . زيرا خدا خودش عبادتها را هفت صد برابر مي كند . اين افراد حتي وقتي جان شان را براي خدا مي دهند روي آن حساب باز نمي كنند . باورش اين است كه همه چيز را به خدا بسپار زيرا او از من به من آگاهتر و مهربانتراست . امام حسين (ع) وقتي خون هاي علي اصغر را به آسمان مي ريخت مي فرمود : خدايا اين هديه ناقابل است . شاخصه ي بعدي افراد دين

ص: 9543

دار اين است كه دلبستگي به دنيا ندارند . و دنيا را ابزار مي بينند . وقتي ما دنيا را موقتي و امانتي دانستيم به آن نمي چسبيم . و از دنيا براي آخرت كسب مي كنيم نه اينكه به دنيا بچسبيم و از آخرت باز بمانيم . شاخصه ي ديگر در ارتباط با دين است . مردم دين دار در ارتباط با دين سه دسته هستند . يك دسته ارتباط شان با دين جزئي است . يك دسته ارتباط شان با دين مديريتي است . يك دسته هم ارتباط شان با دين شفاعتي است يعني وقتي گرفتار مي شوند به سراغ دين مي روند . دسته اول هر وقت دلشان بخواهد از دين استفاده مي كنند ولي دسته ي سوم فقط وقتي گرفتار هستند از دين استفاده مي كنند . دين دار واقعي (امن رسول بما انزل اليك ) مثل پيامبر به تمام دين ايمان دارند . ارتباط آنها با دين ارتباط مديريتي است . يعني زندگي تحت مديريت دين است . شادي ، غم ، مسافرت ، پوشش ، اقتصاد ، فرهنگ و همه ي امور زندگي من را دين مديريت مي كند . خيلي ها مي گويند كه دين مدل مديريتي ندارد . اگر دين مدل تربيتي نداشت ، افرادي كه الان دارند اسلام ناب محمدي را فرياد مي زنند سرمايه داري غرب ، ماركسيم شرق ، اسلام آمريكايي سعودي و اسلام متحجران طالبان والقاعده را ديده اند و اسلام ناب محمدي را هم ديده اند ولي اسلام ناب را برگزيده اند . پس معلوم مي شود كه اين دين در اين

ص: 9544

سي و سه سال با تمام نقص ها و گرفتاري ها توانسته است بهترين مديريت كلان جامعه را در سياست داخلي ، خارجي، ارتباط بين المللي و پيشرفت جامعه ارائه بدهد . بالاترين حقانيت براي دين اين است كه آنرا مطالبه مي كنند و بعنوان الگو آنرا مي پذيرند . پس دين دار كامل كسي است كه دين را در تمام زندگي خودش داخل كند . ما الان تظاهرات ديني مان بيشتر از تعاملات دين مان است . البته تظاهرات ديني بد نيست . شركت در امامزاده ها ، مساجد و جشن نيكوكاري عالي است ولي اين همه ي زندگي ما نيست . آيا درعاملات زندگي ما دين حاكم است ؟ يكي از شاخصه هاي دين داري اين است كه فرد دين دار همه ي زندگي اش را زير چتر دين ببرد . در معاملات و عروسي ها هم دين بايد حاكم باشد . كسي كه در زيارت تظاهر ديني دارد در عروسي و مهريه تعامل ديني ندارد . تعصبات بيجا اشتباه است . اگر دين در تعاملات ما جاري بشود مشكلات در زندگي ايجاد نمي شود . اگر دختر خانم دوستي دارد كه خيلي خوب است و يك برادر هم دارد . در اينجا اين دختر خانم بايد ارتباط ازدواج بين برادر و دوستش را فراهم كند و اِلا شيطان يك ارتباط غلطي را ايجاد مي كند . پيرزن بيوه اي نزد پيامبر آمد و دوست داشت كه پيامبر او را محرم كند . يك نفر اين موضوع را به پيامبر گفت . پير زن ناراحت شد ولي پيامبر گفت كه اشكالي ندارد و

ص: 9545

اين كار را كرد . خانمي به منزل پيامبر آمد و بچه اش روي زانوي پيامبر نشست و خودش را خيس كرد . پيامبر فرمودند كه اشكالي ندارد زيرا اين لباس با مقداري آب پاك مي شود ولي اگر شما بچه را دعوا مي كرديد روح بچه آزرده مي شد . با دين مي شود بي تكلف زندگي كرد . آقاي روحاني سوار ماشيني شده بود كه موسيقي حرام در آن گذاشته شده بود . آقاي روحاني گفته كه آنرا خاموش كنيد . عده اي اعتراض كردند . آقاي روحاني به فردي كه همسرش رد كنارش بود گفت كه مي شود اين خانم را بدون عقد در كنارت بنشاني ؟ فرد گفت خير نمي شود .زيرا حرام است . روحاني گفت : پس اگر خدا آنرا گفته حرام است ، همين موسيقي را هم اين خدا گفته كه حرام است . پس شما بايد همه ي قسمتهاي دين را قبول بكنيد . بخاطر همين بعضي مواقع تظاهرات ديني مان زياد مي شود ولي تعامل ديني ما كم است . پس ما دين را يك پازل بدانيم و آنرا نقشه ي راه و سعادت بدانيم .

سوال – سوره نمل آيات 36 تا 44 را توضيح بدهيد .

پاسخ – آيه 40 يك نمونه اي از ارتباط ما با دين است. هذا من فضل ربي . وقتي ما خانه يا باغ بزرگي داريم اين آيه را مي زنيم . اين آيه دنباله هم دارد كه اگر خدا به من فضلي داده است آنرا بي حساب و كتاب نداده است . خدا اينها را به من

ص: 9546

داده است كه من را امتحان كند . بالاترين شكر استفاده ي درست از آن نعمت است . مي فرمايد : هركس كه شكر كند به نفع خودش است و هر كس كه كفران كند به ضرر خودش است .

سوال – در ادامه ي بحث شاخصه هاي دين داري توضيحاتي بفرماييد .

پاسخ – اميرالمومنين در خطبه ي حمّام صد و ده ويژگي مومن را بيان كرده اند . ما محورهاي اصلي شاخصه ها را مي گوييم . بحث چهارم شاخصه هاي دين داري تعامل با مردم است . فرد دين دار خودش را خادم مردم مي داند نه اينكه مردم را خادم خودش بداند . پس دو نگاه است . يكي اينكه من توقع داشته باشم كه همه چيز را براي من آماده بكنند و يكي اينكه من تا آنجا كه مي توانم براي ديگران همه چيز را آماده بكنم . من نبايد توقع داشته باشم كه ديگران به من خدمت بكنند . فردي از حضرت فاطمه تعدادي سوال كرد و ايشان را معطل كرد . بعد معذرت خواهي كرد . حضرت فرمود كه شما نبايد عذرخواهي بكني بلكه من بايد از تو تشكر بكنم زيرا خدا ما را براي خدمت گزاري گذاشته است . همه ي انبياء و اولياء آمده اند كه خدمتگزار معنوي مردم باشند . امام خميني فرمودند كه اگر به من خدمتگزار بگوييد ، بهتر از اين است كه رهبر بگوييد . اگر مسئولين نوكر مردم باشيد مردم شما را بعنوان آقا شما را حساب مي كند . پس شاخصه ي فرد دين دارد با مردم اين است كه

ص: 9547

خدمتگزار آنها باشد و اين روح يك دفعه در وجود انسان نمي آيد . مردي كه فكر مي كند از صبح تا شب كار كرده است و خانم و بچه ها در خانه بيكار بوده اند و حالا همه بايد به اين آقا خدمت كنند ، بچه ها خيلي به او خدمت نمي كنند . اولين خادم معنوي ما بايد در خانه ي خودمان باشد . اگر من مي خواهم به حرم امام رضا (ع) بروم و جارو بزنم ، يك بار در خانه مان جارو بزنم .

تعامل دين دار با مردم تعامل خدمتگزاري است . از امام خميني پرسيدند كه شيرين ترين لحظه ي زندگي شما چه وقتي بود ؟ فرمودند : لحظه اي كه در دوازده بهمن داشتم زير دست و پاي مردم فداي مردم مي شد . پيامبر فرمود : بهترين مردم كسي است كه براي مردم نافع تر باشد يعني كسي كه خادم باشد . بياييد در سال يك روز به كساني كه محبين امام رضا (ع) هستند خدمت كنيد . اين حداقل كار است . بايد روحيه ي خدمت در روح زندگي ما باشد. كساني كه در اداره هستند اگر با اين روحيه به مراجعين خدمت كنند مردم خوشحال مي شوند . يك مسافر محب امام رضا (ع) است و ما بايد گره از كار آن باز كنيم . شاخصه ي پنجم فرد دين دار اين است كه آخرت را خانه ي خودش مي داند . او دنيا را مسافر خانه مي داند . كسي كه آخرت را وطن اصلي خودش بداند هرچه مي تواند براي خانه ي اصلي

ص: 9548

اش مي فرستد . خودش را تا آنجا كه مي تواندبراي آخرت آماه مي كند . فردديندار دائما ياد آخرت است و هيچ چيزي مثل آخرت نمي تواند ما را از دنيا جدا كند زيرا آخرت از دنيا بزرگتر است . شهداي ما چون آخرت را حس كردند دست از دنيا برداشتند . امام رضا (ع) فرمودند : عقل فرد مسلمان تمام نمي شود مگر اينكه ده خصلت داشته باشد . از او اميد خير باشد . يعني گره گشا باشد ، مردم از بدي او مردم در امان باشند ، خير اندك ديگري را بسيار بشمارد ، خير بسيار خودش را اندك بشمارد ، هرچه از او حاجت بخواهند دلتنگ نشود ( امام حسين (ع) فرمودند : حوائج مردم به شما از نعمت هاي خدا است آنرا پس نزنيد ) ، در عمر خود از دانش طلبي خسته نشود ، فقر در راه خدايش از توانگري محبوب تر باشد ( فقر اختياري نه اضطراي ) ، خواري در راه خدايش از عزت زياد با دشمنش محبوبتر باشد . مثل آزادگان كه دستشان بسته بود و ظاهرا خوار بودند ولي چون در راه خدا بود براي آنها عزت بود ، گمنامي را از پرنامي بهتر بداند و احدي را ننگرد جز اينكه بگويد او از من بهتر و پرهيزكارتر است . اگر اين روايت را در تمام عمرمان عمل كنيم همه ي نورانيت دين را دريافت كرده ايم .

به قول آقاي مرحوم مهندسي بياييم ديوارهاي حرم امام رضا (ع) را برداريم و در آن سر دنيا هم احساس كنيم كه به محبين امام

ص: 9549

خدمت مي كنيم زيرا اصل نيت است . وقتي من به يك محب امام رضا (ع) خدمت مي كنم يقين بدانم كه آن لحظه درمحضر امام رضا (ع) هستم و امام به من نگاه مي كند . اين خدمت معنوي امام رضا (ع) مي باشد .

سوال – بنظر شما كه مي خواهيد به سفر حج برويد ، بهترين سوغات سفر حج چيست ؟

پاسخ - شما ما را حلال كنيد و دعا كنيد كه ما شرمنده از حج برنگرديم . اگر كسي مي خواهد دعاي خودش مستجاب بشود بايد اول به ديگران دعا كند . ما بعنوان تبرك خيلي دنبال سوغات مادي نباشيم . زيرا بيشتر جنس ها خارجي است و معلوم نيست كه كمك به اين سيستم خيلي هم درست باشد . پس سراغ سوغات معنوي برويد . در حجر اسماعيل ، زير ناودان طلا و مقابل خانه ي كعبه دعا مستجاب است . سعي كنيد كه در آنجا فقط براي خودتان دعا نكنيد . براي همه ي گرفتارها و جوانان دعا كنيم . براي مسلمانان و شيعيان دعا كنيد . براي كساني كه نمي توانند گرفتاري هايشان را به كسي بگويند دعا كنيد . براي همه سلامت و عافيت بخواهيم . براي سلامتي و ظهور امام زمان (عج) دعا كنيم . اگر كسي آرزوي حج را بكند خدا آن فيض را به آنها مي دهد و انشاء الله آرزويش هم برآورده مي شود. آرزوي ها خيلي نقش دارد . در روايت داريم كه آرزوي هاي قشنگ داشته باشيد .

90-07-26

از ميان تمام سالنامه هاي قمري و ميلادي تقويم دل من ،

ص: 9550

در اين سرزمين تا ابد شمسي است وقتي نام كوچك تو خورشيد است . السلام عليك يا شمس الشموس .

سوال – من دختري 21 ساله هستم و دردي كه امانم را بريده است تكبر در مقابل پدر است . با اينكه هيچ وقت درنماز سستي نكرده ام ولي نماز هم نتوانسته من را از تكبر باز بدارد . شايد تكبر نمي گذارد كه نماز من را به جايي برساند . پدرم نماز نمي خواند . او متكبر است . من در هفته ده جمله هم با پدرم صحبت نمي كنم . مي دانم كه جايگاه محبت در قلب انسانهاست ولي من بروز محبت از پدرم را سالي يك بارهم نمي بينم . مادرم مي گويد كه او كم حرف است ولي من مي گويم كه او كم حرف ، كم مهر است . من پدرم را خيلي دوست ندارم . آيا من مورد خشم خدا هستم ؟ من مي دانم كه عدم تواضع در مقابل پدر من را از رحمت خداوند باز مي دارد . راهنمايي بفرماييد .

پاسخ – اين دختر خانم خودش جواب خودش را داده است . پاسخ هاي خود ايشان زيباست . اين دختر خانم پدر و مرد نيستند كه بدانند مردها محبت شان را خيلي زود ابراز نمي كنند . مردها محبت شان را با عمل ابرازمي كنند تا با زبان . همينكه شما دختر خانم نماز خواني شده اي بخاطر محبت پدر است . در روايت تاكيد شده است كه محبت خودتان را ابراز كنيد . پيامبر در مورد همسر فرمودند : اگر شما به همسرت بگوييد كه

ص: 9551

او را دوست داريد، اين كلمه هيچ گاه از دل او بيرون نمي رود. و بوسيدن فرزندان و نوازش كردن آنها هيچ گاه از ياد آنها نمي رود. اين پدر عادت كرده است كه محبتش را ابراز نكند ولي ايشان بايد تلقين ابراز محبت بكند و اين دختر تلقين دست بوسي پدر را تلقين كند . اين خانم به نيت اينكه خدا او را دوست داشته باشد ، چهل روز دست و صورت پدر را ببوسد . اگر اين دختر خانم بيماري مي گرفت و بايد داروي تلخي مي خورد حتما اين كار را مي كرد . پس بايد اين كار هم كه برايش كمي تلخ است را انجام بدهد . اين دختر فكر كند كه پدر جانبازي دارد كه مي خواهد بخندد ولي نمي تواند بخندد. در اينجا دختر خانم چهره ي پدر را نبيند بلكه چهره ي خدا را ببيند . روايت داريم : لحظه اي كه فرزند به چهره ي پدرش نگاه محبت آميز مي كند ، لحظه ي استجابت دعاست. اين داروي تلخي در برابر تكبر شما در مقابل پدر است . اگر ايشان مي خواهند كه دردشان را درمان كنند بايد اين داروي تلخ را مصرف كنند .خدا به ما اجازه داده كه ما خودمان را در برابر خدا ، پدر و معلم كوچك كنيم . دعا هم بكند . من اين صحنه را ديدم كه پدري دخترش را زد ولي دختر دست پدر را بوسيد . در زمان جاهليت كه مردها ، دخترهايشان را زنده به گور مي كردند ، وقتي پدري مي خواست دخترش را كه بزرگ شده

ص: 9552

بود و نفهميده بود كه فرزندش دختر است ، زنده به گور بكند ، در هنگام كندن زمين پدر عرق كرد و دختر عرق پدر را پاك مي كرد. ايشان نماز نخواندن پدر را هم بعنوان يك بيماري بگيرد و براي او دعا بكند . مي گويند كه وقتي دختر به دنيا مي آيد مي گويد كه سه روزمن را بيرون نكنيد ، من خودم جاي خودم را در اين خانه باز مي كنم . دختر با رفتار محبت آميز خودش مي تواند چشمه ي محبت پدر را هم به جوش بياورد . اين دختر مي تواند پدرش را هم نمازخوان بكند ولي بايد به پدر و خدا خوش بين باشد .

سوال – من پسر 20 ساله اي هستم كه دوسال است عاشق دختر هجده ساله ي همسايه مان هستم . با او تلفني صحبت مي كنم . نمي دانم چرا تا سر اين صحبت ها باز مي شود همه ي فكرها به سمت هوس كشيده مي شود . ما بيش از دوسال است كه فقط تلفني با هم صحبت مي كنيم و گاهي هم او را در مراسم عمومي مي بينم . قصد ما ازدواج است . هر دو خانواده از اين موضوع خبر دارند . آيا اين رابطه گناه است ؟ بودن ما در كنار هم باعث شده است كه ما از بسياري از انحرافات دور بمانيم . خدا اينقدر مهربان است كه ارتباط ما را گناه نداند . بنظر من خدا او را سرر اه من گذاشته است.

پاسخ – چون نيت ايشان ازدواج است و نگران حرام هم هستند ولي

ص: 9553

بايد مواظب باشند كه حدود را رعايت بكنند . يعني كلام شان ، كلام دونفر محرم با هم نباشد . نظر آنها نبايد هوس باشد بلكه بايد شناخت وعشق معنوي باشد . اگر شما سه تا شرط را دارد مي تواند ازدواج بكند. يكي اينكه بلوغ عقلي و ديني را داشته باشند ، بلوغ جسمي و توانمندي كار را هم داشته باشند ( در زمان جنگ نوزده ساله فرمانده بود ) بايدعرضه ي خودش را نشان بدهد كه مي تواند خانواده اي را اداره كند و كفويت را هم داشته باشند . نشان دادن توانمندي ها خودش يك توانمندي است . ايشان مي تواند به پدرش بگويد كه خرجي خانه را سه ماه به من بسپار . ايشان مي تواند پنجشنبه ها و جمعه ها سر كار برود و دسترنج خودش را نخورد ، در خانه از خودش تنبلي نشان ندهد . اگر اين سه تا شرط را نداشت كمي كارش سخت مي شود. تلفني صحبت كردن چون بستر و مقدمه ي ازدواج است اشكالي ندارد ولي بايد رعايت حدود را بكنند. ايشان بايد پشت تلفن صحبتي بكنند كه شناخت بيشتري از هم پيدا بكنند . كساني كه در خيابان همديگر را پيدا مي كنند ، طرف مي دانند كه به درد ازدواج با يكديگر نمي خورند . ايشان با سناخت اين خانم را پيدا كرده است . اين وابستگي باعث شد است كه اين پسر به دختر ديگري فكر نكند و اين از بركات ازدواج است . پس معلوم است كه نيت ايشان زيباست . اگر ايشان رعايت حدود بكنند و نيت ازدواج داشته

ص: 9554

باشند اشكالي ندارد ولي ايشان سعي كنند كه نظارت بزرگتر ها در اين كار بيشتر بشود و كار را بدست بزرگتر ها بسپارند .

سوال – من دختري 15 ساله هستم كه صبح با نمازم ، قرآن هم مي خوانم . هر چند وقتي هم نماز شب مي خوانم . من با شور و اشتياق زيادي اين كار را انجام مي دهم ولي نماز شب هيچ تاثيري در زندگي من نگذاشته است .چقدر طول مي كشد كه نماز شب تاثيرش را روي زندگي من بگذارد ؟

پاسخ – تغيير نبايد در زندگي خيلي نمايان بشود. همين كه ايشان در نيمه شب با خدا و قرآن رفيق است كافي است . اگر اينها نبود جايگزينش يا خواب بود يا فكرهاي بد بود. اگر اين كارها نبود شايد آمار خطاهاي شما در روز بيشتر بود . اينها خودش تغيير است . بازماندگي از گناه خودش تغيير است . قبلا آمار ايشان در سَحَر جزو كساني بوده كه خواب بوده اند ولي الان آمار ايشان در سحر جزو بيدارها و عبادت كنندگان است آيا اين تغيير نيست ؟ هويت شما تغيير كرده است. ايشان جرو قائمين سحر است .تغيير نبايد حتما در قيافه ي من باشد.

سوال – من پسر 17ساله اي هستم . من شنيده ام كه آهنگ شاد گوش كردن اگر باعث تحريك انسان بشود حرام است . الان هم سن و سال هاي من دلشان به اين چيزها خوش است. مي گويند كه بجاي موسيقي ، قرآن بخوانيد ، بنظر من قرآن خواندن هم وقت مي خواهد . چرا بزرگترها فقط به تيپ و ظاهر

ص: 9555

جوان نگاه مي كنند ؟ آيا اگر ظاهر من مشكل داشته باشد يعني من نماز نمي خوانم ؟

پاسخ – اين ويژگي همه ي بزرگتر ها است كه به ظاهر جوانان نگاه مي كنند . اين عادت ماست . ديني كه مي گويد آهنگ تحريك كننده گوش نكنيد حتما براي ما برنامه دارد . اگر شما ديديد كه برنامه هايي كه دين براي نشاط ما داده است ناقص است و نشاط شما را تامين نمي كند حق با شماست . نشاط جوانان الان بيشتراست يا زمان جوانان جبهه و جنگ ؟ در جبهه خون ،باروت ،مشكلات و درد بود ولي بچه ها با نشاط بودند . مهم اين است كه انسان در كاري كه مي كند هدف داشته باشد . اگر انسان رشد را ببيند نشاط پيدا مي كند . انسان از شنيدن نشاط پيدا نمي كند. اگر زندگي معنا داشته باشد در زير خمپاره هم فرد نشاط خودش را از دست نمي دهد و در گودي قتلگاه هم مي گويد : راضي به رضاي تو هستم . اگر زندگي معنا نداشته باشد ، من در وسط رقص و پايكوبي خوش نيستم . ما نمي خواهيم دل شما به چيزي خوش باشد ، ما مي خواهيم دل شما با يك زندگي با معنا باشد. بالاترين نشاط جوانان ، انس با همسن و سالهاي خودشان است . ما از حرف زدن با ديگران در حاليكه هندس فري در گوش مان است لذت نمي بريم . هدف اين جوان از شنيدن اين موسيقي ها مشخص نيست ولي وقتي او به مسجد رفت ،درآنجا نشاط خودش را جستجو

ص: 9556

مي كند. ما موسيقي ها حلال و سالم هم داريم .

سوال – سوره قصص آيات 14 تا 21 را توضيح بفرماييد

پاسخ – آيه 16 قول حضرت موسي است . خدا پيامبران الهي را طوري تربيت كرده است كه وقتي آنها كوچكترين ترك اولي مي كردند در پيشگاه خدا استغفار مي كردند . فرهنگ عذرخواهي از خدا و خلق خدا از نشانه هاي بندگي است و از اين آيات اين فرهنگ فهيمده مي شود. موسي نافرماني كرد و گفت كه خدايا من خطا كردم من را ببخش . ما از خدا دير طلب بخشش مي كنيم . اگر ما انگشت جوهري خود را زود پاك كنيم زود پاك مي شود ولي اگر بماند دير پاك مي شود. با توبه ي سريع گناهان ما پاك مي شود.

سوال – من معتاد به نگاه حرام هستم . چند بار توبه كردم ولي باز توبه شكستم . من كه مطمئن هستم باز توبه ام را مي شكنم آيا نبايد دعا كنم ؟

پاسخ – از آيت الله بهجت سوال كردند كه ما گناه مي كنيم ، ايشان فرمودند كه گناه را ترك كنيد. باز همين سوال را كردند و در آخر آيت الله بهجت فرمودند : اگر نمي توانيد گناه را ترك بكنيد ، استغفار را ترك نكنيد . اگر ما بتوانيم گناه نكنيم و به نامحرم نگاه نكنيم خيلي خوب است اما سعي كنيد هر بار كه به نامحرم نگاه كرديد استغفار كنيد . آيا شما تابحال فكر كرده ايد كه چكار كنيد كه گناه نكنيد ؟ شما برويد نگاه حلال پيدا بكنيد . اگر ايشان

ص: 9557

ازدواج برايش مقدور است ازدواج بكند و اگر ازدواج مقدور نيست به حلال نگاه بكند . ايشان مي توانند چند گلدان گل بگيرد و در خانه آنها را پرورش بدهد و به آنها نگاه بكند . ايشان بايد به صورت مادرش نگاه بكند كه قشنگ ترين صورت است . ما مي توانيم خودمان را دخيل به امام رضا (ع) ببنديم . زيرا اين چشم معيوب است . اين عزيز مي تواند يك جريمه اي هم براي خودش بگذارد. ايشان مي تواند به صفحه ي قرآن و جوي آب نگاه بكند . خواندن آيت الكرسي و گرفتن انگشتان روي چشم ، چشم را حفاظت مي كند. ما نخواهيم كه خدا همه ي كارها را براي ما بكند .خدا ما را خلق كرده است و گفته كه شما تلاش بكنيد و من هم كمك مي كنم .

سوال – من مدتي است كه گناهي كرده ام كه خودم هم فكر نمي كردم اين كار گناه باشد . در ماه رمضان احساس كردم كه كم كم دارم به يك انسان بد تبديل مي شوم . از خدا خواستم كه من را ببخشد .مي دانم تا كينه ي ديگران را از دلم بيرون نكنم خدا هم ما را نمي بخشد . من قول دادم كه ديگران را ببخشم ولي نتوانستم سر قولم بايستم و شرمسار هستم . چكار كنم ؟

پاسخ – ما براي اينكه بتوانيم به دانسته هايمان عمل كنيم بايد آنرا به يقين تبديل بكنيم . ما علم اليقين ،عين اليقين و حق اليقين داريم . علم اليقين اين است كه ما از دور علم به آتش

ص: 9558

مي بريم . بيشتر دانسته هاي ما عين اليقين است . چيزي كه ما مي بينيم عين اليقين است . حق اليقين يعني كسي كه دارد در آتش مي سوزد. هر سه نفر اينها آتش مي گويند ولي آتش هاي آنها با هم فرق دارد . ايشان هنوز به اين نكته نرسيده است كه كينه پاك كردن چقدر لذت دارد . ايشان فقط مي داند و با احساس كردن آن فرق دارد . ايشان داستان گذشت ها و پاك كردن كينه ها را بخواند . حمزه براي پيامبر خيلي عزيز بود .قاتل او پيش پيامبر آمد و گفت كه من را ببخش و پيامبر او را بخشيد . حر خطاي بزرگي كرد زيرا يكي از عامل هاي بوجود آمدن واقعه ي كربلا حُر بود . امام حسين (ع) حر را بخشيد . يوسف برادرانش را بخشيد .

به آبروي صاحب بيت الله الحرام ، خداوند طعم زيباي بندگي را به ما بچشاند زيرا وقتي ما بنده شديم ديگر دارا و ندار با هم فرقي نمي كند . فرقي نمي كند كه ما بچه داشته باشيم يا نداشته باشيم . گمشده ي همه ي ما طعم شيرين بندگي است .

90-07-12

يك دو دهن شور بخوان شور ، اي سوره ي اعراف من اي قبله ي هشتم ، در ظلمت من پنجره اي باز كن ازنور، اي طوس تو ميقات همه چله نشينان ، آبي تري از نور ، درخشان تري از طور، در حادثه موساي به جوش آمده ماييم ، سبحانك يا نور تر از نور تر از نور

صبح به امام رضا (ع) مي گفتم

ص: 9559

كه ياري شما و به توفيق الهي خيلي از افراد به اين برنامه دل بسته اند . آنها فكر مي كنند كه ما همه كاره هستيم . درحالي كه نمي دانند همه ي خبرها از طرف امامان است . اشتباهاً خيلي اوقات انگشت اشاره ي آنها به سمت من و امثال من مي آيد . من از همه ي مردم مي خواهم كه انگشت اشاره هاي خود را به سمت ما نگيرند . در بعضي از روايات داريم كه اگر يك نفر در عالم بخواهد بنده شود ، خدا اسباب آن را فراهم مي كند . وقتي خدا يك بنده اي را دوست دارد يعني او هم خدا را دوست دارد . همه ي افراد توقع دارند كه ما جواب آنها را بدهيم اما نمي توانيم . من و امثال من يك نفر هستيم . اين افراد اشتباه مي كنند چون فكر مي كنند كه خبر مربوط به من است . نمي دانند كه خبر مربوط به خداوند و اولياء او است . تنها خدا است كه ميليون ها نفر مي توانند در يك لحظه با او صبحت كنند ، اشتباه هم نكند . ولي اگر دو نفر از من دعوت كنند ، اشتباه مي كنم . يكي از آنها را مي روم و يكي را نمي روم . بعد افراد از من دلخور مي شوند . لحظه ي اذان صبح در كنار ضريح امام رضا(ع) بودم و از ايشان خواستم كه كساني كه به اين برنامه دل بسته اند ، نامه مي نويسند ، زنگ مي زنند و يا به هر طريقي گله هاي

ص: 9560

خود را مي گويند ، جواب آنها را بدهد و به ايشان بفهماند كه جواب مربوط به شما است نه به ما . اميرالمومنين (ع) يك تعبير زيبايي دارند ، ايشان به خدا مي فرمايند كه خدايا مي شود نعمت هاي خود را بي واسطه به من بدهي . من غير از تو مديون هيچكس ديگري نشوم . مردم باور كنند كه تمام آن چيزي كه در اين برنامه مي گذرد ، فاعل آن ما نيستيم ، بلكه خدا است. خدا مي داند كه چگونه توسط فرد ديگري و در برنامه ي ديگري همان فيض را به مردم برساند . مثلاً افراد مي گويند كه الان فلان آقا را پيدا كرده ايم نبايد او را از دست بدهم . سوال ما را فقط او بايد جواب بدهد . اما بايد گفت كه امثال من از كجا آمده اند ؟ چه كسي اين حرف ها را دردهان آنها گذاشته است؟ چه كسي به فكر آنها كمك كرده است ؟ يك بار وقتي من خواستم در جمعي صحبت كنم ، الهم كن لوليك را كه يك بچه ي پنج ساله بلد است ، سه بار خواندم اما اشتباه خواندم . چون فكر كردم كه خودم هستم . بعد كه يك لحظه تلنگر خورده و بيدار شدم ، فهميدم كه همه چيز خدايي است . ما نبايد فكر كنيم كه ما كاري انجام مي دهيم ، همه ي كارها از طرف خدا است . زيبايي امام رضا(ع) به همين است . هر گرهي از كار ما باز مي كند از جانب خدا است . اهل بيت اين تعبير

ص: 9561

را زياد گفته اند كه هركاري ما مي كنيم از جانب خدا است . هرچه توفيق ، توان ، گره گشايي ، بيان ، حل مسئله و پاسخ دهي است ، مربوط به خداوند است . يك موقع فكر نكنيد كه مربوط به خود شما است . اگر اين فكر را كرديد زود استغفار كنيد. اگر ما اين تعبير را در تمام لحظات زندگي خود داشته باشيم ، شرك هاي ما كم مي شود . الان خيلي از ما در حال مشرك شدن هستيم . بچه فكر مي كند كه همه كاره و عامل موفقيت او، مادر او است . به مادر و پدر خود مي گويد شما نباشيد من چكار كنم ؟ كارمند فكر مي كند كه همه كاره رئيس او است . شاگرد فكرمي كند همه كاره استاد است . غفلت ما از خداي واقعي كم شده و خداهاي مصنوعي زياد شده اند . مردم فراموش نكرده اند كه بيست ودو يا سه سال پيش كه امام در حال از دنيا رفتن بودند ، ما مانده بوديم چه اتفاقي مي افتد . آيا يك شخصي مانند امام پيدا مي شود ؟ همان خدايي كه حضرت روح الله را موفق كرده بود ، همان خدا بلد بود كه يك نفر ديگر را درست كند و به ما نشان دهد . چرا باور نمي كنيم كه زمان روح الله، خدا بود و زمان رهبر عزيز ما هم خدا است . خدا انشاء الله عمر ايشان را تا ظهور امام زمان طولاني بگرداند . حضرت زينب (س) غصه ي عصر عاشورا را مي خوردند ولي نگران

ص: 9562

نبودند . چون مي دانستند روزي كه با امام حسين (ع) است ، با خدا است . روزي كه امام حسين (ع) شهيد شوند باز هم خدا است .

سوال – مشخصه هاي افراد دين دار در مسير بندگي، چه چيزهايي است ؟

پاسخ – بزرگترين آسيب ما اين است كه گاهي براي استفاده ي دين، در زندگي به سراغ آن نمي رويم . واقعاً اگر كسي دين را براي استفاده كردن و عمل كردن بخواهد ، دين زيباترين استفاده را به ما مي دهد . يكي از استفاده هاي آن ارتباط با انسان ها است . هركس بخواهد شاخصه هاي دين داران را بداند در چند جاي قرآن گفته شده است . درآيات آخر سوره ي فرقان، حدود ده تا دوازده شاخصه را خداوند بيان مي كند . در جاي ديگري در خطبه ي متقين، اميرالمومنين (ع) صد و ده ويژگي را براي دينداران بيان مي كند . در آنجا گفته شده كه منطق اين افراد راستگويي است . دين دار كسي است كه در ارتباط با خدا ، خود را بدهكار مي داند ، نه طلبكار . بعضي از افراد خود را طلبكار خداوند مي دانند . عده اي از افراد به نماز ها و دعاهاي ماه ذي القعده مسلط هستند . برخي از آنها به گونه اي رفتار مي كنند كه گويي مدام در حال پركردن حساب خود هستند ، بنابراين از خدا طلبكاري مي كنند . امام صادق (ع) فرمودند : به گونه اي در ارتباط با خدا رفتار كنيد كه اگر به اندازه ي جن و انس عبادت كرديد ،

ص: 9563

هنوز اميد نجات نداشته باشيد . نمونه ي آن حضرت اميرالمومنين (ع) است كه يك ضربت ايشان در خندق از عبادت همه ي جن و انس بهتر است . اما ايشان در دعاي كميل مي فرمايد كه خدايا من كاري نكرده ام كه آن را در همه ي عالم پخش كرده اي . چون عبادت خود را با نعمت هاي خداوند مقايسه مي كند . ما بايد همه ي عبادات خود را با الطاف الهي مقايسه كنيم . با بزرگي خدا و بي نهايتي قيامت و آخرت مقايسه كنيم . پس اگر خود را طلبكار خداوند بدانيد دين دار واقعي نيستيد . فردي نزد امام صادق (ع) آمد و گفت كه ما واجبات و مستحبات خود را انجام مي دهيم. محرمات را هم ترك مي كنيم ، خدمت هم مي كنيم . اما فلاني مشروب مي خورد ، گناه هم مي كند . حضرت به ايشان يك تذكري دادند . البته اين تذكر حضرت مجوزي براي مشروب خوردن و يا تأييد آن نيست . چون همه مي دانند كه مشروب خواري گناه است . اما حضرت مي خواهند كه اين روحيه را از اين فرد بگيرند . ايشان مي فرمايند كه تو احتمال مي دهي كه همين الان كه در حال گفتن ليست خدمات و عبادت هاي خود هستي ، آن فرد در حال توبه باشد؟ اولين ويژگي دينداران اين است كه خود را نه بدهكار مي دانند و نه طلبكار . لذا هيچوقت به عبادت خود تكيه نمي كنند . انسان وقتي كه دارا است ، تلاش براي دارايي بيشتر نمي كند . خيلي

ص: 9564

از افراد پولدار به دنبال كار نمي روند . چون فكر مي كنند كه پول دارند و ديگر احتياجي به كار ندارند . اما فرزند يك كارگر چون احساس مي كند كه پدر او حتي خرج خانه را نمي تواند بدهد ، حتماً شروع به كار مي كند . من اگر در ارتباط با خدا فكر كنم كه دارا هستم ، ديگر به عبادات خود اضافه نمي كنم . كسي كه خود را بدهكار بداند در هر موقعيتي ، هركاري براي خدا مي كند ، باز هم شرمنده است . مصيبتي كه حضرت زهرا (س) در فوت پيامبر(ص) و همينطور مصيبت هايي كه بعد از مرگ ايشان ديدند خيلي سخت بود . اما حضرت زهرا (س) چون خود را بدهكار خدا مي دانند، نه تنها واجبات را خوب انجام مي دهند ، بلكه مستحبات را هم از دست نمي دهند . تنها كاري كه اين مصيبت ها توانست در مورد حضرت زهرا(س) انجام دهد اين بود كه نماز نافله ي شب و مستحبي ايشان را از ايستاده به نشسته تبديل كند . در مورد حضرت زينب (س) هم همين اتفاق افتاد . مصيبتي كه ايشان در عصر روز عاشورا داشتند ، خيلي عظيم بود . اين مصيبت كوه را پودر مي كند . حضرت زينب (س) واجبات خود را كنار نگذاشتند و قطعاً نمازهاي واجب را راحت مي خواندند . امام سجاد(ع) فرمودند: شب يازدهم ديدم كه عمه جان نماز شب خود را نشسته مي خواندند . سوال كردم چرا نشسته مي خوانيد ؟ فرمودند در زانو هاي من توان نمانده است . ما وقتي

ص: 9565

خود را بدهكار خدا بدانيم، براي انجام اعمال بعدي كسالت داريم . در واقع يك حالت منت داريم . من وقتي احساس كنم خيلي دارا هستم براي ديگران قيافه مي گيرم . اما وقتي خود را دارا ندانم قيافه نمي گيرم . اگر نماز شب خوان هم باشم براي يك جواني كه اهل گناه است قيافه نمي گيرم . آدم هاي دين دار بايد در محضر خدا خود را بدهكار بدانند. شاخصه ي آن اين است كه اين افراد هر چقدر بتوانند عمل انجام داده و خدمت مي كنند ، اما خود را صاحب آن نمي دانند . صاحب را خدا مي دانند . امير المونين (ع) مي فرمايند كه من اگر تو را عبادت مي كنم به اين خاطر است كه حس مي كنم هرچقدر تو را عبادت كنم قشنگ تر است . شاخصه ي اول دينداران در ارتباط با خدا بود . شاخصه ي دوم دينداران در ارتباط با دنيا است . آنها در سلوك خود دنيا را موقتي مي بينند . و به آن وابسته نيستند . داشتن با دلبستن متفاوت است و از رفتار انسان ها هم مشخص مي شود . آدم هاي ديندار كساني هستند كه دلبسته نيستند، نه اينكه ندارند . در ارتباط با خدا هرچقدر دارند ، خود را ندار مي بينند . در ارتباط با دنيا هرچقدر مي توانند جمع مي كنند ، اما دل نمي بندند . خود را صندوقدار مي دانند . اشتباه است كه برخي افراد مي گويند در دين ما گفته شده كه براي دنيا تلاش نكنيد . اميرالمومنين (ع) بيشترين تلاش را

ص: 9566

براي دنيا مي كردند . كشاورزي مي كردند . باغداري داشتند . نخل داري داشتند . امير حكومت بودند . عبادت و يتيم داري هم مي كردند . قرض الحسنه هم داشتند و ... اما هركاري مي كردند در جاده ي بندگي بود . درآمد اميرالمومنين به پول امروز ماهيانه چند ميليون تومان بوده است . جهاد اقتصادي يعني تلاش در حد زياد ، براي توليد پول ، ثروت و كار . اما مصرف در حداقل . اگر درآمد زياد است بايد خيرات در حد زياد باشد . پس علامت دينداري پز دادن به عبادات نيست بلكه كوچك شمردن آنها است . فرد ديندار دارايي هاي معنوي را متعلق به خود نمي داند . درخصوص دارايي هاي مادي خود را امانت دار مي داند . بنابراين اگر ثروت خود را از دست بدهد سكته نمي كند . اگر هم زياد بدست بياورد از خوشحالي سكته نمي كند . ما صندوق دار بانك هستيم . صندوق دار بانك يك روز پنجاه ميليون دريافتي دارد ، يك روز هم پنجاه ميليون پرداختي دارد . اما هيچكدام از اينها براي او تفاوتي ندارد . چون نه آن چيزي كه بدست آورده مربوط به او است . نه آن چيزي كه از دست داده به او ارتباطي دارد . بنابراين اي كساني كه تظاهر به دينداري مي كنيد ، اگر دلبسته به دنيا باشيد ، ديندارنيستيد . پيامبر (ص) به اباذر فرمودند : زهد اين نيست كه دنيا را دردست خود نداشته باشي . زهد اين است كه دنيا در دل تو نباشد . ما دو متاع داريم ،

ص: 9567

دو مكان هم داريم . يكي خدا و يكي هم دنيا است . جاي خدا در دل ما است . جاي دنيا در دست ما است . بعضي از افراد جاي اين دو را جابجا كرده اند . دنيا را در دل خود برده و خدا را در دست خود گرفته اند . تظاهر به طرفدار خدا بودن هم زياد مي كنند . بعضي از افراد به راحتي قدم خير برداشته و خيرات مي كنند . اما برخي نيز موقع خيرات ، گويي جان آنها را مي گيرند .

سوال – درخصوص آيات 137 تا 159 سوره ي شعرا توضيح بفرماييد.

پاسخ – آيه اي دو بار در اين صفحه تكرار شده است به اين مضمون كه مردم اگر قرار است با خدا رابطه داشته باشيد ، حرف هاي خدا را بشنويد . نه فقط بشنويد و بگوييد كه چقدر قشنگ بود . بشنويد كه اطاعت كنيد . خيلي اوقات ما مي شنويم و مي گوييم چقدر زيبا بود . حيف نيست كه اين قرآن به اين زيبايي ، اين برنامه هاي معارفي ، اين زيارت ها ، اين نهج البلاغه ها و اين صحيفه ها را بشنويم و فقط بگوييم كه چقدر زيبا بود . اگر شنيديم و عمل كرديم ، تبليغ كننده مي شويم . فردي كه شنيده و عمل نكرده ، مي ترسد كه تبيلغ . چون تا بگويد ، از او مي پرسند كه خود تو عمل كرده اي ؟

سوال – در مورد شاخصه ي سوم دينداران توضيح بفرماييد.

پاسخ – توفيق دينداري يك گوهر و عنايت است . شما

ص: 9568

اگر بر روي شيشه خط بيندازيد زياد از ارزش آن كم نمي شود. چون خود شيشه ارزش آنچناني ندارد . ولي اگر بر روي يك دُر ، عقيق يا برليان يك خط كوچك ايجاد شود كلي از ارزش آن كم مي شود . اين تذكراتي كه براي دينداران مي گوييم ، براي اين نيست كه بگوييم دينداري ارزش ندارد . و كساني كه در اين مسير قرار گرفته اند، انسان هاي بي ارزشي هستند . مي خواهيم بگوييم كه مراقب باشند روي اين گوهري كه خدا به آنها عنايت كرده ، خش نيفتد . كساني كه اين گوهر را ندارند ، خيلي افسوس خواهند خورد . نمي خواهيم بگوييم اصل دينداري ارزش ندارد و تا اين شاخصه ها را پيدا نكرده ايم به سراغ آن نرويم . پس شاخصه ي اولي كه دينداران دارند اين است كه خود را بدهكار مي دانند . اگر خود را طلبكار بدانند در واقع روي گوهرآنها خش افتاده است . البته اگر ما ديانت را به نيت كسب بهشت و فرار از جهنم هم انجام دهيم ، هيچ اشكالي ندارد . دوم اينكه تلاش بسيار براي كسب دنيا مي كنند . اما از طرفي تلاش بسيار هم مي كنند كه به دنيا نچسبند . كسب دنيا خوب است اما چسب دنيا بد است . اگر اهل رد كردن بوديم به ما نمي چسبد . اگر نگاه داريم به ما مي چسبد . در روايت داريم كه اميرالمومنين (ع) هر شب ته مال و اموال خود را جارو مي زدند و مي گفتند كه خدايا تو شاهد باش كه علي

ص: 9569

هيچ چيزي را براي فردا نگاه نداشت . آينده ي دنياي فرزندان ما براي ما مهم است اما آيا آينده ي آخرت خودمان نيز براي ما مهم است . شما بايد براي آينده ي آخرت خود فكر كنيد ، فرزند شما خدا دارد . ما الان نوه ها را نيز به خود وابسته مي كنيم بجاي اينكه به خدا وابسته كنيم . بنابراين فرزندان ما تا همه ي امكانات زندگي را براي آنها فراهم نكنيم ، ازدواج نمي كنند . ما خداي آنها هستيم . بايد از اول به آنها مي گفتيم كه تو خدا داري و خودت را . تلاش بكن تا خدا به تو كمك كند . قرار نيست كه آينده ي تو را من تأمين بكنم . آينده ي تو با تلاش خودت و توفيق و كمك الهي امكان پذير است . اما الان ما مي خواهيم نوه و نتيجه ي خود را نيز تأمين كنيم . با اين كار اين بچه چه زماني به خدا تكيه كند ؟ براي همين هرچقدر جمع كنيم مي خواهيم حبس كنيم . چون فكر مي كنيم كه در آينده لازم خواهيم داشت . طبيعي است كه وقتي حبس كرديم نمي توانيم از آنها دل بكنيم .

سوال – آيا مسلمان بودن ، با مومن بودن متفاوت است ؟

پاسخ – مسلماني پذيرش زباني است . يعني مسلمان قبول كرده است . اما مومن بر اساس اين قبول ، عمل مي كند . بزرگان مي گويند كه همه مي دانند و پذيرفته اند كه دروغ بد است . اما همه به آن عمل نمي كنند .

ص: 9570

پس ما مسلمان هستيم اما مومن نيستيم . مرحله ي نازله ي دينداري مسلمان بودن است . بنابراين قرآن به پيامبر (ص) مي فرمايد كه بگو اينها مسلمان شده اند . ابوسفيان هم مسلمان شد ، فقط به اين خاطر كه در امان باشد . به محض اينكه من شهادتين را به زبان آوردم ، جان ، مال و ناموس من حرمت دارد . من مي توانم مسلمان باشم، اما هيچ عملي نداشته باشم . مثل خيلي از افرادي كه فقط از اسلام اسم آن را دارند . آن هم به اين خاطر كه جان آنها در امان باشد . در روايات داريم كه ايمان سه ركن دارد : اقرار به زبان ، عمل به جوارح و تصديق قلبي . يعني با تمام وجود قبول كنم . حد اعلاي اسلام، ايمان است . پيامبر (ص) فرمودند كه ايمان ده درجه دارد . سلمان ده درجه ي آن را داشت .

سوال – من دختري هستم كه در طول زندگي خود گناهان زيادي كرده و مي كنم . از طرفي نماز و عبادات من هم ترك نمي شود . شما گفته ايد كه اگر كسي به باطن گناه پي ببرد از گناه كردن مي ترسد . صفحاتي از قرآن را گفتيد كه من به آنها مراجعه كردم . ابتدا اينكه چيز زيادي از آنها دريافت نكردم . دوم اينكه نمي توانم باطن گناه را درك كنم . من دوست دارم كه به حرف هاي شما عمل كنم . زماني كه آنها را مي شنوم تصميم مي گيرم كه ديگر گناه نكنم . ولي وقتي برنامه تمام

ص: 9571

مي شود همه ي آنها را فراموش مي كنم . از اين دوگانگي و گناه كردن خسته شده ام . ديگر دوست ندارم در اين دنيا باشم . لطفاً من را كمك كنيد .

پاسخ – گاهي اوقات ما در مرحله ي شوق قرار مي گيريم . مطلبي را مي شنويم و مي گوييم چقدر زيبا است . تصديق هم مي كنيم كه منطقي است . اما لوازم و بستر ترك گناه را فراهم نمي كنيم . مثلاً من مي خواهم گناه نكنم اما نمي خواهم ماهواره راهم از خانه ي خود بيرون ببرم . مانند كسي كه مي گويد من نمي خواهم بسوزم، اما از اين مسير كه آتش دارد عبور مي كنم . انسان عاقل اين حرف را نمي زند . بنابراين اول بايد بستر را فراهم كرده و ابزار گناه را از خانه ي خود دور كنيم . همنشيناني كه ما را وادار به گناه مي كنند عوض كنيم . هر انساني دوست دارد كه گناه نكند . دوست داشتن يك بحث است ، تدارك ديدن بحث ديگري است . اگر قرار است خدا به ما توفيق دهد كه گناه نكنيم ، بايد از يك طرف بسترهاي گناه را كم كنيم . از طرف ديگر بسترهاي عبادت و بسترهايي كه مي تواند ما را از گناه حفظ كند در زندگي خود زياد كنيم .

90-07-05

سراپا اگر زرد و پژمرده ايم ولي دل به پاييز نسپرده ايم چو گلدان خانه لب پنجره پر از خاطرات ترك خورده ايم ، اگر دل دليل است آورده ايم اگر داغ شرط است ما برده ايم

ص: 9572

، گواهي بخواهيد اينك گواه همين زخمهاي كه نشمرده ايم دلي سر بلند و سري سر بزير از اين دست عمري به سر برده ايم.

سوال – در مورد دفاع مقدس توضيحاتي بفرماييد .

پاسخ – رفتم كه خار از پا كشم محمل زچشمم دور شد يك لحظه من غافل شدم صد سال راهم دور شد . خيلي سخت است كه انسان ببيند كوچكترها از او جلو بزنند ولي ما اين صحنه را ديديم . من همه ي ياد و خاطرات دفاع مقدس را گرامي مي دارم . شهادت ها جانبازي ها اسارت ها صبوري مادرها اشك همسرها گريه ي بچه ها . من خودم شاهد مادرهايي بودم كه پشت جبهه پتوها را مي شستند و بيشتر آنها مادر شهيدان بودند و با شستن آنها ياد فرزندان شان مي افتادند . به تعبير آقاي خامنه اي عاشورا يك نصف روز بود ولي ما هزار سال است كه داريم در مورد آن صحبت مي كنيم و هنوز تمام نشده است ولي عاشوراي ما هشت سال بود و يك گنجينه بود . اگر من اين را براي نسل امروز نگويم به آنها ظلم كرده ام . حضرت زينب توانست انقلاب عاشوراي امام حسين (ع) را تكميل بكند . در جنگ ما آنهايي كه بايد خون مي دادند هشت سال دادند و هزينه كردند اما آنهايي كه بايد پيام اين خون را برسانند بايد آنرا دقيق ، عميق و بليغ برسانند . چرا ما بايد از دفاع مقدس ياد كنيم ؟ زيرا دفاع مقدس افتخاري براي شيعه ي جعفري درست كرد . دفاع مقدس ما شيعه را در

ص: 9573

دنيا سربلند كرد . دفاع مقدس چهره ي اسلام را يك چهره ي ناب نشان داد و آنرا به دنيا معرفي كرد . لذا همه مي گويند كه ما مي خواهيم پيرو امام و شهدا باشيم . آنها واقعا مايه ي افتخار ما بودند . آنها مايه ي زينت مكتب امام صادق (ع) بودند . بالاترين مدال دفاع مقدس ما هم اين بوده است كه زينت مكتب امام صادق (ع) بوده است . امروز مسلمانها به دفاع مقدس ما مي بالند . شهيد حسين فهميده با بستن نارنجك به كمر خودش و رفتن به زير تانك گره انتفاضه ي فلسطين را باز كرد . فلسطيني ها فهميدند كه بايد عمل استشهادي بكنند تا پيروز بشوند و اين كار را كردند و پيروز هم شدند . شهدا قبل از شهادت شان امام نبودند ولي بعد از شهادتشان الگو شدند ، شهدا بعنوان يك مكتب جديد زندگي ، ايستادگي و با نشاط به دنيا عرضه شدند . در دفاع مقدس ما گفتيم كه صداقت ، نور ، روح ، حيات و خدا داريم. هر كس دارد هوس بندگي بسم الله .

سوال – من طلبه اي هستم كه لباس مقدس روحانيت را به تن كرده ام و همسرم هم در اين راه با من است . من قبول دارم كه رفتار بعضي از روحانيون ممكن است كه خطاهايي داشته باشد . اما رفتار گروهي از مردم حتي مذهبي ها در برخورد با مُبلغ ديني كه با زحمت و مطالعه ي فراوان به محل زندگي آنها رفته و شايد يك ماه رنگ خانواده اش را نديده ، به

ص: 9574

هيچ وجه جايگاه مناسب با دين و تبليغ دين نيست . من و همسرم انسانهاي زيادخواهي نيستيم و بخاطر همين بعد از تحصيل در دانشگاه به اين لباس درآمديم ولي من احساس مي كنم كه مردم و مسئولين به اندازه ي كافي به مبلغين ديني اهميت نمي دهند . راهنمايي بفرماييد .

پاسخ – من قبول دارم كه اين قشر مُبلغ زحمت كشان مظلوم هستند . من از نزديك با اين قشر زندگي مي كنم . اين افراد در مقايسه با رشته اي هم جايگاه خودشان بيشتر درس مي خوانند . الان يك نفر بعد از ديپلم اگر ده سال درس بخواند دكترا مي گيرد . ولي در حوزه هاي علميه براي رسيدن به جايگاه اجتهاد حداقل بايد بيست الي سي سال بخواند تا به اجتهاد برسد . من از حقوق كم آنها نمي گويم . ميزان كاركرد آنها متوسط بين ده تا دوازده ساعت مطالعه و پژوهش است و در سال حداقل دو ماه و شش ماه در تبليغ هستند . مبلغي براي تبليغ به جايي رفتند و آنها گفتند كه ما آخوند نمي خواهيم . مبلغ گفت كه من براي شما كارگري مي كنم و شما به من يك جاي خواب بدهيد و شب در مسجد براي شما نماز مي خوانم و صحبت مي كنم . به اين مبلغ در مدت يك ماه در كنار استطبل جا دادند و بعد كه ماهيت وجودي او مشخص شد به او جاي دادند. ما كار را براي خدا انجام ميدهد . ما كارمند خدا هستيم و خدا خودش اضافه كاري مي دهد . امام به شهدا

ص: 9575

گفت كه بياييد كارمند خدا بشويد . بسيج لشكر مخلص خداست . بر اساس جمعيت شهداي روحانيت بيست برابر اقشار ديگر هستند . آنها كساني نيست كه براي دنيا جيب دوخته باشند . فرمول موفقيت دفاع مقدس و شهدا به اين بود كه دعوت خدا را شنيدند و به آن عمل كردند تا موفق شدند . آنها مي دانستند كه اگر به كلام خدا و دين عمل كنند مثل مرده اي هستند كه زنده شده اند و ديگر نمي ميرند . ( آيه 24سوره ي انفال ) شهدا اين آيه را بوسيله ي دين باور كردند . (آيه 77 سوره ي قصص )مي فرمايد : آخرت را وطن خودتان انتخاب كنيد نه دنيا را . اين رمز شهدا بود كه به دنيا دل نبستند و آخرت را وطن خودشان انتخاب كردند . حرفهاي ائمه در است بايد آن را بفهميم و عمل كنيم . من در عمليات والفجر يك در كانال نشسته بودم و با عزيزي صحبت مي كردم .همين كه رويم را برگرداندم و دوباره به او نگاه كردم ديدم كه تركش خورده و شهيد شده است . من صورت او را بوسيدم . ما سيد مرتضي ساداتي داشتيم كه آنقدر آرپيچي زده بود كه از گوشهايش خون مي آمد . او وقتي دهانش را باز كرد كه صدا كمتر او را اذيت كند سي نيوف به حلقش رفت . آنجا بوي مرگ مي آمد . مردم بايد با ياد مرگ زندگي كنند . ياد مرگ به انسان تلاش مي دهد . اگر انسان با ياد مرگ زندگي كند سه تا اثر تربيتي دارد

ص: 9576

. يكي عدم وابستگي به تبليغات دنيا . يكي اينكه هركس با ياد مرگ زندگي كند توشه برمي دارد. من مي خواهم از مرحله ي كاشت به مرحله ي برداشت بروم و آنجا ديگر مرحله ي كاشت نيست . اميرالمومنين مي فرمايد كه توشه ي علي كم است . در جبهه رزمندگان با ياد مرگ زندگي مي كردند و توشه برداري براي آخرت زياد بود. لذا سجده ها طولاني بود و انجام واجبات و مستحبات ، ترك محرمات و مكروهات و خدمت به مردم زياد بود . ديگري تسويه حساب با خود و خدا و مردم . تسويه ي حساب در اين دنيا خيلي راحت تر است . شهيد موحد دانش فرمانده بود و وقتي تركش خورد ، دستش آويزان بود ولي او دستش را در جيبش كرده بود و همينطور خون از او مي رفت و تا آخر عمليات بچه ها را راهنمايي كرد . در آخر عمليات وقتي بچه ها شلوار خوني او را ديدند فهميدند كه او تركش خورده است . اينها بچه هاي همين آب و خاك بودند فقط تربيت شده بودند . آنها مربي شان به واسطه ي امام خميني ، امام زمان (عج) بود . بچه ها هم تربيت امام را پذيرفته بودند . آن مربي هنوز بازنشسته نشده است ولي ما بازيگوش شده ايم . موحد دانش تركش خورد و از جبهه برگشت . به خودش گفت: تو بايد شهيد مي شدي ، احتمالا ناخالصي داشتي كه شهيد نشدي . به تنهايي به مسجد محله شان رفت و اعتكاف كرد . روزها روزه مي گرفت و شبها عبادت

ص: 9577

مي كرد تا پاك بشود و پرواز بكند . بعد از يك ماه شهيد شد . او با خودش تسويه كرد . چون در جبهه ياد مرگ بود آنها به فكر آخرت بودند وبا خودشان تسويه مي كردند . در اين دنيا ما بايد فقط نتايج را برداريم و برويم . خدا بهترين ها را براي ما گذاشته است . رزمنده اي را مي شناختم كه الان هم زنده و جانباز است ، به شكمش سنگ مي بست زيرا مي گفت كه عنان شكمم از دستم خارج شده است و اين شكم بايد آدم بشود. آنها در گرماي 50 درجه ي خوزستان روزه مي گرفتند . طلبه هاي گردان ها هم با خودشان تسويه حساب مي كردند و با اشك از ديگران حلاليت مي گرفتند و با اشك هايشان باخدا هم تسويه مي كردند . اگر ياد مرگ در زندگي زياد بشود جلوه هاي آخرت پررنگ مي شود و ياد دنيا كم رنگ مي شود. امام صادق (ع) مي فرمايد : هر كس كه مي خواهد با شهدا محشور بشود روزي بيست بار ياد مرگ را بكند . از اين روايت مشخص مي شود كه چرك دنيا خيلي جدي است . در آن موقع والدين به بچه هايشان مي گفتند كه اگر جبهه نروي برايت ماشين و موتور مي خريم ولي او مي خنديد و مي رفت .

سوال – سوره فرقان آيات پاياني را توضيح بدهيد .

پاسخ – عزيزي مي خواست با اردو به مشهد بيايد ولي نظرش عوض شد و به پدر و مادرش گفت كه من مي خواهم به جبهه بروم.

ص: 9578

اوگفت كه جبهه واجب تر است . او در جبهه شهيد شد . وقتي جنازه او را شناسايي كردند ديدند كه جنازه ي او اشتباهي بجاي تهران به مشهد رفته است . پدرش گفت كه او مي خواست به مشهد برود . جنازه ي او در مشهد طواف داده شد و برگشت .

آيات آخر سوره ي فرقان ويژگي شهداست . عبادالرحمن ... من تاب . شهدا عباد الرحمن هستند ، وقتي گناه مي كنند توبه مي كنند وعمل صالح انجام مي دهد و ايمان مي آورند و خدا زود پرونده ي آنها را عوض مي كند .آنها شهادت غلط نمي دهند ، از كنار گناه با يك نگاه كريمانه رد مي شوند ، نگاهشان بلند است و مي گويند كه ما مي خواهيم امام متقين باشيم . در جبهه رزمندگان براي مردم دعا مي كردند و مردم هم براي موفقيت رزمندگان دعا مي كردند . امروز مردم براي موفقيت نظام كم دعا مي كنند . خوب است كه اين آيات را به شهدا ، پدر و مادر شهدا ، جانبازان و همسران آنها هديه كنيد .

سوال – من يك جوان بيست ساله هستم و شرايط زندگي مناسبي دارم . از لحاظ مالي خانواده ي متوسطي دارم و در يكي از بهترين دانشگاههاي تهران و رشته هاي مهندسي درس مي خوانم . اما دلبستگي شديدي به دوران جبهه و جنگ دارم . هر چند در آن زمان نبودم و آن دوران را نديدم . من بچه حزب اللهي شديدي نيستم و عضو بسيج محل و دانشگاه هم نيستم اما آنقدر دوران جنگ و جبهه

ص: 9579

و سادگي و خلوص بچه هاي جبهه براي من زيباست و آنقدر عاشق جان دادن در راه خدا هستم كه انگار متعلق به آن دوران بوده ام . امروز جبهه ي جنگ ما عوض شده است . رزمندگان تفنگ بدست ديروز دانشجويان عالم و با بصيرت امروزند . شنيده ام كه افسران جنگ نرم امروز اساتيد و دانشجويان هستند اما حرف من حرف دلم است . دوست داشتم كه يك رزمنده ي ساده مي بودم كه هيچ كسي را در زندگي اش نداشت و كسي هم در جبهه او را نمي شناخت و بدون هيچ ادعايي و دلبستگي تنها براي خدا مي جنگيدم تا براي خدا و مردم جان مي دادم بدون اينكه حتي كسي جسد من را پيدا كند . گاهي اوقات آنقدر سينه ام تنگ مي شود كه مي خواهم دق كنم . شايد اين يك آرمان نوستالژي باشد ولي اين بزرگترين آرزو است كه هيچ گاه محقق نمي شود . من با اين غمم چكار كنم كه من را آتش نزند ؟

پاسخ – امير المومنين در يكي از جنگ ها يكي از ياران شان را ديدند كه به جنگ نرسيدند . حضرت ديدند كه او خيلي ناراحت است . امام پرسيد كه چرا ناراحت هستي ؟ گفت: تمام تلاش خودم را كردم كه به اين جهاد برسم . دوست داشتم در كنار شما شمشير بزنم . امام از او پرسيد كه تو دوست داشتي با ما باشي ؟ گفت : بله . امام فرمود : تو با ما بودي . در اين جنگ كساني با ما بودند كه در هنوز بدنيا

ص: 9580

نيامده بودند .در هر جايگاهي اگر من طرفدار حق باشم و با باطل ها ، شرك ها ، نفاق ها ، فتنه ها ، دروغ ها ، خيانت ها و جنايت ها بجنگم ، من مجاهد هستم . من ايشان را درك مي كنم . همه ي معصومين در جنگ با باطل بودند ولي همه ي آنها آرزو داشتند در جنگ كربلا بودند . امام فرمودند : اگر پايان عمر انسان ديدار با خداست چقدر زيباست كه ملاقات با خدا با لباس خونين باشد . اميرالمومنين در يك از خطبه هايشا مي فرمايند : خدايا من از تو جايگاه شهيد را مسئلت مي كنم . امام همين كه شمشير به سر ايشان خورد و بوي شهادت را احساس كردند فرمودند : فزت و رب الكعبه . امام سجاد (ع) فرمودند : در روز قيامت امتياز انسانها به تعداد زخمهايي است كه در بدنشان است . و درجه ي پدرم حسين از همه بالاتر است زيرا تعداد زخمهايش از حد شمارش فزون بوده است . شهيدحاج احمد كريمي فرمانده گردان حضرت معصومه ي لشكر علي بن ابيطالب در سخنراني مي گفت كه من مي ترسم در روز قيامت با يك تير شهيد شده باشم و پيش امام حسين (ع) خجالت بكشم . شما دعا كنيد كه همه بدن من براي خدا زخم بردارد. مي گويند از بدن حاج احمد كريمي يك پلاستيك گوشت جمع كردند زيرا اورا با گلوله ي تانك زدند . حس اين عزيز خيلي قشنگ است زيرا هيچ مقامي بالاتر از شهادت نيست . آرزوي شهادت خيلي زيباست ولي ايشان بايد كلمه ي

ص: 9581

آرزوي دست نيافتني خودشان را عوض كنند . اگر آه تو از جنس نياز است در باغ شهادت باز ، باز است . مخصوصا كه ما به ظهور امام زمان (عج) اعتقاد داريم . شهادت در ركاب امام زمان (ع) براي ايشان دست يافتني است . اگر ما امروز با بعضي از شرك ها ، كفرها و فسادها مبارزه بكنيم ( قرآن مي فرمايد : مردم بايد باور كنند كه ريشه ي فساد اعمال خود آنهاست ) خود اين جهاد اكبر است و اگر در اين راه كشته بشويم شهيد هستيم . شهادت قطعا دست يافتني است .

سوال – الان چكار كنيم كه در فضاي جبهه و جنگ قرار بگيريم ؟

پاسخ – يكي راهيان نور است . يكي خواندن كتاب ها و وصيت هاي شهيدان است . انسان وقتي وصيت نامه ي بعضي از شهيدان را كه مي خواند احساس مي كند اين فرد براي دنيا نبوده است . براي تداوم با ماه رمضان گفتيم كه انس با دين ، قرآن ، نماز شب و سحر داشته باشيم . در جبهه قبل از سحر بچه ها صورت به خاك مي گذاشتند . اين امتياز براي عالم برزخ هم معروف است . وقتي از ارواح مومنين سوال مي شود كه دوست داريد به دنيا برگرديد مي گويند : نه . شهدا مي گويند كه ما مي خواهيم برگرديم زيرا مي خواهم يك بار ديگر لذت جان دادن در راه خدا را بچِشَم . جان دادن در راه خدا خيلي لذت دارد . انشاء الله خدا اين لذت را به ما بچشاند .

جوان هايي

ص: 9582

كه در وادي گناه افتاده اند و مي گويند كه نمي شود خوب شد ، براي اينكه خدا حرف آنها را قبول كند بايد شهدا را از صحنه ي تاريخ پاك كنند . چون خدا مي گويد كه چطور آنها توانستند خوب باشند ولي تو نمي تواني ؟ در اين عضر شهدا هم مثل شما بودند . آنها به تكليفشان عمل كردند . ما هم اگر به تكليف مان عمل كنيم جهاد كرده ايم .

خدايا به آبروي امام رضا (ع) ،اهل بيت و شهدا شهادت در راه خدا را نصيب ما بگردان .

90-06-29

ما غريب و تو از ما آشناتر با خدايي پرده پوش آبروي گريه هاي بي صدايي ، ضامن آهوي چشمان گريزان از خجالت حاجت مشتاقان دلهاي از دنيا جدايي ، قبله ي طاعات محرومان بي نام و نشاني سفره ي حاجات مظلومان بي نام و نوايي ، بهر بي آغاز لطفي قسمت خويش و غريبي گنج بي پايان عشقي روزي شاه و گدايي ، بي پناهم قسمتم كن تا به پابوس تو آيم گرچه خود اينجا غريبي با غريبان آشنايي .

سوال – در مورد دفاع هفته ي مقدس توضيحاتي بفرماييد .

پاسخ – من سالگرد دفاع مقدس كه به حق بايد اين هفته را جشن گرفت را تبريك مي گويم . هر چند ما در دفاع مقدس حدود سي صد هزار عزيز را از دست داديم ولي به يك پيروزي خيلي قشنگي دست يافتيم . عالم بزرگواري مي گفت كه اگر ما از طعنه ها نمي ترسيديم عاشورا را عيد مي گرفتيم زيرا كه امام حسين (ع) پيروز شد

ص: 9583

. مخصوصا كه امسال ما داريم نتيجه ي خون شهدا را در سرتاسر دنيا مي بينيم و همه شاهد بيداري مسلمانان هستند و اين بيداري به بركت خون شهدا ، دلاور مردي ها و مرداني بود كه حقيقتا خدايي بودند . ما سي و يكمين سالگرد دفاع مقدس را گرامي مي داريم و اميدواريم كه ما مايه ي آبروي عترت و قرآن باشيم .

سوال – از كارشناس برنامه بپرسيد كه مگر ما در منطقه ي زندگي مان چند كارشناس خوب داريم كه شما مدام ما را به كارشناسان ديني ارجاع مي دهيد ؟ ما يك روحاني در محل داريم كه با اعمال و رفتارش ضد دين را تبليغ مي كند . او مردم را از اسلام متنفر كرده است . ايشان مشكل ايجاد نكند ، ما نمي خواهيم مشكل ما را حل بكند . آيا هر كسي كه به حوزه رفت و درس حوزوي خواند ، مگر صلاحيت دارد كه لباس روحانيت را بپوشد و اين گونه عمل بكند . آيا نبايد براي كار بسيار مهمي مثل تبليغ دين بهترين افراد انتخاب بكار گرفته بشوند ؟ شايد يكي درسش خوب بود ولي رفتار و كردارش يا خانواده اش به درد تبليغ دين يا كارشناسي دين نمي خورد . شما مي توانيد او را در جاي ديگري به كار بگيريد . اثري كه او بر مردم در طي سالهاي طولاني مي گذارد را چگونه مي شود اصلاح كرد ؟

پاسخ – دين به ما مي گويد كه هيچ وقت از يك بُعد به مسئله اي نگاه نكنيد . زيبايي دين ما اين است كه جامع

ص: 9584

نگر است . زيرا اگر ما ابعاد ديگر را نبينيم قضاوت ما ناقص خواهد بود . ما اول قسمت تقصير خودمان را مي گوييم . لباس روحانيت لباس عصمت نيست . اين نيست كه هر كس لباس روحانيت پوشيد مصون است . ابليسي مي تواند از جاهاي مقدس قلابي درست بكند .ابليس درزمان حضرت موسي پيامبر قلابي يعني گوسفند سامري درست كرد . شيطان در جنگ صفين كتابي بعنوان قرآن درست كرده و سر نيزه برده است . جعفر كذاب را هم بعنوان امام زمان قلابي درست كرده است . اين ابليسي كه مي تواند پيامبر قلابي درست بكند براي اينكه مردم را به اين جايگاه مقدس بدبين بكند و مي تواند كتابي را بعنوان قرآن در برابر قرآن ناطق كه امير المومنين است جا بزند و مي تواند امام زمان قلابي درست بكند ، آيا اين ابليس نمي تواند آخوند قلابي يا مرجع تقليد قلابي درست بكند ؟ ما به مردم مي گوييم در مسائل پزشكي به سراغ پزشك حاذق بروند . پس مردم وقتي مي خواهند قلب يا مغزشان را به يك پزشك بدهند كه جراحي بكند بايد دقت كنند كه اين پزشك كلاش نباشد . دستگاه ابليس و دشمنان دارند كاري مي كنند كه اين لباس جايگاه خودش را از دست بدهد و مردم به ديده ي مقدس به آن نگاه نكنند زيرا مردم به اين لباس بعنوان لباس پيامبر نگاه مي كنند و توقع عصمت از روحانيت دارند . مردمترك اولي را هم از ما نمي پذيرند . مثلا ساندويج خوردن در خيابان گناه نيست ولي اگر يك روحاني در خيابان

ص: 9585

ساندويج بخورد مردم براي او حرف در مي آورند . دستگاه ابليس دو تا كار مي كند يكي اينكه روحاني قلابي درست مي كند و يكي اينكه مي خواهد اين جايگاه را در چشم مردم سياه كند . اميرالمومنين از ما كم خطاتر بود . با اميرالمومنين كاري كردند كه مرد در هنگام دعا ايشان را لعن مي كردند . وقتي هم كه ايشان به شهادت رسيدند مردم گفتند كه مگر علي نماز مي خواند ؟ در زما حضرت امير هم دشمنان و سپاه ابليس سه تاركار در مورد ايشان كردند . يكي اينكه كاري كردند كه نسل جوان علي را نبيند چون ديدن خيلي تاثير دارد زيرا علي وجه الله است و ديگر اينكه كلام علي را نشنوند زيرا كلام علي كلام خداست . وقتي علي در چشم و گوش مردم نبود، پشت سر او شايعه و دروغ پخش كردند . وقتي براي علي شايعه پخش كردند بعض و كينه ي علي در دل جوانان رفت .در روز عاشورا امام حسين (ع) مي فرمود كه چرا مي خواهيد ما را بكشيد ، آنها مي گفتند كه ما از پدر تو بغض داريم . من نيم خواهم كار اين روحاني را توجيه كنم . دشمن ديد كه اين جايگاه مقدس است . وقتي ميرزاي شيرازي فتوا داد كه تنباكو حرام است ، ناصر الدين شاه ديد كه زنهاي حرمسرا هم قليان ها را شكستند . ناصرالدين شاه گفت كه مرجع تقليد كيست ؟ گفتند كه او همان كسي است كه من و تو را به هم محرم كرده است . اين جايگاه در طول تاريخ

ص: 9586

شيعه مقدس و حساس بوده است . دشمنان بيشتر از دوستان مي دانند كه اين جايگاه چقدر اثر دارد . مخصوصا بعد از انقلاب ديدند كه محور انقلاب ، صدور انقلاب ، فرهنگ و ... با مرجعيت و روحانيت است و ديدند كه سي سال است كه اين نقلاب دارد با اقتدار جلو مي رود و دنيا را از نظر فرهنگي دارد تحت پوشش قرار مي دهد وتمدن و فرهنگش را صادر مي كند . دشمنان گفتند كه بايد اين جايگاه را بشكنيم . اينكه به جوانان بگوييم به حرفهاي روحانيون گوش نكنيد زيرا آنها ارتجاعي حرف مي زنند ، حرفهايشان بي منطق و خرافي است و شما را محدود مي كنند ، پس شما سراغ آنها نروييد . وقتي جوان سراغ روحانيت نيامد ، عده اي هم براي آنها شايعه پخش كردند كه هر اتفاقي در اين مملكت رخ داد گفتند كه اين تقصير روحانيت است تا اين جايگاه را در چشم مردم بيندازند .همچنان كه در هر قشري وقتي مورد استفاده قرار بگيرد ، انسانهاي ناشايست هم در اين عرصه قرار مي گيرند . روزي به امام گفتند كه آخوندي دزدي كرده است .امام فرمودند كه بگوييد : دزدي لباس آخوند پوشيده است . درصدي در اين لباس هستند كه خودشان را نساخته اند و اين لباس را پوشيده اند . شايد حوزه هاي علميه بخاطر وسعت و كثرتش ، آنگونه كه مردم توقع دارند و حقش است در لباس پوشيدن دقت لازم را اعمال نكرده است . در مورد امام جماعت مي گويند كه به قرائت او نگاه بكنيد و ببينيد كه

ص: 9587

علم نماز خواندن را دارد يا ندارد و ديگر اين كه به عدالت او نگاه بكنيد . عدالت هم يعني اينكه فرد گناه كبيره انجام ندهد و اصرار برگناه صغيره هم نداشته باشد . اگر مردم در سلوك عادي من گناه كبيره نبينند واصرار بر صغيره هم نبينند و ظاهرا هم احكام اسلام را رعايت مي كنم ، اين كفايت مي كند مگر اينكه خلاف آن ثابت بشود . اگر عادل نبودن فردي براي من ثابت بشود نبايد به همه بگويم ولي خودم نبايد پشت سر او نماز بخوانم . دين ابزار ديدن و شنيدن را در اختيار مردم گذاشته است ولي به شنيدن ها نبايد خيلي اعتماد كرد . در ضمن آن چيزي را هم كه مي بينيد تا جايي كه مي توانيد حمل بر صحت بكنيد . پيامبر در كوچه داشتند با خانمي صحبت مي كردند . فرد كمي به پيامبر نگاه كرد و پيامبر فرمود كه اين خواهر رضاعي من است . اين روحاني اگر ضربه بزند به خودش ضربه نزده است بلكه به اين لباس ، جايگاه و دين ضربه زده است . شما دزد اعتقاد مردم مي شويد . فضيل عياض وقتي بار يك گروه را دزديد ، دريكي از بارها دست پيچي بود و ديد كه در آيت الكرسي است ، دستورداد كه اين بار را برگردانيد . يارانش گفتند كه ما چند روزي منتظر اين بار بوده ايم . فضيل گفت كه من براي گرسنگي خودم امول را مي دزدم ولي اگر اين آيت الكرسي را بدزدم اعتقاد را دزديده ام و اين فرد در شهر خودش مي

ص: 9588

گويد كه اي مردم ، آيت الكرسي خاصيت خود را از دست داده است . اين فرد به اين اعتقاد آيت الكرسي را به بارش بست كه اين آيات بارش را حفظ كند . من مسئول و روحاني و معلم اگر خطايي بكنيم ، دزدي اعتقاد كرده ايم . روحاني متعلق به خودش نيست بلكه متعلق به دين است . روحانيون و حوزه ي اين شهر بايد در كار اين روحاني تجديدنظر بكنند . امام بخاطر ويژگي اين جايگاه دستور تشكيل دادگاه ويژه روحانيت را دادند . همچنان كه دادگاه عالي قضات و دادگاه نظامي و كارمندان دولت را داريم ، دادگاه ويژه ي روحانيت داريم . بهترين ناظر ما ، مردم هستند . اگر مردم بدانند كه ما براي بازي سياسي يا پول به منبر مي روم ، مردم ديگر سراغ ما نمي آيند . امام صادق (ع) امر به معروف مكتوب مي كردند . اگر امام جماعت يا امام جمعه خطايي كرد ، عده اي بصورت كتبي به او تذكر بدهند و او را نصيحت بكنند قبل از اينكه آبروي او را ببرند . دين همه ي راه كارها را به ما نشان مي دهد . همه ي مسئله هاي تان را پيگيري كنيد . خيلي ها بعد از برنامه به من پيامك مي دهند كه اگر شما اين جوري مي گفتيد بهتر بود . بعضي ها فكر مي كنند كه دين براي همه ي زندگي ما نيست . فكر مي كنند كه دين ارتباط با خدا و قيامت است . دنيا و آخرت پشت و روي يك سكه است . اگر شما

ص: 9589

دنيا را با دين اداره كرديد در آخرت هم دين دار هستيد . در جبهه بچه ها هشت سال به مدل ديني زندگي كردند . دفاع مقدس به ما ياد دارد كه اگر دين را حاكم زندگي خودتان بكنيد آرام مي شويد. در گودي قتلگاه امام حسين (ع) گفت كه من راضي هستم و حضرت زينب در اسارت گفت كه زيباي زيباست. يكي از شهدا در هنگام مجروح شدن مي خنديد . آيا 24 سوره ي انفال مي فرمايد : بعضي ها دين را مي شنوند ولي بنا ندارند دعوت دين را اجابت كنند . شهدا ترجمه ي آيات قرآن هستند . ما تا حاكميت الله در زندگي مان نباشد مرده هستيم . جوانان قبل از انقلاب مرده بودند و امام به آنها گفت كه دين را اجابت كنيد تا زنده بشويد. الان دين خيلي بيشتر از قبل انقلاب به گوش مردم مي خورد ولي دين را اجابت نمي كنيم .

سوال – اگر ما نكات منفي را در يك مبلغ ديني ديديم چكار بايد بكنيم ؟

پاسخ – اول به مبلغ تذكر مي دهيم و اگر حل نشد به حوزه ي علميه آن شهر يا امام جمعه شهر يا مراجع تقليد نامه اي بدهيم كه ما اشكالي از ايشان ديده ايم و به خودشان هم تذكر داده ايم ولي احساس مي كنيم كه مشكل هنوز رفع نشده است . ديگر اينكه براي مشكل خودم به كارشناس ديگري مراجعه كنم . مگر امروز كارشناس بايد در مسجد ما باشد ؟ بعضي از سوالات را ما مي توانيم از فطرت مان ، پدرمان و مادرمان بپرسيم

ص: 9590

. امروزه مي توانيم از دفتر مراجع تقليد سوال بكنيم و از سايت ها هم مي توانيم استفاده بكنيم .

سوال – صفحه ي 359 آيات پاياني سوره ي نور و ابتدايي سوره ي فرقان را توضيح بدهيد .

پاسخ – اولين آيه سوره ي فرقان مي فرمايد : خدا يك قرآني به پيامبر عنايت كرد كه فرقان است يعني تشخيص دهنده ي حق از باطل تا براي مردم انذار ( نسبت به آتش ) باشد . پيامبر آمده كه به ما بگويد پاي تان را روي آتش نگذاريد . براي هر جاي پاي ما تعريفي دارد . روحانيت بايد دين خدا را با همان زيبايي خودش به مردم ياد بدهد . روحانيت كانالي است كه فيض را به مردم مي رساند . اين واسطه ي فيض هر چقدر پاكتر باشد فيض بهتر و تميزتر به مردم مي رسد . امام چون خيلي پاك و خالص بود اين فيض توسط امام به همه جوانان قبل از انقلاب رسيد و آنها را زنده كرد . اگر من كه واسطه ي فيض هستم كثيف باشم دو اتفاق بد مي افتد . يكي اين كه مردم فيض آلوده مي برند و به منبع فيض هم بدبين مي شوند و اين خيلي بد است . چيزي كه در جبهه ها اتفاق افتد اين بود كه باور كردند كه اگر به دين عمل كنند زنده مي شوند و وقتي زنده شدند ديگر با مرگ نمي ميرند . شهدا سند زنده ي ما هستند . شهدا نائب امام زمان (ع) را در جواني شان ياري كردند و شهيد شدند و خدا

ص: 9591

آنها را در بسته بندي از نور نگه داشته است . حاجي همت ، مهدي باكري و متوسليان ، اينها با همان جواني براي ظهور امام زمان (ع) هم مي آيند و ياري امام زمان (ع) را مي كنند . ما كه نتوانستيم در آن زمان نائب امام زمان را ياري كنيم و مي ترسم موقع امام زمان هم پير باشيم . اگر جوانان الان با همين قانون زندگي كنند مي توانند مثل شهدا باشند بشرطي كه فقط به حرف دين گوش نكنند بلكه عمل كنم و باور كنم كه اگر به حرف دين گوش كنم مرده اي هستم كه زنده مي شوم . آيه ديگر اين است كه اگر به حرف دين گوش كردم در دنيا خودم را ارزان نمي فروشم . امروزه بعضي ها خودشان را به يك نگاه هوسانه ، پست و پول مي فروشند . وقتي انسان به حرف دين عمل بكند مي فهمد كه هيچ كس جز خدا قدرت خريد او را ندارد . مي فرمايد : خدا آنها را به بهشت مي خرد و خدا اين وعده را در تورات و انجيل هم داده است . خوش به حال شهدا كه خودشان را گران فروختند .

سوال – در مورد مبلغان ديني آيا مردم هم مقصر هستيم ؟

پاسخ – اگر سلامت معنويت و روح مان براي ما مهم است همچنان كه براي سلامتي جسم مان تلاش مي كنيم كه خانه ي بهداشت در روستاي مان بسازيم ، خودمان تلاش كنيم كه مسجد درست كنيم و پول خرج كنيم كه بهترين عالم را به روستاي مان بياوريم ، بهترين

ص: 9592

استعداد را به حوزه بفرستيم و بهترين امكانات را در اختيار حوزه بگذاريم . امروزه همه ي حوزه هاي علميه ي تهران به اندازه ي يك بخشي از يك دانشگاه امكانات و فضا ندارند . اگر براي مسئولين فرهنگ دين مهم است ( به گفته ي رهبر فرهنگ مظلوم واقع شده است و به آن ظلم شده است ) همچنان كه براي جسم مردمان خرج مي كنيم ، براي روح شان هم خرج بكنيم .

به آبروي شهدا ما را پيش شهدا شرمنده نفرما و ما را رهروي راهشان قرار بده .

90-06-22

سوال – من جواني 19 ساله هستم كه به لطف خدا هيچ چيزي در زندگي ام كم نداشته ام ولي مشكل بزرگي دارم كه نمي توانم آنرا حل كنم . لحن حرف زدن من با پدر و مادر خوب نيست يا زودعصباني مي شوم يا طعنه مي زنم و بدتر اينكه اين مشكل در مورد مادرم حادتر است . من دوست ندارم كه پدر و مادرم فكر كنند كه بخاطر اينكه سن شان بالا رفته است از دست آنها خسته شده ام . من عاشق پدر و مادرم هستم . با اين وشعي كه پيش مي رود مي دانم كه خسرالدنيا و الآخرة مي شوم . پدر و مادر و خواهرم اخلاق خوبي دارند ولي من از بچگي اخلاق تندي داشته ام . راهنمايي بفرماييد .

پاسخ – مشكل ما اطلاعات ديني نيست ، مشكل ما ارتباط با دين است . امروزه همه اطلاعات ديني را دارند . در كشور ما كسي نيست كه نداند چه چيزي حلال است و چه چيزي

ص: 9593

حرام است . آيا كسي هست كه نداند بي حيايي حرام است ؟ آيا كسي هست كه نداند بداخلاقي با پدر و مادر بد است . پس چرا اين اتفاق مي افتد ؟ اين دانستني هاي ما از دين براي تفاخر استفاده مي شود و اين خطرناك است . يعني اطلاعات ديني من براي فخر فروشي است . گاهي مسابقاتي كه براي اطلاعات ديني اتفاق مي افتد همين است كه من مي خواهم بگويم بيشتر از شما مي دانم و اين آسيب است . گاهي اوقات براي پيدا كردن راه فرار آن است . هر حكم ديني ما يك استثنائي دارد . بعضي ها مي خواهند اطلاعات ديني را پيدا كنند تا اين راه حل ها را بدست بياروند.مثلا مي پرسند چكار كنيم كه به مال ما خمس نخورد يا روزه به ما واجب نباشد ؟ يك عده مي خواهند اطلاعات ديني براي بحث و جدل پيدا بكنند . عده اي اطلاعات ديني را براي ارزيابي و محكوم كردن ديگران مي خواهند . ما در دين مان داريم كه هر چه اطلاعات ديني ما بالاتر رفت ، بايد خودمان را ارزيابي كنيم . ولي ما معمولا اطلاعات ديني مي خواهيم كه ديگران را ارزيابي كنيم ، شما را متهم و خودم را تبرئه بكنم و كار خودم را توجيه بكنم . يك نفر آيين نامه راهنمايي و رانندگي را مي خواند كه گواهينامه بگيرد نه اينكه آنرا در خيابان رعايت بكند . يكي درس را مي خواند كه فقط مدرك بگيرد نه براي اينكه فهم خودش بالا برود . براي اطلاعات ديني هم دارد اين

ص: 9594

اتفاق مي افتد . ما چكار كنيم كه ارتباط ما با دين درست بشود ؟ ما مي خواهيم ارتباط مان را با دين ارتباط مديريتي و مهندسي بكنيم . مرحوم مهندسي گفتند كه نگاه بعضي ها به دين نگاه بخشي است و ما مي خواهيم نگاه به دين را نگاه پازلي و مجموعه اي بكنيم . اگر ما نگاه بخشي كرديم ، اطلاعات اين استفاده را مي كنيم كه خودمان را بيرون بكشيم. اگر نگاه ما به دين ، نگاه مديريتي شد ،اول مي بينيم كه چرا اين اتفاق افتاد ؟ اين عزيز جايگاه پدر و مادرش را كمتر از جايگاه مدير شركتش مي داند . اين عزيز چرا پيش مسئول يا استادش عصباني نمي شود ؟ چرا با آنها خوب حرف مي زند ؟ زيرا اگر با استادش بد حرف بزند از او نمره كم مي شود . در دين جايگاه پدر ومادر بعد از خداست و خدا سه بار نام پدر و مادر را بعد از خودش گذاشته است . خدا مي فرمايد كه اگر با پدر و مادرت بد حرف بزني نمره ات كم مي شود و دعايت مستجاب نمي شود ، عمرش بي بركت مي شود . ما در مجازت هاي دنيا فهميده ايم كه ما را اخراج مي كنند و حقوق مان را كم مي كنند . بعضي از مردم كنترل هاي بيروني دارند اما كنترل دورني ندارم . يعني در خانه كه كسي آنها را جريمه نمي كند ، راحت عصباني مي شوند . پس ارتباط با دين هم بايد مديريتي بشود . يعني من از دين جايگاه هر

ص: 9595

كسي را بپرسم . حالا اگر پدر و مادر پير است و جوان خيلي نمي تواند با آنها شاد باشد آيا جوان مي تواند با آنها تندي كند ؟ همه جايگاه پدر و مادر را مي دانند ولي جايگاه مجازات بد رفتار كردن با آنها را نمي دانند . ايشان بصورت نظري خسرالدنيا را مي داند . اگر پليسي در خانه بگذارند و هر بار كه ايشان با پدر و مادرش بد صحبت كند بيست هزار تومان جريمه بشود ، قطعا جوان ديگر اين كار را نمي كند . ارتباط با دين يعني اينكه حد مجازت را بفهمند . حد بركت و پاداش را بفهمند . همه ثواب نماز جماعت را مي دانند ولي اين برايشان محسوس نشده است . اگر بچه ي ما بگويد كه نماز جماعت خيلي طول مي كشد به او بگوييم كه صد تومان بيشتراست يا هزار تومان ؟ وقتي شما نماز جمات مي خواني بجاي صد توماني هرازتوماني مي گيري . با اين توضيحات هم به او ثواب نماز جماعت را مي گوييد و هم مجازاتش را به فرزندتان مي گوييد . چه كسي است كه نمي داند بي حيايي حرام است ؟ اينكه مي گويند هرشب سوره واقعه كه آيات عذاب را دارد بخوانيد براي اين است كه هرشب تصوير مجازات جلوي چشم شما بيايد . ما تا پاداش بهشت را حس نكنيم كارهاي خوب را انجام نمي دهيم . وقتي به من مي گويند كه صدقه بركت به عمر شما مي دهد ما متوجه نمي شويم اما داستان صد هزارتومان را مي فهميم . انسان وقتي قصه ي

ص: 9596

صد هزار تومان را مي فهمد خوب تغيير رويه مي دهد . من روحاني هنوز تمام رفتارهاي من طبق دين نيست زيرا هنوز پاداش ها و مجازات هاي دين براي من محسوس نيست .اگر اينها محسوس باشد ارتباط ما با دين تنگاتنگ مي شود . ما مي گوييم : خوش به حال آنهايي كه اهل خيرات هستند . ما هنوز حس نكرده ايم كه خيرات چه بركاتي دارد . ما تا حس به قيامت پيدا نكنيم ، نمي توانيم با دين ارتباط خوبي برقرار كنيم . پيرمردي بود كه وقتي پاي منبرها مي نشست خوابش مي برد . روحاني به او گفته بود شما كه خوابت مي برد چرا پاي منبر مي آيي ؟ پيرمرد گفته بود كه من مي دانم شما چه مي گوييد و تمام حرفهاي شما را حفظ هستم ولي من بايد مسجد و پاي منبر بيايم . روحاني مي پرسد دين چه مي گويد ؟ پيرمرد پاسخ مي دهد كه دين مي گويد لقمه حلال بخور، اطاعت خدا را هم بكن ، مردم آزاري هم نكن و خدمت به خلق هم بكن . اولين كارشناس دين در وجود خودماست . كارشناس وجود ما فطرت است . مردم با استفاده از فطرت خودشان ببينند كاري كه انجام مي دهند درست است يا غلط . من بايد با تمام پوست و استخوانم و گوشتم دين را به بچه منتقل كنم . مادر بايد بداند كه جنين در رحم از او ارتزاق مي كند و اگر يك نگاه حرام بكند در وجود بچه هم اثر مي گذارد . اين ارتباط با دين است. اين

ص: 9597

بچه ديگر لازم نيست كه در بيست سالگي در درس معارف با دين ارتباط برقرار كند . از پيامبر روايت دارمي كه شما شير پاك را با دين به بچه بدهيد، نطفه هم پاك باشد و لقمه ي پاك هم به بچه بدهيد و بقيه را به من بسپاريد . آيا آن روزي كه ما جوان بوديم به فكر دين بوديم ؟ آيا آن روزي كه انتخاب همسر مي كرديم به فكر ارتباط با دين بوديم ؟ آيا آن لحظه انعقاد نطفه مي كرديم به فكر دين بوديم ؟ وقتي ما اين كارها را كرديم بچه خودش ديني مي شود . حالا اگر جايي متوجه شديم كه اشتباه كرديم اول استغفار كنيم و يك مقدارتاوان آنرا هم بدهيم . روايت داريم كه هر كس مي خواهد خدا گناه او را ببخشد ،يك نفر از افرادي كه در همان گناه افتاده است نجات بدهد . ما گناه كرده ايم و بندگي گناه نكرده ايم ،پس بايد آسيب آنرا هم ببينيم . بعضي ها مي گويند كه ما توبه كرده ايم ولي خدا هنوز با ما رفيق نيست . منمي گويم كه اتفاقا خدا با شما رفيق شده است كه در مسير جبران افتاده اي . خدا شما را جراحي كرده است و شما داريد دوران نقاهت تان را مي گذرانيد . در ارتباط با دين ،دل بايد ارتباط برقرار كند . حضرت حمزه سيد الشهدا وقتي با دلش به پيامبر ايمان آورده بود كه او هنوز پيامبر نشده بود ، يتيم بود و هنوز رئيس حكومت نبود. دل حمزه گواهي مي داد كه محمد درست مي

ص: 9598

گويد و فطرتش به او گواهي مي داد . با دلش گفت كه بايد از اين بچه دفاع بكنم . آبرويش را براي پيامبر گذاشت. حمزه انقلابي قبل از انقلاب بود . حمزه از فطرت و دلش گواهي گرفت . وقتي خدا بنده اي را دوست دارد تلنگرهايي در زندگي او مي آورد. كسي يكي تارهاي دستگاهش پاره شده بود و از پير مردي پرسيد كه تار ما پاره شده است كجا برويم ؟ پيرمرد گفت كه مدتهاست كه تار دلت پاره شده است ولي تو متوجه نشده اي ، حالا كه تار موسيقي تو پاره شده است دنبال آن مي گردي .طرف گفت كه تار دلم را كجا درست كنم ؟ پيرمد گفت : به حوزه ي علميه برو . او يكي ازعلما شد .ارتباط با دين مقطعي و پروژه اي نيست بلكه ارتباط با دين را پدر و مادر بايد قبل از انعقاد رعايت مي كردند . اين ارتباط را من بايد در فرايند زندگي هم رعايت كنم . براي اين ارتباط من بايد مجازات و ثواب هايي كه دين براي عبادتها گفته است حس كنم . با فطرت خودم به آن اعتماد كنم . فطرت هاي خواب را با تذكر مي توان بيدار كرد . ما در اين برنامه كاري جز تذكر و موعظه نداريم . حضرت عبدالعظيم حسني چهار امام را درك كرد و خودش را به آنها عرضه مي كرد . خوب است كه كمي خودمان را ارزيابي كنيم . هر وقت از آيت الله بهجت سوال مي كرديم كه نصيحتي به ما بكنيد ،ايشان مي فرمودند كه به دانسته

ص: 9599

هاي خودتان عمل كنيد . قرار نيست كه دانسته هاي مان را انبار كنيم و بعد دانسته هايمان را به رخ همديگر بكشيم .

سوال – سوره نور آيات 21 تا 27 را توضيح دهيد .

پاسخ – اين صفحه ها همه موعظه است . اي كساني كه ايمان آورده ايد شيطان با گامهاي آهسته به سراغ شما مي آيد . خطوات الشيطان يعني گامهاي بي سر و صدا و آرام . شيطان فحشا و منكر را هم زيبا نشان مي دهد و گناه را كوچك مي شمارد . موعظه ديگر اين است كه زبان ،دست ،پا و اعضاي بدن شما مي بيند و روز قيامت شهادت مي دهند . اي مردم مواظب باشيد كه در حوزه ي خصوصي مردم وارد نشويد . دين براي همه ي حوزه هاي زندگي صحبت دارد و نفع و ضرر آنرا هم مي گويد .

سوال – من از ماه رمضان پارسال سمت خدا را پيدا كردم يعني بيست و شش سال غرق در گناه . هنوز خودم هم نمي دانم با آن همه گناهي كه انجام داده ام چرا خدا من را فراموش نكرده است ؟ من بيشتر وقتهايم را با كارهاي حرام مي گذراندم . اما الان با برنامه ي شما اينها را ترك كرده ام . امسال امام رضا (ع) در ميان آن همه افرادي كه براي اعتكاف در مسجد گوهرشاد ثبت نام كرده بودند من را دعوت كرد. باور كنيد اگر بخواهيد سمت خدايي باشيد ، فقط خودتان را به خدا بسپاريد .

پاسخ – حالا كه به سمت خدا آمده ايد سعي كنيد كه

ص: 9600

در اين بازگشت حدود دين را رعايت بكنيد . يكي اينكه هر كسي يا برنامه اي شما را به دين مرتبط كرد آن واسطه است ،شما با آن مسلمان نشده ايد كه اگر آن برنامه يا فرد عقب ماند شما هم عقب بمانيد . شما در اين مسير فقط بايد به خدا واهل بيت وابسته باشيد . اگر وابسته باشيد اين يكي ازخطوات شيطان است . ديگر اينكه اين برنامه بعنوان يك راهنمايي بوده است . خودتان را وابسته به اين برنامه نكنيد. ديگر اين كه در راه بازگشت به خدا ، موجب اذيت و آزار كسي نشويد . افراط ها و تفريط هاي ما كسي را اذيت نكند . مواطب باشيم كه از دين يك چهره ي كريه و خشكي به اطرافيان نشان ندهيم كه آنها فرار بكنند . چهره ي اعتدال را رعايت كنيد . كاري نكنند كه همه را به عذاب بيندازند . مثلا بجاي نوار ترانه مي خواهم نوار روضه گوش بدهم ولي نبايد با اين كار ديگران را آزار بدهم .

سوال – مباحث ياد آوري مرگ در من تاثير خوبي داشته است بطوري كه ديگر غصه نمي خورم و به آرامش عجيبي رسيده ام و گناهان را تجسم و آنها را ترك مي كنم . اما مشكل من اين است كه كارهايي كه متعلق به اين دنيا است را دارم ترك مي كنم . مثلا يادگيري زبان انگليسي را كنار گذاشته ام و بجاي آن قرآن را ياد مي گيرم كه در آن دنيا به درد من بخورد . مي دانم اشتباه مي كنم . راهنمايي بفرماييد .

پاسخ

ص: 9601

– ايشان فهميده كه كار بايد براي آخرت باشد . زندگي ما دو بخش است .يكي تعاملات و يكي عبادات است . اول اينكه نيت ما از ياد گرفتن بايد خدمت به خلق خدا باشد و ديگر اينكه چارچوب را از دين بگيرم . من يكسري آداب را در كارم رعايت كنم مثلا اول آن بسم الله بگويم و آخرش الحمدلله بگويم .اگر كسي كه انگليسي ياد مي گيرد هدفش خدمت باشد ممكن است از فردي كه قرآن ياد مي گيرد نوراني تر باشد. فقط عبادات به درد آخرت نمي خورد . تفريح شما هم مي تواند ديني باشد . تمام فعاليت هاي شما مي تواند مثل نماز بشود بشرطي كه رنگ الهي داشته باشد . خيلي از كارمندهاي نيروگاه هسته اي با وضو و ذكر به نيروگاه هسته اي مي روند . اينها عبادت است و ثوابش از نماز شب كمتر نيست .

خدايا ما را مثل شهدا عون و آبروي ولي خدا قرا بده .

90-06-15

ميهمان نمي خواهيد آقا ؟ اهل اينجا نيست از شوق سرشار است ، اما در تنش نا نيست ديدند دل تنگ است اينجا را نشان دادند تا عقده اش را وا كند دستي كه پيدا نيست ، در وسعت صحنت كبوتروار مي چرخد تا باورش گردد كه اين گلدسته رويا نيست ، در حوض چشمش حلقه حلقه موج بي تابي است موجي كه شايد در جنون هفت دريا نيست ، هر لحظه با داغ بقيع ات گرم مي گيرد يخ مي زند آبي كه در آن سوز زهرا نيست ، فرياد يك عمر است در شور غزل

ص: 9602

هايش از شوق ديدارت نفس هايش مهيا نيست ، بگذار امشب پا به پاي دستها آقا او هم ضريحت را بگيرد او اهل اينجا نيست .

سوال – شما گفتيد كه ما بايد از انسانهاي گناهكار بدمان بيايد و از طرفي گفتيد كه ما بايد با جلوه دادن خوبي هايشان ، آنها را از گناه دور كنيم . آيا بايد از آنها دوري كرد يا بايد با آنها دوست شد ؟

پاسخ – يك دسته از انسانها دين دار هستند يعني دنبال پررنگ كردن نقش دين در زندگي شان هستند . اينها با پرسش روز به روز زندگي شان بيشتر به بندگي تبديل مي كنند . يك دسته انسانها دين پذير هستند يعني ما در چهره و ويترين زندگي شان دين را نمي بينيم ولي وقتي با آنها صحبت مي كنيم مي بينيم كه چه انسانهاي منطقي هستند . در مسير تربيتي آنها كسي دين را جلوي پايشان نگذاشته بوده است . اين افراد دين را بخوبي مي پذيرند . يك دسته انسانها دين گريز هستند ووقتي به آنها مي گوييم كه چرا از اين مسير مي آييد ؟ مي گويند كه چون دراين مسير پليس نيست . او از مسيري مي رود كه دين سر راه او سبز نشود. از خياباني تردد مي كند كه مسجد نداشته باشد و دوست ندارد كه صداي اذان و روضه به گوشش بخورد . اومدام از دين فرار مي كند ولي با دين دعوا ندارد. يك دسته انسانها دين ستيز هستند و با دين سر جنگ دارند . آنها دين را افيون و عقب ماندگي مي دانند و

ص: 9603

با هر نماد ديني مبارزه مي كند . ارتباطات ما با اين افراد فرق مي كند . ما بايد با دين دارها رفت و آمد بكنيم ، آنها را دوست داشته باشيم ، به آنها احترام بگذاريم و از آنها استفاده ببريم . در شراكت ها و مراوده ها تا آنجا كه مي توانيم با دين دارها باشيم زيرا آنها روي ما اثر مي گذارند . ما هم از انسان خوش عطر بهره مي بريم . دين دارها از عطر دين برخوردار هستند . با دين گريزها ارتباط داشته باشيم و حتي با آنها ازدواج هم بكنيم . مثلا طرف حجاب كامل ندارد و ممكن است كه نماز نخواند ولي انسان منطقي است و اگر به او بگوييم مي پذيرد . هرچه ارتباطات ما با انها بيشتر باشد ما بيشتر به آنها دين را عرضه مي كنيم . اعتقاد ما اين است كه دين ما براساس فطرت ، عقل ، منطق و زيبايي هاست . انسان دين گريز از نمادهاي ديني فرار مي كند و با اين افراد تعامل زياد نكنيم و با آنها ازدواج هم نكنيم چون خيلي مقيد نيستند . مي توانيم با آنها دوست بشويم البته به قصد تاثير نه استفاده . اين فرد هنگام نماز جماعت نمي گذارد كه شما نماز بخوانيد زيرا خودش از نماز فرار مي كند. پش شما بايد ارتباط خودت را با اين افراد حفظ بكني تا آنجايي كه احتمال دارد كه روي تو تاثير بگذاري . ذائقه ي او بيمار است . اگر ما احساس مي كنيم كه تاثير پذيري مان بيشتر از تاثير گذاري مان

ص: 9604

هست بايد تامل كنيم . آقايي با فردي دوست شده بود . به او گفتم كه تو نتوانستي او را نماز خوان بكني ولي او دارد تو را سيگاري مي كند . پس مرز در ارتباط با دين گريز ها ، تاثير است . پس اگر مي خواهيد با آنها دوست بشويد با احتياط دوست بشويد تا جايي كه بتوانيد روي آنها تاثير بگذاريد . اگر ترسيديم كه تاثير پذيري ما بيشتر از تاثير گذاري است ارتباط را كم يا قطع كنيم . دين ستيزها دوگروه هستند . عده اي در دايره ي زندگي ما هستند يعني قوم و خويش ،همسايه و همكار ما هستند و عده اي خارج از زندگي ما هستند . با كساني كه خارج از زندگي ما هستند نبايد كاري داشته باشيم . اين مصداق تبري است و ما بايد برائت بجوييم . كسي كه در خانواده ي من است بخاطر علقه اي كه با من دارد و حقي كه به گردن من دارد ، من بايد سعي بكنيم كه يك سرمايه گذاري بيشتر از فرد دين گريز ، براي او بكنم . اگر او بخاطر رفتار من از دين ستيزي به دين گريزي برسد ،من موفق شده ام . مثلا اگر تابحال به اهل بيت ناسزا مي گفته ، الان ديگر بي تربيتي نمي كند . اين تاثير گذاري خوب است چون او در دايره ي زندگي شماست بشرطي است كه او روي ما تاثير نگذارد ما مي توانيم با او ارتباط داشته باشيم .

سوال – من خيلي از صحبت هايي را كه كارشناسان مي كند مي دانم اما

ص: 9605

موقع عمل سست مي شوم يا يك مدت به آن عمل مي كنم و بعد آنرا كنار مي گذارم .

پاسخ – اين آقا تا مثل من شده است . همه ي ما اين جوري هستيم .تنها گروهي كه عمل شان از حرفهايشان زيباتر است معصومين هستند . عمل آنها خيلي موحدتر از لسان شان است . خيلي از معصومين بستر ارتباط زباني با مردم را نداشتند ولي مردم از عمل آنها تاثير گرفته بودند وعاشق آنها شده بودند . از مرحوم آيت الله مشكيني پرسيدند كه راه اينكه در نماز حواسمان پرت نشود چيست ؟ ايشان گفتند كه اگر راهش را پيدا كرديد به من هم بگوييد . ما بايد براي همديگر دعا كنيم كه خدا به ما توفيق عمل بدهد . يك پيرمردي از آقاي قرائتي پرسيدند كه شما حرفهاي خوب مي زنيد .آيا شما به همه ي اين حرفها عمل مي كنيد ؟ ايشان گفتند كه اگر بگويم : بله ، دروغ گفته ام و اگر بگوي : خير ، اثر حرفهاي مان از بين مي رود . بهپيرمرد گفتم كه كار شما چيست ؟ گفت : منكفاش هستم و روي بيست تا كفش مي دوزم . پرسيدم كه شما همه ي كفش هايي را كه مي دوزيد خودتان مي پوشيد ؟ گفت : خير يكي را مي پوشم . آقاي قرائتي هم گفتند كه اگر ما هم يكي از حرفهاي مان راعمل كنيم خوب است . اين سوال جدي است . در اينجا معلوم مي شود كه ما اعتقاد داريم ولي اعتماد مان كم است . من علم دارم كه داستان

ص: 9606

قرآن و عترت درست است .علم اليقين ، عين اليقين و حق اليقين . همه ي ما مي دانيم كه در دنيا دو تا اتوبان بيشتر نيست . يكي از اتوبان ها به بهشت و يكي به جهنم مي رود . همه ي ما علم اليقين را داريم زيرا ما آيات و روايات را قبول داريم . حتي گاهي وقت ها عين اليقين را هم داريم . مي بينيم كه امام حسين (ع) سختي هايي را قبول كرد و به بهشت رفت . و همه ي ما حس مي كنيم كه يزيد در جهنم است . اگر كسي كار بدي مي كند ، ما به اومي گوييم كه مي خواهي به جهنم بروي ؟ يعني ما در كار او جهنم را مي بينم . اما ما به حق اليقين نرسيده ايم و آنرا حس نكرده ايم . اگر من حس كنم كه صد تومان به يك خيريه كمك كنم ، هزارتومان به من برمي گردد ، بي تامل آن كار را انجام مي دهم . ما در مورد خيرات اين حس را نداريم . با چشم خودمان ديده ايم كه اگر كسي كار خير بكند خدا برايش مي سازد و زندگي اش بخوبي مي گذرد . اين همان عين اليقين است ولي وقتي خودش مي خواهد پولي به خيريه اي بدهد احساس مي كند كه پولش كم مي شود. اين بخاطر ضعف اعتقادات ما است . چيزي كه زياد جلوي چشم ما بيايد ، بيشتر روي ما اثر مي گذارد و تلقين مي شود . ما دوست نداريم كه كمترين انحرافي در صدا و سيما

ص: 9607

باشد كه بقول امام صدا و سيما دانشگاه است .ما اگر از نماز حرف زديم بايد نماز را نشان بدهيم تا تاثير داشته باشد . با گفتن كلمه ي پفك ، كسي پفك نمي خورد بلكه با نشان دادن آن در آگهي هاي جذاب آنرا به مردم نشان مي دهند . ما فيلم هايي نساخته ايم كه در آن فيلم فردنماز خوان موفق شده است و فردي كه در زندگي خمس داده است در زندگي اش بركت بوجود آمده است . همه اينها را گفته اند ولي نشان نداده اند . ما بايد اينها رانشان بدهيم . اين نشان دادن حس ايجاد مي كند. من مي گويم زندگي شهدا را به مردم نشان بدهيد . گفتن زندگي آنها كافي نيست . بياييد ارزش ها را نشان بدهيد ، اين بزرگترين تبليغ ارزش هاست . نشان ندادن ضد ارزش ها ، بزرگترين نهي از منكر است . تلقين بايد بيشتر بشود تا روي من اثر بگذارد . اگر همه دين را قشنگ تبليغ بكنند ، دين زدگي ايجاد نمي شود . در دين نشاط و تفريح و خنده وجود دارد . ما مي خواهيم عنوان زندگي به بندگي را جا بيندازيم . شما بهترين برنامه ها و فيلم هاي جذاب را در تلويزيون بگدازيد ولي اين برنامه ها در چارچوب دين باشد.

سوال – سوره ي مومنون آيات 43 تا 59 را توضيح بدهيد .

پاسخ – اي مردم وقتي از نعمتهاي خدا استفاده مي كنيد از خدا اطاعت كنيد و نتيجه ي آن بندگي خدا و عمل صالح مي شود . وقتي توفيق ما براي

ص: 9608

انجام واجبات بيشتر مي شود ، اين نشان مي دهد كه عمل ما پذيرفته شده است . در ضمن توفيق ما براي ترك محرمات و خدمت به مردم بيشتر مي شود . همين كه انسان بعد از ماه مبارك رمضان احساس مي كند كه براي نماز اول وقت دغدغه دارد نشان مي دهد كه عملش پذيرفته شده است . اگر ما بعد از ماه رمضان هفته اي يك روز دسته جمعي روزه بگيريم و نشان بدهيم باعث مي شود كه توفيق ما بيشتر بشود.

سوال – من زائر امام رضا (ع) هستم . ديشب چند تا از مشهدي ها دل ما را شكستند . اما بالاخره يك فرد منصف به ما پناه داد . كساني كه قيمت اجازه و اجناس مغازه شان را در زمان تعطيلات و ايام مسافرت سه برابر مي كنند جواب امام رضا (ع) را چه مي خواهند بدهند ؟ من احساس مي كنم كه اين افراد مديون افرادي امثال من هستند .

پاسخ – من از طرف آنها كه به زائران اما رضا (ع) بي احترامي كرده اند عذرخواهي مي كنم . من به ايشان مي گويم كه اي كاش ما به خودمان بگوييم كه در شغل هاي خودمان هم اين كار را نكنيم . مثلا شما كارمند بانك هستيد و در نزديك عيد كه مراجعات زياد است به شما مي گويند كه ساعت يك و نيم در بانك را ببنديد. اگر پيرزني از راه دور بيايد ، آيا شما به او كمك مي كنيد و انصاف به خرج مي دهيد ؟ گاهي اوقات مردم را آئينه خودمان بدانيم . ما

ص: 9609

ظاهرا همه مومن هستيم و اگر اِشكالي در برادر ديني خودمان مي بينيم قبل از اينكه او را متهم بكنيم ، فكر كنيم كه نكند او آئينه ي من است . اگر اشكالي در كار ما هست نسبت به آن استغفار داشته باشيم . من به مشهدي ها و مسافر خانه دارها ي اطراف حرم ها كه ادعاي مسلماني دارند مي گويم كه امروز سالگرد تخريب حرم اهل بيت در عربستان است .الان هشتاد و هشت سال از اين كار گذشته است . آيا جسارت به ساحت اهل بيت ، فقط جسارت به قبر اهل بيت است . آيا اگر شما كاري از من بخواهيد ،دوست داريد كه من در چشم هاي شما نگاه بكنم و با شما مخالفت بكنم ؟ آيا اين جسارت حساب نمي شود ؟ كسي كه در محضر امام رضا ( ع) است يعني دارد در چشم هاي امام رضا (ع) نگاه مي كند . كساني كه دور حرم امام رضا (ع) هستيد ، آيا اين جسارت نيست كه به زائري كه در راه مانده است اجحاف بكنيد ؟ اين جسارت به امام رضا (ع) حساب مي شود . اين زائر بخاطر امام رضا (ع) مي آيد . امام رضا (ع) به فرزندش فرموده كه در خانه را باز بگذار كه هر كس گرفتاراست بيايد ولي من در كنار صحن شما خانه دارم ولي به زائر تو نمي دهم . اينها جسارت حساب مي شود ؟ داريم : خدا لعنت كند همه جسارت كننده ها به شما را ، مواظب باشيم كه خودمان جزو آنها نباشيم . آيات آخر سوره حجرات

ص: 9610

مي فرمايد : اي پيامبر بر تو منت مي گذارند كه ما مسلمان شديم . شما منت نگذاريد . همه ي آبروي ما در ايران به بركت امام رضا (ع) است . امام بايد بر ما منت بگذارد . همه ي بركت هاي هتل ها و مغازه دارها به بركت امام رضا (ع) است . جمهوري اسلامي نان اسلام را مي خورد .اگر ما به دستورات آنها بي اعتنايي كنيم ، آيا اين جسارت به آنها نيست ؟ اگر ما به ميهمان امام رضا (ع) سخت بگيريم و احترام نگذاريم ، به امام جسارت كرده ايم . مواظب باشيم كه به مكتب اهل بيت جسارت نكنيم .

سوال – مي خواستم بدانم آقاي ماندگاري وقتي در خيابان راه مي روييد به چه صورتي راه مي روييد ؟ يعني سرشان را بالا مي گيرند و مي روند يا سرشان را پايين مي اندازند و مي روند ؟ اگر ايشان در پياده رو شلوغ كه نود و پنج درصد خانم هاي آن خيابان بد حجاب هستند كه نه مي توانند سرشان را بالا بگيرند و نه مي توانند پايين را نگاه كنند قرار بگيرند ، چه عكس العملي دارند ؟

پاسخ – من هم آدميزاد هستم . خيلي از افراد مي گويند كه بد حجابي خيلي ما را اذيت مي كند . من به آنها مي گويم كه اگر نمي توانيد كاري بكنيد ، سرتان را پايين بيندازيد و استغفار بكنيد. در فرودگاهها يك مقدار بي حجابي بيشتر است .من وقتي در فرودگاه هستم به نمازخانه مي روم و در آنجا قرآن مي خوانم . وقتي ما

ص: 9611

سرمان را پايين مي اندازيم بايد جلوي پاي خودمان را نگاه بكنيم تا در جوي نيفتيم . ما بايد چند كار بكنيم . يكي اينكه فكرمان مشغول كار خودمان باشد ، ديگر اينكه سرمان را هم پايين بيندازيم و زبان مان هم استغفار بگويد. آلودگي صوتي حق الناس ايجاد مي كند ، اين بدحجابي هم براي جواناني كه بستر ازدواج را ندارند ، حق الناس ايجاد مي كنند . اگر بد حجاب ها به آرامش خودشان فكر نمي كنند به آرامش مردم فكر كنند .

سوال – براي اينكه ماه رمضان را ادامه بدهيم چكاري بايد انجام بدهيم ؟

پاسخ – نورانيت رمضان بخاطر آن سفره هايي بود كه پهن مي شد . ما نمي توانيم سفره را پهن كنيم ولي مي توانيم يك ساندويج از آن را برداريم . ما مي توانيم يك ساندويج سحر خيزي يعني ده دقيقه سحر بيدار شدن و يك ساندويج روزه داري يعني يك روز روزه داري در ماه و يك ساندويج تلاوت قرآن يعني يك صفحه قرآن را داشته باشيم .اگر اينها را تا ماه رمضان سال بعد بكشانيم ، خدا هم مغفرت و رحمت ماه رمضان را به شما مي دهم .

خدايا به آبروي امام زمان (عج) همه ي ما را بسترساز ظهور آقا امام زمان (ع) قرار بده .

90-06-08

جشنواره ي فطرت هاي پاك و سربلند حالا ديگر وقتش است كه كم كم حرير نازك رمضان را از روي دل هايم مان برداريم و ترمه ي شوال را بپوشيم . يا رمضان و ياد روز و روزه هايش بخير ، ياد سحر و سحري

ص: 9612

هايش و غروب و افطاري هايش بخير ، چقدر زود گذشت از بس كه گل بود . گفت : عيد است و دلم خانه ي ويرانه بيا اين خانه تكانديم زبيگانه بيا ، يك ماه تمام ميهمانت بودم يك روز به ميهماني اين خانه بيا .

سوال – براي من عجيب است كه شما از بين همه ي گناهاني كه در جامعه رواج دارد به گناه تمسخر پرداخته ايد . در ماه مبارك چند نفر از يك شركت دولتي براي تعمير به منزل ما آمدند . وقتي ما علت تاخير كارشان را پرسيديم ، گفتند كه ما تا صبحانه مان را نخوريم كار را شروع نمي كنيم . آيا روزه خواري مسئله ي مهمي نيست كه شما به آن بپردازيد . آيا همه مشكلات ما با مسئله ي تمسخر كه شما گفتيد حل مي شود ؟

پاسخ – ما وقتي حرف دين را پذيرفتيم ، يسلموا تسليما بشويم . هر وقت ما در اين برنامه در مورد گناهي صحبت كرديم ،مثلا وقتي در مورد بي حيايي و بي حجابي صحبت شد ، عده اي مي گفتند كه شما در مورد غيبت چيزي نمي گوييد. وقتي درمورد موسيقي صحبت شد ،عده اي مي گفتند گناهي بدتر از موسيقي نيست كه در مورد آن صحبت بشود يا عده اي مي گويند به چند تا موي مردم چسبيده ايد . در اين مملكت اگر كسي به نماز توهين كند كسي رگ غيرتش به جوش نمي آيد ، اگر كسي به چادر يا قرآن اهانت بكند كسي ناراحت نمي شود يا خيلي منفعل نمي شود . هر كس مي

ص: 9613

خواهد آن گناهي كه انجام مي دهد ، كسي به آن كاري نداشته باشد و به گناهان ديگر بپردازد . اگر شما چند تا بيماري داشته باشيد و نزد پزشك برويد و پزشك روي همه ي بيماريهاي شما دست بگذارد شما مي گوييد كه چرابه اين بيماري چسبيده اي . بيماري يك مرض است . روزه خواري و بي حيايي هم يك مرض است ، دروغگويي و تهمت هم يك مرض است ، استهزا و تمسخر هم يك مرض است . ما عمل زشت را زير سوال مي بريم نه اين كه فردي را زير سوال بيريم . پيامبر فرمودند كه شما زشتي ها را زير سوال ببريد . انسان زشت را دعا بكنيد كه خدا هدايتش بكند . ما بجاي اينكه زشتي را تحقير بكنيم ، دست روي انسانهاي زشت گذاشته ايم . انسان گناهكار را به خدا بسپاريم و دعا كنيم كه توبه كنند. ما مي خواهيم گناه را بررسي بكنيم . قرآن مي فرمايد : قومي را مسخره نكنيد . شخصي كه نقصي در وجودش است ، آن نقص را به رخ او نكشيد . در تقليد صدا اگر طرف بگويد كه من راضي هستم اشكالي ندارد . اگر شما عيب من را به تمسخر بكشيد گناه است . اين هم حق الناس است و هم حق الله است . بعضي ها مي گويند كه اجازه گرفته ايم . شما از حق الناس اجازه گرفته ايد ولي حق الله را چكار مي كنيد . الان جامعه ي ما بيماريهاي زيادي دارد . اگر ما مي گوييم كه اين بيماري در جامعه است

ص: 9614

نگوييد كه چرا دست روي اين مرض يا گناه مي گذاريد. اگر اين بيماري در جامعه است ما بواسطه ي بيماري ديگر نمي توانيم از اين بيماري چشم بپوشيم . شما مدافع اين گناه نشويد. گاهي ما مي خواهيم خودمان را توجيه كنيم . وقتي كسي غيبت مي كند مي گويد كه طرف واجب الغيبت بود و غيبت او اشكال نداشت و در واقع مي خواهد از خودش دفاع كند و خودش را تبرئه كند . كسي كه مي خواهد دروغ بگويد ، مي گويد : دروغ مصلحتي . كسي كه مسخره مي كند مي گويد كه چون به من ظلم شده بود من فرياد زدم. امام صادق (ع) فرمودند: عده اي دين را ياد مي گيرند كه راههاي در رفتن آنرا ياد بگيرند . زيرا هر حكمي راه در رفتني دارد . خوردن گوشت مرده حرام است ولي يك راه جواز دارد و آن اين است كه اگر در بيابان چيزي پيدا نشود كه من بخورم و نجات پيدا كنم خوردن گوشت مرده براي من حلال مي شود. اين طورنباشد كه همه ي ما مي خواهيم يك راهي براي توجيه گناهان مان پيدا بكنيم . روزه خواري ، بي حيايي ، دروغ و استهزا گناه است . خودمان را مدافع گناهان نكنيم بلكه خودمان را مدافع واحبات بكنيم . در جامعه گويي واجب اصلا مدافع ندارد . كسي كه دزدي مي كند به او مي گوييم كه چرا دزدي مي كني ،مي گويد از ديوار مردم بالا رفتم ، آدم كه نكشتم . به طرف مي گوييم كه چرا چشم چراني مي كني ،

ص: 9615

مي گويد : مال مردم را كه نخورده ام . امام باقر (ع) مي فرمايد : بزرگترين گناه ، گناهي است كه صاحب گناه آنرا كوچك بشمارد . اين كارهاي ما كوچك شمردن گناه است . در مفاسد اجتماعي مي گويند كه شما ريشه ها را نمي زنيد و شاخه ها را مي گيريد . بايد هم ريشه ها گرفته بشود و هم شاخ و برگ اصلاح بشود. روايت داريم كه ما گناه صغيره نداريم زيرا گناه نافرماني از خداست . پس همه ي گناهان كبيره است .

سوال – من وقتي برنامه هاي ديني را مي بينيم احساس مي كنم كه دين و مبلغان ديني هيچ رابطه اي با خنده ندارند و بنظر آنها ما بايد هميشه گريه كنيم . آيا دين اسلام دين عزا و گريه است ؟

پاسخ – دين آمده است كه زندگي را براي ما شيرين بكند. روايت داريم كه وقتي پيامبر به معراج رفتند ، خدا از پيامبر پرسيدند كه فرمول زندگي شيرين را مي داني ؟ پيامبر فرمودند : خير . شيريني يعني چه ؟ شادي يعني چه ؟ كارگري كه شش ماه كاركرده است و حق او را خورده اند ، بنظر شما با دو تا جوك كه قومي مسخره بشوند ، آيا اين كارگر شاد مي شود ؟ آيا زندگي او شيرين مي شود و بدهي هايش پرداخته مي شود ؟ خانمي كه از دست شوهرش كتك خورده است و حقش ضايع شده است ، آيا با دو تا لطيفه دلش خوش مي شود ؟ كسي كه هر گوشه ي دلش يك غمي است آن هم

ص: 9616

غم به خاطر ظلم عده اي يا اجحاف يا كوتاهي خودش ، آيا با اينها شاد مي شود . تمام ريشه هاي غصه هاي مردم به گناه برمي گردد . تا ما ريشه ي اين غم و غصه را پيدا نكنيم ، آيا با جوك گفتن شادي ايجاد مي شود ؟ جواني كه ده سال از ازدواجش گذشته و اوضاعي كه دارد به خاطر كوتاهي جامعه است ، آيا با جوك مشكلش حل مي شود ؟ اين مثل مواد مخدر است . موادمخدر درمان نمي كند . ممكن است شما چلوي يك فرد مشكل دار جوك بگوييد ، او بخندد ولي بعد دوباره غصه ها شروع مي شود زيرا شما ريشه ها ي آنرا خشك نكرده ايد . جوك حتي مُسكن هم نيست بلكه خيال و توهم است . قرآن مي فرمايد : براي اينكه كسي را خوشحال بكني به او اطعام بده . ما در دين ، بجاي شادي ادخال سرور در قلب مومن را داريم . شما براي جوان كار پيدا بكن ، بستر ازدواج فراهم بكن ، حق كارگر را از صاحبش بگير . اين شادي واقعي و ماندگار است . فرد يك غده ي سرطاني دارد و شما او را مي خندانيد . اسلام آمده كه زندگي ما را شيرين كند. گاهي صورت مسئله ي ما آب است و اسلام با يك قاشق شكر آنرا شيرين مي كند . گاهي صورت مسئله قهوه است و اسلام با دو تا قاشق شكر شيرين مي كند و به شما مي دهد . گاهي صورت مسئله زهر است . اسلام نمي خواهد كه زهر

ص: 9617

را شيرين بكن و ما بخوريم . گناه زهر است . خيلي ها توقع دارند كه اسلام گناه را با شكر برايشان شيرين كند و بگويد بخوريد ، اشكالي ندارد . مسخره كردن و موسيقي مبتذل و ... خوردني و سير شدني نيست .مَثل آب دريا ، مَثل آب درياست . هرچه بخوري سير نمي شوي ، خسته مي شوي . كساني كه به نگاه كردن سايت هاي مستهجن و فيلم هاي مبتذل مي پردازند سير نمي شوند ولي خسته مي شوند . القاء غلطي هم د رجامعه ما مي كنند كه مي گويند : برو آزاد باش ،اين آخوندها مي خواهند شما را به زنجير بكشند . آيا كسي با آزاد بودن به مدرك دانشگاهي رسيده است يا حتما بايد در چارچوب سيستم وارد بشود تا مدرك بگيرد ؟ پس ما بايد حتما چارچوب را بپذيريم . آيا كسي با آزاد بودن توانسته دوره ي سربازي اش را بگذراند يا بايد چارچوب آنرا بگذراند ؟ خدا مي گويد كه تو چارچوب لازم داري يا چارچوب بندگي من را بپذير يا چارچوب بندگي شيطان را بپذير . اگر بندگي خدا را بپذيري سير مي شوي . اميرالمومنين از زبان گناهكاران مي فرمايد كه هر چه گناه كردم خسته شدم ،سير نشد. خدا ماه رمضان را گذاشت . هم نفس را ضعيف كرد ه و هم دشمن ما را در بند گذاشته است و ما را قو يكرده است . باز ماه رمضان دارد تمام مي شود و دشمن مي آيد. ما بايد با نفس مان مبازه كنيم . كسي كه گناه مي كند هيچ وقت

ص: 9618

رشد نمي كند و آزاد نمي شود. اسلام نشاط و شادي دارد . خنده اي به درد ما مي خورد كه نشاط واقعي بياورد نه نشاط كاذب .در اسلام مزاح و خنده دارد . اصل ادخال سرور و انبساط خاطر است . خيلي ها با مسخره كردن شاد مي شوند ولي بعد از آن عذاب وجدان مي گيرند . به تعبير اميرالمومنين اين شادي حماقت است . شادي ما هم چارچوب دارد . نماز خواند و لباس پوشيدن ما هم چارچوب دارد . ما بايد درهمه ي مراحل زندگي از دين سوال كنيم . ما هم در دارايي ها و هم درنداري ها ، بايد از دين بپرسيم . مردم فقط در مور شكيات از ما سوال مي كنند يا در مورد كفن از ما مي پرسند . شما بايد تمام مسائل زندگي تان را از ما بپرسيد . تقوا يك رانندگي در مسير زندگي است . ما بايد در تك تك زندگي مان از دين بپرسيم . يك جاده از زندگي دارائي هاي ماست . آيا در دارائي ها از دين مي پرسند كه بايد چكار بكنند ؟ ما معمولا در فقدان ها از دين مي پرسيم . يادآوري پاداش هاست . تقوا در دارائي هاي ما ياد نداري هاي مان است . و سرمايه گذاري در هنگام نداري هاي ست . در سربالايي هاي زندگي كه واجبات است تقوا چيست ؟ در اينجا تقوا نگاه به پاداش هاست . تقوا در دست اندازهاي زندگي چيست ؟ همان پيچ و خمهاي زندگي است كه ظرفيت ما را بالا مي برد . مصيبت ها در

ص: 9619

زندگي هم ما را پاك مي كند و هم ما را رشد مي دهد . حالا اگر من گناه كردم تقوا در اينجا استفاده از دوربرگردان توبه است . بنابراين دين فقط مسئول پاسخگويي به مسائل عبادي مردم نيست . تمام زندگي مردم دو بخش است يكي تعاملات و يكي عبادات مردم است . ما بايد در اين دو بخش به سراغ دين برويم . يكي از تعاملات اين است كه ما مي خواهيم شاد باشيم . خوب است كه شما يك رفيق طلبه داشته باشيد و در جلسات آنها شركت كنيد ، حتما نشاط را در آنها مي بينيد . شادي ما از چارچوب الهي خارج نيست ، تعدي به حقوق ديگران نمي كند و عذاب وجدان هم ندارد . پس شادي بايد اين سه نكته را داشته باشد . و اگر اين سه نكته در شادي نباشد شما از آن سير نمي شويد .

سوال – سوره حج آيات 47 تا 55 را توضيح بدهيد .

پاسخ – دين مي خواهد بگويد كه براي شيرين كردن زندگي تان نسخه ي زيباتري دارم . در ماه رمضان چقدر شاد بوديد . وقتي ما دعا مي كرديم خوشحال بوديم زيرا مي گفتيم كه خدايا همه اسيرها را نجات بده . شادي هاي همراه با گناه خودتان را هم اذيت مي كند . البته اشكال من روحاني هم هست كه مي خواهم در عيد هم روضه بخوانم . مبلغين بايد شرايط جلسات را در نظر بگيرند . در ولادت ها روضه نخوانيم . روضه ها را همه جا خرج نكنيم ، آن را در جايش خرج

ص: 9620

بكنيم . منبر خوب است كه با توسل تمام بشود و در آخر مجلس يك سلام بدهيم .

سوال – براي وداع ماه مبارك رمضان چه توصيه هايي داريد ؟

پاسخ – در دعاي چهل و پنج صحيفه ي سجاديه ، امام سجاد (ع) با ماه رمضان خدا حافظي مي كند . مي فرمايد : تو از همه ي ماهها بزرگتر بودي ، تو عيد بودي براي آنهايي كه دوستان خدا بودي ، تو بهترين همنشين در زمانها بودي زيرا در اين زمان دست شيطان بسته بود و نفس ما بسته بود ، ما در اين ماه به آرزوهاي معنوي مان رسيديم و به خدا نزديكتر شديدم . در اين ماه خوبي منتشر شد ، قدر و منزلت تو خيلي بزرگ بود ، دور شدن از تو دردناك است ، در اين ماه همه مواظب بودند كه گناه نكنند ، در اين ماه چقدر بندگان خدا آزاد شدند . روايت داريم كه در اين ساعات آخر به اندازه ي همه ي ماه رمضان خدا بندگان را مي بخشد .

بهترين دعا در اين لحظات آخر همان اهدنا الصراط المستقيم است . خدا مي فرمايد كه من راه صراط مستقيم را براي شما گذاشته ام . اگر باور داريم كه ماه رمضان شيرين بود يكي از علت هايش سحرها بود . بعد از ماه رمضان مي توانيد ده دقيقه قبل از اذان صبح بلند بشويد و يك ركعت نماز شب بخوانيد و بخدا بگوييد كه من هم هستم . شيريني ديگر ماه رمضان لذت انس با قرآن و اهل بيت است كه سعي كنيم اين را

ص: 9621

قطع نكنيم و بعد از هر نماز، ده آيه قرآن بخوانيم . ديگري روزه گرفتن است . سعي كنيم در ماه سه روز را روزه بگيريم .اين سه تا اساسي ترين علت شيريني ماه رمضان است. بياييم ديوار رمضان را برداريم .

90-06-01

شوق است در جدايي و جور است در نظر هم جور به كه طاقت شوقت نياوريم ، روي گر به روي ما نكني حكم از آن توست باز آي كه روي در قدمانت بگستريم ، ما را سَري ست با تو كه گر خلق روزگار دشمن شوند و سر برود هم پر زنيم ، گفتي زخاك بيشترند اهل عشق من از خاك بيشتر نَه كه از خاك كمتريم ، ما خود نمي رويم دوان از قفاي كس آن مي برد كه ما به كمند وي اندريم ، سعدي تو كيستي كه در اين حلقه ي كمند چندان فتاده اند كه ما صيد لاغريم .

سوال – من مصداق حقيقي عبارت سقوط يك فرشته هستم . زماني نور قرآن در چهره ام پيدا بود . شايد غرور كار من را به اينجا رساند . من مي گفتم كه من كجا و گناه كجا ؟ من مانده ام با كولي باري از ثواب كه همه اش را آتش گناه گرفت و دود شد و حالا دوباره سر خط هستم . حتي يادآوري آن گناه من را عذاب مي دهد . من مي دانم كه خدا مهربان است ولي من از مهر خدا سوء استفاده كردم و روي برگشت ندارم . وقتي دعاهاي من مستجاب نمي شود با خودم مي گويم كه حتما خدا من را

ص: 9622

دوست ندارد . بعضي وقتها شيطان بدجوري من را نااميد مي كند . در شب قدر براي آمرزش گناهان همه انسانهايي كه مثل من هستند دعا كنيد . راهنمايي بفرماييد .

پاسخ – شيطان شگردهاي مختلفي دارد . وقتي كه من داشتم گناه مي كردم شيطان داشت گناه را به من القاء مي كرد ، الان هم اين همان القائات شيطاني است كه به ايشان القاء مي كند خدا تو را دوست ندارد و ديگر كار از كار گذشته است و بيخودي شب قدر گريه و ناله نكن ، خدا تو را دوست ندارد و چيزهايي كه مي خواهي به تو نمي دهد . اشتباهي كه ما ديروز انجام داديم دوباره امروز انجام ندهيم .

سوال – در شب قدر چكاري بكنيم كه بعدا حسرت نخوريم ؟

سوال – گل ماه رمضان شب ليلةالقدر است و گل ليلةالقدر شب بيست و سوم است . شب ليلةالقدر قبل از شهادت اميرالمونين هم بوده است ،خدا اين سه شب قدر را يك جوري مرتبط با اميرالمومنين كرد كه ما بدانيم علي قبله نما و خدا نماست . شب اول كه احتمال شب قدر است شب ضربت خوردن اميرالمومنين است و شب دومي كه احتمال دارد شب قدر باشد شب شهادت اميرالمومنين است و شب سومي كه احتمال دارد شب قدر باشد شب سوم عزاي اميرالمومنين است . ولي بنا بر روايات عظمت شب بيست و سوم از بقيه شب ها بيشتر است . امام صادق (ع) با اينكه بيمار بودند دستور داده بودند كه بسترشان را در زير آسمان بيندازند كه شب بيست و سوم احيا بكنند

ص: 9623

. حضرت زهرا به صورت فرزندانشان آب مي پاشيدند تا شب بيست و سوم بيدار بمانند و احيا بگيرند . در مفاتيح داريم كه در شب بيست و سوم دو تا غسل وارد شده است ، يكي اول شب و يك آخر شب . بزرگان مي گويند كه مقدرات ما شب نوزدهم نوشته مي شود ، شب بيست و يكم امضا مي شود و شب بيست و سوم ابلاغ مي شود . تا چيزي هنوز ابلاغ نشده قابل تغيير است . امشب مي توانيم ناله بزنيم و بگوييم كه خدايا مقدرات ما را به گونه اي بكن كه درمسير بندگي تو باشيم . اگر خدا بگويد كه من مي خواهم بودجه ي سال آينده را يعني مقدرات را بنويسم ، آيا آنرا اگر طبق سال گذشته بنويسم خوب است؟ با بيست درصد افزايش خوب است ؟ در سال گذشته هم و غم من بندگي خدا بوده است ؟ خدا مي گويد كه اگر تو دنيا مي خواهي من به تو دنيا مي دهم . بعضي ها امشب ناله مي زنند كه خدايا ما يك همسر يك شغل يك ماشين و يك زندگي آبرومند مي خواهيم و اين براي ما بس است . اينها چيزهايي كه من مي خواهم حيات دنيايي است و خيلي كوچك است . اينكه من هيچ چيزي از بركات معنوي را نفهمم و لذت بندگي را نچشم ، اگر همه چيز دنيايي باشد بقول قرآن زندگي حيواني مي شود . حيوانات در زندگي مادي خودشان زندگي خوبي دارند زيرا آنها غصه ندارند . بقول امير المومنين اگر همت ما آخرت باشد متاع

ص: 9624

دنيا هم گير ما مي آيد . مثل اينكه من پنجره را باز مي كنم به نيت اينكه صداي اذان را بشنوم و همراه آن هوا هم مي آيد ولي اگر پنجره را فقط بخاطر هوا باز كنم ممكن است كه صداي اذان را نشوم . من بايدببينم كه در كدام مرحله سر مان كلاه رفته است . امشب روي اين سوال فكر بكنيم و بگوييم كه خدايا بودجه ي سال گذشته را براي ما تصويب نكن ،من سال گذشته خيلي غافل بوده ام ، خيلي فرصت ها را از دست داده ام . شايد من پول زيادي بدست آورده باشم و موقعيت دنيايي گير آورده باشم ولي اينها را براي چه مي خواهم ؟ بايد ببينم كه من چقدر بندگي و خيرات كرده ام؟ چقدر خادم معنوي امام رضا ( ع) و ائمه بوده ام ؟چقدر توانسته ام كه دل امام زمان (عج) را بدست بياورم ؟ چقدر توانسته ام به خدا نزديك بشوم ؟ سوال ديگر در اين شب كه همه در پناه قرآن مي آيند و فرشتگان بر امام زمان (عج) نازل مي شوند و اگر ائمه بخواهد در اين شب چيزي به ما بدهد بدست امام زمان (عج) به ما مي دهند . زيرا ايشان بالفعل آقاي ما و واسطه ي خير بين زمين و آسمان است . بياييم موضع خودمان را مشخص كنيم . تودر دلت مي گوييم امام و خدا را دوست داري ، ديانت و بهشت را دوست داري ولي چرا آن را در عمل نشان نمي دهي ؟ اگر كسي نتواند دل تو را ببيند و فقط

ص: 9625

عمل تو را ببيند مي گويد كه تو كدام طرفي هستي ؟ امام زمان(عج) از تو مي پرسد كه آيا اين تعارض ها و پارادوكس ها تو را اذيت نمي كند ؟ اگر وقتي من دكتر مي روم ، به من دارو مي دهد و پرهيز غذايي هم مي دهد ، اگر من دارو را بخورم ولي نمك هم بخورم و خو ب نشوم ، بايد بگويم كه نسخه ي اين دكتر هم خوب نبود ؟ بگوييم اي امام زمان (عج) ما كه نماز خوانديم و شب قدر هم آمديم ولي چرا كار ما راه نيفتاد؟ امام زمان (عج) مي فرمايد كه تو هم بايدها و هم نبايد ها را انجام دادي . گناه اثر عبادت تو را از بين مي برد ، ظلم كردن اثر كارهاي خوب تو را از بين مي برد . تو هم در مجلس شب قدر بك يا الله گفتي و هم بي حيا در اين مجلس آمدي ، با قيافه اي آمدي كه من دوست ندارم و لقمه اي خوردي كه من دوست ندارم . تو تصميم نگرفتي كه عوض بشوي و با سوء ظن به خدا و مردم به اين مجلس آمدي، بعد مي گويي كه چرا خدا جواب ما را نداد .من نسخه ي خدا را كامل عمل نكردم و نومن ببعض و نكفر ببعض كردم و اين نسخه جواب نمي دهد . امام زمان (عج) مي گويد كه امشب تكليف خودت را مشخص كن . من بايد امشب به خدا بگويم كه من مي خواهم بندگي در تمام طول زندگي من باشد . ما موقع نماز

ص: 9626

، احيا ، زيارت و هيئت اهل بندگي هستيم ولي آيا در كاسبي و عروسي ها هم اهل بندگي هستيم ؟ آيا شما در نگاه كردن و ارتباط هايت اهل بندگي هستي ؟ آيا در مديريت خودت اهل بندگي هستي ؟ اگر من هم دارو و هم نمك را بخورم دكتر ضرر نمي كند بلكه من ضرر مي كنم و يك ضرر مضاعف هم مي كنم كه در دلم مي گويم كه نسخه ي اين دكتر به درد نمي خورد . امشب اين سوالها را به امام زمان (عج) جواب بدهيد. ديگر اينكه ما گاهي اوقات به خدا مي گوييم كه امشب ما را اذيت نكن و ما را ببخش بك يا الله و ... خدا مي پرسد كه تو مي خواهي من تو را ببخش يا تو را درست كنم ؟ در سوره ي احزاب خدامي فرمايد : هر كس خدا و رسولش را اذيت كند ( آيا بي حيايي ، حرام خوري ها ، پارتي بازي ها ، بي اعتنايي به يتيم و گرسنه ها در جامعه خدا و رسول را ذيت نمي كند ؟ آيا اسراف ها ، بي اعتنايي به امر به معروف و نهي از منكر رسول و خدا را ذيت نمي كند؟) عذاب دنيا و آخرت را دارد و خدا او را لعنت مي كند . در دعاي ابوحمزه مي خوانيم كه خدايا تو به من مهلت دادي اما من از گناه نگذشتم ، تو آنرا بر من پوشاندي و من حيا نكردم ، عمل به معصي كردم و تعدي كردم و اين گناه من را از چشم تو

ص: 9627

انداخت ، الان مي فهمم كه ضرر كرده ام ، يك جوري به من مهلت دادي كه من احساس مي كردم كه گناه من را فراموش كرده اي ، جوري با من رفتار كردي كه فكر كردم بنا نداري من را عقوبت كني ، تو حيا مي كني كه من را عقوبت كني ، خدايا امشب دارم اعتراف مي كنم كه وقتي گناه مي كردم نمي خواستم به جنگ ربوبيت تو بيايم و آن را انكار كنم و امر تو را كوچك بشمارم و تمام وعده ها و وعيده اي تو را سبك بشمارم ، خدايا خطا كردم . شهدا كاري كردند كه از چشم خدا نيفتند حتي اگر از چشم خواهر و برادر بيفتند . اما من مي خواهم از چشم مردم نيفتم حتي اگر از چشم خدا و اهل بيت بيفتم . امشب در پيش خدا به گناهان اعتراف كنم و براي گناهان خودن توجيه نكنم و مثل امام سجاد (ع) بگويم كه بي حياي كردم . بعد اعتراف به بزرگي خدا بكنم و بگويم كه هيچ كس نمي تواند من را ببخشد به جز تو . تو از پيامبر مهربانتر هستي . پس اول بك يا الله بگوييم . خدا مي خواهد امشب همه را ببخشد . خدا مي گويد آنهايي هم كه امشب به مجلس نيامده اند مي خواهم ببخشم . همه را مي خواهم ببخشم . در نجف يك فرد عالمي را اذيت مي كرد . عالم در حرم به امام شكايت كرد . امام گفت كه ما به او بدهكار هستيم و اين نمي گذارد كه ما او را

ص: 9628

تنبيه كنيم . يك روز او چشمش به حرم افتاد و به ما سلام دارد . عالم داستان را به آن فرد مي گويد و او به دامن امير المومنين برمي گردد . در اين شب هيچ كس نمي تواند كسي را نااميد بكند . دست از بي اعتنايي برداريم ، ما در مقابل گناه نمي لرزيم ، ما براي رفع گناه ناله نمي كنيم و سعي كنيم كه امشب خودمان را بشكنيم . امشب راحت گريه كنيد . حضور در جلسه ي شب قدر خيلي مهم است حتي اگر در مسجد محل باشد . دل شكسته مهم است . بشكنيم ولي نگذاريم كسي شكستن ما را بفهمد . موسي گفت كه مي شود فردي كه توبه كرده به من نشان بدهي . خدا گفت : آن موقع كه گناه مي كرد من نمي گذاشتم كسي بفهمد الان كه توبه كرده است . تا وقتي ميل و عشق به گناه در ما هست دعا بالا نمي رود . پس امشب تصميم بگيريد . جبرانش امشب نيست . تصميم مي گيريم كه ديگر خدا را اذيت نكنيم . شما از خدا بخواهيد كه هم شما را ببخشد و هم شما را درست كند. خدايا مي شود محبت گناه و دنيا را ازدلم بيرون ببري . امام صادق (ع) مي فرمايد كه اگر كسي توبه بكند و از زمينه هاي گناه دوري نكند خودش را مسخره كرده است . اگر ما توبه بكنيم خدا خودش بدي ها را به خوبي تبديل مي كند . امشب تصميم به جبران هم بگيريم . اگر امشب را از دست بدهيم

ص: 9629

معلوم نيست كه تا سال ديگر باشيم تا دوباره آنرا درك كنيم .

خدا پيامبر را رحمت للعالمين قرار داد و امشب هيچ كس را نااميد نمي كند . در دعاي ابوحمزه ثمالي داريم كه خدايا همه ي آنهايي كه به ما ظلم كرده اند مي بخشم ولي مكن به خودم ظلم كرده ام ، چه كسي مي خواهد من را ببخشد ؟ خدايا مي شود ما را ببخشي . مابه تو ظلم كردي ما را ببخش . به ما فرموده اي كه گدا را رد نكنيم ، پس خدايا تو هم ما را رد نكن ،ما سائل هستيم . خدايا گفتي كه به زيردستانتان لطف كنيد ، خدايا ما زير دست تو هستيم امشب آزادي ما را امضا كن . ربنا ظلمنا انفسنا ...خدايا ما به خودمان ظلم كرديم. اگر تو مارا نبخشي ما از ضرركنندگان خواهيم بود.

توصيه ي ما در اين ماه خواندن نماز شب است . امشب دعاي جوشن كبير و دعاي مجير را بخوانيد و نااميد نباشيد

90-05-25

تو مثل صداي پاي باران شعري در دفتر آبي بهاران شعري ، بي پرده بگويَمَت كه در هر لحظه تاريخ تولد هزاران شعري .

سوال – دوستي دارم كه روزه نمي گيرد و مي گويد كه من نمي توانم دست از بيرون گذاشتن موهايم بردارم . او دوست دارد كه وقت بيرون آمدن موهايش را درست كند و لباس هاي تنگ بپوشد ولي دختر مهرباني است . آيا با اين وضع اگر روزه بگيرد ثوابي هم دارد يا اگر روزه نگيرد بهتر است ؟

پاسخ – گاهي از وقت ها دودلي هاي

ص: 9630

ما نمي گذارد كه در را حق قدم برداريم . ايشان مي دانند كه تكليف روزه داري دارد و روزه چقدر براي او منفعت دارد ولي او بين دو تا محبوب مانده است . هم روزه ، هم خدا و هم اين شكل و قيافه اش و مردم محبوب او است . همه ي ما گرفتار اين دودلي ها هستيم . او نتوانسته بين آنها سنگين و سبك بكند . در زندگي هميشه دو راهي هست و خوش به حال كساني كه در اين دو راهي ها سمت خدا را بگيرند و پا روي دلشان بگذارند . در مورد اين خانم امروز موهايش است كه نمي گذارد او به تكليفش عمل بكند. فردا و پس فردا دلش چيز ديگري مي خواهد و اگر به حرف دل رفتي بايد دنبالش بروي . اما اگر توانستي همان اول با دلت مخالفت بكن. دنبال همان سفره اي برو كه خدا براي دلت آدرس داده است . براي ما دو تا سفره پهن است .يكي سفره ي شيطاني و يكي سفره ي الهي . سفره ي شيطاني زرق و برق زيادي دارد ولي پوچ و توخالي است و چند روزه است . مثل كف روي آب است و عمرش خيلي كوتاه است . مشكل ما در جهان بيني ماست . تا وقتي ما جهان كوچك را در حد دنيا ببينيم انتخاب ما اين جوري مي شود يعني بخاطر اينكه مي خواهم چند تا تار مويم را بيرون بيندازم از اطاعت خداغافل مي شوم . من عقب مي مانم ، ماه رمضان تمام مي شود و روز قيامت مي آيد.

ص: 9631

يكي از اسامي روزه قيامت يوم الحسرة است . در آن روز اين دختر خانم مي فهمد كه چه چيزي را به چه بهايي از دست داده است . گل ماه رمضان تمرين تقوا است . گل ماه رمضان لعلكم تتقون است . تقوا يعني اينكه من خودم ،خودم را مديريت و كنترل كنم . كسي كه مي خواهد رانندگي بكند و آنرا مديريت بكند بايد ببيند كه تا چه حدي مي بيند . كساني كه چشمشان ضعيف است اجازه ي رانندگي بدون عينك را ندارند . تمام مشكل ما در اين ترديدها اين است كه ديد ما كم است . ديد ايشان ايناست كه اگر من با اين قيافه بيرون نيايم ، پيش بعضي ها كلاسم پايين مي آيد.اگر ما يك لحظه به صحراي قيامت فكر كنيم ، مي بينيم كه در آنجا از ما مي پرسند آيا مي ارزيد كه شما بخاطر چهار روز دنيا اين همه پاداش را از دست بدهيد ؟ آيا ده سوره تبارك مي فرمايد: اگر من كمي حرف گوش مي كردم و فكرمي كردم ، من جزو اهل جهنم نبودم .اين دوست مي تواند از خوبي هاي او استفاده بكند و از بپرسد كه تو چرا اين همه خوبي هاي ديگر را انجام مي دهي ؟ او مي گويد بخاطر قيامت اين كار را مي كنم . به او بگويد : تو كه ديد وسيعي داري ، چرا در اين مورد اين كار را انجام مي دهي . اين يكي از شيوه هاي امر به معروف و نهي از منكر است . واقعيت معروف و منكر را برايش

ص: 9632

باز بكن .

سوال – اين روزها وقتي تصاوير مردم سومالي را مي بينيم در دلمان آشوب مي شود كه دستي ببريم و به اين مردمان درد كشيده كمكي بكنيم . اما من بين اينكه به مردم كشورم كمك كنم با به مسلمانان آن طرف دنيا كمك كنم ، گير كرده ام . مگر نمي گويند كه صدقه و انفاق را به نزديكان خودتان بدهيد . راهنمايي بفرماييد .

پاسخ – ما گفتيم كه تقوا يعني گواهينامه و كنترل دروني به كمك خدا . اولين مرحله ي زندگي را ، اتوبان صاف گفتيم . در واقع فرصت دارايي هاي ما ، من حيات ، مال ، سلامتي ، خانه دارم . تقوا در هر شرايطي به اقتضاي همان شرايط است . تقوا در اين شرايط سه تا مصداق دارد .يكي تذكر به اينكه من دارم ولي بعضي ها ندارند ، من امروز دارم و يك روزي من هم ندارم . ما امروز در دنيا ، سفره مان نان دارد ، پول هم داريم ، آيا در قيامت هم اين طور است ؟ تقوا يعني اينكه امروز كه داريد ياد قيامت خودتان كه فقير هسيتد باشيد. پس اولين تابلوي تقواي اين است كه تا وقتي زنده هستيد ياد مرگ و مرده ها هم باشيد . اين تقواي حيات مي شود . انسانهايي كه سالم هستند يا بيمارها و بيماري خودتان باشيد ، اين تقواي سلامتي مي شود. اي انسانهايي كه پولدار هستيد يا فقيرها و فقر خودتان باشيد ، اين تقواي پولداري مي شود . ديگري تشكر كردن است . كسي كه پولدار است نبايد فكر

ص: 9633

كند كه اينها براي خودش است . همه چيز مال خداست . از كسي كه سلامتي ، مال و حيات را به ما داده تشكر بكنيم . خدا در حديث قدسي مي فرمايد: مال ، مال من است . پولدارها وكيل من هستند و فقرا عيال من هستند.ديگري سرمايه گذاري است.سرمايه گذاري كه در روايات ما خيلي تاكيد شده است سه بخش است . يكي براي تربيت انسان ، يكي براي نشر معارف ، توسعه ي خدمت . اگر كسي از دارايي خودش در راه اين سه تا استفاده كرد يعني از خودش تقوا نشان داده است . امروز روز ولادت امام حسن مجتبي (ع) است كه كريم اهل بيت است .ايشان چندين بار در زندگي شان مال شان را با فقرا تقسيم كردند . داريم كه يك فقير پيش ايشان آمدند وگفتند كه دشمني به من حمله كرده است و آن فقر است . امام به خادم گفتند كه هر چه در خانه داريم بياوريد و به او بدهيد . امام به او فرمود كه اگر باز دشمن به تو حمله كرد در اين خانه باز است . اين سيره ي اهل بيت است . روايتي داريم كه فردي پيش رسول اكرم آمد و گفت كه من مي خواهم انفاق كنم . گفت كه اگر پدر و مادر داري ، به آنها بده . اگر زن و بچه داري به آنها بده ، اگر اقوام داري به آنها بده ، اگر همسايه داري به آنها بده و در آخر به فقير بده . اين روايت براي شرايط عادي است . اگر ده نفر نشسته

ص: 9634

اند و آب مي خواهند، شما بايد اول آب را به مادرت بدهي . اما الان يم نفر غريبه است و لقمه در دهانش گير كرده است ، اولويت با اين فرد است . عقل هم اين را قبول مي كند . شب سومي كه اسير به در خانه ي حضرت فاطمه آمد و ايشان افطاري بچه ها را به او دادند ، مسلمان نبود ولي مردم سومالي مسلمان هستند . انفاق براي دادن زيادي است. ايثار يعني اينكه من خودم احتياج دارم ولي به ديگران مي دهم . اين ارزشش خيلي زياد است . ما در شرايط مساوي بايد اول به خودمان كمك كنيم ولي آيا واقعا شرايط گرسنه هاي ما با گرسنه هاي سومالي مساوي است ؟ در مملكت ما گرفتاري زيادي است . امروز روزانه چندين هزار نفر از بچه هاي آنها دارند تلف مي شوند . ما در مملكت خودمان آماري نداريم كه كسي ازگرسنگي مرده باشد . الان فقيري آمده كه ناهار ندارد و شما خواهري داريد كه شام ندارد . اين فقير اگر ناهار نخورد مي ميرد ولي تاش ب خدا بزرگ است . در شرايط مساوي قطعا قوم و خويش ها اولي تر هستند ولي در شرايط اضطرار عقل هم حكم مي كند كه حق با ديگراني است كه احتياج بيشتري دارند . بعضي ها شعار مي دهند كه مردم ما گرسنه هستند و چرا مي خواهيد به ديگران كمك كنيد ، عده اي هستند كه در اين موارد فقط نِق مي زنند . او خودش اهل هيچ كاري نيست و مي خواهد ما را از كار خير

ص: 9635

باز دارد . اينها در مقابل راه خدا سد مي شوند . كساني كه ايراد مي گيرند بخشي از آنها اهل انفاق نيستند و فقط غُر مي زنند . عده اي هم كمك مي كنند و هم به زيارت مي رود . شياطين هواي يكديگر را دارند . آيا انصاف است كه مسلمين هواي همديگر را نداشته باشيم ؟ امام صادق (ع) از فردي پرسيدند كه دوستانت چطور هستند ؟ او از آنها به نيكي ياد كرد . امام پرسيد كه آيا ثروتمندان آنها به عيادت فقيران مي روند و به گره آنها را باز مي كنند ؟ فرد گفت : نه . اين خصوصيات در دوستان ما كم است . امام فرمود كه پس چطور اينها خودشان را شيعه مي دانند . پيامبر فرمودند: كسي كه صبح بكند و دغدغه ي مسلمانان را نداشته باشد مسلمان نيست . من تقاضا مي كنم كه لحظه ي سحر و افطار براي همه ي مردم دنيا دعا كنيد ، براي مسلمانان يمن و مصر و .. داريم كه عاجزترين مردم كسي است كه دعا نمي كند . اگر كاري نمي توانيم بكنيم حداقل دعا كنيم . اگر ما اين كمك ها را نكنيم چطور مي توانيم بگوييم كه پيرو امام حسن (ع) مجتبي هستيم ؟

سوال – سوره طه آيات 25 تا 35 توضيحاتي بدهيد .

پاسخ – آيه بيست و هفت كه در زيارت جامعه كبيره هم آمده است كه ويژگي مومنان است. مي فرمايد : آنها تابع محض هستند . تقوا يعني اينكه من از روي نقشه ي خدا خودم را كنترل مي كنم .

ص: 9636

بياييد در تمامزندگيمان نقشه ي كتبي دين كه قرآن و عترت است را خوب مطالعه بكنيم و يك قدم عقب تر و جلوتر از آنها نرويم . اگر حضرت زهرا افطاري سه شب خودش را به يتيم ، مسكين و اسير نداده ما هم ندهيم ، اگر امام رضا (ع) در خانه اش را به سمت تمام فقرا باز نكرده ما هم باز نكنيم ، اگر امام حسن مجتبي (ع)( به مرد شامي كه به او اهانت كرده كمك نكرد ما هم كمك نكنيم . تقوا يعني اينكه در هيچ قصه اي تابعيت خودمان را نسبت به معصومين از دست ندهيم . در ديانت اجتهاد نكنيم . بياييد در ديانت خودمان تابع اهل بيت باشيم كه آنها تابع محض خدا هستند . اگر ما اين كار را نكنيم شيعيه ي آنها نيستم بلكه محب هستيم . كساني كه مي خواهند خادم امام رضا (ع) باشند ، بايد در خدمت هايشان هم تابع امام رضا (ع) باشند . من نبايد با سليقه و دل خودم كاري بكنم . ائمه حرف خدا را مي گويند .

سوال – بالاخره ما تكليف خودمان را با برنامه هاي صدا و سيما نفهميديم . يك برنامه اي مثل سمت خدا بيننده را به سمت خدا و بندگي و ترك گناه هدايت مي كند . جالب است كه در يكي از برنامه هاي شما آثار تمسخر توضيح داده مي شود و باز جالب است كه در اين ماه و در همين تلويزيون برنامه ي ديگري مردم را به گناه و تمسخر به انسانها سوق مي دهد و ظاهر طنز هم به

ص: 9637

آن مي دهد . واقعا كداميك ما را به سمت خدا سوق مي دهد ؟

پاسخ – هر تهيه كننده و كارگرداني كه اين برنامه را ساخته ، ما برا ي او استغفار مي كنيم . حتي اگر برادر من هم اين كار را كرده باشد بايد توبيخ بشود . اين درست نيست كه در ماه مبارك رمضان گناه كبيره ي قطعي انجام بشود. آيه صريح در مورد مسخره كردن داريم كه همديگر را مسخره نكنيد . پيامبر مي فرمايد : گناه را تحقير بكنيد نه گناهكار را . يعني بين ذات و فعل طرف يك فاصله بيندازيد. بفرض كساني را كه مي خواهيم سر به سر آنها بگذاريم خطا كرده اند ، خطاي او را بد بدانيد ، چشم چراني بد است ، عصبانيت بد است ولي شخص عصباني را بد ندانيد . مقام معظم رهبري گفتند : كسي كه جرمش ثابت نشده است نبايد اسم او را ببريد . حتي اگر جرم او هم ثابت شده ، در دين نداريم كه بايد اسم او را ببريم . فرد خطاكار توبيخ مي شود و جزاي آنرا هم مي بيند . كارهاي خوب صدا و سيما در بعضي از بخش ها بخاطر اين گونه برنامه ها دارد خنثي مي شود. مثلا ما مي گوييم كه قوام خانواده به اين است كه مرد به همسر محبت كند و زن از مرد اطاعت كند. گاهي در برنامه ها اين قصه اتفاق نمي افتد . زندگي اولاد اين است كه ادب و احترام در مقابل پدر و مادر داشته باشد. ولي در بعضي از فيلم ها و سريال

ص: 9638

ها اين اتفاق نمي افتد . آيا ما مي توانيم با گناه ، ادخال سرور بكنيم ؟ ما مي توانيم يك لطيفه بگوييم و بدي را تمسخر بكنيم . مثلا ما مي توانيم تكبر را در شخصي به نمايش در بياوريم و تكبر را به استهزاء بكشانيم ولي نمي توانيم آن فرد را مسخره كنيم . گناه غيبت ، تمسخر و مردم آزاري دو تا گناه است . يكي حق الناس است و يكي حق الله است . من نمي توانم به كسي اجازه بدهم كه در تلويزيون اداي من را در بياورد . چون حق الله است . من از طرف خدا نمي توانم به كسي مجوز گناه بدهم . خدا گفته دروغ در جايي جايز است كه جان يك انسان در خطر است . ولي من نمي توانم براي هزارتومان دروغ بگويم و اسم آنرا دروغ مصلحتي بگذارم . مثلا فرد اجازه مي دهد كه پشت سر او غيبت كنيم ، پس خدا چه ؟ بايد جلوي اينگونه برنامه ها گرفته بشود. در شأن صدا و سيماي نيست كه به خاطر خنداندن مردم ، گناه بكنند .

كساني كه روزه خواري مي كنيد باور كنيد كه ضرر مي كنيد ، از خدا بخواهيد كه چشم ما به اين ضرر باز بشود . اين ماه تمام مي شود ولي شما از اين فيض محروم مي مانيد . خدا از روزه به نام تكليف ياد نكرده است بلكه بنام تشرف ياد كرده است .

90-05-18

ما گدايان خيل سلطانيم شهربند هواي جانانيم ، بنده را نام خويستن نبود هر چه ما را لقب دهند آنيم ،

ص: 9639

گر برانند و گر ببخشايند ره به جاي دگر نمي دانيم ،چون دل آرام مي زند شمشير و رخ نگردانيم بوستان در هواي صحبت يار زر فشانند و ما سرافشانيم ، هر گلي نو كه در جهان آيد ما به عشقش هزاردستانيم تنگ دستان نظر به ميوه كنند ما تماشاكنان بوستانيم ، تو به سيماي شخص مي نگري ما در آثار صنع حيرانيم هرچه گفتيم جز حكايت دوست در همه عمر از آن پشيمانيم ، سعديا بي وجود صحبت يارهمه عالم به هيچ نستاند .

سوال – در مورد گرفتن مدرك تقوا در زندگي مان و جزئيات آن ، توضيحات بيشتري بدهيد .

پاسخ – تقوا يعني موتورروشن. موتور روشن هم مي تواند گاز بدهد و هم مي تواند دنده عوض بكند ، سرعت و سبقت بگيرد و ترمز بكند . گواهينامه ي تقوا كه فرصت نتيجه ماه رمضان است اين است كه من با تكيه بر خدا مي توانم خودم ، هستي و مال خودم را به سمت خدا ببرم . هر راننده اي كه بتواند من را به خدا برساند ، آن تقوا است . بعضي ها خودشان را مديريت مي كنند ولي سر از ناكجا آباد در مي آورند . تقوا يعني گواهينامه ي راننده ي خود . در نهج البلاغه داريم كه وجود انسان يك مركب است و روح انسان هم راننده ي آن است . زندگي انسان هم جاده ي آن است . ما در اين جاده مي خواهيم به خدا برسيم . من حالات زندگي را به جاده تشبيه كرده ام . بعضي از انسانها رباط شده اند ،

ص: 9640

يكي ديگر بايد آنها را ببرد و نگه دارد . تقوا يعني اينكه من با كمك خدا قرار است يك كاري براي خودم بكنم . يك مرحله ي جاده ،جاده ي صاف و اتوباني است . يكمرحله ي زندگي ما مثل جاده صاف است يعني نه دست انداز نه سربالايي و نه سراشيبي دارد .در جاده ي صاف راننده راحت است و ما اسم آنرا عافيت ها گذاشته ايم . من حيات ، سلامتي ، پدر و مادر ، رزق ، خانه ، شغل و ماشين دارم . اين جاده ي صاف براي درست رسيدن است نه براي نرسيدن. بعضي ها از اين امكانات براي نرسيدن استفاده مي كنند . پس يك مرحله از جاده ي زندگي ما صاف است . تقوا در اين مرحله چه معنايي دارد ؟ گواهينامه در اين مرحله يعني چه ؟ حالا كه من همه نوع امكاناتي دارم ، تقوا در اين مرحله چه معنايي دارد ؟ آيا تقوا نماز شب خواندن يا روزه ي مستحبي گرفتن است ؟ خير . تقوا در اين مرحله يعني اينكه در جاده خوابم نبرد . خطر جاده ي صاف خواب آلودگي است . من فكرنكنم كه چون خدا به من همه چيز داده ، من بنده ي درجه يك خدا هستم و همسايه ي من كه خدا چيزي به او نداده ، بنده ي درجه دو خدا است . تقوا در اين مرحله يعني پُز ندادن دارايي . دارايي امتحان تو است نه فضيلت تو . عده اي به ديدن امام رضا (ع) رفتند و امام به يكي از آنها گفت كه شما

ص: 9641

مي خواهيد بيشتر بمانيد ؟ او خوشش آمد كه از ميان اين همه افراد امام او را دعوت كرده كه بيشتر بنشيند . كمي بعد امام فرمود كه شما مي توانيد غذا هم در اينجا بخوريد . بعد حضرت به او فرمود كه شما مي توانيد منزل ما بخوابيد . او ديگر خيلي خوشحال شد . حضرت براي او رختخواب انداختند و رفت . او وقتي در رختخواب رفت فكر مي كرد كه من فردا براي ديگران تعريف مي كنم كه امام چه رفتاري با من داشت . امام در اتاق را زد و وارد اتاق شد و فرمود كه شما فردا به رفيق هايت پُز ندهي . من اين را به تو داده ام كه زودتر به مقصد برسي نه اينكه به خواب بروي. جاده را صاف مي كنند و گردنه ي آن را كم مي كنند و تونل مي زنند تا شما زودتر به مقصد برسي . كساني كه دارايي اعم از مال و زندگي و سلامتي و ... دارند مي دانند كه مقصد خدا از دادن اين دارايي ها چيست ؟ خدا به من تفضل كرد و به من دارايي داد تا من آنرا هم به ديگران بدهم . به من عنايت كردند كه من هم به ديگران بدهم نه اينكه خودم را برتر از ديگران بدانم . پس يكي اينكه شما خوابت نبرد و ديگر اينكه مستي نكني . در جاده ي صاف احتمال مستي زياد است . بعضي ها با دارايي هاي شان خواب شان برده و بعضي ها با دارايي هايشان مستي مي كنند . تقوا در جاده ي

ص: 9642

صاف يعني اينكه من دائم فكر كنم كه چرا خدا اين را به من داده است ؟ چرا خدا اين زبان را به من داده است ؟جاده ي صاف يعني دارايي ها و عافيت ها . پس عده اي در جاده ي صاف رانندگي مي كند و عده اي دارند آرزوي آنرا مي كنند . يك مرحله اي از جاده ها سربالايي است . سربالايي زندگي واجبات است . تكاليف سخت است .تكليف از كلفت يعني مشقت مي آيد . هفده ساعت روزه داري سخت است . خدا فرموده : روزه مال خودم است . راننده در سربالايي دنده سنگين حركت مي كند و كمك مي گيرد . تقوا در اين مرحله چه معنايي دارد ؟ تقوا اين نيست كه در سربالايي توقف كنم يعني هر جا واجبات ديدم بايستم . خيلي ها غير از ماه رمضان نماز صبح را نمي خوانند و در نماز خواندن توقف مي كنند.اگر در سربالايي بايستيم به عقب برمي گرديم . واجبات يا پول دادن يا جان دادن يا وقت گذاشتن است . يك مرحله جاده ي زندگي سراشيبي است . سراشيبي خيلي خوب است ولي خطرناك است . راننده ي ناشي در سراشيبي با دنده ي چهار مي رود و نمي تواند آنرا كنترل كند. . گاهي اوقات هم خلاص مي كند و ترمزش خوب نمي گيرد . در سراشيبي بايد با دنده ي سنگين حركت كنيم . سراشيبي زندگي ما زمينه ي گناه است . بعضي ها مي خواهند در زمينه هاي گناه سبقت بگيرند . در اينجا بايد ترمز را امتحان بكنيم . يك مرحله ي

ص: 9643

جاده ي زندگي دست اندازد است . ماشين در دست انداز بايد آرام برود كه جلوبندي ماشين خراب نشود. دست اندازهاي زندگي ما مصيبت و گرفتاري هاست . اگر در مصيبت ها حواس شما به تابلوي دست انداز نباشد خُرد مي شويد . يك نفر با ديدن يك داغ مي شكند زيرا تابلوها را نگاه نكرده است . در اينجا تقوا يعني صبر كردن و توجه به هشدارها . درمراسم هاي عزاداري ما بايد بگوييم كه خدا به شما تحمل بدهد نه اينكه ديگر داغ نبيني . اگر انسان بخواهد داغ نبيند بايد زودتر از همه بميرد . تقوا در هر مرحله يك معنايي دارد . يك مرحله جاده ي زندگي گردنه ها است .گردنه ها درزندگي امتحانات سخت است . امتحانات مالي، پستي ، آبرويي و... تقوا در اينجا يعني اينكه باور كنم جز خدا هيچ كس در اينجا نمي تواند من را نجات بدهد. يوسف در امتحان سخت شهوت گفت كه پناه مي برم به خدا . خدا در وجود ما نفسي گذاشته كه دائما مي خواهد ما را پنچر كند . اگر تقوا غالب بشود عقل راننده مي شود. اگر تقوا نباشد نفس راننده مي شود. مرحله ي ديگر جاده ي زندگي تونل است كه همان امتحانات سخت و بحران ها است . در تونل اگر كسي با خودش چراغ نبرده باشد گرفتار مي شود. بعد از رحلت پيامبر هوا تاريك شد و كساني كه چراغ نداشتند منحرف شدند . تقوا در اينجا بصيرت است كه بايد همراه با ولايت باشد . يك مرحله جاده ي زندگي ايستگاه است . ولادت ها

ص: 9644

و شهادت ها در زندگي ما ايستگاه هستند . راننده در ايستگاهها بايد توقف بكند و ببيند كه رانندگي او نسبت به ائمه ي معصومين چگونه است . امام حسن مجتبي (ع) سه بار در زندگي مالش را انفاق كرد . من مسلمان چكار مي كنم ؟ فردي به امام گفت كه دشمني به من حمله كرده و آن فقر است و امام هرچه در خانه داشت به او داد و گفت كه اگر باز اين دشمن به تو حمله كرد در خانه ي ما بيا . آيا ما مثل امام عمل مي كنيم ؟

سوال – سوره ي طه آيات 77 تا 87 را توضيح دهيد .

پاسخ – خدايا عبادت ما را به دعاي امام رضا (ع) و اهل بيت قبول بفرما .اگر ما بندگي خدا را بكنيم خادم معنوي امام رضا (ع) هستيم . ما در جاده ي زندگي دوربرگردان هم داريم و خدا به ما ياد داده كه اگر در زندگي خلاف كردي فكر نكن كه ديگر راه زندگي را پيدا نمي كني، خدا هر لحظه دوربرگردان جلوي شما گذاشته است . نماز ماه رمضان سحر دوربرگردان است . ماه رمضان فرصت نزديكي به خداست . خدا در كمين نشسته كه بندگانش را براي خودش بگيرد . خدا مي فرمايد كه من غفار هستم و اگر صد بار به سوي شيطان رفتي باز برگرد . پس دوربرگردان فرصت توبه است . در حرم اهل بيت فرصت توبه است . خدا به عبادت من و شما نياز ندارد ولي وقتي من نماز مي خوانم خدا مي فرمايد كه او برگشت . اگر

ص: 9645

در اين ماه از فرصت ها استفاده نكنيم و به سمت گناه برويم واقعا ضرر كرده ايم .

سوال – من يك جوان 28ساله هستم و تحصيلات عاليه هم دارم . ازوقتي كه به سن تكليف رسيده ام تكاليف شرعي را انجام نداده ام . زيرا هيچ وقت خانواده ام به من نگفتند كه نماز بخوان يا روزه بگير . البته خودشان تا آنجا كه مي توانستند تكاليف شان را انجام مي دادند و به كسي آزار نمي رساندند . براي من عجيب است كه آنها هيچ وقت اصل دين را به ما ياد آوري نكردند . من در دانشگاه با اصول دين آشنا شدم و از آن موقع به بعد نمازم را مي خوانم و روزه ام را هم مي گيرم ولي نمي دانم حساب آن چند سالي كه تكاليفم را انجام نداده ام چه مي شود . از مرگ خيلي مي ترسم . زيرا خودم را گناهكار مي دانم و فكر مي كنم كه خدا من را نمي بخشد .راهنمايي بفرماييد .

پاسخ – شايد اين پدر و مادر مي خواستند كه فضاي آزادي را براي فرزندان شان فراهم كنند كه آنها خودشان به دنبال نماز بروند يعني نيت آنها قشنگ بوده است ولي روش شان درست نبوده است . شما در مورد خوراك و خوردن غذا ، بچه تان را امر و نهي نمي كرديد؟ آيا مي گذاشتيد كه خودش به غذاي سالمي برسد ؟ از اول به بچه مي گفتيد كه چيز كثيف و آلوده نخور و ... در مورد جسم بچه تان احساس كرديد تا وقتي به تشخيص نرسيده بايد

ص: 9646

متولي او بشويد زيرا به او علاقه داشتيد . ولي براي روح بچه تان اين كار را نكرديد . لذا اين جوان براي پدر و مادرش استغفار كند . به اين جوان مي گويم كه شما در مورد همه چيز سوال مي كردي ولي در مورد تكليف خودت سوالي نكردي . يك وقت من دنبال ضرورت نمي روم كه آنرا حس كنم . مثلا در دبيرستان هيچ دبيري در مورد نماز صحبتي نكرده است ؟ در تلويزيون مطلبي در مورد نماز گفته نشده است ؟ هيچ وقت براي ايشان سوال نشد كه چرا پدر و مادرم نماز مي خوانند ؟ يكي از نمودهاي تقوا اين است كه وقتي در دست انداز افتادم ، دست انداز درست كن را فحش ندهم . به خودم بگويم كه چرا چرخ هاي ماشين را چك نكردم . همه اش ديگران را مقصر ندانيم . پس فرافكني نكنيم . در مورد جبران گذشته ، نگاه ايشان نسبت به خدا نااميدانه است.خدا اين قدر مهربان ، كريم ، رحيم و. .. است كه شما نبايد نااميد بشويد . البته ما نمي خواهيم با اين صحبت ديگران جري بشوند . اينكه بگوييم خدا اصلا ما را نمي بحشد نگاه غلطي است.اگر خدا مي خواست كه تو را نبخشد در اين چند سال تغيير نمي كردي و خوب نمي شدي . ما تو را داديم پاي آمدن ، ما تو را داديم دست در زدن . شما براي جبران هر روز يك نماز قضا كنار نمازهاي واجب خودت بخوان . چون شما بنا داريد كه جبران كنيد اگر نتوانستيد و از دنيا رفتيد

ص: 9647

، خدا شما را مي بخشد . كسي كه پنجاه كيلومتر خلاف رفته بايد سوخت مصرف كند و پنجاه كيلومتر را برگردد . قضاي روزه ها را بگير . ما بايد خلاف هاي مان را جبران كنيم . اگر چيزهاي ديگر بر گردن داري با استغفار و صدقه آنرا جبران كن . اينكه مي گويند در ماه رمضان خواب هم عبادت است يعني نه اينكه در ماه رمضان بخوابيد يعني وقتي خوابش عبادت است ، اگر تو تسبيح بگويي ، چه ثوابي مي بري . وقتي خواب و بي تحركي را عبادت حساب بكنند ، اگر دست كسي را بگيري ، ببين چه ثوابي دارد . پس برگردم ، نيت خودم را عوض كنم و عمل كنم .

سوال – من ده دقيقه ي اول قرآن را با حضور قلب مي خوانم و با نشاط هستم ولي بقيه آن برايم خسته كننده است . آيا مي توانيم قرآن را به فارسي بخوانيم ؟ چكار كنيم كه در ماه رمضان با حضور قلب قرآن بخوانيم ؟

پاسخ – بعضي ها معده شان ضعيف است . دكترها مي گويند كه دفعات خوردن غذا را بيشتر كنيد ولي مقدار آنرا كم كنيد . زيرا معده ي شما ظرفيت خوردن يك ديس غذا را ندارد . ايشان كه در ده دقيقه ي اول حال زيبايي دارند ، مي توانند صبح و طهر و عصر و شب ده دقيقه قرآن بخوانند تا يك جزء تمام بشود و برايشان هم خسته كننده هم نباشد . لفظ عربي قرآن نازل شده است . براي فهم ما فارسي خواندن قرآن خوب است ولي

ص: 9648

فارسي ترجمه ي كلام خداست ، خود كلام خدا نيست . خواند عربي آن يك خاصيت ديگري دارد . اگر نمي توانند لفظ عربي را بخوانند ، آنرا گوش بدهند. مي توانند از برنامه هاي صدا و سيما استفاده بكنند .

خدايا كمك كن كه ما در اين ميهماني رمضان خواب نمانيم . وقتي ميهماني بزرگ باشد حسرت آن هم زيادتر مي شود. خدايا رمضان را مايه ي حسرت ما قرار نده .

90-05-11

سوال – در مورد ماه رمضان توضيحاتي بفرماييد .

پاسخ – پيامبر مي فرمايد: هر كس در غروب اول ماه رمضان زنده باشد كارت دعوتش به دستش رسيده است . بعضي ها فكر نكنند كه فقط روزه دارها ميهمان هستند . روزه هم يكي از سفره هاي اين ماه است و همه ي مخلوقات عالم ميهمان هستند . خدا اين نور را حتي براي آنهايي كه خواب يا مست هستند يا حيات حيواني دارند پخش كرده است . حتي حيوانات هم از عطر رمضان استفاده مي برند ، هيچ كس استثنا نشده است . پيامبر مي فرمايد يا ايها الناس يعني همه ي شما . خدا در اين ماه همه را به ميهماني آورده است و جدا نكرده است . هركس كه قبل از ماه رمضان بيشتر بندگي خدا را كرده و بيشتر خودش را براي بندگي آماده كرده است سرش بيشتر بالاست . هر كس كه براي بندگي آماده نشده باشد خودش خجالت مي كشد . در شب اول ماه رمضان در حرم امام رضا (ع) گفتم كه همه ي ما با امام زمان (عج) داريم وارد اين ميهماني مي شويم

ص: 9649

. اي امام زمان (عج) ما به طفيلي تو داريم وارد اين ميهماني مي شويم ،تو به ما كمك كن كه پاك بشويم زيرا اگرما خراب باشيم براي شما خوب نيست .مي گويند كه شما كه اين قدر تميز و پاك هستيد چرا آنهايي كه به طفيلي تو آمده اند ،آلوده هستند ؟ براي تمام كساني كه گناه مي كنند يك استغفار بكنيم و از امام زمان (عج ) بخواهيم كه براي آنها استغفار كند . هنوز هيچ كس نمي داند كه ماه رمضان چه خبر است و اين چيزهايي كه ما مي گوييم از روايات است . پيامبر فرمودند كه اگر بندگان خدا مي دانستند كه ماه رمضان چه خبر است از خدا مي خواستند كه همه ي سال رمضان باشد . رمضان را كسي نمي تواند توصيف كند و اين ماه يك فرصت استثنايي است . شهر الرمضان الذي انزل فيه القرآن . مي گويند كه پيرمردي وارد بازار عطر فروش ها شد و تا بوي عطر به او خورد ، غش كرد . همه تعجب كردند كه مگر مي شود كسي از بوي عطر حالش بد بشود . فردي كه از شغل اين مرد خبر داشت به آنها گفت كه اين مرد كود فروش است و بيني او با بوي كود آشناست با بوي عطر آشنا نيست . مقداري كود خشك آوردند و جلوي بيني او گرفتند و به هوش آمد . ما چقدر شامه ي خودمان را با بوي متعفن گناه آلوده كرده ايم كه از بوي رمضان لذت نمي بريم . ممكن است كه به شوخي بگويند كه با ماه

ص: 9650

رمضان و ماه گرسنگي آمد!؟ باز ماه محدوديت آمد ؟ ذائقه ي ما مادي و گناه شده است . پاداش ماه رمضان پاداش معنوي و اخروي و ظرفيتي است . خدا يك ماه را ماه بندگي گذاشته است . يك سفره ي آن روزه است . يك سفره اش نماز شب است . ببينيد كه راجع به سحر خيزي چقدر آيه آورده است . در سوره ي اسرا مي فرمايد : خوش به حال آنهايي كه در نيمه شب بيدار بشوند و سر به خاك بگذارند .

سوال – اين ماه فرصت خوبي براي پاك شدن است اما چطوري مي توان پاك شد ؟

پاسخ – ماه رمضان فرصت بندگي است . ما براي بندگي شاخصه هايي داريم . يكي از شاخصه هاي بندگي اين است كه به خواب غفلت نرويم . گاهي خواب معمولي ما را در غفلت مي اندازد . در روايتي از پيامبر سوال شد : ابغض ما خلق الله ؟ حضرت فرمودند : كسي كه شب مثل يك مرده افتاده و روزش را به بطالت مي گذراند . اولين شاخصه ي بندگي كه در رمضان خيلي پررنگ است ، اين است كه خواب نمانيم و بايد وسط خواب در سحر بيدار بشويم . اگر من يك ماه تمرين كنم و خوابم را نصف كنم و دو ركعت نماز بخوانم و سر به خاك بگذارم و خدا در سوره ي مزمل مي فرمايد كه بلند شو و نخواب . در سحر سه تا قل هو الله بخوانيد .در آيه مي فرمايد كه تلاوت سحر چشم دل انسان را باز مي كند .

ص: 9651

در سحر و نيمه شب جلوه هاي دنيا خاموش است . انسانها خواب هستند و چراغها خاموش است و زينت هاي دنيا خاموش است و چون خواب برادر مرگ است انسان ياد حشر قيامت مي افتد . ياد مرگ انسان را از خواب بيدار مي كند . كساني كه منكر خدا هستند منكر مرگ نيستند چون آن را مي بينند. بينندگان سعي بكنند كه بحث هاي ياد آوري مرگ را در برنامه ي سمت خدا در روز يكشنبه ها دنبال بكنند . قرآن مي فرمايد : آنهايي كه نصف شب بيدار هستند . يك فرصت استثنايي رمضان سحرخيزي است ، يكي نماز شب و يكي انس با قرآن است . سفره ي قرآن در رمضان پهن است . در فروشگاه و اداره مي توانيد در مواقع بيكاري قرآن بخوانيد . يك فرصت آن روزه است.براي كساني كه سالم هستند مكلف هستند كه روزه بگيرند . بچه هايي كه به سن تكليف رسيده اند ، ضعف و بي حالي مجوز روزه خوردن آنها نمي شود مگر اينكه براي آنها ضرر داشته باشد كه خدا مي فرمايد : نبايد اين افراد روزه بگيرند . مهم بندگي است . يك فرصت رمضان سفره هاي افطار است . بياييد از اين فرصت هاي رمضان استفاده كنيد . اين فرصت طلبي زيباست . در اين ماه خدا همه ي جنس ها را به قيمت بالا مي خرد . شيطان هم در غل و زنجير است . نفس كشيدن و خواب شما را عبادت قرار مي دهم . خدا در روزه اين تمرين را گذاشته است كه ببينيد ولي ننوشيد و

ص: 9652

نخوريد ، سراغ قرآن هم برو ، نصف شب بلند بشو ، افطاري بده . اينها براي لعلكم تتقون است . مي خواهيم در مورد تقوا در زندگي صحبت بكنيم . بعضي از ما انسانها حتما بايد از بيرون ما را كنترل كند . اگر پليس سر چهارراه نباشد چراغ قرمز را رد مي كنيم و اگر مامور در اداره نباشد درست كار نمي كنيم . بايد پليس ، ناظر ، دوربين و حراست باشد تا من درست كار بكنم . آيا مي توان به تعداد هفتاد و پنج ميليون بازرس گذاشت ؟ با ناظر بيروني نمي توان كار را درست كرد زيرا مي شود سر ناظر بيرون را كلاه گذاشت . تقوا يعني خودكنترلي . خدا يك ماه را فرصت بندگي گذاشته است و مي گويد كه به تمام كارهايت هم چند برابر پاداش مي دهم تا تو انگيزه پيدا بكني و به اين وادي تمرين بروي و روزه بگيري . رمضان مثل حج است و در احرام همسر انسان بر انسان حرام مي شود . در موقع احرام نبايد بوي خوش استشمام بكني و صورتت را بخاراني . اين دين مي خواهد شما را بپروراند . خدا در مقابل اين تمرينها به شما مضاعف پاداش مي دهد . بخاطر اينكه به اين قدرت برسي و مدرك تقوا بگيري و ديگر به ناظر احتياجي نداشته باشي كه براي نماز تو را هُل بدهد . بيست سال پيش ماه رمضان بود ، در شهري بودم . يك آقايي به من گفت كه ما را به زور مي آورند كه پشت سرشما نماز بخوانيم . يكي

ص: 9653

گفت كه ما وضو هم نداريم و روزه هم نيستيم . اين نماز بخاطر رئيس اداره بوده است . موتور اين فرد براي نماز خاموش است و يكي او را هل داده و به سر سجاده ي نماز آورده است . اين به درد نمي خورد . من به آنها گفتم كه چند روز به من فرصت بدهيد كه دين را به شما معرفي كنم ، اگر موتور شما روشن شد كه خوب است ولي اگر اين اتفاق نيفتاد من مي روم . به لطف خدا و با بركت ماه رمضان آنها اصلاح شدند و بعضي از آنها كه تابحال نماز نخوانده بودند در منزل نماز خوان شدند . تقواي يعني اينكه براي واجبات كسي ما را هُل ندهد و براي محرمات كسي جلوي ما را نگيرد . الان براي بعضي از محرمات قانون اجتماعي است و بعضي ها بخاطر اين قانون محرمات را انجام نمي دهند . بعضي مواقع در پروازهاي خارجي وقتي از مرز ايران عبور مي كنيم قيافه ها عوض مي شود زيرا قانون برداشته مي شود. اين تقوا نيست .تقوا يعني اينكه من خودم براي نماز بلند بشوم نه اينكه كسي ما را بيدار بكند. آيا شده كه من براي نمازصبح چند بار بلند بشوم كه خواب نمانم ؟ آياشده كه تقوا من را بيدار بكند ؟ آيا شده كه تقوا ترمز من بشود ؟ ديگر در پشت چراغ قرمز مامور نگذارند و خودم ، خودم را كنترل كنم . وقتي حس كردم كه خدا به اندازه ي كافي جيب من را پر كرد ، نبايد بگذارم كه اسراف بشود،بايد آنرا

ص: 9654

انفاق كنم . حتما لازم نيست كه زلزله بشود ، احساسات من را تحريك بكنند تا من كمك بكنم . خودم به اين نقطه برسم كه از دارائي هايم بدهم ، در مصبت ها صبر بكنم ، اين گواهينامه مي شود . پس در اين ماه رمضان هر كس از آن نهايت استفاده را ببرد ، از نماز شب ،تلاوت قرآن ،سفره اطعام ، روزه ،دعا و نيايش ،آنگاه گواهينامه ي تقوا را به او مي دهند ،موتور روشن مي شود و او به سمت خدا مي رود و انالله وانااليه راجعون مي شود .

سوال – سوره مريم آيات 65 تا 76 را توصيح بدهيد .

پاسخ – مي گويند كه هر وقت پيامبر و ائمه آيه ي هفتاد و يك اين سوره را مي خواندند بلند بلند گريه مي كردند. آيه ي ترسناكي است مي فرمايد : نيست از مخلوقات خدا مگر وارد جهنم بشود . پيامبر هم از جهنم عبور خواهد كرد . آنهايي كه هيچ گناهي ندارند بصورت پروازي از جهنم عبور مي كنند و سرعت شان خيلي زياد خواهد بود . آنهايي كه گناه دارند به اندازه ي گناهانشان در جهنم متوقف مي شوند . يكي از زيباترين سفره هايي كه خدا در اين ماه پهن كرده است سفره ي بخشش است . غافل الذنب و قابل التوب . يعني از خدا مي خواهد كه بدون توبه تو را ببخشد . خدا بخشي از گناهان گناه كارهايش را بخاطر اينكه وارد ماه رمضان شده است مي بخشد و خود آنها هم خبر ندارند . اصلا طرف يا الله نگفته است

ص: 9655

ولي خدا دوست داشته كه آنها را ببخشد . آنهايي كه از كنار مجالس اهل بيت هم گذشته اند خدا بخشيده است . خدا تو را بخاطر نماز خواندن و روزه گرفتن مي بخشد . يازده ركعت نماز شب را نخوانيد يك ركعت آنرا بخوانيد . الان كه سفره ي الهي پهن است

استفاده بكنيم و سحرخيزي در پاك كردن گناهان خيلي تاثير دارد .

سوال – در مورد خدمت معنوي امام رضا (ع) توضيحاتي بفرماييد .

پاسخ – مرحوم حجت الاسلام مهندسي روز اول ماه رمضان را قبلا بعنوان روز خدمت معنوي امام رضا (ع) براي خودشان انتخاب كرده اند ، انشاءالله امرزو امام رضا (ع) ايشان را به ميهماني خودشان طلب مي كنند. امام فرموده اند كه هركس كه به زيارت من بيايد و عارف بحق باشد ميهمان من است . ما ائمه را در حرم ، حسنيه و مكان خاص محصور نكنيم . ديوار مكان و زمان را برداريم. دنيا حرم اهل بيت است . پس هر زماني و مكاني مي توانيم دل مان را به سلام امام رضا (ع) خوش بكنيم . زيرا جواب سلام واجب است . حالا اگر من اين جواب سلام را نمي فهمم مشكل من است . امام رضا (ع) فرموده : هر كس گره يك فردي را باز بكند خدا در قيامت گره او را باز خواهد كرد . عده اي هستند كه هر عيد براي ما تبريك مي فرستند . همين فرد عمه يا دايي دارد كه واجب النفقه او است ، او بجاي اينكه به ما كارشناسان پيام بدهد ، اين را به عمه

ص: 9656

يا دايي اش بدهد كه منتظر يك سلام است . به ما پيام ندهند زيرا ما نمي توانيم جواب آنها را بدهيم . پيامبر فرمودند : اگر مي خواهيد صدقه اي بدهيد اول به قوم وخويش و همسايه تان بدهيد و اگر در ميان آنان كسي نبود آنرا به غريبه بدهيد . بياييم خوش حال كردن يكي از اقوام خودمان را به امام رضا (ع) هديه كنيم .

سوال – هميشه از خدا مي خواستم كه شغل من عامل قرب من به خدا باش . حالا پرستار هستم .اوايل خيلي راضي بودم و هنگام مراقبت از بيمارها هميشه به اين فكر مي كردم كه با اين كارها به خدا نزديك مي شوم . من در بخش مسمويت كار مي كنم . اكثر بيماران معتاد و الكلي وعياش وهرزه هستند . اين اواخر دچار ترديد شده ام كه آيا مراقبت از چنين افرادي يك كار خدايي است آن هم در ماه مبارك رمضان .مگر نه اينكه امامان با چنين افرادي مبارزه مي كردند . مگر نه اين كه خدا الكل و دزدي را منع كرده است ؟ پس چرا من بايد بخاطر چنين افرادي از جانم مايه بگذارم ؟ بيشتر افراد حاضر نيستند كه در اين بخش كار بكنند و اگر همكار بكنند مثل من دست و مناسب كار نمي كنند . شما بخاطر قرب صحيح من به خدا ، مرا راهنمايي بفرماييد .

پاسخ – مگر آن جوان مسيحي كه روي سر پيامبر خاكستر مي ريخت كار بد نمي كرد؟ پس چرا پيامبر به عيادت او رفتند ؟ چرا پيامبر براي كساني كه سنگ به

ص: 9657

او مي زدند دائم دعا مي كردند كه خدايا آنها را هدايت كن ؟ مگر نشنيده ايد كه امام حسن مجتبي (ع) به كسي كه به او اهانت كرده بود لطف كردند . مگر نشنيده ايد كه يك نفر به مالك اشتر اهانت كرد و او را نشناخت . بعد كه او را شناخت به دنبال او رفت و ديد كه در مسجد دارد نماز مي خواند و براي او دعا مي كند ؟ شما در نماز شب كه مي خواهيد چهل مومن را دعا بكنيد ، بجاي بزرگان وعلماء همين بيماران خودت را دعا بكنيد ، همسايه هايتان را دعا بكنيد ، خواهر ، برادران ، پدر و مادرهايتان را دعا كنيد . مگر حضرت زهرا همسايه هاي خود را دعا نمي كرد ؟ همسايه هايي كه كتك خوردن فاطمه را نگاه كردند ولي كمك نكردند . امام حسين (ع) در زير شمشير شمر اين مردم را دعا مي كرد . من در طواف به جوانان مي گويم كه يك طواف براي كساني كه شما را اذيت كردند بكنيد. اين بيماراني كه پيش شما مي آيند تركش خورده ي شيطان هستند . در زمان جنگ جوانان ما تركش مي خورند كه اين تركش مايه ي افتخار بود ولي تركش شيطان مايه ي ننگ است . بياييم ما امروز براي اين تركش خورده هاي شيطان دعا كنيم و براي آنها استغفار بكنيم .

بهترين دعا ، دعاي روز اول ماه مبارك رمضان است كه خدايا ما در اين ماه خواب نمانيم . اگر يك مقدارخواب بمانيم ممكن است كه ماه رمضان از دست برود .

ص: 9658

90-05-04

وضع ما در گردش دنيا چه فرقي مي كند زندگي يا مرگ بعد از ما چه فرقي مي كند ، ماهيان روي خاك و ماهيان روي آب وقتي مردن ساحل دريا چه فرقي مي كند ، سهم ما از خاك وقتي مستطيلي بيش نيست جاي ما اينجاست يا آنجاست چه فرقي مي كند ، ياد شيرين تو بر من زندگي را تلخ كرد تلخ و شيرين جهان اما چه فرقي مي كند ، فرصت امروز هم با وعده ي فردا گذشت بي وفا امروز با فردا چه فرقي مي كند.

سوال – آخر بندگي و دوست داشتن خدا اين است كه عاشق خدا بشويم . چه فايده ؟ وقتي با كسي حرف مي زنيم و درد دل مي كنيم اما او جواب ما را نمي دهد . براي من سخت است كه با كسي صحبت بكنم و او جواب من را ندهد . عشق هاي زميني هم لايق دل بستن نيستند . ما بايد چكار بكنيم ؟

پاسخ – من در استوديوي شيشه اي نشسته ام و فاصله ام با اتاق فرمان هم زياد نيست. و شيشه ها هم عايق دارد . ما اگر با ميكروفن صحبت نكنيم فردي كه در اتاق فرمان نشسته اند صداي ما را نمي شنوند حتي اگر فرياد بزنيم . اشكال از آن فرد نيست كه نمي شنود اشكال ازعايقي است كه دور من است . چرا من فكر مي كنم كه خدا نمي شوند ؟ چرا من نمي خواهم باور كنم كه خودم دور خودم عايق درست كرده ام . ما مي خواهيم در ماه بندگي خدا وارد بشويم

ص: 9659

و در اين ماه مي خواهيم به ميهمان برويم . قد اقبل اليكم شهرالله ببركت و رحمة و مغفرة . در اين يك هفته ي آخر ماه شعبان فكر كنيم كه مانع ما در بندگي خدا چيست . چرا ما دائم خدا را متهم مي كنيم . فرض كنيد من ناشنوا هستم و با زبان ناشنوايي به شما سلام مي كنم ، شما جواب سلام من را مي دهيد ولي من گوشم نمي شنود . شما با جوهر صدا جواب سلام من را مي دهيد ولي گوش من نمي شنود . چون شما بايد به مثل من جواب بدهيد . ايشان درست مي گويند كه آخر بندگي عاشق شدن و حرف زدن با خداست . خدا به حضرت موسي مي گويد كه دروغ مي گويند كساني كه مي گويند : من را دوست دارند و در نيمه شب با من حرف نمي زنند. هركس عاشق است مي خواهد در خلوت با معشوقش حرف بزند . هركس كه عاشق است بايد فرصت قشنگي براي نمازش بگذارد ، براي نيمه شبش فرصت قشنگي بگذارد . چرا وقتي ما خودمان مانع داريم مي خواهيم بگوييم كه مانع خداست. بنظر من بزرگترين موانع در خودمان است . ما هنوز نمي دانيم بزرگي خدا يعني چه . بخاطر همين بعضي وقتها بزرگي دنيا جلوي چشم ما را مي گيرد . از خودمان هنري نشان مي دهيم و بزرگي خودمان جلوي چشم خودمان را مي گيرد . بزرگي قدرت ، ثروت و ... جلوي چشم ما را مي گيرد . وقتي اين بزرگي ها جلوي چشم ما را مي گيرد بزرگي

ص: 9660

خدا را نمي بينيم ، با اينها مشغول مي شويم و يك دفعه كه گير مي كنيم ياد خدا مي افتيم . خدايي كه ما اصلا بزرگي او را نديديم . من تا نفهمم كه خدا كيست و چيست و چه اندازه اي است چه قدرت و چه رحمتي دارد ، چطور مي خواهم خدا را متهم كنم كه جواب من را نمي دهد ؟ وقتي من در نيمه شب با خدا صحبت مي كنم يعني خدا گوشي اش را برداشته است . همين كه يك بزرگي به حرفهاي من گوش بدهد من كلي پُُز مي دهم ولي چرا به اين پُز نمي دهم ؟ در مورد دعا گفتيم كه ارتباط با خدا اصل پيروزي ،موفقيت و توفيق است . برآورده شدن حاجت در مرحله ي بعدي است . مثلا من توفيق پيدا كردم كه نصف شب بلند بشوم و نماز بخوانم ، خدا در بين بندگانش به من توفيق داد كه بلند بشوم و نماز بخوانم . اگر رهبر انقلاب از بين يك عده نفر را ملاقات بكنند و اين ده نفر رهبر را ببينند و حتي خواسته هايشان راهم نگويند وقتي بيرون مي آيند پُز مي دهند كه با نائب امام زمان (عج) ملاقات كرده اند . اينكه خدا به من اجازه داده كه سر به سجده بگذارم و اسم او را ببرم براي من مهم است . ما اين را كوچك مي دانيم . وتي ما خدا را كوچك مي بينيم ارتباط با خدا را هم كوچك مي بينيم و حاجت خودم را بزرگ مي بينم وتا حاجت من را نداده به

ص: 9661

بزرگي خدا اعتقاد پيدا نمي كنم . بقول شعر شما كه خوانديد كه وقتي سهم ما از خاك يك مستطيل است اينجا و آنجا چه فرقي مي كند . مهم اين است كه او من را بپسندد . مهم اين است كه او با نظر رحمت به من نگاه كرده است . اگر با نظر رحمت به من نگاه نمي كرد من در گناه و معصيت افتاده بودم .اينكه نصف شب بلند شده ام و با اوحرف مي زنم و اجازه داده است كه من يا الله بگويم ، آيا خوداين عنايت نيست . خانواده اي را ديدم كه پسرشان معلوليت كامل داشت . به آنها گفتم كه شما شاكر هستيد ؟ آنها گفتند كه ما واقعا شاكر هستيم . گفتند كه اگر غير از اين بود معلوم نبود كه اين يا الله گفتن در زندگي ما اين قدر مستمر باشد . مگر فرصت دنيا چقدراست؟ شيريني وتلخي آن چه فرقي مي كند ؟ روايت داريم كه اگر ما كوچكي دنيا را باور كنيم ، همين كه خدا اجازه مي دهد با او صحبت كنيم به تمام دنيا مي ارزد. اگر اينها براي من بزرگ بشود من ديگر اين جوري گِله نمي كنم . من به اين عزيز مي گويم كه كوچك و بزرگ را با هم قاطي نكن . بالاترين پاسخ خدا به تو اين است كه گوشي تماس تو را برداشته است . اين زبان و اين كلمات براي اوست. همين ارتباطي را كه شما داريد خوب است و ارزش دارد . يك فرد معلولي در كناري افتاده بود و حضرت موسي داشت

ص: 9662

از آنجا رد مي شد . موسي ديد كه او كلمه اي بر زبان مي آورد . دقت كرد كه طرف مي گويد : اي كسي كه يك لحظه لطف خودت را از من قطع نكردي . موسي تعجب كرد كه خدا به او نه مال ، نه زيبايي و نه سلامتي داده است ولي چرا او اين قدر تشكر مي كند . معلول با سختي به موسي گفت كه خدا همه چيز را از من گرفته ولي خودش را به من داده است . يعني او بزرگي خدا را حس مي كند . در دلش خدا را دارد ولي در دنيا هيچ چيزي ندارد . روايت داريم كه دل حرم خداست . اگر اين جوان غرق در گناه بود و همين فرصت گفتن يا الله را هم نداشت خوب بود ؟ همينكه فرصت گفتن يا الله را به او داده اند ، معلوم مي شود كه به او تمام عالم را داده اند . اگر خودت را بعلاوه ي خدا بكني مي بيني كه هيچ چيزي كم نداري . اگر خودت را منهاي خدا بكني مي بيني كه هيچ چيزي نداري . متاع با اين با ارزشي مي ارزد كه من در فقر و بيماري باشم و يا الله بگويم . بدانيم كه ارزش اين خيلي بالاتر از چيزهاي مادي است كه ما از خدا مي خواهيم . چون احتمالا آنچه كه ما از خدا مي خواهيم به ما نمي دهد . خيلي شده كه طرف از خدا پول خواسته و بعد كه پولدار شده ديگر خدا را فراموش كرده و او را صدا

ص: 9663

نمي زند .

سوال – در زمان جنگ بين افرادي كه بدون رضايت والدين شان به جنگ رفتند و شهيد شدند و آنهايي كه بخاطر عدم رضايت آنها در خانه ماندند و تا آخر عمر حسرت به دل شدند ، كدام شان درست ترانتخاب كردند ؟ نگوييد كه هر دوي آنها انتخاب درست كردند . من چندوقت پيش بخاطر رضايت مادرم و حساسيتش به رسم هاي خانوادگي از ازدواج با كسي كه از بسياري جهات هم عقيده ي من بود منصرف شدم . گذشته از اين موضوع در زندگي خيلي وقتها نمي توانم بين رضايت مادر و پدرم و عقايدم درست انتخاب كنم . راهنمايي بفرماييد .

پاسخ – در آيين نامه ي بندگي ما يكسري سلسله بندي در اطاعت داريم . چرا ما هميشه فكر مي كنيم كه سر راه خوب و بد هستيم ؟ مومن بيشتر اوقات سر خوب و خوب تر است . خلق الموت والحياة ليبلوكم ايكم احسن . خوب ترين مراتب چيست ؟ سلسله مراتب ولايت را يك بار ديگر به عزيزان مي گوييم . ولايت خدا . بالاترين اطاعتي كه از ما مي خواهد اطاعت از خداست . رتبه ي بعد اطاعت رسول خداست . رتبه ي بعد اطاعت ولي خداست . رتبه ي بعد اطاعت فقيه جامع الشرايط در عصر غيبت است . رتبه ي بعد اطاعت پدر و مادر است . اطاعت پدر و مادر در حوزه ي خانواده با اطاعت ولي خدا در اين چهار مرتبه تعارض داشت قطعا اگر بگوييم كه اطاعت از پدر خوب است ، اطاعت از ولي خدا خوب تر است .

ص: 9664

پس قطعا كساني كه تبعيت از امر امام كردند و به جبهه رفتند خوب ترين راانتخاب كردند و بخاطر همين ايشان حسرت مي خورند . در زمان جنگ امام فرمودند كه رضايت پدرو مادر براي رفتن به جبهه شرط نيست ولي بهتراست كه با رضايت آنها باشد . در بعضي مواقع رضايت پدر و مادر اصلا تكليف نيست . اخلاقي است مثل جبهه . براي خانم رضايت پدر و مادر برايش تكليف است . لذا بدون اذن پدر عقد دائم يا موقت او اشكال دارد . اما براي پسر رضايت پدر و مادر حكم تكليفي نيست حكم اخلاقي است . بهتراست كه رضايت را داشته باشند . اگر پسر مي خواست با گزينه اي ازدواج كند كه پدر و مادر موافق نبودند ، حكم اولي نظر خود شخص است زيرا ازدواج در صورت ترس از افتادن در گناه بر او واجب است . حالا كه ازدواج واجب شد ، حكم پدر حكم اخلاقي مي شود. اگر بتواند به هر طريقي شده رضايت پدر را جلب بكند خيلي بهتر است ولي اگر آنها اصرار كردند او بايد حكم شرعي را انجام بدهد . در مورد دخترها چون در عقد اجازه ي ولي لازم است اين رضايت هم حكم تكليفي و هم حكم اخلاقي است . در آيين نامه ي بندگي ما اطاعت امر از خدا ملاك اول است .آنجايي كه رضايت پدر و مادر حكم تكليف ماست ، رضايت پدر و مادر حكم خدا مي شود و اجازه ي پدر و مادرهم حكم خدا مي شود. آنجايي كه رضايت پدر و مادر اخلاقي است ، اينكه

ص: 9665

دلشان را بدست بياوريم و ناراحت نشوند و تكليف ما نيست ، در آنجا بايد به حكم الهي عمل كنيم . انشاء الله بر اساس اين قاعده عزيران بتوانند راه خودشان را پيدا كنند .

سوال - سوره ي كهف آيات 84 تا 97 را توضيح بدهيد .

پاسخ – در آيين نامه بندگي كه ما بايد آنرا كامل قبول بكنيم نه اينكه به بعضي از آنها ايمان داشته باشيم و به بعضي از آنها كافر باشيم ، همچنين استفاده ي گزينشي از اين آيين نامه نكنيم . از اول اين آيين نامه حركت در راه بندگي را مي گويد نه اينكه بخشي از آن اينرا بگويد .من مي خواهم سه تا كلمه در اين آيين نامه بگويم . يكي اين كه خدا براي هر جايگاهي كه ما مي خواهيم برسيم يك فرمول و اسبابي گذاشته است . مثل اسباب عادي كه در زندگي مان است . چرا ما به اسباب مادي اعتقاد پيدا كرده ايم ولي به اسباب معنوي كمتر ايمان پيدا كرد ايم ؟ براي رسيدن در جايگاهي در دانشگاه با يد تلاش بكنيم ودرس بخوانيم ، اين سبب آن است . براي رسيدن به يك رتبه ورزشي يا هنري همهمين جور است . خدا براي رتبه ي بندگي هم اسباب گذاشته است . قبل از رسيدن ماه بندگي بياييم اسباب بندگي را پيدا بكنيم . ديگر اينكه وقتي معرفت پيدا كرديم با تمام توان حركت بكنيم و ديگر اينكه در اين راه يكي از اسباب اميد است . ما نبايد بگوييم كه خدايا هيچ ما و كرم تو . اگر ما مي

ص: 9666

خواهيم به مقام بندگي و اولياء اله ، حزب الله ، جندالله برسيم و مقام ليلة القدر و فاطمه ي زهرا و .. را درك بكنيم يك كاري بكنيم و اميد هم داشته باشيم . خدا آنقدر كرم و لطف دارد كه مي گويد تو يك قدم بيا ، من ده قدم مي آيم . ما نبايد همين يك قدم را هم دريغ كنيم . پس حواسمان به سبب باشد . خدا براي خدايي كردن آماده است و همچنين براي پذيرفتن بندگي ما هم آماده است . ما بايد برگه ي بندگي را امضاء كنيم .

سوال – من پسر نوزده ساله اي هستم كه در خانواده ي طبقه پايين اجتماعي بدنيا آمده ام . ما سه تا خواهر دارم و تك پسر هستم . مادرم مي گويد كه بعداز اولين خواهران دوقلويم مادرم نذر و نياز كرده كه فرزند بعدي پسر باشد اما او هم دختر بود . بعد از آن مادرم به امام رضا (ع) رفت و از او يك پسر خواست كه من به دنيا آمدم . من الان افسرده شده ام . در دانشگاه مشروط شده ام ، تيپ و پول وعرضه هم ندارم و ضريب هوشي ام هم بالا نيست .بعضي وقتها آرزوي مرگ مي كنم و مي گويم كه كاشكي من بدنيا نيامده بودم . اين چيزهايي كه براي من پيش مي آيد بخاطر اين است كه خدا نمي خواسته من بدنيا بيايم . و فقط بخاطر اصرار مادرم راضي شده است . گاهي خدا با اصرار بنده هايش به آنها چيزي را مي دهد كه بعد بنده هايش

ص: 9667

مي فهمند كه به نفع شان نبوده است و نبايد بيخودي التماس و دعا مي كردند . بنظر من داستان من هم اين جوري است . راهنمايي بفرماييد .

پاسخ – يك سوال ايشان اين است كه آيا مي شود از خدا يك چيزي به زور خواست ؟ ما در روايت داريم كه دعا بكنيد ، تلاش هم بكنيد ، اصرار بر دعا هم بكنيد ولي زوركي چيزي از خدا نخواهيد . علائم آن چيزهايي كه به زور از خدا مي خواهيم گاهي ناقص بودن در اصل آن است . ايشان در اصل ناقص نيست . خانم و آقايي بچه دار نمي شدند . پزشك رفتند و دعا كردند ولي بچه دار نشدند . پيش بزرگي رفتند و او گفت كه اين از شما نيست . آنها گفتند كه ما بچه مي خواهيم و تحمل امتحان آنرا هم داريم . آنها بچه دار شدند و بچه از پا معلول بدنيا آمد . البته بچه گناهي نكرده است . آن بچه بر اساس دارايي هايش تكليفي دارد . در روز قيامت هيچ وقت از اين بچه تكليف پا را نمي خواهند . پدر و مادر هم بر اساس اين امتحان بايد تطهير بشوند ، رشد بكنند و به نتايج برسند . اين عزيز ناقص بدنيا نيامده است . پس معلوم نيست كه بگوييم خدا نمي خواسته يا زوركي است . مادر ايشان زودتر پسر مي خواسته ولي خدا به آنها ديرتر پسر داده است و بخاطر همين او را خيلي تحويل مي گيرند . گاهي اوقات با تلقين منفي به خودم ، خودم را ضعيف مي

ص: 9668

كنم و مي گويم كه چرا خدا من را خلق كرده است . ايشان شاكر باشد كه خدا او را آفريده و خلق كرده است . ما به اختيار خودمان به دنيا نمي آييم و اين تقدير الهي بوده است . رفتن ما هم به اختيار ما نيست و فقط حد فاصله آمدن و رفتن در اختيار ماست . آيا عدم بهتر از وجود است ؟ اگر شما دست نمي داشتيد بهتر از آن بود كه دست مي داشتيد ؟ هيچ انسان عاقلي نمي گويد كه بهتر بود كه دست نداشتيم . پس هميشه وجود بهتر ازعدم است . اگر خودم قدر وجود را ندانم و بگويم اي كاش نمي بودم ، اثر وجودي ام كم مي شود . وجود اين جوان الان خالي شده است . بخاطر همين مي گويد كه استعدادم كم شده است . مگر استعداد همه اش ذاتي است ؟ بله . بخشي از استعداد ذاتي است ولي ما انسانهايي را داريم كه اول ضريب هوشي شان خيلي پايين بوده ولي تلاش زيادي كرده اند و نابغه شده اند . شما با تلقين منفي وجود خودت را خالي نكن . اينكه خدا به تو وجود را داده شاكر باش . خدايا ما از تو تشكر مي كنيم كه ما را حيوان خلق نكردي . خدايا ما تشكر مي كنيم كه ما را مسلمان خلق كردي ، در اين زمان انقلاب خلق كردي . همه ي دارايي هايت را بشمار . شيطان تلاش مي كند كه ما را از هر راهي نااميد از زندگي و تلاش كند . ايشان تلقين هاي مثبت

ص: 9669

داشته باشد و تلاش هم بكند . پدر و مادر هم به بچه نگويد كه تو ناخواسته بودي زيرا اين جوان را خالي مي كند . و اگر اين حرف را زده اند استغفار بكنند . من موردي داشتم كه طرف از نظر روحي به خودش ضربه زده بود كه چرا خواهر و برادرش دارند از او جلو مي زنند و اينكه قد من كوتاه است و هوش من كمتر است . شما همين كه هستي باش . آن چيزهايي كه ما داريم قدرش را نمي دانيم و غصه ي آن چيزهايي را هم كه نداريم مي خوريم . و آن چيزي را هم كه داريم مي پوسد .

سوال – من چهارده سالم است و فكر مي كنم كه بايد براي اولين بار روزه بگيرم اما از هيمن الان فكر مي كنم كه در گرماي تابستان طاقتم كم باشد و مادرم مي گويد كه بعدا قضاهايش را بگير . من را راهنمايي بفرماييد .

پاسخ - من به تمام دختر خانم و آقا پسرهايي كه به سن تكليف رسيده اند دوست داشتند كه آنها را قاطي بزرگترها حساب كنند . اولين وجودي كه شما را جزو بزرگترها حساب كرده است خداست. خدا مي گويد كه من در اين سن نه سالگي و پانزده سالگي از شما مثل پدرانتان تكليف مي خواهم . و شما را قاطي بزرگترها حساب كرده ام . از شما تكليف مي خواهم و اگر كوتاهي كنيد تنبيه مي شويد . اولين كسي كه آنها را تكريم كرده و به آنها بهاء داده است خداست . اين سن يكي از علائم

ص: 9670

بلوغ است مخصوصا براي آقا پسرها كه بروز احتلام و جنابت است . اگر پسري در سيزده سالگي در خواب جُنب بشود بايد روزه بگيرد و نبايد منتظر پانزده سالگي بشود. زيرا او بالغ و مكلف شده است . براي دختر خانم ها بيشتر سن ملاك است . پدرهابايد با پسرها رفيق بشوند و اين را از پسرشان بپرسند كه چنين وضعيتي برايشان بوجود آمده است يا خير . من به اين مادر بزرگوار مي گويم كه شما فتوا ندهيد كه اين پسر روزه نگيرد . فتوا را بايد مرجع بدهيد . به صرف تشنگي يا گرسنگي نمي توان گفت كه روزه نگيريم . حتي ضعف مجوز روزه خوردن نيست . اگر كسي توان روزه گرفتن نداشته باشد خدا به اندازه ي خودش از او تكليف مي خواهد . يك دختر در سن نه سالگي از نظر جسمي ظرفيت روزه گرفتن را ندارد . اولا چون تابستان است شب بيشتر بيدار باشند و خوب بخورند و روز را بيشتر استراحت بكنند . استراحت بيشتر و خوراك بيشتر مي ارزد كه اين تكليف انجام بشود. اگر كسي دلش خيلي براي بچه اش مي سوزد مي خواهد روزي كه بچه نمي تواند روزه بگيرد او را سورا ماشين بكنند و بيست و دو كيلو متر و نيم خارج از مرزشهر ببرند و او مسافر مي شود . در آنجا يك ليوان آب بخورد و بعد برگردانند . تا عذر شرعي داشته باشند كه روزه را بخورند شوق انجام تكليف را از بچه هاي مان نگيريم . سحر بچه ها را بيدار كنيم كه غذاي مقوي بخورند مثل

ص: 9671

عسل ، خرما ، آبليمو ، خاكشير . روزها كمتر بيرون بروند .

سوال – من وقتي درس مي خوانم احساس خوبي ندارم و حس مي كنم كه كارهاي مهمتري هم هست كه بايد انجام بدهم . مثلا وقتي مي بينم پدر و مادرم براي بدست آوردن روزي هر دو بيرون از خانه كار مي كنند حس بدي به من دست مي دهد . من حس مي كنم كه بايد به آنها كمك كنم و امام زمان (عج) از من راضي نيست . البته من به حرف پدر و مادرم گوش مي كنم و آنها دوست دارند كه من درس بخوانم و همه ي امكانات را براي من فراهم مي كنند . راهنمايي بفرماييد .

پاسخ – ممكن است كه ايشان خودشان از درس بدشان مي آيد كه اين طور فكر مي كنند و ِالا ايشان وقتي هم كه خواب هستند نمي تواند به پدر و مادرش كمك بكند . پس حالش از خوابيدن هم بهم نمي خورد و وقتي دارد تلويزيون نگاه مي كند نمي تواند به مادرش كمك بكند . پدر و مادري كه بستر را براي درس خواندن اين بچه فراهم مي كنند اگر اين بچه درس بخواند آنها آرام مي شوند چون ثمره ي تلاش شان را مي بينند . ديگر اينكه ايشان يك جوري برنامه ريزي درسي بكند كه بتواند در تابستان به پدر و مادرش كمك بكند . در فرصت هاي تعطيلي مي تواند كاري بكند كه كمك خرج آنها بشود . و از درس هم فرار نكند .

امام جواد (ع) فرمودند: در دهه ي آخرماه شعبان اين

ص: 9672

دعا را زياد بخوانيد : خدايا اگر در ماه شعبان گذشته ما را نيامرزيدي در اين مدت باقي مانده از شعبان ، ما را مورد عفو و رحمت خودت قرار بده كه با طهارت و پاكي وارد ماه بندگي بشويم كه بتوانيم استفاده ي بيشتري ببريم .

90-04-28

به عنوان تسليت خدمت امام زمان (عج) و خانواده ي آقاي مهندسي يك روايت را تقديم مي كنم : ابوحمزه ي ثمالي چهار امام را درك كرده است . همان كه مناجات او را در ماه رمضان مردم زمزمه مي كنند . ايشان امام سجاد(ع) ،امام باقر(ع)، امام صادق (ع) و امام كاظم (ع) را درك كرده است . ابوحمزه ي ثمالي به مقامي رسيده بود كه وقتي امام صادق (ع) ايشان را ديدند فرمودند: ابوحمزه ما وقتي تو را مي بينيم استراحت مي كنيم . تو مايه ي آرامش ما هستي. من يقين دارم كه وجود نازنين آقاي مهندسي آنقدر پاك ، خالص و پرتواضع در تبليغ دين بود كه وقتي امام زمان (عج) او را نگاه مي كرد استراحت مي كرد . ايشان زندگي پر بركتي داشت و يقين دارم كه رفتن ايشان هم براي خانواده ي محترم و فرزندان عزيز ايشان و همچنين مردمي كه از سفره ي معارف و بيان ايشان استفاده مي كردند قطعاً بركت خواهد داشت . انشاء اله همه ي ما بتوانيم آنگونه زندگي كنيم كه وقتي مي رويم همه ي آن افرادي كه استفاده كردند افسوس بخورند كه چرا كم استفاده كردند و همه ي افرادي هم كه استفاده نكردند افسوس بخورند كه چرا استفاده نكردند .

سوال –

ص: 9673

درخصوص انتظار براي امام زمان (عج) توضيح بفرماييد.

پاسخ – انتظار يك مكتب تربيتي است . شايد بهتر باشد به يك دانشگاه تربيتي تشبيه كنيم . در روايات و كلمات بزرگان داريم كه اگر كسي در اين دانشگاه تربيتي در هر مقطعي به نقطه ي فارغ التحصيلي برسد ، وعده ي امام صادق (ع) به تحقق مي پيوندد كه اگر در زمان ظهور امام زمان زنده هم نباشد باز مي گردد . من يقين دارم كه شهدا، علما و مبلغين مشمول اين دعا قرار خواهند گرفت كه خدايا اگر بين من و مهدي فاطمه مرگ فاصله انداخت روز ظهور او من را بازگردان. به شرطي كه در دانشگاه انتظار به يك نقطه ي قابل قبول و قابل استفاده براي امام زمان (س) رسيده باشم . امام زمان نيروي بي عار و بيكار نمي خواهد . او نيروي قابل استفاده مي خواهد . در دانشگاه انتظار سه مقطع داريم . يك مقطع كارشناسي ، يك كارشناسي ارشد و يك دكتري . اولين مقطع در دانشگاه انتظار بحث پذيرش آئين امام زمان (عج) است . امام زمان وقتي ظهور مي كند كه خدا اين بستر را آماده ببيند . وقتي كه مردم نيازمند ، مشتاق ، تشنه ي آئين حضرت باشند . آيا وقتي امام زمان (س) بيايد آيين جديد مي آورد ؟ تعبيري زيبا در دعاي ندبه است : اي كسي كه قرار است بيايي و دين جد خود رسول الله را پيدا كني . چون آن دين خاتم است و جامع و كامل مي باشد . هم جامع ، هم كامل و هم پويا است

ص: 9674

. اما بخشهايي از آن را يا شرايط زمان و يا ما تعطيل كرده ايم . بعضي اوقات اين ذهنيت را در ما بوجود آورده اند و ما هم پذيرفته ايم كه اين دين الان قابل اجرا نيست . وقتي ما مي توانيم منتظر امام زمان باشيم و يا در دانشگاه انتظار رشد كرده باشيم كه آئين حضرت را باور كنيم . دين نزد خدا اسلام است و اسلام نيز آئين زندگي است . اسلام آئين كلي تبديل زندگي به بندگي است . پذيرش آن سه شاخصه دارد چون ما مي خواهيم كاربردي بگوييم. اول بايد باور كنيم كه اسلام كامل بوده و قابل پياده شدن است . در روايات داريم كه برخي از افراد فقط حرف مي زنند . بعضي از افراد خدا را فقط به حرف عبادت مي كنند . آقاي مهندسي وقتي كه از فضل الهي صحبت مي كرد فقط زبان او حرف نمي زد بلكه با تمام وجود و باور خود مي گفت . برخي از افراد در محاسبات زندگي خود مي گويند نمي شود ، ما مي گوييم پس جاي خدا كجا است ؟ در محاسبات انقلاب مي گفتند اين مردم با دست خالي در مقابل اين رژيم نمي توانند كاري كنند . مي گفتيم پس خدا كجا است ؟ در جنگ مي گوييم ما يك كشور و پشت صدام هم كل كشورهاي شرق و غرب هستند مي گوييم پس خدا كجا است ؟ در ازدواج ، اشتغال ، مسافرت ، انجام وظيفه خدا كجا است ؟ تو بگو خدايا من مي خواهم بروم عذر خواهي كنم و رضايت از

ص: 9675

غيبتي كه كرده ام بگيريم يا مي خواهم قبل از سفر حج حلاليت بطلبم . مي دانم او عصباني و ناراحت است اما نبايد خدا را ناديده گرفت . بايد باور كنم كه اسلام آئين امام زمان است . جامع و كامل بوده و قابل پياده شدن است . باور همينطور ديده نمي شود و تنها با عمل قابل ديدن است . اين افرادي كه مي گويند دل انسان پاك باشد ، ما كه داخل دل شما را نمي بينيم . عمل را مي بينيم كه مطابق با دستورات اسلام نيست . كسي در مقطع اول دانشگاه انتظار مي آيد و پذيرنده ي آئين امام زمان (س) است كه باور كند . چون امام زمان قرار است بيايد و بازار ما را اسلامي كند . آيا بازاريان ما الان باور دارند با تز اسلام مي توان كاسبي كرد ؟ امام مي خواهد ازدواج ها را اسلامي كند . مديريت ها را اسلامي كند . صداو سيما و هنر ما را مي خواهد با آئين اسلام پياده كند . آيا الان كه ما در شبكه سوم سيما هستيم همگي باور داريم كه اسلام قابل پياده شدن است . ما اگر چيزي را باور داشته باشيم آن را پيدا مي كنيم . مردم فكر كرده اند اگر شربت و شيريني داده و چراغاني كرده و پرچم بزنند و حرم بروند كافي است . البته همه ي اينها لازم است ولي نبايد فكر كرد كه نمره ي انتظار همين ها است . اين كارها مربوط به ظاهر محب امام زمان بوده و يك بخشي از انتظار است .

ص: 9676

وجود نازنين اميرالمومنين (ع) با انتظار مردم ظهور كرد . امام حسين (ع) نيز با انتظار مردم ظهور كرد . در روايت داريم كه اميرالمومنين و امام حسين (ع) مأمور بودند كه به ظاهر مردم نگاه كنند . در زمان اميرالمومنين (ع) مردم ظاهراً به دنبال ايشان آمدند ، حضرت نيز قبول كردند . اما ايشان را كشتند . ظاهراً منتظران در پي امام حسين (ع) آمدند حضرت هم قبول كردند . اما ايشان را كشتند . اما درروايات داريم كه امام زمان ديگر به ظاهر نگاه نمي كند . لذا به تعداد طاق نصرت ها و چراغاني ها براي امام زمان آمار انتظار ندهيم . به تعداد باورهاي ما بستگي دارد . ما باور داريم كه اسلام بايد اجرا شود و مي تواند اجرا شود . امام زمان مي خواهد دين را به كمك ما اجرا كند . وقتي من خودم باور ندارم چطور مي توانم يار او باشم . وقتي من برنامه ي امام زمان را قبول ندارم چطور مي توانم كمك او باشم . ما وجود هاي نازنيني مانند شهدا وعلما داريم كه با تمام وجود باور دارند آئين امام زمان هم كامل بوده و هم قابل پياده شدن است . لذا امثال ايشان اگر مانند شهدا سفر هم كرده باشند وقت ظهور باز مي گردند . چون اين افراد مي توانند بازوي حضرت باشند . يكي از دستورات آئين نامه ي اسلام اين است كه اگر كار زيبايي كرديد آن كار را تعريف كنيد نه خود را . من گاهي اوقات وقتي يك كار زيبا را مي گويم شايد خودم را

ص: 9677

هم بگويم . در آيه ي هشتاد و سه سوره ي قصص داريم : ما تمام پاداش هاي آخرت را براي افرادي گذاشته ايم كه اصلاً به دنبال شهرت و نام خود نبوده اند و فقط مي خواستند دين خدا تبليغ شود. گاهي برخي افراد در پاي تبليغ علما مي نشينند نكات زيبايي را مي شنوند . در دل مي گويند اگر اين كار مثلاً خوب و زيبا است اگر خود شما هم بوديد همين كار را مي كرديد . مردم بايد احتمال دهند خاطره ي زيبايي كه هر مبلغي مي گويد يا از خود او است و يا از كسي مشابه او . ولي دوست ندارد خود را معرفي كند . دوست دارد دين خدا زيبا نشان داده شود . يك عزيز بزرگواري كه يقين دارم دوست ندارد اسم او را بگويم و ازهمين كارشناسان سمت خدا هم بوده اند و از مبلغين مشهور هستند يك بار روي منبر گفتند : يك رزمنده ي عزيزي وقتي بعثي ها شيميايي زدند . ديد يك مجروح اسير عراقي در سنگر است . ماسك هم كم و حياتي بود . چرا كه شيميايي شدن مرگ و زندگي است . اين فرد ماسك خود را برداشت و روي صورت آن فرد مجروح گذاشت . و روي صورت خود يك چفيه ي خيس گذاشت . در آن زمان يك جواني گفته بود حاج آقا اگر شما آنجا بوديد آيا اين كار را مي كرديد؟ اين مبلغ آنجا از خود دفاع نكرده بود در حالي كه آن رزمنده خود اين فرد بود . الان خود اين مبلغ عزيز شيميايي است

ص: 9678

يعني ريه ي ايشان واقعاً مشكل دارد . شيخ رجب علي خياط فرمود: خدا را تبليغ كنيد نه خود را .

سوال – درخصوص آيات 21 تا 27 سوره ي كهف توضيح بفرماييد .

پاسخ – در آيه ي اول از اين صفحه داريم كه مردم باور كنيد مرگ حق است . موقت بودن دنيا حق است . آمدن قيامت حق است . يكي از بزرگترين اشتباهات ما اين است كه مرگ را پايان مي دانيم . مرگ انسان آغاز بهره برداري است . آقاي مهندسي از اين همه خدمات و عمر پربركتي كه داشت از ديروز شروع به بهره برداري كرده است . هيچ شكي در قيامت نيست . اگر مي خواهيم كه بعد از مرگ خدا به ما رحم كند بايد به ديگران رحم كنيم. اگر مي خواهيم خدا از گناهان و خطاهاي ما چشم پوشي كند ما بايد از خطاهاي ديگران چشم پوشي كرده و ببخشيم . در زمان جبهه و جنگ به ما ياد داده بودند اگر به مجروحي رسيديد و هيچ كاري نتوانستيد بكنيد لااقل يك گاز استريل روي زخم او بگذاريد . امروز هم ما در برخوردهاي خود تركش خورده هاي شيطان را مي بينيم . بايد يك دستمال روي زخم آنها بگذاريم . قيامت حق است . در يك حديث قدسي داريم كه هركس مي خواهد روز قيامت عريان نباشد ، بدن هاي عريان را بپوشاند . هركه مي خواهد روز قيامت خداوند عيب هاي او را برملا نكند بايد اينجا عيب ها را بپوشاند . امروزه برخي از افراد افشا گري عيوب را هنر مي دانند .

ص: 9679

حالا اگر مسائل امنيتي و كلان جامعه باشد يك بحث ديگري است . اما يك زماني است كه يك بنده ي خدايي در گوشه اي يك گناهي كرده است . باور كنيم كه هرچقدر آقاي مهندسي زيبا عمل كرده از ديروز در حال بهره برداري است . مرگ پايان نبوده و زمان درو است . برخي از افراد زماني كه از دنيا مي روند رابطه ي آنها با دنيا قطع مي شود مگر سه گروه : آنها كه علم نافع گذاشته اند ، اولاد صالح گذاشته و يا صدقه ي جاريه گذاشته اند . برخي از افراد هم علم نافع هم اولاد صالح و هم صدقه ي جاريه گذاشته اند . مقطع اول دانشگاه انتظار كه پذيرش آئين نامه ي امام زمان است، باور است . هركه باور داشته باشد رشد كرده است . تظاهر و شعار نيست . امروز در جامعه ي ما شعار در حال زياد شدن است . دوم پرسش است . من وقتي باور داشته باشم كه اين آئين نامه كامل است . وقتي باور داشته باشم كه قانون جامع است . وقتي باور داشته باشم كه اين دستورالعمل هيچ نقصي ندارد، قبل از اينكه دست به كاري بزنم از دستورالعمل پرسش مي كنم . امروز چند درصد از مردم كارهاي خود را در زندگي از اسلام مي پرسند ؟ همينكه من انگيزه ي پرسش داشته باشم و فكر نكنم كه خودم مي دانم كافي است . بايد باور كنم كه نمي دانم و باور كنم كه وحي بر من نازل نمي شود . اگر اين اتفاق بيفتد اين قدر ازدواج

ص: 9680

ها به طلاق نمي انجامد . اين قدر مشكلات وگرفتاري بوجود نمي آيد. بعضي از افراد فكر مي كنند خدا اگر مي خواست اينقدر در دنيا بدبختي باشد پس چرا ما را آفريد ؟ دنيا مكان بدبختي نيست ، من آئين نامه را نخوانده ام در حال بدبخت شدن هستم . آيا به نظر شما اگر در خيابان تصادف زياد شود ماشين ها و جاده ها را بر مي دارند و مي گويند حالا كه اين تعداد تصادف بوجود آمده و اين قدر آدم كشته شده پس ديگر هيچ كس ماشين سوار نشود . كلاً بلا يعني امتحان . پس اول باور است . آيا بلا از آن چيزي كه براي امام حسين (ع) بود بالا تر است ؟ آيا به امام حسين (ع) فشار آمد ؟ اگر فشار آمد پس چرا ايشان مي گويد كه خدايا راضي هستم به رضاي تو . سختي با فشار متفاوت است . سخت است اما غير ممكن نيست . پس براي رسيدن به اولين مقطع دانشگاه انتظار بايد براي ظهور حضرت آماده شويم . ما براي ظهور حضرت همگي ثبت نام كرده ايم مي خواهيم ببينيم ما را قبول مي كنند يا خير. ما بايد سه درس را امتحان دهيم : باور ، پرسش و تسليم . گاهي برخي مادران به من مي گويند كه دختر يا پسر ما به يك مناسبتي در دانشگاه ، در اردوي راهيان نور ، در هيأت و... با هم آشنا شده اند . بد هم آشنا نشده اند وفهميده اند كه به درد هم مي خورند . حالا مثلاً يك مقدار شاخصه

ص: 9681

هاي دقيقي كه پدر ومادر ها در ذهن خود دارند اينها ندارند . اما در كل مناسب هم هستند . اما چون از كانال پدر و مادر نرفته اند مي خواهند مخالفت كنند . اين مادرها از من سوال مي كنند چه كنيم ؟ من مي گويم دين را مي خواهيد يا نظر خود را ؟ مي گويند دين . مي گويم امام صادق (ع) مي فرمايد : با بچه هاي خود مخالفت نكنيد . مي گويند اينها احساساتي هستند . به آنها مي گويم فرزند شما احساساتي است ، اما شما با دليل و تعقل به او بگو اگر قبول كرد چه بهتر، اما اگر قبول نكرد به او بگو من آنچه شرط بلاغ است به تو گفتم خواه پند گير ، خواه ملال. نبايد فرزند خود را زور كنيد . مي گويند نه فرزند ما نمي فهمد . مي گويم من دارم مي بينيم شش ماه بعد از اين ازدواج اجباري كه براي دختر يا پسر خود درست مي كنيد . يعني از او مي خواهيد كه به اين فرد وابسته نباشد و او را به زور به ازدواج فرد ديگري در مي آوريد . شش ماه بعد خواهيد گفت اين فرزند ما ازدواج كرده اما اصلاً به شوهر خود علاقه ندارد . به آنها مي گويم من نگفتم دل او جاي ديگري است . ما تسليم حكم خدا نيستيم . اگر حكم خدا با دل ما بسازد تسليم هستيم اگر نسازد نيستيم . پس ما تسليم دل خود هستيم نه تسليم حكم خدا . مقطع اول دانشگاه انتظار ما را براي درك

ص: 9682

ظهور آقا آماده مي كند . آقا وقتي ظهور كنند يك مرحله ي بعد جنگ و جهاد است . اين هم يك مقطع ديگر دانشگاه انتظار است . يك مقطع بعد حكومت حضرت است . كساني كه به درجات عالي برسند در حكومت حضرت مي توانند در كنار ايشان باشند . يك زماني من يك آئين نامه را مي پذيرم براي عمل خودم . اما يك وقتي است كه مي پذيرم براي عمل جامعه . دوست دارم كل جامعه به اين عمل كنند . ولي چون اين آئين نامه يك گوهر گرانبهايي است دشمن دارد. مي گويند اگر اين آئين نامه را خيلي قبول داري آيا حاضر هستي براي آن جان بدهي؟ پذيرش ، رأي است . من به آئين نامه ي امام زمان (س) رأي داده ام . يعني آن را باور كرده ام ، پرسش هم مي كنم و تسليم هم هستم . اين مرحله ي اول است . مانند نود و هشت و دو دهم درصدي كه به جمهوري اسلامي رأي دادند . ولي در مرحله ي بعد كه جنگ شد چند درصد آمدند ؟ براي دفاع از اين كيان و آئين نامه ي امام زمان و مكتب او چقدر خود را آماده كرده ام؟ مرحله ي اول پذيرندگي و مرحله ي دوم رزمندگي است . همه مي دانند كه در جنگ ايران و عراق يك درصدي حضور داشتند . زود به زود به جبهه مي رفتند . يك خانواده چهار شهيد مي داد . يك خانواده اسير و شهيد و جانباز داشت . اما همه درگيرنبودند . البته مسئله ي جنگ

ص: 9683

در تمام مملكت اثر گذاشته بود و همه به يك نوعي درگير آسيب ها و گرفتاري هاي آن بودند اما همه در آن حضور نداشتند . با اينكه همه شعار مي دادند اما خود را آماده هم نكرده بودند . يك جواني گفت من خيلي دوست دارم در حكومت امام زمان باشم اما يك شب خواب ديدم كه كربلا هستم . امام حسين (ع) به من فرمودند: مقابل من بايست من مي خواهم نماز بخوانم . گفتم من ؟ با رودربايستي ايستادم. تير به سمت امام حسين آمد خود را كنار كشيدم تير به چشم حضرت خورد . از خواب بيدار شدم و بر سر خود زدم . آيا من منتظر امام زمان هستم ؟ بعضي از افراد حاضر نيستند از مال خود خرج كنند . حتي برخي از افراد حاضر نيستند گناه خود را خرج كنند . يك بار گفتم كربلا يعني گذشت از هرچه است . امروز مي خواهم بگويم انتظار يعني گذشت از هرچه است . اگر قرار است در مقطع دوم دانشگاه انتظار باشم بايد رزمنده ي حضرت باشم . رزمنده سه ويژگي دارد : يك – آمادگي . من كه بلد نيستم و جسم و روح خود را آماده نكرده ام . دوم – عدم وابستگي . يعني راحت بتوانم از فرزند ، همسر و مادر خود و گريه ي آنها دل بكنم . بارها گفته ام لحظه ي آخري كه قطار ، ماشين يا اتوبوس به سمت جبهه حركت مي كرد برخي از افراد سر خود را روي شيشه مي گذاشتند و نگاه آنها به سمتي گره خورده بود

ص: 9684

. وقتي به آن سمت نگاه مي كرديم مي ديديم كه يك خانم با يك بچه در حال گريه كردن است . اين خيلي سخت است . فاكتور سوم ايثار و فداكاري است . اينكه من اين ماسك را از روي دهان خود بردارم من را مي كشد . مواد شيميايي گلوي ي من را مي سوزاند . ولي ايثار كردند در حالي كه خود آنها نيازمند تر بودند . نگوييم چراغي كه به خانه روا است به مسجد حرام است . من بايد رزمنده ي جهاد حضرت باشم . و سوم دكتراي انتظار است . فرمانده ي حكومت حضرت باشم . امام زمان مي خواهد بيايد آئين نامه ي اسلام را در تمام دنيا اجرا كند . الان يك عده به جمهوري اسلامي رأي داده اند ، يك عده در جنگ رزمنده هستند ويك عده علاوه بر اين مي گويند يك مملكت را بدهيد ما براي شما اداره مي كنيم . هم تخصص ، هم ديانت و تعهد و هم شجاعت داريم . بايد تخصص باشد اما نه اينكه با آن كاسبي كرد . بايد تعهد باشد ، نماز شب و ذكر و ديانت او قطع نشود و شجاعت داشته باشد .

خدايا هرچه احسان و نيكو كاري اين مرد خدا و اين عالم رباني آقاي مهندسي داشت تو احسان او را مضاعف بگردان. خدايا اگر در گوشه و كنار زندگي او خطايي بوده به لطف و كرم و فضل خود قلم عفو بر جرايم اعمال او بكش. به فرزندان و خانواده ي او و همه ي اهالي استان فارس كه يك مبلغ نمونه

ص: 9685

اي را از دست داده اند صبر عنايت بفرما. صدقه دادن ، قرآن و نماز خواندن و شريك كردن ايشان درخدمات معنوي خود مي تواند براي ايشان و همه ي اساتيد و معلمان و امام بزرگوار و شهدا موثر است . نماز وحشت و ليلة الدفن را براي ايشان بخوانيم كه همه ي اينها باز هم براي خودمان است . آقاي مهندسي هركاري كرد خود ايشان كرد . اين كارهايي كه ما براي ايشان بكنيم معلوم نيست اتفاقي بيفتد . البته اتفاق مي افتد اما عمده خود انسان است . از اين جهت مي گويم كه منتظر نباشيم بعد از ما كسي براي ما چيزي بفرستد .

90-04-21

سوال – جوانان در عرصه ي انتظار چگونه مي توانند زندگي خود را تبديل به بندگي كنند ؟

پاسخ – ابتدا بايد گفت كه فرمول يك جوان منتظر چيست . به قول ما طلبه ها دفع دخل مقدر بكنيم . يعني يك اشكالي كه در ذهن ها است ما مي خواهيم پاسخ دهيم . زندگي ده ها و صد ها هزار مسئله دارد و بندگي نيز ده ها هزار شاخصه دارد . ولي اينها در عرصه هاي مختلف است . اين بحثي را كه با اين عنوان آغاز كرديم و شايد بخش هايي از آن در روزهاي ديگر با افراد ديگر با نگاه ها و موضوعات ديگر به آن پرداخته مي شود همه بخش هاي يك پازل است . به چند عرصه ي آن اشاره شد كه البته هنوز قطره اي از دريا گفته نشده است . يكي از عرصه ها بحث انتظار است . يك جوان

ص: 9686

منتظر اگر واقعاً بخواهد در مسير بندگي خدا حركت كند چه بايد بكند ؟ اصلي ترين عنصر فرهنگ انتظار، اميد است . انتظار يعني اميد به آمدن ، ساختن ، كامل شدن ، پاك شدن ، بهتر شدن و رسيدن به موفقيت . همه ي اينها شاخه هاي اميد است . منبع اميد ما خدا است . چون اگر ما بخواهيم به كسي غير از خدا اميد داشته باشم بايد خيلي آدم كوته فكري باشيم . در واقع هر غير خدايي از ما محتاج تر است . به چه كسي مي توانيم تكيه كرده و اميد داشته باشيم . خداوند اميد و ترس يعني خوف و رجا را در كنار هم مي گذارد و درقرآن در چندين جا مي فرمايد: اگر اميد و ترس شما به كسي غير از خدا بود باخته ايد . مثلاً من مي خواهم به كسي كه صد ميليارد يا هزار ميليارد پول دارد اميد داشته باشم ، اين مقدار كه خيلي كم است . يا مي خواهم از كسي بترسم كه زور دارد ، مگر يك انسان چقدر زور دارد . زوردمند ترين فرد وقتي كه به حصبه مبتلا مي شود و در بستر مي خوابد حتي نمي تواند كوچكترين نيازهاي خود را برآورده كند . پس من از اين فردي كه ضعيف تر از من است نبايد بترسم . و يا به او كه محتاج تر از من است نبايد اميد ببندم . اگر قرار است اميدي در زندگي باشد بايد به خدا باشد ، چون او منبع لايزال است . او است كه اول بي ابتدا و آخر

ص: 9687

بي انتها است . هو الاول و الاخر و الظاهر و الباطن. تأثير در عالم فقط مختص خدا است . پس اگر من بخواهم در اين عالم زنده باشم بايد موحد بوده و اميد به خالق واجب الوجود داشته باشم . ترس من هم بايد از او باشد . البته بايد بشناسيم كه خدا كيست ، چيست ، چكار مي كند و چقدر قدرت دارد . گاهي اوقات فكر مي كنيم كه خدا يك مقدار بزرگتر از پدر و يا رئيس ما است . در قرآن به عنوان شاخصه ي مومنين مي فرمايد: خوف و طمع و ميل و ترس آنها از خدا است . بعضي از افراد به ما مي گويند كه چرا اينقدر مردم را نااميد مي كنيد ؟ به آنها مي گويم كه من نمي خواهم كسي را نااميد كنم به همين خاطر امروز مي خواهم در خصوص اميد صحبت كنم . امام صادق (ع) فرمودند : اگر به اندازه ي جن و انس عبادت داشته باشيم هنوز هم يك بيم در وجود ما باشد كه شايد اهل نجات نباشيم . و اگر گناه جن وانس را هم داريم بازهم يك نقطه ي اميد در وجود ما باشد كه انشاء اله رحمت خدا شامل حال ما شود . يعني اينطور نيست كه از يك جنبه بگوييم و از جنبه ي ديگر نگوييم . ما مي خواهيم كه خوف و رجاء كاملاً يكديگر را بالانس كنند . خوف تنها انسان را از رحمت خدا نا اميد مي كند . و رجاء فقط انسان را جري مي كند . يعني اگر فقط اميد به

ص: 9688

رحمت خدا داشته باشيم متأسفانه جرأت به نافرماني پيدا مي كنيم . اين پديده اي است كه همه ي ما امروز از آن نگران هستيم . اينكه مردم از سرسره هاي گناه پرهيز نداشته و از زمينه هاي گناه فرار نمي كنند . اين روحيه خيلي بد است . ما مي خواهيم به گناهكاراني اميد بدهيم كه با جهل و غفلت خود گناه كرده اند . به آنها مي گوييم كه حتماً به رحمت خدا اميد داشته باشيد . اما آن فردي كه الان زمينه ي گناه را پيش روي خود دارد اگر به او اميد بدهيم كه داخل گناه بشو خدا مي بخشد ، خيلي بد است . انتظار يك شعار تنها نيست . اينكه بگوييم ما مي خواهيم در روز نيمه ي شعبان همگي دعاي سلامت بخوانيم و در يك ساعت همه ي ما الهم عجل لوليك الفرج بگوييم . اينها خيلي زيبا است اما انتظار فقط يك عمل نيست . انتظار تنها يك پرچم و تابلويي نيست كه ما به سردر محل كار خود آويزان كنيم . انتظار يك پياده روي به سمت جمكران نيست . و انتظار فقط يك نماز نيست . انتظار يك فرهنگ و مكتب تربيتي است . يعني اعتقادات ، آيين نامه ، رفتار و قواعد دارد واصلي ترين ستون خيمه ي انتظار، اميد است . اين اميد بايد به خدا باشد . يعني من هرچقدر آلوده باشم اميد به رحمت و مغفرت الهي بايد داشته باشم . هرچقدر ضعيف باشم بايد به نصرت وقوت الهي اميد داشته باشم . اميد به اينكه خدا دست من را مي

ص: 9689

گيرد و من را هدايت مي كند . هرچقدر نا پاك باشم بايد اميد به طهارت الهي داشته باشم . خدا من را تطهير مي كند . اين منبع فيض براي رساندن فيض خود به من و شما واسطه مي خواهد . خدا ميتواند نعمت ها و فيوضات خود را بدون واسطه به ما بدهد اما اگر واسطه را معرفي نكند ما چطور مي توانيم ارزش واسطه را بفهميم . خدا مي تواند بدون واسطه هم به ما فيض بدهد اما گاهي اوقات معلم هم در كلاس به بچه ها مي گويد هركس با من كار دارد به سراغ شاگرد اول برود . خدا مي خواهد شاگرد اول هاي عالم را به ما نشان دهد . لذا امام زمان (عج) و ائمه (ع) واسطه ي فيض مي شوند . بنابراين منتظر، اميد به رحمت الهي به واسطه ي امام زمان (عج) و اهل بيت (س) دارد . اهل بيت (س) به ما گفته اند كه به امام زمان خود توجه كنيد . يعني امام رضا (ع) هم اگر بخواهد به ما فيضي بدهد به دست با كفايت امام زمان عج است . چون امام حاضر و ناظر ما كه الان واسطه ي فيض بين زمين و آسمان است ، وجود نازنين امام زمان عج است . جوان منتظر سه ويژگي دارد : اولاً جوان در معرض خطرات است . چون با احساس است و تلاش زيادي دارد . اي جواني كه زياد فعاليت مي كني و زياد هم زمين مي خوري ، حتي گاهي هم با شيطان تصادف كرده و گناه مي كني، نبايد از

ص: 9690

رحمت خدا نا اميد باشي . براي اينكه رحمت خدا را جلب كني بگو: خدا يا به آبروي مهدي فاطمه . چطور امام زمان در حكومت خود زمين را پاك كرده و روح انسان را از لوث ناپاكي ها پاك مي كند . عقل انسان ها را از ناپاكي در افكار پاك مي كند . در روايت داريم كه حضرت دست بر سر بشريت مي كشد و عقل بشريت در آن زمان به كمال مي رسد . پس نبايد تمام مشكلاتي كه در سر راه خود داريم ما را به زمين بزند ، اميد به آقايي داشته باشيم كه قرار است با وساطت خود از جانب خدا همه ي آلودگي هاي فكري ، قلبي ، رفتاري و اجتماعي را پاك كند. مثلاً ما اميد داريم كه يك گلزن خوب داريم . ولي همه نمي ايستيم و او را نگاه نمي كنيم بلكه همه توپ را پاس مي دهيم تا بهترين پاس را براي او درست كنيم تا بتواند گل بزند . يا ما يك جراح خوب در اتاق عمل جراحي قلب داريم اما همه ي كارها را اوانجام نمي دهد . همه ي تيم پزشكي تلاش خود را انجام مي دهد فقط او حلقه ي آخر است . كسي كه اميدوار است كه شخصي مي آيد تا او را پاك كرده و واسطه ي رحمت خدا شود ، خود او نيز بايد براي اين پاكي تلاش كند . نتيجه ي اميد تلاش است . يكي از بزرگترين مشكلاتي كه شيطان براي جوانان ما ايجاد مي كند نا اميدي است . يعني نا اميدي در پاك

ص: 9691

بودن و طهارت . مي گويد اي جوان تو گناه كرده اي پس اشكالي ندارد گناهان ديگر هم انجام بده . نماز نخوان ، به امام زمان كاري نداشته باش و به جمكران نرو. جوان مسلمان و شيعه اي در زمان امام صادق (ع) شراب خورده بود و با همين وضعيت در كوچه اي راه مي رفت . امام صادق(ع) را در كوچه ديد خيلي خجالت كشيد . خواست فرار كند و برگردد ديد كوچه بن بست است . روي خود را به طرف ديوار كرد و سر خود را پايين انداخت . فكر كرد اگر اين كار را بكند امام او را نمي بيند . امام صادق (ع) از كنار او رد شدند و دستي بر شانه ي او زده و گفتند اگر گناه هم كرديد از ما روي بر نگردانيد . شيطان مي خواهد شما را نا اميد كند . اين فرد فكر كرد كه خيلي آلوده است و ديگر پاك نمي شود، امام صادق (ع) هم او را ديد پس رسوا شد . هرچقدر هم گناه كرديد رحمت خدا شامل حال شما مي شود و امام صادق (ع) نيز واسطه ي اين فيض مي شود . در آيه ي 159 سوره ي آل عمران خدا به پيغمبر مي فرمايد : اي رسول ما اين مردم نافرماني كردند. يا حرف تو را بر روي زمين گذاشتند يا حرف من خدا را كه هردوي آن نيز از يك جنس است . من واسطه مي شوم كه تو از آنها بگذري و آنها را ببخشي ، تو هم واسطه بشو من آنهارا مي بخشم .

ص: 9692

مانند اين كه يك بچه به پدر و مادر بي احترامي كرده است ، مادر به پدر مي گويد تو واسطه بشو من او را ببخشم و من نيز واسطه مي شوم تو او را ببخش . وقتي كه ما مي خواهيم وارد حرم امام رضا شويم بايد بگوييم اي خدا اول تو واسطه بشو كه دل امام رضا بر من مهربان تر شود . و بعد بگوييم خدايا وساطت امام رضا را براي ما قبول كن . پس چون ضريب تلاش و خطاي جوان منتظر بالا است ، شيطان مي خواهد او را از پاك شدن نا اميد كند . به او بگويد : تو مشمول رحمت الهي نمي شوي و به درد امام زمان نمي خوري . مي خواهد او را از وادي عبادت ، خدمت و طهارت كنار بكشد . شيطان دو حربه دارد : اول ما را وارد گناه مي كند ، لب گناه كه رسيديم ما را هل مي دهد و بعد كه گناه كرديم مي گويد با اين گناه باز هم مي خواهي نماز بخواني ، هيئت بروي ، به جمكران بروي و گريه كني . جواني خدمت آيت اله العظمي بهجت آمده بود و گفته بود كه من گناه مي كنم . ايشان گفته بودند گناه نكن . چند بار اين حرف را تكرار كرده بودند و در آخر گفته بودند اگر نمي تواني گناه نكني حداقل استغفار را ترك نكن . يعني تحت هيچ شرايطي نبايد ارتباط قطع شود و واسطه ي اين ارتباط امام زمان است . نگاه جوان منتظر به منبع فيض الهي و دست

ص: 9693

او در دست فيض امام زمان است . يعني فيض الهي هم وساطت و پذيرش امام زمان را مي خواهد . گناهكاران دو دسته هستند : كساني كه گناه كرده اند مانند همه ي ما كه آلوده هستيم . اينها نبايد از رحمت خدا نا اميد شوند . واسطه ي رحمت هم اهل بيت و گل سرسبد آنها امام زمان عج است . ما حتي در حرم امام رضا هم رفتيم بايد از امام زمان بخواهيم .در آيه ي نود و هفت سوره ي يوسف داريم كه باباي مهربان (امام زمان ) تو براي ما استغفار كن . خدا استغفار تو را رد نمي كند . من به جوان هاي عزيز مي گويم امام زمان ازمن به من مهربان تر است . امام رضا (ع) فرمودند : امام زمان پدري مهربان ، انيس و مونسي مهربان و والدي شفيق است . اين تعبير امام رضا(ع) است. از او بخواهيم كه از خدا بخواهد تا ما مشمول رحمت الهي شويم . اينجا شيطان را نا اميد كنيم . يك فردي در حال مرگ بود به دنبال عالم آن روستا فرستادند كه بيايد و قبل از مرگ به او تلقين بگويد . عالم فهميد او فرد آلوده اي است گفت او را رها كنيد او كه تا الان نگفته الان نيز نمي گويد . به او خبر دادند كه عالم نمي آيد . گفت يك كاغذ و قلم به من بدهيد و يك خط شعر نوشت . به اين مضمون كه شرمنده ام ز كرده ي خود اي الله . خدايا من شرمنده ي تو هستم .

ص: 9694

نه براي گناهان خود بلكه هرچه گناه كردم نتوانستم گناهي انجام دهم كه از عفو تو بزرگتر باشد . اين اميد بعد از گناه زيبا است . اما قبل از گناه زيبا نيست . الان جوان مي خواهد در يك مجلس پارتي و شراب و در مجلسي كه قطعاً مي داند گناه است شركت كند . اينجا اميد عامل سقوط مي شود علوم نيست كه تو زنده باشي و فرصت توبه داشته باشي . اميد بعد از گناه زيبا است . زيرا باعث مي شود كه من توبه ي خود را ادامه داده ، استغفار كرده و هزينه ي گناه خود را پرداخت كنم . آيا اگر من يك كاري كردم كه انگشت من بريد، حتي اگر خدا من را ببخشد فوراً اين انگشت ترميم نمي شود . بايد حداقل يك هفته درد بكشم . ما يك گناه كرده ايم بايد حداقل ده ميليون تومان خرج كرده و دو سال هم زجر كشيده تا پاك شويم . يك نفر را بي آبرو كرده ام . به يك نفر ظلم و خيانت كرده ام. بايد يك مقدار زجر بكشم . همين كه خدا تو را بخشيده به تو توفيق مي دهد تا زجر كشيده و پاك شوي. پس جوان منتظر بايد اميد به رحمت الهي با وساطت امام زمان داشته باشد . و اينكه اميد بعد از گناه زيبا است اما قبل از گناه عامل سقوط شده و به ما جرأت كاذب مي دهد . سوم - ما بايد به نصرت، اميد داشته باشيم .شما الان به جوانان نگاه كنيد ايده هاي خيلي زيبايي دارند .

ص: 9695

مخترع و مكتشف هستند و درخانه ايده هاي زيبايي دارند . من به جوانان مي گويم كه حتي اگر امكانات خانواده ، روستا ، شهر و امكانات جمهوري اسلامي نتواند شما را ياري كند ، اميد به نصرت الهي با وساطت امام زمان داشته باشيد . امام زمان مي آيد و همه ي ايده هاي شما به مرحله ي ظهور مي رسد. حتي آنها كه تلاش كرده اند ولي تلاش آنها به نقطه ي كمال نرسيده و از دنيا رفته اند در برخي روايات داريم كه باز مي گردند . در قرآن داريم كه خدا نصرت مي كند و واسطه ي نصرت امام زمان است . من بارها گفته ام كه جمهوري اسلامي در ايراني مستقر شد كه قبل ازآن حكومت طاقوت بود . همين مردم ، همين آب و همين خاك بود ولي در پنجاه سال حكومت طاقوت فقط هشتصد اختراع ثبت شد . اما دست جمهوري اسلامي در دست ولايت و نايب امام زمان (س) است و افراد از خدا ياري مي طلبند . در جمهوري اسلامي نگفته ايم كه ما كاره اي هستيم امام فرمود خرمشهر را خدا آزاد كرد . مهران را خدا آزاد كرد . توفيقات امروز ما به توفيقات خدا است . توفيقات پزشكي ما به توفيق الهي است . توفيقات نظامي ما به توفيق الهي است . همه جا خدا است اما واسطه ي فيض، ولايت است . اگر مي خواهيد در كنكور موفق شويد واسطه ي نصرت الهي امام زمان است . جوان منتظر اميد به نصرت الهي دارد . هر جا بگويند كه ما نمي توانيم

ص: 9696

تو را كمك كنيم مي گويد خدا مي تواند . امام زمان هم واسطه مي شود كه قطعاً خدا من را كمك كند . اصلاً اميد يعني اميد به خدا و توحيد . تا توحيد ما قوي نشود نمي توانيم امام زمان خود را بشناسيم . لذا انتظار يك فرهنگ زندگي است . در همه ي زندگي من بايد اميد به رحمت ، نصرت ، طهارت ، هدايت ، موفقيت و حتي اميد به انتقام داشته باشم . يكي از چيزهايي كه ما در صحبت هاي جوانان مي شنويم اين است كه حق ما را خورده اند . در خانه ، مدرسه ، دانشگاه ، اجتماع به ما ظلم كرده اند . من مي گويم كه خدا طرف شما است . خداوند گفته كه من وكيل مدافع مظلوم هستم . اما واسطه ي اين انتقام الهي هم امام زمان (س) است . در تمام مصيبت هايي كه اهل بيت (س) ديدند زبان حال آنها اين بود كه تمام ظلم هايي كه به ما و جايگاه امامت شد، پسر ما مهدي مي آيد و انتقام الهي را از ظالمين مي گيرد . در نتيجه فرهنگ انتظار با اين عنصر اميد بهترين بهداشت روحي و رواني را به مردم مي دهد . جوان نشاط نياز دارد . اگر احساس كند كه كسي ناپاكي هاي او را پاك نمي كند و براي رسيدن به موفقيت كسي او را هل نمي دهد . كسي او را به وصال خود نمي رساند . كسي نمي تواند او را كامل كند و حق او را نيز نمي تواند كسي بگيرد ،

ص: 9697

افسرده مي شود . به اين دليل در زمان جبهه ها با اينكه خيلي سختي بود ، شهادت ، جانبازي و اسارت بود اينقدر جوانان بسيجي نشاط داشتند كه احساس مي كردند امام زمان نگاه كرده و آنها را كامل مي كند . رحمت ، نصرت و انتقام او شامل حال آنها مي شود . همه ي جوانان بايد به اين نكات توجه كنند و اگر مي بينند اينها زيبا است هرچه بيشتر خود را با مكتب انتظار وفق داده و بيشتر در اين مكتب حركت كنند . يك شهيد روحاني گفت يك جوري كار كنيد كه وقتي آقا آمد به او بگوييد ديگر بيشتر از اين از دست من بر نمي آمد . به گونه اي نباشد كه وقتي آقا آمد تازه بفهميم چقدر كم كاري كرده ايم . درآيه ي هشتاد وهفت سوره ي يوسف داريم كه جوان با تمام دارايي خود بدود ولي بداند كه با اين دويدن به مقصد نمي رسد آن كسي كه اين كم من را با كرم خود كامل مي كند وجود نازنين امام زمان است كه واسطه ي فيض الهي است .

سوال – در خصوص آيات شصت و هفت تا هفتاد و پنج سوره ي اسراء توضيح بفرماييد .

پاسخ – آيات هفتاد و يك و هفتاد و دو از آيات خيلي كليدي در زندگي ما است . نمي گويد كه در روز قيامت شما را با آن كسي كه دوست داريد صدا مي زنم . نمي گويد شما را با آن كسي كه زندگي كرده ايد صدا مي زنم . مي گويد با آن كسي

ص: 9698

كه امام شما است و شما به او اقتدا كرده ايد شما را صدا مي زنم . مضمون آيه ي بعد اين است كه اگر من روز قيامت كور باشم آيا مي توانم امام زمان را پيدا كنم ؟ مي گويند تو در زندگي دنياي خود امام حسين را پيدا نكردي كه او را الگوي زندگي خود قرار دهي . آيا واقعاً ازدواج هايي كه الان در جامعه ي ما است با سن بالا و خرج هاي زياد و متأسفانه آلوده شدن به گناه ، بنا براقتدا بر اهل بيت است ؟ آيا نيش زدن به دختر هاي خوبي كه پاي معيارهاي اسلامي خود ايستاده اند و هر خواستگاري معيارهاي ديني را ندارد رد مي كنند . برخي به آنها مي گويند كه يك مقدار از معيارهاي خود پايين بياييد تا يك خواستگار براي شما پيدا شود بنا بر اقتدا به اهل بيت عصمت و طهارت است ؟ آيا تجملاتي كه در زندگي خود داريم و خيلي از آنها باعث گناهان مي شود براساس اقتدا بر اهل بيت عصمت و طهارت است ؟ آيا اين پوشش هاي بي حيا و اين نگاه هاي بي حيا ، آرايش هاي بي حيا گونه ، ارتباطات چشمي و زباني بي حيا كه در جامعه ي ما وجود دارد ، دو نامحرم خيلي قشنگ با هم شوخي مي كنند واقعاً براساس اقتدا بر اهل بيت عصمت و طهارت است ؟ اگر من اينجا كور باشم و فاطمه زهرا (س) و اهل بيت را به عنوان امام خود نبينم ، روز قيامت هم كور مي شوم و آنها را به

ص: 9699

عنوان شفيع خود نخواهم ديد. نمي خواهم شما را بترسانم مي خواهم بشارت و انذار بدهم . آيا واقعاً معاملاتي كه برخي از آنها شبهه ناك بوده و حرام است و برخي از افراد فقط بخاطر يك مقدار پول به دنبال آن مي آيند بنا بر اقتدا بر اهل بيت عصمت و طهارت است ؟ آيا برخي از پارتي بازي ها و رشوه خواري ها ، برخي از اين نزول خواري ها ، برخي از اجحاف ها وظلمي كه بر زيردستان مي كنيم و بعد هم ادعاي ديانت داريم بنا براقتدا بر اهل بيت عصمت و طهارت است ؟ اگر من اينجا امام خود را پيدا نكنم روز قيامت هم كور هستم . خدا گفته روزي كه چشم سر به تو دادم امام خود را پيدا نكردي حالا از تو مي گيرم . پس روز قيامت من چطور مي خواهم فاطمه زهرا را پيدا كنم ؟ يك زماني است كه ما مي گوييم اينها براي بخش هاي زندگي ما حرف نزده اند كه اين كار را كرده اند . ما هرچه لازم داريم در قرآن و عترت وجود دارد . اگر وجود دارد پس چرا آنها را الگو قرار نمي دهيم . ما واقعاً عشق مردم را به اهل بيت مي بينيم . يك وقتي است كه يك شخصي با اهل بيت بيگانه بود . مثلاً يك نفر در آفريقا زندگي مي كند مي گويد خدايا اصلاً كسي تا به حال حسين را به من معرفي نكرده است . ولي اين خانم يا آقايي كه تا اسم امام حسين را مي بريم اشك هاي آنها

ص: 9700

جاري مي شود پس با اهل بيت بيگانه نيستند چرا به آنها شبيه نمي شوند ؟

سوال – من دختري هفده ساله هستم . معتقد به انقلاب و عاشق شهدا هستم چون شهدا بودند كه روح من را زنده كردند . ولي چند وقت است موضوعي من را به خود مشغول كرده است . ما معتقد هستيم كه يكي از امتيازات انقلاب ما ، انقلاب دروني براي افراد جامعه بود و همان طور كه ديديم مردم با تحول دروني اين انقلاب را بوجود آوردند . ولي چيزي كه ما الان در جامعه ي خود مي بينيم با اين موضوع تناقض دارد . اين جوان ها بچه هاي همان جوان هاي انقلابي هستند . پس كجا است آن تحول عميق كه بايد در تربيت فرزندان آنها هم نمايان باشد . ممنظور من فقط بد حجابي نيست بلكه ناهنجاري ها و جوان هاي دور از انتظاري است كه همه ي ما مي بينيم . كجاي كار اشكال دارد ؟ چه بر سر مردم انقلابي ما آمده است ؟ تكليف من دختر هفده ساله چيست كه با اينكه تعصبي و خشك نيستم وقتي از خانه خارج مي شود با اعصاب خراب باز مي گردم ؟ بعضي اوقات نمي توان اشك هاي خود را كنترل كنم. بعضي اوقات مي گويم به من مربوط نيست مگر من انقلاب كردم ؟ ولي نمي توانم . تنها كساني كه در اين مورد با آنها صحبت مي كنم و مي دانم من را كمك مي كنند خدا ، ائمه و شهدا هستند خواهش مي كنم من را كمك كنيد .

پاسخ – يك

ص: 9701

بخشي از صحبت هاي ايشان را من قبول دارم و يك بخشي را نيز قبول ندارم . اينطور هم كه ايشان فكر مي كنند همه ي جوانان ما داراي مشكل نيستند . همين نكته اي كه اين خانم گفتند ، انقلاب ما براي چه بوجود آمد ؟ انقلاب ما يك فرصت بود . به تمام مردم جامعه فرصت داد . انقلاب ما يك فرصتي به صدا و سيما ، به حوزه هاي علميه ،به دانشگاه ها ، به همه ي نهادهاي اجرائي و قضايي و قانون گذاري و به تك تك مردم داد . انقلاب يك چيزي را از بيرون به داخل اين مملكت نياورد بلكه فرصت داد . در ابتداي انقلاب و جنگ جوان ها و ديگران از اين فرصت استفاده ي بيشتري كردند و بهره ي بيشتري هم بردند . الان هم افرادي از اين فرصت استفاده كرده اند الحمدالله ديانت ، اعتقادات و خدمت گذاري آنها قوي شده است . واقعاً اين اتفاق مي افتد . در نسل جوان ما هم كم نيستند . همه ي جوان هايي كه الان در عرصه هاي مختلف ورزشي ، علمي ، پزشكي ، مهندسي ، رباط و ... تلاش مي كنند از همين فرصت استفاده مي كنند .از فرصت هاي معنوي مانند اعتكاف ، جمكران ، هيئت ها و زيارت ها استفاده مي كنند . من به اين خواهر و امثال ايشان يك نكته را مي گويم كه اگر ما از فرصت هايي كه بوسيله ي انقلاب بوجود آمده درست استفاده كرديم پيام انقلاب را دريافت كرده ايم . اگر غلط استفاده كرديم، هر كس

ص: 9702

به اندازه ي خود در نابساماني وضعيتي كه بوجود آمده مقصر است . براساس درد دل اين جوان كه نماينده ي جوان ها است يك نكته هم به مسئولين بگويم: كارهاي عمراني خوبي انصافاً مي كنند ، جاده سازي ، برق ، آب ، بهداشت اما همچنان كه آقا فرمودند فرهنگ بعد از سي و سه سال كه از انقلاب گذشته هنوز مظلوم است . ايا جوان ما به جاده بيشتر نيازداشت يا به اعتقادات ؟ جاده بايد ساخته شود اما اي كاش همه ي هم و غم مسئولين پيشبرد كارهاي عمراني و اقتصادي نباشد . ضمن اينكه اقتصاد خيلي مهم است . اما اي كاش به قول اين جوان باور كنيم كه اين حدود سي ميليون جوان مملكت ما نياز فكري ، اعتقادي ، معنوي ، فرهنگي هم دارند . اگر الگوهاي خوب ديني به وسيله ي شهدا براي اين جوان تبيين شود به دنبال اين الگوهاي خارجي و قيافه هاي عجيب و غريب نمي رود. جوان ها بايد از اين فرصت استفاده كنند هر كس در حد خود ، در بسيج محل و خانواده خود از اين فرصت استفاده كند .

سوال – در آستانه ي نيمه ي شعبان كه صحبت از انتظار كرديم چكار مي توانيم بكنيم كه دست خالي از اين مناسبت كه جزو يكي از آن چيزهايي است كه نمي توان ساده از كنار آن گذشت بيرون نياييم ؟

پاسخ – ما بايد ببينيم كه چقدر با تمام وجود خود پذيرنده ي آئين نامه ي امام زمان هستيم . امام زماني قرار است بيايد تا اسلام را اجرا كند نه

ص: 9703

چيز ديگر را . ما چقدر رزمنده ي امام زمان هستيم و حاضر هستيم كه همه ي هستي خود را فداي او كنيم . ما چقدر خود را تقويت كرده ايم و مي خواهيم براي امام زمان بار برداريم ؟ به اين سه عامل به خود نمره دهيم . عاشق امام زمان بودن ارتفاع صوت ما نيست . همه ي اينها لازم است اما ببينيم كه چقدر پذيرنده ، چقدر رزمنده و چقدر آماده هستيم كه مدير باشيم در حكومت آقا.

90-04-14

سوال – من دختري 24 ساله هستم . برادري دارم بيست ساله كه دانشجوي سال دوم دانشگاه است . ما يك خانواده ي مذهبي هستيم و از وقتي كه برادرم وارد دانشگاه شده است و با افراد جديدي دوست شده نه نماز مي خواند و نه لباس هاس درستي مي پوشد و بعضي وقتها مي گويد كه من اسلام را قبول ندارم . البته بخاطر ترسي كه از پدرم دارد جلوي او بطور نمايشي نماز مي خواند ولي اگر تنها باشد نماز نمي خواند و مي گويد كه من از اسلام فقط روزه را قبول دارم . تمام اين افكار را از دوستان هه دانشگاهي اش ياد مي گيرد و پدر من از تمام اين مسائل بي خبر است . مي دانم كه اگر پدرم بفهمد جنگ

بزرگي بپا مي شود . نمي دانم چكار كنم ؟ از طرفي نگران برادرم و از طرفي نگران پدرم هستم . به من م يگويد كه اگر تو خيلي مسلمان هستي كتابي بگو تا من جواب سوالهايم را پيدا كنم . مي ويم قرآن بخوان ، مي

ص: 9704

گويد كه من از قرآن هيچي نمي فهمم . او حرف هيچ كسي را گوش نمي دهد و از راه نصيحت نمي شود به نتيجه رسيد . لطفا من را راهنمايي بفرماييد .

پاسخ – من به اين خواهر بزرگوار كه اين دغدغه را دارند تبريك مي گويم . ايشان دارند به اين آيه ي قرآن عمل مي كند . خودتان و خانواده تان را مواظبت كنيد . همان طور كه اگر برادرش بيماري جسمي داشته باشد تلاش مي كند و از ديگران كمك مي خواهد تا بيماري جسمي او را خوب كند بايد تلاش كند تا اين بيماري روحي او هم خوب بشود . خيلي از عزيران مثل اين خواهر براي برادران شان غصه مي خورند . اين خواهر سعي بكنند كه بجاي برادرشان استغفار بكنند . دين ما مي گويد كه مي توان به جاي ديگري دارو خورد و ديگري خوب بشود . اگر برادر ايشان بيماري سرطان بد خيم داشت ايشان در

خانه ي اهل بيت مي رفت و ضجه مي زد و از آنها كمك مي خواست . ايان بايد از پدر و مادرش كمك بخواهد . ايشان نبايد از نارحت شدن پدرنگران باشند . چون وقتي پدر را در جريان بيماري فرزند قرا بدهد پدر او را كنترل مي كند . به پدر بگويد كه اين يك واقعيت است و نمي خواهد با دعوا با آن مواجه بشوي . اگر استخوان پاي بچه ات سياه شده بود تو خودت پاي او را قطع مي كردي ؟ يا او را پيش دكتر مي بردي ؟ پدر و مادررا به مشاوره بكشانند

ص: 9705

و از روحاني محل هم كمك بگيرند . همه با هم همفكري كنند . خدا اين همفكري ها را دوست دارد . وقتي يك نفر بارش روي زمين مي ماند همه كمك مي كنند . در

اين برنامه هر كس كه مشكلي دارد و ما آنرا بيان مي كنيم خيلي از مردم از ما آدرس طرف را مي خواهند تا به او كمك كنند . اين تعاوني الهي است و همه دوست دارند كه كمك كنند . تعاونوا علي البر و التقوا . اين بهترين كار است . پس شما پدر را در جريان بگذاريد ولي اورا ملايم كنيد . از اين هم ناراحت نباشند كه كسي اين موضوع را بفهمد زيرا آخرش همه مي فهمند . اگر اين جوان در جمع قوم و خويش كفري بگويد خوب است ؟ پس قبل از اينكه به اين مرحله برسد همه را جمع بكنيد تا با هم همفكري بكنيد . پدري در حرم امام رضا (ع) با لب پرخنده مي گويد كه پسر من نماز نمي خواند ، چكار

كنم ؟ گفتم كه اگر پسر شما يك بيماري سختي هم داشت اين جوري برخورد مي كردي ؟ پس باور كنيم كه گره اي افتاده كه از گره جسمي هم بدتر است . فقط اين دختر خانم نسوزد و نداند كه چكار بكند . در دانشگاه چند تا از هم دانشگاهي ها و استادان متدين او را پيدا بكنند و از كانال آنها وارد بشوند و همفكري بكنند . ديگر اين كه اين خواهر يك مقايسه اي بين زمان زيباي اعتقادات پرر نگ تر اين برادر با الان

ص: 9706

بكند و بگويد كه قبلا اخلاق تو براي من زيباتر بوده است . وقتي به تو تكيه مي كردم آرامش بيشتري داشتم . مقايسه خود انسان با خود انسان كه ديروز من بهتر از امروزمن بوده

باعث مي شود كه به غيرت من بربخورد . او را با چالش به خودش بيندازند . بهترين كتاب ،كتابهاي استاد مطهري است ، كتاب هاي شهيد دستغيب و استاد قرائتي و جوادي آملي است ، پرسش و پاسخ هاي نهاد رهبري در دانشگاه تحت عنوان پرسمان است . پس يك مجموعه ي كامل كار بايد انجام بشود. وقتي يك بيمار را مي خواهند جراحي كنند يك تيم بيهوشي وتيم هاي مختلف مي آيد . پس تيم هاي مختلف بايد دست به دست هم بدهند تا پيوند عمل يك بيمار خوب از آب در بيايد ، در اينجا هم تيم هاي مختلف براي پيوند مجدد اين جوان به اعتقادات قبلي اش بايد با هم كار كنند تا عمل موفقيت آمير باشد .

خدايا به آبروي محمد و آل محمد جواناني كه به هر دليلي از آغوش دين رفته اند به آغوش دين بازگردند . آقاي شهيد شاه آبادي از امام نقل مي كند كه قبل از اينكه امام مطرح بشود من با ايشان در ماشين نشسته بوديم و دو تا جوان ما را مسخره مي كردند . امام نمي گذاشت كه ما جوابآنها را بدهيم . وقتي آنها از ماشين پياده شدند و دست به عمامه ي امام زدند ، ايشان دست به دعا برداشتند و گفتند كه خدايا شياطين اين جوانان را از ما گرفته اند ، آنها

ص: 9707

را به آغوش ما برگردان . اگر همه اين حركتها را باهم بكنيم اتفاق خوبي خواهد افتاد .

سوال – چند جلسه قبل ايشان از ايثار گفتند واينكه چه زيباست كه جواني به خاطر دل پدر و مادرش از ازدواج با فردي كه هر چند از نظر زندگي مشترك با هم كفو هستند منصرف بشود . پس جاي حق پدر و مادر بر فرزند كجاست ؟ سالها پدر و مادرم من را مجبور مي كردند كه براي ازدواج به دخترهايي فكر كنم كه پدرشان تمكن مالي دارند . دليل اين اصرار را هم پول بيان مي كردند . تمام اين سالها من روي انتخاب خودم كه دختري نجيب بود و خانواده اش هم كفو خانواده ي ما بودند پافشاري مي كردم . در آخر من با تمام احترامي كه براي آنها قائل بودم در ظاهر آنها را راضي كردم باميل عقلي

و قلبي به خوشبختي رسيدم . اينانتخاب مورد تاييد همه بود بجز ... از آن به بعد بود كه كم لطفي ها و بي احترامي ها ي آنها به من و همسرم شروع شد . دليل آنها اين بود كه به حرف ما گوش ندادي . آيا واقعا آقاي ماندگاري انسانهاي بد نديده اند ؟ آيا انسانهاي بد نمي توانند پدر و مادر بشوند ؟ آيا پدر و مادر بودن يعني معصوم از خطا بودن ؟ آيا حرمت نگه داشتن آنها يعني پشت كردن به خوشبختي كه در يك قدمي انسان است ؟ راهنمايي بفرماييد.

پاسخ – من در خيلي از برنامه ها گفته ام كه جوانان ايثار كنند و با پدر و مادرهايشان

ص: 9708

همراهي كنند ولي اتفاقا در داستان ازدواج به پدر و مادرها توصيه كرديم كه بنا بر قول امام صادق (ع) با نظر فرزندتان همراهي كنيد . پدر و مادري جايگاه عصمت نيست . به پد رو مادرها هم گفته ايم كه آنها هم حقي بر گردن شما دارند كه اگر انجام ندهند از طرف شما عاق مي شوند ولي شما هم بر گردن آنها حقي داريد كه اگر انجام ندهيد عاق آنها مي شويد . يعني كاري مي كنيد كه هر كس آنها را ديد بگويد كه بر پدر و مادرش لعنت . اين خيلي بد است . رابطه ي والدين و فرزندان دو طرفي است ولي چون

جايگاه پدر و مادر يك جايگاه حساس تري است خدا وجود آنها را واسطه ي خلقت من و دعايشان را واسطه ي بركت من قرار داده است . آنها چند تا امتياز دارند و بخاطر همين تاكيدات بر پدر و مادر بيشتر است . من به اين پدر و مادر عزيز مي گويم كه اگر شما با نگاه مادي مي خواستيد فرزندتان را تشويق به آن ازدواج بكنيد ، بدانيد كه آن كار اشتباه بوده است و استغفار كنيد . امام صادق (ع) مي فرمايد كه اگر فرزند شما غلط هم انتخاب كرده است او را توجيح كنيد و اگر توجيح نشد در داستان ازدواج او را مجبور نكنيد . انسان در ازدواج نمي تواند غير صادق جلو برود يعني در ظاهر بگويد

كه من تو را دوست دارم ولي واقعا او را دوست نداشته باشد . در زندگي بايد واقعا همديگر را بخواهند . اگر همديگر

ص: 9709

را بخاطر پول يا پدر و مادر بخواهند بالاخره يك جايي دستشان رو مي شود. حالا كه اين جوان درست انتخاب كرده نگوييد كه چون جايگاه ما را زير سوال برده است و به حرف ما گوش نكرده ما هم به او و همسرش احترام نمي گذاريم و او را اذيت كنيم . قطعا اين شاخصه ، شاخصه ي الهي نيست . در داستان ازدواج چه درست و چه غلط اگر رسيدند به اينكه طرف هم كفوشان است ، پدر و مادر بايد او را توجيح بكنند اگر او توجيح شد الحمدلله و اگر توجيح نشد بگذاريم كه خودش جلو برود و

سرش به سنگ بخورد . خدا با اينكه زورش از پدر و مادر بيشتر است مي گويد كه من عبادت زوري نمي خواهم. ماوقتي سرمان به سنگ مي خورد باز به در خانه ي خدا مي رويم .خدا مي فرمايد : با اينكه من راه را گفتم و اين همه پيامبر بشير ونذير فرستادم تا راه و چاه را به تو نشان بدهند ولي باز تو گوش نكردي ولي چون سرت به سنگ خورد باز توبه كن . خدا با آن همه عظمت هم زور نمي گويد و هم با مهرباني برخورد مي كند . به پدر و مادرها مي گويم كه به بچه هاي تان زور نگوييد ، آنها را تربيت بكنيد و راه و چاه را به آنها بگوييد . در آن زمان كه بچه بيشتر تسليم ماست بهتر و زيباتر او را

تعليم بدهيم . وقتي به جايي رسيد كه قدرت تصميم گيري دارد ما به او كمك كنيم .

ص: 9710

وقتي بچه است ما نمي گذاريم كه او تصميم بگيرد و اجازه نمي دهيم كه دستش را به سماور بزند تا بسوزد ولي وقتي بچه بزرگ شد به او بگوييد كه اين چاقو تيز است و او مي گويد كه من اين را مي دانم . ما بيش از ابلاغ چيز ديگري نداريم ، بشارت به راه و هشدار به چاه است . حالا ممكن است كه بگويند او خداست با ما فرق دارد . سِر اين كه خدا بعد از اسم خودش سه مرتبه در قرآن اسم شما پدر و مادر را آورده چيست ؟ پس حتما بايد يك شباهتي بين ما بعنوان پدر با خدا باشد . ما هم زماني بچه بوديم اگر پدر

و مادر به ما زور مي گفت ما خوشمان مي آمد ؟ آنروز كه بايد تربيت كنيم خوب تربيت كنيم و آن روزي كه بايد واگذار كنيم خوب واگذار كنيم ، دعا كنيم ، مشاوره بدهيم و وقتي آنها از اشتباه شان برگشتند همان طور كه خدا توبه كنندگان را قبول مي كند ما هم جايي براي برگشت فرزندان مان بگذاريم . نگذاريم آنها بخاطر خطايي كه كرده اند از ما دور بشوند .

سوال – من جواني هستم كه در خانواده ي نه چندان مذهبي بزرگ شده ام و نماز هم نمي خوانم زيرا خجالت مي كشم و فكر مي كنم كه خدا هم از من روي گردان شده است . هميشه احساس تنهايي مي كنم . به همين دليل ازدواج كردم . من فكر مي كردم كه با اين كار تنهايي هايم را پر مي كنم ولي

ص: 9711

از روزهاي قبل هم تنهاتر شدم . با اينكه همسرم را با تمام وجود دوست دارم ولي او من را درك نمي كند و اين قدر من را نااميد كرده است كه از خودم بيزارم . آيا ممكن است كه خدا بنده اي از بندگان خودش را فراموش كند و اگر خدا مقدر كرده كه من با همسرم ازدواج كنم چرا محبت من را در دل او قرار

نداده است ؟

پاسخ – الان من تشنه هستم و بجاي اينكه آب بخورم غذا مي خورم . آيا تشنگي ما رفع مي شود ؟ ايشان دنبال آرامش مي گشتند ، خدا خودش معدن آرامش است عطش آرام با ارتباط با خدا برطرف مي شود . بجاي اينكه با خدا ارتباط برقرار كند ازدواج كرده است البته اين كار زيباست . ولي جاي آب را نمي گيرد. مي گويد كه من همه كاري براي همسرم مي كنم چرا او مرا دوست ندارد . خدا مي گويد من همه نعمتي به تو دادم پس چرا من را دوست نداري ؟ اگر بگويد كه خدا را دوست دارم پس چرا با خدا قهر است ؟ با خدا آشتي كنيد . اگر ما آن داروي اصلي را گم كرده باشيم هرچيز ديگري بخوريم جاي آنرا

نمي گيرد . اصلي ترين چيزي كه مايه ي آرامش است خداست زيرا ما از او خلق شده ايم . اينكه ما مي گوييم خجالت مي كشيم بعد از مدتي نماز بخواهيم بخاطر اين است كه ما خدا را با انسانها اشتباه مي گيريم . جواني با مادرش دعوايش شده است و از خانه بيرون

ص: 9712

مي رود و ديگر رويش نمي شود كه برگردد و فكر مي كرد كه مادرش ديگر او را دوست ندارد ولي يكي به او خبر دارد كه مادرش آرزو دارد كه باز او را ببيند . وقتي اين را مي شنود دوباره به آغوش مادرش برمي گردد. خدا مي فرمايد كه اگر كسي توبه كند من از مادري كه بچه ي گمشده اش را پيدا كرده بيشتر خوشحال مي شوم .

سوال – سوره ي اسرا آيات 1 تا 7 را توضيح بدهيد .

پاسخ – آيه آخر را همه بايد حفظ كنند كه هرچه كني به خود كني گر همه نيك و بد كني . اگر در مورد ديگران فكر بد كردي يعني در واقع براي خودمان فكر بد درست مي كنيم . . اگر براي ديگران چاه درست مي كنيم در واقع داريم براي خودمان چاه مي كنيم . اين جهان كوه و اين عالم ندا است . انسان وقتي در كوه فرياد مي زند چند پژواك به خودش بر مي گردد . باور كنم كه اگر به پد رو مادرم بدي بكنم به من هم بدي خواهند كرد . باور كنم چاه مكن بهر كسي اول خودت دوم كسي . اين عالم ، عالم بده و بستان است . عاقبت خوبي خوبي است و عاقبت بدي هم بدي است . اگر با ديگران با زرنگ بازي

برخورد كرديم با ما با زرنگي برخورد مي كنند . اگر سر كسي را كلاه گذاشتيم سر ما را كلاه مي گذارند . اگر خانه ي ناقصي ساختيم براي ما هم خانه ي ناقص مي سازند

ص: 9713

. بايد اين را باور كنيم كه از مكافات عمل غافل مشو .

سوال – من پسري هفده ساله هستم كه بحث هاي شما را دنبال مي كنم . مشكلات زندگي شديدا گريبان من را گرفته است و آنقدر به من فشار آورده كه روز با پدرم دعوايم شد و به حرم امام رضا (ع) رفتم و از آقا گله كردم كه چرا حاجت من را نمي دهي و گفتم كه اگر حاجت من را ندهي ديگر به حرم نمي آيم . من شنيده بودم كه يك نفر از حضرت رقيه خواسته بود كه دخترش را شفا بده و الا ديگر به حرمش نيايد و دخترش شفا گرفته بود . بعد از اينكه من از حرم بيرون آمدم بيمار شدم . بعد از چند روز حالم خوب شد وبه خودم گفتم كه انسان اگر سلامتي داشته باشد بهتر از هر چيزي است . از آن موقع تصميم

گرفتم كه وقتي به حرم مي روم به گنبد نگاه كنم و به آقا بگويم كه تو كه آخر گره را باز مي كني چرا اول آنرا باز نمي كني . مشكلات من و خانواده ام چه زماني حل مي شود ؟

پاسخ – اين جوان صداقت زيبايي دارد. اگر امام رضا (ع) حاجتش را سريع مي داد به اين معرفت نمي رسد . بايد باور كرد كه امام رضا (ع) داشتن ارزشش بيشتر از اين است كه همه چيز داشته باشيم . امام رضا (ع) داشته باشم پول نداشته باشم ، آسايش در خانه نداشته باشم و امكانات نداشته باشم . آن كس كه تو را دارد

ص: 9714

چه ندارد و آن كس كه تو را ندارد چه دارد. جواني مي گفت كه من به امام رضا (ع) گفتم كه تا حاجت من را ندهي ديگر به حرم تو نمي آيم اما حالا دلم تنگ شده است آيا مي توانم به حرم بروم ؟ گفتم كه تو اول امام رضا (ع) را بخاطر حاجت خودت مي خواستي ولي الان امام را بخاطر خودش

مي خواهي . الان عاشق امام رضا (ع) شده اي ولي اگر امام رضا (ع) فقط حاجت تو را مي داد او را بخاطر حاجت دادن دوست داشتي . در آيه شصت سوره ي غافر خدا مي فرمايد كه دعا دو تا وجه دارد . يكي ارتباط با خدا و يكي حاجت خواستن . من گاهي اين حاجت را به شما نمي دهم كه اين ارتباط دوام داشته باشد . خيلي ها مي گويند كه مسيحي از امام حسين (ع) و ابو الفضل حاجت گرفته و رفته است . او قرار نيست كه تداوم ارتباط داشته باشد ولي تو قرار است كه تداوم ارتباط داشته باشي . گاهي وقتي حاجت هاي ما را به ما مي دهند وديگر هيچ مشكلي نداريم ديگر كاري به امام رضا (ع) نداريم . همه ي حاجت

ها را به ما نمي دهند تا يا امام رضا (ع) و يا صاحب الزمان ما قطع نشود. يا الله گفتن بدون ماشين و امكانات ارزشش بيشتر است يا اينكه ماشين بدون خدا داشته باشم . ما نمي خواهيم بگوييم كه اگر امام رضا (ع) داشته باشي ماشين نداري يا برعكس . مي شود كه ما هم دنيا

ص: 9715

و هم آخرت داشته باشيم . اگر امر بر اين داير شد كه دنيا داشتن بدون امام رضا (ع) يا دنيا نداشتن با امام رضا (ع) باشد ، بنطر من داشتن امام رضا (ع) ارزش بالاتري دارد .

سوال – هميشه به ما گفته شده كه ارتباط با نامحرم اشكال دارد و من حتي مواقعي كه با نامحرم كار دارم شديدا احساس گناه مي كنم . چرا هيچ كارشناسي نمي گويد كه تا چه حد اين ارتباط اشكال ندارد . من حرف شما را قبول ندارم كه مي گويند از هم كلاسي پسرتان جروه نگيريد و احوال پرسي نكنيد . مگر كجاي اسلام گفته كه نبايد احوال پرسي كرد؟ نمي توانم به خودم بقبولانم كه اسلام دست و پاي ما را مي بندد . راهنمايي بفرماييد.

پاسخ – ما نگفته ايم كه هر ارتباطي با نامحرم حرام است. ما مي گوييم ارتباط غير عقلائي با نامحرم حرام است . اگر در ارتباط انگيزه ي عقلائي باشد و هيچ انگيزه ي شهوت در آن نباشد اشكالي ندارد . ما مي گوييم ارتباط محض عقلائي كم پيدا مي شود . شما وقتي در كلاس تان خانم خوب ديگري هست كه جزوه ي كلاس را كامل نوشته است ، چه ضرورتي دارد كه اين جزوه را از پسر ديگري بگيريد و از او نگيريد؟ اينكه پسر را براي گرفتن جزوه انتخاب مي كنيد انگيزه ي عقلائي است يا شيطاني ؟ در شرايط مساوي ما راجع به دكتر و كارشناس هم همين را مي گوييم . اگر اين را به محضر امام حسين(ع)

ببريم كدام را قبول مي كنند

ص: 9716

؟ اشكالي ندارد كه يك خانم سوال علمي دارد و آنرا از استاد آقا بپرسد يا يك آقا از استاد خانم سوال بپرسد يا خواهر و برادر دانشجواز هم بپرسند . حالا اگر ايشانهيچ انگيزه اي هم ندارند و دلشان پاك است ، دل ايشان پاك تر است يا دل امير المومنين ؟ امير المومنين فرمودند كه من از سلام كردن به زنهاي جوان پرهيز دارم . ايشان الگوي ما هستند . من به جوانها شك ندارم به شيطان اطمينان ندارم . ما در مشاوره هاي مان داريم كساني كه به گناه كشيده شده اند و شروع آنها از همين مسائل كوچك بوده است . مثلا يك اس ام اس ساده را جواب داده اند يا يك

تلفن ساده را جواب داده اند . گاهي يك احوال پرسي و يك نگاه بوده است .

سوال – من چند سال پيش با پسري تلفني دوست بودم با اينكه اين كار برخلاف شان خانواده ام بود ولي من در اين منجلاب گير كرده بودم كه بعد از چند مدت خدا به من توفيق توبه داد و آن ارتباط را قطع كرده ام . اين پسر هر چند مدت يك بار از طريق واسطه براي من پيغام هايي مي فرستد كه من را عذاب مي دهد . من از خدا خواسته ام كه قلب اين پسر از گناه پاك بشود و توفيق توبه پيدا بكند . ما نه از لحاظ خانوادگي و نه از لحاظ فرهنگي و ديني هيچ تناسبي با هم نداريم . من از عواقب گناهي كه كرده ام مي ترسم . من طاقت عذاب آن

ص: 9717

دنيا را ندارم . من در خلوت هايم گريه مي كنم . تماس هاي اين

پسر چه مفهومي مي تواند داشته باشد ؟

پاسخ – اين به سوال بالا ربط دارد كه يك رابطه مي تواند در زندگي ما مشكل ايجاد بكند. يك رابطه نادرست بوده كه حالا توبه كرده ولي تاره دارد آثارهايش مي آيد . ايشان مي داند كه با آن پسر هم كفو نيست و بايد دنبال هم كفو خودش بگردد و اين باعث عذابش مي شود . اگر ما مي گوييم كه رابطه هاي غير عقلايي را مواظبت كنيد براي اين است به اين مشكلات دچار نشويد. ما يك شروع توبه و يك تداوم توبه داريم . بعضي ها فكر مي كنند كه وقتي يك شب مقدس توبه مي كنند ديگر كار تمام مي شود . شما وقتي دكتر مي روييد بعضي مواقع مي گويد كه بايد چند ماه آنتي بيوتيك بخوريد . ايشان

استمرار استغفار را داشته باشند . ديگر اينكه براي آن آقا پسر هم استغفار كند . ديگر اينكه هيچ بازخوردي به اين آقا چه مثبت و چه منفي ندهند تا او دوباره احساس علقه ي دوباره نكند . ديگر اينكه ايشان مي گويند كه كفاره ي من اين است كه با كسي ازدواج كنم كه دوستش نداشته باشم . خير اين درست نيست . ايشان با كسي ازدواج كنند كه هم كفو و هم دين ايشان باشد و علاقه هم به ايشان داشته باشد ازدواج كند . البته علاقه شرط ازدواج نيست . شناخت شرط ازدواج است . در قرآن مي فرمايد كه خدا محبت و رحمت

ص: 9718

را دردل آنها مي اندازد . در ضمن هيچ وقت استغفار را براي خودشان و آن آقا

ترك نكنند. هيچ پاسخي هم به درحواست هاي آن آقا ندهند .

خدايا به آبروي امام حسين (ع) و صفاي ابوالفضل همه ي آنهايي كه در زندگي شان گره دارند و نياز به فرج دارند ، فرج زندگي آنها را با فرج امام زمان (عج) به ما عيدي عنايت بفرما .

90-04-07

تو مثل يك نفس تازه حبس مي گشتي تويي كه در نفست گم شده اند طوفانها ، چه خلوت خوشي آرم زير لب گفتي و سجده كردي جاي تمام انسانها ، نشد طلوع كني تا تو را طواف كنند تقيه كار شدند آفتاب گردانها ، تو يوسفي و و مجازات يوسفي اين است چه مي دهند گواهي تمام قرآنها .

سوال – ما معمولا يادمان مي رود كه يك كاري را با نام خدا شروع بكنيم و يادمان مي رود در لحظه اي كه داريم آن كار را انجام مي دهيم به ياد خدا باشيم و آن لحظه كه از يادخدا غافل بشويم اتفاق خوشايندي نخواهد افتاد . راهنمايي بفرماييد.

پاسخ – شهادت امام كاظم (ع) را تسليت مي گويم و اميدوارم كه خدا به ما توفيق بدهد كه ما از وجود نازنين آنها استفاده بكنيم زيرا تنها مسير سمت خدا قرآن و عترت است .

اگر بخواهيم همه ي زندگي مان را با خدا باشيم ، اين با خدا بودن يك شاخص هايي دارد . مثلا يك دختر خانمي از روستا با خواهرش كه از او بزرگتراست و در شهر زندگي مي كند تماس مي گيرد

ص: 9719

و مي گويد كه براي من يك لباس بخر كه اندازه اش سه وجب باشد . خواهر در شهر با وجب خودش يك لباس سه وجبي براي خواهرش مي گيرد . بعد مي بيند كه به خواهرش خيلي بزرگ است . و مي فهمد كه شاخصه ي اندازه گيري اين دو خواهر مثل هم نبوده است . اگر قرار است كه ما زندگي مان را تبديل به بندگي بكنيم بايد ببينيم كه خدا براي بندگي چه شاخصه هايي گذاشته است . ما تا ارزش كلام امام مان را بدست نياوريم ممكن است كه اينها هدر برود زيرا سخنان آنها دُر است . پس ما اول آنرا در مصداق زندگي خودمان بكار مي بريم تا بفهميم كه مشكل كار ما كجاست . مثلا به يكي مي گويم چكار داري مي كني ؟ مي گويد كه دارم بندگي خدا را مي كنم ، به همسايگان كمك مي كنم ، اگر سنگي باشد از جلوي پاي ديگران برمي دارم ولي نماز نمي خوانم . در روز قيامت پرونده ي اين فرد را وقتي بدستش مي دهند مي بيند كه هيچي در پرونده ي او نيست . فرد كارهاي خوب خودش را با شاخصه ي خودش اندازه گيري كرده بود ولي خدا با شاخصه ي خودش اندازه گيري كرده است . يكي از شاخصه هاي خدا نمازخواندن است. در روايت داريم خدا درمورد نماز از ما سوال مي كند اگر اين قبول بشود بقيه را قبول مي كنند و اگر قبول نشود بقيه ي كارها هم قبول نمي كنند. حالا فردي بي نماز نبوده ، روزه هم گرفته اما

ص: 9720

اختيار زبانش در دستش نبوده است غيبت ، تهمت ، اذيت كردن ، مردم آزاري ، آبرو بردن و سرزنش كردن . اين فرد هم چيزي در نامه ي عملش نيست . بله او نماز خواند ولي كارهايي كرد كه آنرا حبط كرد . حبط يعني سوزاندن . باز ملاك محقق نشد . مثل اينكه ما خوب كشاورزي بكنيم و خرمن هم خوب جمع بكنيم و يك كبريت كوچك بزنيم و همه ي خرمن سوخت . مثلا فردي به نماز و روزه خيلي مقيد بود و كارهاي خوب انجام مي داد وغيبت هم نمي كرد ولي باز نامه ي عملش خالي است. مي بينيم كه اين فرد اخلاص نداشته است و در هر عملي ريا مي كرده . اين هم ارزش نداشته است . ما بايد شاخصه هاي خودمان را با شاخصه هاي الهي يكي بكنيم يعني ترازوي خودمان را با ترازوي خدا يكي بكنيم . مثلا فردي خيلي مقيد به اعمال نبوده واعمال مستحب را خيلي انجام نمي داده ولي اگر كوچكي انجام مي داد اخلاص داشته ، اين فرد پرونده اش پربار است . فردي اصل واجبات را انجام مي داده و عاشق اهل بيت بوده است ودر مناسبت ها اشك وتبسم داشت ،اين فرد هم پرونده اش پر است . پس شاخصه ي نماز ، عدم مردم آزاري ، غيبت نكردن ، تهمت نزدن و حُسن معاشرت ، همه اينها شاخصه است . مسلمان كسي است كه مردم از دست و زبان او درامان باشند . پيامبر نگفته مسلمان كسي است كه در صف اول نماز جماعت بايستد البته اين هم ارزش

ص: 9721

دارد . حالا ببينيم در زندگي ما بايد چه اتفاقي بيفتد كه وجب ما با وجب خدا يكي بشود. اگر اين طور نشود ما در اينجا چيزي مي دوزيم و در آنجا به اندازه ي تن ما نمي شود . امام كاظم (ع ) مي فرمايد : از ما نيست ( خدا در قرآن به نوح مي فرمايد چون عمل پسرت با تو يكي نيست از ما نيست . او در عمل با توپيوند ندارد ) كسي كه روزي يك بار به حساب و كتاب خودش رسيدگي نكند . ما در زندگي خودمان حساب و كتاب داريم. اگر به ما يك آب دويست و پنجاه توماني را دوهزار تومان بدهند ما مي گوييم گران است. اگر قرار است كه ما حساب و كتاب بكنيم اندازه و ترازوي آن بايد با اندازه و ترازويي كه در روز قيامت مي خواهند اعمال ما را با آن بسنجند يكي باشد. ار همه ميزان هايشان معيارهاي الهي باشد اصلا اختلافي بين زن و شوهر ، خواهر و برادر ، بين افراد يك امت و بين حكومت و امت نخواهد بود. همه ي اختلاف ها بخاطر اين است كه شاخصه هاي ما خدايي نيست . اگر شاخصه ي دختر و پسر درازدواج الهي باشد خيلي به يكديگر مي خورند . اما اگر شاخصه ي يكي دنيايي و يكي معنوي باشد ، با يكديگر جور در نمي آيد . الان مشكل ما اين است . در بندگي آرامش ، موفقيت ، جاودانگي ، هدايت ، سعادت و بركت هست . اگر كسي مي خواهد به همه ي اينها رسيده برسد بايد

ص: 9722

خرج كند . ما بعضي از امتيازها را مي خواهيم ولي حاضر نيستيم كه هزينه ي آنرا بپردازيم .امام كاظم (ع) داشتند از كوچه هاي مدينه مي گذشتند صداي ساز و آواز از خانه اي مي آمد . حضرت از خدمتكار پرسيد كه صاحب اين خانه بنده است يا آزاد؟ خدمتكار فت كه صاحب خانه آزاد است و پولدار است . امام فرمود : او آزاد است كه اين صداها از خانه اش در مي آيد. اگر بنده بود اين صداها از خانه اش در نمي آمد . بُشر از پولدارهاي مدينه بود و خيلي با دقت بود . به خدمتكار گفت كه چرا اين قدر معطل كردي و خدمتكار هم تعريف كرد كه آقايي چه گفته است . وقتي آن گفتگو را گفت جرقه اي در ذهن بشر زد كه ما آزاد بودن را چطور معنا مي كنيم و او چطور معنا كرده است . بعضي ها مي گويند كه ما تا موسيقي گوش نكنيم خواب مان نمي برد يا فلان گناه را نكنيم زندگي نمي چرخد. اين انسان اسير است ولي انسانهايي كه آزاد هستند مي توانند خودشان را كنترل كنند. حضرت عباس آب را جلوي دهانش آورد ولي نخورد . اوج بندگي و اوج آزادگي . بُشر تغيير كرد و گفت كه بگذار معيارهاي زندگي ام را با امام يكي بكنم . او با سر و پاي برهنه

بيرون دويد و خودش را به پاي امام انداخت و گفت كه من از الان به بعد مي خواهم بنده باشم . امام فت كه اگر مي خواهي بنده باشي ما شاخص داريم براي

ص: 9723

ديدني ها و خوردني ها ما حدود داريم . اگر شيريني بندگي خدا را مي خواهي هزينه دارد. بخاطر همين به بُشر پابرهنه معروف شد . صفوان شتردار بود . هارون الرشيد شترهاي او را براي سفر مكه كرايه كرد . او قاتل امام كاظم (ع) است. اما اداي مسلماني در مي آوردند . او درفكرش اين است كه من شترهايم را براي لهو و لعب كرايه نداده ام ، براي سفر حج كرايه داده ام . امام فرمود كه شنيده ام كه شترهايت را به فلاني كرايه داده اي ؟ گفت : بله براي سفر مكه اجاره داده ام . امام فرمود : آيا همه ي كرايه ات را گرفته اي ؟ گفت : خير پيش كرايه گرفته ام . امام فرمود: آيا دوست داري كه هارون از اين سفر سالم برگردد تا كرايه ي تو را بدهد . گفت: بله . امام فرمود: همين مقدار كه تو آرزو مي كني كه يك ظالم از سفرش سالم برگردد كار زشتي است . گاهي اوقات فكر و خيال ما مهم نيست. ملاك دين مهم است. شاخص را بايد اهل بيت به ما بدهد . خدا چشم او را باز كرد و يك فكر قشنگي به ذهنش آمد . كل آژانس مسافرتي خودش را فروخت . شترها را با جايش فروخت . به هارون فت كه من چون پير شده ام همه را فروخته ام . هارون فهميد ولي كاري به او نداشت.اگر ما شاخص نداشته باشيم و نماز هم بخوانيم و دست ديگران را هم بگيريم فايده اي ندارد.البته نماز خودش شاخص است ولي شاخصه

ص: 9724

ي اصلي نيست . محبت اهل بيت و اخلاص شاخص است .اصلي ترين شاخص اين است كه من نمازم با تبعيت از ولايت باشد. اگر نماز باشد ولي در آن تبعيت از ولايت نباشد بازمن شاخصه ي اصلي را ندارم . پس ما قراراست كه در زندگي مان محاسبه داشته باشيم ملاك اين محاسبه را بايد ازاهل بيت بپرسيم . در اينجا خنده كردن و تفريح كردن ما هم با خدابودن مي شود. گاهي شايد گريه كردن و نماز خواندن هم من را از خدا دور كند. روزي كه من وجب خودم را با وجب اهل بيت يكي كردم احساس مي كنم كه من عملم را در قيامت انجام مي دهم . باطن اعمال در قيامت مشخص است . با عمل خودم احساس مي كنم كه در بهشت هستم . ما اعمال وسط نداريم .درقيامت كساني را نداريم كه نه در بهشت باشند نه در جهنم . افراد يا بهشتي مي شوند يا جهنمي . اگر انسان شاخصه را داشته باشد قطعا متوجه مي شود كه با اين اعمال در بهشت است يا در جهنم . چرا وقتي مردم مي خواهند وارد يك حرم بشوند خانم ها سعي مي كنند كه چادر سرشان بكنند و آقايان كمي مرتب تر بشوند ؟ احساس مي كند كه اينجا ملاك اندازه گيري حيا و عفت است . ولي همين فرد وقتي مي خواهد در عروسي گناه آلود بروند كمي بي حياتر مي پوشند زيرا احساس مي كنند كه در اينجا ملاك اندازه گيري مردم زيبايي ظاهر است . اگر ملاك دين و خدا باشد هر دوجا انسان بايد

ص: 9725

يكي باشد. من بايد همان جور كه امام زمان (عج) را احساس مي كنم ، در عروسي هم امام زمان (عج) را احساس بكنم مثل شهيد رباني پور كه كارت عروسي هم براي امام زمان (عج) فرستاده بود . من مي توانم اين امام زمان (عج) را در مغازه و اداره احساس بكنم و امضاي رضايت من با شاخصه ي امام باشد نه شاخصه ي رضايت مشتري و بالا دستي ها با خدا بودن يعني با شاخصه هاي الهي بودن . آيات اول سوره ي مائده مي فرمايد: هركس از حدود الهي تعدي بكند كافر است و از اسلام خارج شده است و ظالم است به خودش و ديگران ظلم كرده است و فاسق است . كسي كه فسق آشكار داشته باشد غيبتش حرام نيست. پس داراي سه صفت كافر، ظالم و فاسق است.

سوال – سوره ي نحل آيات 73 تا 79را توضيح بدهيد .

پاسخ – مي فرمايد : كسي هست كه مثل كر و لال است و دنبال ديگران راه مي افتد.آيا كسي كه در زندگي اش اهل عدل و انصاف نيست و هيچ كاري نمي كند با كسي كه امر به عدل مي كند مساوي است. حالا كسي كه امر به عدل نمي كند نماز بخواند ولي چون وجبش با وجب خدا يكي نيست براي او خبري نيست . يكي از آن شاخصه ها عدل و انصاف است . من كه براي دين داد مي زنم ولي كمي از آبرو و مال خودم نگذشته ام با افرادي مثل شهيد بهشتي و هفتاد و دو تن از ياران ايشان و شهداي جنگ

ص: 9726

يكي هستيم ؟ يكي از شاخصه هاي ديگر جهاد ، ايثار و گذشت است .

سوال – در مورد شاخصه هاي الهي توضيحاتي بفرماييد.

پاسخ - من سه شاخصه ي كلي در مورد حديث امام كاظم (ع) را مي گويم . آيا فهم من با مسائل اطراف من با فهمي كه خدا از مسائل مشخص كرده يكي است ؟ اگر ما نگاه مان را با خدا يكي نكنيم برداشت هاي مان از مباحث فرق مي كند. مثلا من از بلا فرار مي كنم ولي خدا مي فرمايد كه هر كه در اين دهر مقرب تر است جام بلا بيشترش مي دهند. نگاه حضرت زينب در بلا با خدا يكي است و خوشش مي آيد . من نگاهم در بلا با خدا يكي نيست فرار مي كنم . نگاه امام كاظم (ع) در بلا با خدا يكي است و مي گويد كه خدايا متشكرم كه جاي خلوتي را در زندان براي من درست كردي كه عبادت بكنم . نگاه حضرت يوسف با خدا يكي است و م يگويد كه زندان براي من زيباست. شاخصه ي دوم اين است كه با آن نگاه الهي آيا عمل هم مي كنم كه اسم آنرا حدود الهي گذاشته ايم ؟ عمل من چقدر تسليم حدود الهي است ؟ آن يكي فكر من است و اين عمل من است .چقدر فكر و عمل را با هم تطبيق مي دهم ؟ سوم آيا بر اساس شاخصه هاي الهي حاضرم براي اينكه به اين شاخص برسم خرج بكنم ؟ فردي مي گويد براي اينكه اين چيز براي من مهم است حاضرم از همه

ص: 9727

چيز بگذرم . مثلا فرد مي خواهد به شغل يا درجه اي برسد حاضر است كه از همه چيز بگذرد تا به آن برسد. ميزان گذشت ما براي رسيدن به مدارج الهي خودش يك شاخص است . كربلا يعني گذشت از هرچه هست . اگر مي گوييم كه شهدا و امامان اين قدر زيبا هستند بخاطر اين است كه آنها براي رسيدن به شاخصه هاي الهي جان خودشان را وسط گذاشته اند .

سوال – شما گفتيد كه هركسي كه گناه كرده با توجه به اينكه توبه مي كند بايد منتظر عاقبت آن گناه باشد. چرا پيامبر فرموده توبه كنيد زيرا انسان توبه كاري مثل كسي است كه اصلا گناهن كرده است . من كه پنج سال پيش از سر ناداني مرتكب گناه شدم و الان پنج سال است كه اشك مي ريزم كه خدا من را ببخشم باز بايد منتظر عاقبت گناهم باشم ؟

پاسخ – بعضي ها از جواب هفته ي من ناراحت هستند . اگر جواب من ناقص بوده است من عذرخواهي مي كنم . ما قطعا قصد آزردن كسي را نداريم ، ما قصد بي ادبي به كسي را نداريم . شايد من نتوانستم بحث را خوب منتقل بكنم يا آنها خوب متوجه آن نشده اند . الان من يك شربت مسمومي را خورده ام بعد از خوردن اين شربت حرام سريع توبه كردم چون شربت مسموم خوردن حرام است . بعد شروع به توبه مي كنم . آيا اين توبه كه من بكنم اثر سم را هم بر مي دارد ؟ توبه فقط عقوبت را پاك مي كند نه عاقبت

ص: 9728

را . هر عمل ما يك جزا يا عقوبت دارد و يك عاقبت دارد . من هر چقدر خدا را قسم بدهم كه من را مسموم نكن مي شود ؟ خدا قدرت دارد كه آثار اين جوري را هم بردارد ولي بناي اين كار را ندارد . ما مي گوييم خدا عقوبت را برمي دارد ، بعضي از عاقبت هاي دنياي را هم برمي دارد . مثلا من گناهي كرده ام و اين گناه در نسل من اثر سوئي دارد . من توبه مي كنم و خدا آن اثر را برمي دارد .پس خدا يكسري اثرات ماوراءالطبيعه را برمي دارد . مثلا يك ماشيني با سرعت دويست در جاده مي رود و به جدول مي زند . عذرخواهي مي كند و جريمه هم نمي شود ولي آيا مي توانيم بگوييم كه چون او پشيمان شده نبايد ماشينش به جدول بخورد ؟ آيا ماشين مي تواند به حالت اول برگردد ؟ آيا خدا مي تواند هستي را اين جوري بگرداند ؟ يكي از شاخصه هاي خدا اين است كه اگر كاري كرديد كه خودتان باعث شديد كه به آن عاقبت برسيد و عاقبت را تحمل كرديد ، خود تحمل گناه كفاره ي گناهتان است . بماكسبت ايديهم .من اشتباهي كردم و بيمار شدم . من خودم مقصر بودم . استغفار كنم و خودم را مقصر بدانم و ديگر اين كار را نكنم . من گناهي كرده ام و نمي دانم كه عقوبت گناه من چيست . اگر يكي از آثار اين گناه اين بود كه باعث آزار ديگران شدم بايد كمي آزرده بشوم . پس اين

ص: 9729

كفاره را بپذيريم . مثل كفاره ي روزه .الان من روزه خورده ام و در شب قدر گريه و توبه مي كنم . آيا با گريه اين كفاره ي روزه پاكي مي شود ؟ خدا مي گويد كه اينخطاي تو را بخشيدم . برو و آنرا جبران كن . كفاره ي آن شصت و يك روز است كه سي ويك روز آن بايد پشت سرهم باشد. اگر نتوانستي يك روز روزه بگير و شصت فقير را طعام بده . اگر من خطايي در جاده بكنم ماشين من را مي خوابانند . هم عقوبت و هو عاقبت دارم . عاقبت من اين است كه يك هفته ماشين ندارم وعقوبت آن جريمه است . پس ما عاقبت كارهاي مان را باور كنيم صله ي رحم عاقبتش اين است كه بركت عمر من را زياد مي كند. قطع رحم عاقبتش اين است كه عمر من را كوتاه مي كند و عقوبت آن در قيامت است . ظلم كردن به ديگران ، عاقبتش اين است كه به تو ظلم مي شود اميرالمومنين مي فرمايد كه عاقبت ظلم خيلي زود گريبانگير انسان مي شود . به كسي كه بي پناه است ظلم نكن . وزيرهارون از مريدان امام كاظم (ع) بود امام به او اجازه داد كه در دستگاه هارون باشد و با تقيه زندگي كند . تقيه يعني ظاهر را آن جوري كه آنها مي خواهند رعايت مي كنم ولي در باطن دلم با حق است . او در دستگاه هارون ماند تا كار شيعيان را راه بيندازد . يك روز يك فردي كه آشنايي نداشت و بي كس

ص: 9730

بود به او مراجعه كرد ولي او به طرف وقت ملاقات نداد و خودش هم متوجه نشد كه چكاري كرده است . آن سال به مكه رفت و خدمت امام در مدينه رسيد امام او را قبول نكرد . تعجب كرد و از خادم پرسيد كه از آقا بپرس داستان چيست . امام فرمود : فردي از شيعيان ما پيش تو آمد و تو را قبول نكردي . مقام معظم رهبري فرمودند تا جايي كه مي شود به كار مردم رسيدگي كنيد. امام كاظم (ع) فرمودند تا آن فرد را پيدا نكني و او را راضي نكني من از تو راضي نمي شوم . خدا مي تواند عاقبت ها را تغيير بدهد ولي بناي اين كار را ندارد . كساني كه خدمت به بشريت كردند چون كار خير كردند ولي همه ي شاخصه ها را نداشتند پاداش همان بخش را به او مي دهند مگر اينكه آنرا سوزانده باشم كه اگر آنرا سوزانده باشم هيچي در پرونده نخواهم داشت . سعي كنيم كه گناه نكنيم.

سوال – من گناهكاري هستم كه با برنامه ي شما به زندگي برگشته ام از درس و كنكور خيلي عقب مانده ام و دلم غمگين است .چكار كنم كه شاد باشم و اراده ي قوي بدست بياورم و به آرزوهايم برسم و دنيا برايم بهشت بشود ؟

پاسخ – انشاءالله همه ي كنكوريها نيت شان اين باشد كه بندگي بكنند و به خلق خدا خدمت بكنند و موفق بشوند . اين كنكور تمام ميشود دانشگاه هم مي رود مدرك هم مي گيرد و شاغل هم مي شود و خدمت هم

ص: 9731

مي كند و دنيا هم تمام مي شود . دعا كنيم كه در كنكور قيامت پاسخ هاي مان درست باشد. كسي كه كنكور دنيايي را كم بياورد سال ديگر مي تواند دوباره شركت كند ولي خدا نكند كه در كنكور شب اول قبر و قيامت جواب سوالهاي من با آن چيزي كه كليد مي زنند نخواند ديگر راه برگشت ندارم .به اين جوان عزيز مي گويم كه تو در كنكور قيامت برنده شده اي زيرا راهت را پيدا كرده اي خوش به حال تو كه در كنكور قيامت بُرد كرده اي ، انشاء الله در كنكور هم قبول مي شوي . نيت بكن كه آنقدر خدمت بكني كه شيريني هاي گناه از يادت برود و خودت را به سختي خدمت و بندگي بيندازي تا كيف هاي گناه يادت برود اينها علامت اين است كه آن كنكور از تو پذيرفته شده است . من از كنكوري ها تقاضا مي كنم كه اول بسم الله الرحمن الرحيم بگويند ، چهار قل بخوانند ، صدقه بدهند ، وضو بگيرند از پدر و مادر بخواهند كه براي آنها دعا كنند به امام زمان (عج) سلام بدهند و از آقا كمك بخواهند تا موفق بشوند .

90-03-31

برگشته ام امشب به خود از راه نشابور شيرين دلكم يك دو دهن شور بخوان شور ، اي سوره ي اعراف من، اي قبله ي هشتم در ظلمت من پنجره اي باز كن از نور ، اي طوس تو ميقات همه چله نشينان آبي تري از نور درخشان تري از تور ،از شهر سناباد برايم كفن آريد اميد كه با نام تو سر

ص: 9732

بركنم از گور ،در حادثه موسي به هوش آمده ما ييم سبحانك يا نورتر از نورتر از نور .

سوال – لطفاً در مورد شهيد دكتر چمران توضيحاتي بفرماييد.

پاسخ- من با جمله ي حضرت امام (س) از چمران ياد كنم كه فرمودند: مثل چمران بميريد . اين جمله خيلي حرف دارد . چمران يك وجودي است كه در لبنان زندگي مي كرده ، در آمريكا درس خوانده ، با امام موسي صدر زندگي كرده ، با بچه هاي مبارز لبنان محشور بوده و زماني كه در ايران بدنيا آمده و درس مي خوانده جز نوابغ بوده است . گاهي اوقات برخي از افراد مي گويند كه كساني كه نمي خواستند درس بخوانند به جبهه مي رفتند . معروف اين است كه چمران از معلم خود در دوران دبيرستان نمره ي بيست و دو مي گيرد . معلم گفته بوده كه هركس اين مقدار بنويسد به او نمره ي بيست و دو مي دهم . من احساس مي كنم كه چمران حجت زيبايي است . من بارها اين را به خود گفته و به كسي جسارت نمي كنم كه اگر مي خواهم تنبلي كنم و آن را به شرايط زمان ، شرايط شخصي ، خانوادگي و اجتماعي خود نسبت بدهم ، لااقل از خدا اجازه بگيرم و اين حجت ها را از روي صفحه ي روزگار پاك كنم . خاطره ي زيبايي را همسر چمران از ايشان نقل مي كند : ايشان نماينده ي مجلس ، نماينده ي حضرت امام در شوراي عالي دفاع ، وزير دفاع ، فرمانده ي جنگ هاي نامنظم و در

ص: 9733

واقع وجود پربركتي بود . اميرالمومنين (ع) تعبيري دارند كه در مورد ايشان صادق است : شب عابد ، روز زاهد . در تعبير ديگري حضرت مي فرمايند كه روز مثل شير مي غرد و شب مانند يك بچه ناله مي زند . همسر ايشان مي گويد : ديروقت بود كه از سر كار آمد ، يك كم استراحت كرد و دوباره قبل از اذان صبح بلند شد كه نماز شب بخواند . به اوگفتم مگر تو اعتقاد نداري كه كارهايي كه مي كني همه عبادت است ؟ گفت : بله. گفتم : پس يك مقدار استراحت كن . گفت : تاجر خوب آن است كه از جيب نخورد و به سرمايه ي خود اضافه كند . الگوهاي قشنگي را خدا به ما عنايت كرده و قطعاً مسئوليت من و شما و اين نسلي كه مانند چمران ها را مقابل خود دارند سنگين است . يك نفر مي تواند بگويد كه خدايا فاصله ي زماني و مكاني الگوهايي كه تا به حال به من نشان داده بودي يك مقدار زياد بود ، نمي توانستم با آنها ارتباط برقرار كنم . اما به اعتقاد من مانند چمران و مانند ديگر شهدايي كه ما داشتيم همه نازنين هستند .اينچنين الگوهايي هم زبان ، هم زمان ، هم جنس ، هم سن ، هم شهري و هم رشته اي با ما هستند . يك دانشجويي با من برخورد كرد و گفت شما از الگوهاي زمان صدر اسلام مي گوييد من خيلي نمي توانم با آنها ارتباط برقرار كنم، از زمان خود ما بگوييد . گفتم : رشته ي

ص: 9734

شما چيست ؟ گفت ، فيزيك . گفتم من يك الگو از اين زمان مي گويم كه رشته ي او نيز فيزيك هسته اي و تحصيل كرده ي آمريكا است . نمره ي عالي در درس و زندگي ، بندگي و ولايت مداري ، نمره ي عالي در جنگيدن و قطع وابستگي ها داشت . او نمره ي عالي در پرواز هم داشت . اين صبحت ها را كه كردم گفت : اين آدم كيست ؟ به او گفتم كه او مصطفي چمران است . اين جوان دانشجو رفت ، هرچه كتاب راجع به چمران بود خريد . گفتم آن ويژگي هايي كه من و تو مي خواهيم از معصومين داشته باشيم در چمران وجود دارد . خدا كند كه به من و شما هم توفيق عنايت كند مانند چمران بميريم . چون چمران زنده از دنيا رفت . خيلي از ما مرده زندگي مي كنيم اما چمران به سند قرآن زنده از دنيا رفت .

سوال – دينداري كجاي زندگي ما قرار مي گيرد و خدا كجاي زندگي ما است ؟ در واقع يك روز با خدا و يك روز بي خداي ما چه تفاوتي دارد ؟

پاسخ – تيم فوتبال بيست و دو نفر بازيكن دارد كه يازده نفر از آنها ذخيره هستند و يازده نفر هم در زمين بازي مي كنند . اينها چند نفر مربي دارند ؟ اين افراد يك تيم مربي گري دارند . با توپ بازي كردن و جابجا كردن آن از نظر همه ساده است . چون از بچگي براي ما يك توپ خريده اند و گفته اند

ص: 9735

به دنبال آن بدو . اگر دويدن به دنبال توپ اينقدر ساده بود كه اين تعداد مربي نمي خواست . به سراغ يك تيم هنري مي رويم . تيم كارگرداني و تهيه كنندگي در اين برنامه ي ساده اي كه ما هستيم چند نفر هستند ؟ يك تعداد هستند . اگر به سراغ يك سريال يا يك فيلم نيز برويم همين گونه است . اگر قرار بود با خدا بودن و بندگي فقط به همين سه وعده نماز ، سالي يك ماه روزه و دو يا سه كلمه ي ديني و خدايي هم بر سر زبان باشد ، اين كار چند مربي لازم داشت ؟ خيلي مربي نياز نداشت . معلوم مي شود كه قصه خيلي ساده نيست كه خدا صد و بيست و چهار هزار مربي گذاشته است . و هنوز نيز بعد از اينكه صد و بيست و چهار هزار مربي آمده اند ، اين تعداد امام و وصي آمده اند و اين همه كتب آسماني آمده و اين همه تلاش كرده اند به آن نقطه ي اصلي و ايده آل نرسيده اند . بعضي ها مي گويند : حاج آقا حرف هاي شما تمام نشده است ؟ گفتم شما فكر مي كنيد تبديل زندگي به بندگي با همين چهار كلام ميسر است . اگر چهار كلام داشت كه من بلد بودم بگويم خدا اين تعداد پيامبر نمي فرستاد . من احساس مي كنم اينكه انسان بخواهند بنده ي خدا شود ، ما تا مي گوييم طرف مسلمان است، مي گويند طرف نماز مي خواند و ظاهر او نيز اسلامي است . به

ص: 9736

خانم ها مي گوييم حجاب دارند و آقايان مي گوييم كه ظاهر اسلامي دارند ، مسجد مي روند ، حرم امام رضا (ع) و مكه و مدينه هم مي روند . اگر قرار بود تمام مسلماني و بندگي و با خدا بودن به اين سه يا چهار كار خلاصه شود اين تعداد مربي لازم نبود . اينها خيلي زود هم موفق مي شدند . الان يك نفر صفر كيلومتر را به يك باشگاه فوتبال بفرستيم بعد از يك يا دو يا سه سال از او يك بازيكن حرفه اي درست مي كنند . ولي پيامبر نتوانستند از ما يك بنده ي حرفه اي درست كنند . نه اينكه آنها كم گذاشتند، كار خيلي سخت است . در معادلاتي كه ما در زندگي خود داريم يك سري از آنها را من با چشم هاي خود مي بينم . اما يك سري از معادلات را با چشم هاي خود نمي بينم . تمام اين مربي ها آمده اند كه بگويند : اگر تو در آن معادلاتي كه با چشم هاي خود نمي بيني ، از ما كمك گرفتي و باور كردي، بنده مي شوي . با يك عزيز بزگواري در مسيري هم سفر بوديم ، اولين سوالي كه ما از جوانان مي پرسيم اين است كه داماد شده ايد يا نه . او بيست و چهار يا پنج سال داشت . از او پرسيدم شاغل هستيد يا نه ؟ گفت بله . پرسيدم ماهي چقدر درآمد داريد ؟ گفت ماهي پانصد هزار تومان . با مادرم هم زندگي مي كنم . گفتم چرا ازدواج نمي كنيد ؟

ص: 9737

گفت هرچه حساب كردم ديدم نمي شود . گفتم مي توانيد بگوييد كه در اين محاسبات شما جاي خدا كجا است ؟ يك كم فكر كرد و گفت عجب حرفي زديد . گفتم جاي خدا آن بسم اللهي است كه در اول مي گوييد ؟ اين معناي با خدا بودن نيست . آيا جاي خدا آن الحمداللهي است كه در آخر مي گوييم ؟ اين معناي با خدا بودن تنها نيست . اگر مي گويند كه كارگردان يك برنامه ، مربي ورزش ، كارگردان يك فيلم و سريال معناي آن اين نيست كه در تمام محاسبات بايد نظر كارگردان لحاظ شود . اين عزيز متقابلاً از من سوال كرد كه شما چكار مي كنيد . من يك مقدار از زندگي خود و درس حوزه و دانشگاهي كه خوانده ام گفتم . اينكه زندگي من اين است ، شرايط من اين است . بعد گفت مي توانيد بگوييد كه وضعيت اقتصادي شما چطور است و كارمند كجا هستيد ؟ گفتم كارمند هيچ جا . گفت اين كه نمي شود پس شما چگونه زندگي خود را مي گذرانيد . گفتم : چرا كارمند يك جايي هستم ، من يك كارفرمايي دارم كه حقوق من را خوب رعايت مي كند ، زياد هم به من مي دهد . حق زن و فرزند ، عائله ، پاداش ، عيدي ، اضافه كاري ، مأموريت را مي دهد و زياد هم مي دهد . گفت : حاج آقا او كيست ؟ گفتم : خدا . من كارمند خدا شده ام . گفت يعني چه ؟ گفتم يعني من در محاسبات

ص: 9738

خود خدا را در نظر مي گيرم . كسي كه قرار است براي من برنامه ريزي كند خدا است نه خودم . گفت : پس عقل كجا است ؟ گفتم : اصلاً عقل مي گويد كه اگر تو يك نفر بزرگتر پيدا كردي ريش و قيچي را بده بدست او . لذا امام حسين (ع) در دعاي عرفه مي گويد : خدايا من را با تدبير خود از تدبير خودم بي نياز كن . پس معناي يك روز با خدا بودن اين نيست كه من نماز بخوانم ، ولي بعد از نماز، خودم برنامه ريزي كنم . البته در هنگام نماز نيز خودم برنامه ريزي مي كنم . يعني در نماز هم كه مي گويم الله اكبر، شكل آن نماز است . وقتي مي گويم : الله اكبر فكر مي كنم در برنامه ي امروز سمت خدا چه چيزي بگويم . كاسب مي گويد كه من مي خواهم به مغازه بروم ، چگونه جنس ها را بچينم و با چه قيمتي بفروشم . معلم مي گويد كه مي خواهم به مدرسه بروم چه چيزي بگويم . راننده مي گويد كه از كدام مسير مي خواهم بروم . يعني در نماز هم با خدا نيستيم . بسم الله الرحمن الرحيم ، الحمدالله الرب العالمين . البته ببخشيد نمي خواهم با نماز شوخي كنم ولي شخصي گفته بود بسم الله الرحمن الرحيم و با خرده و ريزه هاي آن والظالين . اين يعني خودم كارگرداني مي كنم . يعني سر نماز هم با خدا نيستم . جواني به اعتكاف آمده براي اينكه مسئله ي شرعي بپرسد .

ص: 9739

در حرم امام رضا (ع) مي گويد : من اين طرف پرده هستم و دوست دخترم آن طرف پرده است. هر دو آمده ايم كه دعا كنيم . حاج آقا اگر من يك پيامك به دوست دخترم بدهم و بگويم من را دعا كند اشكال دارد ؟ همين سوال را در مكه نيز جواني از من پرسيد . معناي آن اين است كه در رابطه ي خود با نامحرم كه فهميدم گناه هم است هنوز كارگردان خودم هستم نه خدا . ما مي گوييم يك روز با خدا بودن و يك روز بي خدا بودن فرق آن اين است كه آن روز با خدا بودن كارگردان من خدا است. چون وقتي كارگردان من خدا باشد چاي و شيريني خوردن ما هم عبادت مي شود . بارها در بحث ازدوج جوان ها گفته ام كه در محاسبات شما جاي خدا كجا است ؟ در موارد بسياري دختران عفيفه و پاكدامن نامه داده اند كه در خانه نشسته اند و بيرون نمي روند كه آقايان آنها را ببينند و به سراغ آنها بيايند . گفتم پس جاي خدا كجا است ؟ زندگي يعني مديريت رفتار و كردار براساس آن چه كه چشم مي بيند . بندگي يعني مديريت براساس آنچه كه چشم نمي بيند و مي بيند . پس سه چيز است ، اينكه بگوييد جاي خدا كجا است ؟ جاي قيامت كجا است ؟ جاي شيطان كجا است ؟ خدا در وجود همه است چون در فطرت ما است . خدا فطرت ما را خلق كرده است . همان وقتي كه در هواپيما و كشتي دچار

ص: 9740

مشكل مي شوم يا در سيل و زلزله دچار مشكل مي شوم دل من مي گويد : خدا . آنجا چرا سراغ كارگردان غير خدا نمي رويم و يا چرا خودمان كارگرداني نمي كنيم . آنجا با تمام وجود مي گويم خدا چون كاري از دست من ساخته نيست . باور كنم آنجا هم كه كاري از دست من برمي آيد ، نمي آيد . لذا امام حسين (ع) مي گويد : خدايا من در غناي خود فقير هستم . در فقر خود چكاره هستم ؟ اتفاقاً آن روزي كه دارا هستم بايد احساس كنم نياز من به خدا بيشتر است . من مي گويم كه باور ما بايد به خدا قوي تر باشد . مادري بچه اي به دنيا مي آورد به اسم موسي. آيا براساس محاسبات مادي مي توان بچه را در صندوق گذاشت و در رودخانه انداخت ؟ در اين صورت همه مي گويند مادر ديوانه، بي رحم و ظالم است . اما همه براساس چه حساب و كتاب هايي گفته اند ؟ براساس ظاهر . راست هم گفته اند ، بچه را داخل صندوقچه گذاشتيد داخل رودخانه انداختيد ، يك مقدار آب برود بچه به كف رودخانه فرو مي رود و خفه مي شود . خدا گفته به من اعتماد كن ، بچه ي خود را به من بده ، من به تو باز مي گردانم . و اين كار را هم كرد . خدا مي خواست فرعون را هم ادب كند . فرعون رقم زيادي بچه را كشته كه موسي به دنيا نيايد . ولي خدا به فرعون مي گويد

ص: 9741

پاي خود را در كفش من نكن . من مي خواهم تو را گوشمالي دهم . اين بچه اي را كه تو نمي خواهي به دنيا بيايد ، من مي آورم و كاري مي كنم كه تو دايه ي او شوي . وقتي يك كم بزرگتر شد ريش هاي تو را بكشد و كاملاً هم كه بزرگ شد ريشه ي تو را بكند . اين داستان ها را كه ما مي گوييم به اين علت نيست كه كودكي را بخوابانيم ما اينها را مي گوييم كه در ازدواج دختر و پسر خود خدا را در نظر بگير. آن فرفرك فروش در محاسبات زندگي ، خدا را خيلي زيبا احساس كرده است . شايد خيلي هم اهل نماز جماعت و نشستن سر سجاده هم نبوده است . شايد حمد و سوره را هم از او بپرسيم خوب بلد نباشد . او چيزي را ديده كه ما نديديم چون چشم هاي خود را بسته ايم . به ما مي گويند : اطراف خود و تاريخ را ببينيد . يعني من نخواسته ام كه به من نشان دهند . تا موقعي هم كه روي خود پا نگذاريم به ما نشان نمي دهند . من هنوز فكر مي كنم كه همه ي محاسبات را خودم بلد هستم و از آن طرف نيز منت سر خدا مي گذارم . مي گويم خدايا ما كه نماز خوانديم ، حج و كربلا هم رفتيم . اعتكاف هم رفتيم . حرم امام رضا (ع) هم رفتيم . روزه گرفتيم و صدقه هم مي دهيم پس چرا به زندگي ما گره افتاده است ؟

ص: 9742

من از طرف كارگردان مي گويم ، نماز هاي شما جاي خود خوب است اما مادر عزيز اگر عروس داريد و به عروس خود نيش بزنيد ، اين نيش زدن زندگي شما را مي لرزاند . نمي گذارد شما به محاسبات خود برسيد . عروس خانم اگر به مادر خود نيش زديد ، بدبين بوديد و خداي ناكرده غر زديد ، ولو نماز شب هم بخوانيد، اين كارها يك تأثيراتي در زندگي شما مي گذارد . مي گويند : پس چرا آن افرادي كه هيچ اعتقادي ندارند اين تأثيرات نيست ؟ آنها در مدرسه ثبت نام نكرده اند . يك راننده اي با من برخورد كرد و همين سوال را كرد . به او گفتم معلم از بچه هايي كه در خيابان هستند كه امتحان نمي گيرد بلكه از بچه هايي مي گيرد كه ثبت نام كرده اند . من و شما يا نبايد بگوييم اشهد ان لا اله الا الله و اشهد ان محمداً رسول اله . يعني خدايا ما دين و چارچوب تو را پذيرفتيم . خدا مي گويد وقتي پذيرفتيد ، دين من گزينشي نيست . يعني اينگونه نباشد كه بعضي را قبول كنيد و بعضي را نكنيد . اگر قبول كرديد بايد همه را قبول كنيد . اگر همه را قبول كرديد و به آن نتيجه اي كه من مي گويم نرسيديد جلوي من بايستيد . ما همه را قبول نكرده ايم . ما به خدا مي گوييم بيا شريك باشيم . يك كمي را تو آشپزي كن و يك كمي را ما آشپزي مي كنيم . ولي خدا مي گويد

ص: 9743

كه آشپزي را به من بسپار . تو كار خود را بكن ولي آشپزي را به من بسپار. تو مي خواهي تصميم بگيري ،بگير ولي با من چك كن . پس يك روز با خدا بودن فقط اعمال ما نيست ، فكر ما هم است . يعني رد پاي خدا را بايد در فكر ، احساس و رفتار خود ديد . مني كه مي خواهم بروم و براي مردم صحبت كنم ، مي خواهم به مردم فكر بدهم . آيا قائل هستم كه من مي خواهم فكر بدهم يا خدا . اين امتحان من است . برخي از شما حتماً گزارش مي گيريد و مي گوييد مجلس چطور بود ؟ اگر بگويم مجلس را خوب اداره كردم ، اين با خدا نيست حتي اگر آيات قرآن خوانده باشم . اگر بگويم خدا من را كمك كرد و حرف هايي را به زبان من گذاشت كه به مردم دادم ، اين يعني با خدا بودن . در كداميك از موفقيت هاي خود ما اينطور مي گوييم ؟ امروز حتي مسئولين ما وقتي كاري مي كنند مي گويند : ما كرديم يا خدا توفيق داد ؟ من معلم مي گويم دانش آموزان را خوب راهنمايي كردم يا خدا توفيق داد ؟ مادر مي گويد : من در خانه كار كردم يا خدا توفيق داد ؟ پدر مي گويد من زندگي را اداره كردم يا خدا توفيق داد ؟ كارگردان مي گويد كه من فيلم و سريال خوبي ساختم يا خدا توفيق داد ؟ مربي و بازيكن مي گويد : من گل خوب زدم يا خدا من را

ص: 9744

كمك كرد ؟ روز با خدا بودن يك لحظه هم نمي تواند از خدا جدا باشد. من عبد هستم و عبد به خودي خود هيچ هويتي ندارد . عبد بايد متصل با مولاي خود باشد . لذا گاهي اوقات براي ما افسانه مي شود . وقتي كه برخي از اولياي خدا چيزهايي نقل مي كنند كه چه كارهايي كرده اند. ما مي گوييم واي چه اتفاقي افتاده است . نه ، او در جايگاه خود رفته است و هيچ اتفاقي هم نيفتاده است .

سوال – لطفاً درخصوص سوره ي مباركه ي نحل آيات هفت تا چهارده توضيح بفرماييد.

پاسخ – از اول تا آخر اين صفحه گفته شده هو الذي . يعني معناي با خدا بودن اين است كه خدا را كوچك نكنيم . چون چيزهاي كوچك ديده نمي شوند . وقتي كه بزرگ باشند به چشم مي آيند . يك تيمي كه بازي مي كنند ، بازي تيم بدون مربي با تيم داراي مربي كاملاً فرق مي كند . من مي خواهم بپرسم الان يك زن و شوهر با هم دعوا دارند. در دعواهاي آنها يك اتفاقاتي مي افتد و يك حرف هايي ردو بدل مي شود ، شايد ضربه هايي به هم بزنند. اگر اينها خدا نداشتند و مسلمان نبودند چطور دعوا مي كردند ؟ يعني دعواي افراد مسلمان با غير مسلمان هيچ فرقي نمي كند . پس خدا كجا است . حالا كه مسلمان هستيم ، اگر آقا عصباني شد بايد يك لحظه فكر كند كه رضاي خدا اينجا در پاسخ دادن است يا در سكوت كردن . اصلاً شوهر تو

ص: 9745

عصباني شده و حرف بدي مي زند ، به او بگوييد مي دانم تو عصباني هستي من خطا كرده ام . يك ليوان آب بخور مي ترسم فشار تو بالا برود. اگر خانم عصباني است ، آقا شما يك دست نوازش به سر و صورت او بكشيد و بگوييد من اشتباه كرده ام ببخشيد . در دل هم بگوييد خدايا چون تو راضي هستي . الان مردم به برخي از كارمندان مراجعه مي كنند خيلي راضي بيرون نمي آيند . من مي گويم اين كارمند اگر مسلمان نبود چه اتفاقي مي افتاد . در رابطه ي من با ارباب رجوع ، مسلماني من و خدا كجا قرار دارد ؟ علي ابن يقتين ، وزير هارون و مريد امام كاظم (ع) وقتي به يك ارباب رجوع بي اعتنايي كرد و خدا را كم رنگ ديد ، امام كاظم (ع) او را در خانه خود راه ندادند . من به حرم امام كاظم (ع) مي روم اما خبر ندارم كه او من را در اندروني راه مي دهد يا خير . مردمي كه به زيارت امام رضا (ع) يا امام كاظم (ع) مي روند بدانند كه اهل بيت كساني را كه كار مردم را راه نمي اندازند، راه نمي دهند . حتي اگر در دايره ي فيزيكي حرم هم بروند . چون بچه هاي پشت كنكوري ما مي خواهند كنكور بدهند و قبول هم بشوند و قرار است كه با اين نيت خادم مردم شوند.يك عروس و مادرشوهر هر دو نماز خوان و روزه گير هستند ، عروس يك كوتاهي مي كند مادر شوهر طعنه مي زند

ص: 9746

. مادر شوهر كوتاهي مي كند عروس طعنه مي زند . اينها اگر مسلمان هم نبودند همين كار را مي كردند . پس مربي گري خدا كجا است . آيا تربيت خدا هدر رفته است ؟ من به عنوان يك سخنران اگر مسلمان هم نبودم به يك جلسه اي مي رفتم سخنراني مي كردم ، ولي چطور سخنراني مي كردم؟ حالا كه مسلمان هستم بايد يك اختلافي داشته باشد . يك پدر نسبت به فرزند خود بايد يك كارهايي انجام دهد . الان خيلي از پدران نسبت به فرزندان خود كوتاهي مي كنند . يك پدر، مسلمان هم نبود شايد همين كارها را مي كرد .پسر نيز نسبت به پدر خود همينطور . همسايه نسبت به همسايه ، مثلاً آنها صداي تلويزيون خود را بلند كردند ما هم همين كار را كرديم . پس مسلماني كجا است ؟ شخصي نزد امام آمد، ايشان فرمودند اگر كسي را شب در حال گناه ديديد صبح او را بد نگاه نكنيد ، شايد سحر توبه كرده باشد . يعني از شب تا صبح خدا بايد در فكر من حضور داشته باشد و به فكر من اجازه ي سوء ظن به ديگران را ندهد . علت اينكه خدا در زندگي ما كم رنگ است اين است كه خدا را يك گوشه گذاشته ايم و هر وقت او را كار داريم به سراغ او مي رويم . لحظه به لحظه ي زندگي خو را به او عرضه نمي كنيم .

درخصوص سوالي كه شما از من كرديد و من توضيح دادم ، از بينندگان مي پرسم كه فرق يك روز

ص: 9747

باخدا بودن و بي خدا بودن را در فكرجستجو كرده و پاسخ دهيد و براي ما بفرستيد . راجع به اعمال خود ، خانواده ، همسايه ، قوم و خويش يك مقدار فرق هاي آن را بگويند . البته آن فرق هايي كه به آن عمل مي كنيد نه آن چيزهايي كه در انشاء مي نويسيد . چون همه ي ما سخنراني خوب بلد هستيم . آن فرقي كه من پاي آن ايستاده ام چون آن چيزي كه كاملاً به آن اعتقاد نداشته باشم ، پاي آن نمي ايستم .

سوال – دختري بيست و دو ساله هستم كه حدود چهار سال پيش با پسري كه هم سن و سال خودم بود رابطه ي دوستي بچه گانه اي داشتم . اين دوستي سه تا چهار ماه بيشتر طول نكشيد و اين رابطه زياد ديداري نبود و بيشتر با پيامك بود . بعد از كار خود پشيمان شده و از ته دل توبه كردم . الان بعد از چهار سال اتفاقي اين پسر را با يكي از پسرهاي همسايه در خيابان ديدم . با ديدن من ، من را به پسرهمسايه نشان داد و معلوم بود كه در ارتباط با رابطه ي ما به او گفته است . پسر همسايه با تعجب به من نگاه مي كرد . آن موقع من از خجالت آب شدم و فقط به خدا گفتم اين درست نبود چون من توبه كردم بودم . من از كاري كه كرده بودم پشيمان شده بودم پس چرا خدايي كه ستارالعيوب است و آبروي هيچيك از بندگان خود را نمي ريزد با من اين

ص: 9748

كار را كرد . نگوييد كه امتحان است چون من قبول ندارم . من ديگر دختر قبلي نيستم و كلي عوض شده ام كار اين پسر ممكن است بر روي سرنوشت من اثر بد بگذارد . سخت از خدا دلگير هستم .

سوال – من مي خواهم بگويم درهنگام فكر ايشان راجع به اين آقا پسر خدا كجا بوده است . شايد اين دو پسر با هم در رابطه با مسئله ي شخصي خود صحبت مي كردند .ايشان مي گويند آن دو من را نشان دادند، اما شايد فقط آن آقا پسر به اين آقا گفته كه اين خانم همسايه ي ما است . چرا اين خانم به خود اجازه داده كه فكر بد بكند . كه بعد نتيجه ي فكر بد راجع به اين انسان ، فكر بد راجع به خدا هم باشد . اول گفته كار برادر خود را حمل بر صحت كن . دوم ايشان كه توبه كرده چرا سر خود را بالا گرفته است . اگر سر خود را پايين مي گرفت هيچ چيز را نمي ديد . معلوم مي شود كه يك مقدار از آن ته مانده ي گناه ته دل او باقي مانده است بايد يك بار ديگر توبه كند . يعني يك جاي كار ايراد دارد . اگر ايراد نداشت به اين سرعت باز نمي گشت و نا اميد نمي شد . وقتي كه من با خدا رفيق مي شوم با كدام خدا رفيق مي شوم ؟ با خداي يك مقدار بزرگتر از خداي كوچك قبلي ، يا با خداي خيلي بزرگ . اگر با خداي خيلي بزرگ

ص: 9749

دوست شوم ، انسان از خداي خيلي بزرگ نااميد نمي شود . چرا زود دوباره نااميد شدم ؟ چون خداي قبلي من نيم متر بود و اين خدا يك متر است . اگر حتي قرار است اين خدا من را در دنيا تنبيه كند . اتفاقاً اگر كسي را در دنيا تنبيه كنند يعني توبه ي او را خوب پذيرفته اند . يعني گاهي اوقات يك مقدار گوشمالي لازم است . دكتر من را طبابت مي كند اما يك سوزن هم مي زند . دكتر با ناز طبابت نمي كند ، بدن من از سوزن درد مي گيرد اما من را مداوا هم مي كند . من بجاي اين خواهر بزرگوار مي گويم استغفرالله ربي واتوب عليه . بازهم تو رفاقت خود را با خدا به هم نزن و از خدا دلگير نباش. من يك داستان قرآني را به اين خواهر خوب هديه بدهم . همه به حضرت مريم اشاره مي كردند و مي گفتند اين همان زني است كه بدون شوهر بچه در بغل دارد . حضرت مريم از خدا دلگير نشد ، فقط گفت آنقدر دردناك است كه دوست دارم من را ببري . چون خود خدا خيلي بزرگ است مي خواهد ما بزرگ باشيم . يك نفر آدم مي كشد ، بايد قصاص شود . ولي خانواده ي مقتول رضايت مي دهند . رضايت مي دهند يعني اينكه شما را بخشيديم ولي يك وجهي را به عنوان ديه مي گيرند . اين كفاره ي گناه است . خدا مي گويد اگر يك نفر آدم كشت با اينكه حتي عمدي هم نبود، بايد

ص: 9750

شصت روز روزه بگيرد .

خدايا از تو تقاضا مي كنم به آبروي خوبان عالم نور ايمان به خود و نور اعتقاد و باور خود را در دل همه ي ما مخصوصاً افرادي كه كنكور دارند بيشتر بتابان كه فقط براي تو درس بخوانند و براي تو امتحان دهند . براي تو مدرك بگيرند و براي تو خدمت بكنند . گره از كار خلق تو باز كنند . هيچ كس و هيچ چيز ديگر جز تو در فكر ، ذهن و دل آنها نباشد .

سوال – لطفاً بحث امروز را جمع بندي بفرماييد.

پاسخ – ما مي خواهيم به كمك امام رضا(ع) كه امروز همه ي ما دوست داريم خادم ايشان و همه ي اهل بيت و به ويژه امام زمان (ع) باشيم كه امام حي و حاضر ما هستند . من در جاي جاي زندگي خود از خودم سوال كنم اگر من مسلمان نبودم چه مي كردم ؟ من الان عروسي دعوت مي شوم، يك جور مي پوشم و يك جور مي روم و يك كارهايي مي كنم . اگر مسلمان نبودم چكار مي كردم ؟ ما دو تا ماشين هستيم كه در خيابان به هم خورده ايم ، يك كارهايي مي كنيم . اگر مسلمان نبودم چكارمي كردم ؟ ما يك كلاس ، تفريح ، محفل و يك ميهماني داريم و يك معامله اي داريم كه يك كارهايي مي كنيم اگر مسلمان نبوديم چكار مي كرديم ؟ اگر دوستان نتوانستند اين سوال ها را به ما جواب دهند لااقل به خود پاسخ دهند .

90-03-24

ما شهيدان جنون بوديم ازاهل قديم ،

ص: 9751

سنگ قبر ماست دريا نقش سنگ ما نسيم ، شهر ما آن سوي آبي هاست دور از دسترس ، شهر ابراهيم ادهم شهر لقمان حكيم ، اندكي بالاتر از آبادي تسليم محض صاف مي آيي سر كوي صراط المستقيم ، خاك آن عرشي ست گلهايش زيارتنامه خوان سنگ هايش آسمانش بالهاي ياكريم ، شهر ما آبادي عشق است اما راز عشق ، عشق يعني واژه هاي رمز قرآن كريم عشق يعني قاف و لام قل هو الله احد عشق يعني باي بسم الله ارحمن الرحيم .

سوال – چرا ايثارگران و جانبازان حق تقدم دارند؟ پس ثواب خدا براي خالصانه به رفتن به جنگ چه مي شود ؟ آقاي ماندگاري از سيستم گزينش كشور خيلي بي خبر هستند . آيا ايشان در خارج از كشور سكونت دارند ؟ خانواده ي شهدا و جانبازان و ايثارگران حق دارند كه امتياز بگيرند ولي آيا حق دارند كه با سهميه به دانشگاه بروند مگر نبايد هر كس به اندازه ي تلاش و علمي كه دارد بايد به دانشگاه برود. آيا شهيد راضي است كه ما ناراضي باشيم ؟ اگر بناست كه شهدا و ايثارگران بخاطر كارهايشان اجري بگيرند پس حضرت زينب با هفتاد و دو تن شهيد بايد دنيا را صاحب مي شدند . من با بعضي از رزمنده ها كه به جبهه رفته اند صحبت كرده ام و فهميدم كه بعضي از انها بخاطر جواني و ماجراجويي شان به جبهه رفته اند و بحث ايثار و فداكاريها نبوده است . راهنمايي بفرماييد.

پاسخ – پيام ها خيلي زياد بوده است و از ميان آنها اين تعداد انتخاب

ص: 9752

شده است . اگر ما خودمان باشيم و بخواهيم صبحت بكنيم از ما بي عرضه تر وجود ندارد ولي به عنايت الهي اگر قرار بادش كه از دين حرف بزنيم كه خدا خوشش بيايد از ما با عرضه تر پيدا نخواهد شد . چون خدا كننده ي كار است . و ما رميت اذ رميت وليكن الله رما . اگر قرار باشد كه در جنگ خدا تيرهاي سربي را به هدف برساند در منطق خدا ، ارزش تير كلام خيلي بيشتر است . الرحمن ، علم القرآن ، علمه لبيان . ما اميدواريم كه خدا به ما كمك كند آنچه كه خير مردم برنامه و جامعه است به زبان ما جاري بشود . خدايا همچنان كه شهدا را توفيق دادي كه واسطه ي نصرت و هدايت دين مردم شدند ، به ما دست اندكاران صدا و سيما بخصوص برنامه هاي معارفي توفيق بده كه واسطه ي نصرت و هدايت دين مردم بشويم . هيچ كس پارتي بازي را تاييد نمي كند و همه آنرا محكوم مي كنند . كار راه اندازي طبق قانون كارش پارتي بازي نيست . نكاتي كه دوستان د رمورد فضاي گزينش گفته اند كمي با عينك دودي است. يعني تمام كسانيكه در اين مملكت در اين سي و سه سال گزينش شده اند همه پارتي داشته اند و از خانواده ي شهيدان بوده اند ؟ ما هم دعا مي كنيم كه سيستم گزينيش ما بهتر بشود . مردم فكر مي كنند كه وقتي يك نفر بخاطر رضاي خدا به جبهه رفته است يا براي رضاي خدا يك كاري را انجام داد

ص: 9753

نبايد به اوپاداش بدهيم . مثلا من وشما مي خواهيم در خانه ي خودمان را رنگ بزنيم . با آقاي نقاش هم در مورد دستمزد صحبتي نكرديم و اين آقا هم بخاطر نيت الهي در خانه ي ما را رنگ كرده است . ممكن است كه با هم قرار هم گذاشته باشيم ولي با هم اختلاف پيدا كرده ايم . حالا او اجرتش را مي خواهد وپولي را كه ما مي خواهيم به او بدهيم نمي گيرد. آيا او را رها مي كنيم كه برود ؟ ما بايد ببينيم كه نرخ در بازار چقدر است و نرخ در بازار را اجرت المثل مي گويند و به او پرداخت كنيم . مثلا من پنج ميليون تومان گم كرده ام و علامتي هم ندارد . آقايي آنرا پيدا كرده و چون دين داشت از طريق اطلاعيه ي من به من رساند و گفت كه بخاطر رضاي خدا اين كار را كرده است . يا اينكه اصلا براي شهرت آنرا آورده كه جلوي دوربين صدا و سيما برود. آيا ما به او لگد مي زنيم و بيرونش مي كنيم ؟ اين فرد چه براي رضاي خدا ، چه براي دوربين آمده باشد به او مي گوييم كه خدا پدرت را بيامرزد كه پول من را برگرداندي و پنجاه هزار تومان به او مي دهيم . بقول دوستان شايد عده اي بخاطر ماجراجويي و خودنمايي به جبهه رفته اند كه بعدا پول بگيرند يا اصلا به جبهه رفتند كه امتياز بگيرند . ببينيد در دنيا نرخ كسي كه جانش را كف دستش گذاشته و به جبهه رفته است چقدر

ص: 9754

است ؟ شما به روسيه سري بزنيد . من به آنجا رفته ام . فردي كه در جبهه پايش قطع شده است ببينيد كه در ادارات و جامع چگونه با او برخورد مي كنند ؟ شايد او اجباري او را جنگ برده اند ولي در دنيا اين كار نرخ معيني دارد . عده اي رفتند و ما به نيت آنها كار نداريم اما رفتار آنها و حفاظت از اين مملكت من را بدهكار آنها كرده است . آيا اين را باورداريم ؟ يك فرد مسلمان اگر كمي دين داشته باشد بدهكار آنها حساب مي شود . مثل فردي كه پنج ميليون را آورد و من خودم را بدهكار او مي دانم . فردي كه در منزل من را رنگ زده و من خودم را بدهكار او مي دانم . مثلا منسوار يك ماشين شده ام و سر اجرت كرايه با راننده دعوا شده است ، من مسلمان خودم را بدهكار مي دانم . عده اي براي ماجراجويي ، شهرت طلبي و مسائل دنيايي به جبهه رفتند و ما به نيت آنها كاري نداريم و به همه ي آنها شهيد ، جانبار و آزاده مي گوييم . حضرت زهرا وقتي بدن امام حسين (ع) را در دست گرفت گفت : خدايا اين هديه ناقابل است . اما خميني فرمود كه ما مديون سيدالشهدا هستيم . همه ي عالم براي زينب كبري است . همه ي عالم براي حسين است . همه ي عالم براي اباالفضل است.همه ي عالم براي امام رضا (ع) و امام زمان (ع) است زيرا عالم به وجود اينها استحكام پيدا كرده است

ص: 9755

. شما مي توانيد به آلمان يا شوروي سابق برويد . براي يك بازمانده ي جنگ تمام وسايل نقليه ي عمومي مجاني است ، هر مدرسه يا اداره يكه به اين افراد خدمات بدهد يك امتيازي از دولت مي گيرد كه من به يك رزمنده يزمان جنگ احترام گذاشتم . در مسكو يك ميداني بنام سرباز گمنام هست و كسي هم در آنجا دفن نشده است و آنجا فقط يك ياد بود گذاشته اند . مردم دائما در آنجا مي روند و ادب مي كنند و خودشان را بدهكار مي دانند . چون امنيت امروز و سلامتي مملكت را مديون آنها مي دانند احساس مي كنم كه بايد امتياز بدهم . در حاليكه امتيازي هم كه داده مي شود سر و صدايش خيلي بيشتر از واقعيت آن است . من در خارج از كشور زندگي نمي كنم .

سوال – افرادي كه با نيت خالص و بخاطر خدا به جبهه رفته اند ، آيا بايد به آنها هم پاداش بدهيم ؟

پاسخ – آيا قرار ما اين نيست كه صفات ما شبيه صفات خدا بشود ؟ و اذ قال ملائكته اني جاعل في الارض خليفه . خليفه يعني شبيه او و جانشين او بشويم . اگر قرار است كه ما شبيه خدا بشويم ببينيم كه خدا چطور به بنده هاي خالصش پاداش مي دهد . ما مي توانيم كمي مثل خدا بشويم .در آيه 261 سوره بقرهداريم كه خدا براي يك قدم كار خير هفت صد برابر پاداش مي دهد . ما مي خواهيم شبيه خدا بشويم چند برابر پاداش بدهيم ؟ كارهاي خدايي پاداش

ص: 9756

دنيوي ندارد ؟ تبديل زندگي به بندگي معنايش تعطيل كردن زندگي نيست . اگر من هرقدمي را در راه خدا برداشتم زندگي ام بايد رونق قشنگ تري از نظر باطني پيدا بكند . اگر يك نفر يك ليوان آب بخاطر خدا به دست من داد ، آيا من بايد بگويم كه خدا اجر شما را بدهد ؟ خدا براي اين يك ليوان هفت صد حسنه گذاشته است . من حداقل هفت تا تشكر از شما بكنم . خدا در مقابل حسنه خودش را بدهكار مي كند پس من هم خودم را در مقابل كار ديگران برار رضاي خدا بدهكار بكنم . شهيد زين الدين هم تقاضا از دانشگاه فرانسه داشت و هم تقاضا از دانشگاه جبهه . او به جبهه مي رود . پيامبر به مردم گفت كه ما پيامبران براي رسالت مان از شما اجري نمي خواهيم . در قرآن داريم كه پيامبر مايه ي حيات شماست . پزشكي مادر من را بخاطر خدا از مرگ نجات داد . حالا اگر من به او پاداشي بدهم ، اين پاداش دادن با رضايت خدا منافاتي دارد ؟ دستورات خدا دو طرفي است . به من و شما مي گويد كه براي رضايت خدا كار كنيد و به توهم مي گويد كه تكليف خودت را در مقابل آنها انجام بده . به ميهمان گفته اند كه توقع زياد از صاحبخانه نداشته باش . به صاحبخانه گفته اند كه هر چه داري جلوي ميهمان بگذار . حالا من بگويم كه جلوي ميهمان يك ليوان آب و يك تكه نان مي گذارم و او نبايد توقع داشته باشد

ص: 9757

و شما هم فكر كني كه چرا صاحبخانه هر چه در خانه دارد جلوي شما نياورده است ؟ نقش هاي مان جابجا بشود . رزمنده بخاطر خدا و تكليفش به جبهه رفت . حالا تكليف من چيست ؟ من در مقابل او تكليف دارم . خدا به پيامبر فرمود كه به مردم بگو من از شما اجر و مزدي نمي خواهم مگر دوستي با خاندان من و اينكه مي گويم خاندان من را دوست داشته باشيد به نفع خودتان است . اگر بخاطر رضاي خدا پنج ميليون تومان من را پيدا كردند و اگر من بخاطر رضاي خدا پانصد هزارتومان به طرف دادم. اين به نفع من است و پانصد هزارتومان خيرات براي من نوشته شد . اگر فردا موتور من گم بشود همه دنبال موتور من مي گردند . اگر من به طرف بگويم كه تو بخاطر رضاي خدا كار انجام داده اي و من به تو چيزي نمي دهم ، اگر ماشين يا موتور من گم بشود هيچ كس كوچكترين زحمتي به خودش نمي دهد . چون پيامبر و شهدا براي رضاي خدا رفتند و هيچي تقاضا نكردند ما احساس مي كنيم كه اگر همه ي زندگي مان را هم براي شهدا بدهيم ، باز هم كم است. ما بايد باور كنيم كه بدهكار هر كسي هستيم كه به ما خدمت كرده چه خالصانه چه غير خالصانه . اگر غير خالصانه است اجرت المثل آنرا به او بدهيم و اگر خالصانه بوده است او توقع اجرت ندارد ولي من تكليف اجرت دارم .

سوال – سوره ابراهيم آيات 43 تا 52 را توضيح

ص: 9758

بدهيد .

پاسخ – در آيه آخر سوره داريم كه بعضي از محتواها براي هدايت خلق شده است . مي فرمايد : اين كتاب براي هدايت خلق شده است . خود انبياء و اولياء براي هدايت خلق شده اند . بعضي مكان ها براي هدايت است . مسجد مكان هدايت است . شب و روز اعتكاف و عرفه ، ماه رجب و شعبان زمان هدايت است . هدايت در دل زمان ها ، مكان ها ، انسانها و سخن ها است . امام رضا (ع) فرمودند : اگر مردم زيبايي و كلام ما را بشنوند ،از ما تبعيت مي كنند. كلام آنها كلام هدايت است . كلامكم نور وامركم رشد . حالا اين بستر فراهم شده و سير جوانان ما به سمت مساجد براي اعتكاف مي آيند و به اين مكان هدايت و غزلت نشيني هجوم مي آورند . همانطور كه يك مجرم اگر خودش را معرفي كند به او تخفيف مي دهند ، من گناهكار هم در اين سه روز اعتكاف خودم را به خدا معرفي مي كنم . قد اتيتك يا الهي بعد تقصيري و اسرافي علي نفسي . من آمده ام كه جرم خودم را اعتراف كنم و تو مرا ببخشي . روحانيون و مبلغين بزرگوار برمنو شما فرض است ، حالا كه جوان با پاي خودش آمده است تا در خانه ي خدا قرآن بشنود ، اگر من و شما كوتاهي كنيم شايد اين جفا باشد . جوانان در اين سه روز بايد اعتكاف شيريني انس با قرآن و عترت را بچشند . هر كارشناسي مي تواند بلاغ ، مبشر و

ص: 9759

منذر باشد .

سوال – بعد از اعتكاف قرار است كه چه اتفاقي براي جوانان بيفتد ؟

پاسخ - بهترين اتفاق اين است كه مزه ي دينداري و آشتي كردن با خدا دين روحانيت را بچشد و يك عهد ببندد كه رابطه اش را با دين و روحانيت قطع نكند . خدا به پيامبر گفت كه تو به مردم بگو من از تو اجر و پاداش براي كار رسالتم نمي خواهم ، خدا به امام حسين (ع) گفت كه خون علي اصغرت را به سمت آسمان پرتاب كن و خودت را طلبكار نكن ، زينب تو با اين همه مصيبت ها خودت را طلبكار ندان ، شهدا ، ايثارگران و جانبازان خودتان را طلبكار ندانيد ولي از آن طرف به همه ي عالم گفت كه شما بدهكار پيامبر هستيد . اگر من طلبه بخاطر رضاي خدا حرف مي زنم و گره باز مي كنم ، خودم را طلبكار ندانم ولي همه ي مردم بدانند هر كس كه آنها را با دين آشنا كرده بدهكار او هستند و بدهي قابل پرداختي نيست . چون از جنس معنوي است . جنس معنوي را نمي توان با جنس مادي قيمت گذاشت .آيا ما مي توانيم بگوييم قيمت خون امام حسين (ع) چقدر است ؟ مي توانيم قيمت سيلي هاي حضرت زينب را بگوييم؟ حضرت زينب خودش را طلبكار نمي داند . آيا شما مي توانيد قيمت يك دست قطع شده و يك حلقوم بريده شده يك قنداقه ي پرخون را بگوييد؟ امام حسين (ع) حق ندارد كه خودش را طلبكار بداند ولي عالم خودشان را مديون حسين مي

ص: 9760

دانند ، اين قدر مديون او هستند كه ديوانه ي حسين هستند . آيا امام رضا (ع) به مردم گفته كه به من پول بدهيد؟ آنها يك لحظه خودشان را طلبكار نمي دانند . اعتكاف خيلي زيباست . آنهايي كه مي خواهند خادم معنوي خدا ،پيامبر و ائمه باشند ، هزينه ي ده نفر معتكف را بپردازند و باني بشوند . زيرا اعتكاف هزينه هايي دارد كه همه كس نمي تواند آنرا بپردازد . البته بعدا منت نگذارم . لا تبتلوا صدقات بالمن واذي . با منت آن را خراب نكنم . معتكف بايد خودش را مديون او بداند .

سوال – آن موقع عرصه ي رفتن به جبهه براي جوانان فراهم بود ولي الان اين عرصه براي جوانان ما وجود ندارد . شايد اين خودش يك نوع بي عدالتي را القاء بكند . نظر شما چيست ؟

پاسخ – اگر ما جهاد را منحصر به جنگ كرديم اين ذهنيت و غبطه جا دارد ولي جهاد منحصر به جنگ نيست . جهاد يعني شناخت تكليف ، تحمل سختي هاي تكليف ، استقامت روي تكليف و انجام دادن آن است . بعضي ها مي گويند كه اگر الان ما مي خواهيم يك قدم علمي يا صنعتي برداريم چوب لاي چرخ ما مي گذارند و براي ما مشكلات درست مي كنند، ما از كار خير هم مي گذريم . يادتان باشد كه بچه هاي ما زماني به جبهه رفتنند كه فرمانده كل قواي ما بني صدر بود. تمام كارشكني ها مي شد كه ما نتوانيم در جبهه خوب كار كنيم . بعد معلوم شد كه بني صدر

ص: 9761

خائن و جاسوس بود. كارشكني ها و سنگ اندازي ها شد ولي بچه ها باز به جبهه رفتند و از سختي ها فرار نكردند . امروز بعضي ها تا مي بينند كه سختي و كارشكني است فرار مي كنند و ديروز هم عده اي فرار كردند . يك دانشجوي مبتكر و يك صنعتگر با تمام سختي ها و مشكلات مقاومت كند ، ان تنصروا الله ينصركم و نو آوري و توليد علم خودش و تهذيب را جلو ببرد و زود فرار نكند زيرا از طرف خارج هم چراغ سبز زياد است . تا يك دانشجويي در الميپاد برنده مي شود و امتياز ي مي آورند سريع از امريكا و اروپا پذيرش با خانواده مي شوند . آن روز بچه ها با تمام كارشكني ها پاي تكليف شان در جبهه ايستادند .اگر شما مي خواهيد اجر مجاهد في سبيل الله و اجر شهيد را ببريد امروز پاي تكليف تان بايستيد و فرار نكنيد . از كارشكني نترسيد. زمان پيامبر و حضرت علي (ع) هم كارشكني بوده است . بعضي مواقع در گوشه اي مي نشست و از دست كارشكني هاي بعضي ها گريه مي كرد . نبايد بترسيم و ميدان را خالي كنيم . امروز جنگ نظامي نداريم ولي جنگ سياسي ، علمي و اقتصادي داريم .همين جنبش نرم افزاري كه آقاي خامنه اي فرمودند يعني جنگي است كه ما مي خواهيم بگوييم كه در علم و صنايع دفاعي محتاج شما نيستيم . كساني كه در عرصه ي اين جبهه فعاليت مي كنند ، ارزششان اگر از شهداي جنگ بالاتر نباشد ، پايين تر نيست .

ص: 9762

ما مي گوييم در جنگ مستقيم حس جهاد بيشتر است بخاطر همين مي گويند كه جهاد غير مستقيم ارزشش بيشتر است و به جهاد كبير معني كرده اند و جهاداكبر مبارزه با نفس اماره است .

سوال – اگر ما براي هر كدام از خانواده ي شهدا ،ايثارگران وآزادگان سهميه اي در نظر بگيريم بالاخره يك عده در جامعه صدايشان درمي آيد . راهنمايي بفرماييد.

پاسخ – باور كنيم كه خانواده ي شهدا ، جانبازان و ايثارگران خودشان را طلبكار نمي دانند . من مادري را سراغ دارم كه دوازده تن از اعضاي خانواده اش شهيدشده است و الان در خانه ي خرابه زندگي مي كند و توقعي ندارد. مادري كه پنج جانباز دارد در خانه ي مستاجري زندگي مي كند. آنها خودشان را طلبكار نمي دانند . همه ي ما كه الان هستيم بدهكار آنها هستيم . اگر ما و نظام بخواهيم ذره اي از بدهي هاي مان را به آنها بپردازيم ، يك عده معترض هم داريم . مثلا امروز شما يك پولي گيرتان آمده است . با بچه ها قرا گذاشته ايد كه به خريد برويد. از طرفي شما دويست هزار تومان هم بدهكار هستيد . خانواده را قانع مي كنيد يا طلبكار را قانع مي كند ؟ بايد ببينيم كه تكليف الهي ما كدام است . اول بدهكار . فرزند ، پدر و مادر شهيد هم نبايد خودش را طلبكار بداند . اگر امتيازي براي فرزند شهيد مي گذارند براي او مسئوليت است . لايكلف الله نفسا الا ما اتي ها . همه ي اينها مسئوليت است و تكليف دارد .

ص: 9763

امام صادق (ع) مي فرمايند : كسي كه به خانه ي ما رفت و آمد مي كند اين يك مسئوليت است . اي كساني كه در زندگي امام صادق (ع) رفت و آمد مي كني و منسب به او هستي ، اي كسي كه منتسب به شهيد هستي يا منتسب به روحانيت هستي ، كار خوب از شما خوبتراست بخاطر انتساب شما و كار بد از شما بدتر است بخاطر انتساب شما . همه ي مابايد حواسمان به بدهكاري مان باشد . و آنها هم نبايد حواسشان به طلبكاري شان باشد.

اميدواريم كه خداوند فضليت شهادت را هم نصيب ما بگرداند .

90-03-10

سوال – چكار كنيم كه در جهنم هاي گناه گرفتار نشويم ؟

پاسخ – همه ي گناهان هم جهنم دنيايي دارد و هم جهنم آخرتي . اولين چيزي كه همه ي ما بايد به آن دقت داشته باشيم تجسم اعمال است. در سوره ي زلزال داريم كه اعمال ما يك ظاهر دارد و يك باطن . در سوره ي كهف آيه ي چهل ونه داريم كه شما باطن اعمال خود را در قيامت مي بينيد . يا در مورد يكي از اسامي روز قيامت داريم كه روزي است كه همه ي باطن ها آشكار مي شود . پس اين عمل يك باطني دارد و يك روزي من چه بخواهم و چه نخواهم اين باطن را خواهم ديد . شروع باطن بيني ما از كجا است ؟ از مرگ است . يعني شروع باطن بيني اجباري . در سوره ي قاف داريم كه به محض اينكه مرگ مي آيد پرده هاي حجاب كنار مي

ص: 9764

رود . اصلاً به اين دنيا عالم حجاب مي گويند بخاطر اينكه بين من و باطن اعمال يك پرده اي وجود دارد ونمي بينم . ظاهر گناه لذت دارد ، شيرين ، قشنگ ، جذاب و خوشمزه است . گاهي اوقات ارزان و در دسترس است . طاعت و ثواب هزينه دارد . سخت است . گاهي اوقات گران است . وقت مي خواهد و تكليف است . اگر من به ظاهر عمل نگاه كنم از نماز فرار مي كنم . از حجاب و حلال خوري فرار مي كنم . اگر به ظاهر عمل نگاه كنم به گناه رغبت و ميل دارم و حتي به دنبال آن مي دوم . وقتي كه مرگ مي آيد پرده كنار مي رود ولي فايده اي ندارد . اگر بعد از خوردن آب من بفهمم كه مسموم است ديگر فايده اي ندارد . كار خود را كرده است . لذا در آيه ي نود و نه سوره ي مومنون مي فرمايد : تا در عالم برزخ پرده براي انسانها كنار مي رود اين فرياد را مي زنند : خدايا من را باز گردان الان فهميدم كه جريان چيست . آن نماز صبحي كه براي من خيلي سخت بود ، حجابي كه در تابستان خيلي سخت بود . آن روزه اي كه در تابستان خيلي سخت بود. من ظاهر آن اعمال را مي ديدم . حالا آنها را شناختم مي خواهم بازگردم . اين داستان را حتماً همه شنيده اند كه حضرت عيسي (ع) به سر قبر مادرشان حضرت مريم (س) آمدند . مادر خود را زنده كردند ،چرا كه

ص: 9765

يكي از معجزات حضرت عيسي (ع) به اذن خداوند زنده كردن مردگان بود . از ايشان پرسيدند كه دوست داريد به دنيا باز گرديد ؟ گفتند : نه . جالب است كه ارواح مومنين دوست ندارند به دنيا باز گردند . حضرت عيسي فرمودند اگر بخواهيد به دنيا باز گرديد قصد داريد چه كاري كنيد ؟ دو عملي كه ما از آن فرار مي كنيم، چون ظاهر آن سخت است . فرمودند : اگر برگردم مي خواهم شب هاي بلند زمستان را عبادت و شب زنده داري كنم . روزهاي بلند تابستان را روزه داري كنم . ما روزه هاي قرضي تابستان را زمستان مي گيريم . و شب هاي بلند زمستان را نيز به شب زنده داري و خواب مي گذرانيم . چون ظاهر اعمال را مي بينيم . پس در اولين قدم ، چشم هاي خود را به باطن اعمال باز كنيم . چگونه ؟ با دين . قرآن و عترت حجاب زدا است . قرآن مي فرمايد : هر كه مال حرام بخورد گويي آتش مي خورد . اين جهنم هاي بي حيايي را ما از قرآن و روايات گفته ايم . هركسي غيبت كند گوشت مرده مي خورد . قرآن مي فرمايد : دوست داريد گوشت مرده بخوريد ؟ پس تك تك آيات و روايات نشان دهنده ي باطن اعمال است . امير المومنين در خطبه ي متقين مي فرمايند : مومنين مثل كساني هستند كه همينجا بهشت را مي بينند . آن را كجا مي بينند ؟ پشت اعمال و عبادات سخت . بعضي اوقات مي گويند كه اين عبادت

ص: 9766

خيلي سخت است . جواني با پدر خود در گير شده بود . خواست توبه كند . گفتند كه بايد بروي و دست پدر خود را ببوسي . گفت : اصلا اين كار را نمي كنم . گفتند كه بايد بروي پاي پدر خود را ببوسي . گفت به هيچ وجه اين كار را نمي كنم . گفتند : يك ميليون تومان به تو پول مي دهيم . گفت حتماً اين كار را مي كنم . تا پاي يك ميليون تومان آمد ، گفت حتماً اين كار را مي كنم . خوب اگر من ثواب هاي يك عمل را بدانم حتماً آن را انجام مي دهم . از طرف ديگر حضرت علي (ع) مي فرمايند : مومنين كساني هستند كه الان آتش را در اينجا مي بينند . چطور اگر الان يك ليوان داغ در اينجا باشد ما به بچه مي گوييم دست نزن داغ است . اگر ليوان گناه هم باشد مي فرمايند كه داغ است . خود و خانواده هاي خود را از آتش حفظ كنيد . پس ببينيد قدم اول براي اينكه در اين جهنم هاي دنيوي و اخروي و برزخي گناهان نيفتيم ، برويم و با قرآن و عترت باطن اعمال را بشناسيم . امروز نگاه كردن به نامحرم براي زن ها و مردها جذابيت دارد . هر كاري هم بكنيم جذابيت دارد . نگاه كردن به اين فيلم ها و سريال ها جذابيت دارد . به صحنه هاي مستهجن نگاه كردن جذابيت دارد . من نيز نياز شهواني و دروني دارم و جذابيت آنها را مي فهمم . همه آن

ص: 9767

را مي فهمند . اما باطن آن مهم است . من مي گويم اگر يك نفر بگويد يك تصوير مستهجن اينجا گذاشته اند ، هر چشمي به آن نگاه كند خودبخود يك تيري از آن به چشم او شليك مي شود . آيا كسي به آن نگاه خواهد كرد ؟ در روايت داريم كه هر كس به نامحرم نگاه كند در روز قيامت ميله هاي آتشين به چشم او مي رود . اين مربوط به جهنم آن دنيا است، البته من الان فقط جهنم دنيايي آن را مي گويم . من اينجا يك كتاب را معرفي مي كنم : كتابي زيبا است . تفسير سوره ي واقعه به قلم شهيد محراب حضرت آيت الهي دستغيب شيرازي . اين كتاب به نام سراي ديگر است . من تقاضا مي كنم كه عزيزان اين كتاب را بخوانند چرا كه تجسم اعمال است . كتاب ديگر از شيخ صدوق به نام ثواب الاعمال و عقاب الاعمال است . اينها عمدتاً جهنم و بهشت اخروي را گفته اند . در برخي گناهان مربوط به دنياي آن را نيز گفته اند . ما از اين جهت نتايج گناه در دنيا را گفته ايم كه مردم يك مقدار نقدتر با آن برخورد كنند . پس هر عزيزي مي خواهد در اين جهنم هاي اعمال نيفتد ، خود را به باطن اعمال متذكر شود . آن چيزي كه تذكر به خود است در بيان امام جواد (ع) است كه مي فرمايد : هر كس اگر مي خواهد در مسير بندگي قرار بگيرد يك واعظ دروني نياز دارد . آن چيزي كه به

ص: 9768

ديگران مي خواهيم بگوييم اسم آن را امر به معروف و نهي از منكر مي گذاريم . بارها من در دانشگاه به خواهر خوبي كه وضع حجاب درستي نداشت ، گفته ام كه اگر انسان يك خدا داشته باشد بيشتر آرامش دارد يا صد خدا ؟ ايشان گفته اند كه مسلم است يك خدا . گفتم اگر ما يك خدا داشته باشيم اضطراب ما كمتر است يا صد خدا ؟ ايشان گفته اند مسلم است يك خدا . گفتم شما آرامش را دوست داريد ؟ گفتند بله . گفتم شما اضطراب را دوست داريد ؟ گفتند نه . گفتم در اين صورت خواهش مي كنم خود را براي صد خدا آرايش نكنيد . اينها در آخر هم از شما راضي نخواهند شد . تيپ خود را براي يك خدا آرايش كنيد كه اسم آن يا سريع الرضا است كه زود راضي مي شود . پس گام اول اين است كه خود و عزيزان خود را بشارت و انذار بدهيم و باطن اعمال را براي همه توضيح بدهيم .

سوال – لطفاً درخصوص سوره ي يوسف آيات 96 تا 103 توضيح بفرماييد.

پاسخ – نكته ي قرآني اين آيات مربوط به آيه ي نود وهفت است . فرزندان يعقوب خيلي گناه كرده بودند . پيغمبر خدا را در چاه انداختند . دروغ گفتند . پيغمبر را فروختند . و چهل سال بر روي گناه خود ايستادند . اما وقتي فهميدند قرار شد كه استغفار كنند . اين قدم سوم است . قدم اول را گفتم كه توجه به باطن گناه است . وقتي قرار شد استغفار

ص: 9769

كنند نزد پدر آمدند . او پيغمبر خدا است . يا ابانا استغفرلنا . تو براي ما استغفار كن، چرا كه هم پدر هستي و هم پيامبر خدا . لذا اي مردم هرگاه قرار شد استغفار كنيد به امام زمان (عج) بگوييد يا ابانا و به امام رضا (ع) بگوييد يا ابانا . همين الان بگوييم : السلام عليك يا علي ابن موسي الرضا . يا ابانا استغفرلنا . شما اگر براي ما استغفار كنيد قطعاً خداوند قبول خواهد كرد .

پس ببينيد براي اينكه در جهنم گناهان نيفتيم ، با عينك دين چشم خود را باز كنيم . بپرسيم از بشارت هاي دين كه باطن بهشت را به ما نشان مي دهد و از انذارهاي دين كه باطن جهنم را به ما نشان مي دهد بهره مند شويم . در واقع وزارت بهداشت و درمان مي گويد به توصيه هاي بهداشتي ما و به هشدارهاي بهداشتي ما توجه كنيد . ما نيز مي گوييم كه اي مردم به توصيه هاي بهشتي قرآن و به هشدارهاي جهنمي قرآن توجه كنيد . اين قدم اول است . هم خودمان توجه كنيم و هم به ديگران توجه بدهيم . بارها گفتيم كه در امر به معروف و نهي از منكر دعوا نكنيد . فقط به آن عزيز بگوييم اين راهي كه تو در حال رفتن هستي اين است . اگر مي داني اين است، پس برو . اين رافقط به شما گفتم كه بدانيد . بهشت نيز اين است . اين قدم اول است . مي خواهم تشبيه كنم : يك نفر تابلو ورود ممنوع را نديد

ص: 9770

و رفت . بعضي از افراد به تابلو نگاه مي كنند و نمي روند . بعضي از افراد به تابلو زياد كاري ندارند ، يك نگاه مي كنند ببينند پليس است يا نيست . ظاهراً بعضي از ما دوست نداريم نگاه به تابلوي قرآن بكنيم . تابلوي قرآن كه به ما گفته است كدام راه باز است . راه حلال باز است . راه حرام ورود ممنوع است . توقف ممنوع است . توقف اكيداً ممنوع است . بعضي از افراد نمي خواهند به اينها نگاه كنند . پس لااقل به پليس ها نگاه كنيد . به آن دوربين هايي كه نصب شده نگاه كنيد . من اينجا مي خواهم هشت دوربين را به همه هديه كنم . اين دوربين ها در زندگي من و شما است چه بخواهيم و چه نخواهيم . هركس باور كند كه اين دوربين ها در زندگي او است و درحال فيلمبرداري است ، به خدا گناه نخواهد كرد . الان در اين استوديو چند دوربين وجود دارد ؟ چهار دوربين است . اين چهار دوربين روي من و شما تنظيم شده است و از زواياي مختلف مراقب است كه يك حركت غلط و غير رسانه اي انجام ندهيم . البته اينها فقط از صورت ما عكس و فيلم مي گيرد . حتي اگر برق قطع شود اينها نيز قطع مي شود . يعني در اين صورت ارتباط ما قطع خواهد شد . ولي دوربين هايي كه خدا گذاشته است نه باطري آن تمام مي شود . نه برق آنها قطع مي شود . و نه فقط ظاهر را مي

ص: 9771

گيرد . اين هشت دوربين و هشت آيه را هر روز جلوي خود بگذاريم . هر روز به آنها نگاه كنيم . چرا اين كه اين هشت دوربين مداربسته هر روز به دنبال ما است . البته توجه داشته باشيد كه اين دوربين ها آبروي انسان را نمي برد . اين دوربين ها مچ گيرنده نيست . اينها همه دوربين خدا است . اين دوربين ها تخلف را به در خانه ي انسان نمي فرستد بلكه فقط بين انسان و خداي او است . اين دوربين ها مي خواهد انسان را كمك كند . اولين دوربين دوربين خود خدا است . من از هر كدام يك آيه مي گويم چرا كه آيات زياد است . آيه ي چهارده سوره ي علق : آيا نمي دانند كه خدا آنها را نگاه مي كند . خدا بر درجات امام بزرگوار ما بيفزايد كه ايام سالگرد ايشان هم است . امام يك جمله ي خيلي كليدي براي تربيت من و شما فرموده اند : عالم محضر خدا است در محضر خدا معصيت نكنيد . فردي كه معتاد به گناه بود به نزد امام حسين (ع) آمد و گفت آقا من معتاد به گناه هستم . اما فرمودند : اگر مي خواهيد گناه كنيد بكنيد اما يك جايي برويد كه خدا شما را نبيند . من بايد باور كنم . به ورود ممنوع ها كه توجه نكردم اما بدانم كه دوربين گذاشته اند . اين اولين دوربين بود . در آية الكرسي اين مضمون را داريم كه شب و روز نمي خوابد . در آيه ي ديگري داريم كه

ص: 9772

آن نيت هاي قلب شما را هم فيلمبرداري مي كند . براي چه اين كار را انجام مي دهم . اصلاً چرا حرف مي زنم . براي خدا است يا براي شهرت است ؟ يا براي كار ديگري است ؟ مردم فكر مي كنند براي خدا است، اما خدا كه مي داند براي چيست . اين دوربين اول بود . خيلي حرف دارد، فقط اجازه بدهيد فهرست آن را بگويم . دوربين دوم ، دوربين پيغمبر اكرم (ص) است . آيه ي چهل و پنج سوره ي احزاب : اي پيغمبر ما تو را در امت گذاشته ايم ، هم شاهد هستي و آنها را مي بيني . هركاري بكنند آنها را مي بيني . لذا مي گويند هفته اي دو بار نامه ي اعمال من و شما به دست رسول اله مي رسد . بنا بر روايتي صبح دو شنبه و عصر پنج شنبه است . و مبشراً ، پيغمبر به باطن بهشت بشارت مي دهد . ونذيرا ، و انذار به جهنم مي دهد . اين هم دوربين دوم است . آيا مي توانم مقابل پيامبر ، بي حيايي بكنم . حرام خواري بكنم . گناه بكنم . هرزگي بكنم . فردا نيز بگويم يا رسول اله ، يا ابانا استغفرلنا . اگر روي من مي شود اين كار را بكنم . دوربين سوم امامان معصومين عليهم السلام هستند . آيه ي صدو پنج سوره ي توبه . كه در هر سه دوربين يك و دو و سه را در اين آيه جمع كرده است . پيغمبر به مردم بگو هر كاري مي

ص: 9773

خواهيد بكنيد ،بكنيد . اما اعمال شما را خدا مي بيند ، پيغمبر مي بيند و امامان نيز مي بينند . من در مقابل فاطمه زهرا اين كار ها را مي كنم . لذا بارها عزيز آمده و گفته من مي خواهم اين كار را بكنم . مي گويم من كار ندارم اين كار خوب است يا بد است . با اين نكته مي خواهم جلوي تو را بگيرم . وقتي در حال انجام اين كار هستي در اتاق باز مي شود و حضرت زهرا داخل مي شود چه كار مي كني ؟ ياد شما است در خصوص موبايل ها گفتيم . امام زمان (ع) مي گويد موبايل خود را به من بدهيد يك نگاه بكنم . نمي گوييد : آقا يك چند دقيقه صبر كنيد مي خواهم چند عدد از تصاوير و بلوتوث ها را پاك كنم . دوربين چهارم شهدا هستند . آيه ي صدو پنجاه و چهار سوره ي بقره است : و لاتقولوا لِمن يُقتلُ في سَبيلِ الهِ امواتا بَل احياءٌ ولكِن لا تَشعُرون . يك عزيزي مي گفت كه يك شب حاج ابراهيم همت را خواب ديدم . با موتور به دنبال من آمده بود، مانند همان زمان جنگ . گفت بيا برويم يك نفر در حال غرق شدن است مي خواهم او را نجات دهم . سوار شدم ديدم در خيابان هاي تهران ، به صورتي حركت مي كند كه تابلوي خيابان ها را ببينم . در يك خانه من را پياده كرد از خواب بيدار شدم . اين خواب تعبير نمي خواست و واضح بود . بلند شدم

ص: 9774

و به همان آدرس رفتم چرا كه پيام داشت . به همان آدرس، در همان خانه رسيدم در زدم . يك جواني بيرون آمد . او به من نگاه كرد و من به او نگاه كردم چرا كه يكديگر را نمي شناختيم . به او گفتم شما با شهيد همت كاري داشتيد ؟ شروع به گريه كرد . گفت من مي خواستم خودكشي كنم به بن بست رسيده بودم . عكس شهيد همت را در خيابان ديدم . به عكس او گفتم اگر راست گفته اند كه تو زنده هستي، صداي من را مي شنوي و من را مي بيني ، يك نفر را بفرست بيايد من را نجات دهد . در خواب مي آيد ، يك نفر استاد و كارشناس را بر مي دارد و مي گويد : برو اين آدم در حال غرق شدن است . از اين مدل دوربين فقط دويست و سي هزار در كشور ايران نصب است . در هر كوچه و صنفي است . سي و شش هزار شهيد دانش آموز است . چهل و هشت هزار شهيد ارتش . يازده هزار شهيد دولت . شش هزار و پانصد شهيد زن . سه هزارو پانصد شهيد روحاني . در همه جا است . دوربين پنجم ملائك مقرب خدا است . آيه ي هيجده سوره ي قاف . از شما حركتي سر نمي زند مگر اينكه دو مأمور در حال نوشتن آن هستند . يكي مأمور نوشتن خوبي ها و يكي مأمور نوشتن بدي ها است . فقط يك تفاوتي با هم دارند . اين يكي اگر نيت خوبي هم

ص: 9775

بكنيم يادداشت مي كند . آن يكي نيت بدي كنيم يادداشت نمي كند . بدي را انجام بدهيم هم يادداشت نمي كند . در بعضي از روايات مي گويند اگر تا هفت ساعت از گناه من بگذرد و توبه كنم اصلاً يادداشت نمي كند . خيلي اوقات ما اين هفت ساعت را فراموش مي كنيم . رحمت خدا از غضب او بيشتر است . دوربين ششم زمين است . آيه ي چهار سوره ي زلزال . روز قيامت همين زميني كه ما روي آن نشسته ايم مي آيد و خبرهاي خود را مي دهد . خدايا من فيلم برداري كردم . اين افراد در اين مكان نماز خواندند . در اين مكان اشك ريختند . اين آقا و اين خانم در اين مكان دست يك بينوا را گرفت . اين آقا وقتي در اين مكان اين كار را انجام مي داد نيت قشنگي داشت . خداي ناكرده زمين شهادت مي دهد كه اين آقا ، اين خانم و اين فرد در اين مكان گناه كرد . خدايا من ثبت كردم و هيچ چيزي را هم فراموش نكردم . اين دوربين ها فقط به اذن خدا حرف مي زنند . دوربين هفتم زمان است . آيا اول سوره ي بروج . روايات صريح از وجود اميرالمومنين علي (ع) داريم كه شب جمعه اعمال شما را فيلم برداري مي كنند . شب و روز عرفه اعمال شما را فيلم برداري مي كنند . ايام هم موجود زنده هستند . لذا اميرالمومنين وقتي بيدار مي شوند مي گويند : سلام مي كنم به تو اي روزي كه نه

ص: 9776

قبلاً بوده اي و نه بعداً مي آيي ، تو يك موجود مستقل هستي . دوربين هشتم كه از همه تكان دهنده تر است اعضاء و جوارح ما است . آيه ي بيست و بيست و يك سوره ي فصلة. روز قيامت اينها مي خواهند شهادت بدهند . پوست دست من عليه من شهادت مي دهد . اين دست با همين پوست بر سر يك يتيم زد . مي گويم اگر من لذتي هم بردم ، با شما اعضاء و جوارح بردم . مي گويند ما مأمور مخفي خدا بوديم . خدا امروز به من گفته كه به حرف بيا . خدا بلد است كه دست را به حرف بياورد . خدا چاقوي دردست ابراهيم را به حرف آورد . پس اگر از باطن اعمال نمي ترسم و به سراغ آن نمي روم لااقل به اين دوربين ها توجه كنم . دوربين ها من را كنترل مي كند . از موقعي كه در جاده ها دوربين گذاشته اند تصادفات و تخلفات واقعاً كم شده است . ماكت دوربين نيز غوغا مي كند . اين دوربين ها واقعي است . هشت دسته دوربين وجود دارد . ما كدام خدا را دوست داريم ؟ خدايي كه ما را بوجود آورده و به حال خود رها كرده است . يا خدايي كه لحظه به لحظه مراقب است ؟ كداميك براي تربيت قشنگ تر است ؟ اين دوربين ها نشان مي دهد كه اي انسان ها شما موجود عبث نيستيد . خدا مي گويد من خيلي خرج شما كردم . من خرج توكردم و تو بهترين مخلوق من هستي

ص: 9777

. فَتباركَ اله اَحسنُ الخالِقين . من براي تو نوك قله را در نظر گرفتم ، خليفة الهو . اگر من به اينها توجه كنم به آن نقطه مي رسم . همه ي حرف ما اين است : من نيامده ام اينجا كه به جهنم بيفتم . من حتي اينجا نيامده ام كه بهشتي بشوم . من آمده ام كه به آن نقطه ي اوج برسم . اما من خود را در اين گل و جهنم گناه محبوس كرده ام . ولي راه فرار آن چيست ؟ عزيزان پرسيدند كه چكار كنيم ؟ ما گفتيم قدم اول اين است : بايد به باطن اعمال با عينك دين توجه كنيم . به سراغ باطن اعمال برويم . به سراغ بشارت ها و انذارهاي پيامبر برويم . اگر پيامبر گفته اند به سراغ لقمه ي حرام نرويم ، نرويم . لذا اگر انسان باطن ثواب را ببيند به طرف آن مي دود . من گفتم اگر باطن را ببينم اولاً حركت مي كنم ، دوماً سرعت مي گيرم ، سوماً سبقت مي گيرم . اگر باطن گناهان را ببينم . اولاً دوري مي كنم و چشم پوشي مي كنم . ثانياً فرار مي كنم . فَفِروا اِلي الها . از گناه به سوي خدا فرار مي كنم . اصلاً به آن نزديك نمي شوم . شعله ي آتش كه زياد مي شود مردم از چند متري آن فاصله مي گيرند . الان گاهي اوقات خبر مي دهند كه جنگل هاي فلان شهر سوخت ، مردم از چند كيلومتري آن فرار مي كنند . گناه آتش شعله وري

ص: 9778

است كه همه ي ما را مي سوزاند . اين انذار پيامبر است . اگر به آن مرحله توجه ندارم لااقل از اين دوربين ها بترسم كه روز قيامت آبروي من مي رود . در دنيا آبروي ما را نمي برند اما در روز قيامت آبروي ما مي رود . پس از اين دوربين ها حيا كنم . اين دو قدم است. اين را ديگر نگوييد كه نسخه ي دور از دسترس است. همه ي ما قرآن داريم . همه ي ما روايات داريم . همه ي ما مي توانيم روايات و آياتي را كه به ما مي گويد چه چيزي بهشت در آن است، مي توانيم پيدا كنيم . همه ي ما آيات و رواياتي را كه مي گويد چه چيزي در آن جهنم است مي توانيم پيدا كنيم . مگر اينكه چشم ما باز باشد . هر كسي در اين عالم چشم او باز باشد زماني كه مرگ بيايد مي گويد اين براي من تازگي ندارد . قبلاً چشم من باز شده بود . اگر چشم باطن بين مي خواهيم بايد با عينك قرآن و عترت جلو برويم و راه ديگري نداريم .

سوال – چكار كنيم كه باطن اعمال براي ما محسوس شود؟

پاسخ – جلسه ي قبل اين توفيق شد كه ما جهنم هاي دنيا را گفتيم . ما مي خواهيم بگوييم كه بالاترين جهنم ها در يك كلمه وجه اشتراك دارد . بالاترين جهنم دنيا ناآرامي ، اضطراب و ترس است . اگر من بخواهم يك خبر دروغي را به شما بگويم و يا شما يك خبر دروغي را به

ص: 9779

من بگوييد آيا يك استرس به سراغ ما نمي آيد ؟ همين جهنم است . جهنم قيامت آتش است . جهنم دنيا ، استرس ، ناآرامي و سوء ظن است . مثلاً اگر كسي ربا بخورد، گويي آتش مي خورد . اين مربوط به جهنم آخرت است . جهنم دنيا استرس ، ناآرامي ، ترس ، اضطراب ، افسردگي ، تشويش خاطر ، سوء ظن و ناكامي است . همه ي اينها زير مجموعه ي ناآرامي است . بهشت دنيا آرامش است . اميدواري است . حسن ظن و خوشرويي است . احساس موفقيت و رضايت است . اما در جهنم دنيا هميشه احساس نارضايتي وجود دارد . هميشه فرد طلبكار است . اينها جهنم ها و بهشت هاي دنيا و جهنم و بهشت آخرت است . اگر چشم ما باز شود تصميم ما عوض خواهد شد . انتخاب ما عوض خواهد شد . ما عاقل هستيم و خدا به ما عقل داده است . عقل هم براي تشخيص خوب و بد است . اما اگر نگاه ما ظاهري باشد ديگر به باطن توجه نمي كنيم . خدايا به آبروي امام رضا (ع) و به آبروي حضرت امام كه ما را با امام رضا (ع) و قرآن و عترت آشنا كرد، به ما توفيق انس با قرآن و عترت ، براي باطن بيني بيشتر عنايت بفرما.

90-03-03

گفت : نه مثل ساره اي و نه مثل مريم نه مثل آسيه و حوا ، فقط شبيه خودت هستي شبيه خودت زهرا ، اگر شبيه كسي باشي شبيه نيمه شب قدري شبيه آيه ي تطهيري شبيه سوره

ص: 9780

ي اعطينا ، شناسنامه ي تو صبح است پدر تبسم و مادر نور، سلام ما به تو اي باران درود ما به تو اي دريا .

سوال – در مورد تولد حضرت فاطمه توضيحاتي بفرماييد .

پاسخ – من به همه ي مادران عزيز و بانوان بويژه مادران شهدا و هركسي كه مادر است تبريك عرض مي كنيم . اميدواريم كه اين سه مناسبت ميلاد با سعادت كوثر نبي ، ميلاد حضرت امام خميني و فتح خرمشهر كه تولد دوباره اي براي جوانان عزيز ما بود كه در اين تولد دوم حيات جاودانه شد احيائكم و لا تشعرون شدند ، تابلوهاي راهنماي ما باشند نه اينكه تابلوي تماشاي صحنه هاي قشنگ باشند . خدا حضرت فاطمه را نگذاشته كه ما تماشا كنيم و بگوييم كه چقدر زيباست . خدا فاطمه را گذاشته تا ما راه را پيدا كنيم . خدا 1400 سال بعد فرزند فاطمه را بيستم جمادي الثاني به اين ملت ارزاني نداشت كه ما بگوييم : به به چه روح الله زيبايي بود . خدا او را بعنوان تابلوي راهنما گذاشته كه 1400 سال بعد هم مي شود به فرمول فاطمه زندگي كرد . خدا بچه هايي از جنس فتح خرمشهر را مثل بهنام محمدي ، حسين فهميده ، جهان آرا ، حاج حسين خرازي ، حاج احمد متوسليان و حاج ابراهيم همت به همه ي جوانان دنيا بعنوان حجت نشان داد كه اگر سيزده ساله هم باشيد مي توانيد شبيه فاطمه باشيد . سيزده ساله هم باشيد مي توانيد جاودانه باشيد لازم نيست كه حتما علامه باشيد يا تحصيلات بالا داشته باشيد

ص: 9781

در هر مرحله اي از زندگي تان مي توانيد بنده ي خدا بشويد . آنقدر قشنگ بشويد كه هر چقدر زمان جلو مي رود بجاي اينكه شما كهنه بشويد نوتر مي شويد .اين همان وعده ي خدا و حجت هاست . به جوانان مي گويم كه اگر مي خواهيد طور ديگري زندگي كنيد بياييد اين حجت ها را پاك كنيد . اينها روز قيامت حجت هستند . اگر من به خدا بگويم كه من نمي توانستم مثل فاطمه زندگي كنم و نمي توانستم انسان خوبي باشم ، خدا اين افراد را مي آورد و مي گويد كه اينها كه در زمان تو بودند . شرايط شان هم مثل تو بود و بستر گناه هم برايشان فراهم بود ، چطور اينها توانستند به اين خوبي باشند و تو نتوانستي . مثل وقتي كه اگر يك دانش آموز هم به سوال معلم جواب بدهد و بقيه دانش آموزان بگويند كه اين سوال در درس ما نبود ، معلم مي گويد كه پس چرا اين دانش آموز نوشته است ؟ پس اينها تابلوي راهنما هستند ، تابلوي تماشا نيستند .و من يعظم شعائر الله فانها من تقوالقلوب . خدا حضرت زهرا را گذاشته كه من راه را گم نكنم .

سوال – شما در هفته ي قبل اشاره فرموديد كه روز قيامت يوم الفصل است . ما بايد در همه ي كارهاي مان تامل كنيم و ببينيم كه دين در مورد اين كار چه فرماني داده است . كار در اينجا خيلي سخت مي شود و ما را مي ترساند ، آيا شما واقعا مي خواستيد كه ما

ص: 9782

را بترسانيد ؟

پاسخ – من نمي خواهم كسي را بترسانم ولي خدا پيامبر را بشير و نذير فرستاده است . آيه 45 سوره ي احزاب مي فرمايد : اي پيامبر ما تو را شاهد و بشي و نذير فرستاديم . بشارت و انذار پيامبر دو دسته از واقعيت هاست . يكي اينكه بشارت مي دهد مثلا آب گوارست و رفع تشنگي شما را مي كند . اگر من آب بخورم به پيامبر چيزي اضافه نمي شود و اگر آب هم نخورم چيزي از پيامبر كم نمي شود . اين فقط به نفع خود من است . يعني چيزي كه از طرف خدا به من مي دهد يك بشارت است ، واقعيتي است كه چشم هايتان را باز بكنيد بعد نگوييد كه كسي به ما نگفت . انذار هم خبر از يك واقعيت است . اگر شما دست به سيم بدون روكش بزنيد برق شما را مي گيرد . معلم مي گويد كه هر كس كه مشق هايش را بنويسد خودش موفق مي شود . هر كس دست به سيم بدون روكش بزند برق او را مي گيرد . بشارت و انذار اين است . ما هفته پيش خواستيم بگوييم كه يك نفري كه مي خواهد مسير صد هزار كيلومتري را برود ، ما ده هزار ليتر بنزين لازم داريم . باك ما شصت ليتر بنزين جا دارد و با يك باك اضافه مي شود صد و بيست ليتر . اگر من دوتا باك بنزين بردارم نمي گويم كه خاطرم جمع است . فرض من هم اين است كه هيچ پمپ بنريني هم سر راه

ص: 9783

نيست . اي مردم ، ما سفري به آخرت داريم كه بي نهايت كيلومتر است . يك باك بنزين شصت الي صد ساله داريم . اگر اين صد سال را پر از عبادت بكنيم ، باز هم براي بي نهايت سوخت كم داريم. در مسير برزخ هم پمپ بنزين نيست . قيد سفر را هم نمي توانيم بزنيم زيرا اجباري است . ياايها الانسان انك كادهم الي ربك كدهاً فملاقي . پس انسان را مي برند . حرف ما اين است كه الان كه فرصت داريم بنزين ذخيره برداريم . الان ما فرصت داريم كه عبادت هاي قشنگ انجام بدهيم .ما مي توانيم يك آب خوردن ساده ، غذا خوردن و ميوه خوردن را تبديل به عبادت بكنيم . اينها را بعبادت تبديل مي كنيم كه به سوخت يدك تبديل بشود . من مي توانم اينها را به سوخت براي وزنه ي اعمال خوبم در قيامت تبديل بكنم . فاما من ثقلت موازينه و هو في عيشة راضية . اگر من اين كار را نكردم يك اتفاق ناگوار مي افتد . مي گويند كه اگر ما فرصت ها به اين قشنگي و بزرگي را از دست بدهيم يعني من مي توانم خوابم را بعبادت تبديل كنم ، تفريح خودم را به عبادت تبديل كنم . ما نمي گوييم كه تفريح را تعطيل كنيد . بعضي ها فكر مي كنند كه ما مي گوييم زندگي را تعطيل كنيد و يك گوشه بنشينيم و فقط نماز بخوانيم . ما مي گوييم زندگي را تعطيل نكنيم بلكه زندگي را رنگ خدا بزنيم . برويم از كارشناس دين بپرسيم

ص: 9784

كه ما مي خواهيم غذاي خوشمزه بخوريم ، چه كار كنيم كه غذاي خودرن مان به عبادت تبديل بشود ؟ چكار كنيم كه ميوه خوردن ، آب خوردن و رابطه هاي لذت حلال مان به عبادت تبديل بشود ؟ فرض ما اين است كه اين افراد اهل گناه نيستند ، نماز مي خوانند و عبادت شان را دارند . ما كارهاي مباح را هم مي خواهيم به بندگي تبديل بكنيم . اينها فرصت هاي قشنگي است كه در اختيار ما هست تا بتوانيم براي مسير بي نهايت باك بنزين زيادي برداريم . پس ما همه ي كارهاي روزمره را به عبادت تبديل مي كنيم . بازي ، تفريح ، ورزش ، مسافرت ، غسل ، خنده ، شادي و هديه دادن مان را به عبادت تبديل كنيم . مثلا مي خواهي يك كادو براي فردي ببري ، نيت مي كني كه خدايا من كاري ندارم كه او براي من كادو آورده يا نياورده ، من بخاطر تو مي بروم و ثوابش را هم به پدر بزرگم هديه مي كنم . مي گويند درعالم خواب بعضي از مرده ها به زنده ها خبر داده اند كه من اينجا اين قدر دستم خالي است كه اگر مي خواهي استخواني جلوي سگي بيندازي ثواب آنرا به من هديه كن . آن طرف اين قدر نياز است كه مي گويد اين كار را براي من انجام بده . خوب چرا وقتي خودت زنده بودي ُ از اين همه فرصت استفاده نكردي ؟ ما نمي خواهيم كسي را بترسانيم . ما مي خواهيم خبر بدهيم . ما مي خواهيم مبشر

ص: 9785

و نذير باشيم . به تعبير استادمان ما مي توانيم بهشت را مفت مفت بدست بياوريم . ولي ما از تمام امتيازاتي كه براي بهشت مي توانيم خريداري كنيم كنار مي گذاريم و مفت مفت جهنم را خريداري مي كنيم . آن مطلبي كه امام رضا (ع) گفتند در مورد امر شبهه ناك بود . حلال و حرام ما كه معلوم است و مسائل شبهه ناك را هم مي توانيم بپرسيم . حتي امور مباح را هم بپرسيم . ما در زندگي مان يك امور زندگي داريم و يك امور عبادي داريم . مخاطبان ما صبح نماز صبح و ظهر نماز ظهر را مي خوانند . اما از صبح تا ظهر در مغازه مي رود و آنجا عبادت نمي كند .اگر كسي نماز صبح و ظهر من را نبيند ، كسي كه در كلاس است ، كسي كه پشت دوربين است ، كسي كه در تجارت خانه است ، مادري كه در خانه آشپزي مي كند ، از كجا مي فهمد كه من مسلمان هستم ؟ دين ما مي گويد كه شما تمام اعمال تان را مثل نماز مي توانيد خريدني كنيد . اگر آب خوردن بطور معمولي باشد قيمتش ده تومان است .اگر يك روكش قشنگ رويش بزني قيمتش صد هزار تومان مي شود . مشتري آن هم خداست و نقد به ما مي دهد . مادري كه از صبح در آشپزخانه است ، چكار مي تواند بكند كه در آشپزخانه ايستادن او هم عبادت بشود و مثل نماز براي او ثبت بشود ؟ وقتي در روز قيامت پرونده اش را مي بيند پر

ص: 9786

از نماز است . خوشا آنان كه الله يارشان بي كه حمد و قل هو الله كارشان بي ، خوشا آنان كه دائم در نماز است . منظور بابا طاهر اين نبوده كه تمام مدت در نماز باشند . يعني راه رفتن اين انسانها آداب ، قبله و نيت هم دارد . ما مي گوييم كه اينها را بپرسيم . من درس خواندن و كنكور شركت كردن خودم را بپرسم . چكار كنم كه تيك زدن در كنكور اهدناالصراط المستقيم بشود ؟ اين بشارت است نه ترساندن . عالم شيمي مي گويد كه سديم با رطوبت نامحرم است . اگر اين دو تا را كنار هم بگذاريم فاسد مي شوند . من اين را قبول مي كنم . عالم شيمي ممكن است كه صد سال ديگر نظرش عوض مي شود . پيامبر خدا از طرف خدا مي گويد كه دو تا دختر و پسري كه به سن بلوغ رسيده اند با هم نامحرم هستند و اگر كنار هم بنشينند همديگر را فاسد مي كنند . اين يك خبر است . قرآن در آيه 102 سوره ي كهف و سوره ي والعصر مي گويد كه نه تنها از اين فرصت ها براي بار و توشه برداشتن برنداشته كه اينها را هم خراب كرده و توشه ي جهنم كرده است . بجاي اينكه توشه خريد بهشت بشود ، هيزم آتش جهنم شده است . رابطه ي دختر و پسر حرام است ، گناه است ، جهنم است . ما چهار تا جهنم دنيايي داريم . اولين جهنم اين است كه كساني كه نگاهشان بي حياست و باعث

ص: 9787

رابطه هستند ، در دل خودشان يك جهنم درست مي كنند ، جهنم ناكامي . جهنم زدست ديده و دل هر دو فرياد . چشم مي بيند ، دل هوس مي كند ، به آن دسترسي ندارد و ناكام مي ماند . وقتي ناكامي ها رويهم انباشته مي شود جهنم است . بعدي جهنم ترس از افشا شدن . اين دختر خانم يك رابطه اي داشته ، اين پسر يك رابطه اي داشته و به خواستگاري همديگر آمده اند و دائما ترس دارند كه نكند رابطه ي ما لو برود و خواستگاري بهم بخورد . پس اين جهنم دوم است . جهنم سوم سوءظن است . دختر خانم و آقا پسر كنار هم قرار مي گيرند ، طرفي كه خودش رابطه دارد مي گويد كه نكند او هم رابطه داشته است . سوء ظن ، بي اعتمادي و تجسس بوجود مي آيد و مي خواهد زير و بم طرف را دربياورد . ما در دين مان چنين اجازه اي نداريم . چهارم جهنم مقايسه است . دختر و پسر با هم ازدواج كرده اند . چون هر دو قبلا رابطه داشته اند ، به محض اينكه يك ناملايماتي بشود ، شوهرش را با دوست قبل از ازدواجش مقايسه مي كند . پيامبر اين را خبر داده كه هر كه دوست دارد كه از اين جهنم ها مصون باشد ، اين رابطه را برقرار نكند . بعد همه ي اينها هيزم جهنم مي شود . پيامبر مي گويد كه در اين دنيا كه فرصتت هم مشخص نيست مي تواني از اين فرصت كم خودت بيشترين بارگيري

ص: 9788

را براي آخرتت بكني . حالا اگر غافل باشي از همان فرصتهاي قشنگ هم استفاده نمي كني و همه را نابود مي كني . ما نيم خواهيم كسي را بترسانيم . ما مي خواهيم بين خوف و رجاء باشيم . بشارت و انذار هر كدام كه تنها باشد درست نيست .

سوال – در مورد روز مادر توضيحاتي بفرماييد .

پاسخ – مادر يعني كسي كه اجر مجاهد في سبيل الله را دارد . خانم ها به پيامبر گفتند كه ما نمي توانيم به جبهه بياييم .پيامبر فرمود كه شما اجر مجاهد در راه خدا را داريد . مادر كسي است كه در دوران بارداري و در هنگام زايمان گناهانش بخشوده مي شود . مثل روزي كه خودش از مادرش متولد شده پاك مي شود . مادر كسي است كه در لحظه ي زايمان دعايش مستجاب مي شود . من از كساني كه در موقعيت وضع حمل هستند تقاضا مي كنم كه براي همه ي گرفتاران دعا كنند . اين يك فرصت طلايي است . به خدا قسم فرصت طلايي پولدار شدن نيست .فرصت طلايي فرصت ارتباط با خداست . اگر مادري در هنگام زايمان از بين برود شهيد محسوب مي شود . اين چهار تا پاداش را خدا مجاني به مادرها نداده است . ما به همه ي مادرها ادب مي كنيم . مادري كه خدا مي خواهد اين قدر پاداش به او بدهد ، فقط مادري است كه جسم من را بدنيا مي آورد و جسم من را رشد مي دهد ؟ نعوذبالله در اين داستان ما با حيوانات مشترك هستيم . آنها

ص: 9789

هم بچه بدنيا مي آورند و اين دردها را هم تحمل مي كنند . مادري كه فقط جسم بچه اش را بدنيا مي آورد نگران جسم ظاهري بچه اش است . مادر كسي است كه براي بچه اش دو تا تولد درست كند . يكي تولد جسمي بچه و يك تولد روحي بچه . تولد اولي كه مادر واسطه ي آن است تمام مي شود . اين بچه يا شش ماه يا شصت ساله از بين مي رود . ولي تولد دوم باقي مي ماند و مرگ ندارم . احياء ولكن لاتشعرون احياءٌ عند ربهم يرزقون . رمزش چيست ؟ رمزش اين است كه اگر قرار است كه براي تولد طبيعي بچه ات نگران حواس ظاهري او باشي ، براي تولد معنوي بچه ات بايد نگران حواس باطني او باشي . آيا بچه ي من عالم غيب را هم درك مي كند ؟ الذين يومنون بالغيب . آيا در تربيت ظاهري بچه ام به او القاء كرده ام كه به جزء اين عالم ظاهر ،عالم باطني هم وجود دارد ؟ خدا ، قيامت و شيطان را به بچه ام آموزش داده ام . در دوران بارداري بچه در شكم شماست ، آيا حس كرده اي كه اين بچه بغير از اينكه بايد از جسم تو غذا بخورد از روح تو هم بايد معنويتي بگيرد ؟ مادر شهيد حسين علم الهدي مي گفت كه در دوران بارداري او نُه بار ختم قرآن كردم . اين مادر تو تا تربيت را موازي جلو برده است . مادر خيلي از شهدا مي گفتند كه وقتي بچه را شير

ص: 9790

مي دادم با وضو بودم . زيرا حس مي كردم كه شيري كه از سينه ي مادر مي آيد براي جسم بچه است ولي آن وضوء و اشكي كه براي امام حسين (ع) مي ريزم و با اشك امام حسين (ع) بچه مي خورد ، رو به قبله نشستن و شنيدن صوت قرآن براي تربيت روح او است . اين قدر كه نگران معلوليت جسم او هستم نگران معلوليت روح او هم هستم ؟ من خيلي از مادرها را مي بينم كه بدون وضوء غذا نمي پزد و مي گويد كه غذايي كه با وضو پخته بشود اثرش خيلي زيباتر است . بالاي ديگ غذا آية الكرسي مي خواند ، قرآن گوش مي دهد و اشك مي ريزد . بنظر شما اين غذا كه ظاهرش پلو يا آش است و با آيات قرآن پخته شده با غذايي كه با موسيقي حرام پخته شده ، در روح انسانها اثر مساوي دارند ؟ بعد مادر مي گويد كه نمي دانم كه چرا بچه ام از نماز خواندن لذت نمي برد ؟ شما كجا لذت نماز را به او داده اي ؟ تو كجا در دوران بارداري سر سجاده نشسته اي و اشك ريخته اي ؟ اينكه ما مي گوييم غذا خوردن ما هم بايد عبادت باشد ، اصلي ترين معلم آن مادر است . مادر كسي است كه دو تا تربيت را با توازن جلو ببرد ضمن اينكه اولويت با تربيت روح است . جسم بچه ي من اگر در خانه غذا نخورد در سر كوچه يك كيك و سانديس مي خورد وي اگر جسم بچه ي

ص: 9791

من در خانه عاشق نماز نشود ، آيا جاي ديگر عاشق نماز مي شود ؟ اگر به بچه ات بگويي كه اگر نماز بخواني هزار تومان به تو مي دهم ، شما چقدر مي خواهي به بچه ات پول بدهي كه نماز خوان بشود . ولي اگر بگويي پسرم خدا روز قيامت به تو پاداشي مي دهد كه قابل مقايسه با اين پاداش ها نيست و اين بچه عمر و جانش را هم براي نماز مي گذارد و مثل بهنام محمدي مي شود . يك روز در حرم امام رضا (ع) آقايي جلوي من دويد و با خنده مي گفت كه پسر من هجده سالش است و نماز نمي خواند ، مي شود يك راه كار بدهيد . من گريه ام گرفت . گفتم كه اگر بچه ات هم سرطاني بود اين جوري از من راهكار مي خواستي ؟ گفت : ببخشيد . خدا كه اين همه براي مادر پاداش گذاشته فقط مادر جسم نيست . هم مادر جسم بچه و هم مادر روح بچه است .

سوال – سوره ي يوسف آيات 38-43 را توضيح دهيد .

پاسخ – همه ي آنهايي كه امرور دلشان امام رضا (ع) است از امام عيدي بگيرند . بگويند : يا امام رضا (ع) ما عيدي مي خواهي ولي كادو نياورده ايم . او كريم است و مادرش را خيلي دوست دارد ، شما به اندازه ي ظرفيت ما ندهيد به اندازه ي كرم خودتان بدهيد . اگر به ظرفيت من باشد چيزي گير من نمي آيد . اين آيات داستان قصه ي يوسف است . يوسف تعبير

ص: 9792

خواب دو تا از هم زنداني هاي خودشان را كردند و گفتند كه يكي از شما دو نفر به چوبه ي دار آويخته مي شويد و يك نجات پيدا مي كنيد. ما گفتيم كه مي خواهيم كارهاي عادي خودمان را به عبادت تبديل كنيم .مثلا مادر در كنار آشپزي كردن مي تواند آية الكرسي و چهار قل بخواند . اولين و ساده ترين قدم اين است كه هر كاري كه مي خواهيم بكنيم بگوييم : بسم الله الرحمن الرحيم . وقتي مي خواهم كاري را شروع كنم و مي خواهم اين كلمه را بگويم فكر كنم كه اين كار قابل بسم الله گفتن هست . با بسم الله الرحمن الرحيم كه نمي خواهم در گوش كسي بزنم ، دزدي كنم . وقتي مي بينم كه دزدي قابل بسم الله نيست ، اين كار را نمي كنم . حضرت يوسف به آن كسي كه مي خواست نجات پيدا كند گفت كه سفارش ما را پيش ارباب خودت بكن . اگر حضرت يوسف مي گفت : بسم الله الرحمن الرحيم ، ما را ياد كن ديگر اين جمله را نمي گفت . اگر اين كلمه را مي گفت ، پيش خودش فكر مي كرد كه خدا از ارباب او قوي تر است پس پيش خداي خودم مي روم . در اين آيه مي فرمايد : شيطان باعث شد كه يوسف ذكر بسم الله يادش برود . خدا هم يوسف را تنبيه كرد و هقت سال بيشتر او را در زندان نگه داشت . پس هركاري مي خواهيم بكنيم اين دو تا ذكر را بگوييم . اعوذبالله من

ص: 9793

الشيطان الرجيم ، بسم الله الرحمن الرحيم . اگر من مي خواهم كار گناهي انجام بدهم با اين ذكرها نمي توانم آن كار را شروع كنم و به سراغ آنها بروم . اگر يوسف هم اين ذكر ها را مي گفت ، سفارش نمي كرد و هفت سال هم در زندان نمي ماند . كاري كه قرار است با سفارش شيطان انجام بشود اعوذبالله ندارد .

سوال – در مورد نامه ي آقاي معلولي كه ديروز خوانده شد پُر از نكات شنيدني و قابل تامل بود . شما هم نكاتي را بفرماييد .

پاسخ – ما وقتي مشكلي را مي شنويم مثلا زلزله رودبار و بم و.. آنجا حس مان گل مي كند غافل از اينكه قرآن مي فرمايد : و في امولهم حق و السائل و المحروم يعني شما دائما درصد گرفتاران را در زندگي تان كنار بگذاريد ، همان جا هم بگرديد قطعا موردش را پيدا مي كنيد . نياز نيست كه شما به ما زنگ بزنيد و شماره تلفن افرادي راكه مشكل دارند از ما بگيريد . شما هم دراطرافيان خودتان مشكل دارهايي داريد . شما زود احساساتي نشويد . كمي فكر كنيد . شايد مشكل دارتر از اين عزيز كنار خانه ي خودتان باشد ولي شما به آن بي توجه هستيد . از خدا بخواهيم از اين فرصت هاي طلايي كه در كنار ما است بي توجه رد نشويم . كساني هستند كه در اطراف ما هستند و فرزند معلول دارند و وسيله ي رفت و آمد هم ندارند . بياييد هر شش ماه يكبار آنها را سوار ماشين تان بكنيد

ص: 9794

و بعنوان خادم معنوي امام رضا (ع) نيت كنيد كه آنها را به گردش ببريد و يك پذيرايي از آنها بكنيد . پذيرايي بايد كريمانه باشد . اگر همه اين كار را بكنند ، خيلي از مشكلات حل مي شود . گاهي ما فكر مي كنيم كه اينها تكليف دولت است . دولت دارد تكليفش را انجام مي دهد ، سازمان هاي مربوطه دارند وظايف شان را انجام مي دهند ، پس من چه موقع بايد تكليف خودم را انجام بدهم ؟ تا در مورد جهيزيه صحبت مي كنيم ، مي گويند كه آدرس بدهيد . به خدا اطراف خودتان هستند كساني كه با سيلي صورت خودشان را سرخ نگه مي دارند . برويد و آنها را پيدا كنيد . يك فردي است كه كارگر است و ماهي سيصد هزار تومان دارد و چهار تا دختر دارد . يادتان است كه در مورد پيرمرد فرفره فروش صحبت كردم . يكي از دوستان طلبه سراغ او رفته است و به او گفته كه يك حاج آقايي اسم شما را در تلويزيون برده است . او گفته كه چهل سال است كه كار من اين است و چهار تا دختر عروس كرده ام . سراغ بيماران برويم و خرج آنها را بدهيم . نياز نيست كه ما از صدا و سيما تلفن كسي را بدهيم ، خودتان سراغ اين افراد برويد . ديگر اينكه وقتي افراد مشكل دار را مي بينيد نيش نزنيد . همسر آن معلول بداند چه تجارت پرسودي مي كند اگر اين همسر را تحمل كند و نيش نزند .

90-01-27

سوال – چكار

ص: 9795

كنم تا بعضي از آهنگ ها را گوش ندهم ؟ از هر كس پرسيدم قانع نشدم كه آنها را كنار بگذارم . مي گويند آهنگي كه باعث تحريك بشود و روي شما اثر بگذارد گناه است . منظور اين حرف چيست ؟ اين مشكل اكثر جوانان است كه در كنار انجام دادن واجبات نمي توانند اين آهنگ ها را ترك كنند و درك گناه بودن آن براي شان مشكل است .

پاسخ – خدا دو تا سنت زيبا دارد . خدايا ما را در مسير دو تا سنت خودت قرار بده . دو تا سنت قطعي الهي اين است كه خدا سنتش بر اين است كه دين خودش را ياري كند ، خدا سنتش بر اين است كه مردم را هدايت كند . خدايا ما را واسطه ي اين دو تا سنت قرار بده . ما واسطه ي هدايت خلق و نصرت دين بشويم . ما كه داريم اين كار را مي كنيم پس چه اشكالي دارد كه ما را در مسير قرار بدهي ، خدايا از بزرگي تو كه كم نمي شود . خوش به حال شهدا كه اين اتفاق برايشان افتاد . الان هر كجاي عالم كه صحبت از لا الهش الاالله بشود ، شهدا در مسير گفتن لاالله الاالله گفتن آنها شريك هستند . چون خون ، جهاد ، رزم و صبرشان باعث شد كه اين لاالله الاالله پخش بشود . يعني سنت الهي انجام شد و واسطه ي آن خون شهدا شد . امام خميني فرمودند كه صدا و سيما دانشگاه معارف است نه فقط براي مردم ايران بلكه براي كل

ص: 9796

مردم دنيا كه الان اين امكان برقراراست ، صدا و سيماي ما واسطه ي خلق و دين بشود . آن هم نه فقط برنامه هاي معارفي . اگر ما فكر كنيم كه فقط با برنامه هاي معارفي مي توانيم نزديك بشويم اين همان چيزي خواهد بود كه جاده ي زندگي را از بندگي جدا مي كند . يعني نمازمان را مي خوانيم و روزه هم مي گيريم ، خمس مان را مي دهيم ، هيئت مان را مي رويم و عزاداري مان را مي كنيم ولي در كاسبي مان به دين كاري نداريم و خودمان كاسبي مي كنيم ، دين به ما نمي گويد كه چگونه كاسبي بكن . در شنيدني ها ، گفتني ها ، ديدني ها ، امضاء كردني ها ، رفت و آمده ها و برنامه هاي مان خيلي به دين كار نداريم . دو مسير كاملا مسالمت آميز ، جاده ي دين و جاده ي زندگي . ما مي گوييم كه اين دو تا بايد منطبق بشود و منطبق شدن آنها هم معنايش اين نيست كه ما فقط عبادت بكنيم و صبح تا شب سر سجاده بنشينيم ، منطبق شدن آن به اين است كه در ارزيابي در اولين قدم از دين سوال كنيم . يعني اينكه من باور كنم با عقل تنهاي خودم نمي توانم زندگي ام را مديريت ديني بكنم زيرا زندگي ميليونها مسئله دارد . ديبن هم ميليون ها گزاره دارد . مديريت ديني زندگي معنايش اين است كه من بتوانم حكم اين ميليونها مسئله را از ميان گزاره هاي دين در بدست بياورم . اين تنهايي ميسر

ص: 9797

نيست . خدا 124 هزار پيامبر فرستاده است ، فقط براي اينكه من بنده ي خدا باشم . محضر امام رضا (ع) آمدند و گفتند كه همسايه من موسيقي مي گذارد و صدايش به گوش من مي رسد . امام فرمود كه موسيقي حرام است . گفت كه من وقتي آنرا گوش مي دهم تحريك نمي شوم ، روي من اثر بد نمي گذارد و من را به ياد مجلس لهو و لعب نمي اندازد . اما باز امام مي فرمود كه اگر موسيقي حرام باشد نبايد آنرا گوش بدهيد ولي او باز دنبال يك راه كار بود . مثل اينكه بعضي ها مي گويند استخاره كنيد و وقتي مي گوييم بد آمد ، مي گويند پس چرا خوب نيامد ؟ گاهي اوقات مي خواهند كاري را انجام بدهند و از ما توجيح مي خواهند . خدا نكند كه ما در مراجعه به كارشناس دين ، دنبال توجيح بگرديم . ما يك توجيح المسائل داريم كه در جيب همه هست ، يك توضيح المسائل داريم كه براي مراجع تقليد است . متاسفانه خيلي از ما انسانها دنبال توجيح المسائل هستيم . شهيدي مي نوشت كه توجيح كليدي است كه هر قفلي را باز مي كند. در روايت داريم كه وقتي موسيقي به گوشش مي خورد كارش را طول مي داد تا آنرا بيشتر بشنود . امام به اين نكته رسيد كه اين فرد استدلال نمي خواهد بلكه بايد به او يك معيار داد . امام فرمود كه يكي از اسم هاي روز قيامت يوم الفصل است . يوم الفضل يعني روزي كه بين اعمال خوب

ص: 9798

و بد جدايي مي افتد . ما روز قيامت عمل سرگردان نداريم . يا كارهاي ما را در كفه عبادت و بندگي مي گذارند يا در كفه ي معصيت مي گذارند . امام به او فرمود كه اين موسيقي كه تو گوش مي دهي ، در كدام كفه مي گذاري ؟ اگر بگوييم اين را كجا مي گذاري ؟ بعيد است كه آنرا در كفه ي عبادت بگذارد . آيا اين موسيقي را كنار نماز ، روزه ، حج ، كمك به يتيم و گره اي كه از كسي باز كردي ات مي گذاري ؟ مي گويد : خير . پس چون وسط هم نداريم بايد آنرا در كفه ي معصيت گذاشت . اگر روز قيامت اين كار را به خودم واگذار كنند و من خودم رويم نمي شود كه اين عمل را در كفه ي عبادتم بگذاريم ، پس الان اين عمل را انجام ندهم كه رزو قيامت شرمنده نشوم . نه اينكه موسيقي را كنار بگذارم و نماز و روزه بخوانم . برنامه ي ما تبديل زندگي به بندگي است و معنايش اين نيست كه همه اش سر سجاده باشم . آقاي مديري كه داري امضاء مي كني ، آيا اين امضاء كنار نماز و روزه ات هست يعني به حق است ؟ براي گره گشايي است ؟ طبق قانون ، اسلوب و وظيفه است يا داري پارتي بازي مي كني ؟ داري حق و ناحق مي كني ؟ قوم و خويش بازي مي كني ؟ خواهر و برادري كه در دانشگاه مي خواهيد ارتباط برقرار كنيد و توجيح هم مي كنيد كه

ص: 9799

مي خواهيم از هم جزوه بدهيم و بگيريم ، آيا با چشم بسته جزوه مي گيريد ؟ احوال پرسي و شوخي هم نمي كنيد ؟ به همديگر تلفن نمي زنيد ؟ اين را در كدام كفه مي گذاريد ؟ اين محك زيبايي است كه امام رضا (ع) به ما داده است . من كه مي خواهم سراغ پرسش از دين بروم ، بايد بپرسم كه محك دين چيست ؟ چنين محك مشابه اي را هم امام صادق (ع) فرموده اند . پرسيدند كه از كجا بفهميم كه عمل ما درست است يا غلط . معلوم مي شود كه اين سوال در مورد نماز نيست ، در مورد رفت و آمد، معاملات ، كاسبي و همه امور زندگي است . حضرت فرمود كه هر كاري كه مي كنيد لحظه اي بايستيد و ما را حاضر و غايب كنيد (به تعبير دانش آموزي) . در نگاه كردن ، فيلم ، كاسبي ، رفت و آمد و... ما حاضر هستيم يا غايب ، خودتان حساب كنيد . آيا اين آقا با محك من دچار ترديد مي شود ؟ من مطوئن هستم كه اين آقا دچار ترديد نمي شود و قطعا گوش كردن موسيقي را در كفه ي معصيت مي گذارد . الشاهد هو الحاكم . طرفي سوال كرد كه من مي خواهم در خانه موسيقي بنوازم . دستگاهش را در خانه بگيرم و آموزش ببنيم و مي خواهم موسيقي هاي سنتي هم كار بكنم .آيا اين اشكال فقهي دارد ؟ گفتم : خير اشكال فقهي ندارد . پرسيدم كه اگر در اتاق باز بشود و حضرت زهرا وارد

ص: 9800

بشود ، اين دستگاه را خاموش مي كني ؟ اگر كاري حال باشد ما آنرا جمع نمي كنيم . مثلا اگر سفره ي غذا حلال باشد آنرا جمع نمي كنيم . ما نمي گوييم وسواس بشويم ولي مي گوييم دقيق بشويم . وسواس در پرسش خوب است . از منابع دين و كارشناس و كتاب بپرسيم . ما وقتي مي گوييم بپرسيم مردم بيشتر در ذهن شان اين است كه از يك حاج آقايي بپرسيم كه سخنراني مي كند . قرار نيست كه تا من مي گويم بپرسيد همه بيايند سراغ من و از من بپرسند و اگر هم من جواب ندادم ، بگويند كه وعده به قيامت . خانمي گفتند كه اين شماره هايي كه شما داديد كه ما سوال ديني بپرسيم هر چه مي زنيم جواب نمي دهند و ما هم خسته شديم . من گفتم كه اگر مادر شما سكته كند ودر خانه بيفتد . اگر به 115 زنگ بزينيد و جواب ندهد آيا از اين كار خسته مي شود ؟ گفت كه خير ما هر كاري بتوانيم مي كنيم . وقتي ما مي گوييم مسائل را بپرسيم يعني اقدام غير آگاهانه ممنوع . اگر بخواهيم براي هر كاري ايستي بكنيم كارها عقب نمي افتد بلكه عميق مي شود و دوباره كاري نمي شود . شما ببينيد كه براي طلاق چقدر هزينه مصرف مي شود . اگر اين افراد قبل از اينكه ازدواج كنند يك هفته تامل مي كردند و از كارشناسان دين و كتاب مي پرسيدند ، اين اتفاق نمي افتاد . آقايي از من مسئله اي را مي پرسد .

ص: 9801

مي گويم اشكالي ندارد كه از من مي پرسي ولي اگر توضيح المسائل را باز مي كردي مي توانستي آن را ببيني . به خودم زحمت نمي دهم كه به كتابخانه بروم و جواب را از كتبا پيدا كنم . مي گيم كه زنگ مي زنم و مي پرسم چون اين كار راحت تر است ولي وقتي جواب را نمي شنود براي سوال كردن بي انگيزه مي شود . خيلي از سوالاتي كه مردم ما دارند در كتبها جوابش داده شده است . كتاب آنچه والدين بايد بدانند ، كتاب پرسش هاي جوانان ، كتاب از مراجع عظام ، كتابي بنام پرسمان ، مجله ي پرسمان و سايت پرسمان ، در آنجا جديدترين سوال جوانان پاسخ داده شده است ، آنها را نگاه بكنند . اگر اسم مراجع تقليد را به فارسي هم در جستجوگر ها بزنند برايشان پيدا مي كنند . ما مي خواهيم خيلي زود از خودمان رفع تكليف بكنيم . مثلا يك نفر دارد حرفي مي زند و من صبط موبايل را روشن مي كنم و جلوي او مي گذارم . حرفش را ادامه مي دهد يا قطع مي كند ؟ اين ريشه اي دارد . ريشه اش اين است كه همه ي اعمال مردم تحت حساب و كتاب است ولي مردم اين را نمي دانند . مردم فكر مي كنند كه فقط نماز و روزه شان تحت حساب و كتاب است . ما فكر مي كنيم كه به تنهايي با عقل خودمان مي توانيم زندگي مان را جلو ببريم . اگر عقل ما كامل بود پس چرا 124 هزار پيامبر آمده

ص: 9802

است . چرا اين همه معصوم و كتب آسماني آمده است ؟ و علم آدم اسماء كلها : خدا پيامبران را تعليم داده است ، خدا به پيامبران اين جوري آموزش مي دهد . پس معلوم مي شود كه وقتي پيامبران براي آب خوردن هم مي گويد كه بياييد از من بپرسيد تا من به شما بگويم كه چطور آب بخوريد كه هم گواراي وجودتان بشود و همين آب خوردن تا عبادت بشود ، همين حرف زدن تان عبادت بشود ، همين نگاه كردن تان عبادت بشود . متاسفانه الان رابطه فرزندان و والدين اربطه ي قشنگي نيست . ظاهرا همه مقصر هستند . اي جوان وقتي تو با غضب به پدرت نگاه مي كني ، به تعبير امام رضا (ع) اين كارت را در كدام كفه مي گذاري ؟ قطعا آنرا جزء معصيت هايت مي گذاري . پس اين كار را نكن و براي خودت جريمه بگذار . اي پدري كه داري بيخودي به بچه ات گير مي دهي و بچه ات را اذيت مي كني و محدوديت بيش از حد برايش مي گذاري ، اين كارت را در روز قيامت كجا مي خواهي بگذاري ؟ آيا شما جلوي امام صادق (ع) هم اين كار را مي كردي ؟ امام جواد (ع) مي فرمايد : انسان براي رشد و موفقيت خودش به سه تا چيز نياز دارد . يك توفيق الهي داشته باشد ديگري وجدان داشته باشد اگر آنرا نكشته باشم. در بحث حجاب به دختري كه حجاب را قبول نمي كرد گفتم كه اگر مادرت بخواهد براي دايي ات يه خواستگاري برود و

ص: 9803

تو بخواهي دو تا از همكلاسي هايت را معرفي كني كه به خانواده ي شما مي خورند ولي يكي چادري است و ديگري مانتويي است ، كدام را انتخاب مي كني ؟ بلافاصله گفت : چادري . خودش گفت كه در وجدان خودم ديدم كه اين يكي قشنگ تر است . الحياء جميل . پس گرايش دروني است اگر آنرا كور نكرده باشيم . فطرت الله التي فطر الناس عليها . علامه ي جعفري مي فرمود كه مردم را با فطرت خودشان درگير كنيد ، خودشان همه ي خوبي ها را مي پذيرند . همه ي مشكل اين است كه اين فطرت غبار گرفته است . و اذا ركبوا في الفلك دعوالله له الدين . اگر طرف كمونيست هم باشد وقتي در كشتي و در خطر قرار بگيرد در آخر خدا را صدا مي زند . ولي وقتي پايشان به خشكي مي رسد باز مشرك مي شوند . پس هر عملي را در خلوت وجدان و فطرت مان ببريم . ما بايد باور كني كه نمي دانيم . اينكه مردم فكر مي كنند كه خودشان مي دانند و مي فهمند آسيب است . اگر ما مي دانستيم روز به روز كه امكانات مان بيشتر مي شد گرفتاري هاي مان بيشتر نمي شد . گرفتاري هاي روحي و رواني مان بيشتر شده است . پس معلوم مي شود كه ما نمي توانيم از اين ابزار براي آرامش خودمان استفاده بكنيم . خدا دين ، ولايت و امامت را براي سوال كردن گذاشته است . در روز قيامت خدا يك سوال مي كند و آن اين است

ص: 9804

كه اين نعمتي كه براي تو گذاشتم آيا از ولايت سوال كردي كه چطور در راه بندگي از آن استفاده بكني ؟ پس از هر نعمتي اين جوري سوال مي كنند . خدا نمي گويد چرا و چقدر خوردي ؟ مي گويد كه آيا در فرمول خوردن واستفاده كردن از اين نعمت ، خودت را محتاج پرسش از دين و ولايت دانستي ؟ امام باقر (ع) مي فرمود : هركس كه از حدود الهي پايش را فراتر بگذارد هم كافر هم فاسق و هم ظالم است . فردي پرسيد كه آيا آب خوردن هم حدود الهي دارد ؟ امام حدود مستحب آب خوردن را بيان فرمود . در روز ايستاده و در شب نشسته آب بخوريد ، آب را يك نفس نخوريد . پزشكي امروز ثابت كرده است كساني كه ناراحتي كليه مي گيرند آب را يك نفس مي خورند . آب را به سه نفس بخوريد ، آب خيلي داغ و خيلي سرد نخوريد ، در ظرف لب شكسته آب نخوريد . ساده ترين امر در زندگي من كه آب خوردن است نياز به هدايت دارد . اگر من علامه هم باشم نبايد خودم را از پرسش مستغني ببينم . اگر قرار است كه خودم را ارزيابي كنم بايد بدانم كه چقدر خودم را محتاج پرسش مي دانم . پس من نمي دانم و بايد بروم از منبعي كه مي داند ( كتاب ، امام جماعت ، سايت ) بپرسم و اگر در پرسش جواب نگرفتم آنرا رها نكنم . سلمان چسبيد تا جواب بگيرد . شايد من نتوانم جواب شما را بدهم ،

ص: 9805

فرد ديگري مي تواند جواب شما را بدهد . اگر يك قطعه از پازل زندگي من علامت بندگي رويش نباشد ، در روزقيامت آنرا در كفه ي معصيت هاي من مي

گذارند . من حتي راجع به موضوع ، حكم و معيار بپرسم . فقط راجع به زندگي خودم نيست . ما راجع به ديگران هم اظهار نظر مي كنيم . الان مي گويند كه برنامه ي سمت خدا خوب است . با چه معياري مي گويند كه خوب است ؟ آيا معيار را از دين گرفته اند ؟ ما حرفهاي خوب مي زنيم يا خوب حرف مي زنيم ؟ پس معيار را بايد از دين بگيريم . ما رفتار مردم را مورد قضاوت قرار مي دهيم . اين پرسش ها تا آخر عمر ادامه دارد . پيامبر هر وقت جبرئيل را مي ديد از او مي پرسيد . در معراج خدا از پيامبر پرسيد كه فرمول زندگي زيبا را مي داني ؟ فرمود : خير . گفت : تو خالق اين كار هستي . كلا ان الانسان ليطغي . روزي كه خودم را بي نياز از پرسش و تعليم بدانم ، شروع طغيان من است . مسير را كج مي روم و فكر مي كنم كه درست است . آن كس كه نداند كه نداند . پس از منابع مختلف بپرسيم ، درست و مداوم بپرسيم ، از اهلش بپرسيم، تكليف خودمان را بپرسيم و تا وقتي به جواب نرسيديم آنرا رها نكنيم . ببينم اعمال روزانه ام را در كدام كفه بايد قرار بدهم . وقتي من از اين دنيا بروم قرار است

ص: 9806

كه زنگ حساب ما شروع بشود . روايت داريم كه اينجا عمل است و از لحظه مرگ به بعد حساب است . آيا مي شود سر خدا را هم كلاه گذاشت ؟ آيا مي شد جلوي خدا هم كلك بزنم ؟ كسي كه امروز ما را نگاه مي كند ، قرار است كه فردا خودش قاضي باشد .

سوال – سوره ي هود آيات 108- 98 را توضيح بدهيد .

پاسخ – آيات آخر مي فرمايد كه در قيامت دو گروه هستند يا بهشتي هستند يا جهنمي . اين بهشت و جهنم توشه مي خواهد . قطعا وجوهات و محرمات را مي پرسيد . وقتي مي گوييم تبديل زندگي به بندگي يعني كه مي شود تمام اعمال زندگي را تبديل به توشه ي بهشت كرد (حضرت علي (ع) مي فرمايد : اعمالكم من صلاتكم ) يا توشه اي كه نتيجه اش بهشت بشود . آب خوردن مباح است . مي توانم كاري بكنم كه اين عبادت بشود و مصداق بندگي بشود . فقط نماز كه مصداق عبادت و بندگي نيست . همين ليوان آب توشه ي من را سنگين مي كند و مي شود فاما من ثقلت موازينه . وقتي در روز قيامت بار اعمال من را مي سنجند 20 درصد آن نماز بوده است ولي خنده هايم هم عبادت بوده است خوابم هم عبادت بوده چون با وضوء ، رو به قبله و سبك مي خوابيدم ، خواب مستي نبوده و اين خواب هم عبادت بوده است . غذا خوردنم هم چون با آداب ديني بوده ، عبادت بحساب مي آيد ، بيرون آمدن

ص: 9807

من و خوش تيپ كردن من هم عبادت مي شود . روزي كه مي خواهند مثقالي و ذره اي حساب بكشند ، اگر من يك گرم بيشتر داشته باشم غوغا مي كند . در انتخابات گاهي يك راي مشكل را حل مي كند و در كنكور گاهي يك تست مشكل را حل مي كند . من مي خواهم لباس تميز بپوشم . بروم از دين چگونگي آنرا بپرسم تا اين در كفه ي عبادت من بيايد . من امشب مي خواهم ميهماني بگيرم . كاري به من ياد بدهيد كه ميهماني در كفه ي معصيت هاي من نرود تا آنجا غصه بخورم كه خرج كردم ولي بايد غصه بخورم . دارم كاسبي مي كنم و پول در مي آورم ، كاري بكنم كه اين كاسبي توشه ي آخرت من بشود . اين براي روزي است كه مال و زن و بچه به درد من نمي خورند . روزقيامت نمي گويند كه نماز و روزه هاي او را دربياوريد كه ببينيم چقدر بوده است ، كل زندگي من و حتي افكار من را بررسي مي كنند . حتي اگر من در باره ي شما فكر ي مي كنم ، اين مي تواند كفه ي معصيت من را زياد بكند . بخاطر همين مي گوينند كه سوء ظن حرام است وگناه دارد . معلوم مي شود اين فكر هم خودش عمل است . حب و بعض ما هم عمل است و من مي خواهم اين را هم رنگ خدا بزنم . ما مي خواهيم بگوييم كه عمل بي رنگ انجام ندهيم . مي ترسم عمل بي رنگ

ص: 9808

هم در روز قيامت به طرف كفه ي معصيت برود . چون تو مي توانستي اين عملت را رنگ خدايي بزني ، اين خودش خسارت مي شود . والعصر ان الانسان لفي خسر . ما مي خواهيم تمام زندگي مان را رنگ عبادت و رنگ خدايي بزنيم كه توشه ي بندگي و عبادت ما سنگين بشود و اهل بهشت بشويم و در دنيا و آخرت مايه ي آرامش ما مي شود . و اين حسرت را نداشته باشيم كه در جهنم بمانيم . من كه دارم به بچه ام عيدي مي دهم يا او را تشر ميزنم كاري بكنم كه اينها عبادت بشود . مي فرمايند بهشت رفتن خيلي راحت است ولي نمي دانم چرا راحت ، جهنم رفتن را انتخاب كرده ايم . ما از هر كار كوچكي مي توانيم عبادت درست كنيم . زنبيل عبادت مان را پُر كنيم بطوري كه در قيامت بتوانيم به ديگران هم كمك كنيم .مي گويند كه امير المومنين ، فاطمه زهرا ، پيامبر و ائمه با اعمال شان شيعيان را شفاعت مي كنند يعني آنها اين قدر توشه برداشته اند كه آنجا براي من خرج مي كنند . من هم كاري بكنم كه بتوانم در روز قيامت براي دو نفر خرج كنم .

سوال – من سوم دبيرستان هستم و تا آنجا كه مي توانم برنامه هاي شما را دنبال مي كنم . اين روزها امتحان نهايي مان شروع مي شود . چند نكته ي كليدي به ما بگوييم كه هر وقت اينها را مي بينيم از آنها انرژي بگيريم .

پاسخ – من سه نكته مي

ص: 9809

گويم . يكي اينكه نيت مان را الهي كنيم . يعني سعي كنند كه از همين درس خواندن شان توشه ي آخرت درست كنند . وقتي درس خواندن با ضابطه ي دين باشد و هدفش هم خدمت به جامعه ي ديني باشد نه اينكه هدف تجارت مادي باشد ، قطعا اين نيت يك نيت قشنگ مي شود . سعي كنند در اين فضاي درس خواندن شان هم گناه نباشد . يعني من موقع مطالعه موزيك گوش نكنم ، يك صفحه قرآن بخوانم كه مطالعه ي من را نوراني مي كند. ديگر اينكه نمازم را اول وقت بخوانم . سعي بكنم كه در همين ايام كه مي خواهم خادم معنوي امام رضا (ع) باشم يك گره ي درسي از خواهر يا برادرشان را باز كنند . وقتي از آنها سوال درسي مي كنند نگويند كه من درس دارم بلكه به آنها كمك كنند و ثوابش را به امام رضا (ع) هديه كند . به ديگران رحم كنند تا خدا هم در سر امتحان به او رحم كند . به خانواده ها هم مي گوييم كه فضاي خانه را آرام كنند و غذاهاي مقوي به آنها بدهند . دعا هم براي فرزندان شان بكنند . سفارش شده كه در سر نماز فرزندان تان را بلند و با اسم دعا كنيد .

خدايا به آبروي محمد و آل محمد توفيق موفقيت در تمام امتحانات ، كه دادن هاي الهي و گرفتن هاي آن هم امتحان است بده و ظرفيت همه ي امتحانات را به ما عنايت كن تا از اين امتحانات ، توشه ي آخرت مان را بيشتر

ص: 9810

كنيم .

90-02-20

با مردم شب ديده به ديدن نرسيديم تا صبح دمي هم به دميدن نرسيديم ، كالي كه سر سبز دل از شاخه بريديم تا حادثه ي سرخ رسيدن نرسيديم ، خون خورده ي درديم و چراغاني داغيم گل كرده ي باغيم و به چيدن نرسيديم ، زين هيزم تر هيچ نديديم به جز دود شمعيم كه تا شعله كشيدن نرسيديم ، خون تپيديم به تاب و تب ترديد اشكي به مژگان چكيدن نرسيديم ، يك عمر دويديم و لب چشمه رسيديم خشكيد و به يك جرعه چشيدن نرسيديم .

سوال – چرا كارشناس برنامه ي شما فرمودند : عامل بسته شدن بخت هر كس خود شخص است و سه عامل بداخلاقي ، بي عرضگي و بي حيايي علت ازدواج نكردن دختر خانمها است ؟ همه با بيان اين سخن ناراحت شده اند . چرا در برنامه اي به اين خوبي به ما توهين كرده ايد ؟

به كارشناس برنامه بفرماييد كه هورالعين نبودن هم به سه عاملي كه باعث بسته شدن بخت دخترها مي شود اضافه كنند . ما نه بي حيا ، نه بداخلاق و نه بي عرضه بوده ايم البته بي عيب نيستم ولي با توجه به نظر اطرافيان اين را مي گويم . در ظاهر و خانواده ي خودم هم عيبي نمي بينم ولي نمي دانم اين خانم هايي كه به خواستگاري مي آيند چه فرشته اي مد نظرشان است كه ما نيستيم . اگر پسرشان كمي تحصيلات داشته باشد دنبال حورالعين براي او مي گردند . راهنمايي بفرماييد .

پاسخ – ما از همه بينندگان عزيز و همه

ص: 9811

ي اساتيد بزرگوار تشكر مي كنيم كه همه ي برنامه هاي ما را مي بينند . من از اساتيد حوزه دانشگاه كه برنامه ي ما را مي بينند مي خواهم كه برنامه ي ما را بعنوان چك كردن ببينند و اگر ما اشتباه مي كنيم به ما تذكر بدهند و كلام ما را اصلاح بفرمايند .

من مي خواهم محكم بگويم كه ما درباره ي بخت بد بندگي صحبت مي كنيم . آن دختر خانم گفت كه در قصه ي ازدواج بخت من را بسته اند و از ازدواج نكردن سوال نكرد بلكه از بخت بستن سوال كرد . ازدواج نكردن علاوه بر اينها مي تواند عوامل ديگري داشته باشد . ازدواج نكردن مي تواند عاملش بداخلاقي ، بي لياقتي بي حيايي باشد يا اينكه ممكن است خدا ايشان را براي بزرگواري نگه داشته است و مُقدرش هنوز محقق نشده است . مثل حضرت معصومه كه كفوشان نيامد . يكي ديگر از عوامل ازدواج نكردن مقدر الهي است، خدا دارد او را امتحان مي كند . حضرت معصومه ازدواج نكردند ولي بخت بندگي شان باز بود . پس بخت بندگي ما به اين سه عامل بسته مي شود . آقا يا خانم كاسب يا غير كاسب فرقي نمي كند . كاسبي دارد كاسبي اش با دروغ و گناه مي چرخد ولي بخت بندگي اش بسته شده است زيرا بي حيايي ديني مي كند.، دارد بي لياقتي ديني نشان مي دهد . بداخلاقي مي كند و بزرگترين گناه بداخلاقي است . بعضي ها مي گوينند كه ما دختراني داريم كه اصلا حيا ندارند و زود هم

ص: 9812

برايشان دختر پيدا مي شود . ما مي گوييم با وجود اينكه شوهر برايش پيداش شده ، بخت بندگي اش بسته شده است . بخت بندگي يعني اين خانم يا آقا به چه قيمتي مي خواهد ازدواج كند ؟ به قيمت بي حيايي كه خودش را در خيابان نشان بدهد تا شوهري براي پيدا بشود ؟ پيامكي آمده كه آمده ايم زندگي كنيم تا قيمت پيدا كنيم نيامده ايم كه به هر قيمتي زندگي كنيم . ما قرار نيست كه به هرقيمتي زن و شوهر پيدا كنيم . ما قرار نيست كه به هر قيمتي كار پيدا بكنيم . ما قرار نيست كه به هر قيمتي پول پيدا بكنيم . ما بنا نيست كه به هر قيمتي شهرت پيدا بكنيم . ما بنا نيست به هر قيمتي به نتيجه ي كار برسيم . ما بنا نيست به هر قيمتي رياست و قدرت پبدا بكنيم . ما قرار نيست كه به هر قيمتي زندگي بكنيم . ما آمده ايم كه بندگي بكنيم . آن خانم سوال كرد كه بخت من بسته شده است و مثالهايي را گفت . ما گفتيم كه بخت بسته شدن شما سه تا عامل دارد . حالا مي خواهد ازدواج صورت بگيرد يا نگيرد . مثل اينكه ما نمي گوييم كه هركس كه در خيابان انتخاب كرد بد است وهر كس كه در خيابان بد حجاب راه رفت مي خواهد خودش را به مردهانشان بدهد ولي مي گوييم كه يك عده هستند كه بي حيا حركت مي كنند ، حرف مي زنند رابطه برقرار مي كنند و چارچوب هاي ديني را رعايت

ص: 9813

نمي كنند به اميد اينكه براي آنها همسري پيدا بشود ، ما مي گوييم كه اين افراد بخت بندگي شان بسته شده است حتي اگر شوهر يا زن پيدا بكنند . كسي كه با دروغ پول بدست مي آورد بخت بندگي اش بسته شده است حتي اگر ميلياردر باشد . كسي كه دارد با گناه به رياست مي رسد ، بخت بندگي او بسته شده است حتي اگر اوضاع و احوال ظاهر او هم خوب باشد . ما راجع به بخت بندگي صحبت مي كنيم . عده اي گفته بودند كه اين سخن شما ما را خيلي آرام كرده كه گفتيد همان خدايي كه محبت موسي را در دل فرعون انداخت همان خدا مي تواند محبت يك دختر محجبه خوب كه دنبال تلفن بازي و چت كردن با پسرها نيست را در دل يك جوان پاك قرار بدهد. او كارگردان است . لذا من عوامل ازدواج نكردن را نگفتم وفكر كنند كه هر كسي كه ازدواج نكرده حتما اين سه عامل بوده است . هركس بداخلاق باشد خدا بخت بندگي او را مي بخشد . يعني هر چه تلاش مي كند از خدا دور مي شود و به خدا نزديك نمي شود . حضرت علي (ع) فرمود كه زندگي بايد در راه بندگي خدا باشد . آقا يا خانمي كه با هم ازدواج مي كنند و بي حيايي را ادامه مي دهند ، در ظاهر با هم ازدواج كرده اند ولي بخت بندگي آنها بسته شده است . اين ازدواج ، كاسبي و رياست او را به خدا نمي رساند . ابر و ماه و

ص: 9814

خورشيد و فلك در كارند تا ما كمي بندگي بكنيم .خدا همه چيز را براي ما آفريد تا ما كمي بندگي بكنيم . اصلا مدرسه ي تربيتي عالم براي همين است كه ما بندگي بكنيم . بعض ها مي گويند كه كاسبي ما بسته شده است . من مي پرسم زندگي بندگي ات هم بسته شده است ؟ طرف مي گويد : خير . مي گويم كه خوش به حال تو كه بخت پولت را بسته اند ولي بخت بندگي ات را نبسته اند . طرف مي گويد كه زندگي ام با مشكلات مواجه شده است . مي پرسم كه در نماز و رسيدگي به خانواده ، پدر و مادر ، توسل هم خللي وارد شده است ؟ مي گويد : خير . مي گويم : خوش به حال تو . چون بخت بندگي تو را نبسته اند . پس بخت بندگي كسي كه با اخلاق و با لياقت و با حيا است بسته نيست حتي اگر در چهل سالگي هم ازدواج برايش مقدر نشده باشد . اين تعبيري از امام سجاد (ع) است كه كساني كه عمرشان مرتع شيطان مي شود بدبخت هستند . اين فرد هر چه پولدارتر بشود بدبخت تر است . هر كس در مسير آموزه هاي دين قرار نگيرد بخت بندگي اش بسته شده است . اصلا خانم يا آقايي همسرش را در سن جواني از دست داده است ولي الان دارد زندگي اش را مي كند ، نمازش را مي خواند و عبادتش را مي كند و خودش را هم به نامحرم نشان نمي دهد . منتظر است كه

ص: 9815

خدا مقدرش را برايش بفرست و واسطه ها او را معرفي كنند . از خودش بي حيايي ، بداخلاقي و بي لياقتي نشان نمي دهد . اين فرد بخت بندگي اش باز است . امروزه يكي از علل ازدواج نكردن حفظ عفت و حيا است . بعضي از مردها متاسفانه فرد بي حياء مي خواهند و بخاطر همين فرد با حيا مشتري ندارد . مثلا در بازاري همه مي خواهند نوشيدني حرام بخورند . آن كسي كه دارد آب مي فروشد هيچ مشتري ندارد . آيا او بايد ناراحت باشد ؟ خير . او با اينكه مشتري ندارد بخت بندگي اش باز است . خدا مشتري اوست . ما بايد روزي ناراحت باشيم كه خدا مشتري ما نباشد . همه ي وجود ما را خدا مي خرد . حضرت خديجه بخت بندگي اش باز بود . در سن چهل سالگي پيامبر به سراغ او رفت . او عفت و ديانت و اخلاقش را حفط كرد ، خدا خلاصه ي عالم خلقت را براي او فرستاد . الان اين گونه ازدواج مشتري ندارد . خديجه ام المومنين شد و يكي از زنان بهشتي شد زيرا بخت بندگي اش باز بود . البته من بايد ادبياتم را اصلاح كنم ولي روي اين حرف خودمان هستيم . يك فردي براي رفتن به سفر ، پيش امام صادق (ع) استخاره كرد . امام فرمود كه استخاره ات منفي است . او به سفر رفت و پولدار شد . از حضرت سوال شد و امام فرمود كه نماز تو قضا شد و واجبي از تو فوت شد . ضرر آنرا

ص: 9816

تو نمي فهمي . دختري گفته بود كه من بهره اي از زيبايي ندارم و من مثال كارگردان را زدم . اگر بهره اي از زيبايي داشت و مثل كساني بود كه از زيبايي شان سوء استفاده مي كنند خوب بود ؟ الان خدا گوهر حيا و عفت را به اين دختر داده است ، پس اصلا نراحت نباشند . حتي اگر سن شان بالا باشد ولي با عفت در خانه نشسته اند . اصلا بي ديني و بي حيايي نكنند . اگر حدود شرعي را رعايت كنند ، خدا آنها را مي خرد و يكي را براي آنها مي فرستد . بعضي ها مي گويند كه طرف بي دين است و خوشبخت است . من مي گويم كه نگوييد : خوشبخت ، بگوييد : خوش زندگي . آيا اين خوشي ها تا آن طرف قيامت هم ادامه دارد ؟ ما بايد هزينه ي بندگي را بپردازيم . پيامبر مي خواست كه رسول بندگان باشد و هزينه اش اين بود كه خاكستر بر سرش بريزند و مسخره اش هم بكنند . بعضي ها مي گويند كه ما را خيلي مسخره مي كنند . من مي گويم كه از پيامبر شما را بيشتر مسخره مي كنند . ما دوست داريم كه مثل پيامبر باشيم ولي دوست نداريم كه هزينه هايش را بپردازيم . مي خواهم به دختران با حيا و عفت بگويم كه شايد براي اينكه هزينه ي بندگي شما حفظ بشود تا آخر عمر بايد با همين چادر باشيد و هيچ كسي به سراغ شما نيايد . اين احتمال وجود دارد . اصلا خدا براي

ص: 9817

شما در آن دنيا همسر قرار داده است . من مي گويم كه اين نياز در زندگي من باعث نشود كه پايم را از مسير بندگي آن طرف تر بگذارم . براي من بندگي اين قدر مهمتر از زندگي باشد كه بندگي را براي زندگي فنا نكنم . بياييم زندگي را براي بندگي فنا كنيم . شهدا زندگيشان رادادند تا بندگي شان حفظ بشود . در قرآن داريم كه او را حفظ كرد يعني بندگي اش را حفظ كرد . بدن امام حسين (ع) زير سم اسبان له شد ، حضرت فاطمه در سن 18 سالگي شهيد شد . آنها زندگي شان حفظ شد يا بندگي شان ؟ امام حسين (ع) مي فرمود : دنيا آنقدر كوچك است كه مثل اينكه نبوده است . همه ي انبياء و اولياء آمده اند كه اين را به ما بگويند كه بايد زندگي را فداي بندگي كرد . قرآن مي فرمايد كه ما بندگان را آفريديم كه ما را عبادت كنند . قرار نيست كه به هر قيمتي زندگي كنيم . قرار است كه زندگي كنيم يا قيمت بندگي پيدا كنيم . خدايا به آبروي امام رضا (ع) كه در روايت گفته شده كه گره گشاي ازدواج است ، تمام دخترها و پسرهاي با عفت و با حيا را در مسئله ي ازدواج ياري بفرما . نقش واسطه ها در اينجا مهم است ولي فقط در ازدواج نيست . مثلا پسر با حيا است و با اخلاق ولي كاسبي ندارد . واسطه ها بايد براي او كار پيدا كنند . اما اين انسان بندگي اش را نفروشد كه

ص: 9818

زندگي پيدا كند. فردي مي گفت كه به من پيشنهاد كار شده كه مي دانم در آن حرام است و پول خوبي هم به من مي دهند . من به او گفتم كه تابحال كه طاقت آورده اي . ان مع العسر يسرا . و چون باور نداريم خدا دوباره ي مي فرمايد : فان مع العسر يسرا . حديث قدسي داريم كه خدا مي فرمايد بر من واجب است كه گره مومن را باز كنم . حالا فكر نكنند كه منظور اين است كه مشكل كار و ازدواج حل مي شود . خدا سعه ي صدري به من مي دهد كه مشكلات را كوچك ببينم .

سوال – سوره ي هود آيات 45-38 را توضيح دهيد .

پاسخ – حضرت نوح داشت كشتي مي ساخت ، آنجا خشكي بود . هر كس كه رد مي شد او را مسخره مي كند . مي گفتند كه پيامبري او جواب نداده است ، دارد نجاري مي كند .اين هزينه ي بندگي است . حضرت نوح كمي دلش تكان خورد . مثل خانم هاي محجبه كه مي گويند كه ما دين داريم پس چرا اين جوري مي شود . خدا به او گفت كه كشتي ات را بساز . من دارم تو را نگاه مي كنم . معلوم مي شود كه دو چيز انسان را خيلي راضي مي كند . يكي اينكه من بايد باور كنم كه در محضر خدا هستم و خدا دارد من را نگاه مي كند ، در اين صورت تحمل من بالا مي رود . مثل فوتباليست ها كه وقتي در بازي به

ص: 9819

زمين مي خورند ولي چون مردم دارند آنها را تماشا مي كنند زود بلند مي شوند . ديگر اينكه انسان باور كند كه اين سختي دورانش كوتاه است . چنين نيست كه هركس ديانت دارد دنياي زندگي اش خراب است . يعني هر انساني كه دين دارد فقير است . بعضي ها هستند كه هم دين دارند و هم دنياي شان خوب است و خدا لطفي به آنها كرده است و انشاء الله كه آخرت شان هم خوب است . چنين هم نيست كه هر كس دين ندارد دنياي آبادي دارد . بعضي ها خاطر بي ديني شان خسر الدنيا و الاخرت هستند . اگر ديانت داشتيم و هنوز گره هاي دنياي مان باز نشده ، اين را در هزينه اي بندگي مان بگذاريم . اين را در فرجي بگذاريم كه قرار است بعدا براي ما حاصل بشود . حتي اين را در گشايش بگذاريم .شايد خدا گشايش را در كارمان ندهد در روح مان بدهد . الم نشرح لك صدرك . همه ي مشكلات پيامبر حل نشد ولي خدا سينه ي پيامبر را گشاده كرد و همه ي اينها هضم شد . خدا در آيه 38 فرمود كه اگر بداني كه ما تو را نگاه مي كنيم مسخره هاي آنها تو را آزار نمي دهد . ما بندگي مان را بكنيم . معيارهاي بندگي پازل است . خانمي حجاب و حيايش خوب است ولي اخلاقش خوب نيست . به خدا گله نكند كه من كه حجاب و حيا دارم ، چرا گره من را باز نمي كني ؟ گاهي حيايش كم است . بندگي

ص: 9820

را در حد كامل داشته باشيم . اگر از زندگي مان هزينه شد خيلي ناراحت نباشيم .

سوال – من فرزند بيماري دارم كه پزشكان از درمان او عاجز هستند . براي شفاي او به هر دري زديم ولي شفايي نگرفتيم . نذر كرديم ولي نشد اما حالا دل مان به امام رضا (ع) خوش است . زيرا شنيده ايم كه امام رضا (ع) بيماران را شفا مي دهد . چكار كنيم كه شفاي بچه ي يك ساله مان را از امام رضا (ع) بگيريم ؟

پاسخ – اينكه انسان مي خواهد در مسير بندگي بكند لازمه اش اين است كه دعا بكنند . خدايا به آبروي امام رضا (ع) همه ي بيماران را مخصوصا بيماري كه سفارش كردند لباس عافيت بپوشان . دنبال اسباب هم برويم . نكند بخاطر اينكه مي خواهيد امام رضا (ع) برويد از اسباب طبيعي مثل دارو و پزشك جدا شويد . حتي درمان هاي خارج از كشور هم انجام بدهيد . براي امام رضا (ع) تعيين تكليف نكنيم . به امام رضا (ع) نگويم كه اگر بچه ي من را خوب كردي بنده ي خوب مي مانم و اگر بچه ام خوب نشد ديگر با شما قهر هستم . شايد مصلحت اين بچه اين باشد كه خوب نشود . پس دعا كنيم كه خوب شود و بعد تلاش كنيم كه خوب بشود ولي اعتقاد به حكمت امام رضا (ع) پيدا كنيم . اگر آنها به ما فهماندند كه مصلحت اين بيمار اين نيست كه خوب بشود . قصه ي خضر و موسي اين بود كه قرار بود كه اين

ص: 9821

بچه ها كشته بشوند زيرا خدا مي خواست به پدر و مادر آنها اولاد صالح بدهد زيرا آنها داشتند خراب مي شدند . اگر من امروز بيمار هستم و نمره ي قبولي را دارم . اگر از امام رضا به زور شفا بگيرم ، ممكن است كه وقتي خوب شدم كافر بشوم . و بعد مي گفتند كه اي كاش او در بيماري اش مي مرد . فردي بود كه بيمار بود و همه براي او دعا كردند كه خوب بشود . بعد كه خوب شد فاسد شد و همه مي گفتند كه اي كاش درآن بيماري اش مي مرد . من اسرار الهي را نمي دانم . راوي مي گويد كه به محضر امام صادق (ع) رفتم . ديدم امام با ناراحتي به اتاق رفت و آمد مي كند . علت را پرسيدم و امام فرمود كه بچه بيمار بود . من تمام تلاشم را كردم كه تكليفم را در بيماري او انجام داده باشم . طبيب آورديم ، دارو داديم ، مواظبت كرديم و دعا كرديم ولي در آخر بچه مُرد . امام رضا (ع) همه ي بيماران را شفا نداده است . كساني كه مصلحت شان در شفا است ،امام شفا مي دهد . شرطش اين است كه من هم لياقت اين اتصال را داشته باشم . قرار نيست كه هر كس كه شفا نگرفته است بگوييم كه او بد است . بايد بدانيم كه هر كس كه شفا گرفته مصلحتش بوده است و هر كس كه شفا نگرفته مصلحتش شفا در اين دنيا نبوده است .

سوال – من آرامش زندگي

ص: 9822

ام را مديون برنامه شما و مادرشوهرم هستم كه من را به ديدن اين برنامه تشويق كرد اما مادر فرشته اي هستم كه كه متاسفانه عقب مانده ي ذهني است .از شما التماس دعا دارم براي مادراني مثل من و دعا مي كنم كه همه بيماران شفا پيدا كنند. دوست دارم كه مادرشوهرم بداند كه توصيه اش چه كمك بزرگي به من كرد .

پاسخ – اگر مادر شوهر واسطه بوده ، اگر من واسطه هستم كه اين خواهر را به بندگي خدا راهنمايي كنم ، خدا يك هزينه ي سنگين بندگي را جلوي ايشان گذاشته است . دوران طول زندگي مهم نيست مهم اين است كه شما تكليف خودت را در مورد موجودي كه بعنوان فرزند جلوي شما گذاشته اند انجام بدهيد . اگر فرزند شما سالم است يك تكليف داريد و اگر فرزند شما كمبود دارد شما يك تكليف ديگري داريد . من به اين مادر قول مي دهم كه همين فرشته ي عقب افتاده ، روزي دامن اين مادر را مي گيرد و برايش دعايي مي كند ، اين دعا غوغايي مي كند . يك خانواده اي دختر عقب مانده اي داشتند و اين دختر من را مي شناخت با زبان بي زباني گفت كه براي من يك روضه مي خواني ؟ من هم قبول كردم و يك روضه خواندم . در سي سال دوره ي طلبگي من چنين مجلسي نداشته ام . اين دختر خيلي گريه مي كرد . الان كه بعضي موقع ها زنگ مي زند ، مي گويد كه برايم روضه مي خواني ؟ ما اسرار عالم را نمي

ص: 9823

دانيم . اينها هزينه ي بندگي است . اين پدر و مادر بچه را خودشان نگه مي دارند و مي گويند كه خدا اين را در كاسه ي ما گذاشت است . معلوم مي شود كه ما براي پاك شدن مان يك دختر يا پسر عقب مانده لازم داشتيم . قرار نيست كه ما با پول دادن امتحان را بيرون بيندازيم . بعضي ها با پول شان ، امتحان نگهداري پير مرد يا پير زن را بيرون مي اندازند . پير مرد يا پير زن را در سالمندان مي گذراند و پول م يدهند و بچه شان را هم در مجموعه ي گلها مي گذارند تا از و مواظبت كنند . دختري كه برايش خواستگار مي آيد ناراحت مي شود كه بگويد يك خواهر عقب افتاده دارد . اينها اشتباه مي كند . خدا اين امتحان را در كاسه ي شما گذاشته است در كاسه ي مجموعه نگذاشته است . اين بچه ها اگر دعا بكنند كرات آسمان را بهم مي ريزند زيرا آنها دل كوچكي دارند .

سوال – شما كه مي گوييد دين خدا بن بست ندارد ، پس چرا به هر قيمتي كه شده بايد به پدرمان احترام بگذاريم . پدري بي مسئوليت دارم كه تمام مشكلات زندگي ما تقصير اوست . در تمام بحران ها خودش را عقب مي كشد . من به تمام سفارش هاي قرآن عمل كرده ام ولي هيچ كدام از ته دل نبوده است . از پدرم بيزار است و مطمئن هستم كه اگر سفارش هاي قرآن نيود من با پدرم مهربان نبودم . يك پدر خوب

ص: 9824

با پدر من چه فرقي دارد ؟

پاسخ – اين پسر چون دين داشته سراغ خودكشي نرفته است ، سراغ فرار از خانواده نداشته است ، سراغ پرخاشگري با پدر نرفته است و او را دعا كرده است . اگر ما مي گوييم كه دين ما مي گويد كه به پدرتان دعا و محبت بكنيد ، محبت فقط به لبخند نيست . الان همه ي تلاش خودش را بكنند و از مشاوران استفاده بكند و از كساني كه روي اين پدر اثر گذار هستند استفاده بكند تا اين پدر متوجه بشود . خودش جواب خودش را داده كه چون او دين دارد ، بن بست ندارد . نيت خودش را هم اصلاح بكند . بگويد كه چون خدا گفته انجام مي دهم و از ته دلم هست و آرام هستم .

سوال – آيا شما خيلي خوش بينانه به زندگي نگاه نمي كنيد ؟

پاسخ – چكار كنيم ؟ قرآن به ما ياد داده است . تا دنيا را كوچك نكنيم مسائل دنيا ساده نمي شود . ما دنيا را بزرگ كرده ايم . در قرآن داريم كه وقتي چيزي بدست آورديد خيلي خوشحال نشويد و اگر چيزي از دست داديد خيلي ناراحت نشويد . من در همين دنيا به اين كوچكي مي توانم به وسعت عالم برسم . خوش به حال كساني كه در امتحان قرار گرفته اند .

سوال – من چند وقت است كه مرتب صحبت هاي شما را گوش مي كنم و خوراك قبل از خوابم حتما يكي از فايل هاي صوتي شماست كه در گوشي ام ريخته ام و دارم

ص: 9825

ياد مي گيرم كه زندگي ام را به بندگي تبديل بكنم . من يك دختر مذهبي معمولي هستم كه به تمام مقدسات احترام مي گذارم واجبات ديني ام را انجام مي دهم و قرآن مي خوانم . حالا كه سمت و سوي من به طرف خدا رفته و همه ي چيزها را خدايي مي بينم در مسئله ي ازدواج وقتي پاي صحبت مي نشينم و ديدگاهي كه شما راجع به ازدواج گفتيد مطرح مي كنم ، بسياري از آقايان از اين حرفها خوششان نمي آيد و پا پس مي كشند . من نمي دانم كه عملكرد و صحبت هاي من چرا اين طور بوده كه فكر مي كنند كه من خشك مقدس هستم . راهنمايي بفرماييد .

پاسخ – شايد گاهي برداشتهاي ما از اين حرفها خيلي خشك مي شود . مثلا خانمي مي گفت كه براي خواستگاري من آمده اند و من گفته ام كه بايد هر هفته به نماز جمعه بروم يا فلان برنامه را بروم . من هم اگر جاي آن آقا بودم مي گفتم كه با اين خانم نمي شود زندگي كرد . گاهي از حرفها بد برداشت مي شود . محور زندگي ما بايد بندگي باشد ، طرف مقابل كه مي خواهند انتخاب كنند يا دين دارد يا دين پذير است . هر دو نفر آنها خوب هستند . در هر دوي آنها بايد تلاش كنيم كه دين را جلو ببريم . دختر خانم ها سعي كنند كه خيلي خشك نگاه نكنند. كمي منعطف باشند اما روي حلال و حرام بايستند . بندگي به معني تعطيل زندگي و تفريح نيست

ص: 9826

ولي بايد در چارچوب دين باشد .

خدايا به آبروي امام رضا (ع) همه ي بيماران بويژه بيماراني كه التماس دعا گفته اند لباس عافيت پوشانده و همه ي گره هاي زندگي بويژه گره ي ازدواج را با دست عنايت امام رضا (ع) باز بفرما .

90-02-13

اي زندگي بردار دست از امتحانم نه چيزي مي دانم نه مي خواهم بدانم ، دل سنگ يا دل تنگ چون كوهي زمين گير از آسمان دل خوش به يك رنگين كمانم ، كوتاهي عمر گل از بالا نشيني است اكنون كه مي بينند خوارم در امانم ، دل بسته ي افلاكم و پا بسته ي خاك فواره اي بين زمين و آسمانم ، آن روز اگر خود بال خود را مي شكستم اكنون نمي گفتم بمانم يا نمانم ، قفل قفس باز و قناري ها هراسان دل كندن آسان نيست آيا مي توانم ؟

سوال – من 18 سالم است و از زماني كه يادم مي آيد گناهان زيادي كرده ام تا 5 ماه پيش كه

گناه را بوسيدم و كنار گذاشتم اما امان از جامعه ي دوگانه كه خيلي شباهتي به جامعه ي اسلامي ندارد . نياز به گفتن نيست . شما خودتان وضع جامعه را بهتر از من مي دانيد هرچند در مورد آن حرف نمي زنيد . كمك كنيد فرصتي را كه خدا به من داده از دست ندهم . فقط خواهش مي كنم كه نگوييد كه خانه نشين بشو و با قرآن همنشين بشو زيرا من اين جور عملكرد را مفيد نمي دانم . من مي خواهم در همين جامعه زندگي كنم و

ص: 9827

فرصت بندگي را هم از دست ندهم .

پاسخ – يك سلام ويژه به كارگران داريم و بر دست آنها بوسه مي زنيم و يك سلام ويژه اي به معلمين و اساتيد بزرگواري داريم كه حق مادري بر گردن ما دارند . اميدواريم با دعاهاي خيرشان فرزندان معنوي شان را بهره مند كنند .

اينكه ايشان گناه را كنار گذاشته اند خوب است ولي بدانيد كه گناه بوسيدني نيست . آنچه كه بوسيدني است طريق بندگي است . خطاب به خودم و همه دوستان و دست اندركاران برنامه مي خواهم بگويم كه ما تبديل زندگي به بندگي را دوست داريم چون مي دانيم كه بندگي آرامش دارد . كلمة لااله الا الله حِصني فمن دخل حِصني امرني عذاب يعني از عذاب وجدان ، وسوسه ها ، تشويش ها ، خاطره ها ، نگراني ها ، ترس ها و طمع ها در امنيت هستم . همه مي دانيم كه بندگي آرامش دارد موفقيت دارد و پشتيباني دارد . پس در تبديل زندگي به بندگي ما مشتري زياد داريم . اما حكايت با دست پس مي زند با پا پيش مي كشد است . وقتي سراغ هزينه ي تبديل زندگي به بندگي مي رويم ، آنجا كمي عقب نشيني مي كنيم . آيا شده فردي به دكتر برود و بگويد كه من معتاد به سيگار هستم و چند وقت است كه دارم آن را كنار مي گذارم ، من آمده ام كه شما به من كمك بكنيد ولي فلان داروها را ننويسيد. دكتر مي گويد كه اصلا چرا پيش من آمدي و من براي شما چه بنويسم

ص: 9828

؟ اگر قرار است كه من خوب بشوم خوب شدن يك هزينه دارد . من نمي خواهم اين عزيز را مكدر كنم و به مزاح مي گويم . فردي هوس كرد كه نقش شير را روي بدنش خال كوبي كند . ما با خال كوبي موافق نيستيم ولي اين در داستان است . تا در حمام خال كوب شروع به زدن سوزن كرد ، طرف گفت كه چقدر مي سوزد ، كجاي شير را داري خال كوبي مي كني ؟ گفت : يال شير .گفت : يال نمي خواهد . بعد گفت كه دم ، شكم و صورت هم نمي خواهد . در آخر فردي كه خال كوبي مي كرد گفت كه بگو من اصلا شير نمي خواهم . اگر ما صد سال براي تبديل زندگي به يندگي صحبت بكنيم باز كار تمام نمي شود . زندگي ميليونها مسئله است و بندگي ميليونها آميزه است . بندگي يك كلمه اي نيست يا همان 12 شاخصي كه ما گفتيم نيست . تبديل زندگي به بندگي شيرين است ، مشتري زياد د ارد زيرا همه آثار و بركات آن را مي دانند و هر انسان عاقلي آنرا انتخاب مي كند ولي هزينه ي تبديل زندگي به بندگي گران است . بايد هزينه ي آنرا پرداخت كنيم . اگر قرار است كه من گناه را كنار بگذارم ، اگر قرار است كه به مسير بندگي خدا بيايم اولين هزينه اش اين است كه من با نگاه ظاهري قضاوت نكنم . زيرا همه بدبختي ما در زندگي اين بود كه نگاههاي مان ظاهري و دنيايي بود . انشاء الله

ص: 9829

تكرارهاي ما بوي تكرارهاي قرآن را بدهد . مثل تكرار فباي آلاء ربكما تكذبان سوره الرحمن كه عروس قرآن است ، آيه 22 سوره ابراهيم كه نقل قول شيطان بود ، نوجواني از من پرسيد كه اگر وعده هاي خدا توپُِر ، شيرين و قشنگ است است و اگر وعده هاي شيطان تو خالي و تلخ است پس چرا طرفداران آن زياد است ؟ چون وعده هاي شيطان ظاهري ، دنيايي وغيبي است . اولين هزينه اش اين است كه نگاه ما ظاهري نباشد . الان اين دوست ما مي گويد كه امان از دست اين جامعه و به ما گفته اند كه شما مشكلات جامعه را مي دانيد و نمي گوييد . در بحث ارزيابي يك نكته اين است كه قبل از اينكه من ديگران و جامعه را ارزيابي كنم ، آيا خودم را ارزيابي كرده ام ؟ حضرت علي (ع) مي فرمايد : كساني كه در خط ما هستند قبل از اينكه به عيب ديگران نگاه كنند به عيب خودشان نگاه مي كنند . همه ي ما مي گوييم كه جامعه ديني نشده است . جامعه ي ديني مثل يك بسته نيست كه به وسط جامعه بيفتد . ديني بودن جامعه را خود ما بايد بسازيم . خدا بيامرزد امام معلم اين جامعه را و بقول آن نويسنده اين عصر را واقعا بايد عصر امام ناميد . امام وقتي دو نفر را عقد مي كردند ، مي فرمودند كه برويد بسازيد ، بسازيد و بسازيد . تنها توصيه شان اين بود . من از اين بسازيد سه معنا برداشت كردم . اول اينكه

ص: 9830

با هم بسازيد . يك زن و شوهر هر چه هم كه تلاش بكنند معلوم نيست كه تمام علايق و سلايق منطبق بر هم باشد ، پس بايد با هم سازش بكنند . علي و فاطمه يگانه اي در عالم بودند كه معلوم نيست كه ديگر تكرار بشوند . همديگر را بپوشانيد ، گرم كنيد و زيبا كنيد . زيباترين وجه مرد اين است كه زن از او راضي باشد و زيباترين وجه زن اين است كه مرد از او راضي باشد . ديگر اينكه يك زندگي قشنگ مطابق بندگي بسازيد ، عون في طاعة الله . قدم به قدم زندگي مان را مواظب باشيم كه در بندگي خدا باشيم . و هواي همديگر را داشته باشيد . الان خانم هواي شكم آقا را دارد و مراقب است كه حتما غذايي بخورد ، پس مراقب دين همديگر هم باشيم . پس زندگي ديني بسازيد . ديگر اينكه اولاد صالح بسازيد . سقف خانه خراب نمي شود و اولاد صالح پايين بيفتد . اگر قرار است كه جامعه ديني باشد ، همه ي ما بايد شروع به ديني شدن بكنيم . دين به ما مي گويد كه اول انگشت اتهام را به سمت جامعه نبر به سمت خودت ببر . در زمان قبل از انقلاب با اينكه حكومت طاغوت بود و بندگي خيلي سخت بود ولي آنهايي كه مي خواستند بنده ي خدا باشند بودند . در خاطرات پدر آيت الله سيستاني آمده كه در زمان رضاخان كه چادرها را از سر مي كشيدند ، او چندين سال از خانه بيرون نرفت تا چادر را از

ص: 9831

سرش بيرون نياورند . حضرت آسيه هزينه ي بندگي در كارخ فرعون را پرداخت كرد . و جزء چهار زن برتر شد و نتيجه اش اين بود كه او را كشتند و هزينه ي بندگي را پرداخت .اگر قرار است كه ما جامعه را اسلامي كنيم اول بايد خودمان را اسلامي كنيم ، دوم خودمان و سوم خودمان . بعد خودبخود جامعه خوب مي شود . من كه خوب بشوم بچه هايم خوب مي شوند و بچه هايم كه خوب بشوند دوستانشان هم خوب مي شوند مثل يك موج است . هم خوبي موج است و هم بدي موج است . چرا خانواده ها فكر مي كنند كه اثر بد مي آيد ولي اثر خوب نمي آيد ؟ البته اثر بد زودتر مي آيد ولي اثر خوب هم مي آيد و اثرش هم زيباتر است زيرا اين الهي است . اگر من خوب بشوم چند نفري كه در اداره با من كار مي كنند خوب مي شوند . خوبي فطري است . حالا اگر همه مي خواهيم صبر كنيم تا ديگران خوب بشوند چه اتفاقي مي افتد ؟ پيرمردي كه علم بزرگواري بود در نجف زندگي مي كرد . يك بقچه اي داشت كه همه ي زندگي اش در آن بود . جواني گفت كه مي خواهي به تو كمك كنم و بقچه را برداشت و فرار كرد . اطرافيان به پيرمرد گفتند كه بقچه ات را گرفت و رفت ، آيا چيز قيمتي در آن داشتي ؟ عالم گفت كه شما خجالت نمي كشيد ، جوان مردم مي خواست به من كمك كند و

ص: 9832

من را در شلوغي بازار گم كرده است ، چرا به او تهمت مي زنيد ؟ اين نوع نگاه هزينه ي بندگي است . اگر مي خواهيم آدم بشويم بايد عالم را خوب بينيم . اصل بر خوب بودن است مگر اينكه خلافش ثابت بشود . من قبول دارم كه جامعه ي ما مشكلات دارد ولي اين را قبول ندارم كه جامعه نمي گذارد ما خوب بشويم . اين عزيز هم يك نگاه منفي به جامعه داشته و هم يك نگاه منفي به ما كه شما مشكلات جامعه را مي دانيد و نمي گوييد . كسي مي گويد كه آقاي ماندگاري از اشكالات جامعه نمي گويد كه همه ي حرفهاي يك ساله من را شينده باشد و بگويد كه از اشكالات جامعه نگفت . اين سوء ظني كه به من دارد بيش از همه به خودش آسيب مي زند . ما قرار است كه ديني بشويم ، ديني شدن افراد ، جامعه ، خانواده و حكومت . اين ديد اشتباه است كه بگوييم فردي كه دارد ما را نصيحت مي كند و از دين براي ما مي گويد فكر مي كند كه خودش مبرا از هر گناهي است و فكر مي كند كه ما گناهكار هستيم . وقتي ما مي خواهيم بگوييم كه در جامعه اشكالي هست ، نگوييم كه اشكالي داريد بگوييم : اشكالي داريم . اگر بگويم اشكالي داريد خودم را مبرا كرده ام ولي اگر بگويم كه اشكالي داريم خودم را هم قاطي كرده ام . اين ديني تر است . قبل از اينكه به ديني شدن جامعه فكر كنيم و اظهار

ص: 9833

نظر و قضاوت كنيم اول به خودمان بپردازيم . مقدس اردبيلي در بين نجف و كربلا پياده مي آمد .آقاي اسب سواري ك امام زمان (عج) بود او را سوار كرد ولي خودش خبر نداشت كه اين آقا كيست . حضرت از مقدس اردبيلي پرسيد كه فلان آقا چطور هستند ؟ گفت : كه خيلي آقاي خوب است . حالا اگر از من بپرسند كه فلان روحاني چطور است حداقلش اين است كه چيزي نمي گويم ولي پيش خودم يك پرونده برايش درست مي كنم . يا مي گوييم خوب است ولي بگذار دهانم بسته باشد يا حالا ... مقدس اردبيلي گفت كه او عالم بسيار متقي و والايي است . نفر ديگري را پرسيد و او باز هم تعريف كرد و خلاصه هر كس كه آقا از او پرسيد او تعريف كرد . بالاخره آقا پرسيد كه شيخ احمد اردبيلي چطور مردي است ؟ آدم خوبي نيست ، اصلا به درد نمي خورد . و از خودش بدي گفت . امام فرمود : چگونه انسان بدي است در حاليكه الان پشت سر امام زمان (عج) روي مركب نشسته است . فردي پيش امام سجاد (ع) آمد و گفت كه من دعا مي كنم كه خدا من را امتحان نكند .امام فرمود كه اين دعا اصلا مستجاب نمي شود . بگو : خدايا من را در امتحانات قبول كن . اينجا مدرسه است . مگر مي شود كه در مدرسه امتحان نباشد . مدرسه اي كه امتحان نداشته باشد ديگر رتبه اي نيست . كسي از امتحان خسته مي شود كه از رتبه خسته بشود

ص: 9834

ولي كسي نيست كه از رتبه خسته بشود ، پس نبايد كس هم از امتحان خسته بشود . همه رتبه را مي خواهند ولي حاضر به امتحان نيستند . بعضي ها مي گويند : بي امتحان مرا به غلامي قبول كن . اين امكان ندارد . مي شود كه ما مثل شيخ مقدس اردبيلي بشويم ؟ اگر قرار است كه جامعه مان ديني بشود بايد اول خودمان ديني بشويم . چرا همه توقع داريم كه اول ديگران درست بشوند و بعد ما درست بشويم ؟ زن و شوهر مي آيند ، زن مي گويد كه من همه ي وظايف خودم را انجام مي دهم ولي او وظايفش را انجام نمي دهد و حاضر نيست كه يك مقدار خودش را متهم كند . وقتي با آقا صحبت مي كنيم مي گويد كه من همه ي وظايف خودم را انجام داده ام او به وظيفه اش عمل نمي كند . اما باقر (ع) به اسحاق فرمود : از خدا بخواه كه تو را از حال تقصير بيرون نكند . يعني دائما احساس كني كه داري كوتاهي مي كني . من بايد اعلام كنم كه در اين مدتي كه در برنامه بوده ام احتمالا كوتاهي هايي كرده ام و عذر مي خواهم . روز معلم من نبايد توقع داشته باشم كه بچه ها به من بگويند روزت مبارك و من خودم به بچه ها بگويم از كوتاهي كه نسبت به شما كرده ام عذرخواهي مي كنم . بقول حضرت امام قبل از اينكه بگوييد انقلاب براي ما چكار كرده ، بپرسيد كه ما براي انقلاب چكار كرديم .

ص: 9835

من براي اسلامي شدن جامعه چكار كردم ؟ شما بينندگان چكار كرديد ؟ در اداره چكار كرديم ؟ من مدير و معلم خواستيم كه فقط مبلغ باشيم ولي نه براي خودمان.بندگي شيرين است و هزينه ي آن هم گران است ، سعي نكنيم شيريني بندگي را بدون امتحان بدست بياوريم زيرا به ما نمي دهند . اگر هم چيزي به ما بدهند قلابي است . اولين قدم اين است كه باور كنيم خدا دوستن دارد كه ما هدايت بشويم و باور كنيم كه هدايت بايد از من شروع بشود . امام علي (ع) مي فرمايد : هر كس مي خواهد ولي كسي باشد بايد اول از خودش شروع كند .اگر روح الله توانست معلم امروز عصر ما باشد ، اول خودش را تربيت كرد .

سوال – سوره يونس آيات 97-89 را توضيح بدهيد .

پاسخ – در آيه اول اين صفحه مي گويد كه موسي و هارون دعا كردند كه خدايا ما را از دست فرعون نجات بده و خدا نجات آنها را معجزه آسا قرار داد . از همان معجزه هايي كه قرآن مي فرمايد : من حيث لايحتسب . اگر مي ايستادند دشمن آنها را نابود مي كرد و اگر جلومي رفتند در آب دريا غرق مي شدند. اينجا نقطه ي اتصال است . يكي از شرايط استجابت دعا در اين آيه خيلي زيبا بيان مي شود . اينكه مي گويند چرا دعاي ما مستجاب نمي شود بخاطر اين است كه وقتي ما داريم دعا مي كنيم دل مان به جاي ديگر بند است . اگر حضرت موسي قايقي در كنار دريا

ص: 9836

بود اين قدر محكم دعا نمي كرد . اگر رودخانه اين قدر پُرتلاطم نبود شايد اين جوري دعا نمي كردند . و مي گفتند كه با شنا رد مي شويم . اما آب خروشان از يك طرف و دشمن مسلح پشت سر ، يك ذره هم جا براي اعتماد به غير از خدا نبود . اميد كه از خدا قطع شد ، به خدا متصل شدند . به اندازه اي كه مادر موسي به خدا اعتماد كرد و بچه را وسط رود رها كرد و به اندازه اي كه امت موسي به خدا اعتماد كردند ، ما هم اعتماد كنيم و بينيم كه دعاي مان مستجاب مي شود يا نه .

سوال – من چند وقت ديگر كنكور دارم و از طرفي هم در طرح خادم معنوي امام رضا (ع ) هم شركت كرده ام . چند روز ديگر موقع عهد من با امام رضا (ع) است . من استرس دارم زيرا نمي دانم در اين روز بايد چكار كنم . و به استرس هاي روز كنكورم اضافه شده است . راهنمايي بفرماييد .

پاسخ – من با يك نفر قرار دارم و اگر بدانم كه خيلي مهربان است ، چشم پوشي هم مي كند ،خيلي هم دستگير است ،خيلي هم سخاوت دارد و خيلي هم اهل احسان است چه احساسي دارم ؟ خدا نكند كه ما امام رضا(ع) را با انسانهاي عادي مقايسه كنيم . دلهره ي من از اين لحاظ بايد باشد كه آن روزي كه خادم معنوي امام رضا (ع) مي شوم ، آيا لايق هستم يا خير . اين دلهره قشنگ

ص: 9837

است و امام رضا (ع) هم خودش در همه ي كارها كمك مي كند . بالاترين خدمت معنوي به امام رضا(ع) اين است كه نيت هاي مان را در مسير زندگي درست تر كنيم . ما براي كنكوري هاي دعا مي كنيم . از پدر و مادرها هم خواهش مي كنيم كه اين زماني كه تا كنكور مانده ، بچه هايشان را بيشتر درك كنند ، فضاي خانه آرامتر ، رفت و آمدهاي غير ضروري كمتر ، بقول بچه ها روي اعصاب بچه ها راه نرويم ، خوراك مقوي تر بدهيد و فضاي خوابشان بهتر بشود . به بچه ها اميد بدهيم و نگوييم كه اگر در كنكور قبول نشوي جايي در خانه نداري و اين استرس اصلا نمي گذارد كه امتحانش را خوب بدهد . به بچه ها آرامش و اميد بدهيم ، روحيه بدهيم . در شبهاي عمليات كه بعضي از بچه ها مي گفتند كه ما مي ترسيم . مي گفتيم كه الان يك كمپوت روحيه باز مي كنيم و كمپوت گيلاس معروف به كمپوت روحيه بود و يك كمپوت برايش باز مي كرديم و روحيه اش خوب مي شد . با بچه ها حرف بزنيم و تبسم بكنيم . اين عزيز بداند كه با عنايت به امام رضا (ع) اگر به جايي برسد بايد در شغل خودش بايد خادم معنوي امام رضا (ع) بشود .اگر به اين نيت باشد امام رضا (ع) قطعا از شما مي پذيرد. ما روز خاص را آورديم كه مردم نترسند و شيرين باشد و آن را در همه ي روزهايشان سرايت بدهند . همان روز يك

ص: 9838

زيارت امين الله بخواند و حس كند كه در حرم امام رضا (ع) دارد درس مي خواند . بعد مي بيند كه آرامش و نورانيت قشنگي دارد . آيت الله جوادي عاملي مي فرمودند كه آن مطالعاتي كه من در حرم قم دارم تا وقتي در شهر ديگري دارم ، در قم بهتر مي فهمم . پس اگر خانه مان را همان لحظه حرم امام رضا (ع) بكنيم مطالعات مان بهتر مي شود . گفته اند : هر جا نام ماست ، همانجا حرم ماست . موفقيت در كنكور فقط موفقيت در عالم هستي نيست و اگر قبول نشدي دنيا به آخر نرسيده است . اين قدر فرصت هاي ديگري هست كه من مي توانم توانمندي و خدمت خودم را نشان بدهم . امروز كنكور در جامعه ي ما در بورس است . حتي كساني كه در آزمون حوزه شركت كرده اند چنين استرسي دارند . اگر در اين آزمونها موفق نشدند نااميد نشوند . مسير خدمت و بندگي ب ن بست ندارد .

سوال – من دختر مجردي هستم كه با پسرها دوست مي شوم . از هر پسري كه خوشم مي آيد فقط روز اول خودش را برايم مي كشد و منت من را مي كشد و بعد از دو ماه طرف بدون هيچ دليلي مي گذارد و مي رود و ديگر هيچ خبري از او نيست.طالع بين گفته كه تو طلسم شده اي و با هر كس كه بخواهي دسوت بشوي تا دو ماه با تو حرف مي زند و بعد مي روند . من را راهنمايي بفرماييد .

پاسخ – كاش

ص: 9839

ايشان اعتراف اول را نمي گفتند زيرا اعتراف به گناه خودش گناه است . استغفرالله ربي و اتوب اليه . اگر قرار است كه بخت كسي بسته شود عاملش كسي جزء خود او نخواهد بود . آيه ي قرآن داريم كه من خودم عمل مي شوم كه خدا راهي را براي من باز مي كند يا مي بندد . ان يمسسك الله خيري ان يمسسك الله به ذرٍ يا شرٍ .اگر خدا بركسي مقدر كند كه اسبابش را خودش فراهم كرده كه به خيري برسد هيچ كس نمي تواند جلويش را بگيرد .اگر خدا مقدر كرده باشد كه به كسي ضرري برسد بخاطر اينكه خودش اسبابش را فراهم كرده يا گناهي كرده . هيچ كس نمي تواند جلويش را بگيرد . پس اين بين من و خداي من است . من چكار كرده ام كه بسته شده است . سه چيز در دختر خانم ها خودش را نشان مي دهد . يكي بداخلاقي است . اين دختر خانم بداخلاق است . يعني به تعبير امروزي به هر كس مي رسد مي پَرد . بدقلق است . هر جا اسم ازدواجي باشد تا اسم اين دختر را مي آورند مي گويند كه نه او بد اخلاق است . ديگري بي عرضگي است . دختر درسن 22 سالگي و در سن ازدواج است ولي هيچ عرضه اي ندارد .نه خانه داري ، نه خياطي ، نه آشپزي هيچي بلد نيست و فقط مي خواهد بخورد و بخوابد و پُز بدهد . و كوه توقع است . مثلا مي گويد كه درس مي خواند . خوب كسي كه

ص: 9840

درس مي خواند نمي تواند در خانه كار بكند . ولي دختري كه از هر انگشتش هنري ببارد ، هر جا صحبت از ازدواج بشود مي گويند كه اگر من خودم پسر داشتم براي او مي گرفتم . پس يكي بداخلاقي و ديگري بي لياقتي و ديگري بي حيايي است . دختر بي حيا در كوچه ها در كوتاه مدت مشتري زياد دارد در نگاههاي هوس آلود مشتري زياد دارد ولي كسي كه مي خواهد براي خودش همسر انتخاب بكند اگر لحظه اي فكر كند اين دختر را انتخاب نمي كند . زيرا مي گويد : اين كه خودش را به من نشان داد احتمالا به هزارتاي ديگر مثل من نشان داده است . يا پسري كه امروز دنبال اين دختر رفته شايد دنبال صد تا دختر ديگر هم رفته باشد . بر اساس آماري كه مي دهند 80 درصد رابطه هايي كه بر اساس بي حيايي بوده است و فقط در آن نياز جنسي و هوس بوده است عمدتا به ازدواج ختم نشده و اگر هم شده پايدار نبوده است . عامل اينكه هر كسي دو ماه با او رفيق بوده و بعد او را رها كرده مي تواندي هر سه عامل نام برده باشد . من دوست دارم كسي كه در كنار من قرار مي گيرد در ذهن هيچ كس ديگر نباشد و فقط مال خودم باشم . همسر خصوصي من و شماست . اگر يك ذره هم بگذارم كه ديگران نگاه كنم به خودم ظلم مي كنم . امثال اين دختر خانم و آقا پسر كه در اين سن هستند ، با

ص: 9841

رفاقتهاي خياباني و هوس آلود كه خيري نديده اند .در بين جوانان شعاري است كه مي گويند كه ما خراب رفاقت هستيم وآخر رفاقت هسيتم ، وقت برايش مي گذارد ، خرج هم برايش مي كند و وقت هم بايش مي گذارد و حتي پاكيزگي خودش را هم خرج مي كند . با كسي رفيق بشويم و اين سه تا را برايش خرج بكنيم كه هم عمر ، هم عمق و هم هدف رفاقتش بيشتر باشد . هدف از رفاقت اين نيست كه من را براي خودش بخواهد من را براي خودم بخواهد . با اين ويژگي ها رفيق تر از خدا پيدا مي كنيد ؟ يا من رفيق لا رفيق له . بياييم با خدا رفيق بشويم . حالا مي پرسند كه امروزه ملاك انتخاب ظاهري است و اگر من با خدا رفيق بشوم و خودم را بپوشانم ، پس چطور انتخاب بشوم ؟ آن خدايي كه دلها و قلبها دستش است ، آن خدايي كه محبت موسي را در دل فرعون انداخت ، آن خدا مي تواند يكي را سر راه تو بگذارد. فقط به او اعتماد كنم . هيچ كسي عمر و عمق رفاقتش بيشتر از خدا نيست . كسي كه عمر رفاقت من را مي بيند يعلم خائنةالاعين و تخف الصدرو و كسي كه خودش بي نياز است الله الصمد ، من را براي خودم مي خواهد . گرجمله كائنات كافرم گردند بر دامن كبريايي اش ننشيند گرد . چرا با اورفيق نمي شويم ؟ چرا با اولياء خدا رفيق نمي شويم ؟ چرا با معلم و پدر و مادر رفيق

ص: 9842

نمي شويم ؟ من اگر با پدر و مادر رفيق بشوم هم عمق رفاقت بيشتر است هم عمر رفاقت بيشتر است و هم و هدف رفاقت بهتر است . بيايم حرفهايم را براي او خرج كنم . بجاي اينكه يك ساعت بيايم با مخلوق حرف بزنم بروم و يك مقدار با خالق صحبت كنم و با خدا درد و دل بكنم . بعضي ها كه مشكل شان را به من مي گويند ، به آنها مي گويم كه مشكل تان را به خدا گفته ايد ؟ اول آنرا به خدا بگوييد .دو ركعت نماز بخوان و با خدا صحبت كن .شايد خدا راهي جلوي پاي تو گذاشت تا ديگر لازم نباشد جلوي مخلوقي چون من ، سفره ي دلت را باز كني . خدا من را بخاطر خودم مي خواهد البته خدا بندگي ما را هم بنفع خودمان مي خواهد .

به آبروي امام رضا (ع) و مادرشان خدا را قسم مي دهيم به ما هم مزه ي بندگي را بچشان و هم ما را براي اداي هزينه ي بندگي آماده بفرما .

90-02-06

بي قرار توام و در دلم تنگم گله هاست آه بي تاب شدن عادت كم حوصله هاست ، مثل عكس رخ مهتاب افتاده در آب در دلم هستي و بين من و تو فاصله هاست ، باز مي پرسمت از مسئله ي دوري و عشق و سكوت تو جواب همه ي مسئله هاست .

سوال – در برنامه هاي شما مدام از ازدواج هاي خياباني بد گفته مي شود وجوانان را مي ترسانيد . من وقتي به اطرافيان خودم نگاه مي كنم

ص: 9843

مي بينم كه خيلي ها از افراد فاميل ما اينگونه ازدواج كرده اند و الان هم خيلي خوشبخت هستند . من با ديدن آنها و شنيدن اين مطالب دچار سردگمي شده ام ونمي دانم كه كدام يك از آنها را باور بكنم . راهنمايي بفرماييد .

پاسخ – از اين عزيز تشكر مي كنيم كه اين قدر شفاف مسائل را مي گويند و بطوري مطرح مي كنند كه شايد ما هم اشتباه كرده باشيم . ما يك اتوبان و يك راه شوسه اي داريم .از اتوبان روزي ده هزارتا ماشين عبور مي كند تعداد كمي از آنها تصادف مي كنند و شايد اصلا تصادفي نباشد . و همه سالم به مقصد مي رسند . از راه شوسه روزي ده هزار تا ماشين عبور مي كنند دوهزار تا به مقصد مي رسند و تعدادي هم با آسيب به مقصد مي رسند . اين دليل نمي شود كه اگر من چهار نفر را در راه شوسه ديدم كه سالم به مقصد رسيده اند ، راه شوسه را انتخاب كنم . ما مي گوييم عزيزان عاقل بياييد بين خوب و خوب تر ، خوب تر را انتخاب كنيم . بين بد و بدتر هم بد را انتخاب كنيم . ما دو رقم ازدواج داريم . يكي ازدواج خياباني ، آسماني ، اينترنتي ، چتي و پيامكي داريم كه براي همه ي اينها آرزوي خوشبختي مي كنيم . ما نمي خواهيم كه يكنفر در ازدواجش با مشكل روبرو بشود . حتي كساني كه خياباني ازدواج كرده اند ، انشاء الله توفيق توبه داشته باشند تا گذشته شان را هم

ص: 9844

پاك كنند . ما نخواستيم بگوييم كه همه ي ازدواج هاي خياباني بد است . ما گفتيم ازدواج بهتري از اين ازدواج سراغ داريم . اگر شما در اطرافيان تان مي بيند كه ازدواج خياباني كرده اند و در زندگي موفق بوده اند ، اين دليلي نمي شود كه اين ازدواج ها هميشه ما را به مقصد برسانند . ايشان چهار نفر را سراغ دارد ، ما چهار هزار نفر را سراغ داريم . آن دختر و پسري كه همديگر را در خيابان پيدا بكنند حتي اگر با هم ازدواج هم بكنند و موفق هم باشند ، يك آتش هميشه در وجودشان هست .ما مي گوييم گناه مساوي با جهنم است . آتشي در وجود آنهاست كه از شدت علاقه آنرا بروز نمي دهند ، پسر دائما مي گويد كه نكند اين دختر كه در خيابان به من روي خوش نشان داد به ده نفر ديگر هم روي خوش نشان داده است . در ذهن دختر هم همين است ولي بروز نمي دهد. اين احتمال مي دهد كه روز به روز به سوء ظن و بي اعتمادي بكشد . آتش ديگري هم در وجودشان است .وقتي آنها در بستر در كنار هم قرار گرفته اند ،اين پسر مي گويد كه نكند چون خانم من مقداري اُپن بود و من او را در خيابان پيدا كردم تصوير خانم من در ذهن ده تا مرد ديگر باشد . بنظر شما اين آتش نيست . ما كه مي گوييم گناه جهنم است ، آتش همين است . مسير اتوبان را كه دين تعريف كرده اين است كه از

ص: 9845

طريق خانواده ها بياييد انتخاب كنيد . انتخاب عاقلانه ، زندگي عاشقانه . بعضي ها مي گويند كه ما اول بايد طرف را ببينم كه آيا مهرش در دل مان مي آيد يا نه ، بعد به خواستگاري برويم . خدا سوره روم آيه 21 مي فرمايد : وجعل بين مودة و الرحمة . ماموريت شما شناخت و معرفت است و ماموريت خدا محبت است . بگذاريد با خواندن خطبه ي عقد خدا محبت را در دلهايتان بريزد . شما دنبال كسب محبت نباشيد . شما معرفت را پيدا كنيد . ما مي گوييم كه اول از طريق خانواده برويد . به شاخصه هايي كه دين گفته عمل كنيم . مثل ديانت ، لياقت و كفويت . دين گفته خوب نگاه بكنيد، حرف بزنيد ، خوب تحقيق كنيد، خوب مشاوره بگيريد و توسل داشته باشيد . ديگر اينكه دين گفت جشن عروسي را بر اساس دين بگيريد . ببينيد آنهايي كه در اتوبان به طريق دين آسيب مي بينند چند درصد هستند . شما يك تحقيق ميداني بكنيد . صد زوج را بررسي بكنيد البته از هر چهار گوشه ي شهر، 50 نفر را كه براساس ازدواج خياباني ازدواج كرده اند و 50 نفر را كه بر اساس و چارچوب دين انتخاب كنيد . در ضمن كساني كه زندگي شان خوب است ، آيا تا آخر هم خوب است ؟ منظور ما آخرت است . آيا آن طرف هم خوب است . ما خبر نداريم . ولي قرآن ، اخبار غيب به ما گفته است . خدا مي گويدكه اگر قرار است كه من به

ص: 9846

شما آدرس بدهم يك شرط دارد . يومنون بالغيب . بايد اخبار غيبي كه من مي گويم شما باور كنيد . اگر قرار بود كه آثار ظاهري و باطني ، آخروي و دنيوي را من و شما بفهميم ديگر تعبد لازم نداشت . ممكن است آسايش داشته باشند ولي رامشآآرامش ندارند . من يك طلبه ي كوچك هستم ولي مراجعات زياد دارم . كساني هستند كه بعد از بيست سال هنوز آن آتش در آنها نخوابيده است . آقا مي گويد كه من هنوز از نگاههاي همسرم به بعضي از اقوامش ناراحت مي شوم . چرا ؟ چون آن كسي كه من در خيابان او را پيدا كرده ام ، براحتي در معرض ديد ديگران بوده است . ما نمي خواهيم انگشت اتهام روي كسي بگذاريم . اميدواريم كه همه پاك باشند . اگر كسي را در خيابان ديدند و احساس كردند كه با او مي توانند خوشبخت بشوند مي توانند آن را به كانال خانواده بياورند . ما با اين كار مخالفتي نداريم . بعضي ها مي گويند كه ما به نيت ازدواج مي خواهيم با كسي آَشنا بشويم ، مي گويم : اين خوب است . براي هوس هم نيست ، مي گويم : اين خوب است . آيا اجازه هست كه ما مخفيانه كمي با هم حرف بزنيم . مي گويم : خير . چرا مي خواهي مخفيانه صحبت بكني ؟ به پدر و مادرت بگو . مي گويند كه پدر و مادر ما را درك نمي كنند . خوب به عمو و دايي خودت بگو يا به استاد دانشگاه تان بگو

ص: 9847

. به يكنفر بزرگتر از خودت بگو كه به شما كمك كند كه اگر مشكلي پيش آمد او در جريان باشد . همه ي دخترها و پسرها براي اينكه به هم نزديك بشوند مي گويند كه براي ازدواج است . مي گويند كه 95 درصد پسرها براي هوس شان دوست مي شوند ولي 95 درصد دخترها براي ازدواج دوست مي شوند . يعني اگر 90 درصد اين دوستي ها به ازدواج ختم نشود ، معلوم مي شود كه هوس تحقق پيدا كرده است . اينجا سر دختر خانم كلاه مي رود . دختري به من مي گفت كه از طريق خانواده خواستگار خوبي براي من آمده است ، اگر اين خواستگار بفهمد كه من در دوران دانشگاه با يك پسر دوست بودم ، من چكار كنم ؟ اين آتش است . اين گناه ، آتش درست كرد . خوب است كه در اينجا استغفار بكنيم . هفته ي قبل در برنامه براي افرادي كه دچار بيماري وسواس بودند چهار قل را خوانديم و اين كار مورد تاييد اساتيد من هم قرار گرفت . اگر كسي گناه مي كند ، شما نمي توانيد كاري برايش بكنيد حداقل براي او استغفار كنيد . كسي كه خودش را دارد در معرض خطر قرار مي دهد ،اگر نمي تواني كاري برايش بكني ، پنجاه تومان صدقه برايش بدهيد . كارشناسي تعريف مي كردند كه در تاكسي بودند . يك موتوري جلوي تاكسي تك چرخ زد . راننده تاكسي يك 500 توماني برداشت و كنار گذاشت . گفت اين جوان دارد بي عقلي مي كند . من بجاي پدر او

ص: 9848

اين صدقه را براي او كنار گذاشتم . ما براي بيماران وسواسي آن آيات را خوانديم كه به آنها بگوييم ما هم دوست داريم كه شما خوب بشويد . ما براي تمام آنهايي كه گناه كرده اند و خودمان هم جزء آنها هستيم بگوييم : استغفرالله . تش اآتآ سوال – شما كه در برنامه تان مدام مي گوييد همه ي مسائل تان را از دين بپرسيد ، چند روز پيش كارشناس برنامه ي شما درباره ي موضوعي صحبت كرد كه باعث دعوا در خانه ي ما شد . اين سوال كه جنبه ي ديني هم دارد را از شما مي پرسم . من دختر مجردي هستم كه صورت خودم را اصلاح مي كنم . كارشناس شما در ضمن صحبت هايشان به اين كار طعنه زدند و اين باعث شد كه بين من و پدر و مادرم تنش ايجاد بشود . مگر ملاك ما دين و قرآن نيست .كجاي قرآن گفته كه دختر خانم ها نمي توانند ابروي خودشان را بردارند و موهايشان را رنگ كنند . اما مطمئن هستم كه دين گفته مردها نبايد خودشان را مثل زن ها بكنند . جالب است كه برادر من مي تواند ابروهايش را بردارد و حرف و حديث هم در آن نيست ولي من گرفتار عرف جامعه ي اسلامي شده ام و بخاطر كاري كه كردم مدام بايد جواب پس بدهم و با پدر و مادرم دعوا كنم . راهنمايي بفرماييد .

پاسخ – اين سوال جامعي است و نمي توان آنرا يك كلمه اي جواب داد . جواب اين سوال شايد باعث بشود كه ما به

ص: 9849

نكاتي كه مردم در زندگي با آن مواجه هستند بپردازيم . با دين گزينشي برخورد نكنيد . بدترين نوع برخورد با دين نكفر ببعض و نومن ببعض است . من آن نكاتي از دين كه كار ، حركت ، رفتار و نگاه من را تاييد مي كند بگيريم و با چماق بر سر فرد مقابل خودم و كار او را با دين محكوم بكنم . و اگر او هم كمي ازدين بلد باشد آنرا چماق مي كند و بر سر من مي زند . با اين حساب دائم دعوا راه مي افتد . در جامعه هم دارد اتفاق مي افتد . در جامعه هم متاسفانه بعضي از درگيري ها استفاده ها ابزاري از دين است . استفاده ي ابزاري و گزينشي از دين نكنيد. منفعت طلبي از دين نكنيد . اگر قرار است دين را ببينم ، آنرا كامل ببينيم . اول به پدر و مادر اين دخترخانم بگويم كه من حرف اين دختر خانم را از اين جهت قبول دارم كه دين نگفته است كه فرزندان شما خودشان را زيبا درست نكند . اتفاقا اگر دختران ما در محيط خانواده آرايش بكنند يا نه اصلا همين كه دختر كوچكي لباس نو مي خرد سريع آنرا مي پوشد و دوست دارد خودش را آرايش كند ، اين گرايش به خودآرايي است و واين در ذاتش است . خود آرايي و اينكه انسان مي خواهد خودش را زيبا نشان بدهد در ذات ماست . آقايي به من مي گفت كه دختر من اول دبيرستان است و مشكل دارد . ما با اوبد برخورد كرديم و مدرسه

ص: 9850

هم با او برخورد كرده است .به او گفتم كه خودت در خانه ، وقتي دخترت لباس نو مي پوشيد ،كفش پاشنه بلند مي پوشيد و چرخ مي زد ، چقدر قربان صدقه ي او مي رفتي و ذوق نشان مي دادي ؟ چقدر حس كردي آن چيزي كه او دوست دارد نگاه بشود تو آنرا پر كردي ، سير كردي . او دوست داشت كه مورد توجه قرار بگيرد . چه اشكالي دارد كه يك دختر پيش برادرش قشنگ راه برود نه زننده . اگر ما در خانه نياز و عطش اين دختر خانم را تامين كرديم ديگر اين اتفاق ها نمي افتد . پيامبر وارد خانه اي شد و متوجه شد كه صاحبخانه بچه هايش را نمي بوسد . اينها از كجا بفهمند كه تو آنها را دوست داري ؟ حتي پدر دستي به موهاي دختر بكشد و مادر با موهاي دخترش بازي بكند . چه اشكالي دارد ؟ در قديم مادر بزرگ ها موهاي دخترها را مي بافتند . و دختر از اين كار مادر بزرگ چه كيفي مي كرد . وقتي هم پدرش به خانه مي آمد جلوي پدرش چرخ مي داد و موهايش را نشان مي داد . الان اين قصه كم رنگ است . اين حس دختر هنوز پر نشده است . اين كار را انجام مي دهد و به خيابان مي رود و شما او را اذيت مي كنيد . پس يك طرف دين گفته كه خودآرايي دختر و پسر اشكالي ندارد ولي پسر نبايد مثل دختر بشود . بايد حد را نگه داريم . اگر پسر كاري

ص: 9851

روي صورت خودش بكند كه شبيه دختر بشود ، قطعا حرام است . آنجا كه دين گفته حرام ، آنرا نگه داريم . آنجا كه دين حرفي نزده از عقل كمك مي گيريم . دين در مورد خود آرايي دختر حرفي نزده است پس اين كار اشكالي ندارد . به دختر خانم مي گويم كه شما اجازه داري در خانه خودت را مرتب كني ، فتواي مجتهدين هم در اين مورد همين است . دين وقتي احكامي را مي گويد حدود هم مي گذارد . اينكه مي گويند اعتكاف مستحب است و خيلي هم بركات دارد و معنوي است اما اگر پدر بگويد كه راضي نيستم اعتكاف بروي ، شما نبايد بروي . يك پدر مي توانند امر مستحب را حرام كند يا واجب كند . پدر مي تواند امر مكروه را حرام كند . ما فرض مي كنيم كه خود آرايي مستحب است . ان الله الجميل و يحب الجمال . حالا اگر با رضايت پدر و مادر تعارض داشت ، رضايت پدر و مادر اولي است . اگر دختر خانم خواست خودش را مرتب كند و به خيابان برود ، اگر توانستي خودت را از ديد نامحرم بپوشاني اشكالي ندارد ولي اگر شما بستر به گناه انداختن نامحرم را فراهم كردي ، اين اشكال دارد . هيچ كس كسي را با عملش به گناه وادار نمي كند ولي بستر سازي مي كند . در قرآن داريم كه شيطان مي گويد كه من تو را دعوت كردم و تو اجابت كردي .

سوال – آيا فرزندان مي توانند به والدين بگويند كه دين در

ص: 9852

مورد كار آنها اشكالي نمي بينند و به زور رضايت والدين را بگيرند ؟

پاسخ – اصلا اين امر مستحب است .اگر شما مي خواهي به زور از پدرت اجازه ي اين كار را بگيري بعبارتي مي خواهي پدر را اذيت كني و اجازه بگيري ، باز اذيت پدر و مادر اولويتش از اين كار بالاتر است . يعني اذيت نكنيم . روايت داريم كه اگر والدين را اذيت كني ، بركت از عمرتان مي رود. روايت از امام صادق (ع) داريم . جواني پيش امام رفت و گفت كه من گزينه اي براي ازدواج انتخاب كرده ام ولي پدر و مادرم راضي نيستند . امام فرمود : بنظر خودت عمل كن ولي مواظب باش آنها ناراحت نشوند . اين نشان مي دهد كه از يك طرف من مهم هستم و از طرف ديگر پدرو مادر هم مهم هستند . اما ايثار كجا رفته است ؟ ايثار يعني چه ؟ من وقتي ايثار مي كنم كه خودم تشنه هستم و اين آب را به شما مي دهم . ما در زمان جنگ ايثار داشتيم . يك ظرف آب داشتيم و ده نفر مجبور و هر كدام گفتند كه نفر بعدي آب را بخورد و آخرين نفر گفت كه آب را به اولي بدهيد و ديدند كه اولي شهيد شده است . ما دركجا مي خواهيم از اين قصه ها استفاده كنيم ؟ حضرت فاطمه و فرزندانش روزه بودند ولي زمان افطار سه شب پشت سر هم افطاري شان را به يتيم ، اسير و مسكين دادند . خدا بي جهت براي كسي آي نازل نمي

ص: 9853

كند . خدا براي اين سه شب يك سوره نازل كرد . جبرئيل آمد و گفت كه اي رسول الله ، اين تربيت بر تو مبارك باشد . اگر قرار باشد كه من هميشه مطرح باشم ، پس چه موقع قرار است ما پا روي نفس خودمان بگذاريم تا پدر و مادر ما خوشحال بشوند. عزيزي كه رشته ي مورد علاقه اش را بخاطر پدر و مادرش جابجا مي كند يا ازدواجش را بخاطر پدر و مادرش جابجا مي كند ، بخاطر اين نيست كه اسم در بكند . فقط بخاطر اين است كه خدا گفته كه پدر و مادرت را مقدم كن . مگر ما قبول نداريم كه او مقلب القلوب است ؟ مگر ما قبول نداريم كه او هم سبب ساز است و هم سبب سوز است ؟ اگر قرار است چيزي گير من بيايد خودش مي دهد .

سوال – سوره ي يونس آيات 33-26 را توضيح بدهيد .

پاسخ – يك وقت انسان يك كار را خوب انجام نمي دهد . اگر من يك ليوان آب را به شما تعارف كنم كار خوبي است ولي مي گويم بگير يا بيا . اين كار قشنگ نيست . يك وقت كار خوبي را انسان قشنگ انجام مي دهد . بگويد: بفرماييد آب ، گواراي وجودتان بشود . گاهي وقت ها انسان مي خواهد از پدر و مادرش اطاعت بكند ، آنها را خون جگر مي كند . اين خانم در سوال بالا مي گويد كه اين پاسخ ديني كارشناس شما در خانه دعوا راه انداخته است . يعني معلوم مي شود كه پدر

ص: 9854

و مادر خيلي راضي نيست . مي خواهيم بگوييم كه اطاعت كردن از پدرو مادر باعث خون جگر كردن آنها نشود. اين كار خوب را بد انجام دادن است . حالا بياييم كار خوب را ، خوب انجام بدهيم . كاري بكنيم كه پدرو مادرما بگويد : بچه خدا خيرت بدهد ، چقدر خوب حرف گوش دادي . آيه 26 مي فرمايد : خدا گفته خوبي را خوب انجام بدهيد ، نتيجه اش چه مي شود ؟ اينها افرادي هستند كه در روز قيامت چهره هايشان سياه مي شود و اينها اصحاب جهنم هستند . يك امر مكروه اجازه داري كه انجام بدهي ولي اگر نكني بهتر است . اگر خواست و اذيت پدر و مادر وسط آمد ، پدر و مادر را ترجيح بدهيد . اگر انسان در اعتكاف است و طلبكارش دنبال طلبش آمده است ، همه ي فقها فتوا مي دهند كه اعتكاف را رها كن و بدهي ات را بده . دين ما در همه جا نگاه جامع دارد.

سوال – در مورد عرف جامعه توضيحاتي بدهيد .

پاسخ – جاهايي هست كه عرف با دين منطبق است .مثلا الان عرف جامعه ي ما اين است كه وقتي موقع نماز ظهر مي شود ، اكثر مردم دوست دارند كه وضوء بگيرند و به سمت نماز بروند . اين يك عرف است . مغازه داري كه مغازه اش را نمي بندد و به سوي نماز نمي رود ،يك حسي دارد . پيامبر مي فرمايد :اگر مردم بدانند نماز اول وقت چقدر ثواب دارد همه از هم سبقت مي گيرند . اين عرف

ص: 9855

كاملا منطبق با دين است . به اين عرف بايد خيلي احترام گذاشت . مخالفت با اين عرف مخالفت با شرع مي شود . يكجايي عرف مخالف دين است ، مثلا عرف شده كه در همه ي مجالس عروسي موسيقي هاي مبتذل بگذارند . يا عرف شده اختلاط زن و مرد باشد . قطعا بايد با اين عرف مخالفت بشود. چون اصلا مجوز شرعي ندارد . در اينجا عرف اصلا موضوعيت ندارد و هيچ احترامي هم ندارد . جواب آن شهيد در مورد اينكه گر خواهي نشوي رسوا همرنگ جماعت باش ، ايشان مي گفت : گر خواهي نشوي همرنگ رسواي جماعت باش . يك جايي است كه دين چيزي نگفته وسكوت كرده است . عرف يك مطلبي را مورد توجه قرار داده است . مثلا عرف مجموع ي يك روستا ، لباس را با يك رنگ خاصي مي پوشند . اگر من اينجا با عرف مخالفت كنم ، خلاف شرع نكرده ام . از آن طرف دين مي گويد كه اگر خودت را خلاف عرف نشان دادي ، خودت را در موضع تهمت قرار داده اي . از اين بابت كه دين گفته خودت را انگشت نما نكن و در موضع تهمت قرار نده ، يك كاري نكن كه مردم به تو بدبين بشوند و بستر غيبت مردم را فراهم نكن .اينجا با عرف مخالفت نكنيد . پس يكي اينكه عرف مطابق دين و عقل باشد بايد اطلاعت بشود . ديگر اينكه عرف مطابق دين وعقل نيست ، نبايد اطاعت بشود . جايي كه دين حرفي نزده ولي اگر از عرف اطاعت كنيم خودمان

ص: 9856

را از موضع تهمت دور كرده ايم . اين عرف معقولي هم هست . گاهي اوقات عرف قانون هم مي شود . مثلا دبيرستان هاي ما وقتي دختري اصلاح بكند حتي اگر عقد كرده باشد ، او را راه نمي دهند . اين قانون شان است . اين قانون بر اساس مصلحت هايي است كه خودشان مي دانند . اگر من بخواهم دراين قانون خلاف قانون انجام بدهم يا در عرف دانشجويي بخواهم خلاف انجام بدهم ، خودم را در موضع تهمت قرار داده ام . نكته ي آخر اين است كه ما نبايد پشت چراغ سبز بايستيم و بايد حركت كنيم . اما پليس ميگويد پشت چراغ سبز بايستيد . آيا اينجا حرف پليس مهم است يا عرف چراغ سبز ؟ دراينجا حرف پليس حاكم بر چراغ است . هيچ كس نمي گويد كه پليس دارد براي خودش بازي مي كند . قرار است كه مصلحت اين چهارراه و ترافيك را او رعايت بكند . اينكه مي گويند : سراغ دين و مرجع تقليد برويد براي اين است كه اينها پليس رفت و آمد هستند و گاهي مي خواهند چراغ سبز ما را هم نگه دارند . اگر قرار است كه پدر و مادر اذيت بشوند و دعوا بشود، اگر قرار است كه پدر و مادر ناراضي باشند ، اگر قرار است كه شما را در مدرسه راه ندهند واگر قرار است كه در جامعه بستر گناه فراهم كني ، اين كار را بيرون از خانه نكنيد. به شكل ديگري در خانه خود آرايي داشته باشيد . به پدر و مادر هم مي گوييم

ص: 9857

كه شما هم زيبايي هاي اين دخترتان را ببينيد و او را هم تشويق بكنيد . زن در استفاده از هر زينتي مجاز است . حتي مستحب است . بشرطي كه به روئيت نامحرم نرسد . كساني كه عملياتي روي ابروهاي شان انجام مي دهند ، اگر زينت محسوب بشود بايد پوشيده بشود . خانمي مي گفتند من براي ميهماني زنانه آرايش مي كنم و وقتي از خانه بيرون مي روم طوري رويم را مي گيرم يا روبند مي زنم كه كسي من را نبيند .

سوال – پاسخ آقاي ماندگاري را در مورد جواني كه در مورد صليب سوال كرده بود و آقايي كه در مورد لباس هاي تنگ سوال كرده بود شنيدم . بنظر شما چه چيزي به گردن مان بيندازيم يا چه بپوشيم كه رنگ خدا و پرچم دين باشد آيا چنين چيزي درمملكت ما وجود دارد ؟ منبعنوان يك بچه مسلمان وقتي به بازار مي روم ، لباس هايي را مي بينم كه اگر آن را بپوشي به شما مي گويند : 57 اُمل و لباس هاي ديگري را مي بينم كه اگر آن را بپوشي باز همان ها مي گويند : غرب زده و بي مذهب . فكر نمي كنيد در جامعه و فرهنگ ما پاسخي براي چنين نيازهايي نيست ؟

پاسخ – اي جوان عزيز ، اگر قرار است به نظر مردم حركت بكني ، از قديم گفته اند كه دروازه را مي شود بست ولي در دهان مردم را نمي شود بست . داستان پدر و پسر كه الاغي داشتند معروف است . پدر و پسر پياده بودند

ص: 9858

، گفتند كه عجب انسانهاي ناداني هستند كه الاغ شان پياده مي رود و خودشان هم پياده مي روند . دوتايي سوار شدند گفتند: عجب انسانهاي بي رحمي هستند . پدرسوار شد و بچه پياده بود گفتند: عجب پدر بي انصافي است . بچه سورا الاغ شد گفتندعجب بچه اي . ما هر جور ي كه عمل كنيم مردم حرف شان را مي زنند . انشاءالله خدا ما را هدايت كند كه اين قدر براي مردم حرف نزنيم . امام علي (ع) مي فرمايد : هر كس به خودش مشغول بشود به مردم كمتر مشغول مي شود . بياييم به خودمان مشغول بشويم . ما وقتي خودمان را در آئينه نگاه مي كنيم مي بينيم كه خودمان سرتا پا عيب هستيم ، اين قدر براي مردم حرف نزنيم . اين قدر به فكر مردم هستيم كه خودمان را يادمان رفته است . كاري را انجام بدهيم كه خدا بپسندد . كساني كه ما را تحويل مي گيرند ، خيلي تحويل بگيرند تا زماني است كه ما را زير خاك مي كنند و بعد همه يادشان مي رود . هيچ كدام از اين نگاههاي مردم روز قيامت به درد من و شما نمي خورد . پس ببينيم خدا و اهل بيت ما را چه جوري تحويل مي گيرند . نكته ي بعدي اين است كه حالا ممكن است از زبان آن آقاي خياط بگويند كه اگر ما لباس امروزي ندوزيم مشتري نداريم . البته لباس امروزي با لباس اسلامي قابل جمع است و لباس مي تواند شيك باشد ولي تنگ ، كوتاه و بدن نما نباشد

ص: 9859

. قرآن مي فرمايد: تو نمي فهمي كه من چطوري به تو روزي مي دهم و هر كس هم كه نگاه كند نمي فهمد . به ما مي گويند گدايي نكن و دستت را پيش ديگران دراز نكن . توكار كن ما رزق و روزي تو را مي دهيم . بارها ديده ايم كه پيرمرد يا پيرزني كنارخيابان نشسته و چند تا بيسكويت و آدامس گذاشته و مي فروشد ، روزي اش را در مي آورد ولي گدايي نمي كند . در سال 60 به قم مشرف شدم . پيرمردي دركنار حرم فقط فرفره مي فروشد كه خيلي قديمي است و قيمتي هم ندارد ولي 30 سال است كه زندگي اش را از اين راه مي چرخاند . اينكه من روي كاسبي ام فكر كنم و آنرا گسترش بدهم بحث ديگري است . ولي همين كه تنبلي و گدايي نكرده و سي دي مبتذل نفروخته كه بگويد امروز بازار دارد يا صليب نفروخته كه امروز بازار دارد ، هنوز فرفره هاي قديم را مي فروشد . من مي گويم خدايا فرشته ها را مي فرستي كه از او خريد كنند يا انسانهاي فرشته صفت را مي فرستي كه رزق او تعطيل نشود . جاي خدا ، كجاي محاسبات زندگي ماست ؟ يكي از محورهاي خادمي امام رضا (ع) اين است كه كساني كه صنعت پوشاك و زينت دارند و كساني كه الان دارد حلال و حرام دارد در كارآنها قاطي مي شود ، من به همه ي صاحبان اين صنعت ها پيشنهاد مي كنم كه از امروز خادم امام رضا (ع) بشوند و اگر قرار

ص: 9860

شد كه خادم بشوند لباس هايي را در ويترين بگذاريم كه اگر امام رضا (ع) مشتري مان شد سرمان را پايين نيندازيم . لباس زيبا و قشنگ بدوزيد ولي حرام از آن در نيايد . حداقل لباسي باشد كه يكي مي تواند حلال استفاده كند و يكي مي تواند حرام استفاده كند . در حرم امام رضا (ع) جواني را بازرسي مي كردند كه صليب بزرگي گردنش بود .از او پرسيدند كه مسيحي هستي ؟ گفت : خير . خادم امام رضا (ع) يعني در هر كاري هر فرصتي هر قصه اي در هر صنعتي و پوشاكي به امام رضا (ع) خدمت كني . من به ميهمانداران هواپيما كه عاشق زيارت امام رضا (ع) هستند مي گويم كه بياييد در پرواز خادم معنوي امام رضا (ع) بشويد. نگذاريد زائر امام رضا (ع) چشمش به موي شما بيفتد و گناه بكند. ما نمي خواهيم زيبايي هاي بندگي را ببينيم . خانم هاي لبناني خيلي شيك پوش هستند . حجاب كامل دارند ولي پوشيده هستند . كسي به آنها خرده نمي گيرد. مي توان در اين مسير يعني خادم امام رضا (ع) حركت كرد و گناه را كم كنيم . نگران اين نباشيم كه اگر متاعي درست كرديم و امروزي نبود كسي از ما نخرد . خدا خودش مشتري را مي فرستد . فرفره فروش را يادمان نرود . در مورد آيه 22 سوره ابراهيم پرسيدند كه اگر وعده هاي شيطان خلاف است و وعده هاي خدا حق است ، پس چرا وعده هاي شيطان طرفدار بيشتري دارد ؟ گفتم : وعده هاي شيطان بر اساس ظاهر

ص: 9861

است و دنيا ولي وعده هاي خدا بر اساس عالم غيب است . هركس غيب را باور كند وعده هاي خدا را مي فهمد . شيطان گفت كه گناه كنيد تا مشهور بشويد . بعضي ها دو روز مشهور شدند ولي مثل حباب روي آب . خدايا به آبروي امام رضا (ع) و فاطمه زهرا ، طعم ديانت و بندگي را به همه ي ما بچشان و همه ي مسلمانان جهان را از چنگ ظالمان نجات بده و پيروز بفرما .

90-01-30

فرمود : اي فرزند آدم بندگي كن هرچه به من نيازمندي و گناه كن هر چه بر آتش شكيبايي ، از دنيا بهره بردار هرقدر در آن مي ماني و براي آخرت توشه برگير هر قدر در آن خواهي ماند .

سوال – مي خواهم توبه كنم . از شما مي خواهم كه راه آن را به من نشان بدهيد . يك راهش را در برنامه گفتيد همين كه روزنه ي گناه را از بين ببريم . اين كار را كردم . حالا با فكر گناه چكار كنم . من چطور مي توانم از اين فكرها خلاص بشوم . خودم كلافه شده ام . نمي توان فكر گناه را ترك كنم . يك راهي به من نشان بدهيد كه من فكرم را بيشتر روي درس هايم بگذارم . كاري كنيد كه دستم در دست خدا قرار گيرد و تنهايي هايم را با خدا قسمت كنم و خدا را از خودم راضي كنم و در زندگي بجاي دست شيطان دست خدا در دستم باشد . منتظر پاسخ شما هستم .

پاسخ – من به اين

ص: 9862

عزيز تبريك مي گويم همين كه در مسير توبه قرار گرفته اند و چون نيت توبه دارند ، يقين بدانند كه اين عنايت خداست و آغوش خدا برايشان باز است . براي هر كاري بايد از دين بپرسيم . براي بازگشت از مسير گناه هم بايد از دين بپرسيم . ما حق نداريم هيچ مسيري را با نظر خودمان برويم . فكر انسان مثل يك ظرف آب است . آزمايش هست كه در ظرف يا خلا بايد باشد يا آب . ما مي توانيم در ظرف فكرمان ، فكرهاي خوب بريزيم . اگر قرار است كه فكر گناه بيايد به تعبير دين ما فكر گناه مثل دود است . يعني نمي سوزاند ولي سياه مي كند . گاهي يك اتاق مي سوزد و سه تا اتاق ديگر را سياه مي كند . فكر گناه در و ديوار دل و روح ما را سياه مي كند . دل را نمي سوزاند و از بين نمي برد . به اين عزيز مي گوين كه تابحال برايت پيش نيامده كه فكرت به چيزي مشغول شده مثلا بيماري يكي از عزيزان يا امتحان كنكور . اين قدر فكرت مشغول مي شود كه غذا خوردن يادت مي رود . ما بايد مشغوليت فكرما را عوض كنيم . من بيايم در مورد آخرت كمي فكر كنم . چرا مي گويند كه شبها سورده ي واقعه را بخوانيم ؟ براي اينكه كمي فكر آخرت را بكنيم . چرا مي گويند كه هر روز خودتان را حسابرسي كنيد ؟ براي اينكه فكر حساب و كتاب باشم . چرا مي گويند كه هر چه

ص: 9863

را مي بينيد خدا را در آن ببينيد ؟ بخاطر اينكه فكر خدا باشم . براي اينكه ظرف فكر ما فكرهاي خوب باشد . تا ايشان زحمت نكشند و ظرف فكرشان را با فكرهاي خوب پر نكنند ، از فكرهاي بد بيرون نمي آيند . اگر فكر گناه مي آيد ، اين بخاطر بيكاري است . بيكاري محل تخمگذاري شيطان است . حالا چه بيكاري اعضا و جوارج بدن من باشد چه بيكاري روح من . من الان گوشه ي اتاق نشسته ام و هيچ مشغوليتي ندارم . نه تلاوت قرآني ، نه مطالعه اي ، نه كار واجبي و نه برنامه اي ، خوب معلوم است يك جوان آماده كافي است كه يك بولوتوث را نگاه بكند ، فيلمي را هم نگاه كند تمام آن صحنه ها در فكر او مي آيد . يكي اينكه راه فكرهاي بد را ببندند . يكي از راههاي فكر هاي بد ، بيكاري است . ديگري نگاه است . ديگري شنيدني هاي است . يك فيلتر جلوي چشمم بگذارم ، يك فيلتر جلوي گوشم بگذارم . ديگر اينكه گفتني ها هم خودش فكر مي آورد . اگر من به شما جسارت بكنم بعد فكر مي كنم كه چرا من به شما جسارت كردم ؟ پس قبل از صحبت كردن فكر بكنيم . پس يك فيلتر براي چشم ، گوش ، زبان و شكم خودم بگذارم . خوردني هاي ما براي مان فكر درست مي كند . دوستان و رفت و آمدهاي من هم برايم فكر درست مي كنند . اين پنج تا در فكر دادن به من خيلي

ص: 9864

موثر هستند . مثلا چشم من مي خواهد ببيند ، چيزهايي را ببيند كه دين به من اجازه داده و گوش من ميخواهد بشنود ، خبرهاي درست را بشنود ، زبان من مي خواهد حرف بزند ، حرفهايي كه درست است بگويد ، شكم من مي خواهد غذا بخورد غذاهاي حلال بخورد . اگر مي خواهم دوست داشته باشم دوستان خوب داشته باشم . بعبارتي تمام سيستم هاي ورودي روح خودم را پاكسازي كنم . وقتي پاكسازي كردم و فيلتر گذاشتم ديگر نمي گذارم كه گناه بوجود بيايد . جواني كه مي خواهد روزي چند ساعت در خيابان پرسه بزند ، هر چيز ماهواره را ببيند ، هر سايت ، بولوتوث ، هر پيامكي ، هر فيلمي ، هر سي دي ، هر انساني را ببيند و هر صدايي را هم بشنود چه درست چه غلط و هر حرفي را هم مي خواهد بزند چه درست چه غلط و هر چه هم گيرش مي آيد مي خواهد بخورد و با هركسي هم مي خواهد رفيق مي شود ، آيا مي توان توقع داشت كه ظرف فكر او طيب و طاهر باشد ؟ حالا ورودي ها را كه كنترل كردم ، جلوي ورودي هاي بد را بگيرم . ديو چو بيرون رود فرشته درآيد . حالا من مي خواهم براي فكرم خوراك درست كنم ، به آب و به طبيعت نگاه كنم ، به صفحات قرآن نگاه كنم ، به صورت پدر و مادرم نگاه كنم ، به كتابهاي درسي ام نگاه كنم ، به فيلم هاي مستند علمي نگاه كنم ، آيا اينها فكر بد

ص: 9865

مي آورد ؟ به گلها نگاه كنم و بگويم كه خدايا به چه كسي دستور دادي كه اينها را اين قدر قشنگ نقاشي كنند . برگ درختان سبز در نظر هوشيار ، هر ورقش دفتري است معرفت كردگار . پس جلوي ورودي فكرهاي بد را بگيرم و بعد بروم سر كلاس هاي علمي بنشينم . به مسجد بروم ، پاي صحبت هاي اهل بيت بنشينم . امام حسن عسگري (ع) فرمودند : حداقل روزي 50 آيه قرآن بخوانيد. حداقل به يك آيه فكر كنم . روزي يك روايت بخوانم و در مورد آن فكر كنم . در مورد تكليف خودم فكر كنم . فكر كنم زكجا آمده ام آمدنم بهر چه بود ، به كجا مي روم آخر ننمايي وطنم . ذهن خودمان را با چيزهاي خوب درگير كنيم . و جلوي ورودي هاي منفي را بگيريم .

سوال – بعضي ها مي گويند كه چون فكر گناه مواخده ندارد پس فكر مي توانند به هر چيزي فكر كنند . آيا اين درست است ؟

پاسخ – فكر گناه مواخده ندارد . ولي فكر گناه مقدمه ي گناهي مي شود كه مواخده دارد . در وضو ما بايد از آرنج بشوييم ولي فقها مي گويند كمي بالاتر از آرنج بشوييد تا مطمئن بشويد كه آرنج را شسته ايد . عزيزان حرام آشكار را كنار بگذاريد ، كمي قبل از حرام آشكار را هم احتياط كنيد . آيا ما با هم دانشگاهي ها كه احوال پرسي مي كني اشكالي ندارد ؟ قطعا شما نيت بد نداريد ولي اين كمي شبه ناك است ، اين را هم

ص: 9866

احتياط كن تا به گناه نيفتي . ما وقتي كنار پرتگاه هستيم كمي دورتر از آن مي ايستيم و عقل هم اين را مي گويد . وقتي ما اعتقاد داريم كه گناه سقوط است ، از لبه ي گناه را نرويم كمي آن طرف تر راه برويم . همانطور كه واجبات را با احتياط انجام مي دهيم محرمات را هم با احتياط انجام بدهيم . تا از فكر گناه هم بيرون بياييم .

سوال – در سال جديد تصميم گرفته ام كه برنامه ي شما را نگاه كنم و تا بحال نتايج خوبي را گرفته ام . اگر يك جوان طوري تيپ بزند كه باعث جلب توجه ديگران بشود اشكالي دارد ؟ چرا با اينكه من نمازهايم را مي خوانم و مسجد مي روم و خيلي از وظايف ديني ام را انجام مي دهم اما علاقه اي به تيپ هاي ساده و مثبت ندارم . مثلا ريش گذاشتن ولباس گشاد پوشيدن . آيا رفتار من با اين كارها منافاتي دارد ؟

پاسخ – من به اين جوان تبريك مي گويم و به حال او غبطه مي خورم . من اعتقاد دارم كه جوانان زمان جنگ از ما جلو زدند و الان هم جواناني كه پاي صحبت هاي ما مي نشينند از ما جلو مي زنند . دين داري يك كفي دارد . كف دين داري يعني انجام واجب و ترك حرام . ما از شما توقع مستحب نداريم ولي توقع حد واجب را كه بايد داشته باشيم . مثلا همه ي علما فرموده اند كه مردها بايد يك مقدار ريش بگذراند كه صدق ريش بكند

ص: 9867

و به فتواي همه مراجع تقليد اين نوع ريش هيچ اشكالي هم ندارد . اما تراشيدن ريش حرام است . احتياط واجب است كه تراشيدن ريش را ترك كنيم . خواهران و برادران ، حد واجب را رعايت بكنند ، حد حرام را رعايت بكنند . خدا مي فرمايد : كساني كه حدود خدا را رعايت نكنند همانا آنان از كافران ، ظالمان و فاسقان هستند . يعني اگر كمي پايت را از حدود الهي آن طرف تر گذاشتي ، تو را به فسق ، كفر و ظلم مي رساند . اين عزيز لازم نيست كه تمام انگشت هايش انگشتر باشد چون مستحب است . لازم نيست كه ايشان محاسن بلند بگذارد . لازم نيست كه يقه اش را ببندد . لباس شيك و مرتب هم اشكالي ندارد اما حد واجب رعايت بشود . اگر دختر خانم هستند حد حيا و حجاب را رعايت كنند ، اگر آقا پسرهستند حد حدود شرعي را رعايت كنند . اين حد را از يك كارشناس دين يا پدرشان بپرسند . در نماز هم همين جور است . كف نماز اين است كه مثلا نماز صبح دو الي سه دقيقه طول بكشد . نماز ظهر و عصر هر كدام پنج دقيقه است. حد واجب نماز اين است . اگر ائمه حد كف نماز را رعايت كنند ، مساجد شلوغ تر مي شود . حد واجب و كف هر كاري را رعايت كنيم . بيشتر از اين از جوان توقع نيست . ولي هرچقدر جلوتر برود خودش بهره مي برد . اگر اين جوان به پيشروي در ديانت فكر بكند

ص: 9868

، دوست دارد كه مستحبات را هم انجام بدهد . ما دوست نداريم كه روز قيامت ايشان حسرت بخورند . و بگويند كه اين پاداش به آن زحمتش مي ارزيد ، اگر قبول مي كرديم .

سوال – آيا انداختن گردن بند صليب به گردن اشكال دارد ؟

پاسخ – من به حكم فقهي كاري ندارم . حكم فقهي را از دفاتر مراجع تقليد خودشان بپرسند .

در بازي هاي فوتبال دو گروه با دو رنگ بازي مي كنند . فرض كنيم كه ايشان طرفدار استقلال است . ايشان به ورزشگاه مي رود و با تمام وجودش هم طرفدار استقلال است اما يك لباس قرمز مي پوشد . آيا او را در سكوي طرفداران استقلال راه مي دهند ؟ هرچه داد بزند كه من از ته دل طرفدار استقلال هستم و من آبي هستم ، باز مي گويند كه پس اين لباس قرمز چيست ؟ صاحبان اديان الهي هر كدام با يك رنگي مشخص مي شدند . آنها بچه اي كه بدنيا مي آيد را در يك رنگ آب خاصي شستشو مي دهند مخصوصا يهودي ها . يهوديان صدر اسلام به مسلمانان نيش و كنايه مي زدند . مي گفتند كه شما قبله نداريد و رو به قبله ي ما نماز مي خوانيد ، مي گفتند كه شما رنگ نداريد . حتي بچه اي را با لباس زرد پيش پيامبر آوردند ولي پيامبر بچه را نپذيرفتند زيرا زرد لباس آنها بود . بچه مسلمان بود ولي به شكل بچه يهودي ها لباس به او پوشانيده بودند . در آنجا آيه اي نازل شد: سبقت الله

ص: 9869

و من احسن من الله سبقة . من به اين جوان مي گويم كه مگر رنگ خدا چه كم دارد كه مي خواهي از رنگهاي ديگر استفاده كني ؟ رنگ مسلماني و شيعه بودن تو چه كم دارد كه مي خواهي يك صليب در گردنت بيندازي ؟ آيا كمبود شخصيت داري ؟ يك گام ارزيابي اين است كه ما در ارزيابي هاي مان به اندازه اي به خودمان توجه مي كنيم كه متدين و دين دار هستيم كه تشخص ديني داريم . تشخص به معناي تظاهر است . يعني اگر من از پوشيدن لباس ديني احساس كمبود شخصيت مي كنم و مي خواهم مدل ديگران لباس بپوشم ، من به همين مقدار در بندگي ام افت دارم . بعبارتي من به ميزاني كه عمل مي كنم دين دار هستم نه به ميزاني كه ميگويم و مي خواهم . اين آقا مي خواهد طرفدار استقلال باشد ولي عملش مي گويد كه من طرفدار پيروزي هستم . من به خانواده هاي عزيز عرض كنم كه بچه هاي ما آن بچه اي نمي شوند كه ما مي خواهيم ، بچه هاي ما آن بچه اي مي شوند كه ما حداكثر هستيم . برنامه ريزان صدا و سيما ، ما و شما همه دوست داريم كه مردم خيلي متدين بشوند ولي بينندگان ما آن فردي نمي شوند كه ما دوست داريم و مي خواهيم ، عزيران ما آن فردي مي شوند كه ما هستيم . به هر ميزان كه دين در برنامه ها ، اعمال فعاليت هاي ما حضور دارد ، يك پله پايين تر را از بچه هاي

ص: 9870

خودمان توقع داشته باشيم . عزيز بزرگوار دين مبين عمل من نيست ، عمل من مبين دين من است . در روز قيامت وقتي دهانها بسته مي شود يك عكس از تو نشان مي دهند كه با صليب هستي ، تو دوست داري كه در روز قيامت تو را با صليبي ها حاكمه كنند . قرار نيست كه تو با زبان بگويي من چه كسي هستم ، مثل همان طرفداران تيم فوتبال . تو با اين صليب مي خواهي بگويي كه نمي خواهم مسلماني ام را نشان بدهم . تو مسلمان هستي ولي پرچم مسحيت نصب كرده اي . طرفدار تيم آبي با پرچم قرمز نمي شود . بترسم كه روز قيامت پرچم من را نشان بدهند و هر چه من داد بزنم كه نيت من چيز ديگري بوده قبول نمي كنند .

سوال – بنده يك كارگر ساده هستم . 25 سال است كه در تهران كار خياطي مي كنم . اگر صاحب كار من بگويد كه مانتوها را بدن نما و كوتاه طراحي كن كه بازار داشته باشد ، من بايد چكار بكنم ؟

پاسخ – صفوان از ياران امام كاظم (ع) بود و شتر دار بود . به تعبير امروزي ها آژانس داشته است . امام او را صدا كرد و فرمود كه شنيده ام كه شترهايت را به هارون الرشيد كرايه داده اي . گفت : بله براي سفر مكه كرايه داده ام . براي سفر لهو و لعب كرايه نداده ام . امام فرمود : آيا آرزو مي كني كه او سالم از اين سفر برگردد و پول تو را

ص: 9871

بدهد . گفت : بله . امام فرمود : اگر همين مقدار به حيات يك ظالم كه اهل گناه و ظلم است راضي هستي ، تو در گناه او شريك هستي . به اين عزيز مي گويم كه قبول داري كه دوزندگان لباسهاي كم پوشش و مانتوهاي بدن نما و شلوارهاي فاق كوتاه كه مقدمه ي گناه مي شوند ، بنظر شما با توجه به روايت امام كاظم اينها در گناه كساني كه اينها را مي پوشند ، شريك نيستند ؟ صفوان چون پرورش يافته ي امام كاظم (ع) بود ، گفت : چكار كنم ؟ امام گفت : جلوي گناه را بگير . او به هارون گفت كه من پير شده ام و شترها را با مكانش فروخت تا گناه اتفاق نيفتد . و قرار داد باطل شد . براي جلوگيري از گناه از سودش گذشت . اين آقايي كه توانمندي در خياطي دارد ، اگر توانست كه صاحب كارش را هم راضي بكند كه لباس حلال بدوزد كه خيلي خوب است . مگر دوختن لباس حلال چقدر سودش كم است كه انسان بخواهد با لباس حرام سود بدست بياورد ؟ امروز اين قدر طرفدار لباس هاي با پوشش هستند كه رزق و روز ايشان هم مي رسد . من به اين عزيز اطمينان مي دهم كه اگر ايشان نتوانند صاحب كار خودش را راضي بكند ، يك چرخ خياطي تهيه بكند و خودش در خانه لباس هاي با پوشش بدوزد و بفروشد ، خدا قطعا به كسب و كارش بركت بيشتري مي دهد. همان خدايي كه گفته شما از حرام چشم بپوشيد من

ص: 9872

بركت رزق و روزي شما را خواهم داد .

سوال – سوره توبه آيات 117-112 را توضيح بدهيد .

پاسخ – آيه اول مي فرمايد : خدا مي خرد زندگي كسي را كه با ده تا گل ببافد . ده تا گلي كه اگر در زندگي من باشد خدا آنرا مي خرد و بهاي آن هم بهشت است . گل اولش اين است كه ايمان داشته باشد، گل دومش اينكه روحيه ي جهاد داشته باشد ، گل سوم توبه است ، دائما اهل توبه باشند و هر چه بندگي خدا را كردند احساس كنند كه حق بندگي را بجا نياورده اند . گل چهارم اينكه روحيه ي عبادت داشته باشند ، گل پنجم اينكه اهل ، حمد و سپاس باشند ، تلاش باشند، اهل ركوع ، سجود باشند ، اهل امر به معروف و نهي از منكر باشند و اهل حفظ حدود الهي باشند . و آخرش مي فرمايد و بشر المومنين . من بعد از انبياء و اولياء مصداق اين آيه را شهدا مي دانم . شهدا را خدا خريد و هركس را كه خدا بخرد ، روز قيامت حسرت نصيبش نخواهد شد .

سوال – من الان در نهايت نااميدي از شما كمك مي خواهم . من يك جوان وسواسي هستم كه دائم در حال شستن هستم يا در ذهنم يا در واقعيت . حمام و دستشويي من دو ساعت طول مي كشد . روزي سه الي چهار بار لباس عوض مي كنم . 27 سال دارم و حدود 9 سال است كه وسواس دارم . تا دو سال پيش قابل تحمل بود

ص: 9873

ولي دوسال است كه فاجعه شده است . من به جز نماز صبح كه خيلي وقتها قضا مي شد بقيه نمازهايم سروقت بود ولي الان شبها يك چيزي مي خوانم كه اسمش نماز است . نمي دانم اين عذاب است يا امتحان ولي هرچه هست خيلي سخت است . خيلي دعا كردم و نذر كردم و از امام رضا (ع) خواستم ولي راه نجاتي پيدا نكردم . دكتر رفتم و قرص خوردم ولي بهتر نشدم . من معني نعمت آرامش را نمي فهمم . بدبخت تر از من وسواسي ، وسواسي هايي هستند كه حالشان از من بدتر است و الا هيچ چيزي بدتر از وسواس نيست . اين دنيا جهنم ، آن دنيا هم وسط جهنم و به جز اسراف آب اسراف عمر است كه خيلي مهم تر است . من مهندس كامپيوتر هستم ولي ... 15 تا از برنامه هايتان را گوش دادم ، خيلي به من آرامش داد . شما كه مي گوييد اسلام بن بست ندارد ، بگوييد كه من چكار كنم ؟

پاسخ – ما دعا مي كنيم كه خدا به آبروي امام رضا (ع) و به آبروي فاطمه ي زهرا همه ي عزيزاني كه گرفتار بيماري وسواس هستند لباس عافيت بپوشاند . از كساني كه اين بيماري را دارند مي خواهم كه اول استغفار داشته باشند ، چهارقل زياد بخوانند .( توحيد ، ناس ، فلق ، كافرون ) آيت الكرسي زياد بخوانند و صدقه زياد بدهند . توسل به اهل بيت داشته باشند بويژه به امام رضا (ع) . در كنار اين راهكار معنوي ، بيايند به حرف

ص: 9874

دين گوش بكنند . من فتواي حضرت امام را برايشان مي گويم . مشكل اينها اين است كه هر چه مي شويند مي گويند كه پاك نشد . پاكي را براي نمازشان مي خواهند . امام مي فرمايد كه شرط پاكي براي اين افراد وجود ندارد . ايشان بايد بگويد كه من نماز مي خوانم با بدن نجس ، لباس نجس ، وضوي باطل ، غسل باطل و نمار باطل ، الله اكبر . در اين افراد شرط پاكي و درستي وجود ندارد . پس يكي داروهاي معنوي كه گفتم . ديگري اينكه شرط پاكي از نماز اينها برداشته شده است . قرار است كه اينها نماز با نجاست بخوانند . اين فرد خودش قائل به پاكي نيست . ايشان بايد به خودش تلقين بكند كه شرط طهارت براي من نيست . تا اين بيماري از بين برود . ديگري تلقين اطرافيان است . ايشان وقتي حمام مي رود تنها نرود ، با فرد ديگري برود كه او را زود بيرون بياورد . پس يك هم كمك ديگران است و ديگري اراده ي ايشان است . اميدواريم كه اين مشكل بشود .

سوال – جوان 27 ساله اي هستم كه بعلت نداشتن كار و در آمد كم قادر به ازدواج نيستم اما پدر و مادرم به اين امر اصرار دارند . در صورتي كه درآمد من در حد اجاره خانه بيشتر نيست . مي گويند كه شما ازدواج كن ، خدا خودش روزي رسان است . من كه از 6 صبح تا 8 شب سركار هستم ، خدا از كجا مي خواهد روزي من را

ص: 9875

برساند ؟ راهنمايي بفرماييد .

پاسخ – پس اين آيه يعني چه ؟ مي فرمايد : اگر شما تكليف خودتان را انجام بدهيد و تقوا پيشه كنيد از آن راهي كه خودتان گمان نمي كنيد به شما رزق و روزي مي دهيم . اگر قرار بود كه من حساب و كتاب بكنم پس چرا خدا اين آيه را با وحي فرستاده است ؟ اگر من همه چيز را بفهمم ، پس جاي وحي كجاست ؟ من نظر پدر و مادر ايشان را ترجيح مي دهم .از سوال مشخص است كه ايشان انسان بي عرضه اي نيستند و اهل كار هستند . اهل دين و ديانت هم هست كه خانواده اش مي خواهد از گناه كردن ايشان جلوگيري كند . فرض كنيم شما الان ماهي سي صد هزارتومان مي گيريد ، چه بسا وقتي شما ازدواج كردي ، كارت عوض بشود يا حقوقت بالا برود . اگر ايشان ازدواج نكرد و در وادي گناه افتاد ، آيا اين پول كم و گناه در زندگي او بركت است ؟ چرا به اين فكر نمي كند ؟ ممكن است كه ايشان بعد از ازدواج زندگي اش با سختي بگذرد ولي زندگي با سختي بدون گناه بهتر است از زندگي با رفاه نسبي و با گناه . خيلي ها مي گويند كه ما مي خواهيم ازدواج كني ولي پدر و مادر نمي گذارند . اين پدر و مادر كه آماده هستند ، قطعا مي توانند كمي كمك كنند . ديگران هم كمك كنند . شايد به بركت ازدواج شغل ايشان عوض بشو و با همين ساعات كاري پانصد هزار

ص: 9876

تومان بگيرند .

سوال – جاي تدبير در زندگي كجاست ؟ شما مي گوييد كه قرآن مي فرمايد كه ازدواج كنيد ، از جايي كه شما گمان نمي بريد روزي شما مي رسد .

پاسخ – تدبير يعني تنبلي نكن . به اندازه ي توان و تخصص خودت كار بكن و نتيجه را به خدا واگذار كن . ما بارها ديده ايم كه عزيزاني بخاطر جلوگيري از گناه ازدواج كرده اند ، خانه دار و ماشين دار و بچه دار هم شده اند و هنوز هم كار اول شان را دارند و تغيير شغل نداده اند . و خودشان هم نمي دانند كه اينها را از كجا بدست آورده اند . تدبير معنايش اين نيست كه من بجاي خدا تصميم بگيرم . تدبير يعني بر اساس داشته هاي خودت تلاش كن و تنبلي نكن ، از توان و تخصص خودم استفاده كنم .

سوال – من دختر 23 ساله و دانشجو هستم . هنوز ازدواج نكرده ام . خيلي سعي كرده ام كه انتخاب بشوم ، دعا هم كرده ام ولي نمي دانم چرا انتخاب نمي شوم . احساس مي كنم كه هيچ وقت ازدواج نمي كنم . فكر مي كنم كه اگر دوست پسر بگيرم حدا قل چيزي را شبيه به ازدواج تجربه مي كنم . مي دانم كه ا ين كار درست نيست ولي نمي دانم چكار بكنم ؟

پاسخ – يكي از عواملي كه دختر خانم ها مورد توجه قرار نمي گيرند اخلاق خودشان و خانواده شان است . اگر دختران و خانواده ها اخلاق خوبي داشته باشند حتي برادر و خواهر

ص: 9877

اين دختر خانم . اگر اينها اخلاق خوبي داشته باشند و اينكه به ديگران نفع برسانند . اگر اين دختر خانم با همه ي خانمهاي اقوام خوشرو باشد و هر كجا مي روند دست كمك داشته باشند . اگر خانه ي عمه رفت ، براي سفره انداختن ، جمع كردن و جارو كردن كمك كند . اگر اهل كار باشند و هنرمند باشند و اخلاق خوبي هم داشته باشند ، هر جا صحبت از ازدواج بشود اين دختر معرفي مي شود . اگر اين دختر سر تا پايش را جواهر بريزند و انواع آرايشها را هم داشته باشد اگر خودش و خانواده اش اخلاق بدي داشته باشند حتي اگر خاله اش براي پسرش دنبال دختر بگردد به او فكر نمي كند . پس يكي ازعلتهايي كه دختري مورد توجه قرار نمي گيرد بخاطر اخلاق بد است و ديگري بخاطر تنبلي خودش و اطرافيانش است . دختر 23 ساله خيلي هم ازدواجش دير نشده است كه ايشان نااميد شده اند . عسي ان تكرهوا شيئا و هو خير لكم . چه بسا خدا ايشان را براي يك موجود مناسب امام زمان پسند نگه داشته است . ديگر اينكه وقتي ايشان خودش اعتراف مي كنند به اينكه رابطه ي دختر و پسر گناه است ، حتي گفتن اين گناه هم بد است . مگر ما مي خواهيم كه شما به زور بنده ي خدا باشيد ؟ شما كه گناه مي كني اول خودت را بدبخت مي كني و به خودت ضرر مي زني . فرض كنيد كه شما يك روز ، يك ساعت با يك پسر ديده

ص: 9878

بشويد ، فردا هر خواستگاري كه بيايد شما ناراحت هستي كه نكند از ارتباط تو با آن پسر با خبر بشود . يك عمر ناراحت هستي كه مبادا كسي از اين رابطه با خبر بشود . آيا اين درست است كه انسان براي خودش تشويش درست كند ؟

خدايا به فاطمه ي آبروي زهرا عفت فاطمي و عصمت فاطمي به همه ي مومنين و مومنات عنايت بفرما .

90-01-23

اي چشمهايت جاري از آيات فروردين سرشارتر از شاخه هاي روشن وتين ، لبخندهايت مهربانتر از نسيم صبح پشياني ات سرمشق سبز سوره ي ياسين ، اي با تو صبح و عصر و شب في احسن تقويم اي بي تو صبح و عصر و شب دل مرده و غمگين ، اي وعده ي حتمي بگو كي مي رسي از راه كي مي شكوفد شاخه هاي آبي آني ، راس كدامين ساعت از خورشيد مي آيي صبح كدامين جمعه ها با بوي فروردين .

23/1/90

سوال – اگر ما بخواهيم تغيير بكنيم و سمت خدا برويم و به دانسته هايي كه داريم عمل كنيم چه قدمهايي لازم است ؟

پاسخ – من مي خواهم بحث گذشته را تكميل بكنم . ما براي اينكه در مسير دين بازنگري و ارزيابي داشته باشيم و ارزيابي دائمي هم لازم داريم كه در روايات ما اين قدر تاكيد شده كه ارزيابي ماهانه ، سالانه ، فصلي و لحظه اي لازم داريم اولين گامش اين است كه سوال كنيم . حالا از چه چيزي و از چه كسي بپرسيم . يكي اينكه از چي بپرسيم و ديگر اينكه براي چه بپرسيم و ديگر

ص: 9879

اينكه از چه كسي بپرسيم . اين سه تا نكته را مي خواهم اضافه بكنم . از پيامكهايي كه اظهار لطف كرده اند مشخص است كه مردم بحث ها را خوب دنبال مي كنند و بر اساس اين مطالب سوال مي كنند . و همين كه خدا اين توفيق را داده ما شاكر هستيم . اولا براي چه بپرسيم؟ اگر حكمي را نمي دانم بپرسم تا بدانم . دوما اينكه ناقص مي دانم . بعضي از افراد دانسته هايشان در مورد مطالب ديني ناقص است و فقط يك چيزهايي شنيده اند . مي توانيم تعبير خرده علم را نام ببريم . بپرسيم تا دانسته ام را نسبت به او كامل بكنم . اگر انسان با دانسته هاي ناقص سراغ داستاني برود ، آسيب هايي وارد مي كند كه قابل جبران هم نيست . و چون فكر كرده كه مي داند ، رفته ، آسيب ديده و ضربه خورده است . خيلي از مسائل همين است . مثلا راجع به ازدواج ، ارتباط واشتغال مردم چيزهايي را مي دانند و بقيه را از خودشان در مي آورند و بجاي حكم خدا و پيامبر مي گذارند و بعضي ها مي بينند كه اين با عقل جور در نمي آيد . پس ناقص ها را تبديل به كامل بكنم . و سوم اينكه براي چه بدانم . براي اينكه اطمينان قلبي پيدا بكنم . در قرآن داريم كه حضرت ابراهيم به خدا گفت كه خدايا به من نشان بده كه مرده ها را چطور زنده مي كني . خدا فرمود كه مگر تو نمي داني . ابراهيم گفت

ص: 9880

: چرا مي دانم و ايمان هم دارم ولي مي خواهم اطمينان قلبي پيدا كنم . بچه ها قبل از امتحان از معلم مي پرسند كه جواب سوال اين است ؟ مي خواهد مطمئن بشود . همه ي زندگي ما امتحان است . پس يكي براي دانستن مي پرسم . يكي براي كامل دانستن و ديگري براي اطمينان پيداكردن به دانسته هاي خودم. داريم كه اگر نمي دانيد از اهل ذكر و كارشناسان بپرسيد . خيلي موارد نمي دانيم و فكر مي كنيم كه مي دانيم و نمي پرسيم . من از تمام پدرها ، مادرها ، معلمان و طلبه ها خواهش مي كنم كه اگر مي خواهيم مطلب تخصصي به كسي بگوييم آن مطلب را يكبار چك كنيم. آيا حكمي كه داريم مي گوييم همين است . بنده مي خواهم خواب يا روايت يا آيه اي را نقل بكنم بروم و اطمينان پيدا بكنم و فقط به شنيده هايم بسنده نكنم . بعضي از كارشناسان صدا و سيما وقتي مطلب را مي گويند آدرس آيه يا آدرس سند و روايت را مي گويند . يقينا دكتر جراح قلب هم وقتي عمل سختي را دارد ، شب به كتب و معلوماتش مراجعه مي كند . پس براي اطمينان دانستن بايد بپرسيم .

سوال – بايد براي دانستن سراغ چيزهاي جديد برويم يا همان به همان دانسته ها عمل كنيم ؟

پاسخ – قرآن مي فرمايد : رب زدني علما . خدايا به من علم بياموز . علم هم مطلق است يعني هم دانسته هاي جديد و هم دانسته هاي قديم را تكميل كردن . اما

ص: 9881

هميشه گفته اند كه دنبال علم نافع باشيد . در تعقيب نماز ظهر داريم و اعوذ بك علم لاينفع . بعضي مواقع دنبال دانسته هايي مي روم كه براي دنيا و آخرتم فايده اي ندارد . يا فايده دارد ولي در اولويت من نيست . اگر ندانستم خيلي به من ضرري وارد نمي شود . داريم كه در باقيات و صالحات انسانها ، علم نافع بعنوان يك صدقه ي جاريه مطرح است . پس مي پرسم براي اينكه بدانم و تكميل كنم و اطمينان به دانسته هاي خودم پيدا كنم .پس بعنوان ارزيابي تمام كساني كه مي دانند باز مطالب خودشان را چك كنند . يك پيش نماز مسجد وقتي قاري قرآني را مي بيند بگويد كه اجازه بدهيد من حمد و سوره ام را پيش شما بخوانم . هيچ اشكالي ندارد . مي خواهد محكم بشود . در اصطلاح مي گويند : چهار ميخ كردن . ما بايد خودمان را چهار ميخ كنيم كه وقتي به كسي مطلبي مي گوييم خودمان به معلومات خودمان شك نكنيم كه طرف مقابل بيشتر شك بكند . حالا چه چيزي را بپرسم ؟ يكي اينكه موضوعات ديني را بپرسم . قدم اول گامهاي دوازده گانه اين بود كه ما تعريف ديني بپرسيم . ازدواج چيست ؟ مردم هنوز نمي دانند كه ازدواج چيست . ازدواج رابطه ي جنس مونث و مذكر نيست . اين رابطه را حيوانات هم با هم دارند . ازدواج كنار هم قرار گرفتن دو انسان (حيوان ناطق ) است . دو انسان براي تكميل و تكامل . پس انسانيت در ازدواج ها كجا رفته

ص: 9882

است ؟ معني زيارت چيست ؟ حكم زيارت را نمي خواهيم . در حرم امام رضا (ع) بعضي ها از من مي پرسند كه دست ما به ضريح نرسد ، آيا زيارت ما قبول است ؟ در ذهنش اين است كه زيارت يعني دست به ضريح بردن . خود موضوعات را بپرسيم. هنوز نمي دانيم والدين يعني چه ؟ پيامبر در روايتي دارند كه شما سه تا والدين داريد . يكي پدر و مادر خودتان ، يكي پدر و مادر همسرتان . يعني همانطور كه خانمها از مادرشان حرفي را به دل نمي گيرند از مادر همسرشان هم به دل نگيرند . وقتي پيامبر اين را فرموده پس شما هم اطاعت كن . دانس آموزان و دانشجويان عزيز معلم هاي شما حكم پدر و مادر شما را دارد ، اين قدر پشت سر معلم هاي مان بي احترامي نكنيم . پس بايد موضوع را بپرسم . من نمي دانم آب كر و مضاف را نمي دانم . در روند زندگي اين كار را هم بكنم . مردم براي خوراكي هايشان دائم سوال مي كنند ، خوب براي مسائل ديني هم سوال كنند . مردم اگر در خيابان مي خواهند آب بخورند مي پرسند كه اين آب خوردني است يا خير . آيا زندگي شان تعطيل شده است ؟ خير . دغدغه ام اين باشد كه در موردي بپرسم . چه اشكالي دارد . مي توانم اين كار را بكنم . اگر همه اهل پرسش باشند جامعه ي قشنگي خواهيم داشت . در مكه و مدينه مردم پرسش هاي بيشتري دارند و حساس تر هستند ولي

ص: 9883

زندگي شان تعطيل نمي شود . اگر قرار است كه ما در همه ي زندگي مان بندگي كنيم بايد همه جا اين حس و حال را داشته باشيم چه در مكه و چه درجاي ديگر . بندگي چارچوب دارد . پس بايد دائم بپرسم . پس بايد موضوعات را بپرسم. بعضي از موضوعات را عقلاء مي توانند جواب بدهند و بعضي از موضوعات را كارشناس دين بايد جواب بدهد . من و شما قرص استامينوفن را تشخيص مي دهيم ولي آيا همه ي داروها را ما تشخيص مي دهيم ؟ بعد از پرسيدن موضوع ، حكم موضوع را بپرسم . حكم زيارت چيست ؟ مي گويند كه زيارت مستحب است . اين نماز واجب و اين نماز مستحب است ، اين مباح يا حرام است . حكم اين آب اين است كه طاهر است و با آن مي تواني تطهير كني . ديگر اينكه تكليف خودم را بپرسم . من وسط بيابان هستم و اين آب نجس در آنجا هست . آيا مي توانم آنرا بخورم ؟ بله . براي نجات جانم مي توانم بخورم . حالا در شهر هستم و اين آب نجس است آيا مي توان آنرا بخورم ؟ خير . پس تكليف بنابر شرايط من است . مثلا زيارت مستحب است ولي آقايي كه مي خواهد زيارت برود ، از زيارت واجب تر در كنارش ندارد ؟ عمه اي دارم كه بيمار است و من ميخواهم به مشهد بروم و دويست هزار تومان خرج كنم و عمه ام خرج درمان ندارد و رويش هم نمي شود كه به من بگويد . زيارت

ص: 9884

مستحب است ولي تكليف من اين است كه پول به اين زيارت بدهم با براي درمان عمه ام خرج كنم . بايد عمل مستحب و واجب را از هم تشخيص بدهم . سوالات ما بايد حول تكاليف باشد و ديگر اينكه سوالات ما بايد حول فلسفه ي احكام باشد . بپرسيم كه فلسفه ي خمس و زكات چيست ؟ اگر اهل پرسيدن باشيم براي پرسيدن سوال زياد است . براي چه بپرسيم ؟ براي فهميدن ، كامل فهميدن و مطمئن شدن به فهميده هاي خودمان . چه چيز را بپرسيم ؟ موضوعات را بپرسيم ؟ تفريح را بپرسيم . آقاي رفيعي فرمودند كه موضوع شادي و تفريحات در دين ما هيچ تعريفي نداشت ؟ اگر داشت چرا از كارشناسان ديني استفاده نكردند ؟ تقريبا برنامه هاي كارشناسي در عيد تعطيل بود . يعني دين براي تفريح ، گردش و نوروز حرف نداشت . آن برنامه هاي چند دقيقه اي براي نمكش بود ودل ما هم خوش باشد . ما دين را از زندگي جدا نكنيد اگر مي خواهيد زندگي را به بندگي تبديل كنيد . همچنان كه مي خواهيم طبابت را از جسم مان جدا نكنيم ، ديانت را از روح مان جدا نكنيم .حالا از چه كسي بپرسم ؟ از كارشناسان دين . مي گويند كه امروز كارشناس دين كم است . در مملكت ما ايده آل اين است كه براي هر صد نفر يك پزشك وجود داشته باشد كه داريم به آن مي رسيم. اما براي هر بيست هراز نفر يك كارشناس دين است . من كارشناس دين ، اگر بتوانم و وقت

ص: 9885

هم داشته باشم آيا مي توانم پاسخگوي بيست هزار نفر باشم ؟ ما كارشناس دين كم داريم . هركس دوست دارد كه زندگي خودش ، عزيزانش ، جامعه و دنيا . اين نهظت بيداري اسلامي عطش به دين را نشان ميد هد و مردم با چشمه اش را هم پيدا كنند . ما در جمهوري اسلامي بعد از سي و دو سال ، هنوز كارشناس دين به حد نصاب نداريم . بيش از يك و نيم ميليون جوانان به دانشگاه مي روند . ما كنكوري ها را هميشه دعا مي كنيم و به آنها فرمول هم داده ايم و انشاءالله بر اساس نيت هاي قشنگ شان دكتر و مهندس بشوند ولي انشاء الله خدمتگزار بشوند . مملكتي كه مي خواهد زندگي را به بندگي تبديل بكند و حتي مي خواهد دنيا را براي ظهور آقا بسترسازي بكند ،احتياج به كارشناس دين هم دارد . يك درصدي از بهترين ها و نخبگان و آنهايي كه شرايط خانوادگي شان مهياست ، پدر و مادر دوست دارند كه براي خودشان بهتر از يك ثمره ي دانشگاهي باقيات و صالحات بگذارند ، بايد به حوزه ي علميه تشويق بشوند . الان تا پايان فروردين ماه موقع ثبت نام حوزه است . ما در ايام محرم و صفر مي گوييم كه اي كاش ما در آن زمان مي بوديم و به فرياد هل من ناصر تو پاسخ مي داديم . براي شهدا مي گوييم : السلام عليك يا انصار دين الله . هركس مي خواهد ناصر دين خدا باشد ، هركس مي خواهد بيشتر مشمول دعاي امام زمان (عج) قرار

ص: 9886

بگيرد ، در حوزه شورع به درس خواند بكند . ما نياز به كارشناس دين داريم . ما نبايد هر بيست هزار نفر يك روحاني داشته باشيم . بايد حداقل هر دويست نفر يك كارشناس دين داشته باشيم.

سوال – آيا الان خلا كمبود كارشناس دين حس مي شود ؟ مسير طلبه شدن را توضيح بفرماييد .

پاسخ – الان ائمه جماعات و اساتيد هم به ما همين را مي گويند . عزيزاني كه تبليغ مي روند ، هم اين مطلب را مي گويند . مي گويند كه وقتي ما به شهرستان ها مي روييم . بچه در خوابگاه تا صبح از ما سوال مي كنند . اين عطش واقعا هست . تقاضا هست ولي عرضه كم است . اينها در صحنه ي داخلي است . ما يك و نيم ميليارد مسلمان داريم و از نوع اسلام نابي كه امام خميني به دنيا ارائه كرد مي خواهند . يك ذهنيت در پدر ها و مادرها هست كه نكند كه بچه ي ما به حوزه ي علميه و در كسوت روحانيت برود و زندگي مان تعيطيل بشود . به خدا آمدن در مسير روحانيت مساوي با تعطيل زندگي نيست . يك نفر گفته بود كه فلاني طلبه است ، پرسيدند پس شغلش چيست ؟ پس از كجا نان مي خورد و زندگي اش چطور مي چرخد . كسي كه طلبه مي شود يك مسيري دارد . از شهريه ير امام زمان (ع) مي گيرد . از مراجع تقليد كه نواب عام امام زمان هستند يك حداقلي را بعنوان شهريه مي گيرند . طلبه ها هم تحقيق

ص: 9887

، تدريس ، كارهاي فرهنگي ، فكري و مشاوره دارند ، همه ي اينها مي تواند زندگي را بچرخاند ، ضمن اينكه اينها براي پول اين كارها را انجام نمي دهند . اين ذهنيت از ذهن همه ي خانواده ها پاك بشود كه طلبگي مساوي با تعطيلي زندگي ، خوشي ها وهمه ي لذت هاي زندگي نيست. من طلبگي را اين طور مي بينم كه اگر من كارشناس دين شدم بتوانم گليم خودم و اطرافيانم را از آب بيرون بكشم . من از كساني كه در كسوت روحانيت آمده اند تقاضا مي كنم كه من روحاني چهره اي از خودم به خانواده و اقوام نشان ندهم كه آنها را بترسانم. يعني اين قدر بسته عمل بكنم مثل اينكه همه ي لقمه ها حرام است ، همه رفت وآمدها شبه ناك است ، با همه ي انسانها قطع رابطه كنم ، اهل گفت و شنود و نشاط نباشم ، اگر خودم را اين جوري نشان بدهم مردم مي گويند كه دخترمان را به زندااني و پسرمان را به زندان نمي فرستيم . شهيد صياد شياري يك نظامي زمان طاغوت است و پيدا كرده بود كه از چه كسي بپرسد و دستش در دست روحانيت بود .ايشان بچه ي درگز شمال استان خراسان است. ما با اقوام ايشان در مشهد ارتباط داشتيم. آنها خانوادگي در ارتباط با روحانيت بودند . از اول مي دانست آنجا كه سوالات ديني را جواب مي دهند مسجد است. من مي دانم كه سوالات دانشگاهي من را در دانشگاه جواب مي دهند ، سوالات پزشكي من را در بيمارستان جواب مي دهند

ص: 9888

، سهام بازار را در بازار بورس جواب مي دهند و سوالات ديني را هم در مسجد جواب مي دهند. اي جوان ، اي پدرها و مادرها روزي يك بار به اين مركز پاسخگويي رفت و آمد كن . شهيد صياد شيرازي راهش اين بود . پرسشگري دين اين است. بعضي مواقع به ما مي گويند كه شما به ما زنگ بزنيد كه ما يك سوال از شما بپرسيم . يا ما از شما سوال دارمي ولي شما جواب ما را نمي دهيد ، ما روز قيامت از شما شكايت مي كنيم . من نمي توانم همه را جواب بدهم .محل شما مسجد ، روحاني و كارشناس دين دارد . اگر دانشگاهي هستيد استاد معارف ، نماينده ي ولي فقيه و مسئول عقيدتي داريد . ممكن است يك مقدار ادبيات ها با هم متفاوت باشد ولي همه از دين جواب مي دهند. امروزه كتب و سايت ها هم هستند . اگر احساس مي كنيم كه كارشناس دين كم است ، اي پدرو مادرهايي كه بچه هاي تان نخبه هستند و استعداد دارند ، آنها را تشويق كنيد كه به حوزه بيايند . سرباز امام زمان (ع) شدن و سر سفره ي امام زمان (ع) نشستن يك لذت ديگري دارد البته سخت هم هست .

سوال – سوره ي توبه آيات 72-69 را توضيح بدهيد .

پاسخ – آيه آخر مي فرمايد : خدا وعده مي دهد . اي كاش مثل شهدا باور كنيم كه هر چه خدا وعده داده حق است . اگر مي گوييم انسان در يك مسيري قرار بگيرد انتخاب مسيرهايمان در زندگي

ص: 9889

بر اساس اين شاخصه ها بايد باشد . در كدام مسير رضايت خدا و اهل بيت بيشتر است ، كدام مسير منفعت بري خودم را و منفعت رساني اش بيشتر است و در كدام مسير دوام تاثيرگذاري من بيشتراست. من از رضوان من الله استفاده كردم . و در همان مسير قدم بردارم و به حرف مردم هم كار نداشته باشم و تنها يك چيز براي ما مهم باشد و آن رضايت خدا است . خدا از شهدا راضي شد و شهدا هم از هرچه خدا به آنها داده راضي شدند .

سوال – من 21 سال دارم و تابحال سعادت حضور در حرم امام رضا (ع) را نداشته ام . شنيدم كه بايد طوري برويم كه امام رضا (ع) برايمان آغوش باز كند ، چند بار شرايط رفتن براي من فراهم بود ولي چون من شرايطش را نداشتم نرفتم. بخاطر اينكه دوست دارم با معرفت به امام رضا (ع) بروم . يك راه حل به من نشان بدهيد كه من پيش امام رضا (ع) بروم نه به مشهد.

پاسخ – اين نگاه قشنگي است و خوش به حال ايشان كه نگاهي به اين زيبايي دارند . من به خودم نگاه مي كنم و مي بينم قابل نيستم كه تو آغوش امام رضا (ع) بروم . براي اينكه خودت را تنبيه بكني ازديدگاه خودت نگاه بكن ولي اگر مي خواهي به امام رضا (ع) بروي از ديدگاه امام رضا (ع) نگاه كن . او امام رئوف است . او مي گويد كه در هر رديفي كه هستي بيا ، من براي همه آغوش باز مي

ص: 9890

كنم . اين آقا نه تنها كه محب و شيعه شان هستيم مي پذيرند بلكه غير محب شان را هم مي پذيرند ، حيوانات را هم مي پذيرند . اگر اين عزيز از ديدگاه امام رضا (ع) نگاه مي كرد ، آن چند باري كه اسبابش مهيا شده بود مي رفت . وقتي دم حرم امام رضا (ع) رسيد يك كلمه بگويد : آقا تو آقايي هستي كه قابليت دادي به كساني كه قابل نبودند ، هم ظرف بزرگ به من دادي و هم آنرا پر كردي . ظرف من كوچك است ولي آن عقب نايستم تا ظرفم بزرگ بشود .بدهم امام رضا (ع) ظرف من را بزرگ كند. اگر شما حال خواندن نماز را هم نداري حق نداري نماز را ترك كني حتي اگر نمازت بالا هم نرود . خود اين استمرار كمك مي كند . وقتي ما در گود بيفتيم دستمان را مي گيرند . ما بايد باور كنم .

سوال – من جواني 28 ساله هستم . من از سن 5 سالگي با قرآن و مسائل ديني عجين بوده ام . در مورد مسائل ديني اينقدر اطلاعات دارم كه خودم جواب خيلي پرسش هايم را مي دانم . مشكلا مالي اين قدر به من فشار آورده كه حتي به آموخته هاي خود نيز شك كرده ام و يك نوع حالت انكار به همه ي نشانه هاي ديني پيدا كرده ام واز اين حالت خودم وحشت دارم . راهي را به من نشان بدهيد كه نجات پيدا كنم .

پاسخ – ايشان بري اطمينان پيدا كردن از دانسته هاي ديني شان بپرسند .

ص: 9891

ما مي گوييم كه يك عالم رباني بزرگي به يك جايگاه رسيده ، اين كتابها را نوشته ، جوان اين كتابها را مي خواند و مي گويد كه كاري ندارد ولي غافل از اينكه براي رسيدن به اين مرحله ده تا مرحله را پشت سر گذاشته است. مراحل ترك گناه ، مراحل انجام واجبات چه مقدمات و پيش نيازهايي را بايد مي گذراند تا به آنجا برسد كه وقتي رسيد با شك توام نشود . همين كه وقتي من به يك جايي رسيدم و با شك توام مي شود معلوم مي شود كه من پيش نيازها و مقدماتش را نگذرانده ام . بعنوان مثال از يك بزرگي شنيده كه نماز شب روزي را زياد مي كند . او نماز شب مي خواند ولي روزي اش زياد نمي شود. اين خيلي مقدمات داشته است . تو نبايد نماز شب را براي زياد شدن روزي بخواني ، اين نماز شب در كلاس دهم ارتباط با خدا بوده است ، نه تا كلاس قبل را مي گذراندي و به كلاس دهم مي رسيدي ، محو آن ارتباط عاشقانه ات مي شدي و از آن لذت مي بردي ، يك كلمه هم در ذهن خودت مرور نمي كرد كه نماز شب براي رزقت هم موثر است ، نماز شب خودبخود اثرش را مي گذاشت . شنيده سوره اذا وقعة روزي را زياد مي كند، شنيده فلان سوره را خواند و روي كوه فلان كوه نشستن خانه نصيب انسان مي كند ، مي رود و انجام مي دهد و به آن نمي رسد . اينها يك علامتي است براي مسيري

ص: 9892

معرفتي . حوزه ي اثرگذاري آميزه هاي ديني ما فقط دنيا نيست . بالاترين نقص در آموزه هاي من اين است كه فقط دنبال اثر در دنيا مي گردم ، بعد كه به اثر نمي رسم مي گويم كه من به هرچه رسيده بودم شك كردم . يكي از معرفت ها اين است كه اثر را براي او بگذار . هدف اثر نباشد. شيطان خودش به معرفت رسيده ولي به او عمل نداده است . آيه 22 سوره ابراهيم شيطان مي گويد : وقتي قيامت به پا مي شود ، همه ي وعده هاي خدا درست است ولي من هرچه وعده دادم خلف وعده كردم . من شما را مجبور نكردم ، من شما را خواندم و شما آمديد. من زمينه فراهم كردم و شما آمديد. پس خودتان را ملامت كنيد من كاره اي نبودم. نه من مي توانم شما را از عذاب نجات بدهم و نه شما مي توانيد من را ازعذاب نجات بدهيد . آن چيزي كه باعث شرك شما شد ، من الان به آن كافر شدم . هركس ظلم بكند عذاب بزرگي دارد . جوانان مي گويند كه همه ما را وادار به گناه مي كنند . خير اين طور نيست . كسي كه مرحله ي اول ايمان راداشت خود شيطان بود ولي ايمان مراحلي دارد كه بعدا خواهيم گفت . اينكه ما اصرار مي كنيم كه مراتب معرفتي برا اساس مراحل و نيازها جلو برود ، بخاطر اين مسئله است . پس جوان از كارشناس مذهبي بپرسد كه اين مراحلي كه من مي روم دست مي روم . اگر من

ص: 9893

در باشگاه كه مي خواهم وزنه بردار بشوم ، در روز اول 50 كيلو بردارم استاد مي گويد كه تو اول همين ميله ي خالي را پايين و بالا ببرد . بعد كم كم 5 كيلو اضافه مي كند . پس براي وزنه بردار شدن مراحلي دارد . شما مي خواهي يكبار به مكه بروي ، قرآن و مفاتيح بخواني و به همه نتايج آن هم برسي ؟ ما كه مردم را دعوت مي كنيم كه به حوزه بيايند ماكارسناساندين هم در برخوردهاي مان با خوشرويي رفتار كنم. اگر جواب را مي دانم با خوشرويي جواب بدهم و اگر نمي دانم با خوشرويي به كارشناس ديگري ارجاع بدهم . كارشناس مذهبي در جامعه يك چهره اي از خودشان نشان بدهند كه مردم را به اين جايگاه مشتاق بكنند . و هركس ببيند بگويد كه اي كاش فرزند من هم اين توفيق را داشته باشد كه در اين جايگاه قرار بگيرد . اين مسير هم براي خودش بهترين مسير است و هم براي پدر و مادرش خدا بيامرزي مي آورد . يعني بهترين باقيات و صالحات براي والدين .

سوال – سه تا از دختران من ازدواج كرده اند با 14 سكه مهريه و جشن عروسي ساده و آسان .تنها پسرم دو سال است كه با 165 سكه و يك و نيم دانگ خانه ي مسكوني عقد كرده است . و جشن عقد بدون گناه . بعد از عقد ناسازگاري هاي عروسي شروع شد كه چرا مهريه ام را كم گرفته ايد ودر جشن بزن و بكوب نداشته ايد و توقعي بسيار بالاتر از شان خودش

ص: 9894

. حالا يك سال است كه قهر است. نتيجه عروسي بدون گناه و جشن ساده شد قهر و طلاق و جدايي . ما بايد چكار بكنيم ؟

پاسخ – اين يك پازل است و نمي شود گفت كه ما يك قطعه اش را به توصيه ي شما آمده ايم . آيا قطعات ديگر زندگي را به توصيه ي دين آمده اند ؟ ما درازدواج گفتيم كه هم خوب نگاه كنيد و هم خوب حرف بزنيد و هم خوب تحقيق بكنيم .بنابراين توضيحي كه آنها مي دهند اين دخترخانم مادي فكر مي كرده اما جو خواستگاري و ازدواج او را گرفته بوده و هر چه شما گفته ايد : او چشم گفته است . شما فكر مي كرديد كه ارزش به مهريه و عروسي نيست ولي ايشان فكر مي كرده كه ارزش به اينهاست . يكنفر به اين دختر بفهماند كه اگر در جشن گناه مي شد ، تو ارزشمند مي شدي ؟ و آسيب ها و آثار گناه را براي او بگويد ، آسيب هاي مهريه ي بالا را برايش بگويد ، زيبايي هاي اين زندگي بدون گناه را برايش بگويد ، اگر واقعا به نتيجه نرسيدند ، اين خانم همتاي آنها نبوده است . آنها يك تكه را به حرف دين گوش كرده اند و تكه ي بعدي را به حرف دين گوش نكرده اند كه دنبال كفوشان باشند. دين نگفته كه فقط ساده بگيريد. ما بايد دنبال كفو خودمان بگرديم . وقتي كفو شما خانواده ي پولدار نبوده چرا خانواده ي پولدار گرفته ايد ؟ وقتي كفوتان با اين فرهنگ ساختار سن و

ص: 9895

وضعيت نبوده چرا قبول كرديد ؟ اولين نسخه براي حل مشكلات استغفار است زيرا ما معصوم نيستيم . حتما ما يك كوتاهي كرده ايم .حالا اگر ما كوتاهي نكرديم ، اين براي تقدير يا تنبيه ماست . تلاش مان را بكنيم تا جايي كه مي توانيم زندگي را حفظ كنيم . او را اصلاح كنيم ولي اگر اصلاح نشد، طلاق را براي همين جا گذاشته اند. اول نمي گوييم طلاق ، آخر طلاق . اين دختر خانم برود عاقبت چهارتا زندگي كه با گناه شروع شده را ببيند . ما هنوز به عملكرد ديني خودمان مطمئن نيستيم . هنوز به وعده هاي دين مطمئن نيستيم .امام حسين (ع) با وعده ي خدا آمد و تكه تكه شد ولي نگفت كه خدايا ما با وعده ي توآمديم ، اين وضعيت مان است . ما مومن آل فرعون را از مكرهايي كه برايش كردند حفظ كرديم . ولي مومن آل فرعون را تكه تكه كردند . من قرار است كه راه خدا را بروم و اگر تكه تكه هم شدم بگويم كه صلاح من اين بوده است. و اگر جور ديگري بود به ضرر من بود و گناه مي شد . خدا از گناهان او را حفظ كرده است . شايد اين امتحان ايشان است . با اين امتحان دست و پنجه نرم بكند و از كارشناس دين سوال بكند و همه ي تلاش را براي وصل ازدواج انجام بدهد و اگر اشتباهي شده آنرا مرتفع كند واگر به اين نقطه رسد كه كفوش هم نبوده ، جدا ميشود . ايشان تكليفش را انجام بدهد و به

ص: 9896

نتيجه خيلي كاري نداشته باشد . افوض امري الي الله ... يعني كار را به خدا واگذار كنم . من تشنه هستم و آب مي خورم ولي مصلحت خدا اين است كه با خوردن اين آب تشنگي من برطرف نشود . خوب قبول كنم .

من امروز يك توصيه اي به خانواده هايي كه فرزندان و خودشان آمادگي سرباز شدن امام زمان (عج) را دارند كردم و براي پاسخ گويي به هل من ناصر همه ي ائمه مهيا بكنند مثل زماني كه مادرها بچه هايشان را براي جبهه مهيا مي كردند . الان نوكري امام زمان (عج) مهياست .امروز عطش شنيدن حرفهاي دين هم در كشور ما و هم در دنيا وجود دارد. اگر من ساقي براي پيام دين بشوم اين ارزش است . از طرفي كساني كه اين لباس مقدس را پوشيده اند خواهش مي كنم كه با خانواده ، اطرافيان ، اقوام و همسايه ها آن قدر پيامبر گونه رفتار بكنند كه همه بگويند : ما ياد پيامبر مي افتيم .

اي چشمهايت جاري از آيات فروردين سرشارتر از شاخه هاي روشن وتين ، لبخندهايت مهربانتر از نسيم صبح پشياني ات سرمشق سبز سوره ي ياسين ، اي با تو صبح و عصر و شب في احسن تقويم اي بي تو صبح و عصر و شب دل مرده و غمگين ، اي وعده ي حتمي بگو كي مي رسي از راه كي مي شكوفد شاخه هاي آبي آني ، راس كدامين ساعت از خورشيد مي آيي صبح كدامين جمعه ها با بوي فروردين

90-01-16

عيد مي آيد اگر روئيت شود اَبروي تو

ص: 9897

ماه از رو مي رود گر بنگرد بر روي تو ، هر ستاره فرصتي بكر است تا ديدار ما از ميان صدهزاران روزنه گيسوي تو ، شب ندارم شام اما روزه دارم روزها چون شوم چو موي پيچان در ميان موي تو ، روزگاري ساكن چشم ترت بودم ولي مثل اشك از چشمت افتادم ، امان از خوي تو ، آرزوي دارم بميرم غسل و تدفينم كنند چشم بگشايم ببينم زنده ام پهلوي تو ، صدهزاران قاصدك را سوي تو پر داده ام اما نيست قاصدي از سوي تو.

90/1/16

سوال – براي ارزيابي برنامه ، چه اتفاقي بايد بيفتد تا نكاتي كه كارشناسان برنامه مطرح مي كنند براي ما كاربردي بشود و زندگي مان را بر اساس آن تنظيم بكنيم ؟

پاسخ – امسال يك دعا از سالهاي گذشت پررنگ تر بود . و آن دعا براي فرج بود . در امسال در هر كجا و در زمان تحويل سال از هركس پرسيدند كه از خدا چه مي خواهيد ؟ تقريبا همه گفتند : فرج آقا . من به ذهنم آمد كه يك ارزيابي از برنامه ، خودمان و از مسير زندگي مان داشته باشيم به اين منظور كه قرار است ظهور به ما نزديك بشود يا ما به ظهور نزديك بشويم ؟ قطعا قرار است كه ما به ظهور نزديك بشويم . ما كه وقتي از اينجا تا قم مي خواهيم برويم ، چهار بار تابلو را نگاه مي كنيم تا گم نشويم لازم نيست از يك جا ارزيابي و چك بكنيم كه آيا همين مسيري را كه مي رويم مسير نزديك شدن

ص: 9898

به ظهور است؟ قرار است كه وقتي امام زمان (عج) آمد چكار بكند ؟ قرار است كه حضرت بيايد تا دين خدا را اجرا بكند . داريم : حضرت قرار است كه دين خدا را بياورد . قرار نيست كه دين جديدي بياورد . پس ملاك ارزيابي من و هدف ارزيابي اين است كه ببينيم در مسير ظهور هستيم يا نيستيم . ملاك ارزيابي من ، شاقول و شاخص آن ، دين خداست . من بايد با اين دين خودم را بسنجم . ببينم كه آقا واقعا من دارم به ظهور نزديك مي شوم يا نه . من براي اين ارزيابي چهار قدم را در نظر گرفته ام . اصل اساس برنامه ي ما تبديل زندگي به بندگي بود. ساده گرفتن ازدواج ها ، دوري از بيكاري و بي عاري ، جهت دادن به تحصيل و تلاش هاي مان ، خدمت معنوي به همه ي محبين اهل بيت بويژه محبين امام رضا (ع) ، دوري از ارتباطات حرام و شبه ناك ، بحث اشتغال ، دوري از هرآنچه كه خدا و اهل بيت نمي پسندند ، عمل به واجبات ديني و سبك نشمردن آنها . در كوچه و خيابان وقتي كارشناسان را مي بينند مي گويند كه برنامه ي خوبي است، حرفهاي قشنگي مي زند ، ما فقط پاي اين برنامه مي نشينيم و حتي بعضي ها مي گويند كه هنگام برنامه همه سكوت مي كنند . همه مي گفتند كه احسنت ، خدا خيرتان بدهد . ما خبر شنيدن را نمي خواهيم ، ما خبر تغيير را مي خواهيم . آيا وقتي اين برنامه

ص: 9899

را شنيدم يا زندگي ام درست بود و از اين برنامه تاييد گرفتم يا زندگي ام يك انحرافاتي داشت و از اين برنامه تغيير گرفتم . اين برنامه بايد كمك كند كه من تغيير كنم . هيچ كس توقع ندارد كه تغيير در يك شب انجام بشود . هر تغيير و تبديل در مسير اصلاح و تربيت پلكاني و تدريجي است و در مسير غلط هم اين تغيير تدريجي است . قرآن مي فرمايد : از خطوات شيطان پيروي نكنيد . خطوات يعني گام به گام سياست شيطان . فرض كنيد خانمي كه مقداري در حجابش سهل انگار و ناآگاه بوده است ، ما توقع نداريم كه الان ايشان چادر و پوشيه برند ولي بگويد كه چون اين برنامه من را به سمت خدا كشاند ، من با تماشاي برنامه ي شما تصميم گرفتم كه روسري ام را كمي جلو بكشم . ما مي گوييم : احسنت . يا من با تماشاي برنامه ي شما تصميم گرفتم كه اين كار اشتباهم را كم كم ترك كنم يا تصميم گرفته ام كه به نامحرمان كمتر نگاه بكنم يا تصميم گرفته ام در مورد كار و لقمه ي نانم دقت بيشتري بكنم . گاهي اوقات ما مي گوييم از حرفهاي خوبي كه كارشناسان زدند كيف كرديم . فقط كيف مهم نيست بايد يك اتفاق هر چند كوچك بيفتد. خدا گفته كه تو يك قدم بيا من ده قدم مي آيم ، خدا مي فرمايد كه من مومنين را كمك مي كنم . اگر شما يك قدم براي ترك گناه برداشتي ، اين بخاطر ايمان خودت است .

ص: 9900

ما مردم را دعوت به خدا كرده ايم نه به خودمان . پس در اجراي فرمان خدا يك قدم جلوتر بيايم. من در اينجا از مسئولين شبكه و پخش و توليد تشكر مي كنم كه ساعت برنامه را كمي تغيير دادند كه عزيزان بيننده بتوانند نمازشان را بخوانند . همين تغيير كم نشان مي دهد كه ما مي خواهيم خوب بشويم . قرار نيست كه ما فقط بشنويم ، بدانيم ، كيف كنيم و رشد بادكنكي داشته باشيم ، علم انسان را باد مي كند لذا مي گويند غروري كه علم مي آورد خيلي عجيب است . تكبري كه علم مي آورد تكبر عجيبي است . اطلاعات براي انسان قدرت مي آورد .

سوال – آيا ميل به تغيير و شنيدن اين حرفهاي خوب ، خودش ارزشمند نيست ؟

پاسخ – چرا . اما با شرط . عزيزي گفت كه من روز خودم را با نام خدا آغاز مي كنم ولي نماز نمي خوانم . گفتيم كه شما سرسفره بنشينيد و روزتان را با غذا آغاز كنيد ولي غذا نخوريد. گفت : نمي شود . گفتم : پس اين هم نمي شود . رژيم معنوي را هم بايد بخوري . فقط به صرف اينكه من ميل دارم و شما را دوست دارم كافي نيست . من شما را دوست دارم ولي هيچئ وقتي براي شما نمي گذارم . آيا مي شود ؟ خير . خدا به حضرت موسي گفت كه كساني كه مي گويند : من را دوست دارند ولي براي در نيمه شب براي نماز خواندن بلند نمي شوند دروغ مي گويند . مگر

ص: 9901

مي شود كسي كسي را دوست داشته باشد و دنبال خلوت با او نگردد . پس ميل تنها قدم اول است. شرط لازم است ولي كافي نيست . ما يقين داريم كه با اين برنامه ها ميل تغيير در ما ايجاد مي شود و اين را خيلي دوست داريم ولي اين كفايت نمي كند . براي اينكه اين ارزيابي را دقيق بكنيم قطعا بايد چهار قدم برداريم . عزيزان در همه ي امور زندگي به اين چهار قدم توجه بيشتري بكنند. مثل اين است كه من فهميدم كه اين ساختمان كج بالا رفته است و ميل دارم كه آن را درست كنم . اولين قدم اين است كه برود بپرسد كه قدم اول براي درست كردن آن چيست . پس براي اينكه ما بخواهيم اين ارزيابي را بكنيم يعني فهميديم كه بعضي از مسيرها را خودمان رفته ايم با اميد به خودمان و حالا فهميده ايم كه مسير را اشتباه رفته ايم . سن مان كج بالا رفته ، خانواده مان كج شكل گرفته است ، تربيت ها كج شكل گرفته . عزيزي كه مي گويد من بيست و چهار سال دارم و نماز نمي خوانم و نوشيدني حرام مي خورم ، او كه در يك شب اين جوري نشده است. او بر اساس يك مسير غلطي به اينجا رسيده است . حالا كه او فهميده بايد يك اتفاقي بيفتد . اگر دستي كج جوش بخورد و با گفتن اينكه ميل دارم درست بشود ، آيا اين دست درست مي شود ؟ دوباره او را اتاق عمل مي برند و دستش را مي شكنند .

ص: 9902

اين كجي ها بايد بشكند تا درست بشود و البته سختي هم دارد . هم درد دارد و هم زمان مي خواهد و هم متخصص مي خواهد . مسئله ي اين دست را همه مي پذيرند و مي گويند كه بايد پيش جراح برويم و بهترين شكسته بند هم نمي تواند كاري بكند. مثلا الان ما فهميديم كه ارتباط مان با پدر و مادرمان غلط بوده است ، يا ارتباط بين زن و شوهر غلط بوده است و ميل هم دارند درست كنند ولي به صرف دعا اين اتفاق نمي افتد. بايد اين مسير را برگردند و آن را درست كنند. كسي هم كه توبه كرده ، توبه اش به اين نيست كه برود سر سجاده بنشيند . توبه اش اين است كه مسير را برگردد و درست برود. من مي خواستم قم بروم و از جاده خاكي رفتم و سر از جاده ساوه در آوردم ، بايد به اتوبان برگردم و به قم بروم . اگر شما در وسط راه بايستي و بگويي كه خدايا من را به قم برسان كه نمي رسي . پس قدم اول ارزيابي است ، ميل به تغيير قدم بعدي ، رفتن سراغ دين براي پيدا كردن مسير ، در مسير تغيير اكتفا به عقل خودم نكنم . كسي مي پرسد كه يك پيامك زدن به جنس مخالف چه اشكالي دارد ؟ مي گويم كه من اصلا كار به گناهش ندارم . اگر قرار بود كه من و شما با عقل خودمان تشخيص بدهيم كه اين درست است يا غلط ، پس جايگاه وحي و دين خدا كجاست ؟

ص: 9903

خدايي كه در قرآن فرمود كه من بوسيله ي وحي به تو پيامبر چيزي را مي گويم كه باطن عالم است و اگر همه عقل ها را روي هم بگذاريد متوجه آن نمي شويد . پس من بايد باور كنم در وحي يك چيزهايي است كه عقل من به فهم آن نرسيده است . خدا مي فرمايد : خلوت نكنيد . پيامك هم نوعي خلوت است . شيطان گفته كه هر وقت دو تا نامحرم با هم خلوت بكنند سومي نفر من هستم ولي خلوت فقط حضوري نيست . خلوت پيامكي ، نامه اي ، تلفني ، اينترنتي و چتي هم هست . حتي اگر با نيت پاك هم عكس يك نامحرم را نگاه كنيم باز هم اشكال دارد . پس جاي خدا كه از همه ي ما داناتر و آگاهتر است كجاست ؟ ما اصلا كار به گناه آن نداريم. خدايي كه تو را خلق كرده و خوب مي شناسد مي گويد اين كار را نكن و شما هم بگوييد چون تو خداي من هستي و بيشتر از من مي فهمي من هم قبول مي كنم . در دانشگاه بچه هاي خوب براي كار فرهنگي دانشگاه تا دير وقت دختر و پسر با هم جلسه داشتند . من گفتم كه شما خطا كرديد . گفتم كه راستش را بگوييد تابستان دلتان براي اين جلسات تنگ نمي شود ؟ اولش فكر مي كند كه گناهي در آن نيست . وقتي ترك مي كند مي بيند كه دلش براي آن جلسات تنگ شده است و احساس كردم كه وابسته به ان شده ام . گفتم :

ص: 9904

اين همان چيزي است كه خدا مي گويد كه من بهتر از تو مي فهمم . اگر قرار است ارزيابي ديني بكنيم دوباره به مسير اشتباه نرويم . من قبلا با عقل خودم جلو رفتم ، اشتباه كردم ، اگر باز هم با عقل خودت جلو بروي دوباره اشتباه مي كني . اگر عقل برادر و خواهر و اقوام را هم بگذاريد باز همه با هم اشتباه مي كنيد . خدا دو تا چراغ گذاشته است و گفته كه اين دو تا چراغ بايد با هم باشد . هنر چراغ عقل اين است كه چراغ عقل را پيدا بكند . پس قرار است با تصميم دين خدا جلو برويم . اگر قرار است ارزيابي كنيم بايد شاخص داشته باشيم و شاخص ما خداست . شاخص ما استانداردهاي بين المللي نيست . امام زمان (ع) نمي گويد كه چرا شما با استانداردهاي جهاني پيش نرفتيد . مي گويد كه چرا با استانداردهاي ديني پيش نرفتيد. پس اولين قدم در ارزيابي اين است كه استاندارد هر كاري را از دين بپرسم . چرا داستان ازدواج ها به اينجا رسيده است ؟ ما چند مجلس براي ازدواج درست كرده ايم : بله برون ، شيريني خوران ، عقد كنان ، پايتختي و ... با اين همه مجلس يك خرج ازدواج خرجش بيست ميليون تومان مي شود. اينها را با عقل خودمان درست كرده ايم . نتيجه اش اين ميشود كه پدر و مادر پول ندارد و جوان هم پول ندارد ، پس پدر به جوان مي گويد كه ازدواج نكن . پس گناه بكن ، ازدواج نكن .

ص: 9905

همه هم كه نمي توانند عفت پيشه كنند . برگرديم ارزيابي كنيم و ببينيم كه كجا پاي مان را اشتباه گذاشته ايم . شأن جايي است كه من بندگي خدا كنم . هر چه خلاف بندگي خدا شد شأن دون ماست . پس براي ارزيابي ملاك دين است و بايد از دين بپرسيم . از بقال ، قصاب و دكتر نپرسم بلكه از كارشناس دين بپرسم . بعضي ها مي گويند كه شما مي گوييد از كارشناس دين بپرسيد ولي خودتان سوالات را جواب نمي دهيد . من به اندازه ي خودم مي توانم به ده نفر جواب بدهم . من به همه نمي توانم جواب بدهم . پس اول سراغ پرسش از دين برويم . دوم وقتي دين حكم را گفت تسليم دين باشيم . اگر قرار بود كه خودمان تصميم بگيريم و اشكالش را بفهميم ، پس جايگاه دين كجاست ؟ حكم خدا كجاست ؟ يكي از دستورات دين براي شما خانم ها اين است كه جايي كه ضرورت اقتضا نمي كند ارتباط تان را با نامحرم كم كنيد. اگر شغل ، درس و خريد ضروري اقتضا مي كند اشكالي ندارد . وقتي گفتيم ضرورت يعني براي دلم ، خوش و بش كردن ، تفريح كردن و چت كردن نيست . حضرت فاطمه فرمود : بهترين زن اين است كه هم نامحرم ها او را كمتر ببينند و هم او كمتر نامحرم ها را ببيند . اگر بگويم اين حرف قديمي است معلوم است كه نمي خواهم تسليم بشوم و ميل به تغيير كمي صوري است . حضرت زهرا سيده نساء العالمين است

ص: 9906

. يعني ايشان تا قيامت براي همه الگو است. يكي از جملات حضرت مهدي (عج ) اين است كه مادرم براي من الگوي حسنه است در حاليكه ايشان آرزوي و الگوي همه هستند . پس يكي از متخصصين دين بپرسيم و ديگر اينكه اگر پرسيديم تسليم باشيم . بعضي ها سوال مي پرسند و وقتي حكم دين را به آنها مي گوييم ، مي گويند كه راه ديگري ندارد مثل وقتي كه به اداره ها مي رويم مي گوييم كه يك كارش بكنيد . شما جواب دين را مي خواهيد يا جوابي كه خودتان دوست داريد ؟ آيا تحمل جواب دين را داريد ؟ يعني تحمل شكستن آن استخوان دست را نداريد .

سوال – سوره توبه آيات 27-31 را توضيح دهيد .

پاسخ – اولين آيه اين صفحه راجع به توبه است . امام رضا (ع) هم واسطه ي توبه است . محبين امام رضا (ع) هم سبب توبه است . ميل به تغيير هم مقدمه ي توبه است. خدا هم پذيرنده توبه است . اسم خودش را هم تواب گذاشته است . تواب يعني توبه پذيري را با خودتان مقايسه نكنيد . اگر دو دفعه اشتباه كنيم و به طرف بگوييم ببخشيد ، مي گويد كه ما را مسخره كرده ايد. خدا مي گويد كه اگر صد بار توبه شكستي باز آي . ميل به تغيير را به امام رضا (ع) هديه كنيد . اي امام رضا (ع) تو به من كمك كردي كه ميل به تغيير و ارزيابي در من ايجاد بشود. يك مدرسي تعريف مي كردند كه در زمان طاغوت من

ص: 9907

مي خواستم به طلبه هاي امام رضا (ع) كمكي بكنم . به امام رضا (ع) گفتم كه من هيچ پاداش مالي نمي خواهم ولي به بركت آن اخلاص را به من بدهيد . نزديك به يكسال به طلبه ها خدمت كردم . روزي پشت طلبه ها به من بود و من را نمي ديدند ولي يكي از طلبه ها من را ديد و به روي خودش نياورد . من پيش خودم گفتم كه حقش بود كه راه را براي من باز مي كرد ، من استاد او بودم . پيش ميرزا آقا جواد تهراني كه استاد اخلاق بود رفتم . اين داستان را براي ايشان گفتم و ايشان متاثر شد و شروع به گريه كردن كرد . گفتم كه عجب اشتباهي كردم ، اي كاش نمي گفتم . ايشان فرمود كه خوش به حالت كه با امام رضا (ع) معامله كردي و ايشان عيب تو را به خودت گفت كه تغيير پيدا كني . هنوز عيب من را به من نگفته اند . همين كه انسان بفهمد عيبش كجاست ، خيلي قشنگ است . حالا كه عيب خودمان را فهميده ايم با واسطه ي امام رضا (ع) توبه بكنيم .

سوال – سوره ي توبه بسم الله الرحمن الرحيم ندارد . ما كه تلاوت آيات را پخش مي كنيم با بسم ... شروع مي شود . آيا اين اشكال دارد ؟

پاسخ – خير . هر موقعي كه خواستيم قرآن را از هر كجا تلاوت بكنيم بسم الله و اعوذ بالله گفتن مستحب است . در سوره ي توبه چون خدا با بندگانش تنبيهي حرف

ص: 9908

زده ، اول از رحمت خودش صحبتي نكرده است . از بيان رحمت خدا، آيات قرآن موج مي زند . البته ما بايد به خوف و رجاء برسيم و از رحمت خدا سوء استفاده نكنيم و از عذاب خدا نااميد نشويم .

سوال – در مورد تلاقي برنامه ي سمت خدا با اخبار سراسري شبكه يك چه نظري داريد ؟

پاسخ – كساني كه مي خواهند اخبار ببينند ، بيايند يك معامله بكنند . اين برنامه معارف دين را نشان مي دهد . بگوييد : خدايا از آنچه كه دلم مي خواهد گذشتم و به چيزي كه تو مي خواهي تسليم شدم ، تو خودت به من كمك كن . اخبار در همه ي شبكه ها تكرار دارد و از آن عقب نمي مانيد . اين فرصتي است كه دور هم نشسته ايد و معرفت ديني را مرور مي كنيد. براي تعليم و تربيت ديني ارزش گذاري كنيد . فكر نكنيم كه هر وقت كه بيكار بشويم بايد سراغ تربيت ديني برويم. از يك اولويت بخاطر اولويت بزرگتر گذشتم . حتي گاهي از يك سريالي مي گذريم يا از معامله اي گذشت مي كنيم تا برنامه را ببينيم. اگر گاهي گذشت بكنيم جاي دوري نمي رود .

سوال – ايام نوروز به حرم امام رضا (ع) مشرف شده بوديم . شما در برنامه تان خيلي به امام رضا (ع) توجه مي كنيد. من در اطراف حرم و بازارها صحنه هايي را ديدم كه براي من سوال برانگيز شد . اختلاط مردان و زنان و پوشش هاي نامناسب . مگر ما نمي گوييم كه امام رضا

ص: 9909

(ع) و ائمه شاهد اعمال ما هستند ، آيا اين رفتارها بي احترامي به آنها نيست؟

پاسخ – روايت از پيامبر داريم كه دو نوع حياداريم يكي حياي عاقلانه و يكي حياي احمقانه . حياي عاقلانه اين است كه انسان حرمت محضر را نگه دارد . وقتي من مي خواهم در هر محضري بروم حرمت دارد . انسان در مدرسه با لباس خوابش نمي رود . در مسجد و دانشگاه با لباس ويژه اي مي رود . قبل از انقلاب هر كس با زير شلواري به خيابان مي آمد جريمه مي شد . امام فرمودند كه عالم محضر خداست در محضر خدا گناه نكنيد كه البته از آيات قرآن گرفته شده است . به همه ي كساني كه دور حرم اهل بيت و حرم شاه چراغ و حرم شاه عبدالعظيم و .. هستند مي گويند كه آيا باور ندارند كه اين امام زنده است و دارد مي بيند؟ در اذن دخول مي خوانيم : من اعتقاد دارم كه شما داريد من را مي بينيد ، كلام من را مي شنويد و جواب سلام من را مي دهيد . خانم هايي كه با آن پوشش در بيرون حرم هستند ، اگر امام رضا (ع) جلويتان ظاهر بشود ، مي ايستيد يا مي گوييد كه اي كاش خودم را جمع مي كردم . حداقل حرمت نگه داريد. فرض كنيد كه مي گويند كه در مجلس عروسي هستيم و از امام دور هستيم كه اين جور هم نيست. البته آنها همه جا را مي بينند و عالم محضر اهل بيت و شهدا است. حالا مي شود آنجا را

ص: 9910

يكجوري گفت ولي دور حرم را چه ؟ در صحن امام رضا (ع) حرمت نگه داريد . قديم وقتي خانمي مي خواست از روحاني سوال بپرسد حرمت نگه مي داشت و اول روسري را درست مي كرد و بعد نزديك مي شد . يا آقايي اگر مي خواست از روحاني سوالي بپرسد ، اگر انگشتر طلا دستش بود آن رادر مي آورد البته الان هم اين جور انسانها هستند . من عزيزي را ديدم كه وقتي مي خواست وارد حرم بشود زنجير طلايش را درآورد . مقداري حرمت محضر را نگه داريم . ما به گناه ان كاري نداريم. روزي ما مي خواستيم به كليسايي برويم و مترجم به من گفت كه اگر مي خواهيد وارد كليسا بشويد بايد آداب اينجا را رعايت كنيد و كلاهتان را در بياوريد و ما قبول كرديم و عمامه را در دست گرفتيم و از ما خيلي هم استقبال كردند . شما كه به حرم مي آييد ، نذر مي كنيد ، اشك مي ريزيد ، گندم براي كبوترهاي امام رضا (ع) مي آوريد ، توسل مي كنيد ، كمك مي كنيد ، عشق و محبت داريد ، پس كمي ظاهر را هم حفظ كنيد زيرا الظاهر عنوان الباطن . اين حياي عاقلانه است. ائمه فرمودند كه حياي احمقانه آنجايي است كه نمي داند و خجالت مي كشد كه سوال بكند. بعضي از بازاري هاي مشهد به من گفتند كه ما از دست بدحجاب ها چكار كنيم ؟ اگر چيزي بگوييم ناراحت مي شوند . من گفتم كه شما سرهايتان را پايين بگيريد. اين سرپايين انداختن سه تا بركت

ص: 9911

دارد . يكي اينكه حرف خدا را گوش داده ام . خدامي فرمايد: اي مردان سرهايتان را پايين بيندازيد. ديگر اينكه هر كس كه سرش پايين تر باشد هم خودش و هم خانواده اش را آرامتر نگه داشته است . هر چه من بيشتر نگاه كنم اين تصاوير در شبانه روز بيشتر در ذهن من مي آيد ، هم خودم و هم زندگي ام مشوش مي شود. شيطان مي گويد كه اين خانم را با همسر خودت مقايسه كن . ديگر اينكه هرچه ما سرمان را پايين بيندازيم ، مي فهمند كه منكر پيش ما خريدار ندارد وديگر منكر را به بازار نمي آورند . حالا اگر كسي سرش را بالا بگيرد و نگاه كند اول اينكه حرف خدا را زير پا گذاشته است و ديگر اينكه در زندگي ناآرامي ايجاد مي شود و ديگر اينكه به منكرميگويند كه ما خريدار تو هستيم و به حرف پيامبر كاري نداشته باش . همه ي ما يك قرار بگذاريم كه اول از دور حرم ها شروع بكنيم وبعد از خانه ها . حداقل يك ساعت سرمان را پايين بيندازيم و سرپايين انداختن را تمرين كنيم .

سوال – من نوجواني پانزده ساله هستم . مي گويند كه روز قيامت كه مي شود همه حسرت مي خورند ، آيا كسي خواهد بود كه در آن روز حسرت چيزي را نخورد ؟

پاسخ – بله . كساني كه همه ي وجودشان را خرج خدا كرده اند زيرا بالاتر از آن وجودي نبوده يعني بندگي كرده اند . والعصر ان الانسان لفي خسر . يك وقت من يك ميليون تومان

ص: 9912

را به بازار مي برم و به باد مي دهم يعني سرمايه از دستم رفت . حتي پايين تر اينكه هم پولها را از من گرفته اند و هم لباسم را پاره كرده اند و به من ضرر زده اند. معني ديگر خسارت اين است كه به من ضرر نزده اند ، فقط پولم رفت . مرحله ي سوم خسارت اسن است كه پولم نرفت سود نبردم .مرحليه ي چهارم خسارت اين است كه سود بردم ولي كم سود بردم . اين آيه اين را مي خواهد بگويد. در دوازده آيه خدا مي فرمايد كه روز قيامت براي اكثريت روز حسرت است . در طواف حرم دور خانه ي خدا كه من فكر مي كنم كه فول تايم شده ام باز مي بينم كه از بغل دستي ام كمتر طواف كرده ام و حسرت مي خورم. آقاي قرائتي مي گفت كه در حرم پيامبر با خودم گفتم كه عجب توفيقي من دارم ، هرسال مكه مي آيم و در مكه و مدينه يك ختم قرآن مي كنم . ديدم كنارم جواني بيست و پنج ساله كه نماز مي خواند و نمازهايش هم خيلي طولاني است . از او پرسيدم كه كيست ؟ فهميدم كه او دانش آموز بوده كه اسير شده است ، آنجا كتك خورده و حافظ قرآن و نهج البلاغه شده است ، به زبان عربي و انگليسي مسلط شده است ، درسهاي دبيرستان را همانجا با آزاده ها خوانده است ، كمي درس هاي طلبگي خوانده است . وقتي آزاد شد او را روي برانكارت آوردند از بس كه او را كتك

ص: 9913

زده بودند. با اين توانمندهايي كه بدست آورده بود درس هاي دبيرستان راتمام كرده بود و ديپلم و ...دكترا گرفته بود . در درس حوزه هم به سطوح عالي رسيده بود و چون حافظ قرآن است و زبان عربي و انگليسي هم مي داند ،هر سال به مكه مي آيد تا با زائر هاي خارجي صحبت بكند. هر روز در حرم پيامبر درنمازش يك ختم قرآن مي كند چون حفظ است پنج الي شش ساعت بيشتر طول نمي كشد . آقاي قرائتي مي فرمود كه او مي گفت و من احساس خسران مي كردم . همين صحنه در قيامت حاضر مي شود واين حسرت است . ايشان از لحظه لحظه ي زندگي اش استفاده كرده است . در روز قيامت كساني حسرت ندارند كه تمام زندگي شان را خرج بندگي خدا كرده اند .

سوال – يكي از اطرافيانم من را به گناه دعوت مي كند و مي گويد كه بعدا توبه مي كنيم و خدا بخشنده است . نمي دانم او را چطور راضي كنم و متوجه كنم كه اين كار اشتباه است. لطفا راهنمايي بفرماييد.

پاسخ – يك جواب مقابل به مثل مي خواهم به ايشان بدهم . اين برادر عزيز به ايشان بگويد كه بيا يك بار سَم بخور و من قول مي دهم كه تو رابه بيمارستان ببرم. اگر طرف سم مي خورد ، او هم گناه كند . چطور شما سم را نمي خوريد و مي گوييد كه شايد تا بيمارستان نرسم و تمام بكنم. شايد او وسط گناه كردن مردو فرصت توبه برايش آماده نشد . چه بسا انسانهايي

ص: 9914

كه خوب بودند ولي اجل آنها لحظه ي گناه آنها آمد . آقاي انصاريان مي فرمودند كه فردي كه پير غلام امام حسين (ع) بود و پنجاه سال در دستگاه امام حسين (ع) بود .در عروسي پسرش كه ساز ودهل بود او شركت كرد و شيطان او را كشاند وسط مجلس كه او را برقصاند و وسط رقص اين پيرمرد قلبش گرفت و مرد . معمولا گناهان شب عروسي يك باري است . آيا اين پسر جواب پدرش را كه يك بار گناه كرد مي دهد ؟ او فرصت توبه هم پيدا نكرد . اگر اين فرد به عزيز ما يك ضمانت نامه بدهد كه من تضمين مي كنم كه مرگ تو در حال گناه نيايد و قبول مي كند كه يك ظرف سم بخورد ، ايشان هم اين كار را بكند .

خدايا به آبروي امام رضا (ع) كه مظهر رافت و رحمت توست ، خدايا تو فرمودي كه يك قدم بيا من ده قدم مي آيم . ما اراده كرده ايم كه قدم برداريم ، خودت دست ما را بگير و ما را به سمت خوبي ها بكشان و قابليت ظهور امام زمان (عج) را به ما بده .

1391

91-03-02

حتي به خنده اي شده ميهمان مان كنيد زلفي نشان دهيد و پريشان مان كنيد ، از ما مسافران قدم دور خود زدن سلمان شدن گذشت مسلمان مان كنيد، يك روح واحديد كه در چهارده افق تكرار مي شويد كه حيران مان كنيد . سوال – چكار كنيم كه برنامه هاي معارفي و ديني باعث تبديل زندگي مردم به بندگي بشود؟ پاسخ –

ص: 9915

برنامه هاي معارفي و ديني براي يك هدف ، دو تا كار زيبا انجام مي دهند كه اگر اين هدف محقق نشود مسير، اين دو تا كار گم مي شود و ما به آن نتيجه نمي رسيم . يك گروه ،دين را درايت مي كنند يعني از منابع ديني پژوهش و تحقيق مي كنند تا مفاهيم ديني را دسته بندي و قابل فهم براي مردم بكنند و گروهي هم اينها را براي مردم بيان و روايت مي كنند .برنامه ي سمت خدا و ... اينها را براي مردم روايت مي كند. هدف اصلي نه تحقيق است و نه بيان و تبليغ . همه ي هدف رعايت است يعني مردم آنچه را كه از دين گفته مي شود، در زندگي بهره برداري كنند .تا ما اين آداب و دستورات دين را در زندگي مان رعايت نكنيم، زندگي مان تبديل به بندگي نمي شود. اگر كسي كه اينها را بيان مي كند و كسي كه مي شنود ،مطالب ديني را رعايت نكند، پس فرق كسي كه از معدن سنگ استخراج مي كند با فردي كه مطالب ديني استخراج مي كند چيست؟ ما سنگ و مطالب ديني را استخراج مي كنيم كه بفروشيم و ممكن است كه در خانه مان از آنها استفاده نكنيم .اگر ما بخواهيم سود دنيوي بكنيم خَسَرَ دنيا و آخرت هستيم .بايد در زندگي ما، رعايت اتفاق بيفتد .اگر قرار است كه اين مطالب رعايت نشود، زياد گفتن براي من مشكل ايجاد مي كند. وقتي به سراغ بزرگان مي رويم و مي گوييم كه نصيحتي به ما بكنيد،آنها مي گويند: به آنچه كه مي

ص: 9916

دانيد عمل كنيد . اگر دست اندركاران اين برنامه دغدغه ي عمل نداشته باشند، مردم هم دغدغه ي عمل نخواهند داشت. آمار شنونده و بيننده خيلي به درد ما نمي خورد، آماري به درد ما مي خورد كه در آن بشنويم كه فردي از گناه دوري كرده است يا حيا و حجاب خودش را بيشتر رعايت كرده است .روح برنامه هاي مذهبي براي اين بود كه بگويند و بشنوند تا عمل بشود . آيه 96 سوره اعراف مي فرمايد :خدا به شما فتح و گشايش و بركت مي دهد .بهترين بركتي كه خدا به انسان مي دهد بركت به فكر است يعني فكر انسان گره گشا مي شود. بچه هاي جبهه خيلي تحصيلات حوزي و دانشگاهي نداشتند ولي چون رعايت كردند خدا فكرهاي آنها را گره گشا كرده بود. آنها كم شنيده بودند ولي همان هايي را كه شنيده بودند عمل كردند. وقتي حسين فهميده در محاصره ي تانك قرار مي گيرد ،به خودش نارنجك مي بندد و به زير تانك مي رود و با اين كار باعث مي شود كه تانك هاي بعدي برگردند.عمل اين پسر دوازده ساله، باعث باز شدن گره انتفاضه فلسطين و جنگ هاي لبنان شد .ما شبكه هاي تلويزيوني و برنامه هاي معارفي زيادي داريم ،پس مشكل كجاست؟ حسن باكري پسر 24 ساله بود و قفل عمليات بيت المقدس را باز كرد .حسن باقري پاسدار بود كه دانشگاه خودش را هم تمام نكرده بود ولي چون رعايت فكر و عمل كرده بود موفق شد. من الان استاد دانشگاه هستم ولي در مسائل اوليه زندگي ام و تربيت فرزندم گير كرده

ص: 9917

ام. در خيلي مواقع در جبهه، امكانات و نفرات ما خيلي از دشمنان كمتر بود ولي بچه ها با فكرشان دشمن را بازي مي دادند .در عمليات والفجر هشت ،بچه ها از اروند گذشتند. اين كار خيلي سختي بود ،در عمليات بدر و خيبر، جاده هاي زيادي زدند . يعني فكر بچه هاي جبهه غوغا مي كرد. شرط اينكه خدا فكرهاي ما را قفل باز كن قرار بدهد اين است كه ايمان يعني باور داشته باشم .انسان هميشه بدنبال بهترين است ،پس انسان به خدا ايمان پيدا كرده است. بچه هاي جبهه باور كردند كه خدا بالاترين و مهربانترين و ... است و بدنبال خدا رفتند. ما نبايد رئيس خودمان را بالاتر از خدا بدانيم و او را رازق خودمان بدانيم . اگر ما كبريايي خدا را باور كرديم درايت او را مي پذيريم و زير چتر كوچكتر از خدا نمي رويم .بچه اي سيزده ساله ولايت خدا را پذيرفت و خدا او را قفل باز كن كرد. پيرزني كه سواد ندارد وقتي چند كلام صحبت مي كند قفل را باز مي كند زيرا ولايت خدا را پذيرفته است .مردم بايد ولايت خدا را رعايت كنند يعني در فكرشان بزرگتر و رازق تر از خدا نبينند .پس باور اول آمنوا يعني ايمان و باور است و باور دوم و تقوا يعني عمل كردن است . اگر ما ايمان و باور داشته باشيم و به آن عمل كنيم خدا فكرها و برنامه هاي ما را گره گشا مي كند. سوال – آيات سوره اخلاص ،فلق و ناس را توضيح بفرماييد . پاسخ – در روايت داريم

ص: 9918

:وقتي به شما نعمتي رسيد سه تا ذكر را بگوييد: الحمدلله رب العالمين ،استعفرالله ربي واتوب اليه و اللهم صل علي محمدوآل محمد . ما دو تا قرآن صامت و ناطق ( امامان و معصومين) داريم . ما مردم را به هر دو قرآن تشويق مي كنيم . خدا در آيات آخر قرآن ، پناهگاه سازي را به ما ياد داده است .در سوره ي ناس خدا به مردم مي گويد كه از شر شيطان به من پناه ببريد . امام رضا (ع) در ماه رجب هر سه روز يك ختم قرآن داشتند .پس ما هم بايد عهد ببنديم كه ختم هاي قرآن مان را زياد كنيم. ختم قرآن خودمان را به روح شهدا سي صد هزا شهدا هديه كنيم . سوال – در مورد آرزوهاي بندگي توضيحاتي بفرماييد. پاسخ – اگر انسانها كوچك باشند آرزوهايشان هم كوچك است .دين انسان را بزرگ مي كند. حضرت علي (ع) مي فرمايد: خدايا آنچه به خوبان خودت از اول خلقت تا الان داده اي و آنچه به مخلوقات زنده ات مي دهي و آنچه كه تا آخر قيامت به مخلوقات مي دهي ، علي همه ي اينها را يكجا مي خواهد . بياييد آرزوهاي مان به اندازه ي خدا باشد. حضرت علي (ع) مي فرمايند : قدر انسان هاي به اندازه همت آنهاست. ما بايد قفل شب جمعه اول ماه رجب را با زيارت امام حسين (ع) باز كنيم . دراين شب ما براي همه ي انسانها آرزو كنيم . انسان هاي بخيل فقط براي خودشان آرزو مي كنند . ما براي همه آرزو كنيم و بگوييم

ص: 9919

:خدايا نعمت بندگي را به همه بچشان و شيريني كاذب گناه را ازهمه بگيرد ،خدايا لذت بي حيايي را از بي حياها بگير و لذت عفت را به آنها بچشان،خدايا هر كس عشق امام حسين(ع) در دلش نيست عشق آنرا به او عنايت بفرما و لذت حرام خوري را از حرام خورها بگير، خدايا همه جوانان پشت كنكوري را موفق كن، خدايا همه ي بي خانه ها را خانه دار كن و به همه بي دين ها مزه ي دين را بچشان، خدايا كليد همه ي خوبي ها اين است كه ما دين را بهتر بفهميم و به آن عمل كنيم ، پس خدايا توفيق عمل كردن به دين را به ما بده . بهترين آرزوها در قرآن اين است كه بدنبال پيامبر برويم و باور كنيم كه پيامبر و امامان ما را به بهترين آرزوها مي رسانند و اِلا شيطان سر ما را كلاه مي گذارد. خدايا به آبروي امام رضا(ع)، امام حسين(ع)، امام باقر(ع) و شهداي فتح خرمشهر، كمك كن كه بنده ي تو باشيم و بنده بسازيم .

91-04-06

سوال – در مورد فرمول تبديل زندگي به بندگي توضيحاتي بفرماييد. پاسخ – قرار نيست كه ما مقطعي با خدا رفيق بشويم و قرارداد بنويسيم .قرار نيست كه هنگام كنكور يا هنگام بيماري يا تنگدستي به ياد خدا بيفتيم . خدا براي همه ي زندگي ما، قانون و نفشه داده است .اگر ما به آيين نامه ي خدا عمل كنيم آرامش آن نصيب همه ي ما خواهد شد. همه ي زندگي ما كنكور و امتحان است .مگر ازدواج، انتخاب دوست و كار كنكور نيست

ص: 9920

؟ مگر كساني كه مبتلا به طلاق شده اند در كنكور زندگي شكست نخورده اند ؟مگر كساني كه دائم شغل شان را عوض مي كنند در كنكور كار شكست نخورده اند ؟ اگر ما مي خواهيم مسائل زندگي مان را به بندگي تبديل كنيم سه تا سوال راجع به آنها از منابع ديني بپرسيم : چيستي ، چرايي و چگونگي .ماهيت ،فلسفه و راه كار آنرا بپرسيم .اگر قرار است كه كنكور ما بر اساس مسير دين و بندگي باشد بايد ببينيم كه كنكور چيست . كنكور يك امتحان است. آيا مطالبي كه من خوانده ام قابليت اين را دارد كه من را وارد مرحله ي بعدي كه دانشگاه است بكند. آيا شما به جوانان مجرد مطالبي را گفته ايد كه وارد كنكور متاهلي بشوند ؟ آيا آموزه هاي ما براي حاجي شدن حجاج كافي بوده است ؟پس چيستي كنكور، امتحان است . حالا چرا بايد كنكور باشد؟ زيرا تا كنكور نباشد همه خودشان را قبول مي كنند و تا امتحان نباشد فرقي بين قبول و مشروط وجود ندارد. معمولا ما در مسائل خودمان را بر حق مي دانيم ولي وقتي محكي به ميان مي آيد متوجه كمبودهاي مان مي شويم .خدا جهاد را قرار داده است تا مجاهد ازغير مجاهد تشخيص داده بشود، كنكور ابتلاء گذاشته شده است تا صابر از غير صابر مشخص بشود. در اين كنكور يك عده اهل شكايت مي شوند وعده اي صابر و عده اي شاكر مي شوند. مثلا نقصي در اموال پيش مي آيد تا ظرفيت انسان مشخص بشود . حالا چگونه بايد اين كنكور را بخوانيم؟ يكي

ص: 9921

از مراحل آن خواندن درست درس ها است مثل مطالعه ي عمومي، خلاصه برداري، تست زني، مباحثه، مرور خلاصه ها، فرمول بندي خلاصه ها و مرحله ي عمده ي ديگر نيت خانواده و بچه ها است.بيشتر بچه ها بخاطر پدر ومادرهايشان براي كنكور استرس دارند . پدرو مادرها بايد بگويند : خدايا رتبه ي بچه ي ما در محضر تو مهم است ، نيت بچه ي ما مهم است ، روحيه خدمت داشته باشد چه در رشته ي پزشكي يا مهندسي يا انساني يا هنري. ما نبايد به بچه مان بگوييم كه بايد در فلان رشته قبول بشوي زيرا اين باعث استرس مي شود و اين دستور دين ما نيست .شايد بچه ي شما ظرفيت آن رشته را ندارد .من دعا مي كنم كه تمام بچه هايي كه نيت خدمت كردن را دارند در كنكور قبول بشوند. ما مي خواهيم در كنار درس خواندن نيت هاي مان را درست كنيم. اعمال ما به نيت ماست. توصيه ي دين اين است كه ما در سحر درس بخوانيم. ما بايد در اين زمان خوراك مقوي داشته باشيم و ساعات خواب منظم داشته باشيم ،تلاوت قرآن داشته باشيم ،حتما نمازمان را اول وقت بخوانيم ،هنگام رفتن به امتحان ،چهار قل و آيت الكرسي را بخوانيم ،صدقه بدهيم و بگوييم :خدايا فهم ما را زياد كن. در آخر ما نتيجه را به خدا واگذار مي كنيم كه اگر قبول نشديم حتما حكمتي داشته است. اگر نيت ما درست باشد حتي اگز نتيجه هم به دلخواه نباشد ما ناراحت نيستم .شما در كنكور تلاش تان را بكنيد و خدا نتيجه

ص: 9922

اش را به شما مي دهد. فرمول بعدي اين است كه از خودمان بپرسيم محدوديت(قانونمندي)عادلانه است يا محروميت .عقل مي گويد كه خودت را در خوردن آب محدود بكن تا محروم از سلامتي نشوي ،هر آبي را نخور، آب سالم بخور وهر غذايي را نخور. ما درعرصه ي زندگي مان اين محدوديت ها را قبول كرده ايم . مثلا كساني كه مشكل قند يا چربي خون دارند، قبول كرده اند كه بعضي از غذاها برايشان خوب نيست زيرا سلامتي شان به خطر مي افتد و از آنها پرهيز مي كنند. در سيستم رانندگي همه ي ما محدويت سرعت و خوب رانندگي كردن را قبول كرده ايم تا از سلامتي محروم نشويم، در سيستم دانشگاه هم اين محدوديت ها را قبول مي كنيم تا از اداره ي تحصيل محروم نشويم، در سيستم سياسي احزاب هم محدوديت ها را قبول كرده ايم. عقل ما مي گويد كه محدوديت هاي قانون را قبول كن تا از بهره ي آن محروم نشوي .تبديل زندگي به بندگي يعني من قانون هايي كه خدا برايم گذاشته است را قبول مي كنم تا از وعده هاي خدا محروم نشوم .ما محدوديت هايي كه دست ساز بشر است را قبول مي كنيم بنابراين بايد محدوديتي كه دست ساز خدا است را هم قبول كنيم. كنكوري ها محدوديت هايي دارند مثلا نمي توانند با خودكار بنويسند يا با خودشان موبايل ببرند يا بايد سرموقع بروند و اين محدوديت را سازمان سنجش گذاشته است و هيچ كس نمي پرسد كه چرا بايد سر ساعت هشت در سالن ها بسته بشود ولي ما مي پرسيم كه

ص: 9923

چرا بايد نماز صبح را قبل از طلوع سپيده ي فجر بخوانيم .اگر ما خلافي بكنيم عذرخواهي مي كنيم و اعتراض نمي كنيم . پس ما به قانون پليس اعتماد داريم . اگر ما اين اعتماد را به خدا داشته باشيم كمتر اعتراض مي كنيم و مي پذيرم كه خطا كرده ايم و عذرخواهي مي كنيم . ما محدوديت هاي الهي را رعايت نمي كنيم و هوس وعده هاي الهي را هم داريم و مي خواهيم كه تا خدا را خوانديم، خدا ما را اجابت كند. اربابي به رعيت خودش گفت كه امسال گندم نكار و بجاي آن جو بكار .بعد از مدتي ارباب ديد كه رعيت گندم كاشته است و به او اعتراض كرد .رعيت گفت : من گندم كاشته ام و دعا مي كنم كه جو در بيايد. ارباب تعجب كرد و خنديد. رعيت گفت : من مي بينم كه توحرام مي خوري و دروغ مي گويي و قانون خدا را راعايت نمي كني ولي دعا مي كني كه به بهشت بروي، اگر با اين كارها تو به بهشت بروي ، با دعا، از اين گندم ها هم جو بوجود مي آيد. اگر شما قانون اسلام را در زندگي پياده بكنيد بنده مي شويد.حضرت يوسف براي احترام به پدرش دير از اسب پياده شد، خدا نسل او را از پيامبري محروم كرد. پيامبران بعد از يوسف از نسل بنيامين است. خدا با كسي تعارف ندارد .اگر ما محدوديت ها را بپذيريم زندگي مان به بندگي تبديل مي شود.پس ما نبايد فقط موقع امتحانات و كنكور نماز بخوانيم و دعا بخوانيم. ما عهد بسته

ص: 9924

ايم كه بنده ي خدا باشيم و خدا هم ما را اجابت كند ولي ما به عهدمان عمل نكرديم و نتيجه اش اين است كه دعاي مان اجابت نمي شود. نتيجه ي دست زدن به سيم لخت برق،برق گرفتگي است .اگر كسي اين كار را انجام بدهد نتيجه ي كار خودش است. دكتر پرهيز مي دهد يا توصيه مي كند ولي بيماري يا سلامتي نمي دهد. ما بايد در افكارمان محدوديت داشته باشيم .فكر ما بايد قانونمند باشد .از فكر رها انديشه هاي الحادي در مي آيد، از توي فكر رهاي بدون كنترل ،سوء ظن به مردم و خدا از آن درمي آيد. ما بايد فكرمان را با قانون خدا تنظيم كنيم. دل و اعضاي و جوارح ما هم بايد كنترل بشود. اگر افكار، احساس و رفتار ما طبق قانون خدا باشد ، ما بنده مي شويم. اگر من بزبان بگوييم كه اي خدا، من بنده ي فقير و ذليل تو هستم ولي افكار و رفتار خودم را كنترل نكنم ، در واقع خودم را مسخره كرده ام. ما گيج شده ايم و در طول سال با دستهاي مان گناه مي كنيم و مي خواهيم در روز عاشورا با همين دستها سينه بزنيم. كساني كه قانون هاي ديگر را قبول دارند، بايد قانون خدا را هم قبول داشته باشند زيرا خدا خالق همه ي عقل هاست، چرا ما ملتزم به اين قانون نمي شويم ؟ ما همه دنبال آرامش هستيم ،الابذكر الله تطمئن القلوب . سوال – صفحه ي پنجم قرآن كريم را توضيح بفرماييد. پاسخ – تا ما قانوني را كه خدا برايمان معين

ص: 9925

كرده نپذيريم،محروميت با ماست و هيچ انسان عاقلي نمي خواهد محروم باشد. آيات اين صفحه اشاره مي كند: اي كساني كه ايمان آورده ايد (با فكر و دل) و عمل صالح (اعضا و جوارح) انجام داديد ،از بهشت محروم نخواهيد شد .يعني آخر جاده ي بندگي بهشت است .ما در جاده ي گناه و رها بودن، به بهشت نمي رسيم. قرآن مي فرمايد: ما قول داديم كه بنده ي خدا باشيم و كارهايي را كه خدا گفته انجام بدهيم ولي به قولمان عمل نمي كنيم ، نتيجه اش فساد در ارض مي شود و آنها قطعا محروم هستند. طرح خواندن يك صفحه قرآن براي اين است كه شما روزي يك صفحه از اين آيين نامه ي خدا را بخوانيد و در هر صفحه خدا چند قانون به ما گفته است و وقتي اينها تكرار مي شود، بهتر مي توانيم بندگي كنيم و آيين نامه را بهتر رعايت مي كنيم .قرآن نور است . ما بايد روزي يك صفحه از اين نور را همراه با دل مان بكنيم تا در چاله هاي زندگي نيفتيم . اين يك مسابقه استفاده از نور و آيين نامه ي الهي و هم كلام شدن با خداست . خواندن روزي يك صفحه از قرآن ،دو دقيقه طول مي كشد ،سعي كنيم از اين مسابقه عقب نمانيم و خوب است كه ثواب اين آيات را به شهدا هديه كنيم. و در عوض خدا چند برابرش را به ما مي دهد. سوال – در مورد كنكوري ها توصيه هايي بفرماييد. پاسخ – كنكوري ها به خودشان استرس وارد نكنند، با عجله درس نخوانند

ص: 9926

،بي خوابي نكشند و خودشان را ضعيف نكنند. الان ديگر فرصت مطالعه نيست بلكه بايد خلاصه ها را مرور كنند و با دوستان شان مباحثه كنند تا آنچه كه مطالعه كرده اند در ذهن شان بسته بندي بشود. پس ذهن شان را قفسه بندي بكنند تا بتوانند براحتي به سوالات جواب بدهند. ديگر اينكه ارتباطات معنوي شان را تقويت كنند، تلاوت قرآن و نماز اول وقت .در روند زندگي وقتي ما كم مي آوريم نبايد از دين مان كم بگذاريم و از مسائل معنوي خرج كنيم. اين تلاوت قرآن به مطالعه شان بركت مي دهد . پس از اسباب معنوي غافل نشويد . خانواده ها هم به فرزندان شان استرس وارد نكنند.اگر شما تلاش فرزندان تان را ببينيد و بگوييد كه اين تلاش تو موفقيت تو در راه بندگي خداست و اگر در كنكور قبول بشوي ما خوشحال مي شويم و اگر هم رتبه ي خوبي نياوردي ناراحت نمي شويم زيرا مي دانيم كه تو تلاش خودت را كرده اي ،به فرزندانتان آرامش داده ايد. خوب است همان طور كه ما در كنكور ضوابط را رعايت مي كنيم ضوابط دين را هم رعايت كنيم . دنيا دار امتحان است . وقتي خدا به ما چيزي مي دهد امتحان است و وقتي هم چيزي از ما مي گيرد باز امتحان است . پس همه ي ما در كنكور هستيم و بايد دست مان را در دست خدا بگذاريم . خدايا به همه ي كساني كه براي كنكور تلاش مي كنند اول نيت زيبا عنايت بفرما وهمه ي افراد را در كنكور بندگي موفق بفرما .

91-04-13

عشق

ص: 9927

از من و نگاه تو تشكيل مي شود گاهي تمام من به تو تبديل مي شود، وقتي به داستان نگاه تو مي رسند يكباره شعر وارد تمثيل مي شود، اي عابر بزرگ كه با گام هاي تو از انتظار پنجره تجليلي مي شود، تا كي بر ديدگان سكوت مبهم شبهاي انتظار بر ديدگان غمزده تحميل مي شود، يك روز هم به پاس غزل هاي چشم تو بازار بزم و قافيه تعطيل مي شود آن روز ،هفت سين اهورايي بهار ،موعود با سلام تو تكميل مي شود. سوال – آيا امام زمان (عج) هم مي خواهد كه ما زندگي را به بندگي تبديل كنيم ؟ پاسخ – امام زمان (عج) جز تبديل زندگي به بندگي از ما چيزي نمي خواهد .امام مي خواهد سه پيام را به مردم بدهد: يكي اينكه همه در اين عالم مي خواهيم بندگي كنيم . خدا براي انسانها شرط گذاشته است كه اگر انسانها بندگي كنند، خدا همه ي مخلوقات را مسخر آنها قرار دهد. پس تا انسان بنده ي خدا نشودعالم بنده ي انسان نمي شود ، يكي اينكه براي بندگي نياز به نعمت داريم يعني بايد امكاناتي داشته باشيم تا بتوانيم زندگي كنيم مثل نعمت آب، هوا، خاك ،نور و...اين امكانات مي تواند دو تا خاصيت داشته باشد: حيات دهنده و حيات كشنده . مثل چاقو كه اگر در دست جراح باشد بيماري را نجات مي دهد و اگر در دست بچه باشد فردي را زخمي مي كند. پس امكاناتي كه خدا براي زندگي ما گذاشته است دو پهلو است ، ديگر اينكه اگر ما بخواهيم از اين امكانات

ص: 9928

براي حيات واقعي استفاده كنيم نياز به راهنما و نقشه داريم ،راهنما پيامبر و نقشه دين است. امام مي گويد كه شما آمده ايد كه در اين دنيا زندگي و بندگي كنيد، زندگي يعني استفاده از امكانات و ابزارهاي حيات كه دو پهلو است .جواني به حضرت عيسي گفت كه من مي خواهم همراه تو باشم. شرط همراهي با امام زمان (عج) داشتن صداقت است . حضرت عيسي مي خواست جوان را امتحان كند و به او پولي داد تا نان بخرد. او سه تا نان خريد ، يكي را در راه خورد و به حضرت گفت كه من دوتا نان خريده ام يعني به حضرت دروغ گفت. او با اين كار شرط حضور در محضر حجت خدا را از دست داد. حضرت عيسي در راه معجزه اي به او نشان داد و باز سوال كرد كه چند تا نان خريدي او گفت : دو تا .حضرت اين كار را تكرار كردند. آنها به محلي رسيدند كه حضرت از زير خاك سه تا تكه ي طلا بيرون آورد .حضرت خواست كه به او تكه هاي طلا را بدهد ، از او پرسيد : چند تا نان خريد ؟ او گفت: سه تا .حضرت فرمود كه تو براي همراهي با ما راست نگفتي ولي براي بدست آوردن طلاها راست گفتي و طلاها را به او داد .اين طلا، همان داستان چاقو است كه اگر بدون حجت خدا باشد ،براي انسان خطرناك است. حضرت از جوان خداحافظي كرد و رفت . او براي نگهداري طلاها دوتا دوست پيدا كرد.اين سه نفر فكر كردند كه با اين سه

ص: 9929

تكه طلا چكار كنند، بعد از مدتي گرسنه شان شد و قرار شد كه يكي به بازار برود و دو تاي ديگر از طلاها نگهداري كنند. كسي كه به بازار رفت مكر كرد ، انسان بي امام مكار مي شود. او گفت كه غذاها را مسموم مي كنم و به دوستانم مي دهم تا بميرند و طلاها را بر مي دارم . از طرفي دو نفر ديگر هم مكر كردند كه او را بكشند تا طلاي بيشتري بدست بياورند. ما فكر مي كنيم كه فقط خودمان مي توانيم سر ديگران را كلاه بگذاريم ولي غافل هستيم كه دست بالاي دست بسيار است. ما گاهي مي خواهيم سر خدا را هم كلاه بگذاريم .آن دو نفر، كسي را كه غذا آورد كشتند و بعد غذاهاي مسموم او را خوردند و سه نفر با هم مردند و سه جنازه با سه تكه طلا باقي ماند .مدتها بعد حضرت عيسي با ياران شان از آنجا گذشتند و حضرت اين داستان را براي آنها تعريف كرد و تكه هاي طلا را هم زير خاك كرد. اصلي ترين عنصر تبديل زندگي به بندگي راهنما است. نعمت ولايت نور است .اگر ما امكانات زيادي داشته باشيم ولي اين نور را نداشته باشيم بيشتر به زمين مي خوريم .الان دنيا امكانات زيادي دارد ولي چون نور امام زمان (عج) را ندارد مشكلات زيادي دارد .تا امام خودش را در زندگي ما نشان ندهد، زندگي ما تبديل به بندگي نمي شود. امام صامت قرآن است و امام ناطق هم امام زمان است . آيا ما قرار گذاشته ايم كه با اين قرآن و

ص: 9930

امام، زندگي خودمان را قانونمند بكنيم ؟ به تعبيري زندگي خودمان را محدود كنيم تا از وعده هاي خدا محروم نشويم ؟ در آستانه ي نيمه ي شعبان خوب است كه ما همه دستورات اسلام را به دل خودمان عرضه بكنيم و ببينيم كه چقدر پذيرنده و تشنه ي حكم خدا هستيم، چقدر تسليم حكم خدا هستيم ، چقدر دوست داريم كه در عمل اين حكم را انجام بدهيم ،چقدر دوست داريم كه اين اعمال را ادامه بدهيم. خيلي از مسلمانها در ماه رجب و شعبان و رمضان اعمال را انجام مي دهيم ولي آنها را ادامه نمي دهند .اگر من نه اهل تسليم، نه اهل عمل، نه اهل تداوم و نه اهل دفاع از حكم خدا هستم،كجاي وجود من منتظر امام زمان(عج) است ؟ بياييم افكارمان را قانونمند كنيم . اگر ما فقط به ظاهر و زيبايي جسم مان توجه كنيم ، كشورمان از نظر جراحي زيبايي رتبه ي اول را در دنيا بدست مي آورد ولي به گفته ي رهبر، از لحاظ اخلاق و معنويت به اندازه صنعت پبشرفت نمي كنيم .همه در ماديات رشد مي كنند ولي به همان اندازه در معنويات رشد نمي كنند. علت اين است كه هنوز فكر ما قانونمند نشده است و فقط ظاهر را مي بينيم و باطن را نمي بينيم .اگر ما باطن فكر را نبينيم عمليات فكر ما ناقص مي شود. براي تبديل زندگي به بندگي ، ما اول بايد محدوديت و قانونمندي دين و ولايت را در عرصه ي فكرمان بپذيريم . يعني فقط ظاهر و ماديات را نگاه نكنيم .فكري منتظر امام زمان(عج)

ص: 9931

است كه نزديك به فكر امام زمان(عج) باشد. ما بايد فكرمان را به امام نزديك كنيم .هنوز نگاه ما ظاهري است حتي در جشن امام زمان (عج) كه فكر مي كنيم جايي كه شربت بهتر بدهند يا سكه بدهند خيلي خوب است .ما بايد بگوييم : مجلس آنقدر معنوي بود كه عطر امام را در آنجا استشمام كرديم. اين فكر به امام زمان (عج) نزديك مي شود. اين انسان مي خواهد بنده بشود و پشت سر قانونمندي اسلام و عترت حركت بكند. قانونمندي فكر،اعتقادات ماست و قانونمندي دل، اخلاقيات ماست  و قانونمندي اعضا و جوارح احكام ماست. همه امام زمان (عج) را دوست دارند ولي بايد ببينم كه چقدر در اعتقادات شان محكم هستند، در حب و بغض شان به امام زمان (عج) نزديك هستند. كسي كه امام را دوست دارد محبوب حرام را دوست ندارد. در شب نيمه ي شعبان همه با هم دعا كنيم. خدا به عزت و جلالش قسم خورده است كه در اين شب دعاي سائلي را رد نكند. در دعا كردن بايد چند نكته يادمان باشد. خدا بعضي از كارها را انجام مي دهد و ارتباطي به دعا كردن يا نكردن ما ندارد. خدا يك سفره عمومي براي همه مخلوقاتش چيده است و ربطي به دعا كردن ندارد. خدا يكسري عنايت ها را براي كساني گذاشته است كه دعا مي كنند. يكسري امكاناتي هست كه اگر همه ي عالم دعا كنند خدا آنرا برآورده نمي كند زيرا با تدبير و حكمت خدا منافات دارد. يعني اين دعاها مستجاب نمي شود. مردم دوست دارند كه با افراد داراي شهرت يا

ص: 9932

ثروت يا مقام ارتباط برقرار كنند . اگر انسان اهل ارتباط است و بدنبال كسي است كه از همه بيشتر دارايي دارد آن خداست. دعا ارتباط با داراترين موجود است .اين ارتباط باعث هويت ما مي شود. شما دعا كنيد تا بگوييد كه با بالاترين موجود هستي صحبت كرده ام. بعضي از دعاها فقط ارتباط است مثل دعاهاي اهل بيت . الهي انت مولا يا مولا ... بالاترين افتخار من اين است كه من بنده ي تو هستم و تو مولاي من هستي .پس دعا براي كسب هويت است. ديگر اينكه دعا ارتباط با خدا براي شارژ شدن است .در سوره مزمل داريم كه اي پيامبر ،با من حرف بزن و قرآن را بخوان بعد بار سنگين را بردار. ديگراينكه دعا ارتباط با خداست براي تعليم و تربيت .خدا مي فرمايد كه تو دعا كن ما تو را اجابت مي كنيم . دعا يعني عقد قرارداد با خدا به شرط حركت تو و بركت خدا .ما حركت را بايد با قانونمندي قرآن و عترت انجام بدهيم .هر حركتي هدفمند نيست . تعريف حركت را بايد در قرآن و عترت جست. دعا تنبل پروري و جري كردن انسانها براي گناه نيست .در آيه 80 سوره توبه داريم: اي پيامبر ،اگر تو هفتاد بار استغفار بكني من آنها را نمي بخشم Â و اين سنت الهي است . خدا به كاسبي كه ربا Â Â Â Â مي خورد، بركت نمي دهد زيرا اين جزو سنت خدا نيست . حالا اگر ما نماز خوانديم ، روزه گرفتيم ، جهاد را انجام دادم و به پدر و مادر

ص: 9933

خدمت كرديم ولي كارهايمان كامل هم نبود، خدا آنرا تكميل مي كند. دعا نامه نوشتن به آدرس خداست . ما دوتا اشكال در دعاهاي مان داريم : يكي اينكه كاغذ سفيد به خدا مي دهيم و ديگر اينكه آدرس خدا را هم نمي دانيم و آنرا به جاي ديگري مي فرستيم فبعد خدا را محاكمه مي كنيم . شما بايد مشكلات تان را به خدا بگوييد نه بنده ي خدا . در بعضي از ايام خدا دعاها را مستجاب مي كند به بركت زمان و مكان و واسطه .دعا در زمان هاي ديگر بايد بررسي بشود كه شرايط آن وجود دارد يا خير ولي در نيمه شعبان اين طور نيست .كافي است كه شما با خدا صحبت كنيد و بخواهيد .اگر شما زير قبه ي امام حسين (ع) دعا كنيد خدا در آنجا امضا كرده است كه اين دعا مستجاب بشود. پس دعا قرارداد بين من و خداست و يك كارهايي هم سهم من است كه بايد انجام بدهم .دعا نامه نوشتن است و خدا هيچ نامه اي را بي پاسخ برنمي گرداند. خدا هيچ پاكتي را خالي برنمي گرداند .اگر خدا دعا من را برآورده نكند حتما بهتر از آن را براي من مي فرستد. در مناجات ماه شعبان داريم : خدايا من نمي توانم خودم را از معصيت جدا كنم ،تو به من كمك كن. آقايي گفت كه من سيگاري بودم و نمي توانستم آنرا ترك كنم .وقتي به كربلا رفتم به گنبد ابوالفضل نگاه كردم و گفتم كه من نمي توانم اين سيگار را ترك كنم ، تو خودت محبت آنرا از

ص: 9934

دل من بگير و بجاي آن نفرت بگذار. يك لحظه تمام نفرت در وجود من جمع شد . اين دعا است و واسطه ي آن ابوالفضل است و اين فرد تلاش هم نكرده ولي حضرت به اوعنايت كرد . شايد فرج امام زمان (عج) مشروط به بيرون آمدن ما از گناه باشد .پس در نيمه شعبان از خدا بخواهيم كه ما را پاك كند تا مقدمه ي ظهورآقا باشد. سوال – صفحه ي دوازده قرآن كريم را توضيح بفرماييد. پاسخ – آيه 83 عهدهايي است كه خدا از ما مي خواهد . خدا مي فرمايد كه به جز من كسي را نپرستيد، به پدر ومادرتان احسان كنيد، به گرفتارها رسيدگي كنيد و با مردم خوب صحبت كنيد زيرا خودتان ضرر مي كنيد. ما هر چه بيشتر به توانايي خدا فكر كنيم نيازمنديهاي خودمان را بهتر مي فهميم. هر چقدر ما نيازمندتر باشيم پاكت بيشتري براي خدا مي فرستيم . ما نامه مي نويسيم كه خدا پاكت ما را باز كند و چيزي در آن بگذارد. داريم : سلاح مومن دعا است . قبل از دعا و بعد از دعا يك صلوات بفرستيم و استغفار هم بكنيم و به حالت دل شكستگي دعا كنيم و اشكي هم بريزيم كه اين اشك گدايي است نه ناراحتي. گدايي تخصص مي خواهد. بخاطر همين است كه دعاها بايد قرين با روضه باشد. در مناجات شعبانيه داريم كه خدايا تو گناهان من را در دنيا پوشاندي من دوست دارم كه گناهان من را هم در آخرت بپوشاني . دعا با اشك و توسل به اهل بيت باعث مي شود كه

ص: 9935

خدا پاكت نامه ي من را باز بكند. وقتي قنداقه ي امام زمان(عج)Â را به پدرش دادند امام عسگري فرمود : بابا، خوش آمدي منتظرت بودم . يعني حضرت زهرا ، رقيه و... انتظار تو را مي كشيدند. ما در ماه شعبان و تا نيمه ي رمضان شهادت نداريم به جز شهادت حضرت خديجه ، خوب است كه جشن ها ادامه پيدا بكند و در پايان ماه شعبان آنرا تمام نكنند و تا ماه رمضان ادامه بدهند. مسئولين هم كمك كنند تا جشن كامل تر بشود. در روايت داريم كه هم خودتان دعا كنيد و هم از دعاي ديگران استفاده كنيد. خيلي سفارش شده است كه از دعاي پدر و مادرتان استفاده كنيد. از پيامبرداريم كه در زنده بودن پدر و مادرتان، صورت تان را كف پاي آنها بگذاريد و اگر آنها فوت كرده باشند صورت تان را روي قبر آنها بگذاريد و بخواهيد كه براي شما دعا كنند. خدا وعده داده است كه دعاي پدر و مادر براي فرزند مستجاب بشود . يعني اين دعا پاكتي است كه خدا آنرا باز مي كند و ديگر اينكه بگوييم :امام مان براي ما دعا كند. فرزندان يعقوب از او خواستند كه براي شان استغفار كند. ديگر اينكه اگر ما براي گرفتاري ديگران دعا كنيم خدا گرفتاري هاي ما را رفع مي كند. وقتي من به فكر ديگران باشم، خداي ديگران هم به فكر من است. ما نبايد طلبكارانه با خدا برخورد بكنيم . خدايا آنچه كه ما گفتيم و شنيديم مرضي رضاي خودت قرار بده ،خدايا ما را مثل شهدا مايه ي آبروي امام زمان (عج)

ص: 9936

قرار بده ، خدايا همه ي دعاها را در حق فرج مستجاب بفرما.

91-02-26

چه روزها كه يك به يك غروب شد نيامدي چه بغض ها كه در گلو رسوب شد نيامدي ، خليل آتشين سخن تبر به دوش بت شكن خداي من دوباره سنگ و چوب شد نيامدي ،براي ما كه خسته ايم و دل شكسته ايم نه براي عده اي چه خوب شد نيامدي ، تمام طول هفته را به انتظار جمعه ام دوباره صبح ،ظهر،غروب شد نيامدي . سوال – در مورد مسابقه در ميدان زندگي و بندگي توضيحاتي بفرماييد . پاسخ – مسابقه دادن خوب است . ما دوتا ميدان مسابقه داريم: ميدان مسابقات شيطاني و مسابقات الهي . در ميدان مسابقات الهي انبياء و اولياء تماشاچي هستند و رئيس فدراسيون خداست . انسان دوست دارد كه در مسابقه شركت كند. اگر ما هوش و ذهن خود را در مسابقات الهي نياوريم خودبخود به سمت مسابقات شيطاني مي رويم . امروزه تعداد افرادي كه در مسابقات شيطاني شركت مي كند بيشتراست . آيه 35 سوره احزاب متن مسابقات الهي است. خدا مي فرمايد كه خانم ها با آقايان مسابقه بدهند. در اين آيه، ده تا رشته ي براي مسابقه گفته شده است .اگر آمار شركت كنندگان در مسابقات الهي بيشتر بشود ظهور امام زمان (ج) نزديك تر مي شود. بعضي ها فكر مي كنند كه خدا طرفدار مردهاست ولي ما مي خواهيم ثابت كنيم كه خدا طرفدار زنهاست.چون زمينه ي برنده شدن خانمها در اين رشته ها بيشتر از آقايان است . خدا در اين آيه مي فرمايد: خانم ها و آقايان

ص: 9937

تسليم امر خدا باشيد. پس اولين مسابقه تسليم در برابر خداست . روحيه ي تسليم در خانم ها بيشتر از آقايان است و احتمال برنده شدن خانمها بيشتر است. تمام گرفتاري جهان اسلام به اين دليل بوده است كه عده اي در صدر اسلام تسليم حكم خدا و رسول نبوده اند. ما روي يك حرف كارشناس يا دكتر صحبت نمي كنيم و تسليم آنها مي شويم ولي در مقابل خدا تسليم نمي شويم . يكي از گرفتاري جامعه ي ما ازدواج است . آيا ما در مهريه ، سن و فرهنگ ازدواج تسليم حكم خدا و رسول هستيم ؟ آيا ما در پوشش و حجاب تسليم امر خدا هستيم ؟ خانمها بايد در اين ميدان با آقايان مسابقه بگذارند و روي آنها را هم كم كنند.خدا از ما به ما آگاهتر و مهربانتر است. اگر ما حكم خدا و رسول و ولي فقيه را فهميديم، بگوييم: چشم .مسابقه ي دوم مسابقه ي باور است . بهترين كلمه اي كه مي توان براي باور پيدا كرد حس است .يعني ما نسبت به قيامت حس پيدا كنيم و اگر ما به قيامت حس پيدا كرديم نسبت به واجبات عمل مي كنيم و از معصيت فرار مي كنيم .اگر خانم يا آقايي بخواهند خطا بكنند بايد قيامت را به يكديگر تذكر بدهند . ما بايد مسابقه ي باور بگذاريم .هر كاري كه شما مي خواهيد بكنيد يك تذكر قيامتي به يكديگر بدهيد. مسابقه ي سوم مسابقه ي اطاعت است .ما بايد ببينم اطاعت چه كسي نسبت به خدا و دين بيشتر است .اگر ما نماز را آخر وقت

ص: 9938

بخوانيم خداهم در قيامت، به حساب ما آخر قيامت رسيدگي مي كند و آخر وقت اين دنيا پنج ساعت است ولي آخر وقت قيامت ،پنجاه هزار سال است. پس تا صداي اذان بلند شد همه با هم مسابقه بگذاريم و به سمت نماز برويم . مسابقه ي چهارم مسابقه ي صداقت است . كسي كه دين قوي نداشته باشد نمي تواند با ديگران صداقت داشته باشد زيرا او به خدا صداقت ندارد .مسابقه ي پنجم مسابقه ي صبر است .مسابقه ي ششم مسابقه ي خشوع است كه تابلوي آن نماز است .ما بايد براي طولاني تر شدن ركوع هاي مان مسابقه بگذاريم .شهيدي براي اينكه ركوع يك روزش كوتاه بود استغفار مي كرد. ما در جبهه مسابقه ي ركوع و سجود داشتيم. اگر ما كاري را براي تبليغ عمل انجام بدهيم ريا نيست ولي اگربراي تبليغ خودمان انجام بدهيم ريا است. نمازهاي آيت الله بهجت نمازهاي خاصي بود .مسابقه هفتم مسابقه ي صدقه است. بازاري ها حس تجاري خوبي دارند و هر جا كه سود باشد آنجا سرمايه گذاري مي كنند ، سرمايه گذاري براي خدا پر سود است. سوره ي بقره آيه261 مي فرمايد : هر دانه اي كه در راه خدا كاشته مي شود مثل اين است كه هفت خوشه كاشته شده است و از هر خوشه صددانه بيرون مي آيد. يعني هفت صد برابر سود. شهيد نعيمي هر جا سفره ي خيري بود، آنجا شركت مي كرد و مي گفت كه اين سرمايه گذاري براي آخرت است.هر خيري صدقه است حتي اگر با زبان بشود گره اي را باز كرد. مسابقه ي

ص: 9939

هفتم مسابقه روزه (كنترل وامساك)است. ما براي كنترل زبان ،چشم ،دست، پا، شكم و گوش مان مسابقه بگذاريم .امام صادق(ع) مي فرمايد : هر روز مي توان رمل جمره كرد و يك ريگ به چشم ،گوش ،زبان و ... زد تا اينها آلت دست شيطان قرار نگيرد .مسابقه ي نهم مسابقه ي كنترل شهوت است.الان در جامعه ي ما بي حيايي زياد شده است و همه دارند در بي حيايي با يكديگر مسابقه مي گذارند. ظاهرا هيچ حجب و حيايي وجود ندارد . در ويترين مغازه ها و عروسي حيايي وجود ندارد . ما نمي توانيم به جوانان بگوييم كه شهوت خودتان را كنترل كنيد، ما بايد به جامعه بگوييم كه بي حيايي را كمتر كنيد. در مقابل رشته هاي الهي رشته هاي شيطاني هم وجود دارد: تسليم درمقابل اعتراض ،اعتماد در مقابل شك ،صداقت در مقابل دروغ، صبر در مقابل ناشكيبايي،خشوع در مقابل تكبر،كنترل در مقابل شهوتراني. دهمين مسابقه ،مسابقه ي ياد خدا است . بياييد در تمام موضوعات زندگي تان خدا را كمرنگ نكنيد. حضرت علي (ع) در خطبه ي متقين مي فرمايد : با تقوا كسي است كه اگر درجلسه ي متذكرها قرار گرفت غافل نشود و اگر در جلسه ي غافلين قرار گرفت متذكر بشود. بياييد در اين ده رشته شركت كنيد . اگر شما در اين مسابقات خطا كرديد، خدا شما را مي بخشد زيرا شما در ميدان بندگي آمده ايد و نيت بندگي كرده ايد. خانواده ها مواظب اين ده ويژگي باشند و آنها به يكديگر تذكر بدهند . مدال هاي مسابقات شيطاني سراب است زيرا شيطان در سوره

ص: 9940

ي 22 ابراهيم مي گويد: وعده هاي من دروغي بود و وعده هاي خدا درست بود ، الان نه من مي توانم براي شما كاري بكنيم و نه شما مي توانيد كاري براي من بكنيد زيرا شما خودتان اراده داشتيد. كساني در اين ميدان مسابقه شركت مي كنند كه به روز قيامت ايمان آورده باشند و بخاطر همين است كه تعداد كساني كه در مسابقات شيطاني شركت مي كنند بيشتر از كساني است كه در مسابقات الهي شركت مي كنند. تا ما خدا را باور نكنيم به اين مسابقات وارد نمي شويم . در مسابقات شيطاني براي ما سوت مي كشند و كف مي زنند ولي در مسابقات الهي امام زمان (عج) و پيامبر ما را تشويق مي كند. اگر كسي در مسابقات الهي شركت كند خدا گناهان او را ناديده مي گيرد زيرا وارد مسابقات الهي شده است . سوال – ايمان به غيب ،چگونه تقويت مي شود؟ پاسخ – با ياد آوري قيامت اعتقاد ما به غيب تقويت مي شود. كساني كه منكر قيامت و خدا هستند، منكر مرگ نيستند زيرا مرگ را مي بينند. احتمال بودن قيامت، ما را مومن مي كند ،احتمال سود ما را وادار به تجارت مي كند ، پس احتمال بهشت و جهنم هم ما را وادار به عمل مي كند. تذكر خيلي مهم است . اين مسابقات زندگي و بندگي چهار خروجي دارد. دو گروه بازنده و دو گروه برنده. يك گروه ملعون هستند . ملعون يعني محروم از بركت، رحمت و مغفرت الهي . خدا كسي را محروم نمي كند بلكه ما خودمان را محروم مي

ص: 9941

كنيم. چند روز ديگر سفره رجب و رمضان پهن مي شود ولي كسي كه در اين مسابقات شركت نمي كند چون ايمان به غيب نداشته ، در واقع خودش را محروم كرده است. يك ذكر در رجب ثواب زيادي دارد و كسي كه اين ذكر را نمي گويد چقدر ضرر كرده است. كساني كه در دنيا خودشان را مشغول شيطان مي كنند خودشان را از آخرت محروم مي كنند. اگر كسي در مسابقات الهي شركت كند حتي اگر خيلي هم ضعيف باشد، محروم نخواهد بود. بعضي ها نماز نمي خواندند . اگر شما در اداره با يك مديركل صحبت كنيد اين يك امتياز براي شماست و اگر اين امتياز را نداشته باشيد اين محروميت است. پس شما كه نماز نمي خوانيد خودتان را محروم كرده ايد زيرا با عبادت نكردن يا عبادت كردن شما از خدا چيزي كم يا زياد نمي شود. پس عده اي خودشان مي خواهند در دنيا محروم باشند.عده اي پيامك مي خواندند ولي پيام قرآن را نمي خوانند . كسي كه قرآن نمي خواند خودش را از اين نور محروم كرده است. هر كس در ميدان مسابقات الهي نيايد، محروم است . بعضي ها به حرم امام رضا (ع) مي آيد ولي با موبايل بازي مي كند. فردي در حرم پيامبر ستون هاي آنرا مي شمارد يعني عمري آرزو داشته است كه به اين حرم بيايد ولي الان محروم است . گروه دوم كساني هستند كه مغمون هستند يعني سرشان كلاه رفته است .اگر ما نماز فرادي بخوانيم يك ثواب دارد ولي اگر نماز جماعت بخوانيم ثواب آن خيلي زياد است

ص: 9942

. فرد مغمون خودش به سود كم راضي مي شود .مثلا خانه ي فردي در نزديكي مسجد است ولي در مسجد نماز نمي خواند. گروه سوم مورد غبطه هستند و آنها برنده هستند .گروه چهارم مدال آوران هستند . اين افراد براي خدمت و نماز مي دود و از گناه فرار مي كند، السابقون السابقون اولئك المقربون. سوال – آيات سوره تين و علق را توضيح بفرماييد. پاسخ – اولين آيه سوره ي علق ،آغاز اعلان بعثت پيامبر است. كامپيوتر يك پس ورد دارد. خدا يك پس ورد به پيامبر داد: اي رسول من اين عالم را خلق كرده ام و همه جا با خدا باش و در سيتسم بندگي باش. بعضي ها فكر مي كنند كه رشوه گيري ،بداخلاقي و پيامك بازي با نامحرم جزو مسابقات شيطاني نيست و فكر مي كنند كه فقط دزدي جزو مسابقات شيطاني است .هر چيزي كه معصيت باشد كارگردان آن شيطان است .شيطان بطور نامحسوس ما را وارد بازي مي كند. خدا علني ما را به مسابقات الهي مي برد ولي شيطان سر ما را گول مي زند و بخاطر نيازشناسي ما را به مسابقات شيطاني مي كشاند.پس شيطان آرام و نامحسوس مي آيد . خدا مي فرمايد : با ياد خدا جلو برويد. بعضي ها فكر مي كند كه ذكر مشكل را حل مي كند ولي تنها ذكر مشكل را حل نمي كند بلكه ذكر ما را راهنمايي مي كند. امام صادق(ع) مي فرمايد: من در شگفت هستم از كساني كه بيم دارند و به چهار چيز پناه نمي برند: براي ترس ،ذكر حسب الله و نعم

ص: 9943

الوكيل .( ما بايد اين ذكر را باور داشته باشيم كه همه كليدها دست خداست) ،براي غليه بر غم ذكر لااله الا انت سبحانك اني كنت من الظالمين ( اين ذكرها همين مسابقات است . اگر مي خواهد مشكل حل بشود ، نيت و تداوم و عمل مي خواهد ) ، براي بيم از مكر و حيله ذكر افوض امري الي الله ان الله بصير بالعباد و طلب زيبايي دنيا ذكر ماشاءالله ولاقوة الابالله العلي العظيم . خدايا به همه ما بويژه به بانوان، توفيق موفقيت در مسابقات الهي را عنايت بفرما.

91-02-24

سوال – در مورد مسابقه در ميدان زندگي و بندگي توضيحاتي بفرماييد . پاسخ – انسانها در بحث مسابقه علاقمند و پرحضورهستند زيرا بحث امتياز مطرح مي شود. مردم در مسابقه انگيزه دارند ، مشاركت مي كنند و به نتيجه فكر مي كنند. فطرت ما را به سمت مسابقه مي كشاند زيرا فطرت كمال طلب است و هر موجود كمال طلبي دوست دارد كه در ميدان مسابقه خودي نشان بدهد .يكي از ويژگي طبيعي ما خودنمايي است .طبيعت حيواني ما ، ما را به سمت مسابقه مي كشاند . ما يك بُعد ملكوتي و يك بُعد حيواني داريم . در زندگي حيوانات هم مسابقه براي زنده ماندن است . ما براي رشد كردن مسابقه مي دهيم ولي حيوانات براي حيات مسابقه مي دهند. هم خدا ما را به مسابقه دعوت مي كند و هم شيطان ما را به مسابقه دعوت مي كند. امروزه دستگاه ابليس بانوان ما را براي مسابقه تحريك مي كند . ما در اين عالم دو تا ميدان مسابقه داريم

ص: 9944

: مسابقات شيطاني و مسابقات الهي .رئيس ، داور و پاداش دهنده ي مسابقات شيطاني ، خود ابليس است . رئيس فدراسيون ، داور و پاداش دهنده ي مسابقات الهي خداست .انسانها دائما در اين دو زمين در حال مسابقه هستند .هر كس مي خواهد در ميدان مسابقات شيطاني نيفتد بايد در ميدان مسابقات الهي ثبت نام بكند. وقتي فكر ،ذهن ،تلاش ،تمرين ما در ميدان مسابقات الهي باشد قطعا در ميدان مسابقات شيطاني حضور نخواهيم داشت .كسي كه در رشته واليبال مسابقه مي دهد خيلي به مسابقات بسكتبال يا فوتبال كاري ندارد. كسي كه مي خواهد از دست شيطان نجات پيدا بكند،بايد در مسابقات الهي ثبت نام كند تا فكر و ذهن آنها در مسابقات الهي مشغول باشد و از فكر و ذهن مسابقات شيطاني نجات پيدا كند. چون وجود زن ظرافت و حساسيت بيشتري دارد شيطان بيشتر مي تواند از اين وجود در مسابقات شيطاني استفاده بكند. مي گويند :وقتي زن خلق شد شيطان خوشحال شد . امروزه شياطين جن و انس مي خواهند خانمها را دعوت به مسابقه با مردها بكنند . حتي مي گويند : طوري با مردها مسابقه بدهيد كه روي آنها را كم بكنيد. الان در دنيا زن ها را در تمام رشته هاي ورزشي وارد مي كنند حتي رشته هايي كه با ساختار وجودي زن ارتباطي ندارد . جمهوري اسلامي در خيلي از رشته ها خانمها را وارد نمي كند يا مسابقات خانم ها را نشان نمي دهد ولي در دنيا اين طور نيست .در مسابقات علمي و هنري و ... زن ها را وارد مي كنند وحتي

ص: 9945

در تمام رشته هاي كاري زن ها را وارد مي كنند، در همه ي صحنه ها زن را وارد مي كنند و از طرفي مردها را تشويق مي كنند كه مثل زن ها بشوند.حتي از نظر ظاهري، مي خواهند مردها را شبيه به زن ها و زن ها را شبيه به مردها بكنند. اين مسابقه شيطاني است .متاسفانه الان مسابقات بي حيايي، حرام خواري، فرار از طاعت خدا و معصيت مي گذارند . مدال هايي كه شيطان در اين مسابقات به ما مي دهد تو خالي است .آيه ي 22 سوره ي ابراهيم مي فرمايد : شيطان روز قيام مي گويد كه مردم وعده ي خدا حق بود وعده هاي من دروغي بود، در روز قيامت وقتي مردن شيطان را ملامت مي كنند ،شيطان مي گويد كه چرا من را ملامت مي كنيد، خودتان را ملامت كنيد. نه امروز شما مي توانيد براي من كاري بكنيد و نه شما مي توانيد براي من كاري بكنيد. خدا در هيچ كدام از وعده هايش تخلف نمي كند. مسابقات ميدان الهي با فطرت انسانها سازگارتر است. آيه 35 سوره ي احزاب ده مسابقه را معرفي كرده است .خانم ها و مادران ،بياييد در اين مسابقات شركت كنيد . خدا بخاطر ارزش گذاري در وجود زن ، كمي زن را محدود كرده است. زن در حجاب، رفت و آمد و ارتباط محدود شده است وعده اي از خانمها فكر مي كنند كه خدا طرفدار مردهاست .ما مي خواهيم ثابت كنيم كه خدا طرفدار خانمهاست زيرا خدا رشته هايي را طرح كرده است كه امكان برنده شدن خانم ها در

ص: 9946

آن بيشتر است . خدا مي فرمايد :مردها و زن ها در برابر خدا تسليم باشند. روحيه ي تسليم خانم ها بيشتر از آقايان است .وجود خانم ها تسليم است و اين نشان مي دهد كه خدا هواي خانم ها را بيشتر دارد .پس شما در برابر حكم خدا و رسول و ولي خدا پيشقدم بشويد. ما روي حرف دكتر ومهندس حرفي نمي زنيم و آنرا قبول مي كنيم با اينكه او هم بشر است و ممكن است اشتباه كند.خدا خالق ماست.اگر خدا و رسول ميفرمايند كه سن ازدواج نبايد بالا باشد ما بگوييم :چشم . ما نگوييم كه اين براي زمان پيامبر بوده است يعني خدا و پيامبر از امروز خبر نداشته اند كه اين حكم را داده اند .وقتي خدا مي فرمايد كه مهريه ها را پايين بياوريد تا سعادت شما تامين بشود، تسليم اين امر بشويم . اگر فاطمه ي زهرا مي فرمايد : بهترين زن كسي است كه مردان كمتر او را ببيند و او هم كمتر مردان را ببيند تا هيچ مردي همسرش را با خانم ديگري مقايسه كند و هيچ زني هم شوهرش را با مرد ديگري مقايسه نكند ، بخاطر ثبات خانواده است و ما بايد تسليم اين امر باشيد. اگر خدا و رسول مي فرمايد كه زندگي خودتان را از حلال تامين كنيد و ربا حرام است ، ما بگوييم : چشم. به شهيد جواد قرباني گفتند كه امام فرموده است كه ني زدن حرام است و او گفت كه چون امام گفته است من قبول مي كنم و ني را شكست .پس زن و مرد در

ص: 9947

تسليم بودن به حكم خدا مسابقه بگذارند . ديگر اينكه مسابقه ي باور و ايمان با يكديگر بگذارند. امروزه زن و مرد همديگر را در غفلت جلو مي برند .اگر مردي مي خواهد گناه بكند زن قيامت را به او تذكر بدهد واگر زن مي خواهد گناه بكند آقا قيامت را به او تذكر بدهد .زن و مرد نبايد همديگر را به سمت بي ايماني هل بدهند. در قرآن داريم كه زن و مرد بايد لباس همديگر باشند .لباس يعني ايمان زيرا بهترين زينت، ايمان است .پسر و دختر فكر كنند كه در جايي گناه بكنند كه خدا در آنجا نباشد .اگر صاحب مغازه غفلتي دارد مشتري به او تذكر بدهد. جواني مي خواست به جبهه برود و مادرش به او گفت كه من تو را بزرگ كردم كه عصاي پيري من باشي . جوان گفت كه من مي خواهم عصاي قيامت تو باشم . جوان شهيد شد و چند سال بعد هم مادر فوت كرد و مادر را خواب ديدند كه مي گفت همين كه من را در قبر گذاشتيد پسرم مرا به قصر برد و عصاي قيامت من شد . استاد، شاگرد، برادر،خواهر، زن و شوهر با يكديگر مسابقه ي باور بگذارند . ديگر اينكه مسابقه ي اطاعت بگذاريم . در اطاعت خدا و رسول دست و پاي ما نلرزد . در آيه 65 سوره ي نساء مي فرمايد: كساني تسليم هستند كه نه دل دل مي كنند و نه در عمل شان معطل مي كنند. پس حكم خدا را زود عمل كنيم ولي ما مي خواهيم در حكم خدا هم آخرين نفر

ص: 9948

باشيم . مثلا تا صداي اذان بلند مي شوند براي اطاعت امر خدا ،همه بدوند و از يكديگر سبقت بگيرند .خدا هم پاداش مي دهد و هم جام اخلاق مي دهد . ديگر اينكه زن و مرد مسابقه صداقت بگذارند .امروزه زن و مرد به يكديگر دروغ مي گويند. پدر ومادر مي خواهند به بچه دروغ بگويند،غافل از اينكه بچه قبلا به آنها دروغ گفته است .ظاهرا همه ي ما مي خواهيم سر يكديگر را كلاه بگذاريم .و حتي مي خواهيم سر خدا را هم كلاه بگذاريم .زن و مرد براي صداقت با امام زمان (عج) مسابقه بگذارند . ما در دعاي عهد مي خوانيم : خدايا من هر روز صبح با امام زمان(عج) عهد مي بندم كه جان و مال و هستي خودم را براي امام فدا كنم . جواني گفت كه من خيلي امام زماني هستم و خيلي ادعا دارم ولي خواب ديدم كه صحراي كربلاست و امام حسين (ع) فرمودند كه اگر مي خواهي ما را ياري كني ، جلوي ما بايست و نماز بخوان . من جلوي حضرت ايستادم و نماز را شروع كردم . تيرها بطرف من آمد و من خودم را كنار كشيدم و تير به چشم امام حسين (ع) خورد . ما دروغ مي گوييم كه به درد امام زمان (ع)مي خوريم . ياوري امام زمان (ع) صداقت مي خواهد . جمعي فردي را انتخاب كردند كه چله نشيني بكند تا امام زمان (عج) را ببيند و بپرسد كه از ميان اين همه افراد خوب هنوز ياران امام به حدنصاب نرسيده است؟ .آن فرد در سحرگاه آخر چله

ص: 9949

نشيني خواب ديد كه در شب زفاف است و در پيش همسر است كه ناگهان در زدند و گفتند كه از طرف امام زمان (عج) آمده اند، شما با امام كاري داشتيد .بار دوم در زدند و او گفت كه به حضرت بگوييد كه مگر نمي دانيد امشب چه شبي است ،بار سوم در زدند و او بي ادبي كرد و گفت كه به حضرت بگوييد كه چقدر عجله دارند . كسي در مسابقه با حضرت برنده مي شود كه حاضر است از شكم ،شهوت ،گناه و مال خودش بگذرد. مادري چهارمين فرزند شهيدش را آوردند و مادر گفت: خدايا شكر، چهارمين قرباني را در راه امام زمان (عج) از من قبول كردي . ديگر اينكه ما در مسابقه ي صبر شركت بكنيم .مادران و همسران شهدا و جانبازان غوغا كرده اند و كمي هم گله نكردند . فردي اسير و جانباز بود و مي گفت كه دعا كنيد خدا من را جزو شاكرين قرار بدهد. خدا بايد به آنها مدال بدهد . سوال – آيات پاياني سوره ي شمس و آيات ابتدايي سوره ي ليل را توضيح بفرماييد . پاسخ – سوره هاي آخر قرآن ويژگي هاي خاصي دارند. لطافت سوره ي شمس بخاطر قسم هاي آن است . در بعضي از مواقع قسم خوردن براي تقويت باور است . خدا در اين سوره قسم هاي زيادي خورده است . علامه ي طباطبايي مي فرمايد : قسم هاي خدا مبهم است و مي فرمايد : تا كسي خودش را اصلاح نكند بوي رستگاري به مشام او نمي خورد. خدا تاكيد مي كند كه تنها

ص: 9950

كسي موفق مي شود كه تزكيه نفس بكند.فرمول شركت در مسابقات الهي مخالفت با هواي نفس است. مهم مخالفت كردن با هواي نفس است .تزكيه يعني هيچ رفتار و گفتار انسان موافق هواي نفس نباشد .امام خميني مي فرمايد :مردم براي خدا قيام كنيد و حرف بزنيد . سوال – در مورد ادامه ي بحث مسابقه در ميدان زندگي و بندگي توضيحاتي بفرماييد. خانمها اهل كلاس گذاشتن هستند ولي نبايد با ابزار شيطان كلاس بگذارند. كلاس هاي شيطان توخالي است و مدارك آن جعلي است .بياييم در تسليم نسبت به خدا كلاس بگذاريم . باطن خانم ها خيلي پاك تر از آقايان است زيرا خدا اين وجود را لطيف خلق كرده است و كارهاي نرم افزاري عالم را بعهده ي او گذاشته است .پس خانم ها در ايمان ،تسليم ،اطاعت ،صداقت و صبر در برابر خدا كلاس بگذارند .ديگر اينكه ما مسابقه خشوع در برابر خدا بگذاريم كه نمونه ي آن نماز است . بياييم در نماز شب و طول و ركوع و قنوت مان مسابقه بگذاريم. به امام سجاد(ع) گفتند كه اين همه ركوع و سجود براي چيست ؟ امام فرمود :من هنوز به پدرم علي نرسيده ام . اگر شما از عبادت هاي پدرم خبر داشتيد، اين حرف را به من نمي زديد . ما معمولا خودمان را با پايين تر از خودمان مقايسه مي كنيم. اگر به فردي بگوييم كه چرا اين قدر تند نماز مي خواني ،مي گويد كه بعضي ها همين نماز را هم نمي خوانند. ما در امور معنوي خودمان را با پايين تر از خودمان مقايسه مي كنيم

ص: 9951

ولي در امور مادي خودمان را با بالاتر مقايسه مي كنيم . مسابقه ي اسراف، چشم هم چشمي ،چشم چراني ،پرخوري ،بي حيايي ،ثروت اندوزي و حرص قدرت جزو مسابقات شيطاني هستند. ما بايد در مسابقات الهي ثبت نام كنيم . همه ي بدبختي مسلمين بخاطر اين بود كه تسليم امر خدا و پيامبر نشدند . عقب ماندگي ما از شهدا بخاطر نداشتن ايمان و باور است . ظاهر عبادات سخت است ولي باطن آن بهشت است . در مسابقه ي دوم وقتي من نسبت به قيامت حس دارم با اينكه ظاهر عبادت سخت است ولي چون باطن آنرا مي بينم به طرف آن مي دَوَم. هر كس باطن معصيت را ببيند، به خدا پناه مي برد. پس ايمان يعني حس . ايمان ما از علم اليقين است ولي ايمان شهدا حق اليقين بود.

91-02-19

دل تنگي غروب همه جمعه هاي من كي مي رسد به صحنه حضورت صداي من، ديگر دلم براي شما پَر نمي زند برگرد و بال تازه بياور براي من ،غير از ضرر براي تو چيزي نداشتم حتي به كارت نيامد دعاي من ،اشكت اگر به نامه ي اعمال من نبود بخشش نبود شامل يا ربناي من ،يك شب ميان سينه زدن ها و گريه ها مهري بزن به نامه ي كربلا . سوال – ما پدر و مادر بسيار ساده داريم كه حتي حرف زدن هم بلد نيستند. آنها بعد از ازدواج شان به شهري آمدند كه ما الان در آنجا ساكن هستيم .آنها سواد خواندن و نوشتن هم ندارند و پنج فرزند دارند كه همگي داراي تحصيلات دانشگاهي يا تكميلي

ص: 9952

دارند . ما بعد از ده سال تلاش توانستيم دو فرزند اول را به خانه ي بخت بفرستيم .وقتي خواستگار با منزل ما تماس مي گيرد مادر ما نمي تواند چند تا سوال ساده بپرسد و يكي از ما خودمان را جاي مادرمان مي گذاريم و صحبت مي كنيم . پدرم بدون مشورت با ما زمين هايش را مي فروشد و سر او را كلاه مي گذارند . ما در حال دروغ گفتن ونقش بازي كردن جلوي ديگران هستيم . پدرم حتي موقع خواستگاري برادرم نمي خواست به مراسم بيايد. مادرمان اين قدر ساده است كه حتي صحبت هاي تلفني را اشتباه مي رساند و آنها را فراموش مي كند. پدرم دختر فو ق ليسانس خودش را تحت فشار قرار مي دهد كه با خواهر زاده ي بي سوادش ازدواج كند. حتي ما براي اينكه پدرمان پيراهن كهنه اش را دور بيندازد و لباسي نو بپوشد بحث و جدال داريم. ما آنها را خيلي دوست داريم ولي بخاطر رفتار آنها ممكن است كه حرفي به آنها بزنيم كه آنها ناراحت بشوند. ما از اين كارها خسته شده ايم . من نمي دانم خدا كه مي دانست پدر و مادر ما كه اين طوري هستند چرا به آنها اين همه فرزند داده است ؟ پاسخ – جواب دادن به اين سوالات مقدمات مي خواهد .ما احساس مي كنيم مردم ما نياز به ظرافت هاي تربيتي در دين مان دارند. يك فردي كه پدرو مادر شما او را قبول دارند بايد به زندگي شما ورود پيدا بكند و با توجه به شرايط زندگي تان نكاتي را به

ص: 9953

پدر و مادر شما گوشزد بكند. من مي خواهم به فضاي اين گونه مشكلات پاسخ بدهيم : ما در معيار ارزش گذاري مان تزلزل داريم . در اينجا براي بي سوادي پدر ومادر يك ارزش گذاري منفي شده است . در حاليكه سواد خيلي ملاك نيست بلكه معرفت ملاك است .خدا به پدرو مادرهاي ساده ،بي سواد ،كارگر و كشاورز حكمت هايي داده است كه به زبان آنها جاري شده است و اين حكمت ها گره هايي را باز كرده است كه شايد اين گره ها بدست اساتيد حوزه و دانشگاه هم باز نشود. اعتقاد ما اين است كه گره گشا خداست .خدا دستور داده كه به پدرو مادر احترام بگذاريم زيرا آنها واسطه ي گره گشايي خداوند هستند .اگر من هواي اين پدرو مادرساده را داشته باشم خداوند گره من را بدست اينها باز مي كند. اما چون ما اينها را با حساب و كتاب مادي اندازه مي گيريم مجبور هستيم كه دروغ بگوييم و نقش بازي بكنيم . شايد ما ننگ داريم كه اين مادر ، مادر يك فرد تحصيل كرده باشد و ما او را نشان بدهيم. فرزندان با تمام دارايي شان محصول اين پدر و مادر هستند .آنها واسطه ي خلقت تو بودند و آنها سوختند تا شما به جايي برسيد . وقتي من جايگاه پدرو مادر را الهي نبينم و در رفتار، خودم را برتر از آنها حساب بكنم و حس كنم كه از آنها بيشتر مي فهمم ، آنگاه فكر مي كنم كه سر پدرم را كلاه گذاشته اند در حاليكه اين جمله ي زيبايي نيست . ايشان بايد

ص: 9954

مي گفتند كه پدرمن اين قدر ساده است و خوب معامله مي كند كه بعضي ها فكر مي كنند كه سرش را كلاه گذاشته اند .تا ما آنها را واسطه ي فيض الهي نبينيم و گره گشا ندانيم ، از فيوضاتي كه خدا وعده داده است خبري نيست .ادبيات خود را برتر ديدن از پدر و مادر مورد رضايت خدا نيست . بچه اي با پدرش به ديدن معركه اي رفته بود . بچه مي گفت كه من نمي بينم . پدر او را دوش خودش گذاشت تا بچه همه جا را ببيند و خودش خم شد . بعد بچه به پدرش مي گفت كه من همه جا را مي بينم و و نمي بيني. اگر اين بچه همه جا ار خوب مي بيند بخاطر اين است كه پدرش نردبان او شده است . پس فرزندان نبايد بي انصاف باشند. اگر شما به جايي رسيده ايد بخاطر مادرتان است كه وقتي صورتش را روي خاك گذاشته است بچه هايش را دعا كرده است . پس درك شما به خاطر همين مادر بي سواد است . فرزندان بايد استغفار بكنند و از پدر و مادرشان معذرت خواهي بكنند و به آنها افتخار بكنند .خدا در قرآن جايگاه پدر و مادر را بعد از خودش آورده است . سوال – من در حال حاضر سرباز هستم و براي گرفتن چند امضا از فرمانده براي مرخصي از هشت صبح تا دوازده ظهر داخل پادگان معطل مي شوم . اگر هم اعتراض كنيم به بازداشت گاه فرستاده مي شويم . آيا اين حق الناس نيست . من فكرمي كردم

ص: 9955

كه براي امضا در ادارات بايد چند روزه معطل بشويم. براي انتقالي ،اگر كسي آشنايي يا نامه اي پيش فرماندهي ببرد فورا انتقالي او را مهر و امضا مي كنند . اگر سرباز خوشد پيش فرمانده برود وبگويد كه من را به شهر خودم بفرست فرمانده به او مي گويد كه تو را به سر مرز مي فرستم . آيا ما بايد از آنها بگذريم ؟ پاسخ – اميدوارم كه در همه پادگان ها اين اتفاق نيفتد . ممكن است كه در بعضي از پادگانها و ادارات اين طوري باشد .اگر من بگويم همه فرمانده ها وهمه ي پادگانها اين طوري هستند حق الناس هم به گردن خودم مي آيد . با اين حرف من آبروي همه را مي برم . اگر شما به مردم يك شهر نسبت ناروايي بدهيد، بايد همه شهر را راضي كنيد . همه ي فرماده ها پارتي بازي نمي كنند . حق الناس دو طرفه است . محور حق و باطل ضرر من نيست بلكه محورحكم خداست. اگر كار ايشان راه مي افتاد ديگر اين نامه را براي ما نمي نوشتند . اولا مواظب باشيم كه فقط خودمان را در نظر نگيريم كه اگر حق ما ضايع شد بگوييم همه جا حق ضايع مي شود و اگر حق ما ضايع نشد بگوييم عجب حكومت اسلامي خوبي داريم. ديگر اينكه حكم عمومي به همه جا ندهيم زيرا اين خودش حق الناس است . اگر سيستم قضايي،انتظامي و ساختار حكومتي ما وقت مردم را تلف كند ، اين حق الناس است . اگر من بدون مطالعه و تفكر و آمادگي در اين

ص: 9956

برنامه صحبت بكنم، در واقع وقت مردم را تلف و حق شان را ضايع كرده ام .و من بايد روز قيامت آنرا جواب بدهيم . مردم فكر مي كنند كه حق الناس يعني اينكه ازمال مردم برداريم و وقت مردم را تلف كردن حق الناس نيست . اگر صدا و سيما برنامه هايي بسازد كه فقط وقت مردم را پر كند اين حق الناس است .اگر من با يك سرمايه اي بتوانم ده واحد كار توليد بكنم ولي كوتاهي كردم و هشت واحد كار توليد كردم ، يعني مي توانستم اثرگذاري بيشتري داشته باشم ولي اين كار را نكردم من مديون هستم . دايره ي حق الناس خيلي گسترده است . روايت داريم كه خدا حق الناس شهيد را هم نمي بخشد. پيامبر فرمود :خدادر روز قيامت وكيل شهيدمي شود و در روز قيامت خدا به طلبكار شهيد مي گويد كه تو شهيد را ببخش تا من هم تو را ببخشم . پس هر كس و در هر جايگاهي با وقت و مال مردم در ارتباط است، نيابد آنها را تلف كند و تلف كردن وقت مردم از مال مردم بدتر است .روايت داريم كه ما بايد به عمرمان حريص تر باشيم تا به مال خودمان. پس كسي كه عمر مردم را تلف مي كند در روز قيامت بايد بيشتر جواب بدهد. اگر من در خيابان ماشين خودم را بد پارك كنم و باعث ترافيك بشوم اين حق الناس است . در جامعه ي ما پر از حق الناس است و بخاطر همين اين كه در قيامت همه مي خواهند از هم فرار كنند زيرا

ص: 9957

همه به هم بدهكار هستند . من به يكي از همكاران در مجلس ترحيم گفتم كه يكي از حساس ترين مجالس تبليغي مجالس ترحيم است زيرا خيلي از مردم بخاطر رودربايستي به اين مجالس مي آيند حتي اگر به نماز و... اعتقاد نداشته باشند و ما بايد در اين مراسم صحبتهايي بكنيم كه مردم زير و رو بشوند و نبايد اين مجالس را با حرفهاي بيهود و وقت كشي تلف كنيم . ما نبايد وقت مردم را هدر بدهيم.اينها همه حق الناس است . بياييم عمر مردم را تلف نكنيم تا حق الناس را به گردن خودمان نيندازيم . من در پادگان ها برنامه ي تبليغي داشته ام و به سربازها بجاي تشويقي مرخصي مي داديم . اگر فرمانده همه ي سربازها را فرزند خودش و امانت خدا بداند و وسيله سرمايه گذاري در آخرت بداند ، كاري مي كند كه آنها مرد بار بيايند و به آنها ستم نمي كند زيرا اگر آنها جفا ببينند نامرد مي شوند و فرمانده در گناه آنها شريك مي شود. سوال – سوره ي بروج آيات 1 تا 22 را توضيح بفرماييد . پاسخ –مفهوم كلي كه از اين سوره برداشت مي شود اين است كه اي مردم هركاري ميخواهيد بكنيد بدانيد كه خدا ناظر، شاهد است و بر شما احاطه دارد و قدرت دارد كه جلوي كار شما را بگيرد ولي نظارت خدا مچ گيري نيست . اگر ما باور كرديم كسي كه بر ما احاطه دارد و مي خواهد در قيامت مو را از ماست بكشد ، در كارهاي مان بيشتر دقت مي كنيم مخصوصا در

ص: 9958

حف الناس تا در قيامت فقط با خدا طرف باشيم . خدا الرحمن الراحمين است . و ممكن است كه از حق خودش بگذرد ولي خدا از حق الناس نمي گذرد . اميرالمومنين مي فرمايد :مالك بترس از ظلم به مظلومي كه فقط خدا را دارد .زيرا خدا وكيل او مي شود . در واقع هر كسي به كسي ظلم مي كند به خودش ظلم مي كند زيرا يك ظلم كوچك در دنيا، بازتاب بزرگي در آخرت دارد . سوال – دختري 25 ساله هستم .و چهار سال پيش يكياز اقوام من به خواستگار يمن آمد ولي بخاطر مشكلايت خانواد ام با اومخالفتكردم . ايشانهر سال به خواستگاري من آمد ولي پدر و مادر قبول نمي كردند ولي من به او خيلي علاقه داشتم زيرا انسان با اعتقادي بود ولي وضع مالي خوبي نداشت . ما در اين مدت با هم ارتباط داشتيم . يكسال پيش خانواده ام با ازدواج ما موافقت كردند و ما اب هم نامزد شديم ولي كسي متوجه نشود تا شوهرم سربازي اش تمام بشود . رابطه ي ما به گناه تبديل شده است. ولي خانواده ام قبول نمي كنند كه ما با هم محرم بشويم . بنظر شما مقصر كيست ؟ پاسخ – سه گروه مقصر هستند : جامعه . فرهنگ هاي غلطي در حامعه است كهملاك پولداربودن و شغل دارد بودن انسانها ست .جامعه خانواده ها را راضي مي كند كه خدا بار يآنها حرف در بياورد ولي مردم براي آنها حرف در نياورند .در جامعه ي ما بايد فرهنگ ازدواج اصلاخ بشود . ما بايد باور كنيم كه

ص: 9959

در ازدواج حرف اول را ايمان و ديانت و علاقه مي زند . علف بايد به دهان بزي خوش بيايد . اگر دختر شما با اجبار ازداوج كند و فكرش پيش فرد ديگري باشد ، رابطه ي آنها گناه آلود مي شود .بايد معيارها در جامعه درست بشود . رسانه سهم جدي در اين بحث دارند . آيا شما كه از اين جامعه مي ترسيد كه مبادا بريا شما جرف دربياورند در قيامت جواب مي دهند ؟ شما بجاي رضا خدا، رضاي مردم را در نظر مي گيريد . ديگري خود جوانان هستند . شما بايد پدرو مادر خودتان را قانع بكنيد . ما در فقه داريم كه پدر عروس و داماد مي توانند دختر و پسر را عقد فضولي بكنند يعني بدون اينكه دختر و پسر بفهمند كه حداقل حرف زدن آنها حلال باشد و طولاني بودن دوران نامزدي به ضرر دختر و پسرخواهد بود. شما بايد دختر و پسر را محرم كنيد ولي مي توانيد علني نكنيد . چون رابطه ي دختر و پسر در مسير ازدواج بوده اند انشاءالله با استغفار خدا گناهان آنها را ببخشد .

91-02-12

سوال – در خصوص تبديل زندگي به بندگي توضيح بفرماييد . پاسخ – ابتدا من روز معلم و همينطور روز كارگر را به همه ي عزيزان تبريك مي گويم . معلمي چيست و معلم كيست ؟ چرا ما بايد كار بكنيم ؟ كارگري چيست ؟ چرا و چگونه ما بايد به معلمان احترام بگذاريم ؟ امام سجاد(ع) چگونگي احترام به معلم را در بحث حق معلم بيان كرده اند . ايشان مي فرمايند: و اما

ص: 9960

حق كسي كه تو را تعليم مي دهد بر تو آن است كه در تعظيم ، تكريم و احترام به او كوتاهي نكرده باشي، محضر و مجلس او را بزرگ شماري ، به نحو احسن به گفتار او در حال درس گوش فرا دهي ، با روي باز از گفتار و درس او استقبال كني تا بتواند در آموزش تو موفق باشد ،دلت را براي پذيرش آنچه مي شنوي پاك بگرداني و خاطرات خود را در آن حال فراموش كرده ، به لذايذ و امور شهواني فكر نكني . امام سجاد (ع) به زيبايي به ما يادآوري مي كنند كه تكريم و احترام به معلم، تنها دادن هديه نيست . اولاً تكريم و احترام به معلم اختصاص به يك روز و يك هفته ندارد. ثانياً پاداش مادي نبايد تنها مد نظر باشد . عمده ترين پاداشي كه امام سجاد (ع) براي معلم در نظرمي گيرند، نگاه به جايگاه او است . شما بايد معلم را مرشد و راهنماي خود و نوري براي باز شدن راه خود بدانيد تا بتوانيد همه ي آنچه كه معلم به عنوان نور معرفت به شما مي دهد فرا بگيريد . اگر ما حتي پنجاه درصد از زحمات معلم را هم دريافت كنيم قدرشناسي كامل نكرده ايم . بايد به همه ي آن چيزي كه معلم مي گويد با تمام وجود گوش دهيم . نبايد هيچ چيزي اعم از افكار خارجي ، شهوات و تعلقات دنيوي ،مانع از گوش دادن كامل به سخنان و درس هاي معلم شود . بايد بتوانيد همه ي آن چيزي را كه معلم به شما تعليم

ص: 9961

مي دهد دريافت كنيد و اين بستر را شما فراهم مي كنيد . در ادامه امام سجاد (ع) مي فرمايند كه بدان تو از طرف معلم و استاد رسالت داري تا آنچه را كه از او مي آموزي به غير خودت منتقل نمايي . بنابراين يكي از حقوق استاد اين است كه درس او را به ديگران بياموزيد و فقط خود شما آن را دريافت نكنيد . بنابراين در ابتدا بايد جايگاه معلم را بزرگ دانست ، براي دريافت مطالب او آماده شد ،مطالبي را كه مي آموزد به طور كامل دريافت كرد و آن را به ديگران انتقال داد . بايد مطالب را به طور كامل به ديگران منتقل كنيد . يعني در اين خصوص امانت دار باشيد . مي فرمايند : چيزي از مطالب را كم و به آن اضافه نكنيد ،لاحول ولاقوة الابالله العلي العظيم . بدانيد كه در اين قسمت خدا بايد شما را كمك كند . الان چند سالي است كه به واسطه ي شهادت آيت الله مطهري نگاهي ويژه به جايگاه معلم مي شود . ما بايد از نگاه دين به مفهوم معلمي نگاه كنيم . معلم به اين دليل براي ما عزيز است كه چشم هاي بسته ي ما را باز مي كند . علم يك نوع كشف و باز كردن چشم است . ارزش معلم به اين است كه چشم ها را بازكرده ، مجهولات را تبديل به معلومات كرده و ناپيدا را ظاهر مي كند . از ديدگاه دين پدر و مادر اولين معلم براي فرزندان هستند . دستم را به گرفت و پا به پا

ص: 9962

برد ، تا شيوه ي راه رفتن آموخت . بنابراين ما بايد در روز معلم يك بوسه به دست پدر و مادر خود بزنيم . پدر و مادر بدون حكم ، استخدام ، حقوق و غيره ما را تعليم و تربيت مي دهند. از اين مرحله كه بالاتر برويم ، آيا عالمان دين كه چشم ما را به حقيقت عالم باز كرده و ما را در مسير يومنون بالغيب ياري كردند معلم ما نيستند ؟ افرادي مانند استاد مهندسي ، استاد مطهري و ديگران چشم ما را به عالم معنا باز كرده اند . بنابراين ما امروز بايد جايگاه عالمان ديني را تكريم كنيم . اين افراد چشم دل ما را به عالم آخرت باز كردند . آيا ائمه ي معصومين معلمين الهي ما نبودند ؟ خداوند آنان را براي سيستم آموزش و پرورش عالم مبعوث كرده بود. چون عالم مدرسه ي تربيتي است . خدا اين عالم را خوابگاه و محل تفريح خلق نكرده است . خداوند معلمان عالم را با يك سيستم سخت گزينش كرده است . صد و بيست و چهار هزار پيامبر را خدا گزينش كرده است . آيا اين پيامبران معلمان ما نيستند ؟ خيلي زيبا است كه در روز معلم همه ي ما وضو گرفته ، نيت كرده و يك زيارت امين الله به نيابت چهارده معصوم (ع) بخوانيم و به اين وسيله از آنان تشكر كنيم . اگر اهل بيت نبودند ما روش حرف زدن با خدا را بلد نبوديم . و از همه بالاتر، آيا خود خداوند معلم اوليه ي ما نبوده است؟ اگر ما اهل بزرگداشت

ص: 9963

معلم هستيم بايد كلمات امام سجاد (ع) را راجع به خدا پياده كنيم . اگر ما اهل احترام و اكرام به معلم هستيم ، خدا اولين معلم عالم هستي است . درصورتي كه ما كسي غير از خدا كه صاحب قدرت ، شوكت و جمال است را بزرگ بدانيم ، تحقير خداوند نيست ؟ وقتي كه ما مي گوييم: الله اكبر در واقع سر تعظيم نسبت به اين معلم هستي فرود مي آوريم . ما نمي توانيم مكاني را پيدا كنيم كه خدا در آنجا حاضر نباشد . ما كلاً دو دسته معلم داريم . يكي كلاسيك و ديگري غير كلاسيك. يك دسته از معلمان، روزگار و عالم خلقت هستند كه خداوند آنها را معلمي براي ما قرار داده است . برگ درختان سبز در نظر هوشيار ، هرورقش دفتري است معرفت كردگار . ديگري هم معلمان ، پيامبران و اوليايي هستند كه در زندگي ما مي باشند . آيا ما دل خود را براي دريافت آموزش هاي خداوند آماده كرده ايم ؟ وقتي كه ما قرآن مي خوانيم درواقع خدا با ما حرف مي زند . آيا در هنگام خواندن قرآن دل خود را از شهوات و خطوات خالي كرده ايم كه بتوانيم حرف هاي معلم خود را خوب دريافت كنيم ؟ آيا حرف هاي معلم خود يعني خدا را ضمن گرامي داشت ، خوب گوش دادن و بسترسازي به گونه اي دريافت كرده ايم كه بتوانيم به فرد ديگري منتقل كنيم ؟ خيلي خوب است كه در روز معلم ، معلمي به نام خدا را فراموش نكنيم . و همچنين از معلماني به

ص: 9964

نام رسول الله و ائمه معصومين ياد كنيم . و همينطور معلماني به نام پدر و مادر و علما را به ياد بياوريم . نبايد با يك تكريم جزئي از يك معلم فكر كنيم كه حق تمام معلمان خود را ادا كرده ايم . امام سجاد (ع) فرمول اداي حق معلم را به ما ياد داده اند . ما بايد دل و جان خود را در اختيار معلم قرار داده و از مسائل غير الهي و غير ديني آن را پاك كنيم . خوب به مطالب معلم عمل كرده و خوب آنها را به ديگران انتقال دهيم . در ضمن جايگاه معلمي، قله ي بالا و رفيعي است . اما هرچقدر اين قله بالاتر باشد سقوط از آن هم دردناك تر است . بهترين جايگاه بعد از انبياء و اولياء، جايگاه عالمان دين است . از طرفي بدترين جايگاه هم در جهنم متعلق به معلمان است . اگر معلم چشم مخاطب خود را به يك حقيقتي باز كند ، قطعاً مخاطب با استفاده از آن حقيقت به سمت خدا منتقل مي شود . چون آن حقيقت يك صاحب دارد و آن هم خدا است . جايگاه اين چنين معلمي بعد از انبياء و اولياء است . اما امام مي فرمايند : عالم فاسد مانند دزد چراغ به دست است . دزد چراغ به دست چون راه را خوب بلد است ، خوب هم دزدي مي كند . اين معلم ، چشم متعلم خود را به يك حقيقت مي بندد و اجازه نمي دهد كه باطن عالم هستي را ببيند. گاهي يك معلم فقط ظاهر يك

ص: 9965

چيز را آموزش مي دهد و اجازه نمي دهد كه مخاطب او باطن آن چيز كه همان خدا است را ببيند . اين فرد در واقع معلم ظلماني است . بايد از اينگونه معلم بودن بترسيم . علم كشف ارتباط بين دو پديده است . خالق اين ارتباط خدا است . عالم فقط چشم ما را باز مي كند و ما بايد خالق اين ارتباط كه خدا است را ببينيم . اگر عالم چشم ما را به سمت خالق باز كند ، علم او در هر رشته اي كه باشد ما را به سمت مسير توحيد راهنمايي مي كند . من علمني حرفا فقد سيرني عبدا . اما اگر يك معلم بخواهد چشم ما را به باطن ببندد و فقط ما را ظاهر بين كند ، طبيعتاً باعث مي شود كه از بسياري از چيزها فرار كنيم . مثلاً ظاهر عبادات سخت است پس ما از آنها فرار مي كنيم . ظاهر معصيت شيرين است به سمت آن گرايش پيدا مي كنيم . در واقع باطن چيزها كه خدا و قيامت است را نمي بينيم . اين نوع معلم دزد اعتقاد است . در فطرت انسان اعتقاد وجود دارد . معلم بايد پرده هاي غفلت را كنار زده و ما را با حقيقت خدا آشنا كند . اگر اين كار را نكند ، دزد اعتقاد است و اين دزد جايگاه سختي دارد . سوال – لطفاً در خصوص آيات 31 تا 40 سوره ي النّبأ و آيات 1 تا 15 سوره ي النّازعات توضيح بفرماييد. پاسخ – در آخرين آيه ي سوره ي النّبأ مي

ص: 9966

فرمايد: روز قيامت ، روز پاداش نيت ها است . وقتي كه ما مي توانيم كارهايي كه به طور كامل مربوط به زندگي است را با يك نيت تبديل به عبادت كنيم ، چرا اين كار را نكنيم . تا در روز قيامت به خاطر كفران اين نعمت بگوييم اي كاش ما خاك بوديم . زماني كه نيت ما از كار كردن فقط تحصيل مال باشد، نمي توانيم آن را بعنوان عبادت انجام دهيم . اين كار آسيب هاي جدي هم دارد . افرادي كه پول دارند كار نمي كنند . و ارزش گذاري مردم در كارها براساس پولي است كه از آن راه بدست مي آيد. در نتيجه برخي از كارها داراي ارزش كم و برخي داراي ارزش زياد است . اولاً كار يك انجام وظيفه و عبادت است . خدا گفته كه شما حركت كنيد تا من بركت بدهم . كار مجاهدت است حتي يك پله از تكليف هم بالاتر است . كار عبوديت است . چون خدا دائماً در حال فيض است من هم كه بنده ي او هستم بايد دائماً در حال تلاش باشم تا شبيه به او بشوم . كار باعث نااميد كردن شيطان مي شود . چون بي كاري معصيت است . با اين نگاه هاي ديني ما مي توانيم كار خود را تبديل به عبادت كنيم . در اين صورت با دست پر در روز قيامت حاضر مي شويم . ولي اگر نيت ما از تعليم و تربيت ، كار و امور ديگر فقط بدست آوردن پول باشد ، روز قيامت دست ما خالي است . به ما

ص: 9967

مي گويند آن چيزي را كه نيت كرده بوديد كه همان تحصيل مال بود، دردنيا بدست آورديد و در اينجا ديگر چيزي نداريد . اگر ما كارهاي خود را با نيت ديني و نگاه الهي انجام دهيم در روز قيامت با دست پر حضور پيدا خواهيم كرد . سوال – درخصوص طرح اهداء قرآن به بينندگان سمت خدا توضيحاتي بفرماييد . پاسخ - علت اهداء قرآن در اين برنامه ، انس بيشتر بينندگان با قرآن هاي همراه آنها است . والا برنامه ي سمت خدا مركز پخش قرآن نيست . مركز پخش قرآن نهادها ، سازمان ها و فروشگاه هاي مشخص است . اين طرح نوراني كه در راستاي طرح خادمان معنوي امام رضا (ع) و اهل بيت بوده منحصر به اين برنامه نيست . لازم نيست افراد اين قرآن ها را به ما بدهند تا ما آنها را پخش كنيم . آنها مي توانند در شهرهاي مختلف به مناسبت هاي گوناگون باني اين كار شوند.اين قرآني كه ما اهدا مي كنيم با قرآن هايي كه در فروشگاه ها موجود است هيچ تفاوتي ندارد . ما از اين جهت اين قرآن را انتخاب كرديم كه قطع آن كوچك تر بوده و در كيف افراد جا مي گيرد . فرهنگ انس با قرآن ، قرائت قرآن و انشاء الله عمل به قرآن و ترويج آن بايد همه گير شود . ما خوشحاليم كه اين طرح را در سالي مطرح مي كنيم كه متأسفانه چندين بار شاهد جسارت به قرآن بوده ايم . ما نمي دانيم اين افراد با چه نيتي اين جسارت ها را انجام داده

ص: 9968

اند . قرآن كتاب آسماني است و ما هم تا به حال به هيچ كتاب آسماني ديگري جسارت نكرده ايم . چرا بايد در كشور آمريكا كه دم از آزادي اديان و آزادي بيان مي زند به يك كشيش اجازه بدهند كه به كتاب يك مكتب اينگونه جسارت كند ؟ ما خوشحاليم كه در مقابل اين مصيبت، به لطف و عنايت خداوند طرح ترويج قرآن را در دنيا مطرح كنيم . ما بايد به افراد زيادي اين قرآن را برسانيم . حالا كه به قرآن جسارت شده است براي تسلاي دل اهل بيت و امام زمان (ع) قرآن خواني و اهداء آن را ترويج مي كنيم . اين قرآن سوزي ، نهايت قوت كتاب آسماني ما و نهايت ضعف دشمنان را نشان مي دهد. زيرا آنها جز اينگونه جسارت ها راهي براي مقابله با اين كتاب كه سرشار از استدلال و منطق است ندارند . اين مسئله زيبا ترين دليل بر حقانيت ، مظلوميت و سعادت بخش بودن دستورات وفرمول هاي اين كتاب است . همه ي مسلمانان بايد اين جسارت را نقطه ي عطفي گرفته و يك احترام مجدد نسبت به قرآن بجا بياورند .

91-02-05

در سينه ام زدوري تو غير آه نيست ما را به غير سايه ات آقا پناه نيست ،وقتي كه هست جلوه ي خورشيدي شما اصلا مجال جلوه ي انوار ماه نيست ،اي سينه زن ترين غم مادرت بيا اين انتظار سينه ي ما كه گناه نيست ، امشب بيا و درد و دلت را به من بگو گرچه دلم به سنگ صبوري چاه نيست ،اي روضه خوان پهلوي مادرنگاه

ص: 9969

كن اشك دل است مي چگد اشك نگاه نيست ،آقا ببخش روز دگر حرف مي زنم امروز حال مادرتان روبراه نيست . سوال – حضرت زهرا چه پيامي براي همه ي ما دارد ؟ پاسخ – سمت خداي امروز فاطميه است .در مجلس عزا براي سلامت صاحب عزا دعا مي كنند و ما هم براي سلامتي امام زمان (عج) دعا مي كنيم . زنهاي همسايه در آخر عمر حضرت فاطمه تصميم گرفتند كه به عيادت حضرت بيايند . آنها با تمام بي وفايي ها و نامردي مردهايشان به عيادت آمدند . طبق روايت خانه پر از خانمهاي همسايه بود و حضرت در بستر بودند. يكي از خانم هاي همسايه به نمايندگي از خانم هاي ديگر احوالپرسي را اين طور شروع كردند كه شب را چطور گذراندي ؟( آنها از مصيبت هاي حضرت كه فراق پدر ، درد پهلو و سقط فرزند بود خبر داشتند)اطرافيان حضرت را بلند كردند و ايشان نشستند و شروع به خواندن خطبه كردند . در بحارالانوار اين خطبه در دو صفحه آمده است و اين خطبه با خطبه ي حضرت كه در مسجد مدينه خواندند فرق مي كند. حضرت فرمود: صبح كردم در حاليكه از دنيا پرستي شما و مردان شما متنفر هستم . درد جسم طبيعي است ولي آنچه كه فاطمه را رنج مي داد درد دنيا پرستي شما و بي ديني و بي هويتي مردان شما است . حضرت علي (ع) فرمود : شما شبيه مرد هستيد ولي هيچ شباهتي به مردي نداريد . ( ما از مردم تشكر مي كنيم كه مي خواهند عاشوراي فاطمي برپا كنند و

ص: 9970

حق هم همين است . عاشورا ازكوچه هاي بني هاشم شروع شد . در مجالس در مورد جايگاه زنان و حق آنها نسبت به همسر، پدر، فرزندان و جامعه بيان مي شود ) در اينجا حضرت زهرا به ريشه ي سلامت يا عدم سلامت زنان اشاره كردند كه آن بي غيرتي مردان است. حضرت مي فرمايد كه اين مردان شما بودند كه خودشان بي هويت شدند و شما را هم بي هويت كردند. زن به اقتضاي زن بودنش خوب از حق دفاع مي كند ولي شما از حق دفاع نكرديد و ريشه ي اين در مردان شما است .پيامبر بعد از ازدواج فاطمه، از ايشان پرسيد كه علي چگونه همسري است ؟ حضرت فاطمه فرمود : كمك خوبي در طاعت خداست . وقتي كه مرد بنايش بر بندگي خدا باشد ،غيرت ديني پيدا مي كند . مگر اميرالمومنين چكاركرده بود كه فاطمه همه ي هستي خودش را براي او فدا كرد ؟غير از همسر بودن،علي چه نقشي براي فاطمه ايفا كرده بود كه فاطمه خودش را فدا كرد و در آخر عمر از او حلاليت طلبيد ؟ آيا مردهاي ما نمي توانند اين مسير را ادامه بدهند ؟اگر مردها علوي بشوند ،مي توانند زنها را فاطمي كنند . وقتي كلمه ي مرد به زبان مي آيد ، كلمه ي غيرت به ذهن انسان مي آيد. ما غيرت را نسبت به همسر بيان مي كنيم ولي ريشه ي اين غيرت بندگي و ديني است . اگر نگاه من ،نگاه توحيدي باشد، بالاترين ناموس من دين من است . فاطمه ي زهرا ،علي را دين خودش مي

ص: 9971

دانست زيرا علي غيرت ديني در حداعلي دارد و از دين دفاع مي كند حتي با فدا كردن فاطمه و فاطمه هم ازعلي دفاع مي كند حتي با فدا كردن همه ي هستي اش .چرا بعضي ها از دين دفاع نمي كنند ؟ حضرت فاطمه سه تا كاربرد غيرت ديني را نشان داد . فاطمه از اصل دين دفاع كرد مثل شهداي ما كه از دين دفاع كردند ، فاطمه از ارزشهاي اسلام دفاع كرد مثل نماز حجاب حلال خوري ، فاطمه از ولي خدا و اسلام دفاع كرد . روزي كه كسي قدرت دفاع از اسلام را نداشت فاطمه با تمام قدرت و مالش از اسلام دفاع كرد . فاطمه با خواندن خطبه ، نفرين كردن ، اشك ريختن و فرزندانش از اسلام دفاع كرد. او با وصيتش از اسلام دفاع كرد . دختر پيامبر مردم را از زيارت قبر خودش محروم كرد .همه ي هستي فاطمه علي و ولايت بود . فاطمه علي را تا قريب به سجده ،سجده كرد . اميرالمومنين چكار كرده است ؟تمام دغدغه مرد در خانه بايد اين باشد كه خانواده را مدرسه بندگي بكند زيرا مدير خانواده مرد است . موفقيت هر مدرسه اي به تدبير مديرش است . خدا اين جايگاه را به مردان داده است ، الرجال قوامون علي النساء . مردان مي توانند كاري بكنند كه همه ي رابطه هاي خانواده بندگي خدا بشود. اگر مرد ازدواج را براي غريزه و هوس نخواسته باشد و زندگي را براي خوش گذشتن نخواسته باشد ، اين اتفاق مي افتد. خدا اين قدرت را به من داده است

ص: 9972

كه زندگي را مدرسه ي بندگي بكنم . اولين غيرتي كه هر مرد بايد داشته باشد غيرت ديني است . امروز بعضي از خانواده ها گله مي كنند كه ما مي خواهيم ارزشهاي ديني را رعايت كنيم ولي شوهران مان نمي خواهند. وقتي مرد غيرت ديني ندارد ،غيرت ناموسي هم ندارد. اصلي ترين ناموس ما دين ،قرآن و ولايت است . اميرالمومنين بيش از اينكه مواظب فاطمه بود مواظب دين فاطمه بود. امام خميني براي كساني كه خطبه ي عقد مي خواندند مي فرمودند : مواظب ديانت همديگر باشيد. مرد بايد مدير خانه بر اساس دين باشد . بعضي از پدرها مواظب دين فرزندانشان نيستند. كسي كه مي تواند مواظب دين خود و خانواده اش باشد، مي تواند مواظب دين جامعه اش هم باشد .يكي از ويژگي هاي فقهاي عصر امام زمان (عج) اين است كه دين را ناموس خودش بداند . مردان مدينه كه از دين گذشتند از زنان خودشان هم مي گذرند.همين مردم مدينه ،پنجاه سال بعد كه زمان امام حسين (ع) است ،صادر كننده ي زن رقاصه بودند . زيرا غيرت ديني نداشتند. آنها براي دين خودشان ارزش قائل نبودند . مسجدالنبي فعلي ،همان مدينه زمان پيامبر است.( منظور محله ي كوچكي بود) علي و فاطمه به در خانه هاي بني هاشم رفتند و از آنها خواستند از حق دفاع كنند ولي آنها اين كار را نكردند و زندگي خودشان را كردند . كسي كه ولايت ديني را زير پا مي گذارد ،مواظب زنش نيست. شيطان اول غيرت ديني را از مردان مي گيرد، وقتي غيرت ديني از مردان گرفته بشود ،غيرت

ص: 9973

نسبت به همسر و فرزند هم كمرنگ مي شود. حتي ما در مراوده هاي اجتماعي نياز به غيرت ديني دارد . اولياء خدا از بي غيرتي ديني ،ترس داشتند . وقتي پيامبر خبر شهادت علي را به او داد ، علي پرسيد : آيا در هنگام شهادت دين من سلامت است ؟ امروزه ما بخاطر هر چيز كوچكي (ثروت ،رياست، اسم و رسم )از دين كم مي گذاريم .زيرا دين دغدغه ي ما نيست . بعضي مواقع خانم مي گويد كه من نمازم را مي خوانم ولي به خاطر شوهرم بي حجاب مي شوم يعني او بخاطر شوهرش از دين كم مي گذارد .وقتي حضرت زهرا به علي گفتند كه چرا مثل جنين در شكم مادر نشسته اي ؟ علي جوابي نداد و وقتي صداي اذان بلند شد علي فرمود: مي خواهي صداي اذان و پيامبر بر ماذنه ها بلند باشد ، پس من نبايد چيزي بگويم . فاطمه براي اين مرد مي ميرد زيرا دين از فاطمه براي علي مهمتر بود. وقتي فرزندي به جبهه مي رفت مادرش گفت كه من مي خواستم تو عصاي پيري من بشوي . فرزند گفت كه نمي خواهي من عصاي قيامت تو بشوم ؟ مادر گريه كرد و گفت : برو . پس مرد دين خودش را بخاطر زن ، فرزند ،شهرت و قدرت كنار نگذارد . وقتي آنها مي بينند كه پدر همه چيزش را براي دين مي گذارد ،خودشان را براي او فدا مي كنند و از او اطاعت مي كنند . البته آنها بايد بدانند كه او حتما دغدغه ي دين دارد . سوال –

ص: 9974

سوره مدثر آيات 18 تا 47 را توضيح بفرماييد . پاسخ – در آيات آخر داريم كه در قيامت از مجرمين سوال مي شود كه چرا شما جهنمي شديد ؟ آنها مي گويند : ما اهل نماز نبوديم ،اهل دستگيري از محرومين نبوديم ،با افراد آلوده حشرو نشر داشتيم و ما روز قيامت را هم تكذيب مي كرديم . قطعا در روز شهادت حصرت فاطمه ،گناهان ما كمتر مي شود و طاعت مان بيشتر مي شود و دست ما به دست اهل بيت مي رود و حشرو نشر ما با اهل بيت مي شود و به اينها وصل مي شويم . اين بالاترين لطفي است كه خدا به ما كرده است . دراين وصل، از حال هر كس كه بپرسيد، حال خوبي دارد. چرا مردم براي گرفتن غذا و چاي تبركي التماس مي كنند ؟ زيرا حس مي كند كه با خوردن آن سلامت و نشاط روحي پيدا مي كنند . اگر دست ما در دست اهل بيت باشد ،اين نشاط را در قيامت هم خواهيم داشت كه اسم آن شفاعت است . كسي از شفاعت بهره مند مي شود كه در دنيا دستش را از دست اهل بيت جدا نكرده باشد. و دست ديگران را در دست اهل بيت گذاشته باشد .آقاي شيخ حسين انصاريان نقل مي كردند كه ده شب محرم ،آقاسيد مهدي قوام درمسجد لاله زار به منبر مي رفتند .در شب دهم به آقا هديه دادند يعني مزد ده شب روضه را دادند.ايشان وقتي هديه را مي گيرد آنرا به يكي از خانمهايي كه مي خواسته سوار ماشين فردي بشود و

ص: 9975

گناه بكند مي دهد . همه از اين كار تعجب مي كنند . آقا پول ده شب محرم را به اين خانم مي دهد و مي گويد كه اين پول ده شب شما مي شود ، بخاطر مادرم فاطمه ده شب گناه نكن .اين خانم مي گويد كه چون شما اسم حضرت زهرا را بردي من ديگر گناه نمي كنم و پول شما را هم نمي خواهم . اين زن توبه كرد . پس ايشان ده شب دست يكي را در دست حضرت زهرا گذاشت . آقاي انصاريان مي فرموند : وقتي اين زن فوت كرد من بالاي منبر رفتم و گفتم كه اين خانم بواسطه ي سيدمهدي قوام ،آزاد شده ي دست حضرت زهرا است . اگر ما مي خواهيم در قيامت دست مان دردست حضرت زهرا باشد گناه نكنيم . اگر مردي مي خواهد گناه بكند زن با گريه و التماس نگذارد كه مرد اين كار را بكند و اگر زني مي خواهد گناه بكند مرد با گريه و التماس نگذارد كه مرد اين كار را بكند . اگر ما بي نماز باشيم و اهل حشرونشر با افراد آلوده باشيم دست مان از دست حضرت زهرا جدا مي شود. اگر دست ما در دست حضرت فاطمه باشد ،ضرر نمي كنيم . سوال – اگر ما بخواهيم دست مان را دردست حضرت زهرا بگذاريم بايد از كجا شروع بكنيم ؟ پاسخ – ايام فاطميه ايام خوبي است . ما بايد ترك گناه را شروع كنيم و يكي يكي گناهان مان را ترك كنيم . در هدايت فرزند مادر نقش مهمي دارد مخصوصا اشك مادر

ص: 9976

.روز شهادت حضرت زهرا يك جوان به هيئت بيايد و از حضرت زهرا قول بگيرد كه اگر گناه نكند و با پول ،آبرو و محبت دست كسي را بگيرد حضرت فاطمه شفاعت او را بكند. كساني كه حضرت فاطمه در خانه شان رفت تا از آنها كمك بگيرد و آنها كمك نكردند ، آيا در قيامت حضرت دست آنها را مي گيرد ؟ ما بايد غيرت ديني را در وجودمان تقويت كنيم . همه ما مي گوييم غريب حسين . وقتي دشمن مي خواست بفهمد كه امام حسين (ع) كشته شده است به سمت خيمه ها رفتند زيرا امام نسبت به خانواده اش خيلي تعصب داشتند. همين كه دشمن به سمت خيمه ها رفتند امام حسين (ع) بلند شد و فرياد زد كه اگر دين نداريد آزاد مرد باشيد و تا من زنده هستم به سراغ ناموس من نرويد . به حسب ظاهر، امام حسين (ع) هتك حرمت ناموس خودش را نديد ولي امام علي (ع) اين را ديد. تا خدا هست و خدايي مي كند ،حيدر است و عذرخواهي مي كند . انشاء الله خدا ما و نسل مارا از فاطمه جدا نكند.

91-01-29

حتي به خنده اي شده ميهمان مان كنيد زلفي نسان دهيد و پريشان مان كنيد ،از ما مسافران قدم دور خود زدن سلمان شدن گذشت مسلمان مان كنيد ،يك نور واحديد كه در چهارده افق تكرار مي شويد كه حيران مان كنيد . سوال – فرمول هايي را در مورد تبديل زندگي به بندگي بفرماييد . پاسخ – بعضي ها مي گويند كه ما چطور مي توانيم اعمال روزانه ي خودمان

ص: 9977

را تبديل به بندگي بكنيم . ما بايد در مورد تمام كارهاي روزانه مان ، سه تا سوال را از دين بپرسيم و جواب دين را در آن مورد پياده كنيم ،دراين صورت ما اعمال روزانه را تبديل به بندگي كرده ايم: چيستي ،چرايي و چگونگي . مثلا مي پرسند كه ما چگونه خواب مان را به بندگي تبديل كنيم . يك سوم عمر همه ي انسانها درخواب مي گذرد. خواب از نظر دين چيست؟ خواب استراحتي است كه شب بهترين موقع براي آن است . در قرآن داريم : ما شب را براي آرامش شما قرار داده ايم. خواب اندازه ،زمان و آداب دارد . براي زمان خواب وجوبي وجود ندارد ولي دين دستوراتي براي آن داده است . پس ما چيستي خواب را از دين بپرسيم . دستگاه بدن تمام بيست و چهار ساعت نمي تواند كار بكند. چرا ما خواب لازم داريم ؟ براي اينكه استراحت و آرامش لازم داريم تا بتوانيم بهتر كار كنيم . حالا چگونه بخوابيم ؟ يكي از خواب هايي كه سفارش شده است خواب شب است . شب را زودتر بخوابيد ولي زمان سحر را نخوابيد و بيدار باشيد. در روايات داريم كه مثل خروس سحرخيز باشيد و از طرفي داريم كه مواظب باشيد خواب تان مثل سگ نباشد كه تا نيمه شب بيدار است و سحر در خواب است . نيم ساعت قبل از اذان ظهر، خوابيدن خيلي خوب است و انرژي زيادي به بدن ما مي دهد. يعني شما بعد از بلند شدن از زمان سحر، نيم ساعت قبل از ظهر استراحتي بكنيد. خواب قبل

ص: 9978

از غروب كسالت آور است . دين در مورد زمان هاي خواب با ما صحبت كرده است ،حلال و حرامي هم نگفته است ولي دستوراتي داده است . دين در چرايي ، فلسفه را به ما مي گويد و در چيستي ،ماهيت را و در چگونگي آداب را به ما مي گويد . من بايد در كارم فلسفه ، ماهيت و آداب دين را بفهمم يعني اگر از من پرسيدند كه چرا اين كار را مي كني ،من جواب ديني بدهم .ديگر اينكه هنگام خواب،سبك بخوريد . گاهي افراد دير مي خوابند و شام سنگيني هم مي خورند و بعد خواب پريشان مي بينند. ديگر اينكه هنگام خواب با وضو و روبه قبله بخوابيد . پيامبر وقتي از خواب بيدار مي شدند سجده ي شكر بجا مي آورند كه خدا زنده كردن مرده ها را به ايشان نشان داده است . زيرا خواب برادر مرگ است . پس چيستي ،چرايي و آداب ،يكي از فرمول هاي تبديل زندگي به بندگي است . سوال – من جوان بيست ساله هستم .سال پيش گناه كبيره اي را مرتكب شدم ولي خدا من را آنچنان تكان داد كه با تمام وجودم از او تشكر مي كنم . من يكسال با نفس خودم جنگيده ام . من تمام سعي خودم را مي كنم كه يك چشم و زبان پاك داشته باشم اما گاهي اوقات شيطان بر افكار من غالب مي شود. جنگيدن با نفس خيلي سخت است . شما به والدين بگوييد كه بچه ها براي مقابله با نفس به كمك آنها نياز دارند نه اينكه وقتي ما مي

ص: 9979

خواهيم گناهان گذشته را فراموش كنيم ، آنها با نيش و كنايه آنرا يادآوري كنند . براي داشتن يك فكر پاك به من كمك بكنيد . راهنمايي بفرماييد . پاسخ – ما مي توانيم در سوال ايشان فرمول چيستي ،چرايي و آداب را پياده كنيم . گناه چيست ؟ آيا گناه چيزي است كه مردم بد مي دانند يا درعرف بين الملل بد است ؟ خير . گناه كاري است كه خدا آنرا نهي كرده است و براي ما ضرر روحي و جسمي يا دنيوي و اخروي دارد . پس خدا به پيامبر امر كرده است و ايشان هم به ما امر كرده اند . در قرآن داريم :از آنچه كه خدا نهي كرده است ، از آن دوري كنيد و آن گناه است. در قرآن چندين لفظ براي چيستي گناه آمده است . پس در گناه ما به حرف مردم كاري نداريم بلكه به حرف خدا كار داريم .البته ما نمي خواهيم كارهاي غيرعرف را انجام بدهيم ولي نبايد براي ما مهم باشد كه مردم از كار ما بدشان مي آيد يا خير . شما بايد خدا را در نظر داشته باشيد. ما نمي توانيم همه ي مردم را از خودمان راضي كنيم ولي مي توانيم خدا را راضي كنيم زيرا او سريع الرضا است. اميرالمومنين مي فرمايد : هر كس رابطه اش را با خدا درست كند ، خدا رابطه اش را با مردمي كه اهل بندگي هستند درست مي كند . كساني كه اهل بندگي نيستند،هر كاري بكنيم از ما راضي نمي شوند. چرا ما نبايد گناه بكنيم ؟ زيرا براي ما

ص: 9980

ضرر دارد . گاهي ما ضررهاي گناه را مي فهميم و گاهي نمي فهيم و خدا كه خالق ما و عالم هستي است اگر كاري با وجود ما سازگاري داشته باشد آنرا حلال و اگر سازگاري نداشته باشد حرام كرده است . هرچه كني به خود كني . چگونه گناه نكنيم ؟ فكرمان را به ثواب مشغول كنيم . در قرآن اول معروف و بعد منكر را مي گويد. پس اگر مي خواهيد در ظرف خالي آب آلوده ريخته نشود ،آنرا خالي نگذاريد . فكر پاك ،فكر طاعت خداست . شما فكر خودت را مشغول به بندگي خدا كنيد و بدنبال واجبات برويد ، بدنبال خدمت به مردم برويد . شما بدنبال اين برويد كه چگونه مي توان از زمينه هاي گناه فرار كرد. پس اولين قدم براي اينكه انسان گناه نكند اين است كه خودش را مشغول به طاعت خدا بكند.راه ديگر براي ترك گناه كمك خانواده است . اگر فرزند شما يك معلويت جسمي داشت ، حتما شما براي درمان او هزينه مي كرديد . آيا شما براي مشكل روحي اين فرزند كه خودش هم مي خواهد گناهش را ترك بكند هزينه كرده ايد ؟ اگر كسي عمل جراحي در بيمارستان بكند تا چند هفته همه مواظب او هستند .والدين عزيز ،اين فرزند شما غده ي سرطاني را از وجود خودش در آورده است و شما بايد به او كمك كنيد و به روي او نياوريد. اين بستر خانوادگي است . خانواده ها بايد در چگونگي ترك گناه به يكديگر كمك كنند . همانطور كه خانواده مواظب است كه فرزندش ساندويج آلوده نخورد

ص: 9981

،بايد مواظب باشد كه زمينه ي گناه براي فرزندش فراهم نشود. راه ديگر داشتن جامعه ي پاك است . ارزش حكومت ديني نسبت به حكومت غيرديني در اين است كه در حكومت ديني ،گناه قاچاق است. و بستر براي بندگي فراهم تر است. اگر كسي واقعا بخواهد خوب باشد بستر براي خوب شدن او فراهم است . در زمان طاغوت گناه قانوني بود و طاعت قاچاقي بود. (تلاش اجتماعي) ايشان در ترك گناه با خدا معامله كرده است . خدا مي فرمايد: توبه كنندگان را دوست دارد . خدا بين جوان توبه كننده و حضرت موسي ، ابر را بر روي سر جوان باقي گذاشت . اگر پدر و مادر به شما نيشي زدند شما ناراحت نشويد . يكي ديگر از راههاي ترك گناه استغفار است . سوال – من دختري هجده ساله و دانشجوي رشته مديريت بازرگاني هستم .من از اول دبيرستان آرزوي قبول شدن در رشته ي نفت را داشتم و هدف من در كنار پول ،خدمت به كشورم بود. نفت منبع اصلي اقتصاد ما است و من مي خواستم يك ايراني باشم كه در اين رشته بسيار تاثيرگذار باشم ولي نشد . من تصميم گرفته ام كه اهداف خودم را در رشته ي اقتصاد پياده كنم . آيا دراحاديث دعا يا ذكر خاصي گفته نشده است كه به ما در فهم عميق مطالب درسي كمك كند ؟ من از خدا مي خواهم كه فرزندان سالم و صالحي مثل شهيدبابايي و تند گويان به من بدهد . آيا اين دعاي من زياده خواهي و دور از بندگي است ؟ پاسخ – اين سوال

ص: 9982

نشان از فهم و دقت بينندگان دارد. تحصيل چيست ؟چرا و چگونه ؟ كار چيست ؟چرا و چگونه ؟ دعا چيست ؟ چرا و چگونه ؟ تحصيل علم آموزي است . داريم : اي موسي ما تو را خلق كرديم تا در مسير كمال بروي و كمال هم كسب معرفت است. ما براي كسب معرفت تو هيچ محدوديتي نگذاشتيم . ما در دين مان براي علم آموزي محدوديت جنسي و سني نداريم . زگهواره تا گور دانش بجوي . ما براي استاد هم محدوديتي نداريم .ما حتي مي توانيم از غير مسلمان علم بياموزيم . محدوديت زماني هم نداريم . روايت داريم : علم را ياد بگيريد حتي اگر بايد به چين (راه دور) برويد . پس تحصيل فقط راه بدست آوردن مدرك و پول و شغل نيست . علم ياد گرفتن يك ارزش ذاتي دارد . اي پيامبر تو بايد علم خودت را زياد كني . در قرآن داريم : هر كس خودش را از علم آموزي بي نياز بداند زمان طغيان اوست . شما هر علمي را بياموزيد ارزش دارد . علم آموختن باعث مي شود روح و جسم ما تقويت بشود و توفيقات ما بيشتر بشود. نفع علم آموزي به خود من ، جامعه و فرزندانم مي رسد .چگونگي آن هم مهم است .خوب است قبل از اينكه ما رشته اي را انتخاب بكنيم از دين بپرسيم كه كدام رشته با من مناسب تر است و كارائي من را بيشتر مي كند . طبيعتا با ساختار وجودي زن و مرد،يكسري رشته ها تناسب بيشتري دارد. ما بايد رشته اي را انتخاب كنيم

ص: 9983

كه استعداد و توان آن را داشته باشيم و تناسبي با جامعه و هدف ما هم داشته باشد . در چگونه درس خواندن، تناسب با توان ،هدف و نياز جامعه خيلي مهم است . چند درصد از دانشجويان و طلاب ما بر اين اساس رشته ي خود را انتخاب مي كنند ؟ چگونگي را از دين بپرسيد و دين به شما كمك مي كند و بعد درس آموختن شما عبادت مي شود. اگر ما بر اين اساس درس بخوانيم هيچ وقت از درس خواندن مان پشيمان نخواهيم شد زيرا بهره اي را كه من بايد ببرم، برده ام حتي اگر شاغل نشوم يا پول بدست نياورم . قطعا ما در همه كارهاي نيت مان الهي مي شود، ما پاداش اخروي مي خواهيم . وقتي مبدا و مقصد الهي شد ،مسير هم الهي مي شود و ما بايد مسير را هم از دين بپرسيم . اگر ما اين كار را بكنيم ديگر به بن بست نمي رسيم . اگر ما راه را اشتباه رفتيم مي توانيم توبه كنيم و به راه اصلي كه دين گفته است باز گرديم . سوال - سوره معارج آيات 11 تا 39 را توضيح بفرماييد . پاسخ – قبل از آيه 22 ( قرآن مي فرمايد :به جز نمازگراران ) مي فرمايد : انسان را حريص خلق كرديم ، وقتي به او مشكلي مي رسد داد و فرياد مي كند و وقتي خيري به او مي رسد خساست به خرج مي دهد، به جز نماز گذاران . اگر مي خواهيد زيبايي ها را پيدا كنيد و از انحرافات به دورباشيد نماز

ص: 9984

بخوانيد. اگر كسي مي خواهد بچه اش عاقبت به خير بشود او را نماز خوان بكند . اگر فرزند شما بيماري لاعلاجي داشته باشد شما براي او خرج زيادي مي كنيد ، اگر سرطان بي نمازي در بچه اش بوجود آمده است تا مي تواند خرج كند ،دعا و راز و نياز كند و گريه كند تا بچه اش نماز خوان بشود زيرا اگر بچه اش نماز خوان شد از مشكلات نجات پيدا خواهد كرد و از زيبايي ها بهره مند مي شود. نماز كليد همه ي خوبي هاست .بخاطر همين اگر در قيامت نماز ما را قبول كردند اعمال ديگر ما را هم قبول مي كنند . لوطي مسلك هاي قديمي نماز را كنار نمي گذاشتند .زيرا آنرا نخ ارتباط با خدا مي دانستند . اين آيه مي فرمايد كه نماز شما را نجات مي دهد . همه ي شهدا اهل نماز بودند . سوال – من جواني هستم كه پس از هفت ماه ثبت نام براي خدمتگزاري حرم حضرت معصومه و نذر و نياز در گزينش پذيرفته شدم . در كلاس هاي مربوطه شركت كردم و پس از گذراندن امتحانات مربوطه ، چند هفته اي است كه مشغول به خدمت شده ام . پستي به من محول شده است كه تمام وجود من را پر از نگراني كرده است . ما نگهبان درهاي ورودي حرم هستيم كه به زائران خوش آمد مي گوييم و ماموريت امر به معروف و نهي از منكر را بعهده داريم يعني نهي از منكر در مورد بد حجابي . من با شوق وارد اين عرصه شدم ولي اكنون

ص: 9985

مردد شده ام . مي ترسم كه مبادا يكي از زائران ايشان از من رنجيده خاطر بشود و دل حضرت از اين كار من برنجد . من در دعاهايم مي گويم كه مگر من چه كسي هستم كه به زائران امر و نهي كنم . مگر من انسان بي گناهي هستم كه مي خواهم ديگران را امر به معروف كنم . با اينكه من مدت زيادي در انتظار اين روز نشسته ام اما گاهي به فكر انصراف دادن مي افتم . راهنمايي بفرماييد . پاسخ – اگر شما در مسير حق به ديگران توصيه مي كنيد نگران نباشيد و اگر كسي ناراحت بشود اشكالي ندارد و نه خدا و نه اهل بيت بر ما خرده نمي گيرند . ما بايد دغدغه داشته باشيم كه چگونه با اين عزيزان برخورد كنيم . ما بايد با آغوش باز از زائران پذيرايي كنيم و به آنها بگوييم كه معمولا ما دوست داريم كه وقتي به ميهماني مي رويم آرايش و لباسي داشته باشيم كه صاحبخانه از آن خوشش بيايد . حضرت معصومه از حيا و عفت بيشتر خوشش مي آيد . و هر كس آنرا بيشتر رعايت كند خانم او را بيشتر تحويل مي گيرد . من براي باز شدن گره شما دعا مي كنم و شما كاري را كه خانم بيشتر دوست دارد انجام بدهيد تا مزد بهتري بگيريد. خادم ها براي زائران دعا كنند و براي آنها استغفار كنند . زائران كه با نيت پاك به سمت حرم مي آيند ، آيا دوست دارند كه حضرت معصومه را ناراحت كنند ؟ امام رضا (ع) صريحا فرموده

ص: 9986

اند كه هر كس گناه آلود به زيارت ما بيايد ما را آزار داده است. جواني در خواب ديد كه در ضريح امام رضا (ع) است و امام هم آنجا نشسته اند . او يك سيلي بصورت امام رضا(ع) زد. آنقدر اين كار براي او سخت بود كه وقتي از خواب بلند شد به سر خودش مي زد . او تعبير اين خواب را از عالمي پرسيد . عالم گفت كه تو در حرم گناهي كرده اي .شما اهل بيت را دوست داريد كه به زيارت آنها مي آييد . پس ما بايد از خودمان بپرسيم زيارت چيست و چرا بايد زيارت كنيم و آداب زيارت چيست ؟ خدايا به آبروي محمد و آل محمد لذت معرفت ديني،مراجعه و سوال از دين و پذيرش الهي را به همه ي ما بچشان تا با ندانستن به خودمان ضربه نزيم و خودمان را از بركات عالم محروم نكنيم .

91-01-15

هوا هواي لطيفي ست طراوات است و ترنم و شبنم است و شقايق ، هواي همهمه دارند تندر و ابر و باران ، هواي زمرمه دارند بيد و باد و بنفشه و من هواي تو را دارم . سوال – آيا ما در سال گذشته ،در سنت تبديل زندگي به بندگي موفق بوده ايم ؟ پاسخ – انشاء الله كه ما بسترساز ظهور امام زمان (عج) باشيم . ما دائما بايد به سمت خدا برويم . و همه ي حركت ما بايد براي خدا باشد. ار جواب اين سوال مثبت باشد معلوم مي شود كه اين برنامه موفق بوده است . اگر جواب اين سوال منفي است ،

ص: 9987

همه بايد براي تاثيرگذارتر بودن اين برنامه دعا كنيد. شنيدن يك بحث است و استفاده و كاربردن يك بحث ديگر است. بياييم با خودمان پيمان ببنديم كه اگر قرار است به اين حرفها عمل نكنيم ، پس آنها را نشنويم . به امام صادق (ع) گفتند كه موعظه اي به ما بفرماييد. امام فرمود : آيا به چيزهايي كه مي دانيد عمل كرده ايد ؟ به چيزهايي كه مي دانيد عمل كنيد زيرا براي شما مسئوليت مي آورد . آيت الله بهجت مي فرمودند : به آنچه كه مي دانيد عمل كنيد. بعضي ها دوست دارند كه زياد بدانند و اين در روز قيامت ،براي ما مسئوليت مي آورد. البته ما نمي خواهيم جلوي دانستن خود را بگيريم ولي بايد روند ما اين باشد كه به آنهاعمل كنيم . يعني هم يك انگيزه ي دروني براي عمل كردن در ما باشد و هم در جامعه به يكديگر يادآوري كنيم . مثلا در جبهه وقتي موقع اذان بود وكسي مي خوابيد ،عده اي مي گفتند كه آيا خداوند راضي است كه شما هنگام اذان ،كاري به جز نماز خواندن انجام بدهيد ؟ پس ما يك محرك دروني و يك محرك بيروني مي خواهيم . خداوند يك دادگاه هم در وجود خود ما گذاشته است ،ولااقسم بالنفس لوامه . اگر ما اين دادگاه را تعطيل نكرده باشيم و در روز به خودمان تلنگر بزنيم ، اين خودش محرك خوبي است . حاسبوا قبل از تحاسبوا . چند سال است كه از پخش اين برنامه مي گذرد . قرار نيست كه اين برنامه فقط تهيه ،تنظيم و پخش

ص: 9988

بشود بلكه بايد در مردم و خودمان تغييراتي ايجادكرده باشد . مابايد باور كنيم كه هر روز يك روز ،نو است و فقط اول فروردين روز نو نيست . امام علي (ع) مي فرمايد :سلام بر تواي امروز كه قبلا نبودي و نو هستي . اما شرط نو بودن اين است كه ما هر روز يك قدم به جلو برويم . آجر تكرار ديوار است ولي هيچ وقت اين تكرار ، بنّا و كارگر را خسته نمي كند زيرا بنا هر يك آجري را كه مي گذارد ، ديوار يك وجب بالاتر مي رود. اگر ما در هر روزمان يك پيشرفتي داشته باشيم ، دير زندگي خسته كننده و تكراري نمي شود. فردي گفته كه مفاتيح براي هر ساعت وروزي دعايي دارد مگرمسلمانان بيكار هستند ؟آقاي قرائتي فرموده بودند كه مفاتيح ما مثل فرودگاه است و هر كس كه مي آيد سوار همه ي هواپيماها نمي شود . مفاتيح مي خواهد بگويد كه ما آنقدر پويا هستيم كه هر وقت شما قصد پروازبكنيد ، مي توانيد آنرا انجام بدهيد . هر لحظه كه شما به عالم و حقيقت هستي وصل بشوي آن شب ليلة القدر تو است . تعدادي از شهدا در شب قدر شهيد شدند ولي اكثر شهدا در شبهاي ديگر شهيد شدند ولي شهادت شان ، ليلة القدرشان شد . جوان هجده ساله ، لحظه اي كه معناي حقيقت هستي را فهميد ، آن لحظه ليلةالقدر او شد. در عالم همه چيز تدريجي است ولي بعضي مواقع سرعت تدريج بيشتر است مثل نور . دراين عالم رشد انسان هم از اين خاصيت مستثني

ص: 9989

نيست . بعضي از انسانها به اقتضاي ظرفيتي كه در وجودشان است سرعت رشدشان بيشتر است . مقامات معنوي هم همين جور است . روال تبديل زندگي به بندگي هم همين طوري است .شايد روال تبديل زندگي به بندگي هشتادسال است اما بعضي ها اين هشتاد سال را در هشت ساعت يا يك شب مي پيمايند . البته بايد اتفاقاتي افتاده باشد . نوروز يعني لحظه اي كه بتوان در اين عالم جهشي حركت كرد. شب تكرار نيست بلكه من هر شب يكقدم بايد جلو بروم . اگر ما نوروزهاي مان را اين طور ببينيم تبريك دارد . روز 12 فروردين روز جمهوري اسلامي است . شهدا توانستند در اين بستر جمهوري اسلامي شكوفا بشوند زيرا تبليغ وتبيين دين جايگاه خوبي داشت . چون سفره ي دين و تبليغ وتبيين دين پهن بود و آنها ظرفيت را داشتند اين اتفاق در تاريج بشريت افتاد جمهوري اسلامي يك تاريخ نو، براي بشريت است . زمان زيادي براي ثبت نام حوزه علميه نمانده است . استعدادهاي خوب دختران و پسران اگر در راه دين و سربازي امام زمان (عج) شكوفا بشود اين خودش عيدي ديگري است . سوال – يكي ديگر از شاخصه هاي تبديل زندگي به بندگي را توضيح بفرماييد. پاسخ – يكي از زيباترين شاخصه هاي كاربردي ،داشتن يك روحيه است . من بايد ببينيم كه در زندگي ، روحيه ي طلبكارانه دارم يا بدهكارانه . بعضي از انسانها از خدا و ائمه طلبكار هستند و وقتي دعا مي كنند از خدا طلبكار مي شوند ، بعد نسبت به پدر و مادر ، معلم ،

ص: 9990

دولت ،انقلاب و همه طلبكار مي شوند . يك عده احساس مي كنند كه به همه بدهكار هستند . اين روحيه يك صفتي بنام تواضع در اين افراد بوجود مي آورد . طلبكاري صفتي بنام روحيه تكبر بوجود مي آورد. اساس انحراف ابليس تكبر بود . در قرآن داريم كساني كه در مقابل خدا تكبر مي ورزند . حضرت زهرا (س) گل سرسبد روحيه ي بدهكاري است . اولين شاخصه ي طلبكارها اين است كه منت گذار هستند ، وقتي نماز مي خوانند سر خدا منت مي گذارند . اين افراد غير از واجبات شان اعمالي انجام نمي دهند اما كساني كه خودشان را بدهكار مي دانند منت پذير هستند و از خدا تشكر مي كنند كه به آنها اجازه داده است كه با او حرف بزنند . كسي كه خودش را بدهكار مي داند هر وقت كه بتواند ،بدهي خودش را مي دهد . حضرت زهرا (س) واجبات را بعنوان اداي بدهي مي دادند و بعد نمازهاي مستحبي را بعنوان اداي بدهي مي داند و حتي بيماريها و فقدان پدر ايشان را از اداي بدهي بازنداشت . تمام اين فشارها باعث شد كه نماز شب ايستاده ي حضرت به نماز نشسته تبديل بشود . ما چون طبلكار هستيم با اولين مشكل ،نمازمان را حذف مي كنيم . حضرت زينب در شب يازدهم ، نماز شب را نشسته خواند . كسي كه بدهكار است نسبت به خدا ، ائمه ، پدر و مادر، معلم و... منت پذير است . شاخصه ي بعدي روحيه ي مسئوليت گريزي و مسئوليت پذري است.كسي كه روحيه ي طلبكاري دارد

ص: 9991

از مسئوليت فرار مي كند ولي كسي كه روحيه ي بدهكاري دارد مسئوليت پذير است . در جبهه ساعت كاري و كارتكس نبود ، آنها فكر مي كردند كه بدهكار هستند و نيازي نبود كه كسي كار آنها را ببيند . كسي كه روحيه ي طلبكاري دارد عمل خودش را مي بيند و خودش را مالك عمل مي بيند . اما كسي كه روحيه ي بدهكاري دارد مي گويد كه اين توفيق خدا بوده است و من كاري نكردم . شهيد مهرداد عزيزاللهي چهارده ساله است ولي در تمام حرفهايش از خدا صحبت مي كند . تمام شهيدان از خدا صحبت مي كنند و خودشان را نمي بينند . خانمي سوال شرعي از حضرت زهرا (س)پرسيدند و ايشان را روي پا نگه داشتند و بعد از حضرت عذرخواهي كردند ولي حضرت فرمودند : من بايد از شما تشكر كنم كه خدا توفيق داد من گره اي از كار شما باز كنم . ويژگي بعدي تشكر و عذرخواهي است . كسي كه اهل طلبكاري است اهل عذرخواهي و تشكر نيست . كسي كه روحيه ي بدهكاري دارد دائما الحمدلله و استغفرالله مي گويد . يك دعاي جامعي است: الحمدلله علي كل نعمه و استغفرالله من كل ذنب واعوذبالله من كل شر و اسئل الله من كل خير . در اين دعا ما دائما از خدا تشكر مي كنيم . شاخصه ي بعدي اين است انسانهاي طلبكار كم كار و پر گزارش هستند اما كساني كه روحيه ي بدهكاري دارند پر مار وكم گزارش هستند . حاج آقامهندسي بسيار پركار بودند و اصلا گزارش نمي داد .

ص: 9992

امامان ما همه بصورت گمنام به فقرا كم مي كردند زيرا احساس مي كردند كه بدهكار هستند . اگر ما بدهكاري خودمان را پنهاني بدهيم بهتر است تا اينكه همه بفهند . شاخصه ي بعدي تقاص كشيدن است . كساني كه طلبكار هستند مي خواهند تقاص بكشند واز همه چيزي بگيرند حتي به زور و اجبار ولي كسي كه روحيه ي بدهكاري دارد مي خواهد فداكاري بكند تا بدهي اش را پرداخت كند. حضرت زهرا براي دفاع از ولي خدا و فداكاري ، به پشت درخانه آمد . زينب و امام حسين (ع) در كربلا فداكاري مي كند . شهدا هم فداكاري كردند . اين ايام ، ايام فتح المبين است و نام حضرت زهرا درجبهه گره گشا بود . شهيد رداني پور هر وقت براي حضرت زهرا گريه مي كرد آنقدر سرش را به ديوار مي زند كه سرش خون مي آمد . ما بايد در سال 91 عمليات ترويج روحيه ي بدهكاري را شروع كنيم . بياييم كمتر طلبكار خدا، اهل بيت ، پدر ومادر ، استاد و ... بشويم . نتيجه ي كلي اين كار روحيه ي تواضع است كه در جامعه ي ما بيشتر مي شود و روحيه ي تكبر كم مي شود. سوال – آيات پاياني سوره منافقون را توضيح بفرماييد . پاسخ – اصلي ترين كار در تبديل زندگي به بندگي ،خدايي شدن زندگي است . همانطور كه همه ي ابزار زندگي مي تواند ياد خدا را براي ما حفظ كند ،همه ي ابزار زندگي مي تواند ياد خدا را از ذهن ما پاك بكند . در اين آيات

ص: 9993

مي فرمايد: اي كساني كه ايمان آورده ايد اموال و اولاد شما را از ياد خدا غافل نكند ، اين مي تواند باعث خسارت شما باشد . گاهي من نعمت را همراه با صاحب آن مي بينم ولي گاهي اين نعمت را بدون خالق آن مي بينم و اين ما را غافل مي كند . نعمت ها وتوفيق ها را بدون مبدا و مقصد ديدن ،اسباب غفلت مي شود. دنيا را با مبدا و مقصد ديدن ، اسباب ذكر خدا مي شود. در قرآن داريم كه مواظب باشيد همسر و اولاد شما دشمن شما نشود. يعني همسر و اولاد شما ، شما را از ياد خدا غافل نكند. نوروز مي تواند اسباب ذكرالله يا اسباب غفلت ما بشود . گاهي ما قرآن از ياد خدا غافل مي شويم . پس ذكر الله نخ اصلي تبديل زندگي به بندگي است ،اگر همه ي امكانات زندگي كه ما داريم به نخ اصلي وصل باشد ، اين ذكر و بندگي مي شود. اما اگر ما اين نعمت را بدون مبدا و مقصد ببينيم ،اين اسباب غفلت مي شود. ما نبايد هيچ چيزي را جداي از مبدا و مقصد ببينيم . سوال – در سال جديد چه برنامه ي عملي براي ما داريد ؟ پاسخ – زيبايي برنامه ي زندگي ما به اين است كه برنامه هاي سال گذشته ي ما تداوم داشته باشد و اين برنامه ها ترقي بكند و برنامه هاي جديدي هم به آن اضافه بشود . در سال گذشته ما توانستيم خواندن يك صفحه قرآن ، خادم معنوي شدن و ترويج خواندن قرآن و اهدا

ص: 9994

كنندگي قرآن و سلام بر امام حسين (ع) و توجه به رد مظالم و حق الناس را داشته باشيم . جوانان منتظر باشند كه امسال هم ، ما هداياي خوبي داشته باشيم . يكي از بالاترين كارها در جبهه ها توسل به اهل بيت به ويژه حضرت زهرا بود وما هم بايد اين توسل را داشته باشيم . مثلا شما وقتي داريد درس مي خوانيد ، مي توانيد به حضرت زهرا توسل كنيد . ما مي توانيم در امور جاري و رشد به اهل بيت توسل كنيم تا گره هاي ما باز بشود. شهيد گروسي (استاد حسين بنا)خيلي باسواد نبود ولي در جبهه فرمانده ي تيپ شد. ايشان به حضرت زهرا خيلي ارادت داشتند . ايشان در يكي ازعملياتها گردان در معبر گير كرده بود .او به خاك افتاد و آنقدر يا زهرا گفت كه خاك هاي زير صورتش خيس شد. وقتي ايشان بلند شدند توانستند نقشه را بگويند و گفتند كه مادرم زهرا دست مرا گرفت . الان توسل در زندگي هاي ما كم شده است . شهيد رداني پور مي گفت كه ازدواج من در اين دنيا نيست . او در آخرين باري كه از جبهه برگشته بود به خانواده اش گفته بود كه براي من يك دختر سيد پيدا كنيد كه من به مادرم حضرت زهرا محرم باشم . او بعد از گذشت پانزده روز از ازدواجش ، شهيد شد . به آبروي حضرت زهرا ، خدا به همه ي ما توفيق روحيه ي بدهكاري نسبت به خدا ، اولياء و ذوالحقوق عنايت بفرمايد .

1392

92-12-28

بسم الله الرحمن الرحيم و صل الله

ص: 9995

علي محمدٍ و آله الطاهرين عشق از من و نگاه تو تشكيل مي شود *** گاهي تمام من به تو تبديل مي شود اي عابر بزرگ كه با گام هاي تو *** از انتظار پنجره تجليل مي شود تا كي سكوت مبهم شب هاي انتظار *** بر ديدگان غمزده تحميل مي شود آيا دوباره مثل همان سال هاي پيش *** امسال هم بدون تو تحويل مي شود بي شك شبي به پاس غزل هاي چشم تو *** بازار وزن و قافيه تعطيل مي شود آن روز هفت سين اهورايي بهار *** موعود، با سلام تو تكميل مي شود آقاي شريعتي: سلام مي گويم به همه ي بيننده هاي خوبمان، خانم ها و آقايان، انشاءالله ايام مباركتان باشد. در آستانه ي سال جديد هستيم. آرزو مي كنم كه سال جديد، سال پر خير و بركتي براي همه ي شما باشد، مخصوصاً براي بينندگان خوب و صميمي سمت خدا. خيلي خوش آمديد به سمت خداي امروز ما. حاج آقاي ماندگاري سلام عليكم و رحمة الله. حاج آقاي ماندگاري: عليكم السلام و رحمة الله، من هم خدمت شما و همكاران خوب اين برنامه و همه ي بينندگان عزيز، عرض سلام و ادب و احترام دارم و پيشاپيش بهار طبيعت و حلول سال نو را به همه ي عزيزان تبريك مي گوييم و اميدواريم از سالي كه گذشت، خيلي روز قيامت حسرت نخوريم، و براي سالي كه پيش رو داريم، انشاءالله برنامه ريزي كرده باشيم كه يك قدم در بندگي مان جلو گذاشته باشيم. آقاي شريعتي: دوستاني كه با مباحث روز چهارشنبه ما آشنا هستند، مي دانند كه حاج آقاي ماندگاري به پرسش هاي بيننده هاي خوبمان پاسخ مي دهند. اگر حاج آقاي ماندگاري اجازه بدهند، من اولين پيام برنامه ي امروز را بخوانم و انشاءالله پاسخ حاج

ص: 9996

آقا را بشنويم. من قبل از هرچيزي عذرخواهي مي كنم، از اينكه اين ايميل طولاني است ولي هركاري كرديم كه يك بخشي را حذف كنيم كه يك مقدار كوتاهتر شود، احساس كرديم واقعاً نمي شود از واژه واژه اش به سادگي گذشت. نكات بسيار مهم و دقيقي است كه دعوت مي كنم شنونده ي اين پيام باشيد. سلام؛ زني 32 ساله هستم كه همراه با همسر و فرزندم زندگي سختي را در تنگدستي فراوان اما با اميد به رحمت خدا سپري مي كنيم. چون بزرگ شده در خانواده هاي سنتي و مذهبي هستيم، با توكل به خدا روزگار مي گذرانيم. حفظ ظاهر مي كنيم و الحمدلله خدا هم آبروي ما را ضمانت مي كند. من و همسرم حسن قناعت را از خانه هاي پدري مان به زندگي مشترك سوغات آورديم. خاصيت شريفي كه سالهاست به محروميت تبديل پيدا كرده است، و ما به دليل سختي معاش مجبور شده ايم خود را از نعمات بسياري محروم كنيم. چيزي كه مرا آزار مي دهد از بيرون نيست. بلكه در جامعه ي كوچك خانواده ي خودمان است. خانواده ي پدري و مادري من از بزرگان شهر ما هستند و هركدام از نسب به افتخاراتي چون يكي از علماي بزرگ و يكي از مبارزين مشهور اين ملت مي رسد. بيشتر بستگان من انسان هاي آرام، با ايمان، نجيبي هستند. من تا اين زمان به خود مي باليدم كه در اين خانواده ي شريف متولد شده و بين چنين كساني رشد يافتم. اما امروز در اين روزهاي سخت تنگدستي كه قادر به پرداخت هزينه هاي درماني ام نمي شوم، و به اجبار با رنج بيماري روزگار مي گذرانم از خانواده اي كه دختر را حمايت نمي كنند و پس از ازدواج به طور كامل به

ص: 9997

ديگري مي سپارند، بيزاري مي جويم. آري اين حقيقت تلخ در خاندان من جاري است. حدوداً ده سال پيش در سومين سال زندگي مشتركمان همسرم شغل خود را از دست داد و شركتي كه ايشان در آن كار مي كرد ورشكست شد. و اولين قسمت از ماجراي بيكاري همسرم آغاز شد. زماني زيادي نگذشت كه بيكاري و بي پولي به مقروض شدن ايشان منتهي شد. اجاره خانه سه ماه عقب افتاد، و حضور هميشگي يكي از اعضاي خانواده ي صاحبخانه در پشت در خانه ي ما من و همسرم را در خانه ي خودمان زنداني كرد. در روزهاي خانه نشيني اجباري، و محروميت هاي پي در پي آن روزها با خيال پردازي اميدم را زنده نگه داشتم. همان روزها بود كه حساب كردم چند خانه ي خالي در خانواده ي من وجود دارد. در پايان اين محاسبه حتي چند خانه ي مبله در املاك بستگان ما وجود داشت كه با تمامي امكانات براي اقامت هاي يك هفته اي در سال معطل حضور صاحب خانه ي خود بودند. متأسفانه در سالهاي سخت مستأجري من در نزديك ترين اقوامم چنين امكاناتي بود و من به دليل اينكه از جنس زن هستم، شايسته ي استفاده از آنها نبودم. زيرا بين ما اين عقيده رايج است كه تأمين هزينه هاي زندگي زن به طور كامل بر عهده ي شوهر است و دختري كه ازدواج كرد، در رفاه و آسايش خانه ي پدري هيچ سهمي ندارد. زماني كه تقاضاي كمك مي كردم با چنين عباراتي مواجه مي شدم به من مي گفتند: به خاطر خودت و به خاطر همسرت اين كار را نمي كنيم. چون با اين امكانات همسر تو تمبل مي شود و ديگر به فكر تهيه ي مسكن و كار نخواهد بود. يكي از اقوام ما

ص: 9998

كه رابطه ي بسيار خوبي با هم داشتيم، يكي از طبقات ساختمان نو ساخته اش را به نام حسينيه براي استفاده ي ده روزه در ايام محرم سال به سال بسته نگه مي داشت، و من بارها به نيت تقاضاي كمك نزد ايشان رفتم و هر بار رنجيده برمي گشتم. يكي ديگر از نزديكان ما علاقه ي كمك به خانواده ي همسرش ندارد در صورت كمك به من كه از اقوامش هستم مجبور خواهد بود كه به خانواده ي همسرش هم كمك كند. و به همين دليل از سكني دادن ما در زيرزمين خانه اش امتناع كرد. ديگري كه خانه ي قديمي اش را متروك نگه داشته بود به بهانه ي تصميم به فروش حاضر به پذيرفتن من در روزهاي سختمان نشد، خانه اي كه بعد از درخواست ما پنج سال هم بدون سكنه منتظر خريدار بود. در روزهايي كه فرزند شيرخوار من در يك انباري چهار دست و پا خزيدن را ياد گرفت، و همسرم از شرمندگي به ما نمي پيوست. من بارها از زبان دلسوز ترين افراد خانواده شنيدم كه اين خانواده ي پسر هستند كه بايد از فرزندشان و خانواده ي او حمايت كنند و هر بار گفتم اگر نتوانند چه؟ آيا نداري پدر و مادري كه قادر به ياري دادن پسرشان نيستند، نبايد خانواده ي دختر را از قيد و بند تعصبات عرفي خلاص كند؟ اين چه دينداري است كه در بند نمي شود و نمي دانم و مردم چه مي گويند مانده و يك مسلمان را ياري نمي كند. من كه چهارده سال است رنج نداري و تنگدستي را در كنار اين مرد متحمل مي شوم براي تأييد صلاحيت او اصلح هستم. در پيشگاه خداوند متعال شهادت مي دهم كه همسرم تمام تلاشش را

ص: 9999

به كار بسته و من دائماً سخت كوشي اش را مي بينم و بختي را كه يارش نيست و ما را به اين تفكر رسانده كه روزي ما همين است و جاي غصه نيست. شكر كه هرچه مي رسد از تلاش ما و لطف خداست، اما غم حمايت نشدن ما مثل زخمي آزار دهنده مايه ي رنجش خاطرم شده و لازم ديدم شما را از اين ماجرا مطلع كنم. مي دانم كه مردم از شما حرف شنوي دارند و ترازوي اعمالشان را بعد از تماشاي برنامه ي شما سبك و سنگين مي كنند. لطفاً اين دغدغه را به گوش خانواده ها برسانيد، زمانه ايامي نيست كه با عرف صد سال پيش فرزندداري كنيد. لطفاً به خانواده ها سفارش كنيد به هنگام زينت دادن به منازلشان، آراستن فرش و تزئين پرده ها و نو كردن اسباب و اثاث عمارت هايشان جوان هاي مستأجرنشين اطرافشان را هم ببينند و دريابند. حتي اگر رنج فقر در صورت هاي به ظاهر خندانشان ديده نشود. تير فقر، ايمان و اعتقادات خيلي ها را در اين روزگار نشانه رفته است. با حمايت از يكديگر تحمل رنج روزهاي سخت را آسان كنيم. به خدا قسم اگر همديگر را دريابيم نياز به حمايت هيچ ارگاني نداريم. كافي است آنگونه كه خدا خواسته و پيغمبر خدا فرموده مسلماني كنيم نه آنطور كه به مصلحت خود مي د انيم. با تشكر مجدد و التماس دعا. خيلي خيلي از لطف شما ممنونم. پيام بسيار خوبي بود و حاوي نكات بسيار ريز و دقيق بود. ممنون هستم از حاج آقاي ماندگاري كه نكات را يادداشت كردند و ما خدمت شما هستيم. حاج آقاي ماندگاري: بسم الله الرحمن الرحيم. الحمدلله رب العالمين و صل الله

ص: 10000

علي سيدنا محمد و آله الطاهرين. براي استمداد از وجود نازنين امام زمان(ع) دعاي سلامت حضرت را تقاضا مي كنم همه با هم بخوانيم. [دعاي فرج] من چون ديدم درد دل اين خواهر بزرگوار خيلي طولاني است و احتمالاً نكاتش فراموشم مي شود، اينجا كاغذ و قلم بود، ما كه هميشه به بينندگان سفارش به نوشتن مي كنيم، گفتيم كه يكبار هم خودمان به حرف خودمان عمل كنيم. عيب ندارد كه حالا يك لطيفه هم در اين روزها از زبان عزيز خودم حاج آقاي قرائتي به مردم بگويم. ايشان فرمودند: يك بنده ي خدايي يك روز بعد از منبر به ما گفت: اين حرف هايي كه شما مي زنيد، همه را عمل مي كنيد. حاج آقا مي گويند، با خودم گفتم: به او بگويم: آره! درست نگفتم. همه را كه نمي توانم عمل كنم. اگر هم بگويم: نه، كه آبرويمان مي رود. خدا كمكم كرد، گفتم: شغل تو چيست؟ گفت: ما كفش درست مي كنيم. گفتم: صبح تا شب چند تا كفش درست مي كني؟ گفت: چندين كفش درست مي كنيم. گفتم: همه را مي پوشيد؟ گفت: نه، يكي را مي پوشم. گفت: خوب ما هم يكي را عمل مي كنيم! حالا ما هم يكبار به حرف هايي كه خودمان به مردم زديم، انشاءالله عمل كنيم. من جداً از بينندگان عزيز تقاضا مي كنم كه ما را خيلي دعا كنند كه عامل به حرف ها باشيم. چون هميشه نگران اين هستم كه در قيامت بعضي از مردم با حرف هاي ما به بهشت مي روند، و خدا نكند مرا جاي ديگر ببرند. برمي گردند مي گويند: آشيخ! ما با حرف هاي شما به بهشت رفتيم. شما را كجا مي برند!؟ الهي كه خدا به همه ي عزيزاني كه شنونده، نويسنده

ص: 10001

و مبلغ هستند، توفيق عمل هم عنايت كند. به همه ي شنونده ها هم انشاءالله توفيق عمل عنايت بفرمايد. من احساس مي كنم در حرف هاي اين خواهر بزرگوار و امثال ايشان چندين نكته ي خيلي زيبا بود. چند تا باور درست نسبت به خودشان بود و چند باور غلط در جامعه ي اطرافشان را توضيح دادند. همين را فكر مي كنم كه رزق امروز ما براي مردم عزيز باشد. در آستانه ي سال جديد كه خيلي دور هم مي نشينند، و معمولاً هم وقتي ما يك گره اي را اينجا مطرح كرديم، خيلي ها گفتند: آقا آدرس بدهيد، ما برويم رسيدگي كنيم. گفتيم: نه، ما بنا نداريم اين گره ها راكه مطرح مي كنيم، آدرس بدهيم شما برويد رسيدگي كنيد. ما مي گوييم: اين خانم اطرافياني دارند، انشاءالله آنها چشمشان را باز كنند و شما هم اطرافياني داريد كه شايد گرفتارتر از اين خانم باشند. شما هم چشم و گوشتان را باز كنيد، كه روز قيامت نگوييد: «وَ قالُوا لَوْ كُنَّا نَسْمَعُ أَوْ نَعْقِلُ ما كُنَّا في أَصْحابِ السَّعيرِ» (ملك/10) اگر يك ذره چشم و گوشمان را باز مي كرديم، تعقل مي كرديم الآن جهنمي نبوديم. باورهاي قشنگي كه من خودم را موظف مي دانم اين باورها را بايد تبليغ كنيم اينها بود. ايشان خوب از وضعيتي كه بيان كردند، در خط فقر بودند، تنگدست هستند، مسكين هستند، از لحاظ مالي مستضعف هستند. محروميت هايي هم دارند. اما در اين محروميت ها چند باور درست ديني را داشتند. 1- اميد به رحمت الهي؛ نبايد تنگدستي ها ما را از اميد به رحمت الهي خداي نكرده باز دارد. چون بعضي وقت ها كه تنگدست مي شويم فكر مي كنيم خدا ما را از ياد برده است. خدا مثلاً

ص: 10002

نعوذ بالله دو دسته خلايق دارد. يكي اصلي هستند و يكي اندر هستند. ما جزء اندرهايش هستيم كه به ما نگاه نمي كند. نه! امتحان است. فقر هم براي اينها امتحان است و هم براي اطرافيانشان امتحان است. اين اميد به رحمت الهي اگر كنار فقرا و مساكين و تنگدست ها باشد خداي نكرده زبان به كفر باز نمي كنند. زبان به گلايه باز نمي كنند. 2- توكلشان را به خدا از دست نداده بودند. اين خيلي قشنگ است. و در آخر هم فرمودند: از همه صلاحيت دارتر به اينكه شوهر من دارد تمام تلاشش را مي كند، خودم هستم. راست هم مي گفت. خانم خانه از همه بهتر مي داند، اينكه اين آقا اهل تلاش است و از آن طرف هم اهل توكل است، اين يك باور درست است. من به خاطر اينكه فقير هستم مجوّز اين را ندارم كه دست از تلاش بردارم. ما واقعاً بايد مردم را از كساني كه تكدّي گري هستند، پرهيز بدهيم. كسي كه مي تواند كار كند نبايد دستش را جلوي ديگران دراز كند. كسي كه حتي يك دست و يك پايش مي تواند كار كند، اين آقا با اينكه تنگدست است هم تلاش را متوقف نكرده، هم توكل را حفظ كرده است. اين خيلي عالي است. 3- باور سوم اين خانم خيلي زيبا بود. اينكه حفظ ظاهر كردند. ديديد بعضي ها مي گويند: با سيلي صورت خودشان را سرخ نگه مي دارند. يك مناعت طبعي، يك عفت نفسي، فقير در انديشه ي اسلامي و مكتب اسلام نبايد اظهار فقر كند. غني بايد برود و فقير را پيدا كند. فقير بايد اينقدر حفظ ظاهر كند كه كسي حتي باور نكند او فقير است.

ص: 10003

آنها بايد بيايند تجسس كنند، اين را پيدا كنند. حفظ آبرو هم كردند، گفتند: اين آبرو را خدا براي ما ضمانت كرده است. و ما بايد حفظ ظاهر كنيم. يك باور قشنگ ديگر باور نسبت به قناعت بود. گفتند: سوغاتي بوده از آباء و اجداد به ما رسيده است. اين خيلي خوب است. در روايات داريم بالاترين سرمايه قناعت است. اگر آدم قناعت داشته باشد، به كم قانع مي شود و دستش را پيش ديگران دراز نمي كند. آقاي شريعتي: يك باور ديگر هم داشتند، گفتند: ما به اينجا رسيديم، كه روزي ما همين است و اصلاً هم جاي غصه نيست. حاج آقاي ماندگاري: بايد ببخشيد اما ما اين را باور ديني نمي دانيم. اگر اين باشد، باز همان مقدار تلاش توقف مي شود. «اعْمَلْ لِدُنْيَاكَ كَأَنَّكَ تَعِيشُ أَبَدا» (وسايل الشيعه/ج17/ص76) ما در تلاش توقف نداريم. چون اگر فكر كنيم رزق ما همين است، تلاش در همان حد مي شود. اگر خاطرتان باشد يك موقعي گفتيم، در بحث جهاد اقتصادي اشاره كردم. از نگاه دين تلاش حداكثري، يعني هيچوقت نايستيد. هرچه مي توانيد براي توليد ثروت، توليد خدمت، بايد تلاش كنيد. مصرف قانعانه، خدمت حداكثري. اضافه اش را به ديگران بدهيم. اينكه فكر كنم روزي من همين است، اين مرا نگه مي دارد. بله شايد روزي من همين باشد ولي من اينطور نبينم. ببينيد باورهاي قبلي، باورهاي ديني بود. اميد به رحمت الهي، توكل به خدا، حفظ ظاهر، قناعت، همه ي اينها باورهاي درست بود، اما اينكه فكر كنم بيشتر از رزق ندارم. نه! تلاش كن، حتي تفكر كن، از افكار ديگران هم استفاده كن. اگر هم به شما ندادند و شايد رزقت همين باشد،

ص: 10004

نگاه شما اينطور نباشد. براي همين هم گفتند: هميشه دعا كنيد خدا به رزقتان بركت بدهد. «اللَّهُمَّ ارْزُقْنِي عَقْلًا كَامِلًا وَ لُبّاً رَاجِحاً وَ رزقاً واسعا» در دعاي عالية المضامين است. خدايا رزق واسع مي خواهيم. اگر رزق من همين است، چرا رزق واسع تر از اين مي خواهم؟ چرا بركت در رزق مي خواهم؟ اينكه به ما گفتند: دعا براي بركت رزق كنيد، دعا براي وسعت رزق كنيد، پس معلوم مي شود در تلاشتان توقف نداشته باشيد. اينها باورهاي قشنگي است. اما نسبت به خانواده شان، اطرافيان و اقوامشان كه فرمودند: خانواده اي از بزرگان و منتسبين و خلاصه سابقه دارها هستند، آرام و نجيب هستند و مايه ي مباهاتشان بودند، چرا؟ چون به يك بعد نگاه مي كردند. از اينجا به بعد مي خواهم باورها غلطي كه در خانواده ي اين خانم محترم به عنوان يك خانواده ي ديني و متدين و انقلابي هست، اشاره كنم. شايد بعضي از عزيزان هم اينجا متذكر شوند كه شما تا هفته هاي قبل امر به معروف و نهي از منكر را كه مطرح مي كرديد، يك مقدار به مسؤولين گفتيد، به نهادها گفتيد، به سازمان ها گفتيد، به همه ي آنهايي كه دست اندر كار بودند، الآن مي خواهيد به خانواده ها بگوييد. امر به معروف و نهي از منكر كه فقط مخصوص مسؤولين نيست. مخصوص تك تك ما است. ما مي خواهيم باورهاي غلطي كه در اين متدين ها و مذهبي ها پولدار هست، متذكر شويم. يك باور اصلي غلطشان اين بود كه تفاوتي را بين دختر و پسر قائل هستند. اين تفاوت بين دختر و پسر از جنس تفاوتي كه بين دختر و پسر در عصر جاهليت مي گذاشتند، نيست؟ آن هم تفاوت بود. تفاوتش

ص: 10005

اين است كه آنها دختر را زنده به گور مي كردند، اينها دختر را به تعبيري شكنجه ي به اين شكل مي كنند و در حال زنده بودن شكنجه مي دهند. نگاه تحقير آميز مي كنند. اسم ما متدين است، اسم ما مسلمان است، اسم ما امت پيغمبر است، اسم ما شيعه ي قرآن و عترت است، آنوقت بايد اينطور به دخترمان جفا كنيم؟ به صرف اينكه دختر وقتي از خانه ي پدر و مادر بيرون رفت، مسؤوليت زندگي و اقتصادي اش به عهده ي مرد است. اما اگر آن بنده ي خدا تنبلي كرد، شما كمك نكنيد. من از اين خانواده ي محترم مي خواهم سؤال كنم به اين سؤال پيغمبر چه جوابي مي دهند؟ كه ما سه پدر و مادر داريم. «أبٌ ولدك، أبٌ زوجك، أبٌ علمك» وقتي پيغمبر مي فرمايد: به وقت ازدواج تو صاحب دو پدر و مادر مي شوي. پدر و مادر همسرت هم پدر و ما شما هستند، يعني الآن اين آقا كه داماد اين خانواده هست، اين پدر و مادر حكم پدر و مادر واقعي او را دارند. پدر و مادر بايد اذيت شدن بچه اش را ببيند و تماشا كنند. بايد زيرآب اين باور غلط زده شود. اين باور غلط همچنان كه خودشان فرمودند، به خدا نه باور ديني است، نه باور نبوي است، نه باور علوي است. نه باور فاطمي است، نه باور انقلابي است. نه باور بسيجي است. يك باور غلطي است. يك باور عرفي و جاهلانه و سليقه اي است. مگر ما نگفتيم در ازدواج ديد و نگاه ديني ديد مشاركتي است. يعني چه؟ يعني دو خانواده دست به دست هم بدهند، دو جوان يك زندگي خوبي داشته باشند. اين بنده هاي

ص: 10006

خدا زندگي داشتند، اين آقا از كار افتاده شده است. مقروض شده است. خانه نشين شده است. براي اجاره ي خانه اش مانده است و تمام تلاشش هم مي كند. امروز وقتي در مصاحبه ها، در آمارها، در ارقام مي گويند: كسي كه يك ميليون، دو ميليون نداشته باشد، مخصوصاً در شهرهاي بزرگي مثل تهران، زير خط فقر است. خوب حقوق كارگري كه حدود 500، 600 هزار تومان است. يعني تمام كارگران زير خط فقر هستند. خوب اين آقا كه دارد همه ي تلاشش را مي كند، هشت ساعت، ده ساعت كار مي كند، دو تا فرزند دانشجوي دانشگاه آزاد هم داشته باشد و اجاره خانه هم داشته باشد و دو تا دفترچه ي قسط هم داشته باشد كه ديگر مصيبت است. حالا اين خانواده هاي اطراف حسينيه داشته باشند، ده روز در سال بيشتر استفاده نكنند و به اين دختر كمك نكنند به صرف اينكه ما عرف و فرهنگمان اين است كه به دختر كمك نكنيم كه آقا تنبل نشود. اين باور حسيني است؟ يعني اينها حسيني هستند اين كارها را مي كنند؟ من فقط جلوي اين باورهاي غلط نوشتم كه چه جوابي براي قيامت دارند؟ براي ده روز يك حسينيه درست كردند. خانه هاي خالي، ويلاهايي كه براي يك هفته تدارك ديد ه اند. اين خانم با بچه ي شير خواره اش در انباري زندگي كند. بعدها به اين بچه فشار بيايد، خداي نكرده عقده اي شود. نگاهش نسبت به اقوام عوض شود و نگاه بد پيدا كند. اين فرهنگ هاي غلطي كه در خانواده ي مسلمان دارد به خاطر مناع خير بودن اينها اتفاق مي افتد، چه كسي مي خواهد جوابگو باشد. واقعاً «أين تذهبون...» تعبير اميرالمؤمنين است. كجا مي رويم؟ آيا اين

ص: 10007

مسلماني است؟ آيا اين با روايات صريح پيغمبر سازگار است؟ «مَنْ أَصْبَحَ لَا يَهْتَمُّ بِأُمُورِ الْمُسْلِمِينَ فَلَيْسَ بِمُسْلِمٍ» (كافي/ج2/ص163) پيغمبر مي گويد: اگر شما نسبت به مشكلات يك مسلمان در آن طرف دنيا بي اعتنا باشي، اسم مسلمان را روي خودتان نگذاريد. اين خانم باورهاي قشنگي دارد. اين خانم طلبكار نيست. اين خانم اسراف كننده نيست. نعوذ بالله شوهر اين خانم معتاد نيست. اعتياد يك مريضي است، يك گرفتاري است. اين خانم با آن باورها حتي مجبور شده برود به اينها بگويد. شايد به خاطر آن عفت نفس فكر مي كرده كه اينها نمي دانسته اند. ولي وقتي برود بگويد، بگويند: به خاطر اين كه يكي بگويد: چون تصميم به فروش داريم. تا پنج سال خانه خالي باشد. يكي به خاطر اينكه قوم و خويش هاي شوهر من چنين ميداني پيدا نكنند، به شما ميدان نمي دهند. اين چه توجيحي است؟ مي خواهند نزد خدا جواب بدهند؟ من فقط به اين افراد مي خواهم يك حرفي بزنم. من هميشه به هركس در مقابل اين تفكر غلط و باورهاي غلط جوابي داده است، يك جمله گفتم. گفتم: اگر فكر مي كني اين جواب را مأمورين خدا در خانه ي قبر قبول مي كنند، اگر فكر مي كني خدا روز قيامت موقع حساب و كتاب قبول مي كند، پاي همين جواب بايست. ولي اگر فكر مي كني خدا مي پذيرد، و مأمورين خدا كه موظف به اجراي نظر خدا و حكم خدا هستند، اگر فكر مي كني آنها قبول نمي كنند كه من قسم مي خورم، قبول نمي كنند، از اينطور جواب دادن ها بترسيم. البته ريشه ي اينها ضعف ايمان به معاد است. ما بارها گفتيم: ريشه ي ديانت «يُؤْمِنُونَ بِالْغَيْبِ» (بقره/3) ما دو مصداق هم براي ايمان به

ص: 10008

غيب در روايات بيشتر نداريم. يكي از مصداق هاي بارز خداست، يكي قيامت است. اينها مردم را مي بينند، خدا را نمي بينند. مي خواهند مردم برايشان حرف درنياورند، حرف خدا را زير پا له مي كنند. الآن خدا مي گويد: به اين خانواده رسيدگي كنيد. هر خانواده ي متدين و متمولي كه در اطرافشان اينطور خانواده اي دارند زندگي مي كنند، وظيفه ي شرعي و اخلاقي و انساني شان است به اين خانواده كمك كنند. پيغمبر مي گويد: كمك كنند. اگر كمك كنند به خودشان كمك كردند. «مَنْ أَرَادَ أَنْ لَا يَكُونَ عُرْيَاناً يَوْمَ الْقِيَامَةِ فَلْيَكْسُ الْجُلُودَ الْعَارِيَةَ في الدنيا» (مستدرك/ج3/ص317) هركس مي خواهد روز قيامت عريان نباشد، بدن هاي عريان را بپوشاند. هركس مي خواهد روز قيامت گرسنه نباشد، شكم هاي گرسنه را سير بكند. يقيناً هركس به اين خانواده ها كه در درون خودمان كم نيستند برسيم، در واقع به آخرت خودم رسيدم. به صندوق پس انداز آخرت خودم پس انداز كردم. پس اگر اين اتفاق ها نمي افتد، اسم خودمان را مسلمان و مؤمن نگذاريم. ايمان به خدا و ايمان به قيامت ما ضعيف است. خدايا ايمان به خدا و ايمان به خودت و ايمان به روز معاد را در ما تقويت بفرما. قاي شريعتي: چه مي شود يك وقتي واقعاً با تمام وجودمان درمي يابيم كه سخني و يك كلامي و يك اتفاقي حق است، ولي تعصبات نمي گذارند آن حق جامع عمل بپوشد و ما به سمتش برويم. باز همان ايمان ما است؟ حاج آقاي ماندگاري: «عَظُمَ الْخَالِقُ فِي أَنْفُسِهِمْ فَصَغُرَ مَا دُونَهُ فِي أَعْيُنِهِم» (شرح نهج البلاغه/ج10/ص132) كلام اميرالمؤمنين است. عكس اين اينطور مي شود. هركس مردم در چشمش بزرگ باشد، خدا در جانش كوچك مي شود. با عرض معذرت اين خانواده نگاه مردم در چشمشان

ص: 10009

بزرگ شده و حرف خدا و پيغمبر و معاد در دلشان، در جانشان، در روحشان كوچك شده است. حالا حسينيه درست كنند. من حتي گاهي وقت ها مي گويم: خدا نكند يك اتفاق بيافتد كه حسينيه را هم به حرف مردم درست كردند. اگر حسينيه را به خاطر حرف خدا درست كردند، اگر ديانتشان به خاطر حرف خداست، همان خدا و پيغمبر فرمودند: همسايه تان، نگفتند: قوم و خويش، گفتند: همسايه ي بيگانه اگر گرسنه بخوابد و شما سير بخوابيد دين نداريد. آقاي شريعتي: چه منافاتي دارد مثلاً حسينيه هست، خانه اي كه براي ده روز ايام عزاداري امام حسين(ع) اختصاص دادند، آنوقت به اين خانواده هم بگويند: شما هم آنجا بياييد مستقر شويد، در اين ده روز عزاداري امام حسين هم شما به ما كمك كنيد. مي شود يك چنين اتفاقي هم بيافتد. حاج آقاي ماندگاري: همه ي ما اين آيه ي قرآن را خوانديم. مي گويند: آنهايي كه در قيامت اهل جهنم مي شوند يكي از ويژگي هايشان اين است. «وَ الَّذينَ يَكْنِزُونَ الذَّهَب» (توبه/34) سرمايه هايشان را خواباندند. مخفي كردند، در جريان استفاده ي خلق خدا نگذاشتند. خانه هم يك سرمايه است. ويلايشان هم يك سرمايه است. پولمان هم يك سرمايه است. ماشين هم يك سرمايه است. اگر اينها را در اختيار مؤمنين و مؤمنات بگذارند، در واقع براي خودم پس انداز كردم. انشاءالله مشمول اين آيه باشيم. «أَ لَمْ يَأْنِ لِلَّذينَ آمَنُوا أَنْ تَخْشَعَ قُلُوبُهُمْ لِذِكْرِ اللَّه» (حديد/16) آيا وقتش نرسيده كه يكبار هم براي نام خدا و ذكر خدا دل ما را بلرزاند. مي خواهم يك آمار خيلي دردناك هم بگويم. ظاهراً يك ميليون و دويست هزار خانه ي خالي در كشور داريم. كه سيصد و

ص: 10010

پنجاه هزار تا از اين خانه ها براي تهران است. از آن طرف چقدر بي خانمان داريم. انسان هاي آبرومند! استعدادهاي ويژه اي كه به خاطر بي خانمان بودن نمي توانند ادامه تحصيل بدهند. نابغه هايي كه به خاطر بي خانمان بودن نمي توانند نبوغشان را در اختيار كشور بگذارند. اگر من يك خانه ي كوچك داشته باشم در اختيار يك نفرشان با اجاره ي كمتر بگذارم، هرچه بركات اين آدم در خانه ي من نصيب اين كشور و مكتب كند، من هم بهره مند هستم. از اين نعمات و دارايي هايي كه خدا به من داده است، براي قيامتم پس انداز كنم، در دنيا بگذارم يك قران هم به من نمي رسد. انشاءالله خدا همه ي ما را بيدار كند. آقاي شريعتي: آقا خيلي ممنون و متشكرم. واقعاً پيامي بود كه احساس مي كنم وظيفه ي ما را سنگين و سنگين تر مي كند و جا دارد به تعبير ايشان بعد از برنامه يا همين حالا ترازوي اعمالمان را سنگين و سبك كنيم و ببينيم به كجا مي رويم؟ انشاءالله اتفاقات خوبي بيفتد. انشاءالله در آستانه ي سال جديد همه همدل و همراه شويم. و انشاءالله صميمت در بين همه ي خانواده ها موج بزند. حاج آقاي ماندگاري: من از بزرگترها، محاسن سفيدها، گيسوان سفيدها تقاضا دارم كه در اين ديد و بازديد هايي كه مي شود با يك ادبيات خيلي قشنگ، كريمانه و محترمانه از زوج هاي جوان و از كساني كه در اطرافشان هستند يك پرس و جوي اينچنين بكنند. اوضاع شما چطور است؟ مي چرخد يا نه؟ من يك سرمايه اي دارم. نمي خواهم اين سرمايه براي دنياي من بماند، مي خواهم براي آخرتم بماند. اگر جايي گير كرديد حاضرم انشاءالله كمكتان كنم. يكوقت خداي نكرده به خاطر كمبود امكانات گير نكني! شايد

ص: 10011

او رويش نشود بگويد. حالا اين خواهر در نامه گفتند: ما رفتيم گفتيم. شايد جواني كه تازه ازدواج كرده رويش نشود بگويد. ولي اگر دايي، عمو، بابا بزرگ، مادربزرگ، عمه، خاله، بگويند گل از گلش مي شكفد، مي گويد: ممنون شما هستم. يك مقدار به من قرض بدهيد. قرض الحسنه بدهيد، يك مدت طولاني تر باشد، يك مقدار مراعات كنيد، من قول مي دهم هم به شما برگردانم و هم هروقت دارا شدم، من هم دست يكي را بگيرم. ببينيد چطر مي توانيم يك سنت قشنگ را با همين قصه پايه گذاري كنيم. آقاي شريعتي: خيلي خيلي ممنون هستم. نكات خيلي خوبي را اشاره كرديد. از توجه شما هم ممنون و سپاسگزار هستيم. قرار روزانه ي ما صفحه ي 34 مصحف شريف، آيات 216 تا 219 سوره ي مباركه ي بقره است، برمي گرديم انشاءالله بر بركت صلوات بر محمد و آل محمد در اين روزهاي بهاري همراه شما و در كنار شما خواهيم بود. اللهم صل علي محمد و آل محمد و عجل فرجهم. «كُتِبَ عَلَيْكُمُ الْقِتَالُ وَ هُوَ كُرْهٌ لَّكُمْ وَ عَسىَ أَن تَكْرَهُواْ شَيًْا وَ هُوَ خَيرٌْ لَّكُمْ وَ عَسىَ أَن تُحِبُّوا شَيًْا وَ هُوَ شَرٌّ لَّكُمْ وَ اللَّهُ يَعْلَمُ وَ أَنتُمْ لَا تَعْلَمُونَ(216) يَسَْلُونَكَ عَنِ الشهَّْرِ الْحَرَامِ قِتَالٍ فِيهِ قُلْ قِتَالٌ فِيهِ كَبِيرٌ وَ صَدٌّ عَن سَبِيلِ اللَّهِ وَ كُفْرُ بِهِ وَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ وَ إِخْرَاجُ أَهْلِهِ مِنْهُ أَكْبرَُ عِندَ اللَّهِ وَ الْفِتْنَةُ أَكْبرَُ مِنَ الْقَتْلِ وَ لَا يَزَالُونَ يُقَاتِلُونَكُمْ حَتىَ يَرُدُّوكُمْ عَن دِينِكُمْ إِنِ اسْتَطَاعُواْ وَ مَن يَرْتَدِدْ مِنكُمْ عَن دِينِهِ فَيَمُتْ وَ هُوَ كَافِرٌ فَأُوْلَئكَ حَبِطَتْ أَعْمَالُهُمْ فىِ الدُّنْيَا وَ الاَْخِرَةِ وَ أُوْلَئكَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِيهَا خَلِدُونَ(217) إِنَّ الَّذِينَ ءَامَنُواْ

ص: 10012

وَ الَّذِينَ هَاجَرُواْ وَ جَاهَدُواْ فىِ سَبِيلِ اللَّهِ أُوْلَئكَ يَرْجُونَ رَحْمَتَ اللَّهِ وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَّحِيمٌ(218) * يَسَْلُونَكَ عَنِ الْخَمْرِ وَ الْمَيْسِرِ قُلْ فِيهِمَا إِثْمٌ كَبِيرٌ وَ مَنَافِعُ لِلنَّاسِ وَ إِثْمُهُمَا أَكْبرَُ مِن نَّفْعِهِمَا وَ يَسَْلُونَكَ مَا ذَا يُنفِقُونَ قُلِ الْعَفْوَ كَذَالِكَ يُبَينِ ُّ اللَّهُ لَكُمُ الاَْيَاتِ لَعَلَّكُمْ تَتَفَكَّرُونَ(219)» ترجمه آيات: «جنگ بر شما مقرر شد، در حالى كه آن را ناخوش داريد. شايد چيزى را ناخوش بداريد و در آن خير شما باشد و شايد چيزى را دوست داشته باشيد و برايتان ناپسند افتد. خدا مى داند و شما نمى دانيد. (216) تو را از جنگ كردن در ماه حرام مى پرسند. بگو: جنگ كردن در آن ماه گناهى بزرگ است. اما بازداشتن مردم از راه حق و كافر شدن به او و مسجد الحرام و بيرون راندن مردمش از آنجا در نزد خداوند گناهى بزرگتر است، و شرك از قتل بزرگ تر است. آنها با شما مى جنگند تا اگر بتوانند شما را از دينتان بازگردانند. از ميان شما آنها كه از دين خود بازگردند و كافر بميرند، اعمالشان در دنيا و آخرت تباه شده و جاودانه در جهنّم باشند. (217) كسانى كه ايمان آورده اند و آنان كه مهاجرت كرده اند و در راه خدا جهاد نموده اند، به رحمت خدا اميد مى دارند و خدا آمرزنده و مهربان است. (218) تو را از شراب و قمار مى پرسند. بگو: در آن دو گناهى بزرگ و سودهايى است براى مردم. و گناهشان از سودشان بيشتر است. و از تو مى پرسند، چه چيز انفاق كنند؟ بگو: آنچه افزون آيد. خدا آيات را اينچنين براى شما بيان مى كند، باشد كه در كار دنيا و آخرت بينديشيد. (219)»

ص: 10013

آقاي شريعتي: اللهم صل علي محمدٍ و آل محمد و عجل فرجهم. انشاءالله زندگي همه ي ما منور به نور قرآن و اهلبيت باشد. اشاره ي قرآني امروز را حاج آقاي ماندگاري بفرماييد. حاج آقاي ماندگاري: با استعانت از وجود نازنين امام رضا(ع) كه امروز سر سفره ي كريمانه شان مهمان هستيم، ببينيد خداي تبارك و تعالي در اولين آيه ي اين صفحه اصل خيلي قشنگي را اشاره مي فرمايد. «كُتِبَ عَلَيْكُمُ الْقِتَالُ وَ هُوَ كُرْهٌ لَّكُمْ وَ عَسىَ أَن تَكْرَهُواْ شَيًْا وَ هُوَ خَيرٌْ لَّكُمْ وَ عَسىَ أَن تُحِبُّوا شَيًْا وَ هُوَ شَرٌّ لَّكُمْ وَ اللَّهُ يَعْلَمُ وَ أَنتُمْ لَا تَعْلَمُونَ» خدا مي خواهد بگويد: شما قضاوت هايتان نسبت به اينكه چه كاري خير است، چه كاري شر است، قضاوت ظاهري است. لذا مردم امروز فقر را شر مي دانند. جنگ را شر مي دانند. اينجا خدا مي گويد: قتال و جهاد و مجاهد با اينكه در اين كشتن و مجروحيت دارد، اسارت دارد، براي شما نوشته شده است. چون يكي از تكاليف ما دفاع است. جهاد است، و معمولاً اين براي انسان ها سخت است. كراهت دارد، «وَ هُوَ كُرْهٌ لَّكُمْ» با كراهت مواجه مي شوند. اما حواستان باشد، چه بسا خيلي از تكاليف شما كه براي شما سخت است، باطنش خيلي خير است. باطن يعني هم باطن دنيايي اش و هم باطن آخرتي اش. و چه بسا چيزهايي كه شما در ظاهر او را خير مي دانيد، مثل پولداري، مثل قدرت، ثروت، شهرت، شهوت، اگر خداي نكرده درست تكليفمان را انجام ندهيم، ظاهرش خيلي خوش است، ولي اين در باطن براي ما شر بوده است و خدا مي داند آنچه را كه شما نمي دانيد. امروز جداً تحمل فقر خيلي

ص: 10014

سخت است. اما من به فقرا يك مژده اي مي دهم. چه بسا فقر دنيا براي شما سخت باشد، اما روايتي از وجود نازنين امام حسين(ع) داريم كه خيلي از فقراي دنيا روز قيامت حكومت دارند. دولتي دارند. استاد بزرگوار ما حضرت جوادي آملي در ذيل اين آيه ي «خافِضَةٌ رافِعَةٌ» (واقعه/3) سوره ي واقعه فرمودند: چه بسيار پياده هايي كه روز قيامت سواره مي آيند. چه بسيار فقرايي كه روز قيامت غني مي آيند. چه بسيار اغنيايي كه روز قيامت فقير مي آيند. امروز تحمل فقر سخت است ولي با باورهاي ديني تحمل كنيم، همان باورهايي كه متذكر شديم، تا روز قيامت شيرني اش را بچشيم. اين روايت امام حسين يك بعدي هم براي آن اقوام پولدار دارد. تعبير حضرت اين است. سعي كنيد با كمك به نيازمندان و فقرا يك جايگاهي نزد آنها پيدا كنيد. چرا؟ چون اينها روز قيامت يك دولتي دارند. امروز اگر شما يك تشبيهي مي خواهم كنم. ايام انتخابات كه مي شود، يك عده اي دور كانديدي مي روند و يك خدمتي مي كنند. مي گويند: اين فردا كه رئيس شود هواي ما را داشته باشد. من حس مي كنم اگر پولدارها كه ظاهراً اينجا دولتي دارند، به فقرايي كه قرار است فرداي قيامت دولتي داشته باشند، فقراي مؤمن و متدين، امروز كمك كنند، فردا يك جايگاهي در دولت آنها براي خودشان درست كردند. باز هم «إِنْ أَحْسَنْتُمْ أَحْسَنْتُمْ لِأَنْفُسِكُمْ» (اسراء/7) يك آيه ي ديگر هم من مي خواهم بگويم. آيه ي آخر اين صفحه مي گويد: «يَسَْلُونَكَ عَنِ الْخَمْرِ وَ الْمَيْسِرِ» پيغمبر از تو درباره ي شراب و قمار سؤال مي كنند. خيلي ها مي گويند: كجاي قرآن گفته شراب حرام است؟ ما شراب را اينگونه مي خوريم. ايام سال نو است،

ص: 10015

در بعضي از مهماني ها مثل آن جواني كه به من گفته بود، با آب قاطي مي كنم و مي خورم، يك ذره مي خوريم. اين رنگي اش را مي خورم، اين كار را مي كنيم، در اين حالت مي خوريم. در مورد قمار مي گفت: ما برد و باخت بازي نمي كنيم. دختر و پسر با هم مي نشينيم تفريحي بازي مي كنيم. شراب يك ذره اش، قمار يك لحظه اش به صريح قرآن حرام است، حرام است، حرام است! حرام است يعني چه؟ يك قطره نفت، يك قطره بنزين غير استاندارد، يك قطره آب، يك قطره ناخالصي در باك هواپيما باشد، نمي تواند حركت كند. پس يك قطره شراب هم نمي گذارد ما رشد معنوي داشته باشيم. با روح ما سازگار نيست. بهانه درست نكنيم. باز به ايمانمان به آخرت نگاه مي كنيم. هركس قيامت را ببينيد، هركس خدا را ببينيد، نه نزديك شراب مي شود، نه نزديك قمار مي شود. اين آيه يك كلمه ي ديگر هم دارد. در آخر مي گويد: «وَ يَسَْلُونَكَ مَا ذَا يُنفِقُونَ» پيغمبر از تو سؤال مي كنند، اي رسول ما! ما چه چيز انفاق كنيم؟ چون گاهي مي گويند: انفاق زيادي نياز خودت است. حاج آقا! پول و درآمد كه جوابگوي نياز ما نيست. چه چيزي را انفاق كنيم؟ از يك آيه ي ديگر مي گويم: «وَ مَنْ قُدِرَ عَلَيْهِ رِزْقُهُ فَلْيُنْفِق» (طلاق/7) آن روزي كه دست شما تنگ شد، اگر انفاق كنيد، مرد هستيد. در تنگدستي اگر انفاق كنيد، مرد هستيد. چون ما هرچه تنگدست باشيم، از ما تنگدست تر هم هست. هركس در هر پله اي هست، به پله ي پايين تر خودش انفاق كند، خيلي مرد است. بهانه نياوريد كه آقا حقوق ما كفاف زندگي خودمان را نمي كند. قطعاً اگر كسي بخواهد

ص: 10016

انفاق كند يك گوشه، يك ذره، ما چراغ فرهنگ انفاق در زندگي مان نبايد خاموش شود كه واقعاً خودمان ضرر مي كنيم. آقاي شريعتي: خيلي ممنون و متشكرم. حالا شايد به ظاهر دو سؤال مقدري كه حاج آقاي ماندگاري اشاره كردند، و به پيام بيننده ي خوبمان پاسخ داده شد، ولي سؤالات حاوي نكات بسيار ارزشمندي بود، و پاسخ هاي حاج آقا هم كه بسيار راهگشا هستند. انشاءالله در اين مسير همه ي ما ثابت قدم باشيم و در مسير بندگي و امتحاناتي كه سر راه ما هست، همه موفق و مؤيد بيرون بياييم. در آستانه ي سال جديد توصيه اي، نكته اي اگر هست بفرماييد. حاج آقاي ماندگاري: ما هميشه به شما، به بيننده ها و همه ي دوستان گفتيم كه: آدم عاقل هميشه بين خوب و خوب تر، خوب تر را انتخاب مي كند. ما اگر فقط به شادي ظاهري فكر كنيم، به كيف ظاهري فكر كنيم، عيد ما فقط عيد ظاهري مي شود. ولي اگر به روايت عمل كنيم، هر روزي كه معصيت خدا نكرديم، آن روز براي ما عيد است. بياييم عيد امسالمان را به حرمت نگاه خدا، به حرمت نگاه امام زمان، به حرمت نگاه اهلبيت، عيد بي گناه كنيم. اگر عيد بي گناهش كرديم، هم به نگاه زميني ها عيد است، هم به نگاه آسماني ها عيد است. و اين عيد روز قيامت براي ما حسرت نمي شود. يك سفارش هم براي بينندگان عزيز دارم. آنهايي كه دوست دارند با شهدا يك عهدي ببندند، بيايند عيدشان را كنار مقتل شهدا، شلمچه و طلاييه بگذرانند. به آنها قول مي دهم كه ضرر نمي كنند. يا علي مدد! آقاي شريعتي: بسيار ممنون و متشكرم. يك خواهشي هم از دوستان خوبمان كنيم. آنهايي

ص: 10017

كه به كربلا و مشهد مشرف مي شوند، آنهايي كه الآن در كربلا و مدينه و مشهد هستند، حتماً براي ما و همه ي بيننده هاي برنامه ي سمت خدا در آستانه ي سال جديد دعا كنند. يك اتفاق خوبي هم كه افتاد و دوستان زيرنويس كردند، ما در ايام نوروز هم برنامه خواهيم داشت و خدمت دوستان خوبمان خواهيم بود. كارشناساني هم كه در گذشته خدمتشان بوديم، از آنها دعوت كرديم كه در ايام نوروز خدمتشان باشيم. لذا برنامه ي سمت خدا را در ايام نوروز از دست ندهيد. حاج آقاي ماندگاري دعا بفرماييد و همه ي ما آمين بگوييم. حاج آقاي ماندگاري: خدايا عيدي ما را فرج آقايمان امام زمان، رفع مشكلات مسلمين و سربلندي اسلام و مسلمين قرار بده. آقاي شريعتي: الهي آمين. بسيار ممنون و متشكرم. بهارهاي شگفتي در راهند. فردا گلي مي شكفد كه بادها را پرپر مي كند. والحمدلله رب العالمين، و صل الله علي محمدٍ و آله الطاهرين.

92-12-21

بسم الله الرحمن الرحيم و صل الله علي محمدٍ و آله الطاهرين چشم ها پرسش بي پاسخ حيراني ها *** دست ها تشنه ي تقسيم فراواني ها با گل زخم سر راه تو آذين بستيم *** داغ هاي دل ما جاي چراغاني ها حاليا دست كريم تو براي دل ما *** سرپناهي است در اين بي سر و ساماني ها وقت آن شد، كه به گل حكم شكفتن بدهي *** اي سرانگشت تو آغاز گل افشاني ها فصل تقسيم گل و گندم و لبخند رسيد *** فصل تقسيم غزل ها و غزل خواني ها سايه ي امن كساي تو مرا بر سر بس *** تا پناهم دهد از وحشت عرياني ها چشم تو رايحه ي روشن آغاز بهار *** طرح لبخند تو پايان پريشاني ها آقاي

ص: 10018

شريعتي: سلام مي گويم به همه ي بيننده هاي خوبمان، خانم ها و آقايان، دوستان گرامي و گرانقدر. خيلي خيلي خوش آمديد به سمت خداي امروز ما. خيلي خوشحاليم كه در اين لحظات و دقايق همراه شما هستيم، در كنار شما و مثل هميشه بهترين ها را براي همه ي شما آرزو مي كنيم. حاج آقاي ماندگاري سلام عليكم و رحمة الله. خيلي خيلي خوش آمديد. حاج آقاي ماندگاري: سلام عليكم و رحمة الله، من هم خدمت شما و همه ي بينندگان عزيز عرض سلام و ادب و احترام دارم. آقاي شريعتي: سلامت باشيد، انشاءالله حالتان خوب است. هفته ي گذشته ي حاج آقاي ماندگاري مطالبي را در اقامه ي معروف در دو حوزه ي مهم فكري و اقتصادي در رسانه ي ملي و بانك ها بيان كردند و مطالبي كه ايشان بيان كردند بازتاب هايي داشته است. من خواهش مي كنم از خود ايشان كه اين بازتاب ها را بگويند و اگر نكاتي به ذهنشان مي رسد در خدمتشان هستيم. حاج آقاي ماندگاري: بسم الله الرحمن الرحيم. «اللهم صل علي فاطمة و ابيها و بعلها و بنيها و سر المستودع فيها، بعدد ما احاط به علمك». چون هفته ي آينده شهادت ام الائمه فاطمه ي زهرا(س) را داريم، به عنوان عرض سلام و ادب و احترام به ساحت مقدس امام زمان دعاي سلامت حضرت را با همديگر تلاوت مي كنيم. من هم تشكر مي كنم از اين خواهر بزرگوار و هم مدد مي گيريم از وجود نازنين امام زمان(ع) تا بتوانيم پاسخ هايي كه حضرت مي پسندند انشاءالله بر زبان ما جاري شود و به محضر بينندگان عرض كنيم. لذا از ايشان و همه ي شنوندگان و بينندگان هم تقاضا مي كنم كه دست به دعا برداريم و براي وجود نازنين

ص: 10019

حضرت دعا كنيم. [قرائت دعاي فرج] يك دسته گل صلوات هم به محضر آقايمان امام زمان(ع) تقديم مي كنيم. من ممنون هستم جناب آقاي شريعتي اول تشكر مي كنم از حضرت حق كه انشاءالله خداي تبارك و تعالي و معصومين(عليهم السلام) مبلّغ بودن ما را قبول داشته باشند. كه بارها وقتي از ما مي پرسند شما كارمند كه هستيد؟ مي گوييم: ما كارمند خدا هستيم. و به تعبير قشنگ عزيز خودم، حاج آقاي عالي ما نون خور امام زمان (ع) هستيم. و ممنون هستيم از همه ي كساني كه با ارشاداتشان، با نكاتشان، با اظهار نظرهايشان به هر نحوي كه بود معلوم شد دغدغه ي امر به معروف و نهي از منكري در وجود همه هست و اين را به ما منتقل كرد. و من حتي خواهش كردم از محضر تهيه كننده ي محترم كه در اين هفته سؤالاتي مطرح نشود، چون روال برنامه ي ما پاسخ به سؤالات و درد دل ها بود و احساس كردم چون اين فريضه و آيين واجب الهي كه به تعبير امام جامعه ي ما، ولي امر زمان ما واجب فراموش شده نام گرفته است، كه اين خودش خيلي حرف دارد. در رابطه با اين فريضه و در رابطه با آنچه كه در جلسه ي قبل صحبت كرديم مباني اعتقادي اش را، مباني قانوني اش، مباني سياسي اش، مباني عرفي اش، مباني علمي اش، به مردم بگوييم كه همه بدانند وقتي اهل بيت عصمت و طهارت (ع) در تفسير آيات نوراني قرآن در باب امر به معروف و نهي از منكر، مي فرمايد: «تقاموا به الفرائض» امر به معروف و نهي از منكر در واقع يكي از ستون هاي خيمه ي دين است. اگر همه ي فرايض را در نظر بگيريم،

ص: 10020

ستون اين خيمه كه بخواهد اقامه شود امر به معروف و نهي از منكر است. يا در روايتي كه عزيز خودم حاج آقاي عالي روز يكشنبه متذكر شدند كه جايگاه امر به معروف و نهي از منكر نسبت به بقيه ي فرايض مثل اقيانوس است نسبت به يك رطوبت خيلي كوچك و مختصر! باور كنيد درك اينها خيلي لطف الهي لازم دارد. ما فقط مي شنويم. يك اقيانوس را ببينيم نسبت به يك رطوبت كوچك، كه حتي فرمودند: حتي جهاد. حتي نسبت به جهاد! چرا؟ چون امر به معروف و نهي از منكر جهاد اكبر است. اينكه حالا بعضي ها فكر كنيم كه خداي نكرده در امر به معروف و نهي از منكر در جامعه بايد بخش نامه اي باشد، دستوري باشد، آئين نامه اي باشد، بخش نامه اش را خدا صادر كرده است. آئين نامه اش هم اهلبيت براي همه ي ما نوشتند و به عنوان يك محور، تكليف هر مسلماني است. «كُلِّ مُسْلِمٍ وَ مُسْلِمَة»، «لِكُلِّ مُؤْمِنٍ وَ مُؤْمِنَةٍ» (بحارالانوار/ج97/ص358) من عرض كردم انشاءالله در سال جديد براي چند برنامه وعده دادم به عزيزان كه انشاءالله اين بحث را داشته باشيم. ما سه محور تكليف داريم راجع به هر موضوع و مردم متأسفانه بعضي از ما فقط به يك محور توجه داريم. محور اول تكليف ما در زندگي مان نسبت به هر موضوع فهم حلال و حرام خداست. حلال و حرام خدا را در اين موضوع بشناسيم و رعات كنيم. خوردني ها حلالي دارد، حرامي دارد. پوشيدني ها حلالي دارد، حرامي دارد. ديدني ها حلالي دارد و حرامي دارد. در آستانه ي بهار طبيعت هستيم. مردم رفت و آمد مي كنند، مهماني ها حلالي دارد و حرامي دارد. پوشش ها حلالي دارد و

ص: 10021

حرامي دارد و ما نياز داريم... هم حلال تأمين كننده ي نياز من و شماست. هم حرام تأمين كننده ي نياز من و شماست. بر همه ي ما سفره ي حلال كه تأمين كننده ي نياز ماست تكليف است و اينكه تجارت اخروي بشناسيم. با حرام هم مي توانيم تأمين كنيم. مثلاً من تشنه هستم. خداي نكرده نوشيدني حرام بخورم، نياز عطشم را تأمين كردم براي روز قيامت ولي خسارت است. كجا را آتش زدم؟ پس تكليف اول همه ي ما اين است كه حلال و حرام خدا را در هر موضوع بدانيم. در ازدواج بدانيم. در اقتصاد بدانيم. در سياست بدانيم. در مديريت بدانيم. در ارتباطات بدانيم. بعضي از ارتباطات حرام است. بعضي ها حلال است. در تجارت بدانيم. نيازي نيست كسي به ما بگويد چه حلال است و چه حرام است؟ خدا فرموده «أَحَلَّ اللَّهُ الْبَيْعَ وَ حَرَّمَ الرِّبا» (بقره/275) خدا فرموده ما از كسي دستور نمي گيريم. خدا گفته تجارت سالم حلال است، آن تجارتي كه «رِجالٌ لا تُلْهيهِمْ تِجارَةٌ وَ لا بَيْعٌ عَنْ ذِكْرِ اللَّهِ» (نور/37) آن تجارتي كه مانع نماز من نشود. آن تجارتي كه مانع ايمان من به قيامت نشود. اما خدا فرموده: ربا حرام است. تجارت ربوي حرام است. «يَمْحَقُ اللَّهُ الرِّبا» (بقره/276) ربا كمر مي شكند. با اقتصاد كمر شكسته به وسيله ي ربا چطور مي توانيم اقتصاد مقاومتي داشته باشيم؟ اين پيام حضرت آيت الله جوادي آملي است به همه ي مسؤولين و بينندگان عزيز! خوب امروز اگر ذكر خدا يك مقدار در بعضي از محيط هاي زندگي مان كمرنگ شده، احتمالش را بدهيم به خاطر راحت پخش شدن در جامعه است به شكل هاي مختلف. پس يك تكليف همه ي ما شناسايي

ص: 10022

حلال و حرام و رعايت آن در زندگي فردي خودمان است. اگر خاطر شريف شما باشد من به همسران بزرگوار مسؤولين، به بانواني كه بيشتر بيننده ي برنامه ي ما هستند، من از همه ي خانم ها و آقايان مي خواهم بياييم اين را كلي تر كنيم. يك سؤال هر روز از هم بپرسيم. امروز صبح تا شب مواظب حلال و حرام خدا بوديم؟ «حَاسِبُوا أَنْفُسَكُمْ قَبْلَ أَنْ تُحَاسَبُوا» (بحارالانوار/ج67/ص73) يك سؤال كنيم. به خدا اگر حرام خدا در وجود ما بيايد آرام آرام وجود ما را تاريك مي كند و ديگر نور قرآن را نمي بينند. ديگر نور امام حسين را نمي بينند. آقاي شريعتي: چه بسا ديگر حق هم را نشناسند. حاج آقاي ماندگاري: نشناسم كه هيچ! حتي با آن مبارزه هم مي كنم. نمي خواهم روضه بخوانم. ولي مي توانم اين جمله را هم بگويم. مگر آن كسي كه با چكمه روي سينه ي امام حسين رفت، نمي دانست اين سينه، سينه ي چه كسي است؟ امام حسين فرمود: «فَقَدْ مُلِئَتْ بُطُونُكُمْ مِنَ الْحَرَام» (بحارالانوار/ج45/ص8) شكم كه از حرام پر شود نور امام حسين را هم نمي بينند. اين تكليف اول ما است. تكليف فردي ما است. شناسايي حلال و حرام خدا در همه ي موضوعات زندگي. تكليف دوم كه جاي امر به معروف و نهي از منكر اينجاست، تكليف دوم تبليغ حلال و حرام است. تبليغ كنم حلال خدا را و هشدار بدهم به حرام خدا! اصلاً رسالت پيغمبر اين است. «إِنَّا أَرْسَلْناكَ شاهِداً وَ مُبَشِّراً وَ نَذيراً» (احزاب/45) ما دينمان را به اساتيدمان عرضه مي كنيم. حضرت استاد آيت الله جوادي آملي كه بعد از برنامه ي هفته ي گذشته افتخار محضرشان را داشتيم، جمع كارشناسان سمت خدا محضر آيت

ص: 10023

الله جوادي آملي رفتيم. گفتيم: آقا ما در برنامه چنين چيزهايي گفتيم. شما به من بگوييد اشتباه گفتيد، شما استاد من هستيد. شما خط كش من هستيد. من در برنامه عذرخواهي مي كنم! ايشان اينقدر زيبا فرمودند. فرمودند: اين آيه اي كه فرموده روز قيامت به جهنمي ها مي گويد: «أَ لَمْ يَأْتِكُمْ نَذيرٌ» (ملك/8) آيا كسي نبود كه شما را به حرام ها انذار بدهد؟ اين نذير منظور پيغمبر نيست. چرا؟ چون پيغمبر هم در زمان خودش، در مدينة النبي به آنهايي كه مراجعه شخصي داشتند، انذار مي داد و يك عده را به عمار مي فرمود. به مقداد مي فرمود، به سلمان و ابوذر مي فرمود. بعد الآن استاد بزرگوار، يك مرجع تقليد به من مي گويد. مي گويد: شما تك تك منذرين اين امت هستيد، هم براي مسؤولين و هم براي مردم. مگر ما چه گفتيم؟ ما گفتيم اين نگاه، كه بخواهد صدا و سيمايي كه بنا بر انديشه ي امام(ره) بايد يك دانشگاه عمومي باشد. اين نگاه بخواهد با تسلط تفكر نظام سرمايه داري خداي نكرده يك دقيقه اش هم اداره شود، اين نگاه منكر است. ولو من عمامه به سر بيام اين نگاه را داشته باشم. اين نگاه منكر است. اين نگاه كه سيستم اقتصادي ما بخواهد خداي نكرده با ربا بچرخد و بخواهد تسهيلات خانمان سوز شود اين منكر است. ما مگر چه گفتيم؟ بعد حضرت استاد فرمودند: به تك تك جهنمي ها مي گويند: «أَلَمْ يَأْتِكُمْ نَذيرٌ» ما اينجا گفيتم تا روز قيامت آنها نگويند كسي به ما نگفت. و همه ي كارشناس ها بايد بگويند. همه ي آنهايي كه اين آيه افتخار روي سينه شان است «الَّذينَ يُبَلِّغُونَ رِسالاتِ اللَّهِ» و چقدر قشنگ خدا مي گويد: «وَ يَخْشَوْنَهُ» فقط

ص: 10024

از خدا مي ترسند. «وَ لا يَخْشَوْنَ أَحَداً إِلاَّ اللَّهَ» (احزاب/39) از هيچ كس ديگر نمي ترسند. آقاي شريعتي: يعني يك وقت هايي ممكن است ترس مانع تبليغ شود و گفتن كلام حق. حاج آقاي ماندگاري: بگذاريد همين جا يك خاطره براي شما بگويم. اينها را چون ديگر با سؤال نبوده من اينها را يادداشت كردم آوردم. آيت الله غروي كاشاني را در زمان رضاخان مي گيرند. مأموران امنيتي او را مي ترسانند. مي گويد: بگذاريد شما را راحت كنم. اگر مي خواهيد مرا بكشيد، «و اما القتل فراحه» مرا بخواهيد بكشيد، شهادت براي من راحت است. آرزوي من است. «اما السجن فاستراحة» من را در زندان بياندازيد، استراحت من است. «و اما التبعيد» بخواهيد مرا تبعيد كنيد، «والسياحة» اين گردش من است. بابا ما آخوندها عمامه مان را گذاشتيم، اين كفن ما است روي سر ما. از هيچ كس هم جز مراجع تقليد و ولي امر مسلمين حساب نمي بريم. از او به يك اشاره، از ما به سر دويدن! به ما فرموده: واجب شرع فراموش شده، فرياد مي زنيم! به هيچ كس هم اهانت نمي كنيم. ما اعتقادمان بر اين است كه تكليف همه است، نه تكليف فقط من، نه تنها تكليف مبلغين، من امروز دارم محضر بينندگان عزيز اين بحث را مطرح مي كنم كه براي هر موضوعي سه مرحله تكليف دارم. يكي حلال و حرام خدا را در آن موضوع بدانم و رعايت كنم. دوم به ديگران حلال و حرام خدا را بگويم. پدر براي فرزندش نذير، مادر براي دخترش نذير مي شود. آدم گاهي وقت ها مي بيند. پدر و مادر همين محفل هايي كه در ايام عيد مي خواهند دور هم بنشينند، خيلي خوب است، من خواهش مي كنم بيايد منذر

ص: 10025

خانواده ي خودمان باشيم. «وَ أَنْذِرْ عَشيرَتَكَ الْأَقْرَبينَ» (شعرا/214)، «يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا قُوا أَنْفُسَكُمْ وَ أَهْليكُمْ ناراً» (تحريم/6) ما اگر نهادها و سازمان هاي جمهوري اسلامي را اهل خودمان نمي دانستيم، اگر عشيره ي خودمان نمي دانستيم، اگر عزيز خودمان نمي دانستيم اصلاً انذارشان نمي كرديم. ما انذارمان براي دشمنان يكطور است و براي دوستان يكطور ديگر است. ما انذارمان براي دوستان برادروار است، عزيزوار است. مي گوييم: قربان شما برويم، ما شما را اعتقاد داريم آدم هاي خوبي هستيد. چاپلوسي هم نكرديم. چون بعضي ها فكر كردند اگر ما گفتيم: مديران عزيز بسيجي هستند! ما چاپلوسي كرديم. تملق كرديم. روايت اميرالمؤمنين را براي ما خواندند كه مي گويند: دهان متملق را پر از خاك كنيد. ما سيره ي پيامبر را گفتيم. وجود نازنين پيغمبر اكرم و اهلبيت وقتي مي خواستند به كسي تذكري بدهند اول تأييدش مي كردند و خوبي هايش را مي گفتند. در حرم امام رضا من بارها در همين برنامه گفتم. اگر مي خواهيم به يك خواهري بگوييم: يك مقدار حجابتان را مرتب كن، اول بگوييم: خوش به حال شما كه زائر امام رضا هستيد. من الآن به مسؤولين محترم صدا و سيما و بانك ها و همه ي مسؤولين جمهوري اسلامي مي گويم: خوشا به سعادت شما كه در نظام اسلامي، نظام امام زماني توفيق خدمت به اسلام و مسلمين پيدا كرديد. شهدا به حال شما غبطه مي خورند. به خدا شهدا غبطه مي خورند. چون شهدا به حسب ظاهر اين فرصت را نداشتند. شهدا در ايام هشت سال دفاع مقدس، جانشان را براي دفاع از اسلام گذاشتند، اما اينكه بنشينند با تمام سختي ها، با تمام فشارها، با تمام محدوديت ها، با تمام مشكلات يك نظام مقدسي را مديريت كنند در بخش هاي

ص: 10026

موجودش كه الگو براي دنيا شود، خيلي مجاهدت مي خواهد. ما به فرصتي كه عزيزان دارند غبطه مي خوريم و چون دوستشان داريم بنابر روايت اميرالمؤمنين «أَحَبُّ إِخْوَانِي إِلَيَّ مَنْ أَهْدَى إِلَيَّ عُيُوبِي» (كافي/ج2/ص639) بهترين دوستان من آن كسي است كه عيب هاي مرا هديه كند. خوب هديه را بايد رمان پيچ كنيم. كادوپيچ كنيم. ما مي گوييم: مي دانيم شما پيرو خط امام هستيد، پيرو خط ولايت هستيد، اما نبايد اين اشكال ها باشد. مي دانيم محدوديت ها هست. اما اين اشكالات نبايد باشد. اين رسانه، اين نهادهاي فرهنگي، اين نهادهاي اقتصادي، اين فرهنگ عمومي در تراز انقلاب اسلامي نيست. ما كه حرف بدي نزديم. پس ببينيد اين امر به معروف و نهي از منكر در رتبه ي دوم انجام تكليف ما است. من حتي اينطور مي گويم: براي تكليف فردي مان به ما مدال برنز مي دهند. براي تكليف اجتماعي مان مدال نقره مي دهند. مرحله ي سوم آن هم يك شعبه اي از امر به معروف و نهي از منكر است، مرحله ي سوم دفاع از دين، دفاع از حلال خدا و دفاع از حكم خدا در مورد حرام ها است، با جان و مالمان. اين مدال طلا دارد. «إِنَّ اللَّهَ اشْتَرى مِنَ الْمُؤْمِنينَ أَنْفُسَهُمْ وَ أَمْوالَهُمْ بِأَنَّ لَهُمُ الْجَنَّةَ» (توبه/111) آبرويم را بگذارم. مالم را بگذارم. جانم را بگذارم. من از مردم ممنون هستم. من اين قسمت را بدون تعارف مي گويم. هيچ مسؤولي به اندازه ي حضرت آقا و حضرت امام اعتماد به مردم نداشته و ندارد. در دين ما مي گويد، آيه اش را هم هفته ي قبل خواندم خدا به پيامبر فرموده: «حَسْبُكَ اللَّهُ وَ مَنِ اتَّبَعَكَ مِنَ الْمُؤْمِنينَ» (انفال/64) اي رسول ما! خدا را باور كن. مؤمنين را هم باور كن!

ص: 10027

آقاي شريعتي امر به معروف و نهي از منكر همگاني و دفاع همگاني كه آقا فرمودند: دفاع همچنان باقي است، بدون باور كردن مردم نمي شود. ما زمان جنگ، هشت سال پول نفت هم داشتيم. ولي پول نفت به ما در جبهه روحيه نمي داد. يك بسته اي از مادر روستايي كه مي آمد، يك دانش آموز روستايي كه مي آمد، چهار تا نان درونش بود. چهار تا انجير خشك و بادام بود. چهار تا تخم مرغ بود، حتي بچه ها در جبهه تكه كلامشان بود، اينها براي سي و شش ميليون پير زن است! اينها به ما روحيه مي داد. اين معنايش اين بود كه رزمنده ها شما در خط مقدم بايستيد. ما همه ي ملت پشت شما هستيم. اي كاش فرصتي بشود آمار پيامك ها را در سايت هاي مجازي، در سايت سمت خدا، در روابط عمومي صدا و سيما، روابط عمومي بانك مركزي، روابط عمومي نهادها، آمار پيامك هاي مردم و يك مقدار خط پيامك هاي مردم را من خلاصه مي گويم. مسؤولين محترم مردم گفتند: ما همان مردم انقلاب و دفاع مقدس هستيم. بچه ي ده ساله پيامك داده است. اينكه زمان انقلاب و دفاع مقدس نبوده است. ولي در انديشه ي امام رشد كرده است. اينها گفتند: ما مثل همان نسل انقلاب و دفاع مقدس، شما در خط مقدم مديريت هستيد و دفاع از ارزش ها ما پشت شما هستيم. پشتيباني مردم را باور كنيم. به خدا اشك آدم درمي آيد آقاي شريعتي. حتي ما هفته ي قبل يك اشاره كرديم. صدا و سيما مشكل بودجه دارد. بچه ها گفتند: ما حاضر هستيم پول قلك هايمان را بدهيم. درست من ياد جبهه افتادم! شما خط مقدم جبهه ي فرهنگي هستيد. الآن صدا

ص: 10028

و سيما واقعاً خط مقدم جبهه ي فرهنگي است و دشمن مي خواهد صدا و سيما را بزند و ما مي گوييم: انشاءالله اين دشمناني كه مي خواهند صدا و سيما شكست بخورد، اين آرزو را به گور ببرند. ما دوستان صدا و سيما اينقدر كنارش مي نشينيم و اشكالاتش را درست مي كنيم، رفع اشكال مي كنيم تا اين شجره ي طيبه در حد انقلاب اسلامي رشد كند، انشاءالله! در برابر اين همه ماهواره ها ايستاده، در برابر اين همه رسانه هاي ايستاده، در برابر اين همه شبكه ها ايستاده، به خدا دارند مجاهدت مي كنند. فقط من مي خواهم نصيحت آيت الله مشكيني را به اينها بگويم. آيت الله مشكيني(ره) وقتي رزمنده ها زمان جنگ آمدند ديدن ايشان، فرمود: شما اهل مجاهدت هستيد، اهل مراقبت هم باشيد. مجاهدت بدون مراقبت يك انحراف هاي كوچكي از درونش درمي آيد. ما هم همين را مي گوييم. مجاهدين في سبيل الله در سيستم اقتصادي اهل مراقبت باشيد، تا اقتصاد مقاومتي به ثمر بنشيند. مجاهدين في سبيل الله در رسانه ها و نهادهاي فرهنگي، اهل مراقبت بيشتر باشيد. نگذاريد خداي نكرده يك عده بگويند: ما بدحجابي را از صدا و سيما ياد گرفتيم. ما رابطه ي دختر و پسر را از صدا و سيما ياد گرفتيم. ما تجمل و اسراف و مصرف گرايي را از صدا و سيما ياد گرفتيم. ما مي گوييم اينها كه منكر است، پس ببينيد جايگاه امر به معروف و نهي از منكر يك تكليف عمومي، همگاني است، ولي بيشتر بر دوش خواص، بر دوش مبلغين، بر دوش مسؤولين است و ما چه خواستيم؟ مجاهدان في سبيل الله صدا و سيما بياييد به اين برادر كوچك طلبه تان، من در حد شخصي خودم يك

ص: 10029

طلبه ي كوچك هستم. مخلص همه ي نوكرهاي جمهوري اسلامي و خادمان جمهوري اسلامي هستم. اما در جايگاه مبلغ هستم، مطالبه گر هستم. براساس قرآن، براساس روايات، براساس حرف هاي حضرت آقا، براساس قوانين، مطالبه مي كنيم. مگر در همين برنامه ها مطالبه ي نظم نشده است؟ از شهرداري ها، ترافيك و راهنمايي و رانندگي. مگر در همين برنامه ها مطالبه ي سلامت نشده است. مگر در همين برنامه ها مطالبه ي تسهيلات ترمينال ها، فرودگاه ها، راه آهن ها و جاهاي ديگر نشده است؟ ما در همين برنامه هاي معارفي داريم رعايت قوانين را مطالبه مي كنيم. در دين ما هركس قانون مي گذارد اول بايد خودش عمل كند. اميرالمؤمنين فرمود: به هرچه به شما گفتم، خودم اول عمل كردم. ما قائليم بيش از هركس ديگري، آقا به ساده زيستي كه به مسؤولين فرمود، خودش عمل كرد. اقتصاد مقاومتي كه آقا مي فرمايد، خودش از همه بيشتر عمل كرده است. ما مي گوييم: مسؤولين جمهوري اسلامي آنچه ما به شما گفتيم يا براساس قانون خدا بود، يا براساس قانون مصوب خودتان بود. نمي خواهم دوباره تكرار كنم. «كَفى بِنَفْسِكَ الْيَوْمَ عَلَيْكَ حَسيباً» (اسراء/14) خودتان بياييد، «حَاسِبُوا أَنْفُسَكُمْ قَبْلَ أَنْ تُحَاسَبُوا» يك طلبه هر عنواني هم مي خواهد به او بگوييد، بگوييد. خيلي مشكل ندارد. براي اينكه روز قيامت وقتي به شما گفتند: «أَلَمْ يَأْتِكُمْ نَذير» بگوييد آره به ما گفتند، ما حواسمان نبود. ولي انشاءالله اينطور نشود. ما مي گوييم: امر به معروف و نهي از منكر وظيفه ي همه ي ما است. وظيفه ي شما در حد خودت، وظيفه ي تصوير بردار، مجري، صدابردار، همه در حوزه ي خانه ي ما، چرا؟ چون تا ترويج حلال نشود، حلال يعني معطرات، حرام يعني خبائث، تا ترويج معطرات نشود جامعه معطر نمي شود. بابا شما داريد دائم

ص: 10030

تلاش مي كنيد جلوي آلودگي هوا را بگيريد، جلوي آلودگي صدا را بگيريد، ما هم مي گوييم: جلوي آلودگي روح و روان را هم بگيريم. خداي نكرده ما مبلغ منكر نباشيم. منكر، منكر است. پيغمبر هم فرمود: دخترم، فاطمه هم خطا كند حد خدا را جاري مي كنم. اميرالمؤمنين فرمود: دخترم زينب هم خطا كند حد خدا را جاري مي كنم. از هيچ چيزي هم نترسيم. اين جايگاه امر به معروف و نهي از منكر است. ببينيد پس يك تكليف فردي داريم. يك تكليف اجتماعي داريم، يك تكليف دفاعي داريم. اين تكليف براي همه است و آئين نامه اي و بخشنامه اي هم نيست. خدا تكليف همه را روشن كرده است. و من غصه مي خورم كه بعد از سي و پنج سال از عمر مقدس نظام جمهوري اسلامي بايد ولي امر مسلمين بيايد بگويد: اين واجب فراموش شده است. در عين حال كه سرمايه ي امت را داريم. امت ولايت محور، سرمايه ي مديران بسيجي را داريم. اما نمي دانم گاهي وقت ها چه اتفاقي مي افتد؟ همه چي آمده است براي اينكه اتفاق هاي خوبي بيفتد. اما آن اتفاق خوب گاهي وقت ها نمي افتد. چون گاهي وقت ها از سرمايه هاي هم با خبر نيستيم. آنچه كه گفتيم معروف و منكر از ديدگاه قرآن و قانون بود. اولاً امر به معروف و نهي از منكر وظيفه و جايگاهش را گفتيم. معروف و منكر را گفتيم بايد شناس باشيم. ما براساس قرآن گفتيم. ابتذال حرام است، قرآن مي گويد. اسراف حرام است، قرآن مي گويد. زياده روي حرام است، قرآن مي گويد. تأثير پذيري از كفار حرام است، قرآن مي گويد. تأثير پذيري فرهنگي باشد كه واويلا است. بگذاريد من آيه اش را براي شما بخوانم.

ص: 10031

اين آيه خيلي عجيب است. «لا تَجِدُ قَوْماً يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ يُوادُّونَ مَنْ حَادَّ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ» (مجادله/22) خدا نكند آنهايي كه مي گويند: ما ايمان به خدا و رسول داريم مودت نسبت به دشمنان خدا و رسول داشته باشند. تأثير پذيري فرهنگي از دشمنان خدا نتيجه ي مودت آنها نيست كه ما بياييم اين رسانه را، اين دانشگاه را مدل آنها اداره كنيم؟ من يكبار به يكي از مديران بسيجي صدا و سيما گفتم. دستش را مي بوسم چون دوستش دارم. گفتم: اين چه سنتي است كه در بعضي از برنامه ها، كارشناس زن مي گذاريد، مجري مرد. كارشناس مرد مي گذاريد، مجري زن! قربانت شوم اين گناه است. چون بايد چشم در چشم هم نگاه كنند. گفت: اين عرف رسانه در دنياست. گفتم: اين جواب را روز قيامت بدهي قبول است؟ ما كه نبايد از آنها خط بگيريم، ما مي خواهيم الگو شويم. ما مي خواهيم تمدن ساز شويم. ما مي خواهيم بستر ساز آن يار سفر كرده باشيم. نمي شود ما اينطور باشيم. ما اين منكر را گفتيم، منكر از ديدگاه قرآن! نه از ديدگاه قانون. پس ما معروف و منكر شناس هم هستيم. شيوه ي ما هم شيوه ي اسلامي بود. اول تأييد كرديم. اول خوبي هايشان را گفتيم. اول زيبايي هاي فكر و خدمتي و جايگاهي شان را گفتيم، اين هفته هم گفتيم، والله من اينها را خط شكنان جبهه ي مديريت در نظام مقدس جمهوري اسلامي مي دانم. به حالشان غبطه هم مي خوريم. بعد اشكال ها را گفتيم. چون دوستشان داريم. چون «قُوا أَنْفُسَكُمْ وَ أَهْليكُمْ نارا» را خدا فرموده است. اينها اهل ما هستند، اينها نااهل نيستند. اينها عشيره ي ما هستند. «وَ أَنْذِرْ عَشيرَتَكَ

ص: 10032

الْأَقْرَبينَ» (شعرا/214) و حتي از خودمان شروع كرديم. يك سري پيا م ها آمد كه آقا دكورتان را هم شما يك مقدار تجملي كرديد. آقا دكور يك برنامه، طبيعتاً بايد تنوع داشته باشد. نمي خواهم توجيه كنم. چرا بعضي فكر مي كنند اگر دين به ما گفته زاهد باشيد، يعني شلخته راه برويد. نه ما بايد تميز باشيم. زيبا باشيم، مقبول باشيم، اسراف نكنيم. من به بينندگان عزيز مي گويم. براي تغيير اين دكور سي ميليون تومان بودجه در نظر گرفته شده است. اين ها فقط يك رنگ با يك سليقه كردند، با يك تفكر، با پنج ميليون تومان دكور به اين قشنگي را تحويل دادند. حدود پنج ميليون تومان! اين يعني صرفه جويي! مي توانستند هم سي ميليون خرج كنند، هيچكس هم به آنها ايراد نمي گرفت. به كت و شلوار شما ايراد گرفتند. من سن شما را هم سؤال كردم كه خلاف نگويم. خوب شما 32، 33 ساله هستيد. معمولاً آدم ها از بين بيست سالگي تا سي سالگي خيلي قيافه شان تغيير نمي كند. من شنيدم شما عكسي را هم همراه خودتان آورديد، از ده سال قبل، آدم منظمي بوديد. آدم لباس نگهدار بوديد. بعضي از بچه ها لباس پاره كن هستند. مي بيند اين لباسش جنسش خوب است، قيچي اش مي كند. به بابايش مي گويد: يكي ديگر بخر! شما لباس نگهدار بوديد، عكسي را نشان داديد براي يك برنامه ي ده سال قبل، لباسي را در آن پوشيده بوديد كه همين چند روز پيش پوشيديد. مردم هي مي گويند. ايشان از ده سال قبل هرچه كت و شلوار و پيراهن خريده تميز نگه داشته است. اينكه اشكالي ندارد. خدا پدر و مادرتان را بيامرزد. پس ببينيد ما بعضي وقت ها

ص: 10033

مي خواهيم بگوييم: ما از خودمان شروع كرديم توجيه هم نمي كنيم. من به خيلي ها گفتم، اگر بدانم آقاي شريعتي دارد اسراف مي كند، تهيه كننده دارد اسراف مي كند، هيچ قوم و خويشي با هيچ كس نداريم. عقد اخوت هم با كسي نبستيم. مي ايستيم تذكرمان را هم مي دهيم. پيغمبر به اباذر فرمودند: زهد اين نيست كه دنيا را در دستت نداشته باشي. زهد اين است كه دنيا در دلت نرود. زهد اين نيست كه حتماً جامه ات پاره باشد، زهد اين است كه به جامه ات دل نبندي. به پستت دل نبندي. و الا انسان اگر كه «كُلُوا مِنْ طَيِّباتِ ما رَزَقْناكُم» (بقره/57) خوب هم بخورد. خوب هم بپوشد. تميز هم راه برود. ولي پنجاه تا كت و شلوار امسال نرود بخرد، سي تا كت و شلوار نرود بخرد بگويد: از هر رنگش ديدم خوشم آمد. خوب اين اسراف است. ولي در سالها نگه داشته است. پس ببينيد ما از خودمان هم شروع كرديم. به دكور اينجا گير داديم. به آقاي مجري گير داديم. اگر كسي هم اشكالات مرا سرا پا اشكال را هم بگويد، روي چشم هايم مي گذارم و دستش را مي بوسم. ما چون خودمان را جزو خانواده ي صدا و سيما هم مي دانيم، ما ده بيست سال است مهمانشان هستيم، انشاءالله كه توفيق پيدا كنيم و باز هم بتوانيم انجام وظيفه كنيم، صدا و سيما را هم گفتيم. جمهوري اسلامي را از خود مي دانيم كه گفتيم. بگذاريد من طلبه بگويم، آن طرف آبي ها نگويند. آنها با نيش مي گويند، ما با نوش مي گوييم. باور كنيد من هم امروز هم چهارشنبه ي قبل ديدن يكي از مديران رفتم. امروز هم ديدن يكي از مديران

ص: 10034

رفتم. گفتم: باور كنيد ما دست و صورت شما را مي بوسيم، چون مي دانم با چه سختي داريد مجاهدت مي كنيد. مي دانم الآن از فرمانده ي گردان جنگ سخت تر است. مي دانم اين اتفاق دارد مي افتد، ولي ما را هم عاشق خودتان بدانيد. دلسوز خودتان بدانيد، و بدانيد كه ما از ته دل براساس قرآن اين را به شما مي گوييم، كه وقتي روز قيامت گفتند: «أَ لَمْ يَأْتِكُمْ نَذيرٌ» هيچ بهانه اي نباشد. البته انشاءالله جزء آنها نيستند كه اين مخاطب قرار بگيرند، اين مخاطب براي آدم هاي بد بد است. انشاءالله جز آنها نباشيم. باز هم مي گوييم، امر به معروف و نهي از منكر چيزي نيست كه امروز باشد و فردا نباشد. خدا كند كه همه ي مردم ما در همه ي حالاتشان آمر به معروف باشند و ناهي از منكر باشند و يقين هم بدانند اثر مي گذارد. اولين اثرش روي خودم است كه تكليفم را انجام بدهم. دومين اثر روي بغل دستي من است كه دارد از من درس مي گيرد. سومين اثر روي مخاطب است كه اينقدر بگوييم كه آخر انشاءالله اثر كند. و من نويد را هم به بيننده هاي عزيز مي گويم. مسؤولين خدمتگزار صدا و سيما خيلي هايشان به ما گفتند: آقا تذكراتي كه داديد، روي چشم هاي ما. هم مدير محترم در اين افق رسانه ي جديد فرمودند. از تذكرات برنامه هاي معارفي به ويژه سمت خدا استقبال مي كنم و قطعاً رويش فكر مي كنيم. هم مديران شبكه ها به بنده نويد دادند، گفتند: جداً از تذكرات شما استقبال مي كنيم. قطعاً هم رويش فكر مي كنيم و انشاءالله جامه ي عمل بپوشد. ما هم به آنها گفتيم، عمل نكنيد باز هم تذكر مي دهيم. با هيچ كس

ص: 10035

تعارف نداريم. آقاي شريعتي: حكايت همان سؤال امر به معروف تا چه زمان است؟ حاج آقاي ماندگاري: ما تا موقعي كه زنده هستيم مي خواهيم وظيفه مان را انشاءالله انجام بدهيم. مگر اينكه عزرائيل سراغ ما بيايد و يك اتفاق ديگري بيفتد. البته آن موقع در وصيت نامه مان هم مي نويسيم. آقاي شريعتي: انشاءالله خدا شما را حفظ كند و خداوند به شما و همه ي آنهايي كه دلسوزانه دغدغه ي دين دارند، توفيق بدهد و سلامتي. بعد از بحث چهارشنبه ي هفته ي گذشته پيام هاي بسيار بسيار مثبتي را داشتيم كه واقعاً من خودم از خواندن آنها لذت مي بردم. حالا اگر شما هم مي خواهيد بخشي از آنها را ببينيد، مي توانيد به سايت ما مراجعه كنيد، در بخش تالار ايده ها، جمعيت ها و تشكل ها و حتي افرادي كه واقعاً ما نمي شناسيم. ايده هاي خيلي خوبي را مطرح كردند در اقامه ي معروف و من فكر مي كنم براي همه ي ما لازم است كه انشاءالله اين راهكارها را بدانيم و از تجربيات ديگران استفاده كنيم، samtekhoda.tv3.ir تالار ايده ها، شما مي توانيد به اين آدرس برويد و نظرات دوستان را ببينيد. سر بزنيد و حتي خودتان هم اگر نظري داريد، نظرتان را آنجا بگذاريد و ديگران استفاده كنند. به محضر قرآن كريم مشرف شويم. صفحه ي 27 مصحف شريف قرار روزانه ي امروز ما است، از جزء دوم قرآن كريم آيات 177 تا 181 سوره ي مباركه ي بقره در سمت خداي امروز تلاوت مي شود. برمي گرديم همراه شما به بركت صلوات بر محمد و آل محمد. «لَّيْسَ الْبرَِّ أَن تُوَلُّواْ وُجُوهَكُمْ قِبَلَ الْمَشْرِقِ وَ الْمَغْرِبِ وَ لَاكِنَّ الْبرَِّ مَنْ ءَامَنَ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الاَْخِرِ وَ الْمَلَئكَةِ وَ الْكِتَابِ وَ النَّبِيِّنَ وَ ءَاتىَ الْمَالَ

ص: 10036

عَلىَ حُبِّهِ ذَوِى الْقُرْبىَ وَ الْيَتَامَى وَ الْمَسَاكِينَ وَ ابْنَ السَّبِيلِ وَ السَّائلِينَ وَ فىِ الرِّقَابِ وَ أَقَامَ الصَّلَوةَ وَ ءَاتىَ الزَّكَوةَ وَ الْمُوفُونَ بِعَهْدِهِمْ إِذَا عَاهَدُواْ وَ الصَّابرِِينَ فىِ الْبَأْسَاءِ وَ الضَّرَّاءِ وَ حِينَ الْبَأْسِ أُوْلَئكَ الَّذِينَ صَدَقُواْ وَ أُوْلَئكَ هُمُ الْمُتَّقُونَ(177) يَأَيهَُّا الَّذِينَ ءَامَنُواْ كُتِبَ عَلَيْكُمُ الْقِصَاصُ فىِ الْقَتْلىَ الحُْرُّ بِالحُْرِّ وَ الْعَبْدُ بِالْعَبْدِ وَ الْأُنثىَ بِالْأُنثىَ فَمَنْ عُفِىَ لَهُ مِنْ أَخِيهِ شىَ ْءٌ فَاتِّبَاعُ بِالْمَعْرُوفِ وَ أَدَاءٌ إِلَيْهِ بِإِحْسَانٍ ذَالِكَ تخَْفِيفٌ مِّن رَّبِّكُمْ وَ رَحْمَةٌ فَمَنِ اعْتَدَى بَعْدَ ذَالِكَ فَلَهُ عَذَابٌ أَلِيمٌ(178) وَ لَكُمْ فىِ الْقِصَاصِ حَيَوةٌ يَأُوْلىِ الْأَلْبَابِ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ(179) كُتِبَ عَلَيْكُمْ إِذَا حَضَرَ أَحَدَكُمُ الْمَوْتُ إِن تَرَكَ خَيرًْا الْوَصِيَّةُ لِلْوَالِدَيْنِ وَ الْأَقْرَبِينَ بِالْمَعْرُوفِ حَقًّا عَلىَ الْمُتَّقِينَ(180) فَمَن بَدَّلَهُ بَعْدَ مَا سمَِعَهُ فَإِنَّمَا إِثْمُهُ عَلىَ الَّذِينَ يُبَدِّلُونَهُ إِنَّ اللَّهَ سمَِيعٌ عَلِيمٌ(181)» ترجمه آيات: «نيكى آن نيست كه روى خود به جانب مشرق و مغرب كنيد، بلكه نيكوكار كسى است كه به خدا و روز بازپسين و فرشتگان و كتاب خدا و پيامبران ايمان آورد. و مال خود را، با آنكه دوستش دارد، به خويشاوندان و يتيمان و درماندگان و مسافران و گدايان و دربندماندگان ببخشد. و نماز بگزارد و زكات بدهد. و نيز كسانى هستند كه چون عهدى مى بندند بدان وفا مى كنند. و آنان كه در بينوايى و بيمارى و به هنگام جنگ صبر مى كنند، اينان راستگويان و پرهيزگارانند. (177) اى كسانى كه ايمان آورده ايد، درباره كشتگان بر شما قصاص مقرر شد: آزاد در برابر آزاد و بنده در برابر بنده و زن در برابر زن. پس هر كس كه از جانب برادر خود عفو گردد بايد كه با خشنودى از پى

ص: 10037

اداى خونبها رود و آن را به وجهى نيكو بدو پردازد. اين حكم، تخفيف و رحمتى است از جانب پروردگارتان و هر كه از آن سرباز زند، بهره او عذابى است دردآور. (178) اى خردمندان، شما را در قصاص كردن زندگى است. باشد كه پروا كنيد. (179) هر گاه يكى از شما را مرگ فرا رسد و مالى بر جاى گذارد، مقرر شد كه درباره پدر و مادر و خويشاوندان، از روى انصاف وصيت كند. و اين شايسته پرهيزگاران است. (180) پس هر كس كه آن وصيت را بشنود و آن گاه دگرگونش سازد، گناهش بر آن كسى است كه آن را دگرگون ساخته است. خدا شنوا و داناست. (181)» آقاي شريعتي: اللهم صل علي محمدٍ و آل محمد و عجل فرجهم. شايد خيلي فرصت نداشته باشيم. حاج آقاي ماندگاري يكي از دوستان من را ديد. گفت: چيزي كه از برنامه ي شما براي من بسيار جالب است همدلي كارشناسان شما در برنامه ي سمت خداست. اين را گفتم كه بگويم: الآن حاج آقاي حسيني عزيز پشت خط ما است. من صميمانه خدمت ايشان سلام عرض مي كنم. خيلي خيلي خوش آمديد به سمت خدا حاج آقاي حسيني. حاج آقاي حسيني: سلام عليكم و رحمة الله. من با عرض و سلام و ارادت خالصانه به همه ي بينندگان عزيز و مهمان عزيز شما و جنابعالي جناب آقاي شريعتي، مجري دوست داشتني. خواستم يك مطلبي را عرض كنم كه ديروز هم فرصت نشد و آن اينكه مطالبي را كه هفته ي گذشته و اين هفته در برنامه مطرح شد، خوب مطالبه ي همه ي عزيزان كارشناس هست. اميدواريم كه رسانه ي ملي هم به

ص: 10038

اين مسأله توجه جدي تري داشته باشد. خوب مي دانيد مسأله ي بانك ها واقعاً يكي از مشكلات جدي مردم ما است. خوشبختانه اخيراً هم توجه خوبي به اين مسأله شده است. لابد در خبرها شنيديد هفته ي گذشته نمايندگان محترم مجلس خبرگان در ديدار با مقام معظم رهبري اين مسأله را مطرح كردند. رسانه ي ملي هم مي تواند در اين زمينه قدم بزرگي بردارد. خوب است من همين جا باز يادآوري كنم. در حقيقت يك تبريكي بگويم به مديران محترم همين شبكه ي خودمان، شبكه ي سه. در خبرها لابد ديديد در نظرسنجي اخير در بين همه ي شبكه ها پر بيننده ترين شبكه همين شبكه معرفي شد. آن هم با فاصله ي زياد با باقي شبكه ها. چقدر خوب است از اين فرصت براي پرداختن به مشكلات اين مردم خوب استفاده كرد. همين ديروز آقاي شريعتي شما شاهد بوديد بعد از برنامه يكي از مخاطبين آمده بود در محل ضبط برنامه مطالبي مي گفت، كه جداً جگر آدم مي سوخت. به خاطر يك وام 150 ميليون توماني چه بلايي بر سر خانه ي سه ميليارد توماني اش درآورده بودند. مخصوصاً كه مي دانيد در اين مسأله مؤسسات خصوصي روي بانك ها را واقعاً سفيد كردند و من واقعاً اينجا هشدار مي دهم. ايشان يك مطلبي را مي گفت، من نمي دانم بگويم يا نه؟مي گفت: من ديگر الآن تمايل به زيارت قبور ائمه ندارم. چون اين مؤسسه اي كه اين بلا را بر سر من آورده، نام اهل بيت را روي خوش گذاشته است. يك روزي گفتيم كه اگر ما مي خواهيم خلافي هم داشته باشيم، دزد مال مردم باشيم. دزد دين مردم نباشيم. خوب اين مطلب و همان مسأله ي تبليغات رسانه كه اين هفته و هفته ي پيش اشاره

ص: 10039

شد، در همان نامه اي كه عده اي از كارشناسان به مدير محترم رسانه ي ملي نوشتند، امضاء كردند، تقاضا كردند كه اين مسأله پيگيري شود. حاج آقاي ميرباقري، حاج آقاي عالي، حاج آقاي فرحزاد، جناب آقاي دكتر رفيعي، جناي آقاي عباسي كه كارشناس برنامه ي گلبرگ هستند و من هم كه كوچكترين همه ي اين عزيزان هستم، اين نامه را نوشتند، امضاء كردند، خود حاج آقاي ماندگاري اميدوارم رسانه ي ملي هم بيشتر در آن نامه نوشته شده كه مخصوصاٌ پيشنهاد شده چه مانعي دارد كه شما كه در برنامه هايتان هر هفته موضوعات اجتماعي، سياسي را در مناظرات مطرح مي كنيد، به اين دو موضوع هم در مناظرات پرداخته شود. البته به من اجازه بدهيد در پايان يك شوخي هم با عزيز دلمان حاج آقاي ماندگاري داشته باشم و آن اينكه نيازي نيست شما ديگر آماده ي شهادت و تبعيد و اين چيزها باشيد، نه يك مسأله ي امر به معروف است و همه مشتاق اين هستند كه معروف را بشناسند، پيدا كنند، پيگيري كنند، ما خيلي هم دلمان سوخت براي آقاي شريعتي با اين مسأله اي كه راجع به لباس ده ساله شان فرموديد. اميدوارم كه بينندگان جبران كنند. اين روزها يك برنامه اي هست كه بهترين مجري، ما كه رأي داديم و شماره ي 25 را پيامك كرديم براي بهترين مجري. جناب آقاي شريعتي اميدواريم كه موفق باشند و اين راه را به خوبي ادامه بدهند. عذر مي خواهم كه مزاحم شما شدم. آقاي شريعتي: خيلي خوشحال شديم صداي شما را شنيديم. براي شما بهترين ها را آرزو مي كنيم. وقت ما رو به اتمام است. خيلي خيلي متشكريم. حاج آقاي ماندگاري اگر نكته اي هست بفرماييد. حاج آقاي

ص: 10040

ماندگاري: نه من فقط مي خواهم اين را عرض كنم كه در محضر بعضي از اساتيد بوديم يك اشاره اي فرمودند. فرمودند: خدا و روايات مي فرمايد: گناه ربا بالاتر از عمل منافي با عفت است. آن هم چندين بار، آن هم در خانه ي كعبه آن هم با محارم، شايد معنايش اين باشد كه ربا اقامه ي اين اعمال منافي با عفت مي كند. مثل اينكه ما داريم مي گوييم: امر به معروف و نهي از منكر، اقامه ي معروف مي كند. مثل اينكه امام حسين با يك نماز كوچكشان در روز عاشورا اقامه ي نماز كردند. مواظب باشيم ما اقامه كننده ي منكرات نباشيم. اقامه ي كننده ي معروف ها باشيم انشاءالله. آقاي شريعتي: انشاءالله، خيلي ممنون و متشكرم. خيلي ممنون از توجه شما. باز هم از حاج آقاي حسيني عزيز تشكر مي كنم و سپاسگزارم از حضور تلفني ايشان در برنامه سمت خداي امروز و از همه ي كارشناسان خوبمان. بهترين ها را براي همه ي شما آرزو مي كنيم. والحمدلله رب العالمين و صل الله علي محمدٍ و آله الطاهرين.

92-12-14

بسم الله الرحمن الرحيم و صل الله علي محمدٍ و آله الطاهرين آقاي شريعتي: سلام مي گويم به همه ي بيننده هاي خوبمان، خانم ها و آقايان، دوستان گرامي و گرانقدر. آرزو مي كنم در هرجا كه هستيد. انشاءالله تنتان سالم باشد و قلبتان سليم و زندگي تان پرنشاط. خيلي خوش آمديد به سمت خداي امروز ما. حاج آقاي ماندگاري سلام عليكم و رحمة الله. شما هم خيلي خوش آمديد. حاج آقاي ماندگاري: عليكم السلام و رحمة الله، من هم خدمت شما و بينندگان اين برنامه، به همه ي بينندگان عزيز عرض سلام و ادب و احترام دارم و پيشاپيش ولادت با سعادت حضرت زينب كبري(س) به

ص: 10041

همه ي دوستاران صبر و استقامت و پايداري تبريك مي گويم. به ويژه به بانوان جامعه مان و بالاخص به پرستاران زحمت كشي كه به مناسبت ميلاد حضرت، اين روز، روز پرستار ناميده شده است. آقاي شريعتي: بسيار خوب، خيلي ممنون و متشكر هستيم. ما هم تبريك مي گوييم به همه ي بيننده هاي خوبمان و به همه ي پرستاران عزيز و گرانقدر انشاءالله روزشان مبارك باشد. همينطور كه مي دانيد حاج آقاي ماندگاري روزهاي چهارشنبه به سؤالات شما پاسخ مي دهند. سؤالاتي كه از طريق ايميل و از طريق پيامك به دست ما مي رسد و الحمدلله روزهاي خوبي را داريم تجربه مي كنيم. روزهايي كه خدمت حاج آقاي ماندگاري هستيم مثل همه ي روزهاي ديگر و از اين بابت خدا را بسيار بسيار شكر مي كنيم. اگر حاج آقاي ماندگاري اجازه بدهند من اولين سؤال را اشاره كنم و انشاءالله پاسخ ايشان را بشنويم. بسم الله الرحمن الرحيم ايشان سؤالشان را با يك گلايه آغاز مي كنند. بعد از سلام و احوالپرسي گفتند كه: حاج آقاي ماندگاري من از روند برنامه ي شما گلايه دارم. چند هفته است كه سؤالي را در مورد سير و سلوك و عرفان براي برنامه ي شما ارسال كردم اما شما در هفته هاي اخير فقط به موضوع وام هاي بانكي و آگهي هاي ميليوني صدا و سيما پرداختيد. واقعاً شما چه فكري مي كنيد كه اين بحث ها را چند هفته ادامه مي دهيد؟ و به سؤالات امثال من نمي پردازيد. راستي از امر به معروف، چطور به بدحجابي و گراني هاي اين روزها نمي پردازيد. خيلي ممنون و متشكر از اين دوست عزيزمان. حتماً حاج آقاي ماندگاري براي سؤال شما پاسخي خواهند داشت. ما در خدمت شما هستيم. حاج آقاي ماندگاري:

ص: 10042

بسم الله الرحمن الرحيم. من هم تشكر مي كنم از اين خواهر بزرگوار و هم مدد مي گيريم از وجود نازنين امام زمان(ع) تا بتوانيم پاسخ هايي كه حضرت مي پسندند انشاءالله بر زبان ما جاري شود و به محضر بينندگان عرض كنيم. لذا از ايشان و همه ي شنوندگان و بينندگان هم تقاضا مي كنم كه دست به دعا برداريم و براي وجود نازنين حضرت دعا كنيم. (قرائت دعاي فرج) اولاً يك كلمه بگويم، ما ديگر با گلايه ها انس گرفتيم. شما تقريباً چند هفته اي اولين سؤال شما فقط گلايه است. اشكال ندارد! پوستمان هم كلفت مي شود، جداً من خودم بيشتر بهره مي برم. من همين جا مي خواهم، يك دعا بكنم. روزهاي چهارشنبه كه حالا توفيق خدمتگزاري براي بنده هست و انشاءالله سر سفره ي كريمانه ي امام كاظم و امام رضا و امام جواد و امام هادي (عليهم السلام) هستيم، به بركت سؤالات مردم و به عنايت خدا و معصومين انشاءالله راه حل هايي براي مشكلات مردم و براي رفع مشكلات گفته مي شود. يعني مي خواهم امتياز اين توفيق را عرض كنم كه در روزهاي ديگر كارشناسان عزيز كه همه ي آنها اساتيد بنده هستند، براساس تشخيص شان، مطالبي را مي فرمايند و براساس نظرات مردم، روزهاي چهارشنبه كاملاً عرضه و تقاضا انشاءالله مي خواهد رعايت شود و اميدواريم خود اين يك بركتي باشد هم براي شخص حقير كه نيازمند بركت دعاي مردم هستيم. ببينيد نكته ي خيلي خوبي را اشاره كردند. خيلي ها سؤال مي كنند ما مي خواهيم سير و سلوك داشته باشيم. بايد چه كار كنيم؟ ما اينجا اول بايد سير و سلوك را يك معنا كنيم. آقاي شريعتي به نظر شما سير و سلوك فقط يك رفتار فردي

ص: 10043

است يا رفتار فردي و اجتماعي؟ اگر واقعاً مي خواهيم دنبال سير و سلوك باشيم، انساني كه مي خواهد يك سير و سلوك داشته باشد، جامعه اي كه مي خواهد سير و سلوك معنوي داشته باشد، روندي در مسير بندگي خدا داشته باشد، خيلي ساده است. خيلي ساده، اين جامعه بايد حيات داشته باشد. اين انساني كه مي خواهد سير و سلوك داشته باشد، بايد حيات داشته باشد. هم حيات جسمي و هم حيات روحي. خوب حيات جسمي منوط به آب و اكسيژن و خوراك است. حيات روحي چه مي خواهد؟ غذاي روح است. ما هم غذاي جسم مي خواهيم، هم غذاي روح مي خواهيم. من از اين بيننده ي بزرگوار و هر عزيزي كه از اين مدل سؤال ها دارند، سؤال مي كنم: اگر غذاي روح ما، غذاي فكر ما، و غذاي جسم ما آلوده باشد، اصلاً سير و سلوك بندگي قابل فرض است؟ قابل تصور نيست. اگر ما به قضيه ي بانك ها كه امروز مي خواهم اضافه كنم، كل اقتصاد ما، جريان اقتصاد ما الآن جريان اقتصادي است كه در يك كلمه بگويم، در تراز نظام مقدس جمهوري اسلامي و آرمان هاي اسلامي و نظام نيست. روند فعاليت هاي اقتصادي با تمام زحماتي كه دارد كشيده مي شود. با تمام اتفاقات قشنگي كه افتاده است. اصلاً نمي خواهيم سياه نمايي كنيم. با تمام كارهاي خوبي كه شده است. بازار ما، و سيستم اقتصاد ما، حالا ما بانك ها را به عنوان يك نماد گفتيم. جامعه ي اسلامي بايد در تراز جامعه ي اسلامي حركت كند. همه ي بخش ها هم آحادش و همه ي نهادهايش. هم كل نظام! تراز نظام اسلامي يك تراز مشخصي است. ترازي كه مي خواهد انشاءالله جامعه ي اسلامي محقق شود. مقدمه ي تمدن اسلامي بشود،

ص: 10044

مقدمه ي ظهور امام زمان(عج). ما حرفمان اين است. بانك ها و سيستم اقتصادي ما كه دارند غذاي جسم مردم را در جامعه به گردش در مي آورند، اين يك مقدار آلوده شده است. غذاي حرام در جسم من برود، اصلاً نمي دانم سير و سلوك را با كدام سين مي نويسند. سير و سلوك كيلويي چند است؟ لقمه ي حرام است ديگر. مگر نگفتم لقمه ي حرام كسي بخورد، تا چهل روز نه عبادتش بالا مي رود، نه دعايش مستجاب مي شود؟ خوب ما تا لقمه ي مردم درست نشود كه نمي توانيم راجع به اصل حركت در مسير بندگي حرف بزنيم. چه برسد به سير و سلوك! ما داريم مي گوييم قديم كسي كه مي خواست وارد بازار شود اول مي رفت مكاسب شيخ انصاري(ره) را مي خواند. متاجر حوزه را مي خواند. كتابي به نام «متاجر» به معني تجارت است. مكاسب يعني كسب و كار، تا راه بدست آوردن نان حلال را بفهمد. كاسبي در مسير بندگي شود. لقمه اي كه در خانه مي آورد، لقمه اي كه مردم دارند از اين سيستم اقتصادي مي خورند، لقمه ي حلال باشد. لقمه ي حلال نمازخوان درست مي كند و الا اين خواهر ما و برادر ما حتماً مطرح كردند، الآن بي حجابي يا بد حجابي دارد همه ي ما را اذيت مي كند. رشوه خواري، بي حجابي، بد حجابي، مفاسد مختلف دارد همه ي ما را اذيت مي كند. يك ريشه اش اين است كه خوراك جسم ما آلوده شده است. ما اين بانك ها را به عنوان يك نماد گفتيم. نه اينكه بقيه ي سيستم سالم است فقط بانك ها مشكل دارد. صدا و سيما و رسانه ي ملي را هم چون امام ما فرمود: صدا و سيما يك دانشگاه ملي است، دانشگاه خوراك فكر بوده و

ص: 10045

الا ما فقط به اين دانشگاه كه گير نمي دهيم. مي گوييم: صدا و سيما به عنوان دانشگاه ملي، دانشگاه هاي ما هم، حوزه هاي ما هم من تعارف ندارم. هرجا دارد توليد فكر مي كند اگر خداي نكرده، فكر آلوده اي، فرهنگ آلوده اي، فرهنگ غلطي را در جامعه آورد، ديگر در آن جامعه بندگي به چه معنايي است؟ همه ي ما و شما مي دانيم معناي فرهنگ يعني هواي يك جامعه، هواي يك جامعه يعني فرهنگ يك جامعه، كه اين فرهنگ را رسانه مي سازد، دانشگاه مي سازد، حوزه مي سازد، نهادهاي آموزشي و تربيتي و فرهنگي دارند مي سازند. اين هواي جامعه اگر آلوده باشد، آدم هاي مريض، آدم هاي سالم را هم مريض مي كند. ولي اگر هواي جامعه، هواي سالمي باشد، آدم هاي مريض هم در اين جامعه خوب مي شوند. آقا پسري بود نمازخوان، نمازش را مي خواند، روزه اش را مي گرفت. خانمي بود حجابش را داشت. رفت در اين سيستم، يكي از سيستم ها، بعد از شش ماه ديديم تقيداتش كم شد. يعني چه؟ يعني اين سيستم بيمار است. آدم سالم در اين سيستم رفت، خروجي خراب شد. ما داريم اين را مي گوييم. اگر اين بزرگوار مي گويد: چرا سؤال سير و سلوك مرا جواب نمي دهي، ما مي گوييم: سير و سلوك كه يك امر فردي نيست. ما امر فردي را ببينيم. مگر ما عابدتر از امثال حسن بصري داشتيم؟ حسن بصري كيست؟ كسي كه امام حسين را ياري نكرد، فقط بعد از كشته شدن امام حسين يك استغفرالله ربي و اتوب اليه گفت. و سالها هم بر اين قصه پشيمان بود. حسن بصري نمازهايي مي خواند كه پدر جد من هم چنين نمازهايي نخوانده است. سير و سلوك يك بعد فردي

ص: 10046

نيست. سير و سلوك اين است كه من درست شوم. خانواده ام درست شود. جامعه ي من درست شود. كل جهان درست شود. اين سير و سلوك است. اگر فردي ديديم، نگاه ما مشكل دارد. و اگر از فرد سرايت نمي كند به خانواده، سرايت نمي كند به اجتماع، سرايت نمي كند به كل جهان، من در مسير بندگي خدا نيستم. بالاترين بنده ي خدا پيغمبر است. اول خودش مأمور است خود را بسازد. بعد «وَ أَنْذِرْ عَشيرَتَكَ الْأَقْرَبينَ» (شعرا/214) بعد كل جامعه مدينة النبي و بعد كل جهان، «نظيراً للبشر» براي كل بشر نظير مي شود. اگر اين عزيز بزرگوار دنبال سير و سلوك فردي هستند بدانند اشتباه فكر مي كنند. ما داريم مي گوييم جامعه را دريابيد. جامعه دارد با لقمه ي شبهه ناك و فكر شبهه ناك و فرهنگ شبهه ناك نابود مي شود. اين را دريابيم. و الا ببينيد من اينجا مي خواهم چه بگويم؟ من مي خواهم بگويم كه ما نظام جمهوري اسلامي را داريم. به بركت نفس قدسي امام(ره)، و به بركت خون شهدا. و يقين هم داريم كه اصل اين نظام كه امام راه انداخت، براي شكل گيري دولت اسلامي و جامعه ي اسلامي، و تمدن اسلامي اين مقدس است و حفظ آن از اوجب واجبات است. پس بخش هاي مختلف اين نظام بايد حفظ شود. مديران اين نظام بايد حفظ شوند. ساختار اين نظام بايد حفظ شود. اين مثال همين مثال حوضي است كه بارها در اين برنامه اشاره كرديم. اين حوض را امام تطهير كرده است. اين حوضي كه به عنوان كشور ايران بوده، امام تبديل كرده به نظام مقدس جمهوري اسلامي ايران. اين مطلب اول است. از مديران نظام هم من

ص: 10047

اهل انشاءالله نه غلو هستم، نه اغراق و نه اهل چاپلوسي هستم. نمي گويم صد در صد! ولي اكثرشان را اعتقاد دارم، انسان هاي متدين، انقلابي و ولايي هستند. حداقل از اين دو سيستمي كه ما اين چند هفته به تعبير بسيجي خودمان بمباران كرديم، قبول هم داريم. چون دوستشان داريم بمباران كرديم. اين حرف ها را بگذاريد از دوست بشنوند، چون سوز داريم گفتيم. من مي خواهم مسؤول همين دو تا سيستم را بگويم. مسؤول رسانه ي ملي برادر عزيز ما جناب آقاي مهندس ضرغامي. از دانشجويان پيرو خط امام. يعني از كساني كه سابقه ِ انقلابي اش بر همه مغرض است. بسيجي، انقلابي، متدين، ولايتي، و من ظن قوي دارم، نماز شب خوان و انس با قرآن. يك شوهر خواهر نازنيني هم داشتند به نام شهيد عبدالله گلشن كه هم همرزم بودند. هم هم سنگر بودند، بعد هم خوب قوم و خويش شدند، يكي از سنت هاي قشنگ زمان جبهه ها همين بود و بچه ها هيچ عبايي نداشتند كه در ازدواج دوستانشان كمك كنند حتي از طريق خانواده ي خودشان. ما اعتقاد داريم، جناب آقاي ضرغامي و مديران همه ي شبكه ها كه حداقل من اكثرشان را مي شناسم و مديران سازمان قطعاً انقلابي، قطعاً متدين، قطعاً ولايي هستند و يك ذره هم دوست ندارند، صدا و سيما و رسانه ي ملي در جهت فرهنگ غلط سازي بشود، حركت كند. اما قطعاً يك مشكلاتي هست، يك محدوديت هايي است، يك معذوريت هايي است، يك گيرها و يك اشكالاتي هست، كه داريم مي بينيم حداقل با تمام خدماتي كه صدا و سيما دارد مي دهد، از بالا تا پايين مملكت همه قائل هستند، بعضي از فرهنگ هاي غلط دارد از صدا و سيما

ص: 10048

در جامعه رواج پيدا مي كند. يعني فكر غلط! يكي سيستم پوشش است. بدحجابي يكي از عواملش فيلم ها و سريال هاي صدا و سيما بوده است. تعارف هم نداريم. يكبار من به عزيزان عرض كردم، الآن هم دوباره مي گويم. ما چرا بايد خانمي كه محجبه است كلفت خانه باشد؟ خانمي كه بي حجاب است خانم خانه باشد؟ ارباب خانه باشد؟ جاي اين دو را عوض كنيد. بعد ببينيد چه اتفاقي مي افتد؟ اين پيامش اين است. حجاب، بي كلاسي است، بي حجابي كلاس است. جايش را عوض كنيد. خانم دكتر، خانم ارباب خانه، محجبه باشد، و اين خدمتكار يك كم بد حجاب باشد. بعد ببينيد چه اتفاقي مي افتد؟ خوب اين فرهنگ سازي است. من نمي گويم عامدانه است. اول گفتم: پشت سر همه بزرگواران نماز مي خوانم. مسؤول صدا و سيما را گفتم، بگذاريد مسؤول سيستم اقتصادي مملكت هم بگويم جناب آقاي طيب نيا، وزير محترم اقتصاد دولت جمهوري اسلامي. از متدينين و انقلابي هاي قبل از انقلاب، كه ايشان يكي از سخنران هاي جلسات مذهبي اصفهان بودند. حالا شايد شوخي كنند و بگويند: شما اين رزومه ي ما را از كجا رفتيد درآورديد؟ ما به خاطر اينكه بگوييم: ارادت داريم. اما آيا من الآن بروم با تك تك مديران صدا و سيما بگويم، به تك تك مديران بانك ها بگويم، شما موافق هستيد در پرونده ي قيامت شما خوراك مسموم فرهنگي و لقمه ي حرام پخش اش در جامعه نوشته شده باشد؟ قطعاً مي گويند: نه! قطعاً مي گويند: نه ما راضي نيستيم.مي گوييم: پس بياييد كمك كنيد، از مردم عزيز هم كمك مي خواهيم از بقيه ي بخش هاي جمهوري اسلامي هم كمك مي خواهيم، بياييد كمك كنيد اين صدا و سيما با تمام زحماتي

ص: 10049

كه دارد كشيده مي شود، ما احساس كنيم با تراز نظام مقدس جمهوري اسلامي هنوز فاصله دارد. من اين را از خودم هم نمي گويم. بگذاريد از اين كتابي كه دو سه هفته است، دارم به عزيزان معرفي مي كنم، واجب فراموش شده، امر به معروف و نهي از منكر حضرت آقا، باز يك بند از صحبت هاي حضرت آقا را بخوانم. ما هنوز تا يك جامعه ي كاملاً اسلامي كه نيك بختي دنيا و آخرت مردم را به طور كامل تأمين كند، و تباهي و كج روي و ظلم و انحطاط را ريشه كن سازد، فاصله ي زيادي داريم. يعني هنوز به تراز جمهوري اسلامي نرسيديم. اين فاصله همين است كه ما امروز مي خواهيم بگوييم. بايد با همت مردم و تلاش مسؤولان آن طي شود و پيمودن آن با همگاني شدن امر به معروف و نهي از منكر آسان گردد. ما يك فريضه اي را چند هفته اي در صدا و سيما داريم مي گوييم، اينكه اساس سير و سلوك است. تا امر به معروف و نهي از منكر در همه ي آحاد جامعه نهادينه نشود و عزيزان و مسؤولين هم اين امر به معروف و نهي از منكر را دلسوزي ندانند، محبت به خودشان و نظام ندانند، از خودشان ندانند، و پذيرش نكنند، اين اتفاق هاي قشنگ نمي افتد. حالا چند سؤال! جناب آقاي شريعتي من از شما سؤال مي كنم. برويد از هر نظام تربيتي سؤال كنيد، ببينيد آيا اگر ما مجبور باشيم به خاطر بعضي از معذورات خوب قطعاً تبليغات، ما هم در اين چند هفته كه راجع به تبليغات صحبت كرديم، همه ي تبليغات را نفي نكرديم. بعضي از تبليغات طبيعي است. لازم هم هست. هيچ اشكالي

ص: 10050

ندارد. آن تبليغاتي كه دارد ضد فرهنگ مي شود، آن تبليغاتي كه دارد فكر مسموم در جامعه مي اندازد، ما گفتيم تجمل گرايي، بابا كدام، كجاي دين ما تجمل گرايي را دارد تربيت مي كند و تبليغ مي كند؟ كجاي دين ما اسراف را كه عرضم به خدمت شما تلفن هاي همراه آگهي پخش كنند، كه تو بي خودي استفاده از اين تلفن بكن تا به اين جايزه برسي. تا ميليونر شوي. كجاي اسلام اين اجازه را مي دهد؟ يعني من بيايم فكر اسراف را تبليغ كنم، فكر تجمل را تبليغ كنم. يا مثلاً ببينيد كدام نظام تربيتي اجازه مي دهد در تربيت كودك ما از اين مقوله استفاده كنيم؟ يعني شما برويد ببينيد آيا جايي مي بينيد، كه در تربيت كودك، از تبليغاتي استفاده بكنيم، كه كودك قدرت تحليلش را نداشته باشد. نمي داند درست است يا غلط است؟ من حتي شنيدم كه در آئين نامه ي رسانه ي ملي هم آمده است. دوستان خواستند مي توانم مستندش را هم مطرح كنيم. كه هرگونه تبليغات بازرگاني، قبل يا بعد از برنامه هاي كودك ممنوع است! به خاطر اينكه فرهنگ غلط درست مي كند. ما قرار اين را داريم با دلسوزي مي گوييم. آقاي شريعتي: حاج آقاي ماندگاري يك مشكلي هم هست. صحبت از تبليغات شد، من هم يك دفاعي از رسانه كنم و بالاخره اينكه بودجه ها و هزينه هاي سنگيني كه سازمان دارد، اقتضا مي كند كه اين تبليغات را جذب كنند و پخشش كنند. حاج آقاي ماندگاري: ما ظاهراً خيلي بيگانه با رسانه نيستيم. ده، بيست سالي است كه ما با رسانه كم و بيش مرتبط هستيم، مي دانيم هر دقيقه برنامه ساختن، فيلم، سريال، چه هزينه هاي سرسام آوري دارد. اما همين حرف آقا چه بود؟

ص: 10051

مردم، مسؤولين، همه دست به دست هم دادند. من اينجا سه تا پيشنهاد مي كنم. 1- مسؤولين مملكتي در بخش بودجه، تخصيص بودجه و برنامه و بودجه اگر در مملكت ما، در بحث بودجه، آن درصدي كه قرار است بودجه ي فرهنگي اختصاص پيدا كند، 1- درست به مصرف فرهنگي خودش برسد كه حداقل بي اطلاع نيستيم. مي دانيم بودجه ي فرهنگي درست به مصرف فرهنگ ديني نمي رسد. خوب قطعاً بودجه ي فرهنگي بايد به كمك صدا و سيما بيايد، شوراي عالي انقلاب فرهنگي بايد به كمك صدا و سيما بيايد. مجلس محترم بايد به كمك صدا و سيما بيايد. از جاهاي ديگر بودجه جذب كنيم. شما تا حالا ديديد بگويند: دانشگاه بايد براي ما درآمد بياورد؟ اگر دانشگاه و آموزش بودجه اش به عهده ي دولت است، فرهنگ سازي صدا و سيما هم بخش عمده ي بودجه اش به عهده ي دولت است. چون بچه ي من هم پاي تلويزيون نشسته و دارد فرهنگ ياد مي گيرد. ما داريم اين را مي گوييم بخش هاي دولتي برنامه ريز و قانون گذار و تخصيص دهنده، بودجه ي فرهنگي را درست به صدا و سيما اختصاص بدهند، تا صدا و سيماي عزيز و انقلابي و مؤمن مجبور نشود به خاطر بودجه ي خودش فرهنگ فروشي كند. 2- خواهش مي كنيم بودجه هاي ضد فرهنگي را حذف كنيد. چون ما گفتيم اگر منكر نداشته باشيم، با همين حداقل هايمان مي توانيم معروف را جلو ببريم. بودجه هاي ضد فرهنگي را يك مقدار مواظبت بيشتر كنيم. من الآن نمي خواهم اينجا بازش كنم. ولي ما يكسري بودجه ها نه تنها به فرهنگ نمي رود، كه به ضد فرهنگ مي رود. 3- سومي اش مي خواهم به مسؤولين محترم صدا و سيما بگويم. مسؤولين محترم صدا و سيما قبول،

ص: 10052

اقتصاد مقاومتي يعني چه؟ اقتصاد مقاومتي در بعد صدا و سيما يعني به جاي اينكه، الآن ماشاءالله كميت شبكه ها زياد شده است. خدا انشاءالله توفيقشان بدهد. اما گاهي وقت ها اقتضا مي كند براي اينكه دستمان را جلوي دشمن دراز نكنيم، براي اينكه فرهنگ فروشي نكنيم، براي اينكه خلاف مرتكب نشويم، يك مقدار از كميت كم كنيم، اين اشكال ندارد. آقا صداي مردم درمي آيد. اينجا مي گوييم: حضور مردم. مردم شايد اگر عزيزان صدا و سيما بخواهند يك مقدار در بودجه ي خودشان صرفه جويي كنند، بايد شما دو تا سريال ايام عيد كمتر ببينيد. شايد مجبور شوند يك شبكه را ساعاتش را كمتر كنند. شما هم بگوييد كمك كنيد. من اينجا يك تقاضايي مي كنم از محضر برنامه ي سمت خدا. من مي خواهم مردم خودمان را يكبار ديگر امتحان كنيم تا به تمام مسؤولين عزيز و به خود مردم هم بفهمانيم و بگوييم، يكبار ديگر اعلام كنيم. به خدا جناب آقاي شريعتي، براي اسلامي شدن مردم از همه جلوتر هستند. از همه دغدغه شان بيشتر است. قاي شريعتي: بدون حمايت آنها كه اصلاً ممكن نيست اين اتفاق بيفتد. حاج آقاي ماندگاري: بدون حمايت مردم اميرالمؤمنين هم گوشه ي خانه نشسته باشد، ولي فقيه. بدون حمايت مردم امام زمان هم نمي تواند كاري كند. چون قاعده اين است كه بايد مردم بخواهند، تا امام زمان بياورد. پس من الآن از مسؤولين سمت خدا مي خواهم اين شماره ي روابط عمومي صدا و سيما را، پيامك شان، روابط عمومي، حتي شبكه هاي مختلف، و روابط عمومي بانك مركزي و بانك ها را زيرنويس كنند، مردم پيام بدهند. مردم پيام بدهند، زنگ بزنند كه آقا ما آماده هستيم سريال كمتر ببينيم ولي

ص: 10053

بچه ي ما با فرهنگ مسموم بزرگ نشود. شما نگوييد كه آقا ما مجبور هستيم اينها را نشان بدهيم، اين تبليغات را داشته باشيم. ما حرفمان اين است. اگر تبليغات حرف اول را بزند، در صدا و سيما تبليغات براي چه كسي است آقاي شريعتي؟ براي سرمايه داران! اگر تبليغات حرف اول را بزند، يعني نظام سرمايه داري مي خواهد حاكم بر صدا و سيما شود. نظام سرمايه داري كه آقا با بنزش، با پاپيونش، با كراواتش تا دم در استوديو بيايد، و چون پول مي دهد كسي جرأت نكند به او چيزي بگويد. اين يعني انقلاب ما؟! اين يعني خون شهدا، چون پول مي دهد. ما مي خواهيم بگوييم اينطور نبايد باشد. ما مي گوييم: شما كه دغدغه ي دينتان قطعاً از من ماندگار بيشتر است، مسؤولين محترم شما كه ديانتتان از من بيشتر است، شما كه ولايتتان از من بيشتر است، بياييد رك و راست به مردم بگوييم، بابايي كه يك مقدار شرايطش سخت مي شود به بچه هايش بگويد: امروز به جاي پلو بياييد نان و پنير بخوريم دستمان را پيش ديگران دراز نكنيم. اين همكاري پدر و اعضاي خانواده است. كه اگر نباشد اصلاً محقق نمي شود. و الا پدر شما بايد زير ذلت يك سرمايه دار برود. صدا و سيما الآن شما حكم متولي يك توليد فكر و فرهنگ را براي مردم داريد. بياييد به مردم بگوييد: مردم درست است ما شبكه هاي زيادي درست كرديم، آن موقع داشتيم، الآن نداريم. اگر مي خواهيم اينها را اداره كنيم بايد دو تا قيچي كنيم. چهار تا سريال كم شود. شما همراهي مي كنيد؟ مي دانيم شما مردم متدين را همراهي مي كنيد. مردم همراهي شان را اعلام كنند. با پيامكشان،

ص: 10054

با تلفن شان، هرطور مي خواهند اعلام كنند. من يقين دارم. ما مي خواهم نظام الهي و ديني بر رسانه ي ما بر دانشگاه ما، بر سيستم هاي ما، بر بانك ما، بر اقتصاد ما، بر سياست ما حاكم شود. ما مي خواهيم زير بار نظام سرمايه داري نرويم. نظام سلطه نرويم. ما دعوايمان با دوستان خوب خودمان كه نيست. ما حامي شما هستيم. ما دعوايمان با نظام كفر و الحاد است. ما مي خواهيم آنها از اين طريق بر ما تسلط پيدا نكنند. متأسفانه ما امروز يك رگه هايي از تسلط را داريم مي بينيم. لذا بنده تقاضا مي كنم سيستم بودجه كمك كند. مجلس كمك كند. صدا و سيما را كمك كنند بودجه اي، كه اينجا نخواهد خرجش را خودش دربياورد. اينجا صرفاً نبايد بگوييد، آنجا هم رفتيد بايد اين را بگوييد. آقاي شريعتي: اينجا صرفاً نبايد بگوييد، آنجا هم رفتيد بايد اين را بگوييد. حاج آقاي ماندگاري: يعني من حاضر هستم، من از طرف همه كارشناسان مذهبي مي گويم. حاضر هستيم به نمايندگي از صدا و سيما در مجلس و شوراي عالي انقلاب فرهنگي هم داد بزنيم. انشاءالله اين حرف ما به گوش آنها برسد. من يك خواهش هم مي كنم. خانم هاي مسؤولين امروز حرف هاي ما را مي شنوند. من هميشه از خانم ها يك تقاضا مي كنم. خودشان اگر نشنيدند، خانم هايشان پيام ما را منتقل كنند. بابا نگذاريد نظام سرمايه داري بر ما سلطه پيدا كند. پس بودجه و مجلس بيايند كمك كنند. مسؤولين صدا و سيما صادقانه بگويند: مردم اگر ما بخواهيم هزينه مان را كم كنيم، بايد يك مقدار هم برنامه مان را كم كنيم. مردم هم بگويند: ما كاملاً آمادگي داريم، و حتي مردم. اين مردمي كه حسينيه ها

ص: 10055

را دارند اداره مي كنند. اين مردمي كه مسجدها را اداره مي كنند. اين مردمي كه محافل اهلبيت را دارند اداره مي كنند، مردم بيايند باني شوند حتي خيرين، بگويند: ما اين برنامه ي صدا و سيما را اداره مي كنيم. اشكالي ندارد! حتماً بايد برنامه هاي ورزشي و فيلم و سريال، اسپانسر داشته باشد، ما مي گوييم پشتيبان داشته باشد. برنامه هاي مذهبي هم بيايند بگويند: آقا، ما اين برنامه را پشتيباني مي كنيم، شما اين فرهنگ ها را به مردم بدهيد، مشكل هزينه نداشته باشيم. اين نقش مردم است! در قصه ي بانك ها هم همين است. من مي خواهم راجع به بانك ها كه اشاره كرديم عرض كردم. ما مديران بانك ها را، اكثرشان را متدين مي دانيم. اما يك مثال را من خواهش مي كنم خوب گوش بدهند. اگر مردم همكاري نكنند قصه حل نمي شود. اين مثال ساده ي مرا گوش بدهيد. مادر پيري 50 ميليون جمع درآمدهاي بازنشستگي شوهر مرحومش بوده، دستش است. در بانك مي گذارد، ماهي يك و نيم ميليون تومان سودش را مي گيرد. با نرخ هاي الان نمي دانم، حدودي مي گويم. پسر همين مادر يا نوه اش پنجاه ميليون از بانك وام گرفته، ماهي يك و نيم ميليون تومان سود مي دهد. اين مادر مي گويد: الهي بگويم خدا بانك ها را چه كار كند؟ دارند بچه ي مرا به روز سياه مي نشانند. خوب قربان تو مادر بروم، تو از اين يك و نيم ميليون تومان سودت بگذر و اين پول را در قرض الحسنه بگذار، نه! نصفش را، يك سومش را تا بچه ي تو هم قرض الحسنه بگيرد و سود ندهد. يعني مي خواهم چه بگويم؟ اگر مي خواهم بچه ي من در اين آتشي كه در قصه ي بانك ها افتاده نسوزد، من هم يك مقدار

ص: 10056

از سودم صرف نظر كنم. اين همكاري مردم است و بستر فراهم كردن است. و الا من الآن عرض مي كنم هيچ مدير انقلابي و متدين بانكي به خدا نمي پسندند، كه يك مرد آبرومند پيش زن و بچه اش شرمنده شود. من يك پيامي را در بين پيام هاي شما ديدم. خواهش مي كنم آن را بخوانيد. آقاي شريعتي: گفتند كه سلام و خدا قوت. خواهش مي كنم پيام مرا بخوانيد. پدر من سالها راننده ي بيابان بود. از بد روزگار ماشينش خراب شد و به خاطر هزينه ي بالا، قادر به تعمير كردن ماشين نشد و دو سال بعد هم گفتند: از رده خارج شد. خلاصه پدرم كه شصت سال دارد به خاطر دو ميليون و هشتصد هزار تومان وامي كه اصل مبلغ هشتصد هزار تومان است و از بانك گرفته، هر روز زنگ مي زنند و مي گويند: حكم جلبتان را مي آوريم. پدرم چيزي براي فروش و مصادره هم ندارد. در يك خانه ي 35 متري و با يارانه اي كه مي دهند، روزگار مي گذراند. خواهش مي كنم كاري كنيد. آيا حق پيرمردي كه سي سال جواني اش را كار كرده و براي جهيزيه ي دخترش وام گرفته است، اين است؟ حاج آقاي ماندگاري: ببينيد كدام مدير انقلابي و متدين بانك وضعيت اين پيرمرد را مي شنود مي گويد: آخ جون! مي گويد: واي به حال من. من در سيستمي دارم خدمت مي كنم كه افرادي دارند اين آدم را به خاك سياه مي نشانند. آقاي شريعتي: وافرادي از اين دست بسيار فراوان هستند. حاج آقاي ماندگاري: ما مي گوييم چه كار بايد بكنيم؟ آقا من يك تقاضا دارم. يك تقاضا از صدا و سيما دارم. يك تقاضاي عاجزانه، مي توانيد بگوييد: به شما ربطي

ص: 10057

ندارد. مي گويم باشد من حرفي نمي زنم. ولي دين به من گفته: بگو آنچه كه حق مي داني. يك برنامه ي قشنگي صدا و سيما دارد به نام برنامه ي مناظره. من تقاضا مي كنم در همين آينده ي نزديك يك برنامه ي مناظره را بگذارند، راجع به پخش آگهي و تبليغات بازرگاني، در برنامه هاي كودك و نوجوان، كارشناسان بيايند حرف بزنند. مردم هم اظهار نظرشان را بكنند. يك برنامه ي مناظره را هم دوستان برنامه ريزي كنند براي قصه ي تسهيلات بانك ها، تسهيلاتي كه اسمش تسهيلات است. يعني مي خواهيم راه را بر شما هموار كنيم. ولي بعضي هايش، نمي گويم همه اش. بعضي هايش به خاك سياه نشاندن مردم است. كه حضرت آقاي حسيني عزيز از آن مرجع تقليد نقل فرمودند: كه خدا كافرها را هم به اين وام ها بانكي مبتلا نكند چه برسد به مسلمان ها! من تقاضا مي كنم. پس دو تا تقاضا كرديم. يكي از مردم دو، سه تقاضا بود. از مردم كه تديّن خودشان را نشان بدهند. ارق ديني شان را نشان بدهند. غيرت ديني شان را نشان بدهند. كه حاضر هستيم، كمتر سريال ببينيم، كمتر فيلم ببينيم، دو تا شبكه ي ما كم شود ولي صدا وسيماي ما فرهنگش زير نظر نظام سرمايه داري نرود. ما با نظام سرمايه داري مخالف هستيم. نه با مديران دلسوز. مردم اظهار كنند. آنجا هم كه مي توانند پشتيبان برنامه ها شوند، واقعاً فردي، جمعي بيايند پشتيبان شوند. اينجا را هم تقاضاي اين مناظره را هم باز هم مردم از صدا وسيما داشته باشند. از صدا و سيما تقاضاي مناظره را داريم. از مجامع بودجه اي هم تقاضاي كمك داريم. همان حرفي كه آقا فرمودند، مردم و مسؤولين همه دست به دست هم بدهيم، مي توانيم سلامت خوراك

ص: 10058

جسم را و خوراك فكر را سلامت و طهارتش را تضمين كنيم، حالا به سؤال اين بيننده ي عزيز مي رسيم. خوراك فكر كه پاك شد، خوراك جسم كه پاك شد، خود به خود سير و سلوك اتفاق مي افتد. و الا معلوم نيست چه اتفاقي بيافتد. آقاي شريعتي: خيلي ممنون و متشكرم حاج آقاي ماندگاري. خيلي ممنون از توجه شما. انشاءالله شاهد اتفاقات خوب باشيم در عرصه ي فرهنگ و اقتصادمان. و انشاءالله اين محقق نمي شود مگر با حمايت شما. حالا دوستان هم دارند زيرنويس مي كنند شماره هاي روابط عمومي سازمان را و بانك مركزي را. صفحه ي 20 مصحف شريف در سمت خداي امروز تلاوت مي شود. آيات 127 تا 134 سوره ي مباركه ي بقره. انشاءالله كه زندگي همه ما منور به نور قرآن باشد، و در سايه ي قرآن و اهلبيت. بر مي گرديم انشاءالله همراه و در كنار شما خواهيم بود. اللهم صل علي محمد و آل محمد و عجل فرجهم. «وَ إِذْ يَرْفَعُ إِبْرَاهِمُ الْقَوَاعِدَ مِنَ الْبَيْتِ وَ إِسْمَاعِيلُ رَبَّنَا تَقَبَّلْ مِنَّا إِنَّكَ أَنتَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ(127) رَبَّنَا وَ اجْعَلْنَا مُسْلِمَينْ ِ لَكَ وَ مِن ذُرِّيَّتِنَا أُمَّةً مُّسْلِمَةً لَّكَ وَ أَرِنَا مَنَاسِكَنَا وَ تُبْ عَلَيْنَا إِنَّكَ أَنتَ التَّوَّابُ الرَّحِيمُ(128) رَبَّنَا وَ ابْعَثْ فِيهِمْ رَسُولًا مِّنهُْمْ يَتْلُواْ عَلَيهِْمْ ءَايَاتِكَ وَ يُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَ الحِْكْمَةَ وَ يُزَكِّيهِمْ إِنَّكَ أَنتَ الْعَزِيزُ الحَْكِيمُ(129) وَ مَن يَرْغَبُ عَن مِّلَّةِ إِبْرَاهِمَ إِلَّا مَن سَفِهَ نَفْسَهُ وَ لَقَدِ اصْطَفَيْنَاهُ فىِ الدُّنْيَا وَ إِنَّهُ فىِ الاَْخِرَةِ لَمِنَ الصَّالِحِينَ(130) إِذْ قَالَ لَهُ رَبُّهُ أَسْلِمْ قَالَ أَسْلَمْتُ لِرَبّ ِ الْعَالَمِينَ(131) وَ وَصىَ بهَِا إِبْرَاهِمُ بَنِيهِ وَ يَعْقُوبُ يَابَنىِ َّ إِنَّ اللَّهَ اصْطَفَى لَكُمُ الدِّينَ فَلَا تَمُوتُنَّ إِلَّا وَ أَنتُم مُّسْلِمُونَ(132) أَمْ كُنتُمْ شهَُدَاءَ إِذْ

ص: 10059

حَضَرَ يَعْقُوبَ الْمَوْتُ إِذْ قَالَ لِبَنِيهِ مَا تَعْبُدُونَ مِن بَعْدِى قَالُواْ نَعْبُدُ إِلَاهَكَ وَ إِلَاهَ ءَابَائكَ إِبْرَاهِمَ وَ إِسْمَاعِيلَ وَ إِسْحَاقَ إِلَاهًا وَاحِدًا وَ نحَْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ(133) تِلْكَ أُمَّةٌ قَدْ خَلَتْ لَهَا مَا كَسَبَتْ وَ لَكُم مَّا كَسَبْتُمْ وَ لَا تُسَْلُونَ عَمَّا كاَنُواْ يَعْمَلُونَ(134)» ترجمه آيات: «و چون ابراهيم و اسماعيل پايه هاى خانه را بالا بردند، گفتند: اى پروردگار ما، از ما بپذير، كه تو شنوا و دانا هستى. (127) اى پروردگار ما، ما را فرمانبردار خويش ساز و نيز فرزندان ما را فرمانبردار خويش گردان، و مناسكمان را به ما بياموز، و توبه ما بپذير كه تو توبه پذيرنده و مهربان هستى. (128) اى پروردگار ما، از ميانشان پيامبرى بر آنها مبعوث گردان تا آيات تو را برايشان بخواند و به آنها كتاب و حكمت بياموزد و آنها را پاكيزه سازد و تو پيروزمند و حكيم هستى. (129) چه كسى از كيش ابراهيم روى برمى تابد جز آنكه خود را بى خرد ساخته باشد؟ ابراهيم را در دنيا برگزيديم و او در آخرت نيز از شايستگان است. (130) و پروردگارش به او گفت: تسليم شو. گفت: من در برابر پروردگار جهانيان تسليمم. (131) ابراهيم به فرزندان خود وصيّت كرد كه در برابر خدا تسليم شوند. و يعقوب به فرزندان خود گفت: اى فرزندان من، خدا براى شما اين دين را برگزيده است، مباد بميريد بى آنكه بدان گردن نهاده باشيد. (132) آيا شما حاضر بوديد، آن گاه كه مرگ يعقوب فرا رسيد و به فرزندانش گفت: پس از من چه چيز را مى پرستيد؟ گفتند: خداى تو و خداى نياكان تو ابراهيم و اسماعيل و اسحاق را به

ص: 10060

يكتايى خواهيم پرستيد و در برابر او تسليم هستيم. (133) آنها امّتهايى بوده اند كه اكنون درگذشته اند. آنچه كرده بودند از آنِ آنهاست و آنچه شما كنيد از آنِ شماست و شما را از اعمالى كه آنها مى كرده اند نمى پرسند. (134)» آقاي شريعتي: اللهم صل علي محمدٍ و آل محمد. از همين جا سلام مي دهيم به امام رئوفمان، امام رضا(ع). انشاءالله زيارت مشهد الرضا نصيب همه شما شود. اشاره ي قرآني امروز را حاج آقاي ماندگاري بفرماييد. حاج آقاي ماندگاري: ممنون با عنايت امام رضا عرض مي كنم. آيه ي 128 و 129 سوره ي بقره مي فرمايد: «رَبَّنَا وَ اجْعَلْنَا مُسْلِمَينْ ِ لَكَ وَ مِن ذُرِّيَّتِنَا» غصه مي خوريم چرا بعضي از دخترهاي ما بدحجاب هستند؟ چرا بعضي از بچه هاي ما بي نماز هستند؟ اينها يا فكرشان مشكل داشته، فكر آلوده در ذهنشان رفته است. يا لقمه ي خراب در شكمشان رفته است. ما فكر و لقمه را كه درست كنيم مسلمان مي شويم. يك پيرمردي پاي منبر نشسته بود، خوابش مي برد. عالم به او گفت: تو كه مي خواهي بخوابي، چرا پاي منبر مي آيي؟ گفت: من حرف همه ي شما آخوندها را حفظ هستم؟ گفت: مگر ما چه مي گوييم؟ گفت: شما آخوندها مي گوييد: فكر خراب نداشته باش، لقمه ي خراب هم نداشته باش. عالم ديد عجب حرف قشنگي زد. اين هم همين را مي گويد. امروز هم ما همين را گفتيم. من ممنون خدا هم هستم كه هر روز كه آياتي ما مي خواهيم ترجمه كنيم به مدد بحث ما مي آيد. اگر قرار است همه ي ما مسلمان شويم هم فكرمان را، هم لقمه هايمان را درست كنيم. فكرمان محصول رسانه، محصول صدا و سيما، محصول حوزه و دانشگاه ما است

ص: 10061

كه امام فرمود و محصول نهادهاي فرهنگي است. حالا اگر ما به صدا و سيماي عزيز مي گوييم، به عنوان نماد است. لقمه هاي ما هم محصول بازار و كسب و كار و بانك هاي ما است. اگر باز به بانك ها مي گوييم به عنوان نماد است. و الا آقاي شريعتي شما مي دانيد، مسؤولين متدين صدا و سيما هم مي دانند كه من واقعاً دوستشان دارم. از آقاي ضرغامي عزيز گرفته، معاونين محترمشان و مديران شبكه، و باور كنيد پشت سرشان نماز مي خوانم. اعتقاد دارم، به تدين شان و انقلابي بودن و ولايي بودن ايشان. و جالب اين است كه خودشان در برنامه ها و نشست هايي كه در محضرشان داشتيم، فرمودند: برنامه هاي مذهبي بايد جريان ساز باشد. ما هم سعي كرديم الحمدلله رب العالمين با همين بضاعت ناچيز ما سمت خدا سعي كرده چندين جريان فكري و فرهنگي مكتب اهلبيت را رواج بدهد. الآن هم داريم مي گوييم جريان امر به معروف و نهي از منكر. مردم به مسؤولين امر به معروف و نهي از منكر كنند. همه ي آحاد جامعه به همديگر امر به معروف و نهي از منكر كنند. همه بدانيم مسؤولين صدا و سيما هم بدانند كه اگر دنبال جلب نظر خدا و اهلبيت بودند، مردم متدين پشتيبان آنها هستند. همان حرفي كه امام زدند. همان حرفي كه آقا زدند. ما گاهي وقت ها فكر مي كنيم اگر ما تصميم انقلابي بگيريم، مردم پشت ما نيستند. نه من از همين جا به مسؤولين محترم صدا و سيما مي گويم، بياييد براي توليد فكر و فرهنگي كه در اين نهاد مقدس دارد اتفاق مي افتد همه ي تلاش خودمان را بكنيم، فكر مذهبي بدهيم. فكرهاي خداي نكرده

ص: 10062

آلوده ندهيم، نه به بچه هايمان، نه به زنان و مردانمان و نه به جامعه مان. مردم متدين شما پشت سرتان هستند. آيه قرآن مي فرمايد: «حَسْبُكَ اللَّهُ وَ مَنِ اتَّبَعَكَ مِنَ الْمُؤْمِنينَ» (انفال/64) ما براي رضاي خدا كار كنيم. خدا و مؤمنيني كه پشتيبان ما هستند بس است و انشاءالله اين اتفاق بيفتد. ما ممنونشان هستيم كه آنها به ما اجازه ي جريان سازي دادند، و انشاءالله خدا از اين جريان سازي راضي باشد. امام زمان راضي باشد. مردم هم كمك كنند، ما دست خدمتگزاران صدا و سيما را هم مي بوسيم. دست خدمتگزاران نظام اقتصادي را هم مي بوسيم. به شرطي كه همه ي ما بخواهيم دست به دست هم بدهيم، فكرهاي مردم فكر حلال بيايد، لقمه هاي مردم هم حلال شود. فكر و لقمه كه حلال شد، نظام سرمايه داري نمي تواند بر ما تسلط پيدا كند و قطعاً انشاءالله پيروز خواهيم بود. در تراز نظامي كه مرضي رضاي امام زمان باشد انشاءالله حركت مي كنيم. آقاي شريعتي: انشاءالله. من يكبار ديگر شماره ي روابط عمومي بانك مركزي را عرض كنم. 29954855 و روابط عمومي سازمان هم 2871-021 و 163 كه شماره ي آشنايي براي همه ي شما است. خيلي ممنون از توجه شما. حاج آقاي ماندگاري دعا بفرمايند و انشاء الله همه آمين بگوييم. حاج آقاي ماندگاري: خدايا به حقيقت محمد و آل محمد قسمت مي دهيم نيت هاي ما را، زبان ما را، عمل ما را مرضي رضاي خودت قرار بده و دعا و استغفار امام زمان را شامل حال ما بفرما. فرج صاحب ما را برسان. مشكلات جامعه ي اسلامي ما را برطرف بفرما. آقاي شريعتي: الهي آمين. بسيار ممنون و متشكرم. خيلي ممنون از توجه شما.

ص: 10063

مثل هميشه بهترين ها را براي همه ي شما آرزو مي كنيم. شنبه انشاءالله با حضور حاج آقاي ميرباقري خدمت شما خواهيم رسيد. والحمدلله رب العالمين و صل الله علي محمدٍ و آله الطاهرين. متن كليپ پاياني برنامه: خدايي خدا غريبه... غريبه چونكه ما عاشقش نشديم... غريبه بنده ي لايقش نشديم... غريبه رهرو ِصادقش نشديم... امون ز غفلت امون ز تهمت... از دست ما تو غيبته حضرت حجت... گناه شد عادت... غيبت عبادت... جالب اينه گذاشتيم سر خدا هم منت... هرجا ريا شد به اسم خدا شد... همه دُكان وا كرده ايم حتي تو هئيت... چيو ببينه؟؟؟!! دله سياه رو يا رو زبون اللهم الرزقتي شهادت... از امر به معروف ترسيديم... حاجيو دور شيطان گرديديم... همسايه يتيمُ و سير خوابيديم... ما به زمين خورده خنديديم... خ____دا نفهميديم...خ____دا نفهميديم...خ____دا نفهميديم... خدايي خدا غريبه...خدايي خدا غريبه... خدايي خدا غريبه... غريبه... چونكه راحت گناه كرديم... غريبه... به نامحرم نگاه كرديم... غريبه... نامه فقط سياه كرديم... فروختيم ايمان... خريده ايم نان...خاك ميخوره رو طاقچه هامون قرآن... سحر نه حالي... نه خمس مالي... اسممونم گذاشتيم عبد شاه مردان... شيعۀ حرفيم... آدم برفي... هنوز نمك نخورده ميشكنيم نمكدان... يه پا تو محراب يه پا لب آب... رو به روي عكس شهيد عكس شهيدان... بگو خدا غرق اميدم كن... بي خريدارم خريدم كن... پيش حسين رو سفيدم كن نذر ابوالفضل رشيدم كن... خدا شهيدم كن...خدا شهيدم كن... خدا شهيدم كن... خدايي خدا غريبه...خدايي خدا غريبه...خدايي خدا غريبه... غريبه... كه دوستش داريم واسه حاجت... غريبه... ميپرستيمش برا جنت... غريبه كه به تنهايي كرده عادت... تو راه پاكي زديم به خاكي... چه عاشقي؟! چه مجنوني؟! چه سينه

ص: 10064

چاكي؟! جاي حرم كيش... جاي پرچم ديش...چه ساده بر مقدسات ميشه حتاكي!!!! اين وضعه ناموس...كو كفه افسوس؟!!! نكشيديم خجالت از چادر خاكي!!!! ديگه شيطان شد اياك نعبد... ببين خدا رو ول كرديم ميگرديم با كي؟؟؟؟!!! بگو خدا رحمي به حالم كن... لكه ننگم زلالم كن... عشق خودت رو مدالم كن...بُكُشُ و در علقمه چالم كن... خدا حلالم كن...خدا حلالم كن...خدا حلالم كن

92-12-07

بسم الله الرحمن الرحيم و صل الله علي محمد و آله الطاهرين دلا تا باغ سنگي در تو فروردين نخواهد شد *** به روز مرگ شعرت سوره ي ياسين نخواهد شد فريبت مي دهند اين فصل ها، تقويم ها، گل ها *** از اسفند شما پيداست فروردين نخواهد شد مگر در جستجوي ربناي تازه اي باشيم *** وگرنه صد دست، يك نفرين نخواهد شد مترسانديمان از مرگ، ما پيغمبر مرگيم *** خدا ما با كه دلتنگيم، سرسنگين نخواهد شد به مشتاقان آن شمشير سرخ شعله ور در باد *** بگوتا انتظار اين است، اسبي زين نخواهد شد آقاي شريعتي: سلام مي كنم به همه ي بيننده هاي خوبمان، خانم ها و آقايان خيلي خوش آمديد به سمت خداي امروز ما، آرزو مي كنم در هركجا كه هستيد، بهترين ها نصيب شما شود. حاج آقاي ماندگاري سلام عليكم و رحمة الله و بركاته. حاج آقا ماندگاري: سلام عليكم و رحمة الله و بركاته. آقاي شريعتي: خيلي خوشحاليم كه در خدمت شما هستيم. خيلي از بيننده هاي ما مشتاق هستند كه پاسخ سؤالاتشان را از زبان حاج آقاي ماندگاري بشنوند. به رسم چهارشنبه هايي كه در خدمت شما هستيم. اگر نكته اي نيست من با اجازه ي شما اولين سؤال را بخوانم و انشاءالله پاسخ شما را بشنويم. ضمن اينكه

ص: 10065

تشكر مي كنم از همه ي دوستان خوبمان كه با پيام هايشان ما راهمراهي مي كنند و محبتشان به ما مي رسد خيلي خيلي ممنون و متشكر هستيم. هفته ي گذشته هم سؤالات و هم پاسخ هاي شما حاج آقاي ماندگاري بازتاب بسيار خوبي داشت و اين در پيام هاي مخاطبين كاملاً محسوس بود.من سوال يكي از مخاطبين را براي شما ميخوانم: گفتند كه: حاج آقاي ماندگاري خوشحال شدند كه شما هفته ي گذشته در مورد امر به معروف صحبت كرديد. و البته متوجه شدم كه ظاهراً حرف هاي شما هم مثل حرف هاي من اثري در كساني كه بايد اين حرف ها را گوش كنند، ندارد. ايشان گفتند كه خود من سي سال است كه با شوهري زندگي مي كنم، كه اهل نماز نيست. در اين سي سال از راه هاي مختلف سعي كردم او را به نماز دعوت كنم اما دريغ از يك ركعت نماز. همه به من مي گويند: كه تو بايد امر به معروف كني. من مي خواهم از شما بپرسم كه واقعاً امر به معروف تا چه زمان؟ سي سال براي امر به معروف و نهي از منكر كافي نيست؟ بشنويم پاسخ حاج آقاي ماندگاري را، بفرماييد. حاج آقاي ماندگاري: بسم الله الرحمن الرحيم، الحمدلله رب العالمين، و صل الله علي سيدنا محمدٍ و آله الطاهرين. براي اينكه از وجود نازنين امام زمان براي پاسخگويي انشاءالله مدد مي گيريم دعاي سلامت حضرت را مي خوانيم. «بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ اللَّهُمَّ كُنْ لِوَلِيكَ الحُجَهِ بنِ الحَسَن صَلَواتُكَ علَيهِ و عَلي آبائِهِ فِي هَذِهِ السَّاعَهِ وَ فِي كُلِّ سَاعَهٍ وَلِياً وَ حَافِظاً وَ قَائِداً وَ نَاصِراً وَ دَلِيلًا وَ عَيناًحَتَّى تُسْكِنَهُ أَرْضَكَ طَوْعاً وَ تُمَتعَهُ فِيهَا طَوِيلا"» براي استمداد

ص: 10066

از حضرت دسته گل صلواتي خدمتشان تقديم مي كنيم. (اللهم صل علي محمدٍ و آل محمد) ما ممنون هستيم از بينندگان عزيز كه هم ما را مورد تفقد قرار مي دهند و اظهار لطف و محبتشان، و اينقدر هم دقيق پيگيري مي كنند. و اميدواريم كه خداي تبارك و تعالي كه ناظر بر اعمال ما است، خودش به همه ي ما توفيق انجام وظيفه اي كه فرمودند، عنايت بفرمايد. بگذاريد من با آخرين جمله ي ايشان جوابم را شروع كنم. فرمودند: امر به معروف تا چه زمان؟ من از ايشان سؤال مي كنم نماز تا چه زمان؟ حجاب تا چه زمان؟ روضه ي امام حسين تا چه زمان؟ دينداري تا چه زمان؟ ما تا موقعي كه زنده هستيم بايد به وظيفه مان عمل كنيم. هركس حياتي دارد و هركس عقل دارد، بايد وظيفه اش را انجام دهد. حالا اين وظيفه اي كه من دارم انجام مي دهم، به نتيجه مي رسد يا به نتيجه نمي رسد مخصوصاً در قبال ديگران، اين وظيفه ي اوست كه از حرف من نتيجه بگيرد. وجود پيامبران اعظام الهي سالهاي سال تبليغ كردند، در سوره ي نوح داريم. نصيب حضرت نوح(ع) چيزي جز فرار مردم نبود. بعد آن همه تبليغ و رنج، مي گويند بيش از 950 سال پيامبري ايشان، 81 نفر تأثيرپذير افتاد. با وجود پيامبر نازنين عظيم الشأن اسلام(ص) در سيزده سال تبليغ مخفيانه و آشكارشان در مكه، 200 نفر بيشتر مسلمان نشدند. پيغمبر رو نكردند به خدا بگويند: تبليغ تا چه زمان؟ چون اثري كه مي خواستند نمي ديدند. اين خواهر بزرگوار آن اثري كه مطلوب نظر ايشان است در امر به معروفش نمي بيند. يا حتي به ما هم كمك كردند و اينطور فرمودند كه ما

ص: 10067

آن اثري كه از امر به معروف و نهي از منكرهايي كه معمولاً در رسانه و اين طرف و آن طرف مي گوييم، آن اثر مطلوب را گاهي وقت ها نمي بينيم. آيا من بايد با ديدن اثر، امر به معروف را بالا و پايين كنم يا براساس وظيفه؟ همچنان كه وظيفه ي من و شماست، نماز بخوانيم، وظيفه ي من و شماست راجع به نماز به ديگران تذكر بدهيم. ولي نماز خوان كردن ديگران وظيفه ي من و شما شايد نباشد. من امر به معروف را راجع به نماز دارم. اما اينكه او نماز بخواند يا نخواند وظيفه ي او است. وظيفه ي من نيست. اي كاش سؤال ايشان اينطور مي شد، آقاي شريعتي من كمك اين بزرگوار مي كنم و عزيزان بزرگواري كه شبيه ايشان هستند. در رابطه با نماز، در رابطه با حجاب، در رابطه با گرانفروشي، در رابطه با بداخلاقي، در رابطه با بعضي از مسائل و منكراتي كه اطرافشان مي بينند، يا ترك واجبي كه مي بينند. امر به معروف كرده اند و خسته شده اند. سؤال اين باشد. با اين خستگي چه كار كنيم؟ به قول خودمان در فارسي «كم آورديم». اولاً من مي گويم كم آوردن طبيعي است. خواهر بزرگوار حضرت نوح هم به تعبير قرآن، من جسارت نمي كنم. حضرت نوح پيغمبر، به خدا فرمود: كه خدايا ما داريم به امر تو كشتي مي سازيم. «كُلَّما مَرَّ عَلَيْه» (هود/38) هرگروهي كه رد مي شدند به حضرت نوح يك متلك مي گفتند. هرچه امر به معروفشان كرد، اثر نكرد. خدا به او امر كرد يك كشتي بساز، مي خواهم تو را جاي ديگر ببرم. حالا تعبير من است. شروع كردن به متلك گفتن، به تعبير من به برداشت

ص: 10068

ناقص من، فهم ناقص من، از قرآن اين است كه حضرت نوح كم آورد. خدايا ببين ما داريم به امر تو انجام مي دهيم، وظيفه مان را داريم انجام مي دهيم، متلك هم بايد بشنويم؟ ديگر خسته شديم. خدا فرمود: خدا سه تا داروي خستگي در كن داده است. من اگر اين داروي خستگي در كن را بگويم، فكر مي كنم هيچكس از امر به معروف خسته نشود، چه اثر بكند، چه اثر نكند. چون وظيفه ي ما امر به معروف است. به تعبير اين خواهر سي سال، يك مادري مي گويد: من پنجاه سال است دارم مي گويم. به خواهر و برادري دارم بيست سال است مي گويم. براي اينكه خستگي در شود، خدا سه دارو عنايت كرده است. 1- اول اينكه خستگي سخت است. اين را قبول دارم. آدم بگويد و اثر نگيرد، سخت است. اين سختي را مي شود، شيرينش كرد. قابل تحملش كرد. چطور؟ وقتي اين سختي عاشقانه باشد! حالا چطور مي شود عاشقانه باشد؟ خدا به حضرت نوح فرمود. اين ادبيات براي من است، ترجمه آزاد است. به حضرت نوح فرمود: نوح! مگر تو مرا دوست نداري؟ چرا. مگر تو عاشق من نيستي؟ چرا. وقتي تو داري سختي مي كشي، من دارم نگاه عاشقانه به تو مي كنم. معشوق نگاه عاشقانه به عاشق كند، عاشق بايد بال دربياورد و پرواز كند. «أَ لَمْ يَعْلَمْ بِأَنَّ اللَّهَ يَرى» (علق/14) يا در همين قصه ي حضرت نوح فرمود: شما كشتي ات را بساز. «وَ اصْنَعِ الْفُلْكَ بِأَعْيُنِنا» (هود/37) ما داريم نگاهت مي كنيم. حتي آقاي شريعتي نگاه معشوق هاي مجازي، خستگي هاي عاشق ها را در مي كند. در زندگي ها مي بينيم و دوست هم ندارم مثال بزنم. چه برسد به عشق

ص: 10069

حقيقي! امثال اين بزرگوار اگر مي خواهد از امر به معروف خسته نشوند، ما هم همينطور هستيم. اگر مي خواهيم خسته نشويم، يك لحظه توجه كنيم. تا در اين سختي نيافتيم، سختي نكشيم، خدا نگاه عاشقانه و محبت آميز به ما نمي كند؟ «وانظر اليَّ نظرتاً رحيمه» آن نگاه مهربانانه اي كه بايد به من بكني، چه زماني است؟ آن لحظه اي است كه من دارم به خاطر خدا، خودم را به سختي مي اندازم. اين مي شود سختي عاشقانه! سخت است ولي چون عشق است، شيرين مي شود. اين خستگي را رفع مي كند. اين داروي اول است. پس توجه كنيد خدا دارد ما را نگاه مي كند. نه نگاه غضب آلود، نگاه مهربانانه و عاشقانه. 2- داروي دوم اين است كه بدانم من تا سختي نكشم، رشد نمي كنم و شيريني آن موفقيت بعد از سختي، به كام من شيرين نمي آيد. «إِنَّ مَعَ الْعُسْرِ يُسْراً» (شرح/6) چون باور نداريم، دوبار مي گويد: «فَإِنَّ مَعَ الْعُسْرِ يُسْراً» (شرح/5) اين دارو است. همه ي ما مي دانيم، مي گوييم: آقا، پولي كه با سختي بدست بيايد، خسته شده بس كه چكش زده است. بيل زده، قلم زده، تلاش كرده، وقتي مزدش را به او مي دهند، يك تبسمي مي كند. اصلاً همه ي خستگي از بين مي رود، امام رضا (ع) كه امروز سفره ي كريمانه اش را مهمان هستيم، فرمودند: مزد كارگر را هنوز عرقش خشك نشده به او بدهيد. چون وقتي مزدش را به او داديد، آن خستگي كارگري را از تنش بيرون مي كنيد. شيرين است! لذا اين افرادي كه دارند امر به معروف و نهي از منكر مي كنند، همه ي ما بدانيم كه امر به معروف نكنيم، شيريني رسيدن به آن معروف از طرف

ص: 10070

مقابل ما يا هركسي اينقدر به كام ما شيرين نمي آيد. بگذاريد من همين جا يك پيام از يك بيننده اي بخوانم. يك خانم بزرگواري فرمودند، خطاب به بنده كه حاج آقاي ماندگاري از خدا خواستم كمكم كند، و شوهرم را نجات بدهم. به لطف خدا بعد از چند سال، توانستم گناهانش را به او بفهمانم. چون اعتقادش اين بود كه اگر در خانه مشروب بخوري، كسي را اذيت نكني، حلال است. اعتقاد غلط است ديگر! حالا توبه كرده، نماز هم مي خواند، به لطف خدا اينقدر به او محبت كردم، كه اعتيادش را هم ترك كرد. يعني هم مبتلا به مشروب بود و هم مبتلا به اعتياد. من حالا فهميدم كه اگر من با يك مرد مؤمن ازدواج مي كردم و شوهرم با يك زني كه نماز برايش مهم نبود هيچوقت، شوهر من به راه راست هدايت نمي شد. از خدا ممنونم كه در امتحانش موفق شدم. لطفاً پيام من را به جوان ها بگوييد كه زود تسليم خستگي نشوند. اين شيريني فتح و ظفر، چه زمان به كام اين بزرگوار شيرين آمده، وقتي سختي سالها آن تبر زدن، چكش زدن را تحمل مي كند. چكش مي زند بازويش درد مي گيرد. حالا ببخشيد من اينطور مي گويم. حالا به تعبير آخوندي خودمان، فك مي زند ديگر، خسته مي شود بس كه به اين مي گويد. ولي انشاءالله ولو روز آخر آخر، اين مرد بلند شود و دو ركعت نماز بخواند... البته عرض كردم وظيفه ي ايشان نمازخوان كردن او نيست، وظيفه ي ايشان فقط امر به معروف است. ولي وقتي انشاءالله نتيجه بدهد، اين تمام خستگي اين سي ساله و چهل ساله از تنش بيرون برود. آقاي شريعتي: و

ص: 10071

تازه يك نگاه قشنگي كه اين خانم داشتند اين بوده كه بودن در اين مسير را يك توفيقي از جانب خدا مي داند و شاكر هم هست. حاج آقاي ماندگاري: مي گويد اگر شوهر من اينطور نبود، من توفيق هدايت يك انسان را پيدا نمي كردم. پس ببينيد داروي دومي كه خستگي ما را در امر به معروف اين فريضه ي بزرگ و سخت، فريضه ي هزينه دار، فريضه ي آبروبر، گاهي وقتي ها آبروي ما را مي برد. حال ما را مي گيرد. هزينه ي زيادي از ما مي برد. سي سال، چهل سال، پنجاه سال، بايد پاي آن بايستيم تا جواب بگيريم. خسته مي شويم. يك داروي خستگي در كن! آن ظفري كه بعد براي شما به وجود مي آيد، آن موفقيتي كه بعد از انجام وظيفه، چون ما مي گوييم: «اهدي الحسنيين» قائل هستيم چه به نتيجه برسيم، چه به نتيجه نرسيم، همين كه وظيفه مان را انجام داديم، پيروز هستيم. چشيدن طعم شيرين پيروزي خستگي را از ما در مي كند. 3- سومين خستگي در كن، توجه به تجارتي است كه مي كند. من الآن مي گويم آقا سي سال وقت گذاشتم، خوب در مقابل وقتم، چه چيزي به دست آوردم؟ ببخشيد مي خواهم يك مقدار چرتكه ي مادي بياندازم. سي سال روزي پنج ساعت وقت گذاشتم. سي سال در پنج يك عددي درمي آيد، ضرب در يك حقوق آن چناني، يك عددي مي شود. اگر اين حقوق را به اين فرد مي دادند، باز هم كسي خستگي اش را اعلام مي كرد؟ كارمندهايي كه سي سال است دارند زحمت مي كشند، هيچوقت نگفتند: خسته شديم. چون هم حقوق مي گيرند، هم بيمه دارند، هم بازنشستگي دارند. دارند حقوق مي گيرند. ايشان اگر بداند خدا يك حقوق بي نهايت

ص: 10072

در آخرت به او مي دهد، دنيا و آخرت دارد، اين هم خستگي در كن است. يعني «إِنَّ الَّذينَ قالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَيْهِمُ الْمَلائِكَة» (فصلت/30) يعني من باور كنم اگر در انجام وظيفه ام (كه وظيفه را ايشان گفته، فقط امر به معروف) خسته نشود، خدا در اين دنيا ملائكي را به ياري اش مي فرستد. كه به ذهنم اين تمثيل رسيد، يك ورزشكاري كه وسط ميدان خسته مي شود، مي برند كنار و يك مقدار مشت و مالش مي دهند. رگ هايش را مي گيرند و يك مقدار نرمش و ورزش اش مي دهند تا خستگي اش رفع شود. خدا ملائك مي فرستد براي مشت و مال دادن. اگر اين را توجه كنم كه خدا خستگي مرا در كند، هم با ملائك، هم با پاداش هاي اخروي. باز هم انشاءالله اين خستگي اذيتمان نكند. اما حالا اينها بعد اعتقادي اش است. 1- خدا مي بيند، 2- من به موفقيت و رشد و ظرفيت و پيروزي مي رسم. 3- پاداش اخروي دارم. دو سه كار هم مي خواهم، به اين خواهر بزرگوار و به امثال ايشان توصيه كنم. ما هرچه داريم از زمان جبهه ها داريم. جبهه ها يك شعار بود. شب دخلت را پر كن، روز خرج كن. حتي شهيد چمران، خدا بر درجاتش بيفزايد. وزير دفاع بود، يك پايش در جبهه بود، يك پايش در تهران بود. خانمش نقل مي كند. نصفه شب خانه آمد، يك خواب مختصري، دوباره بلند شد، نماز شب خواند. به او گفتم: مگر كارهايي كه مي كني عبادت نيست؟ گفت: چرا؟ گفت: اگر آنها عبادت است، يك كم استراحت كن. گفت: تاجر خوب اين است كه از سرمايه نخورد. به سرمايه اش اضافه كند. شب موقع پر كردن

ص: 10073

جيب است، آقاي شريعتي. خدا هم به پيغمبر فرمود: «قُمِ اللَّيْلَ إِلاَّ قَليلاً» (مزمل/2) بعد مي فرمايد: «وَ رَتِّلِ الْقُرْءَانَ تَرْتِيلاً» (مزمل/4) بعد فرمود: «إِنَّا سَنُلْقِى عَلَيْكَ قَوْلًا ثَقِيلاً» (مزمل/5) اگر مي خواهي بارهاي سنگين وظايف روز را برداري، شب يك دوركعت نماز بخوان. دو صفحه قرآن، صورت روي خاك بگذار، يك ذكر، يك دعا، يك انس با قرآن، در خلوت شب انرژي به انسان مي دهد كه انسان زود از كوره در نرود. براي انجام وظيفه امر به معروف كم نياورد. الآن اعلام مي كنيم، روحانيت مثل بنده، همه ي كساني كه مي خواهند امر به معروف اين فريضه ي بزرگ را علمدار و پرچمدار و رزمنده اش باشند، كار كنند، بيايند يك كار كنند. شب ها دخلمان را پر كنيم. با دو ركعت نماز، با دو صفحه قرآن، با ذكر و دعا، روز ببينيد چقدر راحت مي توانيم خرج كنيم. ديگر دست كنيم در جيب تمام نمي شود. آقاي شريعتي: انشاءالله، خيلي خوب. خيلي ممنون و متشكرم حاج آقاي ماندگاري پاسخ خوبي شنيديم ، يك سؤال مهمتري باز هم در همين عرصه پرسيدند بعضي از جوان ها كه در همين مسير هستند. گفتند: مدت ها است داريم نهي از منكر مي كنيم، ولي اثر نمي گيريم. اشكال كار در كجاست؟ واقعاً اين خلأ در كجاها حس مي شود؟ حاج آقاي ماندگاري: اين سؤال خيلي مهم است آقاي شريعتي، ببينيد قرآن و روايات ترتيب اين دو را اينطور فرموده است: امر به معروف، نهي از منكر. اين تقدم و تأخر يك پيام دارد. يك پيام خيلي قشنگ و واضحي هم دارد. خيلي پيچيده هم نيست. وقتي مي گويد: امر به معروف، «كُنْتُمْ خَيْرَ أُمَّةٍ أُخْرِجَتْ لِلنَّاسِ تَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ تَنْهَوْنَ عَنِ

ص: 10074

الْمُنْكَرِ» (آل عمران/110) و بعد مي فرمايد: نهي از منكر! معنا و مفهومش اين است كه اگر معروفي در يك جامعه باز شود، خود به خود منكر از بين مي رود. معنا و مفهوم ديگرش اين است، اگر مي بيني در جامعه منكر پخش شده، يا منكرات، بدانيد معروف ها قطع شده است. نمونه اش را ما خودمان در اين چند هفته داريم مي گوييم، در رابطه با سنت زيباي قرض الحسنه. يك امر به معروف است. من مي خواهم از خودم بپرسم. حتي از شما بپرسم، از تصويربرداران عزيز بپرسم، از تهيه كننده بپرسم. از همه ي آنهايي كه اين بحث را شنيدند. اگر من و شما يك قدم براي قرض الحسنه برنداشتيم، اجازه داريم به بانك ها نهي از منكر كنيم به حدي كه اعتقاد داشته باشيم بعد تأثير كند؟ اجازه داريم؟ نه! ما حرفمان اين است. بارها روايت و حكايت از وجود نازنين پيامبر اكرم(ص) در همين برنامه نقل شده است. كه مادري آمد براي بچه از پيامبر توصيه ي خرما نخوردن خواست. حضرت فرمودند: برو فردا. چرا؟ خوب پيغمبر مي خواهد نهي از منكر كند براي بچه خرماي زياد خوب نيست. فردا براي چه بيايد؟ فردا كه آمدند فرمودند: ديروز هسته ي خرما جلوي من بود. خوب من به اين بچه مي گفتم كه خرما نخور، مي گفت: اگر خوب است، چرا من نخورم؟ اگر بد است چرا خودش خورده است؟ الآن بانك ها برگردند به من بگويند: من مي خواهم نهي از منكرشان كنند. آقا چرا قرض الحسنه نمي دهي؟ حضرت حاج آقا شما كه ده ميليون تومان پولتان در بانك گذاشتيد و داريد از من سود مي گيريد، يك ميليون تومانش را برداشتيد در قرض الحسنه، خوب شما كه

ص: 10075

خودت هيچ كار نكردي، خواهش مي كنم شما نهي از منكر نكن. نمي خواهم بگويم وظيفه ي نهي از منكر نداري. ولي منتظر اثر نباش. اشكال اين عزيز اين است كه چرا اثر نمي كند؟ از اول بحث هفته ي قبل بحث ما اين بود كه چرا حرف هاي شما اثر نمي كند؟ من دست خودم را بالا مي برم. دست صدا و سيما را هم بالا مي برم. اول خودم بعد صدا و سيما. دست روحاينت را هم بالا مي برم. شايد ما خودمان خيلي عمل نكرديم. اگر قرار است عمل كنم، قرآن را عمل كنم. «أَ تَأْمُرُونَ النَّاسَ بِالْبِرِّ وَ تَنْسَوْنَ أَنْفُسَكُمْ» (بقره/44) «كَبُرَ مَقْتاً عِنْدَ اللَّهِ أَنْ تَقُولُوا ما لا تَفْعَلُونَ» (صف/3) به عنوان مثال بحث، بحث اقتصاد مقاومتي است. شرايط ايران امروز ما كه هركس مسلمان باشد، انقلابي باشد، شيعه باشد، اهل سنت باشد، مسيحي باشد، كليمي باشد، هركس ايراني است، شرايط امروز ايران ما نسبت به شرايطي كه دنيا دارد، راه چاره اي جز اقتصادي مقاومتي ندارد. همه هم داريم به همديگر تذكر مي دهيم.صدا و سيماي عزيز، تمام زحماتي كه مي كشيد خدا خيرتان بدهد. مسؤولين بزرگوار، مسؤولين قواي سه گانه، تعارف كه ندارم. وزارتخانه ها، نهادها، از امروز پرچم اقتصاد مقاومتي بالا مي رود. يك آينه جلوي خودتان بگذاريد. من ماندگاري و من طلبه آيا زندگي ام براساس اقتصاد مقاومتي است؟ يا مي گويم: من كه استثناء هستم، من كنار هستم. ببينيم بقيه چه كار مي كنند؟ آيا حتي لباس پوشيدن من، پيام اقتصاد مقاومتي را مي دهد؟ ايام ديد و بازديدهاي عيد نزديك است. انشاءالله كه مردم ما حرمت فاطميه را هم نگه مي دارند، يقين مي داريم. در اين ديد و بازديدها آيا يك جوري نشان مي دهيم، كه

ص: 10076

امسال گل مجلس همه ي ما اقتصاد مقاومتي باشد؟ يا نه فقط براي ديگران است؟ ما بخوريم و بريزيم و مصرف گرايي را تبليغ كنيم و تجمل گرايي را تبليغ كنيم؟ اما همه بايد اقتصاد مقاومتي را رعايت كنند؟ رسانه ي عزيز كه واقعاً زحمت مي كشيد، اقتصاد مقاومتي را يك اطلاعيه بدهيد، پيام مقاومتي تان را يك اطلاعيه ديگر بدهيد. پشت سر هم دارد پخش مي شود. آيا اين پيام تبليغاتي شما در راستاي اقتصاد مقاومتي دارد پخش مي شود؟ نگوييم. يك كم اولش را حذف كنيد. من يك شوخي با بعضي ها مي كنم. ما يك جايي رفتيم، آقاي شريعتي قبل از منبر ما در ماه رمضان بود، داغش به دلم مانده است كه مي گويم. سي روز قبل از ماه رمضان، قبل از منبر من يك بزرگواري يك تذكر مي داد، راجع به استحباب افطاري دادن. ما كه مهمان آن روستا بوديم، يك افطاري خانه ي آن آقا نخورديم. يك شب به او گفتم خوب بزرگوار، خيلي مستحب هاي ديگر داريم. وقتي خودت نمي خواهي عمل كني، چرا مي گويي؟ من بابا اگر نمي خواهم به صداقت و راستگويي عمل كنم خوب به بچه ام هم توصيه نكنم. اگر خوب است چرا خودم عمل نمي كنم؟ پس ببينيد ما حرفمان اين است. اول امر به معروف! من خواهش مي كنم اين كتاب را كه من هفته ي قبل يك اشاره كردم ولي مثل اينكه دوستان دوست داشتند، من جدي تر معرفي كنم. «واجب فراموش شده» توصيه هاي حضرت آقا است در باب اين فريضه ي بزرگ. يك موضوع بندي خيلي زيبايي شده، قشنگ فهرست بندي و توصيه هاي جداً كاربردي و دلسوزانه هست و همه را هم من به مردم عرض مي كنم كه برگرفته شده از آيات

ص: 10077

و روايت، البته ترجمه ي آيات و روايات است. يك بحث مهم اين كتاب مصداق شناسي معروف و منكر است. ما مي خواهيم چه بگوييم؟ من مي خواهم بگويم اگر قرار است، من امر به معروف و نهي از منكر بكنم، آيا حواسم هست اين معروف واقعاً معروف است يا فقط فكر مي كنم؟ مثال عاميانه بزنم. من مي خواهم يك قرصي را به مادر بدهم كه ناراحتي قلب دارد. آقاي شريعتي همينطوري مي دهم يا از يك دكتر مي پرسم؟ هيچوقت قرص و شربت و كپسول را به مريض قلب سرخود نمي دهم. خوب ما معروف و منكر الهي را هم همينطور نگاه كنيم. يك نمونه من براي شما بگويم. اين كلمه خيلي گفته مي شود. كه آقا اين همه مسجد و حسينيه نسازيد. برويد به جاي مسجد به فقرا بدهيد. در ذهن خودش اين است كه دارد امر به معروف و نهي از منكر مي كند. اين باور غلط است. چون اگر يك مسجد ساخته شود، و در آن مسجد مردم خوب تربيت ديني شوند، دهها كمك كننده به فقرا آنجا تربيت مي شود. ولي در واقع در ذهن خودش يك چيزي معروف بود، اين را به عنوان معروف اعلامش كرد. اين معروف را تعطيل نكنم تا معروف ديگر جا بيفتد. اوليت بندي بين معروف ها كار من نيست. كار حاكم شرع است. كار ولي خداست. اين را بايد بشناسيم. من مي خواهم در اين سؤال قشنگي كه شما فرموديد، بگويم كه فكر مي كنم زبان حال همه ي سؤال ها همين است. چرا نهي از منكرهاي ما جواب نمي دهد؟ من مي گويم: چون امر به معروف را ما خوب انجام نمي دهيم. ما در امر به معروف پاي كار نيستيم.

ص: 10078

پاي كار بودنش شرايطي دارد. 1- معروف و منكر شناس باشيم. و معروف و منكر شناسي و الله آقاي شريعتي ارزشش كمتر از قرص و كپسول شناسي نيست. ما قرص و كپسول را از دكتر مي پرسيم. معروف و منكر را هم از كارشناس دين بپرسيم. يا آمده مي گويد: آقا نمي خواهد نماز اينطوري بخواني! به گردن من! اي بابا! با مجوّز چه كسي مي گويي اينطوري نماز نخواند؟ نمي خواهد روزه بگيري؟ به گردن من! با چه مجوّزي داري مي گويي؟ اين ذهنيت هاي خودش را به عنوان معروف و منكر مي خواهد مطرح كند. پس اول معروف و منكرشناس باشم. 2- قلباً و فكراً طرفدار معروف باشم و از منكر بپرهيزم. اين شعر را بارها هم شما خوانديد و هم عزيزان ديگر. سبحه بر لب، توبه بر كف، دل پر از شوق گناه *** معصيت را خنده مي آيد ز استغفار ما اينكه من خودم را مي گويم، در ماه رمضان مي نشينم گريه مي كنم، بعد از ماه رمضان همان گناهي را كه به خاطرش گريه كردم، دوباره سراغش مي روم. خوب اين معلوم مي شود من هنوز دل از گناه نكندم. با قلبم بايد نسبت به معروف و منكر اقبال و ادبار نشان بدهم. يعني من قلبم معروف را دوست داشته باشد در هر كجاي عالم. از منكر بدش بيايد در هركجاي عالم. يك خبري را در خبرها شنيديم، به مسلمان هاي آفريقاي مركزي ظلم مي شود. ظالمانه دارند آنها را مي كشند. مردم ما هم مي گويند: اي واي خدا! داد مظلوم را از ظالم بگير. ما به مظلوم هاي آن طرف دنيا داريم مي گوييم: داد مظلوم را از ظالم بگيرد. به ظالم هاي آن طرف دنيا داريم نفرين

ص: 10079

مي كنيم. حواسمان هست من خودم در خانه ي خودم، در ايران خودم، به اين همسايه هاي اطرافمان كه مهمانمان هستند گاهي وقت ها داريم ظلم مي كنيم؟ نمونه هايش را در اين برنامه گفتيم. اگر ظلم به مظلوم بد است، حالا چه مظلوم در آفريقاي مركزي باشد، چه در فلسطين باشد، چه در افغانستان باشد، چه افغاني پناهنده به كشور ما باشد. چه در عراق باشد، چه در مصر باشد، در پاكستان باشد، چه در سوريه باشد، هرجا باشد، ظلم بد است. در خانه ي من آخوند هم باشد بد است. من قلباً از ظلم بدم مي آيد. نه اينكه ظلم خودم را توجيه كنم به آن ظالم نفرين كنم. اين امر به معروف ناقص است، لذا نهي از منكرش هم اثر نمي كند. يكبار در همين برنامه گفتم، بعضي ها دشمنان ديروز اهلبيت را دارند نفرين مي كنند، ولي در بغل دشمنان امروزي اهلبيت نشسته اند. خوب اين معلوم مي شود هنوز منكرشناس نيست. من بايد منكرشناس باشم. و از منكر بدم بيايد. بچه ي خودم مرتكب شود يا كس ديگر. در دانشگاهي يك اتفاقي افتاد، يك اتفاق بدي افتاد. من در جمع بچه ها رفتم. يكي گفت: آقا اعدامش كنيد. يكي گفت: تكه پاره اش كنيد. يكي گفت: او را بگيريد. من فقط ايستادم. گفتم: اگر خود شما هم همين خطا را مي كرديد، همين حكم ها را مي داديد. سرها پايين افتاد. والله قسم مي خورم. يكي از مشكلات در مملكت ما اين است. منكر از ديگران زشت است. از من و خانواده ي من كه باشد توجيه شود. اينطور نمي شود. با اين وضعيت امر به معروف و نهي از منكر جلو نمي رود. فداي رسول الله شويم. فداي اميرالمؤمنين شويم. پيغمبر فرمودند:

ص: 10080

اگر فاطمه ام... اميرالمؤمنين فرمود: اگر زينبم... خطا كنند حد خدا را جاري مي كنم. اين يعني انزجار از منكر، هركس مي خواهد باشد. اگر من معروف و منكر را قلباً باور كردم، معروف زيباست، يعني گاهي وقت ها كار خوب، از من زيباتر است از شما نه. فرض مي كنم الآن يك جمله ي قشنگي در اين برنامه بايد گفته شود. جناب آقاي شريعتي بگويند: خوب بود، ولي وقتي من بگويم: خيلي قشنگ بود، اين يعني من معروف طرفدار معروف نيستم، طرفدار خودم هستم. من خودخواه هستم. من دنبال معروف نيستم. من بارها در جمع روحانيون گفتم. يك روايت قشنگي را يك مبلغ روي منبر مي خواند. مي گويم: خوب بود بد نبود، ولي اگر خودم همين روايت را جايي بخوانم، آقا تركاندم! چه كردم! اين همان بود. اين درونش خودخواهي است. اين امر به معروف نيست؟ «وَ أَخْلِصِ الْعَمَلَ فَإِنَّ النَّاقِدَ بَصِيرٌ» (بحارالانوار/ج13/ص431) سر خدا را كه نمي توانيم كلاه بگذاريم. ما با تمام وجود معروف را بخواهيم، و منكر را نخواهيم. همين جا بگذاريد من جمهوري اسلامي را معنا كنم. جمهوري اسلامي دو ركن دارد. يكي مردم، يكي مسؤولين. 1- مردم بايد بيايند، و اسلام را با تمام وجود، بخواهند. همين جا به مردم عزيز مي گويم: هرجا ديديد اسلام براساس نظر كارشناسي در حكومت رعايت نمي شود داد بزنيد. بنويسيد، تلفن بزنيد، پيامك بدهيد، نامه بدهيد، بخواهيد اسلام پياده شود. 2- مسؤولين بخواهند كه اسلام به زندگي مردم بيايد و پياده شود. بايد همه اسلام را بخواهيم. معروف و منكر معنايش اين است. الآن داريم شعار مي دهيم و بازي مي كنيم. انتظار هم نداشته باشيم اثر كند. بگوييم، به بازي هايمان ادامه بدهيم. يك طور امر

ص: 10081

به معروف و نهي از منكر شناسي است ديگر چه اشكالي دارد؟ 1- پس بشناسم. 2- قلباً طرفدار امر به معروف باشم، هركس انجام داد. هركجاي عالم كار خوب انجام دادند، بگويم: احسنت! هركجاي عالم كار زشتي انجام شد، بگوييم: بد بود. تقبيح اش كنيم. 3- خودم فاعل معروف باشم، و تارك منكر. اينكه گفتم آينه بگذاريم جلويمان. راجع به اقتصاد مقاومتي اش، راجع به قرض الحسنه، راجع به خيرات، راجع به خادم معنوي. راجع به يتيم نوازي، راجع به ترك اسراف، راجع به هر مسأله اي مي خواهيم نهي از منكر كنيم، امر به معروف كنيم اول ببينم خودم دارم چه مي كنم. اگر خودم فاعلش بودم و تارك منكر بودم، تازه احتمال تأثير بدهم. كه البته تأثير در دراز مدت قطعي است. و الا اگر خودم نيستم، خوب كسي كه خودش جنسش را يك ذره ارزان نمي دهد در اين وضعيت گراني، بعد مي خواهد گرانفروشي را زير سؤال ببرد؟ سوار ماشين شدم، ديدم كرايه را دادم، بيشتر مي گويد. گفتم: چرا بيشتر مي گويي؟ گفت: چون لاستيك گران خريدم. بنزين هم كه گران شده است. لوازم هم گران شده است. گفتم: اتفاقاً او هم مي داني چرا مي گويد گران كردم؟ مي گويد: كرايه گران است. گفتم: چرا دور باطل؟ گفت: آقا اگر من ارزان كنم، من به معروف عمل كنم، كسي كمكم نمي كند. گفتم: خدا كه كمك مي كند. پس اگر من خودم فاعل بودم، من مخصوصاً مي گويم مسؤوليني كه ويترين هستند. صدا و سيما ويترين است. نهادها و وزارتخانه ها ويترين هستند. وزرا، وكلا، علما، ائمه ي جمعه، اينها ويترين هستند. اينها زير ذره بين مردم هستند. اگر خودشان فاعل نباشند، اگر خودشان تارك منكر نباشند، حرفشان

ص: 10082

اثر نمي كند. پس بشناسيم، قلباً انزجار از منكر داشته باشيم. عامل باشيم، و چهارمين مرحله هزينه خرج كنيم. يك جواني آمده من به او مي گويم: گناه نكن. دنبال ناموس ديگران نرو. مي گويد: حاج آقا باشد، كمك من مي كني يك وام ازدواج براي من بگيري؟ بگويم: ببخشيد من صندوق قرض الحسنه ندارم. خوب واقعاً هم ندارم. ولي نمي توانم اين طرف و آن طرف آبرو بگذارم؟ نمي توانم بگويم: آقا لااقل بيا در زيرزمين خانه ي من بگير، هزينه ي تالار نده. نمي توانم؟ نمي توانم بروم با آن خانواده صحبت كنم، بگويم: يك خرده هزينه ها را پايين تر بياوريد؟ آبرويم را بگذارم. از وقتم بگذارم. اگر قرار است معروف پخش شود بايد از همه چيز هزينه كرد. امام حسين همه هستي اش را گذاشت تا معروف پخش شود، تا جلوي منكر را بگيرد. ولي بعضي ها مي خواهند هيچ اتفاقي در زندگي شان نيفتد، هيچ هزينه اي هم ندهند، دنيا پر از معروف شود. شعر قشنگي خوانديد. «اگر انتظار اين است، اسبي زين نخواهد شد»! واقعاً اينطور است. من خاطره ي آقا سيد مهدي قوام را يكبار ديگر در برنامه گفتم، سريع بگويم. حاج آقاي انصاريان نقل مي كردند. براي اينكه يك زن بدكاره را از گناه بيرون بكشد، رفت هديه اي را كه براي يك دهه محرم به او داده بودند، به اين خانم داد، گفت: اين براي شما. شما براي پول داري اين كار را مي كني. بيا ده شب به احترام مادرم زهرا گناه نكن. اين نهي از منكر مي شود. نهي از منكري كه از پولت بگذري، تا او از گناه بگذرد. تو از يك محبوبت بگذر، تا او هم از يك محبوبش بگذرد. اثر كرد. چون خودش

ص: 10083

عامل بود و هزينه هم داد. ما اگر قرار است در رسانه مان، در حكومت مان، در قواي سه گانه مان، در مجلسمان... الحمدلله ما الآن داريم همه داريم داد معروف مي زنيم و فرياد جلوگيري از منكر، ولي نمي دانيم كه داريم چه بلايي را در جاي ديگر سر خودمان مي آوريم. آقاي شريعتي: خيلي ممنون و متشكرم حاج آقاي ماندگاري، نكات خيلي خوبي را شنيديم. شايد دغدغه ي خيلي ها بوده اين نكاتي كه شما بيان كرديد. انشاءالله به اميد آن روز، كه معروف در جامعه ي ما حاكم شود كه حاكميت تمام زيبايي ها و خوبي هاست. صفحه ي 13 مصحف شريف در سمت خداي امروز تلاوت مي شود. آيات 84 تا 88 سوره ي بقره كه دوباره برمي گرديم و خدمت شما خواهيم بود. «وَ إِذْ أَخَذْنَا مِيثَاقَكُمْ لَا تَسْفِكُونَ دِمَاءَكُمْ وَ لَا تخْرِجُونَ أَنفُسَكُم مِّن دِيَارِكُمْ ثمُ أَقْرَرْتمُ وَ أَنتُمْ تَشهْدُونَ(84) ثُمَّ أَنتُمْ هَؤُلَاءِ تَقْتُلُونَ أَنفُسَكُمْ وَ تخُرِجُونَ فَرِيقًا مِّنكُم مِّن دِيَارِهِمْ تَظَاهَرُونَ عَلَيْهِم بِالْاثْمِ وَ الْعُدْوَانِ وَ إِن يَأْتُوكُمْ أُسَارَى تُفَدُوهُمْ وَ هُوَ محُرَّمٌ عَلَيْكُمْ إِخْرَاجُهُمْ أَ فَتُؤْمِنُونَ بِبَعْضِ الْكِتَابِ وَ تَكْفُرُونَ بِبَعْضٍ فَمَا جَزَاءُ مَن يَفْعَلُ ذَالِكَ مِنكُمْ إِلَّا خِزْىٌ فىِ الْحَيَوةِ الدُّنْيَا وَ يَوْمَ الْقِيَامَةِ يُرَدُّونَ إِلىَ أَشَدِّ الْعَذَابِ وَ مَا اللَّهُ بِغَافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ(85) أُوْلَئكَ الَّذِينَ اشْترَوُاْ الْحَيَوةَ الدُّنْيَا بِالاْخِرَةِ فَلَا يخُفَّفُ عَنهْمُ الْعَذَابُ وَ لَا هُمْ يُنصَرُونَ(86) وَ لَقَدْ ءَاتَيْنَا مُوسىَ الْكِتَابَ وَ قَفَّيْنَا مِن بَعْدِهِ بِالرُّسُلِ وَ ءَاتَيْنَا عِيسىَ ابْنَ مَرْيَمَ الْبَيِّنَاتِ وَ أَيَّدْنَاهُ بِرُوحِ الْقُدُسِ أَفَكلُّمَا جَاءَكُمْ رَسُولُ بِمَا لَا تهْوَى أَنفُسُكُمُ اسْتَكْبرْتُمْ فَفَرِيقًا كَذَّبْتُمْ وَ فَرِيقًا تَقْتُلُونَ(87) وَ قَالُواْ قُلُوبُنَا غُلْفُ بَل لَّعَنهَمُ اللَّهُ بِكُفْرِهِمْ فَقَلِيلًا مَّا يُؤْمِنُونَ(88)» ترجمه آيات: «و آن هنگام را كه با شما پيمان

ص: 10084

نهاديم كه خون هم مريزيد و يكديگر را از خانمان آواره مسازيد و شما به پيمان گردن نهاديد و خود بر آن گواه هستيد. (84) پس شما چنين جماعتى هستيد كه يكديگر را مى كشيد و گروهى از خود را از خانمانشان آواره مى كنيد و بر ضد آنها به گناه و بيداد به همدستى يكديگر برمى گزيند خيزيد و اگر به اسارت شما درآيند در برابر آزاديشان فديه مى گيريد و حال آنكه بيرون راندنشان بر شما حرام بود. آيا به بعضى از كتاب ايمان مى آوريد و بعض ديگر را انكار مى كنيد؟ پاداش كسى كه چنين كند در دنيا جز خوارى نيست و در روز قيامت به سخت ترين وجهى شكنجه مى شود و خدا از آنچه مى كنيد غافل نيست. (85) اينان همان كسانند كه آخرت را دادند و زندگى دنيا را خريدند. از عذابشان كاسته نگردد و كس ياريشان نكند. (86) به تحقيق موسى را كتاب داديم و از پى او پيامبران فرستاديم. و به عيسى بن مريم دليلهاى روشن عنايت كرديم و او را به روح القدس تأييد نموديم. و هر گاه پيامبرى آمد و چيزهايى آورد كه پسند نفس شما نبود سركشى كرديد، و گروهى را دروغگو خوانديد و گروهى را كشتيد. (87) گفتند: دلهاى ما در حجاب است. نه، خدا آنان را به سبب كفرى كه مى ورزند مطرود ساخته و چه اندك ايمان مى آورند. (88)» آقاي شريعتي: خيلي فرصت نداريم حاج آقاي ماندگاري، ظاهراً بايد خداحافظي كنيم. دعا بفرماييد. دعا مي كنيم خداوند انشاءالله توفيق عمل به معروف ولو يك هفته، يعني لازم نيست براي تأثيرگذاري عامل عامل عامل باشيم. يك هفته، يك هفته با

ص: 10085

ماشينمان بوق نزنيم. بعد بگوييم: آقا بوق زدن خوب نيست. يك هفته پارك دوبله نكنيم، بعد بگوييم كسي پارك دوبله نكند، يك هفته محض رضاي خدا رسانه ي عزيز ما تبليغ كالاهاي خارجي و تجملي و مصرفي را نكند، بعد بگويد: اقتصاد مقاومتي! خدا توفيق عمل به معروف و پرهيز از منكر را به همه ي آنهايي كه دوست دارند دنيا پر از معروف شود و از منكر خالي شود عنايت بفرمايد. خداوند به همه ي مريضان اسلام و همه ي آنهايي كه التماس دعا گفتند، مخصوصاً استاد فرزانه ي ما حضرت آيت الله شب زنده دار، عافيت كامل و شفاي عاجل مرحمت بفرمايند. خداوند همه ي مظلومين عالم را به ويژه مظلومين آفريقاي مركزي را از دست ظالمان نجات عنايت بفرمايند و ما را هم جزء ظالم ها قرار ندهند. خداوند ما را بستر ساز ظهور آقا امام زمان(ع) قرار بدهند. آقاي شريعتي: انشاءالله! خيلي ممنون و متشكرم از شما. و از توجه فرد فرد شما دوستان خوب و گرانقدر. حسن ختام برنامه ما صلوات خاصه امام رضا(ع) هست. اللهم صل علي علي ابن موسي الرضا المرتضي

92-11-30

همچون نسيم صبح سحرگاه مي رود هركس ميان صحن حرم راه مي رود ،از هرچه غصه دارد و غم مي شود رها هر سائلي به خدمت اين شاه مي رود، وقتي فرشته هاي حرم بال مي زنند از سينه هاي شعله زده آه مي رود، اينجا بهشت روي زمين فرشته هاست از كوي تو فرشته به يك راه مي رود ،خورشيد در طواف حرم وه چه ديدني است هر شب به پابوسي آن ماه مي رود، باب الجواد راه ورودي به قلب توست حاجت رواست

ص: 10086

هر كه از اين راه مي رود. سوال – شما در مورد وام ها و سيستم هاي بانكي به اين نتيجه رسيده ايد كه اين وام ها فشارهاي زيادي را بر مردم تحميل مي كنند و در كل، سيستم بانكي كشور مشكلاتي را دارد. در مورد قرعه كشي جوايز شركت ها و اشكالات، آنها را گفتيد و از سازمان صدا و سيما هم گِلايه كرديد. در مورد پارتي براي رسيدن به شغل ها هم گفتيد. ولي در سيستم بانكي، وام دهي، قرعه كشي هاي پخش شده از صدا و سيما( كه بيشتر هم شده) و پارتي بازي در مورد پيدا كردن شغل، تغييري ايجاد نشده است. مخاطب سخنان شما چه كساني هستند؟ اگر مردم هستند، وقتي سازماني كه شما را براي كارشناسي در برنامه اش دعوت مي كند حتي يك درصد به صحبت هاي شما عمل نمي كند آيا مي توان انتظار داشت كه مردم با وجود همه ي مشكلاتي كه دارند به صحبت هاي كارشناس برنامه عمل كنند و از برنامه الگو و تاثير بگيرند؟ چرا دفتر مقام معظم رهبري كه نظر صريح ايشان را با برخي از سياست هاي دستگاه هاي فرهنگي مي دانند ،موضوع را از مقام مسئول مطالبه نمي كند؟ اين طوري بسياري از مسائلي كه مردم با آن مواجه هستند و شما تذكرمي دهيد، حل مي شود. پاسخ – يك بخش سوال اين است كه چرا حرف ها اثر نكرده است چه در نهادها و چه در مردم و بخش ديگر در مورد پيگيري دفتر مقام معظم رهبري در مورد مشكلات است. اين سوال كننده يا يك شخص عادي است

ص: 10087

يا يك كارگزار( كارمند يا وكيل يا وزير).البته كارگزاران هم از داخل ايران هستند و در واقع خود ما هستيم. همه ي ما در مقابل امر به معروف و نهي از مسئول هستيم، كلكم راع و كلكم مسئولا رعية. اگر فكر ما اين است كه فقط دفتر مقام معظم رهبري يا بزرگتر ها بايد امر به معروف و نهي از منكر كنند، وضعيت همين است يعني اتفاقي نمي افتد. ولي اگر بعنوان يك واجب به امر به معروف و نهي از منكر نگاه كنيم، ممكن است كه اتفاقي بيفتد .در قرآن امر به معروف و نهي از منكر در كنار زكات آمده است. حتي لقمان حكيم به پسرش نماز را همراه با امر به معروف و نهي از منكر تذكر داده است. پس امر به معروف و نهي از منكر به كسي كه هنوز به سن تكليف نرسيده واجب است. زيرا اين كار براي سلامت و پيشرفت جامعه است. رهبر و دفتر رهبري هم يكي از آحاد اين امت هستند. اگر تمام مردم به وظيفه ي امر به معروف و نهي از منكر عمل كنند، دفتر مقام معظم رهبر هم كنار آنها عمل كند، ائمه جمعه و كارشناسان هم عمل كنند ،اتفاق زيبايي مي افتد. ولي اگر همه گفتند كه چون حكومت جمهوري اسلامي است و دفترمقام معظم رهبري و كارشناسان و ائمه جمعه هم هستند، اين كار از گردن ما ساقط است، هيچ اتفاقي نمي افتد. زيرا كارگزاران يا خودمان هستيم يا منتسبين يا منتخبين ما هستند. همسر يك مسئول يا كارمند از شوهرش بپرسد كه امروز در اداره ديانتش را حفظ كرده يا

ص: 10088

خير. آيا حرامي مرتكب شده است ؟يعني همه نسبت به يكديگر مسئول هستيم. در يك مدرسه ،در روزاول مدير مدرسه قوانين مدرسه را مي گويد. آيا مدير مدرسه بايد دائما اين قوانين را به دانش آموزان تذكر بدهد يا در كنار مدير مدرسه، دانش آموزان بايد خود نگهبان باشند، معلم ها و روحاني نماز جماعت هم تذكر بدهد ،خدمتگزار مدرسه و والدين هم تذكر بدهند؟ اگر همه تذكر بدهند اين مي شود امر به معروف و نهي از منكر. معناي امر به معروف و نهي از منكر اين نيست كه فقط ناخداي كشتي مواظب باشد كه كشتي سوراخ نشود بلكه تمام مردمي كه در كشتي نشسته اند بايد مواظب خودشان و ديگران باشند. من حس مي كنم كه مردم به وظايف خودشان عمل نكرده اند. ما از صدا و سيما دفاع منطقي و نقد منصفانه مي كنيم. صدا و سيما خدمات زيادي داشته و يك دانشگاه ملي بوده است. آيا انتقاد به صدا و سيما فقط تكليف كارشناس است؟ يا تكليف تمام كساني است كه دسترسي به تلفن ،ايميل و پيامك روابط عمومي دارند؟ اين كار تكليف همه است. ما مي توانيم براي دغدغه ها و مشكلات مان، ميليوني پيامك بدهيم واعتراض كنيم و كارهاي خوب آنها را تشويق و از آنها تشكر كنيم. هم تشكر و هم انتقاد وظيفه ي همه است. رهبر وظايفش را دارد انجام مي دهد. رهبر تعيين سياست ها را كرده است. كتاب واجب فراموش شده، راهبردهاي مقام معظم رهبري در مورد امر به معروف و نهي از منكر است. ولي فقيه و امام اين امت در مورد جوايز قرعه

ص: 10089

كشي صدا و سيما فرموده اند كه اين كار ها خلاف است. رهبر تكليفش را انجام داده است. آيا مدير مدرسه بايد به تك تك دانش آموزان تذكر بدهد؟ اگر مدير مدرسه به تك تك دانش آموزان تذكر بدهد پس وظيفه ي معلم ،خدمتكار ،امام جماعت مدرسه و پدر و مادرها چيست؟ رهبر بالاتر از پيامبر نيست. پيامبر هم تذكر داده اند. تا باورهاي جامعه با باورهاي امام جامعه يكي نشود ،تذكرات خدا هم اثر نمي كند. باور مردم ما در امر به معروف و نهي از منكر با رهبر جامعه يكي نشده است. اگر ما بخواهيم با تبليغات و مسابقاتي كه انجام مي شود، بودجه جذب كنيم فرهنگ مصرف گرايي، تجمل گرايي، بدحجابي و فرهنگ هاي غلط را در جامعه رواج مي دهيم. و روزي بايد ده برابر اين بودجه ها را مصرف كنيم تا اين فرهنگ هاي غلط را اصلاح كنيم. اين حرف خدا، دين و آقا است. پس رهبري دارد تكليفش را انجام مي دهد. مقام معظم رهبري در اين كتاب مي فرمايد: ما هنوز تا يك جامعه كاملا اسلامي كه نيك بختي دنيا و آخرت مردم را به طور كامل تامين مي كند و تباهي و كجروي و ظلم و انحطاط را ريشه كن مي سازد، فاصله ي زيادي داريم.(يعني دين كامل است و امام تذكراتش را داده است ولي هنوز باور مسئولين و همه ي آحاد جامعه در تك تك مسائل و موضوعات جامعه، مطابق با باور ديني رهبر نشده است) اين فاصله بايد با همت مردم و تلاش مسئولان طي شود و پيمودن آن با همگاني شدن آن با

ص: 10090

امر به معروف و نهي ازمنكر آسان گردد.( اين صحبت هاي سال 69 آقا است) در زمان امام باقر(ع) عبدالملك مروان حاكم جامعه ي اسلامي بود و قلمروي جامعه ي اسلامي قلمروي بزرگي بود. از امپراتوري روم پرده هايي وارد كشور اسلامي شد .در روي اين پرده ها توهين هايي به پيامبر نوشته شده بود. حكومت اموي وقتي ديدند كه در اين پرده ها به رسول الله جسارت شده است، جلوي پخش اين پرده ها را گرفتند. روميان هم گفتند كه اگر شما اين كار را بكنيد، ما ضرب سكه ي شما را متوقف مي كنيم. حكومت عبدالملك مروان به بن بست خورد. و سر دو راهي قرار گرفت. عبدالملك بزرگان حكومت را جمع كرد و چاره جويي كرد. فردي گفت كه حل مشكل بدست امام محمد باقر(ع) در مدينه است زيرا او حجت خداست. او گروهي را خدمت امام فرستاد. امام فرمود: پارچه ها را پس بفرستيد و خودتان سكه ضرب كنيد. آنها گفتند كه ما ضرب سكه نمي دانيم. امام فرمود: ريخته گرها را نزد من بفرستيد تا به آنها ياد بدهم. مقام معظم رهبري چند وقت است كه مي گويند: براي حل مشكل مان به درون نگاه كنيم. و استحكام دروني داشته باشيد، بيرون مشكل شما را حل نمي كند. بعضي ازعمليات بانكي، مورد رضاي خدا، امام زمان(عج) و رهبري نيست. بايد باور خدا و رهبر و مردم يكي بشود. مردمي كه از دست بانك ها شكايت دارند، خودشان از بانك ها سود مي گيرند. مردم مي توانند از اين سودشان بگذرند. مسئولين برنامه ساز بايد اين باور را پيدا كنند كه

ص: 10091

بعضي مسابقات و قرعه كشي جوايز مورد پسند خدا و دين نيست. باور مردم بايد با باور امام جامعه شان يكي بشود. باور مردم اين بود كه بايد در راهپيمايي 22 بهمن شركت كنند و اين كار را هم كردند. ولي در مورد امر به معروف و و نهي از منكر ،بانك ها و اشتغال اين طور نيست. اگر اين باور وجود داشت كه اگر من هم پارتي داشته باشم بد است، اين باور ديني مي شود. ما تا چه زماني بايد اين حرف ها را بزنيم؟ اهل بيت هزار و چهارصد سال گفته اند، شهدا و ... هم گفته اند و بايد آنقدر بگوييم تا كارها درست شود و خسته هم نشويم. اگر همه با هم بگوييم، تاثير آن در جامعه بيشتر است. چرا كسي بي حجاب به حرم امام رضا(ع) نمي رود؟ چون اگر كسي بي حجاب وارد حرم بشود همه به او تذكر مي دهند. اگر همه با هم بگوييم مشكل بانك ها، صدا وسيما، اشتغال و ازدواج حل مي شود. وقتي چوب درختي شكسته نمي شود آنقدر به آن تبر مي زنند تا شكسته شود. در قرآن داريم كه اگر شما امر به معروف و نهي از منكر كنيد بهترين امت مي شويد. سوال – صفحه ششم قرآن كريم را توضيح بفرماييد. پاسخ- ما در دنيا بهترين چيزها را مي خواهيم. خدا براي ما بالاترين جايگاه را گذاشته است و حيف است كه ما جايگاه يايين را انتخاب كنيم. ما مي توانيم تا جايگاه خليفةاللهي برويم. شاهد ما شهدا هستند. وقتي شهدا مي توانند به جايگاه عالي برسند ما هم مي

ص: 10092

توانيم به اين جايگاه برسيم. سوال – من يك دانش آموز دبيرستاني هستم كه امسال كنكور دارم. چند روز پيش يكي از دوستانم فيلم هايي به من داد كه فيلم هاي مناسبي نبود. متاسفانه پدرم مرا هنگام ديدن اين فيلم ها مشاهده كرد. البته او به من چيزي نگفت و فقط اشك ريخت. من اين روزها خيلي از پدرم خجالت مي كشم و نمي دانم چطور به او بگويم كه از اين كارم پشيمانم، راهنمايي بفرماييد. پاسخ – اين واقعيت تلخ مي تواند براي بعضي ها عبرت باشد. خانواده ي اين جوان خطاي فرزندشان را ديدند ولي ممكن است كه بعضي از دانش آموزان طوري عمل كنند كه خانواده هايشان متوجه نشوند. آيا شما مي توانيد اين كار را از چشم خدا و امام زمان(عج) هم پنهان كنيد؟ فردي كه شراب خورده بود وقتي امام صادق(ع) را ديد به كوچه اي فرار كرد كه آن كوچه بن بست بود. او سرش را به طرف ديوار گذاشت تا امام رد شود و او را نبيند. امام دستش را روي دوش او گذاشت. آيا او از چشم امام پنهان شد؟ امام زمان(عج) اشك مي ريزد زيرا باطن اعمال ما را مي بيند. پدر اين دانش آموز آتش عمل فرزندش را نديد فقط گناهش را ديد ولي اولياء خدا آتش گناه ما را مي بينند. اشك امام زمان(عج) را با چه چيزي مي شود جبران كرد؟ همين جواناني كه بعضي مواقع گناه مي كنند در روضه ها حضرت زهرا (س)اشك مي ريزند. زيرا آنها براي اشك هاي اميرالمومنين اشك مي ريزند. پس مواظب باشيم كه با اعمال مان

ص: 10093

اشك امام زمان (عج) را در نياوريم. امام زمان (عج) قرار است كه در قيامت ضامن ما بشود، هر چقدر كه گناهان ما سنگين تر باشد، امام زمان(عج) بايد ضمانت بيشتري را بياورد تا ما را شفاعت كند و بايد هزينه ي بيشتري را بپردازد. چقدر مي خواهيم براي امام زمان(عج) هزينه ايجاد كنيم؟ حضرت آدم هم وقتي فهميد كه اشتباه كرده توبه كرد. خدا به او توبه را ياد داد. خدا دور برگردان توبه را براي ما گذاشته است. گاهي امر به معروف و نهي نكردن ما اشك امام را درآورده است. گاهي اوقات بي حيايي و بي غيرتي ما، اشك امام را در مي آورد. آيه 97 سوره توبه مي فرمايد: اي پدر براي ما اسغفار كن. پس ما هم خودمان استغفار كنيم و هم از امام زمان(عج) بخواهيم كه براي ما اسغفار كند. اين جواب حضرت زينب است وقتي كه ديد دارند به لب و دندان امام حسين(ع) مي زنند: نگريد روي خوبش نزنيد سنگ و چوبش ،لب قاريان قرآن نه چنين جواب دارد. اين جوان از گريه ي پدرش وادار به توبه شده است. باور كنيم كه امام زمان(عج) وقتي عصر پنجشنبه نامه ي اعمال ما را مي بيند اشك مي ريزد. پدر و مادرها هم وقتي گناهان فرزندشان را مي بينند اول خودشان استغفار كنند و بعد بستر توبه ي فرزندشان را فراهم كنند، توبه بيماري است و بايد درمان شود. بايد بستر درمان فراهم شود .گاهي درمان با توبيخ يا تأديب است. گاهي درمان اين است كه او را تبيين كنند. يعني اشتباه آنها را برايشان توضيح بدهند. در

ص: 10094

ضمن دعا هم بكنيم ولي سرزنش نكنيم. بعضي پدرها طوري گريه مي كنند كه فرزندان گريه آنها را نبينند. باوركنيم كه امام زمان(عج) هم براي ما اشك مي ريزد. خدايا به اخلاص جوانان ،توفيق توبه و كسب رضايت امام زمان(عج) را به ما عنايت بفرما.

92-11-16

سوال – من باورم نمي شود كه همه مي گويند :كار نيست يا شغل كم است .شوهر من وارد كننده ي كالا از چين بود. الان مواد اوليه را وارد مي كند و يك توليد كننده شده است. ما نتوانستيم آن طور كه بايد كارمان را پيش ببريم و علت آن نبود كارگر است. تعجب نكنيد زيرا همه ي جوانان دانشگاه رفته اند و به هر زوري شده مدرك گرفته اند و همه خوشبختي را در دكتري و مهندسي ديده اند. وقتي از دانشگاه بيرون آمده اند مي بينند كه همه مهندس نمي خواهند و تكنسين هم مي خواهند. ما فرم آگهي هم داده ايم وقتي جوان ليسانس مي فهمد كه كار در حد مونتاژ و تكنسين است آنرا قبول نمي كند. شرافت اين نيست كه همه مهندس بشوند يا پشت ميز نشين. چرا همه ي كارگاه ها خالي هستند و همه دنبال كار؟ چرا كارگري شغل بي كلاسي شده ؟ ما در اقوام مان جواني را داريم كه تازه نامزد كرده، از او خواستيم كه در كارگاه ما كار كند و به او قول داديم كه وام هم بدهيم ولي بخاطر اين تفكرات غلط قبول نكرد. تازه فهميديم كه يكي از كارمندهاي خانم هم كه مشغول به كار است ليسانس است ولي چون به پولش نياز دارد به خانواده

ص: 10095

اش گفته كه در مهدكودك كار مي كند. چرا به كارگري به يك چشم ديگر نگاه مي كنند؟ پاسخ – ما گفتيم بيشتر از اينكه در جامعه مشكل كار داشته باشيم مشكل عُرضه ي كار داريم كه يكسري حملاتي هم به ما شد. اين خانم هم بايد منتظر يكسري حملات باشد. آيا كار كم درآمد كم است يا كار پُر درآمد؟ كار كم درآمد كم نيست ،ما مي توانيم از كار كم درآمد شروع كنيم زيرا خدا فرموده كه از انسان بيكار خوشش نمي آيد. حتي درحالت بيكاري روح خودمان هم، آزرده و افسرده مي شود. آيا كارهاي بي كلاس كم است يا كارهاي باكلاس ؟ كارهاي خدماتي و توليد كم است يا كارهاي اداري ؟ سربازان ارتش به كساني كه در آسيب هاي برف و كولاك قرار گرفته اند كمك مي كنند بدون هيچ مزدي . آيا كارهاي مقطعي كم است يا كارهاي هميشگي ؟ كارهاي مقطعي هم يك شغل است ، برف روبي يك شغل است. وقتي ما در سن شما بوديم و شغل نداشتيم، كارهاي مقطعي زيادي انجام مي داديم. مهم اين است كه انسان كار كند و نان حلال براي خانواده اش ببرد. وقتي من در سن جواني بودم كار برف روبي هم انجام داده ام .و پول حلال و با بركتي هم گرفته ام. در شهرهاي زيارتي مي توان به زائرها كمك كرد تا خانه پيدا كنند البته درآمد آن كم است. آيا ما روي كار كارگري ،ارزش گزاري كرده ايم؟ پيامبر دست كارگر را بوسيد نه دست كارفرما را .آيا اگر شوهر شما كارگر است ، او را بيشتر

ص: 10096

تحويل گرفته ايد يا توي سر او زده ايد كه تو عرضه نداشته اي ؟ آيا به اندازه اي كه شوهر شما زحمت مي كشد، در پيش فرزندان از او قدرداني كرده ايد كه او با عرق و زحمت زياد پول درمي آورد؟ آيا شما كارگر را مثل پيامبر تكريم كرده ايد؟ آيا يك كارگر را به اندازه ي يك كارمند تكريم كرده ايم؟ آيا ما سهم خودمان را در اين عرصه( ارزش كار و كارگر) ايفا كرده ايم؟ اگر فرزندان قدرشناسي مادر را ببينند، و اگر ببينند كه مادر با كرامت با پدر رفتار مي كند، اينها را ياد مي گيرند. آيا ما با كارگرهاي ساختماني با كرامت رفتار مي كنيم؟ آيا ما كارگري را كه با عرق پول در مي آورد جلوي فرزندان تكريم مي كنيم؟ فرهنگ يك جامعه هواي آن جامعه است. اگر هواي يك جامعه سالم باشد انسان هاي بيمار هم خوب مي شوند و اگر هواي يك جامعه ناسالم باشد انسان هاي سالم هم بيمار مي شوند .با تشكر از رسانه، ما مي خواهيم به رسانه تذكري بدهيم. آيا تبليغات ما قدرشناسي از كارگر است؟ الان فرهنگ تبليغ اين طور شده است كه هر كس مصرف بيشتري بكند، جايزه ي آنچناني مي گيرد. كارگري كه درآمد كم دارد، مي تواند مصرف گرايي بكند تا بلكه جايزه بگيرد؟ آيا با اينكار فقط به بهانه ي تامين هزينه، فرهنگ كار و كارگر تشويق مي شود؟ با جا انداختن يك فرهنگ غلط، درآينده بايد هزينه هاي زيادي را بدهيم تا اين فرهنگ غلط را پاك كنيم. رهبر در ديدار با مديران رسانه ي

ص: 10097

ملي در يازده آذر سال 83 فرمودند:" يكي از مسابقه ها، مسابقه ي تلفني است. شخصي تماس مي گيرد و بخاطر هيچي به او جايزه مي دهند. در يكي از برنامه هاي تلويزيوني ديدم كه به يك نفر پنج ميليون تومان جايزه دادند. اين سرگرمي جالبي نيست. پنج تومان حقوق دو ،سه ماه يك كارمند متوسط است. ممكن است كه بگويند اين كار ترويج علم است. ترويج علم يا محصول ايراني را مي توان از راه ديگر انجام داد. اين راه ضرر دارد .عده اي كه اين گونه مسابقات را مي بينند بي منطقي به ذهن شان مي آيد و از اين بي منطقي سوء استفاده مي كنند. مثلا منطقي ندارد كه من بدانم اِنجيل لاتين است يا يوناني بعد بگويند اين پانصد هزار تومان براي شما. ما تفريح لازم داريم ولي برنامه ريزي آن هم يك مسئله است، با محتوا بودن آن هم يك مسئله است، پرهيز از جهات منفي آن هم يك مسئله است." آنهايي كه مي خواهند پشتيبان برنامه باشند مي خواهند دويست ميليون تومان به يك نفر بدهند آن هم فقط بخاطر اينكه به اسم آنها افتاده است. آيا آنها نمي توانند دويست ميليون تومان ديگر هم روي آن بگذارند و به هشتاد نفر وام پنج ميليون توماني با شرايط ساده بدهند؟ مثلا پنج ميليون تومان وام خود اشتغالي بدهند و فرهنگ اشتغال را در جامعه رونق بدهند. علم تبليغات مي گويد كه هزينه يعني سرمايه گذاري و اينكه يك جايزه ي بزرگ اثرش از چندين جايزه ي كوچك بيشتر است. ولي ما جامعه ي ديني هستيم و خدا فرموده :با

ص: 10098

گره گشايي پول شما با بركت مي شود. جامعه ي ديني وقتي فرمول خدا با فرمول علمي در تضاد قرار مي گيرد ،بايد فرمول خدا را انجام بدهد. ما مخالف فرمول هاي علمي نيستيم. گاهي فرمول علم اقتصاد با فرمول خدا در تضاد قرار مي گيرد ولي ما بايد فرمول خدا را پياده كنيم. پس گره گشايي كنيد سپس خدا گره ي كار شما را باز مي كند. وقتي كارگري برنامه ي تبليغ شما را مي بيند كه جايزه آن ده برابر حقوق يك ماه خودش است ،مي گويد :من هم ده تا شارژ همراه مي خرم، شايد برنده ي جايزه اي بشوم. يعني در واقع انگيزه ي كار را از دست مي دهد. پس ما تبليغ بكنيم ،جايزه هم بدهيم ،تفريح هم داشته باشيم ولي رسانه ي ملي در تبليغ فرهنگي كه براي جذب درآمد مي كند مواظب باشد كه فرهنگ ديني را لِه نكند. و باورهاي غلط را القاء نكند. ما به بهانه ي علمي بودن فرهنگ هايي را آورديم كه حرف هاي خدا فراموش كرده ايم .كساني كه تابحال جايزه گرفته اند، مي توانند درصدي از آنرا را براي اين كار بگذارند. سوال – آيا كساني كه در محله ها، خرده فروش مواد مخدر هستند و زندگي بدي هم دارند، در گناه كساني كه قاچاقچي بزرگ مواد هستند و ناجوانمردانه جوانان اين مملكت را به شهادت مي رسانند شريك هستند؟ پاسخ – گاهي ما گناه كوچكي مي كنيم و توجيه مي كنيم كه نياز مالي داريم. انسان ها براي اينكه باور كنند كارهايشان بصورت سلسله وار تاثيرگزار است بايد بگوييم كه هر

ص: 10099

كس در مسير يك سنت حسنه يا سنت سيئه قدمي بردارد تا آخر قيامت در آن كار شريك است. وقتي مسجدي ساخته مي شود يك نفر زمين مي دهد و يك نفر آجر مي دهد، هر دو نفر آنها به اندازه ي كارشان سهم دارند. و تا قيامت با هم شريك هستند. باور كنيم كه اگر ميخي انداختيم يا آتش كوچكي درست كرديم يا برقي را قطع كرديم تا آخر در تمام آسيب هايي كه براي هر كس پيش مي آيد مسئول هستيم همان طوركه باور داريم كه اگر يك آجر در مسجد سهم داشته باشيم تا قيامت ثواب مي بريم. ما معمولا در كارهاي خوب خودمان را تا آخر سهيم مي دانيم ولي در كارهاي بد مي خواهيم خودمان را محدود كنيم. در گناهان هم ما به اندازه ي خودمان سهيم هستيم. امام كاظم(ع) به صفوان شتربان فرمودند: به همان اندازه اي كه دوست داري ظالمي مثل صفوان سالم از سفر برگردد تا بقيه ي پول تو را بدهد، در ظلم هاي او شريك هستي. پس هميشه دايره ي يك كار بد، كوچك باقي نمي ماند .كارهاي خوب و بد مثل موادي هستند كه بو پخش مي كنند. ما نمي توانيم وقتي عطري به خودمان زديم جلوي استفاده ي آنرا محدود كنيم زيرا عطر منتشر مي شود. كارخوب مثل عطر است يعني در عرض و طول زمان پخش مي شود. اگر بوي تعفن در جامعه پخش بشود همه اذيت مي شوند. براي بوهاي بد، اسپرهاي خوش بو كننده مي زنند، ما نمي توانيم در جامعه جلوي همه ي گناهان را بگيريم ولي مي توانيم

ص: 10100

با عطر استغفار زياد، آثار بوي بد را كم كنيم. آيا ما توانسته ايم با نماز عطرافشاني كنيم ؟ معصوم مي فرمايد: با استغفار و كارهاي نيكو ،جامعه را عطر افشاني كنيد. خانمي كه حجاب خوب دارد با حجابش بوي تعفن بدحجابي را كم مي كند و جلوي آنرا مي گيرد. خواندن نماز شب، تلاوت قرآن ،دادن صدقه و گره گشايي در كار مردم، بوي تعفن فردي كه مواد مخدر را در جامعه پخش مي كند، از بين مي برد يا كم مي كند. همچنين فردي كه مواد پخش مي كند بداند كه در ريختن خون سربازي كه لب مرز به خاطر مبارزه با قاچاقچيان شهيد مي شود، شريك است، در يتيم شدن و بي شوهر شدن خانم ها هم شريك است. پس هر كس مي خواهد كفاره ي گناهانش را بدهد عطرافشاني كند با كارهاي نيكو. ما بايد بدانيم كه جامعه را معطر مي كنيم يا متعفن. سوال – صفحه 594 قرآن كريم را توضيح بفرماييد. پاسخ – بهترين عطر افشاني تربيت انسان صالح و توليد فكر زيبا است. امام خميني بهترين عطر افشاني را در دنيا كردند. امام گفت كه بياييد بنده ي خدا شويد، اگر بنده ي خدا نشويد بنده ي شيطان مي شويد. شهدا محصول اين تربيت امام هستند. بانو مجتهده امين فكر بندگي را نشر دادند. خدا به آنها جايگاه ويژه اي مي دهد. امام حسين(ع) زيباترين فكر را در عالم پخش كرد و فرمود كه بياييد در دنيا آزاد باشيد و بنده ي كسي جز خدا نباشيد. سوال – من يك كارمند ساده بانك هستم. از وقتي كه كارشناسان

ص: 10101

شما در مورد ايرادات سيستم بانكي صحبت كرده اند ،در خانه ما دعوا شده است. از آن روز خانمم به من مي گويد كه اگر اينها حقيقت دارد تو بايد شغل خودت را عوض كني زيرا در آمدت حلال نيست و بايد استعفا بدهي، راهنمايي بفرماييد. پاسخ – منظور اين نيست كه شغل بانك يا شغل هاي ديگر اشكالي دارد و حقوقش حرام است. گاهي يك كار هم قانوني و هم ظالمانه است، مثل جريمه ها. كارمندان و خانواده هاي بانك ها در اصلاح اين سيستم موثر هستند. آيا كارمندان متدين بانك بعنوان يك مسلمان به اين شيوه ي جريمه اعتراض كرده اند؟ رئوساي بانك ها و مسئولين بايد تدبير كنند. آيا شما براي رفع اين ظلم اعتراض كرده ايد؟ بايد تك تك ما نسبت به اصلاح اين سيستم و نسبت به حلال نگه داشتن سيستم جامعه مان تلاش كنيم. همه ي جامعه به سمت طرح قرض الحسنه و گره گشايي بروند. همه اعتراض كنند و بگويند كه مي خواهند قرض الحسنه هايي كه در بانك ها گذاشته اند در جاي خودش مصرف بشود. بزرگترها مي توانند براي اعضاي خانواده شان يك حساب قرض الحسنه باز كنند بخاطر دهه ي فجر. اينها باقيات و صالحات است. بزرگترها مي توانند يك سوم اموال خودشان را براي قرض الحسنه وصيت كنند. كساني كه از شركت بيمه، ديه مي گيرند مقداري از آن ديه را به اسم فردي كه از دنيا رفته، در قرض الحسنه بگذارند. با قرض الحسنه خيلي از گره هاي جامعه ما باز مي شود. اين كار مي تواند در جامعه بوي تعفن خيلي از

ص: 10102

گناهان را از بين ببرد. انشاء الله خداوند به ما توفيق فهم بندگي و حركت در مسير بندگي را عنايت بفرمايد.

92-11-09

سوال – موضوعي در مورد شخصيت پيامبر اكرم، براي من سوال شده است. و آن چند همسري بودن پيامبر اسلام است. از وقتي كه اين موضوع را شنيده ام براي من شخصيت پيامبر جذابيت سابق را ندارد. چكار كنم كه دلم دوباره به سمت پيامبر متمايل بشود؟ پاسخ – براي بعضي ها هنوز برخي از احكام اسلام روشن نشده است مثل برده داري، حجاب ،نماز ،ولايت ،خمس، ارث و ... اولين مسير پاسخ گويي به اين شبهات و دغدغه ها اين است كه ما بدانيم اين سوال حكم خدا(پيامبر يا دين)است يا ما از خودمان درآورده ايم. اگر سوال حكم خدا نباشد، اين سوالات موضوعيت ندارد و ما دنبال حكم غير خدا نمي رويم. پس حكم خدا براي ما مهم است. در قرآن داريم: كساني كه به حكم خدا در زندگي حكم نمي كنند هم كافر، هم ظالم و هم فاسق هستند يعني اين مسير آنها را به كفر،ظلم و فسق مي كشاند. پس پاسخگويان بايد اول ثابت كنند كه اين سوال حكم خداست يا خير. بعد بايد ببينيم كه در مقابل حكم خدا چكار بايد بكنيم. دو تا مسير وجود دارد.در قرآن داريم : كساني كه حكم خدا را نپذيرفتند از خدا عذاب خواستند. فردي به پيامبر گفت: جانشيني علي انتخاب شما بود يا انتخاب خدا؟ پيامبر فرمود: حكم خداست. اين فرد ايمان نداشت و از خدا عذاب خواست.يعني حكم خدا را نمي پذيرند و عناد مي كنند. تفاوت اين فردي كه اين

ص: 10103

پيامك را نوشته با كساني كه در زمان پيامبر ولايت اميرالمومنين را نپذيرفتند چيست؟ بايد مواظب باشيم كه با نپذيرفتن در صف مخالفين خدا قرار نگيريم. مسير بعدي اين است كه پيگيري پاسخ باشند. قطعا تمام احكام خدا جواب دارند. بعضي ها كه حكم خدا را نمي پذيرند، پيگير سوال هم نبوده اند. پس اگر اين خانم نپرسيده و پيگيري نكرده مخالفت مي كند، قطعا اين كار غير منطقي است. بعد از پرسيدن دوحالت وجود دارد: يا طرف قانع مي شود( استدلالات دين مطابق با عقل ،فطرت و سعادت است يا قانع نمي شود. در اصول دين ما مامور هستيم كه تحقيق كنيم نه تقليد. خدا مي خواهد باور ما به توحيد، عدالت، نبوت ،امامت و معاد يك باور منطقي باشد. اگر اين باور تقويت بشود كه خدا حكيم، رحيم، بي نياز، عالم و بصير است، مي پذيريم كه خدا حكم بي حكمت نمي دهد. اگر ما به حكمت خدا باور داشته باشيم احكام و دستورات خدا را مي پذيريم البته به دنبال پاسخ سوالات هم مي رويم. پس پيگيري كنيم ولي اعتراض نكنيم زيرا اين كار با حكمت خداوند سازگاري ندارد. ما به فردي كه دكترا دارد و متخصص است ،فلسفه ي همه ي داروها را نمي پرسيم. اگر ما به علم دكتر استناد مي كنيم حتي اگر استدلال آنرا نمي دانيم ،بايد آنرا بپذيريم. اگر پايه ي اعتقادات ما محكم شد، كمتر با اين مشكلات مواجه هستيم. و حكم خدا را مي پذيريم. اگر ما به بعضي چيزها اعتراض داريم يا بخاطر نپرسيدن و نشنيدن فلسفه است يا بخاطر ضعف اعتقادات ديني است.

ص: 10104

در سوره بقره داريم :اين كتاب و پيامبر براي هدايت شما فرستاده شده، شك نكنيد كه سعادت شما به قبول كردن اين كتاب است. دين پذيري چند تا شرط دارد. اول اينكه به غيب اعتقاد داشته باشيم. اگر قرار بود فلسفه ي همه احكام روشن بشود ديگر نامش را غيب نمي گذاشتند. ما بايد نديده قبول كنيم البته منظور تقليد كوركورانه نيست منظور اين است كه فردي كه آنرا آورده قبول داريم. ما بايد ايمان به غيب مان را تقويت كنيم يعني باور كنيم كه خدا حرف بي حكمت نمي زند. خواندن قرآن و نماز به ما كمك مي كند. در قرآن داريم :كساني كه بر خدا ايمان آوردند، بر غيب و آنچه از پيامبر رسيده، بايد ايمان بياورند. بايد تمام دين را قبول كرد. خدا مي فرمايد: به هر آنچه از رسول به شما مي رسد ايمان بياوريد زيرا حكم خداست. كساني كه به سه آيه سوره بقره مداومت كنند آمن رسول ... ،اين مي تواند جايگزين نوافل باشد. خدايا ما را تسليم احكام قرار بده، چه بفهميم چه نفهميم. اين تسليم باب فهم را براي ما باز مي كند. سوال – صفحه 587 قرآن كريم را توضيح بفرماييد. پاسخ – آيات اين صفحه در مورد قيامت است. شبهه داشتن و سوال كردن هيچ اشكالي ندارد. قانع شدن يا نشدن اشكالي ندارد .اشكال زماني است كه بعد از قانع نشدن ،به حكم خدا اعتراض كنيم. اگر ما دنبال ازياد يقين مان باشيم اشكالي ندارد. يكي از علل اعتراض به اين سوالات اين است كه ما در مقابل مردم جوابي نداريم. در اين صفحه داريم

ص: 10105

كه روز قيامت مي خواهيد در برابر خدا جواب بدهيد. اگر بخاطر اينكه مردم براي ما حرف در نياورند حكم خدا را تعطيل كنيم، در روز قيامت سرافكنده مي شويم. پس نبايد به حكم خدا اعتراض كنيم. يكي از ملاك هاي ايمان اين است كه از سرزنش سرزنش كنندگان نترسيم يعني وقتي فهميديم كه حكمي، حكم خداست روي آن بايستيم. زيرا قرار است كه ما در روز قيامت به خدا جواب بدهيم نه به مردم. سوال – در مورد طرح قرض الحسنه و مقابله با معظل سودهاي بانكي توضيحاتي بفرماييد. پاسخ – الان ما گرفتاري هاي بانكي زيادي داريم. يكي ازعوامل بوجود آمدن اين گرفتاري ها خودمان هستيم. ما از وضعيت بانك ها و وضعيت جريمه و درصدهاي سود بالا ناراحت هستيم. بهترين راه حل اين مشكل طرح قرض الحسنه است. معمولا در مقابل هر منكري كه رشد كرده ،يك معروفي تعطيل شده است. الان در جامعه ي ما ربا و شبهه ربا رشد كرده است و قرض الحسنه تعطيل شده است. پس بايد سنت قرض الحسنه را احيا كرد. حالا ممكن است كه بپرسند مگر مي شود با قرض الحسنه ،مشكل به اين بزرگي را حل كرد ؟وقتي حضرت ابراهيم را در آتش انداختند يك پرنده با منقارش آب برمي داشت و روي آتش مي ريخت. مَلكي به اين پرنده گفت: مگر تو در به پا كردن آتش سهم داشتي ،آيا با اين دو قطره مي تواني آتش را خاموش كني؟ پرنده گفت: خير ولي من با اين كار به خدا ثابت مي كنم كه من از دوستداران خليل الله هستم. بايد قبول كنيم

ص: 10106

كه همه ما در به پا كردن آتش سودهاي بانكي و...به نحوي سهيم هستيم.باور كنيم كه امام زمان(عج) از گرفتاري مردم در ناراحتي هستند. من ديدم بانك هاي اطراف حرم امام رضا(ع) اطلاعيه سپرده گذاري به زبان عربي داده بودند كه اين دل ما را به درد آورد. ما از زائري كه مي خواهد اندوخته ي معنوي ببرد، مي خواهيم كه اندوخته ي مادي انجام بدهد. البته معامله ي حلال اشكالي ندارد. اما پهن كردن اين سفره ها در دور حرم امام رضا(ع)درست نيست. من يك مطلبي را به صورت ساده بگويم ، معمولا بانك ها از مردم سپرده مي گيرند و سود مي دهد و از طرفي به مردمي ديگر وام مي دهند و مقدار سودي مي گيرند كه هم بتوانند سود سپرده گذاران را بدهند وهم دخل و خرج خودشان را در بياورند. پس وقتي بانك 20 درصد سود به سپرده گذاران مي دهد بايد 30 درصد سود از وام گيرندگان بگيرد.در واقع اين كار به فلاكت كشاندن وام گيرنده است. پس ما كه دنبال گرفتن سود بيشتر از بانكها و موسسات مالي هستيم، خودمان هم به نحوي در به فلاكت كشاندن ديگران سهيم هستيم. راه حل اين مشكل گسترش و احياء سنت قرض الحسنه است ، ما توقع نداريم كه مردم همه ي سپرده گذاري هايشان را به سمت قرض الحسنه ببرند. اما ميگوييم كسي كه ده ميليون تومان در بانك گذاشته كه از سود آن استفاده كند، مي تواند يك ميليون تومانش را براي قرض الحسنه بگذارد.يعني از سود يك ميليون تومان ( كه حداكثر بيست هزار تومان در ماه است

ص: 10107

)بگذرد. و پولش را بصورت قرض الحسنه در جايي مطمئن بگذارد تا به چند نفر بدون سود وام بدهند. اين طرح ساده است. عم سعد كه نتوانست به طرف حق بيايد به خاطر اين بود كه او ميبايست از حكومت ري بگذرد ،حالا كه خدا را شكر موضوع حكومت ري نيست ، موضوع گذشتن از بيست هزار تومان در ماه است ، اگر ما هم نتوانيم از سود بيست هزار توماني بگذريم آيا مثل او نيستيم؟ مردم ما اهل انفاق هستند. كساني كه قرض مي دهند يقين داشته باشند كه با خدا معامله مي كنند.در روايات ما ثواب قرض الحسنه هجده برابر ثواب صدقه است با اينكه پول هم براي ما باقي مي ماند. اگر فردي طلب شما را نداد از قرض دادن پشيمان نشويد. زيرا شما با خدا معامله كرده ايد. حتي بچه ها و خانم ها هم مي توانند پس اندازشان را بصورت قرض الحسنه قرار بدهند. اگر هر سپرده گذار يك ميليون تومان از پولش را در قرض الحسنه بگذارد، مبلغ زيادي مي شود كه مشكلات خيلي از مردم با آن حل مي شود. من از خانمها ميخواهم كه از زيور آلات و طلاهايي كه دارند مثلا از چند النگويي كه دارند يكي را براي قرض الحسنه اختصاص دهند ، موضوع بخشيدن نيست ، موضوع جابجايي مقداري از اموال ماست . اين طرح زيبا، خدايي و انساني است، كفاره ي گناهي است كه احتمالا همه ما در آن شريك بوديم و در ضمن سرمايه گذاري هم براي آخرت است. توجه داشته باشيم كه طرف قرارداد ما خداست و مطمئنا هيچ صندوقي به

ص: 10108

اندازه ي صندوق خدا سود نمي رود. بايد ايمان به غيب ما تقويت بشود. ما به اندازه اي كه از دست مان بر مي آيد مي توانيم در اين طرح مشاركت كنيم. خدا از شما توقع دارد كه هر كس با هر تواني كه دارد در اين طرح شركت كند، هر كس هر چقدر مشاركت كرد در سايت بنويسد زيرا اين تبليغ خوبي است و كساني كه توان مالي ندارند دعا كنند و در قسمت حاميان معنوي طرح ثبت نام نمايند و مثلا دو ركعت نماز به نيابت از حاميان مالي در مشاهد مشرفه بخوانند انشاء الله خداوند ايمان ما را به خودش و غيب زياد كند تا به احكام الهي اعتماد كنيم و در هنگام احسان نيز جزو سابقون باشيم. براي آگاهي از جزييات طرح ميتوانيد به سايت برنامه سمت خدا www.samtekhoda3.ir مراجعه فرماييد و ضمن ثبت نام ، نظرات خودتان را در جهت بهبود اين طرح بگذاريد.

92-11-02

سوال – اين سوال يك هفته ي تمام همراهم بود و خيلي با خودم كلنجار رفتم كه كار درست چيست . بالاخره تصميم گرفتم كه حرفم را بگويم. نمي دانستم كه بايد اين حرفها را بگويم يا خير،مي ترسم با گفتن اين حرف، دل پدر و مادري را به درد بياورم كه همه ي زندگي من هستند. اما از طرفي شايد اين سكوت گناه بزرگي محسوب بشود. من فرزند ارشد خانواده اي هستم كه چند سال پيش وقتي پدرم شنيدند كه براي چهارمين بار صاحب فرزندي شده اند بجاي شكر، راه ناسپاسي پيش گرفتند و اين قدر از فقر مالي و تربيت فرزندان و بزرگ شدن

ص: 10109

آنها صحبت كردند تا اينكه مادرم تصميم به سقط جنيني گرفت كه كم كم بدنش شكل گرفته بود. و با انجام كارهاي مختلف مثل بلند كردن اجسام سنگين موفق شدند جلوي بدنيا آمدن برادر نديده ام را بگيرند يعني برادرم سقط شد. چند ماهي از اين ماجرا نگذشته بود كه با بروز مشكلي در راه رفتن فرزند بزرگ شان(خودم)بصورت يكباره و خودبخود متوجه شدند كسي كه تا قبل از آن مي دويد، و پله ها را يكي درميان بالا و پايين مي رفت، دچار بيماري لاعلاجي شده كه عضلات را تا فلجي كامل پيش مي برد. و تاكنون در هيچ جاي دنيا درماني براي آن پيدا نشده و پاسخ جدي براي آن پيدا نشده است. مادري عزيزي كه از ترس فقر مالي به اين فكر افتاده ايد، من فرزند خانواده اي هستم كه يك روز بخاطر دغدغه هاي مشابه شما به خواست خدا دقت نكردند و به كودك شان اجازه ي زندگي ندادند. اما امروز صاحب فرزند معلولي هستند كه سند بهترين املاك را در دست دارد ولي توانايي جسمي اش روز به روز كمتر و كمتر مي شود و والدين او حاضرند كه اگر اميدي به بهبودي فرزندشان باشد ميلياردها تومان هزينه بكنند. هر وقت آنها به ثروت و املاك فرزند ارشدشان اضافه مي كنند ياد لحظه اي مي افتم كه پدر مي گفتند: جدا از تربيت ما در خرج همين چند تا مانده ايم، چطور مي توانيم در اين اوضاع اقتصادي از عهده ي يكي ديگر بربياييم. پدر و مادر مهرباني كه در چنين موقعيتي قرار گرفته ايد ،اميدوارم كه شما راه درست

ص: 10110

را انتخاب كنيد. و از آزمايش خدا سربلند بيرون بياييد و نتيجه ي اين اطاعت و فرمانبري از خداوند متعال را بچشيد. و انشاءالله داراي فرزندي صالح و سالم بشويد كه زندگي تان پر از بركت وجودش بشود. ناگفته نماند كه من خدا را شاكرم و اميدوارم كه با درد كشيدن من قسمتي از بار گناه والدينم كم بشود. پاسخ – انسان ها هميشه سر دو راهي هستند. ايشان يك هفته سر دو راهي بوده اند كه امر خدا را دنبال كنند يا ملاحظه ي حال پدر و مادرشان را بكنند. آنجايي كه بين امر خدا و خوشحالي يك عزيزي قرار مي گيريم، مي توانيم به سيره ي خوبان عمل بكنيم. ايشان ضمن دست بوسي والدينش، امر خدا را دنبال مي كند. پدر و مادري كه به خانه ماهواره آورده، فرزند مي تواند اشك بريزد، دست آنها را ببوسد و بگويد كه اين ماهواره حرام است، اين اسباب حرمت مي آورد. پس ما مي توانيم در دوراهي هاي زندگي مان خدا را انتخاب كنيم و در ضمن به پدر و مادرمان هم بي احترامي نكنيم. در قرآن داريم: اگر والدين شما را در گناه قرار دادند، از آنها اطاعت نكنيد ولي با آنها بي ادبي هم نكنيد. پس ملاحظه ي پدر و مادر در سر دوراهي ها، ما را از تكليف باز ندارد. شهدا در دوراهي ها، راه خدا را انتخاب كردند و خداوند مزد شهادت را به آنها عنايت كرد. اينگونه پيام ها كه خوانده مي شود معنايش اين نيست كه هر كس سقط جنين كرده باشد حتما فرزندش معلول مي شود يا يك

ص: 10111

بلاي دنيايي سرش مي آيد.ولي اين اصل ثابت است كه هر كس سقط جنين بكند بعنوان يك معصيت الهي مورد تنبيه خدا قرار مي گيرد يا در دنيا يا در آخرت يا هم در دنيا وهم در آخرت .مگر اينكه توبه كند و كفاره گناهش را در دنيا بپردازد. علت اين مشكل بوده كه اين پدر و مادر در چند سال پيش دچار فقر بوده اند و با برنامه ريزي خودشان فكر مي كرند كه اين فقرشان ادامه دارد. معمولا پولدارها فكر مي كنند كه تا آخر پولدار و فقرا فكر مي كنند كه تا آخر فقير مي مانند، بيمارها فكر مي كنند كه تا آخر بيمار و سالم ها فكر مي كنند كه تا آخر سالم مي مانند. ما از تقدير الهي ساعت بعد خودمان خبر نداريم. ممكن است كه فقيري ساعت ديگر پولدار و پولداري ساعت ديگر فقير بشود. فردي فقير مي گفت كه يك زميني در بيابان از پدربزرگ مان به ارث رسيد كه جاده اي از آن عبور كرد، زمين قيمت پيدا كرد و ما پولدار شديم. چون ما از تقدير الهي خبر نداريم با تدبير ناقص خودمان مي خواهيم كارها را انجام بدهيم. اين پدر و مادر اجازه ي حيات را از يك بچه گرفتند بخاطر فقر. آنها با حساب و كتاب هاي مادي جلو رفتند. اگر ما تكليف مان را انجام بدهيم خداوند وعده داده كه تقدير نيكو براي ما رقم بزند. تنبيه اين پدر و مادر اين است كه آنها بخاطر بي پولي ادامه ي حيات را از يك انسان گرفتند، حالا خدا آنقدر به آنها پول داده

ص: 10112

كه نمي دانند از اين پول چطور براي سلامت بچه شان استفاده كنند. پس پول حلّال مشكلات نيست، نبود پول مشكل نيست، كم ايماني ما مشكل است. مشكل اساسي ما عدم باور به خداست. آنها با تقديرالهي مبارزه كرده اند. كساني كه به خاطر درس خواندن ،فقر مالي، بهم خوردن تيپ و آرامش شان جلوي تكثير نسل را مي گيرند، عبرت بگيرند و با تقدير الهي مبارزه نكنند. اگر ما بندگي مان را كنيم خداوند خدايي اش را مي داند. خدا مي فرمايد: هيچ جنبنده اي در زمين خلق نشده است قبل از اينكه رزقش را آماده كنيم. آيت الله بهجت مي فرمود: اي كاش ما هم مثل بچه هاي شيرخوار كه اعتماد دارند كه وقتي مادرشان صبح به آنها شير مي دهد، در ظهر هم به آنها شير مي دهد، به خدا اطمينان داشتيم كه روزي ما را مي دهد. پس بخاطر مسائل مادي جلوي حيات انسان را نگيريم. خدا اين خانواده را دوست داشته كه در دنيا آنها را تنبيه كرده تا آنها پاك بشوند. اين پدر و مادر استغفار كنند و كفاره اش را هم بدهند تا مورد لطف و مرحمت خدا قرار بگيرند. سوال – چند روز پيش در مسجد، امام جماعت در مورد وحدت صحبت مي كردند. ايشان آنقدر خوب صحبت كردند كه تقريبا همه قبول كردند كه راه انداختن بعضي از مجالس و زدن برخي حرف هاي اختلافي در اين زمان ،كار اشتباهي است. و بايد تمام فرقه هاي مسلمان را رو به سمت وحدت جمع كنيم و باعث كينه وعداوت نشويم. ولي ايشان بدون توجه به حرف هاي

ص: 10113

خودشان در ادامه ي صحبت هايشان وارد مسائل سياسي شدند و از بعضي جناح هاي سياسي طوري حرف مي زدند كه همه ي آنها را در حد كافر پايين كشيدند. ديني كه تاكيد به وحدت دارد چطور رقباي سياسي را كه هم كيش هستند ولي همفكر نيستند، اين قدر به تندي دفع مي كند؟ پاسخ- دين ما حتي پيامبر خودش را به اتحاد با پيروان اديان ديگر دعودت كرده است. در قرآن داريم :اين دعوت خداست به پيامبر، بگو كه شما مأمورهستيد با پيروان اديان ديگر با هم وحدت داشته باشيد. معناي اتحاد اين نيست كه ما دست از عقايدمان برداريم ، منظور اين است كه با يكديگر گفتمان عقلاني داشته باشيم، بي ادبي و بي احترامي نكنيم و استدلالي با هم حرف بزنيم. در قرآن داريم :به ريسمان الهي چنگ بزنيد و متفرق نشويد. آيا چنين ديني اجازه مي دهد كه پيروان يك مذهب بخاطر سلايق سياسي با هم دعوا كنند؟ دين ما دعوت كننده به وحدت است بين پيروان اديان، مذاهب و سلايق .وحدت معنايش اين نيست كه اگر سليقه ي سياسي دو تا بود يا دين دو تا بود، هم سليقه و هم دين بشويم معنايش اين است كه درست با يكديگر حرف بزنيم، گفتمان منطقي داشته باشيم .پس اين دين اجازه تفرقه به خاطر سلايق سياسي نمي دهد. رمز موفقيت و بقاي انقلاب اسلامي كلمه ي توحيد و توحيد كلمه است. امام خميني جناح چپ و راست را تعبير به جناح كردند نه خط زيرا خط در روبروي هم هستند ولي جناح دو بال هستند كه براي انقلاب لازم بودند. اگر

ص: 10114

دو تا جناح با هم بحث و گفتگو كردند و همديگر را نقد كردند، اين باعث بالندگي آنها مي شود. امام جماعت امام همه است .در مسجدالنبي وقتي امام جماعت مي ايستد شيعه و سني پشت سر امام جماعت مي ايستند و نماز مي خوانند. در مسجد هم، مردم با تمام سلايق، بايد امام جماعت را قبول داشته باشند. جامعه ي ما اين را اقتضا مي كند. اين به رفتار امام جماعت برمي گردد كه خودش را مدافع يك جناح قرار داده است يا خير. ائمه ي جماعت بايد كاري بكنند كه جوانان تناقض در رفتار نبينند. اين جوان تناقض بين گفتار و رفتار ديده است. امام در جايگاه حق طلبي است. كار امام بصيرت دادن نسبت به حق و باطل است. مي توان حق را با ملاك يا با مصداق گفت. وقتي حق را با ملاك بگوييم ،خيلي زيباتر است. قرآن مي فرمايد: خدا ظالمين را لعنت مي كند يعني ظلم و كفر را لعنت كرده است. ما بايد ويژگي هاي جريان حق ،باطل و نفاق را بگوييم ، مستمعين عاقل هستند. بجاي اينكه هميشه مصداق بگوييم ،مي توانيم ملاك بگوييم. البته بعضي مواقع لازم است كه مصداق بگوييم. امام خميني فرمودند: امريكا شيطان بزرگ است، انگليس استعمار پير است( اينها مصداق است)در جاي ديگر فرمودند :اگر دولت هاي منطقه اين ويژگي ها را داشته باشند بر باطل هستند. پس امام جماعت با ملاك صحبت كند. ما نمي توانيم خودمان را مصداق حق بدانيم و هر كس كه با ما مخالف است ،مصداق باطل بدانيم. در دفتر امام خميني گفته بودند كه يكي به

ص: 10115

امام توهين كرده ، بايد او را بگيريم و ببنديم. امام داد زده بودند و فرموده بودند كه مگر من حق هستم؟ پيامبر فرمود: علي حق است و حق با علي است. پس امام جماعت معيارها و ملاك هاي حق و باطل را براي مردم بگويند. اگر ما حق را به مردم شناسانديم ،هركس در مسير باطل باشد، مردم او را محكوم مي كنند. بزرگي گفت :اگر پست و مقامي تحويل گرفتي، نگو خرابه تحويل گرفتم زيرا اين معيارحق نيست. تو معصوم نيستي و قبل از تو هم معصوم نبوده، وقتي شما اين جمله را مي گوييد: يعني قبلي باطل بوده و من حق هستم. اين معيار درستي نيست. مقام معظم رهبري فرمودند: همه ي دولت ها تلاش هايي كرده اند و اشكالاتي داشته اند. اين جمله با وحدت آفريني منافات دارد. ديگر اينكه نگوييم: مي خواهيم معجزه كنيم. و ديگر اينكه همه ي نيروهاي قبلي را تعويض نكنيم. زيرا همه ي آنها بد نبوده اند. افراد را براساس توانمندي ها، انتخاب كنيم. بايد شعار وحدت و عمل وحدت، يكي باشد. پيامك – من وهمسرم در سن بيست سالگي به يكديگر علاقمند شديم و با موانع فراوان( خانواده ي همسرم از نظر اقتصادي از ما پايين تر بودند) و پشتيباني والدين توانستيم با هم ازدواج كنيم. حديثي از امام صادق(ع)هميشه سرلوحه ي من بوده است كه هر كس از ترس فقر ازدواج را به تاخير بيندازد به خداوند گمان بد برده است. با اينكه هر دو دانشجو بوديم، به لطف خدا و اقوام همسرم خانه اي با اجاره ي پايين در اختيار ما گذاشتند كه

ص: 10116

ما در آن ساكن شديم. باوجود اينكه تمام اقوام من دنبال چشم و هم چشمي هستند و در توان پدرم بود كه بهترين جهيزيه را براي من فراهم كند ولي خودم خواستم كه ساده ترين باشد. ما به خدا اعتماد كرديم و او هرگز خلف وعده نمي كند. با اينكه همسرم مدرك يكي از پردرآمدترين رشته هاي مهندسي را داشت چون سرمايه نداشت، به هر كاري دست زد از رانندگي تا ويزيتوري تا براي زندگي اش يك درآمد حلال فراهم بكند. من هميشه از او ممنون خواهم بود. خانواده ها به ازدواج با چشم تجارت نگاه نكنند. اگر دو نفر عقلاني و اخلاقي به يكديگرعلاقمند شدند ،اگر كسي مانع اين ازدواج بشود ،گناه بزرگي انجام داده است. زيرا ممكن است كه آن دو نفر به گناه بيفتند و كساني كه مانع شده اند، در گناه آنها شريك بشوند. اگر ما دين دار هستيم بايد به خدا اعتماد بكنيم و همه چيز را به او بسپاريم. سوال -شما خيلي زيبا صحبت مي كنيد ولي برخي از مسائل در حد صحبت زيبا هستند ولي وقتي در زندگي بكار گرفته مي شوند تلخي هاي زيادي در پي دارند. مثل آن دخترخانمي كه بخاطر مشكلات مالي پسر،چند سالي است كه نتوانسته ازدواج بكند. من هم چنين مشكلي را داشتم زيرا همسرم دانشجو بودند و وضعيت مالي مناسبي نداشتند و با مخالفت خانواده ام روبرو شديم. در نهايت بخاطر همين حرف هاي زيبا راضي شدند و ما ازدواج كرديم. متاسفانه در اين چهارسال سختي هاي زيادي را تحمل كرديم و حتي چندين بار تا مرز طلاق پيش رفتيم. امروز از

ص: 10117

اين ازدواج پشيمان هستم و با خودم مي گويم: اي كاش هرگز خانواده ام با اين ازدواج موافقت نمي كردند تا من با اين همه مشكلات مواجه نمي شدم. بنظر من با شرايط كنوني جامعه و وضعيت اقتصادي موجود ،بايد قبل از ازدواج تمام وسايل رفاه فراهم باشد تا زندگي جوانان دوام داشته باشد و با تلخي همراه نباشد. اميدوارم كه صحبت هاي شما باعث نشود كه زندگي تلخ من براي جوانان ديگر تكرار بشود. پاسخ – قرار نيست هر كس بر اساس انتخاب عقلاني و اخلاقي با رعايت حكم خدا به اين ازدواج تن داد، وضعيتش خيلي خيلي درست باشد. قرار است كه از بركات ازدواج بهره مند بشود. قرار نيست كه بركت ازدواج فقط مسائل مادي باشد. يكي از بركات ازدواج اين است كه شما به غنايي مي رسيد. غنا پول نيست بلكه يك حالت روحي(اطمينان خاطر و آرامش) است. روحيه ي غنا يعني اينكه بچه ي شيرخوار مي داند كه شير در وجود مادر است وهيچ وقت نگران شير نيست. وقتي ما زير چتر فضل الهي رفتيم، بايد اين باور را داشته باشم كه اين فضل الهي روزي مرا تضمين كرده است. يكي ديگر از بركات ازدواج آرامش است. آرامش يعني اينكه زن و شوهر در كنار هم زير سايه خدا قرار گرفته اند. بچه ي فقير آرامش ندارد كه بتواند وسايل آينده ي مدرسه اش را فراهم كند ولي بچه ي پولدار آرامش دارد زيرا پشتش به پدر پولدارش گرم است كه همه چيز را فراهم مي كند. پس تا شما به فضل خدا ايمان نياوريد، غنا نمي آيد. اينها به

ص: 10118

فضل خدا نااميد هستند. پس بركت ازدواج ايمان به فضل خداست. خدا فرموده :من از فضل خودم شما را بي نياز مي كنم ولي ما بايد به فضل خدا ايمان داشته باشيم. بركت ديگر ازدواج سكونت و آرامش است. بركت ازدواج دعاي دو تا خانواده است. بركت ازدواج صيانت زن و مرد از گناه است. ما نبايد ازدواج را وسيله ي پولدار شدن بدانيم. خدا به موسي گفت كه برو در حاليكه دريا در جلوي موسي بود. ما هنوز ايمان به خدا و امام پيدا نكرده ايم. بركت ازدواج به باور است. هر كس قانون خدا را كامل رعايت كند، به او روزي مي دهند. ما قانون كامل خدا را رعايت نمي كنيم ولي از خدا انتظار حمايت كامل داريم. بايد قانون خدا و ائمه را كامل رعايت كنيد. اگر ما قانون خدا را در ازدواج رعايت كنيم ،خدا در مشكلات ازدواج، گشايش روحي مي دهد يعني يك روح بزرگ مي دهد كه اصلا مشكل را مشكل نبينيم. سوال – وقتي شما گفتيد كه دل از زيورآلات تان بِكنيد و با آن گره از مشكلات اطرافيان تان باز كنيد ، دلم آتش گرفت . از اينكه اين همه زيورآلات به سر و گردنم آويزان است ولي مادر و خواهرانم سرگرسنه به زمين مي گذارند، من مي سوزم. چند سال است كه از يك خانواده ي فقير عروس يك خانواده ي متمول شده ام كه ثروت شان سر به فلك مي كشد ولي با اين همه ثروت من اجاره ندارم كه به مادر و خواهرانم كه از شدت فقر چهره شان رنجور است،چيزي بدهم. من بايد

ص: 10119

چكار كنم؟ پاسخ – همسر اين خانم اگر در محيط بيرون صحبت از فقر بشود، خواهد گفت كه چرا دولت و مسئولين به فقرا رسيدگي نمي كنند. اگر مرد به خانم خانه اجازه بدهد كه به اطرافيان شان كمك كنند، بخشي از مشكلات جامعه مرتفع مي شود. نبايد فقط منتظر دولت بود. خدايا به حق محمد و آل محمد همه را از خواب غفلت بيدار بفرما، همه را حق طلب، وحدت آفرين و احسان آفرين قرار بده.

92-10-25

سوال – هر چه بيشتر مي گذرد به اين مي رسم كه خدا به ما ظلم كرده است، بدون اينكه خودمان خواسته باشيم ما را به دنيا آورده و بعد مي گويد كه بايد از من تشكر كنيد همان طوري كه من مي گويم. و هر كاري كه من دوست دارم انجام بدهيد البته مختار هستيد ولي اگر نخواستيد اين كار را نكنيد. واقعا خنده دار نيست ما كه نخواستيم به اين دنيا بياييم كه هم اين دنيا و هم آن دنيا جواب پس بدهيم. بچه كه بوديم عروسك هاي مان را مي چيديم و بازي مي كرديم و از بالا به آنها نگاه مي كرديم و هر كاري كه مي خواستيم با آنها مي كرديم كاري شبيه خدا، اين بار ما شده ايم عروسك و خدا شده عروسك گردان روزگار، راهنمايي بفرماييد. پاسخ – خدا مي فرمايد كه ما ظالم نيستيم. اينكه ايشان دنبال حقيقت و سوال است زيباست. در محضر اهل بيت سخنان كفر آلود مي گفتند، اهل بيت زيبا جواب مي دادند و آنها هم مي پذيرفتند. عروسك هاي بازي، نامه نمي نوشتند و اعتراض

ص: 10120

نمي كردند كه شما ظالم هستيد. و محاكمه هم نمي كردند. پس ما با عروسك ها فرق داريم. پليس مي گويد :اگر قوانين راهنمايي و رانندگي را رعايت كنيد سالم به مقصد مي رسيد. ولي هر كس اين قوانين را رعايت نكند دچار سانحه مي شود. آيا پليس دستگاهي در جاده گذاشته كه هر كس خوب رانندگي كرد، او را سالم به مقصد برساند و هر كس بد رانندگي كرد با دستگاهي او را به دره بيندازد؟ خير. پليس از واقعيت هاي جاده به ما خبر مي دهد. خداوند پليس اين عالم است و از واقعيت هاي دنيا خبر داده است. خدا فرموده: هركس اين قوانين را رعايت بكند نتيجه اش سلامت، آرامش و بهشت است و هركس رعايت نكند نتيجه اش جهنم است. در مدرسه هر كس كه نمره ي بد مي گيرد مي گويد كه معلم به من نمره ي بد داده است،درحاليكه اين طور نيست .معلم مي گويد كه اگر درس نخواني نتيجه اش نمره ي بد است. خدا رفتن به بهشت يا جهنم ما را طراحي نكرده است ،خدا مثل پليس با ماعمل مي كند. بعضي ها مي گويند كه ما دوست نداشتيم كه به دنيا بياييم. اگر ما مطلوبي داشته باشيم، وقتي قدم به قدم به مطلوب نزديك مي شويم خوشحال مي شويم. اگر مطلوب ما صد ميليون پول باشد وقتي بيست ميليون به پول ما اضافه مي شود، ما بيست درصد به مطلوب مان نزديك شده و خوشحال مي شويم. عدم، مطلوب هيچ كس نيست. ايشان مطلوب را اشتباه گرفته اند. اگر ما قدم به قدم به عدم نزديك

ص: 10121

بشويم آيا خوشحال مي شويم؟ خدا به شما جسم سالم وعقل داده است. اگر خدا چشم يا عقل را از شما بگيرد، آيا شما خوشحال مي شويد؟ اگر ما از انسانيت به حيوانيت برويم يا تبديل به چوب يا سنگ بشويم بعد عدم بشويم، آيا اين مطلوب است؟ پس تصور ايشان در مورد اينكه نمي خواستم بيايم و اين مطلوب است غلط است. اگر ايشان در رفاه كامل بود باز به آمدنش به اين دنيا اعتراض مي كرد؟ پس اصل وجود خير است. اصل وجود بهتر از عدم است. پس به وجودمان اعتراض نكنيم؟ گاهي ما به مشكلاتي برمي خوريم كه اين سخنان را مي گوييم. هيچ انسان عاقلي اگر از وجود به عدم برسد خوشحال نمي شود. بايد ببينم كه چه چيزي باعث شده كه وجودم برايم مضر وعدم برايم مطلوب شده. دنيا عالم مسابقه است. بنز ،ژيان ،موتور، دوچرخه، پياده، سينه خيز در خط مسابقه ايستاده اند. شرايط انسان ها هم اين طور است، بعضي ها امكانات شان به اندازۀ بنز است و بعضي ها به اندازه ي دوچرخه. فردي مي گويد كه خدا به من ظلم كرده كه بنز نداده. بايد بدانيم كه اين مسابقه سرعت و مسافت مساوي ندارد. اگر فرد سينه خيز يك كيلومتر برود، همان جايزه اي كه به بنز( با 120كيلومتر مي رود)مي دهند، به او هم مي دهند. اگر انسان به اندازه ي امكاناتي كه دارد تكليفش را درست انجام بدهد، در هنگام گرفتن جايزه او را در كنار جايزۀ بنز قرار مي دهند. ولي در دنيا اين طور نيست. پس اين ظلم نيست فضل است. تكليف

ص: 10122

هر كس به اندازه ي وسع اوست. سوال- هفت سال پيش جواني روستايي با فوق ديپلم به خواستگاري من آمد. مدرك من از ايشان بالاتر بود و از نظر مالي خانواده ام از آنها بالاتر بودند. من او را دوست دارم و هفت سال منتظر هستم كه خانواده ام او را قبول كنند. ايشان كار خوبي ندارند ولي خيلي زحمتكش هستند و حتي به خاطر من چند وقتي به تهران آمدند و منزل مردم را نظافت كردند. آيا من مجاز هستم كه اگر در محضر خدا همديگر را همسر معرفي كنيم با ايشان ارتباط داشته باشم يا خدا وقتي ما را حلال مي داند كه روي كاغذ نوشته شود؟ من الان 28 ساله شده ام ، پدر و مادرم هم مخالف هستند، من بايد تا كي صبر كنم؟ پاسخ – از اين جوان تشكر مي كنيم با اينكه روستايي است و شغل آنچناني ندارد، اراده و لياقتش را نشان داده است. اين جوان به تكليفش(كار حد پايين) عمل كرده است. پيامبر دست كارگر را مي بوسيد. كار ايشان قابل تقدير است و ايشان مي تواند الگويي براي ديگران باشد. خانوادۀ متدين دوست دارد كه در تبليغ دين مشاركت داشته باشد. ما فكر مي كنيم كه اگر در ساخت مسجد و مدرسه شركت كرديم كار تبليغي كرده ايم. در حاليكه شركت در هر امر خدا پسندانه اي، تبليغ دين است. اگر شما اين جوان را كه وضع مالي خوبي ندارد به ازدواج دخترتان در بياوريد ،آيا اين كار تبليغ دين نيست؟ شما كه پول داريد، آنرا وسط بگذاريد. آقا پسر بايد ديانت، لياقت وعُرضه بياورد كه

ص: 10123

ايشان آورده است. شما مي توانيد سرمايه ي اشتغال را در اختيار ايشان بگذاريد. بعضي ها مي گويند كه ممكن است داماد سوء استفاده كند. شما بايد به تكليف تان عمل كنيد اگر ايشان سوءاستفاده كرد، ايشان به تكليفش عمل نكرده است. ما مشكل اخلاص و تكليف داريم. محاسبه ي نفس مهم است. مثلا ما مي گوييم :امروز غيبت نكرده ايم ،تهمت نزده ايم ،دزدي هم نكرده ايم، پس بنده ي خوبي بوده ايم. كساني كه جايگاه مالي يا اجتماعي يا سياسي دارند بايد از خودشان سوال كنند كه آيا از جايگاهي كه داشته اند، حداكثر استفاده را كرده اند،آيا كاري را كه از دست شان بر مي آمده انجام داده اند يا خير؟ شما هفت سال است كه مي توانيد گره اي را باز كنيد ولي اين كار را نكرده ايد. تأخير انداختن در ازدواج دو جوان كه چند سال منتظر هم هستند و به يكديگر فكر مي كنند و در خيال همديگر هستند، گناه نيست؟ شما باعث اين گناه نشده ايد؟ چرا شما اينها را جزو محاسبات تان نمي آوريد؟ بعضي مواقع ما با آبرويي كه خدا به ما داده مي توانيم گره ي چند نفر را باز كنيم ولي اين كار را نمي كنيم. پيامبر فرمود: بنايي محكمتر از ازدواج نداريم. شماهفت سال است كه اين بنا را عقب انداخته ايد. سعي كنيد اينها را جزو محاسبات تان قرار بدهيد. در دين ما بن بست وجود ندارد. اين دختر و پسر مي توانند مشكل ازدواج شان را با كارشناس ديني مطرح كنند تا مشكل شان حل بشود. البته يك ازدواج صحيح يعني

ص: 10124

اين آقا متدين است ولي جرمش اين است كه روستايي است و شغل خوبي ندارد. خانواده هايي كه چنين گره هايي در بين اقوام شان دارند هم مسئول هستند و بايد كمك كنند تا اين مشكل حل بشود. سوال – صفحه 573 قرآن كريم را توضيح بفرماييد. پاسخ – در اين صفحه داريم :جز خدا، انبياء و اولياء هيچ كس از غيب خبر ندارد و راهي براي دسترسي به اخبار غيبي وجود ندارد.سوره جن با قل شروع مي شود و بعضي علما آنرا پنجمين سوره قل معرفي مي كنند و مي فرمايند كه اين سوره را همراه به چهار قل بخوانيد تا گره مشكلات تان باز بشود. سوال – من از بچگي به شهدا علاقمند بوده ام. من از هر كس كه مي پرسيدم :چطور ما دانش آموزان و دانشجويان مي توانيم راه شهدا را ادامه بدهيم مي گفتند كه شما بايد خوب درس بخوانيد. ما هم خوب درس خوانديم. من رشته ي مهندسي قبول شدم و براي خدمت به اين كشور ليسانس گرفتم. شهدا وظيفه شان مشخص بود،آنها به جبهه رفتند تا از كشورشان دفاع كنند.و بين شهادت و فداكاري و يك زندگي مرفه، شهادت را انتخاب كردند. امروزه جوانان تحصيل كرده ي هيچ انتخابي ندارند. باور كنيد دنبال پول و درآمد نيستم. براي كار و خدمت به وطنم به همه جا سرزدم ولي همه مي گويند :نياز نداريم. حتي حاضر شدم با درآمد بسيار كم معلم بشوم اما در آموزش و پروش هم جايي براي من بود. هيچ سازمان و مرجعي وجود ندارد كه به ما بگويد ،كجاي كشور به ما نياز دارد

ص: 10125

و ما چگونه مي توانيم به كشورمان خدمت كنيم. جوانان زيادي مثل من سردرگم هستند و نمي دانند بعد از خوب درس خواندن، چكار بايد بكنند. آيا امروز كشور به ما نياز ندارد نه به مدرك و نه تحصيلات ما ؟ شديم سربار خانواده، چطور مي توانيم راه شهدا را ادامه بدهيم و چه خدمتي از عهده ي ما برمي آيد؟ پاسخ – نوشته ي ايشان نشان مي دهد كه شايد مسئولين در بكارگيري اين جوانان( كه خوب درس خوانده اند، تحصيل و تهذيب خوبي داشته اند، با نشاط بار آمده اند، دغدغه ي خدمت كردن دارند) كوتاهي كرده اند. مسئولين براي اين جوانان چكار كرده اند؟ همه ي دولت ها اولين شعارشان ايجاد اشتغال است. آيا آنها در بكارگيري جوانان و تغيير فرهنگ اشتغال كاري كرده اند ؟ بايد نگاه جامعه به اشتغال عوض بشود. مسئوليني كه تكليف شان را در رابطه با اين جوانان انجام نداده اند يقين بدانند كه اولين كساني كه در قيامت جلوي آنها را مي گيرند، شهدا هستند. آيا درعزل و نصب ها قاعده را رعايت كرده اند يا پارتي بازي ، باند بازي و حزب بازي كرده اند؟ آيا نصب ها بر اساس شايسته سالاري بوده است؟ بعد از 35 سال، آيا اين اتفاق افتاده است كه جواناني كه به سطحي از علم و دانش رسيده اند، بدانند بايد به كجا مراجعه كنند؟ مسئولين درد و دل اين جوانان را گوش بدهند و آمارهاي عجيب و غريب هم ندهند. اگر اين آمارها درست باشد، نبايد جوانان اين قدر نااميد باشند. خانم ها زيور آلات را دوست دارند. اين

ص: 10126

زيور آلات، زينت واقعي است يا يك جوان موفق ؟ قطعا يك جوان موفق. مادر خانواده اگر زيور آلاتش را بفروشد و آنرا سرمايه كار جوان قرار بدهد، باعث مي شود جامعه را زينت ببخشد. شهدا زينت جامعه بوده اند. اين جوان رهروي راه شهداست زيرا خوب درس خوانده و متدين است. اطرافيان اين جوان، اين جوان را دريابند. چرا ما اين كارها را كار خير نمي دانيم؟ چرا در محاسبات شبانه خودمان را توبيخ نمي كنيم كه كار يك جوان را راه نينداخته ايم. ما كار راه اندازي يك جوان را جزوعبادت نمي دانيم. ويژگي شهدا اين بود كه از جان خودشان دل كندند. جوانان بدانند كه شهدا نااميد نمي شدند ولي تلاش مي كردند و غصه مي خورند زيرا به خدا توكل داشتند. اين جوان بايد سراغ همه نوع كاري برود. شهدا بارهاي روي زمين مانده را برداشتند، شما هم اين كار را بكنيد و نااميد نشويد. جوانان نبايد احساس بن بست و نااميدي بكنند. سوال – در مورد ميلاد پيامبر و امام صادق (ع) توضيحاتي بفرماييد. پاسخ – ما بايد دغدغه ي عمل و تكليف داشته باشيم .به بركت ميلاد پيامبر بچه هاي كوچك را خوشحال كنيم. كساني كه بچه اي مدرسه اي دارند مي توانند دانش آموزان را با يك جعبه شيريني خوشحال كنند. هركس به بضاعت خودش مي تواند در اين كار مشاركت بكند. كسي كه پول ندارد مي تواند ديگران را براي اين كار راهنمايي كند. امروزه تكليف ما اين است كه هم محبت مان را به اهل بيت اعلام كنيم و هم دشمني مان را به دشمنان اعلام

ص: 10127

كنيم. در اين كار هم بايد عمل به تكليف كنيم. زيرا عمل به تكليف مد نظر خداست. كسي كه روزه مي گيرد به تكليف عمل مي كند و مسافري هم كه روزه مي خورد به تكليف عمل مي كند. خوردن روزه به اندازه ي گرفتن روزه ثواب دارد زيرا فرد دارد به تكليف عمل مي كند. گاهي اوقات سكوت به اندازه ي فرياد ثواب دارد. تكليف را بايد ازعلما و كارشناسان دين پرسيد. امروز برائت بايد با سكوت اعلام بشود به دليل وحدت ،شئون اسلامي ،جلوگيري از مقابله به مثل و ... بجاي اينكه مصداق را لعنت كنيم، ملاك را لعنت كنيم. بگوييم :خدا لعنت كند كفر و اهل كفر را، خدا لعنت كند ظلم و اهل ظلم را .صلح امام حسن(ع) عمل به تكليف بود ،جنگ امام حسين(ع) هم عمل به تكليف بود. نبايد عمل به دل كنيم .عمل به تكليف مورد خشنودي خدا خواهد بود. اگر ما به عمل مان تكليف كنيم خدا ما را عاقبت به خير مي كند. خدايا به همه ي ما توفيق عمل به تكليف عنايت بفرما.

92-10-18

مرا از اين همه اندوه تيره راحت كن كجاست سمت سپيده مرا هدايت كن ،نگاه كن چه شب و روز تنبلي دارم سكوت پشت دلم را شكست صحبت كن ،هزار جمعه ي بي روح بي تو جان كندم بس است بي تو نشستن بس است حركت كن، تو از سلاله ي نوري تو از نبض باراني نگاه ملتمس خاك را اجابت كن ،مرا به عشق بكوچان به مست حض حضور مرا به جشن بزرگ ظهور دعوت كن ،به نقش خوني آلاله ها

ص: 10128

ستاره بپاش قناريان نفس مرده را حمايت كن ،بيا گرم كن روزهاي برفي را بهار گمشده را بين خلق قسمت كن. سوال – من پزشك متخصص هستم . به خدا و ائمه اعتقاد دارم و هميشه سعي مي كنم كه در طبابتم خدا را در نظر داشته باشم و تابه حال به فضل خدا موفق بوده ام. وقتي بيمار من يك مرض صعب العلاج دارد و مي پرسد: چرا من ؟من در جواب مي مانم. البته توضيح مي دهم كه اينها امتحان خداست و شفا و بيماري دست خداست. اصل زندگي آن دنياست و ... ولي وقتي بيمار مي گويد كه من پول ندارم و هزار تا مشكل دارم، چرا بايد من گرفتار باشم ،نمي دانم چه بگويم؟ بعضي وقت ها فكر مي كنم كه درست است كه دنيا به اندازه ي يك بعدازظهر بيشتر نيست ولي چرا بعضي ها بايد با اين سختي زندگي بكنند و زندگي سختي را تجربه كنند؟ وقتي اطرافم را مي بينم :كساني كه كارهاي بد مي كنند، دارند راحت زندگي مي كند ولي هر آدمي كه بهتر است مشكلاتش هم بيشتر است. خيلي كتاب خوانده ام ولي هنوز توجيه نشده ام، راهنمايي بفرماييد. پاسخ – بعضي ها مي خواهند فقط كار مرتبط به خودشان را انجام بدهند يعني پزشك فقط مي خواهد طبابت كند و معلم فقط مي خواهد درس بدهد ولي دين ما مي گويد: بني آدم اعضاي يكديگرند كه درآفرينش زيك گوهرند چوعضوي به درد آورد روزگار دگر عضوها را نماند قرار اگر من پزشك ،راننده، روحاني و... هستم وقتي يك انسان دردمند را مي بينم نبايد

ص: 10129

بي تفاوت باشم. پيامبر فرمودند: هر كس صبح كند و به فكر گرفتاري مسلمانان نباشد مسلمان نيست. ايشان اقتضاي مسلماني و انسانيت خودشان را فراموش نكرده اند. وقتي كه در محاسبات مان سه عنصررا پر رنگ ببينيم اين طور قضاوت نمي كنيم. ما در محاسبات مان بايد در نظر بگيريم كه بنده ي خدا هستيم، درخوشي و ناخوشي، در فقر و پولداري ،يك وجودي است كه آفريدگار ماست و ناظر است و دارد ما را نگاه مي كند. با اين ديد، درد ما كمتر مي شود. تا وقتي ما خدا را داشته باشيم در مورد دارايي دارندگان و نداري ندارندگان قضاوت نمي كنيم. يعني بدانيم كه ما از چشم خدا دور نيستيم و از صفحه ي مونيتور خدا پاك نشده ايم و تمام لحظات زندگي ما در محضر خداست. ديگر اينكه ما آخرتي هم داريم. بعضي مي گويند: كساني كه خدا ندارند همه چيز دارند و كساني كه خدا دارند ،ماديات ندارند. ما بايد در معادلات مان آخرت را داشته باشيم .فقرايي كه بر فقرشان صبر كنند( البته نه به اين معنا كه گدايي كنند بلكه تلاش خودشان را بكنند ولي بر فقرشان راضي باشند و خدا را محاكمه نكنند)،بيمارهايي كه بر بيماري شان صبر كنند، و بطور كلي كساني كه بر امتحان شان صبر كنند، بي حساب و كتاب به بهشت مي روند. وقتي فردي دارايي نداشته، نياز نيست كه جواب آنرا بدهد. يعني نسبت به چيزهايي كه نداشته بي حساب و كتاب به بهشت مي رود. اين افراد در قيامت اعتراض نمي كنند كه چرا بي حساب و كتاب به بهشت مي روند.

ص: 10130

پس در دنيا هم نبايد اعتراض كنند كه چرا من ؟ پس نبايد خدا و آخرت در محاسبات ما كم رنگ بشود. فردي نزد امام صادق (ع) آمد و گفت كه ما پول نداريم ولي شما را داريم. امام سوال كرد كه آيا حاضري از محبت ما دست برداري و بجاي آن بر سرت جواهر بريزند ؟او گفت: نه. امام فرمود: پس تو سرمايه دار هستي. پس ارزش خدا و اهل بيت بيشتر از طلا و جواهرات آنهاست. ديگر اينكه باور داشته باشيم كه ويژگي اين دنيا، پس دادن امتحان است. دنيا خوابگاه و تفريحگاه نيست بلكه مدرسه است. اساس دنيا براي تعليم و تربيت است البته خوابگاه، بوفه و رستوران هم دارد. اگر اين سه تا باور را پررنگ كنيم(خدا ،آخرت و دنيا محل امتحان)،براي سوالات بالا پاسخ خواهيم داشت. يعني تمام سختي ها و نداري ها قابل توجيه است. اگر اين سه باور را پاك كنيم نمي توانيم سختي ها را تحمل كنيم. حضرت نوح داشت كشتي مي ساخت و همه به او متلك مي گفتند. خدا فرمود: خدا تو را مي بيند، صبر كن. پس خدا هست، ما را فراموش نكرده است ،آخرتي هم هست و دنيا ظرفيت ساز است و محل استراحت نيست. به مشكلات بزرگ بگوييد: خداي بزرگي دارم، آخرت زيبايي دارم و در دنيا ظرفيت سازي زيبايي دارم. در برابر مشكلات همديگر را تسلي بدهيم تا آرام بشويم و اگر مي توانيم كمك هم بدهيم تا مشكلات حل شود. اگر فردي شكايت كند و ما هم شكايت مان را روي آن بگذاريم و به جنگ خدا برويم، دل هاي

ص: 10131

مان تاريك مي شود زيرا باورها را در دل هاي مان خاموش كرده ايم. ولي اگر فردي مشكلش را گفت و شما او را اميداور به خدا و قيامت و حل مشكل كرديد ،چراغ ايمان روشن مي شود. سوال- شوهر من كار نمي كند و ما از لحاظ اقتصادي بسيار در مضيقه هستيم. وقتي به او مي گويم كه چرا كار نمي كني، مي گويد: ما به دنيا نيامده ايم كه كار كنيم و پول جمع كنيم، بايد به فكر آخرت مان باشيم. شما بگوييد كه فرزندان من چه گناهي كرده اند كه پدرشان اين قدر به فكر آن دنياست؟ پاسخ- فردي كه براي فرزند و همسر كار نمي كند، چه چيزي را عبادت مي داند؟ ايشان ظاهراً معتقد به آخرت هستند. بعضي باورها غلط است مثل :چراغي كه به خانه رواست به مسجد حرام است. اگر اين باور درست باشد ،كار اشتباهي بوده است كه حضرت علي(ع) و خانواده اش غذايشان را به مسكين و اسير و فقير دادند. اين شعار غلط است.شما بايد به اندازه ي خودتان بخوريد و به ديگران هم بدهيد. اگر از لقمه ي ي خودتان به ديگران بدهيد اين ايثار است و كار خوبي است. اين شعار مخالف ايثار و انفاق است. شعار ديگر اين است كه از دري كه فقر مي آيد ،ايمان از در ديگر مي رود كه اين هم اشتباه است. زيرا خيلي اوقات ثروت از دري آمده و بعد ايمان، از در ديگر رفته است. آمار كم ايمان ها در ثروتمندان خيلي بيشتر از آمار با ايمان ها در فقراست .زيرا فقير اگر پول ندارد

ص: 10132

خدا را دارد ولي بعضي از ثروتمندان ثروت دارند ولي خدا را ندارند. اين گفته ي پيامبر است ولي منظور پيامبر اين نبوده است كه هر فقري ايمان را مي برد. شعار غلط ديگر اين است كه اگر ما از صبح تا شب سر سجاده نشستيم و نماز مستحبي انجام داديم آخرت مان را آباد كرده ايم. بهترين عبادت كسب روزي حلال است. اگر عبادت ده جز داشته باشد نُه جز آن كسب روزي حلال است. يعني مردي كه براي كسب روز حلال زن و فرزندش تلاش مي كند نه تنها عبادت مي كند بلكه مثل مجاهد در راه خداست. توسعه براي رفاه زن و فرزند بشرطي كه به اسراف نرسد، هم عبادت است. داريم: دختر خانمي را كه از خانه ي پدرش به خانه ي خودتان( شوهر) مي آوريد بايد پذيرايي شما بهتر از خانه ي پدري آن دختر خانم باشد. پيامبر فرمودند: از رحمت خدا به دور است(سه مرتبه) كسي كه بار زندگي خودش را به دوش ديگران بيندازد. پس اگر كسي بخواهد تنبلي كند ملعون است. پيامبر وارد خانه ي دو برادر شد كه يكي دائما عبادت مي كرد و ديگري دائماً در زمين مشغول كار كشاورزي بود.و يك برادر خرج برادر ديگر را مي داد. وقتي پيامبر داستان زندگي آنها را شنيدند عصباني شدند و فرمودند كه ملعون است كسي كه بار زندگي اش را به گردن ديگران بيندازد. بايد تنبلي را كنار گذاشت. ما براي جوانان كار را فقط كار علمي مطرح كرده ايم. لذا الان مشكل اشتغال داريم. اگر كار كشاورزي ،صنعتي ،خدماتي و توليدي را كار با عزت

ص: 10133

بدانيم، اين همه مشكل كار نخواهيم داشتم. ما بستر كار داريم ولي از آن استفاده نمي شود. سوال – من خيلي برنامه ي شما را نگاه نمي كنم ولي وقتي مادرم آنرا گوش مي دهد آنقدر صدايش بلند است كه من در اتاق ديگر مي شنوم. من پسري 19 ساله و دانشجو هستم كه زندگي ام پر از فراز و نشيب است. يك ماه هر روز نمازم را درمسجد مي خوانم و يك ماه دعاي عهد مي خوانم و از طرفي بعضي از گناهان را انجام مي دهم. خيلي خسته شده ام . فكر مي كنم كه يك طرف شيطان ايستاده و يك طرف خودم. من اين وسط گير كرده ام و نمي دانم بايد كدام طرفي بروم. براي من انجام دادن گناه لذتي ندارد ولي انجام ندادن آن هم سودي ندارد. گاهي اوقات جلوي خودم را مي گيرم و گناه نمي كنم ولي بعدا مي گويم :فكر مي كني شيطان ديگر سراغت نمي آيد و تمام شد. در مورد شهدا بايد گفت :به خدا شهدا به جبهه رفتند و يك لحظه تير خوردند و ديگر تمام شد و وقت پشيمان شدن نداشتند. يا فرصت اينكه شيطان بتواند آنها را دوباره وسوسه كند. كاش خدا يك قانون مي گذاشت كه اگر يك ماه گناه نكنيد ديگر شيطان كاري به شما ندارد.حداقل انسان اميدوار مي شد ولي الان هيچ اميدواري ندارم كه گناه نكنم. تا دل تان بخواهد در پايگاه و كانون مسجدمان پست و مقام و فعاليت دارم ولي حال و روزم اين است كه براي تان گفتم، خسته شدم. آخرين جمله اي كه قرار

ص: 10134

است به يك فرد گناهكار بگوييد، را به من بگوييد. پاسخ – بعضي ها فكر مي كنند كه به شهدا، رزق شهادت بي حساب و كتاب داده شد. شهادت امتحان كلاس دوازدهم بود. آنها يازده كلاس امتحان دادند تا به آنجا رسيدند. شهدا از گناه گذشتند. يك وقت فردي به يك نامحرم نگاه نمي كند زيرا آن نامحرم زيبا نيست يعني اگر زيبا بود نگاه مي كرد. اين فرد از گناه دل نكنده است كه بگويد چرا شيطان دوباره مي آيد. اگر واقعا اهل اين باشد كه به نامحرم نگاه نكند و خدا او را امتحان كرد و ديد كه واقعا به نامحرم نگاه نمي كند، شايد ديگر خدا امتحاني سر راه او نگذارد. يعني او را كلاس بالاتر ببرد. پس شهدا از گناه گذشتند، از خانواده شان هم گذشتند ،از پست و مقام هم گذاشتند و در آخر از جان شان هم گذشتند. اگر كسي از اصل رشوه بگذرد يعني اگر به او پنجاه ميليون هم پيشنهاد كنند بگذرد ،ديگر در رشوه امتحان نمي شود.يعني او را كلاس بالاتر مي برند. اين طورنبود كه شهدا از راه برسند و تيري به آنها بخورد و شهيد بشوند. خيلي از شهدا سيري از امتحانات را پاس كرده اند تا شهادت رزق آنها شد. چرا به بعضي ها رزق شهادت ندادند؟ قطعاً جهاد اكبر از جهاد اصغر سخت تر است. بخاطر همين پيامبر فرموده كه اگر جواني مي تواند گناه كند ولي عفت پيشه مي كند مقامش از شهيد در راه خدا هم بالاتر است. پس اگر شيطان هنور دارد شما را از اين مدل گناه اذيت

ص: 10135

مي كند، مشخص است كه شما هنوز از اين گناه دل نكنده ايد. صبحِ بر لب توبه بر كف دل پُر از شوق گناه، معصيت را خنده مي آيد زاستغفار ما. پس هنوز در كلاس بالاتر نرفته ايم كه دارند ما را در كلاس پايين تر امتحان مي كنند. يعني وقتي من دارم با اين گناه امتحان مي شوم مشخص است كه از اين گناه دل نكنده ام. شما از اين نوع گناه دل بِكنيد تا شما را به كلاس بالاتر ببرند. ما هنوز تلخي گناه را به كام مان نچشانده ايم. تا عذاب گناه را با چشم دل مان نبينيم، تلخي گناه نمي رود. وقتي بدانيم كه نگاه به نامحرم چقدر براي دنيا و آخرت آسيب دارد ،و تلخي اين كار به كام ما تلخ آمد، ما را كلاس بالاتر مي برند. شهدا را با جان شان امتحان كردند. حتي امتحان حضرت ابراهيم هم پله پله بود. اي دله صد دله، دل يك دله كن ،مهر هر چه گناه است زدل خود يله كن ،يك دم تو زاخلاص بيا در برما، گر كام تو بر نيامد آنگه گِله كن. اگر ما يك گناه را مطلق ترك كنيم و از گناه بدمان بيايد و به فرمايش امام سجاد(ع)،حب گناه از دل ما بيرون برود و زير چتر پيامبر قرار بگيريم، آنگاه خدا به ما گارانتي مي دهد. ما نبايد از حرف زدن و نگاه كردن با نامحرم لذت ببريم. ايشان هنوز بين خدا و شيطان ايستاده است و بايد به سمت خدا برود. يك راه به سمت خدا رفتن نماز شب است. يكي از شهدا

ص: 10136

به امام زمان(عج) مي گفت كه اگر تو مرا نخري شيطان مرا مي خرد، پس تو مرا بخر. از امام زمان (ع) بخواهيم كه ما را در آغوش بگيرد. سوال – صفحه 566 قرآن كريم را توضيح بفرماييد. پاسخ – در اين صفحه قاعده استدراج توضيح داده شده است. استدارج يعني خداوند به گناهكاران آنقدر مهلت مي دهد تا وقت شان تمام بشود.و اتمام حجت بشود، براي كساني كه بي خدا هستند ولي ثروت دارند. بياييم مدير پروژه ي زندگي مان را پيامبر اهل بيت قرار بدهيم. آيا مدير پروژه ي محبوب هاي ما پيامبر و آل پيامبر است؟ يعني آيا دوست داريم آنچه را كه آنها دوست دارند؟ اگر مدير همه ي دوست داشتني هاي ما پيامبر و آل پيامبر باشند خيلي خوب است. يعني محبوب هاي ما با پيامبر يكي بشود. گاهي ما پيامبر را دوست داريم ولي يك كار ضد پيامبر را هم در زندگي مان دوست داريم. پيامبر شاد كردن همديگر را دوست داشتند. ايام ولادت پيامبر نزديك است. پدر يكي از دانش آموزان يك جعبه شيريني به فرزندش بدهد و بگويد كه آنرا در كلاس تان پخش كن. چون پيامبر شيرين كردن كام ديگران را دوست دارد، ما يك كار عملي در جهت دوست داشتن پيامبر انجام مي دهيم. اگر مي خواهيم عيدي به فرزندمان بدهيم در اين ايام بدهيم. اگر مي خواهيم كسي را شاد كنيم به مناسبت روز تولد پيامبر اين كار را بكنيم. پس ديگران را در اين ايام شاد كنيم و اعلام هم بكنيم تا اين كار تبليغ بشود. خدايا به همه ي ما دغدغه ي

ص: 10137

دين دار كردن و پاسخگويي به مشكلات ديگران، توفيق كار كردن و توفيق گناه نكردن را عنايت بفرما.

92-10-11

عكس دستي كه ته كاسه ي سقاخانه است يعني از صحن تو تا كربلا راهي هست ،گوشه ي صحن و سراي تو شبي خوابم برد خواب آهوي تو را تشنه لبان ديدم و مست ،يا حسيني اگر از صحن رضا برخيزد مي رود تا به سوي عرش خدا دست به دست ، در رواق تو كسي روضه ي زينب مي خواند مادرم آئينه در آئينه افتاد و شكست ،چه مقامي است كه راضي به رضا بود حسين يعني از اسب كه افتاد كنار تو نشست ،آن دخيلي كه دلم بست به شش گوشه ي عشق باد آوردش و بر پنجره ي فولاد تو بست ،يا اباالفضل حسين بن علي از تو رضا است پيراهن چاك و غزل خوان و سوراهي در دست. سوال – ما خانواده ي مذهبي هستيم و تازه مطلع شده ايم كه خداوند فرزند سوم ناخواسته را به ما داده كه در راه است .خانم من با اين موضوع بسيار مخالف است. بنا بر دلايلي مثل فقر، نداشتن هزينه ي بيمارستان و نداشتن صبر و تحمل مي خواهد اين بچه را با توجيهات خودش سقط كند. من تعجب مي كنم از همسرم كه مومن است و به روزي خدا اعتقاد دارد ولي مصمم به اين تصميم است، راهنمايي بفرماييد. پاسخ – مادر هميشه ظهر دنبال فرزند مدرسه اي خردسالش مي رود. يك روز كه دير به دنبال فرزندش مي رود، مي بيند كه بچه ناراحت و گريان منتظر مادرش است. مادر خودش را نفرين

ص: 10138

مي كند كه باعث شده اين بچه اذيت بشود. روايت داريم :بچه هايي كه در سنين معصوميت از دنيا مي روند، دم در بهشت مي نشينند تا مادر و پدرشان بيايد و با آنها به بهشت بروند.البته مادر و پدر بخاطر گناهي كه كرده اند بايد هزاران سال در قيامت بمانند و بچه در بهشت منتظر آنها مي ماند. اگر اين انتظار فرزند قشنگ است، اين مادر بخاطر چند سال سختي خودش، جنين را سقط كند. هيچ مادري راضي به اين سختي نمي شود. سقط جنين گناه كبيره، قتل نفس، كشتن يك انسان و دهان كجي به خداست زيرا خداوند مي خواهد به فردي روح بدهد ولي ما جلوي آنرا مي گيريم. اينكار با زنده به گور كردن دختران در زمان جاهليت چه فرقي دارد؟ در دنياي پيشرفته ي امروز،دختر و پسر را قبل از به دنيا آمدن زنده به گور مي كنند، اين جاهليت مدرن است. مادر بودن اذيت دارد. جواني به خواب مادرش آمده بود كه يك صفي دنبال او بود . مادر سوال كرده بود كه تو چه كسي هستي و او گفته بود كه من همان جنيني هستم كه تو آنرا سقط كردي. تو اجازه ي حيات را از من گرفتي .اينها كه پشت سر من هستند ،خداوند مقدر كرده بود كه از نسل من بوجود بيانيد ولي تو همه را نابود كردي. يعني امتي راكشتي . بعضي از خانم ها مي خواستند سقط جنين بكنند ولي موفق نشدند زيرا خدا نمي خواست و بچه بدنيا آمد. حالا وقتي فرزند بزرگ مي شود مادر حاضر نيست كه خوار به دست اين

ص: 10139

جوان برود. پس چرا الان شما مي خواهيد اين كار را بكنيد و جامعه را از اين فرزند محروم كنيد؟ كساني كه اين كار را قبلا انجام داده اند حتما استغفار كنند زيرا اين گناه بزرگي است كه ديه و مجازات دارد. ولي از رحمت خدا نااميد نشويد. همچنين به كساني كه مي خواهند اين كار را بكنند، هشدار بدهند و نگذارند كه اين كار انجام بشود. اولاد هم رحمت، هم بركت ،هم نعمت و هم طراوات است ،خودمان را از آنها محروم نكنيم. روزي همه دست خداست. سوال – من يك نوجوان شانزده ساله هستم كه در يك خانواده ي مذهبي بزرگ شده ام. هميشه سعي مي كنم بنده ي خوبي براي خدا باشم و زندگي ام را تبديل به بندگي بكنم. مشكل من اين است كه عاشق گوش كردن به آهنگ هستم. سعي مي كنم به آهنگ هاي مجاز گوش كنم ولي آهنگ هاي غيرمجاز را هم گوش مي كنم. متاسفانه نمي توانم آهنگ گوش كردن را كنار بگذارم. گاهي اوقات وقتي در خانواده مان صحبت از گوش كردن به آهنگ مي شود مادرم مي گويد :برو فلش را بردار و بياور و بعد همه ي آهنگ هاي مرا پاك مي كند. من هم چند كپي از آهنگ هايم گرفته ام و در رايانه گذاشته ام كه وقتي مادرم آنها را پاك كرد باز آنها را داشته باشم. من مي خواهم كارشناس برنامه بيشتر به نفع من صحبت كند و بگويد كه اگر به سمت گناه كشيده نمي شويد اشكالي ندارد. كه من هم راحت بشوم كه كارشناس برنامه اجازه داده اند. تو

ص: 10140

را به خدا نگوييد كه بجاي آهنگ، روضه گوش كن البته آنها را هم گوش مي كنم. ولي آهنگ را بيشتر گوش مي كنم. پاسخ – اين نشان مي دهد كه جوانان ما بي دين نشده اند. اين جوان دوست دارد كه زندگي اش را به بندگي تبديل كند. در وجود همه ي ما هم غرايز وجود دارد و هم فطريات. غريزه ها ما را شبيه حيوانات مي كند مثل غريزه خوردن، آشاميدن ،جنسي .اما فطريات بُعد الهي وجود ماست. تمام كار برد وجود ما غريزه نيست. ايشان دوست دارد كه بر اساس فطرياتش رشد كند ولي تمام توجهش به تامين غريزه هاست. اگر ما فقط پاسخگوي غرايزمان باشيم مي شويم حيوان. و اين ما را رشد نمي دهد. قفسه هاي يخچال محل گذاشتن كتاب نيست. آنچه كه در غرايز ما وجود دارد با برنامه ريزي هاي ساده بر اساس دين حل مي شود و نيازي نيست كه تمام وقت و استعدادمان را براي تامين غريزه ها مصرف كنيم. ما مي توانيم سر سفره ي الهي نيازهاي غريزي مان را تامين كنيم و در كنار آن تجارت هم بكنيم. سفره ي شيطاني هم نيازهاي ما را تامين مي كند ولي به ما خسارت هم وارد مي كند. ما به يكسري لذت ها نياز داريم. مثل نشاط ولي وقتي غريزه مي خواهد به اين نشاط پاسخ بدهد، چارچوب ندارد. قطعا گوش كردن آهنگ هاي غيرمجاز حرام است. ما مي توانيم از سفره ي فطرت مان براي تامين نيازهاي غريزي استفاده كنيم. اگر غرايز را از فطريات جدا كنيم ،نمي توانيم زندگي مان را به بندگي تبديل

ص: 10141

كنيم. اين كار با بندگي منافات دارد. مثلا فرد به كارهاي حرام مي پردازد و از طرفي نماز مي خواند و به حج هم مي رود. فردي مي تواند براي تامين نيازهايش از بُعد بندگي سوال كند.(مثلا دين خوردني هاي ما را محدود مي كند ولي مي گويد كه چيزهاي پاكيزه و حلال را بخور) پس نمي توانيم بگوييم كه ما نمي توانيم حد را رعايت كنيم ولي مي خواهيم بندگي خدا را بكنيم. كسي نمي تواند بگويد كه من نمي خواهم حدود رانندگي را رعايت كنم ولي مي خواهم سالم به مقصد برسم. يا اينكه بگويد من نمي خواهم حدود سلامتي را رعايت كنم ولي مي خواهم تن سالمي داشته باشم. كسي كه نمي خواهد در غرايز خودش حدود الهي را رعايت كند ،نمي تواند بندگي كند. در مسير بندگي فرمول نشاط وجود دارد كه بهترين آن گفتگو با دوستان، سير در طبيعت و بازي كردن است. اين نشاط كاذب است كه ما بنشينيم و يك هدفن در گوش مان بگذاريم و صداهاي ناهنجار گوش كنيم. اگر غريزه را رها كنيم ،از حيوان بدتر مي شويم. غريزه بايد در كنار فطريات و دين باشد. دين نمي خواهد شما را از شادي و نشاط محروم كند. هيچ ميلي در دين ناديده گرفته نشده است .اگر انسان خودش را محدود كند بهتر از اين است كه خودش را محروم كند. پس ما فقط پاسخگوي غرايز نيستيم و بايد با فطريات رشد كنيم. سوال – در مورد ولايت خدا و ولايت شيطان توضيحاتي بفرماييد. پاسخ – حديث سلسلةالذهب ،قسمت اولش كلام خدا و قسمت دومش كلام امام

ص: 10142

رضا(ع) است. در اين حديث داريم: وقتي بنده ي خدا بشويم وارد قلعه ي امن خدا مي شويم هم در دنيا و هم درآخرت. وقتي كجاوه ي امام رضا(ع) از نيشابور حركت كرد امام سرشان را بيرون آورند و فرمود :البته به شرط ها و شروط ها. خدا عالم را براي انسان خلق كرده است تا انسان بنده يا عبدالله بشود. حتي رسول الله آمده تا ما را عبدالله كند زيرا خودش هم عبدالله بود، كلام الله هم آمد تا ما را عبدالله كند. اين پروژه كه همه ي عالم در اختيار انسان است تا انسان عبدالله بشود، خيلي سنگين است. آيا ما نياز به مدير پروژه نداريم؟ ساخت يك برنامه ي تلويزيوني نياز به تهيه كننده، كارگردان، مجري و ... نياز دارد. اگر همه ي كارها نياز به مدير دارد، پس زندگي ما كه قرار است بنده بشويم ،نياز به مدير دارد. امام رضا (ع) مي فرمايد كه آيا مي خواهيد من مدير پروژه ي شما باشم ؟ در قرآن در مورد ولي الله و ولي طاغوت صحبت كرده است .پس ما دو تا مدير پروژه داريم. ما مي توانيم پروژه ي زندگي خودمان را دست خدا و ولي خدا يا دست طاغوت و شيطان بدهيم. آيا مي شود ما به امام رضا(ع) بگوييم كه ما خيلي شما را دوست داريم ولي پروژه ي زندگي مان را بدست شما نمي دهيم؟ مدير پروژه ي يك دسته از مردم خداست، مدير پروژه ي يك دسته از مردم شيطان است و يك دسته از مردم سرگردان هستند. اگر كسي سقط جنين كند مدير پروژه اش مي

ص: 10143

شود شيطان. زيرا فعل حرام انجام داده است، اگر نداند كه چكار كند سرگردان است. شرط امام رضا(ع) يعني اينكه شما در تمام پروژه زندگي تان مدير پروژه مي خواهيد. افرادي كه لباس هاي مناسب نمي پوشند دوست دارند كه شبيه ياران امام زمان(ع) بشوند يا دشمنان امام؟ حتي امام زمان (عج) مي تواند مدير پروژه خوش تيپ ها هم باشد. ولايت يعني هدايت.( پدرشهيدي مي گفت كه من عكس مكه را ديدم و به حرم امام رضا(ع) رفتم و گفتم: يا امام رضا(ع) من مكه مي خواهم يا مرا مكه ببر يا بساط خودت را جمع كن. هنوز مقداري راه نرفته بودم كه آشنايي مرا صدا زد و گفت :فلاني چند روزي است كه دنبال تو مي گردم كه تو را به مكه ببرم. به امام گفتم :خيلي آقا هستي ،بساط خودت را جمع نكن) مدير پروژه يا ولايت سه كار انجام مي دهد: اولين كار مدير پروژه هدايت كردن است يعني امكان استفاده از نعمت ها در مسير خدا در اختيار ما قرار گرفته است و اينها عبث نيست و براي آن هدف اصلي است. قرار است كه همه ي ما در قلعه ي بندگي برويم و زندگي مان را به بندگي تبديل كنيم. اولين كار شيطان ضلالت است. شيطان مي خواهد كه ازدواج به سرانجام نرسد. پيامبر فرمود: ازدواج كنيد كه توليد نسل كنيد. خانمي مي خواهد سقط جنين كند يعني توليد به سرانجام نرسد. شيطان مي خواهد كه ما از گوش مان حداكثر استفاده را نبريم. اگر ما تمام روز را هم موسيقي مجاز گوش بدهيم، باز اين استفاده ي حداكثري

ص: 10144

از گوش نيست. اگر ما از صبح تا شب غذاي حلال در معده بريزيم ،باز اين حق معده نيست. هر نعمتي حقي دارد. حق دست نيست كه از صبح تا شب بازي حلال بكند. امام ما را هدايت مي كند تا ما با اين دست يد بيضاء پيدا بكنيم. مدير پروژه يا ولايت ما را در مسير هدايت مي كند. اگر احتمالا كاري خراب شد، مدير پروژه ما را هم حمايت و هم شفاعت مي كند. با اينكه ما اين قدر محب امام رضا(ع) و ائمه داريم، چرا هنوز آمار طلاق ،گناه ،مشروبات الكلي اينقدر زياد است؟ پس محبان امام دارند گناه مي كنند. زيرا در كارهايشان امام، مدير پروژه نيست. امام ما را دوست داريم ولي مدير كارمان را به امام نمي دهيم. ما سه پروژه هاي اساسي در زندگي مان داريم: پروژه ي داده هاي الهي . الان داده هاي خدا، مردم را مست كرده است. خدا به ما استعداد، پول، عقل،زيبايي و ...است. اگر مدير پروژه امام باشد براي ما چكار مي كند؟ امام، اول ما را هدايت مي كند. يعني مي گويد: اين داده را خدا داده و واسطه ي آن پيامبر است.البته اگر انسانهايي هم واسطه بوده اند بواسطه ي پيامبر بوده اند و بايد از آن انسان هاي واسطه هم تشكر كرد. پس ما بايد دهنده و واسطه ي نعمت را فراموش نكنيم. اين نعمت ها از فضل خداست تا آزمايش بشويد كه شاكر هستيد يا كافر. آيا در استفاده از نعمت ها از هدايت اهل بيت استفاده كرديد يا خير. پس سوال روز قيامت را نبايد فراموش كنيم.

ص: 10145

كسي كه اول نعمت و آخر نعمت را به ياد داشته باشد در بين صراط مستقيم است. تكليفي كه ما در مورد نعمت داريم همان صراط مستقيم است. آيا تكليف گوش ما اين است كه فقط موسيقي حلال بشنويم يا بايد موعظه هم بشنويم؟ آيا تكليف شكم ما اين است كه از صبح تا شب آنرا پر كنيم؟ پروژه بعدي نداده هاي خداست. يكسري از مسائل زندگي ما نداده هاي خداست. خدا به فردي چشم نداده ،به فردي گوش نداده يا به فردي پول نداده .اگر مدير پروژه ي ما شيطان باشد ما افسرده مي شويم ولي اگر مدير پروژه ي امام باشد به ما مي گويد كه شايد تو قابليت آن نعمت را نداري كه خدا به شما نداده ،قابليت آنرا پيدا كن. مثلا فردي مي خواهد ليسانس بگيرد ولي هنوز ديپلم ندارد. اين فرد بايد مقدمات ليسانس را فراهم كند. پس اگر مدير پروژه ي ما امام باشد بخاطر نداده ها ،اول خدا را محكوم نمي كنيم و مي گوييد: شايد ندادن نعمت بخاطر قابليت نداشتن خودمان است. چراغ بي نفت قابليت روشن شدن ندارد. امام مي گويد كه شايد شما مشكل فاعليت يعني تلاش داريد. چراغ نفت دارد ولي كبريت نزده نمي شود آنرا روشن كرد. انسان بي تلاش به نتيجه نمي رسد. ممكن است كه مانع وجود داشته باشد. ممكن است كه چراغ را در جلوي باد گذاشته ايم. يعني مانعي وجود دارد. گاهي مانع را خودمان ايجاد مي كنيم و گاهي ديگران. پروژه سوم اصلي زندگي ما گرفته هاست. نعمتي داشتيم خدا آنرا از ما گرفت. اگر مدير پروژه شيطان

ص: 10146

باشد افسرده مي شويم يا كافر مي شويم ولي اگر مدير پروژه امام باشد مي گويد كه يكي از دلايل گرفته ها، بخاطر تطهير شماست. شما آلوده شده بودي بايد تطهير مي شدي. پدر و مادري كه داغ مي بينند بسياري از گناهان شان پاك مي شود. بيماري هم باعث پاك شدن گناهان مي شود. دليل ديگر گرفته ها، گرفتن ترفيع است. اگر كسي بخواهد مقام ترفيع بگيرد، بايد سختي بكشد. همه چيز امام حسين(ع) را گرفتند تا امام فرمود: راضي به رضاي تو هستم. همه چيز را از حضرت زينب گرفتند تا فرمود :من چيزي جز زيبايي نمي بينم. دليل ديگر گرفته ها تكريم است. كه مخصوص اهل بيت است. اگر مدير پروژه ي امام باشد در اين مسير بن بست نداريم. هر كس مدير پروژه ي زندگي اش امام باشد در هيچ مسئله اي از زندگي اش در نمي ماند و دائم در حال رشد است. گِله ي امامان از ما اين است كه حيف است كه ما را در پروژه هاي تان قاطي نمي كنيد. اگر مدير پروژه ي ازدواج جوانان امام باشد، ديگر مهريه هاي بالا نوشته نمي شود، صداهاي حرام بلند نمي شود، زن و مرد مختلط نمي شوند و اسراف نمي شود. پس اگر مدير پروژه امام باشد نه ظلم مي كنيم و نه گناه. اگر ما امام را انتخاب كنيم به خودمان لطف كرده ايم و اگر شيطان را انتخاب كنيم به خودمان ظلم كرده ايم. سوال – صفحه 559 قرآن كريم را توضيح بفرماييد. پاسخ- در اين صفحه داريم: سخت ترين كارها با بهترين مديريت آسان انجام

ص: 10147

مي شود. آسانترين كارها با بدترين مديريت ها، خيلي سخت انجام مي شود. سخت ترين كار درعالم بندگي است. اگر ما مديريت كارمان را به شيطان بسپاريم در قيامت حتي از آب خوردن يعني آسانترين كارها هم پشيمان مي شويم. اگر مدير پروژه ي تحصيلي ما امام رضا(ع) باشد چهار اتفاق خوب مي افتد. بهترين مكان در بهشت براي دانشمندان است و بدترين مكان درجهنم هم براي دانشمندان است. بهترين خدمت ها و بدترين خيانت ها را هم دانشمندان كرده اند. پيامبر فرمود: هر كس با مديريت الهي طلب علم مي كند از اين علم به او چيزي نمي رسد مگر اينكه چهار تا خصوصيات داشته باشد: هر چه علم او بيشتر مي شود ذلت دروني اش بيشتر مي شود (مديريت امام) يا هر چه علم او بيشتر مي شود خودش را بزرگ مي كند ( مديريت شيطان). هر چقدر تحصيلات او بيشتر مي شود بيشتر حرف هاي خدا را گوش مي كند و عبد مي شود.( مديريت امام) هر چقدر تحصيلات بيشتر مي شود از خدا دور مي شود( مديريت شيطان). هر چقدر تحصيلات او بالاتر برود تواضع اش هم بيشتر مي شود (مديريت امام)هر چقدر تحصيلات ما بيشتر مي شود متكبرتر مي شود( مديريت شيطان) .هر چقدر تحصيلات او بالاتر برود خادم مي شود (مديريت امام) هر چقدر تحصيلات او بالاتر مي رود كاسب مي شويم( مديريت شيطان).نبايد فردي براي كاسب شدن ،درس حوزه بخواند. شما خادم باشيد مردم خودشان به پاي آنها طلا مي ريزند. پس مديريت تحصيلي حوزه و دانشگاه بايد امام باشد. امام رضا(ع) غريب است نگذاريم كه در اين

ص: 10148

شلوغي زائران، باز امام غريب باشد. پس پروژه هاي زندگي مان را به امام رضا(ع) بدهيم. امام در هنگام شهادت ،فقط پسرش جواد را صدا مي زند زيرا ديگران بيگانه بودند و صداي امام را نمي شنيدند. امام به اباصلت فرمود :در حجره به بيگانه ببند ،جواد از ره دور آيد و ميهمان من است. خدايا به آبروي امام رضا(ع) به همه توفيق زيارت خالصانه عنايت بفرما، آنچه به همه ي زائران از راه دور نزديك وعده داده اي كرامت بفرما. ما و نسل ما را در دنيا و آخرت از امام رضا(ع) جدا نفرما، رفع مشكل گرفتارها بفرما، مشكل ازدواج و اشتغال جوانان را حل بفرما، خلق خوش محمدي به همه عنايت بفرما و شر دشمنان اسلام را به خودشان برگردان.

92-10-04

سوال – من احساس مي كنم كه اگر نمازم را به زبان فارسي بخوانم ارتباط بيشتري با خدا پيدا مي كنم. چرا هر كس نبايد نمازش را به زن بان خودش بخواند و چرا بايد همه نمازشان را به زبان عربي بخوانند؟ پاسخ – اصل ريشه ي اين سوال اين است كه جوانان مي خواهند از ارتباط با خدا لذت بيشتري ببرند. آنها با فهم و درك خودشان اين طور مطرح مي كنند كه به زبان خودشان نماز بخوانند. ما بايد بدانيم نماز كه گفته شده بايد به زبان عربي خوانده شود، حكم خداست يا خير؟ عربي خواندن نماز حكم خداست. تمام اجزا،شرايط ، ويژگي ها و زمان نماز حكم خداست. پيامبر فرستاده اي از طرف خدا بود. پيامبر فرمود :شما مكلف هستيد نماز بخوانيد همچنان كه من نماز مي خوانم. اهل سنت

ص: 10149

معتقد هستند تغييراتي كه در نماز داده اند توسط بزرگان شان انجام گرفته است. يعني آنها اذعان دارند نمازي كه پيامبر مي خوانده نمازي نيست كه آنها دارند مي خوانند، نماز پيامبر نمازي بوده كه ما داريم مي خوانيم. در كنار پيامبر فردي مثل سلمان فارسي بوده كه زبانش عربي نبوده، افرادي از روم ايران و شهرهاي مختلف هم بوده اند. حتي وقتي پيامبر نامه (يا اميرالمومنين والي) به شهرهاي مختلف مي فرستادند، چنين چيزي نفرموده اند كه هر كس نمازش را به زبان شهر خودش بخواند. درهر صورت پيامبر چنين فرماني نداده است .پس مشخص است كه چگونگي خواندن نماز حكم خداست. قرار است كه ما بنده ي خدا بشويم. ما مي خواهيم لذت بندگي را بچشيم. پس بايد همان طور كه خدا فرموده، نماز بخوانيم. نماز از باب تشكر از خداست. معمولا وقتي ما مي خواهيم از كسي تشكر كنيم با ذائقه ي طرف تشكر مي كنيم نه با ذائقه ي خودمان. وقتي فرزند مي خواهد براي مادر هديه اي بگيرد، رنگي را انتخاب مي كند كه مادر مي پسندد. يعني به خواست مادر توجه مي كند. پس در نماز بايد دستوري كه خدا داده، عمل كنيم. نماز معراج مومن است. ممكن است كه مادر به رنگ جوراب و كفش شما كاري نداشته باشد ولي دوست دارد كه شما پيراهن زرد بپوشيد. خداوند هم به قنوت(در قنوت مي توان به هر زباني صحبت كرد)ما كاري ندارد. ولي مي خواهد قسمت هاي خاصي را با زبان خاص بخوانيم. مدير به دانش آموز مي گويد كه فلان ساعت به دفتر من بيا يا فرمانده به

ص: 10150

سرباز مي گويد كه فلان ساعت نزد من بيا. ممكن است كه دانش آموز يا سرباز سوال كند كه چرا بايد بيايم و اين كار چه نفعي براي من دارد. معلم مي گويد: مي خواهم هديه اي بدهم ،فرمانده مي گويد مي خواهم چند روز مرخصي بدهم. قطعاً اين دانش آموز يا سرباز سريع نزد معلم يا فرمانده مي رود. در اينجا دانش آموز يا سرباز بخاطر هديه از بزرگتر خودش اطاعت كرده است. اگر دانش آموز يا سرباز بدون سوال نزد معلم يا فرمانده برود، اين اطاعت محض است. گاهي ممكن است كه دفعه ي اول معلم به دانش آموز بگويد كه فلان ساعت به دفتر من بيا و نگويد كه هديه مي دهد و دانش آموز هم نيايد و در دفعه ي بعدي كه معلم مي گويد هديه مي دهد، شاگرد با گفتن بله قربان مي آيد ولي اين با دانش آموزي كه دفعه ي اول مي آيد فرق دارد. خدا منفعت دستورهايي را كه داده در قرآن بيان كرده است زيرا بيشتر آيات قرآن در مورد بهشت و جهنم است. و آسيب ها و منفعت هاي دستورات را بيان كرده است. در بعضي موارد منفعت ها و آسيب ها را بيان نكرده است مثل عربي خواندن نماز يا دو ركعتي بودن نماز صبح. اگر ما اين دستورات را اطاعت كنيم بنده ي خدا هستيم البته اگر در دستوراتي كه نفع آن بيان شده از خدا اطاعت كنم باز بنده ي خدا هستم ولي بيشتر نفع مورد توجه قرار گرفته است. و اين دو بنده با هم فرق دارند. به فرض اينكه خداوند

ص: 10151

هيچ منفعتي را در نماز براي ما در نظر نگرفته است، ما بايد از خدا اطاعت كنيم. اگر در موبايل مشكلاتي پيش بيايد، ما بايد در تنظيمات برويم و آن قسمت به زبان كارخانه اي است كه با آن ارتباط دارد و آنرا ساخته است. پس ممكن است كه ما موبايل را به زبان فارسي بكنيم ولي تنظيمات اوليه به زبان انگليسي است. ما بايد باور داشته باشيم كه نياز به يك تنظيمات اوليه داريم .گاهي اوضاع ما بهم مي ريزد و آن به زبان خداوند خلقت است. همه ي موجودات با اين زبان خدا را تسبيح مي كنند: سبحان الله و الحمدالله و لااله الاالله والله اكبر. تمام موجدات عالم مي گويند: الله اكبر، بسم الله الرحمن الرحيم. پس ما بايد با زبان تنظيمات اوليه با خدا حرف بزنيم تا خدا ،روزي پنج بار ما را تنظيم مجدد بكند. در آخر نماز هم سلام مي دهيم يعني از ميهماني موجوداتي كه تسبيح مي گويند بيرون مي آييم. زبان عربي زبان دين است و خدا با اين زبان با ما ارتباط برقرار كرده است. اين زبان را بايد از ملت هاي عرب جدا كنيم. همه ي امت ها هم خوب دارند و هم بد. هر زباني براي خودش هويتي دارد. زبان عربي يك وسيله اي براي ارتباط با خداست. البته ارتباط با خدا صرف زبان عربي نيست. انسان با هر زباني و در زمان و مكاني مي تواند با خدا ارتباط برقرار بكند ولي اين پنج وعده نماز را آن طوري كه خدا دستور داده انجام بدهيم تا مورد پسند خدا قرار بگيرد. سوال –

ص: 10152

من يك نوجوان شانزده ساله هستم كه در يك خانواده ي مذهبي بزرگ شده ام. هميشه سعي مي كنم بنده ي خوبي براي خدا باشم و زندگي ام را تبديل به بندگي بكنم. مشكل من اين است كه عاشق گوش كردن به آهنگ هستم. سعي مي كنم به آهنگ هاي مجاز گوش كنم ولي آهنگ هاي غيرمجاز را هم گوش مي كنم. متاسفانه نمي توانم آهنگ گوش كردن را كنار بگذارم. گاهي اوقات وقتي در خانواده مان صحبت از گوش كردن به آهنگ مي شود مادرم مي گويد :برو فلش را بردار و بياور و بعد همه ي آهنگ هاي مرا پاك مي كند. من هم چند كپي از آهنگ هايم گرفته ام و در رايانه گذاشته ام كه وقتي مادرم آنها را پاك كرد باز آنها را داشته باشم. من مي خواهم كارشناس برنامه بيشتر به نفع من صحبت كند و بگويد كه اگر به سمت گناه كشيده نمي شويد اشكالي ندارد. كه من هم راحت بشوم كه كارشناس برنامه اجازه داده اند. تو را به خدا نگوييد كه بجاي آهنگ، روضه گوش كن البته آنها را هم گوش مي كنم. ولي آهنگ را بيشتر گوش مي كنم. پاسخ – اين نشان مي دهد كه جوانان ما بي دين نشده اند. اين جوان دوست دارد كه زندگي اش را به بندگي تبديل كند. در وجود همه ي ما هم غرايز وجود دارد و هم فطريات. غريزه ها ما را شبيه حيوانات مي كند مثل غريزه خوردن، آشاميدن ،جنسي .اما فطريات بُعد الهي وجود ماست. تمام كار برد وجود ما غريزه نيست. ايشان دوست دارد

ص: 10153

كه بر اساس فطرياتش رشد كند ولي تمام توجهش به تامين غريزه هاست. اگر ما فقط پاسخگوي غرايزمان باشيم مي شويم حيوان. و اين ما را رشد نمي دهد. قفسه هاي يخچال محل گذاشتن كتاب نيست. آنچه كه در غرايز ما وجود دارد با برنامه ريزي هاي ساده بر اساس دين حل مي شود و نيازي نيست كه تمام وقت و استعدادمان را براي تامين غريزه ها مصرف كنيم. ما مي توانيم سر سفره ي الهي نيازهاي غريزي مان را تامين كنيم و در كنار آن تجارت هم بكنيم. سفره ي شيطاني هم نيازهاي ما را تامين مي كند ولي به ما خسارت هم وارد مي كند. ما به يكسري لذت ها نياز داريم. مثل نشاط ولي وقتي غريزه مي خواهد به اين نشاط پاسخ بدهد، چارچوب ندارد. قطعا گوش كردن آهنگ هاي غيرمجاز حرام است. ما مي توانيم از سفره ي فطرت مان براي تامين نيازهاي غريزي استفاده كنيم. اگر غرايز را از فطريات جدا كنيم ،نمي توانيم زندگي مان را به بندگي تبديل كنيم. اين كار با بندگي منافات دارد. مثلا فرد به كارهاي حرام مي پردازد و از طرفي نماز مي خواند و به حج هم مي رود. فردي مي تواند براي تامين نيازهايش از بُعد بندگي سوال كند.(مثلا دين خوردني هاي ما را محدود مي كند ولي مي گويد كه چيزهاي پاكيزه و حلال را بخور) پس نمي توانيم بگوييم كه ما نمي توانيم حد را رعايت كنيم ولي مي خواهيم بندگي خدا را بكنيم. كسي نمي تواند بگويد كه من نمي خواهم حدود رانندگي را رعايت كنم ولي مي خواهم

ص: 10154

سالم به مقصد برسم. يا اينكه بگويد من نمي خواهم حدود سلامتي را رعايت كنم ولي مي خواهم تن سالمي داشته باشم. كسي كه نمي خواهد در غرايز خودش حدود الهي را رعايت كند ،نمي تواند بندگي كند. در مسير بندگي فرمول نشاط وجود دارد كه بهترين آن گفتگو با دوستان، سير در طبيعت و بازي كردن است. اين نشاط كاذب است كه ما بنشينيم و يك هدفن در گوش مان بگذاريم و صداهاي ناهنجار گوش كنيم. اگر غريزه را رها كنيم ،از حيوان بدتر مي شويم. غريزه بايد در كنار فطريات و دين باشد. دين نمي خواهد شما را از شادي و نشاط محروم كند. هيچ ميلي در دين ناديده گرفته نشده است .اگر انسان خودش را محدود كند بهتر از اين است كه خودش را محروم كند. پس ما فقط پاسخگوي غرايز نيستيم و بايد با فطريات رشد كنيم. سوال – وقتي من به ميهماني دعوت مي شوم و لباس نو مي پوسم و طلا دستم مي كنم خجالت مي كشم .اگر آنجا كسي باشد كه لباس نويي نداشته باشد يا طلايي نداشته باشد و من نتوانم به او كمك بكنم احساس فخرفروشي به سراغ من مي آيد، راهنمايي بفرماييد. پاسخ- پولدار بودن يك امتياز نيست ،يك امتحان است. بعضي ها از اين آيه هذا من فضل ربي سوءاستفاده مي كنند و مي گويند كه مال و دارايي هاي ما از فضل خداست.و در دلش اين است كه خدا به من داده ولي به شما نداده است. ادامه اين آيه مي فرمايد :ليبلوني تا امتحان بشوند، آيا شاكرهستند يا كفران مي كنند. اگر

ص: 10155

شما دارا باشيد و فقط بخواهيد براي كساني كه فقير هستند غصه بخوريد خيلي زيبا نيست. غصه قدم اول است و گام هاي ديگري هم وجود دارد. بعضي ها فقط غصه مي خورند يعني نه كمك مي كنند و نه دعا مي كنند و نه ... قدم ديگر اين است كه به خاطر دارايي مان تفاخر نداشته باشيم. كساني كه ثروت دارند يا قدرت دارند يا علم دارند، نبايد تفاخر داشته باشند. لباس آنچناني پوشيدن و سوار ماشين آنچناني شدن تفاخر مي آورد و دين دستور داده كه تواضع كنيد. دارايي همراه با تواضع زيباست. استاد عالم است ولي بايد تواضع كند .بعضي از استادها توي سر دانشجو مي زنند تا بالا بيايد و بعضي از استادها دست دانشجو را مي گيرند تا بالا بيايد. تواضع اين است كه اگر شاگرد سوال اشتباهي هم كرد، استاد سوال درست را در دهان شاگرد بگذارد و پاسخ را هم بدهد. تواضع قدرتمندان اين است كه از قدرت شان براي خدمت استفاده كنند. تواضع پولدارها اين است كه از پول شان براي انفاق و احسان استفاده كنند. آنها نبايد فقط براي فقرا پول بفرستند بايد كنار آنها بنشينند. در روز قيامت از ما مي پرسند كه آيا سرسفره ي فقرا هم نشستيد؟ تواضع كساني كه جمال دارند به حيا و عفت است. تواضع كساني كه جايگاه دارند گره گشايي است. پس ايشان غصه بخورند،تواضع كنند و شكر موقعيتي را كه دارند بجا بياورند. سوال – صفحه 552 قرآن كريم را توضيح بفرماييد. پاسخ – در اين صفحه داريم: اي كساني كه ايمان آورده ايد آيا مي خواهيد شما

ص: 10156

را به تجارتي پُرسود راهنمايي كنم، به خدا ايمان بياوريد و با اموال و جان تان در مسير ايمان جهاد كنيد. يعني نبايد فقط با نگاه هاي دنيايي، نيازهاي مان را تامين كنيم. زيرا خسارت مي بينيم. اگر با نگاه آخرتي و غيبي تجارت كنيد، هم نيازتان تامين مي شود و هم منفعت بدست مي آوريد. سوال – وظيفه ي فرزندان وقتي پدر و مادر دعوا مي كنند چيست ؟ بارها و بارها امر به معرف و نهي از منكر كرده ام اما اثري نداشته و مادرم از من راضي نيست،مي گويد كه اگر تو از من دفاع بكني اين مشكلات پيش نمي آيد. اما من مي ترسم كه از مادرم دفاع كنم و پدرم ناراحت بشود و مرا نفرين كند. زندگي ام مختل شده است و نمي توانم درس بخوانم، راهنمايي بفرماييد. پاسخ – هيچ زن و شوهري نيستند كه با هم اختلاف نداشته باشند ولي بايد هنر به خرج بدهند. و اختلافات شان را جلوي فرزندان بروز ندهند. زيرا فرزندان دچار تعارض و مشكل مي شوند. آنها مي توانند در خلوت شان با هم جر و بحث كنند. وقتي پدر و مادر در بين فرزندان دعوا مي كنند آسيب زيادي به آنها مي رسد. دعوا كردن در جلوي فرزندان مثل دو تكه كردن آنهاست زيرا آنها هم متعلق به پدر و هم متعلق به مادر هستند. پس شما داريد فرزندان تان را تكه و پاره مي كنيد. اگر دعواي پدر و مادر دعواي ساده و لفظي است فرزندان محل را ترك كنند. زيرا فرزند نمي تواند قاضي خوبي براي پدر و مادر باشد.

ص: 10157

پس فرزندان به سراغ كار خودشان بروند تا پدر و مادر مشكل را حل كنند. اگر دعواي پدر و مادر بالا گرفته است ، فرزندان كاري كنند كه دعوا ختم بشود. يعني از هيچ كدام طرفداري نكنند و فقط دعوا را تمام كنند. اگر دعواي پدر و مادر به جاهاي باريك كشيده شد، از بزرگترهاي ديگر كمك بگيرند. در هر صورت فرزند خيلي نمي تواند قاضي خوبي براي پدر و مادر باشد. فرزندان مي توانند مشورت هم بكنند. خدايا محبت و خوش اخلاقي، صلح و صفا را به همه ي خانواده ها عنايت بفرما.

92-09-27

بگذار كه اين باغ درش گم شده باشد گل هاي تَرش برگ و بَرش گم شده باشد، جز چشم براهي به چه دل خشك كند اين باغ گر قاصدك نامه برش گم شده باشد، باغ شب من كاش درش بسته بماند اي كاش كليد سحرش گم شده باشد، شب تيره و تار است و بلا و ديده و خاموش انگار كه قرص قمرش گم شده باشد، چاهي است همه ناله و دشت است همه گل خواب پدري كه پسرش گم شده باشد، آنروز تو را يافتم افتاده و تنها در هيبت نخلي كه سرش گم شده باشد، پيچيده شميمت همه جا اي تن بي سر چون شيشه ي عطري كه درش گم شده باشد. سوال – شما در مورد بهشتي بودن يا نبودن افرادي مثل اديسون صحبت كرديد و گفتيد كه هر كس از يهودي و مسيحي به روز آخرت ايمان داشته باشد و عمل نيك انجام بدهد، وارد بهشت مي شود. درسوره آل عمران آيه 85 خدا فرموده :هر كس

ص: 10158

ديني جز دين اسلام بجويد ، هرگز از وي قبول نشود و در آخرت از زيانكاران است. با اين صحبت مسلمانان دچار زيان شده اند. چون در دستورات اسلام بايد روزانه پنج نوبت نماز خواند، يك ماه روزه گرفت، حجاب رارعايت كرد و.. در صورتي كه يك مسيحي يا يهودي نه نماز مي خواند و نه روزه مي گيرد و نه حجاب را رعايت مي كند و نه مثل ما مسلمانان در خوردن بعضي از غذاها محدوديت دارد، دراين صورت هر دو به بهشت مي روند؟ البته ما بخيل نيستيم. انشاءالله كسي به جهنم نرود .و همه به بهشت بروند ولي آيا اين با عدل خدا مغايرت ندارد؟ پاسخ – در سوره آل عمران داريم :دين در نزد خدا اسلام است. دين همه ي پيامبران اسلام بوده است. البته اسلام به مقتضيات زمان و مكان خودشان. وقتي دين اسلام به پيامبر رسيد،خدا فرمود كه امروز دين شما كامل شد.زيرا خداوند مسئله ي ولايت و امامت را در دين اسلام گذاشت كه اين دين در همه زمان ها پويا باشد. پس دين مسيحيت واقعي هم اسلام است البته ديني كه حضرت مسيح آورد نه ديني كه امروز وجود دارد. ما اعتقاد داريم هر كسي پيرو هر پيامبري بوده، اگر درست پيروي كند به اسلام مي رسد. آيا 62 سوره بقره مي فرمايد كه اگر كسي به اسلام دست پيدا نكرد، حقانيت اسلام به او نرسيد و مستضعف فكري بود ولي به اعتقاداتي و دستوراتي كه به او رسيده عمل كرد، با ايمان به خدا و عمل صالح ،كارش بي پاداش نمي ماند. امروز دهكده ي جهاني

ص: 10159

است. الان كسي نيست كه اسلام به او نرسيده باشد. بايد حقانيت اسلام به همه برسد. استكبار رسانه اي نه تنها نمي گذارد كه حقانيت اسلام به گوش جهان برسد بلكه از اسلام يك چهره ي كريه و مشمئز كننده درست كرده، بوسيله ي سايت ها، ماهواره ها ، مجلات ،فيلم ها و ابزارهاي مختلفي كه در اختيار دارد. در زمان پيامبر وقتي فردي تازه وارد به مكه مي آمد به او مي گفتند كه انگشت هايت را در گوشت كن كه صداي مسلمانان را نشوند. چرا در اروپا و امريكا شبكه هاي ماهواره اي ما را قطع كرده اند؟ ما كه داريم اسلام را تبليغ مي كنيم. آنها مي خواهند حقانيت اسلام به گوش مردم نرسد. چرا جلوي سايت هاي ما را مي گيرد؟ جواني كه در امريكا يا اروپا است ،حقانيت اسلام به او نمي رسد. وقتي فوتباليست هاي استراليايي مي خواستند به ايران بيايند ،از دولت شان حق توحش گرفتند. يعني ايران و اسلام را اين طور معرفي كرده بودند. اگر حقانيت اسلام بر كسي رسيد و باز خواست بر دين خودش بماند، اعمال از او قبول نيست. بهشت مثل سالن نيست كه هركس آمد در جايي بنشيند. بهشت درجات و مراتبي دارد. همه ي دوستداران اهل بيت به بهشت مي روند ولي اگر دير بروند جايگاه ويژه ندارند. و تا آخر توفيق ديدن پيامبر و اهل بيت را نخواهند داشت. ممكن است كه خيلي ها توفيق ديدن شهدا و انبياء را نداشته باشند. پس رفتن همه مردم به بهشت با رفتن ما به بهشت منافاتي ندارد. اگر امام حسين(ع) به بهشت

ص: 10160

برود و ما هم به بهشت برويم آيا اينها با هم منافات دارند؟ قطعا درجات ما به درجات امام حسين( ع) نمي رسد. بعضي ها فكر مي كنند كه اگر ما نماز خوانديم و محدوديت اسلام را قبول كرديم ضرر كرده ايم. خدا بر ما منت گذاشته است كه اسلام را به ما عرضه كرده و ما آنرا قبول كرده ايم تا از نعمت هاي آخرت محروم نباشيم. آيا الان كسي آرزوي مي كند كه اي كاش در جنگل آمازون بدون هيچ محدوديتي زندگي مي كرد و از دنيا دور بود؟ ما در زندگي محدوديت هايي درست مي كنيم زيرا فكر مي كنيم كه اين محدويت ها ما را رشد مي دهد. پس يقين بدانيد كه كسي در بهشت آرزو نمي كند: حالا كه قرار است همه به بهشت بيايند اي كاش ما در دنيا مثل آنها مسلمان نبوديم و عبادتي انجام نمي داديم و در دنيا خودمان را به سختي نمي انداختيم .البته مستضعف فكري هم سريع به بهشت نمي رود. اين قدر قيامت طولاني است و وقت زياد است كه خداوند مي تواند از مستصعفان فكري امتحان بگيرد. هيچ كس را بدون دليل به بهشت يا جهنم نمي برند. پس كسي بدون تكليف و امتحان به بهشت نمي رود. سوال – ما خانواده ي مذهبي هستيم و تازه مطلع شده ايم كه خداوند فرزند سوم ناخواسته را به ما داده كه در راه است .خانم من با اين موضوع بسيار مخالف است. بنا بر دلايلي مثل فقر، نداشتن هزينه ي بيمارستان و نداشتن صبر و تحمل مي خواهد اين بچه را با توجيهات

ص: 10161

خودش سقط كند. من تعجب مي كنم از همسرم كه مومن است و به روزي خدا اعتقاد دارد ولي مصمم به اين تصميم است، راهنمايي بفرماييد. پاسخ – مادر هميشه ظهر دنبال فرزند مدرسه اي خردسالش مي رود. يك روز كه دير به دنبال فرزندش مي رود، مي بيند كه بچه ناراحت و گريان منتظر مادرش است. مادر خودش را نفرين مي كند كه باعث شده اين بچه اذيت بشود. روايت داريم :بچه هايي كه در سنين معصوميت از دنيا مي روند، دم در بهشت مي نشينند تا مادر و پدرشان بيايد و با آنها به بهشت بروند.البته مادر و پدر بخاطر گناهي كه كرده اند بايد هزاران سال در قيامت بمانند و بچه در بهشت منتظر آنها مي ماند. اگر اين انتظار فرزند قشنگ است، اين مادر بخاطر چند سال سختي خودش، جنين را سقط كند. هيچ مادري راضي به اين سختي نمي شود. سقط جنين گناه كبيره، قتل نفس، كشتن يك انسان و دهان كجي به خداست زيرا خداوند مي خواهد به فردي روح بدهد ولي ما جلوي آنرا مي گيريم. اينكار با زنده به گور كردن دختران در زمان جاهليت چه فرقي دارد؟ در دنياي پيشرفته ي امروز،دختر و پسر را قبل از به دنيا آمدن زنده به گور مي كنند، اين جاهليت مدرن است. مادر بودن اذيت دارد. جواني به خواب مادرش آمده بود كه يك صفي دنبال او بود . مادر سوال كرده بود كه تو چه كسي هستي و او گفته بود كه من همان جنيني هستم كه تو آنرا سقط كردي. تو اجازه ي حيات را از من

ص: 10162

گرفتي .اينها كه پشت سر من هستند ،خداوند مقدر كرده بود كه از نسل من بوجود بيانيد ولي تو همه را نابود كردي. يعني امتي راكشتي . بعضي از خانم ها مي خواستند سقط جنين بكنند ولي موفق نشدند زيرا خدا نمي خواست و بچه بدنيا آمد. حالا وقتي فرزند بزرگ مي شود مادر حاضر نيست كه خوار به دست اين جوان برود. پس چرا الان شما مي خواهيد اين كار را بكنيد و جامعه را از اين فرزند محروم كنيد؟ كساني كه اين كار را قبلا انجام داده اند حتما استغفار كنند زيرا اين گناه بزرگي است كه ديه و مجازات دارد. ولي از رحمت خدا نااميد نشويد. همچنين به كساني كه مي خواهند اين كار را بكنند، هشدار بدهند و نگذارند كه اين كار انجام بشود. اولاد هم رحمت، هم بركت ،هم نعمت و هم طراوات است ،خودمان را از آنها محروم نكنيم. روزي همه دست خداست. سوال – من با هزار سختي و قسط و بدهي موفق به ساختن يك سرپناه شدم كه شايد به سختي بتوان نام خانه را بر آن گذاشت .مي خواستم امتياز آب و برق بگيرم ولي گير صدو پنجاه هزار تومان بودم كه مامور از من مي خواست. كه نمي دانم اسم آنرا شيريني يا زير ميزي يا رشوه مي گذارند. من هر كاري كردم كه اين پول را ندهم ولي سوز سرماي زمستان امسال مرا وادار كرد كه اين كار را بكنم و ده روزه مشكل من حل شد. اگر شما جاي من بوديد چكار مي كرديد؟ پاسخ – اگر درخواست قانوني باشد ولي از من

ص: 10163

حق حساب بخواهند( از نظر فقهي اسم اين رشوه نيست)،اين حق حساب براي گيرنده حرام است ولي اگر من بايد حق حسابي بدهم تا كار قانوني من درست شود ،گناهي براي دهنده ي حق حساب نوشته نمي شود. پس مامور براي صدوپنجاه هزار تومان جهنم را براي خودش مي خرد و در ضمن گناه دهنده ي حق حساب را هم براي اين مأمور مي گذارند. پس براي گيرنده دو تا گناه مي نويسند. اين فردي كه مجبور بوده كه اين پول را بدهد گناهي ندارد. كساني كه روش گناهي را پايه ريزي كرده اند(متاسفانه در بعضي ادارات بدون دادن حق حساب و شيرين كار پيش نمي رود)تمام گناهان به نام آنها نوشته مي شود. قطعا اين پول ها به درد نخواهد خورد. بايد اين وضعيت ادارات تغيير كند كه همه يا بايد پول داشته باشند يا پارتي تا كار قانوني شان انجام شود. دين اجازه مي دهد كه فرد براي گرفتن حق خودش حق حساب بدهد. اصلاح جامعه بايد از افراد آن شروع بشود. همه از پارتي بازي و رشوه دادن ناراحت هستيم. اگر همه درست بشويم جامعه درست مي شود. ما بايد از خودمان شروع كنيم. در جامعه نبايد اجازه داده شود كه كار كسي به دادن حق حساب برسد. فقها فرموده اند كه اگر فرد كارش به اضطرار رسيد و راهي نداشته باشد، مي تواند براي گرفتن حق قانوني خودش ،حق حساب بدهد. پس اصل حق حساب دادن و گرفتن حرام است. اگر حرامي را به ما مجوز مي دهند مثل خوردن گوشت مرده است. انساني كه جانش در خطر است مي تواند

ص: 10164

گوشت مردار را بخورد. ما بايد رضايت خدا را كسب كنيم. بايد هم كار ما راه بيفتد و هم خدا هم از ما راضي باشد. سوال – صفحه 545 قرآن كريم را توضيح بفرماييد. پاسخ – در اين صفحه داريم :همه دنبال رستگاري هستيم و تنها راه آن اين است كه حزب خدا بشويم. ما بايد كاري بكنيم كه خدا از ما راضي باشد و ما هم از خدا راضي باشيم. رضايت ما از خدا به اين معناست كه هر چه خدا براي ما خواسته بپذيريم چه آنرا بفهميم، چه نفهميم. رضايت خدا از ما اين است كه بنده ي خدا بشويم. پس به خدا اعتماد داشته باشيم و دستورات خدا را را خوب انجام بدهيم. سوال – من دوست دارم با حجاب كامل باشم ،عاشق زيارت هستم، عشق به خدا و اهل بيت در دلم خيلي زياد است ولي وقتي مي بينم كه شوهرم دوست دارم من آخرين مدل خودم را درست كنم و بيرون بروم و گرنه چشمش به رنگارنگ هاي بيرون است. من هميشه با خودم در جنگ هستم. جنگ بين انسان بي اراده اي كه عشق به دين و خدا در دلش است با كاهلي كه بي حجاب است و شوهرش اهل تنوع طلبي است. من بايد چكار كنم؟ پاسخ – اطاعت شوهر در معصيت خدا واجب نيست. براي شوهر تنوع طلب، بايد بستر سير كردن غريزه و عاطفه را در خانه فراهم كرد. انسان وقتي گرسنه باشد بوي نان خالي هم او را به هوس مي اندازد. ولي وقتي انسان سير است ،بوي بهترين غذا او را اذيت مي كند.

ص: 10165

اين خانم سعي بكنند تمام نيازهاي شوهرشان را درخانه تامين كنند. قطعاً شوهر اين خانم مي خواهند در دو راهي زندگي شان يزيدي نشوند. حُّري كه در دو راهي اصلي زندگي اش از امام حسين(ع) جدا نشد، در مسير زندگي اش مراقب بود. يعني در مسير زندگي اش مراقبت ويژه كرد. شوهر اين خانم سر دو راهي هستند كه ناموس شان را مثل عروسك به خيابان بياورند و به همه نشان بدهند يا اينكه ناموس شان را در خانه بگذارند و براي خودشان نگه دارند. ايشان مي توانند همسرشان را مجبور به اين كار بكنند ولي بدانند كه در دو راهي اصلي زندگي شان گير مي كنند. اين آقا مي توانند در خيابان چشم شان را پايين بيندازند يا اينكه سرشان را بالا بگيرند و همه چيز را ببيند. انتخاب با خودشان است. در قرآن داريم :اي پيامبر به مردان و زنان بگو كه چشمهاي شان را پايين بيندازند . اگر اين خانم با آخرين مدل آرايش بيرون بيايد، مردهاي هوس باز تصوير اين خانم را در ذهن شان نگه مي دارند. ايشان نپسندند كه وقتي مي خواهند در كنار همسرشان باشند تصوير همسرشان در ذهن مردان ديگر باشد. امروز روز شهادت استاد حوزه و دانشگاه شهيد مفتح است. امتياز شهدا به اين است كه مي خواستند امتياز خدا را بگيرند. شهيد مفتح مي توانست مثل خيلي از مردم زندگي آرامي داشته باشد. ولي تمام زندگي اش را به خطر انداخت تا رضايت خدا را بدست بياورد. امام حسين(ع) از همه ي نعمت هايي كه خدا به او داده بود گذشت تا رضايت خدا را

ص: 10166

بدست بياورد. سوال- براي خواهر كوچكترمن خواستگاري آمده و من گفتم كه از نظر من مشكلي ندارد كه ايشان زودتر از من ازدواج كند. مادرم به من مي گويد كه مگر تو امام حسين(ع) هستي كه نماز شب مي خواني و با هيچ پسري صحبت نمي كني، اگر جواب تلفن هيچ پسري را ندهي ، كسي به خواستگاري تو نمي آيد و روي دست ما مي ماني ،راهنمايي بفرماييد. پاسخ – مادر هيچ وقت چنين حرفي به دخترش نمي زند. هيچ مادري مسير غلط را به فرزندش ياد نمي دهد. شوهري كه در خيابان و در اينترنت پيدا بشود قطعا در خيابان و اينترنت هم گم مي شود. خداوند بايد كفو هر انساني را سر راهش بگذارد. لذا بايد رابطه را با خدا درست كرد. اين دخترخانم كار درستي كرده است كه اجازه داده خواهرش كوچكتر ازدواج كند. دختر بزرگتر كمك كند كه خواهر كوچكتر ازدواج كند تا خداوند گره ي او را هم باز كند. خدايا به آبروي امام حسين(ع) و حضرت زينب(س)به همه ي ما توفيق حيات حسيني، ممات حسيني و حشر حسيني مرحمت بفرما.

92-09-20

سوال – آيا مي شود بين دعواي من و خانواده ام در خصوص اينكه اديسون كه برق را اختراع كرده به بهشت مي رود يا نمي رود خاتمه بدهيد ؟من به اعضاي خانواده ام مي گويم كه چون اديسون به همه ي انسان ها خدمت كرده، پس بهشتي است اما خانواده ام مي گويند: چون او با اين همه علم و دانش مسلمان نشده است اين كارهايش به دردنمي خورد و جهنمي است، راهنمايي بفرماييد. پاسخ – اديسون

ص: 10167

مخترع لامپ بود نه كاشف برق. بهشت و جهنم رفتن يا نرفتن از اختيارات خداست. خدا مي داند كه چه كسي را به بهشت ببرد يا نَبَرد. ولي ما مامور هستيم كه قوانين خدا را بدانيم ، مقيد باشيم و مُبَلغ هم باشيم. يك كارخانه قوانين خاصي دارد تا فردي حقوق بگيرد .وقتي فردي اين قواعد را رعايت نكرد، برداشت ما اين است كه نبايد حقوق بگيرد. حالا اگر رئيس كارخانه بخواهد به او لطف كند و حقوق بدهد، به ما ربطي ندارد. خداوند قانوني را براي همه آفريده است. در آيه 62 سوره بقره داريم: مسلمانان، يهوديان ،مسيحيان و صابئين اگر ايمان به خدا و معاد داشته باشند و عمل صالح انجام بدهد ،قطعا پاداش آنها نزد خدا محفوظ است. اگر اديسون جزو كساني بوده كه معتقد به خدا و معاد بودند، با اين عمل صالح جايگاه شان نزد خدا محفوظ است. پس خدا بين كساني كه ايمان دارند و ندارند فرق مي گذارد ،بين كساني كه اعمال صالح انجام مي دهند و نمي دهند فرق مي گذارد. همچنين اگر كسي عمل خيري هم داشته باشد نزد خدا اجري دارد. قلك دنيايي به تناسب خودش زود پر مي شود ولي قلك آخرتي زود پر نمي شود. كساني كه اعتقاد به آخرت ندارند، خداوند بخاطر اعمال خوب شان، قلك دنيايي آنها را زود پر مي كند. در آيه 20 سوره شوري داريم: هر كس نيتش پر كردن قلك دنيا داشته باشد و اعتقادي به دنيا نداشته باشد خداوند قلك او را زود پر مي كند و كساني كه به آخرت ايمان داشته باشند قلك آخرتي

ص: 10168

شان پر مي شود و در ضمن قلك دنيايي شان هم پر مي شد. قرار نيست وجهه مسلمان و شيعه را بگونه اي جلوه بدهيم كه آنها بخيل هستند و نمي خواهند ديگراني كه كار خير كرده اند به بهشت بروند. اگر ائمه و اولياء بخيل بودند، راه بهشت را عمومي اعلام نمي كردند. پس پيروان ديني توحيدي بخيل نيستند. از طرفي ما اعتقاد داريم كه بهشت خدا كوچك نيست كه جاي كمي داشته باشد. آيت الله بهجت مي فرمودند تا جايي كه مي توانيد آمار بهشتي ها را زياد كنيد و آمار جهنمي ها را كم كنيد. خداوند هم وعده ( بهشت )دارد و هم وعيد( جهنم). داريم كه خداوند قطعا به وعده هايش عمل مي كند. ولي ممكن است كه وعيد خدا عمل نشود يعني خداوند گناهكار را ببخشد. كسي نمي تواند با وعيد، خدا را زير سوال ببرد. درعرف هم همين طور است. مادر براي تشويق بچه مي گويد كه به تو شكلات مي دهم و براي ترساندن بچه مي گويد كه گوش تو را مي برم. مادر هيچ وقت خودش را مُحق نمي داند كه گوش بچه را بِبُرد. حتي بچه براي گوش بريدن آماده نيست زيرا مي داند مادر از وعيدش مي گذرد. ما اميدواريم كه خداوند از وعيدهايش بگذرد. البته ما حق نداريم هر راه خطايي را براي خودمان مجاز بدانيم. ما تا جايي كه مي توانيم بايد امر خدا را كه منشأ وعده هاي خداست اطاعت كنيم. پس قطعا وعده هاي خداوند محقق مي شود ولي ممكن است كه بعضي از وعيدهاي خداوند نسبت به بعضي از بندگانش

ص: 10169

محقق نشود. داريم :رحمت خدا بر غضب خدا غلبه دارد. سوال – من همسر مردي هستم كه هفته اي يك بار مشروب مي خورد و بعضي مواقع با دوستانش در جشن ها اقدام به اين كار مي كند. اما شوهرم چشم پاك دارد، حق الناس نمي خورد ،به بچه هاي يتيم رسيدگي مي كند و اخلاقش هم خيلي خوب است و كار بندگان خدا را هم راه مي اندازد. شوهرم بنا به اعتقادات خودش در ماه محرم و صفر اين كارش را كنار مي گذارد. دلم مي خواهد در اين فاصله با همسرم صحبت كنيد و او را راهنمايي كنيد. پاسخ – كساني كه اهل عبادت و خيرات هستند، ولي تفنني لب به نوشيدني حرام مي زنند، فكر نمي كنند كه شراب خواري دهان كجي به خداست؟ خداوند صدها نوشيدني را حلال كرده ولي يك نوشيدني را حرام كرده است. چرا ايشان در محرم و صفر به احترام امام حسين(ع) اينكار را نمي كنند ؟ حتما اين كار بد است . پس ماه هاي ديگر را هم به احترام خدا و اهل بيت اين كار را نكنند. ما شنبه ميهمان رسول اكرم ،يكشنبه ميهمان اميرالمومنين و فاطمه زهرا(س)،دوشنبه ميهمان امام حسن(ع) و امام حسين(ع)، سه شنبه ميهمان امام سجاد(ع)،امام باقر(ع) و امام صادق(ع) ،چهارشنبه ميهمان امام كاظم(ع)، امام جواد(ع) و امام هادي(ع) ،پنجشنبه ميهمان امام عسگري(ع) و جمعه ميهمان امام زمان(عج) هستيم. اگر مادر شما بگويد كه من از اين غذا بدم مي آيد، آيا شما براي مادرتان همان غذا را درست مي كنيد؟ اين دهان كجي به مادر است. همسر شما ويژگي هاي زيبايي

ص: 10170

دارد. و قطعا مي خواهد كه خداوند دستش را در قيامت بگيرد. پيامبر فرمود: در قيامت چهار گروه از رحمت الهي بهره اي نمي برند كه يكي از آنها فرد شرابخوار است. در روايت ديگر پيامبر فرمود: كسي كه شراب مي خورد روز قيامت بين دو چشمش نوشته شده ،مأيوس از رحمت الهي .آيا اينكار ارزش دارد؟ رحمت الهي مي تواند وعيدهاي خدا را تحت شعاع قرار بدهد. اگر ايشان كمي تامل كند، مي بيند كه اين كار ارزش ندارد. خوب است كه با كسي رفيق بشود كه نوشيدني حلال مي خورد. در قرآن داريم كه در روز قيامت عده اي مي گويند :اي كاش با فلاني رفيق نمي شدم، او مرا از ياد خدا محروم كرد. مقابله به امر الهي دهان كجي به خداست. كارهايي كه مي دانيم حرام است و عمداَ انجام مي دهيم، دهان كجي به خداست. عقاب اين كار خيلي سخت است. اين فرد قلك آخرتش را شكسته است. زيرا ما مكلف هستيم كه قلك آخرت مان را پر كنيم و آنرا حفظ كنيم. اگر كسي در تمام جاده مقيد به قواعد رانندگي باشد ولي در كيلومتر آخر قواعد را زير پا بگذارد و تصادف كند، آيا خسارت او را تقسيم مي كنند؟ وقتي او تصادف مي كند تمام زحماتش به هدر مي رود. ايشان مي تواند توبه كند تا گناهانش به خوبي تبديل بشود. خرج اين توبه اشك و نماز است. خدا ما را به توبه دعوت مي كند و ما را نااميد نخواهد كرد. سوال – من جوان 18 ساله اي هستم كه بعضي اوقات نمازم را دست و

ص: 10171

پا شكسته مي خوانم و بعضي اوقات اول وقت و باحال. فكر مي كنم دليل اينكار رفتار پدرم باشد كه خيلي وقت ها دراول وقت مي گويد: نمازت را خوانده اي؟ و كمي ناراحت مي شود و فكر مي كند كه من نسبت به نماز بي توجه هستم. من فكر مي كنم كه براي ترس از پدرم نمازمي خوانم نه براي خدا و از اين جهت ناراحت هستم و دلم مي خواهد كه نماز را فقط براي خداي خودم بخوانم. ضمنا من شنيده ام كه بيدار ماندن بين اذان صبح و طلوع آفتاب باعث افزايش رزق و روزي مي شود ،راهنمايي بفرماييد. پاسخ- ما مي گوييم كه بچه ها را با دعوا و فحش براي نماز بيدار نكنيد زيرا آنها از نماز زده مي شوند. الان اين موضوع مصداق ندارد. الان بچه ها را با ناز و نوازش بيدار مي كنند كه باز هم بيدار نمي شوند. وظيفه ي پدر و مادر تذكر به وظايف ديني فرزند است كه بايد با رأفت و مهرباني باشد و بايد اين تذكر تداوم داشته باشد. يعني ما بايد تا سن بيست سالگي به فرزندمان تذكر بدهيم كه براي نماز صبح بلند بشود. ما نبايد كار را رها كنيم يعني يك هفته صدا بزنيم و بعد او را رها كنيم. زيرا اينكار درست نيست. اگر فرزند شما يك هفته غذا نخورد او را رها مي كنيد؟ خير، دنبال علت مي گرديد. و مراقبت هاي تان را بيشتر مي كنيد. اگر فرزند ما يك ماه نماز نخواند بايد او را نزد كارشناس ببريم. پس نه بايد فرزند را رها كرد

ص: 10172

و نه بايد با زو و دعوا او را براي نماز بلند كرد. بايد تذكرمان را با محبت پيگيري كنيم .فرزند علامه طباطبايي مي فرمود كه پدر ما صبح ها يك ربع كنار ما مي نشستند و ما را نوازش مي كردند تا براي نماز صبح بيدار بشويم. ايشان روي اين كار استقامت داشتند. اين پدر دارد وظيفه اش را انجام مي دهد و اين آقا پسر نبايد از اينكه نمازش را بخاطر پدرش مي خواند بترسد. توصيه شده كه سه مرتبه آيه دوم سوره طلاق در بين الطلوعين خوانده شود. همچنين تسبيحات و سه مرتبه خواندن آيت الكرسي سفارش شده است. شيخ نخودك به امام سفارشي بعنوان كيميا فرموده اند كه آن خواندن آيت الكرسي، تسبيحات ،فرستادن صلوات، خواندن سوره قل هوالله و خواندن آيه دوم سوره طلاق است. بين الطلوعين حدود يك ساعت و بيست دقيقه است. چنين نيست كه اگر كسي تمام بين الطلوعين را بيدار بود به او رزق مي دهند. اگر شما يك دقيقه از اين زمان هم بيدار باشيد رزق به شما داده مي شود. شما مي توانيد هر روز كمي بيشتر بيدار بمانيد و در اين مدت مي توانيد مطالعه كنيد يا سخنراني گوش كنيد يا كارهاي ديگر را انجام بدهيد و اين بيداري در بين الطلوعين باعث زياد شدن رزق مي شود. پس به اندازه ي بيدار ماندن به ما رزق مي دهند. اين رزق هم مادي و هم معنوي است. كسي كه در بين الطلوعين بيدار باشد خداوند به او توفيق طاعت، روزه و عبادت را مي دهد. گاهي ما مي خواهيم كار گناهي انجام بدهيم

ص: 10173

ولي فردي مانع اين كار مي شود و مسير ما را عوض مي كند كه اين روزي ماست. گاهي كار خيري مي كنيم با نيت كمك و بخاطر خدا. خداوند به انسان منت گذار، نگاه با محبت نمي كند. يكي ديگر از رزق هاي معنوي دست پيدا كردن به حرمت هاي الهي است ، همه ي اينها رزق معنوي است. سوال- صفحه 538 قرآن كريم را توضيح بفرماييد. پاسخ – در اين صفحه داريم :خدايي كه ما و آسمان و زمين را خلق كرده از همه لحظات با خبر است و ما را رها نكرده است. شيطان به بعضي ها مي گويد كه خداوند تو را رها كرده است و در گرفتاري و بدبختي ها انداخته است. خداوند هيچ وقت ما را رها نكرده است. داده ها و نداده هاي خدا نوعي امتحان است. و درهمه ي لحظات امتحان، خدا بالاي سر ما ايستاده است. هر وقت خدا به ما نعمتي داده يا آنرا گرفته ،بالاي سر ما ايستاده است . ما به وعده هاي خدا اميد مي بنديم. خداوند براي وعيدهايش محق است ولي به ما لطف مي كند و به ما رحم مي كند. پس معيت دائمي خدا با ماست. ما بايد وعده و وعيد خدا را جدي بگيريم. ما وعده و وعيدهاي مردم را جدي مي گيريم. پس وعده و وعيدهاي خدا را هم جدي بگيريم. سوال – دوست دارم بدانم كه چه شد كه حضرت حُّر يكباره از گناهش توبه كرد و تا آخر سر اين توبه ايستاد. من هر روز توبه مي كنم ولي شب كه مي شود بايد براي

ص: 10174

كارهاي آن روزم توبه كنم. چرا حضرت حر توبه كرد؟ چه ديد و چه شنيد؟ از كدام راه رفت ؟چرا من اين راه را پيدا نمي كنم؟ مگر نه اينكه عاشورا يك دانشگاه براي تربيت من و امثال من است ولي چرا من هنور نتوانستم آدم بشوم؟ اگر كار حُر معجزه بود، من هم راه خودم را بروم و منتظر معجره باشم و روز قيامت هم طلبكار اهل بيت باشم كه چرا معجره نكرديد كه من توبه كنم و سر توبه ام بايستم. نمي دانم چطور بايد زندگي كرد؟ حضرت حُر كه در شب عاشورا كنار امام حسين(ع) نبود، پس چرا يكباره توبه كرد و ثابت قدم ماند و جانش را سر اين توبه گذاشت؟ چرا من هزار بار توبه كردم و ده هزار بار توبه شكستم؟ حر از كدام راه رفت؟ چطور مي توانم اين راه را پيدا كنم ؟ پاسخ- حُر سر يك دو راهي قرار گرفت و توانست راه را بخوبي تشخيص دهد و راه سعادت را انتخاب كند. آيا زندگي ما فقط يك دو راهي دارد؟ آيا ما مي توانيم منتظر باشيم كه امام حسيني(ع) بيايد و لشكر عمر سعدي باشد و... تا ما انتخاب كنيم؟ زندگي ما مملو از دو راهي است. آيا دانش آموزان فقط يك امتحان دارند يا از اول در حال دادن امتحان هستند؟ كسي كه كنكور شركت مي كند فقط يك بار تست مي زند يا در تمام مدت زمان كنكور،تست مي زند؟ ما در تمام زندگي مان دو راهي هاي كوچك داريم. وقتي ما از خانه خارج مي شويم مي توانيم سرمان را پايين بيندازيم

ص: 10175

يا اينكه همه چيز را تماشا كنيم. آيا ما براي خوردني هاي مان سر دو راهي نيستيم؟ آيا براي پوشيدن لباس سر دوراهي نيستيم؟ اگر براي اين دو راهي هاي زندگي، با خط كش دين انتخاب كرديم، يقين بدانيم كه سر دو راهي ديگر هم درست انتخاب مي كنيم. كسي كه در تمام دو راهي هاي زندگي اش بد انتخاب كرده است مگر مي شود در دو راهي بزرگ ، درست انتخاب كند؟ حُر وقتي توبه كرد دستش را صادقانه در دست امام زمانش(ع) گذاشت. ما هر وقت توبه مي كنيم ،آيا دست مان را در دست امام زمان(عج) مي گذاريم يا دست امام را رها مي كنيم؟ اگر ما دست مان را از دين وعترت جدا نكرديم( كه امروز راه مرجعيت و فقاهت است)،درهر لحظه امتياز حُر را خواهيم داشت. دو راهي هاي كوچك امتحانات كوچكي هستند كه ما را به امتحان بزرگ مي رسانند. در مورد حُر داريم :ما تو را داديم پاي آمدن ،ما تو را داديم دست در زدن. بچه دستش را بلند مي كند كه به بلندي برسد ولي نمي رسد و از پدرش مي خواهد كه دست او را بلند كند تا به بلندي برسد. ما هم از امام زمان(عج) مي خواهيم كه دست ما را بگيرد. پس در دو راهي هاي زندگي مان خودمان را رها نكنيم و حكم دين و خدا را انجام بدهيم و پا روي دلمان بگذاريم.

92-09-13

سوال – من زني 35 ساله هستم كه شانزده سال پيش ازدواج كردم و خداوند تابحال به ما فرزندي نداده است. درمان ما اهداي جنين است كه نه

ص: 10176

من خودم اين را مي پسندم نه همسرم. شوهرم هر نذر و كار خيري به اميد حاجت گرفتن انجام مي دهد و منتظر معجزه است. با تمام عشقي كه به بچه دارم از خدا خواسته ام كه اگر نمي خواهد به ما فرزندي بدهد لااقل علاقه به بچه را از ذهن من بيرون ببرد. الان اشتياقم به بچه كم شده است ولي دلم به حال شوهرم مي سوزد. من و همسرم چگونه بايد با اين مشكل كنار بياييم ؟ پاسخ – در سختي هاست كه مديريت و برخورد ما دچار مشكل مي شود و بهم مي ريزيم و نتيجه ي مطلوب را بدست نمي آيد. در تمام مشكلاتي كه انسان دارد، فرض دو تا راه عاقلانه است. هر كس مي تواند راهي كه مطلوب است برود و حتي آنرا امتحان كند. البته حواس مان باشد كه خداوند به ما دو بار عمر نمي دهد كه با يكي زندگي كنيم و با يكي تجربه كسب كنيم. پس قطعا بايد از تجربه ي ديگران استفاده كنيم. اصل اول الگوي الف اين است كه افرادي كه در اين مسير قرار مي گيرند امتحان پذير هستند. در الگوي ب ،افراد امتحان گريز هستند. از زمان كودكي، بعضي از بچه ها از امتحان خوششان مي آمد و بعضي از امتحان فراري بودند. پس دسته اي امتحان پذير و دسته اي امتحان گريز هستند. همه ي امور مي تواند در زندگي امتحان باشد ،هم داده هاي خدا، هم نداده هاي خدا و هم گرفته هاي خدا .در دوران دانش آموزي هميشه افرادي كه امتحان پذير بودند، رشد مي كردند زيرا امتحان

ص: 10177

داده و نقاط قوت و ضعف خودشان را مي فهميدند ولي افرادي كه امتحان گريز بودند ،هيچ وقت نقاط ضعف و قوت خودشان را نمي فهمند.زيرا در معركه ي امتحان قرار نگرفته اند و هميشه ادعا مي كردند. و وقتي در معركه ي امتحان قرار بگيرند رسوا مي شوند. افراد امتحان پذير مي توانند حدس بزنند كه چه سوالاتي در امتحان مي آيد. وقتي دو جوان ازدواج مي كنند ،يكي از امتحانات شان اين است كه بچه دار بشوند يا نشوند. افراد امتحان پذير دنبال تكليف شان هستند ولي كسي كه امتحان گريز است دنبال تكليفش نيست. زيرا اصل امتحان را قبول ندارد. و مي خواهد بدون امتحان بالا برود. فردي به امام سجاد(ع) گفت كه من دعا مي كنم كه خداوند مرا بدون امتحان قبول كند. امام فرمود : اين دعايي است كه هيچ وقت مستجاب نمي شود. زيرا دنيا دار امتحان است. گاهي امتحان ما مي تواند در رونق كسب و كار يا در ورشكستگي باشد. ريشه ي مشكلات گروه ب امتحان گريزي شان است. امتحان سخت است. معمولا ما الان از معلم هايي كه درس ها را سخت مي گرفتند راضي تر هستيم .البته آن زماني كه ما امتحان مي داديم دوست داشتيم كه امتحان آسانتر باشد. سخت گيري معلم باعث رشد ما شد. تا ما صبر نكنيم سِّر سختي امتحان را نمي فهميم. آن روز كه معلم امتحان سخت مي گرفت ما صبر كرديم و گفتيم كه اين معلم آگاه و دلسوز است و نمي خواهد ما شكست بخوريم و با گذشت زمان سِّر آنرا فهميديم. كسي كه امتحان گريز است

ص: 10178

در زندگي اش امتحان دارد ولي صبر نمي كند. و به اسرارش هم نمي رسد. و هر وقت هم كه يادش مي آيد پشت سر معلم ناسزا مي گويد. امام در دعاي پانزده صحيفه ي سجاديه به بركت بيماري اشاره كرده است. البته معنايش اين نيست كه از خدا بيماري بخواهيم ولي وقتي بيمار شديم بر آن صبر كنيم. صبر و ظفر برادران قديم هستند. اگر ما صبر كنيم قطعا به پيروزي مي رسيم. صبر حضرت يوسف چهل سال طول كشيد. تا الان صبر امام زمان(عج) براي ظهورش حدود هزار و صد سال طول كشيده است. وقتي گروه الف اسرارش را مي فهمد از خدا تشكر مي كند. زيرا مشكلات ظرفيت انسان را بالا مي برد. گروه ب به اعتراضش ادامه مي دهد و دائما جزع و فزع مي كند و خدا را محاكمه مي كند. ما مي توانيم به نتيجه گيري اين دو گروه توجه كنيم. اين خانم جزو گروه الف است يعني صبر كرده ،تكليفش را انجام داده و انشاءالله خداوند به او جزا مي دهد. قطعاً نداشتن بچه ايشان را تا آخر عمر اذيت مي كند. ايشان مي تواند به مقدر خدا راضي باشد. سوال – من مادر سه فرزند هستم كه اخيرا اتفاقي براي يكي از فرزندانم افتاده است كه ذهن مرا آَشفته كرده است. چند روز پيش كه براي صله رحم به منزل يكي از بستگان رفته بودم، يك ويدئو را براي من پخش كرد كه از يكي از شبكه هاي ماهواره اي ضبط كرده بود. وقتي اين برنامه را ديدم دنيا در نظرم تيره و تار شد و آرزو

ص: 10179

كردم كاش زنده نبودم و چنين فيلمي را نمي ديدم. در آن فيلم دختر من كه سال گذشته با همسرش به خارج از كشور براي ادامه تحصيل رفته بود ،در يك برنامه ي تلويزيوني بدون حجاب و با يك وضعيت نامناسب حضور پيدا كرده بود. درد من اين است كه من اين دختر را با مال حلال بزرگ كرده ام و او را با وضو شير داده ام و در تربيت ديني او كوتاهي نكرده ام. من نمي دانم چه خطايي كرده ام كه بايد دخترم را با چنين وضعي در يكي از شبكه هاي ماهواره اي ببينم؟ پاسخ – اين مادر بايد دعا كند. حضرت امير مي فرمايد: عاجزترين انسان ها كساني هستند كه از دعا كردن مضايقه كنند. شخصيت انسان ها فقط منوط به وراثت و محيط نيست. بعضي ها براي وراثت و محيط بيش از حد خودش ارزش قائل هستند. خوبي يا بدي پدر و مادر بر بچه اثر مي كند. ولي اين يك تاثير مطلق نيست. چيزي كه تاثيرش مطلق است اراده و اختيار انسان هاست. ما افرادي زيادي در تاريخ داشتيم كه نمره وراثت و محيط شان مثبت بوده ولي آنرا خنثي كرده اند. مثل پسر و همسر نوح. حضرت نوح در مورد پسرش كوتاهي نكرده بود. پسر نوح توانست با اراده ي خودش زمينه ي مثبتي كه از نوح به او رسيده خنثي كند، اين قدرت اراده است. گاهي فرد با اراده ي خودش بستر منفي محيط را خنثي مي كند. مثل پدر و مادري كه خودش اهل دين نيست ولي فرزندش دين دار مي شود. پدر و مادر

ص: 10180

و محيط يك سرمايه ي اوليه براي انسان هستند. انسان مي تواند اين سرمايه را نابود كند يا آنرا زياد كند. اگر تمام تلاش مان را براي بسترسازي براي تربيت فرزندمان كرديم و آن فرزند آنها را از بين برد، ديگر ما مقصر نيستيم. حضرت نوح دلش به حال پسرش سوخت. خدا به نوح فرمود: اين پسر از اهل تو نيست زيرا عمل غيرصالح انجام داده است. اگر ايشان در تربيت دخترشان كوتاهي نكرده باشد روز قيامت مواخده نمي شود. اين مادر غصه مي خورد ولي عذاب وجدان ندارد. اين مادر نبايد دعا را فراموش كند. پس مي شود كه پدر و مادر انسان خوب باشد و انسان از آنها بهتر يا بدتر باشد و مي شود كه پدر و مادر انسان بد باشد ولي انسان از آنها بهتر يا بدتر باشد. پس مهم اراده و اختيار است. سوال – من امسال كنكور دارم و تمام وقتم را صرف درس خواندن مي كنم. تمام واجباتم را براي بعد از كنكور گذاشته ام. آيا ممكن است كه خدا بخاطر اين كار مرا موفق نكند؟ من قضاي نمازم را سال بعد بجا مي آورم. من بخاطر خواب و استراحتم وقت كمي مي گذارم و تفريحاتم را تعطيل كرده ام، راهنمايي بفرماييد. پاسخ- مشكل اين جوان مشكل خيلي از بزرگتر ها هم هست. مثلا مي گويند كه بگذار مكه برويم بعد نماز خواندن را شروع مي كنيم. شما برهر آئين و مكتبي هم كه باشيد، بدانيد كه اين شيوه درس خواندن غلط است. مثل اين است كه شما بگوييد :من يك هفته غذا مي خورم ولي آب نمي

ص: 10181

خورم. و هفته ي بعد آب مي خورم، آيا اين شيوه درست است؟ همچنانكه غذا لازم است ،آب هم لازم است. همچنانكه خواب و خوراك لازم است، غذاي روح هم لازم است. شيوه ي درست درس خواندن اين است كه شما در چهار سال دبيرستان درست درس خوانده باشيد. فرمول درس خواندن عبارت است از: پيش مطالعه ،تمركز در كلاس ،مطالعه ي مستمر و خلاصه برداري. پس لازم نيست كه ما در شب امتحان اين قدر به خودمان فشار بياوريم. اين افراط ها به ايشان ضرر مي زند. پس اساس اين فكر غلط است.زيرا نماز از ضروريات زندگي است و نمي توان آنرا تعطيل كرد. پس يك برنامه ريزي در مطالعه، تفريح و همه زندگي مان داشته باشيم كه مرتكب اين فكرهاي غلط نشويم. سوال – صفحه 503 قرآن كريم را توضيح بفرماييد. پاسخ- فباي آلاء ربكما تكذبان: كدام نعمت خدا را تكذيب مي كنيد. باور كنيم كه داده و نداده هاي خدا امتحان است و همه ي اينها از لطف خداست. فكر نكنيم كه اگر از يك امتحان رها شديم، امتحان بعدي ساده تر است يا اصلا امتحان نمي شويم. باور كنيم كه همه ي اين دنيا امتحان است و ما بايد تكليف مان را پيدا كنيم يعني صبر كنيم، شكر كنيم تا به اسرار آن برسيم و بعد خدا را سپاس بگوييم. همه ي امتحانات باعث رشد است زيرا عالم مدرسه است. و خدا مربي است و ما قرار است كه تحت رب رشد كنيم. هر جوري كه خدا مصلحت مي داند از ما امتحان مي گيرد. سوال – ما دو جوان 25

ص: 10182

ساله هستيم كه صاحب كلكسيون هاي كاملي از خطاهاي ريز و درشت هستيم. سال گذشته به سبب شغل مان با كتابي آشنا شديم كه در رابطه با حقايقي در قرآن بود و هر دوي ما آن كتاب را چندين بار خوانديم و به بزرگي صاحب مطلق آن ايمان آورديم. بعد از خواندن اين كتاب ،نمازخوان شديم البته دور از چشم خانواده و دوستان. ما اين نمازهاي پنهاني را خيلي دوست داشتيم. بعد به ماه رمضان رسيديم كه يكي در ميان روزه گرفتيم. زياد هم آسان نبود و بعد دل مان براي همان سختي ها تنگ شد. و در آخر هم محرم امسال و حضرت ابوالفضل. ما در شب عاشورا معجزه ديديم. بهشت شبيه همان حسينيه اي بود كه در آن عزاداري مي كرديم. از عاشورا تا بحال فكر مي كنم كه گنجي بدست آورده ام كه فكر مي كنم خيلي با ارزش است و آن آرامش و حس تنها نبودن است. مگر مي شود در كانال فاضلاب زندگي كرد و رنگ و بو نگرفت؟ اين روزها از همه چيز مي ترسم از تلويزيون ،ضبط ،كامپيوتر، موبايل، زنگ در خانه و رهگذرهاي خيابان و فكر مي كنم كه همه ماموريتي دارند و آن دزديدن گنج من است. چكار كنم با اين توشه كم و دزدهاي بسيار و راه طورلاني كه در پيش داريم ؟ پاسخ – دنيا به ميدان مين تشبيه شده است كه بايد از آن گذشت .بعضي ها چطور از آن گذشتند؟ وقتي ما مي گوييم كه كتابي اين جوانان را هدايت كرده است همه مي خواهند دنبال آن كتاب بروند. ما غافل هستيم

ص: 10183

زيرا سر راه همه ي ما از اين كتاب ها وجود دارد. ميليون ها انسان سيب به سرشان افتاد ولي فقط نيوتن دنبال آن رفت و جاذبه ي زمين را كشف كرد. اين كتاب هم چندين نسخه بوده است. كه تعداد زيادي آنرا خوانده اند ولي تكان نخورده اند. از اين روضه ها، نفحات و كتاب ها زياد هستند. خداوند هركس را يك جوري تكان مي دهد. ما بايد بخواهيم تا تكان بخوريم. پس خداوند همه را تكان مي دهد تا متنبه بشويم. ما بايد نفحات را بگيريم تا از دست مان نرود. مَثَل اين جوان مَثَل كسي است كه از تهران مي خواهد به مشهد برود. اگر بخواهد پياده برود چند ماه در راه است و آذوقه ندارد. اگر با هواپيما برود نياز به آذوقه ي زيادي ندارد. اين هواپيما امام حسين(ع) است. سرعت سفينه امام حسين(ع) از همه بيشتر است و بليط آن همان اشكي است كه مي ريزيم. سرعت زياد امام حسين(ع)، ما را با اين توشه ي كم به مقصد مي رساند. پس به مجلس عزاداري امام حسين (ع)برويم، گريه كنيم تا با اين كشتي به مقصد برسيم. اگر دست مان در دست امام حسين(ع) باشد نبايد نگران چيزي باشيم. ماه صفر ماه بلاهاي اهل بيت است. در اين ماه زياد صدقه بدهيد و دعا بخوانيد .اهل بيت امتحان پذير بودند، تكليف شان را پيدا كردند، صبور و شاكر بودند. انشاءالله خداوند ما را هم مثل اهل بيت امتحان پذير، صابر و شاكر قرار دهد.

92-09-06

سوال – خاطرم است كه در يكي از برنامه هاي شما يكي از روحانيون، داستان جواني

ص: 10184

را تعريف كرد كه در موقعيت گناه قرار گرفته بود. اما بخاطر خدا از آن گناه فرار كرد. و خداوند بخاطر اين كار به او پاداش بسيار بسيار بزرگي داد. من وقتي اين داستان را شنيدم با خود گفتم كار سختي نكرده است. اگر اين موقعيت براي من هم پيش بيايد همين كار را مي كنم. اما متأسفانه اين موقعيت براي من پيش آمد و من از آن امتحان الهي سربلند بيرون نيامده و به گناه آلوده شدم. از آن زمان احساس مي كنم كه ديگر خداوند نظر لطفي به من ندارد. فكر مي كنم كه بنده ي آلوده اي مانند من به چه دردي مي خورد؟ اين روزهاي محرم خجالت مي كشم نام امام حسين (ع) را ببرم. احساس مي كنم دوستي با امام حسين لياقت مي خواهد و من آن را ندارم. دلم براي روزهاي با خدا بودنم تنگ شده لطفاً به من كمك كنيد. پاسخ – همين كه گناه به ياد اين جوان مانده است و عذرخواهي مي كند و خود را در برابر خدا كوچك مي كند،يعني اينكه خدا به او نگاه كرده و او را فراموش نكرده است. اگر قرار بود كه خداوند نگاهش را از اين افراد بردارد ،خودشان گناه شان را فراموش مي كردند. پس كساني كه در اين موقعيت جوان هستند باور كنند كه خداوند براحتي از كسي روي برنمي گرداند و صبر خدا زياد است. تا موتور اصلي وجود ما خراب نشود خداوند دست از ما برنمي دارد. اگر فرزندي جسمش سالم باشد ولي لباسش كثيف بشود، مادر از او دست برنمي دارد. پدر از فرزندي

ص: 10185

كه لباسش كثيف شده باشد نااميد نمي شود. معلم از دانش آموزي كه دفترش كثيف شده باشد نااميد نمي شود. و دفترش را عوض مي كند. امام سجاد (ع) در مناجات خمسه عشر مي فرمايد: خدايا گناهان لباس ذلت به من پوشانده اند و مرا ذليل كرده است. پس شايد گناهان ما را از چشم خدا بيندازد. ولي خدا مي فرمايد كه قلب (موتور) تو سالم است. ماشيني كه موتورش سالم است حتي اگر بدنه اش آسيب ديده باشد، آنرا دور نمي اندازند. موتور وجود ما محبت به اهل بيت است. پس موتور ما سالم است. جواني كه گناه كرده ،تا عاشورا مي شود محبتش را به امام حسين(ع) نشان مي دهد، پس موتور اين جوان سالم است. هر وقت موتور ما خراب شد خداوند از ما نااميد مي شود. اگر ما مشرك يا كافر بشويم يا از اهل بيت برگرديم،موتورمان خراب مي شود. چون موتور ما سالم است مي گويند كه وقتي در مراسم امام حسين(ع) اشك بريزيد گناهان تان پاك مي شود. امام به شما كمك مي كند كه ديگر گناهان گذشته را انجام ندهيد. بعضي ها مي گويند كه در زمان جنگ جوانان كاري نكردند، فقط به جبهه رفته اند و كار مهمي نكرده اند. خيلي ها در آن زمان بودند ولي اين كار را نكردند و در امتحان مردود شدند. پس سعي كنيم كه امتحانات ديگران را پايين نياوريم. ايشان طعنه اي به امتحان يك جوان زد و خودش در همان امتحان رد شد. پس ادعاهاي عجيب و غريب نكنيم. و اگر در امتحان كم آورديم زود نااميد نشويم. تا موتور

ص: 10186

ما سالم است اجازه ي نااميد شدن از خدا را نداريم. هر كس امام حسين(ع) را دوست دارد بداند كه موتورش سالم است. كساني كه مي خواهند لباس شان خيلي كثيف نشود روزي چند بار آنرا عوض مي كنند و مي شويند. پيامبر روزي هفتاد مرتبه استغفار مي كرد تا خودش را شستشو بدهد. اگر ماشيني خيلي نياز به صافكاري داشته باشد آنرا چكش كاري مي كنند .مواظب باشيم كه در برزخ نياز به چكش كاري نداشته باشيم. خداوند عهد كرده :كسي كه محب اهل بيت است را به جهنم نبرد. ولي اين فرد نياز به چكش كاري دارد .اگر خودمان در اين دنيا گناهان مان را پاك كرديم خيلي خوب است و اِلا در برزخ ما را چكش كاري مي كنند يا ما را با آتش جهنم پاك مي كنند اگر مشمول شفاعت قرار بگيريم. خيلي ها گفتند: اي حسين كاش ما با تو بوديم ولي وقتي جنگ شد، چند روز هم به جبهه نرفتند و فرزندان شان را به جبهه نفرستادند. چون موتور محبت به امام حسين (ع) در وجود رسول ترك ، كار مي كرد، در آخر امام دستش را گرفت . پس نه خودمان نااميد بشويم و نه بگذاريم كه كسي ما را نااميد كند. روزي يك مرتبه زير آسمان بايستيم و بگوييم: صلي الله عليك يا اباعبدالله. نگريد روي خوبش نزنيد سنگ وچوبش ، لب قاريان قرآن نه چنين جواب دارد. اگر كسي در هنگام روضه آماده ي اشك ريختن است مشخص است كه هنوز موتورش سالم است. حق الناس و حق الله صافكاري در قيامت دارد. سوال – من

ص: 10187

برخي از جواب هايي كه شما در مورد سوالات مي دهيد نمي پسندم و بعضي مواقع اين پاسخ ها براي من سوالات ديگري را بوجود مي آورد. يك سوالي پرسيده شده بود مبني بر اين بود كه يك قاچاقچي كه در همسايگي جواني زندگي مي كرد گفته بود كه اگر ايشان آيه از قرآن بياورد كه اين كار حرام است اين كار را كنار مي گذارد. شما جواب هايي داديد كه خوب بود ولي نمي دانم چرا به آياتي مثل با دست خودتان، خودتان را به هلاكت نيندازيد يا اگر يك نفر را بكشيد مثل اين است كه تمام دنيا را گشته ايد يا آيه اي كه وعده ي عذاب سخت را به كساني كه كارهاي ناشايست را در جامعه رواج مي دهند اشاره اي نكرديد. با تفكر و تعقل دراين آيات مشخص مي شود كه قاچاق مواد كار حرامي است ولي شما از اين آيات استفاده نكرديد، راهنمايي بفرماييد. در ضمن من فكر مي كنم كه امتحان ثروت خيلي راحت تر از فقر است و از فقرا امتحان سخت تري گرفته مي شود زيرا پيامبر فرموده: از يك در كه فقر وارد مي شود از در ديگر ايمان خارج مي شود. پاسخ – اين طور افراد دنبال جواب نيستند دنبال بهانه هستند. البته اگر ما به اين آيات اشاره مي كرديم بهتر بود و اين را قبول داريم. آن افراد دنبال آياتي هستند كه بگويد :اي كساني كه ايمان آورده ايد قاچاق موادمخدر نكنيد. يعني دنبال همان واژه مي گردند. آن افراد هم با عقل و ديانت مي دانند كه قاچاق ضرر دارد. ضرر

ص: 10188

به خود و ديگران حرام است. بعضي آيه مباهله و آيه تطهير را نمي بينند و مي گويند كه چرا خداوند نام علي را در قرآن نياورده است. ما مي گوييم قرار نيست كه همه بتوانند چهارصد رنگ را از چهار رنگ بدست بياورند ،بايد به متخصص مراجعه كنند. پس سوالات ديني را بايد از اهل بيت پرسيد. درست است كه پيامبر فرموده :از يك در كه فقر وارد مي شود از در ديگر ايمان خارج مي شود. ولي منظور اين نيست كه اگر ثروت از يك در وارد شد حتما از در ديگر ايمان خارج نمي شود. البته هر دو احتمال دارد. در قرآن داريم كه خريد و فروش آنها را از ذكر خدا غافل نكند. خيلي از ثروتمندان با موقعيت شان، بجاي اينكه بهشت را براي خودشان بخرند جهنم را خريده اند. آمار ثروتمندان مومن بيشتر است يا فقراي مومن؟ فقراي مومن. پس امتحان ثروتمندان سخت تر است. آسيب هايي در امتحان ثروتمندان وجود دارد كه در امتحان فقرا وجود ندارد. مثل تفاخر، اسراف ،تجمل ،نااميدكردن فقرا و تكبر. البته امتحانات فقرا هم سخت است. به داده هاي تو شكر كه نعمت است ،به نداده هاي تو شكر كه حكمت است و به گرفته هاي تو شكر كه امتحان است. سوال – همسر من ماهيانه مبلغي به من مي دهد كه به نيازمندان كمك كنم. من اين مبلغ را به والدينم كه در وضعيت مالي بدي هستند مي دهم و تاكنون اين موضوع را از شوهرم پنهان كرده ام. آيا نگفتن اين كار به شوهرم اشتباه است؟ پاسخ – ظاهراً كار ايشان اشكالي

ص: 10189

ندارد. پيامبر فرمود: شما سه پدر داريد: پدر خودتان، ،پدر همسر و معلم هايي كه به شما درس داده اند. چرا ما بايد از گرفتاري پدر و مادر همسرمان غافل باشيم ؟داريم :اولين انفاق ما بايد به نزديكان باشد. پس از اطرافيان خودمان غافل نشويم. و اول به آنها خيرات كنيم. تا خدا به ما بركت بدهد. خوب است كه آقا اختيار خيرات را به دست خانم بدهد تا خانم نگران حكم شرعي آن نباشد. قرار است كه زن و شوهر با هم رشد كنند. و اهل خيرات بشوند تا فرزندان هم از آنها ياد بگيرند و اهل خيرات بشوند. شايد همسر شما مي داند كه شما مي خواهيد به پدر و مادرتان كمك كنيد ولي به روي خودش نمي آورد كه شما احساس سرشكستگي نكنيد. يعني ايشان تغافل مي كنند. سوال – صفحه 524 قرآن كريم راتوضيح بفرماييد. پاسخ – دراين صفحه داريم از تفريح بهشتي خودتان را محروم نكنيد. يكي از تفريحات بهشتي اين است كه اولادهاي شما اطراف شما طواف مي كنند. پس در دنيا اولاد بياوريد تا خودتان را از تفريحات بهشتي محروم نكنيد. سوال- من هر وقت به همسرم مي گويم كه مبلغي از درآمدمان را به فقرا كمك كنيم، او مي گويد كه خدا گفته : چراغي كه به منزل رواست به مسجد حرام است .علي رغم اينكه من در خانه زني صرفه جو و قانع هستم و زندگي متوسطي هم داريم شوهرم اجازه ي كمك به هيچ فقير يا اماكن مذهبي نمي دهد. منظور از اين جمله (چراغي كه به منزل رواست به مسجد حرام است) چيست ؟

ص: 10190

پاسخ – در قرآن و ادبيات ديني ما چنين جمله اي وجود ندارد ولي در ادبيات عرف ما چنين جمله اي وجود دارد. بعضي ها فكر مي كنند كه گوشت عقيقه بايد آبگوشت بشود نه كباب كه اين اشتباه است. حضرت فاطمه و خانواده شان سه شب غذاي خودشان را به فقير و اسير و مسكين دادند. آيا آنها خلاف قرآن عمل كرده اند؟ اگر ما بخواهيم يك ليوان آب خيرات كنيم و بچه ي همسايه و بچه ي خودمان هم تشنه است، در اينجا اين ليوان آب به بچه ي خودمان مي رسد. پس در شرايط مساوي به خانواده مان مقدم است. اما اگر فرزند شما چيزي را مي خواهد كه برايش لازم و ضروري نيست ولي فرزند همسايه نياز به دارويي دارد كه معالجه بشود، در اينجا فرزند همسايه مقدم است. پس وقتي شرايط نامساوي بود اولويت با فردي است كه بيشتر نياز دارد. عقل و شرع و عرف و وجدان هم همين را مي گويند. الان در فيليپين سيل آمده است و بعضي ها اين جمله را مي گويند ولي اشتباه است زيرا الان كشور ما سيل زده نيست و آنها مقدم هستند. ولي اگر كشور ماهم سيل زده بود، كشور خودمان مقدم بود. بعضي براي مسائل حياتي نياز به كمك دارند. ولي ما براي رفاه به كمك نياز داريم . پس در شرايط مساوي خودي مقدم است ولي در شرايط نامساوي فردي كه شرايطش سخت تر است مقدم است. سوال- برادر من خيلي دلسوز بود مخصوصا براي مادرم و دستگير نيازمندان بود دلي بي كينه داشت ولي بخاطر شكست مالي دست

ص: 10191

به خودكشي زد. من خيلي نگران برادرم هستم. آيا مي توانم به رحمت خداوند اميد داشته باشم كه خداوند او را ببخشد؟ خودكشي مجازات سختي درنزد خداوند دارد ؟ پاسخ – رحمت و مغفرت دست خداست. اين جوان در زمان بن بست و تصميم گيري اشتباهي كرده است. خيلي ها در لحظه ي آخر دچار جنون مي شوند و دست خودشان نيست. به فرض اين جوان تكليفش را درست انجام نداده است ولي تكليف اطرافيان چيست؟ طلب مغفرت. خدايا اين جوان را مورد مغفرت و رحمت خودت قرار بده. تكليف ما خيرات،دعا خواندن ،قرآن خواندن و خواندن نماز قضا و اداي حق الناس براي فوت شده است تا بار او سبك بشود. تكليف ما اين است كه نگذاريم جوانان ما به اين بن بست برسند. امام سجاد(ع) مي فرمايد كه در دين بن بست نداريم زيرا در هر شرايط ما خدايي داريم كه غالب بر شرايط سخت است و در آن شرايط به ما تكليفي داده كه ما بي تكليف نباشيم و خدا هم به ما كمك مي كند. پس تكليف ما اين است كه به جوانان اعتماد به نفس و اعتماد به خدا بدهيم. هميشه به مشكل بگوييم كه خداي بزرگي دارم .مشكل اين جوان از مشكل امام سجاد(ع) بيشتر بود؟ مشكلات امام :واقعه ي عاشورا ،واقعه ي حَره ( يكسال بعد از واقعه ي عاشورا اعتراضي به يزيد شد و سه روز مردم مدينه را قلع و قمع كردند. و فقط به امام سجاد(ع) كاري نداشتند)، نهضت توابين كه همه كشته شدند. اما از لحاظ سياسي و اجتماعي در بن بست بود و

ص: 10192

كسي با امام ارتباط نداشت ولي امام به ما ياد داده است كه اگر به خدا اعتماد كنيم راه بيرون آمدن از مشكل براي شما پيدا مي شود. امام سجاد(ع) به سراغ تربيت غلام مي رود. بعد برده ها را آزاد مي كند بعنوان مُبَلغ و در غالب دعا، حرف هايش را مي زند. درقالب گريه از مظلوميت امام حسين(ع) دفاع مي كند. در قالب امر به معروف تذكراتش را به درباريان مي داد. اگر ما اعتمادمان را به خدا تقويت كنيم، اعتماد به خودمان را تقويت كنيم و اعتماد به معصوم را زياد كنيم و راه آنها را برويم هيچ وقت بن بست نداريم كه منجر به خودكشي بشود. پس وظيفه ي ما اين است كه براي آنها طلب مغفرت كنيم. خدايا باور ما را به خودت، اولياء و قرآن افزون بفرما كه احساس بن بست در زندگي مان نداشته باشيم.

92-08-29

گاهي دلم به سمت خدا مي برد مرا يعني به آستان رضا مي برد مرا، مثل كبوتري كه به پرواز آمده است تا كوي دوست بال دعا مي برد مرا، تا محضر سپيده ي محضر هشتم به صد اميد ايمان جدا وعشق جدا مي برد مرا، از خود در اين حرم به خدا مي توان رسيد اين جزر از كجا به كجا مي برد مرا، آن پرچمي كه دست تكان مي دهد به ناز تا سهم سيدالشهدا مي برد مرا ،اشكم كه رنگ شود لاله يا اباالحسن با خود به دشت كربلا مي برد مرا. سوال- من يك جوان21 ساله هستم كه شايد پر رنگترين بخش زندگي ام عشق بي حد و حساب

ص: 10193

من به اباعبدالله و مجالس آن باشد. از خدا مي خواهم كه اين شعله را در زندگي ام روشن نگه دارد. محيط جامعه و وسوسه هايي كه شيطان از در و ديوار براي ما جوانان مي فرستند، زمينه ي لغزش را براي خيلي از جوانان بعد از محرم فراهم مي كند. بعضي وقت ها آرزو مي كنم كه اين حال خوش براي من دائمي مي شد. و هميشه رنگ و بوي امام حسين (ع) را مي گرفتم اما افسوس كه دائمي كردن اينها خيلي كار سختي است. پاسخ – اگر اينكار سخت نبود امام صادق (ع) نمي فرمودند: اگر بتوانيد اين حال زيبا (احساس حضور در محضر اهل بيت است)را حفظ كنيد، ملائكه با شما مصافحه مي كنند و روي آب راه خواهيد رفت. پس معلوم است كه اين كار خيلي سخت است. معمولا بعد از سفر حج ،بعد از ماه رمضان ،بعد از اعتكاف و بعد از هر زيارت اين سوال براي انسان پيش مي آيد. آيت الله مجتهدي تهراني اين روايت امام صادق(ع) را متذكر مي شدند كه امام مي فرمود: اگر بعد از اين عزاداري برنامه زندگي شما به اينگونه شد كه شما توفيق پيدا كرديد طاعت پشت طاعت انجام بدهيد ، خيلي خوب است(طاعت فقط عبادت نيست، طاعت يعني اينكه هر كار زندگي مان را بر اساس دستور خدا انجام بدهيم. يعني خواب، پوشاك، اشتغال، سياست مديريت و همه ي امور را طبق دين انجام بدهيم. نماز خواندن جزئي از طاعت است)، اگر طاعت بعد از معصيت انجام بدهيد اميد به نجات داشته باشيد( يعني اگر پايمان لغزيد يك طاعتي انجام

ص: 10194

بدهيم. طاعت خاص بعد از هر معصيت استغفار است)، اگر معصيت پشت طاعت داشته باشيد و طاعتي بعد از آن نباشد، اين جاي ترس دارد( اگر معصيتي بعد از طاعتي داشته باشيم، مي توانيم توبه كنيم خدمت به ديگران يا از خدا عذرخواهي كنيم كه ترس را به اميد تبديل كنيم) و اگر معصيت پشت معصيت باشد، جاي تاسف دارد. بهشت خدا خيلي بزرگ است. در بهشت هم جايگاه ويژه و هم جايگاه پايين وجود دارد. به غير از دسته اول و دسته ي دوم، اگر كسي دير به بهشت برود به جايگاه ويژه نمي رسد. اگر ما عزادار امام حسين(ع) باشيم و به بهشت برويم ولي آنقدر با امام حسين(ع) فاصله داشته باشيم كه امام را نبينيم، اين چه حالي دارد؟ در آيه 69 سوره نساء داريم :جايگاه ويژه بهشت براي انبياء ،امامان، شهدا ، صالحين و كساني است كه اهل اطاعت از خدا باشند. ماه محرم بواسطه ي امام حسين(ع) ،ماه ميهماني خداست. هر كس حسين را دوست دارد، خدا او را دوست دارد. اِن الحسين مصباح الهدي و سفينة النجاة .ما با كشتي امام حسين(ع) به بهشت مي رويم .حيف است كه به بهشت برويم ولي حضرت فاطمه (س)،پيامبر و اميرالمومنين را نبينيم .اگر مي خواهيم به اين جايگاه ويژه برسيم بايد طاعت پشت طاعت داشته باشيم. يا اگر معصيت كرديم پشت آن طاعتي بنام استغفار انجام بدهيم. تا معصيت ما را زمينگير نكند. سوال- من مادري 39 ساله هستم و بعد از فوت همسرم، پنج سال است كه از صبح تا شب كار مي كنم تا بتوانم از دو پسر 19ساله

ص: 10195

و 14 ساله ام مراقبت كنم. به تازگي دچار مشكل بزرگي شده ام كه نمي دانم چكار كنم. پسر 19 ساله ي من كه در سال دوم دانشگاه در رشته ي برق مشغول به تحصيل است و معتقد به مسائل ديني است ،اخيرا كاهل نماز شده و مخصوصا نمازهاي صبحش قضا مي شود. و نصيحت هاي من تاثيري ندارد. او مي گويد كه مي خواهم در مورد دين اسلام تحقيق كنم كه واقعيت دين را بفهمم. چون همه ي شما به اين دليل مسلمان هستيد كه پدر و مادرتان مسلمان بوده اند و مسلماني به شما ارث رسيده است و اين اسلام وراثتي هيچ ارزشي ندارد. اخيرا متوجه شده ام كه در خوابگاه ايشان پسري است كه به مدت ده سال است كه در مورد اديان تحقيق مي كند. نمي دانم به چه نتيجه اي رسيده است و چه ديني دارد ولي مي دانم كه پسرم با صحبت با او به شك و ترديد در دين رسيده است. من خواب و خوراك ندارم. من به پسرم مي گويم كه تحقيق كردن در مورد دين اسلام اشكالي ندارد ولي از اينكه از چه كسي و از چه منبعي تحقيق بكني مهم است. و عناد و لجبازي نداشته باشي. من آنها را به سختي بزرگ كرده ام و از خداوند فرزندان صالح خواسته ام .نمي دانم چكار بايد بكنم ؟ پاسخ – آيا وراثتي بودن، دليل بر بي ارزشي است؟ هر چيزي كه به ارث برسد ارزش ندارد؟ صرفا وراثتي بودن نمي تواند دليل بي ارزشي يا با ارزشي باشد. مثلا اگر شما زميني از پدرتان به

ص: 10196

ارث مي رسيد آنرا كنار مي گذاشتيد و مي گفتيد كه بايد در مورد آن تحقيق بكنم كه چرا به من ارث رسيده است؟ ايشان در مورد اين زمين به سه طريق مي تواند تحقيق كند: 1- خودش كارشناس زمين باشد. 2- خودش كارشناس نباشد و سراغ كارشناس برود و ارزش آنرا بفهمد. 3- نه خودش كارشناس است و نه دسترسي به كارشناس دارد. وقتي مي بيند كه عده اي مي خواهند اين زمين را از جنگش در بياورند، معلوم مي شود كه اين زمين ارزش دارد. به فرض كه قبول كنيم اسلام اين آقا وراثتي است. صرف وراثتي بودن چيزي ،نه ارزش است و نه ضد ارزش. يا شما خودتان كارشناس دين هستيد و اسلام را بررسي مي كنيد و مي بيند كه اسلام مطابق روز است و اسلام را نگه مي داريد. يا اينكه سراغ يك كارشناس دين مي رويد و ارزش هاي اسلام را مي پرسيد تا ببينيد كه بايد آنرا نگه داريد يا خير. راه سوم اين است كه بفهمي چرا تمام دشمنان خدا دنبال اين هستند كه اسلام را از شما بگيرند. زيارت ، محرم،عزاداري و نماز را از ما بگيرند. شما فكر نمي كنيد كه اينها گوهري است كه آنها مي خواهند از ما بگيرند؟ ايشان از هر روشي كه برود ارزش اسلام را متوجه مي شود. پس شما از نگاه سارقان اسلام مي توانيد بفهميد كه اسلام چقدر ارزش دارد. چرا تمام شبكه هاي ماهواره اي و سايت ها دشمن مي خواهد اسلام را از جوانان ما بگيرند؟ آنها مي خواهند اسلام را از شما بگيرند و شما

ص: 10197

را خلع سلاح كنند. سوال – صفحه 517 قرآن كريم را توضيح بفرماييد. پاسخ – بعضي از مسلمانان بر سر پيامبر منت مي گذاشتند كه مسلمان شده اند. در اين صفحه داريم: بخاطر اسلام آوردن بر سر رسول خدا و خدا منت نگذاريد، خدا بايد بر شما منت بگذارد كه شما را هدايت كرده است. مثلا من مي خواهم آدرسي را پيدا كنم. شما آدرس را به درستي به من مي دهيد و من آدرس را پيدا مي كنم. آيا من بايد سر شما منت بگذارم كه آدرس را پرسيده ام يا شما بايد سر من منت بگذاريد كه آدرس را به درستي داده ايد؟ خداوند آدرس هدايت را در قالب اسلام به ما داده است و بايد سر ما منت بگذارد. ما بايد شاكر باشيم كه خدا اسلام را به ما داده و پدر و مادر هم واسطه بوده اند كه اسلام راحت تر به دست ما برسد. پس ما نبايد منت بگذاريم كه مسلمان شده ايم بلكه خدا بايد منت بگذارد كه ما را با اسلام هدايت كرده است. سوال – بسياري از والدين هيچ تناسبي با آنچه كه اسلام براي آنها ترسيم كرده است ندارند. نمونه اش پدر من است. وقتي ايشان مي خواهد به خانه بيايد من و مادرم از ترس بداخلاقي ،بددهاني و دست بزن هاي او لرزه بر اندام مان مي افتد. من نمي دانم چرا خداوند با اينكه مي دانسته چنين افرادي مي خواهند پدر و مادر بشوند، دستور اطاعت به آنها را داده است؟ پاسخ – ما يك شخص پدر و مادر داريم و يك جايگاه پدر

ص: 10198

و مادر داريم. شخصيت پدر و مادر مربوط به خودشان است.يعني اگر پدر درست عمل كند به بهشت مي رود و اگر اشتباه عمل كند به جهنم مي رود. به صرف اينكه من پدر و مادر هستم، امتيازي ندارم. جايگاه پدر و مادري ،امتيازي براي فرزندان است. خدا يك ناودان رحمت دارد. خداوند از باب لطف ،كرم و عدالتش اين شعبه ي رحمت را در هر خانه اي گذاشته است. اگر كسي پدر و مادرش حتي منافق باشند، باز آنها جايگاه خودشان را دارند. اعمال پدر و مادر به خودشان ارتباط دارند. اگر فرزند به اين جايگاه احترام بگذارد به بهشت مي رود. حتي اگر پدر و مادر بد باشند. اين جايگاه يك امتيازي براي فرزندان است. معمولا گنج را زير خاك مي گذارند و مي گويند كه اگر اژدهايي روي آن باشد بايد هرجوري هست به گنج دست پيدا كنيد. اگر پدر و مادر شما كافر و ملحد باشند، از اژدها بدتر نيستند. زير حفظ جايگاه اين پدر و مادر بهشت و رحمت است. شمر جهنمي است ولي حتي خدا بچه ي شمر را از اين رحمت محروم نكرده است يعني اگر بچه ي شمر به پدرش يك ليوان آب داده باشد ، خداوند به خاطر اين جايگاه، به بچه ي شمر هم لطف مي كند. بهشت زير پاي مادر است يعني مادر من هر كسي كه باشد ،اگر به او خدمت كنم به بهشت مي رسم. ممكن است كه مادر به بهشت نرسد ولي فرزند بخاطر احترام گذاشتن به آن جايگاه ،به بهشت برسد. اين لطف خداست. اگر مي خواستند بگويند كه پاداش

ص: 10199

خدمت به پدر و مادرهاي خوب بهشت است ،اين ديگر نيازي به دستور خدا نداشت. هر كس پدر و مادرش خوب باشد عقلش هم مي گويد كه بايد به آنها محبت كرد. راز اين است كه اگر ما پدر و مادر خوب نداريم خداوند نمي خواهد كه ما از اين گنج محروم بشويم. در واقع اطاعت از پدر و مادر، اطاعت از خداست. البته اين اطاعت در راستاي اطاعت خداست (اگر پدر و مادر فرزند را امر به معصيت بكنند اطاعت شان واجب نيست). اطاعت بايد مطلق( چه پدر و مادر پولدار باشند چه فقير، زنده باشند يا مرده يا ...) باشد و خدمت هم بايد مطلق باشد. پس ما بايد از پدر و مادر اطاعت كنيم تا به آن گنجي كه زير پاي پدر و مادر است برسيم. سوال – هر وقت كه كارشناسان از فضيلت انفاق در راه خدا مي گويند، دل من به درد مي آيد. من و همسرم گرفتار فقر و بدهكاري هاي فراوان هستيم كه رهايي از آنها براي ما آرزو شده ،چه برسد به انفاق و كارهاي خير. بعضي وقت ها مي گويم كه چه مي شد خداوند از فضل بي نهايت خودش به من هم ثروت فراوان مي بخشيد تا آنها را در راه خدا و خير خرج كنم، نمي دانم كه ما چه گناهي كرده ايم كه دچار اين امتحان شده ايم؟ پاسخ – همچنان كه فقر امتحان است ثروت هم امتحان است. هر كس بايد در امتحان تكليف خودش را پيدا كند. تكليف پولدارها انفاق است و تكليف فقرا صبر است. آيا الان اين خانواده به

ص: 10200

تكليف خودشان عمل مي كنند؟ اگر من بخواهم پولدارها را زير سوال ببرم در واقع به تكليف خودم عمل نكرده ام. و اگر هم پولدار بشوم به تكليفم عمل نمي كنم. امتحان فقيرها ساده از پولدارهاست. فقرا زودتر از پولدارها به امتياز مي رسند زيرا هر مستمندي كه به پولدارها مراجعه كند آنها بايد به او كمك كنند ولي مستمندان به فقرا مراجعه نمي كنند. فقرا با آرزوي انفاق در راه خدا به امتياز مي رسند .فقرا بعضي از صفات بد پولدارها مثل تفاخر، تجمل و اسراف را ندارند. پس امتحان فقرا آسان تر از پولدارهاست. پس ما بايد به تكليف مان توجه كنيم. امتحان فرد معلول راحت از فرد سالم است زيرا فرد معلول با آرزوي نيت هاي خوب ثواب آنرا مي برد و تفاخر فرد سالم را ندارد. پس صبر كنند و آرزوي نيت هاي خوب را بكنند. سوالها فقر خيلي آسانتر از ثروت است و هر كس به اين سوالات زودتر جواب بدهد در قيامت سربلند تر است. داريم كه خداوند در قيامت از فقرا عذرخواهي مي كند. ظاهر امتحان فقرا تلخ است ولي بركات زيادي دارد. ظاهر امتحان پولدارها شيرين است اما باطن آن سخت است. خدايا به آبروي امام كاظم (ع) و امام رضا(ع) به همه ي پولدارها توفيق انفاق و پرهيز از همه ي آسيب ها و به همه فقرا مناعت طبع، قناعت و صبر عنايت توفيق بفرما.

92-08-15

اگر چه مثل محرم نمي شوم هرگز جدا زحلقه ي ماتم نمي شوم هرگز، مرا ببخش مرا چونكه خوب مي دانم كه توبه كردم و آدم نمي شوم هرگز، اسيرجاذبه ي

ص: 10201

حسين يوسف ياسم كه محو درگل نرگس نمي شوم هرگز، گناهكارم و اما بدون اذن شما نصيب خشم جهنم نمي شوم هرگز، دمي فرات بياور چرا كه من قانع به سرسبيل و زمزم نمي شوم هرگز، قسم به قلب سپيدت سياه پوش كسي به جز شهيد محرم نمي شوم هرگز، به جان عشق قسم غير چهارده معصوم به پاي هيچ كسي خم نمي شوم هرگز. سوال – چكار كنيم كه از ميهماني محرم بيشترين استفاده را ببريم؟ پاسخ- محرم ماه ميهماني خدا با همراهي امام حسين(ع) است. خدا فرموده كه اول به ميهماني حسين برويد و بعد با او به ميهماني من بياييد. آيه 159 سوره آل عمران مي فرمايد: اي پيامبر تو واسطه شو تا من گناهكاران را ببخشم و بعد من واسطه مي شوم كه تو آنها را ببخشي. اگر امام حسين(ع) ما را به اين ميهماني راه بدهد و از ما پذيرايي كند قطعا خدا هم ما را به ميهماني راه مي دهد. ماه رمضان بواسطه ي قرآن ماه ميهماني خداست. ماه محرم هم بواسطه ي رحمت واسعه ماه ميهماني خداست. معمولا ما هر جا مي خواهيم به ميهماني برويم منطقي و عقلي اين است كه حداكثر استفاده را از آن ميهماني ببريم. درميهماني محرم اگر بخواهيم از ميهماني استفاده ي حداكثري داشته باشيم بايد مقداري ميزبان را بشناسيم. ميزبان شناسي در استفاده ي بيشتر از اين ميهماني به ما كمك مي كند. اگر ما امام را بيشتر بشناسيم به ميزبان اصلي كه خداست بيشتر نزديك مي شويم. ما چند ويژگي مختصر از ميزبان يعني امام حسين(ع) را مي گوييم تا بتوانيم

ص: 10202

خودمان را بيشتر به ايشان نزديك كنيم. 1- حسين رحمة الواسعه است. هر كس مي خواهد به اين ميهماني برود بُعد رحمت و رأفت خودش را بيشتر كند. رحمت و رأفت امام حسين(ع) به دوستانش هم رسيد. گفت :دوستان را كجا كني محروم تو كه با دشمنان نظر داري.علت اينكه شمر امام حسين(ع) را برگرداند و سر او را از بدنش جدا كرد اين بود كه امام با چشمهايش هم داشت شمر را هدايت مي كرد. ما گاهي اوقات به فرزند، خانواده و همسايه مان هم بي رحمي مي كنيم. در اين ميهماني كمي از درياي رحمت امام حسين(ع) را از خدا بخواهيم .ماه امام حسين (ع) ماه تمرين رحمت است. مثل ماه رمضان كه سفره هايي كه انداخته مي شود و افطاري هايي كه داده مي شود .اينها انس و رحمت است و بايد بيشتر بشود. اگر اين رحمت را در زندگي هاي مان توسعه بدهيم به امام حسين(ع) نزديكتر مي شويم. 2- امام باب نجات امت است. امام سعي مي كند كه مردم را نجات بدهد. در زيارت اربعين هم اين را داريم. يك وقت كسي براي نجات فردي پول مي گذارد يا وقت يا قسمتي از عمرش را مي گذارد كه اين ارزش دارد ولي يك وقت خونش را مي دهد. امام حسين(ع) براي نجات افراد گمراه و جاهل خون خود ،فرزندان و خانواده اش را گذاشت تا مردم نجات پيدا كنند. بخاطرهمين مي گويند: ان الحسين مصباح الهدي وسفينةالنجاة .ما چقدر براي نجات مردم از گناه، هزينه مي كنيم؟ آقاسيدمهدي قوام از منبري هاي قديم تهران در مسجدلاله زار بود. در

ص: 10203

منبر به ايشان هديه اي مي دهند. ايشان سراغ خانمي مي رود كه غرق در گناه است و از او مي خواهد كه به احترام امام حسين(ع) ده شب محرم گناه نكند و هديه اي را كه گرفته بود به او مي دهد. زن قول مي دهد كه گناه نكند. اين زن به احترام حضرت فاطمه گناه نكرد و بعدها معلم قرآن شد. پس آقا سيد مهدي قوام در محرم به امام حسين(ع) نزديك شد. زيرا يك انسان را نجات داد .داريم كه اگر يك نفر را نجات بدهيد مثل اين است كه همه ي انسان ها را نجات داده ايد. ما با پول، آبروي ،مغازه ،قلم و... مي توانيم به امام حسين(ع) نزديك بشويم. 3- امام از هدايت هيچ كس نگذشت. امام حسين(ع) زهيرعثماني مذهب، وهب نصراني و حر بن رياحي را جذب كرد. آيا مداح ،روضه ،اطعام و ادب ما به گونه اي است كه ديگران را جذب كند و سر سفره ي امام حسين(ع) بياورد؟ مسلمانان حسين ياور ندارد ،غريب است و كسي در سر ندارد. امام حسين(ع) براي خدا و قرآن يارگيري كرد ما هم براي امام يارگيري كنيم. بايد جاذبه ي ما حداكثري و دافع مان حداقلي باشد. 4-افرادي را كه نمي توانست جذب كند برايشان دعا مي كرد. بعضي اوقات وقتي كسي با ما همراه نيست به او ناسزا مي گوييم يا او را نفرين مي كنيم. امام حسين(ع) امت را از مدينه تا روز عاشورا دعا مي كرد البته در كنار بدن علي اكبر اين قوم را نفرين كرد. ما چقدرديگران را دعا مي كنيم؟ مادر بجاي اينكه

ص: 10204

فرزند ش را نفرين كند ،دعا كند.5- براي اقامه ي نماز و تلاوت قرآن از دشمن وقت مي گيرد. پس اين دو كار خيلي مهم است. بايد در محرم شور حسيني را زياد كرد. همين كه جوان براي امام حسين(ع) سينه مي زد ارتباط برقرار كرده است .ما بايد سر سفره ي شور حسيني، شعور حسيني را هم زياد كنيم. اين دست مبلغين و برنامه ريزهاي جلسه است. در هنگام ظهر عاشورا وقتي فردي خبر وقت اذان را به امام مي دهد، امام مي فرمايد: خدا تو را از نمازگزاران قرار بدهد و بعد نماز جماعت را برپا مي كند. ما بايد كارهايي كه براي ميزبان مهم است انجام بدهيم. ميزبان نماز را خيلي دوست دارد .امام حاضر شد كه از دشمن براي نماز مهلت بگيرد. اين ميزبان مواظب حق الناس است. به نقلي امام شش صد نفر يار در مقابل سي هزار نفردشمن داشتند. و فرمودند كه هر كس بدهكار است برود. اصل رعايت حق الهي است. اگر كسي حق الناس بر گردنش باشد مدال شهادت بر گردن او زيبنده نيست. گاهي ما بيخودي براي خودمان حق الناس درست مي كنيم مثلا ماشين را جلوي پاركينگ خانه اي پارك مي كنيم و طرف مي خواهد به بيمارستان برود و معطل ما مي شود. پس يادمان باشد كه اين ميزبان به حق الناس حساس است. 6- توجه به خانواده .امام حسين(ع) با خانواده به كربلا آمد. بعضي ها مي گويند كه مشكلات را به خانواه مان نگوييم زيرا طاقت ندارند. ولي ما بايد مشكلات را خانواده مان بگوييم تا آنها هم در اين مشكلات رشد

ص: 10205

كنند. امام با مشكل شهادت و خواهرش با مشكل اسارت به اوج مي رسند كه مي فرمايد: ما جز زيبايي چيزي نمي بينيم. اين برادر،خواهر را وارد مشكل كرده و آنرا مديريت كرده است. ما بايد همسر و فرزندان را به مشكلات وارد كنيم. امام براي خانواده اش خيمه درست مي كند و اطراف آنها را از مَحرمان بني هاشم مي گذارد. و مي فرمايد :اگر دين نداريد لااقل آزادمرد باشيد و به خانواده ي من كاري نداشته باشيد. يعني نمي شود كه مرد زنده باشد و ناموسش را در معرض خطر قرار بدهد. بعضي مردها بخاطر تن پروري درخانه نشسته اند و همسرشان را براي كاركردن به بيرون مي فرستند. آيا اين فرد مي خواهد در محرم ميهمان امام حسين(ع) بشود؟7- توجه به حيا وعفت. دختر امام حسين(ع) وقتي بالاي سر پدر قرار گرفت اول گفت كه چادر از سر ما كشيدند و بعد گفت كه عمه ي مظلوم من كتك خورد و لب هاي من تشنه است. پس شما كه مي خواهيد به ميهماني اين ميزبان برويد به حيا و عفت توجه كنيد. 8- كنارنيامدن با ظلم .امام فرمود: هركس مي خواهد مثل حسين باشد، نبايد با فردي مثل يزيد بيعت كند. اما با گناه ،بي حيايي ،رشوه خواري و ظلم كنار نمي آيد. ما كه مي خواهيم عزادار و ميهمان امام باشيم بايد مثل امام باشيم. اگر ما اين موارد را رعايت كرديم در كشتي نجات حسين قرار مي گيريم و در عذاب خدا نخواهيم سوخت. سوال- آيا اين درست است كه بعضي مي گويند ما اين قدر گناهكار هستيم كه خجالت

ص: 10206

مي كشيم به مراسم عزاداري امام حسين(ع) برويم ؟ پاسخ - اگر كسي مشكلاتش از زهير و حر بيشتر است به مراسم امام حسين(ع) نيايند. امام حسين(ع) رحمت واسعه خداست. امام كه دوست داشت شمر را هدايت كند ما را هم هدايت مي كند. اگر كسي به ظاهر هم به روضه بيايد ،امام دست او را مي گيرد. گاهي مجالس كوچك ،معنويت زيادي دارد. روز دوم محرم اهل بيت به كربلا رسيدند. وقتي امام اسم آن منطقه را سوال كردند و شنيدند كه نام آنجا كربلا است فرمودند: اعوذ بالله من الكربلا. كرب و بلا يعني مشكلات و امتحانات. اگر دست ما در دست امام حسين(ع) باشد در سختي ها و مشكلات كم نمي آوريم. دست زينب در دست امام بود. هر كس دستش در دست امام باشد راه را پيدا مي كند از شش ماه امام حسين(ع) تا حبيب بن مظاهر هشتاد ساله . اگر ما امروز راه را گم كرده ايم بخاطر اين است كه از امام دور مانده ايم. به آقا التماس كنيم كه دست ما را رها نكند. بي همگان بسر شود بي تو به سر نمي شود. سوال صفحه 503 قرآن كريم را توضيح بفرماييد. پاسخ – همه ي مشكلات ما اين است كه از گذشته و آينده ي مان ترس داريم و اگر حزن داريم بخاطر اين است كه درتكليف مان استقامت نداريم. يكي از زيباترين عهدهايي كه مي توانيم در مُحرم با امام ببنديم عهد استقامت در تكاليف مان است. استقامت سه شعبه دارد: استقامت بر انجام واجبات، درمحرم نماز اول وقت مي خوانيم آنرا ادامه بدهيم ،

ص: 10207

استقامت بر ترك گناه. اكثراً درمحرم از گناه دوري مي كنند. بر ترك گناهان مان عهد ببنديم .ترك ظلم حُر را عزيز كرد و استقامت بر خدمت به دين و مخلوق. اگر ما اين استقامت ها را داشته باشيم خوف و حزن از زندگي ما بيرون مي رود. امام حسين(ع) مي فرمايد: بعضي از مردم بنده ي دنيا هستند و دين را بر زبان شان مي چرخانند تا زندگي شان بچرخد. وقتي كه بلا و سختي مي آيد دين داران كم مي شود. اين افراد استقامت ندارند زيرا دين در اعماق وجودشان نرفته است. عده اي سوار قطار امامت هستند و اگر جايي هم گناه كنند امام دست آنها را مي گيرد ولي بعضي ها سوار قطار زندگي شان هستند و هر كاري هم دل شان مي خواهد مي كنند و در ايستگاه عزاداري پايين مي آيند و دوباره سوار قطار زندگي مي شوند. انشاءالله ما جزو سرنشينان قطار اول باشيم يعني با امام باشيم كه با همين توشه ي كم به سعادت برسيم. توشه ي كم، كشتي سريع مي خواهد. امام حسين(ع) ما را با توشه ي كم به مقصد مي رساند. در قرآن داريم :كساني كه اهل استقامت هستند اصحاب بهشت هستند . مردم ما در مُحرم عهدشان را مي بندند ولي بايد روي آن استقامت داشته باشند. هر كس نااميد شد به ياد حُر بيفتد، حُر به خطاي خودش نگاه نكرد به كرم امام حسين(ع) نگاه كرد. پس ما هم به كرم ميزبان نگاه كنيم. اين ميزبان بيش از تصورما كريم است. يا رحمة الواسعه و باب نجاة امة انا توجهنا و

ص: 10208

استشفعنا وتوسلنا بك الي الله و قدمناك بين يده حاجاتنا يا وجيها عند الله اشفع لنا عندالله. خدايا ما را از خيمه و سفره ي امام حسين(ع) دور نكن و نسل مان را در دنيا و آخرت از امام حسين(ع) جدا نكن .

92-08-08

سوال – مادرم چند سالي است كه باخانواده ي پدرم قهر است .اين قهر دارد به خانواده ي ما آسيب مي رساند و هر چه براي مادرم حديث مي خوانم كه بيا آشتي كن، نمونه هاي ديني مي آورد و مي گويد :نمي شود. حضرت زهرا(س) تمام كساني را كه به او ظلم كردند تا آخر عمر نبخشيد. مادر من كسي است كه به همه چيز اسلام اهميت مي دهد به جز همين يك مسئله .لازم به ذكر است كه ايشان به برنامه ي شما مثل حجت نگاه مي كند. ولي ... ما را از اين سردرگمي دربياوريد. پاسخ – استدلال هاي ما از دين خداست. اگر حضرت زهرا(س)دشمنان را نبخشيدند بخاطر اين است كه آنها ولي خدا را اذيت كردند. در سوره احزاب داريم :هركس رسول الله را اذيت كند ملعون خداست. اگر اين حق ها، حق شخصي بود حتما حضرت زهرا(س) آنها را مي بخشيدند ،همان طور كه حضرت علي (ع) مي خواستند قاتل خودشان را ببخشند. ولي امام حسن(ع) و امام حسين(ع) فقط دو تن از فرزندان آن حضرت بودند. بنا به نقلي حضرت 39 تا فرزند داشته اند. قصاص خون پدر حق همه ي فرزندان است و بقيه ي فرزندان از حق شان نگذشتند. حضرت رسول در فتح مكه همه ي دشمنان اسير را بخشيدند و فرمودند كه

ص: 10209

بگوييد :امروز ،روز رحمت است. پيامبر آن جوان يهودي كه روي سرش خاكستر مي ريخت، بخشيد. امام حسين (ع)حُر بن يزيد رياحي را كه مانع رفتن امام به كوفه شد ،بخشيد. اگر درست است كه هر كس خطايي كرد ما آنرا جاي شمر و يزيد بگذاريم و خودمان را جاي معصوم بگذاريم؟ پس مقايسه ي ايشان درست نيست. اگر دشمني شما با فردي بخاطر دشمني او با خداست، دشمني را ادامه بدهيد تا زماني كه او دشمني اش را با خدا قطع كند. اما اگر دشمني بخاطر مسائل مادي يا ارتباطي است، آنرا كنار بگذاريد. داريم : لذتي كه در عفو است در انتقام نيست. در قرآن داريم كه بالاترين صدقه، بخشش است. ممكن است كه كسي به ما بدي كند يا ما را تكريم نكند، ما بايد او را ببخشيم زيرا اگر بخواهيم قطع رحم كنيم اين كار بدتر است. وقتي مادر رفت و آمد نكند ،فرزندان هم قطع رحم مي كنند و عمرشان بي بركت مي شود. اگر مادر رفت و آمد نكند و فقط فرزندان رفت و آمد كنند، سفره ي غيبت پهن مي شود. اگر اين مادرمي خواهد اين گناهان انجام نشود و كارهاي ثواب از دست نرود ،روي نفس خودش پا بگذارد. و با يك بزرگواري، ارتباط را برقرار كند. و باعث خشنودي خدا بشود. ما بايد ارتباطات داشته باشيم ولي هر ارتباطي يك سطحي دارد يعني ارتباط را بايد محدود كرد. مثلا درحد يك تلفن يا درحد سالي يك بار يا ماهي يك بار يا .... به اندازه ي داد و ستد معنوي و نورانيتي كه مي توانيم با

ص: 10210

افراد داشته باشيم ،ارتباطات مان را با آنها تنظيم كنيم. قطع ارتباط وقتي است كه بدانيم رفت و آمد ما در آنها اثر مثبتي نمي گذارد. و شايد آنها در ما اثر منفي بگذارند. حتي اگر رفت و آمد با افرادي كه با خدا دشمن هستند، در آنها اثر دارد، بايد اين ارتباط را ادامه داد. و قطع رحم نكرد. شما بخاطر بركت اثر گذار صله ي رحم ،قاطع رحم نشويد. مثلا افرادي در نماز كاهل هستند ولي وقتي فرزندان شما را مي بينند مقيدتر مي شوند، شما حتما بايد با آنها رفت و آمد داشته باشيد. اما اگر آنها در مسير دشمني خدا باشند، و بخواهند روي ما اثر بگذارند ما مي توانيم ارتباط مان را با آنها قطع كنيم. اين دليل ديني است. سوال – من بصورت كاملا اتفاقي متوجه شدم كه يكي از همسايگان ما مشغول فروش مواد مخدر است. اصلا باورم نمي شد كه اين فرد اهل چنين كار ناشايستي باشد. زيرا فكر من در مورد آدم هاي قاچاقچي مثل فيلم هاي تلويزيون بود ولي اين فرد ظاهرش كاملا عادي است. من دلايل جدي هم ندارم كه كار او را به پليس گزارش كنم. چند روز پيش تصميم گرفتم كه او را از عواقب كار اشتباهي كه انجام مي دهد و جواناني كه به تباهي مي كشد آگاه كنم. اما وقتي حرفم را به او گفتم، با پاسخ عجيب او مواجه شدم. او به من گفت: كجاي قرآن آمده كه خريد و فروش مواد مخدر حرام است؟ او گفت: چون خدا در قرآن اشاره اي به حرام بودن فروش مواد مخدر

ص: 10211

نكرده است، من كار خودم را كه براي آن زحمت مي كشم بدون اشكال مي دانم و هيچ حرف ديگري را غير از قرآن قبول ندارم، راهنمايي بفرماييد. پاسخ – كساني كه جواب هر چيزي را در ظاهر قرآن جستجو مي كنند(مثلا مي گويند: كجاي قرآن گفته كه نماز صبح دو ركعت است) جواب اين آقا را بدهند. ولي قطعا نمي توانند جواب بدهند. ما معتقد هستيم كه قرار نيست همه چيز را از ظاهر قرآن بدست بياوريم. اگر اين طور بود خداوند مي فرمود كه در هر مسئله اي به قرآن مراجعه كنيد و نمي فرمود: مسائل تان را از اهل قرآن بپرسيد .اهل قرآن فقط قاريان،حافظان و فروشندگان قرآن نيستند بلكه اهل قرآن اهل بيت هستند. در آيه تطهير داريم كه كساني كه اهل قرآن هستند پاك هستند، اهل بيت جزو آنها هستند و خدا آنها را انتخاب كرده است. منبع احكام ديني ما قرآن و اهل بيت است.يعني قرآني كه اهل بيت براي ما تفسير مي كنند. ما اعتقاد داريم كه همه چيز در قرآن وجود دارد. حتي حرمت مواد مخدر، نجاست سگ، ولايت اميرالمومنين و اولادش در قرآن وجود دارد ولي در ظاهر قرآن نيست. اينها در بطن و قلب قرآن است. بطن قرآن در اختيار اهل بيت است. علمي كه خداوند به پيامبر داده بود ،ايشان به اميرالمومنين و ايشان هم به فرزندان شان داده اند. ما منتظرهستيم كه امام زمان(عج) بيايند و قرآن را به زبان امروز براي ما ترجمه كنند. و همه ي احكام را از قرآن در بياورند. الان طيف رنگ ها زياد است ولي رنگ هاي

ص: 10212

اصلي سه يا چهار تا بيشتر نيستند. همه ي رنگ هاي متعدد از تركيب اين چند رنگ بدست مي آيد. متخصص رنگ مي تواند از تركيب اين چند رنگ، رنگ هاي مختلفي را بدست بياورد ولي هركس نمي تواند اين كار را انجام بدهد. پس اگر مي گويند كه همه ي احكام در قرآن است معنايش اين است كه فقط كارشناس دين مي تواند آن احكام را از قرآن بيرون بياورد. ما دو تا ارتباط با خدا داريم: ارتباط مستقيم (پرستش) و ارتباط با واسطه (حكومت).خداوند مي فرمايد كه هر كس من حاكم وجود او هستم بايد پيامبر، علي و فرزندان( در عصر غيبت ولي فقيه) هم حاكم وجود او باشند. والا حكومت خدا را قبول نكرده است. انما وليكم الله و رسوله والذين امنوا والذين يقيمون الصلاة و يوتون الزكاة و هم راكعون. حكم خدا دست حاكمان است. كسي كه در روستا زندگي مي كند حكم رئيس جمهور را از دست رئيس جمهور نمي گيرد بلكه از دهدار مي گيرد كه او هم از بخشدار مي گيرد؛ بخشدار هم از فرماندار مي گيرد، فرماندار هم از استاندار مي گيرد ،استاندار هم از وزير كشورمي گيرد و وزير كشور هم از رئيس جمهور مي گيرد. پس ما نبايد خودمان دنبال هر حكمي در قرآن باشيم. زيرا بي حكم مي مانيم. ولا رطب و لا يابس الا في كتاب مبين. در زمان ما، متخصص فقيه است .اگر فقيهي فرمود كه اين كار حرام است يعني خدا فرموده كه حرام است. فقها حجت شما هستند و ما حجت خدا هستيم. اگر كسي نمي خواهد حكومت كساني را

ص: 10213

كه خدا فرموده، بپذيرد، معلوم مي شود كه نمي خواهد اصل حكومت خدا را هم بپذيرد. سوال – من معتاد به نگاه حرام هستم، چند بار توبه كرده ام ولي باز توبه شكستم. مي گويند كه اگر به گناه علاقه داشته باشيم دعاي مان به آسمان نمي رود. يعني من ديگر توبه نكنم؟ پاسخ – جواني باتيپ خاصي نزد آيت الله بهجت نشستند و از ايشان سوال كردند و همراه آقا حركت كردند. و به منزل آقا رفتند. جوان بعد از مدتي بيرون آمد. از جوان سوال كردند كه از آيت الله بهجت چه مي پرسيدي،ايشان گفت: من به آقا مي گفتم كه معتاد به نگاه حرام هستم و آقا مي فرمود :توبه كن . ولي من مي گفتم: نمي توانم و اين جملات تكرار شد. آقا فرمود: اگر نمي تواني گناه را ترك كني، استغفار را ترك نكن. وقتي لكه ي سياه( گناه)روي هم جمع بشود، جِرم ايجاد مي شود. هر استغفاري يك پاك كن است و نمي گذارد كه اين جرم سنگين بشود. درست است كه هر چه سياهي را پاك كني باز ته آن مي ماند ولي خداوند غفار است. هيچ كس حق ندارد مردم را از رحمت خدا نااميد كند. پس براي هرگناه تان ، يك استغفار بكنيد. آيه 33 سوره انفال مي فرمايد: وقتي شما در حال استغفار هستيد خدا شما را عذاب نمي كند. روايت داريم: اگر نمي توانيد خودتان را به حمام توبه برسانيد، با عطر توبه خودتان را خوش بو كنيد. شما به اين روايت عمل كنيد. اگر مي خواهيم گناهان در وجود ما نهادينه نشود، تجسس

ص: 10214

،تجسم و تخيل نكنيم. سوال – صفحه 496 قرآن كريم را توضيح بفرماييد. پاسخ – در اين صفحه داريم: هر امري با حكمت است. در قرآن هر امري جداسازي شده است ولي همه اين جداسازي را متوجه نمي شوند. بايد سراغ كارشناس برويم. متخصص اول پيامبر و آل پيامبر است و در زمان غيبت، فقهاء هستند. ما اجازه نداريم كه با ظاهر قرآن حكم كنيم. بايد حكم را از اولياء خدا كه كارشناس هستند بگيريم. سوال – من يك خواهر بزرگتر از خودم دارم. او 38 سال دارد و زود ازدواج كرده است و داراي چهار فرزند است. مشكل بزرگي در زندگي دارد كه برايش غيرقابل تحمل است و تنها با نيروي ايمان و توسل به امام زمان (عج) آنرا تحمل مي كند. او همسري سرد و بي عاطفه دارد و مثل اين است كه قدرداني و محبت را از هيچ مكتبي نياموخته ،زنان را دون مردان مي داند و هر محبتي از جانب همسر را وظيفه ي او مي داند. ودرمقابل فقط تامين معاش را وظيفه ي خودش مي داند. از اسلام همين را ياد گرفته كه زن بايد مطيع همسرش باشد و بدون اجازه ي او حق هيچ كاري را ندارد. باور كنيد كه خواهر من در خانه ي او مثل يك زنداني است حتي اجازه ي يك اظهارنظر ساده مثل انتخاب زنگ مبلمان يا انتخاب شهري براي مسافرت را ندارد. بيايد همسرش تصميم بگيرد كه او را به خانه ي پدرم بياورد يا نه. خواهرم تا سال گذشته يك زن معمولي و دور از خدا بود ولي الان حودش را به يك

ص: 10215

زن مومن واقعي و محب امام زمان(ع) رسانده است. حالا عبادات او مورد اهانت همسرش قرار مي گيرد. و حتي وقتي شوهرش درخانه است نمي تواند برنامه شما را نگاه كند. من بعنوان خواهرش چه كمكي مي توانم بكنم؟ وقتي از او مي خواهم كه صبور باشد و پاداش اين گونه زنان در نزد خدا عظيم است اندوه چشمهايش به من مي گويد كه چطور تحمل كنم. تو همسر خوبي داري و نمي تواني مرا درك كني. مي ترسم از روزي كه صبرش لبريز بشود و ايمانش كه تنها تكيه گاهش در برابر مشكلاتش است از بين برود. باوجود بچه ها امكان طلاق هم برايش ميسر نيست. من نمي گويم كه تمام ابعاد وجود شوهر خواهرم منفي است ،گاهي نماز مي خواند و به مادرش خدمت مي كند و اعمال صالحي نزد خدا دارد اما آيا اين ايمان است كه با همسرش( كه خدا فرموده مايه ي آرامش هم باشيد) اينگونه رفتار مي كند و اصلا او را نبيند و از او فقط خدمتگزاري بخواهد؟ پاسخ – به مناسبت نزول آيه مباهله ،اين روز را روز خانواده گذاشته اند. پيامبر يك تصميمي گرفتند كه اين تصميم خيلي عادلانه و الهي بود. داماد، فرزند و نوه هاي پيامبر در مقابل ايشان تسليم شدند. پيامبر براي گذاشتن جان براي دين خدا ،تصميم گرفتند. اين انسجام و استحكام خانواده در مكتب ما هدف است. مرد اولين عامل استحكام خانواده است به شرط ها و شروط ها. خداوند يك شعبه ي ولايت الهي را به مرد داده است. بنظر من خداوند يك شعبه ي ولايت الهي را به مرد

ص: 10216

داده كه مرد آنرا در خانه اجرا و حفظ كند و آبروي ولايت خدا را نبرد. براي اِعمال ولايت به سه تا ابزار نياز داريم .ابزار اول را خدا داده است و ابزار دوم را ما بايد در كنار ابزار اول بگذاريم تا اعمال ولايت زيبا باشد و نامش تحكم نشود. و اسمش زنداني ،استبداد و زورگويي نشود. اولين ابزاري كه خدا به مرد داده، قدرت است .قدرت خدا با محبت عجين شده است .در سوره حمد، اول بيان قدرت خدا را مي گوييم و در وسط آن رحمت خدا را مي گوييم. مردها از دو جهت ولايت دارند :ولايت بر فرزندان و همسر. ولي خانه مرد است ولي حق ندارد از قدرتش سوءاستفاده كند . بايد در كنار قدرت، رحمت و رأفت هم باشد تا به اقتدار تبديل شود. خدا به مرد حاكميت داده است الرجال القوامون علي النساء يعني حكومت دست مرد است. اما حكومت يك ماموريت هم دارد و آن عدالت و انصاف است. آيا اين آقا كه به مادر خودش رسيدگي مي كند به مادر خانمش هم رسيدگي مي كند؟ آيا اجازه مي دهد كه خانمش به مادرش رسيدگي كند؟ اگر اين آقا بين دو مادر فرق گذاشت مي شود بي انصاف. و ديگر اين حكومت، حكومت الهي نيست. و حكومت طاغوت است. خدا به زن ها گفته مطيع باشيد ولي در مقابل حكومت الهي و حكومتي كه با انصاف باشد. خدا به مردها بزرگي داده است كه ماموريت آن سخاوت و بخشش است. پس اگر مرد مي خواهد نماينده ي ولايت خدا در خانه باشد و عامل استحكام خانواده باشد،

ص: 10217

بايد سه امتيازي را كه خدا به او داده با سه ماموريت تكميل كند: امتياز قدرت را با محبت ،امتياز حكومت را با عدالت و امتياز بزرگي را با سخاوت و بخشش .اگر مرد اين كار را نكند خدا را بدنام كرده است. زيرا در ذهن اين خانم و فرزندان اين است كه ولي زور مي گويد و وقتي ما مي گوييم كه پيامبر هم ولي است همين فكر را مي كنند. پس اين كار پدر اولين بدآموزي را نسبت به ولايت دارد. مردها و شوهرها اگر اين سه ماموريت را در خانه انجام بدهند، در واقع آنها ولي خدا در خانه بوده اند. بعد خانواده ولايت خدا و امام زمان(عج) را قبول مي كنند. يكي از علت هايي كه بعضي ها زير بار واجب و حرام نمي روند همين است. و مي گويند كه خدا زور مي گويد. زيرا مزه ي زور را چشيده است. ما نبايد معلم غلطي براي همسر و فرزندان مان باشيم. سوال – در مورد روز مباهله توضيحاتي بفرماييد. پاسخ – مباهله نهايت اعتقاد است كه انسان جان خود و عزيرانش را خرج كند. در زمان پيامبر رسم بوده است كه وقتي دو گروه مي خواستند جنگ اعتقادي بكنند، در آخر بحث مباهله را مطرح مي كردند. طرفين همديگر را نفرين مي كردند و هر طرف كه به حق بودند نفرينش مي گرفت. رئيس نصاراي نجران قرار بود با جمعيتي بيايد ولي وقتي از دور ديد كه پيامبر عزيزانش را آورده است(پنج تن آل عبا)، از مباهله منصرف شد. رئيس نجران ديد كه پيامبر خيلي به اعتقاداتش ايمان دارد كه

ص: 10218

همه ي عزيزانش را آورده است و فهميد كه اگر پيامبر نفرين بكند زمين و زمان بهم مي ريزد . در مكان مباهله، مسجد عجاوه ساخته شده است كه نزديك حرم پيامبر است. اين پيروزي پيامبر، حقانيت اسلام را روشن كرد. خدايا دردنيا و آخرت، نسل ما را از قرآن و اهل بيت جدا نكن.

92-08-01

سوال – چرا در فرهنگ شيعه اقامه ي نماز و پذيرش اهل بيت در يك جايگاه نزديك بهم قرار گرفته است. حتي بعضي وقت ها تعابيري مي شنويم كه نماز بدون ولايت مورد قبول پروردگار قرار نمي گيرد. فلسفه ي اين جمله چيست؟ پاسخ – عيد غديرخم، روز ولايت اميرالمومنين را تبريك مي گوييم. دستوراتي كه خدا براي همه ي انسانها بعنوان واجبات و تعاليم ديني وضع كرده است، براساس نياز ماست. يعني خدا مي خواهد نيازهاي دروني ما را با دستورات خودش تامين كند. ما مثل يك بيماري هستيم كه در محضر طبيب، نيازهاي مان را مي گوييم درحاليكه طبيب خودش آنها را مي داند. خدا مي داند كه ما چه نيازي داريم. گاهي اوقات دكتر به ما داروي تقويتي مي دهد كه اين طبق ميل ماست. در اينجا اگر با حرف دكتر همراهي كنيم، خيلي ارادت و اعتقاد ما را به دكتر نشان نمي دهد. اعتقاد ما به دكتر وقتي معلوم مي شود كه دكتر داروي تلخ يا دارويي بدهد كه با ميل ما سازگار نباشد و ما آنرا مصرف كنيم. يعني چون دكتر از نياز ما آگاه است حرف او را گوش مي كنيم. در عبادت الهي هم همين طور است. حقيقت عبادت، عبوديت و پرستش است.

ص: 10219

بعضي از دستورات خدا باميل ما سازگاري دارد. مثل روزه كه ضمن اينكه عبادت است و سخت است ولي براي سلامت بدن ما مفيد است. صدقه دادن و انفاق دادن با ميل انساني سازگار است. حتي جهاد هم با ميل ما كه نشان دادن روحيه شجاعت و شهامت است سازگاري دارد. بخاطر همين كساني كه اهل ديانت هم نيستند مردان جنگي زيادي دارند. نماز با خوديت و منيّت انسان سازگاري ندارد. لذا وقتي خداوند مي فرمايد كه روزي 24 بار پيشاني ات را به خاك بگذار،اين كار با ميل ما سازگاري ندارد مگر اينكه به بزرگي خدا اعتقاد داشته باشيم. بيمار تا به تخصص پزشك اعتقاد پيدا نكند به آن عمل نمي كند. پس در رابطه با خدا، دستوراتي كه با ميل ما سازگاري دارد خوب انجام مي دهيم ولي دستوراتي كه ميل ما، منفعت آنرا نفهمد، خوب انجام نمي دهيم. اگر ما به كبريايي خدا كه همان ايمان است اعتقاد داشته باشم، همه ي دستورات خدا را اجرا مي كنيم. بخاطرهمين است كه قيمت نماز از همه ي عبادت ها بالاتر است. چون در آن تعبد (اطاعت كردن) وجود دارد. ما هنوز فلسفه ي نمار صبح را نفهميده ايم. نماز با عبادت هاي ديگر فاصله ي زيادي دارد. وقتي شيطان مي خواهد حمله كند ،اول به نماز حمله مي كند. چرا ما نمي توانيم مستقيم با خدا ارتباط برقرار كنيم و حتما بايد با ائمه و پيامبر ارتباط برقرار كنيم؟ مگر مهرباني خدا بيشتر از آنها نيست؟ ما با خدا دو نوع ارتباط (باواسطه و بي واسطه ) داريم كه رمز هر دوي آنها

ص: 10220

تعبد است. ارتباط بي واسطه پرستش و عبادت است. در قرآن داريم كه من را عبادت كنيد و اين راه مستقيم است. نماز محض عبادت خداست. روزه هم عبادت است و هم سلامت ،جهاد هم عبادت است و هم شجاعت، انفاق هم عبادت است و هم انسانيت ولي نماز فقط عبادت است. نماز فقط درمان است و در آن لذتي وجود ندارد. شير و عسل هم دارو است و هم لذت دارد ولي آمپول فقط دارو است. جراحي فقط درمان است. نماز ارتباط بي واسطه است. تعبد زيباست. ارتباط ديگر ارتباط با واسطه است كه همان ولايت است. در قرآن داريم :كساني كه ايمان آورده اند، ولايت رسول خدا، علي و فرزندانش را قبول كرده اند. هركس خدا و پيامبر مولاي اوست علي هم مولاي اوست. هركس ولايت پيامبر و علي را قبول كرده است ،در عصر غيبت ولايت فقهاء را هم قبول مي كند. هر كس مي خواهد مدرك دكترا بگيرد حتما بايد مدرك فوق ليسانس ،ليسانس و ديپلم هم داشته باشد. در روزه و جهاد نمي شود تعبد خالص را فهميد. اگر دو نفر هم مسير باشند و با هم بروند خيلي ارادت به يكديگر مشخص نمي شود ولي اگر دو نفر هم مسير نباشند ولي بخاطر يكديگر مسيرشان را عوض كرده باشند، در اينجا ارادت نشان داده مي شود. در نماز تعبد ويژه وجود دارد ولي ولايت از نماز بالاتر است زيرا نماز سجده بر خداست ولي ولايت سجده بر خليفةالله است. ابليس معلم فرشته ها بود و شش هزار سال هم عبادت كرد. او در نماز خوب عمل كرده بود ولي

ص: 10221

در سجده بر خليفة الله كم آورد. و آن طور كه خدا فرمود، بر آدم سجده نكرد. شاگردان ابليس يعني فرشتگان همه بر خليفةالله سجده كردند ولي ابليس اين كار را نكرد و گفت كه خدايا من تو را سجده مي كنم ولي بر آدم سجده نمي كنم، در واقع مي خواست بگويد كه خدا اشتباه مي كند كه آدم را مسجود قرار مي دهد. معناي ارتباط ولايي با خدا داشتن همين است. آن روزي كه خداوند علي را ولي قرار داد بايد همه مي پذيرفتند و كساني كه بعد از 25 سال خانه نشيني علي، با او بيعت كردند كار مفيدي نكردند. دعوا سر خليفه ي اول و چهارم نيست. دعوا سر اين است كه خليفه اول بودن را خدا گفته ولي خليفه ي چهارم بودن را مردم گفتند. تعبدي كه خدا مي خواست ،آنها انجام ندادند. تعبد يعني اينكه هر فرماني كه خدا گفته آنرا انجام بدهيم حتي اگر علت آنرا ندانيم يا خلاف آنرا فهميديم. ما خيلي از حكم ها را نمي فهميم، ولي بايد بدانيم كه چون خدا عليم، حكيم، و ... است بهتر از ما مي فهمد. اگر ما در برابر خدا تواضع داشته باشيم و كبريايي خدا را باور كرديم، ولايت را هم قبول مي كنيم. همان خدايي كه فرموده بي واسطه عبادت كنيد، اَن العبدوني ، فرموده كه به ائمه متوسل بشويد. اطيعواالله و اطيعوالرسول و اولي الامرمنكم. خدا در پرستش، واسطه را قبول نمي كند حتي حضرت عيسي را( چون گفتند كه عيسي پسر خداست. ما مي گوييم پيامبر عبدالله است)ولي در استغفار وساطت پيامبر را قبول

ص: 10222

مي كند. چون او خليفةالله است. و ولايت دارد. همان خدايي كه گفته مرا مستقيم سجده كنيد فرموده كه از خليفةالله اطاعت كنيد. و اگر ولايت خليفةالله را هم پذيرفتيد اطاعت مرا هم مي پذيريد. نماز سجده بر خداست ولي ولايت سجده بر خليفةالله است كه خيلي سخت است زيرا انسان بايد بر انسان سجده كند. در گذشته آنقدر اميرالمومنين را پايين آوردند كه در كنار معاويه قرار دادند. آنها نفهيمدند خليفةالله يعني چه. بعضي ها مي گويند: روزه مي گيريم و انفاق هم مي كنيم ولي نماز نمي خوانيم. وقتي اين فرد روزه مي گيرد مي خواهد براي سلامتش كار كند و وقتي انفاق مي كند مي خواهد انسانيتش را به رخ بكشد. حتي كسي كه به جبهه مي رود مي خواهد پُز شجاعتش را بدهد و كسي كه حج مي رود مي خواهد پُز جهانگردي اش را بدهد. وقتي انسان مي خواهد نماز بخواند، بايد خشوع كند و در مقابل ولايت اطاعت كند. اگر اين اتفاق افتاد، ديگر كسي به ولايت امام جواد(ع) هفت ساله ايراد نمي گيرد. و به پيامبر نوزاد ايراد نمي گيرد زيرا خداوند او را ولي قرارداده است. جايگاه ولايت بايد اطاعت بشود و اين تعبد خيلي سخت است. طبق آيه غدير، دين بر دو نوع است: ناقص و كامل. رمز كامل شدن دين، ولايت است. پس اگر ما در دين ولايت داشتيم دين ما كامل است. و اگر در مقابل ولايت تعبد نداشتيم دين ما ناقص است. ما دونوع نعمت داريم :كامل و ناقص. ولايت نوراست و نعمت را كامل مي كند. نعمت هاي بي ولايت براي ما

ص: 10223

مضر است. تيم ورزشي بدون مربي تيم نيست. تيم هنري بدون كارگردان تيم است و به درد نمي خورد. تيم مسافرتي بدون راهنما به درد نمي خورد. نعمت بدون ولايت ناقص است. ما دو نوع اسلام داريم :اسلام مرضي خدا و اسلام مرضي غير خدا. اگر در اسلام ولايت باشد، اسلام مرضي خداست. اسلام و دين با ولايت دشمن را نااميد مي كند. اسلامي كه بدون ولايت باشد، باعث نااميدي دشمن نمي شود. شيطان به آدم نگاه كرد و خليفةاللهي را نفهميد ولي اگر به خدا نگاه مي كرد، عبد خدا مي شد. تعبد در مقابل ولي خدا ،تعبد در برابر خداست و سجده در برابر خدا تعبد در برابر خداست. سوال – بعضي وقت فكر مي كنم چشمهاي ما كه به گناهان زيادي آلوده است چگونه مي تواند جمال امام مهدي(عج) را ببيند ؟من كه امروز نمي توانم نگاهم را از حرام كنترل كنم چگونه مي توانم روبروي امام زمان(عج) بايستم و خودم را محب و شيعه بنامم؟ چگونه مي توانم گناهاني كه از ناحيه ي چشم ،ايمان مرا نشانه گرفته اند را ترك كنم؟ پاسخ – بنظر من بيماري چشم همگاني شده است. بترسيم از اينكه اين بيماري چشم ما را از درك حضور امام زمان(عج) محروم كند. در مورد كنترل چشم سه نكته وجود دارد: ا-در نگاه هاي مان تجسس نكنيم. بخاطرهمين مي گويند يك نظر به صحنه ي حرام اشكالي ندارد. گاهي بعد از نگاه اول ،نگاه بعدي عميق تر است و با اختيار همراه است. تجسس يعني تداوم نگاه و دقت در آن نگاه با اختيار است. 2- در نگاه

ص: 10224

هاي مان تجسم نكنيم. بعضي ها فايل هاي گناه را از ذهن شان پاك مي كنند ولي بعضي ها آنرا براي لحظه ي خلوت نگه مي دارند. امام صادق(ع) مي فرمايد: نگاه به حرام تير مسموم شيطان است. گاهي تير مسموم را درمي آوريم ولي زهر اثر خودش را مي گذارد. 3- در نگاه هاي مان تخيل نكنيم. گاهي فردي يك صحنه را مي بيند و با آن يك سريال درست مي كند. يعني آنرا پردازش مي كنند. تجسس، تجسم و تخيل بيماري چشم را عميق مي كند. اگر عمر، كلام و قلم علامه محمدتقي جعفري بابركت شد بخاطر عنايتي بوده كه اميرالمومنين به ايشان كرده است. علامه مي نويسد: در شب تولد حضرت فاطمه (س)در گرماي نجف با عده اي ايشان نشسته بوديم. آقا شيخ حيدر اصفهاني مجلس را گرم مي كرد. ايشان گفت كه من يك عكس دختر زيباي برگزيده ي سال را به شما نشان مي دهم. آيا شما يك عمر زندگي حلال با اين زن زيبا را انتخاب مي كنيد يا يك لحظه نگاه به اميرالمومنين را؟ ايشان طلبه هاي جوان را بر سر دو راهي گذاشت. هر كدام از طلبه ها جوابي دادند. رئيس مدرسه گزينه ي اول را انتخاب كرد، نفر بعدي هم همين طور و نفر سوم گفت كه وقتي ما بميريم اميرالمومنين را مي بينيم، پس چرا اين عيش حلال را از دست بدهيم. نفر بعدي علامه بود. علامه نديده آن عكس را رد كرد يعني حتي يك نظر هم نگاه نكرد. و گزينه ي دوم را انتخاب كرد. علامه مي گويد: حالم منقلب شد و به

ص: 10225

عالم مكاشفه رفتم. به حجره آمدم و مثل اينكه خوابم برد. ديدم در اتاق بزرگي علما نسشته اند. و اميرالمومنين هم در صدر مجلس نشسته است. من آقا را نگاه مي كردم و آقا هم مرا نگاه مي كرد. از آن حالت درآمدم. اطرافيان منقلب شدن حال مرا ديدند و سوال كردند و من داستان را به آنها گفتم. علامه به عشقش رسيد ولي آنها به خيال شان هم نرسيدند. مدير مدرسه به شيخ حيدر گفت كه امشب بد جوري ما را امتحاني از ما كردي و آبروي ما را بردي. اين ديده نيست لايق ديدار تو چشم دگر بده كه تماشا كنم تو را. چشمي كه مي خواهد در عزاي امام حسين(ع) گريه كند، و صورت مهدي را هم ببيند، آيا مي تواند تا قبل از روضه هر صحنه اي را در فيلم ها ببيند و با تخيلش هم بازي كند؟ علامه جعفري از يك تخيل حلال گذشت و مزدش را هم گرفت. مواظب باشيد كه نگاه هاي هوس انگير ما را از آقا جدا نكند. اگر ما با اميرالمومنين عهد ببنديم و آنرا به عقد تبديل كنيم و تا آخر عمر روي آن مي مانيم(بيعت) ،مزدمان را هم مي گيريم. اميرالمومنين غصه ي خدا را مي خورد كه چرا كساني كه مي گويند :خدا را قبول داريم در بحث ولايت خدا را قبول نمي كنند وخودشان را قبول دارند. اگر ما خدا را قبول داريم بايد ولي خدا را هم بپذيريم. انشاءالله خداوند توفيق معرفت و محبت ولايت ،اطاعت، تسليم و مجاهدت در راه ولايت را به همه عنايت بفرمايد.

92-07-22

در لحظه ي

ص: 10226

طواف بِگردم به گرد يار، سرگشته چون تمامي پروانه شوم ،در جستجوي زمزم جوشان عاشقي از مروه تا صفا بروم باصفا شوم ،حرف تمام شعر همين بود اينكه من در خود فرو بريزم و از نو بنا شوم. سوال – من يك جوان 22 ساله هستم كه اهل هيئت و عزاداري براي اهل بيت هستم. خودم و دوست هايم جان مان را براي مجلس امام حسين(ع) مي دهيم. اما با شرمندگي زياد در نمازهاي مان كاهل هستيم. مشكل من اين است كه از نمازم لذت نمي برم. و نمي توانم حضور قلب بدست بياورم. هر چه در نماز سعي مي كنم كه فكرم جاي ديگر نرود و روي نمازم تمركز كنم فايده اي ندارد و فكرم هزار جا مي رود. يكي از دوستانم نمازش را ترك كرده است زيرا صبح ها براي نماز بيدار نمي شود. و فردي به او گفته گناه اينكه نماز صبح را نمي خواني گناهش بيشتر از كسي است كه اصلا نماز نمي خواند، راهنمايي بفرماييد. پاسخ – شهدا به خدا گفتند كه يكي از سنت هاي زيباي تو اين است كه مي خواهي خلق را هدايت كني، بيا ما را واسطه ي هدايت قرار بده. اين برنامه سعي مي كند كه واسطه ي هدايت بشود. حضور قلب در نماز مراتب زيادي دارد. بچه هاي جبهه به حضور آيت الله مشكيني رفته بودند و سوال كردند كه چطور حضور قلب در نماز را بدست بياوريم. ايشان با تبسم و چشم گريان فرمود: اگر راهش را پيدا كرديد به من هم بگوييد. در دين براي حضور در نماز دستوراتي را گفته اند:

ص: 10227

1-وضوي خوب گرفتن و بهتر از آن دائم الوضو بودن است. درهنگام وضو اگر نمي توانيد دعاي هنگام وضو را بخوانيد ،مي توانيد صلوات و سوره ي انزلناه را بخوانيد. با دستپاچگي وضو نگيريد. آيت الله طباطبايي مي فرمود: بدترين لحظات من وقتي است كه بدون وضو هستم.2-سر وقت نماز خواندن يكي از اسباب حضور قلب است. بعضي ها مي گويند كه ما آخر وقت نماز مي خوانيم كه سر خدا خلوت باشد. ما مي گوييم :بترسيم از روزي كه خداوند بخواهد حساب و كتاب ما را در قيامت در آخر انجام بدهد كه سرش خلوت بشود. هر يكسال قيامت پنجاه هزار سال دنيايي است. در اينجا چند ساعت نماز را عقب مي اندازيم ولي در صحراي قيامت بايد پنجاه هزار سال منتظر بمانيم. 3-در بهترين مكان نماز بخوانيم. يعني در مسجد و با جماعت .اگر ما در سر وقت ،در مسجد ،در نماز جماعت و در صف اول نماز بخوانيم اين به ما كمك مي كند تا حضور قلب داشته باشيم. اگر مسجد مقدورمان نيست درخانه به اندازه ي يك سجاده، جايي براي نماز تعيين كنيم. دراطراف مان عكس و چيزهايي كه حواس مان را پرت مي كند نباشد 4-هنگام نماز معطر و با لباس زيبا باشيم. نماز ملاقات با خداست. لباس تميز بپوشيد.اگر آقايان يك عباي تميز و خانم ها يك چادر تميز در جانماز داشته باشد، اين كافي است. 5- نافله هاي نماز را بخوانيد. نافله ي صبح دو ركعت نماز قبل از نماز صبح است. نافله ي مغرب ، چهار ركعت است و بين نماز مغرب و عشا است و نافله

ص: 10228

ي عشا هم دو ركعت است كه بصورت نشسته بعد از نماز عشا خوانده مي شود. نافله ي ظهر و عصر هر كدام هشت ركعت است كه قبل از نماز ظهر و عصر خوانده مي شود. آيت الله بهجت مي فرمودند كه مي توانيد نافله را بعد ازنماز ظهر وعصر در مسير بخوانيد با قصد رجاء يعني به اميد اينكه به ما ثواب بدهند. 6-حداقل هفته اي يك شب، نماز شب بخوانيم. خودمان را از اين ميهماني محروم نكنيم. نماز خواندن در نيمه ي شب چشم هاي باطن را باز مي كند و نميگذارد كه سرمان كلاه نمي رود. حافظ هم مي گويد: هرگنج سعادت كه خدا داد به حافظ، از يومن دعاي شب و ورد سحر بود. اين حقيقت قرآني است.7-تعقيبات نماز را بخوانيد كه حداقل آن تسبيحات حضرت زهرا(س) و سه تا صلوات است. اذان و اقامه دسر قبل از نماز است و دسر بعد از نماز، تعقيبات است. اميرالمومنين فرمود(بهترين دعا): الحمدالله علي كل نعمه و استغفرالله من كل ذنب و اعوذ بالله من كل شر و اسئله الله من كل خير. خدا مي فرمايد :كسي وضو بگيرد و نماز نخواند جفا كرده است. كسي وضو بگيرد و نماز بخواند و دعا نكند جفا كرده است. كسي وضو بگيرد و نماز بخواند ودعا كند و من اجابت نكنم ،من جفا كرده ام .اجابت به آن معنا كه كاسه ي ما خالي برنمي گردد .ممكن است آن چيزي كه من از خدا خواسته ام به صلاح من نبوده ولي دست خالي برنمي گردم. 8- ذكراستغفار قبل از تكبيرةالاحرام هم حضور قلب در نماز

ص: 10229

را زياد مي كند. قبل از نماز بگوييد: صل الله عليك يا اباعبدالله .9- به معناي نماز توجه كنيم. رعايت كردن اين موارد سخت نيست و همه مي توانند آنرا انجام بدهند. نماز ما بايد با اعمال ديگر زندگي مان از يك سنخ باشند. مثلا ما سوار قطار مي شويم. ما در قطار تكان مي خوريم و وقتي پياده مي شويم، تا چند ساعت احساس مي كنيم كه داريم تكان مي خوريم زيرا مركب قبل از قطار با بعد از قطار يكي نبوده است. ما بايد در اعمال ديگر زندگي مان مثل نماز عمل كنيم. مثلا هنگام خوردن بگوييم :الله اكبر يعني خوردن بهانه است ،خدا تو را نگه مي دارد نه اين خوراكي ها. در كارهاي ديگر روزمره ،عمل ما بايد اياك نعبد واياك نستعين باشد يعني در زندگي سراغ پرستش ديگران، پول و شهرت نروم و از آنها كمك نخواهم .وقتي اعمال زندگي ما با نماز هم سنخ است ،ديگر حواس ما پرت نمي شود. حواس پرتي براي كسي است كه در بيرون زندگي اش ،بيرون نماز است و مي خواهد در دو ركعت نماز، به داخل نماز بيايد. اگر قبل از نماز بندگي خدا را بكنيم و هنگام نماز هم بندگي خدا بكنيم ،اعمال و نمازمان هم سنخ مي شود .اگر در تمام كارها، طهارت و نيت و امام و آداب رعايت بشود، در نماز حواس مان پرت نمي شود.وقتي ما غذاي حرام بخوريم اگر تمام اين نكات را هم عمل كنيم باز در نماز حضور قلب پيدا نخواهيم كرد. اگر من قبل از نماز به زيردستانم ظلم كنم در نماز حضور

ص: 10230

قلب نخواهم داشت. پس اين توصيه يك آداب باطني است. اين جوان هيئتي است يعني دارد در دانشگاه امام حسين(ع) درس مي خواند. رسالت هيئت ها اين است كه معارف دين را براي جوانان بگويند. آيا هيئت هاي ما علاوه بر فايل شور حسيني ، فايل شعورحسيني (انجام واجبات وترك محرمات) را هم به عزاداران مي گويند؟ آيا مبلغين، شعارها، نوحه ها و علم هاي هيئت در مسير تشويق شور و شعورحسيني هستند؟ امام حسين(ع) كشته ي نماز است. خانواده ها در نماز خواندن بچه ها نقش جدي دارند. و بايد به بچه ها تربيت ديني ياد بدهند. اگر ما صبح ،صبحانه نخورديم ، ناهار هم نمي خوريم ؟ اگر اينكار را نكنيم مي ميريم. نماز غذاي روح است .اگر شما صبح نخوانديد بايد قضاي آنرا بخوانيد و نمازهاي بعدي را ادامه بدهيد. سوال- چرا وقت نماز در خيلي از شهرها مثل تهران از مسجدها صداي اذان نمي آيد ؟خانه ي ما خيلي به مسجد نزديك است ولي ما براي فهميدن وقت نماز بايد از تلويزيون خبر بگيريم. وقتي من 17 ساله بودم ، درآن محيط پرگناه ،وقتي صداي اذان را از چند جهت مي شنيدم اشكم جاري مي شد و مي گفتم: خدايا تو را شكر مي كنم كه ميان اين همه گناه باز صداي تو بلند است. براي من جالب است كه الان اگر صداي اذان از مسجدي بلند بشود يا كسي صداي روضه و مداحي را بلند كند حتي مذهبي ها دست به امر معروف و شكايت شان خيلي خوب است.امام تابحال چند نفر به مسجد اعتراض كرده اند كه صداي اذن

ص: 10231

محل به گوش شان نمي رسد؟ چرا وقتي صداي اذان بلند مي شود همه ي خانه ها بيماردار مي شوند، بچه هاي شان خواب هستند و شوهران شان خسته هستند ولي وقتي صداي موسيقي هايي كه نزديك است شيشه هاي خانه هاي مان را از جا در بياورد به گوش مي رسد همه بيماران خوب مي شوند، شوهرها خستگي شان در مي رود و امر به معروف ،قاعده و قانون پيدا مي كند؟ آيا توقع بلند بودن صداي اذان ،مردم آزاري و افراطي گري در دين است؟ پاسخ – اين درد و دل بسيار زيبايي است. اللهم اغفرلي الذنوب التي تغيرالنعم .يكسري گناهان ذائقه ي ما را عوض كرده است. آن چيزي كه مضر است فكر مي كنيم منفعت است و منفعت خودمان را نمي فهميم. اذان از اذن مي آيد. يعني مردم بايد آنقدر مشتاق ملاقات با خدا باشند كه به آنها اذن بدهند كه با خدا ملاقات كنند. آيا ما بايد از صداي اذان خسته بشويم؟ امروز صداي اذان، روضه و قرآن را حذف كنيم و بعد لقمه ي حرام را هم خيلي سخت نگيريم، بعد روي چادر هم سخت نگيريم، روي موسيقي هاي مبتذل هم سخت نگيريم. اگر همه ي اينها را حذف كنيم ،از مسلماني ما چه چيزي مي ماند؟ اولين آيه سوره ممتحنه مي فرمايد كه شيطان آرام آرام، ارزش ها را از شما مي گيرد. زيرا سياست شيطان، سياست گام به گام است. من فكر مي كنم كه يك اتفاقي در وجود ما افتاده است كه ذائقه مان عوض شده است. وقتي ما صداي موسيقي يا صداهاي ديگر را

ص: 10232

مي شنويم بچه مان خواب نيست ولي همين كه صداي روضه اي بلند مي شود( البته ما نمي خواهيم مجوز بدهيم كه صداي روضه ها بلند باشد.مراجع فرموده اند كه فقط بايد صداي اذان بلند باشد)حرف خواب و خستگي به ميان مي آيد. احتمالا موسيقي به كام خيلي ها شيرين مي آيد و روضه به كام شان تلخ مي آيد. پيامبر مشتاق بود كه بلال اذان را بگويد ولي اگر ماه ها از مسجدي صداي اذان نيايد، كسي اعتراض نمي كند. بعضي ها سي سال در اداره اي هستند ولي يك بار با مدير ملاقات ندارند. خداوند كه رئيس عالم است روزي سه مرتبه به ما اذن ملاقات داده است. بعضي ها پنجاه سال زندگي كرده اند ولي يك بار به ملاقات خدا نرفته اند. آيا خدا ضرر كرده است؟ خير .ما ضرر كرده ايم. چرا وقت نماز خجالت مي كشيم كه اذان بگوييم؟ اي كاش همانطور كه گرسنگي را درك مي كرديم، گرسنگي روح را هم درك مي كرديم. خدا به حضرت موسي فرمود :اگر بخواهم كسي را عذاب كنم ،كاري مي كنم كه قلبش مشغول دنيا بشود. ما پيامك هاي دوست مان را مي خوانيم ولي پيامك هاي خدا را نمي خوانيم. اينها بي توفيقي ماست. همه ي عالم دارند خدا را تسبيح مي كنند. ما اشرف مخلوقات هستيم و بايد ارتباط مان با خدا از همه بيشتر باشد ولي ...هيچ چيز به اندازه ي گناه ذائقه را عوض نمي كند. عمومي شدن گناه و ريخته شدن قبح گناه، امروزه اين وضعيت را براي ما بوجود آورده است. نماز ذكر خداست. بيشتر زندگي

ص: 10233

ها مثل كلاف سردرگم است. آيت الله بهجت مي فرمودند: نمازتان را درست كنيد .اگر مشكلات تان برطرف نشد صورت مرا سياه كنيد . اين روايت از امام صادق(ع) است. امام مي فرمايد: نماز را با آدابش بخوانيد، اگر كار شما درست نشد ،ما اعتقادمان را عوض مي كنيم. بعضي ها راحت مي گويند كه من 24 ساعت در ماموريت هستم و نماز نمي خوانم ولي وقتي در خانه هستم نماز مي خوانم. او نمي داند كه چه ضرري مي كند. سوال – صفحه 480 قرآن كريم را توضيح بفرماييد. پاسخ – در اين صفحه داريم كه اگر با خدا دست بندگي مي دهيد تا آخر بمانيد. خدا از همه ي رفيق ها بهتر است .كدام رفيق مي تواند گناهان شما را تبديل به خوبي كند؟ اگر شما راست مي گوييد كه با خدا هستيد با او بمانيد و اگر دروغ مي گوييد كه خودتان مي دانيد. سوال – من 17 ساله و در يك خانواده ي مذهبي هستم ولي شرايط بدي دارم. من نه آنقدر خوب هستم كه دل از گناهان بِبُرَم و يك مومن واقعي باشم و نه آنقدر بد هستم كه تن به گناهان و بدي ها بدهم. خيلي اذيت مي شوم دوست دارم يك رنگ باشم يا آن طرف بوم بروم يا اين طرف بوم. البته من گناهاني كه مربوط به غرايز جنسي نمي شود را خوب ترك مي كنم مثل غيبت، تهمت و دروغ ،بطوري كه اصلا اين گناهان را انجام نمي دهم. اما هواي نفس و شهوت خيلي مرا اذيت مي كند. من دوست دارم رفيق خدا باشم. من

ص: 10234

در اين زندگي سردرگم هستم ،راهنمايي بفرماييد. پاسخ – در اتوبان ها وقتي مي خواهيد دوربرگردان پيدا كنيد مقداري راه تان دورمي شود تا به آن برسيد. يعني مجبور هستيد كه مقداري از راه اشتباه را ادامه بدهيد و بعد دور بزنيد تا به مسير اصلي خودتان بياييد. خداوند اتوبان زندگي را به گونه اي قرار داده است كه هر لحظه اي كه ما بفهميم اشتباه كرده ايم مي توانيم از دور برگردان توبه و استغفار استفاده كنيم. پس اگر راه توبه وجود دارد، روز شب عرفه و شب قدر براي چيست؟ در روزهاي عادي وقتي من اشتباه مي كنم راه اشتباه باز است ولي خدا براي من دور برگردان درست مي كند. يعني مي توانم برگردم يا به اشتباه خودم ادامه بدهم ولي در ماه رمضان و شب عرفه ،خدا راه اشتباه را مي بندد تا ما برگرديم. اين بخاطر لطف و تفضل خداست. در واقع خداوند دور برگردان اجباري براي ما درست مي كند. اما بعضي ها مي خواهند به اشتباه شان ادامه بدهند. اين جوان بايد در شب عرفه به در خانه ي خدا برود. و بگويد: مولاي يامولاي انا خالق و انا مخلوق ... خدايا من ساخته شده ي دست تو هستم دل و روح من خراب شده است. اين جوان با جوانان زمان جنگ چه فرقي دارد ؟اگر امشب به خدا توجه كنيم(بااعمال شب و روزعرفه) خدا به ما تفضل مي كند. در ضمن خدا راه اشتباه را بسته است. كسي كه امشب به گناهانش ادامه بدهد، فرد بدبختي است. امام سجاد(ع) به سائلي كه داشت در شب عرفه گدايي

ص: 10235

مي كرد فرمود :امروز هم دستت را جلوي غيرخدا دراز مي كني؟ بايد امشب خدا را حس كنيم. يك دم تو زاخلاص بيا در بر ما گر كام تو برنيامد آنگه گِله كن. امشب به اهل بيت و امام زمان(عج) توسل كنيد. امشب شب شهادت حضرت مسلم است مي توانيد به ايشان توسل كنيد. خدايا آنچه خير دنيا و آخرت است به دوستداران اهل بيت عنايت بفرما.

92-07-17

سوال – گاهي در برنامه اي تلويزيون ،دختر خانمي از نداشتن خواستگار گِله مي كند و مشكلات شان را بيان مي كنند. من درد آنها را درك مي كنم. اما من درد ديگري هم دارم. در خواستگارهاي عجيب و غريبي كه آمدن و رفتن شان فقط هزينه ي ميوه و شيريني و پذيرايي روي دست پدر زحمت كش مان مي گذارند، پسرها در گفتگوي اوليه اظهار مي كنند كه هيچ سرمايه اي و پس اندازي ندارند، شغل ندارند و دست شان در جيب پدرشان است و در آينده اوضاع شان از چيزي كه هست بهتر نخواهد شد. وقتي به اين اظهارنظر اعتراض مي كنيم خيلي راحت مي گويند: در برنامه ي سمت خدا گفته شده كه ازدواج ها بايد آسان باشد كه به كسي فشار نيايد. آيا شما اين حرف ها را زده ايد؟ پاسخ – به فردي گفتند كه چرا نماز نمي خواني ؟ گفت: دارم قرآن مي خوانم و در قرآن فرموده كه به نماز نزديك نشويد.(در قرآن داريم كه اگر مست شديد، به نماز نزديك نشويد)بعضي از جوانان فقط قسمتي از صحبت هاي كارشناسان را مي گيرند كه مي گويند :ازدواج را ساده بگيريد. احكام

ص: 10236

دين ما يك نگاه جامع دارد و دو طرفه است. يعني وظيفه ي هر طرف را بيان كرده است. مثلا در بحث ميهماني داريم كه ميهمان چيزي از ميزبان تقاضا نكند و به ميزبان توصيه مي كند با بهترين چيزي كه دارد از ميهمان پذيرايي كند. ميهمان بايد متوجه توصيه ي خدا به خودش باشد و مواظب توصيه ي خدا به ميزبان نباشد. مثلا ميهمان نبايد به ميزبان بگويد كه تو هر چه داري بايد براي من بياوري يا چرا خوب از من پذيرايي نمي كني؟ دستور خدا هم براي مهمان و هم براي ميزبان است. پس هركس بايد متوجه ي وظايف خودش باشد. خدا توصيه هايي به فرزندان و پدر و مادر دارد. فرزند نبايد به پدرش بگويد كه خدا فرموده تو بايد فلان كار را بكني زيرا فرزند بايد مواظب وظايف خودش باشد. در بحث ازدواج خدا به آقايان فرموده كه شما تلاش كنيد و بر خانواده توسعه بدهيد .قرار نيست كه اگر خانم قانع باشد آقا بايد كمتر تلاش كند. اين كار خلاف توصيه ي دين است. توصيه ي دين به خانم ها اين است كه ازدواج را سبك و ساده بگيريد، مهريه كم بگيريد، به لباس و مراسم ساده قانع باشيد. و هر چه قانع تر باشيد نزد خدا محبوب تر هستيد و از طرفي به آقايان فرموده كه فضيلت شما اين است كه بيشتر تلاش كنيد، براي خانواده رفاه فراهم كنيد. فردي نزد پيامبر آمد و گفت كه مي خواهم پولي را خيرات كنم. پيامبر او را به خانواده اش ارجاع دادند. پس ما اول بايد به خانواده، پدر و

ص: 10237

مادر و اقوام خودمان برسيم بعد به ديگران برسيم. خداوند به آقايان سخاوت بر زن و فرزند را توصيه كرده است. خدا به مردها توصيه نكرده كه بي عرضه باشيد و بي عرضه بمانيد. آقايي كه به خواستگاري اين خانم آمده در واقع گفته كه من بي عرضه هستم و قرار است كه بي عرضه هم بمانم. ما به خانواده هاي دختر گفته ايم كه توقع زياد نداشته باشيد و خيلي به ثروت اهميت ندهيد ولي به آنها نگفته ايم كه به آقايان بي عرضه دختر بدهيد. پسر بايد به دختر وعده بدهد كه من تمام تلاش خودم را براي آينده مي كنم. مستحب است كه مرد وضعيتي بهتر از خانه ي پدري دختر براي همسرش فراهم كند. پس ما دچار يك جابجايي غلط شده ايم. وقتي ميهمان مي آيد مواظب توصيه ي خدا به صاحب خانه است و صاحبخانه مواظب توصيه ي ميهمان است و هر دو دارند خلاف عمل مي كنند. در مورد قرض دادن و گرفتن داريم كه قرض گرفتن مكروه است و هر وقت قرض گرفتيد زود ادا كنيد. روايت داريم كه اگر كسي مي تواند قرضش را پرداخت كند ولي معطل كند، ظلم كرده است. موقع پرداخت دِين به ما اجازه مي دهند كه نمازمان را بشكنيم. از طرفي به قرض دهنده مي گويند كه شما قرض بدهيد ،سخت هم نگيريد و ربا هم ندهيد. فرد بدهكار نبايد به طلبكار بگويد كه مگر خدا نگفته به بدهكار خودت مهلت بده ،من الان نمي خواهم بدهي تو را بدهم. شما داريد از حكم خدا سوءاستفاده مي كنيد. پس توصيه هايي كه

ص: 10238

خداوند به دو طرف كرده است براي سوء استفاده نيست و از لطف و رحمت خداست. خدا براي را مرد و زن وظايفي را مشخص كرده است. مرد براي اينكه به وظايف خودش عمل نكند به همسرش مي گويد: مگر خدا نفرموده كه فلان كار را بكني. مرد بايد به وظيفه ي خودش توجه كند. هركسي اين گفته ها را به برنامه ي ما نسبت داده است ،كمي كم لطفي كرده است. اگر هر كس به وظايفي كه خداوند تعيين كرده است عمل كند، ازدواجش مي شود ازدواج با بركت مثل ازدواج حضرت فاطمه(س) و حضرت علي(ع) .اگر از اول بناي دروغ را گذاشتيم و خواستيم از توصيه هاي خدا سوءاستفاده كنيم، اين ازدواج بي بركت مي شود. ازدواج با بركت نتيجه اش اولاد با بركت است. الان ازنظر كمي و كيفي بچه هاي ما بي بركت شده اند زيرا از نظر تعداد كه كم شده اند و از نظر كيفي هم بعضي ها نسبت به تربيت فرزندان بي توجهي مي كنند. ازدواج با بركت نتيجه اش مال با بركت است. مال با بركت حق الهي اش ادا مي شود و براي زن و بچه درست خرج مي شود و اضافه اش براي محرومين خرج مي شود. ازدواج با بركت نتيجه اش آبروي با بركت است. يعني آبروي مان گره گشا مي شود. امام رضا(ع) فرموده است كه بايد ما در مسير طاعت الهي ازدواج كنيم. اين نوع حرف ها كلك زدن است يعني اينكه بخواهيم از حرف هاي خدا سوءاستفاده كنيم و به دختر خانم هاي خوب بگوييم كه شما از مرد توقعي نداشته

ص: 10239

باشيد و مرد تنبل بار بيايد. اميرالمومنين مي فرمايد: فاطمه بهترين كمك من براي طاعت خداست. چنين ازدواجي مال، فرزند و آبرويش با بركت مي شود. اگر ما به توصيه هاي ديني خودمان عمل كرديم و در كاري ديگر ذينفع نبوديم، مي توانيم وظايف طرف مقابل را هم به او بگوييم. تا امر به معروف و نهي از منكر هم تعطيل نشود. سوال – من دختري هستم كه عاشق آرايش كردن هستم و آرايش هم براي دل خودم است. و آرايش من، براي جلب توجه ديگران نيست. من وقتي بيرون مي روم به سر و وضع خودم مي رسم تا دلم شاد بشود. آيا اين كار من ايرادي دارد؟ پاسخ – كار ايشان اشكالي ندارد ولي كمال نامهرباني، بي انصافي و ناسپاسي به حضرت حق است. قرار نيست كه هر كس به دل خودش عمل كند. قرار است كه همه به امر خدا عمل كنند. موتورسواري كه در پياده رو موتورسواري مي كند و امنيت مردم را به خطر مي اندازد، مي گويد :دلم مي خواهد به پياده رو بروم و در واقع به خواسته ي دلش عمل كرده است. كسي كه در دم بيمارستان بوق مي زند مي گويد كه من مي خواستم شاد باشم بوق زدم و اِلا قصد كار ديگري ندارم. اگر اين حرف ها عاقلانه است حرف اين خانم هم عاقلانه است. وقتي ما كاري مي كنيم كه به ديگران آسيب و ضرري مي رسد، بايد روي دل خودمان پا بگذاريم. اگر شما به حرف خدا گوش بدهيد و حق كسي را ضايع نكنيد مي توانيد به حرف دل تان عمل

ص: 10240

كنيد. اين خانم حرف خدا را ضايع كرده است زيرا در قرآن داريم كه زنها نبايد زينت و آرايش خودشان را آشكار كنند مگر براي همسران و محرم هايشان. در اينجا شما نمي توانيد به دل تان عمل كنيد زيرا ناسپاسي خدا مي شود. اين خانم به چهار گروه لطمه مي زند: 1-در خيابان جوان عفيف نمي خواهد به چهره ي اين خانم نگاه كند بنابراين به خودش فشار مي آورد و سرش را پايين مي اندازد. پس اين فرد اذيت مي شود و حقش ضايع مي شود زيرا مي توانست راحت در خيابان راه برود. مثل فردي كه وقتي آلودگي هوا وجود دارد مجبور است كه ماسك بزند. 2- به جوان بي بند و بار هم ظلم مي شود زيرا اين جوان وقتي خانم را در خيابان مي بيند ازدواجش عقب مي افتد چون مجاني دارد نيازش را برطرف مي كند. فرد بايد نيازش را با ازدواج تامين كند نه با هرزگي و چشم چراني. 3-چنين خانم هايي به ما مي گويند كه چرا ازواج هاي مان عقب افتاده است. متاعي كه بايد گران بفروشند دارند مفت در خيابان حراج مي كنند يعني دارند به خودشان ظلم مي كنند.4- به متأهل ها هم ظلم مي شود زيرا آقايان متأهل چشم شان به اين خانم مي افتد كه خيلي مرتب است ،وقتي به خانه مي روند خانم را درآشپزخانه مي بينند كه خيلي مرتب نيست و بخاطر همين، قيافه ها را مقايسه مي كند و شروع به بهانه گيري مي كند و زندگي بهم مي ريزد. پس بي حجابي حق الناس است و بايد اين

ص: 10241

خانم ها تغيير رويه بدهند. سوال – من دانشجوي دانشگاه آزاد هستم. هزينه ي تحصيلي اين ترم من، يك ميليون و دويست هزار تومان شده است. يك ميليون آنرا از فاميل ها قرض كرده ام . چند روز است كه وسوسه شده ام كه سيمان هاي خانه ي همسايه را كه درحال ساخت است بردارم و بفروشم. اگر شما نفري بيست هزار تومان جمع كنيد كه بشود دويست هزار تومان ،اين كار باعث مي شود كه من به گناه نيفتم. ببينم كه شما چقدر به حرف هاي تان عمل مي كنيد؟ پاسخ – انشاء لله ما اهل كار خير بشويم. كسي كه مي خواهد رشوه بگيرد يا دست در كنتور آب بزند يا از دفترچه ي بيمه ي ديگري استفاده كند يا مي خواهد از عوارض فرار كند ،بايد بداند كه چه مي گيرد و چه مي دهد. آيا مدرك بدون درك، ارزش دارد؟ وقتي من درك نداشتم كه اگر حرام در زندگي من بيايد بركت از زندگي مي رود(به فرموده ي امام هشتم)، مدرك چه مقدار ارزش دارد؟ بعضي ها در روز چند كار انجام مي دهند كه دست شان به حرام آلوده نشود، اين افراد درك شان بالاست. در قرآن داريم آيا كساني كه مي دانند با كساني كه نمي دانند يكسان است. كسي كه بصيرت ندارد كور است. البته وظيفه ي ما اين است كه به ايشان كمك كنيم. ايشان حتي نبايد به خودشان اجازه ي فكر كردن به گناه را هم بدهد. مدركي كه از راه حرام بدست مي آيد بهتراست كه اصلا نباشد. ايشان خدا و اهل بيت دارد و

ص: 10242

بايد به آنها توسل كند. چرا ما باور نداريم كه خداوند بر ما آگاه است؟ شايد خدا ايشان را در اين موقعيت سخت گذاشته است تا ببيند كه به فكر گناه مي افتد يا به فكر تلاش .ايشان مي توانست به همسايه اش بگويد كه من چند جمعه براي شما كار مي كنم ولي شما پول آنرا زودتر به من بدهيد. چرا راه حلال به ذهن ما نمي آيد؟ چرا ما بايد زمينه ي را براي شيطان آماده كنيم كه اولين كاري كه به ذهن مان مي رسد كار حرام باشد؟ مگر راه حلال براي كسري ها نيست؟ فضيل بن عياض داشت از ديوار خانه اي بالا مي رفت كه هم دزدي كند و هم به زني خيانت كند. در ديوار اين آيه را شنيد: آيا وقتش نرسيده كه دل هايتان با ياد خدا بلرزد؟ اگر انسان نياز به پول و شهوت دارد بايد اين را از خدا بخواهد كه برايش آماده كند. او به خرابه اي رفت و گريه كرد. فرداي آن روز از جايي كه اميد نداشت، هم آن زن بعنوان همسرش فضيل شد و هم آن مال بصورت شرعي نصيبش شد. او به سجده افتاد و گفت كه همانا وعده ي خدا حق است. ما نبايد پاكي مان را بدهيم و دويست هزارتومان بگيريم يا درك مان را بدهيم كه مدرك بگيريم. سوال- صفحه 475 قرآن كريم را توضيح بفرماييد. پاسخ – در اين صفحه داريم: اي پيامبر نمي بينند كساني كه با خدا درافتاده اند و پا روي امر خدا مي گذارند، چقدر دور شده اند از بركت و ايمان .وقتي

ص: 10243

ما از امر خدا دور مي شويم ،گره در زندگي مان مي افتد و براي حل مشكلاتي كه براي ما بوجود مي آيد، روي امرهاي ديگر خدا پا مي گذاريم. درآخر صفحه داريم: شما صبر داشته باشيد و بدانيد كه وعده ي خدا حق است. حلال خور باشيد تا بركت خدا را بچشيد. ولي اگر حرام خور باشيد بوي بركت الهي به مشام شما نمي رسد. سوال – من چند بار سفر به مكه برايم فراهم شده است ولي هر بار هزينه ي آنرا براي ازدواج جوانان فاميل داده ام. الان برايم فراهم شده كه به اين سفر معنوي بروم و دلم مي خواهد كه برنامه ريزي داشته باشم و به اين سفر بروم. ولي بعضي ها به من مي گويند كه بايد هزينه ي اين سفر را صرف كارهاي خير بكني، راهنمايي بفرماييد. پاسخ- حتما حج هاي كه ايشان صرف كارهاي خير كرده اند، حج مستحب بوده است و الا حج واجب را نمي شود صرف كارهاي ديگر كرد. زيرا حج واجب مثل نماز بر هر فرد مستطيع واجب است. مثلا فردي نمي تواند بگويد كه من نماز نمي خواهم ولي كار خيري مي كنم. ما بايد در اعمال خير هم اعتدال داشته باشيم. روحيه و فرهنگ خيرات در مراسم حج، روضه ،مسجد، هيئت و محرم بوجود مي آيد .بعضي ها مي گويند كه چرا اين قدر خرج حرم ها مي كنند؟ كساني كه كمك مي كنند همان افرادي هستند كه به حرم مي روند .كساني كه به حرم نمي روند پول شان را به خيرات نمي دهند. اگر ما حج و اطعام محرم

ص: 10244

را جمع كنيم ، ديگر كسي نمي ماند كه خيرات كند. به مردم مي گوييم :ماشيني كه در راه خير كار مي كنند آيا نياز به تعمير و آچاركشي ندارد؟ حج همان تعمير و آچاركشي براي فرد است. اگر كسي به حج برود و بعد به هيچ كس كمك نكند مثل كسي است كه روغن ماشينش را عوض مي كند ولي آنرا در پاركينگ مي خواباند. و از آن استفاده نمي كند كه اين كار معقول نيست. چرا بعضي ها تا اسم حج و حرم و محرم و صفر مي شوند مي گويند: از آنها كم كنيد و خيرات كنيد؟ ما معتقد هستيم كه هر چه سفره ي امام حسين(ع) بيشتر پهن مي شود سفره ي خيرات هم پهن تر مي شود. زيرا كساني كه به اين مراسم ها مي آيند روحيه ي خيرات را مي گيرند و خيرات مي كنند. خوب است كه ما به اندازه اي حج مستحبي را برويم و بقيه ي آنرا خيرات كنيم تا تعادل حفظ بشود. اما مواظب باشيد كه تعطيل كردن اين سفره هاي با بركت تعطيل كردن كل خيرات است. كساني كه به اين سفرهاي زيارتي اعتراض مي كنند آيا به سفرهاي تفريحي هم اعتراض مي كنند؟ اين از وسوسه هاي شياطين جن و انس است كه به زبان بعضي از خودي ها انداخته كه تيشه به ريشه ي اسلام برنند. حج و روضه از شعائر اسلام است. در قرآن داريم :تقواي قلب از تقواي جوارح بالاتر است. به بركت اين شعائر است كه ما روحيه ي خيرات و دستگيري پيدا مي كنيم و كسب معارف مي

ص: 10245

كنيم. و راه حل مشكلات را ياد مي گيريم. همه مي گويند: الان حج براي پولداران است. شما مي توانيد به حج فقرا يعني امام رضا(ع) برويد. حجي كه خدا براي ثروتمندان گذاشته است براي اين است كه مَنيَت شان را بشكنند و بفهمد كه براي ثروتي كه خدا به او داده است نبايد براي زياد شدن مَنيَت خودش استفاده كند و بايد براي گره گشايي استفاده كند. وقتي ثروتمندي به مكه مي رود و برمي گردد ،نيت مي كند كه يك مدرسه يا درمانگاه بسازد. من به ثروتمندان قم گفتم كه ثروتمندان امريكا و اروپا براي فوتباليست هاي مشهور هزاران دلار پول مي دهند، شما براي كسب رضاي حضرت فاطمه (ع)حاضريد چقدر پول بدهيد ؟فاطمه ي زهرا چقدر مي ارزد؟ گره هر مشكلي را كه باز كنيد حضرت فاطمه(س) و امام زمان(عج) خوشحال مي شوند. بچه هاي جبهه مي گفتند كه براي حضرت فاطمه(س) نبايد پول گذاشت ،بايد جان گذاشت تا ارزش داشته باشد. خدايا به آبروي محمد وآل محمد ،به همه ي ما درك ديني ،رعايت ديني و مجاهدت ديني عنايت بفرما.

92-07-10

سوال- اگر جلوي اختلاس سه هزار ميلياردي ها گرفته مي شد احتياجي به استفاده از دفتر بيمه ديگران نمي شد يا كنتورها را دستكاري نمي كردند. پس وقتي اين طور بيت المال به غارت مي رود و كسي به كسي نيست ،مردم مجبورند كه اين كارها را انجام بدهند. شما بجاي اينكه مردم را نصيحت كنيد كه مواظب حرام و حلال شان باشند، كمي هم اختلاس گران ميلياردي را نصيحت كنيد كه بيت المال را به غارت نبرند. پاسخ – شما

ص: 10246

احتمال بدهيد كه اختلاس گران حرف هاي ما را گوش نمي دهند. ما به متدينين كه مقيد به ديدن برنامه هاي ديني هستند و دغدغه ي ديانت را دارند، تذكر مي دهيم. آيت الله طالقاني خيلي به بريز و بپاش هاي مسئولين حساس بودند و نكات ريز را بعنوان مشكلات بعضي از دستگاه هاي مديريتي كشور بصورت داغ تذكر مي دادند و به همين جهت بود كه امام لقب ابوذر را به ايشان داده بودند. زيرا زبان ابوذر زبان صريح و تيز بود و مثل شمشير بعضي ها را مي بريد. تذكر ايشان به دستگاه هاي اجرايي باعث شد كه منافقين فكر كنند كه مي توانند از وجود آيت الله طالقاني براي كوبيدن نظام سوءاستفاده كنند. ايشان انتقاد مي كردند ولي نظام را تضعيف نمي كردند. مبلغين، روحانيون وهمه مردم هم اين وظيفه را دارند. وقتي منافقين دور آيت الله طالقاني را گرفتند ،ايشان گفتند :من از كساني ايراد مي گيرم كه نماز شب خوان هستند،روزه ي مستحبي مي گيرند ،اهل مسجد و انقلاب هستند، شيطان آنها را گول زده و اهل بريز و بپاش شده اند و دزدي كرده اند ولي شما كه دو ركعت نماز نمي خوانيد، مي خواهيد چكار كنيد؟ بعضي از مسئوليني كه خطا مي كنند خارجي نيستند و اهل همين انقلاب هستند. آنها بيست سال پيش گزينش شده اند و ملاك گزينش هم اين بوده كه مسلمان، مسجدي، جبهه اي ،نان حلال خور و اهل خمس باشند. از ميان اين افراد، اختلاس گر در آمده است. پدري كه لقمه ي شبه ناك به فرزندش مي دهد و فرزندش هم به

ص: 10247

نماز و ارزش ها بي اعتنا است ،اگر به پول هاي ميلياردي برسد چكار مي كند؟ فرد اول از بيست هزار تومان شروع مي كند تا به سه هزار ميليارد مي رسد. زمان انقلاب ما دبيرستاني بوديم و مرگ برشاه مي گفتيم. پيرمردي به ما گفت: چند بارهم بگوييد :مرگ برخودم يعني نفس اماره زيرا معلوم نيست كه اگر ما به آن جايگاه برسيم بدتر از آنها نباشيم. بعضي ها وقتي به موقعيتي رسيده اند خراب كرده اند. ما مي خواهيم بگوييم: شما كه از دو ريال دزدي شروع كرده ايد،مسيري بدي را انتخاب كرده ايد. بياييد دغدغه دين داشته باشيم و يك ريال حرام هم به زندگي مان نياوريم. سوال – اي كاش آن دكتر معتمد بيمه كه استفاده از دفتر بيمه ي ديگران را غيرشرعي مي داند كه درست هم هست، كمي هم دغدغه ي پول هاي زيرميزي پزشكان را داشت. كه بيمار با فروش فرش زيرپايش مجبور است كه اين زيرميزي را بپردازد .خوب است كه شما به موضوع خدمات نامناسب بيمه ها هم اشاره كنيد. پاسخ – هيچ وقت خطاي ديگران مجوز خطاي كوچكتر يا بزرگتر ما نمي شود. خطا، خطاست، كوچكتر و بزرگتر ندارد. دزدي ،دزدي است مي خواهد دست كاري در كنتور باشد يا زيرميزي يا اختلاس باشد. در درگاه خدا اين كارنافرماني است و ما نمي توانيم قيمت آنرا مشخص كنيم. نيت انسانهاست كه حد آنرا مشخص مي كند. اميرالمومنين مي فرمايد كه از دو چيزي براي شيعيان بيشتر مي ترسم :هوا پرستي و داشتن آرزوي دراز. اگر اين دو آفت به جان انسان بيفتد با دارو خوب

ص: 10248

نمي شود و تا انسان را نكشد او را رها نمي كند. اگر هواپرستي بيايد شما پا روي حق مي گذاريد. حق مي تواند در خارج از خانه يا داخل خانه باشد يعني حق خواهر يا برادر را هم مي خوريد يا حق زن و فرزند را ضايع مي كنيد. اگر در وادي هواپرستي بيفتيد به خودتان هم ظلم مي كنيد. و حق را در مورد خودتان هم انجام نمي دهيد. آرزو پرستي يعني دنيا پرستي .آقايي كه زير ميزي مي گيرد، آرزو دارد چيزي به زندگي اش اضافه كند. يكي با دوهزار تومان آرزو ،وارد حرام مي شود و ديگري با دوميليون تومان آرزو، وارد حرام مي شود. خواسته هاي انسان تمام شدني نيست. اگر فردي به دوهزار تومان نياز دارد، فرد ديگر به تناسب خودش به دوميليون تومان نياز دارد. شما نياز به يك دوچرخه داريد و ديگري به ماشين چندميليوني نياز دارد كه دستكاري مي كند. شما جلوي نيازتان را بگيرد كه اگر به چند ميليون هم رسيديد ،شما سوار نياز باشيد. اگر اين نفس بر شما سوار بشود شما را به همه جا مي برد. هر كس مشكل و نياز خودش را ضروري مي داند. حد زندگي شما دادن شهريه فرزندتان است ولي اگر بالاتر برويد نيازتان هم بيشتر مي شود. اگر كسي جلوي خواسته هايش را نگيرد، اگر الان به صدهزار تومان نيازدارد وقتي به آن حد برسد به چند ميليون نياز دارد و اين مبلغ برايش ضروري مي شود. همه براي ضرروريات شان دزدي مي كنند و اين كار آخر ندارد. پس جلوي هواپرستي را بگيريد و آرزوها را

ص: 10249

در حد معقول نگه داريد. اگر به دنبال چيزي بروي كه نفس براي شما مي تراشد و موقعيتش را نداشته باشي، به حرام مي افتي. مايحتاج زندگي را خانم ها براي آقايان ترسيم مي كنند. خانمي كه شوهرش يك ميليون تومان درآمد دارد بايد توقعاتش را با يك ميليون تومان تنظيم كند و خواهر اين خانمي كه شوهرش دوميليون تومان درآمد دارد، بايد توقعات را با دوميليون تومان تنظيم كند. اگر اين خانم بخواهد توقعاتش مثل خواهرش بايد شوهرش مجبور است بيشتر كار كند كه از شما كم مي گذارد يا دزدي كند .تجاوز از حد نياز ضروري در چارچوب دين ما را به حرام مي اندازد. ما به كارمندان مي گوييم كه زيرميزي يا اسكونت نگيرند زيرا زندگي شان تباه مي شود. به فردي هم كه پنج هزار تومان خلاف مي كند مي گوييم كه اين كار را نكند زيرا با يك صرفه جويي مي تواند آن را جبران كند. تا از خط تجاوز نكند. ما بايد درست رفتار كنيم. خطاي بزرگ ديگران مجوز خطاي كوچك ما نمي شود. شيطان كارش را از يك نقطه شروع مي كند. قرآن مي فرمايد كه شيطان فوق تخصص اندازه شناسي ماست. اگر ما در دو ريال پا به شيطان بدهيم مثل اين است كه در دو ميليون پا به شيطان پا داده ايم. پا به شيطان دادن غلط است. حتي به اندازه ي يك ذره. هر كس بايد به اندازه اي كه خطا كرده است ،مجازات بشود. سوال – شما يك بار با لباس غيرروحانيت به ادارات برويد ،مطمئن هستم با فردا فردا گفتن شان و با

ص: 10250

پشت گوش انداختن كار و مدام با تلفن صحبت كردن، از دنيا سير مي شويد ، راهنمايي بفرماييد. پاسخ – الان اگر ما با لباس روحانيت هم به ادارات برويم فرقي نمي كند. البته بعضي ادارت هستند كه كارهاي همه را خوب راه مي اندازند. كارمندان ادارات ايراني و مسلمان هستن، اهل مسجد هستند و به زيارت كربلا هم مي روند و ... حضرت علي(ع) مي فرمايد: هرچقدر مشغول ديگران مي شويد از خودتان غافل مي شويد. يعني ما خطاي خودمان را نمي بينيم ولي خطاي ديگران را مي بينيم. اگر بخواهيم زندگي اجتماع مان ديني بشود بايد سه تا كار بكنيم :دغدغه ي ديني همگاني بشود. وقتي كار خود ما راه مي افتد به فكر ديگران هستيم يا وقتي كار خودمان راه نمي افتد؟ مسلماً وقتي كار خودمان راه نمي افتد. ما از اصل پارتي بازي ناراحت نيستيم بلكه از اينكه پارتي نداريم ناراحت هستيم. وقتي كسي براي ما پارتي بازي مي كند، ما اصلا ناراحت نمي شويم. پس دغدغه ي ديني ما در حد منافع خودمان است. بعضي ها با وجود فشار مالي به خودشان اجازه نمي دهند كه خطا كنند. اين افراد دغدغه ي ديني شان را نگه داشته اند. ديگر اينكه فضاسازي ديني كنيم. يعني همه به يكديگر تذكر بدهيم. اگر همه به هم تذكر بدهيم مي شود فضاي ديني. ديگر اينكه نگاه آخرتي داشته باشيم. ما قبول داريم كه بعضي از ادارات ما اشكالاتي دارند و تا كسي با رسم و عنوان نرود كارش راه نمي افتد ولي هر كدام از ما در جايگاهي هستيم ،اگر هر كس احساس مسئوليت

ص: 10251

كند و دغدغه ي ديني داشته باشد، ديگر به شياطن پا نخواهد داد. سوال – من در نانوايي كار مي كنم. صاحب نانوايي مي گويد كه وزن نان را كمتر دربياور زيرا با هشت سر عائله و اين قيمت نان براي من صرف نمي كند يعني كم فروشي مي كند. آيا دستمزدي كه من مي گيرم حلال است يا حرام؟ من راننده ي تاكسي هستم. بعضي از همكاران در تاكسي متر شان دست برده اند و كرايه را بيست درصد گرانتر از مسافر مي گيرند و مسافرين هم از اين موضوع خبر ندارند و كرايه را طبق تاكسي متر پرداخت مي كنند. وقتي اين موضوع را به همكاران تذكر مي دهم كه اين حق الناس است ،آنها مي گويند: با اين خرج هاي بالا و كرايه خانه هاي نجومي چاره اي جز اين نداريم. البته بعضي مواقع من خودم وسوسه مي شوم كه بخاطر سختي زندگي اين كار را بكنم ولي وقتي ياد دِيني مي افتم كه به گردن من مي آيد از اين كار پشيمان مي شوم و از شر شيطان به خدا پناه مي برم .اما نگران همكارانم هستم. پدر من كشاورز است و من در كنار درس خواندن به پدرم كمك مي كنم. موقع فروش محصولات مان كه مي شود رسم است كه ميوه هاي خوب را روي جعبه مي چينند و ميوه هاي نامرغوب را زير جعبه مي چينند. من از پدرم خواستم كه ميوه ها را درجه بندي كنيم ولي پدرم مي گويد كه كسي ميوه هاي درجه دو را از ما نمي خرد. ما مجبوريم كه اين كار را

ص: 10252

بكنيم. درجايي خوانده بودم كه حضرت علي(ع) در بازار مردم را از اين كار نهي كرده بود. حالا كه همه ي فروشندگان محصولات شان را اين طوري مي فروشندف آيا كار پدر من ايرادي ندارد؟ من كارمند فروش يك كارخانه ي صنعتي هستم كارخانه ي ما برخي از اجناس را گرانتر از قيمت مصوب دولت به مردم مي فروشد .وقتي هم كه بازرس مي آيد مديران كارخانه با دادن هديه و زيرميزي يك جوري جلوي نوشتن گزارش را مي گيرند. وظيفه ي من كه فروشنده اين محصولات گران هستم چيست؟ پاسخ – ما به تعداد مشاغل كشورمان از اين مشكلات داريم. يعني اين مشكل به كارخانه ،تاكسي و نانوايي ختم نمي شود. ما همه يك موجودي هستيم كه دو تا ارتباط اساسي داريم : ارتبا ط با خدا و ارتباط با مردم. مهم تاخير و تقدم اين روابط است. اگر اول ارتباط مان را با مردم ديديم مي گوييم :چون آنها به نحويي دارند سر مردم را كلاه مي گذارند من هم مي خواهم سر آنها كلاه بگذارم. راننده تاكسي مي گويد كه صاحب خانه ي از من اجاره ي زياد مي گيرد من هم تاكسي متر را دستكاري مي كنم. ما بايد اول رابطه مان را با خدا ببينيم. آيا خدا براي ما كم گذاشته است ؟ اگر ما رعايت كنيم خدا به ما بركت نمي دهد ؟خدا در حديث قدسي مي فرمايد: اگر تو بندگي كني من بر خودم واجب مي بينم كه تو را از مشكلات رد كنم. پس قبل از هر كس ديگري ما اول رابطه مان را بت خدا ببينيم.

ص: 10253

حضرت اميرالمومنين مي فرمايد: كسي كه خوب كار كند، ماشين ،صاحبخانه و ... خوب گيرش مي آيد. كسي كه نيت خوب داشته باشد كارهايش بخوبي انجام مي گيرد. خداوند در سوره طلاق آيه دوم قول داده است كه اگر شما چارچوب را رعايت كنيد از جايي كه گمان نمي بريد به شما روزي مي رساند. اگر ما نخواهيم رابطه ي مان را با خدا تنظيم كنيم اول به خودمان ظلم كرده ايم. سوال- صفحه ي 468 قرآن كريم را توضيح بفرماييد. پاسخ – در همه مشاغل كارهاي حرامي وجود دارد كه بتوان آنرا انجام داد. سعادت و خوشبختي اين نيست كه ما با حرام پول بيشتري بدست بياوريم .سعادت و خوشبختي اين است كه رابطه ي تو با خدا باشد و پايت را در كار حرام نگذاري .ديگر اينكه سعي كن خودت را با آدم ها نبيني ،اول خودت را با خدا ببيني .اين مي شود دغدغه ي دين و خدايي. اگر ما در كاري خدا را ناظر ببينيم و رابطه ي مان را با خدا درست كنيم اين مي شود دغدغه ي ديني و به برادرم هم تذكر مي دهم. دغدغه ي ديني يعني اينكه آخرتي هم هست و بايد از همين دنيا چشم مان را به آخرت باز كنيم. نگاه ديني يعني اينكه آخرت را باور كنم و نگاه به آخرت را در زندگي ام تنظيم كنم. والا در هر شغلي احتمال وسوسه ي شيطان وجود دارد. حتي وقتي من بالاي منبر مي روم مي توانم بگويم: من سخنران اين جمع هستم يا اينكه مُبَُلغ دين خدا هستم. خدايا به آبروي اهل بيت

ص: 10254

،ما را از وسوسه ي جن و انس محفوظ بگردان.

92-07-03

باز هم اول مهر آمده بود و معلم آرام اسم ها را مي خواهند. اصغر پورحسين ،پاسخ آمد: حاضر ،قاسم هاشميان، پاسخ آمد: حاضر، اكبر ليلازاد پاسخش را كسي از جمع نداد بار ديگر هم خواند: اكبرليلازاد پاسخش را كسي از جمع نداد.همه ساكت بوديم جاي او اينجا بود ولي اينك تنها يك سبد لاله ي سرخ در كنار ما بود .لحظه اي بعد معلم سبد گل را ديد، شانه هايش لرزيد همه ساكت بوديم ،ناگهان دردل خود زمزمه اي حس كرديم. غنچه اي در دل ما مي جوشيد. گل فرياد شكفت همه پاسخ داديم: حاضر ،ما همه اكبر ليلازاديم. سوال – من جوان پانزده ساله اي هستم كه دو سالي است كه تربيت شده و هدايت شده ي خدا شده ام و او را به خاطر اين نعمت سپاسگزارم. من در خانواده ي فقيري زندگي مي كنم پدر و مادرم بعلت فقير مالي براي اينكه پول آب كمتري بپردازند كنتور آب خانه را دستكاري كرده اند. من خيلي دوست دارم آنها را نسبت به اينكاراشتباه شان آگاه كنم. ولي وقتي چشمم به دستهاي پينه بسته پدرم كارگرم و چشم هاي رنجور مادرم مي افتد ر اين كارم ترديد مي كنم. من شنيده ام وضوئي كه با آب غصبي گرفته مي شود درست نيست بخاطر همين خيلي نگران اعمالم هستم، مرا راهنمايي بفرماييد. پاسخ – من مي خواهم به شهدا بگويم كه اين جوان ،نتيجه ي ايثارگري هاي شماست .يك جوان پانزده ساله اين قدر زيبا دغدغه ي دين را دارد. اگر ثمره ي خون

ص: 10255

هاي پاك شهدا رويش چنين نوجوان هايي باشد، اين نوجوانان كم هم نيستند كه از حرام خواري و ماهواره و ..ناراحت هستند، همين كافي است و بايد سجده ي شكر بجا بياوريم. به خانواده ي اين جوان مي گويم كه شما سرمايه اي به خوبي اين جوان داريد. اين جوان شما چقدر مي ارزد؟ اين جوان بزرگترين ثروت است. خانواده هايي را داريم كه ثروت زيادي دارند ولي آرزوي يك جوان صالح را دارند و حاضرند تمام ثروت شان را بدهند كه جوان شان دو ركعت نماز بخواند. ما با اين خانواده كه بخاطر شرايط اقتصادي فقير هستند همدري مي كنيم. فردي نزد امام حسن مجتبي(ع) آمد و گفت: به من رحم كنيد، دشمني به من حمله كرده كه به هيچ كس رحم نمي كند. و آن فقر است. حضرت هر چه در خانه داشتند به اين فرد دادند. ما به اطرافيان اين خانواده مي گوييم كه به اطراف تان نگاه كنيد شايد بخشي از گناه آنها به گردن شما پولدارها باشد كه از آنها غافل شده ايد. اللهم الرزقنا توفيق الطاعة و بعد المعصية :خدايا به ما توفيق بده كه سفره ي طاعت را پهن نكنيم و از سفره ي گناه دوري كنيم. كساني كه اطراف اين خانواده هستند اگر به اين خانواده كمك كنند، باعث مي شود كه اين خانواده از گناه دوري كند و اين كمك به دين داري است. اگرما دين خدا را اينچنين ياري كنيم ،به دينداري مردم كمك كرده ايم. پيامبر دست كارگر را بوسه مي زد و حتما اين پدر دنبال نان حلال است ولي بخاطر فشار است

ص: 10256

كه چنين كاري مي كند. شما بايد بدانيد كه راه بيرون رفتن از فقر، گناه و دزدي نيست. براي بيرون رفتن از فقر بايد به سراغ دين برويد. اين كار دزدي و خلاف است. و پولي كه از اين راه بدست مي آيد پايدار نيست. با اينكار فقر معنوي هم براي خودمان مي آوريم. شايد فقر مادي ما به فقر معنوي تبديل بشود. و فقر آخرتي هم بياورد. بعضي ها حاضرند ثروت ماديشان را بدهند و از ثروت معنوي اين پدر بهره مند بشوند. خداوند فرموده است كه چند كار را انجام بدهيد تا به رزق شما بركت داده شود: اگر مي توانيد تلاش تان را بيشتر كنيد(مثلا پسر،دختر و مادرهم كار كنند)، مسواك بزنيد، هنگام بين الطلوعين بيدار باشيد، سوره ي واقعه را بخوانيد ، صله ي رحم انجام بدهيد و نماز اول وقت بخوانيد. آيه 7 سوره طلاق مي فرمايد: وقتي فقر به شما فشارمي آورد به پايين تر از خودتان انفاق كنيد. اينها راه هاي بيرون رفتن از فقر است كه خدا تضمين كرده است. مسئولين بايد بدانند كه اگر در جمهوري اسلامي فقر به مردم فشار بياورد، ممكن است كه اين فقر باعث گناه بشود و آنها هم در گناه فقرا شريك باشند. يك نامه از بچه ي يتيم بيرجندي به جبهه آمد .آنها نوشته بودند كه ما فقير هستيم ولي قرار گذاشتيم كه كار كنيم و يك كيسه نان خشك براي رزمندگان بفرستيم چون شما داريد براي دين مي جنگيد. اگر همه ي ما دست به دست هم بدهيم كه يك گناه كم بشود و يك طاعت اضافه بشود مثل

ص: 10257

رزمندگاني خواهيم بود كه در جبهه ها جان دادند تا پرچم دين خدا برافراشته بشود. وقتي كسي كار خلافي مي كند يعني پرچم دين خدا پايين آورده است. پس كمك كنيم تا پرچم دين خدا را بالا ببريم. سوال - موضوع سوءاستفاده از بيمه هاي درماني موضوع تازه اي نيست ولي شيوع روزافزون آن حتي در بين برخي از مدعيان دينداري موضوع قابل توجهي است. من بعنوان پزشك معمد بيمه در يكي از شهرها هر روزپيش از پيش با اين موضوع درگير هستم و روزانه با چند مورد درگيري و بحث و شنيدن حرف هاي توهين آميز و حتي فحاشي از طرف مراجعين كه مرا مانع كارشان مي بينند روبروهستم. كوتاهي مردم در فهم بيمه و كوتاهي شركت هاي بيمه در اطلاع رساني و كوتاهي رسانه ها و مبلغان ديني باعث شده تا همه ي بيمه شده ها استفاده از مزاياي بيمه براي خود و خانواده و دوستان درقبال هزينه اي كه به شركت هاي بيمه مي پردازند را حق خود بدانند. و به هر قيمتي حتي به قيمت توهين به نظام به آن پافشاري مي كنند. اين مسئله به حدي فراگير است كه من خودم بهتر ديدم يافتم كه شايد به خاطر اوضاع سخت اقتصادي اين روزها توجيه شرعي مطرح باشد اما وقتي مي بينم افراد ثروتمند بر اين موضوع مُصر هستند تعجبم بيشترمي شود. آيا اين تخلف فراگير كه باعث ايجاد حق الناس گسترده اي مي شود، هيچ مسئوليتي براي مومنين و مبلغان ديني ايجاد نمي كند؟ پاسخ - ايشان دغدغه ي دين داري دارند. ما خطاهاي كوچك خودمان را نمي بينيم ولي

ص: 10258

خطاي بزرگ ديگران را فرياد مي زنيم. مثلا فردي خواهرش دفترچه ي بيمه ندارد و او بخاطر كار خير، دفترش را به خواهرش مي دهد. غافل از اينكه حق بيمه اي كه ايشان استفاده مي كند براي هزاران نفر است يعني شما خودتان را براي ندادن ده يا صد هزارتومان مديون چند صد هزار نفر مي كنيد زيرا شركت بيمه براي چند ميليون نفراست. اين فرد فكر مي كند كه دارد كار خير مي كند در حاليكه اين كار خلاف است. اين فرد اگر ببيند يك نفر در شركت بيمه اختلاس كرده است فرياد مي زند. در حاليكه خودش هم همين كار را كرده است. آيا صدهزار تومان دزدي حرام نيست و ميلياردها تومان اختلاس حرام است؟ خير ،دزدي حرام است حتي اگر يك ريال باشد. حد حرام اندازه و ميزان ندارد.البته مجازاتش فرق مي كند. فردي در جنگ دير رسيد و شروع كرد به گريه كردن. او به حضرت علي (ع) گفت كه من دوست داشتم در ركاب شما باشم. حضرت فرمود: تو ثواب در ركاب بودن را برده اي. اگر نيت كار خير، ثواب دارد حتما نيت كار شر هم عقاب دارد ولي چون خدا ارحم الراحمين است اين عقاب را نمي كند. كسي كه با دفترچه ي بيمه دزدي مي كند اگر دستش مي رسيد هزار ميليارد دزدي نمي كرد؟ خطا، خطاست. پس خلاف كوچك و بزرگ ندارد. خدا اين حق را مشخص كرده است. اين دزدي ها مثل دفتر بيمه بدتر است زيرا ما خودمان را مديون چندين هزار نفر مي كنيم. اگر كسي آب چشمه ي تميز را با يك

ص: 10259

ليتر آلوده كند، به همان اندازه مسئول است و آب را آلوده كرده است. كسي كه كنترل آب را دستكاري مي كند با كسي كه ميلياردها تومان دزدي مي كند، در اصل آلوده كردن آب مشترك است. آيا كارمندي كه الان پنج هزار تومان زيرميزي مي گيرد، اگر بعداً به او ده هزار تومان بدهند نمي گيرد؟ تخم مرغ دزد ،شتر دزد مي شود. پس ما نبايد بخاطر كوچك بودن خلاف براي خودمان توجيه درست كنيم. ببينيد كه چه كساني با خلاف زندگي شان توسعه پيدا كرده است البته ممكن است كه توسعه ي لحظه اي داشته باشند ولي بركت در زندگي شان نيست. چون پولي كه همراه آن مي آيد حتي اگر يك ريال باشد ،نورمعنويت را از خانه مي برد. به مسئولين مي گوييم :اگر بيمه را همگاني نكنيد و بيشتر به معيشت مردم توجه نكنيد، به اندازه ي كم كاري تان در گناه مردم شريك هستيد. حضرت علي(ع) مي فرمايد: يكي از اهداف نطام اسلامي توسعه ي رفاه است. نبايد در مملكت اسلامي يكي از پولداري زياد نداند چكار كند و يكي هم از بي پولي دست به آب دزدي و برق دزدي بزند. مردم به فشار افتاده اند كه دارند اين كارها را مي كنند. پس مردم بدانند كه خلاف بد است و مسئولين هم بدانند كه اگر مردم بخاطر كم كاري آنها به خلاف بيفتند، آنها هم در گناه مردم شريك هستند. ما به بانك ها توصيه كرده ايم كه وام ها را براي چند چيز ضروري نگذارند. مثلا وام جعاله براي برگزاري مراسم عروسي يا عزا يا درمان بدهند

ص: 10260

كه كسي وام خودرو نگيرد و با آن عروسي برگزار كند. اگر ما دغدغه ي دين داري داريم و مي خواهيم مردم به گناه نيفتند از راه شرعي وارد بشويم .مسئولان و برنامه ريزان تلاش كنند دايره ي ديانت را گسترده كنند تا دايره ي معصيت محدود بشود. سوال- شما هفته گذشته نامه ي دخترخانمي را خوانديد كه به دليل داشتن حجاب و خواندن نماز از محل كارش اخراج شده بود و از خواستگاران به ظاهر متديني كه برايشان قد و وزن و وضعيت مالي و تعداد خواهرها وبرادرها سوال مي كردند گلايه كرده بود.اين نامه در برنامه ي شما خوانده شد. علي رغم اينكه اين دختر خانم تاكيد كرده بود كه پاسخ سوالش را به آخرت حواله ندهيد ولي باز شما در پاسخ به آن سوال از وعده هاي خدا درآن عالم وآخرت گفتيد. من هم مشكلي مشابه آن دختر خانم دارم و دوست داشتم كه پاسخ شما يك پاسخ دنيايي باشد و رويايي نباشد. پاسخ – دين روي حرفش ايستاده است. آيا خانه اي بدون ستون ساخته مي شود؟ وقتي ما مي گويم: يكسري مسائل اصول دين است يعني ستون دين است. اگر مي گوييم :خدا باوري، معاد باوري، امام باوري و عدل باوري ستون دين است، پس نمي توانيم آنها را كنار بگذاريم و جواب ديگري بدهيم. معاد يكي از اصول دين است و اگر ما در تمام صحنه هاي زندگي مان اين اصول را در نظر نگيريم نمي توانيم جلو برويم. اگر بهشت و جهنم نبود آيا ما نماز مي خوانديم؟ خير،معلوم نبود. اگر معاد نباشد ما چطور صبح بلند مي

ص: 10261

شويم و نماز مي خوانيم ؟ آيا با پاسخ هاي دنيايي مي توانيم خودمان را توجيه كنيم؟ پس بايد اعتقادي به آخرت باشد، اين ستون است. اگر اعتقاد به معاد نبود واجبي محقق نمي شد. اگر بهشت و جهنمي نبود، در جبهه رزمندگان روي مين نمي رفتند. ما چقدر مي توانيم پول به فردي بدهيم كه روي مين برود و پاهاي قطع بشود؟ امام حسين (ع) براي اينكه ترغيب به جنگ را زياد كند ،بين دو انگشتش جاي يارانش را در بهشت نشان داد. الان كه اعتقاد به معاد وجود دارد، معصيت هايي انجام مي شود. آيا اگر جهنم نبود ما ترك معصيت مي كرديم؟ معصيت خيلي شيرين است و ما بخاطر عذاب جهنم معصيت را ترك مي كنيم. اگر جهنم و بهشت نبود آيا ما به مردم خدمت مي كرديم؟ اگر بهشت و جهنم نبود كسي به فقير كمك نمي كرد. خدا مي فرمايد كه در دنيا به فقير كمك كنيد من در آخرت هفت صد برابر به شما پاداش مي دهم. تا معادباوري نباشد واجبات انجام نمي شود و ايثار و فداكاري اتفاق نمي افتد .پس ساختمان ديانت روي ستون معاد باوري بنا مي شود. وقتي اين دخترخانم معتقد به معاد باشد تمام دست رد زدن به سينه ها او را آرام مي كند. مي گوييد: ممكن است در دنيا بخاطر داشتن ديانت ،كسي به من كار نداد ولي خداوند در آخرت بهشت را به من مي دهد. آقاي كارخانه دار اگر به اطرافش نگاه كند، مي تواند افراد متدين را جذب كار كند. اگر متدين ها به اطراف شان نگاه كنند مي

ص: 10262

بينند كه مي توانند براي ازدواج ،كار و درمان افراد متدين واسطه بشوند. به شركت هايي كه خانم هاي باحجاب را رد مي كنند مي گويم: اگر در شركت يا فروشگاه شما خانمي حجاب را رعايت نكند و آرايش آنچناني داشته باشد چقدر پول بيشتر گير شما مي آيد ؟ شما با خروج از دين داريد ،پول بيشتري بدست مي آوريد. اين سود بيشتر مي ارزد يا دعاي امام رضا (ع) يا لبخند رضايت امام زمان(عج)؟ پس به اين گناه نزديك نشويد.و به همه بگوييد كه من مي خواهم احياگر دين باشم تا دعاي امام رضا(ع) شامل حال من بشود. آيا صرفه جويي در دفتر بيمه مي ارزد يا دعاي امام رضا(ع)؟ شهدا حاضر شدند كه جان شان را بدهند و تبسم امام زمان(ع) را بگيرند. شما هم از مقداري سود بگذريد تا تبسم مهدي فاطمه را داشته باشيد. سوال - صفحه 461 قرآن كريم را توضيح بفرماييد. پاسخ – خوش به حال كساني كه مثل شهدا بيشتر به حرف خدا اعتماد كردند تا عقل خودشان و مردم. تمام گرفتاري هايي كه ما داريم بخاطر اين است كه ما به حرف هاي خدا كم اعتماد كرده ايم. واي به كساني كه قلب هاي شان اين قدر قصي شده است كه حرف هاي خدا را باور ندارند. بايد باور كنيم كه خدا بيشتر از ما مي داند، اِن الله بصير بالعباد. سوال – شما مي فرمايد: اگر جوان نگاهش را از نامحرم بردارد اجرش باخداست. آيا فقط منظورشان جوانان پسر است؟ در جامعه وضعيت حجاب پسرها بهتر از دخترخانمها نيست . پس اجر دختران جوان كه

ص: 10263

چشم شان را مي پوشانند چطور؟ در ضمن شرايط دخترها سخت تر است زيرا نمي تواننند از آقا پسرها خواستگاري كنند. پاسخ- ارزش گذاري در دنيا با طلا سنجيده مي شود. بالاترين مدالي كه به هر كس مي دهند مدال طلاست. خدا هم يك سيستم ارزيابي دارد. هر كاري را كه خدا بخواهد بگويد قيمتش خيلي بالاست مي فرمايد: مانند مجاهد در راه خدا. يا مثل كسي كه در خون خودش غلطيده است يا مثل شهيد مرده است. خوش به حال كساني كه امروز بدون اينكه در جنگ شركت كنند ثواب شهيد را مي گيرند. سوال مي كنند آيا كسي بالاتر از شهيد هست؟ پيامبر مي فرمايد: بله،آن جواني است كه عفت نفس پيشه كند. و چشمش را ازحرام بپوشاند(چه دختر چه پسر) مثل شهيد است و بلكه بالاتر از شهيد. پس دخترها و پسرها چشم هاي شان را پايين بيندازند تا دختر اجر شهيد به آنها بدهد. و ما را با شهداي عزيز محشور بگرداند. خدايا ما را مثل شهدا، يار و ناصر دين و بلندكننده پرچم دين قرار بده.

92-06-27

سوال – اخيرا گزارشي در يكي از شبكه اي ماهواره اي ديدم كه بيان مي كرد كه ويتامين دي از طريق خورشيد به پوست بدن مي رسد و نتيجه ي اين گزارش اين بود كه حجاب براي پوست خانم ها مضر است و باعث ضربه زدن به سلامتي آنها مي شود. اين گزارش دلسوزانه از زنان و دختران مي خواست در صورتي كه نگران كمبود ويتامين دي بدن شان هستند حجاب را كنار بگذارند. نظر شما در اين مورد چيست؟ پاسخ – معلوم نيست

ص: 10264

كه چرا آنها نگران سلامت خانم هاي با حجاب هستند؟ آنها كه دلسوز بانوان كشورهاي اسلامي هستند چرا نگران جوانان مسلمان فلسطيني، لبناني عراقي و افغانستان نيستند؟ آيا آنها حيات لازم ندارند؟ چرا آنها نسبت به مسلماناني كه بخاطر تحريم هاي دارويي ظالمانه ي اين كشورها دارند جان شان را از دست مي دهند، دلسوزي نمي كنند؟ شما بايد بدانيد كه دلسوزهاي شما چه كساني هستند. قطعا ويتامين دي براي بدن لازم است ولي اينكه راه رسيدن ويتامين دي به بدن ،فقط از راه خورشيد است را بايد از متخصصين طب پرسيد. بايد اشاره كرد كه دين اسلام براي سلامت روح و جسم انسان دستورات كاملي دارد. اديان غير توحيدي به ظاهر و جسم انسان ها توجه دارد. خالق ما عالم را بصورت باطن و ظاهر، جسم و روح ،ماديات و معنويات ،دنيا و آخرت آفريده است. دنيا نسبت به آخرت قابل مقايسه نيست. وسعت روح ما نسبت به جسم ما، قابل مقايسه نيست. خالق ما دستوراتي در قالب دين به ما داده است كه اين دستورات در قالب روحي و جسمي يا مادي و معنوي است ولي آنقدر جسم من براي خدا مهم بوده است كه اين دستورات روحي كه براي ما قرار داده است تحت الشعاع سلامت ما قرار گرفته است. مثلا روزه واجب است ،علاوه بر اينكه روزه مايه ي سلامتي جسم است ،غذاي روح ماست. اولويت اول روزه براي بعد معنوي و آخرت ماست. همين غذاي روح و باطن، اگر به جسم ضربه بزند واجب نيست و حتي حرام است. نماز كه ستون دين است و قضاي روح ماست و نخ

ص: 10265

بندگي اعمال است، در اين مورد هم خدا آنرا تغيير داده است كه مثلا اگر نمي توانيم ايستاده نماز بخوانيم ،مي توانيم نشسته بخوانيم يا اگر نمي توانيم نشسته نماز بخوانيم خوابيده بخوانيم يا اگر آب براي ما ضرر دارد تيمم كنيم. حتي بيمار مي تواند با اشاره نماز بخواند يعني خدا براي سلامتي جسم ما اينها را در نظر گرفته است. با توجه به اين نكات ،آيا خداوند مي تواند نسبت به سلامتي بانوان بي توجه بوده باشد؟ خدايي كه دستور حجاب را به خانم ها داده است،دستور حجاب را به كل جامعه هم داده است. مثلا براي محل خريد بانوان محل هايي را اختصاص بدهيد كه آنها راحت باشند. محل تفريح اختصاصي درست كنيد تا خانم ها راحت باشند و ويتامين دي هم به آنها برسيد. براي آموزش هم مركزاختصاصي درست كنيد. اگر همه ي مراكز اختصاصي براي خانم ها آماده باشد، داشتن چند ساعت حجاب در راه رفت و آمد، چندان ضرري به آنها نخواهد زد. خالقي كه دستور حجاب را داده است از همه دلسوزتر است. گاهي براي نيازهاي انسان سفره ي آماده پهن نيست. و انسان بايد تحمل داشته باشد. مثلا ما گرسنه هستيم. و نياز به غذا داريم .آيا منطق اجازه مي دهد كه انسان گرسنه دست به هر غذايي ببرد و نيازش را برطرف كند؟ خير. اين كار انساني نيست. بفرض حجاب براي ويتامين دي مانع است. آيا خانم اجازه دارد براي بدست آوردن نياز خودش جامعه را آلوده كند؟ حضرت موسي از خدا درخواست كردند كه حضرت آدم را ببينند. خدا حضرت آدم را به حضرت موسي

ص: 10266

نشان داد. حضرت موسي با لحن تندي به حضرت آدم گفتند كه چرا از آن درخت خوردي ؟حضرت آدم فرمود: شيطان با سه حربه سر من را كلاه گذاشت، شيطان فوق تخصص نيازشناسي است. پس شيطان به نياز ويتامين دي خانم ها توجه دارد و اين مي شود بزرگترين دغدغه ي آنها ولي كشتار انسان ها دغدغه ي آنها نيست. شيطان نياز آدم را درست تشخيص داد كه نياز به جاودانگي دارد ولي آدرس را اشتباه داد. ديگر اينكه شيطان فوق تخصص ظاهرسازي است .مثلا آنها دلسوزانه ما را نصيحت مي كنند و طرفدار حقوق زنان هستند .ديگر اينكه شيطان فوق تخصص استفاده از واسطه هاي ارزشي است و قسم خورده است. اين سه حربه استراتژي شيطان است. پس بدانيد كه خدا دلسوزتر از آنهاست و حتما در مورد ويتامين دي خانم ها هم فكر كرده است. معمولا خانمها بدنبال نسخه هاي لاغري هستند. خالق مهربان فرموده: روزه بگيريد كه روح تان را تعالي بدهد و سلامتي تان را هم تضمين كند. ما به دستورات مشاور عمل مي كنيم در حاليكه دستورات خداوند كه به عالم هستي اشراف دارد ،را در نظر مي گيرد. يكي از مُبلغين را دعوت كردند كه بين جمعي از پزشكان يك بحث علمي مطرح كند. ايشان درجمع پزشكان حاضر شد و گفت: سيستم هاي پزشكي اشكالي دارد، دارويي كه براي معده مي دهيد به كليه توجهي نمي كند و دارويي كه براي اعصاب مي دهيد به بخش هاي ديگر توجهي نمي كند. شما يك بُعد را مي بينيد و به بعدهاي ديگر توجهي نمي كنيد ولي خالق هستي وقتي حكمي

ص: 10267

مي دهد به تمام بُعدهاي آن در عالم هستي توجه دارد. ساده ترين كاري قضاي حاجت است. خداوند فرموده است كه اين كار در آب روان نباشد،روبه ماه نباشد، روبه باد نباشد، روبه قبله و پشت به قبله نباشد ،در معرض نگاه كردن ديگران نباشد و ... خداوندي كه براي چنين مسئله اي همه ي بُعدها را در نظر گرفته است ،آيا مي شود كه در مورد حجاب خانم ها ،ويتامين دي خانم را در نظر نگرفته است ؟ تا ما اعتماد به خدا و دين خدا پيدا نكنيم ( كه اسمش ايمان است)عبد خدا نمي شويم. و براي هر دستور خدا يك بهانه مي آوريم. اگر باور كنيم كه خداوند براي ساده ترين مسائل، همه ي عالم هستي را در نظر گرفته است، ديگر دنبال بهانه نمي رويم. سعي كنيد كه با حرف هاي ديگران به دستورات خدا بدبين نشويد. سوال – من به اصل حجاب معتقد هستم اما احساس مي كنم كه داشتن روسري چيز اضافه اي است و بخاطر همين خودم را ملزم به داشتن روسري نمي كنم. ولي به اصل حجاب معتقد هستم ، راهنمايي بفرماييد. پاسخ - محمدتقي جعفري فرمودند: تمام احكام دين باز گوكننده ي فطريات انسان است. همه ي انسانها مي دانند كه اگر از كسي نعمتي دريافت كردند از او تشكر كنند. پس عقلا شكر منعم واجب است .پوشش هم فطري است.در هيچ جامعه اي انسان از برهنگي خودش لذت نمي برد. بد بودن ظلم يك امر فطري است. خداوند براي عقليات مشترك بشر يك چارچوب گذاشته است. ممكن است كه در يك جمع خانم ها ،

ص: 10268

عده اي روسري سر كردن و عده اي جوراب پا كردن و ... را قبول نداشته باشند. ما به كداميك بايد عمل كنيم تا زندگي مان جلو برود؟ خداوند از طريق پيامبر يك قالب مطلوب براي حجاب آورده است بنام عفاف. خدا حيا و عفت قرار داده است كه اين عفاف براي مرد يك دستور و براي دختر نه ساله دستور ديگر و براي خانم هفتادساله هم يك دستور آورده است ولي همه بصورت يك شكل ،اصولي را رعايت مي كنند. مثلا ممكن است كه در مورد نماز خواندن هم هر كسي يك طوري رفتار كند يعني در كوه عبادت كند و يكي ... در آيه 19 و 85 سوره آل عمران داريم كه دين نزد خدا اسلام است و دين (قالب زندگي بر اساس فطريات) از طرف خداست. اگر همه به دستورات دين گوش بدهند، تشكلي ايجاد مي شود و ديگر سليقه اي عمل نمي كنيم. پس همه به حرف خدا عمل مي كنيم و به آن اطمينان پيدا مي كنيم. سوال - صفحه 391 قرآن كريم را توضيح بفرماييد. پاسخ – در اين صفحه داريم :اي پيامبر بگو كه شما براي زندگي تان كتاب و نقشه مي خواهيد كه اين نقشه يا بايد الهي باشد يا شيطاني. اگر نقشه ي خدا را انتخاب كرديد بايد هزينه ي آنرا كه بندگي است بدهيد. اگر نقشه ي شيطان را انتخاب كرديد برده ي شيطان مي شويد. اگر انسان يك خدا داشته باشد بهتر از اين است كه صد تا خدا داشته باشد. آيه 44 سوره يونس مي فرمايد:خدا به هيچ كس ظلم نمي كند مردم

ص: 10269

به خودشان ظلم مي كنند. هر كس از نقشه ي خدا استفاده نكند به خودش ظلم كرده است و هر كس به نقشه ي خدا عمل كند در نورانيت است. به تمام نقشه ي خدا بايد چشم گفت ،زيرا همه نور است. سوال – شوهرم معتقد است كه نگاه كردن به زن غير مسلمان و كافر بصورت نيمه برهنه ،فيلم ها و آهنگ هاي مبتذل ماهواره اشكالي ندارد ،راهنمايي بفرماييد. پاسخ – امور سه دسته هستند: حلال آشكار، حرام آشكار و شبهات. دين و اهل بيت شبهات را به بعهده ي تلاش ما گذاشته اند. امام صادق(ع)براي اين شبهات سه شاخصه مطرح كرده است: 1-در اول هركار بسم الله الرحمن الرحيم بگوييد. آيا مي توان براي ديدن اين فيلم ها و موسيقي ها بسم الله الرحمن الرحيم گفت و بعد فيلم را تماشا كرد؟ آيا بسم الله الرحمن الرحيم با اين فيلم ها سنخيت دارد؟ آيا براي معامله اي كه مي خواهيد انجام بدهيد مي توانيد بسم الله الرحمن الرحيم.. بگويي ؟ آيا براي اين ميهماني مي توانيد بسم الله الرحمن الرحيم بگوييد؟ 2-امام صادق(ع) فرمودند كه در اين موارد ببينيد كه مي توانيد ما را حاضر ببينيد؟ آيا شما مي توانيد اين فيلم را همراه با امام زمان(عج) يا حضرت فاطمه(س) ببينيد؟ منظور ما اين نيست كه فقط عبادت كنيم. ما مي توانيم اين موارد را در كارهاي مباح و مستحب هم استفاده كنيم. 3-روز قيامت ،روز يوم الفصل است ،عمل يا بهشتي است يا جهنمي، كاري در وسط نمي ماند. آيا شما مي توانيد ديدن فيلم هاي مبتذل را كنار نماز و روزه

ص: 10270

ها بگذاريد؟ پس براي اعمالي كه نمي دانيم حلال است يا حرام بايد از سه موارد بالا استفاده كنيم. بشرط اينكه سر خودمان را كلاه نگذاريم. امام صادق(ع) مي فرمايد:هر كس از شبهات دوري كند در حرام نمي افتد. عمده ي شبهات به سمت حرام است. شب دهم رمضان شهادت اُم المومنين حضرت خديجه است .ايشان همه ي دارائي شان را در راه دين خدا و رسول اكرم خرج كردند و خدا هم ايشان را از زنان بهشتي قرار داد، اين زيباترين معامله باخداست. در شب دهم ماه رمضان مي توانيد دو ركعت نماز زيارت هم بخوانيد. خدايا به آبروي حضرت خديجه به همه زنان و دختران عفت و ديانت خديجه وار عنايت بفرما، آنچه به اهل رمضان وعده داده اي به ملتمسين دعا عنايت بفرما، فرج آقا را نزديك بفرما .

92-06-20

سوال- چند روز پيش در خبرها خواندم كه عده اي سارق مسلح در يكي از شهرها به يك طلافروشي حمله كردند. با ورود نيروي انتظامي به ماجرا يكي از سارق ها كه نتوانسته بود فرار كند اقدام به خودكشي كرد. البته صاحب طلافروشي نيز به قتل در اين ماجرا به قتل رسيد. نكته ي قابل توجه اين بود كه تصاويري كه در سايت ها از اين سارق انداخته بودند، حلقه ي نامزدي در دست او مشخص بود. همين مسئله موجب بروز اظهارنظرهاي مختلفي در مورد اين خبر و تصاويرمربوط به آن شد. اظهار نظري كه توجه من را به خود جلب كرد اين بود كه برخي از آدم ها نوشته بودند اين مسئله بخاطر وجود مشكلات اقتصادي در جامعه است كه موجب شده

ص: 10271

اين جوان تازه داماد دست به سرقت مسلحانه به طلافروشي بزند. براي حرف خود نيز به اين حديث استناد كرده بودند كه پيامبر(ص) مي فرمايند: اگر فقر از يك در وارد شود ايمان از در ديگر خارج مي شود. آيا واقعاً اين جمله از پيامبر (ص) است؟ درضمن وجود مشكلات اقتصادي در جامعه دليلي بر اين كارها مي شود يا خير؟ پاسخ – مي گويند :در زمان هاي خيلي قديم كه امكاناتي مانند امروز براي آب رساني وجود نداشته، مردم از آب انبارها استفاده مي كردند. در شهري آب انباري بود كه مسئولين آن را تميز نمي كردند بنابراين آب آن آلوده شده بود. حتي براي پر كردن آن نيز از بركه هاي آلوده ي اطراف شهر استفاده مي كردند. مردم كم كم از آلودگي اين آب خسته شدند. بزرگان شهر تصميم گرفتند كاري كنند به همين خاطر همگي دست به دست هم دادند و يك آب انبارجديد با اصول بهداشتي ساختند. البته مشكل تنها با ساختن آب انبار حل نمي شد براي پركردن آن نيز نياز به آب تميز بود. عده اي را مأمور كردند تا چشمه ي آب زلالي را پيدا كنند. تلاش ها به نتيجه رسيد و چشمه ي تميزي پيدا شد اما يك مقدار از شهر دور بود. به همين خاطر پركردن آب انبار از آن چشمه كار سختي بود. براي حل اين مشكل تصميم گرفتند همگي با هم و در يك تاريخ مشخص ظرف هاي آب را بردارند وبه چشمه بروند و آب انبار را پر كنند. برخي از افرادي كه راحت طلب بودند وقتي ديدند كه راه چشمه دور

ص: 10272

است تصميم گرفتند به همراه مردم برودند اما با ظرف خالي بازگردند. بسياري از مردم همين نقشه را ريخته بودند. صبح روزي كه قرار بود آب بياورند عده ي زيادي از مردم با ظرف خالي بازگشتند و عده اي نيز ظرف هاي خود را از همان منابع آب آلوده ي نزديك شهر پر كردند و به داخل آب انبار ريختند. همه ي افراد، شب تشنه شده بودند. عده اي سازندگان آب انبار جديد را مقصر مي دانستند. مثل انقلاب اسلامي مثل آب انبار جديد است. مردم ما قبل از انقلاب از آب انبار آلوده مصرف مي كردند. امام، شهدا و مردم مملكت به فكر افتادند حوض را تغيير دهند. به همين خاطر ظرف آب جديدي به نام انقلاب اسلامي ساختند. قرار شد همه ي ما از سر چشمه ي اسلام آب برداريم و به داخل حوض بريزيم. ما فكر كرديم كه چشمه ي اسلام خيلي دور است اما چشمه ي اسلام نيز مانند چشمه ي داستان زياد دور نيست. يك قدم ما برداريم خداوند ده قدم به سمت ما برمي دارد. اما برخي افراد باز هم اشتباه كردند و از همان بركه هاي آلوده آب به داخل حوض ريختند. برخي نيز ظرف را خالي آوردند. الان كه حوض آب لازم را جمع نكرده برخي افراد در ذهن خود امام را مقصر مي دانند كه چرا حوض جديد آلوده است. اين افراد غير منطقي هستند. اگر حدث سوال كننده درست باشد و اين آقا به دليل مشكلات اقتصادي دست به دزدي زده باشد، مقصر جمهوري اسلامي است يا مقصرهمه ي ما هستيم؟ در اين سي و

ص: 10273

پنج سال آمار قابل توجهي از افراد ظرف را خالي با همراه آب آلوده آوردند. متأسفانه اين افراد مردم را به اسلام بدبين مي كنند. پيامبر اسلام در شبي كه به معراج رفتند اين جمله را بر سر در جهنم ديدند: خدا كساني را با عمل خود به اسلام يا اهل بيت اهانت مي كنند ذليل مي كند. كساني كه در اين سي و پنج سال ظرف خالي يا همراه با آب آلوده آوردند و به داخل حوض ريختند اهانت كنندگان به اهل بيت و اسلام هستند. كارمند، كارگر، معلم يا روحاني و... تفاوتي ندارد. هركسي كه به وظيفه ي خود عمل نكرد و آب آلوده به داخل حوض ريخت در بدبين كردن مردم شريك است. اين روايت از پيامبر كه اگر فقر از دري بيايد ايمان از در ديگر خارج مي شود درست اما برخي از روايات خطاب آن به مسئولين است و برخي نيز به مردم است. خطاب اين روايت بيشتر به مسئولين است. بايد حواس آنها باشد كه اين جاده لغزنده است. اين به آن معنا نيست كه هروقت فقر آمد افراد بايد با اسلحه بروند تا براي خرجي خانه ي خود پول بياورند. معناي آن اين است كه مسئولين بدانيد اگر برنامه ريزي خوبي نكرديد و جاده لغزنده شد احتمال دارد پاي برخي افراد سر خورده و شيطان سوء استفاده كند. اصولاً شيطان فوق تخصص نياز شناسي است. شيطان به اين جوان مي گويد مگر شما نياز نداريد، در جواهر فروشي پر از پول است اگر يك اسلحه ي تقلبي هم برداريد و برويد مي توانيد پول را بگيريد. به همين

ص: 10274

خاطر يكي از مهمترين سفارشات امام بزرگوار، رهبر فرزانه و مراجع تقليد به مسئولين اين است كه يك فكري براي گراني و معيشت بكنيد. چون اين افراد بيش از همه مي دانند كه اگر فقر بيايد جاده لغزنده مي شود. اما اين روايت مجوز به كسي كه در فقر افتاده نمي دهد. به ما مي گويند كه بايد تلاش و قناعت كنيم. يكي از ارزش هاي دين خدا ازدواج و تشكيل خانواده است. براي ياري دين خدا و اين ارزش نبايد خانواده ها عروس و داماد را براي خرج بيشتر تحريك كنند. بلكه بايد آنها را براي خرج كمتر قانع كرد. مبادا اين افراد را در فشار فقر بگذاريم تا طعمه ي شيطان شوند و اسلحه به دست گرفته و خود ديگران را به نابود بكشند. اگر كسي ظرف خالي آورده و يا داخل آن آب آلوده ريخته باشد در تمام مشكلات جامعه سهيم است. مسئولين بايد تلاش كرده و بستر را پاك كنند تا شيطان سوء استفاده نكند. در ضمن مردم نبايد اين روايات را مجوزي براي خلاف خود بدانند. اگر فقر از دري وارد شد ما اجازه نداريم ايمان را از در ديگري خارج كنيم. اتفاقاً ما بايد تلاش كنيم كه در هر شرايطي ايمان خود را حفظ كنيم. افراد زيادي بوده اند كه با تمام مشكلات صورت خود را با سيلي سرخ نگه داشتند و حتي كوچكترين اعتراضي نكردند. هر مسئولي در هر لباسي پارتي بازي، حزب بازي، رشوه خواري و حق و ناحق كند آب آلوده به اين حوض مي ريزد. اگر فردا جوانان ما به امام بزرگوار، برپا كنندگان انقلاب

ص: 10275

و جمهوري اسلامي جسارت كردند گناه آن به پاي اين افراد نوشته مي شود. البته همه ي مشكلام مملكت ما مربوط به كم كاري نيست، بخشي از آن مربوط به بيرون است. غفلت ما فرصت طلبي دشمن است. مردم ما به خاطر خدا در برابر مشكلات بيروني تحمل مي كنند اما در برابر مشكلات دروني تاب و تحمل ندارند. اگر همه ي ما كم نگذاريم و چشمه ي زلال اسلام بنوشيم مشكلات برطرف مي شود. سوال- من يك نوجوان چهارده ساله از يك خانواده ي معتقد و متدين هستم. كلاس پنجم ابتدايي بودم كه در مركز استعدادهاي درخشان قبول شدم. اما واقعاً باور دارم كه قبولي من لطف خاص خداوند متعال بود. البته من هم تلاش كردم و گاهي از سنگيني كتاب هاي درسي وقت شام و ناهار را گم مي كردم. ولي با اين حال همه از لطف خدا و اهل بيت بود. الان دو سال از قبولي من مي گذرد و در اين مدت در بهترين مدرسه درس خواندم و موفق بودم. ما جوان ها در شرايط سني بدي هستيم. شب قدر بود كه از امام جماعت شنيدم كه گفت اگر جواني در مقابل نامحرم سر خود را به زمين بيندازد خداوند متعال به اندازه ي آن چه كه در زمين است به عنوان ثواب به او عطا مي كند. از آن موقع من در خيابان نگاهي به نامحرم نكردم اما وسوسه هاي شيطاني و لذات دنيوي من را رها نمي كنند. و گاهي اوقات به صورت لحظه اي من را به معصيت مي كشانند. بعد از ارتكاب گناه سريعاً پشيمان مي شوم

ص: 10276

اما خسته شده ام. مي ترسم خدا از دست بنده ي گناه كار خود ناراحت شده و الطاف خود را از من دريغ كند. لطفاً منرا كمك كنيد. پاسخ – اين افراد ياد آور سي و شش هزار شهيد دانش آموز هستند كه در همين سن به بالاترين مقام رسيدند. در روايتي از رسول الله داريم كه كسي كه عفت پيشه كند و خود را از گناه نگاه دارد، مقام او از شهيد هم بالاتر است. خدا مي گويد كه بالاترين مقام اين عالم مقام شهادت است. آقايان وخانم هاي مهترمي كه عفت و حيا را يك مقدار كم رعايت مي كنند، در اين حوض، آب آلوده وارد مي كنند. به همين خاطر بچه هاي ما نسبت به اصل حوض جمهوري اسلامي بدبين مي شوند. اين افراد مقصر هستند. يك استاد مشاوره مي گفت كه يك خانمي كه يك ساعت با وضع بدي در كنار خيابان مي ايستد خبر ندارد كه چند زندگي را متزلزل مي كند. عده ي زيادي از آقايان از مقابل اين خانم مي گذرند و قيافه ي او را مي بينند اما زماني كه به منزل مي روند قيافه ي همسر خود را به گونه ي ديگري مي بينند كه مشغول لباس شستن و كارهاي خانه است. يعني ظاهر همسر خود را نسبت به آن زني كه در خيابان خيلي ديده اند بسيار متفاوت مي بينند. به اين صورت زندگي متزلزل مي شود. اين ها همه حق الناس هايي است كه به گردن اين كم حجاب هاي كنار خيابان است. ما بايد به عنوان مطالبه ي خدا و امام زمان از

ص: 10277

آحاد مردم بخواهيم كه حيا و عفت حفظ شود. لغزش پاي اين نوجوان هم باز به اين دليل است كه برخي افراد آب آلوده مي آورند. لرزش پا به دليل يك عكس، يك فيلم، يك دوست ناباب و مانكن هاي مغازه ها است. شايد برخي افراد بگويند كه چرا دولت افرادي را مأمور نمي كند. دولت نمي تواند براي همه ي افرادي كه مي خواهند براي چشمه آب بياورند بازرس بگذارد. بايد همه ي افراد با همان اصل مترقي امر به معروف و نهي از منكر مراقب هم باشند. چقدر خانم هاي مديران جمهوري اسلامي مي توانند بر روي همسران خود تأثير بگذارند. ظهر و شب از آنها بپرسند كه كاري براي اسلام كرده اند كه سر آنها بالا باشد. از آنها بپرسند كه كاري كرده اند كه آب آلوده وارد حوض نشود تا مبادا بچه ي خود و ديگران فردا به گناه بيفتد. همه ي ما مسئول هستيم. بايد همه ي ما به زيبايي از مسئول بزرگوار بپرسيم كه كاري براي اسلام كرده است يا خير. يك جواني يك بار به من گفت كه حضرت يوسف يك زليخا داشت ما هر روز صدتا زليخا مي بينيم. از طرفي بستر ازدواج سخت شده و از طرف ديگر بستر گناه در همه جا پهن شده. اين جوان مي خواهد از راه حلال خود را ارضاء كند كه نمي شود از راه حرام كه گناه دارد و عاقبت او خراب مي شود. پس اين جوان چكار بايد بكند. اين فيلم ساز جمهوري اسلامي فكر نمي كند كه يك سنت غلط را به جوان نشان داده باشد. گاهي

ص: 10278

اوقات بد آموزي برخي فيلم ها و سريال ها بيشتر از آموزش هاي درست آن است. مبادا مردم را با اصل اسلام بدبين كنيم. همه ي افراد آرزوي اين حوض تميز را مي كنند مبادا كاري كنيم كه مردم آرزوي حوض آلوده ي زمان طاغوت را بكنند. خانواده ي يك چنين جوان هاي پاكي بايد به آنها اميد بدهند. بايد اين جوانان توجه بيشتري بكنند. نگذاريم خداي ناكرده نا اميدي او را از مسير و استقامت باز دارد. اصولاً غلبه ي بر گناه هم سخت و هم آسان است. ابتداي آن سخت است اما با تمرين آسان مي شود. ما براي مبارزه ي با شيطان بايد تمرين كنيم. راه مبارزه ي با شيطان سه چيز است: يك استعاذه، دائماً بگوييم اعوذ بالله من الشيطان الرجيم. دوم: دست ما در دست اهل بيت باشد. سوم: دست ما در در دست مسجد و روحانيت باشد. انشاء الله خداوند همه ي ما را از شياطين جن و انس نجات دهد. سوال- لطفاً در خصوص آيات 25 تا 51 سوره ي صافات توضيح بفرماييد. پاسخ – آيه ي دوم پيام بسيار زيبايي دارد. روز قيامت اختياري در كار نيست. روزقيامت اجبار است، نتيجه ي اعمال يك نفر بهشت است او را به بهشت مي برند و نتيجه ي اعمال يك نفر جهنم است او را به جهنم مي برند. بايد قدر امروز را كه اختيار داريم بدانيم. امروز كاري كنيم كه اجبار ما در آن روز دردآور نباشد. اينجا مي توانيم راه بهشت را اختيار كرده و به راه جهنم نرويم اما اگر آنجا ما را به سمت جهنم

ص: 10279

بردند ديگر نمي توانيم بازگرديم. سوال- خواستگاري دارم كه از لحاظ اعتقادي مقداري با من اختلاف نظر دارد. به خدا و پيامبر اعتقاد داشته و نماز رو روزه ي خود را بجا مي آورد. شخصي بسيار صادق و راستگو است و به اعتقادات و اخلاقيات بسيار پايبند است. اختلاف ما در اين است كه نظام را قبول ندارد اما مي گويد اگر امام زمان ظهور كند من دو زانو نزد ايشان زانو زده و دوست دارم سرباز ايشان باشم. او مي گويد در مراجعاتي كه به ادارات داشته افراد زيادي را ديده كه رشوه گير بوده و يا با پارتي بازي بر سركار آمده لذا نمي خواهد با حضور در نماز جمعه، انتخابات و غيره تأييد كننده ي اين ظلم باشد. خواهشمند هستم من را راهنمايي كنيد كه خداوند راضي خواهد بود با اين اعتقاداتي كه دارد من به ايشان جواب مثبت بدهم؟ آيا جواب مثبت من به منزله ي پشت كردن به فرامين الهي نيست؟ پاسخ - در ازدواج ديانت انسان ها اهميت دارد كه اين آقا نيز متدين است. اين آقا كه اينقدر اسلام را قبول دارد بايد بداند كه ولايت فقيه نيز يكي از اصول اسلام است. نظام جمهوري اسلامي نيز براساس اسلام مهيا شده است. اگر عده اي بد عمل كرده اند چرا شما به اصل آن بدبين شده ايد؟ اين آقا بايد آنقدر منطقي باشد كه به قول امام اشتباه مردم را به حساب مكتب نگذارد. اما تمام افرادي كه در اين سي و چند سال اين آقا و امثال ايشان را بدبين كرده اند بايد پاسخگوي اين نگاه باشند.

ص: 10280

حتي اگر من در خانواده ي خود كم گذاشتم بايد پاسخگوي نگاه غلط فرزند خود باشم. ولي من اين آقا را فردي متدين و منطقي مي دانم. اگر اين خانم با اين آقا گفتگو كند كه اسلام به ذات خود ندارد عيبي، هر عيبي است از مسلماني ما است و بگويد كه اصل ولايت فقيه اشكالي نداردو اين افراد هستند كه خوب عمل نكرده اند، حتماً قبول خواهد كرد. سوال- من پدري دارم كه كارمند است. ما هميشه با چهره ي عبوس و اخم آلود او روبرو هستيم. او خيلي خسيس است و ما هميشه با زور از او پول تو جيبي مي گيريم. من در شهر ديگري تحصيل مي كردم اما هر وقت پول مي خواستم اشك من را در مي آورد و هر وقت هم كه مي داد خيلي كم بود. اين رفتار براي مادر و ديگر فرزندان نيز بوده است. پدرم هميشه براي خريد ما را نزد دستفروشان مي برد و اجناس بي كيفيت مي خريد. علاوه برخساست رفتار هاي ديگري هم داشت به طور مثال هميشه ما را مورد تمسخر قرار مي داد و به ما مي خنديد. اكنون كه من دختري دم بخت هستم بجاي اينكه الگوي براي ما باشد هميشه بايد رفتارهاي خوب و بد را به او تذكر بدهيم. من هيچوقت نصيحت پدرانه از او نشنيدم. او به مادرم شك دارد در حالي كه مادرم بسيار مذهبي است. چكار كنيم؟ پاسخ – اين پدر بزرگوار بيش از پدران ديگر نياز به دعا دارد. مريضي روحي نيز يك نوع بيماري است. اگر سخنان اين خانم واقعيت داشته باشد اين

ص: 10281

پدر بيمار است. در ضمن بايد با رفتار او را درمان كرد. رفتاري كه ناشي از محبت، خدمت بوده و حدود الهي نيز در آن رعايت شود. در اين صورت قطعاً ايشان درمان مي شود. دين ما فرموده كه پدر، بزرگ خانه است هركسي مي خواهد بزرگي را براي خود نگاه دارد بايد سخاوت داشته باشد. اگر من با خساست بزرگي خود را حفظ نكردم بايد خود را ملامت كنم. راه حفاظت از بزرگي پدر سخاوت، بخشش و گذشت است. اعمال پدر مي تواند، فرزند را به جايگاه ديني او بدبين كند. اين همه سفارش شده كه به پدر احترام بگذاريد، خدمت كرده و از او اطاعت كنيد. اگر من پدر بد عمل كنم اين فرزند مي گويد اين چه اسلامي است كه من را مجبور كرده نسبت به اين فرد اينگونه عمل كنم. اما اگر پدر فردي با محبت، سخاوت و گذشت باشد بچه ها براي او جان مي دهند. سوال- من بيست و سه سال سن دارم. شوهرم فرد خوبي است اما در مكان هاي عمومي خيلي زود با مردم دعوا مي كند. من از اين حركت او خجالت مي كشم. در رانندگي با ديگران دعوا مي كند. اين درحالي است كه او در منزل بسيار خوش اخلاق است و با من خيلي خوب صحبت مي كند. ما به تازگي صاحب فرزند شده ايم و من دوست ندارم اين رفتار او به فرزندم منتقل شود. چكار بايد بكنم؟ پاسخ – اين خانم بايد براي آرامش شوهر خود حداقل روزي هفت بار سوره ي حمد را بخوانند. اما اين آقا بايد بداند كه اگر

ص: 10282

از خود به عنوان يك مسلمان يك چهره ي بداخلاق، بددهن و دعوايي به نمايش بگذارد سه ضربه زده است: يك ضربه به خود، يك ضربه به خانواده ي خود و يك ضربه به فرزند خود. اگر اين آقا متوجه يه ضربه ها و آسيب ها شود انشاء الله تلاش مي كند پرخاشگري را از خود دور كند. خانم به اين آقا بگويد كه هروقت پرخاشگري كردي ده هزار تومان صدقه كنار بگذار. در نتيجه اين فرد مجبور مي شود كلي وام بگيرد. خدايا به آبروي امام رضا(ع) و حضرت معصومه (س) دست اجانب را كه در حال تهديد مسلمانان حرم اهل بيت هستند، از سرمسلمانان، مردم ايران و شيعيان كوتاه بفرما. فرج صاحب امر را برسان و ما را نيز براي فرج حضرت تربيت بفرما.

92-06-13

سوال – من يك پسر 22 ساله هستم و مي خواهم تفريح سالم بكنم ولي راهش را پيدا نمي كنم . خيابان ها از ماهواره بدتر شده و ماهواره هم براي گرفتن دين از جوانان فعاليت مي كند. فضاي اجتماعي و اينترنت هم شده لغو و يكسري مطالبي كه جز غيبت و مسخره كردن و رابطه ي راحت دختر و پسر چيزي در آن پيدا نمي شود. مساجد هم پر شده از بحث هاي سياسي كه پسند من جوان نيست. پس من جوان مسلمان ايراني كه نه به رابطه ي با نامحرم علاقه دارم و نه مشتاق بحث هاي سياسي هستم بايد چكار كنم؟ چرا ما به اينجا رسيده ايم كه براي تفريح كردن مان به چه كنم چه كنم افتاده ايم، راهنمايي بفرماييد.

پاسخ – باور كنيم كه

ص: 10283

تفريح و نشاط يكي از اصول اساسي دين ماست. ما اعتقاد داريم كه اگر در زندگي مان نشاط، طراوت و شادابي نداشته باشيم،حيات نداريم زيرا حيات بي نشاط، حيات نيست ،مردگي است.و در اين صورت ما نمي توانيم بندگي خدا را بكنيم. لذا به ما عبادت ،معرفت و زيارت بانشاط را توصيه كرده اند. دين در نشاط و تفريح ما كم نگذاشته است. و با آن مخالف نيست. روايت داريم كه مومن هميشه تبسم بر لب دارد و ناراحتي اش در قلبش است. اسلام به ذات خود ندارد عيبي، هر عيبي كه هست از مسلماني ماست.

دستورات و برنامه هاي اسلام شبيه يك پازل است. اگر به يك پازل نقشه ي ايران توجه كنيم مي بينيم كه 31 استان دارد. هيچ كدام از استان هاي ما شكل هندسي دقيقي ندارند. مثلا ما استان اصفهان يا خراسان را از نقشه در مي آوريم و مي بينيم كه كج و معوج است، بعد مي خواهيم آنرا با قيچي صاف و مرتب كنيم. وقتي ما اين كار را مي كنيم اين قطعه ،ديگر در پازل جا نمي گيرد و زيبايي اش را از دست مي دهد . بالاترين عامل بي نشاطي ما اين است كه ما قطعه پازل را از نقشه ي دين در آورده ايم و آنرا قيچي كرده ايم. در پازل دين ،ازدواج يك امر بانشاطي است. دين مراحل ازدواج را مثل انتخاب ، مراسم و ... طراحي كرده است كه قدم به قدم آن شادي آورد است. ما قطعه ي ازدواج را درآورده ايم ،ما انتخاب و سن آنرا تغيير داده ايم و فرهنگ و

ص: 10284

آدابش را كم و زياد كرده ايم .بخاطر همين ازدواج علاوه بر اينكه نشاط نمي آورد، گاهي غم و غصه هاي ما را هم زياد مي كند.

جواني به من گفت كه من تازه داماد هستم. من و عروس صبح تا شب كار مي كنيم و شب با خستگي زياد در كنار هم هستيم. اگر ما سه سال باهم كار كنيم قسط مراسم عروسي تمام مي شود. چه كسي گفته كه شما اين كار را بكنيد؟ حتما چشم و همچشمي .قرار بود كه ازدواج نشاط بياورد ولي براي اين جوانان غم و غصه آورده است. اين جوان با كدام تفريح غصه اش از بين مي رود. ما ازدواج را تغيير داده ايم، اين ازدواج ديني نيست. در مكتب ما كار هم عبادت و هم تفريح است. اميرالمومنين مي فرمايد: بهترين تفريح كار است. ما به بهانه ي دنيا مجازي ،فعاليت بدني كار را از خودمان گرفته ايم و نشاط نداريم.

ما يك نوشيدني تلخ داريم. چقدر بايد در آن شكر بريزيم تا شيرين بشود؟ خداوند در پازل دين همه چيز را گوارا گذاشته است، ارتباط زن و شوهر ،خواهر و برادر و تحصيل را گوارا گذاشته است. فردي انتخاب رشته اش را به دلخواهش نكرده و بخاطر فاميل و چشم وهم چشمي رشته ي ديگري انتخاب كرده است و الان مي خواهد آنرا شيرين كند. و مي گويد كه چرا تلخ است. تقصير اسلام چيست ؟ ما نبايد به قطعات اسلام دست بزنيم. زيرا اسلام در اين نقشه همه چيز را گوارا گذاشته است. و مقدار شكري را هم كه در نظر گرفته ،كافي است.

ص: 10285

ما با انتخاب هاي غلط ،زندگي را براي خودمان تلخ كرده ايم ،انتخاب هايي كه بر اساس چشم و همچشمي، نگاه دنيايي و نگاه نادرست بوده است.

جواني براي ازدواجش از من استخاره خواست. از او پرسيدم كه آيا انتخاب درست بر اساس دين كرده اي؟ آيا خانمي كه انتخاب كرده اي بخاطر زيباي ظاهري اش است يا بخاطر حيا وعفتش؟ آيا در مورد خانواده ي مادرش تحقيق بيشتري كرده اي ؟پيامبر فرمود :بپرهيزيد از سبزه ي لجنزار. منظور دختر زيبايي كه در دامن بي حيا تربيت شده است. منظور دختري كه جز زيبايي فضيلت ديگري ندارد. و اِلا منظور اين نيست كه اگر دختري خوب بود ولي برادر يا خواهر او بد بودند، او را طرد كنيم. زيرا بعضي از دختر خانم ها خودشان فضايل زيادي دارند كه منظور ما آنها نيست. اگر شما دختري انتخاب كرديد كه ظاهرش خوب بود ولي باطنش بد بود يعني انتخاب شما تلخ است، شما چقدر مي خواهيد به آن شكر بزنيد كه شيرين بشود؟ اگر كسي رشته ي تحصيلي انتخاب كرده كه برخلاف ميلش بوده و شغلي دارد كه آن هم برخلاف ميلش است، اين شخص با چند ساعت تفريح آرام مي شود؟

اگر مي خواهيم تفريح سالم داشته باشيم بايد به دين توجه كنيم و دست به قطعات پازل دين نزنيم. بايد فضاي خانه آرام بخش باشد. تمام دستورات دين در دل خودش نشاط آور است. اگر كسي با دل و جان كشاورزي كند صفا مي كند. براي علامه محمدتقي جعفري چندين بار غذا مي آورند و سرد مي شد و ايشان متوجه نمي شدند كه

ص: 10286

گرسنه هستند زيرا ايشان از درس خواندن شان لذت مي بردند. انسان بايد از انس با قرآن لذت ببرد. وقتي زن و شوهر با هم صحبت مي كنند بايد از آن لذت ببرند. اگر اشتغال، انتخاب ،ارتباط و... به ما نشاط بدهد، ده دقيقه تفريح هم كافي است.

اگر الان مسجد براي شما مفيد نيست آنرا تبديل كنيد يعني همان كاري كه در زمان جنگ با مسجدها كردند. اگر تعداد جوانان در مسجد بيشتر باشد برنامه ريزي مسجد به دست جوانان مي افتد. همه ي بزرگترهاي مسجد برنامه ريزي جوانان در مسجد را قبول مي كنند. گذاشتن اردو، كلاس ورزشي، دعا ،مسابقات و ... بايد مسجد را به محل نشاط در محله تبديل كرد. ما با خروج از دايره ي دين، گاهي به گناه متوسل مي شويم كه تبسم بر لب هاي ما بيايد. در ضمن گناه براي ما نشاط واقعي نمي آورد. موسيقي، فيلم و روابط هاي مبتذل براي ما آرامش نمي آورد. نشاط بر اساس حرام ما را تخدير مي كند مثل مواد مخدر.

در قديم شهر بازي نبود و اين قدر مسافرت نبود، الان مردم زياد مسافرت مي روند ولي باز ناراضي هستند. انتخاب هاي غلط رفتارهاي ما بخاطر فاصله گرفتن از دين خداست. ما نوشيدني گواراي دين را تلخ كرده ايم و مي خواهيم آنرا با شكر شيرين كنيم. اين نوشيدني هيچ وقت شيرين نمي شود. خانه از پاي بست ويران است.

سوال – من مي خواهم از جوانان دفاع كنم. آنها بخاطر جوان بودن بايد هر گونه اتهام را بپذيرند و ما باورمان شده است كه نسل ما نسل بدي

ص: 10287

است. زيرا جزو نسل هاي آخرالزمان شده ايم. نمي دانيم كه چرا همه از جوانان اين زمانه بصورت خاص ياد مي كنند و گِله دارند؟ اگر ما به شما قول بدهيم كه همه فيلمي ببينيم و تاثيري از آنها نپذيريم، آيا شما قبول مي كنيد ؟ شما چند درصد با آن موافق هستيد؟ من مي خواهم نظر خانواده هاي مختلف را بدانم. در شرايطي كه از لحاظ فرهنگي، تربيتي و اخلاقي پدر و مادرهاي ما دچار ضعف هاي اخلاقي شديدي هستند و ما از شروع زندگي شاهد رفتارهاي غلط آنها هستيم چرا توقعات جامعه آنقدر از ما بالاست كه انتظار دارند تجربيات و آموخته هاي نادرست زندگي مان را با لحظه اي نصيحت و حرف هاي زباني عوض كنيم و آنچه كه در جلوي چشمان مان آموزش داده مي شود را ياد نگيريم. و درعوض به چيزي كه هيچ وقت در زندگي مان نياموخته ايم عمل كنيم. مثل اينكه به فرزندي بگويند كه به زبان مادري صحبت نكن و به زباني كه فقط كمي آنرا شنيده است صحبت كند. تكليف ما با آموزش هاي مستقيمي كه هر روز از والدين مان در زمينه قهرهاي طولاني، زخم زبان زدن ،بي توجهي به فرزندان و بي احترامي به والدين شان مي بينيم چيست؟

پاسخ – سريالي را در زمان جنگ پخش مي كردند كه اين سريال بدي ها را در خانواده آموزش مي داد و بعد يكباره زندگي شيرين مي شد. يعني تبيين بدي هاي اين سريال بيشتر از تبيين خوبي هايش بود. الان هم بعضي از فيلم ها و سريال ها هم اين طور است يعني

ص: 10288

بيست قسمت داستان بد است و در يك قسمت همه چيز خوب مي شود. اين فرهنگ جامعه و رسانه است. اين جوان تمام رفتارهاي يك روحاني و معلم را مي بيند بعد اين معلم در عرض يك ساعت توصيه هاي زيبا مي كند غافل از اينكه بچه ها فقط حرف هاي شما را گوش نمي دهند بلكه رفتارهاي شما را هم مي بينند .

اي پدر و مادرها، بچه ها فقط ده دقيقه نصيحت شما را نمي شنوند بلكه بيست و چهار ساعت رفتارهاي شما را هم مي بينند. اي مسئولين بدانيد كه كارمندان فقط حرف هاي زيباي شما را در روزهاي عيد نمي بينند بلكه رفتارهاي شما را هم در طول سال مي بينند. اي رسانه ،مردم فقط حرف هاي شهادت يا تولدهاي شما را نمي بييند يا فقط يك سريال را نمي بينند بلكه تمام آنها را مي بينند. اي متوليان تربيت ،بچه هاي ما آن چيزي نمي شوند كه ما مي گوييم بلكه آن چيزي مي شوند كه ما هستيم. اگر مسئولين در تمام مسئوليت هايشان دغدغه ي ديني داشته باشند توصيه هايشان هم بر دل مردم مي نشيند. اگر پدر و مادرها همه ي رفتارشان بر اساس دين باشد ،نصيحت هاي شان هم بر دل بچه ها مي نشيند.

خانم محجبه اي در فرودگاه به من گفت كه دختر من خيلي بد حجاب است و مي خواهم او را به زيارت ببرم تا درست بشود. دختر از ظاهر مادر خط نمي گيرد بلكه از باطن مادر خط مي گيرد. من گفتم :در روايات آمده است كه فرزندان آئينه ي باطن پدر

ص: 10289

و مادر هستند. شما در باطن تان دوست داريد كه مثل دخترتان بدحجاب باشيد. اين دختر در رفتار شما بي حيايي ديده است. حجاب فقط در چادر نيست ،بايد در نگاه هم عفت داشت. رفتار زودتر روي فرزندان اثر مي گذارد تا صحبت. ما نبايد گناه را به گردن جوانان بيندازيم و بگوييم كه آنها بد هستند. جوانان امروز ما اگر از جوانان دوران دفاع مقدس بهتر نباشند كمتر نيستند. حتي اگر ظاهر غلط اندازي داشته باشند. جوانان با دين ،انقلاب و ولايت مشكلي ندارند بلكه با بعضي ديندارها ،انقلابي ها و ولايتي ها مشكل دارند. پس جوانان از توصيه هاي ما درس نمي گيرند بلكه از رفتارهاي ما درس مي گيرند.

جوانان بدانند كه اشتباه معلم ، پدر و مادر و ... مجوز اشتباه آنها نيست. داريم كه ادب از كه آموختي از ،گفت: بي ادبان. اگر پدر و مادر شما اشتباهاتي دارند شما آن اشتباه را انجام ندهيد. اگر شما خوب تربيت بشويد اجر و پاداش شما مثل آسيه خواهد بود. اگر ديديم كه فرزندمان بد شده اند، به او نگوييم كه تو بد هستي، بلكه بگوييم شايد من بد كرده ام. البته هميشه اين طور نيست .پسر نوح با بدان بنشست خاندان نبوتش گم شد.

سوال – صفحه 440 قرآن كريم را توضيح بفرماييد.

پاسخ – در آيه 11 سوره ياسين داريم :كساني از قرآن بهره مي گيرند كه ايمان به غيب دارند. پس تا ما ايمان به غيبت را باور نكنيم، سراغ تربيت قرآني نمي رويم. و نمي توانيم پازل دين را به نحو احسن انجام بدهيم. و به نتيجه ي

ص: 10290

دلخواه برسيم.

سوال – من دختر تحصيل كرده اي هستم كه در خانواده ي كاملا سنتي و پايبند به اصول مذهبي بزرگ شده ام. سال گذشته عقد كردم، همسرم جواني از اقوام با ايمان،با اخلاق و تحصيل كرده است ولي مثل خيلي از جوانان كار ثابتي ندارد. مشكلات ما از همان زمان خواستگاري آغاز شد كه خانواده و مخصوصا مادرم بخاطر اختلافات قديمي خانوادگي با اين ازدواج مخالف بودند. نداشتن شغل دائمي يا دولتي همسرم مزيد بر علت شد ولي من اول به خدا و بعد به توانايي هاي همسرم توكل كردم و اطمينان داشتم كه ايشان به هر ترتيبي مي توانند گليم خودشان را از آب بيرون بكشند. اما اين موارد مورد توجه خانواده ام قرار نگرفت و آنها را قانع نكرد. چند ماه صبر كردم تا والدينم رضايت زباني خودشان را اعلام كنند ولي مسئوليت اين ازدواج را به من سپردند. بعد از عقد مشكلات چند برابر شد. به هر ترتيب با تمامي اين موارد كنار آمدم و احترام خانواده ام را نگه داشتم ولي بعضي مواقع كار به بحث و جدل كشيده مي شد چون خودم خواستم و خودم انتخاب كردم. در اين يكسال تلخ ترين كلام ها را شنيدم و رفتارهاي ناخوشايند زيادي ديدم تا خانواده ام كمي به تعادل رسيد. اما مشكل اصلي من به قوت خودش باقي است يعني خانواده ي من خودشان را از خانواده ي همسرم جدا مي دانند و با اينكه تمكن مالي لازم براي كمك كردن به آنها را دارند، از اين امر امتناع مي كنند. اين امر در تمامي اقوام نزديك ما جريان دارد.

ص: 10291

يعني اعضاي فاميل نسبت خوني را يدك مي كشند و هر كدام به فكر حل كردن مشكل خودشان هستند. از نگاه خانواده ي من، تمام مسئوليت ها بعهده ي داماد است البته به جز جهيزيه و اگر كمكي از طرف خانواده ي عروس صورت بگيرد شخصيت عروس زير سوال مي رود. عروسي نزديك است و ما خانه اي براي سكونت نداريم .من حاضرم بخاطر خدا در خانه ي پدري ايشان بطور موقت زندگي كنم اما گله ي من از خانواده ام همچنان به قوت خودش باقي است با تمام احترامي كه براي آنها قائل هستم چرا كه معناي واژه ي دستگيري را از ياد برده اند. انجام عمل خير را مشروط به موظف بودن مي دانند و نيت شان مسموم است به نوعي خودخواهي است نه خيرخواهي ،آنها منتظر مي مانند تا طرف مقابل ابراز كمك كند، راهنمايي بفرماييد.

پاسخ – ان تنصروا الله ينصركم و يثبت اقدامكم. همه ي ما نگران عاقبت به خير بودن مان هستيم .خدا فرموده كه اگر دين خدا را ياري كنيد خدا شما را ياري خواهد كرد و عاقبت به خير خواهيد شد. خانواده ي اين خانم حتما براي ساخت مسجد، عتبات عاليات، هيئت مذهبي و ... كمك مي كنند، پس چرا فكر نمي كنند كه استحكام يك خانواده يكي از شعائر و ارزش هاي دين خداست؟ در قرآن داريم كه هر كس به استحكام خانواده كمك كند به دين خدا كم كرده است. چرا باور نداريم كه ازدواج سنت پيامبر است؟ چرا فكر مي كنيم كه اگر خانواده ي دختر كمك كنند بد است؟ همه مي خواهيم دست

ص: 10292

به دست هم بدهيم تا پرچم دين الهي بالا برود. اگر ما پرچم ازدواج و رفع مشكلات را بالا ببريم ثواب آن از كمك كردن به هيئت امام حسين(ع) كمتر نيست.

اين عروس و داماد هم بدانند كه هرچه بيشتر استقامت بكنند خداوند هم آنها را بيشتر ياري خواهد كرد.

خدايا به آبروي حضرت معصومه(س) و امام رضا(ع) ما را احياء كننده پازل دين خدا قرار بده .

92-06-06

سوال - هر فردي بايد خودش و خانواده اش عقل و شعور داشته باشند كه هر چه مي بينند روي شان تاثير نگذارد. من و خانواده ام همه ي شبكه هاي ماهواره را نگاه مي كنيم و هيچ تاثيري روي ما نگذاشته است. اين موضوع به جنبه داشتن انسان ها برمي گردد. شما بايد روي باطن انسان ها كار كنيد نه ظواهر، راهنمايي بفرماييد. شما طوري حرف مي زنيد كه انگار تمام مشكلات جامعه ي ما از ماهواره است.اگر با نگاه نكردن به ماهواره مشكلات حل مي شود ما اين كار را نمي كنيم. شما ضمانت كنيد كه مشكل گراني، ازدواج جوانان و مسكن حل مي شود، من هم كاري مي كنم كه ديگر كسي ماهواره نگاه نكند. من مخالف ماهواره هستم ولي همسرم ماهواره مي بيند .اين موجود شوم درسال هشتاد به اتاق ما آمد آن زمان ما فقط يك اتاق داشتيم و الان دخترم مي گويد :آن چيزهايي كه نبايد در كوچكي مي ديدم ،ديده ام. ما خيلي بدبخت هستيم كه با چنين كسي زندگي مي كنيم. شوهرم به بهانه ديدن اخبار و مطالب عمومي، ماهواره را به خانه آورد ولي الان بيننده ي همه

ص: 10293

ي كانال هاي فاسد و ضد اخلاقي آن است. حتي از من مي خواهد كه مثل آنها رفتار كنم. فقط يك اتاق خواب كوچك داريم كه بعضي مواقع خودم را در آن حبس مي كنم و به نماز و خواندن قرآن مي پردازم. من دلم مي خواهم ماهواره را آتش بزنم و بارها با شوهرم دعوا كرده ام كه اين ام الفساد را جمع كند ولي گوشش بدهكار نيست. دلم بيشتر از خودم به حال دختر معصومم مي سوزد. حرفهاي شما خيلي به دلم نشست و تصميم گرفتم كه ماهواره را براي هيمشه از زندگي ام حذف كنم. زيرا دختر نه ساله دارم كه مي خواهم طوري بزرگ بشود كه مايه ي افتخارم بشود. مضرات ماهواره تنها به مضرات ابتذال آنها خلاصه نمي شود. شبكه هاي مذهبي ماهواره هم با طرح شبهات مذهبي، دارند تيشه به ريشه ي عقايد ما مي زند. طوري كه برادرم حسرت مي خورد كه چرا پول خرج كرده و به زيارت امام حسين(ع) رفته است. پاسخ - در جواب به سوالات بالا بايد گفت كه اين اظهار نظر بوي انكار معاد مي دهد. ايشان مي گويد كه ماهواره روي انسان تاثير نمي گذارد، مگر عالم تمام شده است ،بخش اصلي عالم بعد از مرگ است. سوره عنكبوت آيه 64 (ان الدار آلاخرة) بيانگر اين موضوع است. اگر خدا و دين گناه را بر من و شما حرام كرده است، از باب محبت خداست. آيت الله مجتبي تهراني مي فرمود :از باب محبت و غيرت خداست كه حرام ها را بر ما حرام كرده است. اگر بچه ي شما بخواهد بجاي

ص: 10294

اسباب بازي با آشغال ها بازي كند آيا شما اجازه مي دهيد ؟ آيا مي گوييد كه بچه بايد خودش جنبه داشته باشد؟ خير، چون بچه هنوز به آن جنبه نرسيده است .پس چون ما هنوز به مرحله ي شعور آخرتي نرسيده ايم و شعور باطني نداريم، كارهايي كه ظاهرش خيلي زيباست و با كلاس است اما باطنش دردناك است براي ما مشخص نيست. لذا دين به ما فرموده است كه حرام است. مثلا انسان به جايي مي رود كه دود و آلودگي است ولي نمي تواند بگوييد كه انسان بايد جنبه داشته باشد زيرا تاثير آلودگي روي ريه و دستگاه تنفسي انسان غيرارادي است. اگر ايشان توجه كنند مي بينند كه با ديدن برنامه هاي ماهواره حال نمازش عوض شده است، نگاهش نسبت به دعا، قرآن و روضه عوض شده، نگاهش نسبت به معنويت و عالم آخرت عوض شده است. ايشان احتمال نمي دهد كه نسل سوم و چهارمش نسبت به دين كم قيد بشوند؟ آيا از همه ي اينها خبر دارد؟ آيا ايشان باطن خودش، آخرت و نسل هاي بعدي را چك كرده است كه آسيب نديده اند؟ شايد ماهواره منافعي داشته باشد مثل كسب اطلاعات ولي قطعا ضررش از نفعش بيشتر است هم براي خودمان، هم براي نسل مان و براي آخرت مان. ايشان مي توانند در مورد ماهواره مشاوره كنند. زيرا اثرات ماهواره بخاطر بي جنبگي نيست بلكه آثار طبيعي است. وقتي كسي در آتش برود قطعا مي سوزد چه انسان با جنبه باشد چه بي جنبه . با جنبه ترين انسان ها مامورين آتش نشاني هستند ولي در بعضي مواقع

ص: 10295

در آتش جان خودشان را از دست مي دهند .بعضي از آتش ها با لباس ايمني هم انسان را مي سوزاند. با داشتن تمام لباس هاي ايمني دنيا باز آتش ماهواره انسان را مي سوزاند. آيه 6 سوره تحريم هم اين موضوع را ياد آور مي شود. آتش روز قيامت كه از اعمال ما مي سوزد آنقدر شعله ور است كه برايش افراد با جنبه و بي جنبه فرقي نمي كند. و همه را مي سوزاند. سوال – من بعد از فوت والدينم خواهرم را شوهر دادم. در شهر ما رسم است كه از داماد شيربهاء مي گيرند. ولي ما اين كار را نكرديم و در خريد عروسي هم حسابي صرفه جويي كرديم. ولي الان مادرشوهر خواهرم مي گويد كه خدا شانس بدهد فلاني يك جهيزيه اي آورده است كه آدم دهانش باز مي ماند. و فكر نمي كند كه خواهر من با نبود پدر و مادرعروس شده است. من به خواهرم مي گويم كه به مادرشوهرت بي احترامي نكن. خواهرم خيلي ناراحت است كه مادر شوهرش ديگران را به رخ او مي كشد، راهنمايي بفرماييد. پاسخ – آيه دوم سوره مائده مي فرمايد: تعاونوا علي البر و التقوي و ... خداوند دو مغازه را براي شما گذاشته است كه خريد كنيد. ما متاعي بنام ازدواج نياز داريم. مردم دوست دارند كه متاع ازدواج را از مغازه ي دين خدا بخرند يا از شيطان ؟اگر مي خواهيم آنرا از مغازه ي دين خدا بخريم با تمام شرايطش بخريم. طوري نباشد كه آدرس مغازه ي شيطان را بدهيم ولي اسمش اين باشد كه مي خواهيم از

ص: 10296

مغازه ي دين خدا بخريم. ما مسلمان هستيم و پيرو قرآن هستيم. سبك زندگي ما بايد تحت ولايت خدا يا شيطان باشد. اگر ما تمام متاع مان را از مغازه ي ولايت خدا بخريم ، خدا مي فرمايد: براي اينكه دختر و پسر گناه نكنند، همه كمك كنند تا دختر و پسر باهم ازدواج كنند و در خانواده به تكامل برسند. و نقص هاي همديگر را پُر كنند. قرار است كه دو خانواده مشاركت كنند تا دو جوان بهم برسند. ولي اين دو خانواده با هم معامله كرده اند كه شيربهاء نگرفته اند و جهيزيه ي خوب نداده اند. اين معامله و مقابله است. لسان مشاركت الهي مي گويد كه همه در اين ازدواج سهم دارند و همه با هم مشاركت مي كنند كه تعاوني بر اساس تقوا و بِر درست كنيم. نگاه به ازدواج نبايد بر اساس ماديات باشد بلكه بايد بر اساس معنويات باشد. همه بايد در مهريه، شيربهاء ،جهيزيه و هديه نگاه مشاركتي داشته باشند. اين مي شود ازدواج تحت ولايت خدا. اگر ازدواج مشاركت نباشد يعني مقابله يا معامله باشد، تحت ولايت شيطان انجام مي شود. پس همه در اصل مشاركت شركت كنند و همه اصل بي گناهي را در ازدواج رعايت كنند. ازدواج خشت اول است و اگر كسي خشت اول را كج بگذارد تا ثريا مي رود ديوار كج. در بحث ارتباطات نبايد گناه باشد. اگر مادرشوهر بخواهد با زبانش نيش بزند، اين گناه است. زبان عضوي از بدن است كه استخوان ندارد و گاهي خرف هايي مي زند كه قلب ها را مي شكند. مادرشوهر نمي داند كه

ص: 10297

با اين حرف ها، انگيزه ي اين عروس را براي زندگي از بين مي برد، زندگي آنها را متزلزل مي كند و اين گناه بزرگي است. وقتي بي حيايي درجامعه زياد بشود باعث تزلزل در خانواده مي شود. زيرا وقتي بي حيايي زياد مي شود چشم ها مقايسه مي كند و اين مي شود زلزله اي در زندگي ها. كساني كه با حيايي به جامعه مي آيند حق الناس برگردن آنها مي آيد. زيرا زندگي بعضي ها را متزلزل مي كنند. نيش زدن ها و بي حيايي ها در زندگي تزلزل ايجاد مي كند. همه بايد به ازدواجي كه تحت ولايت خداست كمك مالي، مشاوره اي و زباني كنند. اين احياي يك معروف است. افرادي كه زندگي شان تزلزل پيدا كند تحت ولايت شيطان مي روند. استحكام خانواده يك معروف پسنديده است كه خدمت به نسل جامعه است. با مشاركت مالي و حتي دعا خانواده را مستحكم كنيد، با كنترل زبان و مشاوره ،خانواده را مستحكم كنيم، با جلوگيري از وسوسه خانواده را مستحكم كنيد. پس ما مي توانيم خانواده را تحت ولايت شيطاني حفظ كنيم يا تحت ولايت خدايي . بعضي از خانواده هاي متدين وقتي مي خواهند هديه اي براي عروس ببرند جستجو مي كنند كه عروس چه چيزي كم دارد تا آنرا بخرند. هر قدمي كه براي استحكام يك زندگي برداريم خدا خوشش مي آيد و شيطان عصباني مي شود. هر چه خانواده استحكام بيشتري داشته باشد گناه در جامعه كمتر مي شود. وقتي در خانواده استحكام نباشد شايد مرد يا زن خانواده نيازشان را با گناه برطرف مي كنند. گاهي ما

ص: 10298

ناخودآگاه حرف هايي مي زنيم كه نمي دانيم اين چه ضربه اي به استحكام خانواده وارد مي كند. سوال – صفحه 433 قرآن كريم را توضيح بفرماييد. پاسخ – در اين صفحه داريم: همه ي دين ما يك موعظه بيشتر نيست هر كاري مي خواهيد بكنيد براي خدا بكنيد. اگر به آن چيزي كه خدا مي گويد فكر كنيد آنرا مي پسنديد. وقتي شما مي خواهيد حرفي بزنيد ببيند كه خدا از اين حرف راضي مي شود يا شيطان. همه بايد براي خدا كار كنند. مسئولين ببينند كه امضايي كه مي كنند يا عزل و نصبي كه مي كنند براي خداست يا شيطان. آيه 22 سوره ابراهيم داريم كه در روز قيامت وقتي شيطان محاكمه مي شود مي گويد كه هر چه خدا وعده داده بود درست بود و هر چه من وعده دادم دروغ بود. آخر جاده ي دنيا بهشت است يا جهنم .پيامبر جاده را به ما نشان مي دهد. بياييد به حرف هاي پيامبر، انذاز و بشارت پيامبر گوش دهيد. سوال – من مادر يك كودك بيمار هستم كه از سه ماهگي دچار مشكل مغزي شده است. و از نظر حركتي و ذهني دچار بيماري لاعلاج شده است. حدود دوسال است كه تلاش مي كنم خدا را از خودم راضي كنم. بلكه دعايم را مستجاب كند. نذرها، قرباني ها و دعاها هيچ كدام جواب نداده است .من نمي خواهم از رحمت خدا نااميد بشوم. آيا من بازهم بايد دعا كنم ؟ آيا خواسته ي من طلب غيرممكن از خداوند نيست؟ آيا اين همه تغيير در رفتار من و همسرم براي راضي كردن

ص: 10299

خداوند كافي نيست ؟ آيا داشتن و نگهداري فرزندم با اين همه زحمت و مشقتي كه دارد آيا با پاداشي برابري مي كند؟ پاسخ – ما هم براي شفاي اين بچه و همه ي بيماران دعا مي كنيم. حرف هاي اين خانم به اين معناست كه اگر خدا دعاي ما را مستجاب كرد و بيمار ما را شفا داد، مفهومش اين است كه خدا از ما راضي است و اگر دعاي ما را مستجاب نكرد و به ما پول، خانه، بچه و شغل نداد، معنايش اين است كه خدا از ما راضي نيست. بنظر شما خداوند از حضرت زينب راضي بود يا نبود؟ قطعا راضي بود. ولي هر چه حضرت زينب براي شفاي مادر و پدرش دعا كرد مادر و پدرش خوب نشدند. هرچه براي شفاي برادرش حسن دعا كرد خوب نشد .وقتي امام حسين(ع) به خيمه رفت ،حضرت زينب دعا كرد كه يك بار ديگر برادرش حسين را ببيند ولي اين دعايش هم مستجاب نشد. حضرت زينب فرمود: خدايا هر چه تو بپسندي من هم مي پسندم. ما بايد اين نگاه را بفهميم. شمشير زهر آلود به فرق هر كس كه بخورد مي شكافد چه حضرت علي(ع) باشد چه فرد ديگر. خدا قدرت دارد كه اثر زهر را از بين ببرد ولي قرار نيست كه خداوند غير از اسباب و علل عمل كند مگر در معجزات. يك روند طبيعي اتفاق افتاده و بچه بيمار شده است. نتيجه ي دعاي ايشان تغيير رفتار خودشان و همسرشان است. نتيجه ي دعاي ايشان تداوم ارتباط شان با خدا و اهل بيت است. اينها پاداش دنيوي دعاهايشان است

ص: 10300

و پاداش اخروي دعاهايشان در آخرت است. ايشان يقين بدانند كه امتحان شان تمام مي شود. مادري هم كه فرزندش سالم است دارد امتحان مي شود. زيرا بعضي ها با داشتن فرزند سالم مست مي شوند و بعضي ها با داشتن فرزند بيمارعبد مي شوند. كدام زيباتر است؟ اهل بيت هر چه گرفتاري هايشان بيشتر شد، عبدتر شدند. البته لازم و ملزوم هم نيست كه هر كس نعمتش بيشتر بشود مست بشود. مهم اين است كه انسان عبد بشود. اين پدر و مادر دارند به خدا نزديك مي شوند و عبد مي شوند البته بچه هم گناهي نكرده است و خدا براي فرزند هم جبران مي كند زيرا خداوند جبار است. ما براي عبد شدن اين پدر و مادر به آنها تبريك مي گوييم. ايشان دعايشان را ادامه بدهند ،ما معجزه ي زيادي ديده ايم. آقايي كه وضع مالي خوبي داشت فرزندش را براي معالجه ي چشم به انگلستان برد. بينايي بچه از بين رفت زيرا عصب هايش خشك شده بود و اين آقا روي برگشتن به ايران را نداشت. در هنگام برگشتن به كربلا رفت. در حرم امام حسين(ع) توسل كرد و چشم هاي بچه خوب شد. بچه را نزد پزشك برد و آنها گفتند كه عصب چشم بچه هنوز خشك است ولي بچه دارد مي بيند. اين معجزه است . بركت دعاهاي اين مادر هم ممكن است كه باعث معجزه بشود و كرامت اهل بيت شامل حال او بشود و هم ادامه ي دعاي اين مادر بركت براي خودش دارد. دستي كه به آسمان مي رود خالي برنمي گردد و حتما خدا چيزي

ص: 10301

در دست ما مي گذارد. ايشان نبايد دعا را قطع كنند و بدانند كه شفاي بچه علامت رضايت خداوند نيست. همين كه شما عبد شديد، خداوند از شما راضي است. همه ي عالم اين دنيا نيست هر كس چهار گوشه ي دنيا و برزخ را ديده است مي تواند حرف بزند كسي جز خدا و عترت چهار گوشه ي دنيا را نديده است پس به حرف قرآن گوش بدهيم تا واقعيت برزخي كار زشت را بفهيم. اگر واقعيت برزخي نيش زدن و گرفتاري را ببينيم نگاه مان عوض مي شود. بياييم نگاه مان را خدايي كنيم يعني نگاه دنيايي و آخرتي كنيم. و نگاه مان را ديني كنيم. خدايا همه ي ما را از زندان جهل نجات بفرما.

92-05-30

در محفل دوستان به جز ياد تو نيست، آزاده نباشد آنكه آزاده ي تو نيست، شيرين لب و شيرين خط و شيرين گفتار، آن كيست كه با اين همه فرهاد تو نيست. سوال – شما از مهرباني دين اسلام گفتيد و بيان كرديد كه دين اسلام آنقدر اهل مدارا و رأفت است كه تمام امتيازات و حقوقي را كه براي افرادي كه به دين پايبند هستند در نظر گرفته ، براي مسلماناني كه به دستورات اسلام پايبند نيستند هم در نظر گرفته است و از آبرو و جان شان حمايت مي كند و بي انصافي است كه بگوييم: اسلام ديني است كه اهل مدارا نيست. ديني كه صرفا بخاطر اينكه فردي مسلمان شناسنامه اي است و هيچ يك از اعمال دين را انجام نمي دهد ولي امتيازات يك مسلمان معتقد ومقيد را در نظر گرفته است، قطعا

ص: 10302

بايد افق نگاه بالايي داشته باشد. و مهرباني وعطوفت در تمام دستوراتش جاري باشد. اسلام دين مهرباني و ساده گرفتن است. پيامبر اسلام در حديثي به اين موضوع اشاره كرده است. پس دليل دستورات دين كه ساده نيستند و ما مكلف به دستورات آن هستيم چيست؟ بعضي از دوستانم وقتي با دستوري از اسلام مواجه مي شوند كه براي آنها سختي دارد مي گويند: اين دستور براي اسلام نيست زيرا طبق گفته ي پيامبر اسلام دين ساده و سهل است. و خيلي راحت دستور دين را ترك مي كنند. منظور از ساده بودن دستورات دين چيست ؟ پاسخ – ما براي رسيدن به هر مقام و جايگاهي بايد تلاش كنيم يعني هر چقدر پول بدهي آش مي خوري .پس ما بايد تلاشي داشته باشيم. وقتي ما مي خواهيم يك جنس صد هزارتوماني بخريم، اگر آنرا به قيمت پانصدهزار تومان به ما بدهند مي گوييم: گران است و نمي ارزد. در ضمن اگر بخواهيم همين جنس را به قيمت پانصد تومان به ما بدهند مي گوييم: اين جنس قلابي است. اگر اين جنس صد هزارتوماني را به ما نود هزار تومان بدهند مي گوييم: آنرا شيرين خريده ايم. و اگر آنرا هشتاد هزار تومان بخريم مي گوييم: خيلي عالي خريده ايم و بيست هزار تومان تخفيف گرفته ايم. اگر مي گويند: دين اسلام دين ساده و آساني است يا خدا بر شما آسان گرفته است يا تكليف براساس سرمايه ي انسان ها است و خداوند تكليف فوق توان انسان ها به آنها نداده است ،معنايش اين نيست كه اسلام ارزان فروشي كرده است، معنايش اين نيست

ص: 10303

كه جنس صد هزار توماني را به قيمت صد تومان به ما مي دهد. اگر كسي جنس صدهزارتوماني را به ما تخفيف بدهد يا بصورت قسطي بدهد ارزش جنس را پايين نياورده است بلكه لطف خودش را در حق نشان داده است. مثلا ما مي خواهيم يك ماشين بيست ميليوني بخريم. يك حالت اين است كه بايد بيست ميليون پول نقد بدهيم و ماشين را تحويل بگيريم. يك حالت اين است كه اين ماشين را قسطي به ما مي دهند ولي اقساط آن زياد است و ما نبايد توقع داشته باشيم كه اقساط اين ماشين ماهي هزارتومان باشد. و اگر به ما با اين اقساط ماشين ندادند نمي توانيم بگوييم كه شما به قول تان عمل نكرديد يا سخت گرفتيد. مثلا شما مي خواهيد امتحان دكترا بدهيد. اگر به شما برگه اي بدهند كه بالاي آن نوشته باشد كه سه مرتبه بنويسيد بابا نان داد، آيا شما احتمال مي دهيد كه اين برگه براي امتحان دكترا باشد؟ خير،زيرا اين امتحان كلاس اول ابتدايي است. اگر قرار است كه امتحان دكترا را آسان بگيرند منظور اين است كه به اقتضاي سوالات دكترا، آنرا ساده و متناسب بگيرند. روزه اي كه در دين اسلام مي گيريم در اديان گذشته سه برابر ما مي گرفتند يعني سه ماه روزه برآنها واجب بوده است .در مورد نماز بايد گفت كه اديان گذشته نماز را با نافله هايش يعني 51 ركعت مي خواندند. دين اسلام بعنوان دين آخر و پيامبر بعنوان پيامبر خاتم، نهايت تخفيف را براي ما گرفته است. گاهي مي خواهيم جواب آزمايشي را بگيريم ،چند نفر سفارش

ص: 10304

ما را مي كنند و بجاي بيست روز در عرض پنج روز جواب آزمايش ما را مي دهند . اگر ما بگوييم: زودتر از پنج روز جواب آزمايش ما را بدهيد، خواهند گفت كه بايد اين پنج روز را تحمل كنيد تا فرايند آزمايش انجام بشود. بدانيد كه خداوند با همين تكاليف اندكي كه انجام مي دهيم، پاداش زيادي به ما مي دهد و حتي ممكن است كه ما به پاداش تكاليف مان شك كنيم كه دستورات دين چقدر ساده است. مثلا دو ركعت نماز مي خوانيم ولي از آتش جهنم نجات پيدا مي كنيم. يعني پاداش خداوند در برابر اعمال ما خيلي زياد است. پس اگر پيامبر فرموده است كه دين اسلام ساده است، منظورشان اين نبوده است كه دين بي ارزشي است. اگر ما مي خواهيم به مقاماتي در دنياي آخرت برسيم حداقل بايد پنجاه سال در دنيا عبادت كنيم و به خدا نشان بدهيم كه بنده هستيم. پيامبر ،اهل بيت و واسطه ها بكار رفته و خداوند تمام تخفيف ها را به ما داده است و اين احكام را به ما داده، اگر ما بخواهيم كمتر از اين احكام را انجام بدهيم اصلا ديگر بندگي نكرده ايم. فردي مي خواست شيري روي بدنش خالكوبي كند ولي تحمل درد را نداشت و مي گفت كه شير دم نمي خواهد ،سر نمي خواهد و ... نمي توان بدون تحمل درد شيري روي بدن خالكوبي كرد. اگر ما بهشت و عاقبت به خيري بخواهيم بايد تحمل انجام دادن اعمال بندگي را داشته باشيم. معجزه ي حضرت عيسي زنده كردن مردگان بود. ايشان كنار قبر مادرشان

ص: 10305

آمدند. و حضرت مريم را زنده كردند و از ايشان پرسيدند: آيا مي خواهي به دنيا برگردي؟ ايشان گفت : خير. حضرت عيسي پرسيد: اگر به دنيا برگردي چكار خواهي كرد؟ حضرت مريم فرمود: اگر به دنيا برگردم دوست دارم روزهاي بلند تابستان را روزه بگيرم و شب هاي بلند زمستان را نماز بخوانم. زيرا پاداش اين عبادت ها خيلي زياد است .دين گفته مي توانيد در روزهاي بلند تابستان به مسافرت برويد و روزه را بخوريد هرچند كه اينكار مكروه است ولي دين فرموده كه روزه ي روزهاي كوتاه زمستان بگيريد. آيا اين دين سخت است؟ گاهي مي گويند كه دين آسان است ولي روحانيون دين را سخت كرده اند. ما مي گوييم كه اگر لباس تان نجس باشد يا قبله تان كج باشد، نمازتان درست نيست و مردم مي گويند كه اي حاجي آقا، شما سخت مي گيريد. گاهي يك سوسگ در هواپيما پرواز را به تاخير مي اندازد پس امكان دارد كه لباس نجس هم پرواز معنوي را به تاخير بيندازد. دين ما دقيق است نه سخت گير. اين دو باهم فرق دارند. داريم كه اگر نمي توانيد ايستاده نماز بخوانيد نشسته نماز بخوانيد و اگر نمي توانيد نشسته نماز بخوانيد ،خوابيده نماز بخوانيد. خداوند دنبال بهانه مي گردد كه در عيد فطر به همه ثواب بدهد. بنابراين به افراد فقير مي گويد كه مقدار فطريه يك نفر را دست به دست افراد خانواده بدهند و در آخر هم مي توانند آنرا به پدر خانواده بدهند. خداوند مي خواهد به اين بهانه به ما ثواب بدهد ،پس خداوند دقيق است. در معامله

ص: 10306

خداوند مي فرمايد كه نگوييد من مبلغي به شما مي دهم و شما ماهي فلان مبلغ به من بدهيد زيرا اين حرام است( وقتي آقاي مهندس يا دكتر كاري را به مردم مي گويند، آنها نمي گويندكه سخت مي گيريد ولي وقتي روحانيون حكم خدا را به مردم مي گويند، آنها مي گويند: شما خيلي سخت مي گيريد). شما مي توانيد مبلغي به فردي بدهيد و با هم مضاربه كنيد ،درصد سود تعيين كنيد و در آخر سود و ضرر را با هم مصالحه كنيد. مثلا فردي ماشيني دارد به مبلغ ده ميليون تومان ،مي تواند اين ماشين را در اختيار فردي قرار بدهد و ماهي سي صد هزار تومان از او بگيرد. بعضي مي گويند كه اين همان كار است ولي اين كار دقت اسلام را مي رساند. پس اسلام نسبت به اديان گذشته ،ساده ترين دين است. اسلام دقيق است .اگر بخواهيم از اين كمتر اعمال انجام بدهيم اين دين ديگر درست نيست. اسلام مي خواهد ما را با حداقل به حداكثر برساند. سوال – من در خانواده و فاميل به مهربان بودن معروف بوده ام ولي از وقتي كه گرفتار وسوسه هاي شيطاني شده ام وقتي كسي از خوبي هاي من تعريف مي كند از خودم متنفر مي شوم. و پيش خدا خجالت مي كشم. مجتمعي كه ما در آن زندگي مي كنيم آنتن مركزي ماهواره دارد و پدرم دوسال پيش يك ريسيور گرفت. يك روز كه تنها بودم چشمم به شبكه هاي مبتذل ماهواره افتاد. بار اولي بود كه به اين صحنه ها برخورد مي كردم ،چشم هايم كه به آنها

ص: 10307

مي افتاد مدام استغفر الله مي گفتم. و حتي در خلوت خودم گريه مي كردم كه چرا اين شبكه ها را ديده ام. توبه كردم ولي هر وقت تنها مي شدم وسوسه مي شدم كه اين شبكه ها را ببينيم. آنقدر اين كار تكرار شد كه قبح ديدن اين صحنه ها برايم ريخت. شنيده بودم كه وقتي انسان مرتكب گناهي مي شود اول با چشم آنرا مي بيند و با فكر به آن بال و پر مي دهد تا به مرحله ي عمل برسد. من بعد از دو سال دچار انواع گناهان پنهاني شده ام كه هيچ وقت فكر آنها هم به ذهنم نمي رسيد. هر بار به خدا مي گويم كه ديگر آنرا تكرار نمي كنم ولي باز آنرا تكرار مي كنم. از دست خودم خسته شده ام، از خدا دور شده ام. نمازهايم دروغي شده و لذت عبادت از من گرفته شده است، روزه مي گيرم ولي چيزي نمي فهمم. قبلا هم خدا را دوست داشتم و هم از او مي ترسيدم ولي الان در حضور خدا گناه مي كنم بدون اينكه از خدا بترسم. مي دانم كه روزي هم در اين دنيا و هم در آن دنيا تاوان گناهانم را خواهم داد. صبر خدا زياد است ولي من از دست خودم خسته شده ام. نماز حديث نفس براي دوري از وسوسه را هم خوانده ام ولي تاثيري نداشت البته خودم دليل بي تاثير بودن آنرا مي فهمم. مجازات گناهاني كه انجام داده ام چيست؟ من بايد چكار كنم ؟ من درآينده مي خواهم پدربشوم ولي كسي كه چشمانش اين همه گناه ديده

ص: 10308

است چگونه پدري مي شود؟ قبلا كه چشم من به مكه و مدينه مي افتاد اشكهايم سرازير مي شد، وقتي اسم امام زمان(عج) را صدا مي زدند اشك هايم سرازي مي شد.ولي الان از همه ي اينها دور شده ام. و هر روز از پله هاي معنويت پايين و پايين تر مي روم. عمر من دارد مثل برق و باد مي گذرد ولي من هر روز از خدا دورتر و دورتر مي شوم. آيا راه كاري وجود دارد تا من از اين منجلاب نجات پيدا كنم؟ پاسخ- ما بجاي پدر ومادرهايي كه نمي دانند چه بلايي سرفرزندان شان مي آورند استغفار مي كنيم. وقتي حضرت علي (ع) خبردار شدند كه يك خلخال از زن پاي يهودي دزديده اند، فرمودند: اگر انسان از اين خبر بميرد جاي تعجب نيست. آيا ما الان بايد در مقابل ظلم بي اعتنا باشيم ؟آيا اگر ما بستري را فراهم كرديم تا به كسي ظلمي بشود، مقصر نيستيم؟ اگر ما راه را براي خيانت و تجاوز باز بگذاريم مورد مواخده قرا مي گيريم و مقصر هستيم. پس اگر ما راه ورود شياطين را به خانه باز بگذاريم تا روح فرزندان مان آسيب ببيند ،مقصر هستيم .افرادي كه خيلي راحت ماهواره را در خانه هايشان مي بييند فكر نمي كنند كه چه بستري براي ظلم و جنايت براي فرزندان شان فراهم مي كنند؟ شايد ماهواره ده ها هزار فيلم هاي مستند خوب هم داشته باشد .شايد بقول بعضي ها ما روحانيون باعث شده ايم كه عده اي زيادي به سمت ماهواره بروند. زيرا مي گويند كه هرشبكه اي را كه مي بينند

ص: 10309

روحانيون را نشان مي دهد. آيا شبكه نمايش، پويا ،ورزش،بازار ،آموزش و ... فقط روحانيون را نشان مي دهد ؟ بعضي ها مي گويند كه روحانيون با ماهواره مخالف هستند زيرا عليه حكومت اسلامي حرف مي زند . همه قبول دارند كه اگر ماهواره فيلم هاي علمي و مستند دارد فيلم هاي مبتذلي هم دارد كه از هر سمي براي جوانان ما كشنده تر است. توجيه خانواده ها اين است كه ما كانال ها را قفل مي كنيم. آيا شما تمام ساعت در خانه مواظب هستيد كه فرزندان تان كانال ها را باز نكنند؟ آيا شما احتمال نمي دهيد كه فرزندان تان بتوانند كانال ها را باز كنند؟ آمار افرادي كه براي مشاوره نزد ما مي آيند نشان مي دهد كه آمار خودارضاعي جوانان ،رابطه ي حرام با محارم ،فساد رابطه هاي نامشروع مخفيانه و افسردگي ها و ... بالا رفته است ، اينها بخاطر فيلم هاي مسموم ماهواره است. بعضي ها مي گويند كه ما مي خواهيم فرزندان مان را امروزي و آزاد بار بياوريم تا خودشان انتخاب كنند. من هم مي گويم :پس يك سفره غذا سالم و مسموم را آماده كنيد تا آنها خودشان غذاي سالم را انتخاب كنند. آنها مي گويند كه اگر اشتباهاً غذاي مسموم بخورند مي ميرند. من مي گويم :فرزندان تان دارند از لحاظ روحي مي ميرند. همه ي مردم دارند از آتش مشكلات مي سوزند و مي نالند، همه دوست دارند از آتش مشكلات بيرون بيايند و همه دوست دارند كه هزينه ي حل مشكلات را هم بپردازند. خداوند در آيه 6 سوره تحريم براي بيرون آمدن

ص: 10310

از آتش مشكلات مي فرمايد: اي كساني كه ايمان آورده ايد و دچار گناه شده ايد، گناه آتش است، اگر مي خواهيد از آتش جهنم نجات پيدا كنيد خودتان و خانواده تان را از گناه دور كنيد. شما سعي كنيد همين الان بساط ماهواره را جمع كنيد. به خدا قسم ،ماهواره باعث فساد جوانان مي شود. و خانواده را تباه مي كند. خداوند در مورد شراب فرمود كه ضررش از منفعتش بيشتر است. بدانيد كه ضرر ماهواره از منفعتش بيشتر است. آيا شما حاضر هستيد عفت، ديانت، آسايش روحي، شخصيت و هويت جوان تان را بدهيد تا چند تا فيلم ببينيد؟ يعني كنار ديدن يك فيلم اين قدر آسيب ببينيم؟ گردانندگان ماهواره مي گويند ما كاري خواهيم كرد كه زنان و مردان متعهد ايراني به فساد كشيده شوند. اگر دولت مي خواهد مشكلات جامعه را كم بكند بايد گناه را در جامعه كم كند. در ادامه آيه خداوند مي فرمايد :آتش گناهي كه امروز در اين دنيا زندگي شما را گرفته است ، اين آتش در قيامت شعله ور است . بياييد گناهان را كم كنيم، از ماهواره شروع كنيم، از لقمه ي حرام دوري كنيم و از غيبت و دروغ بپرهيزيم. هر كسي مي تواند يك گناه را در زندگي اش حذف كند. آيه 33 سوره انفال مي فرمايد: من شما را در عذاب قرار نمي دهم بشرط اينكه ولي خدا و استغفار در جمع شما باشد. پس هر كس مي خواهد از آتش مشكلات بيرون بيايد، با امام زمان (عج)عهدي ببندد براي ترك حرام يا انجام دادن حلال يا كمك به ديگران. گناه

ص: 10311

آتش است. ما نمي توانيم با قانون ماهواره ها را جمع كنيم .ما بايد با ايمان به فساد و مضرات ماهواره ها، آنها را جمع كنيم. مردم بايد باور كنند كه مضرات ماهواره از منافع آن بيشتر است تا ماهواره ها را جمع كنند. در ضمن در زندگي مان استغفار كنيم. با اين كارها مي توانيم از آتش مشكلات خارج شويم. خداوند وعده داده است هر كس عوض بشود خداوند بدي هاي او را به نيكي تبديل مي كند. انسان بي گناه وجود ندارد. اين جوان سعي كند كساني را كه در معرض گمراهي ماهواره قرار دارند نجات بدهد و خداوند به بركت اين كار، گناهان او را هم پاك خواهد كرد. اين جوان مي تواند كاري بكند كه پدر و مادرش را هم از اين آتش جهنم نجات بدهد .

92-05-23

سوال – من دختري هستم كه در خانواده ي من به مسائل مذهبي اهميت چنداني نمي دهند .براي مثال من درخانه اجازه ي ديدن برنامه ي شما را ندارم. با وجود اينكه مشهدي هستيم تابحال يادم نمي آيد كه پدرم به حرم رفته باشد. در سال هاي گذشته كم كم با مسائل مذهبي آشنا شدم و سعي كردم آنها را وارد زندگي ام بكنم اما مخالفت جو خانه با نظرات من خيلي مرا اذيت مي كند. من قبلا با مادرم رابطه ي صميمانه داشتم ولي الان با هم اختلاف داريم. من مي بينم كه روز به روز آنها از خدا دور مي شوند و حتي احكام دين را مسخره مي كنند. من نگران سرنوشت نزديكترين افراد زندگي ام هستم. حسرت روز قيامت را مي

ص: 10312

بينم كه به سراغ آنها مي آيد و اين مرا اذيت مي كند. حرف زدن با آنها هيچ فايده اي ندارد.و من با بحث كردن با آنها ،هر روز دور و دورتر مي شوم، راهنمايي بفرماييد. پاسخ – من بخاطر نگاه زيباي اين جوان به ايشان تبريك مي گويم. همين كه ايشان نگران قيامت خانواده اش است و دارد تلاش مي كند كه نگاه آنها را به دين عوض كند، بالاترين امتياز و اجر را مي برد. ايشان بايد همين روند را با محبت، تبين ،رفاقت و دعا ادامه بدهد. انشاءالله وقتي ايشان خانواده اش را سر سجاده ي بندگي خدا ببيند خستگي اش در مي رود. وقتي پيامبر نداي شهادتين جوان يهودي را كه خاكستر بر سر او مي ريخت و به عيادتش رفته بود شنيد، همه ي خستگي هايش را فراموش كرد. تكليف ما محبت، رفاقت، تبيين دين اسلام ، دلسوزي و دعا است. نبايد از اين كارها خسته بشويم و اميدوار به كمك خداوند باشيم. فقيري در شب عيد به در خانه ي عالمي آمد. عالم گفت كه من به تو پول نمي دهم ،مردم تعجب كردند و فقير گفت كه اگر به من پول ندهي همين جا مي نشينم تا بميرم. مردم به خانه هايشان رفتند و صبح ديدند كه پيرمرد از گرسنگي مرده است. نگاه مردم نسبت به اين عالم عوض شد. صبح اين خبر را به عالم دادند و عالم نزد پيرمرد آمد و لباسهايش را باز كرد و ديد كه پر از پول است. عالم داراي چشم باطن بود. واي به حال كسي كه دستش پر از سرمايه

ص: 10313

باشد ولي احساس فقر بكند. كساني كه اهل مشهد يا قم يا شيراز هستند و به زيارت حرم هاي مطهر نمي روند، نكند از فقر معنويت بميرند در حالي كه در كنار درياي ائمه اطهار باشند. مردم از سرتاسر دنيا مي آيند و رزق شان را از امام رضا(ع) مي گيرند. يه اين پدر و مادر مي گويم كه يك بار به حرم بروند تا امام را بشناسند. خداوند يك جوان را چقدر بايد دوست داشته باشد كه او در چنين محيط خانوادگي باشد و ارتباطش را با خدا حفظ كرده باشد. سوال – كارشناس شما گفتند كه در زمان پيامبر اگر كسي را اعدام مي كردند، پيامبر براي ايشان نماز مي خواندند و براي خانواده ي اعدامي حقوقي در نظر مي گرفتند .من در اطرافم عدالتي نمي بينم. پدر من 24 سال پيش به جرم حمل مواد مخدر اعدام شد. پدرم اشتباهي كرد و تاوانش را داد ولي گناه خانواده و نسل هاي بعدي چيست كه بايد بسوزند. مادرم چهار فرزند را به تنهايي بزرگ كرد و چقدر مردم براي ما حرف درآوردند. مادرم ما را طوري تربيت كرد كه مهترين چيز در زندگي مان ايمان به خدا باشد. ما بزرگ شديم و درس خوانديم ولي هيچ كجا به ما كار ندادند و همه ما را به يك چشم ديگري نگاه مي كردند. من و برادرم ليسانس گرفتيم. حدود ده سال است كه كار مي كنم ولي هنوز بيمه نشده ام و فقط پله اي براي ترقي ديگران شده ام. برادرم در نيروي انتظامي قبول شد ولي بخاطر مشكل پدرم رد صلاحيت شد. دو

ص: 10314

بار هم در بانك قبول شد ولي باز رد صلاحيت شد. در آخر هم بخاطر جنون آني بلايي سرخودش آورد. برادرم بخاطر ايمان كم اين كار را نكرد. او ايمانش خيلي قوي بود. چه كسي بايد جواب اينها را در دنيا بدهد ؟ فردي مثل من نمي تواند براي مملكتش دل بسوزاند وقتي جايي در مملكت ندارم چرا بايد اين كار را انجام بدهم؟ پاسخ – ما با ايشان اعلام همدري مي كنيم و از رفتارهاي سليقه اي كه با اين خانواده شده است عذرخواهي مي كنيم. اسلام به ذات خود ندارد عيبي، هر عيب كه هست از مسلماني ماست. اسلام همان است كه از پيامبر اكرم شنيده ايد كه اگر پدر و مادري خطا كردند فرزندان نبايد تاوان خطاي آنها را بدهند. خطاب به مسئولان و مردم جامعه بايد گفت كه حرف ايشان كاملا درست است. مسئولين گزينش ها، استخدام و مردم ها بايد بدانند كه اگر بخواهيم جلوي آسيب هاي اجتماعي را بگيريم، بايد به افراد آسيب خورده كمك كنيم. به افراد آسيب ديده به چشم يك متهم و مجرم نگاه نكنيم. پدر و مادري كه در زندان هستند يا اعدام شده اند يا در جامعه گناه علني كرده اند فرزندان شان چه گناهي دارند كه بايد از نعمت اشتغال ، ازدواج و... محروم بشوند. اگر پدر فرزند شهيد به تركش دشمن به شهادت رسيده، پدر اين خانم هم به تير شياطين گرفتار شده است و با گذراندن مجازات تطهير شده است. مادر، خواهر و برادر ايشان دردي دارند و ما نبايد با نگاه و رفتارهاي مان دردي به آنها اضافه كنيم. اگر

ص: 10315

اين جوان به درد استخدام نمي خورد، او را استخدام نكنيد ولي به جرم اينكه پدرش اعدامي است نمي توانيد او را رد كنيد زيرا اين نه دليل شرعي است، نه عقلي و نه قانوني. دين مي گويد كه بايد خود فرد را بررسي كنيد. گاهي به خواستگاري دختري مي روند كه مثلا برادرش معتاد است، همه ي خوبي هاي اين دختر را كنار مي گذارند و فقط عيب برادرش را به سرش مي زنند. مردم ،مسئولين و ادارات نبايد چنين قضاوتي داشته باشند. البته بايد گفت كه اگر پدر شما يك كپسول گاز را درخانه بتركاند ممكن است يك تركش در چشم برادر شما برود. پس اين نوع نگاه ها در جامعه طبيعي است .اگر اين نوع نگاه را طبيعي بدانيم بهتر مي توانيم با آن كنار بياييم. پدر و مادرها بدانند كه فقط به خودشان ختم نمي شوند و اگر خطايي بكنند تركش آن به نسل شان هم اصابت مي كند. و اين حق ا لناس است. پدر حق ندارد بخاطر لذتش به دنبال اعتياد برود زيرا دود اين كار به چشم خانواده و نسلش مي رود و اين بالاترين حق الناس است. بدانيم كارهايي كه بر اساس ناداني و هوس مي كنيم به خانواده ما ارتباط پيدا مي كند. يكي از صفات خداوند جبار است يعني جبران كننده. درست است كه بچه ها بخاطر كار پدر دچار نقصي شده اند ولي بدانيد خداوند سختي ،نقص و محروميت هاي شما را جبران مي كند هم در اين دنيا وهم در آن دنيا. اگر پدر و مادر اشتباهي كردند براي اينكه خطاي آنها دامن

ص: 10316

فرزندان شان را نگيرد استغفار كنند. استغفار مي تواند آسيب هايي كه به نسل ما مي رسد را كم كند يا از بين ببرد. فكر نكنيم كه اگر استغفار نكرديم خدا آن اشتباه را فراموش مي كند. روايت داريم كه گناه تا هفتاد نسل ما اثر دارد. كاري نكنيم كه تبعات كار ما دامن خانواده را بگيرد و ما را نفرين كنند. سوال – صفحه 419 قرآن كريم را توضيح بفرماييد. پاسخ – آيه هشتم سوره احزاب مي فرمايد: بالاترين صداقتي كه خداوند از ما سوال مي كند همان است كه ما اولويت خدا و رسول را قبول كرده ايم ولي به آن عمل نمي كنيم. اگر اولويت انتخاب خدا و رسول را در زندگي انتخاب مي كرديم گرفتاري هاي الان را نداشتيم. همه قبول داريم :خداوند كه خالق ماست و بهتر از ما انتخاب مي كند ولي در عمل صداقت نشان نمي دهيم. ما بايد قبل از هر انتخابي از انتخاب خدا سوال كنيم. بالاترين اشتباه اين است كه بعضي ها ولايت اولياء خدا را در زندگي انتخاب نمي كنند. ما درهر بخشي از زندگي مي توانيم انتخاب الهي داشته باشيم. صداقت اين است كه اگر اعتراف كرديم كه خداوند و پيامبر عالم تر ،مهربانتر و قابل تر است،بايد انتخاب هاي مان با خط كش خدا و پيامبر باشد. ما دچار انحراف شده ايم و بخاطر همين انحراف ،بشر دچار گرفتاري هاي زيادي شده است. سوال – من يك نوجوان سيزده ساله هستم ،يك مادر بد اخلاق و بددهان دارم .او نمي تواند درست با من صحبت كند و با نيش و كنايه صحبت

ص: 10317

مي كند. در اول يا آخر حرف هايش بايد حرف بدي بزند. بعضي مواقع من نمي توان خودم را كنترل كنم و جوابي مي دهم ولي بعداً پشيمان مي شوم. مادرم بلافاصله به من مي گويد كه چقدر بددهان شده اي، برو ببين كداميك از دوستانت لب تاپ يا موبايل دارند يا وقتي معدل من 5/19 شد گفت كه تو لياقت اين همه امكاناتي كه ما در اختيار تو گذاشته ايم را نداري و بايد بيست مي شد. من از دست مادرم خسته شده ام. مادرم قرآن مي خواند، روزه مي گيرد و برنامه شما را هم نگاه مي كند. ولي اين حرف ها روي اخلاق او تاثيري نگذاشته است. من چطور مي توانم خشم خودم را كنترل و اخلاق مادرم را بهتر كنم؟ پاسخ – ايشان مقداري اغراق كرده است. پيشنهاد من اين است كه ايشان مادرش را بفروشد آيا اين كار امكان دارد ؟ آيا مي شود مادرش را بكشد يا مادرش را عوض كند يا مادرش را تربيت كند ؟ هيچ كدام از اين كارها نمي شود پس بايد تحمل كند و خدا هم همين را گفته است. ايشان مشكل اخلاقي پدر و مادرش را مي بيند ولي بعضي ها مشكل اعتقادي پدر و مادرشان را مي بينند. اگر مادر ايشان يك بيماري داشت، آيا اين را گزارش مي كرد يا اصلا به چشمش مي آمد؟ اين جوان نبايد سياه نمايي بكند و بايد مادرش را تحمل كند. يكي از ويژگي هاي ياران امام زمان(عج)اين است كه ببينند امام شان چه چيزي لازم دارد و قبل از اينكه امام از آنها درخواسته

ص: 10318

داشته باشد، آنرا انجام بدهند .ايشان مي توانند بعضي از خواسته هاي مادرش را قبل از اينكه مادر از او بخواهد انجام بدهد. مثلا اگر مادر دارد آشپزي مي كند سوال كند كه آيا وسايلي لازم دارد يا خير، دست بوسي مادرهم خوب است و از مادرش بخواهد كه براي او دعا كند. به اين مادر مي گويم كه اگر شما با فرزندان تان تندي كنيد، او را تكريم نكنيد و او دنبال محبت هاي كاذب در خيابان برود، آيا اين كارخوب است؟ نگذاريد كه فرزندان شما از آغوش شما سردي ببيند و به آغوش گرم كاذب خيابان برود. سعي كنيم كه سر فرزندان مان منت نگذاريم و آنها را با ديگران مقايسه نكنيم. به فرزندان مان بگوييم كه تو خوب هستي ولي ما دعا مي كنيم كه تو بهتر بشوي. سوال – برادرزاده ي من چهارده ساله است و من سي و سه سال دارم. او راحت از اسرارش با من صحبت مي كند. او از دوستان جنس مخالفش صحبت مي كند و به آنها داداش مي گويد. وقتي من مي گويم كه آنها نامحرم هستند قبول نمي كند. فكر مي كنم كه راهنمايي من عميق نيست، راهنمايي بفرماييد. پاسخ- روح اطاعت و بندگي اين است كه من باور كنم آنچه كه خداوند برمن واجب كرده به نفع من است چه بفهمم و چه نفهمم و آنچه كه خداوند بر من حرام كرده به ضرر من است چه بفهمم و چه نفهمم. بعضي از چيزهايي كه خداوند فرموده واجب است، سودهايش را هم بيان كرده است و بعضي از چيزهايي كه خداوند حرام فرموده،

ص: 10319

ضررهايش را هم بيان كرده است . اگر ما بخواهيم احكام را با نفع و ضرر به ديگران بگوييم، آنجا كه نفع و ضررش مشخص نيست، احكام كمرنگ مي شوند. اگر ما احكام را با اعتماد به خدا كه همان ايمان است بگوييم مشكلي پيش نمي آيد. اگراستاد شيمي بگويد كه سديم با رطوبت ناسازگاي دارد يعني سديم به رطوبت نامحرم است و اگر آنها در كنار هم قرار بگيرند فاسد مي شوند. ما بايد به حرف استاد گوش كنيم يا خداي استاد؟ خداي استاد مي گويد كه اگر دختر و پسر بدون دليل ازدواج در كنار هم قرار بگيرند فاسد مي شوند. وقتي به حرف استاد شيمي اعتماد داريم بايد به حرف خداي استاد هم اعتماد داشته باشيم. وقتي ما نزد پزشك مي روييم آيا فوايد تمام داروها را مي پرسيم و بعد حرف پزشك را قبول مي كنيم ؟ در امر به معروف و نهي از منكر آسيب هاي دنيوي و اخروي را بگوييم ولي مهتر اعتماد سازي نسبت به خداست. بعضي فكر مي كنند كه اگر خدا فرموده كه نماز بخوان يا حجاب داشته باش ، خدا به اينها نياز دارد ولي بايد باور كرد كه اگر بنده ي خدا بشويم به نفع ماست. اگر ايمان ما به خدا جا بيفتد امر به معروف ونهي از منكر هم جا مي افتد. پس بگوييم: خدا گفته كه اين كار را بكنيد. وقتي مي خواهيم كسي را امر به معروف و نهي از منكر كنيم بايد بگوييم :خدا اين دستور را فرموده كه خالق توست ،عادل هم هست و مهربان هم هست. اگر ما

ص: 10320

دلسوزي و عظمت خدا را جا بيندازيم تا روح ايمان تقويت بشود،آن گاه هرچه خدا بگويد همه مي گويند: چشم. پس اولين شيوه امر به معروف و نهي از منكر اعتماد سازي نسبت به خداست. بعد جلوه اي از محبت الهي را نشان بدهيم. يعني بگوييم من بنده ي خدا هستم و دوست ندارم تو در مسيري بروي كه از سقوط آن خبر نداري. با اين حرف ها محبت و رفاقت خدا را به او بچشانيم . اگر ما هيچ كدام از دو كار را نمي توانيم انجام بدهيم بايد دعا و استغفار كنيم. اينكه اين دختر خانم به پسرهاي غريبه داداش مي گويد، يقيناً اين كار شيطان است. اگر كسي با شما رابطه ي محرميت ندارد نمي تواند داداش شما بشود. و بعد سوهان روح شما مي شود. وقتي شما ازدواج كرديد همسرتان را با آن آقا پسر مقايسه مي كنيد ولي اين خانم هيچ وقت داداش واقعي خودش را با همسرش مقايسه نمي كند. حتي ما چيزي بنام صيغه ي خواهر و برادري هم نداريم. خدايا فرج امام زمان(عج) را برسان تا همه ي مردم جهان را از بن بست نجات بدهد.

92-05-16

پيامبر بني اسرائيل به همراه ياران شان از صحرايي عبور مي كردند. شب بود و تا چشم كار مي كرد سياهي بود. پيامبرشان گفت: هر چقدر مي توانيد از سنگ هاي اين بيابان برداريد. عده اي مقداري از سنگ را برداشتند و عده اي هم ترجيح دادند كه بارشان را سنگين نكنند. صبح كه شد همه حسرت خوردند زيرا سنگ ها ياقوت و قيمتي بودند. كساني كه اصلا سنگ برنداشته بودند

ص: 10321

حسرت خوردند و كساني هم كه مقداري برداشته بودند ناراحت بودند كه چرا بيشتر برنداشته بودند. سوال – كارشناس برنامه درست گفتند كه نماز خواندن در كشور ما اجباري نيست، كسي را به زور به حج نمي برند، به زور از كسي خمس و زكات نمي گيرند و نمازي كه درآن نيت نباشد درنهايت يك خم و راست شدن است و اسلام تسليم قلبي است كه نمي شود كسي را به آن اجبار كرد. حرف هاي شما در مورد اجباري نبودن احكام دين درست است اما بنظر من اجباري ترين كار اين است كه ما به اختيار خودمان نمي توانيم از دين اسلام بيرون برويم. بزرگترين اجبار اين است كه من كه از پدر و مادر مسلمان بدنيا آمده ام بايد تا آخر عمرم بر اين دين باقي بمانم. فكر كنم علت اصلي دين گريزي جوانان همين است، راهنمايي بفرماييد. پاسخ – در اداره اي كارمندي است كه بي نظم، كم كار و بي ادب است و همه انتظار دارند كه مدير او را اخراج كند يا حقوق و مزاياي او را قطع كند اما خلاف تصور همه ،اين مدير با فضل با او برخورد مي كند و سر ماه حقوقش را مي دهد. و تا چند ماه اين كار ادامه را ادامه مي دهد. همه مي گويند كه اين چه مدير باكرامتي است. عجب صبري دارد . خداوند كه مدير عالم هستي است به ما دستورداده است كه بگوييد: اشهد ان لااله الاالله تا مسلمان بشويد تا اسم اسلام روي شما باشد حتي اگر شما نماز و روزه و ... را بجا نياوريد من

ص: 10322

حقوق ماهانه شما را مي دهم. خون، آبرو، جان و حقوق مسلماني شما هم محترم مي ماند. اين مدير با اين همه فضل و لطف نمي تواند آدم كش باشد. روايت داريم :كشتن يك نفر مثل كشتن يك امت است. خداوند راضي نمي شود كه حكم به قتل كسي بدهد. اگر شما به مسئول پليس راه بگوييد كه نظر من اين است كه بايد سرعت در جاده ها و شهرها زياد بشود،هيچ پليسي شما را جريمه نمي كند ولي اگر شما عملا در جاده با سرعت بالا برويد جريمه خواهيد شد. اگر شما يك خيابان را ورود ممنوع بياييد همه توقع دارند كه شما جريمه بشويد، اما آيا شما تا باحال ديده ايد كه كسي را بخاطر بحث اعتقادي جريمه كنند؟ اگر كسي خواست سيستم اجتماعي را بهم بزند همه مي گويند كه او را جريمه كنيد. پس وقتي كسي مي خواهد سيستم اعتقادي جامعه را بهم بزند، بايد جريمه بشود. فردي خواب ديده بود كه تمام دندان هايش ريخته است و از فردي تعبير خوابش را پرسيد و او گفت كه تمام خويشاوندانت زودتر از تو مي ميرند. از فرد ديگري تعبير خوابش را پرسيد و او گفت: طول عمرتو از همه ي اقوام تان بيشتر است. يك وقت ما مي گوييم كه اگر كسي بخواهد ازدين برگردد خدا او را مي كشد ولي يك وقت مي گوييم كه خداوند مي گويد كه اگر از همه ي اعمال دين هم برگردي ،امتيازات تو را قطع نمي كنم. و حقوق مسلماني ات را حفظ مي كنم. پس خداوند آدم كش نمي شود. شايد اين كار

ص: 10323

حكمت ديگري دارد. ما حكمت دو ركعتي بودن نماز صبح را نمي دانيم ولي چون خدا فرمان داده است حتما حكمتي دارد كه ما نمي فهميم. يقين بدانيد كه خداي مهربان و رئوف با حكمتي كه دارد اين قوانين را براي شما گذاشته است. اگر صد نفر گناهكار باشند و جرم شان محرز شده باشد و يك بي گناه فرار كند و به داخل اين گروه بيايد و شناخته نشود، دستور دين اين است كه همه ي صد نفر را آزاد كنيد تا يك بي گناه كشته نشود. خدايي كه تمام دستوارتش مملو از رحمت است و دستور داده كه اگر كسي نداي كمك مسلماني را بشنود و او كمك نكند مسلمان نيست، آيا مي شود مسلمان كش بشود؟ سوال- الان كه نزديك پايان ماه مبارك رمضان است باز من نگران اختلافات مراجع در مورد روز عيد فطر هستم. چندين بار اتفاق افتاده كه مراجع مختلف در مورد عيد فطر نظرات مختلفي داده اند بعضي ها رمضان شان بيست ونه روز بوده و بعضي ها سي روز. چرا اين اختلافات بين مراجع رخ مي دهد ،مگر ما چند تا عيد فطر داريم ؟ پاسخ – در دين ما مهم داشتن روح اطاعت از خداست نه شكل عبادت .به اين روح اطاعت عبوديت و بندگي خدا مي گويند. اگر هر عملي كه خداوند دستور داده و براي ما حجت گذاشته، انجام بدهيم ما عبد خداوند مي شويم. يك نفر تكليفش روزه گرفتن است و يك نفر تكليفش روزه خوردن است بخاطربيماري يا سفر. اين فردي كه روزه نمي گيرد به انداه ي فردي كه روزه مي

ص: 10324

گيرد ثواب مي برد شايد هم بيشتر. مهم نيست كه كسي روزه است يا روزه نيست مهم اين است كه هر دو اطاعت خدا را بكنند و به وظيفه شان عمل كنند. يادمان باشد كه ما براي اطاعت آمده ايم. مستند ما براي اطاعت حكم خدا ،پيامبران ،امامان و مراجع تقليد( در زمان عصر غيبت)است. ما حق نداريم به عقايد شخصي خودمان يا اقوام مان عمل كنيم زيرا ما مجتهد نيستيم. پس ما بايد به نظر مجتهد كه كارشناس دين است عمل كنيم كه همان مرجع تقليد است. ما به استناد مرجع تقليد خودمان يك روز را عيد مي دانيم و فرد ديگري به استناد مرجع تقليدش آن روز را روزه مي گيرد. مستند عمل ما بايد نظر يك مراجع تقليد باشد. قرار است كه ما از خدا اطاعت كنيم و امروز حجت براي ما نظر مراجع است. به سه دليل نظر مراجع تقليد با هم اختلاف نظر دارند. مراجع تقليد كارشناس هستند. آيا نظر همه ي پزشكان در مورد بيماري ها و داروها واحد است؟ مراجع هم متخصص هستند ولي معصوم نيستند. در استنباط نظر مراجع سه منبع دخالت دارد: راويان حديث .يك روايت هزار و چهارصد سال طول كشيده است تا به ما رسيده است بخاطر همين به چندين صورت بيان شده است. مثلا يك مدير اخلاق خوب و لب خنداني دارد. دو تحليل در مورد ايشان وجود دارد :ايشان چاپلوس هستند و مي خواهند وضعيتشان بهتر بشود و تحليل ديگر اين است كه او رفتارش با ارباب رجوع خوب است و انسان خوبي است. پس برداشت ها باهم فرق دارد. نظرات مختلفي

ص: 10325

در مورد افرادي كه روايت ها را بيان كرده اند وجود دارد. فردي روايتي از امام كاظم(ع) بيان كرده است، در پرونده ي اين فرد دو روايت دروغ وجود دارد. كارشناسي مي گويد كه او مي خواسته جان يك انسان را نجات بدهد و دروغ گفته است پس اين فرد خوبي است و دروغگو نيست و حرف او را قبول مي كند. كارشناس ديگر مي گويد كه اين فرد دروغگو بوده است ولي دو تا از دروغ هايش معلوم شده است .بنظر اين كارشناس حرف هاي اين رواي معتبر نيست ولي بنظر كارشناس ديگر حرف ها ي اين راوي معتبر است. پس در مورد راويان حديث تحليل هاي مختلفي وجود دارد. بعضي ها مسئولين موجود مملكت را تقديس مي كنند، بعضي ها تكفير مي كنند و بعضي ها تحليل مي كنند. رواياتي كه براي تشخيص عيد نقل كرده اند متفاوت است و يك مرجع تقليد روايت يك راوي را براي تشخيص عيد قبول دارد و يك مرجع ديگر روايت رواي ديگر را براي تشخيص عيد قبول دارد. مثلا يك روايت مي فرمايد كه اگر در يك نقطه ي در نيمكره ي زمين ماه ديده بشود، براي تمام نيمكره مي تواند عيد باشد. روايت ديگر مي گويد كه ماه بر هر محل اعتبار دارد يعني ماهي كه در ايران ديده مي شود به درد افغانستان و عراق نمي خورد. پس به دليل شرايط روايات ،متن روايات و راويان روايت، نظر مراجع تقليد با هم اختلاف دارد. همه ي مجتهدها متخصص هستند. هر كس با مبناي مرجع تقليدش عيد بگيرد اطاعت خدا كرده است .ما نمي توانيم

ص: 10326

به كسي كه با مبناي مرجعش روزه مي گيرد نگاه بد بكنيم. از يك روايت برداشت مي شود كه بايد ديدن ماه، با چشم غير مسلح باشد و روايت ديگر مي گويد كه ديدن ماه با چشم مسلح هم كافي است. يك مرجع روايت با چشم غير مسلح را قبول دارد و يك مرجع روايت با چشم مسلح را قبول داريم. پس مبناها باهم فرق دارند و مراجع همديگر را قبول دارند . بعضي مي گويند كه مگر حكم خدا يكي نيست؟ اين اختلاف ها از آثار غيبت است. اگر اين مراجع با هم اختلاف نداشتند و حكم اصلي خدا را پيدا مي كردند ،ما ديگرنيازي به وجود امام زمان(عج)نداشتيم. اين اختلافات از اقتضائات اصل غيبت است. تكليف ما اين است كه به همين حجت ها عمل كنيم .وقتي شما به استناد مرجع تان عمل كنيد، عمل شما مورد قبول است. عيد فطر بايد براي مرجع تقليد اثبات بشود. پس بايد روح اطاعت در ما بوجود بيايد. اگر عمل ما مصداق اطاعت الهي شد، عمل قابل قبول است. مراجع تقليد، حجت اهل بيت هستند. پس بين مراجع اختلاف مبنا بوجود مي آيد. ما نبايد به ساحت مراجع اهانت كنيم. سوال – صفحه 412 قرآن كريم را توضيح بفرماييد. پاسخ – آيه ي 17 اين صفحه فرمول تقويت اراده را بيان كرده است. خدا مي فرمايد: نماز را محكم داشته باش، امر به معروف و نهي از منكر را داشته باش و بر مصيبت ها صبر كن ، اينها اراده را تقويت مي كند. راه اثبات عيد فطر در مفاتيح نوشته شده است و مي توانيد

ص: 10327

به آن مراجعه كنيد. امام سجاد(ع) در وداع با ماه رمضان مي فرمايد: سلام بر تو اي ماه خدا،اي ماه اولياء خدا، اي بهترين رفيق اي عيد خدا. بچه ها عيد را خيلي دوست دارند زيرا عيدي مي گيرند، شيريني مي خورند و خوش مي گذرانند. اگر اين بچه درتمام عيد خواب باشد هيچ چيزي ازعيد نمي فهمد. در عيد سفره پهن است و خدا كند كه كسي خواب نباشد. امام سجاد(ع) درك كرده است كه درماه رمضان چه خبر است كه اين طور سوزناك با ماه رمضان خداحافظي مي كند. وقتي برادران يوسف آمدند حضرت يوسف در ابتدا به آنها گندم نداد ولي بعد سهم آنها را در بارهايشان گذاشته بود. آنها فكر مي كردند كه گندم نياورده اند ولي بعد ديدند كه در ميان بارهايشان گندم هاي بيشتري گذاشته شده است. خداوند مي داند كه ما در قيامت بارهاي مان را باز مي كنيم و مي فهميم كه دست مان خالي است. خداوند در ماه رمضان در بارهاي ما چيزهايي گذاشته است. نفس و خواب هر كس كه دراين ماه نفس مي كشد عبادت است يعني حتي بي دين ها و گناهكاران .خداوند در ماه رمضان ،در پرونده ي همه ي مردم تسبيح ثبت مي كند كه در قيامت پرونده شان را خالي نبينند. و شرمنده نباشند. خداوند در ساعات آخر ماه رمضان به تعداد كل بخشيده هاي ماه رمضان مي بخشد. حيف نيست كه در ساعات آخر ماه رمضان، حداقل دعا يا آيه ي قرآني خوانده نشود. كساني كه تاكنون افطاري نداده اند به يك نفر افطاري بدهند. امام سجاد(ع) به خاطر

ص: 10328

امتيازات اين ماه است كه مثل مادري كه از فرزندش جدا مي شود با ماه رمضان خداحافظي مي كند. امام مي فرمايد: تو بهترين همنشين و رفيق بودي . در روايت داريم كه خداوند در ماه رمضان كساني را كه استغفار مي كنند مي بخشد و بعضي ها را بدون استغفار مي بخشد كه خودشان خبر ندارند. از آخرين لحظات ماه رمضان استفاده كنيم و از خدا بخواهيم كه ما را جزو اهل رمضان قرار بدهد. يكي از بهترين دعاها و مناجات ها، مناجات اميرالمومنين در مسجد كوفه است: تو مولا هستي و من بنده هستم، توخالق هستي و من مخلوق هستم، تو بزرگ هستي و من كوچك هستم و ... خدايا خودت مرا خلق كردي و مرا به اين ميهماني آوردي، پس مرا در ماه رمضان عوض كن. بهترين عيدي در ماه رمضان اين است كه خداوند توفيق توبه و عوض شدن را به ما بدهد. بياييد رابطه ي خودمان را با امام زمان(عج) برقرار كنيم. سوال – چطور مي توانيم حال خوش ماه رمضان را ادامه بدهيم ؟ پاسخ -ما مي توانيم اين حال خوشي را كه بدست آورده ايم ادامه بدهيم بشرط اينكه مواظب عوامل آن باشيم. عوامل حال خوش ماه رمضان عبارت است از :سحرخيزي ،عبادت و استغفار در سحر. در سحر جلوه هاي دنيا خاموش است. اگر سحرخيزي ماه رمضان را به مدت يك ربع ادامه بدهيم خيلي خوب است. ما مي توانيم دعاهاي سحر را در قنوت نماز شب مان بخوانيم. قد و قواره ي كوچكي داشت .گفتند :چطور با اين قد و قواره ي كوچك به جبهه آمدي؟

ص: 10329

گفت:با التماس. گفتند: اين گلوله هاي توپ را چطور به كنار قبضه مي بري؟ گفت: با التماس .گفتند: به جبهه آمده اي كه شهيد بشوي؟ گفت : بله، اين خيلي التماس مي خواهد. وقتي قطعات بدن او را جمع مي كردند ديدن كه او چقدر التماس كرده است. عامل ديگر تداوم حال خوش ماه رمضان ،روزه گرفتن است كه مي توانيم سه روز در هفته روز بگيريم. عامل ديگر خواندن قرآن، دعا و انس با معارف و ائمه است.

92-05-09

يك كوچه غيرت اي قلندر تا علي مانده است شمشير بردار هر آن كس با علي مانده است ،ديشب تمام كوچه هاي كوفه را گشتم تنها علي تنها علي تنها علي مانده است ،اي ماه تاب آهسته تر ايجا قدم بگذار در جذر و مد چاه يك دريا علي مانده است ،ازخيل مرداني كه مي گفتند مي مانيم انگارتنها ابن ملجم با علي مانده است، اي مرد برتيغت مبادا خاك بنشيند برخيز تا برخاستن يك يا علي مانده است. سوال – برنامه تلويزيون خانم آلماني محجبه اي را نشان مي داد كه به اختيار خودش اسلام را انتخاب كرده بود و فرزندانش خيلي متدين و با وقار بودند. من تحت تاثيراين برنامه قرار گرفتم و با خودم فكر كردم كه اگر در كشور ما هم اسلام اجباري نبود شايد ما هم مسلمان هاي بهتري مي شديم. تمام دين گريزي هايي كه در جوانان وجود دارد بخاطر اين است كه دستورات اسلام در كشور ما اجباري است، راهنمايي بفرماييد. پاسخ – بعضي از سوالها مبتني بر مقدمه ي ناقص يا نادرست است. و ما فكر مي كنيم

ص: 10330

كه همه اين مقدمه را قبول دارند و تمام سوال مترتب بر آن است. مثل اينكه من براي كاري به شما اعتراض كنم و شما بگوييد كه من اصلا اين كار را انجام نداده ام. اسلام چيست ؟ حركات بيروني است يا تسليم قلبي؟ اگر اسلام تسليم قلبي است آيا كسي مي تواند ما را به اسلام اجبار كند؟ پس اين پيش فرض اشتباه است. قبول هر عبادت و رفتار، نيت قلبي و قصد قربت لازم دارد. نماز يعني حركاتي با قصد قربت. اگر بخواهيم به كسي نماز را اجبار كنيم چون يك نيت قلبي است مي تواند آنرا قبول نكند و اگر حركاتي را انجام بدهد، آن نماز نيست. هيچ مرجع تقليدي مردم را اجبار نمي كند كه خمس و زكات بدهند. در خمس و زكات اعلام درآمد، انتخاب مرجع و نحوه ي پرداخت دست خود فرد است. كجاي اينكار مي تواند اجباري باشد؟ روزه نخوردن با نيت است. قصد روزه گرفتن نمي تواند اجباري باشد. آيا براي نماز ،روزه ،خمس ، زكات و امر به معروف و نهي از منكر اجباري وجود دارد؟ اسلام آوردن و رفتار اسلامي اجباري نيست. يكسري ضوابط درهر كشوري وجود دارد و همه بايد آنرا رعايت كنند. ممكن است كه منظور ايشان حجاب اجباري است. حجاب يعني پوشاندن تمام بدن به جز گردي صورت و دست، اين حدّ حجاب اسلامي است. اگر خانمي كمي از موهايش را بيرون بگذارد، باز حجاب اسلامي را رعايت نكرده است ولي حجابي دارد. اين حدي كه اسلام آورده است در هيچ كجا اجباري نيست حتي در ادارات و خيابانها. فقط برهنگي در

ص: 10331

فضاهاي عمومي آزاد نيست ولي در فضاهاي خصوصي اين آزادي وجود دارد. بر اساس توافقات اجتماعي ،برهنگي آلودگي روحي و رواني بوجود مي آورد مثل آلودگي صوتي و آلودگي هوا. پس حجاب هم اجباري نيست جز برهنگي .آيا با وضعيت خيابان ها، حجاب اسلامي اجباري است؟ معمولا بچه ها از كودكي از مسواك زدن ،از مدرسه رفتن و از غذا خوردن فرار مي كنند، پدر و مادر به اجبار به بچه غذا مي دهند و براي آنها مسواك زدند و آنها را به مدرسه فرستادند ولي الان كه بزرگ شده اند به اختيار خودشان اين كارها را انجام مي دهند. آيا هر اجباري در كوچكي غلط بوده است؟خير. ايشان بدانند كه اسلام به ذات خود ندارد عيبي، هر عيب كه هست از مسلماني ماست. اسلام مي فرمايد: لااكراه في الدين. اسلام تسليم اعتقاد قلبي و اقرار زباني است. اسلام هيچ عيبي ندارد شايد پدر و مادر و بزرگترها اِعمال سليقه كرده باشند. بعضي پدر و مادرها مي گويند كه فرزندان ما مقيد به رفتارهاي اسلامي نيستند و ما غصه مي خوريم. چكار بايد بكنيم؟ شايد پدر و مادر وظيفه اش را خوب انجام نداده است و اين شبهه پيش آمده باشد. وظيفه ما اين است كه غذا را در اختيار بچه قرار بدهيم تا خودش بخورد. اگر پدر و مادر تبين درست كرده باشند، دين را درست معرفي كرده باشند، رفتار درست انجام داده باشند، بستر را براي پاسخ به سوالات فرزند آماده كرده باشند ،يك استاد ديني براي فرزندشان در نظر گرفته باشند، دعا هم كرده باشند و لقمه ي حلال هم فراهم كرده

ص: 10332

باشند ولي باز فرزندشان نماز نمي خواند، آنها تكليفي جز دعا كردن ندارند. حضرت نوح كوتاهي نكرد ولي فرزندش با اراده ي او نيامد. اگر پدر و مادر علت تامه باشد مي شود جبر.علت تامه، اراده است. در قرآن داريم :خداوند راه را روشن كرده، انبياء راه را مشخص مي كنند و پدر ومادر هم راه را براي فرزندان شان روشن مي كنند. تكليف پدر و مادر بيشتر از اينها نيست. اگر شما در تكاليف خطا كرديد يا كم گذاشتيد و فرزندتان را اجبار كرده ايد، بايد در شب قدر استغفار كنيد. شايد الان ديگر تبين فايده اي نداشته باشد و بايد دعا كنيد. همچنين براي كوتاهي هاي احتمالي هم استغفار كنيد. اگر ما كوتاهي كرده باشيم شك نكنيم كه در آتش آنها مي سوزيم. اما اگر واقعا كوتاهي نكرده باشيم و طبق دين همسر انتخاب كرده ايم ولي الان مشكلات ديني واعتقادي پيش آمده، ما در آتش آنها نمي سوزيم. شايد رفتارهاي ما باعث مشكلات شده باشد. ما نبايد اشكالات را به اسلام برگردانيم. شايد رفتار طلبه ،روحاني ،مدير ،مسئول و ... مشكلاتي ايجاد كرده باشد، ما نبايد مشكل را به اسلام برگردانيم. هيچ كدام از دستورات اسلام اجباري نيست. بايد گفت كه ما در كنار نعمت و دريا هستيم و قدر نعمت آيات و روايات را نمي دانيم. بفرض اگر ما را هم اجبار هم كرده باشند، بايد خدا را شكر كنيم كه ما را در اسلام هُل داده اند. زيرا اسلام نعمت است. خداوند به پيامبر گفت كه تو بر آنها منت بگذار كه اجازه دادي آنها بر اسلام وارد بشوند. حالا

ص: 10333

كه ما در مهد اسلام هستيم و اسلام در قلب ما آمده است، بايد خدا را شكر كنيم. حتي مادرهاي ما، شير هم بر اساس اسلام به فرزندان شان داده اند. سوال – داريم كه خداوند اصرار كنندگان در دعا را دوست دارد.با اينكه خداوند دوست دارد كه بنده اش به درگاه او تضرع و زاري بكند ،از طرفي داريم كه نبايد بر دعايي اصرار كرد شايد به صلاح ما نباشد. پس بالاخره ما در شب قدر بر خواسته هاي دنيايي اصرار بكنيم يا نكنيم ؟ پاسخ – بعضي ها شب قدرشان را از سال گذشته شروع كرده اند .در زندگي عادي وقتي مسابقاتي تمام مي شود ،افراد زرنگ از پايان مسابقه ،براي سال بعد خودشان را آماده مي كنند. اگر يك بازي ورزشي يك سال تمرين مي خواهد براي بهره برداري از شب قدر نياز به يك سال تمرين است. خوش به حال كساني كه يك سال مراقبت كردند تا بدانند كه در شب قدر از خدا چه بخواهند. هر كس در شب قدر حواسش جمع تر است سهمش هم بيشتر است. در قرآن داريم :آيا كساني كه مي دانند با كساني كه نمي دانند مساوي هستند؟ دعا در دين، نظامي دارد. ايشان دو جمله را كنار هم گذاشته اند كه اصرار بر خواسته ها بكنيم و ديگر اينكه از خدا به زور چيزي را نخواهيم. اين دو جمله در جايگاه خودش درست است و نبايد آنها را كنار هم گذاشت. دعا تلفن زدن به خداست. اگر شما شماره تلفن يك مسئول را در دفتر تلفن خودتان داشته باشيد با آن پُز مي دهيد.

ص: 10334

دعا قرآن صاعد است. اگر خدا بخواهد شماره تلفنش را به كسي ندهد يادش را از او مي گيرد. و كاري مي كند كه به خدا زنگ نزند. خدا مي فرمايد: اگر تو بخواهي بنده ي من نباشي، آنقدر تو را مشغول به دنيا مي كنم كه فرصت يك يا الله گفتن نداشته باشي . در شب قدر از خدا تشكر كنيم كه به ما اجازه مي دهد كه يا الله بگوييم. در شب قدر خداوند براي هر فردي يك نامه ي خصوصي فرستاده است. خداوند پشت دل شما ايستاده است تا او را به دل تان راه بدهيد. خداوند صاحبخانه ي خوبي است. خداوند فرمود: وقتي شما با من صحبت مي كنيد من طوري گوش مي دهم مثل اينكه به جز شما بنده اي ندارم ولي وقتي من با شما صحبت مي كنم، طوري گوش مي دهيد مثل اين است كه صد تا خداي ديگر داريد. پس دعا ارتباط با خالق هستي است. همه ي قدرت ها در اختيار خداست و او ارحم الراحمين است. وقتي يك بنده گنهكار توبه مي كند، خداوند از مادري كه فرزند گمشده اش را پيدا مي كند، بيشتر خوشحال مي شود. همين كه خداوند اجازه داده است كه با او حرف بزنيم، با چشمي كه گناه كرده ايم اجازه مي دهد كه اشك بريزيم، بايد از خدا تشكر كنيم. اگر مي گويند در دعا اصرار نكنيم يعني اينكه وقتي ما دعا مي كنيم، نبايد براي خدا تعيين تكليف كنيم. ما بايد براي خدا بندگي كنيم نه اينكه تكليف معين كنيم. يكي درد و يكي درمان پسندد يكي وصل

ص: 10335

ويكي هجران پسندد من ازدرمان ودرد ووصل وهجران پسندم آنچه را جانان پسندد ما در شب قدر به خداوند بگوييم كه ما براي تو بندگي نكرده ايم ولي امشب آمده ايم ،تو هواي ما را داشته باش. شهيدي مي گفت :خدايا اگر امشب تو مرا نخري ،دوباره شيطان مرا مي خرد. خدايا مرا با همين نقص هايم بخر و مرا درست كنم. خدايا تو مي تواني عيب هاي مرا برطرف كند. پيرمردي با حضرت علي(ع) مي رفتند. سه تا اسب سوار رد شدند و به حضرت توهين كردند. پيرمرد ناراحت شد و گريه كرد. پيرمرد گفت: من براي غربت شما گريه مي كنم و اينكه يكي از كساني كه به شما توهين كرد پسر من بود. من عاشق شما هستم ولي او دشمن شماست. حضرت به او فرمود كه غصه نخورد. حضرت يك نگاه ولايتي به آن جوان كردند. جوان خودش را از اسب به پايين انداخت و از آقا معذرت خواهي كرد. پيرمرد خوشحال شد. اي كاش امشب حضرت علي (ع) چنين نگاهي به ما هم بكند. پس ما بايد تسليم اراده و خواست خداوند بشويم و به زور چيزي را از خدا نخواهيم. به خداوند بگوييد: شغل ،همسر، حج، كربلا و... مي خواهيم ولي از خدا طلبكار نباشيم .زيرا ما به خدا بدهكار هستيم و او خالق ماست و همه چيز ما خداست. نگاه طلبكارانه نداشته باشيم و خدا را محاكمه نكنيم كه چرا چنين چيزي را به ما داده يا نداده ؟ پس اصرار بر دعا اشكالي ندارد ولي نبايد از خدا چيزي را طلبكارانه خداست. شهيد ثاني يكسال براي دعايي اصرار

ص: 10336

كرد. بعضي ها براي دعايي ،چهل سال اصرار كرده اند. اصل دعا كاسه ي خالي بردن به در خانه ي خداست. خداوند قرار گذاشته است كه اين كاسه ي خالي را خالي برنگرداند. پس هر چقدر ما كاسه ي خالي ببريم سهم مان بيشتر مي شود. سعي كنيم كه كاسه ي كوچك نزد خدا نبريم و دعاي بزرگ بكنيم. در دعاي ماه رمضان داريم كه خدايا همه ي گرسنگان را سير كن .روحيه ي زياد خواهي از كرم خدا زيباست .خداوند مي خواهد كه ما در دعا بخيل نباشيم و براي همه بخواهيم. حتي اگر بدانيم كه اين دعا مستجاب نمي شود. كرم و نياز خدا بي نهايت است و ما براي همه دعا مي كنيم. هر چه ما دعاهاي بزرگتر نزد خدا بكنيم ،سهم دنيا و آخرت ما بيشتر خواهد بود. اگر كسي از خداوند حاجتي را بخواهد يا خداوند آن حاجت را به او مي دهد يا به فرزندش مي دهد يا يك چيز ديگر به نسل و اجداد او در قيامت يا بهشت مي دهد. پس كاسه ي خالي از نزد خدا بر نمي گردد. نيازهاي ما بر دو دسته است: ما يكسري نيازها را مي بينيم ومي فهميم و يكسري نيازها را نمي بينيم و نمي فهميم . گاهي خداوند به بهانه ي دستي كه بالا رفته است به ما نيازي را مي دهد كه ما نمي فهميم. البته بايد دانست كه هر دعايي هزينه اي هم دارد. جواني در محضر پيامبر خدمت مي كرد و پيامبر به او فرمود كه چيزي از ما بخواه. جوان گفت :من مي خواهم در

ص: 10337

بهشت همنشين شما باشم. هزينه ي اينكار اين است كه در دنيا همنشين پيامبر باشد. دعا سلاح مومن است. ما بايد براي خودمان ديگران ،اسلام و امام زمان(عج) و جلب دعاي ديگران، دعا كنيم. دعا خودش يك عامل براي شفاي ماست. سوال – صفحه 405 قرآن كريم را توضيح بفرماييد. پاسخ – در اين صفحه داريم :خداوند وعده داده كه دعا را برنگرداند ولي مردم نمي دانند. ما فقط حاجت هاي دنيايي مي خواهيم و از حاجت هاي آخرتي غافل هستيم. مردم فكر مي كنند كه اگر دعاي مادي خواستند و خدا به آنها نداد يعني دعايشان اجابت نشده است. پس ما دعا كنيم و اصرار هم بكنيم ولي اجابت را برعهده ي خدا بگذاريم. يا من يعطي القليل الكثير ... اگر به جنين مادر بگويند كه چه مي خواهي، الان غذا مي خواهد ولي اگر به او بگويند كه مي خواهيم به تو چشم بدهيم، چون به دردش نمي خورد، آنرا نمي فهمد. پس استجابت دعاهاي شب قدر را بر عهده ي خدا بگذاريم. افوض امري الي الله ان الله بصير بالعباد. سوال – من بنده ي گنهكاري هستم كه توبه كرده ام ولي هر وقت ياد گناهانم مي افتم بدنم مي لرزد. گاهي از بزرگي گناهانم خجالت مي كشم كه نام خدا را بر زبان بياورم ولي وقتي به كرم و بخشش خدا فكر مي كنم اميدوار مي شوم. به دعاي ابوحمزه پناه آورده ام كه هر وقت ياد گناهانم مي افتم آنقدر العفو مي گويم تا نفسم بند بيايد. آيا خدا توبه ي مرا قبول مي كند؟ پاسخ – همين كه خداوند

ص: 10338

به شما اجازه داده كه مستقيم با اوحرف بزني والعفو بگويي، شما را بخشيده است. اگر خداوند نمي خواست شما را ببخشد، شما را به اينجا نمي آورد. اگر خداوند بخواهد كه كسي به مراسم شب قدر نرود براي او مانعي درست مي كند. كسي كه امشب بيدار است خدا او را راه داده است. من اسم اعمال شب قدر را نردبان ليلة القدر گذاشته ام. شب قدر خيلي بلند است و نياز به يك نردبان بلند دارد. آقا شيخ عباس قمي اين نردبان را به همه معرفي كرده است. در شب قدر خيلي قرآن بخوانيد مخصوصا سوره روم، عنكبوت و دخان. خواندن هزار قل هوالله و انا انزلناه و زيارت امام حسين(ع)تاكيد شده است. ما به هر مناسبي كه بخواهيم پيش خدا باشيم امام حسين(ع) را مي بينيم. پس امام حسين(ع) مسئول دفتر خداست. ما براي امام حسين(ع) زحمت ايجاد مي كنيم تا شفاعت كند كه خدا ما را ببخشد. عمل ديگر شب قدر خواندن نماز هفت قل هوالله است. دو ركعت نماز كه بعد از حمد ،هفت مرتبه قل هوالله خوانده مي شود و در آخر هفتاد مرتبه استغفرالله ربي و اتوب اليه گفته مي شود. احيا گرفتن و بيدار ماندن هم يكي از اعمال شب قدر است. بيدار ماندن يعني اينكه اگر اشتباه مان را فهميديم آنرا درست كنيم و در خودمان تغييري ايجاد كنيم. پس در شب قدر تصميم بگيريم كه در خودمان تغيير ايجاد كنيم. كساني كه متوجه مي شوند ماهواره مانع ارتباط آنها با خداست ، آنراعوض كنند. يكي ديگر از اعمال شب قدر انجام دو غسل است: يكي

ص: 10339

مقارن غروب آفتاب و يكي نزديك سحر. غسل علاوه براينكه براي پاكيزگي جسم است براي پاكيزيگي روح هم هست. يكي ديگر از اعمال شب قدر قرآن به سر گرفتن و دعا خواندن و استغفار است. قرآن به سر گذاشتن يعني زير سايه ي قرآن و عترت باشيم. خانم هايي كه عذر شرعي دارند مي توانند مراسم احيا را انجام بدهند ولي در مسجد نباشند. خدايا در شب قدر آنچه به خوبان خودت از اول عنايت كرده اي و عنايت مي كني و در آينده عنايت خواهي كرد، همه را به دوستداران اميرالمومنين و نسل ما عنايت بفرما. فرج آقا امام زمان(عج) را نزديك بفرما.

92-05-02

زير پايش خدا غزل مي ريخت غزلي را كه از ازل مي ريخت، آن امامي كه تا سحر ديشب روي لب هاي من غزل مي ريخت، آن كه در جيب كودكان يتيم قمر و زهره و زحل مي ريخت ،آن كريمي كه در پياله ي دست هر چه مي ريخت لم يزل مي ريخت، از هر آن كوچه اي كه رد مي شد حُسن يوسف در آن محل مي ريخت ،شتر سرخ را به خون غلتاند لرزه بر لشكر جمل مي ريخت، آن امامي كه روز عاشورا از لب قاسمش عسل مي ريخت. سوال – چكار كنيم كه در روز قيامت شرمنده ي پيامبر و اهل بيت نباشيم؟ پاسخ – ولادت كريم اهل بيت امام حسن(ع) را تبريك مي گوييم. اگر ما با اهل بيت و امام حسن(ع) رابطه برقرار كنيم مي توانيم كار كوچك بكنيم و بركت زيادي بدست بياوريم. و هزينه اي هم براي امام درست نكنيم و كار

ص: 10340

را سخت نكنيم. سوره اسراء آيه 71 و 72 مي فرمايد: روز قيامت مردم گروهي وارد محشر مي شوند و هر گروهي با امام شان وارد محشر مي شوند. اگر امام، الگو و محبوب ما پيامبر و قرآن باشد، در روز قيامت با آنها محشور مي شويم. و از شفاعت آنها بهره مند مي شويم. اما اگر در دنيا كور بوده باشيم و به سراغ امام هاي ناقص رفته باشيم، در محشر هم كور خواهيم بود و با همان امام هاي ناقص وارد محشر خواهيم شد. هر كس كه كوچكترين محبتي به امام رضا(ع) و اهل بيت داشته باشد، در روز قيامت از عنايت اهل بيت بهره مند مي شود. اگر محبت من به امامي كه خدا تعيين كرده است حداقل باشد، در روز قيمت دو اتفاق بد مي افتد: شفاعت امامان، دير شامل حال ما مي شود يعني كساني كه ارادت شان بيشتر بوده است جلوتر از ما هستند و ما عقب تر هستيم. ممكن است كه حدود پنجاه هزار سال معطل باشيم كه اين معطلي عذاب خواهد بود. ما نبايد براي امامان هزينه درست كنيم و آنها را به زحمت بيندازيم .يعني در قيامت امامان بگويند: خدايا از اعمال خوب ما بردار و شيعيان را به ما ببخش. چرا بايد براي امامان هزينه درست كنيم؟ ما مي توانيم هزينه كم را درهمين دنيا بدهيم. اگر خانمها حجاب را رعايت كنند، ديگر نيازي نيست كه امامان در قيامت خودشان را خرج كنند. اگر ما جلوي چشم مان را بگيريم كه گناه نكنيم خيلي سخت است؟ اگر ما روزي هفده دقيقه براي نمازمان وقت بگذاريم

ص: 10341

براي امامان هزينه درست نمي كنيم كه آنها به خدا بگويند: از نمازهاي مستحبي ما بردار و به فردي كه نماز نخوانده بده و او را به ما ببخش. ما نبايد براي امام زمان(عج) خجالت درست كنيم. آيت الله حكيم دوست بازاري داشتند كه قرار بود هر كس زودتر بميرد به خواب ديگري بيايد و برايش خبر بياورد. دوست بازاري او فوت كرد و بعد از يكسال به خواب او آمد و گفت كه من يكسال در زندان برزخ بودم زيرا من واجب الحج بودم ولي به حج نرفتم و آنرا عقب انداختم تا اينكه از دنيا رفتم. روايت داريم :هر كس واجب الحج باشد و كوتاهي كند، لحظه ي مرگ اجازه نمي دهند كه مسلمان بميرد و به او مي گويند كه يا يهودي بمير يا نصراني .من به حضرت زهرا نگاه كردم كه به من كمك كند. حضرت فاطمه(س) به امام زمان(عج) فرمود كه حج امسال را به نيابت او انجام بده. يعني امام زمان(ع) خودش را براي اين آقا خرج كرد. اگر خانم ها حجاب را رعايت كنند كه حضرت فاطمه(س) را به زحمت نيندازند و خودشان هم در قيامت معطل نشوند ، آيا اين كار سختي است؟ پيامبر فرمود: مَثَل اهل بيت من مثل كشتي نوح است كه هر كس سوار آن بشود نجات پيدا مي كند. پس ما مي توانيم در اين دنيا هزينه ي كم بدهيم كه در قيامت هم امامان را به سختي نيندازيم و هم خودمان معطل نشويم. آيا دادن خمس و زكات خيلي سخت است؟ آيا روزه گرفتن خيلي سخت است ؟ روزه كه هم باعث

ص: 10342

سلامتي بدن مي شود و هم باعث مي شود كه به حرف خدا گوش كنيم .آيا امر به معروف و نهي از منكر كردن هزينه ي بالايي دارد؟ پس هزينه ي كم بدهيم يعني دين دار باشيم تا بهره ي زياد ببريم. و همين اينكه در قيامت امامان با رغبت دست ما را بگيرند. فردي گناه كرده بود و به محضر امام آمد. امام فرمود: شما گناه مي كنيد و ما را مي سوزانيد و ما را به مادرمان قسم مي دهيد. در دنياي مادي جنس خوب با قيمت ارزان پيدا نمي شود ولي در دنياي معنوي اينطور نيست. با دين داري مي توانيم زير سايه ي چتر امام رضا(ع) وارد محشر بشويم. ما مي توانيم با انجام دادن واجبات و ترك محرمات در سايه ي ائمه باشيم .حضرت علي(ع) از پيامبر سوال كردند: بهترين عمل در ماه رمضان چيست؟ پيامبر فرمود :پرهيز از محرمات. پس خوب است كه از نزديك گناه هم عبور نكنيم و از زمينه هاي گناه هم فرار كنيم. اگر ماهواره، اينترنت و موبايل شما را به گناه مي اندازد آنرا كنار بگذاريد. رابطه ات را با دوست بد قطع كن تا رابطه ات با امام رضا(ع) وصل شود. پس براي امام رضا(ع) هزينه ايجاد نكنيم. در قيامت همه از ما فرار مي كنند ولي ائمه دنبال ما مي گردند. حيف نيست كه از امام رضا(ع) دور بشويم و به دوستي نزديك بشويم كه در قيامت از ما فرار مي كند تا ما گناه مان را به گردن او نيندازيم. بياييد هزينه ي كم بدهيم و رحمت و شفاعت امام را

ص: 10343

بگيريم. سوال – گاهي حقي ضايع شده است و ما كينه به دل داريم و نمي توانيم آنرا ببخشيم، تكليف چيست؟ پاسخ – قرآن مي فرمايد: خط قرآن را بدون طهارت مسّ نكنيد. اين ظاهر آيه است ولي معناي باطني آن اين است :دلي كه ناپاك است از فيض قرآن و اهل بيت بهره مند نمي شود. پس بدنبال دل هاي كينه دار؛ حسادت، غيبت ،تهمت ،بغض و رذايل ديگر هم مي آيد . روايت داريم :رحم كن تا به شما رحم شود. مردم به ما بيشتر بدي كرده اند يا ما به خدا و اهل بيت ؟ اگر مي خواهيم كه خدا و اهل بيت ما را ببخشند ما هم بايد ديگران را ببخشيم. خوب است كه در شب قدر به خدا بگوييم :هر كس كه به من ظلمي كرده( اعم از :تهمت، غيبت يا خوردن مال) او را بخشيدم. وقتي خدا مي بيند كه شما بنده ي او را مي بخشيد، خدا هم شما را مي بخشد. بعضي مي گويند :مگر امام سجاد(ع) هرمله را بخشيد؟ ما نبايد كسي را كه فقط كارت عروسي دخترش را براي ما نفرستاده با هرمله و شمر مقايسه كنيم. از امام سجاد(ع) سوال كردند: اگر شمر توبه كند، آيا خدا او را مي بخشد ؟ امام فرمود :بله .ولي شمر توفيق توبه پيدا نمي كند. مثلا فردي شما را در ميهماني دعوت نكرده است يا از مكه براي ما سوغاتي نياورده است، اين نياز به كينه ندارد .گاهي فردي قتل غيرعمد كرده است، در اين مورد هم به ما گفته اند كه ببخشيد البته بخشيدن آن خيلي

ص: 10344

سخت است. اگر ما مي خواهيم خداوند خطاي بزرگ ما را ببخشد، ما هم بايد خطاهاي بزرگ را ببخشيم. نگذاريم ماه رمضان تمام شده باشد و كينه ها مانده باشد. خوب است كه يك بزرگتر فاميل ،در شب قدر افطاري بدهد و كساني كه باهم قهر هستند را آشتي بدهد كه ثواب آن هفتاد حج و عمره است. گاهي يك طرف دعوا، آشتي را قبول مي كند ولي طرف ديگر قبول نمي كند و ادعا دارد. ما به دو طرف مي گوييم :كسي كه خطا كرده بايد عذرخواهي كند و كسي كه خطا ديده ،بزرگواري كند. يعني خطا كار كوچكي كند و خطابين بزرگواري كند. آيه 159 سوره آل عمران مي فرمايد :اي پيامبر، كساني كه خطا كرده اند يا نافرماني من را كرده اند يا نافرماني تو را كرده اند. كساني كه نافرماني مرا كرده اند، تو واسطه بشو تا آنها را ببخشم و كساني كه نافرماني تو را كرده اند ،من واسطه مي شوم كه تو آنها را ببخشي .بزرگترها به دوطرف دعوا بگويند كه تو عذرخواهي كن و تو عذر را بپذير. قرار است كه ما در محضر خدا عذرخواه باشيم و خدا هم عذرپذير باشد. خداوند مي فرمايد كه شما استغفار كنيد همانا خداوند غفور و رحيم است. ما هم سعي كنيم كه در مقابل كساني كه از ما عذرخواهي مي كنند، غفور و رحيم باشيم. همه ي كينه ها بخاطر قتل وغارت نيست گاهي كينه ها بخاطر مسائل خيلي كوچك است كه باعث كينه ي شتري شده است و خانواده ها از هم سرد شده اند و براي يكديگر دعا

ص: 10345

نمي كنند و خدا هم به آنها رحم نمي كند. مي پرسند كه آيا خوب است كه ما گرفتن حق مان را به خدا واگذار كنيم و از طرف بگذريم ؟ ما بايد بگوييم تا آنجا كه سهم من است من شما را بخشيدم و انشاءالله خدا هم شما را ببخشد. سوال – صفحه 398 قرآن كريم را توضيح بفرماييد. پاسخ – در اين صفحه داستان كشتي حضرت نوح است. خدا مي فرمايد :كساني كه در دنيا اهل حضرت نوح بودند، از عذاب نجات پيدا كردند. پس در قيامت هر كس اهل امام رضا(ع) باشد، سوار كشتي نجات امام و اهل بيت مي شود. يادمان باشد كه پسر و همسر حضرت نوح اهل نوح نبودند زيرا كساني كه پيرو نوح بودند اهل نوح بودند. اگر ما پيرو پيامبر و آل پيامبر باشيم، اهل آنها خواهيم بود. خداوند قصه ي كشتي و طوفان نوح را براي عالميان قرار داده است. سوال – توصيه اي به روزه داران و روزه خواران بفرماييد. پاسخ – روزه داران زحمت مي كشند و در اين روزه هاي بلند روزه مي گيرند، بياييد روزه اي بگيريم كه نمره ي آن بيست باشد يعني دل، چشم و گوش مان را از ناپاكي ها پاك كنيم، مواظب شكم مان باشيم كه لقمه ي شبه ناك نخورد تا بتوانيم در كشتي اهل بيت باشيم و بتوانيم در شب قدر بهره ي بيشتري ببريم، بار گناه را سبك كنيم، بار آخرت را سنگين كنيم و مواظب باشيم كه حق و حقوق ديگران هم به گردن ما نماند. روزه خواران دو دسته هستند: دسته اي كه

ص: 10346

با عذر شرعي روزه مي خورند مثل بيماران و مسافران. دين به آنها اجازه داده است كه روزه بخورند ولي همين دين به آنها دستور داده كه تظاهر به روزه خواري نكنند. يعني در خيابان ،پارك و ايستگاه راه آهن چيزي نخورند. شما مجوز براي روزه خوردن داريد ولي مجوز براي تظاهر به روزه خواري نداريد. ما نمي گوييم كه چرا روزه خواري مي كنيد بلكه مي گوييم كه تظاهر به روزه خواري اشتباه است. حتي ما براي تظاهر به روزه خواري تنبيه هم داريم. دسته اي هستند كه بدون عذر شرعي روزه خواري مي كنند .مگر روزه گرفتن چقدر زحمت دارد؟ روزه خواري شما براي امام رضا(ع) هزينه و شرمندگي درست مي كند. روز قيامت امام رضا(ع) بايد هزينه بگذارد تا شما را شفاعت كند. روزه خواري گناه است. خداوند به روزه گرفتن ما نيازي ندارد. روزه گرفتن يك تجارت معنوي است. تصميم بگيريد كه توبه كنيد. روزه خواري شهامت نيست. كسي كه مي تواند روزه بگيرد، اگر روزه بگيرد هم براي خودش بهتر است و هم خدا را راضي كرده است. مرد شامي وارد مدينه شد و به امام حسن(ع)جسارت كرد. امام حسن(ع) با روي گشاده و اخلاق زيبا به او فرمود كه اگر گرسنه هستي يا جاي خواب نداري يا مركب نداري يا خرج راه نداري، ما به تو مي دهيم. يعني امام حسن(ع) درمقابل جسارت به او لطف كردند. اين مرد شرمنده شد. و به امام گفت كه شما را در شام بد معرفي كرده بودند ولي الان شما براي من بهترين هستيد ، او محب و مريد امام شد. بياييد

ص: 10347

به بركت تولد امام حسن(ع)، استغفار كنيم. امام رضا(ع) به جان مادرشان، جوادشان و عمه شان حضرت زينب حساس هستند. خدايا تو را به آبروي امام حسن(ع)، امام رضا(ع) ،امام زمان(عج) ،قرآن وعترت قسم مي دهيم كه حاجات شرعيه همه ي كساني كه التماس دعا گفته اند را برآورده به خير بفرما و حاجات امام زمان(عج) را برآورده بفرما. خدايا لذت بندگي و ترك معصيت را به همه ي ما بچشان ،لذت روزه داري و تلاوت قرآن را به ما بچشان، همسر و اولاد شايسته عنايت بفرما و ولي امر مسلمين را در پناه امام زمان(عج) نصرت بفرما.

92-04-26

سوال – اخيرا گزارشي در يكي از شبكه اي ماهواره اي ديدم كه بيان مي كرد كه ويتامين دي از طريق خورشيد به پوست بدن مي رسد و نتيجه ي اين گزارش اين بود كه حجاب براي پوست خانم ها مضر است و باعث ضربه زدن به سلامتي آنها مي شود. اين گزارش دلسوزانه از زنان و دختران مي خواست در صورتي كه نگران كمبود ويتامين دي بدن شان هستند حجاب را كنار بگذارند. نظر شما در اين مورد چيست؟ پاسخ – معلوم نيست كه چرا آنها نگران سلامت خانم هاي با حجاب هستند؟ آنها كه دلسوز بانوان كشورهاي اسلامي هستند چرا نگران جوانان مسلمان فلسطيني، لبناني عراقي و افغانستان نيستند؟ آيا آنها حيات لازم ندارند؟ چرا آنها نسبت به مسلماناني كه بخاطر تحريم هاي دارويي ظالمانه ي اين كشورها دارند جان شان را از دست مي دهند، دلسوزي نمي كنند؟ شما بايد بدانيد كه دلسوزهاي شما چه كساني هستند. قطعا ويتامين دي براي بدن لازم است

ص: 10348

ولي اينكه راه رسيدن ويتامين دي به بدن ،فقط از راه خورشيد است را بايد از متخصصين طب پرسيد. بايد اشاره كرد كه دين اسلام براي سلامت روح و جسم انسان دستورات كاملي دارد. اديان غير توحيدي به ظاهر و جسم انسان ها توجه دارد. خالق ما عالم را بصورت باطن و ظاهر، جسم و روح ،ماديات و معنويات ،دنيا و آخرت آفريده است. دنيا نسبت به آخرت قابل مقايسه نيست. وسعت روح ما نسبت به جسم ما، قابل مقايسه نيست. خالق ما دستوراتي در قالب دين به ما داده است كه اين دستورات در قالب روحي و جسمي يا مادي و معنوي است ولي آنقدر جسم من براي خدا مهم بوده است كه اين دستورات روحي كه براي ما قرار داده است تحت الشعاع سلامت ما قرار گرفته است. مثلا روزه واجب است ،علاوه بر اينكه روزه مايه ي سلامتي جسم است ،غذاي روح ماست. اولويت اول روزه براي بعد معنوي و آخرت ماست. همين غذاي روح و باطن، اگر به جسم ضربه بزند واجب نيست و حتي حرام است. نماز كه ستون دين است و قضاي روح ماست و نخ بندگي اعمال است، در اين مورد هم خدا آنرا تغيير داده است كه مثلا اگر نمي توانيم ايستاده نماز بخوانيم ،مي توانيم نشسته بخوانيم يا اگر نمي توانيم نشسته نماز بخوانيم خوابيده بخوانيم يا اگر آب براي ما ضرر دارد تيمم كنيم. حتي بيمار مي تواند با اشاره نماز بخواند يعني خدا براي سلامتي جسم ما اينها را در نظر گرفته است. با توجه به اين نكات ،آيا خداوند مي تواند نسبت به

ص: 10349

سلامتي بانوان بي توجه بوده باشد؟ خدايي كه دستور حجاب را به خانم ها داده است،دستور حجاب را به كل جامعه هم داده است. مثلا براي محل خريد بانوان محل هايي را اختصاص بدهيد كه آنها راحت باشند. محل تفريح اختصاصي درست كنيد تا خانم ها راحت باشند و ويتامين دي هم به آنها برسيد. براي آموزش هم مركزاختصاصي درست كنيد. اگر همه ي مراكز اختصاصي براي خانم ها آماده باشد، داشتن چند ساعت حجاب در راه رفت و آمد، چندان ضرري به آنها نخواهد زد. خالقي كه دستور حجاب را داده است از همه دلسوزتر است. گاهي براي نيازهاي انسان سفره ي آماده پهن نيست. و انسان بايد تحمل داشته باشد. مثلا ما گرسنه هستيم. و نياز به غذا داريم .آيا منطق اجازه مي دهد كه انسان گرسنه دست به هر غذايي ببرد و نيازش را برطرف كند؟ خير. اين كار انساني نيست. بفرض حجاب براي ويتامين دي مانع است. آيا خانم اجازه دارد براي بدست آوردن نياز خودش جامعه را آلوده كند؟ حضرت موسي از خدا درخواست كردند كه حضرت آدم را ببينند. خدا حضرت آدم را به حضرت موسي نشان داد. حضرت موسي با لحن تندي به حضرت آدم گفتند كه چرا از آن درخت خوردي ؟حضرت آدم فرمود: شيطان با سه حربه سر من را كلاه گذاشت، شيطان فوق تخصص نيازشناسي است. پس شيطان به نياز ويتامين دي خانم ها توجه دارد و اين مي شود بزرگترين دغدغه ي آنها ولي كشتار انسان ها دغدغه ي آنها نيست. شيطان نياز آدم را درست تشخيص داد كه نياز به جاودانگي دارد ولي

ص: 10350

آدرس را اشتباه داد. ديگر اينكه شيطان فوق تخصص ظاهرسازي است .مثلا آنها دلسوزانه ما را نصيحت مي كنند و طرفدار حقوق زنان هستند .ديگر اينكه شيطان فوق تخصص استفاده از واسطه هاي ارزشي است و قسم خورده است. اين سه حربه استراتژي شيطان است. پس بدانيد كه خدا دلسوزتر از آنهاست و حتما در مورد ويتامين دي خانم ها هم فكر كرده است. معمولا خانمها بدنبال نسخه هاي لاغري هستند. خالق مهربان فرموده: روزه بگيريد كه روح تان را تعالي بدهد و سلامتي تان را هم تضمين كند. ما به دستورات مشاور عمل مي كنيم در حاليكه دستورات خداوند كه به عالم هستي اشراف دارد ،را در نظر مي گيرد. يكي از مُبلغين را دعوت كردند كه بين جمعي از پزشكان يك بحث علمي مطرح كند. ايشان درجمع پزشكان حاضر شد و گفت: سيستم هاي پزشكي اشكالي دارد، دارويي كه براي معده مي دهيد به كليه توجهي نمي كند و دارويي كه براي اعصاب مي دهيد به بخش هاي ديگر توجهي نمي كند. شما يك بُعد را مي بينيد و به بعدهاي ديگر توجهي نمي كنيد ولي خالق هستي وقتي حكمي مي دهد به تمام بُعدهاي آن در عالم هستي توجه دارد. ساده ترين كاري قضاي حاجت است. خداوند فرموده است كه اين كار در آب روان نباشد،روبه ماه نباشد، روبه باد نباشد، روبه قبله و پشت به قبله نباشد ،در معرض نگاه كردن ديگران نباشد و ... خداوندي كه براي چنين مسئله اي همه ي بُعدها را در نظر گرفته است ،آيا مي شود كه در مورد حجاب خانم ها ،ويتامين دي خانم

ص: 10351

را در نظر نگرفته است ؟ تا ما اعتماد به خدا و دين خدا پيدا نكنيم ( كه اسمش ايمان است)عبد خدا نمي شويم. و براي هر دستور خدا يك بهانه مي آوريم. اگر باور كنيم كه خداوند براي ساده ترين مسائل، همه ي عالم هستي را در نظر گرفته است، ديگر دنبال بهانه نمي رويم. سعي كنيد كه با حرف هاي ديگران به دستورات خدا بدبين نشويد. سوال – من به اصل حجاب معتقد هستم اما احساس مي كنم كه داشتن روسري چيز اضافه اي است و بخاطر همين خودم را ملزم به داشتن روسري نمي كنم. ولي به اصل حجاب معتقد هستم ، راهنمايي بفرماييد. پاسخ - محمدتقي جعفري فرمودند: تمام احكام دين باز گوكننده ي فطريات انسان است. همه ي انسانها مي دانند كه اگر از كسي نعمتي دريافت كردند از او تشكر كنند. پس عقلا شكر منعم واجب است .پوشش هم فطري است.در هيچ جامعه اي انسان از برهنگي خودش لذت نمي برد. بد بودن ظلم يك امر فطري است. خداوند براي عقليات مشترك بشر يك چارچوب گذاشته است. ممكن است كه در يك جمع خانم ها ، عده اي روسري سر كردن و عده اي جوراب پا كردن و ... را قبول نداشته باشند. ما به كداميك بايد عمل كنيم تا زندگي مان جلو برود؟ خداوند از طريق پيامبر يك قالب مطلوب براي حجاب آورده است بنام عفاف. خدا حيا و عفت قرار داده است كه اين عفاف براي مرد يك دستور و براي دختر نه ساله دستور ديگر و براي خانم هفتادساله هم يك دستور آورده است ولي همه

ص: 10352

بصورت يك شكل ،اصولي را رعايت مي كنند. مثلا ممكن است كه در مورد نماز خواندن هم هر كسي يك طوري رفتار كند يعني در كوه عبادت كند و يكي ... در آيه 19 و 85 سوره آل عمران داريم كه دين نزد خدا اسلام است و دين (قالب زندگي بر اساس فطريات) از طرف خداست. اگر همه به دستورات دين گوش بدهند، تشكلي ايجاد مي شود و ديگر سليقه اي عمل نمي كنيم. پس همه به حرف خدا عمل مي كنيم و به آن اطمينان پيدا مي كنيم. سوال - صفحه 391 قرآن كريم را توضيح بفرماييد. پاسخ – در اين صفحه داريم :اي پيامبر بگو كه شما براي زندگي تان كتاب و نقشه مي خواهيد كه اين نقشه يا بايد الهي باشد يا شيطاني. اگر نقشه ي خدا را انتخاب كرديد بايد هزينه ي آنرا كه بندگي است بدهيد. اگر نقشه ي شيطان را انتخاب كرديد برده ي شيطان مي شويد. اگر انسان يك خدا داشته باشد بهتر از اين است كه صد تا خدا داشته باشد. آيه 44 سوره يونس مي فرمايد:خدا به هيچ كس ظلم نمي كند مردم به خودشان ظلم مي كنند. هر كس از نقشه ي خدا استفاده نكند به خودش ظلم كرده است و هر كس به نقشه ي خدا عمل كند در نورانيت است. به تمام نقشه ي خدا بايد چشم گفت ،زيرا همه نور است. سوال – شوهرم معتقد است كه نگاه كردن به زن غير مسلمان و كافر بصورت نيمه برهنه ،فيلم ها و آهنگ هاي مبتذل ماهواره اشكالي ندارد ،راهنمايي بفرماييد. پاسخ – امور

ص: 10353

سه دسته هستند: حلال آشكار، حرام آشكار و شبهات. دين و اهل بيت شبهات را به بعهده ي تلاش ما گذاشته اند. امام صادق(ع)براي اين شبهات سه شاخصه مطرح كرده است: 1-در اول هركار بسم الله الرحمن الرحيم بگوييد. آيا مي توان براي ديدن اين فيلم ها و موسيقي ها بسم الله الرحمن الرحيم گفت و بعد فيلم را تماشا كرد؟ آيا بسم الله الرحمن الرحيم با اين فيلم ها سنخيت دارد؟ آيا براي معامله اي كه مي خواهيد انجام بدهيد مي توانيد بسم الله الرحمن الرحيم.. بگويي ؟ آيا براي اين ميهماني مي توانيد بسم الله الرحمن الرحيم بگوييد؟ 2-امام صادق(ع) فرمودند كه در اين موارد ببينيد كه مي توانيد ما را حاضر ببينيد؟ آيا شما مي توانيد اين فيلم را همراه با امام زمان(عج) يا حضرت فاطمه(س) ببينيد؟ منظور ما اين نيست كه فقط عبادت كنيم. ما مي توانيم اين موارد را در كارهاي مباح و مستحب هم استفاده كنيم. 3-روز قيامت ،روز يوم الفصل است ،عمل يا بهشتي است يا جهنمي، كاري در وسط نمي ماند. آيا شما مي توانيد ديدن فيلم هاي مبتذل را كنار نماز و روزه ها بگذاريد؟ پس براي اعمالي كه نمي دانيم حلال است يا حرام بايد از سه موارد بالا استفاده كنيم. بشرط اينكه سر خودمان را كلاه نگذاريم. امام صادق(ع) مي فرمايد:هر كس از شبهات دوري كند در حرام نمي افتد. عمده ي شبهات به سمت حرام است. شب دهم رمضان شهادت اُم المومنين حضرت خديجه است .ايشان همه ي دارائي شان را در راه دين خدا و رسول اكرم خرج كردند و خدا هم

ص: 10354

ايشان را از زنان بهشتي قرار داد، اين زيباترين معامله باخداست. در شب دهم ماه رمضان مي توانيد دو ركعت نماز زيارت هم بخوانيد. خدايا به آبروي حضرت خديجه به همه زنان و دختران عفت و ديانت خديجه وار عنايت بفرما، آنچه به اهل رمضان وعده داده اي به ملتمسين دعا عنايت بفرما، فرج آقا را نزديك بفرما .

92-04-19

سوال – در مورد بندگي و عبدخدا بودن توضيحاتي بفرماييد. پاسخ –خداوند هر چه را كه بگويد باش مي شود. خدا به ما اختيار و آزادي داده است. من مختار هستم كه يك ليوان آب را روي دستم بريزم يا نريزم ولي اگر روي دستم بريزم دستم خيس مي شود و اگر نريزم ،دستم خيس نمي شود. نمي توانم بگوييم كه من دوست دارم آب روي دستم بريزم ولي دستم خيس نشود يا اينكه بگويم :من دوست دارم آب روي دستم نريزم و دستم خيس بشود . خداوند در اين عالم به ما اختيار داده است كه مي توانيم از خدا اطاعت بكنيم يا نكنيم. اما اگر اطاعت كرديد فلان تبعات را دارد و اگر اطاعت نكرديد تبعات ديگري را دارد. خالق از تبعات خبر دارد. بعضي ها مي گويند كه اگر ما مختار هستيم چرا در بعضي مواقع احساس مي كنيم كه هيچ اختياري از خودمان نداريم. جواب اين سوال را امام صادق(ع) داده اند كه ما نه مطلقا مجبور هستيم و نه مطلقا آزاد هستيم. يعني حدوسط جبر و اختيار. ما اختيار داريم كه كليد برق را روشن كنيم يا خاموش كنيم ولي در اداره ي برق سيمي وجود دارد كه اگر قطع بشود،

ص: 10355

ديگر اين كليدهاي برق خانه با دست ما كار نمي كند. اراده و اختيار ما در حد كليد هاي برق خانه مان است. ولي سوئيچ دست ما نيست و در دست خداست. پس ما مي توانيم كارهايي را انجام بدهيم يا ندهيم. ما مي توانيم بنده ي خدا باشيم يا نباشيم. اگر ما بنده ي خدا شديم يك آثاري دارد و اگر بنده ي خدا نشديم آثار ديگري دارد. نمي شود كه ما بنده ي خدا نباشيم و آثار بندگي را در وجودمان داشته باشيم. امام كاظم (ع)از كوچه اي عبور مي كردند و شنيدند كه از خانه اي صداي ساز و آواز حرام مي آيد. خدمتكار بيرون بود. امام از او پرسيد كه صاحب اين خانه آزاد است يا بنده ( يعني صاحبخانه در قيد اوامر الهي است يا بي قيد است). خدمتكار گفت كه صاحب آزاد است. و تعدادي غلام دارد. امام فرمود: او آزاد است كه اين صداها از خانه اش بلند مي شود. ارباب از خدمتكار سوال كرد كه چرا دير به خانه آمدي و خدمتكار داستان را توضيح داد. صاحب خانه فردي بنام بشر حافي بود كه از متمولين بود. او پاي برهنه از خانه بيرون آمد( درعرب به پاي برهنه حافي مي گويند) و دنبال امام رفت و گفت كه من تا امروز آزاد بودم ولي از الان مي خواهم عبد باشم. كساني كه آزاد هستند فكر مي كنند آزاد هستند زيرا يا بنده هستند يا برده. زيرا انسان موجودي وابسته است. يكي از نيازهاي فطري ما پرستش است. در سوره يوسف داريم كه مي خواهيد يك خدا داشته

ص: 10356

باشيد يا چندين خدا؟ راضي كردن يك خدا راحت تر است. كساني كه بنده ي خدا هستند، يك خدا دارند كه نامش سريع الرضا است. و كساني كه بنده ي اين خدا نيستند، بنده ي خداهاي ديگر هستند. براي تك تك امور زندگي شان يك خداي جداگانه دارند خوراك ،سيرت، شهوت و ... روايت داريم كه هر كس كه چند خدا داشته باشد بيچاره مي شود. اگر مردم يك خدا داشته باشند آرامش بيشتر و اضطراب كمتري دارند. ماه رمضان ماه بندگي است. بزرگان ما اول عبد بودند و بعد كارشناس مذهبي وعالم بودند. خداوند مي فرمايد كه تو عبد باش ما همه ي عالم را در تسخير تو قرار مي دهم. سوال – دوستي دارم كه مي گويد: اگر در ايران هم مثل كشورهاي غربي حجاب را آزاد مي گذاشتند، ما ديگر نگران چشمهاي ناپاك نبوديم و بي حجابي براي همه ي ما عادي مي شد، آيا اين نظر درست است؟ پاسخ – جواب دادن به اين سوال سخت است. اگر ايشان مطالعاتي در جوامع غربي داشتند نظرشان اين نبود. اگر بي حجابي براي آنها عادي شده است چرا در تبليغ كالاها و شبكه هاي تلويريوني شان از زن هاي برهنه استفاده مي كنند؟ معلوم است اين موجود لطيفي كه خدا آنرا خلق كرد هنوز لطافت خودش را دارد كه مورد تبليغ قرار مي گيرد. شايد در نگاه هايشان عادي شده است ولي در وجودشان عادي نشده است. پس هنوز براي آنها بي حجابي و برهنگي جذابيت دارد كه از آن استفاده مي كنند. خداوند اين جذابيت را گذاشته است و اين جذابيت جايگزين

ص: 10357

ندارد. اگر بي حجابي عادي شده است، چرا براي تنوع طلبي بدنبال لذت بردن مرد از مرد رفته اند؟ از لذت بردن از همجنس بدنبال لذت بردن از حيوان رفته اند ولي سير هم نشده اند. شايد آنها مثل ما به بي حجابي نگاه نكنند، و بي حجابي در جامعه ي اروپا عادي شده باشد، پس چرا هنوز خيانت هايي در محيط كاري و اداري ديده مي شود؟ چرا كسي كه به همه ي لذت ها دسترسي دارد به منشي خودش رحم نمي كند؟ اگر آزادي جنسي عادي شدن را بدنبال دارد، چرا تبليغات ،تنوع طلبي، هم جنس بازي ،حيوان بازي و خيانت؟ پس در غرب بي حجابي عادي نشده است و ما فكر مي كنيم كه فضاهاي خيابان شان عادي شده است ولي اين طور نيست. نگاه هايي كه مردم به بي حجاب ها مي كنند عادي نيست، فكرهايي كه در سرها مي گردد عادي نيست. زيرا خدايي كه ما را خلق كرده است فرمود كه دو جنس مخالف براي همديگر عادي نمي شوند. زيرا قرار است كه اين دو جنس مخالف با نگاه هاي خاص به يكديگر نگاه كنند. پس بياييد بنده خدا بشويد تا از نگاه هايتان لذت ببريد. گناه نكنيد زيرا بنده ي شيطان مي شويد. و شيطان شما را به سمت تنوع طلبي مي برد. و شما را مضطرب مي كند. آنها حاضرند خودشان را به سخيف ترين و زشت ترين قيافه ها در بياورند زيرا از زيبايي لذت نمي برد. آنها آنقدر زيبايي ديده اند كه مي خواهند مدل ديگري ببينند. اگر انسان زيبايي ها را در يك مورد

ص: 10358

حلال خودش مي ديد، به اين بلاها گرفتار نمي شد. فرد تشنه با يك نصف ليوان آب شيرين تشنگي اش برطرف مي شود ولي كسي كه آب شور دريا را مي خورد هيچ وقت تشنگي اش برطرف نمي شود. حرام آب شور و حلال آب شيرين است. خدا فرموده است كه نياز جنسي ات را با حلال تامين كن تا سيراب بشوي. در قرآن داريم :مرد و زن مومن چشمهايشان را پايين بياندازند. سوال – آيا حجاب فقط براي خانم ها است و فقط خانم ها هستند كه با پوشش نامناسب آقايان را به طرف خودشان مي كشند يا براي آقايان هم حجاب وجود دارد. لباس هاي تنگ آقايان همان بلا را سر خانم ها مي آورد كه پوشش نامناسب خانم ها سر آقايان مي آورد. آيا آقايان هيچ مسئوليتي ندارند؟ البته پوشش خانم ها خوب نيست ولي خوب است كه به پوشش آقايان هم نگاهي داشته باشيم. پاسخ – خطاب حجاب يك خطاب مشترك براي خانم ها و آقايان است. در سوره نور داريم: اي پيامبر، به مردم بگو كه مردان مومن و زنان مومن چشم هايشان را بپوشانند و شهوت هايشان را كنترل كنند. براي آقايان خطابي بالاتر از عفاف هم آمده ست بنام غيرت. آقامجتبي تهراني مي فرمود: غيرت از باب محبت است.زيرا وقتي چيزي براي ما مهم است سعي مي كنيم آنرا از آسيب ها دور كنيم. غيرت ريشه ي محافظت است. چون ما براي خدا مهم بوده ايم خدا چيزهايي را براي ما حلال و چيزهايي را حرام كرده است. خدا به مردان فرموده كه اگر زن تان را دوست

ص: 10359

داريد نبايد به او آسيبي برسد. نگاه چشم هاي هوس باز به زن تو آسيب مي رساند. آقاياني كه بگونه اي همسران شان را در خيابان ها و مجالس مي برند كه چشم هاي ناپاكان از آنها عكس مي گيرند، اگر بدانند هنگامي كه آنها مي خواهند از همسرشان لذت ببرد، تصوير همسر آنها در آرشيو هزاران مرد است ، چه حسي دارند ؟ پس خطاب حيا مشترك است و براي مردان يك خطاب مضاعف بنام غيرت آمده است كه مواظب ناموس شان هستند كه آسيبي به آنها نرسد. اگر دوست داشتن واقعي است، بايد غيرت در مردان ديده شود. آقايي با همسر بدحجابش مي رفت. فردي به اين آقا گفت كه شما اجازه مي دهيد كه من به همسر شما نگاه كنم، شوهر عصباني شد و دعوايي براه افتاد. طرف گفت :همه بدون اجازه نگاه مي كنند ،من خواستم با اجازه نگاه كنم. مرد به خودش آمد. پليس به دزدها مي گويد كه در كمين آنهاست و آنها را دستگير مي كند ولي بيشتر به مردم توصيه مي كند كه مواظب مال شان باشند. از اين جهت است كه دين ما به خانم ها بيشتر هشدار مي دهد. زيرا زيبايي، طنازي، عشوه گري و ناز براي خانم هاست. بنابراين به خانمها بيشتر هشدار مي دهد كه مواظب دارائي هايشان باشند تا سارقان آنها را ندزدند تا آرامش بيشتري داشته باشند. خداوند به دختران عالم كه جواهرفروش هستند بيشتر توصيه مي كند تا به يك پيرزن، همان طور كه پليس به مغازه هاي جواهر فروشي بيشتر توصيه مي كند. سوال – من هميشه با خودم

ص: 10360

فكر مي كنم كساني كه حجاب مناسب ندارند در زندگي شان خوشبخت هستند، با همه بگو و بخند دارند و از زندگي شان لذت مي برند و به خودشان سخت نمي گيرند كه جلوي نامحرم خودشان را بپوشانند، راهنمايي بفرماييد. پاسخ – من تجربه هاي مشاوره اي در اين مورد دارم. آيا خوشبختي اين است كه انسان با ديگران بگو و بخند داشته باشد ؟ اگر اين افراد در عالم باطن خودشان(من از طريق مشاوره ها از عالم باطن بعضي افراد خبر دارم)و عالم آخرت هم خوشبخت بودند، حرف ايشان درست است. در شب معراج وقتي خدا زن هاي مسلمان را به پيامبر نشان داد، آنها بدجوري عذاب مي شدند. پيامبر فرمود: اينها چه كساني هستند ؟ فرمودند: اين ها بي حياها هستند. موارد بسياري براي تجربه به سراغ ما آمده اند. كساني كه شما فكر مي كنيد خوشبخت هستند باطن مضطرب و زندگي متزلزل دارند. من به آنها مي گويم كه ظاهر شما نشان مي دهد كه خوشبخت هستيد ،آنها مي گويند كه چون غرق گناه هستيم مي خواهيم ظاهرمان را خوب نگه داريم زيرا از سرزنش ها مي ترسيم. كسي كه آب روي دستش مي ريزد دستش خيس مي شود. اگر نأموس ما بدحجاب بيرون آمد ما نمي توانيم جلوي مقايسه ها را بگيريم. هم مردها به زن من نگاه مي كنند و هم من به زن هاي ديگران نگاه مي كنم. مقايسه يعني زلزله و آتش. مرد و زني كه حلال شان (ناموس شان) را با حرام مقايسه كنند، شيطان نمي گذارد كه يك لحظه آرامش داشته باشند. اين همان خيس شدن

ص: 10361

با آب است. اگر شما بي حجاب هستيد نمي توانيد جلوي مقايسه را بگيريد. امروزه يكي از علل هاي طلاق مقايسه است. حضرت زهرا (س) فرمود: بهترين زنان امت پدرم زناني هستند كه نامحرمان او را كمتر ببينند و او هم نامحرمان را كمتر ببيند. اين بخاطر اين است كه مسئله ي مقايسه اتفاق نيفتد. زن دوست دارد جلوه نمايي كند ولي بايد براي شوهرش اين كار را بكند و اگر براي ديگران جلوه نمايي كند ،در واقع همان خيس شدن با آب است. بدحجاب نمي تواند خودش را از افشاء مصون بداند. مثلا دخترخانمي خواستگار دارد ولي مي ترسد كه مبادا خواستگارش از ارتباط پيامكي كه قبلا با آقا پسري داشته است اطلاع پيدا كند و خواستگاري بهم بخورد. چرا آن موقع اين خانم فكر نكرد كه افشاي اين ارتباط طبيعي است؟ سوء ظن لازمه ي طبيعي بدحجابي است يعني خانم مي گويد كه شوهرم به زن هاي ديگر نگاه مي كند و شوهر هم مي گويد كه خانمم به آقايان ديگري نگاه مي كند. هر دوي اينها بدحجاب هستند. آنها احساس مي كنند كه اگر خودشان بد نگاه مي كنند همسرشان هم بد نگاه مي كند. دختراني كه به رابطه ي حرام افتاده اند مي گويند كه شوهر پاك پيدا نمي شود و مي گويند كه اين پسرها به درد هوس بازي مي خورند نه ازدواج . لازمه ي ديگر بدحجابي سوء هاضمه است. آشپزها وقتي غذا مي پزند چون دائم آنرا مي چشند هنگام خوردن غذا سير هستند زيرا ريزه خوري كرده اند و اشتهاي شان كور شده است. وقتي جامعه بي

ص: 10362

حيا باشد، مرد و زن ريزه خوري شهواني مي كنند و وقتي به حلال خودشان مي رسند، اشتها ندارند. و نتيجه ي آن طلاق عاطفي و سردي است. خانمي مي گفت كه من تازه ازدواج كرده ام و با شوهرم سرد هستم. به او گفتم: علت اين است كه شما با همكارتان خيلي گرم هستيد، با همكارت سرد شو تا با همسرت گرم شوي .نياز ارتباطي در اينجا دست خورده مي شود و طبيعي است كه سردي ايجاد كند. آيا اسم اينها خوشبختي است ؟ سوال – در مورد تكليف حجاب توضيحاتي بفرماييد. پاسخ - بيستم تيرماه روز حجاب وعفاف نامگذاري شده است. تكليف حجاب مثل تكليف نماز،روزه ،حج و جهاد سخت است. چادر سركردن سخت است. كسي كه از ما بندگي خواسته نياز به بندگي نداشته است بلكه براي تامين نياز هاي ما بندگي و تكاليف را گذاشته است. او براي كرامت زن واجبات را گذاشته است. خدا هم ظاهر و هم باطن ،هم ماديات و هم معنويات و هم دنيا و آخرت ما را مي بيند .بعضي ها فقط نگاه ظاهري مي كنند و مي گويند :نمي ارزد كه در تابستان حجاب داشته باشيم. خدا به ما دستور داده كه روزه بگيريد تا رشد كنيد .و براي حيات جاودانه ي آخرت ظرفيت پيدا كنيد. اگر ما خودمان را در حد يك حيوان تنزل بدهيم و بخواهيم مثل يك حيوان زندگي كنيم، در آخرت حيات زيبايي نخواهيم داشت. بايد بدانيم كه سختي طاعت به بركات دنيوي و آخروي مي ارزد.

1393

93-01-20

بسم الله الرحمن الرحيم و صل الله علي محمدٍ و آله الطاهرين پيداتري ز

ص: 10363

خورشيد اي ماه بي نشانم تا از تو مي سرايم، گل مي كند دهانم با ابرها بگوييد دست مرا بگيرند از دودمان آبم، ماندن نمي توانم بيرون شو اي همايون از پشت پرده غيب تا در سه گاه مستى، شوريده تر بخوانم آقاي شريعتي: سلام مي گويم به همه ي بيننده هاي خوبمان، خانم ها و آقايان، خيلي خيلي خوش آمديد به سمت خداي امروز ما كه با احترام از شهر مقدس قم، از جوار بارگاه ملكوتي كريمه ي اهلبيت، حضرت فاطمه ي معصومه تقديم نگاه مهربان فرد فرد شما مي شود. نايب الزياره ي همه ي شما هستيم. همين ابتدا از همه ي دوستان خوبمان در صدا و سيماي مركز قم كه دست به دسن هم دادند تا اين ارتباط به صورت زنده و مستقيم تقديم شما شود. حاج آقاي ماندگاري سلام عليكم و رحمة الله. حاج آقاي ماندگاري: عليكم السلام و رحمة الله، بسم الله الرحمن الرحيم. الحمدلله رب العالمين و صل الله علي سيدنا محمد و آله الطاهرين. من هم خدمت شما و همكاران خوبتان و دوستان خوب صدا و سيما قم كه همكاري كردند و به خاطر كسالت حقير زحمت را قبول كردند و به قم آمدند، تشكر مي كنم و عرض سلام و ادب و احترام خدمت همه ي دوستان عزيز دارم. اميدواريم عزاداري هاي فاطميه مورد قبول واقع شده باشد و انشاءالله سالي پر از بركت و نور و رحمت داشته باشيم. سالي كه با جمعه آغاز شد و آخر هم با جمعه تمام مي شود و نيمه شعبانش هم جمعه است. اميدواريم كه خبري باشد به حق همان شاعر دلسوخته كه گفت: «خبر آمد، خبري در راه است»! انشاءالله خبري باشد و ما براي آن خبر و

ص: 10364

وعده ي آسماني آماده باشيم. آقاي شريعتي: انشاءالله. حاج آقاي ماندگاري يك كسالتي دارند، انشاءالله به بركت دعاي خير مردم، خداوند به ايشان سلامت و عافيت عنايت كند. حاج آقاي ماندگاري: اجازه بدهيد طبق روال مدد بگيريم از دعاي سلامت امام زمان(س)، [دعاي فرج] اگر اجازه بفرماييد چون تكليف را بارها در كنار بحث هايي كه توفيق باشد در كنار پرسش و پاسخ و گفتگو نسبت به دل نوشته هاي بيننده هاي عزيز، بعضي از بحث هايي كه توفيق داشته باشيم امسال بيان كنيم، حول محور تكليف باشد. من خواستم اين مقدمه ي كوتاه را اشاره كنم كه در دين ما تكليف بر اساس سه پايه مشخص مي شود. يعني عوامل مشخص كننده ي تكليف سه عامل اساسي است. 1- تكليف ما را ولي تشخيص مي دهد. اولياي دين تشخيص مي دهد. 2- تكليف ما را ضمن اينكه ولي تشخيص مي دهد، براساس شرايط تبيين و معين مي كند. يعني براساس همان آيه اي كه بارها بيان كرديم «لا يُكَلِّفُ اللَّهُ نَفْساً إِلاَّ وُسْعَها» (بقره/286)، «لا يُكَلِّفُ اللَّهُ نَفْساً إِلاَّ ما آتاها» (طلاق/71) تكليف براساس وسع و براساس دارايي هاي فردي و اجتماعي را دين و ولي دين مشخص كند. چرا؟ «النَّبِيُّ أَوْلى بِالْمُؤْمِنينَ مِنْ أَنْفُسِهِم» (احزاب/6) يعني «الولي اولي بالمومنين انفسهم» عامل سومي كه در تشخيص تكليف است، اين است كه حتماً تكليف ما بايد در ضديت با جبهه باطل باشد. يعني تكليف جبهه ي حق هميشه بايد در ضديت با جبهه ي باطل باشد. يعني گاهي وقت ها كه همه مي گويند: «تعرف الاشياء باضدادها» اگر مي خواهيد بدانيد تكليف امروز ما چيست، ببينيم چه كاري را شيطان درون ما مي گويد: انجام نده. پس تكليف تو همان است كه آن را بر

ص: 10365

خلاف نفس اماره انجام بدهي. «إِنَّ النَّفْسَ لَأَمَّارَة بِالسُّوء» (يوسف/53) اگر من بخواهم بالحسن باشم، حتماً بايد با نفسم مخالفت كنم. حالا اين نفس اماره ي بيرون ما ابليس و سپاه ابليس است. هروقت خواستيم تكليفمان را انجام بدهيم، بايد ببينيم دشمن چه مي خواهد، ما مطابق ميل دشمن و لبخند دشمن عمل نكنيم. مخالف به او عمل كنيم، تكليف الهي است. پس سه عامل مشخص كننده ي تكليف اين است. 1- ولي بايد تشخيص دهد. 2- براساس موجودي، شرايط و صورت مسأله تشخيص مي دهد. 3- براي مبارزه با جبهه ي باطل تشخيص مي دهد. ولي زمان ما، نائب امام زمان و قائد عظيم الشأن امسال را سال «فرهنگ و اقتصاد با عزم ملي و مديريت جهادي» نامگذاري كردند. دو محور و دو ابزار دارد. دو راهكار دارد و خيلي زيباست. محور اول فرهنگ است كه اگر اجازه بدهيد من فقط راجع به فرهنگ يك بخشي را به توفيق الهي صحبت كنم. چون دشمن ديد در جنگ نظامي كه بهره اي نبود. بزرگترين جنگ را در تاريخ دنيا بر ما تحميل كردند ولي نتيجه نگرفتند. از جنگ سياسي هم بهره نبرد.از جنگ هاي مختلفي كه براي ما ايجاد كرد، بهره نبرد. اما در جنگ فرهنگي در طول تاريخ ديدند يك مقدار بهره بردند. چون دولت زمان پيغمبر ما با جنگ فرهنگي حكومت اسلامي زمان پيغمبر را به حكومت بني اميه و بني عباس تبديل كردند. با جنگ فرهنگي آندلوس ديروز را به اسپانياي امروز تبديل كردند. با جنگ فرهنگي توانستند 1400 سال مسلمانان را در عقب افتادگي نگه دارند. لذا اينجا هم انقلاب اسلامي كه ادامه ي بعثت پيامبر اكرم (ص) و ادامه ي

ص: 10366

غدير و ادامه ي عاشورا بوده است، اينها در يك خط است چون جبهه ي حق است و انشاءالله بسترساز ظهور آقا امام زمان(ع) است، اينها با آن جنگ ها كه نتوانستند از پا در بياورند، ديدند با جنگ فرهنگي بايد از پا دربياورند. حضرت آقا تعابيري مثل تهاجم فرهنگي، شبيه خون فرهنگي، ناتوي فرهنگي را به كار بردند. ناتو يعني جنگ احزاب راه انداختند. همه دست به دست هم دادند، تا از طريق خوراك و پوشاك، حتي از طريق قانون، قانون هاي وارداتي، قوانين اقتصادي، قوانين پول، قوانين بانك جهاني، حقوق بشر، نوع نگاهي كه با ما مي دهند از طريق ماهواره كه متأسفانه از طريق ماهواره به موفقيت هاي زيادي رسيدند، ابتذال فرهنگي را وارد اين مملكت كنند از طريق پوشش، تفريح، از طريق سي دي ها، فيلم ها، بازي هاي رايانه اي، همه ي اينها وارد شدند كه اين مملكت را از لحاظ فرهنگي زمين گير كنند. و وقتي از لحاظ فرهنگي اين شجره ي طيبه را از درون خالي كنند، چون همه ي حقيقت اين شجره ي طيبه فرهنگ اسلام ناب محمدي (ص) است. اگر بتوانند پوسته را به هم مي ريزند و يك تلنگر هم مي زنند و از بين مي برند، كه تاريخ اينطور نشان داد. لذا حضرت آقا تقريباً حدود بيست سال شعار فرهنگي را به عنوان يكي از شعارهاي اصلي هر سال به انواع مختلف مطرح مي كنند. امسال صريح تر فرمودند. در جلسات گذشته گفتيم كه ما سه محور تكليف داريم. من يك مقدمه اي را باز در بحث فرهنگ بگويم. هرجا بحث جنگي با دشمنان مي شود، ما اول بايد مزيت هاي خودمان را بشناسيم. ما مزيت هاي فرهنگي يعني دارايي هاي فرهنگي خودمان را بشناسيم. نسبت به اين دارايي ها

ص: 10367

انبار ما پر است. يعني با آن سلاحي كه پر خشاب داريم، با دشمن بجنگيم. يك مثال بزنم. در دانشگاه ها بچه ها، دانشجو ها، جوان هاي بسيجي و مؤمن با بعضي از قشرهاي ديگر، درگيري هاي فرهنگي دارند. طبيعي است و همه هم مي دانند. اين بچه ها مي گفتند ما مي خواهيم با اينها رقابت كنيم. گفتم: ما يك رقابت خوبي در اسلام داريم. اما بياييد با آن چيزي كه احتمال مي دهيد آنها كم دارند با آنها رقابت كنيد. آنها مي خواهند از اردوي مختلط استفاده كنند، شما هم بخواهيد از اردوي مختلف استفاده كنيد، اينها يك پله جلوتر مي روند. مي روند و ابتذال هم مي آورند. آنها مي خواهند موسيقي بياورند، شما هم مي خواهيد موسيقي مبتذل بياوريد. آنها مي خواهند مشروب بياورند، شما هم مي خواهيد مشروب بياوريد. گفتند: چه كار كنيم؟ گفتم: شما با اخلاصتان جلو برويد. خشاب آنها اخلاص ندارد. شما با نماز شبتان جلو برويد. كار فرهنگي را بكنيد ولي به عنوان عامل برترتان از آن داشته ها و مزيت هاي خودتان استفاده كنيد. همان كاري كه در جنگ كرديم. همان كاري كه امام در انقلاب كرد. چه كسي باور مي كرد يك توده ي مردم با يك روحاني كه يك مشت پوست و استخوان بود، بتواند در مقابل رژيم شاه پيروز شود. اين توده ي مردم مزيت نظامي نداشتند. مزيت اقتصادي نداشتند. به باندهاي قدرت و ثروت متصل نبودند. مزيت مردم و امام اين مردم مزيت فرهنگي بود. اراده داشتند، ايمان داشتند، باور به نصرت الهي داشتند، سرمايه هاي كه شاه نداشت. رژيم طاغوت نداشت. پشتيبان رژيم طاغوت آمريكا و اسرائيل بود كه آخر مثل يك دستمال آلوده او را دور انداختند. مثل صدام، چون تاريخ مصرفش گذشته بود.

ص: 10368

در جنگ هشت ساله ما در مقابل صدام چه داشتيم؟ من مي خواهم به بينندگان عزيز مخصوصاً به بزرگترهايي كه سالهاي جنگ را بودند، بگوييم. ما در هشت سال دفاع مقدس انرژي هسته اي نداشتيم. تكنولوژي نانو نداشتيم. اينها كه الآن داريم براي ما مهم نيست، آن اراده اي كه از نداشته اينها را به وجود آورده، براي ما مهم است. آن اراده ي الهي براي ما مهم است. ولي ما در هشت سال دفاع مقدس نه تانك هايمان قابل مقايسه بود، نه سلاحمان، نه توپخانه ي ما، نه هواپيماي ما، هيچ كدام قابل مقايسه با صدامي كه همه ي دنيا پشت او بودند، نبود. يكي دو كشور انقلابي فقط به ما كمك مي كردند. مزيت هاي ما در جنگ چه بود؟ نظامي بود؟ نه! اقتصادي بود؟ نه! مزيت هاي ما حسن باقري، باكري، شهيد شير وردان، شهيد برونسي، شهيد محمود كاوه بود. اينها هيچ كدام يك روز در دانشگاه هاي عالي جنگ درس نخوانده بودند. الآن هم كه آقا بحث فرهنگي و جنگ فرهنگي را مطرح مي كند، ما بايد يكبار ديگر مزيت هاي فرهنگي را باز خواني كنيم. من پنج مزيت فرهنگي اساسي مملكتمان را مي گويم كه هيچ جاي دنيا ندارد. 1- اسلام ناب محمدي(ص)، ما كشورهاي اسلامي زياد داريم. ولي آمريكا نه با آنها مشكلي دارد، حتي همديگر را در بغل هم مي گيرند. حتي سرانشان با سران آمريكا مشروب هم خوردند. رقص هم كردند، اسم هم نمي برم. مردم ما بهتر مي دانند. اسلامي كه با ظلم و ظالم كنار بيايد، اسلام نيست. اسلام ناب آمريكايي است. ولي اين اسلام ناب محمدي، مكتب اميرالمؤمنين، مكتب علوي و فاطمي، ما مكتب فاطمي را چند روز پيش براي مردم

ص: 10369

گفتيم. مكتب فاطمي مي گويد: يك نفر هم بودي دفاع كن! مكتب فاطمي مي گويد: تو بايد اهل تكليف باشي. چه در غربت، چه در رونق! مشكل مردم مدينه اين بود كه در زمان پيغمبر كه زمان رونق اسلام بود، اهل انجام تكليف بودند. زمان غربت كه شد همه رفتند در سوراخ پنهان شدند. فاطمه تنهاي تنها براي دفاع آمد. يك زن از اسلام، از ولايت، از ارزش ها دفاع كرده، هزار و چهارصد سال است نتوانستند كار او را خنثي كنند. اين مزيت ما است. يك عالم اهل سنت خيلي محترمانه به من گفت: آقا شما چرا الكي مي گوييد كه دختر پيغمبر را سيلي زدند؟ در خانه اش را آتش زدند؟ او را ضربه زدند؟ مگر كسي جرأت داشت چنين جسارتي به دختر پيغمبر كند؟ گفتم: تسليم! شايد همه ي اينها نبوده باشد، اما من يك سؤال دارم، اگر هيچ كدام از اينها نبوده، چرا دختر پيغمبر وصيت كرده است كه مرا شبانه غسل بدهيد و مخفيانه غسل دهيد؟ به چه دليل دختر پيغمبر سير مسلمانان را در طول تاريخ از تشييع جنازه اش و زيارت قبر منورش محروم كرده است؟ بي دليل بوده يا اگر اتفاق هايي افتاده چه فضايي بوده است؟ گفتم: اين عمل فاطمه است. ما چنين مزيتي را داريم. اين را نمي توانند انكار كنند. شهادت علي اصغر را كسي نمي تواند در كربلا بپوشاند. يا امام حسين ايشان را روي دست گرفتند، يا در خيمه با ايشان خداحافظي كردند. يك بچه ي شش ماهه در كربلا به شهادت رسيده است. داد عالم سني بلند مي شود. اگر اينها دشمني با بابا داشتند، بچه را چرا به اين شكل كشتند؟ ما چنين

ص: 10370

مزيتي داريم. اسلام و مكتب ما چنين مزيتي دارد. كدام مكتب و كدام دنيا و كدام نظام، كدام كشور است كه مزيت هاي فرهنگي دارد؟ ما روي اين مزيت هاي فرهنگي مان كار كنيم. حضرت آقا يك زماني فرمودند: عاشورا يك نصف روز بود، هزار و چهارصد سال داريم از عاشورا مي گوييم، هنوز تمام نشده است. اينها ديگر فرهنگ مي شود. همان فرهنگي كه ما دارييم در زيارت عاشورا هر روز مي خوانيم «اللهم اجعل محياي محيا محمدٍ و آل محمد و مماتي ممات محمدٍ و آل محمد» همان چيزي كه حضرت آقا باز در يك صحبت فرمودند: مؤمنين زمان اميرالمؤمنين مؤمن به زبان بودند، ولي عمل مؤمنانه نداشتند. عمل مؤمنانه يعني چه؟ يعني لحظه به لحظه تكليفشان را انجام بدهند. چه زمان رونق باشد، چه زمان غربت باشد. پس ببينيد اولين مزيت ما اسلام است كه «الْإِسْلَامُ يَعْلُو وَ لَا يُعْلَى عَلَيْهِ» (فقيه/ج4/ص334) من از مسؤولين بيشتر از مردم تقاضا مي كنم. چند ماهي بوده ما يك مقدار سر به سر مسؤولين عزيزمان مخصوصاً مسؤولين فرهنگي گذاشتيم. من دست همه ي آنها را مي بوسم و براي همه ي آنها دعا مي كنم. ولي اين روايت را هم مي گويم: «أَذَلَّ اللَّهُ مَنْ أَهَانَ الْإِسْلَام» (بحارالانوار/ج8/ص144) اين حديث در حديث معراجيه است. بر سر در جهنم نوشته شده است. يعني كلام خداست. حديث قدسي است. اسلامي كه اين همه ظرفيت دارد، اگر من مسؤول طوري از اين اسلام استفاده كنم كه اين اسلام زير سؤال برود، خدا مرا ذليل مي كند. چون من اسلام را ذليل مي كنم. «أَذَلَّ اللَّهُ مَنْ أَهَانَ أَهْلَ الْبَيْت» اهلبيتي كه اين همه ظرفيت دارند. داستان عبدالملك مروان و امام باقر را

ص: 10371

يك جلسه گفتم. بابا امام باقر و اهلبيت ما كسي بودند كه گره همه ي خلفاي زمان خودشان را باز كردند. با اينكه آنها را در مسير باطل مي دانستند. ولي كمك كردند به خاطر اينكه به اسم اسلام تمام مي شد. ولي حالا ما اين اهلبيت را داشته باشيم، نظام ما هم نظام اهلبيتي و شيعه باشد، باز هم گير داشته باشيم، چون سراغشان نرفتيم. حرف دانشمندان شرقي و غربي براي ما از اهلبيت بيشتر اهميت داشته است. شايد در بعضي از جلسات بگويند: حرف هاي اهلبيت به درد منبر مي خورد. اگر سند نداشتم در تلويزيون نمي گفتم. حداقل اگر به من اطمينان دارند بدانند، كه يكي از بالاترين مسؤولين فرهنگي مملكت يك روزي در جواب يك روحاني بزرگواري كه از نهج البلاغه و روايات امام باقر و امام صادق كلامي را گفت، گفت: آقا اينها به درد منبرها مي خورد. مديريت حكومت را بايد به دست عقلا بدهيم. يعني نعوذ بالله آنها عقلا نبودند. آنها تحصيل كرده ي دانشگاه هاي غرب و شرق، از امام صادق و امام باقر بيشتر مي فهمند؟ اين نصيحت هاي ما است. ما اگر اين نصيحت ها را نبينيم، خدا ما را ذليل مي كند. چون امروز، روزي است كه زمان طاغوت نيست. امروز مردم واقعاض توقع از نظام اسلامي دارند كه مهر اسلام پياده شود. اگر مهر اسلام پياده مي شد، آنقدر اراذل و اوباش جرأت پيدا نمي كردند، آمران بالمعروف و ناهيان از منكر را اينگونه ضربه بزنند كه ما شاهد تشييع جنازه ي دو عزيز در هفته هاي اخير بوديم. اگر درست به مهر اسلام عمل شود اين اتفاق ها نمي افتد. اولين مزيت ما خود اسلام و مكتب قرآن و عترت است. آقاي

ص: 10372

شريعتي: و اگر مزيت نبود، يكوقت هايي ما خودمان متوجه نمي شويم، ولي آنها متوجه نمي شدند، مورد هجمه و مورد هجوم قرار نمي گرفت. حاج آقاي ماندگاري: ما اعتقاد داريم كه اسلام از كفر ضربه نخورد. از شرك ضربه نخورد. از نفاق ضربه خورد. نفاق يعني چه؟ يعني ظاهرش كاملاً مسلمان است و باطنش كفر است. در اين زمان من فقط مي خواهم هشدار بدهم. مردم عزيز آنهايي كه اسم اهلبيت را دارند يدك مي كشند، در كشورهاي آمريكا و اسرائيل هستند، شبكه هايي به نام اهلبيت راه اندازي مي كنند ولي براي به هم زدن امت اسلامي به مقدسات اهل سنت يا مقدسات شيعه ناسزا مي گويند كه اينها را به جان هم بياندازند. چه كسي دارد اينها را ساپورت مي كند؟ آمريكا و اسرائيل! يعني دشمنان امروز اهلبيت اينها را در آغوش گرفتند و شير مي دهند، اينها حتي عمامه به سر با اسم هاي بزرگ دارند به اسلام لطمه مي زنند. مردم اينها را بايد بشناسند. اهلبيتي كه براي حفظ اسلام كمك به خلفاي اسلام مي كردند، قطعاً اجازه ي اين تفرقه را نمي دهند. مردم هم مي گويند: آقا ما به نام امام حسين به اينها كمك كرديم. ما به نام فاطمه ي زهرا به اينها كمك كرديم كه من مي گويم: آنهايي كه مي توانند واقعاً استغفار كنند. يعني ما اگر اسلاممان را از مسير ولايت نشناسيم، قطعاً دزدان سر گردنه مي آيند اسلام قلابي به ما تحميل مي كنند. من بارها گفتم كه سلامت يك مسير را خدا تضمين كرده است، آن هم مسير ولايت است. «إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ وَ إِنَّا لَهُ لَحافِظُونَ» (حجر/9) پس ببينيد اولين مزيت مكتب نورانيد اسلام، مكتب قرآن، مكتب اهلبيت، مكتب ولايت است. دومين

ص: 10373

مزيت ما خود ايران مقاوم است. ما افتخار مي كنيم كه ايرانيان عزيز در طول تاريخ، عاقل ترين، متفكر ترين و با غيرت ترين آدم ها بودند و زيباترين گرايش را به اسلام داشتند. در زمان خلفا مردم ما گرايش به علي ابن ابي طالب پيدا كردند. اين خيلي ارزش است. در زمان خلافت ورود اسلام به ايران بوده است. ولي اينها عاشق اميرالمؤمنين شدند. عاشق جانشينان واقعي پيغمبر اكرم شدند. اين خودش يك ظرفيت است. در طول تاريخ هم كه نگاه مي كني، ايران زير بار زور نرفته است. مقاوم ايستاده است. اين مقاومت را بايد يك ظرفيت حساب كنيم. ما دليران تنگستان را داريم. بزرگاني داريم كه در طول جنگ هايي كه بر ايران و بر اين مملكت گذشته است. مزيت سوم مزيت خود نظام اسلامي است. بعد از1400 سال اولين پرچمي كه گوينده ي «اشهد ان لا اله الا الله» شهادت به نبوت و شهادت به ولايت است در اين مملكت بلند شده است. اين دارايي نظام اسلامي، ولايت فقيه، دولت اسلامي، جامعه ي اسلامي و انشاءالله تبديل شدن آن به تمدن اسلامي خودش يك دارايي است. قطعاً امام زمان(ع) اگر بخواهند سفره ي عدالت را در دنيا پهن كنند، يك زير سفره اي مي خواهند. اين نظام اسلامي آمده زير سفره اي نظام مهدويت را پهن كند. اين خودش يك ظرفيت است. اين نظام اسلامي به تعبير حضرت امام ظرفيتش اين بود كه جوانان عشرتكده اي قبل از انقلاب را به جوانان عاشق شهادت بعد از انقلاب تبديل كرد. ظرفيت كمي نيست. زناني كه در آن زمان با يك وضعي داشتند از آنها عروسك درست مي كردند، اين انقلاب آمد آنها را به مادران شهدا،

ص: 10374

مادران ايثارگران و مادران جانبازان و آزادگان تبديل كرد. اين نظام اسلامي پيشرفت علمي اين كور را تضمين كرد، پيشرفت سياسي، پيشرفت معنوي، پيشرفت اقتصادي، را تضمين كرد. آقا فرمودند: پيرشفت فرهنگي ما هماهنگ با همه ي پيشرفت ها هنوز پيش نرفته است. مزيت چهارم اين نظام مزيت دفاع مقدس است. ما هشت سال گنجينه ي نوراني دفاع مقدس را داريم. الآن مردم راهيان نور را ديدند. يا رفتند از نزديك ديدند. يا الحمدلله از طريق صدا و سيما شنيدند.هر سال سه، چهار ميليون زائر فقط به عشق زيارت و زيارتگاه شهدا مي رود. محل شهادت فرزندان اين مملكت مي روند. اين يك ظرفيتي است. خود شهدا، خود اين فرهنگ، ما هرچه الآن مي خواهيم به دنيا و به مردم بگوييم، مي گويند: نمي شود، مي گوييم: ما انجام داديم و شد. پنجمين مزيت فرهنگي ما بحث شعائر اسلامي ما است. حرم هاي اهلبيت و امامزادگان و شهدا، مناسبت ها، ماه رمضان، ماه محرم، ايام اعتكاف، ولادت ها و شهادت ها داريم. ما اين مزيت ها را داريم. نماز جمعه هاي هر هفته ي ما، هيچحزب و مملكتي اينطور ميتينگ مرتب ندارد. ما در دل اسلام عوامل كنترل كننده اي به نام امر به معروف و نهي از منكر داريم. خود نگهدار است. «وَ النَّصِيحَةُ لِأَئِمَّةِ الْمُسْلِمِين» (كافي/ج1/ص403) مردم اجازه دارند مسؤولين به آنها تذكر بدهند. من كسي نيستم در اين برنامه توفيق داشتيم تذكر داديم، مسؤولين محترم هم تشكر كردند. حالا شايد ادبيات من گاهي وقت ها زيبا نباشد، ولي مي بينم نيت مردم است كه دارند تذكر مي دهند و اصل تذكرات درست است. خدا خيرشان بدهد، آنها هم ترتيب اثر مي دهند، انشاءالله! اينها همه مزيت هاي فرهنگي ما است. من احساس مي كنم حضرت

ص: 10375

آقا كه فرمودند: امسال، سال فرهنگ باشد يعني احياي اين مزيت ها، بازنگري اين مزيت ها و بازخواني تكاليف ما نسبت به اين مزيت ها انجام شود. آقاي شريعتي: خيلي ممنون و متشكرم، انشاءالله امسال هم در سايه ي عزم ملي و مديريت جهادي و هم در عرصه ي فرهنگ و هم در عرصه ي اقتصاد، مردم خوب ما مثل هميشه پيش قدم و پيشگام باشند، قرار روزانه ي امروز ما يك تفاوتي با روزهاي ديگر دارد، صفحه ي 55 مصحف شريف، آيات 38 تا 45 سوره ي مباركه ي آل عمران در سمت خداي امروز تلاوت مي شود. اللهم صل علي محمد و آل محمد و عجل فرجهم. «هُنَالِكَ دَعَا زَكَرِيَّا رَبَّهُ قَالَ رَبّ ِ هَبْ لىِ مِن لَّدُنكَ ذُرِّيَّةً طَيِّبَةً إِنَّكَ سمَِيعُ الدُّعَاءِ(38) فَنَادَتْهُ الْمَلَئكَةُ وَ هُوَ قَائمٌ يُصَلىّ ِ فىِ الْمِحْرَابِ أَنَّ اللَّهَ يُبَشِّرُكَ بِيَحْيىَ مُصَدِّقَا بِكلَِمَةٍ مِّنَ اللَّهِ وَ سَيِّدًا وَ حَصُورًا وَ نَبِيًّا مِّنَ الصَّلِحِينَ(39) قَالَ رَبّ ِ أَنىَ يَكُونُ لىِ غُلَامٌ وَ قَدْ بَلَغَنىِ َ الْكِبَرُ وَ امْرَأَتىِ عَاقِرٌ قَالَ كَذَالِكَ اللَّهُ يَفْعَلُ مَا يَشَاءُ(40) قَالَ رَبّ ِ اجْعَل لىّ ِ ءَايَةً قَالَ ءَايَتُكَ أَلَّا تُكَلِّمَ النَّاسَ ثَلَاثَةَ أَيَّامٍ إِلَّا رَمْزًا وَ اذْكُر رَّبَّكَ كَثِيرًا وَ سَبِّحْ بِالْعَشىِ ِّ وَ الْابْكَرِ(41) وَ إِذْ قَالَتِ الْمَلَئكَةُ يَامَرْيَمُ إِنَّ اللَّهَ اصْطَفَئكِ وَ طَهَّرَكِ وَ اصْطَفَئكِ عَلىَ نِسَاءِ الْعَالَمِينَ(42) يَامَرْيَمُ اقْنُتىِ لِرَبِّكِ وَ اسْجُدِى وَ ارْكَعِى مَعَ الرَّاكِعِينَ(43) ذَالِكَ مِنْ أَنبَاءِ الْغَيْبِ نُوحِيهِ إِلَيْكَ وَ مَا كُنتَ لَدَيْهِمْ إِذْ يُلْقُونَ أَقْلَامَهُمْ أَيُّهُمْ يَكْفُلُ مَرْيَمَ وَ مَا كُنتَ لَدَيْهِمْ إِذْ يَخْتَصِمُونَ(44) إِذْ قَالَتِ الْمَلَئكَةُ يَامَرْيَمُ إِنَّ اللَّهَ يُبَشِّرُكِ بِكلَِمَةٍ مِّنْهُ اسْمُهُ الْمَسِيحُ عِيسىَ ابْنُ مَرْيَمَ وَجِيهًا فىِ الدُّنْيَا وَ الاَْخِرَةِ وَ مِنَ الْمُقَرَّبِينَ(45)» ترجمه آيات: «در آنجا زكريا پروردگارش را ندا داد

ص: 10376

و گفت: اى پروردگار من، مرا از جانب خود فرزندى پاكيزه عطا كن، همانا كه تو دعا را مى شنوى. (38) پس هم چنان كه در محراب به نماز ايستاده بود، فرشتگان ندايش دادند: خدا تو را به يحيى بشارت مى دهد. او كلمه خدا را تصديق مى كند و خود مهترى است بيزار از زنان و پيامبرى است از شايستگان. (39) گفت: اى پروردگار من، چگونه مرا پسرى باشد، در حالى كه به پيرى رسيده ام و زنم نازاست؟ گفت: بدان سان كه خدا هر چه بخواهد مى كند. (40) گفت: اى پروردگار من، براى من نشانه اى پديدار كن. گفت: نشان تو اين است كه سه روز با مردم سخن نگويى مگر به اشاره و پروردگارت را فراوان ياد كن و در شبانگاه و بامداد او را بستاى. (41) و فرشتگان گفتند: اى مريم، خدا تو را برگزيد و پاكيزه ساخت و بر زنان جهان برترى داد (42) اى مريم، از پروردگارت اطاعت كن و سجده كن و با نمازگزاران نماز بخوان. (43) اينها از خبرهاى غيب است كه به تو وحى مى كنيم. و گر نه آن گاه كه قرعه زدند تا چه كسى از ميانشان عهده دار نگهدارى مريم شود، و آن گاه كه كارشان به نزاع كشيد، تو در نزدشان نبودى. (44) فرشتگان گفتند: اى مريم، خدا تو را به كلمه خود بشارت مى دهد نام او مسيح، عيسى پسر مريم است، در دنيا و آخرت آبرومند و از مقرّبان است. (45)» آقاي شريعتي: اللهم صل علي محمدٍ و آل محمد و عجل فرجهم. انشاءالله زندگي همه ي ما منور به نور قرآن و اهلبيت باشد. اشاره ي قرآني

ص: 10377

امروز را حاج آقاي ماندگاري بفرماييد. حاج آقاي ماندگاري: خداوند در آيه 43 به حضرت مريم مي فرمايد: «يَامَرْيَمُ اقْنُتىِ لِرَبِّكِ وَ اسْجُدِى وَ ارْكَعِى مَعَ الرَّاكِعِينَ» خدا به اولياي خودش نفرموده غذا بخوريد، از ماديات بخوريد. از نوشيدني ها بخوريد. شأن اينها خيلي بالاتر است. فرموده: از آن نعمت هاي فراواني كه در اين عالم مثل سجده و ركوع گذاشتم نهايت استفاده را بكنيد. خوشا به حال بچه هايي كه در سرزمين طلاييه بودند. سرزمين طلاييه را مي گفتيم: عجب طلاييه! نقطه ي آخر دنيا بود. بچه ها در سجده به خدا مي رسيدند. در ركوع به خدا مي رسيدند. حاج حسن خزاري آنها دست مباركش قطع شد و خيلي از بچه هاي خوب در اين سه راهي شهادت افتادند. اينكه آقا الآن مي فرمايند: فرهنگ از اقتصاد مهمتر است، انشاءالله ممنون مي شويم يك روزي از دوستان كه بحث فرهنگي شان به عنوان يك مطالبه ي حضرت آقا از بحث هاي اقتصادي شان و مناظراتشان بيشتر شود. الآن يك مقدار برنامه هاي اقتصادي بيشتر است، عيبي ندارد اين هم شعار حضرت آقا است. ولي اينكه آقا فرمودند: فرهنگ از اقتصاد مهمتر است. كلام ولي است. امام هم يك روز مي فرمودند: جنگ در رأس امور است ولي گاهي مواقع احساس مي كرديم دشمن اين را بهتر از خودي ها گرفته است. البته اين درد دل همه ي اولياي خدا بوده است. اميرالمؤمنين فرمود: «اللَّهَ اللَّهَ فِي الْقُرْآنِ لَا يَسْبِقُكُمْ بِالْعَمَلِ بِهِ غَيْرُكُم» (نهج البلاغه/ص421) مواظب باشدي در توصيه هاي قرآن ناطق و صامت ديگران از شما جلو نزنند. الآن دشمن در تهاجم فرهنگي بيشتر از تهاجم اقتصادي تلاش مي كند. ما هم انشاءالله در مقابله ي فرهنگي بيشتر از مقابله ي اقتصادي فكر كنيم كه در اقتصاد هم

ص: 10378

من گفتم و خواهم گفت و اعتقاد دارم كه مشكل ما باز فرهنگي است. آنجا هم خواهم گفت. لذا ما اعتقاد داريم كه انشاءالله رسانه و مراجع فرهنگي اين مملكت مثل رسانه، حوزه هاي علميه، دانشگاه ها، مدارس، ورزشكاران همه ي آنهايي كه بنيان مرجع فرهنگي هستند، همه ي اينها به عنوان مرجع فرهنگي هستند. اينها مواظب باشند، كه خداي نكرده مايه ي ذلت اسلام نشوند. مايه ي عزت اسلام باشند. با پوششان، با نگاهشان، با رفتارشان، حتي نسبت به بحث يارانه ها اي كاش مراجع فرهنگي بگويند: آقا ما احساس مي كنيم، از گرفتن ياران انصراف مي دهيم چون مردم ما را مرجع قرار دادند. ائمه جمعه، مسؤولين، نهادها و مديران انصراف بدهند. چون اگر مرتب از مردم بخواهيم كه انصراف بدهيد و خودمان هيچ كار نكنيم، شايد كم لطفي باشد. بايد مرجعيت خودمان را نشان بدهيم كه اگر واقعاً مردم به عنوان مرجع فرهنگي ما را قبول دارند، ما هم پيش قدم شديم و ايثار كرديم. ايثارگرانه انصراف بدهيم. براساس مزيت هاي فرهنگي كه گفتيم، بحث «وَ النَّصِيحَةُ لِأَئِمَّةِ الْمُسْلِمِين» براي يك زمان خاص نيست. ما در همين برنامه تقاضا كرديم از عزيزاني كه برنامه ي مناظره را دارند، مناظره اي در باب آگهي هاي بازرگاني چه در برنامه هاي كودك و نوجوان،ه در برنامه هاي ديگر يك مناظره بگذارند. ما كه نمي گوييم فقط حرف ما درست است. يك مناظره بگذارند و كارشناسان مختلف بيايند و بحث كنند، به ما هم وعده داده بودند كه انشاءالله در سال جديد اين كار انجام شود و ما هم به مردم وعده مي دهيم و انشاءالله مردم مطالبه بفرمايند. مطلب ديگر اينكه من فكر مي كنم چون حضرت آقا فرمودند و دين ما

ص: 10379

فرموده، امر به معروف و نهي از منكر هم بايد لساني يا كتبي باشد. يكبار ديگر من در باب شهادت امام سجاد عرض كردم، امام سجاد امر به معروف و نهي از منكر را مكتوب مي كردند. من به عنوان يك طلبه كه در برنامه اي چند امر به معروف و نهي از منكر كرديم، انشاءالله نامه اي هم به مسؤولين محترم صدا و سيما مي نويسم، مردم هم نامه بنويسند. انشاءالله عزيزان ترتيب اثر مي دهند. مردم خودشان را نسبت به مباحث فرهنگي بيگانه ندانند. من اينجا آن سه رديف تكليف را اشاره كنم. مرحله ي اول تكليف ما در بحث فرهنگ شناخت بايدها و نبايدهاي فرهنگي است. همچنان كه امسالمردم بايدها و نبايدهاي راهنمايي و رانندگي را بيشتر رعايت كردند، تصادفات كمتر شد، به خدا بايدها و نبايدهاي فرهنگي را بيشتر رعايت كنيم، كمتر با شيطان تصادف مي كنيم. «إِذا مَسَّهُمْ طائِفٌ مِنَ الشَّيْطانِ تَذَكَّرُوا فَإِذا هُمْ مُبْصِرُونَ» (اعراف/201) بابا شيطان مي خواهد مرا از لحاظ فرهنگي نابود كند. بايدها و نبايدهاي فرهنگي را مراعات كنيم، بچه مان بي نماز نمي شود. بي حيا نمي شود. گرفتاري براي ما پيش نمي آيد. طلاق ها زياد نمي شود. دومين مرحله ي تكليف ما گفتيم ترويج بايدها و نبايدهاي فرهنگي است. اگر مي بينيم يك ضد فرهنگي و منكري دارد اتفاق مي افتد، لساني بگوييم، كتبي بگويم، من بارها گفتم سه اثر قطعي دارد. روي خود من اثر دارد كه تكليف انجام مي دهم. فضا را نوراني مي كند. ديگران هم ياد مي گيرند. سومين مرحله تكليف اين است كه دفاع كنيم آنجايي كه مي بينيم به يك ارزش حمله مي شود. دفاع فاطمي هم كنيم. دفاع از ارزش ها و دفاع از ولي خدا و دفاع از سرمايه مان

ص: 10380

و داشته هايمان كنيم. الآن گاهي وقت ها مردم مي گويند: ما هيچي نداريم. مي گويم: پس اينهايي كه داريد چيست؟ نتيجه ي تقويت مزيت هاي فرهنگي اميدواري است. اگر ديديم يك جامعه نشاط دارد، اميد دارد با تمام مشكلاتي كه دارد اميدش را از دست ندهد. نشاطش را از دست نداده است. انبساطش را از دست نداده است. شادابي اش را از دست نداده، با تمام مشكلات دارد كار مي كند، اين از لحاظ فرهنگي رويش كار شده و انشاءالله به نتيجه مي رسند. دوست داشتيم ياد شهيد آويني، صياد شيرازي و شهداي امر به معروف و نهي از منكر و روز هسته اي شدن ايران كه امروز هست را گرامي بداريم. براي عزيزمان آقاي دانايي فر هم آرزو مي كنيم اگر زنده هستند انشاءالله مثل چهار شهيد ديگر به آغوش خانواده برگردند و اگر به شهادت رسيدند، خداوند بر درجاتشان بيافزايد. آقاي شريعتي: خيلي ممنون و متشكرم. من اين نكته را تذكر بدهم كه خيلي از كتاب واجب فراموش شده حاج آقاي ماندگاري استقبال كردند. كتاب بسيار خوبي در باب امر به معروف و نهي از منكر است. مژده اي به همه ي بيننده هاي خوبمان بدهيم، بعد از فايل هايي كه مي تواند نسخه ي اندرويد را بخواند، نسخه هاي اندرويد، جاوا و پي دي اف اين واجب فراموش شده هم آماده شده كه از دوستانمان تشكر مي كنيم. حاج آقاي ماندگاري دعا كنند و آمين بگوييم. حاج آقاي ماندگاري: اللهم صل علي محمد و آل محمد و عجل فرجهم. خدايا به آبروي موسي بن جعفر، امام رضا و امام هادي و امام جواد و خواهرشان حضرت معصومه كه امروز ما مهمان ايشان هستيم، همه ي مريض ها را لباس عافيت

ص: 10381

بپوشاند و صاحب ما را برساند. گرفتاري مشكل داران، آنهايي كه مشكل ازدواج و اشتغال و بي فرزندي دارند را برطرف بفرمايند. روز به روز بر عزت و توفيقات اين نظام اسلامي و اين امت اسلامي و ولي امر ما بيافزايد. انشاءالله! آقاي شريعتي: بسيار ممنون و متشكرم. از دوستان خوبمان در مركز قم هم سپاسگزاري مي كنم. نايب الزياره ي همه ي شما در شهر مقدس قم هستيم. بهترين ها را براي شما آرزو مي كنم. والحمدلله رب العالمين، و صل الله علي محمدٍ و آله الطاهرين.

93-01-13

بسم الله الرحمن الرحيم و صل الله علي محمدٍ و آله الطاهرين در سينه ام ز دوري تو غير آه نيست *** ما را به غير سايه ات آقا پناه نيست وقتي كه هست جلوه ي خورشيدي شما *** اصلاً مجال جلوه ي انوار ما نيست اي سينه زن ترين غم مادرت بيا *** اين انتظار سينه ي ما كه گناه نيست امشب بيا و درد دلت را به من بگو *** اگرچه دلم به سنگ صبوري چاه نيست اي روضه خوان پهلوي مادر، نگاه كن *** اشك دل است مي چكد، اشك نگاه نيست آقا ببخش، روز ديگر حرف مي زنم *** امروز حال مادرتان رو به راه نيست آقاي شريعتي: سلام مي گويم به همه ي بيننده هاي خوبمان، خانم ها و آقايان، خيلي خوش آمديد به سمت خداي امروز. فرا رسيدن سالروز شهادت حضرت صديقه ي كبري، فاطمه ي زهرا(س) به فرد فرد شما تسليت مي گويم. انشاءالله شفاعت حضرت زهرا شامل حال همه ي ما بشود. حاج آقاي ماندگاري سلام عليكم و رحمة الله. ايام را تسليت مي گويم. حاج آقاي ماندگاري: عليكم السلام و رحمة الله، من هم خدمت شما و همكاران خوب اين برنامه و همه ي

ص: 10382

بينندگان عزيز، عرض سلام و ادب و احترام و تسليت دارم به مناسبت شهادت مظلومانه ي ام الائمه فاطمه ي زهرا(س) و اميدواريم كه خداي تبارك و تعالي اين بانوي بزرگ را شفيعه ي دنيا و آخرت ما قرار بدهد، انشاءالله. آقاي شريعتي: بهار با فاطميه شروع شد و انشاءالله روزها و لحظات ما فاطمي باشد و انشاءالله امسال هم در اين مسير گام برداريم. خيلي از دوستان مشتاق هستند ببينند كه بحث حاج آقاي ماندگاري براي امروز چه خواهد بود. حاج آقاي ماندگاري: بگذاريد من اينطور شروع كنم. بسم الله الرحمن الرحيم. اللهم صل علي فاطمة و ابيها و بعلها و بنيها و سر المستودع فيها، بعدد ما احاط به علمك. براي عرض تسليت به ساحت مقدس عزيز دلشان، امام زمان هم دعاي سلامت حضرت را بخوانيم. [دعاي فرج] تسلاي دل آقايمان امام زمان صلواتي را هم هديه مي كنيم. در سال جدي بحثمان را گفتيم حداقل در چند جلسه با محور تكليف محور جلو برويم. چون اشاره كرديم دين ما دين تكليف است. و شايد اصلاً قرارداد بندگي ما با خدا اين باشد كه ما تكليف بندگي مان را انجام داديم، خدا هم تكليف خدايي اش را انجام مي دهد. نيازي نيست ما تكليف خدا را به خدا يادآوري كنيم. اما نياز داريم كه خدا تكليف ما را به ما يادآوري كند. در هفته ي قبل تكليفمان را در باب ازدواج اشاره كرديم. در اين هفته كه در روز طبيعت و در شب شهادت ام الائمه فاطمه ي زهرا (س) هستيم، قطعاً مردم متدين ما، مردم اهلبيت دوست و مسلمان ما و مردم انسان ما، حتماً حرمت فاطميه را در روزهاي آغازين

ص: 10383

سال نگه داشتند و امشب و فردا بيشتر نگه مي دارند. فكر مي كنم همه ما دوست داشته باشيم كه بدانيم ما در باب ولايت چه تكليفي داريم؟ چون معروف اين است كه فاطمه ي زهرا(س) زيباترين ولايتمدار و شهيده ي ولايت است. ما در باب ولايت براساس همان فرمولي كه عرض كردم سه تكليف داريم. در هر موضوعي ما سه تكليف داريم. يك تكليف به خود ما برمي گردد. يك تكليف ما در ارتباط با اجتماع است. يك تكليف ما در ارتباط با هجومي است كه دشمن به آن ارزشي كه خدا براي ما قرار داده است، در آن باب قرار مي گيرد. من در بحث تكليف اول اينطور بحث مي كنم كه هر عزيز راجع به هر موضوعي مي خواهد در زندگي اش دين مدار باشد، متدينانه عمل كند، به تكليف بندگي خودش عمل كند، در مرحله ي اول ببيند توصيه هاي دين و هشدارهاي دين در آن موضوع چيست؟ به عبارت ساده تر بايدها و نبايدهاي دين در آن موضوع چيست؟ بايدها خودش دو بخش مي تواند باشد. يا واجب است يا مستحب است. نبايدها مي تواند دو بخش باشد. يا حرام است يا مكروه است. اين يك چهارچوب است مي گويم. يك فرمول و نقشه است. متأسفانه مردم وقتي بحث تكليف ديني مي گوييم فقط همين مد نظرشان است. فقط نسبت به وظايف فردي يك واجبات را پيدا كنند و حرام ها را هم انجام ندهند. اما ما يك تكليف دوم راجع به هر موضوعي داريم، اين در ارتباط با ديگران است كه بارها اسمش را امر به معروف و نهي از منكر گذاشتيم و در واقع تكليف ترويجي داريم. آن بايدها را بايد به ديگران منتقل كنيم، نبايدها

ص: 10384

را هم بايد به ديگران انذار و هشدار بدهيم. همان بشارت و انذاري كه تبليغ رسالتي نام گذاشتيم. رسالت انبياء، اولياء و متدينين اين است كه به خودشان بسنده نكنند. به ديگران هم بگويند. ما اين را در موضوع ولايت الآن پياده مي كنيم. سومين تكليف ما در هر موضوعي اين است كه در برابر تهاجم دشمن به آن ارزش دفاع كنيم. تكليف اول فردي است. تكليف دوم ترويج براي جامعه، تكليف سوم دفاع در برابر تهاجم. در رابطه با ولايت اين را پياده كنيم. ما نمونه ها را اشاره مي كنيم. در رابطه با ولايت بايدهايي را داريم. چند تا بايد را به ما گفتند. 1- ولايت را دوست داشته باشيد. ولايت هم كه مي گوييم، فقط ولايت اهلبيت نيست. ولايت از آن خداست. «اللَّهُ وَلِيُّ الَّذينَ آمَنُوا» (بقره/257) بارها تلاوت شده است. بعد پيغمبر و اهلبيت است. در عصر غيبت ولايت فقها و مجتهدين جامع الشرايط است. در عرصه خانه هم دو ولايت جزئي داريم. ولايت مرد بر همسر و پدر بر فرزند. اينها همه شعبه هاي ولايت الهي در ذيل آن است. پس هروقت ولايت گفتيم، منظور ولايت الهي است. اولين بايد نسبت به ولايت الهيه اين است كه ما او را دوست داشته باشيم. خدا را دوست داشته باشيم. «وَ الَّذينَ آمَنُوا أَشَدُّ حُبًّا لِلَّه» (بقره/165) مؤمنين هرچقدر جلوتر مي روند محبتشان به خدا بيشتر مي شود. اين تكليف من و شماست. ما بايد خدا را دوست داشته باشيم. ما بايد پيغمبر و آل پيغمبر را دوست داشته باشيم. ما بايد فقها را دوست داشته باشيم. بچه ها بايد پدر را دوست داشته باشند. زن ها بايد شوهرانشان را دوست داشته

ص: 10385

باشند. اين اولين بايد است و تكليف فردي من است. بايد دوم چيست؟ آنها را بشناسيم و جايگاهشان را بدانيم. اينكه مي گويند: معرفت به خدا، معرفت الله، معرفت به پيغمبر و آل پيغمبر، معرفت به مجتهد و فقيه يعني چه؟ يكي از مسائلي كه امروز در جامعه براي جوان ها علامت سؤال است، تقليد است. گاهي وقت ها به آن حمله هم مي كنند. مي گويند: تقليد يعني چه؟ ما خودمان باسواد هستيم. تقليد يعني رجوع جاهل به عالم. كسي كه نمي داند به كسي كه مي داند. و ما در موضوعات زندگي مان هزاران مورد از اين رجوع ها داريم. به او نمي گويد تقليد، چون جايگاهش براي او مشخص شده است. به مسائل ديني او كه مي رسد مي خواهد حمله كند. پس ببينيد تكليف دوم اين است كه جايگاه ولايت را بدانيم. جايگاه ولايت، جايگاه هدايت من و شماست. چون خدا بيشتر مي داند. پيغمبر و آل پيغمبر بيشتر مي دانند. فقيه بيشتر در مسائل دين مي داند. پدر و شوهر هم به خاطر تجربه شان و ديدشان بيشتر مي دانند. ما جايگاه اينها را بدانيم. اينها براي ما جايگاه هدايتي دارند. هركس بيشتر بداند و ما سوار ماشينش شويم، امنيت بيشتري داريم. خيلي ساده مي گويم. اينها ترجمه ي آيات و روايت است. آنها چون بيشتر مي دانند هدايتمان مي كنند. چون بيشتر مي دانند در اين مسير به ما امنيت مي دهند. چون بيشتر مي دانند، ما را در اين مسير هدايت مي كنند. پس تكليف ما اين است به آنها محبت داشته باشيم. تكليف ما اين است به اينها معرفت داشته باشيم. تكليف ما اين است از اينها اطاعت كنيم. «قُلْ إِنْ كُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُوني يُحْبِبْكُمُ اللَّه» (آل عمران/31) خدا در قرآن

ص: 10386

اين معنا را خيلي فرموده است. پيغمبر به ايشان بگو هركس مرا دوست دارد، بايد اطاعت كند. تكليف است. «وَ مَنْ يُطِعِ اللَّهَ وَ الرَّسُولَ فَأُولئِكَ مَعَ الَّذينَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ مِنَ النَّبِيِّينَ وَ الصِّدِّيقينَ وَ الشُّهَداءِ وَ الصَّالِحينَ وَ حَسُنَ أُولئِكَ رَفيقاً» (نساء/69) پس ما راجع به ولايت تكليفمان را بدانيم. فاطمه ي زهرا محبتش به خدا و رسول به اميرالمؤمنين از دو جهت است. يكي اينكه اميرالمؤمنين ولي الله است. يكي اينكه شوهر فاطمه است. از دو جهت براي فاطمه ي زهرا ولايت دارد. نسبت به اميرالمؤمنين، نسبت به پيغمبر و نسبت به خدا در اين سه تكليف نمره اش عالي بود. هم محبت داشت، هم معرفت داشت، هم اطاعت داشت، يك بعد تكليفمان هم گفتيم توجه به هشدارهاي دين است. سه هشدار اصلي در بعد ولايت دين به ما گفته است. سه آسيب را هشدار داده است. اينها خيلي حرف دارد. ولي من چون فهرست وار مي گويم، انشاءالله كه بهره ي ما به بركت دعاي مردم زياد شود. مواظب باشيم محبت ما دچار بي معرفتي نشود. خجالت مي كشم اين تعبير را بگويم. ناقص مي گويم، بيننده ها خودشان كامل كنند. دوستي ما به ولايت دوستي.. دنباله اش را نمي گويم! محبت بي معرفت! محبت بي معرفت به جاي اينكه كمك كند، آسيب مي زند. مواظب باشيم. گاهي وقت ها دوستي بعضي ها نسبت به اهلبيت دوستي بي معرفت يا دوستي كم معرفت است. آسيب مي زند. دوم اينكه مواظب باشيم اين محبتمان دچار بي اطاعتي نشود.خدا و پيغمبر و اهلبيت را دوست دارد، از دستوراتشان اطاعت نمي كند. حيا و حجاب دستور آنهاست اطاعت نمي كند. نماز دستور آنهاست، اطاعت نمي كند. اين نفاق مي شود. مي گويد: دوست دارم، ولي همراهي نمي كند.

ص: 10387

سومين هشداري كه به ما دادند، مواظب باشيد دوستي تان طوري نباشد كه بگوييد: ما دوست داريم، ولي براي شما چيزي خرج نمي كنيم. اين را اميرالمؤمنين نامردي فرموده است. «يَا أَشْبَاهَ الرِّجَالِ وَ لَا رِجَالَ» (نهج البلاغه/ص70) گفتند: علي را دوست داريم ولي خودشان را خرج ولايت نكردند. پس تكليف اول ما راجع به ولايت توجه به توصيه هاي دين و توجه به هشدارهاي دين است. از هر كدام سه نمونه گفتم. مي توانيم براي خودمان ريز نمرات درست كنيم. شب شهادت حضرت زهرا(س) است، اشك مي ريزند و در روضه شركت مي كنند. ولي اين ريز نمرات هم يك نمره بدهيد. تكليف دوم ما نسبت به ولايت ترويج است. آيا مبلغ محبت به اهلبيت بوديم؟ مي گويند: از سفر كربلا برگشتيد، از سختي هاي كربلا نگو. از آن لذت هايي كه بردي بگو. چرا؟ چون از سختي ها بگويي، شايد يك نفر كه يك ذره عافيت طلب باشد، بگويد: پس سفر كربلا نمي روم. تو مبلغ محبت نبودي. از شيريني ها بگو كه عاشق آن شود. حرم امام حسين برود، حرم فاطمه ي زهرا برود، حرم كه ندارند، همان حرم خرابه ي بقيع برود. مبلغ محبت شويم. مي گويد: من اسم دخترم را فاطمه ي زهرا گذاشتم. يك هديه به او بدهم. در واقع تو داري مبلغ محبت به اين اسم مي شوي. مبلغ محبت فاطمه ي زهرا چقدر بودي؟ به ديگران اين شيريني محبت حضرت زهرا را بچشانيم. ما مبلغ محبت فاطمه ي زهرا شويم. حالا كه فاطمه ي زهرا «وَ يُطْعِمُونَ الطَّعامَ عَلى حُبِّهِ مِسْكيناً وَ يَتيماً وَ أَسيراً» (انسان/8) بوده است، شما هم بياييد در شب و روز شهادت فاطمه ي زهرا، در تولد حضرت زهرا، اطعام بدهيد، اين سفره محبت

ص: 10388

درست مي كند. اسمش را هم سفره ي محبت حضرت زهرا بگذاريد. مبلغ محبت شويم. مبلغ اطاعت نسبت به ولايت شويم. اگر كسي در قصه ي اطاعت نسبت به ولايت، در نمازش، در واجباتش لنگ مي زند، كمكش كنيم. به او بگوييم: اگر اطاعت كردي به نفع خودت است. اگر اطاعت نكردي به ضرر خودت است. چون ما انسان ها منفعت طلب هستيم. دنبال دفع ضرر و جلب منفعت هستيم. مبلغ اطاعت بودن اينطور است. اگر من به دخترم بگويم: اگر حيا و حجابت را رعايت كني، مثل فاطمه ي زهرا از خدا و رسول اطاعت مي كني، به نفع خودت است! نفع هايش را برايش بگويم. اگر رعايت نكني به ضرر خودش است. ضررها را برايش بگويم. شيوه ي امر به معروف همين است. سوم اينكه مبلغ مجاهدت در مسير فاطمه ي زهرا و ولايت باشيم. ببينيد عزيزان رزمنده ي ما در هشت سال دفاع مقدس چه كار كردند؟ به بچه هاي لبنان، فلسطين، همه ي جهان اسلام ياد دادند. اگر مي خواهيد پرچم دين برافراشته باشد، بايد خودتان را خرج ولايت كنيد. مبلغ خرج ولايت شويد. خودشان شهيد شدند ولي براي تبليغ اين خرج كردند. يكي جانش را خرج كرده و يكي مالش را خرج كرده است. اين هم تكليف دوم است كه فاطمه ي زهرا(س) در اين قصه هم كم نگذاشت. هم مبلغ محبت علي بود، هم مبلغ اطاعت از علي بود. اگر در مسجد پيغمبر اميرالمؤمنين فقط به او پيام داد، فاطمه جان پيام پيغمبر است كه بايد صبر كني. فرمان ولي است. بايد چشم بگويم. اين چشم گفتن فاطمه ي زهرا يك چشم گفتن است ولي به تمام عالم اطاعت نسبت به ولايت را ياد داده

ص: 10389

است. با اينكه در مقام فاطمه ي زهرا عدل اميرالمؤمنين است، ولي چون ولي او اميرالمؤمنين است، مي گويد: چشم! مقام فاطمه مقام پاييني نيست. امام بزرگوارمان يك جمله اي فرمودند. بنا نبود جبرئيل بعد از رحلت پيغمبر بر كسي نازل شود. ولي بر فاطمه ي زهرا نازل شد. نمي فهميم يعني چه؟ يعني اين شخصيت آنقدر بزرگ بود كه جبرئيل را به پايين كشيد. از آسمان بر زمين آورد. ولي اطاعت از علي مي كند تا اطاعت را تبليغ كند. امروز زنان جامعه ي ما اطاعت از شوهر كنند، اطاعت را به دخترانشان تبليغ كردند. فاطمه ي زهرا زيباترين تبليغ را كرد، فقط با زبان نگفت، با عمل ايستاد. تكليف سوم چيست؟ دفاع كنيم. فاطمه ي زهرا(س) ديد ولايت الهيه مورد هجمه ي دشمن قرار گرفته است. ولايت اميرالمؤمنين تنها نيست. فقط غدير تنها نيست مورد حمله قرار گرفته است. ولايت الهيه، خدا ولايت علي را قرار داده است. «يا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّك» (مائده/67) حكم خدا است كه دشمن در مقابلش مي ايستد. حضرت زهرا اينجا با تمام وجود براي دفاع آمد. با زبانش آمد خطبه ي فدكيه خواند. فاطمه با اين خطبه اش چه كرده است؟ براي زنان مهاجر و انصار خطبه خواند. وقتي سؤال كردند: «كَيْفَ أَصْبَحْتِ يَا بِنْتَ رَسُولِ اللَّهِ» (دلايل الامامة/ص39) چطور صبح كرد در حالي كه درد بازو و پهلو داري؟ سينه ات آزرده است و بچه ات شهيد شده است. پدر بزرگوارت را از دست دادي. با زبان بي زباني فرمود: شما از درد جسم فاطمه مي پرسيد. من به درد روح شما متذكر مي شوم. «أصبحت و الله عائفة لدنياكن قالية لرجالكن» (دلايل الامامة/ص39) صبح كردم در حالي كه از

ص: 10390

دنياي شما دنيا پرستان بي زار هستم. به خاطر دو روز دنيا دست از حق برداشتيد. صبح كردم در حالي كه از مردان شما متنفر هستم، كه ظاهرشان مرد است، ولي نامرد هستند. فاطمه با زبانش از ولايت دفاع كرد. آيا در اين ايام 35 سال جمهوري اسلامي كه وارد سي و ششم شده ايم، بعضي ها احتمال نمي دهند، در دفاع زباني از ولايت كوتاهي كردم. آنجايي كه بايد دفاع مي كردم، دفاع نكردند. فاطمه ي زهرا با زبانش از ولايت دفاع كرد. فاطمه ِ زهرا با تك تك اعضاي بدنش، با دستش، با پهلويش، با بازويش، با صورتش از ولايت دفاع كرد. بعضي ها براي دفاع از اسلام و جمهوري اسلامي يك سيلي خورده اند؟ فاطمه ي زهرا با آبرويش از ولايت دفاع كرد. آمد آبرويي كه نزد پيغمبر داشت، وسط گذاشت. آبرويي كه نزد خدا داشت، وسط گذاشت. آبرويي كه نزد حمزه سيد الشهدا داشت، وسط گذاشت. بعضي ها آبرو دارند، چرا از آبرويشان براي دفاع از حق استفاده نمي كنند؟ از چه مي ترسند؟ از اينكه موقعيت و پستشان را از دست بدهند. فاطمه ي زهرا با بچه اش از ولايت دفاع كرد. با محسن شش ماهه اش از ولايت دفاع كرد. فاطمه ي زهرا مي دانست تمام اين حوادث را در آينده منكر مي شوند. امروز بعضي ها مي گويند: حادثه هايي كه شما براي فاطمه زهرا نقل مي كنيد، واقعيت ندارد. آتش گرفتن در خانه، سيلي خوردن، تازيانه خوردن به بازويش، شهادت بچه اش، اينها حقيقت ندارد. مي گويم: شما يك چيز را نمي توانيد كتمان كنيد. فاطمه با يك ابزاري از ولايت دفاع كرد كه هيچكس نمي تواند مقابلش بايستد. با وصيتش از ولايت دفاع كرد. گفت: علي جان! «غَسِّلْنِي وَ كَفِّنِّي بِاللَّيْل» (بحارالانوار/ج43/ص214) من

ص: 10391

در جمع برادران اهل سنت بودم. گفتم: اگر همه ي اين حوادث هيچي نبوده، چرا دختر پيامبر وصيت كرده، غسل و دفن و كفنش شبانه باشد؟ چرا مردم را از زيارت قبرش محروم كرد؟ پس معلوم مي شود اتفاقي افتاده است. اين را انجام تكليف مي گويند. فاطمه ي زهرا فقط در خانه ننشست بگويد: من مطيع علي هستم. فقط به همسايه ها نگفت، با تمام وجودش از ولايت دفاع كرد كه هيچ كس نتواند در او خدشه وارد كند. ولايت يك خط است. حضرت علي از ولايت علي دفاع كرد. امروز از ما و از ولايت جانشين علي بايد دفاع كند. همان ولايتي كه حضرت زهرا برايش كتك خورد، همان ولايت امروز مورد خدشه قرار گرفته است. من خواهش مي كنم نسبت به اين تكليف در اين شب و روز شهادت يك توجهي داشته باشيد و يك جمله مي گويم كه يقين دارم چشم ها اشك آلود مي شود. شايد بعضي از مردم به طبيعت بروند، ولي مواظب هستند كسي گلي را زير پا له نكند. مخصوصاً اينكه وسط گل يك غنچه هم باشد. شاعر چقدر زيبا گفته است. گلچين گرفت از باغبان هم غنچه و هم لاله را *** دردانه ي شش ماهه و زهراي هجده ساله را از اميرالمؤمنين هم لاله را گرفتند زير پا له كردند و هم غنچه اش را نشكفته پر پر كردند. ما تسليت مي گوييم به ساحت مقتدس امام زمان و همه ي آنهايي كه فاطمه ي زهرا را دوست دارند. «السلام عليك يا فاطمه، يا بنت رسول الله، يا قرة عين الرسول، يا سيدتنا و مولاتنا، انا توجهنا واستشفعنا و توسلنا بك الي الله و قدمناك بين يدي حاجاتنا، يا وجيهتاً

ص: 10392

عند الله اشفعي لنا عند الله» آقاي شريعتي: خيلي ممنون و متشكرم. خيلي نكات خوبي را شنيديم. خيلي ممنون از توجه فرد فرد شما. امروز انشاءالله دوستان قرآن را تلاوت كنند. صفحه ي 48 مصحف شريف آيه ي 282 سوره ي مباركه بقره را تلاوت كنيد. چقدر خوب است ثواب اين تلاوت را به روح بلند و ملكوتي حضرت فاطمه ي زهرا هديه كنيد. حاج آقا دعا بفرماييد و همه ي ما آمين بگوييم. حاج آقاي ماندگاري: خدايا به آبروي حضرت زهرا ما را فاطمي زنده بدار و فاطمي بميران و فاطمي محشور بفرما و آن سري كه در صلوات ها مي گوييم كه امام زمان است، به ما برسان. انشاءالله! آقاي شريعتي: يك روز بخ آخر جهان مانده بيا *** دل يخ زده روي دستمان مانده بيا دنيا همه گور عاشقان است بيا *** يك قبر هنوز بي نشان مانده بيا براي آمدن حضرت دعا كنيم. بهترين ها را براي همه ي شما آرزو مي كنيم. والحمدلله رب العالمين، و صل الله علي محمدٍ و آله الطاهرين. صفحه ي 48 قرآن كريم: «يَأَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُواْ إِذَا تَدَايَنتُم بِدَيْنٍ إِلىَ أَجَلٍ مُّسَمًّى فَاكْتُبُوهُ وَ لْيَكْتُب بَّيْنَكُمْ كَاتِبُ بِالْعَدْلِ وَ لَا يَأْبَ كاَتِبٌ أَن يَكْتُبَ كَمَا عَلَّمَهُ اللَّهُ فَلْيَكْتُبْ وَ لْيُمْلِلِ الَّذِى عَلَيْهِ الْحَقُّ وَ لْيَتَّقِ اللَّهَ رَبَّهُ وَ لَا يَبْخَسْ مِنْهُ شَيًْا فَإِن كاَنَ الَّذِى عَلَيْهِ الْحَقُّ سَفِيهًا أَوْ ضَعِيفًا أَوْ لَا يَسْتَطِيعُ أَن يُمِلَّ هُوَ فَلْيُمْلِلْ وَلِيُّهُ بِالْعَدْلِ وَ اسْتَشهِْدُواْ شهَِيدَيْنِ مِن رِّجَالِكُمْ فَإِن لَّمْ يَكُونَا رَجُلَينْ ِ فَرَجُلٌ وَ امْرَأَتَانِ مِمَّن تَرْضَوْنَ مِنَ الشهَُّدَاءِ أَن تَضِلَّ إِحْدَئهُمَا فَتُذَكِّرَ إِحْدَئهُمَا الْأُخْرَى وَ لَا يَأْبَ الشهَُّدَاءُ إِذَا مَا دُعُواْ وَ لَا تَسَْمُواْ أَن تَكْتُبُوهُ صَغِيرًا أَوْ كَبِيرًا إِلىَ

ص: 10393

أَجَلِهِ ذَالِكُمْ أَقْسَطُ عِندَ اللَّهِ وَ أَقْوَمُ لِلشهََّادَةِ وَ أَدْنىَ أَلَّا تَرْتَابُواْ إِلَّا أَن تَكُونَ تِجَرَةً حَاضِرَةً تُدِيرُونَهَا بَيْنَكُمْ فَلَيْسَ عَلَيْكمُ ْ جُنَاحٌ أَلَّا تَكْتُبُوهَا وَ أَشْهِدُواْ إِذَا تَبَايَعْتُمْ وَ لَا يُضَارَّ كاَتِبٌ وَ لَا شَهِيدٌ وَ إِن تَفْعَلُواْ فَإِنَّهُ فُسُوقُ بِكُمْ وَ اتَّقُواْ اللَّهَ وَ يُعَلِّمُكُمُ اللَّهُ وَ اللَّهُ بِكُلّ ِ شىَ ْءٍ عَلِيمٌ(282)» ترجمه آيات: «اى كسانى كه ايمان آورده ايد، چون وامى تا مدتى معيّن به يكديگر دهيد، آن را بنويسيد. و بايد در بين شما كاتبى باشد كه آن را به درستى بنويسد. و كاتب نبايد كه در نوشتن از آنچه خدا به او آموخته است سرپيچى كند. و مديون بايد كه بر كاتب املاء كند و از اللَّه، پروردگار خود بترسد و از آن هيچ نكاهد. اگر مديون سفيه يا صغير بود يا خود املاء كردن نمى توانست، ولىّ او از روى عدالت املاء كند. و دو شاهد مرد به شهادت گيريد. اگر دو مرد نبود، يك مرد و دو زن كه به آنها رضايت دهيد شهادت بدهند، تا اگر يكى فراموش كرد ديگرى به يادش بياورد. و شاهدان چون به شهادت دعوت شوند، نبايد كه از شهادت خوددارى كنند. و از نوشتن مدّت دين خود، چه كوچك و چه بزرگ، ملول مشويد. اين روش در نزد خدا عادلانه تر است، و شهادت را استواردارنده تر و شك و ترديد را زايل كننده تر. و هر گاه معامله نقدى باشد اگر براى آن سندى ننويسيد مرتكب گناهى نشده ايد. و چون معامله اى كنيد، شاهدى گيريد. و نبايد به كاتب و شاهد زيانى برسد، كه اگر چنين كنيد نافرمانى كرده ايد. از خداى بترسيد. خدا شما را تعليم مى دهد و او

ص: 10394

بر هر چيزى آگاه است. (282)»

93-01-06

بسم الله الرحمن الرحيم و صل الله علي محمدٍ و آله الطاهرين حرير نور غريبش بر اين رواق مي افتد اگرچه ماه شبي چند در محاق مي افتد تو بايدي و يقيني، نه اتفاقي و شايد تو سرنوشت زميني كه اتفاق مي افتد بهار مي رسد اما چه فرق مي كند آيا، براي شاخه ي خشكي كه در اجاق مي افتد؟ آقاي شريعتي: سلام مي گويم به همه ي بيننده هاي خوبمان، خانم ها و آقايان، خيلي خيلي خوش آمديد به سمت خداي امروز. آرزو مي كنم در هر كجا كه هستيد جسم و روحتان بهاري بهاري باشد. انشاءالله. حاج آقاي ماندگاري سلام عليكم و رحمة الله. خيلي خيلي خوش آمديد. خوشحاليم كه در سال جديد خدمت شما و خدمت دوستان خوبمان هستيم. حاج آقاي ماندگاري: عليكم السلام و رحمة الله، من هم خدمت شما و همكاران خوب اين برنامه و همه ي بينندگان عزيز، عرض سلام و ادب و احترام دارم و سال نو را تبريك مي گويم. بگذاريد اولين كلام ما در اولين برنامه ي سال نو دعاي اين سال باشد كه خيلي از عزيزان بارها گفتند، اما يكبار هم با ما بگويند. «يا مقلب القلوب والابصار، يا مدبر الليل و النهار، يا محول الحول والاحوال، حول حالنا الي احسن الحال» بياييد با همديگر براي سلامت وجود نازنين آقايمان براي ايشان دعا كنيم و از وجود نازنين حضرت انشاءالله استمداد بخواهيم. كه بتوانيم اين سال را در خدمت آقايمان بيش از پيش باشيم. [دعاي فرج] آقاي شريعتي: انشاءالله مقلب القلوب بهترين احوال را نصيب همه ي ما كند. ما روزهايي كه خدمت حاج آقاي ماندگاري هستيم، ايشان به سؤالات پاسخ مي دهند، سؤالاتي كه

ص: 10395

از طريق ايميل، پيامك و يا تلفن به دست ما مي رسد. يك سؤالي پيش روي من هست كه من دعوت مي كنم سؤال را بشنويد. . سلام؛ شايد بتوان گفت بهترين برنامه ي ديني در سال هاي اخير كه عامه ي مردم را با حقايق ناب معارف اهل بيت(ع) آشنا مي كند، برنامه ي سمت خدا است و براي فهم مطالب كارشناسان احتياج به كسب مراتب سلوكي و درجات علمي نيست. در روزهاي سه شنبه كه حاج آقاي قرائتي در برنامه ي شما بود، ايشان تنها كارشناسي بود كه به جاي مخاطب قرار دادن جوانان در مقوله ي ازدواج مسؤولين را مورد خطاب قرار داد و اين جاي تقدير و تشكر دارد. من دختري 35 ساله هستم. مدرك كارشناسي ارشد دارم و كارمند برنامه ي سازمان هستم اما تا به امروز مورد مطلوبي براي ازدواج پيش نيامده است. در حديثي از امام صادق(ع) مي خواندم كه مردي به ايشان مراجعه مي كنند كه هم شأن با دختر من به خواستگاري او نمي آيد، آيا او را به يكي از همين خواستگاران تجويز كنم؟ ايشان فرمودند: خير! به شهري هجرت كن كه بتواني خواستگاراني هم شأن او بيابي. گفتند: در حال حاظر تنها كاري كه به ذهن من به عنوان يك دختر خطور مي كند، مراجعه به سايت هايي است كه ادعا مي كنند مي توانند همسر مورد نظر را به شما معرفي كنند. ايشان گفتند: من حتي يكبار به آدرس يكي از آنها مراجعه كردم كه مطمئن شوم چنين ساختماني وجود دارد يا خير؟ مي خواهم ببينم من مي توانم به چنين مؤسساتي اعتماد و اطمينان كنم يا خير؟ آيا صدا و سيما توانسته به درستي چنين مؤسساتي را به مردم بشناساند؟ آيا در برنامه هايي

ص: 10396

مثل ماه عسل از زوج هاي موفقي دعوت كرديم كه چنين مؤسساتي واسطه ي آشنايي آنها با هم بوده است يا خير؟چرا كارشناسان ديني ما فكر مي كنند مشكلات جواناني كه ازدواج نكرده اند، كنترل نفس است؟ من به عنوان يك انسان حق زندگي كردن دارم. حق دارم مادري و همسري را تجربه كنم. من به خاطر زن بودنم نمي توانم، اگر هم بتوانم والدين من اجازه نمي دهند كه به تنهايي سفر كنم و يك شب را در زير سقف آسمان به صبح برسانم و در كوه و دشت و بيابان چادر بزنم. ايشان در خانمه ادامه مي دهند كه من به عنوان يك زن مسلمان در بسياري از عرصه هاي زندگي نيازمند همراهي يك مرد هستم، شايد مردان مجرد مشكلات كمتري در مقايسه با يك زن مجرد داشته باشند. تفريحات من مشابه زنان سالخورده و بيوه اي كه در انتظار مرگ روزشماري مي كنند. ايشان فرمودند: من خوشحالم كه مسلمان و شيعه هستم و دوست دارم كه در كشورم به همه ي جنبه هاي دين اسلام توجه شود. از پيام شما بسيار ممنون و متشكر هستيم. حاج آقا بفرماييد. حاج آقاي ماندگاري: بسم الله الرحمن الرحيم. فقط يك سؤال نبود. يك درد دل طولاني بود، اول بگذاريد در سال جديد يك دعا بكنيم. خواهش مي كنم تمام بينندگان عزيز دست هاي نياز را به سمت آسمان بلند كنند. خدايا به آبروي امام زمان و به آبروي خوبان درگاهت مشكل ازدواج همه ي جوان هاي ما را به نحو احسنت حل بفرما و همه ي آنهايي كه در بحث ازدواج كارشكني مي كنند، از خواب غفلت بيدار كن. من حس مي كنم كه در رابطه با موضوعي كه اين خواهر بزرگوار سؤال كردند

ص: 10397

به تناسب دعايي هم كه اول برنامه به مناسبت تحويل سال «حول حالنا الي احسن الحال» خوانديم، يك فرمولي را من اشاره مي كنم نسبت به چند مسأله ي اساسي زندگي ما توفيق باشد و سؤالات عزيزان در اين زمينه باشد، وعده مي دهم در سال جديد اين فرمول را در چند زمينه پياده كنيم. ما در فصل قبلي هم اگر يادتان باشد راجع به فرمول هاي تبديل زندگي به بندگي صحبت مي كرديم. انشاءالله خدا هم توفيق بيان به حقير بدهد، هم توفيق فهم و عمل هم به همه ي ما بدهد. چون صرف گفتن و شنيدن فرمول مشكل حل نمي شود. واقعاً اين نسخه در زندگي پياده شود. همه ي ما نسبت به موضوعات زندگي مان يك تكاليفي داريم. بهترين نوع انجام تكليف چيست؟ الآن از يك دانش آموز بپرسيد: بهترين نوع تحصيل چيست؟ نمي گويد مقطع ديپلم. مي گويد: ديپلم بگيري، بعد فوق ديپلم بگيري، بعد ليسانس بگيري، بعد فوق ليسانس بگيري، بعد دكترا بگيري. ديگر كمتر كسي است كه دنبال مرحله بعدي هم برود. باب علم بسته نيست. حداقل پنج مقطع براي بهترين نوع تحصيل مطرح مي كنيم. خيلي ها از ما سؤال مي كنند بهترين نوع تحصيل چيست؟ مي گويند: به اين قله برسيم! به اين قله رسيدي، مي تواني بگويي: من بهترين روند تحصيل را طي كردم. نه اينكه فقط به ديپلم و فوق ديپلم بسنده كنيم. اگر با همين تشبيهي كه عرض كردم، در موضوعات زندگي مان ببينيم پنج مرحله ي تكليف ما چيست؟ موضوع ازدواج را ايشان سؤال مي كنند. من حس مي كنم اين پنج مرحله را در موضوع ازدواج به بهانه ي سؤال اين خواهر بزرگوار عرض كنم، هم ايشان جوابشان را گرفتند و هم خيلي هايي كه

ص: 10398

سؤال پيرامون ازدواج دارند. اگر همه ي مردم كوچك و بزرگ، زن و مرد، پدر و مادر، دختر و پسر، مسؤولين، قوم و خويشان، همسايه ها، همه ي آحاد جامعه، تكاليف مان را راجع به هر موضوعي درست انجام بدهيم، نبايد اين دختر عفيفه و پاكدامن تا 35 سال با اين درد دل بماند و حتي آرزو كند كه مثل بعضي از بانوان با يك مشكلاتي من آروزي مرگ داشته باشم. نبايد اينطور شود. اين نشان مي دهد كُميت ما يك جايي در روند تكليف لنگ مي زند. قطعاً آسيب هايي كه به امثال ايشان وارد مي شود چه دختر خانم ها و چه آقا پسرها، چه گناه مي كنند، چه افسرده مي شوند، چه مشكل دار مي شوند، و واقعاً با مشكلاتي كه اينها مواجه مي شوند، تمام آن هايي كه در روند تكليفشان كوتاهي كردند، يقين بدانند روز قيامت بايد پاسخگو باشند. حالا چه آنهايي كه نزديك ايشان هستند، خانواده ي ايشان هستند. چه آنهايي كه دورتر هستند، جامعه، رسانه، مسؤولين، و بخش هاي مختلف فرقي نمي كند. اين پنج مرحله تكليفمان را در باب مسأله ي ازدواج بگوييم. 1- اولين مرحله ي تكليف در باب ازدواج توجه به توصيه هاي دين است. حالا بعضي از توصيه هاي دين، بعضي هايش توصيه ي وجوب است. مثل امر واجب بر ما كرده است. بعضي مستحب است. به عنوان يك امر مستحب فرموده است. در باب ازدواج دين خيلي توصيه كرده است. باز هم مثل قبل تقاضا مي كنم اگر عزيزان كاغذ و قلم دارند، حتماً يادداشت كننند. در باب ازدواج سه توصيه ي اساسي دين عبارت است از 1- سعي كنيد در ازدواج فكر ديني داشته باشيد. يعني چه؟ يعني ضرورت ازدواج را ضرورت ديني بدانيم. ضرورت ديني يعني چه؟

ص: 10399

يعني بدانم من مسلمان، دختر مسلمان، پسر مسلمان، اين ازدواج به عنوان يك ضرورت ديني براي رشد و كمال است. فقط براي يك ضرورت تأمين نياز جنسي نيست. فقط براي تأمين نياز عاطفي نيست. هم براي تأمين نياز جنسي است. هم عاطفي است، اينها بعد دنيايي اش است و هم تأمين رشد و كمالش است. لذا مي گوييم: همسر، بال همسر مي شود. ولي اگر با فكر ديني انتخاب نكنيم، همسر بار همسر يا وبال همسر مي شود. بال آدم را پرواز مي دهد، وبال و بار آدم را زمين مي زند. پس اولين توصيه ي دين در ازدواج بياييم فكرمان را اصلاح كنيم. دين مي گويد: مواظب باشيد من به شما مي گويم ازدواج را به عنوان يك امر ديني نگاه كنيد، نه فقط يك امر جنسي. فقط امر جنسي باشد، فرق ما با حيوانات چيست؟ آنها هم جفت گيري دارند. يك امر عاطفي باشد، اين هم در حيوانات هست. عواطفي را با هم به عنوان غريزه شان رد و بدل مي كنند. ولي اگر به عنوان امر ديني باشد، ازدواج علي و فاطمه (سلام الله عليها) مي شود. پيامبر از ايشان پرسيدند: چگونه همسري براي همديگر هستيد؟ فرمود: «في طاعة الله» يعني ازدواج به عنوان يك كمك، يك شريك، يك همراه براي بندگي خداست. لذا آن زني كه محضر امام باقر(ع) آمد، گفت: آقاجان! من مي خواهم بدون ازدواج به كمال برسم. حضرت فرمودند: اگر بدون ازدواج به كمال رسيدن يك فضيلتي بود، مادر ما زهرا(س) بر شما سبقت مي گرفت. اگر كسي ازدواج را فقط يك مسأله ي براي تأمين جنسي بداند، پسر و دختر مي گويد: من اصلاً الآن نياز ندارم. من الآن درس مي خوانم. فقط يك مسأله اي

ص: 10400

براي تأمين نياز عاطفي بداند. خوب اين نياز عاطفي با دوست و رفقا حل مي شود. اما اگر بداند از اين سن مثلاً حدود بيست سالگي اگر يك شريك مي داشت سرعتش براي رشد از بيست به صد مي رسيد. يك شريكي كه هم فكر و هم دل و همراه، نه در درسش كم مي آورد. نه در زندگي اش كم مي آورد. نه در بحث هاي ديگرش كم مي آورد. من الآن مي خواهم اين ميز را بلند كنم. يك كسي مي آيد مي خواهد كمك من كند، مي گويم: دست و پاي مرا شلوغ نكن. ولي براي برداشتن ميز چنين حرفي مي زنم؟ حتماً مي گويم: بيا! چون قطعاً بايد دو نفر بردارند. خدا كه مي گويد: من شما را زوج آفريدم، يعني مسير كمال مثل برداشتن ميز است، حداقل دو نفر لازم دارد. پس اولين توصيه ي دين اين است كه شما فكرتان را در ازدواج ديني كنيد. اگر فكر ديني شود، ديگر من در ازدواج دنبال اين نمي گردم كه با پول طرف شخصيت پيدا كنم. با جايگاه خانوادگي طرف شخصيت پيدا كنم. ايشان حتي روايتي از امام صادق(ع) هم ذكر كردند كه هم شأن دخترم پيدا نمي شود. امروز يك بحث جدي راجع به هم شأن داريم.هم شأن يعني چه؟ هم شأن اقتصادي، هم شأن سياسي، هم شأن متراژ خانه ي ما، هم شأن شلوار و مانتو و لباس ما، هم شأن چه؟ هم شأن فكري، فكرش با من يكي باشد. پس اولين توصيه ي دين در بحث ازدواج به همه هست. حتي به برنامه سازان رسانه ي ملي. مي گوييم: اگر در فيلم ها، در سريال ها، در كارگاه ها، در بحث ها مي خواهيد بحث ازدواج را بگوييد، اول بياييم كُفيّت در فكر را بگوييم. اگر

ص: 10401

شما ديانتتان بر هم بخورد، لياقتتان را بر هم بخورد، شما كُفّ هم هستيد. تاي هم هستيد. پس اولين توصيه ي دين بحث فكر ديني در ازدواج است. فكر ديني ديگر نياز است ما بگوييم: در ازدواج مواظب باشيد گناه نيايد. خوب فكر ديني هيچوقت به من اجازه نمي دهد. ديگر اين باور غلط پاك مي شود كه يك شب هزار شب نمي شود. الآن همه با باور غلط مي خواهند شب اول عروسي هركار دلشان مي خواهد بكنند، ولو متدينان، نعوذ بالله! آنها در جاي ديگر تدين دارند، ولي شب عروسي را مباح مي دانند. اما فكر ديني مي گويد: ازدواج و شب اول خشت اول است. «خشت اول چون نهد معمار كج، تا ثريا مي رود ديوار كج» آي عروس و دامادها نگذاريد خشت اول زندگي تان كج شود. فكر ديني اين را مي گويد. ما اگر فكرمان ديني باشد خيلي قشنگ است. دومين توصيه ي ديني اين است كه جهت گيري شما هم ديني باشد. اول اعتقاد و باور من ديني باشد. بعد جهت گيري من ديني باشد. من براي جهت گيري خيلي ساده مي گويم. از همين خواهر بزرگوار مي پرسم. جهت گيري ها در ازدواج ظاهري است يا هم ظاهري است و هم باطني است؟ من يكبار اين لطيفه را گفتم. جواني در حرم حضرت عبدالعظيم(س) به من رسيد گفت: حاج آقا، ما يك استخاره مي خواهيم. من هم نگاهش كردم گفتم: استخاره براي ازدواج است؟ گفت: حاج آقا از كجا فهميدي؟ گفتم: از لب و لوچه ي آويزان تو! قيافه ي تو داد مي زند. گفت: بله! گفتم: پس اجازه مي دهي قبلش دو سؤال از تو بپرسم؟ گفتم: حضرت عباسي دختر خانمي كه پيدا كردي، به خاطر اينكه همفكر هستيد، ديانتش

ص: 10402

خوب است، عفتش خوب است، يا نه فقط به خاطر ظاهر او قصد ازدواج داري؟ گفت: حاج آقا به خال زدي! خوشگل است، خوش قيافه است، خوش تيپ است. گفتم: اجازه مي دهي يك روايت از پيغمبر بخوانم؟ گفت: بفرماييد! گفتم پيغمبر فرمودند: «إِيَّاكُمْ وَ خَضْرَاءَ الدِّمَنِ» (بحارالانوار/ج100/ص232) از سبزه ي لجنزار بپرهيزيد. مزبله! يا رسول الله سبزه ي لجنزار چيست؟ الآن بهار است،كنار رودخانه و دريا، شمال كشور خيلي خوب ديده مي شود. سبزه ي لجنزار خيلي رنگ قشنگي دارد ولي دست مي زني بوي لجن مي دهد. از پيغمبر سؤال شد سبزه ي لجنزار چيست؟ گفتند: آن زيبا روياني كه در دامن بي حيا تربيت شدند و با زيبايي اش مي خواهد سر مخاطبش را كلاه بگذارد. هيچ فضيلت ديگر غير از زيبايي ندارد. زيبارويي كه عفت و حيا داشته باشد، خيلي هم خوب است و عاقبت به خير مي شود. به اين جوان گفتم: حالا استخاره كنم؟ گفت: نه حاج آقا كار خودت را كردي. جهت گيري اين آدم چه بود؟ ظاهر بود. امروز كساني كه خوشگل هستند، خوش پول هستند. خوش ركاب هستند، خوش ماشين هستند. خوش خانواده هستند، طرفدار زياد دارند. چه در پسرها و چه در دخترها! بارها در همين برنامه توسط كارشناسان محترم گفته شده كه دختر خوب و پاكدامن و تحصيل كرده اي كه حالا پدر او كارمند خدمتگزار شهرداري است، رفتگر است، دست فروش است، يا حتي مريض است و گوشه ي خانه افتاده است. خانه شان كوچك است. مشكلات اين چنيني دارند، اينها خيلي طرفدار ندارند. حتي اگر كسي هم در دانشگاه سراغ اينها برود، دنده عقب برمي گردد. چرا؟ چون جهت گيري ظاهري است. ما بياييم ظاهر و باطن را با هم نگاه

ص: 10403

كنيم. نمي گويم فقط باطن را ببينيد. اين توصيه ي دين است. ما فقط نمي خواهيم با ظاهر همديگر زندگي كنيم، با اخلاق هم مي خواهيم زندگي كنيم. توصيه ي سوم دين اين است كه برنامه ريزي شما هم ديني باشد. فكر ديني، جهت گيري ديني و برنامه ريزي ديني. برنامه ريزي ديني چيست؟ در مهريه يك برنامه ريزي ديني كنيد. در معيارهاي انتخاب برنامه ي دين مشخص است. همه ي برنامه هاي دين مشخص است. معيار انتخاب، جشنش، مهريه اش، هديه اش، آرايشش، شادي اش، نشاطش، جهيزيه اش همه مشخص است. لازمه اش اين است كه در برنامه ريزي مان يك مشاور ديني داشته باشيم. امروز دسترسي به مشاوران، و مراكزي كه مشاوره ي ديني مي دهند، بر كسي سخت نيست. پس سه توصيه ي دين، فكر ديني، جهت گيري ديني و برنامه ريزي ديني است. اين خيلي كلي است و من در ازدواج پياده اش كردم. اين در بحث توصيه هاي دين است. حالا بعضي هايش واجب است، بعضي هايش در قالب مستحب است. دين سه هشدار هم مي دهد. 1- مواظب باشيد اگر بچه هايتان را به كُفّ خودش نداديد، خودتان را ملامت كنيد. الآن ازدواج هايي با فاصله سني چهل سال، ازدواج هاي اينترنتي، ازدواج هاي غيابي، ازدواج هاي زوركي و پولكي و كلكي، اينها هشدار دين مي شود. وقتي من هشدار پزشك و هشدار پليس و هشدار خدا و پيغمبر را جدي نگرفتم، بايد چه كسي را ملامت كنم؟ بايد خودم را ملامت كنم. هشدار داده و گفته: ازدواج زوركي نشود. روايت داريم: پدر و مادرها بچه هايتان را به زور به ازدواج كسي ندهيد. به صرف اينكه من به برادرم قول دادم. من به خواهرم قول دادم. من به همكارم قول دادم. اين دختر براي پسر اوست. اين پسر بايد دختر او را بگيرد. زور نكنيم!

ص: 10404

امام صادق كه از همه ي ما و از همه ي مشاوران عالم بيشتر مي داند، فرموده: آقا پسرها و دختر خانم ها! اگر شما فكر مي كنيد و با دليل مي گوييد اين گزينه بهترين براي ما است، با اعتقادات ديني شما مي خواند، ولي پدر و مادر شما كس ديگري را مي گويند، از امام سؤال كرده كه با چه كسي ازدواج كنم؟ گفتند: با همان كسي كه خودت مي داني بهتر است. نظر پدر و مادر هم يا بايد توجيه شوند، يا بايد قبول كنند. پدر و مادر از خدا بالاتر است؟ خدا من و شما را مجبور به عبادات كرده است؟ نه! گفته: «إِنَّا هَدَيْناهُ السَّبيلَ إِمَّا شاكِراً وَ إِمَّا كَفُوراً» (انسان/3) پدر و مادر هم بستر ساز هستند. ما در برنامه اي گفتيم: ما اعتقاد داريم كه بايد بستر درست را براي فرزندانمان فراهم كنيم. ما حق نداريم آنها را مجبورشان كنيم. سه توصيه شده كه مواظب باشيد ازدواج زوركي نباشد. يعني پدر و مادرها دخترانشان، خواهر و برادرها همديگر را، كسي به زور كسي را وادار به ازدواج نكند. اين توصيه است. دوم اينكه ازدواج پولكي نباشد. يعني فرزندمان را نفروشيم. بدهكار است، دخترش را مي فروشد. بدهكار است، پسرش را مي فروشد. هنوز هم اين چيزها هست. الحمدلله كم شده است، فرهنگ مردم بالا رفته است. ولي متأسفانه هنوز هست. سوم ازدواج كلكي است. كلك يعني با تزوير و ريا جلو مي روند. سر همديگر را كلاه مي گذارند. طلاي عاريه اي، مبلمان عاريه اي، ماشين عاريه اي، صاف و صادق باشيد. اينها چه مشكلاتي را ايجاد مي كند. من كارمند يك اداره هستم، بروم بگويم: مدير يك اداره هستم. خوب اين فردا لو مي رود. «وَ

ص: 10405

اللَّهُ مُخْرِجٌ ما كُنْتُمْ تَكْتُمُونَ» (بقره/72) هرچه را پوشاندم خدا لو مي دهد. خيلي ساده است. همان كه هستم، صاف و صادق جلو بروم. نه زور باشد، نه پول وسط بيايد، نه كلك باشد. اين سه مورد را دين توصيه كرده و در ازدواج هم نهي شده است. تكليف سوم ما چيست؟ پس توجه به توصيه هاي دين، اينها حتي مربوط به خود دختر خانم و آقا پسر است. توصيه هاي دين را جدي بگيريد. فكرت را ديني كن. جهت گيري و روشت را ديني كن. هشدارهاي دين را جدي بگير. زوركي نباشد، پولكي نباشد. كلكي هم نباشد. من اينها را كلي مي گويم در ذهن ها بماند. سومين بعد تكليف در باب ازدواج ترويج اين فكر است، همان كه ما امر به معروف و نهي از منكر مي گوييم. اين خانم حتماً عمه و خاله دارد. عمو و دايي دارد. اقوام دارد. 35 ساله است. تقريباً از سن طبيعي ايشان 15 سال گذشته است. هيچ كس اين وسط نبايد چيزي بگويد؟ چرا كوتاهي كردند؟ اقوام دارند. همسايه ها دارند. مي فرمايد: فوق ليسانس است. استاد داشته، هم كلاسي داشته است. اينها براي اطرافيان است. اينها چرا معلوم نيست وظيفه شان انجام دادند يا ندادند. نهادهاي در جامعه هم نقش دارند. آيا من روحاني رفتم اين درد را خيلي خوب روي منبر باز كنم و آسيب هايش را براي مردم بگويم؟ ما باور نداريم كه در بحث ترويج خدا به همه ي ما مي فرمايد: «كُنْتُمْ خَيْرَ أُمَّةٍ أُخْرِجَتْ لِلنَّاسِ تَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ تَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَر» (آل عمران/110) ما بايد امر به معروف كنيم. يعني بايد به آن توصيه ها تذكر بدهيم، و از هشدارها هم موعظه كنيم و متذكر

ص: 10406

شويم كه از آن هشدارها پرهيز كنيم. بشارت به توصيه ها و انذار نسبت به هشدارها. وجود نازنين انبياء و اولياء و صالحان اين وظيفه را داشتند، «إِنَّا أَرْسَلْناكَ شاهِداً وَ مُبَشِّراً وَ نَذيراً» (احزاب/45) اين هم تكليف همه ي ما در ترويجش است. من بيايم با زبان بگويم. با عمل نشان بدهم. الآن يكي از باورهاي غلطي كه مي شود من به خانم بزرگوار مي گويم: چرا اينقدر دير ازدواج مي كني؟ مي گويد: در خانواده ي ما رسم است. يعني با عمل داريم جلوي يك معروفي را مي گيريم. در خانواده ي ما رسم است تا خواهر بزرگ نرود، خواهر كوچك نبايد برود. كجاي قرآن اين را نوشته است؟ اين رسم ها يعني با عمل داريم جلوي معروف را مي گيريم و منكر را ترويج مي كنيم. با زبان بگوييم، ترويج كنيم. با عمل ترويج كنيم. لازم شد با هزينه هم تزويج كنيم. شايد امثال اين خواهر يا برادر ما مشكل اقتصادي براي ازدواج دارند. خوب چهار نفر قوم و خويش نمي توانند در اين ايام بيايند كنار هم بنشينند، و با يك تدبير عاقلانه و زيبا يك كمكي در قالب يك وام قرض الحسنه به اين خانواده بدهند و مشكل ازدواج را حل كنند؟ آقاي شريعتي: قبلاً هم اشاره كرديم كه متأسفانه در امر ازدواج و خيلي از امور خير نقش خانواده هاي فاميل و نقش واسطه ها بسيار بسيار كمرنگ شده است. آنوقت است كه اين مؤسسات خودشان را نشان مي دهند. حاج آقاي ماندگاري: من خودم راجع به اين مؤسسات تحقيق نكردم. ولي خبرهاي خوبي نشنيدم. تحقيق نكردم كه بگويم علمي دارم مي گويم. و در دين ما اينطور سفارش نشده است. بالاترين مؤسسه براي واسطه گري ازدواج

ص: 10407

خانواده ها هستند. قوم و خويش ها هستند. مسجدها هستند. محافل مذهبي هستند. اين هم بحث توصيه اش است. سه تكليف هم در مرحله ي چهارم داريم. مرحله ي اول توجه به توصيه هاي دين است. مرحله ي دوم توجه به هشدارهاي دين است. مرحله ي سوم توجه تذكرات دين در ترويج اين امر است كه بعد خدمتي اين مي شود. ما بايد در امر ازدواج همه خادم شويم. ما بحث خادم معنوي را در همين برنامه به عنوان يك سنت گفتيم. خادم حرم امام رضا چه كار مي كند؟ خادم حرم امام رضا به زائر امام رضا كمك مي كند. به محب امام رضا كمك مي كند. بينندگان عزيز! اي پولدارها، اي امكان دارها، اي آبرو دارها، اگر براي ازدواج يك محب امام رضا كمك كنيد، والله خادم معنوي امام رضا هستيد. اين را باور كنيم و بياييم در حد خودمان براي اين ازدواج كمك كنيم. يا زباناً، يا عملاً، يا پول بدهيم. بعد چهارم تكاليف ما بعد استقامتي اش است. ايشان در نامه يك مقدار اينطور بيان مي كند كه كم آورده است. بايد بر دينمان بايستيم. يادتان است در برنامه يك خواهر بزرگواري گفته بود امر به معروف و نهي از منكر تا كي؟ ما بايد تا آخر آن روزي كه نفس مي كشيم، بر دينمان، بر توصيه هاي دين بايستيم. من مي خواهم يك سؤالي را منصفانه از ما كنم. آيا توجه به توصيه هاي دين روز به روز سير نزولي دارد يا سير صعودي؟ سير نزولي! يعني ما استقامت بر دين نكرديم. سي سال پيش مراسم هاي عروسي شاد و با نشاط بود ولي هم كم خرج تر بود، اسراف نداشت، گناه هم كم داشت. نمي گويم بي گناه بود. محكم تر هم

ص: 10408

بود، و آمار طلاق هم پايين تر بود. مهريه يك سكه بود. پنج سكه بود. فوقش 14 سكه بود. استقامت ما در دين كم شده است، مشكلات ما زياد شده است. چرا؟ چون به دين عمل كردن سخت است. من بارها گفتم اگر مي خواهيم سختي دين را به دل بخريم و شيرين شود، بايد سه برچسب بر آن بزنيم. برچسب اول 1- سختي عاشقانه، اين سختي مورد پسند خداست و خدا دارد مي بيند. 2- سختي عارفانه، اين سختي مرا رشد مي دهد. 3- سختي عاقلانه، من دارم با اين سختي تجارت مي كنم. دين گفته اين سه ويژگي را در سختي ها و استقامت رعايت كني، «تَتَنَزَّلُ عَلَيْهِمُ الْمَلائِكَة» (فصلت/30) ديگر كم نمي آورم. ديگر نه آرزوي مرگ مي كنم، محكم و استوار مي ايستم. يادتان است يكبار در برنامه سؤال كردند، بايد چادرمان را دربياوريم، تا ازدواج براي ما محيا شود. يك مقدار آرايش كنيم كه ازدواج محيا شود. بايد در مجالس برويم و يك مقدار خودمان را نشان بدهيم. ديگر اين اتفاق نمي افتد. بعد آخر تكليف ما بعد مجاهدتي است. اين دكترا است. بعد آخر بعد مجاهدتي است. يعني براي اينكه سنت پيامبر به ازدواج با آن شاكله اي كه دين گفته اتفاق بيافتد، از آبرو بگذريم. جهاد با مال كنيم. جهاد با جان كنيم. لازم شد جان عزيزانمان را هم بدهيم. يعني جهاد با مال و آبرو و جان. اين را ايثار و فداكاري مي گويند. اگر عروسي در عالم مثل فاطمه ي زهرا(س) سراغ داريد، بياوريد. براي اينكه مي خواهد قصه ي سادگي در ازدواج را بگويد، لباس خود را به فقير مي دهد. ازدواج به لباس نيست. به حقيقت آن پيوند است. لذا

ص: 10409

به راحتي لباس شب عروسي اش را درمي آورد و به سائل مي دهد. ولي امروز قيمت ازدواج به آن لباس عروسي كه مي گيرند و تنشان مي كنند شده است. آن آرايشگاهي كه مي روند. بايد دختران و پسران ما امروز مجاهدت كنند. خانواده ها بگويند: ازدواج آن حقيقت پيوند است نه آن طلاها، نه آن باشگاه ها، اينها ازدواج نيست. اينها همه حاشيه است. بايد آن حقيقت حفظ شود. الآن ان حقيقت فدا مي شود، اينها خيلي ارزش گذاري مي شود. آن حقيقت همان چيزي است كه خدا فرموده «وَ أَنْكِحُوا الْأَيامى» (نور/32) همان كه پيغمبر فرمود: «النكاح سُنتي» سنت پيغمبر است. كتاب خدا و سنت پيغمبر است. پس بايد اينها را در باب ازدواج فداكاري كنيم. لذا الآن يك عده اي بايد بيايند و براي اين خواهر و امثال ايشان آبرو بگذارند. يك عده اي بيايند، مال بگذارند. بايد خيريه ي ازدواج راه بيفتد. يك عده بيايند و بگويند: آقا خيريه ي قرض الحسنه راه افتاد. خيريه هاي اقتصادي راه افتاد. يك عده بيايند بگويند: آقا ما فقط پول مي گذاريم، وقت مي گذاريم، در مسجدها، فقط بايد كنار پايگاه ديني هم باشد. ما مي آييم براي ازدواج كساني كه مشكل مالي دارند، مشكل واسطه دارند. خيلي از دختر و پسرها مي خواهند ازدواج كنند، پدر و مادرها مخالف هستند. ولي چهار نفر ري سفيد بروند واسطه شوند، پدر و مادرها را راضي مي كنند. يا علي مدد! اينجا پول هم لازم نيست، فقط بروند وقت بگذارند. بايد ايثار كنيم، بايد مجاهدت كنيم، تا به نقطه ي احسن اعمال برسيم. الگوي مراكز همسريابي ما مثل خيلي از الگوهاي ديگر نبايد غربي ها باشند. نبايد اروپايي ها باشند. دين ما زيباترين الگو را به ما داده است.

ص: 10410

مراكز همسريابي اگر دغدغه ي ديني دارند خودشان را به كانون هاي ديني يعني مساجد وصل كنند. به كارشناسان ديني، روحانيت وصل كنند. همين مؤسسه كنار يك مسجد بيايد، تحت نظر چند نفر كارشناس ديني انجام وظيفه كنند، همان بعد ترويجي مي شود. همان بعد مجاهدتي مي شود. قطعاً در ساختار دين مي توانند زيباتر هم به نتيجه برسند. همين جا يك نكته ي ديگر هم بگويم. من اين بحث را به عنوان يك ايده اشاره كردم. الحمدلله رب العالمين دوستان در برنامه ي نوراني سمت خدا از ولادت حضرت زينب(س) يك تالاري را تحت عنوان تالار ترويج آموزه هاي ديني راه اندازي كردند. هر عزيزي در هر كجاي اين مملكت و يا در هر كجاي عالم كه صدا و تصوير را مي بيند. اگر ايده و آموزه ي موفقي دارد، حتي چيزي به ذهنش رسيده و خودش پياده نكرده است، آنهايي كه پياده شده خيلي عالي تر است و به عنوان يك تجربه مي توانند آن ايده را در اين تالار ثبت كنند، يادداشت كنند و به اشتراك بگذارند كه بتوانند همه ي بينندگان عزيز استفاده ي بيشتر را ببرند. انشاءالله. آقاي شريعتي: آقا خيلي ممنون و متشكرم. انشاءالله دل و روح همه ي ما بهاري باشد به حق بهار و آل بهار. حاج آقاي ماندگاري دعا بفرمايند و همه ي ما آمين بگوييم. حاج آقاي ماندگاري: خدايا به آبروي امام زمان كه گل بهاري همه عالم خلقت است قسمت مي دهيم مشكل ازدواج، مشكل اشتغال، مشكل اولاد، مشكل مسكن، مشكلات خانوادگي، مشكلات دوستداران اهل بيت و مشكلات نظام اسلامي و مشكلات مسلمانان و مظلومان جهان را به دعاي امام زمان برطرف بفرما. آقاي شريعتي: بهترين ها را براي شما آرزو مي كنم. به اميد طلوع

ص: 10411

دوباره ي خورشيد سلام، از شما خداحافظي مي كنم. والحمدلله رب العالمين، و صل الله علي محمدٍ و آله الطاهرين. صفحه ي 41 قرآن كريم: «فَلَمَّا فَصَلَ طَالُوتُ بِالْجُنُودِ قَالَ إِنَّ اللَّهَ مُبْتَلِيكُم بِنَهَرٍ فَمَن شَرِبَ مِنْهُ فَلَيْسَ مِنىّ ِ وَ مَن لَّمْ يَطْعَمْهُ فَإِنَّهُ مِنىّ ِ إِلَّا مَنِ اغْتَرَفَ غُرْفَةَ بِيَدِهِ فَشَرِبُواْ مِنْهُ إِلَّا قَلِيلًا مِّنْهُمْ فَلَمَّا جَاوَزَهُ هُوَ وَ الَّذِينَ ءَامَنُواْ مَعَهُ قَالُواْ لَا طَاقَةَ لَنَا الْيَوْمَ بِجَالُوتَ وَ جُنُودِهِ قَالَ الَّذِينَ يَظُنُّونَ أَنَّهُم مُّلَقُواْ اللَّهِ كَم مِّن فِئَةٍ قَلِيلَةٍ غَلَبَتْ فِئَةً كَثِيرَةَ بِإِذْنِ اللَّهِ وَ اللَّهُ مَعَ الصَّبرِِينَ(249) وَ لَمَّا بَرَزُواْ لِجَالُوتَ وَ جُنُودِهِ قَالُواْ رَبَّنَا أَفْرِغْ عَلَيْنَا صَبرًْا وَ ثَبِّتْ أَقْدَامَنَا وَ انصُرْنَا عَلىَ الْقَوْمِ الْكَفِرِينَ(250) فَهَزَمُوهُم بِإِذْنِ اللَّهِ وَ قَتَلَ دَاوُدُ جَالُوتَ وَ ءَاتَئهُ اللَّهُ الْمُلْكَ وَ الحِْكْمَةَ وَ عَلَّمَهُ مِمَّا يَشَاءُ وَ لَوْ لَا دَفْعُ اللَّهِ النَّاسَ بَعْضَهُم بِبَعْضٍ لَّفَسَدَتِ الْأَرْضُ وَ لَاكِنَّ اللَّهَ ذُو فَضْلٍ عَلىَ الْعَلَمِينَ(251) تِلْكَ ءَايَاتُ اللَّهِ نَتْلُوهَا عَلَيْكَ بِالْحَقّ ِ وَ إِنَّكَ لَمِنَ الْمُرْسَلِينَ(252)» ترجمه آيات: «چون طالوت سپاهش را به راه انداخت، گفت: خدا شما را به جوى آبى مى آزمايد: هر كه از آن بخورد از من نيست، و هر كه از آن نخورد يا تنها كفى بياشامد از من است. همه جز اندكى از آن نوشيدند. چون او و مؤمنانى كه همراهش بودند از نهر گذشتند، گفتند: امروز ما را توان جالوت و سپاهش نيست. آنانى كه مى دانستند كه با خدا ديدار خواهند كرد، گفتند: به خواست خدا چه بسا گروه اندكى كه بر گروه بسيارى غلبه كند، كه خدا با كسانى است كه پاى مى فشرند. (249) چون با جالوت و سپاهش رو به رو شدند، گفتند: اى

ص: 10412

پروردگار ما، بر ما شكيبايى ببار و ما را ثابت قدم گردان و بر كافران پيروز ساز. (250) پس به خواست خدا ايشان را بشكستند و داود جالوت را بكشت و خدا به او پادشاهى و حكمت داد، و آنچه مى خواست به او بياموخت. و اگر خدا بعضى از مردم را به وسيله بعضى ديگر دفع نمى كرد، زمين تباه مى شد، ولى خدا بر جهانيان فضل و كرم خويش را ارزانى مى دارد. (251) اين است آيات خدا كه به راستى بر تو مى خوانيم و تو از پيامبران هستى. (252)»

حجت الاسلام والمسلمين دكتر رفيعي

1388

88-03-08

سوال – فكر نمي كنيد براي انس با قرآن بايد نظام آموزش و پرورش ما عوض بشود ؟

پاسخ - بله بايد نظام آموزش و پرورش عوض بشود . تا آنجا كه من خبر دارم در پيش دبستاني ها اين شيوه خواندن بدون نوشتن را آغاز كرده اند . و بعد به مدرسه مي آيد . من كتاب هاي آنها را هم ديده ام و كتاب خوبي است . من به اساتيد دانشگاه هم پيشنهاد مي كنم كه در درسي بنام متون كه كتاب هاي متعددي هم براي آن نوشته شده است . بنظر من خوب است اساتيد محترم روي متون قرآن كار كنند . تاثير كارشان هم بيشتر است . ايشان در يك ترم يك جزء قرآن را به دانشجوها ياد مي داد و تفسير آن را هم ميگفت و بچه ها خوب مي فهميدند . اين يك حركت نوراني خواهد بود .

سوال – شما گفتيد اگر قرآن را فارسي بخوانيم از آهنگ قرآن لذت نمي بريم . حالا ما معني آنرا بفهميم بهتر است

ص: 10413

يا از آهنگ آن لذت ببريم ؟

پاسخ - گفتند : هندوانه مي خواهي يا خربزه ؟ گفت : هردوانه . هم از ترجمه ي قرآن و هم از آهنگ قرآن لذت ببريم . هركسي سطحي از علميت را دارد . ممكن است كسي بگويد كه من اصلا عربي بلد نيستم . توانش را هم ندارم و قرآن هم بلد نيستم كه بخوانم ، پس قرآن را كنار بگذارم . خير اين دوست عزيز ترجيحاً معني فارسي قرآن را بخواند . من اعجاز قرآن را گفتم كه مبارزه طلبي كرده و گفته اگر مي توانيد سوره اي مثل اين بياوريد . اين اعجاز روي متن عربي قرآن است نه روي ترجمه ي فارسي آن . من مي خواستم با اين بحث ، تنبلي را از آنهايي دور كنم كه مي گويند خوب حالا ترجمه ي فارسي شده و ديگر نمي خواهد قرآن خواندن را يايد بگيريم . شما اين ترجمه را مي خواني كه كسانيكه ايمان به غيب آوردند و نماز را بپا داشتند ، يا ايها الذين امنوا يقيمون الصلاة ...، خوب شما خود كلام فصيح را از گوينده كلام بخواني بهتر است يا آنرا تفسير كني . ما حرفمان اين است كه اگر كسي عربي بلد نيست ترجمه ي فارسي را بخواند ولي اين بهانه اي نشود كه نروند قرآن ياد بگيرند و قرآن را به فارسي بخواند .

سوال – من وقتي مشكلي پيدا ميكنم مادرم مي گويد : پيش دعا نويس برو ، نمي گويد : قرآن بخوان . من پيش دعا نويس رفتم ولي نتيجه اي نگرفتم ولي با انس

ص: 10414

با قرآن و با خواندن قرآن مشكلم را حل كردم . نمي دانم با مادرم چكار كنم ؟

پاسخ - البته ايشان نتيجه گرفته اند . ما با دعا مخالف نيستيم . دعا نويسي غير از دعاست . يك وقت يكي با دفتر و دستك مي خواهد مردم را سركيسه كند و با بعضي از حركتها مسائل منفي ايجاد كند ، ما اين را قبول نداريم . ولي دعاهايي كه انسان مي نويسد و همچنين حرزها درست است و بعضي از دعاهاي قرآن بايد همراه انسان باشد . فرق قرآن و دعا همين است كه قرآن كلام ناطق است ولي دعا كلام صاعد است . قرآن كلام خداست ولي دعا كلام بشر است . بشري مثل پيامبر و امير المومنيني و انبياء . ما هم از قرآن استفاده مي كنيم و هم از دعا . خود اهل بيت گفته اند هر وقت براي شما مشكلي پيش آمد سراغ قرآن برويد . مادر عزيز بگذاريد كه دخترتان با قرآن انس بگيرد .

سوال – الان در دنيا آپولو مي سازند و شما را به سمت خواندن يك كتاب كه عربي است سوق مي دهيد . آيا خواندن قرآن اين قدر اهميت دارد ؟

پاسخ - من مي خواهم بدانم آنهايي كه آپولو مي سازند ، هم ديني دارند ، مثلا مسيحي هستند ، آيا آنها مردم را سوق نمي دهند به اينكه اِنجيل بخوانند ؟ يا تورات بخوانند ؟ همين كتابي راكه مي گوييم بخوانيد مي گويد : واعدوا مستطع بالقوه : شما بايد در مقابل دشمن قوت داشته باشيد . قوت در مقابل آپولو سازي

ص: 10415

دشمن ، آپولو ساختن است . قوت در مقابل موشك سازي دشمن موشك سازي است . دليل انحطاط مسلمانان دوري از قرآن است . خدا مي فرمايد : ما آهن فرستاديم . آن زمان با آهن شمشير مي ساختند و با دشمن مقابله مي كردند . كسي به من گفت كه ار ما قرآن و احكام را مطرح نكنيم چه اتفاقي در عالم ميافتد ؟ بايدي سراغ علوم فني و رياضي و صنايع برويم . گفتم : دهها علم در اينعالم داريم كه اگر تمام دانشكده هاي آنرا ببندند به ظاهر اتفاقي نمي افتد تايخ جغرافيا علوم انساني . تاريخ دانان و شعرا اگر اعتصاب كنند مگر اتفاقي مي افتد ؟ نه . ولي بشريت از دستيابي به اطلاعات جهان و گذشته اشعار ادبيات محروم ميشود . ما دو نوع علم داريم علوم انساني و علوم تجربي . سلاح سازي حيطه ي خودش را دارد . آقاي مهندس صبح قرآنش ار بخواند و بعد برود در كارخانه و هواپيما بسازد . اين ها با هم منافاتي ندارد . من بعنوان يك طلبه حيطه ي كارم فهم احاديث قرآني است و آنرا براي مردم مي گويم و آن آقا هم حيطه ي كارش ساختن سلاح است . نبايد اينها را با هم خلط كرد . دين براي پيشرفت امور مادي ماست . اگر به ما حمله شد ما ضد هوايي داشته باشيم و يا در صنايع غذاي غذاهاي سالم داشته باشيم . انسان مگر فقط جسم است . ما ميليون ها نفر مبتلا به افسردگي خود كم بيني و مشكلات اخلاقي داريم . يك انسان غير

ص: 10416

سالم در هيروشيما بمب مي ريزد و اگر سالم باشد اينكار را نمي كند . يك انسان غير اخلاقي در حلبچه هزاران انسان را شيميايي ميكند . اگر اخلاق بداند مي داند كه استفاده ي اين صلاح در ميدان نبرد نيست . يعني عدم آشنايي با اين قرآن و با كتاب ديني و اخلاق باعث ميشود كه بمب شيميايي بر سر مردم ريخته شود . اگر كسي بداند كه بايد مال حلال بخورد و مال مردم را نبايد بخوري ديگر انسان نمي كشد . اگر كسي اخلاق قرآني داشته باشد تهمت نمي زند و بخاطر يك تهمت جنگ و درگيري ميشود و سلاح به ميان مي آيد و دهها هزار انسان كشته ميشود . مادر استفاده صحيح از تكنولوژي و علوم همين قرآن و روايات ماست . ايشان اين دو را خلط كرده اند . پس خواندن قرآن براي ما اهميت دارد .

سوال – آيا ذكر گفتن زياد جاي خواندن قرآن را مي گيرد ؟

پاسخ - خير چيزي جاي چيزي را ميگيرد . قرآن مي فرمايد : هم قرآن بخوانيد و هم ذكر كثير بگوييد . هيچ غدايي جاي غذاي ديگر را نمي گيرد . هر غذايي مزه ي خودش را دارد . هر كدام در جاي خودش .

سوال – من قرآن را بعلت سواد زياد نداشتن غلط مي خوانم . آيا غلط خواندن قرآن اشكال دارد ؟

پاسخ - اولا سعي كنيد كه غلط ها را اصلاح كنيد و درست بخوانيد ولي اگر كسي عمدا غلط نمي خواند اشكالي ندارد و با كثرت خواندن غلط ها هم درست مي شود .

ص: 10417

البته روايتي هم داريم كه فرشته ها غلط ها را صحيح به بالا مي برند .

سوال – سوره انعام 151 152 153 را وارد مي شويم .

پاسخ - بينندگان مادر هر سطحي از سطوح هستند از ورود به قرآن نترسيد . فكر نكنيد كه معارف قرآن بگونه اي است كه حتما بايد اين را علامه ي طباطبايي بيان كند . بله من قبول دارم كه يك سطوحي را علامه طباطبايي بايد بيان كند . شما وقتي كتاب حافظ را مي خوانيد يك شعر متوجه مي شويد ولي بيست تاي آنرا متوجه نميشويد . واقعا از آن استفاده نمي بريد ؟ ما نبايد از ورود به عرصه ي قرآن بترسيم . من بريا اين مطلب دليل دارم . قرآن مراتبي دارد . عباراتش براي عموم مردم است و اشارتي هم براي خواص است . هر آيه اي يك ظهري دارد و يك بطني . يعني يك ظاهر و يك باطني دارد كه فقط امام معصوم مي فهمد و ما نمي فهميم . وقتي آيه اكمال نازل شد خيلي ها خوشحال شدند كه رسالت پيامبر كامل شد و دين كامل شد . ديدند ابن عباس نارحت سات و گفت شما نيم دايندكه اين آيه پيامي دارد . پيامش اين است كه عمر پيامبر رو به پايان است . وقتي ميگويد : اليوم اكملت يعني پيامبر كارتو ديگر تمام شد . اين اشاره را ابن عباس متوجه شد . تفسير تسليم كه از آيت الله آملي است و تفسير بسيار وزين و سنگين است . وقتي تفسير تمام ميشود ايشان يك قسمت هايي بنام اشارات دارد

ص: 10418

و اشارات را آورده و تفكيك كرده است . قرآن مي فرمايد : اگر آبها فرو برود چه كسي مي تواند براي شما آب بياورد . اين را مي فهمم . مي گويم خدايا اگر صبح بلند بشوم و ببينم همه ي آبهاي عالم خشك بشود چكار كنم ؟ خوب پس الحمدلله من اين قدر از اين آيه مي فهمم كه خدا را شكر كنم و قدر آب را بدانم و آنرا اسراف نكنم . اما امام معصوم در تفسير اين آيه مي فرمايد : اگر امام معصوم شم غايب باشد چه كسي او را براي شما آشكار مي كند . يعني ماء را به امام تشبيه كرده است . امام مثل آب شفاف است . مثل آب جار و حيات بخش است . اين باطن آيه است وممكن است براي سطح من نباشد . پس ما استفاده از قرآن را براي خودمان سخت نكنيم . بقيه را براي اهلش بگذاريد . شما هر كدام از سوره ها را وارد بشويد فرقي نمي كند ولي اين را بدانيد كه با يكبار خواند كافي نيست بايد هر روز به اين قرآن مراجعه كنيد . چرا روز ده بار مي گوييم خدايا ما را به راه راست هدايت فرما . صبح و ظهر و عصر و مغرب و عشا . به همان دليلي كه شما غذا مي خوردي و به همان دليلي كه مرتب سلامت خودت را چك ميكني . اين غذاي روح است و بايد مرتب و منظم باشد . از معصوم پرسيدند كه چرا روزي ده بار بايد اين را بگوييم ؟ فرمودند : چون

ص: 10419

هميشه بايد در صراط مستقيم باشيم . يك راننده بايد از اول اتوبان تا آخر حواسش جمع باشد . اسعد بن زُراره اهل مدينه بود .به مكه آمد و دوستش به او گفت : امسال مكه با سالهاي قبل فرق مي كند . اتو گفت : چرا ؟ گفت : امسال كسي در مسجدالحرام پيدا شده كه ميگويد : پيغمبر است ولي ساحر و مجنون است . پس در گوشهايت پنبه بگذار كه وقتي به طواف مي روي صدايش را نشنوي . او م يگويد : دور دوم طواف اين آقا را در حجر اسماعيل ديدم كه لبهايش تكانم يخورد ولي من چيزي نمي فهمم . گفتم كه پنبه را دي مي آورم و جلو مي روم ببينم چه ميگويد ؟ اگر حرفهايش بي ربط بود كه به كار خودم ادامه مي دهم ولي اگر حرفهايش خوب بود گوش مي كنم . جلو آمد پيامبر اين سه آيه از سوره ي انعام را مي خواند . كمي به اين آيه گوش كرد و گفت پدر و مادرم به قربانت . مشكل ما همين هاست . ما در مدينه سالهاست كه درگير هستيم . اوس و خزرج با هم درگير هستند . و اشهد را گفت و مسلمان شد . من اسم اين آيات را نقطه عطف اسلامي ميگذارم زيرا او همان سال به مدينه رفت و با خودش مبلغ آورد بعد عده اي در مدينه مسلمان شدند و زمينه ي ورد پيامبر به مدينه فراهم شد و حجرت صورت گرفت و اسلام جهاني شد . جالب است در كتاب تورات در صفر خروج و باب

ص: 10420

بيستم هم ده مطلب كه در قرآن آمده در اينجا هم هست كه به ده فرمان معروف است . يكي از ويژگي هاي قرآن تصديق كتابهاي قبل از خودش است . ترجمه ي آيه 151 و 152 و 153 سوره انعام اين است : پيامبر بگو مردم بياييد من مي خواهم برايتان تلاوت كنم خدا اين ها را حرام كرده است بر همه ي شما . به خدا شرك نورزيد . هميشه خداي واحد را بپرستيد شرك خفي و جلي . شرك جلي كه بت پرست است و شرك خفي اينكه انسان در نمازش ريا مي كند . هيئت بخاطر چشم و هم چشمي بپا ميكند اين هم شرك است . اولين سفارش اين است كه مشرك نشويد . دومي اين است كه به پدر و مادر خود احسان كنيد . امام صادق (ع ) فرمودند : به پدر و مادر خود نيكي كنيد يعني قبل از اينكه پدر ومادراز شما درخواست بكند تو خودت درخواست آنها را شناسايي بكني و كمكشان بكني . يعني بفهمي كه مادرت در خانه نياز به فرش دارد قبل از اينكه به زبان بياورد براي او بخري نه اين قدر بگويد كه حالت تحقير بشود . بعضي ها به پدر و مادر كمك مي كنند ولي با سرزنش ، تحقير و منت . روايت از امام صادق است كه وقتي يوسف در چاه افتاد خيلي ناراحت بود و گريه مي كرد . فكر ميكنيد يك پسر ده ساله براي چي گريه مي كرد ؟ او براي پدرش گريه مي كرد و مي گفت : خدايا اگر به من رحم

ص: 10421

نميكني به پردم رحم كن . او گناه دارد پدرم غصه نخورد . كاري كن من و بابام همديگر را ببينيم و نگذار كه گريه كند . خيلي ها بخاطر كمك به پدر و مادر به مراتب عالي رسيده اند . قرآن مي فرمايد كه براي پدر و مادرتان دعا بكنيد ، اين خودش يك احسان است . اگر پدر و مادرتان زنده نيستند براي آنها انفاق كن و بگو ثوابش برسد به روح پدر و مادرم . قرآن و نماز براي پدرت بخوان . سومي اين است كه بچه هاي تان را از ترس گرسنگي نكشيد . قبلا بچه هايشان را زنده به گور مي كردند ولي الان اين كار را نمي كنند . الان سقط جنيني مي كنند . بعضي ها مي گويند چهارمين بچه را سقط كنيم از كجا نان بياوريم كه بخوريم . قرآنمي گويد اين كار را نكنيد . آنكسي كه روزي سه تا را داده است روزي چهارمي را هم مي دهد . البته مننميگويم اولاد دار شدن روي بي برنامگي نباشد ، تدبير نباشد . جواني نزد پيامبر آمد و گفت فقير هستم. پيامبر فرمود: برو زن بگير . گفت خدا گفته اگر ازدواج كردي خدا به شما روزي م يدهد . خيلي ها بعد از ازدواج خانه و ماشين خريده اند و وضعشان خوب شده است . چهارمي نزديككار زشت نشويد . يك وقت ميگويم دست به اين ليوان نزن و يك وقت مي گويم سمت اين ليوان نرو . اين دو تا با هم فرق دارد . كار زشت دو قسمت است . يكي كار زشت

ص: 10422

را آشكار انجام مي دهد و يك در خفا . اين آيه عام است و مي گويد نزديك هر كار زشتي هم نرويد . چون يك نوع تخريب در زندگي شما دارد . آقاي در مشهد پيش من آمد و گفت اصلا حال دعا ندارم . و همه را عريان مي بينم و وقتي جستجو كردم فهميدم كه اعتياد به فيلم هاي ماهواره اي دارد . اين آقا مي گفت : اين چه ربطي دارد من در خانه پاي ماهواره بايد حال فيلم دين داشته باشم و در زيارت حال زيارت كردن داشته باشم . ارزش هاي ديني مثل رياضي و فيزيك نيست كه الان در كلاس رياضي هستي و وقتي به خانه م يآيي و در سر شام ديگر با رياضي كار نداري . اين حوزه هايش از هم تفكيك شده است . اگر من پاي فيلم مبتذل نشستم روي همه ي موارد زندگي ام اثر ميگذارد . روي نمازم اثر ميگذارد . نميشود بگويي من اينجا مي خواهم با رفقا مشروب بخورم و در مكه بروم و طواف بكنم . خير كار حرام در طواف تو اثر ميگذارد . اشكت خشك ميشود. روايت داريم كه چشم ها خشك نميشود مگر بخاطر كثرت گناه . گناه نعمت را تغيير مي دهد و پرده هاي را پاره ميكند و آبروي من در جامعه مي رود . پنجم آدم كشي نكنيد . اين آيه ميگويد بمب گذاري كار درستي نيست . اسلام با كشتار مردم مخالف است اگر جنگ داريد در روبرو جنگ كنيد . اين آيه خشونت و قتل را مذمت ميكند . اين پنج

ص: 10423

نصيحت يك اثر دارد و آن اين است كه قدرت تعقل تان بالا مي رود و خردتان زياد ميشود. ششم به مال يتيم نزديك نشويد مگر آنرا به احسن تبديل كنيد . سه چيز براي انسان مسلمان محترم است . جان ، مال ، آبرو . من حق ندارم از مال شما استفاده كنم. اين مال بيت المال است و من حق ندارم به آن لطمه وارد كنم . در اينجا ميگويد مال يتيم . زيرا در زمان قبل از اسلام سران قبايل مال يتيم را مي خوردند زيرا مال يتيم بيشتر در معرض آسيب است و سرپرستي ندارد . اگر زن قيم شد نبايد مال بچه را هدر ندهيد . اگر چيزي مي فروشيدكم فروشي نكنيد . كاسب ها سه بار در قرآن آمده كه كم فروشي نكنيد . يكي در سوره ويل للنطففين . در سوره الرحمن كه كم نگذاريد . كم گذاشتن فقط در كاسبي نيست .كارمندي كه كم بگذارد . معلمي كه در درس كم بگذارد .هر كس كم مردم گذاشت كم فروش ميشود. هشتم در گفتارتان عادل باشيد . عدالت فقط در رفتار نيست در گفتار هم هست . اگر دخترتان با شوهرش دعوا شد نگوييد چوناو دختر مناست ق با اوست . نهم بع عهدتان با خداعمل كنيد . اول اذان ، عهد من با خدا اين است كه نماز بخوانم . اگر واجب الحج هستم بايد حج بروم . دهم همواره در صراط المستقيم باشيد و دنبال سبيل نرويد . سبيل يعني راههاي فرعي . با قرآن انس داشته باشيد . ترجمه آنرا بخوانيد ، تفاسير آن را

ص: 10424

بخوانيد . كتاب زندگي است ، كتاب كارآمد است ، بايد در زندگي ما پياده بشود . اگر ما به اين ده آيه عمل كنيم ، زندگي مان عوض ميشود .

88-03-01

سوال – چكار كنيم كه قرآن در متن زندگي ما قرا بگيرد و در حاشيه نباشد ؟

پاسخ - قرآن براي ما غريب است . فردي وارد مسجد پيامبر شد و گفت كه من غريب هستم و كسي را ندارم . پيامبر فرمود : غريب چهار چيز است . يكي اينكه قرآني در خانه اي باشد و خوانده نشود ، يكي مسجدي باشد و در آن نماز خوانده نشود ، يكي انسان صالحي كه در بين كافران باشد ، يكي هم كسي كه قرآن مي خواند ولي در راههاي منفي بكار مي برد . يزيد وقتي سر اباعبدالله را براي او آوردند ، قرآن مي خواند . ما بايد براي اينكه قرآن در متن زندگي ما قرار بگيرد ، اول بايد اهميت قرآن را بگوييم و بعد آنرا جا بيندازيم . مردم اول بخاطر اهميتش سراغ چيزهايي كه تبليغ ميكنند مي روند و بعد به دنبال اثر آن مي روند . صدها روايت و آيه در قرآن در اهميت بيان قرآن وجود دارد . در سوره ي مُزمل دهها سفارش هست در مورد نماز و ... دو تا از سفارشات تكرار شده است كه اثرآن ذكر است . در قرآن قبل از بحث آفرينش در مورد قرآن صحبت مي كند . الرحمن علم القرآن خلق الانسان . وقتي پيامبر مبعوث ميشود ، اولين صحبتي كه ميشود اقرا باسم . در تمام آيات ،

ص: 10425

قرآن محور است . اين خيلي مهم است . روايتي از نهج البلاغه مي گويم . بدانيد كه بخش عمده اي از نهج البلاغه در مدح قرآن است . در اين كتاب 140 آيه قرآن را قرائت كرده است و استشهاد آورده است . در چند جا آيات را تفسير كرده است . خطبه ي 221 و 222 و 223 تفسير قرآن است . اولين خطبه ي نهج البلاغه در وصف قرآن آمده است . در خطبه 186 مي فرمايد : مردم بدانيد كه اين قرآن تنها نصيحت گري است كه درآن خدعه نمي كند ، هدايتگري است كه گمراهي در آن نيست ، سخنگويي است كه دروغ نمي گويد ، هر كس با اين قرآن نشست ، وقتي از كنار قرآن بلند ميشود ، هدايتش افزايش پيدا ميكند و جهالت در آن كاهش پيدا ميكند . خطبه 198 مي فرمايد : اين قرآن عطش عالم را رفع مي كند ، بهار دلهاي فهميده و عالم است و راهنماي انسان صالح است و قرآن دارويي است كه عوارض ندارد و نوري است كه هيچ وقت خاموش نميشود . ده ها وصف براي قرآن در خود قرآن آمده است . از جمله نور ، فصل الخطاب ، كتاب و ... حالا چطور مي توانيم قرآن را در جامعه كاربردي كنيم ؟ حتي در گفتگوهاي مان قرآن را كاربردي كنيم . حتي وقتي خانم يا آقا در خانه عصباني ميشود ، يك طرف مي تواند بگويد والكاظمين الغيظ و العافين علي الناس . تا تصادف ميشود طرف بگويد : لاحول ولا قوة الا بالله . در اين

ص: 10426

صورت فرهنگ عمومي ما اصلاح ميشود . الان شما با بستگانتان انس پيدا مي كنيد . بعضيها با طوطي انس پيدا ميكنند ، به او غذا ميدهند ، مدتي با هم هستند و ديگر حاضر نيست كه اين طوطي را بفروشد . مي گويد من با او انس پيدا كرده ام . يكي با محله اي انس پيدا ميكند . اُنس يعني چه ؟ آنجايي كه حجاب رفع بشود و رابطه دو چيز صميمي بشود . من وقتي به اين كتاب انس پيدا كردم ، ديگر نمي توانم آنرا زمين بگذارم . و از من جدا نميشود . يكي دوست دارد با حَرَم انس پيدا كند . انس با قرآن از چند طريق است . يكي همين خواندن و قرائت قرآن است . كسي روز پنجاه آيه از قرآن را بخواند ، غافل نيست . البته رده ي افراد هم فرق مي كند . كسي بازنشسته است و مي تواند روزي دو جزء قرآن بخواند و كسي كه از صبح سر كار مي رود و شب خانه مي آيد ولي خوب ده يا بيست آيه كه مي تواند بخواند . توقعي كه از شما هست ، از او نيست . آب دريا گر نتوان كشيد ، هم بقدر تشنگي بايد چشيد . خدا مي فرمايد : اول قرآن را براي مردم بخوان ، تلاوت كن . نكته ي دوم اين است كه انسان با چيزي ميتواند انس پيدا كند كه آنرا بشناسد . دختر بچه با عروسكش انس پيدا مي كند زيرا عروسك را مي شناسد . اگر بچه ي شما گريه كرد و شما

ص: 10427

سند خانه رابه او دادي ، گريه اش متوقف ميشود ؟ خير ولي اگر شما اين سند را به كسي كه چكش گير است بدهيد ، قدرش را مي داند زيرا اين را مي شناسد . براي انس بايد شناخت پيدا كرد . براي انس با قرآن بايد قرآن را بشناسيم و آن ترجمه ي قرآن و شان نزول هاي قرآن (يعني چه اتفاقي افتاد كه اين آيه آمد )است كه بسيار زيبا است . اين ديگر سطوح دارد . من از دانشجوي سال اول مهندسي توقع فهم قرآن در سطح علامه طباطبايي نداريم . در حدي كه من اين ده آيه را مي خوانم ترجمه اش را هم مي خوانم . بعضي ها ميگويند كه قرآن عربي است و ما نمي فهميم . اگر بخواهي امتحان دكترا بدهي ، تافل را مي خواني ؟ شما هر كشور جهان بخواهي بروي ، مقداري از زبان آن كشور را ياد مي گيري و ميگويي شرط آن كشور ، زبان است . شرط فهميدن قرآن هم زبان است . زبان قرآن با زبان عربي نقاط مشترك زيادي دارد. ما حتي فارسي آنرا هم نمي خوانيم . نماز ما را از فحشا و منكر باز مي دارد . ترجمه ي قرآن زياد داريم و الان ترجمه ي گروهي هم داريم ، يك گروه نشسته اند و ترجمه كرده اند . ترجمه ي الهي قمشه اي هم هست . فراتر از ترجمه ، تفسير است . من به كشوري براي تبليغ رفته بودم و آقايي امام جماعت بود . جوان بيست و دو ساله اي بود كه حافظ قرآن

ص: 10428

هم بود . در ايران خيلي روي قرائت قرآن كم كار شده است . اين بچه هاي دبيرستاني استعداد زيادي دارند كه بتوانند حداقل دعاهاي قرآن را حفظ كنند و يا دو جزء آنرا حفظ كنند . ايشان گفت كه من يك دور تفسير خوانده ام . يك تفسير يك جلدي مختصر را آورد و گفت اين را خوانده ام . تفسير الميزان هم يك جلدي شده است . تفسير الميزان هم تفسير خوبي است . بعضي ها كتاب را هم براي جلدش مي خرند تا سيستم كتابخانه شان درست بشود . اين فايده ندارد . ايشان كتاب را بعنوان دكور استفاده مي كنند .

سوال - خواندن قرآن نور است ولي چرا در زندگي ما نور قرآن ديده نميشود ؟

پاسخ - وصف قرآن به نور را خدا در قرآن معرفي كرده است . الله نور السموات و الارض ، الصلاة نور . خيلي از واژه هاي ديني ما با نور تشبيه شده است . تاثير پذيري از قرآن كريم درجات و رتبه هاي مختلفي دارد . يكي ممكن است در مرحله ي قرائت باشد و يكي در مرحله ي فهم باشد ، يكي در مرحله ي تدبر باشد . ما از يك تابلوي نقاشي چندين برداشت داريم . من اگر نگاه كنم ، ميگويم زيباست ولي يك هنرمند ممكن است هنرهاي بيشتري در انن تابلو ببيند . خاصيت قرآن كريم نور است . ما بايد اين نور را در زندگي مان ملموس كنيم . پزشكي ميگفت : من قبل از عمل وضو مي گيرم و قرآن مي خوانم . به من يك احساس

ص: 10429

امنيت و آرامشي دست مي دهد . حالا ممكن است كسي بگويد كه اين ها تلقيني است و انسان به خودش تلقين مي كند . اين وعده اي است كه قرآن داده است . وقتي خودش ميگويد : الا بذكرالله تطمئن القلوب . خود قرآن هم ذكر است . يكي از اسامي قرآن ذكر است . اين تاثير همان آرامشي است كه در زندگي ايجاد ميكند . امام سجاد (ع) مي فرمايد كه اگر همه عالم بميرند ولي قرآن با من باشد وحشت نمي كنم . چرا مسافر را از زير قرآن رد ميكنند ؟ چرا عروس خانم هنگام خواندن خطبه عقد نگاهش به قرآن است ؟ براي اينكه دغدغه از او گرفته شود . وقتي مي خواهيد خدا با شما سخن بگويد ، قرآن بخوانيد . اگر ما معتقد هستيم كه اين عالم ، خدايي دارد و اين خالق مدبر عالم است ، اين قرآن كلام اوست . خود قرآن مي فرمايد : تو نمي تواني از خودت ، نسبتي به ما بدهي . اگر قرار باشد كه پيامبر از خودش نسبتي به ما بدهد ، ما جانش را مي گيرم . وقتي جبرئيل آيه هاي قرآن را مي آورد ، پيامبر در حفظ كردن آن عجله مي كرد و خدا در سوره فرقان مي فرمايد : اي پيامبر عجله نكن ، ما خودمان آن را حفظ مي كنيم . همانطور كه به اين كلام وحي نمي توان دست بي وضوء گذاشت ، فهم بي وضوء هم نمي توان داشت . فردي گفت به تبت يدا ابي لهب و تب هم نمي توان دست

ص: 10430

گذاشت ؟ گفتم كه امام خميني فرمودند : آمريكا هيچ غلطي نمي تواند بكند . در اينجا آمريكا مقدس نيست كلام امام مقدس است . پس تبت يدا ... هم كلام خداست . قرآن مي فرمايد : اين قرآن نور است و اگر براي ظالم خوانده شود برايش خسارت ميآورد . قاري را سر قبركسي گذاشتند كه شبانه روز برايش قرآن بخواند . قاري نصف شب فرار كرد و گفت كه مرده بخوابم آمد و گفت كه نمي خواهم برايم قرآن بخواني ، هرچه تو بيشترمي خواني ، بيشتر توي سر من مي زنند كه چراعمل نكردي ؟ لايمسسه المطهرون قرآن را مسح نمي كند مگر پاكيزه . آقايان مي گويند يك معنايش دست بي وضو به قرآن دست نگذاريد و معناي ديگرش اين است كه هر چه قدر طهارت باطني بيشتر باشد ، فهم قرآن بيشتر است . ذالك الكتاب لا ريب فيه هدا للمتقين . اين متقين يعني زمينه ي پذيرش . الان شما به دبيرستان برويد ، تا دلت نخواهد درس ها را نمي فهمي . امان از آن موقعي كه كسي نخواهد . طرف مي گفت كه من دست در گوشم ميكنم كه وحي را نشنوم . با فرض اينكه عظمت قرآن رامي فهميد و مي گفت سحر است و قول بشر نيست . پس اگر ما آثار قرآن را در زندگي مان نمي بينيم بخاطر اين است كه زمينه اش در ما نيست و بايد طهارت قلبي داشته باشيم . اگر من همه ي گناهان را انجام بدهم ، معلوم است كه از قرآن لذت نمي برم . اين مثل

ص: 10431

چاه متعفن است كه مي خواهي روي آن آب بريزي و فايده اي ندارد . شما در يك ظرف گِلي شير بريزيد ، شير گِلي ميشود . شما بتدريج معصيت را كنار بگذاريد و وارد قرآن بشويد . با هم برويد . مثل اين است كه شما با عينك مشكي دريا را مي بينيد و مي گوييد اين كه سياه است ، چه لذتي دارد كه مي گويند ؟ يك كمي از پايين عينك نگاه كن و بعد عينك را بردارد . پس ما بايد زمينه را در خودمان مطرح كنيم . خواند اشعار حافظ و سعدي به زبان فارسي لطافتش بيشتر است . پس خواند قرآن به زبان عربي هم لطافتش بيشتر است . در ترجمه آنطور خوب در نمي آيد . حتي در ضرب المثل ها هم همين طور است . كلمه ي عربي قرآن معجزه است . كلمه فارسي معجزه نيست . منظور فصاحت و بلاغت است . سوره ي الرحمن را ببينيد ، تمام آياتش با ان ختم ميشود. شعر هم نيست نصر است . سوره والضحي و ليل اذا سجي ... اين لطافت نمي تواند در ترجمه ي آن باشد . باب شده است كه بعضي ها در خانه معناي فارسي آنرا مي خوانند . من مي گويم بروييد ياد بگيريد ، اين تنبلي است . ياد گرفتن قرآن كاري ندارد . با عرق ايراني بودن هم منافاتي ندارد . اگر ما نماز را فارسي بخوانيم ، بهم ريختگي ايجاد ميشود . شما فكر كنيد در مسجدالحرام چند مليت مي آيد و هر مليت به زبان خودش نماز را بخواند

ص: 10432

. سرود نماد يك كشور است و بايد با همان زبان باشد . پس سرود دين هم بايد به يك زبان باشد . اگر اين زبان صعب و مشكل بود بله ولي واقعا مشكل نيست مخصوصا براي افراد تحصيل كرده . قرآن را عربي بخوانيد و ترجمه ي فارسي را بخوانيد . قرآن را بلند بخوانيد زيرا مي شنويد و نگاه هم ميكنيد . خودش ثواب دارد . تاثير قرآن در تمام جوانبش است .

سوال - تلاوت احسن قرآن بايد چگونه باشد تا حق مطلب را ادا كرده باشيم ؟

پاسخ - قرآن مي فرمايد : حق تلاوت را بجا بياوريد . از امام صادق (ع) پرسيدند كه حق تلاوت چيست ؟ مثلا مي گويند حق بازيگري را ادا نكردي ؟ حق سخنراني را ادا نكردي ؟ كلمه ي حق يعني نهايت . حق مجري گري را ادا كن يعني كم نگذار . حالا من مي خواهم حق قرآن را ادا كنم و مي خواهم تلاوت احسن بكنم البته هركس به حد توانش . اول اينكه آيات را به ترتيل بخواند يعني شمرده شمرده . بعضي ها نماز ميخوانند و انسان نمي فهمد چه مي گويد ؟ پيامبر شمرده و واضح صحبت ميكند . پس منظور شمرده ، شمرده خواند قرآن است . امام رضا (ع) فرمود : من هر سه روز يك قرآن تلاوت مي كنم ولي مي توانم در يك روز هم اين كار را بكنم ولي مي خواهم دقت بيشتري بكنم . كمتر بخوانيد ولي حساب شده و دقيق . دومي اين است كه معناي آنرا بفهمد ، هركس در حد

ص: 10433

خودش . سوم اين است احكام عملي قرآن را انجام بدهيد . مثل نماز و زكات . آيه خمس دستور شرعي است . چهارم اين است كه شما هم وعده هاي قرآن را آرزو كن . پنجم اين است كه آيات عذاب را به خدا پناه ببريد . ششم اين است كه از قصه هاي آن درس بگيريد . وقتي داستان يوسف و زليخا را مي گويد و مي گويد :جوان بود و خوشگل بود ولي او گناه نكرد و درهاي بسته را گشود . اي جوان ، يوسف از درهاي بسته گريخت و در خيابان رابطه گناه آلود انجام ميدهي . خدا از ايوب همه چيز را گرفت . چرا تا بچه ات مريض ميشود كفر ميگويي ؟ من بايد از جنگ هاي پيامبر درس صبر و بردباري بگيرم . هفتم اين است كه اوامر قرآن را انجام بدهيد و نواهي آن را كنار بگذاريد . من در قرآن مي خوانم كه همديگر را مسخره نكنيد . بعد قرآن را مي بندم و ديگري را مسخره ميكنم . سوره ي حجرات مي گويد : بهم ديگر سوء ظن نداشته باشيد و تا تمام نشده مي گويم فكركنم به من چشمك زد ، منظورش من بودم . امام صادق (ع) مي فرمايد : حق تلاوت حفظ آيات نيست و بعضي ها حروف آنرا مي خوانند و حدودش را ضايع مي كنند . نكند قرآن شب احيا روي سرمان باشد ولي در طول سال آن را باز نكنيم . اگر اين كارها را نكنيم ، قرآن محجور ميشود و از ما شكايت ميكند . مجموعه اي

ص: 10434

از آيات قرآن سخن از تدبر كرده است افلا يتذكرون القرآن ما قرآن را آسان كرديم براي پندگيري . تدبر در قرآن چند جور است . اديب ممكن است روي ادب قرآن تدبر كند. بگويد اين آيه عجب ادبياتي دارد . چقدر زيباست چه فصاحت و بلاغتي دارد . دانشمندي مسلمان شده بود و گفت : من روي تدبر آيه نجعل العظامه : ما سر انگشتان را هم بر مي گردانيم . من ديدم 1400 سال پيش موضوع سر انگشتان مطرح شده است پس اين را بشر نگفته است وحي است . پس تدبر در علوم طبيعي آيات قرآن باعث اين جذب شده است . فارابي در مورد نحوه ي اثبات را ميگويد . تدبر در آيات سطوحي دارد . هر كس از نگاه خودش . يك فقيه با تدبر در آيات ، دهها نكته برداشت مي كند و اين كار بايد زمينه عمل هم بشود . نگاه سطحي به قرآن نداشته باشيد . خدا در قرآن مي فرمايد : همه بايد تدبر كنند . ميشود از تلاش هاي ديگران هم استفاده كرد . تدبر شيخ طوسي را نگاه كنم و درس بگيرم ولي من خودم هم بايد در آيات تدبر كنم . به سوره نشرح فكر كنيد و تدبر كنيد و ببينيد كه خدا به پيامبر مي گويد كه ما به تو شرح صدر نداديم ؟ نمي گويد صلا ح نداديم . موسي مي خواهد پيش فرعون برود ، از خدا شرح صدر مي خواهد . شرح صدر وسيله ي جذب قلوب است ، وسيله ي مهربان شدن است . آقاي عزيز با خانمت

ص: 10435

شرح صدر داشته باش . كارمند با ارباب رجوعش شرح صدر داشته باشد . تفسير گزيده نمونه ، تفسير نور آقاي قرائتي . در يكسال اگر يك دور كامل تفسير را بخوانيد خيلي خوب است . كسانيكه احكام بلد نيستند اگر روزي سه تا احكام ياد بگيرند تا يكسال ديگر تمام احكام را ياد مي گيرد . تفسير موضوعي قرآن هم هست و كتاب اخلاق در قرآن هم كتاب خوبي است .

سوال - راه كاري به پدرها و مادرها بدهيد كه باعث بشود كه بچه هايشان با قرآن انس بگيرند و مانوس با قرآن بشوند ؟

پاسخ - يك راهش اين است كه شما خودتان در خانه قرآن بخوانيد . وقتي شما در خانه مطالعه كنيد ، بچه ي پنج ساله هم دنبال كتاب و قلم مي رود . رفتار ما آيينه ي رفتار كودكان ماست . مادر عزيز وقتي شما قرآن نمي خوانيد ، نماز صبح نمي خوانيد ، چطور از فرزندتان انتظار داريد كه نماز خوان بشوند و با قرآن مانوس بشوند و انس بگيرند ؟

88-08-10

55 - پرسيده اند پدر من اهل خمس و زكات دادن نيست ما چكار كنيم و چگونه برخورد كنيم ؟

در باره ي رزق و روزي حرفهاي زيادي است اولاً قرآن كريم مي فرمايد : اموال خود را بين خود به باطل نخوريد و گاهي مي فرمايد : رشوه و لقمه ي حرام نكنيد. گاهي توصيه مي كند كه از ربا دوري كنيد يعني مصداق را مشخص كرده است . من در خصوص مال حرام بايد عرض كنم مال حرام دو جور است . يكي

ص: 10436

حرام به ذات و يكي حرام به غير ذات ، يك چيزهايي ذاتاً و مطلقاً خريد و فروش آن حرام است و اگر در زندگي انسان وارد شود حرام است مثل شراب ، اگر بخرد حرام است ، بفروشد حرام است ، آلات قمار بفروشد يا بخرد حرام است ، آلات موسيقي حرام است . بعضي از اينها حرام ذاتي است فرض كنيد كسي گوسفند او مرده باشد ، مي تواند گوشت آن را بسته بندي كند و بفروشد ؟ اين حرام ذاتي است ، مردار ميت ، خون، شراب و .. بخش دوم حرام غير ذاتي است ، حرام غير ذاتي آن چيزي است كه خود في النفسه حرام نيست اما يك عواملي باعث حرمت آن مي شود مانند اينكه اشاره كرديد حقوق واجب خود را نمي پردازد ، زكات نمي دهد يا فرض كنيد سرقت مي كند يا رشوه مي گيرد ، خود اين مال بد نيست ، پول است يا ايران چك است ولي به عنوان رشوه گرفته شده است ، اين حرام ذاتي نيست . يا مثلاً مال كسي را غصب مي كند ، اين ، اموال حرامي است كه به اشكال مختلف در زندگي مردم وارد مي شود . 30 يا 40 مورد مصداق است كه در برنامه اي مصاديق غصب را بيان مي كنم . حضرت امام نقل مي كنند در جماران بودند يك روز وارد اتاق شدند و ديدند كه به ديوار اتاق ميخ مي زنند و يك چيزهايي نصب مي كنند ، پرسيدند چه خبر است ؟ گفتند مي خواهند فيلم برداري كنند و دوربين و پروژكتور

ص: 10437

نصب كنند ، امام فرمودند : آيا از صاحب خانه اجازه گرفته ايد اين خانه اجاره اي است بايد از صاحب آن اجازه گرفت . اما در مورد سؤال شما ، حديث داريم دو چيز درآخرالزمان خيلي كم پيدا مي شود يكي درهم حلال است و ديگري رفيق قابل اعتماد . شما مي دانيد لقمه ي حلال رويش دارد و لقمه ي حرام ريزش و آثار منفي دارد . منتها اينكه پرسيدن پدر من اهل خمس نيست ، خوب شايد ايشان تكليف خاصي نداشته باشد چون در آن خانه زندگي مي كند ، بعضي وقتها خانم ها مي پرسند شوهر من خمس نمي دهد تكليف من چيست ؟ شايد ايشان تكليف خاصي نداشته باشد چون در آن خانه زندگي مي كند فقط بايد تذكر بدهد ولي توصيه ي من به خانواده ها اين است كه در مورد لقمه هاي بچه ها يك مقدار حساس تر باشند.

88-09-29

سوال– رسم جهيزيه كه در كشور ما مرسوم است خود بخود چشم هم چشمي ميآورد . بچه هاي ما غصه مي خورند اگر از هم سن و سالان شان جهيزيه كمتري داشته باشند . ما بايد با انتظارات آنها چكار كنيم ؟

پاسخ - اين سوال نشان مي دهد كه نويسنده ي اين سوال از زندگي اش راضي نيست . مثلا عدم رضايت دخترشان از جهيزيه و مقايسه با ديگران . اما خيلي ها هستند كه جهيزيه خوب دارند ولي از جهات ديگر زندگي شان راضي نيستند و احساس خوشبختي نمي كند . من مي خواهم بحث رضايت در زندگي را مطرح كنم . آيا رضايت از زندگي مساوي

ص: 10438

با تمكن مالي است ؟ الزاما كسي كه مال بيشتري دارد از زندگي راضي تر است ؟ يا تساوي بين اين دو نيست ؟ و معادله به اين شكل نميشود بين اين دو برقرار كرد ؟ براي اينكه اين بحث را ريشه اي تر دنبال كنيم من سه نكته مهم را مي گوييم تا شايد به اين بحث رضايتمندي در زندگي نزديك بشويم . نكته ي اول اين است كه اگر ما بخواهيم در زندگي احساس رضايتمندي بكنيم ، اول بايد واقعيت هاي زندگي را بدانيم . يك واقعيت اين است كه اينجا دنيا ست ، دنيا محل گذر است . در روايت اين تعبير آمده كه شما در دنيا ميهمان هستيد ، اين دنيا قليل هستيد ، عابر هستيد و از اين دنيا عبور مي كنيد ، اين دنيا مزرعه است . پس اگر كسي رسيد به اينكه دنيا قليل است و همه ي نگاهش به اين دنيا معطوف نشد و همه ي بار را اينجا قرار نداد ، به رضايتمندي مي رسيد . مثل بازيكناني كه در دوره ي مقدماتي هستند ، اينها نگاه شان به اين بازيها خيلي جدي نيست . اينها براي جام ديگري آماده ميشوند كه همان جام نهايي است . روايت داريم كه اين دنيا ميدان آمادگي است و قيامت ميدان مسابقه است . خود اين نگاه بيشتر مواقع براي ما رضايت مي آورد . در واقع انتظار بيش از واقعيت نداشته باشيم . بعضي از مواقع انتظارات مطابق با واقعيات نيست . مثلا من انتظار دارم كه پير نشوم ولي ميشوم ، من انتظار دارم بالاترين جهيزيه را

ص: 10439

داشته باشم ، ماشين پنجاه ميليوني داشته باشم ، خوب اين حقوق من و زندگي من با آن مطابق نيست . اگر مقداري انتظارات مان را با واقعيتها مطابق كنيم به اين معنا كه فرض ميكنيم من كه ليسانس دارم نبايد انتظارشغل هيئت علمي دانشگاه را داشته باشم زيرا شرط هيئت علمي دانشگاه شدن داشتن دكترا است . من انتظارم بايد با شغلي در دبيرستان باشد ، مطابق با مدرسه راهنمايي و دبستان باشد . كسي كه ديپلم دارد ، نبايد انتظار تدريس در دبيرستان را داشته باشد . اگر مدير دبيرستان گفت كه به شما تدريس نمي دهيم ، او نبايد ناراضي باشد زيرا اين ناراضي بودن ، عدم انطباق خواسته اش با واقعيت است . پس ما بايد انتظارات مان را با واقعيت مطابق كنيم . نكته دوم بحث مقايسه است . ما بخواهيم يا نخواهيم در زندگي مان مقايسه داريم . بچه اي كه به مهد كودك مي رود ميگويد : من يك ستاره دارم و دوستم دو تا ستاره دارد . و پيش مادرش اظهار نگراني ميكند . اين مقايسه از بچگي شروع ميشود و به بالا ميآيد . مقايسه در بچگي ، مقايسه بچگانه است . انسان عاقل دو جور مقايسه دارد . كه در روايت يكي را مذمت كرده است و يكي را مدح كرده است . يكي مقايسه صعودي است . يعني من به ماشين آقاي فلاني نگاه كنم و مي بينم كه پنجاه ميليون مي ارزد و به ماشين خودم نگاه مي كنم و مي بينم ده ميليون مي ارزد . مقايسه صعودي سه اثر منفي دارد

ص: 10440

. اندوه ، حسرت و ناسپاسي . خواهري كه يك يخچال ساده دارد و چهار صد تومان مي ارزد ، اگر به يخچال دو قلوي چند ميليوني ديگري فكر كند ، همه اش غصه مي خورد و مي گويد كه اين هم زندگي است كه ما داريم . اين را مقايسه صعودي است كه غلط است زيرا زندگي همه اش با ناسپاسي است . مقايسه نزولي هم داريم يعني من به جارو برقي كه پدرم آنرا پنجاه هزار تومان خريده راضي باشم و بگويم خيلي ها اين را هم ندارند . البته جاروبرقي چهارصد هزارتوماني هم در بازار هست . ممكن است كه بگويد خيلي ها هنوز شوهر ندارند و ازدواج نكرده اند و در انتظار خواستگار هستند . من خواستگار داشتم الحمدلله ، من شوهرم دارم الحمدلله ، پدرم توانسته برايم جهيزيه درست كند الحمدلله . مقاسيه نزولي چند اثر مثبت دارد . شادي ، الزاما اين جور نيست كه هركس تمكن مالي دارد ، شاد است . من خيلي ها را مي شناسم كه از نظر مالي خيلي بالا هستند ولي اصلا احساس شادي ندارند . شاد كامي مساوي با ثروت نيست . گاهي آقا يك شغل معمولي دارد و نان و سيب زمين هم مي خورند و با هم بگو و بخند هم ميكنند و شاد هم هستند ولي آقايي هم هست كه در بهترين خانه ها زندگي ميكند و تمكن مالي بالايي دارد ولي با همسرش در حال دعوا است و افسردگي دارد . نمي خواهم بگويم كه آن زندگي نمي تواند همراه با شادي باشد و يا اين زندگي نميتواند

ص: 10441

غمناك باشد . مي خواهم بگويم يك تساوي بين اين دو تا نيست . در مسائل مادي مقايسه ما بايد صعودي نباشد ولي در مسائل معنوي مقايسه صعودي خيلي هم خوب است . شما در مدرك به دكترا نگاه كن و در نمازت به نماز حضرت علي (ع) نگاه كن . در عبادت به امام سجاد (ع) نگاه كن . من نمي دانم كه چرا سوال اين بينندگان اين نيست كه چرا نماز من نماز فاطمه زهرا نيست ؟ دفاعم از ولايت مثل فاطمه زهرا نيست ؟ چرا من مثل فلان خانم اهل مطالعه نيستم ؟ چرا فقط در مورد جهيزيه مي گويند ؟ ما در جامعه اختلاف طبقاتي داريم . پولدارهاي زيادي داريم فقراي زيادي هم داريم . دختر و پسرهاي زيادي هم مي شناسيد كه ازواج كرده اند ولي بخاطر مشكلات مادي هنوز نتوانسته اند كه زير يك سقف بروند . دختري ميگفت : من چهار سال است كه عقد هستم و شوهرم هم خانه اي آماده كرده ولي من گير چند تكه جهيزيه هستم و پدرم نمي تواند اينها را تهيه كند . اگر هر ثروتمندي سالي دو تا دختر را شوهر بدهد ببينيد چه خواهد شد ؟ دختر خانم و آقا پسر به پدرت سخت نگير . پدر تا چند سال مي تواند قسط بدهد ؟ با وسايل ساده هم مي توان زندگي را شروع كرد . براي گل زدن ماشين تا يك ميليون تومان هم داريم . الان مسئله ي چشم و هم چشمي در جامعه ما جدي است . تقاضاي من اين است كه در زندگي خانوده ها با

ص: 10442

سطوح خودشان بسنجند . جهيزيه حضرت زهرا (س) سيزده قلم ساده بود . در حاليكه در ان موقع هم ثروتمند زياد بود . حالا چطور اين را نهادينه بكنيم ؟ بايد براي آن برنامه ساخته بشود و راه آن صداوسيما است زيرا در همه خانه ها هست يعني برنامه ها و ميزگردهايي با حضورخود جوانها برگزار بشود ، مصاحبه بشود و در قالب سريال ها و تبليغات بيايد ، در سخنراني ها براي مردم گفته بشود . راه ديگر آن در خانه است كه از كودكي فرزند را عادت بدهيم . مي توانيم در مدارس و مراكز آموزش اين را رواج بدهيم . اشكالي ندارد كه آنهايي كه دارند از وسايل گران قيمت استفاده كنند من ميگويم ما خودمان را با آنها مقايسه نكنيم . و به زندگي آنها حسرت نخوريم . سلمان ميگويد كه پيامبر هفت سفارش به من كرد اولي آن اين است كه هميشه به پايين دست خودت نگاه كن و به بالا دست هم نگاه نكن . آيه قرآن هم داريم : پيغمبر با افراد پايين ارتباط داشته باش كه روحيه فزون طلبي در تو زياد نشود . در جنگي وقتي پيامبر غنيمت گرفت ، زنان پيامبر هر كدام چيزي از رسول خدا طلب كردند و اين آيه نازل شد كه پيغمبر به زنهايت بگو اگر شما دنيا مي خواهيد ، دنيا را به شما مي دهيم ولي بدانيد آخرت براي شما بهتر است . زندگي حضرت زهرا (س) كه همراه با فقر بود ، اين فقر گزينشي بود و خودش مي خواست . و راضي هم بود . اين ها

ص: 10443

همه بعنوان يك فضيلت است . اين ها را نقل بكنيد ولي غصه نخوريد . وقتي پيامبر به خانه او آمد و ديد كه بچه روي پايش است ، آرد درست ميكند ، ذكر هم مي گويد و مي خواهد خانه را هم جارو كند و تا گفت : دخترم سختي دنيا را با شيريني آخرت بچش ، گفت : من با همين وضعيت راضي هستم . نكته سوم اين است كه دنيا را سخت نگيريم . سهل از كنار حوادث بگذريم بعبارت ديگر آستانه ي تحمل مان بالا باشد و استقامت داشته باشيم . استوار باشيم . اگر كسي با دنيا سخت نگرفت و مشكلات را جدي نگرفت و با مشكلات كنار آمد ، اين خودش صفت رضاست . ابوذر پسري داشت كه مرده بود و در كنار قبر او نشسته بود . فردي مي گذشت و با طعنه گفت : خوب فرزندت مرد . او گفت : شكر كه خدا او را از خانه فنا به خانه ي بقا برد . ببينيد چه نگاه وسيعي . ديد ابوذر گريه مي كند . گفت : غصه فرزندت را مي خوري ؟ گفت : نه . نميدانم امشب ميتواند جواب فرشته ها را بدهد يا نه ؟ شب اول قبرش راحت است ؟ دغدغه ي ابوذر ، دغدغه ي اولاد از دست دادن نيست ، او با اين مشكل كنار آمده بود . امام خميني نقل ميكردند در شهري وبا آمده بود و ترس بيشتر از بيماري وبا مردم را مي كشت . شهر بهم ريخته بود . عالمي مردم را جمع كرد و گفت

ص: 10444

: اتفاقي نيفتاده ، مرگ ها بهم نزديك شده است . قرار بود كه يكي پنج سال ديگر بميرد و يكي ده سال ديگر بميرد ، حالا زمان حذف شده و همه با هم مرده اند . اتفاقي نيفتاده است . بياييد جنازه ها را دفن كنيم ، نماز بخوانيم و ضدعفوني كنيم ، به مردم روحيه داد و بدن ها را دفن كردند و بقيه هم نجات پيدا كردند . در حوادث كساني بيشتر ضرر مي كنند كه خودشان را مي بازند . پس به دنيا سخت نگيريم و خودمان را نبازيم . بعضي ها دغدغه روحي دارند بخاطر همين دست به حرام مي زنند . بعضي ها دغدغه حوادث دارند بخاطر اين گاهي خودشان را به حوادث مي اندازند . بعضي ها ترس از مرگ دارند ، ريسك نميكنند و مسافرت نمي روند ، كارهاي حساس را انجام نمي دهد . خير اين طور نيست . اگر ما معتقد شديم روزي همه جنبده ها دست خداست و اگر ما معتقدشديم هر لحظه مرگ انسان بيايد ، يك لحظه عقب و جلو ندارد ، اگر ما معتقد شديم حوادث در لوح محفوظ براي همه معين است و اگر اعتقادم اين شد كه اگر مرگ من فرا برسد كسي نميتواند آنرا به تاخير بيندازد ، اگر اعتقاد من اين شد كه با تلاش روزي به من مي رسد ، دغدغه ها كم ميشود .

سوال - حالا چند راه كار براي رضايت مندي زندگي بگوييد .

پاسخ - چند راه كار مي گوييم كه در دنيا شاد باشيم . اين به غني و فقير كاري

ص: 10445

ندارد . آنانكه غني ترند محتاج ترند . نكته ي اول تدبير است . حديث هم داريم : برنامه ريزي قبل از كار شما را از پشيماني حفظ مي كند . تدبير يعني اينكه من امكاناتم را با داشته هايم را با آرزوهايم با هم منطبق كنم . عمر سعد مي خواست فرماندار ري بشود ، اين آرزو است . اصل اين آرزو عيب نيست . سليمان از خدا مي خواست كه حاكم علي الاطلاق بشود . اما آيا ين آرزوي عمر سعد ، مسيرش قتل حسين است ؟ مسيرش تشنه نگهداشتن بچه هاي ابا عبدالله است ؟ اين مسير غلط است . اين بي تدبيري است . الان يك محصل مي خواهد نمره ي بيست بگيرد ، كلاس برود ، درس بخواند ، تلاش كند و نمره بيست بگيرد . ما تدبير در معيشت هم داريم . نكته بعدي بحث انس است . يكي از واژه هايي كه در مورد خدا بكار مي بريم همين است . يا انيس المريدين . انس دو جور داريم يكي اُنس معنوي مثل انس با خدا و قرآن دعا و زيارت . بعضي از عزيزان ما هفته به هفته لاي قرآن را باز نمي كنند . چرا نگران هستند ؟ الا بذكر الله تطمئن القلوب . بعضي ها با نماز بيگانه هستند . نماز براي شما آرامش مي آورد . بعضي ها با خدا حرف نمي زنند . كساني هستندكه خانه شان نزديك شاه عبدالعظيم است ولي زيارت نمي روند . رفتن به اين زيارت ثوابش به اندازه رفتن به كربلا است . دعا را فارسي بخوانيد ،

ص: 10446

نمي خواهد عربي بخوانيد . انس بعدي انس با فاميل است كه اسلام به آن صله ي رحم مي گويد . در سوره نسا مي فرمايد : در قيامت از توحيد و از ارحام سوال ميشود . خود اين انس باعث ميشود افسردگي ها و نگرانيها كم بشود . بياييد جلسات ماهانه تشكيل بدهيد و يك دعاي توسل هم بخوانيد و يك چايي هم بخوريد . دو تا آيه قرآن خوانده بشود و در اين رفت و آمدها جوانان بهم معرفي ميشوند و ازدواج هم صورت مي گيرد . همدلي هم صورت مي گيرد . جبرئيل به پيامبر خدا گفت : اي رسول الله اگر قرار بود ما به روي زمين مي آمديم سه تا كار را اولويت مي داديم . يكي آبرساني به مسلمانان ، دوم رسيدگي به خانواده هاي عيالوار و سومي عيوب همديگر را پوشاندن . جبرئيل ، ميكائيل از فرشته هاي خدا هستند و معصيت نمي كنند . خدا در قرآن مي فرمايد : فرشته ها معصيت نمي كند . سومين نكته كه باعث ميشود شادي بيايد استفاده از مواهب است . خدا عالم را زيبا آفريده است . مواهب ، منظور دريا ، كوه ، پارك و درخت است . چند خانواده مي توانند با هم به پارك بروند و غذا بخورند . يكي ديگر از مواهب همسر است . همسر باعث آرامش است . يكي ديگر از مواهب اولاد دار شدن است . قرآن مي گويد : مال و فرند زينت است . ديگر مزاح و شوخي است . البته نه تمسخر و طعنه و غيبت . مطالب شاد

ص: 10447

و قصه هاي خوب نقل بشود و اين باعث ميشود شادي به زندگي ما بيايد . ديگري شغل و كار است . جوانان ، از كار عار نداشته باشيد . حالا جوان ليسانس است و شغل مناسب با تحصيلش پيدا نميشود ، خوب فعلا پيش پدر كه پارچه فروش است كار كن . مبغوض ترين افراد پيش خدا كساني هستند كه در روز بيكار هستند و كسانيكه در شب سجده و عبادت نمي كنند . به پيامبر گفتند : فلاني خيلي عبادت مي كند ولي كار نمي كند . پيامبر فرمود : از چشمم افتاد .

سوال - چطور با مشكلات مقابله كنيم ؟

پاسخ - ما دو عنوان داريم : يكي صبر و ديگري جزع كه مقابل صبر است . آنچه كه در روايات ما تاكيد شده است كه با سختيها كنار آمدن صبر است . ان مع العسر يسري يعني اگر سختي تو را از پاي در نياورد ، همان يسر است . امام حسين (ع) در روز عاشورا همان يسر بود ، گرچه تير ميخورد . و ميگفت خدايا اين سختيها بر من آسان است . پس جزع نكنيم و بردبار باشيم . اشعث بن قيس فرزندش را از دست داد و حضرت علي (ع) به او نامه اي نوشته است كه در آن نامه حضرت گفتند كه خدا به تو صبر بدهد . تو ميتواني دو حالت داشته باشي ، يك صبر و ديگري جزع و ناسپاسي . بدان هر دوي اين حالتها روي اصل قضيه اثري نمي گذارد ، يعني فرزند تو را زنده نمي كند ، فقط اگر صبر

ص: 10448

كني معجوري و اگر جزع كني ، گناه كردي . نوع نگاه به زندگي خيلي مهم است . چهار نفر را مي خواستند اعدام بكنند . يكي تا صبح عبادت مي كرد و ديگري كمي حالش بد بود و سومي جزع مي كرد و توبه نامه مي نوشت و داد و فرياد مي كرد و چهارمي قبل از اعدام جان داده بود . اين در حالي بود كه سرنوشت چهار تاي آنها يكي بود .

88-09-01

سوال – من در گذشته اشتباهات زيادي مرتكب شده ام اما حالا پيش خودم و خدا توبه كرده ام ولي نگاهها و حرفهاي ديگران من را آزار ميدهد و مدام من را مورد سرزنش قرار مي دهند . لطفا من را راهنمايي بفرماييد .

پاسخ - در اين سوال جواب هم وجود دارد يعني اين اخلاق ، اخلاق خدايي نيست كه ايشان مي فرمايند كه پيش خودم و خدا توبه كرده ام ولي مردم دست از سر من برنمي دارند . من چند تا روايت كوتاه براي شما بخوانم كه ببينيد گناه تحقير ، فحاشي و اهانت چقدر بد و زشت است . در كتاب كافي مرحوم شيخ كليني روايت داريم : هر كس بنده اي از بندگان خدا و ولي از اولياء خدا را مورد اهانت قرار دهد ، با من اعلام جنگ كرده است . ديگري اينكه كسي كه بنده ي مومنم را خوار بشمارد ، اعلام نبرد رسمي با من كرده است . روايت ديگري : اگر كسي مومني را خوار بشمارد ، خدا روز قيامت او را وارد محشر مي كند و انگشت نما ميشود

ص: 10449

و گناهش را همه مي دانند . رسول اكرم فرمود : هيچ مسلماني را تحقير نكنيد . همان كسي كه پيش تو خيلي كوچك است ممكن است نزد خدا خيلي بزرگ باشد . امام صادق (ع) فرمود : اگر كسي يك نقطه ضعفي را از مومني نگه دارد و بخواهد روزي آبروي او را ببرد ، خدا او را از تحت ولايت خودش بيرون مي كند و تحت ولايت شيطان در مي آيد ولي شيطان هم او را قبول نميكند . كساني كه گناه تحقير دارند را حتي شيطان نمي پذيرد و مي گويد كه اگر تو خوب بودي ، خدا تو را نمي راند . يكي از همسران پيامبر بنام سفيه ، پدرش يهودي بوده است . بعد خودش به پيامبر پيشنهاد داد و پيامبر هم قبول كرد . بعضي از همسران پيامبر او را مسخره مي كردند و به او يهودي زاده مي گفتند . او پيش پيامبر آمد و گله كرد . در سوره حجرات هم به اين اشاره شده است . پيامبر به او گفت كه اگر اين دفعه اين را به تو گفتند ، تو هم بگو پدر من هارون است و عمويم موسي است و شوهرم رسول الله است . قرآن مي فرمايد : القاب زشت و ناروا روي يكديگر نگذاريد . مردي پيش امام سجاد (ع) آمده بود . نام او ابومره بود يعني پدر تلخي . امام فرمود : ديگر خودت را با اين اسم معرفي نكن . فردي پيش رسول خدا آمده بود و نامش عبدالشمس بود و نامش را عبدالوهاب گذاشت و فرمود عبدالشمس يعني

ص: 10450

چه ؟ توجه داشته باشيد كه تمسخر ، تحقير ، استهزاء ، فحاشي ، سب ، ناسزاگويي و به رخ كشيدن گذشته ي ديگران گناه بزرگي است . خدا در سوره ي زمر مي فرمايد : اي پيامبر وقتي توبه كننده اي مي آيد ، او را بپذير . چرا ما اينطوري هستيم ؟ فردي بيست سال پيش خطايي كرده و تا اسمش مي آيد ، مي گوييم كه فلاني را مي گويي كه فلان كار را كرد . خدا مي فرمايد : سيئات را به حسنات تبديل مي كنيم . ما افرادي با گذشته ي خراب داشته ايم و پيش پيامبر آمدند و پيامبر آنها را پذيرفت . نكته ي بعدي كه من اشاره كنم اين است كه بعضي از اوقات افرادي باني حقارت هاي خانوادگي يا شغلي يا مسائل مربوط به ديگران مي شود . مثلا پدري معتاد است . حالا اعتياد هم يك بيماري است و بايد درمان بشود . اين آقا دو تا دختر خوب دارد . متدين و مومن و پسر خوب هم دارد . مي گويند كه چون پدرش معتاد است ، ما از او دختر نمي گيريم . اين خوب نيست . بعضي ها بخاطر شغل كسي اين حرف را مي زنند . من زماني در مشهد بودم و خانمي براي من نوشته بود كه پدر من دو تا همسر دارد و من ليسانس هستم و تمام كمالات را دارم ولي تا خواستگاران مي فهمند كه پدرم دو تا همسر دارد پس مي زنند . بفرض از نظر عرف ما و از نظر خانواده اي كه خواستگاري آمدند

ص: 10451

اين گناه باشد ، اولا گناه من چيست ؟ لذا ايشان توبه كرده است و خدا توبه پذير است . شما دست برداريد . خدا مي فرمايد : كسي كه مومني را سرزنش كند نمي ميرد تا در همين دنيا همان بلا سرش بيايد . طعنه سه جور است . گفتاري ، نوشتاري و رفتاري . گفتاري همين هايي است كه بحث كرديم . نوشتاري مقالات نيشدار مثل روزنامه ها كه مطالبي را تيتر مي كنند و تمام سخنراني طرف را مي زنند و وسط سخنراني را مي گيرند و آنچه خودشان ميخواهند مي نويسند ، اين يك نوع طعنه است . رفتاري هم داستان همان عبس و تولي است كه فقيري وارد جلس شد و ثروت خودش را جمع كرد يا چهره در هم مي كشد كه اين طعنه رفتاري است .

سوال– برادرم مدت سه ماه است كه با خانمي عقد كرده است ولي بشدت با هم اختلاف دارند و مي خواهد او را طلاق بدهد و ما مي گوييم كه با هم كنار بياييد ولي ميگويد كه استخاره هم كرده ام و ميخواهم او را طلاق بدهم . شما راهنمايي بفرماييد .

پاسخ - من خودم در كارهاي كلان مثل ازدواج وخانه خريدن كمترين استخاره را در زندگي داشته ام . ما دو تا مطلب مُقدم بر استخاره داريم . مرحله ي سوم سراغ استخاره مي آييم . در سفارشات ديني ما ، مرحله ي اول تدبير انديشه و تفكر است و اين مقدم است . روايت داريم كه فكر آينه صافي است . انسان بنشيند فكر كند ، بررسي كند و

ص: 10452

تدبر كند كه اين دختر به پسر من مي خورد ؟ شغل و تحصيلاتش مي خورد ؟ مجموعه قضايا را با تفكر و انديشه بررسي كند . الان شما مي خواهيد يك منزل بخريد . پولتان مشخص است . حالا اگر شما دنبال يك منزل يك ميلياردي بروييد آيا پولتان مي رسد ؟ اين مشخص است . يا فرض كنيد فردي ميداند كه با اين نمرات فرد ممتازي در كنكور نمي شود ، خوب براي اين استخاره كند ؟ اول تدبير و بعد برنامه ريزي و معناي برنامه ريزي اين است كه داشته ها را ببينيم ، مطلوب را ببينيم ، بين داشته ها و مطلوب ايجاد ارتباط كنيم و با تفكر و انديشه به آن هدف برسيم . مرحله ي دوم بحث استشاره است . يعني مشورت . خدا به پيامبر مي فرمايد : و شاورهم في الامر . حضرت علي (ع) مي فرمايد : بشتابيد كه گران هاي مردم را ارزان بدست بياوريد و گران هاي مردم تجربه است . يك معلم كه سي سال در آموزش و پرورش بوده و به دانش آموزان درس داده و شما كه تاره مي خواهيد وارد مدرسه بشويد ، چه اشكالي دارد كه يك ربع در كلاس ايشان باشيد و تجربه كسب كنيد ؟ براي مشكلات پيش مشاوره بروند و حَكَم بگيرند . زماني پيش مي آيد كه كار من پنجاه پنجاه ميشود و به سمت استخاره مي روم ولي آقايي كه ميگويد كه عقد كرده است و بعد براي ادامه ي زندگي استخاره كرده است ، چه كسي براي ادامه ي زندگي استخاره مي گيرد

ص: 10453

؟ ادامه ي زندگي مطلوب و پسنديده است بعبارت ديگر رجحان دارد . شما براي خواندن نماز شب استخاره مي گيرد ؟ شما براي انفاق استخاره مي گيريد ؟ استخاره براي پنجاه پنجاه است نه براي ادامه زندگي يعني من الان به يك مرحله اي رسيده ام كه با تدبير و مشورت همه ي راهها را فتم و به اينجا رسيدم كه هيچ كدام از دو راه براي من اولويت ندارد . مثلا من ميتوانم دو رشته را همزمان در دو شهر انتخاب كنم مثلا در تهران مهندسي برق و در اصفهان مهندسي عمران . كداميك از اينها را بروم و مانده ام . استخاره يك راه حل براي اين موضوع است . در روايت ما توصيه به استخاره نشده است . اين يك راه حل است . ولي سيره ي علما نشان مي داده كه وقتي مردم مي آمدند ، برايشان استخاره مي گرفتند . اما موردش همان زماني است كه انسان بين پنجاه ، پنجاه گير كند . و ِالا ين دختر خانم سنش به پسر شما مي خورد ، اخلاقش مي خورد ، خانواده اش خوب است و پسر هم دختر را مي خواهد و همه ي مقدمات هم فراهم است و بعد بگوييم كه استخاره كنيم كه ببينيم خوب است يا بد ؟ اين اشتباه است . بعضي از افراد براي كارهايي كه اتفاق نيفتاده ، استخاره ميكنند و اين اصلا معنا ندارد . اينكه آيا در كنكور قبول مي شويم يا نه ؟ اين يك تفعل است و در قرآن تفعل جايز نيست . يا اينكه براي كار غير شرعي

ص: 10454

استخاره ميكنند كه مثلا تقلب بكنم خوب است يا بد است ؟ آيا ربا بگيرم خوب است يا بد است ؟ حضرت علي (ع) در نهج البالغه به حارث مي فرمايد : وقتي وارد بازار ميشويد استخاره كنيد يعني طلب خير كنيد . امام جواد (ع) فرمود : وقتي مي خواهيد كار خيري بكنيد ، دو ركعت نماز بخوانيد مثلا مي خواهيد دختر شوهر بدهيد و همه ي مقدمات آنرا فراهم كرده باشيد نه اينكه مثلا تحقيق نكرده باشيد و پسر فاسد باشد . پس تحقيق كنيد و همه ي راههاي آسيب را ببنيد و الان كه مي خواهيد شوهر بدهيد ، دو ركعت نماز بخوانيد و بگوييد كه خدايا در اين ازدواج خير و بركت قرار بده . اين را طلب خير كردن مي گويند . ما در كاسبي هايمان هم ميگوييم كه خيرش را ببيني . اين همان است يعني بدبينانه به آن قضيه نگاه نكن .

سوال – شما عامل كمي رزق و روزي را گناه ميدانيد . ولي وقتي ما به زندگي مان نگاه مي كنيم مي بينيم كه گناه نمي كنيم و يا حداقل از اطرافيان مان كمتر گناه ميكنيم . دليل كمي رزق و روزي ما چيست ؟ و چه فرقي بين ما و آنهايي كه گناه ميكنند و روزي زيادي دارند چيست ؟

پاسخ - گاهي به ما ميگويند كه شما مي گوييد : ندادن زكات باعث ميشود كه باران نبارد ولي در فلان منطقه تركيه يا اروپا بارش زياد است و اصلا نمي دانند كه زكات چيست ؟ يا اينكه شما مي گوييد كه كسي كه مشروب

ص: 10455

مي خورد ، روزي اش كم ميشود و يا ربا بگيرد روزي اش كم ميشود ولي آنها جز زندگي روزانه شان است . ما نبايد همه چيز را باهم مقايسه كنيم . اينكه در روايت داريم كه دنيا زندان مومن است و بهشت كافر معنايش همين است . گاهي اوقات انسان كافر يا اسلام را قبول ندارد . ممكن است بسياري از اين محذوراتي كه براي مسلمانان است را نداشته باشد . فرض كنيد كه شما به دانشگاه تهران مي روييد و ثبت نام مي كنيد و دانشجو مي شويد. و رشته انتخاب مي كني . مقررات شامل شما هم مي شود . تاخير كني شامل شما ميشود و اگر مشروط بشوي ، شامل شما هم مي شود . حالا كسي ثبت نام نميكند ، پس مقررات شامل او نميشود . كسي كه خدا و زكات را قبول ندارد و بعضي مواقع راحت تر از ما هم زندگي مي كنند . چون الزاما اين طور نيست كه ما اين قضايا را با هم گره بزنيم . گاهي هواي منطقه مديترانه اي ست ، گاهي طرف يك درآمد ويژه اي دارد و گاهي خداوند محاكمه اين ها را براي برزخ و قيامت مي گذارد . قارون با آن همه كفري كه داشت ، آن همه هم پول داشت ولي مسلمانان به نان شب شان هم محتاج بودند . پس وقتي مسلمان مي شوي يعني ثبت نام ميكني كه من مسلمان شده ام و بايد زكات بدهي ، خوب نمي دهي پس باران نمي بارد . شراب مي خوري ، رزق تو كم ميشود . و بركت

ص: 10456

از زندگي ات مي رود . اگر ثبت نام نكرده باشي فرق ميكند . حالا بينندگان نگويند كه ما از فردا كافر مي شويم . بحث من اين است كه عقاب اخروي خيلي بيشتر است . اين كافر جهنم مي رود و عذاب مي كشد ولي مومن در دنيا پيامدهاي گناهش شامل حالش ميشود البته براي كافر هم ميشود ولي براي كافر استيصالي است . مثل فرعون كه يكباره در رود نيل غرق شد . حالا جواب سوال شما ، يكي از عوامل زيادي روزي تلاش است . كسي كه يك شيفت كار ميكند با كسي كه دو شيفت كار مي كند يكي است ؟ خوب معلوم است كه دو برابر در مي آورد . يكي از عوامل ازياد روزي تدبير و برنامه ريزي است . كسي كه اسراف مي كند با كسي كه قناعت مي كند يكي است؟ يكي از عوامل افزايش روزي پس انداز است . فكر اقتصادي دارد و خريد مي كند و آن چيز گرانتر ميشود و روزي او بيشتر ميشود و يكي از عواملي كه روزي را كاهش مي دهد گناه است كه اين عزيز فقط همين يك عامل را ديده اند . الان كسي براي فرزندش ميلياردها تومان ارث گذاشته باشد و اين فرزند هر چه هم كه معصيت بكند ، باز هم ثروت دارد . پس دراينجا نميتوان اين را مطرح كرد . در روايات داريم كه از زمينه هاي كاهش روزي گناه ، دروغ گفتن و خيانت در امانت است . حالا اگر كسي گناه نكرد يعني در منزل ماند و همه ي اعمال را انجام داد

ص: 10457

، آيا روزي را به در خانه براي اومي آورند ؟ دعا كننده بدون عمل مثل تير انداز بدون تير است . تلاش و برنامه ريزي و گناه نكردن و مجموعه ي اين عوامل را بايد با هم ديد . اگر يك قسمت را ببيني ، دچار مشكل مي شوي .

سوال – ماه صفر نحسي دارد و به چه معناست ؟

پاسخ - ايام و روزها بخودي خود بار ندارند . الان شما در يان شب جمعه پولي را گم كرده ايد و فرد ديگري پولي را پيدا مي كند . شما ميگوييد : عجب پنجشنبه بدي و او ميگويد : عجب پنجشنبه ي خوبي . فردي در يك روز ، عروسي دخترش واقع شده است و فردي هم در آن روز براي پسرش تصادفي واقع شده و پسرش را از دست داده است . اين حوادث است كه به روزها عنوان خوش يومي و بد يومي ميدهد . چرا شب قدر از هزار ماه بالاتر است ؟ زيرا شب نزول قرآن است . چرا روز عاشورا براي ما حزن انگيز است ؟ زيرا ابا عبدالله به شهادت رسيده است . كلمه ي نحس در قرآن هم آمده است . عذاب بر آنها وارد شد و براي آنها روزهاي نحسي بود . فردي مي خواست به منزل امام هادي (ع) برود و شانه اش به جايي خورد و زخم شد . انگشتش هم لاي در رفت و زخم شد و لباسش هم پاره شد و عصباني شد و گفت : عجب روز نحسي و امام فرمود : گناه روزها چيست ؟ نحوست به اين

ص: 10458

معناست كه در ماه صفر انسان به خدا بيشتر پناه ببرد . در مفاتيح الجنان آقا شيخ عباس قمي ، در ماه صفر دعايي را آورده كه هر كس روزي ده بار اين دعا را بخواند ، نحسي ماه صفر شامل او نمي شود و تاكيد دارد . يعني مي خواهد بگويد كه نحوست ذاتي نيست و شما با يك صدقه اي ، با يك دعايي مي توانيد اين را رفع كنيد . پس نحوست ذاتي ايام نيست بلكه بخاطر حوادثي است كه بر ايام حادث ميشود . در كتاب الميزان بحث زيبايي دراين مورد دارد . نماز اول ماه و صدقه ي اول هر ماه بلايا را از ما دور مي كند .

سوال – در مورد فرق گذاشتن بين فرزندان توضيح بدهيد .

پاسخ - اين سوال را زياد از من مي پرسند . البته يك مقدار آن حساسيت است . مثلا فكر مي كند كه اين طور است . البته من فرق گذاشتن بين فرزندان را قبول دارم . الان آقا عروس و داماد دارد و دختر آخري را شوهرمي دهد و همه ي وقتش را معطوف به او ميكند . يا داماد آخري پزشك است و داماد اولي كارگر و ديگر او را تحويل نمي گيرد . خانمي ميگفت : ما اينقدر مادرم را تحويل ميگيريم و از مكه كه آمده ، براي او ميهماني گرفته ايم ولي مادرم اصلا به ما توجهي نميكند و در ميهماني ها ما را دعوت نمي كند . من چكار كنم ؟ گفتم كه اگر با لوالدين احسانا است بايد باز هم سر بزني

ص: 10459

ولي اگر يك طرفه است ، كمي آن را كمتر كن . خانواده هايي كه فرزند در خانه داريد حتي در نگاه كردن هم بين فرزندانتان فرق نگذاريد و آنهايي كه فرزند زياد دارند در رفت و آمدها دقت كنند كه اگر دو دفعه پسر بزرگ مي آيد ، دو دفعه هم پسر كوچك بيايد . پيامبر در نگاهش هم عدالت داشت . در نگاه و در برخوردتان بايد خيلي احتياط كنيد . من در قلبشان را نمي گويم . حالا ما فرزندي را خيلي دوست داريم . اما باقر (ع) مي فرمايد : ما بعضي از بچه هايمان را بيشتر دوست داريم ولي در رفتارمان بروز نمي دهيم . رسول اكرم در سوغاتي و هديه دادن بين فرزندانتان عدالت داشته باشيد . آقا براي پسر تو خانه اي يك كاپشن مي آورد و براي پسر بزرگش يك جوراب از مكه مي آورد . پسر ، پسر است . اگر او كاپشن دارد و يا دستش به دهانش مي رسد و يا پزشك است . بحث هديه فرق مي كند . اين دو فرزند تو هستند و به هردو يك جور نگاه كن . به درآمدهاي بالا و پايين آنها كاري نداشته باش . بعضي ها عروسي دارند كه از فاميل خودشان است مثلا دخترخاله است . او را بيشتر تحويل مي گيرد و مي گويد : از خودمان است . يا عروسي دارد كه همشهري خودش است ، او را بيشتر تحويل مي گيرد ، اين طور نبايد باشد . عروسي دارد تحصيلات بيشتري دارد . با همه ي اينها نبايد در برخورد تبعيض

ص: 10460

قائل شد . اين ها پيامد د ارد و پيامد آن كينه و عداوت حسادت بدبيني ميشود . روايتي داريم كه وقتي با فرزندانتان صحبت ميكنيد در نگاه و گوش كردن حرفشان عدالت را رعايت كنيد . يكي از دلايلي كه باعث شد برادران يوسف او را در چاه بيندازند اين بود كه پدر او را بيشتر تحويل ميگرفت . در قرآن داريم : آنها گفتند كه پدر يوسف و برادرش را بيشتر از ما دوست دارد . البته كار يعقوب گناه نبود . دقت كنيد كه در خانواده ها تبعيض و بي عدالتي نباشد .

سوال - آيا نماز شب قضا دارد . آيا دستور ساده تري دارد كه ما بتوانيم از بركات آن استفاده كنيم ؟

پاسخ - آب دريا اگر نتوان كشيد ، هم به قدر تشنگي بايد كشيد . ما يك مطلوب داريم . نماز شب يازده ركعت قبل از نماز صبح . 70 استغفار و 300 تا العفو و 40 نفر مومن را دعا كردن . اين مطلوب نماز شب است . البته همه ي اين ها پانزده دقيقه بيشتر طول نمي كشد . حالا كسي قبل از نماز صبح بلند شد و حال ندارد ، يازده ركعت نماز شب بخواند ، قنوت معمولي بخواند ، واجب نيست چهل مومن را دعا كند . باز اگر كسي حال يازده ركعت نماز را هم نداريد ، دو ركعت نماز نافله ي شب بخواند . بالاخره اگر سر اين سفره پنج رقم غذا بود مطلوب است ولي اگر يك رقم غذا هم بود انسان را سير مي كند و ميشود از آن

ص: 10461

استفاده كرد . قضاي نماز شب را هم مي توان بجا آورد . در ظهر مي توان دو ركعت نماز قضاي شب خواند . البته قضاي يازده ركعت را هم مي توان خواند . حتي ما مي توانيم هنگام خوابيدن نماز شب را بخوانيم و بخوابيم . چون معمولا ما زودتر از يازده نمي خوابيم .

88-12-23

56- درباره ي خلاصه ي مطالب رزق و روزي توضيح دهيد .

ما هفته ي گذشته بحث افزايش رزق و روزي را داشتيم و آنچه به نظر مي رسد اين است كه افزايش رزق و روزي صرفاً به منزله ي افزايش داشته هاي ما نيست ، آنچه داريم بايد قدر آن را بدانيم و اين ميسر نمي شود مگر با قناعت كه من در ادبيات ديني ديده ام كه از امير المؤمنين نقل است كه قناعت ثروتي بي پايان است. چه خوب است كه ما در زندگي خود قناعت پيشه كنيم و از اسراف دوري كنيم و مسير اعتدال را در پيش بگيريم . اين مي تواند شروع خوبي باشد تا به فرهنگ اعتدال در اسلام بپردازيم كه شايد به نوعي اشاره اي هم مي توانيم به اصلاح الگوي مصرف داشته باشيم كه امسال نيز به اين نام مزين است .

57- درباره ي اصلاح الگوي مصرف توضيح دهيد .

من در اين خصوص هفت يا هشت توصيه دارم . بحث شما اين است كه چطور آنچه كه داريم مصرف كنيم ؟ بحث جلسه ي قبل اين بود كه چه كنيم روزي ما حلال باشد و افزايش پيدا كند؟ اما الان بحث اين است كه فرض كنيد بنده آدمي

ص: 10462

هستم با حقوق و درآمد مشخص ، چطور خانه و زندگي خود را برنامه ريزي كنم كه بتوانم آن را به همه چيزها برسانم و در زندگي كم نياورم . همين تعبيري كه گاهي در روايات به عنوان تدبير در معشيت آمده است . ابتدا من دو نكته بگويم و بعد هفت يا هشت توصيه را فهرست وار بيان كنم : نكته ي اول اينكه هرچه مال در اين عالم است متعلق به خدا است . در حديث داريم كه اين مال متعلق به خداوند است و بعنوان وديعه نزد مردم گذاشته شده است . قرآن كريم وقتي به انفاق سفارش مي كند مي فرمايد: از آن چيزي كه ما به شما داديم انفاق كنيد يعني اين مال متعلق به شما نيست . بدانيم ما در اين عالم صرفاً امانتدار هستيم . مال من ، خانه ي من يا زندگي من مطرح نيست . در روايت داريم گاهي پيامبر اين سوره را در كوچه هاي مدينه مي خواندند : الحاكم التكاثر حتي زرتم المقابر بعد مي فرمود: يقول اين آدم مالي مالي و مالك من مالك آدم ها مدام مي گويند مال من ، مال من ، اينها مال تو نيست مگر آنكه بخوري يا انفاق كني و يا لباس بخري . شما ملاحظه كنيد اگر فرد ميلياردر هم باشد هيچكدام از آنها را با خود به قبر نمي برد و بيش از آنكه بدن نياز دارد نمي تواند مصرف كند . پس نكته ي اول اينكه ما صرفاً در اين عالم امانتدار هستيم و ملكيت اعتباري است . نكته ي دوم اينكه ما بايد

ص: 10463

توجه كنيم كه المؤمنون كلجسد الواحد همه ي جامعه مثل يك پيكر هستند ، شما اعضاء يك پيكر هستيد . مثلاً فرض كنيد اين دست نسبت به آن دست يا چشم نمي تواند بي تفاوت باشد ، يك وقت دندان شما درد مي كند ، چشم شما به خواب نمي رود ، دست شما روي آن را محافظت مي كند و اشك شما هم ممكن است بيايد . پس نكته دوم اينكه بايد توجه كنيم جامعه يك پيكر است و اينطور نيست كه فقط به خود فكر كنيم و در اين قضيه مليت و نژاد و اين چيزها نيز مطرح نيست. اگر آن طرف عالم كسي سر گرسنه بر بالين بگذارد ما مسئول هستيم . حالا ارتباط اين دو نكته را عرض مي كنم ، ما در اسلام و در روايات براي مصرف و مخارج زندگي يك سري سفارش هايي داريم ، يكي از آنها تدبير است يعني برنامه ريزي . من حديثي را براي شما بخوانم امير المؤمنين فرمود 4 چيز حكومت ما را به هم مي ريزد : يستدل علي ادبار الدول باربع يك سوء تدبير و دوم برنامه ريزي غلط و ريخت و پاش زياد قلة الاعتبار عبرت نگرفتن از عملكرد گذشتگان و چهارم كثرت اعتذار دُوَل و افرادي كه خيلي اشتباه مي كنند و مدام مي گويند ببخشيد و زياد عذرخواهي مي كنند. بحث من بر روي نكته اول يعني سوءتدبير است . در روايات آمده يك زماني افراد خدمت پيامبر اكرم يا ائمه مي رسيدند و تقاضاي موعظه مي كردند، ائمه به آنها سفارش مي كردند كه برنامه ريزي و

ص: 10464

تدبير قبل از كار شما را از پشيماني حفظ مي كند . الان بحث ما اين است كه چه كنيم آن چيزي كه داريم كم نيايد ، يعني خانواده ها بتوانند درست با داشته هاي خود زندگي را اداره كنند . ببينيد در آمد هاي افراد فرق مي كند ، يك نفر كارمند بانك است، ديگري معلم است ، فرض كنيد ماهي پانصد هزار تومان حقوق مي گيرد و سه تا هم فرزند محصل دارد ، مي خواهد حج برود ، دختر خود را شوهر بدهد و بالاخره ميهمان هم دارد بنابراين او بايد برنامه ريزي كند . مثلاً بگويد كه من از اين پانصد تومان، صد تومان آن را ناديده مي گيرم براي جهيزيه ي دخترم و اصلاً از اول يك حساب براي او باز مي كنم ، پنجاه تومان براي تحصيل پسرم مي گذارم ، يك مقدار هم براي قبض آب و برق كنار مي گذارم . در قديم مي گفتند ما يك خرج داريم و يك برج ، مثلا ً آمديم خانه و ديديم آشپزخانه خيس است چه شده ؟ آب گرمكن سوراخ شده است يا يخچال سوخته ، صد تومان يا پنجاه تومان بايد خرج آن بكنيم ، پس كسي كه پانصد تومان درآمد دارد بايد نيمي از آن را براي اينها كنار بگذارد حالا اگر اجاره خانه هم داشته باشد يك مقداري بايد براي آن كناربگذارد . پس با اين برنامه ريزي و با اين تدبير مي بينيم درمجموع صد تومان بيشتر براي خانم خانه نمانده است ، پس با اين صد تومان ما نمي توانيم ميهماني آنچناني بگيريم و

ص: 10465

يا مبل دو يا سه ميليوني بخريم يا مسافرت برويم . اما الان طرف مي رود يك مبل دو ميليوني برمي دارد با چهار قسط پانصد توماني و در نتيجه مي ماند آب را چه كند ؟ برق را چه كند ؟ آنوقت به او فشار مي آيد ، پس علت بخشي از گرفتاريهاي جامعه عدم تدبير و برنامه ريزي است . هم بايد سطح توقعات را پايين آورد و هم برنامه ريزي كرد ، من برنامه ريزي را براساس سطح توقعات خود انجام مي دهم . به عبارت ديگر مي خواهم بگويم چشم و هم چشمي نكنيم، همان كه من ابتدا در حديث خواندم . درروايت داريم مال مال خدا است و شما امانتدار هستيد ، خدا به شما فرمان داده ميانه رو مصرف كنيد و لباس شما ميانه روي باشد . شما مي دانيد يكي از بزرگترين توصيه هاي اسلام در زندگي ما اعتدال است ، در قرآن در سوره فرقان ويژگي هاي بنده هاي برگزيده ي خدا را مي شمارد كه 12 ويژگي است و عبادالرحمن الذين يمشون علي الارض هو نا يكي اينكه الذين اذا انفقوا لم يسرفوا وقتي انفاق مي كنند اسراف نمي كنند و اعتدال دارند. اميرالمؤمنين در خطبه متقين وقتي صفات آنان كه صد وده صفت است مي شمرد مي گويد : يكي اين است كه لباس آنها ميانه روي است ، لباس يعني چه ؟ يعني پوشش زندگي . پس اولين توصيه ما برنامه ريزي و تدبير در زندگي است كه الان متأسفانه اين از دست خانواده ها خارج شده است و اين قضيه فداي چشم و

ص: 10466

هم چشمي شده است . يك خانم وقتي مي بيند درآمد شوهر او اين ميزان است چه ضرورتي دارد براي هر عروسي يك لباس و براي هر مناسبتي يك پوشش تهيه كند ؟ يا فرض كنيد هر مدتي يك بار تغيير وضعيت دهد ؟ شما مي دانيد الان الگوي مصرف به هم ريخته است . در گذشته فرض كنيد طرف پنج فرزند داشت ، خانه ي او نيز پنج اتاق داشت هركدام با خانواده در يك اتاق زندگي مي كردند موقع ناهار هم كه بود مادر صدا مي كرد و همه بر سر يك سفره مي نشستند و حالا آبگوشت يا برنج هرچه كه بود با هم سر يك سفره مي خوردند ، وقتي يك مجموعه دور هم جمع شوند آن برق و آبي كه مصرف مي شود كمتر است و اصلاً نشاط هم بيشتر مي شود . الان آقا مي گويد من يك خانه دارم ، زير زمين و طبقه ي بالاي آن خالي است اما پسر من مي گويد من بايد مستقل زندگي كنم ، چرا با هم كنار نمي آييم ؟ چرا اجازه نمي دهيم اين تكليف در بين ما ايجاد شود ؟ بنابراين شما ملاحظه بفرماييد ساده ترين خانه را پيامبراكرم در همين جايي كه الان قبر پيامبر و حجره هاي او بوده با اتاق هايي ساده داشته است و خاندان پيامبر در كنارهم زندگي مي كردند و هيچ گاه دنبال اين موارد نبودند . حالا چرا ما اينگونه شده ايم ؟ بخش عمده ي آن الگوگيري از فرهنگ غرب است . متأسفانه در فيلم هاي صدا و سيما و سريال

ص: 10467

ها وقتي طرف مي بيند همه خانه هاي آنچناني ، مبل هاي فلان ، ساختمان هاي بزرگ ، فرش هاي چنان دارند و چندين دست لباس عوض مي شود فرد الگو مي گيرد . لذا اصلاح الگوي مصرف بايد از برنامه هايي كه در صدا و سيما پخش مي شود و از خط دهي و الگو دهي در ادارات شروع شود . ما بايد مجموعه را با هم ببينيم ، همه دست به دست هم بدهيم تا اين اتفاق بيفتد . يك مثال ساده الان اعلام مي كنند محصلين دبيرستان يا راهنمايي بايد اين روپوش را بپوشند و تنوع هم نيست در نتيجه بچه مي داند اگر فردا لباس ديگري بپوشد او را به مدرسه راه نمي دهند ، قبول مي كند چون قانونمند است و نهادينه شده و گفته اند اين لباس ورود به مدرسه است اگر هم كثيف شود همان را مي شويند و دوباره مي پوشند ، اگر مي گفتند هر كس با هر لباس بيايد اشكالي ندارد آنوقت چه چشم و هم چشمي مي شد . جديداً مدارس در تغذيه هم الگو مي دهند مثلاً فردا نان و تخم مرغ ، پس فردا نان و پنير چرا؟ چون يك دانش آموز با خود يك پيتزا نياورد و بغل دستي او را نگاه كند و چشم و هم چشمي شود . چرا ما در جامعه اين الگو را ندهيم ؟ توصيه ي من به خانواده ها اين است كه برنامه ريزي كنند . چرا اينقدر در روايات سفارش شده كه در مسائل مالي به پايين دست نگاه كنيد و نه به بالا

ص: 10468

دست ؟ چون باعث نشود مدام احساس كمبود كنيد .دومين توصيه بنده مراعات اولويت ها است . يك شخصي آمد خدمت رسول خدا و عرض كرد يا رسول اله من دو دينار مي خواهم در راه خدا انفاق كنم توصيه ي شما چيست؟ رسول خدا فرمود پدر و مادر داري ؟ گفت بله يا رسول اله فرمود انفقهما علي والدك اين دو درهم را اول به پدر و مادر خود بده ، چون پدر و مادر واجب النفقه اولاد هستند و وظيفه ي آنها است . او رفت پول را داد و دوباره آمد رسول الهچ دو دينار ديگر هم دارم فرمود : اولاد داري؟ گفت بله ، فرمود به اولاد خود بده ، دوباره آمد حضرت فرمود خادم داري ؟ گفت بله ، گفت به خادم خود بده مرحله ي پنجم فرمود به فقير و مستمند بده . اين چه چيزي را مي خواهد بگويد ؟ افرادي كه در جامعه دست آنها به دهانشان مي رسد و امكاناتي دارند چگونه بايد اوليت بندي كنند . الان شما مي خواهيد براي اين خانه برنامه ريزي كنيد ماهي هم فرضاً پانصد تومان درآمد داريد ببينيد اولويت چيست ؟ آيا مبل اولويت است ، فرش اولويت است ،هزينه ي تحصيل فرزند شما يا يك رايانه كه بتواند پشت آن بنشيند و كارهاي خود را انجام دهد اولويت است ؟ الان من خانواده اي را مي شناسم اصلاً نيازي به رايانه ندارند و محصلي نيز ندارند كه از آن استفاده كند اما چون باجناق او يا برادر او در خانه رايانه دارد آن را خريده است . آقايي

ص: 10469

مي گفت كسي به كتابخانه ي ما آمده بود و مي گفت كتابي مي خواهم كه پانزده سانت قد و دو سانت قطر داشته باشد و رنگ آن نيز آبي باشد ، گفتم موضوع آن چه باشد ؟ گفت فرقي نمي كند من كتابخانه اي براي خانه گذاشته ام مي خواهم كتاب هاي آن را كامل كنم ، گاهي كتابخانه هم در خانه جنبه ي دكور و تجملاتي پيدا مي كند. اولويت ها را در خانه بسنجيم و ببنيم الان اولويت خانه چيست ؟ آقا الان مي خواهد به حج برود ، اولاً حج استطاعت مي خواهد با قرض و وام كه نمي شود . دوم در سطح جامعه ما خانواده هايي داريم كه پولدار هستند مثلاً من اخيراً جايي تبليغ بودم يك آقايي به من نامه داد كه من 40 ميليون پول دارم نمي دانم آن را چطور خرج كنم كه درست در محل خود واقع شود ؟ من رفتم پيش رئيس كميته امداد آن شهر گفتم يك همچين موردي است گفت آقا ما مواردي داريم كه با پانصد يا يك ميليون كار آنها راه مي افتد ايشان 40 ميليون را در اختيار ما بگذارند ما در بانك قرار مي دهيم كه راكد هم نماند ، ما آن را يك ميليون يا 500 تومان به خانواده ها مي دهيم تا كار آنها راه بيفتد ، بعد كم كم از آنها مي گيريم . ما دختراني داريم شانزده يا هفده ساله يك دفترچه براي آنها باز مي كنيم و يك ميليون در آن مي گذاريم و به مادر آنها مي گوييم يك ميليون ما گذاشتيم

ص: 10470

دختر شما هم انشاءاله تا دو يا سه سال ديگر كه مي خواهد ازدواج كند ماهي 5 يا ده تومان كم كم به اين اضافه كند تا زماني كه خواست عقد كند ديگر كاسه ي چه كنم چه كنم به دست نگيرد. توصيه ي من به آن آقا اين بود كه نحوه ي برنامه ريزي ما در اين جور كارها خيلي مهم است . فرهنگ وقف براي امام حسين (ع) الان خيلي جا افتاده است چون ما هرچه داريم از امام حسين (ع) است اما اگر مي گويم براي امام حسين (ع) وقف كنيد به آن معنا نيست كه براي جاي ديگر وقف نكنيد . الان بحث خوابگاه هاي دانشجويي ، بحث ازدواج ، بحث جهيزيه نيز مطرح است ، چه اشكالي دارد يك سري افراد بيايند و وقف ها را اولويت بندي كنند . اين چيزي است كه من روي آن تأكيد مي كنم ، اول تدبير، دوم مراعات اولويت ها كه خود دو شاخه مي شود 1- اولويت در خانه 2- در سطح كلان كه به ثروت مندان و اقشار پردرآمد جامعه بر مي گردد. حالا گاهي طرف درآمد دارد با برنامه ريزي و اعتدال مي تواند زندگي خود را اداره كند ولي يك كسي كه درآمد ندارد چه كند ؟ خداوند انسان را مختارآفريد و از ابتدا هم روزي انسان را تأمين كرده اما روزي را منوط به تلاش قرار داده است . مي گويند : رزق مضمون ما را از عمل مفروض باز نمي دارد ، يعني رزقي كه ضمانت شده، از آن تلاشي كه وظيفه است ما را باز نمي

ص: 10471

دارد ، پس وقتي مي گويند رزق تو تضمين شده ولي مشروط به تلاش است مثل حكم كارگزيني براي كارمند است وقتي او به خانه مي آيد به خانم خود مي گويد براي من ماهي هفتصد هزار تومان زده اند، بله اين حكم است ولي بايد او سرساعت سركار برود . ببينيد نكته اي كه هست خدا انسان را مختار آفريده ، رزق انسان را هم تأمين كرده ولي آن را مشروط به تلاش انسان قرار داده است . از ابتداي عالم هستي تا امروز هم ما غني داشته ايم و هم فقير ، اگر بنا بود اين فاصله از بين برود خدا در قرآن سفارش نمي كرد كه اغنياء به فقرا كمك كنند ، يا فقرا قناعت كنند . درميان انبيا ء الهي هم ايوب داشتيم كه فقير فقير بود هم سليمان را داشتيم كه غني غني بود و ثروت او بي حدو حصر بود . در ميان ائمه هم داشتيم امام صادق (ع ) كه از ثروتمندان مدينه بود و اميرالمؤمنين هم كه از فقرا بود ، البته فقير به اين معني كه زندگي مستمندانه اي داشت . اينكه چرا بعضي ها فقير مي شوند و بعضي ها غني ، همه معلول يك عملي است . فرض كنيد شما يك پدر بزرگي داشته ايد صد سال پيش با هزار تومان در زعفرانيه يا ونك يك زمين خريده ، پدربزرگ بنده هم داشته ولي همان زمان با آن رفته سفر و خوش گذراني كرده ، حالا شما وارث پدر بزرگي مي شويد كه هزارمتر زمين درفرمانيه دارد و بنده وارث پدري با صفر مي

ص: 10472

شوم ، شما يك فرد ثروتمند مي شويد و من يك فرد فقير . پس يك بخش معلول تلاشي است كه پدران و پدر بزرگان ما كرده اند . يا حضرت عالي خانه يا زميني خريديد يك دفعه پنج برابر شد يا من ماشيني خريدم كه قيمت آن نصف شد ، اين ديگر مربوط به آينده است كه ما نمي توانيم پيش بيني كنيم . بالاخره معاملات و كاسبي ها هم سود دارد و هم ضرر ، اتفاق است ما كاسب داريم ورشكست مي شود ، كارخانه داري زمين مي خورد ، اين كه چرا بعضي غني و بعضي فقير مي شوند معلول جبر نيست، البته قبول داريم خداوند روزي افراد را تضمين كرده . يك نفر نزد امام صادق ( ع) آمد و گفت من در خانه مي نشينم خداوند روزي كه وعده داده را به من برساند ، امام فرمود : شما از مورچه كمتر هستي ؟ مورچه دنبال رزق و روزي خود مي رود و در خانه نمي نشيند دعا كند ، ببين چه تلاشي مي كند تا دانه اي يا پاي ملخي را به خانه ببرد . پس اختلاف طبقاتي معلول عوامل متعددي است ، گاهي برنامه ريزي هاي پدران و بزرگان سود دهي دارد ، گاهي بعضي افراد در زندگي فكر اقتصادي دارند و مي دانند چه بخرند و چه بفروشند . يك لطيفه اي است مي گويد كسي پيش بهلول آمد و گفت جناب بهلول عاقل من پولي دارم مي خواهم بازده داشته باشد چه كنم ؟ گفت برو آهن بخر يك جاي خشك بگذار ، خوب آهن ماندني

ص: 10473

است انشاء اله گران مي شود و مي فروشي ، ايشان هرچه پول داشت آهن خريد و يك جاي خشك نگاه داشت ، اتفاقاً اين آهن ها چندين برابر شد و سود كرد . سال بعد پيش بهلول آمد و گفت بهلول ديوانه پارسال خوب حرفي زدي امسال چه كنم ؟ او بي ادبي كرد و گفت ديوانه ، بهلول هم گفت امسال همه ي پول هاي خود را پياز بگير، داخل زيرزمين بگذار، روي آن هم آب بپاش، در آن را هم بگذار حسابي براي تو سود مي كند . او هم همين كار را كرد و دو سه ماه بعد بازكرد ديد همه گنديده است ، گفت : مرا بيچاره كردي همه از بين رفت . گفت پارسال از عقلم خواستي ، من عاقلانه جواب دادم امسال هم از روي جنون خواستي من هم جواب دادم . حالا اين مهم است گاهي بعضي ها شم اقتصادي دارند و تشخيص مي دهند ، بله خداوند هم كمك مي كند. دائم با وضو بودن و با ياد خدا بودن روزي آدم را زياد مي كند . ممكن است بگوييد ما همسايه اي داريم نماز هم نمي خواند ميلياردر است ، ما اهل مسجد و نماز هستيم و خمس و زكات مي دهيم ، وضعمان اين است . من به اينها مي گويم موسي بن عمران نان نداشت بخورد مي گفت : رب اني لما انزلت عليه من خير، به فقير مي گويند موسي پابرهنه ، از گرسنگي علف بيابان مي خورد ولي خرج منها خائف يترقب وقتي به مدين آمد گرسنه ، بي كفش ،

ص: 10474

خسته و تشنه بود در همان زمان هم كليد گنج هاي قارون با صندوق حمل مي شد . ما نبايد قضايا را به هم ربط بدهيم اين عالم ، عالم اختيار است و خداوند انسان ها را مختار آفريده است . گاهي ثروت در آدم هاي خوب پيدا مي شود در آدم هاي بد هم پيدا مي شود . حالا برگرديم به توصيه ها ، ما دو توصيه كرديم. يكي بحث تدبير، يكي بحث رعايت اولويت ، امسال بحث اصلاح الگوي مصرف را داريم كه توسط مقام معظم رهبري اعلام شده است ، البته متأسفانه اين عنوان يك مقدار فراموش شد و تحت الشعاع مسائل انتخابات قرار گرفت ولي مجموعه ي دارالحديث يك كتاب چاپ كرده با همين عنوان اصلاح الگوي مصرف . روايات ، آيات و توصيه هايي كه وجود دارد آنجا آورده شده ، بد نيست بينندگان عزيز اين كتاب را ببينند . در ارتباط با اصلاح الگوي مصرف توصيه سوم من استفاده ي بهينه است . بحث تدبير جاي خود ، اولويت ها هم در جاي خود و همينطور استفاده ي بهينه . ماشين وسيله اي است براي اينكه ما در رفت و آمد هاي خود از آن استفاده ي بهينه بكنيم ، اما ببينيد در همين خيابان هاي تهران چقدر ماشين هاي تك سرنشين داريم ؟ گاهي فكر مي كنم اينها كجا مي خواهند بروند ؟ اگر بخواهند سر كار بروند كه با اين وضعيت نمي توانند ، من خودم در مجموعه اي تدريس مي كنم ، گاهي صبح ها كه مي روم نگهبان مي گويد در پاركينگ جا نيست ،

ص: 10475

بيرون بگذاريد ، مي بينم تمام اين كارمند ها كه اكثراً هم از يك مجتمع مسكوني مي آيند هركس با يك ماشين مي آيد ، خوب هماهنگ كنيد شنبه يك نفر بياورد ، يك شنبه يك نفر و ... واقعاً نمي توان از وسايل نقليه استفاده ي بهينه كرد ؟ ما چقدر در اين ترافيك ها و پشت چراغ قرمز ها ضرر مي كنيم ؟ يا تلفن ، گاهي اوقات من به خانه ي دوستان زنگ مي زنم حدود بيست و پنج دقيقه اشغال است بعد كه بالاخره مي گيرد و آقا گوشي را برمي دارد ، مي گويم گوشي را بد گذاشته بوديد مي گويد نه خانم بود با خواهر خود صحبت مي كرد ، جالبه صبح هم همديگر را ديده بودند . اين وسيله را گذشته اند شما نيم ساعت در باره ي رنگ لباس فلاني صحبت كنيد ؟ يا فلاني چي بود ، كجا بود ، نه اين براي كارهاي ضروري است . در خصوص كاغذ هم به همين صورت است من تأسف مي خورم كه چقدر در كشور ما كاغذ اسراف مي شود ، در سمينارها ، در جلسات يا در ادارات چقدر اسراف مي شود . در حالات حضرت امام خواندم ايشان وقتي دستمال كاغذي را از جعبه در مي آورند يك لايه ي آن را بر مي داشتند و يكي ديگر را گاهي تا مي كردند تا بعداً استفاده كنند . يا اينكه بسياري از اشعار خود را در حاشيه ي روزنامه مي نوشتند . مثلاً ديده ايد وقتي كسي از دنيا مي رود يا كسي از مكه بر

ص: 10476

مي گردد دو كيلومتر براي ايشان پارچه نويسي مي كنند ، خوب اين پارچه بعداً ديگر قابل استفاده نيست و اسراف است . گل هايي كه در مراسم مي آورند يا ميهماني هايي كه در تالارها گرفته مي شود خيلي اسراف مي شود . يا كارت هاي عروسي مگر نمي توان يك كارت پنجاه يا صد توماني گرفت من شنيده ام بعضي از كارت ها پانصد يا هزار تومان است . اين همه گل و كاغذ آيا نمي توان از آن استفاده ي بهينه كرد ؟ خيلي وقت ها مي توان به گونه اي مصرف كرد كه از همين كاغذ يا گل ها خوب استفاده كرد . اين هم توصيه ي سوم من بود ، اما توصيه ي چهارم بنده كه با دقت به آن توجه شود و البته از آن سوء برداشت نكرد اين است كه بايد رعايت سطح جامعه شود ، سطوح جامعه با هم متفاوت است ما در شهرهاي كوچك و روستا ها يك نوع مصرف داريم در شهرهاي بزرگ و بعضي جوامع ديگر مصرف به گونه ي ديگري است . به عبارت ديگر مناطقي داريم كه در آنها مرسوم است ماهي يك بار مرغ يا برنج مصرف مي شود آنها غذاي روستايي ومحلي دارند. ما نبايد سطوح جامعه را به گونه اي يك دست كنيم ، يك نفر دربالاي شهر زندگي مي كند ، اقتضا مي كند در خانه اينگونه باشد ، اين طور لباس بپوشد . فرض كنيد شغل اين آقا مجري تلويزيون است ، اجراي برنامه ي همايش ها اين جور اقتضا مي كند كه او پنج دست كت

ص: 10477

و شلوار داشته باشد ، اما اقتضاي شغلي شما اين نيست با يك دست هم كاره شما راه مي افتد . امام صادق (ع) در خانه ي خود گندم ذخيره مي كردند ، چه اشكالي دارد آدم برنامه ريزي كند و مايحتاج سال يا هفته ي خود را زودتر از بازار تهيه كند ، برنج و گوشت را براي يك ماه يا دوماه تهيه كند . امام ظاهراً در منزل گوني هاي گندم داشتند و از آن استفاده مي كردند يك وقت خبر رسيد كه وضع بازار به هم ريخته گندم ناياب شده است ، امام صادق (ع) فرمودند : گندم ها را به بازار ببريد و بفروشيد ، به حضرت گفتند كه اين چه كاري است اگر ما اين را به قيمت ارزان بفروشيم بايد گران بخريم ، فرمود اشكالي ندارد ببريد و بفروشيد و روز به روز گندم بخريد . جالب است كه فرمود خريد هر روز ما نصف گندم باشد و نصف جو، يعني الگوي مصرف را تغيير داد . الان كه من مي بينم قيمت گوشت در جامعه 10 يا 15 هزار تومان است ديگر نمي توان به آن شكل قبلي كه هر هفته سه بار خورشت با گوشت درست مي كرديم عمل كنيم حالا بايد دو وعده ي آن را كم كنيم و با برنج و عدس سر كنيم و خودمان را تطبيق دهيم . البته بنده با بايدها كار ندارم با هست و نيست كار دارم ، نگوييد آقا بجاي اينكه گوشت را ارزان كنيد مي گوييد مصرفتان را كم كنيد ، آن كه بله بايد ارزان شود، ولي

ص: 10478

با اين شرايط من مي گويم بايد سطوح رعايت شود . من وقتي مي بينم جايگاه شغلي اين فرد به اين صورت است كه بايد پژو سوار شود و جايگاه شغلي بنده اين است كه پرايد سوار شوم ديگر من به او نگاه نكنم بگويم چرا او پژو سوار شده و من پرايد، بايد جايگاه خود را بشناسيم و رعايت كنيم . عرض من اين است كه پولي كه داريم چطور برنامه ريزي كنيم و اولويت بندي كنيم و اسراف نيز نكنيم ، ميانه رو باشيم . بنده مي گويم مالي كه اين وسط هست المال مال اله متعلق به خداوند است و ماهمه امانتدار هستيم . دوم اينكه بني آدم اعضاء يك پيكر هستند ، بنده اگر امشب سير مي خوابم نبايد همسايه ي من گرسنه باشد . نگوييد كه من در زندگي طبق آن چيزي كه شما گفتيد برنامه ريزي مي كنم و كاري هم به ديگران ندارم . اگر در فاميل شما دختري بخواهد شوهر كند ، فرض كنيد اين دختر ، دختر شما هم هست ، اگر در فاميل شما پسري بخواهد زن بگيرد اگر خانواده اي بيمار دارد شما بايد خود را مسئول بدانيد . مسئول كميته امداد به من مي گفت بعضي بيماران ما روزي بيست هزار تومان پول دارو بايد بدهند ، به او گفتم اين صندوق ها چطور ؟ گفت اين پول بسيار ناچيز است ، من از مسئولين كه در اين مجموعه كار مي كنند تشكر مي كنم . اگر ما در فاميل مريض داريم روزي اين قدر پول داروي او است من نمي توانم بگويم

ص: 10479

من برنامه ريزي براي خود دارم نه، اين برنامه ريزي و اولويت ها شخصي نيست ديگران هم مال همين پيكر هستند. خدايا ما را با حلال از حرام بي نياز كن.

88-12-16

48 - شوهر من آدم خوبي است ولي هنگام رانندگي اصلاً كنترل زبان خود را ندارد ، به محض اينكه كسي تخلف كوچكي بكند هزاران فحش و بد و بيراه نثار او مي كند . لطف بفرماييد در مورد گناه بددهاني صحبت كنيد شايد شوهر من هم بشنود و از اين كار دست بردارد.

ببينيد ما در دو محور مي توانيم بحث را مطرح كنيم . يك محور كه تقريباً همه مي دانند ، اهميتي است كه در آيات و روايات نسبت به مسئله زبان قائل شده اند و عذابي كه در مورد گناهان زبان هست . بارها گفتيم پس وارد اين مقوله نمي شويم ، فقط يك حديث مي خوانم . كم من انسان اهلكه لسان ، چه قدر انسان هايي كه زبان آنها را هلاك كرده است . باز در روايات داريم كه گاهي بعضي افراد خدمت رسول خدا مي رسيدند و تقاضا مي كردند كه حضرت به آنها سفارشي بكند . از اين روايات مشخص است كه اينها آدمهاي متدين و نمازخوان و مسجدي بوده اند ولي مشكل زبان داشتند ، پيامبر گاهي تا سه مرتبه به آنها مي فرمود كه والحفظ لسانك ، زبان خود را حفظ كنيد . براي ايشان سؤال بود كه چرا حضرت روي زبان تأكيد مي كند ؟ مي فرمود كه بيشتر شما از طريق زبان جهنمي مي شويد ، از اين رو بر آن تأكيد

ص: 10480

مي كنم . در قرآن كريم براي سخن گفتن آدابي ذكر شده كه من فهرست وار به چند تا از اين ويژگي ها اشاره مي كنم و بعد به سؤال شما مي پردازم. يكي از آدابي كه در قرآن ذكر شده اين است كه گفتار ما عالمانه باشد ، يعني چيزي را كه نمي دانيم نگوييم . الان من كاري به بددهاني ندارم فراتر از آن را عرض مي كنم . چون مي دانيد در جامعه ي ما گاهي اوقات پخش خيلي از شايعات و مطالب بي مبنا و با عدم آگاهي با آبروي يك خانواده بازي مي كند . اين پيام قرآن است : چيزي كه نسبت به آن آگاهي و اطلاع نداريد نه بگوييد ، نه پيروي كنيد و نه دنبال كنيد . دومين توصيه اي كه در قرآن راجع به گفتار شده اين است كه گفتار ما عاملانه باشد . اول بدانم دوم خودم به آن عمل كنم ، لم تقولوا مالا تفعلوا بنده به شما توصيه ي نماز اول وقت بكنم ولي خودم آخر وقت بخوانم . نكته سوم قرآن مي فرمايد : سخنان شما محكم و استوار باشد و بي مبنا و بي اساس نباشد . به عبارت ديگر استدلالي باشد ، الان در بحث امر به معروف و نهي از منكر هم اين طور است . مي گويند : جواني از كوچه هاي كوفه مي گذشت . لباس بلندي پوشيده بود كه روي زمين مي كشيد. حضرت علي (ع) پشت سر او راه مي رفت و فرمود: پيراهنت را بالا بگير و بعد توضيح داد كه در اين صورت

ص: 10481

هم پاكيزه مي ماند و هم از تكبر به دور است . دو دليل فرمود اينكه لباس بلند كه روي زمين كشيده مي شود نشانه ي غرور است ، دوم اينكه خاكي و كثيف مي شود . حضرت حرف خود را مستند مي گويد. فرض كنيد ما وقتي مي گوييم خواهر من حجاب خود را رعايت كن ، برادر عزيز دروغ نگو ، براي استدلال به او بگوييم چون دروغ كه مي گويي منجر به ضعف حافظه مي شود . ببينيد در قرآن غالباً دلايل را مي گويد : روزه بگيريد چون تقوا مي آورد ، نماز بخوانيد بخاطر ياد خدا ، غيبت نكنيد چون مثل اين است كه گوشت برادر مؤمن خود را مي خوريد يعني در واقع يك نوع استدلال پشت قضيه است . اين را سخن سديد مي گويند . نكته چهارم ادب در گفتار است ، قولو للناس حسنا در واقع الفاظ و واژه ها الفاظ نيكو باشد و بار ادبي هم نداشته باشد كه اثر آن نيز بيشتر است . اما اين عزيزي كه در رانندگي بددهاني مي كند، شامل محور دوم عرض من مي شود . درمان بددهاني و عادت به فحش و ناسزا گويي ، يكي اين است كه تمرين به الفاظ خوب كند . همين آقايي كه پشت فرمان عصباني مي شود خود را عادت دهد كه هنگام عصبانيت بگويد : لا اله الا اله ، لا حول و لا قوة الا باله . به اين مسئله عادت مي كند و بعد از مدتي حتي با همين الفاظ تخليه مي شود . شما اگر با آن فحش

ص: 10482

تخليه شدي گناه كردي اما در صورت تكرار اين اذكار تخليه شده ايد و ثواب هم كرده ايد . قرآن مي فرمايد : اعرض عن الجاهلين و اذا خاطبهم جاهلون قالوا سلاما ، ارفع بالتي هي احسن . آيا آن شيوه بهتر جواب مي دهد ؟ توصيه ي من به همسر اين آقا اين است كه اين مواقع شما هم به عصبانيت او اضافه نكنيد . گاهي او عصباني است و اگر در همان موقع شما بگوييد كه جهنم مي روي ، خجالت بكش ، شايد برگردد يك چيزي هم به شما بگويد . صبركنيد بگذاريد كه حالت او عادي شود اگر مي توانيد صداي او را ضبط كنيد و بگوييد اين حرف ها را تو زدي ، اينها حرفهاي خوبي نيست ، اگر تو يك چنين خطايي بكني و كس ديگري اين حرف ها را به تو بزند خوب است ؟ لذا يك بخش عمده ي درمان بد دهاني فرهنگ سازي و تمرين است ، يك بخش ديگر هم تفكر در عواقب قضيه است . در روايات ما بخشي مربوط به غيبت است و بخشي مربوط به بددهاني و وقتي در روايات داريم كه خداوند انسان هاي فحاش را به بهشت راه نمي دهد ، عمق قضيه مشخص مي شود . مسلم است كه اين آقا نمي خواهد جهنمي شود . از طرف ديگر مگر ما نمي گوييم حسين حسين شعار ما است ؟مگر نمي گوييم علي الگوي ما است ؟ پيامبر الگوي ما است ؟ شما يك نگاهي به زندگي اهل بيت بكنيد ، طرف ناسزا مي گويد اما امام چگونه با او

ص: 10483

برخورد مي كند . اگر روشي كه ائمه داشتند را ما در زندگي خود ملاك و معيار قرار دهيم انشاءاله اين بددهاني رفع مي شود . منتها ما عادت كرده ايم و راست هم مي گويند و بعد هم پشيمان مي شوند ، خانم يا آقا در منزل عصباني مي شوند بعضاً اجداد همديگر را ناسزا مي گويند بعد مي گويند عادت كرده ايم با اين مشكل چه كنيم ؟ من مي گويم به روش مقابل آن عادت كنيد . ما يك شيوه اي در روايات داريم به نام شيوه ي مضاد مي گويند كه شما مي خواهيد با غضب مبارزه كنيد تمرين حلم كنيد ، مي خواهيد با بخل مبارزه كنيد علي رغم ميل خود انفاق كنيد ، انفاق كن تا منفق بشوي . يكي از راه هاي برخورد با بد دهاني هم همان عادت است ، در حديث داريم عود لسانك ، عادت بده زبان خود را به خوب حرف زدن . اميدوار هستيم كه رفع شود ، عزيزان هم از عواقب اخروي آن بترسند و هم از كدورتهايي كه ايجاد مي شود اگرچه بعداً هم با هم صلح كنيد ولي يك مقدار از آن در دل مي ماند . شايد ريشه ي همه ي اينها خشم و غضب باشد كه اگر كنترل شود آن اتفاقات نيفتد؟ خوب حالا بحث اين است كه با خشم و غضب چه كنيم ؟ بالاخره بايد خشم و غضب را به صورتي بيرون ريخت . ما گاهي توصيه مي كنيم براي بيرون ريختن غضب ، وضو بگيريد ، غسل كنيد، ولي اين فرد كه پشت فرمان است

ص: 10484

چه كند ؟ آيا روي فرمان بزند و يك ليوان را بشكاند ؟ نه لا اله الا اله و استغفراله ربي و اتوب اليه بگويد خدا او را هدايت كند .

49 - من وقتي با همسرم بحث مي كنم او به من و خانواده و حتي اموات من بد و بيراه مي گويد. و بددهاني ميكند . چكار كنم ؟

خيلي بد است كه سراغ اموات و خانواده ي يكديگر مي روند ، آقا من با شما مشكل دارد پدر و مادر بنده خداي من در خانه نشسته و كاري ندارد چرا به او بددهاني مي كنيد ؟ روايت داريم كساني كه به اموات فحاشي مي كنند به خود ايشان بر مي گردد و در حديث داريم كه به آن ميت نمي رسد . البته بحث لعن فرق مي كند يك كسي مانند شمر كه اهل بيت را كشت لعن مي كنيم و لعن به او مي رسد چون مستحق آن است . ولي مثلاً من و شما دعوا مي كنيم شما پدر بزرگ بنده را ناسزا مي دهيد . اين اولاً به خود طرف بر مي گردد و ثانياً آن بار منفي اخلاقي خود را نيز دارد .

50 – اگر كسي مشروب خورده باشد آيا درست است كه تا چهل روز نبايد نماز بخواند چون خداوند نماز او را قبول نمي كند ؟

گاهي در روايات براي فهماندن قبح گناهاني كه ما مرتكب مي شويم يك تشبيهي بكار رفته است . قرآن وقتي مي خواهد انفاق را توضيح بدهد چند جور تشبيه براي آن مي گويد ، مانند كسي كه دانه اي

ص: 10485

در زمين مي افشاند اين دانه چند خوشه مي دهد . در روايات هم گاهي براي قبح يك عمل تشبيهاتي شده مثلا مي گويد الغيبة اشد من الزنا اين نمي خواهد قبح زنا را پايين بياورد ، مثلاً فرد بگويد خوب غيبت بدتر از زنا است ما اين را مرتكب نمي شويم و بجاي آن مرتكب فحشا مي شويم. يا همان كه شما اشاره كرديد ، كسي كه شراب مي خورد تا چهل روز نماز او قبول نمي شود ، طرف مي گويد كه ما ديشب جايي گير افتاديم شراب خورديم خوب حالا تا چهل روز از نماز معاف هستيم چون قبول نمي شود. اين مثل آن است كه استاد به دانشجو بگويد : نمره ي شما صفر است به كلاس هم بيايي نمره صفر به تو مي دهم ، كدام دانشجوي عاقلي مي رود سر كلاس و مي گويد من بيايم يا نيايم اين استاد به من صفر مي دهد ؟ اين روايات مي خواهد قبح قضيه را نشان دهد ، نمي خواهد بگويد نماز پذيرفته نيست ، بله ما در قرآن داريم كه در حال مستي نماز نخوانيد انتم سكارا . اتفاقاً يك زماني كسي به نماز ايستاد و گفت قل يا ايها الكافرون اعبد ما تعبدون مست بود و شعور او كار نمي كرد، به جاي لا اعبد گفت اعبد . حالا اگر عزيزي مرتكب اين گناه شده اولاً توصيه ي ما اين است كه مرتكب اين گناه نشويد ، شراب خواري حرام است ، خوردن شراب باعث مي شود انسان از خدا دور شود ، از معنويت بماند . شما در

ص: 10486

دعاي كميل داريد الهم اغفرلي الذنب التي تحبس الاثم خدايا آن گناهي كه ستر را از بين مي برد و باعث مي شود پرده ها دريده شود ببخش . در روايت داريم : گناهاني كه پرده ها را مي درد و باعث آبروريزي انسان مي شود يكي قمار است ، يكي لهو و شوخي هاي بيخود است و يكي هم شراب خواري است . شراب خواري گناه بسيار بزرگي است اما اگر كسي به هر دليلي مرتكب اين كار شده ، بايد نماز خود را بخواند و سعي كند كه ديگر شراب نخورد . گفته اند نماز قبول نمي شود ، نگفته اند كه صحيح نيست ، يعني اين نماز در واقع آن شرايط كاملي را كه بايد داشته باشد را ندارد . ما در روايت داريم اگر زني نماز بخواند اما بد دهان باشد نماز او قبول نيست ، كما اينكه روايت داريم همسايه ي مسجد اگر نماز را در خانه بخواند نماز او پذيرفته نيست ، اين يعني اگر در خانه بخواند آن فضيلت را ندارد . پس شراب خواري كه گفته اند چهل روز نماز قبول نيست كنايه از قبح اين گناه است كه اميدواريم هيچ كسي مرتكب آن نشود . يك كسي در مدينه گناه مي كرد ، نماز هم مي خواند . به پيامبر گفتند كه اين آقا كه پشت سر شما نماز مي خواند گناه هم مي كند ، فرمود: غصه نخوريد بالاخره گناه را كنار مي گذارد ، گفتند چرا يا رسول الهخ ؟ فرمود ان الصلاة تنهي عن الفحشاء و المنكر نماز بر فحشاء و منكر بالاخره

ص: 10487

غلبه مي كند ، نماز خوان اگر گناه هم بكند بالاخره نماز بر گناه او غلبه مي كند .

51- من وقت نماز صبح بيدار مي شوم اما واقعاً حس بلند شدن از رختخواب را ندارم چه كار كنم كه آن حس فرح و نشاط در من ايجاد شود و آن ذوق و شوق براي نماز را پيدا كنم ؟

البته من اسم اين را كسالت نمي گذارم ، كسالت با اين فرق دارد . آدم كسل ظهر و مغرب هم كسل است و اصلاً نماز را با كسالت مي خواند . قرآن مي فرمايد : بعضي ها نماز مي خوانند با كسالت ، انفاق مي كنند با كراهت ، جبهه مي روند با سنگيني و سختي ، يعني واقعاً دل ايشان نمي خواهد بروند . در سوره ي مباركه آل عمران آيه ي 146 اگر ملاحظه كنيد آمده : يكي از ويژگي هاي ياران انبياء اين است كه سستي ندارند . در زيارتنامه ي حضرت ابوالفضل مي خوانيد اشهد انك لم تهن شهادت مي دهم شما هرگز سستي و وهن نداشته ايد . من فكر مي كنم كسالت و وهن غير از نماز صبح است ، چون كسي كه ساعت دوازده يا يك شب خوابيده ، چهار يا پنج صبح براي او سخت است كه بيدار شود ، همين آدم نماز ظهر را با نشاط مي خواند چون بيدار است و توجه دارد . لذا من اين فاز را جدا مي كنم ، اگر كسي واقعاً از نماز خوشش نيايد يك راه درماني دارد و آن نيز اين است كه يواش يواش با خدا

ص: 10488

رفيق شود ، آثار نماز را ببيند و بخواند تا بالاخره به آن نتيجه برسد . اما آن بخش نخست كه اشاره كرديد بيشتر هم در نماز صبح مشكل دارند ، يك كسي مي گفت كه من بيشتر قضاي نماز صبح ها را ظهرها مي خوانم ، صبح ها يا بيدار نمي شوم و يا اگر بيدار هم بشوم حال ندارم و نمي توانم نماز را با حال بخوانم كه اين اصلاً خوب نيست . در آن بخش اول توصيه من اين است كه قدري زودتر بيدار شوند ، خانواده ها بچه ها را با تلطيف و مهرباني بيدار كنند . موقعي كه براي نماز صبح بيدار شدند يك شير يا آب ميوه براي فرزند خود ببرند تا بخورد و بعد بخوابد تا يك نشاط روحي و جسمي نيز پيدا كند . يك مقدار سعي كنيد كه با اين تلطيف فرزندان را براي نماز صبح بيدار كنيم ، خود شما اگر در خواب خوش باشيد يك مرتبه يك نفر شما را تكان دهد و بيدار كند ، نه تنها براي نماز صبح بلكه ممكن است براي هر كارديگري بدخلق شويد . اين عكس العمل فقط براي نماز نيست، شما اگر اين بچه را براي كلاس هم بيدار كنيد همين عكس العمل را نشان مي دهد . لذا من مي خواهم با يك نگاه خوش تري نگاه كنم ، اين فرد با نماز مشكل ندارد بلكه بدليل سنگيني خواب اين عكس العمل را نشان مي دهد كه شايد با اين تلطيف يك مقدار كمتر شود .

52- چه كار كنيم كه دل ما صاف شود و

ص: 10489

بتوانيم براي خود و ديگران از صميم قلب دعا كنيم ؟ احساس مي كنم خيلي وقت است كه نمي توانم دل خود را صاف كنم .

پاسخ - من يك وقتي جايي براي تبليغ بودم ، خانمي آمد و گفت چه كار كنم دل من به شوهرم صاف شود ؟ من اول فكر كردم آنها با هم زندگي مي كنند و يك كدورتي مابين آنها ايجاد شده است اما بعد كه يك مقدار تعريف كرد گفتم : من هم باشم دلم با اين فرد صاف نمي شود . ديدم اين مرد با دو تا بچه اين زن را طلاق داده است و خرجي هم به او نمي داده و آزارهاي متعددي به او داده ، الان هم اين خانم در خانه ها كار مي كند تا بتواند زندگي خود را تأمين كند. آن مرد هم رفته همسر ديگري گرفته ، گفتم : من هم باشم دلم با او صاف نمي شود . اگر يك كسي يك وقتي آزاري داده و او را از زندگي ساقط كرده و الان هم متنبه نشده چطور مي توان دل خود را با او صاف كرد ؟ مي گفت الان هم به ديدن بچه ها نمي آيد ، خرجي هم نمي دهد و عذرخواهي هم نمي كند .خوب ما در قرآن مواردي داريم كه خدا مي فرمايد اشداء علي الكفار، غليظ باشيد عليه منافقين . اين مرد يك انسان بي رحم و يك انسان دو چهره است . انساني كه خدمات ديگران را ناديده گرفته است . اگر منظور اين است من توصيه مي كنم براي يك چنين فردي نبايد

ص: 10490

دعا كرد . چرا، يك وقت دعا مي كنيم كه خدا او را اصلاح كند ، هدايتش كند ، اما نه اينكه بگوييم عيب ندارد با ما اين طور رفتار كرده ولي خدا باز هم به او بيشتر بدهد . در اين صورت باز هم جري تر مي شود ، نه اين افراد بايد متنبه شوند. پيامبر ما پيامبر رحمت و رأفت بود در عين حال پيامبر قاطعيت هم داشت . الان ما نمي توانيم با قاتل امام حسين (ع) دل خود را صاف كنيم ، كسي كه آن جنايت را آفريده ، كسي كه با علم و آگاهي به امام رضا (ع) زهر داده كه نمي توانيم دل خود را با او صاف كنيم البته منظور اين بيننده اين نبوده است . منظور ايشان شايد اين است كه مثلاً گاهي بين ما كدورتهايي پيش مي آيد، مثلاً مابين زن و شوهر يا بين دو برادر قهر پيش مي آيد ، در اين صورت راه صاف كردن دل اين است كه انسان كم كم آن قضايا را فراموش كند و به خوبي هاي او فكر كرد . الان ما كساني را داريم كه از دنيا رفته اند و در زندگي آنها يك نقاط منفي بوده است ، اما بازماندگان او مي گويند كه خدا او را رحمت كند ولي با ما خوب برخورد نكرد ، با ما بددهاني كرد ، به ما خرجي نداد ؛ نه اين فرد يك خوبي هايي هم داشته است به خوبي هاي او فكر كنيد ، خوبي هاي او را برجسته كنيد ، بالاخره دست او از دنيا كوتاه است

ص: 10491

. به نظر من يك راه صاف كردن قلب اين است كه فكر كنيم چقدر اين كار ثواب دارد . فكر كنيم روزقيامت يوم لا ينفع مال و لا نبون الا من اعطه اله بقلب سليم . يك مقدار هم به تاريخ نگاه كنيم پيامبر اكرم با آن همه آزارها وقتي وارد مكه شد فرمود :همه را بخشيد . يوسف با آن همه آزارها وقتي برادران به نزد او مي آيند مي فرمايد : همين الان شما را بخشيدم و هيچ چيز به دل ندارم. يكي انديشيدن به اهل گذشت ديگري تمرين صافي دل و به خوبي ها فكر كردن و آخري به آثار گذشت فكر كردن . شما اگر بدانيد صافي دل چقدر اجر و ثواب دارد يك مقداربيشتر دل خود را صاف مي كنيد. 53- اگر كسي بدون عذر شرعي و قانوني مبادرت به سقط جنين كند ، حق الناس مرتكب شده يا حق الهف و چطور بايد توبه كند ؟

اين مباحث احكام را بايد به سراغ كساني برويد كه احكام مي گويند ، چون اين يك سؤال چند محوره است . سقط جنين تا چه سقفي و در چه حدي ، به هر حال در رساله هاي عمليه تعريف شده كه تا چه حدي چقدر كفاره دارد و چه ميزان طلا بايد پرداخت شود . طبيعتاً محروميت يك فرزند يك كسي كه روح در بدن او دميده شده و او مي تواند در آينده فرد مفيدي در جامعه شود ، يك عالم شود ، يك خانم متدين شود ، يك آقاي اهل فضل شود و محروم كردن اين فرد كه الان

ص: 10492

نطفه ي او بسته شده از ادامه ي زندگي ، يك بخشي از آن حق الناس محسوب ميشود . اگر دليلي نداشته باشد صرف اينكه دل من نمي خواهد بچه دارد شوم و بچه را نمي خواهم ، هم كفاره دارد وهم گناه شرعي است كه در باره ي جزئيات آن بايد كارشناسان احكام و رساله هاي عمليه اظهارنظر كنند .

54 - پرسيده اند راه مبارزه و حذف هميشگي افكار آزار دهنده ي وسواس چگونه است و چه كار بايد كرد؟

كتابهايي در اين خصوص نوشته شده است . اولاً وسوسه از شيطان است ، قرآن مي فرمايد : يوسوس في صدور الناس ، آن چيزي كه از خدا و فرشتگان است الهام است و وسوسه نيست .ان الذين قالو ربنا اله ثم استقاموا تتنزل عليهم الملائكة ان لا تخافوا سوره فصلت آيه 30 آنجا مي گويد : آن چيزي كه فرشته ها القاء مي كنند ان لا تخافوا و لا تحزنوا و ابشرو بالجنة ، اوحينا الي ام موسي ، قرآن مي فرمايد : به مادر موسي الهام كردم . پس اصلاً معناي واژه ي وسوسه منشاء شيطاني دارد. وسوسه دو جور است . گاهي در رفتار و گاهي در افكار انسان است . فراوان از ما مي پرسند كه ما وسوسه هاي فكري داريم حتي در روز عاشورا فردي پيش من آمد و گفت : آقا من حتي راجع به امام حسين (ع) ، راجع به خدا و راجع به اهل بيت نيز چيزهايي به ذهنم مي آيد كه ناراحت هستم و گاهي مي خواهم به پيشاني خود مشت بزنم و گاهي

ص: 10493

نيز به سر خود مي زنم و مي گويم چرا مي آيي ؟ ولي اين افكار ناخود آگاه به ذهن مي آيد . اتفاقا در روايت داريم كسي آمد نزد رسول خدا و گفت فكرهاي بدي راجع به خدا به ذهنم مي آيد و مي گويم خدا را كسي آفريده ، اصلا چه كسي گفته خدا هست ؟ خدا كجاست ؟ يك وقت شبهه است انسان مطالعه مي كند و به آن مي رسد. ولي بعضي ها مي گويند من يقين دارم خدا هست و عاشق امام حسين (ع) هستم ولي نمي دانم چرا اين افكار به ذهن من مي آيد ؟ راه مبارزه با اين جور وسوسه ها دو چيز است : 1- توجه نكردن ، اصلاً توجه نكنيد تا پيش مي آيد بگوييد افوض امري الي اله ان اله بصير بالعباد يعني من خود را به خدا واگذار مي كنم ، خدايا من فكر خود را به تو واگذار كردم ، تو آن را مديريت كن . مي دانيد اين ذكر حضرت موسي است يعني من خودم و كار خود را به خدا واگذار كردم و او خودش مي داند چكار كند و اين ذكري است كه مكر و خدعه را از انسان دور مي كند و خيلي هم زيبا است . مي پرسند گاهي غم و افسردگي من را فرا مي گيرد چكار كنم ؟ به اين دوستان توصيه مي كنم اين ذكر را زياد بگويند : لا اله الا انت سبحانك اني كنت من الظالمين چون خدا مي فرمايد : و نجيناه من الغم . از مرحوم علامه اميني نقل شده

ص: 10494

ايشان فرمودند كه هر وقت حال خوشي داشتيد سر به سجده بگذاريد و هرچه حال داريد بگوييد لا اله الا انت سبحانك كه اين ذكر اندوه را مي برد و نشاط مي آورد. سبراي از بردن وسوسه هاي فكري يكي اينكه فكرش را نكنيم و توجه نكنيم و يا اينكه جايگزين مناسب براي آن بگذاريم. يعني اگر شما افكار ديگري جاي آن بگذاريد ، اين فكر مي رود . مثلاً برويد و راجع به سيره ي امام حسين (ع) فكر كنيد يا اصلاٌ ذهن خود را از آينده فرزندانتان پر كنيد و راجع به درس آنها فكر كنيد . آنها كه فكر زياد دارند معمولاً از اينجور فكر ها نمي كنند ، اين فكر ها غالباً از بي كاري و بطالت ايجاد مي شود . يا اصلاً راجع به يك پروژه يا يك موضوع تاريخي فكر كنيد ، اگر جايگزين مناسب گذاشتيد اين فكرها از بين مي رود . اما در مورد وسواس رفتاري خيلي مي پرسند ، من هم يك جواب بيشتر نمي دهم خود آنها هم مي دانند وسواس رفتاري يك راه بيشتر ندارد آن هم بي توجهي است . البته نمي گويم ديگر حلال و حرام را قاطي كنند يا نمي گويم بي مبالاتي كنند . اما خواهر من و برادر من اگر در دستشويي خود را شستيد و اين آب كر است و يقين كرديد و دو يا سه بار شستيد ديگر ادامه ندهيد و بلند شويد . اگر زير دوش رفتيد امتحان كنيد يك بار خشك زير دوش برويد آب كه مي ريزد همه جاي شما خيس مي شود ،

ص: 10495

تا سر و گردن خود را شستيد برويد سمت راست و بعد سمت چپ و ديگر بر نگرديد . من نمي گويم بخشي از عضو را نشسته بگذاريد اين غسل باطل است ولي شما كه مي بينيد اين طرف كامل خيس شد كافي است بيرون بياييد . البته مي دانيد بخشي از وسواس هم بيماري است و روان شناسان مطرح مي كنند كه اين بيماري است و خود اين افراد هم مي دانند .

55 - پرسيده اند پدر من اهل خمس و زكات دادن نيست ما چكار كنيم و چگونه برخورد كنيم ؟

در باره ي رزق و روزي حرفهاي زيادي است اولاً قرآن كريم مي فرمايد : اموال خود را بين خود به باطل نخوريد و گاهي مي فرمايد : رشوه و لقمه ي حرام نكنيد. گاهي توصيه مي كند كه از ربا دوري كنيد يعني مصداق را مشخص كرده است . من در خصوص مال حرام بايد عرض كنم مال حرام دو جور است . يكي حرام به ذات و يكي حرام به غير ذات ، يك چيزهايي ذاتاً و مطلقاً خريد و فروش آن حرام است و اگر در زندگي انسان وارد شود حرام است مثل شراب ، اگر بخرد حرام است ، بفروشد حرام است ، آلات قمار بفروشد يا بخرد حرام است ، آلات موسيقي حرام است . بعضي از اينها حرام ذاتي است فرض كنيد كسي گوسفند او مرده باشد ، مي تواند گوشت آن را بسته بندي كند و بفروشد ؟ اين حرام ذاتي است ، مردار ميت ، خون، شراب و .. بخش دوم حرام غير

ص: 10496

ذاتي است ، حرام غير ذاتي آن چيزي است كه خود في النفسه حرام نيست اما يك عواملي باعث حرمت آن مي شود مانند اينكه اشاره كرديد حقوق واجب خود را نمي پردازد ، زكات نمي دهد يا فرض كنيد سرقت مي كند يا رشوه مي گيرد ، خود اين مال بد نيست ، پول است يا ايران چك است ولي به عنوان رشوه گرفته شده است ، اين حرام ذاتي نيست . يا مثلاً مال كسي را غصب مي كند ، اين ، اموال حرامي است كه به اشكال مختلف در زندگي مردم وارد مي شود . 30 يا 40 مورد مصداق است كه در برنامه اي مصاديق غصب را بيان مي كنم . حضرت امام نقل مي كنند در جماران بودند يك روز وارد اتاق شدند و ديدند كه به ديوار اتاق ميخ مي زنند و يك چيزهايي نصب مي كنند ، پرسيدند چه خبر است ؟ گفتند مي خواهند فيلم برداري كنند و دوربين و پروژكتور نصب كنند ، امام فرمودند : آيا از صاحب خانه اجازه گرفته ايد اين خانه اجاره اي است بايد از صاحب آن اجازه گرفت . اما در مورد سؤال شما ، حديث داريم دو چيز درآخرالزمان خيلي كم پيدا مي شود يكي درهم حلال است و ديگري رفيق قابل اعتماد . شما مي دانيد لقمه ي حلال رويش دارد و لقمه ي حرام ريزش و آثار منفي دارد . منتها اينكه پرسيدن پدر من اهل خمس نيست ، خوب شايد ايشان تكليف خاصي نداشته باشد چون در آن خانه زندگي مي كند ، بعضي وقتها خانم

ص: 10497

ها مي پرسند شوهر من خمس نمي دهد تكليف من چيست ؟ شايد ايشان تكليف خاصي نداشته باشد چون در آن خانه زندگي مي كند فقط بايد تذكر بدهد ولي توصيه ي من به خانواده ها اين است كه در مورد لقمه هاي بچه ها يك مقدار حساس تر باشند.

88-12-09

46- حق النفس يعني چه؟

همانطور كه اشاره شد رساله ي حقوقي امام سجاد (ع) يك نگاه جامع به حق خدا ، حق الناس و حق النفس و حتي حق عبادات مثل حق نمازو روزه دارد . امام در واقع يك نگاه جامع به آنها كرده اند ، اينكه ما نسبت به خالق يك مسئوليتي داريم و نسبت به مردم يك مسئوليتي ، همچنين نسبت به خود و مسائل شرعي مانند نماز نيز مسئوليت داريم . بعضي ها حق نماز و روزه را ضايع مي كنند . حق النفس به معناي حق خودمان است ، چون نفس به معناي ذات و به معناي حقيقت انسان است . همانطور كه مي دانيد ما مكرراً در آيات قرآن مي خوانيم كه مواظب نفس خود باشيد . قو انفسكم و اهليكم ناراً وقوده الناس والحجارة يا در قرآن مي خوانيم : اگر نيكي كنيد به خود مي كنيد و اگر بدي كنيد به خود مي كنيد ، ليس الانسان الا ما سعي . مجموعه ي اين آيات مي رساند كه معناي حق نفس يعني حقوق و وظايفي كه يك انسان نسبت به خود دارد . حالا اين حقوق دو بخش است ، يك بخش حقوق مادي است و حفظ بدن از آفات و آسيب ها است . بدن

ص: 10498

ما امانت است و ما نمي توانيم نسبت به بدن و حقوقي كه اعضاء دارند بي تفاوت باشيم . يك كسي بگويد اين چشم متعلق به خودم است و مي خواهم آن را در بياورم ، اين دست مال خودم است مي خواهم خال كوبي كنم ، اين انگشت متعلق به خودم است مي خواهم آن را بكنم ، اسلام اجازه ي اين كارها را به انسان نمي دهد . به همين دليل اگر بعضي افراد حقوق مادي و معنوي خود را چه در جنبه ي افراط و چه در جنبه ي تفريط ناديده بگيرند اشتباه است . در زمان پيامبر افرادي غرق در عبادت و نماز بودند با مردم ارتباط نداشتند ، غذا نمي خوردند ، ازدواج نمي كردند ، در اين باره پيامبر فرمودند: اين سنت من نيست ، من كه پيامبر شما هستم ازدواج مي كنم ، فرزند مي آورم ، غذاي خوب مي خورم يا كساني را داشتيم كه اهل رهبانيت يا همان گوشه گيري بودند ، از خود كم مي گذاشتند در اين باره حضرت فرمودند : رهبانيت امت من جهاد است ، اگر مي خواهيد به خود فشار بياوريد با دشمن مبارزه كنيد . در اينجا مثالي عرض كنم : فرض كنيد كسي بگويد من اختيار خود را دارم مي خواهم معتاد شوم ، خوب ببنيد اين ريه كه در اختيار انسان است ، اين اعضايي كه خدا براي تنفس به انسان داده است ، براي اين است كه هواي پاك استفاده كند . يك كسي كه مبتلا به كراك و شيشه مي شود ، ضربه ي اول را

ص: 10499

به خود مي زند . به غير از اينكه بحث حق الناسي هم دارد ، بالاخره حق زن و بچه را هم از بين مي برد .اين كار واقعاً ظلم به نفس و ظلم به مردم است ، الان هم كه ديگر بحث مرز و مرزداري نيست خيلي از اينها در داخل توليد مي شود . من آمار وحشتناكي خواندم كه صدها نفر روز به روز به جرگه ي معتادان مي پيوندند ، روز به روز گسترش پيدا مي كند ، واقعاً بايد يك فكر اساسي كرد . حالا اين آقا با اعتياد، به نفس خود لطمه مي زند يا با خود كشي به بدن خود آسيب مي زند ، خدا به شما حيات داده ، سلامتي داده ، امنيت داده است ، حيات يك نعمت است . اين يك معناي حق النفس است كه انسان در واقع حقوقي كه به گردن او است رعايت نكند . يك نفر مشروب مي خورد به بدن خود لطمه مي زند ، پرخوري مي كند خودش را بيمار مي كند ، با سرعت جنون آميز با ماشين رانندگي مي كند و تصادف مي كند و قطع نخاع مي شود ، او نسبت به بدن خود آسيب رسانده ، چربي و قند خون او بالا مي رود دچار كوري و قطع پا مي شود ، اينها همه حق النفس است. حالا سوا ل م يكنندكه بحث عبايد آنهم مطرح است يا خير ؟ بله .خدايي كه از شما خواسته روزه بگيريد مي گويد : كتب عليكم الصيام ، مگر اينكه مريض باشيد يا مسافر باشيد ، اين هم از

ص: 10500

همين باب حق النفس است . اگر براي شما ضرر دارد حق خود را ضايع نكنيد . پيامبر در مسجد ديدند يك كسي با طناب خود را به ستون بسته و نماز مي خواند ، حضرت پرسيد چرا خود را با طناب بسته اي ؟ گفت يا رسول اله من نمي توانم بايستم ، خود را بسته ام كه ايستاده نماز بخوانم ، پيامبر فرمود : نمي خواهد بنشين . دين من سهل و آسان است . حتي گفته اند اگر آب براي بدن شما ضرر دارد لازم نيست وضو بگيريد يا غسل كنيد ، همان خدايي كه گفته وضو بگيريد و غسل كنيد همان خدا گفته به جاي آن تيمم كنيد .

47 - لطفاً در مورد بحث وسواس هم صحبت كنيد .

بحث وسواس اولين لطمه ي آن به نفس خود انسان است ، آدم وسواسي انرژي و استعداد خود را هدر مي دهد ، به نعمت هاي خدا لطمه وارد مي كند و اسراف مي كند . وسواس منشأ چند معصيت است كه مهمترين آن گوش نكردن به حرف خدا و پيامبر است . خداو پيامبر مي گويد اين چيز پاك است اما شما مي گوييد پاك نيست . مگر اول سوره ي حجرات نمي فرمايد : از خدا و پيامبر جلو نيفتيد . وقتي خدا و پيامبر به شما مي گويد اگر يقين داريد و صد در صد بدانيد اين رطوبت نجاست است بايد احتراز كنيد . البته بي مبالاتي هم نبايد بشود الان بعضي ها براي درمان وسواس رو به بي مبالاتي مي آورند و اين روش غلط است. مثلاً

ص: 10501

آقايي مي گفت يك نفر به من گفته اگر مي خواهي وسواس خانم تو خوب شود كل خانه را نجس كن ، ديگر خيال او راحت مي شود ، لذا مي آيد و خانه را نجس مي كند اين كه راه درست نيست. راه اين است اولاً فرد وسواسي بايد به شما اعتماد كند ، عرض مي كنم افراد وسواسي كه وسواس آنها غالباً در مسائل ديني است اول بايد بدانند از خدا و پيامبر جلو مي زنند و اين خود بدترين كار است ، چون خداوند مي فرمايد : هر كس نافرماني خدا و پيامبر را بكند مورد لعنت قرار مي گيرد . دوم اسراف ، اسراف وقت ، اسراف انرژي ، اسراف آب و اسراف منابعي كه در اختيار آنان است ، اسراف در فكر اين فكري كه بايد به حضور قلب در نماز برود مدام به اينكه چطور بايد لفظ را ادا كرد درگير مي شود. و محور سوم و گناه سومي كه در آن است اينكه اصلاً وسواس از القائات شيطان است ، واقعاً امام صادق (ع ) به كسي فرمود : اين كار شيطاني است ، از خود طرف هم بپرسيد مي گويد خدا لعنت كند شيطان را . نكته چهارم اينكه اين يك بيماري است و افراد نيز مي دانند كه بيماري است . پس وقتي به شما مي گويد اينجا رطوبت است بگوييد كه آيا صددرصد يقين داريد؟ من مي دانم بيشتر آنان احتمال 20 يا 30 درصد را مي دهند در صورتي كه من به شما عرض مي كنم خواهر گرامي ، برادر عزيز تا 99 درصد

ص: 10502

هم كه بود اهميت ندهيد ، اگر صد در صد مي دانيد نجاست است اهميت بدهيد و گرنه ما مأمور به ظواهر هستيم مأمور به حقايق كه نيستيم . من الان مي آيم منزل شما فرش شما مرطوب است حتي خيس نجاست هم است ، من هم سؤال نمي كنم البته وظيفه هم ندارم ، مي ايستم روي آن و نماز مي خوانم پاي من هم نجس مي شود و يا روي آن چند دقيقه اي مي نشينم و پذيرايي مي شوم . از آن خانه خارج شده به مسجد مي روم و نماز جماعت مي خوانم با همين پايي كه مرطوب است و مسلماً هم نجس است . آيا يقين داريم كه نجس است ؟ نه يقين نداريم ، به حكم واقع اين جس است اما من كه خبر نداشتم ، فكر مي كنم آب است و پاك ، آمدم داخل مسجد راه رفتم ، همه ي اينها در واقع نجس است اما در ظاهرپاك است و ما مأمور به واقع نيستيم بلكه ما به ظواهر حكم مي كنيم. لذا اينكه گفته اند يقين را با شك از بين نبريد اين است كه مثلاً يك نفر از مكاني عبور مي كند در آنجا آبي جمع شده و يك ماشين هم با سرعت عبور مي كند ، اين آب روي لباس ايشان مي پاشد اگر يقين ندارد كه كسي در اين آب نجاست ريخته ، انشاءاله پاك است . يكي از مصاديقي كه به نفس لطمه مي زند همين وسواس است . حالا بماند كه چقدر همسر ، اولاد و پدر و مادر ايشان از

ص: 10503

اين قضيه لطمه مي خورند . اينها همه حقوق مادي بود يعني ما بيشتر به اين قضيه پرداختيم كه لطمه به جسم وارد نشود، وسواس فكري و سوءظن نيز لطمه به نفس است .

بخش دوم به حقوق معنوي بر مي گرديم كه نفس و حقيقت انسان يك حقوقي به گردن ما دارد . ما انسان هستيم ، عقل و شعور و درك داريم ، عقل و شعورو درك هم وظيفه مي آورد . در رساله ي حقوقي امام سجاد (ع) مي فرمايد : اما حق نفسك عليك ، اولين حقي كه نفس شما بر شما دارد اين است كه شما او را در مسير اطاعت خدا بكار ببريد . اين اولين حق نفس است يعني من اين نفس را در مسير معصيت بكار نبرم . مي دانيد ما چهار مرتبه نفس داريم ، خود نفس يكي بيشتر نيست كه همان حقيقت انسان است ، يك نفس اماره داريم ، يك نفس مطمئنه داريم ، يك نفس لوامه و يك نفس مصوله داريم . من يك توضيح در خصوص اينها بدهم : نفس اماره در خصوص كساني است كه كاملاً تابع هواي نفس هستند و نفس بر روي آنان امير است . هرچه او بگويد مي گويند : چشم ، مثل شتر يا اسبي كه زمام او را بدست گرفتي و هرجا مي خواهي او را مي بري . نفس اماره ، ان نفس لامارة بالسوء ، شاخصه اش اين است يعني كساني كه به راحتي مقابل گناه خم مي شوند و هيچ اختياري از خود ندارند . مي گويد : بي نمازي ، مي

ص: 10504

گويد : چشم ، مي گويد : شراب ، مي گويد : چشم ، مي گويد : نگاه به نامحرم ، مي گويد : چشم . دومين نفس كه در همين مسير است نفس مُسَوله است ، شيطنت اين نفس از اولي بيشتراست ، اولي مي گويد : اين شراب ، حرام و زشت هم است . اما نفس مسوله بدي را زيبا جلوه مي دهد ، معناي تسويل همين است ، قرآن مي فرمايد : براي برادران يوسف اين كار زيبا جلوه داده شد . شما الان مي خواهيد در خصوص فردي غيبت كنيد مي گوييد اين فرد جايزالغيبت است ، اين حرفي هم كه من مي زنم موجب مي شود مردم او را بشناسند و به او اعتماد نكنند ، اين توجيهي كه ما پيدا مي كنيم همان نفس مسوله است . يعني بنده بگويم ارتباط با خدا خوب است ما هم فارس زبان هستيم ، پس هر جوري كه دل تو پاك باشد يا بخواهي مي تواني با خدا ارتباط داشته باشي و ايرادي ندارد پس من نماز نمي خوانم . اينكه ما همه برادر ، دوست و خواهر هستيم چه اشكالي دارد اين خانم هم حجاب خود را رعايت نكند ، بعضي از خانم ها مي گويند حالا چهارتا موي من مشخص باشد به كجاي عالم هستي لطمه مي خورد ؟ اگر اينجور باشد كه سنگ روي سنگ بند نمي شود ، هركجا براي خود مقرراتي دارد ، حتي مدرسه براي خود مقررات و حدودي دارد اين نفس مسوله است كه توجيه مي كند .

مرحله ي سوم نفس لوامه است

ص: 10505

. نفس لوامه خطا مي كند اما بعد خود را ملامت مي كند . مي گويد نماز صبح خواب ماندم وقتي بلند مي شود ، مي گويد : چرا خواب ماندم و ناراحت است ، يك نوع خود سرزنشي و خود را محاكمه كردن است . اين چه حرفي بود زدم؟ اين چه كاري بود كردم ؟ اين چه چيزي بود من خوردم و چرا خوردم ؟ اين همان وجدان اخلاقي است . ببينيد كساني كه در قضيه كربلا آمدند چند دسته بودند، يك عده مي دانستند كشتن اباعبدالله بد است ولي باز آمدند وسط مانند عمر سعد ، او كسي نبود كه نداند بلكه مي دانست ابا عبدالها پسر پيامبر است اما عمداً گفت : ببينيد اولين تير را من مي اندازم . به يك عده اي هم گفته شد امام حسين (ع) عليه يزيد قيام كرده است ، يزيد امير مؤمنان است و عليه او نبايد قيام كرد لذا او از اسلام خارج شده پس شما با كسي مي جنگيد كه از اسلام خارج شده است . لذا طرف به شام مي آيد و مي گويد : الحمداله كه خدا شما را كشت . امام صادق (ع) مي فرمايد : حسين را بعضي از افراد، با قربة الي اله: كشتند و شما در زيارت داريد يوم تبركت به بنواميه . دسته سوم به هر دليل ، زور ، جبر و هرچه كه بود به جنگ آمدند، يا امام حسين (ع) را ياري نكردند ، مثل جرجوفي كه بعد از عاشورا به كربلا آمد و خود را ملامت كرد كه چرا امام حسين (ع)

ص: 10506

را ياري نكرده است ؟ ملامت دو جور است . در بعضي از مواقع خيلي مفيد است و آن هم قبل از ارتكات گناه است ، اگر در اوج گناه به سراغ شما آمد و نگذاشت گناه كنيد خيلي عالي است . مانند حُر كه قبل از قتل امام حسين (ع) نفس لوامه به سراغ او آمد و نگذاشت اين كار را بكند.

گفت در اندرون من خسته دل ندانم كيست كه من خموشم و او در فغان و در غوغا است

چهارم نفس مطمئنه است يعني انسان نفس را آنچنان تربيت كند : يا ايها انفس المطمئنه ارجعي الي ربك واقعاً فقط رجوعش به خدا باشد . البته اين چهار مرحله كه عرض كردم زحمت دارد ، تلاش دارد ، كوشش مي خواهد . امام سجاد (ع) مي فرمايد : حق نفس تو اين است كه احساس كني اول بايد بنده ي خدا باشي ، اول بايد چاكر خدا باشي بعد چاكر مردم ، اول بايد حق او را ادا كني . يك روايتي است در جلد دوم رسائل الشيعه از پيامبر است كه يك شخصي بر پيامبر گرامي وارد شد و چند تا سوال كرد. راه معرفت خدا چيست ؟ حضرت فرمود : راه معرفت خدا همان شناخت خود انسان است . بعضي ها مي گويند كه معرفت نفس محال است ، پس معرفت خدا محال است . نه روايت اين را نمي گويد ، مي خواهد بگويد اگر كسي واقعاً حقيقت خود را شناخت خدا را مي شناسد . حقيقت ما چيست؟ فقر، نياز، احتياج اگر اينها را شناخت آنوقت بر غنا

ص: 10507

و بي نيازي پي مي برد. بعد سؤال كرد ه آقا يك مقدار واضح تر بگوييد من از شما سؤال كردم معرفت حق ، گفتيد : معرفت نفس ، حالا من از كجا بفهمم كه من موافق حق عمل مي كنم يا خير؟ فرمود : ببين نفس چه چيزي به تو مي گويد ، ما يك جنگ ما بين نفس و عقل داريم . اين روايت مفصل است من بيشتر به آن نمي پردازم. حالا سوال مي كنند كه آيا دست نياز به سوي خلق دراز كردن كه باعث مي شود كرامت نفس انسان آسيب ببينيد نيز حقوق ما را ضايع مي كند يا خير؟ اصلا ما عنواني در روايات داريم تحت نام عزت نفس ، ذلت نفس و اهانت به نفس . يعني داريم كه سزاوار است كه مؤمن خود را خوار و ذليل نكند . باز در روايت داريم كه آن كسي كه ذلت نفس دارد گناه مي كند ، آدمي كه كرامت نفس دارد دروغ نمي گويد ، آنكه كرامت نفس دارد ظلم نمي كند . كرامت نفس يعني خود را بالاتر از آن مي داند كه از اين طريق به هدف خود برسد . فردي آمد نزد امام صادق (ع) و گفت كه من همسايه اي دارم كه ما را اذيت مي كند ولي من به خاطر خدا با او كنار مي آيم و مدارا مي كنم ولي بچه ها مي گويند كه تو ذليل و ترسو هستي و نمي خواهي جلوي او بايستي آقا واقعاً اينطور است؟ حضرت فرمود ذليل آن كسي است كه ظلم مي كند ، اصلاً ظلم

ص: 10508

نشانه ي خواري است، بعضي از افراد عقده هاي دروني خود را اينگونه درمان مي كنند . به عبارت ديگر امروز در روان شناسي مي گويند تكبر از خود كم بيني است ، تكبر يك عقده است يعني طرف بخاطر كمبودهايي كه در نفس خود احساس مي كند تكبر را بروز مي دهد . ما اجازه نداريم نفس خود را خوار كنيم . يك كسي نزد امام صادق (ع) آمد و گفت : من با بعضي افراد كه به مسافرت مي روم ( البته نه سفر زيارتي مثل مكه و كربلا كه بحث آن فرق مي كند ) با اينكه پول دارم و مي توانم با آنها شريك شوم ولي مي گويم من كارهاي شما را انجام مي دهم ، حضرت فرمود : خيلي بد كاري مي كني . مؤمن خوب است كه خود را خوار نكند ، به سفر نرو مگر واجب است ؟ هميشه هم يك حقارتي را تو احساس مي كني و اين باعث ضربه به تو مي شود . اين كه در روايات داريم كه قناعت عزت مي آورد مصداق همين است كه انسان اگر به چيزي كه دارد اكتفا كند براي او عزت مي آورد . ولع و حرص ، كرامت را در انسان ازبين مي برد و معناي آن همين است . در روايت داريم كه مفضل نزد امام صادق (ع) آمد . او يك گرفتاري مالي داشت ، امام مبلغي به او كمك كردند ، زماني كه مي خواست برود آقا او را صدا زده و فرمود: يك سفارشي به تو بكنم پيش من آمدي ، من هم

ص: 10509

تو را كمك كردم ولي اياك ان تخبر الناس لجميع احوالك ولي ديگر سُفره ي دل خود را پيش ديگران باز نكن ، چون خوار مي شوي و همه مي فهمند تو نيازمند هستي . اين خيلي نكته دقيقي است . يك كسي آمد نزد امام حسين (ع) و كمك خواست ، آقا ابتدا يك تصيحتي به او كرد بعد او را كمك كرد . فرمود : اگر در زندگي نيازمند شدي سراغ سه گروه برو. يكي آدمهايي كه تازه به دوران رسيده نيستند يا با مروت و ديندار هستند ، كنايه از اينكه جايي نرو كه اگر تو را كمك نكردند تحقريت كنند . الان بين مردم متأسفانه رايج شده است طرف مي بيند مثلاً باجناق او ماشين مدل بالايي خريده يا برادر او خانه ي خوبي خريده يا حتي سفر مكه يا عمره رفته ، خانم به آقا فشار مي آورد كه ما هم بايد برويم . حالا اين آقا بايد برود قرض بگيرد ، وام بگيرد. مي خواهد سفره بيندازد به در خانه ي شما بيايد و فرش بگيرد يا كاسه بگيرد. قرآن مي فرمايد : انبياء تكلف نداشتند ، تكلف يعني چه ؟ يعني من يك چيزي كه نيستم بخواهم خود را آن گونه جلوه دهم . يك خاطره اي من در روزنامه خواندم تحت عنوان دريا در نارمك يا مضموني نزديك به آن كه مربوط به قبل ازانقلاب بود . نوشته بود يك خانواده اي همسايه اي داشت كه وضع مالي آنها خوب بود . شمال لب دريا رفته بودند ، دريا آدم را مي سوزاند وقتي بر مي گردند

ص: 10510

مي گويند كه اين نشانه ي اين است كه ما دريا بوده ايم و صورت ما سوخته است، اين خانواده هم براي اينكه كم نياورد ، يك آشنايي داشتند در نارمك زندگي مي كرده يك هفته به خانه ي آنها مي روند و روزها روي پشت بام مي خوابند و زماني كه بر مي گردند مي گويند : ما دريا بوديم . واقعاً اين مسئله تكلف است . چه اصراري است كه اين تالاري كه مثلاً او گرفته من هم قرض كنم و سرپيش رئيس بانك خم كنم و همانجا مراسم بگيرم . حس بي نيازي در مردم كم شده است ، يك نفر پيش معصوم آمد و گفت مرا نصيحت كن ، فرمود اگر نصيحت كنم گوش مي دهي ؟ گفت بله آقا ، فرمود طمع به مال مردم نداشته باش كه سست مي شوي و زمين مي خوري . واقعاً اينطور است كرامت نفس اين است كه من خودم را برتر از اين ببنيم كه بخواهم با اين چيزها براي خود ارزش بيافرينم . در روايات داريم اگر كرامت نفس براي كسي حاصل شد ، معصيت نمي كند يعني آن قدر بالا است كه با مسخره كردن ديگران نمي خواهد تفريح كند ، با غيبت كردن نمي خواهد تفريح كند ، اصلاً حسادت در او راه نمي يابد . ارزش من بيشتر از اين است، به عبارت ديگر اگر كسي ارزش خود را شناخت سراغ اينجور نا هنجاري ها نمي رود . حالا به حقوق اعضاء بپردازيم . هفت مورد را امام سجاد (ع) در خصوص حقوق اعضاء اشاره كردند : حقوق گوش

ص: 10511

، پا، زبان ، چشم و شكم . ما كه فرصت نداريم به همه ي آن بپردازيم اما در اين دقايق پاياني به حق زبان بپردازيم. اولاً اين زبان يك نعمت الرحمن علم القرآن است، تا آنجايي كه مي آيد خلق الانسان علمه البيان . شما مي دانيد زبان سلاح انبياء است ، اگر زبان نبود انبياء با چه چيزي با مردم صحبت مي كردند ؟ زبان وسيله ي انتقال است ، واقعاً كسي كه نمي تواند حرف بزند از بسياري از چيزها محروم است ، اين قدرت را خدا به ما داده است . خدا مي توانست دو جور آن را بوجود بياورد يكي بگونه اي مي آفريد كه اين زبان به معصيت نچرخد و نتوانيم دروغ بگوييم و فحش بدهيم و ديگر اينكه به گونه اي كه آزاد باشد . اين گونه ي دوم گونه ي ارزش است. اينجا است كه معلوم مي شود چه كسي قدرت حفظ و كنترل دارد و چه كسي اين زبان را راحت به معصيت مي چرخاند ؟ شما مي دانيد كه در روايت داريم كه مفتاح همه ي خيرات و مفتاح همه ي شرها زبان است . من گاهي مي گويم اعضاء ديگر را هم زبان بايد به گناهشان كمك كند ، مثلاً آدم لقمه ي حرام مي خواهد بخورد ، بايد بتواند حرف بزند ، بخرد ، تهيه كند بعد بخورد يا مي خواهد گناه شهواني انجام دهد، بايد برود با فرد مقابل قرار بگذارد ، يا مي خواهد يك موسيقي گوش كند ، بايد بداند قيمت نوار آن چند است يا چه فيلمي است .

ص: 10512

اصلاً زمينه ي گناهان ديگر باب مقدمه ي آن زبان است . يكي ديگر اينكه گناهان زباني ، آسان و در دسترس هستند، زبان زود مي چرخد ، خرج ندارد. شايد گناهان دست و پا يك مقداري هزينه ي بيشتري داشته باشد . امام سجاد (ع ) در اين رساله براي زبان پنج يا شش حق را بيان كرده اند كه فهرست وار عرض مي كنم . فرمود اما حق السان ، حق زبان چيست ؟ يكي اكرام است ، اين زبان را گرامي بداريد ، از خيانت نگاه داريد يعني اين زبان خيانت نكند و اما خيانت چه چيزهايي مي تواند باشد؟ دروغ، تمسخر يا غيبت. دوم فرمود : زبان خود را به خير عادت دهيد ، انسان به هرچه عادت كرد به همان روش ادامه مي دهد ، يك نفر در بيمارستان كار مي كرد مي گفت : بيماراني كه از اتاق عمل بيرون مي آيند تا به هوش مي آيند حرفهاي مختلفي مي زنند ، بعضي ها فحش مي دهند ، ما مي فهميم كه شخصيت اين فرد با فحش شكل گرفته است و براي او ملكه شده لذا الان هم كه در بيهوشي است آن فحش ها را تكرار مي كند . مي گفت بعضي ها قرآن مي خوانند ، ذكر مي گويند ، بعضي ها هم حرفهاي معمولي مي زنند . در خواب هم همينطور است مثلاً در خواب مي بينيد فرد تصادف كرده آنجا هم فحش مي دهد ، شما كه بغل او خوابيده ايد مي گوييد كه اين عجب آدمي بوده و ما اينجا او را شناختيم .

ص: 10513

اما آن فردي كه مؤدب است خواب هم كه مي بيند مي گويد آقا مراقب باش و حواس خود را جمع كن يعني همين شخصيت افراد را نشان مي دهد . براي من پيش آمده بعضي افراد خيلي ظاهر الصلاح هم هستند اما يك جايي كه دعوايشان مي شود عجب فحش هايي مي دهند ، حالا چه شده ؟ آن حس دروني او در فحاشي تحريك شده است . بعضي از خانواده ها مي گويند : آقا شما بياييد در خانه ببينيد اين آقايي كه منبر و مسجد مي آيد ، نماز مي خواند و با اين طرز بيان صحبت مي كند در خانه چه قدر بد صحبت مي كند و راحت فحش مي دهد . فرمود : حق زبان چند چيز است يكي با اين زبان خيانت نكنيد و ديگر اينكه آن را به خير عادت دهيد . در حديث داريم كه امام صادق (ع) فرمود : اگر مي خواهيد آتش جهنم بر شما حرام باشد بعد از نماز صبح صد مرتبه صلوات بفرستيد ، شايد هفت يا هشت دقيقه وقت بگيرد ، بعضي ها مي گويند چه رابطه اي است بين صلوات و حرام شدن آتش ؟ من مي گويم اين عادت به خير است ، اين زباني كه صبح را با صد صلوات شروع مي كند اصلاً به فحش نمي چرخد . چرا اين قدر ما روي ذكر تأكيد داريم ؟ مي گويند نماز صبح تمام شد ، هفت مرتبه لاحول و لا قوة الا بالها ، نماز عصر تمام شد ده مرتبه انا انزلنا حتي نمي خواهد بنشنيد و بگوييد بلند

ص: 10514

شويد و در مسير هم بگوييد كافي است . يا فرض كنيد ذكر حسبنا الهي يا ذكر يونسيه ، اينها همه بهانه اي است براي اينكه زبان به خير عادت كند . ديده ايد بعضي ها عصباني مي شوند مي گويند لا اله الا اله ، يا استغفراله اين ها به اين ذكر ها عادت كرده اند. كسي چند روز قبل پيش من آمد و گفت كه دارم يك چيزي مي نويسم تحت عنوان محاوره با قرآن ، چند هزار مورد در آورده بود گفتم مثلاً به چه صورتي ؟ گفت مثلاً اگر دعوايتان شد ، اگر براي غذا خوردن مي رويد ، اگر... چه طور مي توانيد اتفاقات زندگي خود را با آيات قرآن جواب دهيد . نمونه هايي ما از محاوراتي قرآني داريم : مي گويند كه كنيزي در خانه ي امام صادق (ع) بود . زماني كه مي خواست غذا بياورد پاي او گير كرد و غذاي گرم روي فرزند امام برگشت او شروع كرد به خواندن آيه ي قرآن خذالعفو و الامر بالعرف ، اين يك محاوره ي قرآني است . ما مي توانيم زبان خود را قرآني كنيم ، حديثي كنيم ، در اين صورت وقتي هم با صحنه ي حرام برخورد مي كنيم مي گوييم لا اله الا اله . امام حسين (ع ) در روز عاشورا وقتي تير مي خورد و ضربه مي خورد مي فرمود : لاحول و لا قوة الا بالها . زبان خود را به خير و حرف هاي نيك عادت دهيم . زبان خود را به جمله هاي مؤدبانه حمل كنيد ، همان چيزي

ص: 10515

كه معروف است مي گويند، آقا بفرما و بنشين هردو يك مفهوم دارد ولي يكي بار ادبي دارد و يكي بي ادبي است . شما در ضرب المثل آنهايي كه بار ادبي دارد حفظ كنيد، يا اشعاري كه بار ادبي دارد ياد بگيريد . چهارم زبان خود را سكوت عادت دهيد ، يعني جايي حرف بزنيد كه نياز است ، خيلي وقت ها حرفهايي كه مي زنيم ضرورتي ندارد . پنجم كلام خود را از حرفهاي اضافي و بدون اثر باز داريد ، جالب است كه امام در پايان اين حق فرمود: لا قوة الا بالها العلي العظيم در واقع به ما آموزش داده است ، تمام دعاهاي امام سجاد (ع) با صلوات شروع مي شود. در ادامه يك بخشي از رساله ي امام سجاد (ع) به حق شكم مي پردازد. يعني ما از سه ناحيه در جامعه لطمه پذير هستيم ، يكي زبان ، يكي شهوت و يكي شكم عمده ي گناه مربوط به اين سه مورد است و گناه اعضاء ديگر شايد كمتر باشد . در روايت است كه دو عضو را اگر انسان توانست كنترل كند خيلي كمالات را مي تواند كسب كند ، يكي شكم و ديگري قواي جنسي . امام سجاد (ع) فرمود: شكم خود را ظرف حرام قرار مده . زماني امير المؤمنين دست هاي خود را شستند ظاهراً غذايي ميل كرده بودند دست خود را روي شكم گذاشتند و فرمودند : واي واي بر آن كسي كه حرام را داخل شكم خود كند . انسان كه با يك مقدار كدو سير مي شود ، چرا براي اين شكم

ص: 10516

اين چنين جنايات انجام مي دهد ؟ روزنامه ها را بخوانيد ، چه آدم مي كشند و چه سرقت هايي انجام مي دهند، همه هم براي شكم است . واقعاً اين قدر ارزش دارد ؟ فرمود : حق شكم اين است كه حرام داخل آن نكنيد قبلاً هم گفتيم فرقي نمي كند كم باشد يا زياد ، چه يك خرماي حرام باشد يا نخلستان حرام . دوم فرمود : الان بعضي ها مي گويند باشد حرام داخل آن نمي كنيم ولي حلال هرچه باشد و هرچه دل ما خواست اشكالي ندارد؟ نه ، ان تقتصد له في الحلال در حلال هم اعتدال داشته باش. مطلب سوم حضرت فرمود شكم خود را از شكم بارگي و تقويت به شهوت در غذا خوردن نگاه داريد . ما بايد به اندازه ي ضرورت غذا بخوريم ، مثلاً بدن شما به روزي يك پرتغال نياز دارد يا دو تا سيب نياز دارد ، يك كسي اگر بيست تا سيب بخورد اين ديگر شكم بارگي است ، اين تقويت نيست . بدن شما به اين قدر گوشت نياز دارد ، الان در اين تالارها و عروسي ها چقدر اسراف مي شود ، اين ديگر از تقويت گذشته و به انفجار مواد غذايي و اسراف تبديل شده است . به سه حق براي شكم اشاره مي كنيم : حرام داخل آن نكنيد ، در حلال ميانه روي كنيد و مواظب باشيد غذا خوردن از تقويت، به شكم بارگي و حرام خوارگي تبديل نشود. حالا در حق الهش گفتيم اگر تضييع كرديم بايد توبه كنيم و جبران كنيم اما حق الناس هم

ص: 10517

همين طور است در حق النفس چه كنيم ؟ اين نيز به همين صورت است ، حق النفس را هم جبران كنيد ، يعني زباني كه به فحش عادت كرده بايد از اين به بعد سعي كنيم با نذر و با خويش كنترلي با آن مبارزه كنيم ، ديگر فحش ندهيم . به جاي آن عادت كنيم به ذكر گفتن مثلاً لا حول و لاقوه بگوييم. براي جبران بيماري بايد دارو خورد و تقويت كرد، براي همين نيز بايد نذر كرد كه ديگر فحش نداد و به جاي آن لاحول و لاقوه گفت ، عادت دادن زبان يا اعضاء و كلاً نفس به كارهاي نيك ، جبران حقوقي است كه از نفس ضايع شده است . رسول خدا فرمود : كلام مثل دارو است و داروي زياد كشنده است . اگر گفته اند شبي يك كپسول بخوريد بجاي آن ده تا بخوريد كشنده است و كم آن مفيد است . از لقمان پرسيدند چرا حكيم شدي ؟ مي دانيد او يك رنگ سياهي داشت و يك آدم عادي بود ، مال زيادي هم نداشت ، قيافه ي قشنگي هم نداشت ، پيامبر هم نبود به ايشان گفتند چرا حكيم شدي ؟ گفت شكم خود را كنترل كردم و هرچيزي را نخوردم ، زبان خود را كنترل كردم و هرچيزي نگفتم ، چشم خود را كنترل كردم و هر چيزي را نديدم . اگر يك مقدار بر روي اعضاء مديريت داشته باشيم ، مخصوصاً بر روي اعضايي كه لغزش آنها بيشتر است ، خداوند به ما اين حكمت را مي دهد . اين حكمتي كه در

ص: 10518

قرآن به آن تأكيد شده و در روايات داريم يك راه كسب حكمت، كنترل زبان و سكوت زياد است .

88-12-02

44 – درباره ي ماه ذي الحجه توضيح بفرماييد .

در آخرين روزهاي ماه ذي الحجه قرار داريم. ماه ذي الحجه ماه امامت و ولايت است . اين روزها ، روزهاي نزول سوره ي هل اتي است كه حضرت زهرا (س) و خاندان ايشان غذاي خود را به يتيم و مسكين و فقير اطعام كردند و اين سوره نازل شد . همچنين در اين روزها ، روز مباهله است ، آن روزي كه پيامبر گرامي اسلام با مسيحيان نجران به مباهله پرداخت و آيه ي 61 سوره ي آل عمران نازل شد . در آن آيه حسن و حسين فرزندان پيامبر و انبياء خطاب شدند ، حضرت زهرا (س) نساء و حضرت علي (ع) جان پيامبر خطاب شدند . طبعاً هر وقت آخر ذي الحجه و آخرين روزهاي سال قمري مي شود ياد محرم و عاشورا در ذهن ما تداعي مي شود . من امسال كه در ايام عرفه به حرم اباعبدالهل و پدر بزرگوار ايشان امير المومنين و ساير حرم ها مشرف بودم ، به ذهن من رسيد كه كه يكي يا دو تا از برنامه ها را به بحث عزاداري و اهدافي كه در آن است اختصاص دهيم . اصلاً عزاداري به چه دليل صورت مي گيرد و بايد ده ها ، صدها و هزاران سال تجديد شود . خود دوستان محرم هاي متعددي را ديده اند . من در عراق كه بودم با ديدن اين نوارها و برنامه هاي عزاداري به ذهنم

ص: 10519

رسيد كه بهتر است يك آسيب شناسي هم راجع به عزاداري ها داشته باشيم ، در اين خصوص يك بايد ها و نبايدهايي كه ائمه بر آنها تأكيد كرده اند و گفته اند كه چگونه عزاداري كنيد و چطور نكنيد بيان كنم . به هر حال ما موظف هستيم در همه ي مسائل از قرآن و سنت و سيره معصومين بهره ببريم.

45- چرا عزاداري مي كنيم ؟ فلسفه عزاداري امام حسين (ع) چيست ؟ چرا بعد از گذشت اين همه سال از عاشورا اين اتفاق داغ است ؟

قبل از آنكه من به چهار هدف مهم نهضت عاشورا و علت عزاداري براي عاشورا مي پردازم و يك پيشينه اي از آن بگويم . مي دانيد قضيه ي كربلا از مسائلي است كه قبل از وقوع براي آن اشك ريخته شده است حتي نقل است كه آدم ابوالبشر ، زكرياي پيامبر ، اين كار را كرده اند و نام حسين يك نام مطهر بوده است . در نقلي دارد كه پيامبر قنداقه ي امام حسين (ع) را گرفتند و اشك ريختند و امير المؤمنين در روايتي دارد كه وقتي براي جنگ صفين رفته بودند و از سرزمين كربلا عبور مي كردند ، حضرت ايستادند و قدري از خاك كربلا را برداشته و بوئيدند و فرمودند: خوشا به حال تو اي خاك، يك انسانهايي از روي تو به بهشت مي روند كه بي نظير هستند و آنجا اشك ريختند. پس به اين حادثه قبل از وقوع هم تعظيم و تكريم شده است . اما در خصوص عزاداري هايي كه رسماً بعد از وقوع شهادت شروع مي

ص: 10520

شود، نقطه ي آغاز عزاداري ابا عبدالله از قتلگاه و با زينب كبري است . اول كسي كه بنيان مرثيه ، عزاداري و گريه را گذاشت عقيله ي بني هاشم بود، كه وقتي وارد گودي قتلگاه شد رو به مدينه معلي گفت: پدرم به قربان لب هاي قشنگ تو ، پدرم به قربان قلب داغديده ي تو و اين عزاداري به كوفه و شام مي آيد . امام سجاد(ع) فرمود : من فرزند آن كسي هستم كه سر او را از تنش جدا كردند و من فرزند آن كسي هستم كه او را با لب تشنه كشتند . ابتدا شام و بعد مدينه كه آمد اين عزاداري شكل سنتي نداشت ، مراسمي نبود چون جلوي آن را مي گرفتند .امام سجاد (ع) و تقريباً اوايل زمان امام باقر (ع) ملاحظه مي كنيم كه اين عزاداري قالب فردي داشت يعني امام سجاد (ع) هر افطار كه آب مي آورند نگاه مي كردند و مي فرمودند: پدرم را با لب تشنه كشتند ، غذا كه مي آورند مي گفتند : پدرم را با شكم گرسنه كشتند و در هر مناسبتي چيزي مي گفتند . ولي زمان امام صادق (ع) كه مي رسيم يك مقداري درگيري بني اميه و بني عباس اوج مي گيرد و بني اميه سقوط مي كند ، روز عاشورا مي بينيم امام رسماً عزا مي گيرد و گريه مي كند . شخصي مي گويد : من روز عاشورا نزد امام ديدم كه رنگ امام تغيير كرده و اشك هاي ايشان بر گونه هايشان جاري است ، گفتم آقا چه شده است؟ گفتند : مگر

ص: 10521

نمي داني چه شده ، امروز عاشورا است ، امروز پسر پيامبر به قتل رسيده است . رسماً مداحان و شعرا را مي آوردند حتي داخل منا و عرفات ، داخل خانه ي امام ، ايشان پرده مي زنند زنها يك طرف و مردها يك طرف ، سيد حميري مي ايستاد ، كميل مي ايستاد و رسماً عزداري مي كردند . حتي ملاحظه شده است كه ائمه تشويق هاي عجيبي در اين خصوص مي كرده اند ، بعدها هم مي گويند هركسي كه گريه كند گناه او آمرزيده مي شود . هر كس شعري بخواند غفراله لو ما تقدم من الذنب ، گناهان گذشته و آينده ي او آمرزيده مي شود . چون احساس كردند كه يك دوراني شده است و مردم بايد رجوع كنند به قضيه كربلا .گاهي مردم مي پرسيدند اين ثوابهاي عجيب و غريب كه براي گريه اباعبداله آمده است براي چيست ؟ دليل آن همين است كه ائمه احساس كردند كه زهد گسترش پيدا كرده است اما ولايت ، امامت و قضيه عاشورا فراموش شده ، لذا قضيه را با اين روايت محكم كردند. حالا مي پرسند كه قضيه ولايت چه ربطي به عاشورا دارد؟ ربط آن اين است كه ما وقتي در قضيه ي عاشورا مي بينيم كه امام به عنوان رهبر يك نهضت به شهادت رسيده اند و آن هم براي چه به شهادت رسيده اند ؟ براي اينكه اين نهضت حفظ شود ، حال اگر اين امام فراموش شود ، امام صادق (ع) هم فراموش مي شود ، امام باقر(ع) هم فراموش مي شود ، كلاً خط امامت

ص: 10522

فراموش مي شود . من بارها گفته ام من كنت مولا فهذا علي مولي كه پيامبر در غدير فرمودند ، امروز آغاز من كنت مولي فهذا مهدي مولي است ، آن روز من كنت مولي فهذا حسين مولي يك بنيان گذاشت امير المؤمنين است . خوب جلوتر كه بياييم زمان امام رضا (ع) مي بينيم تا آن زمان قضيه ميداني پيدا مي كند و اول محرم خدمت ايشان مي آيند ، اول محرم كسي نزد ايشان مي آيد به نام ابن شبيب ، آقا به ايشان مي فرمايند : مي داني امروز چه روزي است ؟ گفت : آقا اول محرم است، فرمود : اول محرم روزي است كه وقتي شروع مي شد كسي پدرم را ديگر خندان نمي ديد. امام مي فرمايد : پسر شبيب مي داني محرم چه ماهي است كه جاهليت آن را محترم مي شمردند ؟ در اين ماه مبارزه نمي كردند ، اما عده اي به اسم اسلام حرمت حسين ما را شكستند و او را به قتل رساندند . بعد امام رضا(ع) يك قاعده اي را بنيان مي گذارند و مي فرمايند : هرمصيبتي داشتيد براي امام حسين (ع) گريه كنيد . پس ما روضه ي هر امامي داشته باشيم از امام حسين (ع) مي گوييم . بعد مي آييد جلوتر شما مي بينيد كه مثلاً دعبل راه مي افتد و خدمت امام رضا (ع) مي آيد و جلسه رسمي تشكيل مي شود، امام رضا مي نشيند ، مأمون مي نشيند و مردم جمع مي شوند ، او بلند مي شود و شروع مي كند : فاطمه جان اگر

ص: 10523

روز عاشورا بودي و مي ديدي با حسين تو چه كردند، به خودت لطمه مي زدي ، حسين تو را لب تشنه كشتند . فرياد و گريه بلند مي شود و امام رضا (ع) اشك مي ريزد ، پيراهن تنش را در مي آورد و به دعبل مي دهد و او را تشويق مي كند . اين سير جلو مي آيد تا مي رسيم به دوران غيبت ، خوب تو اين دوران كتابهايي مانند ارشاد مفيد بزرگان و علما مانند سيد ابن طاووس ، لهوف را مي نويسند ، مقتل نويسي كه خودش بحث مفصلي است . اگريك حكومت هايي پيدا مي شدند كه سابقه ي شيعي داشتند مثل آل بويه ، مي بينيد روز عاشورا رسمي مي شود . رسماً روز عاشورا را به عنوان روز تعطيل اعلام مي كنند و دسته جات عزاداري در بغداد حتي كه بيشتر سني بودند راه مي افتد . جلوتر كه مي آييم دولت هاي شيعي فاطميون يا در نهايت زمينه هاي ديگري كه پيدا مي شود ، در زمان صفويه و قاجاريه بالاخره اين عزاداري ها با فرهنگ مردم به هم آميخته مي شود . مثلاً فرهنگ يك منطقه اي اينطور سينه مي زند ، فرهنگ منطقه ي ديگر نخل بلند مي كند ، فرهنگ منطقه ي ديگر عزاداري اش سنگ مي زند . ولي اصل عزاداري قالب هاي متفاوت مي شود چون با فرهنگ هاي مختلف آميخته مي شود . اين سير عزاداري ها بود كه عرض كردم. حالا چرا عزاداري براي امام حسين (ع) به اين شكل تا به حال ادامه پيدا كرده است ؟

ص: 10524

خوب غدير را پاس مي داشتند چرا عزاداري و گريه مي كردند ؟ البته ما نگفتيم غدير را پاس ندارند ، اما قضيه عاشورا و محرم قضيه ي يك امام آن هم با فجيع ترين وضع به شهادت مي رسد و با عزيزترين كسان او چه ميكنند . آنوقت تمام ائمه يك نقطه اي را نشانه رفته اند و همگي گفته اند ياد كربلا، همه گفته اند ياد امام حسين (ع) . حتي امام هادي (ع) كه مريض مي شوند مي گويند : در كربلا براي من دعا كنيد ، همه گفته اند خاك كربلا شفا است ، زيرقُبه دعا مستجابت ميشود . يك اجماعي در اين قضيه بوده كه حالا علت آن را عرض مي كنم كه چرا ما عزاداري مي كنيم و چرا عاشورا را تجليل مي كنيم . من به اين اهداف چهار گانه مي پردازم . يكي از اين اهداف فقط مكتب و ارزشها است . پيامبر سال 11 هجري از دنيا رفتند . سال 61 شهادت ابا عبداله واقع شد ، چه اتفاقي افتاده است كه بعد از نيم قرن يك چنين جسارت و جنايتي اتفاق افتاده است ؟ به قول مقام معظم رهبري : در كوفه اي كه امير المؤمنين 20 سال قبل از قضيه ي عاشورا در آنجا حكومت داشتند ، اكنون پسر اين شخصيت و نوه ي پيامبر بالاي نيزه است و مردم تماشا مي كنند . اين را بايد در پيام هاي امام حسين (ع) ديد ، نامه اي كه امام حسين (ع) به مردم بصره نوشتند ، سنت پيامبر مُرده و در دين بدعت گذاشته

ص: 10525

شده است . پس ابا عبدالهم قيام كرد كه سنت احياء شود و جلوي بدعت هم گرفته شود . قيام كرد براي اينكه مكتب پيامبر احياء شود ، همان كه خود ايشان فرمود : اصلاح امر به معروف و نهي از منكر . خوب اين پيام تعطيل نشده است . ما عاشورا را تجليل مي كنيم براي اينكه حسينيان هستند ، يزديان هستند و خط ايشان هم هست . همان حركتي كه امام حسين (ع) را نشانه رفت ، امروز امام زمان (ع) را نشانه گرفته است و تعبير معروفي هم هست كه كل يوم عاشورا و كل عرض كربلا . پس دليل آن حفظ مكتب است . مي خواهيم اين مكتبي كه اباعبدالهل با خون خود احياء كرد ماندگار شود. نكته دوم اينكه آشنايي نسل ها است . ما مي گوييم هويت شيعه ، چون ما مسلمان ها مديون امام حسين (ع) هستيم نه تنها شيعيان ، چون امام حسين (ع) جلوي يزيدي ايستاد كه بنيان اسلام را مي خواست بكند . پس دليل روشن اين است كه نسل هاي ما خود را با درس ها و پيام ها و اهداف اباعبدالهر آشنا كنند . يك جمله اي دارد يك كسي در مورد عاشورا مي فرمايد : تمام رذالت ها و پستي ها در مقابل تمام فضائل در كربلا علم شد . مي گويد : دو تا اردوگاه ، اردوگاه فضائل و اردوگاه رذائل ، در اردوگاه حسين اخلاص ، يقين ، ايثار، عزت ، كرامت ، قرآن ، نماز و در آن اردوگاه ، پستي ، بي رحمي ، جنايت ، ناديده گرفتن

ص: 10526

حقوق كودكان وجود داشت. خوب اين خيلي مهم است . مقام معظم رهبري فرمودند: درس هاي كربلا را امروز كاربردي كنيد ، امروز در جامعه بياوريد . يكي از درس هاي كربلا فرصت يابي است ، حُر فرصت ياب بود ، يكي نيز فرصت سوز است ، عبيدالهر حرجوفي فرصت سوز بود و قافيه را باخت . يكي از درس هاي عاشورا اصلاح است ، ابا عبدالهع فرمود : من براي اصلاحات قيام كردم . پس من هم خودم را اصلاح كنم در پرتو نهضت عاشورا خودم را با آن اهداف منطبق كنم . به عبارت ديگر ما در قالب عاشورا با سخنراني ها ، با اشعار ، با دسته جات و با حضور خود يك نوع پيوند با حادثه ي عاشورا ايجاد مي كنيم . خود خدا مي فرمايد : من يعظم شعائر اله فانها من تقوالقلوب . چطور شما مي بينيد خدا در قرآن مي فرمايد ان الصفا و المروة من شعائر اله ، صفا و مروه از شعائر الهي هستند بايد تجليل شوند ، مگر صفا و مروه چه بوده است ؟ اسماعيل تشنه شده ، هاجر به دنبال آب دويده ، حالا همه بايد اين حركت را انجام بدهند ، قرباني كه در منا انجام مي شده قرآن مي فرمايد : از شعائر الهي است ،اين را هم بايد هركه مي رود آنجا انجام دهد . امام حسين (ع) قرباني شده است ، هفتاد و چند نفر را به منا آورده و سعي بين خيمه گاه و قتله گاه كرده است . اين خيلي مهم است و لذا يكي ديگر از

ص: 10527

اهداف مهم اين قضيه همان تعظيم به شعائر است و در واقع بايد اين شعائر حفظ شود . به همين دليل ائمه ما مرتب تأكيد مي كردند كه زيارت برويد ، روضه برگزار كنيد ، اشعار بگوييد و عزاداري كنيد . حتي تأكيد كردند كه عزاداري ها سنتي باشد ، قالب هاي سنتي . نكته بعدي كه من در اينجا به عنوان اهداف عاشورا مسئله پيوند با ولايت است ، يعني اينكه ما احساس كنيم در اين قالب با امام مرتبط مي شويم ، در اين قالب با امام حسين (ع) و با ائمه ارتباط برقرار مي كنيم . چون ما در هر زماني معتقد هستيم كه بايد امام وجود داشته باشد ، حالا آن زمان امام حسين (ع) به شهادت رسيد ، امروز امام زمان (عج) ، به عبارت ديگر انتظار، ادله ي كلاس عاشورا است . كلاسي است كه فارغ التحصيل آن اينجا است . اهدافي كه امام حسين (ع) شروع كرد با اهداف امام زمان (عج )در يك مسير هستند . ما با آن پيوند ، خودمان را با جريان انتظار پيوند مي دهيم . البته اين موارد خيلي كلي بود كه اشاره كردم .حالا كه عزاداري اين همه اثرات دارد ، اين همه بركات دارد ، چه كنيم كه بهتر و آنگونه كه بايسته است عزاداري كنيم ؟ واقعاً عاشورا سازندگي عجيبي دارد . فراوان ديده ايم كه در همين عزاداري ها و دستهجات كساني كه تغيير كرده و تحول براي ايشان ايجاد شده است . واقعاً اشك براي امام حسين (ع) شويندگي عجيبي دارد . به قول يك غريبي كه

ص: 10528

گفته بود اگر عاشورا از شيعيان گرفته شود خيلي چيزها را از دست مي دهند . اين يك واقعيت است ، خود امام ره فرمود : ما هرچه داريم از محرم است . يك كتابي را ادريس حسيني نوشته ايشان مغربي است و شيعه نبوده است ، اسم كتاب را گذاشته : حسين من را شيعه ساخت . البته شبيه اين كتاب را گاهي داريم بعضي ها نوشته اند ، با مكتب فاطمه هدايت شدم. همه ي اينها در يك راستا است ولي واقعاً قضيه عاشورا و محرم يك بازنگري و رجوع به خويشتن است. بين مردم ، جوانان و همه ي مبارزاتي كه با فرهنگ و مباني اصيل دين مي شود . روز عاشورا وقتي جوان با لباس مشكي جلوي دسته مي آيد سينه مي زند همه ي آنها يك مرتبه فرو مي ريزد. بهترين فرصت است ، فرصت آشتي با ولايت و از اين طريق پي بردن به توحيد است . اما مي دانيد كه ما در پرتو قضيه عاشورا صدها هيئت ، مركز ، مسجد، حسينيه و جلسه ي خانگي داريم . بعضي از آنها هيئت هاي بزرگ و بعضي از آنها كوچك و جمع جور هستند ، اين هيئت ها از افرادي كه دلسوز هستند تشكيل مي شود ، افرادي كه جمع مي شوند تا ياد ابا عبدالهد را زنده نگاه دارند . طبيعتاً يك بخشي از كار آنها سخنراني و مداحي است . اولين توصيه ي من به همين كساني است كه دست اندر كار دسته ها و هيئت ها هستند و روي سخن من با باني ها و مداحان

ص: 10529

است ، هر هيئتي و جلسه اي كه تشكيل مي شود علاوه بر هيئت امنا يك هيئت علمي هم بايد داشته باشد، هر هيئت خوب است كه دو يا سه نفر از اساتيد دانشگاه ، دبيران و روحاني هاي محل در هيئت علمي آن باشند . اين آقايي كه بودجه مي دهد شايد خود او فكر اداره ي آنجا را نداشته باشد ، اما وقتي چهار يا پنج نفر دور هم بنشينند و بحث كنند و بگويند چه كنيم كه امسال جوان ها جذب شوند ، بحث ها را به كدام سمت ببريم و سخنران كه باشد . آيا مي توانيم جايزه بدهيم كه خيلي مؤثر است . من اين را در اين چندين جلسه گفته ام . الان هم مي گويم بايد هيئت هاي مذهبي يك هيئت علمي داشته باشد ، هيئت علمي ، نه هيئت دانشگاهي كه معناي آن حقوق و مزايا و دانشيار و استاديار است يعني در يك محل آدم هاي خوش فكر سالي دو يا سه بار دور هم جمع شوند وقتي هم نمي گيرد ، پولي هم نمي خواهد ، بگويند كه امسال فلان سخنراني را محور بدهيد ، مداح را محور بدهيد ، جلوي آسيب ها را بگيريد . در قم دو يا سه روز به محرم مانده تمام پلاكاردها شهر را پر مي كند ، هيئت فلان ، مكان فلان ، سخنراني فلان ، يك سال من همه ي اين ها را دنبال كردم ببينم آيا در يكي از اين ها گفته مي شود محور سخنراني آقاي فلاني مثلاً تفسير آيات ولايت است يا درس هاي عاشورا

ص: 10530

است يا پيام هاي عاشورا ديدم هيچكدام را ندارند . اتفاقاً با رؤساي هيئت ها هم صحبت كردم از بعضي از دوستان هم سؤال كردم اما گفتند : نه . ما تا حالا به اين مسئله فكر نكرده ايم . چه اشكالي دارد جوان ها روي بَنِرها ببينند كه موضوع سخنراني ها چه چيزي است ؟ مثلاً ايشان علمي بحث مي كند ، ايشان ديني ، يكي تفسيري بحث مي كند و بتوانند انتخاب كنند . تقاضاي من اين است كه رؤساي هيئت ها ، همان هيئت علمي كه عرض كردم به سخنران محور بدهند ، امسال بايد اين مطالب گفته شود . من يك وقتي راجع به دعاي ندبه هم گفتم ، يك وقتي مي بيني پنج هفته دنبال هم همه ي سخنران ها در مورد وظايف منتظران صحبت مي كنند ، معلوم است كه هسته ي مركزي هماهنگ نكرده و نگفته است كه ما چند تا سخنران داريم و هركدام از آنان در چند بحث پيرامون چه موضوعاتي به ترتيب صحبت كنند . مثلاً يك ماه راجع به خود امام ، يك ماه راجع به وظايف منتظران ، يك ماه راجع به نشانه هاي ظهور و ... صحبت كنند . نكته سوم اين است كه آقايان مداحي كه براي هيئت ها دعوت مي شوند ، حتي بزرگان هم در كلامشان به اين موضوع اشاره كرده اند كه به ايشان گفته شود كه بخشي از اشعار ايشان به نصيحت اختصاص پيدا كند . چه اشكالي دارد امشب اگر سخنران ما راجع به نماز صحبت مي كند با مداح و سخنران قبل از آن هماهنگ

ص: 10531

كند كه ايشان نيز چون بحث راجع به نماز است اشعاري در اين خصوص پيدا كند ، خدا مي داند چقدر مؤثر است . ما يك سال اين كار را كرديم خيلي مؤثر بود . سابق اينطور بوده است كه مداحان فقط در روضه نبودند ، در مصيبت نبودند ، اين هم يكي از توصيه هايي است كه من دارم كه در مداحي ها بخشي از اشعار نصيحتي و اخلاقي باشد ، مخصوصاً اگر با موضوع سخنراني متناسب باشد . نكته چهارم اينكه واقعاً در عزاداري ابا عبدالهب حرف اول و آخر را اخلاص مي زند ، چشم و هم چشمي ، منيّت و غرور خيلي بد است . ببينيد مسجدي ساخته شده با هزينه ي فراون اما دستور مي آيد كه آن را تخريب كنيد چرا؟ چون اين مسجد مي خواست مسجد قبا را زمين بزند ، اما مسجد قبا بر پا ماند و امروز هم پابرجا است و اگر تشريف ببريد با كاشي نوشته شده : لمسجد اسس علي التقوا اين مسجد از اول به خاطر خدا بنيان شد . همين ايام ذي الحجه ، ايام نزول آيه ولايت است ، حضرت امير انگشتر داد ، آيه نازل شد چرا؟ چون براي خدا بود . الان من ديدم متأسفانه گاهي اين طور است بعضي ها زنگ مي زنند آقا مي شود شما بياييد سخنراني كنيد ؟ مي گويم نه من جاي ديگر قول داده ام . مي گويد يك شب شما بياييد ، مي گويم اسم شما را توي بنر ما بزنند ، جمعيت زياد مي آيد . مگر كثرت جمعيت ، هدف

ص: 10532

و ملاك است ، آنقدر راه ها براي كثرت جمعيت وجود دارد اينكه راه حل نيست ، بايد خيلي توجه شود . آنقدر ما سخنراناني قوي و خوب داريم ، مشهور هم نيستند ، مباحث عالي هم دارند ، اما مردم به آنها اقبال نمي كنند . اين سخنران چون براي صدا و سيما است ، اين مداح چون خوش چهره است ، هزينه هاي زيادي هم گاهي انجام مي دهند و صرفاً مي خواهند كه اين جلسه انبوه شود . بانيان جلسه صرفاً براي خدا باشند ، و اخلاص داشته باشند همان كه مي بينيم ماندگار مي كند . ما روضه هايي كه ايام محرم مي رويم در بعضي از جاها عجيب گريه مان مي گيرد و احساس مي كنيم يك تحولي ايجاد شده است ، مي فهميم اين جلسه جلسه اي است كه عنايتي روي آن است . مي گويند : مرحوم علامه طباطبايي وقتي جايي مي رفتند مي فرمودند كه در كدام اتاق روضه خوانده شده من همانجا مي روم و مي نشينم، چون اينجا ياد ابا عبدالهي بيشتر شده است. شما مي ديديد مرحوم كوثري براي امام ره روضه مي خواند ، اشعار ساده اي هم مي خواند ولي امام چطور اشك مي ريخت يا مردم ، اين اخلاص امام و اخلاص خواننده و اخلاص مردم را نشان مي دهد . اين خيلي نكته تأثير گزاري است كه رقابت ، چشم و هم چشمي نباشد. هيئتي ديدم كه مي خواستند يك وسيله سنگيني را داخل هيئت بياورند ، گفتم اين خيلي براي شما زحمت دارد ، نگاه كردم احساس كردم يك

ص: 10533

چيزهايي به اين اضافه شده و بعضي از قسمتها معلوم است جديداً اضافه شده است ، گفتند بله آقا ، فرضاً آن محله بالاتر يا پايين تر ده تا از اين نشان ها دارد ما دوازده تا گذاشته ايم ، اين خوب نيست . اگر در عزاداري اخلاص بيايد ماندگار مي شود . نكته ي ديگر اينكه ما به اين توجه كنيم كه در روضه ي ابا عبداله حقايق و واقعيت ها گفته شود ، خداي ناكرده دروغ و مطالب سخيف نباشد و شخصيت هاي كربلا خوار شمرده نشوند . شما ببينيد عقيله ي بني هاشم وقتي مي آيد جلوي دشمن مي گويد ما رايت الا جميلا ، ما چطور اين را بيچاره معرفي مي كنيم ، اين زن چاره ساز است ،اين زن مظهر تسليم است . در گودي قتلگاه وقتي مي گويد الهم تقبل منا هذا القربان ، پس توجه شود عزاداري ها آميخته با روضه هاي نادرست و سخيف نشود . البته من قبول دارم زبان حال وجود دارد ، بالاخره فرض كنيم تيري به گلوي علي اصغر(ع) اصابت كرده و گلو شكافته شد ، اين بچه به شهادت رسيد واقعه همين است . ممكن است نشود با نقل اين واقعه مجلس را اداره كرد ، بله از اين واقعه مي شود اشعار سرود ، مي شود زبان حال گفت ، مي شود ذوق و سليقه به خرج داد اما نبايد دروغ گفت . اين نكته اي است كه بايد به آن توجه شود ، من مكرر ديده ام در توصيه هايي كه بزرگان به ما داشته اند بر اين مسئله تأكيد

ص: 10534

كرده اند . نكته ي بعدي پرهيز از شبهه افكني در اعتقادات مردم است . مي گويند كه قبل از انقلاب يك كسي در مشهد به منبر مي رفت و نماز جماعت مي خواند كه شايعاتي پشت سر ايشان بود و اين شايعات شخصيت ايشان را مكدر كرده بود ، سخنراني از اين آقا دفاع كردند به اين مضمون كه من اين آقا را مي شناسم ، درس فلان مي رفته اند ، تقواي ايشان اين است ، زهدشان اين است ، حسابي اين آقا را مطرح كرد، اما تمام كه شد گفت اما اين كه مي گويند اين آقا يك مكتب فلان دارد ، يك مكتب خيلي باطلي را مطرح كرده ، اين درست نيست ، مردم به هم نگاه كردند و گفتند پس فلاني اينطور هم بوده و ما خبر نداشتيم . اين مثل اين قضيه است كه شما يك ساعت از من تعريف كنيد و بعد در مقام تعريف بگوييد كه اينكه مي گويند ايشان شراب مي خورده درست نيست ، همين در ذهن مردم مي ماند . اين خيلي نكته ي دقيقي است . ما اولا در بحث هاي عاشورا به حقايق و واقعيت ها بپردازيم ، ثانياً يك سري مباحثي هست كه اينها طبيعتاً ممكن است بين علما اختلافي روي آن باشد ، ممكن است به ذوق بنده نيايد كه مثلاً سند اين دعا قوي است ، چرا شما وارد اين حيطه مي شويد وقتي بزرگان و شخصيت هايي آن را مطرح كرده اند . يا فرض كنيد مثلاً مرحوم مجلسي يك روضه اي در بحار نوشته اند و بنده

ص: 10535

بگويم نه به ذهن من چيز ديگري مي رسد ، به ذهن شما كار نداريم، شما مي توانيد اين روضه را نقل كنيد و بگوييد بنا بر نقل محدث بزرگوار مرحوم مجلسي در بحار اينگونه اتفاق افتاده و حادثه پيش آمده است . پس بايد توجه شود شبهه افكني نشود ، بعضي اوقات در سخنراني ها يك شبهه اي را مطرح مي كنند كه نمي توان آن را جمع و جور كرد و اين شبهه در اذهان مي ماند . يك نكته ديگر كه مهم است اين است كه ما در جريان عاشورا و محرم در بيان فضائل و ارزشها چراغ سبز گناه دست مردم ندهيم ، مثلاً بنده مي گويم اشك بر اباعبدالهم گناه را مي زدايد ، اين حرف درست است ، هركسي براي امام حسين(ع) گريه كند معاصي او آمرزيده مي شود ، در عزاداري اباعبدالها شركت كند خدا به او لطف مي كند ، اما چراغ سبز گناه نشان ايشان ندهيم . اگر آقا نماز هم نخوانديد اشكالي ندارد اين همان است كه مي گويد شرم از رخ علي كن و كمتر گناه كن ، واقعاً اين نكته مهم است . مباحث ديني ما بايد با هم ديده شود ، قرآن كريم شش هزار و خورده اي آيه دارد ، اين هم آياتش جلوي روي ما است : لها ما كسبت و عليها ماكسبت ، ليس للانسان الا ما سعي ، اين چراغ سبز است . چون ديده ام گاهي اين مطالب گفته مي شود ، شايد هم فرد توجه ندارد ، اما خوب است وقتي مطرح مي شود كه اشك

ص: 10536

بر ابا عبداله اين قدر ارزش دارد يا لباس پوشيدن و تعظيم شعائر ، اما بدانيد ابا عبداله كسي است كه صبح عاشورا فرياد كشيد: هركس بر گردن او دِين است برگردد ، يعني حق الناس بايد رعايت شود . بدانيد ابا عبداله روز عاشورا مكروه هم مرتكب نشد ، يعني تمام احكام و مباني را به گونه اي رعايت كرد . وقتي ايشان به سرزمين كربلا رسيد پرسيد اين زمين متعلق به چه كسي است ؟ ابتدا خريداري كرد بعد خيمه زد . يعني خيمه را در زمين مردم نصب نكرد ، اين مسئله به ما مي گويد كه آقا شما با مال غصبي براي امام حسين (ع) عزاداري نكن .تجري به مردم ندهيد ، در عين حال تخريب هم نكنيد . يك نكته ي ديگري را هم با احتياط بگويم اميدوارم به كسي بر نخورد ، ببنيد يكي از توصيه هايي كه در قرآن شده انتخاب نام شايسته است . سبك رسول خدا اين بود . وقتي كسي نزد ايشان مي آمد مي پرسيد كه اسم شما چيست ؟ و اگر اسم او ناپسند بود آن را تغيير مي داد . يكي از روشهايي بود كه پيامبر اسلام داشتند ، قرآن هم در سوره حجرات مي فرمايد: اسم فسق و ناپسند روي خود نگذاريد . يك نگاهي به رجزها ، اشعار و كلمات اصحاب اباعبدالهر در روز عاشورا ، نشان مي دهد كه چطور بايد از اسم استفاده كنيم ، اين كه الان رسم شده بعضي ها پشت ماشين مي نويسند مثلاً سگ ابا عبدالهر ، نمي خواهم خداي ناكرده جسارتي بشود بله

ص: 10537

واقعاً ما ديوانه ي ابا عبداله هستيم ، ما در مكتب ايشان زانو مي زنيم ، من نمي خواهم بگويم كه اين مسئله صد در صد زشت است ، اما وقتي ما مي توانيم به كسي بگوييم بفرما چرا بگوييم بنشين . شما بگذار غلام امام حسين (ع) ، خادم امام حسين (ع) ، خدمت گزار امام حسين (ع) ، عاشق امام حسين (ع) ، دلداده ي ابا عبدالهس . همان كاري كه آن جوان در روز عاشورا كرد وقتي آمد به ميدان گفت اميري حسين و نعم الامير ، ما هيئتي هستيم ، هيئت اميري حسين ، يعني آقاي ما امام حسين(ع) است . اين را من مي گويم چون بعضي ها فكر مي كنند از اين جهت خيلي اخلاص خود را به امام حسين نشان مي دهند نه اين مسائلي است كه يك وقتي دشمن از آن فيلم مي گيرد و مطرح مي كند . امسال من كربلا بودم ديدم جواني چهاردست و پا به طرف حرم مي رود روي شانه ي او زدم و گفتم : امام صادق (ع) زيارت آمده ، امام باقر (ع) زيارت آمده ، علماي ما ، مراجع ما ، اما ما نشنيديم كسي اين حركات را انجام دهد . امام صادق (ع) چطور عزاداري مي كرد ؟ مي نشست و مثل باران اشك مي ريخت اما اينجور سبك ها پسنديده نيست ، بعد هم مردم نگاه مي كنند . چطور مي گويند كه صدقه بايد مخفي باشد ، آدم در عزاداري هم بايد اخلاص مخفي خود را ابراز كند.چطور مي گويند لباس شهرت جايز نيست خوب اين

ص: 10538

شهرت براي تو در عزاداري مي شود . طبيعتاً بايد به آسيب توجه بيشتري كرد.

88-11-18

39- در مورد رد مظالم صحبت كنيد . در چه مواردي بايد به رد مظالم بپردازيم ؟

حقوقي كه به گردن انسان است به چند صورت است . بخشي حق الهي است ، چون وقتي ما بحث توبه را مطرح مي كنيم كسي كه استغفار كند ، توبه كند و شب قدر را احياء بگيرد ، زيارت حضرت اباعبدالهت يا زيارت امام رضا (ع) برود يا فلان دعا را بخواند، خداوند گناهان گذشته و آينده ي او را مي بخشد . و در بعضي روايات گفته شده كه چند هزار گناه بخشيده مي شود . بعضي ها مي گويند خوب شد با اين وضع گناهي باقي نمي ماند . اينگونه روايات را بايد در كنار هم ديد . بخشي از حقوقي كه به گردن انسان است قضا نياز دارد و طبيعتاً با استغفار اين حقوق جبران نمي شود . مانند كسي كه سي سال نماز نخوانده است كه بايد قضا كند ، البته نمي گوييم يك مرتبه بلكه كم كم شروع كند . مثلاً كسي مي گويد من از 50 سالگي با دين آشنا شده و نماز را شروع كردم اين 30 يا 35 سال گذشته را بايد يواش يواش يك نماز صبح و يك نماز ظهر و غيره را بخواند. و يا قصد آن را داشته باشد بعد هم اگر مرگ اجازه نداد در وصيت نامه خود بنويسد از اصل مال ايشان كه جزء ارث نيست خارج شود و اين نمازها خوانده شود . اگر كسي حج به گردن

ص: 10539

او باشد و با فرض استطاعت نرود به شرط اينكه همه شرايط آماده بوده و غيره ، در حديث داريم به فردي كه در حال جان دادن است مي گويند : تو مسلمان نمي ميري انتخاب كن يا يهودي بميري يا نصراني . و اين نكاتي است كه به هر حال ترك حج بدنبال دارد و هر كس استطاعت داشته باشد حج وظيفه ي او بوده . يا كسي كه روزه خورده است ، بيمار نبوده و توان هم داشته است و بدون هيچ عذري آن را ترك كرده خوب حالا اين اگر عمدي بوده يك حكم دارد و اگر سهوي بوده يك حكم ديگر . بخش دوم حق الناس است ، حق افرادي كه طرف را مي شناسند ، مثلاً بنده از شما پولي را قرض كردم ممكن است به اين دليل كه شما فراموش كرده ايد من آن را به شما ندهم ، شما هم برائت اعلام نكرده ايد خوب اين حق الناس است و وظيفه من است آن را پرداخت كنم ، حق الناس مالي را عرض مي كنم . الان بعضي ها ورشكست مي شوند يكي از دلايل ورشكستي آنها نيز همين است كه بدهي هاي آنها را مردم نمي دهند . شخص زندان مي رود و سالها مي گذرد البته يك عده خيّر پيدا مي شوند و بالاخره او را آزاد مي كنند ولي شخص بدهكار پول او را نمي دهد . در حق الناسي كه فرد را مي شناسيد بايد پول او را پرداخت كنيد . اما در حق الناسي كه مربوط به آبرو است گفتيم به شخص نگويند

ص: 10540

اما جبران كنند ، شما پشت سر كسي غيبت كرده ايد حالا از او تعريف كنيد ، مذمت كرده ايد تهمت زده ايد حالا به يك صورتي خود شما كاري كنيد زمينه ي آن را از بين ببريد و طلب مغفرت كنيد . رد مظالم مال آن جايي است كه من نمي دانم چه چيزهايي است مثلاً به كاسبي بدهي كوچكي دارم اما از ياد برده ام . يك زماني امكان دارد اينجور موارد پيش آمده باشد كه به اينها رد مظالم مي گويند كه انسان طرف را نمي شناسد و حدسي است . آقاياني كه الان به مكه مي روند به همين خاطر بايد مبلغي حدود ده هزار يا سي هزار تومان به فقير بدهند. خوب چيزي كه مسلم است نه اقل دارد نه اكثر، من واقعاً نمي دانم يك مبلغي را بدهند خود ايشان مي دانند و كرم ايشان .

40 - پدر من در زمان حيات خود همه ي اموال خود را به دو برادر من بخشيده است و بقيه فرزندان خود را در فقر و بدبختي رها كرده و بدون ارث گذاشته است . آيا ايشان حق داشته اند كه چنين كاري بكنند يا خير؟

يك بحث اين است كه بگوييم يك كسي در زمان حيات خود با اينكه فرزندان او هستند كل اموال خود را به يك مؤسسه خيريه مي بخشد در حالي كه در سلامت كامل است و در بستر مرگ و بيماري هم نيست، سرحال ، كل اموال خود را به يك مجموعه مي بخشد . شايد بگوييم اين كار از نظر شرعي و حكمي عيبي نداشته باشد

ص: 10541

چون فرد خودش مال خود را مي بخشد و بقيه را نيز محروم مي كند . اگر ورثه او به دادگاه پيش قانون بروند ، قانون مي گويد حق داشته است مال او بوده و مي توانسته همه ي آن را در چاه بريزد . اما يك بحث اخلاقي هم داريم . يك بحث تعهدي هم داريم. مثلاً يك وقتي جنازه را روي زمين گذاشتند . پيامبر هم براي او نماز خواند و در حال دفن بودند يا شايد هم دفن كرده بودند ، به نزد پيامبر آمدند و گفتند : يا رسول الهم اين فرد تمام اموال خود را به فقرا بخشيده است و براي خانواده ي خود چيزي نگذاشته است و آنها را در فقر قرار داده، پيامبر فرمودند: اگر شنيده بودم براي او نماز نمي خواندم و اجازه نمي دادم در قبرستان مسلمانان به خاك سپرده شود . حتماً مسئله مهمي است كه در قرآن كريم و روايات ما تأكيد به رعايت حقوق فرزندان شده تا جايي كه ارث به فرد مسلمان تعلق مي گيرد نه به فرد با ايمان. مثلاً فردي دو فرزند دارد از نظر شناسنامه اي هر دو مسلمان هستند يعني پدر ايشان مسلمان است ولي يكي از آنها بي نماز و بي دين است و اصلاً در ايران نيست به خارج رفته و در يك كشور ديگر زندگي مي كند و ديگري مؤمن ، متدين و نماز شب خوان است ، پدر آنان كه فوت كرد ارث بين آنها به تساوي تقسيم مي شود . يعني بحث ارث را روي اسلام بسته اند و آن اسلام شناسنامه اي

ص: 10542

نه اينكه بگوييم اين فرد نماز شب خوان است و آن يكي اهل فساد ، بايد يك جور ارث بدهيم . تقسيم ارث ربطي به ايمان و اعتقادات ندارد و لذا اين ظلم است و اگر پدري اين كار را كرده ظالم است و بايد پدرها به اين مسئله توجه داشته باشند. البته ما يك وقت حقوقي در شرع داريم كه مثلاً مي گويند كه پسر بزرگ يك چيزهايي را به ارث مي برد، متعادل هم است چون نماز و روزه فرد نيز به گردن پسر بزرگ است . اما آقايان توجه داشته باشند كه بين فرزندان تبعيض قائل نشوند ، گاهي پدري مثلاً فرزندي دارد كه نقص عضو دارد يا بي دست و پا است ، فرزندان ديگر او همه فوق ليسانس و دكتري گرفته اند اما اين ديپلمه است ، در اين صورت پدر براي او مغازه مي گيرد ، بقيه ازدواج كرده اند و ماشين دارند ، ديگر نمي توان گفت اينجا ظلمي شده است يعني زير بال يكي را پدر بيشتر گرفته است . من مي خواهم به آن برادران بزرگتر بگويم اگر اين بابا نبود، شما اين كار را بايد مي كرديد اين جور مواقع حسادت نشود . بسيار خانواده هايي هستند كه چند اولاد دارند يكي يا دو تا از اولادها مثلاً يك دختر شانس زيادي داشته و شوهر پولداري كرده است بهترين خانه و ماشين دارد ، اما دختر ديگر يك شوهر كارگر بايك زندگي ساده دارد ، حالا اگر پدري آمد يواشكي يك صد هزار توماني در اختيار دختر دوم قرار داد اشكالي ندارد و لازم هم

ص: 10543

نيست كه ديگران متوجه شوند . بله اگر شام دعوت مي كند خونه ي خود بايد همه فرزندان را دعوت كند ولي رسيدگي به آن فرزند موضوع ديگري است . مثلاً شنيده ام بعضي پدرها اين جور فرزندان را عمره مي فرستند شايد فرزندان ديگر بتوانند بروند كارخانه داشته باشند يا درآمد ميليوني، اينها را ديگر نمي توان تبعيض گفت. اين تبعيض يك نوع مساعدت بيشتر براي فرزندي است كه وضع او زياد خوب نيست.

41- ما هر كاري مي كنيم نمي توانيم فرزندان خود را به نماز علاقمند كنيم ، در خصوص حقوق معنوي فرزندان و تربيت ديني آنان چه كاري پيشنهاد مي كنيد ؟

پاسخ - اين سؤال را زياد مي پرسند . ما خوب است اول يك دسته بندي بكنيم . جوانها و نوجواناني كه اهل نماز نيستند چند دسته اند : دسته ي اول معاند با نماز كه مي گويند : من اصلاً نماز را قبول ندارم و از آن بدم مي آيد . اينها همانهايي هستند كه قرآن كريم مي فرمايد : گروهي بودند كه از قرآن خوششان نمي آمد ، انگشت خود را درگوش مي كردند تا قرآن را نشنوند ، البته فكر نمي كنم سؤال شما شامل اين گروه باشد . اگر يك جواني گرايشاتي پيدا كرد و با نماز عناد پيدا كرد خوب طبيعتاً با زور و جبر نمي توان او را به راه آورد بلكه بايد با كسي كه قبول دارد مشاوره انجام دهد تا براي او تبيين شود كه نماز مفيد است . دسته ي دوم تارك نماز است كه نماز را قبول دارد و

ص: 10544

مي گويد كه وظيفه است اما نمي خواند و مي گويد نه وقت آن را و نه حوصله ي آن را ندارم . دسته ي سوم مي خوانند و كج دار و مريز ، ظهر را مي خوانند ، اما صبح را مي خوابند و مغرب و عشاء را هم آخر وقت مي خوانند ، اگر مسافرت هم بروند ممكن است همان را هم نخوانند ، پس نماز آنها نماز بعضي است نه تارك كامل . دسته ي چهارم نمازخوان هايي هستند كه كاهل اند ، پدر مي گويد : فرزند من نماز مي خواند اما زماني كه به ركوع و سجود مي رود مثل اينكه دارد الاكلنگ مي كند ، بي توجه و سهل انگار است . معاند را كه گفتيم مي ماند تارك الصلاة ، تبعيض در صلاة و كاهل ، به اين سه گروه بايد خانواده ها توجه كامل داشته باشند كه اولاً از اين كه هستند بد تر نشوند و نگذارند كه تارك ،معاند بشود؛ تبعيض در صلاة، تارك شود و يا كاهل، تبعيض در صلاة بشود. حالا اگر جوان صبح نماز نخواند ولي ظهر كه بيدار شد به او بگو پسرم قضاي آن را بخوان ، يك مرتبه همه را بخوان اين فرد مقيد به قضا خواندن مي شود . يا الان كه حدود ساعت 5 اذان است و ساعت شش وسي دقيقه آفتاب مي زند ، شما شش و بيست و پنج دقيقه كه فرزندتان بايد بيدار شود و صبحانه بخورد و براي مدرسه آماده شود به او بگوييد : پسرم الان كه بيدار شدي نماز خود را نيز

ص: 10545

بخوان . بايد به زبان خوش و با مهرباني عنوان كرد نبايد نماز را پيش بچه ها مغبوض جلوه داد، نبايد نزد فرزندان دين را مغبوض جلوه دهيم . بايد با مهرباني به نماز دعوت كنيم اين شيوه ي ائمه اطهار است بايد تدريجي پيش آمد . چرا در مكه خيلي چيزها حرام نبود : شراب حرام نبود ، روزه واجب نبود چون كسي كه با آن سابقه كفر در مكه مسلمان مي شد اگر پيامبر به او مي گفت : روزه بگير و خمس و زكات بده، شراب هم نخور، جهاد هم بكن براي او مشكل بود . بنابراين در مكه شراب حرام نبود ، روزه واجب نبود ، تدريجاً اين احكام آمد . يك مقداري با ملاطفت و مهرباني ، البته به شيوه هاي مختلف . بعضي از بچه ها را مي توان با اين روش كه امكاناتي را كه مي خواهد منوط به خواندن نماز كنيم به دين آورد . البته نمي خواهم بگويم نماز ما نماز انتقامي باشد اين هم درست نيست ولي ممكن است بگوييم : فرزندم من دوست دارم تو نماز بخواني من هم اين كار را براي تو انجام مي دهم . البته گاهي هم تشر لازم است و گاهي هم بايد به خواسته هاي او بي توجه بود. مثلاً به او بگوييد تو به نماز اهميت نمي دهي چطور مي خواهي من به خواسته هاي توعمل كنم . رفتار پدر و مادر هم كه اول وقت به نماز بايستند مهم است . اينكه تنظيم غذا و برنامه به گونه اي باشد كه نماز هم در برنامه ديده

ص: 10546

شود . اينكه فرزند خود را با رفقاي نماز خوان همراه كرد ، گاهي نوجوان در خانه است و دوست هم دارد با رفيق خود بيرون برود دوست او مي آيد و مي گويد : بيا بيرون برويم يك بستني بخوريم . سر راه حرم هم برويم نماز خود را نيز بخوانيم ، يعني از طريق رفيق مي توان اين جذبه را بوجود آورد. البته همه ي راهكارهايي كه گفتيم به تنهايي كافي نيست بايد توجه و عنايت كرد و نااميد هم نشد . پيامبر اكرم اين همه تبليغ كردند ، نوح پيامبر نهصد و پنجاه سال تبليغ كرد عده ي كمي ايمان آوردند ، نا اميد نشويم يك مقدار توجه و عنايت بيشتر بكنيم . بخش عمده ي اين بي نمازي ها معلول سهل انگاري است، يك بخش عمده هم نقش رسانه هاي ما است اين فيلم و سريالها گاهي احساسي مي شود و نماز هم خيلي در آن جايي ندارد . بايد نشان داده شود كه يك بخشي از زندگي اين جوان نماز هم است ، چرا توي سريال زماني كه فرد به بن بست رسيد انتهاي آن يك مسجد است و فرد به مسجد مي رود ، نبايد اينگونه باشد بن بست نيست . بلكه نشان دهند كه آغاز راه است ، نشان دادن و فرهنگ كردن اين مسئله در سريال ها مي تواند خيلي نماز را نهادينه كند و جا بيندازد . يكي هم در دانشگاه ها اگر اساتيد در صف نماز حاضر شوند مخصوصاً اساتيد غير دروس ديني مثلاً اساتيد شيمي و فيزيك ، علوم پايه و مهندسي خيلي مفيد

ص: 10547

است . يعني يك استادي مثلاً استاد زيست شناسي زماني كه بحث به زبان سلولي يا به تشريح عضوي در بدن مي رسد بگويد : خوب ببينيد اين دقت ظريف در اين عضو را چه كسي ايجاد كرده است ؟ خوب معلوم است خداوند . ما نبايد يك تشكري بكنيم حداقل آن نماز است ، گفتار اساتيد خيلي مؤثر است . مقام معظم رهبري در يك اجلاس نماز گفتند كه بايد يك نهضت توي نماز ايجاد شود ، گفتند زماني ما با هواپيما از سفر لندن مي آمديم براي تبليغ رفته بوديم ، 5 يا 6 ساعت پرواز بود و وقت نماز فوت مي شد من بلند شدم و گفتم : ما مي توانيم نماز بخوانيم ؟ گفتند بله، قبله را هم مي توانيد معين كنيد ؟ گفتند بله ، مي توانيد پشت كابين خلبان نماز بخوانيد، گفتم : نه همين جا مي خوانم ، گفتند الان در مسير قبله هستيم ، من ايستادم به نماز هفت يا هشت نفر بلند شدند به نماز خواندن ، يعني اگر من بلند نمي شدم شايد بقيه هم اين كار را نمي كردند اما ديدند مي شود . بعضي ها فكر مي كنند نمي شود در هوا نماز خواند بعضي ها رويشان نمي شود ، بايد اين قبح بشكند. دانشجو نبايد فكر كند اگر كسي نماز بيايد ايراد دارد ، البته الان خيلي خوب شده است ، الان ارزش شده است اما زمان شاه ضد ارزش بود . روي خطاب من مخصوصاً به دانشجويان خوابگاهي است آنهايي كه چهار يا پنج نفر توي يك اتاق هستند ، دانشجوي

ص: 10548

عزيزي كه روي رايانه وقت مي گذاري ، روي ورزش وقت مي گذاري ، روي غذا خوردن وقت مي گذاري ، بي انصافي است كه روي نماز وقت نگذاري . خداوند تمام اين نعمات را به تو داده است ، خداوند به تو اين درك و فهم را داده است ، كافي است كه يك لحظه اين گردش ذهني تو برگردد ،عقب افتاده ذهني مي شوي . كافي است يك گرفتگي كوچك در رگ قلب تو ايجاد شود چند ميليون بايد خرج كني و يك فنر بگذاري . سلامت داريد ، امنيت داريد، خدا به شما استعداد داده است ، جواني داده است بعد احساس ضرر مي كنيد . جوانان عزيز به نماز مقيد باشيد ، سريع بخوانيد ايرادي ندارد من نمي گويم با آداب آن بخوانيد ، كلاً هفده دقيقه هم نمي شود ، يك ربع وقت بگذاريد . اگر بلند شديد و ديديد آفتاب زده است همان موقع وضو بگيريد قضاي آن را بخوانيد نگوييد ظهر مي خوانم به خواندن همان موقع مقيد باشيد . خدا مي داند در روايات داريم كه كسي كه به نماز بي توجه باشد هجده بلا در زندگي او مي آيد كه شش تاي آن توي همين دنيا است ، يكي اينكه بركت از زندگي او مي رود. خداوند به شما روحيه مي دهد ، در امتحانات به شما آرامش مي دهد ، اصلاً يك احساس سبكي مي كنيد . ما انسان هستيم ، عاقل هستيم ، شعور داريم ، درك داريم . بالاخره نمي توانيم نسبت به قضيه بي تفاوت باشيم. چطور شما اگر به كسي خدمتي

ص: 10549

بكنيد انتظار تشكر داريد ؟ گاهي اوقات براي كسي يك كاري مي كنيد و مي گوييد : نگاه كن سر خود را انداخت پايين و رفت يك تشكر هم نكرد . يك نفر مثلاً استاد شما ، معلم شما انتظار تقدير دارد ، الان روز معلم مي گذارند، روز دانش آموز مي گذارند . حتي خود شما چطور از پدر و مادر خود انتظار داريد تقدير كنند ، تشكر كنند ، اين نعمتها را خدا به شما داده چرا تشكر نمي كنيد ؟ يك وقتي به حضرت موسي خدا فرمود من را نزد مردم محبوب قرار بده ، گفت چگونه؟ خطاب شد نعمت هاي من را به مردم بگو ، مردم به عبادت و بندگي من علاقمند مي شوند . يك حرف هم به جوان ها بگويم : با هركس قهر مي كنيد با خدا قهر نكنيد ، اگر جويي با دريا و چشمه ارتباط خود را قطع كند مي خشكد، الصلاة وجه الدينكم نماز صورت دين است . الان آقايان چند ميليون خرج مي كنند كه دندانهاي آنها صاف شود ، اگر خال داشته باشند چقدر مي دهند اين خال را بر مي دارند يعني چون صورت در ديد است به آن اهميت مي دهند ، حالا اگر اين خال در كف پا باشد اهميت نمي دهند چون پيدا نيست . نماز صورت دين است. چشم ، ابرو و دندان نماز را ، ركوع و سجده و تكبيرةالاحرام نماز ، صورت دين خود را حفظ كنيد . جوان ها از تمام واجباتي كه داريم ، حج كه خيلي هاي شما هنوز نمي خواهيد برويد

ص: 10550

، خمس كه خيلي از شما در معاش مشكل داريد يعني نداريد كه بدهيد ، اصلاً از اين فروع دين بشماريد : حج ، خمس و زكات و خيلي هاي ديگر شامل حال شما نمي شود . تمام آن چيزي كه ماندگار است نماز است ، ودرخواست من بعنوان يك درخواست اخلاقي اين است كه اين ارتباط را با خدا حفظ كنيد و اگر بد ديديد به ما بگوييد. حالا سوال مي كنند كه نمي توان به اجبار بچه را به اينكار وادار كرد و اگر اجبار در كار باشد آيا اثر تربيتي خود را دارد يا خير؟ هر اجباري هم بد نيست البته من اين را از زبان مديران مدارس مي گويم . ايشان مي گويند كه ما دو هزار يا هزارمحصل داريم فقط پنج يا ده نفر از آنان نماز مي خوانند . مدام به آنها كارت مي دهند ، اردو مي برند اما مي بينند كه جواب نمي دهد . خدا بالاخره مردم را اجبار كرده كه يك ايام خاصي به حج بيايند مي توانست بگويد در سال هروقت كه خواستيد بياييد. اجبار هميشه هم بد نيست . گاهي اوقات من از مديران و مسئولان آموزشي مي خواهم كه اجبار را بكار ببرند ، چطور صبحگاه را اجبار مي كنند ، درس پرورشي را اجبار مي كنند ، نماز را هم اجبار كنند . شما فرض كنيد اردو كه ثبت نام كردند بايد بيايند و اگر جلساتي را براي آموزش خانواده بگذارند بايد بيايند . كلاسها را تقسيم كنند مثلاً اولي ها شنبه تا دو شنبه ، دومي ها دوشنبه تا چهارشنبه

ص: 10551

اين اجبار اشكالي ندارد. در خصوص بچه ها داريم كه فرزندان خود را به نماز وادار كنيد اين به معناي تحكم و زورگويي نيست. همانطور كه الان تحصيل اجباري است و اگر يك بچه اي بگويد نمي خواهم به اول ابتدايي بروم خانواده قبول نمي كند ، حتي اگر بچه محكم بايستد خانواده هم محكم جلوي او مي ايستد ، اين هم مانند همان نماز است . البته اگر شيوه هاي قبل جواب نداد اين شيوه را بكارببرند ، اجبار خفيف نه اجبار خشن .

42– درباره ي رساله ي حقوقي امام سجاد (ع) بپردازيد .

رساله ي حقوقي مجموعه اي از حقوق است كه امام سجاد(ع) آنها را بيان فرموده اند . بخشي از آن حقوق مردم است حالا اقشار مختلف : پدر و مادر ، معلم ، فرزند ، حاكم ، رعيت و همسايه ، بخشي از آن هم مربوط به حقوق اعضاء است ، نخست هم كه حق خدا را مطرح كرده اند . چون بحث ما بحث فرزند است بنده اين فراز را عرض مي كنم : امام سجاد (ع) مي فرمايد واَما حَق وَلدكَ حق اولاد شما واِن تَعلم اَنه مِنكَ و مضاف عليه اول اين است كه بداني اين فرزند متعلق به تو است ، اگر بد شود مي گويند بچه ي فلاني و اگر خوب شود مي گويند بچه ي فلاني . من يك جمله از يك آقايي ديدم جمله زيبايي بود تحت عنوان جاهليت نو ، ايشان نوشته بودند : ما قبل از اسلام را براي زنده بگور كردن دختران مذمت مي كنيم ، قرآن مي فرمايد

ص: 10552

دختر هم زنده بگور مي كردند و مي كشتند از ترس گرسنگي ، چطور ما اينكه در جاهليت فرزندان خود را زنده بگور مي كردند مذمت مي كنيم در حاليت در جاهليت نوين فرزندان خود را در مفاسد و شهوات زنده بگور مي كنيم . اين هم يك نوع زنده بگور كردن است ، بچه اي كه معتاد مي شود ، بچه اي كه اهل فساد مي شود ، بچه اي كه در مفاسد جنسي اين چنين از كف مي رود و ازدست خانواده مي رود ، اينها هم زنده بگور كردن است بعضي ها حتي به مرگ فرزند خود را مي فروشند و مي گويند خدا كند بميرد.

نخستين نكته اي كه بايد به آن توجه كرد اين است كه فرزند از آنِ تو است و منسوب به تو است . بيرون كردن او از خانه و گفتن اينكه تو اولاد من نيستي ، مانند اين است كه تو به دست خود بگويي از من نيستي ، يا به چشم خود بگويي از من نيستي ، اولاد نور چشم انسان است . پس در روايت داريم كه وقتي عيسي ابن مريم از كنار قبري عبور مي كردند صاحب آن قبر را عذاب مي كردند بعد از مدتي كه از كنار آن عبور كردند فرمودند : عذاب از صاحب قبر مرتفع شد ، گفتند چرا يا روح اله؟ فرمود يك فرزند صالح داشت آن فرزند يك راه خرابي را براي مردم ساخت و به خاطر اين كار مردم گفتند خدا پدر او را بيامرزد و خدا نيز پدرش را آمرزيد . در روايت داريم كه

ص: 10553

با مرگ انسان اعمالي مانند نماز و روزه ي او منقطع مي شود ، اما چند چيز بعد از مرگ هم ادامه پيدا مي كند يكي از آنها كتابي است كه انسان نوشته است .مثلاً الان شهيد مطهري چند سال است كه شهيد شده اند اما هر كسي كتاب ايشان را بخواند ثواب آن به ايشان مي رسد . يكي ديگر علمي است كه گذاشته است ، يكي نهري است كه جاري كرده براي مردم كه البته الان مي توان لوله ي آب براي مردم كشيد يا اشتراك براي مردم گرفت ، يكي درختي كه كاشته باشد . انسان بعد از مرگ خود همواره از هر يك از اعمال ثمره مي برد به اينها مي گويند: باقيات و صالحات. يكي ديگر ولد صالح است كه به خاطر آن مي گويند خدا او را بيامرزد . لذا امام سجاد (ع) مي فرمايد نخستين چيزبه عنوان پيش فرض است و هنوز به وظايف نرسيده مي فرمايد : اين بچه مضافٌ اليه تو است ، هرچه باشد فرزند تو است ، بايد بداني كه اعمال او اعمال تو است ،روش او روش تو است ، منش او منش تو است و به يك شكلي پاره ي تن تو است چون مسئول اعمال او هستي نه در قيامت كه بين مردم . وقتي او يك كاري را انجام داد مي گويند اين پسر چه كسي است ؟ پسر فلاني . حالا اين وظايف چيست ، حا لا كه معلوم شد پاره ي تن من است : اِنكَ مَسئولٌ اما وليته مِن حُسنُ الاَدب نخست آن است كه به او

ص: 10554

ادب ياد بدهي . مي دانيد ما در روايت داريم لا ميراثَ كَل اَدب . امير المؤمنين در نامه ي 31 نهج البلاغه مي نويسد : پسرم من خودم شروع كردم كه آداب را به تو بياموزم . ادب هم كه مي گوييم صرف گفتن نيست ، شايد اصلاً بچه نصيحت گريزي هم داشته باشد . ادب اين است كه مثلا پدري در خانه دروغ نمي گويد بچه صادق بزرگ مي شود ، پدري كه در خانه منظم است بچه اهل نظم بار مي آيد ، پدري كه خوش خلق است، اهل فحش دادن نيست بچه خوش خلق از آب در مي آيد . اين همه تعليم است پدري كه سيگار مي كشد و معتاد است اينها طبيعتاً يك الگوي عملي است . مي گويند رطب خورده منع رطب چون كند ؟ فرهنگ معصومين ما اين را نشان مي دهد از ابتدا خود ايشان اهل عمل بودند ، در خانه ي محقر حضرت زهرا حسنين تربيت شدند ، زينبين تربيت شدند ، ثروت نبود ، گاهي آنها شب ها گرسنه مي خوابيدند ولي مي ديدند كه مادر از سر شب تا صبح دعا مي كند . مي فرمايد شبهاي جمعه اي ديدم تا عمود صبح مادر من دعا مي كند و مدام هم براي همسايه ، گفتم مادر جان براي خودت . فرمود : الجار ثم الدار . امام حسن (ع) در اين خانه تربيت مي شود در اين خانه اي كه هر غريبي به مدينه مي آيد سراغ آن را مي گيرد ، يا آن طور انفاق به مردم مي كند. پس نكته ي

ص: 10555

اول حسن ادب است كه بيشتر آن با آداب عملي كه والدين دارند ميسر است . دومين وظيفه دلال عَلي رَبِه فرزندان خود را به خداوند راهنمايي كنيد كه بدانند خالقي دارند، به عبارت ديگر دين داري را در آنها تقويت كنيد. البته معرفي خدا براي بچه ها در مقاطع سني مختلف متفاوت است ، اگر خود شما نمي توانيد آن را بيان كنيد مكان هايي است كه توحيد مي گويند و كتاب هايي نيز در اين خصوص وجود دارد . ما واقعاً چقدر كتاب ديني براي فرزندان خود مي خريم . بين اين همه كتاب و سي دي كه براي آنها مي خريم چه تعداد آنها آموزش احكام ، آموزش قرآن و رفع شبهات است ؟ خوب يكي از راه ها دلالت به خدا است . سومين وظيفه والمعونه له علي طاعته شما او را كمك كنيد در راه بندگي خدا . بالاترين ارزش در زندگي بندگي است و ما خلقت الجن و الانس الا ليعبدون اين ليعبدون . اين بخشي از رساله ي امام سجاد(ع) است كه در اينجا ايشان فرمودند ، البته عنايت داريد كه روايات ما بايد در كنار هم چيده شود و مكمل هم باشند . امام در اين روايت به سه حق اشاره فرموده اند ولي ما در روايات ديگر حقوق ديگري هم داريم كه بنده به بعضي از نكاتي كه پيامبر فرمودن اشاره مي كنم : حق فرزند بر پدر سه چيز است اول اينكه نام نيكو براي او انتخاب كند ، دوم اينكه كتابت به او ياد بدهد ، سوم اينكه وقتي بالغ شد فوراً او را

ص: 10556

شوهر بدهد (اذا بلغ يزوجه). در جامعه ي ما الان سن ازدواج بالا رفته است ، در ايام ماه رمضان من در جايي منبر داشتم خانمي برايم نامه نوشته بود كه ما چهار خواهر هستيم كه پدرما نمي تواند كار كند يا كار نمي كند، ايشان مرتب پاي سخنراني شما و حرم مي آيد ايشان سه يا چهار دار قالي براي ما زده و ما اين قالي ها را مي بافيم زماني كه پايين مي آيد آنها را مي فروشد و پول آن را نيز به ما نمي دهد ، تمام انگشتان ما از شدت قالي بافي زخم شده است ، ضعيف و بيمار شده ايم ، يكي از ما سي سال دارد و ديگري بيست و هشت سال، يعني ما منبع درآمد براي پدرمان شده ايم و هرچه خواستگار داريم رد مي كند . يا خانمي فرهنگي مي گفت پدر من مي گويد اگر تو ازدواج كني چه كسي ديگر نان ما را بدهد من شده ام نان آور خانواده . خوب اينها ظلم است ، پدر عزيز دختر سي ساله ي شما الان بايد مادر باشد ، مي گويند بعد از سي و پنج سالگي نبايد زايمان كرد ، دختر شما بايد بچه بزرگ كرده باشد طعم مادري را چشيده باشد ، متأسفانه اين جور ظلم ها در جامعه وجود دارد .

43- آيا سخت گيري هايي كه براي ازدواج جوان ها چه از طرف خانواده دختر و چه از طرف خانواده پسر وجود دارد در واقع پايمال كردن حق آنها است ؟

بله اين در واقع يك نوع تضييع حق است. بالاخره

ص: 10557

وقتي ما يك جواني را مجرد نگاه مي داريم خداي ناكرده دچار معصيت مي شود حتي اگر دچار معصيت هم نشود بواسطه اين مقررات دست و پاگير اذيت مي شود و آزار مي بيند. مسلم خانواده هايي كه ازدواج را به خاطر اين مقررات دست و پاگير به تأخير مي اندازند باعث تضييع حقوق مي شوند . اگر طرفين يك مقدار كوتاه بيايند ، توقعات را پايين بياورند مشكل حل مي شود . نبايد اين قدر بحث ازدواج دچار مشكل و معضل باشد ، حالا من فقط از باب يكي از سه حقي كه رسول خدا فرمودند مي گويم اينكه وقتي فرزند شما بالغ شد او را به ازدواج در آوريد . خيلي به اين مهم سفارش شده است كه در همان نوجواني فرزندان ازدواج كنند . سن نبايد بالاتر رود كه در اين صورت توقعات هم بالا مي رود . در يك روايت ديگر باز رسول خدا حقوق فرزند بر پدر و مادر را اينگونه فرموده اند : احبوا الصبيان بچه ها را دوست داشته باشيد اين از حداقل حقوق است . اگر چند مرتبه هم حسن و حسين خدمت رسول اله مي رسيدند ايشان هر بار آنها را مي بوسيدند . مكرر شنيديد كه ايشان دست زهراي مرضيه را مي بوسيدند ، كدام پدري دست دختر خود را مي بوسد . وقتي حضرت فاطمه وارد مي شد پيامبر بلند مي شدند ، وقتي مسافرت مي رفتند آخرين خانه اي بود كه در آنجا حضور مي يافت و زماني كه برمي گشتند اولين خانه اي بود كه به آن وارد مي شدند. در نكته

ص: 10558

اي ديگر حضرت فرمودند زماني كه به فرزندان خود وعده مي دهيد به قول خود عمل كنيد ، نگوييد بچه است حالا يك چيزي من گفتم . خوب بطور كلي كتابهايي در خصوص حقوق پدر ، حقوق مادر و حقوق فرزندان نوشته شده است ، حالا كه بر روي حقوق فرزندان تأكيد كرديم بايد بگويم يك حقوقي هم به گردن فرزندان است كه همان رعايت حقوق پدر و مادر مي باشد.

حرف آخر من در اين برنامه آن است كه هر كسي اگر حقوقي كه به گردن او است رعايت كند خيلي از اين درگيري ها و نزاع ها ، طلاق ها و اختلاف ها كاهش پيدا مي كند . شما مي دانيد آمار مسائل قضايي و جرائم در كشور ما بالا است درصورتي كه در بسياري از كشورهايي كه حتي اين سابقه ي ديني را هم ندارند اين قدر آمار طلاق ، جرم و جنايت و آمار درگيري بالا نيست. اگر واقعاً در خيابان ماشين ها به حق خود قانع باشند وهركس در مسير خود حركت كند ، كاسب حق خود را و مشتري حق خود را رعايت كند ، زن حق خود و مرد حق خود را رعايت كند مشكلات كمتر خواهد شد . البته بايد يك تلطيفي هم در اين مجموعه حقوق بياوريم بنام گذشت ، بالاخره همه ي ما با رعايت هايي كه مي كنيم شايد من به عنوان يك پدر بعلت وارد نبودن نتوانسته باشم بعضي از حقوق را نسبت به فرزند اول خود رعايت كنم . آقا پسرها و دختر خانم ها پدر شما قصد سوء نداشته است او

ص: 10559

را عفو كنيد ، مثلاً اسم ، خوب مي توان آن را تغيير داد. گاهي بعضي از نكات بد قابل جبران است و بايد گذشت و عفو كرد . به عبارت ديگر اين بحثي كه ما در اين هفته و هفته ي گذشته بيان كرديم زماني شكل زيبايي به خود مي گيرد كه مسئله عفو و گذشت هم در آن دخيل باشد . الان بعضي از خانواده ها مي گويند شما حقوق زن را گفتيد اما شوهر من رعايت نمي كند يا زن من رعايت نمي كند ، خوب شما ببخش انشاء اله رعايت مي كند ، گذشته را شما ببخشيد . خذالعفو و الامر بالعرف و اعرض عن الجاهلي اين آيه در واقع رمز موفقيت پيامبر است . خذ العفو واقعاً چه قدر در قرآن داريم اگر قدري در كم لطفي هايي كه در حقوق بوده، گذشت صورت گيرد خيلي از اين مسائل زيباتر خواهد شد.

88-11-11

68- هفته گذشته در مورد حق الناس مطرح شد فردي كه همه عبادتش صحيح است ، قصد ورود به بهشت را دارد گروهي مانع ورودش مي شوند و هر كس چيزي را مطالبه مي كند . پرسيدند اگر اين طور است ما چه اميدي داشته باشيم، شايد آن انگيزه اي براي اعمال خير باشد. پاسخ شما چيست؟

همان طور كه مي دانيد ما هم بحث خوف و هم بحث رجاء را داريم . بحث ما حق الناس بود، رعايت حقوق اقشار مختلف جامعه. رواياتي كه بيان شد به اين خاطر بود كه مردم متوجه اهميت اين موضوع شوند. لطمه و صدمه اي به كسي وارد نكند، آبروي مومن

ص: 10560

را ازبين نبرد، اگر كسي حرمت مومن را بشكند بالاتر از آن است كه كعبه را تخريب كرده البته آن طرف قضيه هم داريم كه دين من دين سهل است.قصد نداريم وسواس، نگراني و دلهره براي مردم ايجاد كنيم. انسان ها گاهي رد مظالم كنند يعني اين احتمال را بدهند كه شايد بدهي نزد كسي دارند ، مقداري پول به عنوان رد مظالم انفاق كنند تا جبران حق پايمال شده را كرده باشند. كسي بيان مي كند در دوران نوجواني حق فردي را پايمال كرده ام ، حال اگر نزد وارث هاي او بروم ممكن است آشوبي به پا شود كه در اين صورت رد مظالم جايز است . يا اينكه غيبت كسي را كرديم ، اگر به دنبال حلاليت رويم ممكن است موجب بر هم خوردن رابطه شود .در اين صورت براي وي طلب مغفرت كنيد و دو ركعت نماز بخوانيد. غرض بنده از بيان آن موضوع اين بود كه رعايت حقوق در جامعه يك وظيفه كلي و اساسي است . بر طرف كردن حق الناس در دقايق پاياني بي فايده مي باشد. به طور مثال فردي قصد سفر حج مي كند در اين هنگام از مردم حلاليت مي طلبد كه اين بي فايده است . كسي نقل مي كرد آقايي نزدم آمد تا اشكالات حمد و سوره وي را گيرم . مدتي گذشت ديگر نيامد. علت را پرسيدم گفت: سفر حج كه در پيش داشتم عقب افتاد . تصور وي اين بود كه فقط دو ركعت نماز طواف بايد درست ادا شود. يا گروهي هنگام سفر حج ، خمس خود را پرداخت مي

ص: 10561

كنند البته اشكالي ندارد ولي اختصاص دادن اين موارد به زمان خاص مسئله ساز است. خواندن يك آيه قرآن در ماه مبارك رمضان ثواب ختم آن را دارد ولي اين به معناي تعطيلي قرآن در ماه هاي ديگر نيست. بايد توجه داشت كه قصد ما ايجاد وسواس نيست . آنجايي كه فرد ، خود مي داند حق كسي را پايمال كرده و مي تواند آن را ادا كند ، وظيفه دارد اين كار را انجام دهد ولي گاهي مشاهده مي كند اگر مستقي اقدام به اين كار كند موجب آزردگي طرف مقابل مي شود كه در اينجا جايز است به طور غير مستقيم عمل كند. در نهايت حق كسي را پايمال كرده كه نمي داند كجاست ، پس بايد رد مظالم كند. اگر از اين سه قسم خارج بود مثلا پوست موزي بر زمين انداخته ، نمي داند با اين عمل كسي مورد آزار قرار گرفته يا نه ، طلب مغفرت كفايت مي كند. در حق الله هم همين طور است بر بعضي قسمت ها تاكيد فراوان شده و بر برخي ديگر تسهيلاتي قائل شده است .

69- نگاه دقيق امام سجاد(ع) در رساله حقوقي خود كه منشور حقوقي در اختيار انسان ها مي باشد، در باب اين حقوق صحبت كنيد.

رساله حقوقي امام سجاد(ع) در كهن ترين منابع مثل كتب و آثار شيخ صدوق كه مربوط به هزار سال پيش مي باشد، آمده و به زبان هاي مختلف ترجمه شده است. اين رساله داراي بخش هاي مختلفي از جمله ، حقوق اعضاي بدن است. گروهي گرد هم جمع شدند و حقوقي تحت عنوان حقوق

ص: 10562

بشر وضع كردند ولي در آن از حق اعضاي بدن صحبتي به ميان نياوردند. امام سجاد(ع) در رساله خود از حق خالق، حق مخلوق، حق خود صحبت كرده. گاهي انسان ها نه تنها حقوق ديگران را رعايت نمي كنند بلكه حق خود هم پايمال مي كنند. دست ، پا و به طور كلي اعضاي بدن انسان داراي حقوقي است. امام با يك نگاه جامع وارد شده كه در اينجا از حق فرزند آغاز مي كنيم. يكي از حقوق فرزند اين است كه پدر به دوران تجرد خود بازگردد .ببيند در انتخاب همسر درست عمل كرده؟ نطفه كه متولد مي شود مادر چگونه به او شير مي دهد ؟ چگونه او را تربيت مي كند ؟ چه نامي براي فرزند انتخاب مي كند؟ نخستين حق والدين بر فرزند از نظر رسول اكرم(ص) انتخاب نام نيكوست.امام حسين (ع) وقتي بر بالين حر آمدند اظهار كردند كه مادرت نام نيكويي بر روي تو گذاشته است. در شب صلح حديبيه پيامبر كه از مكه به مدينه هجرت كردند شخصي به نام برد اسلمي نزد ايشان آمد. برد به معناي سردي و اسلمي هم از ريشه سلامت است . پيامبر نام او را پرسيدند و گفتند : نام بسيار زيبايي داري. همين امر موجب مسلمان شدن وي شد. اين ها همه از بركات نام نيكوست. بحث دوم آسيب هاست . در حقوق فرزند آسيب شناسي هم ذكر شده كه بايد رعايت شود. امام حسين (ع) فرمودند: خداوند هر پسري كه به من عطا كند نامش را علي مي گذارم. در روايت آمده در خانه اي كه نام محمد آورده شود

ص: 10563

خير و بركت فراوان است. در روز قيامت نكته دومي كه از وظايف پدر در قبال فرزند است ، دعا در حق آنهاست . در دعاي 25 صحيفه سجاديه امام سجاد(ع) براي فرزندان دعا مي كنند. خدايا بر من منت گذار داغ اولاد نبينم ، خدايا برمن منت گذار فرزندان صالح داشته باشم، غالبا والدين براي سلامتي جسمي فرزندان نگران هستند در حالي كه امام سجاد(ع) براي سه صحت نگران هستند: خدايا به فرزندانم صحت بدن ، صحت دين و صحت اخلاق عطا كن. خدايا فرزندان ما را با تقوا ، با بصيرت و شنواي مطيع قرار ده. آنها را پشت و پناهم قرار ده تا باعث مصيبتم نباشند. در روايتي از امام صادق (ع) آمده كه براي هر كودكي دو ركعت نماز مي خوانم ركعت اول حمد و انا انزلنا و در ركعت دوم حمد و انا اعطيناك الكوثر. پدر مرحوم مجلسي نقل مي كردند نيمي شب با حال بسيار خوب براي نماز شب برخاستم . قصد دعا كردن داشتم در آن حال صداي محمد باقر از گهواره به گوشم رسيد ، در آن لحظه دعا كردم خدايا او را از مروجين آثار اهل بيت قرار ده ، حال مي بينيم كه دعاي ايشان مستجاب شد. آيت الله مرعشي مي فرمودند : روزي مادر سفره غذا را آماده كرد و از من خواست پدر كه به خواب رفته بود را براي صرف غذا بيدار كنم. از طرفي بايد دستور مادر را اطاعت مي كردم و از سويي ديگر پدر در خواب عميق فرو رفته بود . در آن لحظه بوسه اي بر كف پاي

ص: 10564

پدر زدم كه باعث بيدار شدن وي شد و در همان حال از خداوند تبارك و تعالي عزت مرا خواهان شد و حال مي بينيم كه دعاي پدر به مورد استجابت رسيد. پس در حق فرزندان دعا كنيم نه نفرين. حالا يك زمان فرزند ناخلف است چكار كنيم ؟ خلف شدن و اصلاح وي را دعا كنيد، پس اول نام نيكو سپس دعا در حق او. سومين مورد نصيحت كردن است. سوره هاي لقمان ، حجرات و فرقان سوره هاي اخلاقي است، توصيه بنده اين است كه خوانده شود. كتابي به چاپ رسيده به نام نصايح پدران به فرزندان كه تمام نصايح ائمه در آن گرد آوري شده است. نصيحت نبايد فقط گفتاري باشد بلكه رفتاري و عملي هم شامل شود. نصيحت عملي يعني پدر اگر خلق خوش داشته باشد مي تواند فرزند را دعوت به خوش رويي كند. صاحب ابن عباد از وزراي آل بويه كه انسان عالمي بود هر شب در ماه مبارك رمضان افطاري مي داد و هر كس در هر روزي به نزدش مي رفت بدون خوردن طعام باز نمي گشت. علت اين عمل را از ايشان پرسيدند و گفتند : اين عادت را از مادر به ارث بردم، مادر هر شب يك دينار و يك درهم زير بالش من قرار مي داد و مي گفت صبح به اولين فقيري كه رسيدي يك دينار و به دومي هم يك دينار بده و همين كار موجب شد تا امروز روزگار به اين شكل عمل كنم. حضرت زهرا (س) وقتي نان خود را سه شب و گروهي هم نقل كردند يك شب بين

ص: 10565

فقرا و مساكين تقسيم مي كنند روشن است فرزنداني چون امام حسن (ع) و امام حسين (ع) تربيت مي كنند. نكته چهارم بحث تكريم است كه اغلب جوانان عزيز در اين قسمت با مشكل مواجه مي شوند و بيان مي كنند به ما احترام نمي گذارند. روايت داريم اكرموا اولادكم فرزندان خود را با شخصيت معنوي بار بياوريد. رسول اكرم (ص) فرمودند : پنج كار امتم بعد از من انجام دهند كه يكي از آن پنج مورد سلام به كودكان است. منظور از تكريم اين است كه به طور مثال قصد سفر داريم براي فرزندمان صندلي مجزا بگيريم نگوييم كه تو روي پاي من بنشين. هنگام مهماني نگوييد غذا بچه گانه بدهيد. اين موارد اثر سوء و عدم تكريم كودكان را به دنبال دارد. در برخورد با بچه ها به گونه اي رفتار نكنيم كه احساس كنند به حساب نمي آيند. روحيات متفاوت آنها را در نظر گيريم، مورد قياس قرار ندهيم چرا كه شخصيت ها گوناگون است. نقاط مثبت آنها را برجسته كنيم ، تبعيض قائل نشويم علي الخصوص دختران كه بسيار حساس هستند . روايت داريم : هنگامي كه از سفر باز مي گرديد ابتدا هداياي دختران را تقديم كنيد. پس در كل يكي از شاخصه هاي تكريم اولاد و رسيدگي به آنها اين است كه به خواسته هاي مشروع آنها احترام گذاريم. نكته اي در بحث نصيحت و تكريم نهفته است و آن اين است كه ميان والدين وفرزندان نوعي غريبگي وجود دارد ، والدين احساس مي كنند اگر به آنها توجه كنند پر رو خواهند شد ، چه بايد كرد كه

ص: 10566

اين نگاه تغيير كند؟ پنجمين مورد محبت و اعتدال است. در باب محبت روايتي از امام باقر(ع) است . ايشان فرمودند: بدترين پدران كسي است كه بِر و نيكي او را به افراط بكشد. همان طور كه اشاره كرديد نه آن غرابت بايد وجود داشته باشد و نه افراط در محبت. گل را اگر زياد آب دهيم مي پوسد .اگر كم هم بدهيم مي خشكد. گاهي بعضي از بچه ها علت كم رويي ، خشمگين بودن ، در خود فرو رفتن شان ناشي از ابراز محبت غلط است و لذا قبول دارم كه ممكن است نصيحت گريزي و يا تكريم گريزي نسبت به والدين وجود داشته باشد. بايد رگ خواب بچه را به دست بگيريم . گاهي نصيحت پدر را نمي پذيرد در حالي كه نصيحت عمو را قبول مي كند . پس اين امر را به او بسپاريم. اين پنج مورد كه بيان كرديم به صورت خلاصه عبارتند از : نام نيكو، دعا ، نصيحت ، بحث تكريم و بحث اعتدال در محبت. نكته ديگري كه در اينجا بايد مطرح شود آن است كه محاسن بچه ها را بر زبان آوريم. امام سجاد (ع) روزي به آغوش امام حسين(ع) آمدند، پدر گفتند : بابا چه بوي خوشي مي دهي ، چه قدر رفتار ممدوح و پسنديده اي كردند. نكته ششم توجه به دين داري بچه هاست. روزي پيامبر (ص) در كوچه هاي مدينه قدم مي زدند سپس به مسجد رفتند و گفتند : واي بر اولادها از پداران خود در دوره آخر الزمان ، گروهي گفتند منظور شما مشركين است ، پيامبر پاسخ دادند

ص: 10567

: خير منظور من مومنين است چرا كه به فرائض فرزندان خود اهميت نمي دهند. بعضي والدين آن مقدار كه به امور دنيوي فرزند خود اهميت مي دهند به امور اخروي توجه نمي كنند . بحث هفتم مسئوليت دادن به آنهاست. نكته هشتم بحث ادب و حيا است. به اين نكته توجه كنيم كه با فرزندان با حيا و مودب رفتار شود . نوع پوشش ، نوع تعامل پدر و مادر تاثيري عميقي بر فرزندان دارد. نكته بعدي كه در تربيت اولاد تاثير دارد لقمه حلال است. گروهي زندگي ساده اي دارند ولي داراي فرزندان متدين ، خوب و مومن هستند . آخرين مورد هم ازدواج جوان هاست. اگر فرزند ابراز كرد كه نياز دارد ازدواج كند مانع او نشويم . در يك جمله عرض كنم تربيت شاخه هايي دارد از جمله: تربيت جسماني، اخلاقي، رواني، عاطفي،ديني و تربيت جنسي. تربيت جسماني يعني اينكه جسم بايد صحيح رشد كند، تربيت اخلاقي يعني وفاي به عهد فرا بگيرد، خوش رو و خوش برخورد باشد، تربيت عاطفي يعني كمبود محبت نداشته باشد، تربيت عقلاني يعني به فرزند تفكر دهيم ، تربيت جنسي يعني در نظر گرفتن قواي جنسي جوان.

88-11-04

65- بحث حق الناس را توضيح دهيد .

بعد از مباحثي كه در باب عبادت ، بندگي، آداب عبادت ، اهميت آن و دعا داشتيم، سير طبيعي به اين بحث خواهد رسيد. حقوق مردم بر ما چيست؟ مسئله حق به سه دسته تقسيم مي شود : حق الله ، حق النفس و حق الناس، حقوقي كه خدا بر ما دارد ، حقوقي كه مردم بر ما دارند

ص: 10568

و حقوقي كه با وجود مختار بودن نفس نمي تواند به انجام بعضي امور بپردازد. مسئله مهمي كه در اينجا مطرح مي شود اين است كه هيچ يك از اين حقوق بر ديگري ارجحيت ندارد. به طور مثال گروهي مي گويند حق مردم را پايمال نكن ، با خدا مي توان كنار آمد. اولا در مورد پايمال كردن حق كسي يا به تعبيري حق مردم را خوردن خداوند متعال فرموده است: منشاء مشروعيت حق الناس ، حق خداوند است. لا تاكلوا اموالكم بينكم بالباطل : اموال يكديگر را به باطل نخوريد و بر حقوق مردم سفارش فراواني شده است. ثانيا اگر قرار است در بخشي سرمايه گذاري شود به اين معني نيست كه بخش ديگر را رها سازيم. آباد كردند يك منطقه به معناي نابودي مناطق ديگر نيست. ممكن است از نظر درجه اهميت تفاوت داشته باشند ولي هر يك در جاي خود مورد توجه است. از حقوقي كه وظيفه بنده است كه مستقيما نسبت به خدا انجام دهد، حق الله نام دارد. مثل نماز خواندن،حج رفتن، روزه گرفتن. در حق الله اينكه انساني آمرزيده مي شود يا خير به خداوند تبارك و تعالي مربوط است. علت اينكه گاهي بيان مي شود به حق الناس اهميت دهيد و به حق الله كاري نداشته باشيد شايد اين است كه خداوند متعال خود واقف است كه با بنده چگونه رفتار كند ، ممكن است تخفيف دهد يا شفاعت شامل حال وي گردد. در احاديث متفاوتي آمده كه خداوند از حق خود خواهد گذشت ولي از حق مردم نمي گذرد و ممكن است آن بنده را تا آخرت

ص: 10569

رها نكند. داريم :هيچ عبادتي بالاتر از ادا حقوق مومن نيست. خداوند در سوره حجرات مي فرمايند: انما المومنون اخوة و اصلحوا بين اخويكم يا در جاي ديگر مي فرمايند: يدرعون بالحسنة السيئة. پس حق الناس مجموعه حقوقي است كه مردم بر ما دارند. قسم سوم حق النفس است. بيان شده من نسبت به بدن خود حقي دارم .آيا مي توانم خالكوبي كنم ؟ خير ، اين نوعي آزار بدني است. مي توانم خودكشي كنم ؟ خير ، حق حيات ، حق بدن است. روزي شخصي به مسجد رفت و به عبادت پرداخت ، از زندگي و اولاد خود فارغ شد، خبر به حضرت علي (ع) رسيد .حضرت فرمودند: اي دشمن نفس خويش تو دشمن خودت هستي يا نقل شده روزي به اويس كه مرد متدين، اهل جنگ و جهاد بود و در جنگ صفين به مقام شهادت نائل شدند ، خبر رسيد كه شخصي قبري براي خود خريده است، هر روز كفن بر تن مي كند و در آن قبر به عبادت مي پردازد. اويس نزد وي رفت و گفت: تو خداپرستي نمي كني بلكه به بت پرستي پرداخته اي. در قرآن خيلي چيزها ذكر شده كه نبايد آنها را فراموش كرد از جمله حق الله ، حق همسر، حق اولاد ، حتي كوه و دشت و معاد. مي فرمايد: آنهايي كه معاد را فراموش مي كنند ما هم آنها را در روز قيامت فراموش خواهيم كرد. در سوره قصص ذكر شده دنيا را فراموش نكنيد لاتنس نصيبك من الدنيا : سهمت را از دنيا فراموش نكن. ولي چون مصاديق حق الناس بيشتر است

ص: 10570

بايد توجه به آن هم بيشتر شود .

66 - در مورد اهميت حق الناس توضيح دهيد؟

پاسخ- حق الناس عنواني كلي است . گاهي پرسيده مي شود منظور از حق الناس چيست زيرا خيلي عام و فراگير است . شايد بتوان حق الناس را به 3 شاخه تقسيم كرد: 1) حق طبيعي، يعني هر كس داراي حق طبيعي است و اگر انساني اين حق را از كسي بگيرد حق وي را پايمال كرده است. حقوق طبيعي مثل: حق امنيت ، حق آزادي مثلا كودكي در خانواده خود مي خواهد آزادانه تنفس كند اما پدر با استعمال دخانيات مانع اين حق مي شود. در اصل حق تنفس كه حقي طبيعي است مورد تجاوز قرار گرفته است. خداوند در قرآن بيان كرده ما شب را باعث آرامش قرار داديم . اگر در هنگام شب با عملي مانع آرامش خاطر ديگران شويم حق طبيعي استراحت آنها را پايمال كرده ايم و حق الناس بر گردن داريم. در ميان مردم تا صحبت از حق الناس مي شود فورا اذهان به سمت حقوق مالي هدايت مي شود. در اصل حق مالي يك بخش از حق طبيعي است، اگر كسي حقوق طبيعي ديگران را سلب كرد اين بخشي ار حق الناس است. در واقع همان حقوقي كه بسياري از آنها را خداوند براي مردم قرار داده است. قسم دوم ، حقوق موضوعه است يعني مجموعه قواعد مدني، نظامي و سياسي كه قانون گذار وضع مي كند . بسياري از حقوق ريشه در قرآن و حديث ندارد بلكه قوانين موجب وضع آن مي شود. قانون است كه هنگام سبز بودن چراغ

ص: 10571

راهنما عابر پياده وظيفه دارد بايستد ، اگر كسي اين قانون را رعايت نكرد در اصل سلب حقوق كرده است. قسم سوم حقوق ديني است ، حقوقي كه شرع مقدس قرار داده مثل زكات كه حق فقرا است. انساني كه اين حق را نمي پردازد در اصل به فقرا لطمه وارد مي كند يا خمس كه خداوند فرموده يك پنجم اموال خود را براي مصارفي كه وجود دارد ، داده شود نمي دهد . در باب حق الناس تفاوت نمي كند حق كوچك باشد يا بزرگ، طرف انسان كودك باشد يا بزرگسال. طولاني ترين آيه قرآن در باب حق الناس است يعني در سوره بقره آيه 282 در مورد قرض مي باشد كه چطور قرض داده شود تا حق كسي پايمال نگردد. در حق الناس دو نكته داراي اهميت است : ا) حق ، كوچك و بزرگ ، خرد و كلان ندارد. آمده است كه فردي نماز شب را ترك نمي كرد مدتي از اين عمل غافل شد بسيار اندوهگين بود . شبي خواب ديد ، در عالم رويا به او گفتند : كسي كه لذت خرماي حرام بچشد چگونه مي خواهد لذت شب زنده داري را احساس كند، از خواب پريد و به فكر فرو رفت ، به ياد آورد روزي هنگام خريدن خرما يكي از خرماها نارس بود . آن را كنار گذاشت و خرماي رسيده اي جايگزين كرد. به نزد خرما فروش رفت و حلاليت طلبيد و مجدد توفيق نماز شب را پيدا كرد. 2)تفاوتي بين زن ، مرد، اولاد وجود ندارد. اگر حق كودكي هم سلب شود حق الناس است.

67-

ص: 10572

به آثار و پيامدهاي حق الناس بپردازيم.

در روايات آثار عدم رسيدگي به حقوق مردم يا حبس حقوق به دو بخش تقسيم شده است: بخشي از اين آثار دنيوي است و بخشي ديگر مربوط به برزخ و آخرت است. اگر كسي به حقوق مردم بي توجهي كند به همان ميزان سه اثر منفي در دنيا خواهد داشت:1) محروميت از بركت رزق ، نقل شده حاكمي فردي را به عنوان محتسب كه معادل امروزي آن بازرس و تعزيرات است برگزيد تا به بازار رود و اجازه ندهد كسي كم فروشي كند. به اولين مغازه كه گندم مي فروخت رفت و گفت : پنج كيلو گندم بدهيد ، گندم فروش غافل از اينكه او محتسب است مقداري شن به گندم اضافه كرد . علت كارش را جويا شد پاسخ داد : چرخ زندگي نمي چرخد . نزد فرد ديگري رفت كه شن را از گندم جدا مي كرد سپس مي فروخت . علت را پرسيد گفت: مردم دعا كنند . درباره مخارج زندگي وي سوال كرد گفت: الحمدالله عالي است و نزد حاكم رفت ، وقايع را شرح داد. حاكم گفت: اين شهر محتسب نمي خواهد زيرا آن كسي كه در مالش حرامي راه مي دهد، بركت و رزق خود را از دست مي دهد و آنكه درست عمل مي كند بركت در رزقش زياد مي شود. يكي از آثار حق الناس اين است كه بركت از زندگي انسان سلب مي شود . در قرآن دو آيه در باب افزايش رزق آمده است . يكي در مورد مومنين و ديگري در مورد كافران. در مورد مومنين مي

ص: 10573

فرمايد: ولو ان اهل القري آمنوا و تقوا، اگر مردم ايمان آورند و تقوا پيشه كنند لفتحنا عليكم بركات ، به آنها رزق و بركت مي دهيم اما در مورد كافران مي فرمايد: فلما نسوما ذكروا . آناني كه ما را فراموش مي كنند فتحنا عيهم ابواب كل شي ما همه چيز به آنها مي دهيم اما دادن بركت را بيان نمي كند. رسول خدا(ص) وقتي براي كسي دعا مي كرد مي فرمود : خدايا به وي بركت عطا كن ولي دادن مال فراوان را مطرح نمي كرد . نكته مهم آن است كه حق الناس لذت عبادت را از آنان سلب مي كند. پسر مرحوم حاج شيخ عباس قمي نقل مي كردند چهل سال به ياد دارم كه ايشان يك ساعت قبل از اذان صبح بر مي خاست و ما با صداي هق هق شبانه پدر از بستر بلند مي شديم. شبي دعوت به باغي شديم، شام خورديم و شب در همان باغ خوابيديم، پدر آن شب نه براي نماز شب و نه براي نماز صبح بيدار نشد. زماني كه برخاست پنج دقيقه به طلوع آفتاب مانده بود و خلاصه نماز را خواندند ولي بسيار ناراحت بودند، وقتي به منزل بازگشتيم پدر به تحقيق پرداخت كه صاحب اصلي باغ را بشناسد و متوجه شد باغ متعلق به رباخوارترين فرد در آن شهر و معروف به بانك بعد از ظهر است. كساني كه مشكل در پرداخت بدهي دارند بعد از ظهر ها نزد اين فرد ، در اين باغ مي آيند و از او پول نزول مي گيرند. پدر تا چهل شب موفق به خواندن

ص: 10574

نماز شب نشدند. امام سجاد (ع) مي فرمايند: خدايا شيريني عبادتت را به من بچشان . به عبارت ديگر اگر ذائقه سالمي نداشته باشيم لذت هيچ غذايي را نخواهيم فهميد. ذائقه آدمي كه با حق الناس بازي مي كند خراب مي شود يعني ديگر لذت نماز خواندن را احساس نمي كند. روايت از امام صادق (ع) داريم مبني بر اينكه اگر كسي اراده كرد دعايش زود مستجاب شود، كسب خود را بايد پاكيزه كند. آثار دوم ، آثار اخروي است . روايت داريم حق الناس در برزخ انسان را اسير مي كند مثلا يك سوم فشار قبر متعلق به غيبت است . اثر دوم اينكه در روايت هست كه خداوند بر روي پل صراط كميني قرار داده كه هر كس حق الناس بر گردن دارد، از آنجا به بعد حق عبور ندارد. رسول اكرم (ص) فرمودند: بيچاره ترين مردم كسي است كه با اعمال خوب وارد صحراي محشر شود مثلا در نماز ، حج و ... مشكلي نداشته باشد و جز اصحاب يمين قرار گيرد اما زماني كه قصد ورود به بهشت مي كند گروهي از مردم مانع مي شوند . علت را جويا مي شود و مي شنوند كه حقوق آنها را پايمال كرده است . در آن لحظه از فرشتگان كمك مي طلبند و آنها مي گويند: حلاليت بگير يعني قسمتي از اعمال خوب خود را به آنها بده تا حلالت كنند وقتي اين كار را مي كنند متوجه مي شوند ديگر هيچ چيز ندارند و نامه را به دست چپ مي دهند كه از نظر پيامبر بيچاره ترين بنده ها هستند. كلمه

ص: 10575

ناس كلمه اي كلي است كه به معني مردم مي باشد و در اصل اين مردم، بايد جزء شود. وقتي حق الناس را بيان مي كنيم از داخل خانه آغاز سپس كوچه، بازار،محل كار را شامل مي شود. حقوق اولين كساني كه نبايد پايمال كرد اعضاي خانواده است . از امام صادق (ع) روايت است قبل از آنكه خاندانت يعني پدر و مادر حاجت خود را بر زبان آورند ، خود شناسايي كن و در رفع آن جهد كن. در قرآن بحث انفاق و احسان ذكر شده است. احسان يعني هنگامي كه به خانه مادر مي رويد نسخه بيماري وي را مي بينيد ، بدون اينكه متوجه شود دارو را تهيه كنيد. گاهي خانم ها شكايت مي كنند چرا همسرمان به والدين خود پول مي رساند. اولا قبل از اينكه شما همسر وي شويد ايشان پدر و مادر داشتند ، ثانيا اين پدر و مادر با زحمت و مشقت اولاد خود را به اين مرحله رساندند. نكته سوم اينكه همان كسي كه حق شما را به عنوان واجب النفقه لازم كرده ، حق پدر و مادر هم قرار داده است . اگر همسرتان از دنيا برود والدين او از دارايي وي ارث مي برند و اين حق ارث بردن است. البته آقايان توجه داشته باشند هر كمكي كه به خانواده خود مي كنند دليل ندارد نزد همسر مطرح شود و اين كار جلوگيري از بسياري تنش ها مي كند. راه ديگر اين است كه به خانواده همسر هم كمك كنيد. ان الله يامر بالعدل و الاحسان . درست است كه خانواده او واجب المنفعه نيستند

ص: 10576

ولي همانطور كه نسبت به خانواده خود احساس مسئوليت مي كنيد آنها هم خانواده همسرت هستند . پس بخشي از حق الناس ، حق كساني است كه به ما نزديك هستند. استعمال مواد مخدر در منزل ، سلب حقوق اعضاي خانواده است . پدر و مادري كه دختر دلبند خود را در اختيار شما قرار داده، با بي كاري ، بي عاري، اعتياد و رفيق بازي خود ، مورد آزارش قرار مده. پس اولين و كليدي ترين محوري كه بايد در حقوق مردم رعايت شود حق پدر و مادر ، همسر ، اولاد و خواهر و برادر است.

88-10-27

65 – درباره ي موانع استجابت دعا بطور خلاصه توضيح دهيد .

عدم استجابت دعا يكي اين است كه شايد حكمت نيست ، صلاح نيست و ممكن است اجابت اين دعا براي فرد ضرري در پي داشته باشد . ما هميشه افق هاي نزديك را مي بينيم . و مي خواهيم زود اين كار راه بيفتد ولي ممكن است در دراز مدت به صلاح نباشد . گاهي منوط به يك سلسله مقدمات و عواملي است ك طرف بايد خودش دنبالش برود . يكي از امام صادق (ع) درخواست كرد كه دعا كنيد خدا روزي مان را زياد كند . امام فرمود : دنبال كار برو ، تلاش هم بكن از مورچه كه كمتر نيستي كه روزي اش را از خدا مي خواهد ولي تلاش ميكند . فرض كنيد كسي فكر مي كند كه آن دعا به صلاحش است ، آن وظيفه را هم انجام مي دهد مثلا كار مي كند ، دنبال روزي هم مي رود ،

ص: 10577

دعا هم ميكند ولي كار گيرش نمي آيد . يكي ديگر از موانع استجابت دعا عدم اعتقاد به استجابت دعا است . در واقع همان ياس از اجابت دعا است . ديگر اينكه تاخير در نمازهاي واجب است . ديگري اينكه منافقانه برخورد كردن با مردم است . ديگري ناپاكي درون است و ديگري لقمه ي حرام و آخري بددهاني است . بالاخره مجموعه اين عوامل ، يكي يا همه اش ممكن است در زندگي كسي موجب بشود كه دعايش اجابت نشود .

66 – خدا كه از رگ گردن به ما نزديكتر است چرا ما مستقيما با خودش دعا نكنيم و متوسل به اهل بيت و پاكان بشويم ؟

اين يك مبحث كلامي است و شبهه افكني پيرامونش زياد است. كساني كه به مكه و مدينه مي روند گاهي با اين سوال مواجه مي شوند كه چرا كنار قبور ائمه و قبر پيامبر دعا مي خوانيد و چرا متوسل مي شويد ؟ من در چهار مرحله به اين بحث مي پردازم . مرتبه ي اول آن است كه مي خواهيم ببينيم گير كجاست ؟ شبهه كجاست ؟ شبهه را رفع كنيم . بحث اول اين است كه آيا توسل به افراد زنده هم جايز است ؟ الان امام زمان (عج) زنده است .آيا مي شود از ايشان بخواهيم براي ما دعا كند ؟ يا بگوييم كه خدايا به واسطه ي اما زمان (عج) به ما لطف بكن يا مي توانم بگويم كه خدايا به حق پدر يا مرجع تقليد يا عارفي يا عابدي من را ببخش يا يك پدري اولاد بسيارمتديني دارد و بگويد

ص: 10578

كه بابا جان براي من هم دعا كن . اين را همه قبول دارند . اهل سنت هم قبول دارد حتي وهابي ها كه خيلي عليه توسل شبهه افكني مي كنند مي گويند كه اين اشكال ندارد .چون قرآن مي گويد و كسي نمي تواند آنرا انكار كند چون اگر انكار كند قرآن را انكار كرده است . قرآن مي فرمايد : وقتي مردم در زمان حضرت موسي مي خواستند خطر طوفان و لشكر ملخ به آنها حمله نكند و وقتي مي خواستند دعا كنند كه خدايا اثر طوفان و اين وقايع پيش آمده را از ما دفع كند مي گفتند : موسي تو براي ما طلب آمرزش كن . سوره ي اعراف آيه 30 . پس اينجا موسي واسطه شده است . ديگري اينكه برادرهاي يوسف وقتي متوجه شدند كه نسبت به برادرشان اشتباه كرده اند گفتند : اي پدر تو براي ما طلب آمرزش كن . اگر قرآن چيزي را نقض نمي كند و رد نمي كند اين يعني صحيح است . خداوند در قرآن سوره ي ممتحنه آيه 14 مي فرمايد : ابراهيم عمويي داشت كه سرپرست او بود زيرا او پدر نداشت . پدر ابراهيم موحد بود اعتقاد ما اين است كه انيباء پدرشان موحد بوده است . خدا مي فرمايد : عموجان من براي تو طلب مغفرت مي كنم . اين واسطه ي ديگر ابراهيم كه براي دعاي عمويش واسطه شد . سوره ي مومن آيه 7 مي فرمايد : فرشته ها براي مردم طلب مغفرت مي كنند . پس فرشته ها مي توانند واسطه باشند . كسي روي اين

ص: 10579

انكار ندارد . با فرهنگ قرآن توسل به افراد يعني زنده كساني كه در قيد حيات هستند اشكالي ندارد مثل برادران يوسف كه پدر را واسطه كردند و مثل موسي و قومش . حالا مي گويند كه همه ي اين ها ويژگي خاصي داشتند . مثل ابراهيم و موسي . خوب شما كه نمي خواهيد روي ويژگي بحث كنيد ، شما كليت توسل را بحث كرديد . من نگفتم كه به فرعون متوسل شدند . اصلا بحث توسل يعني كسي را واسطه پيدا كردن كه از من بهتر است و از من بالاتر است . بالاخره برادرهاي يوسف مي دانستند كه پدرشان از آنها بالاتر است . الان بحث روي كليت قضيه است . اينكه به چه كسي متوسل بشويم اين را قبول دارم . گام اول اين است كه اصل واسطه قرار دادن افراد مانعي ندارد . اما گام دوم بعضي ها مي گويند كه ما قبول داريم ولي نبايد مرده ها را واسطه كرد . پيامبر خدا از دنيا رفت و تمام شد . اينكه شما مي روي كنار قبر يك ميت و جسدي را واسطه قرار مي دهي و مي گويي يا رسول الله من را شفاعت كن ، اين نميشود . استدلالشان چيست ؟ كساني كه به مكه مشرف مي شوند شنيده اند كه آنها آياتي را دليل مي آورند كه به مشركين مي گويد بت را واسطه قرار ندهيد . به بت توسل نكنيد . دو تا مطلب كاملامتفاوت است . توسل به قبر پيامبر جايز نيست چون خدا در قرآن مي فرمايد : مشركين بت ها را واسطه نكنند

ص: 10580

و واسطه كردن بت جايز نيست . آن كسي كه بت را واسطه قرار مي دهد كه از سنگ و چوب است و حيات ندارد ، او را در عرض خدا قرار داده است . من كنار قبر پيامبر مي روم . پيامبر سنگ و چوب و آهن است ؟ پيامبر حيات ندارد و حرف را نمي شنود ؟ كسي كه از دنيا مي رود چه اتفاقي مي افتد ؟ روح از بدنش مفارقت مي كند يعني بدن اينجاست و روح جاي ديگر است . خوابش را مي بيني و گاهي با او حرف مي زني، روح دارد . گام سوم اين است كه انبياء ، اولياء و كساني كه از دنيا رفته اند حيات برزخي دارند و كساني كه حيات برزخي دارند حرف را مي شنوند ، مطالب را متوجه مي شوند ، اين شخص نسبت به جايي كه بدنش دفن شده عنايت دارد و در آنجا حاضر است .اين چه استدلالي است كه ما بگوييم سنگ و چوب را نخوانيد ؟ اين آيه قرآن كه مي فرمايد كه وقتي برادران يوسف به يوسف گفتند كه پدر ما از فراغ تو اين قدر گريه كرده كه بينايي اش را از دست داده است و يوسف براي شفاي چشمان پدرش پيراهنش را به آنها داد و گفت اين را روي چشمان پدر بماليد . اين پيراهن يوسف نبوده است ، پارچه نبوده ، تن يوسف بوده است ، يوسف خودش زنده بود و لباسي كه از تنش جدا شد چطور تاثير شفا دارد ؟ اين جسد پيامبر روحي در كنار دارد ، حيات برزخي دارد

ص: 10581

حتي ضريح پيامبر اين تبرك بواسطه ي پيامبر و اينكه توسل به پيامبر امكان دارد . چرا ؟ چون حضرت حيات برزخي دارد چون پاسخ سلام ها را مي دهد . گام چهارم اين است كه سيره ي بزرگان و ائمه اطهار براي ما حجت است . بعضي ها صحابي را هم حجت مي دانند. مثلا عبدالله بن عمر و زيد بن ثابت از اصحاب پيامبر هستند و اگر اين ها يك كاري كردند عملكردشان براي ما حجت است. سيره براي ما يك نوعي پيام دارد . اصلا بحث توسل به پيامبر و اموات و قبور تا قبل از قرن هشتم يك بحث جا افتاده اي بوده است و هيچ كس نمي گفته كه جايز نيست . اين بحث را ابن تيميه مطرح كرد و بعد از او محمدبن عبدالوهاب آن را پرورش داد كه امروز هم انديشمندان حجاز آنرا نقد مي كنند و مي گويند كه اين حرفها قبلا مطرح نبوده است . شما ده ها كتاب قبل از آنها و قبل از قرن هشتم نگاه كنيد بحث توسل ، زيارت و تبرك همه در آن هست و اين ها حجت دارد . يكي از منابع اهل سنت كه از كتابهاي معتبر ميان اهل سنت است و نسبتا مي شود به روايات آن اعتماد كرد آورده است كه قحطي شديد در مدنيه بوجود آمد . مردم در مدينه نزد عايشه همسر پيامبر آمدند و گفتند چكار كنيم ؟ گفت : برويد كنار قبر پيامبر و شكافي روي سقف ايجاد كنيد بگونه اي كه از اين شكاف بين قبر حضرت و آسمان مانعي نباشد يعني

ص: 10582

نوري در واقع از آسمان به قبر بتابد . اين قصه ي معروف در تاريخ هم آمده است . مي گويند كه اين روزنه هنوز جايش در گنبد هست .پس به حضرت متوسل شدند و مي نويسند آنقدر باران آمد كه آب در مدينه جاري شد . همسر پيامبر نگفت اين كار شرك است و برويد در خانه هايتان دعا كنيد . چرا گفت متوسل بشويد؟ حالا اين ها مي خواهند با اين روايت چكار كنند ؟ مي خواهم استدلالي بحث كنم . نمونه ي ديگر كه اين هم در منابع معتبر اهل سنت آمده است مال ابن حجر است . اين قصه را نقل مي كند كه ابن ابي شيبه با سند صحيح نقل مي كند كه در زمان خليفه ي دوم مردم دچار بحران بي آبي شدند . كنار قبر پيامبر آمدند و متوسل به ايشان شدند كه باران ببارد . نمونه هاي ديگر در كتابي است كه يكي از بزرگان و علماي ما حضرت آيت الله احمدي ميانجي بنام تبرك نوشته است . ايشان از خود منابع اهل سنت مواردي را نقل مي كنند كه چقدر اين بحث جا افتاده بود. عبدالله بن عمر پسر خليفه ي دوم گاهي مي آمد و منبر را مي بوسيد و مي گفت كه اينجا جاي دست پيامبر بوده است . تبرك مي جست . اين ها يك چيز معمولي بوده است . لذا ما هيچ گاه توسل را يك چيزي در عرض خدا نمي دانيم . ما وقتي مي رويم كنار قبر امام رضا (ع) يك شخصيتي كه 55 سال عمرش را با عصمت محض

ص: 10583

گذرانده است ، خطا در زندگي او نيست ، آن نماز شبهايش ، آن عبادتش ، آن ارتباطش با مردم و من كه همه ي زندگي ام خطاست . خوب كسي كه خطا ندارد پيش خدا معتبرتر است در زيارتنامه اش هم مي خوانيم كه خدايا من بواسطه ي او آمده ام پيش تو دعا كنم . شما اين زيارتنامه ها را باز كنيد . اي امام رضا من به سوي تو آمده ام و بهانه قرار داده ام خدايا تو من را محروم نكن . يك دعايي است آخر مفاتيح دعاي عاليه المضامين ، توصيه ميكنم كه هر وقت توسل پيدا ميكنيد آنرا بخوانيد چه در حرم چه در بيرون . دعاي عجيبي است ، هر چه مي خواهيد در اين دعا هست . اسمش هم روي آن است عاليه المضامين يعني مضمون هاي عالي . در آنجا مي گوييم كه خدايا اين آقا امام حجت خداست تو او را امام قرار دادي . در قرآن خودت فرموده اي : اطيعوا الله و اطيعوالرسول و اولي الامر منكم و فرموده اي كونوا مع الصادقين . صادقين چه كساني هستند ؟ صادقين نمي توانند انسانهاي معصيت كاري باشند ، تو كه در قرآن خودت توصيه كرده اي كه دنبال اين ها برويد ، من دنبال آنها آمدم ولي من اين ها را در عرض تو قرار نمي دهم در طول تو قرار مي دهم . ادعوني استجب لكم امام را واسطه قرار ميدهم . يك چيز خيلي طبيعي است و در عالم هست و آن توسل است . اين ها شبهاتي است كه متاسفانه با

ص: 10584

در هم آميختن صحيح و غلط مطرح كرده اند و طرف هم نميتواند جواب بدهد و مي گويد : پس راست ميگويند و خودمان با خدا حرف مي زنيم . در قرآن خدا به اطرافيان پيامبر خطاب ميكند كه اي پيامبر تو براي آنها استغفار كن و اتفاقا در زيارت نامه ي پيامبر هم آمده است و عجيب است كه الان كه كنار قبر پيامبر كسي بخواهد داد و فرياد بكند آن بالا نوشته لاترفع اصواتكم فوق صوت النبي و فورا همه ميگويند ساكت . اينجا پيامبر زنده شده و نمي شود كنار قبرش داد و فرياد كرد. يك چيزي كاملا عادي است . من فكر مي كنم كه اين نسبت شرك ، اصلا مفهوم شرك را ندارد . موحدترين فرقه ، موحدترين گروه و بالاترين مضامين توحيدي در فرمايشات ائمه ماست . شما توحيد را از نهج البلاغه و امام صادق (ع) بگيريد . خود ائمه بزرگوار ما به پيامبر متوسل مي شدند . امام هادي (ع) مريض بود . ابوهاشم جعفري مي گويد كه مبلغي پول به من داد و فرمود : با عده اي به كربلا برويد و در كربلا زير قبه ي جدم حسين برايم دعا كنيد . اين شبهه برايم پيش آمده كه شما هم امام هستيد چرا براي شفا پيش امام حسين (ع) مي رويد ؟ امام فرمودند كه خدا يك مكان هايي را محل اجابت دعا قرار داده است . يكي از آنها زير قبه ي جدم حسين است . سيره ي امام هادي (ع) براي ما حجت است . امام باقر (ع) تب كرده بوند . تبشان

ص: 10585

هم شديد بود . حضرت به بدنش آب مي زد و ميگفت : اي مادر جان ، يا فاطمه ، تو از خدا بخواه من به تو متوسل مي شوم . البته ما علم پزشكي را نفي نميكنيم يعني اگر كسي مريض است دارو نخورد و فقط متوسل بشود . كتاب هايي در اين زمينه نوشته شده است مثل آيين وهابيت آيت الهل سبحاني ، ازشيعه بپرسيد ، شيعه پاسخ مي دهد ، اين ها كتابهاي خوبي است عزيزان بخوانند و خودشان به نتيجه برسند . قسمت دردناك آن اين است كه وقتي به مدينه مي رويم و اين شبهات مطرح ميشود ، ما مي پذيريم بدون اينكه مطالعه كنيم و دنبالش برويم . كافي است از يك مطلع بپرسيم . يكي از روشهاي غلطي كه آنجا هست مناظره ي يك طرفه است يعني عده اي دوره ديده ، آگاه ، مطالعه كرده ، نقطه ضعف ما را مطالعه كرده و آنجا ايستاده اند تا مباني خودشان را تبليغ كنند . با چه كسي ؟ با پيرمردي كه از ايران رفته ، يك عمر نماز و عبادت كرده ولي هيچ اطلاعات مذهبي ندارد يا يك جوان دانشجويي كه حداكثر دو واحد معارف گذرانده است و در بديهيات مي ماند . آنها به افراد عالم اجازه نمي دهند كه بحث كنند يعني اگر يك عالم در عرصه باشد مي گويند نه . من خودم بارها ديده ام كه كار به دستگيري مي كشد . سراغ جوان دانشجو و پيرمرد مي روند .كجاي دنيا اين جوري تبليغ ميكنند ؟ در قبرستاني كه طرف با يك اعتقادي آمده

ص: 10586

، يك سلام به امام بدهد و برود ، واقعا اگر بحث علمي مي خواهيد در مسجدالنبي در حضور جمع ، دو تا مناظره ي علمي بنشينند ، گفتگو كنند و مناظره كنند نه اينكه در آنجا بايستي ، فرياد بزني يك طرفه و نگذاري كسي هم حرف بزند .

67 – آيا همه ي اهل سنت با وهابيت در توسل هم عقيده اند يا اين شبهات مختص وهابيت است ؟

از كساني كه به مكه مشرف مي شوند مي خواهم كه دو تا كتاب مطالعه كنند درباره ي وهابيت كه آنها چه كساني هستند و عقايدشان چيست ؟ كه به اندازه ي خودتان اطلاعات داشته باشيد . ديگر اينكه همه ي اهل سنت دنيا كه ميليون ها نفر هستند همه معتقد به توسل هستند . معتقد به تبرك ، اعتقاد به زيارتگاه دارند وبه حرم ائمه مي روند . در مصر نفيسه خاتون حرمي دارد كه ايشان عروس امام صادق (ع) هستند و شوهرش اسحاق از دو پسران امام صادق (ع) كه ايشان از نوادگان امام حسن مجتبي (ع) است . از مصري هايي كه به ايران آمدند سوال كردم . آنها گفتند كه ما به ايشان خيلي اعتقاد داريم و براي ازدواج جوانانمان به ايشان متوسل مي شويم . آنها در راس الحسين در مصر توسل مي كنند . مردم در عاشورا كنار آن عزاداري ميكنند . اهل سنت خودمان در سيستان و بلوچستان و در كردستان زيارت گاههايي متعددي است .در حرم امام رضا (ع) ديده ام كه اهل سنت از ايران و جاهاي ديگر مي آيند و به ائمه توسل ميشوند

ص: 10587

. من ده سال پيش از منطقه ي گرگان و گنبد به زيارت قبر حضرت رقيه و زينب رفتم . بنده ي روحاني كاروان بودم . دو تا اتوبوس بوديم . از هشتاد نفر نزديك به پنجاه نفر اهل سنت بودند . عجيب بود كه اين ها در نذر كردن ، سفره ي ابوالفضل انداختن پيش گام تر از ما بودند ، معتقد و علاقمند بودند . اين قضيه بدعتي است كه وهابي ها ايجاد كرده اند . اولين كساني كه ابن تيميه را محكوم كردند خود طرفدارانش بودند . كساني بودند كه عقايد او را نمي پسنديدند . ممكن است سوال بشود كه چرا به آنها وهابي مي گويند ؟ چون ابن تيميه يك سنگي انداخت و رفت . يكسري شبهات گذاشت . اين شبهات تعطيل ماند . در قرن 12 شخصي بنام محمدابن عبدالوهاب آمد و اين عقايد را احيا كرد . علت اينكه مي گويند : وهابي به خاطر اينكه عقايد او از جاي ديگري حمايت مي شد . اين عقايد را مطرح كرد . من ، مسلمانان اهل سنت كه از چين ، اندونزي و تانزانيا آمده اند را مي بينم كه به قبرستان بقيع مي آيند . كتاب دعاهاي آنها را هم مي گيرند . پارسال در ايام حج عده اي در كنار قبر خليفه ي سوم دعا مي خواندند بعد كنار قبور ديگري آمدند ولي كتاب دعاهاي آنها را گرفتند و داد و فرياد راه انداختند كه اين ها به اين توسلات اعتقاد دارند . بعبارت ديگر وهابيت يك گسلي و بدعتي است در جهان اسلام و در جهان

ص: 10588

اهل سنت كه براي تفرقه ايجاد شده است . البته امروز متوجه اين قضيه شده اند . كتاب هايي كه اخيرا عليه وهابيت مي نويسند كتاب آيت الله مكارم بنام وهابيت بر سر دو راهي . ايشان در اين كتاب مي فرمايند كه وهابيت دو جريان شده است . الان وهابي ها سر قبوري كه در بقيع است مي ايستند مثل اينكه تمام مشكل جهان اسلام اين است كه ما يك سلام به امام حسين (ع) بدهيم اشكال دارد . ديگر به اسرائيل و غزه كاري ندارند . تمام مشكل جهان اسلام در همين سلام دادن به اين قبور و اشكال در اين قضيه است . اين جريان كم كم افول مي كند . جريان دوم وهابيت نوگرا است . آنها دارند خودشان را جدا مي كنند . فردي بنام محمد ابن عبدالوهاب كه مبلغ بود نه پيامبر ، كتابي نوشته است . حسن ابن فرهان مالكي آنرا ترجمه كرده است . او انسان روشني است . ايشان در شبكه اي عربي هم مي آيد و مناظره مي كند . ايشان ممنوعيت توسل يا منموعيت تبرك زيارت قبور و نذر را بي اساس مطرح كرده است . با زور از او حمايت كردند در حجاز و كربلا اين تفكر را حاكم كرد كه امروز اين تفكر در درون جامعه وهابيت دارد آنرا از هم مي پاشد .

68 – از آثار و بركات توسل به ائمه بگوييد .

وقتي انسان با توسل به آنها وصل شد ، احساس مي كند پشتوانه اي دارد . وقتي حرفهايش را در زيارت امام رضا (ع) به امام مي

ص: 10589

گويد ،سبك ميش ود . بعد هم از آقا مي خواهد كه شما واسطه بشويد مثل انساني كه اطمينان دارد كه كلاه سرش نمي رود . يكي از اثرات توسل ، وصل است . به هرحال الان خدايا من لايق نيستم ولي خدايا پيامبر را وسط آوردم . حضرت زهرا (س) را اوردم ، امام رضا (ع) را آوردم . بچه در مدرسه خطايي ميكند ، پدر و مادرش را مي آورد اين يك نوع وجاهت كسب كرد نه اعتبار كسب كرد . خدايا اگر من قابل نيستم اين ها قابل هستند . اثر بعدي اين است كه آرامش مي آورد . وقتي شما درد دلت را به يك مشاور مي گويي برايت معجزه نميكند ولي احساس سبكي مي كنيد حالا كه امام رضا (ع) را واسطه ميكني و حرفهايت را به امام مي گويي و در واقع مي گويي كه من در كارم ، شما ر ا شريك ميكنم . در واقع يك احساس آرامش به انسان دست مي دهد . نكته ي بعدي اينكه مثلا شما مي خواهيد از بانك وام بگيريد .يك انسان معتبر را واسطه مي كنيد و به شما وام مي دهند . وقتي از بانك بيرون مي آييد ضامن به شما مي گويد كه اعتبار من را خراب نكن . نكند قسط هايت عقب بيفتد . من وقتي ميگويم : يا امام رضا (ع) شما واسطه بشو و من سعي ميكنم اعتبار شما را خراب نكنم . مي گويم : آقا حالا كه شما واسطه شدي من سعي مي كنم خودم را با آن شخصيتي كه مورد توسل است

ص: 10590

منطبق كنم . بعبارت ديگر اثر ديگر آن تطابق است كه من سعي مي كنم خودم را وفق بدهم .

88-10-20

37 – خانمي سي و چند ساله هستم كه موقعيت ازدواج برايم پيش نيامده است . هميشه نمازم را به موقع ميخوانم و واجباتم را انجام ميدهم و دعا مي كنم اما فكر مي كنم كه خدا من را فراموش كرده است. لطفا من را راهنمايي بفرماييد .

ما نبايد آستانه ي توقعمان را در دعا بالا ببريم . به هر حال نبايد غافل از موانع اجتمايي و موانعي كه درجامعه وجود دارد بشويم . نيز نبايد غافل از وظيفه ي خود بشويم . فرض كنيد مواردي پيش مي آيد كه تعداد دخترها بيشتر از پسرها است يا پسرهايي كه دنبال ازدواج هستند كم مي باشند يا در جامعه اي به دليل جنگ يا حادثه هايي ، تعداد خانمهايي كه همسرانشان از دنيا مي روند زياد ميشود يعني تعادل ازدواج به هم ميخورد . در جامعه ي ما سن ازدواج بالا است. گاهي تماس ميگيرند كه آقا دعا كنيد يا چه دعايي بخوانيم ؟ كسي كه شرايط ازدواج برايش پيش نيامده اين را نبايد به پاي فراموشي خدا و عدم استجابت دعا بگذارد . بعد نماز نميخوانيم تا ازدواج كنيم . نماز ، روزه و حج يك وظيفه است و بايد انجام داد . دعا هم ميكنيد . در اين جامعه ازدواج بايد از حالت سنتي و زرنگي مادر خارج شود ، يك ريش سفيد در فاميل و مراكزي در جامعه عهده دار اين امر شوند . خلاصه بايد يك نهضتي به راه بيفتد

ص: 10591

. مثلا در دانشگاه بگويند : كسي كه متاهل باشد سطح واحدهايش را افزايش ميدهيم . اساتيد معارف و اخلاق بگويند كه هر كس ازدواج كند سه نمره به او ميدهم. هدف از ازدواج دينداري ، جلوگيري از فساد و حفظ دين است. اساتيد دانشگاه ميتوانند افراد مجرد را تشويق به ازدواج كنند. دانشگاه بگويد : اگر كسي ازدواج كرد اين مقدار وام ميدهيم ، خوابگاه و امكانات به او داده ميشود . اصلا جامعه بايد به سمتي برود كه به متاهلين بيشتر اهميت داده شود. راهكاره ديگر اين است كه در خانواده يك كميته ايجاد شود و دخترها و پسرها را شناسايي كنند و آنها را به هم برسانند و موجبات ازدواج را فراهم كنند لذا دختري با اين سن ميگويد من بختم باز نميشود اين تعبير درستي نميتواند باشد .اصلا بخت يعني چه، ازدواج يك زمينه اي ميخواهد يك شرايطي دارد اولا دختر خانمها نبايد سنشان به 34 برسد سن ازدواج از16 و17 تا 22و23 است بيشتر نبايد شود اگر هم شد آقا پسرهاي سي و چند ساله هستند كه مناسب اين افرادند. البته اين اشخاص را بايد شناسايي كرد،شايد تعبير درستي نباشد ولي اگر شما خانه يا ماشين بخواهيد مي دانيد به كجا مراجعه كنيد ولي اگر يك جواني هرچه قدر هم خانواده اش زرنگ باشند نمي داند براي ازدواج چه كار كند ؟ وبه كجا مراجعه كند اين كه نمي شود مثل خانه و ماشين برايش بنگاه تشكيل داد من اسمش را مي گذارم كانون، كانون هاي مودت و مهرباني و بايد كانونهاي پيوند تشكيل داد و اين معضل را حل

ص: 10592

كرد ولي در خصوص اين سوال به خواهر گرامي عرض مي كنم اين دليل برآن نمي شود كه مثلا اگر نماز نخوانيد بختتان باز مي شود. نبايد اينها را به هم گره زد البته دعا موثر است. خدا هم مي فرمايد: اگر مردم تقوا داشته باشند درهاي رحمت به رويشان باز مي شود مگر نه اينكه حضرت علي (ع) دعا كرد كه حضرت زهرا (س) را به عقد او درآوردند، رفتند خواستگاري و با ايشان صحبت كردند، حتي ما از اين موارد داشته ايم البته در جامعه ما اين مسئله يك مقدار قباحت دارد.داشته ايم خانمي مي آمد داخل مسجد خدمت پيامبر اظهار سلام كرد و گفت : يا رسول خدا ميخواهم ازدواج كنم، اين در جامعه ما قبيح است، پيامبر رو كرد به اصحاب و گفتند : آيا كسي شرايط ازدواج را دارد؟ شخصي گفت: آري حضرت فرمودند:مهريه يا صداق؟ گفت: من چيزي ندارم، به خانم گفتند كه ايشان حاضر است با شما ازدواج كند ولي مهريه ندارد. حضرت فرمودند : آيا كار يا حرفه اي داري؟ گفت بلي. ميتوانم قرآن به او بياموزم. پيامبر به زن گفت : حاضري مهريه ات را آموزش يك سوره ي قرآن قرار بدهم؟ گفت: بلي يا رسول الله. بعد ايشان خطبه عقد را جاري كرد. ما خودمان كار را سخت كرده ايم، گاهي جوانان پيش من مي آيند آنها يك غولي از ازدواج ساخته اند و جالب است كه بدانيد دختردار از پسردار مي ترسد، پسردار از دختردار. خانواده دختر مي گويد با جهيزيه چه كنيم؟ دومي مي گويد : با خانه چه كنيم؟ خوب هر دو

ص: 10593

مي توانند كوتاه بيايند.

38 - آيا بسته شدن بخت دختر خانم ها صحت دارد؟ نظرتان در رابطه با دعا نويسي چيست؟ يك نفر در منطقه ي ما دعا نويسي مي كند . افرادي به او مراجعه مي كنند بعضي هم مي گويند كه حاجت گرفته اند.

ما اين را عنواني قرار مي دهيم براي ورود به بحث دعا نويسي و عريضه نويسي و خرافات كه البته نبايد اينها به يكديگر خلط بشود. به طور كلي هميشه در طول تاريخ نه فقط در اسلام بلكه قبل از اسلام هم وجود داشته كه افرادي سعي مي كردند به جاي آب، سراب را به مردم نشان بدهند به جاي حقيقت و واقعيت پندارهاي باطل را بگذارند. رسول گرامي وقتي به پيامبري مبعوث شدند ديدند كه جامعه عرب با خرافات زيادي آميخته شده است. شش نوع آتش افروزي داشتند. مثلا آتش روشن ميكردند و كنار آن پيمان مي بستند. اگر مسافري ميخواست به سفري برود يا برگردد آتش روشن ميكردند و مسافر با عبور از آتش معتقد بودند كه سلامتيش حفظ ميشود مثل همان چهارشنبه سوري كه كاملا غلط و بي اساس است كه از همانجا وارد فرهنگ ما شده، اگرميخواستند باران ببارد به دم گاوي چوب مي بستند، چوبها را آتش ميزدند و سرو صدا ميكردند و گاو بيچاره نعره ميزد و ميگفتند صداي نعره همان صداي رعد و جرقه ها همان برق است و عقيده داشتند كه باران خواهد آمد و... خلاصه خرافه را به جايي رسانده بودند كه كسي از خانه خارج ميشد و به چپ ميرفت، ميگفتند : روز بدي دارد و اگر به

ص: 10594

راست ميرفت روزش خوب بود كه به آن طيره ميگفتند كه ريشه اش هم از پرندگان گرفته شده بود. مثلا كسي مي آمد خانه اگر كلاغ از پشت سرش رد ميشد روزش بد و اگر از جلويش رد ميشد روزش خوب بود. انبيا هم كه محشور و مبعوث شدند مردم ميگفتند كه شما براي ما فال بد هستيد . شما شوم هستيد. قرآن ميفرمايد: سرنوشت هر كس دست خودش است. كار به جايي رسيده كه مفاهيم حقيقي را با خرافات خرابش كرده ايم .مثلا عطسه، اصلا در مباني ديني ما حديث است كه كسي عطسه كرد به او بگوييد : خدا تو را رحمت كند و او هم بگويد خدا هم شما را بيامرزد ولي براي بعضي از ما تبديل شده به صبر كردن كه هيچ مباني و اساسي ندارد. آمديم كسي عطسه كرد و سريع يك كاري را انجام داد و برايش اتفاقي افتاد آن را ربط ميدهيم به عطسه و بجاي آنكه دعا كنيم كه خدا تو را رحمت كند ميگوييم صبر آمده و بايد صبر كرد. كسي خواست برود خدمت امام هادي (ع ) وقتي ازخانه خارج شد انگشتش به در گير كرد و زخمي شد . در مسير جايي كه شلوغ بود كسي به او تنه اي زد و شانه اش آسيب ديد و لباسش پاره شد، وقتي خدمت امام رسيد گفت : عجب روز بدي بود . امام فرمودند: گناه روزها چيست؟ ممكن است براي كسي تصادفا حوادثي پيش بيايد. ما نتيجه ميگيرم خرافه كه متاسفانه ما در جامعه با آن مواجه ايم مخصوصا در جامعه هايي كه از سطح

ص: 10595

علمي پايين هستند. در قرآن آمده( يز عنهم اسرهم والغلال انه كانت عليهم )،اغلال يعني غل و زنجير، اين زنجيرها و مطالب و خرافاتي كه جامعه را درگير كرده و حضرت محمد (ص) به پيامبري مبعوث شد تا اينها را از جامعه پاك كند. خوب است توجه كنيد كه بيش از700 مرتبه در قرآن كلمه علم آمده است.آغاز وحي با علم اقرا و ربك الاكرم الذي علم بالقلم شروع شد.حتي كسي خدمت پيامبر آمد و گفت : سقرعه مي اندازم اگر خوب آمد مسلمان مي شوم و اگر بد آمد نه. پيامبر فرمود : نمي خواهد ايمان بياوري ،(قول هذه السبيلي ادعو الي الله علي بصيره )آخر سوره يوسف،اسلام دين بصيرت است حتي خدا به خداوند مي فرمايد: اگر با مشركي در حال جنگ هستي و گفت كه مي خواهم در مورد اسلام تحقيق كنم با او جنگ نكن بلكه با او به گفت و گو بنشين. پس خرافات كلا از چيزهاي موهوم، بي اساس،افسانه اي و از توهمات ناشي مي شود. بعضي ها مي گويند كه اين ها ناشي از اعتقادات قلبي است . آيا اين اعتقادت مي تواند موثر باشد ؟ حوزه ها را نبايد خلط كرد . ما بحثي داريم تحت عنوان بدعت حرام حتي در روايات داريم كه با بدعت گذار به شدت برخورد كنيد، بدعت به چه معناست؟ بين بدعت و اعتقاد تفاوت وجود دارد . بدعت يعني چيزي كه مشروع نيست و ما به آن مشروعيت ميدهيم ما اجازه نداريم چيزي را وارد دين كنيم مثلا كوبيدن ميخ به درخت يا بستن نخ و سركردن داخل يك چاه و

ص: 10596

اعتقاد پيدا كردن به كارهاي عجيب غريب، اصل اين كار مشروع نيست پس جايز هم نيست حتي اگر به آن معتقد باشيم . طبيعتا اگر به اين عقيده پشت كنيم خود به خود فراموش ميشود. روايت داريم كه سه چيز است كه انسان از آن خالي نيست . يكي فال ،دومي حسادت ،سومي سوظن. كسي كاري را انجام ميدهد و ما به او سوءظن پيدا ميكنيم يا به كسي جايزه ميدهند و ما به او حسادت ميكنيم و يا درموقع رفتن به مسافرت تسبيح پاره ميشود درذهنمان حالتي پيش ميايد، در روايت داريم اگر فال بد پيش آمد توجه نكنيد . اگر حسادت پيش آمد ترتيب اثر ندهيد . اگر سوظن پيش آمد براساس آن قضاوت نكنيد البته نميگويم اصلش را منكر شويد اما ما يك بخشهايي در زندگي داريم كه مباني شرعي و ديني دارد مثلا ائمه سفارش كرده اند براي حفظ فرزندان يك دعايي به عنوان دعاي حرز كه در مفاتيح آمده است نوشته و همراه آنان بكنيد . امام رضا (ع) هم اين دعا را همراه فرزندش امام جواد (ع) ميكرد اشكالي هم ندارد چون حرف زدن با خداست .ميگويند كه اگر حاجتي داريد در كاغذ ي بنويسيد و داخل جوي آب روان بيندازيد، پس اصل دعا نويسي يك نوع انتقال حاجت از طريق نوشتار است . در مفاتيح دعا براي چشم زخم داريم اين يك واقعيت است كه كسي كه زيبايي ، لباس خوب وثروت زياد داشته باشد و در نگاه و چشم مردم باشد چشم مي خورد . مثلا يك وقت انسان قل اعوذ برب الناس ،قل اعوذ برب الفلق

ص: 10597

و معوذتين كه سفارش شده ،خواندن ان يكاد يا گفتن ماشاالله يا نوشتن دعايي كه همراه داري يك نوع آرامش به انسان ميدهد . خيلي شنيده ايم در شهرها و روستاهاي كوچك و بزرگ افراد بي سوادي چيزهايي نوشته اند و به خورد مردم داده اند و درآمد روزانشان از ميليون بالاست. ميخواهم عرض كنم . اگر مشكلي در زندگي داريد ميتوانيد به افراد با تجربه ، با سواد و با خدا در ميان بگذاريد يا از كتاب مفاتيح استفاده كنيد .شما ميدانيد سحر حقيقت دارد و سفارش شده به دنبالش نرويد چون به ديگران ضربه ميزند . در قرآن هم خيلي سفارش شده كه اگر شما ميترسيد فرزندتان در معرض سحر قرار گيرند به مفاتيح مراجعه كنيد . در آن گفته شده وقتي آبي به فرزندت ميدهي به آن دو سه مرتبه قل اعوذ برب الفلق وسوره حمد را بخوانيد .حضرت زهرا(س) دعايي دارند كه اگرشخصي تب كرد به آن بخوانيد كه همان دعاي نور است .چرا پول ميدهيم تا اين رمال هاي از خدا بي خبر چه بلاهايي سر مردم دربياورند ؟ ميخواهم بگويم دعا نويسي شغل نيست شايد شما بپرسيد كه چرا افرادي رفتند خدمت امام صادق (ع) و ميگفتند براي ما دعا كنيد؟ بله من هم قبول دارم . شما پيش يك عالم يك مرجع برويد پيش يك فردي كه پيش خدا اعتبار بيشتري دارد مثل آيت الله بهجت ،به قول مرحوم مجلسي كه ميگويند من بيش از هزار نفر را با سوره حمد شفا دادم . بالاخره ايشان عالم هستند صاحب بحارانوار و صاحب قلم با آن همه تدين، وقتي

ص: 10598

سوره حمد را به مريض مي خوانند مسلما شفا پيدا ميكند .ميخواهم بگويم دعا نويسان و رمالان با پول هاي زيادي كه از شما ميگيرند و با دادن چند مهره و موادي كه با هم قاطي كرده اند جز آسيب رساندن ، دردي از شما دوا نميكند .پيامبر كودك بود با بچه هاي هم سن و سال خودش بازي ميكرد كه حليمه آمد و چيزي به پيامبر آويزان كرد . حضرت فرمود : مادر جان اين چيست ؟ او گفت : فرزندم ميخواهم تو را از چشم زخم دور كنم .ايشان فرمودند : خدا مرا حفظ كند .عزيزان اگر شما در زندگي مشكلي داريد ميتوانيد با صدقه دادن و گوسفند قرباني كردن و به فقرا دادن حتي با سر بريدن مرغي خريدن ناني و يا مقداري پول خرج فقرا كردن كارتان درست ميشود .خانمي ميگويد كه بچه ام چشم خورده و بايد تخم مرغ بشكنيم . ميخواهم بگويم اين كار چند نكته حرام داخلش است 1- اسراف 2-تهمت ،كه فلاني بچه ام را چشم زده شما ميتوانيد چند تخم مرغ و نان تهيه كنيد و فقيري را غذا دهيد و به آنها بگوييد فرزندتان را دعا كند .من در جايي در مورد تخم مرغ شكستن گفتم به من خرده گرفتند كه ما نسل درنسل به اين موضوع اعتقاد داريم . اصلا نبايد به چيزي كه پايه و اساسي ندارد معتقد بود . كودكي را كه ظاهرا گلو درد داشت نزد پيامبر آوردند . به اين بچه مهره هايي آويزان كرده بودند ايشان پرسيدند اينها چيست ؟مادرش گفت مهره ها را آويزان كرده ايم كه كودكمان

ص: 10599

خوب شود .پيامبر فرمود :اين وسايل را باز كنيد شرك است .امام صادق (ع)فرمودند : اگر كسي به كاهل و سحر اعتقاد داشته باشد آنها را تصديق و خدا را تكذيب كرده است. حضرت علي (ع) ميخواست به جنگ برود . كسي گفت كه امروز روز خوبي براي جنگيدن نيست و شما شكست مي خوريد .امام گفتند :نام خدا را ميبرم بسم الله ميگويم و كارم را انجام ميدهم . پس اصل تاثير دعا را قبول دارم . دعا دو جور است نوشتاري و گفتاري . نوشتاري اين است كه خودت مي نويسي و در جوي آب مي اندازي. من شنيده ام بعضي از اين رمال ها آيات قرآن را مي نويسند و ميگويند با اسپند بسوزان . سوزاندن آيات قرآن جايز نيست . اگر من يكاد و يا حرزي همراه داريم بايد داخل بسته اي باشد . چون بدن ما هميشه وضو ندارد بدن بي وضو براي آيات قرآن جايز نيست . خلاصه راهي كه قرآن نشان ميدهد راه علم ، عقل ، بصيرت ،فهم و اولوالباب است كه صحبت از دين و قرآن ما است. كتابي نوشته و ترجمه شد . مدريس بوكامي مقايسه اي بين قرآن و انجيل وتورات وعلم روز انجام داده است . او ميگويد نكته اي در قرآن نيست كه خرافه و اين جور قضايا را تاييد كنيد. البته فال خوب است . يعني چه ؟مثلا آقايي به ديدن ما مي آيد اسمش حسن است و حسن به معناي نيكويي و ميگوييم امروز روز خوبي براي ما است يا اينكه در موقع غذا خوردن پنج مهمان وارد خانه مي

ص: 10600

شود و ما ميگوييم مهمان حبيب خداست . ورود شما به خانه ي ما خير و بركت داده است . پيامبر وقتي مي خواستند دور مدينه خندق بكنند ضربه اي به سنگي خورد و جرقه اي زد حضرت فرمود : در اين جرقه نابودي امپراطوري ها را مي بينم و مي خواستند با اين حرف به ديگران روحيه بدهند و اين عيبي ندارد ولي از آن طرف قضيه درست نيست . عدد سيزده نه تنها بين ما بلكه بين اروپايي ها هم مفهوم خوبي ندارد حتي سر در بعضي خانه ها به جاي عدد سيزده نوشته اند 12+1 . امير المومنين متولد سيزده رجب هستند . اين روز آغاز ايام البيض است . ايامي است كه حضرت آدم روزه گرفت ، ايام عبادت است . اين مطالب و خرافات در جوامعي كه سطح علمي پاييني دارند رونق زيادي دارد .ما با بعضي از دعاها بيشتر آشناييم و به آنها مي پردازيم . ما بايد به دعاهايي بپردازيم كه هم در دنيا و در آخرت به كار ما مي آيد . البته براي هر كاري در اسلام آدابي وجود دارد و متاسفانه ما كمتر آن ها را توضيح داده ايم كه بايد در سخنراني ها و منبر ها آنها را بازگو كرد چون منبر يك بخشش موعظه است ولي ما بيشتر به مسايل روز و تاريخ مي پردازيم و در مورد آداب و رسوم كمتر حرف زده ميشود مثلا آداب مهماني رفتن . ما بايد در سخنراني ها بيشتر به آداب مثل مهماني رفتن آداب مربوط به عيادت مريض و غيره بپردازيم . كتاب هاي زيادي

ص: 10601

در مورد آداب نوشته شده است . آداب اقتصادي ،آداب عبادي ،آداب حج و زيارت و آداب برخورد با صاحب عزا ،آيا واقعا اين آداب را رعايت مي كنيم ؟ مثلا داريم كسي كه عزادار است بايد غذا برايش درست كرد تا او به عزاداريش برسد ولي دقيقا بر عكس عمل ميكنيم و خود را مهمان عزادار ميكنيم و نمي گذاريم او عزاداري كند . يكي از جاهايي كه خرافات و انحرافات در آن وارد شده است بحث زيارت است. آداب زيارت 37يا38 تا است، وقتي وارد ميشويد اجازه بگيريد ، اذن دخول كنيد ، پاي راست را بگذاريد بعد توسل كنيد. اما مي بينيد طرف از همان اول به قصد ضريح رفته نخي مي بندد و ميرود . آيا نخ يا قفل بستن به ضريح در منابع ديني ما جايي دارد؟ اصل توسل را قبول دارم ولي قفل بستن درست نيست.ما هميشه نگاهمان به دعا اين است كه براي چه دردي خوب است اما هيچ وقت به مضامين دعا توجه نميكنيم. مثلا دعاي نور براي تب يا يك دعا براي سر درد يا غيره خوب است. گفتيم قل اعوذ برب الناس... براي زخم چشم خوانده ميشود ولي هيچ وقت دقت نكرده ايم كه در همين قل اعوذ برب الناس...مالكيت و ربوبيت و وحدانيت خدا مطرح شده است. مردم بيشتر به قشر دعا توجه ميكنند و به محتوا كمتر ميپردازند.خوشبختانه عده اي از عزيزان دعاها را جمع آوري كرده اند .در دعاي شنبه و يكشنبه حضرت زهرا (س) مضامين زيبايي نهفته شده است. ببيند در صحيفه سجاديه دعاهاي بسياري براي طلب اولاد و طلب باران،

ص: 10602

دعا براي پدر و مادر و ... كه بايد به مضامين آنها توجه داشت كه تفكر در دعا تفكر در قرآن است. پس سفارش من اين است كه اول دعاهاي اصلي را بشناسيم . دوم مضامين و مفاهيم دعا را روشن و به آن توجه و عنايت داشته باشيم. براي كساني كه كمي از ما كينه دارند يك چيزهايي دست آويز اين خرافات ميشود و شايد در اين مواقع ما شايسته اي خوبي براي مكتب ودين مان باشيم . بله چيزهايي در مباني اعتقادي و ديني ما نيامده ولي آن را درست ميكنيم. يكي از آداب زيارت فرياد نزدن در كنار قبور است. آيا ما در حرم امام رضا (ع) يا در مدينه به اين مسئله توجه ميكنيم؟ پيامبر به ابوذر فرمود: سه جا صوتت را پايين بياور. يكي در قرائت قرآن،يكي در جنگ و يكي هم در تشييع جنازه البته قرائت قرآن بحث قرآن و بحث جهانيش در اينجا مطرح نيست. بعضي در كنار حرم فرياد ميزنند و بلند صلوات ميفرستند و حال زوارهاي ديگر را به هم مي ريزند. متعدد ديده ايم مراجع و علما وقتي به اين مكانها وارد ميشوند خيلي زيبا متوسل ميشوند ، دعا ميكنند ، حاجات خود را بيان ميكنند ، اين آداب زيارت است.ما بايد فرهنگ سازي كنيم كه اين وظيفه اي رسانه ، روحانيون و فرهيختگان است.حتما در بعضي از زيارتنامه ها خوابي را نقل كرده و توصيه كرده اند كه آنرا بيست مرتبه بنويسد وتكثير كنيد كه اگر چنين نكنيد داغ اولاد مي بينيد و اگر انجام دهيد كارتان سكه ميشود.اين مفاتيح وقف است و داخل

ص: 10603

آن چيزي نوشتن حرام است . اگر از فرقه هاي ديگر اين نوشته ها را بخوانند در مورد شيعه ها چه فكري ميكنند ؟ البته من در سخنرانيها خيلي سفارش كرده ام و خوشبختانه كم شده است ولي بايد به صفر برسد . كداميك از علما و بزرگان ديني ما اينها را تاييد ميكنند .در بعضي از شهرها رسم شده ماه صفر تمام ميشود ميروند در مسجد را ميزند و ميگويند بشارت كه ماه صفر تمام شده يا 27 ماه رمضان ميشود ميگويند بايد كله پاچه خورد . آخر صبح 21 رمضان امام حسن ابن ملجم را به درك واصل كرد اين چه ربطي به كله پاچه خوري دارد ؟ چرا به كارهايمان رنگ ديني ميدهيم ؟ در يك جمله بگويم به جز خدا و پيامبران و ائمه معصومين هيچ كس حق ندارد براي ما تكليف شرعي بياورد. مراجع هم اگر فتوايي ميدهند از قرآن واحاديث است. بياييم واقع گرا وواقع بين باشيم . دين براي دينداري است و تدين نيامده كه كانالهاي انحرافي ايجاد كند. دنبال رمال و دعا نويسي نرويد كه مثلا بچه ام سرطان دارد شايد معجزه كند . راه راست را از علما و مراجع بخواهيد تقليد از علما و مراجع تقليد از علم است. اگر شما دل درد بگيريد يكي ميگويد نبات بخور يا فلان قرص را بخور. كسي كه عاقل است به اينها گوش ميدهد يا اينكه پيش پزشك ميرود؟اگر ساختمانتان ترك بخورد پيش پدرتان ميرويد تا علتش را بفهميد مگر آنكه مهندس باشند چون فقط يك مهندس ميتواند علت آنرا بفهمد . دين هم همينطور است در مسائل

ص: 10604

ديني بايد پيش مراجع رفت . بايد عرض كنم ( اقرا و ربك الكرم الذي علم القلم ) هر چيزي مبنادار وعلمي آن وارد دين شده است البته چيزهايي در دين است كه ما نميدانيم چرا اينطور است ؟ مثلا چرا نماز صبح دو ركعت است ؟ بايد عرض كنم براي اينكه شبهه اي ايجاد نشود هر چيزي را با عقلمان درك نميكنيم . اگر پزشك به شما كپسول داد به تشخيص او اعتراض نميكنيد و آن را قبول داريد . وقتي پيامبر و ائمه فرمودند كه نماز اين طور و زكات اين قدر باشد بايد انجام داد. وقتي گفته ميشود : 34 الله اكبر 33 الحمدالله 33 سبحان الله نميشود گفت كه من ميخواهم 35 تا بگويم و چيزهاي بي اساس وبي مبنا را مطرح و باب كنيم.

88-10-13

36 - موانع استجابت دعا را توضيح دهيد .

هنگام دعا كردن اولين هدف شخص، نبايد استجابت دعا باشد بلكه هدف اصلي و اوليه او بايد گفتگو با خداوند باشد . دعا گشايش ارتباط عبد و معبود است. در مواردي پيش آمده كه با وجود فراهم بودن تمامي امكانات ، باز هم از پروردگار طلب مدد مي كنيم . به طورمثال هنگامي كه قصد سفر مي كنيم با اين وجود كه تمامي اسباب و لوازم سفر مهياست ، باز هم دعا كرده كه سالم به مقصد برسيم . خداوند تبارك و تعالي به حضرت ابراهيم (ع) فرمود : اي ابراهيم به هنگام طبخ غذا، نمك طعامت را هم از من طلب كن . اين جمله بيانگر اين حقيقت است كه در ابتداي هر كاري با خالق

ص: 10605

خود به گفتگو بپردازيم و آغازگر رابطه با خداوند باشيم . همه روزه بسياري از افراد از درگاه خداوند تبارك و تعالي طلب حاجت كرده كه ممكن است حتي در مواردي مجموعه حاجات آنها با يكديگر در تعارض باشد. خداوند متعال با علم ذاتي خود آن دسته از حاجاتي كه به صلاح بندگانش باشد ، به هدف اجابت مي رساند . به عنوان مثال فردي را در نظر بگيريد كه در طول زندگي از پروردگارش يك زندگي بي دغدغه و بي دردسري را خواهان است و به مرور زمان نبود فرزندي را در زندگي حس مي كند و از خداوند كودكي را طلب مي كند . حال ممكن است اين كودك در آينده فرزند ناخلفي شود و باعث سلب آرامش و آسايش خانواده اش گردد و حاجت طلب زندگي بي دغدغه را تحت الشعاع قرار دهد و در تعارض با حاجت اوليه باشد . به خوبي مي توان دريافت كه اجابت نشدن بعضي از حاجات بندگان به اين دليل است كه به خير و صلاح آنها نيست و از بسياري دغدغه ها و گرفتاري هاي بشر جلوگيري مي كند . مولانا در مثنوي معنوي اش در اين باب مثلي بيان كرده از اين قرار كه مارگيري ماري داشت و به وسيله آن ، امرار معاش مي كرد . شبي از شب ها سارقين مارش را سرقت كردند و او به شدت اندوهگين و غصه دار شد و دائماٌ از خداوند تقاضا مي كرد كه مارش را بيابد . در يكي از روزها مسيري را طي مي كرد كه متوجه انبوهي از جمعيت شد ، نزديك

ص: 10606

تر رفت و مشاهده كرد كه مار شخصي را گزيده و باعث كشته شدن او گشته . ماري كه شخص را از بين برد متعلق به مارگير بوده و او سالها بي خبر از نيش اين مار بوده است. در آن حال شخص با خود گفت : شكر حق كان دعا مردود شد من زيان پنداشتم وان سود شد . موضوع بعدي موانع اجابت دعاست . يكي از مهم ترين عواملي كه باعث به اجابت نرسيدن دعا مي شود ، حكمت الهي است . گاهي هدف شخص با دعا كردن حاصل مي گردد هر چند به اجابت نرسد . همين ارتباط برقرار كردن با خدا ، حرف زدن و اشك ريختن در درگاه او بسيار مهم و چاره ساز است . لذا شاهد هستيم كه بخش عمده دعاهايي كه از ائمه اطهار نقل شده، همانند صحيفه سجاديه ، دعاي سبا ، دعاي عرفه ، دعا ابو حمزه و ... به هيچ عنوان درخواست و نياز را بيان نمي كند بلكه بيشترين درخواست آنان ، درخواست معنوي است . امامان معصوم به دليل مرتبه والايي كه دارند مصون از هر گناه و معصيتي مي باشند . با اين وجود بارها شنيده ايم كه ائمه فرموده اند : اللهم اغفرلي الذنوب التي تحبس الدعا ، اللهم اغفرلي الذنوب تنزل البلاء . نيت اصلي آنان صحبت و راز و نياز با خداوند تبارك و تعالي است . گاهي برخي از دعاهاي مادي به ضرر و زيان آدمي است كه خداوند مانع استجابت آن مي شود حالا ممكن است دعاي معنوي باشد به طور مثال بخواهد خداوند او را

ص: 10607

به راه راست هدايت كند يا سستي در نماز و وسواس را از او دور كند. در گفتگوهايي كه با اين افراد انجام دادم به اين نتيجه رسيدم بسياري از اين قبيل انسانها دچار ، ضعف اراده ، تلاش و كوشش در از بين بردن مشكلاتشان هستند . روزي فردي به محضر امام صادق (ع) رسيد و گفت : من در خانه مي نشينم و از خداوند طلب روزي مي كنم . امام (ع) فرمودند : چند دسته از بندگان دعاهايشان هيچ گاه به استجابت نمي رسد يكي از آنها افرادي هستند كه در خانه مي نشينند و بدون هيچ تلاش و كوششي از خداوند طلب روزي مي كنند. بي دليل نيست كه نقل شده : از تو حركت و از خدا بركت . فردي وسواس در نماز و عبادتش دارد ، در خواست ميكند دعايش كنيم اما زماني دعا مستجاب مي گردد كه خود فرد هم كوششي براي رفع مشكلش بكند در غير اين صورت ، دعا كارساز نخواهد بود . امام رضا (ع) مي فرمايند : هفت گروه خودشان را مسخره مي كنند : گروه اول كساني كه از خدا حاجتي را طلب كنند ولي خودشان براي رسيدن به آن هيچگونه تلاشي نمي كنند . اين افراد همانند محصلي هستند كه درس نمي خواند ولي انتظار نمره خوب دارد. از مرحوم آيت الله بروجردي رحمة الله عليه نقل شده كه ايشان خيلي زود عصباني مي شدند و از اين بابت بسيار رنج مي كشيدند ، لذا با خود عهد كردند كه براي رفع اين خصلت بد ، نذر كرده و در صورت عصبانيت

ص: 10608

يكسال روزه بگيرند كه در نهايت با مديريت و نظارت فردي مشكلشان را حل و فصل كردند و تمرين سعه صدر نمودند . از حضرت امير المومنين (ع) نقل شده كه روزي ايشان در مسجد فردي را ديدند كه مشغول ذكر استغفار است حضرت فرمودند : مادرت به عزايت بنشيند . شخص معترض شد و دليل اين جمله را پرسيد . اميرالمومنين (ع) فرمودند : كسي كه مداومت بر ذكر استغفر الله ربي و اتوب اليه دارد بايد حق الناس را ادا كرده باشد و در انجام واجبات و ترك محرمات كوتاهي نكند . باز فردي به محضر حضرت رسول رسيد و گفت : چرا هر چه دعا مي كنم به استجابت نمي رسد ؟ رسول اكرم (ص) عواملي را فرمودند كه يكي از آنها اين بود كه شما بهشت را دوست داريد ولي كار بهشتي نمي كنيد ، از شيطان تنفر داريد ولي عملا با او موافقت مي كنيد ، همه انسان ها خداوند را مي شناسند ولي حق معرفتش را به جا نمي آورند . در داستان هاي شگفت آيت الله دستغيب آمده فردي در منصب استانداري بود ، از دنيا رفت و فرزندانش بر سر قبر او قاري قرآن آوردند تا اينكه سه شبانه روز بالاي مزارش قرآن تلاوت نمايد و در ازاي اين عمل ، پول فراواني به عنوان دستمزد به او بدهند ولي قاري در همان شب اول گريخت و وقتي وارثان علت اين رفتار را پرسيدند او پاسخ داد : من ديگر براي مرده شما قرآن نمي خوانم چرا كه شب اول يك لحظه به خواب رفتم و در

ص: 10609

عالم خواب متوفي به خوابم آمد و گفت : ديگر اينجا قرآن نخوان چرا كه براي هر آيه اي كه مي خواني يكي بر سر من مي كوبند و باعث عذابم مي شوند. روايت داريم كه چه بسا قرآن مي خواند و قرآن او را لعن مي كند . و يا در آيه ديگري مي فرمايد : غيبت نكنيد. قوم همديگر را مسخره نكنيد . ولي در واقع اين اعمال را انجام مي دهيم . اين ها همه موانع استجابت دعاست. در تمام دعاها و نيايش ها ، دعا عامل محرك است و عامل دوم كه اراده و توان انسان هاست كمك مي كند كه دعا به استجابت برسد . پس نتيجه مي گيريم كه يكي ازموانع اجابت دعا ضعف اراده و ضعف عمل دعا كننده است. اگر كسي عادت به خطايي كرده باشد ، اصلاح او معجزه محسوب مي شود . در همين رابطه حديث مي گويد :عادت ، دشمني است كه انسان را به ملكيت خود در مي آورد. اميرالمومنين در نامه اي در نهج البلاغه مي فرمايند : صبر را به خودت عادت بده و خوب صحبت كردن را به زبانت. اگر فردي با افرادي معاشرت كند كه خوش بيان باشند روي گفتار و رفتار او آثار مثبتي به جا مي گذارد و البته عكس آن هم صادق است . در راستاي استجابت دعا دو منبع را مورد توجه قرار دهيم . منبع اول قرآن است كه در آن حدود 160 دعا بيان شده و در يك مجموعه به چاپ رسيده است. مثلا در سوره مباركه شعرا حضرت ابراهيم (ع) خطاب به

ص: 10610

خداوند مي فرمايند: رب هبلي حكما و الحقني بالصالحين : خدايا به من حكمت و فهم عطا كن و من را به صالحين ملحق گردان. و يا دعاهاي ديگر كه از زبان حضرت سليمان (ع) و حضرت عيسي (ع) بيان شده است . منبع دوم ، دعاهاي رسيده از ائمه معصومين علي الخصوص دعاي زيباي صحيفه سجاديه از حضرت امام سجاد (ع) نوشته شده و به مرحله چاپ رسيده است . در دعاي هشتم صحيفه سجاديه حضرت 44 بيماري اخلاقي را بيان كرده كه به تعبير روايات دوار است. با بررسي هايي كه در باب اين 44 بيماري صورت گرفته است مشخص مي شود كه تمام گرفتاري هاي انسان ها در همين 44 بيماري نهفته است. بنده شرحي را به رشته تحرير در آوردم با نام گفتار رفيع كه همه اين 44 بيماري را در آن بيان كرده ام. 44 بيماري كه امام بيان فرمودند و مانع اجابت دعاست و عاملي مهم در بي نشاطي و در هم ريختگي جامعه محسوب مي شود. درمان و تشخيص بيماري هاي روحي و رواني به مراتب سخت تر از بيماري هاي جسمي است . به طور مثال با يك آزمايش به راحتي مي توان پي برد كه دچار بيماري قندي شده ايم ولي با كدام آزمايش مي توان فهميد دچار حسادت ، سوء ظن ،وسواس و... شده ايم. بهترين راه براي درمان بيماري هاي روحي و رواني رجوع به قرآن و روايات اهل بيت است . امام سجاد(ع) مي فرمايند: گناهاني كه مانع استجابت دعا مي شوند يكي سوء نيت است يعني اينكه انگيزه و نيت انسان سوء

ص: 10611

باشد . يكي از عواملي است كه مانع اجابت دعا مي شود . انسان بايد به مردم حسن ظن داشته باشد و به خودش سوء ظن. به اين معني كه كار خودش را كوچك شمارد و كار نيك ديگران را بزرگ بشمارد . بعدي ناپاكي درون است يعني گاهي درون انسان با بيرونش مطابقت ندارد . يك نوع نفاق و دو چهره اي در انسان وجود دارد .مقابل شخص از او تعريف مي كند ، پشت سرش به غيبتش مي پردازد. نكته ي بعدي نفاق است . اين عمل از گناهان كبيره محسوب مي شود ولي داراي درجات است. يك جايي شخصي نفاقش به حد كفر مي رسد كما اينكه خداوند در قرآن منافقين اعتقادي را كافر خوانده و فرموده است : اگر پيامبر هم براي آنها طلب مغفرت نمايد هم بي فايده است. نفاق مع الاخوان يعني دو چهره بودن با مردم . كساني كه تعاملاتشان با ديگران دوسويه است. روايت است كه گروهي در روز محشر دو زبان و دو چهره دارند و سوال مي كنند كه چرا ما داراي دو زبان و دو چهره ايم ؟ ندا مي رسد زيرا شما در دنيا مقابل طرف مدحش را مي كرديد و در نبودش به مذمتش مي پرداختيد.نكته ي بعدي اين است كه انسان خودش اعتقاد به اجابت دعا نداشته باشد. روزي براي عيادت بيمار به بيمارستان رفته بودم . بسيار حال بدي داشت. به يكي از فرزندانش عرض كردم دعا كنيد. گفت: كار از دعا كردن گذشته ، فكر نكنم دعا كارساز باشد. اين در حالي است كه در دعاهاي انبياء و اوليا

ص: 10612

ديده شده با دعاي آنها مرده اي زنده شده است . نكته ي بعدي به تاخير انداختن نماز است . نماز اول وقت داراي امتيازات فراواني است . در روايت داريم كه فضيلت نماز اول وقت به نماز آخر وقت مثل فضيلت آخرت به دنياست. يك نوع اهميت دادن، ارج نهادن و انجام تكليف است. نماز در واقع شستشوي روح است. هر چه آهسته و شمرده تر خوانده شود ، تميزتر مي شويم . شستشو يعني طولاني نماز بخوانيم؟ خير، دو بحث است. يكي صحيح ادا كردن و ديگري مداومت بر خواندن نماز است . درست ادا كردن كلمات توجه آدمي را زياد مي كند. نماز پالايش فرد است ، موجب رشد و ترقي مي شود. توصيه مهم اين است كه به نماز خواندن اهميت فراوان بدهيد . خداوند تبارك و تعالي در روايت قدسي مي فرمايد: اگر تمام عالم كافر شود به من كوچك ترين لطمه اي وارد نمي شود چرا كه من غني به ذات هستم. گروهي از انسان ها با رشد فكري، در خواندن نماز كوتاهي مي كنند. مثلا وقتي از راهنمايي به دبيرستان، از دبيرستان به دانشگاه مي روند به جاي ترقي تفكر و انديشه ديني به سوي سستي و كجي پيش مي روند. در مدينه جواني گناه انجام مي داد ، در كنارش هم نماز مي خواند . به پيامبر گفتند: يا رسول الله اين جوان نماز مي خواند ، گناه هم مي كند. رسول گرامي اسلام فرمودند: نگران نباشيد چرا كه نماز خواندن او باعث مي شود گناه را كنار بگذارد و استناد كردند به اين آيه مباركه كه

ص: 10613

مي فرمايد : ان الصلاة تنهي عن الفحشا و المنكر" انساني كه نماز نخواند با نوعي سد و حجاب روبرو مي شود و كم كم باعث بيماري روحش مي شود و گناه برايش عادي شده و در نهايت به جاي درك شيرين و حلاوت نماز گناه نزدش شيرين مي شود و واي بر كسي كه ذائقه اش تغيير كند يعني زماني كه انساني را مورد تمسخر قرار مي دهد لذت ببرد ، وقتي مي گويند نماز بخوان ، ناراحت شود كه بسيار خطرناك است. بسيار پيش آمده كه افرادي مي گويند : وقتي نماز صبحم قضا مي شود دنيا نزدم تيره و تار شده ، اين در حقيقت نشان از سلامت ذائقه و نفس اوست.نكته ي بعدي ايناست كه انسان بخشنده باشد . و به ديگران مدد رساند. وقتي مي گوئيم : يا رب ارحم ضعف بدني ، شخص بايد ببيند خودش چه مقدار به ديگران رحم مي كند تا خدا نيز به او رحم كند . مثلا فردي كه دچار اعتياد شده است ، ابتدا خودش را نابود مي كند بعد موجب از بين رفتن آبروي خانواده اش مي شود . يعني به خاطر اعتياد يك فرد تمام خانواده از هم پاشيده شده و فرد كه نه به خودش ، نه به اعضاي خانواده اش رحم كرده ، چگونه انتظار دارد خداوند به او رحم كند . و يا شخصي را در نظر بگيريد كه دچار بد خلقي است اولاٌ خودش را آزار مي دهد ، ثانياً با عصبانيت و ناسزاگويي اش همسر و فرزندانش و حتي همكارانش را از خود دور مي كند

ص: 10614

و موجب ناراحتي خاطر آنها مي شود ، چه طور اين شخص توقع ترحم را از خدا دارد ؟ مرداني هستند كه نهايت ظلم و بي عدالتي را به همسرانشان مي كنند . زناني كه 20 سال كنار مردانشان در بدترين شرايط زندگي كردند، ندار را دارا، بي خانه را خانه دار، بي اولاد را اولاددار كرده اند ، حال كه قدري شكسته و فرتوت شده اند به سراغ زن دوم رفته و تجديد فراش مي كنند. اگرچه تعدد زوجين از لحاظ شرعي اشكالي ندارد ولي اگر نتوان عدالت را برقرار كرد دچار خسران شده و حق الناس به گردن انسان مي ماند . و آخرين عاملي كه در اين روايت ذكر شده ناسزا و بددهاني است كه مانع اجابت دعاست. دهاني كه يا رب مي گويد چه طور مي تواند به ناسزاگويي بپردازد ؟ در روايات بسياري آمده كه ناسزا و بددهاني مانع ورود به بهشت مي شود. يكي ديگر از عوامل بسيار مهم عدم استجابت دعا حق الناس و بي احترامي به والدين است. اگر پدر و مادري از فرزندشان ناراضي و ناخرسند باشند ، هر چند والدين ناراحتي خود را آشكار نسازند ، دعاي فرزند با اجابت نخواهد رسيد. حالا كسي دعا مي كند خدا حاجتش را با زمان بيشتري مي دهد . خداوند مي فرمايد كه مي خواهم صداي بنده ام را بيشتر بشنوم. پس آنهايي كه مستجاب الدعوة هستند يعني پروردگار علاقه اي به آنها ندارد؟ فردي ممكن است بررسي كند و نتيجه بگيرد كه تمامي اين عواملي كه براي عدم استجابت دعا گفته شد هيچ يك را در زندگي

ص: 10615

اش ندارد ولي باز هم دعايش اجابت نمي شود ، نكته مهم اين است كه اين عوامل متعددند و بايد به اين نكته توجه كنيم كه گاهي بحث عدم استجابت نيست بلكه تاخير در استجابت است . يعني ممكن است دعاي فردي 20 سال بعد مستجاب گردد ، منظور از ديرتر اجابت كردن دعا اين است كه آن دسته از دعاهايي كه به سود بنده است ، اگر ضروري نباشد ، تاخير در اجابت به وجود مي آيد و اين تاخير به خاطر علاقه اي است كه خداوند متعال به بنده اش دارد و خواهان اين است كه بنده بيشتر به راز و نياز و نجوا بپردازد.

88-09-22

34- صحبت هاي كلي درباره دعا را مطرح كنيد .

هدف اوليه دعا ، ارتباط با خداست . بخاطر همين ، ما مواردي دعا مي كنيم كه همه اسباب براي ما فراهم است . خانه داريم ، ماشين داريم ، هتل هم رزرو كرده ايم ولي باز دعا مي كنيم كه خدايا سالم به مقصد برسيم . هدف از دعا اين است كه ما ابتدا با خالق صحبت كنيم . گفتگو كنيم و باب رابطه را باز كنيم . هزاران موضوع از هزاران انسان هر روز از خدا درخواست مي شود . هر كس نياز خودش را مي بيند و طلب ميكند . اگر از بالا به اين حاجات نگاه كنيم ، ممكن است اين حاجات در جاهايي با هم در تضاد باشند . مثلا اين آقا از خدا پسر مي خواهد و به صلاحش نيست كه پسر داشته باشد . ممكن است اگر پسري داشته باشد فرد

ص: 10616

ي بي ايمان و لاابالي بار بيايد . بعضي ها هم دعا ميكنند زندگي ما سالم و بدون دغدغه باشد . حالا اگر آن پسر بدنيا بيايد ، دنيا را بهم مي زند . اگر كسي از بالاتر نگاه كند ، مي بيند به صلاح نيست كه اين دعا به استجابت برسد . خدا به اين آقا پسر نمي دهد ولي در عوض جلوي خيلي از دغدغه هاي دعا كنندگان گرفته مي شود . جرياني در مثنوي است كه مار گيري ماري داشت . با اين مار كاسبي مي كرد . خيلي هم خوشحال بود . يك روز ما را از او سرقت كردند . او بيكار شد و غصه مي خورد و هر شب دعا ميكرد كه خدايا اين سرمايه من را برگردان . يك روز از خانه بيرون آمد . ديد جايي شلوغ است . جلو رفت . ديد ماري فردي را گزيده است و او مرده است . به مار نگاه كرد و ديد مار او است . او نميدانست اين مار زهر و نيش دارد . ديد سارق توسط نيش مار كشته شده است . گفت : شكر حق كن دعا مردود شد ، من زيان پنداشتم وان سود شد . گاهي شما چيزي را دوست داريد كه بنفع شما نيست . يكي از مهمترين عواملي كه اقتضا ميكند دعا به اجابت نرسد ، حكمت الهي است . هدف با دعا كردن حاصل ميشود ولو به اجابت نرسد . همين كه شما ارتباط برقرار مي كنيد و اشك مي ريزيد ، گفتگو ميكنيد ، كافي است و بخش عمده اي از

ص: 10617

دعاهايي كه به ما رسيده مثل صحيفه سجاديه ، دعاي صباح و دعاي كمبيل درخواستهاي مادي نيست بيشتر درخواست هاي معنوي است . بحث مغفرت و ترك گناه است . ترك گناه براي معصوم معني ندارد ولي به اين ترتيب ميخواهد با خدا حرف بزند . در بعضي مواقع ما دعاهاي معنوي هم مي كنيم و اجابت نمي شود . بيشتر اين ها بخاطر ضعف اراده است . اين همان است كه كسي به امام صادق (ع) گفت : من در خانه مي نشينم و از خدا طلب روزي ميكنم . امام فرمود : دعاي چند گروه برآورده نميشود . يكي فردي كه در خانه بنشيند و طلب روزي بكند . برو تلاش كن . مثلا اينكه طرف وسواس دارد . ميگويد دعا كرده ام ولي درست نميشوم . خوب دعا درست ، ولي آيا خودت هم قدمي برداشته اي ؟ مثلا فرشي را كه اطمينان نداري نجس است ، سعي كرده اي روي آن آب نگيري ؟ يا آقايي از خدا مي خواهد توفيق معنويت و توفيق نماز صبح را پيدا كند . امام رضا (ع) فرمود : هفت گروه خودشان را مسخره مي كنند . كسي كه چيزي را از خدا بخواهد و دعا بكند و تلاش نكند . اين درست مثل مُحصلي مي ماند كه دعا ميكند نمره ي خوب بگيرد و درس نميخواند . بنظر شما نمره خوب مي گيرد ؟ اگر كسي مي خواهد نماز صبح را اول وقت بخواند ، بايد ساعت كوك كند . شب زودتر بخوابد و به يكي بسپرد كه او را بيدار كند . نه

ص: 10618

اينكه هر روز بلند شود و ببيند آفتا ب زده و توي سر خودش بزند . راه كاري پيدا كند . آيت الله بروجردي قدري عصباني مي شد . نذر كرده بود كه اگر عصباني بشود ، يكسال روزه بگيرد و لذا هيچ وقت عصباني نمي شد . با نذر ، با خود كنترلي ، با مديريت و با نظارت اجتماعي بايد آن را تقويت كرد . من وقتي از خدا ميخواهم كه توفيق بدهد ، خوش قول باشم . پس خودت هم خوش قول باش . حضرت علي (ع) ديد در مسجد، فردي ميگويد : استغفرالله . امام گفت : مادرت به عزايت بنشيند . تو ميداني اين كلمه چيست كه مي گويي ؟ گفت : من حرف بدي نزدم . امام گفت : كسي كه اين كلمه را ادا ميكند ، بايد مال مردم را بدهد ، گوشتي كه از حرام در بدنش روييده ، آب كند و ... فردي از پيامبر پرسيد چرا دعاي مان مستجاب نميشود ؟ پيامبر عواملي را گفتند و يكي از عوامل اين بود كه فرمودند : شما بهشت را دوست داريد ولي كار بهشت ساز نمي كنيد . از جهنم بدتان مي آيد ولي كاري نميكنيد كه از آتش دور بشويد . از شيطان بدتان مي آيد ولي عملا با او موافقت مي كنيد . همه شما خدا را مي شناسيد ولي حق معرفتش را به جا نمي آوريد . در داستانهاي شگفت آقاي دستغيب آورده اند كه يك استانداري از دنيا رفت . يك قاري قرآن سر قبر او آوردند و گفتند : سه شبانه روز

ص: 10619

براي او قرآن بخوان . قاري شب اول فرار كرد و گفت : من براي مرده شما قرآن نمي خوانم . او گفت : اول شب لحظه اي خوابم برد . مرده ي شما به خوابم آمد و گفت : براي من قرآن نخوان . هر آيه اي كه تو ميخواني ، توي سر من مي زنند و مي گويند : تو عمل نكردي و زير پا گذاشتي . روايت داريم : كسي هست كه قرآن مي خواند و قرآن او را لعنت مي كند . در قرآن مي خوانيم : غيبت نكنيد ولي غيبت مي كنيم . من آيه ميخوانم همديگر را مسخره نكنيد ولي مسخره مي كنم . آيه مي خوانم ربا زندگي را مي سوزاند ولي ربا مي خورم . مال مردم را نخوريد ، كسي كه مال مردم را مي خورد آتش در شكمش است . اين ها همه موانع ميشود . اصلا دعاي مادي را كنار ميگذاريم . بحث دعاي معنوي است . من توفيق مكه و كربلا و آمرزش مي خواهم . دعا يك عامل محرك است و محرك دوم اراده و توان انسان است . پس يكي از موانع استجابت دعا ضعف اراده انسانها است . خيلي ها وسواس دارند . پيش روانشناس مي روند . پيش من مي آيند و من مي گويم : هيچ راهي ندارد مگر اينكه بگوييد : من به وسواس اهميت نمي دهم . خيلي خانواده ها بخاطر وسواس از هم پاشيده شده اند . راه را مي دانيم و درمان را هم مي دانيم . دردش نگاه كردن به حرام است و

ص: 10620

درمان آن هم نگاه نكردن و ترك آن است . در مسائل معنوي ما نبايد منتظر معجزه باشيم . روايت داريم : برگرداندن كسي كه به چيزي عادت كرده است ( اعتياد ) معجزه است . عادت ، دشمني است كه انسان را به ملكيت در ميآورد . اگر عادت بشود خطرناك است . اگر عادت به نگاه حرام بكنيم تا هفتاد سالگي هم اين كار را انجام مي دهيم . حضرت علي (ع) به امام حسن (ع) مي فرمايد : صبر را به خودت عادت بده . خوب صحبت كردن را به خودت عادت بده . اگر انسان چند تا دوست متدين كه خيلي خوب صحبت مي كنند داشته باشد روي او هم اثر مي گذارند . وقتي آدم در محيط گناه وارد ميشود ، گناه در او اثر ميكند . بعضي ها خطا برايشان ملكه شده است .

35- موانع استجابت دعا را بگوييد .

يكي از منابع دعا قرآن است . كليه دعاهايي معنوي را مي توانيم در قرآن پيدا كنيم . پس دعاهاي قرآني را مورد توجه قراردهيد . نكته بعدي اينكه دعاي ائمه را فراموش نكنيد . دعاي امام سجاد در صحيفه سجاديه . در دعاي هشتم 44 بيماري روحي را توضيح مي دهد و روي آن دست مي گذارد . من ديدم تمام بيماري هاي ما در همين 44 بيماري است . لذا گفتم براي اين ها شرحي بنويسم . حرص ، غضب ، كم قناعتي ، كم صبري و بد خلقي . اين دعا يك آموزش تربيتي هم هست . از رذايل اخلاقي به خدا پناه ميبرد .

ص: 10621

اين 44 بيماري اخلاقي كه امام سجاد (ع) نام برده است ، مانع استجابت دعا است . درمان بيماري هاي روحي و رواني به مراتب سخت تر از بيماري هاي جسمي است . تشخيص آن هم سخت تر است . ولي با كدام آزمايش مي توان تشخيص داد كه من حسود هستم ؟ يا سوء ظن دارم ؟ بيماري هاي اخلاقي هم تشخيص آن مهم است و هم درمان آن مهم است . بهترين راه و مصدر آن قرآن كريم و روايات اهل بيت است .

روايتي داريم از امام سجاد (ع) كه امام به چند عامل اشاره كرده است . مي فرمايد : موانعي كه نميگذارد دعاهاي ما به اجابت برسد اينها هستند . 1 - سوء نيت . يعني نيت انسان سوء باشد . يكي از عواملي كه به استجابت دعا كمك مي كند حسن نيت است . انسان بايد به خدا حُسن نيت داشته باشد . اگر به خودش سوء ظن داشته باشد اشكالي ندارد . به اين معنا كه كار خودش را بزرگ نبيند . نسبت به مردم و خالق حسن نيت داشته باشد ، به استجابت دعا كمك مي كند . 2 - ناپاكي درون . به اين معنا كه بعضي مواقع درون انسان با بيرون انسان مطابقت ندارد . يك نفاقي در انسان است . جلوي شما تعريف مي كند و پشت سر شما غيبت مي كند . هم با تملق و هم با غيبت ضربه مي زند . 3 – نفاق . از گناهان بسيار زشت نفاق است . البته نفاق درجاتي دارد . بعضي ها نفاقشان به

ص: 10622

حد كفر مي رسد . در قرآن منافق اعتقادي را كفر ناميده است . و مي فرمايد : اين ها ايمان ندارند . اي پيامبر تو براي اينها طلب مغفرت هم بكني فايده اي ندارد . منافق اعتقادي كسي است كه مي گويد : من پيغمبر را قبول دارم ولي پشت سر او كفر مي گويد . اين منافق كافر است و ما با آنها كار نداريم . اين نفاق يعني دو چهره بودن با مردم . در صحراي محشر بعضي ها با دو زبان و دو چهره هستند . 4 – انسان خودش اعتقاد به اجابت نداشته باشد . بعضي ها ميگويند : كار از دعا گذشته . تو خودت كه دعا را قبول نداري ، دعا اين را حل نمي كند . در دعاي انبيا مي بينيم مُرده زنده شده است . بعضي مواقع ما خودمان در دعا يك يأسي از اجابت داريم . طبيعي است كه اين دعا هم به اجابت نمي رسد . 5 – تاخير انداختن در نمازهاي واجب . يعني نماز اول وقت . بعضي ها ميگويند : اول وقت با آخر وقت براي خدا فرقي ندارد . چرا فرق دارد . بچه اي كه اول وقت مدرسه ميرود با بچه اي كه آخر وقت مي آيد ، فرقي ندارد ؟ نمره ده با نمره بيست يكسان است ؟ اينكه اول وقت به نماز مي ايستد ، يك امتياز است . يك اهميت است . در روايت داريم : فضيلت نماز اول وقت به آخر وقت مثل فضيلت آخرت بر دنيا است . آخر وقت نماز خواندن ، يك

ص: 10623

نوع رفع تكليف است . اهميت دادن نيست . واقعا بعضي ها كه نماز مي خوانند ، انسان حجالت مي كشد . اين ركوع و سجده هاي سريع . اين نماز شستشو است . شما هم اين جوري حمام مي روييد ؟ نماز شنا كردن در درياي بيكران الهي است . اين ها را بيشتر اهميت بدهيد . يكي درست ادا كردن نماز است و يكي اهميت به نماز . درست ادا كردن هميشه به آرام خواندن نيست . آرام خواندن توجه را زياد ميكند ولي اينكه مثل كلاغ به زمين نوك زدن باشد ، ديگر به توجه نمي رسد . جوانها اين نماز براي شما پالايش است و شما را رشد مي دهد . شما را ترقي مي دهد . اگر همه نماز بخوانند يا نخوانند چيزي به بنده نمي دهند . خدا مي فرمايد : اگر همه عالم كافر بشوند ، به او لطمه اي وارد نميشود . چون او غني محض است . به نماز اهميت بدهيد . بعضي ها وقتي بزرگتر ميشوند ، كمتر اهميت مي دهند . در مدينه جواني بود كه نماز ميخواند ولي گناه مي كرد . پيامبر گفت : غصه نخوريد ، گناهش برطرف ميشود . انسان وقتي نماز نخواند يك نوع سد و حجابي براي او ايجاد ميشود و كم كم گناه براي او عادي ميشود . گناه برايش شيرين ميشود . واي به حال كسي كه ذائقه اش تغيير كند يعني كسي كه مسخره كردن را دوست دارد و وقتي مي گويند : نماز بخوان ناراحت ميشود . جواني ميگويد : وقتي نماز صبح خواب

ص: 10624

ميمانم خيلي نارحت مي شوم . اين ذائقه اش سالم است . واي بر كسي كه نماز نميخواند و لذت هم مي برد . 6 – اينكه انسان بر و نيكي در زندگي اش نباشد . وقتي از خدا نيكي ميخواهي خودت بايد دست بده داشته باشيد . من ميگويم : خدايا به من رحم كن . خودت تا بحال به چند نفر رحم كرده اي ؟ به خانواده ات رحم مي كني ؟ يا با بدخلقي و زور و آزار خانواده ات را اذيت ميكني ؟ آقايي كه خرجي نميدهد و معتاد است و دختر بزرگ در خانه دارد . بخاطر اعتياد يك مرد ، خانواده از هم مي پاشد . جوان عزير اين را كنار بگذار ، خودت را بدبخت مي كني ، به خانواده ات رحم نمي كني . طبيعي است كه خدا هم به تو رحم نميكند . كسي كه دچار بدخلقي است ، اول خودش را اذيت مي كند ، بعد با فحش و عصبانيت زن و بچه اش آزار مي بينند ، همكارانش آزار مي ببيند ، تو كه حاضر نيستي با خشونت اخلاقي به ديگران رحم كني ، انتظار داري خدا به تو رحم كند . تو كه آبروي ديگران را مي ريزي ، مي خوهي خدا ستار العيوب شما بشود . خودت خوبي ديگران را فراموش مي كني . بيست سال است با خانم زندگي ميكني ، ندار بودي ، تو را دارا كرد . بي خانه بودي ، تو را خانه دار كرد . تو را اولا دار كرد . اين زن جواني اش را به

ص: 10625

پاي تو ريخت حالا كه قدري شكسته شده ، فوري رفتي سر زندگي دوم . اسلام مي گويد : اگر مي ترسيد عدالت را برقرار نكنيد به همان يك زن اكتفا كنيد . تو كه خدمات خانم را بي توجهي كردي و اهل نيكي نبودي و از خدا انتظار نيكي داري ؟ 7 – فحش و بددهاني مانع استجابت دعا است . زباني كه مي خواهد يا رب بگويد ، چطور فحش مي دهد . در روايت داريم : فحش دادن مانع ورود به بهشت است . اين روايت را مي توانيد در جلد 73 بحار كامل بخوانيد . بنظر من عامل ديگر حق الناس است . ديگري بي احترامي به والدين است كه مانع استجابت دعا ميشود . اين دو عامل مهمي است كه مانع استجابت دعا است . خوب است اگر به مسئله دعا پرداخته ميشود همه جانبه پرداخته بشود . شايد فردي بگويد : هيچكدام از اين ها در زندگي من نيست ولي باز دعاي من برآورده نميشود . بايد دقت كنيم عواملي كه باعث ميشود دعا مستجاب نشود ، متعدد است . گاهي اوقات بحث عدم اجابت نيست ، بحث تاخير در اجابت است . در روايت داريم : گاهي خداوند كساني را كه دوست دارد ، دعاي آنها را به تاخير مي اندازد . بهترين دعا در اين دقايق پاياني عاقبت به خيري است .

88-08-24

31- دعا چيست و چرا بايد دعا كرد ؟

نفس دعا ، آيات زيادي از قرآن را به خودش اختصاص داده است . اختصاصي هم به مردم عادي ندارد . صد و شصت دعا

ص: 10626

در قرآن داريم كه نيمي از دعاها از انبياء است . يكي از صفات ابراهيم پيامبر دَعا بود يعني كسي كه زياد دعا ميكند . بالاترين دعاهايي كه از انبياء ذكر شده است ، براي حصرت ابراهيم است . از زبان ابراهيم بيست و پنج دعا در قرآن نقل شده است . حضرت عيسي و موسي و نوح و پيامبر اكرم ، جز انبياء هستند و نيمي از دعاهاي قرآن از انبياء ذكر شده است . خدا به پيامبرانش هم مي گويد : دعا كنيد و مرا بخوانيد . آيات متعددي هم درقرآن كريم مسئله دعا را مطرح كرده است . از جمله آخر سوره فرقان ، بعد از آنكه خدا صفات بندگان ممتاز را مي شمارد مي فرمايد : پيغمبر بگو ، اگر دعا در زندگي شما نباشد ، خدا به شما اعتنا نمي كند . آيه 186 سوره بقره كه معروف است . اين آيه ي منحصر به فرد قرآن است كه در آن خدا از ضمير من زياد استفاده كرده است و خيلي عاطفي است . آنجا كه ما مي گويد ، نشان از قدرت است . اين از موضع بزرگي است ولي آنجايي كه مي گويد : من را بخوانيد نمي گويد : ما را بخوانيد . در اين آيه معروف و اذا سئلك عبادي ... يرشدون . خدا كه از دل ما خبر دارد و از نيت ما هم خبر دارد . چرا ديگر دعا كنيم ؟ خدا كه مي داند من طلب مغفرت مي خواهم بكنم . و تكرار هم در آن زياد است . در دعاي كميل در

ص: 10627

يك بخش بارها طلب مغفرت مي شود . تازه اين امام معصوم است و گناهي در زندگي ندارد و اين طوري طلب مغفرت مي كند . در دعا خواسته و رسيدن به اجابت دعا نيست . داريم : دعا كليد رحمت است . شما اول مهر مي توانيد براي فرزندتان كيفي بخريد و به او بدهيد ولي همينكه اومي گويد : پدر فردا اول مهر است بيا باهم برويم كيف بخريم ، دست او را مي گيريد و به بازار مي رويد و معطل مي شويد تا انتخاب كنيد و بعد به خانه مي آييد . اين يك لذتي دارد كه بچه به شما گفت و شما دست در جيبت كردي و با هم خريد كرديد . نكته دعا همين است . دعا باب گفتگو با خداست . يعني ما توي مسير مي آييم . ممكن است بعضي از دعاها به اجابت نرسد . دعاي حضرت ابراهيم كه درباره عمويش بود كه خدايا او را ببخش . اين اجابت نشد و او مورد مغفرت قرار نگرفت . نوح دعا كرد : خدايا اين پسرم است او را به من برگردان و خدا هم به او برنگرداند . اين شرايط محقق نشد كه اين دعا مستجاب بشود . مثلا امام حسن(ع) و امام حسين (ع) براي شفاعت مادرشان دعا كردند . اين دعاها به دلايلي مستجاب نشد ولي هدف دعا برآورده شد . داريم : شما خدا را با تضرع بخوانيد . وقتي به حضرت ابراهيم مي گويد : نمك آش خودت را هم از من بخواه . حتما نكته اي در آن است . خيلي

ص: 10628

اوقات تحقق يك حاجت دست من و شما نيست . بنده سر درد دارم . قرص سر درد مي خورم و سردرد هم خوب ميشود . براي چه بگويم : يا من اسمه دوا و ذكره شفا ؟ مي گويند : در مغازه ات را قفل بزن و يك آية الكرسي هم بخوان . اين ديگر براي چيست ؟ هيچ عالمي نداشته ايم كه براي دندان دردش به دعا اكتفا كند . يقينا پيش دندان پزشك مي رود . اين دعا يك نوع آرامشي مي دهد . يك راهي را باز مي كند كه انسان دچار اضطراب نشود . حضرت عيسي بيمار ميشود . بيماري او هم سخت ميشود . مي گويند: برويم پزشك بياوريم . مي گويد : نه . درد بيشتر ميشود . به او وحي ميشود كه داروي تو در فلان گياه است . آن گياه را هم فلان پزشك بايد تجويز كند . تا او هم نيايد ، فايده ندارد . زيرا او سبب است . در روز بيستم ماه رمضان براي حضرت علي (ع) پزشك مسيحي آوردند . گفت پيغمبر با آواز بلند با توكل زانوي اُشتر ببند ، گر توكل ميكني در كاركن ، كشت كن ، پس تكيه بر جبار كن . رسول خدا ديد عده اي در گوشه اي نشسته اند و بيل هايشان را بر زمين گذاشته اند و دعا مي كنند . خدايا زمين را برويان و زمين را سيز كن . حضرت گفت : شما كي هستيد ؟ چرا كار نمي كنيد ؟ گفتند : ما توكل مان به خداست . مگر خدا نفرموده

ص: 10629

: هركس به او توكل كند ، خدا او را كفايت ميكند . پيامبر فرمود : شما سَربار جامعه هستيد . كسي به امام صادق (ع) گفت: من در خانه مي نشينم و دعا ميكنم تا خدا روزي من را بدهد . آقا فرمود : مورچه چنين كاري نميكند . تو از مورچه كمتر هستي . بحث دعا در درجه نخست ، قبل از بحث اجابت ، ارتباط است . جلد 93 بحار داريم : از هفت تا مصيبت به خدا پناه مي بريم . يكي اينكه عالم بلغزد و يكي اينكه دعا كننده خسته بشود . خدا به موسي و هارون گفت : دعاي شما اجابت مي شود . ولي چهل سال طول كشيد . من روايت ديدم كه از امام صادق (ع) سوال كردند : تاخير اجابت چقدر طول مي كشد ؟ فرمودند : شايد بيست سال . در روايت داريم : كه از دعا كردن خسته نشويد . تعبير ملال را بكار برده است . عاجز ترين مردم كسي است كه از دعا كردن عاجز و ناتوان باشد . در حديث داريم : سه چيز در آن ضرر نيست . دعا در گرفتاري ، استغفار در معصيت و شكر در نعمت . 32- چطور دعا بكنيم كه پسنديده تر باشد ؟

در دعا كردن ما يك آداب ظاهري داريم كه معمولا مردم آن را رعايت مي كنند . يك آداب باطني و حقيقي داريم كه در روايت داريم : دعا ثمره عبادت است . ما اول به آداب باطني مي پردازيم . اين كه از ته دل بخواهد و بداند چه مي

ص: 10630

خواهد و حسن نيت داشته باشد و بداند الان كه دعا مي كند ، اجابت دعا پشت در است . دعا را بايد با اخلاص كرد . در كشتي ، وقتي كه مي خواهد غرق شود خدا ميگويد : با اخلاص دعا كن . كسي داشت دعا مي كرد . حضرت علي داشت گوش ميكرد . او سوال كرد چرا دعا ميكنيم و به اجابت نمي رسد . آقا فرمودند : از راهش وارد نمي شويد . گفت : راهش چيست ؟ آقا فرمود : به دعا توجه كن ، باطن واقعا بايد خالص باشد ، اجابت دعا از طريق اسباب است . فرزند بيماري داريد . اتفاقي پزشك خوبي را به شما معرفي مي كنند و پيش او مي رويد و فرزندتان خوب ميشود . شما تمام تشكر را از دكتر مي كنيد و به خدا توجه نداريد كه اسباب را درست كرد . ما در دعا انتظار معجزه داريم . خدايا به ما يك خانه بده و فردا كليد يك خانه را به شما بدهند . دعا بيشتر از طريق سبب سازي است نه سبب سوزي . ممكن است شما كمك بخواهيد ، وامي هم جور مي شود و خانه هم بخري اما گاهي توجه نميكني كه آن دعا موجب خانه خريدن تو شد . اسبابش فراهم شد تا شما خانه خريديد . در زمان پيغمبر قلعه اي بود كه به هيچ وجه نميتوانستند آن را فتح كنند . دعا و ثنا كردند . يك روز سگي را ديدند كه از قلعه بيرون آمد . فرمانده گفت : بايد روزنه اي بايد باشد

ص: 10631

كه سگ از آن بيرون آمده است . و ديدند پشت قلعه حفره اي است كه سگ از آنجا وارد شد . افراد هم يكي يكي وارد قلعه شدند و قلعه را فتح كردند . گاهي خدا اين را وسيله قرار مي دهد كه به فتح قلعه پي ببرند . آقايي گرفتاري روحي و افسردگي دارد ، يك مرتبه ده دقيقه با عالمي صحبت تلفني مي كند ، مشكلش حل ميشود . خيلي مواقع دعاي ما اجابت ميشود و مشكل ما حل ميشود . حضرت معصومه بودم . آقايي دنبالم آمد و گفت : آقا با شما كار دارم . اين چك برگشتي است . من چاقو در جيبم گذاشته بودم و مي خواستم بروم با طرف دعوا كنم . با خودم گفتم : از داخل حرم بروم . ديدم شما پيرامون عفو صحبت ميكنيد . گفتيد : قرآن مي گويد : بدي را با خوبي جواب بدهيد . جذب حرفهاي شما شدم و حرفهاي شما را گوش كردم و چك را در جيبم گذاشتم و گفتم يك هفته ديگر به او وقت مي دهم . ممكن است همان آقايي كه چك داشته دعا كرده، خدايا شر اين را از سر ما كم كن تا ما را اذيت نكند . آقايي پيش من آمد و گفت : با دخترانم حرم آمديم . دخترانم خيلي اعتقادي به حرم نداشتند . گفتند شما حرم برويد ، ما در صحن مي نشينيم . اتفاقي آن روز سخنراني درباره توبه جوان بود . من گفتم : اگر با من مشكل داريد ، اين را پاي دين نگذاريد . اين

ص: 10632

پدر گفت : دختران من متحول شده اند و حالا مي خواهيم با هم به حج عمره برويم . شايد اين پدر پيش حضرت معصومه آمده كه بگويد : خدايا بچه هاي من را اصلاح كن . زمينه اصلاح ، موعظه فردي ميشود . يا يك برنامه زنده تلويزيوني و يا يك كتاب زمينه اصلاح ميشود . حضرت علي (ع) به اين شخص فرمود : اگر مي خواهي دعا كني چند نكته را رعايت كن . اول نيتت در دعا باشد . خدا را از ته دل بخواه ، انصاف داشته باش . خدا مصلحت عام را در نظر مي گيرد . شما پشت بام خانه تان كاهگل است دعا ميكني باران نيايد ولي كشاورز احتياج به باران دارد . بنظر من مهمترين ادب دعا ادب باطني است . اينكه مي گويد : من را بخوان يعني از صميم دل بخواه و بخوان . آداب ظاهري هم به ايجاد آداب باطني كمك مي كند . ما وقتي آداب ائمه را نگاه مي كنيم مي بينيم اين نكات را توجه مي كردند . يكي وضو گرفتن ، انسان وقتي ميخواهد دعا كند با وضو باشد . حالا ممكن است جايي اضطراري است ، اين را نمي گويم . من براي شرايط عادي مي گويم . روبه قبله بودن تاثير دارد . اگر بشود دو ركعت نماز بخوانيم و از نماز استعانت بجوييم ، خيلي خوب است . امام صادق (ع) فرمودند : من تعجب مي كنم كه چرا مردم از نماز كمك نمي گيرند . ملا صدرا و بوعلي هر وقت در كارهاي علمي شان گير

ص: 10633

پيدا مي كرد ، دو ركعت نماز ميخواندند . شبي كه حضرت علي (ع) ، حضرت فاطمه (ع) را بخاك سپرد ، دو ركعت نماز خواند تا آرام بشود . ادب ديگر اين است كه انسان با نام خدا شروع كند . از امام صادق (ع) داريم : قبل از دعا پنج مرتبه يا ربنا بگوييد . در سوره آل عمران پنج مرتبه يا ربنا دارد و خدا مي گويد : اجابت كرديم و بخاطر همين آيه ، امام صادق (ع) اين را فرمودند . هفت مرتبه يا ارحم الراحمين بگوييد . ده مرتبه يا الله بگوييد . يكي ديگر از آداب دعا اعتراف به گناه است . مثل دعا ي كميل . همين كه انسان اعتراف كند كه خدايا من آدم بدي هستم . من بد هستم اما تو خوب هستي . من جاهلم و تو عالم . من فقيرم اما تو غني هستي ، من ضعيفم اما تو قوي هستي . ادب بعدي توسل است . وقتي برادران يوسف هم مي خواهند توبه كنند پيش پدرشان آمدند و گفتند : تو براي ما از خدا طلب مغفرت كن . از واسطه قرار دادن اهل بيت هم در قرآن صحبت شده است . در شب احيا بعد از بك يا الله چهاره معصوم را واسطه مي كنيد . دعاي در سجده اوج خضوع است و اگر بتواند گريه كند و خدا را با تضرع بخوانيد . ياد آوري نعمتها هم مهم است . نكته ي ديگر الحاح و اصرار در دعا است . منظور اصرار در حيطه مصلحت است . خدايا اگر صلاح است

ص: 10634

اين را به من بده . بعضي مواقع انسان فكر مي كند شرايط و زمينه دعا نيست . حالا كسي است كه پنج دختر دارد و زندگي خوبي هم دارد ، ديگر اصرار به داشتن پسر نكند . كفر نگويد و ناسپاسي نكند . يك موقع من از خدا مغفرت مي خواهم ، در اينجا بايد اصراركنم . بيشترين دعا در قرآن ، دعاي مغفرت است . مجموعه اينها باعث ميشود آداب دعا رعايت بشود . 33- از خدا چه دعايي بخواهيم بهتر است ؟

بهترين دعا اين است كه همه آنهايي كه بندگان خوبت از تو خواسته اند ، من هم مي خواهم و هر چه را كه بندگان مخلصت از آن به تو پناه آورده اند ، نمي خواهم . سوره آل عمران آيه 190 به بعد ، پنج دعا هست كه پيامبر هر شب آن را مي خواند و فرمود : واي بركسي كه اين پنج دعا را بخواند و در آن تفكر نكند . تفكر در دعا مهم است . مجموعه دعاهايي كه رب و يا ربنا دارد . آنها كه ميخواهيم و نمي خواهيم . دعاهاي ايجابي و سلبي داريم . سوره نمل آيه 19 را افراد چهل ساله زياد بخوانند چون و اين دعاي حضرت سليمان است . او حشمت الله است . حضرت علي (ع) فرمودند : از زمان آدم تا خاتم هيچ كس قدرت او را نداشت . در اين دعا چهار چيز از خدا مي خواهد . خدايا خودت به من توفيق بده شكر نعمتهايت را به جا آورم . شكر نعمت هايي را كه به

ص: 10635

پدر و مادرم دادي ، بجا بياورم . توفيق بده عمل صالح انجام بدهم . به رحمتت من را جز بندگان صالح قرار بده . ما تا مي خواهيم دعا كنيم ، وارد حاجتهاي مادي مي شويم . فردي گفت : تا چشمم به كعبه افتاد گفتم : خدايا قرض دارم . به او گفتم : اين را جاي ديگر هم ميتوانستي بگويي . آنها كه كربلا مي روند مي گويند : حاجت هاي پايين را با اصحاب مطرح كنيد . كنار قبر حر چيزهاي مادي بخوانيد . امام حسين (ع) را براي مغفرت بخواهيد و براي روز ورود به قيامت . اين نكته دقيقي است .

88-08-03

26- در خصوص امام حسن مجتبي (ع) توضيح بفرماييد .

در خصوص امام حسن مجتبي (ع) كه معروف به كريم اهل بيت است و نخستين مولود فاطمه زهرا (س) و حضرت علي (ع) است بايد بگوييم : وقتي اين بچه بدنيا آمد ، چقدر اين دو بزرگوار و پيامبر را خوشحال كرد . عمر پربركت ايشان چهل و هشت سال بوده است . مظلوميت ايشان هم در تاريخ معروف است . اگر بخواهيم كسي را بشناسيم در اين سه رابطه تفحص مي كنيم . يكي رابطه با خدا ، يكي رابطه با مردم ، رابطه با دشمن . زندگي هركسي يك بُعد معنوي و الهي دارد كه در رابطه با خدا ، بايد ديد با خدا چطور است . و يك بُعد مردمي دارد كه بايد ديد ارتباطش با مردم و همسر چطور است . يك بُعد سياسي و شجاعت و شخصيتي كه بايد در رابطه با

ص: 10636

دشمن ديد . چرا من اين سه تا را عرض كردم ؟ چون بعضي ها در يكي از اين سه بُعد قوي هستند . يكي در بُعد عبادي خيلي قوي است ولي بد خلق است . در بُعد مردم داري ضعيف هستند . بعضي ها در دو بُعد قوي هستند ولي در بُعد سياسي مي گويند : ربطي به ما ندارد . فردي كامل است كه در هر سه بعد قوي باشد . همان آقايي كه شب در نخلستان از خوف خدا بيحال ميشود ، همان آقاي هم سر از بدن عمربن عبدود جدا ميكند . ما حالا اگر خيلي آدم متدين و نماز شب خوان هم كه باشيم ، اينكار از ما برنمي آيد . مي گوييم : دشمن كشتن و سر بريدن . اين هم يك عبادت است كه در ميدان جنگ شجاعت ميخواهد . امام در رابطه با خدا به تمام معنا فاني در خدا بود . تا ياد قيامت مي شد ، اشك مي ريخت . تا ياد حشر و نشر ميشد ، اشك مي ريخت . هر شب جمعه سوره كهف را مي خواند . سوره كهف خيلي سفارش شده است . امام هر شب سوره كهف را مي خواند و گريه ميكرد . وقتي نماز ميخواند ، حال عجيبي داشت . بند بند بدن مي لرزيد . وقتي وضوع مي گرفت حال خوشي داست . جلوي مسجد مي آمد و اشك ميريخت . مي گفتند : چرا اشك ميريزيد ؟ مي فرمود : ميخواهم بروم با خدا صحبت كنم . اين حال معنوي امام بود . اين به ما

ص: 10637

درس مي دهد كه در عبادات و تعبدهايمان دقت كنيم . امام حسن امام (ع) معصوم است . شخصيتي است كه جايگاهش معلوم است ولي در هنگام جان دادن گريه ميكند و امام حسين (ع) پرسيده چرا گريه ميكني ؟ فرمودند : براي دو چيز گريه مي كنم . يكي ترس از قيامت و ديگري جدا شدن از برادران . اين امام معصوم براي ترس از قيامت اشك مي ريزد . قيامت را جدي بگيريد . بعضي ها مي گويند : يك يا علي بگو و جلو برو . خود علي با عبادت به اين مقام رسيده است . اينها با بندگي به خدا به اينجا رسيده اند و چطور مي شود من با يك علي گفتن ، عبادت علي را اانجام نداد و با يك يا حسين گفنن و عبادت حسين را انجام ندادن به آن مراتب برسيم . بُعد بَعدي در ارتباط با مردم ، طرف پيش امام آمده و گفته ديه به گردنم آمده و آقا كل ديه را پرداخت كرده است . طرف گفته فقر به من حمله كرده است . اين قدر به او داد كه بي نياز شد . مثل ما نبود كه به فقير به اندازه يك گوني برنج ميدهيم و اين چند روز ديگر تمام ميشود . فكري براي معيشت فرزند و همسر طرف مي كرد . انسان بايد در انفاق استمرار داشته باشد . اينقدر اعطا مي كرد كه طرف بي نياز مي شد . به لباس و نوع پوشش توجه مي كرد . با مردم با اخلاق رفتار مي كرد . يك روز امام از

ص: 10638

خانه بيرون آمد . لباس زيبايي هم پوشيده بود وامام حسن خودش هم زيبا بود و يوسف آل رسول است . آدم كج سليقه اي گفت : من در شما تكبر مي بينم . امام گفت : اينكه تو مي بيني عزت است نه تكبر . مومن بايد عزيز باشد . خدا زيباست و زيبايي را دوست دارد . بعضي خانم ها گله ميكنند كه شوهر ما وضع مالي اش خوب است . ولي به خودش نمي رسد . يك مهماني ميرويم خجالت مي كشيم . با لباس هاي كثيف و موهاي ژوليده . پيامبر هر وقت از خانه بيرون مي آمد ، خودش را نگاه ميكرد ، محاسن خود را تنظيم مي كرد . مومن بايد اُبهت داشته باشد . در رابطه با برخورد با دشمن امام مظلوم واقع شده است . امام خيلي شجاع بود . در جنگ جمل چنان شجاعانه به قلب دشمن مي زد كه اصحاب تعجب كرده بودند . اگر امام صلح كرده ، اول جنگ كرده است . ولي چون جنگ به فرجام نرسيده و در جنگ خيانت شده ، مجبور شده صلح كند . هم امام حسن (ع) جنگ داشت و هم امام حسين (ع) و هم امام حسن (ع) صلح داشت و هم امام حسين (ع) . منتها امام حسن (ع) اول جنگيد و بعد صلح كرد و امام حسين (ع) اول صلح كرد و بعد جنگيد . خوب امام حسين هم ده سال با معاويه در صلح بوده است . بعد با يزيد وارد جنگ شد . امام حسن (ع) هم اول به مدائن لشكر كشيد

ص: 10639

و نبرد را آغاز كرد ، منتهي عزيزترين فرماندهانش حتي عبيدالله بن عباس به او خيانت كردند . و مجبور شد به اين صلح تن در بدهد . شجاعت امام و مردم داري امام و بعد عبادت ، اگر در اين سه بعد بيشتر بدانيم با امام بيشتر آشنا مي شويم . 27- چطور مي شود به استقبال شب قدر رفت ؟ بايد با دست پُر برويم و يا دست خالي ؟

شب قدر را تعيين نكردند تا انسان چند شب آماده باشد . حتي بعضي از علماي ما يكسال احيا مي گرفته اند تا شب قدر را درك كنند . چون احتمالي هم هست كه شب نيمه شعبان باشد . نامعين بودن آن مثل اين است كه آزموني است و روز آن مشخص نيست و شما بايد هر لحظه آماده باشيد تا به شما زنگ بزند و روز آزمون را بگويند . اين فرد هميشه آماده است و مروري مي كند . يا اينكه نميدانيم پليس كجاي جاده ايستاده و احتمال خطا كم ميشود چون هرلحظه منتظر هستيم كه پليس ما را ببيند . اينكه شبهاي قدر معلوم نيست هم به همين علت است كه انسانها هميشه توجه داشته باشند . اما در مورد آمادگي در شبهاي قدر ما هرچه قدر هم كه آماده باشيم ، باز دست خالي هستيم . حالا نگويند : خوب اين شب از هزار ماه بهتر است . كارها را در طول سال كنار بگذاريم و همان يك شب انجام بدهيم . در مكه وقتي با دوستان مطرح شد كه يك ركعت نماز در مسجدالحرام به اندازه صد هزار

ص: 10640

ركعت نماز محسوب ميشود ، يكي از دوستان وقتي بيرون آمديم گفت : ما كه با خدا بي حساب شديم . دو ركعت خوانديم ، شد دويست هزار تا و تا آخر عمر يك چيزي هم اضافه مي آوريم . اينجور كنايه از كثرت ثواب است . وقتي شما در بيمارستان به پزشكي كه بچه شما را عمل كرده است مي گوييد : گويي شما دنيا را به من داديد يعني واقعا دنيا را به شما داده يا مي خواهيد بگوييد : كارت خيلي مهم بود . انسان در طول سال هم بايد دست پُر برود منتهي آن شب خلا ها پر ميشود . و نواقص پوشيده ميشود . بعضي ها مي پرسند : چه چيز آن شب از هزار ماه بهتر است ؟ حديثي در تفسير من الفٍ شهر آمده است . امام معصوم فرمودند : آن شب كارهاي خير مثل نماز و زكات و خدمت به مردم ثوابش هزار برابر ماههاي ديگري است كه صورت بگيرد . اگر صدقه را در شب قدر بدهيد نسبت به روزهاي عادي هزار برابر ميشود . در واقع اهميت آن شب را مي رساند . اما كسي كه در آن شب خوابيد ، ديگر خيري براي او نيست . زيرا بايد در آن شب كارهاي مثبت را تمرين كند كه در طول سال هم عادت كند . اين يك بُعد قضيه است . يك وقت رسول خدا در مسجد گفتند : هركس يك لااله الا الله و يك الله اكبر بگويد ، درختي در بهشت براي او كاشته ميشود . فردي گفت : به تعبير ما پس

ص: 10641

من يك جنگل در آنجا دارم . گفت : بله . ولي بترسيد از آتشي كه يكباره اين جنگل را بسوزاند . درخت را تك تك مي كارند ولي هنگام آتش سوزي درختان با هم مي سوزند . يعني اين همه ثواب ممكن است با يك غيبت سوخته ميشود و از بين مي رود . لذا نبايد مغروز بشويم . كساني كه شبهاي قدر زيادي را درك كرده اند و بعد از آن شب ، با يك غيبت و يك صحنه حرام ، همه آنها از بين ميرود . بعضي ها هم شبهاي قدر زيادي را درك كرده اند ولي حال خوشي ندارند . بله نبايد نااميد شد . نگهداشتن اثر يك كار ، مهمتر از انجام دادن آن كار است . كسي ماشيني مي خرد و خوشحال است . بعد از مدتي اگر به آن نرسد ممكن است موتور بسوزاند . اگر كسي بتواند جايگاهي را كه در شب قدر بدست آورده است حفظ كند و بكار ببندد و اين ثواب ها را مديريت بكند ، خيلي خوب است . البته اين طبيعي است كه در مكان هايي مثل حرم و يا در روزهايي مخصوص ، خودش حال خوبي به انسان مي دهد ولي وقتي ما در بيرون هستيم اين حال را نداريم . ما بايد اين حال را حفظ كنيم . 28- دلش مي خواهد خدا را بلند صدا بزند و دلش مي خواهد گريه كند ولي فكر مي كند ريا ميشود و مي گويند : عجب آدم خوبي است و از اين كار پرهيز ميكند . آيا اين درست است ؟

روايتي

ص: 10642

داريم : كار خير را بخاطر ريا ترك نكن و بخاطر حيا هم ، كار مخفي انجام ندهيد . ممكن است انسان كاري را انجام بدهد و ديگران هم تشويق بشوند . مثلا در ميهماني هنگام نماز ، نماز جماعتي بخوانيد . شايد بگوييد : اين ريا ميشود . خير ، اين ريا نيست . زيرا ريا قصد مي خواهد . يعني به قصد نماياندن و خوش آمدن مردم من اين كار را انجام بدهم . كسي به امام باقر (ع) گفت : وقتي من كاري را انجام مي دهم و مردم من را تشويق مي كنند ، خوشم مي آيد . آيا اين ريا است ؟ امام فرمود : خير . تشويق كردن و انتقاد كردن ريا نيست . ريا يعني اين كه شما نمازي كه در خانه تنهايي مي خواندي با نمازي كه در جلوي ديگران مي خواني فرق داشته باشد . يعني تنها كه هستم كسل بشوم و در جلوي مردم ، نشاط پيدا كنم . مثلا با همكاران مكه مي روم . اول وقت نماز مي خوانم ولي در خانه آخر وقت مي خوانم . نفاق دو بال دارد يكي شرك و يكي ريا است . از اينكه كار خوبي مي كنيد و تشويق مي شويد ، ناراحت نباشيد . مثلا آقايي در ماه رمضان به فقرا غذا مي دهد و همه او رامي شناسند . آيا اين ريا است ؟ خير . ايشان با قصد ريا غذا نداده است . اين آقا به انگيزه الهي انجام مي دهد و مشهور به نيكي هم ميشود . خوب پيامبر هم مشهور به

ص: 10643

هدايت آنسانها است . امام خميني هم در جهان مشهور است ولي هميشه مي گفت : خدا . اين شهرت دليل بر ريا نيست . زيرا انگيزه او اين نيست . در شب احيا در جمع بودن بهتر است چون دعا بيشتر مستجاب مي شود . الان رسم شده كه پاي تلويزيون مي نشينند و احيا مي گيرند . خير . مسجد رفتن موضوعيت دارد . نبايد ما از مسجد دور بشويم . از ابا سعيد پرسيدند : چرا اين قدر به نماز جماعت تاكيد شده است ؟ ايشان گفت : يك وقتي شما يك شمع داريد و اگر باد بيايد ، شمع خاموش مي شود و حالا يك وقتي هزار تا شمع روشن است ، باد مي زند . هشت صد تا خاموش مي شود و دويست تا روشن باقي مي ماند . وقتي در خانه به تنهايي نماز ميخوانيد يك شمع هستيد . اگر خاموش بشويد در ظلمت مي روييد . ولي در نماز جماعت هزار تا انسان هستند يكي بد ، دو تا بد ، بالاخره دوتا آدم خوب در آنها پيدا مي شود كه خدا به اين جمعيت توجه كند . يك موقع مي بينيد در يك محله عذاب نمي آيد ، بخاطر انسان مومني كه در آنجا زندگي ميكند . گاهي در يك جامعه عذالب نمي آيد ، بخاطر چند نفر انسان مومن كه در اين جامعه زندگي ميكنند . مجلس باحال مجلسي است كه در آن اخلاص بيشتر باشد . و خيلي هم طولاني نباشد . 29- بهترين عمل در شب قدر چيست ؟

در شب قدر چند اتفاق

ص: 10644

افتاده است . قرآن كتاب انسان سازي است و در آن شب نازل شده است . بعضي دانشمندان مي گويند : شروع نازل شدن قرآن ، در شب قدر بوده است و بعضي ميگويند : كل قرآن در آن شب نازل شده است . در اين اختلاف است . بهر حال شب نزول قرآن است . نكته بعدي اين است كه در شب قدر فرشته ها روي زمين مي آيند . در روايت داريم : اين فرشته ها بر امام معصوم وارد ميشوند . روايت داريم : سوره انا انزلناه را زياد بخوانيد زيرا سوره ولايت شناس است . سوره اي است كه باعث ميشود امام را بشناسيم . نكته سوم اين است كه شب قدر گشوده شدن پرونده ي سال انسان است . مثلا مجلس بودجه تعيين ميكند و در اوايل اسفند تمام ميشود و فروردين هم ابلاغ ميشود . سال تحصيلي ، اول مهر است . هر كسي سالي دارد . كاسب ها سال مالي دارند . سال خمسي دارند و سال تقديري ، شب قدر است . يعني دراين شب سال را مي بندند . يعني يكسال كار خوب و بد كرده است . اين پرونده بسته ميشود و يك پرونده جديد سال آينده باز ميشود و اينكه در سال آينده چه وقايعي براي شما اتفاق مي افتد در اين نوشته و مقدر مي شود البته به اختيار خودش . يعني ايشان با اختيار خودش در سال آينده مكه خواهد رفت . البته امكان تغيير هم هست و صد درصد بسته نميشود . ممكن است براي آقايي در سال آينده تصادفي پيش

ص: 10645

بيني شده است . آقا صله رحمي مي كند و اين از بين مي رود و اتفاق برداشته ميشود . مثلا سال ديگر سال مرگ ايشان است . حالا ايشان با احسان به والدين ، خدمت به مردم ، بيست سال به عمرش اضافه ميشود . يك سري محورهايي تعيين مي شود و امكان تغييرش هم هست . مهمترين كار در اين شب ، اِحيا ، زنده داري و بيدار بودن است . در اين شب به غسل ، توسل ، نماز ، دعا ، خدمت به مردم ، رعايت حقوق مردم و اعمالي كه در آن شب وارد شده است . الان يك كارمند كه استخدام ميشود يك فيش حقوقي دارد . پس وقتي به او فيش حقوقي مي دهند يعني ديگر برود خانه و بگويد : من كه فيش حقوقي دارم . خير اين حقوق مشروط به سر كار آمدن شما است . آنچه كه براي شب قدر از حوادث و روزي ها معين ميشود بستگي به تلاش انسان دارد . كسي خدمت امام صادق (ع) آمد . گفت : دعا كنيد كه خدا بدون كار كردن به من روزي بدهد . امام گفت : تو از مورچه كمتر هستي كه اين قدر تلاش مي كند . مي گويند : كسي كه در خانه مي نشيند و طلب روزي ميكند ، خدا دعايش را مستجاب نميكند . سعي و كوشش منافاتي با قدر ندارد . 30- ادعيه هايي كه در شب قدر بايد خوانده شود چيست ؟

يكي از دعاهاي مهم اين است كه براي امام زمان دعا كنيد و دعاي اللهم كل

ص: 10646

وليك را بخوانيد . خواند هزار مرتبه سوره قدر تاكيد شده است . قبرستان هم كه مي رويد پشت به قبله و رو به ميت ، هفت مرتبه سوره قدر را بخوانيد . از عذاب مرده برداشته ميشود . در هنگام وضو سه مرتبه سوره قدر بخوانيد تا وضوي شما با نشاط بشود . زيارت امام حسين را هم تاكيد شده است . در شب قدر گفته اند : ولي خدا را فراموش نكنيد . امام حسين را فراموش نكنيد . قرآن را فراموش نكنيد و آن را روي سرتان بگذاريد و دعايش را بخوانيد : خدا يا امشب مرا از آزاد شده هاي جهنم قرار بده . و در اين شب دعا در حق ديگران هم مهم است و ببينيد آن شب خودتان حال چه چيز را داريد ، همان را انجام دهيد .

88-07-05

19- راجع به اهميت روزه صحبت كنيد .

يكي از بالاترين مصاديق روزه عبادت است . در اهميت روزه كه همان صم هست آيه كتب عليكم الصيام نازل شده است . اين روزه فراگير است و قبل از شما هم روزه داشته اند . اين روزه موجب تقوي و قدرت خويشتن داري و پرهيز ميشود . در روايت داريم : روزه ما من است و من جزاي او را مي دهم . سوال ميكنند : مگر حج مال خدا نيست ؟ ببينيد تمام مساجد مال خداست . ولي ميگوييم مسجدالحرام يا بيت اله يعني خانه خدا . تمام حيوانات را خدا آفريده ولي شتر صالح را ميگوييم : ناقةالله . در واقع انتصاب مي دهيم . انتصاب ممكن است

ص: 10647

نشان از اهميت بيشتر و نشانه بودن و برجستگي آن علامت باشد . بعضي ها گفته اند : ساير عبادات را فرشتگان بواسطه جزا مي دهند ولي روزه را خدا جزا مي دهد . چند تا معنا شده است كه بنظر من اين لطيفتر است . روزه تشبّهي به خالق است . خدا نمي خورد ، نمي آشامد . خدا سلام محض است . روزه دار يكنوع تشبه به خالق پيدا ميكند . يعني روزه دار يك قدرت حفظي براي خودش دارد . در اهميت روزه همان بس كه در روايت داريم : بهشت هشت در دارد و يكي از درهاي بهشت باب الصائمون است . يعني دري كه مخصوص ورود روزه داران است . مثلا شما در شبهاي عادي بيدار باشيد ، يك ثوابي دارد . اما شب قدر از هزار ماه بيشتر ميشود يعني يك عمر ميشود . در رمضان خواب و نفس كشيدن عبادت است . دعاي سه گروه مستجاب است . البته زماني كه نورانيت را حفظ كند . دعاي پدر در حق فرزندش ، دعايي كه مظلوم عليه ظالم بكند ، دعاي روزه دار هنگام افطار . در هنگام افطار روزه دار يك فرهت و شادي دارد . حالا قطع نظر از آثار پزشكي كه دارد . پيامبر سه ماه رجب و شعبان و رمضان را روزه مي گرفتند و روي اين عبادت تاكيد ميكردند .

20- درباره آثار و بركات روزه صحبت كنيد .

شبي كه رسول خدا به معراج رفتند ، همين سوال را پيامبر از خدا پرسيد . گفتگوي پروردگار و رسول گرامي : خدايا ثمره

ص: 10648

ي روزه چيست ؟ البته پيامبر قبل از آن هم كه مسلمان بشود ، روزه مي گرفت . پيامبر در اول رسالت هم روزه مي گرفت در آن زمان بر پيامبر واجب بود ولي هنوز بر مردم واجب نشده بود . خدا فرمود : روزه باعث حكمت ميشود . در روزه بيشتر كارشناسان روي مباحث اجتماعي بحث ميكنند . حكمت غير از علم است . حكمت يعني قدرت فهم و تشخيص قدرت ، راه پيداكردن ، سر دو راهي نماندن . حكمت قوه اي است كه خدا به انسان مي دهد . در قرآن ميگويد : به هركس حكمت داديم خير كثيري به او داديم . ممكن است كسي عالم باشد ولي حكيم نباشد . حكمت قدرت فهم كتاب است . اين در پرتو روزه پيدا ميشود . از لقمان پرسيدند چرا حكيم شدي ؟ گفت : من غذايم را كنترل كردم ، هر چيزي نخوردم . زبانم را كنترل كردم ، هر چيزي نگفتم . چشمم را كنترل كردم و هرچيزي را نديدم . ما در روزه اين كار را انجام ميدهيم . حكمت در واقع با كنترل مبادي ورودي قلب است . چشم و قلب و زبان را كنترل كردن . روزه دار اينها را كنترل مي كند . از حلال نمي خورد چه برسد به حرام . روزه دار كمتر چشم به حرام مي دوزد و هر چيزي را گوش نمي دهد چون ميگويد: روزه هستيم . وقتي مبادي ورودي سالم شد ، طبيعتا اين نور حكمت از قلب متصاعد ميشود . اين مهمترين اثر روزه است . در ادامه اين روايت

ص: 10649

دارد كه حكمت باعث معرفت ميشود و معرفت باعث يقين ميشود . يقين بالاترين ارزش است . اگر انسان يقين داشته باشد خيلي از كارها را انجام نميدهد . بيشتر ما كه گناه ميكنيم بخاطر اين است كه يقين ما ضعيف است . اگر به معصيت يقين داشته باشيم گناه نمي كنيم . اثر ديگر روزه تقويت اراده است . خيلي ها ميگويند ميخواهيم گناه نكنيم ولي نمي شود . دلم مي خواهد دروغ نگويم ولي نمي توانم . سخت است . اين روزه اين اراده را تقويت مي كند . چطور شما پانزده ساعت در هواي گرم نمي آشامي ، پس مي تواني حرام هم نبيني . در واقع يك ممارست و تمرين است . مهمترين اثر روزه تقويت اراده است . آثار ديگر روزه اين است كه تعبدي را در انسان مي رساند . يك تمرين نظم و برنامه ريزي . شما داريد غذا مي خوريد . صداي اذان مي آيد ديگر نمي خوريد . تا مغرب هم نميخوريد . يك نظمي دارد . پس تمرين براي نظم در زندگي است . ديگر آثار روزه تمرين صبر و بردباري است . صبر ساده نيست . در روايت داريم : صبر مثل سر در بدن است . مشكل عمده مردم ما كم صبري است . صبر باعث ميشود انسان به كمالات برسد . صبر در كنار شُكر آمده است . صبر در كنار نماز آمده است . صبر در كنار حق آمده است . اگر اين صبر و تحمل در انسان باشد ، صبر بر عبادت ميكند ، صبر بر مصيبت ميكند ، صبر

ص: 10650

بر معصيت مي كند . اين صبر با روزه تقويت مي شود . روزه به شما صبوري مي دهد . چطور پانزده ساعت شما صبر مي كنيد . علي رغم گرسنگي و تشنگي . يكي ديگر از آثار روزه كنترل غرايز و شهوات است . مشكلي كه در جوانان داريم طوفاني بودن شهوت و غرايز است . مخصوصا كسانيكه سن ازدواجشان گذشته و صحنه هايي راه درجامعه مي بينند . و جوان تحريك نمي شود . روزه باعث كاهش شهوات مي شود . در واقع يك نوع مديريت شهوت و غرايز است . غضب را كنترل مي كند . اينكه ميگويند : در عيد فطر روزه دار جايزه مي گيرد و روزه يكي از درهاي بهشت است ، بخاطر آثار آن است . 21- چه كار بايد كرد كه اين آثار و فوايد كل سال همراه ما باشد ؟ كسي پيش پيامبر آمد . خيلي ناراحت بود و گفت : من منافق شده ام . پيامبر گفت : چرا ؟ من كه پيش شما مي آيم حال خوشي دارم از دنيا و مال خوشم نمي آيد ، از گناه بدم ميايد ولي همنيكه به بازار مي روم و با مردم ازتباط برقرار مي كنم آن حال را از دست ميدهم . پيامبر گفت : اين طبيعي است . اگر شما ميتوانستيد آن حال خوش را هميشه همراه داشته باشيد ، فرشتگان با شما مصافحه مي كردند . مردم مي گويند : وقتي حرم امام رضا (ع) مي رويم يك حال خوشي پيدا مي كنيم و هر نامحرمي هم كه پيش ما بيايد نميخواهيم به آن

ص: 10651

نگاه كنيم . ولي به محض اينكه بيرون مي آييم و با مردم ارتباط برقرار مي كنيم . و آن حال تمام ميشود . توقع نداشته باشيد حال يازده ماه سال مثل ماه مبارك رمضان باشد . نمي شود . زيرا حالتهاي غير معنوي مي آيد . اگر 40 درصد از همان حال را در سال نگهداريم ، خيلي است . اما وقتي قرآن مي گويد : تقوي پيشه كنيد . يعني هميشه تقوي پيشه كنيد . ما با اين يك ماه تمرين بكنيم كه يازده ماه سال را معصيت نكنيم . ولي چون اين توقع بالايي است ، بينندگان فكر نكنند هميشه بايد اين حال را داشته باشند . اگر شب قدر اثرش همين قدر باشد كه ما بعد از ماه مبارك دروغ نگوييم و لقمه حرام نخوريم ، اين كافي است . شايد علت تكرار آن هم همين است چون اگر قرار بود حفظ بشود ، ديگر نمي آمد . 22- آيا صرف روزه گرفتن طبق آيه " كتب عليكم الصيام . ..لعلكم تتقون " مي شود جزء متقين شد ؟

در روايت داريم : چه روزه داراني كه از روزه جز تشنگي و گرسنگي چيزي بدست نمي آورند . در زمان پيغمبر چون ساعات اذان مشخص نبود پيش پيامبر مي آمدند و اجازه مي گرفتند . خانمي به پيامبر گفت : دختر من روزه است . آيا مي تواند افطار كند . پيامبر گفت : خير او روزه نيست . او چيزي خورده است . مادر گفت : من خودم ديده ام كه روزه است . گفت : او غيبت كرده است

ص: 10652

وغيبت يك جور گوشت مرده خوردن است . نميگويد روزه او باطل است . پيامبر مي خواهد بگويد : آثار را كاهش مي دهد . من به دو حديث اشاره مي كنم . پيامبر به جابر بن انصاري مي فرمايد : اين ماه مبارك رمضان است . هركس روزه بگيرد و شب هم عبادت كند و شكمش را از حرام كنترل كند و قواي جنس اش را از حرام كنترل كند و زبانش را كنترل كند همين طور كه از ماه رمضان خارج مي شود از گناه هم خارج ميشود . جابر از اين حديث خوشش آمد . جابر گفت : چقدر اين حديث قشنگ است . پيامبر گفت : حديث قشنگ است ولي شرط هاي آن مشكل است . سه شرط مهم در اينجا نقل شده است . امام صادق (ع) : وقتي روزه مي گيرد ، گوش شما هم بايد روزه بگيرد . اگر كسي روزه گرفت و حرام گوش كرد ، فايده هم ندارد . چشم شما هم بايد روزه بگيرد . موي تو هم بايد روزه بگيرد . يعني مو را بايد از نامحرم پوشاند . حجاب بايد رعايت بشود و فرمود : پوست شما هم بايد روزه باشد . روزهايي كه روزه هستي ، نبايد مثل ساير ايام باشد و بايد روي شما تاثير بگذارد . بحثي داريم بنام ادب روزه كه در احكام نيست . روزه واقعي پرهيز از محرمات است . روزه دار يك وقت عام است . يك وقت خاص است . يك وقت اخص است . يكي نمي خورد و نمي آشامد ، اين عام است

ص: 10653

. روزه خاص كه زبان و گوش و چشم هم روزه است و در روزه اخص ، فكر هم روزه است . دعاي امام سجاد (ع) در صحيفه سجاديه به مناسبت ورود ماه رمضان ، مي فرمايد : خدايا به ما كمك كن روزه بگيريم با نگهداشتن جوارح مان از گناه . و آنها را جايي استفاده كنيم كه تو راضي هستي . يك روزه دار بايد مديريت داشته باشد . يعني اگر بد دهان است در زمان روزه داري هم ، همان نباشد . در مجموع بتواند كنترلي روي اعضا داشته باشد . اين روزه دار جزء تتقون ميشود . اين روزه دار مجموع كارهايش در اين ماه عبادت است . 23- چه كار كنيم كه توبه مان پذيرفته بشود ؟

از رحمت خدا مايوس نشويد . خدا مي فرمايد : هر گناهي را مي بخشم جز شرك را . البته اگر او هم مسلمان بشود ، بخشيده ميشود . سوره قل يا ايه العبادي ..در اين آيه هفده نكته ادبي و عاطفي در اين آيه است . اي بنده هايي كه به خودتان بد كرده ايد از رحمت خدا مايوس نشويد . توبه ذكر خاصي ندارد . استغفراله ربي واتوب اليه . مهمترين كار در توبه دو چيز است . ترك و پشيماني . انسان نسبت به گذشته پشيمان بشود و در آينده هم ترك كند . نكته بعدي جبران . مثلا ساعت ها پاي صحنه حرام مي نشستم . الان اينكار را نميكنم و به جاي آن قرآن مي خوانم . اگر گناهي در خفا كردي ، ثواب در خفا بكن و

ص: 10654

اگر گناهي در آشكار كردي ،ثواب در آشكار بكن . ممكن است توبه كنيم و با دوباره گناه كنيم . تكرارگناه هم نبايد باعث ياس بشود . البته اين طور هم نباشد كه باعث تمسخر نباشد ولي با اين فرض هم ، باز نبايد باعث ياس نشود . خدا توبه را قرار داده تا به هر شكل بنده را بطرف خودش بكشد و رها نشود . 24- حكمت هاي روزه را توضيح دهيد .

از امام صادق (ع) داريم : علت روزه چيست ؟ غني و فقير يكي ميشود . در حالت غير ماه رمضان ممكن است فقيري نان و پنير بخورد و فرد غني كباب بخورد ولي در اين ماه هردو ناهار نمي خورند . فرد غني با همان امكاناتي كه دارد بايد مثل فقير غذا نخورد . فرد غني به خودش ميآيد و مي گويد : گرسنگي هم سخت است . و روزه باعث ميشود به او حالت احسان و انفاق دست بدهد . روزه يك حالت مانع نشدن از بخل است . قرآن ميگويد : آنهايي كه بخل نفسشان را كنترل ميكنند ، رستگار هستند . بخل را از انسان مي گيرد و انفاق را به انسان ميدهد . تشنگي و گرسنگي قيامت را به ياد انسان مي آورد وانسان را ياد مرگ و معاد مي اندازد . روزه موجب ميشود انسان يك حالت همدردي و رقت قلب در انسان بوجود بيايد . حُسن خلق در اين ماه را رعايت كنيد . روزه داشته باشيد و لبخند بزنيد . حضرت عيسي وقتي روزه مي گرفت عطر مي زد و لبخند مي زند

ص: 10655

. روزه تنها عبادتي است كه درآن ريا نيست . بحث صله رحم است . در اين شبها به همديگر سر بزنيد و بهمديگر احسان كنيد . 25- چه كار كنيم آثار اجتماعي روزه در جامعه بيشتر بشود ؟

ممكن است كسي روزه نباشد . مريض باشد و يا اعتقادي به روزه نداشته باشد . بايد از امساك خود داري كنيد . يك همت و اراده جمعي باشد كه همه احساس كنند يك لباس روزه بر تنشان است به اين درجه و جايگاه مي رسند .

88-06-15

14- چرا هنگام نماز خواندن آن حال خوش را نداريم و لذت نمي بريم ؟

راجع به نماز چند نكته عرض مي كنم . تعبير من به نماز نسبت به ساير عبادات اين است كه نماز گذرنامه است . وقتي ما ازاين دنيا مي رويم و وارد محشر مي شويم درست مثل كسي كه ميخواهد از كشور خارج بشود . اگر ارز داشته باشد ، وسايل هم داشته باشد ، بليط هم داشته باشد ، باز مي گويند : گذرنامه ات كجاست ؟ و اين را مي خواهند . نماز اساس است . اگر اين گذرنامه بود ، وسايل ديگر هم به درد مي خورد ولي اگر گذرنامه نبود ، بقيه كارها هم مقيد نخواهد بود .آيه 238 بقره داريم : از نمازتان محافظت كنيد مخصوصا نمازي كه برايتان سخت است مخصوصا نماز عصر كه خيلي گرم است . جاي ديگر داريم : مسلمان كسي است كه از نمازش محافظت مي كند . تمام سفارش انبياء و آخرين سفارش انبياء نماز بوده است و روايت هم داريم .

ص: 10656

پيامبر فرمودند : چطور گرسنه شَديد ، غذا برايش لذيذ است ؟ تشنه شَديد ، آب برايش لذيذ است ؟ همين طور نماز پيش من محبوب است . با يك فرق ، گرسنه وقتي ميخورد سير ميشود ولي من هيچ وقت از نماز سير نمي شوم . وقتي ابراهيم فرزند و همسرش را به بيابان آورد گفت : خدايا اين ها را به اين سرزمين آورده ام كه نماز برپا بشود . اين نشان دهنده اهميت نماز است . در روايت داريم : نماز يك قلعه اي است كه ما را از آسيب پذيري شيطان حفظ مي كند .

براي انس با هر چيزي ، مقدماتي لازم است . در دعاي جوشن مي گوييم : اي خدايي كه انيس آنهايي هستي كه بخواهند . اگر انسان نخواهد با هيچ چيزي اُنس پيدا نمي كند . انس خواستن است و اولين قدم است . اينكه بگويي من كه حال نماز را حس نمي كنم و براي خودت صغري و كبري بچيني ، خير . شما اگر بعضي از غذاها را نخوري ، هيچ وقت هم لذت آنها را حس نمي كني . نكته بعدي اين است كه در دعا ميگوييم : اي كسي كه انس داري با كسانيكه يادت كنند . اگر با او ارتباط پيدا كردي و نماز خواندي ، لذت پيدا ميشود . نكته بعدي اينكه در دعا مي گوييم : اي خدايي كه انس داري نسبت به كسانيكه به تو آگاهي دارند . اگر بچه اي گريه كندو شما سند خانه به اوبدهيد باز هم گريه مي كند . چون آنرا نمي شناسد

ص: 10657

و درك نميكند . انسان بايد نماز و آثار نماز را درك كند . پيامبر فرمود : نماز مثل نهري است كه شما خودتان را روزي پنج بار در آن شستشو مي دهيد . مثل كسي كه تابحال حمام نرفته و مي گويد : حمام به چه دردي ميخورد ؟ حالا شما يكبار برو . تميز مي شوي و احساس سبكي مي كني . انسان بايد به آثار نماز توجه كند . نماز فحشا و منكر را از بين مي برد . روايت داريم : حرص تو را از بين مي برد . انسان حريص است الا نماز گزار . براي ايجاد لذت در نماز ، ارتباط ، شناخت و مفهوم نماز لازم است . الان كتابهاي خوبي درباره نماز نوشته شده و به بازار آمده است . نكته اي درباره نماز ، آثار نماز مهم است . اگر من بدانم وقتي در مقابل خدا مي ايستم و سوره حمد را مي خوانم و چهارمرتبه رحمت خدا را مي خوانم و اگر بدانم من چقدر به رحمت خدا نياز دارم . اگر رحمت نباشد من هيچ هستم . درك معناي سوره حمد ، انسان را به لذت به نماز ميكشد . وقتي ميگويم : غير المغضوب عليهم ، بدانم چه كساني مورد غضب خدا هستند . راه كار عملي ، همين توجه به معني نماز است . توجه به كلمات نماز و اسراري كه در آن نهفته است ، اين حالت لذت را ايجاد مي كند . 15- چه چيزهايي باعث سستي در نماز ميشود ؟

در روايت بحثي بنام استخفاف نماز و بحث تضييع

ص: 10658

نماز . روايت داريم : كسي كه نماز مي خواند و نماز را خوب ادا نكند ، نماز او را نفرين مي كند . مي گويد : تو مرا ضايع كردي ، خدا تو را ضايع كند . واي به انساني كه نماز او را نفرين كند . و اگر نماز را خوب ادا كند مي گويد : مرا حفظ كردي ، خدا تو را حفظ كند و خود نماز دعا ميكند . در روايت تعبيري بنام سرقت از نماز داريم . سارق ترين مردم كسي است كه از نمازش سرقت كند . يعني از نماز كم بگذارد . ركوع را كم بگذارد . سجده را كم بگذارد . كسي پيش پيامبر رفت و پيامبر گفت : دعايي بكن كه برآورده شود . او گفت : در بهشت همسايه تو باشم . پيامبر گفت : تو هم قول بده با سجده هاي طولاني مرا ياري كني . كسي خيلي سريع نماز مي خواند . مثل كلاغي كه به زمين نوك مي زند . پيامبر گفت : اگر اين بميرد بر دين من نمرده است . اين خيلي مهم است كه ما سرقت از نماز نكنيم . يعني آن چيزي كه وظيفه است انجام بدهيم . نماز را تضييع نكنيم . استخفاف و سستي به نماز نداشته باشيم . فرض كنيد مي خواهيم نماز ظهر بخوانيم . چند ساعت وقت داريم ولي فردي آمد آخر وقت را براي نماز خواندن پيدا كرد . همه كارهايش را كرد ، فيلم هايش را نگاه كرد ، غذايش را خورد و خوابش را انجام داد و وقتي مي خواهد

ص: 10659

نماز قضا بشود ، شروع به خواندن نماز مي كند ، اين ها استخفاف است . شما مي خواهيد غذا بخوريد ، دقيقه آخر مي خوريد ؟ و يا مي خواهيد ثبت نام كنيد در دقيقه آخر ثبت نام مي كنيد ؟ يكي از مصاديق استخفاف به نماز استخفاف به اول وقت است . فضليت نماز اول وقت مثل فضليت آخرت به دنيا است . رييس قبيله صابعين آمد و با امام رضا (ع) وارد بحث شد . بحث اوج گرفت و داشتند به نقطه اي مي رسيدند كه او داشت نرم ميشد . داشت مي پذيرفت در همين لحظه صداي اذان بلند شد و امام رضا (ع) هم بلند شد و به نماز رفت . عده اي گفتند : كار را تمام ميكرديد . امام فرمودند : الان وقت نماز است . به زيارت كننده هاي حرم امام رضا مي گوييم در هنگام اذان زيارت نرويد و حرم را خالي كنيد . يعني يكنفر دور ضريح نباشد . كعبه با آن عظمتش موقع نماز خالي ميشود . خيلي بد است . موقع نماز جماعت ما داريم زيارت مي كنيم . از آرزويها ي من است كه روزي به جايي برسيم كه هر وقت صداي اذان بيايد ، همه در حرم به نماز بايستيم چون خود اين آقا در اوج بحث با صابعي ، بحث را قطع كرد و به نماز ايستاد . شما مي خواهيد ثواب زيارت ببريد ؟ اين به ما درس مي دهد . همسر پيامبر ميگويد : پيامبر با ما صحبت ميكرد به محض اينكه موقع نماز مي شد با ما

ص: 10660

بيگانه مي شد گويي ما را نمي شناخت . ما پيرو همين ائمه هستيم . اما حسين (ع) در روز عاشورا اول وقت در صحراي كربلا نماز خواند . هم خطر بود و هم تير و دشمن بود و موقعيت خاص بود . اين به شما پيام ميدهد . استخفاف به نماز جماعت است . در حرم ها مي بينيم نماز جماعت است و عده اي در گوشه اي نماز فرادي ميخوانند . اينكار نادرستي است . ائمه ما در نماز جماعتهايي شركت مي كردند كه گاهي آنها را هم قبول نداشتند به دلايلي . امام خميني فرمودند : در مكه و مدينه شما به آنها اقتدا كنيد با اينكه مذهب ما با آنها فرق دارد . استخفاف به اداي نماز و برپاكردن نماز است . در روايت داريم : كسي كه شاداب وضو مي گيرد ، سريع تر از صراط عبور مي كند . در صراط گذرگاه هايي هست كه به آن مرصاد مي گويند . وقتي وضو ميگيريد بگوييد : خدايا من را از توابين و پاكيزگان قرا بده . سوره انا انزلناه بخوانيد . موقع وضو با هم حرف نزنيد و شادابي را از همين جا شروع كنيد . حالا مي خواهيم نماز بخوانيم . آقا حواسش به تلويزيون هست به بچه اش هست ، به جايي كه رفت و آمد هست ، هست . نماز دست و پا شكسته مي خواند . اين استخفاف نماز است . مكاني پيدا كنيد كه خلوت باشد . زماني پيدا كنيد كه واسع باشد يعني وقت زياد باشد . فراغت قلب داشته باشيد يعني چيزي

ص: 10661

در ذهنتان نباشد . با اين حال نماز بخوانيد . با اذان و اقامه و ذكري و يك حمد و سوره شمرده . در ركوع حداقل سه تا سبحان الله يا سبحان ربي العظيم و بحمده باشد . بعضي ها اين را خيلي تند ميگويند . استخفاف در ادا يعني بدون توجه ميخواند . اگر براي هر ركعت دو دقيقه وقت بگذاريم خوب است زيرا يكساعت پاي سريال مي نشينيم . با اين توجه ها لذت را هم مي چشيم و اين نماز ، جلوي منكر را مي گيرد . 16- چطور مي توانيم خانواده و نزديكانمان را به نماز توجه دهيم ؟

يكي تارك الصلاة است . بعضي ها مي گويند : فرزند من نماز نمي خواند . مسئله دوم بي توجهي و سهو در نماز است كه اين ها دو تا موضوع هستند . بي توجهي به نماز يا حق نماز را ادا نميكنند يا اينكه گاهي مي خواند و گاهي نمي خواند . مادري به من گفتند : دو تا دختر دارم كه بيست و هفت سالشان است و نماز نمي خوانند و من به آنها مي گويم : شيرم را حلالتان نمي كنم . گاهي كه خيلي عاطفي مي شوم مي گويند : باشد و چند روز ميخوانند و دوباره نميخوانند . اين در جامعه ما معظلي است . اين بحث بايد از جهات مختلفي مورد توجه قرا گيرد . خطاب به كسانيكه يا نمي خوانند و يا بي توجهي مي كنند . ببينيد عزيزان در اين قرن كه مي گويند : قرن بحران معنويت است پيشرفت علمي زياد بوده است

ص: 10662

ولي تعداد كساني كه مبتلا به افسردگي ، ياس و نااميدي هستند و احساس پوچي مي كنند ، رو به افزايش است . اينكه قرآن مي فرمايد : الا بذكرالله تطمئن القلوب و اينكه نماز باعث آرامش ميشود خودتان را از اين آرامش محروم نكنيد . واقعا تمام تفريحات عالم را شما برويد و تمام راهها را هم برويد ، خدا مي فرمايد : متاع دنيا قليل است . اولين اثر نماز روي خود شماست . نه روي پدر و مادر شماست و نه اينكه خدا از نماز شما بهره اي مي برد . همه هم كه كافر بشوند به خدا لطمه اي وارد نمي شود . نماز باعث ميشود تعديل بشويد . آرام بشويد . احساس ياس وافسردگي نكنيد . ما با ساير موجودات فرق ميكنيم . ما عقل و فهم داريم و عمر ما محدود است . ما دنيا ديگري غير از اين دنيا داريم . براي دنياي ديگر هم بايد ذخيره اي داشته باشيم . شما هر چه هم كه برنج و گوشت مصرف كنيد ، از بين رفته اند و چيزي كه ماندگار است ، اعمال شماست . روايت داريم : وقتي انسان وارد قبر ميشود ، نماز يكطرف ، روزه يكطرف ، حج يكطرف ، جهاد يكطرف ، خدمت به مردم يكطرف ولايت يكطرف است . وقتي شما نماز ميخوانيد ، نشاط بدست مي آوريد و خودتان را از اين نشاط محروم نكنيد . حالا روي سخن با اطرافيان كساني است كه نماز نميخوانند . بيشتر اعمال اين افراد از روي انكار نيست . در موقع گرفتاري به سمت خدا

ص: 10663

ميآيند . اينها از روي غفلت است نه از روي انكار . از اطرافيان مي خواهم كه ببينند از چه اهرمي مي شود استفاده كرد تا آنها را به سوي نماز بكشانند. گاهي از اهرم تشويق استفاده كنيد . جواني با تشويق . يا خانمي شوهرش را تشويق به نماز بكند . فردي اهل نماز و روزه نبود و به عالمي ارادت داشت و هر روز او را مي ديد . روزي عالم به او گفت : جوان ما بايد كمي مثل هم بشويم . من كه نميتوانم مثل تو بشوم ، تو بيا كمي مثل من باش . گفت : نه آقا ما يك سلام به شما ميكنيم و اگر ناراحت هستي يك سلام هم نميكنيم . ما ارادتي به شما داريم . دوستي مان را بهم نزن . عالم ديد از اين راه نمي شود . چند روز بعد ايشان را ديد . گفت : جوان اگر خواهشي از شما داشته باشم انجام مي دهي ؟ گفت : بله من نسبت به شما ارادت دارم . قول بده امشب بلند شوي و دو ركعت نماز شب بخواني . گفت من نماز صبح نمي خوانم چطور نماز شب بخوانم . گفت : قول دادي . گفت بيدار نمي شوم . گفت : بيدارت مي كنم . نصف شب بلند شد و نماز خواند . اشكش سرازير شد و در نماز صبح و ظهر و شب عالم شركت كرد . گفتند : با ايشان چه كرديد ؟ گفت : او را با خدا صلح دادم . دزدي در خانه عارفي براي دزدي رفت . چيزي

ص: 10664

پيدا نكرد . عارف هم بيدار بود و گفت : در اين خانه چيزي پيدا نمي كني . اگر پول مي خواهي من به تو صد درهم مي دهم بشرطي كه از اين چاه آب بكشي و وضو بگيريو نماز شب و نماز صبح بخواني . او گفت : بد نيست . وضو گرفت و نماز شب را خواند و بعد نماز صبح را خواند و ديد حال خوشي به او دست داد . عارف گفت بيا به تو پول بدهم . دزد گفت : نمي خواهم . تو مرا به جايي بُردي كه ديگر با پول قابل مقايسه نيست . آنهايي كه نماز نميخوانند با خدا قهر هستند . بايد با خدا آشتي بكنند . چطور مثلا تا تصادفي مي كند و يا بچه اش مريض بشود سريع با خدا آشتي ميكند . 17- براي جذب نيكي به مردم بايد چه كار كنيم ؟

يكي از راههاي اين است كه زبان شما نبايد زبان سرزنش باشد . زبان خيلي از پدرها و مادرها ، زبان سرزنش است . خجالت بكش مردم نماز شب مي خوانند تو نماز صبح را هم نمي خواني . يا اينكه پسر خاله ات دائم در مسجد است و تو نماز نمي خواني . اين مقايسه است . هركس يك روحيه اي دارد . بايد از زبان سرزنش و مقايسه پرهيز بشود . ويژگي كه ائمه ما در بحث امر به معروف و نهي از منكر داشتند . فردي نمازش را اشتباه مي خواند و در نماز صحبت مي كرد . وقتي نمازش تمام شد ، پيامبر به او گفت

ص: 10665

: نماز از سه چيز تشكيل ميشود : ذكر ، دعا ، قرآن . او خودش فهميد يعني در نماز حرف نزن . مستقيم نگفت : در نماز حرف مي زني . اين تذكر غير مستقيم است . برنامه سازان مي توانند بگونه اي فرهنگ نماز را القا كنند كه نخواهند مستقيما روي آن دست بگذارند . گاهي ممكن است پسري بخاطر لجبازي با پدر و مادرش به حرفهاي آنها گوش نكند . بايد از اهرم دوست استفاده كرد . چون ممكن است از دوست تاثير بپذيرد . 18- رابطه نماز و ساير عبادات چگونه است ؟

سوره معارف را ببينيد . هشت صفات براي نماز گزار ذكر كرده است . مي گويد : نمازگزار وفاي به عهد مي كند ، امانت دار و ... است . در قرآن كنار نماز ، زكات هم هست . امام رضا (ع) فرمودند : كسي كه زكات ندهد نمازش درست نيست . نمازگزار انفاق مي كند . امام علي(ع) در حال ركوع انگشتر داد . من نمي توانم نمازگزار باشم و نسبت به فقير بي اهميت باشم . اگر طلبكار آمد بايد نمازت را قطع كني و طلب طرف را بدهي . اگر خطري براي كسي پيش آمد ، نماز را بشكن . نماز بايد حس دگر خواهي را در انسان بيدار كند . چرا مي گويد : وقتي نماز مي خواني لباست رسمي نباشد ؟ يعني مال مردم را اهميت بدهيد . هركس به پدر و مادرش با خشم نگاه كند ، نمازش پذيرفته نيست . زني كه با زبان شوهرش را آزار بدهد ، نمازش پذيرفته

ص: 10666

نيست . مردي كه به همسرش آزار برساند ، نمازش پذيرفته نيست . يعني يك نمازگزار بايد خوش خلق باشد ، دگر گرا باشد، به پدر و مادر نيكي كند ، انفاق بكند و همه را با هم ببينيم

88-06-01

12- چه كار كنيم كه عبادات براي ما عادت نشود و وقتي نماز مي خوانيم ، اثر مستقيم در زندگي ما داشته باشد ؟

عبادت و بندگي يك حقيقت و كنهي دارد كه ما اين لايه زيرين و حقيقت را نمي بينيم . به قولي عادت شده است . بعضي ها روي عادت چهار ركعت نماز را مي خوانند و دو ركعت هم ميخوانند و روي تايم متوجه مي شوند ، نماز تمام شده است . آقايي ميگفتند : من راننده ماشين هاي سنگين هستم . به ركعت اول كه مي ايستم دنده اول هستم و وقتي به ركعت چهارم مي رسم ، دنده ي چهار هستم و نمازم را سلام مي دهم . مردم هم مي گويند : هرچه گم كرده ايم ، در نماز پيدا مي كنيم . گاهي توجه به الفاظ و مسائل نيست . همين روزه ماه رمضان ، خدا مي خواسته مردم را اذيت كند ؟ هفده هجده ساعت گرسنگي در تابستان و از آن خواب صبح بلند شدن چه هدفي داشته است ؟ يا خود حج واقعا انسان با چه مشكلاتي در منا و عرفات و مشعر بايد بسر ببرد يا طواف كه بايد با چه زحمت در لابلاي فشارها بروي و انجام بدهي ، آيا همه دقت ها بايد در صفا و مروه انجام شود ؟ آيا اين

ص: 10667

ها همه اش ظاهر است و يا كنه و باطني دارد ؟ شما وقتي قرآن را مي خوانيد ، ظاهري دارد . ظاهر آيه اي مي گويد : اگر آبهاي زمين فرو برود ، چه كسي براي شما آب مي آورد ؟ ظاهر آيه آب است ولي باطن آن امام و حجت است . اگر حجت خدا غايب بشود ، چه كسي مي تواند او را براي شما ظاهر كند ؟ در بحث عبادت هم همينطور است . اين نماز و روزه و اعمال حقيقت و كنهي دارد و غالبا مردم از اين حقيقت غافل هستند . اگر به آن حقيقت برسيد ، لذتش را احساس مي كنيد . امام صادق (ع) مي فرمايد : دو ركعت نماز شب براي من محبوب تر از كل دنيا و همه چيزي كه در آن است مي باشد . اين غرق شدن در عبادت است . مردم نماز كه مي خوانند ميگويند : هيچ لذتي از آن نمي بريم و برايمان سنگين است . چه كا ركنيم به حقيقت و كنه عبادت برسيم ؟ امام رضا (ع) مي فرمايد : وقتي بنده سر به سجده ميگذارد يعني از خاك هستيم و وقتي سر از سجده بر مي دارد يعني ما از اين خاك بدنيا آمده ايم . دوباره كه سر ميگذارد يعني ما به اين خاك سر مي گذاريم و سر كه بر مي دارد يعني دوباره مبعوث ميشويم . ببينيد در دو سجده چقدر ياد معاد شده است . كسي پيش امام صادق (ع) آمد و گفت : ببينيد نماز من درست است يا خير ؟ نماز

ص: 10668

خواند و بعد امام گفت : چقدر براي شما زشت است كه شصت سال نماز ميخوانيد و دو ركعت نماز درست نمي خوانيد . تعجب كرد و گفت : مي شود شما بخوانيد . امام نماز خواند و اين روايت ، در اين نماز ريز شده است كه دستش را چطور مي گذاشت ، حالتش چگونه بود و نگاهش به كجا بود . از امام رضا (ع) پرسيدند : علت عبادت چيست ؟ ايشان فرمودند : علتش اين است كه خدا را فراموش نكنيد و خدا در زندگي تان متجلي باشد . فقر خودتان را فراموش نكنيد و ادب برخورد با خدا را ترك نكنيد و از عوامل دور نشويد . در ادب اجتماعي مراوده و ارتباط دوستي مي آورد . وقتي با كسي رفت و آمد مي كني و بيشتر ارتباط داري ، وابستگي بيشتري ايجاد ميشود . نفس اين عبادت كه من روزي پنج بار در روز بايستم و تكبير بگويم و حمد و سوره بخوانم ، ايجاد رابطه است . انسان احساس هويتي ميكند . حتي گاهي بعضي ها كه آدمهاي ريشه دار و تحصيل كرده هم هستند ، مي گويند : ما چند سال است كه از خدا چيزي را مي خواهيم ولي هرچه دعا ميكنيم اجابت نمي شود . من هم ديگر كنار گذاشته ام . يعني تصورش از دعا ، اجابت است . در دعا هدف اجابت نيست . روايت داريم : گاهي دعا ميكنيم و مستجاب مي شود و خدا به فرشتگان مي گويد : اين را ديرتر ابلاغ كنيد تا بنده با ما حرف بزند . من

ص: 10669

صداي او را دوست دارم . شما يك قفل محكم در مغازه زده ايد و بازهم مي گوييد : دعا كن . قرص سردرد مي خوريد وباز هم ميگوييد : دعا كن . در دعا هدف ارتباط است نه استجابت دعا . اين را بايد دقت كرد كه باعث يأس در مردم نشود . 13- چطور ميتوانيم بفهميم به حقيقت عبوديت پي برده ايم ؟

مي گويند : ابوطلحه انصاري در مدينه باغي داشت و كسي كه درمدينه باغ داشت امتياز خوبي بود . روزي داشت قرآن ميخواند . اين آيه را خواند : از آنچه دوست داريد انفاق كنيد . پيش خودش گفت : من اين باغ را دوست دارم . پيش پيامبر رفت و گفت : من مي خواهم اين باغ را انفاق كنم . اين حقيقت قرآن خواندن است . يعني كسي كه اين طوري از قرآن اثر پذيرفت . ملا فيض كاشاني كتابي بنام محجة البيضا نقل ميكند : يك جواني در مدينه خيلي زيبا عبادت مي كرد . دختري عاشق اين جوان شد . عشق مجازي . اين دختر روزها مي آمد و نماز او را تماشا مي كرد ولي پسر به او محل نميگذاشت . روزي دختر جلوي او را گرفت و گفت : من از عشق تو دارم مي ميرم . تو شهوت و غريزه نداري و اصلا به من نگاه نمي كني . جوان گفت : من هم شهوت دارم و چه كسي از گناه بدش مي آيد ؟ انسان به خودش فشار مي آورد كه گناه نكند ولي يك آيه دست من را مي بندد .

ص: 10670

اين كه خدا مي گويد : من چشم اشاره شما و نيت شما را مي دانم . وقتي خدا اين را مي داند ، من چطور مي توانم اين گناه را انجام بدهم . يعني نماز خواندن در مسجد كوفه اين اثر را روي او گذاشته بود . ميگويند : خانم با اين آيه تغيير كرد . شبي كه رسول اكرم به معراج رفت ، خدا از او سوال كرد : اي احمد چه زماني بنده ، بنده ي واقعي من است ؟ گفت : نمي دانم . البته ندانستن در برابر پروردگار . خدا فرمود : اگر هفت ويژگي در بنده اي بود ، او بنده ي واقعي من است . اگر نماز ، روزه ، دعا و انفاقتان در شما اين هفت شاخصه را نشان داد و احساس مي كنيد كه اين حالات را كه البته درجه دارد ، در شما ايجاد مي كند ، اين حقيقت عبادت است . ا – قدرت بازدارندگي از حرام يعني من واقعا اين را احساس كنم ، حالا كه نماز مي خوانم دلم نمي خواهم دروغ بگويم و نگاه به حرام بكنم ، دلم نمي خواهد پاي فيلم مبتذل بنشينم . اين نشانه حقيقت و كُنه عبوديت و ورع است . ورع از تقوي بالاتر است . يعني قدرت بازدارنده . پليس دروني كه مانع مي شود . 2 – خوف و ترس حقيقي و پسنديده ، يعني ترس منفي نباشد . ترس پسنديده مثل ترسي كه يك بچه از پدرش دارد . فردي در جنگ ديد كه عبدالله بن عامر دعا و التماس مي كرد

ص: 10671

و مي گفت : خدايا سه چيز از تو ميخواهم . يكي اينكه از غير از خدا نترسم . از خدا خواستم محبت نامحرم را از دلم بيرون كنم . آقايان متاهل از خدا بخواهند كه فقط محبت همسر را در دلشان بيندازد و اين الفت ايجاد مي كند و خود انسان هم راحت مي شود . سومي اينكه خوابم را كم كند تا عبادتم زياد بشود . 3 – حيا . اگر حيا نباشد ايمان نيست . حديث داريم : تمام نيكي ها ريشه اش حيا است . اگر حيا نباشد ، در جامعه بزرگترها تكريم نمي شوند . حيا به اين معنا است كه انسان احساس كند يك ناظر محترمي او را تحت نظارت دارد . بهترين حيا ، حيا از خداست . جواني در مدينه انگشتري پيدا كرد و او نيازمند بود ولي او صاحب انگشتر را كه مردي يهودي بود پيدا كرد و انگشتر را به او داد . براي يهودي خيلي جالب بود كه جوان مسلمان نيازمند اين را تحويل داده است . او گفت : جوان نگفتي اين صاحب انگشتر يهودي است و اين انگشتر را بفروشم و پولش را خودم بردارم . گفت : چرا . ولي ديدم در روز قيامت پيامبر در يك طرف مي نشيند و حضرت موسي در طرف ديگر مي نشيند . وقتي من و تو وارد مي شويم و موسي به تو كه پيروي او هستي نگاهي مي كند و رسول خدا هم به من نگاهي ميكند كه پيروي او هستم . اگر حضرت موسي به پيامبر ما بگويد : به آنها ياد

ص: 10672

نداده بودي مال مردم را حفظ كنند ، ديدم پيامبر ما بايد جلوي موسي خجالت بكشد . يعني آدم بداند خودش است و كسي او را نمي بيند ولي خجالت مي كشد . روزي آقايي در كيوسك تلفن ضربه اي به جعبه تلفن زد و پولهاي آن بيرون ريخت . آقا متعجب بيرون آمد و حتي پول خودش را هم برنداشت . ولي بعضي ها خوشحال شدند و آن را برداشتند و از اين آقا پرسيدند : چي شد ؟ گفت هيچي اين ها مال اداره مخابرات است و حرام است . اين خيلي حرف است . ما متاسفانه در جامعه مان عده اي هستند كه در حرام خوري قدرت توجيه دارند . توجيه مي كند و مال حرام را مصرف مي كند . اگر انسان حيا را احساس كند حالا در كيوسك تلفن كسي نيست خودم هستم ولي اين پول مال من نيست كه بردارم . پس سومين حقيقت عبوديت ، حيا ، ورع ، خوف است . حيا دو قسم است : حياي پسنديده و ناپسند . حياي ناپسند يعني من مسئله شرعي را نمي دانم و نمي پرسم . در كار و انفاق هم حيا نيست . در خواستگاري هم حيا نداريم . در حقگويي هم حيا نيست . ولي در ارتكاب گناه از خدا حيا داريم و اين حياي پسنديده است . 4 – سكوتي است كه به او اجازه ورود به سخنان لغو و بيهوده را نمي دهد . بعبارت ديگر انساني كه نماز مي خواند يكي از شاخصه هاي عبادتش اين است كه كنترل زبان دارد . حديث داريم

ص: 10673

: كسي كه نماز مي خواند و با زبان همسرش را آزار مي دهد يا سخن چيني ميكند ، اين باعث ميشود كه نمازش ، نماز حقيقي نباشد . يعني نماز حبط مي شود و ار بين مي رود . از لقمان سوال كردند : تو چرا اين قدر در زندگي ات موفق بودي ؟ گفت : يكي از دلايلش سكوت است . از امام سجاد (ع) پرسيدند : سكوت بهتر است يا سخن ؟ يقيناً سخن . چون فضيلت سكوت را از همين سخن مي گوييد . منظور از سخن يعني حرف هاي بيهوده نباشد . گاهي در يك شب نشيني در مدت سه ساعت هيچ سخن درستي گفته نمي شود . من نميگويم همه اش آيه و حديث بخوانند ولي بايد ثمره اي هم داشته باشد . گل چرخاندن بعضي از مجالس ما ، تمسخر ديگران است . بيشترين كساني كه جهنم مي روند با زبان مي روند . 5 – كنترل خوردن . در روايت داريم : شيطان با حضرت يحيي ملاقات كرد و شيطان به يحيي گفت : تو اشكالي داري و او گفت : بگو . شيطان گفت : غذا خيلي مي خوري و توفيق نماز شب از تو سلب مي شود . مي گويند : بعد از اين حضرت يحيي غذا را خيلي كم كرد . و شيطان هم گفت : بعد از اين ، ديگر كسي را نصيحت نميكنم . چون تو حربه من را از من گرفتي . مي گويند : در ماه رمضان در دادگاهها جرم كم مي شود . در ماه رمضان انسان فكر مي

ص: 10674

كند حال گناه كردن ندارد . كنترل غذا مهم است . كسي كه نماز ميخواند ف غذاي حرام نمي خورد و مقيد است كه اسراف و پرخوري نكند . حد و مرزي در تغذيه اش باشد . 6 – بغض دنيا . يعني به دنيا وابستگي نداشته باشد . اگر با دنيا سخت بگيريد با شما سخت مي گيرد . اگر سوارش بشويد ، مَركب خوبي است ولي اگر سوارت بشود ، راكب خوبي است . اگر انسان نگاهش به دنيا نگاهش به گول خوردن باشد ، حسابي انسان را به زمين مي اندازد . وقتي دنيا گفته ميشود ، منظور من همين است نه كوه و دشت و دره . كسي دنيا را مذمت ميكرد . حضرت علي (ع) گفت : چرا دنيا را مذمت ميكني ؟ دنيا محل حبوط اوليائ خداست . دنيا محل تجارت آخرت است . آن چيزي كه براي تو بد است و ابستگي توست . استادي مي فرمودند : وقتي حضرت علي (ع) مي فرمود : دنيا بد است ، دنيا را رها نكرد . خلافت را رها نكرد. زماني كه گفت : دنيا برو كس ديگري را گول بزن ، من با تو كاري ندارم كه خليفه بود و رهبري جنگ هم مي كرد ، معني اش اين نيست كه دنيا را رها كنم يعني به زنم توجهي نكنم و به خواسته هاي بچه ام نرسم . يا اينكه خانه نخرم . بعضي ها فكر مي كنند مومن بودن معادل فقير بودن است تا كسي خانه خوب و ماشين خوب مي خرد بايد كافر بشود . يا كارخانه

ص: 10675

دار بايد كافر باشد . چه عيبي دارد كارخانه دار مومن باشد . منظور از دنيا ، دنيا داري نيست منظور وابستگي به دنيا است . بعبارت ديگر اميري بر دنيا خوب است ولي اسيري دنيا بد است . 7 – اَخيار و خوبها را دوست دارند و با متقين دوست هستند . با كسي دوست هستند كه خلق و خوي الهي دارد . خدا مي فرمايد : من ظالم را دوست ندارم . هركس ظالم را دوست ندارد ، خلق و خوي الهي دارد . بعبارتي ديگر معني حُب و بُغض ، حُب و بُغض الهي است . اين هفت شاخصه را كه به اختصار عرض كرديم ، اينها اثر پذيري از عبوديت است . حالا ممكن است كسي بگويد : هيچ كدام از اين ها در ما نيست . پس بياييم نماز را تعطيل كنيم . خير اين نيست . اگر ما ميگوييم شما از قله كم بالا رفته ايد و يا اول قله هستيد ، معنايش اين نيست كه قله را رها كنيد و به دره برويد . كم كم اين ها را در خودش ايجاد كند . حيا رتبه دارد . بالاترين حيا ، حياي انبياء است . انسان كم كم در خودش ايجاد كند .

امام صادق (ع) جوان بود و در خانه خدا طواف مي كرد . هوا گرم بود و عرق كرده بود . دوباره طواف هاي مستحب مي كرد . ايشان گفت : يك وقت ديدم دستي روي شانه ام آمد . ديدم امام باقر (ع) ، پدرم است . گفت : پسرم خودت را به زحمت

ص: 10676

نينداز ، خدا به عمل كم هم راضي ميشود . كسانيكه برنامه ما را ديده اند ممكن است الان دو دسته بشوند . عده اي بگويند : دنبال عبادت برويم و فقط نماز بخوانيم ، اين افراط است . پيامبر فرمودند : عبادت را مبغوض نفس خودتان نكنيد . خانواده ها ، عبادت را مبغوض جوانانتان نكنيد . كاري كنيد جوانان با شوق به مسجد مي آيند . نماز جماعت اين قدر بايد با جاذبه باشد كه انسان خودبخود به طرف آن كشيده بشود . مي گويند : كارگردان ي خوب است كه فيلمش اين قدرجاذبه داشته باشد كه احتياج به تبليغات نداشته باشد . يا اينكه دسته اي بگويد : من ديگر نماز نخوانم و دنبال حيا بروم . سوره معارج ميگويد : نمازگزار كسي است كه تعبد و ...دارد . اين ها اثرات نماز است .

88-05-25

9- درباره شخصيت حضرت علي اكبر توضيح بفرماييد . تاريخ ، ابعاد زندگي خيلي از بزرگواران را منعكس نكرده است . در تاريخ بيشتر از چند صفحه درباره حضرت علي اكبر ننوشته اند . خود ائمه كه درجامعه بودند و زندگي مي كردند ، باز هم تاريخ مثلا درباره ي شهادت حضرت فاطمه (س) چند نقل دارد . يا درباره ي تولد بعضي از ائمه چند نقل دارد . آنچه ما درمورد حضرت علي اكبر مي دانيم ، چيزي است كه در زيارتنامه ايشان آمده و بعضي قضايا كه در كربلا ومسير عاشورا نقل شده است . درباره تولد و زندگي با پدرش كمتر مطلب داريم و درباره جزئيات چيز نداريم . خدا در قرآن از

ص: 10677

ادريس پيامبر مي خواهد تعريف كند . اين شخص پيامبر بوده و صديق بوده است و اين صديق همه چيز را توضيح داده است . چيزي كه در تاريخ از ايشان نقل كرده اند اين بوده كه خَلق ، خُلق و منطق او شبيه پيامبر بوده است . وقتي ايشان به ميدا نمي رفتند بعد از اينكه امام پشت سرش قرآن مي خواند و بعد مي گويد : خدايا خودت شاهد باش كه ما هروقت دلمان براي پيامبر تنگ ميشد ، به ايشان نگاه ميكرديم . حالا ممكن است بگوييم خَلق يعني چهره خيلي مهم نيست نوه به پدربزرگ مي رود . اما خُلق حرف كمي نيست . چون خدا به پيامبر مي گويد : خُلق تو عظيم است . منطق و گفتار خيلي مهم است . در رجزهايش مي خواند : من فرزند حسين هستم و براي دفاع از دين آمده ام ، من آمده ام خاندان پدرم را حمايت كنم ، من آمده ام تا حق برپا بشود . وقتي امام با او درباره شهادت صحبت مي كند ، او مي گويد : پدرجان مگر ما برحق نيستيم ؟ پس ما ترسي از مرگ نداريم . ايشان همسر و فرزند هم داشته اند و با اين راحتي ، اولين شهيد بني هاشم مي شوند . آن عبد و پاكدامني و شجاعت ايشان بايد براي جوانان الگو باشد . البته صفات اخلاقي مرز ندارد و براي پيران هم مي تواند الگو باشد . 10- چه مي شود كه پاكدامني در جواني شيوه پيغمبري مي شود ؟

حديثي از پيامبرانداريم : خدا پيش فرشته ها

ص: 10678

به عبادت جوان مباهات مي كند . مي گويد : عبد مرا ببينيد . بخاطر من ، غرايز و شهوتش را كنار گذاشته است . يعني غرايز جنسي در جواني به حدي است كه جوان را به راه منفي ميكشاند . يك جوان كه خواب صبح را از دست ميدهد و بلند ميشود و نماز ميخواند ، اين جوان كه الان رعايت مي كند ، در آينده هم اين كار را مي كند وگرنه انسان پير ممكن است تا صبح ده بار از خواب بيدار شود و نماز هم بخواند . اگر ماشيني در سربالايي صدو بيست تا برود ، در سرپاييني صدو هشتاد تا مي رود . حديث داريم : در روز قيامت خدا بر سه گروه سايه رحمت مي اندازد . يكي از آنها جواني است كه در جواني در بندگي خدا رشد كند . يكي از اشكالاتي كه بر پيامبر ميگرفتند اين بود كه جوانان ما را فاسد كرده است البته از نظر خودشان . عمده كساني كه به پيامبر مي پيوستند جوانان بودند . جوان چند ويژگي دارد . يكي از ويژگي ها ، رقت قلب جوان است . روايت داريم : قلب جوان رقيق تر از انسانهاي مسن است . اين رقت قلب باعث ميشود زودتر زير بار برود . جواني بنام سعدبن مالك در صدر اسلام مسلمان شده بود و پد ر و مادر ش كافر بودند . در اينجا نبايد حرف پدر و مادر را گوش داد . ولي او چون مي خواست آنها ناراحت نشوند ، جلوي آنها نماز نمي خواند و صدها متر دورتر مي رفت

ص: 10679

تا او را نبينند و بعد نماز مي خواند . جوانان ما برايشان سخت است كه از رختخواب بلند شوند و در دو قدمي نماز بخوانند و يك وقت به مادرش خبر دادند كه جوانت مسلمان شده است و مادرش هم اعتصاب غذا كرد . مادرش گفت : بايد دست از اسلام برداري . او خيلي فكر كرد و گفت : نه مادر، من نمي توانم دست از اسلام بردارم . جوانهايي دور پيامبر را گرفتند . عبداله بن عبير يك منافق بود و آيات قرآن هم درباره ايشان زياد است . پيامبر را خيلي آزار مي داد . پسر او خيلي مومن و متدين بود . روزي پيامبر داشت آب مي خورد . پسر او گفت : ميشود شما تمام آب را نخوريد و من ته آب را براي پدرم ببرم چون تبرك است بلكه روي او اثر بگذارد . البته تا قابليت در انسان نباشد ، قرآن هم روي انسان اثر نمي گذارد . هديً للمتقين كه در اول قرآن آمده يعني انساني كه بپذيرد . ظرف آب را به پدرش داد . پدرش پرسيد اين چيست ؟ گفت : اين آب تبرك پيامبر است بخوريد بلكه نفاق شما از بين برود . ظرف را پرت كرد و ناسزايي هم به پيامبر گفت . اين را به پيامبر گفت و پيامبر گفت : مي دانستم روي او اثر نخواهد گذاشت . حنظله داماد يك شبه بود و به ميدان رفت و شهيد شد . پدرش كافر بود و او از اين خانواده بود . اين ها بخاطر رقت قلب جوان است كه زودتر

ص: 10680

مي پذيرد . يكي ديگر از ويژگي هاي جوان ، گذشت و عفو است . برادران يوسف پيش يوسف آمدند و گفتند : تو ما را ببخش . خدا تو را برما ترجيح داد . يوسف بلافاصله گفت : شما را بخشيدم . ولي وقتي اين پسران پيش يعقوب مي رفتند و طلب بخشش ميكردند ، او ميگفت : صبر كنيد و بخشش آنها را به عقب مي انداخت . در روايت داريم : چون يوسف جوان بود ، توانست حادثه را ناديده بگيرد . ولي يعقوب مسن بود و قدري تامل مي كرد . با ا ينكه اين بلا سر يوسف آمده بود ولي زود گذشت كرد . جوان نميگذارد كينه در او بماند و زود خطا را ناديده ميگيرد . يكي ديگر از ويژگي جوان ، حقيقت طلبي و فظيلت طلبي است . اگر در جايي ظلمي بشود ، اولين فرياد از جوان بلند ميشود . فرد مسن به خودش مي قبولاند كه مي تواند كوتاه بيايد و همه در جامعه رعايت نمي كنند . اما جوان بي عدالتي و ظلم را نميتواند بپذيرد . فضيلت طلب است به دنبال خوبي است . خيلي از جوانان كه جذب پيامبر مي شدند اين بود كه مي ديدند حقيقت را مي گويد ، امين است ، صديق است ولي خيلي ها معجره را از پيامبر مي ديدند ولي مسخره مي كردند . خصوصيات ديگر جوان تعارض عقل و احساسات است . ما معتقد هستيم سن احساسي جوان از سن عقلي جوان بيشتراست . در سن چهارده سالگي احساسات بالا مي گيرد ولي عقل همان رشد

ص: 10681

خودش را دارد . بعضي از حرفها برخاسته از شور و احساس جواني است ولي نميشود آنرا تعميم داد . ما كليات را مي گوييم . اگر بشود اين احساس را نشكست و تحت سيطره عقل درآورد ، كار خوبي انجام داده ايم . در روايت داريم : جواني شعبه اي از جنون است . در اينجا نمي خواهد مذمت كند . يعني يك جوان در طوفاني از غرايز و حوادث و خواستها و اميال قرار دارد . جوانها تعاملشان با اين مختلف است . بعضي ها گوشه گيري و عزلت را انتخاب ميكنند . بعضي ها به راههايي كشيده ميشوند . بعضي ها در جنبه مذهبي افراط مي كنند . بعضي ها سوال مي كنند چرا بعضي از جوانها در هيئت و حرم هستند ولي جوان ما اين جوري نيست ؟ بازتاب اين غرايز و تعارض در جوانها يكسان نيست . ممكن است تحت تربيت خانواده و دوست و رفيق باشد و نبايد مقايسه كرد . بايد اعتدالي ايجاد كرد . گاهي خودشان هم مي توانند بهمديگر كمك كنند . و آخرين صفت جوان ماجراجويي و هيجان طلبي جوان است . گاهي جنبه مثبت دارد و گاهي منفي . در جنگ جمل وقتي دو سپاه مقابل هم قرار گرفتند ، حضرت علي (ع) گفت : چه كسي است كه قرآن را در دست بگيرد و با آنها صحبت كند ؟ بناي حضرت بر جنگ نبود . در جنگ صفين امام جنگ را شروع نمي كرد و تامل مي كرد . نمي خواست آغاز كننده باشد. بعد از طرح اين سوال ، جواني بنام مسلم

ص: 10682

جلوي آمد و گفت : من و او قرآن را گرفت و در آخر هم بدنش با قرآن بهم با شمشير آميخته شد و شهيد شد . در جنگ احزاب حضرت علي كه خيلي جوان بود با عمربن عبدود جنگ تن به تن كرد . اين از جنبه اي مثبت است . جبهه هاي ما را جوانان پر كرده بودند . يك جنيه منفي هم دارد . مثلا با موتو رتك چرخ بزنم كه مردم من را ببينند و يا از كوه خودم را پرت كنم تا همه من را ببينند . ما كارهاي عجيب و غريب كه در جوانان مي بينيم . بايد هيجانات مثبت را تقويت كنيم و جلوي منفي را بگيريم . رسول خدا جواني را براي فرمانده جنگي انتخاب كرد و پيامبر هم در آن جنگ نبود . او گفت : من بايد شما را امتحان كنم . هركس حرف مرا مي خواهد گوش كند ، در آتش برود . اختلاف افتاد . از پيامبر سوال كردند كار اين جوان درست است . پيامبر گفت : اين اشتباه است . بي دليل در آتش پريدن درست نيست . كار بايد به اطاعت خدا باشد . اطاعت از خدا در جواني صعب و سخت است . در جواني احساس مي كند ميل به خواب و تفريح بيشتر دارد . ما براي ايجاد تعبد در جوان ، حداكثري فكر نكنيم . يعني اين جوان نبايد حتما دعاي جوشن كبير را بخواند حتي اگر معني آنرا نفهمد . ما بايد نسخه واحدي براي جوان بپيچيم . جواني با مادر پيرش به حرم مي رود

ص: 10683

. مادر انواع زيارت ها را ميخواهد بخواند ولي اين جوان اگر ده دقيقه بماند براي او كافي است . 11- نحوه تعامل پدرها و مادرها با جوانان در بُعد عبادي و اخلاقي چگونه بايد باشد ؟ نامه سي و يك نهج البلاغه كه امام علي (ع) مي فرمايد : از پدري پير به فرزندي جوان . حضرت علي به امام حسن (ع) كه سي سال داشته مي گويد : اي پسرَكم . ادبيات گفتار مادر و يا پدر با فرزند چگونه بايد باشد ؟ مثلا مادري م خواهد بگويد : پسرم اين سي دي كه مي بيني براي تو بد است . پسرم نماز بخوان اين ها را چگون بيان كند ؟ پنج وظيفه مهم را به آنها ميگويم . اول اين كه تكريم شخصيت است . يعني اينكه با احترام به جوانش سخن بگويد. مقايسه نكند . الفاظ زشت بكار نبرد . نفرين و ناله نكند . پسر ابوجهل بعد از اينكه پدرش كسته شد و خودش هم در برابر اسلام سرسخت بود ولي تصميم گرفت مسلمان بشود . تا بر پيامبر وارد شد و پيامبر او را ديد ، گفت : آفرين بر كسي كه از گناه هجرت كرده و به نيكي آمده است . هشام بن حكم امام صادق (ع) را قبول نداشت و دين او چيز ديگري بود . وقتي او را خدمت امام بردند ، اين قدر امام او را خوب تحويل گرفت كه مريد اما شد . جوانان بيشتر از اينكه از استدلالات ما تاثير بگيرند ، از رفتار و برخورد ما تاثير ميگيرند . شما بيست حديث

ص: 10684

با تندي و ناسزا در فضيلت نماز اول وقت براي جوان بخوانيد اين رويش اثر نمي كند ولي يك تكريم شخصيت ، روي او اثر را دارد . دوم استدلال و مجاب كردن جوانان است . بايد به بچه فهماند اين سي دي اثر تخريب دارد كه مي گويم نگاه نكن . جواني پيش پيامبر آمد و گفت : من زنا و فحشا را دوست دارم . حضرت گفت : دوست داري كسي به خانواده تو چنين نظري داشته باشد ؟ گفت : خير . پيامبر گفت : تو به هركس كه نظر داشته باشي بالاخره او هم خواهر ومادري دارد و او را مجاب كرد . يك جواني كه دوستي هاي ناشرعي دارد ، ممكن است وقتي بخواهد ازدواج كند ، دست روي هركس بگذارد ممكن است او هم اين دوستي ها را داشته باشد و جامعه ناامن ميشود . جوان بگويد : براي اينكه جامعه وخانواده ناامن نشود ، من اين دوستي را برقرار نكنم و اگر خواستگاري كسي رفتم اين احساس به من دست ندهد . جواني در مشهد به من گفت : من با كسي ازدواج ميكنم كه شش ماه او را زير نظر داشته باشم چون اعتمادم سلب شده است . بايد جوانان را با دليل مجاب كرد . نكته سوم پرهيز از سرزنش و ملامت است . الان بچه شش ساله هم نمي پذيرد چه برسد به جوان . حديث داريم : افراط درملامت لجاجت ايجاد ميكند . حضرت يحيي فردي را نصيحت كرد و گفت : هيچ گاه كسي راملامت نكن . نكته چهارم بحث تقويت نقاط مثبت

ص: 10685

جوانان است . يك جواني در مسجد دعا مي خواند رسول خدا وقتي دعاي او تمام شد ، فرمود : چه قدر قشنگ دعا ميخواني . مثلا الان جوان بلد نيست قرآن بخواند و حمد و سوره اشا هم درست نيست ولي جوان مودبي است . بگوييد : باريك الله حيف نيست شما با اين ادب و حافظه و رشته اي كه در دانشگاه قبوا شده ايد بلد نباشيد قرآن بخوانيد . تقويت جنبه هاي مثبت ، كم كم جنبه هاي منفي را از بين مي برود . قرآن مي فرمايد : پيامبر بشير و نذير است . اين تاكيد روي نقاط مثبت دارد . نكته آخر مسئوليت بخشي جوان است . به جوانان خودتان مسئوليت بدهيد هرچند كه آنرا به خوبي انجام ندهند . اگر چيزي از بازار خريد و سر او را هم پنج هزار توان كلاه گذاشتند ، اشكالي ندارد مهم اين است كه ايشان به بازار برود و خودش خريد كند . نگوييد : تو نمي تواني . اين باعث افت در جوانان ميشود .

88-05-11

6- درباره ي فضايل امام حسين (ع) صحبت كنيد .

شجاعت ، شخصيت ، نبرد امام حسين (ع) و مبارزه با ظلم امام حسين (ع) برجسته بوده است ، مطرح شده و حق هم همين است . بعضاً از آن بُعد عبادي غفلت شده است . ما نگاهي به زندگي حضرت امام حسين (ع) مخصوصاً زندگي قبل از عاشورا ، مياندازيم . بيشتر كتابها و افرادي كه درباره امام حسين صحبت مي كنند ، درباره روز عاشورا حرف مي زنند . البته اين هم درست

ص: 10686

است چون اين يك مظهر است و با قيام عاشورا اسلام زنده شده است . ولي اين شخصيت بزرگوار پنجاه و پنج سال قبل از عاشورا هم زندگي كرده است . يك نگاه به امام حسين قبل از عاشورا ما را به اين فضا مي برد كه بيشتر با ايشان آشنا بشويم . دعاي عرفه امام را ببينيد . كلمات بلندي كه در اين دعا بكار رفته و اشك و گريه اي كه امام مي ريزد و با شيوه خاص با خدا حرف مي زند . شيوه او يك درس است . ابتدا خدا را بالا مي برد و خود را پايين مي آورد . شروع ميكند : تو نعمت دادي و من خطا كردم ، تو علم داري و من اين علم را ناديده گرفتم ، عظمتهاي خدا را مطرح مي كند و صغير بودن بنده را ياد آوري مي كند . هرچه فاصله بين صغير بودن و كبير بودن بين ما و خدا بيشتر بشود ، انس و الفت هم بيشتر ميشود . بعد آن دعا را نقل مي كند . سيره اي كه از امام حسين مانده است : درباره سيره حج و طواف ايشان ، رسيدگي به امور مردم و بار از دوش مردم برداشتن ، يك مظهر عبادت كامل و تام است . لذا نقل شده است كه بعد از ظهر عاشورا وقتي بدن امام در گودي قتلگاه افتاده است ، هنگامي كه مي خواستند ايشان را دفن كنند ، بعضي ها از امام سجاد سوال مي كردند كه بعضي از زخم هاي و پينه هاي تن امام براي روز

ص: 10687

عاشورا نيست و امام سجاد (ع) فرمودند : بله اين آثار كيسه ايي است كه امام بر دوش مي كشيد و در خانواده فقرا مي برد ، اين بُعد عبادي امام است . در عاشورا وقتي از مدينه بيرون مي آيد ، قرآن مي خواند . از مكه بيرون مي آيد ، قرآن مي خواند . سحر روز عاشورا ، قرآن مي خواند . چرا شب عاشورا مهلت گرفت ؟ با اين فرض كه شهادت بالاترين چيز است . روايت داريم : فوق هرچيزي نيكي است جز عبادت كه فوز عظيمي است . با اين فرض به برادرش ابوالفضل مي گويد : امشب را مهلت بگير . ابوالفضل مي گويد : چه فرقي ميكند ؟ امام فرمودند : من نماز و قرآن و استغفار را دوست دارم و مي خواهم امشب به اين ها بپردازم . زماني امام حسين به ديدن اُسامه آمد ، اُسامه از اصحاب پيامبر بود و پير شده بود و در حال احتضار بود . امام ديد او ناراحت است و اين ناراحتي از بيماري نيست و ناراحتي او دروني است . امام سوال كرد و اسامه گفت : آقا قرضي دارم و زن و بچه ام با اين قرض چه كنند ؟ امام فرمودند : من قبول ميكنم . بدون اينكه سوال كنند چقدر است و مبلغ آن شصت هزار درهم بود . و امام اين پول را پرداختند . امام سجاد(ع) مي فرمايد : پدرم درآخرين لحظات كه غرق خون بود و بدنش تيرهايي هم خورده بود ، من را درآغوش گرفتند و گفتند : پسرم بيا با هم

ص: 10688

دعايي كه مادرم زهرا به ما ياد داده بخوانيم . دعا را خواندند و گفتند : پسرم من دارم مي روم شايد اين ملاقات آخر باشد . نصيحتي به تو ميكنم . در زندگي به كسي ظلم نكن مخصوصا به كسي كه دستش به جايي بند نيست و ياري جز خدا ندارد . يعني امام به حق الناس توجه دارد . امام روزي كه به سرزمين كربلا رسيدند پرسيد : اين زمين مال كيست ؟ و بعد آنرا خريد و ملك شخصي ايشان شد و بعد خيمه زد . اين اهميت به حق الناس را مي رساند . در كنار اينها هم در ظهر عاشورا در كنار ميدان نبرد ، نماز خواند واين بُعد عبادي آن حضرت . 7- درباره قبولي عبادت صحبت كنيد .

در بحث عبادت ، شرايط صحت عبادت را داريم . مثلا لباس انسان نبايد غصبي باشد . شما اگر تعمداً نخ غصبي به لباستان داشته باشيد ، نمازتان صحيح نيست . لباس نبايد نجس باشد . اگر شما يك نماز با حالي هم با آن بخوانيد ، باز هم نمازتان صحيح نيست . اگر شما نماز خوبي هم خوانديد و بعد فهميديد وضوء نداشته ايد ، نمازتان صحيح نيست . بعضي مواقع به تعابيري در روايات مان برخورد مي كنيم كه فقها روي آن فتوي نداده اند . حضرت علي (ع) مي فرمايد : اين قدر كه به قبولي عمل اهميت ميدهيد بيش از چيزي باشد كه به خود عمل ميدهيد . ببينيد چه چيزي اين عمل را مقبول مي كند . در روايت داريم : فلان ويژگي باعث ميشود

ص: 10689

كه نماز قبول نباشد . فلان ويژگي باعث ميشود كه نماز انسان چهل روزبالا نرود . يعني صحيح نيست و اين نماز هم قضا ندارد . غيبتي كرده ايد كه مانع از قبولي اين نماز و گرفتن نمره بيست و يا هفده در اين عبادت شده است . شرايط قبولي عمل را ميتوانيم به چند دسته تقسيم كنيم . گاهي موارد ايجابي و سلبي باعث ميشود نماز مورد قبول واقع نشود . يكي مسائل اعتقادي است . بعضي از مسائل اعتقادي باعث ميشود نماز قبول نشود . در قرآن داريم : مساجد را كساني تعمير مي كنند كه ايمان به خدا و قيامت دارند . مثلا فردي كه مسلمان نيست ، پولي براي ساخت مسجد ميدهد و اعتقادي هم ندارد . رسول خدا براي جنگ بدر كه اولين جنگ بود مي رفت . مسلمانان در ضعف بودند و تعدادشان كم بودند و مسلمانان پياده بودند و با چوبدستي مي جنگيدند . پيامبر دو سوار را ديد كه سلاح داشتند . گفتند : ما مشرك هستيم و جنگجوي آزاد هستيم و هركس به ما پول بدهد ، براي او مي جنگيم . اگر شما پيروز شديد به ما غنيمت بدهيد و اگر شكست خورديد كه هيچي . رسول خدا گفت : من براي جنگي كه براي خدا مي كنم از دو بي خدا كمك نميگيرم . اگر ميخواهيد ، مسلمان بشويد كه يكي از آنها مسلمان شد و ديگري رفت . يكي از شرايط قولي عمل ، ايمان است . شبيه نيت است ولي كمي فرق ميكند . شرط دوم مسائل اخلاقي است . يكسري كارهاي

ص: 10690

ضد اخلاقي و نادرست عمل انسان را از بين مي برد . اگر كسي غيبت كند نمازش حبط ميشود يا كسي كه در ماه رمضان غيبت مي كند ، روزه اش باطل نميشود ولي ثواب روزه اش كم ميشود . ولي باطل نيست چون از مبطلات روزه ، غيبت نيست . خانمي پيش رسول خدا آمد و گفت دخترم روزه است و مي خواهد افطار كند ، آيا وقت افطار شده است ؟ پيامبر فرمود : روزه نيست . گفت : چرا خودم ديده ام كه روزه است . پيامبر فرمودند : در گوشه دهانش تكه هاي گوشت است و غيبت كسي را كرده است و ديدند درست است . البته اين قدرت تصرف پيامبر است كه باطني را ظاهر ميكند . نمي خواست بگويد كه از نظر شرعي روزه تو صحيح نيست. ميخواست بگويد : قبول نيست . در روايت داريم : اگر كسي با زبانش ديگران را آزار بدهد ، عملش قبول نمي شود . در قرآن داريم : خدا عمل را از انسان با تقوي قبول ميكند . فردي دزدي مي كرد و انفاق ميكرد و به امام صادق (ع) گفت : من كه انفاق ميكنم عملم ده برابر مي شود . پس من نُه ثواب از خدا طلبكار هستم . فرمودند : تو در تصرف مشكل داري . مال تو قابل انفاق نيست . عملي ده برابر ميشود كه از راه حلال باشد . فرض كنيد فردي پول قلابي را حرم بيندازد ، اين قابليت نذر و انداختن در حرم را ندارد . قابليت خيلي مهم است. در روايت داريم :

ص: 10691

انسان وقتي كاري را انجام ميدهد ، بايد به ريشه و صالح بودن عمل هم توجه داشته باشد . شرط سوم شرط بحث اجتماعي است . در روايت داريم : بپرهيز از قهر كردن با مردم . عمل با هجران پذيرفته نيست . حالا من با برادرم قهر هستم ولي اين قهر جنبه اعتقادي دارد . در اينجا داستان فرق ميكند . پس اين روايت براي جايي است كه جنبه اعتقادي در بين نباشد . فردي با امام كاظم (ع) همراه بودند و وقتي خواستند غلامشان را صدا بزنند ، يك فحشي دادند . امام فرمودند : من ديگر با تو كاري ندارم و قطع رابطه مي كنم مگر اينكه توبه كني و استغفار كني و عوض بشوي . عمل از مومن قبول نميشود اگر سوء ظن به مردم داشته باشيد . بد خلقي عمل را خراب ميكند مثل باطل شدن عسل توسط سركه . يكي ديگر شرايط اقتصادي در عمل است . امام رضا (ع) : هركس نماز بخواند و زكات ندهد ، عملش قبول نيست . پرسيدند چرا ؟ فرمودند : خدا هر جا فرموده نماز بعد گفته زكات . كسي خمس نمي دهد و اعتقادي هم ندارد . اگر اعتقاد ندارد كه مسئله ضروري است و اگر عمل نميكند خوب مي خواهد حج برود . حج بدون خمس ، درست نيست . در روايت داريم : كسي كه زن دارد و همسرش را آزار مي دهد ، عبادتش قبول نيست . ما براي عمل مطلوب يك شرايط مطلوب داريم . به يك محصل مي گويند : اين مسئله را حل كن و

ص: 10692

ايشان در يك كاغذ چرك نويس اين كار را ميكند و اين قبول است ولي يك موقع در يك دفتر تميز و مرتب آنرا مي نويسد و حل ميكند ، اين مقبول تر است . داريم : بعد از نماز تسبيحات بگوييد . اين ها ثواب را زيادتر مي كند . 8- آيا درست است كه بگوييم : حالا كه عمل ما پذيرفته نيست ، پس ديگر آن را انجام ندهيم ؟

رسول خدا فرمود : كسي كه غيبت مرد و زن مسلماني را انجام بدهد ، خدا نماز و روزه اش را تا چهل روز قبول نمي كند مگر اينكه طلب مغفرت از او بكند و او ببخشد . اين كه شما مي فرماييد : مثل اين است كه مي گويند : در فلان روز نماز شما پنج برابرميشود . پس بگوييم ديگر نماز نخوانيم چون در آن روز خيلي نماز خوانده ايم . . يا اينكه مي گويند : كسي لقمه حرام بخورد تا چهل روز عمل او قبول نيست . خير اين طور نيست . اول بايد استغفار كنيد كه اين خودش گناه را پوشش مي دهد و ثانيا اين روايات كنايه از اهميت است . اين براي توجه به شما است . بالاترين راهي كه انسان را از اين بن بست انسان بيرون مي برد توبه و استغفار است . در حديث داريم : كسي كه فلان كار را بكند مثل اين است كه از مادر متولد شده است . اين دو حديث را بايد كنار هم بگذاريم . در جامعه يك عبادت سه مرحله دارد : صحت ، قبولي و

ص: 10693

كمال . صحت را خيلي رعايت مي كنيم و اگر كسي منكر ولايت باشد عملش قبل نيست . ولايت نخ تسبيح است . اينها عمل را مقبول ميكند و كمال همان كه تميز و مرتب و منظم بودن است كه در بالا گفتيم .

9- چه طور مي توانيم بفهميم عملمان قبول شده است ؟

مرحوم خوانساري مي فرمود : بعضي از نمازها را اگر به قرآن عرضه كنيم ، يك مهر مردود پاي آن مي گذارد . فرمودند : اين نماز قرآني است : نماز ، انسان را از فحشا و منكر باز ميدارد . در حديث داريم : ميخواهيم ببينيم عبادت قبول است بايد ببينيم چقدر جلوي فحشا و منكر را مي گيرد . نشانه پذيرش عمل اين است كه ببينيم چقدر ما را متعبد كرده است . چقدر خاشع كرده است . قدرت بازدارنگي ما چقدر زياد شده است . نشانه قبولي نماز اين است كه نماز سّد فحشا و منكر شده باشد . در سوره معارف نُه صفات براي نمازگزار واقعي ذكر شده است : نمازگراز كسي است كه از مالش به راحتي ميگذرد و وفا به عهد دارد و خيانت نميكند و ...

88-05-04

اين هفته بحث آسيب شناسي

4- اين كه بعد از به رسالت رسيدن پيامبر ، مردم به اسلام روي آوردند ، مرهون چه چيزي بود ؟

رسول خدا كه از غار حرا پايين آمد ، سنگ ها و چوبها و ناسزاها و تهمت ها و آشوبها و جنگ ها شروع شد . اما دو دهه گذشت ، رسول خدا از منبر بالا آمد تا خدا

ص: 10694

حافظي كند . بين آن فرود و اين صعود تفاوت بسياري است . روزي كه فرود آمد موج مخالفتها و آن روزي كه براي خدا حافظي صعود كرد ، چه دنيايي پر از عظمت و شكوه بود . واقعاً پيامبر چه كرد ؟ اين سوالي است كه خيلي از مستشرق ها به آن پرداخته اند . خيلي ها كه مسلمانان نيستند ولي علاقه مند به سرنوشت اسلام هستند كه چطور شد افرادي كه سر مسئله جزئي سالها با هم دعوا ميكردند ، حالا كارشان به جايي رسيده كه وقتي بهم مي رسند ، سوره والعصر را مي خوانند . گاهي سر يك شتر ، جنگ طولاني راه مي انداختند حالا چطور شده است كه فردي جنازه ها را روي شتر گذاشته ومي گويد : اين برادرم و اين پسرم است ولي الحمدلله پيغمبر سالم است . چه اتفاقي افتاده ؟ پيامبري كه كنار كعبه مي گفت : قولوالااله تفلحوا و بر او شكمبه گوسفند مي ريختند و وقتي به طائف رفت ، مردم با چوب و سنگ دنبالش كردند ، حالا آب وضوي او را تبرك مي دانند . وقتي صدايش مي زنند ، مي گويند : يا رسول الله . اين تحول ، خيلي عجيب است . اين تحول مرهون دو دسته عوامل است . يك بخش آن مرهون عوامل فردي است . اينكه خدا به پيامبر مي فرمايد : ما يك بار سنگين روي دوشت گذاشته ايم و نيمه شب نماز شب بخوان و روحيه اي كه پيامبر خدا از ارتباط با خدا مي گرفت و اين موضوع بحث من نيست . بخش

ص: 10695

ديگرآن ، مرهون جنبه هاي رفتاري پيامبر است . مي گويند : آيه خلق العظيم وقتي وارد شد كه خدا به پيامبر گفت : اين ها كه اطراف تو هستند يا خطاكار هستند يا ناآگاه هستند و يا نادان هستند . كسي كه مخالفت مي كند يا مي داند و مخالفت ميكند و يا نمي داند و يا اصلاً اطلاعي ندارد . اگر خطا كردند ، ببخش . چنانچه در فتح مكه همه را بخشيد . اگرناآگاه هستند ، همه را آگاهي بده . يك عده هم نادان هستند و بيشتر از اين نمي كشند ، از اين ها اِعراض كن . سر به سرشان نگذار . من فكر مي كنم عمده ترين رمز موفقيت پيامبر اكرم ، غير از جنبه هاي فردي يعني اخلاص داشتن ، پيشگام بودن پيامبر ، صداقت پيامبر ، عمده ترين آن بيشتر مرهون برخوردهاي اجتماعي و مداراي پيامبر است . ما كساني را مي بينيم كه به پيامبر گرويدند كه از خانواده هاي بزرگ بودند مثل پسر و دختر حاتم طايي كه محكم پاي پيامبر ايستادند . اينها وقتي رفتار پيامبر را ديدند و ديدند جُلوسش ساده است ، خانه اش ساده است ، جلساتش دايره وار است و روي خودش حساب باز نمي كند ، به او گرويدند . اگر ميگويد : بجنگيد خودش در جلو است . اگر ميگويد : دروغ نگوييد خودش هيچ گاه دروغ نميگويد . اگر ميگويد : امانتدار باشيد ، خودش به امانت زيسته است . عملكرد رسول خدا (ص) از زبان حضرت علي (ع) اين بود : پيامبر دكتري بود كه خودش

ص: 10696

به دنبال مريض مي رفت . به تعبير امروزي اورژانس بود . به سراغ مريض ها مي رفت و آنها را شناسايي مي كرد . اگر مرحم ميخواست ، مرحم مي گذاشت و اگر جراحي مي خواست ، جراحي مي كرد . يك وقتي كسي بايد حدّ مي خورد . يك جايي هم بايد مي جنگيد . اسلام بيش از آن كه با مسائل مالي و نظامي پيش رفته باشد ، با مسائل اخلاقي پيش رفته است . سيزده سال در مكه جنگ نداشته است و بيشتر جنگ ها درمدينه ، جزئي بوده است . شش تا جنگ دانه درشت بوده است كه غالبا آن را مشركين شروع كرده اند . مثل خندق و اُحد كه درهمان ها هم شما نهايت اخلاق اسلامي را مي بينيد . چيزي كه اسلام را پيش بُرد و جهاني كرد ، اين بود . بعضي ها ميگويند : بعد از رسول خدا ، جنگ هايي صورت گرفته و لشكركشي هايي شده است و بدين صورت اسلام به روم و ايران آمده است . چه توجيحي براي اين هست ؟ شما اگر يك عقيده خلاف فطرت را با جنگ به جايي ببريد ، همينكه جنگ كنار برود آن عقيده هم از بين مي رود . هفتاد سال كمونيست در بلاد شرق حاكم بود ، همينكه از هم پاشيد ، كليسا ها بالا آمدند . ولي در زمان رسول خدا چنين نبوده است . ممكن است با جريان نظامي چيزي وارد شده است ولي ايران و روم وقتي ديدند كه اسلام حرفهاي قشنگي دارد ، اسلام در دل مردم ايران و

ص: 10697

روم نفوذ كرد . شما جسم ها را با كار نظامي مي توانيد تصرف كنيد ولي روح و دل را نمي توانيد . خدا در قرآن مي فرمايد : اگر همه ي زمين پول بود و انفاق ميكردي ، نمي توانستي قلبها را تاليف كني . خدا قلبها را تاليف كرد . لذا عامل نفوذ پيامبر و تاثير او اخلاقش بود . ما هم درس بگيرم . مثل معلمي كه مي خواهد در شاگردش نفوذ كند و قلوب را تسخير كند . پيامبر در كنار زنش يك همسر بود ودر كنار نوه هايش يك پدر بزرگ بود و آنها را روي دوشش سوار مي كرد و با آنها بازي مي كرد . ما اين جوري نيستيم . سختي كار اداره را به خانه مي بريم و بدخلقي مان در خانه است . وقتي هم كه بلال اذان ميگويد و به مسجد مي رود يك عابد است . در هر چيز در جاي خودش است . ما در جامعه خودمان خلط اين موارد را مي بينيم .

5- آسيب هاي عبادت چيست ؟

شيطان دشمن قسم خورده ماست . قرآن مي فرمايد : شيطان دشمن آشكار شماست . اين دشمن هم بيكار نمي نشيند. بيشترين جايي كه شيطان پيدايش مي شود و به سراغ انسان مي آيد ، در مسائل عبادي است . خود شيطان مي گويد : من در صراط مستقيم به سراغ افراد مي آيم . يك سري حربه هايي هم دارد كه اين حربه هاي موجب مي شود انساني كه در صراط مستقيم است به انحراف كشيده شود . يكي از حربه ها

ص: 10698

ي شيطان ، تزيين گناه است . كافي است اسم رشوه را هديه بگذاريم . اسم لااُبالي گري را برادر خواهري بگذاريم . يكي از كارهاي شيطان اين است كه عنوان گناه را تزيين ميكند ، طرف را مي كوبيم ، غيبت مي كنيم ، تهمت هم به او مي زنيم و اسم اين را ، بحث سياسي ميگذاريم . اين شخصيت كوبي است . يا فرض كنيد اسم عنوان حرامي را ، يك اسم رنگ و آب داري به آن مي دهيم . حربه ديگر شيطان وسوسه است . انسان را تحريك مي كند . طبيعتا يكي از مهمترين حربه هاي شيطان اين است كه بعد از عمل ، يك جوري اين عمل را باطل كند يا حين عمل يك آسيبي را وسط كار وارد كند كه آن آسيب عمل را از جايگاه خودش پايين بياورد . روايت داريم : وقتي مبعث پيامبر شد ، نيروهاي شيطان خيلي ناراحت شدند و دور شيطان جمع شدند و گفتند چه كنيم ؟ بت پرستي ديگر تمام شد . يك كسي آمده كه مردم را به توحيد دعوت ميكند . ما ديگر به مردم نميتوانيم بگوييم : بت بپرستند . چون ديگر از بت كاري بر نمي آيد . شيطان تاملي كرد و گفت : اينها كه مسلمان مي شوند و بت پرستي را كنار مي گذارند ، در دلشان حب دنيا هست ؟ گفتند : بله . اين ها دنيا را دوست دارند . شيطان گفت : اين كافي است . نگران نباشيد . برويد و حب دنيا را در دل مردم تشديد كنيد تا مال

ص: 10699

را از راه حرام بدست بياورند و در راه حرام خرج كنند ، اين جوري به آنها لطمه مي خورد . بعد از پيامبر هم همين شد . چه ريخت و پاش هاي مالي كه كردند و در حكومت بني اميه چه اتفاق هايي كه افتاد . امام سجاد (ع) دعايي بنام مكارم الاخلاق دارد كه دعاي عجيبي است . شرح هايي هم دارد . يكي از مطالبي كه امام در آنجا بيان مي كند اين است كه وقتي ارزش آن را بيان مي كند ، آسيب آنرا هم مي گويد . مثلا خدايا من را عبد خودت كن . اين يك ارزش است . بعد مي گويد : خدا اين عبادتم با آسيب عُجب خراب نشود . خدايا به من عزت ده . يك ارزش است . اما خدا عزت من را با كبر قاطي نشود . خدايا من را پيش چشم مردم بالا ببر ولي پيش خودم كوچكم كن . اين ها مرزها است . يكي از آسيب ها ، عُجب است . يعني عمل را بزرگ ديدن . مثلا دو برادر در مراسم احيا مي خواهند شركت كنند . يكي از اول شب مسجد مي رود ولي ديگر خواب مي ماند و به مراسم احيا نمي رسد . با شرمندگي ميگويد : خدايا ما كه به مراسم نرسيديم ولي برادر ديگر مي گويد : ما كه امشب كارمان را انجام داديم . اينها را نگاه كن كه نرسيدند . او عملش باطل ميشود چون عملش را با عُجب درآميخت . در روايت داريم : گناهي كه شما را ناراحت كند بهتر از

ص: 10700

عبادتي است كه شما را به عُجب وادار كند . امام سجاد (ع) در اين دعا مي گويد : به تو پناه مي برم از اينكه گناهم را كوچك بشمارم و عبادتم را بزرگ ببينم . متدينين و مومنين بايد حواسشان جمع باشد ، بزرگ شماري عمل ، عجب ، به خود باليدن . آيت الله بروجردي در اواخر عمرش گريه ميكرد . علت را پرسيدند ؟ ايشان گفتند : دستمان خالي است . يك مرجع تقليدي كه صدها مجتهد مثل امام خميني را تحويل جامعه داده است ، مسجد اعظم قم از آثار ايشان است ، كتاب جامع الاحاديث و شاگرداني كه در كشورهاي مختلف مثل آلمان داشته ، اين حرف را ميزند كه دستمان خالي است . شخصي اينها را براي ايشان شمارش كرد . ايشان گفتند : كثرت عمل مهم نيست ، اخلاص عمل مهم است . چون كسي كه بررسي ميكند ، دقيق است . اين گفته ايشان ، جلوي عمل كساني را كه مي خواهند عملشان را بزرگ بشمارند مي گيرد . نماينده هاي شوراي اسلامي تازه تشكيل شده ، خدمت امام رسيدند . يكي از نماينده ها از امام خيلي تعريف كرد . امام از اول تا آخر گوش كرد . امام گفت : مي ترسم اين حرفهايي را كه شما گفتيد ، باور كنم . ما هنوز در اصلاح نفس خودمان مشكل داريم . يعني بلافاصله اين جمله را فرمودند تا از عجب و ابلال جلوگيري بشود . به امام سجاد (ع) ميگويند : شما چقدر عبادت ميكنيد ؟ فرمودند : اينها چيزي نيست . شما عبادت جدم

ص: 10701

علي را نديديد . راه كارش هم اين است كه انسان وقتي كاري انجام مي دهد ، دنبال كار بالاتر برود . بگويد : حالا ما يك نمازي خوانديم ولي حضرت علي (ع) هزار ركعت نماز مي خواند . ما دو تا زخم هم در جبهه برداشتيم ، امير المومنين صدها زخم برداشت . فورا روي گزينه هاي بالاتر برويد . بگوييد : تازه ممكن است قبول نشود و از بين برود و شايد عادت باشد . پس هميشه در خوف و رجا باشيد . يكي از دانشمندان بني اسرائيل خواب ديد كه قيامت شده و گفتند به بهشت برو . همينكه به بهشت رسيد ، خدا به او گفت : با رحمت من وارد بهشت شو . به او بَر خورد و گفت : چرا به رحمت تو وارد بهشت بشوم ؟ به عمل خودم وارد بهشت مي شوم . خطاب آمد او را برگردانيد . خوب چه كار كردي ؟ شصت سال نماز خواندم و روزه گرفتم و تدريس كردم . گفتند : همه اين ها را در كفه ترازو بگذاريد . يكي از نعمتهاي خدا مثل انار را در كفه ديگر ترازو گذاشتند و ديد كفه اعمالش بالا رفت و كفه انار پايين آمد . اگر بخواهيم به عمل تو نمره بدهيم كه خيلي كم مي آوريد . كداميك از اعمال ما ميتواند پاسخ يك نعمت مثل گوش و چشم باشد ؟ لذا ما به خدا ميگوييم : با عدلت با ما رفتار نكن با فضلت و رحمتت با ما رفتار كن .

براي اينكه در عبادت مغرورنشويم ، راه ديگرش در

ص: 10702

مسئله نظري و انديشه اين است كه وقتي كاري كرديم مثلا حج رفتيم و يا جبهه رفتيم ، بگوييم : از كجا معلوم است حُسن عاقبت باشد . داريم كساني كه در دقايق آخر سقوط كردند . طرح اين سوال باعث ميشود كه انسان كار خودش را بزرگ نبيند . يك بازيكن فوتبال اگر دو تا گل زد نبايد بگويد : كار تمام است . زيرا ممكن است در دقايق آخر گل بخورند . هيچ گاه كار را تمام شده نبينيد . حالا فكر كنيم از كجا معلوم است اين عبادت من قبول شده باشد؟ قبول شدن با صحت فرق دارد . شايد عادت بوده است . اين ها باعث ميشود انسان جايگاه عملش را برتر نبيند .

يكي ديگر از آسيب هاي عبادت كه قرآن روي آن دست گذاشته است منت گذاشتن و آزار است . قرآن مي فرمايد : صدقات خودتان را با منت و آزار دادن باطل نكنيد . افرادي خدمت ائمه مي رسيدند و كارشان را با آب و تاب تعريف مي كردند . مي گفتند : ما شيعه خالص شما هستيم . ائمه مي فرمودند : شيعه خالص ، ابوذر و مقداد بودند . شما بايد بگوييد اميد داريم از شيعيان شما باشيم . گاهي اوقات عملي خوبي صادر مي شود بعداً با منت گذاري و آزار دادن آن را باطل مي كنيم . در قرآن داريم : عده اي كه مسلمان مي شدند بر سر پيامبر منت ميگذاشتند و قرآن مي فرمود : ما بايد بر سر شما منت بگذاريم . ما چند جور آزار داريم . خدا آزاري

ص: 10703

، پيامبر آزاري ، امام آزاري ، مردم آزاري و خود آزاري . يكي از مصاديق خدا آزاري اين است كه ادعا كند بنده ي خداست ، روزي خدا را بخورد اما در خانه ديگري را بزند . يكي ديگر از مصاديق خدا آزاري اين است كه من حدود الله را بشكنم زيرا خدا هم مرزهايي دارد و آن طرف بروم . قرآن مي گويد : اي مردم از خدا و پيغمبر جلو نيفتيد . وقتي خدا مي گويد : حلال است چرا شما مي گوييد : حرام است ؟ حرام خدا را حلال كنيد . وقتي خدا دستوري را داد كسي كه به اين دستور بي توجهي مي كند ، اين خدا آزاري است . پيامبر آزاري هم داريم . پيامبر فرمود : كسي كه حضرت فاطمه (س) را آزار دهد ، من را آزار داده است . هركس مومني را آزار بدهد ، من را آزار داده است . شما وقتي مومني را خوار مي كنيد ، يعني ائمه را خوار كرده ايد . هركس مومني را شاد كند ، خدا را شاد كرده است پس عكس آن هم صادق است . خدا در قرآن مي فرمايد : كسانيكه خدا و پيامبر خدا را آزار دهند و كسانيكه مردها و زنهاي مومن را آزار ميدهند ، لعنت خدا بر آنها باد . مصادق آزار بسيار است . مثل تهمت زدن ، غيبت كردن و بُردن آبروي مردم و ...اين آزار باعث ميشود عمل ما ، از جايگاهش پايين بيايد . در روايت صريح داريم : آفت عبادت ريا است . ريا قصد مي

ص: 10704

خواهد . اگر كسي كاري را انجام داد به قصد اينكه مردم خوششان بيايد و خدا را كنار زد ، اين ريا ميشود . فردي به امام باقر (ع) گفت : كاري كه ميكنم و مردم مرا تشويق مي كنم ، خوشم مي آيد . آيا اين ريا است ؟ آقا فرمودند : خير . تشويق با ريا فرق مي كند. خوش آمدن از تعريف مردم غير از ريا است . ريا اين است كه انگيزه ي عمل من غير الهي باشد و اين قصد مي خواهد . روايت داريم : در روزقيامت رياكار را با چند نام صدا مي زنند . فاجر ، كافر و... يك ذره ريا عمل را ميسوزاند . ريا قصد مي خواهد . ما يك برنامه پخش مي كنيم . اين ريا است ؟ خير . نشانه ريا كار اين است كه در جلوي مردم نشاط دارد ولي وقتي تنهاست كسل است . در خانه نماز صبح را سي ثانيه ميخواند ولي در مسجد طولاني تر چند مي خواند . اين ريا است . رياكار انتظار تشويق دارد و از انتقاد بدش مي آيد . با لفظ چيزي عوض نميشود . بعضي ها مي گويند : ريا نباشد ، من اين كار را كردم . اين حتما ريا است . خدا به پيغمبر گفت : پيغمبر ، تو دعوتت را براي خدا بكن . شما كار را براي خدا بكنيد . خدا خودش آن را بزرگ ميكند . خدا عزت ميدهد و اين بهتر از غرور است و غير از خدا كسي نمي تواند عزت بدهد .

88-04-28

بحث اين

ص: 10705

هفته عبادت و عبوديت است .

1-مفهوم عبادت و عبوديت چيست ؟

بحث عبوديت و بندگي همان طور كه شما اشاره كرده ايد و در آيات قرآن هم داريم، آفرينش هستي براي بندگي خداست و درآيات قرآن مي خوانيم كه ما در هر امتي اگر پيامبري فرستاديم ، همه يك حرف مشترك داشتند و آن اين بود كه بندگي خدا را بكنيد. شخصيت هايي مثل حضرت علي (ع) ، همه عظمت و بزرگي خودشان را در آن مي ديدند . اصل عبوديت و بندگي ، تاكيد همه انبياء بوده است . مهم مفهوم عبوديت است . در جامعه تا حرف عبد و عبوديت مطرح ميشود ، ذهن هاي عرفي به اين طرف ميرود كه طرف عبادت مي كند ، گوشه گير و منزوي است و تعامل كمتري دارد و به سياست كاري ندارد ، به نظام و دنيا كاري ندارد و همه اش در خودش است . نماز و قرآن مي خواند و اين يك عابد واقعي است . من عرض مي كنم اين نيست . عبوديت به معناي خضوع ، تسليم و كُرنش در برابر كسي است كه شايسته بندگي است . چون ممكن است ما اين تعبير را در برابر افراد هم بكار ببريم . فلاني عبد فلاني است . مثل عبدالحسين . اين فرق ميكند و به معناي اطاعت و پيروي است . عبوديت مخصوص خدا يعني تسليم در برابر ذاتي كه آفريننده ي ماست . و ذاتي كه شايسته ي بندگي است . اين عبوديت يعني هر كاري كه تسليم را نشان بدهد . بنده نگاهم به يك صحنه حرام مي

ص: 10706

افتد و بخاطر خدا ، چشمم را مي بندم . اين كار عبادت است با اينكه نماز نخوانده ام . بالاترين عبادت عفت است . خانمي وسواس دارد يا آقايي بد دهان است ، سعي مي كنند اين عادات زشت را ترك كنند ، تمام مدتي كه سعي ميكند وسواس را كنار بگذارد و يا بددهاني را ترك كند ، در حال عبادت است . چرا؟ بالاترين عبادت اين است ما بر عادت هاي زشت مان غلبه كنيم . يك روز جواني خوش هيكل به مسجد مي رفت . او خيلي چهارشانه بود ، به اصطلاح خيلي خوش تيپ بود . اصحاب گفتند : گفتند يا رسول الله حيف . فرمودند : چرا؟ اصحاب گفتند : اين صبح تا شب دنبال كار است . صبح تا شب در مزرعه تلاش مي كند . كاش مقداري توان و هيكل خود را براي مسجد ، عبادت و دعا مي گذاشت . رسول خدا (ص)فرمودند : كار كردن او سه حالت دارد . اگر براي رفاه زن و بچه اش كار مي كند ، عبادت است . اگر كار مي كند كه سربار جامعه نباشد ، باز هم اين كارش عبادت است . اگر كار ميكند تا پولش را در راه حرام مصرف كند ، اين كار شيطاني است . و كار حرام است . امام باقر (ع) در بيابان كار ميكردند ، يكي از همان افراد كج سليقه كه عبادت را در ظاهر مي ديد و ظاهر بين بود ، گفت : آقا از شما تعجب مي كنم . شما چرا ؟ آقا گفت : چه شده

ص: 10707

است ؟ آقا شما بايد در مسجد باشيد و و دعا بخوانيد و در حال عبادت باشيد . آقا گفت : قسم به خدا اگر الان بميرم درحال عبادت مرده ام . يك جزء مهم عبادت ، كسب مال حلال براي زندگي و بار برداشتن از دوش مردم است . پس يك راننده تاكسي مي تواند پشت فرمان ، عابد باشد . يك مجري مي تواند در محل كارش عابد باشد . همه مي توانند در كار خودشان عابد باشند . با اين نگاه كه انگيزه ، انگيزه الهي باشد . عكس اين هم صادق است . كسي در حال نماز ميتواند ريا كند و آن نماز عبادت نباشد . مي تواند مسجد بسازد و آن مسجد به دستور پيامبر خراب بشود . آن مسجد بنيان ديني نداشته باشد . مسجد قبا اولين مسجدي است كه در اسلام ساخته شده و روي ديوار مسجد قبا نوشته شده : بنيان اين مسجد بر اساس تقوي بوده است . با اين معنا ، عبوديت يك معناي عام و فراگيري پيدا مي كند . طبيعتاً ما يك عبادت هاي تعريف شده اي هم داريم . مثلا كسي بگويد : ما در ماه رمضان روزه نمي گيريم و به جاي روزه ، كار مي كنيم . خير، واجبات در جاي خودشان هستند . هر چيزي سَمبل دارد . جواني پرسيد : مگر هدف از عبادت صحبت كردن با خدا نيست ؟ حالا چرا من صبح زود از خواب بلند بشوم و دو ركعت نماز بخوانم ؟ ساعت نه بلند مي شوم و گوشه اي مي نشينم و با خدا

ص: 10708

درد دل مي كنم . مگر هدف فقط گفتن اياك نعبدوا و اياك نستعين است ؟ گفتم : ما در هر كشوري كه وارد مي شويم ، يك سرود دارد . يك پرچم و يك علامت دارد . ما در اسلام ، بعنوان زبان مشترك همه مسلمانان يك سَمبل به نام نماز و روزه داريم . اين ها بايد حفظ بشود . شما فكر كنيد كه اگر سه ميليون نفري كه در مسجدالحرام در ايام حج نماز ميخوانند ، اگر قرار باشد هر كسي با يك شيوه اي بايستد و نمازبخواند ، چه خواهد شد ؟ اين عبادت هاي تعريف شده را بايد در جاي خودش داشته باشيم . 2- چرا در عبادتهايمان سستي به خرج مي دهيم ؟

دين يك امر فطري است و انسان به معنويت علاقه دارد . ببينيد چقدر عرفانهاي كاذب زياد شده است . تبليغ كتابهاي معنوي چقدر زياد شده است . رويكرد به اين سمت زياد شده است . حتي كسانيكه براي ارضا خودشان ، مدتي به راههاي غلط مثل موسيقي و كارهاي حرام و ناپسند مي روند ، بعد از مدتي سرخورده ميشوند و بر مي گردند و دوباره سراغ معنويات مي آيند . در هر جا با مردم صحبت مي كنيم ميگويند : خدا را قبول داريم و مگر ميشود منكر خدا شد ؟ من يك نياز محض هستم و يك غني محض بايد من را ايجاد كرده باشد . ممكن است همين آدم نماز نخواند و يا سستي كند يعني در باورها ، مشكل كمتري داريم . بيشتر مشكل ما در تعبد و عملكردها است .

ص: 10709

در هر كاري ممكن است آفت و آسيبي باشد . همانطور كه ممكن است يك چوب آفت داشته باشد و موريانه به آن آسيب بزند . روايت داريم : آفت عبادت ، سستي است . كسالت هم به دين و هم به دنياي انسان ضرر مي زند . چرا در جامعه ما اين سستي رخنه مي كند ؟ مثلا بگوييم كار شيطان است . خير شيطان بر انسان مسلط نيست . بله شيطان بر صراط مستقيم مي نشيند . يعني سراغ نماز صبح مي آيد وگرنه كسي كه در صبح درمركز خلاف است ، شيطان سراغ او نمي رود . شيطان به سراغ ما مي آيد كه براي نماز صبح بلند نشويم وگرنه كه طرف خودش كار شيطاني ميكند احتياج به شيطان ندارد . اين سستي را از چند جهت مي توان بررسي كرد . يكي سستي والدين است . در قرآن داريم : خودتان و خانواده تان و يا درقرآن داريم : حضرت اسماعيل خانواده اش را به نماز دعوت مي كرد . سستي والدين به اين معنا نيست كه صبح بالاي سر بچه هايشان بيايند و با فرياد بچه هايشان را براي نماز بيدار كنند . منش و رفتار مهم است . مي گويند : خود شهيد بهشتي نماز شب مي خواند و كسي را هم بلند نمي كرد و هنگام اذان در حياط اذان مي گفت تا بچه ها از خواب بيدار بشوند و نماز بخوانند . عملكرد پدر مهم است . وقتي يك پدر در خانه رعايت عملكرد ديني را نميكند ، مادري لااُبالي گري مي كند ، حالا نماز هم

ص: 10710

بخواند ، خوب بچه مي گويد : تو كه دروغ مي گويي و با مادر هم بدرفتار ميكني ، خودبخود يك انفكاكي بين آموزه هاي ديني پيدا مي شود . دچار تضاد مي شوند . داريم كسانيكه دعا ماه رجب را هم مي خواند ولي در خانه بداخلاقي و بددهاني ميكند . رفتار والدين ، تعامل و برخوردشان باعث سستي بشود . صاحب بن عُباد از وزراء آل بويه بوده و تاليفاتي هم دارد . ايشان خيلي مهمان نواز بودند . گاهي در ماه رمضان هزار نفر را افطاري مي داد . از او پرسيدند : از كجا اين قدر سخي بار آمدي ؟ گفت : من از بچگي مادرم يك دينار به من مي داد و مي گفت : اين را زير رخت خوابت بگذار . صبح كه به مسجد ، يعني محل درس آن زمان ، مي روي سر راهت ، اولين فقير را كه ديدي ، اين را به او بده . و اين براي من عادت شد .حتي وزير هم كه شده بود ، همين كار را مي كرد . ما بايد عبادت فرزندانمان را روشمند ونهادينه بكنيم . اين به خانواده ها برميگردد . اين بحث مفصلي است . عامل دوم بحث جهل و عدم اطلاع است . خيلي چيزها را اگر ما بدانيم ، به دنبال آن مي رويم . اگر انسان بداند در اين نماز چقدر ثواب است ، بداند يك سوم فشار قبر براي غيبت است ، بداند ذكر لااله الااله اين قدر ثواب دارد و ترك نماز چقدر محروميت دارد و ضربه مي خورد ، اين

ص: 10711

كار ها را نمي كند . ميگويند : پادشاهي در يك شب تاريك ، لشكريانش را از بيابان عبور مي داد ، به يك جاي رسيدند كه زير پايشان شن مانند بود . پادشاه گفت : اين ها را جمع كنيد . اين افراد سه دسته شدند . يك عده گفتند : چَشم و تمام كوزه هايي را كه داشتند ، از اين مواد شن مانند جمع كردند . يك عده گفتند : مگر ما بيكار هستيم . خودمان در اين شب تاريك به زور راه مي رويم حالا اينها را هم جمع كنيم ؟ و چيزي بر نداشتند . عده اي هم گفتند : حالا يك مشت برمي داريم . اگر به درد خورد كه هيچي و اگر به درد نخورد ، دور مي ريزيم . خيلي زياد نيست . صبح كه به روشنايي رسيدند ديدند آنها دُر و طلا بوده است . همه غصه مي خوردند . آنها كه برنداشته بود مي گفت : كاشكي برمي داشتيم و آنها كه كمتر برداشته بود هم مي گفت : كاشكي بيشتر بر مي داشتم . و كسي كه برنداشته بود ميگفت : من كه بدبخت هستم . قيامت هم همينطوري است . قرآن ميفرمايد : در قيامت باطن ها آشكار مي شود و پرده ها كنار مي رود و حسرت ها مي آيد . من نگاه مي كنم ، مي بينم يك نافله شب اين قدر نورانيت درقبر مي گذاشته ، يك لااله الا الله اين قدر باعث سهولت عبور از صراط مي شده ، حسرت مي خورم كه چرا اين كارها را كم كردم

ص: 10712

. علم به ارزش ها ، مهم است . يك بچه ارزش سند خانه را نمي داند ولي كسي كه يك زنداني دارد ارزش آن را خوب مي داند زيرا مشكلش با آن حل مي شود . ارزش ها را مطالعه كنيد و آگاهي بدست بياوريد . آگاهي به عظمت خالق ، بداند خالق چقدر بزرگ است و او ضعيف است . آگاهي به طولاني بودن مسير ، بداند كه عقبه هاي قيامت چقدر سخت است . به اين آگاهي ها توجه كنيد . اين آگاهي ها به ما مسئوليت هم مي دهد . من اگر بدانم تك تك حرفهايي كه مي زنم ، بصورت املا نوشته ميشود ، ديگر حرفهاي زشت نمي زنم . پس خدا حرفهاي ما را مي نويسد . در املا حرفهاي زشت نمي زنيم . چون بعداً خودمان خجالت مي كشيم . خدا از همه زندگي من فيلم مي گيرد . اگر انسان بداند در موقع مرگ و احتضار يكبار سريع اين فيلم جلوي چشمش به نمايش در مي آيد ، حواسش را جمع ميكند . جواني مبتلا به گناهي بود و پيش امام صادق (ع) آمد . امام فرمود : اين گناه را هم جلوي مردم انجام ميدهي؟ گفت : نه . حتي جلوي بچه هم انجام نمي دهم . امام گفت : يعني تو خدا را از يك بچه كمتر فرض كردي ؟ يك وقتي بچه پشت رايانه نشسته و كار مي كند و مادر كه مي آيد آنرا قطع ميكند ، از مادر خجالت مي كشد . مادر انساني مثل تو است . انسان بايد از خدا

ص: 10713

خجالت بكشد . تقويت باورها ، سستي را از بين مي برد . لذا مي گويند : وقتي ميخواهي دعا كني ، اول نعمتهايي كه داري بگو ، بعد گناههايي كه كردي بگو ، بعد صلوات بفرست و بعد دعا كن . مستقيم دعا نكن . نگو خدايا به من خانه بده . بگو : خدايا به من همسر دادي ، اولاد دادي ، همه را قبول دارم و بعد...

موسي شخصي را ديد كه خيلي ناله و زاري مي كند و به خدا گفت : چرا حاجت او را نميدهي ؟ خدا گفت : چون قلب او ناهي است . يعني توجه ندارد . و زبانش سهو و با غفلت است . يك چيزي ميگويد . اين نكاتي است كه بايد به آن توجه بشود . نكته سوم مسائل جنبي است . مثلا لقمه ما اثر مي گذارد . روايت داريم : عبادت با لقمه حرام مثل ساختمان سازي روي شن روان است . خانواده ها به لقمه خيلي توجه كنند . الان لقمه ها قاطي شده است . آقايي كه به خمس و زكات معتقد نيست ، دارد سهم امام را ميخورد . كسي كه در اداره كم كاري ميكند و يا به بيت المال خيانت ميكند ، لقمه حرام مي خورد . لقمه حرام بالا رفتن از ديوار مردم نيست . مجموعه عواملي كه باعث ميشود انسان شغلش ، شغل شرعي نباشد . خُدعه و كلك باشد و روي عبادت اثر مي گذارد . اثر آن وضعي است . خوب مي پرسند : آقاي ما خرجي ميآورد . من از كجا

ص: 10714

بدانم از كجا ميآورد ؟ اگر انسان نان خور خودش باشد ممكن است تكليف نداشته باشد ولي اثر وضعي دارد . در روايت داريم : لقمه حلال نورانيت مي آورد . لقمه حلال دعا را مستجاب ميكند . نكته ظريف ديگر بحث رابطه هاست . خيلي وقتها دوست ، دوست را با نماز مي كند . يا برعكس . در حديث مي خوانيم انسان بر دين دوستش است . يكي از مواردي كه در قيامت حسرت مي خورند ، اين است كه كاشكي با فلاني دوست نبوديم . خيلي از خانواده ها مي گويند : فرزندمان مسجد و حرم نمي رود . مي گويم : شما به او نگوييد ، از طريق رفيقش وارد شويد . اگر رفيقش بگويد : بيا حرم برويم مي رويد لذا دوست در اينجا نقش كليدي دارد . 3- چه ميشود كه يك عبادت ، عبادت برتر ميشود ؟

در واقع چه ميشود كه يك عبادت فرشي ، يك عبادت عرشي مي شود . كسي تا نماز مي خواند ، فوري خودش را از سجاده كنار مي كشيد . گفتند : چرا اين كار را مي كني ؟ گفت : چون الان برمي گردد و به سرم مي خورد . بعبارت ديگر چطور مي شود يك مسجدي ميماند و يك مسجدي به دستور پيامبر تخريب مي شود . مصالح كه همان است . پس علت چيست ؟ اگر به اول تاريخ برگرديم ، چه ميشود كه يك قرباني از هابيل قبول ميشود و از قابيل قبول نمي شود . هر دو قرباني كردند و صدقه دادند . هنگام هجرت از

ص: 10715

مكه به مدينه ، بعضي ها به انگيزه الهي مي آمدند و بعضي ها فهميدند در مدينه امكاني مي دهند و خانه ها و اموالشان را تقسيم مي كنند . پيش خودشان گفتند : ما كه اينجا كاري نداريم به مدينه برويم و پولي به جيب بزنيم . اين خبر به پيامبر رسيد كه همه اينهايي كه هجرت مي كنند ، براي خدا نمي آيند . عده اي از اين ها انگيزه شان ، مال دنياست . پيامبر گفت : من مي دانم . كسي كه هجرتش براي خداست ، خدا به او اجر ميدهد و كسي كه براي خدا هجرت نمي كند ، به مال مي رسد ولي هيچ اجر اخروي نمي برد . اين عبادت برتر هم ، خودش رتبه دارد . يك وقت عبادت حضرت علي(ع) در روز جنگ خيبر از عبادت جن و انس بالاتر ميشود و يك وقت ميشود يك انگشتر دادن به فقير و يك آيه وارد ميشود يك وقت ميشود يك شب خوابيدن در جاي پيامبر آيه نازل ميشود . يك وقت كسي صدسال جاي كسي مي خوابد و هيچ اتفاقي نمي افتد . يك عبادت برتر با چند چيز تعالي و علو پيدا ميكند . اولين عامل كه سنگ بناست انگيزه است كه بايد الهي باشد . حضرت فاطمه (س) و خانواده اش كه در آن سه شب افطارشان را انفاق كردند ، گفتند : براي خدا . جنگ و قيام زيادبوده است . چرا قيام امام حسين و عاشورا ماندني شد ؟ چرا خدا اين قدر به امام حسين مقام داده است ؟ چرا جز خوردن

ص: 10716

خاك كربلا ، خوردن هيچ خاكي جايز نيست ؟ چرا دعا زير قبه امام حسين مستجاب ميشود ؟ يك وقتي امام هادي بيمار شدند ، به شخصي پول دادند و گفتند : به كربلا برو و براي ما دعا كن و شخص با خودش فكر كرد كه ايشان خوشان هم امام بودند ، چرا خدا اين عظمت را به امام حسين داده است ؟ نكته اش در اين است كه امام حسين همه چيزش را براي خدا داد . لذا اين جمله مشهور است كه آن شخص مي گويد : به قتلگاه رفتم . ديدم امام با نشاط و برافروخته سرش را روي خاك كربلا گذاشته و ميگويد: راضي به رضاي تو هستم . كليت آن اين است . هر چقدر ما بتوانيم در كارمان اخلاص داشته باشيم ، عمل مان ماندگارتر است . بعضي از نويسندگان كتابهايي دارند كه ماندگار و با بركت است . چرا سخنان امام خميني اين قدر تاثير مي گذارد و ماندگاراست . چون مي گويد : خرمشهر را خدا آزاد كرد . هميشه گفت : خدا . هيچ وقت من نگفت . اگر بتوانيم انگيزه مان را الهي كنيم و دراعمالمان اخلاص داشته باشيم و البته كار سختي است ، رتبه مان بالاتر مي رود . دومين عامل اين است كه عمل ما متقن باشد و استحكام لازم را داشته باشد . پيامبر بچه هجده ماه اش از دنيا رفت و پيامبر او را به قبرستان برد و دفن كرد . كسانيكه همراه پيامبر بودند ، مي خواستند برگردند و پيامبر فرمود : برگرديد . گفتند : چرا مگر

ص: 10717

كار تمام نشده است ؟ پيامبر گفت : قدري گِل بياوريد تا من اين سنگ لحد را محكم كنم . گفتند : يا رسول الله اين بچه كه مرده و جنازه است و مي پوسد . گفتند مي دانم ولي خدا دوست دارد كسي كه كاري را انجام بدهد ، محكم كاري كند . بعضي ها نماز مي خوانند و آدم خجالت مي كشد . چطور مي خواهيد اين نماز پر سرعت ، عبادت برتر بشود ؟ كسي نمازش را خيلي تند مي خواند و پيامبر فرمود : مثل كلاغي است كه بر زمين نوك مي زند . او اگر در اين حال بميرد بر دين من نمرده است . حديث داريم : نماز پرواز مومن است . كدام هواپيمايي روي باند يك دفعه بلند مي شود . اول موتور را روشن مي كند و گرم ميشود و بعد با سرعتي بلند ميشود . نماز كندن و جداشدن از ماديات است . مثلا پنج دقيقه مانده به طلوع آفتاب ، شما از خواب بيدار مي شويد مي خواهيد دستشويي برويد و نماز بخوانيد ، صبحانه هم بخوريد و به سركار هم دير نرسيد ، خوب اين معلوم است حضور قلب نيست و نماز سست است . اما اگراول اذان باشد و وقت داشته باشيد با نشاط وضو بگيريد كه خودش عبادت است و بسم الله بگوييد و بعد چند تا استغفرالله ربي و اتوب اليه بگوييد ، در اين نماز حضور قلب بيشتر است . بسياري از اوقات ، عبادات ما عادت است . عادت كرده ايم كه بايستيم و ركوع و سجده برويم .

ص: 10718

اگر توجه روي بُعد ِاتقان عبادت بكنيم ، مثلا در نماز سورهاي متنوع بخوانيد كه برايتان عادت نشود . نكته سوم بحث نشاط و سرور است . در روايت داريم : عبادت را به نفس تان تحميل نكنيد . بعضي ها از شروع دعا را حال ندارند و به آخر كتاب دعا نگاه مي كنند . نكته آخر استمرا است . اگر انسان استمرار داشته باشد و به نظم تقيد داشته باشد و در عباداتش هم نظم را برقرار كند ، باعث ميشود ، عبادتش برتر بشود .

1389

89-01-28

سوال – در باره ي اخلاقيات قرآن بگوييم .

پاسخ - ما در مباحث اخلاقي ، اجتماعي و معارف اسلامي نيازمند تكرار و مراجعه هستيم . چطور وقتي كه ما ظهر ناهار بخوريم باز دوباره هم غذا مي خوريم ؟ روح ما هم اين طور است . چنين نيست كه كسي بگويد خوب ما يكبار به قرآن مراجعه كرديم ، بالوالديناحسانا ، تمام شد . از همديگر غيبت نكنيد ، خوب فهميدم . مسائل اخلاقي آنقدر مهم است كه خود خدا هم در قرآن بعضي مواقع رو به تكرار مي آورد . در سوره الرحمن ، بيش از سي مرتبه آيه فباي الاء ربكما تكذبان را مي آورد . بعضي مواقع داستان هايي را بصورت متعدد نقل مي كند البته با تفاوتهايي . ما براي چه پاي سخنراني ها مي روييم ؟ مطالبي كه اين آقا مي گويد ، شبيه مطالبي است كه سال گذشته هم شنيده ايد . ما وقتي دور هم مي نشينيم ، بهم تذكراتي ميدهيم . در اصول تربيتي تكرار يك اصل

ص: 10719

است. ارتباط مستمر هم خيلي مهم است . قرآن غذاست . روايت داريم كه قرآن سفره گسترده ي الهي است . اين سفره اين طور نيست كه اگر كسي يك بار سر آن سفره نشست ، بگويد : من سير شده ام . خير روح مثل جسم ، نياز به استمرار و تكرار با قرآن را دارد . نكته ي ديگر اينكه آيات قرآن سطوح متعددي دارد كه با تكرار در مراجعه ، به اين سطوح دست پيدا مي يابيم . دليلش هم اين است كه الان هر روز يك تفسير مي آيد و هر كدام يك رويكردي به قرآن دارد . كتاب هايي آمده كه آيات اجتماعي ، اخلاقي و ديگر را از هم جدا كرده است. يكي از مهمترين مطالب در قرآن مباحث اخلاقي است . ما مي خواهيم درباره ي اخلاقيات قرآن توضيح بدهيم زيرا هدف اصلي تزكيه و آموزش قرآن است . كتاب اخلاق در قرآن زياد نوشته اند كه يكي از آنها كتاب آيت الله مكارم شيرازي است . مفصل تر آن پيام قرآن نام دارد . اين قلم بسيار ساده اي دارد ، شبيه تفسير نمونه است . بيشتر از آيات قرآن است و كمي روايت هم درآن هست . آيه را تفسير كرده ، دسته بندي كرده و جمع بندي كرده است ، بيشتر هم به فضايل و رذايل مي پردازد . مثلا امانتداري بعنوان يك فضيلت و خيانت بعنوان يك رذيله اخلاقي معرفي شده است . اين يك منبع تفسيري قابل فهم است و معلمين مي توانند از اين استفاده كنند . براي انتخاب موضوع ، ببينيم

ص: 10720

كه بيشترين گرفتاري در جامعه چيست ؟

سوال – لجبازي چيست ؟

پاسخ - بيشترين گرفتاري ما در جامعه كنوني لجاجت است . و از همين جا وارد بشويم . ببينيم قرآن در باره لجاجت چه مي گويد ؟ يكي از گرفتاري هاي زناشويي لجاجت ها و بهانه جويي هاست . طرف سالها با اقوام قهر است ، علتش بهانه جويي و لجاجت است . گاهي لجاجت بر يك كار منفي را رها نميكنند و ميگويند كه خانواده ما نسل در نسل اين طوري بوده است . ما يك استقامت داريم و يك لجاجت . استقامت ، اصرار ورزيدن بر يك ارزش است ، من روي دينم محكم بايستم ، حاضر نشوم دينم را بفروشم ، هركاري بكنم دروغ نميگويم ، اسم اين لجاجت نيست ، اين صبر و استقامت است . بعضي از آقايان به خانمشان مي گويند كه ما دوست داريم تو بد حجاب بيرون بروي و با نامحرم دست بدهي . او بگويد : نه . اين يك اصرار بر ارزشي بنام حجاب است و خوب است . مثلا نماز در بين راه مسافرت كه بعضي ها مي گويند : چه لجاجتي است كه حتما در بين راه بايد نماز بخوانيم ؟ خير اين لجاجت نيست ، اين استقامت است . استقامت اصرار در درخواست هاي منطقي خير و صلاح است . اينكه ما اسرائيل را به رسميت نمي شناسيم ، يك ارزش است نه يك لجاجت و سي سال هم هست كه با استكبار مبارزه مي كنيم . ما از يك ارزش دفاع ميكنيم ولي لجاجت اين است كه من يك

ص: 10721

درخواست غير منطقي و بيخود دارم . مثلا چون پدرانمان بت پرست بوده اند ، ما هم بايد بت پرست باشيم . قبل از اسلام در بين اعراب چند جور آتش افروزي داشتيم . اين چون يك سنت بوده ، پس مي خواهيم روي آن اصرار بورزيم . يا اينكه چون زنده بگور كردن يك روش بوده است ، ماهم بايد اين كار را مي كنيم .

سوره مومنون آيه 75

در اين آيه ميگويد : للجو مي فرمايد : اگر ما به اين مشركين رحم كنيم و سختي آنها را بركنار كنيم ، اينها باز در ظغيان و سركشي لجاجت مي ورزد . بعضي ها خدمت پيامبر رسيدند و گفتند كه اگر از كوه آب جاري كني ما مسلمان ميشويم . حضرت آب جاري كردند و آنها گفتند كه تو جادوگر هستي . مثلا تقاضاي باران مي كردند ، باران مي آمد در قرآن مي فرمايد : بعضي ها وقتي گرفتاري ميآيد جزع ميكنند وميگويند بچه من را شفا بده . اين لجاجت اعتقادي است . يعني در اعتقادات باطل شان لجاجت دارند .

سوره مُلك آيه 21

خدا در قرآن مي فرمايد : چه كسي به شما روزي ميدهد ؟ خوب معلوم است خدا ولي شما بت را مي پرستيد . اصحاب پيامبر پرسيدند كه نجات در چيست ؟ پيامبر فرمود : نجات اين است كه با خدا خدعه نكنيد ، كلاه سر خدا نگذاريد . يكي پرسيد مگر ميشود كه كسي با خدا خدعه كند ؟ فرمود : بله كاري كه خدا امر كرده را براي ديگري انجام بدهي . خدا ميگويد

ص: 10722

: مسجد براي من بساز ، شما براي چشم و هم چشمي مي سازي ، خدا ميگويد : براي من نماز بخوان ، براي بت نماز مي خواني . خدا مي گويد : من را بخوان ، شما بنده ي او را مي خواني . خدا به شما روزي ميدهد . اگر روزي شما قطع بشود ، آيا اين بت به شما روزي مي دهد ؟ خير . اگر الطاف الهي قطع شد ، باز اين ها لجاجت مي ورزند .

سوره ي نوح آيه 5 و 6 و 7 :

نوح از پيامبراني بود كه خيلي اذيت شد و در آخر مي گفت : خدايا من خسته شده ام . حضرت نوح 950 سال تبليغ كرد و آن يكي مي گفت بيكاري مگر يا شدي فرتوت و عقلت شد به سر . مسخره اش مي كردند و او را ساحر مي خواندند . نوح گفت : خدايا من شب و روز اين ها را دعوت كردم ، هر چي اصرار كردم فرار كردند ، هر چي من اين ها را دعوت به خدا كردم و گفتم كه خدا شما را مي بخشد ، انگشت در گوششان كردند كه صحبتهاي من را نشنوند و پارچه روي صورتشان گرفتند كه من را نبينند و لجاجت كردند .

اين سه تا آيه مي فرمايد يكي از صفات رذيله و منفي لجاجت و اصرارهاي غير منطقي است . ريشه ي لجاجت چيست ؟ آثارش چيست ؟ درمانش چيست ؟

در سوره ي كهف داستان موسي و خضر آمده است . وقتي موسي از خضر جدا شد ، خضر

ص: 10723

به موسي گفت : چند سفارش به تو ميكنم . اولين سفارش اين است كه در زندگيت لجوج نباشي . روايت داريم كه در مومن اين صفات نيست :سخت گيري ، بخل و لجاجت . انسان لجوج دير به جايي مي رسد . يكي از عوامل لجاجت ، عقده ي لجاجت است . انسان هاي بهانه جو ، معمولا انسانهاي كم ظرفيتي هستند . مي خواهد با ايراد گرفتن به ديگران ظرفيت خودش را بالا ببرد . مثلا اگر شما عروسي داشته باشيد ، اگر كارت بدهيد ، مي گويد ما فاميل نزديك بوديم ، بايد به ما كارت مي داد . اگر زنگ بزنيد ، ميگويد بايد به ما كارت مي داد . مشكل اين مشكل بهانه جويي است . دير دعوت كني يك جور و زود دعوت كني يك جور ديگر است . مادر كودكي از خانه بيرون مي رفت و به برادر بزرگتر گفت : هرچه اين بچه گفت انجام بده واذيتش نكن . و برايش فراهم بكن كه گريه نكند . مادر برگشت و ديد كه بچه گريه ميكند . برادر گفت : گفت كه برويم در حياط و چاله بكن و آب در آن بريز ، ما همه ي اينكارها را كرديم ولي حالا مي گويد : اينها را به اتاق بياور . اين لجاجت است ، يك درخواست غير منطقي . لجاجت يك صفت كودكانه است . بچه ها معمولا سر غذا خوردن و مسافرت رفتن و بيرون رفتن اين صفات را از خودشان بروز مي دهند . بتدريج كه انسان بالا مي آيد ، بايد اين خوي كودكانه

ص: 10724

كم بشود . ولي متاسفانه بعضي افراد اين خوي كودكانه را تا پنجاه سالگي به همراه دارند . طرف هفتاد سالش است اما خوي پنج سالگي هنوز در درون اوست . يكي از اينها عقده حقارتي است . خانواده ها مواظب باشند كه بين بچه هايشان تبعيض قائل نشوند ، بچه ها را كم ظرفيت و خود كم بين بار نياورند . اجازه ي رشد شخصيت به آنها بدهند . عامل دوم لجاجت اين است : روايت داريم كه ملامت و سرزنش زياد انسان را لجوج و خودكم بين بار مي آورد . ملامت زياد و سرزنش زياد باعث ميشود كه بچه باز آن كار را انجام بدهد و لجوج بار بيايد . اين عادت بدي است كه بچه ها را در خانه مقايسه مي كنند و سرزنش مي كنند . فرض كنيد كه بچه نماز صبح از خواب بلند نميشود . پدر مي گويد : خجالت بكش ، بعضي ها نماز اول وقت مي خوانند و تونعمت خدا را حرام ميكني ، جهنم مي روي ، با اين لسان صحبت كردن باعث ميشود كه بچه ميگويد : حالا كه نخوانده ام و نميخوانم تا به جهنم بروم . خانمي مي خواست خانم بي حجابي را نهي از منكر بكند ولي با لسان بد و آن خانم گفت : شما اول برو ادب ياد بگير . آيا اين سبك نهي از منكر است ؟ آن داستان وضو گرفتن امام حسين (ع ) وامام حسن (ع) را شنيده ايد ؟ در روايت داريم كه لغزش ها را با كنايه تذكر دهيد . عامل سوم راحت طلبي

ص: 10725

است . بعضي ها براي اينكه زير بار مسئوليت نروند ، ميخواهند بت بپرستند و ميگويند : پدر من بت پرست بود ، ميخواهند دست از خوي عصبانيت بر ندارند ، ميگويند : اين خوي خانوادگي ماست . مي خواهند دست از بخل برندارند مي گويند : اجداد ما هم اين طوري بودند . راحت طلبي بعضي ها باعث ميشود كه صله ي رحم انجام ندهند ، انفاق نكنند . چهارم ناداني و جهل است . من مگر چقدر عمر ميكنم كه اين همه سال رابطه ام با پدرم گل آلود است ؟ چرا بعضي ها در فاميل هميشه طلبكار هستند و توقع دارند ؟ توقعات زياد ناشي از جهالت و ناداني است . اينها عقده حقارت است كه انسان را به اين سمت و سو مي برد . ملامت بزرگتر ها هم باعث لجاجت ميشود . آثار لجاج چند چيز است . يكي اين است كه انسان لجوج ، منزوي است ، همه با آنها قطع ارتباط دارند ، او توقعش بالاست و هميشه ما را بدهكار مي كند . اين جور افراد را دعوت نمي كنند و با آنها به مسافرت نمي روند . يك اثر مهمي كه در لجاجت است ، پرهيز از رشد است . انسان لجوج در جا مي زند . من بايد اين طور باشم و بهتر نمي شوم . يك نوع تهجر دارد . ابولهب عموي پيغمبر كافر مُرد زيرا لجاجتش نگذاشت كه او رشد كند . اينها معمولا مردم گريز هستند . اين صفت زشتي است و قرآن هم تاكيد دارد . علي (ع)مي فرمايد : از

ص: 10726

لجاجت بپرهيز چون باعث جنگ ها و درگيري ها ميشود . داستان گاو بني اسرائيل هم همين بود . اگر از اول لجاجت نبود و گاويي راقرباني ميكردند و تمام ميشد ، ديگر اين اتفاق ها نمي افتاد . روايت داريم كه به بعضي از سوالها اصرا نكنيد . زيرا باعث ناراحتي شما ميشود. مثلا ميگويد : غيبت تو را كردم ، نگو كه چي گفتي و به كي گفت ؟ بگو : تو را بخشيدم ، ديگر تكرار نكن . يا ميگويد كه ما جايي بوديم و كسي كاري كرد كه خيلي زشت بود . حالا اين قدر آدرس طرف را مي گيرد تا بفهمد كه بود و چكاركرد ؟ لجاجت نكن . پيامبر فرمود : حج واجب است . فردي پرسيد : چند بار در عمر و پيامبر گفت : نمي ترسي كه بگويم هر سال ؟ حج واجب است يعني اطلاق يكبار . روايت ديگري داريم كه كسي كه لجاجت بكند ، قلبش زنگار ميگيرد و شفافيتش را از دست مي دهد . براي درمان لجاجت دو راه را مي گويم . يك راه علمي و يك راه عملي . راه علمي آن است كه فكر كند و بينديشد . نتيجه ي لجاجت من اين شده است كه سه سال است كه خانم من با خانواده اش رفت و آمد ندارد ، دخترهاي من با دخترخاله هايشان رفت و آمد ندارند ، باعث شده است كه ما از رفت و آمد و همفكري محروم بشويم . فكر كنند كه من در لجاجتم چه كردم ؟ اگر لجاجت در بت پرستي كردم از

ص: 10727

توحيد ماندم و اگر لجاجت در بخل كردم ، از ثواب انفاق ماندم . كسي امام صادق (ع) را دعوت كرد و امام پير بود و منزل دور بود و طرف هم وضعش خوب بود ، امام خسته شد و فرمود كه نميشود خانه ات را عوض كني ؟ طرف گفت : اين منزل پدرم بوده است .امام فرمود : خوب منزل پدرت باشد . حالا پدر انگشتري داده ، دستت كن اشكالي ندارد . پدرت سخي بود تو هم جواد باش . ولي اينكه سيگار مي كشي چون پدرت سيگار مي كشيده و بايد يادگار پدرت را نگهداري ، غلط است . پدرت هم اشتباه كرده است . بعضي ها مي گويند كه پدر ما به زن رو نمي داده و از روز اول كه زن وارد خانه اش مي شده ، دعوا و نزاع بوده است ، ما هم همين طور . اين اشتباه است و پدرت هم اشتباه مي كرده . درمان لجاجت ، درمان علمي است . بعضي مواقع دو تا ماشين بهم راه نمي دهند . شما مي بيني كه در هر دوماشين زن و بچه است ، شما به او راه بده و بگو حق با من است ولي در قرآن گفته لجاجت نكنيد . ببينيد ما چقدر انرژي به هدر مي دهيم در همين مسئله ي لجاجت ، در مسائل مختلف . آقايي مي گفت : من به خانمم مي گويم پشت در خانه را بينداز و خانمم ميگويد تو برو يا زباله را بيرون بگذار و خانمم مي گويد : هر كس اول حرف زد ، بايد

ص: 10728

اين كار را بكند . 40 دقيقه حرف نمي زنيم و وقت مان تلف ميشود و اعصابمان خرد ميشود ولي اين كارها را نمي كنيم و آقا مي گويد : من پيش خانم كم بياورم ؟ خير اين كم آوردن نيست . كم آوردن اين است كه شما بي ديني كني، بي تقوايي كني ، خانم اول وقت نماز بخواند و شما آخر وقت نماز بخواني ، در قرآن خواندن و نماز خواندن كم نياوري . پس فكر كنيم . آقا پنجاه سال لجاجت ، جز اين بوده كه باعث افسردگي و دور شدن از فاميل شده است . مادر شوهر اين لجاجت و بهانه گيري چيزي جز اين بوده شما سه ماه به سه ماه پسرت را نبيني ؟ اين ها را كنار بگذاريد . چرا ايراد مي گيري ؟ راه دوم راه عملي است .اين است كه انسان برخلاف لجاجت ، عمل كند . فيض كاشاني در كتاب محجة البيضا مي گويد : يك راهش اين است كه خلاف لجباي ها ، عمل كني . مثلا شما بخيل هستي ، اجباري انفاق كن تا كم كم جواد بشوي ، به لجاجتت لج كن ، اين باعث درمان ميشود.

سوال – دختر بيست ساله اي هستم با مشكل عجيب . در هجده سالگي با پسري ارتباط داشتم . پدرم به محض فهميدن ارتباط من را با تمام دوستان مدرسه ام قطع كرد . بعد از آن هم پدرم تبديل به يك انسان عصباني و لجباز شد . سر هر موضوعي كه اظهار نظر مي كنم ، مي گويد : تو حرف نزن و من

ص: 10729

را داخل آدم حساب نميكند . با مادرم بدرفتاري ميكند . نمي دانم مادرم چه گناهي كرده است ؟ دو سال است كه گريه و زاري ميكنم و توبه كرده ام ولي پدرم مي گويد همين كه هست . مشاورهم مي گويد : بايد صبر كنم . آحر چقدر ؟

پاسخ - از اين دختر تشكر ميكنم كه مي گويد : اشتباه كرده است و به دختران جوان هم مي گويم كه مرتكب اين خطاها نشويد . كاري كه از پدر و مادر مخفي ميكنيد ، بدانيد كه اشتباه است . واقعا اگر پسر شما را دوست دارد و شما او را دوست داريد به مادرت بگوييد . اگر شما به پدرتان مي گفتيد ، ممكن بود كه اين مسائل پيش نيايد . خيلي از اين ارتباطات هوسي است و پسرها قصد ازدواج ندارند . و ممكن است براي اينها سرزنش داشته باشد . در قرآن داريم دوستي هاي غير شرعي . سعي كنيد اين ارتباطات را نداشته باشيد و اگر داشتيد به پدر بگوييد تا پدر او را برانداز كند . اگر پدرت گفت : نه ، نگو خودم را مي كشم . اگر پدر صلاح ديد قبول كن . پدري نيست كه بخواهد دخترش بدبخت بشود . اما اين خطايي كه شما كرديد ، غيرت پدرتان لكه دار شده است و ناراحت است كه چرا شما اين ارتباط را داشته ايد ؟ از پدر اين خانم تقاضا مي كنم كه حس اعتماد را ازبين نبريد . كاري نكنيد كه اين برود و ارتباط برقرار بكند و نگذارد كه شما مطلع بشويد. اين خيلي

ص: 10730

مهم است كه پسر و دختر احساس امنيت كنند . بيايند و بگويند. اگر متوجه شديد برخوردي نكنيد كه او را به رنج بكشيد . هر خطايي ناشي از ميل است . اگر سراغ اين رفته ، براي ارضاع ميل محبت اين كار را كرده است و فكر ميكرده راهش اين است . پدر موضع بگيرد و دو هفته قهر كنيد ولي استمرار ندهد . خانواده هايي كه غيرت خاصي به بچه هايشان دارند ، اين كار را نكنند . قرآن مي گويد : اگر همسر شما نوشوز يا خلافي انجام مي دهد ، اول رختخواب تان را جدا كنيد ، بعد رويت را درهم بكش . شما كافي است كه دو هفته جواب سلام او را ندهيد ولي دو سال لجبازي ، اشتباه است .

89-02-25

سوال – همت يعني چه و چطور مي توانيم همت مضاعف داشته باشيم ؟

پاسخ - امسال بعنوان كار مضاعف و همت مضاعف ناميده شده است . واژه ي همت يك واژه ي عربي است و در روايات ما هم زياد به آن اشاره شده است . حديث داريم : ارزش هر انساني به اندازه ي همت اوست . در دعا هم داريم : خدايا من از همت ، بلندترينش را از تو ميخواهم . امام صادق (ع) ميفرمايد : سه چيز انسان را از رشد باز مي دارد ، يكي كوتاه همتي است ، قدرت چاره انديشي نداشته باشند و ضعف تصميم گيري و انديشه . همت يعني تلاش هدفمند . ما يك وقت كاري انجام مي دهيم بدون هدف ولي من كاري را انجام ميدهم براي

ص: 10731

هدفي ، تلاشي را بكار مي برم براي رسيدن به هدفي . فرض كنيد بنده مي خواهم كارشناسي ارشد قبول بشوم ، همتم را معطوف ميكنم ، مطالعه ميكنيم ، كوشش مي كنم براي اينكه به اين برسم . همت دوجور است ، همت پاك و همت ناپاك . حديث داريم : بعضي همت ها همت انسانهاي زيرك است و بعضي همت انسانهاي كوتاه فكر . اگر كسي تمام تلاشش فقط در حد سطح ديپلم باشد ، اين همت كوتاه است البته اين با آرزوهاي بلند ، آمال و خيال پردازي هم متفاوت است . همت بلند يعني اينكه كسي مي گويد : ما هفتاد سال عمرميكنيم و تلاش مان را هم دراين دنيا ميكنيم . خانه ميخريم ، كارهاي دنيايي انجام مي دهيم ولي حيف است كه عمر را همه اش صرف امور دنيايي بكنيم و بهتر است صرف امور آخرتي بكنيم و براي خودمان بهشت بخريم ، به اين همت عالي ميگويند . حديث داريم : همت مومن بيشتر براي آخرت است تا براي دنيا . بچه هنوز ناهار نخورده ، ميگويد مامان شام چه داريم ؟ يعني تمام هم و غمش اين است كه شام و ناهار چه بخورد . حضرت علي (ع) مي فرمايد : هركس همه ي هم و غمش براي شكمش باشد ، تمام ارزش آن به اندازه ي فضولات شكمش است . نمي گويد من امشب بخوابم و نمازم را اول وقت بخوانم يا بلند بشوم و نماز شب بخوانم يا اينكه امشب با وضو بخوابم كه بعد از نماز صبح درس بخوانم . يكي هم ميگويد بخوابم

ص: 10732

كه صبح بلند بشوم و صبحانه ي خوبي بخورم . پس اگر تلاش شما در بُعد مادي رفت ، همت شما هم مادي ميشود و اگر تلاش شما در بعد معنوي بود ، همت شما هم معنوي ميشود . مثلا شما و من نماز مي خوانيم ولي نماز يكي عرشي و نماز يكي فرشي ميشود . چرا ؟ يكي نماز مي خواند زيرا مي گويد : خدا گفته و من خدا را دوست دارم و ميخواهم با او حرف بزنم . حالا يك مي گويد كه من الان نماز مي خوانم چون اگر نخوانم به جهنم مي روم يعني از ترس جهنم مي خوانم و اگر خدا جهنم نداشت ، نماز نمي خواند . يكي ميگويد : من نماز مي خوانم چون خدا بهشت ميدهد و ما ميخواهيم درآن دنيا هم خوش باشيم ، نهر شير و عسل و كاخ داشته باشيم . يكي هم ميگويد كه بابام گفته اگر نماز نخواني ، از تو راضي نيستم و يكي هم مي گويد كه من مي خواهم استخدام بشوم و بايد ديده بشوم و در گزينش بگويند كه اين اهل نماز است . كسي كه نماز جمعه ميرود ممكن است تمام اين علتها باشد . حضرت علي (ع) مي فرمايد : اگر بهشت و جهنم هم نبود من باز هم عبادت ميكردم . فكر نكنم كه ما اين جوري باشيم يعني به ما بگويند كه همه به بهشت مي روند و جهنمي هم نيست . اينكه مي گويند : همتت بلند باشد يعني هدف بزرگ و عالي داشته باشيد . حضرت امير مي فرمايد : هر

ص: 10733

كس همتش پست است ، خوبي هايش هم كم است . فردي خدمت پيامبر رسيد و پيامبرهم او را مي شناخت . رسول خدا به او فرمود : يك دعاي مستجاب پيش من داري ، هرچه ميخواهي از خدا بطلب . اگر ما به جمعيتي بگوييم كه روي كاغذ هر حاجتي دارند بنويسند چون مستجاب ميشود ، ببينيد چه مي بينيد . يكي مي نويسد عاقبت بخيري و يكي مي نويسد شفاي مريض ها و يكي ممكن است افق ديديش يك ماشين پيكان باشد . رسول خدا به او اين را گفت . مثل اينكه بگوييد يك چك سفيد بنويس . حضرت قول داد كه حاجتش مستجاب بشود . او گفت : در منطقه اي كه ما هستيم ، منطقه ي چراي حيوانات خيلي كم است و ميخواهم كه اين منطقه زياد بشود . ببينيد يعني خسران محض . يعني تمام هدفش اين بود . يكي گفت : خدايا به اندازه ي پدرم به من علم بده . پدرش توي سرش زد و گفت : من به اندازه ي امام صادق از خدا علم خواستم ، اين شدم و تو كه به اندازه من علم ميخواهي ، هيچي نمي شوي . البته بلند پروازي فرق مي كند . همت اين است كه آن استعدادي كه دارم و تواني كه دارم ، افزايش بدهم و تلاش كنم . مضاعف نه اينكه دو برابر بشود ، اينكه همت اعلي و بلند بشود . يعني كارخانه ها تلاش كنند و توليدات شان را بيشتر كنند . در استقلال كشور سعي كنيم وابستگي مان كمتر بشود . در درس

ص: 10734

سعي كنيم رتبه هاي بالاتر بگيريم البته براي كسب همت بلند علامتها و نشانه هايي و راه كارهايي هست كه بعدا خواهم گفت .

سوال – نشانه هاي همت بلند چيست ؟

پاسخ - كتاب غرر الحكم ، سخنان حضرت علي (ع) دسته بندي شده است . روايتي داريم كه كار زيبا نشانه ي بلند همتي است يعني آدمي كه همت بلند دارد در كارها ، زشتي ها را كنار مي گذارد و زيبايي هاي كار را نشان مي دهد . مثلا ميخواهد صحبت كند ، دروغ زشت است ، انسان بلند همت دروغ نمي گويد . مي خواهد مقامي كسب كند ، عيبي ندارد حضرت سليمان هم از خدا سلطنت بي نظير خواست ، اما از راه شرعي و با تلاش و كار نه اينكه يكي را زمين بزند كه خود را بالا ببرد يا مي خواهد اعتباري كسب كند ، آبروي كسي را بريزد . مي خواهد پولدار بشود ، از راه ربا نمي رود . سراغ رشوه نمي رود و در مسير بندگي حركت مي كند . ما دو جور كار داريم . قرآن هم مي فرمايد : سيئه با حسنه مساوي نيست ، خبيث با طيب مساوي نيست ، نور با ظلمت مساوي نيست . خوب شما كارهاي زشت و زيبا را روي كاغذ ليست كنيد . صداقت زشت است يا زيبا ؟ غيبت چطور ؟ دروغ چطور ؟ امانتداري چطور ؟ اعتدال چطور ؟ اسراف قناعت ؟ روايتي از امام كاظم داريم كه 75 زشتي و 75 زيبايي را گفته است . حضرت امام خميني اين حديث را شرح

ص: 10735

كرده اند و چاپ شده است . امام مي فرمايند كه اين 75 تا نشانه ي عقل است و 75 تاي ديگر نشانه ي جهل است . يكي از نشانه هاي بلندي همت ، اين است كه كارهايش زيباست . اين حديث براي كارگر ها هم هست . شما هم كار را زيبا انجام بده . نه اينكه همينكه ماشين از كارخانه بيرون آمد ، پيچ ماشين شل بشود و عيب پيدا كند . آقايي كه داري لوله كشي ساختمان مي كني طوري نباشد كه تا خانه را تحويل گرفتند ، ابتدا سيفون آن خراب شود . شما كه لوله كشي ميكنيد ، كم نگذاريد ، چسب به اندازه ي كافي بزنيد كه كار خراب نشود . همه كارهايشان را زيبا انجام بدهند از معلم ، استاد و نقاش . علامت دوم در حديث داريم كه انسانهاي بلندهمت شجاع هستند . شجاع يعني در موقعيت هاي مختلف ترس بر او غلبه نميشود . البته بايد در ترس منطقي احتياط كرد . ترس هاي موهوم خير . شجاعت مثل حضرت علي (ع) در ميدان هاي جنگ . مثل جوانان در جبهه هاي جنگ . حالا چرا شجاعت نشانه ي بلند همتي است ؟ زيرا افق ديدش فقط همين چند روز دنيا نيست . و اين است كه اگر جبهه برود و شهيد هم بشود ، باز پيروز است . علامت سوم در روايت داريم كه نشانه هاي انسان بلند همت اين است كه احسان مي كنند . دست بده دارد و نمي گويد كه اگر بدهم ، خودم چكار كنم ، اگر كمك كنم خودم ندار

ص: 10736

ميشوم . بعضي ها فكر مي كنند آنچه را كه مي دهند ، فنا ميشود . خير انساني كه بلندهمت است به ديگران كمك ميكند . خوب امسال سال همت مضاعف است ، چكار كنيم ؟ يكي اينكه كارها را زيبا انجام بدهيم به ديگران احسان داشته باشيم . چهارم در روايت داريم : يكي از راه هاي بلندهمتي اين است كه چشم داشت به ديگران نداشته باشيم و عزت نفس داشته باشيم . بلند همتي نشانه اش كرامت است . اكتفا به داشته هاست . بعضي ها ميگويند كه ما به جايي نمي رسيم . اين حرفها چيست ؟ وقتي انقلاب اسلامي پيروز شد ، ما توليد صلاح امروز را داشتيم ؟ امام فرمودند كه ما تحريم اقتصادي شديم ، بايد جشن بگيريم . ما توليد صلاح و موشك را در پرتوي همين تحريم ها داريم . وقتي به ما گفتند كه شما نميتوانيد ، استعدادها شكوفا شد . پس بلند همتي آن است كه ما به داشته هاي خودمان را شكوفا كنيم . ارزش دارد كه انسان با داشتهاي خودش زندگي كند . و همه چيز را بدست بياورد . بعضي از بزرگان ما مثل سكاكي در چهل سالگي درس را شروع كرد و حافظه اش هم ضعيف بود و داستان را اين طور نقل مي كنند كه در بيابان قطره هاي آب را ديد كه به روي سنگي ميخورند و سنگ سوراخ شده است . گفت : دل من كه از اين سنگ سفت تر نيست . علم هم هر چه روان باشد ، از آب روانتر نيست . علامه طباطبايي وقتي

ص: 10737

به قم براي درس خواند آمد ، نتوانست و درس را رها كرد و به تبريز رفت و شروع به كشاورزي كرد . ولي دوباره شروع كرد و علامه شد . ملا صالح مازندراني در حافظه بگونه اي بوده كه بعضي مواقع راه منزلش را گم مي كرده است . ولي تلاش كرد و جزء مشاهير شد . اين نشانه هاي انسان هاي بلند همت است . همت مضاعف كار مضاعف يعني همت كار هم مي خواهد . همت همراه با كار بايد باشد .

سوال – همسر من چندين سال است كه ما را به هيچ مسافرتي مخصوصا مشهد مقدس نبرده است . هر وقت مي گويم تلاشي بكن خدا مي رساند ، ميگويد كه من اهل قرض كردن نيستم . آيا اين نشانه ي كم همتي نيست ؟

پاسخ - روايتي در كتاب كافي از شيخ كليني روايت شده است كه پيرمردي پيش پيامبر آمد و گفت : من همان كسي هستم كه شما در زمان جاهليت به طائف آمديد و من شما را ميهمان كردم و پيامبر به او گفت كه هر حاجتي داري از ما بخواه . گفت : من دويست تا گوسفند با چوپان ميخواهم. همت او در همين حد بود . پيامبر فرمود : اين همت بلند نداشت ، كاش مثل آن پير زن بني تسرائيل بود . آن پير زني كه در زمان حضرت موسي ، وقتي موسي دنبال قبر يوسف بود او گفت من مي دانم ولي بايد دعا يمن را مستجاب بكني . موسي گفت خوب چه ميخواهيد . او گفت : مي خواهم در بهشت

ص: 10738

در كنار تو باشم . شما بين اين دو شخصيت مقايسه اي بكنيد . حضرت آسيه وقتي از خدا حاجت مي خواهد مي گويد خدايا خانه اي در بهشت نزد خودت به من بده . يكي از راههايي كه ميشود انسان هاي بلندهمت را شناسايي كرد ، افق دعاهايشان است . معروف است كه انسان وقتي اولين نگاهش به خانه ي خدا مي افتد ، دعايش مستجاب ميشود . فردي گفت من تا وارد شدم و چشمم به مسجد الحرام افتاد گفتم : خدايا من پول اين عمره را قرض كرده ام ، آنرا بپرداز . گفتم : خوب تو دعا مي كردي كه هر سال عمره بيايي . به دعاهاي انبياء در قرآن نگاهي بيندازيد . حضرت موسي 18 دعا در قرآن دارد . حضرت ابراهيم 25 دعا در قرآن دارد و كتابي هم چاپ شده است بنام دعاهاي انبياء در قرآن . بعضي از دعاها در قرآن مطلق نيست يعني از زبان پيامبر خاصي نيست . بعضي ها را مي گويد : ابراهيم يا موسي اين دعا را كرد . موسي وقتي ميخواست پيش فرعون برود گفت : خدايا به من شرح صدر و دريا دلي بده كه تا فرعون گفت كه من خدا هستم ، عصباني نشوم و در گوش او نزنم . اين شرح صدر مي خواهد . و تحمل كنم و كار را براي من آسان كن . ابراهيم مي گويد : خدايا به من حكمت بده ، خدايا به من توفيق بده شكر تو را بدست بياورم . در قرآن 170 دعا وجود دارد . بيشترين دعا در قرآن

ص: 10739

طلب مغفرت است . در اين سوال بحث تفريط مطرح است . اسلام ميانه روي را تاكيد ميكند . اين آقا كم همتي بخرج مي دهد كه هيچ وقت به مسافرت نمي رود . امام رضا (ع) فرمود : هر كس اين هفت كار را بكند خودش را مسخره كرده است . انسان عاقل هيچ وقت خودش را مسخره نمي كند . كسي كه خودش را دست بيندازد ديوانه است . يكي از آن اين است كه كسي كه از خدا توفيق بخواهد ولي تلاش نكند . مثلا دلش مي خواهد نماز صبح را اول وقت بخواهد ولي يك نصف شب مي خوابد و ساعت هم نمي گذارد و هر روز هم مي گويد كه اي خدا اين توفيق حاصل نشد . خير شما قدري زودتر بخواب و ساعت هم بگذارد . مثل شاگردي كه نمره ي بيست مي خواهد ولي هيچ وقت درس نمي خواند . كسي كه مي خواهد مشهد برود ، يك قلك گوشه ي خانه اش بگذارد و روزي هزار تومان در آن بيندازد . كم كم جمع كند و در تابستان وقتي پولها جمع شد با توجه به پول هاي جمع شده ، تدارك ببيند و به مسافرت برود . حرم امام رضا درجه بندي ندارد ممكن است هتل ها درجه بندي داشته باشد . اين مصداق كوتاه همتي است و نشانه ي كم همتي ايشان است . سوال – شغل من بنايي است و تمام دستهايم ترك خورده است و خون مي آيد ولي همسرم راضي نيست و مي گويد مبل مي خواهم ولي من نمي توانم بخرم .

ص: 10740

من پنج دختر دارم . آيا من بايد تلاش بيشتري بكنم يا قرض بكنم ؟

پاسخ - خواهر محترم ميشود يك سقفي براي اين آقا مشخص كنيد كه همتش را چطور زياد كند ؟ صبح تا شب بنايي ميكند ، آيا شب تا صبح هم كار كند ؟ آيا تلاش بيشتري بكند ؟ هر چيزي يك تعريفي دارد . حالا آقايي در اداره كار مي كند و ماهي چهارصد هزار تومان دارد و با اضافه كاري ميشود شش صد هزار تومان ، او نمي تواند درآمدش را به پنج ميليون تومان برساند . حالا اين آقاي بنا ، درآمد ماهيانه اش پانصد هزار تومان است درخواست من پنج ميليون است با هم مطابق نيست . اين بلند پروازي است ، همت بلند نيست . بنظر ميرسد كه هركس كه همتش را مضاعف كند ، فقط براي كارهاي دنيايي نيست. همين آقاي بنايي كه سر كار رفت و انگيزه اش اين است كه براي رفاه خانواده اش كار كند و سربار جامعه نباشد ، اين يك همت بلند است يعني ثواب مي برد . حالا اگر رفت پول بدست بياورد كه با آن به زيارت برود ، اين كارش عبادت است . معناي همت بلند اين است كه حداكثر تلاش را بكند به انگيزه ي عالي . ياس نداشته باشد ، نااميد نباشد ، خودكم بين نباشد . مثلا كسي مي خواهد سخنران بشود مي گويد اي بابا من پيش پدر خودم نمي توانم حرف بزنم ، چطور مي توانم سخنران خوبي بشوم ؟ خير اين درست نيست . با همت بدست مي آيد . همت

ص: 10741

عالي ز فلك بگذرد مرد ز مَلك بگذرد . هدف عالي ، تلاش خوب ميشود همت عالي . گاهي تلاش داريم ، همت هم داريم ولي نااميد هستيم . مي گويند : مورچه وقتي مي خواهد از ديواري بالا برود ، پنجاه بار مي افتد تا بالاخره بالا مي رود . بعضي ها مي گويند چند بار در زندگي شكست خورده ام . معني همت بلند يعني موانع را ناديده بگيرد . بعضي ها خودشان مانع تراشي مي كنند . حالا من پسري هستم كه در كنكور قبول نشده ام و كار خوبي پيدا نكرده ام و نتوانسته ام ازدواج هم بكنم . يك نشانه ي بلند همتي اين است كه آن شكست را ناديده بگيرند و مقدم پيروزي در نظر بگيرند .

سوال – گاهي اوقات با مادرم دعوا ميكنم و مادرم گريه مي كند . من مادرم را اذيت مي كنم اما پشيمان مي شوم و از او عذر خواهي مي كنم و به پايش مي افتم . خدا با اين اعمال من چه ميكند ؟

پاسخ - يكي از نشانه هاي بلند همتي اين است كه بتواند بر كارهاي زشتش غلبه كند . هارون الرشيد عادت كرده بود كه گِل مي خورد . يك وقتي بزرگي رد ميشد و ديد كه دست او گِل است ، گفت : كو همت شاهانه ؟ گل را انداخت و ديگر تمام شد . يكي از علما بود عادت به دخانيات داشت . پزشك گفت : اين براي شما ضرر دارد . او گفت همه را جمع كن . خيلي است كه كسي كه عادت دارد

ص: 10742

، يك مرتبه كنار بگذارد . نگوييد نميشود امكان دارد . بعثت انبياء براي اين بوده است كه بتوان خلق و خوي را عوض كرد . هدف اين بوده كه بشر تغيير كند . كسي كه نمي تواند اخلاقش را عوض كند يعني كم همت است . اما بايد توجه داشت كه اين تغييرات بايد تدريجي باشد . اين كار شما يعني رنجاندن مادر و اين اذيت كردن مادر است و گناه است و بايد اين را ترك كنند .

سوال- براي رسيدن به رشد و تكامل و تعالي چكار بايد كرد ؟

پاسخ - براي رسيدن به رشد و تكامل ما نياز به همت داريم . ما دو نوع همت داريم . همت دنيوي و اخروي . حضرت علي (ع) مي فرمايد : كسي كه همه ي همتش دنيا باشد وقتي ميخواهد جدا بشود ، غصه مي خورد . عمروعاص جلوي علي ايستاد و مي خواست فرماندار مصر بشود . شب عيد فطر مريض شد و بستگانش را جمع كرد و گفت كه من اين دنيا را سخت بدست آورده ام چون جنگ هاي زيادي كرده بود و در تاريخ است . گفت : من دلم نمي خواهم از اين دنيا بروم ، براي من كاري بكنيد . گفتند : نميشود . گفت : من دينم را براي دنيا فروختم ، نه دين را بدست آوردم و نه دنيا را . دين كه معلوم است و دنيا را هم دارم از دستم مي گيرند . عالم بي عملي داشت مي ميرد و به خدا ناسزا مي گفت . گفتند كه اين حرفها چيست ؟

ص: 10743

گفت : به من حيات داده ، زندگي داده و حالا دارد من را از آنها جدا مي كند . پس او ظالم است . قرآن مي فرمايد : بلعم عالم بود و بايد رشد ميكرد زيرا علم انسان را بالا مي برد . بلعم به زمين چسبيد و نتوانست رشد كند . اگر شما به خانه ات خيلي وابسته باشي وقتي زلزله بيايد ، خيلي غصه مي خوري . حتي در مورد اولاد كه دوست داشتن اولاد خوب است ولي وابستگي به آن خوب نيست . امام حسين (ع) علي اكبر را خيلي دوست داشت ولي او را از خودش جدا كرد . همت عالي اين است كه تمام تلاش خودش را صرف دنيا نكند ، صرف آخرت هم بكند . اولين كار اين است كه ما داستان زندگي انسانهاي بزرگ را بخوانيم . كتابي است كه در مورد زندگي انسانهاي بزرگ و دانشمندان اسلامي است ، چطور شد كه به اينجا رسيدند ؟ در واقع به تاريخ نگاه كنيم و دوم اينكه ببينيم كه استعداد چه كاري را داريم ؟ دانش آموزي بود كه رياضي را خوب ياد نمي گرفت و معلم از دستش خسته شد و گفت من هركاري مي كنم تو اين درس را ياد نمي گيري و درهمان موقع دانش آموز نقاشي زيبايي روي ميز كشيده بود . معلم استعداد او را كشف كرد و به والدين او گفت : اين را بفرستيد نقاشي ياد بگيرد . مثلا در كنكور طرف دوست دارد مهندسي عمران برود ولي مهندسي برق قبول ميشود . شما اگر به رشته اي علاقه داشته باشي

ص: 10744

خسته نمي شوي . يكي ديگر از كارهايي كه باعث ميشود همت ما بلند بشود اين است كه آسيب ها را بشناسيم . علت چيست كه هر چه مي دوم ، همتم شكوفا نميشود ؟ بايد مانع را پيدا كرد .

89-02-18

سوال – صله رحم يعني چه ؟

پاسخ - دين مبين اسلام وقتي با بعثت پيامبر در حجاز ظهور كرد ، سنتهايي در مردم عرب بود ، غلط يا درست . اسلام سه جور با سنت هاي غير اسلامي برخورد مي كند . برخورد اول برخورد اثباتي است يعني يك سنتي خوب بوده كه اسلام آنرا نياورده است ولي اسلام آنرا تاييد كرده است . در قبل از اسلام چهار ماه ازسال ، جزء ماههاي حرام بود . در اسلام هم اين ها حرام بود . مثلا ميهمان نوازي عرب و سخاوت . برخورد دوم ، برخورد انكاري بود كه با كارهايي كه كاملا غلط بود ، مخالفت مي شد . مثل خرافاتي كه بود . مثلا اعراب وقتي مي خواستند كه تقاضاي باران بكنند ، به دم گاو چوب مي بستند و آنرا آتش مي زدند و مي گفتند كه اين نشانه ي رعد و برق است ، پس باران مي آيد . كسي كه مي خواست مسافرت برود ، آتشي روشن مي كردند تا از روي آن بپرد . از مسافرت برمي گشت ، آتش روشن مي كردند ، اين ها را اسلام نفي كرد . چه ارتباطي بين آتش و سلامت است ؟ اين ها خرافات است و عقل سليم هم اين ها را نمي پذيرد . در ضمن خطراتي

ص: 10745

هم دارد . مثلا آتش روشن ميكردند و دور آن مي گشتند و پيمان مي بستند ، اين روش نادرستي بود . اسلام اين ها را تعطيل كرد . برخورد سوم اصلاحي بود . سنتهايي بود كه بايد در آن تغييراتي ايجاد ميشد . سنتهايي بود كه بد نبود ولي بايد ترميم ميشد . زني اگر شوهرش مي ميرد ، يكسال عده مي گرفت و آن يكسال هم نبايد از خانه خارج ميشد . اسلام عده را تقليل داد و آنرا به چهار ماه و ده روز تبديل كرد . حج مي رفتند ولي عريان دور خانه ي خدا مي گشتند . يا دور بُت مي گشتند . اسلام بت ها را برداشت و گفت كه عريان نباشند . همه ي سنتهايي كه ما داريم از طريق دين وارد نشده است . وقتي حضرت علي (ع) مالك اشتر را به مصر فرستاد ، براي او نوشت : مالك اگر مردم آن منطقه سنت هاي خوبي دارند با آن مبارزه نكن . فرض كنيد كه ما به آن طرف دنيا مي روييم و مي بينيم كه سنت قشنگي دارند ، اسلام هم با آن مخالفتي ندارد . اسلام هر چيز صالح و خوبي كه به كسي ضربه نزد و خلاف عقل نباشد مي پذيرد . يكي از اين سنتها در ميان ما ايرانيان ، نوروز است . هر كسي براي خودش آغاز سال دارد . اين ها همه اعتباري است . چه مسيحيان كه در دي ميگيرند ، چه عرب ها كه در محرم مي گيرند ، چه ايرانيان كه در اول بهار مي گيرند .

ص: 10746

امام خميني از ابتدا با نوروز مخالفت نكردند و از سال اول پيام نوروزي داد . مقام معظم رهبري هر سال اسم گذاري ميكنند . اين سنت نوروز از اسلام نيامده است و يك سنت پسنديده است . كه در بطن آن يكسري آداب نهفته است . يكي از اين آداب صله ي رحم است . چقدر زيباست . كينه ها كنار مي رود ، بهم سر مي زنند ، خانه ها تميز مي شود ، بچه ها هديه مي گيرند ، همدلي موج مي زند ، اين خيلي زيباست . همانطور كه طبيعت زيبا ميشود ، خانه ها زيبا ميشود ، لباس ها زيبا ميشود و حال ما هم به بهترين حال تبديل ميشود . صله رحم به ديدن هم رفتن و ديد و بازديد است ، ساعتها كنار هم نشستن است ، ميوه و شيريني خوردن و بهم عيدي دادن است .

سوال - آفات صله رحم چيست ؟

پاسخ - طبيعتا اين سنت زيبا ، ممكن است دچار آفت و آسيب هم بشود . نخستين آسيب ، سوءظن و بدگماني است . در حديث داريم كه بدگماني قلب را بيمار مي كند و انسانها را در معرض تهمت قرار مي دهد . يعني اينكه وقتي انسان وارد خانه اي ميشود ، نگاه منفي نداشته باشد . نگاه غلط نداشته باشد . روايت داريم كه بدترين مردم كساني هستند كه بد گمان هستند . بدگماني و سوء ظن از چند چيز ايجاد ميشود . يكي از ظاهر بيني است يعني انسان ظاهر را نگاه مي كند و مطلبي را مي گويد . اما

ص: 10747

كاظم (ع) به سفر مكه مي رفتند . فردي ايشان را ديد كه لباس ساده اي پوشيده و فكر كرد كه او صوفي و درويش است . مي خواست جلو برود و چيزي بگويد تا او را مسخره كند . تا جلو رفت ديد امام است و امام فرمود : بعضي بعض ديگر را مسخره نكنيد . نكته دوم در بحث سوءظن حسادت است . گاهي حسادت باعث بدگماني ميشود . پس وقتي ميخواهيم برويم و همديگر را ببينيم با اين نگاه منفي نرويم . دومين آسيب تجسس است . حديث داريم : بدترين مردم كساني هستند كه بدگمان هستند و بدترين بد گمانان كساني هستند كه تجسس مي كنند . خوب اين را از كجا آورده ايد ؟ حالا پسرتان در كنكور قبول نشد ، مي خواهد چكار بكند ؟ اين دختر را شوهر نداديد ، خواستگار ندارد ؟ خواستگار پارسال چه شد ؟ شما آمده ايد ده دقيقه يك احوالي بپرسيد و برويد . كسي كه بحث را شروع مي كند ، توپ برنده در دست اوست . اگر بحث از دختر شما شروع بشود تا آخر بحث همان است . من از بزرگتر ها خواهش ميكنم كه يك بحث خوب وسط بياورند . البته بحث سياسي هم نباشد چون به آسيب مبتلا ميشود . بحث هاي غيبت ديگران هم نه . بطور مثال مي خواهيد امسال مسافرت كجا برويد ؟ سفر قبل چطور بود . در آن سفر چه اتفاقي افتاد ؟ ميشود مسائل تاريخي و اسلامي را مطرح كرد . قرآن مي فرمايد : لا تجسسوا . پيامبر فرمود : از

ص: 10748

ظن بپرهيزيد . سوظن بدترين دروغ است . كسي با نيت تجسس اين ديد و بازديد را انجام نمي دهد ولي پيش مي آيد . حس فضولي انسان را به اين مسئله مي كشد . آسيب سوم استهزاء و تمسخر است . بعضي ها در اين ميهمانيها دو جور استهزا مي كنند . گاهي استهزا غايب مي كنند و گاهي استهزا حاضر مي كنند . مثلا فلاني به ميهماني نيامده است و اين طرف بچه اي دارد كه خيلي اذيت مي كند و يا خودش اخلاق خاصي دارد . هر كسي ممكن است نقطه ضعفي در بيان و رفتارش داشته باشد ، بعضي ها مي آيند و عيوب ديگران را مصداق تمسخر و خنده جلساتشان قرا ر مي دهند ، اين خيلي بد است . يا منطقه اي كار ميكنند مثلا فلاني ها يا فلان شهري ها . قرآن مي فرمايد : همانا آنهايي كه گناهكار و مجرم هستند ، هميشه به دنياي مومنان مي خندند . داريم : همديگر را مسخره نكنيد . براي هم لطيفه بگوييد ولي نام كسي را نبريد . بگوييد كه بعضي ها اين طور هستند . اسم و نام نبريد . گل مجلس ها تمسخر و دست انداختن ديگران نشود . گاهي در جلسه اي كسي را ملعبه قرار مي دهند . بدنبال استهزاء غيبت هم مي آيد و بدنبال غيبت ، عيبجويي هم مي آيد و به دنبال آن كوبيدن افراد هم مي آيد . چهارمين آسيب سرزنش است . مثلا شما اين همه تلاش كردي ، همين درآمدت است ؟ اين بچه اين قدر درس خواند ،

ص: 10749

آخر هم قبول نشد ؟ هنوز مستاجر هستي و نتوانستي پشت خودت را ببندي ؟ قرآن مي فرمايد : خدا و ملائكه بر پيامبر درود مي فرستند ، شما هم درود بفرستيد . هر كس خدا و پيامبر را آزار بدهد ، خدا در دنيا و آخرت او را عذاب مي دهد . بعضي ها مي گويند : ما مردم آزاري شنيده ايم ولي خدا آزاري نشنيده ايم . بله پيامبر فرمود : هر كس مومني را آزار بدهد من را آزار داده است . و هر كس هم من را آزار بدهد خدا را آزار داده است و هر كس خدا را آزار بدهد ملعون است . طرف نزد امام صادق ( ع ) آمد و امام فرمود ما را تحقير مي كني ؟ طرف گفت : كجا ؟ گفت : در جُعفه كسي جلوي تو را گرفت و او مر ا سوار نكردي و متكبرانه رد شدي ، تو نمي داني اگر كسي مومني را تحقير كند ما را تحقير كرده است . هر كس حق مومني را سبك بشمرد ما را خوار شمرده و حرمت الهي را ناديده گرفته است . ابوهارون مي گويد : نزد امام صادق (ع) بوديم و شخصي از خراسان آمد و امام فرمود كه چرا ما را خوار مي كنيد ؟ شخص خراساني گفت : من غلط بكنم كه شما را خوار بكنم . آيا نشنيدي فلاني از تو خواسته اي خواست و تو به او توجه نكردي ؟ بعضي ها خوششان نمي آيد كه بپرسيد كار بچه تان چه شد ؟ كار آقا چه شد ؟

ص: 10750

شما وارد منزل شدي كه صله ي رحم بكني و دلي بدست بياوري ، نه اينكه دلي بشكني . شايد نمي خواهد بگويد و شايد نمي خواهد كه شما بدانيد . آسيب پنجم حفظ چشم است . الان شما وارد خانه اي مي شويد ، خانم و دخترش مي آيد ، من به خانواده ها مي گويم كه ما در اسلام يك حدود و حريمي داريم . درست است كه اين خانم دختر خاله است ولي نامحرم است . برادر شوهر نامحرم است ، من نمي خواهم تفكيك كنم . مبل است همه دور هم نشسته ايد و احوال همديگر را بپرسيد . اما اينكه خانم برادر بدون پوشش جلوي برادرش شوهر بنشيند ، درست نيست . ممكن است كه بگوييد كه خارجي ها اين ها را حل كرده اند . خير شما به درون خانواده هاي آنها بروييد و ببينيد كه چقدر مشكل دارند . چقدر اختلاف و جدايي دارند . من نمي گويم پشت پرده بنشينيد يا پوشيه بزنيد . رعايت حريم ها بشود . خودماني نشوند . شما با هر خانمي در خيابان احوال پرسي نميكنيد ولي با خانم برادر احوال پرسي ميكنيد . ولي بايد پوشش شرعي رعايت بشود . پس حريم ها را رعايت كنيد . سه چيز از آداب سفر است . توشه دادن به ديگران ، شما ميوه بدهيد و ديگري تخمه بدهد و ديگري اين است كه وقتي سفر تمام شد ديگر پشت سرطرف حرف نزنيد ، چهار چيز عيب نما است : سفر ، آينه ، سفره و معامله . حالا شما دراين سفر عيب هايي

ص: 10751

از طرف ديدي ، نبايد آنرا افشا بكني . اگر خانه كسي رفتي ، مثلا ماهواره داشت و بعد برويي و بگوييد طرف ماهواره دارد . نقاط ضعف طرف را مي بينيد ، براي ديگري توضيح ندهيد . ولي حالا سفر مي روييد و ماشين تان در يكي از شهر ها خراب ميشود و آنها به شما كمك ميكنند . وقتي به شهر خودت رفتي از آنها تعريف كن ولي اگر عكس اين بود يعني به تو كمك نكردند آن را نقل نكن . وقتي با يك كارواني جايي مي روي ، كل كاروان را زير سوال نبريد . اصلا نقاط ضعف را نبايد مطرح بشود . در مورد ميهماني رفتن اين را بگويم كه فقط خانه ي پولدارها نرويم . خانه فقير ها هم برويم و ازهمان حداقل ها كه از ما پذيرايي ميكنند ، لذت ببريم . خانواده ها چه دارا و چه ندار ، اين مسئله را در چشم هم چشمي و بورس نيندازيد . اجازه بدهيد كه اين ميهمانيها هزينه بر نشود . حتما مقيد نباشيد به خوراكي هاي درجه يك و گران كه اگر فقيري به خانه شما آمد ، فكر كند كه چطور در منزلش از شما پذيرايي بكند و چه چيزي جلوي شما بگذارد . در حديث داريم كه دارا هم ميانه روي بكند . مثلا پير زني است كه در يك اتاق كوچك زندگي ميكند و يك جعبه شيريني هم خريده و چايي هم گذاشته ، او دوست دارد كه از اين شيريني برداريد نه اينكه به ديده ي تحقير به آن نگاه بكنيد . متكبرانه به

ص: 10752

ميهماني نروييد . در ميهماني ها به يك غذا اكتفا كنيد . اينجا طرف مي فهمد كه چه ميخورد ولي وقتي چند نوع باشد طرف نمي فهمد چه مي خورد . من از پولدارها مي خواهم كه ساده برگزار كنيد تا رسم بشود . هدف دور هم بودن است نه خوردن . صميميت مهمتر است . من خيلي با ميهماني در رستوران موافق نيستم . تعاون و كمك كردن به همديگر خيلي خوب است . شما خانه ي كسي مي روييد ، دختر بزرگي داريد به او بگوييد كه بلند شود و كار بكند . تعامل كنيد كه صاحبخانه خسته نشود و شما را دعا كند . حالا در سفر هم همين جور است . كمك كردن به صاحبخانه را فراموش نكنيد . در سفر به كساني كه ماشين ندارند و يا جايي را ندارند كمك كنيد و با آنها به سفر برويد . و بيشتر خرج را هم شما بعهده بگيريد . سفر كوتاه هم خوب است حتما نبايد خيلي طولاني باشد كه همه به مسافرت بروند . ششمين آسيب ها بدخُلقي است . روايت درايم كه كسي كه بدخُلق است ، همنشين او كم ميشود . روايت داريم كه بعضي ها خيلي خشك و عبوس هستند . ششم تكبر است . روايت داريم كه انسان متكبر دوست و صديق ندارد . امام وقتي به ايران آمد و مي خواست از هواپيما پياده بشود ، به ايشان گفتند كه آقاي پسنديده برادر بزرگ شما مي خواهد بالا بيايد . امام فرمود : اگر ايشان بالا بيايد ، من پشت سر ايشان پايين مي روم

ص: 10753

و گفتند كه شما رهبر هستيد و بايد جلو برويد . در آخر آقاي پسنديده را قانع كردند كه نرود و در جايگاه بماند . رهبر انقلاب با آن جايگاه ، اين طور ميگويد . شما وكيل هستي ، برادر شما كارگر است ، اشكالي ندارد خانه او برو و كلاس هم نگذار .

89-02-11

سوال – مادري دارم بسيار نامهربان كه مدام در حال نفرين كردن است . آيا نفرين هاي ايشان در درگاه خداوند متعال مورد قبول است ؟ چون نفرين هاي ايشان آرامش را از زندگي ما گرفته است .

پاسخ - من خيلي باور نميكنم كه مادر نامهربان باشد . حالا چرا نفرين ميكند ؟ بعضي مواقع فرزندان حرف پدر و مادر را گوش نمي دهد و آنها نفرين ميكنند . بيننده ي عزيز شما چه ميكنيد كه او نفرين مي كند ؟ وقتي جايي آتش مي گيرد ، كسي زمينه اين را فراهم كرده است . آن رفتار را اصلاح كنيد . گاهي پدر و مادرهاي قديم به چيزهايي حساس هستند كه حتي خلاف شرع و دين هم نيست . شما سعي كنيد اين چيزهايي كه آنها حساس هستند جلويشان انجام ندهيد و باعث ناراحتي آنها نشويد . به پدرها و مادرهاي عزيز عرض ميكنم كه در هر حالت فرزندانتان را نفرين نكنيد . حضرت نوح فرزندش را دعا كرد . در حاليكه خدا در قرآن مي فرمايد : اين فرزند از اهل تو نيست . البته نوح ديگر بر خواسته اش اصرار نكرد و طلب مغفرت هم كرد . اينكه پدر و مادر فرزند را از يك لطف الهي

ص: 10754

طرد كنند خوب نيست . همواره بچه هايتان را دعا كنيد . سوره احقاف آيه 15 خدا مي فرمايد : كساني كه سنشان به چهل مي رسد چهار تا دعا ميكنند . البته من خواهشم اين است كه همه اين دعا را بخوانند . مي فرمايد : خدايا به ما توفيق بده شكر نعمت هايي كه به ما دادي بجا بياوريم و ديگر اينكه شكر نعمت هايي كه به پدر و مادرم دادي بجا بياوري ، عمل صالح انجام بدهيم ، نسل ما و فرزندان ما را خوب قرار بده و اين يك نوع درست شدن در زندگي من است . اين آيه كه گفته اين دعا را چهل ساله ها مي خوانند و آياتي كه در قرآن مي فرمايد : زن و بچه هايتان را مواظبت كنيد . خدا در سوره فرقان مي فرمايد : بنده هاي ويژه خدا ميگويند كه زن و بچه هاي ما را نور چشم ما قرار بده و ما را پيشواي متقيان قرار بده . پس ببينيد مادر عزيز ، بچه نور چشم است و بايد براي او دعا بشود . او ذريه است ، نسل شماست . توصيه ما اين است كه فرزندان را نفرين نكنيد و اگر يك ناسازگاري از آنها ديديد ، دعا كنيد ، نصيحت كنيد و اصلاحشان كنيد . دعا پدر در حق فرزند مستجاب است و نفرين مادر در حق فرزند گيرا است ولي يك موقع نفرين ها بي مبنا است يعني مادر عصباني ميشود و مي گويد كه خدا ذليلت بكند ، اين جور نفرين ها نمي گيرد و تاثير گذار نيست

ص: 10755

ولي اگر مادر از ته دل نفرين ميكند ، كاري بكنيد كه اين نفرين به زندگي شما نيايد .

سوال – آيا در نماز شب ، چهل تا مومن ، حتما بايد گناه نكرده باشند و ديگر اينكه زنده يا مرده فرق مي كند يا خير ؟

پاسخ - در مورد چهل مومن كه بايد در نماز شب دعا كرد ، زنده و مرده فرقي نمي كند . سلمان ، ابوذر ، علما مراجع در واقع اين چهل مومن را نام مي بريم تا خدا در كنار اين ها ما راهم بيامرزد . ما مي گوييم اللهم اغفر يعني خدايا ببخش ، پس ما دنبال معصوم نيستيم . دنبال كسي هستيم كه در ظاهر مومن است و ممكن است خطاهايي هم داشته باشد . فاسق ، بي دين و كافر خير . ولي برادري دارم كه نماز خوان ، مومن و متدين است . شايد خطايي هم دارد و من برايش دعا ميكنم . اين اشكالي ندارد .

سوال – مدتي است كه پسري به خواستگاري من آمده است و پدر و مادرم هم در جريان هستند . مي خواستم بدانم كه ما تا چه حد مي توانيم براي آشنايي بيشتر با هم ارتباط داشته باشيم ؟

پاسخ - اين سوال مهمي است . اين را هم تلفني زياد مي پرسند . شناخت قبل از ازدواج تعامل خوبي براي بعد از ازدواج است . اگر بدون شناخت باشد ، ممكن است بعدا آسيب هايي ببينند . البته خيلي اوقات بدون تعامل ، همسر خوب هم قسمت انسان ميشود . اما اين شناخت بايد در

ص: 10756

حد حريم شرعي باشد . يعني دختر خانم و آقا پسر تنهايي در يك اتاق باشند و خانم قدري رويش را باز كند و حتي آقا تيپ و هيكل او را ببيند و خواسته هايش را بگويد . حالا بعضي از پسرها مي گويند كه اين خانم بايد با من دست بدهد . خير اين نامحرم است. يا اينكه چادرش را بردارد يا خيلي خودماني بشود . در بعضي از فيلم هاي تلويزيوني هم تبليغ ميشود . بعضي ها شش ماه با هم ارتباط دارند بدون هيچ رابطه ي شرعي و خيلي ها هم به ازدواج منجر نميشود . حتي اگر هم بشود اين جور تعامل جايز نيست . خانمي مي گفتند كه آقايي به خواستگاري آمده و گفته من بايد بدن شما را ببينم ، شايد عمل جراحي كرده اي و جايش مانده باشد يا سياهي در بدن شما مانده باشد . من به آن خانم گفتم كه به آن آقا بگو : توكه اين قدر به من اعتماد نداري كه من مي گويم عمل جراحي نكرده ام و شما حرف من را قبول نداري ، فردا چطور مي خواهي در زندگي به من اعتماد بكني ؟ سابق رسم بود كه مادرها به خواستگاري مي رفتند . مو و جزئيات بدن دختر خانم را مي ديدند ولي وقتي دختر خانم به شما مي گويد كه من مشكل جسمي ندارم ، در اينجا بايد به يكديگر اعتماد كنيد . حدش هم همين است كه با هم صحبت بكنند و همديگر را ببينند ، حضوري صحبت كنند حتي اگر پنج ساعت طول بكشد يا بيرون بروند

ص: 10757

و در پارك صحبت كنند ولي كارهاي ديگر درست نيست يا در دانشگاه با هم صحبت كنند و طرح اين موضوع اشكالي ندارد بشرطي كه خانواده ها در جريان باشند .

سوال – من اگر به پدر و مادرم كمك كنم همسرم ناراحت ميشود . اگر من مخفيانه كمك كنم ، آيا اشكالي دارد ؟

پاسخ - حتما آن همسر پدر و مادر ندارد . عروس خانم ها ، پدر شوهر و مادر شوهر مثل پدر و مادر شماست . البته نمي خواهم بگويم همه ي آن علايق ، او پدر اصلي شماست و اين پدر سببي شماست . شما اين آقا را دوست داريد و اين آقا هم پدرش و مادرش را دوست دارد . يكي از نشانه هاي دوستي آن است كه آنچه كه شما دوست داري ، من دوست داشته باشم . اين نميتواند منفك از اين پدر و مادر باشد . چرا خانواده ها بايد طوري برخورد كنند كه اين آقا يا اين خانم مجبور بشوند مخفيانه به پدر و مادرشان كمك كنند ؟ چرا اين اعتماد نباشد ؟ جواب سوال شما اين است كه اشكالي ندارد كه شما مخفيانه به پدر و مادرتان كمك كنيد . شما مي خواهيد براي مادرتان هديه اي بخريد يا او را سفر زيارتي ثبت نام بكنيد ، اشكالي ندارد ولي من ميگويم چرا بي اعتمادي؟ در قرآن داريم كه زن و مرد لباس همديگر هستند . لباس من خراب بشود مثل اين است كه من خودم خراب شده ام . اين خانم با آقا چنين نسبتي را به شما دارد . لذا درخواست ميكنم

ص: 10758

پدر و مادر همسر را مثل پدر و مادر خودتان بدانيد . البته در دوست داشتن نمي گويم . بعضيها مي گويند : من نميتوانم مادر شوهرم را مثل مادرم دوست داشته باشم . من در برخورد و تعامل ميگويم . اگر مادرت ماهي يك بار به منزل شما مي آيد ، مادر شوهرت را هم ماهي يكبار دعوت كن . آقايي كه مخفيانه به پدر و مادرش كمك ميكند ، پس پدر خانم و مادر خانم چه ؟ بالاخره بايد يك تعامل در اين قضيه باشد . اصلا كاري بكنيم كه اين مخفي كاري ها نباشد زيرا اگر طرف بفهمد ، كار خراب تر ميشود .

سوال – سه ماه است بستري هستم ولي هيچ كس از فاميل به عيادت من نيامده است . حالا اگر براي آنها مشكلي پيش بيايد ، من به چه دليلي به آنها سر بزنم و حالشان را بپرسم و صله ي رحم را بجا بياورم ؟

پاسخ - ما در منابع ديني مان وظايفي كه تعريف ميشود طرفيني است . در واقع خواسته اسلام يك تعادل و ميانه روي در كارها باشد . يعني وقتي به شما مي گويد كه به عيادت مريض برو ، به مريض ميگويد : شِكوه نكن كه طرف را از عيادت آمدن پشيمان نكني . به شما ميگويد : پدر و مادرت را احترام كن و به پدر و مادر ميگويد كه مواظب فرزندانت باش كه منحرف نشوند . من به اين دوست عزيز عرض ميكنم كه درست است كه آنها به عيادت شما نيامده اند ولي صله رحم منوط به اين نيست

ص: 10759

كه به عيادت شما بيايند . صله رحم يك وظيفه است . مثل اينكه كسي بگويد : من نفقه نمي دهم چون در خانه مشكل است . خير نفقه دادن وظيفه ي توست . صله ي رحم وظيفه ي شماست . شما آنها را شرمنده كن . عيد را به آنها تبريك بگو . پيامكي بزن و تولدشان را تبريك بگو . آنها وظيفه ي خودشان را انجام نداده اند ، شما وظيفه خودت را انجام بده . از آن طرف هم به فاميل ها ميگوييم كه هر چقدر هم كه گرفتار هستي ، يك تلفن بزنيد . و يا چند دقيقه به ديدنش بروييد . اين عيادت و سر زدن براي مريض ، از نظر روحي خيلي برايش ارزش دارد . حالشان بهتر مي شود و تاثير ويژه اي دارد .

سوال - دختري هستم محجبه كه در مسجد با دختري آشنا شدم كه با طالع بيني همه خصوصيات زندگي من را گفته است . به من گفت : ازدواج ناموفقي داري و جدا مي شوي . الان من ناراحت هستم و نمي خواهم چنين زندگي داشته باشم . چكار كنم ؟

پاسخ - ايشان كه هنوز اردواج نكرده اند از كجا مي داند كه براي ايشان درست باشد . در دين اسلام اين جور كارها مذمت شده است . طالع بيني ، فال ديدن و پيش گويي افراد مختلف . البته پيش گويي امام معصوم فرق ميكند . حضرت علي (ع) در يكي از جنگها كه ميرفت ، شخصي گفت كه من در طالع شما مي بينم كه اين جنگ شكست مي خورد

ص: 10760

و به صلاح شما نيست كه برويد . آقا توجه نكردند و بنام خدا حركت كردند . امام صادق (ع) فرمود : هر كس اين ها ( طالع بين ) را تصديق كند ، خدا را تكذيب كرده است . هر كسي به سمت خانه ي آنها برود ، تكذيب خدا و پيامبر است . من با دعا خواندن و همراه داشتن دعا و حرز مخالف نيستم . ولي ما عقل ، خرد ، شعور داريم و انسان هستيم . خدا به ما توصيه كرده ، وقتي ميخواهيد كاري انجام بدهيد به عاقبت آن بينديشيد . سراغ طالع بين ها نروييد . به اين چيرها اعتقاد پيدا نكنيد . ما بايد واقع نگر باشيم .

سوال – خانمي گفته اند كه شوهر من هر چه دارد به خانواده اش مي دهد ولي به ما توجهي نمي كند و فقط به خانواده اش توجه مي كند . زيرا مي گويد كه من بايد كارهاي آنها را جبران كنم .

پاسخ - ما هميشه افراط و تفريط در كارهايمان داريم . خانمي به من گفتند كه شوهرم مي گويد كه من بايد خواهرم را شوهر بدهم و جهيزيه هم بدهم و مجلس هم بگيرم ولي به خودمان توجهي نميكند . حضرت علي (ع) در نهج البلاغه پيامبر را اين طور معرفي مي كند . روش پيامبر ميانه روي بود . دختر را فداي همسر نمي كرد و همسر را فداي دختر نميكرد . وقتي مادر رضايي اش مي آمد ، بلند مي شد و عبايش را زيرش مي انداخت ، به دخترش هر روز سر مي زند

ص: 10761

و به همسرش مي گفت : بيا با هم صحبت كنيم . در كارها ميانه روي مي كرد . در اتوبان اگر با سرعت 180 برويي ، تصادف مي كني و اگر با سرعت 80 هم برويي ، از عقب به تومي زنند و باز هم تصادف ميكني ، پس بايد با 120 بروي . خيلي ها به خانواده شان ظلم مي كنند كه با نيكي به پدر و مادر آنرا جبران كنند . اين طور نيست . دزدي سرقت مي كرد و صدقه مي داد . امام صادق (ع) فرمودند : خدا از انسانهاي با تقوا مي پذيرد . اين آقا توجه داشته باشد كه فرزند و همسر ، حقوقي دارند و پدر و مادر هم حقوقي . امام سجاد (ع) مي فرمايد : حق الولد ، حق الوالد . من نمي توانم بخاطر رفاه خانواده ام ، همسايه ام را اذيت كنم . بخاطر پدر و مادرم ، همسرم را آزار بدهم .

سوال – مدتي پيش از همسرم طلاق گرفته ام . در مجلس عقدي بودم و از من خواستند كه بيرون بروم زيرا گفتند كه تو از شوهرت طلاق گرفته اي و بودنت شگون ندارد . آيا اسلام چنين دستوري دارد ؟

پاسخ - من چند نكته را عرض كنم . طلاق يك راهكار است كه اختلافات فاحش منجر به حوادث نشود . همواره طلاق منفي نيست . ما در قرآن داريم : زيد همسرش را طلاق دارد . و خدا نگفت چرا ؟ و سوره طلاق را هم در قرآن داريم . ما داريم كه چند گروه دعايش مستجاب

ص: 10762

نميشود و يكي آن كسي است كه با همسرش اختلاف شديد دارد . بله نبايد باشد و بهترين بنا در اسلام ازدواج است ولي حالا اين شوهر معتاد است و به فساد كشيده شده است و بچه ها را هم به فساد مي كشاند . خوب خانم چطور با او زندگي كند ؟ پس هر طلاق دادني ممكن است علت منطقي داشته باشد و نكته دوم اينكه هر كس طلاق گرفت ، بايد در ميهماني با او اين برخورد را بكنند . در زمان حضرت موسي وقتي همه جمع شدند كه براي آمدن باران دعا كنند ، خدا گفت كه يك گناهكار در بين شما هست و او بايد برود و حضرت موسي به مردم اين را گفت . و گفت هر كس هست خودش بيرون برود تا دعاي مردم مستجاب بشود . فرد گناهكار رنگش پريد و گفت : خدايا تو ستار العيوب هستي من را ببخش . و ناگهان باران گرفت . اين كار زشتي است كه حتي غريبه ها هم بفهمند كه اين يك نكته منفي در زندگي اش داشته است . اين خيلي بد است . من روايتي در اين مورد يادم نمي آيد . يكي از مباني كه ما در قرآن داريم حفظ آبروست . حفظ آبرو از اين قضيه مهمتر است . شما در مجلس عقد اسم خدا را ببريد و صدقه بدهيد و در آن مجلس گناه نكنيد . طلاق گرفته ، جرم كه نكرده است . شايد اين يك عيب محسوب نشود . اين يك راهكار براي خروج از بن بست است . در عقد خوب است

ص: 10763

كه چند آيه قرآن را بخوانند و صلوات بفرستند . بعضي مواقع چيزهاي جزئي را بزرگ ميكنند .

سوال – من سي ساله هستم . آقايي به خواستگاري ام آمد كه همه خوبي ها را داشت . تحصيلات ، شغل خوب و صورت زيبا ولي خودش گفت كه من نماز نمي خوانم و بعضي مواقع مشروب هم مي خورم و من به اوجواب رد دادم . من بخاطر اعتقاداتم او را رد كردم ولي الان ديگر خواستگاري نيامده است و من سر در گم هستم . راهنمايي بفرماييد .

پاسخ - پس ايشان همه ي خوبي ها را هم نداشته اند . همين سوال را خانمي در مورد پسرش از من پرسيد كه پسرش مي خواهد با دختر خانمي ازدواج كند كه محجبه نيست ولي دختر بي آلايشي است . كساني كه حجاب ندارند الزاما افرادي نيستند كه داراي فساد باشند . پسرم با او صحبت كرده و دختر گفته بتدريج خودم را با خواسته هاي شما وفق مي دهم . من گفتم اشكالي ندارد ، بگذاريد با هم ازدواج كنند . روايت داريم كه اگر كسي به خواستگاري دختر شما آمد و دينش را پسنديديد به او دختر بدهيد ولي اگر مشروب خور است به او دختر ندهيد . اگر يك بي نماز و مشروب خور به خواستگاري شما آمد و گفت من اين جوري هستم و مي خواهم باقي بمانم ، به اين آقا دختر ندهيد و اين خانم خوب كاري كرده است كه با آن آقا ازدواج نكرده است . حالا يك وقت مي گويد : من در يك خانواده ي بي

ص: 10764

نماز بزرگ شده ام ، شما را دوست دارم و انشاءالله نماز را بتدريج مي خوانم و سعي مي كنم خودم را اصلاح ميكنم . اين اشكالي ندارد . در اينجا شما دو تا ثواب مي بريد ، يكي ثواب ازدواج و ديگري ثواب اصلاح . كساني كه در زندگي شان از يك حرام مي گذرند و در زندگي شان منتظر يك معجزه هستند و از فردا پنج تا خواستگار مومن در خانه ي ما صف بكشند ، اين طور نيست . همين كه خدا به تو توفيق داد كه گرفتار يك انسان بي دين نشوي ، نشانه لطف خدا به شماست و ما هم نبايد زود منتظر نتيجه باشيم . عجله نكنيد ، خدا همسر خوبي مي فرستد . شما بخاطر اعتقاداتتان خواستگار را رد كرده ايد ، پس ناراحت نباشيد . كار خير را بخاطر بعضي از شكستها كه پيش ميآيد تعطيل نكنيد . ممكن است اگر شما با آن آقا ازدواج ميكرديد ، گرفتار پيامدهاي بدي مي شديد و الان بايد زجر مي كشيديد . شبي كه حضرت زهرا (س) سه شب افطارشان را به فقير دادند ، نمي دانستند كه سوره هل اتيك در مورد شان نازل ميشود . من به همه دعا ميكنم و براي بچه ي خودم هم دعا ميكنم ، حالا دعايم در مورد پسرم مستجاب ميشود يا نه دست خداست ، شما دعايت را بكن . به آقايي گفتم : اين برنامه را براي خدا بيا ، براي خدا بايد سخن گفت ، همه چير را نبايد بهم گره بزنيم .

89-02-04

سوال – در مورد رموز موفقيت

ص: 10765

پيامبر و ويژگي اخلاقي آن حضرت توضيح بدهيد .

پاسخ - پيامبر اسوه حسنه و فصل الخطاب همه ي پيامبران است و دعوت همه ي انبياء به ياد و خاطره او ختم ميشود . گفت : نام احمد جمله نام انبياء است ، زانكه صد آمد ، نود هم پيش ماست . آنچه خوبان همه دارند پيامبر يكجا داشت . به همين دليل شايد يكي از بهترين راهها براي شناخت پيامبر خود قرآن است . خدا بطور ويژه در قرآن روي پيامبر حساب باز كرده است . مي فرمايد : هر چقدر من را دوست داريد پيامبر را اطاعت كنيد . يعني سيره پيامبر ، روش و سخنان پيامبر در مسير محبتالهي است . امير المومنين در نهج البلاغه فرمود كه شما همواره به پيامبر تأسي كنيد چون خدا او را اسوه قرار داده است . خدا در قرآن هركجا مي خواهد سفارش پيامبر را بكند ، اول اسم خودش را مي آورد . اطيعوالله واطيعو الرسول . اطاعت كنيد از خدا و پيامبر . از خدا و پيامبر جلو نيفتيد . بنظر من خدا در مسائل شخصي و حتي رعايت حال پيامبر در مسائل عرفي هم هواي او را داشته است . يك وقت حضرت ميهماني در خانه ترتيب داد . انس بن مالك ميگويد كه ده نفر ده نفر مي آمدند و غذا مي خوردند و مي رفتند ، بالاخره همه آمدند و شام خوردند و رفتند . ديدم سه نفر نشسته اند و نمي روند . مثل ميهماني هاي شب نشيني ما هستند كه مي نشينند و بلند نمي شوند .

ص: 10766

پيامبر هم آنقدر مأخوذ به حيا بود كه به آنها نمي گفت كه بروند . آيه نازل شد : وقتي خورديد برويد . در قرآن داريم كه تو حيا ميكني ، خدا از بيان حق معذوريتي ندارد . حتي مي گويد كه صدايتان را از صداي پيامبر بالاتر نياوريد . پشت خانه او داد نزنيد . او را با اسم صدا نزنيد بگوييد يا رسول الله . خدا پيامبر را با اسم در قرآن نياورده است البته اسم پيامبر در قرآن هست مثل احمد ، طه ، ياسين . سيره ي پيامبر مربوط به حيات ايشان نيست يك مباحث اخلاقي و كلي است . امروز هم اگر خدا را دوست داريد از رسول خدا تبعيت كنيد . چند تا از اصولي كه در زندگي پيامبر حاكم بوده است و مباني كه زندگي پيامبر بر اسسا آن شكل گرفته را ميگويم . و كتاب هم معرفي ميكنم . در مورد اخلاق و ويژگي هاي پيامبر ، كتاب سنن نبي از علامه طباطبايي است . لباس پوشيدن پيامبر رفتار پيامبر با همسرانش غذا خوردن . كتاب سيره پيامبر از آقا شيخ عباس قمي است . من رموز موفقيت پيامبر را در چند محور براي شما مي شمارم . يكي همانكه بعداز پيامبر از همسرش سوال كردند كه پيغمبر چه جوري بود ؟ گفت : اخلاق او ، اخلاق قرآني بود . اخلاق قرآني چيست ؟ گذشت آگاهي دادن به افراد ناآگاه انواع خوردن و نگاه كردن ها در قرآن هست. كه خدا در قرآن مي فرمايد : خُلُق عظيم . زيرا اخلاق پيامبر قرآني بود . جوانان

ص: 10767

با قرآن بيشتر انس داشته باشيد و خودتان را با اخلاق قرآني منطبق كنيد . شما سوره فرقان را باز كنيد . در آخر سوره دوازده ويژگي براي بنده هاي خوب خدا آمده است . بنده هاي خوب خدا با تكبر راه نمي روند ، وفادرا به عهد هستند و ... اين هاخيلي مهم است كه ما خودمان را با قرآن محك بزنيم . ويژگي ديگر اين بود كه پيامبر درتعليم و تربيت روش تحكم و اجبار نداشت . خدا در قرآن مي فرمايد : اي پيامبر تو به اين ها جبر نداري . اي پيامبر تو به اين ها زور نگو . تو ميخواهي مردم را به ايمان آوردن اكراه كني ؟ را اجبا رنكن آيا مي خواهي آنها را به اكراه به يمان در آوري ؟ اگر خدا مي خواست همه را به زور مومن ميكرد . روش پيامبر اكراه و اجبار نبود . روش دعوت بود .پيامبر مذكر بود يعني يادآورد بود . تو به وظيفه ات عمل كن ، ميخواهد كسي مسلمان بشود و يا نشود . پيامبر وقتي مسيحيان نجران مسلمان نشدند با آنها چكار كرد ؟ قرار داد بست كه جزيه بدهند و ماليات بدهند و بر دين خودشان هم باقي باشند . اسلام با زور پيش نرفته ، اسلام با استدلال و منطق پيشرفته است . آيه لا اكراه في الدين يعني دين و اعتقادات جبري نيست . دين باو راست و من به زور نمي توانم چيزي را باور كنم . ممكن است به زور چيزي را بگويم ولي باورم نيست . اين يكي از محورهاي اصول

ص: 10768

پيامبر بود و وقتي ميخواست براي تبليغ به معاذ برود گفت : به مردم آسان بگير و بشارت بده از دين نفرت ايجاد نكن . خانواده ها جوانان را از دين و نماز زده نكنيد . رفتار عدم تحكم هما رفتار پيامبر بود . احكام را تدريجي بيان ميكرد ، خطاكار را مي بخشيد ، گذشته ي طرف را به رُخش نمي كشيد ، به طرف مسئوليت مي داد . ابوسفيان با آن پيشينه ي را در فتح مكه آزاد كرد . نكته ي سوم در رفتار پيامبر رافت و مدارا بود . خدا همانطور كه نماز را بر من واجب كرده ، مدا را را هم بريا من واجب كرده است . رگ خواب افراد و سليقه ها با هم فرق مي كند . كسي ممكن است با كلام جذب بشود ، كسي با نگاه جذب بشود ، كسي با يك ميهماني جذب بشود ، كسي با يك هديه جذب بشود . رسول خدا رگ خوابها را مي دانست و اين رافت است . ببينيد چقدر زيبا با خطاكاران رفتار ميكرد . اصل رافت ومدارا در روابط خانوادگي و اجتماعي و در روابط سياسي خيلي مهم است . همديگر را تحمل كنيم . همين باعث شد كه اسلام در قلب ها نفوذ كند . قبايل اوس و خزرج كه با هم اختلاف داشتند تا ديدند كه اين سخنان پيامبر حرف دل آنان است و او كسي است كه ريا ندارد و حرفهايش دروغي نيست ، مسلمان شدند . پيامبر فرمود : دوست دارم چند كار بعد از من سنت بشود . يكي سلام كردن

ص: 10769

به كودكان است . يك يسوار شدن بر مركب هاي ساده است . يكي نشستن روي خاك است يكي غذا خوردن با غلام ها ست . كمتر پيش مي آمد كه از پيامبر معجزه و يا استدلال بخواهند . با يك نگاه مي فهميد كه اين انسان اهل دنيا و رياست نيست . اين انسان اهل فروتني و تواضع است و اهل خداست . نكته چهارم در رفتار پيامبر همان است كه قرآن مي فرمايد : الم نشرح لك صدرك . شرح صدر پيامبر يا همان دريا دلي پيامبر است . قدرت تحمل افكار مختلف را داشتن است . به اوناسزا ميگفتند . يهودي به جاي سلام مي گفت : مرگ بر شما ، سنگ و چوب به او زدند . وقتي موسي مي خواست نزد فرعون برود نگفت : خديا به من صلاح بده بلكه گفت : رب شرح لي صدري . شرح صدر پيامبر خيلي عجيب بود . و همين اخلاق در خيلي ازجاها باعث تعامل با ديگران مي شد . گاهي اوقات يكي از همسران حضرت با حضرت بحث شان مي شد يا يكي از همسايگان يا حرفشان نزديكان حرفشان مي شد ، در مدينه افراد از تركيبات مختلف يهودي و منافق و مسلمان سست و قوي بوند . اينكه پيامبر بعد از ده سال توانسته كاري بكند كه وقتي وضوع مي گيرد ، دست ببرند و آب وضوي او را بعنوان تبرك بردارند ، كار بزرگي است . در اولين حج وقتي موهايش را تراشيد ، موهايش را بعنوان تبرك بردند . از وقتي كه پيامبر از غار حرا پايين آمد

ص: 10770

و شروع كرد و از منبر بالا رفت و خدا حافظي كرد ، فاصله بيست و سه سال است . در اين سالها جامعه زير و رو شده است . وقتي ازغار حرا پايين آمد به طرف او سنگ پرتاب كردند و به او ساح رو مجنون گفتند ولي روزي كه از منبر بالا رفت تا خداحافظي كند ، مثل باران اشك مي ريختند و مي گفتند : پدرم به قربانت . چه كرده است كه وقتي مادر چهار شهيد يپكر هسدانش را مي برد ، مي گويد : الحمدلله كه پيامبر زنده است . اين خيلي تحول است . آدم هايي كه حاضر نبودند روز اول حرف پيامبر را گوش كنند چه شده كه حنظله كه امشب ازدواج كرده و فردا صبح به ميدان احد مي آيد و جانش را فدا ميكند . چه كرده كه وقتي بالاي سر سعد انصاري رفتند و داشت جان ميداد ، گفت : جان شما و جان پيامبر . يعني خودشان را سپر بلاي پيامبر مي كردند . اين ها به خاطر شرح صدر پيامبر بود و از بس كه به حرف همه گوش مي كردند به او اُذن ميگفتند . حتي وقتي خانه ي حضرت مي آمدند ، حضرت رويش نمي شد كه به آنها بگويد برويد . نكته پنجم را حضرت علي در نهج البلاغه مي گويد كه پيامبر ميانه رو و معتدل بود . در جريانان اجتماعي ، سياسي . بعضي ها كه خيلي سياسي ميشوند از خانواده غافل مي شوند . يا وقتي در جريان مسائل خانوادگي قرار مي گيرد از سياست غافل ميشود

ص: 10771

. ولي پيامبر همان شخصيتي كه در دل شب با جبرئيل سخن مي گويد ، گاهي وقتها با همان شخصيت پيش همسرش مي نشيند و ميگويد كه خانم بيا با هم كمي صحبت كنيم . همين شخصت به حسن و حسين مي گويد : بياييد روي كول من سوار شويد و من شتر شما مي شوم و آنها را دور اتاق ميگرداند . همين شخصيت در ميدان جنگ شمشير دست مي گيرد و مقابل دشمنان مي ايستد و همين شخصيت در سال هفت هجري نامه به سران ايران و روم را دعوت به اسلام ميكند . و باز همين شخصيت در كوچه پيش بچه يتيم ها مي نشيند و غذا مي خورد . در جامعه ما وقتي عده اي در كاري برجسته مي شوند در جهت ديگري كمرنگ مي شوند . خيلي متدين و مومن است ولي در صله رحم ضعيف است . بچه اي مي گويد : نماز شب پد رمن ترك نميشود ولي حاضر نيست كه پنج دقيقه با من صحبت كند . پيامبر شنيد كه عده اي مي خواهند به سمت غارنشيني بروند وترك دنيا كنند ، اين ها را جمع كرد و گفت كه من اين طوري نيستم . غذا خوب مي خورم ، زن و بچه دارم سفر مي روم . مومن بايد جامع باشد . نميشود يك بعد را زياد پرورش داد و به بعد ديگر توجهي نداشت . بله همسر پيامبر مي گفت كه تا وقتي صداي اذان را مي شنيد با ما بيگانه مي شد . ماه رمضان در خانه بود افطاري مي داد و به افطاري

ص: 10772

مي رفت . اما در دهه ي آخر ماه رمضان بسترش را جمع مي كرد و به مسجد مي رفت . و مي فرمود اين دهه دهه ي اعتكاف است . حتي اگر مي شنيد در قبيله اي فردي مرده است مقيد بود كه به تشييع آن برود . يا اگر مريض است به عيادت او برود . روزي بچه ي يهودي كه پيامبر را دوست داشت ، مريض شد و پيامبر به عيادت او رفت و گفت كه مي خواهي مسلمان بشوي و او گفت پدرم اجازه نمي دهد و پيامبر به پدر او گفت كه شما مانع مسلمان شدن فرزندت مي شوي ؟ گفت : نه اگر خودش بخواهد . او شهادتين را گفت و مسلمان شد و بعد از دنيا رفت . پيامبر خوشحال شد كه توانسته يكنفر را قبل از مرگ به دين اسلام در بياورد . تمام هم و غمش اين بود كه مردم را اصلاح كند . جامعه را اصلاح كند .

سوال – چون با فاميل مادرم ازدواج نكرده ام و عروس عمويم شده ام مادرم من را دوست ندارد . شوهرم مرد خوبي است و هواي پدرم را دارد و به او كمك ميكند . مادرم هميشه من را تحقير مي كند و زخم زبان مي زند و بعضي مواقع نفرين . خيلي دلم مي شكند و گريه مي كنم . خانه ي خواهرانم مي رود ولي خانه ي من نمي آيد . دلم محبت مادرم را مي خواهد چكار كنم ؟ او عدالت را بين فرزندان رعايت رعايت نمي كند .

پاسخ - مادر

ص: 10773

كم لطفي است . يكي از ويژگي مادرها اين است كه زمينه دوستي و محبت فرزندانش را فراهم كند . اولا فرض مي كنيم كه ايشان اشتباه كرده اند كه با پسر عمويش ازدواج كرده است ، الان اين مادر راضي است كه اين زندگي بهم بخورد و اين دختر دچار افسردگي و نگراني بشود . در ازدواج فرزندان گاهي مادرها به اين توجه دارند كه فاميل خودم باشد و گاهي پدرها توجه دارند كه از خانواده ي خودشان باشد . واقعا حق انتخاب را به بچه ها بدهند . منطقي باشند و تحت تاثير اين مسائل واقع نشوند . اين نكته ي مهمي است . يكي از ويژگي هاي رسول اكرم در دين آوردن اين بود كه از تحكم استفاده نمي كردند . پدر ها و مادرها نبايد در تعامل با فرزنداين رفتارها را دخيل كنند . يك پسري مهندس است و يك پسري ديپلم است . يكي شوهرش پولدار است و يك يفقير است و يا هيمن مشكلي كه نوشته بودند كه مادر موافق ازدواج نبوده است . اين خيلي بد است درتعامل بايد تساوي باشد ولي در محبت اشكالي ندارد كه تساوي نباشد . بين بچه هايتان به عدالت رفتار كنيد . دين ما اين توصيه را كرده است و اين را به اين مادر عزيز ميگويم .

سوال – من بخاطر مشكل مالي كه براي شوهرم پيش آمده خانه ام را اجاره داده ام و در محل كار شوهرم ، در دو اتاق زندگي ميكنم ، سخت است اما من راضي هستم ولي دخالت اطرافيان زندگي ما را بهم زده است

ص: 10774

. راهنمايي بفرماييد .

پاسخ - در اين جور وقتها انسان بايد علاوه بر صبر ، اسقامت هم داشته باشد . پيامبر بين چند نفر مومن مسلمان ولي فقير نشسته بودند . يكي وارد مسجد شد و گفت : يا رسول الله اين ها كي هستند ؟ بگذار ما پولدارها و صاحبان قدرت به شما نزديك بشويم . آيه نازل شد : اي پيغمبر بر نشست و برخاست با اينها صبور باش . صبر چند جور است . صبر در مصيبت و صبر در عبادت صبر در گفتارها . وقتي نوح كشتي ميساخت ، آن يكي مي گفت بيكاري مگر يا شدي فرتوت و شد عقلت ز سر ، بالاخره صبر كرد تا كشتي در آب افتاد و موفق شد . پيامبر وقتي اسلام را شروع كرد ميگفتند اسلام را كجا مي خواهي ببري و مي خواهي موفق بشوي ؟ مجنون و ساحر هستي . پيامبر بر اين ها هم صبر كرد . ما جلوي حرف مردم را نمي توانيم بگيريم . اين خانم كار خوبي كرده است كه خانه اش را اجاره داده است چون تقدير معيشت كرده است و مي خواهد خودش مشكلش را حل كند . در يان جور مواقع نبايد درگير شد بايد منطقي جواب داد . بايد بگويد كه اگر اعتياد بود چاره نداشت و بدبختي بود ولي بالاخره مشكل حل ميشود . در اين جور مواقع بايد صبر و استقامت هم بايد داشته باشد . ما از مردم جامعه توقع داريم كه منطقي با مشكلاتي كه پيش ميآيد برخورد بكنند و واقع بينانه برخورد بكنند نه تا اينكه مشكلي

ص: 10775

پيش مي آيد ، حرفهاي منفي نزنيد . مثبت انديش باشيد . مثلا دختري ازدواج ميكند و از زندگي خودش راضي است ولي مردم مي گويند حيف تو نيست خانه ي پدر تو پانصد متر است اين زندگي است كه تو داري ؟ تلقين هم اثر دارد . كافي است كه من چند بار بگويم كه رنگ شما پريده است . توصيه ما اين است كه با اين حرفها در زندگي مردم دخالت نكنيد . مراقبت با دخالت فرق ميكند . مثلا بگويد دخترم خانه ات را به افراد مجرد نده زيرا تو دختر بزرگ داري اين مراقبت است ولي اينكه بگويد چرا اجاره دارد و... دخالت است .

سوال – قاري قرآن هستم واز چهارده سالگي نماز مي خوانم و روزه ميگيرم و هيچ ديني هم به گردنم نيست ولي دوست دارم موهايم را آنطور كه دوست دارم شانه بزنم و لباس شيك بپوشم ولي مادرم مخالف است .

پاسخ - قرآن مي فرمايد : چرا زينت هاي الهي را بر خودتان حرام ميكنيد . ما يك زينت و يك زيبايي داريم به تعبير اين دوست خوبم يك شيك پوشي داريم و يك جلف پوشي و تقليد از فرهنگ بيگانه . حالا يك جوان دوست دارد موهايش روي گوشش باشد و پيراهنش سفيد باشد و شلوارش مشكي باشد قشنگ است . عيبي ندارد چون به او مي آيد ، آنرا بپوشد . يكي احساس مي كند كه موهايش كوتاه باشد و كت و شلوارش كرم باشد زيباتر است . اين هم بپوشد اشكالي ندارد . بحث ما اين است كه نبيند كه در

ص: 10776

ماهواره اين نوع لباس و مد مو باب شده است و آنرا بپوشد . بين شيك پوشي و جلف پوشي و تقليد فرق است . پيامبر آنقدربه خودش مي رسيد و موهايش را صاف مي كرد كه همسرش اعتراض كرد كه شما چقدر به خودتان مي رسيد . اما حسن مجتبي (ع) آيه قرآن داريم كه زيبا و آراييده به مسجد برويد. روايت در مورد لباس پوشيدن و حمام و نظافت و مسواك خيلي تاكيد شده است . گاهي نوع پوشش ترويج فرهنگ غربي ميشود . اگر اين نيست اشكالي ندارد و بدانيد رسيدن جوان به لباس و مو عين دين داري است . شيك پوشي جوان خوب است .

89-01-22

61 - من چند سال است كه ازدواج كرده ام اما تاكنون بچه دار نشده ام من و همسرم با اين مسئله كنارآمده ايم ولي طعنه هاي اطرافيان و كنايه هاي آنها زندگي را برمن و همسرم تلخ كرده است شما بگوييد چكار كنم؟

اجازه بدهيد اين سؤال را سرفصل بحثي قرار دهيم با عنوان اهميت گفتار و كلام . مي دانيد كه خداوند بعد از نعمت آفرينش ، مهمترين نعمت را نعمت بيان مي داند . الرحمن علم القرآن خلق الانسان علمه البيان يعني از ميان مجموعه نعمت هايي كه در زندگي انسان است بعد از آن كه مي گويد خلق الانسان مي گويد علمه البيان. پس قدرت زبان نعمت زيبايي است كه خدا به انسان داده است . اگر اين نعمت از بشر سلب شود، انسان متوجه مي شود كه چقدر ارتباط مشكل است . روايتي از اميرالؤمنين در كتاب كافي ديدم

ص: 10777

كه حضرت فرمودند : 10 ويژگي در انسان است كه زبان آن را آشكار مي كند. يكي يكي شمردند ، يك فرمودند: زبان، شاهد ضمير انسان است ، اگر كسي غم داشته باشد شما تا زماني كه با او صحبت نكنيد نمي توانيد متوجه شويد كه علت آن چيست ؟ آيا بچه مي خواهد ؟ پول مي خواهد ؟ از پدر خود ناراحت است ؟ اما وقتي يك كلمه با او صحبت مي كنيد ضمير او براي شما آشكار مي شود. فرموده اند زبان شاهد و گواه قضاوتها است . الان با دوكلمه كه شما مي گوييد يك حكمي لغو مي شود يا امضاء مي شود . مثلاً من شاهد هستم كه اين آقا فلاني را كشته است يا گناهكار ظاهري ، بي گناهي او ثابت مي شود و سري بالاي دار نمي رود . پس زبان نعمت بزرگي است اما هر نعمتي به هر اندازه بزرگ باشد خطرات آن هم بزرگتر است . در روايت داريم مفتاح كل خير و شر زبان است . باز در روايت داريم : زيبايي انسان در زبان و كمال انسان در عقل او نهفته است ، جمال الانسان في لسانه و كمال الانسان في عقله . وقتي يك كسي حرف مي زند نگاه مي كنيد و مي گوييد چقدر خوب صحبت مي كند به قيافه ي او هم توجه نمي كنيد . برعكس آن هم اگر باشد مي گوييد با اين قيافه ببينيد چقدر بد دهان است . اصلاً زبان است كه مُبَيِن شخصيت انسان است و عقل هم مُبَين كمال انسان است . با توجه به اين

ص: 10778

دو يا سه نكته دايره ي گناهان زبان گسترده است. حتي بعضي ها مثل مرحوم فيض كاشاني در حجة البيضاء و بعضي از بزرگان ديگر تا 70 گناه براي زبان برشمرده اند و فكر مي كنم هرچه زمان پيش رود نوع گناهان جديد تر هم مي شود ، مثل خدعه ها و تقلب ها . مصداق آن را در قديم مثال مي زدند و مي گفتند كه آب قاطي آب ليمو كردن ولي الان از اينترنت مثال مي زنند ، از بانك مثال مي زنند . يكي از آسيب هاي زبان طعنه و شماتت است . ببينيد در زندگي هر كسي مشكلاتي است ، يك كسي اولاد دار نمي شود ، يك كسي عزيز خود را از دست مي دهد ، يك كسي عمري مستأجر است ، يك كسي شوهري دارد كه آدم خوبي نيست . اعم از اينكه علت اين مشكلات خود اين افراد باشد يا علتي خارج از دست داشته باشد، نبايد او را شماتت كرد . فرض كنيد اين آقا و خانم همه ي راه ها را هم رفته اند ولي خدا به ايشان اولاد نداده است حالا به هر دليلي ، يك وقت هم نه اصلاً علت آن مصيبت، خود بنده است . مثلاً من تند راندم ، بي توجهي كردم ، خوابم برد و به نرده هاي اتوبان زدم و بچه ام را از دست دادم ، علت اين حادثه من بودم گرچه عمدي نبوده است . چه عامل مصيبت انسان باشد ، چه ديگري و چه حوادث طبيعي باشد ، در روايات ما شماتت بسيار مذمت شده است .

ص: 10779

امام سجاد (ع) دعايي دارد دعاي هشتم در صحيفه ي سجاديه كه آنجا از چند بيماري به خدا پناه برده است . يكي از آنها اين است نعوذبك من شماتة اعداء خدايا از شماتت دشمنان به تو پناه مي برم . در بحارالانوار معروف است كه روايتي دارد بعضي ها نزد حضرت ايوب مي آمدند و مي گفتند كه تو چه گناهي كردي كه اينجور شدي ؟ ببين چه لقمه اي خورده اي و چه معصيتي كرده اي ؟ ايوب مي گفت به خدا قسم هرگز لقمه ي حرام نخوردم و هرگز غذايي نخوردم مگر اينكه يتيم يا فقيري در كنار من بود. هرگز دو كار بر من عرضه نشد مگر آنكه سخت تر را انتخاب كردم . اگر مثلاً دو عبادت بود من سخت تر را برگزيدم . من گناه نكردم ، بالاخره همه ي مصيبت هاي ايوب تمام شد . عرض من اين است كه در روايت است كه از ايوب پرسيدند سخت ترين مصيبت برتوچه بود ؟ آيا از دست دادن اولاد بود ، آيا از دست دادن همسر بود ؟ آيا فقرو بيماري بود ؟ گفت نه شماتت الاعداء ، شماتت دشمنان سخت ترين مصيبت من بود . من يك نقلي از بعضي بزرگان ديدم كه بعضي افراد ابا عبداله را در خواب ديدند . سوال كردند آقا مصيبت هاي شما التيام يافت ؟ فرمود : همه التيام يافت جز زخم زبان ها . من با سند به شما مي گويم اما حسين (ع) روز عاشورا خيلي صبوري كرد ، خيلي بردبار بود ، خيلي نصيحت كرد اما يكي دو جا

ص: 10780

هم نفرين هم كرد . كجا ؟ آنجايي كه شماتت شد . حضرت كنار خيمه ها ايستاده بود ، مي دانيد اباعبداله يك چاله اي كنده بودند و توي آن آتش ريخته بودند براي اينكه دشمن نتواند از اين ناحيه به خانواده ها معترض شود . روز عاشورا فرد بي ادب و بي تقوايي از لشكر دشمن آمد و گفت : ( البته من جرأت نمي كنم اين جمله را بگويم منتها چون آن انسان بي ادب گفته من فقط نقل مي كنم ) حسين قبل از آنكه آتش جهنم شما را بگيرد خودتان براي خود آتش فراهم كرده ايد ؟ او دل ابا عبدالهك را شكست .حضرت هم او را نفرين كرد . خدايا اين حرمت ما را زير سؤال برد و ما را به آتش جهنم تهديد كرد ، خدايا در همين عالم او را به آتش بسوزان كه بفهمد ما نزد تو چه مقامي داريم ، ما مصداق آيه ي تطهير هستيم . مي گويند همان لحظه پاي اسب او لغزيد و داخل آتش افتاد و از بين رفت . چرا امام حسين (ع) او را نفرين كرد ؟ چون امام را شماتت كرد . محمد ابن اشعث را امام در روز عاشورا نفرين كرد . چون امام حسين را شماتت كرد و گفت : حسين تو پيش خدا حرمتي نداري . ابا عبداله فرمود : خدايا اين فرد حرمت ما را ناديده مي گيرد ، او را نفرين كرد و او نيز همانجا مبتلا شد . فلذا سوره آل عمران آيه 120 را عزيزان نگاه كنند ، قرآن وقتي مي خواهد

ص: 10781

ويژگي هاي منافقان را برشمارد يكي از آن اين است : وقتي مسلمانان سختي و مصيبتي مي ديدند آنها شاد مي شدند . ما دو جور شماتت داريم يكي دروني است و ديگري بيروني. مثلاً مي بينيم مال اين آقا را دزديده اند ، اولاد دار نشده ، فرزند او در كنكور قبول نشده ، قلباً خوشحال مي شويم ، اين البته صفت زشتي است و نشانه پستي قلب است . البته تا آن را بروز نداده ايد به پاي شما گناه نمي نويسند . نوع دوم شماتت زباني است كه اين خيلي بد است اگر مثلاً انسان بگويد شما چكار كرده ايد كه خداوند به شما اولاد نداده است ؟ بررسي كن ببين چه شده كه خانه ي تو آتش گرفته است ؟ چه شده كه ماشين تو تصادف كرده است ؟ اين خيلي بد است حتي اگر يك علت هاي اينطوري نيز داشته باشد . حالا اين از كجا نشأت مي گيرد؟ اين نشأت گرفته از حسادت است . الان رسم شده هر كسي يك خانه ي خوبي مي سازد مي گويند ببين مال چه كسي را خورده است كه اين خانه را ساخته ؟ نه عزيز من هر ثروتي از پايمال كردن حقوق ديگران جمع نمي شود . سليمان ثروتمند بود . امام صادق ثروتمند بود . بعضي ها تدبير دارند ، عقل معيشت دارند يا ارث به آنها رسيده است و وضع خوبي دارند ، خانه ي خوبي هم ساخته اند ، چرا اين حرف را مي زنيد ؟ بعلاوه شما كه خبر نداريد اينكه اين آقا اولاد دارد نشده يا

ص: 10782

تصادف كرده يا مثلاً بچه ي او معتاد شده ، فاسد شده علت آن چيست. فرد مؤمن و متديني نيز هست ، مي گويد كه ببين چه لقمه اي به اين بچه داده كه اين جور شده است . سؤال من اين است پسر نوح فاسد بود . قرآن مي گويد انه ليس من اهلك ، مگر لقمه ي نوح حرام بود ؟ نوح پيامبر خدا است . هم نطفه حلال است و هم لقمه حلال است ، تربيت و محيط باعث شده است . مگر همسر لوط آدم فاسدي نبود ؟ مگر همسر فرعون آدم مؤمني نبود ؟ شماتت و طعنه خيلي بده است . گاهي اوقات بعضي ها در قالب مدح شماتت مي كنند . اين خيلي ظريف است ، تعريف تو را مي كنند و مي گويند كه آدم خوب و متديني است ولي خوب ، اين ولي كار را خراب مي كند . من روايتي را يادداشت كرده ام از كتابي كه در شرح 44 بيماري امام سجاد (ع) تدوين شده است . اين روايت را در بخشي از آن آورده، يك كتابي هم شهيد ثاني دارد به نام مسكن الافواد يعني آرام بخش قلب هاي داغديده كه ترجمه هم شده است . درخواست من از بيينندگان اين است كه اگر در زندگي مصيبت دارند ، سختي دارند ، داغ ديده اند ، طلاق گرفته اند يا شكست خورده اند يك بار اين كتاب را بخوانند . اين كتاب را آقاي محمد باقر حجتي ترجمه كرده است . ترجمه ي مسكن الافواد آرام بخش قلب هاي افسرده اين روايت را آنجا

ص: 10783

از پيامبر نقل كرده اند كه رسول خدا به اطرافيان خود فرمود : مي دانيد حق همسايه چيست ؟ گفتند نمي دانيم . فرمود همسايه به گردن همسايه ده حق دارد . اگر از تو درخواست ياري نمود او را ياري كن . اگر از تو قرض خواست به او قرض بده . اگر دچار فقر شد فقر او را برطرف كن . اگر دچار مصيبت شد به او تعذيت بده نه شماتت . حداقل كار اين است كه تعذيت بگوييد نه شماتت . بنابراين مي گويند كه پيامبر اكرم اگر كسي مصيبت مي ديد به منزل او مي رفت و مي فرمود : خدا به شما اجر بدهد ، خدا شما را رحمت كند . اگر چنانچه خوبي به كسي رسيد به او تهنيت بگوييد . بعضي از ما اگر طرف رتبه ي اول كنكور را بياورد مي گوييم پارتي بازي كرده، اين خيلي بد است . شماتت اين است كه خير ديگران را بد توجيه كنيم و بد ديگران را با سوء ظن نگاه كنيم . فرمود اگر بيمار شد به عيادت او برويد ، اگر مُرد به تشييع جنازه او برويد . اگر بنا و ساختمان مي سازيد جلوي باد و نور همسايه را نگيريد مگر اينكه از او اجازه بگيريد. و نكته آخر خيلي زيباست و اين است كه اگر ميوه خريداري كرديد مقداري از آن را به همسايه هديه كنيد و اگر نمي خواهيد هديه كنيد ميوه ي خريداري شده را پنهاني وارد خانه كنيد كه همسايه نبيند . آقا 5 كيلو گوشت دست گرفته از ماشين مدل بالا پياده

ص: 10784

مي شود و داخل كوچه مي خواهد به خانه برود ، سابق اين مسائل را رعايت مي كردند . خود امام صادق (ع) وقتي خريد مي كردند زير عباي خود مي گذاشتند ، حالا مي توان داخل يك پلاستيك سياه گذاشت . اين را عرض مي كردم شماتت و طعنه يكي از چيزهايي است كه در اسلام به شدت مذمت شده است و گفته شده حتي المقدور كار خوب ديگران را توجيه كنيد . خانه خريده الحمدالهت زحمت كشيده ، كاركرده ، خانم او قناعت كرده ، اگر ماشين خريد انشاءاله مبارك باشد خير باشد . اگر مصيبت ديد ، طلاق گرفت ، نگوييد اينقدر بد خلقي كردي ببين چه كردي كه اين مرد تو را ول كرد . نه بگو انشاءاله خدا براي تو يك بخت بهتري قرار بدهد ، نگران نباش دنيا به پايان نرسيده است . توصيه ي من اين است كه ما سعي كنيم در مسائل و حوادث بگونه اي فضا را تلطيف كنيم كه طرف دو تا مصيبت نكشد ، يك مصيبت پيش آمده مثلاً طلاق گرفته يا بچه ي او معتاد شده يكي هم زخم زبان هايي كه گاهي تا آخر عمر مي ماند. البته بايد مسير پزشكي و طبيعي آن را اگر لازم است بروند . امام سجاد (ع) در صحيفه ي سجاديه دعايي دارد براي طلب اولاد . اين دعا را مي توانند بخوانند . البته آنهايي كه اولاد دارند هم بخوانند چون مضامين تربيتي بلندي دارد از خدا هم بخواهند كه انشاء اله همان طور كه حضرت زكريا آخر عمر ذريه ي طيبه خواست ، خدا

ص: 10785

اولاد صالح به آنها عطا كند . البته اولاد خواستن فقط كافي نيست ، امام سجاد (ع) وقتي اولادار مي شد نمي پرسيد دختر است يا پسر ، مي پرسيد سالم است يا ناسالم .

62 - در مقام طعنه زنندگان چه برخوردي بكنيم ؟

در طعنه زدن مقابله به مثل نكنيد ، نگرديد در زندگي يك نقطه منفي پيدا كنيد ، اين خوب نيست . يك آيه در قرآن داريم كه جاي ديگر هم آمده مي فرمايد : از كنار اين جور آدم ها كه رد مي شويد يك سلام بگوييم و رد شويد يا كم توجهي و بي محلي كنيد . شايد هيچ كلمه اي بهتر از اين نباشد يا اينكه مثلاً اين جمله را بگوييد : خدايي كه به بنده اولاد نداده به آن كسي كه داده مي تواند از او بگيرد ، شما كه داري دعا كن از تو نگيرد . با همين يك جمله محترمانه به او بگو . نه اينكه مثلاً به او فحش بدهي . امام سجاد (ع) از جايي رد مي شدند . يك نفر شروع كرد به پدر ايشان جسارت كرد اما ايشان آنقدر زيبا برخورد كرد كه طرف شرمنده شد . با طعنه زننده صبر كردن يك بحث است و تحمل كردن يك بحث ، هم تحمل مي كنيم و هم بگونه اي جواب مي دهيم . اتفاقاً حديث هم داريم كسي شماتت نمي كند مگر آنكه خود او به همان مصيبت مبتلا شود. بنابراين من در سخنراني ها اين را گفتم ، يك نفر در اتوبان مي رفت ديد شخصي روز روشن در جاده

ص: 10786

ي باز داخل نرده ها رفته ، پيش خود گفت عجب آدمي است جاده ي به اين خوبي يا خواب بوده و يا مست بوده در همين فكرها بود كه محكم زد به نرده ها ، پايين آمد و گفت : نه مست بودم و نه خواب . پس مي شود انسان با يك حواس پرتي يك چنين اتفاقي براي او بيفتد . مي گفت جالب است فاصله ي من با ماشين قبلي زياد هم نبود هر كسي رد مي شد مي گفت تو خوردي ، تو چرا خوردي ؟ . فلذا كساني كه شماتت مي كنند خوب است اين را بدانند، آن افراد هم لازم است همين را به ايشان بگويند . اگر بگويند تو طلاق گرفتي نتوانستي زندگي كني ؟ بگويد انشاء اله خدا زندگي شما را مستمر كند آنكه باعث طلاق من شد ممكن است در زندگي شما هم ايجاد شود اميدوارم تو مبتلا نشوي ، اين خود يك ثمره ي آموزشي هم دارد.

63- ما قناعت مي كنيم ولي به ما مي گويند خسيس ، يك نفر ديگر گفته من آدمي هستم كه خيلي قناعت مي كنم ولي آدم هايي را مي شناسم كه خيلي اسراف مي كنند ولي روزي آنها بيشتر از ما است ، جواب آنها هم اين است كه هرچه بيشتر خرج كني خدا به تو بيشتر مي دهد .

ببيند هر دو سوال به يك نقطه ي مشترك اشاره دارد و آن اين است كه مرز مسائل اخلاقي بايد تفكيك شود و حدود بايد مشخص باشد . ما بايد اول يك تعريفي بدهيم . مرز مباحث

ص: 10787

اخلاقي خيلي به هم نزديك است مانند قناعت و خساست . قناعت كارخوبي است اما خساست كار بدي است . اين دو تا خيلي به هم نزديك است . علي الظاهر هر دو خرج نكردن است ولي با هم متفاوت هستند . مثال دوم جود و سخاوت و اسراف است ، اسراف بد است ولي جود و سخاوت خوب است ، حالا كدام اسراف است و كدام جود و سخا ؟ كدام قناعت است و كدام خست ؟ قناعت را در لغت تعريف كرده اند اكتفا به داشته ها . اينكه انسان به داشته هاي خود اكتفا كند ، چشمش به دنبال مال ديگران نباشد به اين مي گويند قناعت . بنده الان ماشين دارم از آن درست استفاده كنم ، بطور مداوم نخواهم آن را تغيير بدهم و هم به دنبال ماشين هاي ديگران نباشم اين مي شود قناعت . يا بنده درآمدي دارم با اين درآمد زندگي خود را بچرخانم . اما نه همين پول را در بانك بگذارم و براي زن و فرزند خود نان تهيه نكنم ، براي بچه ي خود مي توانم دوچرخه بخرم و نخرم ، اين مي شود خساست . خسيس كسي است كه از داشته هاي خود براي رفاه خانواده خود استفاده نكند و اين بد است . قانع كسي است كه به داشته هاي خود اكتفا مي كند و خرج مي كند . يك وقتي هم فردي ميلياردر است و مي گويد : خوب حالا كه دارم 20 تا ماشين مي خرم اين هم درست نيست . منظور از قناعت رعايت سطوح هم است . فرض

ص: 10788

كنيد براي يك غذاي دو نفره چقدر برنج و خورشت لازم است ؟ اگر آمدي به اندازه ي ده نفر درست كردي اين اسراف مي شود . اما از آن طرف بنده با رفيقم خانه ي شما ميهمان هستيم .گفتي بنده آدم قانعي هستم يك نان خشك آوردي سرسفره ، يك قدري هم شير گفتي ميل كنيد ، اين خست مي شود . اگر شما امشب ميهمان داشتي در يخچال هم گوشت ، مرغ داشتي و در قفسه هم برنج داشتي ولي جلوي ميهمان خود نان خشك گذاشتي اين خست است اما نه اگر هم گوشت درست كردي ، مرغ و به اندازه ي ده نفر برنج درست كردي و اضافه ي آن را دور ريختي اين اسراف است . حضرت علي (ع) مي خواستند به خانه ي حارث بن عبدالهم حمداني ميهماني بروند، ايشان آقا را خيلي دوست داشتند ، آقا فرمود به سه شرط به خانه ي شما مي آيم اول اينكه زن و بچه ي خود را به زحمت نيندازي ، به آنها نگويي علي (ع) ميهمان ما است بشوريد و بپزيد. دوم اينكه از بيرون چيزي تهيه نكني و براي اين كار قرض نكني ، گوسفند بكشي. سومي اينكه آنچه در خانه داري از من دريغ نكني . الان شما مي آييد منزل يك كسي در كمد اتاق پسته و بادام است ، گوشت در خانه دارد ، نمي آورد و مي گويد : نه براي خودمان باشد اين خست است . براي ميهمان نان و پنير بياورد اين خست است ، بايد آنچه داري بياوري . اما اگر آنچه هم

ص: 10789

داري بياوري و بيش از حد درست كني اشتباه است . در واقع مرز اين است، قانع كسي است كه بيش از حد خرج نمي كند اسراف نمي كند ، قنوع در مقابل اسراف است . خسيس كسي است كه از آن داشته ها هم از كسي پذيرايي نمي كند ، حتي خودش هم استفاده نمي كند . مثلاً مي آيند و مي گويند كه آقا پدر من به مسجد كمك مي كند ، به حسينيه كمك مي كند ، ده شب روضه ي اباعبدالهً مي گيرد اما من كه پسر او هستم يك موتور زير پايم ندارم . من نمي توانم براي فرزند خود يك كيف بخرم ، من واجب النفقه هستم به من حقم را نمي دهد . اين يك نوع بي تدبيري و خست است كه شما از اولاد خود دريغ كنيد . نمي گويم به مسجد ندهيد ، كمك كنيد اما فرزند خود را هم تأمين كنيد. حالا مي گويند هرچه بيشتر خرج كنيد خدا به شما بيشتر مي دهد . اين حرف نادرستي است كه بگويم بريز و بپاش و خرج كن ، خدا مي رساند . اگر كسي به شما كمك خرج مي دهد حالا اگر زياد خرج كنيد و بگوييد او زيادتر مي دهد درست نيست . اتفاقا ما در منابع روايي داريم كه در پرتو قنوع و رسيدگي به ديگران، خدا روزي افراد را افزايش مي دهد. شايد منظور اين است هرچه انفاق كني جاي آن خدا مي دهد . جالب است كه اين را از قول كساني مي گويند كه اسراف مي كنند. ببينيد اگر امشب

ص: 10790

عروسي پسر شما است . ده رقم غذا درست كني و بريز و بپاش كني و بگويي فردا جاي آن مي آيد درست نيست ، اسراف حرام است . به عبارت ديگر يكي از بدترين كارها توجيه گناه است . اينكه ما اسم اسراف را جود بگذاريم ، اسم خست را قناعت بگذاريم ، ريخت و پاش كنيم و بگوييم خدا انشاءاله جاي آن مي رساند ، نه گناه را نبايد توجيه كرد . سيره ي معصومين اين را نشان مي دهد . امام علي (ع) در وصف متقين مي فرمايد : روش آنان ميانه روي است . البته من قبلاً هم گفتم سطوح را هم بايد رعايت كرد يعني سطح خانواده اي كه بالاي شهر تهران است با كسي كه در روستا است با هم متفاوت است . ممكن است يك سطحي براي او اسراف نباشد ولي براي من اسراف باشد ، اين را هم بايد دقت كرد.

64- يك ذكري را در مورد وسواس بگوييد . در اين مورد باز هم صحبت كنيد زيرا وسواسي بودن مادر من باعث شده كه ما رغبت نكنيم از مدرسه به خانه بياييم.

ببينيد وسواس دو قسم است . الان به هر دوي آن تقريباً بعضي ها مبتلا هستند . يكي وسواس فكري است. الان خيلي جوان ها به من مي گويند وسواس فكري داريم . مي گويند نكند ما مشرك شده ايم ؟ نكند خدا را بد عبادت مي كنيم ؟ حتي جواني مي گفت كه من ده بار نماز را مي شكنم و مي گويم نكند كه اخلاص در نيت نداشته باشم ؟ مي گفت

ص: 10791

: بطور مداوم غسل مي كنم ، البته اين فرد در غسل وسواس ندارد زود آن را انجام مي دهد بلكه در نيت وسواس دارد . مي گويد كه از حمام بيرون مي آيم و مي گويم نكند خلوص در نيت نداشته ام ؟ شما مي دانيد من يك وقتي درس رسائل كه مي رفتم استادي داشتيم . ايشان اول بحث استصحاب رسائل را كه خواست شروع كند ابتدا يك روايتي گفت كه شخصي آمد خدمت رسول خدا عرض كرد يا رسول الهر من وقتي نماز مي خوانم بطورمداوم احساس مي كنم وضوي خود را از دست داده ام . حضرت فرمود : اصلاً توجه نكن اين شيطان است . من به استاد گفتم : استاد ببخشيد مگر شيطان بيكار است اين همه كار در عالم است چرا مثلاً بيايد و احساس وضو باطل كردن را در اين فرد مومن و متدين ايجاد كند ؟ ايشان لبخندي زد و گفت : اين مهمترين كار شيطان است . اگر شيطان بتواند كسي را وسواسي كند و يك مريد براي خود درست كند يك مريدي كه از راه دين ايجاد كند ، چرا كه نمي تواند به اين مومن بگويد : شراب بخور يا به زن متدين بگويد مرتكب فحشاء بشو ، بلكه از اين راه وارد مي شود . من براي افراد وسواسي هيچ توصيه اي ندارم جز يك توصيه و اينكه با اراده و توان خود به وسواس توجه نكنيد و بر آن غلبه كرده و آن را كنار بگذاريد و آن ذكر افوض امري الي الهل ان الهو بصير بالعباد يا شايد آن توصيه

ص: 10792

ي امام صادق (ع) يا اله يا الرحمن يا رحيم يا مقلب القلوب ثبت قلبي علي دينك را بگوييد . البته فكر مي كنم همان ذكر اول بود كه عرض كردم . هروقت غسل مي كنيد بگوييد افوض امري ... ديشب به جواني همين را گفتم كه بيرون بيا و نگو غسل درست نيست . بيشتر از اين به آن توجه نكن.

89-01-15

58- خداوند رزاق است و خودش وعده داده كه رزق و روزي را مي رساند ولي چه جوري و با چه نگاهي بايد نگريست تا قانع شد؟

بحث ما اين است كه هركسي به اندازه ي داشته ها ي خود بتواند مديريت كند . ببينيد ابا عبداله (ع) روز عاشورا هفتاد نفر يا صد نفر ، البته بعضي ها مانند مسعودي تا ششصد نفر هم نوشته اند اما آنچه كه مشهور و مسلم است همين است كه حدود صد نفر ياران خود را مديريت و برنامه ريزي كرد . يك نفررا قسمت چپ سپاه ، يكنفر را قسمت راست سپاه ، جنگ تن به تن كرد و بالاخره با همين نيرو به مقابله با سي هزار لشكر آمد . زينب كبري در شب يازدهم با اقل امكانات اين زنان و بچه ها را مديريت كرد و به يك سفر طولاني برد . چطور كسي كه خود داغ ديده است زن ها و كودكان را با اين بي آبي و گرسنگي مديريت كرد . من مي خواهم اين را عرض كنم اگر كسي در شرايط بحراني برنامه ريزي كرد هنر است نه در شرايط فراواني . به سؤال شما برگرديم اولا ما دو

ص: 10793

گونه رزق داريم يك رزق مادي و ديگري معنوي ، غالباً تا وارد بحث مي شويم ذهن مردم به سراغ رزق مادي مي رود و آن را پول و اجاره خانه چون ملموس تر هم است در نظر مي گيرند . ديده ايد ما در دعاهاي خود مي گوييم الهم الرزقنا توفيق الطاعت خداوندا به ما توفيق بندگي بده ، توفيق بندگي يك رزق است منتها يك رزق معنوي است. يا الهم الرزقني شفاعة الحسين يوم الورود اين را مي گوييم الهم الرزقني اين چه چيزي را مي خواهد بگويد؟ اينكه گاهي در زندگي انسان ها يك چنين الطاف و عنايات وجود دارد ولي خود ايشان توجه ندارند . مثلاً مي بينيد اين فرد حقوق كمي دارد و ممكن است هر هفته نتواند گوشت يا برنج بخورد يا ماشين نداشته باشد اما خداوند اولاد صالحي به او داده باشد و يا يك مهرباني بين اين زن و شوهر باشد . يعني ما نبايد نگاه خود را فقط به سمت ماديات ببريم ، نمي خواهم بگويم اگر كسي ثروت زيادي دارد اين چيزهاي ديگر را ندارد . ما بايد توجه كنيم گاهي مي گوييم بيماري كفاره ي گناه است ، مي گويد آقا من اصلاً گناه و معصيتي نكرده ام . مگر حضرت زهرا سه ماه در بستر بيماري بود معصيت كرده بود ؟ يا اميرالمومين كه يك شب تا صبح بيمار بود و رسول خدا از او پرستاري مي كرد معصيت كرده بود ؟ حوزه ها را نبايد با هم قاطي كرد . يك وقت يك پزشك عمومي امتحان مي دهد تا تخصص بگيرد يا

ص: 10794

يك نفر امتحان كنكور مي دهد تا تازه وارد دانشگاه شود اينها با هم فرق مي كند . كسي گواهينامه دارد مي خواهد پايه يك بگيرد يا اصلاً يك نفر گواهينامه ندارد تازه امتحان مي دهد كه بگيرد ، اين بيماري ها و سختي ها گاهي كفاره ي گناه است و گاهي براي اولياء باعث مي شود كه درجه ي ايشان بالا رود . اين آدم خوبي است ، مرجع تقليدبوده يا شبه عصمت در او بوده و گناهي نيز در زندگي مرتكب نشده يا بالاتر از آن ائمه ي اطهار گاهي به بيماري مبتلا مي شدند كه درجه ي آنها بالا رود ، گاهي كفاره ي گناه است و گاهي امتحان مانند ايوب. حالاسوال مي كنند كه پس هميشه اين جور نيست كه اگر كسي مريض شد بگوييم مرتكب گناه شده است ؟ يك جايي اشاره شده بود كه لقمه ي حرام باعث مي شود شما پول خود را در جاي ديگر خرج كنيد ، يك خانمي مي پرسيد پدر من آدم متديني بود لقمه ي حلال در زندگي مي آورد ، حالا دچار بيماري شده كه بخش عمده ي درآمد ما صرف آن مي شود ، يعني او لقمه ي حرام در زندگي آورده ؟ نه ما اين را نگفتيم به دليل اينكه شخصيت هايي مثل ايوب پيامبردر تاريخ داشتيم كه دچار فقر و بيماري شده بودند . اين همان بحث رزق و روزي است .

59- در آموزه هاي ديني ما براي افزايش بركت در زندگي و رزق و روزي چه توصيه هايي كرده اند ؟

نكته ي خوبي است بحث ما

ص: 10795

به سمت خانواده هايي رفت كه فقير هستند و يا زندگي خوبي ندارند ممكن است كسي بگويد آقا ما وضع خوبي داريم ، درآمد خوبي هم داريم ولي احساس بركت در زندگي خود نمي كنيم و آن معنويت را در زندگي خود احساس نمي كنيم و ممكن است خداي ناكرده حواس ما نباشد و با مال حرام آميخته شده باشد ، چه كنيم كه زندگي حلال و با بركتي داشته باشد ؟ به تعبير علامه طباطبايي بركت اين است دوام الخير يعني استمرار خير ، در بركت هميشه كثرت نيست . مثلاً حنظله زماني كه در جنگ احد شهيد شد داماد يك شبه بود ، هنگامي كه همسر او به نزد رسول خدا آمد پيامبر به ايشان تسليت گفت و فرمود دعا مي كنم نسل شما پربركت باشد ، خداوند به همسر حنظله كه حامله بود پسري داد به نام عبداله ، او بزرگ شد و ازدواج كرد خدا به او هشت پسر داد كه بعداً انقلاب مدينه را آنها انجام دادند . بركت همين است گاهي از يك جاي كوچكي شروع مي شود ، يك هزار توماني به اندازه ي صد هزار تومان بركت مي كند . يك كتابي را دارالحديث چاپ كرده به نام خير و بركت در قرآن ، كتاب خوبي است ، به بررسي عواملي كه خير و بركت را مي آورد يا آن را از بين مي برد از نگاه روايات و آيات پرداخته است . يك كتاب ديگري در دست من است كه يكي از دوستان براي من آورده به نام روزي حلال و تأثير مال و لقمه ي

ص: 10796

حلال و حرام در زندگي ، اين كتاب را آقاي محمد علي قاسمي نوشته و 360 صفحه دارد . در خصوص عواملي است كه مال را شبهه ناك مي كند و عواملي كه آن را حرام مي كند . اين كتاب قصه زياد دارد ، داستانهاي قشنگي كه باعث شده اين كتاب مردمي باشد نه تخصصي . توصيه ي من به كسبه اين است كه اين كتاب را داشته باشند و مطالعه كنند . يك توصيه ديگر هم بكنم اي كاش مي شد عزيزاني كه متولي مسائل فرهنگي هستند براي هر شغلي يك مجموعه احكام را تدوين كنند مثلاً سي تا چهل موضوع كه به عنوان منشور در مغازه ها نصب شود . ما نزديك به سيصد روايت در مسائل الشيعه راجع به لباس پوشيدن داريم ، 20 تا 30 تا در اين خصوص كه چه لباسي مستحب و چه لباسي مكروه است و چه چيزي باعث مي شود كار حرام شود . اين پيشنهاد را به مسئولين بازرگاني دارم كه نزد بزرگان حوزه آمده و مشورت كنند . البته بنده نگاه احكام مد نظرم نيست بلكه همان روايات و احاديثي كه به كار ارزش مي دهد يا باعث حرمت آن مي شود كافي است . چه عواملي رزق ما را در زندگي با بركت مي كند و يا به عبارت ديگر چه عواملي باعث مي شود رزق مادي و معنوي ما نشاط زندگي ما را زياد كند ؟ ما اداي زندگي را در نياوريم بلكه زندگي ما پويا باشد ، ممكن است در اين زندگي شام ما نان خشك و چاي شيرين باشد يا

ص: 10797

چلوكباب و جوجه كباب باشد مهم نيست مهم اين حسن دروني ما است و اينكه چقدر از زندگي رضايتمند هستيم . من چند عامل را مي شمارم : 1- صداقت ، ببينيد ما حديث داريم كه سه گروه بي حساب به بهشت مي روند ، البته بي حساب يعني زود مي روند مي گويند آن را كه حساب پاك است از محاسبه چه باك است ، يدخلون الجنة بالغير الحساب يك – امام عادل ، يعني پيشوايي كه جامعه را عادلانه نه مثل متوكل و نه مثل حجاج اداره مي كند ، رهبري كه در كار خود عدالت لازم را دارد. دوم – تاجرراستگو و سوم – پيرمردي كه عمر خود را در راه اطاعت خدا گذرانده نه پيرمردي كه عمر خود را در معصيت گذرانده و الان ديگر چشم او نمي تواند نا محرم را ببيند و گوش او نمي شنود كه موسيقي گوش كند و پايي ندارد كه به مجلس حرام رود، بلكه پيري كه جواني خود را در راه اطاعت خدا سر كرده و نه اينكه از روي نا تواني اهل دعا و نيايش شده باشد ، در جواني هم خود را ثابت كرده باشد . يك حديث ديگر بخوانم مي دانيد كه در روز قيامت چيزي بالاتر از شهادت نداريم و شهيد بالاترين مقام را در قيامت دارد ، در حديث داريم التاجر الصدوق يحشر مع الشهدا ، كاسب راستگو با شهدا محشور مي شود ، پس صداقت داشته باشيم . كسبه ي ما نيز صداقت داشته باشند . يك آقايي پيش من آمد گفت ماشين خريدم به نام ماشين سالم

ص: 10798

، رفتم به نام زدم بعد فهميدم سيلندر آن سوراخ است ، اشكال فني خيلي در قيمت تأثير دارد از من پرسيد حكم آن چيست ؟ صداقت در كسب و صداقت در زندگي داشته باشيد . خانم ها در خانه با همسر خود صادقانه برخورد كنند ، آقايان در خانه با همسر خود صادقانه برخورد كنند و به هم اعتماد كنند . ما در جامعه يك اصل داريم به نام اصل اعتماد ، الان در جامعه شما به فرزند خود اعتماد داريد وقتي او به دانشگاه مي رود ، همسر تان به شما اعتماد دارد شما براي تبليغ به شهرستان مي رويد ، اگر اصل اعتماد از بين برود جامعه از هم مي پاشد . حالا اين اصل اعتماد را چه چيزي مي آورد؟ صداقت و اين يكي از عواملي است كه بركت را به خانه مي آورد .عزيزان و برادران كاسب خواهش من اين است كه در بازار و در كاسبي دروغ نگوييد . يك كاسب مي گفت حاج آقا اگر دروغ نگوييم كار نمي گردد ، گفتم به خدا مي گردد . امير المؤمنين و ائمه ي ما در بازار فرياد مي زدند كه اي بازاري ها خريد و فروش نكنيد مگر اينكه از پنج چيز اجتناب كنيد : 1- دروغ 2- قسم 3- ربا 4- تعريف بي خودي از كالا 5- مذمت و تو سر كالاي مردم زدن . واقعاً اگر كسبه به همين پنج اصل عمل كنند حتماً بركت در زندگي آنها وارد مي شود . دروغ نگوييد ، قسم نخوريد ، ربا در زندگي شما نيايد ، مدح بي خودي

ص: 10799

نكنيد ، چرا ماشين تصادقي را قسم مي خوريد به جايي نخورده است ؟ آخرين مورد اينكه مذمت كالاي مردم نكنيد . پس يك عاملي كه رزق را افزايش مي دهد صداقت است عامل دوم كه در روايات داريم رفق مدارا كردن است كه خيلي مهم است . رسول خدا فرمود خدا به من امر به مدارا كرد ان في الرفلق الزياد و البركت . يك قضيه اي را بگويم : يك خانمي جلوي يك قصابي آمد گوشت بگيرد ، پول را داد قصاب هم گوشت را به او داد ، نگاه كرد ديد گوشت مطابق پول است ولي جوابگوي خانواده ي او نيست، گفت يك كمي بيشتر بده بالاخره استخواني چيزي بيشتر بده ، گفت خانم بيشتر از اين نمي شود برو ، امير المومنين ايستاده بود اين صحنه را نگاه مي كرد رفت جلو به آن قصاب گفت : زدها فان في الزياده البركة يك كمي بيشتر بده در زياد دادن بركت . الان ممكن است قصاب ها بگويند شغل شما اين نيست نمي دانيد چقدر پول برگرداندن سخت است . راست هم مي گويند گوسفندي كه 200 هزار تومان مي خرد بايد در مغازه خورد خورد آن را بفروشد و اگر زياد بدهد پول بر نمي گردد ، من عرض مي كنم همه ي مشتريان شما كه اينگونه نيستند ، يك مشتري مي گويد چهارتا ران پشت ماشين بگذار، اين را هم كنار آن خانم ببين كه با هزار تومان آمده گوشت چرخ كرده مي خواهد . من هم مي فهمم كه با هزارتومان دو تا كوفته هم نمي توان درست كرد

ص: 10800

. شما تحقيق و بررسي كنيد ، اين رفق و مدارا است . الان طرف بدهكار است از شما پول گرفته ، چك او هم برگشت خورده قانوناً شما حق داريد شكايت كنيد ، اما اگر طرف حقه باز نيست خانم و فرزندان او را مي شناسيد كه آدم حقه بازي نيستند ، رفق كن و بگو شش ماه ديگر به شما فرصت مي دهم ، خدا هم به شما مهلت مي دهد ارحموا ترحموا . مي گويم چه كنم خدا به من رحم كند ؟ رحم كن خدا به تو رحم كند . بعد هم بعضي از عزيزان ممكن است اگر اين چك دو ماه ديگر هم بيايد لطمه اي به آنها وارد نشود ،آنقدر دارند و وضع آنها خوب است كه مشكلي پيش نمي آيد. البته سوء استفاده نشود از فردا بگوييد اين با آن صداقتي كه گفتيد منا فات دارد . نه ،شما آمدي از بنده يك ميليون گرفتي و گفتي اول ماه بعد مي دهم ، بنده هم شما را مي شناسم آدم متديني هستيد ، اگر واقعاً نرسيد بگويم نه وظيفه ي شما است كه بدهيد ، خود شما هم قول داده بوديد اما بخاطر توصيه اسلام به يسرو آساني و رفق يك ماه ديگر صبر كنم . اين را گفتم كه فردا نگويند آقاي رفيعي گفت چك ها را ندهيد ، هركس بايد تلاش كند روي قول خود بايستد ، معناي رفق و مدارا اين است . حالا فرض كنيد يك غذايي درست شده كم است ، يك وقتي امير (ع) با حضرت زهرا با هم غذا مي خوردند

ص: 10801

در نقل نوشته شده هر دو دست آنها در يك ظرف مي رفته و بعد حضرت زهرا (س) يك كمي با دست خالي بالا مي آمده است يعني اينكه غذا را مي گذاشتند تا حضرت امير ميل كنند يعني به گونه اي كه احساس نكند كم است . پس بعضي ائمه مي فرمودند ما با مادر خود در يك ظرف غذا نمي خورديم شايد نگاه مادر ما به آن لقمه اي بود كه من مي خواستم بردارم . منظور من اين است كه اين بچه سير شود ، ميهمان پذيرايي شود ، خود ما حالا غذا نان خشك مي خوريم يا نان خالي مي خوريم . ببينيد نظر من روي خانواده ها است كه يك مقدار در اين قضيه يعني در ماديات رفق و مدارا داشته باشند و هواي هم را داشته باشند ، به گونه اي گوشت و برنج در خانه مصرف نشود كه مدام زود به زود كم بيايد . بعضي ها در زندگي مديريت خيلي خوبي دارند و اصلاً نمي گذارند مرد متوجه شود . مثلاً بيستم برج است و شوهر شما هم سي ام حقوق مي گيرد و ده روز ديگر مانده ، گوشت ديگر يك كيلو بيشتر در خانه نيست و برنج هم دو كيلو بيشتر نيست ، باهمين سر كنيد . رفق در غذا، رفق در برخورد ، رفق در برخورد با همكار، اين هم توصيه ي دوم من بود . نكته ي كليدي اين بحث اين آيه است كه سخت نگيريم ، تبريك خداوند به آدم هايي كه زود مي خرند و زود مي فروشند . ديده ايد

ص: 10802

بعضي از خانم ها براي خريد يك جفت كفش كه مي روند كل پاساژ را زيرپا مي گذارند ، بعد از 4 ساعت آخر هم از خريد خود راضي نيستند . من خودم اولين مغازه كه بروم و اولين كفشي كه بپسندم مي خرم ، خوب هم از آب در مي آيد . اين خيلي مهم است در بيع الشراء سخت گير نباشيد . رسول خدا فرمود : دين من دين سهل است ، مگر روزه اين قدر ثواب ندارد ، مگر نگفته اند اگر مريض هستيد روزه نگيريد ، مگر جهاد بر مريض حرام نيست ، مگر نگفته اند نماز را اگر نمي توانيد بايستيد نشسته بخوانيد ، اين دين دين سهل است . ما چرا در زندگي سخت بگيريم . نكته ي بعدي در افزايش رزق و روزي قناعت است ، اين طور بگويم ما يك محروم داريم و يك مرحوم ، فرق زيادي هم در نوشتن ندارند ، حريص محروم است و قانع مرحوم . كسي كه حريص است هميشه محروم است ، ميلياردرهم باشد مي گويد اين زندگي فلاني ، اين خونه ي فلاني و مدام احساس كمبود مي كند . سومين عاملي كه بركت مي آورد قناعت است.

60- آيا قناعت نقطه ي مقابل اسراف است ؟

بله ، قناعت مقابل اسراف و در مسير برنامه ريزي است ، قناعت اين است كه بنده نگاه كنم ببينم الان با اين ماشين 5 يا 6 ميليوني هم كار من مي چرخد ، مدام چشم و هم چشمي نكنيم كه حتماً بايد ماشين من 15 ميليوني باشد. دو يا سه عامل ديگر

ص: 10803

هم از عوامل ديني بگويم ، يكي استغفار است كه بركت مي آورد ، خداوند در قرآن مي فرمايد : استغفروا ربكم انه كان غفارا يرسل اسماء عليكم مدرارا در ادامه دارد باعث مي شود مال و اولاد شما هم زياد شود . پس توصيه مي كنم زياد استغفار كنيد استغفراله ربي واتوب عليه پيامبر روزي هفتاد مرتبه اين ذكر را مي گفتند . در روايت داريم خدمت امام حسن رسيدند گفتند در منطقه ي ما قحطي آمده است ، امام فرمودند به مردم بگوييد زياد استغفار كنند . خود رسول خدا با اينكه معصوم بودند روزي هفتاد مرتبه و در نقلي داريم صد مرتبه استغفار مي كردند . ممكن است بگوييد به چه دليلي بايد بگوييم ؟ چون يك حس بازگشت در شما ايجاد مي كند وجرأت گناه را از شما مي گيرد. به عبارت ديگر استغفراله يك حس بدهكاري به شما مي دهد، همين استغفاري كه در نماز شب هم به آن سفارش شده است . يكي از چيزهاي ديگر كه در روايت ديده ام نمازشب است ، در روايت داريم صلاة اليلي بركة في الرزق، نماز شب رزق انسان را افزايش مي دهد ، الان ممكن است بعضي از جوانها بگويند آقا ما نماز صبح هم ساعت هفت بلند مي شويم ومي خوانيم . امام (ره) كه انشاء اله خداوند او را با ابا عبداله محشور كند يك كتابي دارند ، مي دانيد آنقدر كه شخصيت سياسي ايشان برجسته شد شخصيت عرفاني و معنوي و دعايي ايشان تحت الشعاع قرار گرفت ، مثل گاهي آنقدر درباره ي امام حسين (ع) و عاشوراي

ص: 10804

او مي گويند كه آن پنجاه و پنج سال قبل از آن تحت الشعاع قرار مي گيرد . مدام از شجاعت و مبارزه ايشان مي گويند و كمتر از دعاي عرفه ي ابا عبداله صحبت است . حضرت امام يك كتاب 40 حديث دارند كه كتاب اخلاقي مهمي است ، البته يك مقدار سنگين است ولي اخيراً ديده ام يك كسي اين كتاب را تلخيص و دسته بندي كرده است . يك كتابي هم دارند بنام شمع سحر كه راجع به نماز شب است . آنجا مطالبي نقل مي كنند يكي اين است كه اگر كسي مي ترسد شب خواب بماند و نتواند نماز شب بخواند همان سر شب نماز شب را بخواند ، بعضي ها ساعت دو شب مي خوابند يا بعضي ده شب همان موقع دو ركعت نماز شفع را مانند نماز صبح و يك ركعت نماز وتر را بخوانند و بخوابند . چون قبل از وقت است همين را بخوانيد و بخوابيد اسم شما جزو نماز شب خوان ها مي رود . من حتي يك حديث ديدم اگر جواني خواب بماند فردا ظهر هم مي تواند بين دو نماز همان دو ركعت يا يك ركعت قضاي آن را بخواند خيلي هم وقت نمي گيرد . وقتي اين نماز را قضا مي كنيد خدا به فرشتگان مي گويد ببينيد نمازي كه به گردن او نبود را قضا مي كند . من به جوان ها مي گويم اگر توفيق بيداري قبل از اذان صبح را پيدا نمي كنيد همان آخر شب بخوانيد ، حالا نمي خواهد به خود فشار بياوريد و همه ي 11

ص: 10805

ركعت را بخوانيد گرچه 11 ركعت هم وقتي نمي گيرد ، قنوت آن هم كه مستحب است ، مي توان همه ي آن را گفت و مي توان تلخيص كرد . گرچه با تمام زوايايي كه نماز شب دارد ، يعني 300 العفو و 70 استغفار و همه ي آن زمان بگذاريد 20 دقيقه بيشتر نمي شود . يك عامل ديگر هم بگويم الجماعة البركت جماعت باعث بركت مي شود ، نه فقط نماز جماعت ها بلكه اجتماع اينگونه است . امام زمان به شيخ مفيد نوشتند اگر دل هاي شيعيان ما با هم باشد ما زودتر ظهور مي كنيم . الان دل ها با هم نيست اين جماعت خيلي از مشكلات را حل مي كند ، اجتماع هم بايد خانوادگي باشد ، يعني برادرو خواهر ها ، بعد فاميلي ، بعد همسايگي و همكاري ، همكارها باهم يك اجتماعي داشته باشند . بعضي ها مي دانيد چه چيزي مي گويند ؟ مي گويند برادر من با همكاران خود مرتب سفر مي رود و خانه ي يكديگر مي روند ولي 3 سال است، به من كه بردار او هستم سر نزده است ، عزيز من برادر تو در اولويت است . نمي گويم با همكار مسافرت نرو ، ولي حتي المقدور به برادر و خواهر سر بزن . اولين اجتماعات بايد خانوادگي باشد ، بقيه هم همينطور ولي بايد اولويت سنجي كرد . در اجتماعات مشكلات هم مطرح شود ، يك مرتبه مي گويند پسر دايي ما مي خواهد ازدواج كند نياز به فلان كمك دارد ، كمك كنيم ، دختر دايي مي خواهد به

ص: 10806

دانشگاه برود يك كسي به او كمك كند و براي او خوابگاه بگيرد . به اين سه مورد دوم يكي ديگر اضافه كنيد لان شكرتم لا زيدنكم ، خيلي ساده از كنار داشته هاي خود نگذريم . ببين شكر دو جور است يك شكر زباني داريم ، وقتي مي گوييم الحمد اله رب العالمين ، الحمد اله كما هو اهله ، هر نعمتي خدا داد الحمد اله بگوييم ، اين يك شكر است . يك شكر هم شكر عملي است و او اين است كه نعمت را در راه خود صرف كنيم ، يعني چه ؟ يعني بنده كه امشب نشستم و قرآن خواندم اين شكر چشم است . تا ديديد يك نفر غيبت مي كند به او بگوييد آقاي فلاني ببخشيد و بلند شويد ، در اين صورت جلوي غيبت را گرفته ايد و اين شكر است . تا زبان ما خواست به فحش بچرخد بگوييم الا اله الا اله اين شكر زبان است . مردم ما آن شكر اول را غالباً انجام مي دهند ولي شكر عملي مهم است شكر زباني كه آسان است .

نكته ي آخر اينكه رزق را فقط رزق مادي و مالي نبينيد ، رزهاي معنوي را هم ببينيد . نگاه ما در زندگي چشم و هم چشمي نباشد ، زندگي هاي ما با هم مهربانانه باشد ، به آنچه داريم فكركنيم و به تعبير امير المومنين (ع) دنيا بر وفق مراد ما نمي چرخد پس آن جوري كه مي چرخد ما خود را با آن وفق بدهيم . به قول يك كسي مي گفت الان شكوه جاي شكر

ص: 10807

را گرفته است ربطي به دارايي و فقر هم ندارد . زندگي آن كه من مي خواهم نمي شود من مي خواهم پير نشوم ولي مي شوم ، مي خواهم فرزندم مريض نشود ولي مي شود ، آنكه من مي خواهم نمي شود پس با آن كه مي شود من خود را منطبق كنم .

89-12-14

در واكن و به اين قفس مرده جان بده خود را به تشنگان تماشا نشان بده ،تا باورت كنند چو فواره اي بلند ديوارها و فاصله ها را تكان بده بر هرچه قاب پنجره رو به آفتاب سهمي زنور تكه اي از آسمان بده ، ما را زدست زنگي بي امان بگير ما را بدست حادثه اي ناگهان بده ، زني خلق پُرشكايت گريان اين سفره هاي وا شده را آب و نان بده .

سوال – دختر 19 ساله اي هستم كه عيد امسال به عقد همسرم درآمدم . با توجه به اينكه باايمان بودن همسرم برايم خيلي مهم بود با ايشان ازدواج كردم و شاكر پروردگار هم هستم ولي يك هفته است كه مشكيي بين من و همسرم ايجاد شده است . مي گويد كه عروسي نمي گيرم . مگر از شرايط ايمان به خدا وفاي بعهد نيست ؟ من چه برخوردي بايد با همسرم داشته باشم ؟

پاسخ – ما اينجا دو فضا را مطرح مي كنيم . يك همين كه خانم گفتند و ما حق را به خانم مي دهيم و مي گوييم كه اين آقا بايد به عهد خودش وفا كند اگر زمينه ي آن را دارد . اين اصل كلي است . در روايت

ص: 10808

داريم كه موم سه خصوصيات دارد : يكي اينكه هنگام سخن گفتن دروغ نمي گويد ، ديگر اينكه امانت دار است و ديگر اينكه وقتي وعده اي دارد به وعده اش عمل مي كند . در حديث داريم كه چند چيز بين المللي است يعني اگر طرف شما كافر هم باشد بايد آنرا رعايت كنيد . يكي از آنها وقاي بعهد و مراعات پيمانهاست .اين يك بحث كلي است . اگر اين آقا هنگام عقد گفته اند كه ما عقد نمي گيريم ولي عروسي مي گيريم و تالاري كرايه مي كنيم و حالا بطور كامل آنرا فراموش كرده اند و انكار مي كنند و مي گويند كه حالا ما عقد كرده ايم و كارمان تمام شده است و ديگر جشني نمي گيريم ، اين بي انصافي است . زيرا زير قول زدن يك كمي بي انصافي است . حالا فضاي دوم اين است كه اين آقا در شرايطي بوده و وعده اي هم داده ، فكر مي كرده كه زمينه اش را هم داشته ، اما الان مي بيند كه وضع مالي اش مناسب نيست . يا مي بيند پول عروسي را مي توانند براي اجاره ي خانه يا خريد وسيله اي يا مسافرت مكه يا مشهدي هزينه كند و مي گويد مراسم را ساده تر برگزار كنيم . اينجا ، جاي رفق و مداراست . جاي توافق و با هم كنار آمدن است . جاي به محاكمه كشيدن همديگر نيست . انالله يعمروا بالعدل و الاحسان . احسان يعني تفضل و بزرگواري است . من به خانواده ها مي گويم كه ازدواج را كمي

ص: 10809

سهل بگيريد كه زمينه ي ازدواج بيشتر فراهم بشود . بحث سهل گرفتن هم اين نيست كه بعضي ها سوء استفاده كنند . يكي مي بينيد كه ماشين و خانه و امكانات دارد و پولي هم دارد و بگويد خوب سهل بگيريم و ديگر عروسي نمي خواهد . خير اين طوري نيست . دختر خانم جوان است و آرزو دارد . در كارها بايد اعتدال و ميانه روي باشد. به اين خواهر مي گويم كه زندگي را بين خودتان تلخ نكنيد بخاطر اين جور اختلافات زيرا همسرتان براي شما مهمتر است تا مراسم ازدواج . تا در آينده ي نقطه ي منفي در ذهنش ايجاد نشود . اگر اين مراسم را با ناراحتي و نخواستن بگيرد بعدا در زندگي مشترك براي شما نقطه ي منفي خواهد بود . اما به همسر ايشان هم مي گويم كه شما هم بي انصافي نكنيد . حالا اگر نمي توانيد در تالار مراسم بگيريد در يك منزل عروسي بگيريد و يك مجلس حداقلي بگيريد كه اين عروسي برگزار بشود . روايت داريم كه پنج جا شام دادن مستحب است . مثلا اگر كسي از حج برمي گردد مستحب است كه شام بدهد . كسي كه خانه مي خرد يا فرزند دار مي شود . جاي ديگر كه گفته اند مستحب است شام بدهيم مجلس عروسي است . كه حتي خوردن شام عروسي هم توصيه شده است . البته بشرطي كه عروسي ها خلاف شرع نباشد . اين جزء مستحبات است و بركت در زندگي شما مي آورد . اين برادرمان اين كار را انجام بدهند كه اختلاف در زندگي

ص: 10810

شان ايجاد نشود .

سوال – در مورد آداب اسلامي در خانواده توضيحاتي بفرماييد .

پاسخ – يكي از آن توصيه هاي كه در ارتباط با خانواده شده است ملايمت و مداراست. ببينيم كلمه ي مدارا كجا بكار مي برند . يك جاي انگشت زخم شده است و ممكن است به جاي ديگر بخورد و خون بيايد و خونش به لباس سرايت كند ، مي گويند كه با آن مدارا كن . يعني دست به جايي نزن ، وزنه ي سنگين برندار . يا كسي بيماري گرفته و مي گويند كه با آن مدارا كن. به ورزشكاري كه يكي از عضوهايش در زمين مصدوم ميشود مي گويند كه شما مدتي مدارا كن يعني زياد ازعضو آسيب ديده كار نكش . كلمه ي مدارا را جايي استفاده مي كنند كه يك ضعفي در آنجا باشد . مثلا ماشيني كه از كارخانه خريده اي مدارا كردن ندارد، با آن تند برويد ولي ماشيني كه موتورش را تازه تعمير كرده ايد مي گويند با آن مدارا كن و 90 تا سرعت بيشتر با آن نرويد و روغنش را نگاه كن . وقتي زن و شوهردر خانه احساس مي كنند كه توافق صددرصد ندارند بايد مدارا كنند كه اگر جايي صددرصد توافق باشد معجزه است . گاهي بين پيامبر اسلام با خانواده اش اختلاف ايجاد مي شد . سوره تحريم اين اختلافات را درزندگي اولياء خدا نشان مي دهد . جاي مدارا اينجا است كه اگر شما نقطه ضعفي مي بينيد كوتاه بياييد . روايتي مي گويم كه اگر اين در جامعه ي ما پياده بشود خيلي ازمشكلات ما

ص: 10811

حل مي شود . پيامبر مي فرمايد : نشانه هاي خانواده ي خوب و مطلوب ديني چهار چيز است . يكي اينكه آن خانواده دين شناس است . مثلا كسي بهترين زندگي و جهيزيه را داشته باشد ولي در آنجا نماز نمي خواند و دين نداشته باشد اين ضعف بزرگي است . اين زندگي صرفا زندگي در بُعد حيواني آن است و در اين خانواده بعد روحي ارضاء نمي شود . اولين ويژگي خانواده ي موفق بُعد تقويت دين است . پيامبر فرمود كه اگر جواني به خواستگاري دختر شما آمد و دين او را پسنديديد به او دختر بدهيد . البته ويژگي هاي ديگر مثل هم كفوي و زيباي و همسن بودن هم داشته باشد ولي اول به دين او نگاه كنيد . ديگر اينكه آنها در زندگي رفق و مدارا دارند . پيامبر خدا مدارا ميكرد ، به او سنگ مي زدند دعا مي كرد و مي فرمود خدايا اينها را هدايت كن . در فتح مكه او را آزار دادند ، همه را عفو كرد . مدارا يعني اينكه نگوييد كه من يك هفته با شوهرم بخاطر كاري كه كرده حرف نمي زنم . اگر جايي مشكلي پيش آمد، آنرا اصلاح كند و از خودش برخوردهايي هم نشان بدهد و تذكري هم بدهد . مثلا مدت كوتاهي با هم صحبت نكنند اما بعضي ها كينه دارند . مثلا مرد نشان بدهد كه ناراحت است و خانم آن را يك جوري جبران كند . همه بايد رگ خواب همسرانشان را بدانند . پس اول دين شناسي و دوم مدارا و سوم اعتدال و

ص: 10812

ميانه روي است . مثلا فلاني مبلمان چند ميليوني خريده است ، خوب بخرد مبلمان ما هنوز خوب ، سالم و قابل مصرف است يا فلاني كل سرويس آشپزخانه اش را تغيير داده است ، خوب بدهد . اين دليل نميشود كه ما هم اين كار را بكنيم . اصل ميانه روي است . الان يك زندگي روستايي با شهري فرق مي كند . زندگي در شهر كوچك با شهر بزرگ فرق مي كند . ممكن است يك وسيله اي براي خانواده اي اسراف باشد ولي براي خانواده اي اعتدال باشد . بايد به اين هم توجه كرد . نكته ي بعدي اين است كه كوچكتر ها بزرگترها را احترام كنند . الان اين در جامعه كمرنگ شده است . خواهر كوچك بايد به برادر بزرگتر يا خواهر بزرگتر احترام بگذارد . احترام فرزند بر پدر و مادر بايد رعايت بشود . اگر بخواهيد بدانيد كه يك خانواده ي غير ديني و غير موفق چه ويژگي هايي دارد خيلي راحت است ، دين شناسي ،رفق ، ميانه روي و احترام در خانواده شان ندارد . ادب ديگري كه در روايات آمده است كمك كردن به همسر است . روايات فراوان است . داستان ايوب و همسرش را شنيده ايد كه همسرش خيلي تحمل كرد . روايت داريم : هر زني كه شوهرش را در سه چيز كمك كند : يكي در حج است . چطور يك زن مي تواند شوهرش را در حج كمك كند ؟ اگر خودش همراه شوهرش نمي رود ، ميتواند ساك او را ببندد و وسايلش را آماده كند . مثلا

ص: 10813

مردي روحاني كاروان است يا كارگزار است يا اينكه خانم يك بار رفته و الان شرايط نيست كه خانم برود ، زن مي تواند كانون خانه را گرم نگه دارد و بچه ها را نگهداي كند و آيه يأس نخواند و كاري كند كه مرد دلگرم باشد . ديگري كمك در جنگ است. بسياري از شهيدان و كساني كه جنگ را هدايت كردند ، بواسطه ي خانواده هايشان بود . بخاطر همين امام خميني فرمود كه مرد از دامن زن به معراج مي رود . ديگري كمك به تحصيل علم است . آقا مي خواهد ادامه ي تحصيل بدهد . همسر شيخ انصاري گفته بود كه بدترين هوو را من دارم و آن كتابهاي استاد است . البته نبايد آن جور هم باشد كه طرف به خانواده بي توجهي كند . پس اگر زني اين سه كار را انجام داد ، اجري كه خدا به زن ايوب داد به اين زن مي دهد . ادب ديگري كه بايد در خانواده رعايت بشود مخصوصا براي آقايان سفارش شده است هديه خريدن است . يعني شاد كردن همسر .در روايت داريم كه فردي خدمت رسول اكرم آمد و پرسيد كه پيش همسرم بنشينم ثوابش بيشتر است يا در مسجد ؟ پيامبر فرمود : اگر يك ساعت پيش همسرت بنشيني بالاتر از اين است كه در مسجد النبي اعتكاف كني . روايت داريم : وقتي مسافرت مي رويد براي همسر هديه بخريد . رسول خدا فرمود : جمعه ها را پيش خانواده تان محبوب كنيد . گقتند كه چطور جمعه را محبوب كنيم ؟ فرمود: با خريد گوشت

ص: 10814

و ميوه براي روزجمعه . مثلا بچه ها بگويند كه امروز جمعه است و غذا كباب برگ است و يك فرقي با روزهاي ديگر داشته باشد . مرد در خانه خودش كباب يا جگر درست كند . برعكس بعضي ها مي گويند كه غذاي روز جمعه ي ما گزارش هفتگي است و يا مادر غذا درست نمي كنند و به تميز كردن خانه مشغول است . مثلا بگويند كه امروز به ميهماني مي رويم يا ناهار به پارك مي روييم . حتي اسلام به روز جمعه كه عيد اسلامي هم هست توجه دارد و نمي گويد كه حتما صبح جمعه به نماز ندبه برويد . در شهري براي سخنراني در دعاي ندبه رفته بودم و گفتند كه در اينجا سخنراني دعاي ندبه تا ساعت 11 طول مي كشد . از ساعت به بعد به نماز جمعه مي روند و بعد از نماز جمعه و ناهار ، اينجا دعاي سمات است . گفتم اگر دست بچه اي را بگيريد و به اينجا بياوريد از اسلام گريزان مي شود . حكايت داستان مسيحي بود كه گفت دين شما به درد بيكارها مي خورد . با خريد گوشت و ميوه ي جديد روز جمعه را نزد خانواده تان محبوب كنيد . البته دعا هم به اندازه اش بايد باشد . از امام علي (ع) و امام صادق (ع) روايت داريم كه يكي از آدابي كه در خانواده بايد رعايت شود تغافل و چشم پوشي است . مي فرمايد : كسي كه از خطاي ديگران چشم پوشي نكند زندگي اش بهم مي ريزد .

سوال – سوره اعراف آيات

ص: 10815

81-74 را توضيح دهيد .

پاسخ – اين آيات در مورد حضرت صالح و نصيحت ها و پندهايش است . مي فرمايد : اي قوم من ، من رسالت خودم را براي شما ابلاغ كردم . من وظيفه داشتم براي شما مطالبي را بگويم و گفتم . من شما را نصيحت كردم ولي شما نفس نصيحت را دوست نداريد . چكار كنم كه شما ناصحين را دوست نداريد . بعضي ها لجبازي مي كنند و نصيحت را نمي پذيرند . اين گله ي حضرت صالج بود . اميدواريم ما جزء گله مندان حضرت صالح نباشيم .

سوال – نگاه قرآن در مورد احسان و نيكي به خانواده و ديگران چيست ؟

پاسخ – بحث ما در مورد خانواده بود كه در مورد احسان به خانواده صحبت كرديم و اِلا احسان و نيكوكاري در قرآن بسيار فراگير است . مي فرمايد : كساني كه احسان مي كنند ، خدا هم به آنها احسان مي كند . هل جزاء الاحسان الا الاحسان . در مورد تمام ارز شهاي ديني بحث انفاق و احسان آمده است . اول سوره ي بقره مي فرمايد متقين كساني هستند كه اهل نمازهستند و انفاق مي كنند . مي فرمايد : اي مردم بشتابيد به بهشت و اينها كساني هستند كه پنهان و آشكار انفاق مي كنند .

ما نزديك عيدنوروز هستيم . بين ما ايرانيان سنت لباس خريدن ، تميز كردن منزل و نو كردن لباس بچه ها است . بينندگان عزيز فقرا را از ياد نبريد. فقرا را از فاميل شروع كنيد . در فاميل بگرديد و نقطه ي فقر

ص: 10816

را پيدا كنيد و آن را رفع كنيد . روايت داريم : وقتي بنده اي از دنيا مي رود فرشته ها اول مي گويند كه چه فرستاده است ؟ مردم مي گويند كه چه گذاشته است ؟ خوشا بحال آن بنده اي كه آنچه كه فرستاده ، از آنچه كه گذاشته بيشتر باشد. شما كه براي بچه ي خودت كفش و لباس مي خري ، براي بچه ي ديگران هم انجام بده . به مليت ، شهر فاميل بودن يا نبودن آنها هم نگاه نكن . بعضي ها توانگر هستند ولي به فاميل حساس هستند . به غزيبه كمك مي كنند ولي به فاميل كمك نمي كنند . اينها اقوام شما هستند . اين گدا پروري نيست . اگر يك زماني تنبلي مي كنند اين بحث ديگري است ولي يك نفر تلاشش را كرده و حقوقش كم است و يك كارگر ساده است ولي شما حقوقت بالا است و خانه و امكانات داري . واقعا الان خانواده هاي عيالوار نمي توانند هزينه ي لباس و كفش بچه هايشان را بدهند . اقشاري در جامعه هستند كه عيدي ندارند يعني نوع كارشان قراردادي يا ساعتي است . اقشاري در جامعه هستند كه روز مزد هستند و حقوق بگير نيستند . اين افراد عيدي ندارند . يك كارفرما مي تواند به كارگرش بگويد كه پنج روز كار نكن و من پول آن را به تو مي دهم و اين عيدي توحساب بشود . اگر اين جوري باشد اين كارگر در روز عيد در كنار خانواده اش است و احتياجي نيست كه سر چهارراه بايستد و دنبال كار

ص: 10817

باشد . اينها نكات مهمي است. من در احوال يك عارف بزرگوار خواند كه فردي پيش او آمد و گفت گه بچه ام بيمار است و دارد مي ميرد . گفت اگر كاري به تو بگويم انجام مي دهي ؟ گفت : بله . گفت : يك گوسفند قرباني كن و نذر بچه ات كن . آبگوشتي بپز و سر چهارراه برو و به كارگر ها بگو كه امشب شام منزل ما بياييد و بعد از شام به آنها بگو دستهايتان را بالا ببريد و براي شفاي بچه ي من دعا كنيد . اين دعا مستجاب است زيرا اين مدير كل نيست كه فردا بروي و از او شغل بخواهي ، رئيس بانك نيست كه فردا از او وام بخواهي . واقعا قربت الي الله دعوت كرده اي . بعضي از آقايان گله مي كنند كه خانم مان نمي گذارد به فقراي فاميل كمك كنيم و مي گويد ما خودمان پيري و بچه داريم يا مي گويند چراغي كه به خانه رواست ، به مسجد حرام است. بله ما اين را قبول داريم ولي بعضي خانه ها ده تا چراغ روشن است ، يكي هم در خانه ي همسايه روشن كنيد. گاهي واقعا به خانه روا نيست . تلويزيون ، فرش و ميل اين آقا چند ميليون قيمتش است ولي وقتي مي خواهد صد هزار تومان كمك كند دستش مي لرزد . اين خيلي بداست . بعضي ها مي گويند كه اين وظيفه ي دولت است . كجاي قرآن اين را نوشته است ؟ دولت يك وظيفه اي دارد و ملت يك وظيفه ي ديگري

ص: 10818

دارد . اگر خانواده هايي پيدا مي شوند كه مانع مي شوند ، توصيه ي من اين است كه به خانم هايشان نگويند كه مي خواهند كمك كنند ، اين كار چه ضرورتي دارد ؟ بخشي از اين كمك ها را به مستمندان بدهيد . دلم ميخواهد در اين باره بيشتر توضيح بدهم كه انشاء الله بعدا توضيح خواهم داد . خانواده هايي فقر را مي بينم و در كنارشان افراد ثروتمندي را هم مي بينم كه اگر به آنها كمك كنند هيچ فشاري به آنها نمي آيد . يك كارخانه داري كه لوزام منزل توليد مي كند ، مي تواند دو تا از لوازمي كه توليد مي كند بعنوان عيدي به خانواده ي فقيري كمك كند .

سوال – آيا اگر ما پولدار نباشيم و در حد خودمان يعني در حد كمي به فقرا كمك كنيم اشكال دارد ؟

پاسخ – خير اشكالي ندارد . ما نبايد حتما پولدار باشيم تا به فقبرا كمك كنيم . هر كس در حد ثروت خودش بايد كمك كند . اين طور نيست كه چون ما پولدار نيستيم پس تكليف از ما برداشته مي شود . حتما نبايد تلويزيون چند ميليوني داشته باشد تا كمك كند . مثلا كسي كه زندگي ساده اي دارد ، مي تواند يك كفش براي كمك تهيه كند يا يك جعبه شيريني بگيرد . كساني كه به خانواده هاي فقير كمك مي كنند ، با تحقير كمك نكنند بلكه با تكريم كمك كنند . گاهي فردي سيد بزرگواري است بگوييد كه نذر شما كردم و اين اشكالي ندارد . نذر بار شخصيتي دارد

ص: 10819

زيرا نذر ائمه هم مي كنند يا بگوييد كه آن روز فلان كار را كردي و من اين را برايت هديه گرفته ام. مثلا مي بينيد كه جشن تكليف بچه اش است بگوييد بعنوان جشن تكليف پسرت گرفته ام . يل يچه ي شما در درس به پسر من كمك كرده ، من بعنوان هزينه ي درس برايش اين را گرفته ام . اين تكريم خيلي مهم است .

در روايت داريم كه يك چيز را نگهداريد و يك چيز را رها كنيد .آن چيزي كه بايد نگه داريد زبان است و آن چيزي كه بايد رها كنيد دست است . خدايا به ما دست دهنده و زبان كنترل شده عنايت فرما و سال جديد را سال ظهور امام زمان (عج) قرار بده .

89-12-07

از اين شب دل مرده جدا باش دلواپس اين پنجره ها باش ، وا كن گره ي بسته ي ما را چون دست خدا چاره گشا باش ، برحنجره ها گرد نشسته است ماغرق سكوتيم صدا باش ، اي سايه ي پنهان شده در باغ چون بوي گل ياس رها باش ، دلهاي ترك خورده ي ما را اي نرگس بيمار شفاباش .

سوال – آداب مسلماني در خانه و خانوداه را توضيح دهيد .

پاسخ – بحث خوبي را مطرح كرده ايد . مخصوصا اين روزها كه به ايام نوروز نزديك مي شويم شايد ضرورت اين بحث هم در خانواده ها كمي بيشتر باشد . نگاه اسلام به تشكيل خانواده ، صرفا اطفاء غزيزه ي جنسي يا بوجود آوردن فرزند يا اينكه انسان خانه و غذايي داشته باشد ،

ص: 10820

نيست. عمده ي نگاه اسلام به تشكيل خانواده بحث آرامش رواني است . سكينه يا آرامش رواني كه كاوشهاي ميداني نشان ميدهد كه افردي كه دچار اضطراب رواني و عدم تعادل روحي هستند ، بيشترين فساد اخلاقي و اجتماعي را دارند . اگر در جامعه آرامش رواني باشد يا تعبير قرآن سكينه باشد ، خيلي از مشكلات و مسائل حل مي شود . خيلي از افسردگي ها و نگراني ها را از بين مي برد . روايت داريم كه زن صالحه جنس دنيايي نيست ، جنس اُخروي است . وقتي ما از جوان مان انتظار تقوا داريم ، وقتي از مردم انتظار ايمان داريم و انتظار خوب زيستن داريم ، بستر مناسب اين همان تشكيل خانواده است. بخش عمده ي قضيه اين است . وقتي گفته اند با ازدواج نيمي از دين احراز مي شود ، واقعيت است .

روايت از امام صادق (ع) است كه مي فرمايد : پنج ويژگي است كه اگر در زندگي كسي نباشد ، زندگي او ناقص است ، ديگر خردش كار نمي كند ، دائما قلبش درگير است و در زندگي اش نقصان است . اگر كسي اين پنج تا را ندارد از خدا بخواهد كه به او بدهد و اگر كسي اينها را ندارد ، بايد صبر و تحمل كند كه در اينجا صبر براي او جنبه ي دارو را دارد . مي گويند شما تحمل كنيد تا ثواب ببريد و اِلا انسان بايد اينها را داشته باشد . اولي آن سلامتي است . اگر شما ثروت هاي دنيا را داشته باشيد اما شب تا صبح درد بكشيد

ص: 10821

. دومي آن امنيت است . حالا ما پول هم داشته باشيم و سالم هم باشيم ولي وقتي زمين مي لرزد يا اگر امنيت نباشد و بچه ي ما شب جرات نكند كه بيرون بيايد ، چه فايده اي دارد ؟ امنيت نعمنت بسيار مهمي است . سومي آن است كه روزي گسترده است منظور روزي در حد كفاف باشد . اينكه زندگي انسان بچرخد و انسان احساس فقر نكند و زندگش اش بركت داشته باشد . چهارمي همدم سازگار است . الان شما در زندان باشي . آنجا امن است و سالم هم هستي و روزي هم هست ولي تنها هستي . سوال شد همدم سازگار يعني چه ؟ ( خوبي سخنان ائمه اين است كه مردم عادي بخوبي آن را درك مي كنند . خدا مي فرمايد كه قرآن را آسان كرديم كه مردم بفهمند . ) امام فرمود : همدم سازگار اين سه تا است : يكي همسر صالح است . يكي اولاد صالح است . يكي رفيق صالح است . اگر انسان همسر رفيق بچه ي خوب داشته باشد ، واقعا خيلي خوب است . پنجمي آن آسايش و آرامش است . پس شد : سلامت ، امنيت ، روزي ، همسر صالح ، انيس مرافق و آرامش . مسئله ي خانواده ، نگاه ديني ، آرامش بخش ، تاليف قلوب ، پرهيز از فساد است . مي گويد كه وقتي شما ازدواج كردي ، لباس بر تن كردي . انتم لباس لهن . نگاه شما به تشكيل خانواده ، نگاه حفظ و نگهداري باشد. در مجموعه ي دارالحديث كه بيشتر

ص: 10822

جمع آوري آيات و روايات است و يك تفسير مختصري هم روي آن مي شود ، كتابي بنام تحكيم خانواده منتشر شده است . كتاب خوبي است و تفسيلا به بحث خانواده پرداخته است . نگاه ما ، نگاه روايي است . وقتي ما مي گوييم كه امام صادق (ع) يا امام باقر (ع) اين را فرموده ، روي مردم بيشتر تاثير دارد.

امام صادق (ع) فرمود : مرد در اداره ي خانه به سه چيز نياز دارد : اگر اين ويژگي ها در ذاتش نيست ، اينها را در خودش اجبار كند و بكار ببرد . بعضي ها مي گويند كه ما خانوادگي بي نظم هستيم . الان كه شما دانشگاه ثبت نام كرده اي بايد نظم داشته باشي . چطور يك جواني كه در خانه بي نظم بوده ، وقتي سربازي مي رود منظم مي شود ؟ چون بر خودش تكلف مي كند . تكلف يعني آن ويژگي هايي كه ذاتي انسان نيست اما انسان بخاطر شرايط و ضوابط ، آن را رعايت مي كند اگر چه سختي هم داشته باشد . گاهي كه براي تبليغ به كشورهايي مي رويم ، دوستان ايراني را مي بينم كه فوق العاده قوانين رانندگي را رعايت مي كنند . پشت چراغ قرمز مي ايستد ،لاين خودش را مي رود ، كمربند را مي بندد ولي همين انسان در تهران رعايت نمي كند و وقتي مي پرسيم ، مي گويند كه فضاي اينجا اينطوري است. در آنجا اگر رعايت نكنيم بي فرهنگي تلقي مي كنند و جريمه مي كنند يعني همين انساني كه سرعت را در اروپا

ص: 10823

رعايت مي كند ، در رفتن به قم و مشهد رعايت نمي كند ولي در آنجا شرايط را بر خودش مي قبولاند . حتي در سفرهاي زيارتي در كشورهاي ديگر ، مردم بهم ديگر مي گويند كه پشت خط بايست ، درست بايست ولي همين افراد در فرودگاه تهران اينها را رعايت نمي كند. تكلف يعني اينكه اگر شما در ذاتت نبود ، اينها را به خودت بقبولاني . اين سه تا ويژگي اين است يك معاشرت با خوش رفتاري .در قرآن داريم وآشروهن .بعضي ها اسم همسر خودشان را كوچك مي شمارند . بعضي ها با الفاظي كه مناسب نيست همسرشان را صدا مي زنند . رعايت اين جور الفاظ مخصوصا در مقابل جمع و ميهمان مهم است. اسم را بايد با احترام صدا زد . بايد از تعابير خوب نسبت به همسر استفاده كنند. در روايات ما آمده كه چه تعبيري براي همسرتان بكار ببريد . بايد به چيزهايي كه مورد توجه همسر است توجه كنيد و روي آن دقت داشته باشيد. مثلا اين همسر مادرش را دوست دارد ، شما مادرش را احترام كنيد . يا اين همسر نسبت به پدرش حساس است ، شما نسبت به پدرش توهين و اهانت نكنيد . خانمي روز تولد ، برايش مهم است يا تحصيل برايش مهم است . بالاخره خانواده روحياتي دارد . توجه به اين روحيات و شناخت به اين روحيات مهم است . زن و مرد نخست بايد روحيات همديگر را بشناسند .يعني يك مرد وقتي احساس كرد كه اين خانم نسبت به مادر، پدر، تحصيل ، تاريخ ، تولد ، غذا،

ص: 10824

رنگ و حساسيت دارد ، بايد آنها را رعايت كند . بعضي ها عكس آن را عمل مي كنند . تعبيري كه در عوام بعنوان ذليل بودن بكار برده مي شود ، اين واقعا درست نيست . ذليل آن مردي است كه به خواسته هاي غير شرعي زن تن در بدهد . و زن ذليل زني است كه به خواسته اي غير شرعي مرد تن در بدهد . مرد بگويد كه نماز نخوان و بي حجاب باش وزن بگويد كه باشد . اما اگر خواسته ها منطقي باشد ، اين عين عزت است . امام صادق (ع) فرمود كه مرد به سه چيز نياز دارد . يكي معاشرت جميله ، دوم گشاده دستي و سومي غيرت ناموس داري . غيرت ناموس داري يعني اينكه مرد حواسش باشد كه زن به معصيت كشيده نشود . همه ي ما مي خواهيم كه ايمان مان عالي باشد و تصورمان اين است كه نماز و روزه ي عالي است. ما اينها را نفي نمي كنيم ولي اين روايت از رسول اكرم مي فرمايد : نيكوترين شما از نظر ايمان آن كسي است كه خوش اخلاق تر و نسبت به خانواده اش بيشتر لطف و محبت داشته باشد. همه ي ما مي خواهيم كه در روز قيامت كنار دست پيامبر باشيم .

پيامبر مي فرمايد: نزديك ترين شما به من در روز قيامت ، كسي است كه خوش اخلاق باشد و نسبت به همسرش لطف داشته باشد . اينها در مورد خوش اخلاقي و خوش رفتاري همسر است . خانمي خدمت پيامبر آمد و پيامبر فرمود : هيچ زني نيست

ص: 10825

كه جرعه ي آبي به همسرش بنوشاند مگر آنكه ثواب يك سال عبادت را براي او بنويسند . يعني مرد تقاضاي آبي بكند و زن به او آب بدهد . خدا شصت گناه او را مي آمرزد . اين روايات ، روايات خبري است . روايات مجوز نيست كه بگوييم خطا كنيم و اين جبران مي كند . آتشنشاني براي خاموش كردن آتش است معنايش اين نيست كه شما آتش بزن . معنايش اين است كه اگر جايي آتشي افروخته شد ، آنرا خاموش مي كند.

خانمي خدمت پيامبر آمد و پيامبر به او توصيه هايي كرد . ايشان فرمود: زني كه لباس همسرش را آماده كند ، خداوند در روز قيامت به او خلعت هاي بهشتي مي پوشاند و خدمتكاران بهشتي در اختيارش قرار مي دهد . آقايان از اينكه از همسرتان تعريف كنيد ناراحت نباشيد . فقط انتقاد نكنيد و اگر هم نكته اي هست به خودش بگوييد . بعضي ها در جمع انتقاد مي كنند و اين باعث مي شود كه ذهنيت هايي براي فاميل ايجاد بشود . آقايي خدمت پيامبر آمد و گفت : كه من خانمي دارم كه وقتي وارد خانه مي شوم ، فورا به استقبال من مي آيد ، وقتي مي خواهم از خانه خارج شوم به بدرقه ي من مي آيد ، وقتي هم در خانه نارحت هستم . با من صحبت مي كند تا غم از دل من بيرون بيايد . پيامبرفرمود كه خدا يك سري عُمال و كارگزار دارد ، همانا خانم تو از كارگزاران الهي است .اين همسر شما نصف اجر شهيد را دارد

ص: 10826

. بعضي ها وقتي همسر وارد منزل مي شود مثل اينكه هيچ اتفاقي نيفتاده است . البته اگر خانم هم بعد از آقا وارد منزل شد ، آقاهم بايد به استقبال خانم برود. خانم آقاي مطهري ميگفتند كه با يكي از دوستانم به مسافرت رفته بوديم و دير وقت برگشتيم و به دوستم گفتم كه امشب به خانه ي ما بيا و بخواب و فردا به منزل خودتان برو . ايشان هم قبول كرد . نصف شب به خانه رسيديم و تا كليد انداختيم ، آقاي مطهري در را باز كرد .ايشان بيدار بودند ومنتظر ما نشسته بودند و براي ما چاي آورد و پذيرايي كرد .اين دوستم خيلي تعجب كرد و گفت كه همه ي روحانيون اين رفتار را به همسرشان مي كنند؟ من گفتم كه بقيه را نميدانم ولي آقاي مطهري اين جوري است. اين دوست من اينقدر به روحانيت علاقمند شد . نفس برخورد يك عالم ديني براي او خيلي جالب بود . امام خميني هيچ وقت به همسرشان امر و نهي نمي كردند . مرحوم علامه طباطبايي مي فرمودند كه من همه موفقيت هايي كه دارم مديون همسرم و محبت هاي او هستم . خيلي سال پيش من با خانواده با ماشين به سوريه مي رفتيم . در راه سفر همه ي كارهاي بچه ها را من انجام مي دادم و همسفري هاي آقا به من گفتند كه شما به اين كار باعث مي شويد كه خانم ها ، كار شما را به ما گوشزد بكند . گفتم مثالي داريم كه يازده ماه شعبان ، يك ماه هم رمضان . همه

ص: 10827

اش كه نبايد خورد ، يك ماه هم بايد روزه گرفت . گفتم كه در مسافرت همه ي كارها را آقايان انجام بدهند . اگر مي خواهي دست بچه را بشوييد يا غذا را آماده كنيد شما انجام بدهيد تا خانم حجابش حفظ بشود و اين به نفع شماست . من كارها را انجام مي دادم با اينكه كار داشتم و بايد صحبت مي كردم و روحاني كاروان بودم .

امام صادق (ع) چيزي را براي خانواده تهيه كرده بود و داشت به خانه مي برد . فردي ايشان را ديد و گفت كه اجازه بدهيد من اين را براي شما بياورم ، امام فرمود كه نه من صاحب خانواده هستم و اين وظيفه ي خود من است . خانواده ي من دوست دارد كه من اين را بياورم يا خانم دوست دارد كه در بازار باهمسرش باشد هرچند كه شوهر مي تواند كار را به ديگري بسپارد ولي اين كار را نمي كند و دلش نمي خواهد كه بار خودش را بر ديگري تحميل كند .

سوال – سوره ي اعراف آيات 30 – 23 را توضيح دهيد .

پاسخ – در اينجا بحث آدم و حوا مطرح است . خداوند اين جور پيام ها را به زن و مرد نمي دهد . مي گويد يا ايهاالناس يا بني آدم . مثلا لقد كرمنا بني آدم يا ايها الناس .اين نشانه دهنده ي تساوي زن و مرد در ارزش ها و ضد ارزش هاست . مي فرمايد: اي بني آدم ، شيطان شما را گول نزند . كما اينكه پدر و مادر شما يعني

ص: 10828

آدم و حوا را از بهشت بيرون راند و لباس تقوا در اثر فريب شيطان از بين نرود .

سوال – دختري هستم كه پدرم بيمار است . من همه ي كارهاي ايشان را انجام مي دهم . ايشان را حمام مي برم و غذا دهانش مي گذارم و خيلي كارهايي كه شايد فرزندان براي والدين شان انجام نمي دهند ؟ آقاي رفيعي گفتند كه بعضي از كارها گناهان را پاك مي كند . آيا با اين كارها ، خدا گناهان من را مي بخشد ؟

پاسخ – خدا در كنار توحيد سفارش كرده كه به پدر و مادرتان نيكي كنيد. در سوره ي انعام آيات 151 و 152 ، وقتي مي خواهد به ده تا ويژگي اشاره كند و بعد از اشاره ، مي فرمايد كه اين همان صراط مستقيم است و توصيه ميكند كه اينها را بكار ببنديم .اولين توصيه توحيد و دومي آن رسيدگي به والدين است . در قرآن چند جا كنار توحيد ، نيكي به والدين آمده است .

پيامبر فرمود : نزديكترين شما به من در روز قيامت ، كسي است كه به كار پدر و مادر رسيدگي كند . مسلما كاراين خانم دختر بزرگترين عبادت و تكفير است . تكفير يعني عواملي كه گناه را مي پوشاند . در گناه ما يك بحث آمرزش و يك بحث تكفير داريم . اگر شما نسبت به كسي خطايي انجام بدهيد . يكي عذرخواهي مي كند ، به اين طلب آمرزش و مغفرت مي گويند .حالا يك وقت مي گويد كه اجازه مي دهيد كه من صورت شما را ببوسم ؟

ص: 10829

اين تكفير ميشود يعني جايگزين آن خطايي است كه شما كرديد.

فردي خدمت پيامبر آمد و گفت كه در زمان جاهليت ، من دختر زنده بگور كرده ام و حالا مسلمان شده ام و فكرم مشغول اين خطايي است كه كرده ام . من توبه كرده ام ولي جبران آن چيست ؟ حضرت فرمود: مادرت را احترام كن . گفت كه مادر ندارم . حضرت فرمود : پدرت را احترام كن . روايت داريم كه كسي به پيامبر گفت كه بر گردن من گناهان بزرگي است . راه جبران آن چيست ؟ پيامبر فرمود كه مادر داري ؟ گفت : خير مادر ندارم . پيامبر فرمود كه پدر داري ؟ فرد گفت : بله .پيامبر فرمود : به پدرت احترام كن . از اين روايت معلوم مي شود كه نفس تكريم والدين ، يكي از عوامل پوشش و تكفير گناه است .بدون ترديد اين خواهر ما هم گناهانشان آمرزيده مي شود و هم ثواب مي برند و هم اينكه در زندگي شان توفيقاتي پيدا خواهند كرد . نگاهي كه پدر بيمار به شما مي كند و در دلش براي شما دعا مي كند ، بركت در زندگي شما ايجاد خواهد شد .

89-11-30

سوال – درباره ي سيره ي رسول اكرم توضيح بفرماييد .

پاسخ – در ساير برنامه ها دوستان به سيره ي رسول اكرم پرداخته اند منتها اين ظرافت ها اين قدر در زندگي رسول اكرم زياد است كه هر چه هم به آن پرداخته بشود ، بازهم جاي صحبت دارد. بخشي از آيات قرآن به معرفي شخصيت پيامبر پرداخته است . آيات

ص: 10830

آخر سوره ي توبه خدا مي فرمايد: اين پيامبر از جنس خود شماست . اين پيامبر نسبت به شما مهربان است . درد شما را درد خودش مي داند . اين پيامبر حرص دارد بر راهنمايي شما مردم . در جاي ديگر مي فرمايد: اين پيامبر بر اعمال شما گواه است . اين پيامبر نذير و بشير است يعني شما را بشارت ميدهد و از عذاب مي ترساند. اين قدر پيامبر نسبت به امت مهربان بود كه در بعضي از نقل ها خدا مي فرمايد: اين قدر خودت را به زحمت نينداز ، پيامبر بعضي از اين ها قابل هدايت نيستند . داريم كه گاهي به آن حضرت سنگ مي زدند و او مجروح مي شد و خون از بدن شان جاري مي شد . همسرشان مي گفتند كه من مي ديدم كه پيامبر زخمي شده ولي گوش هاي نشسته و زمزمه مي كند و مي فرمايد : خدايا اين مردم را هدايت كن . همه ي تلاشش اين بود كه مردم را هدايت كند و هيچ گاه از تلاشش نااميد نشد . به ايشان سنگ و چوب زدند و به ايشان تهمت زدند و مسخره اش مي كردند ولي هيچ گاه از كار هدايت دست برنداشت . به گونه اي كه روز را از شب نمي شناخت ، شب را از روز نمي شناخت . يك وقتي پيامبر ديدن يك نوجوان يهودي آمد . حضرت آن را دعوت به اسلام كرد . آن نوجوان داشت جان مي داد در حال احتضار بود . نوجوان مسلمان شد . نوشته اند آن قدر پيامبر خوش حال

ص: 10831

شد وقتي از خانه بيرون آمد خدا را شكر كرد كه امروز توانسته يك نفر را هدايت كند . اين در واقع بخشي از آيات قرآن همان طور كه اشاره كرده ام است كه به معرفي شخصيت و تلاش ايشان پرداخته ، از طرفي قرآن كريم آيات متعددي به مردم توصيه كرده كه هر چه پيامبر مي گويد گوش كنيد . حرفهاي پيامبر وحي است . هرچه پيامبر براي شما آورده آنرا بگيريد . منظورش فقط قرآن نيست . اطيعوا الله و اطيعوالرسول : هرچه پيامبر ميگويد اطاعت كنيد . خدا مي فرمايد كه هر چقدر كه من را دوست داريد حرف پيامبر را گوش بدهيد . در قرآن در آيات متعدد مي فرمايد كه هر چه پيامبر بگويد حجت است . ارشاد پيامبر در جامعه بيشتر عملي بود . مثلا در مورد نماز فرمودند كه همان طور كه من نماز مي خوانم نماز بخوانيد. در سال آخر كه به حج آمد ، مردم احكام حج را ياد گرفتند . چند روز در منا و چند روز در عرفات توقف كردند ؟ چه جور طواف كردند ؟ تمام اينها را ياد گرفتند و اينها اعمال حج شدند . پس سيره ي پيامبر بر دو بخش است . بخشي كه لازم و واجب است يعني بايد و نبايد است . اينكار را انجام بدهيد يا ندهيد . بخش دوم سيره واجب نيست ولي خوب است كه انسان آنها را ياد بگيرد . اگر كسي آنها را رعايت نكند ، روز قيامت محاكمه نمي شود . بقول يكي از نويسندگان ،انسان در زندگي اش بايد زنبورصفت باشد

ص: 10832

. نه اينكه مثل بعضي ها بوقلمون صفت باشد ، كه تغيير رنگ مي دهند يا مگس صفت باشد كه بدنبال نقطه هاي منفي مي روند . حضرت علي (ع) مي فرمايد : در زندگي مثل زنبور عسل باشيد زيرا او سراغ شهد گل مي رود . اگر ما بخواهيم در زندگي رفتار كسي را الگو قرار بدهيم ، شهد گل ما چيست ؟ انك علي خلق عظيم . از امام صادق (ع) روايت داريم كه وقتي پيامبر مبعوث شد آيه اي براي ايشان نازل شد . اي پيامبر از خطاكاران بگذر يا طلب عفو و مغفرت كن . اگر كسي خطايي كرد از او اِعراض كن . وقتي پيامبر اينها را عمل كرد آيه نازل شد : انك علي خلق عظيم . پس ما بايد عفو و گذشت را از زندگي پيامبر درس بگيريم . سيره ي پيامبر از همان قرن اول مورد توجه مورخين بوده است . كتابهاي تاريخ كه نوشته مي شده ، اسم آن را سيره مي گذاشتند . خوشبختانه آن قدر اصحاب دقيق بودند كه حتي شمايل پيامبر را هم نوشته ا ند . الان كتابهايي بنام شمايل النبي داريم كه قد ،قيافه ، چشم و ابروي پيامبر را توصيف كرده است. حتي راه رفتن و غذا خوردن پيامبر هم نوشته اند . كتاب سنن النبي مرحوم علامه ي طباطبايي كتاب خوبي است كه رفتار پيامبر و آداب او را نوشته است البته بطور مختصر و اگر كسي كامل بخواهد بايد كتاب هاي تاريخي را بخواند . من بخشي از آنها را از اين كتاب براي شما نقل مي كنم

ص: 10833

. پيامبر اسلام كارهاي خودش را خودش انجام مي داد . لباس وصله مي زد ، كفش تعمير مي كرد و از گوسفند شير مي دوشيد . اين خيلي مهم است . بعضي از آقايان مي گويند كه زن را براي همين كارها گرفته ايم . مي گويند كه من كفش تميز كنم يا لباس اتو بزنم ؟ يا فلان كار را انجام بدهم ؟ گروهي از مكه خدمت امام صادق (ع) آمدند . يك نفر از كسي شروع به تعريف كرد . فلان شخص همه اش مشغول نماز ، دعا ، قرآن و طواف بود . وقتي حرفهاي شخص تمام شد ، پيامبر پرسيد : پس كارهاي او را چه كسي انجام ميداد ؟ چه كسي اسب او را تيمار مي كرد و برايش غذا تهيه مي كرد ؟ گفت : ما كارهاي او را مي كرديم . پيامبر فرمود كه شما به مراتب بهتر از او هستيد . روايت داريم : خدا لعنت كند كسي را كه بارش بر دوش جامعه باشد . پيامبر با برده ها غذا مي خورد و روي زمين مي نشست . بعضي ها مي گويند كه كلاس ما به فلاني نمي خورد . او ديپلم است و من دكتر هستم . اين توهين به پيامبر است كه بگوييم او بي سواد بود ، پيامبر استاد نديده بود . اُمي يعني كسي كه مكتب نرفته بود . پيامبر فرمود : خدا چهل سال من را تربيت كرد . نگار من كه به مكتب نرفت و خط ننوشت ، به غمزه مسئله آموز صد مُدرس شد . با اين جايگاهي

ص: 10834

كه داشت ، با برده ها هم غذا مي شد . وقتي سوار مركب بود ديگري را هم سوار مي كرد . اگر شما سوار ماشين خالي بودي و كسي جلوي شما را گرفت ، او را سوار كن . نگوييد كه مگر من مسافركش هستم و در شأن من نيست . از اينكه شخصا براي رفع نياز به بازار برود هيچ عبايي نداشت . امام صادق (ع) چيزي براي خانه اش خريده بود و داشت مي برد . اصحاب گفتند كه بدهيد ما بياوريم . امام فرمود كه من خودم صاحب عيال هستم و سزاوار هستم ، پس به من مي رسد. بعضي ها فكر مي كنند كه اگر پست و منصبي دارند ديگر نبايد به بازار يا پارك پا بگذارند يا بچه را به تفريح ببرند . پيامبر شخصا به بازار مي رفت و خريد منزل را انجام مي داد . ديگر اينكه هر چه به او تعارف مي شد كوچك نمي شمرد . در هديه ، به خود هديه دهنده نگاه كن نه به خود هديه . كسي پيش امام صادق (ع) آمد و امام دو حبه انگور به او داد . شما به دو تا حبه نگاه نكن به خود امام نگاه كن . اگر كسي به حضرت هديه ي كوچكي مي داد ، نمي گفت كه اين چيست ؟ حتي اگر نامرغوب ترين خرما بود . نفس عمل براي پيامبر مهم بود . همواره لبخند به لب داشت . پيامبر فرمود : اي مردم هر روز صدقه بدهيد . يك نفر گفت : يا رسول الله ما نمي توانيم هر

ص: 10835

روز صدقه بدهيم . فرمود : تبسم در چهره ي مردم صدقه است . اينكه ديگر هزينه ندارد . بعضي ها دنبال عبادتهاي ارزان مي گردند . لبخند صدقه است . غمگيني درونش از چهره اش معلوم هويدا نبود . متواضع بود . داريم كه جهنم بدجايگاهي براي انسانهاي متكبر است. از ميان صفات رذيله ، بدترين آن تكبر است . ما درس آيت الله مظاهري كه از مراجع تقليد هستند مي رفتم . ايشان چند جلسه اي درباره ي تكبر صحبت مي كردند . ايشان فرمودند : تكبر از ميان صفات رذيله بدترين است زيرا با خدا در افتادن است. روايت داريم : عظمت زيبنده ي خداست و كسي كه من مي گويد يعني با خدا در مي افتد و عبوديت را ناديده مي گيرد . خودپسندي و خودبيني يعني خدا نبيني . چون خودبيني يعني خدا نبيني ، بنابراين خدا بدش مي آيد . ويژگي ديگر آن حضرت اين بود كه اهل اعتدال بود. هرگز اسراف نمي كرد . الان ما در جامعه مان دچار اسراف هستيم . اعتدال يعني ميانه روي . البته بخيل بودن هم صفت خوبي نيست . در عين حال كه گشاده دست بود مُسرف نبود . سيره ديگر پيامبر سيره ي ظاهري بود . بعضي از خانم ها مي گويند كه شوهر ما به خودش نمي رسد . لباس خوب نمي پوشد و ژوليده بيرون مي آيد . وقتي مي خواهيم بازار برويم ، خجالت مي كشيم كه با او به بازار برويم . پيامبر مرتب در آينه نگاه مي كرد . و موهايش را شانه مي زد

ص: 10836

و مرتب مي كرد . مي فرمود كه خدا دوست دارد كه بنده در هنگام بيرون رفتن ، خودش را براي برادر مومنش بيارايد . معطر و زيبا بودن خوب است . مشكلي كه ما در مساجدمان داريم اين است كه بوي پا در فضاي مسجد مي پيچد . طبق شرع و علماي ما مَس پا براي وضو كافي است . خدا مي فرمايد كه سر و پا را مس كنيد . نمي گويد كه بشوييد . مَس مانع از شستن نيست . خوب است بعد از مس پا ، آن را بشوييد و جوراب تميزي بپوشيد . در بعضي مساجد خيلي بوي پا انسان را اذيت مي كند. اين نكته ي مهمي است . ديگر اينكه حضرت به هر كوچك و بزرگي سلام ميكرد . يك روز پيامبر شيطان را ديدند . گاهي اوقات شيطان براي انبياء مجسم مي شده است. شيطان بر انبياء مسلط نبوده است . نه اينكه سراغشان نمي آمده بلكه حريف شان نمي شده است . در قرآن داريم كه اگر كسي ايمان داشته باشد شيطان حريف او نمي شود . گاهي شيطان به انبياء مي گفت كه من مي خواهم به شما نصيحتي بكنم . پيامبر به شيطان گفت كه چه چيزي تو را ضعيف و لاغر مي كند ؟ شيطان گفت : چند چيز من را لاغر مي كند. يكي اينكه وقتي مردم به هم سلام مي كنند . شيطان از كينه و بخل خوشش مي آيد. اين صريح قرآن است كه مي فرمايد : شيطان ميخواهد بين شما كينه و دشمني بيندازد . وقتي ما به يكديگر

ص: 10837

سلام مي كنيم ، مودت مي آورد . مودت نقطه ي مقابل بغض است . بخاطر همين شيطان لاغر مي شود . ديگر اينكه وقتي با يكديگر مصافحه مي كنند و احوال پرسي هم مي كنند . شيطان گفت كه اين ديگر من را خيلي حرص مي دهد و لاغر مي كند. ديگر اينكه در شروع كارهايشان بسم الله الرحمن الرحيم مي گويند . اين كلمه ياد كردن از خداست. چقدر قشنگ است كه وقتي سفره را مي اندازيم بسم الله بگويد و بقيه همه با هم بسم الله بگويند . و وقتي هم كه غذا تمام شد همه با هم الحمدلله بگويند . ديگر اينكه ذكر استغفرالله ربي و اتوب اليه من را لاغر مي كند . ديگر اينكه صلوات بر محمد و آل محمد من را لاغر مي كند . وقتي نام پيامبر را ببري و استغفار كني تقويت كننده ايمان است . لذا يكي از ويژگي هاي پيامبر اين بود كه به كوچك و بزرگ سلام مي كرد .

سوال – سوره ي انعام آيات 142-138 را توضيح دهيد .

پاسخ – آخرين آيه مي فرمايد : از آنچه كه خدا به شما روزي داده بخوريد ، ولي از شيطان تبعيت نكنيد . مثل پدري كه به بچه اش پول تو جيبي مي دهد و مي گويد كه اين را استفاده كن ولي اين را در راه معصيت ، كار حرام و مواد مخدر مصرف نكن . چون پول براي پدر است مي تواند چنين توصيه اي هم بكند. و بنفع اولادش هم هست . مي فرمايد : آن چه كه

ص: 10838

روزي كرده ايم بخوريد و اين را مردم بلد هستند ولي يك نبايد به دنبال آن هست كه از گام هاي شيطان پيروي نكنيد منظور همان حيله ها و ترفندهاي شيطان است . مي خواهد بگويد كه سياست شيطان گام به گام است و آرام آرام جلو مي آيد . با يك نگاه شروع مي كند ولي به زنا ختم مي شود .

سوال – ادامه ي سيره ي رسول را بفرماييد .

پاسخ – يكي ديگر از ويژگي آن حضرت اين بود كه نگاه هايش را ميان اصحابش تقسيم مي كرد . اعتدال در همه امور خوب است حتي در نگاه كردن . همه را بصورت مساوي نگاه مي كرد . اين را براي خانواده هايي كه بين فرزندانشان فرق ميگذارند مي گويم . بعضي ها بين عروس بزرگ و كوچك فرق مي گذارند . اگر پدر شوهر و مادر شوهري صداي ما را مي شنوند مي گوييم كه عروس ها و پسرها باهم فرقي ندارند. نبايد عروس اول را رها كنيد و عروس آخر را تكريم كنند . بين خواهر و برادران هم نبايد تفاوت بگذارند . ديگر اينكه حضرت هيچ گاه در برابر اصحابش پايش را دراز نكرد . يعني پيامبر ادب مي كرد . حالا اگر كسي پايش درد مي كند ، عذرخواهي بكند و پايش دراز كند . و اگر دست مي داد دستش را رها نمي كرد . و وقتي اصحاب اين را متوجه شده بودند ، خودشان دستشان را رها ميكردند زيرا مي دانستند كه پيامبر اين كار را نمي كند . نكته ي مهم ديگر اين

ص: 10839

است كه رسول خدا شوخي مي كرد ولي جز حق نمي گفت. در قول ديگري دارد كه من شوخي مي كنم ولي دروغ نمي گويم .پس شوخي و مزاح يك نوع تفريح در زندگي است . در زندگي لازم و ضروري هم هست . انسان نمي شود كه در خانه يا جامعه هميشه اخم هايش درهم باشد . شوخي باعث خنده مي شود و خنده يك نوع ورزش براي روان و روح انسان است . شوخي غير از دروغ و سركار گذاشتن و تمسخر است. اگر من يكي را مسخره كنم و همه بخندند ، اين شوخي نيست . پيامبر شوخي مي كرد كه در آن تحقير و ناسزا نبود . شخصي مي گويد از امام رضا (ع) پرسيدم كه فردي ميان كساني زندگي مي كند كه اهل شوخي هستند . آيا اين درست است ؟ امام فرمود :اشكال ندارد اگر نباشد. فهميدم كه منظور امام اين است كه در آن فحش و ناسزا نباشد . ديگر اينكه هرگز بخاطر خود انتقام نگرفت . بخاطر خدا از كساني كه توطئه مي كردند انتقام مي گرفت اما بخاطر خودش هرگز انتقام نگرفت بلكه هميشه مي بخشيد . و خطاكار را عفو مي كرد . وقتي مكه را فتح كرد در مقابل موج مخالفين ، همه را آزاد كرد . عده اي خدمت ايشان رسيده بودند كه جرم هاي بزرگي داشتند و قاتل بعضي اصحاب بودند ولي پيامبر آنها را عفو مي كرد . در آستان ميلاد پيامبر و امام صادق (ع) هستيم . سيره ي ايشان هم چنين بود . فردي پيش امام صادق (ع) رسيد

ص: 10840

و گفت كه پسر عموي شما پشت سر شما چنين و چنان گفته است . امام وضو گرفت و نماز خواند . و فرمود : خدايا يك حقي من داشتم گذشتم و يك حقي هم توداري ، تو هم بگذر . در اينجا مي توانيم نتيجه بگيريم كه گذشت را در زندگي خودمان زياد كنيم . شما به اين خانم زندگي مي كني و همسر شماست . حالا متوجه شد و چيزي گفت . يا آقا اشتباهي در مورد خانواده ي شما انجام داد ، ديگر به رُخش نكش . قهر نكنيد . چقدر خانواده ها بخاطر مسائل جزئي و پيش پا افتاده قهر هستند . خدا بهانه جويي را دوست ندارد . بعضي خانواده ها بهانه جو هستند . يعني دنبال عاملي مي گردد كه يك ماه با شما قهر كند و رفت و آمد نكند . مي گويند كه بره اي در برف راه مي رفت و گرگ دنبال بهانه اي مي گشت كه آن را بخورد . به بره گفت كه گرد و خاك نكن . بره گفت كه اينجا كه خاك نيست كه من گرد و غبار نكنم . اگر مي خواهي ما را بخوري بخور . بعضي ها مي خواهند خانه ي طرف نروند مي گويند كه چرا اين طور شد ؟ چرا فلاني را دعوت كرد ؟ چرا من را دير گفت ؟ آقايي مي گفت كه ما فاميلي داريم كه اگر به كارت دعوت بدهيم ، مي گويد كه ما را غريبه حساب كرديد . اگر تلفن بزنيم ، مي گويد كه ما را آدم حساب نكردي كه

ص: 10841

كارت بدهيد . ما نمي دانيم به كدام ساز او بسازيم . انسان هاي بهانه جو هم خودشان را اذيت مي كنند و خانواده هايشان را اذيت مي كنند . دوستي مي گفت كه يك نفر با ما قهر است .مي گويد كه شب عروسي همه با سواري رفتند و ما با ميني بوس رفتيم و شما به ما تعارف نكردي . آن شب اين بنده ي خدا بايد حواسش به چهارصد نفر ميهمان باشد . شما يكي كه نيستي . بعضي ها به ما سلام مي كنند و ما متوجه سلام آنها نمي شويم و گله مي كنند و من مي گويد كه اصلا شما را نديدم . آنهايي كه دنبال بهانه مي گردند براي اختلاف قضيه ي گرگ و بره است . اينها ويژگي اجتماعي پيامبر بود . حالا اشاره اي به ويژگي عبادي پيامبر بكنيم . همسر پيامبر مي گفت كه پيامبر با ما حرف مي زند و همين كه صداي اذان بلند مي شد، با ما بيگانه مي شد . همين پيامبر مهربان موقع نماز كسي را نمي شناخت . بينندگان ، صداي اذان كه بلند مي شود با همه چيز بيگانه بشويد . با غذا دوست تلفن بيگانه بشويد . گاهي موقع اذان است و با تلفن صحبت مي كنيد . از طرف عذر خواهي كنيد و بعد از نماز با او صحبت كنيد . اينها آثار تربيتي دارد . همسر پيامبر مي گفت كه ديدم پيامبر به خاك افتاده و دارد دعا مي كند. مي فرمود : خدايا من را مورد شماتت دشمنان قرار نده ، خدايا نعمت هايي

ص: 10842

كه به من دادي ، از من نگيز ، خدايا گناهاني را كه مرتكب نشده ام باز هم توفيق بده كه مرتكب آنها نشوم ، خدايا يك لحظه من پيامبر را به خودم واگذار نكن . همسرش به پيامبر گفت كه مگر شما هم به خودت واگذار مي شوي ؟ تو كه معصوم هستي . فرمود : برادرم يونس يك لحظه به خودش واگذار شد و در شكم ماهي افتاد. قرآن مي فرمايد : يونس در تاريكي آن قدر فرياد زد : لا اله الا انت سبحانك كنت من الظالمين. همه مي توانند در زندگي دچار اين آفت بشوند . مي فرمايد : پيامبر اسوه شماست . بعضي ها مي گويند پيامبر كجا و ما كجا ؟ اخلاق پيامبر را خيلي عرشي نكنيد كه نتوانيم فرشي به آن عمل كنيم . وقتي خدا مي فرمايد كه او الگوه ي شماست. پس ما نيم خواهيم صددرصد مثل پيامبر نماز بخوانيم ولي خيلي هم سبك نماز نخوانيم . هرچه قدر مي توانيم خودمان را در آن مسير قرار بدهيم .

89-11-23

امام عسگري (ع) مي فرمايد : هركس برادرش را پنهاني پند دهد ، او را آراسته كرده است . و هركس او را در حضور ديگران پند بدهد ، او را سرافكنده كرده است .

سوال – يك دختر 19 ساله هستم . مادري بي نهايت مهربان دارم اما پدري بي مسئوليت كه فقط مجبور به يدك كشيدن اسم پدري است . پدري كه ما را از لحاظ عاطفي و مادي تامين نمي كند و ما را در تنگنا قرار ميدهد . اين در صورتي است

ص: 10843

كه حساب هاي بانگي پدرم پر از پول است اما برادرهايم از بچگي مجبور به كاركردن شده اند . وقتي به پدرم اعتراض مي كنيم جواب سربالا ميدهد و آن موقع است كه صبرم تمام ميشود و حرفهاي دلم را مي زنم و وظايفش را به او يادآوري مي كنم اما او لب به نفرين باز مي كند ولي من غير از حق مان حرف ديگري نمي زنم . مگر خدا نگفته براي معاش خانواده تان معاش كنيد .گاهي اوقات دچار لغزش مي شوم و كم مي آورم ، آن موقع است كه مي گويم نكند نفرين پدرم تاثيرش را گذاشته است .سوال من اين است كه نفرين پدرم در زندگي من تاثير دارد يا دعاهاي خير مادرم ؟ من يك زندگي ساده ولي آرام مي خواهم . من هيچ وقت پدرم را نمي بخشم . با اين شرايط حس مي كنم كه خداوند هم عدالتش را از ما دريغ مي كند . راهنمايي بفرماييد.

پاسخ – سالروز شهادت امام حسن عسگري(ع) را به امام زمان (عج) و به همه ي شيعيان تسليت مي گوييم .

در اين سوال بيننده ي ما ، هم تحليل و هم پاسخ وجود داشت . بسياري از اوقات وقتي افراد سوالاتي را از ما مي پرسند ، خودشان هم جوابش را مي دانند منتها مي خواهند به شكلي ، جواب را هم از زبان ما بشنوند . گاهي سولاتي كه پرسيده ميشود ، ما بايد تاثير را روي طرف مقابل بگذاريم . مثلا حانمي راجع به شوهرش سوال مي كند كه بداخلاق است و من مي گويم كه اگر

ص: 10844

من به شما توضيح بدهم مشكل حل نميشود . من سوال ايشان را در چند بخش عرض ميكنم . بخش اول اينكه مسلم است كه پدر وظيفه اش اين است كه به خانواده اش رسيدگي كند . خانواده واجب النفقه هستند . يك پدر اگر خانم و فرزندانش را تامين نكند مديون است . اينها واجب النفقه هستند نه اينكه فكر كند كه دارد به اينها لطف مي كند . بايد خانواده را تامين كند . در مباني ديني ما هم قرآن و هم روايات ما تاكيد كرده اند كه به خانواده تان از نظر رزق توسعه بدهيد . نكته ي بعدي بحث خوش خلقي و خوش برخوردي است . يك پدر نبايد نفرين كند مخصوصا در مقابل خواستهاي منطقي كه از طرف فرزندانش مطرح ميشود . رسول اكرم مي فرمايد: يكي از نشانه هاي انبياء حب به همسر است . در روايت داريم : كسي كه خدا از او راضي تر است كسي است كه خوش خلق تر باشد و به خانواده اش برسد . نكته ي بعدي كه سوال اصلي ايشان است كه در مورد نفرين پدرشان است . بيان وظايف در جامعه حق است يعني اگر پدري بد رفتار مي كند ، اولاد مي تواند به او تذكر بدهد و اگر يك اولاد خطا مي كند پدرمي تواند تذكر بدهد . اگر حقوق فرزند پرداخت نميشود و پدر كوتاهي مي كند ، اولاد حق اعتراض دارد منتها نه اينكه حق بي ادبي داشته باشد . بايد محترمانه گفته بشود و بايد در چارچوب باشد . پدر از موضع پدري با فرزند حرف

ص: 10845

مي زند وفرزند از موضع فرزندي . قرآن در سوره ي شعرا مي فرمايد : ابراهيم براي پدرش ( البته عمويش بود ) دعا مي كرد و خيلي محترمانه مي گفت كه اينها چيست كه مي پرستي ؟ پس از اين آيه استفاده مي كنيم كه تذكر به بزرگتر اگر آنها دارند به خطا مي روند مانعي ندارد . اين خانم كار درستي مي كند كه به پدرش تذكر مي دهد . نكته ي آخر اينكه دعا و نفرين پدر و مادر در حق اولاد اثر دارد . منتها خداوند هم عادل است . ان الله يعمروابالعدل و االاحسان . پدري كه در حق فرزندانش جفا كرده ، حالا بي دليل هم بچه اش را نفرين مي كند . خداوند هم جاي حق است . اين طور نيست كه چنين نفريني باعث مشكلات در زندگي اين فرزند بشود . اگر فرزندي كوتاهي مي كند و حقوقش را رعايت نمي كند ، بله ولي اين پدري كه خودش حقوق فرزندان را رعايت نمي كند ، با عدل خدا جور در نمي آيد كه چنين فضايي را براي پدر ايجاد كند زيرا خود او مقصر است و فرزند هم كه حرف حق مي زند نفرينش كند و باز هم اين فرزند گرفتار بشود . اين با حكمت خدا جور در نمي آيد . از اين موضوع نگران نباشيد . تذكر را هم در چارچوب بدهيد . به اين پدر و همه ي پدرها عرض مي كنيم كه يكي از وظايف پدر در مقابل اولاد اين است كه حقوق آنها را رعايت كند و در رشد و تعالي

ص: 10846

آنها كوشش كند .

سوال – من تمام دستورهاي خدا و قرآن را به نحو احسن اجرا مي كنم ولي خواهرم به عكس من عمل مي كند ولي همه مي گويند كه جاي او در بهشت است چون او مي گويد كه مي بخور منبر بسوزان مردم آزاري نكن . راهنمايي بفرماييد .

پاسخ – اينكه همه مي گويند كه او به بهشت مي رود ، همه چه كساني هستند ؟ مگر آنها موكل بهشت هستند ؟ ما بايد ببينيم كه خدا مي گويد كه چه كسي به بهشت مي رود . بعضي ها خلاف حرف خدا حرف مي زنند و حرف خودشان را هم حرف حقي مي دانند . مثلا به طرف ميگويند كه برو جلو گناهش با من . خدا مي گويد كه گناهش بر گردن خودت است نه بر گردن ديگري . در قرآن داريم: كسي بار گناه ديگري را بر دوش نمي كشد . بعضي ها مي گويند كه اين را بخور از شير مادر برايت حلال تر است . مگر شما شارع يعني تعيين كننده احكام شرع هستيد ؟ شما بدانيد كه بهشت را خدا مي گويد كه به چه كسي مي دهيم . قرآن مي فرمايد : بشتابيد به سوي بهشت كه بهشت براي افراد متقي است . چشمه هاي بهشت در انتظار متقين است . خدا در آخر سوره ي قمر هم همين را مي فرمايد . اين شعر از مبنا غلط است . ما مي گوييم كه مي نخور منبر نسوزان مردم آزاري نكن . شايد اين فردي كه ميگويد كه من همه ي كارهاي خوب را

ص: 10847

انجام مي دهم ، شايد در زندگي اش مردم آزاري است و خواهرش به او مي گويد كه من مردم آزاري نمي كنم و عبادت هم انجام نمي دهم . ما در اسلام نبايد چيزي را فداي چيز ديگري بكنيم ،هر چيزي بايددر جاي خودش حفظ بشود . نماز و روزه جاي خودش خوب است و مشروب خوردن هم جاي خودش حرام است ، آزار رساندن هم حرام است . پس استدلال خواهر ايشان درست نيست . مثل اين است كه الان در جامه بعضي ها مي گويند كه قلبت پاك باشد ، حجاب مهم نيست . همه خواهر و برادر هستيم . بله قلب پاك است ولي اين اعضا كانال قلب است . وقتي به نامحرم نگاه مي كنم ، وقتي بد حجاب هستم ، وقتي موسيقي گوش مي دهم ، شعاع تمام اينها به قلب مي رود و اين قلب را مكدر مي كند . ما نمي توانيم بگوييم كه قلبت پاك باشد و هر كاري مي خواهيم انجام بدهيم .

سوال – اهل بيت مي گويند كه به طول ركوع و سجود افراد نگاه نكنيد ، ببينيد كه آنها انسانهاي راست گويي و امانتداري هستند يا خير ؟ راهنمايي بفرماييد.

پاسخ – اهل بيت نگفته اند كه نماز نخوانيد. اينها مي خواهند نماز ريايي را رد كنند يعني يك كسي يك نماز با حالي مي خواند و در ركوع و سجده اش هم ريا مي كند اما از آن طرف به امانت خيانت مي كند . يك آقايي در كوفه نمازهاي طولاني مي خواند ولي جاسوس بود . مسلم به اوسجه مي

ص: 10848

گويد كه من ديدم كه او خيلي نماز باحالي مي خواند و هميشه در صف اول مي ايستد ، روزي از من پرسيد مسلم بن عقيل كجاست ؟ به او گفتم كه با اوچه كار داري ؟ گفت كه مي خواهم با او بيعت كنم و به او پول بدهم . پيش خودم گفت كه اين انسان با اين ركوع و سجده ونماز حتما كارش درست است . او را پيش مسلم بردم ، بيعت كرد و حتي پول هم داد و در تمام جلسات او هم شركت مي كرد تا روزي كه هانيه را دستگيري كردند و پيش ابن زياد بردند و ديدم كه او هم پيش ابن زياد است و او باعث شد كه تمام ياران مسلم دستگير بشوند . اين فرد را گفته اند كه به ركوع و سجده اش نگاه نكن . انبياء ركوع و سجده ي منافقانه را گفته اند . در ركوع و سجده هاي ائمه داريم كه تا 500 مرتبه ذكر مي گفتند . اين مي خواهد بگويد كه طول ركوع و سجده باعث نشود كه شما ويژگي هاي ديگرش را ناديده بگيريد . صرفا ركوع و سجده ملاك نيست ببينيد كه دروغ هم مي گويد يا خير.

سوال – دختر 22 ساله اي هستم كه شغلي ندارم وروزهاي در خانه به مادرم كمك مي كنم و قرآن هم حفظ مي كنم . آيا عمر من به بطالت ميگذرد و اگر اين طور است بگوييد كه دختر جواني مثل من چگونه بايد از عمرش استفاده بكند كه فرداي قيامت نگويند كه از عمرت استفاده اي نكرده اي ؟

ص: 10849

اسخ – تصور اين است كه به بطالت نگذراندن عمر يعني كار بيرون داشتن . خير اين نيست .به بطالت نگذراندن عمر يعني برنامه داشتن . ما يك عنواني بنام حزم يعني دور انديشي و تدبير . در روايت داريم كه هر كاري مي خواهي بكني برنامه ريزي كن . مقصود از اينكه عمر به بطالت نگذرد يعني انسان با برنامه باشد . چه كاري بهتر از اين كه اين خواهر در خانه كمك به مادر مي كند ، قرآن حفظ مي كند و كتاب مطالعه مي كند . اگر قرار باشد كه 70 ميليون جميت همه شغل بيرون از خانه داشته باشند ، پس چه كسي دراينجا مخدوم ميشود ؟ همه خادم ميشوند . در مورد خانم ها بيشتر به حفظ و قوام خانه و خوب شوهرداري كردن توصيه شده است . انشاءالله خدا يك همسر خوب نصيب ايشان بكند ، فرزند دار بشوند و خانه و زندگي را بچرخانند . الان كه در خانه هستند كارهاي انه راانجام بدهند ، كارهاي هنري ياد بگيرند ، قرآن حفظ كنند ، تمام اين ها كار خوب است و جزء وقت گذراندن به بطالت نيست . بطالت اين است كه انسان بيهوده وقت را هدر بدهد نه اينكه وقت را صرف كار خاصي بكند .

سوال – مدت يكسال است كه از ازدواج من مي گذرد . شخصي از اقوام نزديك به من پيامك ميدهد و ابرازعشق و علاقه مي كند و از من درخواست مي كند كه به او توجه داشته باشم . در اين مدت به همسرم هيچي نگفته ام . براي حل اين

ص: 10850

مشكل چكار بايد بكنم ؟

پاسخ – من تصادفا روزنامه ها را نگاه مي كردم كه تيتري توجه من را جلب كرد . نوشته بود خانمي با 13 ضربه چاقو به قتل رسيد . با قاتل مصاحبه كرده بودند . شبيه همين سوال بود كه خانمي مدتي ازدواج كرده بوده و يك پسر جواني به او ابراز عشق و علاقه كرده و خانم رد كرده ولي اين آقا گوش نكرده . يك مقدار تمايل زا طرف خانم و مقدار زيادي از طرف آقا منجر به قتل خانم شده بود . و الان آن جوان زنداني است و طبيعتا حكم اعدام هم براي او وجود دارد . به اينخواهر عرض مي كنم كه اين كار بسيار خطرناك است . متاسفانه اين سوال را زياد از ما مي كنند . اولا همه بايدعفيف باشند حتي آن كسي كه ازدواج نكرده است . براي ازدواج بايد مسير صحيح رفته بشود . عشق هاي خياباني ، اينترنتي و پيامكي فوق العاده خطرناك است . اين ها عشق هاي بي شناخت و بي مبنا است . بايد خانواده به خواستگاري بروند و دختري را به ازدواج پسرشان در بياورند . بدتر از آن اين است كه خانمي ازدواج كرده باشد ، حالا چه بخواهد و چه نخواهد . حالا تشكيل زندگي مشترك داده و اين جور محبت ها بسيار خطرناك است. تنها راهش هم اين است كه محكم جلوي اين موارد بايستيد چون هر دو زندگي را از دست مي دهيد . اين زندگي از هم خواهد پاشيد و اوهم به پاي شما نخواهد ايستاد زيرا مي بيند كه شما

ص: 10851

به همسر اول خودت خيانت مي كني و ممكن است اين تصور برايش پيدا بشود كه خيانت در مورد ايشان هم صدق مي كند. لذا خواهراني كه مجرد هستند از مسير صحيح ازدواج و كساني كه متاهل هستند خيلي حواسشان جمع باشد .اين يكي از راههاي نفوذ شيطان است كه از راههاي عشق هاي كاذب زندگي از هم پاشيده بشود . اگر كسي ازدواج كرد بايد زندگي اش را گرم نگه دارد . و به اين جور موارد كشيده نشود . يكي از وزراء هارون الرشيد در بياباني ميهمان خانمي شد . ديد در خيمه اي خانم خيلي موقر و زيبايي است .سلام كرد و گفت : من راه خودم را گم كرده ام وگرسنه هستم . ميشود از من پذيرايي كني ؟ خانم از او پذيرايي كرد . لحظاتي بعد شوهر آن زن آمد . زن پذيرايي آنچناني از آن مرد كرد . و به او احترام گذاشت . مرد خيلي بد قيافه و بداخلاق بود . او از زن خداحافظي كرد و بيرون از خيمه به اوگفت كه حيف نيست كه با اين زيبايي با اين مرد زندگي مي كني ؟ زن ناراحت شد و گفت كه خدا تو را لعنت كند . ميهمان من شدي و حالا مي خواهي زندگي من را بهم بريزي . من اين مرد را دوست دارم . من دارم با او زندگي ميكنم . چرا اين حرف را مي زني ؟ اين خيلي نكته ي مهمي است كه او نمي خواهد زندگي اش از هم پاشيده بشود . مرد و زني كه ازدواج كرد بداند لباس همسرش

ص: 10852

است . لباس بايد زيبا كننده ي انسان باشد و بر تن انسان باشد و بايد عيوب انسان را بپوشاند . انسان نبايد به ديگري فكر كند و اين كار مي تواند فوق العاده خطر آفرين باشد . نمونه هاي تاريخي زيادي هم داريم . برسيساي عابد سالها عبادت كرد و با يك عشق كاذب سقوط كرد . در سوره ي حشر مي فرمايد كه او كافر شد . زبير با آن سابقه ي جنگي سقوط كرد . البته سقوط بعضي ها سقوط مالي يا رياستي يا شهواني است كه اين آخري خطرناك تر است . رسول خدا فرمود : من بعد از خودم از سه چيز امتم نگران هستم . يكي بعد از اينكه معرفت گمراه بشوند و ديگري اينكه دچار فتنه هاي گمراه كننده بشود و ديگري شكم پرستي و قواي جنسي كه اين ازهمه خطرناك تر است و بخاطر همين ميگويد كه عفاف بورزيد . چشمتان دنبال همسر و دختر ديگران نباشد كه اين يك حس سيري ناپذير است و ممكن است انسان را به ورطه هاي هلاكت بيندازد . يك نكته اي هم به كساني كه اين پيامكها را مي زنند عرض كنم . حالا يا از روي دلسوزي مي گويد كه اين آقا فقير است و اگر اين خانم با من زندگي كند غني ميشود ،شوهرش را دوست ندارد ولي من او را دوست دارم و او را خوشبخت مي كنم . پس گاهي از روي دلسوزي و عشق است و گاهي از روي غفلت است كه وارد زندگي افراد ميشوند . اين كار اشتباه است . اين كار يعني

ص: 10853

ارتباط برقرار كردن با يك زن شوهردار حرام است مخصوصا اگر به جاهاي باريك كشيده بشود . در ضمن اين از هم پاشيدن يك كانون است . شما بجاي اين يك راهكاري پيدا كنيد كه محبت آنها بهم زياد بشود . طرف شوهر دارد مي گويد كه طلاق بگير و بچه ات را هم به شوهرت بسپار و گاهي مي گويد كه شوهرت را بكش و كار به قتل رسيده است تا من با تو زندگي كنم . اين نادر است ولي گاهي اوقات به اينجاها كشيده شده است . بجاي دلسوزي براي يك زن شوهردارداشته باشيد و يك كانوني را از هم بپاشيد و بدانيد كه اين وسوسه ي شيطان است ، يك زندگي جديد تشكيل بدهيد و اين محبت را به ديگري بورزيد و خودتان يك زندگي خوبي داشته باشيد و زندگي ديگري را هم از هم نپاشيد .

سوال – سوره ي انعام آيات 94 – 91 را توضيح دهيد .

پاسخ – دو نكته در اين آيات است . يكي تاكيد ايمان به آخرت است . اگر انسان ايمان به آخرت داشته باشد، بازدارنده است . بسياري از خطاهايي كه ما در جامعه مرتكب مي شويم ناشي از ضعف معاد باوري است . لذا اين آيه مي گويد كه اگر كساني ايمان به آخرت داشته باشند و اين باعث ميشود كه اين ايمان در زندگي شان تقويت بشود و خطا نكنند . و مومنين كساني هستند كه بر نمازشان محافظت مي كنند و اين نكته اي دارد . ما در قرآن اقامه نماز داريم . يقيمون ولي اينجا مي فرمايد :

ص: 10854

يحافظون . چه موقع مي گويند كه چيزي را حفظ مي كنند ؟ وقتي به شما مي گويند كه پولي را حفظ كن يعني سارق آنرا نبرد و از ان مواظبت كن . نماز را حفاظت كردن يعني از نماز سرقت نكنيد . روايت هم داريم كه سارق ترين مردم ،آن كسي است كه از نمازش سرقت مي كند . يعني چيزي كه مال خودش است كلاه سر خودش مي گذارد مثل اينكه كسي از جيب خودش دزدي كند . نماز در پرونده ي خود توست چرا از ان كم مي گذاري ؟ تاكيد مي كند بر نماز محافظت داشته باشيد .

سوال – دختر 18 ساله اي هستم كه با وجود گناهكاري خودم مي دانم كه خدا من را خيلي دوست دارد . زيرا تيرماه امسال من را به خانه اش دعوت كرد . حالا بدجوري عذاب وجدان از گناهان گذشته وجودم را پر كرده است . مي خواهم به خدا ثابت كنم كه بنده ي ناسپاسي نيستم . دلم شكسته است مگر خدا نگفته در دلهاي شكسته خانه دارد ؟ من را راهنمايي كنيد تا جيران كنم .

پاسخ – اين سوال نيست يك اظهار احساس است . ما به اين خواهر و تمام كساني كه در زندگي شان مرتكب گناه شده اند عرض مي كنيم كه در روايات ما تاكيد شده كه گناه را كوچك نشماريد . رسول خدا فرمود كه چند چيز است كه از گناه كردن بدتر است . يكي كوچكتر شمردن گناه و ديگري اصرار بر گناه و ديگري شادي كردن بر گناه است . خود گناه بد است

ص: 10855

. شما سنگي مي زنيد و شيشه ي ماشيني مي شكند . اگر جلو برويدو معذرت خواهي بكنيد طرف كمي آرام مي شود و مي گويد كه حالا كه عذر خواهي كرده اشكالي ندارد . حالا اگر بگوييد كه طوري نشده ، شيشه شكسته ، نمرده اي .اينجا طرف عصباني ميشود و ميگويد كه طرف خيلي پر رو است هم شيشه شكسته و هم دارد كار را سبك مي شمارد . روايت داريم كه چند چيز گناه را بدتر مي كند . يكي كوچك شمردن گناه ، يكي اصرا برگناه ، يكي شادي بر گناه و يكي افتخار بر گناه است . اين خواهر هيچ كدام از اينها را ندارد . و مي گويد كه ناراحت است و مي خواهد جبران كند . اين احساس عالي است و اين احساس نبايد از دست برود . وقتي حضرت يونس در شكم ماهي افتاد مرتب مي گفت : لا اله الا انت سبحانك اني كنت من الظالمين . اين ذكر را در سجده زياد بگوييد . اين خواهر هم ذكر را زياد بگويند . اين ذكر ، ذكر يونسيه است و مي گويند حجاب ها را از بين مي برد و باعث ميشود كه دل انسان روشن و شفاف بشود . خداي جز خداي واحد نيست . خدا منزه است ولي من بد هستم و ظلم كرده ام . پس نبايد گناه را توجيه كرد . جبران گناه به اين است كه يكي اينكه اين گناه ديگر تكرار نشود و ديگر اين كه ضد آن را انجام بدهيد . مثلا كسي نگاه به نامحرم ميكرده ، ديگر

ص: 10856

نگاه نكند و جبران آن قرآن بخواند . كسي بخيل بوده ، ديگر بخل نورزد و جبران آن به مردم احسان كند . بد دهان بوده ، ديگر فحش ندهد و جبران آن حرفهاي خوب بزند . پس دو راه دارد يكي ترك گناه و ديگر جبران آن با ضد آن . در پزشكي هم مي گويند كه اول ويروس بيرون برود و بعد تقويت بشود كه جبران مافات بشود .

سوال – در مورد امام حسن عسگري (ع) صحبت بفرماييد.

پاسخ – امام عسگري (ع) دومين امامي است كه در سن كم به شهدت رسيده است . اول امام جواد(ع) است كه در سن 25 سالگي و دوم امام عسگري (ع) است كه در سن 28 سالگي به شهادت رسيده است . زندگي امام عسگري (ع) هم زندگي عجيبي است . ايشان يازدهمين امام است . آخرين پدر حجت و ولي خداست . لذا يكي از بخش هاي برجسته ي زندگي امام نهادينه كردن تفكر مهدويت است . اينكه مردم را با تفكر مهدويت و با امام زمان (ع) آشنا كند . ايشان بيشرت عمرشان را در سامرا به حالت كنترل و تبعيد گذرانده است. فوق العاده تحت نظر بود كه حضرت مهدي (عج) متولد نشود و اگر متولد بشود مانع بشوند . به همين جهت امام يكي از كارهاي عمده اش اين بود كه از امام مهدي (عج) حفاظت كنند وايشان را به شيعيان شان نشان بدهند . احمد بن اسحاق قمي مي گويد كه من خدمت امام عسگري رفتم . همين كه با آقا صحبت مي كردم ديدم آقا زاده سه ساله

ص: 10857

اي هم آنجا نشسته است وامام فرمود كه به ايشان سلام كنيد او حجت خدا بعد از من و وصي من است . امام خصوص به افراد ايشان را نشان مي دادند و اين نكته ي مهمي درزندگي امام عسگري (ع) است و ديگر اينكه از زندگي ايشان يك سري احاديث و مناظره ها به ما رسيده است كه من يك حديث كوتاه را اشاره مي كنم . امام مي فرمايد : بدترين بنده ي خدا ، بنده اي است كه دو چهره و دو زبانه باشد. يعني جلوي شما از شما تعريف مي كند و پشت سر غيبت مي كند و منافق هستند . در روايت داريم : كساني كه در دنيا دو چهره و دو زبانه هستند در روز قيامت با دو تا زبان و چهره محشور ميشوند . رسول اكرم فرمودند : من بعد از مرگ خودم ، از منافق دو چهره مي ترسم. خواهي كه چو صبح صادق القدر شوي خورشيد صفت با همه كس يكرو باش . خورشيد كه صبح بيرون مي آيد ديگر پشت ندارد و با همه صادق است و خورشيد را همه جا يك جور و يك سطح مي بيني مگر اينكه كسي خودش را محدود كند تا از آفتاب بهره نگيرد. ما هم در زندگي بايد اين طور باشيم .امام عسگري (ع) مي خواهد در اين حديث بفرمايد كه يكي از ويژگي هاي بد بندگان اين است كه در زندگي دو چهره و دو برخورد باشند . خوب است كه انسان هم گفتارش و هم رفتارش با مردم يكسان باشد . بعضي ها جلوي رو چاپلوسي

ص: 10858

مي كنند و پشت سر مذمت مي كنند .

89-11-11

تو صد مدينه دردي تو صد بقي داغي يتيم ميشود خاك اگر كه برنگردي ، تمام شب نيفتاد صداي گريه ي باد چه بادهاي زردي چه كوچه هاي سردي ، دو قريه آن طرفتر بپيچ سمت لبخند شكوفه مي فروشند بهار دوره گردي ، از آسمان چهارم مسيح بازگشته است زمين ولي چه تنهاست اگر كه برنگردي . سوال – ما چگونه زندگي و بندگي كنيم حضرت رسول اكرم مي پسندند ؟ چكار كنيم تا ما هم نورچشمي حضرت رسول اكرم بشويم ؟ پاسخ – قرآن آيات زيادي را در مورد رسول اكرم اختصاص داده است حتي و سوره اي بنام آن حضرت در قرآن آمده است . آياتي كه در قرآن كريم آمده است دو بخش است . بخشي معرفي پيامبر و اهداف اوست . مثلا اين پيامبر امي است ، آموزش حكمت و قرآن مي دهد ، اين پيامبر مهربان و درد آشناست . بخش ديگري از آيات وظايف مردم را در مقابل پيامبر اكرم بيان مي كند . در واقع سوال شما هم در بخش دوم مي آيد . اگر ما به اين وظايف آشنا باشيم خيلي مهم است . خيلي از ما به پيامبر اظهار محبت و دوستي مي كنيم ، خدمت ايشان درود مي فرستيم ، دلمان مي خواهد كه پيامبر شفاعت مان را بكند ، فتقبل شفاعته : خدايا شفاعت او را در مورد ما بپذير . اما شايد گاهي با اين وظايف آشنا نباشيم كه در قرآن و روايات آمده است . اين وظايف دو قسم است ،بعضي ايجابي

ص: 10859

و بعضي سلبي است . يعني بعضي كارهايي كه بايد انجام بدهيم و بعضي كارهايي كه نبايد انجام بدهيم . مثلا يك از بايدهايي كه در قرآن آمده ، ادب و احترام در مقابل پيامبر است . قرآن مي فرمايد : ان الله و ملائكته يسلون علي النبي يا ايهاالذين امنوا سلوا عليهم و سلموا تسليما . خدا و ملائكه بر پيامبر درود مي فرستند . اما شما دو تا كار بكنيد . يكي درود بفرستيد كه اين همان كار خدا و ملائكه است و ديگر اينكه خلاف فرمان پيامبر عمل نكنيم . اتفاق مي افتد كه انسان كاري را انجام ميدهد كه سخن پيامبر با او تنافي دارد .اين يكي از وظايف مهم در مقابل پيامبر كه ادب داشتن است . وظيفه ي ديگري كه قرآن روي آن تاكيد دارد اطاعت است . اطيعوا الله و اطيعواالرسول واولي الامر منكم . اطاعت هم در همه ي جنبه هاست . اطاعت از پيامبر دو جور است . گاهي موضوعي و گاهي طريقي است . گاهي پيامبر مي فرمايد كه خد اين را گفته كه اينجا پيامبر واسطه است . مي فرمايد : خدا گفته نماز بخوانيد ، من هم به شما مي گويم كه نماز بخوانيد . اين اطاعت طريقي ميشود . گاهي موضوعيت دارد . شخص پيامبر مي فرمايد : سنت من آن است كه با فقرا نشست و برخاست كنم ، شما به اين سنت عمل كنيد . اطاعت چه موضوعي و چه طريقي ، وظيفه اي ست كه قرآن به گردن ما گذاشته است . نكته ي بعدي اخذ از پيامبر است

ص: 10860

. يعني آنچه كه پيامبر اكرم فرموده ، ما بگيريم . بعضي ها گيرايي شان خوب نيست و فرموده هاي حضرت را نمي گيرند . قرآن مي فرمايد : هرچه كه پيامبر براي شما آورده بگيريد . نه اينكه بگوييد كه پيامبر فرموده بت نپرستيد و نماز بخوانيد ، مي گوييم : چشم ولي گفته كه شراب نخوريد . ميگوييم كه اين نميشود زيرا مشكل است . اگر شما در مدرسه همه ي نمراتت بالا باشد ولي يك درس را صفر بشوي ، معدل شما پايين مي آيد . دستورات پيامبر جدا كردني نيست كه به بعضي ايمان بياوريد و به بعضي كافر بشويد. بعضي ها مي گويند كه ما نماز مي خوانيم و روزه مي گيرم ولي موسيقي به معناي غِناء را فاكتور مي گيرند . دينداري بعضي ها دينداري فصلي است . مثل بخاري كه زمستان مي گذاريم و تابستان برمي داريم . بعضي ها تصورشان اين است كه ميشود در يك مقطع خاصي فرماني از پيامبر را گرفت و بقيه را فراموش كرد . قرآن مي فرمايد : به مردم بگو به والدين خودتان احسان كنيد . مي گوييم : تا كوچك سهتيم و ابتدايي و راهنمايي هستيم احترام مي كنيم ولي وقتي دبيرستان رفتيم من براي خودم يلي شده ام ، باز هم به پدر و مادرم احترام بگذارم ؟ الان زن و بچه دارم ، پدرم پير است ، حافظه اش را از دست داده و تند خو شده است ، بازهم به او احترام بگذارم ؟ احسان به پدر و مادر براي همه ي زمان ها است . وظيفه

ص: 10861

ي ديگر كه خدا روي آن تاكيد دارد و جزء كارهاي سلبيه است كه نبايد انجام بدهيم . اول سوره حجرات مي فرمايد : از خدا و پيامبر جلو نيفتيد . بعضي ها از خدا جلومي زنند . خدا مي فرمايد اين مقدار آب براي وضو كافي است و طرف مي گويد كه بايد سه برابر اين آب باشد. خدا ميگويد : اين نمازي كه شما ميخوانيد ، با همين شكل درست است و طرف ميگويد : نه آن نمازي كه من ميگويم درست است. پيامبر مي فرمايد ك مثل من نماز بخوانيد و طرف جور ديگري نماز مي خواند . پيامبر مي فرمايد: رهبانيت و ترك دنيا نداشته باشيد و رهبانيت امت من جهاد ، هجرت و نمازشان است ، بعضي ها در غار مي رفتند و مي نشستند و ترك دنيا مي كردند . خبر به پيامبر دادند كه عده اي هستند كه مي گويند كه ما نه زن مي گيريم ، نه با مردم حرف مي زنيم ، نه غذاي خوب مي خوريم ، چون اين ها باعث ميشود كه به انحراف كشيده بشويم . رسول خد اين ها را خواست و فرمود : اينها سنت من نيست . من هم ازدواج كردم ، هم غذاي خوب مي خورم ، هم با همسرانم ارتباط دارم و با مردم هم ارتباط دارم . رسول خدا در يكي از سفر به جنگ مي رفتند و ايشان روزه بودند . وقتي ايشان از مدينه بيرون آمدند چون مسافر بودند كنار بركه ي آبي نشستند و آب خوردند و روزه شان را باز كردند . بعضي

ص: 10862

ها گفتند با اينكه پيامبر اين كار را كرده است ما روزه مان را باز نمي كنيم . اگر پيامبر روزه را باز كرد شما بگوييد : چشم ، در جنگ احد گفت كه دراحد بجنگيم و در جنگ بدر فرمود كه در بدر بجنگيم يا اصلا ممكن است در يك شرايطي رسول اكرم صلاح بداند كه صلح كنيد .در صلح حديبيه وقتي پيامبر صلح كرد ، بعضي ها زير بار صلح نرفتند . و مي گفتند كه چرا صلح كنيم ؟ يعني خودمان و نفس مان را بر پيامبر مقدم ندانيم . بعضي از اين نبايد ها را بالاي قبر پيامبر نوشته است . يكي ديگر از نبايد ها اين است كه خدا مي فرمايد : خدا و پيامبر را اذيت نكنيد . بعضي ها مي گويند كه ما خدا آزاري و پيامبر آزاري نشنيده ايم ولي مردم آزاري شنيده ايم . مثلا شما يك مومنين را تحقير مي كني ، پيامبر مي فرمايد : هر كس مومني را تحقير كند من پيامبر را آزار داده است . و مي فرمايد: هركس من را آزار بدهد ، خدا را آزار داده است . پيامبرفرمود : هر كه فاطمه را آزار بدهد ، من را آزار داده است ، اين ميشود پيامبرآزاري . گاهي اوقات ممكن است انسان رفتاري انجام بدهد كه اين رفتار مورد رضايت خدا و پيامبر و ائمه نباشد . ما داشتيم از اصحاب ائمه كه دچار غلو مي شدند . مثلا به امام مي گفتند كه تو خداي ما هستي . اين حرف ، حرف نادرستي است زيرا امام را پيش

ص: 10863

خودش بالا مي برده است . ائمه ما افتخارشان اين بود كه بنده ي خدا بودند . اين امام را آزار ميدهد . فردي بنام محمد بن علي شلمقاني واسطه ي امام زمان (عج) با مردم بود . او معتقد به الوهيت شد و معتقد به هلول روح پيامبر در اشخاص شد . اينها باعث آزار است . امام زمان (عج) او را لعنت كرد و گفت كه او از ما نيست . اگر كسي بدعت در دين بگذارد يا غلو در دين بكنند يا مومني را آزار بدهد ، اينها آزار ميشود . پس وظيفه ي ما در مقابل پيامبر اين است كه او را آزار ندهيم ، جلو نيفتيم و بي ادبي نكنيم . در بالاي قبر پيامبر نوشته كه صدايتان را از پيامبر بالاتر نبريد . بعضي ها مي گويند كه اين براي زمان پيامبر بوده كه بعضي ها در نزد ايشان صدايشان را بالاتر از حضرت مي برند . خير اين طور نست .وقتي جنازه ي امام حسن مجتبي 0ع) را كنار قبر پيامبر تير باران كردند ، سر و صدا بلند شد . امام حسين (ع) فرياد برآورد كه صدايتان را از پيامبر بالاتر نبريد . امام حسين (ع) اين را وقتي مي گويد كه پيامبر از دنيا رفته است . در بحث زيارت امام رضا (ع) بعضي ها در حرم داد و فرياد مي زنند و گاهي خانم ها جيغ مي زنند ، اين ها بي احترامي به امام است . اين بايدها و نبايد ها از نظر قرآن است . در روايات فراوان داريم كه پيامبر مي فرمايد

ص: 10864

: فلان كار را بكنيد به من شبيه مي شويد . يا اگر فلان كار را بكنيد روز قيامت به من نزديك مي شويد . در جمع اصحاب بصورت سوالي ( براي آنكه آنها را تحريك كنند ) گفتند كه مي خواهيد بدانيد در روز قيامت چه كسي به من نزديكتر است ؟ پيامبر نزدكي از نظر جسم و نزديك مكاني نيست . اويس قرني پيامبر را نديد ولي از همه به پيامبر نزديكتر بود . كساني هم بودند كه كنار پيامبر زندگي مي كردند و بعد دچار نفاق شدند . و همان موقع هم به پيامبر ارادتي نداشتند . ابولهب عموي پيامبر است و خدا فرمود : دو دست ابولهب بريده باد. اويس در يمن بود و رسول خدا را هم نديد ولي پيامبر مرتب سراغ او را مي گرفت و مي فرمود كه دلم براي او تنگ شده است . پس منظور قرب مكاني نيست منظور قرب منزلتي و نزديكي معنوي است. پيامبر فرمود كسي به قيامت به من نزديكتر است كه به عهد و پيمانش وفادارتر باشد و بد قولي نكند . اگر به هر كس قول مي دهيد بايد ضابطه اي داشته باشد . اگر به خدا قول ميدهيد كه خيلي مهم است و از صفات مومن وفاي به عهد است. ديگر اينكه امانت داري شان بيشتر است . به بيت المال خيانت نمي كنند و به آنچه كه براي نسل هاي آينده است خيانت نمي كنند . به ناموس و عِرض شان خيانت نمي كنند . اگر خانمي نسبت به رعايت عفاف ، حجاب و گفتارش رعايت نكرد ، اين

ص: 10865

يك نوع خيانت به امانت است زيرا اين امانت شوهرش است و نبايد در اختيار غير او قرار بگيرد. اگر مردي نگاهش را از نامحرم پر كرد و ارتباط با نامحرم برقرار كرد ، اين خيانت به همسر است . اين زن و مرد مال همديگر هستند و لباس يكديگرند . اگر لباس ما را ديگري بپوشد صداي ما درنمي آيد ؟ و ديگري كسي كه بيشتر به والدينش برسد . پيامبر وقتي مبعوث شد پدر و مادرنداشت. ايشان وقتي مادر رضاعي شان كه مدتي به او شير داده بود مي آمد ، تمام قد جلويشان بلند ميشد . مي فرمود كه اين مادرم است . فاطمه بنت اسد مادر حضرت علي (ع) مدتي پيامبر را سرپرستي كرده بود و غذا داده بود ، وقتي او از دنيا رفت پيامبر فرمود كه مادر من از دنيا رفته است و در قبرش خوابيد تا قبر به او كاري نداشته باشد و بعد او را در قبر گذاشتند . علاوه بر كفن ، لباسش را تن فاطمه بنت اسد كرد كه پوشش داشته باشد. الان بعضي از جوانان و نوجوانان به اين موضع بي توجه هستند و وقتي از روضه به خانه مي آيند با مادرشان بدخلقي مي كنند . ديگر اينكه پيامبر فرمود : كساني كه صادق در گفتارشان باشند . سوال – در آداب زيارت نكاتي را بفرماييد. پاسخ – كتابها و منابعي در اين رابطه هست و ما قبلا اشاره كرديم . مرحوم آقا شيخ عباس قمي در مفاتيح يك فصلي در مورد آداب صفر و آداب زيارت دارد. بعضي از آداب زيارت معنوي

ص: 10866

است مثل معرفت توفيق الهي و تشكر كردن . براي اينكه زيارت يك زيارت مطلوبي باشد ، يكسري آداب ظاهري هم دارد . مثل اينكه انسان وقتي مي خواهد زيارت برود نيتش را براي خدا خالص كند . در زيارت امام رضا (ع) مي خوانيم كه خدايا من بخاطر تو زيارت آمده ام و اين همان تعبيري است كه نيت خالص باشد . به انگيزه ي اينكه خدا رضايت انسان را كسب كند زيارت برود . به انگيزه ي اينكه زيارت آن امام رويش تاثير بگذارد . پس اولين عمل مهم خلوص نيت در زيارت است . نكته ي ديگر اينكه زيارت از مال حالال باشد . انسان سعي كند پولي را كه كنار مي گذارد ، خمسش را داده باشد زكاتش را داده باشد مال مردم در آن نباشد ، در آن حق الناس نباشد . در روايات داريم كه يكي از بيچاره ترين افراد در روز قيامت كسي است كه حق الناس برگردنش است ولي حق الله آن كامل است . در قرآن داريم : ان ربك لبالمرصاد . در ورايت داريم كه مرصاد پل و گذرگاهي است كه كنار صراط ، امام صادق مي فرمايد : اگر كسي حق الناس برگردنش باشد از مرصاد عبور نمي كند . معلوم ميشود مرصاد گذرگاه حق الناس است . خوب است انسان با مالي به زيارت برود كه عاري از حق الناس باشد البته نبايد وسواس به خرج بدهد . چون بعضي ها دچار وسواس مي شوند و مي گويند كه پس من هيچ وقت به زيارت نمي روم . اگر درآمدي كه دارد حدودش

ص: 10867

را رعايت كند كافي است . در زيارت ائمه سفارش شده كه غسل كنيم . و در غسل دعاي جالبي است . مي فرمايد : خدايا هم خودم و هم قلبم را پاكيزه كن . اين مي خواهد يك نوع آمدگي براي زيارت پيدا كنيم. شما وقتي در غسل مي گوييم كه خدايا بخاطر تو زيارت مي كنم قرب الي الله ، يك احساس آرامشي مي كني در واقع يك نوع توبه ، استغفار ، پاكيزگي ، يك نوع پيرايش كه بعد بشود آرايش و يك نوع تخليه كه بعد بشود تجليه . رو خويش را صد آب شوي از كينه ها وانگه شراب عشق را پيمانه شو . انسان وقتي غسل مي كند بايد بگويد از دست كساني كه ناراحت هستم مي گذرم و با آرامش از خانه بيرون مي آيد . يكي از آداب زيارت ترك كلام بيهوده و مخاصمه است . در مسير حرم از همه چيز صحبت نكنيد و سوغات نخريد زيارت برويد و بعد مستقل براي سوغات از خانه بيرون بياييد. در مسير زيارت مستحب است كه انسان ذكر بگويد . شما تصور كنيد كه چقدر زيبا ميشود كه هزاران نفر كه براي زيارت مي روند همه سرها پايين ، قدم ها كوتاه ، آرام و با گفتن ذكر باشد . اين خودش يك اثر تربيتي ميشود . نكته ي ديگر كه تاكيد شده مستحب است كه هنگام زيارت انسان جامه ي نو و تميز بپوشد . سعي مي كنند انسان را در يك بعد تربيتي قرار بدهند . يكي از موردهايي كه هنگام ورود به حرم بايد رعايت كرد

ص: 10868

خشوع است . خشوع يعني دل شكستن يعني يك نوع آمادگي پيدا كردن . لذا در ورود به حرم ها دعاي اذن دخول است . ما نميگوييم حتما اين اذن دخول را عربي بگوييد ، شايد بعضي ها سواد نداشته باشند يا بلد نباشند كه آنرا بخوانند . مي توانند در مقابل حرم بايستند و بگويد يا علي بن موسي الرضا اجازه مي دهيد كه من وارد بشوم ؟ من يك زائر هستم كه از فلان شهر آمده ام . اگر انسان بتواند عربي زيارتنامه ها را بخواند خيلي عالي است . مرحون آقا شيخ عباس قمي در مفاتيح دارد كه اگر دلت شكست ، اين اذن دخول است . ممكن است زيباترين زيارتنامه هاي عربي را هم بخواني ولي دل نشكند . سوال – آيا خواندن زيارتنامه در حرم ضروري است ؟ پاسخ – البته زيارت هم به معناي واجب نيست . اين يك ارزش است . بعضي ها وقتي وارد حرم امام رضا (ع) ميشوند اول ضريح را هدف مي گيرند . بعضي مواقع مي گويند كه زيارت كردي ؟ ميگويد نه من موفق نشدم زيارت كنم يعني منظورش اين است كه نتوانستم ضريح را ببوسم . او در صحن امام رضا (ع) است و مي گويد كه زيارت نكرده است . بوسيدن پاشنه ي ورودي حرم و بوسيدن ضريح خوب است و ثواب دارد حتي مي توانيم ضريح را در آغوش بگيريم اما بشرطي كه خلوت باشد و زحمت نباشد . وقتي صدها نفر پشت حرم ايستاده اند ، وقتي من جلو بروم باعث آزار و اذيت مي شوم مخصوصا در خانم

ص: 10869

ها كه بعضي مواقع جيغ و فريادهايي است كه نامحرم مي شنود . من مكرر ديده بودم بزرگاني مثل آيت الله بهجت و مراجع ديگر كه اين كار را مي كردند و ما هم بايد اين كار را بكنيم يعني وقتي انسان وارد حرم ها ميشود اگر بلد است زيارت هايي مثل زيارت امين الله و دعاي عالية المضامين را بخواند و اگر بلد نيستند وي ا سواد ندارند ذكر بخوانند يا قل هوالله بخوانند . صد تا قل هوالله بخوانند و به روح امام رضا (ع) هديه كنند يا صلوات بفرستند و به روح امام رضا (ع) هديه كنند . حتما لازم نيست اين دعاهاي پيچيده خوانده بشود . قرائت قرآن در حرم هاي عصمت و طهارت كم رنگ است . من بزرگاني را ديده ام كه مي آيند و يك جزء قرآن مي خوانند و به روح آن امام هديه مي كنند . البته اين منافاتي با زيارت خواندن ندارد . نكته ي ديگر كه در آداب زيارت تاكيد شده است رعايت حال زائر است . مثلا بالاي سر امام رضا (ع) خواندن دو ركعت نماز مستحب است و مجموع افرادي كه آنجا جا ميشوند صد نفر است . مثلا طرف مي آيد و آنجا مي نشيند ولي ذديگر بلند نميشود . هر چه دعا و نماز بلد است آنجا مي خواند . عزيز من دو ركعت نماز بخوان و به مكان ديگري برو . در محراب پيامبر مستحب است كه انسان نماز بخواند . بعضي ها از صبح مي آيند براي نماز صبح وقت مي گيرند . مراعات حال زائر مهم است

ص: 10870

. عربها زياد به زيارت امام حسين (ع) مي آيند ولي آداب خوبي دارند . در روز زيارتي امام ميليون ها انسان به زيارت مي آيند ولي دور ضريح ازدحام نيست . چون يك سلام ميدهند و دور مي زنند و مي روند . ولي ما اين جوري نيستيم و وقتي دستمان به ضريح مي رسد فكر مي كنيم كه ضريح شخصي است و يك ساعت آنجا مي مانيم . ما بايد يك اظهار محبت بكنيم و كنار بياييم تا ديگري برود . اگر اينطور باشد همه مي توانند زيارت كنند به ديگران جا بدهيم و به زائر احترام كنيم . اين ها نكاتي است كه بايد در زيارت ها به آن توجه بشود . و نكته ي مهم ديگر اين كه در موقع گفتن اذان زائر امام رضا(ع) نباشيم . هر كجا هستيم وقتي صداي اذان بلند شد زيارت را تعطيل كنيد . كعبه با آن عظمتش هنگام اذان تعطيل ميشود . سوال – سوره مائده آيات 120 -114 را توضيح دهيد . پاسخ – مي فرمايد: قيامت روزي است كه فقط صداقت به درد مي خورد . در تمام مراحل زندگي تان صادق باشيد . صداقت فقط در گفتار نيست ، صداقت در وفا ، عمل ، باورها هم هست . اين است كه انسان در تمام مراحل زندگي اش يك رنگ باشد . و آخر آيه مي فرمايد : كساني كه خدا از آنها راضي است و آنها هم از خدا راضي هستند آنها رستگار هستند . ما خيلي دلمان مي خواهد كه در زندگي رستگار باشيم . مهمترين نشانه ي رستگاري

ص: 10871

اين است كه كاري كنيم كه خدا از ما راضي باشد و ما هم از خدا راضي باشيم . ما چطور از خدا راضي باشيم ؟ نق نزنيم ، شكوه نكنيم . خدا چطور از ما راضي ميشود ؟ اعمال ما مطابق دستورات خدا باشد و گناه نكنيم . اين پيامي است كه از اين آيه استفاده ميشود . سوال – در مورد بحث خادم بودن معنوي امام رضا(ع) نظرتان چيست ؟ پاسخ – من گاهي اوقات كه مشهد مشرف مي شدم يكروز در جمع خادمان افتخاري امام سخنراني كردم . سال گذشت كه حدود 300 الي 400 نفر بطور موقت خادم افتخاري امام شده بودند . ميگفتند كه هزاران نفر در نوبت هستند كه گاهي عمرشان كفاف ندهد . كساني هم كه سه ساله خادم ميشوند ، بعد دنبال اين هستند كه اين را تمديد كنند . من در مشهد ديده ام كه وزراء ، شخصيت ها سياسي ، علمي ، حوزوي و دانشگاهي در لباس خدمتگزاري امام رضا (ع) بوده اند و اين خودش يك افتخار است كه انسان بتواند آنرا انجام بدهد منتها اين پيشنهادي كه ايشان فرمودند مطلب درستي است . خدمت به دين ، اسلام و ائمه و بخصوص امام رضا (ع) حتما اين نيست كه در آن فضا حضور داشته باشد . بعضي از پزشكان اسرار دارند كه يك روز در حرم خادم باشند . اگر اين آقاي پزشك گفت كه من يكروز در ماه ، بيمارانم را مجاني ويزيت مي كنم و به فقرا و مستمندان اختصاص مي دهم بخاطر امام رضا (ع) و ثوابش هديه به روح

ص: 10872

امام رضا (ع) ، اين خادم معنوي امام رضا (ع) ميشود . كار مردم را راه انداختن ورسيدگي به امور مردم خوب است و تمام اقشار ميتوانند اين كار را انجام بدهند . تمام اقشار درحرفه هاي مختلف مي توانند بخشي ازكارشان را به امام رضا (ع) اختصاص بدهند . اين خودش خدمت معنوي به امام رضا(ع) ميشود و دستگيري از كساني كه امام را از آنها دستگيري مي كرده . يكي از ويژگيهاي امام رضا (ع) مرتب به فقرا كمك ميكرد . وقتي سفره پهن ميشد ، قبل از اينكه مشغول غذا بشود ، مقداري از بهترين قسمت غذا را برمي داشت و مي گفت : اين را به فقرا بدهيد و بعد غذا مي خورد . حالا من ميخواهم خادم معنوي باشم و اين روش را انجام بدهم به تاسي از امام رضا (ع) ودر ثوابش شريك باشم . فقيري به در خانه ي امام آمد . امام از پشت در به فقير پول داد و فقير رفت . گفتند :چرا از مقابل به او كمك نكرديد ؟ امام فرمود : اگر از مقابل به او كمك ميكردم احساس شرمندگي مي كرد . مي خواستم شرمنده نشود لذا بودن اينكه چهره ي من را ببيند من كمكش كردم . خوب ، ما هم اين كار را انجام بدهيم . هميشه حضور فيزيكي در حرم لازم نيست . وقتي ما سيره ي ائمه را انجام بدهيم ، اين خودش يك نوع خدمت ميشود . رسول خدا فرمود چند كار است كه دلم مي خواهد بعد از من سنت بشود ، يكي سلام كردن به

ص: 10873

كودكان است . پس اگر ما به كودكان سالم كنيم سنت پيامبر را احيا كرده ايم . پس اين خودش يك نوع خدمت به رسول خدا ميشود .البته اگر فضا باشد كه انسان به كنار حرم امام رضا (ع) برود و خدمت كند ، اين خيلي عالي است . ما براي اصلاح جايي ، جاي ديگر را تخريب نمي كنيم . حالا اگر من شب در مسجد محله جارو دست گرفتم ، جارو كردم و به ديگران كمك كردم كمتر از آن نيست . آقاي دكتر فريد ايمان زاده 11/11/89

89-11-04

پشت به اقيانوس هرگز دعاي باران بالا نمي رود رودر روي كوير فرياد زدي و باد صحرا در صحرا متولد شد ، امشب به زيارت نواهي فرياد تو آمده ام و لبانم سربلند اعتراف مي كند اگر گلوي تو نبود عقل اين حنجره هرگز به فريادهاي بلند قد نمي داد ، اگر گلوي تو نبود بايد برخيزم و رو به اقيانوس انتظار شمايل امروزينَت را از ديوار بوسه بياويزم ، شايد دلم اين دعاي عهد را در آستانه ي نام تو مستجاب شود . سوال – در باب آداب زيارت توضيحاتي بفرماييد .

پاسخ – زيارت كلاس تربيت است . و متن هاي زيارتي ما متون آموزشي اين مدرسه و كلاس است . اگر مفهوم و جايگاه زيارت درك بشود ، شايد آن تاثيرات عميق و فراواني كه در روايات گفته انسان خيلي ملموس در زندگي خودش احساس كند . من نكته اي در مورد خاستگاه و اهميت زيارت خدمت بينندگان عزيز عرض كنم . ما مراكز زيارتي متعددي داريم از زيارت خانه خدا گرفته

ص: 10874

تا قبور ائمه معصومين و رسول گرامي اسلام . شايد بعضي ها سوال كنند كه اين زيارت به چه منظور است و چرا ميليون ها انسان بايد هزينه كنند و به زيارت امام رضا (ع) در مشهد ، مدينه و ائمه بروند ؟ در خانه بنشينند و سلام بدهند ، دور و نزديك ندارد ، امام همه جا حضور دارد ؟ بخشي از آيات قرآن به ما ميگويد با چه كساني باشيد . مثلا مي فرمايد : يا ايها الذين امنوا تقوا الله و كونوا مع الصادقين . مردم تقوا داشته باشيد و با صادقين باشيد . نمي گويد در زمان حيا ، بلكه مي گويد كه هميشه با صادقين باشيد . صادقين يعني كساني كه از نظر اعتقادي و رفتاري معصوم هستند . از معصوم روايت داريم : نحن الصادقون ، منظور از صادقون معصومين هستند . در قرآن داريم : اگر كسي از خدا و پيامبر اطاعت كند با پيامبران ، شهدا و راستگويان همنشين ميشود . يكي از مصداق با ائمه بودن زيارت آنها است . وقتي ما به حرم امام رضا (ع) مي رويم با امام رضا (ع) هستيم . وقتي حرم پيامبر مي رويم با پيامبر هستيم . ما در روايت داريم كه با اينكه آن شخص از دنيا رفته ولي جسم او آنجاست ولي روح و آن چهره ي برزخي او در سر قبرش حضور دارد . خيلي ها سوال مي كنند كه پدر ما از دنيا رفته است و او را در تهران دفن كرده اند و من در مشهد هستم مشود همانجا فاتحه بخوانم و سر قبرش

ص: 10875

نيايم؟ و چرا سر قبر آمدن تاكيد شده است ؟ چون آنجايي كه جسد دفن است روح در آنجا حضور دارد . داريم كه در قبور ائمه ملائكه مي آيند . يكي از مكان هايي كه ملائكه هستند قبور ائمه است . و خود معصوم در آنجا نظارت دارد . در زيارت امام رضا (ع) مي خوانيم : تو داري من را مي بيني ، صداي من را مي شنوي و جواب سلام من را مي دهي . پس ما به زيارت مي رويم تا با ائمه باشيم . نكته ي بعدي اين است كه قرآن مي فرمايد : انسانها وقتي به صحراي محشر مي آيند حسرت مي خورند . انسانها به چيزهاي مختلفي حسرت مي خورند . يكي از اسامي قيامت يوم الحسرة است . مي گويند خدايا ما بخاطر كوتاهي هايي كه نسبت به تو كرديم حسرت مي خوريم . جنب الله يعني پهلوي خدا البته خدا پهلو ندارد يا عين الله يعني چشم خدا و خدا چشم ندارد و اين ها كنايه است . امام صادق (ع) فرمود : نحن جنب الله . در زيارت حضرت امير در نجف مي خوانيم : انت جنب الله . يكي از مصاديق جنب الله نزديكي به خداست و كسي كه از همه به خدا نزديكتر است پيامبر ، ائمه هستند . كسي به خدا از همه نزديكتر است كه معصوم است و گناه نمي كند و عبادت خدا را مي كند . و اين ها همان معصومين هستند. پس رفتن به زيارت آنها همان جنب الله است و نرفتن به زيارت آنها يك نوع كوتاهي

ص: 10876

است . امام رضا (ع) فرمودند : هر كس نسبت به امام وظيفه اي دارد و يك از نشانه هاي وفاداري به امام زيارت كردن قبر آنها است. فردي خدمت امام صادق (ع) آمد و گفت : من مدتي است كه نتوانسته ام زيارت جد شما بروم و در زيارت كوتاهي كرده ام . امام فرمود : خيلي بدكاري كردي . تو مي توانستي زيارت بروي و نرفتي . اگر از ما نبودي و با ما ارتباط نداشتي ، من اصلا به تو توجه نمي كردم . آيا سزاوار نيست كسي را زيارت كني كه خدا ، انبياء و ملائكه او را زيارت مي كنند ؟ زيارت يك چيز معمولي هم بوده است . حضرت فاطمه (س) مرتب سر قبر حمزه سيد الشهدا مي آمد و زيارت مي كرد . امام حسين (ع) شبهاي جمعه كنار قبر برادرش امام حسن (ع) مي آمد و زيارت مي كرد . امير المومنين سرقبر مادرش بنت اسد مي رفت و زيارت ميكرد . اين هايي كه ميگويم در منابع اسلامي است نه فقط در منابع شيعه . پيامبر در مسافرتي كه از مدينه داشتند سرقبر مادرشان آمنه رفتند و زيارت كردند . يكي از دلايل اينكه روي زيارت تاكيد شده است عبرت گرفتن و ارتباط برقرار كردن است . اصل اين است كه روي زيارت تاكيد شده است . روايت داريم : كسي كه امام اول ما را زيارت كند مثل اين است كه حضرت مهدي را زيارت كرده است . يا اگر كسي به زيارت امام رضا (ع) برود مثل اين است كه به زيارت امام اول

ص: 10877

رفته است. زيرا همه ي آنها نور واحد هستند . از زيارت امام زادگان و شخصيت هايي كه در شهرها و روستاها دفن هستند حتي علما ، بزرگان و نوادگان ائمه هم غافل نشويم . اين ها تاثير دارد . بالاخره اين ها منسوب به آن امام هستند . يا مثلا اصحاب امام هستند مثل مالك اشتر ، عمار ياسر ، سلمان يا علما و بزرگاني هستند كه براي ترويج فرهنگ ائمه تلاش كرده اند و قلم زده اند مثل مرحوم ابن بابويه يا شيخ صدوق . قبور اين ها هم بايد مورد توجه باشد . افرادي مثل فضل بن شاذان و اباصلت كه قبرشان در خراسان است و اينها سالها در كنار امام بوده اند . نقل شده است كه يكي از علما وقتي به مدائن كه نزديك بغداد است رفتند ديدند كه قبر سلمان و حزيفه ( از ياران اميرالمومنين ) خراب شده است و ديدند كه بدن سالم است . ايشان لبهاي حزيفه را بوسيد وگفت كه حتما اين لبها به دستها و بدن امير المومنين خورده است و حضرت را بوسيده است . شخصيت هايي مثل شيخ كليني و شيخ طوسي كه در حرم ائمه دفن هستند يا بعضي ها در نجف دفن هستند كه بايد به زيارت اين قبور هم توجه بشود . الان در دنيا مقبره سربازان گمنام درست مي كنند يعني جايي كه نمادين است . صرفا براي اينكه به ياد كشته شدگان جنگ ها باشند و از كشورهاي ديگر كه مي آيند كنار اين مقبره هاي نمادين مي روند و احترام مي كنند . اين يك چيز

ص: 10878

بين المللي است و در دنيا شخصيت هايشان را تكريم مي كنند . مثلا شخصيتي مثل پيامبر گرامي اسلام كه اين همه براي اسلام زحمت كشيده است و در جامعه تحول ايجاد كردند ، چطور مي شود كه انسان بعد از مرگش اين شخصيت را فراموش كند . نفس رفتن به زيارتها آثار تربيتي دارد . شما اگر زيارت نامه هايي كه درباره ي ائمه هست مرور كنيد ، مي بينيد كه چقدر مسائل تربيتي در آن است . مثل زيارت امين الله ، زيارت جامعه كبيره ، زيارت امام رضا (ع) و زيارت پيامبر . در اين زيارات بحث توفيق ، نماز و عبادت است و بحث گواهي دادن به جايگاه آن شخصيت است . در زيارت امام حسين (ع) كلماتي كه بكار مي بريم ، در واقع هم تحليل قيام امام است ، هم اعلام وفاداري به امام است و هم اعلام برائت از دشمنان امام است . پس نبايد زيارت را سبك بشماريم و كم توجهي كنيم . آثار فراواني دارد كه حتي مرحوم فيض كاشاني در يكي از آثارش مي گويد . آنچه كه من از روايات بررسي كردم تاكيد بر زيارت اگر بيش از حج و عمره نباشد كمتر نيست . دليلش هم اين است كه حج و عمره را همه ي فرقه ها و گروهها مي روند ولي زيارت معصومين را كسي مي رود كه محبت به معصوم را دارد ، اعتقاد دارد و ولايت معصوم را مي پذيرد .

سوال – آداب ظاهري زيارت چگونه است تا حق زيارت ادا بشود ؟

پاسخ – دو دسته آداب داريم

ص: 10879

. يك دسته آداب عام داريم كه مي توان آنرا آداب معنوي يا باطني زيارت گذاشت . ديگري آداب ظاهري زيارت است كه در منابع ما آمده است . در چند سال قبل همايش زيارت برگزار شد كه در آن به بحث زيارت پرداخته شد و عنوان آن هم انديشي زيارت بود . دو جلد كتاب در مورد زيارت چاپ شده است كه در مورد فلسفه ي زيارت و آداب زيارت نوشته شده است و تخصصي است . اگر كسي بخواهد يك مطلب كلي در مورد آداب و فلسفه ي بداند كتابي توسط آقاي سعيد آملي آقازاده آقاي جواد آملي نوشته شده است بنام فلسفه و آداب زيارت يك جلد كتاب جمع و جور و خلاصه اي است . البته كتابهاي قديمي مثل كتاب حاج عباس قمي و مرحوم مجلسي و حاجي نوري هستند كه زبانش قديمي تر است .اما اين كتابهايي كه نام بردم به زبان امروزي تدوين شده است. كتاب فرهنگ زيارت نوشته محدثي هم كتاب خوبي است . در ارتباط با زيارت سه محور اساسي و آداب معنوي وجود دارد . يكي مسئله ي معرفت است كه خيلي روي آن تاكيد شده است . امام صادق (ع) به شخصي بنام ابراهيم فرمودند وقتي مي آيي حج و عمره انجام بدهي ، آنرا با معرفت انجام بده واگر با معرفت انجام بدهي هر قدمي كه بر مي داري به آن ده حسنه مي دهند . در ورايتي داريم كه به زيارت مومن هم كه مي رويد با معرفت برويد . فردي از امام صادق (ع) پرسيد : منظور از اينكه با معرفت به

ص: 10880

زيارت نوه ي ما كه در طوس دفن است برويد چيست ؟ امام فرمود : معرفت يعني اينكه معتقد باشي كه اطاعت از اين امام لازم است . معرفتي كه مي گوييم مراتب دارد . يك مرتبه ي معرفت اعتقاد به امامتش است . اعتقاد به اينكه ايشان حجت خداست و معصوم است . معرفت مرتبه ي بعدي معرفت حقوقي است كه امام بر گردن ما دارد . امام از ما چه ميخواهد كه رضايت او را فراهم بكنيم . يعني در واقع در مسير آنها گام برداشتن است . نكته ي دوم تشكر از توفيق زيارت است . وقتي ما به زيارت امام حسين (ع) مي رويم مي خوانيم : خدا را شكر كه من را هدايت كرد به ولايت تو . و به من توفيق داد كه پايم به كربلا برسد . خود توفيق زيارت پيدا كردن يعني وقتي انسان نگاهش به حرم امام رضا (ع) مي افتد بگويد كه خدايا شكر كه از ميان اين همه انسان به من توفيق آمدن به زيارت را دادي و پولم اينجا هزينه بشود . نكته ي سوم ترك محرمات است. زيارت به معناي اعراض و دوري است . كسي كه دارد زيارت مي رود گويي دارد از دنيا اعراض مي كند . از عالم ماده و جسم دوري مي كند و به محيط روحاني مي آيد . در زيارت معصومين و پيامبر كسي در مورد اموردنيايي صحبت نمي كند و همه دارند زيارت مي خوانند ، اشك مي ريزند ، زيارت يك نوع ارتباط قلبي با آن معصوم است ، زيارت نوعي پيوند با صاحب

ص: 10881

قلب است . كسي كه مي خواهد با صاحب قلب پيوند برقرار كند ، گفت كبوتر با كبوتر باز با باز . معصوم كسي است كه در عمرش مرتكب گناه نشده است ، پس من كه به زيارت معصوم مي آيم بد حجاب نباشم ، دروغ نگويم ، معصيت نكنم ، به نامحرم نگاه نكنم ، با مال حرام به زيارت نيايم . روايت داريم كه اگر كسي به زيارت خانه ي خدا بيايد و در وسايلش پرچم يا علامت حرامي باشد ، وقتي محرم ميشود و مي گويد كه اللهم لبيك خطاب ميشود لا لبيك و از تو پذيرفته نيست . احمد اسحاق قمي از نيشابور خدمت امام عسگري (ع )يا امام كاظم (ع) پول مي بردند تا پول بدست امام بدهند . امام مي فرمودند كه من اين را قبول نمي كنم ، اين حق فلاني است . پس زيارت بايد با مال حلال باشد . آن جوري بايد به زيارت برويم كه آنها دوست دارند . حالا نگويند كه ما نميتوانيم اين ها را انجام بدهيم پس زيارت نرويم . خير سعي كنيد كه اينكارها را انجام بدهيد و توبه كنيد . استغفرالله بگوييد و بعد به زيارت مشرف بشويد . و خودمان را با معصوم انطباق بدهيم .

سوال – كساني كه مي خواهند زيارت بروند ولي نمي توانند بايد چكار بكنند ؟

پاسخ – در مفاتيح داريم زيارت از راه دور . فردي خدمت امام صادق (ع) آمد و گفت : من دوست دارم به زيارت امام حسين (ع) بروم . آقا گفت زير آسمان برو و رو به

ص: 10882

قبله سه مرتبه بگو : صلي الله عليه يا ابا عبدالله و تو در ثواب زيارت شريك مي شوي . در تولد و شهادت ائمه معصومين مقيد باشيد. دو ركعت نماز بخوانيد و به روح آن شخصيت هديه كنيد . مثلا امشب شب اربعين است . دو ركعت نماز بخوانيد و به امام حسين (ع) هديه كنيد و بگوييد يا ابا عبدالله . با اين كار اسم من در جزء زائران ثبت ميشود . حالا ممكن است آن نمره اي كه زائر كربلا مي گيرد من نگيرم ولي بخشي از ثواب زيارت را مي برم . وقتي جابربن انصاري در شب اربعين به كربلا آمد گفت : كه ما در ثواب شهادت حسين و يارنش با آنها شريك هستيم . من از پيامبر شنيدم كه هر كس هر قومي را دوست داشته باشد با همان قوم مشهور ميشود . گاهي دوست داشتيم كه مثلا فردا كه روز اربعين است در كربلا باشيم و وقتي تلويزيون كربلا را نشان ميدهد اشك تو جاري مي شود ، شما در ثواب شريك هستي . زيارت از راه دور براي هر معصومي ممكن است . انسان دو ركعت نماز بخواند و هديه كند انشاء الله در ثواب زيارت شريك مي شويم .

سوال – سوره مائده آيات 76-71 را توضيح دهيد .

پاسخ – اين صفحه در مورد اعتقادات مسحيت است كه عيسي را پسر خدا مي دانند . قرآن مي فرمايد كه اين اعتقاد درستي نيست ، او بنده ي خدا است و خدا فرزند ، پدر و مادر ندارد . بعد آيه 74 اشاره مي كند كه

ص: 10883

آيا مردم توبه و استغفار نمي كنيد ؟ آن خدايي كه غفور و رحيم است به سراغش نمي روييد و از او طلب مغفرت نمي كنيد . اين شبهاي اربعين شبهاي توبه هم است . انسان مي تواند با استغفار و توبه ارتباطش را بيشتر و مستحكم تر كند .

سوال - در مورد نماز زيارت توضيح دهيد .

پاسخ – يكي همان دو ركعت است كه مي توانيم بخواهيم به كيفيت نماز صبح و آنرا به ائمه هديه كنيم و به معصوم سلام بدهيم .البته ما نمازهاي زيارت مخصوص هم داريم مثل نماز حرم پيامبر كه دو ركعت است . ركعت اول آن سوره ياسين و ركعت دوم سوره الرحمن است . در حرم امير المومنين در ركعت اول سوره الرحمن و در ركعت دوم سوره ياسين را مي خوانيم .

سوال – زيارت امام حسين (ع) در روز اربعين را توضيح بدهيد .

پاسخ – اربعين يعني چهل روز بعد از وفات يا شهادت كسي . اين مسئله اولين بار در داستان كربلا مطرح شده است . در مورد امام حسين (ع) داستان اربعين مطرح است و چهل روز بعد زيارت نامه ي خاصي براي ايشان مطرح ميشود . اين زيارت را امام صادق (ع) انشاء كرده اند . در روايتي داريم كه مومن چند علامت دارد . يكي از آنها زيارت اربعين است . پس يكي از نشان هاي مومن زيارت اربعين است . ثواب زيادي هم بر اين زيارت مترتب است . روز اربعين دركربلا دو اتفاق مطرح است . اتفاق اول آمدن اولين زائران بر قبر ابا عبدالله است

ص: 10884

كه او جابر بن انصاري و عطيه است . او خودش يك مفسر قرآني است . جابر هم از اصحاب رسول خداست و از كساني است كه وقتي امام به كوفه آمد با امام صحبت كرد . او براي زيارت امام حسين (ع) آماده شد . غسل كرد و لباس مرتب پوشيد . قبر هم مثل امروز معلوم نبود و صحن و سرا هم نداشت . خاك و بيابان بود. او كنار قبر آمد و قبر را تشخيص داد . در آنجا زيارتنامه اي را خواند كه اين زيارتنامه در منابع است و به اباعبدالله سلام داد و سه بار الله اكبر گفت و حتي كنار قبر بيهوش شد . وقتي به هوش آمد فرياد زد يا حسين حبيبي يا حسين . جريان ديگر آمدن اهل بيت است كه بعضي ها نوشته اند كه اهل بيت از شام آمدند و به كنار قبر اباعبدالله آمدند . البته بعضي ها مثل شيخ عباس قمي مي گويند كه امكان آمدن نبوده است و بعضي ها مثل قاضي طباطبايي معتقد است كه اهل بيت آمده اند . من پيشنهاد ميكنم كه بينندگان اين زيارت دو صفحه اي كه در مفاتيح است را بخوانند . وقتي آفتاب مي زند و روز ميشود هر كجا كه هستيد شروع به خواند اين زيارت بكنيد كه در اين زيارت فلسفه ي قيام اباعبدالله آمده است . اين همان مسئله ي تربيتي زيارتنامه است . خدايا حسين ما خونش را داد براي اينكه جامعه را از جهل و گمراهي نجات بدهد . خيلي ها در مورد قيام امام بحث كرده اند ولي زيباترين

ص: 10885

كلمات در همين كلمه ي آمده است . امام صادق (ع) مي فرمايند كه حسين شهيد شد تا دو تا بيماري را در جامعه ريشه كن كند . يكي جهالت و يكي ضلالت . اين دو تا بيماري همواره جوامع را زمين زده است . اگر برادران يوسف ، يوسف را در چاه انداختند بخاطر جهالت بود . يوسف به آنها گفت كه شما جاهل هستيد . اگر قوم لوط سراغ همجنس بازي رفتند بخاطر جهالت بود. اگر قوم موسي گوساله پرست شدند بخاطر جهالت و ناداني انها بود . پس يكي از علتهاي قيام امام جهل زدايي بود كه اتفاق موفق هم شد . چون بعد از اين قيام بود كه انقلاب ها شكل گرفت و مردم با مسائل آشنا شدند .

89-10-27

خورشيد خم شد تا نگاهت را ببوسد گل غنچه شد تا قرص ماهت را ببوسد ، هفت آسمان افتاد در آئينه ي آب تا لحظه اي رد نگاهت را ببوسد ، افتاد حتي سايه ي خورشيد بر خاك تا ذره اي از گرد راهت را ببوسد ، شب خيمه زد بر سايه ي روشن هاي نيزار تا تار مژگان سياهت را ببوسد ، در بركه خم شد روي عكس ماه در آب نيلوفري تا روي ماهت را ببوسد ، دل آستين افشاند بر وَهم دو عالم تا آستان بارگاهت را ببوسد .

27/20/89

سوال – بعضي از بينندگان گفته اند كه ما با اصل حجاب كه در قرآن آمده مشكل نداريم . و هر عقل سليمي برهنگي و بي حجابي را نفي مي كند . اما بنظر ميرسد قوانيني كه در

ص: 10886

خصوص حجاب وضع شده است يعني بايد ها و نبايدهاي حجاب كمي براي ما محدوديت ايجاد مي كند و سختي هاي خاص خودش را دارد . مثلا مي گويند كه نبايد يك تار مويت بيرون باشد و نكاتي از اين دست كه شما در بحث هفته ي گذشته به آن اشاره كرديد . با وجود اين قوانين و سختيها ما فكر مي كنيم كه حجاب گاهي ما را به دردسر مياندازد كه شايد حقيقتا ارزشش را نداشته باشد . پاسخ شما چيست ؟

پاسخ – ما اول يك تعريفي از سختي و آساني داشته باشيم . فرض كنيم دانشجويي كه مي خواهد مهندسي بگيرد يا مي خواهد در پزشكي يا علوم انساني دكترا بگيرد . طبعا سختي زياد دارد . بايد به خوابگاه برود و از خانه و خانواده جدا بشود ، اگر يك نمره كمتر از حدنصاب بياورد آن واحدش حذف ميشود . اگر اندكي دچار مشكلات قوانين بشود مشروط يا اخراج ميشود و همه ي اين ها سختي است . چرا اين دانشجو سختي ها را بر خودش هموار مي كند ، زحمت مي دهد ، شب نمي خوابد و درس مي خواند چون افقي را مي بيند . آن افق مهندسي و دكترايي كه مي بند و بعد مي تواند به جامعه خدمت كند مي تواند پشتوانه ي مالي براي خودش باشد يا فرض كنيد يك كارگر ، بنا ، اداري يا يك وزير كه صبح بلند ميشود و سركار مي آيد ، اگر در خانه بنشيند راحت تر است . پاي تلويزيون مي نشيند و تفريح مي كند و كسي هم

ص: 10887

به او پول ميدهد . چطور ميشود كه با اين همه سختيها اول صبح بلند ميشود و تا بعدازظهر سركار مي ماند و اين سختي ها را برخودش تحمل مي كند ؟ بخاطر اينكه افقي را مي بيند . بالاخره مي خواهد به خانواده اش خرجي بدهد ، مي خواهد دستش توي جيب خودش برود ، مي خواهد آينده فرزندانش را تامين كند . يك مادر براي چه چيزي مي خواهد مادر بشود مگر كم زحمت دارد ؟ نه ماه فرزند را همراه داشتن و درد زايمان را تحمل كردن و بعد شب نخوابيدن تحمل بيماري فرزند مواظب بچه بودن و به دكتر بردن بچه ، دلش خوش است كه اين بچه بزرگ ميشود و در آينده براي خودش كسي ميشود و من لذت مي برم . و احساس آرامش مي كنم . اين سختي ارزش دارد . تمام دستورات ديني را نگاه كنيد . آيا سخت نيست كه در تابستان چندين ساعت گرسنگي و تشنگي را تحمل كنيم ؟ انسان به چه اميدي روزه ميگيرد ؟ درست است كه اين موقت است ولي خانم هم كه در تمام مدت بيرون نيست . خانم در عروسي ، در خانه ، پيش همسر و فرزند راحت است . مثلا آيا نماز صبح سخت نيست كه بايد گرماي رختخواب را رها كند و نماز صبح بخواند ؟ رفتن به حج كم سختي دارد ؟ در منا و عرفات و در شلوغي ها انسان بدود ، در صفا و مروه ؟ اصلا كلمه ي تكليف از كلفت يعني سختي مي آيد . اين سختي است كه همراه آن

ص: 10888

آساني است . اگر خانم به آثار دنيايي حجاب نگاه كند مي بيند كه امنيت و آسايش خودش بيشتر است مال همسرت هستي و اساس خانواده ات محكمتر است . اگر آثار اخروي آنرا ببيني بهشت پشت سر شما است و ثواب هايي بر آن مترتب ميشود . پس هر سختي بدي نيست . اگر سختي مثل خندق كندن امنيت پشت آن باشد ، اگر مثل درس خواندن مدرك پشتش باشد ، اگر مثل كاركردن درآمد پشتش باشد ، باعث آرامش است . بنظر من نبايد سختي باشد . تعريف سختي چيست ؟ يك زماني در جنگ مي گفتند كه چه كسي خسته است . مي گفتند : دشمن . پس اصلا خستگي را تعريف كنيم . رزمنده اي كه مي جنگيد سختي نمي كشيد ؟ ابا عبدالله روز عاشورا اين همه سختي ديد البته ما مي گوييم سختي حضرت سختي نمي گويد . اين همه مشكلات ديد ولي مي فرمايد : همه ي اين ها آسان است چون خدا راست است و براي خدا است . واقعا چطور ميشود كه داغ جوان ، نوجوان ، طفل و اسارت زن و بچه براي امام حسين (ع) سخت نباشد ؟ چون خدا را پشت قضيه مي بيند . چون انگيزه ، انگيزه ي قوي است . ايشان كه مي گويند يك تار مو ، تعمد در بي حجابي اشكال دارد و اگر كسي عمدا موها را بيرون بگذارد ، لباس محرك بپوشد ، خود را به گونه اي جلوه بدهد كه نامحرم ها را بشوي خودش جلب كنند اما حالا يك خانمي از خانه بيرون آمد

ص: 10889

و حواسش هم نبود مواخذه اش نمي كنند همچنان كه اگر كسي براي نماز صبح خواب ماند او را عذاب نمي كنند و قضايش را بجا مي آورد . اگر اين خواهري كه اين سوال را كرده اگر پرستار يك بيمارستان باشد مثلا بخواهد دوازده ساعت كار كند ، لباس مخصوص پرستاري را مي پوشد و دستگاههاي مخصوص هم همراهش خواهد بود و ساعتها هم احساس سختي نمي كند . چون كارش اقتضا مي كند . مي گويد كه من با كارم كنار آمده ام و عادت كرده ام . اگر حجاب براي ما يك فرهنگ و يك رويه بشود هيچ وقت آن سختي را نخواهد داشت . اگر منظور از اين سوال اين است كه قوانين كلي اسلام سخت است و سختي را اين معنا كنيم درست است . نماز ، روزه و خمس هم سخت است چون تكليف است اما اگر نگاه مان نگاه از افق برتري باشد يعني وقتي به اين مسئله نگاه مي كنيم آثار و مصونيت آنرا ببينيم ، رويهم كه بسنجيم مي بينيم كه اين سختي مي ارزد و در واقع سختي نيست . مثل مادري كه حمل و شيردهي را تحمل مي كند اما آينده ي فرزند را مي بيند . اين يك نوع شيريني در بطن ان نهفته است .

سوال – آيا حجاب دست و پاي ما را مي بندد و جلوي آزادي ما را مي گيرد ؟ آيا حجاب محدوديت است يا مصونيت مي آورد ؟

پاسخ – ما بايد آزادي را تعريف كنيم . اگر منظور از آزادي ، آزادي غرايز ، اميال و

ص: 10890

خواسته ها است ، بله حجاب مانع آزادي است . اگر من دلم خواست به هر كسي نگاه كنم ، با هركسي ارتباط داشته باشم ، هرچه دلم خواست aبخورم ، هر جوري دلم خواست در جامعه برخورد كنم ، اين نوع آزادي را حتي كساني كه خودشان مروج آزادي هستند و در منشور سازمان الملل هستند اين حرف را نمي زنند واين نوع آزادي را قبول ندارند . يعني در همان جامعه هم اگر كسي مشروب بخورد و در خيابان عربده بكشد جلوي او را مي گيرند . اگر شيشه ي مغازه را بشكند جلوي او را ميگيرند . اگر بخواهد از شما سلب آزادي بكند جلوي او را مي گيرند . آزادي ، آزادي غرايز و اميال نيست . آزادي اين نيست كه هر جوري بخواهيم برخورد كنيم . آزادي به اين معنا است كه انسان در محدوده ي خودش آزاد باشد ولي سلب آزادي از ديگران نكند و زحمت براي ديگران ايجاد نكند . در روايات داريم كه چند چيز اگر در زندگي انسان نباشد زندگي انسان بهم مي ريزد . از معصوم روايت داريم كه اگر در انسان چند ويژگي نباشد زندگي اش بهم مي ريزد . يكي سلامتي است . يكي امنيت است . يكي غناي مالي و پولداري است و ثروت داشتن در زندگي است . يكي ديگر آزادي است . دين به دنبال آزادي انسان است . دين آمده كه انسان را از اسارت و زنجيرها نجات بدهد . بت پرستي يك جور اسارت و زنجير است . قرآن اشاره دارد كه پيامبر اكرم مبعوث شد كه شما

ص: 10891

را از آتش فساد نجات بدهد . از غل و زنجير شما را نجات داد . پس آزادي يعني اينكه انسان در خواسته هاي خودش مشروط به اينكه سلب آزادي از ديگران نكند مجاز است فعاليت بكند . من جلوي اگر جلوي بيان شما را بگيرم اين سلب آزادي است . من اگر جلوي فعاليت كاري شما را بگيرم اين سلب آزادي است . حجاب نه تنها با آزادي منافات ندارد بلكه عين آزادي است . اسلام مي گويد شما با حجاب خودتان باعث زحمت ديگران نشويد . كه اين جوان به دنبال شما بيفتد و شهوتراني كند . و شما آزادي او را سلب مي كنيد . شما با ظاهر خودتان باعث بهم ريختن جامعه اسلامي نشويد . جامعه ي اسلامي يك وجه دروني و يك وجه بيروني دارد . وجه ي بيروني آن بايد وجه اسلامي داشته باشد . شماكه بدحجاب بيرون مي آيي عفاف عمومي را بهم مي ريزي . در واقع شما داريد از يك چهره ي ديني و اسلامي در جامعه جلوگيري مي كنيد . حجاب نه تنها با آزادي منافاتي ندارد بلكه به شكلي رعايت آزادي ديگران است .

سوال – براي من جاي تعجب است كه چرا اسلام بين نامحرم ها و كساني كه بايد حجاب را رعايت بكنيم تفاوتي قائل نشده اند . مثلا در نگاه اسلام پسرعموي يك خانم با يك نامحرم فرقي ندارد . آيا بنظر شما ميزان روابط و پوشش يك فرد با پسرخاله با روابط و پوشش با كسي كه اصلا او را نمي شناسد و رابطه ي فاميلي ندارد بايد يكسان باشد

ص: 10892

؟

پاسخ – ايشان مي گويند روابط و پوشش . بايد اين ها را تفكيك كرد . روابط ما و شما هم با اقوام و غريبه متفاوت است . الان در خيابان يك كسي كه غريبه است و از خيابان رد ميشود شما را بعنوانمجري مي شناسد يك سلامي مي كند و رد ميشود . اما اگر همين فرد پسرخاله ي شما باشد ، مي ايستيد ، با هم دست مي دهيد ، احوال پرسي مي كنيد ، از پدر و مادرش مي پرسيد ، روابط شما با يك غريبه متفاوت است با يك روابطي كه با فاميل داريد . روابط با هم متفاوت است . اين خانم اگر پسرخاله اش است يا آقا دختر خاله اش است با هم ارتباط دارند ، خانه ي همديگر مي روند ،احوال همديگر را مي پرسند و اگر كاري دارد به او كمك مي كنند . در روابط ، غريبه با فاميل متفاوت است . اما در پوشش نامحرم ، نامحرم است . اسلام مي گويد كه دست دادن به نامحرم حرام است . حالا اين فرد پسرخاله باشد يا مرد غريبه ، فرقي نمي كند . اما نمي گويد كه در عروسي اگر پسرخاله ي شما آمد با او مثل غريبه برخورد كن . با او احوال پرسي داشته باش . روابط و تعامل كاملا خانوادگي است . ما در سيره ي پيامبر اسلام هم اين را مي بينيم . اسماء دختر يكي از اصحاب بود كه خانه ي پيامبر رفت و آمد ميكرد . با لباس نازكي پيش پيامبر آمد و پيامبر رويش را برگرداند و

ص: 10893

به او فرمود دختري كه به سن بلوغ ميرسد جايز نيست بدن او را نامحرم ببيند جزء كفين و صورت . اين مانع از آن نبود كه پيامبر با او صحبت نكند . در روايات داريم كه گاهي سلمان خدمت حضرت زهرا (س) مي رسيدند . پس مسلم است روابط با آشنا و فاميل با روابط با غريبه تفاوت مي كند . اما پوشش و حجاب فرقي نمي كند . پس نامحرم و نامحرم تر نداريم .

سوال – شما براي ترغيب افراد به مسئله ي حجاب چه راهي را پيشنهاد مي كنيد . تشويق ، تنبيه، آزاد گذاشتن ، بيان خوبي ها و ثواب ها يا بيان عذاب هاي اخروي ؟

پاسخ – تمام اين راههايي كه گفتيد با هم قابل جمع هستند يعني منافاتي با هم ندارد . بايد خوبي حجاب در برنامه ي كارشناسانه اي تبيين بشود . ما چند سالي است كه سمينار نماز برگزار مي شود . افرادي هم مسئول پيگيري هستند . من نمي خواهم بگويم كه اين ها همه ي مردم را نمازخوان كرده اند ولي در جاده كه مي رويد مي بيند كه هر پمپ بنزين يك نمازخانه ي تميزي هست و يك امكاناتي هم در اختيارش است ولي سابق اين طور نبود . هر سال كه اين همايش نماز برگزار ميشود ، مقام معظم رهبري پيام مي دهند ، كارشناسان صحبت مي كنند ، بالاخره هر سال در بحث نماز كشور يك تكاني مي خورد . همچنين بودجه هايي براي ان گذاشته شده است . اين مسئله در نهادها و وزارت خانه ها پيگيري ميشود .

ص: 10894

من دقيقا اين پيشنهاد را راجع به حجاب دارم . يك نهادي در كشور اين موضوع نماز را مثل حجاب زير نظر داشته باشد . منظور من بگيرو ببند نيست . در ستاد اقامه ي نماز كسي گوش كسي را نميگيرد كه نماز نخواندي . بلكه كار فرهنگي ميشود . دهها كتاب و جروه كار ستاد اقامه ي نماز است . هر سال همايش عالي برگزار ميشود . تجهيز مسجدها و نمازخانه ها هم كار انها است و بقيه اين ها را آقاي قرائتي بايد توضيح بدهد . در واقع يك نهضتي از اين قضيه در كشور صورت گرفته است . چه اشكالي دارد كه در كشور يك چنين بنياني داشته باشيم و در هر اداره كار فرهنگي بشود نه اين كه كسي دم در باشد كه بگويد حجابت را درست كن . الان راجع به حجاب خيلي كم جزوه و كتاب چاپ ميشود . يك همايشي هر سال برگزار بشود . جزوات و مطالب خوبي در تمام سطوح داده بشود . از بچه هاي دبستاني گرفته تا دانشگاهي . آقايي مسئول ثبت نام دانشگاه بود و مي گفت : بچه هايي كه قبول ميشوند و روز اول براي ثبت نام مي آيند مخصوصا شهرستاني ها حجاب خيلي كاملي دارند و پدر او را همراهي مي كند و دختر را حمايت ميكند . در ترم اول 10درصد تغيير مي كنند و در ترم دوم و سوم صد درصد عوض ميشوند و حجاب كاملا كنار مي رود . چه اتفاقي اين وسط مي افتد كه پدر دختر را رها مي كند . ايشان مي گفت كه

ص: 10895

اگر يك دوربيني بود و من مجاز بودم روز اول از اين ها عكس مي گيرم و روز آخر هم عكس بگيرم و تفاوت را نشان بدهم . چه اتفاقي مي افتد كه اين روند تغيير مي كند ؟ نگاه ما بايد نگاه تشويق باشد ولي خانواده ها هم نقش مهمي دارند . بايد دقت كنند و لباس خوب بخرند وتشويق كنند . اگر يك وقتي دختر حجاب را رعايت نمي كند با او كمي اخم كند و يك روز قهر كند و دختر يك جوري احساس كند كه را من حجاب داشته باشم روابط پدر و مادرم با من بهتر است . نكته ي ديگر تبيين آثار حجاب ونشان دادن بعي برنامه اي تلويزيوني . الان در تلويزيون در بحث اعتياد برنامه هايي است كه نشان ميدهد كه اين پسر چور معتاد شده است و از خانه رانده شده است ، اين ها خيلي موثر است . يعني مبارزه با اعتياد را احيا مي كند . ما در بحث عفاف و حجاب نياز به احيا داريم . اين احيا گري با اين روش هايي كه گفتم امكان پذير است و پشت قضيه هم كار پژوهشي لازم است . با بگير و ببند و صرف برگزاري جلسات نباشد . نياز به كار فرهنگي داريم . نكند كه شروع خوبي داشته باشد و يك دفعه قطع بشود . بايد ادامه دار باشد مثل بحث نماز كه چون رها نشده تاثير خودش را گذاشته است .

سوال – سوره مائده 36-32 آيات را توضيح بدهيد .

پاسخ – آيه ي 35 مي فرمايد : مردم تقوا داشته

ص: 10896

باشيد . به سوي خدا با وسيله برويد و با وسيله به خدا متمسك بشويد . مفسرين مي گويند كه وسيله منظور دو چيز است . يكي اشخاص مثل رسول الله و معصومين و معناي توسل هم همين است . حتي مفسرين سُني هم اين را در قرآن نوشته اند . كساني كه پيش خدا مقرب تر هستند به آنها متوسل بشويد و از خدا حاجت خود را بخواهيد . ديگري خود قرآن است .

سوال – من احساس مي كنم كه دين اسلام زيبايي هاي فراواني دارد مثل كمك به همنوع ، رعايت حق الناس ، يتيم نوازي ، صدقه و قرض الحسنه كه در بين اين ها واقعا مسئله ي حجاب و ميزان پوشش و وضع قوانين مختلف درباره ي آن شايد هيچ اهميتي نداشته باشد .

من فكر نمي كنم كه اسلام اين قدر سخت گرفته باشد . بعضي از روحانيون اين قوانين سخت را ابداع كرده اند . راهنمايي بفرماييد .

پاسخ – خدا زيبا است و زيبايي را هم دوست دارد . آنچه كه خدا براي بشر بايد و نبايد دارد زيبا است . اگر فرموده است كه يك كاري را انجام بدهيد بخاطر اين است كه زيبايي دارد و اگر فرموده انجام ندهيد زشتي دارد . قرآن در يك پيام كلي مي فرمايد : بگو مردم خبيث با طيب با هم مساوي نيستند . خدا تاكيد مي ند كه هيچ گاه به بدي ، زشتي و ظلم فرمان نمي دهد . مي فرمايد : هر چه زشتي است خدا از آن نهي ميكند . و هرچه خوبي است خدا

ص: 10897

به آن امر مي كند . پس هر جا خدا بايد گفته است زيبا است . يكي از آنها حجاب است و حجاب هم يك زيبايي است . اين بيننده ي عزيز ما زيبايي هاي اجتماعي را مطرح كرده اند . كمك به مردم ، دستگيري از ديگران و ...بله اين ها زيبا است . نماز هم زيبا است . آيا ما زيبايي هاي ديگر نداريم ؟ رابطه ي بين عبد و خالق هم زيبا است . حجاب هم زيباست . زيرا يك پوشش است و حفظ عفاف و حريم است . آلوده نشدن دامن است . نبودن نگاههاي هوس آلود بدنبال انسان است بعبارت ديگر حجاب حفظ خويش از عوارض و مشكلات است . نميشود كه بگوييم آب زيباست ولي بيابان زيبا نيست . آب بجاي خودش زيبا است و بيابان هم بجاي خودش زيبا است . جنگل زيبا است و كوير هم زيبا است . شهادت كشته شدن و خون روي زمين ريختن است . اين مسئله براي امام حسين (ع) پيش آمد و حرت زينب فرمود كه اين ها در چشم ما زيبا است . زيرا ايشانيك نگاه زيبايي دارد . شهادت هم زيبا است .كشته شدن هم زيبا است با اينكه درد و رنج دارد . يك خانمي كه فرزنددار ميشود خيلي سخت است ولي ميگويد كه زيبا و شيرين بود . اين بستگي به نگاه دارد و نگاه مهم است . ولي ما اين نگاه كلي را اصلاح كنيم كه خدا هر چه زشتي باشد به آن امر نمي كند . اگر حجاب زشت بود خدا در سوره ي نور

ص: 10898

اين را نمي فرمود .

من در رمل جمرات بودم و خانمي مي خواست سنگ بزند و آقا به او ميگفت كه نمي خواهد سنگ بزني اين ها را آخوندها مي گويند . او با يك حكم مي خواست حج خانم را خراب كند .يكي از دوستان تعريف مي كرد كه خدمت يكي از مراجع بزرگ بودم . پيرمردي اند و مقداري خمس و وجوهات آورد و به ايشان داد . بعد گفت كه پسر من از دنيا رفته است . من آمده ام كه شما يك كاري براي من انجام بدهيد . گفت كه من م يخواهم اين عروس خودم را بگيرم و با او ازدواج كنم كه بچه هايش بي سرپرست نشوند . شما خطبه اي بخوانيد كه عروسم به من محرم بشود آقا تعجب كردند و گفتند كه حرام است . عروس محرم شما است و نمي تواند زن شما بشود . گفت : آقا دست شما است شما سخت مي گيريد . هرچه آقا توضيح داد او قانع نشد و در آخرهم با ناراحتي بيرون رفت . گفت كه آقا من براي شما وجوهات هم آوردم ولي شما براي من كاري انجام نداديد . بعضي ها فكر مي كنند كه حرام و حلال دست روحانيون است . علما و مراجع ما تمام فتواهايي كه ميدهند بايد مستند باشد . يعني يا به قرآن يا به حديث يا اجماع و عقل بايد منطبق باشد . عمده ي سند قرآن و حديث است . روي اين هم فوق العاده وسواس دارند . اين دين و اعتقادات مردم است . در مسائل عرفي مثلا

ص: 10899

شوراي انقلاب فرهنگي يا شوراي علمي آموزش و پرورش گفتند كه اين كتاب علوم تجربي اين طور چاپ بشود . اگر چاپ شد و بعد ديدند كه اشتباه است آنرا عوض مي كنند . نمي گويند كه دين مردم به خطر افتاد. يك قانوني مي گذارند و بعد انرا تغيير مي دهند . ولي دين مردم اين طور نيست . شوخي بردار نيست . علما حساسيت شان روي دين مردم است . بعضي ها فكر م يكنند كه اين فتواها دست خود مراجع است . بعضي ها سوال مي كنند كه تفاوت فتوا براي چيست ؟ براي اين است كه اين مرجع بزرگوار با اين منابع به اين نتيجه رسيده و مرجع ديگر به نتيجه ي ديگري رسيده است . هر دو هم حجتي براي مقلدين شان هستند . حجاب سخت گيري روحانيون نيست . يك كسي گفت كه گوش تو را ميگيرم و دور كوهها مي چرخانم . طرف گفت كه خودت هم بايد با من دور كوهها بچرخي . اين آقا بايد خودش و خانواده اش هم به فتواهايش عمل كند . دختر و خانم خودش هم بايد حجاب داشته باشد . مراجع و علما نيستد كه حلال و حرام مي كنند . حلال و حرام مال خداست . استخراج آن دست مراجع است كه بايد وسواس هم روي اين مسئله داشته باشند .

سوال – اين حجابي كه واجب است و جزء ضروريات دين ما است ، خانمهايي كه به آن مقيد هستند پيش خدا عزيز هستند و ثواب هم مي برند ؟

پاسخ – زني كه بخاطر خدا و بخاطر حفظ

ص: 10900

حريمش حجاب را رعايت كند خدا به او ثواب مي دهد .و چقدر در اين مورد روايت داريم . مثل عبادت هاي ديگر مي ماند . روايت داريم كه بالاترين عبادت عفاف است .

سوال – در مورد حجاب منبع معرفي كنيد .

پاسخ – سه جلد كتاب پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامي چاپ كرده است بنام حجاب مسئوليت ها و اختيارات دولت اسلامي . اين يكسري مصاحبه با كارشناسان است و يكسري سخنراني مراجع است مثل آيت الله مكارم شيرازي ، آيت الله سبحاني و آيت الله صافي . اين را براي مسئولين فرهنگي و دانشگاهها و نهادهاي نمايندگي رهبري توصيه مي كنم . كتاب ديگري حجاب چرا و چگونه نوشته ي آقاي علي اصغر رضواني است .

89-10-20

سوال – در مورد آداب اسلامي پوشش صحبت بفرماييد .

پاسخ – من ايام ماه صفر را تسليت مي گويم كه ايام حضور اهل بيت در شهر شام است كه خاندان عصمت و طهارت را بعد از آوردن به كوفه به شهر شام آوردند و اول ماه صفر وارد شام شدند . در بعضي از كتب مسئله ي شهادت دختر اباعبدالله آمده در شهر شام آمده است . و همچنين براي سقوط هواپيما ي ديروز به بازماندگان آنها تسليت عرض مي كنم و اميدواريم تدابيري اتخاذ شود تا ديگر شاهد چنين وقايعي در كشورمان نباشيم .

يكي از چيزهايي كه جامعه ي ما نياز دارد كه به آن پرداخته بشود آداب پوشش است . وقتي ما از خانه بيرون مي آييم و مي خواهيم سركار يا دانشگاه يا مدرسه برويم با لباس از خانه بيرون

ص: 10901

مي آييم . اين لباس و پوششي كه داريم آيا بصورت دل بخواهي و رها است يا اينكه در اسلام براي پوشش هم نكاتي ذكر شده است و تعريفي وجود دارد ؟ با اين بحث حاشيه اي هم به بحث عفاف و حجاب بزنيم. لباس در هر منطقه و زماني با منطقه و زمان ديگر متفاوت است . اگر شما فيلم هاي زمان اول انقلاب را ببينيد و آقاياني كه در خيابان ها شعار مي دادند مي بينيد كه نوع لباس هاي آنها با نوع لباس هاي امروز كاملا متفاوت است . لباس هايي كه در جامعه ي امروزي است در شصت سال پيش نبوده است . همين الان هم اگر به مناطق مختلف كشورمان برويد مثلا كردستان يا بلوچستان يا لرستان مي بينيد كه لباس مردم آن منطقه با لباس مردم تهران متفاوت است . اسلام براي لباس مُد و مدل ندارد . نمي گويد كه مدل لباس بايد اين جوري باشد اما يكسري اصول و قوانيني در كتب ما مثل وسايل الشيعه يا بعضي روايات ما آمده است. اين اصول كلي است و با پوشش كردستان و لرستان قابل انطباق باشد ، با پوشش پنجاه سال پيش يا پوشش امروز يا پوشش صد سال ديگر مطابق است . اينكه مدل چه باشد ما با آن كاري نداريم . اما كلياتي درباره ي آداب لباس داريم . يكي اينكه لباس بايد ساتر باشد و لباسي نبايد بدن نما باشد ، در روايات ما اين گونه لباس مذمت شده است . حضرت علي (ع) مي فرمايد : بر شما باد لباس هاي ساتر و ضخيم

ص: 10902

. در اينجا ضخيم و كلفت يعني بدن را نشان نمي دهد . بعد مي فرمايد :كسي كه لباسش نازك باشد دينش هم نازك است. اين روايت خيلي دقيق است كه ارتباط بين دين و لباس ايجاد كرده است . يعني اگر كسي پوشش او برهنه يا نيمه عريان يا با لباسي بود كه بدن را نشان مي دهد بود ، عفاف عمومي جامعه و نهاد خانواده را بهم مي ريزد . روابط را شهواني خواهد كرد . طبيعتا وقتي اين طور شد دين انسان هم لطمه مي بيند . ديگري اينكه لباس نبايد لباس شهرت باشد . فرض كنيد در شهري لباس هاي معمول افراد مشخص است . حالا كسي بيايد و بگونه اي لباس بپوشد كه انگشت نما بشود و همه او را نشان بدهند . فرض كنيد كه الان بنده اين عبا را پشت و رو بپوشم بگونه اي كه اين لباس معمول لباس طلبه ها نباشد البته لباس ما در قشر خودش يعني روحانيت متفاوت نيست . ما لباس صنف و قشر را جدا مي كنيم . روايت داريم : خداوند لباسي كه انسان را انگشت نما بكند دوست ندارد . و اين لباس هم مذمت شده است . در واقع اگر كسي بگونه اي لباس بپوشد كه خلاف عرف باشد و عرف آن را نمي پسندد . حالا ممكن است كه كسي بگويد پس در غرب هم اگر كسي با چادر بيايد خلاف عرف است، خير. نماد ديني جدا است. مثلا اگر يك فردي از كردستان بيايد و در تهران با لباس كُردي باشد كسي او را مذمت نمي كند

ص: 10903

. كسي در تهران اين لباس را نمي پوشد ولي مي گويند كه اين لباس منطقه ي كردستان است و شاخصه ي آن منطقه است . شاخصه ي يك مسلمان هم حجاب است و اين لباس شهرت نيست. نكته ي بعدي اين است كه در روايات ما تشبه زن به مرد و يا مرد به زن مذمت شده است . خدا لعنت كرده است مردي كه چهره و لباسش را زنانه كند . البته بعضي از لباس ها مشترك است . مثلا كاپشن را هم آقايان و هم خانم ها مي پوشند . اما بعضي از لباس ها مختص است . اگر يك لباس مختصي كه براي خانم ها است يا لباس مختصي كه براي آقايان است يا اينكه چهرهاي مخصوص زنان است و مثلا مردي بيايد و زير ابرو بردارد ، چون اين معمول خانم ها است و براي آقايان نيست ، خدا او را لعنت مي كند . همچنين در روايات ما تاكيد شده است كه لباس بايد تميز ، نظيف و جديد باشد . روايت از پيامبر است كه لباس بايد نو و تميز باشد . پيامبر مردي را ديد كه موهاي ژوليده و لباس چرك بر تن داشت . پيامبر ناراحت شد و فرمود : يكي از راههاي دين داري تمتع از نعمت هاي خدا است . خدا در قرآن مي فرمايد : اما بنعمة ربك فحدث . لذا خود پيامبر خيلي مقيد به تميزي لباس و مرتب بودن موهايش بود . بعضي از خانم ها به ما گله مي كنند كه آقايان ما با اينكه وضعيت مالي خوبي دارند با

ص: 10904

لباس بد مي پوشند . و به خودشان نمي رسند . يك روز امام باقر (ع) خيلي به چهره و لباس خودش رسيده بود و خيلي منظم بود .كسي به آقا اعتراض كرد و آقا فرمود كه زيبايي مرد عفت زن را بيشتر مي كند . وقتي زني مي بيند كه مردش خيلي منظم است و لباس تميز و موهاي شانه كرده دارد ، مردهاي ديگر را به رخ نمي كشد . و مرد خودش را با مردان ديگر مقايسه نميكند و زنها هم بايد نسبت به مردها طوري باشد كه عفت مرد را زياد كنند . يعني اين قدر به خودشان برسند كه مرد احساس نياز به زن هاي نامحرم را نداشته باشد. در روايات ما روي رنگ لباس ها هم تاكيد شده است . داريم كه بهترين لباس شما رنگ سفيد است . و اين لباس پيامبر بوده است . داريم كه لباس پنبه اي باشد چون نرم است و بدن اذيت نميشود . داريم كه حتي المقدور لباس مويي و لباسي كه بدن را آزار ميدهد نپوشيد . رنگ سفيد به اين دليل تاكيد شده است كه رنگ چرك را نشان مي دهد . و باعث ميشود كه لباس شسته بشود و تميز بماند . پس در اسلام لباس بايد ساتر باشد و متشبه نباشد ولباس شهرت نباشد و لباس بگونه اي نباشد كه چرك باشد بايد نظيف و تميز باشد . ديگر اينكه لباس محرك نباشد . خانمي كه لباسش محرك بود پيش رسول الله رفت و پيامبر رويش را برگرداند . اين ها كلياتي است كه در اسلام راجع به

ص: 10905

لباس آمده است. در روايت داريم كه لباس هر زماني لباس همان زمان است يعني ميشود لباس امروز كه مثلا كت و شلوار و كاپشن است را با اين كليات تطبيق داد .

سوال – آيا قرآن نگاهي به حجاب داشته است يا خير ؟

پاسخ – بله .بعضي ها ميگويند كه اين بحث حجاب را شما طلبه ها سخت كرده ايد . خير اين بحث قرآني است. اصولا وظيفه ي ما تبيين مباني ديني براي مردم است . اگر احساس سختي يا سهولت ميشود هر دوي آنها زمينه اش در قرآن يا روايات ما آمده است . ما در آيات متعددي در قرآن كريم به اين مسئله اشاره شده است . اسلام به پنج نوع حجاب ، عفاف و خويشتن داري تاكيد دارد . يكي در آيه 31 سوره ي نور است كه سفارش شده است كه آنرا زياد بخوانيد . تقريبا چهار نوعش در اينجا است . مي فرمايد : اي پيامبر بگو مردها چشمشان را از نامحرم بپوشانند . و قواي جنسي شان را حفظ كنند اين باعث ميشود كه سالم بمانند. در مورد خانم ها ميفرمايد : خانمها عفاف در نگاه داشته باشند و به نامحرم نگاه نكنند . بعضي ها فكر مي كنند نگاه نكردن به نامحرم فقط براي آقايان حرام است . اگر زن هم شهوت آميز به مرد نگاه كند حرام است . مي فرمايد : اي پيامبر بگو در نگاه خيره نشوند و چشم شان را پايين بيندازند . يكي پس اين حجاب در نگاه است . ديگري اينكه زنان دامن خودشان را پاكيزه نگه دارند .

ص: 10906

اين عفاف جنسي است. زنها آلوده به مسائل جنسي نشوند و بچه هاي سالم به جامعه تحويل بدهند . ديگري بحث پوشش است كه مورد بحث ما است . مي فرمايد: در اسلام دو تا نكته در مورد حجاب است . يكي روسري بلند كه تا روي سينه را مي پوشاند و ديگري تاكيد برلباس بلند دارد .در سوره ي احزاب مي فرمايد : كه به زنان بگو لباس هاي بلند بپوشند . يكي زنها دو تا حجاب دارند . در حالات حضرت زهرا (س) داريم كه وقتي ايشان مي خواست در مسجد خطبه بخواند اول روسري انداخت و بعد روي آن لباس بلند پوشيد . پس حجاب در دو سوره ي قرآن آمده است يكي در سوره نور آيه 31 سوره ي نور وسوره ي احزاب آيه 51 . كه اين ها آيات صريح قرآن در مورد حجاب است . پس حجاب اول در چشم است . تمام اين گناهان منشا آن نگاه است. ديگري عفاف جنسي است. ديگري حجاب در پوشش است كه همان روسري و لباس بلند است . و آخري عفاف در رفتار است . ممكن است خانمي حجابش خوب باشد ولي حركاتش محرك باشد . در آخر آيه مي فرمايد كه با راه رفتن شان مردان را تحريك نكنند و زينت شان را آشكار نكنند . و ديگر اينكه در گفتارشان هم محرك صحبت نكنند . آن زماني كه اين آيه نازل شده است وسايل امروزي نبوده است . و اِلا اشاره ميشد كه اس ام اس محرك هم نفرستيد ، فيلم محرك هم نبينند . سوره ي احزاب آيه

ص: 10907

ي 33 مي فرمايد : زن ها تبرج جاهليت نداشته باشند . قبل از اسلام زنها بي حجاب بوده اند و قرآن مي فرمايد كه مكشوف بودن و خود را باز گذاشتن براي جاهليت قبل از اسلام بوده است . در ايران باستان خود ما و در بسياري از اديان گذشته بحث حجاب بوده است و اين نيست كه فقط اسلام حجاب را آورده باشد . اسلام تاكيد بر حجاب دارد . بعضي از قوانين اسلام تاسيسي نيست يعني اسلام بنيانگزار اين ها نبوده است بلكه بر آن تاكيد كرده است . بحث حجاب در اديان گذشته هم بوده است. در روايات هم تاكيد دارند كه اين پوشش در زنها و مردها هم باشد . اين حجاب و پوششي كه اسلام روي آن تاكيد كرده است صرفا براي حفظ كرامت زن است . براي حفظ تقوا و امانت الهي بودن زن است . مي فرمايد : حجاب باعث ميشود كه شما بعنوان يك زن مسلمان شناخته بشويد و به شما متعرض نشوند ، براي همسر و خانواده تان باقي بمانيد ، نهاد خانواده تان محكم بشود و امنيت داشته باشيد . يك زن وقتي متدين و باحجاب باشد كسي به خودش اجازه نمي دهد كه به او حرفي بزند يا به او متعرض بشوند . اگر اين فرهنگ براي زنان و دختران ما جا بيفتد و بدانند كه آثار حجاب چيست ، خودشان دنبال حجاب مي آيند .

سوال – خانم هايي كه حجاب شان را رعايت نمي كنند مي گويند : چرا مردها توصيه ي قرآن را گوش نمي كنند ؟ آنها نگاه نكنند

ص: 10908

. راهنمايي بفرماييد.

پاسخ – ما براي اينكه بخواهيم از مسئوليت شانه خالي كنيم نبايد مسئوليت را به گردن ديگران بيندازيم . يعني براي اينكه يك جايي را اصلاح كنيم يك جاي ديگر را خراب نكنيم . نياييم يك تكليفي را براي ديگران ايجاد كنيم براي اينكه خودمان تكليف انجام ندهيم . بله . مردها نبايد نگاه كنند ولي چه چيزي باعث ميشود كه مردها نگاه كنند ؟ بدحجابي شما . اگر حجاب شما رعايت شد ، خودبخود جلوي نگاه هم گرفته ميشود . ضمن اينكه وقتي ما قانوني را وضع مي كنيم هر كسي را در حيطه ي خودش بايد و نبايد مي گوييم . مرد نگاه مي كند بنابراين به او مي گويند كه نگاه نكن . خانمها زمينه فراهم ميكنند بنابراين به آنها مي گويند كه شما هم زمينه فراهم نكن . هر كدام بايد در حيطه ي خودش مراعات بشود .

سوال – خيلي ها ما مومنان را مسخره مي كنند كه مي گويند بي حجابي و بي نمازي باعث غضب خداوند ميشود .غرب سراسر گناه و فساد را ببينيد كه باران رحمت فراوان دارند و ما هم آرزوي باران داري. راهنمايي بفرماييد .

پاسخ – اين ها غضب را به باران و عدم باران معنا كرده اند . غضب الهي غضب برزخ هم هست ، غضب قيامت هم هست ، غضب فقط غضب دنيا نيست . اين سوال يك وقتي هم در بحث زكات مطرح شد كه شما مي گوييد كه اگر زكات ندهيد باران نمي آيد . مگر غربي ها زكات مي دهند ؟ اولا هواي مديترانه اي بعضي

ص: 10909

از اين كشورها مثل تركيه اقتضاي ريزش باران دارند و هواي كويري مثل كشور ما كمتر اقتضاي ريزش باران دارد ، اين را بايد در نظر گرفت . ثانيا بايد توجه كرد كه اگر كسي چيزي را قبول نداشت قوانين و مقررات هم شامل آن نميشود . مثلا اگر كسي رفت دانشگاه تهران ثبت نام كرد . او بايد سر ساعت بيايد و برود ،كلاس ها را بيايد، نمره بگيرد اما آقايي كه در خيابان است ميگويد كه من دانشجوي دانشگاه تهران نيستم و قوانين دانشگاه ربطي به من ندارد . اين قوانين براي شما است كه دانشجوي اين دانشگاه هستي كسي كه مسلمان ميشود ، اگر زكات ندهد مي گويند كه رحمت خدا از شما دور ميشود . اگر گناه بكني جريمه مي شوي اما خدا آنها را خيلي از اوقات جريمه نمي كند . در سوره ي انعام مي فرمايد ك كساني كه خدا را فراموش كردند ما نعمت ها را بر سرشان مي ريزيم . ممكن است كسي كه نماز مي خواند بيشتر از كسي كه در غرب نماز نمي خواهد بيمار بشود ولي فضا فقط فضاي دنيا نيست . جوجه را آخر پاييز مي شمارند . برزخ من برزخ راحتي است ولي برزخ او عذاب دارد . قيامت من قيامت بهشتي است ولي قيامت او قيامت جهنمي است . مادر قرآن عذابي بنام استدراج داريم .يعني كسي كه گناه مي كند و خدا به او نعمت بيشتري ميدهد . مثل محصلي كه در كلاس نمره بد مي آورد و معلم به او كاري ندارد نه اخراجش مي كند و نه پدر

ص: 10910

و مادرش را مي خواهد و اين خيلي خطر است . اما حالا نمره ي 18 شما 17 شده است ،ميگويد پدرت را به مدرسه بياور . ميگويي او كه صفر شده پدرش را نمي آورد ولي من بايد پدرم را بياورم ؟ مي گويد كه من با او كاري ندارم . او رها است .مي خواهم نمره ي 18 تو 17 نشود . اين انسانها هم چون رها هستند خدا به آنها نعمتهاي دنيا را ميدهد وداريم كه دنيا براي مومن زندان است و براي كافران جهنم است. اما اگر خدا بخواهد آنها را گوشمالي بدهد يك دفعه مثل فرعون در رود نيل مي روند و قارون زير خاك مي رود . خدا به قارون مهلت داد و گنج هاي فراوان داد . اين آيه قرآن است : اخذناه بغتتاً .

سوال – سوره ي نساء آيه 175 و سوره ي مائده آيات 2- 1 را توضيح دهيد .

پاسخ – مي فرمايد : هر كجا سخن از نيكي و تقوا است كمك كنيد . هر كجا سخن از معصيت و گناه است كمك نكنيد . مثلا پدر شما به شما مي گويد كه دروغ بگو كه كار من راه بيفتد . اين تعاون بر عصم است من دروع نمي گويم . اما در مسجد مراسم است و به شما مي گويند كه كمك كن اين بر است و تقوا است . هر كجا كار نيك و الهي است كمك كنيد و هر كجا كه احساس مي كنيد گناه و معصيت است كمك نكنيد. اگر من به اينجا وارد بشوم كمك به گناه است

ص: 10911

و اين ورود جايز نيست .

سوال – اگر بخواهيم يك نگاه اجتماعي به حجاب داشته باشيم . نظر شما چيست؟

پاسخ – خوب است وظايف را تفكيك كنيم . يك وظيفه اي علما ، روحانيون ، انديشمندان ، فرهيختگان و چهره هايي كه با قرآن آشنا هستند دارند . وظيفه ي اين ها تبيين و ارائه ي طرح است . براي حجاب طرح بدهند . كتاب و مقاله بنويسند و نمايش برقرار كنند و در سخنراني ها و خطبه هاي نماز جمعه از فلسفه ي حجاب و تبيين آن صحبت كنند نه فقط امر و نهي كنند . مثلا در همين بحث فتنه ، سخنرانان وارد بحث ميشوند و براي مردم مسئله را باز ميكنند ،عوامل و راه كارها را براي مردم توضيح مي دهند . مسئله ي حجاب هم همينطور است. بايد يك نهضتي صورت بگيرد و اين ضرورت دارد . علما و دانشمندان ما يك روندي را به بحث حجاب اختصاص بدهند . بخش بعدي بخش دولت است . من بسيار از دولت در بحث عملكرد حجاب گله مند هستم . سه دهه از انقلاب ما گذشته است . دهه ي اول از نظر حجاب وضعيت بهتري داشتيم . علت آن هم روشن است زيرا بحث هاي روز ما جنگ و شهادت و جبهه بود و همه ي اين ها خودبخود يك تلنگر بود . در دهه ي دوم ما با ناهنجاري در حجاب مواجه شديم . اين آرامش بعد از جنگ يواش يواش اثر خودش را گذاشت . يكي از آن بخش ها بخش بدحجابي بود . در دهه ي سوم

ص: 10912

با اوج گرفتن بدحجابي مواجه شديم . مخصوصا از سالهاي 76 به اين طرف ، كم كم اوج گرفت و بخشي از كار به دولت بر ميگردد . الان هر سه ماه يك بار نرخ تورم را به دولت ارائه ميكنند . آيا نرخ ناهنجاري هاي فرهنگي را هم ارئه مي كنند ؟ چند درصد در سخنراني هاي دولتي هاي ما مثلا سخنراني مسئولين ، در مسائل فرهنگي ريز ميشوند و آنرا مطرح و توصيه مي كنند ؟ همه ي مباحث و سخن ها بحث اقتصاد شده است . اين يك خطر است .انقلاب ما يك انقلاب فرهنگي و يك انقلابي براي اعتلاي مباحث ديني در جامعه است . دولت بايد نهاد حجاب و عفاف داشته باشد. شوراي انقلاب فرهنگي در سال 84 يك قوانيني را براي حجاب گذراند و بعد آنها به بايگاني رفتند . وظيفه ي هر بخش هم مشخص شده بود . نه كسي پيگير شد و نه كسي دنبال كرد . امكانات در اختيار دولت است . يك بخشي از دولت وزارت علوم است . وزارت علوم در اين چند ساله براي حجاب در دانشگاه چه كرده است ؟ چقدر سرمايه گذاري كرد ؟ افزايش رشته ها ، متون ، تكنولوژي و پيشرفت هاي مختلفي داشته ايم ولي كار فرهنگي نداشته ايم . گاهي اگر دانشجو دو نمره كم بياورد او را مشروط مي كنيد و اگر شهريه اش را ندهد اخراجش مي كنيد ، چقدر كار فرهنگي ( منظورم برخورد فيزيكي نيست ) در دانشگاه آزاد ، پيام نور و دولتي كرده ايد ؟ من در يكي از دانشگاههاي آزاد

ص: 10913

در يكي از شهرهاي مذهبي و كوچك دعوت داشتم . وقتي وارد سالن همايش شدم يك لحظه شك كردم كه اين مجلس خاص خانم ها است يا مراسم خاصي است ؟ وقتي بيرون آمدم به رئيس دانشگاه گفتم كه اين چه وضعي است ، واقعا شرم آور است . تمام اين خانمها آرايش كرده و بدون مانتو بودند و حتي در زمان سخنراني در حال ارتباط با پسرها بودند . ايشان گفت : چشم . پيگيري مي كنم . اينجا دانشگاه است . شما مي توانيد قانون بگذاريد كه بدون مانتو نميشود دانشگاه آمد و آرايش ممنوع است . براي با حجاب ها تشويق بگذارند . تمام اين درسهاي معارف و اخلاق براي اين است كه اين ها نماز خوان بشوند . من وقتي درس معارف و اخلاق دارم براي رعايت كردن حجاب و براي كساني كه نماز مي خوانند نمره مي گذارم . من نمي خواهم راه كار بگويم . ولي از وزير محترم علوم و رئيس دانشگاه آزاد كه همه ي هم و غم ها در مباحث علمي رفته است . شما دراين بخش چقدر سرمايه گذاري كرده ايد ؟ اين نبايد وضع دانشگاههاي كشور ما باشد ؟ شما بياييد مقايسه اي بكنيد بين دانشگاه ده سال قبل با امروز. من كوچه و خيابان را نمي گويم . آنجا كه دست دولت است مثل دانشگاهها ادارات ومراكز دولتي قانون بگذارند و حجاب را قانونمند بكنند . من يك دانشگاهي مي رفتم كه تابلويي خورده بود كه ضوابط لباس پوشيدن ، اين قدر روي آن را خاك گرفته بود و كثيف شده بود كه

ص: 10914

اصلا نمي شد تابلو را بخواني . مجموعه اي در وزارت علوم براي اين كار تشكيل بشود و راه كارها را بررسي كنند و روي اين قضيه سرمايه گذاري كنند . در بعضي از مراكز اموزش عالي ما وضع حجاب رقت آور است . و من خودم در آنجا هستم و مي بينم . بخش بعدي صدا و سيما و رسانه ي ملي است . رسانه ي ملي مهمترين بخش براي فرهنگ سازي در جامعه است. وقتي شما در سريال روابط دختر و پسر را قبل از ازدواج در قالب گسترده نه صحبت در پارك و خيابان بلكه صحبت در اتاق هاي بسته و عشق اي مثلثي و زنجيره اي روابط آزاد دختر و پسر . مثلا در سريال هاي تلويزيوني عروس خانم با آرايش وارد قسمتي ميشود كه آقايان نشسته اند . شما به بيننده چه چيزي را القا مي كنيد ؟ القا مي كنند كه عروس ميتواند با آرايش و لباس عروس بين مردها بيايد و حتي در پارك قدم بزند . پس شما هم مي توانيد اين كار را بكنيد . اين فرهنگ را تلويزيون ما القا مي كند . بعضي برنامه ها و سريال ها حساب شده است و مجري ها خيلي خوب هستندولي صحبت من روي سريال ها است . بخش ديگر خانواده است . مادرها پيش پسرها و پدرها پيش دخترها رعايت كنند . در برخورد و تعامل شان در ارتباطات شان رعايت كنند . روي دختر و پسر بهم باز نشود .اگر يك نهضتي مثل نهضت نماز آغاز بشود كه اندك اندك نهادينه بشود و تعطيل نشود ميتوان

ص: 10915

جلوي خيلي از اين مسائل گرفته بشود. البته نهضت نه خيزش در كشور ما يك بحثي اوج ميگيرد ، مجلس ، صدا و سيما و همه به آن ميپردازند و بعد هم تعطيل ميشود .

89-10-13

سوال – تبعيت از فرامين الهي براي من خيلي سخت است . خدا از ما كارهايي را مي خواهد كه خودش دوست دارد ولي من اين كارها را دوست ندارم و از انجام آنها خسته شده ام . آيا بايد من اين كارها را فقط از ترس جهنم انجام بدهم ؟ آيا اين كافي است كه ما به سمت خدا برويم ؟ اين كارها براي من لذت بخش نيست . خواندن نماز صبح به هنگام خواب شيرين ، رعايت حجاب در گرما و سرما واقعا براي من خيلي سخت است . چكار كنم ؟ راهنمايي بفرماييد .

پاسخ – اين درست مثل كسي است كه مي خواهد اول ابتدايي برود و خيلي سختش است كه حروف الفبا را ياد بگيرد . به خانه بيايد و بگويد چرا هر چه معلم مي گويد من بايد گوش بدهم . نوشتن كلمات درست كار مشكلي است . من دلم نمي خواهم هر روز صبح به مدرسه بروم . ساعت هفت صبح بايد از رختخواب گرم بلند بشوم ، سوار سرويس بشوم و به مدرسه بروم . حتما بادي لباس فرم بپوشم و كيف پر از وسايل را دست بگيرم . اين چه مدرسه رفتني است ؟ اين دو تا سوال شبيه هم است . ما درمقابل خدا كه نامحدود است ، علم او مطلق است و هستي او هميشگي است ، نقش آن

ص: 10916

بچه را بازي مي كنيم كه علم مان محدود ، اطلاعات مان ناقص ، عمرمان كوتاه و همه ي وجودمان نياز است ، به قول قرآن ما نمي توانيم يك مگس را از خودمان دور كنيم . وقتي محصل به پدر و مادرش اين حرفها را مي زند ، پد رو مادر چه جوابي به بچه شان مي دهند ؟ مادر به فرزندش مي گويد كه اي مادر معلم مي خواهد كه تو با سواد بشوي و صلاح تو را مي خواهد ، مي خواهد دانشگاه بروي ، مدرك بگيري ، درجامعه شغل خوب پيدا كني ، عاقبت خوبي داشته باشي و سربار جامعه نشوي . ما در بدنيا آمدن مان مختار نيستيم. اصل بدنيا آمدن ما غير اختياري است . حالا كه به اين دنيا آمده ايم فضايي بنام عمر داريم . يكسري اعمالي هم در كنار ما هست .اين دنيا بازار است . در اين بازار كالاهاي مختلفي است . خدا كه مهربان است ، ما را آفريده و اين همه نعمت به ما داده ، هر چيز را جاي خودش تعبيه كرده است . و عقل و شعور داده است اگر به ما توجه نداشت مي توانست ما را هم مثل حيوانات ديگر بي درك و شعور بيافريند . وقتي انسان را آفريد و به او گفت كه تو جانشين و خليفه ي من در روي زمين هستي . من براي تو فضايي مي بينم كه اصلا قابل مقايسه با فضاي دينا نيست و فضاي دنيا در مقابل آن هيچ است . فضاي عالي تر بنام بهشت . من دوست دارم كه

ص: 10917

در آنجا في عيشة راضيه باشي ، دلم مي خواهد يا ايتها النفس المطمئنه باشي ، دلم يخواهد در جايي باشي كه در آنجا لغو و بيهودگي نباشد و در آنجا هر چه مي خواهي برايت فراهم باشد ، حالا براي اينكه به آن فضاها برسي من توصيه هايي برايت دارم . مثلا يك توصيه ام اين است كه نماز بخوان . همين نماز در دنيا هم باعث ميشود كه دچار فحشا و منكر نشويم . من مي خواهم كه تو دروغ نگويي . وقتي دروغ مي گويي به تواعتماد نمي كنند . دلم مي خواهد كه غيبت نكني و آبروي كسي را نريزي . يك بايدها و نبايدهايي گذاشته كه در دايره ي سختي هم نيست در در دايره ي يسر است . اگر كسي بخواهد گناه بكند و ثواب نكند ، ثواب كردن برايش سخت است . مثل بچه اي كه نخواهد درس بخواند . اگر يك معلم اول ابتدايي براي بچه فرمول شيمي را گفت ، اين سخت است . به او آب بابا مي گويد . خداي متعال ازما نخواسته كه معصوم باشيم . به من تكاليف شاق نگفته است . خدا مي فرمياد : اگر كسي پذيرش داشته باشد براي او آسان است . امام صادق (ع) مي فرمود : دو ركعت نماز شب براي من از تمام دنيا آسانتر است . بايد دنبال خشوع بودن رفت . اينها لذت هايي دارد . آقاي كارل كتابي بنام نيايش دارد . او غربي است و كتاب ديگري بنام انسان موجود ناشناخته دارد . در كتاب نيايش مي نويسد كه دعا و

ص: 10918

رابطه با خدا مثل منبع راديو مي ماند و تشعشع دارد و اگر انسان در معرض آن قرار بگيرد يك نوع انرژي كسب مي كند . اگر كسي به آثار نماز برسد نمي گويد كه نماز سخت است . اگر بداند كه نماز چقدر شيرين است و لذت دارد . اگر ترك لذت بداني دگر لذت جسم لذت نداني . ما چون به آثار نماز و ترك گناه نرسيده ايم اينها براي مان سخت است. مثلا كسي شراب مي خورد و لذت مي برد و نخوردن برايش سخت است . حالا اگر بداني كه مشروب نخوري حال معنوي پيدا مي كني ، مسجد مي روي ، دعا مي كني و اين لذت ها را درك كني هرگز مستي را جايگزين آن نخواهيد كرد . در اين عبادات جبر هم نيست . اختيار است مي تواني اين ها را انجام بدهي يا ندهي. منتها مي گويد : اگر اين راههايي را كه من مي گويم نروي نتيجه اش جهنم است . يعني شما دل مردم را بشكني ، آبروي مردم را بريزي ، مال مردم را بخوري ، خدا هم با شما كاري نداشته باشد . اين كه بي عدالتي خدا ميشود . البته سوال اين بيننده از روي صداقت است و راستش را مي گويد . اگر به خودمان زحمت بدهيم و كارهاي سخت را انجام بدهيم ، در جايي كه انحراف داشته باشيم رحمت خدا آن را مي پوشاند . حديث هم داريم كه بهشت با سختي بدست مي آيد و جهنم با آساني بدست مي آيد .

سوال – يكي از حقوق پدر

ص: 10919

و مادر بر فرزند گذاشتن نام نيكو است . آيا در روايت توضيح داده شده است كه منظور از نام نيكو چيست ؟

پاسخ – خير . مثلا وقتي مي گويند خانه ي نيكو ، اين مشخص است . خانه ي نيكو يعني خانه اي كه شناژبندي باشد ، محكم باشد ، چاه هاي خوبي داشته باشد و لوله كشي خوبي داشته باشد . نام نيكو يعني بار مثبت و خوب داشته باشد . در روايات مصداق تعيين كرده اند . گفته اند كه نام فرزندتان را محمد ، احمد و فاطمه بگذاريد . مصداق تعيين كرد اند ولي تعيني نيست . فرمولي ندارد . اسمي كه معاني خوبي داشته باشد . مثلا كسي در روايات يكي از صفات خدا را پيدا مي كنيد مثلا كافي كه يكي از صفات خدا است . يكي از صفات ديگر خدا ناصر و هادي است . اين اسامي كه از صفات خدا است پسنديده است. الان در جامعه اسامي انتخاب مي كنند كه مفهوم و مصداق خوبي ندارد . يا تبليغ و ترويج اشخاص مثبت تاريخي نيست . از اين اسامي بايد پرهيز بشود .

سوال – شوهر من قبلا نماز مي خواند . الان مدتي است كه نماز نمي خواند و وقتي ميگويم كه چرا نماز نمي خواني ؟ مي گويد كه انسان بايد اول ولايتش را درست كند . به دخترم مي گويم كه چرا نماز نمي خواني ؟ مي گويد كه هر وقت پدرم نماز خواند من هم مي خوانم . راهنمايي بفرماييد .

پاسخ – در مورد دختر هيچ كاري انجام ندهيد . اول

ص: 10920

پدر را راهنمايي كنيد بعد دختر خودش درست ميشود . ولايت يعني چه ؟ واژه ي وليه به معناي پشت سربودن ، همراه بودن و تولي به معناي پذيرش ولايت است . من كسي را بعنوان ولي و سرپرست خودم مي پذيرم او را مراد قرار مي دهم و خودم را مريد مي كنم . او ميشود مطاع و من ميشوم مطيع . مثلا اگر ما بخواهيم ولايت حضرت امير المومنين را داشته باشيم محبت و دوست داشتن كافي نيست . ولايت اين است كه عملكرد من مطابق با اميرالمومنين باشد . آقايي كه گاهي هزار ركعت نماز در شب مي خوانده و از خوف خدا در نخلستانها از هوش مي رفته ، ولايت اين آقا اين است كه من نماز نخوانم ؟ در روايات داريم كه فرموده اند : ولايت ما را كسي دريافت نميكند مگر به نمازش اهميت بدهد . دروغ مي گويد آنكسي كه مي گويد ولايت ما را دارد ولي عملش با عمل ما منطبق نيست . در نهج البلاغه حضرت امير نامه اي به عثمان بن حنيف دارد و مي فرمايد : من را با نماز و تلاش تان ياري كنيد . ما مي خواهيم ولايت پيامبر را داشته باشيم . قرآن مي فرمايد : ولايت از پيامبر يعني كسي كه از پيامبر تبعيت كند . پيامبر چكار مي كرد ؟ مي فرمود : من نماز مي خوانم شما هم نماز بخوانيد . لذا كسي كه نماز نمي خواند و مي گويد ولايت دارم مثل كسي است كه بگويد آيين نامه رانندگي مهم نيست ، من رانندگي را دوست دارم

ص: 10921

. اگر شما رانندگي را دوست داريد بايد اين قواعد را رعايت كنيد .

سوال – آيا بهشت رفتن فقط به واسطه ي نماز و ذكر ظاهري است ؟ مادر من اگر بشنود كه فلان ذكر و فلان نماز ثواب دارد آنرا انجام مي دهد اما با اينكه وضعيت مالي او بد نيست اگر بگويند كه فلاني نياز مالي دارد مي گويد : به من ربطي ندارد . خدا بزرگ است . او با اينكه وضعيت مالي بد من و فرزندانش را مي بيند مي گويد كه من پولي ندارم كه به شما بدهم . او حتي ميهمانها را هم به خانه راه نمي دهد . اگر كسي هم به خانه او برود اين قدر بداخلاقي ميكند كه طرف پشيمان ميشود . خواهش مي كنم به او بگوييد كه خدا احتياج به نماز و ذكر زباني او ندارد. كمي با ديگران مهرباني بكند و خوش رفتار باشد .

پاسخ – من با بخشي از فرمايشات ايشان موافق هستم . يعني ما وقتي مي خواهيم يك جايي را اصلاح كنيم يك جايي را خراب نكنيم . ما به مادر ايشان مي گوييم كه انفاق كنيد . ميهماني كنيد . به فقرا كمك كنيد . ما نمي گوييم كه خدا به نماز و ذكر شما احتياجي ندارد ، پس نماز نخوان و شما ميهماني كن . اين ها با هم منافات دارند . ما نبايد موضوع را اين طوري مطرح كنيم . اگر محصلي رياضي او 5 و عربي او 18 شده است . ما نمي گوييم كه عربي به درد تو نميخورد آنرا كنار بگذار و

ص: 10922

رياضي را بخوان . اگر عربي را نخواند و رياضي را بخواند ،اين دفعه رياضي او 18ميشود و عربي او 5 ميشود و باز معدل او پايين مي آيد . بهشت معدل ميخواهد . كسي كه به مدرسه مي رود و مي خواهد نمره ي قبولي بگيرد . ورزش هم در كارنامه يك نمره دارد . انشاء و روخواني هم يك معدل دارد . هيچ درسي نبايد فداي درس ديگري بشود . گرچه اهم و مهم هستند . نماز پايه و ستون دين است . در سوره ي معارج خدا نمازگزار را با هشت صفت معرفي كرده است . مصلين بخشي از مال خودشان را به فقرا كمك مي كنند و دست اعطاء دارند . هر جا بحث از نماز ميشود به دنبال آن از انفاق و زكات هم صحبت ميشود .پس ما نمي گوييم كه اين مادر نماز را كنار بگذارد ، ذكر و دعا هم بخوان ، اما بدان اين ها يك بخشي از دين است ، يك لنگه ي در است . در دو لنگه دارد : يكي خدمت به خلق و يكي بندگي خالق . اگر هردو لنگه ي در با هم بسته شد جلوي عذاب را مي گيرد . اگر يك لنگه ي آن را باز بگذاري دشمن داخل مي آيد . داريم افرادي كه حاشيه ي مفاتيح هم از دستشان در نمي رود . اين قدر مقيد هستند كه بايد همه راانجام بدهند. آقايي با من تماس گرفته بودند و مي گفتند كه خانم من ختم سوره هاي طولاني قرآن را در چهل شب انجام مي دهد . تا

ص: 10923

نيمه شب مزاحم خواب من ميشود . يا ميگويد كه من چهل شب نذر كرده ام كه نماز شب و صبح را بخوانم و مناجات هاي آن را هم بخوانم . ايشان مي گفتند كه آيا در اسلام حق همسر و حق زناشويي ناديده گرفته شده است ؟ در روايات ما وارد شده است كه اگر زني به همسر خود برسد و نيازهاي همسر را برطرف كند ، ثواب هاي عظيم و زيادي مي برد و گناهانش مي ريزد . يا اين آقا مي گفت كه خانم مي گويد كه چهل شب نذر كرده ام كه فلان امامزاده بروم . من بايد از خوابم بزنم و ايشان را به امامزاده ببرم و برگردانم . اين افراط ها و تفريط ها در اسلام پسنديده نيست . هم انفاق كن ، هم ميهماني كن ، هم به همسرت برس و هم فرزند داري كن . حضرت فاطمه (س) زبانش به ذكر بود ، بچه داري هم مي كرد ، شمشير حضرت را هم مي شست ، از ولايت علي هم حمايت مي كرد . ايشان اين قدر عبادت كرده بودند كه پاهايش درد مي كرد ولي در عين حال مدافع خوبي براي ولايت و همسرش بود و يك دختر خوب براي پدر است . بعضي ها اين قدر غرق در شوهر ميشوند كه پدرش را فراموش مي كند يا برعكس شوهر را فراموش مي كند يا اينكه وقتي دو تا بچه مي آيد از مردشان غافل ميشوند . بعضي از مردها گله ميكنند كه خانم ما اين قدر به بچه ها مي رسد ، بهترين غذاها را

ص: 10924

براي آنها درست مي كند ولي به ما اهميت نمي دهد. هر چيزي بايد مطابق خودش باشد .

سوال – فردي بچه اش مبتلا به سندرم عقب ماندگي است و ايشان ميگويد كه شايد گناهان من باعث اين اتفاق شده است و من مستحق چنين فرزندي هستم .آيا هر اتفاقي كه در زندگي ما مي افتد ، فرزند مان بيمارميشود و يا دچار مشكلات ميشويم ، به اعمال خود ما برميگردد ؟ من عذاب وجدان دارم . اين مسئله را براي من حل كنيد .

پاسخ – اگر اين جور باشد بايد تمام بيمارستان ها و مراكز نگهداري بيماران بين كفار و منكرين خدا تعطيل بشود . اگر كسي قرار باشد صرفا بواسطه گناه خدا چنين بچه اي به او بدهد ، بايد بگوييم كه چون شما خدا را قبول داري و گناه كردي ، خدا چنين بچه اي به تو داده است . پس آنهايي كه به خدا اعتقاد ندارند نبايد بچه هاي عقب افتاده داشته باشند. در صورتي كه اين طوري نيست و در بهترين و مجهزترين بيمارستانهاي غرب هم چنين بچه هايي بدنيا مي آيند . و اگر اين طور است بايد بگوييم كه آنها يي كه اصلا گناه نمي كنند ، مومن و متدين هستند ، نبايد در زندگي شان مشكلي باشد . در حاليكه در بين بچه اي انبياء بچه ي منحرف داشته ايم . مثل پسر نوح . مرگ در كودكي داشته ايم مثل ابراهيم پسر پيامبر . بيماري در فرزندان ائمه متعدد نقل شده است . عبدالله افتح فرزند امام صادق (ع) از نظر فكري و ذهني انسان

ص: 10925

خيلي قوي نبود ولي موسي بن جعفر ويژگي خاصي داشت . مي گويند كساني كه طرفداران عبدالله افتح بودند و او را امام مي پنداشتند ، نظرشان باطل است زيرا او از نظر جسمي و عقلي داراي خلا بود . اين ها در بين افراد كافر ، مومن و متوسط جامعه بوده است و اين طور كه شما مي گوييد نيست . هر كدام از اين اتفاقات علتي دارد . حالا ممكن است يك مسئله ي ژنتيكي باعث شده است كه اين بچه عقب مانده ي ذهني بدنيا بيايد . ما بايد مصلحت ها را هم بسنجيم و دعا هم بكنيم . بايد با خدا بيشتر ارتباط برقرار كنيم و تضرع كنيم و هيچ گاه نبايد اين اتفاقات را پاي گناه و معصيت بگذاريم .

سوره نساء آيات 134-128خوانده ميشود .

سوال – همسري دارم كه اهل نماز نيست و بسياري از محرمات را مرتكب ميشود . خيلي ها اين مشكل من را دارند و وقتي اين سوال را از كارشناس برنامه مي پرسند ، آنها زنان خوبي كه درخانواده هاي بد زندگي مي كردند نام مي برند مثل آسيه همسر فرعون . من مي خواهم بدانم يك روز زندگي آسيه با فرعون چگونه بوده است . مثلا وقتي فرعون در مقابل همسر خودش به پيامبر خدا اهانت مي كرده او چه عكس العملي نشان ميداده است ؟ اگر بر سر سفره طلب غذاي حرامي را مي كرده عكس العمل آسيه چگونه بوده است ؟ با اين همه چگونه وظايف زناشويي و محبت را كه بايد نسبت به همسرش داشته باشد ابراز مي كرده است

ص: 10926

؟ لطفا راهنمايي بفرماييد .

پاسخ – البته ما از مسائل ريز زندگي آسيه خبر نداريم . قرآن مي فرمايد : اي مردم ، يكي از زنان الگو براي شما آسيه است . وقتي موسي به خانه ي فرعون آمد و در آنجا بزرگ شد ، فرعون بعدا متوجه شد ه آسيه پيرو موسي است و او را به ميخ كشيد و شكنجه داد و او را كشت . فرعون قبل از اينكه متوجه بشود كه آسيه پيرو موسي است با او در آن خانه زندگي مي كرده است . زندگي يعني همان غذا خوردن و صحبت كردن و ... است انسان نبايد در چيز حرام مشاركت كند و حضورداشته باشد . يك خانمي به من گفت كه شوهر من مشروب خور و نزول خور است و به واجبات اهميت نميدهد . من 19 سال است كه دارم با ايشان زندگي ميكنم. بچه و داماد دارم . نميتوانم از اين خانه بيرون بيايم چكار كنم ؟ او بعنوان يك زن بايد در آن خانه زندگي كند و روزي آن مرد را بخورد چه وظيفه اي دارد ؟ بنظر من وظيفه ي ايشان نهي از منكر است . بايد بگويد كه شراب حرام است و نبايد براي او شراب تهيه كند . و نبايد در كارهاي خلاف او شركت كند . با اين وضعيت نمي تواند طلاق بگيرد . اين جور افراد خودشان را حفظ كنند . نماز و روزه اش را انجام بدهد . غذاي حرام نخورد . اگر مرد فحاشي ميكند جواب او را ندهد ، تامل كند ، مدارا كنند و دعا كنند

ص: 10927

. در روايات توصيه به مدارا شده است . فردي به امام جواد (ع) گفت كه پدر من به اهل بيت توهين مي كند . آقا فرمود : مدارا كردن بهتر از دوا كردن است . با هر سختي آساني است . ممكن است بين پدر و پسر هم اين مشكل باشد. مي توانداز اهرم فشار استفاده كند . به خانه پدر و مادرش به قهر برود . از دوستانش بخواهد كه اين مرد را نصيحت كنند . اين مرد را رها نكنند . همه ي اهرم هايي كه فكر مي كند روي او ميتواند تاثير بگذارد غير مستقيم نه با توهين و سرزنش انجام بدهند .

89-10-06

سوال – در ادامه بحث قبلي در مورد آداب اسلامي از ديدگاه امام حسين (ع) بفرماييد .

پاسخ – قبلا در مورد آداب امام حسين (ع) گفتيم . در مورد برخورد با ياران ، فقرا و اصحابشان و در مورد صبر و بردباري ايشان گفتيم . جرقه بحث هم اين طور بود كه ما در باره ي امام حسين (ع) بيشتر به ابعاد مصيبتي عاشورا و كربلا فكر كرده ايم و ابعاد ديگر زندگي ايشان را فراموش كرده ايم . كتابي ديدم كه اسمش اين بود : امام حسين قبل ازعاشورا . عنوانش جالب بود . همه م ينويسند امام حسين (ع) درعاشورا ولي ايشان نوشته اند امام حسين قبل از عاشورا . نويسنده مي گويد كه من مي خواهم درباره ي روزهاي قبل از عاشورا ، دعاي امام حسين (ع) ، سخاوت و كرامت امام را بنويسم . كتابي از آيت الله گلپايگاني صافي است بنام

ص: 10928

پرتويي از عظمت امام حسين (ع) . ايشان از مراجع تقليد هستند . ايشان ويژگي هاي امام را مثل سخاوت ، شجاعت ، كرامت و ... را دسته بندي كرده اند . ما مي خواهيم سراغ كلمات اباعبدالله برويم . ما فهرست وار به بعضي از آداب كلام ايشان مي پردازيم .

از سلام شروع مي كنيم . امام فرمودند : سلام كردن هفتاد حسنه دارد . شصت و نه تاي آن براي سلام كننده است و يك براي آن كسي است كه جواب سلام را مي دهد . ببينيد هفتاد نيكي در پرونده . ما ارزش حسنه و نيكي را نمي دانيم . مثل كسي كه كارنامه گرفته مي داند نمره يعني چه . گاهي بيست و پنج صدم نمره براي قبولي يك درس تاثيرگذار است . حسنه آن درصد نمره است . وقتي در قيامت انسان حسنه اش بالاتر باشد در بهشت هم جايش عالي تر است . بعضي از ثواب ها آسان است . فردي مي گفت : بعضي از ثواب ها زحمت ندارد جمع كردن دارد . مثل برف پارو كردن است كاري ندارد . ميگويد كه شما كلوخ از سر راه مردم بردار ، براي تو حسنه مي نويسند . پوست موز و آشغال برداشتن از سر راه مردم كاري ندارد . حالا ببينيد كه بعضي ها چقدر سلام كردن سخت شان است . البته در روايت داريم كه كسي كه وارد خانه ميشود اولي است كه او سلام كند ، بزرگتر بر كوچكتر سلام كند ، كسي ار در خانه وارد ميشود سلام كند ولي اين ها لزوم نمي

ص: 10929

آورد . پيامبر به بچه ها سلام مي كرد . مي فرمود : من سلام كردن به بچه ها را دوست دارم . حضرت پيامبر هر وقت كه به ديدن انصار مي رفت و وقتي وارد مي شد اول به بچه ها توجه مي كرد . به بچه ها سلام مي كرد و دستي بر سرشان مي كشيد و احوال پرسي مي كرد . ما اگر در ميهماني باشيم و افراد زياد باشد غالبا به بچه ها دست نمي دهند و احوالپرسي نمي كند . بعضي ها در گفتن سلام واژه را خرد مي كنند . سلام را صحيح و كامل بگوييد . امام حسين (ع) فرمود :بخيل كسي است كه از سلام كردن به ديگران بخل بورزد . دختر خانم ها و آقا پسرها كه از مدرسه مي آيند و وارد خانه ميشوند به پدر و مادرشان سلام كنند حتي به خواهر كوچكتر هم سلام بدهند و خانواده هم از كوچكي بچه ها را به اين صفت ارزشمند تمرين بدهند . احاديثي كه از امام حسين (ع) به ما رسيده كم است زيرا همانطور كه خود آقا را به شهادت رساندند نگذاشتند كه كلمات امام هم براي ما نقل بشود . يكي ديگر از سخنان امام حسين (ع) اين است : شخصي داشت پيش امام حسين (ع) غيبت فرد ديگري را مي كرد و امام فرمودند كه غيبت در زندگي اتنباشد . اين غيبت خورشت سگان جهنم است . اينچند تا مشكل دارد .يكي سگ است و سگ نار است و بعد هم خورشت آنها ست . ما در قرآن در مورد غيبت داريم

ص: 10930

غيبت كردن مثل خوردن گوشت برادر مرده است . الان فصل روضه ها و فصل دور هم جمع شدن است . و استماع مصائب كربلا و نصايح روايت و آيات است و خيلي هم خوب است . من تاكيد ميكنم كه خانواده ها سعي كنند در خانه هايشان روضه برپا كنند . زيرا بركت مي آورد و بسياري از بلاها را از خانه دور مي كند . مقيد به سنگين گرفتن مراسم هم نباشند . مثلا شام و پذيرايي . ممكن است در يك خانه 15 نفر جمع بشوند و يك زيارت وارث بخوانند و بر حسين سلام بدهند ، همين باعث بركت آن خانه است . حتي يك شب هم اشكالي ندارد . صرف اينكه دراين خانه روضه و نام اباعبدالله باشد . يادمان باشد كه روضه اي كه استحباب دارد با حرام آميخته نشود . وقتي روضه تمام ميشود غيبت صورت نگيرد . يك وقت روضه ها به اول وقت نماز نخورد وجلسات طول نكشد . آقا فرمودند : غيبت خورشت سگ هاي جهنم است . بعضي از ائمه ما وقتي حديث مي فرمودند به پيامبر يا امير المومنين استناد مي دادند . امام حسين (ع) از مادرشان كه از زبان پيامبر نقل كردند فرمودند : دخترم از بخل بپرهيز . انسان كريم چنين آفتي در زندگي اش نيست . يعني آقا دارند سفارش مي كنند كه انسان دست دهنده داشته باشد . و به ديگران كمك كند . فرمودند : از بخل بپرهيز . بخل درختي در آتش جهنم است و شاخه هاي آن در دنيا است . جود درخت در بهشتي

ص: 10931

است . و شاخه هاي در دنيا است . در دين تاكيد به سخاوت و جود است . پيامبر از كنار قبري رد ميشدند و گفتند كه دارند او را عذاب ميكنند زيرا صاحب او نمام يعني سخن چين بوده است. قرآن در سوره ي قلم از نه گروه نام برده است كه از آنها دروي كنيد و آنها را سرزنش كرده است .يكي از آنها سخن چين است . سخن چيني يعني اينكه شما الان حرفي به من مي زني يا من از شما حرفي مي شنوم كه داري به كسي مي گويي و دلت هم نمي خواهد كه جايي منتشر بشود ، من اين را از شما بگيرم و به ديگران منتقل كنم . بگويم كه فلاني پشت سر شما حرف مي زد البته دروغ هم نگفته ام ، شما گفته ايد . اين خيلي گناه زشتي است . زيرا روابط اجتماعي را بهم مي ريزد و اختلاف ايجاد مي كند . ما در روايات داريم كه دروغ گناه بزرگي است اما داريم كه اگر شما براي اصلاح بين دو نفر دروغ گفتيد الان فردي با همسرش اختلاف دارد شماپيش آقا مي رويد و آقا مي گويد كه من از اين زن بدم مي آيد و ديگر با او حرف نمي زنم . شما به خانم بگوييد كه آقا گفت : من از شما خوشم مي آيد و مايل هستم كه با شما حرف بزنم . خانم هم تعديل ميشود و مي گويد كه من هم بي ميل نيستم . چند تا از اين كلمات باعث اصلاح بين آنها ميشود و اين دروغ

ص: 10932

مصلحت آميز است . بعضي ها براي اينكه كارشان راه بيفتد دروغ ميگويند و مي گويند كه اين مصلحتي است . معلوم است كه دروغ كار را راه مي اندازد . اگر بليط گير من نيايد و دروغ بگويم كه پدرم فوت كرده است زود به من بليط مي دهند . اين دروغ مصلحت آميز نيست . صلاح وقتي است كه از نزاع ،درگيري و قتلي جلوگير كند . اگر من به فردي بگويم كه طرف اينجا است ممكن است طرف كشته شود بنابراين ميگويم اينجا نيست . دروغ مصلحتي براي حفظ جان و آبرو است . نه اينكه هر كس كه مي خواهد كارش را راه بيندازد دروغ بگويد . امام حسين (ع) فرمودند كه شخصي پيش پدرم آمدند و پشت سر گروهي بدگويي ميكرد . پدرم به من فرمودند كه به قنبر بگو بيايد . وقتي قنبر آمد . به او گفت : اين سخن چين را بيرون كن زيرا چيزي ميگويد كه خدا راضي نيست . و ما حاضر نيستيم كه اين ها را بشنويم . پس ما بايد حفظ آبرو كنيم . در حديثي فرمودند كه دو چيز مردم را از بين مي برد : يكي ترس از فقر است . شيطان خوف فقر به شما مي دهد و مي گويد كه انفاق نكن خودت پيري داري . بعضي ها از ترس سكته مي ميرند . بعضي ها هم از ترس فقر نگران هستند . آقايي مي فرمودند كه پيرمرد 90 ساله اي در فاميل داشتيم كه وقتي به اومي گفتيم پولهايت را به ديگران كمك كن . ميگفت كه من

ص: 10933

پيري دارم . و وقتي ايشان فوت كردند خيلي از پولهايشان باطل شده بود و بانك هم قبول نكرد . ديگري طلب فخر است . يعني انسان بخواهد با لباس و مالش به ديگران فخر بفروشد .

سوال – من در حرم امام رضا (ع) بودم و ظاهرم هم خيلي اسلامي نبود . به يكي از روحانيون سرشناس سلام كردم و ايشان جواب من را ندادند . آيا جواب سلام دادن مطلق است ؟

پاسخ – كثرت سلام به افراد سرشناس خيلي زياد است . گاهي مواقع من دارم نماز زيارت مي خوانم و مي آيند و از من سوال مي پرسند . البته جواب سلام در نماز اشكال ندارد . گاهي در يك نماز دو ركعتي بايد شصت تا جواب سلام بدهي . كسي كه سلام مي كند يك نفر است و خودش را مي بيند ولي بنده اين هممه افراد را كه نمي توانم ببينم . حتما آن روحاني كه ايشان مي فرمايند پنجاه تا جواب سلام داده است . و مسلما او را نديده است . در جواب سلام دادن ظاهر افراد ملاك نيست . و بطور عام بايد جواب داد . روايت از امام حسين (ع) است كه شخصي از امير المومنين سوال كرد كه آيا به گناه كاران هم سلام كنيم ؟ آقا فرمودند : به همه ي اهل توحيد سلام كنيد . يعني هركس كه خدا را مي پرستد . البته در جاهايي داريم كه به مشركين سلام نكنيد . البته در عرف بين المللي اين بحث ديگري است . حالا يك مسئول به دين مسئول يك كشور ديگر

ص: 10934

مي رود كه خدا پرست و موحد نيست ، اين بحث ديگري است .

سوال – سوره ي نساء آيات 91-87 را توضيح دهيد .

پاسخ – اولين آيه اين صفحه مي فرمايد: هيچ خدايي جز خداي واحد نيست . يعني بحث توحيد است . به يقين خدا در روز قيامت همه ي شما را يك جا جمع خواهد كرد . هيچ شكي در آن نيست . اين آيه به شروع ، پايان و مبدا ، مقصد اشاره دارد . چه كسي از خدا راستگوتر است ؟ يكي از صفات خدا صادق بودن است . خدايي كه صادق است به شما مي گويد كه روز قيامت همه ي شما را جمع مي كند . بايد ياد معاد در زندگي ما پررنگ تر بشود .

سوال – آداب مسلماني از زبان امام حسين (ع) را ادامه مي دهيم .

پاسخ – مي خواهم كلماتي را كه امام آنها را منع كرده اند بگويم . اما باقر (ع) مي فرمايند كه پدرم وقتي لحظه ي شهادتشان رسيد من را در آغوش گرفتند و گفتند كه پسرم من مي خواهم سفارشي به تو بكنم كه اين سفارش را پدرم لحظه ي آخر كه مي خواست به ميدان برود به من كرد . يعني سفارش دو تا امام در لحظه پاياني عمر . فرمود : پسرم بپرهيز از ظلم كردن به كسي كه جز خدا ياري ندارد . يعني مردم را از ظلم منع مي كنند . ظلم سه جور است . يكي ظلم اعتقادي است كه همان شرك است . اگر كسي مشرك شد اين ظلم است

ص: 10935

. در قرآن داريم كه اي پسرم ظلم نكن همانا ظلم شرك بزرگي است . ظلم بعدي حق الناس است . اگر كسي مال مردم را بخورد اين هم ظلم ميشود . به اين ظلم اجتماعي مي گويند . ديگري ظلم فردي است . اگر كسي گناه بكند اين هم ظلم است . ظلمت نفسي . نظر امام بيشتر بر اين است كه انسان به مردم ظلم نكند . و كسي را آزار ندهد . امام وقتي در آخرين لحظه مي خواهد به ميدان برود سفارش ايشان اين است كه به ديگران ظلم نكنيد . نكند ما با عزاداري و مجلس گرفتن مان و برخوردهاي مان باعث آزار و زحمت ديگران بشويم . يادمان باشد كه اين كارهاي خوب را با آزار به ديگران آميخته نكنيم . امام فرمودند : حرف بنده اي اگر باعث گناه بود ، گوش نكنيد . اين داستاني دارد . پسرعموي عمرعاص در مسجد ايستاده بود و امام حسين (ع) آمد كه رد بشود . خيلي احترام كرد ، سلام كرد و به اطرافيان خود گفت كه هر كس كه مي خواهد يك چهره ي بهشتي ببيند به امام نگاه كند . فردي گفت : تو كه اعتقادت اين است كه اين قدر احترام مي گذاري ، چرا در جنگ صفين با پدرش جنگيدي ؟ تاملي كرد وگفت : پدرم به من گفت و امر پدر هم واجب است . گفتند : برويم از امام بپرسيم . امام فرمودند: اگر از كسي اطاعت ميكنيد آن اطاعت بايد در راه خير باشد . بعد فرمودند : هر مخلوقي اگر اطاعت او

ص: 10936

باعث معصيت خالق بشود ، اطاعت او واجب نيست حتي پد رو مادر . اگر پدر به بچه گفت كه نماز نخوان ، نبايد به حرف او گوش داد . بگويد كه پسرم برو و دروغ بگو ، نبايد اين را انجام بدهد زيرا حرام است . بگويد كه برويم پول نزولي بگيريم ، نبايد اين را انجام بدهد زيرا حرام است و معصيت خالق است . بعضي مواقع پدرها زور مي گويند و آن بحث ديگري است . ما شرايط عادي را ميگوييم .اگر شوهر گفت كه خانم شما با نامحرم حتي برادر من دست بده ، اطاعتش لازم نيست زيرا گناه است . الان هستند آقايان يكه به خانم هاي شان ميگويند كه بايد بدحجاب بيرون بيايي . حجاب ضروري دين است و اطاعت لازم نيست . حالا اگر شوهر زور گفت كه آنجا بحث اختلاف و دعوا پيش مي آيد و راه كار دارد . اطاعت خالق مرزش با اطاعت از مخلوق اين است كه منجر به معصيت خالق نشود . آقا شاگرد مغازه است .اگر آقا به شاگرد امري كرد كه باعث معصيت است اطاعت جايز نيست . و نبايد اطاعت بكنيم . اين نكته ي ظريفي است . اين يك اصل كلي است . در محور آداب داريم كه امام فرمودند : از زياد سوگند خوردن بپرهيزيد . قرآن مي فرمايد : خدا را در معرض قسم خودتان قرار ندهيد .يك يمي خواهد پارچه بفروشد . خدا و ائمه را قسم مي خورد كه اين را فلان قدر خريده ام . اين عادت شده است و خيلي بد است .

ص: 10937

اين پارچه را اين قدر خريده ام و اين قدر هم مي فروشم و روي آن هم قسم نمي خورم . كسي پيش امام حسن (ع) ادعايي كرد و گفت كه من 500 درهم از شما پول مي خواهم . و دروغ هم مي گفت .پيش قاضي رفتند و حاضر نشدند كه قسم بخورند و فرمودند كه من براي مال دنيا قسم نمي خورم با اينكه حق با ايشان بود . پول را به او داد در حاليكه بدهكار نبود . البته آن طرف هم نتوانست پول را بخورد زيرا به امام تهمت دروغ بسته بود . مكر بد است مخصوصا اگر كسي بخواهد با خدا و ائمه مكر كند . فرمود : از كثرت قسم بپرهيزيد . چرا بعضي ها اين قدر قسم ميخورند ؟ بعضي ها سوگندها را براي كارهاي عادي هزينه مي كنند . اين هم يك روايتي از امام بود كه خوانديم . امام در حديثي فرمودند : نيازمندي كه به تومراجعه ميكند و از تو درخواست مي كند ، دارد روي خودش را زمين مي زند بنابراين شما او را گرامي بدار و به سوال او جواب رد نده . بعبارت ديگر حالا كه خودش پيش شما آمده و خودش را كوچك كرده ، شما كرامت به خرج بده و به او كمك كن . او را از اين كوچكتر نكن و بار را از دوش او بردارد . اين ها يك بخشي از سفارشات و فرمايشاتي است كه اباعبدالله (ع) فرموده اند . به داستاني مي خواهم اشاره كنم . روايتي از پيامبر و معصومين رسيده است مبني بر

ص: 10938

شاد كردن دل ديگران . مراد از شاد كردن بيهوده گويي ،هجو و ابتذال نيست . يك وقت كسي را سركار ميگذارند و يا او را دست مي اندازند بعد اسم اين كار را شاد كردن دل ديگران مي گذارند . زمان پيامبر اكرم كسي به مسجد رفته بود .يكي از اصحاب كفش او را پنهان كرد . او دنبال كفشش آمد و هر چه گشت آن را پيدا نكرد . ناراحت شد .دوباره به خانه رفت و آمد ولي آن را پيدا نكرد . فردي كه كفش را پنهان كرده بود گفت : بيا كفش تو پيش من است . شوخي كردم . و كفش او را داد . وجود مقدس پيامبر اكرم فرمود : آيا حاضري با كسي به قيمت ناراحتي و غضب او شوخي كني ؟ بعضي وقتها يك كسي را ناراحت ميكنيم . و اسم آن را شاد كردن مي گذاريم . اين شادي نيست . سرور و شادي اين است كه غمي از دل كسي برداريم . امام حسين(ع) فرمودند : من از جدم شنيدم كه شاد كردن مومن عمل با ارزشي است و بعد از نماز عملي از آن بالاتر نيست .امام فرمود كه يك روز ديدم غلامي دارد دعا ميكند و مي گويد : خدايا من را نجات بده . از او سوال كردم چه شده است كه اين دعا را مي كني ؟ گفت : اربابي يهودي دارم . من بعنوان يك سملمان دوست ندارم پيش يك يهودي كار كنم . و براي اين دعا مي كنم كه از دست او خلاص بشوم . امام فرمود كه

ص: 10939

برويم پيش آقايت و من با اوصحبت كنم كه تو را آزاد كنند . در خانه ي شخص يهودي در مدينه آمدند . آن مرد يهودي امام حسين (ع) را خيلي احترام كرد . زيرا امام را مي شناختند و امام مورد احترام مردم بود . آقا فرمودند كه ميشود اين غلام را به من ببخشي ؟ من اين مبلغ را مي دهم و شما اين غلام را به من ببخش . يهودي گفت : به يُمن قدوم شما من او را آزاد مي كنم و اين مبلغ هم براي خود او باشد . و يك باغچه اي هم به او مي دهم كه در آنجا زندگي كند و بيكار نماند . در همان حال خانم يهودي از خانه بيرون آمد و جريان را پرسيد . آقا گفت كه امام حسين (ع) به در خانه ي ما آمده است . خانم گفت : اتفاقا مدتي است كه من ميخواهم مسلمان بشوم و حالا كه امام به در خانه ي من آمده ، از تو شوهرم خواهش ميكنم كه اجازه بدهي كه من مسلمان بشوم . و اجازه بده كه من اسلام بياروم . مرد گفت كه چرا تو مسلمان بشوي و من يهودي باقي بمانم ؟ من هم مسلمان مي شوم . در يك لحظه دو نفر مسلمان شدند ، غلامي آزاد شد ، باغدار و پولدار شد و آقا دراينجا فرمود كه من در اينجا فهميدم كه چرا شاد كردن قلب مومن اين قدر ثواب دارد . به سيره ي امام حسين (ع) عمل كنيم و فقط امام حسين (ع) را زباني دوست نداشته

ص: 10940

باشيم . شعاري دوست نداشته باشيم . امام حسين (ع) شعاري در ايام محرم و عاشورا نيست ، امام حسين (ع) امام همه ي ايام است . اين جمله معروف است كه هر روز عاشورا و هر زمين كربلا است . نه اينكه همه جا بايد شمشير دست گرفت و جنگيد بلكه ارزش ها بايد در تمام سرزمين ها باشد . و همواره بايد با ضد ارزش ها مبارزه كرد . اين تعبيري است كه از اين كلام استفاده ميشود .

دعا بفرماييد.

انشاءالله خدا خلق و خوي ما را نبوي ، علوي و حسيني قرار بدهد .

89-09-29

سوال – آداب اسلامي از ديدگاه امام حسين (ع) را توضيح بدهيد . پاسخ – وجود مقدس اباعبدالله 58 سالشان بوده است كه البته 55 سال هم نقل كرده اند . بيشتر ما بخاطر جريان عاشورا امام حسين (ع) را در همان روز مي بينيم . يعني 5 دهه زندگي ابا عبدالله تحت شعاع مسئله ي عاشورا يا فراموش شده يا كمتر ذكر شده است . ما كه اباعبدالله را الگوي خودمان ميدانيم ، خودشان هم فرمودند كه من اسوه هستم و در زيارتنامه ها از خدا مي خواهيم كه با حسين باشيم . ثبت لي قدم صدق عندك مع الحسين . وقتي ما مي خواهيم با حسين باشيم طبيعي است كه بايد با سيره ي اباعبدالله ، با زندگي اجتماعي و عبادي آن حضرت آشنا باشيم. عنوان برنامه ي ما آداب مسلماني است . آداب مسلماني بعنوان فراگيري يعني همه ي آن چيزهايي كه ما در تعامل با ديگران بكار مي بريم . چه

ص: 10941

با خانواده ، چه با همسايه ، اولاد و چه با دشمن . بالاخره يك مسلمان چه طور بايد برخورد كند . ما مي خواهيم اين را از منظر اباعبدالله بررسي كنيم . يعني نحوه ي رسيدگي امام حسين (ع) و آداب مسلماني در سيره ي امام حسين (ع) در برخورد با افراد . يكي از ويژگي هاي امام حسين (ع) سخاوت ، جود و توجه به مشكلات مردم است كه من به چند نمونه اشاره ميكنم. يك روز فقيري به خدمت ايشان آمد كه 500 درهم نياز داشت . البته ايشان براي ديه يا بدهي كه برگردنش بود اين پول را مي خواست. قديم بيمه نبود و اگر ديه بر گردن كسي بود به او فشار مي آمد . آقا به او 1000 درهم دارد . و گفت كه بقيه اش را هم در بقيه زندگي ات بكار ببر . او خيلي خوشحال شد و امام فرمود : به تو نصيحتي مي كنم . اگر محتاج و گرفتار شدي به سراغ اين سه گروه برو . يكي از آداب اين است كه انسان خودش را پيش هر كسي كوچك نكند و دست دراز نكند بخاطر آبرو . آبرو يعني آب الوجه . چطور اگر آب بريزد قابل جمع آوري نيست ، آبرو هم اگر ريخت ديگر قابل جمع آوري نيست . اسلام براي آبروي مومن خيلي اهميت قائل است . تا آنجا كه حرمت شكستن آبروي مومن از حرمت توهين به خانه ي خدا بالاتر است . روايت داريم كه مواظب آبروي افراد باشيد و آبروي آنها را حفظ كنيد . امام فرمود :

ص: 10942

انساني كه متدين باشد و يا جوانمردي داشته باشد يا از خانواده ي با اصل و نسب باشد . دليلش هم اين است كه آن كسي كه دين دارد دينش به او مي گويد كه كمك كن . دين مي گويد كه يك بخشي از مالت را به فقرا بده . آنكسي كه جوانمرد است جوانمردي اش باعث ميشود كه حيا بكند و نگذارد كه كسي بيفتد . و اين مردانگي اجازه نمي دهد كه از كنار فقير راحت بگذرد . ممكن است كسي خيلي متدين نباشد ولي مرام داشته باشد . ديگر انساني كه اصالت دارد . كسي كه با اصل و نسب است تو را تحقير نمي كند و بر تو منت نمي گذارد . اين يكي از اين محورهاست . امام حسين (ع) هم به او كمك كرد و هم به او آداب ياد داد . نقل است كه امام از باغ و بستاني كه متعلق به خودشان بود رد ميشدند . غلامي آنجا نشسته بود و امام را نديد . اين غلام سفره انداخت كه غذا بخورد . سگي جلويش آمد . او بخشي از نان را به حيوان داد . و حيوان را سير كرد . غلام جا خورد و گفت : اي آقاي مومنان من شما را نديديم . ببخشيد اگر بي احترامي شد . امام گفت : من را حلال كن كه بدون اجازه وارد اين بستان شدم . امام فرمود : به چه دليل نصف نان را به حيوان دادي و نصف نان را خودت خوردي ؟ گفت : اين حيوان گرسنه بود و به من نگاه

ص: 10943

مي كرد و من شرم كردم كه اين حيوان گرسنه بماند . امام فرمود : من تو را در راه خدا آزاد كردم . و دو هزار دينار هم به او داد تا بتواند زندگي اش را بچرخاند . اين نشانه دهنده ي آداب اسلامي است . يكي اين تقدير و تكريمي كه از غلام شد و ديگري توجهي كه به حقوق حيوانات شده است. فردي بنام اُسامه بيمار شد وامام به عيادت او رفت . اسامه از اصحاب پيامبر بود . همان فردياست كه پبامبر او را فرمانده جنگ كرد و بعضي ها تمرد كردند و پيامبر اظهار نارحتي كرد . امام ديد او خيلي ناراحت است . او گفت : من شصت هزار درهم قرض دارم . از اينكه مي خواهم بميرم ناراحت نيستم ، از اين نارحت هستم كه بعد از من اين قرض برگردن خانواده ام مي ماند . امام گفت : من ضامن مي شوم و امام پول را تا او زنده بود پرداخت كرد . در اينجا چند نكته است . نكته ي اول رفتن به عيادت بيمار است . ثانيا وقتي به عيادت بيمار مي رويم آدابي دارد . يكي از آدابش رفع نياز بيمار است . اگر كارگري بيمار است و روز مزد است و خانواده اش نيازمند است ، بايد در عيادت سوال بشود كه به چيزي نياز دارد يا خير ؟ عيادت فقط رفتن و خوردن نيست چون اين فقط باعث زحمت صاحبخانه هم ميشود . يكي از مهمترين نكاتي كه از اين داستان استفاده ميكنيم رفع نياز از بيمار است . امام قرض او

ص: 10944

را پرداخت كرد . اين نحوه تعاملي است كه امام با مردم داشت . اما از كوچه اي رد مي شدند و ديدند كه عده اي مي خواهند غذا بخورند و از امام درخواست كردند كه با آنهاغذا بخورد . ايشان قبول كردند ولي گفتند كه يك شرط دارد . و آن اين است كه شما هم به منزل من بياييد و دعوت من را قبول كنيد . آنها خوشحال شدند . امام فرمود : خدا از مستكبرين خوشش نمي آيد . پيامبر فرمودند كه من چند كار را انجام ميدهم كه مي خواهم بعد از من سنت بشود . يكي سلام كردن به كودكان است. يكي نشستن روي زمين و غذا خوردن با فقرا است . بعضي ها ميهماني هاي پولداران را قبول مي كنند . امام دعوت فقرا قبول كردند و بعد آنها را به منزلشان دعوت كرد . اين تعامل امام با مردم بود . در كربلا چيزي كه موج مي زند توجه به اصحابشان است . شب عاشورا از اصحابش تعريف مي كند . مي فرمايد : ياراني باوفاتر ، نيكوتر و پاك تر از شما وجود ندارد . امام نتوانست سر تمام يارانش را به دامان بگيرد زيرا چهل نفر با هم كشته شدند و اين كار امكان نداشت . امام بالاي سر هشت نفر آمد . امام وقتي بالاي سر حُر مي آيد مي فرمايد : تو حر هستي همانطور كه مادرت تو را حر ناميد يعني يك ياد آوري از اين جايگاه حر . وقتي بالاي سر حبيب ابن مظاهر مي آيد مي فرمايد : خدا به تو

ص: 10945

اجر بدهد تو فاضل بودي . و بعضي مواقع هر شب تو ختم يك قرآن مي كردي . حضرت از قرآن خواندن او و عبوديت او تقدير ميكند . يزيد بن مهاجر تيرانداز ماهري بوده است . مي گويند در كربلا 90 تير همراهش بوده است و همه را هم به هدف زده است . امام حسين (ع) مي ديد كه خيلي قشنگ تيراندازي ميكند فرمود : خدايا تيرهاي او را به هدف برسان. از ويژگي هاي ممتاز آنها ياد ميكند . سعيد بن عبدالله وقتي در خون خودش مي غلطيد امام بالاي سرش آمد و فرمود : سفارشي نداري . او گفت : آقا من وفا كردم ؟ از من راضي هستي ؟ امام فرمود : تو زودتر از من به بهشت مي روي . نوع دعاها و مطالبي كه براي افراد مي فرمود همان توجه امام به اصحابش است . شخصي به امام فرمود كه پسرم در مرز اسير شده است . آقاي فرمود : حالا كه اين طور است من بيعتم را از تو برداشتم . تو برو پسرت را آزاد كن . گفت : درندگان من را پاره پاره كنند اگر من بروم . امام يكسري لباس هاي قيمتي آورد و گفت كه اين ها را به كسي بده كه بفروشد و پسرت را آزاد كند . به مشكلات يارانش توجه ميكرد . در آن شرايط به مسائل ريز توجه ميكرد . آل عقيل كه پسرعموهاي امام حسين (ع) بودند . عبدالله بن مسلم بن عقيل يكي از شهداي كربلا است . مادرش دختر حضرت امير است . و مسلم بن

ص: 10946

عقيل داماد حضرت امير است . شب عاشورا خاندان عقيل را جمع كرد و گفت كه شما يك شهيد داده ايد و اين كافي است برگرديد . همه ي آنها به گريه افتادند و گفتند كه ما شما را رها نمي كنيم . وقتي خبر شهادت قيس بن مسهر را به او مي دهند امام اين آيه را ميخواند : من المومنين رجال صدقوا ما ... . و بعد از او ديگر خيري در حيات نيست . نتيجه اي كه مي خواهيم بگيريم اين است كه اگر ما دوست داريم با امام حسين (ع) باشيم و مي خوانيم سلم لمن سالمكم و در روايت داريم كه اگر ميخواهيد با ما باشيد ، اخلاق ما را داشته باشيد . اخلاق دشمنان ما را نداشته باشيد . ببينيم سيره ي امام با ديگران چگونه بوده است ؟ وقتي امام با لشكر دشمن يعني حُر مواجه شد و احساس كرد كه اين لشكر تشنه است به آنها آب داد . آب دادن به دشمني كه امام مي داند روزي آب را بر او خواهند بست . وقتي در مدينه خشكسالي مي شود و نزد حضرت امير مي آيند . آقا فرمود : حسين نماز بخواند و باران آمد . نگفت من از روي علم امامتم مي دانم كه روزي اينها آب را بر هم خواهند بست . پس باران نماز نخوانم . اين روحيه را دارد . در روز عاشورا چند نفر بودند كه دشمن جرات جنگ تن به تن با آنها را نداشت . يكي عباس فرزند اميرالمومنين بود كه دستهاي او را از پشت نخل ها

ص: 10947

قطع كردند . يكي ابن شهير بود كه هيچ كس مقابل او نجنگيد و حتي بدون زره هم كسي با او نجنگيد و عمربن سعد گفت كه او را سنگ باران كنيد . چند تا شهيد در روز عاشورا از راه دور تير باران شدند . حضرت علي اكبر هم همين طور بود . او در روز عاشورا پنج بار آرايش نظامي دشمن را بهم ريخت . در آخر يك ياز پشت سر فرق او را شكافت . كساني هم كه اباعبدالله را مي شناختند جرات جنگيدن با ايشان را نداشتند . يكنفر اهل شام بود و گفت كه من مقابل او مي جنگم . در همان آغاز نبرد حضرت ضربتي بر پايش زد و روي زمين افتاد. آقا بالاي سرش رفت . در اين جور مواقع معمولا تير خلاص مي زنند . چون دشمن بود . امام گفت : مي خواهي به همراهانت بگويم كه تو را با خود ببرند . او گفت : آقا بزرگواري مي كنيد . بگوييد : من را برند . او را بردند . در كدام عرفي دشمني كه زمين خورده است با او اين جوري برخورد ميكنند ؟ اين همان سخاوت اباعبدالله است . اگر در زندگي مان مي خواهيم از امام حسين (ع) الگو بگيريم . به اين ها توجه كنيم كه تعامل امام با همه چگونه بود ؟ امام فرمود : آن خانه اي كه رباب و سكينه در آن باشد من آن خانه را دوست دارم . اين تعامل با خانواده اش . در روز عاشورا به خواهرش گفت كه تو بچه را بياور تا

ص: 10948

با او خداحافظي كنم و به رباب نگفت . بعضي ها ميگويند كه نخواست نگاهش به نگاه رباب بيفتد . البته گاهي چيز بالاتري ميآيد و خانواده فداي آن ميشود . بحث عشق و محبت خداست . وقتي امام در گودي قتلگاه افتاده است تعبير اين است كه مدتي ابا عبدالله افتاده بود و دشمن هم اختلاف كرده بودند . تير به سينه و گلو خورده بود و به فرقش شمشير خورده بود و عده اي گفتند كه حسين جان داده است. عده اي مي گفتند كه لبهايش تكان مي خورد و در زنده بودن امام شك داشتند . كسي گفت : كاري ندارد به خيمه هايش حمله كنيد حسين نميتواند طاقت بياورد كه به خيمه ها حمله بشود . وقتي به خيمه ها حمله شد امام با آن حالش از جايش بلند شد و فرياد زد : اي خاندان ابوسفيان من هنوز زنده هستم . اين افراد نادان را از تعرض به زنها باز داريد . من با شما مي جنگم و شما با من مي جنگيد . زنها گناهي ندارند . اين علاقه ي امام به خاندانش است . وقتي خواهرش را ديد گفت : به خيمه برو زيرا حاضر نبود خواهر جان دادنش را ببيند . اين ها نكاتي است كه ما بايد در ارتباط با آداب همسر ، خانواده و اطرافيان خودمان رعايت كنيم . اين ويژگيهاي امام حسين (ع) را ملاك قرار بدهيم . سوال – سوره ي نساء آيات 44-38 را توضيح بدهيد . پاسخ – در اين آيات اشاره به انفاق شده است. ما هم انفاق اباعبدالله را

ص: 10949

مطرح كرديم. تاكيد بر چند نكته است . يكي اين است كه مي فرمايد : كساني كه انفاق مي كنند از آن چيزهايي كه خدا به آنها داده است . يعني مال ، مال ما نيست . در قرآن فقط سخن از انفاق مالي نيست . ممكن است آبرويش هم باشد. مي تواند از اعتبار و امضايش استفاده كند . هر چه به هركس داده يك قسمتي از آن را به مردم انفاق كند . و نكته ي دوم اين است كه وقتي انفاق صورت ميگيرد نبايد بصورت ريا باشد . بخاطر انگيزه هاي مادي نباشد و اخلاص در آن باشد . ما در روايات داريم افرادي كه انفاق ميكردند و معصوم مي فرمودند كه شما اين را براي خدا انجام نداده ايد و انگيزه ي الهي درآن نبوده است . ممكن است بعضي ها با اخلاص ريا كنند يعني بعدا با منت گذاشتن آن را خراب كنند كه تاكيد شده صدقات خودتان را با منت از بين نبريد . سوال – در ادامه آداب از ديدگاه امام حسين (ع) در كربلا و بعد از آن را توضيح بفرماييد . پاسخ – در اين روزها خانواده ي امام به شهر كوفه وارد شدند و از امام حسين (ع) پيام رساني مي كنند . حضرت زينب ميفرمايد : ما رايت الا جميلا . اين زيبايي هاي كربلا خيلي مهم است . يكي از شاخصه هاي انسان مسلمان صبر و بردباري است . و قدرت تحمل است . در زندگي با حوادثي روبرو مي شويم . همسرمان بيمار ميشود ، خانه مان را از دست مي دهيم

ص: 10950

، گرسنه و تشنه مي شويم ، خودمان يك بيماري ميگيريم يا فرزندمان بيمار ميشود ، اين ها همه با هم نمي آيد . ممكن است در مقاطع مختلف به تدريج براي بعضي ها پيش بيايد . اما در روز عاشورا همه ي اين ها براي امام حسين (ع) پيش آمد يعني داغ شش ماه ،داغ جوان ، داغ برادر حمله به خيمه ها ، تنها ماندن خانواده ، تشنگي و گرسنگي . اين صبر امام ، حضرت زينب و خانواده ي امام حسين (ع) در نهضت كربلا يك نكته ي دقيق است . همه ي ما انسانها و خانواده ها بايد از آن درس بگيريم . خانمي بعد از سخنراني به من گفت : من در زندگي مشكلاتي داشتم مثلا شوهر و بچه هايم ناسازگاري ميكردند . شما درباره ي مديريت در كربلا صحبت كرديد . در آن سخنراني ما گفتيم كه امام حسين(ع) صد نفر را با سي هزار دشمن را چطور مديريت كرد كه توانست اين قدر زيبا حادثه ي كربلا را رقم بزند . اگر ما باشيم ميگوييم صدنفر به سي هزار نفر ، همان اول مي گذاريم مي روييم و مي گوييم كاري نميشود كرد . در آنجا گفتم كه در مديريت يكي برنامه ريزي لازم است . امام برنامه ريزي كرد كه سپاه اين طرف فرمانده اش چه كسي باشد و آن طرف سپاه فرمانده چه كسي باشد .پشت خيمه ها خندق كند كه دشمن نتواند از پشت حمله كند . شروع نبرد تن به تن با چه كساني باشد . اول اصحاب بروند و بعد بني هاشم بروند

ص: 10951

. خيلي زيبا مديريت كرد . قضيه ي زينب كبري هم همينطور بود . ظهر يازدهم كه حركت كردند زينب نگفت كه از من چكاري برمي آيد ؟ بدون مرد و امام سجاد (ع)هم كه بيمار بود ، گوشه اي بنشيند و كاري نكرد . خيلي زيبا چهل منزل را مديريت كرد و كاروان را به مدينه آورد . اين خانم گفت كه وقتي شما اين ها را گفتي من دردهايم را فراموش كردم. جرقه اي در زندگي ام زده شده و تحولي ايجاد شد . شما صبر و بردباري را در صحنه كربلا مشاهده كنيد . امام حسين (ع) به زينب فرمود :الان رسول خدا را خواب ديدم و به من گفت كه تو فردا ميهمان ما هستي . يعني خبر شهادت را به زينب داد . يك لحظه اضطراب و نگراني او را فراگرفت ولي وقتي امام فرمودند : خواهر جان صبور باش تو بايد صبور باشي . او گفت : باشد . روز عاشورا كنار بدن علي اكبر ، قاسم ،علي اصغر و همه جا بود . روز يازدهم كه مي خواستند به مدينه عازم بشوند گويا اين كاروان آنهايي نيستند كه مصيبت ديده اند ، سوار مي شود و به كوفه مي آيد و وقتي سخنراني كرد همه تعجب كردند . با اينكه اين همه داغ ديده بود نماز شب يازدهم او ترك نشده . شب يازدهم يك شب استثنايي بود .از شب عاشورا سختتر بوده است . كشته روي زمين ، بچه ها گرسنه و تشنه و زن ها بي سرپرست ، خيمه هاي آتش زده ، يك كاروان با

ص: 10952

اين وضعيت ، امام سجاد (ع) مي گويد كه عمه ام نماز شبش را ترك نكرد. ما بايد از اين نكات استفاده كنيم و از صبر آنها بايد درس بگيريم . يكي ديگر از آداب الفاظ و كلماتي است كه بكار رفته است . كربلا اردوگاه سعادت در مقابل اردوگاه شقاوت بود. اردوگاه صدق در مقابل كذب بود و اين ها در مقابل هم بودند . در شب عاشورا در خيمه ها يك عده در حال خواندن قرآن هستند و يك عده در حال سجود هستند و سيد طاوس ميگويد كه مثل كندوي عسل صداي مناجات شنيده ميشد اما آن طرف لهو ، لعب و كارهاي بيهوده .حالا رجزها را ببينيد كه ياران در ميدان مي خوانند ، چقدر زيبا و با توجه است . من ياور حسين هستم و ربطي به پسر سعد ندارم يا مي خوانند خون ، خانه اي و زندگي فداي حسين . به عمر سعد گفتند كه چرا در قتل حسين شركت ميكني ؟ گفت : خانه و زندگي ام را از من ميگيرند و اين رجز در جواب سعد است . انس بن حارص پيرمردي است مي خواند : آل علي شيعت رحماني آل زياد شيعت شيطاني . به خطبه هاي امام حسين (ع) در روز عاشورا نگاه كنيد .در روز عاشورا آنها سنگ مي زنند ، آنها ناسزا ميگويند و هلهله مي كردند و توهين مي كنند و ميگويند : روي بغض پدرت تو را مي كشيم . امام مي فرمايد: به سراغ وجدانتان برويد و آنرا به محاكمه بكشيد .آيا اين درست است كه شما تعداد كمي

ص: 10953

را محاصره كنيد و اين طور به شهادت برسانيد ؟ يا مي فرمايد: آيا از قيامت نمي ترسيد؟ دنيا شما را گول نزند يا مي فرمايد: چرا خون من را مجاز مي شماريد ؟ مگر من سنت پيامبر را زير پا گذاشته ام و دين را تغيير داده ام ؟ تمام كلمات بارعاطفي داشت . در روز عاشورا مكرر قرآن خواند و به آن استشهاد كرد . اين سيره ي ابا عبدالله با دشمن است ، با عاطفه و بدون هتاكي و بي حرمتي . حتي ياران هم همين طور بودند . بار صحبتهاي شان بار معنوي بود. .

89-09-22

قربان آن ني كه دمندش سحر مدام ، قربان آن مي كه دهندش علي الدوام ، قربان آن پري كه رساند تو را به عرش قربان آن سري كه سجودش شود قيام ، هنگامه ي برون شدن از خويش چون حسين راهي برو كه بگذرد از مسجدالحرام ، اين خطي از حكايت مستان كربلاست ساقي فتاد ، باده نگون شد شكست جام تسبيح گريه بود و مصيبت دوچشم ما يك الامان از كوفه و صد الامان ز شام .

22/9/89

سوال – آداب عزاداري و سرفصل هاي آداب عزاداري چيست ؟

پاسخ – با تشكر از همه ي آنهايي كه اقامه ي عزاي حسيني مي كنند چه از آن بچه هايي كه هيئتهاي كنار كوچه اي دارند و چه كساني كه در مسجدها و حسينيه هاي بزرگ عزاداري برپا مي كنند چه از آن خانم هايي كه در خانه دورهم ديگر جمع ميشوند . اين روز ها همه مشغول عزاداري هستند و هركس هم مي خواهد

ص: 10954

يك جوري در اين قضيه مشاركت داشته باشد . ضمن ارج نهاندن به همه ي عزيزان و عزاداري ها و تاكيد بر حفظ اين ها كه به تعبير امام اين انقلاب را عاشورا زنده نگه داشته است ، من چند نكته را اشاره مي كنم . نكته ي اول اينكه ما در فرائض ديني مان واجبات در درجه ي نخست است .بعد نوبت به مستحبات ميرسد . بعد نوبت به ترك مكروهات ميرسد . در روايت داريم : عابدترين مردم كسي است كه واجباتش را خوب انجام بدهد . مبادا واجبات لطمه ببيند . آنچه كه به گردن ما فريضه است يعني عزاداري ما موجب فوت نمازمان نشود . عزاداري ما موجب ترك خمس مان نشود .بگوييم كه اين هزينه را براي عزاداري امام حسين (ع) كرديم و ديگر خمس نمي پردازيم . عزاداري ما موجب نشود كه چيزي كه به گردن ما لازم است انجام ندهيم . مثلا مالي كه با آن عزاداري مي كنيم بايد مباح باشد . مال بايد حلال باشد . اهميت به واجبات نخستين نكته است . سيره ي امام حسين (ع) هم اين جوري بوده است . در ظهر عاشورا چند نفر از اصحاب بيشتر نمانده بودند اكثر اصحاب قبل از ظهر شهيد شدند ، پشت سرامام نماز جماعت و سر وقت خواندند . آن هم مقابل دشمن كه باعث شهادت بعضي از آنها شده است . اينها ميرساند كه هيئت هاي عزاداري ما روز عاشورا و تاسوعا برنامه را جوري تنظيم كنند كه اول اذان به نماز بايستند و لطمه اي به نماز وارد نشود . گاهي اوقات

ص: 10955

ديده ميشود كه در مسجدي نماز جماعت است . چند رديف دارند نماز ميخوانند و عده اي هم كنار كوچه ايستاده اند و منتظر هستند كه نماز تمام بشود و آنها عزاداري كنند . هر دو كار خوب است ولي چرا يك خوب را فداي خوب ديگر كنيم ؟ عزاداري خوب است ولي در نماز جماعت هم شركت كنيد . نكته ي دومي كه تاكيد مي كنم اين است كه ما در هر حال در انجام هر كاري بايد از آزار مردم بپرهيزيم . فتوي بعضي از مراجع و امام اين است كه در مكه طواف بايد بين مقام ابراهيم و خانه ي خدا بايد در فاصله 13 متري باشد ولي تاكيد ميكنند كه اگر باعث آزار مردم ميشود و زحمت دارد لازم نيست . اگر قرار باشد انجام واجبي باعث لطمه به ديگران بشود ، شرع اين اجازه را به ما نمي دهد. آقاياني كه متصدي هيئت ها هستند مواظب باشند كه جلوي پاركينگ مردم ماشين پارك نكنند . و موتور جلوي خانه ي مردم نگذارند . البته من از مردم درخواست ميكنم كه دراين ايام كمي كوتاه بيايند و حتي بگويند كه از پاركينگ هاي خانه ي ما هم استفاده كنيد . لامپ هاي جلوي خانه را هم روشن ميكنيم .اگر در كوچه اي ده تا خانه است و يك خانه روضه دارد آن نه خانه ميهمان نيستند و اين صاحبخانه ميزبان ، اين روضه مال اين كوچه است . پس صاحب خانه بايد ماشينش را در خانه ي پدرش بگذارد تا پشت در خانه فضا براي عزاداران باشد. دسته جات عزاداري مراعات

ص: 10956

بعضي مكانها مثل بيمارستانها را بكنند . نكته سوم اين است كه تاكيد بر عزاداري سنتي است . خيلي ها مي پرسند كه چه جوري عزاداري كنيم ؟ سينه بزنيم يا نزينم ؟ اين نوع پرچم را برداريم يا برنداريم ؟ آيا ميشود يك دستورالعمل خاصي بدهيد ؟ عزاداري به فرهنگ ملتها آميخته است . اگر پدر يك خانواده در تهران از بين برود و يك پدري در كرمان از بين برود آيا هر دو خانواده يك جور عزاداري ميكنند ؟ خير . هر كدام با فرهنگ خودشان عزاداري ميكنند . مثلا اگر در فلان استان ما نخل بلند ميكنند اين يك نماد عزاداري و فرهنگ مردم است . جاي ديگري مي بينيد كه اين نماد در سنگ زني و گنجاندن در نوع اشعار است . تا مادامي كه حرام الهي با آن مخلوط نشود اشكالي ندارد ولي اگر غنا و موسيقي در كار آمد و يا اشعار بگونه باشد كه وهن اهل بيت باشد اشكال دارد . نكته ي چهارم اخلاص در عزاداري است . به تعداد عزاداران نگاه نكنيد . مجلس بايد براي خدا باشد . چرا مسجد قبا در تاريخ مانده است؟ زيرا بنيان آن براي تقوا است . چرا مسجد ضرار از بين رفته است ؟ زيرا روي هم چشمي مسجد قبا ساخته شده است . اين ها در خانواده ها خيلي مهم است.بعضي خانواده ها عزاداري ميگيرند و چند شب شام مي دهند . خواهر يا برادر اين آقا مي گويد كه برادر من چند شب شام داده است ولي من نمي توانم بدهم ولي چاي و خرما هم كم

ص: 10957

است . خير اين چاي و خرما هم خوب است و به او نگاه نكنيد . لا يكلف الله نفسا الا وسعها . همه ي مردم در عزاداري مشاركت كنند . الان كه در آستانه تاسوعا و عاشورا هستيم . همه حتي با يك پرچم زدن در خانه شان خودشان را در عزاداري دخيل كنند . و اگر با اخلاص باشد ماندگار ميشود . گاهي مجلسي با دو نفر تشكيل شده است و مرضي امام زمان (عج) بوده است . امام چقدر خالصانه براي اباعبدالله عزاداري ميكردند . امام در هيچ حادثه اي جلوي دوربين اشك نمي ريخت حتي در شهادت عزيزترين افراد اين مملكت مثل كوه ايستاه بود ولي تا مرحوم كوثري السلام عليك يا ابا عبدالله مي خواند شانه هاي امام مي لرزيد . آيت الله گلپايگاني در روز عاشورا خانواده اش را جمع ميكردند و اين مرجع جهاني خودش روضه مي خواند . اين مي رساند كه در خانه ي خودم هم مي توانم با تعداد كم عزاداري كنم . پس در عزاداري از ريا پرهيز كنيم . نكته ي پنجم اين است كه اهل بيت گفته اند كه وقتي دور هم جمع ميشويد يكي از كارهايتان احياء امر ما باشد . يعني كلمات و احاديث و روايات . در عزاداري هم آن فردي كه سخنراني ميكند احترام دارد و هم آن عزاداري احترام دارد ، در هر دوي آنها شركت كنيم . هر كدام در جاي خودش باشد و از يكديگر تكريم كنند . اين سخنراني ها معرفت ما را بالا مي برد و آموزش دين به ما ميدهد . در

ص: 10958

روايت داريم : اول دين معرفت است . امام حسين (ع) در روز عاشورا خيلي خطبه خواندند . ايشان در آن روز خيلي مصيبت ديدند . چقدر خطبه خواندند و چقدر مصيبت خواندند ؟ بالا سر علي اكبر آمد . مصيبت خواند كه تو رفتي و پدرت تنها ماند . آمار خطبه ها و ادعيه هاي امام حسين (ع) به مراتب بيشتر از مصيبت خواني است . مصيبت نمك آش است .نبايد جايش با آش عوض بشود . آخرين نكته هم اين است كه ما در عزاداري نبايد مرتكب حرام بشويم . عزاداري نبايد موجب غصب در ملك يا مال كسي بشود . محرمات با عزاداري ما آميخته نشود . محرمات شكلي و محتوايي هستند .يك موقع شكل حرام است . اينكه آقايان عزاداري ميكنند و خانم ها بيننده هستند . اين خيلي بد است . چرا بايد اين طور باشد ؟ زينب كبرا در روز عاشورا تماشاچي بود يا حاضر در صحنه بود ؟ زينب بالاي سر شهدا نيامد ؟ زينب بچه ها را آرام نكرد ؟ زينب در دوروازه ي كوفه خطبه نخواند ؟ نجنگيد ولي خط حسين را ادامه داد . جهاد بر زن نيست ولي عزاداري بر زن هست . مسئولان هيئت ها تنظيم كنند كه آقايان ساعت نه صبح و خانم ها ساعت ده صبح عزاداري كنند . در راه پيمايي حضور داشته باشند بجاي ايستادن و تماشاچي بودن اين كار را بكنند . بصورت يك راهپيمايي با شعار آرام عزاداري كنند .البته من نمي گويم كه خانم ها به خيابان بيايند . وظيفه ي ما است كه تكريم كنيم

ص: 10959

و اگر اشتباهاتي ديديم تذكر بدهيم .

سوال – سوره نساء آيات 11- 7 را توضيح دهيد .

پاسخ – آيات در مورد ارث است ولي در آيه 9 مي فرمايد : مردم بايد از خدا بترسند و وقتي حرف مي زنند استوار و محكم حرف بزنند . در جاي ديگر قرآن هم داريم. صحبتي سديد است كه مبنا داشته باشد و از روي استدلال باشد ، از روي هوا نباشد كه بگوييم طرف خورده و برده و بعد معلوم بشود كه حرف دروغ است و آبروي طرف رفته است . تازه اگر هم حرف درست باشد نبايد آبروي كسي را ببريم . عزاداران و هيئت ها در اين روزهاي قرآن را فراموش نكنند . اينكه سر اباعبدالله بالاي نيزه قرآن خوانده ، در ورود به كربلا قرآن خوانده ، در خروج ازمدينه قرآن خوانده ، شب عاشورا قرآن خوانده ، اين ها مي رساند كه قرآن بايد براي ما محور باشد. نامه اي كه امام براي مردم كوفه نوشتند اول آن با قرآن شروع شده بود . فرمودند : امام كسي است كه قرآن را پياده مي كند . توصيه ميكنم در شب عاشورا و تاسوعا ، خواندن قرآن و تفسير آن در مجالس را فراموش نكنيد .

سوال – راز جاودانگي و ماندگي تاسوعا و عاشورا در چيست ؟

پاسخ – جاوداني و ماندگاري هر حادثه اي دلايلي براي خودش دارد . خيلي اتفاقات در تاريخ افتاده و فراموش شده است يا اگر مانده منفي مانده است .ممكن است كه ما از يزيد و قابيل نام ببريم ولي بعنوان يك چهره ي منفي

ص: 10960

نام مي بريم . اگر يك جرياني در قلب هاي اقشار مختلف ماند و يك محبت و حرارتي ايجاد كرد كه هيچ وقت سرد نميشود ، دليل دارد و نمي تواند تصادفي باشد . اين ماندگاري چندين علت دارد . اولي اين است كه اراده ي الهي است . وقتي خدا اراده كند كه چيزي ماندگار بشود ميشود . خدا اراده كرد نام ابراهيم بمانند لذا ماند . خود ابراهيم هم دعا كرد و تمام فرقه ها براي ابراهيم احترام قائل هستند . اراده ي خداوند هم بخاطر اين است كه آن حادثه صلاحيت ماندگاري و هميشگي شدن را دارد . وقتي ابراهيم هاجر و اسماعيل را به سرزمين مكه آورد و خواست آنها را تنها بگذارد گريه اش گرفت . و دعا كرد كه خدايا دلهاي مردم را به اينها جذب كن . الان همه دلها به سمت اين دو جذب شده است . همه جا حرف اسماعيل ، هاجر ، منا ، صفا ، مروه و هجر اسماعيل كه بايد درو آن بچرخي و بنا به قولي آنجا خانه ي اسماعيل است . وقتي قنداقه ي حسين را بدست پيامبر دادند ، پيامبر هم همين دعا را كرد . خدايا دلهاي مردم را به حسين من جذب كن . پيامبر فرمود : شهادت حسين من در دل مردم حرارتي ايجاد ميكند كه هرگز سرد نميشود . عامل دوم حق محوري است . سوره رعد آيه 17 خدا مثالي از حق و باطل مي زند . مي فرمايد : وقتي باران از آسمان مي آيد و چاله ها پر ميشود و سيل راه مي

ص: 10961

افتاد ، روي سيل حباب هايي تشكيل ميشود و مي فرمايد كه باطل مثل اين حباب ها هستند و حق مثل آب است . آب مي ماند و حباب از بين مي رود . پس حق مي ماند و باطل از بين مي رود . ما جذب حق ميشويم . چون امام حسين (ع) حق و سپاه دشمن باطل بود ، امام ماندگار شد و اگر هم نام باطل ماند به باطل بودن شان ماند . گاندي مي گويد كه امام حسين (ع) الگوي من است . او مسلمان هم نبود . در باره ي امام حسين (ع) مستشرقين و غربي ها كتاب نوشته اند . عامل سوم عمل صالح است كه اگر براي خدا باشد مي ماند و محبوبيت ايجاد ميكند.قرآن مي فرمايد :اگر كسي ايمان و عمل صالح داشته باشد خدا عملش را ماندگار ميكند و محبتش را در دلها مي اندازد . همان كه ميگويند : تو نيكي كن و در دجله انداز است . حضرت زهرا (س) سه شب نان به اسير ، يتيم و مسكين داد و كسي هم خبر نداشت و واقعا هماهنگي نبود ولي سوره ي هل اتي نازل شد و ماندني شد . وقتي حضرت علي (ع) در مسجد هنگام ركوع انگشترش را به فقير داد كسي نبود . چه كسي او را مطرح كرد ؟ سوره ي مائده آيه 55 مي فرمايد : انما وليكم الله و رسوله . عمل امام حسين (ع) خالص بود . عمل صد در صد صالح در يك بيابان تفتيده تمام شد ولي خدا آن را منتشر كرد . عامل چهارم

ص: 10962

كه اهميت دارد جامعيت عاشورا است . عاشورا يك حادثه ي تك بعدي نيست . حادثه هايي بوده اند كه يك بعدي بوده اند مثل مبارزه با ظلم ، مبارزه براي رسيدن به قدرت اما حادثه ي عاشورا ابعاد مختلفي دارد . اخلاص ، نماز ، قرآن ، تقوي ، ايثار و همه چيز دارد . يك نمايشگاهي است كه تجلي اخلاق و معارف و احكام فقهي است . يكي از نويسندگان مي نويسد : كربلا اردوگاه فضائل و دشمن اردوگاه رذائل بود . اين طرف نماز ، قرآن ، دعا و سبقت گرفتن به كار خير و آن طرف دشمني كينه و رذائل . وقتي يك حادثه اي جامع باشد ماندگار ميشود . يكي عرفانش را مي گيرد ، يكي شعرش را مي گيرد و يكي فدا شدن شش ماه اش را مي گيرد . درستي و درشتي در مقابل هم هستند ، زشتي و زيبايي مقابل هم هستند و نكته آخر عناصر است كه باعث ماندگاري ميشود .در راس عناصر امام حسين (ع) است كه شمس است . ماه بني هاشم است و اصحاب نجوم هستند يعني نهضتي كه شمس و قمر و نجوم دارد . در نهضت هايي كه تابحال داشته ايم رهبري امام معصوم نبوده است . بعد از كربلا مختار قيام كرد ، علي بن زيد قيام كرد ولي در راس نهضت كربلا يادگار آل كساء است . از امام صادق سوال شد كه چرا شهادت امام علي (ع) يا شهادت امام حسن (ع) مثل شهادت امام حسين (ع) نشد ؟ بخاطر نوع شهادتشان بود ؟ امام فرمود : مرگ

ص: 10963

حسين مرگ همه ائمه بود . او عصاره پنج تن بود . در شب عاشورا وقتي حضرت زينب او را خطاب ميكند مي گويد : اي باقي مانده از گذشته ، اي حسين . او آخرين فرد از آل كساء است . خورشيد كه بالا بيايد نجم ديده نميشود . اگر خورشيد امام حسين (ع) نبود هر كدام از ستارگان كربلا خودشان يك خورشيد بودند . نقش زينب كبري و خانواده اش هم كه اين حادثه را مطرح كردند در ماندگاري كربلا مهم بود .

سوال – سير عزاداري تا به امروز را توضيح دهيد .

پاسخ – اولين عزاداري در گودي قتلگاه با عزاداري زينب شروع شد . بعد در مدينه امام سجاد (ع) هر وقت آب ميديد اشك مي ريخت اما اجازه ي عزاداري رسمي نبود . عزاداري ها صرفا فردي بود . هم در كربلا فردي بود و هم در مدينه بخاطر فضايي كه بود ، عزاداري فردي بود و حدود 34 سال عزاداري ها اين طوري بود . در زمان امام باقر(ع) و امام صادق (ع) مجالس ابتدايي و ساده بود . امام صادق (ع) مي نشست و مجلس تشكيل ميداد و كميت ميخواند و او گريه ميكرد و بعد رسما مجلس تشكيل ميشد و رسما روز عاشورا مطرح ميشد . در زمان امام سجاد (ع) نمي توانستند عاشورا را مطرح كنند . بعد زمان امام رضا (ع) مجالس نيمه رسمي ميشود و مردم هم عزاداري ميكنند و بعد رسميت در زمان حكومت هاي شيعي است مثل زمان آل بويه . و بعد در دروان صفويه اوج ميگيرد و بعد از

ص: 10964

انقلاب اوج بيشتري گرفت .

دو دعا در كنار هم ميكنم . يكي اينكه خدايا شفاعت حسين را نصيب ما بكن و ديگري اينكه ما را كنار حسين ثابت قدم بدارد .

89-09-15

مي آيم از رهي كه خطرها در او گم است از هفت منزل كه سفرها در او گم است . از لابلاي آتش و خون جمع كرده ام اوراق مقتلي كه خبرها در او گم است . دردي كشيده ام كه دلم داغدار اوست ، داغي چشيده ام كه جگرها در او گم است . هفتاد و دو ستاره غريبانه سوختند اين است آن شبي كه سحرها در او گم است . اين سرخي غروب كه همرنگ آتش است طوفان كربلاست كه سرها در او گم است .

سوال – با توجه به ماه محرم ، سيره اهل بيت را در عزاداري بگوييد .

پاسخ – فرا رسيدن ماه محرم را تسليت عرض مي كنم مخصوصا به عزادار واقعي يعني امام زمان (عج ) . اين حادثه اي كه باعث ماندگاري اسلام شد و به تعبير بعضي ها اگر اسلام نبوي الحدوث است ، حسيني البقاء است يعني اگر آغازش با پيامبر بوده است استمرار آن با خون سرخ ابا عبدالله است كه شايد تعبير حسين مني و انا من حسيني ، اشاره به همين نكته باشد . شما مي دانيد كه كربلا يك سرزمين و عاشورا يك روز كوتاه چند ساعته نيست . درست است كه در ساعات محدودي در سرزمين عراق خون چند نفر انسانهاي برگزيده روي زمين ريخت اما نه عاشورا يك روز است و نه كربلا يك سرزمين

ص: 10965

و نه جغرافياي اين حادثه محدود به سال 61 هجري قمري نيست . كربلا و عاشورا تا قيامت برقرار است . و همواره همه سرزمين هاي بشري را تحت تاثير قرار داده است . به همين دليل ما از ميان يازده امام مان كه به شهادت رسيدند و وجود امام زمان (عج) كه در قيد حيات هستند ، مي بينيم كه در مورد امام حسين (ع) يك ويژگي هايي است و يك عنايت خاصي روي عزاداري ، نام ، دعا ، زيارت قبرش است كه اين ويژگي در مورد ائمه ي ديگر به چشم نمي خورد . و اين ويژگي را خود ائمه براي ايشان قائل شده اند يعني قبل از آنكه امام حسين (ع) به كربلا بيايد و به شهادت برسد مي بينيم كه ابن عباس ميگويد كه از سرزمين نينوا عبور مي كرديم ديدم آقا اميرالمومنين پياده شد . يك قدري در اين سرزمين گشت و خاك آنرا بوييد و بعد فرمود : اي خاك خوشا به حال تو ، انسانهايي روي تو به شهادت مي رسند كه بي نظير هستند ، در گذشته سابقه نداشته و در آينده وجود نخواهد داشت ، و شروع به گريه كرد . يكي از ياران ميگويد كه من پيش خودم اين را بعيد شمردم كه آقا چه مي گويد ، امام حسين (ع) كه اينجا ايستاده است. بعضي ها در امام شناسي ضعيف بوده اند . وقتي امير المومنين بعضي حرفها را در مسجد كوفه مي زد ، بعضي ها ميگفتند كه آقا شما غيب ميدانيد ؟ بعد ميگويد كه بيست و سه سال از اين

ص: 10966

ماجرا گذشت و من خودم در لشكر عمر سعد بودم . يك روز كه در اين سرزمين فرود آمديم ياد كلام آقا افتادم و جالب است كه خودش هم پيش امام حسين (ع) آمده و قصه را گفته و امام مي پرسد كه تو ما را ياري ميكني ؟ او ميگويد : من خانواده دارم و امام را تنها گذاشت و به كوفه رفت . بعضي ها چقدر بي توفيق هستند . رسول اكرم وقتي به قنداقه ي حسين نگاه مي كرد ميگفت : يزيد با من و فرزند من چكار دارد ؟ يا داريم گاهي سينه ، دست ، زير گلو و پيشاني او را مي بوسيد . سوال ميكردند كه چرا شما پيشاني ، سينه ، دست و گلو را مي بوسيد ؟ مي فرمود : من جاي سنگها و نيزه ها را مي بوسم . اين داستان مطرحي بوده است . خدا به موسي فرمود كه امت آخر الزمان ده تا ويژگي دارند . ويژگي كه در امت هاي قبل نبوده است مثل حج و نماز جمعه و روزه كه به اين شكل نبوده است . و يكي ديگر را عاشورا نام برد . موسي گفت : خدايا عاشورا ديگر چيست ؟ خدا فرمود : عاشورا گريه بر حسين و فرزند پيامبر است . اين مرثيه ريشه اش به خيلي قبل و حتي به زمان حضرت آدم بر مي گردد . وقتي حضرت آدم ميخواست توبه كند به او اسامي آموختند و گفتند كه خدا را به نام آنها قسم بده تا تو را ببخشد . وقتي جبرئيل نام پنج تن را

ص: 10967

به او آموزش ميداد حضرت آدم به جبرئيل گفت كه اين حسين كيست كه وقتي من نام او را مي گويم دلم مي لرزد و حالت حزني به من دست مي دهد و جبرئيل براي او تعريف كرد كه حسين اين قدر تشنه ميشود كه ديگر آسمان را نمي بيند و دود و غبار مي بيند . اولين عزاداري و ابتدايي ترين شكل عزاداري در روز عاشورا و در گودي قتلگاه تشكيل شده است . وقتي عقيله ي بني هاشم به گودي قتلگاه آمدند گريه كردند و همه را هم به گريه انداخت . نه فقط دوستان گريه كردند بلكه دشمنان هم گريه كردند . تعبير مقتل اين است كه ديدم زينب اشك مي ريزد ، دوست و دشمن را به گريه مياندازد . عزاداري از آنجا شروع شد . دشمن مي خواست داستان كربلا منتشر نشود و بدنبال تحريف آن بود . مي گفتند كه جبر بوده و خدا مي خواسته كه حسين كشته بشود و يزيد پيروز شود و يزيد اين آيه را براي امام سجاد (ع) مي خواند : مااصابكم من مصيبه ... . بعد گردن ابن زياد انداختند و اوگردن عمر سعد انداخت و مغلطه كردند . حكومت هايي كه بعد از كربلا سركار بودند حكومت هاي ظالمي بودند . از نسل خود بني اميه تا بني عباس همه ظالم بوند . شاعر مي گفت : بني عباس در كربلا نبودند تا حسين را بكشند . بجايش متوكل چند بار قبر ابا عبدالله را تخريب كرد . براي زيارت رفتن چقدر انسانها را كشت . در اين جو يعني ائمه ي

ص: 10968

ما تا 260 كه امام حسن عسگري (ع) شهيد شدند چگونه مردم را براي حفظ كربلا ترغيب كردند ؟ محور اول تاكيد بر زيارت است .صدها روايت در مورد زيارت داريم . بعضي مي گويد كه زيارت حسين فريضه است . بعضي مي گويد كه اگر كسي به زيارت امام حسين (ع) رفت ، در روز قيامت از ساير بهشتيان بالاتر است و رتبه ي شان بالاتر است . بعضي ها مي گويند كه فاطمه زهرا (س) زوار را بدرقه ميكند . بعضي ميگويند كساني كه به زيارت حسين مي روند از درخانه ، چهار هزار فرشته آنها را دنبال ميكنند . امام صادق (ع) در سجده دعا مي كرد كه اگر زوار حسين خرجي كرده اند به آنها برگردان و اگر سختي كشيده اند به آنها راحتي بده .معاوية بن لهب مي گويد كه آقا اين قدر دعا كردند كه به او گفتم آقا چقدر دعا ميكنيد ؟ آقا فرمود : آنهايي كه در آسمان براي زوار حسين دعا ميكنند بيشتر از اين ها دعا ميكنند . امام هادي (ع) بيماري برايشان پيش مي آيد و به ابو هاشم جعفري پولي مي دهد و ميگويد به زيارت امام حسين (ع) برو و در آنجا براي شفاي من دعا كن و اومي گويد كه در ذهن من آمد كه شما هم يك امام هستي چرا آنجا دعا كنم ؟ آقا فرمود : خدا بعضي از مواضع را موضعه اجابت دعا قرار داده است و يكي از آنها كربلا است . دور قبر امام حسين (ع) اين را نوشته است كه خدا بخاطر اين جانفشاني تو

ص: 10969

سه تا جايزه به تو داد .يكي اينكه زير قبه ي تو دعا مستجاب است البته با توجه به اينكه شرايط آن رعايت بشود . دوم شفا در تربت تو است . فقط خوردن خاك كربلا جايز است و سوم ائمه در نسل تو هستند . مهدي از ولد حسين است . نُه امام ميگفتد : انا ابن الحسين . اولين تاكيد ائمه بر زيارت بوده است . اگر مي توانيد زير آسمان برويد و سه مرتبه بگوييد : صل الله عليه يا ابا عبدالله . اسم شما جزء زوار امام حسين (ع) نوشته ميشود . اگر مي توانيم به كربلا برويم و اگر نتوانستيم از اين راه زيارت بكنيم . من به بينندگان توصيه مي كند كه اين كار را از اول محرم و در طول سال انجام بدهند و انسان با اين كار بيمه ميشود . يكي از علما را ديدم كه وقتي نماز را تمام مي كرد ، بعد از تسبيحات ميگفت : السلام عيك يا ابا عبدالله و از ايشان سوال كردند كه اين سنت است ؟ ايشان فرمودند : دهها روايت داريم كه در همه حال سلام بر حسين بگوييد . و ديگر نكته اي كه ائمه روي آن تاكيد داشتند برپايي مجالس عزاداري حسين است . به تعداد جمعيت آن نگاه نكنيم يا نخواهيم كه چشم هم چشمي بكنيم . لازم نيست كه با فلان مداح جمعيت را جمع كنيد . يك مجلس ساده كافي است . امام صادق (ع) در منا بود . فردي آمد و گفت كه مي خواهم شعر بخوانم .امام فرمودند كه اينجا منا است

ص: 10970

جاي شعرخواندن نيست . قرآن مي فرمايد : در منا ذكر خدا را بگوييد .فرد گفت كه مي خواهم درباره ي امام حسين (ع) بخوانم . تا امام صادق (ع) اين را شنيد بلند شد و پرده اي زد و زنان را از مردان جدا كرد و خودشان هم نشستند . آن شخص مرثيه سرايي كردند . امام خيلي دعا كرد و فرمود كه فرشته ها اينجا حاضر شدند ، خدا گناهان گذشته و حال و آينده تو را بيامرزد . علامه اميني در الغدير در جلد دوم آورده است كه بعد از اينكه اشعار كميت تمام شد امام فرمودند : خدايا اينقدر به او بده كه راضي بشود . دعبل خزاعي وقتي قبل از مرو به او ميگويند كه اشعارت را بخوان ، مي گويد : من آن را پيش امام مي خوانم . وقتي خدمت امام رضا (ع) مي رسد امام مجلس تشكيل ميدهد و حتي مامون هم در آن مجلس شركت كرد . امام رضا (ع) بر اين اشعار خيلي اشك ريخت . امام صادق (ع) در مدينه هم مكرر مجلس عزاداري برپا مي كردند . و حتي زماني اختناق بود كه صداي گريه بلند ميشود ماموران حمله كردند و امام براي اينكه آنها نفهمند گفت كه بچه اي غش كرده است و زنان جيغ و فرياد ميكنند . در واقع آقا توريه كردند و منظورشان اين بود كه علي اضعر غش كرده بوند . كتابي بنام سيرتُنا و سُنتنا سيرت نَبينا و سُنت نَبينا . سيره ي و سنت ما سيره رسول ماست . پيامبر در بدو تولد امام حسين (ع)

ص: 10971

برايش مجلس برپا كرد . ببينيم ائمه ما چه جوري مجلس برپا مي كردند ؟ يك شاعري اشعار زيبايي خوانده و امام اشك ريخته اند . حركاتي كه امروز با مجالس ما در آميخته است در آن زمان نبوده است مثل سبك هاي موسيقي ، غنا ، حركاتي كه موجب سستي عزاداري ميشود . منظورم اين است كه شيوه ي آنها را پياده كنيم . دعبل همان اشعار را به امام نشان داد . يك عالمي اشعار مداحان ما را ببيند كه درآن غلو نباشد. در اين اشعار دروغ نباشد . ما واقعا در روضه ها احتياج به دروغ نداريم. مطالب كربلا خودش اين قدر حزن آور است كه اگر براي مردم صحيح مطرح شود ، نيازي به اين دروغ ها نيست . توصيه ي بعدي گريه بر ابا عبدالله است . چرا اين همه روايت در مورد اشك بر اباعبدالله داريم ؟ سوال ميكنند كه اثر اين گريه چيست ؟ بعضي مواقع گريه بر عجز است . مثلا فردي را مي خواهند پيش پادشاه گردن بزنند شروع مي كند به گريه ولي ميثم تمار هيچ وقت اين كار را نكرد . مسلم بن عقيل را وقتي پيش ابن زياد آوردند او ثابت قدم ايستاد . كسي كه در اينجا گريه ميكند از مرگ مي ترسد و حب دنيا دارد . در جنگها اسيري را پيش پيامبر آوردند كه گريه مي كرد كه از روي ترس بود . گاهي گريه از روي تزوير است يعني همان اشك تمساح . مي خواهد ديگران را بسوي خودش بكشد و همراه با دروغ است . در سوره توبه

ص: 10972

داريم كه عده اي پيش پيامبر آمدند و گفتند كه ما ميخواهيم به جهاد برويم . پيامبر گفت : جهاد شمشير ، اسب و زره مي خواهد . آنها گفتند كه ما هيچي نداريم و پيامبر آنها را از جنگ معاف كرد و آنها اشك ريختند . اين گريه محروميت و فقدان است كه چرا ما نميتوانيم به جهاد برويم ؟ يا ليتنا كنا معك فوزا عظيما . يك بُعد گريه ما بر ابا عبدالله گريه ي محروميت است كه چرا من در جنگ نبودم و از او فاصله داشتم . در دعاي امام زمان (عج) دارد كه من هر صبح و شام بر تو اشك مي ريزم .اصلا گريه ي شوق است . شما سالها پدرتان را نديده ايد و وقتي او را مي بيند اشك مي ريزيد . وقتي مي گويند كه ابوالفضل به شريعه زد و چهار هزار نفر گريختند . انسان از اين رشادت و شجاعت گريه اش مي گيرد . مي گويند كه وقتي امام به قلب دشمن مي زد دشمن را يك نفر فرض مي كرد . و آنها هر عضو امام را يك لشكر فرض مي كردند . اينجا اشك انسان جاري ميشود . اين اشك شوق است و گاهي هم اشك رافت است . در تاريخ قبل از بعث داريم كه پيامبر از جايي رد ميشدند . عده اي مرغ ها را بسته بودند و به آنها تير مي زدند تا كشته بشوند . پيامبر گفت اين ها را با تير نزنيد و نبنديد . از اينكه تير به يك مرغ بسته مي خورد ناراحت مي شدند

ص: 10973

. حالا تير به شش ماهه امام بزنند ، زن و بچه را آواره كنند اين ها رافت و تاسف مي آورد . ابن شبيب در روز اول محرم نزد امام رضا (ع) رفت و ديد كه امام ناراحت است . سوال كرد و امام فرمود : مي داني كه امروز اول محرم است ، محرم ماهي است كه عرب قبل از اسلام آن را محترم مي شمرده است. و در آن ماه جنگ نميكردند ولي ديدي كه در اين ماه با حسين چه كردند ؟ خدا هيچ وقت آنها را نيامرزد . اي پسر شبيب به مردم بگو هر مصيبتي داشتيد براي امام حسين (ع) گريه كنيد . ما آخر مجالس مان گريزي به روضه ي امام حسين (ع) مي زنيم و اين همان توصيه امام رضا (ع) است . بعد امام فرمود : حسين ما را ذبح كردند يعني جان داشت و سر او را از بدنش جدا كردند ولي شهيدان كربلا بعد از شهيد شدن سر از بدن شان جدا شد . بعضي ها سوال ميكنند كه دليل استمرار هر ساله ي عزاداريها چيست ؟ قرآن مي فرمايد : كساني كه شعائر الهي را پاس بدارند ، اينها نشانه ي تقوي و پرهيزگاري قلبهاست . پاس داشت شعائر يعني پاس داشت چيزهايي كه نشانه ي خداست . خدا مي فرمايد آن شتري كه در منا قرباني مي كنيد از شعائر الهي است يا صفا و مروه از شعئر اسلامي است . هاجر هفت بار اين مسير را رفته است و هركس كه به حج مي رود بايد هفت بار اين عمل را

ص: 10974

انجام دهد تا شعائر حفظ شود . ابراهيم در منا قرباني كرده است و هر حاجي بايد اين كار را در منا انجام بدهد . مكه از شعائر الهي است . بعضي ها مي گويند اسراف ميشود كه اين همه قرباني كنيم ؟ خير اين از شعائرالهي است . يكي از شعائر الهي ابا عبدالله الحسين است . بقول مرحوم شوشتري اگر هاجر هفت بار بين صفا و مروه به دنبال آب رفت ، امام حسين (ع) هزاران بار بين خميه گاه رفت و آمد كرد . اگر ابراهيم حيواني را قرباني كرد ، امام حسين (ع) صد نفر از يارانش قرباني شدند . چطور است كه ما بايد از قرباني كه بجاي قرباني ابراهيم آمد تجليل كنيم ولي ابا عبدالله كه فرزندان و يارانش قطعه قطعه شدند را فراموش كنيم . چرا امام حسين (ع) را تجليل ميكنيم ؟ زيرا پاس داشت شعائر است . و اين اختصاص به قشر خاصي هم ندارد . اهل سنت متعدد مقتل نوشته اند مثل مقتل خوارزمي . خوارزمي عالم سُني است و مقتل امام حسين (ع) نوشته است . در جاهاي متعدد در ايران در روز عاشورا خرج مي دهند . عزاداري ميكنند و سياه پوش مي كنند . امام حسين (ع) بين المللي است . اختصاص به شيعه و اسلام ندارد . همه ي اديان او را تجليل و تكريم مي كنند . فردي مي گفت كه نگهباني در بيمارستان بود كه روز عاشورا به هزار نفر غذا مي داد و وضع مالي خوبي هم نداشت. گفتند : توكه وضع مالي ات خوب نيست چرا غذا

ص: 10975

مي دهي ؟ گفت : اين غذاها براي يك دكترمسيحي است كه گرفتاري داشته و نذر كرده و مشكلش حل شده و اين غذاها را به من مي دهد كه بدهم زيرا مي گويد كه تو مسلمان هستي و اين كار را بكن .

سوال – سوره ي آل عمران آيات 158-165 را توضيح دهيد .

پاسخ – خدا در آيه 160 مي فرمايد : اگر خدا شما را ياري كند هيچ كس نمي تواند شما را زمين بزند و مغلوب كند . اگر خدا شما را ياري نكند چه كسي ميخواهد شما را ياري كند ؟ مومنان بايد بر خدا توكل كنند . خدا امام حسين (ع) را ياري كرد درست است كه شهيد شد . فردي از امام سجاد (ع) پرسيد كه شما پيروزشديد يا يزيد ؟ امام فرمودند ببينيد كه در اذان جد مرا مي خوانند يا جد يزيد را ؟ خدا خواست كه ابا عبدالله بماند و او هم ماند .

89-09-08

باز باراني شدم انگار مي آيد كسي ، اين تو و اين نبض من بشمار مي آيد كسي . ذهن آبادي هنوز از قصه و رويا پُر است بازهم دست به دعا بردارمي آيد كسي . گرچه اين دلواپسي ها ساده و تكراري است شك ندارم بعد از اين تكرار مي آيد كسي . اي نگاهت سبز ، نامت سبز ، خسته نيستي دستهايت را به من بسپار مي آيد كسي . يكنفر از پشت در آهسته پچ پچ كرد و گفت : باز باراني شدم ، انگار مي آيد كسي .

سوال – در مورد آداب ميهماني تمام

ص: 10976

نكاتي را كه شما گفتيد رعايت كرديم اما فقط ضرر ديديم . همه آمدند و خوردند و بردند ولي هيچ كار خيري نكردند. راهنمايي بفرماييد .

پاسخ – روايت داريم كه فردي معترضانه خدمت امام صادق (ع) آمد و گفت كه من معناي دوآيه ي قرآن را نمي فهمم . يكي اينكه خدا مي فرمايد ادعوني استجب لكم دعا كنيد من به اجابت مي رسانم . ما كه هرچه دعا مي كنيم به اجابت نمي رسد . يكي ديگر اينكه خدامي فرمايد هر چه شما انفاق كنيد خدا جايش را پر مي كند . آقا فرمودند در مورد آيه اول كه دعا بايد با شرايطي باشد كه الان بحث ما نيست . در مورد آيه دوم فرمودند كه اگر از مال حلال و پاك انسان انفاق كند مطمئن باشيد كه قول او راست است و جاي آنرا پر مي كند . حالا معناي جايگزين اين نيست كه امشب چهار كيلو برنج بپزيم و فردا يك گوني چهل كيلويي برنج پشت در خانه ي ما بيايد . نوع جايگزيني فرق مي كند . فرض كنيد يك ضرري از انسان دفع ميشود . قرار است كه حادثه اي براي من پيش بيايد با اين ميهماني دفع ميشود . گاهي مال من زياد نميشود و بركت پيدا ميكند . ديد ما نبايد هميشه مادي باشد . اگر ماامشب پنج تا مرغ براي ميهماني درست كرديم بايد ده تا مرغ جاي آن بيايد. گاهي بواسطه ي ميهماني سلامت و امنيت مي آيد و بيماري دفع ميشود بعبارت ديگر ما بايد افق ديدمان را به بازگشت آن چه كه در

ص: 10977

ميهماني صرف مي كنيم بايد وسيع تر كنيم . در روايتي داريم كه دو تا فرشته هر روز براي انسانها دعا و نفرين مي كنند. يكي مي گويد : خدايا آنها كه انفاق مي كنند ، جايش را برايشان پُر كن و درمانده نشوند . يكي ديگر مي گويد: خدايا آنها كه ممسك و خسيس هستند مالشان را از بين ببر . يكي به منفق دعا ميكند و يكي به ممسك دعا ميكند . قرآن مي فرمايد : آنهايي كه اهل احسان هستند ما چند جايزه مي دهيم يكي اينكه به آنها نيكي مي كنيم و جايزه ي ويه اي به آنها ميدهيم و ديگر اينكه در زندگي شان كاري مي كنيم كه خوار نشوند . غبار ذلت به چهره ي آنها ننشيند. بعبارت ديگر درمانده نشوند . و نمي گذاريم در زندگي دچار بن بست بشوند . همان راه كارهايي كه در زندگي پيدا مي كنيد و همان شيوه اي كه در زندگي پياده مي كنيد اين ها در اثر بركات ميهماني دادن است .

سوال – ما مدتي است كه ميهماني نمي روييم چون وضع مالي ما خوب نيست مورد تحقير اقوام همسرم قرار مي گيريم . با اينكه همه تحصيل كرده هستند ما را سرزنش مي كنند. و باعث ميشود كه ما از ميهماني زده بشويم . راهنمايي بفرماييد .

پاسخ – حرف ايشان عموميت ندارد . ممكن است يك عده اي از فاميل اين طوري باشند . ما در مورد شخصيت مومن سفارشاتي در روايات مان داريم . روايت داريم كه مومن نبايد خودش را خوار كند و خودش را جايي

ص: 10978

قرار دهد كه تحقير بشود. من مي گويم كه با آنها رفت و آمد نكنيد. اگر شما را با كرامت و عظمت دعوت ميكنند ، اگر در آن دعوت عزت نهفته است برويد اما اگر احساس مي كنيد كه رفتن به اين ميهماني با تحقير و سرزنش است نرويد . روايت داريم : مومن حق هر چيزي را دارد بجز اينكه خودش را تحقير كند . در روايتي داريم كه آقايي به مسافرت مي رفت و كارهاي ديگران را انجام مي داد و درعوض از او پول نمي گرفتند . البته كساني كه خدمه ي براي رفتن به مكه و مدينه مي شوند يا براي عتبات عاليات مي روند خوب است و انسانهاي والايي هم در آنجا خدمتگزاري مي كنند . ولي او براي سفرهاي تفريحي اينكار را مي كرد . امام صادق (ع) به او فرمودند كه ديگر اين كار را نكن . چرا خودت را خوار مي كني ؟ پول نداري به مسافرت نرو . چرا حاضر ميشوي كه به تو امر و نهي بكنند و تحقير بشوي ؟ اگر جايي شما را تحقير مي كنند با آنها رفت و آمد نكنيد. ربطي به صله ي رحم ندارد . صله ي رحم الزاما ميهماني رفتن نيست . با يك سلام ، احوالپرسي ، پيامك و تلفن ارتباط داشته باشند . اگر ديديم د رخانه هاي آنچناني و غذاهاي آنچناني و من هم نمي توانم آنها را دعوت كنم و نگاه هاي آنچناني هم به من مي كنند ، شما نبايد شخصيت خودتان را ذليل كنيد .

سوال – در فاميل هاي ما بيشتر

ص: 10979

سعي م يكنند با پز دادن زندگي شان كمي هاي زندگي ديگران را به رخ بكشند . من با هر بار ميهماني رفتن افسرده تر ميشوم . اگر در خانه مي نشستم غمم كمتر بود . راهنمايي بفرماييد .

پاسخ – تكبر بد است ولي حديث داريم :تكبر با متكبر عبادتاست . كسي كه تكبر مي ورزد اگر شما هم با او تكبر ورزيدي و احساس كند كه اين كار زشتي است اين كار ثواب دارد . يا بايد با آنها رفت و آمد نداشت يا بايد چيزهايي كه داري به رخ آنها بكشي . بيشتر خوب است كه با افرادي كه هم سطح ما هستند رفت و آمد داشته باشيم . فضاي ميهماني ها را فضاي آموزشي قرار بدهيد . اگر در ميهماني ها دقت كنيد مي بينيد كه اولين صحبتي كه در مهماني ها مطرح ميشود همان نُقل مجلس ميشود و صحبت پيرامون آن شروع ميشود و ادامه دارد . مثلا در يمهماني يا يك نفر بگويد كه تهران چه ترافيكي دارد بحث همانترافيك ميشود و يا اگر بگويند كه يارانه ها را واريز كرده اند يا نه ؟ اين نقل مجلس ميشود . كاش در اين ميهماني ها يك نفر بطور غير مستقيم خط دهنده مي شد . مثلا الان ايام حج است . خوب سوال بشود چرا ما حج مي رويم و آثار آن چيست ؟ هر كس چيزي ميگويد و بحث عبادي ميشود . دانسته ها افزوده ميشود و يك بحث مفيدي ميشود . البته بطور كلاسيك نمي تواند باشد كه بگويند : آرام باشيد مي خواهيم صحبت كنيم چون

ص: 10980

مسخره مي كنند . كسي كه بحث را به وسط مي كشد هنري داشته باشد كه بحث را به مباحث خوب بكشاند كه پز دادن ، غيبت و تحقير ديگران هم پيش نيايد .

سوال – آيا دعوت خواهر برادر هم ثواب دارد يا ميهماني فقط براي اقوام دور ثواب ميهماني دارد ؟

پاسخ – خير اختصاصي ندارد . اتفاقا ميهماني و كمك بايد از نزديكترين رحم شروع بشود . كسي خدمت رسول خدا آمد و گفت مي خواهم به كسي دو درهم كمك كنم. فرمود : پدر و مادر داري ؟ گفت : بله . فرمود : به پدر و مادرت بده . دو درهم بعدي را فرمود به فرزندت بده و در آخر فرمود : به غريبه ها بده . در ميهماني كردن خط مقدم برادران و خواهران هستند البته الان اين قدر كارها و گرفتاري ها زياد است كه انسان به بيشتر از آنها هم نمي رسد . حالا با دعوت خواهران و برادران خود كساني كه در فاميل دست پايين هستند يا در معرض توجه نيستند را ناديده نگيريد البته از روي ترحم نباشد . با كرامت اين جور افراد را هم دعوت كنند . گلچين نكنند . من در بعضي از ميهماني هايي كه در ماه رمضان در ادارات ميدهند شركت داشته ام . غالبا بهم ديگر وام ميدهند . بتوانيم يك سري افرادي كه مستحق هم هستند در اين ميهماني ها شركت بدهيم .

سوال – خانواده ي شوهر من در شهرستان هستند و شوهر من به كمتر از ده روز قانع نميشود و ما سر اين مسئله با

ص: 10981

هم دعوا داريم . پدر شوهرم هم دائم اشاره ميكند كه ميهماني بس است با اينكه ما جبران مي كنيم . پدر شوهرم ميهمان ها را گلچين مي كند . راهنمايي بفرماييد .

پاسخ – يك بخش سوال ماندن زياد است . در ميهماني بايد سقفي رعايت بشود كه باعث آزار صاحبخانه بشود . و بخش بعدي كه گلچين كردن است كه نبايد باشد . حالا كسي فرزند پزشكي دارد يا رئيس كارخانه است و فرزندي هم دارد كه كارگر ساده اي است . نبايد بين آنها فرق بگذارد . بعضي ها در مسافرت اين طور هستند كه با افراد دست به جيب بيشتر سفر مي روند كه اگر شش پرس غذا خوردند و مبلغ آن بالا شد طرف حساب ميكند . در سفرها و ميهماني ها بهتر است تمام جوانب قضيه ديده بشود . بعضي مواقع فرزند در تهران زندگي ميكند و والدين او در شهرستان زندگي مي كنند . مثلا ايام نوروز را مي خواهند در آنجا بمانند . اين ديگر از ميهماني خارج است و بايد دست به جيب بكنند . و غير مستقيم بچه ها مشاركت كنند و خانم هم در آشپزخانه كمك كند و اين يك نوع مشاركت است و پدر و مادر هم خوشحال مي شوند و اگر اين طور نباشد از انصاف به دور است .

سوال – آيا دعوت كردن فاميل به رستوران ثواب ميهماني را دارد ؟

پاسخ – بله . ميهماني ميهماني است فرقي نمي كند . الفتي كه در خانه ايجاد ميشود در رستوران ايجاد نميشود . آنجا ساعت مشخصي دارد . حالت رسميتي

ص: 10982

دارد . اگر بشود حضور خانم ها و آقايان را در خانه تفكيك كرد خيلي خوب است البته نه الزاما بخاطر بحث حجاب بخاطر آزادي و راحتي كه بتوانند آزادانه گفتگو كنند حالا ممكن است غذا از رستوران باشد ولي ميهماني در خانه باشد .

سوال – كسي ما را دعوت نمي كند و بيشتر ما ميزبان هستيم و اگر دل مان بگيرد خودمان به ميهماني مي رويم . آيا اين اشكال دارد يا ملامت ميشويم ؟

پاسخ – روايت داريم كه چند گروه اگر ملامت شدند خودشان مقصر هستند و يكي از آنها كسي است كه بي دعوت به ميهماني مي رود . حالا كسي چند بار شما را به ميهماني دعوت ميكند ولي شما اصلا به روي خودت نمي آوري كه يكبار آنها را دعوت كني . اگر من سرزده خانه ي شما بيايم حالت تقاص دارد . آقايي در تهران بودند كه خيلي ميهماني مي رفتند . و كسي را دعوت نمي كردند . خيلي ممسك بود . يك روز چند نفري به منزل اشان رفتيم كه سري به ايشان بزنيم و چاي بخوريم . تا او رفت چاي بياورد قاليچه ي جلوي اتاقش را جمع كرديم و با خودمان برديم . بعد سي نفر فاميل را به رستوران دعوت كرديم و خو او را هم دعوت كرديم . موقع حساب كردن غذا به او گفتيم كه فرش را نزد رستوران به امانت گذاشته ايم تا برود پول غذا را حساب كند . قضيه ي ميهماني دو طرفه است ولي اگر شما هميشه ميزبان هستي و دعوت نمي شوي مي توانيد طرف

ص: 10983

را در كار انجام شده قرار بدهيد و بي دعوت به ميهماني برويد . حالا در بعضي از رفت و آمدها موانعي وجود دارد . مثلا در خانه اي سگ نگهداري مي كنند يا بي حجاب در ميهماني ظاهر مي شوند تكليف چيست ؟ با در هيچ حالت نبايد حدود شرعي را بشكنيم . قرآن مي فرمايد : كساني كه حدود الهي را مي شكنند ظالم هستند . حدود ي يعني حد و حد يعني مرز . الان شما در اين طرف مرز كشور مي توانيد كارهايي انجام بدهيد كه آن طرف مرز نمي توانيد انجام بدهيد . اگر در ميهماني مي روم كه شراب بكار مي آيد . اين جايز نيست . اگر در خانه اي به ميهماني مي روم كه خانم خانه بي حجاب ظاهر مي شود و به پسرهاي من دست مي دهد يا پسرهايشان با دخترهاي من دست مي دهند . اين جايز نيست . اگر رعايت حجاب را نمي كنند و مي خواهند موسيقي حرام گوش كنند و مختلط باشند اين ميهماني جايز نيست . در روايات ما در مورد نگهداري سگ در منزل مذمت شده است . روايت داريم كه در خانه اي كه سگ باشد فرشتگان در آن وارد نميشوند . دليلش هم خيلي بديهي است . احتمال دارد كه بيماري او منتقل بشود و خوي حيواني با خوي انساني متفاوت است البته ما حق نداريم كه حيوان را آزار بدهيم . ما سگ هايي هم داريم مثل سگ گله كه در فقه ما آورده شده است و امرزو سگ هاي امداد و نجات هستند كه خيلي مفيد

ص: 10984

هستند ول يمعنايش اين ننيست كه جوان سگ كوچكي بردارد و در ماشين يا اتوبوس و يا منزل روي كاناپه با بچه ها او را رها كند از نظر فرهنگ اسلامي فرهنگ پسنديده اي نيست . اين الگو گيري از غربي ها است . من خودم اين سوال در مورد نگهداري سگ از يك فرد اروپايي كردم . خانمي بودند كه يك سگ خيلي بزرگي را نگهداري مي كردند و از نظر مالي هم خيلي به سگ رسيده بود گردنبند طلا گردنش كرده بود . جلو رفتم و مترجم پرسيد كه چرا شما اين قدر به اين سگ اهميت ميدهيد ؟ البته ما در شرع وظيفه داريم كه به حيوانات رسيدگي كنيم اگر سگي گرسنه است بايد از غذاي خودمان بزنيم و به حيوان بدهيم و اين در روايات توصيه شده است . گفت كه بچه هاي ما عاطفه ندارند از چهارده سالگي از ما جدا مي شوند و به زندگي آزاد خودشان مي روند ولي چون اين حيوان باوفاست همه ي محبت و عاطفه مان را براي اين سگ هزينه مي كنيم . در فرهنگ اسلامي ما اين نيست . فرهنگ اسلامي ميا ميگويد كه وقتي پدر و مادر پير شدند با آنها با مهرباني صحبت كنيد . بال رحمت براي آنها بگشاي . همواره با هم مهربان باشيد . وقتي ما اين خلا را نداريم نمي خواهد آن نياز را هم پوشش بدهيم .

آيات 109 – 115خوانده ميشود .

-ما خوشحال هستيم كه اين خواندن قرآن توسط آقاي رفيعي پيشنهاد شد و اجرا گرديد .

سوال – در مورد تكريم قرآن شما

ص: 10985

فرموده بوديد كه در اتاقي كه قرآن در آن هست نبايد پايتان را دراز كنيد . پس با اين حساب نگهداري قرآن در خانه امكان پذير نيست . من قرآن را در كتابخانه ام نگه ميدارم كه دراتاق خوابم مي باشد و نمازم را هم آنجا مي خوانم . لطفا راهنمايي بفرماييد .

پاسخ – بنده به اين شكل عرض نكرده بودم . گفتيم كه پا در مقابل قرآن دراز نشود . گاهي اوقات قرآن در كتابخانه است و بالاي سر ما است و ما آنجا هم مي خوابيم اين مانعي ندارد . اما بعضي ها قرآن را پايين مي گذارند و پايشان را مقابل قرآن دراز مي كنند . منظور ما اين بوده است . پس قرآن هميشه بايد سطحش بالاتر از جايي باشد كه ما مي خوابيم .ولي اگرهم سطح باشيم و پاي مان را دراز كنيم بي احترامي به قرآن است . حالا اگر بي احترامي از روي قصد نباشد كلا ًاشكالي ندارد . در ماه مبارك رمضان اگر غذا بخوريم و از روي قصد نباشد اشكالي ندارد . ما قرآن و مفاتيح مان را در جاي خاصي قرار بدهيم . مثلا بلا تشبيه جاي شانه و عطر ما روي ميز توالت است . مراد اين است كه قرآن را در جاي خاصي بگذاريم .

سوال – همسر من با ميهماني رفتن موافق نيست مخصوصا ماه مبارك رمضان . او مي گويد كه من روزه ام را با زحمت گرفته ام با غذايي كه نميدانم از كجا آمده باطل نمي كنم . آيا واقعا او درست ميگويد ؟

پاسخ – خير .

ص: 10986

احتياط بايد معقول و منطقي باشد . من مي دانم كه خانواده اي از راه حرام درآمد دارند ، اين درست است كه خانه ي آنها نروم . يا مي دانم كه طرف اهل ربا است يا اهل خدعه با مردم است اما آن چيزي را كه اطلاع ندارم يعني طرف فاميل ما است و نمي دانم او از كجا درآمد دارد و حدس مي زنم كه لقمه اش اشكال دارد نيايد براي خودمان زحمت ايجاد كنيم من وقتي افطاري مي روم يعني دارم براي كسي كه من را دعوت كرده ثواب جمع ميكنم . اگر ما بخواهيم اين جور احتياط ها را داشته باشيم عسر و حرج مي شود و به زحمت مي افتيم . پس هيچ هتل و ميهمان خانه هم نبايد برويم چوناحتمال دارد كه نجس باشد . در شرع اسلام بنا بر سهولت است . مي فرمايد كه خدا براي شما آساني خواسته است . اصلا من مي دانم كه اين خانواده اهل خمس نيست و احتمال ميدهم كه اين غذا از درآمد امسال او است و اين كافي است .

سوال – درباره ي ايام ذي الحجه بگوييد .

پاسخ – ماه ذي الحجه ماه ولايت است . بغير از مسئله غدير ، نزول چند آيه ولايت كه حضرت علي (ع) انگشترش را در راه خدا داد و آيه انما وليكم و روسله از سوره ي مائده نازل شد در همين ماه بوده است . بعضي ها گفته اند كه آيه تطهير در همين ماه بوده است . آياتي كه مربوط به حيطه ي ولايت است بيشتر در اين ماه

ص: 10987

نازل شده است از جمله آيه اليوم اكملت دينكم يا آيه يا ايها الرسول بلغ در اين ماه نازل شده است . نكته ي مهم خود مسئله ي عيد غدير است . پيامبر اسلام شخصيتي است كه به جزئيات مسائل دين دقيق است . مثلا پيامبر چند تا روايت در مورد شانه كردن مو دارد ، درباره ي رنگ لباس و در مورد دستشويي رفتن و غذا خوردن دارد . ديني كه در اين جزئيات وارد شده است ، اين توهين به پيامبراست كه كسي بگويد كه اين شخصيت از دنيا رفت و نسبت به جانشيني خودش بي تفاوت بود . حتي افرادي كه ظالم و ستمگر بودند مثل حكام بني اميه و بني عباس كه اين ها حساس بودند كه قبل را مرگشان وليعهدشان معلوم باشد . حتي خود معاويه قبل از مرگش از امام حسين (ع) مي خواست بيعت بگيرد . اينها كه اين قدر از پيامبر فاصله داشته باشند و حساس باشند ولي پيامبر آن دين نوپا را رها كند و برود . اين با عقل جور در نمي آيد . روز غدير رفراندم است نه اعلام ولايت . اعلام ولايت در يوم الانذار است . يعني روزي كه پيامبر بعداز گذشت سه سال از بعثت اقوام را جمع كرد و نبوتش را اعلام كرد و دست روي شانه علي گذاشت و گفت كه او جانشين و برادر من است يعني بيست سال قبل از غذير. در جنگ تبوك فرمودند كه نسبت علي به من مثل نسبت هارون به موسي مي ماند . پس پيامبر نبوت را در جاهاي مختلف اعلام كرد

ص: 10988

ولي در غدير اعلام عموميت كرد . بينندگان مطالعاتشان را در مورد عيدغدير قوي تر كنند . كتاب المراجعات سيد شرف الدين و كتاب الغدير علامه ي اميني كه تلخيص آن در يك جلد است . كتابهاي اعتقادي را يك دور بي طرف بخوانيد و ببينيد كه آيا ميشود پيامبر دين را ابتر بگذارد ؟ و هيچ اشاره اي به جانشين نكند وبرود. تجليلي از غدير تجليل از رسالت است نه فقط از ولايت . پاس داشت غدير پاس داشت نبوت و بعثت پيامبر است . انكار غدير به انكار نبوت بر مي گردد و اينكه پيامبر به اين مسئله بي توجه بوده است و ما اين را نمي پذيريم . براي اينكه شيعه ي علي باشيم مي توانيم از كتاب نهج البلاغه خطبه 193 متقين كه 110 ويژگي براي متقين شمرده است . تمرين كنيد . و ديگري خطبه اي از نهج البلاغه است كه حضرت مي فرمايد: من برادري در گذشته داشتم ( اباذر يا يكي ديگر از اصحاب پيامبر بود) و ميگويد كه او خيلي خوب بود و علت آن را مي شمارد .

89-08-17

اي خداي بيت الله چشم ما را از سنگ و خاك بگير و به جمال صاحبخانه روشن كن . اي خداي كعبه ما را از خودمان تهي و آكنده از حضور خودت كن .

سوال – آداب ميهماني دادن و ميهماني رفتن را توضيح بدهيد .

پاسخ – ما مسلمان هستيم و مسلماني آدابي دارد و ما در منابع مان اينها را كم نداريم . در روايات و آيات قرآن اشاره به اين آداب شده است

ص: 10989

. مردم از ما كليات را زياد شنيده اند مثل حلال و حرام ولي خيلي از اوقات اين آداب را از زبان ما نشنيده اند و ممكن است رعايت نكنند بخاطر اينكه نمي دانند . اين برنامه را به آداب ميهماني اختصاص مي دهيم. وقتي ما اين آداب را مي گوييم بينندگان به تمام اين آداب توجه بكنند . من اين آداب را در سه بخش مي گويم . يكي آداب دعوت كردن ، يكي آداب ميهماني و يكي آداب ميزباني . بخش اول در بحث دعوت كردن است . روايات زيادي داريم كه مي گويند : ميهمان را دعوت كنيد . اگر ميهمان به خانه ي شما بيايد خير و بركت مي آورد ، در دعوت كردن از ميهمان عجله كنيد ، در دعوت كردن از ميهمان سعي كنيد بين غني و فقير فرقي نگذاريد . بعضي ها در دعوت كردن از ميهمان انتفاعي عمل ميكنند . مثلا مي گويند كه فلاني پدرش رئيس بانك است شايد بتوانيم وامي بگيريم يا اينكه فلاني در اداره اي كار مي كند شايد پسرم را آنجا استخدام بكند . دعوت كردن آدابي دارد . يكي اينكه ما زود دعوت كنيم و در دعوت كردن كوتاهي نكنيم .يكي اينكه در دعوت بين فقير و غني فرقي قائل نشويم . الان در فاميل افرادي هستند كه فقير هستند و نميتوانند شما را دعوت كنند شما نگوييد كه پنج بار به خانه ي ما آمده است . شايد تازه عروس يا تازه داماد باشد ، بدهكار است و قسط دارد . مگر شما او را دعوت كرده اي كه او

ص: 10990

هم شما را دعوت كند ؟ مگر مبادله ي كالا به كالاست ؟ در دعوت كردن نيت خيلي مهم است . در دعوت كردن نيت ما بايد صله ي رحم باشد ، نيت ما بايد اطعام مومن باشد ، نيت ما رساندن خير و بركت به ديگران باشد . نبايد نيت ما اين باشد كه بگوييم امشب به او ميگوييم بيايد كه او هم بگويد فردا به ما بگويد كه بياييد يا نيت نبايد پُز دادن باشد يا اينكه نيت ما انتفاعي باشد كه بخواهيم سودي ببريم. امام حسن (ع) از كوچه هاي مدينه در مي شدند و ديدند كه عده اي از فقرا نشسته اند و غداي ساده اي ميخورند . آنها آقا را دعوت كردند و ايشان در كوچه سر سفره ي فقرا نشستند و فرمودند كه خدا انسان متكبر را دوست ندارد . و فرمودند كه شما فردا خانه ي ما بياييد . نكته بعدي اين است كه شما بخاطر دوري راه از پذيرفتن دعوت سرباز نزنيد . مثلا شما جنوب شهر مي نشينيد و يكي شما را شمال شهر دعوت كرده است . نگوييد كه راه دور است و چقدر بايد پول بنزين بدهيم . اگر برويم سركوچه چلوكباب بخوريم راحت تر هستيم. امام باقر (ع) فرمودند كه رسول خدا به مردم گفتند كه دعوت مومن را بپذيريد حتي اگر پنج فرسنگ باشد . حالا اين روايت مال آن زماني است كه مركب شتر بوده است نه براي الان كه ماشين است . روزه ي مستحبي خيلي ثواب دارد ولي يكي از آداب ميهماني اين است كه اگر روزه ي مستحبي

ص: 10991

بوديد و كسي شما را دعوت كرد ، روزه ات را باز كني . و روايت داريم ثوابي افزون تر از روزه براي شما ثبت ميشود . مثلا عيد غدير است و شما روزه گرفته ايد . كسي شما را ناهار دعوت ميكند و شما ميگوييد كه روزه هستم و ميگويد كه روزه ات را بازكن . اين ها نكاتي است كه در منابع ما روي آن تاكيد شده است . حال سراغ آداب ميهمان شدن مي رويم . يكي از آداب ميهمان شدن اين است كه وقتي شما جايي ميهمان مي شويد صاحبخانه را به تكلف نيندازيد ، به زحمت نيندازيد و با شما راحت باشد . حارث بن عبدالله حضرت علي (ع) را ميهمان كرد و ايشان فرمودند به سه شرط مي پذيرم يكي اينكه خودت را به زحمت نيندازي و دوم اينكه به زن و بچه ات زحمت ندهي واز بيروون غذا تهيه نكني و زير بار قرض نروي و سوم اينكه هر چه درخانه ات هست از من دريغ نكني . يكي ديگر از آداب اين است كه هر جا صاحبخانه گفت ، ميهمان همانجا بنشيند . يكي ديگر از آداب ميهماني اين است كه ميزبان ميهمان را به كار وادار نكند . بعضي ها اقوامي دارند كه كار فني ميكند . مي گويند كه امشب او را دعوت كنيم كه كولر را درست كند و دستي هم به ماشين ما بزند . يك شب امام رضا (ع) ميهماني داشت و چراغ اتاق خاموش شد . ميهمان خواست بلند بشود كه امام فرمودند : ما براي كارهاي خانه از ميهمان استفاده

ص: 10992

نمي كنيم . نكته ي بعدي اين است كه ميهمان بدون دعوت جايي نرود . روايت هم داريم كه چند گروه اگر ملامت شدند خودشان مقصر هستند . يكي از آنها كسي است كه بدون دعوت جايي مي رود . كسي سر سفره اي رفت و دعوت نشده بود . به او گفتند كه شما با چه كسي آشنا هستيد . او گفت : من با اين غذاها آشنا هستم و آنها من را مي شناسند . روايت داريم كه بر سر سفره اي كه دعوت نشده ايد ننشينيد كه اگر تحقير بشويد خودت مقصر هستي . نكته ي ديگر اين است كه در ميهماني كه دعوت شده ايد همراه با خودتان نبريد . گاهي كسي تنها دعوت مي شود ولي خانواده و اقوام ديگر را با خودش مي برد . حالا در دعوتنامه ها مي نويسند كه از آوردن بچه خود داري كنيد . اين آثار شرعي هم داشته باشد . ممكن است ضمانت شرعي هم داشته باشد . نكته ي ديگر اين است كه دير به ميهماني نرويد و صاحبخانه را منتظر نگذاريد . آداب ديگر ميهماني اين است كه تجسس نكنيد . فضولي نكنيد . نكته ي ديگر اين است كه خودتان را به زحمت نيندازيد . مثلا به ميهماني مي رويد . جاي خيسي مي نشينيد . نپرسيد كه اينجا پاك است يا نه ؟ براي شما مسئله اي ندارد زيرا شما خانه ي مسلمان دعوت شده اي و فرض اين است كه خانه ي مسلمان پاك است . مثل بحث خوردن و آشاميدن است كه گفتيم . آخرين نكته اين

ص: 10993

است كه اگر منكري مشاهده كرديد تذكر بدهيد . مثلا من را سر سفره اي دعوت ميكنند و مي بينم كه درغذا يك چيز نجسي مثل فضله ي موش است . بقيه هم خبر ندارند . من نبايد ديگران را باخبر كنم . حالا يك موقع من دعوت مي شوم و مي بينم سر سفره شراب مي آورند من نمي توان سر اين سفره بنشينم . امام صادق (ع) سر اين سفره ننشست . حالا سر سفره مي بينيد كه خانم ها بي حجاب سر سفره مي نشينند و با نامحرم دست ميدهند . خانواده هايي هستند كه مقيد به نماز هستند ولي به حجاب مقيد نيستند . اگر اين طور بود بايد از آن پرهيز كند و جوري تذكر بدهد كه تاثير گذار باشد . ديگر اينكه ميهماني خيلي طول نكشد . كسي ميهماني رفته بود و گفت كه من ساعت ندارم . صاحبخانه گفت : تقويم كه در جيب خودت داري يعني روز عوض شده بود . بخش سوم بخش ميزبان است . در اينجا يكسري آداب بايد رعايت بشود . يكي اين است كه ميزبان غذا را زود بياورد و ميهمان را معطل نكند . يكي ديگر از آداب اين است كه ميزبان براي ميهمان آسايش فراهم كند . روايت داريم كه غذا را يكباره بياورد كه تكليف مشخص بشود كه چه مي خواهد بخورد . يكي ديگر از آداب اين است كه قبل از سيرشدن ميهمان سفره را جمع نكند و خودش زود شروع كند و دير تمام كند كه ميهمان راحت باشد . خود ميهماني آثاري دارد كه يكي از

ص: 10994

آنها صله ي رحم است . فاميل همديگر را مي بينند ، ديگر اينكه رسيدگي به حوائج همديگر مي كنند . يكي از آثارش اين است كه برنامه ريزي بعدي را مي آورد . آقايي رئيس اداره است و مي خواهد كسي را استخدام كند . فردي هم درسش تمام شده است و دنبال كار مي گردد . پس در اين مجلس جوان كار پيدا ميكند و كدورت ها را از بين مي برد، اضطراب ها را از بين مي برد . بعضي جوانها مي گويند كه افسردگي داريم . وقتي زندگي آنها را مي بينيم صبح تا ديروقت خواب هستند و بعد يك غذاي ساده و دوباره بعدازظهر مي خوابند و تا شب كه همسرش بيايد . تنها بودن اين خانم و جدا شدن از پل هاي ارتباطي باعث شده كه او افسردگي بگيرد . صله ي رحم ، رفت و آمد و جلسات ميهماني براي جلوگيري از افسردگي خوب است . من پيشنهادم اين است كه ماهي يكبار دور همديگر جمع بشوند و همديگر را ببينند و يك غذاي ساده با هم بخورند . قرآني بخوانند ، احكامي بگويند . يكي از عوامل كه باعث شده ميهمانيها كم بشود تجملات است . يعني طرف ميگويد كه اگر من بخواهم عروسي را دعوت كنم بايد حقوق يك ماه را خرج كنم . اگر ميهماني ها از تجملات بيرون بيايد بي تكلف ميشود و از تكلفات بيرون مي آيد . مثلا مي گويد كه مادر خانمم فقط دخترش را دعوت كرده و به من جداگانه زنگ نزده است . مگر شما زن و شوهر نيستيد

ص: 10995

؟ اين ها بهانه تراشي است . در عروسي ها اتفاق مي افتد كه صاحبخانه يادش مي رود كه به افرادي زنگ بزند و به مادرهايشان مي گويد كه شما به بچه هايتان بگوييد و آنها ميگويند كه بايد جداگانه به ما زنگ بزند . تكلفات ، تجملات و توقعات را كم كنيم تا رفت و آمدها صميمي تر بشود .

سوال – سوره بقره آيات 259-256را توضيح دهيد .

پاسخ – ولي مردم ، دوست و سرپرستشان گاهي خداست و گاهي طاغوت است . طاغوت يك وقت شيطان است و يك وقت ستمگر و يك وقت هواي نفس است . خدا ميگويد كه اگر من سرپرست كسي شدم مردم را از ظلمت ها به سوي نور مي برم . نكته اي كه اينجا هست اين است كه ظلمات جمع است ولي نور مفرد است زيرا نور يكي است ولي ظلمت زياد است . من مومنان را از ظلمت جهل به نور علم و از ظلمت ظلالت به نور هدايت و از ظلمت گناه به نور صواب مي برم . اگر كسي كافر شد ولي او طاغوت است و طاغوت او را از نور به ظلمت مي برد ، از هدايت به ظلالت مي برد و از علم به جهل مي برد . اين تفاوت خدا و طاغوت است .

سوال – آيا ميهماني ثوابي هم دارد ؟

پاسخ – بله ثواب دارد . ميهماني دادن اين قدر ثواب دارد كه شايد ميهماني رفتن اين قدر ثواب نداشته باشد . در روايت داريم كه هركس كه هرگز ميهمان دعوت نمي كند در او

ص: 10996

خيري وجود ندارد . حالا مي گويند شايد كسي نداشته باشد ؟ شما ميتوانيد با نان و خرما پذيرايي كنيد . ما كه نبايد تجملات را ملاك قرار دهيم . البته ميزبان وظيفه دارد كه هر چه درخانه هست بياورد و ميهمان هم وظيفه دارد كه اعتراض نكند . هر كس به ميزان توان خودش پذيرايي كند . هميشه بحث نداشتن نيست بعضي ها نمي خواهند ميهمان دعوت كنند . غذا خوردن با مومنين خيلي تاكيد شده است و تنها خوردن مذمت شده است . حضرت ابراهيم هيچ وقت تنها غذا نمي خورد و گاهي راه طولاني مي رفت تا ميهماني پيدا كند و مقيد به ميهمانداري بود . در روايت داريم كه خداوند در برابر سه چيز انسان را محاسبه نمي كند . يكي غذا خوردن در سحر ، يكي غذا خوردن درافطار و سومي غذا خوردن با مومنين است . حضرت علي (ع) فرمود : اگر كسي يك وعده ي غذايي به مردم بدهد از آزاد كردن برده ثوابش بيشتر است . در قرآن داريم : در قيامت گردنه هايي دارد ، گردنه هاي خيلي سختي است . يك راه عبور از گردن ها آزاد كردن بنده است و يكي اطعام به ديگران و ميهماني كردن است . پيامبر فرمود : كسي كه به برادر ديني اطعام كند تا سير شود خدا او را از آتش جهنم دور ميكند . روايت داريم كه روز قيامت خدا به بعضي ها ميگويد كه چرا وقتي من گرسنه شدم به من غذا نداديد ؟ يا چرا عيادت من نيامديد ؟ چرا از من تشكر نكرديد ؟

ص: 10997

بنده مي گويد كه پروردگارا چگونه بايد تو را اطعام ميكردم ؟ فرمود : برادر ديني ات گرسنه بود و تو به او غذا ندادي و اگر او را اطعام كرده بودي من را اطعام كرده بودي . خيلي اوقات خدمتي كه شما به مردم انجام ميدهيد خدا آن كار را به خودش نسبت مي دهد .مثلا به خدا قرض بدهيد. خدا پول مي خواهد ؟ تمام عالم براي خداست چگونه از ما پول مي خواهد . اگر من را ياري كني ؟ منظور اگر دين خدا را ياري كني . يا مي فرمايد : اگر كسي شكر بنده را به جا نياورد شكر من را بجا نياورده است . اگر كسي مريض بشود و به عيادت او برويد گويا به عيادت خدا رفته ايد . مي خواهد اهميت آنرا بگويد . به ميهماني دادن اهميت بيشتري بدهند . خدا خير و بركاتي بابت ميهماني به خانه ي شما مي آورد . چقدر افراد هستند كه بخاطر ميهماني دادن خطاها از آنها دور ميشود . و بيمه شدن در مقابل حوادث است . ميهمان عزيز است ولي همچو نفس ، خفه سازد اگر آيد و بيرون نرود . وقتي مي گويد ميهمان ميزبان را به زحمت نيندازد يعني اينكه تفحص نكند كه چه چيزي در خانه دارد و براي او نياورده است و به ميزبان هم سفارش كرده كه هرچه دارد براي ميهمان بياورد . هركس وظيفه ي خودش را انجام دهد . اگر او در خانه چيزي دارد و نياورده است ، او كوتاهي كرده است . شما موظف هستي كه هر چه داري

ص: 10998

بياوري و اوهم موظف است كه اعتراض نكند . هر كدام از مسئوليت ها در حيطه خودش رعايت بشود . حالا از آداب ميهماني در خانه ي خدا سوال ميكنند ؟ ما هميشه ميهمان خدا هستيم چه در ماه مبارك رمضان چه غير ماه رمضان . همه جا سفره ، سفره ي خداست . چه حج و چه غير حج . گاهي اوقات بخاطر اهميت چيزي را به خودش نسبت مي دهد . مثلا ميگويد خانه ي خدا ، بيت الله يا مسجدالحرام . همه ي مساجد خانه ي خدا هستند . رمضان ماه خداست . ماههاي ديگر هم ماه خداست .اين نشانه ي اهميت است . شدت ارتباطش با خدا در مسجدالحرام و در ماه رمضان بيشتر است . ما هم از همه ي حجاج التماس دعا داريم و از خدا مي خواهيم كه هرسال حج را نصيب ما بكند . حالا كه خدا آنها را دعوت كرده در مقابل سختي هاي ميهماني نق نزنند . در مشعر و بي خوابي ها و شلوغي ها . نگاه به ميهماني ، بايد نگاه به آثار آن باشد نه به فضاي آن . ميهماني آنها معنوي است . در عرفات رشد كنند و در مشعر شعور پيدا كنند . در منا آرزوهايشان را از خدا بخواهند و ياد خدا كنند و هواي نفس را از خودشان دور كنند . بنده ي خدايي مي گفت كه ما در ماه رمضان چه ميهماني هستيم ؟ منظور ميهماني معنوي الهي است . ائمه ي معصومين كه ما پيروان آنها هستيم به اين مسائل اهميت مي دادند . پيامبر در

ص: 10999

خانه مرتب ميهمان داشتند . گاهي وقتها كه ميهمان مي آمد خودشان گرسنه مي خوابيدند براي اينكه ميهمان را رد نكنند . شان نزول سوره ي هل اتي بخاطر سه شب انفاق حضرت زهرا با بچه هايش به يتيم ، مسكين و اسير بوده است . گاهي خودشان دست بر غذا مي كردند و لقمه ي كوچك بر مي داشتند كه ميهمان احساس شرمندگي نكند ، بي تكلف باشد و راحت غذا بخورد . در صدر اسلام با اينكه وضعشان خوب نبود بازميهماني مي دادند . الان ميهماني كم شده است . فاصله ها هم بيشتر شده است . شما كسي را كه فقير است يا فردي را از دست داده ميهمان كن و از او انتظار نداشته باش كه تو را دعوت كند و نگو كه چند بار آمده است . شايد او نتواند دو سال ديگر هم تو را ميهمان كند و به رُخش هم نكش .

89-08-10

سوال – من بخاطر مسئله خمس هيچ جايي نمي روم و اگر هم بروم يا غذا نمي خورم يا اگر بخورم مقدار خمس آن را حساب ميكنم . فكر كنم ديگران را از خودم رنجانده ام . من را راهنمايي بفرماييد .

پاسخ – ما به اين صراحت در مورد خمس مطلبي نداريم . من يك مطلب كلي بگويم . ما گاهي اوقات يك ارزشي را مي خواهيم رعايت كنيم يا منكري را ترك كنيم ، در كنارش مرتكب چند اشتباه ديگر مي شويم . خدمت يكي از علماي اصفهان آمدند و مقداري اسباب موسيقي شكسته خدمت ايشان آوردند و گفتند كه ما به خانه

ص: 11000

اي رفتيم كه در آنجا موسيقي حرام مي زدند ، ما به مجلس رفتيم و عروس و داماد را زديم و وسايل آنها را هم آورديم . ايشان فرمودند كه از يك منكر چند منكر در آمد . اولا در مجلس حرام رفتيد و در آنجا زن و مرد بودند و نگاه به نامحرم كرديد ، بعد كتك زديد و حريم مردم را شكستيد . ما يكسري واجباتي داريم كه موظف هستيم خودمان رعايت كنيم . در قرآن داريم كه اول خودتان را ، بعد خانواده تان را و بعد ديگران را از آتش حفظ كنيد ، انسان در گروي تلاش خويش است ، هر كسي در گرو گناه خودش است ، ما بار گناهانان ديگران را به دوش نمي كشيم . من اول بايد سعي كنم كه خودم به حرام آلوده نشوم . اما مرحله ي دوم كه اشاره كرديم كه اگر خانواده اي هستند و من يقين دارم كه اين لقمه ي حرام است و يقين دارم كه درآمدش از ربا است ، اگر انسان احتياط كند خوب است . به منزلشان نرود يا كمتر رفت و آمد بكند ولي به صرف اينكه مي دانيم يا حدس مي زنيم كه فلان خانواده اهل خمس نيستند پس وقتي به خانه شان مي رويم غذايشان را نخوريم ، اين خيلي بد است . اين اصلا از آداب ميهماني نيست . حالا شما يقين داريد كه طرف خمس نمي دهد و خودش هم مي گويد كه خمس نمي دهد ولي يقين داريد كه اين غذا از مال خمس نداده است ؟ خمس پولي است كه به

ص: 11001

آن سال بگذرد شايد اين غذا از درآمد ديشب او باشد يا از حقوق اين ماهش باشد . همين قدر كه ما احتمال بدهيم كافي است . تقاضا ميكنيم كه با اين جور حركات باعث ناراحتي فاميل و صاحبخانه نشوند . حالا اگر كسي مي خواهد احتياط بكند و وضعش هم خوب است پولي را بابت خمس يا رد مظالم بدهيد . اين يك احتياط شخصي است و واجب نيست و شما آنرا به كسي نمي گوييد . فردي پيش يكي از خلفاي عباسي رفته بود . خلفاي عباسي به ظاهر نماز مي خواندند ولي كار زشتي كرده بود و طرف داد و بيداد كرد . خليفه گفت كه ببين فرعون مي گفت كه من خدا هستم ولي وقتي موسي ميخواست پيش او برود و با او صحبت كند خدا فرمود كه با او نرم صحبت كن . خليفه گفت كه من كه كافر نيستم و تو هم كه موسي نيستي . گاهي اين برخوردهاي باعث زدگي از مباني ديني ميشود . ما بايد افراد را به طرف دين جذب كنيم . لذا اگر ما خبر نداريم كه خمس مي دهد يا نه كه خوردن غذا ايشان اشكالي ندارد و اگر يقين داريم كه خمس نمي دهد و خودش گفته باز هم خوردن غذا اشكالي ندارد . اين برخورد ، برخورد صحيحي نيست .

سوال – در حلال بودن يا نبودن غذا ما تجسس نميكنيم ولي اثر غذاي حرام چه ميشود ؟ در واقع آثار وضعي آن چه ميشود ؟

در دين اسلام براي سهولت زندگي قوانيني را تبين كرده است كه يكي از اين

ص: 11002

قوانين ، قوانين بازار مسلمين است . اگر شما از بازار مسلمين مرغ خريدي حتي بفرض طرف كه آنرا ذبح كرده بسم الله نگفته باشد و شما خبر نداريد ، براي شما پاك است . حالا سوال مي كنند كه اگر واقعا مرغ يا غذا حرام باشد آثار وضعي آن چه ميشود ؟ در مسائل تربيتي و ساختار وجودي دهها عامل باعث شكل گيري ميشود كه يكي از آنها غذاي شبه ناك است . عوامل بسيار مختلفي از جمله خود ما ، حرفهاي ما ، اعمال ما و ... وجود دارد . لقمه ي نوح حرام نبوده است زيرا او پيامبرخدا بود اما چرا پسرش منحرف ميشود ؟ بخاطر محيط و تربيت بد . يعني وقتي ما اين عوامل را كنار هم مي چينيم اين قدري اين عامل كليدي نيست كه بگوييم اثر وضعي آن چيست و من را از دين محروم ميكند . اعتقاد ما اين است كه خدا عادل است پس در كاري كه من تقصير ندارم و اتفاق افتاده ، ولو زمينهاي فراهم شده است ، عدالت خدا اقتضا مي كند كه اثرش اينقدر نباشد كه مانع رشد ، تعالي و مسائل ديني ما بشود . چيزي كه مهم است اين است كه گفته اند چيزهاي پاك و حلال بخوريد . الان من ميهماني دعوت مي شوم و نمي دانم حلال است يا نه ؟ و شما مي فرماييد كه اين لقمه جلوي نماز شب من را مي گيرد . بله ممكن است تاثير داشته باشد ولي عوامل ديگر مثل استغفار ، صدقه و تحفظ ميتواند مانع از اثر وضعي اين باشد

ص: 11003

. دعايي داريم : خدايا با مال حلال از حرام بي نيازم كن . احتياط منطقي خوب است و دقت نظر داشته باشند . اصولا افرادي كه از نظر معنوي خيلي بالا هستند تاثير اين مسائل خيلي روي اين ها بيشتر است و ممكن است نماز شب هم از آنها سلب بشود . من ممكن است غذايي بخورم و روي من هم تاثير نگدارد ولي سيد بحرالعلوم وقتي با چوبي دندانش را تميز كرد، شب خواب وحشتناك ديد . تلنگري كه خدابه آنها مي زند سريع تر است . اين ها قابل تعميم نيست . در حالات بسياري از بزرگان اين ها نقل شده است . يك پارچه اي كه شفاف و پاك است وقتي يك نقطه ي سياه روي آن بيفتد ، خودش را نشان مي دهد ولي پارچه هاي معمولي ممكن است آن را نشان ندهد . نگراني ما نبايد به وسواس برسد . ما وظيفه داريم كه در زندگي مان يك توجه اجمالي داشته باشيم . خانه اي كه ميرويم ، غذايي كه مي خوريم و كاري كه انجام ميدهيم حرام نباشد ولي جوري نباشد كه زياد دقت كنيم . خود حضرت اميرالمومنين به خانه ي اصحاب دعوت ميشدند . مثلا شما را مجلس ختمي دعوت ميكنند ، اينجا مجلس يك فرد مسلمان است و فرض من اين است كه خودش مي داند كه مال صغير نبايد براي مردم خرج بشود مگر اينكه قيم بگيرند و احكام اسلامي را انجام بدهند . فرض اين است كه كسي كه براي شما نذري آورده است احكام دين را مي داند و بر اساس همين

ص: 11004

فرض بايد عمل كرد . بايد حسن ظن داشت . روايت داريم كه كار مردم را حمل برصحت كنيد . منتها ممكن است كه يك خانم حامله اي مي گويد كه من مي خواهم بيشتر دقت كنم و احتياط منطقي بكنم و هر چيز را در هر جا نمي خورم ولي كسي كه روضه گرفته و يا نذر داده ، فرض بر اين است كه مسائل شرعي را مي داند .

سوال – شوهر من فقط قرآن را قبول دارد . ميشود كه شما با استدلال محكم قرآني براي او بيان كنيد كه خدا شراب را حرام كرده است ؟

استدلال قرآن كلمه ي محكم نمي خواهد . خودش محكم است . شراب و شراب خواري در جامعه ي جاهليت قبل از اسلام رايج بود حتي كساني شراب مي ساختند و مي فروختند . اسلام كه آمد ، احكام تدريجي آمد يعني يك مرتبه وقتي پيامبر از غار حرا پايين آمد نفرمود كه همه چيز حرام است . لذا روزه در مكه هنوز نازل نشده بود ، در مدينه نازل شد . شراب هم در اول حرام نشد بلكه تدريجا حرام شد يعني طي چند مرحله . شايد اين باعث اشتباه شده است كه بعضي ها مرحله ي اول را نگاه مي كنند و اشتباه مي كنند . مثلا آيه نازل شد كه نماز كه مي خوانيد مست نباشيد . قصه اش هم اين است كه بنده خدايي شراب خورده بود و ايستاد كه نماز بخواند و سوره ي كافرون را اشتباه خواند چون مست بود . آيه نازل شد كه شراب منافعي دارد ولي

ص: 11005

گناهانش بيشتر است . پس سعي كنيد اين را كنار بگذاريد. در آخرين مرحله آيه 90 سوره ي مائده نازل شد . اين اتمام حجت است . مرحله ي اول گفت كه نخوريد و بعد گفت كه در نماز نخوريد بعد گفت نخوريد بهتر است و بعد گفت كه انگور منفعتش بيشتر است همان را بخوريد و بعد حكم قطعي داد . فردي پيش رسول اكرم آمد و گفت كه بالاخره شراب حرام است يا حلال ؟ كه اين آيه نازل شد كه اي كساني كه ايمان آورده ايد ، شراب ، قماربازي ، بت پرستي و شرط بندي ، اين ها پليدي است و كار شيطان است از آن اجتناب كنيد . اينجا با امر آمده است . يعني بايد اجتناب كنيد و فلسفه اش را هم گفته است شيطان از طريق قمار بازي و شراب در شما نفوذ ميكند و در شما كينه ايجاد مي كند و اين باعث ميشود كه از خدا دور بشويد . حضرت اميرالمومنين فرمودند كه اگر خدا شراب را حرام كرد چون عقل را زايل مي كرد . خودبخود خرد و انديشه ي انسان را از بين مي برد كه حتي خودش هم متوجه نميشود . وقتي احكام حكم كلي دارد ما بايد بر اساس آن عمل كنيم اعم از اينكه فلسفه اش را بفهميم يا نفهميم . حتي اگر ما اين فلسفه اش را هم نمي دانستيم اين حكم قطعي در قرآن دارد . بعضي ها براي هر چيزي سوال مي كنند كه كجاي قرآن گفته است مثلا كجاي قرآن گفته است كه نماز دو ركعت است

ص: 11006

؟ خدا مي فرمايد كه همه ي مطالب در قرآن آمده است . در جاي ديگر مي فرمايد كه اين قرآن بيان همه چيزها و همه ي امور است . در قرآن مي فرمايد : هر چه پيامبر گفت آن را بگيريد . در آيه اي مي فرمايد : از خدا و پيامبر جلو نيفتيد . از خدا و رسولش اطاعت كنيد ، ما از اين آيات به اين نتيجه مي رسيم كه طبق همان كه قرآن مي فرمايد : نماز واجب است ، همان قرآن مي فرمايد كه حرف پيامبر و سيره ي او حجت است . در قرآن نگفته است كه نماز صبح چند ركعت است ولي گفته نماز بخوانيد و پيامبر ايستاد و نماز صبح ،ظهر ،عصر ،مغرب و عشا را خواند و گفت كه هر جوري من نماز مي خوانم شما هم بخوانيد . پس در قرآن كليات آمده است . كسي از امام صادق (ع) پرسيد كه چرا اسم امير المومنين در قرآن نيامده است ؟ خوب بود خدا در آيه اي مي فرمود كه او جانشين پيامبر است . امام صادق (ع) فرمود كه مگر ميزان زكات در قرآن آمده است ؟ مگر تعداد ركعت هاي نماز در قرآن آمده است ؟ ما در قرآن داريم كه حج انجام بدهيد ولي نگفته است كه چند مرتبه طواف كنيد . صفا و مروه از شعائر اسلامي است . امام فرمودند : بناي قرآن بر كليات است . البته بعضي قسمت ها جزئيات هم داريم . مثلا بحث ارث و حالات زنها ولي غالبا در جزئيات وارد نشده است . ولي

ص: 11007

خودش به ما خطي داده است كه آنچه كه پيامبر به شما مي گويد گوش دهيد . اين حرف درستي نيست كه بعضي ها مي گويند كه ما فقط قرآن را قبول داريم و هر حكمي كه در قرآن آمده است قبول داريم . قرآن دو جور گفته است . يك وقت بي واسطه مثل حجاب در سوره ي احزاب مي فرمايد : به زنها بگوييد كه پوشش داشته باشند. مثل شراب ، حج . يك وقت هم با واسطه فرموده است كه حرف پيامبر را گوش بدهيد ، حرف او حرف خداست

89-08-03

سول - آيا لازم است كه اسلام اين قدر به ريزه كاري ها در خوردن و آشاميدن اهميت بدهد و ما را مقيد بكند يا اينكه اين آداب تشريفاتي است ؟

پاسخ – بالاخره بخواهيم و نخواهيم ما اين كارها را انجام مي دهيم . غذا خوردن ، ميهماني رفتن ، خوابيدن و مسافرت رفتن . اين ها مجموعه اي از رفتارهاي ما در زندگي هستند و زندگي يعني مجموعه اي از اين جور تعاملات . گاهي برخورد در تجارت و بازار و گاهي برخورد با همسر ، برخورد با فرزند ، گاهي در مسائل شخصي است و گاهي در مسائل خانوادگي است . ما بخواهيم و نخواهيم اين ها را داريم . اگر براي هر كدام از اين ها يك ضوابط و آدابي كه سخت هم نيست و آنرا هم زيبا مي كند ، قرار داديم ، آيا اين سختي است يا يك نوع اهميت دادن به مسائل است بعبارت ديگر اگر يك دين و مسلكي فقط درباره ي آخرت

ص: 11008

گفت و اينكه بهشت هشت تا در دارد ، جهنم هفت تا در دارد ، بهشت نعمت قصر و حور دارد . خوب براي اين دنيا چه ؟ در درجه ي نخست دين براي دنياي ماست تا دنياي ما درست بشود و آنگاه دنيا مزرعه آخرت مي شود . اگر دين براي درست زيستن است ، پس بايد آداب زيستن را به ما بگويد . بنده بايد غذا بخورم بالاخره يك جوري ميخورم . حالا وقتي اسلام يك قوانيني مي گذارد مثلا مي گويد كه لقمه را خوب بجويد . اين چه اشكالي دارد ؟ چه لطمه اي مي زند ؟ اين الزام نيست و اگر شما خوب نجويديد ، قيامت شما را محاكمه نمي كنند . ما در آداب غذا خوردن و آشاميدن و ميهماني رفتن ، يك اصول و پايه هايي داريم كه بايد باشد و دين وظيفه اش اين است كه آن ها را بيان كند . يك آداب و روشي داريم. اينها بايد ندارد ولي بهتر است رعايت بشود . فرزند شما مي خواهد مدرسه برود ، اصل لباس پوشيدن است و بايد لباس فرم مدرسه را بپوشد ، حالا فرزند شما ميگويد كه عطر هم بزنم ؟ خوب اگر بزند خيلي بهتر است . آيا اتو هم بكشد ؟ خيلي خوب ميشود . يك معلم به دانش آموز دو صفحه مشق ميگويد حالا اگر معلم گفت كه اگرخط كشي كنيد و سوالها را با يك رنگ و جوابها را با يك رنگ ديگر بنويسيد ، خوش خط بنويسيد ، دفتر تميز باشد ، خوب معلوم است كه اين زيباتر ميشود

ص: 11009

. اصل مشق را بايد بنويسد و بياورد . مي تواند در يك ورق بد و خط كشي نشده بنويسد و بياورد و تكليفش را هم انجام داده است . حالا اگر آن را تزيين كند و خوش خط بنويسد خيلي بهتر است . اصل غذا خوردن اصولي دارد . اصل اين است كه حلال و پاك باشد ، نجس نباشد و حرام هم نباشد . اين قانون كلي آن است . حالا وقتي كه دين مي گويد كه اگر غذا ميخوري از جلوي خودت بخور ، خوب است از خدا تشكر بكني و بسم الله الرحمن الرحيم بگويي ، حالا اگر نمي خواهي نگو . هيچ اتفاقي نمي افتد ولي اگر از شما بعنوان يك مسلمان اين رفتار را ديدند و شما رعايت كرديد ميگويد اين عجب دين خوبي است . براي همه موارد ريز هم دستور دارد . در روايت داريم كه پيامبر لباس سبز كمرنگ و سفيد را دوست داشت . حالا اگر كسي رنگ سبز را دوست نداشته باشد و بخواهد سرخ بپوشد اشكالي ندارد . بعضي از اين ها سيره است و بعضي از اين ها توصيه است . مثلا شما الان ميهماني داريد . در ديگ برنج را باز ميكنيد و يك فضله ي موش مي بينيد ، اگر مقيد باشيد مي گوييد كه اين غذا قابل خوردن نيست . اين مرز است . حالا غذا دود زده است خوردن اين اشكالي ندارد ولي بهتر بود كه آشپز دقت مي كرد كه غذا دود نمي زد . ما آداب را از اين باب مي گوييم و هيچ سختي هم

ص: 11010

نمي آورد . يكسري قواعد هست كه بين المللي پسند است . مثلا احترام به والدين ، در كدام مكتب دنيا مي گويند كه احترام به والدين بد است . اگر اسلام توصيه كرده است اين ها چيزهاي جهاني است . عهد به پيمان و دروغ نگفتن . لقمه ي كوچك برداشتن و شستن دست جزء آداب است . نگاه نكردن به چهره ي ديگران و خوب جويدن است . خيلي از زخم معده ها بخاطر خوب نجويدن است . حالا اگر رعايت بكنيم ثواب هم دارد . مهم اين است كه غذا خوردن شما شكل عبادت مي گيرد . شما مي خواهي شب بخوابي ، اصل اينكه در جايي كه مال غصبي است نخوابي يعني بايد مباح باشد و مال خودت باشد . اين اصل است اما ميگويد يك وضو بگير و يك قل هو الله هم بخوان ، اين ضربه اي به شما نمي زند . خواب شما عبادت ميشود و احساس آرامشي هم به شما دست مي دهد . در مورد خوردن يك بايد ها و نبايد هايي داريم . البته نه انيكه قانون باشد . بايد ها و نبايد هاي كه توصيه است . يعني بهتر است كه اين ها رعايت بشود. پيامبر فرمودند كه دوازده تا توصيه در مورد خوردن داريم كه چهار تاي آن ضرورت است يعني بهتر است رعايت بشود . يكي معرفت در غذاست كه ببينيم غذا حلال است يا حرام ؟ يكي بسم الله الرحمن الرحيم و شكر گفتن است و يكي راضي بودن از غذاست . چهار تاي آن ادب است . لقمه ي كوچك

ص: 11011

برداشتن ، خوب جويدن ، نگاه نكردن به چهره ي ديگران هنگام غذا و شستن دست . چهار تاي آن سنت است . البته اين ها در شرايطي صادر شده كه ميز و صندلي و قاشق نبوده است و اين براي زماني است كه ما در اين شرايط باشيم . وزن را روي پاي چپ انداختن كه حتما حكمتي دارد ، با سه انگشت خوردن كه اگر جايي قاشق نبود خوب است با سه انگشت بخوريم كه لقمه خودش كوچك ميشود ، از جلوي خودمان خوردن .بعضي ها از همه ي طرف غدا ميخورند . اگر از جلوي خودت غذا بخوري ممكن است نصف غذاي شما بماند كه قابل استفاده است و تميز كردن انگشتان دست از چربي . حالا مي آييم سراغ نبايد ها ، يكي از اين نبايد اين است كه روي غذا عيب نگذاريد . روايت داريم كه پيامبر هيچوقت روي غدا عيب نمي گذاشتند . حالا آقا به خانه مي آيد ، خانم غذا آماده كرده ، سبزي ، سالاد و ماست سر سفره گذاشته بجاي اينكه آقا بگويد : دست شما درد نكند مي گردد و يك عيبي را پيدا ميكند و اين همه زحمت را ناديده مي گيرد . حديث داريم كه مثل زنبور باشيد يعني وقتي زنبور در باغ مي رود روي گل مي نشيند و شيره ي گل ميخورد و مي گويد كه مثل مگس نباشيد زيرا مگس روي نقاط آلوده و منفي مي نشيند . اين يكي از آداب است كه عيب روي غذا نگذاريم . گاهي غذا از ظهر يا شب ميماند . الان هم

ص: 11012

كه هه جا يچال هست و امكان بهداشتي نگهداشتن غذا هست . حالا مي گويند كه اين غذاها را مصرف كنيم كه اسراف نشود و هم مخارج كم بشود و به زحمت نيفتند . بعضي از بچه ها نق مي زنند ، بازم غذاي ديشب گزارش هفتگي يا آنچه گذشت و تيكه مي اندازند . توصيه ديگر اين است كه پيامبر از خوردن غذاي داغ پرهيز مي كردند . الان پزشكان هم اين را توصيه مي كنند . يك وقت كسي پيش پيامبر غذا مي خورد و آروغي زد . پيامبر خيلي ناراحت شد و فرمود كه خودت را نگهدار . اگر يك وقت هم مجبور شديد صدايش به آسمان نرسد. آهسته و جلوي دهان را ميگيريد . اگر مي خواهيد دهان را تميز كنيد دستي جلوي آن بگيريد . پس اين حركت مذمت شده است . توصيه ديگر اين است كه تنها غذا نخوريد. البته يك وقت انسان در خانه تنهاست ولي كنايه از اين است كه با همديگر غذا بخوريد . تنظيم كنيد كه مثلا آقا ساعت سه مي آيد خانم هم همان موقع غذا بخورد . الان البته همه تنهايي غذا مي خورند . دور هم غذا خوردن خوب است . توصيه ي ديگر اين است كه در هنگام جنابت غذا نخوريد زيرا موجب فقر ميشود . حالا اگر شرايط غسل نبود توصيه شده است كه وضو بگيريد . اگر كسي وضو بگيرد اين كراهت از بين مي رود . براي نماز واجب است كه غسل واجب است . ديگر اينكه كسي كه غذا مي خورد به ديگري كه او را نگاه

ص: 11013

مي كند تعارف بكند . روايت داريم كه اگر دو چشمي تو را نگاه ميكند و تو غذا مي خوري ، اگر او را دخيل نكني درد بي درمان مي گيريد . عبدالله بن جعفر شوهر حضرت زينب، خيلي دست و دل باز بود . روزي داشت از جايي رد ميشد ، ديد غلامي سفره اي انداخته و سه قرص نان دارد . سگي او را نگاه ميكرد . او يك قرص نان را به سگ داد و باز سگ زوزه كشيد و نان ديگر داد و نان سوم را هم انداخت و حيوان خورد . غلام سفره ي خالي را جمع كرد . عبدالله بن جعفر گفت : شما گرسنه نبودي ؟ اوگفت : بله . چرا همه را به اين سگ دادي ؟ گفت اين سگ در اين محله غريب بود . وقتي اين سگ به من نگاه ميكرد من خجالت مي كشيدم كه خودم بخورم و سير بشوم و اين سگ گرسنه بماند. او بخاطر اين كار غلام يك باغ بزرگ به غلام بخشيد . در احوالات سيد شَفتي كه از بزرگان اصفهان بود ، درايم كه روزي فقيري پيش پادشاه رفت و او گفت پيش سيد برو ، دنيا و آخرت پيش او است . خيلي وضعش خوب بود و خودش ميگويد كه تمام اينها را از يك جريان دارم . شبي غذايي تهيه كرده بودم كه بخورم . در گوشه ي خيابان ديدم سگي با طوله هايش ناله مي زنند و گرسنه هستند . غذا را جلوي آنها گذاشتم و خودم گرسنه در حجره خوابيدم . چند روز بعد فردي

ص: 11014

آمد و گفت كه تاجري از دنيا رفته و يك سوم اموالش را براي شما وصيت كرده است .

خانمي گفتند كه گربه آمده و جوجه ي بچه را خورده ، من هم با چوب او را كشتم . اين كار حرام است ؟ كشتن موذي مثل عقرب ، مار و ...جايز است و گفته اند جوري بكشيد كه زجر كش نشوند . ولي غذاي گربه جوجه است و حلالا طيبا كه شامل گربه نميشود . غذايش همين است . بعضي ها به اين نكات توجه ندارند . انسان خوب است براي پرنده ها غذا بريزد ، خيلي هم قشنگ است . گفتند : فردي داشت گريه ميكرد . فرد ديگري هم كه نان دستش بود ، پيش او نشست و گفت : چرا گريه ميكني ؟ گفت : گرسنه ام . او هم شروع به گريه كردن كرد . گفت : تو چرا گريه ميكني ؟ گفت : بخاطر تو كه گرسنه هستي . گفت : بجاي گريه كردن يك كمي از نان هايت را به من بده ، گفت : نه ، هر چقدر گريه بخواهي مي كنم ولي نان نمي دهم .

ديگر آداب غذا خوردن كم خوردن غذاست . اطباء هم اين قانون را تاييد مي كنند . امام رضا (ع) فرمود : اگر مردم كم غذا مي خوردند ظاهر و باطنشان معتدل ميشد . الان پرخوري هم اثر روي جسم دارد و هم روي روح . اينكه خدا روزه را دوست دارد بخاطر شكم خالي بودن است . در روايت داريم كه شكم خالي و گرسنه حكمت مي آورد .

ص: 11015

در شب معراج وقتي پيامبر از خدا پرسيد حكمت روزه چيست ؟ خطاب شد كه روزه باعث ميشود كه انسان حكيم بشود و فهمش بالا برود . آخرين توصيه خوردن اين است كه در حال راه رفتن غذا نخوريد مگر اينكه مجبور بشويد مثل غذا خوردن در هواپيما كه چاره اي نيست . اين اضطراب و استرس مي آورد . بعد از غذا هم آدابي هست كه بعدا توضيح خواهيم داد . مثل مسواك زدن و دست شستن . انسان بايد به هر چيزي دقت داشته باشد . ما هميشه دغدغه غذا داريم . در چيزهاي ديگر اين دغدغه كمتر است . در اين امر مهم اصولي را رعايت كنيم و آداب را هم رعايت كنيم تا غذا خوردن هم عبادت بشود.

سوال – سوره ي بقره آيات 186 الي 190 را توضيح دهيد .

پاسخ – در اين آيه آمده كه مال خودتان را به باطل و گناه مصرف نكنيد . امير المومنين سوار مركب به مسجد رفتند و ديدند كه فردي بيكار جلوي مسجد ايستاده بود . امير المومنين گفت كه اين اسب من را نگهدار تا من بروم نماز بخوانم . ايشان وقتي از نماز برگشتند دو درهم از جيبشان در آوردند كه به فردي كه اسب را برايشان نگهداشته بود بدهند ولي طرف رفته بود و افسار اسب را دزده بود و اسب هم براي خودش رها شده بود . امام يكي از اصحابشان را به بازار فرستاد تا افسار بخرد . اصحاب در بازار افسار اسب حضرت را ديدند و آنرا به دو درهم خريدند و برگشتند . حضرت فرمودند

ص: 11016

كه ببين بعضي ها چطور روزي را بر خودشان حرام ميكنند . بعضي ها مي گويند كه خدا روزي انسان را مي رساند . بعضي مي گويند : ما بانك زديم و اين روزي ما بوده است . آقايي گفت به باجه تلفن عمومي رفتم و يكدفعه تمام پولهاي درون آن بيرون ريخت و به خدا گفتم : خدايا شكرت كه روزي ما را رساند . پول حرام اصلا روزي نيست . روزي حلال روزي است ، حرام روزي ديگران است . و در واقع شما روزي ديگران را استفاده مي كني . فردي پيش امام صادق (ع) رفت و گفت كه روزي ام كم است . امام برايش دعا كرد و فرمود كه گشايش روزي پيدا خواهي كرد . او از منزل امام بيرون آمد و يك كيسه اي ديد كه در آن هفت صد دينار در آن بود . شيطان او را وسوسه كرد ولي او برنداشت و اعلام كرد و صاحبش را پيدا شد . طرف هفتاد دينار به او جايزه داد . كساني كه ديگران پولشان را پيدا ميكنند پولي به طرف بدهند و جايزه بدهيد . امام هم سي دينار به او داد . در اين آيه مي گويد : مالتان را به حرام مصرف نكنيد . روايت داريم كه ترك يك لقمه ي حرام از دو هزار ركعت نماز مستحبي بالاتر است . لقمه حرام معنويت را مي گيرد ، روزي را كم ميكند ، بركت را كم مي كند ، روي نسل انسان تاثير مي گذارد . رشوه ، ربا ، مال دزدي ، مال احتكار ، كم

ص: 11017

فروشي ، فروش آلات قمار و درآمد از مال حرام مثل كتاب وسي دي مبتذل فروختن ، اين ها مصاديق حرام است .

سوال – كساني كه با پدر و مادرشان زندگي ميكنند و نميدانند يا مي دانند كه درآمد پدر از راه حرام است . گناه آنها چيست كه بايد بركت از زندگي شان برود و اثرات سوء گريبان آنها را بگيرد ؟

پاسخ – از شرايط گناه اختيار بر ارتكاب است يعني من به اختيار خودم مرتكب گناه بشوم . لذا اگر كسي مضطر بود و اضطرار پيدا كرد مثلا از گرسنگي دارد مي ميرد مي تواند گوشت مردار بخورد و حرمت آن از بين مي رود . اين سوال را زياد از من مي كنند مثلا خانم هايي كه مي گويند : شوهرانشان اهل خمس نيستند و مي دانند زندگي شوهرشان با ربا مي گذرد من چكار كنم ؟ آيا طلاق بگيرم ؟ در اين جور موارد خانواده وظيفه شان در حد امر به معروف و نهي از منكر است يعني فقط بگويند ولي وقتي بچه از خانه بيرون ميرود ، وظيفه دارد كه از درآمد خودش استفاده كند . تربيت معلول يك سري عواملي است . يك عاملش غذاست ، يك عامل محيط و يك عامل اراده ي فردي و مربي است . پيامبران نانشان حلال است ولي پسر نوح منحرف شد . آسيه در خانه ي فرعون بزرگ شده و انسان مومني بود در حاليكه فرعون ادعاي خدايي ميكرد . اينها هستند كه مي تواند بر ساير عوامل غلبه بشود تا اثر آن از بين برود . بنابراين اثر روي

ص: 11018

فرزند و همسر ندارد .

89-07-19

سوال - درباره ي آداب اسلامي غذا خوردن توضيح بفرماييد .

پاسخ - در بحث آداب اسلامي و مسلماني در بعضي از روايت داريم كه مواظب باشيد كه ديگران در عمل به قرآن از شما سبقت نگيرند . ما دستور ديني در آداب خوردن ، آشاميدن ، خوابيدن ، در ميهماني رفتن و در عيادت بيمار داريم . ديگراني كه قرآن را قبول ندارند يا حتي آنرا نديده اند ، روي جنبه هاي فطري شان رعايت كنند ولي ما كه مسلمان هستيم اين ها را رعايت نكنيم ، اين خيلي بد است . در روايات داريم كه ائمه ميگويند كه زينت ما باشيد . كسي شما را مي بيند مشخص باشد كه پيرو اهل بيت هستيد . ما همه مسلمان هستيم . اسلام يك دين مهمي در دنياست . منتها در بين مردم يك چيزهاي پيش پا افتاده مثل آداب خوردن ، انسان روزي سه بار غذا مي خورد يا خوابيدن و حمام رفتن يا لباس پوشيدن . بعضي ها مي گويند كه مگر اسلام براي اين حرفها هم مطلب دارد . اسلام در باره ي مبدا و معاد عدل است . نه اتفاقا اينها خيلي مهم است چون رفتار يك شخص نشان دهنده ي شخصيت اوست . رفتار يك شخص نشان دهنده دين ، آيين و مرام اوست . ما چقدر در قرآن و روايات راجع به مستحبات ، واجبات و آداب چقدر توصيه داريم . در كتب فقهي ما كتاب اطعم و اشرب داريم . يعني خوردني ها و آشاميدني ها . قرآن كريم در آيات متعددي

ص: 11019

بحث خوردن را مطرح كرده است . در كنار اين توصيه هايي هم كرده كه من اين چند توصيه را عرض مي كنم . اين آيه در چند جا تكرار شده است كه اي مردم هرچه روي زمين است شما مي توانيد استفاده كنيد يكي اينكه حلال باشد و يكي اينكه پاكيزه باشد . اين دو با هم فرق مي كند . در اسلام يك چيزهايي حلال است . ممكن است كه ما فلسفه ي حرمتش را بدانيم يا اينكه فلسفه ي حرمتش را ندانيم . ما در فروع دين به دنبال اين نيستيم كه الزاما بدانيم كه اگر اين گوسفند رو به قبله يا پشت به قبله ذبح بشود ، چه تاثيري از نظر جسمي روي انسان مي گذارد . ما به اين ها كاري نداريم . ما ديني داريم كه اصولي دارد كه آنرا با تحقيق پذيرفته ايم و فروع آن هم مسلم حكمت دارد . منتها ممكن است آن حكمت را بدانيم يا ندانيم . پس مي فرمايد : اول حلال باشد . پس چيزهايي كه حرام است مثل شراب نخوريد . آيه صريح قرآن است كه شراب ، قمار و بت پرستي ، اين ها رجس و پليد است ، از آنها دوري كنيد . حالا شايد بگويند كه اين مال قديم بود . خير ، حلال محمد تا قيامت حلال است و حرام محمد تا قيامت حرام است . اگر كسي شراب بخورد ، حرام مرتكب شده است . حالا سوال مي كنند كه اين كار توبه هم دارد؟ بله . توبه اش اين است كه ديگر نخوريد . بعضي

ص: 11020

ها ميگويند كه اگر بخوريم تا چهل روز مي توانيم نماز نخوانيم . اينجور روايات كه ميگويد مثلا لقمه ي حرام تا چهل روز نمي گذارد دعا بالا برود و يا خوردن شراب باعث ميشود تا چهل روز نماز شما قبول نباشد ، اين ها مي خواهد اهميت حرمت را بگويد نه اينكه بگويد نماز نخوان . بله در هنگام مستي نماز درست نيست . يكي از احكام نماز اين است كه انسان مست نباشد . ولي وقتي اينحالت تمام شد ، بايد نمازش را بخواند . اگر در آن چهل روز ، توبه نكند و ادامه بدهد ، اين نماز ثوابش كم ميشود ولي تكليف سرجاي خودش مي ماند . بعضي مواقع شراب مي خورند و دهانشان را آب مي كشند . نجاست با حرمت فرق ميكند . اين نجاست است كه بايد با آب شسته شود تا پاك شود . ولي اين يكي حرام است . يكي از مصاديق حرام شراب و گوشت مردار است . شما به خارج از كشور مي روييد و گوشتي كه ذبح اسلامي نشده مي خوريد ، اين حرام است . اين ها هم نجس است و هم حرام . بعضي چيزها پاك است ولي از راه حرام بدست آمده است . اين آيه مي خواهد بگويد كه از راه حرام هم بدست نياوريد ، از راه شرعي بدست بياوريد . بعضي ها مي گويند كه لقمه ي حرام يعني چه ؟ فكر مي كنند از ديوار مردم بالا رفتن و سرقت است . خير ، پزشك و كارمند از كارشان كم بگذارند ، حقه بازي ، خدعه

ص: 11021

، ربا و دغل باشد ، احتكار باشد و يا جنسي را بي دليل در بازار گران كنند ، كم فروشي و گران فروشي هم از مصاديق حرام است . در اين آيه مي گويد كه آنچه مي خوريد پاكيزه هم باشد . يعني همان جنبه هاي بهداشتي در آن رعايت شده باشد . يك چيزي ممكن است پاك هم باشد ، حلال هم باشد ولي بهداشتي نباشد ، آلوده باشد . وقتي اصحاب كهف از خواب چند ساله بيدار شدند ، پول به يكي از آنها دادند و گفتند كه غذا تهيه كن و در قرآن داريم كه گفتند : ببين كدام غذا پاكيزه تر است ، آنرا تهيه كن . قرآن چيزهايي كه مي گويد حكمت دارد . مثلا در قرآن هيچ گاه سن يوسف را نگفته است يا آن چاهي كه در آن افتاد چند متر بود را نگفته است . جنس عصاي موسي چه بود را نگفته است ، اين ها مهم نيست . آن كه اثر تربيتي دارد مهم است . آيه دوم سوره يس كه قلب قرآن است و توصيه به خواند آن شده است ، مي فرمايد : بخوريد از انگور ، خرما و باغ ها ولي تشكر كنيد . پس بعد از حلال و پاكيزه بودن شكر و سپاس گزاري است . سومين نكته مي گويد به غذا دقت كنيد . به حلال بودن و پاكيزه بودن و خالق آن دقت كنيد . من فقط كشت كردم ، زارع كسي ديگر است. در روايت داريم كه نان را تكريم كنيد. قديم پدران ما تا نان را مي

ص: 11022

ديدند آنرا مي بوسيدند و مي خوردند يا كنار ميگذاشتند . نان ما بين زمين و آسمان روي آن كار شده است . ناني كه مي خوري مابين آسمان و زمين است بله ابر و باران و خورشيد و نانوا هم در كار بوده است . سوره مومنون آيه 51 آمده است كه بخوريد ولي عمل صالح انجام بدهيد . حَجاج غذا مي خورد و آدم مي كشد ، اين غذا خوردن مقدمه ي حرام است . چرا بعضي ها همه ي آن ها را رعايت مي كنند ولي نتيجه اي نمي گيزند و عده اي هيچ كدام از اين ها را مراعات نمي كنند ولي زندگي خوب و خوشي دارند ؟ ما هميشه نمي خواهيم نتيجه ي كارهاي مان را در اين دنيا بگيريم . كسي نماز مي خواند و طرف مي گفت : حتما نماز مي خواني ، وضعت خوب است و هر چه بخواهي خدا به تومي دهد . بعضي ها فكر ميكنند كه كارگري است . نه نماز براي تشكر از خداست . نماز يك وظيفه و غذاي روح است . كسي كه بهداشت را رعايت مي كند يا پدرش را احترام مي كند ، بخاطر اين نيست كه حتما يك آثاري را از آن بگيرد . در مسائل پاكيزگي اين امكان دارد . كسي در اين دنيا حرام مي خورد ولي زندگي خوبي دارد . او در همين دنيا هم محروميت هايي دارد ، او از لذت عبادت محروم است . ما نبايد لذت ها را فقط در ماشين و خانه ببينيم و آنرا محدود كنيم . كسي گناه مي

ص: 11023

كرد و بد مستي مي كرد ، حضرت موسي به ميقات مي رفت . او گفت : به خدا بگو من كه اين همه گناه ميكنم ، هنوز اتفاقي براي من نيفتاده است كه اين قدر هم تهديد ميكني . موسي وقتي به ميقات آمد ، خجالت كشيد كه اين را با خدا مطرح كند و وقتي خواست برگردد ، خدا گفت : بنده اي به تو پيغام داد ، به او بگو كه تو از شيريني ذكر من محروم هستي . حضرت ابراهيم مي گفت : من حاضرم همه ي زندگي ام را بدهم و يك بار ديگر در نيمه شب صداي يا سبوح يا قدوس را بشنوم . امام صادق (ع) مي فرمايد : دو ركعت نماز در دل شب از همه دنيا براي من زيباتر است . كسي كه حرامي ميخورد از ذكر ، مناجات ، حلاوت و شيريني صحبت با خدا محروم ميشود . محرومت هاي او بيشتر معنوي است و اين مهم است . حالا از قبر و قيامت نگوييد كه كساني كه حرام مي خورند شكمشان پر از آتش ميشود . لقمه ي حرام آثار منفي در جهنم دارد . اينها همه بماند .

كتاب من لا يحذروه الفقيه كه احاديثي از كتب چهار گانه ي ماست . چهار كتاب اصلي ما بنام كافي ، تهذيب ، استبصارو من لا يحذرووه الفقيه كه مال شيخ صدوق است . اين چهار تا كتاب اصلي حديثي است و علما ما در كنار قرآن با اين احاديث فتوا مي دهند . بعضي ها مي گويند كه علماي ما از كجا فتوا

ص: 11024

مي دهند زيرا اينها در قرآن نيست . نماز صبح هم در قرآن نيست كه چند ركعت است . در اين كتاب روايت خيلي زيبايي است . پيامبر به علي فرمود كه سفره 12 تا آداب دارد . انسان مسلمان سزاور است ياد بگيرد وقتي سر سفره مي نشيند . فرمود كه چهار تا از اين ها لازم است يعني ضرورت است . مثل نماز صبح نيست كه اگر ترك كند گناه كرده است . چهارتاي آن مستحب است و چهار تاي آن آداب است . يعني چهار تاي آن اهميتش بيشتر است. چهار تا از اين ها خوب است كه رعايت بشود . چهارتاي آن هم نشانه ي ادب است. از اين دوازده تا هيچ كدام لزوم شرعي نيست . چهارتايي كه لازم و ضروري است اين است كه چيزي را كه مي خورد بشناسد . منظور از معرفت يعني بشناسيد كه اين را از چه راهي بدست آمده باشد يعني حلال و حرام . خانمي شيري براي رسول اكرم توسط فرزندش فرستاد ، پيامبر گفت : بگو كه اين شير از كجاست . يعني مي خواست بداند كه از راه حلال بدست آمده است و مادر كودك گفت : بگو اين حلال است ما خودمان گاو داريم و شير آنرا دوشيده ام . پيامبر فردا او را ديد و تشكر كرد و فرمود : ناراحت نشو ، ما انبياء جز حلال چيزي نمي خوريم . دوم نام خدا را بردن . اي كاش در ميهماني يك نفر با صداي بلند بگويد . سوم شكر گفتن است و چهارم راضي بودن . يكي داشت

ص: 11025

كنار كسي كه چلو كباب مي خورد ، نان خشك مي خورد و مي گفت : الهي شكر الهي شكر . يكي گفت : اين الهي شكر گفتن شما از صد تا ناسزا گفتن به خدا بدتر است . راضي بودن بايد قلبي باشد . يكي از اصحاب اكرم مي گويد كه ما نديدم پيامبر به غذايي عيب بگيرد ، اگر غذايي را دوست داشت مي خورد و اگر دوست نداشت ساكت بود و عيب روي غذا نمي گذاشت . حالا شما جايي ميهمان هستيد و آن غذا را دوست نداريد ، عيب نگيريد و اشتهاي ديگران را كور نكنيد . . اين حديث در 1400 سال پيش گفته شده و در آن موقع قاشق ،چنگال ، ميز و مبل نبوده است . فرض مي كنيم ما با هم اردويي مي رويم كه در آنجا قاشق و چنگال نيست و مي خواهيم آنرا بخوريم . اين روايت زمان صدورش در چنين شرايطي است . چهارتاي آن ادب است . يكي لقمه را كوچك گرفتن ، خوب جويدن غذا ، شستن دستها و نگاه نكردن به صورت كسي كه غذا مي خورد . سوال - براي هر لقمه اي كه مي خوريم و يا هر نذري كه مي آورند ، آيا بايد براي حلال بودن آن تحقيق كنيم ؟

پاسخ - ما يك قواعد فقهي داريم كه براي تسهيل در امور و زندگي است . مثلا يكي از اين قواعد ، قاعده ي سوق است . يعني قاعده ي بازار مسلمانان . الان شما از مرغ فروشي مرغ مي خريد ولي لازم نيست تا دام پزشكي

ص: 11026

پيش بروي و ببيني كه كسي كه اين مرغ را كشته بسم اله گفته و يا رو به قبله بوده يا خير . قاعده ي سوق مي گويد كه اين براي شما حلال است . شما هتل مي روي و در اينجا مسلمان مي آيد ، لازم نيست كه شما سوال كنيد كه آقايي كه قبل از من در اين اتاق بودند، بچه ي كوچك داشتند كه اينجا را كثيف بكند يا خير ؟ خير ، اين ها لازم نيست . يكي ديگر از اين قواعد ، قاعده ي حليت است . هر چيزي كه شما مي بينيد پاك است مگر اينكه به حرمت آن يقين كنيد . الان من را به ميهماني دعوت مي كنند . در سر سفره لازم نيست كه من بپرسم آقا شما خمس مي دهيد يا نه ؟ اين از در آمد اين ماه شماست يا خير ؟ در كارت كم كاري نكرده اي ؟ شما غذا را بخور و تشكر كن و بيرون بيا . من از يكي از بزرگان سوال كردم كه ما منزل يكي از اقوام مي رويم كه يقين دارم خمس نمي دهد و اصلا خمس را قبول ندارد . ايشان فرمودند كه خمس پولي است كه بايد يكسال از آن بگذرد . شما يقين داري كه پول اين غذا را از درآمد سال گذشته خرج كرده است ؟ شايد از درآمد اين ماه باشد . البته احتياط يك بحث ديگري است . بعضي ها مي خواهند احتياط كنند و لقمه ي شبهه ناك هم نخورند ولي ما احتياط را نمي توانيم يك نسخه ي عمومي

ص: 11027

قرار بدهيم . عموم مردم بايد با قضايايي كه سر و كار دارند راحت باشند . خدا كارها را آسان گرفته است . آقايي را در مسجد الحرام ديدم كه پلاستيكي پايش كرده است و گفت : ديدم اينجا خوني ريخته و آنها پاك كرده اند . من گفتم كه ما تابع قانون اين ها هستيم و اين ها اين جوري پاك ميكنند ، اينجا مسجد الحرام است و آنها ابن جوري پاك ميكنند . من مراجع بزرگ را ديده ام كه در اينجا نماز خوانده اند . مادر شيخ انصاري مي گويد : بدون وضو به بچه ام شير نداده ام و نگذاشته ام كه بچه ام غذاي كس ديگري را بخورد و خودم هم اين غذا را درست كرده ام ، بعضي ها اين احتياط ها را ميكنند . اين يك بحث ديگري است . اين نمي تواند يك برنامه ي عام و فراگير باشد . بيشتر بحث معرفت من روي خودمان بود . من كه براي خانوده ام غذا تهيه مي كنم حواسم جمع باشد كه حلال باشد

89-12-21

سوال – شما هفته ي قبل از احسان و نيكوكاري به اقوام گفتيد ، خانواده ي خواهر و برادر من وضعيت مناسبي ندارند و وقتي از شوهرم مي خواهم كه به آنها كمك كند ، با اينكه وضعيت مالي خوبي دارد مي گويد كه زن اجازه ندارد بدون اجازه ي شوهرش حتي به پدر و مادرش كمك كند . و به من هم اجازه نمي دهد . آيا واقعا اسلام اين را گفته كه من بعد از چندين سال زندگي مشترك نتوانم به

ص: 11028

پدر و مادرم كمك كنم ؟

پاسخ – ما بايد قوانين اسلام را با هم ببينيم . سوره نحل آيه 90 مي فرمايد : يعمروا بالعدل و الاحسان و ايتاء ذي القربي . امير المومنين مي فرمايد : العدل الانصاف . خدا فرمان به عدل مي دهد يعني دستور به انصاف مي دهد . احسان يعني تفضل و لطف . ما خودمان در دعا مي گوييم كه خدايا تو عادل هستي ولي با عدل خودت با ما رفتار نكن با احسان خودت با ما رفتار كن . ما در اسلام قوانيني داريم كه براي مرزها گذاشته شده است . مثلا خانمي قانونا مي تواند به همسرش بگويد كه تو بايد براي شيردهي پول بپردازي يعني مي تواند در ازاي شير دادن هزينه بگيرد زيرا وظيفه اش نيست ولي آيا واقعا اين طور است كه خدا در قرآن دستور مي دهد كه مادر دو سال كامل به بچه شير بدهد ، مادر با وضوء به بچه شير بدهد و توصيه هاي ديگر هم داريم و يك قانون هم براي زمان نزاع وضع شده است . ما بايد همه ي قوانين را با هم ببينيم . آيا تا بحال شما شنيده ايد كه مادري به همسرش بگويد تا هزينه شير دادن را پرداخت نكني من به بچه شير نمي دهم ؟ اصلا مادر طاقت گرسنه ماندن بچه را ندارد . شما در مباحث ارث و حق اولاد و ... ، ما يكسري قوانيني داريم كه اين جاي خودش است اما در كنارش يك نگاه عميق تر و عاطفي تري هم داريم . بله يك خانم بدون اجازه

ص: 11029

ي شوهرش نمي تواند به كسي كمك كند . اما آيا اين انصاف است كه پدر و مادري كه دختر را مثل دسته گل بزرگ كرده اند و به شما آقا تحويل داده اند ، شما اجازه ندهي كه پدر و مادرش را دعوت كنند يا كمكي به آنها بكند. من با مخفي كاري مخالف هستم . زن و شوهر بايد كاملا با هم شفاف مثل يك روي خورشيد باشند . من با اين سخت گيري هم مخالف هستم . خود آن آقا بايد بگويد كه الان عيد نوروز است و مادر شما به فلان چيز نياز دارد ، مبلغي از آن را من مي دهم البته بدون منت . چه فرقي مي كند اگر آقا به پدر و مادر خودش كمك مي كند ، اينها هم پدر و مادر خانمش هستند . يك وقت زن درآمدهاي خاص خودش را دارد و اجازه هم نمي خواهد . بعضي مواقع خانم حقوق بگير است و شادي حتي حقوقش از مرد هم بيشتر باشد . مثل خانم پزشك است و آقا پرستار است يا خانم مدير است و آقا معلم است .آقا مي گويد كه خانم پول را به رخ ما مي كشد و مي گويد پول خودم است . اين براي يك مرد خيلي شكننده است . اصلا من و تويي بايد از بين برود . بايد بگويند ما زن و شوهر با هم ماهي مثلا يك ميليون تومان درآمد داريم . اگر قرار است كه ده هزارتومان به پدر و مادرمان كمك كنيم با هم كمك كنيم . اينجا بايد نگاه عاطفي اسلام را آورد

ص: 11030

و اين جور قوانين را با اين نگاه تلطيف كرد . البته ما نمي خواهيم اين قانون را نقض بكنيم منتها از آقايان مي خواهيم كه نگاه دوسويه داشته باشند نه نگاه يك سويه . در ضمن اين مسائل باعث كدورت مي شود و ارزشي هم ندارد .

سوال – الان چند ماهي است كه خانواده ي پدر شوهرم با ما و خانواده ام قهر هستند . پدر شوهرم به خانه ي ما مي آيد ولي بقيه به ما محل نمي گذارند . با اينكه ما تلاش مي كنيم كه اين مشكل حل شود ولي آنها دوست دارند كه قهر باشند . من دختري هستم كه دوسال است با برادرم كه با هم زندگي مي كنيم حرف نمي زنم زيرا قبلا خيلي با هم دعوا مي كرديم و صلاح دانستيم كه ديگر با هم حرف نزنيم . گاهي بدون حرف زدن به هم كمك مي كنيم . من چند بار خواستم كه با او حرف بزنم ولي او نخواست . آيا ما مرتكب گناه شده ايم يا خير ؟ دامادهاي ما چهار سال است كه با هم قهر هستند . ما بايد چكار بكنيم ؟

پاسخ – اين سه تا قهر شد : قهر پدر شوهر با عروس ، قهر برادر و خواهر و قهر دامادها . اين برادر و خواهربا هم قهر نيستند بلكه با هم حرف نمي زنند . با هم سر يك سفره مي نشينند ، در يك ماشين مي نشينند ، بهم كمك مي كنند و با هم به ميهماني مي روند . اين ها با هم قهر نيستد بلكه يك

ص: 11031

حجبي بين اينها ايجاد شده است . شايد اينها ديگر خجالت مي كشند با هم حرف بزنند . اين قهر ناشي از عناد نيست .كلمه ي قهر يعني دوري واجتناب . اينها با هم تكلم نمي كنند و مي گويند برايشان بهتر است زيرا باعث دعوا نمي شود . بنظر من اين منعي نمي تواند داشته باشد. البته اينها همه كارها را انجام مي دهند جز تكلم كه اگر اين حل بشود خيلي بهتر است . مي توانيم روشي اتخاذ كنيم. مثلا برادر بيمار مي شود و به بيمارستان مير ود ، خواهر برود پيش او بماند و يا خواهر به مدرسه مي رود و برادر او را با موتور يا ماشين بياورد و در راه با هم صحبت كنند. شايد اگر جوري دركنار هم قرار بگيرند ، بحث تكلم شان هم حل بشود .

اصولا قهر و دوري در منابع ديني ما مذمت شده است . در روايت هم داريم كه اگر دو مسلمان بيش از سه روز با هم قهر ( كاملا ازهم جدا و روي خود را از هم برگردانند و نسبت به هم كينه اي داشته باشند ) باشند ، از مسلماني خارج هستند . قهرهاي ما دو جور است . گاهي بعضي از قهرها منشا عقيدتي و تربيتي دارد . مثلا من فاميل خودم قهر هستم زيرا اگر بچه هايم با آنها رفت و آمد كنند فاسد مي شوند چون اهل شراب، اعتياد ، فساد و لقمه ي حرام است . در اينجا طبيعتاً رفت و آمد خودم را كم مي كنم . تلفني صحبت مي كنند و احوال يكديگر

ص: 11032

را مي پرسند و در مجالس با همديگر صحبت مي كنند . اما قهر ديگري ناشي از عوارضي است كه در جامعه ي ما اين نوع قهر بيشتر است. بقول يكي از دوستان عوارضي مثل اينكه به همه كارت داد ولي ما را تلفني دعوت كرد يا شب عروسي همه را سوار ماشين شخصي كرد ولي ما را با ميني بوس فرستاد يا با همه سلام وعليك كرد ولي براي ما دست تكان داد. الان سال جديد است و ثواب دارد كه اين كدورت ها رفع بشود و اين قهرها تبديل به آشتي بشود . روش آن بستگان هستند كه يك نفر از بستگان آنها را دعوت كند و آنها را با هم آشتي بدهد و تمام بشود . نقش واسطه ها خيلي پررنگ است و خيلي هم ثواب دارد . امير المومنين در بستر شهادت به فرزندانش فرمود : پيامبر به من فرمود كه اگر بتواني بين دو نفر را صلح بدهي ، از يكسال نماز و روزه بالاتر است. يك دامادي با پدرخانم خودش سر پول دعوايشان بود . يكي از اصحاب امام صادق (ع) رسيد وگفت كه دعوايتان سر چيست ؟ آنها گفتند كه دعواي ما سر چهارصد درهم است . او چهارصد درهم به آنها داد كه دعوا نكنند . پرسيدند كه اين پولها را از كجا آورده اي ؟ گفت كه اين پولها مال امام صادق (ع) است و پيش من گذاشته و گفته كه هر كجا توانستي با اين پولها دعوايي را حل كني ، از آنها استفاده كن . مي خواهم بگويم اين قدر ثواب دارد كه حتي

ص: 11033

شما جايي پول بدهي تا دو نفر با هم دعوا نكنند . توصيه ي من به واسطه اين است كه اينها را دور هم جمع كند و آشتي بدهد و بداند كه ثواب اين ميهماني و آشتي دادن از نماز و روزه كمتر نيست .

سوال – خوب است كه همانطور كه در سال جديد وسايل قديم را نو و جديد مي كنيم و آنها را عوض مي كنيم ، اخلاق هاي بدمان را هم كنار بگذاريم و اخلاق هاي خوب جايگزين آن بكنيم . راهنمايي بفرماييد .

پاسخ – دعاي سال تحويل هم همين است كه همين كه روزها جديد مي شود اگر در خودمان احساس تغيير در خودمان نكنيم ضرر كرده ايم . ما بايد ببينيم كه نسبت به سال قبل خوش اخلاق تر و مهربانتر شده باشيم و اِلا سير ، سير نزولي است و انسان ضرر مي كند . در روايت داريم كه اگر انسان دو روزش مثل هم باشد ، انسان ضرر كرده است. مثلا اگر ديروز خوش اخلاق بوده ، فردا خوش اخلاق تر شد باشد .

سوال – پدر و مادر مدام درخانه با هم بحث و جدل مي كنند و مادرم از بازنشستگي پدرم ناراحت است وميگويد كه در خانه به من گير ميدهد و پدرم هم از زبان تند مادرم و از اينكه قدر نشناس است ناراحت است. چند بار تا مرز طلاق پيش رفته اند ولي بخاطر ما اين كار را نكرده اند . ما سه فرزند در خانه هستيم و از اين وضعيت خسته شد ايم و بدتر اينكه مادرم ما را نفرين مي

ص: 11034

كند كه از او دفاع نمي كنيم . البته به نظر ما هر دوي آنها مقصر هستند و ما نمي توانيم به پدرم بي احترامي كنيم . آيا اين نفرين ها گريبان گير ما مي شود ؟ و براي مان جاي سوال است كه بعضي فرزندان در كمال آسايش زندگي مي كنند و دعاي خير پدر و مادرشان همراهشان است . و بعضي ها با جنگ اعصاب خانواده ، نفرين هم مي شوند . به پدر و مادر ما نصيحتي بكنيد و ما را راهنمايي بكنيم كه چه وظيفه اي داريم .

پاسخ – من اين سوال را در دو بخش جواب مي دهم. بخش اول در مورد پدر ايشان است كه با مادر بحث دارند و راهش اين است كه اين دو از هم فاصله بگيرند يعني اين پدر بزرگوار ساعتي را از خانه بيرون برود . ساعاتي را به پارك و تفريح و در مغازه ي دوستان رفتن بگذراند . اين كنار هم بودن هميشگي خودش بحث مي آورد . يك مرد كه هميشه در خانه است مي بيند كه خانم ظرفها را دير شست و در اين رابطه چيزي مي گويد يا بوي غذاي سرخ كردني بلند شد و مي خواهد اعتراض كند . اين خانم هم كه در خانه است گاهي به مراسم جشن يا روضه يا ورزش يا به فاميلها سر بزند و يك برنامه اي براي خودش داشته باشد . من نمي خواهم بگويم كه هميشه دوري و دوستي مهم است ولي هميشه كنار هم بودن مخصوصا با اين تفاوت اخلاقي كه هست ، گاهي اين عوارض را خواهد

ص: 11035

داشت . توصيه ي ما به خانواده ها اين است كه هم خانمها يك ساعاتي را از خانه بيرون بروند و هم آقايان برنامه ريزي براي خودشان بكنند . ديگر اينكه خانم ها و آقاياني كه در خانه كنار همديگر هستند حتي ممكن است درخانه با هم كار مي كنند و قالي مي بافند ، توصيه ي من اين است كه نگذارند كار به اين جاها بكشد . بحث هاي جدل انگيز را وسط نياورند و وارد اين فضاها نشوند . گاهي سر برادر خانم دعوا مي كنند و برادرخانم جاي ديگر زندگي مي كند . اينها با هم دعوا مي كنند و او زندگي خودش را مي كند . وارد فضاهاي زندگي ديگران و مسائل تنش زا نشوند . بچه ها هم در اين جور موارد خودشان را وارد نكنند و دخالت نكنند . اگر دعوايي بين پدر و مادر پيش مي آيد به اتاق ديگر بروند و مشغول كار خودشان باشند و طرف هيچ كدام را نگيرند . مادر هم كار خوبي نم يكند كه بچه ها را نفرين مي كند كه طرف او را نمي گيرند . اين نفرين ها غالبا نفرين هايي نيست كه از ته دل باشد .الفاظي است كه بر زبان جاري مي شود و مراد مادر نفرين نيست . هنگامي كه به شما مي گويد جوانمرگ بشوي ، اگر پايت به پله بخورد مي گويد : چه شد ، قربانت بروم . اين نفرين از ته دل نيست و با انگيزه نيست و تاثيري هم ندارد . به مادرها هم توصيه مي كنيم كه خودشان را عادت بدهند

ص: 11036

كه مثلا وقتي عصباني مي شوند بگويند كه انشاء الله بزرگ بشوي يا عاقبت به خير بشوي .

سوال – برادرم چند وقت است كه معتاد شده است و براي زن و بچه اش دردسر درست مي كند و چون پدرم را اذيت مي كند ، پدرم او را دعا نمي كند . به پدرم توصيه كنيد كه براي او دعا كند .

پاسخ – در سالروز وفات حضرت معصومه هم هستيم ، به حق حضرت معصومه انشاء الله اين مشكل اعتياد در مملكت ما ريشه كن بشود . چند روز پيش جايي رفتيم ،جواني هجده ساله اي را ديدم كه حرفهاي نامربوط مي زد و چند جاي بدنش زخم بود و فهميدم كه او به كراك اعتياد داشت .اين موادمخدر صنعتي واقعا جوانها را تهديد مي كند . من توصيه مي كنم كه دولت يك فكري بكند . كمپ ها و مراكز ترك اعتياد را گسترش بدهد و درمان معتادان را مجاني كند . مثل شير مجاني كه در مدارس به بچه ها مي دهند. اين خيلي مهم است . نجات يك معتاد نجات يك خانواده و جامعه است . ديگر اينكه افراد معتاد، بيمارهستند و متروك نيستند . او بخاطر رفيق بد ، بيكاري ، پول زياد يا بي پولي به اين بيماري مبتلا شده است ، اينها را طرد نكنيد زيرا بدتر مي شوند . اينها مشكلات عاطفي دارند . اين پدر او را دعا كند . و ديگر اينكه اين پدر وقت بگذارد تا بچه اش را خوب كند . بعضي ها مي گويند كه فايده ندارد، من اين را قبول

ص: 11037

ندارم . من افرادي را مي شناسم كه پنج سال است پاكي دارند . حتي من با مسئول انجمن آنها صحبت كردم و ايشان مي گفتند كه ما خيلي موفق بوده ايم و كساني كه اين كمپ را اداره مي كنند خودشان قبلا معتاد بوده اند . اين روش هاي جديد جواب مي دهد . اين روشهاهم بيشتر بار عاطفي دارد نه بار دارويي . هم دولت و هم مسئولين روي اين مسئله سرمايه گذاري كنند . روحانيون در سخنراني هايشان سرمايه گذاري كنند . حتي علما ، نويسندگان ، همايش ها ، خانواده و فاميل وقت بگذارند تا آنها خوب بشوند . بعضي ها معتاد را رها كرده اند . مي گويند : چكار كنيم ؟ بايد مشكل او را حل كرد . بالاخره روي آوردن به اعتياد ناشي از يك سرخوردگي اجتماعي است . يا بداخلاقي همسر بوده يا مشكل اولاد يا پدر و مادر بوده است . كساني دچار اين مشكل مي شوند كه يا محبت زياد به آنها شده است يا به آنه كم محبت شده است .

من بعنوان دعا قسمتي از زيارتنامه حضرت معصومه را مي خوانم : خدايا ما از تو مي خواهيم كه عاقبت ما به خير و سعادت بشود ، آن چيزهايي كه ما داريم ولايت ، امنيت و سلامت را از ما نگير . انشاء الله همه عاقبت بخير بشوييد .

1390

90-07-09

چشمه هاي خروشان تو را مي شناسند موج هاي پريشان تورا مي شناسند ، پاسخ تشنگي را تو آبي جوابي ريگ هاي بيايان تو را مي شناسند نام تو پاسخ رويش است و

ص: 11038

طراوت زين سبب برگ و باران تو را مي شناسند ، از نيشابور بر موجي از لا گذشتي اي كه امواج طوفان تو را مي شناسند ديگر اي خوب فصل غريبي سر آمد چون تمام غريبان تو را مي شناسند ، كاش من هم عبور تو را ديده بودم كوچه هاي خراسان تو را مي شناسند .

سوال – آداب خودسازي در سيره ي رضوي چيست ؟

پاسخ – در ماه ذي القعده ايام خجسته اي هست يكي از آنها خود ماه ذي القعده است كه آغاز ماههاي حرام است . علي بن قمي گفته است كه در ماه حرام حسنات و سيئات مضاعف است . يكي ميلاد حضرت معصومه است و ديگري ميلاد با سعادت امام رضا (ع) است كه آن را جشن مي گيرند . هفته ي دفاع مقدس را هم گرامي مي داريم . ما اين برنامه هاي ديني را مديون شهدا هستيم .

من پيشنهادي را خدمت صدا و سيما دارم . كاش مي شد كه شبكه اي بنام شبكه ي رضوي فقط مختص علي بن موسي الرضا (ع) افتتاح بشود . الان در مكه و مدينه اين شبكه را دارند . حرم موسي الرضا در طي سال مراسم سخنراني و برنامه هاي خوب دارند . اگ راين ارتباط حفظ بشود هم مردم مي توانند دائما از شبكه اي سخنراني ودعا داشته باشند و هم مرتب مي توانند فضاي حرم رضوي را داشته باشند .تعبير امام خميني اين بود كه مشهد پايتخت معنوي ايران است . انتظار مي رود بنام نظام اسلامي شبكه اي مستقل داشته باشيم كساني كه نمي توانند

ص: 11039

به حرم بروند دائما بتوانند اين ارتباط معنوي را داشته باشند .

براي دريافت شيوه ي خودسازي معصومين دو راه وجود دارد .يكي مطالعه ي زندگي آنها است . بخش دو سخنان و كلمات آنها است كه بندگان خوب و خود ساخته را معرفي كرده اند . امام رضا ( ع) نزديك 52 سال در مدينه بودند . سه سال آخر عمرشان هم در ايران بودند . سفري كه امام را از مدينه به ايران آوردند سفر طولاني بوده است و ماموران زيادي هم همراه امام بودند كه به آنها گفته شده بود كه امام را با احترام بياوريد و شكل نظامي و جبر نبوده است . اين سفر طولاني كه از جنوب ايران هم آغاز شده است و از نقاط كويري گذر كرده اند و به طوس رسيده اند . گزارش اين سفر را نوشته اند كه طولاني است . ماموري كه همراه آقا بوده است مي گويد كه ايشان مقيد به نماز اول وقت بودند . در سوره ي ماعون داريم كه واي بر نمازگزاري كه در نمازش سهو مي كند . سهو يعني كساني كه از اول وقت غفلت مي كنند . امام رضا (ع) فرمود : كسي كه اول وقت نمازش را نمي خواند مصداق سهو است. آقا وقتي در نماز صبح ، سلام مي دادند سر به سجده مي گذاشتند و صد بار مي گفتند : شكرلله و حمدلله . آقا تا طلوع صبح مشغول مناجات و نماز نافله بودند . امام بعد از تمام شدن عبادت اطرافيان را موعظه مي كردند . امام در سفر روزي ده جزء قرآن

ص: 11040

مي خواندند . امام مراقب بودند كه در اين سفر ارتباط شان با مردم محفوظ بماند. فقرا و مستندان در مسير پيش امام مي آمدند . در نزديكي طوس فردي را تشييع جنازه مي كردند . امام از اسب پياده شدند و در تشييع جنازه شركت كردند و بعد اين شخص را به اسم صدا زدند ودر كنار قبر او رفتند .از امام سوال كردند كه شما ايشان را مي شناسيد ؟ امام فرمودند : ما تمام دوستان مان را در همه ي نقاط دنيا مي شناسيم . اينها نشان دهنده ي ارتباط معنوي امام با مردم و خدا است. در اين سفر امام يك بار عصباني نشدند. امام با اينكه مي دانست ديگر از اين سفر برنمي گردد ولي با آرامش عجيبي داشتند . كتاب عيون اخبار الرضا كه نويسنده ي آن شيخ صدوق است كهن ترين كتابي است كه درباره ي امام رضا (ع) نوشته شده است . متاخرين هم درباره ي امام رضا (ع) كتاب زياد نوشته اند . در حرم امام رضا ( ع) كتاب هايي چاپ شده است كه گزيده اي از زندگي امام در آن نوشته شده است . ( من گله اي از مردم مي كنم كه در اين كتابها مطالبي مي نويسند كه اين كار اشتباه است و باعث خراب شدن و پاره شدن اين كتابها مي شود . اين كتابها وقف است و اين كار حرام است .) از امام رضا (ع) پرسيدند : بهترين بنده ي خدا كيست ؟ ما در هر كاري بهتريني داريم . بهترين كلام قرآن است. بهترين ماه رمضان است .

ص: 11041

بهترين ايام جمعه است . برترين ذكر سبحان الله و الحمدلله ولااله الاالله والله اكبر است . بهترين زنها حضرت زهرا ، آسيه ،خديجه ي كبري وحضرت مريم است . امام فرمودند كه بنده ي خودساخته پنج ويژگي دارد . يك انسان خوب و متدين كه داراي اين پنج ويژگي باشد بهترين بنده ي خداست . كساني كه كار خير مي كنند خوش حال مي شوند و منت نمي گذارند . روزي آقا داشتند به فقرا پول تقسيم مي كردند . فضل بن سهل گفت : آقا اين كار غرامت است و هرچه پول بود از بين رفت . امام فرمود : اتفاقا اين كار غنيمت و سود است . شخصي از سفر حج بر مي گشت و نزد امام آمد . و به امام گفت كه من انسان بي پول و فقيري نيستم ولي در اين سفر پول هايم تمام شده است . شما به من دويست درهم بدهيد . وقتي من به شهر خودمان رسيدم اين مبلغ را براي شما صدقه مي دهم . امام از پشت در دويست درهم به اين فرد مي دهد طوري كه او چهره ي امام را نبيند و امام هم چهره ي او را نبيند . امام فرمود : نمي خواستم خواري را در چهره او ببينم . امام به او فرمود كه نمي خواهد اين پول را صدقه بدهي . امام در بين راه وارد حمام شدند . فردي بنام جندي امام را نمي شناخت و به امام گفت كه قدري كمر مرا كيسه بكش . فردي گفت كه او حجت خداشت وفرد دوم سياسي مملكت

ص: 11042

است. فرد ترسيد . امام به او گفت كه ناراحت نباشد تو براي من كار خيري فراهم كردي . پس انسانهاي خوساخته منت نمي گذارند . امام خميني يك بار نگفت كه من اين كار را كردم بلكه مي گفت كه خدا هركاري را مي كند. ويژگي ديگر اين است كه وقتي گناهي مي كنند زود استغفار مي كنند و آنرا توجيه نمي كنند. ربنا ظلمنا نفسي . سوره كهف آيه 103 مي فرمايد: بدبخت ترين انسان كسي است كه كار زشت خودش را زيبا ببيند . داستاني مولوي دارد كه يك فردي ناشنوا بود و مي خواست كه به ملاقات برود . پيش خودش گفت كه من پيش او مي روم و او مي گويم چطوري ؟ من هم مي گويم : الحمدلله . وقتي به نزد بيمار رفت به بيمار گفت چطوري ؟ بيمار گفت دارم مي ميرم . او گفت : الحمدلله . گفت پزشك تو كيست ؟ بيمار گفت عزرائيل .فرد گفت: قدمش مبارك . در زمان امام رضا (ع) جرياناتي پيدا شده بود كه عده اي مي خواستند امام را بالا ببرند و مي گفتند كه امام خداست. اين فرد فكر مي كرد كه دارد به امام خدمت مي كند. امام به آنها گفت كه اگر شما مي خواهيد از ما تعريف كنيد ما را خراب نكنيد . بعضي ها گناه خودشان را قبول نمي كنند . بعضي ها به اسم بحث هاي سياسي شخصت افراد را خراب مي كنند و افراد را به جان هم مي اندازند . در روايات داريم كه حرمت مومن سه برابر خانه ي كعبه

ص: 11043

است . آبرو شوخي نيست . هركسي دوست داشته باشد آبروي مردم ريخته بشود عذاب دردناكي دارد . ويژگي بعدي انسانهاي خودساخته صبوري است . مشكلات در همه ي زندگي ها هست . امام رضا(ع) در اين سفر خيلي سختي كشيدند ولي صبر كردند . يكي از پيروان امام صادق (ع) با شتربان خودش دعوا كرد و به او فحش داد . امام از او سوال كرد و او گفت كه او به من بد كرد و من به او فحش دادم . امام فرمود كه من اين كارها را دوست ندارم . صبري مي خواهد كه انسان ناسزا بشنود ولي ناسزا نگويد . صفت بعدي شكر گزاري انسانهاي خود ساخته است . بعضي نعمتها ظاهري هستند مثل گوش و چشم و ... بعضي نعمتها باطني هستن مثل گلبول هاي خون . ما شكر چشم را بجا مي آوريم ولي شكر زبان كوچك را بجا نمي آوريم زيرا پيدا نيست . در قرآن يك جا خدا به انسان گفته كه مرگ بر تو باد و آنجايي است كه انسان كفران نعمت مي كند. قرآن مي فرمايد كه شيطان از چهار طريق براي گمراه كردن انسان مي آيد . از جلو پشت سر سمت راست و سمت چپ . يعني شيطان همه ي راهها را مي آيد كه يك كار بكند و آن اين است كه انسانها شكر گزار نباشند . آخرين ويژگي انسانهاي خود ساخته اين است كه مي بخشند و كينه ندارند .

سوال – سوره شعرا آيات 61 تا 83 را توضيح بفرماييد .

پاسخ – آخرين آيات اين صفحه معرفي خدا از

ص: 11044

زبان حضرت ابراهيم است . مي فرمايد خداي من كسي است كه من را آفريد وهدايت كرد. خداي من به من آب و غذا مي ر ساند . يعني روزي دادن از اوست . وقتي من بيمار مي شود او شفا مي دهد . بيماري را به خودش نسبت مي دهد . كسي كه مي ميراند و زنده مي كند . من طمع دارم كه خدا من را ببخشد. اين معرفي خدا از زبان حضرت براهيم است.

سوال – ادامه ي بحث خودسازي از زبا ن امام رضا (ع) را بفرماييد .

پاسخ – يكي از ويژگيهاي اما رضا (ع ) اين بود كه مردم دار بود . همواره به مشكلات مردم مي رسيد . امام فرمود كه هر كس به زيارت من بيايد سه جا به زيارت او مي آيم . سعي داشت ارتباط خودش را با مردم حفظ كند . انسانهاي خودساخته ويژگي مهمي دارند و اين است كه آنها هيچ وقت به قيمت خوشحالي مخلوق ، خالق را از خودشان ناراضي نمي كنند. امام رضا (ع) فرمود كه اميرالمومنين فرمود: دين ندارد كسي كه راضي بشود بنده ي خدا را راضي كند و اطاعت كند بشرط اينكه خدا را ازخودش ناخشنود بكند. يك وقت همسر شما از شما درخواستي دارد كه منطقي است ولي يك وقت درخواست او باعث ناخشنودي خدا مي شود. دختر شما دوست دارد كه آرايش كرده بيرون بيايد يا پسر شما دوست دارد كه در مراسم عروسي موسيقي حرام بگذارد .اگر شما بخواهيد آنها را راضي كنيد خدا را از خودتان ناراضي كرده ايد. انسان بايد بگويد كه

ص: 11045

من تا مرزي دين داري با شما هستم . اگر درخواست اولاد من منجر به لطمه به دين من شد بايد آنرا قبول نكنم . الان خيلي از خانواده ها به خاطر همسر و اولاد دچار گناه مي شوند . درخواست همسر و فرزند تا جايي محترم است كه با دستورات الهي و قرآن منافات نداشته باشد.

سوال – من 32 سال سن دارم و از بچگي به گناه كردن عادت كرده بودم و هميشه گرفتار شهواتم بودم. از يزيدهم بدتر بودم . هشت سال پيش نزد امام رضا (ع) رفتم و خواستم كه گناه را ترك كنم و با دعاي كميل در حرم توبه كردم و الان سالي يك بار به حرم امام رضا (ع) مي روم . امسال هم به زيارت امام حسين (ع) مشرف شدم . الان كه فهميده ام كه گناهان من چقدر بزرگ بوده است خيلي ناراحت هستم و چند سالي است كه ناراحتي اعصاب گرفته ام . نمي دانم اين عذابي كه دارم مي كشم براي همين دنيا است يا در آخرت هم هست . با اين گناهاني كه كردم خيلي از مرگ مي ترسم . از وقتي كه توبه كرده ام ، هيچ يك از گناهان گذشته را تكرار نكرده ام . فكر مي كنم كه خدا من را نمي بخشد . الان عذاب وجدان دارم . امام رضا (ع) هم چند سالي است كه من را نطلبيده است . راهنمايي بفرماييد .

پاسخ – همين كه شما هشت سال است كه گناه را كنار گذاشته ايد خودش عنايت است . اين خودش دستگيري است . فردي مدام

ص: 11046

الله الله مي كرد . شيطان به او گفت كه خدا جواب تو را نمي دهد. اگر يك بار شيطان بگويي سريع جواب تو مي دهيم. خطاب آمد : همين الله گفتن پاسخ ماست . كسي به حضرت موسي گفت كه تو به خدايت بگويي ما هر چه گناه مي كنيم مصيبتي براي ما پيش نيامده است . و داريم راحت زندگي مي كنيم . خدا فرمود : تو بزرگترين مصبت را داري ولي آنرا احساس نمي كني . تو لذت مناجات با ما را احساس نمي كني . محروميت فقط اقتصادي نيست . ايشان كه توبه كرده است خدا دست او را گرفته است .نبايد وسوسه به خودش راه بدهد . گناهان شهواني را نبايد مطرح كرد زيرا آبروي انسان از بين مي رود. توبه ي گناه همان ترك آن است . خدا او را پذيرفته است زيرا او چند سالي است كه گناه را ترك كرده و اهل نماز و دعاي كميل شده است . كسي از من پرسيد كه اگر كسي شراب خورده باشد نمي تواند به داخل حرم برود؟ من گفتم كه شراب نجس است ولي كسي كه شراب مي خورد بدنش نجسن مي شود. شراب خور با توبه پاك مي شود. اگر مي گويند كه كسي شراب بخورد چهل روز نمازش قبول نيست يعني اينكه بايد اثر گناه كم كم از بين برود. منظور اين نيست كه نماز نخواني . ائمه ي ما حتي كساني را كه گناهان بزرگ كرده بودند نااميد نمي كردند. ما طلبيدن امام رضا ( ع) را قبول داريم . شما برويد بليط بگير و پول

ص: 11047

كنار بگذار تا به زيارت برويد . روايت از امام رضا (ع) داريم كه اگر كسي از خدا توفيق بخواهد ولي تلاش نكند مثل اين است كه خودش را مسخره كرده است. بعضي ها همه ي مسافرت هاي شان را مي روند ولي براي زيارت مي گويند كه توفيق نشده است . بعضي ها در سال چند بار به تهران مي آيند و از قم مي گذرند ولي به زيارت حضرت معصومه نمي روند. توفيق تلاش مي خواهد .

90-06-26

عشق از نگاه من و تو تشكيل مي شود گاهي تمام من به تو تبديل مي شود ، وقتي به داستان نگاه تو مي رسم يكباره شعر وارد تمثيل مي شود ، اي عابر بزرگ كه با گامهاي تو از انتظار پنجره تجليل مي شود تا كي سكوت مبهم شبها انتظار بر ديدگان غمزده تحميل مي شود ، يك روز هم به پاس غزلهاي چشم تو بازار بزم و قافيه تعطيل مي شود آن روز هفت سين اهورايي بهار موعود با سلام تو تكميل مي شود .

سوال – حمع بندي درمورد بحث خودسازي بفرماييد.

پاسخ – بحث خودسازي بحث طولاني است و يك مومن همواره نبايد خودش را فراموش كند و همواره بايد مواظب نفس خودش باشد . قرآن مي فرمايد : آن كسي كه همواره از خدا بترسد و نفسش را از خواهش ها باز دارد ، جنت جايگاه اوست . علماي علم اخلاق هم كتابهاي زيادي در اين زمينه نوشته اند . خواجه نصيرالدين طوسي از علماي قرن هفتم است و كتابي بنام اوصاف الاشراف دارد كه اين كتاب اخلاقي است .

ص: 11048

اين كتاب يك راه كار است كه انسان چگونه ميتواند در سير و سلوك و مباحث معنوي پيشرفت كند . ايشان اين كتاب را نوشته اند كه ما دنبال راههاي انحرافي و كاذب نرويم و ببينيم دين به ما چه توصيه مي كند . اين كتاب بنازگي بازسازي شده است . در باب چهارم اين كتاب شش گام در مورد خودسازي اخلاقي نوشته شده است . اراده ، شوق ، محبت ، معرفت ، يقين و سكون . ما خودمان نخواهيم عابد نمي شويم . حتي انسانهاي بد تا خودشان نخواهند بد نمي شوند. قرآن مي فرمايد : هم دنيا و هم آخرت اراده مي خواهد . آيه 29سوره احزاب مي فرمايد : اي زنان پيامبر اگر شما دنيا مي خواهيد از پيامبر جدا بشويد و پيامبر را رها كنيد ولي اگر خدا و پيامبر و قيامت را مي خواهيد كنار پيامبر بمانيد . بعد از جنگ ها ، غنائم زيادي بدست مي آمد . بعضي از زنان پيامبر درخواست هايشان بالا مي رفت . اگر كسي همه ي اراده اش را بر اساس دنيا قرار بدهد همه چيز خودش را از دست خواهد داد . اگر كسي آخرت را بخواهد خدا به او دنيا را هم مي دهد . اراده يعني عزم و تصميم بر اينكه انسان بخواهد در خودش تغييري ايجاد كند. ما در بسياري از مشكلات اظهار مي داريم كه نمي توانيم . انساني كه وسواس است نمي گويد كه وسواس خوب است يا ثواب دارد ، او مي داند كه اين كار حرام است و وسوسه ي شيطان است ولي مي

ص: 11049

گويد كه نمي توان آنرا ترك كنم . انسان بدخلق مي داند كه اين صفت بدي است ولي مي گويد كه اين دست من نيست . در اينجا بحث عزم و اراده پيش مي آيد . عزم به دو صورت است . عزم آني و عزم تدريجي . عزم آني خيلي خوب است . مثل حُر كه تمام گذشته ي خود را كنار مي گذارد و به خدمت امام حسين (ع) مي آيد . مثل فضيل كه بر دزدي به بالاي ديوار رفته بود ولي با شنيدن آيه ي قرآن تغيير كرد . يكي از علما خيلي دخانيات مصرف مي كرد . بيمار شد .پزشك به او گفت كه سيگار براي شما ضرر دارد يعني حرام است و بايد آنرا كنار بگذاريد. ايشان همان موقع عزم بر ترك سيگار كرد . به اين اراده ، اراده ي آني مي گويند . يك انسان وسواسي مي تواند بگويد كه من از فردا صبح اين صفت را كنار مي گذارم البته اين يك عزم قوي و قدرت تصميم گيري مي خواهد . البته اين كار سخت است ولي هزينه اش كمتر است . عزم تدريجي يعني اندك اندك سعي مي كنم كه دروغ را كنار بگذارم . علما مي گويند براي اينكه حضور قلب در نماز پيدا كنيم مي توانيم بصورت تدريجي اين كار را انجام بدهيم مثلا ابتدا در ركوع اول حضور قلب را رعايت كنيد و بعد كم كم سجده را با حضور قلب بخوانيد و بعد بقيه نماز را به اين صورت با حضور قلب بخوانيد . بعضي ها براي تغيير گام هاي بزرگ

ص: 11050

بر مي دارند كه نمي توانند آنرا به سرانجام برسانند . قرآن مي فرمايد : اگر لطف خدا نباشد نمي توانيد خودسازي كنيد .يعني ما بايد در خودسازي از خدا كمك بگيريم و از او بخواهيم . ثبت اقدامنا بمعناي استواري و ماندگاري است . اولين گام در خودسازي اراده است . پيامبر به اباذر فرمود كه كار شيطان سوف ، سوف كردن يعني فردا ، فردا كردن است . گام بعدي شوق است يعني انسان علاقه به كاري داشته باشد . بعضي ها شوق را شدت اراده معني كرده اند . اگر انسان شوق به كاري داشته باشد خسته نمي شود و احساس درد نمي كند . روايت داريم كه مشتاق مثل غريق مي ماند . انساني كه دارد غرق مي شود تمام تلاش خودش را مي كند كه از آب بيرون بيايد . اگر به شما بگويند كه مي توانيد امام زمان(عج) را ببينيد بشرط اينكه يك ماه گناه نكنيد و فلان دعاها را بخوانيد . شما با چنان ذوقي تمام اين كارها را انجام مي دهيد بدون اينكه خسته بشويد . مادر نُه ماه سختي را تحمل مي كند كه بچه بدنيا بيايد و به او مامان بگويد . تكرار ذكر باعث مي شود كه ما آنها را از عمق جانمان بشنويم . منشا ذكر قلبي ذكر لفظي است . و روي قلب انسان اثر مي گذارد . در شب عاشورا ياران امام حسين (ع) با هم شوخي مي كردند و در روز عاشورا از هم سبقت مي گرفتند زيرا شوق به شهادت در وجود آنان بود. من شوق و علاقه دارم

ص: 11051

كه خوش اخلاق بشوم . شوق خسته نشدن از خودسازي نفس است . گام بعدي محبت است . محبت بعد از شوق است . ما وقتي دنبال چيزي هستيم ، اين شوق مي شود . يك وقت شما مي خواهيد ماشيني بخريد . پولهايتان را جمع مي كنيد و براي آن نقشه مي كشيد كه اگر ماشين خريديد با آن به زيارت مي رويد . اين اشتياق است . حالا وقتي ماشين را خريديد ، ديگر نسبت به آن محبت داريد . عاشق دنبال معشوق است و شوق دارد . وقتي معشوق را بدست آورد نسبت به او محبت مي كند . قرآن مي فرمايد : مومنان حب شان به خدا شديد است . محبت و دست داشتن معنايش اين است كه انسان بتواند حالت شوق را حفظ كند . عارفي ديد كه دو تا بچه دارند با هم بازي مي كنند . يكي از آنها گفت كه من بايد بروم و تكاليفم را بنويسم و بچه ي ديگر مي گفت كه بازي ما هنوز تمام نشده است ولي بچه رفت . عارف گريه كرد و گفت كه اين بچه بازي را رها كرد تا تكليفش را بنويسد ولي من تكاليف مولايم را انجام نداده ام و هنوز دنبال بيهودگي و لغو هستم . گام بعدي معرفت است. ما يك محبت قبل از معرفت و يك محبت بعد از معرفت داريم . يك نفر امام حسين (ع) را دوست دارد حتي اگر او را نشناسد . اما بعد از شناخت امام محبتش بيشتر مي شود . ما يك معرفت تقليدي و يك معرفت تحقيقي داريم

ص: 11052

. وقتي شما بيمار مي شويد نزد پزشك مي رويد و پزشك مي گويد كه فلان دارو براي شما خوب است و شما بخاطر اينكه پزشك را قبول داري اين دارو را مي خوري ، اين معرفت تقليدي است . يك وقت شما كتاب پزشكي مطالعه مي كنيد و به نتيجه مي رسيد كه فلان دارو براي شما مفيد است . اين معرفت تحقيقي است . معرفت تقليدي بد نيست بلكه معرفت جاهلي بد است . روايت داريم كه آغاز دين معرفت خداست. معرفت مراتب دارد. معرفت به ظرفيت است. ممكن است كه يك فرد بي سواد معرفت را از امام حسين (ع) ديده است و معرفت مي تواند شهودي باشد . ما نبايد معرفت را پيچيده كنيم . تقوا براي انسان معرفت مي آورد. بالاترين معرفت ، معرفت خداست. هر كس كه در رختخواب خودش بميرد و سه تامعرفت داشته باشد با معرفت از دنيا مي رود. معرفت به خدا ، پيامبر و امام . اهل بيت گفته اند كه خدا را با ما بشناسيد. شناخت اهل بيت منجر به شناخت خدا مي شود.

سوال – سوره ي نور آيات 43 تا 54 را توضيح دهيد .

پاسخ – آيه 47 مي فرمايد : بعضي ها مي گويند كه ما به خدا و پيامبر ايمان آورديم و به حرفهاي آنها گوش مي كنيم ولي روي حرفشان نمي ايستند .اينها مومن نيستند . در آيه 52 آخر مي فرمايد : كسي كه از خدا و پيامبر اطاعت مي كند و تقوا دارد او فائز است . مومن حرفي كه مي زند بايد بر اساس آن

ص: 11053

عمل كند و بر تصميمي كه مي گيرد استوار باشد .

سوال – در ادامه گامهاي خودسازي توضيحاتي بفرماييد.

پاسخ – گام بعدي در خودسازي از كتاب اشراف الاوصاف خواجه نصيرالدين طوسي يقين است . در روايت داريم كه از خدا يقين بخواهيد . يقين همان اعتقاد صد در صد است. يقين همان اطمينان است . يك وقت شما مي شنويد كه در خيابان پشتي آتش سوزي شده است. شما احتمال اين را مي دهيد . بعد به خيابان مي رويد و دود غليظي مي بينيد ولي باز اطمينان صد در صد نيست . ولي يك وقت شما كنار خانه اي كه آتش گرفته است مي ايستيد. در اينجا شما صد در صد علم داريد كه اين خانه آتش گرفته است. يك وقت انسان خودش در آتش مي سوزد ، به اين يقين مي گويند . همه مي دانند كه هيچ كاري از يك جنازه برنمي آيد ولي كسي حاضر نيست كه پيش او بماند زيرا مي ترسد . در يقين انسان به جايي مي رسد كه جهنم را مي بيند . درسوره تكاثر خدا مي فرمايد كه بعضي از انسانها آن قدر يقين دارند كه گويي جهنم را مي بينند . حضرت امير مي فرمود : اگر پرده ها كنار برود بر يقين من افزوده نمي شود. گاهي ما با يك آزمايش به يقين مي رسيم . دكتر مي گويد كه قند يا چربي شما بالاست و نبايد اينها را بخوريد ،ماهم حرف دكتر را گوش مي كنيم . 124 هزار پبامبر مي گويد كه غيبت فشار قبر دارد ولي ما بازهم غيبت مي

ص: 11054

كنيم ، مي گويند كه ربا زندگي را از هم مي پاشد ولي باز ربا مي خورد . يقين ثمره تلاش و اخلاص است . اگر انسان زاهد شد ، به يقين مي رسد . داريم هر كس حرص دارد ، يقين ندارد . انسان حريص يقينش ضعيف است . داريم ترس از ضعف يقين است . بعضي مواقع ما ترس بازدارنده است .ترس از خدا ، ترس پويا است . گاهي ما از ترس دروغ مي گوييم كه اين بخاطر ضعف يقين است . يكي از نشانه هاي انسانها با يقين اين است كه هيچ وقت خدا را از خودشان ناراضي و مردم را از خودشان راضي نمي كنند . بعضي ها بخاطر اينكه پسر يا دخترشان را در شب عروسي راضي كنند ، گناه مي كنند و خدا را ناراضي مي كنند . مال دوستي يقين انسان را از بين مي برد . انسان با يقين از فقر نمي ترسد و انفاق مي كند . انسان با يقين نگران رزق فردا نيست . انسان با يقين اخلاص دارد . انسان ريا كار يقينش ضعيف است . اگر انسان براي خدا كار كرد ، اين نشانه ي يقين است . آخرين گام سكون است . خواجه مي گويد كه اين سكون يعني آرامش ثمره ي پنج گام قبلي است . آقاي جوادي آملي مي فرمايند كه ما يك سكون قبل از حركت و يك سكون بعد از حركت داريم . در مسابقه ي دو ، قبل از مسابقه دونده ايستاده است و اضطراب دارد . بعد از مسابقه وقتي دونده برنده مي شود باز

ص: 11055

مي ايستد و سكون دارد ولي اين سكون با ارزش است . آرامش قبل از طوفان خطرناك است ولي آرامش بعد از طوفان خوب است . وقتي كسي نمازش قضا مي شود ناراحت و مضطرب است و اين خوب است ولي وقتي نمازش را اول وقت خواند آرامش عجيبي دارد. الان آرامش گم شده ي بشر است . الان پسر شانزده ساله افسردگي دارد . الان سن سكته پايين آمده است . بخش عمده ي بيماري ها از غصه و ناراحتي است . قرآن دنبال آرامش است . و به جوانها مي گويد كه با ازدواج به آرامش برسيد يا اينكه عفت بورزيد . اضطراب شهواني با ازدواج از بين مي برد . اگر شما آرامش مالي مي خواهيد قناعت داشته باشيد . حرص اضطراب مي آورد . اگر شما آرامش روحي مي خواهيد با ذكر خدا آنرا بدست بياوريد. داريم كه خدا آرامش براي پيامبر مي فرستد . البته خدا اين آرامش را مجاني نمي فرستد . جوانان بدانيد كه اگر انسان معنويت را درزندگي اش تقويت كند آرامش در زندگي اش پيدا مي شود . با قرآن انس داشته باشيد و نمازها را اول وقت بخوانيد . سعي كنيد در زندگي تان آلوده به گناه نشويد . اين روايت در اصول كافي است . فردي خدمت امام صادق (ع) آمد و گفت كه بالاترين ارزش چيست ؟ امام فرمود : ايمان . فرد گفت كه ايمان چيست ؟ امام فرمود : ايمان به اعضاي انسان تقسيم مي شود . ايمان صورت ، چشم ، گوش ، زبان ، قواي جسمي، پا ، دست

ص: 11056

و قلب . يك مومن بايد ايمان در زندگي اش تجلي داشته باشد . يك انسان مومن نبايد چشمش دنبال نامحرم باشد . ما بايد در زندگي يك مديريت ديني داشته باشيم .

خدايا به ما توفيق اصلاح نفس بفرما .

90-06-19

سوال – دختر جواني هستم كه واجباتم را انجام مي دهم و از محرماتي كه باعث زمينه ي گناه مي شود دوري مي كنم . اينها باعث شده كه من نسبت به خواهرها و برادرانم كه اين كارها را انجام نمي دهند دچار خودبيني بشوم . من در دلم آنها را پايين تر از خودم مي بينم . من فكر مي كنم بخاطر اين افكار خدا از من خشمگين است و شايد خدا آنها را بيشتر از من دوست داشته باشد . هر كاري مي كنم نمي توانم اين عيب را در خودم از بين ببرم . راهنمايي بفرماييد.

پاسخ – يك حوزه ي خودبرتر بيني ، عُجب و به خود باليدن داريم و يك حوزه ي اينكه عمل من بهتر از آنها است و اين دو حوزه ي متفاوت است . خدا در قرآن مي فرمايد : آيا آنان كه مي دانند با آنان كه نمي دانند برابرند ؟ من ديپلم دارم و شما ليسانس داريد و واقعيت اين است كه شما چهار سال بيشتر درس خوانده ايد و سوادتان از من بيشتر است . اگر من اين حقيقت را در ذهن خودم داشته باشم آيا اين عجب است ؟ كسي كه در خانه نماز نمي خواند با من كه نماز مي خوانم ، كار من از او بهتر است . اگر برادر

ص: 11057

ايشان در خانه به صحنه هاي حرام نگاه مي كند ولي ايشان عفت مي ورزند ، آيا اين دو يكي هستند ؟ آيا فرد با نماز با فرد بي نماز يكي است ؟ آيا راستگو با دروغگو يكي است ؟ آيا كسي كه كار درست انجام مي دهد با كسي كه مجرم است يكي است ؟ اين احساس هميشه عجب نيست و خدا از انسان خشمگين نخواهد شد . اگر من گفتم كه نماز خواندن من درست است و بي نمازي شما غلط است و به من اين احساس دست داد كه كاري كه من دارم انجام مي دهم درست است و كار آنها اشتباه است ، اين عُجب نيست . اين احساس اشكالي ندارد . حتي اين احساس مي تواند مشوق هم باشد كه من كارم را پيش ببرم اما اگر من خودم را بالاتر بدانم نه عمل خودم را ، اين اشكال دارد .مثلا بگويم من از همه بهتر هستم و من به بهشت مي روم و او به جهنم مي رود . ممكن است كه خدا كسي را ببخشد و يا فرد در عمرش كاري را انجام داده باشد كه خدا او را به بهشت ببرد . اگر انسان را عُجب گرفت و ديگران را مسخره كرد و اين را به رخ ديگران كشيد ، اين احساس غلط است . فردي از امام باقر (ع) سوال كرد كه وقتي من كار خير انجام مي دهم من را تشويق مي كنند و من خوشم مي آيد . آيا اين ريا است ؟ امام فرمود : هيچ كس در اين عالم نيست كه از

ص: 11058

تشويق بدش بيايد . اينكه كار من درست است و كار ديگري غلط است عجب نيست . عُجب كاري است كه شيطان كرد . خدا به شيطان گفت كه در مقابل انسان سجده كن ولي شيطان اين كار را نكرد زيرا من از او برتر هستم او از خاك است و من از آتش هستم . اينكه انسان تعصب بورزد و حقيقت را ناديده بگيرد ، اين عُجب مي شود. اگر اين خانم بگويد كه من نماز مي خوانم پس كار من بهتر از آنهاست كه نماز نمي خوانند . اگر ما متوقع باشيم كه همه به ما احترام كنند عجب است. حضرت امير المومنيين مي فرمايد: بدترين بنده را مايوس نكنيد و بهترين بنده را هم اميدوار نكنيد . چون ممكن است كه فرد بد هدايت بشود و فرد خوب گمراه بشود. حُر منحرف بود ولي بعد به راه خوب آمد .

سوال – من دختر شانزده ساله اي هستم . شما در مورد حقوق زن و مرد صحبت مي كنيد . بنظر شما زنها مظلوم واقع نمي شوند ؟ بنظر شما در جامعه ي امروز زنها آفريده نمي شوند كه خدمتگزار مردها بشوند ؟ البته منظور من شرايط جامعه ي ايران است . من به حد كفايت دليل دارم . زنها بايد بچه بدنيا بياورند كه نسل منقرض نشود كه خيلي سخت است بعد تربيت بچه است كه بطور كامل دست مادر است و بيشتر مردها دخالتي در تربيت بچه ندارند ، كارهاي خانه هم بعهده ي زنهاست ، زنها كارمند هم هستند ، مردها كه زنهايشان را طلاق مي دهند مي توانند

ص: 11059

براحتي دوباره ازدواج كنند ولي اگر زن مطلقه شد بايد قيد ازدواج موفق را بزند ، مادر شوهر و مادر زن كه بار منفي دارد به زنها تعلق دارد و كلماتي مثل پدر شوهر و پدر زن و برادر شوهر داراي بار منفي نيستند ، زنها محكوم به فتنه انگيزي هستند . اين از دنياي زنهاست. حالا در مورد آخرت : گناهاني مثل رقصيدن و بد حجاب بودن و غيبت مخصوص خانم هاست ، زود مكلف شدن خانم ها چيزي جز سنگين تر شدن بار گناهانشان ندارد ، پسرها مي توانند تا سن تكليف گناه كنند و زحمت نماز و روزه هم برگردنشان نيست ، زنها بايد دلشان به چه چيزي خوش باشد ؟ زحمت مردها خيلي كمتر از زنهاست .راهنمايي بفرماييد .

پاسخ – همين كه ما سوال شما را خوانديم نشان مي دهد كه ما تبعيضي در خواندن سوال قائل نشديم . من هم مي توانم مثل اين خانم كلي مدرك عليه خانم ها جمع كنم . مثلا مي گويند كه خانمها تكليف شان بيشتر است درحاليكه خانم ها چند روز در ماه نماز را انجام نمي دهند . براي بارداري خدا ثواب هاي ويژه اي را به خانم ها مي دهد و از گناهان پاك مي شود . كار بيرون از خانه براي خانم ها عموميت ندارد و لازم نيست . وقتي كسي خواستگاري مي رود نمي پرسد كه شغل خانم چيست؟ مگر چند درصد خانمها كارمند هستند ؟ اسلام براي مرد و زن تساوي قائل شده است . الان در ايران تعداد خانم ها بيشتراز آقايان است . برعكس در اروپا

ص: 11060

تعداد آقايان بيشتر است . اسلام نگفته كه وقتي خانمي طلاق گرفت ازدواج نكند ؟ بيشتر زنهاي پيامبر اول شوهر داشتند و بعد زن پيامبر شدند . بار منفي كلمات را ما خودمان درست كرده اند . در قرآن و سوره ي نساء و در روايت به زنها خيلي توجه شده است . روايت داريم كه دختر رحمت و پسر نعمت است . حَسَنه مثل نماز شب و نعمت مثل آب است . پيامبر فرمودند كه وقتي به مسافرت مي رويد اول سوغاتي را براي دخترانتان بياوريد . دختر ريحانه است . غيبت فقط گناه خانم ها نيست . اگر خانم بي حجابي مي كند ، مردها هم به نامحرم نگاه مي كنند . در مورد رقص تفاوتي نمي كند . ايشان حيلي بدبينانه وارد اين بحث شده اند . بيشتر مردها درگير گناهان اقتصادي هستند . مثل ربا و رشوه . قرآن مي فرمايد :هر كسي كه كار خوب انجام بدهد خدا زندگي جاودانه به او مي دهد . زنان خوب مثل خديجه و حضرت فاطمه و زنان بد مثل مادر ابولهب و زن ابوجهل داريم . ما بهترين مرد ، علي و بدترين مرد ابولهب را داريم. اقتضاي ذات دختر اين است كه زودتر به عرصه ي اجتماع وارد مي شود . آقايي كه دختردار است زودتر داماد دار مي شود . در كلاس تكليف به خانم ها گفته اند كه نه ساله وارد بشوند ولي آقايان شانزده ساله وارد اين كلاس مي شوند .

سوال – مادر من هر وقت با خاله هايم فرصت با هم بودن پيدا مي كنند با هم

ص: 11061

غيبت مي كنند . در جواب تذكرات من مي گويند كه اين غيبت نيست يا اينكه مي گويند : تو گوش نده . آنها وظايف ديني شان را كامل انجام مي دهند ولي غيبت مي كنند .وظيفه ي من چيست ؟

پاسخ – اين خيلي خوب است كه فرزندان نگران دين والدين شان هستند . غيبت آن چيزي است كه اگر در روي طرف گفته بشود ، طرف ناراحت مي شود . اگر شما پشت سر من مطلبي بگوييد كه اگر آن را جلوي من بگوييد ، من ناراحت بشوم ، اين غيبت مي شود . غيبت بيان عيب كسي و يا هر چيزي كه او را ناراحت مي كند . يك وقت تعريف مسئله اي است كه اتفاق افتاه است . مثلا مادر شما مطلبي را از يك عروسي براي خواهرش تعريف مي كند كه همه در عروسي شاهد آن بوده اند ، اين اشكالي ندارد. تعريف چيزي كه مخفي نبوده و طرف ناراحت نمي شود غيبت نيست . بيشتر چيزهايي كه خانم ها براي هم تعريف مي كنند از باب غيبت نيست بلكه نقل مطالب است . مثلا مي گويند كه سر فلاني را كلاه گذاشته اند و يك جنس قلابي به او داده اند و بقيه مي خندند و مي گويند كه ما به او گفتيم كه با ما به خريد برو ، اين غيبت نيست . تعريف وقايع و حوادثي كه اتفاق افتاده است و طرف هم ناراضي نيست غيبت نيست . اگر من عيوب ديگران را پشت سرش بگويم و اگر بخواهم آنرا جلوي رويش بگويم طرف ناراحت مي شود

ص: 11062

، اين غيبت مي شود. لازم است كه اين آقا تذكر بدهد تا آنجا كه بداند اثر مي كند . اگر آنها بگويند كه ما اينها را مي دانيم ديگر نياز نيست كه ايشان به آنها بگويد . ايشان خودش نبايد غيبت را گوش بدهد . روايت داريم كه گوش كننده ي غيبت مثل غيبت كننده است . يك وقت كسي حادثه اي را تعريف مي كند و نقيصه اي هم براي خودش اتفاق افتاده و آنرا بازگو مي كند اشكالي ندارد و اين غيبت حساب نمي شود. در كتاب معراج السعادة در قسمت گناهان كبيره نوشته ي آيت الله دستغيب در مورد غيبت توضيحاتي نوشته شده است ، حتما آنرا بخوانيد .

سوال – سوره ي مومنون آيات 118 تا 105را توضيح بدهيد .

پاسخ – سوره ي آخر اين سوره يك دعا است كه مي فرمايد : خدايا ما را ببخش و به ما رحم كن كه تو از بهترين بخشندگان و رحم كنندگان هستي . در روايات داريم كه استغفار زياد ، باعث بخشش بندگان مي شود .در قرآن هم داريم كه استغفار زياد بكنيد تا خدا شما را بيامرزد . گاهي رسول خدا ذكر استغفرالله ربي و اتوب اليه را صد مرتبه مي گفتند و نفس كلمه ي استغفار شويندگي دارد و روح انسان را تزكيه مي كند . چقدر خوب است كه انسان هر روز اين ذكر را تكراركند .

سوال – من سي و دو سال سن دارم و ده سال است كه ازدواج كرده ام ولي صاحب فرزندي نشده ام . در اين مدتها بار لقاح مصنوعي انجام

ص: 11063

داده ام ولي نتيجه اي بدست نياوردم. يك بار باردار شدم و در پنج ماهگي پزشكان تشخيص دادند كه جنين دچار ناهنجاري است وبهتر است كه سقط بشود . من و همسرم به اين نتيجه رسيده ايم كه خدا ما را به حال خودمان رها كرده است زيرا هرچه توبه و راز ونياز مي كنيم خدا آنرا بي جواب گذاشته است . من از اين وضعيت خسته شده ام . نااميد و افسرده هستم . در اين مدت وقت خودم را با درس خواندن پُر كرده ام . همسر مهرباني هم دارم . آيا خدا هنوز ما را نبخشيده است . آيا فرزند خواندگي ما را نجات مي دهد ؟

پاسخ – ما در مشكلات زندگي يك پاسخي در ذهن خودمان داريم ، وقتي ما آن پاسخ را دريافت نمي كنيم همه جا را سياه مي بينيم . مثلا ايشان براي حل مشكل خودشان بچه دار شدن را مي بينند و وقتي اين اتفاق نمي افتد مي گويند كه خدا جواب ما را نمي دهد و نااميد مي شوند. خدا مي فرمايد كه چه بسا شما چيزي را دوست داشته باشيد ولي آن چيز براي شما شر است . من مواردي دارم كه پدر و مادر هر روز فرزند خودشان را نفرين مي كنند . گاهي خانمها همسراني دارند كه مي گويند كاشكي ما اصلا بدنيا نمي آمديم . قرآن ما را توصيه به صبر كرده است . خدا به شما شوهر مهربان داده است ، سلامتي و قدرت درس خواندن داده است و يك مشكل هم در زندگي به شما داده است . ممكن

ص: 11064

است كه شما دوتا فرزند داشته باشيم ولي شوهرتان را از دست بدهيد و بچه هاي تان را يتيم بزرگ كنيد يا ممكن است كه اين دو تا بچه در جامعه بچه هاي نابابي باشند و باعث ننگ شما باشند يا اينكه شوهر شما انسان فاسدي باشد . تمام كارهاي خدا روي حكمت است و ما آنرا نمي فهميم . ما الان در جامعه تعدادي بچه هاي بي سرپرست داريم و اينها در بهزيستي زندگي مي كنند . شما يكي از اين بچه ها را بياوريد و بزرگ كنيد تا اين خلا شما پر بشود . البته ممكن است كه اين خانم با فرد ديگري ازدواج كند بچه دار بشود ولي اگر مي خواهد شوهرش را از دست ندهد مي تواند اين كار را بكند . اين بچه در آينده ثمره ي تربيت شما مي شود . زيد فرزند خوانده ي پيامبر بود. امام رضا (ع) تا سن چهل و هشت سالگي اولاد دار نمي شدند . بعد خدا يك فرزند به ايشان داد تا نسل امامت باقي بماند . در ضمن نگاه ما نبايد نگاه يك سويه باشد. در فرزندار شدن دعا تاثير دارد . در مفاتيح دعاي فرزند دار شدن داريم . روايت داريم كه دعا كننده ي بدون عمل مثل تير انداز بدون تير است . يك وقت پزك مي گويد كه شما بچه دار نمي شويد . گاهي مواقع زمينه ي دعا فراهم نيست . ما نبايد راهها را بسته ببينيم .

سوال – اگر من از خدا شكايت داشته باشم كجا بايد بروم ؟ خدا در قرآن به ما ضمانت

ص: 11065

داده كه شما دعا كنيد من آنرا اجابت مي كنم . چرا خدا به ما گفته دعا كنيد در صورتيكه هر وقت خودش دلش بخواهد آنرا اجابت مي كند ؟ حتما الان مي گوييد : حكمت نبوده است .مگر ظرفيت يك انسان چقدر است ؟

پاسخ – شكايت خدا را بايد پيش خود خدا برد. يا سامع الشكايا از صفات خداست . شكايت را هميشه پيش يك برتر مي برند . حضرت يعقوب مي فرمايد : من شِكوه ام را پيش خدا مي برم . شكايت از خدا درست نيست . اگر ما شِكوه اي داريم با خدا مطرح مي كنيم . حضرت موسي گاهي با خدا اينگونه صحبت مي كرد. در ادامه ي آيه بخوانيد مرا تا اجابت كنم شما را ، خدا مي فرمايد : كساني كه از بندگي و عبادت من تكبر مي ورزند به جهنم مي روند و ارتباط شان با من قطع مي شود. ما فقط قسمت اول را مي خوانيم . پس خدا اين را مشروط كرده است و شرط آن هم عبادت و بندگي خداست. اين سوال را يك نفر از امام صادق (ع) پرسيد . پدري به پسرش مي گويد كه من پدر توهستم و تو هر چقدر كه پول بخواهي به تو مي دهم اما به شرط اينكه با آن موادمخدر نخري و آنرا حرام نكني . ادعوني قيد دارد كه دعا بايد با مال حلال باشد . در زمان حضرت موسي فردي سه سال دعا مي كرد و دعايش مستجاب نمي شد . يكي از انبياء بني اسرائيل گِله ي او را به خدا رساند

ص: 11066

. به اوخطاب رسيد كه تو ما را مي خواني ولي سه تا عيب در كارت هست . يكي اينكه زبان تو زبان فحاشي است و ديگر اينكه قلب تو پاك نيست و ديگر اينكه نيت توصادق نيست . اجابت الهي حتما تحقق حاجت من نيست . همين كه خدا حرفهاي من را مي شنود خودش اجابت است. ممكن است كه اين به صلاح تو نيست يا زمان دادن آن الان نيست. يك وقت شما پيش رئيس بانك مي رويد و درخواست ده ميليون وام مي كنيد. درخواست شما مشخص است . ولي يك موقع شما شرايط استحقاق آنرا نداريد و به شما دوميليون بيشتر نمي دهند يا اصلا به شما وام تعلق نمي گيرد . تمام خزائن دست خداست ولي گاهي شرايط دعا فراهم نيست . ما نمي توانيم تمام مسائل را با افق ديد خودمان تحليل كنيم . تصور ما اين است كه حاجات ما فقط بايد در دنيا برآورده بشود. در روايت داريم كه دعاهايي كه در دنيا به اجابت نمي رسد در آخرت اين قدر به آن ثواب مي دهند كه بعضي ها مي گويند كه اي كاش هيچ وقت دعاهاي مان به اجابت نمي رسيد . خدا خيلي از دعاها را به اجابت مي رساند. دعاهايي كه به اجابت مي رسيد خيلي بيشتر از دعاهايي است كه به اجابت مي رسد .

سوال – من جواني سي ساله هستم و دائم با شيطان در جنگ هستم. با فردي آشنا شده ام كه قدرت هاي دروني زيادي دارد و تمام حرف او بندگي خداست ولي اعتقادي به نماز وواجبات ندارد .

ص: 11067

من بايد چه برخوردي با او داشته باشم ؟

پاسخ – رسيدن به بعضي از قدرتهاي دروني و تصرفات و پيشگويي ها از راههاي غير شرعي هم ممكن است . در دين اسلام ما اجازه نداريم كه اين مسير را برويم. مُرتازهاي هندي كه قطاري را متوقف مي كنند يا بيست روز فقط يك دانه ي بادام مي خورند و گوشه گير هستند و حسابي نفس خودشان را سركوب مي كنند ، خدا يك قدرت دروني به آنها مي دهد كه يكسري كارها را انجام بدهد . ايشان مسير بندگي را نمي رود. خدا در قرآن بيش از دويست مرتبه مي گويد كه نماز بخوانيد . مثلا مي شود كه يك محصلي بگويد كه من به حرف اين معلم خيلي گوش مي كنم ولي امتحان هايم را صفر مي شوم ؟ نماز يك برگه ي آزمون است . نماز يك واسطه اي بين بنده و خالق است . ما در اين جور مواقع مقلد هستيم .قرآن و سنت اين راه را به ما پيشنهاد نمي كند. وقتي به آيت الله بهجت مي گفتند كه براي تعالي چكار كنيم ؟ ايشان مي فرمودند: نماز اول وقت ،خواندن قرآن و دعا .

90-06-12

عيد مي آيد اگر رويت شود ابروي تو ، ماه از رو مي رود گر بنگرد بر روي تو

هر ستاره فرصتي بكر است تا ديدار ما ، از ميان صد هزاران روزن گيسوي تو

شب ندارد شام اما روزه دارم روزها ، چون شوم چون موي وپيچم در ميان موي تو

بادها از فرط مستي دست افشان، پاي كوب، چون سماعي سوفيانه مي وزند

ص: 11068

از كوي تو

آرزو دارم بميرم غسل تدفينم كنند ، چشم بگشايم ببينم زنده ام پهلوي تو

صد هزاران قاصدك را سوي تو پر داده ام ، نيست اما نيست اما قاصدي از سوي تو

سوال – آيا بعد از سه ماه رجب ، شعبان ، رمضان باز هم استمرار بحث خودسازي ضرورت دارد يا خير؟

پاسخ – خودسازي و خود شناسي كه مقدمه ي خداشناسي است زمانبر نيست . اين چنين نيست كه به فصل يا سال خاصي اختصاص داشته باشد . يك نفر مي گويد: ما ماه رمضان و شب هاي احياء را به اين امر اختصاص داده ايم و تمام شد و الان مي توانيم هر كاري را انجام دهيم . اين فرصت هاي ماه رمضان ، رجب ، شعبان يا مناسبت هاي شبيه آن يك سرازيري هايي است كه زودتر مي توان راه را پيمود . اينطور نيست كه مثلاً اگر يك ماشين توانست يك مقدار از راه را تند تر برود پس يك مقدار كنار بايستد تا آن زمان جبران شود . اين ماشين بايد تا مقصد برود ، در قسمت هايي كه ترافيك است كندتر مي شود و يك جاهايي خلوت است تند تر مي شود . اگر در جاهايي تندتر مي رود به معناي توقف در مكان هاي ديگر نيست . خدا مي گويد: انسان تو در حال حركت هستي و مرتب بايد رشد كني . و در آيه ي ديگر خدا مي فرمايد : انسان تو بايد از گردنه هايي عبور كني . تو چه مي داني كه اين گردنه ها چيست . يعني مي خواهد بگويد

ص: 11069

كه خودسازي سخت است و شبيه عبور از گردنه است . بعد خداوند توضيح مي دهد كه راه عبور از اين گردنه ها چيست . بنابراين حفظ اين دستاوردها مهمتر از اصل آن است . مانند انقلاب كه حفظ آن از اصل آن مشكل تر است . در سوره ي مباركه ي معارج كه در جزء بيست و نه قرآن است خداوند ابتدا يك گِله اي از انسان مي كند و مي فرمايد : برخي از آدم ها حريص هستند . البته اين را بايد گفت كه حرص همه جا بد نيست . در سوره ي مباركه ي توبه مي خوانيم كه پيامبر نسبت به اينكه انسان ها ايمان بياورند حريص بود . يا مثلاً حرص در طلب علم خيلي خوب است . حضرت امير(ع) در نهج البلاغه صفات متقين را كه مي شمارد يكي از آنها اين است كه اين افراد در طلب علم حرص دارند . در كسب چيزهاي خوب حريص بودن اشكالي ندارد . كسي حرص داشته باشد كه مرتب درس بخواند ، ادب ياد بگيرد يا زودتر از سن خود كلاس ها را جهشي بخواند اشكالي ندارد . اين حرصي كه خداوند در اين سوره مي گويد كه حرص در طلب مال و قدرت طلبي است . ابتدا مي گويد انسان ها حريص هستند و دومين ويژگي انسان ها اين است كه ناسپاس هستند . زماني كه يك مشكلي در زندگي آنها ايجاد مي شود شروع به ناله و زاري مي كنند . گويي كه در تمام عالم فقط آنها اين مشكل را دارند و تمام محبت ها را فراموش مي

ص: 11070

كنند . زماني هم كه وضع مادي آنها خوب مي شود ديگر ياد خدا نيستند . يعني خداوند سه ويژگي منفي را مي شمارد : حرص ، ناسپاسي و كار خير نكردن . بعد مي فرمايد: مگر كساني كه هشت ويژگي دارند . زماني كه در اين سوره اين هشت ويژگي تمام مي شود خداوند مي فرمايد كه هركسي كه اين ويژگي ها را داشته باشد با كرامت به بهشت مي رود . ما دو گونه كرامت داريم : يك كرامت ذاتي است كه خداوند به همه داده است و يك كرامت اعطايي است . يك كرامت اين است كه به ما عقل و شعور و فهم داده است . اما اين كرامتي كه خداوند در اين سوره گفته است مربوط به همه نيست . اين كرامت را خداوند به ابوجهل و ابولهب نمي دهد . كرامت اول را به آنها هم داده است . مانند اينكه شما يك سرمايه ي اوليه را به پنج نفر مي دهيد ومي گوييد برويد و كار كنيد . دو نفر از آنها اصلاً از اين سرمايه استفاده نكرده و آن را از دست مي دهند . شما ديگر به آنها پول نمي دهيد ومي گوييد شما سرمايه ي اول را از بين برديد . اما سه نفر ديگر كار و فعاليت مي كنند . شما باز هم به آنها كمك مي كنيد چون خلاقيت داشته اند . خداوند يك كرامت اوليه به انسان ها داده است كه فرموده هر كس از آنها استفاده كرد ما او را كمك مي كنيم . اگر كسي مي خواهد خودسازي كند گام

ص: 11071

هاي او اين هشت ويژگي است: اولين ويژگي انسان هاي خودساخته و اهل بهشت اين است كه نماز مي خوانند و در نماز خود استمرار دارند . مثلاً برخي از افراد ماه رمضان نماز مي خوانند ولي ماه هاي ديگر را نمي خوانند . يا ظهر و عصر را مي خوانند اما صبح را نمي خوانند . يا گاهي مي خوانند و گاهي نمي خوانند . تارك نماز كافر است . اگر كسي از روي عمد نماز را ترك كرده و نسبت به آن بي توجهي كند در برخي از روايات عنوان كفر براي آن آمده است . پس اولين علامت اين است كه اين افراد نماز مي خوانند و در نماز خود استمرار دارند . دومين ويژگي اهل بهشت اين است كه عبادت را فقط در عبادات فردي نمي بينند . يك بخشي از اموال خود را براي فقرا و مستمندان مي گذارند . اين مسئله قابل توجه افرادي است كه نماز زياد مي خوانند و حاشيه ي مفاتيح را نيز فراموش نمي كنند . ولي در فاميل خود فقير و مستمند دارند و توجه نمي كنند. در حالي كه در اين آيه مي فرمايد ابتدا نماز و سپس بخشي از مال خود را براي سائل و محروم مشخص مي كنند . امام حسن مجبتي (ع) نيمي از مال خود را انفاق مي كرد و نيمي را براي خود نگاه مي داشت . البته ما نمي گوييم نيمي از آن را انفاق كنند ، بلكه درصدي از آن را براي اين امر اختصاص دهند . مثلاً اگر امام جماعت محل به پنج نفر نامه

ص: 11072

داد، من پزشك به صورت رايگان آنها را ويزيت كنم . با اين كار اولاً امام جماعت محل اعتبار پيدا مي كند . و مردم مي گويند اگر ما نزد اين امام جماعت برويم آن پزشك به نامه ي او اهميت مي دهد . ثانياً باعث مي شود كه عده ي زيادي از مخارج معاف باشند . يك پزشك با ويزيت كردن . يك روحاني با منبر و سخنراني . يك مشاور با مشاوره ي رايگان مي تواند اين كار را انجام دهد . يك زماني پيامبر گوسفندان را صدقه دادند . يكي از همسران ايشان گفت : كمي از آن مانده است . پيامبر فرمودند : اتفاقاً مقدار زيادي از آن مانده است . يعني آن چيزي كه رفت ، مانده است . در روايتي است كه خداوند يك فرشته اي دارد كه هر شب در آسمان ندا مي دهد . يك نفرين مي كند و يك دعا مي كند و مي گويد : خدايا براي كساني كه انفاق مي كنند مال جايگزين كن و مال كساني را كه ممسك هستند تلف كن . خداوند در قرآن مي فرمايد : آن چيزي را كه شما انفاق مي كنيد ما جايگزين مي كنيم . اين يك تصور بسته است كه نگاه يك نفر به انفاق نگاه تلف و از بين رفتن باشد . البته در اقشار مختلف معناي مختلف دارند . زماني فكر و زماني آبرو است يعني به تناسب افراد است . سومين ويژگي اين است كه خود ساختگان كساني هستند كه قيامت را تصديق مي كنند . تصديق به معناي باور موثر است

ص: 11073

. مردم سه دسته هستند : يك دسته قيامت را تكذيب مي كنند . يك دسته تصديق مي كنند . يك دسته نيز مابين اين دو بوده و آن را جدي نمي گيرند . با كساني كه تكذيب مي كنند خداوند محكم برخورد مي كند . كسي كه تكذيب مي كند نه به يتيم و مسكين كمك مي كند . نه نماز را درست مي خواند . آن افرادي هم كه تصديق مي كنند خوب هستند . اما افرادي كه باور آنها به معاد جدي نيست هم خطرناك است . چهارمين ويژگي افراد خود ساخته اين است كه از عذاب قيامت مي ترسند . ما يك ترس منفي داريم مثل اينكه كسي از تاريكي بترسد . و يك نگراني داريم . يعني مثل كسي كه نگران عذاب الهي است . ما در حديث داريم كه يك سوم از فشار قبر مربوط به غيبت است و يك سوم آن مربوط به نمامي و سخن چيني است . مرحوم شيخ عباس قمي سوره ي ياسين مي خواند . در هنگام خواندن آن گريه مي كرد به طوري كه فرزندان او صداي او را مي شنيدند . البته ما نمي گوييم كه افراد مدام بنشينند و از ترس گريه كنند . اما چطور يك راننده در جاده مي ترسد . ترس از اينكه مبادا ترمز او ببرد . مبادا با ماشين جلويي تصادف كند و ... اين ترس باعث مي شود كه حواس او كاملاً جمع باشد . بنابراين در اين آيه مي فرمايد كه حواس اين افراد جمع است كه عذاب قيامت شامل حال آنها نشود .

ص: 11074

البته نبايد گفت كه اين عذاب مربوط به غير مسلمانان است و جاي مسلمانان در بهشت است . اين آيه مي فرمايد كه خداوند براي عذاب الهي به كسي امنيت كامل نداده است . و ممكن است شامل حال هر كسي بشود . پنجمين ويژگي خودساختگان كه خيلي مهم است اين است كه قواي جنسي خود را حفظ مي كنند . خداوند به انسان يك قوايي داده است . نمي توان گفت كه اي كاش نمي داد . چون اگر نمي داد ما هم فرشته مي شديم . خداوند به انسان به عنوان يك موجود، قوايي داده است . يكي از اين قوا ،قواي جنسي است . مگر شما حس گرسنگي خود را در خيابان از هر راهي ارضاء مي كنيد ؟ مثلاً اگر ما گرسنه هستيم به در نانوايي برويم و يك نان برداريم به روي دست ما مي زنند و مي گويند به چه اجازه اي اين كار را كرده ايد . حتي اگر در مهد كودك يك كودكي خوراكي كودك ديگري را بردارد همان صاحب خوراكي و معلم او را مذمت مي كنند . چطور ما ياد گرفته ايم كه زماني كه گرسنه مي شويم به سراغ كيف ديگري نرويم . اما ياد نگرفته ايم كه براي قواي جنسي به نامحرم نگاه نكنيم . ماشين ديگران را بي اجازه سوارنمي شويم . غذاي ديگران را بي اجازه نمي خوريم . اما به همسر ديگران بي اجازه نگاه مي كنيم و يا خداي ناكرده ارتباط برقرار مي كنيم . اهل بهشت كساني هستند كه قواي جنسي خود را حفظ مي كنند . قبح

ص: 11075

اين كار به مراتب جدي تر از غذا و ماشين است، چون عوارض دارد . شما اگر غذاي كسي را خورديد مي توانيد خسارت آن را بدهيد اما در مورد همسر و دختر يك خانواده اينطور نيست . نگوييد كه سال ها است غربي ها با اين مسئله كنار آمده اند و هيچ مشكلي هم ندارند. الان در غرب سن ازدواج افزايش پيدا كرده و كسي تمايل به ازدواج ندارد . جرم ها به مراتب گسترش پيدا كرده است . خدا يك غريزه ي جنسي به ما داده اما براي آن راه گذاشته است . شما اگر گرسنه شديد توانستيد غذا مي خوريد . اگر هم نتوانستيد خود را كنترل مي كنيد . ويژگي ششم اين است كه اهل بهشت امانت دار هستند . منظور از امانت تنها نگهداري مالي نيست كه در نزد ما است . الان شما به خانه ي فردي مي رويد و يك حرفي آنجا زده مي شود اگر آن را بيرون از خانه ببريد و نقل كنيد ، خيانت در امانت است . من به شما حرفي مي زنم شما براي ديگري نقل كنيد خيانت در امانت است . مسجد محل ، امام ، خون شهدا و انقلاب امانت هستند . قرآن امانت است . اين امانت چيست كه خداوند به آسمان وزمين داد تحمل نكردند ؟ اين امانت در واقع همان محرمات و تكاليفي است كه خداوند به ما داده است . بنابراين امانت دار هستند و عهد خود را رعايت مي كنند . پس برنامه ي خود سازي، سوره ي معارج جزء بيست ونه قرآن ، صفحه ي

ص: 11076

569 است . هفتمين ويژگي اين است كه پاي شهادت خود مي ايستند . يعني اگر جايي رأي و گواهي آنها موثر است و ممكن است با اين كار يك بي گناهي نجات پيدا كند حتماً اين كار را مي كنند . خيلي از افراد ولايت حضرت امير را در غدير ديدند ولي ساكت ماندند . حتي حضرت امير (ع) به يكي از آنها گفت تو كه آنجا بودي . گفت : بله اما فراموش كرده ام . حضرت فرمود: اگر دروغ مي گويي انشاء اله به بلاي عظيم مبتلا شوي . آن فرد به يك بيماري مبتلا شد . ابن زياد در مسجد كوفه به امام حسين (ع) توهين مي كند . همه ي افرادي كه حضور دارند امام حسين (ع) را مي شناسند. اما يك نفر از آنها از حضرت دفاع نكرد . فقط يك نفر كه دو چشم خود را از دست داده بود بلند شد و از حضرت دفاع كرد . هشتمين ويژگي مجدداً از نماز گفته است . اهل بهشت كساني هستند كه از نماز خود محافظت مي كنند . يعني بر روي نماز تأكيد شده است . ويژگي اول اشاره به وقت نماز و هميشه خواندن آن دارد . اما ويژگي هشتم مي گويد كه نماز را حفظ كنند . نماز با حضور قلب ، توجه و انگيزه ي خوب حفظ مي شود . بنابراين برخي از افراد را نماز دعا مي كند و مي گويد تو من را حفظ كردي ، خدا تو را حفظ كند . بعد از اين هشت ويژگي مي فرمايد : اولئك في الجنات

ص: 11077

مكرمون . ما در قرآن يك يا دو مورد بيشتر كلمه ي مكرمون را نداريم . يك مورد در سوره ي ياسين است كه وقتي حبيب نجار از فرستادگان حضرت عيسي دفاع كرد و او را شهيد كردند . به اوگفتند به بهشت برو . گفت كاش مي فهميدند كه خدا با چه عظمتي من را داخل بهشت كرد . يعني اگر كسي جنت با كرامت مي خواهد بايد از اين برنامه ي كرامت هشت ماده اي تبعيت كند . ما براي بيان اهميت يك بخش نبايد بخش هاي ديگر را فدا كنيم . يعني نبايد نماز و دعا را قرباني زيارت ابا عبدالله كرد.

سوال – لطفاً درخصوص آيه ي اول تا هفدهم سوره ي مومنون توضيح بفرماييد.

پاسخ – خصوصياتي كه در سوره ي معارج بود و ما در خصوص آن صحبت كرديم در اين سوره نيز آمده است . در آنجا گفته شده بود كه اگر كسي اين خصوصيات را داشته باشد اهل بهشت است . در اينجا نيز گفته شده هركس اين ويژگي ها را داشته باشد وارث بهشت است . گفته مي شود كه ارث، حق آسان است . يعني اگر شما اين كارها را انجام دهيد بهشتي كه به شما مي دهند حكم ارث را دارد . يعني بسيار آسان است . و براي آن تلاش نكرده ايد . چون اين نماز و عبادات ما با خلود در بهشت تناسب ندارد . فردوس نام ديگر بهشت است و بهترين و برترين منطقه ي آن است .

سوال – براي رسيدن به سمت خدا آيا ميانبر قابل اعتمادي هست يا

ص: 11078

خير؟

پاسخ – هميشه راه هاي ميانبر وجود دارد اما نمي خواهيم كه راه هاي طولاني تر را فدا كنيم . مثلاً براي رفتن به مشهد ممكن است دو يا سه راه باشد و يكي از آنها نزديك تر باشد اما بالاخره شما بايد از شهر خود راه بيفتيد . واز يك راههايي عبور كرده و حتماً ورودي مشهد را پشت سر بگذاريد . در راه هاي ميانبر هم يك چيزهايي اساس است . نماز ميانبر ندارد و بجاي آن نمي توان كار ديگري انجام داد . يا مثلاً روزه ي ماه رمضان را نگرفت و بجاي آن يك عمره انجام داد . اينها كارهايي است كه جايگزين ندارد . ميانبرها هميشه براي اين است كه شما را زودتر به هدف برساند . مثلاً صلوات و عجل فرجهم سنگين ترين چيز در پرونده ي انسان است . يا كسي كه حسن خلق ، صداقت ، خوش گويي و خوش برخوردي دارد كمتر در صراط معطل مي شود . اما هيچكدام از اين صفات جاي چيزي را نمي گيرد . برخي از افراد مي گويند ما شنيده ايم يك نمازي است كه اگر در آخر ماه رمضان خوانده شود جاي چهل سال عبادت را مي گيرد . چنين چيزي درست نيست . ممكن است ثواب داشته باشد اما جاي چيزي را نمي گيرد . اگر سند اين روايت درست باشد مي توان گفت كه اگر نافرماني كرده ايد با اين عبادت جبران مي شود . مثلاً شما چهل سال نماز نخوانده ايد باعث بي مهري از جانب خدا شده است . اگر اين نماز را بخوانيد

ص: 11079

اين بي مهري جبران شده و خدا شما را مي پذيرد . شما را راه داده و نماز شما را قبول مي كند اما آن چهل سال را بايد جبران كرده و بخوانيد . زيارت اباعبدالله (ع) و زيارت امام رضا (ع) و بقيه ي ائمه راه ميانبر است . مثلاً در روايات داريم كه هر كس شب ها سوره ي تكاثر را بخواند و بخوابد از فشار قبر در امان است . ختم قرآن خيلي خوب است. اما در حديث داريم كه اگر كسي هر شب سه قل هو الله بخواند و بخوابد گويي يك ختم قرآن كرده است .

سوال - من چهارده سال سن دارم و به يك بيماري مبتلا شده ام كه احساس مي كنم خداوند نسبت به من قهر كرده است . در غير اين صورت من مريض نمي شدم . من اصلاً دليلي براي نماز خواندن نمي بينم . چون نماز براي تشكر از نعمت هاي خدا است اما بزرگترين نعمت كه سلامتي است خدا به من نداده است . البته من نماز هم كه نمي خوانم ناراحت مي شوم از اينكه شيطان را خوشحال مي كنم .

پاسخ – در روايت داريم كه بيمار اگر بداند خداوند چقدر به او لطف مي كند آرزو مي كند كه در طول عمر بيمار باشد . در روايت داريم كه سه گروه گويي اعمال خود را از نو شروع كرده اند . يكي مشرك وقتي مسلمان مي شود . يكي بيمار زماني كه از جا بلند مي شود . يكي حاجي زماني كه از حج مقبول باز مي گردد . امام

ص: 11080

سجاد(ع) فرمود: بيمار اگر شكوه نكند خداوند گناهان او را مي بخشد و زماني كه از جا بلند مي شود گويي از مادر متولد شده است . حضرت علي (ع) چشم درد شديد داشتند و تا صبح پيامبر از ايشان مراقبت مي كردند . اما هيچگاه اين حرف را نزدند كه من علي ولي خدا هستم . حضرت ايوب چقدر بيمار شدند يك بار چنين حرفي نزدند . شما وقتي بيمار شديد بايد به خدا بيشتر نزديك شويد . همچنين تنها نعمتي كه شما داريد كه سلامتي نيست . بيماري هرگز دليل بر سلب نعمت نيست . گاهي لطف و عنايت خدا به انسان هاي مومن است . بيماري براي مومن رحمت و براي كافر تعذيب است . و براي اولياء خدا بالارفتن درجات است .

90-06-05

سوال – من نحوه ي برخورد با بعضي از اطرافيانم را نمي دانم .بعضي ها نماز نمي خوانند ولي روزه مي گيرند ، بعضي ها نماز و قرآن مي خوانند ولي روزه نمي گيرند . بعضي ها هم با لباسي كه موي سگ به آن چسبيده نماز مي خوانند و اگر حرفي هم بزنيم خودشان را عارف مي پندارند و ما را سطحي نگر مي دانند . ما چكار بايد بكنيم ؟

پاسخ – بايد به دين يك نگاه پازلي داشت . اگر يك قطعه ي پازل نباشد تصوير درست نمي شود . بايد مجموعه ي مباني ديني هم با هم ديده بشود . نمي شود كه فردي بگويد كه من روزه مي گيرم ولي نماز نمي خوانم يا اينكه نماز مي خوانم ولي زكات نمي دهم .

ص: 11081

امام رضا (ع) مي فرمايد : هر كس نماز بخواند ولي زكات ندهد نمازش پذيرفته نيست . زيرا در قرآن هر جا اسم نماز مي آيد بعد از آن اسم زكات مي آيد .البته ما نمي خواهيم در اينجا ياس ايجاد كنيم . و عده اي بگويند كه پس چون ما زكات نمي دهيم ، ديگر نماز هم نخوانيم . مثلا يك خانم متديني كه نماز مي خواند و روزه مي گيرد و اهل خمس است نمي تواند بگويد كه من حجاب را رعايت نمي كنم زيرا حجاب هم جزو ضروريات دين است . در حديث داريم كه دين مثل يك شجره است . بعد مي گويد كه شاخه و تنه و ريشه ي و ... اين درخت چيست . ثمره ي دين زماني ظاهر مي شود كه همه ي اينها رعايت بشود .بعضي ها مقيد بودند كه خدمت ائمه برسند و دينشان را سوال كنند . حضرت عبدالعظيم حسني خدمت امام رضا (ع) مي رسيد و مي گفت كه من نماز مي خوانم و روزه مي گيرم و ... امام مي فرمود كه دين شما اشكالي ندارد . گاهي امامان معيار دين را براي آنها بيان مي كردند . پس نگاه ما به دين نبايد تبعيضي باشد و بايد همه مباني دين رارعايت كنيم . از طرفي از كسي بخشي از مباني ديني را انجام نمي دهد و بخشي را انجام مي دهد ، بهتر از اين است كه آنرا كنار بگذارد . ما نمي خواهيم بگوييم كسي كه نماز نمي خواند روزه اش قبول هست يا نيست زيرا خدا است و كرمش .

ص: 11082

اما آنها بدانند كه نمره ي بيست نمي گيرند و معدل اين مباني مهم است . در معدل يك چيزهايي پايه است . مثلا نماز پايه است . داريم كه اگر نماز شما قبول شد كارهاي ديگر شما هم قبول مي شود. يكسري كارها اركان است . پس طبق اين حديث كسي كه روزه مي گيرد ولي نماز نمي خواند ، روزه اش قابل قبول نيست . مثل اينكه ما بگوييم كه اين ساختمان چهار تا ستون مي خواهد ولي ما دو تا ستون مي زنيم و دوتا ستون نمي زنيم . آيا اين كار اشكال دارد ؟ بله. بالاخره اين سقف مي ريزد . پس به دين نگاه فصلي نداشته باشيم كه مثلا بعضي ها فقط در ماه رمضان بك ياالله مي گويند و بعدا ديگر با خدا كاري ندارند .

سوال – اخلاق پدر من در خانه با مادرم و بچه ها خوب نيست . او به مادرم ناسزا مي گويد و تهمت مي زند. جايگاه چنين مردي در قيامت از نظر اسلام كجاست ؟ آيا فقط نماز و روزه شرط بهشتي بودن است ؟

پاسخ – حُسن خلق و سوء خلق دو تا اثر دارد . بعضي از آثار حسن خلق دنيوي است . در روايت داريم كه حسن خلق عمر را زياد مي كند ، سلامت جسم مي آورد و رزق را زياد مي كند. كسي كه خوش اخلاق است اعصابش بهم نمي ريزد كه بيمار بشود . كسي كه كاسب خوش اخلاقي است مراجعات بيشتري دارد و درآمدش هم بيشتر است . كسي كه حسن خلق دارد باعث مي شود

ص: 11083

كه شهر ها آباد بشود. كسي كه حسن خلق دارد دعوا نمي كند و ترافيك ايجاد نمي كند بنابراين شهر آباد مي ماند . آثار سوءخلق اين است كه رزق را كم مي كند و انسان را بيمار مي كند و عمر انسان را كوتاه مي كند . اينها آثار دنيوي آن است . در مورد آثار اخروي بايد گفت كه بدخلقي فشار قبر دارد و باعث مي شود كه انسان در صحراي محشر معطل بماند . بد خلقي باعث مي شود كه كفه ي اعمال انسان سبك باشد . در روز قيامت اعمال ما را مي سنجند . فمن ثلت موازينه فهو عيشة الراضية و اما خفت موازينه جايش در جهنم است . رسول خدا فرمود : هر روز صدقه بدهيد . گفتند كه ما توان مالي نداريم . پيامبر فرمود : تبسم در چهره ي مردم صدقه است . گروهي از آقايان لعنت شده اند و از رحمت خدا مايوس هستند ، يكي مردي است كه در خانه بد اخلاق است . گاهي آقا مي داند كه اخلاقش بد است و نمي تواند آن را ترك كند . اين آقا مي تواند با نذر ، تمرين و حوصله اين را ترك كند . خانمي مي گفت كه شوهر پولداري دارم ولي خيلي بد اخلاق است . اي كاش او پول نداشت ولي اخلاق داشت زيرا اخلاق خوب باعث مي شود كه خانواده دور هم جمع بشود . تحكم و روزگويي خيلي بد است مخصوصا اگر طرف اهل نماز باشد زيرا باعث مي شود كه بچه ها به دين بدبين بشوند .

سوال –

ص: 11084

پسر 25 ساله اي هستم كه چند وقت است كه نامزد كرده ام . مادر بزرگ نامزدم هفت ماه است كه فوت نموده است . ما قرار داشتيم كه در اعياد گذشته عقد كنيم ولي خانواده ي نامزدم مخالفت كردند . آنها حدود پنج ما است كه لباس مشكي پوشيده اند و عزا نگه داشته اند و آنها تا سال مادربزرگ شان راضي نيستند كه من با همسرم عقد بكنيم زيرا مي گويند كه بد است . حتي مادر ايشان با خواندن صيغه ي محرميت ما مخالف است . آيا اين باورهاي غلط درست است ؟ آيا درست است كه بخاطر اين عقايد جلوي كارهاي خير گرفته بشود ؟ آيا خداوند راضي است كه ما براي بزرگان مان اين جوري عزاداري كنيم ؟ راهنمايي بفرماييد .

پاسخ – در بين مردم ما يكسري باورهاي غلطي هست كه اينها ريشه اي در دين ندارد . گاهي وقتي اينها را مطرح مي كنيم متهم هم مي شويم . يكي از باورهاي غلط ازدواج مجدد براي كساني است كه همسر از دست مي دهند . در صدر اسلام اين جوري نبوده است . الان وقتي آقايي بعد از مرگ همسرش ازدواج مي كند گويي گناه كبيره انجام داده است و مادر و خواهرخانم مي گويند كه او وفادار نبود . حضرت فاطمه هنگام شهادتش به حضرت امير سفارش كرد كه بلافاصله بعد از مرگ من ازدواج كن . اين سنت غلطي است . يكي ديگر از باورهاي غلط اين است كه وقتي فردي در فاميل فوت مي كند مي گويند كه تا سال فرد ، نبايد ازدواجي در

ص: 11085

فاميل صورت بگيرد . مگر ازدواج يك امر خير نيست ؟ شما كه پدرتان فوت كرده اطعام يا صدقه نمي دهيد ؟ اگر آن كارها خير است ، ازدواج هم يك كار خير است . پس كارهاي خير ديگر راهم تعطيل كنيد مثلا مسجد نرويد و ميهماني نگيريد . داريم كه بالاترين شفاعت اين است كه بين دو نفر واسطه ي ازدواج بشويد . حالا يك وقت فرد مي خواهد ادب را رعايت كند مي تواند مراسم خاصي نگيرد نه اينكه اصلا نگذاريد طرف صيغه ي محرميت بخواند . ديگر اينكه اين خانواده چه تضميني مي دهد كه تا سال ديگر فرد ديگري فوت نكند؟ ما بايد با باورهاي غلظ مبارزه كنيم . اگر فردي از دنيا برود آدابي دارد . مثلا خانم بايد مدتي عده نگه دارد و اين يك احترام است ولي اين طور نيست كه كل فاميل يكسال برنامه هاي خيرشان را تعطيل كنند . آقايي مي گفتند كه در نجف خدمت امام خميني رفتم و گفتم كه خانواده اي فقير است . امام مبلغي به من دادند كه به آنها بدهم . فردا صبح كه مي خواستم پول را ببرم ديدم كه در خانه ي امام شلوغ است و متوجه شدم كه پسر ايشان حاج آقا مصطفي فوت كرده است . من يادم رفت كه اين پول را به آن خانواده برسانم . در مراسم امام من را صدا زدند و پرسيدند كه پول را به آن خانواده رساندي ؟ من گفتم كه فراموش كردم و امام فرمود كه همين الان مراسم را ترك مي كني و اين كار را مي

ص: 11086

كني . استادي داشتيم كه در مسجداعظم براي ما رسائل مي گفتند . يك روز كه براي درس آمده بوديم ديدم كه تابوتي جلوي درمسجد است . وارد كلاس شديم و استاد درس را شروع كرد . درس كه تمام شد . استاد گفت كه اين جنازه ي مادر من است كه از دنيا رفته است. مادر من راضي نبود كه من درس را ترك كنم . هر كس دوست دارد در مراسم مادر من شركت كند . اتفاقا همه ي طلبه ها در تشييع جنازه شركت كردند . صاحب جواهر پسرش از دنيا رفت . شب جنازه را در نجف در محلي گذاشت و ايشان در كنار جنازه كتابش را نوشت . حتي قيد كرد كه من اين سطور را در كنار جنازه ي فرزندم مي نويسم . ايشان اين قدر مقيد بودند . مرحوم آميرزا ملي تبزيري استاد اخلاق ، در روز عيد مردم به ديدنش مي آمدند . در آنروز بچه اش در حوض افتاد و خفه شد . ايشان گفتند كه عيد مردم را خراب نكنيد . ظهر اعلام مي كنيم كه بچه فوت كرده است . آيا اگر ما باشيم اين كار را مي كنيم ؟ ازدواج و تشكيل يك خانواده ثوابش از اين كارهايي كه من گفتم بيشتر است ، چرا بايد ازدواج اين آقا عقب بيفتد ؟

سوال – شما گفتيد: فردي كه رابطه ي نامشروع دارد، مورد نفرين فرشته هاست . دوست من ناخواسته وارد اين راه شده است . لطف كنيد و راه را به او نشان بدهيد چون ممكن است كه ديگر نتواند از اين

ص: 11087

راه برگردد . راهنمايي بفرماييد .

پاسخ – كسي كه رابطه ي نامشروع يا گناه مي كند از خدا دور مي شود وكسي كه از خدا دور مي شود ملعون است . رسول خدا فرمود : در شب معراج در روي يكي از درهاي جهنم نوشته بودند : لعنت بر ظالم ، بخيل و دروغگو . در قرآن داريم كه كساني كه پيامبر را آزار دادند خدا آنها را لعن مي كند ، كسانيكه حق را كتمان كنند خدا آنها را لعن مي كند ، كساني كه خق را وارانه مي كنند خدا آنها را لنعت مي كند و ... پس نه تنها روابط نامشروع مورد لعن خداست بلكه اين ها هم مورد لعن خداست منتها تا وقتي كه در اين دايره باشند . حالا كسي كه چنين گناهي كرده است و توبه مي كند ديگر مورد لعن خدا قرار نمي گيرد . اگر كسي اين كار را كنار گذاشت و جبران كرد ، خدا توبه او را قبول مي كند .

سوال – سوره حج آيات 24 تا 30 را توضيح بفرماييد .

پاسخ – اين آيات مربوط به احكام حج است . آيه30 مي فرمايد كه از دو چيز بپرهيزيد يكي از شرك و ديگري از سخن زور يا دروغگويي . ما در دين خودمان بايد ها و نبايدهايي داريم كه اين نبايدها ، حكمت است .

سوال – مي گويند امر به معروف و نهي ازمنكر وظيفه ي هر انساني است . من دوازده سال دارم . كسي خيلي به حرفهاي من توجه ندارد . آيا باز هم وظيفه ي من امر

ص: 11088

به معروف و نهي از منكر است؟

پاسخ – امر به معروف چند مرحله دارد . يك مرحله ي آن عمل است . مثلا اگر بين دوستان اين آقا پسر ، كسي نماز نمي خواند ، دروغ مي گويد مي تواند با عمل خودش امر به معروف و نهي از منكر بكند. مثلا اگر با آنها به اردو مي رود اول وقت نماز بخواند ، اگر آنها غيبت مي كنند از ميان آنها بلند بشود ، اگر در خانه پدر و مادر دروغ مي گويند چهره در هم بكشد و بلند بشود ، اين خودش امر به معروف و نهي ازمنكر است . انسان بايد با عملش بفهماند كه معروف و منكر چيست . آقا پسري مي گفت كه پدر من خمس نمي دهد . به ايشان گفتم كه شما تكليفي نداريد ولي مي توانيد يك جوري نشان بدهيد كه از اين وضعيت ناراحت هستيد . خود اين نشان دادن مي شود امر به معروف و نهي از منكر . اين آقا پسر در مورد هم سن و سالان خودش مي تواند امر به معروف و نهي از منكر داشته باشد . شرايط امر به معروف و نهي از منكر يكي عالم بودن و يكي قادر بودن است . يكي از راههاي پياده كردن امر به معروف و نهي از منكر در فاميل اين است كه انسان به خوبي پايبند باشد و بدي را ترك كند ، آثار آنها را براي مردم بگويد و سعي كندك ه با حسن خلق و قول نرم مردم را به طرف دين جذب كند . مثل داستان وضو گرفتن

ص: 11089

امام حسن (ع) و امام حسين (ع) در مقابل پير مردي كه اشتباه وضو مي گرفت . اگر اينها را با گوشه و كنايه بگوييم بهتر از اين است كه مستقيم بگوييم . گاهي ممكن است كه عمل من خودش تاثيري دارد . اين روش و منش تاثيرگذار است . شهيد مدني وقتي به طلبه اي در مدرسه اش حجره مي داد ، چند شب نماز شب خودش را در حجره ي آن طلبه مي خواند تا او ببيند كه چيزي بنام نماز شب هم هست . خود اين ترويج نماز شب مي شود .

سوال – من جواني بيست ساله هستم . امروز كه روز بيست و ششم ماه رمضان است من هيچ تغييري در خودم نمي بينم . با وجود اينكه روزه ام را گرفته ام و نمازم را خوانده ام و قرآن و دو ركعت نماز شب هم خوانده ام . من احساس پاك بودن و سبك بودن را نمي كنم و با خودم مي گويم كه هيچ كدام از اين عبادت ها قبول نشده است . راهنمايي بفرماييد .

پاسخ – همين كه ايشان احساس مي كنند كه تغيير نكرده اند خودش تغيير است . اولين مرحله ي بازگشت و توبه توجه كردن است .يعني اينكه انسان متوجه بشود كه اشتباه كرده است . ما نبايد دچار ياس بشويم.ياس خودش گناه كبيره است . اصلاح تدريجي است .البته اصلاح آني مثل حُر و فضيل عياض هم داريم ولي نادر است . ما بايد دست آوردهاي ماه رمضان را حفظ كنيم . يكي از علما در جلسه اي سجده كرد . و

ص: 11090

گفت كه بيست سال است كه با صفت رذيله اي مقابله مي كردم و امروز بر آن پيروز شدم . يك گناه بزودي ريشه كن نمي شود و احتياج به استمرار دارد . حضرت امير با اين همه عصمت خودش در دعاي كميل مي فرمايد كه من به خودم ظلم كردم و ... امام سجاد (ع) هم در دعاهايش خودش را مصون نمي داند . احساس سبكي و آرامش اگر تبديل به خود بيني بشود ، خطرناك است و تبديل به عُجب مي شود . اگر انسان عبادت ثقلين هم داشته باشد بايد احساس كمبود بكند .

سوال – در اين چند روز باقيمانده از ماه مبارك رمضان چكاري مي توانيم انجام بدهيم ؟

پاسخ – رسول اكرم در آخر ماه رمضان اين دعا را مي خواند : خدايا اين ماه رمضان را ماه رمضان آخر عمر ما قرارنده ، اگر من از دنيا رفتم من را ببخش . كسيكه اين دو دعا را مي خواند دو حالت دارد يا قسمت اول دعا برايش مستجاب مي شود كه خوب است و اگر قسمت دوم هم مستجاب بشود آمرزيده مي شود . امام سجاد (ع) دعايي دارد كه در آن با ماه رمضان وداع مي كند . با عبادتها ، سحرها ، شب هاي قدر ماه رمضان خداحافظي مي كند . انسان نبايد باقيمانده ي فرصت را از دست بدهد . همين چند روي كه از ماه رمضان باقيمانده است ، انسان مي تواند شروع كند . پس عزيزاني كه در اي ماه موفق بوده اند به بقيه اش ادامه بدهند و كساني كه در اين

ص: 11091

ماه موفق نبوده اند همين الان شروع كنند و بدانند كه خدا در شبهاي ماه رمضان به عده اي جواز بهشت مي دهد . در شب عيد فطر به اندازه كل ماه مبارك رمضان جواز بهشت مي دهد. عيد يعني بازگشت و عود . خود عيدي موضوعي براي بازگشت و تحول است .

سوال – من دختري بيست ساله هستم كه پدرم تابحال به من محبت نكرده است . هميشه حرفهاي ناروا به من مي زند ولي من به خدا توكل كرده ام . در ضمن بين پسرها با دخترها فرق مي گذارد . با اينكه برادرم آنها را خيلي اذيت مي كند ولي او را بيشتر دوست دارند و به آن توجه مي كنند . راهنمايي بفرماييد.

پاسخ – ما در روايات داريم كه بين فرزندانتان فرق نگذاريد . رسول خدا فرمود : براي دادن سوغاتي از دختر شروع كنيد زيراعاطفي تر هستند . سيره ي پيامبر ما محبت به فاطمه بود . اين خيلي ظلم است كه دختري بيست سالش شده باشد و پدرش دست نوازش به سرش نكشيده شده باشد . به اين دختر خانم مي گويم كه ضمن اينكه پدر و مادر ايشان پيش خدا مسئول هستند ، اين خانم براي ايجاد آرامش ، فضاهاي ديگري در زندگي شان ايجاد كنند. خدا و ائمه شما را دوست دارند . انس با قرآن پيدا كنيد . نگذاريد حسادت در شما رشد كند . بگوييد كه او هم برادر من است كه مادرم دوستش دارد . با اين تحليل ها و نگاه ها هم ثواب خودتان را زياد مي كنيد و هم موجب

ص: 11092

حفظ آرامش خودتان مي شويد . البته تبعيض سخت است ولي ساختارها را نمي توان تغيير داد . شما مي توانيد با فكر نكردن به اين موضوع ، اين نقيصه را در زندگي تان نديده بگيريد . براي پدر و مادرتان هم دعا كنيد . ممكن است كه انسان يك بچه اي را بيشتر از بچه ي ديگر دوست داشته باشد اين اشكالي ندارد ولي در ابزار محبت بايد تساوي را رعايت كند . يكپدر مي تواند در زمان حياتش همه مالش را به يك فرزندش ببخشد و اشكال شرعي ندارد ولي اين بي انصافي است . كسي پيش مرحوم خوانساري آمد وگفت كه من تاجر هستم و جنسي را صد تومان مي خرم و هزارتومان مي فروشم ،آيا اين اشكال شرعي دارد ؟ گفت : خير .البته بي انصافي است .يعني كاري كه شمر با امام حسين (ع) كرد . بي انصافي گناه كمي نيست . شما اموال خودتان را طبق شرع به بچه هايتان ببخشيد . در زمان پيامبر فردي كه مرده بود ، با اينكه بچه داشت ، تمام اموالش را به فقرا بخشيده بود . پيامبر گفت كه اگر اين را مي دانستم نمي گذاشتم او را در قبرستان مسلمانان دفن كنند . يك وقت مي بينيد كه همين پدر به دوستش خيلي محبت مي كند ولي به فرزند بيست ساله ي خودش محبت نمي كند. اين فاجعه است .اگر اين دختر اين محبت را در دامان ديگران جست ، شما بعنوان پدر مسئول هستي .

اميدوارم خداوند ما را مشمول رحمت خودش قرار بدهد . امام رضا (ع) فرمودند كه

ص: 11093

اگر كسي در ماه رمضان آمرزيده نشود ، چه وقت مي خواهد آمرزيده بشود ؟

90-05-29

براي رفتن كه دست دست نكني جور تو را بايد مرغابي ها و دسته ي در بكشند ؟ داري مي روي و من گريه نمي كنم يك عمر براي گريه كردنت وقت دارم ، دلم مي خواد اين لحظه ي هاي آخر يك دل سير نگاهت بكنم ولي تو بگو كدوم دل سنگ كه از ديدنت سير بشود ، داري مي روي به سلامت ولي فكر نكردي دل بچه هاي كوفه برات تنگ مي شود ، كوچه هاي تنگ كوفه بي شبگرد مي شود ، كيسه هاي نان و خرما روي زمين مي ماند ، بالش بچه هاي يتيم از سنگ مي شود ، داري مي روي به سلامت برو ولي هستي را به كه وا مي گذاري كه بي تو يتيم مي شه ، امام رو به رهايي امام رو به زمين ، قيامتي شد بعد از اقامه روي زمين .

سوال – در مورد ادامه ي راههاي خودسازي توضيح بدهيد .

پاسخ – يكي از راههاي خودسازي موضوع امام شناسي و ولي خدا و ارتباط با حجت خداست . در روايات ما هم آمده است كه هر كس كه بميرد و امام زمان خودش را نشناسد به مرگ جاهليت مرده است . داريم كه اسلام بر چند چيز بنيان شده است نماز ، روزه ، زكات ، ولايت و امام شناسي . اين قدر كه ولايت مهم است چيز ديگري اين قدر بر آن تاكيد نشده است . زيرا حجت خداست كه راه توحيد را نشان مي دهد

ص: 11094

يعني امام شناسي مقدمه ي توحيد است . ما وقتي نهج البلاغه را مي بينم تازه توحيد را مي فهميم . ائمه در عبادت و بندگي به درجه ي عالي رسيده اند و حضرت علي (ع) به رتبه اي رسيده كه مي فرمايد خدايي را كه نبينم عبادت نمي كنم . اين كلمه براي بنده خيلي سنگين است ولي براي حضرت امير كلمه ي ساده اي است . حضرت به مرحله اي رسيده است كه مي فرمايد : اگر جنت و ناري هم نباشد ، من باز عبادت مي كنم . مي فرمايد : اگر پرده ها هم كنار برود يقين من افزوده نمي شود . اگر به ما بگويند كه بهشت و جهنمي نيست و همه با هم مساوي هستند ، آيا ما باز هم نماز مي خوانيم و دروغ نمي گوييم و روزه مي گيريم ؟ اما حضرت امير مي گويد كه من چه بهشت و جهنم را ببينم چه نبينم برايم فرقي نمي كند . خدا واجب عبادت است . حالا يك چنين شخصيتي مي فرمايد كه خدا را با ما بشناسيد يا بوسيله ي ما بندگي خدا را بكنيد. در زيارت جامعه ي كيبره داريم كه شما طريقي به سوي خدا شناسي هستيد .اينكه ما ائمه را در كنار خدا قرار بدهيم شرك است . اينها عبد خدا هستند . همه ي عظمت اهل بيت اين است كه بنده ي خدا هستند منتها چون اينها خيلي خوب هستند مي گويند كه شما بندگي را از اينها ياد بگيريد. ما بايد نماز امام حسين (ع) ، دعاي اميرالمومنين ، دعاي صباح و

ص: 11095

كميل را ببينيم . اينها يك دوره آموزش توحيد است . ما مي خواهيم بدانيم كه در مقابل اولي الامر چه وظيفه اي داريم . يكي از وظايف ما معرفت نسبت به اهل بيت است . بعضي از دشمنان اهل بيت بيشتر از دوستان آنها نسبت به آنها معرفت داشتند . كسي نمي تواند بگويد كه ابن ملجم نسبت به اميرالمومنين معرفت نداشت . ابن ملجم در مجلسي بر اميرالمومنين وارد شد . او از آقا خيلي تعريف كرد . حتي معاويه كه سَب اميرالمومنين را رسما اعلام كرد ، مي گفت كه زمانه مثل علي را نزاييده است . پس معرفت يعني باور به اينكه او امام من است ، معصوم است و عالم به غيب است . ( امام مي تواند به اذن خدا مطالب ماوراء الطبيعه را دريافت كند ). معرفت صرف شناخت شناسنامه اي نيست . من اسم پدرم و شماره ي شناسنامه ي او را مي دانم ولي به حرف او گوش نمي دهم. اين معرفت نيست . منظور از معرفت ، معرفتي است كه يك نوع پذيرش را براي انسان بياورد . اين يكي از وظايفي است كه ما نسبت به اهل بيت داريم . وظيفه ي ديگري كه ما نسبت به اهل بيت داريم محبت به اهل بيت است. در كتابهاي حديث اهل سنت و كتاب احقاق الحق ، روايات زيادي در مورد ولايت است . پيامبر فرمود كه هر كس كه حسن و حسين را دوست داشته باشد من را دوست دارد . اگر من را دوست داشته باشد خدا را دوست دارد . داريم كه سعادتمندترتن

ص: 11096

مردم كسي است كه اهل بيت را دوست داشته باشد و دوستي او حقيقي باشد و دوستي ادعايي نباشد . همين كه من شب شهادت حضرت امير عزاداري مي كنم و عروسي نمي گيرم ، خودش دوستي با اهل بيت است . آقايي در حرم به من گفت كه اگر من محبت به امام رضا (ع) نداشتم الان جاي ديگري بودم . من اين آقا را دوست دارم كه هزاران كيلومتر راه آمده ام تا ايشان را زيارت كنم . همين قدر كه من ميلاد امامان را تكريم مي كنم و به سخنان آنها توجه مي كنم و اگر كسي به سخنان آنها توهين كند ناراحت مي شوم ،اين خودش محبت به اهل بيت است . مردم امام حسين (ع) را دوست دارند كه براي رفتن به كربلا سر و دست مي شكنند، مردم در شب نوزدهم ناراحت هستند كه آقاي شان ضربت خورده است . البته دوستي اهل بيت مراتب هم دارد . مثلا ممكن است فردي بگويد كه من اسم فرزندم را از اسامي اهل بيت مي گذارم ، اين يك نوع محبت است و يك مرتبه اي است. مرتبه ي بالاتر آن اين است كه من سعي كنم روش زندگي من مثل روش زندگي اهل بيت باشد. من نمازم را مي خوانم زيرا امام حسين (ع) جانش را براي نماز داد . اميرالمومنين نمازاول وقت مي خواند و بدنش مي لرزيد ، من هم سعي مي كنم كه نمارم را اول وقت بخوانم . يكي ديگر از وظايف ما اين است كه براي اهل بيت تزيين باشيم . يعني رفتار ما بگونه

ص: 11097

اي باشد كه زينت اهل بيت باشيم . اگر كسي عمل ما را ببيند بتواند ادب امام علي (ع) و امام صادق (ع) را در آن ببيند . در جلدهشتم بحارالانوار روايتي داريم كه وقتي رسول خدا به معراج رفت ، ديد كه بهشت هشت تا در و جهنم هفت تا در دارد. پيامبر ديد كه روي هر دري مطالبي نوشته است . روي هر در بهشت چهار مطلب و روي در جهنم سه مطلب نوشته شده بود كه اينها در واقع پنجاه و سه حديث است كه پيامبر آنها را روي درها خواند . راه ورود به بهشت و دوري از جهنم همين احاديث است . حضرت فرمود كه روي كي از درهاي جهنم نوشته شده است كه خدا خوار كند كسي كه اسلام را خوار كند و خدا خوار كند كسي را كه اهل بيت را خوار كند. ما بايد دقت كنيم كه به اهل بيت اهانت نكنيم . بي احترامي و تحقير اهل بيت چندجوراست . يك وقت كسي كه در جبهه ي دشمن است و امام را فحش مي دهد. مثل كسي كه در كربلا جلوي امام حسين (ع) ايستاد و ايشان را اهل جهنم خطاب كرد . اين نوع اهانت در بين مسلمانان نيست . حتي فرق غير شيعي هم براي اهل بيت احترام قائل هستند . چند تا از شارحان نهج البلاغه از اهل سنت هستند . مثل دكتر صبحي صالح و ابن حديد . خوارزمي مقتل امام حسين (ع) را نوشته است . نوع دوم اهانت اين است كه شخص رفتاري از خودش نشان مي دهد كه موجب

ص: 11098

اهانت به اهل بيت مي شود. فردي نزد امام صادق (ع) رفت تا ايشان را ببيند . امام به او فرمود كه چرا به ما توهين مي كني ؟ طرف تعجب كرد . مسلماني خواست تو را سوارمركبش بكند و تو او را تحقير كردي و به او محل نگذاشتي ، آيا يادت هست ؟ طرف گفت: بله . امام فرمود: هر كس مومني را خوار بشمارد ما اهل بيت را خوار شمرده است . پيامبر فرمود: هر كس مومني را آزار بدهد ، من را آزار داده است . امام كاظم (ع) به وزير هارون الرشيد فرمود : من چند تا چيز را براي تو تضمين مي كنم و تو هم يك چيز را براي من تضمين بكن . امام فرمود كه من تضمني مي كنم كه تو كشته نشوي ، ديگر اينكه نفهمند كه تو شيعه هستي و ... تو هم تضمين كن كه كار مسلمانان را در دربار راه بيندازي . يك روز وزير هارون الرشيد به فرد مسلماني كه پيش او آمده بود بي محلي كرد و كار ارو را راه نينداخت . روزي او شبانه پيش امام آمد و امام او را راه نداد وگفت كه تو كار مومني را راه نينداختي . او پيش آن فرد رفت و از او معذرت خواهي كرد تا او را ببخشد . حالا اگر پسري پدر و مادرش را آزار داد و به زيارت امام رضا (ع) رفت و امام او را تحويل نگرفت بخاطر اين است كه او به امام رضا (ع) توهين كرده است . زيرا امام به احترام پدر و

ص: 11099

مادر سفارش كرده است . فردي نزد امام امد و امام به او گفت كه تو به ما توهين كردي زيرا صبح كه از خانه بيرون مي آمدي به مادرت تندي كردي . تو نميداني كه مادر تو بهترين محل و بهترين غذا را براي تو تهيه كرده است . در اينجا حتي اگر مادر هم راضي باشد امام صادق ( ع) ناراضي است . زيرا اين توهين است . اسحاق بن عمار در خانه ي خودش را به روي فقرا بست . او فرد پولداري بود و فقرا به خانه ي او رفت و آمد مي كردند . او كمك را غير مستقيم مي داد ولي خودش مستقيم كمك نمي كرد . همان سال در مكه نزد امام صادق (ع) رفت و امام او را تحويل نگرفت . و به او فرمود كه چرا رابطه ات را با مردم قطع كرده اي و در خانه ات را به روي آنها بسته اي ؟ نوع ديگر توهين به امام ، رعايت نكردن آداب زيارت است . اگر خانم يدر حرم بد حجاب وارد بشود اين يك توهين است و امام ناراحت مي شود . شخصي خواب ديد كه فردي وارد حرم امام رضا (ع) شد و از قبله تيري به سمت ضريح انداخت و از سمت پشت قبله مهم تيري به سمت ضريح انداخت . و از سمت ديگر هم تيري به سمت ضريح انداخت . طرف خواب را ديد و به او گفت كه تو به حرم امام رضا (ع) رفته بودي ؟ گفت: بله . خواب را براي او تعريف كرد . طرف

ص: 11100

گفت كه من وقتي وارد حرم شدم خانم زيبايي را ديدم و بدنبال او رفتم و سه قسمت ضريح من به اين نامحرم نگاه كردم . بعضي ها آداب را رعايت نمي كنند مثلا هنگام نماز به زيارت مي پردازند . يكي ديگر از محورهاي مهم خودسازي سيره ائمه است . تعامل پيامبر با همسرش به من تعامل با همسر را ياد مي دهد . قرآن هم سيره ي انبياء را نقل مي كند و مي فرمايد كه اينها را الگو قرار بدهيد . وقتي قرآن صد و ده آيه سوره ي يوسف را تعريف مي كند مي خواهد بگويد كه يوسف از در بسته گريخت ، پس تو هم در خيابان به نامحرم نگاه نكن ، يوسف از برادرانش گذشت ، تو هم از برادرانت كينه به دل نگير . اينها همه درس و پيام است .

سوال – سوره انبياء آيات 73 تا 81 را توضيح بدهيد .

پاسخ – آيه 73 مي فرمايد : ما به ابراهيم اسحاق و يعقوب را داديم و اينها را امام قرارداديم . امام كسي است كه پنج ويژگي دارد . مردم را به امر ما هدايت مي كند ، ما تمام خوبي ها را به امام وحي كرده ايم ، امام برپا كننده ي نماز است ، امام زكات را پرداخت مي كند و ديگر اينكه امام عبد خداست .

سوال – در مورد خوسازي و نقش انبياء توضيحاتي بدهيد .

پاسخ – يكي از وظايف مهم ما در مقابل اهل بيت ، ياري اهل بيت است . ياري ائمه ، ياري خداست. ان تنصرو اله

ص: 11101

ينصركم . ان تنصر الله يعني دين خدا را ياري كنيد. حضرت امير به استاندار خودش نامه نوشت كه من نمي خواهم تو مثل من زندگي بكني يعني مثل من لباس وصله دار بپوشي . من را با عفت و تلاش خودتان ياري كنيد . پس ما بايد با عمل مان آنها را ياري كنيم و نشان بدهيم كه وقتي اميرالمومنين دروغ نمي گفت ، من هم دروغ نمي گويم . وظيفه ي ديگر ما توسل است . ائمه از ما خواسته اند كه به آنها متوسل بشويم . يك معناي وسيله اشياء است مثلا قرآن وسيله است . ديگري اشخاص است .ائمه وسيله هستند . خودشان فرموده اند كه ما وسيله هستيم . در اين شبهاي احياء ، ما تجسم تمسك به ثقلين را داريم يعني به سر قرآن داريم و به زبان نام اهل بيت را داريم . يعني ما بين اين دو تا فاصله نمي گذاريم . ما مي گوييم كه دو بال نياز داريم ، هم قرآن و هم اهل بيت . برادران يوسف خوشان مستقيما از خدا طلب مغفرت نكردند و از پدرشان خواستند كه براي آنها طلب مغفرت بكند. ما مي توانيم امام زمان (عج) را واسطه قرار بدهيم .توسل ريشه ي قرآني هم دارد .

سوال – چه اتفاقي مي افتد كه ما توفيق توبه پيدا مي كنيم و توبه مان پذيرش پيدا مي كند ؟

پاسخ – توبه انسان شامل دو تا بازگشت است . يكي اينكه خدا توفيق بازگشت مي دهد و ديگري اينكه توبه را مي پذيرد . نفس توفيق توبه پيدا كردن خودش زمينه

ص: 11102

هايي را مي خواهد . يكي از آن زمينه ها ، تفكر است . انسان فكر مي كند و مي انديشد كه چرا گناه كرده است . در عاقبت و آثار گناه مي انديشد . بخاطر همين مي گويند كه يك ساعت فكر كردن از هفتاد سال عبادت بهتر است . پس كساني زمينه ي توبه پيدا مي كنند كه بيانديشند و تفكر بكنند . ديگر اينكه در زندگي شان خير و ادب داشته باشند ، به پدر و مادر نيكي كنند . مثلا يك زمينه ممكن است در فضاي حرم ايجاد بشود . حالا اينكه توبه ما قبول بشود اين ديگر لطف خداست . كسي پرسد كه آيا توبه انسان را جري نمي كند ؟ اگرخدا مي فرمود كه هر كس ده تا گناه بكند ديگر نمي تواند توبه كند و جهنمي مي شود، فاجعه مي شود . زيرا هر گناهكاري كه تعدادي گناه مي كرد مي گفت آب از سر ما گذشته است و بدنبال كارهاي گناه و زشت مي رفت و آنرا ادامه مي داد . حالا وقتي مي گويند كه شما با توبه پاك مي شويد براي انسان اميدي پيدا مي شود .

سوال – موانع توبه را بفرماييد .

پاسخ – توفيق پيدا نكردن توبه عواملي دارد . يكي از آن عوامل غفلت است . انسان غافل به مسير درست نمي آيد . قرآن مي فرمايد : كساني كه جهنمي مي شوند بخاطر غفلت است . ما دو جور غفلت داريم . ما يك غفلت زود گذر و يك غفلت مستمر داريم . غفلت زودگذر اين است كه فرد غافل

ص: 11103

است ولي شب بيست و يكم به خودش مي آيد اما غفلت مستمر اين است كه فرد تا لحظه ي جان دادن غافل است . عامل ديگر خود گناه است . داريم كه انسان وقتي گناه مي كند يك لكه ي سياهي روي قلب او مي افتد و گناه بعدي لكه ي بعدي را ايجاد مي كند و بعد تمام وجود را مي گيرد و اين فرد ديگر نمي تواند توبه بكند و اشك بريزد . عامل ديگر لقمه ي حرام است .

90-05-22

سوال – راههاي عملي خودسازي و خودشناسي را توضيح دهيد .

پاسخ – گام هاي عملي را در كتابهاي اخلاقي مثل مرحوم فيض كاشاني كتاب محجةالبيضاء ، مرحوم نراقي كتاب معراج السعادة كه نسبتا كتاب راحتي تري نسبت به كتاب محجة البيضاء است. اين كتاب فارسي است و نويسنده ي اين كتاب عامل است و خودش معلم اخلاق است . اين كتاب يكي يكي وارد رذايل اخلاقي مي شود و راه كارهاي آنرا هم مي گويد . علت رذايل اخلاقي را مي گويد و درمان آنرا هم مي گويد مثل يك پزشك حاذق . يكي از راههاي عملي خودسازي توبه است . بعضي ها گفته اند كه اين گام نخست است . بالاخره يك دانش آموزي كه نمره ي منفي آورده و از مدرسه طرد شده است ، اولين گام او اين است كه بگويد من اشتباه كرده ام . علماي اخلاق گفته اند كه توبه هم واجب است توبوا الي الله ، هم يكي از اركان مباحث اخلاقي است . آيه صدو سي پنج سوره ي آل عمران مي فرمايد:

ص: 11104

كساني كه كار زشتي انجام مي دهند يا به خودش بد كرد ، اول خدا را يادش بيفتد بعد استغفار بكند . گناهكار اول به خودش بد مي كند ظلمت نفسي ، وقتي آدم و حوا خطا كردند گفتند : ربنا ظلمنا انفسنا يا وقتي يونس آن اشتباه را كرد گفت : اني كنت من الظالمين . يكي اينكه كسي جز خدا نمي تواند آنرا ببخشد . پس غفار الذنوب فقط خداست . ديگر اينكه شما كه مي خواهي توبه كني اصرار بر گناه قبلي ات نكن وشما مي دانيدكه اين كار زشت است. نگوييد شب كه بيست و يكم به خدا مي گوييم ما را ببخشد و بعد از آن دوباره كارمان را ادامه مي دهيم . در اين آيه تعريف توبه هم هست كه ياد خدا كنيد اصرار بر گناه نكنيد و استغفار كنيد . آيا پنجاه و چهار سوره ي انعام مي فرمايد : اگر كسي از روي جهالت و ناداني كار زشتي انجام داد ، رفتارش را اصلاح كند خدا غفور ور حيم است. يعني شما را با لطف و عنايت مي بخشد . اگر در اينجا كسي از روي ناداني كاري را انجام ندهد كارش كمي سخت تر است . در اينجا هم توبه كردن و هم اصلاح كردن دارد . آيه اي كه نشان دهنده ي اين است كه توبه واجب است ، سي و يكم سوره نور مي فرمايد: همه ي مومنان ، هر كاري انجام داده ايد توبه كنيد تا باعث رستگاري شما بشود . آيه سي و نه سوره مائده مي فرمايد : گناه ظلم است

ص: 11105

. هر كسي بعد از ظلم و بدي كه كرده توبه كند و اصلاح كند همانا خداوند او را مي بخشد . آيه پنجاه و سه سوره ي زمز مي فرمايد : خدا همه گناهان شما را مي بخشد و آمرزنده و غفور است . روزهاي آخري كه پيامبر از دنيا مي رفتند براي سخنراني به مسجد آمدند . ايشان فرمودند كه اگر كسي با من كاري دارد بگويد . فردي گفت كه يا رسول الله من انسان منافقي بودم . فردي به او گفت كه چرا آبروي خودت را بُردي ؟ پيامبر فرمود كه آبروريزي در دنيا خيلي بهتر از آبروريزي در آخرت است . آيه پنجاه و شش زمر مي فرمايد: وقتي گناهكاران به صحراي محشر مي آيند و وضع آنجا را مي بينند ،مي گويند كه واي بر ما كه چقدر در مورد خدا كوتاهي كرده ايم . يكي از نام هاي قيامت يوم الحسرة است يعني روزي كه قابل جبران نيست . پيامبر براي او دعا كردند كه خدايا نفاق را از او ببر و آن بعد فرد توبه كرد . استغفار طلب مغفرت و بروز توبه است ولي توبه يعني بازگشت . شما وقتي مي خواهي باز گردي با طلب مغفرت باز مي گردي . وقتي شما مي گوييد : استغفرالله ربي وابو اليه يعني مي خواهي به سمت خدا باز گردي . يعني اين ذكر آغاز توبه است . گاهي براي بازگشت فرصت هاي خبي هست . مثلا غلامي نسبت به پادشاه خطايي مي كند و طرد مي شود . به او مي گويند كه امشب عروسي دختر پادشاه

ص: 11106

است. اگر تو بين جمعيت رفتي و از او طلب عفو بكني ، احتمال بخشش خيلي زياد است زيرا فرصت در آنجاست . فردي در نجف بود كه اهل آزار مردم و اهل شراب بود و انسان بدي بود . مرحوم قاضي طباطبايي كه استاد علامه طباطبايي بود با او رفيق بود . اين فرد به مرحوم قاضي گفت كه تو از من چه مي خواهي ؟ ايشان گفت كه امشب دو ركعت نماز شب بخوان. فرد گفت كه من نماز صبح هم نمي خوانم چه برسد به نماز شب . قاضي گفت كه من تو را بيدار مي كنم كه نماز بخواني . اينفرد از خواب بلند شد و نماز خواند و تا الله اكبر گفت اشك از چشمانش سرازير شد و مرحوم قاضي فرمود كه او با خدا قهر كرده بود و من او را با خدا در رودربايستي انداختم . واين زمينه اش شد تا او توبه كند . ما در زندگي مان فرصت هايي داريم . بعضي فرصت ها زماني است مثل شب بيست و يكم ماه رمضان ، شب عيد فطر ، گاهي مكاني است مثل حرم و مسجد ، گاهي فرصت هايي است كه شخصي است مثل اينكه جوان گناهي بكند و خدا او را زود مي بخشد . گاهي فرصت مربوط به اشخاص است . مثل شب بيست و هفت رجب شبي است كه حضرت رسول واسطه است ، در اين مواقع توبه زودتر اجابت مي شود . روزه خوابش هم عبادت است ولي نبايد ما فرصت را ازدست ندهيم . امام حسن (ع) در روز عيد فطر

ص: 11107

ديدند كه فردي شوخي هاي زننده مي كند و البته اين كار در صدا و سيماي ما دارد نهادينه مي شود . مسخره كردن افراد كار خوبي نيست . مخصوصا اگر شخص راضي نباشد . امام به ايشان گفت كه امروز روز جايزه است و نبايد فرصت را از دست بدهيد . دعايي است كه بايد در آخر ماه رمضان بخوانيم . آخر رمضان دوحالت دارد يا ما آنرادرك كرده ايم يا درك نكرده ايم . اگر آنرا درك كرديم از خدا تشكر مي كنيم ولي اگر آنرا درك نكرديم از خدا مي خواهيم كه ما را ببخشد . در اين دعا داريم كه خدايا ما را محروم از شب قدرسال ديگر قرار نده . و اگر قرار است كه در سال ديگر جزو محروم ها باشم ، من را ببخش . روايت داريم كه چند چيز از گناه بدتراست . يكي پافشاري روي گناه و ديگري توجيه گناه است .

سوال – سوره ي طه آيات 126تا 135 را توضيح بدهيد .

پاسخ- مي فرمايد كه ما عده اي ر ا كور وارد صحراي محشر مي كنيم و آنها علت را مي پرسند. به آنها خطاب مي شود كه تو در دنيا آيات ما را نديده گرفتي و به آنها توجه نكردي و تو امروز فراموش شدي . اگر ما در دنيا چشم مان را به حقايق بستيم انعكاس آن همان كوري در قيامت خواهد بود . و خدا در قيامت شما را تحويل نمي گيرد .

سوال – آيا ما مجاز هستيم كه گناهان خودمان را براي ديگران بيان بكنيم ؟

پاسخ- ما

ص: 11108

مي توانيم گناه را براي خدا مطرح كنيم . انسان درتاريكي ونيمه شب با خدا صحبت مي كند وگناهانش را مي گويد و استغفار مي كند. قرآن مي فرمايد كه اگر مردم پيش تو بيايند و گناهانشان را اقراركنند ما آنها را مي بخشيم . پيامبر كسي است كه خدا در قرآن مي فرمايد : اي مردم هر چقدر من را دوست داريد از پيامبر تبعيت كنيد . پيامبر واسطه ي خلقت است و بنده ي برگزيده است و مقام محمود دارد. نزد يپامبر و ائمه اعتراف به گناهان اشكالي ندارد . حضرت بر اساس نوع گناه مي تواند درمان را به او بگويد. پس اعتراف پيش خدا خوب است . اما نقل گناه براي ديگران جايز نيست . انسان نبايد گناهانش را به ديگران بگويد . يك موقع من پيش معلم اخلاقي مي روم ومشكل خودم را مي گويم تا ايشان به من راهكار بدهد . اين خوب نيست كه انسان پيش مردم اعتراف به گناه بكند و آبروي خودش را ببرد حتي گناهاني كه حد دارد . مثلا كسي شراب خورده ، حق ندارد كه براي كسي اين را بيان كند . بعضي ها كه به پيامبر مي گفتند كه ما مرتكب چنين گناهي شده ايم پيامبر مي گفت كه شما اشتباه مي كنيد. پس ما نبايد اعتراف بكنيم مگر اينكه از معلم راه كار بخواهيم .

سوال – اگر ما نتوانيم همه ي گناهان مان را ترك كنيم و فقط آنرا كمتر كنيم آيا باز مورد رحمت خدا قرار خواهيم گرفت ؟

پاسخ – بحثي بين علماي اخلاق مطرح است كه آيا

ص: 11109

توبه بايد از همه ي گناهان باشد يا از يكي از گناهانان باشد ؟ مثلا كسي غيبت مي كند ، دروغ هم مي گويد و شراب هم مي خورد. اين فرد با تمام تلاشي كه كرده شراب را كنار گذاشته است و دروغ هم نمي گويد ولي غيبت را نتوانسته ترك كند. كارنامه ي دانشگاه به اين صورت است كه شما بايد معدل تان دوازده باشد و نمره ي زير ده نداشته باشيد . ممكن است كه شما در درس هايي بيست و هجده گرفته اي ولي فيزيك را هشت شده اي ، به شما كارنامه ي قبولي نمي دهند . آيا در مواردغيبت و دروغ و شراب هم اين طور است ؟ دانشمندان اخلاق مي گويند كه قبولي در اينها بصورت تك تك است و مثل كارنامه ي دانشگاه نيست . اگر كسي دروغ و شراب را كنار گذاشت ولي غيبت را كنار نگذاشت ، در آن دو تا نمره ي قبولي مي گيرد .بايدغيبت را هم كنار بگذارد . كاهش گناه درجه اي از رشد است . مثلا كسي روزي پنج بار عصباني مي شده يا دروغ مي گفته ، حالا روزي يكبار دروغ مي گويد ياعصباني مي شود . اين نگاه را نداشته باشيم كه گناه ، گناه است . اين مثل پارچه اي است كه شما نصف آنرا را تطهير كرده اي و نصف ديگر آن مانده است . و بايد آنرا تطهير بكنيد . توبه بايد تدريجي و اندك اندك باشد.

سوال – من پسري هفده ساله هستم . بعضي وقتها گناهاني مي كنم كه پيش خدا شرمنده مي شوم

ص: 11110

و توبه مي كنمو نماز مي خوانم ولي دوباره بطرف گناه سوق پيدا مي كنم . به سمت كتاب قرآن مي روم ولي خدا آنرا ساده نگفته كه من بفهمم . راهنمايي بفرماييد .

پاسخ – يكي از مهمترين شرايط و راه كارها براي بازگشت دائم از گناه عزم است . در سوره ي طه خدا وقتي داستان حضرت آدم را بيان مي كند مي فرمايد كه ما با آدم وحوا تعهداتي داشتيم ولي آدم آنرا فراموش كرد و عزم نداشت. چون او عزم نداشت مرتكب اين خطا شد. عزم يعني اراده ي قوي و تصميم . من شما را به قبل از گناه و بعد از گناه ارجاع مي دهم . ايشان بعد از گناه عزم دارد كه پشيمان مي شود . ما در هنگام ارتكاب گناه عزم مان ضعيف است . ولي بعد از ارتكاب گناه عزم مان قوي مي شود كه چرا اين كار را انجام داديم . شما تازه به تكليف رسيده اي ، اگر از الان بگويي كه نمي شود و راحت به سمت گناه بروي ، وقتي به سن بالاتر بروي مي خواهي چكار بكني ؟ پس عزم و اراده ي خودت را تقويت كن . ممكن است كه با نذر اينكار را انجام بدهد يا ممكن است با ترك دوستان اين كار را بكند يا اينكه عوامل محرك را ترك كند. ممكن است كه يك فيلم يا فكر يا رفيق يا كتاب يا عكس عامل تحريك باشد. خدا با زبان ساده با ما صحبت مي كند . پس شما يك كار سلبي و يك كار ايجابي بكنيد .

ص: 11111

كار سلبي اين است كه عزم خودت را قوي كن و عوامل تحريك را ترك كن و كار ايجابي اين است كه مسجد بروي و تنها نماندو ذكر بگو تا گناه در زندگي شما ريشه كن بشود . البته سن بين پانزده تا سن ازدواج ، سن خطر است زيرا قوه ي شهواني انسان فعال است . استعداد ، توان و انرژي انسان در اين سن زياد است . شما بايد استعدادها را در ورزش و درس خواندن خرج بكنيد . داريم كه برگرداندن كسي كه به گناه عادت كرده است معجره است . وقتي كاري عادت بشود ترك آن زحمت دارد .

سوال – من يك كليه دارم .دكتر به من گفته كه تا آخر عمر نبايد روزه بگيرم زير من بايد هر ساعت يك ليوان آب بخورم . من نگران هستم ومي ترسم كه خدا از من راضي نباشد . راهنمايي بفرماييد.

پاسخ – نگراني ايشان بي مورد است . خدا در قرآن مي فرمايد : لايكلف الله نفسا الا وسعها . خداوند به هر كسي به اندازه ي وسعش تكليف مي دهد . شخصي به دفتر مرجعي به قم آمد و گفت كه من بايد روزي هشت ليوان آب بخورم ولي دلم نمي آيد كه ماه رمضان روزه نگيرم .ايشان فرمودند كه رگ عوامي ات عود نكند . اگر پزشكي به شما مي گويد كه بدنتان به آب نياز دارد شما نبايد روزه بگيريد. اگركسي بيماري دارد و خودش تشخيص مي دهد كه با گرفتن زوره بيماري اش تشديد مي شود يا پزشك بگويد كه ضرر دارد ، نبايد نگران باشد. در

ص: 11112

ماه رمضان موقع سحر و افطار و قرآن خواندن محفوظ است . حتي براي رفتن به حج خدا شرط استطاعت را گذاشته است . و اگركسي قرض بكند و به حج برود جايز نيست . دراينجا روزه نگرفتن نبايد باعث دغدغه و نگراني بشود . حالا بعضي ها مي گويند كه من مي خواهم درس بخوانم و روزه براي من ضرر دارد يا احساس تشنگي و گرسنگي مي كنم .اين افراد براي خودشان فتوا صادر مي كنند درست نيست . كسي كه كارگر است روزه اش ثواب بيشتري دارد . كسي با احتمالات نمي تواند از روزه گرفتن فرار كند . روزه شيرين است و آثار خوبي دارد . ترك عمدي آن كفاره ي زيادي دارد .

90-05-15

من چه در وهم وجودم چه عدم دلتنگم از دم تا بوجود آمده ام دلتنگم ، خوشه اي از ملكوت تو مرا دور انداخت من هنوز از سفر باغ ارم دلتنگم ، گرچه بخشيد گناه پدرم آدم را به گناهان نبخشوده قسم دلتنگم ، حال در خوف و رجا رو به تو برمي گردم دو قدم دلهره دارم دو قدم دلتنگم ، نشد از ياد برم خاطره ي دوري را گرچه امروز رسيديم بهم دلتنگم .

سوال – مادرم من خيلي اهل نماز و روزه و ساير واجبات و مستحبات ديني است. بنظر من مادرم خيلي مومن است . اما يك چيزهاي بدي به ذهنش مي آيد كه گاهي ساعتها براي آن گريه مي كند . روانشناسي هاي ما چون بر اساس پايه ي غرب است كمكي از دست آن بر نمي آيد . مادر من چكار بكند

ص: 11113

كه از اين افكار نجات پيدا بكند ؟

پاسخ – بحث حديث نفس بحثي است كه زياد از ما مي پرسند و مي گويند كه گاهي ما احساس مي كنيم كه در درون و انديشه ي ما يك وسوسه هاي فكري وجود دارد . وسوسه چند جور است . يك وسوسه ي عملي داريم .مثلا فردي در وضو يا غسل دچار وسواس مي شود . يك وسوسه ي دروني داريم. يوسوس في الصدورالناس . شيطان بيشتر از اين راه وارد مي شود و به سراغ متدينين و افراد خوب مي رود . يعني اگر كسي با اهل بيت كاري ندارد و مخالف آنها هم هست ، شيطان به سراغش نمي آيد ولي كسي كه اهل مسجد و نماز است و در اوج احيا گرفتن و حال خوش است يك مرتبه يك فكر ناشايست در مورد اهل بيت به ذهنش مي آيد . اين فكرها به ذهن مي آيد . اين فكر را شخص نمي آورد . يك وقت من راجع به موضوعي فكر مي كنم . پس اين فكر را من آورده ام . اين فكرها خودبخود به ذهن مي آيد و ممكن است كه راجع به اهل بيت باشد يا خدايا قرآن باشد كه اينها همان حديث نفس است و اين كار شيطان است و دليل آن هم تقيد شخص است . مثلا فرد مقيد به رفتن به امام رضا (ع) و روضه رفتن است و شيطان او را وسوسه مي كند تا اين اعتقاد را از او بگيرد . راهي جز توجه نكردن ندارد . اگر فكر گناه با اختيار باشد ضرر دارد

ص: 11114

ولي اگر با اختيار نيست و طرف آورنده ي فكر نيست مشكلي پيش نمي آورد . اين فكر از يك منشا شيطاني نشأت مي گيرد ، در اين لحظه بگوييد : لا حول ولا قوة الا بالله العلي اعظيم . يك نمازي هم در حاشيه ي مفاتيح بنام حديث نفس است كه اگر كسي آنرا بخواند ، حديث نفس رفع مي شود . راه بعدي فكر جايگزين است . يعني به جاي آن فكر ناشايست فكرهاي ديگري بياورد حتي اگر فكرهاي مفيد هم نباشد تا كم كم آن فكرهاي ناشايست از بين مي رود . عمده ترين راه كار توجه نكردن به آن است . شما توقع نداشته باشيد كه اين افكار زود رفع بشود. ممكن است كه اين افكار چند سال با انسان همراه باشد . اگر دائم با وضو باشيد براي رفع آن موثر است .

سوال – من پسري نوزده ساله هستم . يكي از مشكلات من اين است كه در نماز كاهل هستم و مشكل ديگر من شهوت من است كه نمي توانم آنرا كنترل بكنم . البته چون خدا ستارالعيوب است نگذاشته كه كسي اين موضوع را بفهمد . راهنمايي بفرماييد .

پاسخ – سوره مريم آيه 59 مي فرمايد : دو چيز در آينده باعث گمراهي مردم مي شود . يكي كاهلي به نماز و يكي شهوتراني است . اين صريح قرآن است . در آينده افرادي مي آيند كه نماز را تباه مي كنند و از شهوت تبعيت مي كنند .اينها دچارگمراهي مي شوند . در مورد شهوت مي توان گفت كه به سراغ شما مي آيد و

ص: 11115

شما تحريك مي شويد ولي در مورد نماز شما داريد كاهلي مي كنيد. چرا درنماز سستي مي كنيد ؟ بعضي از جوانان بخاطر لجباري با پدر و مادر نماز نمي خوانند . خيلي از جوانان مي گويند كه چون پدر و مادر به ما گير مي دهد ما نماز نمي خوانيم . توصيه ي من به پدرو مادرها اين است كه اين كار را نكنند . اما جوانان عزيز اگر شما از روي لجبازي درس نخوانيد چه مي شويد؟ اگر روي لجبازي با پدر و مادر غذا نخوريد بيمار مي شويد . يك انسان وقتي به تكليف مي رسد ديگر لازم نيست كه پدر و مادر به او تاكيد بكنند زيرا او در قيامت خودش مسئول است . نماز بعنوان يك واجب به گردن توست . شب اول قبر خودت بايد جواب بدهي. از همه جوانان مي خواهم كه در نماز سستي نكنيد زيرا اين نماز شوينده ، كاهش دهنده ي شهوت و بازدارنده است .ان الصلاة تنهي علي الفحشاء و المنكر .بي نماز بيشتر در آسيبهاي رواني و گناه قرار دارد . اگر كسي گناه هم مي كند نبايد نماز را كنار بگذارد زيرا بالاخره بدن فرد بيمار به ويتامين نياز دارد . در مورد شهوات توصيه اين است كه اين غريزه ي خفته را بيدار نكنيد. اين غريزه ي خفته با فيلم و سايت هاي مبتذل بيدار مي شود. با نگاه به نامحرم و زنان بدحجاب اين غريزه ي خفته بيدار مي شود . با تنها ماندن و به خود انديشيدن اين غريزه تحريك مي شود . پس شما تنها نمانيد و فكر

ص: 11116

نكنيد و جايگرين مناسب پيدا بكنيد. ورزش ، درس ، كار و تلاش داشته باشيد تا اين مسئله به شما فشار نياورد . طبيعي است جواني كه غذاي خوب مي خورد ، بيكار است ، پاي صحنه هاي حرام هم مي نشيند و ورزش هم نمي كند تحريك مي شود . مادران و خواهران در مورد پوششان در خانه دقت داشته باشند . پس جوان نگذارد كه اين غريزه تحريك بشود و عفت داشته باشند .اگر همه ي اينكارها را كردند و باز مشكل شان حل نشد ، اسلام راه ازدواج را گذاشته است تا جوانان دچاراين آسيب ها نشوند. از عامل هاي تحريك كننده مثل نگاه كردن و فكر كردن دوري كنند . وقتي فكر در يك محور خاص باشد از بُعد شهواني خارج خواهد شد . در ضمن جوانان به عواقب اين گناه هم فكر بكنند . بوي تعفن فرد زناكار اهل محشر را آزا مي دهد . كسي كه دچار گناهان همجنس گرايي يا خود ارضاعي بشود ، فرشته ها و زمين و زمان او را نفرين مي كنند. يك عامل بازدارنده ي ما قيامت است .

سوال – چرا خدا نماز را واجب كرده است يعني اگر كسي آنرا نخواند براي او مجازات در نظر گرفته است . شما فرض كنيد كه كسي خدا را قبول دارد و براي نزديكي به خداي خودش نماز هم مي خواند كه با عمل ثابت كند كه اين خداي مهربان را دوست دارد و رشد بكند و به سعادت برسد . حالا چرا خدايي كه اين قدر مهربان است به جرم اينكه كسي نخواسته رشد

ص: 11117

بكند او را مجازات مي كند؟ او دوست ندارد رشد بكند .

پاسخ –مجازات انعكاس عدم رشد است و چيز جديد نيست . در قرآن تجسم اعمال داريم . فمن يعمل مثقال ذرة خيرا يره ، انما ردت اليكم عملكم : اعمال به سوي شما برمي گردد . كسي كه در كوه فحش مي دهد انعكاس آن هم فحش شنيده مي شود. نماز نخواندن يعني بي توجهي به شكر ، بي سپاسي نسبت به خدا و بي دقتي به خالق است . اگر كسي همه ي امكانات را براي شما فراهم كرد اما شما از او تشكر نكردي و به خانه اش نرفتي ، او با شما قطع رابطه مي كند و فيوضات او قطع مي شود. خداوند رحمتي دارد و اين رحمت شامل كسي است كه با او ارتباط داشته باشد . وقتي شما نمازنمي خواني يعني اين ارتباط را قطع مي كني و رحمت هم قطع مي شود. مثل پدري كه به بچه اش مي رسد ولي وقتي مي بيند حس تقدير در او نيست ، رسيدگي اش را قطع مي كند. قيامت نتيجه ي اين رها شدن است . وقتي كسي نماز نخواند ، ثمره ي اين عدم تقدير و شكر ، عذاب مي شود . لذا عذاب همان انعكاس بي توجهي به عبادت است . اگر ايشان دوست دارد كه عذاب بكشد مي تواند آنرا انتخاب بكند . ولي بايد آثار آنرا هم تحمل بكند . خدا انسان را آفريد كه در اين دنيا شاكر باشد و اگر كسي شاكر شد ثمره ي شاكر بودنش را مي چشد . اگر راننده

ص: 11118

اي گفت كه من مي خواهم با چشم بسته با دويست تا سرعت بروم نتيجه اش اين است كه از دره سقوط مي كند . اگر شما نماز نخواني نتيجه اش انحراف است يعني همان دره .

سوال – مدتي است كه دچار وسوسه ي ريا شده ام . هر كار خوبي كه مي خواهم انجام بدهم به ذهن من خطور مي كند كه با انجام اين كار مردم درباره ام چه فكر مي كنند ؟ مي دانم اين افكار شيطاني باعث تباه شدن عمل مي شود و گاهي بخاطر همين از عمل خودم منصرف مي شوم و مي گويم كه با ريا عمل من پذيرفته نيست. نيت عمل من ريا نيست ولي اين وسوسه به ذهن من خطور مي كند و آنرا تباه مي كنند . راهنمايي بفرماييد .

پاسخ – ريا با قصد است . ريا يعني نماياندن . من كاري مي كنم كه مردم خوششان بيايد و من را تشويق بكنند و انگيزه ي من خوش آمدن مردم باشد نه خدا ، اين ريا است . طبيعتا كسي كه كار خوب انجام مي دهد و احساس خوش دارد ، ريا نيست . فردي خدمت امام محمد باقر (ع) آمد و گفت كه وقتي من كاري مي كنم مردم مرا تشويق مي كنند و من از تشويق آنها خوشم مي آيد ،آيا اين ريا است ؟ امام فرمود : خير . هيچ كس در اين عالم نيست كه وقتي او را تشويق مي كنند خوشش نيايد . اگر كسي شما به شما بگويد كه چه اجراي خوبي داريد، آيا شما بدتان مي آيد؟

ص: 11119

ريا اين است كه انسان عمل را به قصد خوش آمدن مردم انجام بدهد و اصلا انگيزه ي الهي نداشته باشد . اين فرد سوال كننده كار را براي خدا انجام مي دهد و نبايد به احساس شان توجه بكنند . اين هم به بحث حديث نفس برمي گردد . اين حديث نفس شيطاني است و نبايد به آن توجه بشود . ما روايت داريم كه از خودتان تعريف كنيد . امامان ما از خودشان تعريف مي كردند . داريم كه اگر داريد متهم مي شويد يا با تعريف شما كسي هدايت مي شود از خودتان تعريف كنيد . اگر كسي به قصد نماياندن كاريرا انجام بدهد ريا كرده است . صرف اينكه اين مطلب به ذهن انسان مي آيد گناه نيست .

سوال – سوره طه 38 تا 51 را توضيح بدهيد .

پاسخ – كساني كه دغدغه ي هدايت ديگران را دارند به اين نكته توجه بكنند. وقتي موسي و برادرش پيش فرعون مي رفتند ، خدا به آنها فرمود : با فرعون نرم سخن بگوييد . شايد اين نرم سخن گفتن شما باعث بشود كه او بترسد و عوض بشود . اين ادب امر به معروف و نهي از منكر است . ما هر چقدر هم كه دغدغه ي دين داشته باشيم از موسي پيامبر بالاترنيستيم و طرف ما هر چقدر هم كه بد باشد از فرعون بدتر نيست . پدرها و مادرها با فرزندانتان با مقايسه ،تحقير ،سرزنش و ملامت برخورد نكنيد ،گذشته ي خودتان را با حال آنها مقايسه نكنيد، بگونه اي با آنها سخن بگوييد كه آنها از دين

ص: 11120

زده نشوند .

سوال – من خانمي هستم كه از اسلام ياد گرفته ام كه از شوهرم اطاعت كنم . بايد با او ماهواره نگاه بكنم و به مجالس عروسي بروم كه گاهي عروسي گناه آلود است . آيا من بايد از او اطاعت بكنم ؟

پاسخ – حديث داريم كه اطاعت از هيچ بنده اي جايز نيست كه منجر به گناه و معصيت خدا بشود . امام حسين (ع)وارد مسجد شد . فرزند عمرو عاص به احترام آقا از جايش بلند و شد و احترام و تمجيد كرد . به او گفتند كه تو در جنگ صفين با پدرش علي و حسين جنگيدي ، پس چطور اين همه اعتقاد داريد ؟ گفت : در آنجا پدرم اين امر را كرد و امر پدر واجب بود. بين آنها اختلاف شد و به نزد امام حسين(ع) رفتند و امام حديث بالا را گفتند . شوهر شما كه شما را به مجلس گناه مي برد ، اطاعت از او واجب نيست . در رفتن حج واجب اجازه از شوهر واجب نيست . اگر پدر بچه اش را به دروغ وادار مي كند بچه نبايد اطاعت بكند . اگر مردي به همسرش گفت كه براي من شراب تهيه كن ، بي حجاب به خيابان بيا يا با غريبه ها دست بده ،زن نبايد اطاعت بكند . اما خوب است كه اينكارها با مصالحه حل بشود .

سوال – در آيات و روايات نااميدي ازخدا گناه كبيره است و از طرفي نامه ي اعمال ما سياه است البته نه از روي عناد گناه مي كنيم ولي مدام در گناه

ص: 11121

هستيم .پس چطور از رحمت خدا نااميد نباشيم ؟ ما بخشش مجاني نداريم . اميد به رحمت خداوند يعني چه ؟

پاسخ – اگر كسي جرات و پررويي بر گناه دارد ، رحمت خدا شامل حال او نمي شود . اگر من تا آخرين لحظه گناه بكنم نبايد انتظار به رحمت خدا داشته باشم . در قرآن مي فرمايد كه رحمت خدا شامل انسانهاي نيكوكارمي شود . آياتي كه آخرش مي فرمايد : لعلكم ترحمون شايد خدا شما را رحمت كند ، عوامل آن را قرآن خواندن، نماز خواندن و استغفار مي داند . اگر كسي در گناه جري بشود خدا توبه اش را نمي پذيرد و در حديث داريم كه كسي كه اصرار برگناه مي كند توبه اش پذيرفته نيست . انسان نبايد بر گناه اصرا بورزد . اين با شكستن توبه فرق مي كند . گاهي انسان توبه مي كند وگاهيتوبه اش را مي شكند ولي باز پشيمان است و خدا ممكن است كه او را ببخشد . محصلي كه تا لحظه ي آخر درس نمي خواند نبايد انتظار نمره ي خوب داشته باشد . اينكه گفته اند ياس از رحمت خدا گناه كبيره است معنايش اين است كه كسي گناه بكند و بگويد كه توبه ام پذيرفته نيست ،اين بد است . اگر ما بخواهيم و توبه كنيم صلاحيت رحمت خدا را داريم . باران مظهر رحمت است ،اگر كسي به زير زمين برود و باران را نبيند نمي تواند بگويد كه اشكال از باران است . زيرا اشكال از خودش است . اگر شما از زير زمين به حياط بياييد رحمت

ص: 11122

هم برشما مي بارد . شما گناه نكن رحمت خدا شامل حال شما مي شود . رحمت خدا شامل حال كساني مي شود كه جرات بر گناه نداشته باشند .

سوال – دوستي دارم كه بيست ساله است و در ترم اول دانشگاه است . او در خانواده اي بزرگ شده است كه بزرگترين غم والدين او خوب لباس پوشيدن و خوب درس خواندن بوده است . والدين او هيچ كاري با فكر و دين داري او ندارند . او نماز نمي خواند و به دستورات دين عمل نمي كند و كار نامشروع هم انجام مي دهد و در درسش هم مشكلات زيادي دارد . او مي گويد كه من مي دانم كه دارم اشتباه مي كنم ولي نمي توان آنرا رها كنم . در حديث ديدم كه مي فرمود به انسان بي نماز سلام نكنيد . وظيفه ي من چيست ؟

پاسخ – اينكه به انسان بي نماز سلام نكنيد بحث ديگري است . يعني كسي كه بي نمازي اش باعث مي شود كه روي شما اثر بگذارد و يك عنادي با دين دارد ، با او رابطه برقرارنكنيد . ولي انسان بايد براي اصلاح ديگران سعي بكند . پيامبر مرتب سراغ مشركين مي رفت و آنها را اصلاح مي كرد . اين دوست ما نااميد نشوند ، با اين آقا حرف بزنند و سعي كنند كه او را هدايت كنند. انسانها قابل تغيير هستند . جوانان قلبشان رقيق است . به او بگويند كه خدا جوان توبه كننده را دوست دارد . اين افراد ممكن است كه حوادثي در زندگي شان پيش بيايد

ص: 11123

كه به خودشان بيايند . ما اميدواريم كه حادثه اي باعث اصلاح اين جوان نشود . گناهكار يك بيمار است و بايد معالجه بشود . بايد او را كم كم اصلاح كنند. سعي كنيد كه روي او تاثير بگذاريد . اگر اين اتفاق نيفتاد او را رها كنيد و خدا هم به پيامبر گفت كه ديگر غصه ي آنها را نخور و آنها را رها كن . بعضي ها از حيوان هم بدتر هستند البته اين جوان اين طور نيست .

سوال – من علاقه ي زيادي به رفت و آمد دارم . در خانواده ي همسرم كسي هست كه با بيشتر افراد فاميل قهر است زيرا از ديد او بيشتر كارهاي اطرافيان اشتباه است و چند بار به خانواده ي من تهمت زده است ولي من به اين خاطر كه خدا گفته ببخشيد تا آمرزيده بشويد از كارهاي او گذشت كرده ام ولي كارم به جايي رسيده است كه با شنيدن نام او بيمار مي شوم . و به همين دليل با و قطع رابطه كرده ام . راهنمايي بفرماييد .

پاسخ – آقايي مي گفت كه برادر من بيست سال است كه با من و برادرانم قهر است و او فرد مذهبي است و عامل قهر او هم همسرش است . فردي كه متدين است مگر نمي داند كه اگر كسي بيش از سه روز باهم قهر باشند هر دو از مسلماني خارج هستند ؟ شما كه بيست سال است كه با اقوام تان رفت و آمد نمي كنيد و دور خودتان حصار كشيده ايد مسلم بدانيد كه اين فشار قبر دارد .

ص: 11124

و شما در پيش خدا مسئول هستيد . بسياري از اعمال خوب شما به خاطر آن حبط مي شود و از بين مي رود. اگر كسي از فاميل با شما قطع ارتباط كرده است شما اين كار را نكنيد و بايد صله ي رحم باشد . الزاما صله ي رحم به رفت و آمد نيست .گاهي با يك تلفن يا پيامك اين ارتباط حفظ مي شود . اگر شما چند بار رفتيد و او نيامد و ارتباط برقرار نكرد ، شما ديگر پيش خدا مسئول نيستيد و مي توانيد ادامه ندهيد .

سوال – در مورد حديث نفس توضيحات بيشتري بفرماييد .

پاسخ – اگر افكار و وسوسه هايي درمورد بزرگان و خدا به ذهن انسان مي آيد براي مقابله با آن چند كار انجام بدهند .يكي اينكه به اين افكار توجه نكنند ، ديگر اينكه با وضو باشند ، لا حول و لا قوة الا بالله العلي العظيم بگويند و آقا شيخ عباس قمي نمازي را در حاشيه ي مفاتيح نقل كرده اند كه دو ركعت نماز است و دعايي دارد استمرار بر آن حديث نفس را رفع مي كند.

90-05-08

المنت لله كه در ميكده باز است زان رو كه مرا در او روي نياز است ، خم ها هم در جوش و خروشند زمستي وان مي كه در آنجاست حقيقت نه مجاز است ، از وي همه مستي و غرور است و تكبر و ز ما همه بيچارگي و عجز و نياز است ، رازي كه بر غير نگفتيم و نگوييم با دوست بگوييم كه او محرم رازست ، در كعبه ي

ص: 11125

كوي تو هر آنكس كه درآيِد از قبله ي ابروي تو درعين نمازست ، اي مجلسيان سوز دل حافظ مسكين از شمع بپرسيد كه در سوز و گذاز است .

سوال – بايد چه اتفاقي بيفتد كه روزه گرفتن در اين هواي گرم تابستان براي ما دلچسب بشود ؟

پاسخ – چند سالي است كه ماه رمضان در تابستان است . در روايت داريم كه بافضل ترين عمل مشكلي ترين عمل است . طبيعتا اجر آن هم بيشتر است . بعضي ها مي گويند كه كدام مرجع آسانتر مي گيرد همان را انتخاب كنيم درحاليكه اشتباه است . در انتخاب مرجع نبايد سهولت عمل را ملاك قرار بدهيم . كسي كه دنبال عمل سخت تر برود پاداش بيشتري دارد . به نقل از معصومين داريم كه ما نماز و وضو گرفتن در شبهاي سرد يا روزه گرفتن در روزهاي گرم را دوست داريم . با توجه به سختي كه روزه گرفتن در تابستان دارد ، من مقداري از اهميت روزه گرفتن مي گويم . وقتي انسان بداند كاري اهميت و ارزش دارد پاي آن وقت مي گذارد و سختي را بر خودش هموار مي كند . مثل مادري كه نه ماه سختي دوران بارداري را تحمل مي كند ولي همه ي اميدش به اين است كه اين بچه بدنيا مي آيد و ثمره ي اين سختي را مي بيند . يك بيمار بايد درد و سختي را تحمل كند و دارو بخورد به اين اميد كه بهبود پيدا بكند .كارمندي سه شيفت كار مي كند به اميد اينكه خانه و ماشين بخرد . ما خودمان

ص: 11126

يك سري سختي را مي پذيريم به خاطر آثاري كه بر آن مترتب است . و به اميد آن تنايجي هستيم . روزه سختي دارد ولي نتايج آن خيلي با ارزش است . ما تنها يك عبادت داريم كه خدا مي گويد كه اين عبادت مال من است . حديث داريم كه روزه براي من است و من براي آن جزا تعيين مي كنم . مگر نماز حج جهاد براي خدا نيست ؟بعضي از تعبيركنندگان مي گويند منظور اين است كه ثواب اعمال ديگر را فرشته ها مي دهند ولي ثواب روزه را خود خدا مي دهد . بعضي ها گفته اند كه ثواب روزه از بقيه اعمال بيشتر است . يك استاد اخلاقي مي فرمود : روزه تشبه به خالق است . خدا نمي خورد و نمي آشامد . روزه دار هم نمي خورد و نمي آشامد . اين امساك يك نوع تشبه به خالق است و بخاطر همين گفته كه روزه براي من است و من خودم پاداش آنرا مي دهم . روايتي از بحار داريم كه پيامبر فرمود : هيچ كسي نيست كه ماه رمضان روزه بگيرد و سختي آنرا تحمل كند مگر اين كه هفت اثر در زندگي او داشته باشد البته هر روزه اي اين اثر را ندارد . يكي از آن آثار اين است كه حرام در بدنش ذوب مي شود . كسي كه نگاه و استماع و... حرام داشته باعث مي شود كه اينها در بدنش تحليل برود . يعني اين خودبخود پادزهري است كه در زندگي حرام را از بين مي برد . اين يك تمرين و

ص: 11127

ممارست است . كسي كه سي روز نخوردن حلال را تمرين مي كند ، بعد از ماه رمضان اين فرد مي تواند حرام را هم نخورد . شما كه بخاطر روزه آب نخوردي ، پس مي تواني ديگر شراب هم نخوري ، شما كه با اين روزه حلال مرتكب نمي شوي ، در حال روزه خيلي از كارهاي حلال حرام مي شود مثل نزديكي با همسر كه در هنگام روزه داري حرام است . در مكه وقتي شما مُحرم مي شويد مي گويند كه مورچه را آزار ندهيد ، بدنت را نخارانيد، خون از بدنتان بيرون نيايد . اين مي خواهد بگويد كه تو اينحا نبايد مورچه را آزاربدهي تمرين بكن كه بعدا مردم را آزار ندهي . انساني كه روزه مي گيرد و حلال بر او منع مي شود مي تواند دنبال نامحرم نرود ، پاي صحنه هاي متبذل ننشيند . پس اين اولين اثر است . حالا عده اي نگويند كه ما يازده ماه سال را گناه مي كنيم و در يك ماه رمضان همه ي آنها ذوب مي شود . دومي اين كه كسي كه روزه مي گيرد به رحمت خدا نزديك مي شود . در قرآن 114 بار بسم الله الرحمن الرحيم است كه 228 بار كلمه ي رحمت در آن تكرار شده است . بعضي از سوره هاي قرآن با رحمت شروع شده است . مثل سوره ي مريم . رحمت خدا اين قدر مهم است كه انبياء الهي دعا مي كردند : ادخلني في رحمتك عبادك الصالحين . هر كس كه مشمول رحمت خدا شد بقيه ي مسائل حل

ص: 11128

است . اول دعاي كميل مي گوييم اللهم اني اسئلك برحمتك التي وسعت كل شئي . رحمت خدا دو قسم است . يكي رحمت عام و فراگير دارد و نگاه نمي كند كه طرف مومن است يا كافر . به همه اين رحمت را مي دهد . مثل رحمت جاذبه كه شامل همه ي انسانهاي روي زمين است ، رحمت هوا، سلامت ، غذا ... و ديگري رحمت خاص است . مثلا باعث مي شود كه انسان لذت عبادت را بچشد ، باعث مي شود افسردگي نداشته باشد ، باعث احساس آرامش مي شود ، باعث مي شود كه انسان از مرگ نترسد .رحمت خاص شامل هر كسي نمي شود . لذا از خدا مي خواهيم كه اين رحمت را به ما بدهد . در دعاي مناجات حضرت امير مي فرمايد كه خدايا به من رحم كن . رحمت خاص خدا اين است كه از آنها راضي باشد . پس در روزه خدا رحمتش را شامل بنده مي كند . بنده هفده ساعت گرسنگي و تشنگي را تحمل مي كند مخصوصا نوجواناني كه سال اول شان است كه روزه مي گيرند و به آنها توصيه مي كنم كه روزه بگيرند و دعا هم بكنند . او فقط بخاطر خدا دارد اين كار را مي كند . اگر ساعت ناهار اين نوجوان جابجا بشود نوجوان صدايش در مي آيد . داريم كه روزه دار يك شادي عجيبي در افطار دارد و يك شادي هم هنگام عيد فطر دارد . در روايات داريم كه جايزه ي ويژه به فرد روزه دار داده مي شود . حالا اگر

ص: 11129

كسي بيمار است و عذر دارد و نمي تواند روزه بگيرد از اين ثوابها محروم نمي شود . زيرا ماه ، ماه رحمت است . قرآن و دعا خواندن و خيلي كارهاي ديگر مي توان در اين ماه انجام داد . بحث ما روي كساني است كه مي توانند روزه مي گيرند و به آن بي توجهي مي كنند . اثر سومي اين است كه خداوند سكرات موت را بر فردي كه روزه مي گيرد آسان مي كند . سكرات به معني مستي مرگ است يعني لحظه اي كه انسان دارد از بستگانش جدا مي شود و يك حالت سختي است زيرا لحظه ي انتقال است . بعضي از اولياء خدا براي آن لحظه گريه مي كردند . پس براي فرد روزه دار لحظه ي مرگ آسان مي شود و عزرائيل را به صورت خوبي مي بيند و جان دادن برايش سهل مي شود. اثر چهارم اين است كه فردي كه روزه مي گيرد از تشنگي و گرسنگي روز قيامت مصون مي ماند . دانش آموزي كه صبح تا شب درس مي خواند و كلاس مي رود ، به اميد قبولي در كنكور همه ي اين سختي ها را قبول مي كند . اين روايت خيلي زياد است . اثر پنجم اين است كه خداوند او را از آتش جهنم در امان مي دارد . يكي از عواملي كه باعث جهنمي شدن ما است شيطان است . در ماه رمضان شيطان عملا دستش بسته است . اثر ششم اين است كه خدا از غذاهاي پاكيزه ي بهشت به او مي خوراند زيرا او مستحق بهشت

ص: 11130

است . فرمود : هركس در ماه رمضان روزه بگيرد و با خودش بگويد كه هر چند سال كه زنده باشم روزه مي گيرم ، اگر او بميرد و ماه رمضان ديگريي را درك نكند به بهشت مي رود. يكي از شاهان عباسي فرد عياشي بود و به او خبر دادند كه ماه رمضان رسيده است . او ناراحت شد و گفت كه اگر من زنده باشم ماه رمضان را برمي دارم . سال بعد قبل از ماه رمضان او از دنيا رفت . اثر هفتم اين است كه روزه ي انسانها ، كفاره ي اشتباه حضرت آدم كه از بهشت رانده شد مي شود . ما كساني داشته ايم كه تمام عمرشان روزه بودند مگر روزهايي كه روزه حرام بوده است يا كساني كه از خدا خواسته اند كه با زبان روزه از دنيا بروند . نفيسه خاتون در مصر دفن است و فردعجيبي بوده است . او نوه امام حسن مجتبي (ع) و عروس امام صادق (ع) بوده است . او در مصر حرم دارد. او چند هزار ختم قرآن كرده است . مدرس بوده است و در پشت پرده مي نشسته و بزرگان از محضر درس او استفاده مي كردند . ايشان وقتي از دنيا رفتند شوهرش مي خواست او را در قبرستان بقي دفن كند ولي مردم مصر اجازه نداند و گفتند كه او مال ماست . شوهرش پيامبر را خواب ديد كه فرمود : بگذار او در مصر دفن بشود كه باعث بركت اين سرزمين است . خادم اين خانم مي گويد كه وقتي ايشان مي خواست جان بدهد رو

ص: 11131

به قبله شد و شروع به خواندن قرآن كرد . همانطور كه قرآن مي خواند به او حالت احتضار دست مي داد . من براي او يك ظرف آب بردم . ايشان روزه بودند و آب نخوردند . ايشان با حالت روزه از دنيا رفت . در جنگ موته برادر حضرت اميرالمومنين جعفر ضربت خورد . و دستهايش از بدن قطع شد و به جعفر طيار معروف بود. وقتي او به زمين افتاد فردي برايش آب برد . او روزه بود و گفت كه اگر من افطار را در ك كردم آنرا مي خورم ولي از خدا خواسته ام كه با زبان روزه از دنيا بروم . فردي با همسرش كه متدين بودند پيش پيامبر آمدند و گفتند كه راهي به ما نشان بده كه راحت بهشتي بشويم . پيامبر فرمود : روزه بگير . حتي مستحب است كه بعد از عيد فطر انسان شش روز روزه بگيرد . اگر كسي اين شش روز را روزه بگيرد گويي كل سال را روزه بوده است . بزرگان اخلاق مي گويند علت گرفتن اين شش روزه اين است كه يعني خدايا ما هنوز خسته نشده ايم . امام سجاد (ع) وقتي هلال ماه رمضان مي رسيد لبخند مي زند و وقتي هلال ماه شوال مي رسيد اشك مي ريخت . ايشان وداع با رمضان داشت . ماه رمضان ماه استثنائي است. مثلا در بين انبياء ، برترين انبياء رسول خداست . در بين اوصياء برترين وصي حضرت علي (ع) است . در بين خانم ها ، حضرت زهرا سيدة النساء العالمين است . در ايام هفته جمعه

ص: 11132

برتر است . در ميان ذكر ها ذكر سبحان الله و الحمدلله ولا اله الا الله و الله اكبر برتر است . برترين ماه ، ماه رمضان است و برترين شب ، شب قدر است . در اين ماه ختم يك آيه ثواب ختم كل قرآن را دارد ، خواب هم عبادت است . خدا مي خواهد بگويد كه وقتي اينها ثواب دارد ببينيد كه نماز چه ثوابي دارد . البته ضوابطي دارد كه بعدا خواهيم گفت .

سوال- سوره مريم آيات 26 تا 38 را توضيح بدهيد .

پاسخ – اين صفحه اشاره به روزه ي حضرت مريم دارد . او وقتي با عيسي به نزد مردم برگشت ، مردم برايشان سوال بود كه چرا اين بچه بدوم پدر بدنيا آمده است . به او وحي شد كه بگو من روزه هستم . و آن موقع در روزه سكوت هم بود . اين نشان مي دهد كه روزه بعنوان يك عبادت در اديان سابق هم بوده است . در قرآن داريم : كتب عليكم صيام كما كتب علي الذين من قبلكم .

سوال – در مورد آداب ماه مبارك رمضان توضيحاتي بدهيد .

پاسخ – در روايات داريم كه نگوييد : رمضان آمد و رفت ، بگوييد : ماه مبارك رمضان آمد و ماه مبارك رمضان رفت . اين ماه را با احترام بگوييد . زيرا ماه رمضان نامي از نامهاي خداست . باران پاييز كه گرد و غبار تابستان را مي شويد در زبان عرب به آن رمض مي گويند . ماه رمضان به معناي شوينده است . روايت داريم كه رمضان گناهان

ص: 11133

را مي شويد و از بين مي برد . ما مي خواهيم آداب ماه رمضان را بگوييم و يك عده اي مي گويند كه ما نمي توانيم اين آداب را عمل كنيم پس روزه هم نمي گيريم . بعضي از بينندگان بخشي از صحبت هاي ما را مي شنوند و بقيه را گوش نمي كنند . آقايي به من مي گفت كه من نماز نمي خوانم . گفتم كه نماز ستون دين است و ... ايشان گفت كه شما گفته ايد كه پيامبر گفته به نماز افراد نگاه نكنيد به امانتداري ، صدق در گفتار آنها نگاه كنيد و اگر كسي بار از دوش مومن بردارد افضل از يك ماه نماز و روزه است . ايشان توجه نكرده كه وقتي من ثواب خدمت رساني را مي گويم نمي خواهم با آن نماز را قرباني كنم . اگر نماز قبول بشود كارهاي ديگر ما قبول مي شود و اگر نماز قبول نشود كارهاي ديگر ما قبول نمي شود . اگر ما كاري را مي گوييم كه فضيلتش از نماز بيشتر است معنايش اين نيست كه شما نماز نخوانيد . اين ثواب هايي كه من مي گويم مخصوص روزه دار نيست . اگر كسي نمي تواند در ماه رمضان روزه بگيرد ياعذر دارد مي تواند اينها را رعايت كند . ديگر اين كه كساني كه روزه مي گيرند و نمي توانند اين آدابي كه مي گوييم رعايت كنند ، نگويند كه پس ما روزه نمي گيريم . روزه گرفتن هم درجاتي دارد . اين مثل روايتي مي ماند كه مي گويد اگر كسي شراب بخورد نمازش پذيرفته

ص: 11134

نيست . پس آيا بايد فرد نماز نخواند ؟ خير . اين روايت مي خواهد بگويد كه نماز نقش ارتقاء و سازندگي و رشد را در انسان دارد كه نماز فرد شراب خوار نمي تواند صرف اين بشود بلكه مي تواند صرف اين بشود كه زهر شراب را از بين ببرد . يعني اثر منفي شراب را از بين مي برد . نماز براي يك فرد سالم آرايش است و براي فرد شراب خور پالايش است . حالا اگر كسي اين آداب روزه را رعايت نمي كند خود روزه اين آثار را مي آورد . رسول خدا مي فرمايد : كسي كه شش چيز را در ماه رمضان رعايت كند خداوند آثار روزه را به او مي دهد . يكي اينكه فرد روزه دار دين خودش را حفظ كند ودين خودش را به دنياي خودش نفروشد. مثل كساني نباشند كه در كربلا روزه گرفتند و امام حسين (ع) را كشتند . علت اينكه روز عاشورا مكروه است كه روزه بگيريم اين است كه آنها به شكرانه ي كشته شدن اباعبدالله روزه گرفتند . مثلا كسي روزه بگيرد و كلاه سر مردم بگذارد . پس دينش را بايد حفظ بكند . ديگر اين كه خودش را كنترل كند و نگه دارد . مثلا خودش را از نگاه نامحرم نگه دارد . روايت داريم كه وقتي انسان روزه مي گيرد چشم ، گوش و مو او هم بايد روزه بگيرد . خانمي كه روزه هستي مويت را نامحرم نبيند .البته در مواقع ديگر هم بايد اين طور باشد . ديگري اينكه كسي كه روزه مي گيرد صله

ص: 11135

ي رحم بكند . پس ماه رمضان زمان ديد و بازديد است . وقتي سحر بلند مي شوند فقط دنبال سحري خوردن است . البته سحري خوردن خودش موضوعيت دارد. مي توانيد در سحر دو ركعت نماز شب بخوانيد . قرآن بخوانيد و استغفاري بكنيد . ديگر اينكه همسايه را آزار ندهيد. الان باب شده است كه جوانان تا سحر فوتبال بازي مي كنند . اين كار خوب است ولي كوچه ممكن است كه مردم بيمار داشته باشند و سر و صدا آنها را اذيت كند . مي توانيد در ورزشگاهها بازي كنيد كه براي مردم مزاحمت نباشد . بعضي در ماه رمضان مراسم دارند اين خوب است ولي نبايد مزاحم مردم بشوند . بدانيد كه همسايه آزاري باعث مي شود كه ثواب روزه ي شما كم بشود . ديگري اينكه مراعات برادرانش را رعايت كند . مثلا شما كارمند هستي و روزه هستي ، با مردم بدخلقي نكن . روزه بهانه اي نشود كه از كار مردم كم بگذاري . ديگر اينكه زباشن را در كامش نگه دارد . و چنين روزه اي ، ثوابش را فقط خدا مي داند . روزه داري كه اين كارها را مي كند روزه اش اهميت دارد . در روايات ما تاكيد شده در حال روزه خوش خلق باشيد ، عطر بزنيد ، بي حال و سست نباشيد ، اگر انسان گرسنه اش هم شد نبايد اين را نشان بدهد . اقشاري از مردم با زحمت روزه مي گيرند . مثل بناها ، مكانيك ، نانواها ، الان دانشگاهها و مدارس تعطيل است ولي كساني كه تبلغ دين

ص: 11136

مي كنند يا تدرس مي كنند ، اين افراد بدانند كه ثواب روزه شان خيلي زياد است . فرد عرق مي ريزد و كار مي كند و روزه مي گيرد ما بايد به اين افراد غبطه بخوريد .

سوال – در مدتي كه به پايان ماه شعبان مانده است ، چكار كنيم تا قصورهاي مان را جبران كنيم ؟

پاسخ – اول اينكه دعا كنند كه خدايا اگر تا اين موقع ازماه شعبان ما را نيامرزيده اي ، الان ما را ببخش و بيامرز . ديگر اينكه اين اذكار را در روزهاي باقي مانده بگويند . مثل صلوات ، استغفرالله و اسئله التوبه ، سبحان الله و الحمد الله و لا ... را بگويند ، از مناجات شعبانيه غافل نشوند .

90-05-01

بي تو اينجا همه در حبس ابد تبعيدند سالها هجري و شمسي همه بي خورشيدند ، سير تقويم جلالي به جمال تو خوش است فصلها را همه با فاصله ات سنجيدند ، تو بيايي همه ساعتها و ثانيه ها از همين روز همين لحظه همين دم عيدند .

سوال – در مورد خودسازي توضيحاتي بدهيد .

پاسخ – براي خودسازي يك آمادگي هاي كلي لازم است . منظور از آمادگي كلي مواردي است كه مربوط به يك معصيت يا خطاي خاصي نيست . مثلا مي گوييم اين عامل روي سازندگي يا اصلاح نفس اثر دارد . در واقعيت فراگير است . كساني كه كتاب مي نويسند در فصل يك كلياتي مي نويسند و در كليات مفاهيم عام را مورد بررسي قرار مي دهند . بعد راه كارهاي عملي را مي دهند . ما هنوز

ص: 11137

به راهكار عملي نرسيده ايم . من چند عنصر كه روي مسائل تربيتي موثر هستند را توضيح مي دهم . قبلا به نقش محيط ، وراثت و دوست پرداختيم و گفتيم كه اينها مي توانند چقدر در تربيت موثر باشند . چند مورد هم امروز مي گويم كه بحث تكميل بشود . يكي از عوامل علم و آگاهي است . آگاهي وعلم در مسائل تربيتي خيلي مهم است . بسياري از گناهان و خطاها ناشي از جهل و بي اطلاعي است . قرآن وقتي مي خواهد علت شهوتراني قوم لوط را بيان كند كه چرا قوم لوط به جاي ازدواج و تشكيل خانواده به دنبال همجنس گرايي رفتند ؟ اين گناه امروزه در دنيا دارد نهادينه مي شود و دنيا امروز دارد اين را رسمي مي كند. در يكي از كشورهاي اروپايي كششي در سخنراني گفته بود كه حيوانات كه شعور ندارند دست به اين كار نمي زنند ولي ما كه شعور داريم اين كار را مي كنيم . اين كشور كه ادعاي آزادي را دارد سخنراني اين كشيش را ممنوع كرده بود . اسلام وقتي اين كار را منع مي كند مي خواهد كه كانون خانواده حفظ بشود . در ضمن آثار منفي را هم دارد . قرآن مي فرمايد : شما براي ارضاع شهوات بدنبال همجنس خودتان رفتيد زيرا شما نادان هستيد . اگر انسان دانا باشد و بداند كه ثمره ي تشكيل خانواده چقدر خوب است دنبال كار حرام و فحشا نمي رود. كساني كه از راههاي غير شرعي ارضاع مي شوند هم از لحاظ اعصاب لطمه مي خورند و هم باعث

ص: 11138

ايجاد خوف و دلهره مي شود و آشفتگي رواني ايجاد مي كند . در ضمن وقتي جامعه آلوده شد ممكن است كه دامن خانواده ي خود فرد آلوده را هم بگيرد . وقتي برادران يوسف ، او را در چاه انداختند . قرآن مي فرمايد : يوسف به برادرانش گفت كه شما جاهل هستيد . اگرانسان عاقل باشد به برادرش حسادت نمي ورزد . اگر انسان دانا باشد با برادرش قهر نمي كند . در قرآن به بدبيني و سوء ظن اشاره كرده است . سوره آل عمران آيه 154مي فرمايد : (در شكست احد عده اي دچار بدبيني شدند و گفتند كه خدا ديگر پيامبر را باري نمي كند خدا در اين آيه مي فرمايد كه ) اينها به خدا گمان بد ورزيدند و اين بخاطر جهل آنهاست . شهوتراني ، حسادت و بدگماني از روي جهل است. در جامعه ي قبل از اسلام در عرب تعصب زياد بود . مي گفتند كه مابت پرست بوده ايم و بت پرست خواهيم مي مانيم ، نمي شود كه ما دين پدران مان را كنار بگذاريم . روزي امام صادق (ع) منزل يكي از يارانش رفت كه خانه اي بهم ريخته داشت و رفت و آمد هم دراين خانه سخت بود و پله زياد داشت . امام به او گفت كه تو وضع مالي ات خوب است چرا خانه ات را عوض نمي كني ؟ اوگفت كه اين خانه يادگار پدر من است . امام فرمود كه پدرت ناداني به خرج داد و علي رغم اين كه داشت اين كار را نكرد تو چرا اين كار

ص: 11139

را ادامه مي دهي . بعضي ها مي گويند كه بد خلقي در ذات اين خاندان است يا جد اين خانواده عصباني بوده يا كتك زدن در ذات خانواده ي ما است . اينها حرفهاي جاهليت است .قرآن مي فرمايد: بعضي ها در دلشان تعصب داشتند كه ناشي از جهل بود . در سوره ي حجرات بعضي ها به پيامبر بي ادبي مي كردند و پشت خانه ي پيامبر مي آمدند و داد مي زدند كه يا محمد بيرون بيا وبراي ما قرآن بخوان .آيه نازل شد كه پيامبر را به اسم صدا نزنيد .( بعضي بچه ها پدر يا مادر را به اسم صدا مي زنند كه اين كار خوبي نيست .ائمه مي گفتند پدرم مي گفت كه ... ) صدايتان را از صداي پيامبر بالا نياوريد . كساني كه تو را از پشت خانه صدا مي زنند جاهل هستند و خرد ندارند .اين آيه مي خواهد بداند كه بي ادبي علتش جهل است . ممكن است كه كسي مطلبي را بداند ولي آنرا در زندگي اش پياده نكند . سوره اعراف آيه179 مي فرمايد : خيلي از مردمي كه جهنمي مي شوند عقل دارند ولي نمي انديشند و بكار نمي برند . اين هاغافل هستند . پس ريشه ي بسياري از مسائل جهل و ناداني است . در روايات ما هم آمده كه جهل و ناداني باعث مي شود كه انسان مرتكب گناه بشود . حديث داريم : هركه خدا را بشناسد خوف خدا در دلش مي آيد و گناه نمي كند. حديث ديگري مي فرمايد : كسي كه خداشناس باشد حرفهاي بي

ص: 11140

ربط نمي زند. اگر ما بعضي مواقع بد خلق و عصباني هستيم و با مردم بد حرف مي زنيم اينها ناشي ازناداني است . يعني در آن مورد خاص فكر نمي كنيم و توجه نمي كنيم . اگر كسي بداند كه بخش عمده اي از فشار قبر براي غيبت است و بيشتر چيزهايي كه از زبان صادر مي شود هيزم جهنم است ، اين كار را نمي كند . اگر كسي اثر شهوتراني در قيامت را بداند طبيعتا پرهيز مي كند . پس يا نمي داند يا اگر مي داند در آن لحظه به آن توجه نمي كند . عامل ديگر تغذيه است . تغذيه روي ساختار اخلاقي انسان تاثير دارد . امروزه اطبا مي گويند كه غذا روي روح هم اثر دارد لذا خون خواري قساوت قلب مي آورد . مثلا مي گويند : فلان غذا باعث مي شود كه انسان حافظه اش قوي يا ضعيف بشود . تاكيد شده كه غذا بايد حلال و پاكيزه باشد . حديث داريم كه كسي كه لقمه ي حرام بخورد چهل روز نمازش قبول نمي شود و تا چهل روز دعاي او به اجابت نمي رسد. داريم يك لقمه ي حلال باعث روييدن گوشت حرام در بدن مي شود. روزعاشورا وقتي امام حسين (ع) ديد كه لشكر به حرفهايش گوش نمي دهند فرمود : لقمه ي حرام خورده ايد و خدا بر قلبهاي شما مهر زده است و ديگر به حرفهاي من گوش نمي دهيد . وظيفه ي ما در زندگي اين است كه حلال بخوريم و لقمه ي حرام در زندگي مان نيايد . يك پدر

ص: 11141

بايد براي آينده ي پسرش حساس باشد . حساسيت فقط روي خوردن بچه و سلامتي بچه نيست بلكه بايد به اين هم اهميت بدهد كه لقمه حلال باشد . بايد درآمد او حلال باشد و خمس آنرا داده باشد رشوه و مال مردم در آن نباشد . اگر كسي مبتلا به لقمه ي حرام شد نبايد بگويد كه پس من چهل روز نماز نخوانم . منظور اين است كه نماز كسي كه با لقمه ي حلال است با نماز كسي كه با لقمه ي حرام است يكسان پذيرفته نمي شود . ولي شما بايد نماز را بخوانيد تا كم كم اثر لقمه ي حرام از بين برود . منظور اين روايات اين است كه شما لقمه ي حرام نخوريد نه اينكه نماز نخوانيد . بعضي ها مي گويند كه شوهر ما يا پدر ما لقمه ي حرام به خانه مي آورد ،تقصير ما چيست؟ شما تكليفي نداريد اگر كاري از دست شما برنمي آيد و اگر شما نان خور اين مرد يا پدر هستيد موظف هستيد كه به او بگوييد يا احتياط كنيد ولي اگر خانمي درآمدي ندارد و اين مرد روزي را به خانه مي آورد شما ديگر مسئول نيستيد . ممكن است كه اثر وضعي داشته باشد ولي ما افرادي مثل آسيه را داشته ايم . ممكن است كه كار آنها را سخت تر بكند . خدا در سوره ي اسرا مي فرمايد كه ما كسي را عذاب نمي كنيم مگر به اندازه اي كه به او رسالت رسيده است . خدا از هر كس به اندازه ي آگاهي كه دارد تكليف مي

ص: 11142

خواهد . اگر كسي واقعا نمي دانسته كه ربا حرام است بحث ديگري دارد . كسي كه در محيطي زندگي مي كند كه حرام در زندگي او نيست . مثلا خادم حرم امام رضا (ع) است و مرتب با زائران سر و كار دارد . كسي هم هست كه در اداره كار مي كند و مرتب با نامحرمان سر و كار دارد . نگهداشتن ايمان براي دومي از اولي سخت تر است . خدا مي فرمايد كه گناه زنان پيامبر دو برابر است و ثواب آنها هم دو برابر است. زيرا آنها منصوب به پيامبر اسلام هستند . پس هر كس در شرايط سخت تري باشد و خودش را در آن شرايط بيشتر حفظ كند ، اجر بيشتري را خواهد برد . پس بدون ترديد تغذيه روي تربيت موثر است . سعي كنيم بچه هاي مان را با لقمه ي حلال بزرگ كنيم . لقمه ي حلال باعث مي شود كه خيلي از محروميت ها در زندگي كم بشود . عامل ديگر عمل است . عمل روي رفتار ما اثر مي گذارد . حتي اگر آن عمل صوري و تصنعي باشد . اگر كسي سعي كرد كه در كلامش صداقت بخرج بدهد حتي اگر انگيزه اش هم الهي نباشد ، سعي كرد الفاظ خوب بكار ببرد . حتي اگر او اين را باور نداشته باشد روي عمل او اثر دارد و ماهيت او را عوض مي كند. فيض كاشاني در محجةالبيضاء كه كتاب اخلاقي است مي گويد كه شما خودتان را وادار كنيد كه خلاف اخلاق بدي كه داريد عمل كنيد . مثلا شما بخيل

ص: 11143

هستيد ولي به زود انفاق كنيد . صاحب بن عُباد فرد سخاوتمندي بوده است . او در ماه رمضان شبي هزار نفر را افطار مي داده است . مي گفته كه اين اخلاق را از مادرم ياد گرفته ام كه هر شب يك دينار زير بالشت من مي گذاشت و مي گفت كه صبح اولين فقيريكه ديدي اين پول را به او مي دهي . اين يك عادت براي من شده است . پس بخشي از اخلاقيات انسان با عادت و تمرين شكل مي گيرد . اگر انسان تمرين منفي داشته باشد منفي بار مي آيد . مثلا بعضي ها عادت دارند كه با موهاي صورتشان بازي كنند ،اگر بجاي اين عادت بدهند كه با تسبيح ذكر بگويند كم كم عادت مثبتي شكل مي گيرد . سوره ي مطففين آيا چهار دهم مي فرمايد : گاهي زنگار به دلها مي نشيند بخاطر اعمالي كه انجام مي دهيد. سوره يونس آيه دوازدهم مي فرمايد : براي اسراف كاران اعمالشان زينت داده مي شود . در اين دو آيه روي عمل تاكيد شده است . در سوره توبه آيه صد وسه خدا به پيامبر مي فرمايد كه زكات را از مردم بگير زيرا آنها پاكيزه مي شوند . زكات دادن خودبخود باور ايجاد مي كند و اثرش را دارد . مي فرمايد : با صدقه دادن آنها تزكيه مي شوند . البته ما معتقد هستيم كه مسائل بايد داراي بار ارزشي باشد و براي خدا باشد ولي اگر كسي به غيبت نكرد ، فحش نداد ، به نامحرم نگاه نكرد حتي اگر انگيزه ي او الهي هم

ص: 11144

نباشد خودبخود يك انسان اخلاقي بار مي آيد كه با انگيزه ي الهي نمره اش عالي مي شود . براي تغيير اخلاقيات بايد بتدريج عمل كنيم .

سوال – سوره كهف آيات 54 تا 61 را توصيح بدهيد .

پاسخ – آيه پنجاه و هشتم مي فرمايد: خدا آمرزنده و داراي رحمت است . خدا هم بسيار آمرزنده است و هم رحمت دارد يعني هم پيرايش و هم آرايش . انسان را مي بخشد و به صفات خوب مي آرايد . مي فرمايد كه اگر قرار بودكه خدا هر كسي را بخاطر خطايي كه كرده مواخذه كند عذاب جلو مي افتاد و اوضاع بهم مي ريخت . خداوند صبور است و فرصت مي دهد تا فرد بتواند توبه كند .

سوال – گاهي اوقات نماز ما قضا مي شود و وقتي ما قضاي آنرا مي خوانيم از خدا خجالت مي كشيم . چكار كنيم كه خجالت نكشيم ؟ لطفا نگوييد كه نگذاريد نمازتان قضا بشود زيرا انسان جايزالخطا است . راهنمايي بفرماييد .

پاسخ – من از ايشان مي خواهم كه همچنان به خجالت كشيدن ادامه بدهيد زيرا اين خيلي اثر دارد و خدا خيلي خوشش مي آيد كه بنده احساس شرمندگي بكند . كسي در نجف قرار گذاشته بود كه هر وقت حرم را مي بينند دستش را روي سينه اش بگذارد و سلام بدهد . يك روزصبح نمازش قضا شده بود و نياز به غسل داشت از خانه بيرون آمد و چشمش به حرم حضرت امير افتاد ، خيلي خجالت كشيد و سلام دارد . اهل معرفتي به او گفت كه همين سلام

ص: 11145

پذيرفته شد زيرا در كمال شرمندگي بود . شما اين خجالت را حفظ كنيد زيرا اين نمره ي عالي دارد .

سوال – من دختري هستم كه تقريبا وظايف ديني ام را انجام مي دهم و برنامه ي شما را مي بينم و هر بار به خودم قول مي دهم كه به حرفهاي شما عمل كنم ولي هر بار اين اتفاق نمي افتد و فاصله ي من و معبودم زياد مي شود . من را راهنمايي بفرماييد.

پاسخ – اين يك نوع تسامح است . يكي ازعلماي قم در ماه رمضان در مسجدي شروع به سخنراني كردند كه كم نفروشيد غيبت نكنيد و ... . كسي گفته بود كه شما پارسال هم اين مطالب را گفته بوديد . ايشان فرموده بود كه شما ديگر غيبت نمي كنيد و كم نمي فروشيد ؟ طرف گفته بود كه خير باز هم از اين مسائل هست . ايشان فرمودند كه تا اين مسائل هست من اينها را مي گويم . واقعيت قضيه همين است . اگر همه با يك موعظه عوض مي شدند دنيا گلستان مي شد و ديگر نياز نبود كه ما اين مطالب را بگوييم . در قرآن در مورد نعمتها و مسائل اخلاقي را تكرار مي كند . انسان دچار نسيان مي شود و تكرار هم بخاطر همين است . ايشان حس خود ملامت گري دارد كه به آن نفس لوامه مي گويند . ما يك نفس اماره داريم كه بد است . يك نفس مطمئنه داريم كه عالي است . نفس لوامه نفس سرزنش گر است . اين را تقويت كنيد تا به نفس

ص: 11146

مطمئنه برسيد . اگر ما بايد تكرار و مراقبت كنيم دچار غفلت نمي شويم . ما بايد زيارت برويم ، نماز اول وقت بخوانيم ، مسجد برويم ، ماه رمضان و ماه محرم را داشته باشيم تا دچار غفلت و نسيان نشويم . مثلا يك راننده براي اينكه تا آخر جاده خوابش نبرد تخمه مي شكند ، راديو گوش مي دهد ، آب به صورتش مي زند و مراقبت مي كند . ما براي اينكه در صراط مستقيم بمانيم بايد آب به صورت مان بزنيم يعني يك زيارت رفتن و ...

سوال – بعضي از افراد با استفاده از قرآن سركتاب باز مي كند . خانمي در همسايگي ما اين كار را انجام مي دهد . هر آيه را مي خواند و تفسيرش را با توجه به مشكلي كه داري مي گويد . ايشان نه چهره اي نوراني دارد و نه به درجه ي معنوي خاصي رسيده است . ايشان بابت پنج دقيقه تفسير ده هزارتومان پول مي گيرد . روي گرفتن پول تاكيد دارد . من دو بار پيش اين خانم رفته ام و هر دفعه مطلب متفاوتي به من گفته است . ايشان كمي از گذشته مي گويد و بعد از آينده مي گويد و در بيشتر موارد هم درست در مي آيد . آيا حرفهاي ايشان كه از قرآن مي زند درست است يا اينكه بنام قرآن مردم را سركيسه مي كند؟

پاسخ – حضرت آيت الله جوادي آملي كتابي بنام قرآن از زبان قرآن نوشته اند. ما ببينيم كه قرآن مي گويد كه اين قرآن براي چيست . مي فرمايد: اين

ص: 11147

كتاب هدايت است ، اين كتابي است كه مردم را به راه استوار فرا مي خواند ، اين كتاب شفا است ، اين كتاب رحمت و هدايت است . در شان قرآن نيست كه كسي قرآن را ابزار قرار بدهد مثل اين خانمي كه اشاره شده است . ايشان يك سري باورهايش را كه نمي دانيم از كجا بدست آورده است را بااستفاده از قرآن به مردم مي گويد كه اين درست نيست . ائمه و علماي ما چنين برداشتي از قرآن نداشته اند كه آينده را از روي آن بگويند . تفسير و فهم قرآن تدبر خوب است حتي استخاره هم خوب است . البته در مواردي كه كار پنجاه پنجاه است و استخاره را پيش فرد اگاهي انجام بدهد . اما اين جور برداشت هاي ابزاري از قرآن درست نيست . در روايت ما تاكيد شده كه قرآن را بخوانيد ، حفظ كنيد ، عمل كنيد و بكار ببريد . اين افراد در جامعه دكان باز كرده اند . اصل استفاده از دعا مانعي ندارد . ما در روايات داريم كه اگر اين حرز را همراه داشته باشي خوب است . امام رضا (ع) براي امام جواد (ع) حرزي نوشته بودند كه همراهشان بود. پيامبر به اباذر فرمودند كه دو آيه در سوره ي طلاق است كه اگر مردم آنرا بخوانند زندگي شان را كفايت مي كند .در بعضي از نقل ها توصيه به خواندن چهار قل شده است . نوشتن دعا و خواند و همراه داشته آن اشكالي ندارد و خوب است ولي عده اي اين را ابزار كاسبي قرار ندهند .

ص: 11148

حالا يك موقع شما وارد نيستي و يك آقايي با مفاتيح يا كتاب دعا آشنايي دارد و دعايي از كتاب براي شما مي نويسد و شما هم هديه اي به او مي دهيد و اين اشكالي ندارد . ولي اين وسيله اي براي سركيسه كردن مردم نباشد .

سوال – من هميشه شوهرم را نصيحت مي كنم كه مشروبات الكلي نخورد و سادات بودنش را به او گوشزد مي كنم ويادآوري مي كنم كه قاتلان حسين در روز عاشورا مست بوده اند . بهانه اش اين است كه مشكلاتش باعث اين كار شده است و خدا او را مي بخشد . نماز هم نمي خواند . من از آينده ام با او مي ترسم . چكار بايد بكنم ؟

پاسخ – خدا به هيچ كس مجوز گناه كردن نداده است تا با آن بتواند براي خودش آرامشي ايجاد بكند . روايات ما خلاف اين را مي گويد . مي گويد كه شرب خمر باعث ارتعاش در اعضا مي شود و باعث از بين رفتن عقل و خرد انسان مي شود و حرام است . ما مسلمان هستيم و بايد حكم دين را بپذيريم . اسلام يك بايد و يك نبايد دارد . در نماز بايد و در شرب خمر نبايد است . ما براي كنار آمد ن با مشكلات راه حل هاي ديگري داريم . مي فرمايند كه دعا و نماز بخوانيد تا آرام بشويد . به زيارت برويد ، صبوري كنيد ، تسليم باشيد و گذشته را ناديده بگيريد تا آرام بشويد.مگر راه آرامش شراب است . خدا در حرام شفا و خير قرار

ص: 11149

نداده است . اين خانم توصيه هايش را ادامه بدهد تا انشاءاله اثر كند.

90-04-25

تو شبستون چشات پاي پله هاي پلكت مچ مهتاب رو مي گيرم اين دمي كه گرگ و ميش با يك گله ي شقايق پيش پاي تو مي ميرم ، من شب را به خاطراتم وصله مي كنم مي دوزم من به هر رعد نگاهت گُر مي گيرم و مي سوزم ، اگر روز را خواسته باشي شب را تا تهش مي نشوم مي زنم به آب و آتش با خود خورشيد مي جوشم ، زخم خورشيدي تن با شب و شبنم مي بندم اگر مقتول تو باشم دم جون دادن مي خندم ، تو شبستون چشات پاي پله هاي پلكت مچ مهتاب رو مي گيرم اون دمي كه گرگ و ميشه با يك گله ي شقايق پيش پاي تو مي ميرم تو با او نگاه ياغي قرق سينه ي مايي فاتح قلعه ي رويا كي به فرياد ما مي آيي .

سوال – در مورد آداب انتظار توضيحاتي بفرماييد.

پاسخ – در روايت داريم كه انتظار افضل اعمال است . افضل اعمال را انتظار فرج خوانده اند . اين تعبير در ائمه ي معصومين قبل از امام زمان (عج) آمده است . در روايت امام باقر (ع) و امام صادق (ع) توصيه كرده اند كه انتظار فرج ما را بكشيد . همه ي ما و چندين نسل قبل از ما هم در انتظار غيبت بوده اند . يازده امام ما حدود دويست و پنجاه سال در جامعه حضور داشته اند و با مردم ارتباط داشته اند . البته اين طور نبوده

ص: 11150

كه آنها هميشه در دسترس باشند . امام موسي بن جعفر در زندان بوده است و امام هادي (ع) و امام عسگري (ع) در تبعيد بوده اند . ولي مردم جاي امام را مي دانستند وارتباط نامه اي با آنها داشتند تا سال 329 كه غيبت كبري آغاز شده است . شصت و نه سال غيبت صغري بود . فرق غيبت صغري و كبري در اين بوده است كه در غيبت صغري امام چهار نماينده ي خاص داشتند كه مردم از طريق اين نماينده ها با امام ارتباط داشتند كه همان نواب اربعه بوند . اما از آغاز غيبت كبري نيابت خاص تمام شد و نيابت عام شروع شد . دردوران غيبت كه بيش از هز ار و صد سال طول كشيده ، چندين نسل آمده اند و ما انتطار ظهور را داريم و اميدواريم كه ما زنده باشيم ولي ممكن است كه اين انتظار تا چند نسل بعد از ما اتفاق نيفتد . در مسئله ي مهدويت گفته اند كه از دو چيز بپرهيزيد . يك استعجال و يكي تعيين وقت است . در روايات گفته اند كه اينها را تكذيب كنيد . روايت داريم كساني كه عجله مي كنند هلاك مي شوند و از آن طرف كساني هم كه نااميد هستند هلاك مي شوند . پس بايد اميدوار بود . در دوران غيبت ، يكي از مهمترين مسائل انتظار است . آداب انتظار چيست ؟ يك منتظر بايد چه ويژگي هايي داشته باشد ؟ كتاب كمال الدين بشيخ صدوق كه قدمت هزار ساله دارد ، در مقدمه اش مي نويسد كه من اين

ص: 11151

كتاب را به دستور امام زمان (ع) نوشته ام . يكي از بحث هاي اين كتاب اين است كه وقتي امام زمان (عج) مي آيد چكار مي كند . وقتي امام قيامش را از مكه شروع مي كند و بر جهان حاكم مي شود، اولويت حكومت آن امام چيست . شايد ما نتوانيم زمان آن امام را درك كنيم همان طور كه گذشتگان ما درك نكرده اند ، پس به دنبال آن اولويت ها برويم و آنها را پياده كنيم . در روايات داريم كه شما اين كارها را نجام بدهيد و اگر قبل از ظهور از دنيا رفتيد مثل اين است كه در زمان ظهور از بين رفته ايد. فردي پيش امام صادق (ع) آمد و گفت كه چه زماني فرج صورت مي گيرد و امام زمان (ع) ظهور مي كند ؟ امام فرمودند : اگر امام زمان بيايد تو مي خواهي چكار بكني ؟ البته آن موقع هنوز امام متولد نشده بود . همان كارهايي را كه بايد در زمان امام انجام بدهي الان انجام بده . تمام احكام قرآن را انجام بدهيد زيرا احكام قرآن عام است . كارهايي را كه وقتي امام زمان مي آيد انجام مي دهد را من به ترتيب مي گويم تا ما هم آنرا انجام بدهيم . داريم كه مهدي ما وقتي مي آيد چهار كار را در اولويت قرار مي دهد . يكي قرآن ، يكي سنت پيامبر ، ولايت امير المومنين و برائت از دشمنان است . داريم كه امام بين قلبها محبت و الفت ايجاد مي كند . در دعاي ندبه مي خوانيم كه

ص: 11152

اي كسي كه اختلاف كلمه ها را حذف مي كني و بر محور تقوا اجتماع كلمه ايجاد مي كني . پس چرا ما خودمان تاليف قلوب را ايجاد نكنيم ؟ چرا دلهاي مان را بهم نزديك نكنيم و با هم يكرنگ نباشيم ؟ توقيع به نامه هايي كه از طرف امام زمان (ع) به افراد در دروان غيبت كبري نوشته شده است مي گويند . ما دردوران غيبت كبري حديث نداريم . در توقيع امام زمان (عج) به شيخ مفيد كه الان بصورت كتابي بنام نامه ي امام زمان به شيخ مفيد چاپ شده است كه در آننامه امام زمان(عج ) مي فرمايند : اگر شيعه هاي ما اجتماع قلوب داشته باشند و وفاي بعهد داشته باشند اين قدر توفيق سلب نمي شود . پس در آن زمان اختلافها كنار مي رود و بهتر است كه ما خودمان الان اين كار را انجام بدهيم . ان تنصروا الله ينصركم . يعني دين خدا و امام را ياري كنيد . ياري كردن خدا معني ندارد. اگر من كسي را كه خدا دوست دارد ياري كنم در واقع خدا را ياري كرده ام . در قرآن داريم كه حواريون به عيسي مي گفتند كه انصار خدا چه كساني هستند ؟ انصار خدا كساني هستند كه عيسي را ياري كنند ، امام را ياري كنند . داريم كه يكي از ويژگي هايي كه در دروان غيبت اتفاق مي افتد اين است كه فحشا ، شرب خمر و ربا از بين مي رود ، امام مردم را به عبادات وا مي دارد .پس اگر كسي مي خواهد پيرو امام

ص: 11153

زمان (عج) باشد بايد اين كارها را كنار بگذارد و خودش را در اردوي امام زمان (عج) وارد كند . ما در قرآن آياتي داريم كه مصداق آن امام زمان (عج) است . آقاي بهرامي كتابي نوشته اند كه صد و بيست آيه قرآن را جمع كرده اند كه مصداق آن امام زمان (عج) است. مثلا بقيةالله كه در مورد حضرت شعيب است . مثلا يك ضرب المثل در يك مورد بكار رفته است ولي ما ممكن است كه آنرا در چندين جا بكار بريم . در قرآن از اين موارد زياد داريم . خوب است كه در نيمه ي شعبان و ماه محرم از اين آيات استفاده بشود . اين آيه اساسنامه ي حكومت امام زمان (عج ) است . يعني وقتي ايشان ظهور كنند يكي از مصداق هايي كه امام به دنبال آن هست كه در جامعه پياده بشود آيه الذين ان مكناهم في الارض اقاموالصلاة و اتوالزكات و امرو بالمعروف و نهوا علي المنكر و لله عاقبة الامور : اين آيه يكي از اهداف حكومت مهدوي است . پس يكي از اهداف ايشان برپا كردن نماز است . با مهدي مهدي كردن و جشن و شادي كار حل نمي شود . مثلا اين خوب نيست كه هنگام جشن نيمه ي شعبان هنگام نماز همه جا پر باشد ولي مسجد ها خالي باشد . پس در شب نيمه ي شعبان بايد مساجد پر باشد زيرا ايشان براي اقامه ي نماز مي آيند .

سوال – صفحه 293 را توضيح دهيد .

پاسخ – يكي از اصولي كه در اسلام به آن تاكيد شده

ص: 11154

است اصل اعتدال و ميانه روي است . يكي از مفسرين مي گويد كه اين اعتدال در روح آيات قرآن هم حاكم است . در اين صفحه مي فرمايد : نه نمازت را خيلي بلند و نه خيلي آهسته بخواند بلكه حد وسط را اختيار كن . نماز مغرب وعشا بايد بلند خوانده شود . بعضي از جوانها مي گويند كه چه فرقي مي كند ؟ فرقش در اين است كه مرد بايد نمازش را بلند بخواند . مي خواهم بگويم كه حتي در قرائت نماز هم تاكيد روي ميانه روي و اعتدال است . پس اگر در زندگي و در مسائل سياسي ،اقتصادي ، اجتماعي و مباحث خانوادگي اعتدال رعايت بشود خيلي از مشكلات جامعه حل مي شود.

سوال – شما مي گوييد كه در ظهور فرج نبايد تعجيل بكنيم . پس اينكه مي گوييم اللهم عجل لوليك الفرج يعني چه ؟

پاسخ – يعني از خدا مي خواهيم كه تعجيل در ظهور بفرما . مستعجل يعني در زمان ظهور

عجله نكنيم . دائم نگوييم كه امروز ظهور است يا فردا ؟ مي گوييم كه خدايا تو ظهور را تعجيل كند كه انشاءالله همين جمعه باشد . ما نبايد تعيين وقت بكنيم .

سوال – من مي خواهم در زمان غيبت به دستورات دين عمل كنم اما وقتي مي بينم خود فققها هم در مسائل دين اختلاف دارند نااميد مي شوم و تصميم مي گيرم آن چيزي كه خودم از قرآن مي فهمم عمل كنم . راهنمايي بفرماييد.

پاسخ – مگر ايشان به فتواي همه ي فقها عمل مي كنند ؟ ايشان بايد

ص: 11155

به يك فتوا عمل كنند هرچند كه فقها با هم اختلاف داشته باشند . تقليد يعني اينكه تكليف شرعي را به گردن كسي ديگري انداختن . در روزقيامت مي گويد كه شما مرجع تقليد فرموديد كه طواف اين جوري است و من هم همان جوري انجام دادم و انسان هيچ مسئوليت شرعي هم ندارد . ايشان بايد يك رساله در منزل داشته باشند و از روي همان تقليد بكنند. وقتي پيامبر ازدنيا رفتند يك مجموعه احاديث از ايشان به ما رسيده است ولي اين احاديث مثل قرآن نبود كه مكتوب بشود و بگويند كه اين عين سخن پيامبر است . اين احاديث بعد از رحلت ايشان توسط واسطه ها نقل شده است . گاهي مي گويند كه سلمان اين حديث را گفته و گاهي چند واسطه مي خورد و بعد به سلمان مي رسد. ائمه ي ما دويست و پنجاه سال دوران داشته اند كه مجموعه اي هم از ائمه به ما رسيده است. مثلا در كتبه اربعه ي ما چهل و چهار هزار حديث است . در كتاب وسايل الشيعه سي وشش هزار حديث از ائمه به ما رسيده است . در كتاب بحار ده ها هزاران حديث است . همه ي اين روايت مثل قرآن قابل اعتماد نيستند زيرا بعضي از كساني كه آنها را نقل كرده اند ضعيف هستند يا دروغ گفته اند يا جعل كرده اند . دليل اين مطلب تعارض در روايات است . پس يكي از اين دو حديث درست نيست . ما مجموعه ي حديث ها را در يك طرف ميگذاريم و مجموعه ي راويان را هم در

ص: 11156

طرف ديگر مي گذاريم وقرآنر ا كنار آن مي گذاريم . يك انسان متخصص كه به آن فقيه مي گويند مي خواهد با توجه به اين روايات و ناقلين اينها را بررسي كند و نظر بدهد . ممكن است كه مبناي ايشان هم متفاوت باشد. مثلا يك عالم رجالي ( كسي كه شخصيت ها را بررسي مي كند و نظر مي دهد ) مي گويد كه من اين شخص ناقل را قبول ندارم و حديث او هم مطرود است ولي عالم رجالي ديگري مي گويد كه ايشان ممكن است كه بخاطر تقيه دروغ گفته است و از نظر من روايتش قابل قبول است . ما در مكه بوديم ودر كنار مسجد الحرام نشسته بوديم .ديديم كه مردم دوجور طواف را انجام مي دهند .بعضي ها آن طرف مقام انجام مي دهند كه خلوت تر و راحتتر است . اما بين مقام و خانه ي خدا خيلي شلوغ است . بعضي ها با زحمت خودشان را به آنجا مي رساندند كه آنجا طواف را انجام بدهند. يكي از علما آنجا بود . عده اي گفتند كه فتوا به چند صورت است. ما دليل اختلاف را از آن عالم سوال كرديم . ايشان فرمودند كه دو حديث و هر دو از امام صادق (ع) وهر دو معتبر است . فقيهي كه حديث اول را گرفته مي گويد كه حديث دوم كه مي گويد آنطرف مقام هم مي شود طواف انجام داد براي زمان اضطرار است ولي فقيه ديگري مي گويد كه من به روايت دوم عمل مي كنم . پس اين مبنايي است. پس اگر فقيهي فتوا

ص: 11157

مي دهد كه اين طرف مقام اشكال ندارد كه طواف بكنيم و فقيه ديگر مي گويد كه بايد آن طرف مقام باشد . اينها نمي توانند فتواي شان را يك دست بكنند زيرا هر كدام به يك حديث عمل كرده اند و هر كدام براي خودش حجيتي دارند . ما نمي توانيم بگوييم كه خودمان از قرآن استنباط مي كنيم . مثل اين كه شما بيمار هستيد و پيش سه تا پزشك رفته ايد . يكي دارو داده و يكي مي گويد كه بايد جراحي كنيد و يكي گفته آمپول بزنيد . اگر كسي بگويد كه من خودم به داروخانه مي روم و دارو مي گيرم و مي خورم ، طبيعتا مي ميرد . اين اختلاف خيلي اندك است . در رساله ها در بحث نماز اختلافها خيلي كم است . مثلا كسي نگفته كه نماز صبح سه ركعت است . اختلاف در روزه و نماز خيل كم است و عمده ي اختلاف در حج است كه آن هم خيلي كلي نيست و كم است . بعضي مسائل موضوعي است . موضوع غير از حكم است . مثلا من مي خواهم به مكه بروم و مي خواهم بدانم كه در مكه و مدينه مي توانم نماز كامل بخوانم يا خير. يك مرجعي مي گويد كه شما فقط در مسجدالحرام مي تواني نماز كامل بخواني و يكي مي گويد كه فقط در مسجدالنبي كنار قبر پيامبر مي تواني كامل بخواني . اينها اختلاف نيست .همه ي آقايان مي گويند كه شكسته اشكالي ندارد. پس اگر شما حوصله نداري شكسته بخوان . اگر دلت مي خواهي نماز

ص: 11158

تمام بخواني ببين مرجع تقليد شما چقدر اجازه مي دهد . اين اختلافات در احكام است . گاهي اختلاف در موضوعات هم هست . بعضي مواقع يكي از آقايان اعلام مي كنند كه از نظر من امروز عيد فطر است . آقاي ديگري مي گويد كه اين براي من ثابت نشده است . بعضي ها مي گويند كه مگر مراجع همديگر را عادل نمي دانند يا مگر ما چند تا ماه داريم ؟ اين درست نيست. در موضوعات بحث بررسي مبنا است . بعضي از مراجع ما ديدگاه شان اين است كه اگر ماه ديده بشود در تمام كشورها عيد است .مثلا اگر در عراق ماه ديده بشود در ايران هم عيد است. به ايشان مي گويند كه سه تا فرد عادل ماه را در عراق ديده اند و ايشان هم مي گويد پس در ايران هم عيد است . مرجع ديگري مي گويد كه ماه بايد در كشور خودمان ديده بشود و اگر ماه را در كشور خودمان نبينند عيد را اعلام نمي كنند. اينها منباي شان متفاوت است . ما در بحث تقليد به متخصص رجوع مي كنيم و ما دو تا مرجع در يك موضوع و مسئله انتخاب نمي كنيم . برداشت از روايت خيلي تخصصي است وما ني توانيم خودمان اين كار را بكنيم . يك مرجع گاهي در يك مورد خيلي تحقيق و بررسي مي كند تا يك حكم خدا را استنباط بكند . وقتي ايشان حكم را استنباط كرد ، اين براي شما حجت است و مي توانيد به آن عمل كنيد . مثل پزشك متخصصي است كه براي

ص: 11159

شما تجويز مي كند و اگر اشتباه در بيايد خودش پاسخگو خواهد بود .

سوال – آيا مي شود مسائل را از قرآن استنباط كرد ؟

پاسخ – قرآن كتاب اخلاق و هدايت است و آيات آن عام و فراگير است و همه هم مي توانند به آن عمل كنند و هدايت بشوند .اما قرآن كتاب فقهي نيست . از حدود شش هزار آيه ي قرآن فقط پانصد آيه ي فقهي در آن است . در قرآن يك اصول كلي و مباني بيان شده است . مثلا وجوب نماز ، روزه ، زكات ، خمس ، امر به معروف و نهي از منكر و حج در قرآن آمده است . ولي اگر قرآن مي خواست احكام حج را بگويد چندين هزار آيه مي شد. خدا در قرآن مي فرمايد : هر چه پيامبر براي شما آورد ، شما آنرا بگيريد . در جايي مي فرمايد : پيامبر از خودش حرف نمي زند . در آيه آخر سوره ي اسرا مي فرمايد كه ما اين قرآن را فرستاديم كه آنرا براي مردم بخواني و در جاي ديگري مي فرمايد كه براي مردم روشن و تبيين كني . تبين يعني اينكه پيامبر ايستاد و گفت كه من نماز مي خوانم و شما ببينيد كه من چطور مي خوانم ، شما هم همان طور بخوانيد . مثلا در قرآن نداريم كه نماز صبح دو ركعت است يا حمد و سوره بخوانيد . در قرآن داريم كه ركوع و سجده برويد ولي جزئيات آنرا نگفته است . در آخرين حج پيامبر فرمود كه ببينيد كه من چكار مي كنم

ص: 11160

و مردم ديدند كه پيامبر چه كارهايي انجام مي دهد و بعد آنها را روايت كردند و همه ي آنها احكام حج شد . قرآن مثل قانون اساسي است كه در آن جزئيات قانون نيامده است. وقتي قانوني در مجلس تصويب مي شود آنرا به شوراي نگهبان مي دهند كه ببينند به قانون اساسي مغايرات دارد يا خير . كلام امام و پيامبر نبايد با قرآن مغاير باشد . خودشان فرموده اند كه معيار قرآن است و آنرا با قرآن بسنجيد و اگر ديديد كه مطلبي خلاف قرآن است به آن عمل نكنيد. روايتي بود كه مي گفت كه بهترين شما كسي است كه بعد از من امر به معروف و نهي از منكر نكند . اين مشخص است كه دروغ است زيرا خلاف آيه قرآن است . روايتي است كه مي گويد ازدواج نكنيد . اين مشخص است كه دروغ است زيرا خلاف آيه ي قرآن و سنت پيامبر است . اينها چون با قرآن تعارض دارد ما آنها را نمي پذيريم . بعضي ها حديثي را مي شنونند و مي گويند كه اين به عقل جور در نمي آيد . اين براي ما معيار نيست . ما نبايد اينها را با عقل شخصي بسنجيم . مثلا مي گويند كه چه فرقي دارد كه غسل را از سمت راست شروع كنيم يا طرف چپ يا فردي مي گفت كه من هر جا بروم نمازم را كامل مي خوانم . اين كار درست نيست. قرآن كتاب كلي است . خيلي از احكام در روايت آمده است و اصل اين روايت هم مورد تاييد قرآن است.

ص: 11161

دايا ما را با قرآن و سنت محشور كن و تا ما زنده هستيم توفيق درك حكومت مهدوي را نصيب ما بفرما .

90-04-18

ساعات عمر من همگي در غرق غم گذشت دست مرا بگير كه آب از سرم گذشت ، مانند مرده اي متحرك شده ام بيا بي تو تمام زندگي ام در عدم گذشت ، مي خواست كه وقف تو باشم تمام عمر دنيا خلاف آنچه كه مي خواستم گذشت ، دنيا كه هيچ جرعه ي آبي كه خورده ام از راه حلق تشنه ي من مثل سم گذشت ، تا كي غروب جمعه ببينم كه مادرم يك گوشه بغض كرده كه اين جمعه هم گذشت ، مولا شمار درد دلم بي نهايت است تعداد درد من به خدا از رقم گذشت .

سوال – چند نكته در مورد خودسازي بفرماييد .

پاسخ – در برنامه هاي قبلي من مقدمات خودسازي را گفته ام و الان مي خواهم بگويم كه چطور مي توانيم در خودمان سازندگي ايجاد بكنيم . اگر انسانها ساخته بشوند عالم هم ساخته مي شود . وقتي بحث تهذيب نفس مطرح مي شود تصور مي شود كه اين كار خيلي ثواب دارد و انسان به بهشت مي رود ، اگر انسان خودش را بسازد ، مومن باشد ، دروغ نگويد و با اخلاص باشد آثار اخروي دارد . اگر اصلا بحث قيامت مطرح نباشد ، بحث جنت و نار مطرح نباشد ، سازندگي اخلاقي براي زندگي دنيوي ما مفيد است . حضرت علي (ع) فرمود : اگر بهشت و جهنمي نبود و عقابي هم نبود باز جا داشت كه ما كارهاي

ص: 11162

خوب و مكارم اخلاق را رعايت كنيم زيرا خودسازي رمز موفقيت ما در اين دنياست. مردم از يك كاسب راستگو بيشتر جنس مي خرند ، يك انسان خوش اخلاق روانش هم آرام است ، معده اش هم ناراحت نيست وعصباني كه نباشد احساس آرامش جسمي و روحي هم دارد . روايت داريم كه صفات خوب اخلاقي يعني خوش رويي و خوش برخوردي گنج هاي رزق را به سوي انسان مي آورد . جعفر بن ابيطالب برادر حضرت علي (ع) وقتي مسلمان شد ، به رسول خدا گفت كه من قبل از اينكه مسلمان بشوم يكسري كارها را به عقل خودم انجام نمي دادم .يكي اينكه هيچ وقت بت نمي پرستيدم زيرا مي دانستم چيزي كه خودم مي سازم نمي تواند خداي من باشد . ديگر اينكه هيچ وقت دروغ نگفتم . مي دانستم كه اگر دروغ بگويم مردم ديگر به من اعتماد نمي كنند. ديگر اينكه هيچ وقت شراب نخوردم زيرا مي دانستم شراب خواري عقل انسان را از بين مي برد .ديگر اينكه هيچ وقت دچار كارهاي فحشا و بي بند و باري نشدم زيرا مي دانستم كه اين كار دامن خانواده ي من را هم مي گيرد و با اين كار عفاف جامعه از بين مي رود . ديگر اينكه هيچ وقت قمار نكردم زيرا قمار يعني از بين بردن سرمايه . امام كاظم (ع) فرمود كه خدا دو تا پيامبر براي ما فرستاده است . يك حجت ظاهري كه انبياء هستند . يك حجت واقعي كه عقل انسان است بخاطر همين ما نمي گوييم كه پيامبر خدا موسس بوده است بلكه مي

ص: 11163

گوييم كه مذكر بوده است . عقل انسان هم مي گويد كه دروغ و تهمت بد است . بعضي ها مي گويند كه قيامت چيست ؟ من فعلا دروغ مي گويم كه كارم راه بيفتد و بعد در آنجا يك جوري با خدا حساب مي كنم . پس افرادي كه قوانين را رعايت مي كنند و دروغ نمي گويند يك جوري در دل ما جاي مي گيرند . بعضي ها مي گويند كه انسان هر جوري كه بدنيا آمده است همان جور مي ماند ، كسي كه بد قِلِق بدنيا آمده است تا آخر همان طوري مي ماند . شمر ، شمر است و يزيد هم يزيد است و نمي توان آنها را عوض كرد ، سعادتمند ، سعادتمند است و شقاوتمند هم شقاوتمند است و اصلا خودسازي و تغيير ممكن نيست . اين ديدگاه مي خواهد بگويد كه آن عواملي كه شما مي گوييد تاثيري در تغيير انسان ايجاد نخواهد كرد . اين درست نيست . ما انسان وحشي را رام مي كنيم . درختان را طوري پرورش مي دهند كه ميوه اش به گونه اي ديگر باشد پس چطور مي شود كه انسان با شعور و عقل و فطرت قابل تغيير نباشد ؟ اگر بخواهيم اين حرف را بزنيم بعثت انبياء لغو مي شود . در قرآن آمده يا ايها الناس ، يا بني آدم ، للناس . پس تغيير ممكن است . آيه يهدي من يشاء و يضل من يشاء مثل مدرسه اي است كه بگويند اين مدرسه براي همه است . همه مي توانند كنكور بدهند يا در دبيرستان شركت كنند

ص: 11164

ولي كسي مي تواند شركت كند كه زمينه اش را داشته باشد يعني بخواهد درس بخواند . يهدي من يشاء يعني خدا كسي را كه خودش بخواهد هدايت مي كند. خدا مي خواهد او را هدايت كند و خودش هم زمينه اش را دارد . در قرآن داريم كه هر كس كه در راه ما گام بردارد ما او را هدايت مي كنيم . ديگر اين كه فضايل و رذايل اخلاقي با هم پيوند دارند يعني مجموعه ي زشتي ها بهم وابسته است . مثلا انسان حسود غيب هم مي كند چون حسد مي گويد كه با غيبت طرف را به زمين بزن . پس اين فرد تهمت هم مي زند ، سخن چيني هم مي كند و سوء ظن هم دارد . پس حسد مي تواند ريشه ي بسياري از گناهان بشود . مثلا در مورد دروغ داريم كه تمام زشتي ها در اتاقي است و كليد آن دروغ است .يعني يك دروغ ، دروغ هاي ديگري هم مي آورد . امام صادق (ع) مي فرمايد : بعضي خوبي ها به بعضي از خوبي ها وابسته است . مثلا صفاتي را شمرده ، راستگويي و فاداري و گفته كه راس همه ي آنها حيا است . داريم كه انسان با حيا در امانت شما خيانت نمي كند . انسان با حيا به نامحرم نگاه نمي كند و بي احترامي هم نمي كند. در مباحث اخلاقي چه فضايل و چه رذايل ممكن است كه منشا دهها صفات ديگر هم بشود . مثلا فردي مي گويد كه من فقط عيب حسادت دارم ولي اين طورنيست چون

ص: 11165

حسادت باعث غيبت ، تهمت و بدبيني هم هست . مثلا وسواس يك صفت رذيله است ولي اسراف هم در كنار آن هست ، آزار هم در كنار آن هست . پس شما با يك وسواس اسراف مي كني ، همسرت را آزار مي دهي و سنت پيامبر را كنار مي گذاري و از خدا و پيامبر جلو مي افتي زيرا پيامبر مي گويد كه اين مقدار شستن كافي است ولي شما مي گوييد كه كافي نيست . با يك وسواس حدود الهي را مي شكني . در قرآن داريم كه از خدا و پيامبر پيشي نگيريد . يك گناه وسواس مي تواند منشا چند گناه ديگر باشد. همين وسواس باعث ميشود كه حضور قلب در نماز از بين برود و به مسجد هم نروي يعني محروميت هاي متعددي در پرتوي يك گناه وسواس است . يك انسان كينه اي قطع رحم هم در زندگي اش هست ، بدبين هم هست و از خيلي از ثواب ها محروم مي شود . در روايات ما آمده است كه حسا منشا همه ي خيرها است . بعضي ها پيش پيامبر مي آمدند و به پيامبر مي گفتند كه كه ما همه ي گناهان را مرتكب مي شويم ، اگر بخواهيم يكي از اينها را ترك كنيم كدام را كنار بگذاريم و پيامبر مي فرموند كه دروغ را ترك كنيد . خودبخود ترك كردن دروغ منشا ترك هاي ديگر هم مي شود.

سوال – چه عواملي در خودسازي موثر است ؟

پاسخ – در بحث خودسازي دو تا مطلب هست .يكي عوامل موثر كه كلي است و ديگري

ص: 11166

گام هاي عملي است . جلد يك كتاب اخلاق در قرآن نوشته ي حضرت آيت الله مكارم شيرازي به اين مطلب پرداخته است يعني عوامل موثر و گام هاي عملي . از قديم هم وقتي علما كتابهاي اخلاق را مي نوشتند بيشتر وارد اين عرصه مي شدند كه چه عواملي روي اخلاق انسان موثر است و انسان چطور مي تواند از اين عوامل درست استفاده بكند و انسان چه گام هاي عملي مي تواند بردارد. من به چند عامل موثر در تربيت انسان مي پردازم . البته در اين ميان استثنا هم هست . ما مي خواهيم بطورعام نقش عوامل را بگوييم . اولين عامل محيط است . محيط فوق العاده در تربيت انسان موثر است . محيط يعني كوچه و خيابان شهر منطقه . ما در اسلام بحث هجرت را داريم . هجرت يعني اينكه انسان در جايي نمي تواند دينش را حفظ كند به محل ديگري برود تا دينش را حفظ كند . مثلا من الان در منطقه اي زندگي مي كنم كه اگر دختر من به آن مدرسه برود بدحجاب بارمي آيد يا فرزند من در آن محيط اهل ابتذال مي شود يا جوان در گناه مي افتد ، لذا من موظف هستم كه اگر مي توانم اين خانه را عوض كنم و اين محيط را تغيير بدهم . در روايت داريم كه كسي كه بخاطر دين خودش از محيطي به محيط ديگري برود حتي به اندازه يك وجب تغيير بدهد مستحق بهشت است و با عيسي و موسي و جبرئيل محشورمي شود . محيط خيلي موثر است . ببينيد كه كجا

ص: 11167

خانه مي خريد و فرزند شما كدام مدرسه و استخر ورزشي مي رود . دومين عامل در خودسازي بحث معاشران و دوستان است . كم نشين با بَدان كه صحبت بد گرچه پاكي تو را پليد كند ، آفتاب ارچه روشن است آنرا پاره اي ابر ناپديد نمود . معاشر و دوست بسيار موثر است . روايت داريم كه باد وقتي به يك جايي مي خورد بوي همان محل به شما مي خورد . اگر باد به گل بخورد بوي خوب مي دهد . نقش دوست تاثير بسزايي در شخصيت انسان دارد.در ما انسانها روح تقليد و الگوپذيري وجود دارد . وقتي انسان با يك فرد مايوس نشست در او ياس پيدا مي شود . وقتي انسان با يك فرد بد بين رفيق شد حالت سوء ظن و بدبيني پيدا مي كند . وقتي رفيق شما فرد شهوتراني شد ، خودبخود شما هم شهوتران مي شويد . انسان تاثير مي پذيرد . داريم كه انسان بر دين دوستش است . ممكن است كه پدر و مادر صدها بار به بچه بگويند كه نماز بخوان ولي او گوش نكند ولي يك دوست نماز خوان او را به مسجد هم مي برد. پس دوست و رفيق خيلي موثر است . بايد به بچه هاي مان بگوييم كه هر دوستي را نپذيرند و دوستانش را بطور غير مستقيم كنترل بكنند . بسياري از بچه هايي كه معتاد هستند و دخانيات مصرف مي كنند دليل عمده اش رفيق است . خيلي خانواده هاي خوب هستند كه بچه هايشان به اعتياد كشيده شده اند. ما مي توانيم رفيق خوب را

ص: 11168

به زندگي فرزندمان البته به طور غير مستقيم وارد بكنيم . انسان نبايد حساسيت هاي بي مورد داشته باشد.

سوال – سوره اسرا آيات39 تا 49 را توضيح بدهيد .

پاسخ – اولين آيه اين صفحه مي فرمايد : هدف بعثت انبياء تعليم حكمت است . حكمت چيست ؟ از آيه بيست و دو تا سي و نه خداوند چندين مورد را برشمرده و بعد مي فرمايد كه اين موارد همان حكمتي است كه هدف بعثت انبياء است . يكي از موارد توحيد است ، ديگري خدمت به پدر و مادر ، كمك به فقرا ، پرهيز از اسراف ، نزديك نشدن به فحشا و وفاي بعهد كرن است .

سوال – آيا مي توان گفت كه محيط و دوستان ما را منحرف كرده اند ؟

پاسخ – تمام عوامل موثر در تربيت مقتضي است نه علت تامه . علت تامه يعني اينكه وقتي اين آمد حتما آن ديگري هم مي آيد . دو در دو مي شود چهار . آب در صد درجه جوش مي آيد . اينكه مقتضي است يعني زمينه را كامل مي كند . كسي كه در محيط فاسد قرا مي گيرد و رفيق بد دارد بيشتر در معرض خطر است . ممكن است كه كسي در خانه ي نوح بزرگ بشود مثل پسر نوح و قرآن در مورد آن بفرمايد كه او از ما نيست . بطور طبيعي كسي كه در محيط فاسد زندگي مي كند مقتضي براي منحرف شدن است .

سوال – جواني بيست وچهارساله و داراي مدرك كارداني برق هستم و در حال آماده شدن كنكور كارشناسي

ص: 11169

مرداد ماه هستم . در خانواده ي مذهبي و معتقد به دين اسلام زندگي مي كنم و تا حدامكان تكاليف ديني خودم را انجام مي دهم . مطلبي از آيت الله بهجت ديدم كه نوشته بود اگر سلاطين عالم مي دانستند كه انسان در حال عبادت چه لذت هايي مي برد هيچ گاه دنبال مسائل مادي نمي رفتند. رسيدن ايشان به اين درجات بخاطر اين بود كه ايشان در زمنيه ي مذهبي و ديني فعاليت مي كردند . من كه در رشته ي دنيويي و به دور از مسائل معنوي تحصيل مي كنم و شغل آينده ي من هم درباره ي همين مسائل است مطمئنا نمي توانم به لذت بردن به عبادات و تهذيب نفس دست يابم . بارها تصميم گرفته ام كه رشته ي ديني را برگزينم ولي نگرش خانواده و ساير اطرافيان و عقب ماندن در زندگي و خيلي عواقب ديگر من را از اين تصميم برحذر داشته است . آيا با همين رشته تحصيلي هم مي توان به تهذيب نفس دست يافت يا بايددست به ريسك بزرگي بزنم و رشته ام را تغيير بدهم . راهنمايي بفرماييد.

پاسخ – ايشان به يك نكته ي سخن آيت الله بهجت توجه نكرده اند . ما دو جور علم داريم يكي علم حقيقي و واقعي است كه ربطي به علوم حوزوي و دانشگاهي ندارد . نه فيزيك است نه فقه . علوم حقيقي كه قرآن مي فرمايد : هرچه علم انسان بيشتر مي شود انسان خدا ترس تر مي شود. مي فرمايد : هر چه آن علم حقيقي بالاتر برود درجه ي انسان بالاتر مي

ص: 11170

رود. در اين علم است كه خدا انسان را در رديف ملائكه و خودش آورده است . آقايي مي گفت كه در مشهد خدمت آيت الله طباطبايي رفتم و گفتم كه من در اول طلبگي ام بيشتر از خدا مي ترسيدم اما الان كه باسوادتر شده ام حال خوش اول طلبگي را ندارم مگر خد ا نفرموده است كه هر چه علم بالاتر مي رود انسان خداترس تر مي شود ؟ ايشان فرمود : اين علم ، آن علمي كه قرآن گفته نيست . اين علم يعني معرفت و آگاهي درك عالم هستي و اين علم حقيقي است . اين علم حقيقي را ممكن است كه دكتر چمران با دكتراي فني داشته باشد و عارف بشود و ممكن است كه يك نفر در لباس ديني باشد و همين علم فقه و اصولي كه خوانده حجاب او بشود و عاقبتش به خير نشود . به ايشان مي گوييم كه شما دنبال اين علم حقيقي برويد و كاري به رشته ي شما ندارد . علو دوم كه قرآن مي فرمايد : بعضي ها با توجه به داشته علم گمراه مي شوند . منظور ازعلم دوم همين علمي است كه ما در مراكز مختلف مي خوانيم .علم رسمي سربه سر قيل است و قال نه از آن كيفيتي حاصل نه حال . پس ما يك علم كلاسيك داريم مثل فيزيك ، شيمي ، فقه ، اصول و يك علم واقعي . اگر اين علم واقعي با علم فقه و اصول جمع بشود آيت الله بجت مي شود. آيت الله بهجت با فقه و اصول به آنجا نرسيده است

ص: 11171

بلكه با علم حقيقي به آنجا رسيده است . اگر كسي علم حقيقي را با اين علم فني جمع كرد دكتر چمران مي شود. شهيد چمران با علم دانشگاهي خودش باضافه ي علم حقيقي كه معرفت الله است به يك مقام عالي برسد . مكن استك ه در حوزه زمينه فراهم است و من اين را انكار نمي كنم . كسي كه رشته ي پزشكي مي خواند مي تواند علم حقيقي را هم بدست بياورد، براي خدا درس بخواند ، با قرآن ، نماز و دعا انس داشته باشد . ما پزشك هايي داريم كه عارف هستند و با وضو به سر اتاق عمل مي آيند . اهل ماديات نيستند . اين افراد خيلي مي توانند خدمتگزار باشند . اگر به حرف ايشان باشد ما نبايد هيچ رشته ي ديگر تحصيلي داشته باشيم . آيت الله بهجت نمي خواهد بگويد كه كسي دنبال اداره و مديريت جامعه نرود . منظور ايشان دنبال سلطنت طلبي و رياست طلبي بوده است . امير المومنين در اوج خلافت ، مسئوليت و مديريت جامعه مي فرمايد كه اين حكومت از كفشي كه دارم آنرا وصله مي زنم پايين تر است . امام خميني رهبر مسلمين بود . امام مي فرمود كه خرمشهر را خدا آزاد كرد . مهم اين بود كه كار امام خدايي بود . اين كار خدايي ممكن است كه در لباس حوزوي يا دانشگاهي يا مديريت جامعه يا در لباس يك كارگر ساده باشد . ما كساني را داشته ايم كه با امام زمان (عج) ارتباط داشته اند و يك كارگر ساده بوده اند. همه ي

ص: 11172

مشاغل با توجه به علم حقيقي مي تواند نافع باشد. پس ايشان رشته ي تحصيلي خودشان را بخوانند و اين كار منافاتي هم با خواندن قرآن و مطالعات ديني ندارد . پيامبر مي فرمايد : من آمده ام كه كرامت هاي اخلاقي را كامل كنم . مباحث اخلاقي و مكارم اخلاقي صنف بردار نيست . شما كنار ائمه افراد عامي بيسواد مي بينيد كه از بيابان آمده بودند اما رشد عالي پيدا كردند ولي افراد باسواد و كاتبان قرآن را هم مي بينيد يعني اين عرصه براي همه باز است بشرطي كه به گام هاي عملي اخلاقي عمل بشود. در اين عرصه زن و مرد ، پير و جوان ، قشر و سن مطرح نيست .

سوال – دختري بيست و چهار ساله هستم و از حدود يك سال پيش براي اينكه بيشتر به سمت خدا بروم مجبور شدم كه با دوستانم قطع ارتباط كنم . من خيلي احساس تنهايي مي كنم و جز خدا پناهي ندارم . اين تنهايي من را افسرده كرده است . آيا هر كس كه مي خواهد به خدا نزديك بشود بايد تنها بشود؟ راهنمايي بفرماييد .

پاسخ – دهها روايت داريم كه مومن اهل الفت و دوستي است . حتي در روايات داريم كه مومن تنها مثل بره اي مي ماند كه از گله جدا شده است و گرگ او را زودتر مي درد. گرگ يعني همين افسردگي و نگراني كه خودش يك خطر است و به جان ايشان افتاده است . دليل تنهايي چند چيز است . بعضي ها شرايط براي دوست خوب را پيدا نمي كنند. روايت

ص: 11173

داريم كه دنبال دوست صد درصد خوب نگرديد زيرا بي دوست مي مانيد . دنبال عالم صد درصد نگرد زيرا او را پيدا نمي كني . ما يك تعريفي براي دوست خوب داريم . دوستي كه اهل فساد نيست و من را به انحراف نمي كشد ، كف عبادات را رعايت مي كند . مثلا من چادري و ايشان مانتويي هستند ، خوب اين اشكال ندارد . مثلا من اهل نماز شب هستم و او نماز واجب را مي خواند . من اهل اعتكاف و دعاي ندبه هستم ولي او نيست و اين اشكالي ندارد . علت اينكه بعضي خانواده ها دوست پيدا نمي كنند و در داخل خودشان مي مانند كه اين خيلي خطر دارد ، علتش سخت گيري است . ما نمي توانيم مطابق عوامل شخصيت هايي را پيدا كنيم . پيامبر و ائمه با افرد مختلفي رفت و آمد مي كردند . اين طور نبود كه همه در سطح اميرالمومنين باشند . در رفت و آمد بايد تعادل و تناسب رعايت بشود. چادرحجاب برتر است ولي خيلي از افراد با مانتو هم حجاب شان خوب است . پس يك خانم چادري مي تواند با خانم مانتويي دوست باشد. اين خانم اگر تنهايي اش بخاطر سختگيري است بايد آنها را تعديل كند. اسلام دين سهل است . امام صادق (ع) بر سر سفره اي آمد كه شراب بود و ايشان از سر سفره بلند شدند .الان خيلي ها عروسي نمي روند يعني آيا در همه ي عروسي ها گناه است . در عروس متعادل خنده و شادي مي خواهد البته لهو ، لغو

ص: 11174

، حرام ، اختلاط و ابتذال نبايد در آن باشد. بعضي ها مي گويند كه در مجلس عروسي بايد فقط بنشينند و به يكديگر نگاه كنند . اين طور نيست و شما داريد سخت مي گيريد . بعضي از عروس و دامادها خيلي سخت مي گيرند و نمي گذارند كه از انها عكس يا فيلم گرفته بشود يا اينكه مكان هاي مشروع نمي روند . ما ضمن رعايت حدود سخت گيري بيش از حد هم نبايد داشته باشيم . اين جور قطع كردن هم درست نيست كه من از همه ي دوستان قديم خودم دست بردارم و دوستان جديد پيدا كنم. امر به معروف و نهي از منكر تاثيرش چيست؟ چرا ما مي خواهيم هميشه منفعل باشيم ؟ خانمي كه دوست بدحجاب دارد بايد روي او تاثير بگذارد . شما به مجلس عروسي برويد و مانع از حرام بشويد . البته اين كار نبايد با برخورد شديد باشد بلكه بايد اندك اندك باشد . ما مي گوييم كه چون او بي نماز است ما با او رفاقت برقرار نمي كنيم . ما بايد دست او را بگيريم . خيلي از اين افراد فطرت هاي پاكي دارند .

90-04-11

سوال – لطفاً درخصوص مقدمات خودسازي توضيح بفرماييد.

پاسخ- يكي از آداب مهم اسلامي ساختن خويشتن است و اينكه انسان بتواند با تهذيب و اصلاح نفس ابتدا خود را درست كند تا بتواند بعداً جامعه و خانواده ي خود را اصلاح كند . خودسازي بسيار مهم است و به همين دليل هم از گذشته بزرگان ما كتابهاي اخلاق بسياري در اين رابطه نوشته اند . برخي گفته

ص: 11175

اند نخستين نامه ي اخلاقي ، نامه ي سي و يك نهج البلاغه است كه اميرالمومنين (ع) به امام حسن مجتبي نوشته اند . و بعد از آن مطالب مكتوب يا گفتاري كه ائمه ي معصوم ما فرموده اند و علماي ما نيز از گذشته دستورالعمل مي نوشته اند . مثلاً مرحوم سيد بحرالعلوم و .. كتاب هايي دارند كه در آنها دستور العمل داده اند . مرحوم آقاي تبريزي در رساله ي لقاء الله بيش از بيست روش را فهرست وار مي شمارد و توضيح مي دهد كه چه گام هايي بايد برداريم . و همچنين در برخي از كتاب هايي كه اخيراً نوشته شده مانند كتاب اخلاق در قرآن كه تأليف آيت اله مكارم است و در سه جلد مي باشد . هر جلد از آن به برخي از عوامل و راه هاي خودسازي پرداخته است . ما بايد به يك سري از مقدمات توجه كنيم . ما الان در خصوص شيوه هاي اصلاح نفس بحث نمي كنيم مثلاً اينكه كسي كه بد زبان ، دچار كينه و يا غضب است چه بايد بكند . در قبل گفتيم كه عزم و اراده لازم است . نشست و برخاست با دانشمندان اخلاق و نشستن پاي درس آنها براي اصلاح نفس لازم است . مورد اول در بحث اصلاح نفس بعنوان مقدمه كه در كتاب هاي اخلاقي آمده سرعت و شتاب است . يعني در اصلاح نفس ننشينيم و فرصت سوزي كنيم . بگوييم يك عمري از ما بگذرد و جواني ما تمام شود ، در نيمه ي دوم عمر اصلاح نفس را شروع مي

ص: 11176

كنيم . يكي از مهمترين شيوه هاي شيطان براي نفوذ بر روي بشر همين واگذاري كار به فردا است . لذا زماني كه در قرآن كريم سخن از آمرزش و بهشت است مي فرمايد: مردم بشتابيد به سوي مغفرت . انسان براي رفتن به سوي مغفرت بايد توبه كرده و خود را اصلاح كند . با اينكه شما شنيده ايد كه عجله كار خوبي نيست اما در اينجا در قرآن تعبير سرعت آمده است . يا در قرآن آمده سابقوا نه اينكه سرعت بگيريد بلكه سبقت هم بگيريد . چون هميشه سرعت همراه با سبقت نيست . شما بايد سبقت بگيريد و در اصلاح نفس جلو بزنيد . يعني در شروع خود سازي بايد سرعت داشته باشيم . اگر انسان مي خواهد به اصلاح نفس بپردازد و غضب و وسواس او ريشه كن شده و خوش خلق شود بايد از امشب شروع كند . لذا از برخي از علما پرسيده شده كه چه كنيم در نماز حضور قلب داشته باشيم ، گفته مي شود كه از امروز شروع كنيد . يعني بگوييد از امروز شروع مي كنم كه ركوع ها و سجده هاي من با حضور قلب باشد . يا برخي از افراد در وصيت نامه ي خود ليست مي كنند كه اينقدر نماز قضا دارم ، اين افراد بايد از يك جايي شروع كنند . نكته ي دوم استمرار و ثبات است . يكي از مشكلاتي كه ما در مسائل اخلاقي داريم اين است كه اصلاح نفس ما مقطعي است . مثلاً در شب احياء مي گوييم خدايا من ديگر درست مي شوم .

ص: 11177

ديگر دروغ نگفته ، غيبت نمي كنم و نمازهاي خود را اول وقت مي خوانم . يا در كساني كه به زيارت امام رضا مي آيند و يا به مكه و مدينه مي روند زياد ديده شده كه تحول عجيبي پيدا مي كنند و مي گويند ديگر مراعات مي كنيم . بعد از بازگشت دوباره همه ي اينها فراموش مي شود . اين خيلي بد است . لذا علماي اخلاق مي گويند اگر شما يك كاري را زياد تكرار كنيد ملكه ي ذهن شما شده و برايتان ماندگار مي شود. مثلاً اگر قرار است من قرآن بخوانم چرا فقط در ماه رمضان يك قرآن ختم كنم ؟ البته خواندن قرآن در ماه رمضان خيلي ثواب دارد و يك آيه ي آن مطابق ختم قرآن است ولي در غير از ماه رمضان هم من بايد روزي دو يا سه آيه بخوانم . يك مرتبه همه ي بار را براي ماه رمضان نگذارم . يا وقتي برخي از ما به زيارت مي رويم مقيد هستيم كه حتي حاشيه هاي مفاتيح را نيز بخوانيم . ولي گاهي در طول سال حتي مفاتيح را در منزل خود باز هم نمي كنيم . اين درست مانند كسي است كه براي مسابقه به خود فشار مي آورد كه يك ورزش مستمري را انجام دهد اما درساير ايام سال ديگر خبري نيست . يا يك كسي كه مثلاً يك ماه خوب غذا مي خورد اما يازده ماه نمي خورد ، طبيعي است كه دچار مشكل شود . استمرار و ثبات به اين معنا است كه ما دائماً اصلاح نفس را انجام دهيم

ص: 11178

. اينطور نيست كه بگوييم ديگر از ما گذشته است و يا اينكه ما هنوز كودك هستيم ، هم سرعت لازم است و هم ثبات . سومين نكته كه كليدي است و دانشمندان اخلاق بر روي آن خيلي تأكيد دارند اين است : مراقبه و محاسبه . نفس انسان سركش و چموش است و وقتي كه رها شود حدو مرز نمي شناسد . غريضه ي شهوت مي گويد من را ارضاء كن و كاري نيز به حلال و حرام ندارد . لذا مي گويند ميل ها همچون سگان خفته اند ، كاندر ايشان خير و شر بنهفته اند. شما كافي است براي سگي كه يك گوشه اي خوابيده يك تكه گوشت بيندازيد بلند مي شود .با وجود ميلي كه دردرون ما است اگر انسان بخواهد نفس را اصلاح كند لازم است اول مراقبه كند ، بعد محاسبه و سپس مواخذه كند . من صبح كه از خانه بيرون مي آيم به خود مي گويم كه مراقب باش امروز نبايد دروغ بگويي . يعني با خود شرط كرده و با نفس خود صحبت مي كنم كه نبايد دروغ بگويم . در طول روز نيز در برخوردها و گفتگو ها مراقب هستم كه دروغ نگويم . زماني كه شب به خانه آمدم خود را محاسبه مي كنم و مثلاً مي گويم من امروز يك دروغ گفته ام . به نفس خود مي گويم اگر فردا دوباره تكرار شود براي تو محروميت ايجاد مي كنم . يعني انسان مي تواند خود را مواخذه كرده و از برخي از چيزها خود را محروم كند. بعضي از علماي ما در

ص: 11179

اين رابطه كتاب نوشته اند كه انسان با نفس خود شرط كرده ، مواظبت و محاسبه كند و آن را تشويق كرده و يا مواخذه كند . درست مانند محصلي كه معلم به او شرط مي كند و مي گويد بايد اين امتحان را نمره ي هيجده بگيري . در طول سال نيز مدام به او تذكر مي دهد . در پايان سال كه كارنامه ي او مي آيد اگر هيجده آورده باشد او را تشويق مي كند و اگرنمره اي كمتر از آن آورده باشد يك تلنگري به او مي زند . يعني غير از سرعت و ثبات مراقبت دائم لازم است . نفس خيلي عجيب است زود فرار كرده و از دست انسان خارج مي شود . لذا اگر هم گناهي پيش آمد بايد فوراً توبه كرده و سريعاً نفس را در مسير خود قرار داد . اگر اين زاويه ي انحراف باز شود ديگر قابل كنترل نيست . يعني كسي نمي تواند بگويد كه من نمي توانم، زيرا باور ما اين است كه مي شود و ما مي توانيم . چهارمين نكته : رفق و مدارا و خود را آزار ندادن است . مانند كساني نباشيد كه يك فشار زياد براي ورزش به خود مي دهند و يك باره قلب آنها ايست مي كند. معناي رفق و مدارا اين است كه خود را آزار ندهيم و به تدريج عمل كنيم . الان يك كسي است كه نماز نمي خواند و روزه نمي گيرد واهل فساد اخلاقي و دروغ است اگر بخواهد درست شود نمي تواند از فردا صبح همه ي واجبات دين

ص: 11180

را انجام دهد . بايد از امروز شروع كند و دروغ را كنار بگذارد . كم كم نماز و روزه را شروع كند . اين مسئله ي رفق و مدارا شيوه ي پيامبر اكرم در تبيين دين بوده است . يعني دين اسلام تدريجي آمد و همه ي احكام يكباره نازل نشد . لذا در تربيت يكي از مهمترين روش ها ، روش تدريج و مدارا با خود انسان است . اين را در مباحث تربيتي راجع به اولاد و خانواده هم مي گويند . اگر من مي خواهم نفس خود را تربيت كنم يك باره پاي خود را پله ي آخر نگذارم و بگويم از امشب بايد نماز شب ، يك جزء قرآن ، روزه ي مستحب و... را انجام دهم در اين صورت فرد زده مي شود . اين كه درخصوص مستحبات است البته انسان بايد همه ي واجبات را انجام دهد ولي اندك اندك بايد باشد . فرد بايد از يك سقفي شروع كند تا بتواند اندك اندك خود را به آن سطح لازم و ضروري برساند . پس ما در مسائل اخلاقي ، اصلاح نفس و مبارزه با رذايل اخلاقي، هم بايد سرعت به خرج دهيم ، هم ثبات و استمرار داشته باشيم ، هم مواظبت كرده و هم تدريج و مدارا بكنيم . نكته ي پنجم اين است كه بايد برنامه داشته باشيم . شما اگر مي خواهيد يك محصلي را كه در دروس خود ضعيف است تقويت كنيد ، در يك روز پنج معلم مختلف براي او بياوريد اصلاً نمي تواند تحمل كند . بايد يك برنامه ي منظم

ص: 11181

براي او بگذاريد . لذا علماي گذشته ي ما مقيد بودند به اينكه براي خود و فرزندان خود با برنامه عمل كنند . يعني ما بايد روشمند و شيوه مند عمل كنيم . مثلاً يك نفر مي داند كه شيوه ي نذر بر روي او موثر است . مي تواند از اين شيوه و روش استفاده كند . يا يك كسي مي گويد اگر من با فلاني رفاقت خود را كنار بگذارم اهل نماز مي شوم. يا اگر با فلاني رفيق شوم اهل نماز مي شوم . يعني منظور از برنامه، شيوه ي اجرايي پياده كردن كار است . يا يك نفر فكر مي كند اگر هفته اي يك بار از شهر خود به قم بيايد و دو ركعت نماز در حرم حضرت معصومه بخواند يا زيارت جمكران برود تا يك هفته او را نگاه مي دارد . يعني من بايد در برنامه هاي خود زيارت ، جلسات اخلاق ، نذرو رفيق خوب را بگنجانم . البته ممكن است همه ي اينها هم باشد اما بايد از يك جايي شروع شود و استارت اوليه زده شود . نكته ي بعدي تقويت اعتقادات و باورها است . قرآن مي فرمايد : يك درخت محكم ريشه ي سالمي دارد ، تنه ي محكم و شاخه هاي گسترده اي داشته و ميوه ي خوبي هم دارد . زير بناي اعمال ما اعتقادات و باورهاي ما است . اگر كسي مي خواهد اصلاح نفس پيدا كند ابتدا بايد باورهاي خود را تقويت كند . به عبارت ديگر تا اعتقادات انسان قوي نشود ، ريشه ي محكم درخت ساخته نمي

ص: 11182

شود . البته تقويت اعتقادات با مطالعه ، با مراجعه به اساتيد و .. امكان پذير است . قرآن مي گويد : ايمان و عمل صالح داشته باشيد . يعني ايمان ريشه و عمل صالح ثمره ي آن است . درتوصيه هاي استاد ملكي تبريزي كه كتاب المراقبات مربوط به ايشان است آمده كه رازداري داشته باشيد . رازداري يعني من در اصلاح نفس سفره ي دل خود را باز نكنم . يك شاخه ي رازداري اين است كه من نقطه ضعف و مشكل خود را مطرح نكنم تا همه بفهمند كه من در گذشته فلان گناه را كرده ام . بايد من بدانم و خداي خودم . حتي بعضي از افراد كه به نزد ائمه ي معصومين ما مي رفتند براي برخي گناهان كه حد شرعي بر آنها مترتب بوده است ، ائمه آن را نفي مي كردند و مي گفتند كه انشاءاله اشتباه مي كنيد . برخي از خانم ها يا آقايان به من مي گويند كه ما يك لغزشهايي در دوره ي دبيرستان داشته ايم مثلاً خانم مي گويد من يك خطايي در دوران قبل از ازدواج داشته ام و وقتي خيلي با همسر خود صميمي شدم آن را براي او تعريف كردم و به دنبال آن رابطه ي من با همسرم به هم خورد . اگر يك كسي خطاي مالي مرتكب شده است و مثلاً در دوران دبيرستان دچار سرقتي شده است يا يك گناه جنسي مرتكب شده است بايد آن را بپوشاند و خودش بداند و خداي خود . البته اگر باري به دوش او است بايد آن را بپردازد

ص: 11183

. مثلاً اگر مالي است بايد رد مظالم بدهد اما آن را مطرح نكند . يك وقتي است كه شما نزد يك معلم اخلاق مي رويد و يا مثلاً به اين برنامه يك پيامك مي زنيد و اسم خود را نيز نمي گوييد و فقط مي گوييد كه من يك چنين مشكلي دارم اين اشكالي ندارد . اما نبايد براي همه كس مشكل خود را تعريف كنيم . حتي در حضور معلم اخلاق نيز فرد با اينكه مشكل خود او است اما مي تواند بگويد من يك كسي را مي شناسم كه در گذشته يك چنين مشكل شرعي را داشته است الان بايد چه كند . بحث دوم راز داري اين است كه علماي اخلاق مي گويند اگر شما سير و سلوك را شروع كرديد و شروع به پيشرفت در مباحث اخلاقي كرديد ممكن است به يك مراتبي برسيد . يا در طي اين مراتب، يك خواب خيلي عالي ببينيد ، مثلاً خواب پيامبر يا حضرت زهرا را ببينيد ، نبايد آن را براي ديگران نقل كنيد . در نتيجه بايد بدانيم كه تغيير ممكن است وگرنه ارسال رسل و فرستادن كتب آسماني لغو و بيهوده است . و در اصلاح نفس دچار يأس و بن بست نشويم . خانمي پيامك زده بود و گفته بود من بدبخت ، روسياه ، لعين ، نفرين شده و جهنمي هستم . نبايد اين را گفت ، قرآن كريم مي فرمايد آن كسي كه از رحمت خدا مأيوس مي شود كافر است . اسلام بن بست ندارد و راه را همواره باز گذاشته است . اگر ما مي

ص: 11184

خواهيم در اصلاح نفس پيش برويم نبايد دچار يأس شويم. مثلاً نگوييم كه من عصباني و وسواسي به دنيا آمده ام و همينطور زندگي كرده و مي ميرم . با اين تصور انسان اميد حركت و امكان تغيير ندارد . يك روايتي رسول گرامي اسلام دارد كه مي فرمايد : خدا به من 9 فرمان داد كه من توانستم با استفاده از آن جامعه را هدايت كنم . در آغاز تحف العقول كه يك كتاب حديثي است اين نه فرمان آمده است . آنجا حضرت مي شمارد : اخلاص ، ميانه روي ، عدالت ، گذشت ، فكر و غيره . بنابراين اگر پيامبر خدا قرار بود از هدايت جامعه مأيوس شود كار پيش نمي رفت و ما امروز مسلمان نبوديم .

سوال – لطفاً درخصوص سوره ي نحل آيات 103 تا 110 توضيح بفرماييد.

پاسخ - دراين آيات مي فرمايد: كساني كه به آيات الهي ايمان نمي آورند هدايت نمي شوند . يعني وقتي كه من نسخه ي پزشكي را قبول نداشته و از داروخانه نگيرم خوب نمي شوم . قرآن كتاب هدايت و نسخه است ولي براي كسي كه اولاً اين نسخه را بگيرد و دوماً به اين نسخه عمل كند . در اين آيات مي فرمايد: هركسي گفت من به اين قرآن كاري نداشته و ايمان و باور ندارم امكان هدايت او از طريق قرآن نيست . لذا قرآن هدايت است براي كسي كه اولاً به آن باور داشته باشد و دوماً از نسخه ي آن استفاده كند .

سوال - شما در برنامه ي خود چند كتاب معرفي كرديد اما من

ص: 11185

چون نابينا هستم خيلي غصه مي خورم كه چرا نابينايان نمي توانند اين كتاب ها را بخوانند . البته من ناشكر نيستم كه چرا نابينا هستم ولي اي كاش مي شد سمت خدايي ها اين كتاب ها را براي ما نابينايان گويا كنند .

پاسخ – من به ايشان مي گويم كه خيلي از افراد بينا نيز اين كتاب ها را نمي خوانند . گاهي اوقات ما ممكن است با يك كار ساده زمينه ي بهره برداري افراد زيادي را فراهم كنيم . مثلاً قصه هاي قرآن را برخي افراد به صورت سي دي تبديل كرده اند . وقتي اين بچه ي چهار يا پنج ساله قصه ي حضرت سليمان را در قالب يك نرم افزار نگاه مي كند ، به اين ترتيب ما به او فرهنگ قرآن را القا كرده ايم . يا بچه ها در خانه بازي هاي مختلفي با يكديگر مي كنند ، ما در كارت هايي نام سوره ،معناي آن و تعداد آيات را نوشته ايم ،خود بخود با مرور اين بازي نام سور و چيزهاي ديگر در ذهن كودك نقش مي بندد . يعني خيلي از افراد مي توانند مباني ديني و مباحث اسلامي را براي اقشار ديگر قابل بهره برداري كنند . اين كارها بودجه ي خاصي نيز نمي خواهد و تنها ذوق لازم دارد . مرحوم آقاي كوثري پدري داشتند كه پيرواز كار افتاده بودند ايشان مي گفتند يك كاري از دست من ساخته است آن هم اين است كه در زماني كه اسراي ما در عراق بودند وقتي در راديو پيام مي دادند متن پيام و شماره

ص: 11186

تلفن آنها را يادداشت مي كردم و شب ها به خانه ي آنها زنگ مي زدم . به هر خانواده اي مي گفتم كه پسر شما امروز در فلان اردوگاه عراق پيغام داد كه حال من خوب است . برخي از آنها فكر مي كردند كه فرزند آنها مفقود الاثر است و يا شهيد شده است با اين كار خيلي خوشحال مي شدند . اين كار از ايشان ساخته بود بنابراين هركس هركاري مي تواند بايد انجام دهد . خيلي از افرادي كه توان دارند مي توانند برخي كتاب ها را به فايل هاي صوتي تبديل كنند نه فقط براي نابينايان بلكه افرادي نيز كه بينا هستند مي توانند وقتي در ماشين نشسته اند مثلاً همين كتاب المراقبات آقاي ملكي را گوش دهند . حتماً نبايد گفتار و صوت در قالب سخنراني باشد بلكه بايد برخي كتاب ها نيز به اين صورت تبديل شود . البته الان در جبهه ي منفي خيلي از اين كارها انجام مي شود . واَعِدو لَهُم مَاستَطعتُم مِن قُوه يعني بايد به هر صلاحي كه مي توان دين را تبليغ كرد، مجهز شد . واَعِدو لَهُم مَاستَطعتُم مِن قُوه امروز شمشير نيست ، امروز موشك ، هواپيماهاي نظامي و ماهواره است . بنابراين ما امروز مي توانيم صلاح علم را در خدمت مباحث اين چنيني قرار دهيم .

سوال – من يك جوان هفده ساله هستم و دبيرستاني هستم . شما از خودسازي در برنامه ي خود صحبت مي كنيد . اما در همان زمان هايي كه ما به دستور شما در حال خودسازي و نماز و غيره هستيم غربي

ص: 11187

ها مشغول اختراعات و اكتشافات هستند و از ما جلو مي افتند . فكر نمي كنيد اسلام با همين دستورات خودسازي باعث عقب ماندن ما شده است ؟

پاسخ – من نمي دانم كه چرا برخي از ما حوزه ي مباحث را با يكديگر قاطي مي كنيم . يك آقايي مي گفت اين همه سال افراد در حوزه هاي علميه درس هاي سنگين خارج را مي خوانند تا به حال چه ابتكار و اختراعي از اين حوزه بيرون آمده است ؟ گفتم درست مثل اين است كه شما به دانشكده ي تاريخ و يا ادبيات فارسي برويد و بگوييد اين همه سال است كه شما تاريخ و ادبيات فارسي مي خوانيد تا به حال چه موشك و هواپيمايي ساخته ايد . آنها خواهند گفت رسالت دانشكده ي ادبيات كه ساختن موشك نيست . شما به ما بگوييد چه متن ادبي توليد كرده ايد تا ما به شما جواب بدهيم . شما بگوييد در حوزه ي علميه چه متن اخلاقي ، فقهي و اعتقادي توليد كرده ايد . اين سوال هم همين است مگر خودسازي با موشك سازي منافات دارد ؟ مگر شخصيت ها و انديشمنداني كه ما داريم و امروزه جواناني كه داريم و به تعبير مقام معظم رهبري با اعتقادات خود اين اختراعات را انجام مي دهند غير از اين است . ما در مقام اختراعات جزو ده كشور اول دنيا هستيم مگر اينها آدم هاي خود ساخته اي نيستند ؟ اتفاقاً دانشمندان غربي هم كه اهل اختراعات هستند، اگر در زندگي آنها وارد شويد افرادي هستند كه اهل لاابالي گري و فساد نيستند

ص: 11188

. يعني براي خود يك چارچوب دارند . اصلاً من به ايشان نمي گويم خدا ، پيامبر و دين اسلام ، ايشان كتاب نيايش آلكسيس را بخوانند و ببينند كه ايشان چطور راجع به تأثير دعا تبليغ مي كنند . اينها ارتباطي با هم ندارد شما مي توانيد دعا بخوانيد و اختراع نيز انجام دهيد . ضمن اينكه ايشان مي گويد همين الان كه ما مشغول خودسازي هستيم غربي ها اختراع مي كنند . من به ايشان مي گويم كه خودسازي يعني چه ؟ خودسازي يعني دروغ نگفتن ، كلك نزدن ، خدعه نكردن و آبرو نريختن . خيلي از اينها را غربي ها رعايت مي كنند . غربي ها نظم را رعايت مي كنند ، اهل فحش و دروغ نيستند . البته ايشان نگويد كه پس ما به روش آنها به خودسازي مي رويم . بلكه مي خواهم بگويم كه اينها با هم منافات ندارد . يعني مخلوط كردن اين دو حوزه با هم اشتباه است . يك طلبه اي مي گفت من به يك محلي وارد شدم در آنجا يك كسي از من سوال كرد كه حكم طهارت چيست . من كه جوان هستم مي خواهم بدانم كه چگونه بايد طهارت خود را انجام دهم . ظاهراً اين سوال هدف دار بوده و مي خواستند اين آقا را اذيت كنند . ايشان نيز گفتند من حكم طهارت را از نظر اسلام گفتم كه با آب كرو قليل اينطور بايد استفاده كرد . تمام كه شد ايشان گفتند الان دنيا در رابطه با فضا فكر مي كنند و شما هنوز در مسئله ي طهارت

ص: 11189

مانده ايد . چقدر اين حرف سخيف است . سوال تو حكم طهارت بود و رشته ي تخصصي من هم اين بود كه اين سوال را به شما پاسخ دهم . ما الان بعد از انقلاب كه رو به دين آورديم بيشتر توانستيم اختراع و اكتشاف داشته باشيم يا قبل از انقلاب . يك زماني من به مركزي كه هواپيما درست مي كنند در اصفهان رفتم ديدم كه چقدر ما در صنايع هوايي پيشرفت داشته ايم . اكثر اين افراد نيز پرسنل مومن و متدين هستند . الان بيشتر افراد مذهبي سد هاي بزرگ ، پل هاي بزرگ و غيره را مي سازند . من در ايام فاطميه به يكي از اين كشورها رفته بودم ، روز يك شنبه بود من به هشت يا نه كليسا رفتم تمام آنها پر بود . در ميان اين افراد جوان ، پير ، افراد تحصيل كرده و افراد عادي بود . يعني ما نبايد فقط يك بعد را نگاه كرده و با آن بعد به بحث توجه كنيم . به نظر من اين نگاه يك سويه است و صحيح نيست .

سوال- يك مشكل بزرگ در افراد مذهبي است و آن هم اين است كه فقط در مقابل گناهان خاصي حساسيت نشان مي دهند . مثلاً تا يك آهنگ حرامي پخش مي شود فوراً واكنش نشان مي دهند ولي اگر جلسه ي غيبت و تهمت كه خيلي از آن بدتر است باشد چيزي نمي گويند .

پاسخ – اين مشكل افراد مذهبي نيست بلكه مشكل كلي جامعه است كه برخي از گناهان در جامعه عادي شده و قبح

ص: 11190

آن گناه شكسته است . مثلاً شما اگر در خصوص اسراف نگاه كنيد خداوند مي فرمايد : كسي كه سرمايه ها را هدر دهد برادر شيطان است ، اسراف كار مورد غضب خدا است و اسراف گناه كبيره است . ما در تلفن چقدر اسراف داريم ؟ ما در تغيير گوشي موبايل چقدر اسراف داريم ؟ مثلاً طرف اين گوشي را خريده بعد مي گويد الان ديگر لمسي به بازار آمده است بايد گوشي خود را عوض كنم . بنابراين ضررهاي زيادي در همين تغيير گوشي موبايل نهفته است . موبايل براي انتقال است مثلاً من به شما ميلاد ابوالفضل العباس را تبريك مي گويم، اما جوك هاي ناپسند و مطالب سخيف و غير قابل تحملي با همين موبايل انتقال پيدا مي كند . همين خانمي كه براي ورزش ، قرائت قرآن و دعا پنج دقيقه در روز وقت نمي گذارد ، براي تلفن پنجاه دقيقه وقت صرف مي كند . اسراف تنها آب دور ريختن نيست . امام صادق (ع) مي فرمايد : هسته ي خرمايي كه قابل استفاده است اگر شما دور بيندازيد اسراف است . اسراف گناه كبيره است و گناه كبيره نيز حرام است اما اين گناه عادي شده است . متأسفانه غيبت ، تمسخرو آبروريزي نيز همينطور است . من كاري به افراد مذهبي ندارم به طور كلي در جامعه ي ما قبح برخي از گناهان شكسته شده است. يعني همين خانم يا آقاي مذهبي اگر به عروسي مي خواهد برود فوق العاده به آهنگ حساس است ولي غيبت ، اسراف و آبروريزي را جدي نمي گيرد . مشكل از

ص: 11191

اينجا است كه اين گناهان بيشتر مورد ابتلا است و توجه به اين گناهان كمتر است . خيلي راحت اسراف مي كنيم و حسادت مي ورزيم اما اگر اسم شراب بيايد بدن ما مي لرزد. همين آقايي كه نمي تواند اسم شراب را بشنود تكبر مي ورزد و تكبر از بدترين صفات رذيله است .

90-04-04

چشم ها پرسش بي پاسخ حيراني ها دستها تشنه ي تقسيم فراواني ها ، با گل زخم سر راه تو آذين بستيم داغ هاي دل ما جاي چراغاني ها ، حاليا دست كريم تو براي دل ما سرپناهي ست در اين بي سر و ساماني ها ، وقت آن شد كه به گل حكم شكفتن بدهي اي سرانگشت توآغاز گل افشاني ها ، چشم تو لايحه ي روشن آغاز بهار طرح لبخند تو پايان پنجشنبه ها .

سوال – در مورد خودسازي توضيحاتي بفرماييد .

پاسخ – خودسازي و اصلاح نفس يكي از مهمترين وظايفي است كه برعهده ي ماست . تا فرد ساخته نشود خانواده ساخته نمي شود تا خانواده ساخته نشود جامعه ساخته نمي شود . حالا مي خواهيم در مورد خودمان صحبت بكنيم . ليس انسان الا ما سعي . بنده بعنوان يك فرد اگر اصلاح بشوم جامعه هم اصلاح مي شود . اگر فرد اصلاح بشود هر چقدر هم كه در جامعه خطرها زياد بشود ،اين فرد خودش را واكسيناسيون مي كند . اين مهم است كه در جامعه ما شيوه را جلو ببريم يعني خودمان را بگونه اي اصلاح كنيم كه اگر ما در اروپا باشيم يا در ايران ، در عروسي باشم يا

ص: 11192

در كنار دريا براي مان فرقي نكند . اصلا اگر تمام جامعه پر از فساد شد فردي كه خوساخته است در مقابل اين عوارض زمين نمي خورد . پس ما آداب مسلماني را به بحث خودسازي مي بريم . در سوره ي مائده آيه صد و پنج مي فرمايد: ذخيره اي كساني كه ايمان آورده اي به خودتان توجه كنيد و خودتان را اصلاح كنيد . اگر شما درست شديد گمراهان نمي توانند روي شما نفوذ كنند. در جو بت پرستي مكه حضرت محمد پرورش يافت . سلمان در آن جو مسلمان شد . چند نفر در مسلمان شدن سبقت گرفتند . از حبشه بلال ، از ايران سلمان فارس ، از روم سهيل . اينها در جامعه ي ضد اسلامي رشد كرده اند . سوره ي اسراء آيه دوازده تا شانزدهم چند اصل را بيان كرده است . يكي از آن اصول اين است كه هر كس سرنوشت خودش گردن خودش است . در روز قيامت مي گويند كه هركس پرونده ي خودش را بخواند . سرنوشت خودتان را گردن پدرو مادر ، حكومت ، دوست وهمسايه نيندازيد . مي فرمايد : هر كس هدايت شد خوش به حال خودش شد و برنده شد . هر كس هم كه گمراه شد خودش گير است . هيچ كس بار گناه ديگري را بر دوش نمي كشد . پس در درجه ي نخست هر كس مسئول اعمال خودش است . فرافكني ، حاشيه پردازي ، شبهه افكني و توپ در زمين ديگران انداختن خوب نيست. در خانه ي نوح پسرش فاسد بارآمد و در خانه ي

ص: 11193

فرعون زن فرعون صالح بار آمد . هركس بايد خودش را دريابند .من عرف نفسه فقد عرف ربه . خودشناسي باعث خداشناسي مي شود . اگر انسان استعداد ، توان ، ظرفيت و نقاط آسيب خودش را بشناسد از آنها دوري مي كند و ظرفيت خودش را مي شناسد و خدا شناس مي شود. در روايت داريم كه بالاترين دانش اين است كه انسان خودش را بشناسد. حضرت علي (ع) مي فرمايد: زيرك كسي است كه خودش را بشناسد. حضرت امام نامه اي به پسرشان سيد احمد نوشته اند واين چاپ شده است . كتابي است بنام نامه هاي عرفاني امام خميني مجموعه نامه هايي كه امام در جواني به ديگران نوشته است و يك نامه ي مفصلي به سيداحمد نوشته است . در آن نامه آيه سيزده سوره حشر را آورده و تفسير كرده است . سوره ي حشر آيه سيزده مي فرمايد : اي مردم تقوا داشته باشيد . هر كس خودش ببيند كه براي قيامتش چه مي فرستد . در سر امتحان هر كس مسئول چيزي است كه در ورقه ي خودش نوسته است. اين آيه مي خواهد بگويد كه كه همه شما دردنيا سر امتحان هستيد و برگه تان هم جلويتان است . ببينيد كه اين برگه را چطور تحويل مي دهيد . چقدر اشتباه دارد ؟ آيت الله مظاهري كه مرجع تقليد هم هستند كتابي بنام جهاد نفس دارد و كتاب خوبي است . من در كلاس درس اخلاق ايشان شركت داشته ام . ايشان مي فرمودند كه خدا در يك جا است كه يازده تا قسم خورده است .

ص: 11194

ما يك قسم داريم والعصر . در سوره شمس خدا يازده قسم خورده است . به خورشيد و ماه و .. قسم خورده است كه بگويد : هركس خودش را اصلاح كرد رستگار است . مسئله ي اصلاح نفس مهم است . من چندين راه كار كلي براي كنترل نفس مي گويم . بعد وارد جزئيات مي شويم . براي دوري از رذايل اخلاقي واصلاح نفس چند تا اصل كلي لازم است . يكي خواستن و اراده است. من تا نخواهم اتفاقي نمي افتد . اگر كسي خواست و تصميم گرفت ، ممكن است كه موفق بشود. بعضي ها مي گويند كه من وسواس دارم يا من بداخلاق هستم يا گناه براي من عادت شده است ، حالا چكار كنم ؟ معمولا جواب در سوال طرف هست . مي گويد كه وسواس دارم ولي نمي توانم آنرا كنار بگذارم . ما با اين فرد كاري نداريم . مثل بيماري است كه پيش دكتر مي رود و مي گويد كه من خوب نمي شوم . دكتر هم به او جواب نمي دهد . طرف خودش يك تلقين منفي مي كند . اين ضعف اراده است كه مي گويد نمي توانم . فردي به رسول خدا گفت كه من به گناه عادت كرده ام . نمي توانم آنرا كنار بگذارم . پيامبر گفت كه من چند كار به تو مي گويم آنرا انجام بده و گناهت را هم بكن . يكي اينكه جايي بروي گناه بكني كه خدا تو را نبيند . يكي اينكه چيزي بخور كه روزي خدا نباشد. ديگر اينكه جايي گناه بكني كه زمين

ص: 11195

خدا نباشد . فرد گفت : كجا بروم كه خدا من را نبيند و زمين خدا هم نباشد. فرمود : پس گناه هم نكن . جواني به پيامبر گفت كه من از گناهان جنسي خوشم مي آيد . حضرت فرمود : اگر كسي اين حرف را به مادر و خواهر توبزند ناراحت نمي شوي ؟ گفت : چرا آنها بايد پاكدامن وعفيف باشند . پيامبر فرمود : خدايا قلب اين جوان را پاك كن . كساني بودند كه مي گفتند كه حاضريم مسلمان بشويم ولي نماز نمي خوانيم زيرا از نماز خوش مان نمي آيد. پس آنها اول بُعد تقويت اراده را انجام مي دادند . خواجه نصيرالدين طوسي كتابي بنام اوصاف الاشراف دارد كه يكي از راه كارهاي اصلاح نفس را اراده مي داند . نكته ي دوم كه براي اصلاح نفس بايد توجه بشود پرهيز از شنيدن و ديدن هر چيزي است . اعضاي بدن كانال ورود قلب ما هستند . حديث داريم : چشم جاسوس قلب است . يكي از عوامل مهم تاثير گذار بر روح انسان از طريق گفتن ، ديدن و شنيدن است . روي سكوت خيلي تاكيد شده است . به لقمان گفتند كه توچگونه لقمان شدي ؟ مولوي دارد : بود در غلامان چون طفيل تيره صورت پرمعنا همچو ليل . نه حسب و نه نسب معروفي داشت و نه ثروت زيادي داشت . او يك فرد ساده اي بود و يك سوره بنام او در قرآن است. لقمان گفت : با كنترل به اينجا رسيدم . هر چيزي نگفتم ، هر چيزي نخوردم و هر چيزي نديدم

ص: 11196

. در روايت داريم كه چشم صيد شيطان است.ديدن فيلم هاي متبذل جدا از حرام بودن ، نگاه را بيمار مي كند . شما مي بينيد كه اين فيلمها در هنگام نماز خواندن مجسم مي شود . چه جايز باشد و چه نباشد تاثير خودش را مي گذارد. آقايي درمشهد به منمي گفت كه من به زيارت آمده ام ولي حال عبادت و زيارت ندارم. در تمام مدت احساس شهواني دارم . فهميدم كه اهل فيلم هاي مبتذل است . گفتم كه روح توعوض شده است . ماهيت توتغير كرده است . وقتي انسان زياد به صحنه هاي حرام نگاه كرد ذائقه ي انسان تغيير مي كند . اين فرد ديگر نمي تواند لذت نماز و دعا را احساس كند. داريم كسي كه اعضاي او عفيف باشد اوصاف او هم نيكوست . كسي كه واردات او درست باشد صادراتش هم درست است . حضرت امير مي فرمايد: در زندگي مثل زنبور عسل باشيد . واردات او خوب است و صادراتش هم خوب است . اگر شما حرف خوب بگيريد حرف خوب هم تحويل مي دهيد . رسول اكرم مي فرمايد: چشم هايتان را از حرام بپوشانيد ملكوت را مشاهده مي كنيد . يوسف وقتي از دست زليخا گريخت ، خدا علم تعبير خواب را به او داد . پس اعضا را كنترل كنيم . در روز قيامت اول از اعضاي سوال مي شود . در سوره ي ياسين داريم كه دست و پا گزارش مي دهند كه ما چه گناهاني را مرتكب شده ايم . اگر زباني به ذكر ، دعا ، حرف خوب و

ص: 11197

ادب عادت كرد شخصيت انسان ساخته مي شود. زبان كن كه عيوب را مي گويد ، خودش معيوب مي شود. كسي كه با الفاظ ديگران را صدا مي كند خودش ماهيت تمسخر آميزي پيدا مي كند.پس درمورد خودسازي اين است كه اول خودتان را اصلاح كنيد . به مردم مي گوييد خوبي و خودتان را فراموش مي كنيد. مثلا در مورد حجاب درست است كه بخشي از آن به جامعه و نظام برمي گردد ولي مادر شما با دخترت در خانه چقدر روي حجاب كار كردي و آنرا مصونيت ديدي ؟ ما نبايد فرافكني بكنيم .سعي كنيم اول از خودمان شروع بكنيم . سومين نكته مسئله ي سيره شناسي است . معاشرت با افراد نيكو. در روايت داريم : شما با اهل فضل نشست و برخاست داشته باش سعادتمند مي شوي . در تاريخ مي خوانيم كه شهوتراني برسيساي عابد را به كجا كشانيد ، رياست طلبي بلعم را به كجا كشانيد ، جدا شدن از كانون علوي اشعث بن قيس ها و زبيرها را به كجا كشاند . اينها در تاريخ تكرار مي شود . تاريخ باعث مي شود كه علم شما افزوده بشود. معاشرت با بزرگان منظور حتما معلم اخلاق نيست . البته خوب است كه اگر كسي معلم اخلاق داشته باشد .

سوال – سوره ي نحل آيات 43 تا54 را توضيح بدهيد .

پاسخ – آيه ي آخر اين صفحه مي فرمايد : هر نعمتي كه به شما مي رسداز خداست و شما مالك چيزي نيستيد . سپس شما وقتي گرفتار مي شويد سراغ خدا مي آييد ؟ بعد از اينكه

ص: 11198

كار شما راه افتاد و گرفتاري شما را رفع كرديم بعضي از شما به خدا شرك مي ورزيم . ما گاهي اوقات نقش وسايل را پررنگ تر از نقش خدا مي بينيم و اين درست نيست .

سوال – داشتن استاد اخلاق چقدر ضرورت دارد ؟

پاسخ – اصل داشتن استاد اخلاق قابل انكار نيست . بزرگان ما در مراحل سير و سلوك استاد اخلاق خاص داشته اند و از آنها تبعيت مي كردند . الان ما مي خواهيم از مبنا شروع بكنيم . بحث ما براي همه ي بينندگان ماست . در آغاز كار انسان به يك استاد حضوري نيازي ندارد . نماز اول وقت توصيه ي ائمه ي معصومين و علماي اخلاق است .اين احتياج به معلم ندارد خودتان مي توانيد آنرا انجام بدهيد . بعضي ها در زندگي شان رعايت حلال و حرام را نمي كند و به نمازشان اهميت نمي دهد و بعد دنبال آيت الله بهجت مي گردند تا به آنها دستور خاص بدهد. وقتي دستورات آيت الله بهجت كه به ديگران داده شده را مطالعه مي كنيم مي بينيم كه ترك محرمات ، انجام واجبات ، نماز اول وقت و توسل به اهل بيت است .بحث استادداشتن وموسي وار دنبال حضر دويدن بحث ديگري است اين براي كساني كاست كه در بحث سير و سلوك مي خواهند مقام عالي را طي كنند ، گاهي به يك جاهايي رسيده اند كه نياز به دستور خاصي نياز دارند كه بايد طبق اين دستورات عمل كنند. الان در جامعه اينكه به دنبال يك استاد برويم و به منزل ايشان برويم و درس

ص: 11199

بگيريم امكان پذير نيست ولي كتاب اساتيد هست . كتاب المراقبات آقا ميرزا ملكي يك كتاب اخلاقي است . ايسن يك استاد همراه است . در همه ي روزها نوشته كه بايد چكار بكنيم . سيد طاووس براي پسرش كتابي نوشته است . يك معلم اخلاق براي شاگردش كه فرزندش هم هست توصيه هاي اخلاقي نوشته است كه مي تواند براي ما دستورالعمل باشد. كتاب چهل حديث امام خميني يك دستورالعمل است . نامه هاي امام به فرزندش هم مي تواند دستور العمل باشد. علمايي كه هستند تمام جوانان نمي توانند به حضور آنها برسند و امكانش نيست ، مي توانند به توصيه هاي آنها عمل بكنند . هر كسي خودش را بهتر مي شناسد . من كه نقطه ي آسيب خودم را مي شناسم بهتر است كه دنبال همان بروم و آنرا اصلاح كنم . من كه بدزبان هستم يا گناه چشمي دارم درهمين قسمت مي توان از كتاب استاد كمك بخواهم كه چكار كنم كه اين بدزباني ريشه كن بشود . گاهي افراد فرافكني مي كنند و مي گويند حالا كه استاد نيست پيش چه كسي برويم . پس همه چيز تعطيل مي شود. پيامبر اكرم هم همه در اطرافش نبودند و از ايشان فيض نمي بردند . بعضي ها در شهرهاي ديگر زندگي مي كردند و امام صادق (ع) را نديدند . در جلد هفتاد و پنج كتاب بحار نامه اي است كه امام براي دوستانش نوشته است . امام يك دستور العمل كتبي براي دوستانش نوشت . كه هر روز آنرا ببينند .اصحاب امام اين قدر به اين دستورالعمل احترام مي

ص: 11200

گذاشتند كه آنرا در جانمازهايشان مي گذاشتند و هر روز آنرا مي ديدند . امام توصيه فرموده بودند كه اين دستورالعمل را با هم مباحثه كنيد . كسي مي گويد كه من مي خواهم تقوا داشته باشم چكار كنم ؟ خطبه متقين اميرالمومنين در نهج البلاغه كه صد و ده صفت پرهيزگاران را گفته است . شما هر روز يكي از آنها را در دستورالعمل زندگي ات بكار ببر . امام صادق (ع) در اين نامه توصيه هاي كليدي كرده است كه مي توانيم آنرا بكار ببريم . اگر كسي در اطراف خودش يك مرجعي را دارد و مي تواند روزي پنج دقيقه در محضر ايشان باشد ، ما اين كار را نفي نمي كنيم . من خودم در حضورآيت الله بهجت منبر داشتم ، مي ديدم هزارتا دختر و پسر جوان ايشان را نگاه مي كردند و اشك مي ريختند .شايد ما اين اثر را در كتاب آيت الله بجت پيدا نكنيم . درك محضر خودش موضوعيت دارد .

سوال – همسر من خيلي مومن است و هر سال به حج واحب مي رود و به مادر پير خودش خيلي احترام مي گذارد . هميشه من را در خانه تنها مي گذارد و به مامويت مكه يا ختم پدر و مادر دوستش مي رود يا جلسه دارد . من هميشه تنها هشتم و مسئول نگهداري مادرش هستم . اين قدر به مادرش محبت مي كند كه من به مادرش حسودي ام مي شود . حتي اچازه هم نمي دهد كه ما بچه دار بشويم و مي گويد كه تو لياقت مادرشدن نداري . براي

ص: 11201

مادرش يواشكي چيزي مي خرد كه من نبينم و بامادرش حرف مي زند و با من حرفي ندارد كه بزند . هر جا هم كه مي خواهيم برويم حتما بايد مادر او را هم ببريم . او با اين كارهايش باعث شده كه از مادرش متنفر بشوم. هميشه هم مي گويد كه من يك مادر بيشتر ندارم . من بايد هميشه مادر او را نگه دارم تا او به كارهاي ثواب خودش برسد . در دين اسلام اين مادر و پسر عروس جايگاهي ندارد. از دين هم دارم زده مي شوم .من بايد چكار بكنم ؟

پاسخ – هيچ كاري نبايد فداي كار ديگري بشود . حضرت زهرا يك همسر ، مادر و دختر خوب بود. وقتي براي پدرش يا فرزندش يا حضرت علي (ع) وقت مي گذارد هيچ كدام را فداي ديگري نمي كند. مسلم روش اين آقا اشتباه است . اين آقا كه شغلي دارد كه مورد توجه است و كار راه انداز است و تمام وقتش را صرف شغل و مادرش مي كند .اين درست نيست. در قرآن كريم بر روي حقوق همسر تاكيد شده است . اين افراد انسانهاي كاملي نيستند. انسان كامل فردي است كه همه ي بعدها را در خودش حفظ كند. اگر مادر بدن خودمان يك ويتامين را تقويت بكنيم و از ديگر چيزها غافل بشويم لطمه مي خوريم . اگر ما همه ي توجه خودمان را به قلبمان بكنيم بعد مي بينيم كه قند ما بالا رفته و ما را مي كشد . چرا شما باعث مي شودي كه اين خانم به دين بدگمان بشود ؟ چرا

ص: 11202

شما حق اولادشدن را از ايشان مي گيريد ؟ مگر شما اولاد اين مادرنيستيد و او را تكريم نمي كنيد ؟ چرا شما براي اين خانم وقت نمي گذاريد ؟ مرد بايد در خانه حضور داشته باشد. رسول اكرم مي فرمايد: مردي كه در خانه به زنش كمك كند خدا به اندازه ي موهاي تن او برايش حسنه مي نويسد و با انبياء محشور مي شود . پيامبر و ائمه ما هم اين جوري بودند و هميشه در كنار خانواده شان بودند . من فكر مي كنم كه اين آقا دچار افراط و تفريط شده است . در دين اسلام اين مادر و پسر عروس جايگاهي ندارد ولي در دين اسلامي كه پيامبر براي ما آورده است اين طور نيست . امام صادق (ع) ميوه اي خريده بودو داشت به منزل ميبرد . شاگردش گفت كه بگذاريد من براي شما بياوريم . حضرت فرمود كه اين براي اهل خانه است و سزاورا است كه من خودم آنرا ببرم . امام باقر (ع) خودش را شيك كرده بود و فرمود كه زيبايي مرد عفت زن را بيشتر مي كند. زن نبايد نگاهش به مردهاي ديگر باشد . پيامبر گاهي پيش همسرش مي نشست و مي گفت كه بيا با هم گفتگو كنيم . نامه هاي امام خميني از بيروت كه براي همسرشان نوشته است بسيار زيبا است . انسان تصور نمي كند كه او يك عالم ديني است كه براي همسرش نامه نوشته است . در روزهاي آخر در بيمارستان امام فرمودند كه بگوييد كه حاج خانم بيايد . همسر ايشان مي گفتند كه هيچ وقت

ص: 11203

به ما امر و نهي نمي كرد و دستور نمي داد . اين سيره ي بزرگان ما است .اين آقا شيوه اش را جاي دين گذاشته است و اين خانم را به دين بدبين كرده است . آقايان براي خانواده هايشان وقت بگذارند .

90-03-28

پلك صبوري مي گشايي و چشم حماسه ها روشن مي شود ، مي دانيم تو نايب آن حنجره ي مشبكي كه به تاراج زوبين رفت و دلت مهمان سراي داغ هاي رشيد است ، اي زن قرآن بخوان تا مردانگي بماند قرآن بخوان به نيابت كل آن سي جزء كه به سرانگشت نيزه ورق خورد ، قرآن بخوان و تجويد تازه را به تاريخ بياموز و ما را به روايت پانزدهم معرفي كن ، قرآن بخوان تا طبل هل هله از هاي و هوي بيفتد شاعران بيچاره ، شاعران درمانده ، شاعران مضطر با نام تو چه كردند ؟ تاريخ زن آبرو مي گيرد وقتي پلك صبوري مي گشايي و نام حماسيت بر پيشاني دو جبهه ي نوراني مي درخشد زينب .

سوال – لطفاً در خصوص فضايل حضرت زينب توضيح بفرماييد .

پاسخ – ابتدا دو كتاب درخصوص حضرت زينب (س) معرفي مي كنم : يك كتاب را كه نويسنده ي اهل سنت دكتر عايشه بنت شاطح نوشته است. ايشان مصري است و كتاب هاي زيادي در تفسير دارد . كتاب ايشان زينب قهرمان كربلا نام دارد . اين كتاب ترجمه ي فارسي شده و در بازار موجود است . مرحوم آقاي قزويني كه قبلاً من از ايشان كتابي را اينجا در رابطه با حضرت فاطمه معرفي كردم به نام

ص: 11204

فاطمه از مهد تا هنگام شهادت ، ايشان كتابي را نيز با همان قطر و سياق در رابطه با حضرت زينب سلام الها دارد كه اسم آن زينب كبري (س) است . اين كتاب ترجمه ي فارسي شده و در بازار موجود است . ايشان به خصوص در اين كتاب به بخش خطبه ي حضرت زينب پرداخته است . درباره ي عقيله ي بني هاشم (س) تاريخ ناقص است و خيلي از زواياي زندگي ايشان را منعكس نكرده است . اما يك خصوصيتي كه ايشان دارد اين است كه در كنار تاريخ اوليه ي اسلام حضور داشته است . ايشان تمام پنج تن را درك كرده است . يعني رسول خدا ، اميرالمومنين ، حضرت زهرا(س) و امام حسن (ع) و امام حسين (ع) را درك كرده است.از سال هاي اوليه ي هجرت كه به دنيا آمدند تا قضيه ي كربلا ،نزديك به شصت و چند سال ، مجموعه ي عمر ايشان تمام اينها را حضور داشته اند . ناقل خطبه ي حضرت زهرا در مسجد يعني خطبه ي فدك ، حضرت زينب است . ايشان در آن زمان پنج سال بيشتر نداشتند . اما محدثين از قول ايشان خطبه ي حضرت زهرا را در مسجد نقل كرده اند . گفته شده است كه ايشان در كوفه درس تفسير داشته اند و براي خانم هاي كوفه تفسير قرآن مي گفته اند . اگر هيچكدام از اينها هم نباشد همان قضيه ي كربلا براي ما كافي است . من سه يا چهار ويژگي را فهرست وار از زندگي آن بزرگوار مرور مي كنم : يكي از

ص: 11205

ويژگي هاي مهم زينب كبري، شجاعت ايشان است . شجاعت صفتي است كه براي زن و مرد فرقي نمي كند . يعني شجاعت به معناي دفاع از حق و ايستادن در مقابل باطل است . شما يك نگاهي به زندگي حضرت زينب (س) بكنيد .زماني كه وارد مجلس يزيد و ابن زياد مي شود، با چه شجاعتي يك زن در مقابل پسر معاويه مي ايستد و فرياد مي زند . تو دروغگو ، فاسق و فاسد هستي . تو مفتضح هستي . شهادت افتخار ما است . ايشان ابن زياد را ابن مرجانه خطاب مي كند . خود اين حرف توهيني است كه در آنجا لازم بوده به اين دليل كه مادر اين فرد فاسد بوده است . و بعد فرياد مي زند هر اتفاقي براي ما افتاده زيبا است و ما ناراحت نيستيم . شجاعت چيزي است كه مخصوصاً من درخواست مي كنم كه بانوان و زنان دقت كنند كه زن و مرد ندارد . يكي از صفات يك انسان متدين و مومن اين است كه شجاع است و در دفاع از حق به خود ترديد راه نمي دهد . ويژگي دوم زينب كبري (س) عفاف است . ايشان وقتي كه وارد مجلس يزيد مي شود با تمام سختي هايي كه كشيده است . تمام مسير را آمده ، كوفه آمده و سر مطهر امام حسين (ع) در مقابل ايشان بوده است . اولين مطلبي را كه اشاره مي كند اين است كه اي پسر ابوسفيان ، آيا اين عدالت است كه زنان تو در پشت پرده باشند اما ناموس رسول خدا در مقابل

ص: 11206

نامحرمان باشند ؟ اين خيلي نكته ي دقيقي است . در شب يازدهم محرم كه يك شب حساسي است . شبي است كه شهدا بر روي زمين هستند، خيمه ها آتش گرفته است ، بچه ها گرسنه هستند ، زن ها سراغ مردهاي خود را مي گيرند ، مادران سراغ فرزندان خود را مي گيرند ، خود حضرت زينب داغ برادر و اولاد ديده است . با همه ي اين وضعيت وقتي كه خطر ايجاد شد و خيمه ها آتش گرفت ، بچه ها فرار كردند . عقيله ي بني هاشم اين بچه ها را يكي يكي پيدا مي كرد و درجايي سامان دهي مي كرد . در روايتي است كه ايشان بالاي سر يك دختر بچه رسيد و زماني كه اين دختر متوجه شد كه عمه ي او زينب است ، نگفت كه عمه باباي من كجا است ، نگفت عمه من گرسنه و تشنه هستم . گفت عمه جان امكان دارد يك تكه پارچه و يا روسري به من بدهيد كه سر خود را بپوشانم . ما گاهي ملاحظه مي كنيم كه پدر و مادر متدين هستند . حتي خود مادر چادري است اما دختر بزرگ هشت يا نه ساله ي خود را با يك شلوارك و تاپ بيرون مي برند و مي گويند ايشان مكلف نيست . درست است كه در نه سالگي مكلف است و تكليف به گردن او است اما مگر چقدر فاصله دارد ؟ آيا نيمه عريان آمدن اين بچه بيرون از خانه با موهاي باز و لباس هاي نامناسب درست است ؟ من نمي گويم بچه ها را

ص: 11207

اذيت كنيم . من نمي گويم آنها را از دين زده كنيم . ولي بعضي از اين ها طوري هستند كه وقتي نگاه انسان به آنها مي افتد گويي به يك انسان بالغ نگاه مي كند . يعني اين دختر نماينده ي مادرخود است . گويا چهره ي خانواده ي خود را بروز مي دهد . بعضي از اينها در ترمينال ، فرودگاه ، كوچه و خيابان خيلي بد حضور پيدا مي كنند . خانواده ها هم مي گويند كه اين بچه است . اين دختر اولاً شش سال ، هفت سال يا هشت سال دارد . از امام كاظم (ع ) فرمودند: وقتي سن بچه از يك حدي گذشت و ديگر خود را به گونه اي بروز مي دهد . به صورتي او را بيرون بياوريد كه باعث تحريك ديگران نباشد . اين عفاف حضرت زينب است . وقتي كه مي گوييم زينب ، آيا زينب اشك و گريه مي خواهد ؟ درست است ما از زينب يك چهره ي بيچاره و درمانده بسازيم ؟ زينب واقعاً قهرمان است . هيچ كجا اظهار عجز و ناتواني نكرده است . او نگران است و دغدغه دارد اما دغدغه ي حجاب و عفاف دارد و اينكه نامحرم او را نبيند . اين ويژگي دومي است كه من تقاضا مي كنم كه هم خانم ها و هم آقايان به آن دقت كنند و از زندگي عقيله ي بني هاشم درس بگيرند . ويژگي سوم حضرت زينب كه براي امروز ما در جامعه خيلي مهم است . صفت تسليم و رضا است . بعضي اوقات ما به ائمه

ص: 11208

توسل پيدا مي كنيم اما حاجت ما برآورده نمي شود . مريض ما شفا پيدا نمي كند . جلوي يك مرگ و مير را مي خواهيم بگيريم اما گرفته نمي شود و مرگ اتفاق مي افتد . فوراً با دين ، خدا و پيامبر قهر مي كنيم . توقع من اين است كه وقتي من به حرم حضرت علي ابن موسي الرضا رفتم بايد با شفاي بچه ي خود بازگردم و يا جلوي مرگي را بگيرم . شما نگاه كنيد خود امام حسين (ع) در روز عاشورا چقدر داغ ديده است . زينب كبري چقدر داغ ديده است . معناي صفت تسليم و رضا اين است كه انسان هميشه نخواهد حوادث بر وفق مراد او باشد . وقتي اتفاق مي افتد خود را با آن وفق دهد . شما يك بار در روز عاشورا و يا بعد از آن كلمه اي را از حضرت زينب كبري پيدا نمي كنيد كه ناشي از ناسپاسي و اظهار عجز باشد . داغ اولاد و داغ برادر ديده است اما وقتي كه به گودي قتلگاه مي آيد مي گويد خدايا اين قرباني را از ما قبول كن . لذا روي عبادت او هم اثر نمي گذارد . اگر يك مريضي و يا حادثه اي براي خود يا فرزندان ما پيش بيايد همه ي عبادات ما به هم مي ريزد . امام سجاد (ع) مي گويد يك زماني من در دل شب يازدهم ديدم كه عمه ي من در حال خواندن نماز شب است . شب يازدهم كه از لحاظ حوادث يك شب استثنايي است و فصل دوم عاشورا در

ص: 11209

اين شب گشوده مي شود . در اين شب فصل اول تمام مي شود و فصل دوم كه جبهه ي ديگري است گشوده مي شود . ويژگي چهارم ايشان مسئله ي ولايت پذيري است . ولايت پذيري يك مسئله ي عقلي است . ما اگر آيات و روايات را نيز در نظر نگيريم ،يك مسئله ي عقلي است . الان شما اگر سه نفر به مسافرت برويد يك نفر رئيس خواهد شد . دو نفر با هم كنار مي آيند اما مابين سه نفر اختلاف بوجود مي آيد . يكي از آنها رئيس مي شود. اميرالمومنين مي فرمايند كه مردم پيشوا مي خواهند، چه فاجر و چه مومن . يعني حتي در كشورهاي كفر هم اگر پيشوا نداشته باشند كار پيش نمي رود . شما حتي فرض كنيد در جبهه ي كفر ، يعني همان جنگ احد كه فرمانده ي آن را ابوسفيان به عهده دارد ، جنگ بدر و يا جنگ خندق و يا جنگ هايي كه با ائمه شده است . در همان جنگ ها نيز اگر رئيس نداشت و فرمانده نبود امكان نداشت و سنگ روي سنگ بنا نمي شد . امام و پيشوا در هر جبهه اي لازم است . در جبهه ي دين، اولين ولي خود خداوند است . انَما وَليُكُم الله و رَسوله . بعد پيامبر خدا است . چقدر ما لطمه ديده ايم از مخالفت با پيغمبر؟ همان جنگ احد چرا مسلمانان شكست خوردند . حرف ولي خدا را گوش نكردند . در صلح حديبيه رسول خدا صلح كرد برخي از افراد اعتراض كردند . در زمان غيبت

ص: 11210

وقتي كه به صورت ظاهر امام معصوم در بين ما نيست تكليف چيست ؟ آيا بايد جامعه رها شود ؟ آيا بايد حدود، احكام و تجارت اسلامي تعطيل شود؟ ربا و رشوه آزاد باشد . هركسي هركاري خواست انجام دهد . اين مسائل امكان ندارد و عقل آن را نمي پذيرد. به تعبير حضرت امام مي فرمود: تصور ولايت فقيه باعث تصديق است . يعني اگر كسي فكر كند قبول مي كند . اگر قرار شد ولي و حجتي كه در درجه ي اول خدا است ، بعد پيامبر و بعد از آن ائمه ي معصومين هستند . در زمان غيبت نزديك ترين فرد به امام عالم ديني است . كسي است كه حديث و قرآن را مي شناسد . معناي ولايت پذيري اين است كه ما روي حرف ولي حرف نزنيم . امام فرمود بايد با صدام جنگيد . همه قبول كردند . يك زماني نيز فرمود من قطعنامه را پذيرفتم بايد بگوييم چشم . معناي ولايت پذيري اين است . اين مسئله در زندگي زينب كبري (س) موج مي زند . ولي خدا مي گويد به مكه برويم قبول مي كند . به كوفه برويم ، در كربلا خيمه بزنيم ، همه را قبول مي كند. وقتي كه فهميد فردا برادر او شهيد مي شود، در شب عاشورا زينب كبري خيلي اشك مي ريخت . شب عاشورا در نزديك صبح يك لحظه امام حسين خوابيدند ، زينب كبري كنار ايشان آمدند و گفتند چه شده است ؟ امام گفتند : خواب بودم . الان جدم رسول خدا را خواب ديدم ايشان فرمودند امشب

ص: 11211

افطار ميهمان ما هستيد . حسين جان ما به تو مشتاق هستيم زودتر بيا . حضرت زينب خيلي از قضايا را مي دانست . ايشان مي فرمود : مادر من همه را براي من تعريف كرده است . صبح روز يازدهم زماني كه خواستند از كربلا بروند ، امام سجاد (ع) خيلي ناراحت بود . مي ديد بدن بابا و برادر او بر روي زمين است . زينب كبري جلو آمدند و گفتند كه تو در حال جان دادن هستي و قالب تهي مي كني چه شده است ؟ گفت عمه جان ما اين بدنها را بگذاريم و برويم ؟ اين بدن حجت و ولي خدا است . زينب كبري فرمود اينها دفن مي شوند . اينجا زيارتگاه مي شود و مردم مشتاق به اينجا مي آيند . من از پدرم اميرالمومنين آن شبي كه ضربت خورد شنيدم . يعني آنچه كه امام سجاد (ع ) در خصوص حضرت زينب فرمود كه عالِمَة غَيرَ مُعلم، معناي آن همين است . امام حسين (ع) وقتي كه خبر داد من جدم رسول خدا را خواب ديدم . شروع كرد به گريه كردن و لرزيدن . اباعبداله فرمودند خواهرم آرام باش . تو بايد صبوري كني . هنوز چيزي نشده است . تا فرمود بايد صبوري كني . زينب فرمود : هرطور كه تو بخواهي . لذا كسي در روز عاشورا از زينب ناله و زاري نديد .تا عصر عاشورا همه شهيد شدند و نوبت به امام حسين رسيد. ايشان نيز به ميدان رفت . اباعبدالله در روز عاشورا يك موضعي را در ميدان انتخاب كرده بودند .

ص: 11212

مي جنگيدند ، بر مي گشتند و مي ايستادند و مي گفتند لاحَولَ و لا قُوةَ اِلا بالله . اين صدا به زينب مي رسيد و ايشان آرام مي شد . مي دانست كه امام زنده است و در حال جنگ است . اما مدتي اين صدا قطع شد . صدا كه قطع شد عقيله ي بني هاشم از خيمه بيرون آمد ببيند چه اتفاقي افتاده است . خود را به تل زينبيه رساند . وقتي كه نگاه كرد ديد كه ابا عبدالله در خون در حال غلطيدن است . تمام بدن او غرق خون است و دشمن نيز دورتا دور او را محاصره كرده است . زينبي كه خار به دست حسين نمي توانست ببيند . تا اين صحنه را ديد دست هاي خود را بر روي سر گذاشت و گفت : وا محمدا . اباعبدالهد چشم هاي خود را باز كرد و گفت : خواهرم بازگرد . فرمود : چشم . به اين ولايت پذيري مي گويند . اگر قرار باشد ما در مقابل ولايت تفكيكي عمل كنيم . و بگوييم ما هشتاد درصد قبول داريم اما بيست درصد قبول نداريم . نگاه تبعيضي داشتن كار را خراب مي كند . اجازه ي ساماندهي و مديريت را به ولي نمي دهد . امير المومنين فرمودند من در صفين مأموم شما شدم ديگر امام شما نيستم . اگر امام مأموم شد خطرناك است . اگر امام را بردند خطرناك است . امام بايد ببرد . البته مديريت ناشي از ديكتاتوري نيست . ناشي از عدالت و فهم است . تفاوت آن با حكومت هاي

ص: 11213

خودكامه اين است . آن حكومت ها مي گويد همين و لابد. اما اين مي گويد كه تشخيص براساس دين و مصلحت و عدالت است . نه براساس تشخيص شخصي . در طول تاريخ مردان زيادي از دامن زنان به معراج رفتند . در طول تاريخ زنان زيادي عامل حركت هاي مهم و حساس مردان بودند . شما نگاه كنيد مادر عيسي مدافع او است . مادر موسي مدافع او است . خديجه ي كبري ، زهراي مرضيه و ... متأسفانه در مورد تاريخ زنان كتاب كم نوشته شده است . يكي از علما كتابي را نوشته به نام رياحين الشريعه . مرحوم آقاي محلاتي فقط كتاب خود را به شرح حال زنان اختصاص داده است . ما زنان شجاع و غيوري در طول تاريخ داشته ايم . يكي از آن شخصيت ها كه متأسفانه ما فقط در مورد مصائب او صحبت كرده ايم و ابعاد ديگر او را فراموش كرده ايم زينب كبري است .

سوال – چطور مي توان به حضرت زينب نزديك شد ؟

پاسخ – بعضي از افراد مي گويند كه اين حرف ها درست است اما او زينب بود و دختر علي بود . نه اينطور نيست ما مانند ايشان زياد داريم . در همين كشور خودمان مگر نداشتيم زناني كه گاهي چهار شهيد تقديم كردند . اما استوار باقي ماندند . من در يك تشييع جنازه اي بودم كه سومين شهيد يك مادري را آوردند . زماني كه جنازه را آوردند ايشان ايستاد و رو كرد به عكس بزرگي از امام كه در آنجا بود و رو كرد به

ص: 11214

جنازه و گفت اي امام تو سلامت باشي. ما مي توانيم با اراده و تسليم خود را با اين ويژگي ها انطباق بدهيم . اينكه اگر در زندگي من مصيبت و سختي روي مي دهد با آن كنار بيايم . مصيبت ها را آسان ببينم و بر آنها فائق آيم . هرچقدر ايمان ما قوي تر شود و اعتقاد ما بيشتر شود، تسليم و رضا در زندگي ما بيشتر خواهد بود .

سوال - لطفاً درخصوص سوره ي حجر آيات 52 تا 70 توضيح بفرماييد.

پاسخ – در آيه ي پنجاه و شش سوره ي مباركه ي حجر اين تعبير آمده است : از رحمت خدا مأيوس نمي شوند مگر افراد گمراه . اين آيه ي پيام مهمي دارد اينكه كسي كه مأيوس باشد خود يك نوع گمراهي است . براي اينكه وقتي كه فرد مأيوس شد ديگر تلاش و كوشش نمي كند و به دنبال كار نمي رود . داستان اين آيه مربوط به افرادي است كه نزد حضرت ابراهيم آمدند و به او بشارت اولاد دادند . در صورتي كه سن او بالا بود . قرآن مي فرمايد : در هيچ حالتي از رحمت خدا مأيوس نشويد . در روايتي از حضرت علي (ع) داريم كه آنجايي كه اميد نداريد بيشتر اميدوار باشيد . حضرت علي مثالي زدند به اين عنوان كه موسي ابن عمران در بياباني با خانواده ي خود بود. در پي آتش رفت براي اينكه خانواده ي خود را گرم كند . اتفاقاً رفت و پيامبر بازگشت . يعني در اوج نااميدي كه حتي اميد نداشت كه يك آتش پيدا

ص: 11215

كند ، بايد بيضاء و عصايي كه اژدها مي شد و با پيامبري بازگشت . اين را براي افرادي مي گويم كه گاهي در زندگي خود دچار يأس و نااميدي مي شوند . از اين مسائل نترسيد و همواره اميد شما به خدا باشد و مأيوس نشويد . و بدانيد خداوند تبارك و تعالي وعده داده است كه ببخشد و دعاها را مستجاب كند .

سوال- وقتي كه ما يك كار خيري انجام مي دهيم و ثواب آن را به ائمه و پيامبر (ص) تقديم مي كنيم ، آنها كه خود درياي رحمت هستند چه نيازي به اين هديه هاي معنوي دارند ما كه خود محتاج تر هستيم ؟

پاسخ – اولاً با هديه به روح ديگران از ثواب آن كاسته نمي شود . اتفاقاً در روايت داريم اگر كسي براي ديگران دعا كند در مورد خود او بيشتر مستجاب مي شود . بعضي از افراد مي گويند اگر ما به حج ، طواف يا عمره ي نيابتي برويم و ثواب آن را به پدر خود بدهيم چه سودي براي ما دارد ؟ اولاً كه اين ثواب براي شما محفوظ است . به ثواب شما لطمه اي وارد نمي شود و پدر شما نيز بهره مند مي شود . لطف خداوند تبارك و تعالي خيلي زياد است . يك كسي به امام جواد گفت ، ما به مكه رفته بوديم ، هركسي ما را مي ديد التماس دعا مي گفت . آقا فرمودند : وقتي كه مي خواهيد طواف انجام دهيد بگوييد : به نيت تمام كساني كه به من التماس دعا گفته اند اين

ص: 11216

كار را مي كنم و براي آنها دو ركعت نماز نيز بخوانيد . بعد زماني كه از حج بازگشتيد هركسي به شما گفت كه آيا براي ما طواف كرديد ؟ شما بگوييد : بله دو ركعت نمازخواندم و يك طواف نيز انجام دادم . يعني يك طواف و دو ركعت نماز براي همه مي تواند نيت شود و هيچ مانعي نيز ندارد . بعضي از شخصيت ها را ذكر كرده اند كه بايد بطور خاص براي آنها طواف انجام دهيد مانند حضرت زهرا و ائمه ي اطهار . بحث احتياج و نياز نيست . بحث اين است كه ما مي خواهيم كار خود را به آن دريا وصل كنيم . وقتي كه يك چشمه به دريا مي ريزد ماندگار مي شود . ما مي خواهيم با اين كار خود به صورتي عمل خود را ماندگار كنيم . با اين كار مي توانيم ثواب كار خود را مضاعف كنيم . مي گويند يك زماني ابو علي سينا از ابو سعيد ابوالخير پرسيد چرا ثواب نماز جماعت بيشتر از نماز در خانه است ؟ ايشان جواب داد وقتي كه شما يك شمع روشن مي كنيد اگر باد بيايد خاموش مي شود . اما اگر در جايي هزار شمع روشن باشد اگر باد هم بوزد نمي تواند هزار شمع را خاموش كند . در نماز جماعت دويست يا پانصد معراج مومن است و شمع روشن است . اگر من خاموش باشم و ديگري نيز خاموش باشد اما در ميان اين افراد پنج شمع روشن وجود دارد . در خانه فقط يك شمع است اگر خاموش شود ديگر روشن

ص: 11217

نمي شود . گاهي وقتي كه ما مي گوييم ثواب چيزي را به روح زينب كبري هديه مي كنيم، اين يك جور يادكرد است كه خيلي مهم است . روايتي از امام كاظم (ع) است كه مي گويد : پيامبر نعمتي بود كه كفران شد و ما اهل بيت نيز مكفر هستيم يعني نعمتي هستيم كه كفران مي شود . علما بحث مي كنند كه چگونه امام مكفر مي شود يعني قدرناشناخته مي شود . يكي از نشانه هايي كه انسان قدر امام را نشناسد اين است كه از او ياد نكند . چرا گفته اند كه صدقه بدهيد به اسم امام زمان ؟ اين يادكرد باعث مي شود كه ذهن ما همواره مشغول باشد . بچه هايي كه در روز معلم هديه مي آورند به اين خاطر است كه بگويند كه من به ياد شما هستم و اِلا او نيازي ندارد . مي خواهيم بگوييم عقيله ي بني هاشم اگر تو همه ي هستي خود را در راه خدا دادي من نيز اين قرآن را مي برم و ثواب آن را مي برم اما به روح تو هديه مي كنم كه بداني قدر شناس هستم و تو ياد كرده ام .

سوال – برخي از افراد مي گويند زينب درياي فضايل است اما به واسطه ي مصيبت هايي كه ايشان تحمل كرده اند اگر اسم فرزند خود را زينب بگذاريم شايد او نيز دچار مصائب شود . نظر شما چيست ؟

پاسخ – اي كاش در جاهاي مختلف كه اتفاقاتي مي افتاد يك آمار از اسامي مي گرفتند كه آيا واقعاً اين گونه است

ص: 11218

يا خير. الان افراد قضاوت كنند كه آيا واقعاً در ميان بيماران ، دردكشيده ها و افرادي كه طلاق گرفته اند يا اختلافات خانوادگي دارند اسم آنها زينب است . اتفاقاً عكس قضيه صادق است . زينب نام هاي زيادي را ما مي شناسيم كه همسران خوب دارند ، خوشبخت هستند و زندگي خوب دارند . البته وقتي كه شما روي چيزي دقت داشته باشيد پيدا مي كنيد . ممكن است كه دو يا سه نفر به نام زينب هم در همسايگي و يا در اطرافيان خود پيدا كنيد كه پدر خود را از دست داده باشند . يا مادر خود را از دست داده باشند يا مبتلا به بيماري شده باشند . اما در كل اين حرف كاملاً نادرستي است . حرف عوامانه اي است كه نه آمار آن را تأييد مي كند ، نه دين و نه عقل . زينب نام هاي زيادي در تاريخ نويسنده ، شاعر و افراد بسيار بارزي داشته ايم .

سوال – من هميشه برنامه ي سمت خدا را دوست داشتم و نگاه مي كردم . ولي با اين حرف آقاي دكتر كه به آن جوان راهي شرعي براي ارضاي نيازهاي خود پيشنهاد كرد از برنامه ي شما بيزار شدم و آرزو مي كنم اي كاش اين برنامه هيچگاه ادامه پيدا نكند .

پاسخ – اين تشكرها ، اين انتقادها و نگاه ها براي من نيز زياد منعكس شده است . حتي به صورت حضوري هم آقايان ، هم خانم ها و هم جوانان عزيز مباحثي را پيرامون اين نكته مطرح كرده اند . من نيز نمي خواهم

ص: 11219

اين بحث را ادامه دهم و هفته ي پيش نيز مايل نبودم اين بحث را مطرح كنم . منتهي وقتي كه يك جوان يك سوال را مي پرسد شما بايد پيشينه ي قضايا را ببينيد . و او اسلام را به بن بست متهم مي كند . بنده به عنوان كوچكترين خادم ديني و مطلع اجمالي از مباحث ديني نمي توانم دستور و توصيه ي اسلام را در اينجا ناديده بگيرم . بگويم اي جوان شما اجازه ي همجنس گرايي داريد . اجازه ي دوستي خياباني داريد . اجازه ي فساد داريد . اسلام نيز همين است و لاغير. اين حرف را بزنم براي اينكه ديگران دوست داشته باشند . در معرفي اسلام و دين اين خيانت است كه ما بخشي از دين را مطرح كنيم و بخشي را ناديده بگيريم . نگاه بخشي به دين هميشه نگاه خطرناكي است . يعني اگر كسي فقط حدود اسلامي را مطالعه كند . بگويد شراب هشتاد ضربه ، زنا صد ضربه ، براي فلان كار اين تعداد شلاق و براي فلان كار سنگسار . مي گويند : عجب دين خشني است . اگر نبيند كه چقدر در اسلام توصيه به تقوي ، ايمان ، رأفت داريم . اگر كسي فقط تاريخ جنگ هاي اسلام را ببيند . صلح ها ، بخشش ها و عفو ها را نبيند . اين نگاه اشتباه است . ما در بحث هاي مهدويت نيز دچار مشكل شده ايم . يعني هميشه امام زمان (عج) را امام قهر معرفي كرده ايم . گردن مي زند و جوي خون را مي اندازد. در صورتي

ص: 11220

كه در روايات مي خوانيم امام زمان مانند پدر مهربان و رفيق مونس و انيس و همراه است . در زيارت آل ياسين مي خوانيم كه امام زمان رحمة الله الواسعه است . ما هميشه قهر امام را گفته ايم و مهر او را نگفته ايم . حالا من اگر به خاطر خوش آمد مخاطب خود مهر امام زمان را بگويم و قهر او را نگويم ،خيانت است . يا اگر قهر را گويم و مهر او را نگويم ، اشتباه است . من مي خواهم به شخصي كه سوال پرسيده بگويم كه اگر من در يك برنامه از اول تا آخر توصيه مي كردم كه اي آقايان حقوق خانم ها را رعايت كنيد . درخانه به همسر خود كمك كنيد و همراه او باشيد . و بدخلقي نكنيد . چقدر تشكر مي كردند و اين برنامه عالي ترين برنامه مي شد . چطور وقتي كه يك مطلبي با بخشي از باورها و عقايد من مطابقت ندارد در صورتي كه اين مطلب صحيح و ديني است و در روايات ما جايگاهي دارد . هيچ گاه نيز ما نخواسته ايم كه با ارائه ي اين مطلب ولنگاري ايجاد كنيم . متأسفانه اشكال ما اين است كه وقتي يك بحث مطرح مي شود كساني به دنبال آن مي روند كه اتفاقاً آن مشكل را ندارند . يعني يك فرد همسر دارد ، خانواده و زندگي دارد . توصيه ي ما به اين افراد اين است كه با همسر خود مهربان باشيد . زندگي كنيد . نگاه به نامحرم نكنيد . به دنبال ازدواج هاي موقت نباشيد .

ص: 11221

رسول گرامي اسلام با خديجه ي كبري بيست و پنج سال زندگي كردند . تنها همسر او خديجه بود . هيچگاه تا ايشان زنده بود حضرت نه ازدواج دوم و نه مسئله اي شبيه آن داشت . علما و مراجع ما و امام عزيز نسبت به همسر خود چقدر مهربان بودند ؟ ما يك مسئله اي را مطرح مي كنيم نه براي شما آقايي كه همسر و خانواده داريد . خداي ناكرده با اين حرف در خانواده ي خود ايجاد بدبيني كنيد . به آن جوان و آن دختر خانم نيز مي گوييم شما ازدواج دائم كنيد . اصلاً بحث اين نيست كه با اين شيوه ما بخواهيم راهكار هاي صحيح را ببنديم . يك زماني يك خانمي از من پرسيد چه كسي حاضر مي شود كه در زندگي خود به يك چنين مسئله اي راضي شود . همه دوست دارند كه ازدواج دائم كنند و زندگي مستمر داشته باشند . براي زندگي خود برنامه ريزي كند و بداند كه پنجاه يا شصت سال با اين مرد زندگي مي كند . خود طرح اين مسئله باعث مي شود ازدواج دائم عقب بيفتد . باعث مي شود كانون خانواده ها سست شود . اين حرف ها را به من زده اند و من آنها را قبول دارم . صحبت من اين نبود كه بياييم اين شيوه را در زندگي هاي موجود تزريق كنيم . جلوي ازدواج هاي دائم را بگيريم و آن را جايگزين كنيم . بلكه بحث من اين بود كه اگر كسي هيچ يك از اين ضوابط براي او آماده نبود دين بن بست

ص: 11222

ندارد . ما كه نمي خواهيم بر روي واقعيت هاي جامعه چشم خود را ببنديم . مسئول يك دانشگاهي به من گفت نزديك به پنجاه درصد اين ماشين هايي كه جلوي دانشگاه مي ايستد دوست هستند . پدر ، مادر ، برادر و همسر آنها نيست بلكه دوست هستند . يعني ما خيلي راحت دوستي هاي حرام را در جامعه ترويج مي كنيم . آنوقت يك بحث ديني و شرعي كه مطرح مي شود آن هم نه براي افرادي كه زندگي دارند ، متأهل هستند و خانواده دارند بلكه براي كساني كه واقعاً اين زمينه براي آنها فراهم است و آن زمينه نيست . ما جايگاه آن را نشناخته ايم و هركسي نيز مي خواهد يك چنين بحث هايي را مطرح كند آنچنان او را مورد توهين قرار مي دهند كه جرأت نكند حرفي بزند . اين خيلي بد است كه ما جرأت نكنيم حرف دين را بزنيم و مسائل ديني را بگوييم . يعني شرع را فداي عرف كنيم . درست نيست كه ما سابقه برنامه ، سابقه ي شخص و ده ها مسئله را ناديده بگيريم . آن هم يك مسئله اي كه خلاف دين نيست و در متن دين نهفته است . شهيد مطهري گفت كه اين مسئله بايد ضابطه مند شدو با احكام ثانوي و براي آن قوانيني تدوين شود . ما اين بحث را مطرح نكرديم كه آقايان خانواده دار و همسر دارد متضرر شوند . حتي دختر و پسرها به دنبال ازدواج بروند .

90-03-21

سوال – درباره ي حقوقي كه خانم ها بايد در مورد آقايان رعايت كنند

ص: 11223

توضيحاتي بفرماييد.

پاسخ – اين هفته حقوقي است كه بايد خانم گوش كند تا مرد آزاري نكند . ما حقوق را نبايد فداي يكديگر بكنيم . من تكليف و حقوق خودم را رعايت مي كنم . و به طرف مقابل خودم كاري ندارم كه حقوق من را رعايت مي كند يا خير . من بايد وظيفه ي خودم را انجام بدهم . غالب مشكلات ما در برنامه هاي خانوادگي نگاه يك سويه است . طرف مقابل مي گويد كه بايد حقوق من را رعايت بكني و طرف ديگر هم مي گويد كه بايد حقوق من را رعايت بكني و گاهي خود همين باعث تنش مي شود. ما مي گوييم هر كس تكليف خودش را انجام بدهد . من در مورد آقايان هفت مورد را ذكر كردم كه مورد آزار خانم ها مي شود . اين هفته به عكس قضيه وارد مي شويم. اسلام به هر دوي اينها توجه كرده است . عدم رعايت آن باعث ضرر است . بطور كلي زني كه شوهرش را آزار بدهد گناه مي كند . رسول خدا فرمود : كسي كه زني دارد كه او را آزار مي دهد ، خدا نماز و حسنات زن را قبول نمي كند مگر اينكه شوهرش را راضي كند. حتي اگر تمام روزها را روزه بگيرد . امام صادق (ع) بر خانمي درود فرستادند و به يك خانمي لعن فرستاند . لعنت خدا لعنت خدا بر زني كه شوهرش را آزار بدهد و او را غمگين كند ، خوشبخت خوشبخت زني است كه همسرش را تكريم كند و او را آزار ندهد . ما

ص: 11224

به مواردي كه باعث آزار مرد مي شود مي پردازيم . يكي از اين موارد به خشم در آوردن مرد است . رسول خدا فرمود : واي بر زني كه شوهرش را عصباني مي كند . گاهي عصبانيت مرد با گير دادن به او است . مثلا بي توجهي به خانواده ي مرد باعث عصبانيت او بشود . چرا به خانواده ات سر زده اي ؟ مثلا مرد دلش نمي خواست كه شما با آرايش بيرون بروي يا دلش نمي خواست كه ميهمان بدون هماهنگي او دعوت بكني . البته اشكالي ندارد ولي خوب آقا با برادر خانم با هم كدورتي دارند يا اختلافي دارند كه نمي خواست برادر شما در آن ميهماني باشد . شما برادرتان را به ميهماني دعوت مي كنيد و او عصباني مي شود . اميرالمومنين در مورد حضرت زهرا مي فرمايند : به خدا قسم يك بارهم من را ناراحت و عصباني نكرد . از نظر روانشناسي آقايان سعي دارند كه خودشان مشكلات شان را حل كنند و از دخالت ديگران در حل مشكلات شان ناراحت مي شوند .از به رخ كشيدن ديگران در حل كردن مشكلات شان ناراحت مي شوند . برعكس خانمها وقتي مشكلي دارند ضمن اينكه دوست دارند كمك بگيرند ، دوست دارند كه آنرا پردازش كنند . مثلا وقتي مي خواهد اتفاقي را تعريف كند همه را كامل مي گويد و حرف زدن را دوست دارد وحرف زدن او را تخليه مي كند . شما نبايد توي ذوق خانم بزنيد و بايد به حرفهاي او گوش بدهيد . مثلا آقا پولي در بانكي گذاشته و آن

ص: 11225

بانك ورشكست شده است . خودش اين را مطرح مي كند . خانم مي گويد كه برادر من تدبيرش از تو بهتر است زيرا پول را در بانك ديگري گذاشت و سه برابر سود برد ، تو پول را از بين بردي .اين حرفها مرد را آتش مي زند . مثلا برادر من سه سال است كه در اين اداره است و الان مدير شده است ولي تو هنوز كارمند هستي ، اين مرد را خيلي آزار مي دهد . يكي ازموارد به غضب درآوردن مرد اين است كه شما بگوييد به برادرم زنگ بزنم كه مشكل ما را حل كند . مرد از اين كار ناراحت مي شود . در اين مواقع بگذاريد كه مرد خودش مشكل را ببيند و بررسي كند و بعد خودش كم كم جلو مي آيد و مي گويد كه خانم مي شود از برادر شما كمك بگيريم ؟ آقايان زود نمي گويند كه به من كمك كنيد بر عكس خانم ها . يكي ديگر از موارد به خشم در آوردن آقايان كفران نعمت است . شما هميشه دوست داريد كه خدا به شما توجه بكند. داريم كه در روز قيامت همه ي نظرها رو به خداست . رسول خدا فرمود : خداوند زني را كه از همسرش حس تقدير نداشته باشد نمي بخشد . مثلا يك كار كوچك مادر يا برادرش را خيلي بزرگ مي كند . اين يك نوع عدم سپاس است . داريم كه پيامبر از جايي رد مي شدند و عده اي خانم دور هم نشسته بودند . پيامبر اشاره كرد و به جمع خانمها سلام

ص: 11226

كرد . بپرهيزيد از اين كه نعمت ها را ناسپاسي كنيد . به ذهن انسان مي رسد كه منظور كفران نعمت هاي خداست . يكي از خانم ها گفت : پناه مي بريم به خدا ما كفران نعمت هاي خدا را انجام نمي دهيم . پيامبر فرمود: بله . يكي از شما مدتي بي شوهر مي ماند ، در خانه ماندنش به درازا مي كشد سپس خدا شوهري نصيب او مي كند ، خدا به آنها اولادي مي دهد و بعد زن كاري مي كند كه مرد غضب مي كند . گاهي به مرد مي گويد كه ما در خانه ي تو يك روز خير نديديم ، اين كفران نعمت مي شود . كساني كه قدر شوهرشان را نمي دانند كفران نعمت كرده اند. دومين آسيبي كه باعث لطمه زدن به زندگي آنها مي شود كفران نعمت است . سومين آسيب منت گذاشتن بر همسر است . گاهي خانم دكتر است و شوهر ليسانس يا كاسب است ، اين در زندگي مشكلي پيش نمي آورد . رسول كرم فرمود : زني كه بخاطر مالش بر مرد منت بگذارد و به او بگويد كه تو داري از مال من مي خوري ، اگر اين خانم كل مال را صدقه بدهد خدا از او قبول نمي كند . ممكن است بعضي از خانم ها خيلي پول داشته باشند ولي مرد دوست دارد كه زن از او پول بگيرد . زن نگويد كه من نيازي به پول تو ندارم . اين حرف مرد را خُرد و ناراحت مي كند. اگر شما بيرون مي روييد بگذاريد كه مرد خرج

ص: 11227

كند واگر پول به آقا مي دهد با حساب و كتاب بدهد ولي منت نگذارد . اين به شخصيت مردها لطمه مي زند. البته اينها عموميت دارد . ممكن است كه مردي از منت گذاشتن همسرش خوشش بيايد كه اين استثنا است . آسيب چهارمي كه مرد را آسيب مي دهد اين است كه زن خودش را براي غير شوهر تزيين كند . رسول اكرم فرمود : اگر زن با آرايش و عطر از خانه بيرون برود اگر مرد راضي باشد ، هر قدمي كه اين خانم برمي دارد خانه اي از آتش براي مرد در جهنم درست مي كنند . بعد از مراسم عروسي آقايي مي دويد تا خانمش را ببيند و مي گفت كه الان كه عروسي تمام بشود خانم من قيافه اش هم عوض مي شود . حالا صحبت ما روي اين است كه خانم آرايش مي كند در جايي كه همه خانم هستند ، اما براي مرد اين كار را انجام نمي دهد . گاهي آقايان چيزي را بروز نمي دهند و نمي گويند ولي آن چيز برايشان ناراحتي ايجاد مي كند . من سخنراني داشتم براي كساني كه در خارج رفت و آمد زيادي داشتند مثل خلبان ها و ميهمان دارها . آنها در خارج همه جور افراد مي بينند . اكثر آنها حرف شان اين بود كه ما صحنه هاي آنچناني در آنجا مي بينيم و مي خواهيم كه همسران ما خودشان را با آن شرايط آنجا وفق بدهند . و حداقل همسرم را در خانه آن طوري ببينم كه در آنجا خانم ها را در خيابان مي بينم

ص: 11228

تا نگاه من به آن زن نيفتد . پس چهارمين آزار يكي اين است كه خودش را براي غير همسر آرايش كند . در اينجا به مرد ظلم مي شود . متاسفانه الان اين خيلي زياد شده است . در بعضي مواقع ما مي بينيم خانم هايي آرايش هايي مي كنند كه مثل اين است كه مي خواهند عروسي بروند . زني پيش رسول خدا آمد و پيامبر به او گفت كه زينت خودت را براي جزء شوهرش آشكار نساز و جايز نيست براي هيچ زني كه جز مچ و پاي خويش را براي شوهرش آشكار سازد .اگر زني اين كار را بكند خدا او را لعن و نفرين مي كند .خدا و فرشته ها او را لعن مي كنند . پس يك تزيين براي غير همسر نكنيد و ديگر اين كه همسران تان را دريابيد . بعضي ها مي گويند كه ما پسر و دختر بزرگ داريم و خسته هستيم .بالاخره يك فضاهايي وجود دارد كه شما به همسرتان برسيد و او را راضي نگه داريد . آسيب پنجمي كه موجب آزار همسر مي شود عدم حقوق مرد در امور همسرداري است . خانواده ها به دلايل مختلفي اين را ناديده مي گيرد . مي گويند كه وقتي شوهر شما احساس نياز مي كند شما بايد نماز را طول ندهيد . اگر زني اين چنين باشد تا صبح مورد لعن الهي واقع مي شود . سفارش شده كه دوستي و محبت را اعلام كنيد. آقايي از همسرش گله مي كرد كه اظهار محبت به من نمي كند و محبت من را جواب نمي دهد

ص: 11229

. البته آقا هم اشتباهي مي كرده زيرا جلوي خواهر و برادر خانم به او اظهار محبت مي كرده است و اين درست نيست . در خارج اظهار محبت را در خيابان هم انجام مي دهند . در اسلام تاكيد شده كه فرزندان بدون اذن وارد اتاق پدر و مادر نشوند . كسي بدون اذن وارد اتاق مادرش شد و پيامبر به او فرمود : چرا اين كار را مي كني نمي ترسي مبادا مادرت در حال عوض كردن و شستشوي لباسهايش باشد. اگر محبت كلي بين ديگران است اشكالي ندارد . نكته ي ديگر اين بود كه آقا مي گفت كه اين خانم چند ماهي است كه پدرش را از دست داده است و بطور كلي خانواده را فراموش كرده است و فكر مي كند كه ما پدرش را كشته ايم . خانم نبايد اين را سر مردش خالي كند البته مرد هم بايد ملاحظه بكند ولي زندگي نبايد دچار استيصال بشود . خانمي مي گفت كه پدر من فوت شده و من با شوهرم عقد بسته هستم ولي گفته ام تا سال پدرم نشود عروسي نمي كنم .اين اشتباه است . حضرت علي (ع) به توصيه ي حضرت فاطمه چند روز بعد از شهادت ايشان ازدواج كردند . آسيب ششم اين است كه مرد را مكلف به كاري بكنيد كه در توانش نيست . مثلا آقا با خانمي ازدواج مي كند و درآمد محدودي دارد . بعضي ها آنها را به ميهماني دعوت مي كنند و خانم هم مي گويد كه ما هم آنها را دعوت كنيم و آقا مي گويد كه من

ص: 11230

نمي توانم اين كار را بكنم . خانم مي گويد من ديگر ميهماني نمي روم تا آنها را دعوت كنيم . مثلا مي گويند كه فلاني ماشين خودش را عوض كرده ما هم اين كار را بكنيم ولي مرد مي گويد كه من نمي توانم اين كار را بكنم . رسول اكرم مي فرمايد : كسي كه همسري دارد كه بر نداري مرد صبر نمي كند و خودش را با ثروت مرد وفق نمي دهد و بر او سخت مي گيرد و چيزهايي گردن مرد مي گذارد كه توانش را ندارد ، خدا از او حسنه قبول نمي كند تا زماني كه اين فرهنگ را دارد غضب خدا شامل حال او مي شود . خانم هايي كه وضع مالي شان متوسط يا پايين تر است بيشتر يه اين توجه بكنند . خانم ها چشم هم چشمي نكنند . آخرين نكته خيانت زن نسبت به مرد است . رسول اكرم فرمود : چند چيز انسان را از پاي در مي آورد . يكي از آنها زني است كه به تو خيانت بكند. گاهي آقا پير شده است و خانم به دنبال مردهاي ديگر مي رود . اگر اينكار منجر به زنا بشود كه زناي محصنه است و حد آن اعدام است . گناه بسيار بزرگي است . زن بايد مرد را حفظ كند . بعضي خانواده ها شوهرشان دوسال است كه به زندان افتاده است يا آقا بخاطر درس خواندن به خارج از كشور رفته است ، خانم بايد به مردش خيانت نكند .

سوال – سوره ي ابراهيم آيات 19 تا 24 را توضيح دهيد

ص: 11231

.

پاسخ – همه ي كساني كه گناهانشان را گردن شيطان مي اندازند آيه 22 را بخوانند. يكي از سخنرانان روز قيامت شيطان است . ما تا كار اشتباهي مي كنيم مي گوييم كه شيطان من را گول زد . اين آيه مي فرمايد كه در روز قيامت شيطان در ميان گناهكاران مي گويد كه من را ملامت نكنيد ، خودتان را ملامت كنيد . خدا به شما وعده داد و من هم به شما وعده دادم . من بر هيچ كس مسلط نبودم . من هيچ كس را به زور نمي توانم به گناه بكشم . من دعوت كردم و شما هم جواب دادم . ما هيچ كدام نمي توانيم همديگر را نجات بدهيم و با هم به جهنم مي رويم . شيطان دعوت مي كند . الان شما در خيابان مي رويد و كسي شما را دعوت مي كند كه مواد مخدر بخريد . شما كه مي خريد مقصر هستيد هرچند كه او شما را دعوت مي كند. چرا به حرف كسي كه گفت به مسجد بيا ، گوش نكردي ؟

سوال – من بعنوان يك جوان معتقد به اسلام اين سوال برايم پيش آمده است . اينكه اسلام براي جلوگيري از گناه تنها ازدواج را پيشنهاد مي كند و تنها راه حل آن همين است ، آيا اين نسانه ي ضعف دين نيست ؟ چون جواني كه از هفده سالگي احتياج به غرايز جنسي دارد و تا بيست و هفت سالگي هم نمي تواند ازدواج بكند ، معلوم است كه به گناه مي افتد . از نظراسلام چه راه حلي جز ازدواج

ص: 11232

وجود دارد ؟

پاسخ – اسلام دين كاملي است و همه ي جوانب را ديده است . اينكه گفته تنها راه ارضاي غرايز ازدواج است دليلش اين است كه كانون خانواده متزلزل نشود . اگر قرار باشد كه هر دختري با هر پسري بدون حدود با هم ارتباط داشته باشند چه اتفاقي در جامعه مي افتد ؟ به مراتب فساد بيشترمي شود ، تولدهاي حرام ، عدم شانس ازدواج براي دختر خانمي كه بي مبالاتي كرده و ... كه قوام زندگي را بهم مي ريزد . ازدواج تنهاترين راه نيست كامل ترين و زيباترين راه است . توصيه ي اسلام ازدواج در سن كم است . در سن نوزده سالگي بايد شرايط جامعه را آماده كرده تا پسر ازدواج بكند . اسلام نمي گذارد كه جوان و خانواده ها به معصيت كشيده بشوند . در اينجا راه كاري وجود دارد . بحث ازدواج موقت مطرح است ولي اين انگيزه اي براي همسردارهاي ما شده است . نمي خواهم بگويم كه اين كار اشكالي دارد ولي اسلام اين بحث را براي مجردها در نظر گرفته است. در اين بحث براي پسر اشكالي وجود ندارد ولي بعضي مراجع براي دختر اذن پدر را لازم مي دانند . عقل حكم مي كند كه دختر بگويد كه اين بايد شرايط ازدواج ما بشود و با خانواده ها صحبت كنند. اين بيشتر براي افرادي است كه زمينه ي ازدواج را ندارند يا وقت ازدواج آنها گذشته است . ما خانم هاي جواني داريم كه يا طلاق گرفته اند يا شوهر از دست داده اند و پنج درصد آنها زمينه ي

ص: 11233

ازدواج دائم را دارند . اين خانم مي تواند با يك دانشجو با همه ي ضوابط و با اطلاع خانواده اش ، چند سال ازدواج موقت داشته باشد . ما شرع را فداي عرف مي كنيم. چرا ما چيزي را كه شرع مجاز دانسته ، عرفا آنرا حرام بكنيم ؟ بعضي از خانم ها حاضرند كه بدون صيغه با مردي ارتباط داشته باشند در حاليكه اين گناه است . در واقع ما ترويج ربا را مي كنيم براي اينكه يك بيع شرعي انجام نشود . پس اسلام بن بست ندارد و راه كار اسلام در اين موارد ازدواج موقت است . اين راه كار براي بولهوسي مردان نيست وباري پاسخ دادن به نياز اين افراد است . بعضي ها مي گويند كه اگر پدرم بفهمد ناراحت مي شود پس اين كار خلاف است .شما كه با اين پسر پارك مي روي ، به منزلش مي روي و همه نوع ارتباطي داري آيا اين حرام نيست ؟ شهيد مطهري نظرش اين بود كه اين بايد نهادينه بشود تا جوانان در هنگام تحصيل دچار اين آسيب ها نشوند . آقايي به من مي گفت كه ما در غرب مشكل غرايز جنسي را حل كرده ايم و ازدواج نداريم مگر در وقتي كه سن ما بالا برود . در اسلام شما راه را بسته ايد . آيا واقعا غرب با اين راه حل به نتيجه رسيده است ؟ آيا مراكز فساد ، فرزندهاي حرام ، قتل و غارت كم شده است ؟ اسلام مي فرمايد كه جوان ازدواج كند و الا عفت بورزد و خودش را كنترل كند

ص: 11234

. اگر به كسي فشار مي آيد ، اسلام راه كار ازدواج موقت را در نظر گرفته است . بايد كارشناسان به اين بحث در صدا و سيما بپردازند و از آن نترسند . آنرا مطرح و نهادينه كنند . زني پيش پيامبر آمد و گفت كه يا رسول الله من همسر مي خواهم .حضرت فرمد : چه كسي حاضر است كه با او ازداوج كند ؟ فردي گفت من و مهريه اي هم براي او در نظر گرفت. ما كار را سخت كرده ايم . ما از حلال الهي دوري كرده ايم و به حرام الهي پرداخته ايم . اگر بچه ي ما دوست دختر داشته باشد هيچ اشكالي ندارد ولي اگر با فردي دو سال ازواج موقت داشته باشد كه يا مقدمه ي ازدواج دائم بشود يا نشود و گناه نكند ، به اين كار زشت مي گوييم . حضرت علي (ع) در نهج البلاغه مي فرمايد : زماني مي رسد كه مردم بيع را گناه و ربا را خوب مي شمارند . با شبهات به گناه رنگ و لعاب مي دهند . الان در مراكز غربي به اينكار عنوان هم خانه يا شريك خانه داده اند .

سوال – من خانم متاهلي هستم كه با فردي كه بسيار مذهبي است ارتباط دارم .ارتباط ما در حد درد دل كردن و پيامك زدن است من به اين رابطه شديدا وابسته شده ام و نمي توانم آنرا كنار بگذارم . آيا من دارم به همسرم خيانت مي كنم ؟

پاسخ – آيا اگر ايشان اين پيامك ها را به شوهرشان نشان بدهد ايشان راضي

ص: 11235

هستند ؟ مسلما اينجاز نيست. اين ارتباطات خطرناك است . معمولا از پيامكهاي مذهبي شروع مي شود و به ارتباط هاي نامشروع كشيده مي شود. اين ارتباط نه تنها جايز نيست بلكه خلاف حق زوج است . اسلام مي گويد كه اگر پدر شما فوت كرد بايد از همسرت اجازه بگيري و بروي ، اگر مي خواهي نماز مستحبي بخواني يا نذر بكني بايد از همسرت اجازه بگيري . اين مرد شيطان است . جلوي اين رفتارها را بگيريد . اين محبت را به پاي همسرتان بريزيد . موبايل خودتان را قطع كنيد و مدتي بدون گوشي باشيد . اين يك خط شكني نسبت به همسر است و كم كم جلو مي رود و يك شكافي در زندگي زناشويي است . بين خود و خداي خودتان توبه كنيد و هيچ گاه اين را پيش همسرتان مطرح نكنيد . اين ارتباط براي خانم هاي مجرد هم خيلي مهم است .بعضي از خانمها مي گويند كه ما قبل از ازدواج ارتباط داشته ايم آيا آنرا به همسرمان بگوييم؟ خير . هيچ وقت اين كار را نكنيد . در بهترين حالات گذشته ي خراب خودتان را براي مردتان تعريف نكنيد . اسلام مي خواهد كه حريم ها حفظ بشود .

90-03-07

اين حنجره اين باغ صدا را نفروشيد اين پنجره اين خاطره ها را نفروشيد ، در شهر شما باري اگر عشق فروشي است هم غيرت آبادي ما را نفروشيد ، تنها به خدا دل خوشي ما به دل ماست صندوقچه ي راز خدا را نفروشيد ، سرمايه ي دل نيست به جز اشك و به جز آه

ص: 11236

پس دست كم اين آب و هوا را نفروشيد ، در دست خدا آئينه اي جز دل ما نيست آئينه شماييد شما را نفروشيد ، يك عمر دويدم و لب چشمه رشيديم اين هروله ي سعي و صفا را نفروشيم ، دور از نظر ماست اگر منزل اين راه اين منظره ي دور نما را نفروشيد .

سوال – ادامه ي آداب مسلماني در خانواده را توضيح بدهيد .

پاسخ – اسلام نگاه عميق و زيبايي به خانواده دارد . بحث امروز در مورد آزار ندادن همسراست يعني عدم ايذاء . روايت كلي هم داريم كه نه زن و نه مرد نبايد همسرشان را آزار بدهند . من مصاديق اينها را ريز كرده ام كه يك مرد چطور مي تواند زنش را آزار بدهد و يك زن چطور مي تواند شوهرش را آزار بدهد . وقتي ما كلي گويي مي كنيم نمي توانيم نتيجه ي مطلوبي بگيريم . ولي وقتي موارد را ريز بشويم نتيجه ي بهتري با توجه به آيات و روايات خواهيم گرفت . ما به قبل از تشكيل خانواده يعني به زمان ازدواج و قبل از آن برمي گرديم . خيلي از افراد در مورد نظر اسلام در مورد نظرخواهي از دختر در مورد ازدواج مي پرسند . مم مي خواهم به خانواده هايي كه دختر و پسرشان را در ازدواج مورد اذيت و آزار قرار مي هند يا نظرشان را به دختر تحميل مي كنند دو تا حديث بخوانم . حديث اول در كتاب كافي آمده است و كتاب كافي از كتب معتبر ماست . خانمي مي گفت كه من نزد

ص: 11237

امام صادق (ع) رفتم و گفتم كه من براي ازدواج آقايي را مي خواهم ولي پدر و مادرم فرد ديگري را مي خواهند . ايشان به نقل از پيامبر فرمودند : آن كسي كه خودت مي خواهي با او ازدواج كن نه آن كسي كه پدر و مادرت مي خواهند و اسرار مي كنند . گاهي پدر و مادر ، صلاح فرزند را مي بينند و فرزند خودش احساسي عمل مي كند ، منظور حديث اين مورد نيست . منظور اين است كه در اينجا پيامبر نظر دختر را ترجيح داد . اميرالمومنين فرمود : هيچ كس دخترش را به ازدواج درنياورد مگر اينكه نظر او را بخواهد . بالاخره اين دختر خودش را بهتر مي شناسد كه با يان مرد توافق دارد يا خير . بعد حضرت فرمود: اگر به دخترت گفتي كه پسر عموت يا فلاني به خواستگاريت آمده و دختر چيزي نگفت و گريه كرد يا خنديد ، اين ها اذن محسوب مي شود . سكوتو خنه مشخص است ولي گريه دو جور است . يك وقت اشك مي ريزد كه پدر من چطور از تو جدا بشوم واز خانه ي تو بروم ، يعني من اين مرد را مي خواهم ولي ناراحت هستم كه از تو جدا مي شوم . يك وقت گريه مي كند كه من طرف را نمي خواهم منظور همان گريه اولي است . حالا اگر گفت كه پدر اين به صلاح من نيست اين ازدواج را سر ندهيد . دختري خدمت پيامبر آمد كه پدرش مي خواست او را به عقد مردي در بيارود كه او راضي

ص: 11238

نبود . پيامبر پدر او را خواست . و او گفت كه اين پسر پسرعمويش است و انسان خوب و راست گويي است . يك وقت انسان وقتي مي خواهد با فردي ازدواج كند خوبي طرف كافي نيست و دل انسان هم بايد طرف را بخواهد . يك وقت طرف به دل انسان نمي نشيند . پيامبر فرمود : نظر دخترت را خواسته اي ؟ پدر گفت :خير. پيامبر فرمود كه من اجازه ي اين ازدواج را نمي دهم ، نمي گويم كه ا نتخاب تو بد بوده است بلكه كارت بد بوده كه از دخترت نظر نخواستي . دختر هم بايد به اذن پدر و صلاح پدر توجه كند و ما اين روايت را براي پدراني خوانديم كه نظر دخترشان را در ازدواج نمي پرسند . در اينجا مشورت با خانواد مورد آزار و اذيت خانواده در قبل از ازدواج مي شود . بطور كلي در اسلام اذيت كردن ديگران حرام است . مسلمان كسي است كه ديگران از دست و زبان او در آزار نباشند . در مورد مومن هم در روايات داريم كه بايد ديگران از اذيت و آزار او در اما باشند . ما چند نوع آزار داريم . يكي خدا آزاري است . بعضي ها خدا را آزار مي دهند . وقتي كسي نعمتهاي خدا را كفران مي كند خدا آزار مي بيند . الان اگر شما چيزي را درست كنيد و يكي آنرا به زمين بزند و بشكند ، آيا شما ناراحت نمي شويد ؟ مثلا كسي انگور كه نعمت خداست را به شراب تبديل كند و بخورد ،

ص: 11239

خدا ناراحت نمي شود ؟ اگر شما به بچ ات پول بدهي و او مواد مخدر بخرد ، آيا شما ناراحت نمي شويد ؟ اين مي شود خدا آزاري يعني خلاف فرمان خدا انجام دادن . ديگري پيامبر آزاري است .گاهي افراد پيامبر را مورد آزار قرار مي دهند . مثلا افرادي به زيارت بروند و آداب زيارت را بجا نياورند يا كسي خلاف دستور رسول خدا عمل كند يا منسوبين به پيامبر را اذيت كند . اگر كسي بچه ي شما را آزار بده يعني شما را آزار داده است . پيامبر فرمود : كسي كه زهرا را آزار بدهد من را آزار كرده است . ديگري امام آزاري . گاهي اوقات عملكرد ما ائمه را مورد آزار قرار مي دهد . فردي نزد امام صادق (ع) آمده بود . او مومني را تحقير كرده بود . امام از دستش ناراحت شد و گفت كه تو نمي داني كسي كه مومني را تحقير كند ما را تحقير كرده است . اين امام آزاري مي شود . گاهي مردم آزاري ، همسايه آزاري ، پدرآزاري ، حيوان آزاري ، درخت آزاري ، گياه آزاري و ...است .بايد كتابي در مورد تك تك مصاديق آزار نوشته بشود . بحث ما در مورد همسر آزاري و آزاردادن مرد نسبت به زن است . آقايي به من گفت كه سخنراني از شما شنيدم كه در آن تماما از حقوق مرد صحبت كرده بوديد و من ناراحت شدم ولي بعد ديدم كه مخاطبان شما زن بودند . در اين بخش مخاطبان ما آقايان هستند . حديثي از كتاب ثواب

ص: 11240

الاعمال شيخ صدوق داريم كه رسول اكرم فرمودند : خدا و پيامبر بيزار هستند از كساني كه همسرشان را آزار مي دهند . خدا و پيامبر از مشركان بري هستند . اميرالمومنين فرمود : زنان در خانه ي مردان امانت خدايي هستند نه به آنها آزار برسانيد و نه با آنها بدرفتاري كنيد . ما به نماز و امام معصوم امانت مي گوييم . السلام عليك يا امين الله . چگونه يك مرد زن را آزار مي دهد . اميدواريم اين مصداق ها در كشور ما وجود نداشته باشد . يكي از موارد زدن است . اين عمل در روايات ما مذمت شده است . داريم : اگر مردي به صورت زنش سيلي بزند خداوند به خازن جهنم دستور مي دهد كه هفتاد سيلي به او بزند . پيامبر فرمود : خجالت نمي كشيد كه بعضي از شما زنهايتان را مي زنيد . بعضي ها مي گويند كه در قرآن آمده : وضربوا هن . اولا آيات قرآن كلي است و بايد تفسير آنرا از پيامبر و اهل بيت دريافت كرد با آنها را با ساير آيات تفسير كرد . دوماً قبل از اين آيه توصيه هايي دارد . اگر زن بناي ناسازگاري با زن گذاشت ، بسترتان را جدا كنيد و چند روز قهر كنيد . حالا يك وقت زن نشوز مي كند و از مرد تبعيت نمي كند . اين تبعيت براي نشوز است يعني عدم اطاعت از مرد در اموري كه حق مرد است و اگر زني اين حق را ناديده گرفت در اينجا مصداق دارد و در بعضي روايات پيامبر مثال

ص: 11241

زدند با چوب مسواك . يعني زدني كه گاهي نوازي از آن بهتر است . خانمي پيش پيامبر آمد و گفت كه شوهرم من را زده است . پيامبر ايستاد و اين كار را انكار كردند و گفتند كه چرا يكي از شما همسرش را مي زند ؟ آيا خجالت نمي كشيد ؟ پس يك مصداق آزار دادن است . انسان بايد نسبت به همسر مهربان باشد و او را دوست داشته باشد و مواظب باشد كه اين حركت از او صادر نشود . آقاي خامنه اي در سخنراني كه در آذربايجان داشتند فرمودند : شنيده ام كه در بعضي از مناطق حقوق زن تحقير مي شود . ما در شهرها و مناطقي داريم كه اين نگاه غلط را نسبت به زن دارند . بعدي استخفاف است . استخفاف يعني خوار كردن و سبك شمردن . پيامبر فرمود : كسي كه پنج توهين در زندگي او باشد پنج تا ضرر و خسران ديده است . كسي كه در زندگي اش پنج نفر را خوار بشمارد از پنج چيز محروم مي شود . اگركسي علماء را خوار بشمارد در دينش ضرر مي كند . وقتي شما مرجع تقليد و عالم را كوچك شمردي يعني رساله اش را نخواندي و پاي سخنراني اش هم نرفتي به احكام هم توجه نكردي ، در دين خودت ضرر مي كني و اينها را ياد نمي گيري . وقتي ما مكه مي رويم مي بينيم كه مردم خيلي دنباله طلبه ها و روحانيون مي آيند زيرا آنجا كارشان خيلي گير است . قبلا حمد و سوره اش را درست نمي كند

ص: 11242

ولي در آنجا بايد حمد و سوره اش را درست كند . اگر كسي فاميل را خوار بشمرد از نظر جوانمردي ضرر كرده است يعني ناجوانمردي كرده است . كسي كه فاميل را خفيف مي شمارد صله ي رحم انجام نمي دهد و ارتباط ندارد و از خيلي چيزها محروم مي شود . همه ميهماني و مسافرت مي روند ولي به او نمي گويند . دويست نفر ميهمان ضرر نمي كنند كه اين آقا به ميهماني نمي آيد زيرا آنها ميهماني شان را مي روند ولي تو ضرر مي كني كه ارتباط خودت را قطع كرده اي . ديگر كسي كه خانواده اش را خوار بشمارد خوشي زندگي اش را از دست مي دهد . بعضي ها جلوي جمع خانواده شان را تحقير مي كنند . من در خانه اي ميهمان بودم و خانم غذا را آورد . بعد آقا فرياد زد كه اي غذا را چرا شور كردي ؟ ميهمان ها چيزي نمي گويند ولي اين آقا دارد همسرش را جلوي آنها خوار مي شمارد . ما اگر همسرمان را بزرگ بشماريم در واقع خودمان را بزرگ شمرده ايم . اگر كسي همسر را تكريم كند در واقع خودش را تكريم كرده است زيرا او لباس و پوشش شماست . اگر انسان حتي همسر را جلوي خودش هم تحقير كند اين در دلش مي ماند . بعضي ها پشت سر اين تحقير را بكار مي برند . مورد بعدي بخل است . پيامبر فرمود : بدترين مردم كسي است كه برخانواده اش سخت بگيرد . مي فرمايد : مبغوض ترين بنده پيش خدا كسي

ص: 11243

است كه به خانواده اش بخل بورزد . يك وقت مردي پول ندارد و نمي تواند ماشين خوب بخرد و كسي هم از او توقع ندارد . اما بعضي ها دارند و براي خانواده شان وسايل خوب تهيه نمي كنند . بعضي از خانم ها مي گويند كه آقاي ما به مردم كمك مي كند ، به فقرا جهيزيه مي دهد ، در ميلاد و شهادت ائمه خرج مي دهد اما مبل خانه كه فرسوده شده را عوض نمي كند و مي گويد كه اينها تجملات است . اين طور نبايد باشد . بخل بر همسر معنايش اين است . يكي از ويژگيهاي خوب مرد توسعه بر عيال است . سخت گيري و بخل بر همسر به ميزان هزينه كردن نيست . مثلا بگويد صد هزار تومان خرج كردم . گاهي كار بچه با پانصد تومان راه مي افتد يا با يك هديه كوچك كار خانم راه مي افتد . بعضي ها مي گويند كه اين روز زن را جديدي ها درآورده اند . ما پنجاه سال ازدواج كرده ايم و حالا روز زن كادو بخريم ؟ بالاخره زن نياز به توجه دارد و ميزان مهم نيست . ما با يك از دوستان مان از سفر حج برمي گشتيم . در هنگام بازگشت ديدم كه او يك ساك دستي كوچك دارد وگفت كه من هيچ وقت سوغاتي نمي خرم ولي وقتي به خانه مي روم به همسرم پول مي دهم و مي گويم هر چه مي خواهيد خودتان بخريد . اين يك نگاه يك سويه و محقرانه اي است . بعضي ها مي گويند كه

ص: 11244

من به مسافرت خارج از كشور رفتم و ديدم كه جنس در آنجا گرانتر است و نخريدم و گفتم كه در كشورمان مي خرم . اتفاقا شما بايد همان جنس گران آن كشوري كه رفته بودي مي خريدي كه بگوييد كه من به ياد شما بودم . پيامبر در سفري به اصحاب فرمودند كه برويد و سوغات بخريد ما صبر مي كنيم .

سوال – سوره يوسف آيات70 تا 78 را توضيح بدهيد .

پاسخ – اين آيات در مورد داستان يوسف است . داستان يوسف پر از نكات است . آخرين آيه اين صفحه مي فرمايد : هنگامي كه قرار شد كه يوسف برادر خودش را نگه دارد و با تدبيري كه كرد كه كاسه ها در بارهاي برادرش پيدا شده بود ... برادرهاي ديگر گفتند كه ايشان پدر پيري دارد و او را خيلي دوست دارد .يكي از ما را بجاي او نگه دارد و ما تو را از نيكوكاران مي دانيم . در اينجا برادران يوسف توجه مي كردند كه پدرشان اذيت نشود و اين قابل توجه آقا زاده ها و دختر خانم ها است كه پدر پير يا جوان دارند . دختر خانمي به من مي گفت كه با اينكه پدر من خيلي خوب است ولي من ناراحت هستم كه چرا پدر من پير مرد است ؟ اگر كسي پدرش پير ، بيمار ، جوان ، توانمند ، ناتوان، دارا يا ندار باشد احترام او واجب است . گاهي پدر بيماري روحي دارد كه بايد در خانه نگهداري بشود . بالاخره ايشان پدر شماست ، چه توانا چه ناتوان . بايد

ص: 11245

روي اينها توجه كرد .

سوال – ادامه بحث آزار و اذيت آقايان نسبت به خانم ها را بفرماييد .

پاسخ – يكي ديگر از مصداق اذيت و آزار مرد به زن اين است كه مرد تهمت نارواي فحشاء به همسرش بزند . ين گناه خيلي زشت است . داريم كه اين كار كفر است و جاي كافر در جهنم است . پيامبر فرمود : عقوبت اين كار خيلي شديد است . مورد ديگر بي تدبيري و سوء تدبير است . امير المومنين فرمودند : هر كه تدبير نداشته باشد باعت تدمير مي شود يعني خانواده اش را از هم مي پاشد . مثل كساني كه ورشكست شده اند زيرا خانواده اذيت مي شود .الان آقا مغازه دارد و مي گويد كه اين كار دلم را زده است و مي خواهم ماشين بخرم و روي آن كار كنم . مغازه را مي فروشد و كم كم پول آنرا مي خورد و خلاصه كارش را از دست مي دهد . و خانواده به مستاجري و بدبختي مي افتد .چه آزاري از اين بالاتر است ؟ چه اشكال دارد كه انسان در اين مواقع با همسر و بزرگترهايش مشورت كند . درست است كه اين مغازه زياد درآمد ندارد ولي اين كاسبي است . داريم : كاسبي عقل انسان را زياد مي كند . خيلي بد است كه كسي بي حساب و كتاب پولش را در جايي سرمايه گذاري مي كند و پولش را از دست مي دهد . البته ما داريم كه انسان بايد جسور و شجاع باشد ولي اين كار بايد با تدبير باشد .

ص: 11246

حالا آقايي كارمند است و اول ماه تمام حقوقش را خرج مي كند و براي سفر و جهيزيه دخترش برنامه ريزي نمي كند . بي تدبيري مرد يكي از ضربه هايي است كه به خانواده مي خورد . سوء تدبير در رانندگي و مسافرت هم داريم . آقا با سرعت رانندگي مي كند و قوانين را رعايت نمي كند و تصادف مي كند و از بين مي رود يا عضويي را از دست مي دهي و خانواده بايد عمري پاي بي تدبيري آقا بنشينند . مورد ديگر تغاير يعني غيرت بي مورد داشتن است . پيامبر فرومود : ما دو تا غيرت داريم كه يكي را خدا دوست دارد و يكي را خدا دوست ندارد . غيرت بجا غيرتي است كه در مورد عفاف زن باشد . مثلا اگر خانم بي حجاب يا بد حجاب باشد آقا بايد غيور باشد و بگويد كه شما همسر من هستي و من راضي نيستم كه مرد نامحرم تو را ببيند . اينكه روي نامحرم حساس باشي خوب است . اما غيرت در غير اين مورد را خدا مبغوض مي داند . مثلا خانم من حجاب را رعايت مي كند ولي من بيخودي به او بگويم كه در اداره به آن آقا چه مي گفتي ؟ چرا به زاننده نگاه مي كردي ؟ اين كار خيلي زشت است . غيرت وسوسه را خدا مبغوض مي دارد . غيرتي كه ناشي از حفظ زن است خوب است . آخرين آسيب تنوع طلبي مرد است . مبغوض ترين مردها كساني هستند كه زن مي گيرند و طلاق مي دهند و دوباره

ص: 11247

زن مي گيرند . يعني با زندگي بازي مي كنند. تنوع طلبي يعني طرف بدون هيچ دليلي ديگران را در زندگي اش وارد كند و باعث آزار همسر بشوند . ما نمي خواهيم در مورد بحث تعدد زوجات صحبت بكنيم . زيرا براي اين ضوابطي تعيين شده است . بحث من براي مردهايي است كه نسبت به همسرشان ناسپاس هستند و با تنوع طلبي و ناديده گرفتن نقاط مثبت همسر قبل ، دنبال بولهوسي مي روند . شما كه همسر خوب و راضي داري و فرزندان خوب داري چرا دنبال بولهوسي مي روي ؟ گاهي وقتي سراغ همسر ديگري مي روند اصلا به همسر اول سر نمي زنند و او را در انزوا قرار مي دهند . اين چه عدالتي است . اين خلاف بحث تعدد زوجات است .

سوال – چه كسي گفته كه زيارت سعادت مي خواهد ؟ اگر شما پول داشته باشي همه جا مي تواني بروي حتي اگر گناه كار باشي . اگر اين طور نيست چرا در فاميلهاي ما همه پولدارها حاجي شده اند و بدرقه ي آنها نصيب ما شده است . چرا ؟

پاسخ – خانمي كه از حاجي خوري برمي گشت مي گفت كه خدا هم با پولدارها رفيق است . او تابحال چند بار مكه رفته است ولي من تابحال نتوانسته ام بروم . اين مطالب گاهي به ذهن مردم مي آيد . يا اينكه مي گويند زيارت رفتن همان پول داشتن است . اگر شما پول داشته باشيم مي تواني زيارت بروي . ما نبايد حوزه هاي مباحث را با هم قاطي كني . وقتي

ص: 11248

ما يك پازل را اشتباه بچينيم تصوير نادرستي از آن برداشت مي كنيم . ما نبايد يك جايي را براي اصلاح جاي ديگر تخرب كنيم . زيارت رفتن يك افتخار است . امام رضا (ع) فرمود : يكي از نشانه هاي تعهد به امام به زيارت رفتن اوست . پيامبر فرمود : هركس به زيارت من بيايد و به زيارت حمزه نرود به من جفا كرده است و هر كس به خانه ي زيارت خدا بيايد و به زيارت من نيايد به من جفا كرده است . اما رضا (ع) فرمود : هركس كه به زيارت من بيايد من سه جا به بازديد او مي آيم . اگر كسي به زيارت امام حسين (ع) برود ، حضرت زهرا او را برقه و استقبال مي كند . روز قيامت زوار حسين بر ديگر زوار برتري دارند . سفر براي هر پولداري ممكن است نه زيارت برا هر پولداري ممكن است . قرار نيست كه امام رضا (ع) در حرم را ببندد و بگويد فقط كساني كه مومن و عاشق من هستند به اينجا بيايند . خير اين طور نيست . در حرم امام رضا (ع) مسيحيان هم مي آيند . من خودم خانم مسيحي را ديدم كه از حرم امام رضا (ع) باز مي گشت و مي گفت كه من بچه اي داشتم كه بيمار بود و نذري كردم و خوب شد و آمده ام كه از اين آقا تشكر كنم . ممكن است كساني گناه كار باشند كه به حرم مي آيند شايد درست بشوند . حرم آمدن براي سازندگي است . سفر غير از

ص: 11249

زيارت است . هر پولداري مي تواند به سفر برود و به زيارت هم برود ولي زائر نباشد . زائر از كلمه ي زُور (يعني انحراف ) مي آيد .زائر يعني كسي كه از دنيا جدا مي شود و به معنويت مي پيوندد يعني كسي كه از نفس جدا مي شود و به ملكوت مي پيوندد . ممكن است كه خيلي ها كنار امام رضا (ع) بايستند ولي زائر امام رضا (ع) نباشند . هارون الرشيد در كنار امام رضا (ع) دفن است . او قاتل پدر امام رضا (ع) است . زائر بودن به اين نيست . هر پولداري ممكن است كه به مسافرت زيارتي برود ولي زائر نباشد . درضمن ما نبايد در مرز زيارت ،پولدار و فقير بشناسيم . زيارت براي همه است چه غني ، چه فقر . منتها يكي مي تواند به زيارت برود و او يك زائر حضوري ، حسي و معنوي شده است ويك كسي هم كه پول ندارد مي تواند ائمه را از راه دور زيارت كند . مثل زيارت پيامبر از راه بعيد . اگر شرايط سفر براي ما مهيا نبود ما مي توانيم از همين جا زائر باشيم . امام صادق (ع) فرمود : اگر رو به قبله بايستي و سه بار بگويي صل الهز عليك يا اباعبدلله ، شما زائر حرم امام حسين (ع) محسوب مي شود . پس هر كس كه به حرم امام رضا (ع ) برود معلوم نيست كه حتما زائر باشد . ديگر اينكه ما زيارت را به حضور فيزيك محدود نمي كنيم و ديگر اينكه در زيارت مرز پولدار

ص: 11250

و فقير نمي شناسيم . يك فردي مثل حر ابتدا دشمن امام حسين (ع) بود . حتي امام او را نفرين هم كرده بود . ولي در روزعاشورا او زائر امام حسين (ع) مي شود و متحول مي شود و بعد شهيد مي شود . اگر فرد گناهكاري به حرم بيايد و عوض بشود اشكالي دارد ؟ بعضي ها چند بار پشت سرهم به زيارت خانه ي خدا مي روند ولي عوض نمي شوند .روايت داريم : كسي كه به زيارت خانه ي خدا بيايد و يك پرچم حرام در اثاثيه او باشد ، وقتي مُحرم مي شود و مي گويد لبيك اللهم لبيك ، خطاب مي شود لالبيك و لا سعدك . يعني نه لبيك تو پذيرفته است و نه تو زائر ما هستي .ممكن است كه كسي مُحرم هم بشود ، خانه ي خدا هم بيايد ولي زائر نباشد . طلبيدن براي اين است كه يك تغيير و تحولي در ما ايجاد كند و اثري روي ما بگذارد . اين دعوت مي شود . اينكه مي گويند كه زيارت دعوت است و شما را از ميان اين همه انتخاب كرده اند براي اين است كه اين تاثير روي آن گذاشته شود . پس زيارت را تخريب نكنيم . حرم امام رضا (ع) را تعطيل نكنيم . شما كه پول نداري و نمي روي ، پس به آنها هم نگوييم نروند . در ضمن قرار نيست كه فقس بي گناهان به زيارت بيايند ، گناهكاران هم بايد به زيارت بيايند . ميزان تاثير پذيري هر كسي به ميزان معرفت اوست . در زيارت ها

ص: 11251

آمده است : عارفاً بحق . اين عارفا بحق در خيلي از زيارت ها نيست و وقتي اين نبود ، زيارت هم زيارت نيست .

90-02-31

فرزندم روياي روشنت را ديگر براي هيچ كسي بازگو نكن حتي برادران عزيزت مي ترسم شايد دوباره دست بيندازند خواب تو را در چاه شايد دوباره گرگ ، مي دانم تو يازده ستاره و خورشيد و ماه در خواب ديده اي حالا باش تا خواب يك ستاره ي ديگر تعبير خوابهاي تو را روشن كند .

سوال – از خودم و وضعيتي كه دارم خسته شده ا م . مي خواهم بدانم اساسي ترين سدي كه مقابل من قرار گرفته و نمي گذارد كه نمازم را به موقع بخوانم چيست ؟ اين قدر ترك نماز كرده ام و دوباره برگشته ام كه ديگر نمي دانم از چه سمتي به خدا برگردم . راهنمايي بفرماييد .

پاسخ – دغدغه ي نماز خواندن خيلي خوب است . بعضي ها نماز نمي خوانند و برايشان هم مهم نيست و به روي خودشان هم نمي آورند و افتخار هم مي كنند . قرآن در سوره مدثر وقتي مي خواهد علت جهنمي شدن افراد را بيان كند مي فرمايد : چه باعث شد كه شما جهنمي بشويد ؟ آنها مي گويند كه ما نمازگزار نبوديم . در قرآن تاكيد شده كه ترك نماز يكي ازعوامل سقوط انسان و نابودي انسان است . در مورد نماتز دو مبحث داريم يكي بي توجهي به نماز و ديگري تارك نماز است . اگر كسي واقعا نماز را نمي خواند و آنرا ترك مي كند ، اين كار در

ص: 11252

بعضي از روايات در حد كفر بحساب آمده است و تاكيد شده كه با اين جور افراد معاشرت نداشته باشيد . اگر كسي تارك نماز است و نماز نمي خواند و سركشي هم مي كند يعني مي گويد كه دلم نمي خواهد بخوانم ، با اين افراد كاري نمي شود كرد . اما افرادي هستند كه دلشان مي خواهد نماز بخوانند ، يك ماه مي خوانند و بيست روز نمي خواند ، يك هفته اول وقت مي خواند و يك هفته آخر وقت مي خواند ، اين فرد سست است و نماز را ضايع مي كند . در مورد اين افراد دو جور مي شود كار كرد . يكي كار علمي است . اين افراد آثار نماز را مطالعه كنند ، كتابهايي كه در مورد نماز نوشته شده است مثل كتاب نماز نوشته ي آيت الله جواد آملي يا كتابهاي آقاي قرائتي راجع به نماز يا كتابهايي كه در اجلاسيه نماز چاپ شده است . بالاخره مطالعه ي اين كتابها باعث مي شود كه انسان علاقمند به نماز بشود . ديگري ريشه يابي اينكه چرا اين فرد نماز نمي خواند ؟ ممكن است كه علل مختلفي داشته باشد . يك وقت از شخصي مثل يك طلبه عملكرد بدي ديده است و مي گويد كه من ديگر نماز نمي خوانم يا از روحاني اشكالي ديده است يا اين كه سرخوردگي در مسائل سياسي پيدا كرده است و مي گويد چون با من فلان برخورد شده است ديگر نماز نمي خوانم . ممكن است كه او رفيقي دارد كه او را به بي نمازي كشانده است .

ص: 11253

هر كدام از اين علل راه كاري دارد . اگر عملكرد فردي بوده ، بايد بداند كه عملكرد فردي را به حساب اسلام نگذارد . اگر مسئله سياسي بوده بداند كه ربطي به نماز ندارد . نماز يك وظيفه ي شخصي است و به عملكرد ديگران كاري ندارد . اگر با افراد بد همنشين است آنها را كنار بگذارد . راه كار ايشان اين است كه ريشه ي سستي به نماز را شناسايي كنند و با آن مبارزه كنند . ديگر اين كه آثرا نماز را مطالعه كنند. ان الصلاة تنهي فحشاء و المنكر . روايتي از پيامبر است كه نماز مثل نهري است كه شما پنج بار خودت را در آن شستشو مي دهي . دوستي داشتم كه خيلي مذهبي نبود ولي نماز مي خواند و مي گفت كه من به فتواي علما كاري ندارم و خودم به اين نتيجه رسيده ام كه روح من احتياج به غذا دارد و آن غذا نماز است . وقتي نماز مي خوانم احساس آرامش پيدا مي كنم . مثلا مي گفت كه در مورد حجاب خودم به اين نتيجه رسيده ام كه حجاب مصونيت است و به دخترم مي گويم كه حجاب داشته باش . البته اين روال درست نيست . ممكن است كه اين فرد بگويد كه من به اين نتيجه رسيده ام كه روزه لازم نيست . اينكه به اين كليت رسيده كه نماز غذاي روح است درست است .

سوال – شوهرم حدود يك سال است كه در جلسات فرقه اي خاص شركت مي كند و چند روزي است كه مي گويد يكي از

ص: 11254

بزرگان اين فرقه كه فوت كرده به خواب او آمده و گفته يك خانم به زندگي ات وارد مي شود كه بايد او را به عقد خودت در بياوري و سايه ي سرش باشي . ولي من نمي توانم با اين قضيه كنار بيايم . من به او گفته ام كه در صورتي مي تواني چنين كاري بكني كه من را طلاق بدهي . او هم مي گويد كه مي خواهي بمان و زندگي كن يا تو را طلاق مي دهم . در مورد اين فرقه ها توضيحاتي بدهيد . من را هم راهنمايي بفرماييد .

پاسخ – ما براي هر كاري روش و شيوه اي داريم . الان اگر كسي بخواهد خانه اي بسازد بايد شهرداري برود ، پروانه ي ساخت بگيرد و مهندس ناظر انتخاب كند تا بتواند اين خانه را بسازد . وقتي فردي بيمار است مي گويند كه پزشكان با هم شورا تشكيل مي دهند تا تصميم بگيرند كه فرد عمل بشود يا خير . در زمينه هاي مختلف كارشناس مي آيد و نظر مي دهد . در اين نظرهاي كارشناسي نظرات موازي هم وجود دارد . همين شخصي كه بيمار است و پزشك متخصص براي او نظر مي دهد ، مادر طرف هم يك نظر مي دهد و هر كسي نظري به او ميدهد ولي شخص عاقل به اين حرفها گوش نمي كند و به حرف متخصص گوش مي دهد . دين ما هم از چهار منبع گرفته شده است . قرآن ، سنت ، اجماع و عقل . مورد ديگري بنام كشف شهود نداريم . اگر مورد ديگري وجود

ص: 11255

داشت پيامبر آن را مي فرمود . مرحوم كليني در كتاب كافي شريف يك بابي بنام اخذ به سنت و قرآن دارد . اجماع و عقل كه جزء منابع ما است . اين گروهها و فرقه ها كه جمع مي شوند و اين حرفها را مي زنند و متاسفانه الان هم گسترش پيدا كرده است . بعضي عرفان هاي كاذب بعضي فرقه ها كه مروج متصرفه هستند ، بعضي فرق مروج عقايد شيطاني هستند ، نظر اينها مقبول نيست . ما بايد از قرآن و روايات استفاده كنيم و اگر از آنها سردر نمي آوريم مي توانيم به عالم ديني مراجعه كنيم كه متخصص فهم قرآن است . اين فرقه ها حجيت ندارند . كسي نمي تواند طريقت را جاي شريعت بكند يا كسي نمي تواند كشف و شهود را جاي عقل و سنت قرار بدهد . ما در اسلام اجازه نداريم از راههاي غير رسمي ، مباحث ديني را برداشت كنيم . مثلا نمي تواني بگوييم كه من در خواب به اين نتيجه رسيده ام يا من با رمل و اسطرلاب به اين نتيجه رسيده ام . دين ما ، دين حق و واقعيت است . خدا در آخر سوره ي يوسف مي فرمايد : پيامبر بگو اين راه روشن من است و هر كسي هم كه مي خواهد به دين وارد بشود بايد با بصيرت وارد دين بشود . در زمان پيامبر شخصي مي خواست مسلمان بشود و گفت كه من قرعه مي اندازم ، اگر خوب آمد مسلمان مي شوم و اگر بد آمد مسلمان نمي شوم . پيامبر فرمود : نمي

ص: 11256

خواهد كه تو مسلمان بشوي . ما مسلمان قرعه اي نمي خواهيم . ما مسلمان فهيم مي خواهيم . به امام صادق (ع) گفتند كه در محلي فردي است كه كارهاي عجيب و غريب مي كند ( ممكن است كه اينها به نتيجه هم برسند ولي حرام است . بخاطر همين در اسلام سِحر حرام است زيرا اين ها راههاي عادي نيست . ) ما هر وقت بچه اي از ما گم مي شود به سراغ او مي رويم واتفاقا كارهايش هم درست است . امام فرمود : هركس به سراغ آنها برود خدا و پيامبر را تكذيب كرده است . دين تعريف دارد . و فقيه مي تواند اينها را از سنت و روايات استخراج بكند . منظور متخصص دين است . متخصص دين كسي است كه متخصص مسائل ديني است كه مي تواند روحاني باشد يا غير روحاني باشد . ما الان افرادي داريم كه از نظر اجتهاد بالا هستند و در مورد مسائل ديني نظر مي دهند و كارشناس مسائل ديني هستند . شما نمي توانيد در مورد جغرافيا نظر بدهي يا مي گويد كه خواب ديده ام كه پايتخت فلان جا فلان شهر است . خير اين طور نيست . كساني كه مي خواهند با عرفان ارتباط داشته باشند نهج البلاغه بخوانند و اگر مي خواهند با دعا ارتباط داشته باشند كتاب صحيفه ي سجاديه را بخوانند . سراغ فرقه هايي كه مورد نهي واقع شده اند نرويد . علما و بزرگان ما از گذشته در مورد در اينها كتاب نوشته اند . مرحوم مقدس اردبيلي و مرحوم سيد مرتضي كتابهايي

ص: 11257

در در اين جور فرقه ها نوشته اند . اين فرقه ها در زمان ائمه هم بوده اند و بعضي از آنها در مقابل ائمه دكان باز كرده بودند . و مي خواستند كه امام را از صحنه حذف كنند . سفيان صوري امام صادق (ع) را قبول نداشت . از دراويش زمان امام صادق (ع) است و به امام هم انتقاد مي كرد . آنها مي خواستند كه براي خودشان روش هاي جديدي ابداع كنند . خواب حجت شرعي نيست . فردي به آيت الله حائري گفت كه من خواب ديدم شما پشت سر من نماز خوانده اي . ايشان فرمودند كه مگر خواب ببيني . خواب پيام دارد . مثلا ممكن است پيام آن بشارت يا ترس باشد ولي خواب هيچ گاه الزام آور نيست .

سوال – همسر من به عناوين مختلف به خواهرش كه از شوهرش جدا شده كمك مالي مي كنند . اين در حالي است كه او نه نيازمند است و نه ما درآمد زيادي داريم ولي او هميشه ولخرجي مي كند و من هميشه قناعت مي كنم . مدتي قبل به همسرم اعتراض كردم و او گفت كه آقاي رفيعي در برنامه اي گفته اند كه اگر قصد كمك به خانواده تان را داريد و فكر مي كنيد كه همسرتان ناراحت مي شود طوري كمك كنيد كه ايشان متوجه نشوند . آيا اين حرف صحت دارد ؟ مگر زن و شوهر با هم شريك نيستند ؟ آيا اين پنهان كاري نيست ؟

پاسخ – حرفهاي ما را نيمه نقل مي كنند . نصفش را گوش مي دهند و

ص: 11258

نصفش را گوش نمي دهند . موضوع اين بود كه آقايي مي گفتند كه من به پدر و مادرم كمك مي كنم ولي خانواده ام با من مخالفت مي كنند . ما هيچ وقت نمي گوييم كه دروغ بگوييد . من گفتم كه راست گفتن اين قضيه لازم نيست . مثلا اگر شما به خانم تان بگوييد كه من هديه اي براي مادرم خريده ام ، او ناراحت مي شود ، دعوا و درگيري مي شود . براي پرهيز از درگيري لازم نيست كه اين كمك را به همسرتان بگوييد . اين دروغ مصلحت آميز براي پرهيز از يك فساد ديگري است و براي جلوگيري از اختلاف زناشويي است . بعضي مواقع شما مي خواهيد به پدر و مادرتان كمك كنيد ومي بينيد كه خانم شما حساسيت نشان مي دهد و ايجاد نزاع و درگيري مي شود ، پس لازم نيست كه حتما اين كمك را به همسرت بگويي ، صحبت من اين بوده است . من نگفتم بخاطر بعضي مسائل به همسرتان دروغ بگوييد . در ضمن اين خانم مي گويد كه خواهر آقا نيازي ندارد و ما خودمان نيازمند هستيم . فضاي بحث ما اين نبود . فضاي بحث ما اين بود كه خواهر يا مادر آقا نيازمند است و آقا توان مالي را هم دارد كه به آنها كمك كند ولي خانم با او مخالفت مي كند . ما گفتيم كه شما كمك بكنيد اگر خانم ظرفيتش را داشت به او بگوييد ولي اگر ظرفيت آنرا ندارد به او نگوييد . اين بحث دروغگويي نبوده است .

سوال – دختر هجده ساله

ص: 11259

اي هستم كه نماز مي خوانم و روزه مي گيرم ولي از روسري پوشيدن بيزار هستم . مگر نمي گويند كه چه يك تار مويت بيرون باشد چه همه فرقي نمي كند و گناه دارد . لطفا راهنمايي بفرماييد .

پاسخ – اينكه گفته اند : چه يك تار مو چه همه ي آن ، يعني يك تار مو را بيرون نگذار نه اينكه همه را بيرون بگذار تا جايگزين يك تار بشود . اين مثل ضرب المثلي است كه مي گويند كه وقتي زير آب رفتي چه يك وجب ، چه صد وجب . بالاخره در صد وجب فشار بيشتري روي انسان است . نجات يك وجب زير آب بيشتر است . بعضي از ضرب المثل ها بايد توضيح داده بشود . بحث حجاب ، يك بعد مهم آن مصونيت است . يك بعد مهم آن حفظ اعتدال و تقواي جامعه است . مثلا من م يخواهم مسيري را بروم كه يك طرفه است اگر خلاف بروم دو دقيقه اي مي رسم ولي اگر بخواهم خلاف نكنم نيم ساعت در راه هستم . معلوم است كه من از نيم ساعت بيزار هستم زيرا بايد كلي از مسير را دور بزنم ولي چون پليس در اينجا تابلوي يك طرفه زده است من اين كار را نمي كنم . با اينكه از دور زدن خوشم نمي آيد ولي اين كار را انجام مي دهم . من الان در دانشگاه ثبت نام كرده ام و درس هم ساده و قابل فهم است و مي توانم خودم بخوانم و امتحان بدهم ولي قوانين دانشگاه اين است كه شما

ص: 11260

بايد چهارده جلسه سركلاس حاضر باشي . علي رغم ميل خودم ، اين چهارده جلسه را مي روم . شايد از اين كلاس خوشم نمي آيد ولي بايد قانون را رعايت كنم . ما در كشوراسلامي و ديني زندگي مي كنيم كه الزاماتي دارد و من نمي توانم هنجار شكني كنم . شما چه از اين روسري خوشت بيايد چه نيايد براي حفظ جامعه بايد آنرا سرتان بكنيد . ما مي گوييم كه سعي كن كه خوشت هم بيايد . اين يك قانون اجتماعي است و مصونيتي براي جامعه است كه بايد اين حفظ بشود .

سوال – براي پلاك كردن موتورم به شوراي حل اختلاف رفتم . آنجا يك آقاي روحاني چنان برخورد بدي با من داشت كه من به همه ي كساني كه از روحانيت بدشان مي آيد حق دادم با اينكه من خودم فرزند روحاني هستم . راهنمايي بفرماييد.

پاسخ – من قضاوت نهايي ايشان را نمي پذيرم ولي كار آقاي روحاني را هم قبول نمي كنم . روحانيون هم مثل ساير اقشار ، اقسام دارند . آيا پزشكان خوش اخلاق هستند يا بداخلاق ؟ بعضي ها خوش اخلاق و بعضي ها بد اخلاق هستند . آيا همه ي مهندسين متدين هستند ؟ همه ي اقشار مردم اقسام دارند . كساني هم كه روحاني مي شوند ( حدود پنجاه هزار طلبه و روحاني داريم ) از آسمان نازل نشده اند و برادران شما هستند . در جامعه عده اي زندگي مي كنند و در گزينش هايشان يك عده اي وارد دانشگاه و يك عده اي وارد حوزه مي شوند . در دانشگاه

ص: 11261

هم عده اي رشته ي الهيات مي روند ، يك عده اي رشته هاي پزشكي مي روند ، آيا شما مي توانيد بگوييد كه همه دانشجويان مهندسي خوش اخلاق يا بد اخلاق هستند ؟ آيا مي شود چنين قضاوتي كرد ؟ خير . در مورد روحانيون هم همين است . طبيعتا در اين قشر خوش اخلاق و بد اخلاق وجود دارد . من چند سال قبل به دادگاهي رفتم كه با اينكه من با همين لباس بودم ، با من خيلي تند برخورد كرد . قضاوت آخر كه مي گوييد مردم حق دارند كه از روحانيون خوششان نيايد را قبول ندارم . خيلي از روحانيون خوش خلق و سليم القلب هستند و بعضي ها هم بدخُلق هستند البته چون ما مردم را توصيه به خوش اخلاقي مي كنيم ، بايد يك فرقي هم با مردم داشته باشيم و خودمان هم خوش اخلاق باشيم . اگر ما به آنچه كه مي گفتيم عامل بوديم دنيا گلستان بود و هيچ خطايي وجود نداشت . ممكن است كه در كار خطايي هم باشد .

سوال – دختر هجده ساله اي هستم كه خوشحالم كه در خانواده اي مسلمان بدنيا آمده ام و اين را لطفي از طرف خدا مي دانم . اما ذهن من هميشه درگير است كه اگر من در يك كشور غير اسلامي بدنيا مي آمدم ، آيا باز هم اسلام مي آوردم يا خير ؟ آيا مسلمان بودن من توفيق اجباري نيست ؟

پاسخ – بدون تردي محيط و خانواده روي دين انسان موثر است . اينكه روايت داريم كه هر انساني با فطرت ديني

ص: 11262

متولد مي شود و پدر و مادر او هستند كه او را مسيحي يا يهودي مي كنند . در بعضي از كشورها كه محيط شان با ما فرق مي كند و دخترانشان حجاب ندارند و شرايط شان ما با فرق دارد ، باز خانم هاي محجبه و مسلماني را در همانجا مي بينيم . اگر ايشان در كشور اسلامي نبود ممكن بود كه با همان آيين بار بيايد ولي الان در كشور اسلامي ، اسلام را پذيرفته است . اين اسلام پذيرفتن معنايش اسلام اجباري نيست . همين سوالي كه در ذهن ايشان پيش آمده نشان مي دهد كه اسلام اجباري نيست . ايشان در همين سن مي تواند در مورد مسيحيت و يهوديت حتي اديان غير الهي تحقيق بكند . من با فرض اينكه قبول دارم محيط و خانواده روي دين تاثير دارد اما مي خواهم بگويم كه اينها الزام آور نيست . كساني كه مي گويند ما مسلمان شناسنامه اي هستيم بروند و مسلمان حقيقي بشوند . علامه طباطبايي اين بحث را دارد كه اسلام مراتبي دارد . ما يك اسلام زباني و يك اسلام حقيقي داريم . در روايات ما روي اسلام حقيقي تاكيد شده است كه ايمان بياوريد .

سوال – سوره ي يوسف 22-15 آيات را توضيح دهيد .

پاسخ – در اين صفحه مي خوانيم كه برادران يوسف پيراهن را آوردند و آنرا خون آلود كردند و گفتند كه گرگ او را خورده است . و پيراهن هم سالم بود . قرآن مي فرمايد : پيراهن را با خون دروغين آوردند . حالا چرا برادران حاضر شدند كه اين

ص: 11263

گناه را بكنند ؟ اصلا چرا مردم گناه مي كنند ؟ انگيزه ي معصيت چيست ؟ قرآن ريشه ي آنرا گفته است . يعقوب به پسرانش گفت : علت اينكه شما اين گناه را انجام داديد اين است كه هواي نفس شما گناه را براي شما زيبا جلوه داد . يعني وقتي انسان مي خواهد گناه كند ، در هنگام ارتكاب به گناه نفس گناه را براي انسان موجه مي كند . مثلا شما مي خواهيد غيبت بكنيد . براي شما توجيه مي كند كه اگر غيبت نكني چنين و چنان است . پس شما غيبت مي كني . يكي از راههاي شيطان تزيين گناه و توجيه كردن گناه است . حتي وقتي يزيد امام حسين (ع) را به شهادت رساند مي گفت كه خدا خواسته كه اين اتفاق بيفتد و جبر است . ما نبايد قائل به جبر بشويم و بگوييم كه بالاخره خدا براي من مرگ را معين كرده است و من هم بايد اين طوري بميرم ، خدا معين كرد كه امام حسين (ع) كشته بشود ، اگر كسي پيدا نشود قضاي الهي روي زمين مي ماند . پس دست كسي كه او را كشته درد نكند . خير چنين نيست . اين بحث اعتقادي هم هست . ما در سلسله ي عالم كارهايي انجام مي دهيم و خدا هم از همه ي آنها خبر دارد . تمام كارهاي ما با اختيار است . الان شما خودت را از پشت بام پايين پرت بكن و بگو خدا خواسته كه من كشته بشوم . درست است كه خدا از كار شما خبر دارد

ص: 11264

ولي شما با اختيار خودت اين كار را انجام مي دهي . پس شما عقاب مي شوي . اگر شما با اختيرا خودت عمل جراحي انجام دادي ، دارو مصرف كردي ، ورزش كردي و عمرت را حفظ كردي ، پس عمر بيشتري مي كني . اينكه بگوييم عمر همه معين است نه كاهش پيدا مي كند نه افزايش درست نيست . خدا در قرآن وعده داده است كه يك چيزهايي را پاك مي كند و يك چيزهايي را هم اضافه مي كند كه به آن بداع مي گويند . يعني چيزي كه معين بوده ، خدا بر اساس مصالحي آنرا تغيير مي دهد .

سوال – هشت تا خواهر و برادر هستيم و همه مجرد هستيم وبا پدر و مادرم زندگي مي كنيم . پدرم بي دليل با هيچ كدام از ما صحبت نمي كند . حتي اسم ما را هم صدا نمي زند . ما از اين وضعيت خيلي رنج مي بريم . ما بايد چكار كنيم ؟

پاسخ – اگر ايشان وظيفه ي خودشان را مي خواهدبايد با يكديگر دوست باشند و به پدرشان احترام بگذارند و با پدرشان صحبت كنند حتي اگر پدر با آنها حرف نزند . به پدر توصيه مي كنيم كه اين خلاف شرع است . اگر دو نفر مسلمان بيشتر از سه روز با هم قهر باشند هر دو از اسلام خارج مي شوند و اين روايت از پيامبر است . حرف نزدن يك نوع قهر است . اين پدر بايد با بچه هايش حرف بزند و مهربان باشد . بچه ها اين قدر با پدر مهرباني

ص: 11265

كنند و صحبت بكنند تا پدر اين خوي خودش را از دست بدهد . البته اين كار سختي است . زيرا بعضي ها مي خواهند روي كار خودشان باشند و لجباز هستند . در روايت داريم كه ريشه ي تمام بدبختي ها لجاحت است . و در روايات داريم كه لجاجت مادر صفات منفي است .

سوال – پسر شانزده ساله هستم كه بخاطر اعمال بد من ، آبرويم پيش خدا و نزد خانواده ام رفته است اما الان من انسان نمازخوان و خوبي شده ام . چكار كنم كه آبرويم برگردد و خانواده ام باور كنند كه من انسان خوبي شده ام ؟

پاسخ – ما بايد بگوييم كه سيره ي معصومين ما اين طور است .امام حسين (ع) توبه حُر را پذيرفت و گذشته اش را به روي او نياورد . امام حسين (ع) از ابتدا توبه ي او را پذيرفت و نگفت كه تو چه كارهايي كرده اي . پيامبر در فتح مكه وقتي همه را بخشيد نگفت كه شما چه كارهايي كرده ايد و گفت كه من در راه خدا همه را مي بخشم . در روايت داريم كه كسي كه توبه كند مثل اين است كه اصلا گناه نكرده است . الان در جامعه ي ما اين يك معضل است . مثلا كسي در زمان طاغوت مشروب فروشي داشته يا مشروب مي خورده يا بعد از انقلاب خطايي كرده و الان خوب شده است ولي باز الان مي گويند كه همان مشروب فروش را مي گويي . در شهري آقايي بخاطر مسائل جنسي آبرويش رفت و حد هم خورد .

ص: 11266

در شهر هر كس آدرس او را مي خواست ، مي گفتند همان كه شلاق خورد . خدا در قرآن مي فرمايد : اي پيامبر به مومنان بگو كه از رحمت من مايوس نشوند . هركس كه از رحمت من مايوس بشود گمراه است . اين اخلاق ، اخلاق ديني نيست . شما كارهاي خوب انجام بدهيد تا كم كم جايگزين كارهاي بد شما بشود تا با اين خوبي زياد آنها بدي را يادشان برود . مثل كسي كه معتاد بوده و حالا خوب شده ولي وقتي براي خواهرش خواستگار مي آيد مي گويند هماني كه برادرش معتاد بوده . اولا كه اين آقا الان خوب شده و ثانيا اگر هم معتاد باشد به خواهرش ارتباطي ندارد . يك انسان معتاد اگر ترك كرد و خوب شد ، كم كم رفتارش فراموش مي شود . كارهاي خوب زياد باعث مي شود كه سابقه بد فراموش بشود .

سوال – اگر كسي به ما تهمتي زد و ما گذشت كنيم ، آيا ما انسان با انصافي هستيم و خدا ما را دوست دارد ؟

پاسخ – گذشت خوب است ولي در مورد تهمت اگر باعث بشود كه آبرويش در جامعه برود بايد از خودش دفاع كند . اگر به كسي تهمت زدند كه شما سارق هستيد بايد برود و اعلام كند كه من سارق نيستم . گذشت خوب است ولي بشرطي كه مومن ذليل و خوار نشود و عنواني روي او نماند . نبايد بگويد كه من بخاطر خدا مي گذرم . شما بايد از خودت دفاع كني . امام سجاد (ع) وقتي در مجلس شام

ص: 11267

آنها را خارجي خواندند ، امام در مجلس خودش را معرفي كرد و گفت كه پسر پيامبر هستم و مادرم فاطمه است . پس در جايي كه انسان را بد تعريف مي كنند آنجا محل دفاع است . گذشت از فرد متهم ممكن است ولي انسان بايد از اصل كار دفاع كند . گاهي كسي كار اشتباهي مي كند و اگر ما گذشت كنيم آن طرف جري مي شود ، در اينجا نبايد گذشت كرد . يكي از علما گفتند كه در زمان طاغوت يكي از ساواكي ها وارد حوزه ي علميه شد و در گوش يك طلبه اي زد . امام خميني در آن زمان يك طلبه ي جواني بود و محكم در گوش او زد . اين سيئة سيئة است . پيامبر زير درخت خوابيده بود .فردي ريو سينه اش پريد و زير گلويش شمشير كشيد و گفت كه چه كسي تو را نجات مي دهد ؟ الان سر تو را مي بُرم . پيامبر گفت : خدا . همان موقع پيامبر تكي زد و طرف را برگرداند . طرف فكر نكرد كه رو دست بخورد .پيامبر شمشير را گرفت و روي سينه ي او نشست و گفت كه حالا چه كسي تو را نجات مي دهد ؟ او گفت عفو و كرامت شما من را نجات مي دهد . او پشيمان شد . طرف بايد بداند كه كار زشتي است و بايد عذر خواهي كند . يك موقع طرف عذرخواهي مي كند و او نمي بخشد . حضرت علي (ع) در مسجد سخنراني مي كرد ، مردي به او توهين كرد .

ص: 11268

آقا صبر كردند تا او آرام شد . بعد سخنراني را شروع كرد و او دوباره توهين كرد و در دفعه ي سوم امام فرمود : اي كسي كه داري توهين مي كني ، مي خواهي بگويم كه تو كه بودي و گذشته ات را بگويم ؟ چرا شلوغ مي كني ؟ او سرش را پايين انداخت و عذر خواهي كرد . و آقا هم چيزي نگفت . امام حسين (ع) مظهر رحمت و گذشت بود ولي در روز عاشورا يك فرد خبيثي دور خيمه ها كه امام آتش روشن كرده بود مي گشت و به امام توهين كرد كه براي خودت آتش جهنم روشن كرده اي ؟ آقا دلش شكست و او را نفرين كرد و گفت كه خدايا او را به همين آتش بگير . اتفاقا در همان آتش افتاد و مُرد . ائمه ي ما گاهي نفرين مي كردند . در بعضي مواقع گذشت به جبران است و بايد جبران بشود . امام حسين (ع) از يزيد نگذشت . اما حالا كي كسي توهيني به شما كرده و الان هم پشيمان است ، شما مي تواني از او بگذري و او را ببخشي . پيامبر در فتح مكه همه را بخشيد ولي از ده نفر نگذشت و گفت كه آنها بايد اعدام بشوند . گذشت بايد همراه با قاطعيت باشد .

سوال – من دختر بيست و شش ساله اي هستم و در خانواده اي زندگي مي كنم كه به دختر اهميتي نمي دهند . و دختر را به چشم كنيز نگاه مي كنند . مادرم بين من و برادرانم خيلي فرق

ص: 11269

مي گذارد با اينكه من بيشتر از برادرانم احترام گذاشته ام و همه ي كارهاي خانه و آشپزي بردوش من است . پدريم تمام خواستگارانم را رد مي كنند مبادا كارهايشان بماند ولي من هميشه براي اميدواري خودم مي گويم كه قسمت نبود . چرا اينها مانع سرنوشت من مي شوند . آيا كارآنها گناه نيست ؟

پاسخ – مسلما كار اين خانواده گناه است و نبايد بين دختر و پسر تبعيض قائل بشوند . پدر و مادر نه تنها نبايد بين دختر و پسر فرق بگذارند بلكه در روايت داريم كه در بعضي از كارها دخترها مقدم هستند . مي گويند كه اگر سوغاتي خريديد اول به دختر بدهيد . اين فرهنگ غلطي است . بعضي ها چند دختر دارند و مي گويند كه اي كاش يك پسر داشتيم كه نسل ما باقي مي ماند . اين حرفها درست نيست . همه ي امامان ما مي فرموند : پدر ما پيامبر . پيامبر مي فرمود : حسن و حسين فرزندان من هستند . اين تفكر جاهلي بود نوه ي پسري را پسر مي دانستند .اگر خانواده اي دختري دارد و خدا به او پسري مي دهد ، مواظب باشند كه دختر را كم ارزش نكنند . مخصوصا اين خانواده كه مانع ازدواج دخترشان مي شوند كه مبادا كارهايشان بماند . دخترخود را قرباني نكنيد . من به اين دختر خانم توصيه مي كنم كه اگر قضيه ي شما حاد است دايي و عموي خود را واسطه كنيد و اقدام به ازدواج كنيد . شما قدري مقاومت كنيد . اين دفعه اگر گزينه ي مناسبي

ص: 11270

آمد مخالفت خانواده را پاي قسمت نگذارند . ايشان مخالفت و مقاومت بكند . گاهي مي تواند با قهر و اظهار ناراحتي خود را اعلام كند . ايشان بيست و شش سال دارد و بالغ است و مي تواند سرنوشت خودش را تشخيص بدهد . پس بايد براي اين خانواده اهرم هايي آورد تا مانع ازد.واج فرزندشان نشوند و احترام خانواده هم حفظ بشود .

انشاءالله خدا به همگي ما توفيق بندگي و ترك گناه عنايت بفرمايد .

90-02-24

اي حس يوسف دكمه ي پيراهن تو دل مي شكفد گل به گل مي شكفد از دامن تو ، جز در هواي تو مرا سير و سفر نيست گلگشت من ديدار سرو و سوسن تو ، آغاز فروردين چشمت مشهد من شيراز من ارديبهشت دامن تو ، هراصفهان ابروي تو نصف جهانم خرماي خوزستان من خنديدن تو ، من جز براي تو نمي خواهم خودم را اي همه از من هاي من بهتر تو ، هر چيز و هر كس رو به سويي در نمازند اي چشم هاي من نماز ديدن تو ، حيران و سرگردان چشمت تا ابد باد منظومه ي دل بر مدار روشن تو .

سوال – توضيحاتي در ادامه ي آداب مسلماني در خانواده بفرماييد .

پاسخ – خانواده نخستين نهاد اجتماعي است كه شخصيت فرزند در آن شكل مي گيرد . و اسلام هم براي اين كانون اهميت ويژه اي قائل است . تعابيري كه در قرآن در مورد مرد و زن آمده مبني بر اينكه باعث آرامش ، مودت و رحمت باشيد . كدام خانواده باعث آرامش است ؟ كدام

ص: 11271

خانواده براي هم پوشش و لباس هستند ؟ طبيعتا اين خانواده يك شرايطي دارد . كدام خانواده به تعبيري كه قبلا داشتيم نور چشم است . قرآن مي فرمايد كه بعضي از خانواده ها دشمن انسان هستند. يكسري اصول و مباني است كه بكار بستن اين اصول و مباني موجب مي شود كه آن خانواده ي نورچشم را داشته باشيم و ما آن خانواده ي مطلوب ديني را از نظر اسلام بتوانيم معرفي كنيم . من به دو اصل ديگر اشاره مي كنم . اصل اول اصل وفاي بعهد است . در قرآن و روايات خيلي تاكيد شده كه به قول تان عمل كنيد ، بدقولي نكنيد ، پايبند به عهدتان باشيد . حضرت علي (ع) در نامه ي 53 به مالك اشتر نامه اي نوشته است كه يك از نويسندگان مسيحي اين نامه را با منشور سازمان ملل مقايسه كرد بود كه اين نامه چه برتري هايي بر آن منشور دارد با اينكه 1400 سال از نظر زماني فاصله دارند . منشور سازمان بين الملل را كارشناسان ساعتها روي آن بحث كرده اند و نوشته اند اما اين نامه را خود حضرت امير به مالك اشتر نوشته است . در اين كتاب نوشته شده كه فرق منشور سازمان ملل با اين نامه اين است كه منشور سازمان بين الملل را اولين كساني كه زير پا گذاشتند خود نويسندگان آن بودند ولي منشور حضرت علي (ع) به مالك اشتر اولين كسي كه به آن عمل كرد خود آقا بودند . در اين نامه حضرت به مالك اشتر مي نويسد : چيزي ميان واجبات الهي بالاتر

ص: 11272

از وفاي بعهد نيست با تمام اختلافي كه مردم با هم دارند . زيرا كارها با هم فرق مي كند ، شكل ها با هم فرق مي كند و ديدگاهها با هم فرق مي كند اين تعبير عظيمي است . بعد حضرت فرمود : مالك حتي مشركين هم ملزم به آن هستند يعني مسلمان وغير مسلمان ندارد و مشركين هم قبل از اسلام در بين خودشان مقيد بودند كه وفاي به عهد داشته باشند و ما در روايت داريم كه اصل دين دو چيز است . يكي امانت داري و يكي وفاي بعهد . ما با افراد مختلف با سليقه هاي مختلف تعامل داريم ، ما بايد بهم اعتماد داشته باشيم و اگر اعتماد از بين برود زندگي از هم مي پاشد . وقتي كاسبي قيمت يك جنس را به شما مي گويد ، شما بايد به او اعتماد كنيد كه درست مي گويد يا كسي مطلبي به شما مي گويد يا درسي را تدريس مي كند يعني ما بايد در تمام امور به يكديگر اعتماد كنيم ، از جمله در خانواده . يكي از ريشه و مباني اصل اعتماد وقاي بعهد است . يعني زماني اعتماد سازي درست مي شود كه ما صداقت به وفاي عهد داشته باشيم . وعده اي كه مي دهيم خلاف آن عمل نكنيم و دروغ نگوييم . ما سه جور وفاي بعهد داريم . يكي عهد با خدا است كه در قرآن هم بيشتر همين عهد آمده است . كساني كه با عهدشان با خدا وفا مي كنند . عهد با خدا يعني اين كه ما بقول پيامبر با

ص: 11273

خدا خدعه نكنيد . نگوييد تو را مي پرستيم و چيز ديگري بپرستيد يا پول بپرستيد و بگوييد : اياك نعبد . نگوييد : اهدناالصراط المستقيم و بر سبيل انحراف باشيد . نگوييد : انعمت عليهم غير المغضوب عليهم و كفران نعمت كنيد . اين وفاي عهد با خداست كه در سوره ي ياسين هم آمده است . الم اعهد اليكم يا بني آدم ...مردم شيطان را تبعيت نكنيد و از من اطاعت كنيد ، اين عهد با خدا مي شود . اگر كسي عهدش را با خدا بشكند ، خدا در قرآن او را لعنت كرده است . دوم عهد با امام است . مثل دعاي عهد كه مي خوانيم . حضرت علي (ع) مي فرمايد : امام عهدي بر گردن شما دارد . حديثي از امام رضا (ع) داريم : يكي از نشانه هاي عهد با امام اين است كه به زيارت آن حضرت برويد . همين كه شما به زيارت امام رضا (ع) مي رويد يعني اينكه ما سر عهدمان هستيم . بعضي ها مي گويند كه براي چه بايد به زيارت برويم ؟ يعني بعبارت ديگر من دارم دوستي ام را ابراز مي كنم . عهد سوم پيمانهايي است كه با خودمان مي بنديم . به همسر ، بچه ، پدر و مادر قول مي دهيم . در روايت داريم : كسي كه امانت دار نباشد ايمان ندارد . كسي كه به عهدش وفا نكند ايمان ندارد . شخصي گفت كه ديدم پيامبر در آفتاب گرم ايستاده بود و گفتم كه يا رسول الله چرا اينجا ايستاده ايد ؟ فرمود كه

ص: 11274

با كسي اينجا قرار دارم . گفتم كه به سايه برويد و بايستيد . فرمود : نه من با او اينجا قرار دارم . يكي از ويژگي هاي حضرت ابراهيم اين بود كه صادق الوعد بود . رسول خدا قبل از رسالتش قراري با سلمان گذاشته بود كه گوسفندان شان را با هم به چرا ببرند . رسول خدا سر قرار آمد ولي ديد كه عمار نيامده است . صبر كرد و او دير آمد . عمار گفت : آقا مي گذاشتي كه حيوانات به چرا بروند . حضرت فرمود كه نه من با تو قرا گذاشته بودم كه حيوانات را با هم به چرا ببريم . اينها نكاتي است كه مي بينيم غير مسلمان آنرا رعايت مي كند . اينها از اصل هاي جهاني است كه همه آنرا رعايت مي كنند . در معارف حضرت مسيح و زبور آل داوود و معارف حضرت موسي يكي از اصيلي ترين دعوت انبياء الهي دعوت به وفاي به عهد است . در خانه قولي كه زن و شوهر به يكديگر مي دهند بپاي آن بايستند . مخصوصا وعده اي كه به بچه ها مي دهيد به آن عمل كنيد . ممكن است كه انسان يادش برود و شرايطي پيش بيايد ولي اين طور نباشد كه تعهداتي كه نسبت به هم دارند فراموش بكنند مخصوصا تعهدات كليدي . وقتي اين آقا با خانم ازدواج مي كند و اظهار محبت و دوست داشتن مي كند ، بعد زير قولش نزند . به همسرش خيانت نكند . اگر با به عهدي قسم خورده باشيم آن عهد واجب مي شود ولي

ص: 11275

وقتي قسم نمي خوريم يك تعهد اخلاقي داريم . من به شما قول داده ام كه براي شما كاري انجام بدهم ، بايد به آن عمل كنم و اگر اين كار را نكنم خلف وعده كرده ام و اين كار گناه است . حالااگر قسم خوردم كه اين كار را براي شما انجام بدهم و ندهم ، بحث كفاره پيش مي آيد . اصل دوم اصل نصيحت پذيري يا خير خواهي است . پيامبر اكرم سه بار فرمود : دين چيزي جزء خيرخواهي نيست ،براي خدا ، امام ، پيامبر و جامعه ي اسلامي . منظور اين است كه نسبت به خطاي همديگر و كارهايي كه در زندگي پيش مي آيد بي تفاوت نباشيم و همديگر را نصيحت كنيم . بدي و خوبي را بگوييم منتها در نصيحت انسان بايد سرزنش نكند ، خيرخواه باشد ، عيب جويي ، تحقير و تمسخر نكند . يك چيز مهم اين است كه بداند اينجا مورد ، مورد نصيحت است . امام باقر (ع) داشت كشاورزي مي كرد و فردي ايشان را نصيحت كرد كه شما پسر پيامبر و از رجال الهي هستيد بايد در مسجد باشيد ، عبادت كنيد و نماز بخوانيد . امام فرمود : اين كار هم عبادت است . اما حسن مجتبي (ع) خيلي با اُبهت بود . با ابهت بودن و با ع زت بودن خدا دادي است و عيبي ندارد . فردي گفت كه من در شما تكبر مي بينم . آقا فرمود كه شما اشتباه مي كنيد . ما را كه براي سخنراني زياد دعوت مي كنند يا تلفنهاي مان زياد

ص: 11276

زنگ مي خورد ، نمي توانيم همه ي آنها را جواب بدهيم . به ما پيامك مي زنند كه شما ما را كوچك كرديد و ما را به حساب نياورديد . خير اين طور نيست زيرا فرصت محدود است . گاهي انسان در جلسه است و فرصت پاسخگويي ندارد . بعضي از دوستان ما در شهرستان ما را دعوت مي كنند و وقتي ما به آنها پاسخ نمي دهيم مي گويند كه شهر ما كوچك بود كه شما نيامديد . لايكلف الله نفسا الا بوسعها . آنها فكر نمي كنند كه طرف كارهاي ديگري هم دارد . نصيحت و خيرخواهي معنايش اين است كه درخانه اگر مردي از زنش خطايي ديد يا زني از مردش خطايي ديد به يكديگر تذكر بدهند . يكي از مهمترين مسائل اين است كه اين تذكر غير مستقيم باشد . غير مستقيم به اين معنا كه انسان توي روي طرف نگويد كه به او بربخورد چون باعث سرزنش و كوبيدن مي شود . تعدادي روحاني براي تبليغ جايي رفته بودند و هر روز يكي از آنها سخنراني مي كرد و اغلب آنها مبتدي بودند . يكي از علماي بزرگ شهر هم مي نشست و به سخنراني آنها گوش مي داد . وقتي سخنراني تمام مي شود ايشان تعريف و تمجيد مي كرند ولي اگر طرف حديثي را اشتباهي خوانده بود صحيح آنرا مي خواند و سخنران اشتباه خودش را متوجه مي شد . مثل امام حسن (ع) و امام حسين (ع) كه وقتي پيرمردي اشتباه وضوء مي گرفت نزد او رفتند و وضوي صحيح گرفتند تا پيرمرد متوجه اشتباهش بشود

ص: 11277

ولي گفتند كه ما وضوء مي گيريم و شما بگوييد كه كداميك از ما درست وضو مي گيرم . تاثير اين كار بيشتر است و باعث مي شود كه توي ذوق طرف نخورد . مثلا شما به ميهماني مي رويد و خانم شما كاري كرده كه از نظر شما اين حركت ناپسند است . وقتي به خانه مي رسند بطور مستقيم به خانم تذكر مي دهد و مي گويند كه ما زن و شوهر هستيم اشكالي ندارد كه در خانه مستقيم به يكديگر تذكر بدهيم . درست است ولي مي توان از راه بهتري اين را بيان كرد كه طرف ناراحت نشود . حالا يك وقت مي بينيم كه مادر يا پدرمان دارند غيبت مي كنند يا تهمت مي رنند به آنها چگونه تذكر بدهيم ؟ در اين جور موقعيت ها انسان نمي تواند توي روي پدر و مادر بايستد پس بايد بحث را عوض كند يا مسير جلسه را تغيير بدهد يا بطور مستقيم طوري بگويد كه آنها متوجه بشوند كه اين كار آنها درست نيست . پس اصل نصيحت و خيرخواهي در خانواده خيلي مهم است .

سوال – امام جواد در حديثي مي فرمايد : انسان سه ارتباط نياز دارد .ارتباط با خدا ، با مردم و خودش . در مورد اين حديث توضيح بدهيد .

پاسخ – در مورد ارتباط با خدا ، توفيق مهم است . اگر خدا به انسان توفيق ندهد انسان هيچ كاري نمي تواند بكند. پس از طرف خدا احتياج به توفيق دارد . در ارتباط با مردم بايد پذيرش نصيحت داشته باشيم كه اگر كسي من

ص: 11278

را نصيحت كرد آنرا بپذيرم . بعضي مواقع ما صد تا توجيح مي آوريم كه زير بار نصيحت نرويم . يك بخشي از آن بخاطر تكبر انسان است و بخاطر غروري كه دارد نمي خواهد نصيحت را بپذيرد و به او برمي خورد . در حالات بزرگان داريم كه وقتي خطايي مي كردند ، در جمع مي پذيرفتند كه اشتباه كرده اند و نصيحت را قبول مي كردند . از بزرگي سوال كردند كه فرق حضرت آدم با شيطان چه بود كه خدا آدم را بخشيد و او توانست توبه كند ولي شيطان توبه نكرد و اغواگر ماند . ايشان گفت : آدم اشتباهش را پذيرفت وگفت كه خدايا ما بد كرديم . ولي شيطان قبول نكرد و گفت كه خدايا تو من را گمراه كردي و گردن خدا انداخت . اين روايت امام جواد (ع) كه مي گويد نصيحت را از مردم بپذيريد مهم است . گاهي اوقات كسي سخنراني مي كند و يك كلمه را اشتباه مي گويد يا يك اشتباه كوچك مي كند يا شعري را پس و پيش خوانده است . بعضي ها در روي طرف مي گويند كه شعر را خراب كردي . خوب معلوم است كه به طرف برمي خورد . راهش اين است كه بگوييم ما از شما تشكر مي كنيم كه در اين سخنراني آيه روايت زياد بود و مطالب قابل استفاده زياد بود و بنظرم مي آيد كه اگر شعر را اين طوري مي خوانديد صحيح تر بود . در اينجا طرف مي پذيرد . بعبارت ديگر شما خوبي ها را ببين و در كنارش آن

ص: 11279

نقطه ي منفي را هم تذكر بده . مثلا خانم شما ده تا نكته ي مثبت در زندگي دارد ، يك خطا هم دارد ، شما اين خطا را برجست نكن . در بحث نصيحت ما مي خواهيم اصلاح كنيم . مي خواهيم بگوييم خانمي كه ده تا خوبي داري ، اين اشكال به خوبي هاي تو لطمه مي زند و شما آن را كم كم درست كن . همه اشتباه را دارند . ديگر اين كه انسان گاهي بنشيند و خودش را نصيحت كند .

سوال – اگر بعضي ها نصيحت پذير نبودند ما بايد ديگر آنها را رها كنيم و به آنها فكر نكنيم ؟

پاسخ – البته شرايط تاثير دارد . يك وقت فرد مي گويد كه من مي دانم اين اشتباه است و مي خواهم انجام بدهم . اگر احساس كنيم كه از راهش وارد بشويم تاثير دارد بايد اين كار را بكنيم . منظور من بيشتر اصلاح در خانواده است . اگر بتوانيم با تذكرات غير مستقيم و عملي اين شيوه را اتخاذ كنيم اثر گذار خواهد بود .

سوال – سوره ي هود آيات 81-72 را توضيح دهيد .

پاسخ – اين آيات در مورد داستان حضرت ابراهيم است . خدا به او اسحاق و بعد يعقوب را بعنوان نوه به او داد . ابراهيم در قرآن بعنوان پدر ديني ما معرفي شده است و بيشترين دعا در قرآن از حضرت ابراهيم است . خدا 25 دعا از زبان حضرت ابراهيم در قرآن گفته است . ابراهيم پيامبري است كه همه او را قبول دارند . خودش دعا كرد

ص: 11280

كه خدايا براي من لسان صدق در ميان آيندگان قرار بده. نكات زيبايي در مورد حضرت ابراهيم در قرآن وجود دارد . در اين آيات مي فرمايد كه حضرت ابراهيم سه تا ويژگي داشت . ما بايد به پدرديني مان ابراهيم اقتدا كنيم . رسول خدا مي فرمود : دين من دين حنيف ابراهيم است . مي فرمايد : ابراهيم حليم بود . سعي كنيم در زندگي مان حلم داشته باشيم .در روايات داريم كه حلم است كه به انسان بزرگواري مي دهد و انسان را بالا مي برد .يكي از صفات خدا هم حليم است كه در دعاي جوشن كبير مي گوييم . وقتي مي گوييم حلم يعني قدرت تحمل مان را بيشتر كنيم ، زود از كوره در نرويم ، صبر داشته باشيم ، تا حادثه اي پيش مي آيد فورا آنرا تحليل منفي نكنيم و مسائل را با حوصله بررسي كنيم . دومي صفات او دلسوزي است . رسول خدا در اين مور مي فرمايد كه او دعا بود يعني خيلي دعا مي كرد . سومين صفت ابراهيم رجوع كننده گي او بود . مثلا ما داريم در جاده اي مي رويم وقتي مقداري منحرف مي شويم دوباره به جاده بر مي گرديم . ما انسانها معصوم نيستيم ولي يك موقع در عروسي و ميهماني خطايي مي كنيم بايد زود برگرديم وب گوييم كه خدايا اشتباه كردم نبايد اين خطا را مي كردم . بخاطر همين است كه مي گويند : فرشته ها تا چند ساعت گناه را نمي نويسند و انتظار استغفار مي كشند . ابراهيم سه ويژگي داشت . حليم

ص: 11281

بود ، اهل دعا بود ، منيب بود واهل انابه بود . اين سه نكته را از حضرت ابراهيم درس بگيريم .

سوال – من دختري 16 ساله هستم . من معناي تقوا را متوجه نمي شوم يا انسان با تقوا چه كسي است . لطفا من را راهنمايي بفرماييد .

پاسخ – اينكه يك دختر خانم 16 ساله اين سوال را بكند ، اين دغذاغه ي او را مي رساند . اميدواريم كه خدابه همه ي دخترها و پسرهاي ما تقوا بدهد و چنين دغدغه هايي را داشته باشند . تقوا يعني پليس دروني . كار يك پليس در شهر اين است كه جلوي تخلفات رانندگان را بگيرد و خودش موضوعيت ندارد كه بخواهند او را تماشا كنند . اگر راننده اي در مسير راه مي رود به او كاري نداشته باشند . اگر شما در مكان پارك ممنوع بايستي جريمه ات مي كند . اگر يك طرفه بروي ، جلوي شما را مي گيرد و مي گويد كه يك طرفه نرو . تقوا يك پليس دروني است . من يك قوه اي در خودم قرار مي دهم كه هر وقت بخواهم خطا كنم به من بگويد كه خطا نكن يا وقتي كار درستي مي كنم من را تشويق كند . امام صادق (ع) فرمود : انسان با تقوا كسي است كه جايي كه خدا امر كرده باشد و جايي كه خدا نهي نكرده نباشد . مثلا در جايي فردي را تمسخر مي كنند ، خدا اين عمل را نهي كرده است و ما بايد از اينجا بلند بشويم و برويم ، اين تقوا

ص: 11282

مي شود . خدا مي فرمايد كه موسيقي مبتذل حرام است . خدا مي فرمايد كه مومني از لغو و غنا دوري مي كنند ، خوب بايد از اينجا بلند بشود و برود . از مظلوم دفاع كردن و نماز جماعت خواند مي شود تقوا . تقوا يعني قدرتي كه شما را به كشاند به فضايي كه موارد امر الهي را گوش كني و از نهي الهي دوري كني . حالا چه چيزهايي مورد امر و چه چيزهايي مورد نهي است كه اينها در قرآن هست و مي توان آنرا پيدا كرد . كتابي هم در مورد اوامر و نواهي قرآن نوشته اند . استخدام اين پليس در درون به اراده و توان شما برمي گردد كه خودت در خودت اين را ايجاد بكني . خدا مي فرمايد كه اگر شما تقوا داشته باشيد ما به شما تقواي اصافي مي دهيم . يعني ما بايد يك تقواي اوليه داشته باشيم و بعد خدا يك تقواي بيشتري به ما مي دهد . مثل بانك كه مي گويد : شما يك درصدي بگذار ما يك سودي به شما مي دهيم . الذين جاهدو في نا لنهدينهم سبلنا . در قرآن دو تا مطلب در مورد تقوا هست . علامه ي طباطبايي در الميزان دارد كه مي گويد در قرآن دارد كه به آخرين مرحله ي تقوا برويد . اين براي همه كس ممكن نيست . اين براي سلمان و اباذر ممكن بود . شايد نهايت تقوا نشود . بعد تخفيف داده و مي فرمايد كه هرچقدر كه مي توانيد .

سوال – من بعضي از روزها مي

ص: 11283

خواهم كاري را انجام بدهم و مادرم مي گويد كه اين روز ، روز خوبي براي انجام اين كار نيست . من مي گويم كه هر روز ، روز خداست . روزهاي خدا خوب و بد ندارد . راهنمايي بفرماييد .

پاسخ – بحث خوب بودن و بد بودن ايام بحث مفصلي است . شخصي خدمت يك از ائمه آمد . براي اين فرد سه تا حادثه پشت سرهم پيش آمد تا به خدمت امام رسيد . انگشتش به جايي گرفت و زخم شد ، لباسش پاره شد و ... اين فرد گفت كه عجب روز بد و نحسي است . امام فرمود : گناه روزها چيست ؟ علامه طباطبايي مي فرمايد كه روزها به خودي خود بار ندارد . يعني نه منفي است نه مثبت ، نه نحث است نه مبارك . آن چيزي كه يك روز را نحس يا با بركت مي كند ، حوادثي است كه در آن روز پيش آمده است . مثلا شب قدر قرآن نازل شده است و اين شب مي شود خيرمن الف شهر . وقتي انسان در شب قدر قرآن بخواند با شبهاي ديگر فرقي ندارد ؟ اگر شب قدر احيا ء بگيرد با شبهاي ديگر فرقي ندرا ؟ چرا فرق دارد زيرا اين شب ، شب استثنائي است . مثلا شما مي خواهيد ازدواج كنيد ، اگر شب شهاد حضرت زهرا را انتخاب كنيد با شب ميلاد آن حضرت يكي است ؟ مسلما اين بهتر است . سالروز مرگ پدر شما با سالروز اردواج شما يكي است . هر وقت ياد سالگرد پدرت مي افتي ناراحت

ص: 11284

مي شوي ولي وقتي ياد سالروز ازدواج مي افتي خوشحال مي شوي . حوادثي كه اتفاق مي افتد مهم است . مثلا در قرآن داريم كه در فلان روز بر قوم عاد عذاب نازل شده است و آن روز نحس است . مثلا رد ماه صفر اهل بيت را به اسارت آورده اند يا در روز عاشورا بني اميه روز گرفتند و تبركاً امام حسين (ع) را كشتند ، حالا من در اين روز ازدواج كنم ؟ اين از ادب به دور است . اگر شما بخواهيد كار مثبت انجام بدهيد روزه با هم مساوي است . اگر مي خواهي صدقه بدهي ، انفاق كني ، كار و تلاش بكني روزه با هم فرقي ندارند . در زمان عرب داشتيم كه وقتي از خانه بيرون مي آمدند و يك كلاغ بالاي سرخانه پر مي زد ، آن روز را وز نحس مي دانستند و از خانه بيرون نمي آمدند . اسلام اينها را تاييد نمي كند . اسلام مي گويد كه فال بد نزنيد و اگر به دلتان بد افتاد صدقه بدهيد . مثلا اگر شما مي خواهيد ازدواج بكنيد ، شهادت ها را انتخاب نكنيد . مثلا در عرفه زيارت امام حسين (ع) ثوابش بيشتر است . در ايام ذي القعده ثواب زيارت امام رضا (ع) بيشتر است . ما اين را قبول داريم كه روزها و شبها بخاطر حوادثي كه در آنها پيش آمده بارهاي مثبت و منفي بوجود دارند . اما براي انجام كار خوب ايام هيچ موضوعيتي ندارد . افكار جاهليت بود كه يك روز را فال بد مي زدند و

ص: 11285

آنرا نحس معرفي مي كردند . روزي كه انسان گناه نكند آن روز عيد است . بعضي از نحوست ها ريشه ندارد . مثل روز سيزدهم . اين يك تفكر يونان قديم بوده كه در مسلمانان راه پيدا كرده است . متاسفانه غربي ها هم به آن اهميت مي دهند . آنها معمولا طبقه ي سيزدهم آپارتمان هاي شان انباري مي شود . حضرت علي (ع) در 13 رجب بدنيا آمده است و شروع ايام البيض است . طرف در روز سيزدهم عيد خطا مي كند و آنرا به گردن روز 13 مي اندازد . بعضي ها عطسه مي كنند و مي گويند كه بايد صبر كنيم . ما چنين چيزي نداريم و بايد آن را سريع تر انجام بدهيم . مثلا طرف تسبيحش پاره مي شود و مي گويد كه ديگر اين كار را انجام نمي دهم . اينها خرافا است و نبايد به آن اهميت بدهيم .

سوال – عمر دست خداست ومن شنيده ام كه خدا عمر انسان را قبل از بدنيا آمدنش تعيين كرده است . پسر چرا ما بر اين باور هستيم كه اگر فلان گناه را انجام بدهيم يا فلان غذا را بخوريم عمر انسان كم مي شود يا كارهايي كه باعث زياد شدن عمر انسان مي شود انجام مي دهيم ؟

پاسخ – اين سوال اعتقادي است . خدا براي اسنانها عمري تعيين كرده است كه به آن اجل مسمي مي گويند . ولي خدا امكان تجديد نظر را هم گذاشته است يعني بعضي چيزها اجل را جلوتر مي آورد و اجل معلق مي شود يعني عمر را

ص: 11286

كوتاه مي كند . بعضي چيزها اين عمر را افزايش مي دهد . يك كارفرما براي كارگرهايش حقوق معيني با ساعت مشخصي در نظر مي گيرد ولي مي گويد كه اگر كمتر از اين اندازه كار كني حقوق تو كمتر مي شود و اگر اضافه كاري كني حقوق تو بيشتر مي شود . اين منافاتي ندارد . خدا فرموده كه قطع رحم و بي توجهي به والدين عمر را كوتاه مي كنند . از طرفي صله ي رحم ، صدقه و خدمت به پدر و مادر عمر را طولاني مي كند و اين منافاتي ندارد .

دعا مي كنم كه دلهاي همه ي خانواده ها به يكديگر مهربان بشود .

90-02-10

عشق از نگاه من و تو تشكيل مي شود تمام من به تو تبديل مي شود ، وقتي به داستان نگاه تو مي رسم يكباره شعر وارد تمثيل مي شود ، اي عابر بزرگ كه با گامهاي تو از انتظار پنجره تجليل مي شود تا كي سكوت مبهم شبهاي انتظار بر ديدگان غمزده تحميل مي شود ، يك روز هم به پاس غزل هاي چشم تو بازار بزم و قافيه تعطيل مي شود ، آن روز هفت سين اهورايي بهار با سواد تو تكميل مي شود .

سوال – جمع بندي در مورد آداب مسلماني در خانواده بفرماييد .

پاسخ – خانواده مقدس ترين نهاد اجتماعي است . قرآن كريم هم دو نگاه به خانواده و زن و فرزند دارد . هر دوي اينها هم در آيات آمده است . در يك نگاه مي فرمايد كه خانواده نور چشم است يا زينت دنيا است

ص: 11287

. در يك نگاه ديگر مي فرمايد : خانواده و فرزندان شما دشمن شما هستند . يعني با توجه به اين دو نگاه خانواده هم مي تواند دشمن شما باشند و هم مي توانند نور چشم و زينت باشند . پس تعامل و نوع نگاهي كه انسان به خانواده دارد ، آنها را زينت يا دشمن خود قرار مي دهد . در قرآن و روايت اصولي براي اين تقدس خانواده ذكر شده است . يكي از آن اصول تقويت جنبه هاي مذهبي و ديني خانواده است . اسلام براي اصل خانواده خيلي اهميت قائل است و بخاطر همين تاكيد شده كه وقتي بچه بدنيا مي آيد ، به گوش بچه اذان و اقامه بگوييد ، عقيقه كنيد، اگر پسر است حتي مي خواهيد اسم ديگري رويش بگذاريد نام او را چند روزي محمد بناميد . از همان اول نگاه ديني به بچه دارد تا وقتي كه بزرگ مي شود . مثلا مي گويدكه در چه سني به او ياد بدهيد كه لا اله الا الله بگويد يا در چه سني نماز را به او ياد بدهيد و در چه سني به او ياد بدهيد كه آداب نماز را رعايت كند . منظور اسلام اين است كه ما خانواده اي مذهبي و اسلامي داشته باشيم . قرآن مي فرمايد : مردم خودتان و خانواده تان را از آتش جهنم حفظ كنيد . از پيامبر پرسيدند كه خانواده هاي مان را چطور حفظ كنيم ؟ پيامبر فرمود : با امر به نيكي ها و نهي از بدي ها . يعني خوبي و بدي را براي آنها تبيين

ص: 11288

كنيد . يك بچه بايد از ابتدا بداند كه دروغ بد است ، راستگويي خوب است ، تهمت بد است ، آبروريزي بد است و وفاي بعهد خوب است . انسان بايد اينها را آرام آرام در خانواده تمرين كند و اينجا پدر و مادر آيينه انعكاس اين رفتارها هستند . در مورد تربيت ديني فرزندان ، اگر خود پدر و مادرها به دين اهميت بدهند ، و فرزند ببيند كه پدر اهل نماز و قرآن خواندن است ، او هم اينها را ياد مي گيرد . شم ديده ايد كه وقتي پدر يا مادر در خانه مشغول مطالعه هستند بچه هم يك مداد پيدا مي كنند و شروع به نقاشي كردن مي كند . مي خواهد خودش را در خانواده وفق بدهد . حالا اگر حركت ديگري را ببيند همان را تمرين مي كند و ياد مي گيرد . اصل تقويت جنبه هاي مذهبي اين است كه ما روي بچه ها و خانواده هاي مان مراقبت داشته باشيم . از نظر حلال و حرام مراقب باشيم . در راه وقتي به بچه ها صدقه مي داند ، حضرت زينب صدقه ها را از بچه ها مي گرفت و مي گفت ك اينها بر ما حرام است . نبايد گفت كه اين بچه است و اشكالي ندارد ،بايد كنترل انجام شود . ما معتقد هستيم كه نطفه و لقمه در مباحث تربيتي اثر دارد . در قديم حتي بزرگان مواظب بودند كه حتي بچه هاي شير خوار شير هر دايه اي ننوشند . حضرت موسي وقتي نوزاد بود و پبش فرعون بود بالاخره شير مادرش

ص: 11289

را نوشيد . شير زنان ديگر را نخورد .

سوال – امر به معروف و نهي از منكر در خانواده تا چه حدي بايد پيش برود ؟

پاسخ – فرض كنيم كسي به خانمش مي گويد كه نماز بخوان و خانم مي گويد كه من نمي خوانم يا به بچه ام گفتم كه نماز بخوان احترام كرد ولي نماز نخواند ، در اين جور موارد ما مي توانيم از اهرم هاي ديگري استفاده كنيم . گاهي اهرم تشويق ، تنبيه يا همسالان . مثلا برويم روي دوستانش كار كنيم . مي بينم من به او امر كردم و نماز نخواند ، خوب ببينم آيا مي توانم از طريق همسالانش وارد بشوم . ممكن است از طريق تشويق يعني هديه اي برايش بخرم يا از طريق بي مهري كردن . مثلا دختري نماز نمي خواند و پدر از طريق بي مهري كردن به او مي فهماند كه نمازش را بخواند . رگ خوابها متفاوت است . بايد آنرا پيدا كنيم . كتاب پرسمان نماز از پژوهش هاي صدا و سيما است . 75 پرسش در مورد نماز مي باشد . در اين كتاب نوشته كه چطور مي توان جوانان را به نماز جذب كرد . در مدارس با فرهنگ سازي نماز و تبيين آثار نماز مي توان اين كار را كرد . من به مديران توصيه مي كنم كه سالي يك روز نشست نماز داشته باشيد . چند تا مقاله و يك مسابقه در مورد نمازخواني داشته باشند . درست است كه اينها نماد ظاهري است ولي يك موج ايجاد مي كند ، وقتي موج ايجاد

ص: 11290

كند فرهنگ سازي مي كند. نماز خانه تميز و معطر داشته باشند و حتي پذيرايي هاي خوبي در ميان نماز داشته باشند . اينها باعث جذب به نماز مي شود . اصل ديگر اصل عدم تكلف است . تكلف يعني چه ؟ ما يك تكليف و يك تكلف داريم . نماز تكليف است . اگر انسان نماز نخواند راحت تر است يا روز ه تكليف است و در روز چندين ساعت چيزي نخوردن سخت است .اين تكاليف غير ممكن نيست ، زحمت دارد ولي در رشد و تعالي انسان اثر دارد . مثل محصلي كه مي خواهد درس بخواند تكليف دارد . كسي كه مي خواهد آزمون رانندگي بدهد برايش زحمت دارد ولي نتيجه اش خوب است . تكليف از نظر دين خوب است . ما مي گوييم كه بچه مان به تكليف رسيد يعني آماده شد براي اجراي احكام دين . تكلف يعني خود را به مشقت انداختن ، تصنع ، ريا ، ظاهر سازي . پيامبر مي فرمود : ما از متكلفين نيستيم . روايت داريم : پيامبران و انسانهاي خوب در زندگي شان تكلف ندارند . تكلف يعني انسان آن چيزي كه نيست جلوه كند . مثلا يك انسان بي سواد بخواهد با سواد جلوه كند ، يك فردي كه هيچ اطلاعاتي از پزشكي ندارد بخواهد نظريه ي پزشكي بدهد .و تكلف يعني چيزي كه انسان ندارد به زور ، تصنع و ريا مي خواهد خودش را جلوه آن جور جلوه بدهد . اصل اين است كه انسان در زندگي تكلف به خرج ندهد . و سعي كند آن چيزي كه هست

ص: 11291

جلوه كند . مثلا الان ما ميهماني داريم . درآمد صاحبخانه مشخص است . اگر صاحبخانه خودش را به تكلف انداخت و خرج زيادي كرد و ميهماني سنگيني گرفت ، بعدا بايد قسط اين را بدهد و ديگر نمي تواند اين ميهماني را تكرار كند . مثلا يك خانواده با درآمدشان مي توانند يك جهيزيه ساده تهيه كنند ، حالا اگر با قرض و زحمت جهيزيه اي تهيه كرد كه خودش را به زور به يك سطح بالاتري برساند ، اين تكلف مي شود . پس اصل عدم تكلف مي گويد همان چيزي كه هستي باش . اگر بخواهد تصنع به خرج بدهد و رياكاري بكند اين تكلف است . اين نفاق است . تكلف در مسائل علمي هم هست . فردي چيزي بلد نيست خودش را طوري جلوه بدهد كه بلد است . حاج شيخ عباس قمي صاحب كتاب مفاتيح ، كتابي بنام سفينةالبحار دارد كه البته كتاب روايي و تخصصي است . ايشان در اول كتاب مي گويد كه كسي بعنوان سخنران و عالم در جايي نشسته بود و فردي معني كلمه اي سخت را پرسيد و او گفت كه نمي دانم و خودش گفت كه پيامبر گفته خودتان را به تكلف نيندازيد و در جايي كه نمي دانيد در آنجا ننشينيد . حضرت علي (ع) فرمود : هر كس هر سوالي دارد از من بپرسد ، من جواب مي دهم . البته هر كس جزء من اين حرف را بزند گير مي افتد و همين طور هم شد و هر كس كه اين حرف را زد گير افتاد . تكلف در قدرت

ص: 11292

، كسي از مديريتي برنمي آيد و آنرا قبول كند . آن كار را خراب مي كند و آبرويش مي رود . تكلف در تعاملات خانوادگي ، پدر استعداد بچه اش را مي بيند و مي داند كه اين بچه استعداد يك مدرسه ي عادي را دارد ولي پدر با زحمت و زوري و با كلاس هاي پشت سر هم مي خواهد او را دانش آموز مدرسه ي تيزهوشان قرار بدهد . يا مي خواهد بچه را در رشته ي بالاتر از استعدادش بگنجاند . اين اصل دقيق و قاب لتوجهي است . امام رضا (ع) مي فرمود : ما براي ميهمان خودمان را به تكلف نمي اندازيم . امام حسن مجتبي (ع) از جايي رد مي شدند و دو پسر نوجوان به امام گفتند كه مي شود پيش ما غذا بخوري و امام قبول كردند . بعضي ها براي خودشان كلاس مي گذارند و مي گويند كه من حتما بايد دعوت رسمي بشوم . پيامبر فرمود كه من چند ويژگي دارم كه مي خواهم بعد از سنت بشود . يكي اينكه با فقرا غذا مي خورم ، يكي اينكه روي خاك مي نشينم ، يكي اينكه به بچه ها سلام مي كنم . افراد متكلف نمي توانند خودشان را راحت وفق بدهند . گاهي بعضي ها مي گويند كه اگر فلاني منزل ما آمد مبل ما بايد مطابق مبل آنها باشد يا ماشين ما بايد مطابق ماشين آنها باشد يا لباسي من در ميهماني قبلي پوشيدم الان نبايد بپوشم . اينها تكلف است . چه اشكالي دارد كه در اين ميهماني اين لباس را

ص: 11293

پوشيدي در ميهماني بعدي هم بپوشي ؟ در عزا هم طرف سعي مي كند كه طوري جلوه بدهد كه آبروي پدرش نرود . اصل عدم تكلف خيلي مهم است . اصل بعدي اصل تكريم است . تكريم يعني بزرگداشت و احترام همديگر را داشتن . مي گويند كه حرمت امامزاده را بايد متولي نگه دارد . حرمت خانم را بايد آقا نگه دارد ، حرمت آقا را خانم بايد نگه دارد ، حرمت بچه ها را بايد پدر و مادر نگه دارند . ما يك كرامت ذاتي داريم كه خدا به همه داده است . و كرمنا بني آدم . خدا به همه عقل فهم شعور وجدان داده است ، اينها كرامت است . يك كرامت هم داريم كه اكتسابي است . يعني اگر ما آن را بخواهيم بايد بدست بياوريم . ان اكرمكم عندالله اتقكم . كرامت صفت خداست . اقرا و ربك الاكرم . روايت داريم كه مومن اختيار ندارد كه خودش را خوار كند . چرا گفته اند كه در موضع تهمت نرويد ؟ چرا گفته اند كه مكان هايي نرويد كه براي شما حرف در مي آورند ؟ ما بايد در خانواده خودمان اصل تكريم را رعايت كنيم . ما بايد با همسر و فرزندان طوري برخورد كنيم كه آنها را تحقير نكنيم . امام باقر (ع) فرمود : اگر بچه ها در صف اول نماز آمدند ، آنها را به صف هاي عقب نفرستيد بلكه بين آنها فاصله بيندازيد تا نماز درست بشود . حالا اگر شما به بچه بگوييد كه برو عقب بايست ، اين براي بچه زدگي ايجاد

ص: 11294

مي كند . پيامبر ديد كه عده اي بچه دارند با خاك بازي مي كنند ، بعضي از اصحاب گفتند كه اين كار را نكنيد ، چرا خاك بازي مي كنيد ؟ پيامبر فرمود : خاك بهار بچه است بگذاريد بازي كنيد . من در خارج از ايران به يك مهد كودكي رفتم . ديدم كه يك كاميون خاك تميز به آنجا آوردند . بچه ها هم با سطل آنها را مي آوردند و خوشحال بودند . خوب حالا بچه را در زيرزمين محدود بكني و آموزش قرآن بدهي ، اين چقدر با قبلي فرق دارد . روايت داريم كه كسي كه با بچه برخورد مي كند بايد اخلاق بچه را داشته باشد . وقتي پيامبر به ديدن اصحاب در قبايل مي رفت اول به بچه هايشان سلام مي كرد و دست سر بچه ها مي كشيد .اصل تكريم به اين معناست كه ما خودمان را تحقير نكنيم . بعضي خانم ها در پيش مردم شوهرش را حسابي تكريم و تجليل مي كند ولي در خانه او را تحقير مي كند . اين كار باعث مي شود كه يك موقع اين كار را در جلوي مردم هم انجام بدهند و ديگر اينكه اين تضاد است . ديگر اينكه اين تصنع است .

سوال – پدر و مادر انسانهاي عجيبي هستند . اين قدر پشت سر بچه هايشان حرف مي زنند كه همه ازهم كدورت دارند . وقتي براي سر زدن پيش آنها مي روم من را ناراحت مي كنند و هميشه با گريه از پيش آنها برمي گردم . من مي خواهم به آنها محبت

ص: 11295

كنم ولي آنها اين فرصت را از من مي گيرند . من دختر بزرگ خانواده هستم و پنج برادر و خواهر كوچكتر هم دارم . راهنمايي بفرماييد .

پاسخ – ما بايد دو تا توصيه بكنيم . يكي به خود ايشان كه ايشان بايد محبت كنند و سر زدن تان را كم نكنيد و و ظيفه تان را انجام دهيد . اگر آنها كوتاهي مي كنند خودشان در پيش خدا مسئول هستند . يك توصيه هم به پدر و مادر ايشان دارم . ما بايد يك كاري بكنيم كه بچه هاي مان با هم مهربان و دوست بشوند زيرا پدرو مادرها كه هميشه بالاي سرآنها نيستند و وقتي آنها رفتند بايد آنها باهم تعامل داشته باشند . من خانواده هايي را مي شناسم كه وقتي پدر و مادر رفته اند ، آنها از هم دور شده اند . تا پدر و مادر بوده اند آنها شب عيدي دور هم جمع مي شدند اما حالا كه پدر و مادر رفته اند محلي كه كانوني كه دور هم جمع بشوند ديگر وجود ندارد . بنابراين بايد پدر و مادر جوري برنامه ريزي كنند كه كانون بعد از آنها هم گرم بماند . مثلا اگر دختر بزرگي حرفي از ديگر بچه ها به پدر و مادر مي گويد آنها به بچه ها ي ديگر نگويند و اگر پسر بزرگ حرفي در مورد خواهر كوچكتر گفت ، پدر و مادر منعكس نكنند. پدر و مادر بايد در اينجا نقش الفت داشته باشند و آنها را بهم وصل كنند نه فصل و جدايي . نكته ي ديگر اينكه خود بچه

ص: 11296

ها هم زمينه را فراهم نكنند و با هم مهربان باشند . گاهي خواهر و برادرها با هم قهرهاي طولاني دارند و خيلي موارد اينها ناشي از سوء تفاهم است . سعي كنند مسائل و مشكلات را با هم حل كنند و از هم بپرسند تا اين سوء تفاهم ها ايجاد نشود . مثلا در يك خانواده دو نفر از بچه ها با خانواده هايشان با پدر و مادر بيرون مي روند و يادشان مي رود كه به پسرشان هم بگويند . بعد اين پسر گله مي كند كه به ما نگفتيد . پسر سعي كند كه حرف آنها را مبني بر اينكه يادمان رفت قبول كنند ، بحران سازي و بزرگنمايي نكنند . اگر به اينها توجه كنند اين مشكلات پيش نمي آيد . مخصوصا كه بچه هاي اول حساس تر هستند و خودشان را قائم مقام پدر و مادر مي دانند . كوچكترها سعي كنند كه حرمت آنها را بيشتر حفظ كنند .

سوال – سوره يونس آيات 70-63 را توضيح بفرماييد .

پاسخ – آيات اين صفحه براي زندگي هاي ما خيلي آرام بخش است . مي فرمياد : هركس كه رابطه اش با خدا صميمي است نه نسبت به گذشته محزون است و نه نسبت به آينده خوف هاي بيهوده ندارد . اولياء خدا كه نه حزن دارند و نه خوف كساني هستند كه ايمان و تقوا دارند . ما به اينها در دنيا بشارت مي دهيم كه آنها رستگار و فائز هستند . وقتي ما تقوا داشته باشيم همه چيز درست مي شود ولي داشتن تقوا ساده نيست . تقوا

ص: 11297

قدرت پرهيز از معاصي است منتها تقوا سه جور است . عام ، خاص و اخص . تقواي عام اين است كه انسان سعي كند گناه انجام ندهد گاهي هم ممكن است معصيتي انجام بدهد . تقواي خاص اين است كه اصلا گناه انجام نمي دهد . و حتي سعي مي كند كه مكروهات را هم ترك كند . تقواي اخص اين است كه اصلا فرد فكر گناه هم به ذهنش نمي آيد . هر سه مرحله ي آن خوب است .

سوال – من عروس خانواده ي خودخواهي شده ام . با رفتار آنها جانم به لبم رسيده است . آيا با آنها قطع رابطه بكنم ؟ راهنمايي بفرماييد .

پاسخ – آيا قضاوت به اين صراحت خود خواهي نيست ؟ كه من يك خانواده را متهم به خودخواهي بكنم . ما روايت داريم كه تا مي توانيد كار مردم را حمل بر نيكويي بكنيد . قرآن مي فرمايد : از سوءظن اجتناب كنيد بعضي از سوءظن ها گناه است . روايت داريم كه كار مردم را حمل بر صحت كنيد و حمل بر فكر منفي نكنيد . خيلي جرات مي خواهد كه انسان بگويد كه خانواده ي شوهرم خودخواه هستند . آيا نمي توان جمله ي ديگري بكار برد ؟ خودخواهي يعني تكبر و صفت شيطان است . شيطان تكبر ورزيد و سقوط كرد . در قرآن با كبر بشدت مقابله كرده است . در روايت هم داريم : كسي كه كبر دارد وارد بهشت نمي شود . من فكر مي كنم كه ايشان اشتباه مي كنند . حالا فرض كنيم كه ايشان

ص: 11298

درست مي گويند و خانواده ي شوهر ايشان خانواده ي متكبري هستند . روايت داريم : خودخواهي در مقابل خودخواه عبادت است . كسي كه خودش را براي شما مي گيرد ، شما هم خودت را براي او بگير . يعني شما در مقابل او تواضع و فروتني نداشته باشد . مثلا اين خانواده دير به دير به شما سر مي زنند ، شما هم دير به دير به خانه ي آنها برو . يا وقتي كسي به خانه ي شما مي آيد دائم از افتخارات شان تعريف مي كنند ، شما هم ويژگي هاي تان را بگوييد يعني به او ميدان ندهيد كه تكبر بورزد . من نمي گويم متكبر بشويد . من الان احساس مي كنم كه كسي به من فخر فروشي مي كند ، من نبايد به او ميدان بدهم كه فخر فروشي كند . نروم دستش را ببوسم و به او احترام بگذارم . اگر آنها سعي مي كنند كه جلوي شما خودشان را برتر نشان بدهند شما به اين خود برتري شان ميدان ندهيد . البته ارتباط را قطع نكنند . بعضي مواقع انسان از برخوردهاي بعضي ها فكر مي كند كه آنها خودخواه هستند .

سوال – خانم كارمندي هستم و دو سال است كه متاهل شده ام . ماهي 400 هزار تومان درآمد دارم .قبل از ازدواج تمام امكانات از ماشين گرفته تا يخچال و ... را براي خانواده ام تهيه كرده ام و حتي بواسطه ي اعتباد پدرم خرج خانه را هم مي دادم . از وقتي ازدواج كرده ام ماهيانه مبلغي را به مادرم مي دهم

ص: 11299

ولي آنها مدام شكايت مي كنند و از من انتظار بيشتري دارند و. ازدست آنها خسته شده ام . راهنمايي بفرماييد .

پاسخ – وقتي خانمي كه كارمند بوده و الان ازدواج كرده وظيفه اي ندارد كه به پدر و مادرش خرجي بدهد . پدر و مادر واجب النفقه ي پسر بزرگتر هستند . من توصيه ام اين است كه اگر ايشان با شوهرشان مشكل ايجاد نمي كنند و مشكلي پيش نمي آيد ، مبلغي را بعنوان انفاق و احسان به پدر و مادرشان كمك كنند . اين كمك را با همكاري شوهرشان استمرار بدهند . بفرض اينكه خودشان نيازمند نباشند . پدر و مادر هم نبايد از فرزند دختري كه ازدواج كرده انتظار كمك مالي داشته باشند . بعضي از خانمها مي گويند كه من خودم شوهر و فرزند دارم ولي پدر و مادرم انتظار دارند كه من هفته اي دو روز منزل آنها را تميز كنم يا به آنها رسيدگي كنم . ما نمي خواهيم اينها را بر اساس قانون بگذاريم . اگر بر اساس قانون باشد مادر نبايد براي بچه هايش غذا بپزد اما عاطفه چه مي گويد ؟ اخلاق چه مي گويد ؟ در اين جور موردها بايد با كلمات قرآن مثل واشروهن بالمعروف ، بالوالدين احسانا برخورد عاطفي كرد . حضرت زهرا نسبت به شوهرش وفادار بود ولي وقتي هم كه پدرش رسول خدا بيمار مي شد ايشان به پيامبر سر مي زد ، ناراحت بود و اظهار محبت مي كند . از طرفي به فرزندانش هم محبت مي كرد . ما نبايد هيچ چيزي را فداي چيز ديگر بكنيم

ص: 11300

. مخصوصا خانم هايي كه بچه دار مي شوند و آقا را فراموش مي كنند يا اينكه همه ي توجه آقا به پدر و مادر است و همسرش را فراموش كرده است . هر چيزي بايد جاي خودش باشد .

سوال – من قبلا كه سر كار بودم از مغازه پول برداشتم . البته گفتم بر مي دارم و بعد مي گذارم البته بدون اجازه صاحب كار . از اين ماجرا سه سال مي گذرد . شايد 50 برابر اين پول را از من كلاه برداري كرده اند . مي خواهم بدانم چكار بايد بكنم ؟

پاسخ – اين كاري كه اين آقا كرد ه اند دزدي است و حرام است .پولي كه از صاحب كار بدون اجازه برداشتند حرام است . حالا يك وقتي پسري از پدرش پولي برمي دارد و هماهنگ مي كند يا زن و شوهر با هماهنگي كه جيب من و تو ندارد اين كار را مي كنند . اما پول برداشتن از شريك حتي برادراگر اعلام نكند حرام است . درست است كه شما بعد از برداشتن آن را جبران مي كني و سر جايش مي گذاري ولي اين كار ديگري است . اصلا شايد من پولي را از كسي برداشتم و بعد زنده نماندم كه به او پس بدهم . نكته ي ديگراين است كه حالا كه اتفاق افتاده ايشان بايد جيران كند يعني به طرف بگويد ولي اگر مايه اختلاف و درگيري مي شود يك جوري پول را سر جايش بگذارد . اگر شما طرف را مي شناسي در اينجا نمي تواني براي او صدقه بدهي . نكته

ص: 11301

ي ديگر اينكه تاثير آثار گناه است . روايتي از امام سجاد (ع) در بحار الانوار در باب آثار ذنوب داريم . ابا خالد كابلي پيش امام مي رود و امام آثار گناه كه اكثرش هم آثار دنيايي است برايش مي شمارد . گناهاني كه عمر را كوتاه مي كند ، گناهاني كه بركت را از زندگي مي برد ، گناهاني كه دعاها را حبس مي كند ، گناهاني كه باعث مي شود انسان در زندگي اميدش را از دست مي دهد و دعاهايي كه آبروي انسان را مي برد . ايشان هم بركت از مالش رفته است بخاطر گناهي كه انجام داده است . پس ايشان بايد پول را برگردانند . بايد پولي را كه از ايشان برداشته جايگزين كند . روغن ريخته را نذر هيچ امامزاده اي نمي توان كرد .

سوال – من زن 31 سالهاي هستم كه بعد از داشتن دو فرزند خدا به من دو فرزند دوقلوي سالم و زيبا داده است . مردم و خانواده ام با ترحم و تمسخر به ما نگاه مي كنند . كار به جايي رسيده كه دوست ندارم با كسي رفت و آمد كنم . مناز زندگي ام راضي هستم . ولي هر وقت آشنايان ما را مي بينند به ما كنايه مي زنند كه چرا چهار فرزند داريد . آيا كار من اشتباه بوده است ؟

پاسخ – بهترين پاسخ از سيره ي ائمه است . امام موسي بن جعفر (ع) فرزندان متعددي داشت .در روايت داريم كه پيامبر فرمودند : ازدواج كنيد و بچه دار بشويد تا در روز قيامت من به

ص: 11302

نسل شما مباهات كنم .كساني كه به ايشان اين حرف را مي زنند بايد از فرهنگ دين فاصله داشته باشند .اكثر ائمه فرزندان زيادي داشتند . در كشور ماهم بحث است كه اگر كسي مي تواند و توان مالي دارد و مي تواند فرزند خوب تربيت كند ، محدود كردن فرزند براي او جايي ندارد . حالا كه خدا فرزند سالم به شما داده كه بعضي ها حسرت يكي از اينها را دارند ، شما چه غصه اي داريد . فردي نزد امام صادق (ع) نشسته بود. براي او خبر آوردند كه داراي فرزند دختري شده است . او ناراحت شد . امام فرمود كه دختر ريحانه است ، گل است ، آسمان خدا بر او سايه افكنده است ، روزي او را خدا مي دهد ، اين چه حرفي است كه مي زني .اين نگاه ، نگاه كاملا ديني است . هرچه فرزند صالح درجامعه بيشتر باشد و انسان بتواند فرزند خوبي تربيت كند زمينه ي رشد پدر و مادر هم در جامعه فراهم مي شود .

سوال – شوهر من خيلي بد زبان است . من او را تحمل مي كنم . آيا خدا اجر من را مي دهد ؟

پاسخ – من راجع به بدزباني در اين برنامه زياد صحبت كرده ام . تكرار بعضي مسائل خوب است كه ملكه مي شود مثل تكرار نماز . بدزباني فشار قبر دارد ، بد زبان را به بهشت راه نمي دهند . روايت داريم : خدا بهشت را براي انسانهاي فحاش و بددهان حرام كرده است . در قرآن داريم كه القاب زشت به

ص: 11303

يكديگر ندهيد . بد دهاني فرهنگ ضد قرآن است . و انسان بد دهان را عقاب مي كنند . پيامبر سه مرتبه به فردي فرمود كه زبانت را كنترل كن . گفت چرا سه مرتبه اين را فرموديد . آقا فرمود زيرا بيشترين گناهي كه شما را جهنمي مي كند زبان است . ايشان كه بد زباني را تحمل مي كند اجر دارد . كسي به قنبر ناسرا گفت . حضرت علي (ع) به او گفت كه جواب نده . اگر جواب ندهي سه تا اثر دارد . يكي اين كه اين طرف خودش خُرد مي شود ، ديگر اينكه شيطان از تو راضي نمي شود و ديگر اينكه خدا از تو راضي مي شود .

90-02-03

هوا هواي لطيفي ست طراوت است و ترنم و شبنم است و شقايق ، هواي همهمه دارند ابر و تندر و باران هواي زمزمه دارند بيد و باد و بنفشه و من هواي تو را دارم .

سوال – آداب مسلماني در خانواده را توضيح بدهيد .

پاسخ – اين بحث را در برنامه هاي قبلي به مناسبتي اشاره كرده ايم ولي الان قويتر وارد اصول اين بحث مي شويم و بصورت فهرست وار آن چيزي كه موجب مي شود خانواده استحكام و تداوم پيدا كند و آسايش در آن باشد را بيان مي كنم . نگاه اسلام به خانواده نگاه مقدسي است . و خانواده نخستين نهاد اجتماعي است كه شخصيت فرزندان در آن شكل مي گيرد و به همين دليل است كه روايت داريم كه در اسلام بنايي با ارزش تر از بناي ازدواج و خانواده نيست

ص: 11304

. تاكيد اسلام بر خانوادهخ در درجه نخست بدست آوردن آرامش است . لتسكنوا عليها . اينكه خانواده باعث آرامش و سكينه بشود ، و بين آنها دوستي و ملاطفت باشد . در يك بخش از جامعه گاهي كانون هاي خانواده از هم مي پاشد و منجر به طلاق مي شود . مثلا مي گويند از هر ده ازدواج فلان قدر منجر به طلاق مي شود و ما اميدواريم كه به صفر برسد . بخش ديگر در جامعه طلاق هاي عاطفي است . در طلاق عاطفي زن و شوهر زير يك سقف هستند و با هم زندگي مي كنند ولي با هم همدل نيستند ، پشتيبان هم نيستند و در كنار هم آرامش ندارند . آقايي مي گفت كه آرامش من وقتي است كه به سر كار مي روم و همسرم هم به سركار مي رود . اين خيلي بد است . اين نكته ي مقابل فرهنگ قرآني است كه تعبير جعلكم مودة و رحمه را دارد . من قبل اينكه به سلسله اصول بپردازم كه عامل دوام خانواده است روايتي از امام صادق (ع) مي خوانم . امام صادق (ع) مي فرمايد : يك انسان در خانواده اش به سه چيز احتياج دارد . اگر اين سه تا صفت در ذات او نيست آنرا بدست بياورد . بعضي صفات ذاتي است . مثلا ما كساني را داريم كه صبور هستند . ولي بعضي ها عصباني هستند و اگر اين افراد بخواهند صبور بشوند سختي دارد . بعضي ها خوش استعداد و پرحافظه هستند . انسان خوش حافظه اگر درسي را حفظ كند بسهولت اين

ص: 11305

كار را مي كند ولي انسان كم حافظه همين درس را با زحمت حفظ مي كند . اين را تكلف مي گويند . تكلف يعني كاري كه در ذات انسان نيست و انسان اين را به خودش مي قبولاند . پس اين سه تا ويژگي را افراد يا دارند يا ندارند . اگر ندارند با زحمت آنرا براي خودشان كسب كنند . مي فرمايد : اول معاشرت زيبا يعني آراستگي در برخورد همان كه قرآن مي فرمايد : واشروهن بالمعروف .معاشرت به معناي برخورد و ارتباط داشتن است . مثلا آراستگي . رسول خدا به چهره اش اهميت مي داد ، عطر مي زند و مي فرمود كه من عطر را دوست دارم و دوست دارم كه اين كار ادامه پيدا كند و اين سنت من است . موها را كوتاه مي كرد و ناخن ها را مي گرفت و موها را شانه مي زد . زن يكي از اصحاب متدين پيامبر پيش ايشان آمد و از همسرش گله كرد كه او فرد خوبي است و اهل نماز شب است و به همه ي كارهايش مي رسد اما به ظاهر خودش نمي رسد ، ژوليده ، نامرتب است و كمتر به خانه مي آيد . در همان موقع آيه نازل شد كه اي پيامبر به مردم بگو كه حلال هاي خدا را بر خودتان حرام نكنيد . آنجا كه خدا مي فرمايد كه گوشت خوك حرام است ، شراب حرام است نخوريد . وقتي من كم سن بودم آقايي سخنراني مي كرد و مي فرمود : زيبايي و آراستگي در افراد مسن بايد بيشتر باشد

ص: 11306

. زيرا جوان خودش يك زيبايي ذاتي دارد و اگر دست به سرش هم بكشد جلوه مي كند ولي شما مسن ها آن قدر تميز و منظم باشيد كه عروس و نوه دوست داشته باشند و بخواهند كه به خانه ي شما بيايند . وقتي خانم يا آقا مسن مي شوند به اقتضاي كهولت سن مقداري زيبايي را از دست مي دهند و اگر عطر نزني و به ظاهر خودت نرسيد خودبخود تنفر و زدگي را ايجاد مي كنيد . ديگر اينكه ايشان مي گفتند كه در زندگي بچه هايتان دخالت نكنيد . اگر مي خواهيد كه عروس خانم شما را تحويل بگيرد و حضور شما در خانه باعث گرمي بشود . امام رضا (ع ) روزي چند بار موهايشان را شانه مي زدند و مي فرمودند كه اين كار بيماري را رفع مي كند . پيامبر فرمود : چند تا سنت در سر و چند تا سنت در بدن است . يعني اينها روش پيامبر است . سنت پيامبر دو قسم است . يكي سنت واجب است كه انسان بايد آنرا انجام بدهد . مثل اينكه پيامبر نماز خوانده است و ما هم بايد بخوانيم . يا مثل او حج انجام بدهيم . يكي ديگر سنتي است كه فضيلت است . سنت هاي سر يكي مسواك ، آب در دهان كردن ، كوتاه كردن مو . سنت در بدن يكي از بين بدن موهاي زائد ، عطر زدن . پس اين يك بخش معاشرت جميله است و يك بحث آن در گفتمان است . وقتي حضرت زهرا مي خواست شوهرش را صدا بزند مي

ص: 11307

فرمود : پسر عمو يا ابالحسن . حضرت فاطمه در آخرين صحبت هايش با شوهرش مي فرمود كه علي جان دلم مي خواهد بدانم كه تو از من راضي هستي يا نه ؟ هنگام مرگ رضايت همسر مهم است . معاشرت جميله اين است كه همسر را با نام خوب صدا بزنيد ، تحقير نكنيد و جلوي جمع همديگر را نكوبيد . بعضي ها به فرهنگ مقايسه عادت دارند . مي گويند كه خوش به حال فلاني . عجب زن و بچه اي دارد . بعضي ها با مزاح و شوخي عادت دارند كه كلماتي بكار ببرند كه خانواده را مكدر مي كند ، اي كاش شانس داشتيم و اي كاش اين نمي شد . معاشرت جميله كنايه از اين است كه الفاظي كه گفته مي شود و برخوردهايي كه انجام مي شود زيبا باشد . امام مي فرمايد : ديگري آسان گيري و سخت گير نبودن . امام صادق (ع) فرمود كه در مومن سه تا چيز نيست . يكي از آنها سخت گيري است كه در مومن نيست . بعضي خانم ها مي گويند كه شوهر من اين قدر سخت گير است كه اجازه نمي دهد من با پسرخاله ام احوالپرسي بكنم يا نمي گذارد ما به عروسي و ميهماني برويم ممكن است كه نامحرم شما را ببيند . حتي خانمي مي گفت كه آقاي ما وقتي صبح سركار مي رود در را قفل مي كند و ظهر كه مي آيد در را باز مي كند . اين بدبيني در بعضي از آقايان هست . آقايي مي گفت كه داماد من انسان خوب

ص: 11308

و مذهبي است ولي حتي اجازه نمي دهد كه بچه هايش برنامه ي كودك نگاه كنند . مي گويد كه آهنگ آن اشكال دارد . من نمي خواهم روي آهنگ هايي كه از صدا و سيما پخش مي شود مهر تاييد بزنم . ملاك حليت حرمت است . ممكن است كه صدا و سيما هم از دست خارج بشود و موسيقي هاي غير شرعي هم پخش كند . اگر شما تلويزيون جمهوري اسلامي را با تلويزيون هاي ديگر مقايسه بكنيد ، مي بينيد در بخش كودكان آميزه هاي خوبي دارد و اين پدر چقدر بايد سخت گير باشد . من گفتم كه اين بچه الان تحت سيطره ي توست ولي اگر از دست تو خارج بشود ديگر نه نماز مي خواند و نه تكاليف ديني انجام مي دهد و از دين زده مي شود و عقده اي بار مي آيد . بعضي ها در تهيه لوازم زندگي سخت مي گيرند . مثلا به ديگران كمك مي كنند ولي به بچه ي خودش نمي رسد . پس معاشرت زيبا و آسان گيري و ديگري غيور بودن است كه اينها سه ضلع يك مثلث هستند . امام مي فرمايد : ديگري غيور بودن است . آقا بايد نسبت به حجاب خانواده رفت و آمد فرزندان حساس باشد . درست است كه دخترش دانشگاه مي رود با براي كار بيمارستان مي رود يا خانمش در بيرون كار مي كند كه اسلام نسبت به اينها منعي ندارد اما آقا توجه داشته باشد كه با چه كسي تعامل و گفتگو دارد . علي (ع ) فرمود : اي آقايان آيا

ص: 11309

حيا نمي كنيد

؟ مردي كه ازهمسرش اطاعت كند او را با صورت به آتش جهنم پرتاب مي كنند. فردي گفت : چه اطاعتي ؟ اگر همسر ما بگويد كه زيارت برويم مگر بد است ؟ اگر همسرمان بگويد كه برويم بيرون شام بخوريم بد است ؟ اگر بگويد كه برويم براي خانه ميزي بخريم بد است ؟ اينها كه بد نيست . حضرت سه مثال فرمود : زني از مردش تقاضا مي كند كه به حمام برود . قديم حمام بيرون بوده است . حالا شما بگوييد كه امروز خانمي مي خواهد به استخر يا جكوزي برود يا خانمي مي خواهد رانندگي ياد بگيرد . فرمود : يا خانمي مي خواهد به عروسي يا عزا برود ، با لباس نازك و بدن نما يا چهره اي كه شرعي نيست بيرون برود و اگر مرد به اين وضعيت راضي باشد او را با صورت به جهنم مي اندازند . منظور از غيرت اين است كه مردها حساس باشند . بعضي مواقع پدر مي گويد كه حريف دختر نمي شوم .اين ديگر عذر بدتر از گناه است . من نمي گويم با درگيري و نا امني و بي اعتمادي مراقب دختر باشد . روايت داريم :اگر در برخورد با جوانان سرزنش و ملامت بكنيد لجوج بار مي آيند . ما بايد يك ترسيم آگاهانه داشته باشيم .دخترم اگر با پسري دوست شدي ، بعدها در ازدواج تو خدشه ايجاد مي شود ، براي تو در جامعه سرخوردگي ايجاد مي شود ، اگر در جامعه لباس مناسب داشته باشي موجب امنيت تو مي شود و باعث مي

ص: 11310

شود كه در معرض چشم بيگانگان قرار نگيري . با گفتگوي صحيح ، با ابراز آثار مثبت حجاب و آثار بد حجابي اين كار را انجام بدهند . در دينداري و نماز هم همين جور است . خوب است خود پدر و مادر الگو باشند اين خيلي مهم است . جواني كه در خانه مي بيند پدرش دروغ نمي گويد ، با مادرش بدرفتاري نمي كند ، مقيد به نماز صبح است ، لقمه ي حرام در خانه نمي آورد .خمس مالش را مي پردازد ، پشت سر برادر و خواهرش حرف نمي زند ، اين خودبخود مي شود آيه كه مي فرمايد: مردم را جز به زبانتان به دين دعوت كنيد . آن تعدادي كه مردم با رفتار پيامبر مسلمان شدند با گفتار و استدلال هاي او مسلمان نشدند . مردم مي ديدند كه او ساده زيست است با همسرش مهربان است ، اهل تلاش است و گفتار صادقانه دارد . مردم مكه را رفتار پيامبر مسلمان كرد . پيامبر در فتح مكه همه را بخشيد . حالا ممكن است اين مطالبي را كه ما مي گوييم صد درصد جواب ندهد . ممكن است پدري هم نمازخوان باشد و هم خمس بدهد يا اصلا بنده ي برگزيده ي خداست و يك بچه ي فاسد دارد . نوح با اينكه بنده ي برگزيده ي خدا بود ، فرزندش صالح نبود . از طرف ديگر داشته ايم كساني مثل فرعون ولي همسري مثل آسيه دارد . تا آنجا كه در دست ماست توصيه مي كنيم ولي وقتي ازدست ما خارج شد ، ما بايد فقط دعا

ص: 11311

كنيم كه خدا آنها را نجات بدهد . و يك جوري مسير زندگي شان را عوض كنيد. با ازدواج ، با شغل و با رفيق مي توانيم در او تغيير و تحول ايجاد كنيم . پس اين مثلث سه ضلع دارد . معاشرت جميله ، آسان گيري وغيرت . البته در اسلام غيرت زيادي هم ممنوع است . بعضي ها تعصب زيادي نسبت به خانواده دارند . آقاياني كه بدبين هستند و حساسند يكي از دلايلش اين است كه خانم شان را دوست دارند . يعني محبت زياد باعث اين مي شود . خانم ها فكر نكنند كه اين آقاي بدي است بلكه چون خانم را خيلي دوست دارد حتي دوست ندارد كه خانم با آقايي هم كلام بشود . توصيه ي ما همان بحث اعتدال و ميانه روي است.

سوال – سوره يونس 14-7 را توضيح دهيد .

پاسخ – خدا در آيه 12 مي فرمايد : وقتي انسانها گرفتار مي شوند در همه حال خوابيده و ايستاده ما را صدا مي زنند . مثل كسي كه مريضي خطرناكي دارد يا عمل جراحي دارد يا چكي دارد كه عقب افتاده است . وقتي براي آنها ناراحتي يا گرفتاري پيش مي آيد ما را رها نمي كنند در حالت خوابيده يا ايستاده و به جنب ، ما هم به آنها عنايت مي كنيم و گرفتاري او را رفع مي كنيم . آنها رد مي شوند و مثل اين است كه ما را نمي شناسد . و او آن انسان مشكل دار نيست . انسانهاي مصرف و افراطي همينطور هستند كه در گرفتاريها دنبال ما مي

ص: 11312

آيند . اين آيه مي رساند كه انسان بايد در همه حال به ياد خدا باشد .

سوال – در مورد سوره ي يونس توضيحاتي بفرماييد .

پاسخ – سوره ي يونس اشاره به داستان حضرت يونس است . او از انبياء الهي است .انبياء الهي مرتكب گناه نمي شوند چون معصوم هستند ولي ممكن است ترك اولي مرتكب بشوند . ترك اولي مثل اين است كه من مي توانستم به كسي بگويم بفرما ولي گفتم بنشينيد. بنشينيد حرف بدي نيست ولي بفرماييد اولي است . اگر من بفرماييد را نگفتم يعني من ترك اولي كرده ام . ميتوانستم به كسي بگويم سلام عليكم ولي گفتم سلام ، اگر سلام عليكم مي گفتم اولي بود . اولياءممكن است كه مرتبه ي اولي را انجام ندهند و مرتبه ي پايين تر را انجام بدهند كه آن هم حرام نيست . پيامبران چونبزرگ هستند با آنها محكم برخورد مي شود . حضرت يونس قومش را نفرين كرد و آثار عذاب هم ظاهر شد ، قومش را ترك كرد و رفت . او كمي شتاب كرد .لذا خدا به پيامبر مي فرمايد كه تومثل يونس نباشي . حضرت يونس در دريا در شكم ماهي افتاد و در آن تاريكي درشكم ماهي تسبيح خدا را مي كرد و خدا مي فرمايد كه اگر او تسبيح خدا را نمي كرد ديگر از آنجا بيرون نمي آمد و تا قيامت آنجا سجن او مي شد . شما تصور كنيد كه در شكم ماهي تاريك است و در زير آب هم تاريك است . او همواره تسبيح خدا كرد . ذكرش هم

ص: 11313

اين بود :لا الله الا انت سبحانك اني كنت من الظالمين . اين ذكر يونسيه براي رفع غم و جذب شادي و نشاط خيلي موثر است . بعضي ها اين ذكر را روزي 300 بار توصيه مي كنند . اين ذكر در حال سجده خيلي توصيه شده است . درس مهمي كه ما از اين سوره مي گيريم يكي اينكه عجول نباشيم وديگري توجيح نكردن گناه يعني وقتي گناه كردي بگو من بد كردم : اني كنت من الظالمين .

سوال - – ادامه آداب مسلماني در خانواده را توضيح بفرماييد .

پاسخ – يكي اصل تقدير و تشكر از يكديگر است . ديگري بحث اعتدال و ميانه روي در زندگي است .يعني انسان در زندگي نه افراط داشته باشد نه تفريط . يكي از مفسرين مي گويد كه اين بحث در همه ي فرهنگ هاي قرآن حاكم است . حتي وقتي سوال مي كنند كه گاو بني اسرائيل چه رنگ و چه سني باشد ، تاكيد بر روي اعتدال است . حتي سوال مي شود كه چه مقدار انفاق انجام بدهيم قرآن مي فرمايد : معتدل انفاق كنيد . در سوره فرقان داريم وقتي انفاق مي كنيد اسراف نكنيد و بخل هم نورزيد . اين يك اصل حاكم است كه اگر بخواهيم آن را در اعتقادات بگوييم ما بايد در باورهاي مان هم اعتدال داشته باشيم . نه خيلي معتقد به جبر باشيم ونه معتقد باشيم كه همه چيز به ما واگذارد شده است و اختيار محض داريم . درنهج البلاغه مي فرمايد كه اگر از مردم خيلي تعريف كنيد تملق است و اگر

ص: 11314

كم تعريف كنيد حسادت است . دو تا مرز دارد . بعضي ها خيلي تعريف مي كنند و هدفي دارند اين چاپلوسي است . داريم : اگر بيشتر از آن چيزي كه استحقاقش را دارد تعريف بكنيد اين تملق مي شود . اگر ليسانس بود و گفتي فوق ليسانس تملق است واگر گفتي ديپلم حسادت است . در مسائل مربوط به حوزه ي اقتصاد نه بايد خيلي سخت گيري كرد و رفاه را براي خانواده قفرا هم نكرد نه خيلي اسراف و ريخت و پاش كه بچه هر چه دلش بخواهد براي او فراهم كنيد . بچه بايد بداند يك مرزها و حدهايي هست . داريم : روش مومن در زندگي ميانه روي است . يعني مقتصد است . حضرت امير خانه ي كسي براي عيادت رفت كه خانه ي خيلي بزرگي داشت . و امكانات فراواني داشت . حضرت فرمود : خانه ي خوبي داري . نگفت كه چرا خانه ي بزرگي داري ؟ داريم : يكي از نشانه هاي سعادت انسان بزرگي خانه اش است. فرمود : چه خوب است در اين خانه از ديگران هم پذيرايي كني و دست ديگران را هم بگيري . همين فرد يك برادري داشت كه در غار زندگي مي كرد وبه خودش سخت مي گرفت و عبادت مي كرد . حضرت امير سراغ برادر او رفت و گفت اي دشمن نفس خودت ، چرا زينت ها را بر خودت حرام مي كني و اين جوري زندگي مي كني ؟ دو برادر يكي افراطي و يكي تفريطي . حضرت با هر دو مقابله كرد . وبه آنها تذكر

ص: 11315

داد . در خصوص خانواده اين اصل كاربرد زيادي دارد . در مسائل اقتصادي و رفت و آمد و مسائل خانوادگي خاص . اگر انسان در خانواده حريم را رعايت نكند . اين عدم رعايت اعتدال است . درست است كه اين خانم همسر شماست و باهم صميمي هستيد ولي فحش دادن ، ناسزا گفتن و تحقيركردن نبايد باشد و حريم ها بايد رعايت بشود. پدر و پسري خيلي با هم دوست هستند با هم به ورزشگاه مي روند و به تفريح مي روند ولي بايد حريم پدري و فرزندي حفظ بشود . سيره ي معصومين هم اين را نشان مي دهد . دو جلد كتاب بنام اخلاق درنهج البلاغه از آيت الله مكارم شيرازي است . در اين كتاب صفات متقين را شرح داده است . حتي بعضي از بزرگان در قديم به بچه هايشان مي گفتند كه اين خطبه را حفظ كنند . در اين خطبه بيش از صد صفت براي متقين آمده است . ما مي توانيم بر اساس اين صفات از خودمان آزمون بگيريم و به خودمان نمره بدهيم . از ميان اين صد صفت يكي اين است كه متقين تعامل وپوشش شان ميانه روي است . اگر كسي آنقدر غرق در خانواده شد كه پدر و مادرش را فراموش كرد ، اين افراط است و جايز نيست . يا اينقدر وابسته به پدر و مادرش است كه همه ي تصميماتش را مادرش مي گيرد و خودش بي اراده است و اين همسرش را زجر مي دهد . خانمي مي گفت كه ما تازه ازدواج كرده ايم و تمام تصميم گيري

ص: 11316

شوهر من به دهان مادرش است . هرچه او بگويد انجام مي دهد . مراقبت توسط بزرگتر ها عالي است ولي دخالت زشت است . دخالت غير از مراقبت است . پيامبر بعد از ازدواج حضرت علي (ع) و فاطمه پيش حضرت علي (ع) آمد و پرسيد كه فاطمه چگونه همسري است ؟ ايشان فرمود : او كمك من در بندگي خداست . از فاطمه پرسيد و فاطمه گفت كه خوب شوهري است .اين اشكالي ندارد كه يك پدرزن يا مادر زن اين را سوال كند . بعد پيامبر به حضرت علي (ع) فرمود : كارهاي خانه با زهرا و كارهاي بيرون با شما است . گاهي اگر نكاتي را مي ديد به آنها تذكر مي داد . يك روز وارد خانه ي زهرا شد و ديد پرده اي آويخته است . البته پرده و فرش خوب در خانه اشكالي ندارد ولي آن زمان مسلمانان در تنگناي اقتصادي بودند و عده اي در ايوان مسجد مي خوابيدند و خانه نداشتند و همه تحت فشار بودند و حتي وقتي بود كه سه شبانه روز فقط خرما مي خوردند . در آن روز پيامبر سلامي كرد و برگشت و فاطمه فهميد كه پدر ناراحت شده است . حضرت زهرا پرده را جمع كرد و داد به كسي كه آن را به پيامبر بدهد كه بفروشد و خرج فقرا بكند . پيامبر نمي خواهد دخالت و برخورد بكند مي خواهد مديريت بكند . اين كاري است كه در جامعه ي ما بايد به آن خيلي توجه بشود . بزرگترها بايد درزندگي زوج هاي جوان دخالت مستقيم نداشته باشند

ص: 11317

و اجازه بدهند كه خودشان تصميم بگيرند ،ممكن است كه اشتباه بكنند . اعتدال به اين معناست كهنه رها كردن نه دخالت .

كتاب آموزه هاي اخلاقي رفتاري امامان توسط بوستان كتاب چاپ شده است . كه در مورد رفتار و اخلاق امامان در خانواده است. درسوره فرقان خدا دعايي از زبان بندگان برگزيده نقل مي كنند . يعني انسانهاي ممتاز اين جوري دعا مي كنند : خدايا ما و خانواده هاي مان را نور چشم مان قرار بده و ما را پيشواي متقين قرار بده . انشاءالله خانواده و فرزندان ما نور چشم باشند نه خار چشم .

90-01-27

سوال – آيا الگو پذيري از حضرت فاطمه (س) فقط مخصوص خانم ها است ؟

پاسخ – فرارسيدن ايام فاطميون و شهادت حضرت فاطمه را تسليت عرض مي كنم . اميدوارم در زندگي همه پيرو ايشان باشيم .

نفس اينكه انسان از ديگران تبعيت كند و روش آنها را در زندگي پياده كند به دوقسم است . گاهي تبعيت و الگوپذيري و روش ديگران را به كاربردن بصورت تقليد كوركورانه است همان كه به آن طوطي وار مي گوييم . اگر شما به طوطي فحش بدهيد ، از شما فحش را ياد مي گيرد و اگر حرف خوب برنيد ، حرف خوب را از شما ياد مي گيرد . اين جور تقليد آيينه ي انتقال است . جلوي آينه هر كاري انجام بدهي ، همان را نشان مي دهد . اين را اسلام تاييد نمي كند . اتفاقا آنرا مذمت و سرزنش هم مي كند . زيرا وقتي مشركين بت پرستي مي كردند و خدا

ص: 11318

را نمي پرستيدند ، به آنها مي گفتند كه اين بتها كاري از دستشان بر نمي آيد ، چرا بت پرستي مي كنيد و خدا را نمي پرستيد ؟ مي گفتند : زيرا پدران ما هم بت پرست بودند و ما هم از آنها تبعيت مي كنيم . به اين عمل تقليد كوركورانه مي گويند يا طوطي وار دنبال ديگران رفتن . قسم دوم تقليد آگاهانه است . در تقليد آگاهانه شما مي بيند اين صفتي كه فرد دارد صفت خوبي است ، خردمندانه است و باعث رشد و ترقي است ، ما به اين دليل دنباله روي از آنها مي كنيم . در قرآن يك اتبعوا و يك لاتتبعوا داريم . يك جاهايي مي گويد كه پيروي بكنيد و يك جاهايي مي گويد كه پيروي نكنيد و علت آنرا هم مي گويد . در قرآن راجع به شيطان دارد كه لا تتبعوا خطوات الشيطان . دنبال گامهاي شيطان نرويد . زيرا شيطان امر به فحشاء و زشتي مي كند . مي فرمايد : بعضي ها دنبال شيطان مي رفتند . آنها اشتباه مي كردند و رشد نمي كنند . زيرا فرعون كسي نيست كه مردم را رشد بدهد . مي فرمايد : از انبياء پيروي كنيد زيرا باعث رشد و تعاي شما مي شوند و شما را هدايت مي كنند. آنجا كه قرآن مي فرمايد : تبعيت بكنيد منظور پيروي آگاهانه است . چرا مي گويد تبعيت كنيد زيرا حرفهاي پيامبر خوب است . باعث رشد و تعالي است . مطلق تبعيت بد نيست . يك دانش آموز از معلم تبعيت مي كند. يك

ص: 11319

ورزشكار از مربي خودش تبعيت مي كند . اعتقادش اين است كه مربي اش وارد است . در خصوص بحث اهل بيت و عصمت و طهارت ، اصلا بحث زن و مرد نيست . بحث يك كسي است كه واجد يك سري صفات خوب است . صفاتي كه ويژگي زن و مرد ندارد . مثلا يكي از صفات حضرت فاطمه ادب آن حضرت است . ادب در مقابل شوهر ، پدر . يكي از ويژگي هاي آن حضرت اخلاص ايشان است . آيا اخلا ص فقط براي خانمها است و براي آقايان نيست ؟ پس حضرت زهرا فقط الگوي خانمها نيست و بر اين مطلب شاهد هم داريم . سوره تحريم شاهد اين مطلب است . مي فرمايد : خدا همسر فرعون را براي مومنان الگو معرفي مي كند. نمي گويد براي زنها معرفي مي كند ، زن فرعون آسيه است . در قرآن سوره ي مريم داريم و خدا مريم را الگو معرفي مي كند . همچنين قرآن ادريس و ابراهيم را الگو معرفي مي كند . در آنجا هم نمي گويد كه اين دو الگوي مردهاست . پس خدا مي فرمايد : هر كسي كارا خوب انجام بدهد ، چه زن باشد چه مرد ، ما به او زندگي جاودانه مي دهيم . پس در بحث ارزش ها زن و مرد مطرح نيست . حضرت زهرا الگو براي همه است .

سوال – ما مي خواهيم زندگي مان را بر اساس سيره ي عملي حضرت فاطمه (س) بنا كنيم . راهنمايي بفرماييد .

پاسخ – كتابهاي زيادي در مورد حضرت زهرا نوشته شده

ص: 11320

است . كتابي بنام موصوئه نوشته شده است كه 25 جلد است . كلمات سخنان خطبه هاي حضرت زهرا است . يك كاري هم در دست انجام است بنام دانشنامه ي فاطمي مجموعه ي مقالاتي در مورد حضرت فاطمه است كه بزودي در بازار خواهد آمد . دانشنامه ي امام علي (ع) قبلا به بازار آمده است . كتابهايي كه در مورد حضرت نوشته شده است خيلي زياد است . چه شيعه ، چه سني . متعدد اهل سنت در مورد حضرت كتاب نوشته اند و در تمام كتابهايي كه اهل سنت راجع به شرح حال اصحاب نوشته اند و اصحابي نزديكتر از حضرت فاطمه به پيامبر نبوده ، هم ويژگي هاي آن حضرت را مي نويسند و سفارش هاي پيامبر را هم راجع به ايشان مي نويسند . حديث : فاطمه پاره ي تن من است را هم اهل شيعه و هم اهل سنت نقل كرده اند . در زندگي كوتاه حضرت فاطمه ، ما مي خواهيم الگوهاي رفتاري را مورد بحث قرار بدهيم و در جامعه بگوييم كه دختران و پسران ما ، زنان و شوهران ما از آن بانوي بزرگوار درس بگيرند ، من فهرست وار اين الگوهاي رفتاري را خدمت شما عرض مي كنم . يكي از اين ويژگي ها مسئله ي رضايت الهي است . هفته ي گذشته بحث ما در مورد رضايت حضرت زينب در زندگي بود . صفت رضا معنايش اين است كه انسان ، وقتي امر بين رضايت خدا و رضايت خودش و مردم داير مي شود ، رضايت خدا را ترجيح بدهد . اين صفت خيلي

ص: 11321

با ارزشي است . براي حضرت زهرا خواستگار آمد . خواستگار حضرت علي (ع) بود . قبل از ايشان افراد پولدار هم آمده بودند ولي حضرت امير وضعيت اقتصادي خوبي نداشت . حضرت محمد گفت كه دخترم خواستگار آمده است . كساني كه در ازدواج دختران شان تحكم مي كنند ، بدانند چهارده قرن پيش زماني كه كسي براي زن حساب باز نمي كرد و در آن زمان كه دختر زنده به گور مي كردند ، در آن زمان حضرت رسول موضوع خواستگاري را با دخترش مطرح كرده است . و نظر او را خواسته است . بعضي ها مي گويند كه نظر دختر مهم نيست و نظر پدر مهم است . از آن طرف گاهي دختر خانم هايي هستند كه نظر پدر را ناديده مي گيرند و مي گويند كه حتما اين ازدواج بايد انجام بشود . درخواست اين است كه ازدواج دوستانه و طرفيني در خانواده باشد . حضرت محمد به دخترش مي فرمايد كه علي به خواستگاري تو آمده است . نظر تو چيست ؟ اولين سوالي كه حضرت فاطمه پرسيدند اين بود : آيا خدا راضي است ؟ آيا شما بعنوان پيامبر راضي هستيد ؟ حضرت فرمود : بله . هم خدا و هم من راضي هستيم . سوال نكرد كه چه چيزي دارد ؟ خانه اش كجاست ؟ امكاناتش چيست ؟ رضايت خدا برايش مقدم بود . روايت داريم كه اگر كسي به خواستگاري دخترتان آمد و دين او را پسنديديد به او دختر بدهيد . البته اين به آن معنا نيست كه شما چشم بسته عمل بكنيد . نه

ص: 11322

شغل ، نه زندگي و نه خانه او را كار نداشته باشيد . نه اينها همه مهم است . شغل ،زيبايي ،امكانات و كفو بودن مهم است . در روايت داريم كه اگر حضرت فاطمه نبود كفوي براي حضرت علي (ع) نبود . و اگر حضرت علي (ع) نبود كفوي براي فاطمه نبود . پس كفويت شرط است . ولي رضايت خدا در زندگي حضرت زهرا مطرح است . نمونه ي ديگر اين است كه شما مي دانيد حضرت نان خود را به اسير ، فقير و مسكين انفاق كردند و سوره ي هل اتي نازل شد . در اين سوره مي خوانيم كه ما اين اطعام را به خاطر خدا انجام داديم . جوانان بياييد در زندگي كاري بكنيم كه خدا از ما راضي باشد . گاهي مي پرسند كه از كجا تشخيص بدهيم كه خدا ازما راضي است ؟ جايي كه كار ما خلاف امر و نهي خداست نباشد . وقتي من دارم اين حرفي كه مي زنم غيبت است ، خدا به غيبت راضي نيست ، پس آن را انجام ندهيم . اين نگاه ، نگاه به نامحرم و نگاه شهوت آميز است و خدا مي فرمايد كه چشم از نامحرم ببنديد . پس خدا به اين نگاه راضي نيست . در مجلس يزيد خطيبي بالاي منبر رفته بود و ازامام حسين (ع) بد مي گفت و از يزيد تعريف مي كرد . امام حسين (ع) با آن همه عظمت و عصمت و يزيد با آن همه جنايت . امام سجاد (ع) فرمود : ساكت باش . تو خدا را از خودت

ص: 11323

ناراضي مي كني كه يزيد را از خودت راضي كني . گاهي ممكن است كه من يك دروغ بگويم كه شما خوشت بيايد . و كارمن هم راه بيفتد . پس شما خوشت مي آيد ولي خدا خوشش نمي آيد . گاهي ممكن است كه من كاري انجام بدهم كه فرزندم خوشش بيايد ، فرزند و زنم راضي بشود . آقاياني هستند كه دوست دارند خانمشان بدحجاب بيرون بيايد و با نامحرم دست بدهد ، دست دادن با نامحرم حرام است ، پس خدا ناراضي است ولي شوهر راضي است ، ولي خانم بايد رضايت خدا را ترجيح بدهد . البته نمي خواهم بگويم كه دعوا و درگيري بشود . بايد گفته بشود كه الگوي ما حضرت زهرا است . حضرت زهرا هم در همه ي حالات سعي اش اين بود كه رضايت خدا را بر رضايت ديگران ترجيح بدهد . زماني پيامبر تازه به مدينه آمده بود و همه وضع مالي خوبي نداشتند . حضرت علي (ع) به فاطمه فرمودند كه پيش پدرت برو و از ايشان كمك بگير . حضرت زهرا به پيامبر فرمود كه كمكي به ما بكنيد . پيامبر فرمود كه الان پيش من چيزي نيست . ولي ذكري به تو ياد مي دهم . اين را بخوان تا در زندگي ات گشايشي بشود . حضرت زهرا دست خالي برگشت . براي پول رفته بود با يادگيري دعا و ذكر برگشت . وقتي وارد خانه شد، حضرت پرسيد : چه شد ؟ حضرت فاطمه فرمود : براي دنيا رفته بود ولي با آخرت برگشتم . اگر ما بوديم مي گفتيم اي

ص: 11324

بابا ، گفتيم كه كمك مالي بگير . ما خودمان ذكر مي دانيم . ولي حضرت علي (ع) فرمود : امروز خوب روزي است كه ما چيز ياد گرفتيم . نگاه ما هميشه سودمندانه به قضيه نباشد . گاهي اوقات ما اگر نمي توانيم كمكي بكنيم ، كار كسي را خراب نكنيم . اگر كسي در اتوبوس مي گويد كه ما اذيت مي شويم ، شما نگوييد كه اگر اذيت مي شوي پياده شو . حداقلش اين است . در جامعه داريم خانواده هايي كه وضع مالي خوبي ندارند ولي شوهر خانم مهربان و خوش اخلاقي است . بعضي ها در ميهماني ها به خانم ميگويند كه حيف تو نيست زن اين مرد شده اي . تو در خانواده پدرت چقدر خوب زندگي مي كردي . آخر شما چكار داري ، زندگي ديگران را تخريب نكن . ويژگي ديگري سادگي و بي پيرايگي زندگي حضرت زهرا است . ازدواج ايشان ، ازدواج كم هزينه اي بود . خانه ايشان ، خانه ي محقري بود . امكانات هم ، امكانات بسيار كمي بود . جهيزيه حضرت زهرا 18 وسيله ي ساده بود . ما نمي خواهيم مثل سادگي زندگي آنها را در زندگي ما پياده كنيم . مي خواهيم آنرا بومي كنيم . بومي به اين معنا كه من نمي گويم كه الان دختر خانم كاسه ي گلي داشته باشد ، كاسه براي آن زمان بوده است . نمي خواهيم لباس ساده يا وصله دار مثل آن حضرت بپوشيم زيرا در جامعه ي امروز لباس كسي لباس وصله دار نمي پوشد . او سادگي را بومي

ص: 11325

و به روز كرد . آيا يخچال چهارصد هزارتوماني آب را سرد نمي كند ؟ حتما بايد يخچال دو ميليوني باشد ؟ الان پدرها در دادن جهيزيه مشكل دارند . آيا واقعا در ظرف چيني ساده نمي شود غذا خورد ؟ حتما بايد فلان مارك باشد ؟ آي روي فرش ساده نمي شود زندگي كرد ؟ در قديم سادگي زياد بود و صميمت و صفا هم زياد بود . الان همه خانه هاي مستقل مي خواهند و همه از هم دور هستند . افسردگي زياد است. اين خيلي بد است . ما اگر با هم باشيم و ساده زندگي كنيم و صفت شكر در ما زياد باشد ، موجب مي شود كه زندگي بهتري داشته باشيم . داريم كه خدا به شما زندگي پاكيزه مي دهد . حضرت علي مي فرمايد حيات طيبه (زندگي پاكيزه ) همان قناعت است . انسان قناعت كار ، زندگي پاكيزه اي دارد . روزي پيامبر به خانه ي حضرت فاطمه آمد و ديد كه حضرت حسن و حسين روي پايش است و گندم آسياب مي كند و ذكر هم مي گويد . پيامبر اشك در چشمانش حلقه زد و گفت كه دخترم صبور باش . مي دانم دنيا بر تو سخت است ولي آخرت بر تو شيرين است . حضرت فاطمه فرمود كه پدر ، من ناراضي نيستم . لذا سختي هاي ايشان هم برايشان زيبا بوده است . اگر سادگي عروسي ها ، جهيزيه ها و ميهماني ها در زندگي ما نهادينه بشود ، ارتباط ما صميمانه تر مي شود . فردي به مسجد آمد و گفت كه

ص: 11326

من گرسنه هستم . پيامبر فرمود كه چه كسي او را سير مي كند ؟ حضرت علي (ع) او را به خانه برد و به همسرش گفت كه آيا غذا به اندازه ي ميهمان هم داريم ؟ حضرت فاطمه گفت كه غذا به اندازه ي خودمان است ولي خودمان كمتر مي خوريم و به ميهمان غذا مي دهيم . جوري هم وانمود مي كنيم كه ميهمان احساس كم بودن غدا را نكند . اين فرهنگ ساده زيستي و قناعت است ، اكتفا به داشته است . اين يكي ديگر از درس هايي است كه بايد از زندگي حضرت زهرا بگيريم .

سوال – با اينكه امروزه امكانات گسترده تر شده ، آيا مي شود از ضروريات زندگي چشم پوشي كرد و ساده زندگي كرد ؟

پاسخ – ما نمي گوييم از ضروريات زندگي چشم پوشي كنيم . الان سطح ضروريات زندگي هم با هم فرق مي كند . الان يخچال چهارصد هزارتوماني داريم و يخچال سه ميليوني هم داريم . من نمي گويم كه كسي خوبي ها را بر خودش حرام كند . قرآن مي فرمايد : كسي كه امكانات دارد زينت ها را بر خودش حرام نكند . يك خانواده امكانات مالي دارد كه يخچال و فرش گران بخرد . اشكالي ندارد ولي بحث ما ، بحث خانواده هاي متوسط است كه وضع مالي خوبي ندارند و ديگر اينكه خانواده هاي مرفه مي توانند اين مخارج را تقسيم كنند . يعني وسايل را در سطح متوسط تهيه كند و يك وسايل پايين تر هم براي خانواده هاي كم درآمد تهيه كند . نمي خواهيم

ص: 11327

هم تراز بشوند ولي مي شود كه بهم نزديك شد . ويژگي ديگر الگوي حضرت ، الگوي صبر و استقامت حضرت زهرا است . استقامت ثمره ي ايمان است . خدا در قرآن مي فرمايد : كساني كه گفتند خدا پروردگار ماست و استقامت ورزيدند ، فرشتگان بر آنها فرود مي آيند . يعني قلب ما فرودگاه است . يا شيطان يا ملائكه بر آن فرود مي آيند . خدا در سوره ي زخرف مي فرمايد : هركس ياد خدا در زندگي اش كم بشود شيطان بر زندگي اش حاكم مي شود .

90-01-20

هوا هواي لطيفي است طراوت است و ترنم و شبنم است و شقايق ، هواي همهمه دارند ابر و تندر و باران هواي زمزمه دارند بيد و باد و بنفشه و من هواي تو را دارم . سوال – در مورد زندگاني حضرت زينب توضيحاتي بفرماييد .

پاسخ – به مناسبت تولد عقيله بني قاشم ، قهرمان كربلا ، حضرت زينب تبريك عرض مي كنيم و تبريك ويژه به مناسبت روز پرستار عرض مي كنيم و ازهمه پرستاران و كساني كه وظيفه ي پرستاري در منزل را دارند تشكر مي كنيم و اميدواريم كه با حضرت زينب محشور بشوند .

حضرت زينب كبري شخصيتي است كه امام معصوم مدح او را گفته است . امام حسين (ع) به او مي فرمود كه اي خواهر جان من را در نماز شب و دعاهايت فراموش نكن . و همچنين امام سجاد (ع) به او مي فرمود : تو عالمه اي هستي كه آموزگار نداشتي . علم لدني كار هر كسي نيست و در

ص: 11328

كسي بايد ظرفيت باشد تا خود علم بدون آموزش را به او بدهد . ما از زندگي قبل از كربلاي جضرت زينب را كمتر خبر داريم . ايشان خصوصيتي كه دارد اين است كه در كنار پنج تن بوده است . يعني شاهد مرگ هر پنج تن بوده است ، رسول خدا ، حضرت زهرا ، حضرت امير المومنين ، امام حسن (ع) و امام حسين (ع) . پس ويژگي زينب زيستن در كنار اهل كساء و اهل عصمت و طهارت است و زندگي همه ي اينها را درك كرده است . ماايشان را بيشتر در قالب حوادث كربلا مي شناسيم و حوادث قبل از كربلاي ايشان را تاريخ كمترنقل كرده است . ولي همان ميزاني كه از خطبه هاي ايشان و مطالبي كه در كربلا از ايشان نقل شده است ، براي الگو گرفتن كافي است . ايشان شخصيتي است كه حتي انديشمندان غير شيعه درباره ي ايشان كتاب نوشته اند و او را ستوده اند . در كتابهاي اهل سنت كه درباره ي معرفي اصحاب يا شخصيت هاي تاريخي است ، يكي از گزينه ها را زينب كبري مي بينيد . حتي انديشمند مصري و دركتاب هاي تفسيري كاركرده ، كتاب مستقلي نوشته و اسم آن را زينب قهرمان كربلا گذاشته است . بعضي ها ايشان را زهراي دوم ناميده اند يعني آينه ي تمام نماي چهره حضرت زهرا در ايشان است . با توجه به آداب مسلماني من به چند ويژگي ايشان اشاره مي كنم . يكي از صفات مهم حضرت زينب كه بنظر من يك ويژگي كليدي است و ما الان

ص: 11329

در جامعه با فقدان اين صفت خيلي مشكل داريم ، حالت رضا و خشنودي است . راضي بودن از خدا و زندگي . آيه ي 22سوره ي مجادله وقتي مي خواهد حزب الله را معرفي كند . فرد حزب اللهي كسي است كه خدا از او راضي است و او از خدا راضي است . آخر سوره ي فجر مي فرمايد : صاحب قلب مطمئن كسي است كه بهشت براي او كم است و خدا مي فرمايد كه بسوي پروردگارت بازگرد و او از خدا راضي و خدا هم از او راضي است . الان در مردم غلبا بي رضايتي و شِكوه مي بينيد. كسي كه ماشين او مدل پايين است مي گويد كه اي كاش مدل بالا بود ، اي كاش خانه ام فلان بود ، اي كاش فلان رشته قبول مي شدم ، اين شكوه ونارضايتي از وضعيت موجود ، يكي از صفات منفي است كه باعث غم و افسردگي انسان مي شود و باعث ميشود كه انسان شاداب نباشد. روايت داريم كه راحتي و شادي در صفت رضاست . همه ي ما داريم زندگي مي كنيم ، در مسير اين ناملايمات سختي ها ، كمبودها ،مشكلات ،فراز و نشيب هست . اين را نخواهيم كه هميشه پاشنه ي در به نفع ما بچرخد . گاهي ممكن است عكس چيزي كه ما بخواهيم بچرخد . حضرت زينب كبري در عاشورا مصيبت زياد ديد . در ميان دشمن گفت كه اين ناملايمات همه اش زيباست. اين از باور انسان نشأت مي گيرد . اين از اعتقاد ، باور و ايمان قوي است . مي

ص: 11330

گويند كه ما بين زندگي كردن و زندگي نكردن اختيار نداريم . يعني من اختيار ندارم كه زندگي بكنم يا نكنم . زندگي نكردن يعني مرگ . ما بين خوب زندگي كردن و بد زندگي كردن اختيار داريم . يعني نگاه انسان به حوادث . اگر ما در زندگي مثبت انديش باشيم ، مثلا آقا يك بيماري دارد ، دستش درد مي كند ولي در كنار آن قلب ، چشم ،گوش او سالم است . يك آقايي از بيماري مي ناليد . به او گفتم كه دو تا برگ كاغذ بياور ، روي يكي بيماري و روي يكي اعضاي سالم بدنت را بنويس ، ببين كدامش بيشتر است . مثبت انديش يعني اين كه شما نيمه ي خالي ليوان را نبينيد . در واقع اهداف و قضايا را ببيني . يكي از مشكلاتي كه ما در جامعه داريم سطح توقعات بالاست . وقتي سطح توقعات بالاست . يك آقايي مي گفت كه من مي خواستم با خانمي ازدواج كنم ولي اين اتفاق نيفتاد و من با خانم ديگري ازدواج كردم ، من دائما ناراحت هستم و مي گويم كه اگر با اوازدواج مي كردم چه مي شد ؟ اوتا آخر عمرش ناراضي زندگي مي كند . اگر كسي كه سوار پرايد مي شود و مي گويد كه اي كاش ماكسيما بود ، احساس نارضايتي ميكند ولي اگر بگويد كه همين است و خوب است يعني رضايت . رضايت يعني به وضعيت موجود قانع بودن ، سطح توقعات را بالا نبردن ، مثبت انديشي داشتن ، اين معاني رضايت است . حضرت علي (ع) مي فرمايد

ص: 11331

: وقتي آن چيزي كه شما مي خواهيد نمي شود آنچيزي كه مي شود بخواهيد . الان آقا و خانمي ازدواج كردند و مي گويد كه فرزند اول مان دختر است . دختر خيلي دوست دارد و دختر مي خواهد . بعد از سونوگرافي مي فهمد كه بچه دختر است.چيزي كه شما مي خواستيد نشد اما اين كه شده بخواهيد . و اِلا تا آخرعمر هرچه به اين پسر نگاه مي كني مي گويي پسر هم خوب است ولي اگر دختر مي شد يك چيز ديگري بود . اين انسان هميشه كارش خراب است . اين به افق دين ما به دنيا و حوادث برمي گردد . كسي داشت رد ميشد و به حضرت امير گفت كه انشاءالله بد نبيني و حضرت به او گفت كه اين دعا غلط است . مگر مي شود كه انسان بد نبيند . اسكندر كه فاتح چند كشور بود وقتي از دنيا رفت وصيت كرد كه كساني در مراسم من شركت كنند كه تابحال مصيبت در زندگي شان نديده اند . وقتي مراسم برپا شد مادر او ديد كه هيچ كس به عزاداري نيامد و كسي مرگ پسرش را به او تسليت نگفت . وعلت را پرسيد و به او گفتند كه چه كسي در اين عالم را پيدا مي كني كه مصيبت نديده باشد؟ گفت : پسرم خواسته به من بفهماند كه در اين عالم همه مصيبت ديده هستند . انبياء و اولياء خدا مصائب و سختي ها ديده اند . اوج اين مصيبت و سختي ها در زندگي حضرت زينب كبري است . كسي كه داغ چند

ص: 11332

برادر ، دو فرزند و چند عزيز برادر ديده است ، گرسنگي ، تشنگي ، رفتن به شام و ... اينها انسان را منفجر مي كند . اما حضرت زينب همان شب يازدهم نماز شبش ترك نمي شود . همانروز در مجلس دشمن مي گويد كه من همه ي اين مصيبت ها را زيبا مي بينم . در دروازه ي كوفه خطبه مي خواند .اين برادر قطعه قطعه كه بر دستش بوده ، كنار بدن علي اكبر و قاسم بوده ، گويا اين انسان هيچ مصيبتي نديده است . اين قدر آرام و با صفت رضا بوده كه شاعر مي گويد : تسليم و رضا نگر كه آن دخت بتول در مقتل كشتگان شده مُد نزول ، شكرانه سرود اي خداوند جليل قرباني ما به پيشگاه تو قبول . يعني وقتي برادرش را در دست گرفت گفت : اللهم تقبل . در روز عاشورا امام حسين (ع) فرمود : ما به آنچه خدا بخواهد راضي هستيم .

مصائبي كه ما در زندگي مي بينم سطحش آنقدر بالا نيست . ما نمي توانيم مصيبت را تغيير بدهيم . مثلا يك آقا و خانم پسر جوان شان را در تصادف از دست داده اند يا بچه اش سرطان گرفته و دارد جلوي چشمش مي ميرد يا جواني در تصادف قطع نخاع شده است ، آيا نارضايتي اين قطع نخاع را بر مي گرداند يا بيمار را خوب مي كند ؟ اين فقط نگاه ماست . اين مي تواند نگاهي باشد كه روي من تاثير نگذارد و من بتوانم با آن كنار بيايم يا مي تواند نگاهي باشد

ص: 11333

كه آن بيمار لطمه بخورد و خودم هم از بين بروم يعني اين نارضايتي تاثيري ندارد و ما فقط خودمان را اذيت مي كنيم . ما نمي توانيم مسير مصائب را تغيير بدهيم . پسر امام صادق (ع) بيمار بود و امام خيلي ناراحت بود و برايش داروهاي آن زمان را مي آورد . به امام خبر دادند كه بچه مرده است. امام آرام نشست و فرمود : ما اهل بيت قبل از مصيبت تلاش مي كنيم كه مصبت وارد نشود ( البته اين وظيفه ي همه است كه در درمان بيماري تلاش خودشان را بكنند ، اما اگر اين اتفاق افتاد بي صبري نمي كنيم . من در مورد زندگي هاي عادي مي گويم كه در آن مصيبت هم نيست زن و شوهر و بچه سالم هستند و دارند با هم زندگي مي كنند ، الان چون ما سطح توقعات را بالا مي بريم و نقاط منفي را مي بينيم ، از همين زندگي خوب هم ناراضي هستيم . آقا ماشين ، خانه ، حقوق ، زن و بچه هم دارد ولي باز اظهار شِكوه و نارضايتي مي كند زيرا نيمه ي خالي ليوان را مي بيند . به ما سفارش شده كه در زندگي به پايين دست خودتان نگاه كنيد . سلمان مي گويد كه پيامبر خدا هفت سفارش به من كرد كه من هيچ گاه آنها را فراموش نمي كنم . (كتاب مرحوم خصال صدوق ) ايشان به من سفارش كرد هميشه به پايين دست خودت نگاه كن به بالا دست خودت نگاه نكن كه غصه بخوري . سعدي ميگويد كه من

ص: 11334

كفش نداشتم و غصه مي خوردم . به مسجد جامع كوفه رفتم و مردي را ديم كه پا نداشت . گفتم خدا را شكر كه من اگر كفش ندارم پا دارم . به ما سفارش شده كه به مراكز درماني يا به قبرستان برويد .گاهي حضرت امير اصحابش را به قبرستان مي برد و مي گفت كه ببينيد قيصرها ، فراعنه و سليمان كجا هستند . رفت و آمد با خانواده هايي كه سطح شان پايين تر است و ديدن مشكلات ديگران ، باعث مي شود كه انسان در زندگي صفت رضا پيدا كند . امام صادق (ع) فرمود : پيامبر هر اتفاقي كه مي افتد نمي فرمود كه اگر اين نمي شد بهتر بود . مثلا در جنگ احد پيامبر شكست خورد ولي اما و اگر نياورد . حالا اتفاقي افتاده بايد چكار كنيم ؟ خيلي از مسلمانان اعتراض كردند كه مگر خدا نمي فرمايد : ان تنصرالله ينصركم .كساني كه بت پرست بودند پيروز شدند و ما كه خدا را پرستش كرديم نابود شديم ، آيه نازل شد كه اين پيروزيها و شكست ها مي چرخد . در بدر مسلمانان پيروز شدند و در احد دشمن پيروز شد . اين شكست دليل بر بد بودن شما نيست . بعضي ها مي گويند كه همسايه ي ما نماز نمي خواند و شراب هم مي خورد ولي روزگار خوبي دارد ولي ما اهل نماز ودين هستيم ولي سخت زندگي مي كنيم ، پس كسي كه بي دين است راحت تر زندگي مي كند . اصلا اين طور نيست ، شما دين را با اين چيزها

ص: 11335

گره نزنيد . زندگي ناملايماتي دارد . يك وقت ممكن است كوه ناملايمات روي سر ايوب بريزد و ايوب مظهر سختي ها بشود و يك وقت هم ممكن است كوه ثروت و امكانات روي سر سليمان بريزد . سليمان وضعش خوب بود و ايوب گرفتار بود ، آيا ايوب انسان بدي بود يا سليمان انسان خوبي بود ؟ هر دوي آنها خوب بودند . ما در جامعه مومن هاي مصيبت ديده داريم ، مومن هاي در رفا هم داريم ، كافر مصيبت ديده داريم ، كافر در رفاه هم داريم . اينها را باهم گره نزنيم و سعي كنيم در زندگي يك سري مشكلات را گره به اين جور موارد نزنيم . نگوييم كه خدا ما را دوست ندارد و ما را رها كرده است . پيامبر در احد شكست خورد ، آيا خدا پيامبرش را رها كرد ؟ در قرآن مي فرمايد : اي پيامبر ، خدا هيچ وقت تو را رها نمي كند . پس يكي از صفات حضرت زينب صفت رضا بود . ويژگي دوم حضرت زينب عفاف او بود . اين را مخصوصا براي دختران جوان مي گويم . زينب الگوي ماست ، او دختر اميرالمومنين است ، خواهر امام حسين (ع) است ، در محيطي كاملا مذهبي و محيط وحي رشد كرده است ، يكي از خصوصايت اين بانوي بزرگوار عفاف اوست . وقتي مي گوييم عفاف ذهن روي حجاب مي رود البته حجاب نوعي عفاف است . عفاف يعني خويشتن داري . ما يك عفت گفتاري داريم . انسانهايي كه بددهان هستند و فحش مي دهند ، اينها عفت

ص: 11336

گفتاري ندارند . من بايددر كلام خودم عفيف باشم و درست صحبت كنم حتي راجع به دشمن وكساني كه آنها را قبول ندارم فحاشي نكنم . ديگري عفت مالي اين است كه من نگذارم حرام وارد زندگي ام بشود .ديگري عفت رفتاري است . دختر شعيب پيش موسي با عفاف راه مي رفت يعني يك خانم مي تواند رفتارش غير عفيفانه باشد . ديگري عفت پوششي است كه انسان پوشش خودش را رعايت كند . وقتي شب يازدهم خيمه ها را آتش زدند و بچه ها در بيابان فرار كردند كه آتش دامن شان را نگيرد . بعد كه آتش خاموش شد حضرت زينب مي گشت و بچه ها را پيدا مي كرد . همين طور كه داشت مي گشت به بالاي سر دختر بچه اي رسيد كه از شدت خستگي و گرسنگي خوابش برده بود تا زينب كبري بالاي سر او آمد ترسيد و بيدار شد و فكر كرد كه دشمن است و مي خواست فرار كند ولي حضرت زينب نگذاشت . تا بچه عمه اش را ديد نگفت كه عمه بابايم كجاست يا نگفت عمه آب بلكه گفت : عمه جان پارچه اي داري كه من صورت و سرم را بپوشانم ؟ اين نكته ي مهمي است . عقيله ي بني هاشم وقتي وارد مجلس دشمن شد ، به اعتقاد من چهره و صورت او را كسي نديد . مرحوم كاشف القطاع شعري درباره ي زينب گفته بود و خيلي ناراحت بود . زيرا در آن شعر گفته بود كه حجاب از چهره ي زينب كنار رفت و زينب با دست و بازو

ص: 11337

خودش را حفظ مي كرد . با ناراحتي خوابيد و صبح كه بلند شد ديد كه يك بيت شعر به رنگ سبز در زير آن بيت نوشته شده است . كاشف القطاع غصه نخور ، زينب ناموس خداست . هر كس به او نگاه مي كرد پرده ي نور مي ديد . كسي نتوانست موي خاندان عصمت و طهارت را ببيند . آنها حجاب شان محفوظ بود حتي خدا اين نگاه به آلُ الله را از دشمن گرفت . وقتي زينب كبري وارد مجلس يزيد شد ، يزيد نشسته بود و خاندانش را پشت پرده گذاشته بود . شام بعد از كوفه است . يعني روزهاي زيادي در راه بودند و با سختي و تشنگي درگير بودند ولي تا به مجلس يزيد وارد شد اولين حرفي كه زد اين بود : اي پسر ابوسفيان اين عدالت است كه زنهاي خودت پشت پرده باشند و زنهاي عصمت و طهارت را مقابل نامحرمان بياوري . اين همان دغدغه ي عفاف است . اي خواهر اگر شما در جامعه حجاب را رعايت كني هم عزت و هم عظمت و هم ارزش پيدا مي كني . در ميان اين حجاب شما گوهري هستي كه اجازه ي چشم چراني به چشمهاي ناپاك را نمي دهي . من در مشهد درباره ي حجاب صحبت مي كردم . در خيابان جواني جلوي من را گرفت و خانمش هم همراهش بود و بدحجاب بود . اعتراض كرد كه چرا شما اين قدر روي حجاب تاكيد مي كنيد ؟ خانم من زن مومن و عفيف است و اهل نماز است و با هم به

ص: 11338

زيارت آمده ايم و اجازه نمي دهد كه مرد نامحرم سراغش بيايد و من را دوست دارد . چرا برداشت شما اين است كه چنين افرادي ولنگارهستند ؟ من از صحبت هاي شما چنين برداشتي مي كنم . (در حالي كه من اين را نگفته بودم ) گفتم : خانم شما خوب و متدين ولي هزاران جوان دارند از اين خيابان رد مي شوند . آيا شما مي تواني جلوي چشمهاي آنها را بگيري ؟ خانم شما زمينه را فراهم كرده است . وقتي به مو ، آرايش و لباس تنگ او نگاه مي كنند ، بالاخره بهره مند مي شوند . آيا تو راضي هست ؟ گفت : نه . وقتي شما در شيشه ي عطر را بازكردي كه نمي تواني بگويي فلاني بو نكش . من با كساني كه بدحجاب هستند خيلي برخورد دارم كه اهل نماز و روزه ي مستحبي زيارت عاشورا و دعا هستند ولي ساختار فرهنگي خانواده ايم بده است . من نمي گويم كه هر كس كه حجاب داشت انسان خوبي است و هر كس كه حجاب نداشت انسان بدي است . شما كه در يك پازل نود و نه رقم را درست چيده اي ، نماز مي خواني ، صله ي رحم مي كني ، دروغ نمي گوي ، پس حجاب را هم رعايت كن كه اين پازل كامل بشود . ويژگي دوم زينب عفاف او بود . داريم كه بالاترين عبادت عفاف است. كسي پيش امام باقر (ع) آمد و گفت كه من مرد كم عملي هستم . نه خيلي اهل نماز و خيلي اهل روزه هستم

ص: 11339

. البته وظايف شرعي را انجام مي دهم . نماز واجب را مي خوانم ولي نماز شب و روزه ي مستحبي نمي گيرم نمي خوانم . من يك انسان معمولي هستم . ولي دوويژگي در زندگي ام دارم يكي اينكه حرام نمي خورم و ديگر اينكه شهوتم را از راه حرام ارضاء نمي كنم . نظر شما در مورد من چيست ؟ امام فرمود : بيشترين عبادت را تو داري . خدا به چيزي بالاتر از كنترل شكم و قواي جنسي عبادت نشده است. يعني كنترل شكم كه حرام نخوريم و كنترل قواي جنسي كه به حرام نيفتيم ، اينها بالاترين عبادت است . عفيف باشيم بالاترين عبادت است.

سوال – سوره توبه آيات 48-54 را توضيح دهيد .

پاسخ – در وسط اين آيات مي فرمايد : هر اتفاقي براي ما نمي افتد مگر اينكه خدا آنرا براي ما مقدر كرده باشد . البته نمي خواهيم بگوييم كه ما اختيار نداريم . منظور اين آيه اين است كه بعضي حوادثي كه اتفاق مي افتد ما قادر به تغيير آن نيستيم ، پس توكل مان بر خدا باشد . مي فرمايد : در جنگ احد براي پيامبر يك گزينه بود كه پيروز بشود و گزينه ي ديگر اين بود كه شكست بخورد و شهيد بشود . بالاخره در اين به اين دو حسن مي رسند يا پيروز مي شوند كه خوب است يا شكست مي خورند و شهيد مي شوند كه شهادت هم خوب است . اهدي الحسنيين اين است كه يك مسلمان در مسيرش حركت مي كند اگر به آن هدف رسيد خوب و

ص: 11340

عالي است( اگر امام حسين (ع) پيروز مي شد و به حكومت مي رسد عالي بود ولي بعد كه شكست خوردند و شهيد شدند باز هم عالي است ) و اگر هم نرسيد باز خوب است. در كتب ما هم پيروزي خوب است و هم شكست . اين نگاه ، نگاه بسته نيست . پيامبر فردي را براي خواستگاري به خانه اي فرستاد و طرف گفت كه پيامبر گفته كه دخترتان را به من بدهيد . گفت گه اگر دخترتان را به من مي دهيد الحمدلله و اگر نمي دهيد الله اكبر ، دختر ديگر . بعضي ها خواستگاري مي روند و اگر نشد مي گويند كه ما ديگر زن نمي گيريم . اين اشتباه است . يا اين يا هيچي فرهنگ بسته است . فرهنگ مومن اهد الحسنيين است . ما وارد جنگ مي شويم اگر پيروز شديم خدا را شكر و اين به نگاهي برمي گردد كه ما داريم . سومين ويژگي زينب صبر و تحمل است . داريم : خدا صابرين را دوست دارد پس خدا انسانهاي عجول را دوست ندارد . ديگر اينكه خدا با صابرين است . ديگر اينكه خدا در قرآن به يك گروه درود فرستاده است و آن كساني هستند كه صبور هستند . درود خدا كم نيست ، خدا به پيامبر درود فرستاده است . وقتي مومنين به بهشت مي روند ،فرشتگان به مومنين مي گويند كه ما بخاطر صبرتان به شما درود مي فرستيم و به صابرين بشارت مي دهيم . اگر همه ي صفات را جمع كنيم و يك مجسمه از آن درست كنيم ،

ص: 11341

سر آن صبر مي شود . ان شاء الله خدا به ما صبر عنايت بفرمايد. در زيارت ناحيه داريم كه مي فرمايد : ملائك از صبر تو ( امام حسين ) تعجب كردند . ملائك مظهر صبر و بردباري هستند .

سوال – تكليف حضرت زينب در مقابل يزيد مشخص بود . صبوري در خانواده يا دوستاني كه دشمن اعتقاد ما هستند چگونه بايد باشد ؟

پاسخ – خيلي افراد وقتي از پيامبر و اهل بيت مي گوييم فورا مي گويند كه آنها اهل بيت هستند ، ما كجا و آنها كجا . وقتي مي گوييم صبر امام حسين (ع) ، مي گويند كه من و امام حسين (ع) . ما از سطح ائمه خارج مي شويم و به ميان اصحاب ، علماء ، دانشمندان و رزمنده هاي خودمان مي آييم . ما چنين نمونه هايي نداريم ؟ عامربن عبدالله در يك روز هفت پسرش را از دست داد . شهيد ثاني كتابي بنام مَُسَكِن الفواد دارد. ايشان پسري داشت كه از دنيا رفت و براي دل خودش اين كتاب را نوشت . و چون براي دل خودش نوشته قشنگ نوشته چون براي مردم ننوشته است . دكتر محمد باقر حجتي آنرا ترجمه كرده است بنام آرامش بخش دلهاي افسرده . در اين كتاب داستان مردي كه هفت پسرش را در يك روز از دست داد را نوشته است . صاحب جواهر پسرش را از دست داد و در كنار جسد پسرش كتابش را نوشت چون عهد كرده بود هر شب مقداري از اين كتاب بنويسد . امام وقتي سيد مصطفي را از دست دادن

ص: 11342

با آرامش گفتند كه اين لطف خفيه ي الهي بوده است . در اطرافيان خودمان هم افراد بردبار و صبور مي بينم . مسئله را آرماني نكنيم . اگر اين كار محال بود خدا در قرآن از ما نمي خواست كه از پيامبر الگو بگيريم . ديگر اينكه زينب كبري در روز عاشورا در مقابل يزيد بود و تكليفش فرق مي كرد . بعضي ها برادرشان اذيت شان مي كنند يا همسرشان در خط آنها نيستند ، شوهر نماز نمي خواند . خانمي مي گفت كه شوهر من درخانه نماز نمي خواند ، فحاشي هم مي كند ، رعايت حريم را نمي كند و ولنگاري هايي هم در بيرون دارد ، صبوري در اينجا خيلي سخت است . ممكن است يك وقت انسان به نقطه اي برسد كه ببيند خودش و بچه هايش دارند فدا مي شوند ، ارتباط را قطع مي كند و از اين مرد جدا مي شود .گاهي مي خواهد با طرف زندگي كند . در اينجا صبوري يعني اينكه تحمل كند و از مرد هم تاثير نپذيرد . شما روي بچه هايتان كار كنيد . تربيت فرزند در خانه ي شهيد مطهري كه خودش براي نماز صبح بلند مي شد و اذان مي گفت و بعد بچه ها را بيدار مي كرد ، خيلي راحت تر از خانه اي است كه پدر اهل نماز نيست و تا صبح معصيت مي كند . اهل بيت ما اين مشكلات را داشته اند . امام حسن (ع) مگر همسرش مخالفش نبود ؟ مگر پسر نوح مخالف او نبود ؟ صبر شاخه هايي دارد .

ص: 11343

صبر بر عبادت ، صبر بر معصيت ، صبر بر مصيبت و صبر بر دوستان بد . يكي داغ جوان مي بيند و صبر مي كند و يكي شوهر بداخلاق دارد و صبر مي كند . يكي بر بيماري صبر مي كند و يكي دائما صحنه ي گناه براي او فراهم است و صبر مي كند. فردي مي گويد : من در محيطي كار مي كنم كه خانمها بدحجاب هستند و موسيقي حرام گوش مي دهند . من چكار كنم ؟ گفتم شما بايد صبر بر معصيت بكنيد . بهخانمها نگاه نكني موسيقي گوش نكني و اگر مي تواني كارت را عوض كني و اگر نمي تواني ذكر بگوييي كه موسيقي روي تو اثر نگذارد .

سوال – ما عزادار فرزند دوساله مان هستيم . براي آرامش مادر اين طفل توصيه هايي بكنيد ؟

پاسخ – اگر بچه شان بيمار بود و دردمي كشيد ناراحت بودن زيرا درد مي كشيد . اگر پاي بچه مي شكست ناراحت بودند كه بچه نمي تواند راه برود . الان كه بچه ي شما درد نمي كشد . بچه ي دوساله مرغ بهشت است و در آنجا درد نمي كشد و تكليف ندارد . در آنجا بزرگ مي شود و امكانات در اختيارش است و سختي هم نمي كشد . عالم برزخ براي بچه ي شما از دنيا به مراتب بهتر است . من به خانواده ي شهدا هم مي گويند كه ناراحت شهدا نباشيد اولين قطره خون شهيدي كه به زمين مي ريزد اول اينكه به خدا نگاه مي كند ، بهشت را به او ميدهند و گناهانش

ص: 11344

را مي بخشند . اگر غصه ي اين بچه را مي خوريد ، اين غصه ندارد . اگر براي جاي خالي بچه غصه مي خوريد ، بايد كم كم با آن كنار بياييد . انشاءالله يك فرزند ديگري در زندگي تان بيايد يا به گزينه هاي ديگري فكر كنيد تا اين گزينه شما را ناراحت نكند . با مسافرت ، بيرون رفتن و با مثبت انديشي مشكل حل مي شود . به بچه هاي ديگري كه داريد عشق بورزيد .

سوال – چهار مصيبت پشت سرهم به خانواده ي ما رسيده است . تحمل آن خصوصا براي مادر و مادربزرگم خيلي سخت است . چرا خدا دعاي ما را براي شفاي بيماران مان قبول نمي كند.

پاسخ – گاهي توارد مصائب مي شود يعني سي سال هيچ اتفاقي نمي افتد ولي يك موقع پشت سرهم مصيبت مي آيد . اگر اعتقاد ما اين باشد كه اين جور مسائل به نفع ما و براي رشد و بالندگي ما است با آن كنار مي آييم . و نمي گوييم كه خدا دعاي ما را مستجاب نمي كند. گاهي صلاح در اين مرگ و ميرها است . ما نمي توانيم مسير را تغيير بدهيم .توصيه ام به اين افراد اين است كه با صبوري بيشتر ثواب بيشتري كسب كنند .

من گلايه اي از برنامه هاي صدا و سيما در ايام نوروز دارم ضمن تشكر از همه ي تلاش هايي كه دارند . ما بيشترين بيننده را در ايام نوروز داريم . ميليونها نفر در سال تحويل پاي برنامه هاي تلويزيون نشسته اند . سريالها و فيلم ها

ص: 11345

و اجراهاي خوب هم بود . دين براي اين موارد حرف دارد . دين هم براي شادي ها حرف دارد . من موضوع سخنراني در حرم امام رضا (ع) را شادي در دين گذاشتم . مردم بايد بدانند كه دين هم عوامل شادي را بحث مي كند . چرا حضور كارشناسان ديني در اين فضاها كم رنگ بود ؟ برنامه اي كه كارشناس ديني صحبت مي كند بايد شش و نيم صبح باشد و همه در آن ساعت خواب هستند . جاي مباحث ديني در نوروز خالي بود . نقد من اين نيست كه بايد در برنامه حتما روحاني باشد يا با فيلم و سريال مخالف باشم . بايستي حداقل يك شبكه در ساعات پربيننده ، برنامه اي داشت كه كارشناس ديني ديدگاه دين رادر مورد نوروز شادي صله ي رحم مي گفت . در عاشورا وقتي ما هر شبكه مي زنيم مي بينم كه سخنراني است ، اين هم اشتباه است . بايد شبكه اي هم براي بچه ي من باشد كه برنامه ي كودك ببيند . اين افراط جاي گلايه دارد .

1391

91-12-19

چقدر پنجره را بي بهار بگذاري و يا نيايي و چشم انتظار بگذاري، مگر قرار نشد شيشه اي از آن مي ناب براي روز مبادا كنار بگذاري، بيا كه روز مباداي ما رسيد از راه كه گفته است كه ما را خمار بگذاري، گمان كنم كه تو اي گل بدت نمي آيد هميشه سر به سر روزگار بگذاري ،نيايي و همه ي سررسيدهاي مان را مدام چشم به راه بهار بگذاري ،گمان كنم وسط كوچه ي دوازدهم قرار بود كه با

ص: 11346

ما قرار بگذاري ،چراغ بركت روشن بيا مگر داغي به جان اين شب دنباله دار بگذاري . سوال- در مورد خطاب هاي قرآن( آيه 77-78 سوره حج ) توضيحاتي بفرماييد. پاسخ – بحث ما خطاب هاي عام قرآني است يعني انتظارات خدا از ما. در اين آيه خداوند پنج كار را از ما خواسته و به ما امر كرده است. بعد از اين پنج نكته مي فرمايد كه اين كار سختي نيست. مثل اينكه يك معلم به دانش آموزان بگويد كه فردا ديكته كار كنيد، اجتماعي هم بخوانيد ،رياضي هم بنويسيد و بعد بگويد كه اين كار سختي نيست و براي ارتقاء خودتان است .در قرآن داريم كه خدا براي شما آساني خواسته است و در جاي ديگر داريم :خداوند از هر كس به اندازه ي توانش انتظار دارد. خداوند حكيم ،دانا ،مهربان و ... است. داريم كه مردم در قيامت براي ساعت هاي غير مفيد عمرشان حسرت مي خورند. پرونده ي عده اي در قيامت بي نور است يعني خالي است و مي گويند كه اي كاش ما كوتاهي نكرده بوديم. مجموعه اوامر و نواهي الهي براي پيشرفت بشر، به نفع بشر و عامل رشد است. اداره راهنمايي و رانندگي تكاليفي برعهده ي ما گذاشته است كه اينها قانون رشد است. در دو آيه آخر سوره ي حج داريم: اي مومنان (امام صادق (ع) مي فرمايد كه انسان از اين خطاب لذت مي برد. لذا مستحب است كه انسان بگويد: لبيك)در مقابل خدا ركوع كنيد، سجده كنيد(در قرآن به جاي نماز خواندن تعبير ركوع و سجود آمده است. ركوع و سجود دو ركن اساسي

ص: 11347

نماز است. اصل حج، عرفات است. مي گويند :مشهد است و زيارت امام رضا(ع)،مدينه است و زيارت قبر پيامبر. ما بايد به ركوع و سجده ي نماز خيلي اهميت بدهيم. پيامبر فرمود :مرا با سجده هاي طولاني ياري كنيد. ركوع كرنش در مقابل خداست)، بندگي كنيد( ركوع و سجود خاص است ولي بندگي كردن عام است. عبوديت مقام عالي است. حضرت ابراهيم اول عبد شد بعد نبي بعد رسول و بعد امام شد. اميرالمومنين مي فرمايد: خدايا براي من اين افتخار بس است كه عبد و بنده ي تو باشم. عبد شخص بودن خواري است. كشورهاي عربي عبد امريكا و اسرائيل هستند .بعضي ها عبد بُت بودند، اين خواري و كوچكي است ولي عبوديت در برابر خدا مثل اين است كه معلم بگويد كه دانش آموز من باشيد يعني رشد كنيد .معلم به دانش آموز نيازي ندارد. وصل محدود به نامحدود به معناي عبوديت است. اگر انسان عبد خدا شد، ديگر عبد غيرخدا نمي شود. پدر به فرزند مي گويد كه دست مرا بگير كه زير ماشين نروي. خدا مي گويد كه به من وصل شو ،من تو را نمود خودم در روي زمين قرار مي دهم و تو را حي لايموت يعني تو را ماندگار مي كنم. افرادي غير از پيامبران داشته ايم كه خدا به آنها قدرت تصرف داده است. اگر همه ي دنيا كافر بشوند به خدا لطمه اي وارد نمي شود. اگر انسان عبد بزرگتر از خودش بشود عين حيات است .در مناجات كوفه داريم: تو قوي هستي و من ضعيف هستم و ... عبوديت يعني اينكه درك اينكه من روي

ص: 11348

پاي خودم نيستم و وابسته هستم. اين وابستگي عين افتخار است. مولايي كه بخواهد عبد را كوچك كند بد است، مثل حاكمان ظالم. فرعون مي گفت كه مردم عبد من هستند. عبوديت مردم مقابل خدا، دائما ما را به فيض مي رساند. عبوديت يعني رها بودن از غير خدا. با اين نگاه تكليف براي انسان شيرين مي شود)، كار خير انجام دهيد( به مردم كمك كردن ،خير گفتن و هر معروفي را انجام دادن) و جهاد كنيد با نفس و شيطان.( اين امر سلبي است ولي بقيه ايجابي هستند) خدا شما را برگزيد. وقتي خدا مي خواست انسان را خلق كند فرشته هاي به خدا گفتند كه چرا مي خواهي انسان را خلق كني ،ولي خدا جلوي فرشته ها ايستاد. انسان بر همه ي عالم مسلط است. انسان بخاطر عقلش برگزيده شده است. خدا در آخر آيه مي فرمايد: دين سخت نيست. اين آيين جد شما ابراهيم است. براي محصل تنبل، درس سخت جلوه ي كند و فرد خلافكار، قانون برايش سخت جلوه مي كند. هر مشقتي، شيريني دارد. وقتي مادر بچه اي را بدنيا مي آورد مشقت دارد. ولي بچه براي مادر شيرين است .حسن بصري گفت :بچه بد چيزي است ،تا كوچك است شما را آزار مي دهد و وقتي بزرگ مي شود جلوي تو مي ايستد ،اين خبر به امام سجاد(ع) رسيد و امام فرمود : بچه، خوب چيزي است، تا وقتي كوچك است براي تو لذت است و وقتي از دنيا مي روي ،براي تو اعمال خير مي فرستد. اگر ما عبادت را درك كنيم، ديگر براي مان سخت نيست. سوال

ص: 11349

- ويژگي هاي يك عبادت خوب چيست؟ پاسخ – اولين ويژگي يك عبادت اخلاص است. چيزي كه عبادت را ماندني مي كند براي خدا بودن است .پس درعمل، كثرت مهم نيست بلكه كيفيت مهم است .البته كثرت همه پلي بصورت كيفيت است. اخلاص شرط مهمي است. علامه طباطبايي مي فرمود: اخلاص اكسيري است كه مس وجود را طلا مي كند. وقتي مسجد كوچكي بنام قبا ساخته شد، برايش آيه نازل شد. هر كس كه در اين مسجد نماز بخواند، ثواب يك عمره را دارد. حضرت امير يك انگشتر مي دهد و آيه نازل مي شود، اين اخلاص است. روايت داريم كه اخلاص سخت است. بناي انسان بايد اين باشد كه كار را براي خدا بكند. جوان اگر نماز مي خواند، بخاطر پدر يا مادر نخواند بلكه بخاطر خدا بخواند. يكي از راههاي اخلاص، مخفي عمل كردن است. يعني اگر انسان مخفيانه به كسي كمك كرد و پيش خودش گفت كه اين كار خيلي بزرگ نيست، اين مي شود اخلاص در صدقه . ويژگي ديگر اتقان است يعني محكم بودن. رسول خدا جنازه اي را دفن كردند. اصحاب داشتند مي رفتند كه پيامبر آنها را صدا زد و فرمود كه بياييد اين قبر را محكم كنيد. آنها گفتند كه مرده فرار نمي كند ولي پيامبر فرمود: خدا دوست دارد كه كار را محكم انجام بدهيم. البته محكم بودن با وسواس فرق دارد. آيت الله مرعشي تندترين نماز را در قم مي خواندند و الفاظ را به خوبي ادا مي كردند. استحكام در نماز به معني خوب ادا كردن كلمات نماز است نه طولاني كردن آن. محكم

ص: 11350

بودن يعني دقيق بودن، درست ادا كردن و كم نگذاشتن. محكم بودن يعني حق مطلب را ادا كردن و كم نگذاشتن از كار .اتقان در هر كاري لازم است ولي نبايد منتهي به وسواس بشود. ويژگي ديگر اعتدال است. حتي در عبادت هم بايد اعتدال را رعايت كرد. يكي از اصحاب پبامبر تمام روزها را روزه مي گرفت و تمام شبها عبادت مي كرد و به زن و بچه اش نمي رسيد، اين خبر به پيامبر رسيد. پيامبر سلمان فارسي را نزد او فرستاد تا مواظب او باشد كه تمام شب را نماز نخواند و تمام روزها را روزه نگيرد. پيامبر فرمود :خدا به عمل كم هم راضي مي شود. منظور ما اين نيست كه فقط واجبات را بخوانيد و مستحبات را رها كنيد. اعتدال معناي نسبي دارد. اعتدال يعني اينكه در كار جوانب مختلف آن ديده بشود. حضرت فرمود :مومن بايد ساعات زندگي اش را تقسيم كند. مرحوم فلسفي در پنجشنبه ها اهل منبر را دعوت مي كردند كه در خانه شان صحبت كنند و بعد خودشان آن را گوش مي كردند و نقد مي كردند. بعد مي گفتند كه كسي يك لطيفه بگويد. بعضي ها تمام وقت شان را براي دعا و نماز مي گذارند و به كارهاي خانواده توجهي نمي كنند. اعتدال يعني هر چيزي در جاي خودش . امام خميني به طلبه هاي مي گفتند كه وقتي با خانواده به تفريح مي رويد با خودتان كتاب نبريد زيرا محل خواندن كتاب در منزل است نه در مسافرت. سوال – صفحه 261 قرآن كريم را توصيح بفرماييد. پاسخ – در اين صفحه

ص: 11351

خدا مي فرمايد: كسي فكر نكند كه خدا به وعده هايي كه به پيامبران داده است عمل نمي كند. اين آيه رفع شبه مي كند. سوال – در ادامه ويژگي هايي عبادت خوب توضيحاتي بفرماييد. پاسخ – ويژگي ديگر دوام و استمرار است .امام صادق(ع) مي فرمايد: بهترين عمل اين است كه مستمر باشد حتي اگر كم باشد. استمرار نتيجه ي تربيتي دارد. اگر انسان هر شب بيست آيه بخواند بهتر است تا اينكه در آخر هفته صد آيه بخواند. زيرا روح انسان عادت مي كند. امام خميني پانزده سال در نجف بودند و هر شب در ساعت نُه ،در حرم اميرالمومنين زيارت جامعه كبيره مي خواندند. يك شب برف آمده بود و از امام خواستند كه در خانه زيارتنامه بخوانند ولي امام قبول نكرده بودند. آيت الله مرعشي بيش از شصت سال هر روز صبح به زيارت حضرت معصومه مي رفت با اينكه منزلش روبروي حرم بود. علامه طباطبايي هر شب قبل از افطار به حرم حضرت معصومه مي رفت ، حرم را مي بوسيد، بعد به خانه مي آمد و افطار مي كرد. انسان پيوسته راه برود بهتر از اين است كه گاهي تند و گاهي آرام برود. سعي كنيد يك سري اعمال مستمر براي خودتان داشته باشيد. مثلا خوب است كه انسان هر روز نمازش را سر اذان بخواند زيرا اگر عبادت منظم نباشد روح بهم مي ريزد. پس براي عبادت كردن هم برنامه داشته باشيم. امام خميني آنقدر كارشان دقيق بودند كه اگر از پسرشان كه در بيرون از خانه بود سوال مي كردند كه امام دارد چكار مي كند ايشان

ص: 11352

مي دانستند. ممكن است كه اين كار سخت باشد. و عده اي بگويند كه اين قدر منظم بودن براي همه ي شغل ها ميسر نمي باشد. حتي يك راننده تاكسي مي تواند برنامه ريزي كند كه از ساعت هشت تا دوازده ظهر را براي كار و از دوازده تا يك بعد از ظهر را براي وقت نماز و ناهار بگذارد و ... البته ممكن است كه استثنائاتي هم باشد. خوب است كه ما عادت كنيم كه هميشه وضو داشته باشيم ، هر روز صدقه بدهيم و ذكري را بخوانيم. ويژگي ديگر نشاط و شادابي درعبادت است. عبادت با بي حالي، كِسلي مي آورد. فكر كردن به معاني عبادت و آثار عبادت، نشاط مي آورد. امام سجاد(ع) مي فرمايد: خدايا به من نشاط بده و مرا مبتلا به سستي درعبادت نكن. اگر انسان نشاط داشته باشد احساس خستگي نمي كند و گذشت زمان را احساس نمي كند. وقتي شما فوتبال را با نشاط تماشا مي كنيد احساس خستگي نمي كنيد حتي اگر طولاني باشد. عوامل بوجود آمدن نشاط شناخت ،معرفت و توجه به معاني است. اگر مي خواهيد دعا بخوانيد سعي كنيد دعا همرا با نشاط بخوانيد حتي اگر كم بخوانيد. اگر شما خسته هستيد مي توانيد دنبال عبادت مستحب نرويد. اما عبادات واجب را بايد انجام بدهيد. پس ما بايد نشاط را ايجاد كنيم نه اينكه بگوييم چون نشاط نداريم عبادت را انجام ندهيم . ويژگي ديگر تعميم دادن است. ما سعي كنيم كه در عبادت يك سويه ي نگاه نكنيم. يعني فردي كه نماز را اول وقت مي خواند در رسيدگي به همسايه هم

ص: 11353

اول باشد و آنرا رها نكند. مثلا خوب است كه انسان در عمرش حداقل دو بار به يتيم كمك كند كه وقتي در قيامت مي گويند: چه كساني به فقرا كمك كرده اند، او بتواند بگويد كه من دوبار به فقرا كمك كرده ام. فردي مي گفت كه هر مسجدي كه در قم ساخته اند،من در آن شركت هستم. من دو تا آجر مي خريدم و براي مسجد مي دادم و گاهي كه پول نداشتم كارگري مي كردم. پس انسان يايد ورود به هر كاري داشته باشد. بعضي ها پنجاه بار به زيارت اما رضا(ع) مي روند ولي يك بار هم به زيارت گاه نزديك منزل شان نمي روند، اين اشتباه است . پس در عبادت نگاه فراگير داشته باشيم. الان شب عيد است و خوب است كه به فقرا كمك كنيم. در كمك به فقرا پولداري شرط نيست . در قرآن نگفته است كه فقط پولدارها به فقرا كمك كنند. خداوندا توفيق كنترل زبان، داشتن دست دهنده به فقرا و عبادت مطلوب را به ما عنايت بفرما.

91-12-12

تو چراغ آفتابي گل آفتاب گردان نكند به ما نتابي گل آفتاب گردان ،نه گلي فقط كه نوري نه كه نور بوي باران تو صداي پاي آبي گل آفتابگردان، نه گلي نه آفتابي من و اين هواي ابري نكند به ما نتابي گل آفتاب گردان، تو بتاب و گل بيفشان سر آن ندارد امشب كه برآيد آفتابي گل آفتابگردان. سوال- در مورد خطاب هاي قرآني( سوره يونس آيه 57 )توضيحاتي بفرماييد. پاسخ – اين سوره در مورد قرآن است و خدا همه ي مردم را مورد خطاب

ص: 11354

قرار داده است. خدا مي فرمايد: اي مردم ،براي شما كتابي( قرآن چهار ويژگي دارد) فرستاديم كه موعظه يا نصيحت است. انسان به نصيحت نياز دارد .گاهي انسان موعظه را در قالب شعر يا داستان مي پذيرد. پيامبر فرمود: بليغ ترين و رساترين موعظه، قرآن است زيرا خداوند خودش واعظ است و كتابش هم موعظه است. به فرض فردي كافر است ولي مي تواند به حرف هاي قرآن گوش بدهد كه مي فرمايد :همديگر را مسخره نكنيد ، پشت سرهم حرف نزنيد، سوء ظن نداشته باشيد و ... اينها حرف هاي خوبي است و واقعا موعظه است. يكي از مردم مدينه براي كمك به خانواده اش به سراغ يكي از مكيان آمده بود. اين فرد گفت كه امسال نمي توانيم به شما كمك كنيم زيرا گرفتار شده ايم. فردي آمده است كه ادعاي پيامبري مي كند و مشكلاتي براي ما بوجود آورده است. الان كه مسجدالحرام مي روي حرف هاي او را گوش نده و در گوش هايت پنبه بگذار .اين فرد در گوشش پنبه گذاشت و اعمال حج را انجام داد. او ديد فردي دارد صحبت مي كند (اين فرد پيامبر بود كه آيات 51 سوره انعام را مي خواند)بنابراين پنبه ها را از گوشش درآورد و وقتي به اين آيات گوش كرد، ديد كه حرف هاي خوبي است .در اول اسلام مشركين مردم را از گوش كردن به قرآن منع مي كردند. زيرا مي دانستند شنيدن اين آيات روي مردم اثر دارد و مي گفتند كه وقتي پيامبر قرآن مي خواند سر و صدا ايجاد كنيد. در ادامه ي آيه مي فرمايد: اگر

ص: 11355

شما به موعظه قرآن گوش بدهيد، بيماري دروني شما را شفا مي دهد مثل حسد، كبر، غضب ،كينه . پس اول قرآن را مي شنويم و بعد پالايش مي شويم و شفا مي گيريم. و در ادامه آيه مي فرمايد: هدايت مي شويد يعني بعد خوب مي شويد. در ادامه آيه مي فرمايد :خدا به شما رحمت مي كند. پس قرآن چهار ويژگي دارد :موعظه ، شفا، هدايت و رحمت براي مومنين است. زيرا كسي كه قرآن را فرستاده است واعظ ،شافي ،هادي و رحيم است. پس اين صلاحيت هاي چهارگانه در اين كتاب وجود دارد. ممكن است كه عده اي بگويند كه قرآن چهارده قرن پيش نازل شده است و براي آن زمان كاربرد داشته است و الان كاربردي ندارد. امام صادق(ع) مي فرمايد: قرآن براي يك زمان يا يك گروه نيست. قرآن در هر زماني جديد است. هر قوم و گروهي از قرآن بهره اي دارد. مثلا شما نمي توانيد به معلم شيمي بگوييد كه فرمول آب براي گذشته است و الان ديگر كاربردي ندارد. اصول اخلاق و رشد زمانبردار نيست. كساني كه اين ايراد را بر قرآن مي گيرند بر كتاب حافظ ايراد نمي كنند. با اينكه كتاب حافظ از قرآن الهام گرفته است. و هنوز هم حافظ را مي خوانند. مسئله انرژي در كتاب هاي ابتدايي وجود دارد ولي همين مسئله ي انرژي در كتاب هاي دانشگاهي هم وجود دارد آيا سطح اين دو بحث است ؟خير. هر سطحي به فهم طرف بستگي دارد. امام حسين (ع) مي فرمايد: قرآن چهار سطح دارد: عبارات ،اشارات ،نكته هاي لطيف و حقايق. عبارات

ص: 11356

قرآن براي عموم است. (فهم ابتدايي قرآن براي همه ي مردم است)،اشارات قرآن براي خواص است ،لطايف براي اولياء است.( امام صادق (ع) پس از صرف غذا از خدا و پيامبر تشكر كرد. فردي به امام گفت كه تشكر از پيامبر شرك است. امام فرمود : در قرآن داريم كه خدا و پيامبر شما را بي نياز كرده است. اين فرد گفت كه گويا من اين آيات را نشنيده بودم. پس گاهي اولياء از قرآن نكاتي را برداشت مي كنند كه ديگران متوجه آن نشده اند. در قرآن آياتي داريم كه احكام در آن است و آياتي هستند كه ظاهرا در آن احكام وجود ندارد ولي امام حكمي از آن آيات برداشت مي كنند .وقتي در روز عيد غدير آيه كامل شدن دين آمد ابن عباس گريه مي كرد و مي گفت كه اين آيه مي رساند كه امسال پايان عمر پيامبر است. اين اشاره و لطايف است) و حقايق براي انبياء است . قرآن كريم سطوحي دارد و به درد همه مي خورد. اين موعظه، شفا و رحمت براي همه وجود دارد ولي هر كس به اندازه ي ظرفيتش از آن بهره مي برد. كمترين وظيفه ي ما در مقابل قرآن، گوش كردن به آن است. وقتي قرآن خوانده مي شود حتي اگر سواد نداريم بايد به آن گوش بدهيم و احترام بگذاريم. پيامبر فرمود: هر كس به خدا مشتاق است حرف خدا را گوش بدهد. مثلا شما برنامه اي را خيلي دوست داريد و تكرار آنرا هم نگاه مي كنيد يا به پدرتان خيلي احترام مي گذاريد و حرفش را قطع نمي كنيد.

ص: 11357

شنيدن قرآن در زندگي انسان اثر دارد. خيلي از افراد با شنيدن قرآن تغيير كرده اند. افرادي بوده اند كه عربي نمي دانستند اما با صوت يك قاري تغيير كرده اند. نورانيت كلام و جذابيتي كه كلام قرآن دارد، باعث تغيير در انسان مي شود. ما نبايد همه ي برنامه هاي تلويزيون را تماشا كنيم و هنگام خواندن قرآن آنرا خاموش كنيم به اين بهانه كه تلويزيون خنك بشود. خانم ها معمولا ختم ياسين و انعام دارند. بعضي از سوره هاي قرآن شانس زيادي دارند و اكثرا آنها را مي خوانند مثل انعام و سوره هايي مثل سوره صف شانس كمتري دارند. نكته ي بعدي قرائت قرآن است . خيلي بد است كه افراد باسواد خواندن قرآن را بلد نباشند. الان در آموزش و پرورش طرح خوبي است كه از دوره ابتدايي آموزش قرآن داده مي شود . حديث داريم :سزاوار است مومن نميرد مگر اينكه قرآن را ياد بگيرد يا در حال يادگيري باشد. پس كسي نبايد بگويد كه ما ديگر پير شده ايم و نمي توانيم ياد بگيريم. خوب است كه قبل از شروع جلسات خانگي، قرائت قرآن باشد تا هم بچه ها با قرآن خواندن آشنا بشوند و هم بتوانند ايرادهايشان را برطرف كنند. اين جلسات مي تواند انگيزه اي براي خواندن قرآن و حفظ قرآن باشد. مقام معظم رهبري تاكيد دارند كه آمار قاري هاي قرآن كشور ما بايد ميليوني باشد. البته ما نبايد روي بچه ها فشار بياوريم و بايد آنرا تشويق به خواندن قرآن بكنيم. خواندن سوره هاي كوچك در نماز هم مي تواند افراد را به حفظ قرآن

ص: 11358

تشويق كند. خوب است كه در هر جمعه سوره جمعه خوانده شود و كم كم حفظ شود. يكي از علما مي فرمودند كه من در جواني رو به حفظ كردن قرآن آوردم و سيزده جزء قرآن را حفظ كردم. زيرا روزي داشتم از منبري رد مي شدم و آقايي مي گفتند كه وقتي قرآن مي خواني در بهشت بالا مي روي. يعني قرآن خواندن راه آسانسور بهشت است. روايت داريم كه در بهشت هر كس قرآن بيشتري را حفظ باشد بيشتر بالا مي رود و مي گويند: بخوان و بالا برو. پس هنگام خواندن قرآن گوش بدهيم و خودمان قرآن را بخوانيم و حفظ كنيم( حداقل سوره هاي كوچك را حفظ كنيم). ديگر اينكه قرآن را بفهميم. وقتي خدا در قرآن مي خواهد بگويد كه چيزي مهم است، كلمه ي حق را به آن اضافه مي كند مثلا مي فرمايد: حق تقوا يا حق جهاد را بجا بياوريد يعني نهايت تلاش تان را بكنيد يا درست ادا كنيد. در فارسي وقتي كسي كاري را خوب انجام مي دهد مي گوييم كه حقش را خوب ادا كرد. قرآن مي فرمايد: به كساني كه كتاب را داده ايم حق تلاوت را ادا مي كنند. چطور حق تلاوت را ادا كنيم؟ امام صادق(ع) مي فرمايد: حق تلاوت اين است كه آيات را با ترتيل و شمرده بخوانيم( روايت داريم كه قرآن را با صداي زيبا بخوانيد)،معناي آنرا بفهميم(الان ترجمه هاي زيادي در مورد قرآن همراه با تفسير داريم كه روان است .داريم كه آسمان مي شكافد يعني فرو مي ريزد. ترجمه ي آيت الله مكارم شيرازي خيلي روان

ص: 11359

است. تفاسير خلاصه هم وجود دارد تا با فهم و معناي قرآن آشنا بشويم)، به احكام آن عمل كنيم( در قرآن داريم كه روزه بگيريد و نماز بخوانيد، خشوع داشته باشيد، بايد به اين احكام عمل كرد)،اميد به وعده هاي قرآن داشته باشيم ( باغ هاي زيباي بهشت و نهرهاي جاري و ...را از خدا بخواهيم)، پناه بردن به خدا هنگام خواندن آيات عذاب(از خدا بخواهيم كه آيات عذاب شامل حال ما نشود. افرادي با شنيدن يك آيه عذاب متحول مي شدند. اصحاب پيامبر وقتي دور هم جمع مي شدند آيات عذاب را مي خواندند و گريه مي كنند .در آن زمان هنوز روضه خوانده نمي شد)،از خواندن قصه هاي قرآن سرمشق بگيريم(از داستان يوسف و زليخا بايد درس گرفت و گول نامحرمان را نخورد. يوسف برادرانش را بخشيد و كينه نداشت .ما هم بايد كينه را كنار بگذاريم)، از مثل هاي قرآن عبرت بگيريم(كتاب مثال هاي زيباي قرآن نوشته ي آيت الله مكارم است و آيت الله سبحاني هم كتابي به اين عنوان دارد). سوال- صفحه 254 قرآن كريم را توضيح بفرماييد. پاسخ – ما قرآن سوزي داشته ايم و عده اي نمي تواند قرآن را ببينند. در اين صفحه داريم: عده اي وقتي كتاب آسماني نازل مي شود خوشحال مي شوند پس شنيدن قرآن براي عده اي ايجاد شادي مي كند برخلاف كساني كه وقتي كتاب آسماني نازل مي شد متنفر مي شدند و به آيات آن گوش نمي كردند و نمي گذاشتند كه اين آيات به گوش ديگران هم برسد. سوال- در مورد حق تلاوت قرآن كريم توضيحاتي بفرماييد. پاسخ – خدا

ص: 11360

در قرآن مي فرمايد كه بايد حق تلاوت قرآن ادا بشود. امام صادق (ع) مي فرمايد: براي رعايت حق تلاوت بايد اين مراحل طي بشود: قرائت، فهم معاني،عمل به احكام قرآن، اميد به وعده هاي قرآن ، ترس از عذاب، سرمشق گرفتن از داستان ها ي قرآن و از مثل هاي هاي قرآن درس گرفتن ، امرهاي قرآن را انجام بدهيم و نهي هاي آنرا كنار بگذاريم. يك محصل خوب كسي است كه درس ها را خوب بنويسد، بفهمد و كارهاي درست را انجام بدهد و... اين يك محصل خوب و مطلوب صددرصد است .حالا ممكن است كه محصلي هشتاد درصد خوب باشد و كارهاي مطلوب را انجام بدهد. پس اگر ما نمي توانيم تمام حق هاي تلاوت قرآن را بجا بياوريم حداقل مي توانيم چند مورد آنرا بجا بياوريم و انجام بدهيم. خواندن همه ي قرآن خوب است ولي روي خواندن بعضي از سوره ها و آيات تاكيد شده است. سوره ياسين ، قلب قرآن است . شنيدن اين سوره خيلي سفارش شده است مخصوصا براي اموات و زندگان. سوره ي حشر هم سفارش شده است مخصوصا تامل در اين سوره. امام خميني در وصيت شان به حاج احمد آقا مي فرمايند كه بر تو باد خواندن سوره ي حشر در هر شب. مخصوصا روي پنج آيه آخرش تاكيد كرده اند. داريم كه عظيم ترين آيه در قرآن آيت الكرسي است. پيامبر به امير المومنين فرمودند كه به ازاي خواندن هر كلمه از آيت الكرسي، خداوند پنجاه بركت در زندگي انسان قرار مي دهد. اميدوار كننده ترين آيات قرآن آيه 53 سوره زمر است

ص: 11361

كه براي گناهكاران است ،ترسناك ترين آيات قرآن آيه فمن يعمل مثقال ذرة خير يره و ... است. مادر قرآن سوره ي حمد است. وقتي انسان به ديدن بيمار مي رود خوب است كه هفت مرتبه ي سوره ي حمد را بخواند كه آثار خوبي در زندگي انسان دارد. خدايا قلب هاي ما را به نور قرآن، نوراني كن و كشور ما را قرآني قرار بده.

91-12-05

سوال – من مدتي است كه به مادرم مي گويم كه در مورد كتاب هاي اديان ديگر تحقيق بكنيم زيرا اسلام دين تحقيقي است .مثل انجيل و تورات و تعاليم ساير اديان و بعد دين مان را آگاهانه انتخاب بكنيم. امام مادرم مخالف است، راهنمايي بفرماييد. پاسخ – دينداري و باور به يك دين يكي از ملزومات زندگي بشر است. موجود عاقل بايد بداند كه متعلق به كجاست و نهايت كارش چيست ،اين دين داري است. دين دو نوع است . اديان ابراهيمي (الهي) و اديان غير ابراهيمي(بشري). اديان الهي مثل اسلام ،يهوديت، مسيحيت و مجموع انبيائي كه خدا فرستاده است .حدود 313 پيامبر دين آورده است مثل حضرت نوح، ابراهيم و ... در اينجا اديان بشري مورد بحث نيست يعني فردي ادعايي را مطرح مي كند و باوري را ايجاد مي كند كه اين مكاتب ساخته ي بشر است . اديان الهي در دو چيز مشترك هستند: توحيد و معاد. هيچ پيامبري در اين دو موضوع اختلاف ندارند و در قرآن داريم :در هر امتي پيامبر فرستاديم و همه خدا مي گويند. صفات خدايي كه حضرت نوح مطرح كرده است با صفات خدايي كه حضرت عيسي مطرح كرده

ص: 11362

است، يكي است. صفاتي كه پيامبران براي خدا گفته اند مشترك است. معاد، بهشت و جهنم هم در همه ي پيامبر مشترك است . مطالعه ي كتب اشكالي ندارد ولي وقتي شما به يك پزشك متخصصي مراجعه مي كنيد ، دارو مي گيريد و داروهاي آن هم تاثير دارد ، آيا لازم است كه شما در مورد كل پزشك هاي كشور تحقيق كنيد؟ خير. آيا شما بايد روي تك تك نسخه ها و داروهاي دكتر تحقيق كنيد ؟ اگر شما پيامبر و دين را قبول داريد، بايد نماز را هم قبول داشته باشيد حتي اگر علت آنرا نمي دانيد. پس اديان الهي در مباحث اخلاقي و توحيدي مشترك هستند ولي دين نهايي اسلام است . اصول دين تحقيقي است ولي نبايد گمانه زني كرد. بعضي ها مي خواهند از دين فرار كنند بنابراين بدنبال تحقيق مي روند. مثلا شما داريد در اتوبان مي رويد و راه تان هم درست و راه نزديك است ، آيا شما به دنبال راه هاي قبلي مي رويد و تحقيق مي كنيد؟ اين يك نوع توقف و ماندن است و خوب نيست. در امور بايد به كارشناس مراجعه كرد. حضرت عبدالعظيم حسني خدمت امام هادي(ع) مي آيد و مي گويد: من مي خواهم دينم را بر شما عرضه كنم. توحيد ،معاد، ولايت و ... امام فرمود: دين تو درست است يعني دينش را به يك كارشناس عرضه كرد. اديان گذشته همه يك حلقه هستند كه به حلقه ي نهايي اسلام منتهي شده اند . ما به دين هاي ديگر هم معترض نمي شويم. امام صادق(ع) مي فرمايد: در سه چيز

ص: 11363

است كه همه مي گويند حق با ماست: در دين، در تدبير و در خواهش ها. طبيعي است كه صاحبان اديان مختلف حق را با خودشان مي دانند. ما نمي گوييم كه همه در مورد اسلام تحقيق كنند ولي ما اينكار را نكنيم. باب تحقيق باز است .خدا مي فرمايد :اي پيامبران به مشركان بگو كه استدلال بياورند و اگر مي خواهيد حرف هاي ما را گوش بدهيد. ما بايد اول منطق ديني كه داريم بررسي كنيم. ما بايد در مورد سابقه ي پزشك و كارهاي تخصصي كه كرده تحقيق كنيم. پس شما ببينيد كه راهي كه مي رويد درست است يا خير. اصول دين ما تحقيقي و فروع دين ما تقليدي است. اگر اصول دين ما تحقيقي است، پس ما بايد اول در مورد دين خودمان تحقيق كرده باشيم. توحيد اولين اصول اعتقادي در اسلام است .ما بايد استدلال قرآن ،ائمه و پيامبران را در مورد آن بدانيم . اگر اين استدلال كافي و درست است ديگر ضرورتي ندارد كه ما به دنبال تحقيق در دين ديگري برويم. در رياضي داريم كه مجموع زواياي داخلي مثلث 180 درجه است .آيا نيازي است كه ما تحقيق كنيم كه آيا زواياي داخلي مثلث 90 درجه هم مي شود يا خير، درحاليكه در كتاب سوم دبستان اين ادله آمده است. وقتي ادله ي قرآن و ائمه پاسخ گوي ما است ديگر نيازي به تحقيق نيست. پس ما بايد اول تحقيق درون ديني داشته باشيم و اگر پاسخ را پيدا نكرديم به خارج از دين برويم. اگر كسي در درون دين به جواب نرسيد بايد به جايي برود

ص: 11364

كه به جواب برسد. ولي وقتي به جواب رسيد، ديگر ضرورتي ايجاب نمي شود. سوال – منظور از آيه لا اكراه في الدين چيست؟ وقتي من به دوستانم مي گويم كه دست دادن با نامحرم حتي اگر فاميل باشد جايز نيست و خدا آنرا نمي پسندد ،آنها مي گويند كه خدا در قرآن فرموده است كه در دين اجباري نيست. و ما از روي منظور خاصي با هم دست نمي دهيم، راهنمايي بفرماييد. پاسخ – اگر استادي در اولين روز درس بگويد كه در درس خواندن اكراهي نيست و مي توانيد به دانشگاه نياييد با اينكه كنكور قبول شده ايد، اين حرف درستي است. حالا اگر فرد ثبت نام كرد و به كلاس آمد و بعد تكاليفي به او دادند و او انجام نداد، نمي تواند بگويد لا اكراه في الدرس زيرا كسي كه به كلاس درس مي آيد بايد تكاليف را انجام بدهد. اگر دانش آموزي بيشتر كلاس را غيبت داشته باشد نمي تواند بگويد كه در درس اجباري نيست زيرا اين جمله براي اين دانش آموز نيست .اين جمله براي دانش آموزي است كه از اول سر كلاس نيامده است. فردي نماز نمي خواند و مي گفت كه قرآن گفته است كه نزديك نماز نرويد. در حاليكه قرآن فرموده بود كه درحال مستي به نماز نزديك نشويد. در ادامه ي آيه مي فرمايد: چون دين خيلي روشن و واضح است ،نيازي به اجبار ندارد. اين آيه نمي خواهد بگويد كه در نماز خواندن اجباري نيست بلكه مي خواهد بگويد كه وقتي ظهر است اين قدر روشن است كه نيازي به اجبار كردن براي

ص: 11365

نماز نيست. پس دين اين قدر شفاف و روشن است كه نيازي به اجبار نيست. وقتي فردي مي داند كه اگر عمل جراحي نكند ،يك ماه ديگر مي ميرد ، پزشك مي گويد كه اجباري براي عمل كردن نيست ولي بيمار قبول مي كند كه عمل كند زيرا برايش روشن است كه اگر عمل نكند مي ميرد. لااكراه في الدين براي فروع دين نيست .اگر شما در اسلام انتخاب واحد كرده ايد بايد اين واحدها را بپذيريد. حالا اگر كسي دين اسلام را نپذيرفته است ، مي تواند اين واحدها را نگذراند. اعتقاد و باور تقليد كردني نيست و پذيرفتني است. چرخش زميني اكراهي نيست زيرا روشن است. ما انسان هستيم و با شعور هستيم و يك خالقي ما را ايجاد كرده است كه آن خداست و اين باور مي شود دين. اين خدا از ما كارهايي را هم خواسته است كه مثلا به نامحرم نگاه نكن و نماز بخوان. ما نمي توانيم بگوييم كه ما هيچ ديني را قبول نمي كنيم كه راحت باشيم زيرا چنين انساني يك انسان بي مسئوليت است. اين كار يعني پشت كردن به عقل. من در مدرسه اي كه جشن تكليف بود سخنراني كردم. از بچه ها پرسيدم كه آيا تكليف سخت است يا خير، آنها گفتند كه تكليف سخت است. من سوال كردم كه آيا صبح زود به مدرسه آمدن سخت است يا خير؟ آيا درس خواندن سخت است ؟همه گفتند: بله .سوال كردم كه آمپول زدن سخت است؟ پس درس خواندني كه سخت است خوب است زيرا با درس خواندن با سواد مي شويم و مي توانيم

ص: 11366

كار مناسبي پيدا كنيم. پس هر سختي بد نيست. گاهي تكليف سخت است. ممكن است كه شما به پزشكي اعتماد نداشته باشيد و داروهاي آنرا هم نمي خوريد، اينكار خوب است ولي شما از پاي در مي آييد. اگر ما كاري را شروع كنيم بايد تا آخر برويم و رها كردن كار منطقي نيست. پس دين داري و تقيد سخت است ولي در آينده آثار آنرا خواهيد ديد. پس اعتقادات شما اجباري نيست زيرا خيلي روشن است. سوال- اگر دين براي سعادتمندي دنيا و آخرت ماست چرا خارجي هايي كه دين ندارند زندگي سعادتمندانه اي دارند ؟ پاسخ – هميشه اين تصور پيش مي آيد كه ما ديندار هستيم و خارجي ها بي دين هستند. در حاليكه اين طور نيست .الان در دنيا ،دين داري غالب است حتي در اديان غيرالهي . روزي به يك معبدي رفتم كه هندوها به آنجا مي آمدند، بت مي پرستيدند و نذر و نياز مي كردند. آنها براي باوري اين كار را مي كردند. الان ساير اديان در دنيا غالب هستند. در شب عاشورا در بيت رهبري سخنراني داشتم و در چند دقيقه ي آخر بحثي را مطرح كردم. بعد رهبر به من فرمودند كه اگر اين نكته ي آخري را بيان نمي كردي بحث كامل نمي شد و اين نكته خيلي خوب بود و بحث را كامل كرد. نكته اين بود :هر انساني كه در دنيا مشكل دارد و فقير است دليل بر بد بودن فرد نيست و هر كسي كه امكانات دارد و زندگي خوبي دارد، دليل بر خوب بودن فرد نيست. دربين انسان هاي بد و

ص: 11367

كافر، انسانهاي فقير ومشكل دار وجود دارد ودر بين همان افراد هم انسانهاي خوشبخت و آرام هم وجود دارد. همچنين در بين متدينين هم اين طور است كه هم دردمند و فقير وجود دارد و هم پولدار و كارخانه دار. پس ما نمي توانيم نسخه بدهيم كه هر كس كه با دين است خوشبخت است و مشكل ندارد و هر كس كه بي دين است بدبخت است. اين يك قاعده ي كلي نيست. قرآن مي فرمايد: خوشبخت بودن دوجور است : نعمت و نقمت. قارون پول دارد و سليمان هم پول دارد. و هر دو خوشي مي كنند اما زندگي سليمان نعمت است ولي زندگي قارون نقمت است. قارون خدا را منكر مي شود. البته خدا صبر زيادي دارد .اما بايد آخر كار آنها را ديد. ما در دنيا انسان هايي داريم كه خوب زندگي مي كنند ولي رفاه افراد دليل بر خوب بودن آنها نيست. قرآن ( سوره انعام)مي فرمايد: كساني كه خدا را فراموش مي كنند ما همه چيز به آنها مي دهيم. بخاطر همين قارون همه چيز داشت. ستمگران همه نوع امكاناتي دارند آيا آنها خوب هستند؟ پس گاهي رفاه نقمت است. هر انساني كه بيمار مي شود انسان بدي نيست و برعكس انسان خوبي است ،گاهي خدا او را بيمار مي كند تا به خودش بيايد و توبه كند. اين مباحث را نبايد به دين داري و غير دينداري گره بزنيم. اگر مردم تقوا داشته باشند خدا به آنها بركت مي دهد. فردي موسي را ديد و پرسيد كه كجا مي روي ؟موسي گفت كه مي روم عبادت كنم. او گفت

ص: 11368

به خدا بگو ما عبادت نمي كنيم و تو را قبول نداريم و زندگي راحتي هم داريم. حضرت موسي اين را با خدا مطرح نكرد و خدا از او پرسيد كه چرا اين موضوع را مطرح نكردي ؟موسي گفت كه من خجالت كشيدم. خدا فرمود :بگو كه تو از لذت مناجات با من محروم هستي. بعضي ها فكر مي كنند كه لذت، فقط خوردن و آشاميدن است .اين لذت در حيوانات هم وجود دارد. وقتي پيامبر به نماز مي ايستاد مي فرمود كه من احساس خوشي مي كنم. خوشي را بايد به خوشي مادي و معنوي تقسيم كرد. ممكن است كه ما آرامش مادي داشته باشيم ولي آرامش معنوي نداريم. مسئول بايد متخصص و متعهد باشد. بهترين همسر كسي است كه هم جمال داشته باشد وهم كمال .نبايد اين دو صفت را از هم تفكيك كرد. خوب است كه انسان مومن در دنيا آسايش داشته باشد و آرامش هم داشته باشد. اگر كافران آسايش دارند ولي لذت معنوي ندارند . سوال – صفحه 247 قرآن كريم را توصيح بفرماييد. پاسخ – وقتي برادران يوسف خطا كردند به پدرشان گفتند كه تو براي ما طلب مغفرت كن. پس انسان بايد گناه را توجيه نكند و طلب معفرت بكند، انسان بايد در بعضي از كارها واسطه ايجاد كند يعني توسل كند و انسان بايد به خطاي خودش اعتراف كند. سوال – من بسياري از دستورات اسلام را مثل نماز، روزه ،جهاد، احترام به والدين، يتيم نوازي و ... را مي پسندم ولي مسائلي مثل اينكه چند بار بايد در وضو آب ريخت يا چند بار آب بريزيم

ص: 11369

تا چيزي پاك بشود را قبول ندارم و فكر مي كنم كه اينها ما را از اصل دين كه زيباست باز مي دارد، راهنمايي بفرماييد. پاسخ – اينكارها ما را از اصل دين باز نمي دارد زيرا اين يك مسئله است كه شما آنرا يك بار ياد مي گيريد و عمل مي كنيد. اصل همان طهارتي است كه از وضو حاصل مي شود. مثل پزشك كه به شما دارو مي دهد و اصل ،سلامتي است كه از دارو حاصل مي شود. ولي دكتر مي گويد كه بايد اين دارو را هر هشت ساعت يك بار بخوريد .ما نبايد بگوييم كه چرا هر هشت ساعت يك بار؟ شما مي خواهيد خانه اي بسازيد، اصل ساختن خانه است ولي مقررات خاصي دارد .پس براي رسيدن به اصول بايد از مباني عبور كند. در مباني ديني ما وقتي مي گويند كه نماز صبح دو ركعت است،اين باعث مي شود كه دين از سليقه اي بودن در بيايد. وقتي بچه ها مي خواهند به مدرسه بروند همه بايد لباس يك رنگ بپوشند. زيرا اگر اين كار را آزاد بگذارند بچه ها با چهل رنگ به مدرسه مي آيند و اين خودش يك نكته ي تربيتي است. وقتي همه دو ركعت نماز مي خوانند يا يك مدل خاصي وضو مي گيرند اين باعث نظم و قانونمندي مي شود. اگر در دين ما بي نظمي وجود داشت كار، جاي اشكال داشت. بايد نظم در كل عالم هستي وجود داشته باشد. ما در فاصله ي شب و روز و كارهاي ديگر خيلي دقيق هستيم پس چطور مي شود كه در نماز دقيق

ص: 11370

نباشيم؟ يكي از انبياء الهي داشت خودش را در حمام مي شست و سوسگي را ديد كه خيلي صدا مي كرد. اين پيامبر به خدا گفت كه اين سوسگ به چه دردي مي خورد كه آفريدي ؟ خدا فرمود: اين سوسگ تا بحال چند بار پرسيده است كه ازمن پرسيده كه چرا اين انسان را آفريدي و اين پيامبر به چه دردي مي خورد. احكام ما تعبدي و تعقلي است .ايجاد نظم ،اقتضا كرده است كه همه ي احكام يك دست باشد. اين سوالات اگر براي فرار از اصل دين و بهانه نباشد، اشكالي ندارد. انشاء الله همه ي ما مشمول دعاي «ربنا اتنا في الدنيا حسنه و في الاخرة حسنه وقنا عذاب النار» باشيم.

91-11-28

صبح بي تو رنگ بعدازظهر يك آدينه است بي تو حتي مهرباني حالتي از كينه دارد، بي تو مي گويند تعطيل است كار عشق بازي عشق اما كِي خبر از شنبه و آدينه دارد، جغد بر ويرانه مي خواند به انكار تو اما خاك اين ويرانه ها بويي از آن گنجينه دارد، خواستم از رنجش دوري بگويم يادم آمد عشق با آزار خويشاوندي ديرينه دارد، ناگهان قفل بزرگ تيرگي را مي گشايد آنكه در دستش كليد شهر پُر آئينه دارد. سوال – در مورد خطاب هاي قرآني ( آيه 23 سوره يونس )توضيحاتي بفرماييد. پاسخ – ما مكلف هستيم كه اين قرآن را بفهميم. خدا مي فرمايد :در قرآن تدبر كنيد و آنرا تفسير كنيد. اين تدبر و تفسير فقط مخصوص مفسران نيست. وقتي ما ماشيني مي خريم دفترچه ي راهنمايي دارد .قرآن هم دفترچه ي راهنماي دين ماست و

ص: 11371

بايد بحث ها به سوي قرآن سوق داده بشود. انشاء الله بتوانيم يك دور تفسير قرآن را بصورت ساده بيان كنيم .قرآن براي همه شفا، رحمت ،هدايت و ... است . خداوند در آيه 23 يونس سه نكته را مطرح كرده است. اين آيه در مورد كساني نازل شده است كه مشرك بودند و حرف خدا را گوش نمي داند و مردم را آزار مي دادند. اين آيه مي فرمايد :اي مردم ظلم به خودتان برمي گردد.( در آيه ي ديگري داريم: اگر خوبي كنيد به خودتان كرده ايد) ظلم و ستم كار بدي است حتي به فرض قيامتي هم نباشد ظلم كار ناپسندي است. بخاطر ظلم كردن وجدان انسان ناراحت مي شود. بچه ي كوچك هم از زور گفتن و ظلم بدش مي آيد و ناراحت مي شود. مثلا بچه اي كه به مهدكودك مي رود ،مادرش به او كيك و آبميوه اي مي دهد كه بخورد، اگر بچه ي ديگري بدون اجازه اين خوراكي ها را بخورد اين بچه حتما به مربي اش شكايت مي كند و ظهر هم گريان به خانه مي رود. ممكن است كه مادر بگويد كه من پنج تا به تو كيك مي دهم ولي اين بچه قبول نمي كند زيرا اين بچه زور شنيده است و نمي تواند آنرا تحمل كند. خدا هم ظلم را دوست ندارم و از ظالم بدش مي آيد. فردي از پيامبر سوال كرد كه چكار كنم كه در قيامت درتاريكي نباشم؟ پيامبر فرمود: از ظلم بپرهيز زيرا ظلم باعث تاريكي قيامت است. فردي از پيامبر پرسيد كه اگر من بخواهم با نور به

ص: 11372

صحراي محشر بيايم چكار بايد بكنم؟ پيامبر فرمود: به كسي ظلم نكن تا روز قيامت با نور محشور بشوي. اميرالمومنين مي فرمايد: ظلم مادر همه ي رذائل است. يعني ريشه ي تمام بدي هاي جامعه ظلم است. كسي كه خانواده اش را آزار مي دهد به خانواده اش ظلم مي كند . هر كس در جامعه حقوقي دارد. بطور كلي هر كسي كه در جامعه اين حقوق را رعايت نكند ظلم كرده است. ظلم عبور از مرزها و مرزشكني است. كسي هم كه حق خدا را ناديده مي گيرد به خدا ظلم مي كند. وقتي ما در مورد ظلم صحبت مي كنيم فكرهاي ما به قارون و فرعون مي رود در حاليكه اين طور نيست. ممكن است كه ما با بد پارك كردن به ديگران ظلم كنيم يا با بي دقتي به همسايه ظلم كنيم. شوهر در خانه حقوقي دارد اگر خانه اين حقوق را رعايت نكرد، به شوهرش ظلم كرده است. پس هر حقي كه پايمال بشود ظلمي اتفاق مي افتد. ظلم در زندگي انسان آثاري دارد. اين آيه مي فرمايد كه آخر ظلم به خودتان برمي گردد. يكي از كارهايي كه خداوند زود عقوبت مي كند، ظلم است. يعني اگر به كسي ظلم كنيد به شما هم ظلم خواهد شد. بعضي ها مي گويند كه خيلي از مردم هستند كه ظلم مي كنند ولي زندگي خوبي دارند .اينكه مي گوييم ظلم به خودتان برمي گردد كلام خداست و ممكن است كه مدتي طول بكشد تا به خودمان برگردد. ولي بايد بدانيم كه ظلم به ضرر ظالم است. داريم كه در قيامت ظالم ناراحت

ص: 11373

است و دستش را مي گزد. سوره نحل قرآن مي فرمايد: خدا شما را از سه چيز نهي مي كند: فحشا، منكر و ظلم. روايت داريم: ظلم نعمت ها را سلب مي كند. ظلم امت ها را نابود مي كند. روايت ديگري داريم :ظلم قلب شما را خراب مي كند. ممكن است كه ظالم خوب بخورد و بخوابد ولي لذت ديني ندارد و احساس قساوت مي كند. اين قساوت خيلي بد است. گاهي انسان خودش متوجه نمي شود. در تاريخ قوم هاي ظالم زيادي بودند مثل قوم نوح. ظلم سه نوع است: ظلمي است كه خدا آنرا نمي بخشد كه همان شرك است، ظلم ديگر حق الناس است و ظلم به نفس است. نگاه كردن به نامحرم و دروغ گفتن ظلم است. كسي كه غيبت مي كند به زبانش ظلم مي كند و اين را وقتي مي فهمد كه در محشر زبانش( فردي كه غيبت كرده است) آنقدر دراز مي شود كه زيرا پاها قرار مي گيرد .كسي كه ربا مي خورد به خودش ظلم مي كند. دردعاي كميل داريم كه خدايا به خودم ظلم كردم. ظلم نابخشودني حق الناس است و ظلمي كه اگر توبه كنيم خدا آنرا مي بخشد ظلم به نفس است. گاهي ظلم اقتصادي است. در بحران هاي اقتصادي ظلم هاي اقتصادي برجسته تر مي شود. قوم شعيب كم فروشي مي كردند و حضرت شعيب به آنها مي گفت كه اين كار را نكنيد. حضرت شعيب خيلي صبور بود. روايت داريم كه حضرت شعيب آنقدر از خوف خدا گريه كرد تا چشمهايش را از دست داد. خدا فرمود كه بخاطر تعبدي

ص: 11374

كه در زندگي داري من موسي كليم را خادم تو قرار مي دهم. موسي سالها پيش حضرت شعيب كار كرد. شعيب خيلي به امتش گفت كه كم فروشي نكنيد ولي آنها گوش نكردند و دچار عذاب شدند. صاحبان صنايع اگر از كالا كم بگذارند يا نوع جنس را تغيير بدهند يا در قيمت به مردم اجحاف كنند به مردم ظلم كرده اند و اينها ظلم اقتصادي است كه درگير حق الناس هم مي شوند. گاهي ظلم اجتماعي است. كسي كه حقوق اقشار جامعه را ناديده بگيرد به اجتماع ظلم كرده است. كسي كه در بيرون مغازه اش جنس مي گذارد و كوچه را گرفته، اين ظلم اجتماعي است. بوق زدن در نصف شب هم ظلم اجتماعي است. ماشين هاي عروس نبايد خيابان را ببندند زيرا اين ظلم به اجتماع است . دوستي تعريف مي كردند كه در لندن يكي از مراجع بستري بودند. پرستاري كه كارها را انجام مي داد با ما دوست شد و من از ايشان در مورد زندگي اش سوال كردم ولي او جواب نداد و از اتاق بيرون رفت. من تعجب كردم. وقتي شيفت كاري اش تمام شد و لباس شخصي اش را پوشيد، با من شروع به صحبت كردن كرد. ايشان از من معذرت خواهي كرد و گفت كه آن موقع لباس كار تنم بود و نمي خواستم كه وقتم تلف بشود. بعد در مورد خانواده اش توضيحاتي داد. پس اگر پرستاري در هنگام كارش به كار ديگري بپردازد اين ظلم است . بعضي ها مي گويند كه ما به اندازه ي حقوق مان كار مي كنيم ولي اين نظر

ص: 11375

اشتباه است زيرا شما قرار بسته ايد كه كارها را انجام بدهيد و نبايد به دستمزد توجه كنيد. گاهي ظلم فردي است .بعضي ها به خودشان ظلم مي كنند. كسي كه معتاد مي شود به خودش ظلم مي كند. كسي كه دچار بي بند و باري جنسي مي شوند و دختر خانمي كه عفاف را رعايت نمي كند شانس ازدواج را از دست مي دهد. گاهي ظلم خانوادگي است. آقايي كه صبح از خانه بيرون مي رود و شب به خانه مي آيد بايد در همان ساعتي كه درخانه است حقوق همسرش را رعايت كند. بعضي از آقايان همان ساعات كمي هم كه در خانه هستند پشت كامپيوتر هستند و به خانواده شان توجه نمي كنند. امام خميني هيچ وقت به خانواده اش امر نمي كردند و تا همسرشان سر سفره نمي آمدند غذا را شروع نمي كردند. همسر شهيد مطهري مي گفتند كه نصف شب از اصفهان به تهران آمديم و وقتي به خانه رسيديم ايشان در را باز كردند و براي مان چاي درست كرده بودند. يعني ايشان منتظر خانواده شان بودند. خانم هم بايد حقوق شوهر را رعايت كند. البته بعضي از كارها هم هست كه جزو وظايف خانم نيست ولي بخاطر عاطفه و مهري كه خانم دارد آنها را انجام مي دهد مثل شير دادن بچه يا غذا درست كردن .بعضي آقايان اجازه نمي دهند كه خانم به ديدن خانواده شان برود. اين كارها قوام خانواده را سست مي كند. اگر خانم شما به پدر و مادرش سر نزد، شاد نيست و انرژي لازم براي ادامه ي زندگي را ندارد. ظلم

ص: 11376

ديگر ظلم سياسي است. در تاريخ پادشاهاني بودند كه ظلم سياسي كردند و شايسته سالاري را در نظر نمي گرفتند. تمام اين ظلم ها خطرناك است و به خودمان برمي گردد. وقتي امام حسين(ع) مي خواست به ميدان برود امام سجاد(ع) را در آغوش گرفت و سفارش كرد :اي فرزندم از ظلم بپرهيز مخصوصا از ظلم به كسي كه ياوري جز خدا ندارد. مثلا خانمي كه پدر و برادر ندارد شوهر نبايد به او ظلم كند. كاسب نبايد به پير زني كم فروشي كند و بايد از اين ظلمش بترسد زيرا او جز خدا، كسي را ندارد . در روايت داريم : شديدترين غضب خدا بر آن ظالمي است كه ياور ندارد. سوال – صفحه 243 قرآن كريم را توضيح بفرماييد. پاسخ – سوره يوسف مباحث توحيدي زيادي دارد. حضرت يوسف خواب دو تا از زنداني ها را تعبير كرد و در بين اين تعبير خواب مسئله ي توحيدي را هم به آنها تعليم دارد و فرمود :اي رفقاي زنداني، خدايان متعدد بهتر هستند يا يك خداي واحد؟ اين آيه مي رساند كه انسان مومن بايد از هر فرصتي استفاده كند. امام علي(ع) وقتي به كنار قبرستان مي رسيدند به ياران شان مي فرمودند كه اين آخر كار است. هميشه محيط تبليغ، منبر نيست و ممكن است كه در زندان هم فرصت تبليغ باشد. اگر كسي به كسي ظلم مي كند وظيفه ي شخص ثالث چيست ؟مثلا من كارمند هستم و مي بينم كه همكارم دارد به كسي ظلم مي كند، حالا وظيفه ي من چيست ؟ سه حالت وجود دارد : من از ظلم

ص: 11377

راضي هستم و مي گويم كه او خوب كاري مي كند يا اينكه سكوت مي كنم كه در هر دو حالت من شريك در ظلم هستم يا اينكه از مظلوم دفاع مي كنم. در روايت داريم كه هركسي حق مظلوم را از ظالم بگيرد، با پيامبر در بهشت محشور مي شود. اميرالمومنين به امام حسن(ع) و امام حسين (ع) فرمود: همواره ياور مظلوم باشيد و در مقابل ظالم بايستيد. پس اگر در جامعه ظلم شد ما نبايد بي تفاوت باشيم. روزي من سوار ماشين شدم و مي خواستم مسافت طولاني را بروم. در راه راننده موسيقي حرام گذاشت و وقتي من تذكر دادم راننده گفت كه شما مي توانيد پياده شويد، من پياده شدم ولي سه نفر ديگر هم همراه من پياده شدند. راننده مجبور شد كه موسيقي را قطع كند. خيلي مواقع مذهبي ها ساكت مي نشينند. مثلا در مسافرت هنگام نماز، راننده اي براي ساعت نماز نمي ايستد، اگر همه اعتراض كنند راننده توقف مي كند حتي كسي هم كه نمي خواهد نماز بخواند بايد بگويد: كسي كه مي خواهد نماز بخواند حق دارد و راننده بايد بايستد. پس ما بايد مقابل ظالم بايستيم .ما در روز قدس راهپيمايي مي كنيم تا عليه ظالم قيام كنيم و از فلسطيني ها حمايت كنيم. اگر كارمندي مي بيند كه همكارش دارد ظلم مي كند نبايد ساكت بنشيند و بايد به مظلوم كمك كند. در سوره يونس آيه 23 مي فرمايد :ظلم به خودتان برمي گردد، از هر چه مي خواهيد در اين دنيا استفاده كنيد و آخر به سوي ما برمي گرديد، ما از ظلم

ص: 11378

هايي كه كرده ايد به شما خبر مي دهيم. پول بهلول را دزديده بودند و او به قبرستان رفته بود. به بهلول گفتند كه بايد به دنبال پولت بروي نه اينكه در قبرستان بنشيني . بهلول گفت: هر كس باشد بالاخره به اين مكان مي آيد. خدايا مظلومين همه ي دنيا را ياري بفرما و مهدي موعود را به فرياد همه ي مردم جهان برسان.

91-11-21

من بي تو دمي قرار نتوانم كرد احسان تو را شمار نتوانم كرد، گر بر تن من زبان شود هر مويي يك شُكر تو از هزار نتوانم كرد. سوال – در مورد خطاب هاي قرآني (آيه 27 سوره انفال) توضيحاتي بفرماييد. پاسخ – آيه 27 سوره انفال مي فرمايد: اي كساني كه ايمان آورده ايد به خدا ،رسول و امانات خيانت نكنيد. در اين آيه سه خيانت يعني خيانت به خدا ،رسول و امانت مذمت شده است. گناه خيانت، گناه بسيار زشتي است. و در قرآن و روايات مذمت شده است. پيامبر فرمود: چهار چيز است كه اگر وارد خانه اي بشود بنياد معنوي آن خانه از هم مي پاشد :خيانت، دزدي، شراب خواري و گناهان جنسي . يعني خانه اي كه اين چهار عمل در آن باشد فرو مي ريزد. جاي سه چيز در جهنم است: مكر ،خدعه و خيانت. يعني اگر كسي اين كارها را انجام بدهد جايش در جهنم است. ما سه قسم خيانت داريم :خيانت به خدا. يكي از خيانت هاي به خدا خيانت در باورهاي عبادتي ماست. مثلا اگر كسي در نماز ريا بكند ،اين خيانت است. زيرا اينكار براي خداست ولي فرد آنرا براي

ص: 11379

انگيزه ي غيرخدايي انجام مي دهد. لذا خدا اين كار را قبول نمي كند. در حديث داريم كه در قيامت فردي را مي آورد كه كارهاي خوب زيادي كرده است ولي در كارهايش انگيزه ي الهي نداشته است. اگر من بخاطر ديگران انفاق كنم نه بخاطر خدا ،اين خيانت به خدا محسوب مي شود. پس اگر كاري كه براي خداست به انگيزه ي غيرخدا انجام بگيرد خيانت است. اگر شما لباس بپوشيد براي اينكه مردم خوششان بيايد اشكالي ندارد زيرا شرط لباس پوشيدن، خدا نيست. درعبادت، روزه و حج شرط براي خدا بودن است. يكي از مصاديق خيانت به خدا اين است كه انسان در گفتارش به خدا دروغ بگويد. مثلا نذر كند كه اگر فرزندش خوب شد انفاق كند ولي اين كار را نكند يا از اول قصد اين كار را نداشته باشد. شما حرفي را مي زنيد كه خلاف آن عمل مي كنيد كه اين خيانت است. پيامبر با چهار گروه از يهوديان جنگ داشتند. بني قريضه به پيامبر خيانت كردند و با مشركين همدست شدند. ابولبابه راز پيامبر را با اشاره افشا كرد و به پيامبر خيانت كرد.البته او بعدا توبه كرد.درمسجدالنبي ستوني بنام ابولبابه يا توبه است كه او خودش را به آنجا بست. خيانت به پيامبر گناه بزرگي است. پيامبر خالدبن وليد را براي گرفتن زكات فرستاد و او را به شهادت رساندند، اين خيانت به پيامبر است. در سوره حجرات داريم كه از خدا و پيامبر جلو نيفتيد. اگر كسي به توصيه ي پيامبر عمل نكرد اشكالي ندارد .مثلا سنت پيامبر سلام به بچه ها و لبخند است ولي

ص: 11380

اگركسي اين كارها را نكند اشكالي ندارد . پيامبر فرمود :جانشين من علي است .اگر كسي اين امر رسول را نپذيرفت ، اين يك نوع خيانت است. در زمان ما اگر كسي به قرآن عمل نكند و حرف پيامبر راگوش نكند ، اين كار يك نوع خيانت است .اگر كسي در لواي پيامبر كار غيراسلامي انجام بدهد اين خيانت است. يكي از مصاديق خيانت به پيامبر جعل حديث است. خيانت در امانت مفهوم عام دارد يعني يكي از اقسام خيانت، خيانت در امانت است كه در اين آيه آمده است. امانت چيست ؟ گاهي امانت، فرد است. اگر شما عالم ديني و شهدا را فراموش كنيد و پا روي حق آنها بگذاريد، اين خيانت است. خيانت ديگر خيانت به اشياء است. مثلا فردي پيش شما چيزي را مي گذارد .امام سجاد(ع) فرمود: اگر قاتل پدرم شمشيرش( شمشيري كه با آن پدرم را كشت) را نزد من به امانت بگذارد، به آن خيانت نمي كنم. وقتي پيامبر مكه را فتح كردند، در خانه ي خدا بسته بود. كليد دست فرد مشركي بود. پيامبر كليد را بعنوان امانت گرفت كه بت ها را بشكند. بعد عباس، عموي پيامبر به پيامبر گفت كه آيا مي شود من كليد دار كعبه بشوم؟ آيه نازل شد كه اي پيامبر، خدا به شما فرمان مي دهد كه امانت را برگرداني حتي اگر فرد مشرك باشد. در روايتي پيامبر فرمود: اگر مي خواهيد به كسي نمره بدهيد به طولاني بودن نمازش نگاه نكنيد بلكه به اداي امانت و راستگويي او نگاه كنيد. كميل داشت به صداي قاري كه زيبا قرآن مي خواند

ص: 11381

گوش مي داد و مي گفت كه او خيلي زيبا مي خواند. همين قاري قرآن در جنگ با اميرالمومنين كشته شد و حضرت او را به كميل نشان داد و گفت اين همان قاري قرآن بود. او با امام زمانش جنگيد و خيانت كرد. يكي از بدترين خيانت ها، خيانت به بيت المال است. حضرت علي(ع) فرمود: بدترين خيانت، خيانت به امت است. اگر به وقت يا مال مردم خيانت بشود، اين بدترين خيانت هاست. روايت داريم :افشاي سِر ديگران ،خيانت است. خيلي موارد گفتگويي در مجالس اتفاق مي افتد كه آنرا در سايت ها و اينترنت مي گذارند كه اين خيانت است. گاهي حرفها در مجالس امانت هستند و نبايد از مجلس بيرون بروند. مثلا شما در مورد آقايي كه براي تحقيق آمده اند اطلاعاتي مي دهيد كه اين ها امانت است و نبايد از مجلس خارج بشود. گاهي خيانت اقتصادي است. رسول اكرم از جايي رد مي شدند كه ديدند فردي گندم مي فروشد ولي زير گندم با روي گندم فرق دارد. حضرت فرمود: تو خيانت و نيرنگ كرده اي و اين كار حرام است. مثلا فروشنده به مشتري يك دست ليوان نشان مي دهد ولي همان نوع ليوان را نمي دهد و جنس نامرغوب مي دهد يا اگر شما پول جنس مرغوب را از مشتري بگيريد و جنس نامرغوب تحويل بدهيد، اينكار خيانت است. ما در قرآن پنج آيه در مورد كم فروشي داريم ،واي بر كم فروشان. مومني داشت جان مي داد ولي داشت عذاب مي كشيد. ايشان كاسب بود. از شاگردش پرسيدند كه اشكال ايشان چه بود؟ شاگرد گفت كه

ص: 11382

او دو تا پيمانه داشت. با پيمانه اي كه بيشتر بود گندم مي خريد و با پيمانه اي كه كمتر بود گندم مي فروخت يعني سنگ يك كيلويي خريد و فروش او با هم فرق داشت. مرحوم خوانساري مي فرمود كه فردي مومني در نجف به سختي و فلاكت افتاد ،سخت هم جان داد. گفتند كه در نجف بيماري وبا آمد و پزشكان آبليمو را تجويز كردند ،آبليمو گران شد و اين آقا آبليموي قلابي درست مي كرد و مي فروخت. اين خيانت اقتصادي است كه بازاري ها و توليد كننده ها بايد خيلي دقت كنند. حتي داريم كه پارچه اي كه در آفتاب بهتر نشان داده مي شود را نبايد در آفتاب نشان داد و بايد آنرا در سايه نشان داد. اميرالمومنين در بازار اشك مي ريخت و مي فرمود: مي فروشيد و مي خريد ولي قيامت را فراموش كرده ايد. در بازار به فروشنده اي ماهي و خرما و ... ياد مي داد كه چطور فروشندگي كنند و به آنها تذكر مي داد. خيانت ديگر خيانت خانوادگي است. زن و شوهر بايد براي همديگر باشند. دين مي فرمايد كه زن و مرد لباس همديگر هستند و بايد همديگر را بپوشانند. اگر ما مواظب لباس مان نباشيم و كثيف بشود، ديگر نمي تواند از ما حفاظت كند. مرد پادشاه وجود و زن ملكه است ، اين دو بايد با هم و در كنار هم زندگي را اداره كنند. اگر زن يا مردي به همسرش خيانت كرد ، بداند كه روزي او هم مورد خيانت قرار مي گيرد. البته دفع فساد به فساد نيست. پيامبر

ص: 11383

فرمود :تو به كسي كه به تو خيانت كرده است، خيانت نكن و خائني را اضافه نكن. سوال – صفحه 233 قرآن كريم را توضيح بفرماييد. پاسخ – قرآن تقسيم بندي هايي دارد .در اين صفحه داريم كه مردم دو دسته هستند : خوشبخت و بدبخت (منظور خوشبختي مادي نيست ).كساني كه خوشبخت هستند جاي شان در بهشت است. سوال – براي پرهيز از خيانت چكار بايد كرد؟ پاسخ – روايت داريم: راس كفر خيانت است و راس نفاق خيانت است . يعني مهمترين كار منافقين خيانت است . نقطه ي مقابل خيانت امانت است. كسي كه به اهداف امام و خون شهداي بي اعتنايي كند خائن است .مردم انقلاب كردند و شهيد بهشتي ها قانون نوشتند بنام قانون اساسي كه استوانه ي انقلاب است و بر اساس آن كشور را ساختند. اين دستاورد با ارزش صدها شهيد و جانباز دارد .مسئولين نبايد به ارزش هاي مردم خيانت كنند. درتعيين افراد بايد دقت شود. اگر كسي در جايگاهي باشد كه بداند كسي بهتر از او هم هست ،اگر آن جايگاه را رها نكند، اين خيانت است. شيخ عباس قمي بالاي منبر بود و ديد كه ملا تربتي پاي منبر نشسته است. ايشان خودش پايين آمد و گفت كه شما از من بهتر صحبت مي كنيد. مرحوم شيخ انصاري كه از علماي بزرگ نجف بود به مردم گفت كه سعيد علما از من قويتر است، به دنبال او برويد. سعيد علما گفت كه من چند سالي است كه از نجف دور بوده ام و شيخ از من اولي تر است ولي باز شيخ قبول نكرد و

ص: 11384

چندين نامه رد و بدل شد. بعضي ها براي شوراي شهر و مجلس كانديدا مي شوند. در اول انقلاب وقتي از كانديداها سوال مي كردند كه شما به چه كسي راي مي دهيد آنها به رقباي شان راي مي دادند. در انتخاب رياست جمهوري اگر مي بينيد كه فردي از شما بالاتر است كنار برويد تا او رئيس جمهور بشود. لجباري دركارهاي سياسي بد است . اگر مجموعه ي نظام صلاح مي بينند كه فلاني به درد فلان كار نمي خورد فرد بايد قبول كند و اين امانت داري است. اگر من ببينم كه فردي از من بهتر است ولي باز مي خواهم در همان جايگاه بمانم، اين كار من خيانت است . سوال – راه كارهايي در مورد خيانت بفرماييد. پاسخ – گاهي ما مسير غلطي مي رويم و به نتيجه ي منفي مي رسيم ، بعد به دنبال راه كار مي رويم. مثلا به شما مي گويند كه قند بدن شما سر مرز است ولي شما گوش نمي كنيد و به خوردن قند ادامه مي دهيد تا اينكه رگ هاي قلب تان بسته مي شود. بعد به بيمارستان مي روييد و مي گوييد كه ذكري بگوييد كه بيمار شفا پيدا كند. ذكر اين آقا قند نخوردن نبوده است . اسلام گفته است كه دخترخانم نبايد رابطه نامشروع داشته ، ولي دختر اين كار را مي كند و آبرويش در شهر مي رود بعد مي گويند كه ما چه نمازي بخوانيم. مثلا خانم شوهرداري كه به شوهرش خيانت كرده است ، آبرويش رفته است ، طلاق هم گرفته و زندگي از هم پاشيده شده

ص: 11385

است بعد مي گويد كه چه سوره اي بخوانم كه زندگي ام درست شود. راه كار عفت ورزيدن است . ما نبايد بگذاريم كه در زندگي مان خيانت پيش بيايد. كسي كه اختلاس كرده است و حالا زندگي اش بهم ريخته است نياز به ذكر ندارد زيرا اينجا جاي ذكر نيست. زيرا ذكر يعني ياد .شما بايد اين ذكر را از قبل داشتيد كه به اين راه نمي افتاديد. مثلا خواستگاراني آمده است و دختر همه ي خواستگاران را رد كرده است و حالا كه خانم چهل سالش شده است دنبال راه كار مي گردد. گاهي سوءتدبيرهاي خودمان باعث بوجود آمدن مشكلات مي شود. توصيه ي ما اين است كه عفت بوزيم و هر چيزي را در مسير خودش انجام بدهيم يعني عدالت. اگر ما مرز را رعايت كنيم خيانت پيش نمي آيد . خيانت يعني عبور از مرز و تجاوزو در سوره توبه داريم : پيامبر كساني كه حدود خدا را حفظ مي كنند. آقايي در زندان بود و قرار بود كه چشمش را از حدقه در بياورند زيرا روي صورت آقايي اسيد پاشيده بود( ايشان نتوانسته بود كه طلبش را بگيرد وعصباني شده بود) كه چشم ها و بيني آقا از بين رفته بود و دادگاه هم به قصاص حكم كرده بود. اين آقا خيلي ناراحت بود و مي گفت كه چكاركنم ؟ اين آقا زماني كه مي خواست اسيد بپاشد بايد فكر مي كرد و جلوي خشم خودش را مي گرفت .آقايي با چوب به سر خانمش زده بود و خانم به كما رفته بود و حالا مي پرسيد من چه سوره

ص: 11386

اي را بخوانم يا چكار كنم ؟ ما خودمان مشكلاتي را مي آفرينيم و بعد به دنبال راهكار هستيم. انشا الله خداوند ما را جزو خيانت كاران قرار ندهد و انشاءالله همه ي جوانان زندگي گرمي داشته باشند و مشكلات شان مرتقع شود.

91-11-14

سوال – در مورد خطاب هاي قرآني (سوره انفال آيه 29، يا ايهاالذين امنوا ...)قرآن توضيحاتي بفرماييد. پاسخ – سالروز پيروزي انقلاب را گرامي مي داريم. ما توقعات خودمان را از خدا در قالب دعا بيان مي كنيم ولي خدا هم از ما توقعاتي دارد كه اين توقعات به نفع خود ماست. سوره انفال آيه 29 مي فرمايد :اي كساني كه ايمان آورده ايد، اگر تقوا داشته باشيد و پرهيزگار باشيد،خدا براي شما راه تشخيص قرار مي دهد(ما به شما وعده مي دهيم كه راه درست را از غلط تشخيص بدهيد. تقوا به انسان درجه ي تشخيص مي دهد و در بحران ها انسان مي تواند راه را تشخيص بدهد ،اينها فقط بخاطر آگاهي نيست زيرا خيلي از دانشمندان و علما در بحران ها گمراه شده اند)، خدا زشتي هاي زندگي شما را مي پوشاند( كسي نمي گويد كه حُر كه بود، همه مي گويند حر چه كسي شد) و خدا شما را مي آمرزد. خدا صاحب فضل زياد است . تقوا بايد به سبك زندگي ما بيايد يعني درگفتار ،نگاه ها ،ميهماني ها و ... حضرت امير المومنين از جنگ صفين برمي گشتند كه از قبرستاني در كوفه عبور كردند. داريم كه وقتي از كنار قبرستان رد مي شويد بگوييد كه ما هم به شما ملحق مي شويم. حضرت علي(ع) فرمود:

ص: 11387

اي كساني كه در سرزميني زندگي مي كنيد كه وحشتناك است، اي كساني كه خانه هايتان تاريك است، اي كساني كه غريب هستيد، اي كساني كه تنها هستيد ،اي كساني كه در وحشت هستيد، شما از ما جلو افتاده ايد و ما هم به شما مي رسيم. اي مردگان اگر من بخواهم به شما سه خبر مي دهم و اگر شما بخواهيد به ما خبر بدهيد يك خبر مي دهيد. حضرت رو به قبرها كردند ( حضرت با اين كار اميد و روحيه به اصحاب شان مي دهند )و فرمودند :خانه هايي كه شما داشتيد الان افراد ديگري در آن زندگي مي كنند و خانه هايتان خالي نيست ، همسرانتان هم ازدواج كرده اند و دارند زندگي مي كنند و اموال تان هم تقسيم شد .پيام شما چيست؟ حضرت امير به اصحاب فرمودند :اگر خدا به اينها اجازه مي داد كه جواب مرا بدهند آنها مي گفتند: همانا بهترين چيز تقوا است. در قرآن يا ايهاالذين امنو اتقوالله زياد داريم كه كنار آن يك خبري هم هست. در قرآن داريم: اي مردم تقوا داشته باشيد، درست صحبت و محكم كنيد. يعني در گفتار تقوا داشته باشيد. و حرف هاي تان را كنترل كنيد. اي مومنان تقوا داشته باشيد با وسيله (توسل به پيامبر و اهل بيت)به سمت خدا برويد. اي مردم تقوا داشته باشيد ،با سابقين باشيد. پس تقوا بايد در همه ي كارها باشد. در سوره حشر داريم كه اي مردم تقوا داشته باشيد و كارهايي كه به عالم ديگر مي فرستيد حساب شده باشد. تقواي در گفتار كنترل زبان، تقواي در رفتار كنترل

ص: 11388

رفتار است، تقوا در مسائل اقتصادي پرهيز از لقمه ي حرام است .روايت داريم كه در هر كاري بسم الله بگوييد. وقتي ما اول غذا بسم الله را مي گوييم اگر لقمه حرام باشد ما تكاني مي خوريم كه اين با بسم الله جور در نمي آيد و همين بسم الله گفتن مانع از خوردن لقمه ي حرام مي شود. پس بسم الله گفتن قبل از غذا به ما اجازه نمي دهد كه شراب يا چيزهاي ناپاك بخوريم. اگر شما روي صفحه ي كامپيوتر بسم الله بزنيد وقتي كامپيوتر را روشن مي كنيد باعث مي شود كه شما به هر سايت و وبلاگي نرويد .زيرا خداوند فرموده است كه رابطه با نامحرم جايز نيست. ياد خدا مي شود ترمزي براي ورود به سايت حرام. مسلماني گوسفندي را دزديده بود و وقتي مي خواست آنرا سر ببرد گفت :بسم الله الرحمن الرحيم و بعد دست نگه داشت و گفت خدايي كه به من گفته براي ذبح گوسفند بسم الله بگويم همان خدا فرموده است كه بايد دست دزد قطع بشود، بعد گوسفند را به صاحبش پس داد . اگر ما بخواهيم اهل تقوا بشويم و تقوا را در زندگي مان پياده كنيم چكار بايد بكنيم ؟بايد به خطبه ي 193 نهج البلاغه (خطبه ي متقين) مراجعه كنيم. همام خدمت اميرالمومنين آمد و گفت كه تمام صفات ريز متقين را براي من تعريف كنيد. امام فرمود: اگر تقوا داشته باشيد كافي است .همام اصرار كرد و امام صد و ده ويژگي براي متقين شمارد. ما نبايد بگوييم كه صد و ده صفت خيلي زياد است و ما

ص: 11389

اصلا به سراغ آن نمي روييم. كسي كه شناي كامل نمي داند مي تواند به داخل آب برود و راه برود .علما در گذشته به شاگردان شان مي گفتند كه اين خطبه را حفظ كنند. شرح هاي زيادي هم براي اين خطبه نوشته شده است. آيت الله مكارم شيرازي هم دو جلد كتاب(اخلاق در نهج البلاغه) در شرح اين خطبه نوشته اند .دراين خطبه اميرالمومنين سبك زندگي را به ما مي گويد. سعي كنيد كه اين خطبه را يك بار بخوانيد . امام فرمود: اهل تقوا گفتارشان و منطق شان صواب است.صواب يعني درست .درحالات مرحوم كاشف الغطاء (سيماي فرزانگان شرح حال علما است. مرحوم دواني هم در كتابي مفاخر اسلام را نوشته اند. يك جلد اين كتاب شرح حال آقاشيخ عباس قمي است.)داريم كه يك شب صداي شيون و گريه كاشف الغطاء بلند شد و ديديم كه دارد استغفار مي كند. از ايشان پرسيدند كه چه اتفاقي افتاده است ؟ايشان فرمودند كه من داشتم كتابي را مطالعه مي كردم و به فتوايي رسيدم كه برايم عجيب بود و دنبال سند اين فتوا گشتم ولي آنرا پيدا نكردم. بعد گفتم كه چرا بعضي ها فتواي بدون سند مي دهند و سند آنرا ذكر نمي كنند. شب خوابيدم و در خواب ديدم كه به صحن اميرالمومنين وارد شدم و ديدم كه آيت الله محقق صاحب شرايع درس مي دهد. خوشحال شدم كه به پاي منبر ايشان بروم. وقتي خواستم وارد درس شان بشوم به من گفتند كه آقا گفته اند كه شما را به درس راه ندهيم. من گفتم كه من هم عالم و مرجع هستم.

ص: 11390

ولي مرا راه ندادند، بعد از درس خدمت آقا رفتم و علت را سوال كردم. ايشان گفت كه آيا تو همه ي كتاب ها را گشتي كه اين طور پشت سر علما حرف زدي؟ گفتم :من سند را پيدا نكردم. ايشان فرمود: ملا فيض كاشاني اين سند را در كتابش (وافي)آورده است. از خواب بيدار شدم و كتاب را باز كردم و سند فتوا را يافتم. اين يك روياي صادقه بود. بخاطر اين حرفي كه زده بود گريه و شيون مي زد. البته اينها افراد مقرب خداوند هستند و خدا زود مچ آنها را مي گيرد. الان زمان انتخابات است. ما نبايد كسي را تخريب كنيم. در مورد علما و مراجع لطيفه و جوك نگوييم. حرف هاي مان راحساب شده بزنيم اين مي شود تقواي زباني. در مورد قضاوت كردن حساب شده صحبت كنيم. خوبي ها و بدهي ها را ببينيم و بدهي ها را برجسته نكنيم. حرف هاي مان مطابق با واقعيت باشد. ما نبايد كه به حرف هاي ديگران ،كلماتي را اضافه يا كم كنيم. ما بايد در همه ي گفتارمان خدا را در نظر بگيريم . امام فرمود :پوشش اهل تقوا ميانه روي است .پوشش يعني در تمام مسائل اعتدال دارند. بيشتر مشكلات ما در ازدواج بخاطر افراط و تفريط است. بايد شيوه ي ما در گفتار و رفتار و تمام مسائل زندگي ميانه روي باشد. در تمام پيام هايي كه به مناسبت درگذشت مرحوم دكتر حبيبي نوشته شده بود همه اذعان داشتند كه ايشان فرد معتدلي بود. ايشان هيچ وقت توهين و جسارت نمي كردند. در تشييع جنازه ي ايشان همه

ص: 11391

ي گروه ها وجود داشتند و اين نشان دهنده ي ميانه روي ايشان بود. بايد ميانه روي در كارهاي اجتماعي هم باشد. اگر ما با كسي دوست شديم نبايد همه ي رازهاي مان را بگوييم و در اينجا هم بايد اعتدال رعايت شود. حتي در دشمني هم بايد اعتدال رعايت شود. فردي هر روز به ديدن پيامبر مي آمد و پيامبر به او فرمود كه يك روز درميان به ديدن من بيا. پس در صله رحم هم بايد معتدل بود. امام فرمود :اهل تقوا متواضع هستند يعني متكبر نيستند و فخر نمي فروشند. مرجعي مي فرمودند كه من بعضي از درس هاي قرآن آقاي قرائتي را يادداشت مي كنم. و در صحبت هايم از نقل قول ايشان استفاده مي كنم. اين تواضع فرد را مي رساند. آقا شيخ مرتضي زاهد منبري در تهران بودند. يك روز ايشان به منبر رفتند و خيلي بد صحبت كردند. علما و پامنبري ها به ايشان اعتراض كردند. بعدا ايشان گفتند كه منبري بعد از من، فرد ضعيفي بود و نمي توانست خوب صحبت كند، اگر من خيلي خوب صحبت مي كردم ،منبر او زمين مي خورد بخاطر همين من سطح منبر را پايين آوردم تا او ضربه نخورد. آقا شيخ عباس قمي بالاي منبر بود و ديد كه ملا عباس تربتي پايين نشسته است .ايشان از منبر پايين آمد و گفت كه شما بهتر از من صحبت مي كنيد. بي دليل كسي آقا شيخ عباس قمي نمي شود زيرا آنها در زندگي خيلي دقت مي كردند. وقتي كسي شغل مهمي دارد بايد در تواضع دقت داشته باشند. سوال- صفحه

ص: 11392

226 قرآن كريم را توضيح بفرماييد. پاسخ – وقتي حضرت نوح فرمان داد كه سوار كشتي بشويد نام خدا را برد . در قرآن داريم :بنام خدا حركت مي كنيم. سوال – در مورد صفات متقين توضيحاتي بفرماييد. پاسخ – امام علي (ع)فرمود :اهل تقوا سخن شان صواب است، پوشس شان ميانه روي است ،مشي آنها تواضع است ، چشم هايشان را از حرام مي بندند و گوشش شان را به حرف هاي نافع مي دهند. گوشش شان را صرف حرف هاي بيهود نمي كنند. گوش مي تواند موعظه قرآن و اشعار خوب گوش بدهد بجاي غيبت، موسيقي حرام و ... ما مي توانيم از اين صد و ده صفات متقين ،حداقل چند تاي آنرا در زندگي مان پياده كنيم .پس اگر تقوا داشته باشيم راه فرقان باز مي شود. خدايا گفتار ما را صواب، پوشش ما را اعتدال و مشي ما را تواضع قرار بده،خدايا گوش و چشم ما را از حرام بپوشان .

91-11-07

در آسمان عرش تمام ستاره ها بر نور با شكوه تو دارند اشاره ها،چشم تو آئينه است نه آيئنه چشم توست بايد عوض شود روش استعاره ها ،شصت وسه سال عمر سراسر زلال تو داده است آبرو به تمام هزاره ها ،همواره با نسيم مسيحايي اذان نام تو جاري است براوج مناره ها ،گل واژه اي براي هميشه است نام تو ثبت است بر جريده ي عالم دوام تو. سوال – چرا با وجود اينكه ايراني و صاحب تمدن قوي و طولاني هستيم بايد فرهنگ عربي را بپذيريم. چه مي شد كه هر مليتي يراي خودشان پيامبري داشت ؟ پاسخ

ص: 11393

– آغاز هفته ي وحدت را تبريك مي گوييم و ولادت پيامبر و امام صادق(ع) را تبريك مي گوييم ،انشاءالله ما درمدينه زائر قبر ايشان باشيم. ما از طريق قرآن مي خواهيم پيامبر را بشناسيم. آياتي كه از پيامبر تعريف كرده است زياد است. در آيه 157 سوره اعراف مي فرمايد: (كه پيامبر ده ويژگي دارد) پيامبري كه براي شما آمده است رسول و فرستاده ي خداست، نبي است و از طرف خدا به او وحي مي شود ، فرد عادي بوده است، نام اين پيامبر هم در تورات و هم در انجيل آمده است( پس پيامبر مورد تاييد پيروان موسي و عيسي هم هست. همه ي يهوديان مي دانستند كه او پيامبر آخري است ولي لجاجت ورزيدند)، پيامبر مردم را به كار خوب دعوت مي كند، پيامبر مردم را از كار بدي باز مي دارد، اين پيامبر هر چيزي پاكيزه اي را بر شما حلال مي داند، پيامبر چيزهاي خبيث را هم حرام كرده است ، پيامبر خرافات را از شما برداشت. و نگذاشت كه شما با خرافات زندگي كنيد، پيامبر موانعي را كه شما براي خودتان تراشيده ايد را برداشت. حالا وظيفه ي ما در مورد اين پيامبر چيست ؟ اين آيه مي فرمايد: پيامبر را قبول كنيد و به او ايمان بياوريد، با احترام از او ياد كنيد ،پيامبر را ياري كنيد با تقوا و عمل تان، از قرآن تبعيت كنيد،شما رستگار هستيد. پيامبر به مردم بگو كه من بر همه ي مردم مبعوث شده ام . پس آيه بالا جواب سوال را مي دهد. كساني كه مي گويند: چرا ما بايد

ص: 11394

از دين عربي تبعيت كنيم بخاطر شبهه اي است كه افتاده است. كساني با اصل دين و اسلام مخالف هستند و مي خواهند به باورهاي لطمه بزنند. مثلا مي گويند كه چرا ما بايد نام عربي روي فرزندان مان بگذاريم ؟ چرا نماز راعربي بخوانيم و بعد مي گويند چرا پيامبر ما عرب باشد بايد ايراني مي شد و در آخر مي گويند كه اين قرآن را پيامبري عربي آورده است پس آنها را كنار بگذاريم. پس اين افراد مي خواهند دين را كنار بگذارند بخاطر همين شبهه در باورهاي ايجاد مي كنند. در هيچ جا پيامبر نگفته است كه من رسول الله عرب هستم. داريم كه من فرستاده شده ام براي همه ي جهانيان ، ما تو را براي همه ي مردم فرستاديم ، اي مردم پيامبر براي همه ي شماست .در هيچ جاي قرآن نگفته است كه اي پيامبر ما تو را براي عرب فرستاده ايم . پيامبر جهاني است .فردي كه جهاني است مليتي هم دارد .مثلا پيامبر مليت عربي دارد ، ممكن است مليت فارسي يا ... داشت .پيامبر اسلام پيامبر فرهنگ عرب نيست بلكه يپامبر فرهنگ ارزش هاست. فردي وارد مسجد شد و ديد كه سلمان(فارس بود)، بلال( حبشي بود) و سهيل( رومي بود) و اباذر(عرب بود)در اطراف پيامبر نشسته بودند .در ميان اين اصحاب ملاك، ارزش است. روايت داريم كه اگر ايمان ده درجه باشد سلمان درجه اش ده است. و رتبه ي اباذر از سلمان كمتر بود. پيامبر و قرآن با فرهنگ غلط عربي مبارزه كرده است و آنرا تاييد نكرده است .مثلا قرآن با تبرُج (بي حجابي)

ص: 11395

مبارزه كرد. در حاليكه در همان زمان در ايران حجاب وجود داشته است. پيامبر نمي گويد كه چون در عرب بي حجابي رواج دارد من هم با آن موافق هستم. عده اي از عربها دختران شان را زنده بگور مي كردند و شراب مي خورند. عربهاي كارهاي خوب هم داشتند كه اسلام آنرا تاييد كرد. مثلا چهارماه از سال جنگ نمي كردند، سخاوتمند و ميهمان دوست بودند. اين شبهه ها بخاطر درك نكردن صحيح رسالت پيامبر است. پيامبر براي جهانيان مبعوث شده است ولي اولين مخاطبان پيامبر جامعه ي اطرافش بودند يعني عرب ها و بخاطر همين قرآن عربي نازل شد كه آنها بفهمند. در مورد اسامي هم روايات زيادي داريم. اين اسامي ارزشي است يعني چون نام شخصيت علي است نام فرزندان مان را علي مي گذاريم و اين ارتباطي به عرب بودن يا فارس بودن ندارد. پيامبر چون به حضرت ابراهيم علاقه داشت نام پسرش را ابراهيم گذاشته بود. اين نام گذاري براي ارزش است .ترجمه ي اسامي، ارزش را منتقل نمي كند. خود اسامي نورانيتي دارد كه منتقل مي شود. فردي به امام صادق(ع) گفت كه نام دخترم را فاطمه گذاشته ام. امام فرمود :مبادا دخترت را بزني زيرا نام او ،نام مادرم زهراست. درتاريخ ده ها نمونه داريم كه پيامبر خط بطلاني بر ملاك بودن عرب كشيد كه يكي از آنها در فتح مكه بود. وقتي مكه فتح شد و بت ها شكسته شد، براي گفتن اذان، پيامبر، بلال را كه حبشي بود انتخاب كرد .فردي نارحت شد و گفت :چرا بلال اذان مي گويد.بعد آيه نازل شد كه ان اكرمكم

ص: 11396

عندالله اتقيكم. راوي مي گويد كه در منا بودم و شنيد كه پيامبر اعلام كرد: عرب بر عجم، سياه بر سفيد برتري ندارد مگر با تقوا. حضرت علي (ع) نشسته بود و خواهرش ام هاني به بيت المال آمده بود كه حقش را بگيرد و حضرت سي درهم به او داد. فرد ايراني نزد حضرت آمد و آقا سي درهم هم به او داد. ام هاني اعتراض كرد كه چون من عرب هستم و خواهرشما هستم ،بايد به من بيشتر از فرد ايراني مي دادي. امام فرمود: هيچ كدام از اينهايي كه تو مي گويي در قرآن نيست. همه ي نوه هاي گاندي مي گويند كه فاميل ما گاندي است زيرا گاندي شخص مبارزي بوده است و همه مي خواهند خودشان را به گاندي منتسب كنند حتي نوه هاي دختري . انتساب هاي ما هم به اين جهت است. پس اسلام دين ارزش است نه عرب و عجم. قرآن به زبان عربي نازل شده است زيرا جامعه ي آن زبان عرب بوده اند و امروز هم بايد با همان لحن خوانده بشود .نماز، شعار جهاني اسلام است و همه ي ملت هاي دنيا با اين شناخته مي شود. اسامي بخاطر حفظ شخصيت هاست. خانمي به من گفتند كه من به حضرت زهرا حسودي مي كنم زيرا شوهر ،فرزندان و پدري به اين خوبي داشت .بالاخره بايد پيامبر در جامعه اي مبعوث مي شد. اگر پيامبر از قوم فارس بود مليت هاي ديگر مي گفتند كه چرا ايشان فارس است. اسلام فرمود :اين پيامبر همه ي شماست .در ضمن حضرت زهرا سه شب گرسنه خوابيد و

ص: 11397

شوهرش بيشتر در جنگ بود و... سختي هاي زيادي كشيد. اين سوالها ريشه دار است و عده اي دين را نمي خواهند. دين و اسلام ارزشي است. سوال – در قرآن از پيامبر بعنوان رحمت للعالمين ياد شده است. آيا انجام هفتاد جنگ كه خود پيامبر هم در آن حضور داشتند و خون هايي ريخته شد، با اين صفت پيامبرمنافات ندارد؟ پاسخ – اين خودش مظهر رحمت است. مثل پزشكي كه سينه را مي شكافد تا بيمار را عمل كند. اصل اول در اسلام جنگ نبوده است. درهيچ جنگي اسلام شروع كننده ي جنگ نبوده است. اصل اول صلح و پذيرش حق است. قرآن در سوره نحل مي فرمايد كه مردم را سه جور دعوت كن :با حكمت ،موعظه و مناظره .اين شعار اسلام است .پيامبر سيزده سال در مكه جنگ نكرد. پيامبر را خيلي اذيت كردند و اصحابش را كشتند ،شكنجه كردند و اموال آنرا غارت كردند ولي شمشير دست نگرفت و جنگ نكرد. بيشتر جنگ هاي پيامبر دفاعي است. يعني دشمنان حمله كردند يا خيانت كردند. ده تا از جنگ هاي پيامبر جنگ است و بقيه درگيري هاي جزئي است. و جنگ جدي نيست. در فتح مكه خونريزي اتفاق نيفتد. در جنگ تبوك هم خونريزي اتفاق نيفتاد و پيامبر در مرز قراردادي را امضا كردند. در صلح حديبيه پيامبر صلح را پذيرفت با اينكه به نفع مشركان بود. مجموعه كشته هاي پيامبر در جنگ ها بيشتر از 1500 نفر نيست. در تاريخ طبري داريم كه در جنگ احد هفتادنفر و در جنگ بدر هشتاد نفر، درجنگ خندق نُه نفر خيبر ،در فتح مكه

ص: 11398

سه نفر ... كشته شده اند. غربي ها درماهواره اين شبه ها را ايجاد مي كنند درحاليكه در جنگ هاي صليبي و جنگ جهاني اول ،ميليون ها نفر كشته شده اند. آنها جنگ هاي خودشان را نمي بينند. نكته ي مهم اين است كه در اسلام جنگ براي خداست .در سوره بقره داريم :بجنگيد براي خدا. پس جهاد هم عبادت است. جنگ براي كشورگشايي نيست بلكه براي توحيد است. رئوساي مكه اجازه نمي دادند كه غلامان و بردگان به پيامبر و اسلام ايمان بياورند. و آنها را تهديد مي كردند. پيامبر بايد با آنها مي جنگيد تا سخن اسلام را به گوش مردم برساند. در قرآن داريم: كساني كه با شما مي جنگند، شما هم با آنها بجنگيد. و به آنها تجاوز نكنيد .خدا فرمود كه از مستضعفان دفاع كنيد و دين را بر آنها عرضه كنيد. پس بايد راه را باز كرد. در قرآن داريم :مسلمانان، چرا جنگ نمي كنيد و مستضعفان را نجات نمي دهيد؟ براي فتنه بجنگيد. اسلام در جنگ به ارزش هاي اخلاقي اهميت داده است .پيامبر فرمود :اي علي ،با هيچ كس نجنگ مگر اينكه او را به اسلام دعوت كني. بعضي از قبايل به اسلام دعوت شد. وقتي جنگي شروع مي شد پيامبر مي فرمود بخاطر خدا حركت كنيد، كسي را قطعه قطعه نكنيد، پير مرد و زن را نكشيد، در غذاي مشركين سم نريزيد، با اسير حسن معاشرت داشته باشيد . اينها رحمت است. وقتي غده ي سرطاني در بدن باشد پزشك آن را درمي آورد ،اين از رحمت پزشك است. قبيله اي مي خواستند پيامبر را ترور

ص: 11399

كنند و ... پس بايد با اينها مقابله مي شد. در فتح مكه تمام مشركيني كه با پيامبر جنگيده بودند ، پيامبر آنها را بخشيد. در فتح مكه فردي پرچم به دست گرفت و گفت كه امروز، روز انتقام است، پيامبر پرچم را گرفت و آنرا به علي داد و گفت بگو: امروز روز رحمت است. فتح مكه بالاترين رحمت پيامبر نسبت به مشركين بود. در جنگ حنين، پيامبر به تمام تازه مسلماناني كه سابقه ي جنگ داشتند غنيمت داد. حتي به ابوسفيان هم غنيمت دادند. پس پيامبر، پيامبر رحمت است. امروز دشمن روي قسمت هاي مهم تاريخ دست گذاشته است و آنرا تحليل نمي كند.مثلا مي گويند كه اين پزشك تيغ جراحي دست گرفت و قلب مرا شكافت، ممكن است كه عده اي تحت تاثير قرار بگيرند و بگويند چه پزشك بي رحمي . اين فرد نمي گويد كه اين پزشك اول دارو داد، توصيه كرد بعد كه بيمار گوش نكرد با وسايل ديگر ... و در آخر براي بهبود بيمار عمل جراحي كرد. آنها نمي گويند كه چقدر پيامبر زخمي شد و آزار ديد ولي فقط دعا مي كرد و مي گفت كه خدايا آنها را هدايت كن. هيچ پيامبري به اندازه ي من اذيت نشد .پيامبر تعداد زيادي را عفو كرد. آنها فقط جنگ پيامبر را مي گويند ولي نمي گويند كه آنها با پيامبر چه كردند. اگر پدري بچه اش معتاد شد نبايد او را دعوا كند؟ براي تربيت بچه، گاهي مدير بايد دانش آموز را اخراج كند. رحمت پيامبر در زواياي مختلفي خودش را نشان مي دهد. پيامبر يك رحمت

ص: 11400

ويژه به مومنين دارد و يك رحمت به همه ي جهانيان دارد. سوال – صفحه 219 قرآن كريم را توضيح بفرماييد. پاسخ – در اين صفحه داريم :اگر به حقيقت قرآن و رسالت پيامبر شك داريد از اهل كتاب مسيحيان و يهوديان بپرسيد تا آنها به شما بگويند كه قرآن حق است.البته اگر عناد نداشته باشند. سوال – در مورد سنت نبوي توضيحاتي بفرماييد. پاسخ – در فرهنگ ما ايرانيان نوروز جا افتاده است. اعياد و جشن هاي مذهبي بايد در ميان ما پررنگتر بشود. جشن مسيحيان براي بچه ها يك خاطرات خوشي دارد. آنها بابا نوئلي دارند كه براي آنها هديه مي آورد. اين كار تولد حضرت مسيح را در ذهن آنها ماندگار مي كند. كساني كه قبر پيامبر را زيارت كرده اند ، به شكرانه ي آن زيارت ،يك جعبه شيريني به مدارس بچه شان ببرند يا به مسجد محل ببرند. كساني كه نامشان هم نام با پيامبر يا امام صادق است يا مشتقات آن است، امسال هديه اي به اهل فاميل يا محل بدهند. يعني بچه اي كه نامش محمد يا مصطفي است با شيريني به مدرسه برود كه اين كار باعث نام تبيين مي شود و اين كار باعث مي شود كه پدر و مادر يا فرزند به والدينش هديه بدهند. در هديه دادن كميت مهم نيست كيفيت مهم است. هر كس به اندازه ي بضاعتش هديه بدهد. خانم هايي كه همسرشان هم نام پيامبر است حتما به همسرانشان هديه بدهند تا از اين نام تكريم شود. حتي در ادارات هم مي توانند اين كار را بكنند. خوب است كه مجريان

ص: 11401

در اين هفته سخنان شان را با صلوات شروع كنند.

91-10-30

سوال – در مورد خطاب هاي قرآن(آيه 45و 46 سوره انفال) توضيحاتي بفرماييد. پاسخ – آيه 45 و 46 سوره انفال مي فرمايد :اي مومنان وقتي با دشمن ملاقات مي كنيد، و در مبازرات با دشمن برخورد مي كنيد ثبات قدم داشته باشيد و زياد ذكر خدا را بكنيد. عامل ثبات قدم باعث مي شود كه انسان سنگر را حفظ كند و عامل ذكر خدا باعث مي شود كه جلو خطرات را بگيرد و اين ذكر سلاح ما مي شود. يكي از اصحاب اميرالمومنين به آقا مطالبي را گفت و امام فرمود: انشاءالله خدا در دنيا و آخرت تو را ثابت قدم بگذارد. ثبات قدم مهم است .در بعضي از زيارت ها هم اين دعا را داريم و در آخرالزمان تاكيد شده است كه دعاي غريق (يا الله يا رحمن يا رحيم يا مقلب القلوب ثبت قلبي علي دينك)را زياد بخوانيد. ثبات قدم يعني اينكه شبهات در دين نتواند انسان را از پاي دربياورد. خار در بيابان ريشه ندارد و سريع كنده مي شود ولي درختاني كه در جنگل و بيابان ها هستند سريع كنده نمي شوند و محكم هستند يعني هر چه انسان ريشه دارتر باشد، محكم تر است. در قرآن داريم: افراد پاكيزه (منظور از پاكيزه دين داري است) باورهاي محكمي دارند كه مثل درخت ريشه اش در زمين و شاخه اش در آسمان است .در روايت داريم كه مثل گل هاي بياباني باشيد نه مثل گل هاي گلخانه .گل هاي گلخانه دراثر يك باد، سريع از بين مي رود. ثبات قدم در

ص: 11402

جايي مطرح است كه انسان در آن نلرزد. گاهي انسان در حال زيارت است، و داشتن ثبات قدم كار راحتي است. گاهي خانمي در خانه اي زندگي مي كند كه شوهرش ضد دين است يا فرد در كشوري زندگي مي كند كه مرتب در گناه قرار دارد، اين موارد جاي ثبات قدم است. قرآن در سوره ي تحريم در مورد حضرت آسيه همسر فرعون مي فرمايد :اي پيامبر اين زن را براي مومنان مثال بزن. اين زن ثابت قدم در دربار فرعون،اعتقادش را به موسي حفظ كرد. اصحاب كهف در شهري بودند كه حاكمان آن ظالم بودند آنها هجرت كردند و از آن شهر بيرون رفتند. حبيب نجار مومن آل ياسين بود .تمام مردم فرستادگان حضرت عيسي را اذيت مي كردند ولي حبيب نجار در مقابل آنها ايستاد، كتك هم خورد ولي ثبات قدمش را از دست نداد و به بهشت رفت. مسلمانان وقتي از مكه به مدينه هجرت كردند چيزي نداشتند و در اثر شكنجه افراد نيمه جاني بودند ولي در مقابل شكنجه ثبات قدم شان را حفظ كردند. در شرايط عادي ثبات قدم داشتن راحت است ولي اگر انسان در شرايط سخت قرار بگيرد، داشتن ثبات قدم سخت است. مصداق ديگر ثبات قدم در جنگ است. خدا مي فرمايد كه در جنگ ثابت قدم باشيد و زياد ذكر خدا را بگوييد. در جنگ احد وقتي مسلمانان شكست خوردند و عده اي از مسلمانان شهيد و زخمي شدند و عموي هم پيامبر شهيد شد، مسلمانان در شيار كوهي رفتند و ديدند كه دشمنان شعار مي دادند :درود بر هُبَل و پيامبر به مسلمانان گفت

ص: 11403

كه شما هم شعار الله الاَجل بدهيد تا آرام بشويد. در روز عاشورا امام حسين(ع) ذكر لاحول ولا قوة الابالله العلي العظيم را تكرار مي كرد. اگر شما مشكلاتي در زندگي تان داريد ثابت قدم باشيد. در روز عاشورا وقتي جنگ سخت مي شد و دشمنان به آنها حمله مي برد، اصحاب به يكديگر مي گفتند كه به حسين نگاه كنيد تا آرام شويد. امام از مرگ هراسي نداشت و آرام بود. بعضي مي گويند كه من پنج سال است كه به زيارت امام رضا(ع) مي آيم ولي حاجت نمي گيرم ، پس سال ديگر نمي آيم. امام حسين(ع) در گودي قتلگاه اين حرف را نزد. امام حسين(ع) تمام فرزندان و اصحابش را از دست داده بود ولي باز مي فرمود : خدايا راضي هستم به رضاي تو. آيا وضعيت شما اين طور است؟ بعضي مي گويند كه ايشان امام بودند. بله، ولي اصحاب كهف افراد عادي بودند. يكي از اصحاب امام صادق(ع) را دستگير كردند و گفتند كه اسامي شاگردان امام را بگو ولي او اين كار را نكرد. صد و بيست ضربه شلاق به او زدند كه در ضربه هاي آخر گوشت بدن او كنده مي شد. ايشان نتوانست طاقت بياورد و گفت كه نزنيد ، من اعتراف مي كنم. يكي از زنداني ها صداي او را شنيد و فرياد زد كه اسامي آنها را نگو، به ياد روزي بيفت كه در مقابل خدا بايد جواب بدهي، تو يك نفر هستي. او دوباره گفت كه من نمي گويم. شما بدانيد كه افراد بي مشكل پيدا نمي شود ولي بدانيد كه بايد ثبات قدم

ص: 11404

داشته باشيد و ذكر خدا را زياد بگوييد. ما در قرآن فقط در مورد ذكر، كلمه ي بسياري را داريم ولي در مورد نماز و قرآن نداريم. امام صادق(ع) مي فرمايد: خدا براي هر چيزي حد گذاشته است مگر ذكر خدا، پس زياد ذكر بگوييد. شما مي توانيد ذكرها را از روي كتاب هاي معتبر كه داراي ذكر از معصومين است بخوانيد و نيازي نيست كه به افراد متفرقه مراجعه كنيد. خدا در ادامه آيه مي فرمايد :از خدا و پيامبر اطاعت كنيد. يعني تمام كارهاي ديني و شرعي ما، يا بايد مستند به خدا باشد يا مستند به سنت پيامبر باشد. ائمه مي فرمودند كه مستند ما خدا يا پيامبر است. دركتاب كافي در باب استناد به قرآن و سنت داريم كه امام صادق(ع)مي فرمايد :همه ي كارهاي ما بايد به قرآن يا سنت برگردد. آنها دين را تشريح مي كنند ولي روي حرف خدا و پيامبر حرف نمي زنند. ائمه فرموده اند كه اگر براي شما حديثي نقل شد، آنرا با قرآن و سنت تطبيق دهيد و اين احاديث نبايد مخالف با قرآن و سنت باشد .هرچه ما در تاريخ گرفتاري پيدا كرده ايم بخاطر عدم اطاعت از خدا و پيامبر است. يپامبر براي نبردي از مدينه خارج شدند و در بين راه روزه شان را باز كردند و در كنار بركه ي آبي مقداري آب خورند و گفتند كه ما مسافر هستيم و بايد روزه مان را باز كنيم. عده اي گفتند كه ما اين كار را نمي كنيم يعني آنها از پيامبر پيشي گرفتند. پيامبر به آنها فرمود:شما نافرمان هستيد. پيامبر

ص: 11405

در جنگ احد به رزمندگان گفت كه در اينجا بمانيد و تا من نگفته ام اين منطقه را رها نكنيد ولي آنها با پيروزي اوليه اين منطقه حساس را خالي كردند تا به جمع آوري غنائم بپردازند. اين كار باعث شكست در جنگ احد شد. پيامبر بر جانشيني پس از خودشان تاكيد زيادي كردند. حديث غدير حديث صحيحي است. اَلواني يكي از بزرگان اهل سنت عربستان است كه كتابي در بيست جلد نوشته است و احاديث صحيح را درآن جمع آوري كرده است كه يك از آن احاديث ،حديث غدير است. حديث غدير قابل انكار نيست. فردي پايان نامه اي نوشته است در مورد طبري و روش او (طبري ازعلماي صد سال پيش است)،ايشان مي نويسد كه مي گويند :طبري اهل سنت نبوده است و شيعي بوده است. ولي اين طور نيست طيري از اهل سنت بوده است .ايشان كتابي در مورد سند حديث غدير و تواتر آن نوشته است و بخاطر همين به او مي گويند كه طبري شيعه بوده است. پيامبردر غدير فرمود : آنچه كه لازم بود، به شما گفتم. اگر دنياي اسلام به اين آيه عمل كنند بسياري از اين حكومت هاي مستكبر بر مسلمانان حاكم نمي شوند. چرا اسرائيل در كشورهاي اسلامي دخالت مي كند؟ چرا عربستان اين قدر در مقابل كشورهاي امريكا ذليل است؟ اينها بخاطر اين است كه به حرف خدا و پيامبر گوش نكرده اند. خدا در ادامه آيه مي فرمايد: مسلمانان با يكديگر نزاع نكنيد زيرا سست مي شويد و آبروتان مي رود. مقام معظم رهبري هم مي گويند كه با يكديگر نزاع نكنيد و وحدت

ص: 11406

داشته باشيد. اگر كسي مي خواهد در مورد حق تحقيق كند، اين كارخوبي است ولي اگر مي خواهد در خيابان شلوغ كند و اختلاف ايجاد كند، اين كار خوبي نيست. به جان هم افتادن كارخوبي نيست .بعضي ها فتواهايي مي دهند كه مسلمانان به جان هم بيفتند. قرآن در مورد زنده به گور شدن بچه ي مشركان مي فرمايد: شما به چه گناهي كشته مي شويد؟ بعضي ها چطور فتوا مي دهند كه بمب گذاري كنند؟ هر كس كه لااله الاالله مي گويد: خونش محترم است. خدا، پيامبر و كعبه بين ما مسلمانان مشترك است.مسيحيان چنين فتواهايي در بين خودشان نمي دهند .بين مسلمانان اختلافات اعتقادي وجود دارد ولي نبايد باعث نزاع و به جان هم افتادن مسلمانان باشد. مناظره و گفتگوخوب است و نبايد جلوي آنرا گرفت. دانشجو حق دارد كه تحقيق كند و به نتيجه برسد ولي نزاع باعث مي شود كه شما سست بشويد و آبروي تان نمي رود. مسئولان هم بايد در مسائل سياسي به اين دو نكته توجه كنند كه باعث نزاع نشود. گاهي ما يك ساعت سخنراني مي كنيم و عده اي قسمت كوچكي از سخنراني را برمي دارند يا آنرا جابجا مي كنند و در سايت مي گذارند. آيا اين كار درست است ؟اين كار بي ديني و بي تقوايي است .در انتهاي آيه مي فرمايد: خدابا صابران است. سوال –صفحه 212 قرآن كريم را توضيح بفرماييد. پاسخ – در اين صفحه داريم: اگر كسي يك احسان كند ،خدا آنرا پاسخ مي دهد ، به همان اندازه ي احسان، خير مي دهد، آنرا زياد مي كند، در زندگي

ص: 11407

غبار غم و ذلت چهره شما را نمي گيرد و در زندگي خوار نمي شويد و به بهشت مي روييد. كساني كه دست شان به خير است بدانند كه خدا يك احسان آنها چهار پاسخ مي دهد. آيه 45 و 46 سوره انفال در فضاي جنگي نازل شده است. زيرا در جنگ اطاعت از فرمانده مهمتر و تاثير اختلاف بيشتر است. ما در تمام فضاهاي جامعه مي توانيم از اين آيه استفاده كنيم. خدا مي فرمايد: اي مسلمانان، در جنگ ثابت قدم باشيد( دركربلا 72 نفر در مقابل عده ي زيادي از لشكريان دشمن بودند. حُرّ در كربلا شعري مي گويد كه تعداد شما بيشتراست ولي ما ثابت قدم هستيم)، زياد ياد خدا كنيد، از خدا و پيامبر اطاعت كنيد و نزاع نكنيد زيرا سست مي شويد و آبروي تان مي رود و صابر باشيد. ما از اين آيه مي توانيم در خانواده استفاده كنيم. وقتي در خانواده عده اي با هم قهر باشند اختلاف زياد مي شود و باعث غيبت مي شود و قهر بوجود مي آيد. عروس يا داماد نمي تواند بگويد كه ما مادرشوهر يا مادر زن را نمي خواهيم. زيرا بخشي از شخصيت شوهر يا زن شما آنها هستند .نزاع و اختلاف بد است .وقتي دو تا مغازه دار با هم اختلاف دارند هر دو ضربه مي خورند. و كارائي شان را ازدست مي دهند. گاهي منشا اختلاف بخاطر اعمال ديني است يعني من اهل نماز و روزه هستم ولي برادرم اهل شراب و معصيت است. ولي بيشتر مواقع اختلاف بين متدينين هم وجود دارد. هيچ خانواده اي صددرصد با هم

ص: 11408

توافق ندارند ولي نبايد به جان هم بيفتند. در آخر آيه خدا مي فرمايد كه خدا با صابرين است. خدا در قرآن به صابران درود فرستاده است . امام حسن عسگري(ع) درسن 28 سالگي به شهادت رسيدند و شش سال امامت كردند. شهادت امام حسن عسكري(ع) را تسليت مي گوييم.

91-10-16

سوال – در مورد يا ايها الناس هاي قرآن (آيه 105 سوره مائده )توضيحاتي بفرماييد. پاسخ – آيه 105 سوره مائده مي فرمايد: اي كساني كه ايمان آورده ايد مواظب خودتان باشيد اگر عده اي در اطراف شما گمراه شدند آنها به شما ضرر نمي رسانند، اگر شما راه خودتان را درست برويد. بازگشت همه به سوي خداست . اين آيه زماني نازل شد كه بعضي ها مسلمان شدند و به پيامبر گفتند كه ما مسلمان شده ايم ولي پدر و مادر و برادران مان مشرك هستند و ما در ميان آنها زندگي مي كنيم ، نكند كه گمراهي آنها هم به ما سرايت كند.تكيلف ما چيست؟ بعد اين آيه نازل شد: اي مومنان اول خودتان را حفظ كنيد. در زمان طاغوت، دوستي مي گفت كه در ظهر به نمازخانه دانشگاه خواجه نصيرالدين طوسي رفتم ولي در بسته بود. استادي به من گفت كه مي خواهي نماز بخواني؟ گفتم :بله .ايشان گفت كه در اين دانشگاه من و يك استاد ديگر نماز مي خوانيم. اگر شما در جايي قرار گرفتيد كه همه گناهكار هستند شما بايد مواظب خودتان باشيد و تاثير نپذيريد. در قرآن داريم: انسان در گروي تلاشش است ،هر كس كار خوب مي كند براي خودش است ،مواظب خودتان و خانواده تان باشيد

ص: 11409

يعني مي گويد :قبل از اينكه شما روي كسي اثر بگذاريد مواظب خودتان باشيد كه از كسي اثر نگيريد. خانواده هايي هستند كه همه بدحجاب هستند ولي يك دختر خانم مي خواهد حجابش را حفظ كند، مطمئنا با سرزنش هايي هم روبرو مي شود. پس انسان نبايد تحت تاثير جو قرار بگيرد. بعضي ها به رنگ محيط درمي آيند. شخصي خدمت امام صادق(ع) آمد و گفت: من براي امام حسين(ع) عزاداري مي كنم ولي فرزندانم مرا مسخره مي كنند، تكليف من چيست ؟ امام فرمود: همه را رها كن ولي تو با ما باش .آيت الله بهجت به كساني كه منبر مي رفتند مي فرمود: انشاءالله خدا دردنيا و آخرت شما را ثابت قدم نگه دارد. اميرالمومنين اين دعا را در مورد يارانش مي فرمودند. اين دعا را در زيارت عاشورا هم را داريم. پيامبر فردي را براي تبليغ دين به شهري فرستاد. او مدتي ماند و به پيامبر پيام فرستاد كه در اينجا هيچ كس مسلمان نيست جز من .پيامبر فرمود: تو به تنهايي يك امت هستي. علي بن يقطين در دربار هارون الرشيد بود. امام موسي كاظم(ع) به او فرمود كه من چند چيز را براي تو ضمانت مي كنم و تو يك چيز را براي من ضمانت كن. من ضمانت مي كنم كه لو نروي، زندان نروي ،كشته نشوي و تو هم ضمانت كن كه كار مردم را راه بيندازي. آسيه همسر فرعون در قصر فرعون زندگي مي كرد كه كافر بود. گاهي افرادي در محلي كار مي كنند كه در آنجا حجاب را رعايت نمي كنند يا رشوه مي گيرند و

ص: 11410

... شما بايد مواظب خودتان باشيد البته كارتان سخت مي شود ولي خدا شما را حمايت مي كند. پس انسان نمي تواند بخاطر اينكه در جمع گناهكاري قرار گرفته، گناه انجام دهد و عذر بياورد. امام كاظم (ع) سرسفره اي نشستند، سر آن سفره شراب آوردند. امام بلند شدند و فرمودند كه گوشت ،پوست و خون ما با شراب ارتباطي ندارد. حالا وظيفه ي ما در مقابل كساني كه گناه مي كنند چيست؟ما در مقابل كساني كه گناه مي كنند وظيفه اي بنام امر به معروف و نهي از منكر داريم .براي اجرايي شدن امر به معروف و نهي منكر چند راه وجود دارد. امام علي(ع) مي فرمايد كه اهل دين علاماتي دارند :راست مي گويند ،امانت دار هستند، وفاي به عهد دارند و به ضعفا رحم مي كنند. ما چند جور ضعيف داريم :ضعيف جسمي ،ضعيف مالي (كه از نظر اقتصادي و ضعيف هستند)، ضعيف اعتقادي (كه دچار شبه هستند كه علما بايد آنها را هدايت كنند) و ضعيف رفتاري كساني هستند كه منكر انجام ميدهند و گناهكار هستند. مثل كسي كه شراب مي خورد يا دزد است يا خطا مي كند. يكي از مصاديق رحمت، رحم بر ضعفا است. يك گناهكار بيمار است و بايد او را مداوا كرد نه اورا ترك كرد. آقاي سيدمهدي قوام يكي از منبري هاي مشهور تهران بود. يك شب ايشان در خانه خوابيده بودند كه صداي آي دزد را مي شنود. در بيرون از خانه عده اي دزدي كه ازخانه ي ايشان فرشي دزديده بود را گرفتند. دزد را پيش قوام آوردند ولي ايشان گفت كه اين

ص: 11411

دزد از من طلب دارد او را رها كنيد. مردم رفتند و قوام دزد را به خانه آورد و گفت كه فرش را بردار و برو ولي يك چهار چرخ بخر و روي آن ميوه بفروش ولي دزدي نكن. پيامبر بر باليني يك پسر يهودي كه بيمار بود نشست و پسر گفت كه دلم مي خواهد مسلمان بشوم ولي از پدرم مي ترسم. پيامبر به پدرش گفت كه اجازه مي دهي كه اين بچه مسلمان بشود؟ و پدراجازه داد. بچه شهادتين را گفت و از دنيا رفت .پيامبر فرمود كه او را تشييع جنازه كنيد و در قبرستان بقيع دفن كنيد. وقتي پيامبر از قبرستان بيرون مي آمد خدا را شكر مي كرد كه امروز يك نفر بدست او مسلمان شده است. اين رحمت بر ضعفا است .فرد ضعيف رفتار ،مرتكب منكر مي شوند. ما مي توانيم روي افراد تاثير بگذاريم و رفتار آنها را درست كنيم. بعضي ها از اين آيه برداشت(سوره مائده آيه 105) بر نفي امر به معروف و نهي ازمنكر كرده اند. ده ها آيه در مورد امر به معروف و نهي از منكر در قرآن داريم .الان شرايط تذكر سخت شده است و حتي عده اي موضع مي گيرند و ناسرا مي گويند. در قديم اگر پيرمردي در مورد حجاب تذكر مي داد، اگر فرد رعايت هم نمي كرد مي گفت :چشم ،ولي الان ممكن است كه حجابش را بردارد يا بگويد كه به شما ربطي ندارد. اولين توصيه اين است كه ما در مورد منكر اعطاي بينش كنيم. يعني اعلام كنيم كه چه كاري خوب است و چه كاري

ص: 11412

بد است يعني آثار خوب و بد را در جامعه مطرح كنيم .قرآن وقتي روزه يا نماز را مطرح مي كند آثار آن يعني تقوا را مي گويد. فيلم هايي كه صدا و سيما مي سازد بايد جوري باشد كه منكر را منكر جلوه بدهند و خوبي را هم خوب جلوه بدهند. در مورد حجاب بايد گفت كه چادر يك ارزش است و مجريان صدا و سيما يك الگو هستند. تمام ادارات، بيمارستان ،دانشگاه ، فرودگاه و ... ما مي توانند از مجريان صدا و سيما الگو بگيرند. پس ما براي اينكه بتوانيم امر به معروف ونهي ازمنكر را در جامعه انجام بدهيم بايد اعطاي بينش كنيم و آثار نماز، حج ، حجاب و ... را بگوييم. متولي اين كار همه ي مردم هستند. صاحب بن عُباد خيلي با سخاوت و خيلي ميهمان دوست بود، در ماه رمضان هزار نفر را افطاري مي داد. به او گفتند كه تو اين سخاوت را ازچه كسي ياد گرفته اي؟ او گفت: از مادرم . مادرم هر شب پولي زير بالشت من مي گذاشت و مي گفت :فردا در راه مدرسه ،اولين فقيري را كه ديدي ،اين پول را به او بده .پس مادر سخي بود . بدحجابي را مادر در خانه ايجاد مي كند. تمام خصوصيات ما در خانه ايجاد مي شود. اين كار بر گردن همه ي مردم است .مديران مدرسه، دانشگاه صدا و سيما، ادارات و ... اگردست به دست هم بدهند، تاثيري ايجاد خواهند كرد. توصيه بعدي از بين بردن زمينه هاست .اگر بتوان زمينه ي گناه را از جامعه كم كرد گناه هم

ص: 11413

كم مي شود. قبلا شماره تلفن ها مشخص نبود ولي الان شماره ها روي تلفن مي افتد و اين زمينه ي مزاحم تلفني را در جامعه كم مي كند. اگر انگشترسازي، انگشتر طلا براي مردان نسازد،زمينه ي اين گناه از جامعه برداشته مي شود زيرا طلا براي مرد حرام است .بعضي فكر مي كنند كه طلا فقط سرنماز اشكال دارد ولي اين طور نيست. وقتي بيشتر مانتوهاي كه در بازار توليد مي شود كوتاه است ،اين خودش زمينه ي گناه را در جامعه افزايش مي دهد. گاهي شلوارهاي پاره مي دوزند يا آنقدر فاق آنها را كوتاه مي گيرند كه وقتي جوان خم مي شود تمام بدنش پيدا مي شود. اگر توليد كننده ها اين نوع شلوار را توليد نكنند، اين باعث از بين رفتن زمينه ي گناه مي شود. وقتي جلوي ورود مواد مخدر به كشور گرفته شود زمينه ي اعتياد كم مي شود. توصيه سوم اين است كه جايگزين مناسب داشته باشيم .ما نمي خواهيم همه چيز را نفي كنيم . اسلام رهبانيت (در گوشه اي تنها عبادت كردن) را نفي كرده و جهاد را جايگزين رهبانيت مي كند. به پيامبر گفتند كه در بني اسرائيل فردي است كه هشتاد سال عبادت كرده است. آيه آمد كه در شب قدر دعا و عبادت كنيد كه ثواب آن بيشتراز هزار ماه عبادت است .وقتي خدا فرمود :بت نپرستيد ،فرمود: بجاي آن خدا را بپرستيد. ما مي گوييم كه درمجالس عروسي مشروب نباشد، اختلات هم نباشد و موسيقي حرام هم نباشد. پس در عروسي چكار كنند ؟ ما بايد افرادي را تربيت كنيم كه با

ص: 11414

كارهاي زيبا، هنري، لطيفه ، تقليد صدا و طنز مردم را سرگرم كنند. اين هنر است .در ماهواره عليه دين ما كار مي كنند . بعضي شبكه ها با ابتذال و بعضي شبكه ها با شبهه افكني روي مردم كار مي كنند. براي اينكه بتوانيم جلوي اين شبكه ها را بگيريم، بايد برنامه هاي شبكه هاي خودمان را زياد كنيم تا اين فضا از بين برود. شبكه هاي متعدد در ايران تا حدي جلوي فضاي ماهواره را گرفته است .ما بايد فضاهاي مذهبي شاد ايجاد كنيم تا آن فضاهاي غيرمذهبي از بين برود يا كمرنگ شود. الان صدا و سيما، در كربلا، مكه و مدينه دوربين هاي مستقيم دارند ولي در مشهد ،قم و شيراز اين دوربين هاي مستقيم وجود ندارد. جا دارد كه يك شبكه اي بصورت شبانه روزي برنامه هاي حرم امام رضا(ع) را پخش كند. مثلا كسي در روستا هوس كرده است كه به حرم امام رضا(ع) برود، با ديدن اين شبكه مي تواند به آرزويش برسد. سوال – صفحه 198 قرآن كريم را توضيح بفرماييد. پاسخ – اين صفحه مربوط به امر به معروف و نهي از منكر است .قبل از اين آيه داريم :زنان و مردان منافق امر به منكر و نهي از معروف مي كنند. خدا مي فرمايد: زنان و مردان مومنان با هم رفيق هستند. امر به معروف و نهي از منكر مي كنند و امر به نماز و زكات مي كنند. سوال – در خانواده ،براي امر به معروف و نهي ازمنكر چكار بايد كرد؟ پاسخ – فردي به امام جواد(ع) نامه نوشت كه من پدري دارم

ص: 11415

كه به اهل بيت ناسزا مي گويد. وظيفه ي من چيست ؟امام فرمود: با او مدارا كن كه بهتر از درگيري است .همراه هر سختي، آساني است .(زهير امام حسين(ع) را تنها گذاشت ورفت ولي امام حسين(ع) به دنبال او رفت و او را برگرداند. امام حسين(ع) در عاشورا چندين خطبه خواند وعده اي با شنيدن اين خطبه ها عوض شدند.)پسر با پدرش مدارا كرد و بالاخره پدر عوض شد و آن مرد به امام گفت كه نسخه ي شما جواب داد. فردي كه تازه مسلمان شده بود به امام صادق(ع) گفت كه تكليف من در مورد مادرم كه مسيحي است چيست؟ امام فرمود: بيشترمراقب او باش.بعد از مدتي مادر ديد كه پسرش خيلي باادب شده است و وقتي از پسرش پرسيد، پسر گفت كه اين بخاطردين اسلام است، قدري در مورد پيامبر توضيح داد و مادر هم مسلمان شد. بعضي خانم ها مي گويند كه شوهر ما نماز نمي خواند يا رعايت موازين شرعي را نمي كند، وظيفه ي كلي شما اين است كه اين اصل را رعايت كنيد كه خودتان تاثير نپذيريد و مواظب خودتان باشيد ولي نبايد قطع رابطه كنيد و بايد با آنها رفت و آمد كرد و روي آنها هم اثر گذاشت. اگر زماني احساس كرديد كه رابطه شما تاثيري بر آنها ندارد مي توانيد آنها را رها كنيد. خدا به پيامبر گفت كه دشمنان را رها كن يا فرمود: دو دست ابولهب بريده باش. گاهي ما مي بينم كه اگر با كسي رابطه داشته باشيم روي فرزندمان هم اثر منفي مي گذارد، دراينجا مي توانيم ارتباط برقرار نكنيم ولي

ص: 11416

انسان بايد سعي كند كه روي ديگران تاثير بگذارد. امام صادق(ع) مي فرمايد :تمام كساني كه امر به معروف و نهي از منكر مي كنند بايد سه تا ويژگي داشته باشند :عامل باشديعني عمل كننده باشد، عادل باشد و در آنچه كه امر مي كند رفيق باشد يعني با مهرباني و دوستي امر به معروف و نهي از منكر كند. گاهي آبرو نريختن فرد دزد بيشتر اثر دارد تا او را دستگير كنند و به زندان ببرند. ما نبايد در بين جوانان دين را منفور جلوه دهيم .پيامبر فرمود: آسان بگيريم و از دين نفرت ايجاد نكنيد. بعضي ها با امر به معروف فرد را لجوج مي كنند. وقتي پيرمردي در نزد امام حسين(ع) و امام حسن(ع) وضوي اشتباه گرفت، آنها با رفتاري به پيرمرد فهماندند كه وضويش اشتباه است و مستقيم به او نگفتند. پس نوع تذكر مهم است. بزرگي بود كه وقتي پاي منبرها مي نشست اشتباهات را نمي گفت ولي بعد از ظهر بين طلبه ها بود و با آنها صحبت مي كرد و بين صحبت هايش آن آيه اشتباه را صحيح مي خواند و طرف متوجه اشتباهش مي شد. روايت داريم :اگر با اشاره و كنايه به فرد عاقل تذكر بدهيد بهتر از سرزنش مستقيم است. يعني سرزنش مستقيم جواب نمي دهد. ما بايد راه نفوذ روي افراد را بدست بياوريم. انشاءالله خداوند ما را دردنيا و آخرت ثابت قدم نگه دارد .

91-10-09

مرا از اين همه اندوه تيره راحت كن كجاست سمت سپيده مرا هدايت كن ،نگاه كن چه شب و روز تنبلي دارم سكوت پشت دلم را شكست صحبت

ص: 11417

كن ،هزار جمعه ي بي روح بي تو جان كندند بس است بي تو نشستن بس است حركت كن، تو از سلاله ي نوري تو نبض باراني نگاه ملتمسه خاك را اجابت كن، مرا به عشق بكوچان به مست حض ظهور مرا به جشن بزرگ ظهور دعوت كن،بيا گرم كن اين روزهاي برفي را بهارگمشده را به اين خلق قسمت كن. سوال – در مورد نداهاي قرآني ( آيه 87 و 90 سوره مائده) توضيحاتي بفرماييد. پاسخ – قرآن مي فرمايد: اي كساني كه ايمان آورده ايد چيزهايي كه خدا بر شما حلال كرده است برخودتان حرام نكنيد. البته زياده روي هم نكنيد.چيزي بخوريد كه حلال و پاكيزه باشد و اگر مطمئن شديد كه آن چيز حلال است بخوريد. اين قسم ها به درد نمي خورد و لغو است. خدا شما را بخاطر اين قسم ها مواخده نمي كند. اين آيه نشان مي دهد كه نبايد در دين اعمال سليقه كنيم. و نبايد براي خودمان سختي ايجاد كنيم. افرادي هستند كه خودشان را از نعمت هاي خدا محروم مي كنند مثلا خداوند كوه، جنگل و دريا آفريده است، اگر بگوييم كه خانوادگي به دريا يا جنگل برويم ، مي گويند كه نه فقط بايد به زيارت و روضه رفت. نعمت هاي خدا براي كفارآفريده نشده است .شأن نزول اين آيه اين است كه پيامبر از سختي وعذاب قيامت صحبت مي كردند، عده اي بعد از شنيدن سخنان پيامبر تصميم گرفتند كه براي خودشان محدوديت هايي ايجاد كنند: زن نگيرند، شب تا صبح عبادت كنند و ... (اگر معلم مي گويد كه امتحان سخت است منظور

ص: 11418

اين است كه خوب درس بخوانيد نه اينكه درس هاي ديگر را تعطيل كنيد.) پيامبر شنيد كه آنها حلال را برخودشان حرام كرده اند. مثلا بعضي ها مي گويند كه در ماه محرم و صفر نبايد به خواستگاري رفت يا عقد كرد. اين فكر اشتباه است. گاهي خانم مي خواهد تمام مستحبات و زيارات را انجام بدهد و اين باعث مي شود كه از كارهايي كه بايد بر همسرش انجام دهد باز بماند و حق شوهرش را به جا نياورد. گاهي اوقات اِعمال سليقه در تقدس خوب نيست. اگر كسي امكاناتش را دارد مي تواند برنج و گوشت خوب بخورد و براي نذزي هم گوشت خوب بدهد. چيزهاي خوب براي مومن آفريده شده است . روزي امام حسين(ع) لباس شيكي بپوشيده بود، يكي از اصحاب گفت آقا شما اين لباس را پوشيده ايد ؟ امام فرمود :خدا فرموده است كه زينت هاي حلال را به خودتان حرام نكنيد. در قرآن بعد از بخوريد كلمات متفاوتي آمده است :بخوريد و شكر كنيد ،بخوريد و تجاوز نكنيد، بخوريد و اطاعت كنيد، بخوريد و بندگي كنيد، بخوريد و اسراف نكنيد، بخوريد و تقوا داشته باشيد و بخوريد و مردم را آزارندهيد .پس خوردن و خوابيدن در اسلام اشكالي ندارد ولي همين خوردن و خوابيدن مي تواند مقدمه ي حلال يا حرام بشود. امام سجاد(ع) مي فرمايد: خدايا به ما عمر بده، مادامي كه عمرمان در مسير بندگي توست، اگر عمر من مزرعه ي شيطان است،مرا بگير .بعد از صحبت هاي پيامبر در مورد قيامت ،بعضي ها قسم خورده بودند كه ديگر ازدواج نكنند و قرآن مي فرمايد كه

ص: 11419

اين قسم ها به درد نمي خورد و لغو است. خدا شما را بخاطر اين قسم ها مواخده نمي كند. قسم بايد مجاز باشد و زمينه ي شرعي داشته باشد. مثلا خانمي نمي تواند قسم بخورد كه حقوق شوهرش را ناديده بگيرد. در سوره اعراف 157 مي فرمايد كه خدا طيبات را حلال كرده و خبائث را حرام كرده است .اين اصل كلي اين است. پدري درخانه به فرزندش مي گويد كه با چه كسي رفيق باش و با چه كسي رفيق نباش. پدر خيرخواه است. خدا حكيم است و مصلحت ما را مي داند. پزشك به بيماري مي گويد كه سوپ بخور و به بيمار ديگري مي گويد كه كباب بخور. پزشك مصلحت شما را مي داند ،پس شما بايد به دستورالعمل پزشك عمل كنيد. هر چيزي را كه خدا گفته حرام است خبيث است .سگ نجس است با اينكه نعمت خداست. نگهداري و خريد و فروش سگ اشكالي ندارد ولي درتعامل با انسان اشكال دارد. همه ي چيزهايي كه خدا آفريده است نعمت است .مثلا گوشت گوسفند حلال است ولي گوشت انسان حرام است . خدا نمي خواهد بگويد كه نعمت هاي من مطرود است بلكه مي خواهد بگويد كه اين نعمت براي شما خوب نيست .خدا مي گويد كه دروغ و شراب براي جسم شما ضرر دارد. در سوره اعراف آيه 90 خدا مي فرمايد :اي مومنان شراب ، قمار( ميسر يعني پول آسان ) بت و نوعي از خاصي از قمار،اينها كارهاي شيطاني است، از آن اجتناب كنيد شايد رستگار شويد. خداي درجايي مي فرمايد كه نماز بخوانيد يا اينكه مي

ص: 11420

فرمايد روزه برشما نوشته شده است . شراب كم كم حرام شد زيرا جامعه ي عرب به شراب عادت داشتند و زياد شراب مي خوردند. وقتي شراب حرام شد بعضي ها گفتند كه هيچ كدام از چيزهايي كه خدا حرام كرد به اندازه ي شراب سخت نبوده است. بعضي ها نزد پيامبر آمدند و گفتند كه ما مسلمان مي شويم بشرطي كه شراب را بر ما حلال كني. شراب در چهار مرحله حرام شد. خدا سوره نحل آيه 67 مي فرمايد :از انگور و خرما مي توان شراب و رزق حلال گرفت. در اين مرحله خدا فرمود كه شراب چيز خوبي نيست . خدا در سوره بقره آيه 259 مي فرمايد: از تو حكم شراب و قمار را مي پرسند ، بگو كه گناه آن خيلي بزرگ است البته منافعي دارد.( معاملات شراب سود دارد). اين آيه جنبه ي خبري داشت. خدا در سوره نساء آيه 43 مي فرمايد: نزديك نماز نرويد وقتي مست هستيد. با نزول اين آيه،عده اي دچار مشكل شدند و از پيامبر سوال كردند. آيه 90 سوره مائده نازل شد: شراب،قمار و بت پرستي حرام است به آن نزديك نشويد تا رستگار شويد. در اين آيه خدا شراب را حرام كرد. پس خدا حتي مقدار كم آنرا هم حرام كرد. احكام اسلام تابع مصالحي است .در قرآن داريم: خداوند از هر چه كه ما را نهي كرده است يا منكراست يا فحشا يا تجاوز .بعضي از قسمت هاي بدن گوسفند حرام است.حتي ممكن است كه آن قسمت خوشمزه باشد. خدا اين همه نوشيدني حلال گذاشته است و فقط شراب را حلال

ص: 11421

كرده است. پيامبر فرمود: شراب خوار مثل بت پرست است زيرا خدا را در كنار بت پرست آورده است. سوال – سوره توبه آيه 27 تا 29 قرآن كريم را توضيح بفرماييد. پاسخ – خدا مي فرمايد: خداوند توبه ي هر كسي كه شايستگي داشته باشد مي پذيرد ،خدا مهربان و آمرزنده است . كسي كه شرب خمر مي كند و پشيمان هم نيست مثل بت پرست است يعني بت پرست خدا را زير پا گذاشته و شراب خوار دستور خدا را زير پا گذاشته است . شيطان خدا را قبول داشت ولي حرف خدا را گوش نكرد. انكار ضروريات دين مثل انكار خداست. اگر كسي مبتلا به شرب خمر است توبه كند زيرا خدا توبه پذير است .ما نبايد بگوييم كسي كه آب از سرش گذشت چه يك وجب چه صد وجب. قيس ،تاجر شراب بود ولي پيامبر برايش توضيحاتي در مورد قبر و قيامت داد و او دست از اين كار برداشت و توبه كرد. مالك بن دينار شراب مي ساخت . او دختر بچه اي داشت كه فوت كرده بود. شبي خواب ديد كه او را دارند به جهنم مي برند و همه جا آتش است، دخترش را در اتاقي ديد كه آتش نبود و خواست پيش دخترش برود كه آتش دنبالش رفت ،دخترش گفت كه وقتش نرسيده كه گناه را كنار بگذاري .او توبه كرد و از اولياء الله شد .فضيل دزدي مي كرد و آيه قرآن را شنيد و عوض شد .حُرّبن يزيد رياحي روز عاشورا عوض شد و توبه كرد. كساني كه قصد توبه دارند بايد حُّر وار توبه

ص: 11422

كنند يعني اينكه يك لحظه تصميم بگيرند و گناه را كنار بگذارند ،نيش و كنايه ها شما را اذيت نكند ،از ملامت نترسيد. حُر افسر سپاه عمرسعد بود ولي الان افسر تمام امت شده است، آن زمان فرد بود ولي الان امت شد. انسان بايد تصميم بگيرد و از خودش بگذرد، اين توبه واقعي است. روايت داريم كه اگر شراب خوريد تا چهل روز نماز شما قبول نمي شود. منظور اين روايت اين نيست كه نماز نخوانيد بلكه منظور اين است كه نماز شما بالا نمي رود. كسي كه شراب مي خورد مجاز نيست كه نماز را ترك كند زيرا باعث مي شود كه دو تا كار حرام انجام بدهد: خوردن شراب و نخواندن نماز. شيطان مي خواهد از طريق شراب و قمار بين شما اختلاف ايجاد كند و شما را از خدا و نماز باز دارد. پيامبر شيطان را در نزديك مسجد ديد .پيامبر از شيطان پرسيد كه اينجا چكار مي كني؟ شيطان گفت: آمده ام كه مردم را از خواندن نماز جماعت بازدارم. شيطان گفت : نماز جماعت مرا ذوب مي كند . اين آيات بيان مي كند كه اهل ايمان نه سخت گيري كنند و نه بي مبالات باشند يعني حد را رعايت كنند، از نعمت هاي حلال استفاده كنند و از حلال دوري كنند. روايت داريم كه خدا مثل پزشك است و شما مثل بيمار هستيد. خدايا رزق حلال و معنوي به همه ي ما عنايت بفرما، لقمه اي از رزق حرام را در زندگي ما قرار نده.

91-10-02

سوال – با اينكه عقلاء بين غسل كردن و حمام تفاوتي نمي بينند،

ص: 11423

چرا ما بايد غسل كنيم ؟ پاسخ – بدون ترديد در قرآن ،عقل مورد مدح و توجه ي عميقي قرار گرفته است. در قرآن واژه ي عقل چهل و نه بار و واژه علم 779 آمده است. به تكرار در قرآن كلمه ي يعقلون و تعقلون آمده است .در سوره ي ملك داريم كه وقتي از جهنميان مي پرسند: چرا شما جهنمي شديد آنها مي گويند كه اگر ما حرف گوش مي كرديم و عقل مان را بكار مي انداختيم جهنمي نمي شديم يعني جهنمي شدن بخاطر عدم استفاده ازعقل است. در روايت داريم انسان است و عقل. روايت داريم: خدا چيزي بالاتر از عقل به انسانها نداده است .در روايات ما عقل در مقابل جهل ،شهوت ،كبر و هواي نفس قرار گرفته است.اميرالمومنين مي فرمايد: خدا انبياء را فرستاد تا عقل آنها را بارور كند. بت پرستي ،حيوان پرستي و دختر كشي ضد عقل بود. پيامبر جلوي كارهاي ضد عقلي را گرفت. عقل قوه ي مجردي است كه در انسان قرار دارد. اين عقل سه كاربرد دارد :عقل نظري ،عقل عملي و عقل معاش يا ابزاري .عقل نظري يعني عقل به كشف حقايق و شناخت مي پردازد. عقل درك مي كند كه خالق دارد، ظلم بد است و دروغ بد است .اينها موارد، عقل نظري است .حتي درمورد امامت ومعاد عقل كاربرد دارد. عقل عملي يعني آن چيزي كه عقل مي گويد خوب است ،بايد انجام داد يا مي گويد بد است بايد آنرا ترك كرد. عقل مي گويد كه نبايد سرمايه را هدر داد .روايت داريم :عقل شما را به كارهاي بهتر فرمان

ص: 11424

مي دهد. عقل به شما مي گويد كه نبايد خيانه كرد. عقل ابزاري يا معاش يا تجربي يعني اينكه عقل به شما مي گويد كه چطور بايد زندگي كرد.پس عقل دردرك امور و بايدها و نبايد و مسائل دنيايي كاربرد دارد. مواردي است كه وحي به ما گفته است ،اين وحي در دايره ي كاربرد عقل نيست يعني عقل براي ورود به اين عرصه ممكن است كه ابزار لازم را نداشته باشد .مثلا به ما مي گويند كه اگر غيبت كنيد فشار قبر داريد، عقل علت آنرا نمي فهمد. عقل در اصل شناخت خدا و معاد صلاحيت ورود دارد ولي در بعضي مسائل اين طورنيست. اين مسائل ضد عقل نيست ولي عقل در اين مسائل ورود ندارد. اساس عمل در دين بر روي نيت است .نيت است كه به عمل قداست و ارزش مي دهد. عمل منهاي نيت و انگيزه ارزشي ندارد. ممكن است كه دو نفر به شما سلام كنند يكي به نيت احترام و يكي به نيت تمسخر. دراينجا نيت است كه سلام را با ارزش مي كند. پس يك سلام نيت احترام است و يك نيت تمسخر است .نيت عمل را نهادينه مي كند .اگر بخواهند نيت را به الفاظ واگذار كنند هركس به يك تعبيري آنرا بيان مي كند. وقتي شما در غسل قصد قربت مي كنيد اين يك عبادت است يعني شما تعبد مي كنيد و مواظب هستيد كه آنرا به ترتيب بجا بياوريد، آبي كه استفاده مي كنيد غصبي نباشد و مانع سر راه نباشد. فلسفه ي غسل تميزي نيست زيرا وقتي ما نمي توانيم وضو بگيريم تيمم مي

ص: 11425

كنيم ،آيا ما با تيمم تميز مي شويم ؟ما نمي توانيم بگوييم كه هدف از نماز،ورزش كردن است.امام رضا(ع) مي فرمايد: وقتي شما درنماز به سجده مي رويد يعني اصل شما از خاك است و وقتي سر برمي داريد يعني از اين خاك بدنيا آمده ايد ، دوباره كه به سجده مي رويد يعني به خاك مي رويد و وقتي سر از سجده برمي داريد يعني دوباره مبعوث مي شويد. در يك سجده، خلقت، مردن و حشر نهفته است .تعبد است كه به كارها ارزش مي دهد. پس عقل با ارزش است و مبناي تمام مباحث اعتقادي ما عقل است حتي در مباني احكامي .تمام خوبي ها زيرمجموعه ي عقل است و تمام بدي ها زيرمجموعه ي جهل است. يكي از منابع اجتهادي ما عقل(به معناي عقل عقلاء عالم )است. در مسائل اعتقادي مي گويند كه عالم، خالق و هدف دارد. در ارتش بالا بردن دست نشانه ي احترام است، آيا مي توان گفت كه جور ديگر هم مي توان احترام كرد ؟ خير زيرا همه بايد مثل هم احترام بكنند تا نظم ايجاد شود. مثلا سه ميليون مسلمان مي خواهند در مسجد الحرام نماز بخوانند ،آيا هر كدام مي توانند يك جور مختلف نماز بخوانند؟ عقل ،وحي و ارسال انبياء را تاييد مي كند. ما در احكام ، ملاك را نمي دانيم .غسل يك عبادت است .چرا در حج بايد به همه ي موارد مقيد باشيم ؟ بعضي ها مي گويند كه علت عده نگه داشتن زن در هنگام طلاق چيست؟ ممكن است كه بخاطر اين باشد كه بچه دار نباشد كه الان با

ص: 11426

سونوگرافي مشكل حل مي شود. خير، اين طور نيست ،ما علت را نمي دانيم. ما علت هاي متفاوتي را حدس مي زنيم ولي علت واقعي را نمي دانيم .پس عقل در احكام نمودي ندارد .روايت داريم :هر چه عقل بگويد شرع هم مي گويد. پس هدف از غسل، نظافت نيست. شما بگوييد كه هدف از ازدواج تعبد است ، عقل هم اين را قبول دارد .ما بايد مقدمه را درست تبين كنيم تا عقل هم آنرا تاييد كند. سوال – فرق مجتهد با مرجع تقليد در چيست ؟ پاسخ – اجتهاد قدرت استنباط احكام است.خيلي از پزشك ها هستند كه مطب ندارند و كار انجام نمي دهند يعني يا شغلش پزشكي نيست يا شغلش كار ديگري است. مجتهد در دين ،پزشكي است كه مراجعه كننده ندارد. مرجع تقليد مجتهدي است كه مراجعه كننده دارند. وجه اشتراك مجتهد و مرجع تقليد ،قدرت استنباط احكام است. آيت الله اراكي صد سال داشتند و مجتهد بودند ولي مرجع تقليد نبودند. خودشان دوست نداشتند كه مراجعه كننده داشته باشد. در يك مقطعي ايشان مرجع تقليد شدند. پس مجتهد كتاب رساله بيرون نداده است .همه مي توانند مجتهد بشوند. در مورد مرجع تقليد بايد اعلم را انتخاب كرد. سوال – مرجع تقليد من فوت كرده است. مي گويند كه بايد از مرجع زنده تقليد كرد. مگر احكام اسلام مي خواهد تغيير كند كه من بايد از مرجع زنده تقليد كنم؟ پاسخ – احكام اسلام تغيير نمي كند. بعضي مواقع به دلايل ثانوي اين اتفاق مي افتد ،مثلا ميرزاي شيرازي استفاده از تنباكو را در زمان خاصي حرام دانست. يك پزشك

ص: 11427

متخصص كليه اي بوده است كه شما پيش ايشان مي رفتيد و دارو مصرف مي كرديد. وقتي اينپزشك فوت كند شما مي توانيد همان داروها رامصرف كنيد ولي اگر شما بيماري جديدي پيدا كرديد، ممكن است كه استفاده از آن دارو براي قلب ضرر داشته باشد. پس شما بايد نزد پزشك ديگري برويد.مثلا شما مقلد امام بوده ايد و الان ايشان فوت كرده اند. اولين مسئله تقليد است .اگرمرجعي كه شما انتخاب كرده ايد بقاي بر تقليد مرده را اجازه بدهد شما مي توانيد از امام تقليد كنيد. پس شما با اجازه ي مرجع زنده بر تقليد از مرجع مرده (امام) باقي مانده ايد. ممكن است كه شما داروي خودتان را به پزشك جديدي نشان بدهيد و ايشان بگويد كه اشكالي ندارد همان داروها را مصرف كنيد. حالا ممكن است كه شما پيش مرجعي برويد كه بگويد شما مسائل قبلي را مي توانيد بر اساس مرجع فوت شده عمل كنيد ولي براي مسائل جديد بايد سراغ مرجع جديدي برويد. اغلب مراجع اجازه مي دهند كه از مرجع ميت تقليد بشود. اين كار سختي نيست. شما مرجع جديدي انتخاب مي كنيد و براي مسائل خاصي مثل خمس بايد به مرجع جديد مراجعه كنيد. اصول و احكام اوليه دين تغيير نمي كند. 90 درصد رساله ها مشترك است .احكام نماز ،حج و ... در همه ي رساله مشترك است .بخشي از احكام است كه دچار روايات متفاوت است .در اين مواقع فتواها تغيير مي كند. مبناي بعضي از احكام ها با هم متفاوت است. بعضي از آقايان در مورد ديدن ماه مي گويندكه حتما بايد با چشم

ص: 11428

ديده شود و بعضي از مراجع مي گويند كه اگر ماه با تلسكوپ هم ديده شود مي شود اشكالي ندارد. نظر پزشكان در مورد يك عمل جراحي يكي نيست .آيت الله خوئي مي فرمودند كه هر كجا ماه در كشورهاي همسايه ديده شود آنجا عيد است .در اين مورد ،امام خميني و آيت الله سيستاني نظر متفاوتي دارند. قمار و آلت قمار حرام است . آلت قمار را عرف مشخص مي كند. آيا شطرنج از آلات قمار است ؟ بعضي نوشتند كه اين يك بازي است. اگر مرجعي برسد به اينكه شطرنج از آلات قمار نيست مي نويسد كه بازي شطرنج اشكالي ندارد. اينها تفاوت است. در زمان طاغوت بين آقايان، در مورد بليط بخت آزمايي اختلاف بود. هر كس طبق فتواي مرجع خودش عمل مي كند. تقليد يعني اينكه ما احكام را انجام مي دهيم و آنرا به گردن مرجع مي اندازيم. در حج هم درمورد طواف اختلاف وجود دارد. آيت الله تبريزي سالهاي سالها در مورد طهارت بحث داشتند. و اقوال گوناگون را نقل مي كردند. سوال – صفحه 184 قرآن را توضيح بفرماييد. پاسخ – خدا مي فرمايد: خداوند افراد خيانت كار را دوست ندارد. خيانت مي تواند در مسائل كوچك هم باشد. اگر خانمي بد حجاب به خيابان برود و مردها به او نگاه كنند و از او لذت ببرند، اين يك نوع خيانت به همسر است .خيانت دايره ي گسترده اي دارد مثل خيانت به اسرار ،امانت و ... انشاء الله خداوند همه ي ما را از امانت داران قرار بدهد. و همه ي ما از پيروان اهل بيت قرار

ص: 11429

بدهد.

91-09-25

باز باراني شدم انگار مي آيد كسي، اين تو و اين نبض من بشمار مي آيد كسي ،ذهن آبادي هنوز از قصه و رويا پر است باز هم دست به دعا بردار مي آيد كسي، گرچه اين دلواپسي ها ساده و تكراري اند شك ندارم بعد از اين تكرار مي آيد كسي، اي نگاهت سبز نامت سبز خسته نيستي دستهايت را به من بسپار مي آيد كسي ، يك نفر از پشت در آهسته پچ پچ كرد و گفت :باز باراني شدم انگار مي آيد كسي . سوال – در مورد روز اول ماه صفر توضيحاتي بفرماييد. پاسخ – امروز روز اول ماه صفر است. خواندن نماز اول ماه اهميت دارد و انسان را از حوادث مصون مي دارد. اين نماز دو ركعت است ، در ركعت اول يك حمد و سي تا قل هو الله و در ركعت دوم يك حمد و سي تا اناانزلناه دارد و تا بعد از ظهر هم مي توان آنرا خواند .در مورد صدقه هم تاكيد كرده اند. روز اول صفر روز ورود سر اباعبدالله به شام است .امروز،روز تجديد حزن اهل بيت است. بني اميه اين روز را جشن گرفت و شهر را آذين بست. ما بايد به ياد اين مصيبت باشيم .امروز آغاز جنگ صفين است. اميرالمومنين چند ماه در منطقه ي صفين در مقابل سپاه شام جنگيدند و ياراني مثل اويس قرني و عمار ياسر را از دست دادند. سوال – در مورد خطاب هاي قرآني( سوره مائده آيه 54 ) توضيحاتي بفرماييد. پاسخ – در اين آيه خدا به مسلمانان ضعيف كه منت مي گذاشتند

ص: 11430

مي فرمايد: اي مومنان هر كسي از دينش برگردد، در آينده خدا قومي را مي آورد كه جانشين آنها مي شود كه آنها پنج ويژگي دارند. در سوره محمد آيه 36 خدا مي فرمايد: اگر افرادي ازدين برگردند قوم ديگري جاي آنها مي آوريم كه به آن استبدال مي گويند. در سوره ابراهيم آيه 19 و سوره نساء آيه 133 هم اين معني را داريم . منظور از قومي كه مي آيند چه كساني هستند؟ وقتي اين آيه نازل شد، پيامبر به سلمان گفت كه منظور قوم تو هستند.( سلمان اهل پيامبر مي شود ولي در مورد ابولهب عموي پيامبر آيه نازل مي شود كه دو دستش بريده باد. نگاه ما به پيامبر نگاه جهاني است .مصلحت اين بود كه پيامبر از ميان جامعه ي عرب مبعوث شود .امام سجاد (ع )مي فرمايد: بهشت براي بندگان مطيع است حتي اگر اهل حبشه باشد و جهنم براي گناهكاران است حتي اگر عرب باشد. در كربلا ، جُون غلام ، علي اكبر و اَصلم تركي فارسي و وهب تازه مسلمان شده و حُر دركنار هم دفن مي شوند و شهداي كربلا نام مي گيرند. اينها اصحاب امام حسين(ع) هستند.) پيامبر فرمود:اگر علم در ستاره ها باشد، مردم فارس آن علم را كشف مي كنند. پس اسلام پذيري در ايران بخاطر جاذبه هاي اسلام بود. شوروي هفتاد سال شوروي مردم را كوبيد تا كمونيسم بشوند ولي بعد از فروپاشي دوباره مسجدها و كليساها باز شدند. دين اجبار نيست زيرا دين، باور است .روايت ديگر اين است كه اين آيه در مورد حضرت مهدي(عج) و اصحابش است. روايت ديگر

ص: 11431

اين است كه پيامبر فرمودند منظور اميرالمومنين و ياران شان هستند . در زيارت غدير اين آيه آمده است .وقتي حجربن عدي توسط معاويه به شهادت رسيد امام حسين (ع) به اين آيه اشاره كرد و گفت حجر همين كسي است كه اين ويژگي ها را داشت. اين آيه ،پيام عام دارد. اگر عده اي به اسلام پشت كردند ،خدا يك قوم جايگزين براي آنها مي آورد كه اين پنج ويژگي را داشته باشند كه يك مصداق آن قوم حضرت علي(ع)، سلمان، امام زمان(عج) و... است . ما هم مي توانيم جزو آن قوم باشيم .اگر در مدرسه عده اي درس نخوانند مدير همه ي دانش آموزان مدرسه را اخراج مي كند و محصليني را مي آورند كه درس بخوانند و ادب داشته باشند. اين محصلين هر كسي مي توانند باشند بشرط اينكه پنج ويژگي داشته باشند. حد اعلي اين گروه حضرت علي(ع) و ياران آن حضرت است ولي مي تواند سلمان يا هر كس ديگري باشد. اين ويژگي هاي برگزيده است و انسان را بالا مي برد. آيه 54 سوره مائده درمورد پنج ويژگي مي فرمايد :اولين ويژگي اين است كه خدا اين افراد را دوست دارد و آنها هم خدا را دوست دارند. در فتح خيبر پيامبر فرمود : فردا پرچم را به كسي مي دهم كه خدا و رسول او را دوست دارند و او هم خدا و رسول را دوست دارد. فردا، پيامبر پرچم را به حضرت علي(ع) داد. خدا چه كساني را دوست دارد؟ شبي كه پيامبر به معراج رفت خدا به پيامبر فرمود: من محبتم را شامل چهار گروه

ص: 11432

مي كنم: كساني كه بخاطر خدا باهم دوست هستند، كساني كه به يكديگر مهر بورزند و به يكديگر كمك كنند(فردي به پيامبر گفت كه من چكار كنم كه خدا مرا دوست داشته باشد؟ پيامبر گفت: خدا كسي را دوست دارد كه براي مردم نافع تر باشد.)،كساني كه بخاطر من پيوند دارند و كساني كه بر من توكل مي كنند. خدا انسانهاي پاكيزه ،متقين ،صابرين ،محسنين و... را دوست دارد. اگر ما بخواهيم خدا ما را دوست داشته باشد بايد ببينم كه خدا چه كارهايي را دوست دارد كه ما آنرا انجام بدهيم. يك آقا چه جوري خانمش را دوست دارد؟ اگرخانم همان كارهايي كه شوهرش دوست دارد انجام بدهد، شوهرش او را دوست خواهد داشت. مثلا آقايي نظم و ادب را دوست دارد ولي خانم بي نظم و بي ادب است. پس نظم و ادب ،ملاك دوستي مي شود. ما بايد ببينيم كه خدا چه كسي را دوست دارد. روايت داريم : خدا فردي را دوست دارد كه با حيا، بردبار،باعفت و با مناعت طبع باشد. روايت داريم :كساني كه نماز را خوب ادا مي كنند،خدا آنها را دوست دارد. روايت داريم : خدا كساني را دوست دارد كه عبادت ها را زيبا انجام مي دهند. اگر من خدا را دوست دارم بايد نمازم را اول وقت و با حال بخوانم. اگر شما خدا را دوست داشته باشيد خدا هم شما را دوست دارد. فرزند(حسينعلي راشد)ملا عباس تربتي كتابي بنام فضيلت هاي فراموش شده نوشته است كه در مورد خصوصيات پدرشان است. فرد عامي به ايشان مي گويد كه ما پيامبر را نديده ايم ولي

ص: 11433

او با همين ويژگي ها بوده است .ايشان خيلي متواضع بودند و گفتند: ما هم پيامبر را نديده ايم ولي اگر پيامبر را هم مي ديديم فكر نمي كنم ويژگي هاي بيشتري از شما داشتند .او خيلي مراعات مي كرده است .مي گويند: امام سجاد(ع) نمازمي خواند و خانه آتش گرفت ولي امام متوجه نشد،مردم مي گويند: ما هم نماز مي خوانيم و هم خانه را مديريت مي كنيم. آيت الله اراكي مي فرمود: استاد من آيت الله خوانساري مي فرمود كه من وقتي نماز مي خوانم، رخ به رخ خدا نماز مي خوانم . ويژگي دوم اين قوم اين است كه اينها در مقابل مومنين متواضع هستند. خدا انسانهاي متكبر را دوست ندارد .حضرت امير مي فرمايد: تواضع كارهاي خوب ديگر را آشكار مي كند ولي تكبر كارهاي زشت ديگر را آشكارمي كند. يك كارگر ساده تواضع ظاهري دارد ولي بعضي شعل ها تكبر آفرين است مثلا وزارت يا عالم بودن است يا شهرت داشتن، اينها تكبر مي آورد. مسئولين بايد تواضع را رعايت كنند تا در مقابل مردم جاذبه داشته باشند. تواضع باعث محبويت در دلها مي شود. ابهت و اقتدار با تواضع فرق دارد. وقتي امام سجاد(ع) به كوچه مي آمد كوچه راهبندان مي شد زيرا ايشان خيلي ابهت داشتند . امام حسن(ع) سوار مركب بود و فردي به او گفت كه در شما كِبر مي بيينم ولي امام فرمود: اين كه تو مي بيني عزت است .رضا شاه عده اي را مامور كرده بود كه بگويند :مرگ بر مدرس، درود بر رضا شاه .مدرس روي بالكني رفت و گفت: مرگ بر

ص: 11434

شاه ،درود برمدرس و بخاطراُبهت ايشان، همه اين شعار را تكرار كردند. در اُبهت،خدا انسان را بالا مي برد ولي در تواضع ما نبايد خودمان را بگيريم. سوال – صفحه 177 قرآن كريم را توضيح بفرماييد. پاسخ- در اول سوره ي انفال صفات مومن آمده است . مومنان واقعي كساني هستند كه وقتي نام خدا مي آيد دلشان مي لرزد. علامه طباطبايي مي فرمايد اين از آيه هاي كليدي قرآن است . سوال – در مورد ادامه ي خطاب هاي قرآن(مائده سوره 54) توضيحاتي بفرماييد. پاسخ- ما بخاطر خدا كارهايي مي كنيم ولي اگر كسي گفت كه بخاطرخدا به من ربا بدهيد، ما اين كار را نمي كنيم. ملاك هاي ما بايد الهي باشد. ويژگي سوم اين افراد اين است كه در مقابل كافر محكم هستند. ويژگي چهارم اين افراد اين است كه اهل جهاد در راه خدا هستند. جهاد دري از دردهاي بهشت است. داريم : مجاهدين بر افراد تنبل ترجيح دارند. ويژگي پنجم اين افراد اين است كه اينها از سرزنش ،سرزنش كننده ها نمي ترسند. اگر دين داري شما باعث ملامت شد،شما بايد دين خودتان را حفظ كنيد. جواني كه نماز مي خواند و همه او را سرزنش مي كنند، اگر نمازش را بخواند هنر كرده است. يزيد حضرت زينب را سرزنش كرد و گفت كه خدا مردهاي شما را كشت .حضرت زينب فرمود: من جز زيبايي چيزي نمي بينم .. پس ملامت نبايد ما را از راه حق باز دارد. سر امام حسين (ع) مثل نوري مي درخشيد ،شبيه ترين مردم به پيامبر بود، آثار سجده در پيشاني مشخص بود، آثار

ص: 11435

خون و شكستگي در سر اباعبدالله ديده مي شد. همه ي اين پنج ويژگي در اين سر مقدس وجود داشت . خدايا همه ي ما را با امام حسين(ع) ، اولاد و آباء او محشور بفرما.

91-09-18

سوال – در مورد خطاب هاي قرآني توضيحاتي بفرماييد. پاسخ – سوره مائده آيه 35 مي فرمايد : اي كساني كه ايمان آورده ايد تقوا داشته باشيد ، با وسيله ي تقوا به سوي خدا برويد و در راه خدا جهاد كنيد .(فلاح يعني رستگاري، به كشاورزان فلاح مي گويند زيرا دانه مي كارند و اين دانه ها رشد مي كنند و كشاورزان زمينه ي رشد آنها را فراهم مي كند. در قرآن داريم: قد افلح من زكي ها يعني هر كس خودش را اصلاح كند به تحقيق رستگار مي شود و قد افلح مومنين يعني مومنين رستگار هستند. ولي بيشتر كلمه ي لعلكم داريم شايد رستگار بشويد.).تقوا اقسامي دارد: تقواي سياسي ،اخلاقي و اقتصادي و عبادي و ... تقواي به معناي قدرت پرهيز است.تقوا وسيله است نه هدف يعني تقوا نيرويي است كه زمينه ي كارهاي خير را فراهم مي كند. مثل پليس ، پليس در شهر هدف نيست، وسيله است زيرا پليس براي تماشا كردن نيست بلكه كار پليس ايجاد نظم در شهر و جلوي خلاف گرفتن است. پس هدف پليس نظم است. تقوا يك عامل بازدارنده و برانگيزنده است. ويژگي انسان اين است كه به دنبال سود است و از ضرر بيزار است .تقوا به انسان مي گويد كه دنبال چيزهاي مفيد برو و دنبال چيزهاي مضر نرو. امام صادق(ع) فرمود :تقوا يعني هر جا امر

ص: 11436

خدا هست آنجا حاضر باشيد و هر جا خدا نهي كرده ،در آنجا نباشيد. در قرآن داريم: بهترين زاد و توشه ي شما در قيامت، تقوا است . يك تقواي ابتدايي و يك تقواي انتهايي داريم. در قرآن داريم: ما كسي را پذيرش مي كنيم كه زمينه اي داشته باشد . يعني فرد تقواي ابتدايي دارد و با خواندن قرآن، اين تقوا تقويت مي شود. داريم كه قرآن براي مردم است . تقواي نهايي همان روزه گرفتن و نماز و ... است كه اينها تقوا را افزايش مي دهد. در قرآن داريم :هر كس در راه خدا كوشش كند ما قطعا راه هاي مختلفي را به او نشان مي دهيم . يكي از راههاي ترك گناه، تقوا است. ما بايد پليس درون مان را تقويت كنيم. تقوا يعني پرهيز از كسي كه ما را مي بيند. تقوا يعني علم به اينكه كسي ما را مي بيند. اگر ما بدانيم كه كسي كارهاي ما را ثبت مي كند، تمام مشكلات حل مي شود. اگر ما احساس كنيم كه هنگام سجده ،خدا ما را مي بيند، به سرعت آنرا تمام نمي كنيم و آنرا طول مي دهيم. اگر ما بخواهيم در نماز حال پيدا كنيم بايد ديدمان اين طور باشد كه كسي در نماز ما را مي بيند. امام حسين (ع) وقتي علي اصغر روي دستش به شهادت رسيد فرمود: اين مصيبت بر من آسان است زيرا خدا آنرا مي بيند. امام صادق(ع) مي فرمايد: آنچنان از خدا بترس كه گويي خدا را مي بيني .عالم محضر خداست، در محضر خدا گناه نكنيد اين يعني تقوا. قهرمانان

ص: 11437

در مسابقات، كارهاي سخت را تحمل مي كنند زيرا عده اي آنها را مي بينند و اين ديدن در انسان حس ايجاد مي كند. تقواي در مصيبت آرام بودن و در عبادت، حال داشتن است . در قسمت بعد داريم :اي مردم ،با وسيله اي به سوي خدا برويد. وسيله يعني هر چيزي كه ما را به خدا نزديك كند.حاكم نيشابوري مي گويد: اصحاب پيامبر وسيله هستند. در منابع اهل سنت به اشياء مثل قرآن واعمال مثل نماز و افراد مثل رسول خدا، وسيله اطلاق مي شود. يكي از علماي بزرگ اهل سنت مي گويد :بسياري از افراد بعد از فوت پيامبر به كنار قبر پيامبر مي رفتند و به پيامبر كه نبي رحمت بود متوسل مي شدند تا شفاي بيمارشان را بگيرند. زماني باران نيامد و فردي نزد همسر پيامبر رفت و گفت كه باران نمي آيد. او گفت كه در كنار قبر پيامبر روزنه اي ايجاد كن و به ايشان متوسل بشو، تا باران بيايد. در خطبه ي 110 نهج البلاغه داريم: از چيزهايي كه مردم مي توانند متوسل بشوند به سوي خدا اينهاست: ايمان به خدا ،جهاد در راه خدا، كلمه ي اخلاص، اقامه ي نماز، روزه ماه رمضان ،زكات ،حج، صدقه و ... پس انسان مي تواند معصومين را در زمان حيات و بعد از مرگ وسيله قرار بدهد. ما از اعتبار ائمه استفاده مي كنيم تا شفاي بيماران را از خدا بگيريم. فردي وقتي غذا خورد، خدا و پيامبر را شكر كرد .فردي گفت كه اين شرك است و او در جواب گفت كه در قرآن داريم :خدا و پيامبر

ص: 11438

ما را بي نياز كرده است .اين آيه جواز توسل است . سوال – صفحه ي 170 قرآن را توضيح بفرماييد. پاسخ – آيه 156 اين صفحه مي فرمايد: مومنين مي گويند كه خدايا در اين دنيا و در آخرت به ما نيكي بده. ما در دنيا هم نياز به حسنه و نيكي داريم .بيشتر قرآن براي كارهاي دنيايي است . حسنه در دنيا عمل صالح و حسنه در آخرت، مغفرت و بهشت است .خدا مي فرمايد : عذاب من فراگير نيست و هر كس را كه بخواهيم عذاب مي كنيم. ولي رحمت من شامل همه است. پس رحمت خدا فراگير است ولي عذاب براي همه نيست .دو نوع رحمت داريم :رحمت عام و خاص .مثلا هوا رحمت عام است و همه از آن استفاده مي كنند. رحمت خاص شامل همه نيست و شامل كساني است كه تقوا داشته باشند. سوال – در مورد ادامه ي خطاب هاي قرآني توضيحاتي بفرماييد. پاسخ – در ادامه ي آيه 35 سوره مائده قرآن مي فرمايد: در راه خدا جهاد كنيد. جهاد يعني كوشش و تلاش .جهاد اقسامي دارد .سه نوع جهاد داريم: جهاد اكبر، جهاد اصغر و جهاد كبير .جهاد اكبر مبارزه با نفس است و جهاد اصغر مبارزه با دشمن است . جهاد كبير تبليغ است .در قرآن داريم جهاد كنند بوسيله قرآن، جهاد كبير . يعني انسان با زبان مردم را به دين جذب كند. پيامبر با جهاد كبير، شروع به ترويج اسلام كرد. هر چقدر ما در جهاد بيشتر تلاش كنيم خدا بيشتر به ما كمك مي كند. در قرآن ،خدا مجاهدين را ترجيح

ص: 11439

داده است .جهاد با نفس خيلي مهم است و هيچوقت تمام نمي شود. امام صادق(ع) مي فرمايد :هميشه با نفس خودت در مبارزه باش . سوال – من هر وقت مي خواهم براي آينده ام برنامه ريزي كنم ، اما و اگر پيش مي آيد و من پشيمان مي شوم حتي وقتي مي خواهم شروع به نماز خواندن بكنم باز هم نمي شوم ،من انسان بي اراده اي هستم. راهنمايي بفرماييد. پاسخ – اينكه ايشان مي گويند :من انسان بي اراده اي هستم ، حرف اشتباهي است زيرا اين يك تلقين است .در روانشناسي امروز، تلقين خيلي مهم است .اگر كسي از تاريكي بترسد مي تواند به خودش تلقين كند كه در محل تاريك چيزي نيست و به محل تاريك برود. پس ايشان بايد بگويند كه من اراده دارم و مي توانم . ايشان بايد از جايي شروع كنند تا اراده شان تقويت بشوند. يكي از راهها نذر است كه با آن مي توان اراده را تقويت كرد. راه ديگر خواندن زندگي بزرگان است. پيامبر فرمود: مثل اولوالعزم صبر كن. همه ي نوح را مسخره مي كردند ولي او به كار خودش ادامه مي داد . نشست و برخاست با افراد با اراده ، اراده ي انسان را قوي مي كند. راه ديگر فكر كردن به آثار كار است . مثلا انسان بداند كه نماز در شب قبر او را نجات مي دهد. راه ديگر توسل و زيارت رفتن است .انديشه ،تفكر ،محاسبه و ارزيابي، اراده را تقويت مي كند. در روايت داريم كه وقتي خيلي خوشحال يا خيلي ناراحت هستيد به قبرستان برويد. اين

ص: 11440

موارد عزم و اراده انسان را تقويت مي كند. سوال – براي تقويت اراده در خصوص نماز و عبادات، چه راه كارهايي وجود دارد ؟ پاسخ – نگاه ما به نماز نبايد نگاه رفع تكليف باشد. بايد نماز براي ما اهميت داشته باشد .نگاه ما به نماز نبايد حاشيه اي باشد. زيرا اگر اين طور شد نماز را آخر وقت مي خوانيم .ولي اگر بگوييم كه نماز صحبت باخداست و خواندن آن در اول وقت رضوان دارد و به آثار آن توجه داشته باشيم ، نماز را در اول وقت مي خوانيم . ما بايد به عبادات اهميت بدهيم و عادت هم خيلي موثر است .بعضي ها عادت دارند كه نماز را آخر وقت بخوانند حتي اگر بيكار باشند. سوال – آيا استخاره در هنگام دو دلي و ترديد موثر است ؟ پاسخ – ما دو جور ترديد و دودلي داريم: يكي ترديد و دو دلي قبل از تحقيق و يكي ترديد و دودلي بعد از تحقيق .در ترديد قبل از تحقيق نبايد استخاره كرد ولي بعد از تحقيق، مي توان استخاره كرد. ممكن است كه انسان در تحقيق و بررسي بتواند از دو دلي در بيايد و نيازي به استخاره نداشته باشد. گاهي انسان همه ي بررسي ها را انجام مي دهد و انسان به پنجاه پنجاه مي رسد و انسان نيازي به وسيله اي دارد تا ترديدش برطرف شود در اينجا مي توان استخاره كرد. البته ما توصيه به استخاره نداريم. هر كار خيري كه انسان مي خواهد انجام دهد، دو ركعت نماز بخواند و صد مرتبه بگويد: طلب خير مي كنم از

ص: 11441

خدا .استخاره يعني طلب خير كردن. مثلا بگويد : خدايا من دخترم را شوهر قرار مي دهم و تو در اين كار خير قرار بده. ائمه استخاره را نفي نكرده اند. گاهي ما در كاري ترجيح پيدا نمي كنيم و با استخاره ترجيحي پيدا مي كنيم ولي ما نبايد در كارها دائما از استخاره استفاده كنيم . بهتراست كه خلاف استخاره عمل نشود .زيرا شما به اين نتيجه رسيده ايد كه با خدا مشورت كنيد پس بهتر است كه خلاف استخاره عمل نكنيد . شما مي توانيد از اول استخاره نكنيد. خدايا براي در دنيا و آخرت ما خير قرار بده و شر و زشتي را از زندگي ما دور كن.

91-09-11

يعقوب منا يوسفت افتاده در اين چاه ديريست كه خون مي چكد از پيرهن ما ،بر مانع خورشيدي آن خون ستاره ست يا مانده بر آن تكه اي از پيرهن ماه، امروز بيا سبز بروييم كه فردا كاري نكند حسرت كاري نكند آه ،يا ايتهاالنفس بخوانيم و بكوشيم و از مرگ نترسيم توكت علي الله، اين شنبه به آدينه به تكرار مرا كشت تا چند صبوري كنم اي جمعه . سوال – وقتي من در مراسم عزاداري مي شنوم كه امام حسين(ع) در آخرين لحظات فلان دعا را مي خواندند، براي من اين سوال پيش مي آيد كه مگر همه ي ياران امام حسين(ع) شهيد نشدند، پس چه كسي اين حوادث را نقل كرده است ؟ پاسخ – اين سوال در مورد همه ي حوادث تاريخي پيش مي آيد .همه ي حوادث تاريخي و ديني بر اساس گزارش هاي يك سلسله گزارش گران نوشته

ص: 11442

شده است.در كربلا هفتاد و دو تن از ياران امام شهيد شدند ولي حدود هشتاد نفر زن و بچه باقي ماندند كه به شام و از آنجا به كوفه آمدند . سي و چهار سال بعد از حادثه ي كربلا ،امام سجاد(ع) در مدينه بودند .حدود پنجاه سال بعد از حادثه كربلا امام باقر(ع) زنده بودند. يك منبع روايت اين حادثه ها معصومين و اهل بيت هستند. امام باقر(ع) مي فرمايد :من كودك بودم و پدرم شكم درد داشت به حدي كه نمي توانست از جايش بلند شود ولي ديدم كه پدر بزرگم را با سنگ، چوب و نيزه به شهادت رساندند. وقتي امام سجاد(ع) چشمش به فرزند حضرت ابوالفضل مي افتاد مي فرمود :اين فرزند كسي است كه جانش را فداي برادرش امام حسين(ع) كرد .يكي ديگر از منابع، زيارت نامه هايي است كه از ائمه نقل شده است.امام صادق (ع) از حضرت ابوالفضل تعريف كرده است . بخش مهمي از شعرها و وقايع كربلا را امام سجاد(ع) و ام كلثوم نقل كرده اند و بخش ديگر هم گزارش گرهايي بوده ند مثل ضحاك بن عبدالله كه خيلي از وقايع كربلا را ايشان نقل كرده اند. او جزو سپاهيان امام بود ولي از اول به امام گفته بود كه من تا جايي مي جنگم كه براي شما سودمند باشد و او در عصر عاشورا از امام جدا شد .افرادي هم از سپاه دشمن وقايع كربلا را نقل كرده اند. وقتي مختار از قاتلين امام انتقام مي گرفت از آنها مي پرسيد كه شما چكار كرديد و آنها خودشان تعريف مي كردند كه چگونه آنها

ص: 11443

را به شهادت رسانده اند مثل خولي و همسرش .هزاران نفر از كربلا برگشتند. هلال بن نافع جزو گزارشگران بود .حميربن مسلم نظاره گر بود او مي گويد : ديدم جواني سوار اسب شد و رجز مي خواند و فهميدم كه او قاسم بن حسن است و اين طور رجز خواند و ... وقتي عمربن سعد و يارانش به كوفه آمدند وقايع كربلا را نقل كردند. عده اي نزد ابن زياد آمدند و گفتند كه ما اسب هاي مان را بر بدن امام دوانديم و كمر و پاي امام لِه شد. عده اي از آنها براي اينكه جايزه بگيرند مي گفت كه من به قلب امام تير زدم و ديگري مي گفت كه من تير به دهان امام زدم. اخبارعاشورا سهل الوصول بود زيرا افراد متعددي در كربلا حضور داشتند از جمله امام سجاد(ع) كه بيست ساله بودند. هر گزارشي درصدي تحريفات يا درصدي اختلاف دارد. اين وقايع سند مستندي دارد . سوال – تعدادي پيامك از طريق ماهواره و وهابي ها در مراسم عزاداري ماه محرم به موبايل ها فرستاده شده است كه بجاي سينه زدن بر خودمان به سينه دشمن بزنيم يا بجاي عزاداري انفاق كنيد. نظر شما در اين مورد چيست ؟ پاسخ – گاهي پيامك ها خوب است. مثلا مي نويسند كه تولد امام زمان (عج) است .براي سلامتي ايشان صد صلوات بفرستيد و اين پيامك را به صد نفر بفرستيد و اگر اين كار را نكنيد خبر بدي به شما مي رسيد. ما با اين پيامك ها مخالف هستيم و اين كار درستي نيست . گاهي مردم از اين پيامك

ص: 11444

ها مي ترسند. شما مي توانيد از طريق پيامك روايات و اشعار خوب را براي ديگران بفرستيد ولي اينكه ازآنها بخواهيد آنرا براي ديگران بفرستند كار خوبي نيست .ما نبايد پيامك ها را كوركورانه دريافت يا ارسال كنيم . بخش زيادي از اين پيامك ها از القائات ماهواره اي است مثلا مي گويند كه بجاي عزاداري به فقرا كمك كنيم يا بجاي سينه زدن به خودمان به سينه ي دشمن بزنيم .كسي كه اين پيامك را ساخته است نه دلش براي امام و نه دلش براي شما سوخته است. آنها مي دانند كه اگر به شما بگويند كه عزاداري را تعطيل كنيد، شما اين كار را نمي كنيد. اگر بگويد كه يزيد كار خوبي كرد، شما قبول نمي كنيد، بخاطر همين آنها با دين به جنگ دين مي آيند. سالي چهار ميليون نفر به حج مي روند و تعداد زيادي گوسفند هدر مي رود و عده اي فوت مي كنند، حالا آيا ما مي توانيم به خدا بگوييم كه در يك ماه همه به حج نرويم و آنرا بين ماهها قسمت كنيم ؟ چون اين آيه قرآن است آنها نمي توانند به آن ايراد بگيرند. چرا ما براي اصلاح چيزي ،چيز ديگري را تخريب مي كنيم ؟هدف اين پيامك ها سست كردن عزاداري هاست. منظور از اين پيامك ها اين نيست كه انفاق كنيد بلكه منظورش اين است كه چرا عزاداري مي كنيد. انفاق در عزاداري ها بوجود مي آيد .بهانه ي خيلي از كارهاي مهم مثل خون دادن و پول جمع كردن براي فقرا در عاشورا و عزاداري هاست. ما در عزاداري هاي مان

ص: 11445

مي گوييم كه امام خون داد، پس حداقل شما مال بدهيد. ما در عزاداري و تكريم اباعبدالله به مردم درس صبر ، شجاعت و ايثار مي دهيم. گاندي مي گويد كه رهبر من در قيام، امام حسين(ع) است .اين نوع پيامك ها يك پيام بيشتر ندارد و آن لطمه زدن به عزاداري هاي مردم است . ما در عزاداري ها بر سر و سينه مي زنيم و اشك مي ريزيم .پس اينكه مي گويند :بجاي سينه زدن بر سر دشمن بزنيد جمله ي بي ربطي است. ما نبايد قضايا را با هم قاطي كنيم. مثلا بعضي مي گويند كه چرا به حج و كربلا برويم، به همسايه ي فقيرمان كمك مي كنيم. اشكالي ندارد شما به همسايه تان هم كمك كنيد ولي ما نمي توانيم يك جا را احياء و جاي ديگر را تخريب كنيم .هر كاري بايد سرجاي خودش باشد. بعد از سال 61 هجري، تمام ائمه ي ما برعزاداري سنتي بر امام حسين (ع) تاكيد داشتند. مداح نزد امام صادق(ع) مي خواند و آنها عزاداري مي كردند. اگر امام حسين(ع) را از ما بگيرند همه ي خوبي ها از ما گرفته مي شود . سوال – در سايت هايي كه بر ضد اسلام فعاليت دارند خواندم كه اسلام به ما اجازه نداده است در مورد كساني كه از دنيا رفته اند اظهار نظر كنيم. يعني نگوييم كه يزيد فرد فاسقي بوده است. بهتر است كه ما به كار خودمان بپردازيم. ما با حب و بعض با ديگران براي خودمان گناه درست مي كنيم. آيا اينها درست است ؟ پاسخ – خدا در مورد

ص: 11446

كساني كه از دنيا رفته اند اظهار نظركرده است ، آيا مي توان بر خدا ايراد گرفت ؟ خدا عليه فرعون ،نمرود ، قارون و مشركين مكه شعار داده است .وقتي خدا كاري را انجام مي دهد اين مجوزي براي ما خواهد بود. خدا از خوب ها تعريف مي كند و دشمنان را مذمت مي كند. پس ما مي توانيم دشمنان را مذمت كنيم . ريشه ي اينها در جبر است . جبرگراها قبول ندارند كه آنچه عقل مي گويد خوب است، خوب است بلكه مي گويند كه اگر خدا بگويد: خوب است ،خوب است و اگر بد است بد است .خوب و بد براساس عقل است. عقل قبح ظلم را تشخيص مي دهد. اگر خدا بخواهد يزيد را به بهشت ببرد اين با عدالت و حكمت خدا جور در نمي آيد . ائمه ي ما افرادي را لعنت مي كردند. زيارت عاشورا از امام معصوم به ما رسيده است كه در آن لعن وجود دارد. اينها حرف هاي عوام فريبانه است. مردم دنبال يزيد زمان هستند و اين به ضرر ظالمان است .زيرا مردم در كشتار غزه ساكت نمي نشينند و اين منافع آنها به خطر مي اندازد. مثلا حُربن يزيد رياحي توبه كرد و امام او را بخشيد. اين بحث ديگري است . سوال – در مورد ضريح جديد امام حسين(ع) كه مي خواهد به عراق برود، عده اي مي گويند كه اين ضريح هنوز به قبر امام متبرك نشده است، پس چرا اين قدر شور و هيجان براي زيارت اين ضريح وجود دارد ؟ پاسخ – يك چيزهايي وجود دارد كه تبرك

ص: 11447

است مثل شخصيت ها و انبياء يا سنگ هاي كعبه و مسجد الحرام يا قرآن .در قرآن حضرت عيسي را مبارك معرفي كرده است يا باران يا كعبه را بعنوان تبرك معرفي كرده است . تبرك يعني چيزي پيش خدا مبارك است و ما آنرا وسيله قرار مي دهيم و براي قرب به خدا از آن استفاده مي كنيم. يك نمونه آن ضريح ائمه هستند. كسي نمي تواند در تبرك اينها ترديد كند زيرا منسوب به امام است .در قرآن داريم : صندوقي كه موسي را در آن گذاشتند مايه ي آرامش است .اين صندوقچه از چوب بوده است .در قرآن داريم كه پيراهن يوسف هم تبرك بود. حالا مي گويند كه وقتي اين ضريح هنوز روي قبر امام حسين (ع) قرار نگرفته است تبرك نيست .پيامبر هنوز متولد نشده است كه حضرت آدم به پيامبر صلوات مي فرستد و به او متوسل مي شود. اين ضريح منسوب به امام حسين(ع) است و هر چيزي كه به امام منسوب باشد تبرك است .به اعتبار اينكه اين ضريح روي قبر امام حسين(ع) قرار خواهد گرفت، تبرك است. وهابي ها هزاران نفر را در موزه اي مي برند تا از پرده اي كه هنوز روي كعبه نصب نشده است بازديد كنند و نخ هاي آن پرده ي نصب نشده را بعنوان تبرك به مردم مي دهند .حالا چرا بازديد مردم از ضريحي كه ساخته شده است اشكال دارد ولي بازديد از پرده ي در حال بافت كعبه كه هنوز روي كعبه قرار نگرفته است اشكالي ندارد؟ اين اشكال ها مي خواهد ريشه ها را بزند. اينها مي

ص: 11448

خواهند اصل اسلام را زير سوال ببرند. فردي به معاويه گفت كه چرا اين قدر سادات را اذيت مي كني ؟معاويه گفت كه بايد نام اشهد ان علي ولي الله را پاك كنيم زيرا اسم اين شخص در كنار نام خداست .معاويه با امام حسن(ع) و امام حسين(ع) مشكل نداشت بلكه با اصل اسلام مشكل داشت .كساني كه اين حرفها را مي زنند با اصل شيعه و انسجام آن مشكل دارند. مثلا كسي كه دارد مي رود كربلا او را مي بوسند و بدرقه مي كنند زيرا مي خواهد به كربلا برود ولي هنوز كه نرفته است .مردم با ديدن اين ضريح مي گويند: السلام عليك يا اباعبدالله .رسول خدا فرمود : حرارت كربلا در دلها وجود دارد و از بين نمي رود. امسال علي رغم گراني و مشكلات اقتصادي، عزاداري ها خيلي پرشور برگزار شد. اين شبهات لطمه اي به عقايد مردم وارد نمي كند. سوال – صفحه 163 قرآن كريم را توضيح بفرماييد. پاسخ – در اين صفحه داريم : اگر مردم ايمان بياورند و تقوا داشته باشند از آسمان و زمين به آنها بركت مي دهيم . يعني ايمان و تقوا بركات را شامل انسان مي كند. سوال – وقتي در مجالس اهل بيت شركت مي كنم چشمم تر نمي شود و كم گريه مي كنم. آيا ثوابي از اين عزاداري به من مي رسد؟ چكار كنم تا رقت قلب پيدا كنم ؟ پاسخ – همين كه انسان از خانه به قصد شركت در مجلس اباعبدالله حركت مي كند ،براي فرد ثواب مي نويسند چه گريه بكند و چه گريه نكند. در

ص: 11449

مجلس عزاداري انسان بايد گريه كند يا خودش را به گريه و زاري بزند. نفس اين كار ثواب دارد. گريه معرفتي خوب است . انسان بايد داستان كربلا را درك كند. گاهي گريه بخاطر اين است كه چرا ما در آن زمان نبوديم تا امام را ياري كنيم .گاهي گريه براي محزون بودن است .اگر انسان اين حادثه ها را در ذهنش مجسم كند، اين باعث اشك آوردن مي شود .بخش عمده اي از مجالس اباعبدالله آگاهي ، شعور دادن و بيدار كردن است .داستان عاشورا باعث انقلاب اسلامي شد. يكي از مقامات سفارت امريكا به مشهد آمده بود و مراسم عزاداري را ديده بود. او پيش شاه برگشته بود و به شاه گفته بود كه اگر اين جمعيت كه يا حسين مي گفتند ،بگويند: مرگ بر شاه ، تو چه مي كني ؟ اين سفير احساس خطر كرده بود. عزاداري هاي امام حسين(ع)، كانون آگاهي است. الان يك سخنران نيم ساعت داستان كربلا و خطبه هاي اباعبدالله را مي گويد و يك ربع روضه مي خواند. تمام كارهاي ماهواره براي منحرف كردن جوانان است ولي جوانان با شركت درمراسم روضه ها و عاشورا همه ي آنها را خنثي مي كنند. ما بايد عزاداري ها را تداوم ببخشيم تا انفاق ، ايثار و اخلاق اسلامي تداوم پيدا كند. مجالس سنتي و خانگي نبايد كم رنگ شود. انشاء الله همه ي ما در دنيا و آخرت با امام حسين(ع) محشور شويم.

91-08-27

اگرچه مثل مُحرم نمي شوم هرگز جدا زحلقه ي ماتم نمي شوم هرگز، مرا ببخش مرا چون كه خوب مي دانم كه توبه كرده ام

ص: 11450

و آدم نمي شوم هرگز،اسير جاذبه ي حسن يوسف ياسم كه محو در گل مريم نمي شوم هرگز ،گناهكارم و اما بدون اذن شما نصيب خشم جهنم نمي شوم هرگز، دمي فرات بياور چراكه من قانع ز سلسبيل به زمزم نمي شوم، هرگز قسم به قلب سپيدت سياه پوش كسي به جز شهيد محرم نمي شوم هرگز، به جان عشق قسم غير چهارده معصوم به پاي هيچ كسي خم نمي شوم هرگز .

سوال – در مورد ماه محرم توضيحاتي بفرماييد.

پاسخ – امام رضا (ع) مي فرمايد :مُحرم ماهي است كه اهل جاهليت ظلم و درگيري را در آن حرام مي دانستند، ولي امت مسلمان حرمت اين ماه را نگه نداشتند و حسين را به شهادت رساندند .خدا نيامرزد كساني را كه حرمت اين ماه را شكستند. وقتي ماه محرم وارد مي شد كسي پدرم را خندان نمي ديد و در روز عاشورا حزن و اندوه پدرم به اوج مي رسيد. امام فرمود: اگر خواستي بر هرمصيبتي گريه كني براي مصيبت امام حسين(ع) گريه كن .زيرا حسين ما را سر بُريدند .

روضه خواني (توسط حضرت زينب) از زمان شهادت امام حسين (ع)در گودي قتلگاه شروع شد .بعد در زمان امام سجاد(ع) و ائمه ي ديگر ادامه پيدا كرد. در طول زمان ،اشكال عزاداري با هم تفاوت مي كرد. امام سجاد (ع) نمي توانست بطور آشكارا روضه خواني كند زيرا زمان خفقان اموي بود .كار امام سجاد(ع) ترويج عاشورا بصورت فردي بود. امام هركجا آب وغذا مي ديد گريه مي كرد و مي فرمود: پدرم را تشنه و گرسنه كشتند. بعضي ها به امام

ص: 11451

اعتراض كردند كه چرا اين قدر گريه مي كند و امام فرمود: يعقوب بخاطر از دست دادن يوسف آنقدرگريه كرد كه چشمانش را از دست داد،حالامن چطور گريه نكنم درحاليكه در يك نيمروز يوسف هاي مرا، گرگ ها دريدند. در زمان امام سجاد(ع) امكان برپايي مراسم عزاداري نبود. در زمان امام باقر(ع) و امام صادق(ع) مردم جمع مي شدند و شاعران اشعارهايي مي خواندند ولي اين كار بصورت گسترده نبود. و شرايط كمي سخت بود ولي از زمان امام سجاد(ع) بهتر بود. امام صادق(ع) در خانه مراسم عزاداري برپا مي كردند و اتفاقا روزي صداي شيون از خانه بيرون آمد و سربازان به در خانه امام آمدند كه ببينند چه اتفاقي افتاده است و امام فرمود :بچه اي در خانه غش كرده بود و اينها داشتند گريه مي كردند. در زمان امام رضا (ع) مراسم برپا مي شد و دعبل شعر مي خواند و مامون هم حضور داشت . دعبل مي خواند :فاطمه جان ،اگر در روز عاشورا مي ديدي كه چطور حسين تو را كشتند به صورت مي زدي ، امام هشتم خيلي گريه مي كرد و حتي پيراهنش را به دعبل داد . اين عزاداري ها نوسانات زيادي داشته است ولي اين روضه خواري سيره ي ائمه بوده است . فردي نزد امام صادق(ع) آمد و ديد كه امام چشمهايش اشكبار است و امام مي فرمايد كه امروز عاشورا است كه حسين ما گشته شده است. در زمان آل بويه روز عاشورا تعطيل رسمي مي شود و دسته جات عزاداري بيرون مي آيد و عيد غدير را جشن مي گيرند. در سالهاي بعد

ص: 11452

در حكومت عباسي اين مراسم ها بوده است ولي نوساناتي داشته است .در دوران صفويه به دليل حاكميت شاهان شيعي و حضور شخصيت هايي مثل شيخ بهايي و مقدس اردبيلي عزاداري ها اوج پيدا مي كند و مقتل ها نوشته مي شود. يكي از ياران حضرت امير مقتل نوشته بود. سيد بن طاوس كتاب مقتل دارد. پس سير عزاداري از زمان امام حسين(ع) تا امروز بوده است . و در زمان هاي اوج داشته و در زمان هايي افول پيدا كرده است .

سوال - سيره ي اهل بيت در عزاداري چگونه بوده است ؟

پاسخ – اهل بيت تاكيد بر مجالس عزاداري امام حسين(ع) داشته اند.علامه اميني كتابي بنام سيره وسنت ما همان سيره و سنت پيامبر است دارد كه در اين كتاب داريم كه سيره پيامبر هم عزاداري بوده است .وقتي امام حسين (ع)بدنيا آمد پيامبر قسمتي از داستان كربلا را براي حضرت زهرا تعريف كرد و حضرت متاثر شد. پيامبر فرمود: دخترم ناراحت نباش ،در آينده مرداني مي آيند كه دور هم مي نشينند و براي حسين اقامه ي عزا مي كنند و زناني مي آيند كه مانند زنان فرزند مرده ،براي حسين تو گريه مي كنند. شخصي به امام صادق(ع) گفت كه من در خانه براي امام حسين(ع) مراسم عزاداري مي گيرم ولي بچه ها در خانه مرا مسخره مي كنند،امام فرمود: كار تو درست است و به كارت ادامه بده. كتاب احرام محرم نوشته ي آقاي نيشابوري است كه در آن نكاتي خوبي در مورد آمادگي براي محرم وجود دارد. حتي در منا ،مراسم عزاداري تشكيل شد و امام صادق(ع)

ص: 11453

پرده زد و روضه را گوش كرد. ما نبايد مراسم عزاداري را كمرنگ كنيم. پيامبر فرمود :هيچ گاه حرارت شهادت حسين از قلب ها پاك نمي شود. امسال ما دچارمشكلات اقتصادي هستيم ولي نبايد اين مشكلات روي مسئله ي عزاداري اثر بگذارد. حتي غير مسلمانان و يهودي ها براي امام حسين(ع) نذر مي كنند زيرا امام حسين(ع) براي اسلام جان داده است .مجالس در خانه ها بايد پررنگ تر بشود. در قديم كتاب مقتل را مي گرفتند و براي خودشان مي خواندند .ما بايد عزاداري را اقامه كنيم و به مسجد محل برويم ،مجلس امام حسين(ع) نبايد خلوت بشود. ائمه ما مسئله ي گريه را مطرح مي كردند و اين براي بعضي ها سوال است كه گريه كردن چه فايده اي دارد .بعضي از گريه ها عقيدتي است و اشك ما را درمي آورد. وقتي جعفربن ابيطالب سوره مريم را در نزد نجاشي خواند، او شروع به گريه كرد. بعضي ها با شنيدن قرآن اشك مي ريزند كه اين جزو باورهاي ماست . بعضي از گريه ها گريه ي فضيلت طلبي است .بعضي از ياران حضرت اميرالمومنين در روز بيستم براي آن حضرت گريه مي كردند كه چرا اين امام را از دست داده اند. حضرت علي(ع) در رحلت پيامبر اشك مي ريخت و مي فرمود كه وحي بر ما قطع شد يعني از فضيلت وحي محروم شديم . گريه ي ديگر گريه ي عاطفي است .انسان داراي عواطف و احساسات است . وقتي پيامبر، پسرش ابراهيم را از دست داد ،گريه كرد. به حضرت علي(ع) خبر رسيد كه جعفر در جنگ موته شهيد شده

ص: 11454

است و حضرت گريه كردند. پيامبردر تشييع جنازه ي بعضي از اصحاب گريه مي كردند. گريه ي ديگر گريه ازمحروميت هاست .پس موضع ديگر در مراسم عزاداري گريه كردن است و داريم كه اگر كسي گريه اش نمي آيد حالت گريه به خودش بگيرد زيرا گريه يك حالت شويندگي دارد. و انسان احساس سبكي مي كند .گريه يك اشك معرفتي است. در مجلس دعبل ،امام رضا(ع) آنقدر گريه كردند كه تمام محاسن شان خيس شد. جابربن انصاري وقتي بر سرقبر امام حسين(ع) آمد، گفت كه ما با شما شريك هستيم . زيرا پيامبر فرمود :هر كس قومي را دوست داشته باشد با آنها محشورمي شود.

نوع ديگر تجليل تاكيد براشعار متعهدانه است .شعرها بايد مفاهيم بلند و خوبي داشته باشد.ائمه ما شعرهاي شاعران را گوش مي كردند. مداحان بايد شعرها با مضامين عالي بخوانند و نبايد همه ي شعرها بر اساس مصيبت باشد. مصيبت نمك آش است و نبايد جاي آن با آش عوض شود. ما نبايد با اشعار ائمه را خوار و ذليل بكنيم . در پايان سوره شعرا داريم كه شاعران غير متعهدي دو تا ويژگي دارند كه الگوي گمراهان هستند: شاعراني كه در هر وادي حركت مي كند و بي بند و قيد است و شاعراني كه حرف مي زنند و عمل نمي كنند. وقتي اين آيه نازل شد دو تا از شاعرها ، گريه كنان نزد پيامبر آمد و گفتند كه ديگر شعر نمي گوييم زيرا اين آيه نازل شده است و ما مورد مذمت قرار گرفته ايم. پيامبر فرمود: شما جزو آخر آيه هستيد كه مي فرمايد: شاعري كه

ص: 11455

چهار ويژگي دارد از شاعران ديگرجدا مي شود ،يكي مومن باشد ، عملش صالح باشد، زياد ذكر مي گويد و به ياري مظلوم مي رود. گاهي شعر مي تواند فرد را سِحر كند. اشعار رودكي، شاه ساماني را به سمت بخارا حركت داد .

سوال – صفحه 149 قرآن كريم را توضيح بفرماييد.

پاسخ – ما در نماز از خدا مي خواهيم كه ما را به را صراط مستقيم ببرد. در اين صفحه داريم كه صراط مستقيم همان مشرك نشدن، نزديك نشدن به مال يتيم و ... است.

سوال – ائمه ما چگونه عاشورا را تكريم كردند؟

پاسخ – در كتاب كامل الزيارات از امام صادق(ع)داريم : كساني كه در آسمان براي زوار قبر امام حسين(ع) دعا مي كنند بيشتر از افرادي هستند كه در زمين براي آنها دعا مي كنند. امام مي فرمايد :حضرت زهرا(س) براي زوار قبر حسين خوش آمد مي گويد و طلب مغفرت مي كند. چهار هزار فرشته در كنار قبر حسين هستند و تا قيامت گريه مي كنند و هر زائر كه مي آيد به استقبال او مي روند، وقتي مي رود به او خوش آمد مي گويند، وقتي بيمار مي شود به عيادت او مي روند و وقتي مي ميرد به تشييع جنازه ي او مي روند و بر جنازه اش نماز مي خوانند و تا قيامت براي او طلب مغفرت مي كنند. به زيارت فرستادن ديگران ثواب زيادي دارد. ثواب اين كار كمتر از اين نيست كه انسان خودش به زيارت برود.كساني كه نمي توانند به زيارت قبرامام حسين(ع) بروند در اين ده روز،در پشت بام يا حياط

ص: 11456

رو به قبله بايستند و بگويند: صل الله عليه يا اباعبدالله كه با گفتن اين ذكر اسم شان در زوارشان نوشته مي شود. خوب است كه ما هر روز اين ذكر را بگوييم. اگر گفتن اين ذكرعادت بشود ارزش دارد.

توصيه ديگر در مورد كربلا، موضوع سجده بر خاك كربلاست و اين يك نوع تكريم است. سجده مي تواند ارتباط با امام حسين(ع) را حفط كنيم .تاكيد بر درسها و عبرت هاي عاشورا است .پسر حضرت ابوالفضل وارد شد و امام سجاد(ع) فرمود :اين پسر ابوالفضل است ،اين پسر كسي است كه پدرش جانش را براي امام حسين(ع) فدا كرد. يعني امام ايثار و جانفشاني را در كربلا براي اصحابش برجسته مي كند. پس درس هاي عاشورا نبايد فراموش بشود.

عاشورا ده ها درس دارد و بايد در زندگي ما كاربرد داشته باشد.عاشورا جاري است.ما بايد مثل امام حسين(ع) به نمازمان اهميت بدهيم و مثل امام ايثار داشته باشيم و از امام درس بگيريم . آيت الله صافي كتابي بنام پرتوي از عظمت امام حسين(ع) دارد كه در مورد خصوصيات امام حسين(ع) نوشته شده است.

خدايا ما را از شفاعت امام بهره مند كن و ما را كنار امام حسين (ع)ثابت قدم بگذارد.

91-08-20

سوال – آيه دوم سوره مائده ( يا ايهاالذين امنوا ...) را توضيح بفرماييد. پاسخ – اين آيه در اواخرعمر پيامبرنازل شده است. بيشتر اين آيه حالت نهي و سلبي دارد. اين آيه مي فرمايد: اي كساني كه ايمان آورده ايد شعائر الهي را حلال نشماريد( سبك نشماريد). شعائر يعني شعار و آرم .شعائر در اين آيه در مورد مناسك حج

ص: 11457

است . در قرآن داريم كه صفا و مروه از شعائر و نشانه هاي الهي است .مستحب است كه انسان وقتي در صفا و مروه راه مي رود، آيه 158 سوره بقره را بخواند. هر كسي شعائر الهي را بزرگ بشمارد نشانه ي تقواي قلب او است .پس ما بايد شعائر الهي را حفظ كنيم. روز غدير و عاشورا از شعائراسلامي است يعني نشانه وعلامت است .سابقه هاي تاريخي و زيارت قبور ائمه بايد حفظ بشود. صفا و مروه دو تا كوه است و اينها از شعائر اسلامي است. قرآن مي فرمايد :قرباني كردن از شعائر اسلامي است و يك مانور است. در روايت داريم كه دين زوال پيدا نمي كند تا زماني كه حج پابرجاست زيرا نشانه اي از خداست. امام حسين (ع)در بياباني يارانش را قرباني كرد و اين مراسم نبايد فراموش بشود. خدا در اين آيه مي فرمايد ماه هاي حرام را حلال نشماريد. پيامبر در برخورد با فرهنگ جاهلي سه كار انجام داد: انكاري ،اثباتي و اصلاحي . پيامبر با قوانين جاهلي سه برخورد انجام داد: انكاري مثل بت پرستي وشراب خواري .قوانيني اصلاحي يعني پيامبر قوانين عرب قبل از اسلام را قبول كرد و تغييراتي در آن بوجود آورد.مثلا عرب هاعريان طواف مي كردند و اسلام فرمود كه بايد لباس بپوشيد يا اينكه عربها دور بت ها طواف مي كردند ولي بعد اين كار را ترك كردند. عرب ها در منا اشعار عشقي مي خواندند ولي آيه نازل شد كه در منا ذكر خدا را بگوييد. ما قوانين اصلاحي زياد داريم .قوانين ديگر قوانين اثباتي است يعني پيامبر به قوانين

ص: 11458

عرب ها دست نزد و آنرا تغيير نداد. مثلا در عرب چهار ماه از سال، جزو ماههاي حرام بود و اسلام آنرا قبول كرد. اين آيه مي فرمايد كه ماه هاي حرام را، حلال نشماريد. پس ما نبايد حرام خدا را حلال كنيم. اختلاف فتواي فقها در مصداق است نه در موضوع .قرآن مي فرمايد :هدي را حلال نشماريد. در قديم گوسفند و شتر را با خودشان به حج مي آورند و در منا سرمي بريدند. منظور اين آيه اين است كه شتري يا گوسفندي را كه براي قرباني در حج در نظر گرفته ايد عوض نكنيد. پس اگر كسي نذر شرعي كرده است كه كاري را نجام بدهد نمي تواند آنرا تغيير بدهد. ما بايد طبق نذر و وقت عمل كنيم. قرآن مي فرمايد: زائراني كه قصد خانه خدا را دارند آزار ندهيد. فقط در حج است كه همه ي مردم با هم مساوي هستند. از امام صادق (ع )پرسيدند كه چرا بايد در صفا و مروه تند دويد، امام فرمود: زيرا غرور انسان شكسته مي شود . در سال ششم هجري مسلمانان تصميم گرفتند كه به مكه بروند. مشركين راه آنها را بستند و گفتند كه سال ديگر بياييد. مسلمانان مجبور شدند كه برگردند. و خيلي هم ناراحت شدند. خدا در قرآن به مسلمانان مي فرمايد: دشمني گروهي شما را وادار نكند كه شما انتقام بگيريد از كساني كه نگذاشتند شما به مسجد حرام برويد و مقابله به مثل نكنيد. پس بدانيد كه مقابله به مثل هنر نيست. در سوره فصلت آيه 33 تا 36 داريم: پيامبر،بگو گفتار كسي بهتر است كه گفتار

ص: 11459

خدا را بگويد ،عمل صالح انجام بدهد و تسليم خدا باشد. پيامبر به مسلمانان بگو كه آيا بدي با خوبي يكي است ،پس شما نيكو جواب بده .البته انسان نبايد خودش را خوار كند. روايت داريم :مومن خودش را خوار نمي كند. اگر ما خطايي از گذشته ديديم آنرا نگه نداريم تا روزي از آن براي انتقام استفاده كنيم. بعضي ها دنبال مچ گيري هستند. خدا مي فرمايد كه بدي ها را بپوشانيد. برجسته كردن خطاهاي ديگران اشتباه است. در جنگ صفين، اميرالمومنين به ميدان صفين رسيد و ياران حضرت تشنه بودند و امام فرمود اگر مي خواهيد خوار نشويد مبارزه كنيد تا آب را آزاد كنيد . ياران جنگيدند و آب را گرفتند . بعضي ها به امام گفتند كه شما هم به سپاه معاويه آب ندهيد ولي امام فرمود ما به سپاهيان آنها آب مي دهيم .در كربلا امام حسين(ع) به سپاه ابن زياد آب داد ولي آنها آب را روي امام بستند. سوال – آيه 111 تا 118 سوره انعام را توضيح بفرماييد. پاسخ – آيه آخر مي فرمايد: در هنگام ذبح حيوان ، نام خدا را ببريد. خداوند در خوردن هم انگيزه ي الهي مي دهد. همه ي كارها بايد با بسم الله شروع شود. پس نيت و انگيزه ديني خيلي مهم است . سوال – در مورد ادامه ي آيه دوم سوره مائده توضيحاتي بفرماييد. پاسخ – خدا مي فرمايد: در كارهاي نيك و تقوا به يكديگر كمك كنيد يعني در كارهاي مثبت مشاركت كنيد. مردم بايد ببينند كه چطور مي توانند زمينه ي خوبي را در جامعه فراهم كنند.يك

ص: 11460

نفر مي تواند با ساخت يك فيلم خوب به جامعه كمك كند. اين تعاون در نيكي است. مثلا ساخت يك نمازخانه براي مدرسه تعاون در نيكي و تقوا است. حتي روضه هاي خانگي تعاون در نيكي و تقوا است. هر كسي در جامعه بايد كمك كند كه دين رشد كند. مثلا يكي مي تواند به ازدواج جوانان كمك كند و يكي مي تواند به قرض الحسنه كمك كند و ...مثلا اگر پوست موزي روي زميني افتاده است و شما آنرا از روي زمين برداريد، اين تعاون در نيكي است . ما بايد همه خودمان را مسئول بدانيم . روزي امام سجاد(ع) داشتند با اسب مي رفتند ، همه ديدند كه امام از اسب پياده شد و كلوخي را از سر راه برداشت و دوباره به راهش ادامه داد. خدا مي فرمايد: اي مردم ،به گناه و تجاوز كمك نكنيد. صفوان شتردار بود و شترهايش را به هارون الرشيد كرايه داد تا او به حج برود. امام موسي كاظم (ع) به او گفت كه چرا شترهايت را به هارون اجازه مي دهي ؟ آنها ظالم هستند و تو دوست داري كه او سالم برگردد تا پول تو را بدهد ، همين اندازه هم كمك به ظلم است . صفوان تمام شترها را فروخت. اگر دختر خانمي بدحجاب بيرون بيايد و اين باعث گناه جواني بشود ،اين خانم تعاون در گناه كرده است زيرا زمينه ي گناه جوانان را فراهم كرده است. اگر معلمي حرف زشتي سركلاس بزند و بچه ها از او ياد بگيرند اين معلم تعاون در گناه كرده است .انگشتر طلا براي مرد حرام

ص: 11461

است .كارخانه اي كه براي مردها انگشتر طلا مي سازد تعاون در گناه دارد .كارگاهي كه مانتوهاي كوتاه مي دوزد تعاون در گناه مي كند. فيلم سازي كه آموزش بد در فيلم مي دهد، اين تعاون درگناه است . در آخر اين آيه مي فرمايد : اي مردم از خدا بترسيد زيرا خدا شديد العقاب است . خدايا همه ي ما را اهل تقوا قرار بده و از تعاون در گناه دور كن ، نسل جوان ما را متدين قرار بده و زمينه ي ازدواج همه ي جوانان را فراهم بفرما.

91-08-13

گفت كارواني با تو آمد كارواني در تو گم شد چشمه ي مستي از آن ساعت غديري بود و خم شد ،با تو آمد محمد از مدينه با كارواني از توگم شد كارواني در مسير بي نشاني ،باد در زلف تو پيچيد و زمين نيلوفري شد خون دميد از ساقه ي ياس و شقايق حيدري شد ،كارواني دل به مستي داد از غديريت اي امام پارسايان كيست نشناسد علي را ،اي گلستان ولايت اي خراب از باده ات از دل ذوق مستي رساند ما را به منزل . سوال- در مورد جريان اعتقادي غدير توضيحاتي بفرماييد. پاسخ- جريان غدير در آخرين حج پيامبر اتفاق افتاد.در اين مورد روايات متواتري وجود دارد يعني تعداد راويان اين روايت زياد است .كتاب گزيده ي الغدير براي مطالعه خيلي مفيد است. آيا رسول خدا از حوادث پس از رحلت خودشان خبر داشتند ؟ اگر بگوييم كه حضرت از اين حوادث خبر نداشتند كه اين درست نيست .زيرا احاديثي از پيامبر نقل شده است كه نشان دهنده ي پيشگويي

ص: 11462

پيامبر است . انس بن مالك گفت كه ديدم سر اميرالمومنين روي سينه پيامبر است و پيامبر گريه مي كرد و وقتي علت را پرسيدم پيامبر فرمود: من بخاطر اتفاقاتي كه بعد از من براي علي روي مي دهد گريه مي كنم. سلمان نزد پيامبر رفت و گفت: هر پيامبري جانشيني داشته است ، جانشين شما كيست ؟ حضرت ساكت شد و فرمود: مي داني وصي حضرت موسي چه كسي بود .سلمان گفت: بله ، او يوشع بن نون بود .حضرت فرمود : مي داني كه چرا او جانشين حضرت موسي شد؟ سلمان گفت : بله ،چون يوشع از همه عالم تر بود. پيامبر فرمود: جانشين من و كسي كه اسرار من را مي داند و بهترين فرد بعد از من كه دَين مرا ادا مي كند، علي بن ابيطالب است .اين احاديث نشان مي دهد كه پيامبر از حوادث پس از مرگش اطلاع داشتند و فضاسازي مي كردند. حتي پيامبر از حوادث كربلا هم خبر داشتند. پيامبر براي بعد از خودشان چه تدبيري انديشيدند؟ امام خميني پس از خودشان تدابيري مثل مجلس خبرگان انديشيدند تا جامعه بي سرپرست نماند. پيامبر بعد از بيست و سه سال تلاش براي مسلمان كردن مردم چه تدبيري انديشيدند؟يكي از فرضيات اين است كه پيامبر در اين مورد سكوت كرده است كه اين توهين به پيامبر است . اين كار نشانه ي بي فكري است .پيامبر وقتي به جنگ تبوك رفت علي را بعنوان جانشين خودش در مدينه گذاشت. در ضمن انبياء گذشته همه جانشين داشتند و اگر پيامبر در اين مورد سكوت مي كرد، اين كار خلاف سيره

ص: 11463

ي انبياء گذشته مي شد. پس اين كار با عقل جور در نمي آيد .فرض بعدي اين است كه پيامبر اين كار را به مجلسي واگذار كرد تا جانشين را تعيين كنند كه شاهدي بر اين مطلب نيست. فرض سوم اين است كه پيامبر فرد خاصي را بعنوان جانشين معرفي كرده است .اعتقاد و باور ما بر اساس احاديث متواتر اين است كه پيامبر فردي را بعنوان جانشين انتخاب كرده است. حتي ما آياتي مثل آيات تبليغ ،اكمال و لايت در قرآن راداريم .پيامبر براي تعيين جانشين، آمادگي تربيتي اجرايي وعملي را انجام داد . روز غدير روز اعلام است نه آمادگي .در يوم الانذار كه پيامبر اقوام خود را دعوت كردند، علي را بعنوان جانشين خودشان معرفي كردند. در جنگ تبوك پيامبر به مردم گفت كه نسبت علي به من مثل هارون به موسي است. براي اينكه جامعه آمادگي پذيرش علي را داشته باشد پيامبر سه تا كار را انجام دادند. پيامبر ابوطالب را به خانه آوردند و او را آموزش دادند. اميرالمومنين مي فرمايد:پيامبر هر روز يك صفت اخلاقي را برجسته مي كرد و من آنرا عملي مي كردم. اميرالمومنين آنقدر كوچك بودند كه در دامن حضرت مي نشستند، پس اميرالمومينن بزرگ شده ي دست پيامبر است. داريم كه اميرالمومنين در غار حرا شنيد آنچه را كه پيامبر شنيد. علي مي گويد :من مثل بچه شتري كه در دنبال مادرش است به دنبال پيامبر بودم. اين آمادگي تربيتي علي است .در تمام ساعات زندگي اين دو بزرگوار با هم بودند. آمادگي بعدي آمادگي اجرايي است. در جنگ خندق پيامبر فرمود :تمام اسلام به

ص: 11464

جنگ كفر مي رود. در جنگ خيبر پيامبر فرمود : من پرچم را به كسي مي دهم كه پيامبر و خدا را دوست دارد و خدا و رسول هم او را دوست دارند و بعد پرچم را به علي داد. اميرالمومنين مامور شد كه سوره ي برائت را به مكه اعلام كند. كسي كه همراه پيامبر بت شكست اميرالمومنين بود. عده اي به پيامبر سلام كردند و پيامبر به آنها گفت كه به علي هم سلام كنيد و بگوييد: السلام عليك يا امير المومنين .اميرالمومنين صفت خاص علي بن ابيطالب است .امام صادق (ع)مي فرمايد :به من اميرالمومنين نگوييد زيرا اين صفت جدم علي است .ديدگاه بعدي تدبير عملي است. سوال – صفحه 135 قرآن را توضيح بفرماييد. پاسخ – در اين صفحه داريم كه او خدايي است كه در شب جان شما را مي گيرد (منظور خوب است)هر گناهي كه شما در روز انجام داده ايد خدا مي داند .همه شما روزي مبعوث مي شويد و بايد جواب كارهايتان را بدهيد. سوال – در ادامه ي تدبيرجانشيني پيامبر توضيحاتي بفرماييد. پاسخ – پيامبر براي جانشيني پس از خودشان چه تدبيري انديشيدند؟ پيامبر مامور به ابلاغ شد. يكي از تدابير پيامبر ،آمادگي ها تربيتي ، آمادگي اجرايي و آمادگي عملي اميرالمومنين براي جانشيني بود. پيامبر از اوايل اسلام با مردم برخوردي كردند كه مردم بدانند كه نبوت از امامت جدا نيست .در حديث ثقلين پيامبر مي فرمايد :من در ميان شما دو چيز گرانبها مي گذارم يكي قرآن و يكي عترت ، اين دو از هم جداشدني نيستند. يكي از علماي بزرگ اهل سنت كتابي

ص: 11465

بنام فضايل علي بن ابيطالب دارد كه بيشتر سندهاي اين كتاب درست است.ايشان ده ها هزار حديث از پيامبر در مورد فضايل علي آورده است .حديث داريم: علي با حق است و حق با علي است ،علي با قرآن است و قرآن با علي است .پيامبر به مردم معيار مي دادند. در جنگ جمل فردي نمي دانست كه حق با كيست ،زيرا مي ديد كه هر دو سپاه نماز مي خوانند و از اصحاب پيامبر هستند. او گفت :مگر پيامبر نفرمود كه هر كجا كه عمارياسر باشد حق همانجاست ؟پس حق با سپاه علي است.عمارياسر با اميرالمومنين است زيرا حق با اوست. اين تدبير عملي پيامبر بود .حديث غدير هم يكي از تدابير ديگر عملي است . زيارتنامه غدير از امام هادي (ع) نقل شده است كه استدلال يك دوره امامت اميرالمومنين است و همه از آيات قرآن است .اين زيارت مخصوص اميرالمومنين است .امام هادي(ع) به جدّشان مي فرمايد كه تو كسي هستي كه خدا وصف تو را گفته است . اين تدابير عملي پيامبر خيلي زياد است .يكي ديگر از تدابير همان بود كه پيامبر فرمود: كاغذ و قلم بياوريد كه جانشيني علي را بنويسم .جانشيني علي از طرف خدا بوده است و پيامبر آنرا ابلاغ كرده است. سوال – در مورد روز عيد غديرتوضيحاتي بفرماييد. پاسخ – در روايات داريم كه همه ي انبياء اين روز را تكريم مي كردند.از مستحب موكد امروز، اطعام و صدقه دادن است .طعام دادن حتما نبايد سفره هاي سنگين باشد. عيدي دادن در اين روز خيلي خوب است.مستحب است كه انسان در اين روز لباس نو

ص: 11466

بپوشد. در اين روز خوب است كه همه به يكديگر سر بزنند. البته در ميان ما رسم است كه به ديدن خانواده هاي سيّد مي روند كه اين هم خيلي خوب است ، ملاقات بيمار رفتن در اين روز خوب است. پيامبر فرمود: فرزندان مرا اكرام كنيد.ثواب صدقه دادن در اين روز هزار برابر مي شود. ما بايد سرور در بين مردم ايجاد كنيم. همه ي مسلمانان بايد خودشان را صاحب اين عيد بدانند. حتي برادران سُني ما هم اين روز را جشن مي گيرند. اين روز بنفع اسلام بوده است و بخاطر همين اين روز براي همه ي مسلمانان مهم است و بايد اين روز را تكريم كنند. همه ي مسلمانان با هم اتفاق دارند كه اين سخنان در اين روز از پيامبر گفته شده است .اختلاف ما بر سر اين است كه آنها مي گويند ولايت به معناي دوستي است .حضرت عيسي به خداوند گفت كه پيروان من غذاي آسماني مي خواهند زيرا موسي غذاي آسماني به پيروانش داده است. عيسي گفت كه خدايا تو براي ما از آسمان مائده بفرست تا ما اين روز را عيد قرار بدهيم .پس ما همه بايد روز غدير را جشن بگيريم و آنرا عيد قرار بدهيم زيرا ولايت اميرالمومينن در اين روز به مردم ابلاغ شده است . خدايا عيد ظهور مهدي را براي ما قرار بده تا ما اين روز را درك كنيم .

91-08-06

زخمي ام التيام مي خواهم التيام از امام مي خواهم ، السلام عليك يا ساقي من عليك السلام مي خواهم، مستي ام را بيا و دو چندان كن جام مي پشت

ص: 11467

جام مي خواهم، گاه گاهي كمي جنون دارم من جنوني مدام مي خواهم، تا بِگردم كمي به دور سرت طوف بيت الحرام مي خواهم، لحظه ي مرگ چشم در راهم از تو حسن ختام مي خواهم، در نجف سينه بي قرار از عشق گفت يا يمكن الفرار از عشق . سوال – در مورد ولايت و عيد غدير توضيحاتي بفرماييد. پاسخ- ايام عيد غدير بنام ايام ولايت نامگذاري شده است . آيه مباهله و آيه ولايت در اين ماه نازل شده است ، آيه اكمال در روز عيد غدير نازل شده است. بحث ما در مورد آيات ولايت در قرآن است. كتاب آيات ولايت در قرآن از آيت الله مكارم است كه ايشان در اين كتاب 25 آيه را بحث كرده است كه پنج آيه آن در مورد امامت است بخصوص در مورد ولايت حضرت اميرالمومنين ،پنج آيه در مورد فضايل حضرت علي (ع) است و بقيه آن در مورد اهل بيت است . از اين پنج آيه ، سه آيه در سوره مائده است . آيه 67 است ( آيه تبليغ )كه مي فرمايد : اي پيامبر رسالت خودت را برسان . اين آيه در روز عيد غدير نازل شده است .اين آيه پنج بخش دارد كه خدا مي فرمايد : اي رسول ، اين خطاب به رسول است يعني اين خطاب مربوط به رسالت است .بخش دوم آيه مي فرمايد : آن چيزي كه قبلا به تو ماموريت داده ايم را به اطلاع عموم برسان .( اين ماموريت همان جانشيني حضرت اميرالمومنين است) .معناي بعضي از آيات در شان نزول آن آيه معنا

ص: 11468

مي شود. در كتاب تفسير كبير فخر رازي در مورد اين آيه مي فرمايد : اين آيه در فضل حضرت علي(ع) نازل شده است .وقتي اين آيه نازل شد پيامبر دست علي را گرفت و گفت كه هر كس من مولاي او هستم علي مولاي اوست . عُمر در آنجا علي را ملاقات كرد و جلو آمد و گفت :پسر ابوطالب ،مبارك باشد .تو امروز رهبر من و رهبر همه ي مومنان و مومنات شده اي. بخش سوم آيه مي فرمايد : تو وظيفه ات را انجام داده اي ولي اگر اين را انجام ندهي گويا رسالت خودت را انجام نداده اي . اين بخش آيه اهميت ولايت را مي رساند. بخش چهارم مي فرمايد : پيامبر ابلاغ اين دستور خطراتي در پي دارد، از واكنش پنهان و آشكار نترس. در ذيل آيه معارج داريم كه فردي در همان موقع مخالفت كرد و گفت كه من حاضربميرم ولي اين انتخاب را قبول نكنم. اين آيه نشان مي دهد كه احتمال بروز خطر بوده است . پس اين ابلاغ خيلي مهم بوده كه خطر آميز هم بوده است . بخش پنجم مي فرمايد: اگر كساني پافشاري بر عقايده خود كردند ناراحت نشو زيرا آنها صلاحيت هدايت ندارند. اين آيه بسيار مهمي است كه تاكيد برموضوع امامت و ولايت دارد. آيه دوم در آيه سوم ( آيه اكمال )سوره مائده است .سوره مائده آخرين سوره اي است كه بر پيامبر نازل شد . بعد از نزول اين سوره پيامبر از دنيا رفت . بعضي مواقع يك سوره ي قرآن كامل نازل شده است.مثل سوره والعصر و الرحمن

ص: 11469

. بعضي از سوره هاي قرآن بصورت آيه آيه نازل شده است و بتدريج نازل شده است . مثل سوره بقره و آل عمران . بعضي ها مي گويند كه اين آيات را خود پيامبر جايگزين كرده است و بعضي معتقد هستند كه بعد از رحلت پيامبر بدين صورت درآمده است . در بعضي آيات دو مفهوم مستقل كنارهم گذاشته شده است و با هم ارتباط ندارد. آيه 3 سوره مائده هم اين طور است . يعني يك بحث مستقلي در مورد گوشت هاي حلال مي كند كه خوردن گوشت هاي مردار و خوك بر شما حرام است .بعد مي فرمايد : در اين روز دين بر شما كامل شد و كافران مايوس شدند، نترسيد و فقط از خدا بترسيد ... و اگر شما در اضطرار قرار گرفتيد . اگر اين قسمت را از آيه حذف كنيم خللي بر آيه وارد نمي شود و اين نشان مي دهد كه اين جمله ي معترضه است .و اين نشان مي دهد كه اين حادثه مهمي است كه همان حادثه ي غدير است. وقتي اين آيه نازل شد پيامبر فرمود: الله اكبر، خدا را شكر مي كنم بخاطر اكمال دين، اتمام نعمت و رضاي خدا و ... . شما مي توانيد در كتاب تفسير نمونه ،تفسير اين آيه را بخوانيد. آيه بعدي آيه 55 ( آيه ولايت )سوره مائده است كه در مورد حضرت امير است كه در حال نماز انگشتر خودشان را به فقير دادند. بعضي ها شبهه مي اندازند كه مگر مي شود حضرت در حال نماز انگشتر به فقير بدهد زيرا در حال نماز، تير

ص: 11470

از پاي حضرت مي كشيدند و حضرت متوجه نشد. در پاسخ بايد گفت كه اين انفاق، كار دنيوي نبوده است ولي تير درآوردن كار نيوي است و حضرت متوجه آن نمي شده است ولي ما در قرآن هميشه نماز را همراه با انفاق داريم و اين انفاق حضرت در راستاي نماز بود. اين كار در راستاي عبادت بود. پيامبر از خدا تقاضا كرد كه جانشين او را معرفي كند. آيه نازل شد : همانا ولي شما خدا، پيامبر و كساني هستند كه نماز مي خوانند و در حال ركوع انفاق مي كنند. حالا ممكن است كه بعضي ها بگويند كه چرا خدا اسم حضرت علي(ع) را نياورده است .قرآن خيلي از اوقات كليات را بيان مي كند. مثلا در مورد نماز كلي گفته است و تعداد ركعت ها را نگفته است . مثلا در حج بايد هفت دور طواف كنيم ولي اين در قرآن نيست و جزو سنت پيامبر است . سوال – صفحه 128 قرآن كريم را توضيح بفرماييد . پاسخ – در اين صفحه داريم : خدا در همه جا حضور دارد هم از پنهان و هم از آشكار شما خبر دارد . در دعاي عرفه داريم كه خدايا آنقدر به من خشيّت بده گويا كه تو را مي بينم . فرمود :خدا از سِّر شما خبر دارد. خدا ازهمه ي نيت ها خبر دارد. سوال – در مورد ادامه ي بحث ولايت و عيد غدير توضيحاتي بفرماييد. پاسخ – آيه 59 سوره نساء معروف به آيه اولي الامر است. منابع شيعه و سني روي اين آيه تاكيد دارند. اولي الامر يعني كسي

ص: 11471

كه ولايت امر دارد و قدرت مديريت دارد و اين اولي الامرعطف به رسول شده است و اطاعت از اولي الامر ،اطاعت از رسول است . اولي الامر يعني جانشينان پيامبر . جابربن عبدالله انصاري نزد پيامبر آمد و سوال كرد كه اطاعت از اولي الامر يعني چه ؟ پيامبر همه امامان را با نام شمردند. آيه 119 (آيه صادقين) سوره توبه مي فرمايد: اي مردم تقوا داشته باشيد و هميشه با صادقان باشيد . اين آيه مي رساند كه صادقين معصوم هستند. روايت داريم : نحن الصادقون . اين آيات پنج گانه نشانه ي جانشيني حضرت علي(ع) و ولايت است . در روايت داريم كه ما به ولايت نمي رسيم مگر با عمل و تلاش . ما بايد سيره اهل بيت را عملي كنيم تا از پيروان عملي ائمه باشيم. انشاء الله ما ياري دهنده و پشتيبان اهل بيت باشيم .

91-07-29

شبي تب داشتم رفتي و قرص ماه آوردي، برايم شيشه اي از عطر بسم الله آوردي. من از صد بار اسمعيل و هاجر تشنه تر بودم ، تو اين زمزم ترين را از كدامين راه آوردي؟ من از بي قبلگانم كافري از من نمي پرسد، مسلمان كافرا كي رو به اين درگاه آوردي؟ عزيز مصربود اين دل كه بخشيدم به تو روزي ، امان از گرگ يوسف خورده اي كز چاه آوردي. دوباره شنبه ام تعطيل شد يكشنبه ام تعطيل ، دوباره يادم از آن جمعه ي ناگاه آوردي. سوال– در خصوص انتظارهاي خداوند متعال از بندگان خود زماني كه مي فرمايد : يا ايها الناس و يا ايها الذين آمنوا توضيحاتي بفرماييد.

ص: 11472

پاسخ – سوره ي مائده از سوره هايي است كه در اواخر عمر پيامبر اكرم (ص) نازل شد . برخي گفته اند كه دو يا سه ماه بعد از آن، رسول خدا از دنيا رفتند . گرچه اين سوره الان در جزء ششم قرار دارد ولي ترتيب قرآن براساس ترتيب نزول آيات نيست . اولين سوره اي هم كه بر پيامبر نازل شد سوره ي علق است كه در اواخر قرآن قرار دارد . بيشترين آيات ولايت در سوره ي مائده قرار دارد . به همين خاطر اين سوره داراي يك برجستگي است. آيات اول و دوم اين سوره با يا ايها الذين آمنوا شروع مي شود . در آيه ي اول مي فرمايد: اي كساني كه ايمان آورده ايد به عقود خود پايبند باشيد .عقود جمع عقد بوده و به معناي گره زدن است . زماني كه دوچيز را به هم متصل مي كنند، مثلاً نخي را به نخ ديگري مي بندند به آن عقد مي گويند . به همين خاطر است كه به ازدواج عقد مي گويند و به معناي پيوندي است كه مرد و زن با يكديگر مي بندند . در اين آيه مي فرمايد : اي مردم به پيمان هاي خود وفادار باشيد . به اين آيه در مسائل مختلف بخصوص خريد و فروش زياد استناد مي شود . وفاي به عهد و عقد يك اصل فطري و بين المللي است .بد قولي و پيمان شكني فطرتاً اشتباه است . سوره ي توبه يكي از سوره هايي است كه بسم الله الرحمن الرحيم ندارد چون پيام آن تند بوده و با

ص: 11473

برائت از مشركين شروع مي شود . در ابتداي اين سوره مي فرمايد : اي پيامبر ارتباط خود را با مشركين قطع كنيد و... در آن زمان اسلام آشكار شده بود و همه ي مردم فهميده بودند كه اسلام چه مباني دارد . تقريباً مشخص شده بود كه بت پرستي بي دليل و بي مبنا است به همين دليل خداوند تسامح با مشركين را كنار گذاشته و با صراحت مسئله ي برائت از مشركين را عنوان مي كند . ولي در همان آيه ي اول مي فرمايد : مگر اينكه شما با يك مشرك پيماني داشته باشيد . اگر پيمان داشتيد نبايد آن را بشكنيد. در روايت داريم كه سه چيز بين المللي است : 1- احترام به والدين 2- امانت داري 3- وفاي به عهد . حضرت علي (ع) نامه اي به مالك اشتر نوشته كه نويسنده اي مي گفت مي توان آن را با اعلاميه ي حقوق بشر مقايسه كرد . حتي نامه بر اين اعلاميه برتري دارد . چرا كه اين نامه در چهارده قرن پيش و توسط يك نفر نوشته شده است . اعلاميه ي حقوق بشر توسط حقوقدانان دنيا نوشته اند . حضرت اميرالمومنين در نامه ي پنجاه و سه ي نهج البلاغه سفارش هايي به مالك اشتر كرده اند كه بسيار عجيب است . حضرت مي فرمايند : در ميان واجبات چيزي بالاتر از وفاي به عهد نيست و همه ي مردم با تمام اختلاف آرايي كه دارند روي يك چيز تعهد دارند كه آن هم وفاي به عهد است . بنابراين اين اصل ارتباطي با مذهب و مرام

ص: 11474

فرد ندارد . به همين جهت در روايات داريم كه اگر كسي وفاي به عهد و پيمان ندارد، دين و آيين ندارد. در زيارت حضرت ابوالفضل شهادت مي دهيم كه تو تسليم بوده و امام خود را تصديق كرده و وفاي به عهد داشتي . بنابراين اوفوا بالعقود يك اصل مبنايي ، فطري و بين المللي بوده و اساسي براي تمامي روابط بشري است . اگر به اين اصل عمل نشود تمامي ملازمات زندگي بشر از هم مي پاشد . يكي از مفسرين مي گويد كه عقد و عهد سه گونه است . 1- عهد با خدا 2- عهد با مردم 3- عهد با خود .به پيمان با خدا، عهدالله مي گويد. خدا در قرآن مي فرمايد:اِنَّ عَهدَ كانَ مَسئولا از تعهدي كه شما نسبت به خدا داريد در روز قيامت سوال مي كنيم . ما حداقل روزي ده بار در نماز مي گوييم: اِهدنا اَلصِراطِ المُستَقيم . خدايا ما را به راه مستقيم هدايت كن، ما تو را مي پرستيم ، ما از تو كمك مي خواهيم . در واقع عهد با خدا ادعاي بندگي و استعانت است . خدا به ما گفته كه از شيطان تبعيت نكنيد ما هم قبول كرده ايم . خدا به ما گفته از من اطاعت كنيد ما هم قبول كرده ايم . زماني كه ما مي گوييم اشهد ان لا اله الا الله و اَشهدُ انَّ مُحمدَ رسولُ الله، مسلمان مي شويم . اسلام آوردن تعهد ايجاد مي كند . در جلد نود و سه بحار الانوار آمده است كه حضرت امير (ع) درمسجد كوفه سخنراني مي كردند

ص: 11475

، يك فردي بلند شد و گفت من يك سوال دارم . خدا گفته دعا كنيد من اجابت مي كنم . پس چرا من هرچقدر دعا مي كنم به اجابت نمي رسد . امام فرمودند : به هشت دليل . تمام اين دلايل به وفاي به عهد باز مي گردد . مثلاً شما از شيطان برائت مي جوييد ولي به طرف او مي رويد و حرف او را گوش مي دهيد . خدا را دوست داريد ولي با او مخالفت مي كنيد. مي گوييد كه بهشت خوب است ولي از آن دور مي شويد . شما مي گوييد جهنم بد است اما به آن نزديك مي شويد . در شب هاي احياء ما چند بار از آتش جهنم به خدا پناه مي بريم . دروغگويي ،غيبت ، نخواندن نماز اول وقت و غيره آتش است . همه ي اين موارد بد عهدي ما با خدا است . در سوره ي ياسين خداوند مي فرمايد : مگر ما با شما تعهد نكرديم كه به حرف شيطان گوش ندهيد ، پس چرا گوش مي دهيد ؟ خدا به ما وعده داده كه اگر شكر كنيد روزي شما را زياد مي كنم . خدا حتماً اين كار را مي كند ولي ما بايد شكر را بجا بياوريم . خدا فرموده كه اگر به من توكل كنيد من شما را كفايت مي كنم . بنابراين ما بايد به خدا توكل كنيم . فرموده اگر در زندگي دعا كنيد من اجابت مي كنم ، توبه كنيد شما را مي بخشم ، مرا ياد كنيد من هم شما را ياد مي

ص: 11476

كنم . در جايي هم خداوند مي فرمايد : شما به عهد خود عمل كنيد من هم به عهد خود عمل مي كنم . در حديث داريم كه القرآنُ عَهدُالله . يكي از مصاديق عهد با خدا قرآن است . امروز چقدر ما عامل به قرآن بوده و زندگي هاي خود را با آن منطبق مي كنيم ؟ نماز عهد خدا است . از يكي از معصومين روايت است كه هرگاه صداي اذان بلند مي شد مي فرمود : وقت عمل به عهد و پيمان است . رعايت همگي واجبات و محرمات عهد با خدا است . قسمت دوم عهد با مردم است . عهد با مردم بسيار گسترده است . مهريه و صداقي كه در هنگام ازدواج بين زن و مرد قرار مي گيرد ، يك عهد است . چرا برخي از آقايان از همان اول مي گويند چه كسي داده و چه كسي گرفته است ؟ اين يعني عدم وفاي به عهد . البته نبايد خانم ها شوهران خود را از همين امروز مجبور به پرداخت آن كنند . ولي آقايان هم بايد آن را به همسران بپردازند . در عين حال بخشيدن مهريه هم از طرف خانم ها خيلي ثواب دارد . گاهي مهريه ها آنقدر سنگين است كه آقا نمي تواند آن را پرداخت كند و تا آخر عمر خود نيز چنين پولي را بدست نمي آورد ، چقدر خوب است كه خانم مقداري از آن را ببخشد . اين كار يك نوع الفت ايجاد مي كند . اما اگر مرد احساس كند كه هميشه يك سلاحي به نام مهريه در

ص: 11477

دست همسرش است و خانم هم احساس كند كه مرد مي خواهد از اين قضيه سوء استفاده كند ، مسلماً الفتي ايجاد نخواهد شد . در بحث روابط اجتماعي مي توان وفاي به عهد بين مردم و مسئولين را نام برد . نماينده ي مجلسي كه سوگند مي خورد، در واقع عهد بسته است. اگر نماينده از روي عناد و غرايز شخصي رأي بدهد به عهد خود خيانت كرده است . يك پليس متعهد شده است كه از جان ، مال و ناموس مردم حمايت كند . اگر اين شخص رشوه بگيرد و يا برخوردهاي او براساس حق نباشد در واقع عهد خود را زير پا گذاشته است . اينكه افراد بايد از لحاظ مالي تأمين شوند يك بحث ديگري است اما يك پزشك كه قسم خورده است ، نبايد فردي را كه بيمار است و نياز به عمل جراحي دارد با زير ميزي هاي سنگين مواجه كند . پزشك تعهد دارد كه بيمار خود را درمان كند . وفاي به عهد در تمام اركان جامعه خود را نشان مي دهد . قول و قرار نيز نوعي وفاي به عهد است . (قبل از بعثت ) روزي رسول گرامي اسلام (ص) با عمار ياسر قرار گذاشتند كه هم زمان گوسفندان خود را براي چرا ببرند . پيامبر (ص) سرساعت آمدند اما عمار يك مقدار دير كرد . وقتي عمار آمد ديد كه پيامبر گوسفندان را نگه داشته است . عمار پرسيد چرا شما نرفتيد . پيامبر (ص) فرمودند كه من با شما قرار گذاشتم كه با هم برويم. در جنگ خيبر يك مقدار فتح قلعه

ص: 11478

ي خيبر طول كشيد . آب و غذاي مسلمانان تمام شده بود و خيلي به زحمت افتاده بودند . در همين حال يك چوپان با تعداد زيادي گوسفند آمد و مسلمان شد. او به حضرت گفت كه من چوپان يهوديان خيبر هستم و اين گوسفندان متعلق به آنها است . حضرت فرمودند : تو بايد اين گوسفندان را به آنها بازگرداني . حجاج ابن يوسف فرد بسيار خبيثي بوده و جنايت هاي زيادي كرده است . فردي را گرفتند و مي خواستند اعدام كنند . چون نزديك مغرب بود ، حجاج گفت : الان شب است فردا صبح حكم را اجرا مي كنيم . آن فرد اعدامي به نگهبان خود گفت من با همسر و فرزندان خود وداع نكرده ام اجازه بده من بروم و فردا صبح اول وقت باز مي گردم . نگهبان قبول كرد ولي نگران بود كه آن فرد ديگر باز نگردد . فردا صبح قبل از طلوع آفتاب فرد اعدامي بازگشت . نگهبان از او پرسيد كه چه چيزي باعث شد كه بازگردي ؟ زنداني گفت وفاي به عهد يك اصل است و به ما اين مسئله را ياد داده اند . روزي مسلماني در شهر مدينه يك انگشتر پيدا كرد . هرچقدر به دنبال صاحب آن گشت او را پيدا نكرد . مردم گفتند كه اين انگشتر متعلق به فلان يهودي است . مسلمان به دنبال فرد يهودي رفت و او را پيدا كرد . بعد از پرسيدن مشخصات انگشتر آن را به او داد . يهودي تعجب كرد و گفت آيا شما مي دانستيد كه اين انگشتر متعلق به

ص: 11479

يك فرد يهودي است . مسلمان گفت : بله . يهودي گفت : آيا مي دانستيد كه چقدر اين انگشتر قيمتي است ؟ مسلمان گفت : بله . يهودي گفت : آيا احتياج مالي داشتيد يا خير؟ مسلمان گفت : بله بسيار هم احتياج مالي دارم .پس چه انگيزه اي باعث شده كه اين انگشتر را نفروشيد و پول آن را بر نداريد ؟ مسلمان گفت : يك لحظه اين فكر به ذهن من رسيد . اما فكر كردم فردا قيامت مي شود . حضرت موسي يك طرف و پيامبر اسلام نيز يك طرف مي ايستند . من و توي يهودي را آنجا مي آورند . اگر حضرت موسي رو كند به پيامبر (ص) و بگويد: آيا شما به پيروان خود وفاي به عهد را نگفته بوديد ؟ پيامبر (ص) نزد حضرت موسي شرمنده خواهد شد . قرآن كريم از حضرت اسماعيل ياد مي كند و به پيامبر (ص) نيز مي گويد از او ياد كن چرا كه او صادق الوعد بود . افرادي كه ازدواج مي كنند نبايد قول هاي دروغ به همسر خود بگويند . بايد صادقانه برخورد كنند . گاهي فرد بدخلق است و يا بخل دارد اين مسئله را به همسر خود عنوان نمي كند و اميدوار است آن صفات را در خود از بين ببرد ، اما اگر فرد يك ايراد كليدي دارد ، نبايد آن را پنهان كند . يكي از گناهان بسيار بزرگ شكستن پيمان ها و عهد ها است . عهد با امام معصوم و حجت خدا نيز نبايد شكسته شود . الان ماه ذيحجه است .

ص: 11480

به اعتبار كتاب هاي شيعه و سني بسياري از افراد در غدير حاضر شدند و با حضرت امير (ع) پيمان بستند وبه ايشان تبريك گفتند . حتي گفتند كه شما مولا و سرپرست همه شده ايد اما بعداً همه چيز را فراموش كردند. در نهج البلاغه است كه وقتي طلحه و زبير آماده شدند كه به عمره بروند ، حضرت امير فرمودند : من كه مي دانم شما نمي خواهيد به عمره برويد ، دروغ مي گوييد . شما به مكه مي رويد تا نيرو جمع كنيد و با علي بجنگيد . ابن عباس مي گويد : وقتي كه اميرالمومنين (ع) به خلافت رسيدند ، من مكه بودم و خبر نداشتم كه خليفه ي سوم در مدينه به قتل رسيده و حضرت امير جايگزين شده است . زماني كه به مدينه آمدم به من گفتند كه حضرت امير (ع) به خلافت رسيده است و مردم جمع شده اند كه با ايشان بيعت كنند . خواستم به نزد ايشان بروم، هم گزارش سفر بدهم و هم از اوضاع اطلاع پيدا كنم . او مي گويد: ديدم كه يك فردي كه زياد سابقه ي خوبي نداشت از خانه ي حضرت امير خارج شد . به نزد حضرت رفتم و گفتم : اين فرد چه كاري با شما داشت ؟ آقا فرمودند : آمده بود به من توصيه كند كه با معاويه درشام درگير نشوم . به من گفت: كه شما فعلاً او را بركنار نكنيد و يك قول هايي هم به او بدهيد ، زماني كه جاي پاي شما محكم شد او را بركنار كنيد . من

ص: 11481

در جواب گفتم كه علي چنين كاري نمي كند . وفاي به عهد خيلي اهميت دارد . ما نمي توانيد چيزي را وعده كنيم و بعداً براساس مصلحت آن را برهم بزنيم . وفاي به عهد با مردم شامل : دولت ، نمايندگان مجلس ، قضات ، پزشكان ، روحانيون و غيره مي شود . وزارت آموزش و پرورش بايد بداند كه كودكان ابتدا در نزد معلمان تربيت مي شوند . شخصيت هايي كه به مراكز آموزش عالي مي آيند اگر در كودكي و نوجواني درست تربيت نشده باشند ، نمي توانند ايمان خود را حفظ كنند . بايد كاري كرد كه معلمان تأمين باشند و فقط به كار تعليم و تربيت بپردازند . معلمي هم كه در اين پست قرار گرفته بايد بداند كه تعهد دارد به كودكان بدرستي درس بدهد . نمي تواند به هر دليلي از اين كار كم بگذارد . كودك نبايد قرباني مشكلات اقتصادي شود . سوال – درخصوص آيات 77 تا 82 سوره ي مباركه ي مائده توضيح بفرماييد. پاسخ – آيه ي ابتدايي اين صفحه دوبار در قرآن تكرار شده است . خدا به پيامبرگرامي اسلام مي فرمايد : اي پيامبربه اهل كتاب بگودر دين خود غلو نكنيد . چون غلو باعث مي شود انسان از حد اعتدال خارج شود و بيشترين لطمه را به اعتقادات و باورها مي زند . مسيحيان مي گفتند كه حضرت عيسي فرزند خدا است . اين حرف غلو است و حضرت عيسي بنده ي خدا است . در جلد بيست و شش بحار الانوار مرحوم مجلسي يك سلسله رواياتي را آورده است

ص: 11482

كه ائمه ي ما به همين آيه استناد مي كردند و مي فرمودند كه مسلمانان مراقب باشيد شما هم دچار همان اشتباه مسيحيان نشده و نسبت به ما غلو نكنيد . مبادا بگوييد كه مثلاً خداي ما حسين (ع) است . اين حرف غلو بوده و كفر است . گاهي ممكن است اين مشكل در جلسات احساسي ما پيش بيايد . روزي يك فردي در نزد امام رضا (ع) گفت : عليٌ الهُنا ، ، خالِقُنا ، رازِقُنا ، آقا سه بار بر پيشاني خود زدند و فرمودند : سبحان الله ، سبحان الله ، سبحان الله . عليٌ بشرٌ ، علي مانند ما بشر بوده است . قرآن مي فرمايد : پيامبر (ص) هم بشر است ، فقط معصوم و عالم به غيب بوده و يك سري برجستگي هايي دارد . انسان بايد خط قرمز ها را نگاه دارد . هرچقدر بخواهد مي تواند از حضرت علي (ع) تعريف كند ولي همينكه بگويد ايشان نبي است ، غلو است . خود حضرت امير مي فرمايند : يا رسول الله با مرگ شما نبوت تمام شد . دعبل اشعار خود را ابتدا به نزد امام رضا(ع) مي آورد و به ايشان عرضه مي كرد و از ايشان تأييد مي گرفت، سپس براي مردم مي خواند . مبحث بعدي اين آيه در خصوص خوردن گوشت انعام است . مي فرمايد : خداي تبارك و تعالي براي شما آن چيزي را كه مي خواهيد از چهارپايان استفاده كنيد حلال كرده است . مگر مواردي كه خدا منع كرده باشد . سوال – عهد با خود چه معنايي

ص: 11483

دارد ؟ پاسخ – عقد دو طرفه است . ابتدا عهد با خدا است . خدا مي فرمايد : من را ياد كنيد ، شما را ياد مي كنم . عبادت كنيد ، بهشت را به شما مي دهم . در مورد عهد با مردم هم به همين صورت است . مثلاً مردي با همسر خود پيمان مي بندد كه مهريه بپردازد ، همسر هم با او پيمان مي بندد كه مخالفت نكند و براساس خواسته هاي شوهر خود عمل كند . معلم اگر تعهد دارد به دانش آموزان درس بدهد ، آنها هم متعهد هستند كه درس بخوانند و آموزش و پرورش نيز متعهد است كه حقوق معلم را بپردازد . عهد با خود يعني اينكه انسان با خود پيمان بندد . اگر فردي مشكلي دارد مثلاً دروغ مي گويد مي تواند با خود پيمان بندد و يك ما سعي كند تا اين صفت بد را ترك كند. عهد چند صورت است . يكي اينكه مي توان عهد را شرعي كرد . مثلاً اينكه كسي عهد كند اگر دروغ بگويد مبلغي را صدقه بدهد . مسلم است كه وقتي چند بار صدقه بدهد ، سعي مي كند كه ديگر دروغ نگويد . اگر انسان تعهد شرعي را انجام ندهد كفاره دارد . گاهي هم تعهد اخلاقي است . مثلاً فرد وسواسي با خود تعهد مي كند كه از امروز وضوي او بيش از دو دقيقه طول نكشد . اين فرد تعهد شرعي نكرده اما اگر به عهد خود عمل نكند زمينه ي عهد شكني هاي ديگر را فراهم كرده و ضعف اراده پيدا مي

ص: 11484

كند. روز غدير پيامبر گرامي اسلام (ص) حضرت امير (ع) را به عنوان مولاي ما قرار دادند . ما متعهد مي شويم كه با ايشان مخالفت نكرده و سخن ايشان را گوش بدهيم . تعهد با خود مقدمه ي تعهد با خدا و مردم است .

91-07-22

سوال – پدرم مي گويد كه انسان نبايد كوركورانه نماز بخواند يعني اول بايد خدا را بشناسد و بعد نماز بخواند. آيا اين حرف درست است ؟ پاسخ – اين سوال مثل اين است كه محصلي بگويد :من اول بايد معلم و درس را بشناسم بعد آنرا بخوانم . اين گريز از درس خواندن است .بعضي ها مي گويند كه دروس مختلف به چه درد ما مي خورد؟ ما بايد هم نماز را بخوانيم و خدا را هم بشناسيم . خداشناسي و نماز مي تواند با هم باشد .خداشناسي وسعت زيادي دارد پس ما عملا هيچ وقت نمي توانيم نماز بخوانيم. مقدمه ي خداشناسي، نماز است. وقتي ما به مدرسه برويم و كم كم درس بخوانيم هم با معلم آشنايي پيدا مي كنيم و هم درس مان را ياد مي گيريم. يك شناگر نمي تواند بگويد كه تا من تمام قواعد شنا را ياد نگيرم به داخل آب نمي روم. انسان بايد قواعد شناگري را ياد بگيرد و همزمان هم به داخل آب برود و آنرا اجرا كند. اين گريزي از مسئوليت است .در قرآن داريم: بعضي ها مي خواهند گناه كنند و مي پرسند كه قيامت چه زماني است ؟ بعضي ها مي گفتند كه اگر قرآن مثل تورات بود ما به آن ايمان مي آوريم. چرا قرآن

ص: 11485

مثل تورات و انجيل نيست؟ قرآن مي فرمايد كه شما به تورات هم ايمان نياورديد. مثلا كسي بگويد كه من تا قواعد كامل رانندگي و جاده ها را ياد نگيرم پشت ماشين نمي نشينم ،اين اشتباه است .معرفت خدا در راس كارهاست .معرفت خدا نظري است و ما آنرا مطالعه مي كنيم و معرفت عملي نماز است .انسان تا چند سال مي تواند معرفت نظري داشته باشد؟ پس چه زماني مي خواهد آنرا عملي كند؟ فردي نزد امام صادق(ع) آمد و گفت كه چگونه خدا را بشناسم ؟ امام تخم مرغي را نشان داد و فرمود اگر به اين دقت كني خدا را مي شناسي. اگر كسي خداشناس باشد يك تخم مرغ هم براي شناخت خدا كافي است. معرفت خدا كار پيچيده اي نيست . ترديدي نيست كه معرفت خدا بر همه چيز مقدم است ولي بايد همزمان نماز خواند و كسب معرفت كرد. البته معرفت هم درجاتي دارد. كسي نمي تواند بگويد كه هر وقت معرفت من به معرفت امام حسين(ع) رسيد من نماز مي خوانم. بي نمازي ،حجابي براي معرفت است. نماز مي تواند مقدمه ي شناخت باشد. سوال – منظور از سبك شمردن نماز چيست ؟ پاسخ – تكريم ها با هم فرق مي كند. پيامبر فرموده است كه فرزندتان را تكريم كنيد. تكريم فرزند يعني اينكه نام نيك روي فرزند بگذاريد و آنها را تحقير نكنيد. تكريم پدر اين است كه پدر را با احترام صدا بزنيد و فرمانش را اجرا كنيد. هر تكريمي نسبي است. سبك شمردن اولاد اين است كه اسم بد روي او بگذاريد. نماز عبادت انبياء و

ص: 11486

نور چشم پيامبر است . مصاديق سبك شمردن نماز عبارت است از: سبك شمردن در گفتار( بگوييم نمازِ را خوانديم يا نماز را بخوانيم تا راحت بشويم) ، سبك شمردن نماز در وقت (وقتي شما با فردي قرار داريد نبايد لحظات آخر به ديدن فرد برويد. ما مي توانيم در طي شش ساعت نماز بخوانيم ولي وقتي نماز را به تاخير مي اندازيم يعني به تعبير امام رضا (ع) آنرا سبك مي شماريم .)سبك شمردن در انجام نماز(همانطور كه بايد كارهاي را بطور دقيق انجام داد در مورد نماز هم همين طور است. بايد آنرا كامل و درست انجام داد. پيامبر درمورد دفن كردن مرده هم مي فرمود كه خدا دوست دارد ما كار را محكم و درست انجام بدهيم .) اگر ما اين موارد را انجام بدهيم يك نماز درست را خوانده ايم. در امتحان هم مشخص است كه بعضي از دانش آموزان امتحان را سبك شمرده اند يعني جواب را كامل نداده اند يا تميز ننوشته اند. وقتي شما آخر هر جلسه اي مي روييد يعني آن جلسه را سبك شمرده ايد. سوال – در مورد قبولي نماز توضيحاتي بفرماييد. پاسخ – شرايط صحت نماز با شرايط قبولي نماز فرق دارد. براي ساخت خانه نياز به پروانه ساخت است يعني شرط صحت آن پروانه ساخت است .شرط قبولي ساختمان لوازمي خوبي است كه درآن بكار مي برند و اگر بخواهند ساختمان تكامل پيدا كند داخل آنرا تزيين مي كنند يا آسانسور مي گذارند .شرايط صحت نماز اين است كه لباس شما بايد پاك باشد و محل نماز نبايد غصبي باشد و بايد با

ص: 11487

وضو باشيد و ... شرايط قبولي اين است كه مثلا اگر كسي نماز بخواند و غيبت كند نمازش قبول نيست. زني كه با شوهرش بداخلاقي كند نمازش قبول نيست. كسي كه نماز بخواند و ولايت اهل بيت را نداشته باشد نمازش قبول نيست .پس صحت نماز با قبولي نماز فرق مي كند. گاهي منت گذاشتن قبولي، صدقه را از بين مي برد. شرط ديگر شرط كمال است .مثلا هنگام نماز لباس سفيد بپوشيد يا اذان و اقامه بگوييد، اينها نماز را كامل مي كند. حضورقلب در مراحل قبولي نماز است يعني فرد نمازش صحيح است ولي حواسش به نماز نبوده است. يكي از شرايط قبولي نماز تقوا است. سوال - اگر نماز صحيح ما قبول نمي شود، آيا بهتر نيست كه نماز را نخوانيم ؟ پاسخ – نمي شود كسي برگه ي امتحاني را تحويل ندهد بخاطر اينكه ممكن است كه قبول نشود. انشاءالله نماز ما قبول مي شود. ما بايد نماز را صحيح بخوانيم و سعي كنيم كه شرايط قبولي نماز را هم فراهم كنيم . نشانه ي قبولي نماز اين است كه فحشا و منكر در زندگي كمتر مي شود. فردي كه نماز مي خواند بايد حق الناس را هم رعايت كند. نمازي كه ما را به سمت خدا ببرد و ما را رشد بدهد، مورد قبول است . سوال – مگر پيامبر چند جور وضو مي گرفت يا نماز مي خواند كه الان بين مذاهب مختلف اختلاف وجود دارد؟ پاسخ – ما براي همه مذاهب احترام قائل هستيم .گاهي در جلسه ي پنج نفره ، پنج گزارش مختلف داده مي شود. برداشت

ص: 11488

ها با هم متفاوت است .پيامبر بيست وسه سال به تبليغ دين اسلام پرداختند و از همان ابتدا نماز مي خواندند. هيچ كس از وضو گرفتن و نماز خواندن پيامبر فيلم برداري نكرده است .گزارش سيره ي پيامبر از اصحاب و فرزندان ايشان است. همه ي افرادي كه اطراف پيامبر بوده اند در مورد نماز پيامبر گزارش كرده اند كه البته همه ي آنها انسان هاي درستي نبوده اند ولي افراد مورد اعتمادي بوده اند كه وضو گرفتن و نماز خواندن پيامبر را اين طور گزارش كرده اند. حتي غذا خوردن و كارهاي جزئي پيامبر گزارش شده است . گزارش هايي از خود فرزندان پيامبر رسيده است .گزارش هايي هم از اصحاب پيامبر يا تابعين رسيده است .مذاهب بر اساس اين گزارش ها كار مي كند. چون ما امامان را حجت خدا مي دانيم و آنها را صادق مي دانيم بر اساس گزارش هاي آنها عمل مي كنيم. امام صادق (ع) جلوي يكي از اصحابش نماز خواند و گفت كه اين نماز را تماشا كن . اين گزارش دقيق است .پيامبر هم نماز ظهر وعصر را با هم خوانده است و هم جدا از هم خوانده است .امام صادق (ع) نماز ظهر و عصر را باهم خوانده است. امام صادق(ع) بر خاك كربلا سجده كردند پس ما بخاطر اين عمل امام ،بر مهر سجده مي كنيم. آنچه ائمه براي ما فرموده اند براي ما يقين آور است .در زمان بعد از پيامبر بعضي از صحابه گزارش كارهاي پيامبر را به سليقه ي خودشان گزارش كردند. پس پيامبر يك جور نماز خوانده است. الان دو جور

ص: 11489

نماز خوانده مي شود. فخر رازي از علماي بزرگ اهل سنت است ،در تفسير كبير دارد كه بسم الله نماز را بايد بلند بگوييم يا آهسته ؟ فخر رازي تمام نقل ها را در اين مورد مي گويد و وقتي به حضرت علي (ع) مي رسد مي نويسد كه ايشان همه ي بسم الله ها را بلند مي گفتند. من معتقد هستم كه هر كس روش حضرت علي(ع) را عمل كند درست است. پس وقتي ما گزارش نماز امام صادق(ع) را داريم، در واقع گزارش نماز پيامبر را داريم . و طبق آن عمل مي كنيم. سوال – صفحه ي 114 قرآن را توضيح بفرماييد. پاسخ – خدا در اين آيات مي فرمايد: كسي توبه اش قبول است كه بعد از ظلم توبه كند و رفتارش را اصلاح كند، آنگاه خدا توبه اش را قبول مي كند و خدا غفور و رحيم است . پس توبه بدون اصلاح فايده اي ندارد. سوال – چكار كنيم كه در زندگي دچار كاهل نمازي نشويم ؟ وقتي ناملايمات زندگي به من فشار مي آورد نمازم را كنار مي گذارم، راهنمايي بفرماييد. پاسخ – اين كار درست نيست . مثلا من با پدرم يا مادرم درگير مي شوم بعد بگويم كه من به مدرسه نمي روم ، در اين صورت خودم دچار مشكل مي شوم و لطمه مي بينم .انسان با خدا قهر نمي كند. ما مي توانيم از طريق تجربه ،آثار نماز را بدست بياوريم . اولين و آخرين سفارش انبياء و اولياء نماز است. توصيه ي آيت الله بهجت نماز اول وقت است. حتما در نماز آثاري

ص: 11490

هست كه همه به آن سفارش كرده اند. به هيچ وجه نماز را ترك نكنيد زيرا ضرر مي كنيد. نماز گنج نهفته اي است كه اگر انسان آنرا ترك كند متضرر مي شود. حتي اگر شما آثار نماز را نمي بينيد، آنرا ترك نكنيد.

91-07-15

رسيدن به خدايي كه اقتباسي نيست شريعتي كه در آن حكم ها قياسي نيست، خدا كسي است كه بايد به ديدنش برويد خدا كسي كه از آن سخت مي هراسيد نيست، به فكر هيچ كسي جز خودت نباش اي دل كه خودشناسي تو جز خداشناسي نيست، دل از سياست اهل ريا بكن خود باش هواي مملكت عاشقان سياسي نيست . سوال – در مورد خطاب هاي قرآني ( آيه 144 سوره نساء) توضيحاتي بفرماييد . پاسخ - مي فرمايد: اي كساني كه ايمان آورده ايد كافر را تكيه گاه و دوست خود قرار ندهيد،اگر شما با دشمنان طرح دسمتي بريزيد عليه خودتان پيش خدا حجتي ايجاد كرده ايد و خدا روز قيامت شما را عذاب خواهد كرد . سوره ممتحنه آيه اول مي فرمايد: اي كساني ك ايمان آورده ايد دشمن خدا را به دوستي نگيريد و تكيه گاه قرار ندهيد. يكي از نكات مهم در قرآن شناخت دشمن و طاغوت است. قرآن مي فرمايد: هر كس كفر به طاغوت و به خدا ايمان داشته باشد به عروةالوثقي چنگ خواهد زد . ما از اين آيات نتيجه مي گيريم كه انسانهاي معتقد بايد مواظب دشمن باشند و گول دشمن را نخورند و با حربه هاي دشمن آشنا بشوند كه اين مربوط به بحث دشمن شناسي است. پس ما بايد دشمن را

ص: 11491

بشناسيم . انسان بايد دشمن را بشناسد و از آن حذر كند. در حكمت نهج البلاغه داريم: سه گروه دوست و سه گروه دشمن وجود دارد. گروه اول دوست، همان دوست خودتان است و گروه دوم دوست دوستان است و گروه سوم دشمن دشمن است كه دوست تو مي باشد. گروه اول دشمن، همان دشمن خودتان است ،گروه دوم، دشمن دوست شما است و گروه سوم، دوست دشمن شما است .ما يك دشمن دروني و يك دشمن بيروني داريم كه دشمن دروني قويتر است زيرا انسان هميشه با آن سرو كار دارد .حضرت علي (ع) مي فرمايد :خطرناكترين دشمن دروني همان هواي نفس است. تمايلات هواي نفس انسان را به سوي بديها مي كشاند. در سوره اعراف داستان بلعم با عورا را تعريف كرد ها ست كه او مستحاب الدعوة بود ولي از دشمن هوا تبعيت كرد و مثل سگ شد. فردي نزد امام صادق(ع) آمد و گفت كه مرا نصيحت كنيد. امام فرمود: باهواي نفس مخالفت كن. بهترين راه مبارزه با هواي نفس ،مراقبه و مجاهده است .فردي گفت كه من هم از كار بد خوشم مي آيد و هم از كار خوب خوشم مي آيد ، پس من دو روح دارم. در حاليكه اين حرف اشتباه است . روح يكي است ولي دو بُعد يكي منفي و يكي مثبت دارد. ما بايد نفس مان را مديريت كنيم و به آن ميدان ندهيم .ما در اسلام كارهاي بازدارنده زياد داريم .زيرا اين كارهاي بازدانده خوراك نفس است . اميال وغريزه ها همان زير شاخه ي نفس است . نفس مراتبي دارد: نفس اماره ،نفس

ص: 11492

لوامه،نفس مطمئنه .اگر كسي به حرفهاي منفي نفس خودش گوش كند، اين نفس اماره است. اگر فرد به تمام حرفه اي نفس خودش گوش نكند و ترديد كند، اين نفس لوامه يا ملامتگر است .نفس مطمئنه به حرف هاي نفس گوش نمي دهد و بر گناهان فائق مي شود. نفس لشگرياني هم دارد .چيزهايي باعث مي شود كه نفس قوي باقي بماند .يكي از آنها كينه و حسادت است. مهمترين دشمن بيروني شيطان است . قرآن مي فرمايد: شيطان دشمن آشكار شماست. دشمن ديگر منافق است. بايد منافق را شناسايي كرد. منافق كسي است كه حرف با عملش يكي نيست ، ديگراينكه اخلاقش در جلو رو با پشت سر شما فرق مي كند. دشمن ديگر كفار است البته نه هر كفاري بلكه كفاري كه شما را اذيت مي كنند. گاهي چيزهاي خوب دشمن انسان مي شود مثل اولاد و همسر.در قرآن داريم كه گاهي اولاد همسر شما دشمن شما مي شود. همسري كه شما را به گناه مي كشاند دشمن است . خيلي از افراد بخاطر القائات همسر به گناه كشيده مي شوند .عبدالله بن زبير، پدرش را به جنگ با حضرت علي(ع) كشاند. عمرسعد پسرش را به كربلا كشاند. پس دشمن هميشه نمايان نيست . در حكمت 96 نهج البلاغه داريم : دشمن پيامبر كسي است كه با خدا مخالت كند وگناه كند حتي اگر از نزديكان پيامبر باشد. يعني اگر كسي معصيت كند دشمن پيامبر است. روايت داريم : دروغ مي گويد كسي كه معصيت خدا مي كند و مي گويد ما را دوست دارد. در قرآن داريم : خدا دو تا قلب

ص: 11493

به كسي نداده است يعني دو تا محبت در يك قلب با هم جمع نمي شود. ما بايد حربه ي دشمن را بشناسيم مثلا يكي از حربه هاي نفس، وسوسه كردن و توجيه كردن است .شيطان هم حربه هايي دارد كه بنام خطوات ( گام ها ) است . شيطان به شما وعده ي فقر مي دهد تا به ديگران كمك نكنيد.

91-07-08

سوال – زيارت با معرفت امام چه معنايي دارد و چكار كنيم كه زائر بامعرفت داشته باشيم ؟ پاسخ – روزي يك نفر در حرم امام رضا (ع) نزد من آمد و گفت كه ما اگر معرفت زيارت امام رضا(ع) را نداشتيم الان در مكان ديگري بوديم . اگر من از شهر بوشهر حركت كرده و به زيارت امام رضا(ع) آمده ام يعني معرفت داشته ام . چرا برخي از وعاظ سعي دارند اين مسئله را ناديده بگيرند ؟ البته بايد بدانيد كه بحث معرفت درخصوص خانه ي خدا نيز آمده است . يعني كسي كه با معرفت به زيارت خانه ي خدا بيايد آثار آن بر او مترتب مي شود . اصولاً معرفت يعني شناخت و با علم متفاوت است . علم به معناي آگاهي است . بسياري از افراد تا بحال در ارتباط با ائمه كتاب نوشته اند ولي مسلمان نيستند . اين افراد كاملاً امام رضا(ع) و حضرت امير(ع) را مي شناسند. در زمان ائمه نيز افراد زيادي بودند كه نسبت به آنها آگاهي و اطلاعات داشتند ، اما اين مسئله با معرفت متفاوت است . معرفت به معناي شناخت، داراي مراتبي است . همانطور كه علم هم رتبه هايي

ص: 11494

دارد . در حديثي از امام صادق (ع) است كه از ايشان در ارتباط با معرفت سوال شد . ايشان فرمودند : به اين معنا است كه شما قبول داشته باشيد اين فرد امام و حجت خدا است . يعني باوربه امامت، معرفت است . البته اين ، يكي از مراحل معرفت است . بنابراين اگر كسي امام را دوست دارد اما او را امام نمي داند ، عارفً بالحقِ نيست . پيامبر ، امامان و حتي امام زادگان يك خصوصياتي دارند . كسي كه به اين ويژگي ها آگاهي داشته باشد و ترتيب اثر بدهد ، معرفت دارد . به عنوان مثال يك فردي در يك مركز نظامي حاضر شود ولي به هيچكدام ازدرجات آن آگاهي نداشته باشد . طبيعتاً اگر يك سرهنگ وارد شود او را نگاه مي كند و احترام نمي گذارد. چون با جايگاه او آشنايي ندارد . اما ممكن است يك نفر با وجود آشنايي كاملي كه با درجات نظامي دارد باز هم به يك سرهنگ احترام نگذارد . بنابراين اولاً ما بايد به امام عالم باشيم . مثلاً بدانيم كه امام حي و ميت ندارد . بدانيم كه امام معصوم بوده و خطا در زندگي خود ندارد . بدانيم كه امام اعمال ما را مي بيند. داراي عصمت و علم غيب است . هميشه حاضر بوده ، ما را مي بيند و صداي ما را مي شنود . ضمناً در باره ي دانسته هاي خود ترتيب اثر هم بدهيم . يعني اگر معتقد هستيم امام رضا (ع) حاضر و ناظر است ، حجاب خود را فقط در مقابل حرم

ص: 11495

حفظ نكنيم . البته رعايت حجاب در مقابل حرم نيز يك نوع معرفت بوده و نشان دهنده ي اعتقاد فرد است . ولي بهتر است ما حضور امام را در مكان هاي ديگر هم احساس كنيم . بنابراين ابتدا ما بايد جايگاه امام را بشناسيم و سپس ترتيب اثر بدهيم . در ارتباط با حضرت حجت (ع) نيز مطرح مي كنيم كه ايشان غايب هستند يعني ظاهر نيستند ولي حضور دارند . ما منتظر ظهور ايشان هستيم . بنابراين زيارت با معرفت داراي چند مرتبه است . هركسي به امامت امام اعتقاد داشته باشد زيارت با معرفت انجام داده است . هركسي به صفات و ويژگي هاي امام آشنا است و ترتيب اثر مي دهد ، زيارت با معرفت انجام داده است . ما در دعاي عرفه مي خوانيم كه امام حسين(ع) به خدا مي گويد : خدايا تو غايب نيستي كه دليل بخواهي . تو همه جا هستي . كور باد چشمي كه تو را نبيند . اين مسئله يعني معرفت الله . نقل مي كنند كه حَجاج ابن يوسف يك زماني براي تفريح به بيابان رفته بود يك چوپاني را ديد كه گوسفندان زيادي داشت . حجاج به او گفت يكي از اين گوسفندان را سر ببر و براي ما كباب كن . چوپان گفت : اين گوسفندان متعلق به مردم است . حجاج گفت من به تو دستور مي دهم ، من حجاج هستم . چوپان گفت : هركسي باشي من اين كار را نمي كنم . اين گوسفندان مالك دارد . حجاج گفت : آيا صاحبان اين گوسفندان تعداد آنها را

ص: 11496

مي دانند؟ چوپان گفت : نه . حجاج گفت : اگر يكي از آنها كم شود آيا آنها متوجه مي شوند ؟ چوپان گفت : نه حجاج گفت : پس نگران چه چيزي هستي ؟ چوپان نگاهي به بالا كرد و گفت با خدا چكار كنم ؟ اين مسئله يعني معرفت الله . چوپان در اين مكان حضور خدا را احساس مي كند حتي اگر صاحب حيوانات متوجه نشود . در مورد رسول گرامي اسلام و ائمه نيز معرفت به همين معنا است. ما در قرآن كريم مي خوانيم كه پيامبرتو در روز قيامت مي آيي و بر اعمال امت خود گواهي مي دهي. در حديثي از پيامبر (ص) داريم كه ايشان فرمود : من زنده باشم يا از دنيا رفته باشم از اعمال شما خبر دارم و در روز قيامت شهادت مي دهم. پيامبر (ص) درزماني كه اين آيات را مي خواندند گريه مي كردند و مي گفتند كه خدايا من چطور به اعمال برخي افراد گواهي بدهم ؟ داوود رقي مي گويد كه من به خدمت امام صادق (ع) رفتم ، ايشان خيلي با خوشحالي با من برخورد كردند . از ايشان پرسيدم چرا امروز اينقدر با روي گشاده با من برخورد كرديد ؟ آقا فرمودند: اين پنجشنبه كه اعمال تو را نزد ما آوردند ، ديدم به پسر عموي خود سر زدي و من را خوشحال كردي . اين مسئله همان معرفت است . يعني اينكه انسان بداند اعمال او نزد معصوم مي رود . امام معصوم بوده و صداي ما را مي شنود . او واسطه ي لطف خدا و فيض

ص: 11497

ايزدي است . امامان در نزد خدا محبوب هستند . برخي مي پرسند چه اشكالي داشت كه همين مقام را خداوند به همه ي افراد مي داد ؟ چه ضرورتي است كه ما امام رضا(ع) ، امام صادق (ع) و يا پيامبر را واسطه قرار دهيم . مثلاً اگر ما بخواهيم يك لوله ي ده اينچ را به يك لوله ي دو اينچ اتصال دهيم ، امكان ندارد . براي اين كار يك زانويي نياز است . مسئله اهل بيت و توسل نيز به همين صورت است . يعني يك واسطه اي نياز است تا علم نا محدود و تفضل الهي را به ما كه ظرفيت كمي داريم برساند . براي اين كار يك تبديل نياز است . اين فرد محبوب بوده و نزد خدا مقرب است . اگر ما بخواهيم با يك وزير صحبت كنيم حتماً بايد ابتدا با رئيس دفتر او صحبت كنيم. برادران يوسف از پدر خود خواستند كه نزد خدا واسطه شود . بنابراين معرفت يعني اينكه بدانيم وقتي ما به معصوم متوسل مي شويم چه آثاري دارد . رعايت حقوق اهل بيت نيز يكي از موارد معرفت است . اهل بيت يك حقوق مالي دارند ، مانند پرداخت خمس . يك حقوق معنوي هم دارند . رعايت اين حقوق در واقع معرفت اهل بيت است . بسياري از مردم حتي افراد عادي هم معرفت دارند . فردي كه تا به حرم امام رضا(ع) نگاه مي كند ، دست خود را بر روي سينه گذاشته و به ايشان سلام مي كند در واقع معرفت دارد . كسي هم كه بد حجاب

ص: 11498

است و هنگام ورود به حرم، حجاب خود را حفظ مي كند، به همين ميزان معرفت دارد . همه ي اين موارد به نوعي رعايت معرفت است اما مراتب آن متفاوت است . سوال – من يك روز برنامه ي شما را به طور اتفاقي ديدم . آقاي دكتر رفيعي حديثي را خواندند به اين مضمون كه اگر با مال ، آبرو و سخن ديگران را كمك كنيد ، با انبياء و اولياء محشور مي شويد. آيا مي توان براي نماز ، روزه و حجاب از يك طرف و انفاق و كارهاي اين چنيني از طرف ديگر، يك وزنه و معيار و ملاك قرار داد ؟ چگونه خداوند مي خواهد بين فردي كه اهل نماز است اما كار خيري انجام نمي دهد و فردي كه كارهاي خير اجتماعي را به حد كمال انجام مي دهد اما بي نماز است، حكم كند ؟ پاسخ – فردي كه سرماخورده نزد پزشك مي رود . پزشك به او يك دارو مي دهد و مي گويد كه مثلاً بايد هر هشت ساعت يك بار آن را بخورد . اين فرد گوش درد هم دارد . نزد متخصص گوش مي رود . پزشك متخصص براي او دارويي مي نويسد كه عفونت گوش او را از بين ببرد. اين پزشك هم مي گويد كه بايد اين دارو را بخوري و اگر نخوري براي تو خطر دارد . اگر اين فرد چشم درد هم داشته باشد نزد پزشك مي رود . پزشك براي او قطره اي تجويز مي كند كه هشت ساعت يك بار در چشم خود بريزد . اين پزشك هم

ص: 11499

مي گويد اگر اين كار را انجام ندهيد چشم شما ضعيف مي شود . اين داروها همگي با هم اين فرد را نجات مي دهد و همه ي آنها با هم ضرورت دارد . مثلاً همه ي دروس موجود دردبيرستان در كنكور دانشگاه يك ضريبي دارد . البته ممكن است كه برخي از آزمون ها از اهميت بيشتري برخوردار باشد ولي بقيه ي آزمون ها يك ضريبي دارند . روايات ائمه ي ما نيز هيچكدام يكديگر را نقض نمي كند . ائمه ي ما مخاطب هاي گوناگوني داشته اند . يازده امام ما حدود دويست و پنجاه سال در بين مردم بوده اند . بيست و سه سال نيز پيامبر گرامي اسلام حضور داشته اند . مثلاً فردي نزد پيامبر گرامي اسلام (ص) آمد كه نمازخوان و خوش اخلاق بود اما تصميم به ازدواج نداشت . در اين مورد پيامبر (ص) مي فرمايند كه ازدواج نصف دين تو را حفظ مي كند . اين حرف به اين معنا است كه در زندگي او نقصي است و بايد جبران شود . شايد فرد تندخويي نزد معصوم بيايد و به ايشان بگويند كه صبر نصف ايمان است . با جمع بندي اين دو نمي توان گفت كه كافي است انسان خوش اخلاق باشد ، ازدواج هم بكند تا ايمان او كامل شود . در زمان امام صادق (ع) يك عده بيش از حد ولايتي بودند و در اين زمينه زياده روي مي كردند . مثلاً مي گفتند : كافي است انسان امام خود را بشناسد ، اگر نماز هم نخواند اشكالي ندارد . امام صادق (ع) براي

ص: 11500

مقابله با اين گروه فرمودند : شفاعت ما به كسي كه نماز را سبك بشمارد نمي رسد . يا براي ايستادن در مقابل اين گروه فرمودند: كسي كه تقوا ندارد،دروغ مي گويد يا گناه مي كند، ولايت ما را ندارد . در زمان امام سجاد(ع) گروهي فقط به نماز و عبادت اهميت مي دادند . ولي امام معصوم خود را قبول نداشتند. مثلاً شمشير خود را در جنگ نهروان بر روي امام معصوم مي كشيدند ، حافظ قرآن هم بودند . اين افراد در نماز و قرآن مشكل نداشتند بلكه در ولايت مشكل داشتند . در مورد اين افراد معصوم گفته است كه اگر هرچقدر عبادت داشته باشيد اما ولايت ما را نداشته باشيد، پذيرفته نيست . اين مجموعه ها را بايد با هم در نظر گرفت . آن كسي كه خوش اخلاق بوده واهل انفاق و خير رساني است ولي بي نماز است ، نمره ي نماز او صفر بوده و درقيامت هم به حساب او رسيدگي مي شود . نماز اولين چيزي است كه در خصوص آن از افراد سوال مي شود . نماز پايه و اساس دين است . در روايت داريم كه اگر نماز كسي پذيرفته نشود ساير اعمال او نيز پذيرفته نمي شود . يعني نماز مبناي پذيرش ساير اعمال است . در حديث ديگري داريم كه اگر كسي نماز بخواند ولي زكات ندهد نماز او پذيرفته شده نيست . امام رضا (ع) فرمودند : كسي كه نماز بخواند ولي زكات ندهد ، نماز او پذيرفته شده نيست . يعني نماز و زكات مانند دو گوشواره است . دين مانند

ص: 11501

يك پازل است و هرچيزي بايد در جاي خود قرار بگيرد. سعد ابن معاذ فرمانده اي متدين ، اهل نماز ، قرآن خوان و عاشق اهل بيت بود . فرشتگان هم در تشييع جنازه ي او شركت كرده بودند . اما باز هم فشار قبر داشت چون فردي بداخلاق بود . حالا اگر فردي بسيار خوش اخلاق و خوش برخورد باشد اما نماز نخواهد هم فشار قبر دارد . خوش اخلاق بي نماز نقص دارد ، نماز خوان بداخلاق هم نقص دارد. مسلم است كه كسي پيدا نمي شود كه همه چيز او عالي باشد . آمرزش ، عفو و طلب مغفرت نيز به همين خاطر است . پيامبرگرامي اسلام (ص) مي فرمايند كه من آمده ام تا اخلاق مردم را كامل كنم . فردي نزد پيامبر (ص) مي آيد و مي گويد من را موعظه كنيد . حضرت مي فرمايند : خوش اخلاق باش. به فرد ديگري مي فرمايند : عصباني نشو. به ديگري مي فرمايند : زبان خود را كنترل كن . فردي به امام حسين (ع) نامه نوشت و از ايشان خواست كه بگويد خير دنيا و آخرت چيست . آقا فرمودند كه خير دنيا و آخرت اين است كه خدا از شما راضي باشد . شايد همين سوال از معصوم شده باشد و به گونه ي ديگري پاسخ داده شده باشد . در روايات مختلف در مود خيرالاعمال يا افضل العباده پاسخ هاي متفاوتي وجود دارد . بحثي وجود دارد به نام روش فهم حديث كه كتاب هايي نيز در مورد آن نوشته شده است . برخي از احاديث نسبي هستند

ص: 11502

. درزماني كه جامعه به سمت روزه ، نماز و جهاد رفته ولي به حجاب و عفاف توجه كمتري شده ، افضل العباده عفاف است . در جايي كه جامعه به سمت ولايت شديد رفته و نماز سبك شمرده شده، برترين عبادت نماز است . بنابراين منزلت هرچيزي بايد در جاي خود ديده شود . سوال – من دختري پانزده ساله هستم . چون نمي توانم بسياري از گناهاني را كه دوست دارم ، ترك كنم ، مي خواهم مسيحي شوم . بسياري از اين كارها در دين مسيحيت گناه محسوب نمي شود. پاسخ – انسان نبايد باورهاي ديني خود را بخاطر سهولت در عمل از دست بدهد . ما يك سري اعتقاداتي داريم كه بخاطر آنها بايد يك سري اعمالي را انجام دهيم . به اين دليل كه اين اعمال براي ما آسان شود نبايد اعتقادات خود را از دست داده و دين خود را عوض كنيم . البته يك سري مسائل در تمامي دين هاي الهي حرام و ممنوع است . گرچه دين مسيحيت تحريف شده ولي باز هم چيزهايي مانند فحشاء ، شرك و غيره را حرام مي داند . رتبه ي باورها و اعتقادات ما بستگي به يقيني دارد كه به آن مي رسيم . اگر كسي مي داند كه اسلام ، پيامبر و ائمه حق هستند ، نبايد بخاطر شراب كه مثلاً در دين مسحيت حرام نيست، دست از اسلام بردارد . به اين راحتي دست از عقيده ي خود برداشتن نه تنها صحيح نيست بلكه ارتداد هم است . بايد باورهاي ديني و اعمال ما با هم منطبق باشد

ص: 11503

. دينداري و اعتقاد بايد از روي باور صحيح باشد. دربسياري از آيات قرآن آمده كه اِنَّ الذينَ آمَنوا و عَمِلوا الصالِحات . يعني عمل صالح مترتب بر ايمان صحيح است . نوع نگاه اين افراد بخاطر باور ضعيفي است كه دارند و اينكه به دنبال راه فراري مي گردند . قرآن مي فرمايد: برخي افراد مي خواهند جلوي آنها باز شود و گناه كنند ، به همين خاطر مي گويند قيامتي نيست . يعني باور خود را به قيامت ضعيف مي كنند به اين خاطر كه بتوانند به راحتي گناه كنند . انسان نبايد صورت مسئله را پاك كند . سوال – درخصوص آيات 135 تا 140 سوره ي نساء توضيح بفرماييد. پاسخ – در يكي از اين آيات آمده است كه اي كساني كه ايمان آورده ايد ، به خدا و پيامبر ايمان بياوريد . از اين آيه مشخص مي شود كه ايمان مراتب دارد . اينكه ما بگوييم اي افرادي كه دانشجو هستيد ، دانشجو شويد درست است چون رتبه هاي علمي متفاوت است . ايمان به دو صورت است : اجمالي و تفصيلي . اگر كسي به خدا اعتقاد دارد منظور همان يا ايها الذين آمنو است . ولي ايمان تفصيلي يعني ايمان به خدا ، پيامبر ، قرآن . اين ايمان در واقع عميق تر است . سوال – چرا تا بحال امكاناتي فراهم نشده كه ناشنوايان هم بتوانند از اين معارف بهره ببرند . آنها از نظر روحي و رواني نياز بيشتري به درك مفاهيم ديني دارند . اين افراد از سوي حوزه ي علميه نيز ناديده گرفته شده

ص: 11504

اند . يا شايد ما از توجه حوزه بي خبر هستيم . پسرناشنواي بيست و شش ساله اي دارم كه دوست دارد با براي حل مسائل ديني با يك روحاني ارتباط داشته باشد . پاسخ – بهتر است صدا و سيما در سطحي ارتقاء پيدا كند كه همه ي برنامه ها بتواند براي ناشنوايان هم مفيد باشد . اين كار در مورد اخبار و برخي برنامه ها انجام شده است . بهتر است اين كار در مورد فيلم ها و بخصوص سخنراني ها هم انجام گيرد . بهتر است حوزه ي علميه ي قم افرادي را آموزش دهند كه در كنار سخنراني ها و برنامه هاي ديني مانند سمت خدا حضور داشته باشند و براي ناشنوايان نيز قابل فهم كنند . در حال حاضر ناشنوايان از همه ي برنامه هاي ديني محروم هستند . البته افرادي بايد براي اين كار آموزش ببينند و ارزش هم دارد . سوال – دختر هيجده ساله اي هستم كه حوصله ي نماز خواندن ندارم . هر زماني پدر و مادرم از من مي پرسند كه نماز خوانده اي ، به دروغ مي گويم كه خوانده ام . من فقط نماز صبح مي خوانم چون به زور من را از خواب بيدار مي كنند . چكار كنم كه بتوانم نماز خوان شوم ؟ پاسخ – مفهوم حوصله نداشتن ، يعني اينكه انسان براي خود يك فرضيه اي درست كند كه در يك ظرف زماني نخواهد كاري را انجام دهد . همين افراد به راحتي مي توانند نود دقيقه يك فيلم را تماشا كنند و يا در شب نشيني و ميهماني

ص: 11505

حاضر شوند . خواندن هفده ركعت نماز، هفده دقيقه زمان نياز دارد . همه ي جوان ها ونوجوان ها بايد بدانند كه نبايد نماز را بخاطر ترس از پدر و مادر وخوشحال كردن آنها بخوانند . نماز بايد بخاطر خداوند و به دليل نياز معنوي انسان خوانده شود . نماز شستشو وآرامش روح است . متأسفانه نگاه برخي افراد به نماز به صورت يك تكليف سنگين و باري سخت بر روي دوش آنها است . ما نبايد نگاهي مشقت بار به نماز داشته باشيم . نماز آرامش است . بايد ما دقت كنيم كه با چه كسي صحبت مي كنيم . انسان بايد آرامش نماز را درك كند . نماز و صبر دركنار هم هستند . ما بايد نماز را با عشق بخوانيم و احساس كنيم كه يك نوع شويندگي در آن وجود دارد . با توجه به اينكه اين خانم هيجده سال دارد ، نه سال از تكليف ايشان گذشته است . اين خانم بايد جوابگو باشند . نماز نردبان ترقي و رشد است . نماز اولين و آخرين سفارش انبياء است . اولين سوره ي قرآن با نماز آغاز شده است . آسمان مي گيرد ، زمين مي لرزد ، بارا ن نمي بارد و فردي فوت مي كند در همه ي موارد بايد نماز خواند . با وجود اينكه شهادت اينقدر ارزش دارد باز هم در شب عاشورا امام حسين (ع) وقتي را براي نماز اختصاص مي دهند ويا درظهر عاشورا در مقابل دشمن به نماز مي ايستند . رسول خدا (ص) زماني كه وقت نماز مي شد گويي با همسر و

ص: 11506

فرزندان خود بيگانه مي شدند .. نماز يك عبادت بين المللي است . حضرت عيسي مي فرمايد كه خدا من را به نماز سفارش كرده است . همانطور كه ما به جسم خود اهميت مي دهيم بايد به روح خود نيز اهميت دهيم . چرا ما بايد در ناراحتي ها و سختي هاي خود به سمت خدا برويم . بايد در خوشي هاي خود خدارا بخوانيم تا در زمان ناخوشي به فرياد ما برسد . نبايد نماز را يك باري بر روي دوش خود ببينيم . نماز يك مركبي است كه ما را به تعالي و ترقي مي رساند . كتاب هايي در خصوص نماز چاپ شده كه بسيار خوب است . كتابي آيت الله جوادي آملي در خصوص اسرار نماز دارند كه بسيار با ارزش است . در روايتي از امام رضا (ع) است كه مي فرمايند : مرتبه ي اولي كه ما براي سجده به نماز مي رويم به اين معنا است كه خدايا ما از خاك هستيم ، زماني كه از سجده سربرمي داريم يعني از خاك آفريده شده ايم . زماني كه دوباره به سجده مي رويم يعني به خاك مي رويم و زماني كه از سر از سجده بر مي داريم يعني دوباره از خاك آفريده مي شويم . يعني دو سجده ي ما يك دوره مبدأ و معاد است . بايد با حضور قلب سجده را انجام دهيم تا شيريني آن را درك كنيم . بسياري از خانواده ها نگران فرزندان خود هستند . ولي برخي از بچه ها لجبازي مي كنند . سوال – در آينه ي آيات

ص: 11507

و روايات عواقب بي عدالتي چگونه ترسيم شده است ؟ پاسخ – نقطه ي مقابل عدالت، ظلم وستم است . در روايات داريم كه اگر ظلم در جامعه زياد شود، اشرار بر شما حاكم مي شوند . در روايات داريم در جايي كه ظلم زياد شود ، بركات آسمان و زمين از افراد گرفته مي شود . درقرآن كريم آمده است كه اگر مردم ايمان و تقوا داشته باشند ،بركات آسمان و زمين بر آنها نازل مي شود . كساني كه ظلم مي كنند نه تنها بايد درآخرت پاسخگو باشند بلكه در دنيا نيز دامنگير آنها مي شود . درروايات داريم كه برخي از گناهان ، نعمت را تغيير مي دهد. در حديث داريم كه يكي از اين گناهان ، ظلم به مردم و بي عدالتي است . با نگرش به تاريخ مي توان فهميد كه سرنوشت ظالمان و ستمگران به كجا رسيده است . بنابراين كساني كه عدل را رعايت نكرده و تبعيض قائل مي شوند در همين دنيا ثمره ي آن را مي بينند . در حديث داريم كه چند گناه است كه عقوبت آن تسريع مي شود يكي از آنها قطع رحم و ديگري ستم است . درروايات فراواني داريم كه ظلم باعث ظلمات و تاريكي در صحراي محشر خواهد شد . خدا افراد ظالم را دوست ندارد . شيخ طوسي در تفسير تبيان مي گويد كه عدم محبوبيت خدا مساوي با بغض خدا است . وقتي كه خدا مي گويد من ظالم را دوست ندارم يعني او را مورد غضب قرار مي دهد . در آيات زيادي از قرآن خداوند به

ص: 11508

ظالمين وعده ي عذاب داده است . اميدواريم كه خداوند دل هاي ما را با قرآن نوراني گرداند .

91-07-01

سوال – در مورد آيه 135 سوره نساء (اي كساني كه ايمان آورده ايد بسيار زياد برپا كننده ي قسط وعدل باشيد) توضيحاتي بفرماييد. پاسخ – در اين آيه يك امر ، يك نهي و يك تهديد وجود دارد. خدا در اين آيه مي فرمايد :اي كساني كه ايمان آورده ايد ،بسيار عدالت را رعايت كنيد. يكي از دستورات الهي رعايت عدالت است .در قرآن داريم كه ما انبياء را فرستاديم تا عدالت را در جامعه برپا كنند. در جاي ديگر قرآن داريم كه دشمني دشمن باعث نشود كه شما عدالت را زير پا بگذاريد. اولين فرمانده ي عدالت خداست .خدا در قرآن سه جور عدالت را توصيه مي كند: عدالت در حكم و داوري .در قرآن داريم :اگر خواستيد بين مردم حكم كنيد به عدالت حكم كنيد. روزي حضرت زهرا مي خواستند كه در مورد خوش خط بودن بين حسن و حسين قضاوت كنند و پيامبر به ايشان فرمود كه مواظب باش كه با عدالت حكم كني. مثلا در قضاياي سياسي بايد عدالت را ،خيلي مراعات كرد. بعضي ها بواسطه محبت و دوستي به يك جريان، ظلم آن جريان را نمي بينند. عدالت بعدي عدالت در گفتار است.در دادن نظرات بايد عدالت را رعايت كرد و نبايد نظرات شخصي داد. ممكن است فردي ده تا كار خوب انجام داده است و اشكالي هم داشته ، ما نبايد خوبي ها را ناديده بگيريم و بدي را برجسته كنيم. مثلا شما مي نويسيد: لبنان به اسرائيل حمله

ص: 11509

كرد. اين كار بدي است ولي خبر اين است كه لبنان متقابلا به اسرائيل حمله كرد و خواننده متوجه مي شود كه اين جواب حمله است . يك كلمه جمله را عوض مي كند. عدالت بعدي، عدالت در اصلاح بين دو نفر است .در اصول دين ما عدالت بعنوان صفات خدا آمده است. عدالت آثار فراواني دارد. روايت داريم :اگر در جامعه اي عدالت بشود بركت هم زياد مي شود . روايت داريم : يكساعت عدالت از شصت سال عبادت بالاتر است .عدل باعث حيات جامعه مي شود و ايمان انسان را حفظ مي كند. آيا ما در امور زندگي مان عدالت را رعايت مي كنيم ؟ بعبارت ديگر ما نبايد در زندگي مان ظلم بكنيم . اميرالمومنين به امام حسين(ع) نصيحت كردند كه بر تو باد عدالت بر دوست و دشمن .درجنگ صفين، شايع شد كه يكي از طرفداران سپاه معاويه كشته شده است ولي ايشان زنده بود. همسر ايشان كه از زنده بودن او خبر نداشت ازدواج كرد و اين خبر به گوش شوهرش رسيد .او به منزل اميرالمومنين آمد و مشكل خودش را گفت. امام به او گفت تو در صفين با ما جنگيدي ؟ او گفت :بله. آيا اين مانع عدالت شماست ؟ امام فرمود : خير . امام بلافاصله عدالت را در مورد او رعايت كردند و به دشمن بودن او نگاه نكردند. حضرت امير بر سر زره اش با فردي مشكل پيدا كرد و نزد قاضي رفتند و قاضي كنيه حضرت را خطاب كرد ولي فرد ديگر را بصورت عادي صدا زد. حضرت امير بلند شدند و فرمود كه

ص: 11510

تو در گفتار،عدالت نداري، چرا فرق گذاشتي؟ اميرالمومنين يكي از قضات خود را عزل كرد . و علتش را اين طور بيان فرمود كه تو صدايت را از ارباب رجوع بالاتر مي بري. قاضي ها بايد عدالت را در مورد مراجعين رعايت كنند. ما در قيامت بايد پاسخگوي اعمال مان باشيم .ما بايد ملاك ها را رعايت كنيم . عدل يعني هر چيزي در جاي خودش . حديثي از اميرالمومنين داريم كه صفات يك فرد عادل را بيان مي كند، حضرت مي فرمايد: كسي كه امانت دار وعادل باشد يعني ظاهر و باطنش يكي باشد، گفتارش با كرداش مطابقت داشته باشد. عدالت مراتب دارد. پيامبر فرمود: عادل ترين مردم كسي است كه بپسندد براي مردم آنچه را كه براي خودش مي پسندد و نپسندد براي مردم، آنچه براي خودش نمي پسندد. در ادامه ي آيه بعد از برپا كردن عدالت ،خدا مي فرمايد كه براي خدا شهادت بدهيد. گاهي انسان مي خواهد براي چيزي كه ديده است گواهي بدهد. يعني ما در شهادت دادن بايد خدا را در نظر بگيريم. درا دامه آيه مي فرمايد : شما براي خدا شهادت بدهيد حتي اگرعليه خودتان باشد. يعني ملاك نظر دادن شما، فقر و غنا نباشد. خدا بالاتر از همه است. امير المومنين در حال تقسيم بيت المال بودند، ايشان به خواهرش سي درهم داند و به يك خانم غير عرب هم سي درهم دادند . خواهر حضرت از اين كار ناراحت شد و به امام گفت كه من عرب هستم و خواهر خليفه هستم ولي شما به من و اين خانم به يك اندازه پول مي

ص: 11511

دهيد. امام فرمود: اين چيز هايي كه شما گفتيد، ملاك برتري نيست . سوال – صفحه 93 قرآن كريم را توضيح بفرماييد. پاسخ – در اين صفحه داريم: اگر كسي مومني را از روي عمد بكشد،جزاي هميشگي او جهنم است. غضب و لعنت خدا همراه اوست . اين آيه نشان مي دهد كه خون مومن بخاطر ايمانش ارزشمند است . سوال- در ادامه ي آيه 135 سوره نساء ( در حكم كردن پيروي هواي نفس تان نباشيد) توضيحاتي بفرماييد . پاسخ – اين آيه نشان مي دهد كه به عدالت حكم نكردن نشانه ي پيروي از هواي نفس است. و عدالت نشانه ي سلامت نفس است. پس هرچه نفس انسان سالم تر باشد عادلانه تر رفتار مي كند. وقتي بحث عدالت مطرح مي شود همه به فكر قاضي و دادگاه مي افتند ولي اين طور نيست .عدالت يك موضوع فراگير است. پيامبر فرمود: من براي عدالت بين شما مامور هستم . يك كاسب بايد عدالت را در برخوردش رعايت كند . يك راننده تاكسي نبايد از يك فرد غريب پول بيشتري بگيرد. پدر بايد در رفتارش نسبت به فرزندان، عدالت را رعايت كند. حتي در برخورد هم بايد عدالت را برقرار كرد. ممكن است پدري يكي از فرزندانش را بيشتر دوست داشته باشد ولي در كادو دادن يا برخورد بايد مساوات را رعايت كند و بين آنها فرقي نگذارد. امام صادق(ع) مي فرمايد كه من دو فرزندم را روي زانوهايم مي نشانم و يكي را بيشتر دوست دارم ولي به هر دو ملاطفت مي كنم .عدالت در مورد اولاد، همان تساوي در برخورد و نوع

ص: 11512

نگاه است. عروس با دختر تفاوت دارد ولي والدين بايد در نگاه و برخوردهايشان مساوات داشته باشند. اميرالمومنين مي فرمايد: هواي نفس تان را پيروي نكنيد. حضرت علي (ع)مي فرمايد: سه چيز باعث مي شود كه عدالت شما زياد شود، حسن نيت ،كاهش حرص و كثرت تقوا . در روايت داريم كه اگر فردي از شما بزرگتر است بگو كه او از من بهتر است زيرا از من بيشتر نماز خوانده است و اگر فردي از شما كوچكتر است بگو كه او از من بهتر است زيرا گناه كمتري انجام داده است و اگر هم سن شماست باز بگو او از من بهتر است زيرا من از گناهان خودم خبر دارم ولي از گناهان او خبر ندارم. براي كسب عدالت بايد نگاه مان را عوض كنيم. در ادامه ي آيه 135 مي فرمايد: اگر از حرفها اعراض كنيد يا آنرا تحريف كنيد، بدانيد كه خدا از همه ي اعمال شما باخبر است و اعمال شما را ثبت مي كند. در روايت داريم كه بناي آسمان و زمان روي عدالت است وعدالت از صفات خداست . ما در كنار عدل ،احسان داريم . ما در زندگي نياز به تفضل داريم. اگر شما با فردي قرار بستيد كه فلان كار را انجام دهد و مبلغي بگيرد، اگر شما اضافه تر از مبلغ به او داديد، اين كار خلاف عدل نيست و احسان است .ما به خدا مي گوييم كه با عدل با ما رفتار نكن بلكه با فضل با ما رفتار كن. فضل و احسان باعث طراوت عدالت مي شود. در قرآن مي فرمايد : امر مي

ص: 11513

كنيم شما را به عدل و احسان . سوال – در مورد امام رضا(ع) توضيحاتي بفرماييد. پاسخ – امام رضا(ع) مي فرمايد : اگر كسي به زيارت من بيايد من در سه جا به ديدن او مي آيم. يكي از صفات امام رضا(ع) انيس و مهربان است زيرا يك زيارت را به سه زيارت پاسخ مي دهد. روايت داريم كه وقتي به زيارت امام رضا (ع) مي رويد بجاي اينكه يك ساعت در حرم باشيد اين را به دو تا نيم ساعت تقسيم كنيد يعني دو بار به زيارت بياييد تا تعداد زيارت شما بيشتر بشود. يكي از بزرگان بيش از 60 بار به زيارت امام رضا(ع) رفته بود و وقتي ايشان را در خواب ديدند، ايشان گفته بود كه مي خواهم به دنيا برگردم تا يك بار ديگر به زيارت امام رضا(ع) بروم. انشاء الله خدا عاقبت ما را به خير كند و از آنچه به خوبان عطا مي كند به ما هم عطا كند.

91-06-18

تا بپيوندد به دريا كوه را تنها گذاشت رود رفت و اما مسير رفتنش را جا گذاشت ،هيچ وصلي بي جدايي نيست اين را گفت و رود ديده به دريا كرد و سر به دامن صحرا گذاشت ،هر كه ويران كرد ويران شد در اين آتش سرا هيزم اول عامل سوزاندن خود بود، اعتبار و سر بلندي در فروتن بودن است چشمه شد فواره وقتي بر سر خود پا گذاشت، موج راز سَر به مُهري را به دنيا گفت و رفت با صدف هايي كه بين ساحل و دريا گذاشت . سوال – من جواني شانزده ساله هستم .قناعت

ص: 11514

يعني چه ؟ قناعت يعني اينكه تا لباس و كفش مان خراب نشده آنها را نخريم يا براي مدرسه لباس ندوزيم .من دوست دارم شيك و زيبا بپوشم . پس چطور مي توان قناعت كرد ؟ پاسخ – اكثرا بينندگان برنامه جوانان هستند و دغدغه ي موضوعات ديني دغدغه ي دارند و اين خوب است . قناعت مقابل اسراف است. وقتي ما مي خواهيم روز را به فردي بشناسيم متضاد آنرا يعني شب را به او نشان مي دهيم و مي گوييم كه اين متضاد روز است تا فرد خوب متوجه بشود. معناي قناعت مصرف نكردن نيست بلكه معنايش خوب و درست مصرف كردن است. اسراف يعني زياده روي در مصرف و خرج كردن .قناعت با بخل فرق دارد . فردي در يكي از مناطق مدينه خانه ي قديمي و كوچكي داشت و امام صادق (ع) به ديدن او رفت و با سختي مواجه شد ،امام فرمود : چرا خانه ات را عوض نمي كني ؟ او گفت كه اين يادگار پدرمن است .امام فرمود كه چرا با اينكه تو امكانات داري در اين محل زندگي مي كني؟ در حديث داريم كه چهار چيز از نشانه هاي مرد است : خانه ي ي بزرگ ،همسر خوب، اولاد صالح و مركب خوب . در قرآن داريم :چرا زينت هاي خدا را بر خودتان حرام مي كنيد ؟ قناعت يعني اينكه شما از وسيله اي استفاده ي بهينه بكنيد .شما مي توانيد در عيد كفش نو بخريد ولي كفش قبلي كه قابل استفاده است را در جاي ديگري استفاده كنيد. امام صادق (ع) لباسي پوشيدند كه كمي

ص: 11515

وصله داشت، فردي ايشان را نگاه كردند و گفتند كه چرا لباس تان وصله دارد ؟ امام فرمود : هر كس لباس كهنه نپوشد، لباس نو هم نخواهد داشت .شما نبايد با لباس نو به نانوايي برويد بلكه با همان لباس قبلي به نانوايي برويد و آن لباس نو را براي ميهماني بگذاريد .معناي قناعت مصرف نكردن نيست بلكه درست مصرف كردن است .مصرف صحيح همان قناعت است .گاهي در ميهماني ها ده رقم غذا وجود دارد و در شب بقيه ي غذاها را به سطل آَشغال مي ريزند. اين اسراف است .همه افراد بيشتر از يك پرس نمي توانند غذا بخورند.اسراف ،زياده روي در مصرف است. ممكن است فردي دو تا ماشين دارد كه يكي براي داخل شهر و يك براي خارج از شهر است ، اين مي تواند با قناعت باشد ولي ممكن است كه فردي يك ماشين دارد و آنرا در كوچه رها مي كند و به تعميرگاه نمي برد و خراب مي شود ، اين عدم قناعت است .جوان بايد شيك تر و زيباتر لباس بپوشد . گاهي جوان كيفي خريده است كه هنوز قابل استفاده است، پس آنرا استفاده كند و كيف نو هم بخرد. اگر بچه ها پاك كن سال گذشته را دور بيندازند اسراف است ولي اگر آنرا استفاده كنند و در كنار آن پاك كن جديد هم بخرند اين اسراف نيست بلكه قناعت است . گاهي ما وسايلي داريم كه قابل استفاده است و مي توانيم آنها را به افرادي بدهيم كه از آن استفاده كنند . خوب است كه ما وسايل مان را مديريت كنيم كه

ص: 11516

دور ريخته نشود. حضرت علي (ع) مي فرمايد :قناعت گنج بي پايان است . سوال – من دختري پانزده ساله هستم .بعضي از آقايان غيرت اضافي دارند. من وقتي به پارك مي روم بايد در گوشه اي بنشيم و بازي نكنم ،اين غيرت، نوجوان بودن را از من سلب كرده است . من اسلام را پذيرفته ام و اين كارها را تقصير اسلام نمي گذارم . آيا خدا مي پسندد كه با ما اين طور رفتار بشود ؟ پاسخ – داريم كه خدا غيور است و انسانهاي با غيرت را هم دوست دارد. در دين ما همه ي مسائل بايد در حد وسط باشد. بهترين امور ميانه روي است. حتي خدا در نماز خواندن مي فرمايد كه صدايتان نه خيلي بالا و نه خيلي پايين باشد. يكي از مفسران مي گويد كه قرآن، فرهنگ اعتدال را در مسائل جزئي هم آورده است .در انفاق نه اسراف داشته باشيد و نه بخل كنيد.اگر غيرت از حد بگذرد خطرناك است. اميرالمومنين فرمودند: بپرهيزيد از غيرت اضافي در غير از جاي خودش. گاهي بعضي از آقايان نام و نام خانوادگي همسرشان را در فرم هاي اداري نمي نويسند. همه ي عالم مي دانستند كه نام دختر و همسر پيامبر زهرا و خديجه است . نام حضرت مريم در قرآن بعنوان يك سوره آمده است .اين غيرت بي موضع است .در قم دختر خانمي به من گفت كه من پنج سال است كه رنگ پارك و تفريح را نديده ام زيرا پدرم مي گويد كه نامحرم بدن شما را مي بيند. حضرت زهرا در مسجد خطبه خوانده است .

ص: 11517

بعضي ها اجازه ي تحصيل به دخترهايشان نمي دهند. آيا شما دوست داريد كه همسر شما نزد دندانپزشك مرد برود ؟ پدراني هستند كه حتي اجازه نمي دهند كه دامادشان كه عقد خوانده است به ديدن دخترشان بيايد يا با هم به مسافرت بروند و عده اي هم هستند كه بدون هيچ محرميتي اجازه مي دهند كه آقاپسر شش ماه به خانه شان رفت و آمد كند كه با دخترشان آشنا بشود. اين افراط و تفريط است و اشتباه است . اگر دختر خانمي بدون خانواده و بدون حجاب به پارك برود اشتباه است ولي اگر اين دختر همراه با خانواده به پارك برود و در محلي كه جلوي ديد نامحرم نباشد بازي كند اشكالي ندارد. مديريت درست است ولي وسواس و دخالت درست نيست. اسلام در همه ارزش هاي ديني حد دارد و بايد آنرا رعايت بكند. پيامبر به مُبَلغ هايش مي فرمود كه به مردم سخت نگيرد و آسان بگيرد و بشارت بدهيد و از دين نفرت ايجاد نكنيد. خانمي مي گفتند كه شوهر من اجازه ي رفت و آمد به خانه ي خواهرم را نمي دهد زيرا به شوهرش سوءظن دارد. فرهنگ ائمه ي ما اين طور نبوده است . سوال – در بعضي از مناطق مراسمي مثل ميلادحضرت رقيه ،ميلاد حضرت ام البنين و اربعين حضرت علي (ع) . .. مرسوم شده است . آيا تاريخ سازي هاي كه سند و پايه ي درستي ندارد بدعت نيست ؟آيا براي گسترش فرهنگ ائمه، ما اجازه داريم كه دست به چنين ابداعاتي بزنيم ؟ راه تكريم بزرگاني كه در تاريخ روز ولادت و

ص: 11518

شهادت شان بواسطه ي جور حاكمان بر اهل بيت مشخص نيست چيست ؟ پاسخ – ائمه ي بزرگواري كه تاريخ تولد و شهادت حتي چند روايتي دارند بايد تكريم و تجيل بشوند . مثلا در مورد تاريخ شهادت حضرت فاطمه ، دو تا تاريخ مشخص است كه هر دو روز تكريم مي شود. در برپايي مراسم رسمي در تقويم، يك روز كافي است .در مورد تاريخ تولد حضرت امام رضا(ع) نقل هاي مختلفي وجود دارد كه ما همه ي روزها را تكريم مي كنيم زيرا اينها در كتب كهن تاريخ نوشته شده است و ما مي توانيم به آنها استناد كنيم . گاهي اگر موارد تاريخ هاي شهادت زياد است براي اينكه براي مردم ايجاد زحمت نشود مي توان يكي از آن تاريخ ها را مطرح كرد .بعضي از مناسبت ها، تاريخ ضعيفي دارد يا تاريخ ندارد ، در اينجا مي توان تكريم كرد ولي مناسبت هايي هستند كه هيچ سندي ندارند .مثلا در هيچ كتابي نوشته نشده است كه تاريخ تولد فلان امامزاده چه روزي است ، پس تولد گرفتن براي اين امامزاده كار درستي نيست .حضرت عبدالعظيم حسني مثل جدش امام حسن مجتبي (ع) كريم است و حاجات ما را رفع مي كند. امام هادي(ع)به حضرت عبدالعظيم حسني مدالي دادند و فرمودند كه تو از ما هستي . تاريخ تولد ايشان در كتاب هاي كهن نيست ولي ما دل مان مي خواهد يادبودي از ايشان داشته باشيم بنابراين يك بزرگداشت يا نكوداشت ميلاد براي حضرت عبدالعظيم حسني برپا مي كنيم. بعضي ها بطور حدسي تاريخ ها را مشخص مي كنند كه اين درست

ص: 11519

نيست ولي مي توان بزرگداشت گرفت. ما نمي توانيم يك تاريخ را براي تولد حضرت علي اصغر بگوييم و آنرا در تاريخ بنويسيم زيرا اين جعل تاريخ مي شود .ما مي توانيم نكوداشت و بزرگداشت حضرت علي اصغر يا حضرت ام البنين يا ... را برگزار كنيم. پس ما نمي توانيم اسم تولد يا وفات روي اين مراسم بگذاريم .ما نبايد تاريخ سازي غلط انجام بدهيم .هر چه توسل ،روضه هاي خانگي و هيئت ها بيشتر بشود بهتر است .خوب است ما جلساتي را به اسم قاسم بن حسن يا ابراهيم بن رسول بگذاريم ولي نبايد تاريخ سازي بكنيم. درضمن ما نبايد جرياناتي را در مورد اين افراد از خودمان در مراسم روضه نقل كنيم .تهراني ها بيشتر به زيارت حضرت عبدالعظيم حسني بروند تا ثواب زيارت امام حسين (ع) را ببرند. سوال – قرآن صفحه 79 را توضيح بفرماييد. پاسخ – آخرين آيه ي اين صفحه مي فرمايد: كسي كه با خدا و پيامبر مخالفت كند و حدود الهي را تجاوز كند، وارد جهنم مي شود. ما نبايد مرز شكن باشيم، در ضمن نبايد مرز تراش هم باشيم . بعضي ها براي اسلام مرز مي گذارند. سوال – هميشه عصمت ائمه ذهن من را درگير مي كند . اگر ائمه نتوانند گناه بكنند ، پس اين گناه نكردن چه ارزشي دارد؟ به نظر من خدا، همه چيز را به ائمه داده است . بعضي ها مي گويند كه آنها ظرفيتش را داشته اند ، مگر قبل از اين دنيا ، دنيايي بوده است كه آنها شناخته بشوند؟ راهنمايي بفرماييد. پاسخ – اين سوال اعتقادي

ص: 11520

و قديمي است .اگر ايشان كتاب هاي پيامبر شناسي را مطالعه كنند مي توانند جواب خودشان را پيدا كنند. مثل كتاب خداشناسي آيت الله سبحاني، كتاب عقايد آيت الله مصباح،كتاب نبوت آقاي قرائتي . عصمت يعني كسي كه خلاقيت در گناه نكردن دارد بعبارت ديگر كسي كه اراده ي و توانمندي گناه نكردن را دارد، خدا به او امتياز عصمت را مي دهد . مثلا شما نفر اول المپياد مي شويد،آيا به او اين امتياز را داده اند؟ خير . چون شما نمراتي كسب كرده ايد شما را نفر اول المپياد قرار مي دهند. اين امتياز اول شدن را وزير علوم به شما مي دهد ولي اين امتياز را به ديگران نمي دهد زيرا به كارنامه ي گذشته ي شما نگاه مي كنند و بعد اين امتياز را به شما مي دهند. كارنامه ي گذشته ي اهل بيت به اختيار خودشان بوده است و از معصوم سلب اختيار نشده است كه نتواند گناه كند. عصمت فرشته ها هنر نيست ولي امام قواي جنسي و ... را دارد و خدا قوه ي نگاه كردن به نامحرم را از چشم امام نگرفته است .امام بواسطه ي تقوا و تدين گناه نمي كند و خدا به او عصمت مي دهد.پيامبر اسلام در حجاز زندگي مي كرد ولي از اول دروغ نمي گفتند و كارهاي زشت انجام نمي دادند . حضرت تا چهل سالگي اين طور زندگي مي كردند و بعد خدا به ايشان مقام نبوت را دادند. پس عصمت به كسي اعطا مي شود كه خلاقيت ، ظرفيت و اراده ي گناه نكردن را داشته باشد. از مرحوم

ص: 11521

كاشف القطاع سوال كردند كه مگر مي شود امام گناه نكند. ايشان فرمودند: من خودم تا بحال عمل مكروه انجام نداده ام .عصمت مقامي نيست كه اول به فرد بدهند و بعد فرد قدرت ترك گناه پيدا بكند. معجزاتي كه به ائمه داده مي شود خدا به آنها داده است ولي عصمت با آنها فرق مي كند. پس عصمت خدادادي است ولي بخاطر خلاقيت خود فرد است و سلب اختيار هم نيست . سوال – من سالها است كه دعا مي كنم تا گره از كارم باز بشود ،نماز و روزه انجام داده ام و گريه هاي زيادي كرده ام ولي هر روز زندگي ام سخت تر مي شود. من خسته شده ام ،از زيارت رفتن فقط پرداخت وام آن براي من مي ماند و از نماز و دعا خستگي و دل شكستگي آن براي من مي ماند. ما چطور بايد دعا كنيم كه خدا آنرا اجابت كند؟ من كه يعقوب نيستم كه بتوانم اين قدر دعا كنم و صبركنم . آيا نماز و زيارت فقط به درد آن دنيا مي خورد ؟ بنظر من در اين دنيا فقط پول و پارتي به درد مي خورد كه انسان را حمايت كند. راهنمايي بفرماييد. پاسخ – اين تقريبا يك رنج نامه است و قضايا را يكسويه نگاه كردن است . اين فرد قدرت عقل دارد و مي تواند خوب بنويسد ، ايشان اين ها را نمي بيند و فقط مشكلات را مي بيند .آيا ايشان واقعا در آخر خط است ؟ خير. بخاطر دلايلي بعضي از مشكلات در زندگي ما ايجاد مي شود. گاهي بعضي از

ص: 11522

مشكلات طبيعي است مثلا كسي كه با فاميل خودش ازدواج مي كند ممكن است كه فرزند عقب افتاده بدنيا بياورد .بالاخره خدا به شما صبر و اجر مي دهد. ممكن است كه نويسنده ي اين نامه گير فرد ظالمي افتاده است و دعا مي كند كه از ظلم او رها شود. مشكل ما اين است كه منتظر معجزه هستيم . ادعوني استجب لكم يعني ارتباط مستمر با خدا .در روز هزاران نفر دعا مي كنند ، تعدادي از آنها مستجاب مي شود و خدا به تعدادي از دعا كننده ها صبر مي دهد و خدا براي تعدادي از آنها وسعت در قيامت قرار مي دهد . بايد همه ي اينها را با هم ديد. تاريخ مصرف نماز و روزه تمام نشده است و نماز در اين دنيا آرامش مي دهد و رزق حلال در اين دنيا بركت مي آورد. شما نبايد توقع داشته باشيد كه مشكلات شما در يك مسير حل بشود. حتي در ضمن داشتن مشكل شما بايد برنامه ريزي داشته باشيد و به زندگي تان ادامه بدهيد. در زمان امام صادق (ع) فردي دچار بيماري برص شد و ديگر از منزل بيرون نمي آمد. امام دنبال او فرستاد و به او فرمود: مومن آل فرعون مشكلي در دستانش بود ولي ايشان سخنراني مي كرد و دستش را هم بيرون مي آورد. پس تو هم به تبليغ ديني بپرداز .نارسائي دليل دارد و ما نمي توانيم آنرا گردن خدا بيندازيم . در اصحاب ائمه نابينا و فلج هم بوده اند. ما نبايد مشكلات را برجسته كنيم، بايد صبر و توكل كرد و بايد خوبي

ص: 11523

ها را ديد.

91-06-11

سوال – در خصوص آيه ي بيست و نه سوره ي نساء توضيح بفرماييد. پاسخ – دو چيز در اين آيه مورد نهي قرار گرفته است . گاهي در آيات قرآن چيزهايي امر شده است . مثلاً در جايي مي فرمايد: اقيموا بالصلاة . گاهي نيز چيزهايي نهي شده است . مثلاً مي فرمايد : غيبت نكنيد . در آيه ي بيست و نه مي فرمايد : يا ايها الذين آمنو لا تأكلوا اموالكم بينكم بالباطل . سعي كنيد مال خود را به باطل مصرف نكنيد . سپس مي فرمايد: لا تقتلوا انفسكم. خود را به هلاكت نيندازيد . يكي از مهمترين نكات در زندگي ما اين است كه مالي كه مصرف مي كنيم حلال باشد . مي گويند : الجوارحُ جواسيسُ القُلوب . چشم و گوش جاسوس قلب هستند . علماي اخلاق مي گويند كه پنج ورودي مهم براي روح ما وجود دارد كه ما به پنج كنترل و پنج عفت در ارتباط با آنها نياز داريم .ابتدا چشم است . نگاه بر روي روح افراد اثر دارد . به همين خاطر است كه مي گويند نگاه به عالِم ، پدر و مادر و قرآن عبادت است . دومين مورد گوش است . حرف هايي كه ما مي شنويم بر روي ما اثر دارد . به همين خاطر مي گويند كه شنونده ي غيبت مانند گوينده ي آن است . سومين مورد زبان است . چهارم شكم است . پنجم نيز قواي جنسي است . بنابراين ديدني ها ، شنيدني ها ، گفتني ها ، خوردني ها و قواي جنسي كانال

ص: 11524

هاي ورودي روح ما هستند . امام صادق (ع) فرمود : عبادتي بالاتر از كنترل شكم و قواي جنسي نيست. از ميان اين پنج كانال اولويت با شكم و قواي جنسي است . از ميان اين دو نيز، شكم اولويت بيشتري دارد . چرا كه لقمه ي حرام به انسان اجازه ي نگاه حرام مي دهد . شخصي نزد امام باقر (ع) آمد و گفت كه من نماز و روزه ي خود را به مقدار كم بجا مي آورم. اما دو ويژگي دارم ، فقط مال حلال مي خورم و قواي جنسي خود را نيز فقط از راه حلال ارضاء مي كنم. به من بگوييد كه چگونه آدمي هستم . حضرت فرمودند كه تو خيلي آدم خوبي هستي و نمي داني كه بزرگترين عبادت را انجام مي دهي. بنابراين غذايي كه مي خوريم در روح ما اثر دارد . چهارپايان زماني كه گرسنه هستند هر چيزي را كه ببينند مي خورند و به صاحب آن توجه نمي كنند . ولي در چند جاي قرآن كريم خطاب به انسان آيه ي كلوا حلالً طيبا تكرار شده است . در ادامه ي آيه نيز مي فرمايد : وَشكروا. در واقع منشاء شكر لقمه ي حلال است . در جاي ديگري مي فرمايد كه حلال بخوريد و عمل صالح انجام دهيد . معلوم مي شود كه منشاء عمل صالح نيز لقمه ي حلال است . در آيه ي ديگري مي فرمايد كه مال حلال بخوريد و به دنبال شيطان نرويد . يعني پرهيز از شيطان به واسطه ي لقمه ي حلال است . در روايات تأكيد فراواني بر

ص: 11525

روي اين مطلب شده است . به طور مثال براي ساخت يك آپارتمان هزينه ي زيادي صرف فوندانسيون مي شود در حالي كه اصلاً اين فونداسيون در ظاهر بنا تأثيري ندارد . اما همين كار باعث مي شود كه ساختمان محكم شده و در برابر خطرات و زلزله مقاومت كند . اگر كسي ساختمان خود را بدون فونداسيون و بر روي شن روان بسازد ، مشخص است كه با اولين ضربه فرو مي ريزد . در حديث داريم كه عبادت با لقمه ي حرام مانند ساختن خانه بر روي شن روان است . در آيه ي بيست ونه سوره ي نساء مي فرمايد كه مال خود را به باطل نخوريد. به اين علت كلمه ي خوردن را بكار برده كه انسان اكثر مال را براي خوردن صرف مي كند . وگرنه منظور از خوردن همان مصرف كردن است . ائمه ي بزرگوار در ذيل اين آيه براي معناي باطل، پنج مصداق تعيين كرده اند . اين احاديث در تفسير نور الثقلين آمده است. امام صادق (ع) فرمودند كه منظور از آيه اين است كه كسي دِين و قرض از كسي بگيرد ولي قصد نداشته باشد آن را پرداخت كند . اگر با اين پول غذايي را بخورد اين لقمه حرام است . در روايت ديگري داريم كه كسي قرض از مردم بگيرد ولي با وجود اينكه امكانات مالي دارد و موعد پرداخت پول نيز سر رسيده، آن را به صاحب مال پرداخت نكند . در اين صورت نيز مال باطل مي شود . الان در بانك ها بحث ديركرد مطرح است كه به فتواي تمامي

ص: 11526

فقها دير كرد حرام است . اما مسئولين بانك ها مي گويند كه اگر اين مطلب اعلام شود هيچكس قسط خود را پرداخت نخواهد كرد . امام صادق (ع) فرمودند : يكي ديگر از مصاديق اين آيه ربا است . سپس فرمودند: كم فروشي نيز از مصاديق اين آيه است . الان بخاطر مشكلات اقتصادي بعضي افراد به فرهنگ كم فروشي رو آورده اند كه خيلي هم اشتباه است . اين كار يك نوع اكل مال به باطل است . در ادامه امام صادق (ع) فرمودند : پولي كه از راه قمار و ظلم به ديگران بدست بيايد نيز حرام است . البته ظلم مصاديق مختلفي دارد. هفته ي گذشته من در حرم حضرت ابوالفضل (ع) در رابطه با مال حرام سخنراني داشتم . در اين رابطه چند مثال زدم و از كم فروشي ، غش ، عدم رعايت حق الناس و ... صحبت كردم . بعد از اتمام سخنراني پنج يا شش نفر نزد من آمدند . يكي از آنها گفت كه من براي جوشكاري منزل از برق دولتي استفاده كرده ام . الان كه صحبت هاي شما را شنيدم ناراحت شدم و توبه كردم . چكار بايد بكنم ؟ گفتم به شهر خود و نزد رئيس اداره ي نيرو برو و از او سوال كن كه چگونه بايد آن را جبران كني . آقاي ديگري كه سني هم نداشت ، گريه كرد و گفت: در يك مجموعه اي نمره اي لازم بود كه من آن را بدست نياورده بودم . پدرم پولي پرداخت كرد و غير قانوني كار من را درست كرد .

ص: 11527

الان چكار بايد بكنم ؟ از همه ي اين گفته ها مشخص مي شود كه حرف و كلام اثر دارد . افراد بايد بدانند كه گراني و تحريم مجوزي براي حرام خواري نيست . حتي اگر درآمد ما صفر هم باشد اسلام اجازه ي حرام خواري به ما نمي دهد . يكي ديگر از مصاديق اين آيه حق الناس است . امام حسين (ع) صبح عاشورا رو به اصحاب خود كردند و فرمودند كه هركس حق الناسي به گردن خود دارد بازگردد . در تاريخ اسلام ما به مواردي برخورد مي كنيم كه ثواب عظيمي كسب شده اما بخاطر وجود لقمه ي حرام يا حق الناس به گردن فرد ، اين ثواب به او نرسيده است . در جنگ خيبر يك فردي به نام مِدعَم شهيد شد و به روي زمين افتاد . اصحاب به گرد او آمدند و گفتند كه شهادت بر تو مبارك باد . در روايت داريم كه امتيازات زيادي به شهيد داده مي شود و گناهان او آمرزيده شده و حورالعين سر او را به دامن مي گيرند . پيامبر (ص) با ديدن اين منظره فرمودند كه او شهيد است اما الان بدن او را آتش فرا گرفته است . اصحاب علت اين امر را پرسيدند . پيامبر(ص) فرمودند كه لباس او متعلق به بيت المال است . بلافاصله اصحاب لباس را از تن خارج كردند . اين مسئله نشان مي دهد كه يك ثواب عظيمي مانند شهادت، در كنار حق الناس رنگ مي بازد . نبي مكرم اسلام در آخرين منبري كه در مسجد داشتند خطاب به مردم فرمودند :

ص: 11528

من الان در حال رفتن هستم اگر كسي چيزي به گردن خود دارد بگويد . نقل مي شود كه يك نفر بلند شد و گفت يا رسول الله روزي يك فقيري به شما مراجعه كرد . شما سه درهم از من گرفتيد و به او داديد . الان شما اين سه درهم را به من بدهكار هستيد . حضرت خوشحال شده و به فضل ابن عباس فرمودند: اين سه درهم را به او بدهيد . انسان مومن بايد به اين مسائل توجه داشته باشد . شخصي از امام سجاد (ع) سوال كرد كه دين چيست ؟ برخي از ما ملاك دين را فقط نماز وروزه مي دانيم . نماز براي دينداري مهم است اما در حديث داريم كه به طول ركوع و سجود افراد نگاه نكنيد . امام سجاد (ع) فرمودند كه دين سه كلمه است . 1- حق بگوييد . 2- وفاي به عهد و پيمان داشته باشيد . 3- امانت دار باشيد . مصاديق زيادي براي حق الناس در جامعه است . البته حق الناس با قيمت و ماليت متفاوت است . شايد يك عدد گندم ارزش زيادي نداشته باشد . ولي اگر كسي همين يك عدد گندم را بدون اجازه بردارد در روز قيامت مسئول است . در آيه ي بيست و نه سوره ي نساء مي فرمايد كه اي كساني كه ايمان آورديد اموال خود را به باطل نخوريد مگراينكه تجارت از روي رضايت باشد . يعني اينكه باهم صلح كرده و با كلك و خدعه همراه نباشد . گاهي ممكن است در برخي بنگاه ها زدو بند هايي صورت بگيرد

ص: 11529

. امام ( ره) در كتاب تحريرالوسيله در بحث بيع مي فرمايند : درست نيست كه كسي كلاه شرعي بر سر بگذارد . اگر مصاديق خدعه در بين مردم رواج پيدا كند ، ديگر هيچ كاري به سرانجام نرسيده و بازار قابل اعتماد نخواهد بود گاهي خداوند در حلال بركتي قرار مي دهد كه در حرام نيست . مخصوصاً الان كه يك مقدار بازار آشفته است افراد بايد خيلي مراقب باشند . اگر كسي روز قبل يك جنسي را پانصد تومان خريده بايد ده درصد به روي آن اضافه كرده و بفروشد . نبايد نگاه كند كه فردا قيمت آن ششصد تومان خواهد شد . فردي مي گفت كه گرفتن پول از دست مردم راحت است اما خوردن آن سخت است . يك نفر نزد آيت الله احمد خوانساري كه از علماي بازار تهران بودند آمد و گفت: من يك جنسي را به قيمت صد تومان مي خرم. ولي چون بازار كشش دارد آن را دويست تومان مي فروشم . آيا اين كار اشكال دارد ؟ ايشان فرمودند كه اين مال متعلق به تو است و مي تواني هر قيمتي كه مي خواهي بفروشي ولي اين كار بي انصافي است . آن فرد گفت : حرام نباشد ، بي انصافي اشكالي ندارد . آقاي خوانساري ايشان را صدا كردند و گفتند : بي انصافي يعني آن كاري كه شمر با امام حسين (ع) كرد . در حديث داريم كه سه كار خيلي مشكل است : 1- ذكر خدا در همه حال 2- رسيدگي به مشكلات مردم 3- انصاف با خود . امام صادق (ع) به

ص: 11530

عده اي پول دادند كه به تجارت بروند . اين افراد بعد از بازگشت از تجارت به نزد امام آمدند و گفتند اين مقدار اصل پول و اين مقدار نيز سود آن است . امام ديدند كه سود آن صددرصد است . فرمودند : چرا اينقدر زياد است ؟ آنها گفتند كه ما به شهري رفتيم كه كالاي ما در آنجا كمياب بود . ما هم جنس را نفروختيم . زماني كه بازار خوب كشش پيدا كرد ، كالا را به دو برابر قيمت به مردم فروختيم. امام فرمودند كه من اين پول ها را مصرف نمي كنم . سپس فرمودند : كسب حلال از شمشير زدن در راه خدا مشكل تر است . الان برخي افراد اجناس مختلف را نگهداشته و با بازار بازي مي كنند . اين افراد بايد بدانند كه در روز قيامت بايد پاسخگو باشند . گناه آنها شايد از نخواندن نماز صبح بزرگتر باشد . برخي افراد مقيد به زيارت و روضه هم هستند اما در مسائل اقتصادي بي دقتي مي كنند . يك نفر بازاري چند روز قبل به من گفت كه شما مدام به ما مي گوييد، به روسا هم بگوييد يك ثباتي را در بازار ايجاد كنند كه ما بتوانيم درست كاركنيم. سوال – لطفاً در خصوص آيات 166 تا 173 سوره ي آل عمران توضيح بفرماييد. پاسخ – امشب، شب شهادت حمزه سيد الشهدا است . اين صفحه از قرآن مربوط به جنگ احد است كه در همين روزها اتفاق افتاده است . در يك چنين شبي پيامبر اكرم (ص) در كنار بدن حمزه اشك ريخته

ص: 11531

و گريه ي زيادي كردند . چه خوب است كه مساجد امشب براي حمزه سيد الشهدا مراسم بگيرند . پيامبر گرامي اسلام (ص) براي حمزه اشك ريختند و فرمودند كه عموي من گريه كن ندارد . سپس فرمودند : هركسي براي زيارت من به مدينه بيايد اما به زيارت عموي من نرود بر من جفا كرده است . مضمون اين آيات اين است كه برخي مي گويند خون كساني كه در جنگ احد شهيد شدند به هدر رفته است در حالي كه ولا تحسبن الذين قتلو في سبيل الله امواتا ... اين افراد زنده بوده و در نزد خدا هستند . در مجلس يزيد، حضرت زينب كبري (س) همين آيه را خطاب به او تلاوت كردند . در جنگ احد حضرت علي (ع) نود زخم برداشتند . دندان پيامبر (ص) شكست و صورت ايشان مجروح شد . در همين حال يك باره به پيامبر (ص) خبر دادند كه ابوسفيان نيروهاي خود را جمع كرده و مجدداً مي خواهد حمله كند . رسول خدا فرمودند : همين مجروحان را جمع كنيد ما به مقابله ي با دشمن مي رويم . در روايت داريم كه همه ي مجروحان بلند شده و به راه افتادند . وقتي خبر به ابوسفيان رسيد منصرف شد . در همين آيات قرآن مي فرمايد: كساني كه در احد جواب پيامبر را دادند ، بعد از اينكه خود آنها مجروح بودند، ما به اينها امتيازات زيادي مي دهيم . برخي افراد در جنگ احد دشمن را بزرگ جلوه داده و در دل مردم وحشت ايجاد مي كردند . در آخر همين صفحه از

ص: 11532

قرآن مي فرمايد: نترسيد و بگوييد حسبٌ الله و نعم الوكيل. اگر كسي در انجام كارخيري اضطراب دارد مي تواند اين آيه را به عنوان ذكر بكار ببرد . معناي اين آيه اين است كه خدا براي ما كافي بوده و وكيل خوبي است . البته اين ذكر نبايد باعث شود كه انسان وظيفه ي خود را انجام ندهد . شخصيت ها و افراد بزرگي در احد به شهادت رسيدند . پيامبر (ص) و حضرت زهرا (س) مرتباً به كنار قبر شهداي احد مي آمدند . معروف است كه اولين تسبيح را حضرت زهرا (س) از قبر حمزه سيد الشهدا ساختند . ائمه (ع) به حمزه افتخار مي كردند . امام حسين (ع) در روز عاشورا در يكي از خطبه هاي خود فرمودند كه عموي من حمزه است . امام سجاد (ع) در منبر شام فرمودند كه ما چند شخصيت داريم كه يكي از آنها حمزه است . در آيه ي شريفه ي بيست و نه سوره ي نساء دو نهي وجود دارد . يكي از آنها اين است كه مال خود را به باطل نخوريد . دومين مسئله اين است كه لاتقتلوا انفسكم . خود را نكشيد . از اين آيه سه نكته گرفته مي شود . يكي از آنها حرمت خودكشي است . خدا از وجود خود در روح شما دميده و اين بدن نيز امانت است . افراد در هنگام سختي ها ساخته مي شوند . بسياري از افراد سوال مي كنند كه چرا اسلام به انسان اجازه نمي دهد كه خود را راحت كند . خودكشي خلاص شدن نيست ، در

ص: 11533

واقع پشت كردن به نعمت خدا است . مثل اين است كه ماشيني را كه خراب است و شما را اذيت مي كند از بالاي دره به پايين پرتاب كنيد . اين كار هنر نيست . نبايد صورت مسئله را پاك كرد. قرآن مي فرمايد : هركسي خودكشي كند به جهنم مي رود. ابا عبدالله (ع) با اين همه مشكلات در روز عاشورا اميد خود را از دست ندادند . هر فرازي يك نشيبي هم دارد . قرآن مي فرمايد : با هر سختي ، آساني است . روزي فرد نابينايي خدمت امام صادق (ع) آمد . آقا فرمودند: مي خواهي دعا كنم چشم هاي تو خوب شود ؟ آن شخص گفت : بله آقا . سپس امام فرمودند: اما تو به خاطر اين كوري يك امتياز خاصي داري . اگر من اين كار را بكنم امتياز تو از بين مي رود . آن فرد فكري كرد و گفت نه آقا ، كور مي مانم، اما آن ثواب عظيم را در روز قيامت مي گيرم . مادر حضرت موسي با تمام مشكلات آرزوي مرگ فرزند خود را نكرد . در خصوص نكته ي بعدي كه از اين آيه گرفته مي شود ، علامه طباطبايي مي فرمايد : جامعه يك پيكر است ، بنابراين نبايد يكديگر را بكشيد . همه ي گرايش هاي مختلف بايد در جامعه كنار هم زندگي كنند . برخي افراد نادان گاهي فتواي قتل مسلمانان مومن را صادر مي كنند . فردي مانند سلمان رشدي به پيامبر (ص ) توهين كرده و حكم او قتل است . ولي بمب گذاري و ترور

ص: 11534

در اسلام ممنوع است . نكته ي سوم كه از اين آيه گرفته مي شود اين است كه خود را به صورت تدريجي نكشيد. مثلاً كسي كه آب سرد براي او ضرر دارد نبايد با آب سرد وضو بگيرد. به عبارت ديگر يك خطاب اين آيه به افرادي است كه وسواس دارند . وسواس نوعي كشتن تدريجي است . اگر پزشكان به شما مي گويند كه در صورت روزه گرفتن كورمي شويد و يا قلب شما از حركت مي ايستد و... نبايد روزه بگيريد . بنابراين خودكشي ، كشتن مردم و خود را در معرض هلاكت قرار دادن، حرام است . در آخر آيه مي فرمايد كه خدا به شما مهربان است . انشاء الله خداوند لقمه هاي ما را حلال ، بدن هاي ما را سالم ، عاقبت ما را به خير و نسل ما را صالح قرار دهد .

91-12-26

سوال – در مورد خطاب هاي قرآني( آيه 27 سوره نور)توضيحاتي بفرماييد. پاسخ – تولد حضرت زينب را تبريك مي گوييم. آيه 27 سوره نور در مورد رفت و آمد به خانه ي ديگران است. خدا در اين آيه مي فرمايد: اي مومنان اگر خواستيد به خانه اي غير از خانه ي خودتان برويد وارد نشويد مگر اينكه اجازه بگيريد.( در اين آيه كلمه ي اذن را بكار نبرده است بلكه كلمه ي انس را بكار برده است يعني اجازه را محترمانه و محبت آميز بگيريد) و بر اهل خانه سلام كنيد.( پس كسي كه وارد خانه مي شود بايد سلام كند)اين براي شما بهتر است. ممكن است كه وقتي شما مي خواهيد وارد

ص: 11535

خانه اي بشويد، اهل خانه آماده ي پذيرايي از شما نباشند. پس شما بايد هنگام ورود با يا الله گفتن اجازه بگيريد. پيامبر به خانه ي حضرت زهرا آمدند و در زدند، حضرت زهرا فرمود: پدرم وارد شويد. پيامبر فرمود همراه(جابر) هم دارم ،آيا همراه من هم بيايد؟ حضرت فاطمه(س)فرمود كه پدر من حجاب ندارم، صبر كنيد. حضرت آماده شدند و بعد ميهمان ها وارد شدند. فردي از پيامبر سوال كردند كه وقتي ما وارد منزل پدر يا مادرمان مي شويم ،آيا بايد اجازه بگيريم؟ پيامبر فرمود :شايد مادر شما لباس مناسب بر تن نداشته باشد، پس اجازه بگيريد. يكي از اصحاب نزد پيامبر رفت و پيامبر فرمود: وقتي در مي زنيد به درگاه در نايستيد، به سمت راست يا چپ در بايستيد( زيرا اگر شما در درگاه خانه بايستيد وقتي در باز مي شود تمام خانه مشخص است). دين ما به اين مسائل ريز اهميت داده است. درهاي قديم دو تا كلون براي در زدن داشت كه با آن مشخص مي شد كه زن در مي زند يا مرد. البته الان با آيفون هاي تصويري اين مشكلات حل شده است. پس اسلام اجازه ي ورود به حريم خصوصي افراد را نمي دهد، مواظب باشيد كه از زندگي خصوصي افراد فيلم نگيريم يا اگر فيلمي به دست ما افتاد نبايد آنرا براي ديگران برجسته كنيم. الان در اينترنت زندگي خصوصي ديگران را به نمايش مي گذارند كه اين كار حرام است و تجسس در زندگي ديگران محسوب مي شود. درعروسي ها با موبايل ها فيلم نگيريد زيرا آقا راضي نيست كه از زنش عكسي گرفته

ص: 11536

بشود. در دين اسلام، شادابي و شادي موج مي زند. در روايات ما واژه ي فرح و سرور وجود دارد. در كتاب خصال ،مرحوم صدوق روايت داريم كه ده چيز نشاط آورد است :پياده روي ، در آب راه رفتن، سواركاري، نگاه به سبزه و گل ،نگاه به همسر و... يكي ازعوامل شادابي رفت و آمد و صله ي رحم است. در اين رفت و آمدها، بايد حريم ها حفظ بشود. دست دادن با نامحرم حرام است و داشتن حجاب جلوي نامحرم ها لازم است. اين آيه مي فرمايد كه براي رفتن به خانه ي ديگران اجازه بگيريد، پس حتما بايد درون خانه هم حدودها رعايت بشود. رفت و آمد خوب است. گاهي قُضات تعريف مي كنند كه مشكلات عديده اي بخاطر بي مبالاتي و رعايت نكردن حدود، اتفاق افتاده است . شيطان اول انسان را وسوسه مي كند ،بعد دور انسان مي چرخد ،بعد دست روي شانه انسان مي گذارد، بعد در كنار انسان مي نشيند و با انسان خودماني مي شود و در آخر انسان عبد شيطان مي شود. كسي كه ولي شيطان مي شود اول با وسوسه شروع كرده است تا به القاء رسيده است . حديث داريم كه شيطان در انسان مثل خون جاري است. خدا در ادامه ي آيات مي فرمايد: اگر اجازه ي ورود به شما ندادند يا كسي در داخل نبود، وارد نشويد. اگر صاحب خانه به شما اجازه ي ورود نداد برگرديد و ناراحت نشويد. ممكن است كه كسي به در منزل شما بيايد و منزل شما آماده نباشد ،اگر به طرف بگوييد كه من در وقت

ص: 11537

ديگري از شما پذيرايي مي كنمف فرد نبايد ناراحت بشود. از اين آيه مي توان فهميد كه اگر انسان مي خواهد به ميهماني برود خوب است كه از قبل هماهنگي كند. حارثه بن عبدالله، به حضرت علي(ع) گفت كه امشب به منزل ما بياييد. امام فرمود: به سه شرط به منزل تو مي آيم :خودت را به تكلف نيندازي، هر چه در خانه داري براي من بياوري و همسر و فرزندانت را آزار ندهي. آيه بعدي مي فرمايد كه براي مراكز عمومي اجازه گرفتن لازم نيست .در قديم كاروانسراهايي بود كه درآن اثاث مي گذاشتند و وقتي مي خواستند آنرا بردارند نياز به اجازه نبود. آيه 29 و 30 سوره نور مي فرمايد كه آقايان و خانم ها، دو چيز را حفظ كنيد :چشم و قواي جنسي تان را. چرا خدا قبل از حفظ قواي جنسي مي فرمايد كه چشمتان را حفظ كنيد ؟ زيرا دروازه ي تحريك قواي جنسي، چشم است. بيشتر گرفتار ها از نگاه آغاز مي شود. جواني به من مي گفت كه من اختيار چشمم را ندارم و همسر هم دارم، چكار كنم ؟ به او گفتم كه اگر نگاهت را مديريت نكني، نمي تواني آنرا كنترل كني، نذر كن ، صدقه بده ،عزم و اراده بكار ببر تا بتواني اين مشكل را حل كني. همه ي مشكلات از نگاه هاي حرام شروع مي شود. زيرا اين كار زمينه ي شهوت كاذب را فراهم مي آورد و جوان را تحريك مي كند. خانم ها طوري از منزل بيرون بيايند كه زمينه ي اين نگاه فراهم نشود. وقتي شما با مانتوي كوتاه

ص: 11538

و شلوار تنگ و موهاي بيرون ريخته از خانم بيرون مي آييد(ممكن است كه خانم بدحجاب نماز هم بخواند و دنبال فحشاء هم نباشد و بد حجابي فرهنگش شده باشد)ممكن است كه جوانان تحريك بشوند. اگر شما حجاب را رعايت كنيد جامعه سالم مي ماند. بدحجابي گناه فردي نيست بلكه گناه اجتماعي است. سعي كنيد حجاب را رعايت كنيد و كساني هم كه مي خواهند به بدحجاب ها تذكر بدهند با زبان خوب تذكر بدهند. در آيه حجاب داريم : اي پيامبر، به مومنين بگو كه چشمهايشان را پايين بيندازند و خيره نشوند ،قواي جنسي شان را كنترل كنند، اين برايشان خوب است و در ادامه مي فرمايد: اي پيامبر به زن هاي مومن هم بگو كه نگاه نكنند. پس آقايان هم بايد حجاب را رعايت كنيد. بعضي از آقايان حدود را رعايت نمي كنند و قسمتي از بدن شان نمايان است. خانم ها حق ندارند به آقايان نگاه كنند. در ادامه مي فرمايد :زن ها زيورهايشان را آشكار نكنند .اي پيامبر، به زن هاي مومنين بگو كه مغنه يا روسري هاي بلند بپوشند و روي سر و گردن را بپوشانند. خوب است كه خانم ها حجاب را بخاطر همسر و حريم خانواده شان رعايت كنند و همچنين بخاطر خودشان رعايت كنند تا كمتر در معرض خطر قرار بگيرند. در ادامه آيه مي فرمايد كه جلوي شوهر ،پدر يا فرزند نيازي به سر كردن مغنه نيست. البته در خانه هم بايد نسبت به محارم ،پوشش را رعايت كرد. مادرها و خواهرها هم بايد در خانه حريم را رعايت كنند. وقتي شما به خانه ي پدرتان

ص: 11539

مي رويد لباسي مي پوشيد كه با لباس خانه تان فرق مي كند. در ايام نوروز فقرا و مستمندان فاميل را فراموش نكنيد. امسال پنجم فروردين به روايتي شهادت حضرت فاطمه(س) است ،انشاءالله تكريم و شئون رعايت بشود. انشاءالله با آغاز سال جديد خداوند عاقبت ما و فرزندان ما را به خير بگرداند. و حال ما را به بهترين حال تغيير بدهد.

91-06-04

سوال – شوهر من دين دار است و به نماز مقيد است ولي از رفت و آمد و صله ي رحم خوشش نمي آيد و اين براي من غير قابل تحمل شده است. شوهر من فكر مي كند كه چون خمس و زكات مالش را مي دهد ديگر لزومي ندارد كه به كسي كمك بكند حتي به برادر خودش ، ايشان فقيران را با عصبانيت از خودش مي راند. آيا اين رفتار ديني است ؟ پاسخ – در آيه 36 سوره نساء خدا ما را به ده كار سفارش مي كند: خدا را بپرستيد و به خدا مشرك نشويد،به پدر و مادرتان ، به فاميل ، يتيم ها ، فقيرها ، همسايه ي نزديك يا فاميل همسايه اي كه دور است ،دوست و همنشيني كه همسايه شماست ،كسي كه در راه مانده ،خدمتكاران و غلامان نيكي كنيد. خداوند كساني را كه خيال پرداز و فخر فروش هستند دوست ندارد. ما نبايد فقط به واجبات عمل كنيم، صله ي رحم يكي از توصيه هاي قرآن است .امام صادق (ع) در حال جان دادن بودند و سفارش مي كردند كه به عبدالله بن حسن هفتاد دينار بدهيد . او پسر عموي آقا بود و با

ص: 11540

امام درگير بود. اطرافيان گفتند كه او با شما دشمن است.امام فرمود : قاطع رحم بوي بهشت را استشمام نمي كند. فردي به امام صادق (ع) ناسزا گفت و آقا به او كمك كرد و امام سوره رعد آيه 19 را خواندند. در قرآن بعد از خواندن نماز به انفاق سفارش شده است و اين تاكيد براي انفاق واجب نيست .پس اين آقا يكسويه به دين نگاه مي كند. ما بايد به فقير كمك كنيم ولي نبايد گداورپروي كنيم. ما نمي توانيم بگوييم كه ما نماز مي خوانيم و خمس و زكانت مي دهيم ولي صله ي رحم انجام نمي دهيم. اين درست نيست زيرا در قرآن به صله ي رحم سفارش شده است .الگوي ما اهل بيت و رسول خدا هستند. امام صادق (ع) براي ديدن برادرشان به خارج از مدينه مي رفتند. پس ديدن اقوام و كمك به فقرا ،جزو سيره ي ائمه ي ما بوده است . سوال – شوهر من از ساعت دوازده شب تا سه نصف شب با فاميل هايش فوتبال تماشا مي كند و اسم آنرا صله ي رحم مي گذارد. آيا اين صله ي رحم است ؟ پاسخ – هر چيزي آفتي دارد. حتي نماز كه بالاترين عبادت است آفت دارد و آفت آن كسالت و بي حالي در نماز است .آفت عبادت ريا است .ما دوستي را توصيه مي كنيم ولي آسيب شناسي دوستي را توصيه نمي كنيم .ما بحث مهدويت را توصيه مي كنيم ولي آسيب شناسي مهدويت را نمي گوييم .هر شغلي آسيبي دارد . انسان علاوه بر شناخت خوبي ها ، بايد بدي ها

ص: 11541

را هم بشناسد . يكي از ياران پيامبر مي گفت كه من از پيامبر در مورد شر هم سوال مي كنم و فقط در مورد خير سوال نمي كنم. شرشناسي يك هنر است . كساني كه گول منافقين را مي خورند ، شر را نمي شناختند. حتي شيطان شناسي هم لازم است. در قرآن طاغوت شناسي هم داريم . يكي از آسيب هاي صله ي رحم آزار دادن است يا آزار دادن رحم يا اطرافيان او .مثلا فردي به خانه ي ما مي آيد و شب هنگام رفتن در ماشين بوق مي زند تا خانم و فرزندانش هم سوار ماشين بشوند و اين بوق همسايه را از خواب بيدار مي كند. اينكار آزار، اذيت و گناه است. بعضي ها در نيمه شب در كوچه با صداي بلند خداحافظي مي كنند.اين جزو آسيب هاي صله ي رحم است .اگر كسي براي صله ي رحم مي آيد بايد با اقوام احوال پرسي كند نه اينكه سه ساعت پاي فوتبال بنشيند و باعث آزار فرزندان يا خانم خانه بشود. از آسيب هاي ديگر صله ي رحم گناه مسلم است .مثلا در صله ي رحم افراد نامحرم با هم دست مي دهند كه اين حرام است يا حجاب را رعايت نمي كنند يا صحبت ها منجر به غيبت يا تمسخر مي شود. آيت الله گلپايگاني مي فرمودند كه وقتي ميهماني برپا مي كردم خودم نبض جلسه را بدست مي گرفتم يعني ايشان به جلسه ي جهت مي دادند. مثلا در ميهماني كسي كه اولين حرف را وسط مي اندازد، آن حرف گل مجلس مي شود و تا آخر مجلس

ص: 11542

در مورد همان صحبت مي كنند و اين به مجلس جهت مي دهد. خوب است كه در جلسه بحث مفيدي مطرح بشود. يكي از بزرگان به طلبه اي فرمودند كه شما علاوه بر منبر رفتن يكسري مسائل عرفي را هم ياد بگيريد. مثلا آداب ميهماني ،تشييع جنازه ، بدنيا آمدن فرزند و ... پس صله ي رحم نبايد دچار آسيب بشود و بايد از آسيب ها دوري كرد. گفتن لطيفه در ميهماني اشكالي ندارد. مرحوم آيت الله فلسفي روزهاي پنجشنبه جلسه داشتند و در بين جلسه مي گفتند كه براي عوض كردن فضا لطيفه اي گفته شود. سوال – اگر قطع صله ي رحم بركت را از بين مي برد و عمر را كوتاه مي كند، پس چرا برادر من كه بدون دليل با فاميل قطع رابطه كرده است هر روز وضعش بهتر مي شود و عمرش هم مثل بقيه است ؟ پاسخ – عمر دست خداست. مثلا ممكن است كه كسي مي خواهد صد سال عمر كند و در اثر قطع رحم هشتاد سال عمر كند، اين هم كاهش عمر است .امام صادق (ع) نشسته بودند و فردي بنام داود نزد ايشان آمد و امام خوشحال شد و به او گفت كه اين هفته كه اعمال تو را آورده اند من خيلي خوشحال شدم زيرا تو به پسر عمويت سر زدي با اينكه او خيلي خوب نيست و خبيث است ولي خانواده اش فقير است و تو به آنها سر زدي و كمك هم كردي . امام فرمود كه تو عمرت طولاني مي شود ولي پسر عمويت چون قطع رحم كرده است عمرش كوتاه

ص: 11543

مي شود. پول حرام رزق نيست، رزق، حلال است. كساني كه از حرام درآمد زياد دارند در واقع دارند از رزق ديگران مي خورند و اين بركت نيست. بركت اين است كه رزق من اولاد صالح تربيت كند، بركت اين است كه رزق من سفر كربلا باشد، بركت اين است كه پول من صرف مسير خير بشود. وقتي كسي رزقش را بي دغدغه مصرف مي كند اين بركت است. شما به ظاهر برادرتان نگاه نكنيد. دين داري و نداري ملاك وضع خوب و بد نيست . خدا همه چيز را از ايوب پيامبر گرفت ولي آيا مگر پيامبر بد بود ؟ مگر يعقوب معصيت كار بود كه يوسف را از او دور كرد ؟ شما نمي توانيد يك قاعده ي كلي در مورد پولداري بدست بياوريد . نكته ي صله ي رحم اين است كه ما قاطع رحم نباشيم، اگر فرد قطع ارتباط كرد ما قطع ارتباط نكنيم يعني وقتي ما براي ديدن او رفته ايم به ما بي اعتنايي كرده است ولي اگر اين فرد بيمار بشود ما براي عيادت او مي روييم يا اگر اين فرد به حج برود به ديدنش مي روييم يا اگر فوت كند در تشييع جنازه اش شركت مي كنيم .معمولا در مراسم فوت قطع رحم وجود ندارد. ما نمي توانيم با پدر يا مادرمان قطع ارتباط كنيم. پس خود را كنار كشيدن با قطع رابطه فرق مي كند. وظيفه ي ما وصل بودن است ولي اگر ما را تحويل نگرفتند خودمان را كنار بكشيم ولي قطع رحم نكنيم . سوال – من مدت پنج سال است كه بيمار

ص: 11544

هستم و اين بيماري من دوا ندارد .آيا تحمل بيماري ثواب هم دارد ؟ پاسخ – توصيه شده براي اينكه بيمار كمتر احساس درد بكند، بيماران بدتر از خودش را ببيند و اين باعث آلام و آرامش فرد است . فردي نابينا بود و خدمت امام صادق (ع) آمد. امام فرمود كه اگر مي خواهي من مي توانم تو را شفا بدهم ولي در اين نابينايي تو اجر زيادي وجود دارد . نابينا گفت : نه، من نمي خواهم بينا بشوم. هر بيماري سختي دارد. ديگر اينكه بيمار بايد به اجر بيماري توجه كند تا آرامش پيدا كند. داريم وقتي كه بيمار از بستر بيماري بلند مي شود مثل روزي است كه از مادر متولد شده است. در ضمن اطرافيان بيمار مي توانند در كم شدن آلام بيمار اثر داشته باشند.عيادت بيمار و روحيه دادن خيلي مهم است و اجر زيادي دارد. مرحوم علامه فرمودند كه من حاضر هستم كه عبادت هاي يك شبانه روز را با پرستاري از يك بيمارعوض كنم. براي اين بيمار عزيز آرزوي شفا داريم .يك حمد بر اي شفاي تمام بيماران بخوانيد. سوال – صفحه ي 65 قرآن را توضيح بفرماييد. پاسخ – در اين صفحه اشاره به صفت افراد بدطينت و منافق دارد .خدا مي فرمايد : اي پيامبر، اگر به تو خوبي برسد اينها ناراحت مي شوند و اگر به تو شكستي برسد خوشحال مي شوند. اگر شما از قتل مسلمانان در خارج از كشور ناراحت مي شويد، اجر مي بريد. اگر شما از كار خيري خوشحال بشويد، ثواب مي بريد. فردي به اميرالمومنين گفت كه برادري دارم

ص: 11545

كه دوست داشت در جنگ كنار شما باشد و امام فرمود: برادر تو و تمام كساني كه دلشان با ما است، در ثواب ما شريك هستند. هميشه از كار خير خوشحال بشويم و از گناه ناراحت بشويم و اگر برعكس هستيم بايد در خودمان تجديدنظر بكنيم. اگر ما از ناراحتي ديگران ناراحت و از خوشحالي ديگران خوشحال بشويم اين نشان دهنده اين است كه ما انسان خوبي هستيم .در ادامه آيه مي فرمايد : شما صبر كنيد و تقوا داشته باشيد، كيد آنها به شما اثر نمي كند. سوال – چرا خداوند در ماه رمضان عده اي از هموطنان ما را دچار عذاب و بلا كرد ( زلزله ي آذربايجان شرقي ) و خانواده هاي زيادي داغدار شدند ؟ پاسخ – عمر دست خداست. اميرالمومنين در اين ماه به شهادت رسيدند و خانواده شان داغدار شدند. ما نمي توانيم اين سوال را بكنيم كه چرا خانواده ي اميرالمومنين داغدار شدند ؟ عده اي در اين ماه از دنيا مي روند و اين منافاتي با رحمت خدا ندارد. حضرت ايوب بعد از نجات از بيماري و فقر فرمود كه هيچ چيزي به اندازه ي زخم زبان (مردم به ايوب مي گفتند كه تو چكار كردي كه بيمار شده اي ) بر من سخت نگذشت. آقايي تصادف شديدي كرده بود و فردي رد شد و گفت كه ببين چه گناهي كرده اي كه گرفتار شده اي .اين حرف اشتباهي است و ما نبايد حوادث را به يكديگر گره بزنيم. در روايات داريم كه وقتي گناه زياد مي شود زلزله رخ مي دهد. اما اينها كلي نيست بلكه

ص: 11546

يكي از عوامل قحطي عدم زكات است ولي هر قحطي بخاطر عدم زكات نيست . پس هر كجا كه زلزله اتفاق افتاد در اثر معصيت نيست. ممكن است كه قرار بوده كه اين زلزله در شب اتفاق بيفتد يا تلفات بيشتري داشته باشد ولي رحمت خدا باعث شده كه اين اتفاق نيفتد. حوادث كه در عالم رخ مي دهد گاهي بخاطر گناه و گاهي بخاطر امتحان كردن است . در قرآن داريم كه ما شما را آزمايش مي كنيم با نقص مال . روزي حضرت علي (ع) از چشم درد ناله مي كرد، آيا اين بخاطر گناه بوده است ؟ خير،اين باعث بالا رفتن رتبه ي حضرت مي شده است .رحمت ماه رمضان در اين نيست كه همه جا آرام باشد. ممكن است كه حادثه يا مرگي رحمت باشد .ما نبايد نگاه غطلي به حوادث داشته باشيم. كساني كه در اين ماه جان شان را در زلزله از دست داده اند با زبان روزه ميهمان خدا شدند. سوال – من دختري پانزده ساله و اهل نماز و روزه هستم ولي احساس مي كنم كه ايمان من خيلي ضعيف است و در عباداتم ترديد دارم . راهنمايي بفرماييد. پاسخ – اين احساسات زيباست تا جايي كه اين احساسات به وسواس منجر نشود . يعني من خود بين و مغرور نباشم و دچار عجب نشوم . به امام سجاد(ع) گفتند كه شما چقدر عبادت مي كنيد ؟ امام فرمود : عبادت من كجا و عبادت پدرم علي كجا. اگر انسان وسواس داشته باشد كه آمرزيده نمي شود يا به بن بست رسيده يا زندگي را ترك كند

ص: 11547

اينها خطرناك است . انسان هميشه بايد در خوف و رجاء باشد. در روايت داريم كه اگر عبادت ثقلين را داريد مغرورنشويد و اگر گناه ثقلين را هم داريد مايوس نشويد. اگر ما احساس كنيم كه اين چه نماز و روزه اي است و استغفار كنيم ، اين احساس خوب است و خطري ندارد. ما بايد سعي كنيم امروزمان بهتر از ديرور باشد و خودمان را تقويت كنيم . خدا جوان عابد و تائب را دوست دارد. شما به اقتضاي سني خودتان، شاخه هاي ايمان را تقويت كنيد. كنترل قواي غريزي باعث تقويت ايمان است ،تكريم بزرگتر و ديگران باعث تقويت ايمان مي شود، اهميت به نماز اول وقت و اهميت به حجاب و ارتباطات باعث تقويت ايمان يك جوان مي شود. دغدغه ي ايشان زيباست . انشاءالله ما هميشه به سمت خدا باشيم .

91-05-21

اوصاف تو از ابتدا تا انتها نيست آئينه اي سرتا به پا نيك ،آينه اي و خلق حيران صفاتت تابيده جان تو از ذات خدا نور، چشمي كه توفيق تماشاي تو را داشت جسم تو را جان ديده و جاي تو را نور، در حلقه ي عشاق تو اي صبح صادق بر هم لبي گل كرده يا قدوس يا نور، قرآن وصفت سوره سوره باشكوه است فرقان نبأ يوسف قيامت هل اتي نون، از كعبه تا مسجد مسير روشن توست از آسمان تا آسمان از نور تا نور، خورشيدي و بر شانه ي خورشيد رفتي فرياد مي زد آسمان نورٌ علي نور ،پايان كاردشمنان توست با نار ،آغاز راه دوستان توست با نور، در مدح تو چشم غزل روشن كه

ص: 11548

ديده است وصف تو را از بتدا تا انتها نور. سوال – در شب احيا ،چه تصميمي بگيريم تا سال بابركتي داشته باشيم ؟ پاسخ – ماه رمضان اوج ماههاي سال است و روزهاي قدر اوج ماه رمضان است. اگر شبهاي ماه رمضان نسيم رحمت است، شب قدر شب طوفان رحمت است .اگر شبهاي ديگر ماه رمضان شب نم نم باران رحمت است ،شب قدر شب سيلاب رحمت است .در تمام كره ي زمين خانه ي خدا برجسته شده است يا در ميان انبياء پيامبر اسلام برگزيده شده است . در بين انواع سنگ ها ،يكي درُ شده است .اگر همه ي سنگها دُر بودند ديگر كسي قدر درُ را نمي شناخت. اگر همه ي انسانها برگزيده بودند ديگر انسان برگزيده شناخته نمي شد. خدا شب قدر را نامعلوم گذاشته است. نامعلوم بودن چند خاصيت داريد و يكي از خاصيت هاي آن جذابيت است. ظهور امام زمان (عج) يا وقوع قيامت هم مخفي است. خاصيت ديگر ،شكوه و عظمت مي آورد. در مورد اهميت و خصوصيات شب قدر در قرآن آمده است .در مورد اهميت شب قدر داريم كه ليلة القدر خير من الف شهر و ما ادرئك ماليلةالقدر . و در قرآن در مورد حوادثي كه در شب قدر اتفاق مي افتد صحبت مي كند: اين شب مبارك و نزول قرآن است، شب فرود فرشتگان و شب امنيت است .شب بيست و سوم اهميت بيشتري دارد .در اين شب كارهاي زيادي در اولويت است. بعضي علما كسب علم را در شب قدر در اولويت مي دانستند. يكي از كارهايي كه مي توان در اين

ص: 11549

شب انجام داد تقويت عزم و اراده است .اكثريت مي دانند كه گناه بد است يا مي دانند غيبت كردن گناه است. ولي آمار غيبت بالاست. مثلا همه مي دانند كه وسواس بد است ولي به آن مبتلا هستند. پس مشكل مردم ،مشكل ضعف و اراده است . در سوره طه آيه 115 داريم كه عزم حضرت آدم كم بود كه به آن درخت نزديك شد و از بهشت رانده است. دردعاي كميل داريم : خدايا به درون ما عزم لازم را بده ،تا خدمت تو را بكنيم . هارون الرشيد به گِل خوردن عادت كرده بود. و اين شان او را پايين آورده بود. بزرگي به هارون الرشيد گفت كه عزم ملوكانه ات كجاست؟ تو چطور مي خواهي مملكت را اداره كني؟ در صبح عاشورا حُر عزم كرد كه به خيمه ي امام حسين (ع) برود ولي عمر بن سعد اين عزم را نداشت كه به امام بپيوندد .در قرآن داريم : پيامبر صبور باش، مثل پيامبران اولوالعزم . داريم جادوگراني كه نزد فرعون بودند در صبح كافر و در شب مومن و نيك شدند. اين بخاطر عزم آنها بود. با اينكه فرعون آنها را تهديد كرد ولي آنها به موسي ايمان آوردند. آسيه درخانه ي فرعون بود كه ادعاي خدايي مي كرد ولي او در آن خانه موحد ماند. اصحاب كهف عزم و ايمان شان قوي بود. ظلم را ترك كردند و از دين و آئين شان دفاع كردند. دين داري ،ترك گناه، ترك وسواس و توبه عزم مي خواهد. اميرالمومنين مي فرمايد : با عزم و اراده با سستي مبارزه كنيد. با

ص: 11550

وهم و سستي نمي توان تصميم گرفت . در ماه رمضان ما عزم مي كنيم كه روزه بگيريم .مثلا ما عزم مي كنيم كه در گرماي تابستان به حج برويم و در اوج گرما را دور خانه ي خدا طواف كنيم . در هنگام مُحرم شدن در آئينه نگاه نمي كنيم و كسي را آزار نمي دهيم حتي حيواني را نمي كشيم .يعني ما يك انسان بي آزار مي شويم. در شب قدر با ما قرآن و عترت داراي دو بال مي شويم و اين تجسم ثقلين است .پس دراين شب ما بايد عزم و اراده مان را قوي كنيم . سوال – در مورد راه كارهاي تقويت عزم و اراده توضيحاتي بفرماييد. پاسخ – حضرت اميرالمومنين مي فرمايد : اگر مي خواهيد عزم تان تقويت بشود بايد حزم تان را تقويت كنيد. هر كس حزمش كم است عزمش هم كم است. حزم يعني عاقبت انديشي. فردي كه وسواس دارد بايد به آخر كار بينديشد. زيرا يك فرد وسواسي اسراف كار است و وقتش را هدر مي دهد و خودش را آزار مي دهد، اينها حرام است .اگر ما به آثار آن فكر كنيم وسواس را كنار مي گذاريم. كسي كه ربا خوار است ،اگر به حرفهاي خدا بينديشد كه مي فرمايد ما رباكار را به زمين مي زنيم و او رشد نخواهد كرد ،ديگر دنبال ربا نمي رود. اگر شما مي خواهيد مال تان افزايش پيدا كند، با ربا نمي توانيد به اين مقصد برسيد . فردي نزد پيامبر آمد و گفت كه مرا نصيحت بكنيد .پيامبر فرمود :هر كاري كه مي كني آخر

ص: 11551

آن را بسنج .قيس تاجر شراب بود و به خدمت پيامبر آمد. پيامبر فرمود: فكركن كه بعد از زندگي مرگ است و بعد در قبر رفتن است، در قبر اگر همراهت بد باشد تو را آزار مي دهد. مواظب باش كه در قبر با خودت همراه خوب ببري.قيس با شنيدن اين جملات عوض شد و توبه كرد. پيامبر عزم او را تقويت كرد. خدا در قرآن مي فرمايد :يكي از راههاي تقويت عزم، صبر و بردباري است. انسان بداخلاق مي تواند با صبر ،عزمش را تقويت كند و بر بد اخلاقي اش فائق بيايد. البته اين كار مشكلي است زيرا گناه جاذبه دارد. عده اي هستند كه گناه را مدتي ترك مي كنند ولي دوباره به طرف گناه مي روند ولي بايد دوباره توبه كنند. سوال – صفحه ي پنجاه و يك قرآن را توضيح بفرماييد. پاسخ – در اين صفحه داريم : كساني كه كافر هستند و منكر خالق هستتند ،در قيامت اولاد و مال به درد آنها نمي خورد ،آنها خودشان وسيله ي آتش جهنم هستند. انسان هاي مومن مال و اولادشان به دردشان مي خورد و اگر ثوابي در اين دنيا بكنند اين ثواب به آنها هم مي رسد. سوال – در مورد ادامه ي راه كارهاي عملي عزم و اراده توضيحاتي بفرماييد . پاسخ – ما در مورد دانستن قبح گناه مشكلي نداريم .بيشتر رباخواران مي دانند كه ربا زشت است يعني خوبي و بدي را مي فهميم. همين كه انسان كار زشت خودش را در پنهاني انجام مي دهد، نشان دهنده ي كارناپسند است .مخفي كردن روابط نشان دهنده ي

ص: 11552

زشتي كار است . بيشتر مردم در ترك گناه ضعيف هستند و بايد براي تقويت عزم شان دور انديشي داشته باشند و به عاقبت گناه بينديشيم و راه ديگر صبر بود . راه ديگر كنترل عوامل گناه است. مثلا عاملي كه باعث مي شود مفرد فحاشي كند غريزه ي غضب است وعاملي كه باعث قدرت طلبي است غريزه ي رياست طلبي است .ما بايد منشا گناه يعني غضب و رياست طلبي را كنترل كنيم . در روايات و قرآن داريم كه عفت بورزيد تا شهوت تان را كنترل كنيد . وقتي يوسف به قدرت رسيد ، زليخا پير و نابينا شده بود ، به او گفتند كه يوسف دارد مي آيد، او به مقابل يوسف رسيد و گفت: حرص و شهوت پادشاهان را خوار مي كند، تقوا و صبر بردگان را پادشاه مي كند. شكر خدايي را كه شاهان را بخاطر گناه زمين زد و بردگان را به خاطر اطاعت ملوك كرد. امام خميني از تبعيد به رهبري انقلاب رسيد و شاه از بين رفت . موسي وقتي بدنبال فرعون به دريا رسيد، خدا به او گفت كه نترس .راه ديگر تقويت عزم، نشست و برخاست با افراد صاحب عزم و مطالعه تاريخ انسانها اولوالعزم است .داريم كه با انسان ترسو، بخيل ، نادان همنشين نشو زيرا آنها روي انسان تاثير مي گذارند. پيامبر فرمود كه اگر به عيادت بيماري مي رويد كه درحال موت است ،باز به او اميد بدهيد . وقتي كتابخانه ي شيخ طوسي را آتش زدند او به نجف آمد و دوباره تاسيس حوزه و كتابخانه ي جديدي را كرد و

ص: 11553

اين بخاطر عزم او بود. خوب است كه در جلسات افراد با عزم شركت كنيد و با افرادي كه موج هاي مثبت مي دهند همنشيني كنيد. طلبه اي در نجف وضعيت مالي اش بهم ريخت و نزد مرحوم قاضي رفت و ديد كه ايشان با بادبزني خودشان را در هواي گرم باد مي زنند و به پسرش مي گفت كه پول نيست تا نفت چراغ تهيه كنيم . او تعجب كرد كه او چقدر سرحال است. از يكي از خبرنگاران غربي سوال كرده بودند( در زمان جنگ) كه در ايران چه چيزي نظر شما را جلب كرد. او گفت كه اطمينان و آرامش امام خميني. براي تقويت عزم بايد با اين افراد نشست و برخاست كرد .بعضي ها در كارها آيه ياس مي خوانند و انسان را نااميد مي كنند .راه ديگر تقويت عزم تلاش و كوشش است. در واقع راه ديگر شروع كردن است .بايد از همين الان تصميم گرفت تا كاري را شروع كرد يا كنار گذاشت . اين شبها شب تقويت تصميم و اراده است. خواجه نصيرالدين طوسي در كتاب اوصاف الاشراف ، راه هايي را براي سير و سلوك مي گويد كه اولين آن تقويت اراده است.در قرآن خدا به پيامبر مي فرمايد كه اگر آنها نخواهند دين دار بشوند با زور نمي تواني آنها را ديندار كني . سوال – بهترين عملي كه مي شود در شب قدر آنرا انجام داد چيست ؟ پاسخ – نماز و دعاي شب بيست و سوم را در مفاتيح نوشته اند. در شب قدر انسان بايد با خدا ارتباط برقرار كند و اميد را

ص: 11554

در خودش تقويت كند. حديث داريم فقيه و آگاه نبايد مردم را مايوس كند يا اميد زيادي به مردم بدهد. ما بايد اميد و خوف را باهم داشته باشيم. ما حتما نبايد تمام دعاي جوشن كبير را بخوانيم بلكه بايد با توسل به خدا و ائمه با خدا آشتي كنيم .احيا يعني بيدار بودن در شب قدر موضوعيت دارد. كار ديگر ارتباط با امام زمان (عج) در اين شب است .پس دعاي فرج را در اين شب زياد بخوانيد و ارتباط با امام زمان(عج) برقرار كنيد. من توصيه مي كنم كه مساجد محل را مغتنم بشماريد .البته رفتن به مشهد و جمكران هم خوب است .امشب زماني نيست كه انسان وقتش را صرف فوتبال يا كامپيوتر بكند. خدايا در اين شب قدر، ما را ببخش و بيامرز ، توفيق عبادت و بندگي به ما عنايت كن ، همه ي بيماران را شفا بده و حاجت همه ي حاجتمندان را روا كن .

91-05-14

آن كريمي كه در پياله ي دست هر چه مي ريخت لم يزل مي ريخت، از هر آن كوچه اي كه رد مي شد حسن يوسف در آن محل مي روييد ، آن امامي كه در روزعاشورا از لب قاسمش عسل مي ريخت . سوال – در مورد خطاب هاي قرآني ( آيه 200 سوره آل عمران ) توضيحاتي بفرماييد. پاسخ - علامه طباطبايي ذيل اين آيه زيبا بحث كرده است و پانزده مطلب مهم آورده است .تعبير ايشان اين است كه خلاصه مباحث قرآني در اين آيه آمده است. خدا مي فرمايد : اي مومنان صبور باشيد، به يكديگر توصيه ي به

ص: 11555

صبر كنيد، حريم ها را حفظ كنيد و تقوا داشته باشيد . امام حسن (ع) مظهر بردباري و صبر است. امامي كه همسرش قاتل او است و عليه او اقدام نمي كند و امامي كه دوستانش بعلت عدم درك صحيح صلحش به او اهانت مي كنند ولي اقدامي نمي كرد، اين امام واقعا مظهر صبر است . خوب است كه حلم امام حسن (ع) در خانواده ها و اجتماع ما رسوخ كند. بعد مي فرمايد كه به يكديگر توصيه ي به صبر كنيد. يك وقت دو نفر باهم دعوايشان مي شود و شما به آنها توصيه ي به صبر مي كنيد. اگر همه توصيه به صبر بكنند جامعه اصلاح مي شود. خدا مي فرمايد : حريم ها را حفظ كنيد و حد نگه داريد و مي فرمايد: تقوا داشته باشيد . يعني قرآن مي فرمايد اساس صبر وبردباري خويشتن داري است .وقتي كسي خويشتن دار بود، صبور هم مي شود. انسان بايد اين آيه را براي ديگران نقل كند. مضامين بلندي دراين آيه نهفته است . سوال – در مورد امام حسن مجتبي(ع) توضيحاتي بفرماييد. پاسخ – امام محتبي غريب است زيرا شهادت ايشان تحت شعاع رحلت پيامبر قرار مي گيرد و تولد ايشان هم درنيمه ي رمضان است و مراسم ها كمتر برگزار مي شود. خيلي از دانشمندان مسلمان از امام حسن(ع) تعريف كرده اند ولي هيچ مدحي بالاتر از مدح پيامبر نيست .مدح پيامبر را خدا در قرآن گفته است و اين پيامبر در مورد امام حسن (ع) مي فرمايد: ايشان پسر من است و از من است و نور چشم من است

ص: 11556

و باعث روشنايي قلب من است و ميوه ي دل من است ، حرف او حرف من و فرمان او فرمان من است ،هر كس كه از امام حسن (ع) تبعيت كند از من تبعيت كرده است و هر كه با او مخالفت كند از من نيست. ( بني اميه مي خواست كه كلمه ي ابني را از مسلمانان بگيرند. هارون الرشيد به موسي بن جعفر اعتراض كرد كه چرا مي گويند: يا ابن رسول الله ، مگر از طريق دختر هم فرزند حساب مي شود؟ عربها مي گفتند كه پسر پسر ، پسر است پسر دختر، پسر نيست .اين يك باور بود و قرآن اين باور را در آيه مباهله شكست . خدا به پيامبر فرمود كه بگو ما پسران مان را مي آوريم يعني حسن و حسين . موسي بن جعفر فرمود: عيسي را از فرزندان ابراهيم مي دانيم در حاليكه عيسي پدر نداشت و از طريق مادر به ابراهيم مي ر سد. اميرالمومنين در جنگ جمل فرمودند: اينها (حسن و حسين از فرزندان پيامبرهستند ،مواظب آنها باشيد.) نوشته اند كه امام حسين (ع) براي احترام به برادرش ، هيچ گاه جلوي پاي امام حسن (ع) راه نمي رفت. و هيچ گاه امام حسين (ع) در مقابل امام حسن (ع) سخن نمي گفت. فردي بنام قيس خدمت امام حسين(ع) آمد و خواست كه بخاطر صلح امام حسين (ع) تحريكي بكند و جلو آمد و گفت كه ما در خدمت شما هستيم و امام حسين (ع )فرمود : اي قيس، امام و حجت خدا بر من امام حسن (ع) است. همه براي امام حسين

ص: 11557

(ع) مصيبت مي خوانند ولي امام حسين (ع) وقتي خواست امام حسن (ع) را دفن كند مرثيه مي خواند: مصيبت زده كسي است كه برادرش را دفن مي كند. اين نشانه ي جايگاه و عظمت امام حسن(ع) است . امام حسن (ع) در صلح با معاويه اسلام را حفظ كردند. ما در تاريخ صلح هايي داريم . پيامبر خدا در صلح حديبيه مورد سرزنش قرار گرفتند و مردم مي گفتند كه بد صلحي است ولي پيامبر محكم ايستاد و بعدا آثار و بركات اين صلح را ديدند. در تاريخ به آثار صلح امام حسن (ع) توجه نشده است و حق امام ادا نشده است .امام حسن(ع) خيلي شجاع بود. امام در جنگ جمل ، جنگ را به سوي پيروزي كشاند و وارد عرصه ي جنگ شد . بعد از شهادت پدرش لشكر آماده كرد و به مدائن آمد و آماده ي نبرد شد. ولي ياران امام او را ياري نكردند و سجاده از زير پاي امام كشيدند و ايشان مجبور به صلح شد. پس شجاعت امام حسن (ع) و امام حسين (ع) با هم تفاوتي ندارد. اقتضائات با هم فرق مي كرد. امام حسن (ع) مي فرمايد: كسي كه به اين سه شكل بتواند به مردم كمك كند، در روز قيامت با همه ي انبيا، شهدا و صالحين محشورمي شود. ما در نمازهاي واجب روزي ده مرتبه مي گوييم كه خدايا ما را به راه راست هدايت كن.، راه كساني كه به آنها نعمت داده اي در سوره نساء آيه 69 خدا مي فرمايد : راه كساني كه به آنها نعمت (غيرمادي) داده شده است

ص: 11558

راه چهار گروه است، انبياء ،جانشينان انبيا، شهدا و صالحين . امام مي فرمايد : يكي كسي كه با پول به مردم كمك كند. روزي امام سوار قاطر بود و فردي به امام گفت كه شما عجب مركبي داريد. امام فرمود: مگر تو مركب نداري ؟ او گفت : خير .امام از مركب پياده شد و افسار را به آن مرد داد . فردي به مسجد آمد و ديه بر گردنش آمده بود. او گفت كه من بدهكار ديه هستم . به او مقداري دارند ولي خيلي كم بود . فردي گفت كه اگر كمك مي خواهي از آن سه نفر كمك بخواه كه يك امام حسين (ع) و يكي امام حسين (ع) و يكي عبدالله بن جعفر بود. امام حسين(ع) پانصد درهم و امام حسين (ع) 499 درهم و عبدالله بن جعفر 480 درهم داد . سوره ي هل اتي در شان مادر اين دو امام نازل شده است. امام مي فرمايد : با آبرو به ديگران كمك كند. امام حسن (ع)داشت طواف مي كرد و معتكف هم بود و نمي توانست از مسجد بيرون بيايد .فردي به امام گفت كه من بدهكار هستم و فرد طلبش را مي خواهد. شما به او بگوييد كه او فرصتي به من بدهد. امام از مسجد بيرون رفت و كار را انجام داد و برگشت . به امام گفتند كه شما معتكف بوديد .امام حسن(ع) فرمود كه از رسول خدا شنيدم كه اگر مشكل كسي را حل كني ثوابش از يك ماه اعتكاف بيشتر است. امام در اينجا از اعتبارش استفاده كرد. اميرالمومنين با آبروي خودش از

ص: 11559

زني كه همسرش او را از خانه بيرون كرده بود حمايت كرد. گاهي نامه هايي از علما به مسئولين نوشته مي شود ،خوب است كه به اين نامه ها احترام بگذارند . زكات آبرو، شفاعت است . در ادامه امام فرمود : با سخن پاكيزه به مردم كمك كنيد. گاهي شما با سخن زيبا مي توانيد فرد را نصيحت كنيد و او را هدايت كنيد .شما با اين كار كار انبياء را انجام مي دهيد. امام حسن (ع) ديدند كه چند جوان با هم شوخي هاي زشت مي كنند. ( داريم كه در سفر سه چيز نشانه ي جوانمردي است : به يكديگر توشه دادن ، مزاح كردن و پشت سر هم حرف نزدن . البته تمسخر با مزاج فرق مي كند ) امام نگاهي به اين جوانان كردند و گفتند كه شما اين آيه را مي دانيد كه همه مردم به جهنم مي روند ولي مومن از آن عبور مي كند ولي كافر در جهنم مي ماند. در واقع راه بهشت از جهنم مي گذرد .ما كساني را نجات مي دهيم كه اهل تقوا باشند . آيا شما مطمئن هستيد كه به بهشت مي رويد و از جهنم عبور مي كند. ياد قيامت انسان را مي سازد . اين جوانان تكان خوردند و بيهودگي را كنار گذاشتند. يك روز امام حسن(ع) در روز عيد ديدند كه چند جوان كارهاي زشت مي كنند و امام به آنها فرمود كه خدا امروز جايزه مي دهد ، پس چرا شما بجاي ذكر و دعا، اين كارهاي ناپسند را مي كنيد؟ پس امام فرمود: كسي كه برادري كند

ص: 11560

به مال ، آبروي و سخنان پاكيزه ، روز قيامت با چهار گروه انبياء ،جانشينان ، شهدا و صالحين محشور مي شود. سوال – صفحه ي 44 قرآن كريم را توضيح بفرماييد پاسخ – دراين صفحه در مورد انفاق مال است. خدا مي فرمايد كه انفاق كنيد و اگر انفاق نمي كنيد مردم را اذيت نكنيد و منت هم نگذاريد. داريم كه قول خوب گفتن بهتر است از دادن صدقه با آزارو اذيت است. در روايت داريم كه دو چيز را فراموش كنيد: يكي احسان به ديگران و بدي ديگران در حق خودتان . سوال – آيا كساني هم كه وضعيت مالي خيلي خوبي ندارند، بايد به ديگران يا افراد پايين تر از خودشان كمك كنند؟ پاسخ – در روايت داريم كه سخاوت انسان را بهشتي مي كند. در قرآن داريم كه كساني كه رزق شان كم است انفاق كنند. انفاق مخصوص افراد پولدار نيست .قرآن مي فرمايد : بعضي ها ايثار مي كنند در حاليكه خودشان دارا نيستند. در اسلام كميت با كيفيت فرق مي كند ولي مهمتر از كميت، كيفيت است. براي يك انگشتر حضرت علي(ع) كه به فقير داده شد يك آيه نازل شد.حتي تبسم در چهره مردم صدقه است . بعضي ها براي فرار از مسئوليت سعي مي كنند كه فاصله ي خودشان را با معصومين زياد كنند. بعضي ها مي گويند كه پيامبر بود كه خوش اخلاق بود. خدا در قرآن مي فرمايد كه اي پيامبر تو انبياء را الگو قرار بده و بعد مي فرمايد كه شما هم پيامبر را اسوه خودتان قرار بدهيد .خلق و خوي نبي پيدا

ص: 11561

كردن امكان دارد كه خدا آنرا در قرآن امر كرده است . خدا مي فرمايد كه هر چقد رخدا را دوست داريد از پيامبر تبعيت كنيد. اهل بيت ما عبادات وانفاق داشتند و ما هم بايد سعي كنيم كه اين كارها را داشته باشيم . در قرآن داريم كهمرد با تقوا باشيد و با صادقين باشيد . سوال – در مورد عبادات امام حسن (ع) توضيحاتي بفرماييد. پاسخ – در زندگي ارتباط با خدا ،خداشناسي و عبادت از ما خواسته شده است. خدا براي بندگي ائمه را الگوي ما قرار داده است .عصمت خدادادي است ولي فرد بايد زمينه اش را هم داشته باشد. يكي از ويژگي امام حسن (ع) نماز امام بود. هنگام اذان امام اشك مي ريخت و هنگام وضو وقتي به آب نگاه مي كرد اشك مي ريخت و جلوي مسجد اشك مي ريخت و هنگام خواندن نماز بدنش مي لرزيد. خوب است كه ما هم به نمازهاي مان اهميت بدهيم .نماز عروج مومن است وقتي كه انسان خودش را از دنيا جدا كند. و حضور قلب داشته باشد، مقدمات نماز حضور قلب مي آورد. يكي ديگر از ويژگي هاي امام حسن (ع) قرآن خواندن ايشان بود . امام هر شب سوره ي كهف را مي خواند. سفارش شده است كه شب هاي جمعه سوره ي كهف را بخوانيد زيرا آثار زيادي دارد. امام حسن (,) زياد به ياد قيامت بودند . امام هنگام شهادت گريه مي كرد و مي فرمود كه من براي دو چيز گريه مي كنم : يكي بخاطر جدا شدن از دوستان و ترس از قيامت . ما

ص: 11562

بايد زندگي ائمه رالگوي خودمان قرار بدهيم . خدايا همه ي فقيرها را غني كن و همه ي گرسنه ها را سير كن .

91-05-07

حتي به خنده اي شده ميهمان مان كنيد زلفي نشان دهيد و پريشان مان كنيد، از ما مسافران قدم دورخود زدن سلمان شدن گذشت مسلمان مان كنيد، يك نور واحديد كه در چهارده افق تكرار مي شويد كه حيران مان كنيد. سوال – در مورد خطاب هاي قرآن آيه 102 سوره آل عمران را توضيح بفرماييد . پاسخ – آيه 102 سوره ي آل عمران مي فرمايد : اي مردم تقوا داشته باشيد، نهايت تقوا، اي مومنان سعي كنيد كه مسلمان بميريد. پيام اين آيه عاقبت بخيري است .ما بايد سعي كنيم كه مسلمان بميريم و با ايمان از دنيا برويم . در سوره ي يوسف داريم: خدايا من را مسلمان بميران . در جاي ديگر داريم :خدايا ما را با نيكان بميران. اگر انسان خوب شروع كند هنر است ولي اگر آنرا خوب به پايان برساند هنر بيشتري است .وقتي از بزرگان مي پرسند كه چه دعاي مستجابي مي خواهيد آنها مي فرمايند: عاقبت بخيري .كساني بوده اند كه در مقطعي رشد داشته اند ولي بعد سقوط كرده اند. احمد بن هلال يكي از ياران امام زمان (عج) بود كه پنجاه سفر حج رفته بود كه بيست و پنج سفر را پياده رفته بود ولي كه در آخر عمر امام او را لعنت كرد و او منحرف شد و بنيان مذهب انحرافي را گذاشت. علي بن ابي حمزه وكيل موسي بن جعفر(ع) بود وقتي امام شهيد شد ، هزار درهم

ص: 11563

پول پيش او بود. او امامت امام رضا(ع) را قبول نكرد و منحرف شد .علي بن محمد شلقماني با يك واسطه وكيل امام زمان (عج) بود. او فكر مي كرد كه امام او را جزو وكلاي خاصش مي گذارد ولي امام اين كار را نكرد، حسادت در او شعله ور شد و ادعاي امام زماني كرد و امام او را لعنت كرد. منشا اين كارها حسادت ،غرور و در راه امام حركت نكردن است. آقاي ابوترابي كتابي بنام اسرار حُسن عاقبت نوشته است كه كتاب خوبي است .حالا چكار كنيم كه مسلمان بميريم ؟ يكي از نگراني هاي ما سوء عاقبت است. حديث داريم : مومن دائما بايد از عاقبت كارش بترسد . مثل مطهري و بهشتي كم بودند كه با امام خميني ماندند. چندعامل براي حسن عاقبت داريم . امام صادق (ع) به يكي از دوستان شان نوشتند كه اگر مي خواهي عاقبت به خير بشوي سه تا كار انجام بده : نعمت هاي خدا را در معصيت خدا خرج نكن خدا به ما يكسري نعمت داده است كه نبايد آنرا در راه گناه خرج كنيم. غزالي كتابي بنام احياءالعلوم كه كتاب اخلاقي است دارد و فيض كاشاني آن كتاب را بازسازي كرده است و كتابي بنام محجة البيضا في تهذيب الاحياء را نوشته است . يكي از بخش هاي اين كتاب در مورد گناهان زبان است .رسول اكرم فرمود : بسياري از مردم بخاطر زبان شان به جهنم مي روند. زبان يك نعمت است. پس نبايد با زبان گناه كرد. امام مي فرمايد :مغرور به حلم خدا نشويد . در دعاي جوشن داريم

ص: 11564

كه خدايا تو حلم داري و عجله نمي كني. در دعاي كميل داريم :اي خدايي كه كمتر مرا رسوا مي كني و بدي هاي من را مي پوشاني .ممكن است كه انسان چند بار گناه بكند و كسي نفهمد ولي بالاخره يك روز آبروي انسان مي رود. امام مي فرمايد : هر كسي كه ما را دوست دارد به ما وصل است يا محبت ما را دارد، با او دوست باش. در روايت داريم كه اگرمي خواهيد عاقبت به خير بشويد به مردم خدمت كنيد . مي فرمايد : كسي كه به مردم احسان كند عاقبتش ختم به خير مي شود. در تاريخ داريم كه عده اي به خاطر خدمت به انسان ها يا حيوانها عاقبت به خير شدند. الان ماه مبارك رمضان است و عده اي از نظر مالي كمبود دارند ،اگر شما مي توانيد به اين افراد كمك كنيد تا عاقبت به خير بشويد. فردي به امام كاظم (ع) گفت كه فرماندار ري ماليات سنگيني براي من نوشته است ، شما نامه اي به او بنويسيد كه از من كمتر ماليات بگيرد. امام به فرماندار نوشت : خدا سايه ي رحمتي دارد كه آنرا بر سر كسي مي اندازد كه غمي از دل مردم بردارد و دلي را شاد كند. آن مرد نامه را به فرماندار داد و فرماندار ماليات او را بخشيد .سال بعد آن مرد امام را ديد و گفت كه فرماندار به نامه ي شما عمل كرد و من را خوشحال كرد .امام فرمود :او من ، خدا و پيامبر را هم خوشحال كرد،ما هم تلافي خواهيم كرد .مسئولين ،اگر

ص: 11565

نامه ي مرجعي يا عالمي نزد شما مي آيد به آن توجه بكنيد و به آن احسان كنيد . همه ي ما دعا كنيم كه عاقبت به خير بشويم و با مسلماني از دنيا برويم. در قرآن داريم : حضرت ابراهيم به فرزندانش سفارش كرد سعي كنيد كه مسلمان بميريد . دركتاب بحارالانوار داريم كه حضرت محمد (ص)دست اميرالمومنين را گرفت و فرمود: اي علي ،تو وصي، جانشين و برادر من هستي ، هركه بميرد درحاليكه محبت تو را دارد، خدا او را با امنيت و ايمان از دنيا مي برد. پس يكي از راههاي عاقبت به خيري محبت به اميرالمومنين است .آقاسيد محمد خوانساري كه زينت تقوا بود، در آخر عمر اشك مي ريخت و مي گفت كه دستم خالي است ولي به توسلات اهل بيت و روضه ها اميد دارم. محبت اهل بيت كارگشاست . در مدينه تشييع جنازه اي بود و پيامبر در آن شركت كرد و جنازه ي را در قبر گذاشت و به علي فرمود كه من اين كارها را كردم زيرا او محب تو بود. مي فرمايد : كسي به اين مقام نمي رسد مگر اينكه تو را (علي)دوست داشته باشد. فردي بنام حارس بن عبدالله اميرالمومنين را خيلي دوست داشت. و آقا هم او را خيلي دوست داشت. او روزي آقا را مهمان كرد و آقا به او فرمود كه من به شرطي ميهمان تو مي شوم كه به خانواده ات زحمت ندهي و از بيرون هم چيزي تهيه نكني و هر چه در خانه داري از من دريغ نكني . او تكه اي نان خشك آورد ولي

ص: 11566

ناراحت بود. و گفت كه من پول در خانه دارم ولي چون شما شرط كرده بوديد من چيزي نخريدم .امام فرمود كه اين پول خانه جزو خانه بوده است ،برو و با آن خوراكي تهيه كن. او استاندار امام بود و امام هم در نهج البلاغه به او نامه اي نوشته است. امام به او فرمود: اي حارس ،اگر ما را دوست داري اين كارها را بكن: ما را بازيچه ي خودتان قرارندهيد و مورد مزاح قرار ندهيد. منظور حضرت اين است كه يك چيزهايي مقدس است و مرز مقدسات را نشكنيد. قرآن و اهل بيت مقدس هستند. بعضي ها آنها را دست كم مي گيرند و مزاح هايي مي كنند. پس ما بايد براي اهل بيت قداستي در نظر بگيريم . سوال – صفحه ي 37 قرآن را توضيح بفرماييد. پاسخ – آيات اين صفحه در مورد طلاق است و در آخر صفحه مي فرمايد :اي مردم تقوا داشته باشيد . هر كاري كه شما انجام مي دهيد خدا نسبت به آن آگاه است . سوال – در مورد ادامه ي بحث عاقبت بخيري توضيحاتي بفرماييد. پاسخ – در سوره ي اعراف آيه 125 دعايي داريم :ربنا اغفرعلينا صبرا و توفنا مسلمين . اين آيه از قول جادوگرهايي است كه پيش فرعون آمدند. داستان ساحران موسي يكي از داستان هاي عاقبت به خيري است .ساحران مي خواستند كه فرعون را بالا ببرند و موسي را خوار كنند. ساحران اول صبح كافر بودند و در آخر شب جزو نيكان قرار گرفتند. خدا از زبان آنها اين آيه را نازل كرده است كه خدا به ما

ص: 11567

صبر بده و ما را مسلمان بميران . اين دعا را زياد بخوانيد. دعاي ديگر در سوره اسرا است. وقتي پيامبر مكه را فتح كرد اين آيه را خواند: خدايا ورود ما به كار صادقانه باشد و خروج ما هم صادقانه باشد . اگر مي خواهيد خانه يا ماشيني بخريد يا مي خواهيد كاري بكنيد اين آيه را بخوانيد. ما يكسري دعاهايي در قرآن داريم كه خدا به پيامبر مي گويد تو اينها را بگو : قل رب ذني علما . آيه بالا هم مثل اين آيه با قل شروع شده است . رسول اكرم فرموده است كه اگر كسي بر اوقات نماز مراقبت داشته باشد خدا به او نظر مي كند و به ابليس مي گويد كه درهنگام مرگ از او دور شو. رسول خدا فرمود :كسي كه بر اوقات نمازش مراقبت دارد فرشته اي مي آيد و نمي گذارد كه ابليس جلو بيايد . منظور از مراقبت نماز يعني اينكه نماز را براي وقت مرده نگذاريم .خيلي از مردم فيلم و سريال هاي شان را تما شا مي كنند و در آخر نمازشان را مي خوانند .آيا خوب است كه خدا هم براي شما وقت مرده بگذارد و در آخر به شما توجه بكند؟ جوانان اگر به وقت نماز توجه نكنند ، به اين كارعادت مي كنند . در روايت داريم كه بعضي ها وقتي نماز مي خوانند نماز آنها را نفرين مي كند .چقدر شما براي نماز وقت مي گذاريد؟ بعضي ها واقعا حق نماز را ادا نمي كنند. بعضي ها تا در نماز سلام مي دهند از جاي شان بلند مي

ص: 11568

شود و خدا خطاب به فرشته ها مي گويد كه اين انسان با من كاري نداشت ؟ كسي كه دري را مي زند براي حاجتي اين كار را مي كند. پس عامل ديگر حفظ اوقات نماز است . عامل ديگر ادب داشتن در مقابل مردم است. ادب داشتن انسان را عاقبت به خير مي كند. ادب حربن يزيد رياحي باعث عاقبت به خير شدن او شد . وقتي كه او در مقابل لشكر امام حسين (ع) قرارگرفت به اباعبدالله سلام كرد و در هنگام ظهر پشت امام حسين (ع) نماز خواند .او به امام ادب كرد و نام امام را با ادب مي برد. يكي ازعلماي قديم تهران نمي توانست راه برود و او را با گاري به مسجد مي بردند. روزي يكي از لات هاي تهران به اين آقا سلام كرد و احترام كرد. عالم به پيشكارش گفت كه اين فرد عاقبت به خير مي شود زيرا در مقابل عالم ادب دارد. امام صادق (ع) فرمود : اگر به شما گفتند كه دو روز از عمرتان باقي مانده است ،يكروز را براي ياد گرفتن ادب بگذاريد تا روز دوم با ادب زندگي بكنيد .اين نشان دهنده ي اهميت ادب است . الان ماه مبارك رمضان است و بعضي ها بيمارهستند يا مسافر هستند و نمي توانند روزه بگيرند ولي اين ماه ادبي دارد و شما نبايد جلوي ديگران چيزي بخوريد. مردم نمي دانند كه شما مسافر هستيد و در اين صورت حرمت اين ماه شكسته مي شود. شما براي هر مجلسي حرمت نگاه مي داريد حتي اگر به آن اعتقاد نداشته باشيد . اقليت

ص: 11569

هاي مذهبي هم كه درايران زندگي مي كنند بايد ادب اين ماه را رعايت كنند . من در ماه رمضاني به بلغارستان به ديدن كشيشي رفتم. ايشان قهوه ي مخصوصي براي ميهمان هاي خاصش مي آورد . ايشان براي من قهوه آورد و من گفتم كه من روزه هستم و در مورد روزه برايشان توضيحاتي دادم . ايشان هم گفت كه ما هم در ايامي روزه مي گيريم . ايشان به احترام اينكه من روزه بودم چيزي نخورد و همه ي خوراكي ها را جمع كرد. من توقع ندارم كه فرد غير مسلمان به من احترام بگذارد ولي خيلي از آنها به ما احترام مي گذارند . پس شما حرمت اين ماه را نگه داريد . ادب در مقابل پدر و مادر،خدا ، ائمه ، قرآن و سالمندان ، انسان را عاقبت به خير مي كند. داريم كه به پيرهايتان احترام كنيد. كساني كه در نمازهاي واجب شان سوره زلزال را مي خوانند عاقبت به خير مي شوند. دعاي عديله ( عدول نكردن درهنگام مرگ )هم سفارش شده است و براي كسي كه در حال احتضار است مي خوانند. سخاوتمندي هم در عاقبت به خيري خيلي موثر است .

91-04-31

گفت ما گدايان خيل سلطانيم شهروند هواي جانانيم ،بنده را نام خويشتن نبود هر چه ما را لقب دهند آنيم ،گر برانند و گر ببخشايند ره به جاي دگر نمي دانيم ،چون دل آرام مي زند شمشير سرببازيم و رخ نگرداينم، دوستان در هواي صحبت يار زر فشانند و ما سر افشانيم ،هر گلي نو كه در جهان آيد ما به عشقش هزار دستانيم، تو به

ص: 11570

سيماي شخص مي نگري ما در آثار صبح حيرانيم ،هر چه گفتيم جز حكايت دوست در همه عمر از آن پشيمانيم . سوال – Â در مورد خطاب آيه 185 سوره بقره توضيحاتي بفرماييد . پاسخ – بحث ما خطاب هاي قرآن بود. در اين آيه داريم كه اي مومنان بر شما روزه نوشته شد همانطور كه بر گذشتگان نوشته شده بود. پس از اين آيه متوجه مي شويم كه روزه واجب است و ديگر اينكه روزه يك عبادت كهن و قديمي است. بعضي از عبادت هاي اسلام نو است . ولي روزه گرفتن قبل از اسلام هم سابقه داشته است .داريم : زماني كه حضرت آدم در بهشت دچار خطا شد، روزه گرفت . حضرت موسي در كشتي روزه گرفت و از خدا خواست كه اضطرار او را از بين ببرد. حضرت مريم بعد از تولد حضرت عيسي روزه گرفت . داريم كه خدا اول روزه را بر انبياء واجب كرد و بعد بر آنرا بر امت ها واحب كرد. اصل امساك و پرهيز يكي است ولي ممكن است پرهيزها متفاوت باشد. امام سجاد (ع) مي فرمايد: خدايا به ما توفيق شناخت فضيلت ماه رمضان را بده . رسول خدا فرمود : اگر مردم مي دانستند كه در ماه رمضان چه خبر است آرزو مي كردند كه ماه رمضان يك سال بود. بعضي از دانشجوها در مكه براي بحث كردن با عرب زبان هاÂ كم مي آوردند زيرا به بحث و زبان عربي مسلط نبودند. كسي كه شنا ياد نمي گيرد در هنگام غرق شدن قدر شنا را مي فهمد . داريم : خدا

ص: 11571

در ماه رمضان سفره اي مي اندازد كه نه كسي ديده و نه گوشي شنيده است و اين سفره مخصوص روزه داران است. ما در تاريخ كساني را داشته ايم كه در تمام سال روزه بودند . جعفر بن ابيطالب در جنگ موته با زبان روزه به شهادت رسيد .عده اي بودند كه دعا مي كردند با زبان روزه از دنيا بروند. داريم كه روزه چهره ي شيطان را سياه مي كند و دست شيطان را مي بندد.در كتاب خصال مرحوم صدوق Â از پيامبر داريم كه خدا در ماه رمضان پنج امتياز به مردم مي دهد: در ماه رمضان خدا به مردم نظرخاص مي كند. اين نظر از روئيت بالاتر است يعني عام نيست بلكه توجه است ، ملائكه براي روزه داران طلبه مغفرت مي كنند ، خداوند به بهشت فرمان مي دهد كه در اين يك ماه خودش را زينت كند كه اگر كسي در اين ماه از بين رفت بهشت آماده باشد ، بوي دهان روزه دار نزد آسمانيان خوش بوتر از عطر و مشك است و در شب آخر ماه رمضان خدا همه را مي بخشد . علت اهميت روزه چيست ؟ روزه سختي زيادي دارد و ساده نيست . مانورهاي ارتش كه در آن جنگ هاي فرضي در نظر مي گيرند خيلي سخت است و اين كار را مي كنند كه اگر فرد با جنگ روبرو شد ، در جنگ فرضي تمرين كرده باشد. روزه چند نوع تمرين است . تمرين اجتناب ، كساني كه از حلال اجتناب مي كنند ، مي توانند از حرام هم اجتناب كنند. يعني اين

ص: 11572

كار ما را براي ورود به ترك معصيت آماده مي كند. پس روزه تمرين اراده وعزم است . شما مي توانيد توبه كنيد و خويشتن دار باشيد .ديگر اينكه روزه داري تمرين نظم است . شما در سحر در وقت معيني يعني هنگام اذان نبايد بخوريد و در ساعت منظمي روزه را باز مي كنيد . در اول ماه رمضان همه با هم روزه مي گيرند و در روزه عيد فطر همه بايد با هم بخورند. اينها همه باعث نظم مي شود، ديگر اينكه روزه داري تمرين همدردي است . در ماه رمضان هم فقير و هم پولدار نمي خورند و در اين ماه پولدار حال فقير را درك مي كند. در منا و عرفات همه يكرنگ هستند و چادرها همه شبيه هم است . پس روزه داري تمرين يكرنگي است .مثلا نگفته اند كه پولدارها در ساعت پنج افطار كند و فقيرها ساعت هشت افطار كنند .ديگر اينكه روزه دار تمرين قيامت است .انسان در ماه رمضان ياد تشنگي و گرسنگي قيامت مي افتد. انساني كه طاقت گرما و تشنگي را ندارد چطور مي توانند وارد جهنم بشود؟ در قرآن داريم : در قيامت وقتي تشنه مي شويد آب جوش است . البته خدا روزه را از بيمار و زن شيرده برداشته است . خدا نمي خواهد بنده هايش را اذيت كند بلكه مي خواهد كه آنها ساخته بشود. آزمون هاي آزمايشي كنكور براي اين است كه كنكوري ها براي كنكور اصلي آماده بشوند. جنگ روزه ،جنگ با نفس است ، جنگ با ميل هاست . يكسري غرايزي در ما است كه در ماه

ص: 11573

رمضان ما آن ميل ها را سركوب مي كنيم مثلا ما تشنه هستيم ولي آب نمي خوريم و ميل تشنگي را سركوب مي كنيم. پس ما بخاطر روزه دار بودن با ميل نفس مان مبارزه مي كنيم . پس در زمان هاي ديگرهم مي توان با نفس مبارزه كرد زيرا در ماه رمضان اين را ثابت كرده ايد . ديگر اينكه روزه داري تمرين صبر و تحمل است . ديگر اينكه روزه داري تمرين آشتي با خداست .در اين ماه رمضان توفيق معرفت ،ترك گناه، قرآن خواندن و .. پيدا مي شود. حالا فردي كه نمي تواند روزه بگيرد ( البته مردم نبايد براي خودش دليل تراشي بكنند) چكار كند ؟ اين سفره اي كه در ماه رمضان پهن شده است فقط مخصوص فرد روزه دار نيست .در قديم پيش دبستاني ها مستمع آزاد بودند و در كنار بچه هاي ديگر مي نشستند ولي بعضي مواقع بيشتر از بچه هاي ديگر ياد مي گرفتند. كساني كه روزه نمي گيرند مستمع آزاد هستند ولي مي توانند سحر بيدار بشوند و به خانواده شان برسند يا براي حفظ شعائر چراغ ها را روشن كنند ، مي توانند نماز شب بخوانند يا قرآن بخوانند. كساني كه روزه نمي گيرند مي توانند از اين سفره استفاده كنند و در كنار روزه داران باشند. در ضمن خدا خودش عده اي را از روزه گرفتن استثنا كرده است . آيت الله مرعشي مي فرمودند : من هر سال سه ماه روزه مي گرفتم ولي الان حسرت مي خورم كه يك روز آنرا بگيرم و لي نمي توانم .كساني كه توان دارند

ص: 11574

روزه بگيرند تا از بركات آن در زندگي شان استفاده كنند . ماه رمضان عيد بندگي است . سوال – صفحه سي قرآن كريم را توضيح بفرماييد. پاسخ – در اين آيات داريم :احسان كنيد زيرا خدا احسان كننده ها را دوست دارد. ماه رمضان ماه احسان است . بعضي ها دوست دارند كه ديگران به آنها احسان كنند .روايت داريم: كساني كه مي خواهند همه در خدمت آنها باشند ملعون هستند. مردم افراد خادم را دوست دارند. و اگر براي آنها مشكلي پيش بيايد مردم به آنها كمك مي كنند. سوال – كساني كه سال اولي است كه روزه مي گيرند و مي خواهند بهترين بركات را از اين ماه ببرند چكار كنند ؟ پاسخ – كساني كه نمي توانند روزه بگيرند عبادات ديگر را انجام بدهند و حرمت ماه رمضان را نگه دارند. بعضي ها در خيابان رعايت نمي كنند و مي گويند كه ما مسافر هستيمÂ و غذا مي خورند. خوردن در خيابان قبح دارد و ما بايد ماه رمضان را تكريم كنيم . رمضان نام خداست و روايت داريم كه بگوييد :ماه مبارك رمضان زيرا در ماه رمضان قرآن نازل شده است . ماه مبارك رمضان يك نوع آمادگي كامل براي ماه هاي بعد است .يعني ما سعي كنيم دست آوردهاي ماه رمضان را حفظ كنيم تا ذخيره اي براي ماههاي ديگر داشته باشيم . حالا كه اين درياي رحمت گسترده شده است، همه بايد وارد آن بشويم و از آن استفاده بكنيم .هر فردي Â كه روزه مي گيرد وارد اين درياي رحمت شده است و خدا به او نظر

ص: 11575

مي كند. بعضي جوانان ضعيف هستند و بيشتر روز را مي خوابند ، ممكن است كه بگويد اين چه فايده دارد ؟ بدانيد كه خوابيدن و حتي نفس كشيدن در ماه رمضان عبادت است و ثواب دارد. پيامبر به جابر فرمود : در ماه رمضان هر كس كه روزه بگيرد و قسمتي از شب را بپاخيزد ،شكمش را نگه دارد ، حرام نخورد ، قواي جنسي اش را كنترل كند و زبانش را كنترل كند، از گناه خارج مي شود مثل روزي كه از مادر متولد شده است . روايت داريم : وقتي روزه مي گيريد چشم ، گوش ، مو ،پوست تان و... هم روزه بگيرد .فردي كه روزه است نبايد موسيقي حرام گوش كند زيرا با حرام نمي توان روزه گرفت . فردي پيش پيامبر آمد تا براي بچه هايش وقت افطار را بپرسد. آقا فرمود كه آنها افطار كرده اند زيرا غيبت كرده اند. البته غيبت روزه را باطل نمي كند ولي ثواب آنرا كم مي كند. انشاء الله ما جزو صائم هاي واقعي باشيم . خدايا همه ي امو را اصلاح كن .

91-04-24

سوال – در مورد خطاب هاي قرآن ( يا ايها الذين امنو و يا ايها الناس) توضيحاتي بفرماييد. پاسخ – كلام قرآن براي درك و فهم و تذكر است .اين كتاب مخصوص افراد خاصي نيست و براي هدايت مردم است و مردم بايد آنرا بفهمند. پس قرآن هم بايد مثل هر متني توضيح داده بشود و به مردم گفته بشود. آيه 254 سوره بقره مي فرمايد :اي كساني كه ايمان آورده ايد از آنچه كه خدا به شما

ص: 11576

داده است انفاق كنيد .روز قيامت روزي است كه سه چيز به درد انسان نمي خورد: بيع ( در دنيا اگر كسي ورشكست بشود دوباره كار مي كند تا آنرا جبران كند ولي درقيامت تجارتي نيست ) ، دوستي ، شفاعت ( واسطه هم به كار نمي آيد . در اين آيه منظور اين است كه كسي كه مايه ي ديني ندارد شفاعت به درد او نمي خورد ولي كسي كه امور ديني را انجام داده است و نواقصي دارد به او كمك مي شود. مثلا در دبيرستان و دانشگاه به كسي نمره نمي دهند ولي كسي كه يازده و هفتادوپنج شده است به او دوازده مي دهند كه قبول بشود. مباني انفاق و خدمت رساني چيست ؟خدمت رساني عبادت بزرگي است . در روايت داريم كه چيزي به اندازه ي خدمت رساني خدا را شاد نمي كند. انفاق در اينجا به معناي كمك كردن است . انفاق بر دو قسم واجب و مستحب است . انفاق واجب مثل زكات و انفاق مستحب مثل قرض و صدقه . از لحاظي انفاق به دو قسم است : مادي و معنوي .وقتي شما به كسي چيزي ياد مي دهيد اين انفاق معنوي است يا وقتي شما فردي را هدايت مي كنيد تا به گناه كشيده نشود، اين هم انفاق معنوي است .گاهي شما به كسي مالي كمك مي كنيد كه به آن انفاق مالي مي گويند. هر كاري كه ما انجام مي دهيم بايد پشتوانه اي داشته باشد.مثلا ما نماز مي خوانيم چون مسلمان هستيم و همه ي عبادات ما منوط به نماز است و اگر نماز

ص: 11577

پذيرفته نشود عبادات ديگر پذيرفته نمي شود.كساني كه انفاق مي كنند دلايلي دارند : ايمان به خدا . پس منشا انفاق ايمان به خداست .خدا در حديث قدسي به پيامبر فرمود :ايمان نياورده به من ،كسي كه سير بخوابد و برادر مسلمانش گرسنه باشد.كسي كه انفاق مي كند خدا را باور دارد. علت ديگر انفاق عقل است. روايت داريم : راس عقل دوست داشتن مردم و خير رساني به مردم است . عقل به انسان مي گويد كه اين فرد فقير هم انسان است و بايد به او كمك كرد. بعضي از افراد در جامعه از نظر سطح مالي پايين هستند. پزشكي كه درآمد بالا دارد نبايد بگويد كه من زحمت كشيده ام و درس خوانده ام و به من ربطي ندارد كه فلاني فقير است . خدا به شما استعداد و توان داده است كه به ديگران كمك كنيد. علت ديگر انفاق عبادت است. روايت داريم : شيطان تورهايي دارد و يكي از تورهاي شيطان مانع شدن براي كمك به ديگران است .امام صادق (ع) مي فرمايد: خدا به هيچ چيزي به اندازه اي كم كردن به مردم عبادت نشده است . يعني بالاترين عبادت كمك كردن به مردم است .علت ديگر انفاق ايمان به معاد است . وقتي جهنميان را به طرف جهنم مي برند از آنها سوال مي شود كه چه چيزي باعث جهنمي شدن شما شد و آنها مي گويند: ما به فقيرها كمك نمي كرديم. در سوره هل اتي داريم : كه پنج تن، به فقير و اسير انفاق كردند زيرا آنها به ياد معاد و قيامت بودند.انگيزه ي انفاق

ص: 11578

ترحم و دلسوزي نيست. علت ديگر انفاق، رشد و تعالي است يعني دريافت جايزه ي الهي . سوره ي سجده آيه 16 داريم :اگر كسي اين دو كار را انجام بدهد يعني نماز شب و انفاق ،كسي نمي داند كه ما چه جايزه اي به او خواهيم داد. خدا در اين سوره نماز شب و انفاق را كنار هم گذاشته است . مرحوم راشد پسر ملا عباس تربتي ( دوچيز در زندگي ايشان خيلي برجسته بود: يكي نماز وÂ دعا و ديگر خدمت كردن به مردم . تمام زندگي اين مرد وقف خدا بود.)كتابي بنام فضيلت هاي فراموش شده نوشته است كه منظورش از فضيلت هاي فراموش شده يعني كارهايي كه امروزه در ميان مردم كمرنگ شده است مثل قرض ،انفاق، ايثار، عيادت ،بيمار و ... امروزه خيلي از مردم برايشان منطقي نيست كه يك ميليون تومان قرض بدهند و سال بعد يك ميليون تومان از طرف پس بگيرند. قرض دادن يك نوع هزينه كردن براي دين است. همانطور كه شما براي روضه امام حسين(ع) و ايام محرم هزينه مي كنيد يا براي رفتن به عمره هزينه مي كنيد بايد براي قرض دادن هم هزينه كنيد. ثواب قرض دادن از حج بالاتر است . مرحوم ملا عباس تُربتي سفري به كربلا رفت و هشت ماه در راه بود .وقتي ايشان از سفر برگشت خانمي به استقبال او آمد و گفت : دين آمد ،اسلام آمد، قرآن آمد، نور آمد ،رحمت آمد ، وقتي شما رفتيد ايمان و خير و بركت از زندگي مان رفت . بحث خدمت رساني در سيره ي زندگي معصومين ما بوده

ص: 11579

است .فقط حضرت علي (ع) به فقرا كمك نمي كرد بلكه امام صادق ( ع) و امام حسين(ع)هم اين كمك ها را داشتند . وقتي سيد الشهدا را دفن مي كردند، آثار انبان ها بر روي دوش حضرت بود. رسيدگي به مردم و بار از دوش مردم برداشتن از سيره ي انبياء بوده است . در صفحه ي اول قرآن ما بحث انفاق را داريم . همديگر را دريابيم .ماه رمضان نزديك است و عده اي به مواد غذايي نياز دارند . كارفرماها مي توانند كار كارگران را كم كنند، اين خودش انفاق است .هر كس هر چقدر مي تواند انفاق كند. ما پنج مصداق براي انفاق برمي شماريم :انفاق فكري و فرهنگي ، همه ي مردم نيازمند مالي نيستند و از نظر مالي تامين هستند ولي بچه شان نماز نمي خواند يا معتاد است . كساني كه توان دارند وارد زندگي اين افراد بشوند و اين جوانان را با دين آشنا كنند . پيامبر معاذ را به يمن فرستاد و فرمود كه قرآن را در ميان مردم يمن گسترش بده و معلمين آنها را تكريم كن ،مردم را نترسان و به آنها سخت نگير و نفرت از دين ايجاد نكن .اينها انفاق فكري است. مرحوم علامه اميني و مرحوم شيخ عباس قمي قلم شان را وقف اسلام كردند. كتابهاي شهيد مطهري به همه ي مردم سود مي رساند و اين بالاترين انفاق است . مصداق بعدي انفاق اجتماعي است يعني روابط اجتماعي را در جامعه گسترش بدهيم . مثلا دونفر با هم قهر هستند و شما آنها را آشتي مي دهيد كه در واقع

ص: 11580

شما وقت و آبروي تان را انفاق كرده ايد. مثلا عروس و دامادي با هم مشكل پيدا كرده اند و شما آنها را آشتي مي دهيد اين انفاق اجتماعي است .مصداق بعدي انفاق مالي است . انفاق مالي عبارتند از: صدقه ، اطعام مخصوصا در ماه رمضان . پيامبر فرمود : افطار بدهيد حتي با يك خرما .سفره هاي افطاري خيلي خوب است و افراد فقير هم دعوت بشوند. دادن افطاري به در خانه ها هم كار خوبي است. قرباني كردن گوسفند و دادن گوشت به ديگران خيلي خوب است . خون ريختن براي رفع بلا و چشم زخم موثر است . انفاق بايد با اكرام و تكريم باشد. قرض الحسنه دادن و آزاد كردن زنداني ( البته زنداني هايي كه جري نشوند )هم جزو همين انفاق مالي است . سوال – صفحه ي 23 قرآن كريم را توضيح بفرماييد. پاسخ – در اين آيات خدا مي فرمايد كه در كار خير سبقت بگيريد. هر كجا باشيد خدا شما را خواهد آورد . عالمي مشكلات افرادي كه به پيش او مي آمدند به صاحب ثروتي ارجا مي داد و اين كار را تكرار مي كرد. صاحب ثروت به عالم پيغام داد كه چرا شما همه ي اين افراد را به من ارجا مي دهيد ؟ عالم فرمود: براي اينكه مي خواهم ثواب به تو برسد. شما خدا را شكر كنيد كه خدا زمينه ي ثواب را براي شما قرار داده است .خداوند مي فرمايد : اي پيامبر، اگر ما مي خواستيم همه را هدايت مي كرديم و نيازي به پيامبر نبود . يك پدر مي

ص: 11581

تواند همه ي كارها را انجام بدهد ولي بعضي كارها را به بچه اش مي دهد تا بچه روابط اجتماعي را ياد بگيرد. همه ي چيزهايي كه ما انفاق مي كنيم براي خداست ولي ما واسطه قرار گرفته ايم . در قرآن داريم : از آنچه كه ما داده ايم انفاق كنيد. سوال – در مورد ادامه ي اقسام انفاق توضيحاتي بفرماييد. پاسخ – اقسام انفاق عبارت است از : انفاق فرهنگي و علمي ،اجتماعي ، مالي ،آبرويي (يعني بعضي با آبرويشان مي توانند واسطه ي كار راه اندازي مردم بشوند. فردي نزد امام كاظم (ع) آمد و گفت كه فرماندار ري براي ما ماليات سنگيني نوشته است . شما نامه اي بنويسيد تا ماليات من را ببخشد يا كم كند. امام هم اين كار را كرد. مثلا وقتي عروسي قهر كرده است بزرگتري او را به خانه اش مي برد و بخاطر اين فرد از خطاي عروس هم مي گذرند. در واقع اين انفاق اعتباري است . مسئولين هم تا آنجا كه درتوان شان است بايد خدمت رساني و انفاق كنند. گاهي در حيطه ي قانون مي توان كار مردم را راه انداخت . خدمت رساني به گفته ي بزرگان راه را براي ما در روز قيامت تسهيل مي كند. اعتدال در همه ي امور خوب است . فردي به من زنگ زد كه همسر م مي گويد كه ما هر چه درآمد داريم بايد انفاق كنيم و نبايد پس انداز داشته باشيم . سوره ي فرقان مي فرمايد : حتي در انفاق هم اسراف نكنيد. گاهي افراد به خدمت امامان مي رفتند و

ص: 11582

امامان براي آنها دعا مي كردند تا گشايش روزي بشود يعني زمينه ي كمك فراهم نبود. افراد بايد پس انداز داشته باشند و خانواده شان را تامين كنند. ازنظر تامين همسر، پدرو مادر، خويشاوندان و همسايگان در اولويت هستند. عده اي آنقدر به ديگران كمك مي كنند كه خانواده شان دچار استيصال مي شود كه اين هم درست نيست . انفاق ها و كمك ها با منت و اذيت باطل مي شود. خدا مي فرمايد : صدقات تان را با منت و اذيت باطل نكنيد. منت يعني رخ كشيدن است. سوال – درست است كه انگيزه ي انفاق الهي است ولي آيا اين انگيزه الهي ما مانع از قدرداني و تشكر مي شود ؟ پاسخ – فرد انفاق شده موظف است كه تشكر كند. روايت داريم : اگر كسي واسطه ي شكر نعمت را بجا نياورد شكر مرا بجا نياورده است . در روز قيامت عده اي مي بينند كه در پرونده شان شكر نيست و به آنها مي گويند كه شما تشكر واسطه ي شكر را بجا نياورده ايد . حضرت خديجه با اينكه تمام ثروتش را در اختيار پيامبر گذاشت هيچ وقت آنرا نگفت ولي پيامبر هميشه از خدمات خديجه ياد مي كرد حتي پيامبر از كفاري كه به او خدمت كرده بودند ياد مي كرد.

91-04-17

كي مي شود بيايي و نيلوفر آوري، گل هاي رنگ رنگ به هر دفتر آوري ، باران شوي بهار شوي غنچه غنچه گل، لب وا كني گلاب خوش قمصر آوري . سوال – در مورد انتظارات خداوند( يا ايهاالناس هاي قرآن ) از انسانها توضيحاتي بفرماييد. پاسخ

ص: 11583

– در مفاتيح داريم كه در باقيمانده ي ماه شعبان اين دعا را زياد بخوانيد : اللهم ان لم تكن غفرت لنا فيما مضي من شعبان فغفر لنا فيما بقيه منه يعني خدايا اگر تا امروز مرا نيامرزيدي در اين باقيمانده شعبان من را بيامرز. خوب است كه ما خودمان را براي ورود به ماه رمضان آماده كنيم . در قرآن داريم :يا ايها الناس اعبدوا ربكم . يكي از انتظارات خداوند از ما عبادت كردن است . خدا خالق ما است و به ما حيات و روزي داده است و انتظار دارد كه ما از خدا تشكر كنيم. آيات 168و 169 سوره بقره داريم كه يا ايهاالناس.... ( در خطاب ايهاالناس يعني همه مردم حتي غير مسلمان ) لقمه حلال و پاكيزه بخوريد و از قدمهاي شيطان پيروي نكنيد. حالا چرا ما نبايد از گام هاي شيطان پيروي نكنيم؟ زيرا شيطان ما را به سه كار فرمان مي دهد : بدي ، كارهاي زشت و نسبت دادن چيزي به خدا كه نمي دانيد .مثل حلال خدا را حرام كردن يا برعكس . پرهيز از حرام يكي از مباحث مهم قرآني و تربيتي است . در آيات قرآن بيش از 15 بار فرموده است كه حلال و پاكيزه بخوريد . روايات زيادي هم در اين مورد داريم . پيامبر فرمود كه من بعد از خودم از دو چيز نگران هستم :كسب هاي حرام و شهوت مخفي . حرمت لقمه يكي حرمت ذاتي و يكي حرمت عَرَضي است . بعضي چيزها ذاتا حرام است . مثلا خريد وفروش صليب در اسلام حرام است زيرا صليب تبليغ

ص: 11584

مسيحيت است و تبليغ ديني است كه منسوخ است. كلاس اسلام بالاتر است . مثلا خريد و فروش بُت حرام است. Â خريد و فروش ضال يا سي دي هاي متبذل حرام است زيرا باعث انحراف مي شود. درقديم كتاب هاي گمراه كننده بود ولي الان سي دي و فيلم ها گمراه كننده هستند و حرام مي باشند. آنچه كه باعث انحراف جوانان مي شود .مثل فروش مواد مخدر . كساني كه كارهاي لغو را در جامعه گسترش مي دهد مثل موسيقي و سِحر يا فروش ( درآمد) انگشتر طلا براي مرد ،اينها حرمت ذاتي دارد. در حرمت ذاتي معامله به خودي خود حرام نيست. مثل مارخريدن يا گوشت خريدن حرام نيست ولي كم فروشي در اين كارها حرام است .نفس معامله حرام نيست ولي گرانفروشي حرام است. سوره هود و مطففين در مورد كم فروشي است . معامله اي كه در آن ربا يا رشوه باشد حرام است. Â پس منظور از نخوردن حرام يعني آن چيز نه حرام ذاتي باشد و نه حرام عرضي . در جلد 103 بحارالانوار بيش از 80 روايت در مور حلال خوردن داريم .پيامبرمي فرمايد: يك فرشته در آسمان هر شب ندا مي كند كه هركس لقمه ي حرام بخورد نه واجباتش قبول است و نه مستحباتش .منظور از اين حديث اين است كه ما بايد لقمه حرام را كنار بگذاريم . ريشه ي لقمه ي حرام چيست و چرا مردم لقمه ي حرام مي خورند ؟ اگر ما هر مشكلي را ريشه يابي كنيم مي توانيم آن را حل كنيم . يكي از ريشه ها جهل است

ص: 11585

يعني بعضي از افراد حرام مصرف مي كنند ولي از آن بي خبر هستند. بعضي از مردم براي منزل شان از برق عمومي استفاده مي كنند، بعضي ها مراسم نيمه شعبان جشن مي گيرند و از برق دولتي استفاده مي كند. بعضي ها به آينه ماشين ديگري مي زنند و آنرا مي شكنند يا خطي روي آن مي زنند و رد مي شوند و توجهي ندارد زيرا اينها مسئوليت شرعي دارد . صفوان شتردار بود و شترهايش را براي رفتن به حج، به هارون الرشيدÂ كرايه مي داد. امام كاظم (ع) فرمودند : آيا تو مي خواهي كه هارون سالم برگردد تا كرايه ات را بگيري؟ او گفت : آيا تو راضي هستي كه هارون سالم برگردد تا پول تو را بدهد .او گفت :بله. امام فرمود :اين حرام است .خيلي از مردم كشور ما فكر مي كنند كه چون به دولت اسلامي ماليات مي دهند ديگر لازم نيست كه خمس بدهند. و آنرا پاي خمس مي گذارند . امام صادق (ع) مي فرمايد كه خدا فرمود: اي پيامبر، مطففين كساني هستند كه خمس شان را نمي پردازند و نقص در خمس ايجاد مي كنند .پيامبر فرمود :سه گروه دزد هستند ، يكي كساني كه Â مانع زكات هستند ، يكي كساني كه مهر زنان را بر خودشان حلال مي كنند و قصد دادن آنرا ندارد و كساني كه قرض مي گيرد و قصد عدم پرداخت را دارند. حالا ما بايد با جهل مبارزه كنيم و راهش اين است كه مسائل را در منبر و صدا و سيما بيان كنيم . ريشه ي بعدي حرص

ص: 11586

است . بعضي ها مي گويند كه با مال حلال نمي شود ماشين و ويلا خريد .اين بدبيني و سوء ظن به خداست . سعدبن انصاري فقير بود و بعد وضعش خوب شد ولي زكات نمي داد. ريشه ي بعدي جاذبه ي حرام است . بعضي مواقع درآمد حرام، خيلي راحت بدست مي آيد و اين درآمد با درآمد يك كارگر زحمت كش فرق مي كند. آيا فرزند اين فرد زحمت كش با فرزند كسي كه با يك كار كم، ميليون ها پول در مي آورد يكي است ؟ بعضي مواقع جاذبه ي حرام ،فرد را به طرف درآمد حرام مي كشد .ريشه بعدي بدبين و سوء ظن به خدا است و ريشه ي ديگر، توجيه است. بعضي ها ندادن خمس را توجيه مي كنند . در قرآن داريم كه هر چه در زمين است بخوريد ولي حلال و پاكيزه باشد. مثلا سيگار حرام نيست( به فرموده ي اكثر فقها) ولي كشيدن آن ضرر دارد و ريه انسان را از بين مي برد . سوال – اگر كسي غذايي براي ما مي آورد نيازي به تفحص دارد كه ببينيم آن حلال است ياحرام ؟ اگر پدر نان آورد باشد وظيفه ي اهل خانه چيست ؟ پاسخ – ما وظيفه ي تفحص نداريم و در حدي كه طرف را مي شناسيم كافي است .من از يكي از علما پرسيدم كه من آشنايي دارم كه يقين دارم اهل خمس نيست ولي بعضي مواقع ناهار ميهمان او هستيم .ايشان پرسيدند كه شما مطمئن هستيد كه آن غذا از درآمد سال گذشته اش است ؟ من گفتم : يقين

ص: 11587

ندارم شايد غذايي را كه مي خوريم از درآمد سالش باشد و خمس نداشته باشد. اگر كسي دغدغه ي اثر وضعي غذايي كه خورده است را دارد، مي تواند صدقه يا در مظالم بدهد .اگر ما يقين داريم كه طرف قاچاقچي است و لقمه ي حرام به خانه مي آورد نبايد به خانه ي او برويم و غذايش را بخوريم .مثلا اگر ما يقين داريم كه طرف كم فروشي مي كند احتياط مي كنيم ولي لازم به تفحص نيست . پسر طلبه اي گفت كه پدر من اهل خمس نيست و خيلي احتياط نمي كند، در اينجا بايد به پدر تذكر داد و نبايد در خوردن غذا يا گرفتن پول افراط كرد .اگر فرد مي تواند خودش درآمد بدست بياورد ولي اگر اين طور نيست براي اهل خانه تكليفي نيست. سوال – صفحه ي شانزده قرآن را توضيح بفرماييد. پاسخ – در اين صفحه در مورد سِحر است .در اين آيات مي فرمايد: ما هاروت و ماروت را در بابل فرستاديم تا در آنجا ابطال سحر را به مردم ياد بدهند. پس اشكالي ندارد كه كسي بتواند سحر را باطل كند. اگر كسي فكر مي كند كه او را سحر كرده اند بايد تعويذات را بخواند و يا قرباني كند . سوال – آيا توصيه به مسئولين براي رعايت حال افراد در مورد گراني مسئله ي ديني نيست ؟ آيا گراني موجب زيادشدن كسب هاي حرام نمي شود؟ پاسخ – حديث داريم : فقر مي تواند زمينه ساز گناه بشود .حديث داريم : اگر نان نبود مردم نماز نمي خواندند . يكي از كمك هاي

ص: 11588

تقوا و دينداري، مال است.شهوت و غضب هم صفت خوبي است ولي بايد در حد اعتدال باشد . ما به مسئولين توصيه مي كنيم كه بايد گراني ريشه كن بشود. ما مي دانيم كه بخشي از اين گراني بخاطر حوادث جهاني است ولي بخشي از اين گراني بخاطر ضعف مديريت ،ضعف نظارت و كنترل است. مسئولين بايد رو راست باشند و حقيقت را به مردم بگويند. يكي از وظيفه ي پولدارها اين است كه به فقرا كمك كنند. كساني كه دچار فقرهستند مجوزي براي حرام ندارند . پيامبر سه سال در شعب ابيطالب در فقر زندگي مي كردند و از گرسنگي سنگ بر شكم شان مي بستند. در گذشته فقر بوده است ، الان هم هست و در آينده هم خواهد بود. مسئولين بايدجلوي فسادهاي اقتصادي را بگيرند. در كتاب خصال مرحوم صدوق داريم كه قوام دين به چهار چيز است :عالم بياموزد ، جاهل ياد بگيرد ، غني كمك كند و فقير صبوري كند. پيامبر فرمود: كسي كه چهار صفت داشته باشد روزي اش زياد مي شود و عمرش هم طولاني مي شود و هنگام جان دادن مومن از دنيا مي رود : راست باشد، منصف باشد، به والدين شان برسد و صله ي رحم كند. خدا مي فرمايد كه از خطوات شيطان پيروي نكنيد .يكي از مفسرين مي فرمايد كه شيطان براي انحراف شش تا گام دارد : كفر و شرك ( اولين گام شيطان اين است كه بتواند فردي را كافر كند )، بدعت( در زمان موسي بجاي خدا گوساله مي پرستيدند )،كبائر( دروغ ،غيبت، زنا، ربا و...)، صغائر( مثلا نگاه كردن

ص: 11589

به نامحرم نسبت به زنا، گناه صغيره است، حرف لغو و بيهوده نسبت به دروغ، گناه صغيره است) ، اشتغال به مباحات بجاي واجبات ( مثلا فرد بجاي اينكه نماز را اول وقت بخواند، اول فيلم تماشا مي كند و كارهاي ديگر انجام مي دهد )، عبادات سبك نسبت به عبادات سنگين( مثلا نماز در مسجد با جماعت در اول وقت نسبت به نماز در خانه وفرادا و در آخر وقت ) . ما بايد گام به گام جوانان را با دين آشنا كنيم .

91-04-10

جمعه ها طبع من احساس تفضل دارد ، ناخودآگاه به سمت تو تمايل دارد . بي تو چندي است كه در كار زمين حيرانم، مانده ام بي تو چرا باغچه مان گل دارد . شايد اين باغچه ده قرن به استقبالت فرش، گسترده و در دست گلايل دارد . يازده پله زمين رفت به سمت ملكوت ، يك قدم مانده، زمين شوق تكامل دارد . هيچ سنگي نشود سنگ صبورت تنها، تكيه بر كعبه بزن كعبه تحمل دارد . سوال – خداوند در قرآن كريم چه انتظاراتي از ما دارد؟ پاسخ – قرآن كريم كتاب عمل و زندگي است . اين كتاب كلام خالق ما بوده و خدا در آن با ما سخن گفته است . براي اينكه ما به وظيفه ي خود عمل كنيم ابتدا بايد كلام خدا را بفهميم . سپس در آن تدبر كرده تا بتوانيم آن را در زندگي خود پياده كنيم . اگر ما مي خواهيم ديندار باشيم و در مسير آن گام برداريم بايد بدانيم كه دين از ما چه چيزهايي را خواسته است

ص: 11590

. البته به اين معنا نيست كه فقط قرآن براي دينداري كافي باشد . چون خداوند در قرآن مي فرمايد : آن چيزي كه پيامبر مي گويد مانند حرف خدا است و آنها را نيز دريافت كنيد . رسول گرامي (ص ) فرمودند : من در بين شما دو چيز مي گذارم ، يكي قرآن و ديگري عترت . بنابراين قرآن لازم است اما كافي نيست . بايد كلمات و دستورات رسول گرامي اسلام و ائمه ي معصومين نيز در كنار آن باشد . زيرا بسياري از جزئيات در قرآن عنوان نشده است . قرآن كه كتاب اخلاق و هدايت است خود را اينگونه معرفي مي كند : من موعظه اي از جانب خدا بوده و شفاي دردهاي دروني شما و هدايت و رحمت هستم . همه ي مردم ، حتي افراد بي سواد مي توانند از قرآن بهره ببرند . در قرآن برخي از موارد خطاب به اشخاص خاصي است ، مانند يا يحيي ، يا ايها النبي و ... ولي در بسياري از آيات به تمام مردم و يا مومنان خطاب شده و مستقيم با مردم سخن گفته است . در سوره ي بقره آيه ي بيست و يك و بيست و دو ، اولين موردي است كه به همه ي مردم خطاب شده است. به تمام كساني كه خدا آنها را آفريده و افتخار بندگي خدا را دارند . در آن گفته شده اولين انتظار من به عنوان خدا از شما اين است كه من را عبادت كنيد . نكته ي اول اين است كه ما بايد رب را عبادت كنيم .

ص: 11591

كسي كه مربي ما است و ما را تربيت و هدايت كرده است . چرا ما بايد بتي را بپرستيم كه رب ما نبوده و دست ساخته ي ما است . چرا ما بايد شيطاني كه مايه ي گمراهي و ذلالت ما است را بپرستيم ؟ ما معلم را تكريم مي كنيم چون به ما تعليم داده است ، به پدر و مادر احترام مي گذاريم چون ما را تربيت كرده اند . اما عبادت مخصوص خدا است . بنابراين ما حق نداريم عبدالحسين را به معناي پرستش امام حسين (ع) بكار ببريم . اين كلمه به معناي غلام امام حسين (ع) است كه ايرادي هم ندارد . عبوديت به معناي پرستش، تنها مختص خداوند است . بنابراين اولين پيام خدا به مردم اين است كه فقط رب را بپرستيد . سپس مي فرمايد : آن خدايي را بپرستيد كه شما را آفريده است . در نتيجه خدا هم رب ما و هم خالق ما است . در صدر اسلام گروهي مي گفتند كه ما قبول داريم خدا خالق ما است ، اما قبول نداريم كه رب ما است . بنابراين اگر از آنها پرسيده مي شد كه چه كسي شما را آفريده است ،مي گفتند : خدا . اما اگر پرسيده مي شد چه كسي شما را تربيت كرده است، مي گفتند :بت ها . آنها بت ها را به عنوان مربي خود قبول داشتند . در اين آيه آمده كه هم خالق شما و هم رب شما، خداي يگانه است . نكته ي بعدي اين است كه آيا خدا به عبادت ما نياز

ص: 11592

دارد ؟ چرا ما بايد خدا را عبادت كنيم ؟ در اين آيه خدا مي فرمايد : اگر خدا را عبادت كنيد پرهيزكار مي شويد . يعني عبادت و بندگي خدا موجب مي شود : غرايز شما تعديل شده ، گناه در شما خاموش شده و سالم و سازنده شويد . بنابراين اين آيه سه پيام دارد : 1- اي مردم رب خود را پرستش كنيد . 2- ربي كه شما را آفريده 3- اگر اين كار ها را انجام دهيد باعث رشد و تعالي شما است . معناي عبادت و پرستش خدا تنها بجا آوردن نماز و روزه نيست . هر كاري كه در راستاي تكريم خدا باشد به معناي عبادت است . يك شب حضرت علي (ع) بجاي پيامبر (ص) خوابيدند . همين كار براي ايشان عبادت بود ، چون انگيزه ي الهي داشتند. در روايت داريم كه هركاري براي خدا انجام گيرد عبادت است. البته نه اينكه اگر ما كارهاي خود را با انگيزه ي خدايي انجام داديم نياز به نماز خواندن نباشد . بالاترين تجسم عبادت، نماز است . كلمه ي لَعلَّكُم در اين آيه و جاهاي ديگر به معناي اميد است . چون خيلي از افراد تا يك مسيري در عبادت پيش مي روند ولي بعداً آن را خراب كرده و مشمول اثرات آن نمي شوند . در آيه ي بيست و دو همين سوره خداوند مي فرمايد: خدايي كه اين زمين را براي شما فرش و آسمان را حافظ شما قرار داده است . از آسمان براي شما باران فرستاد . چهار نعمت در اين آيه ذكر شده است

ص: 11593

: زمين ، آسمان ، باران و گياهاني كه از زمين مي رويند . بنابراين دليل دومي كه ما خدا را عبادت مي كنيم، شكر نعمت هاي او است . عامل بعدي كه در اين آيه براي عبادت ذكر شده ، رشد و تعالي است . يعني عبادت موجب مي شود كه ما درجا نزنيم . در ضمن در پرتوي عبادت ،انسان آرامش ، عزت و شجاعت پيدا مي كند . وقتي كه ما عبد خدا باشيم از كسي غير از خدا نترسيده و و در مقابل او كرنش نمي كنيم . وقتي كه ما عبد خدا باشيم در زندگي احساس يأس نكرده و اميدوار هستيم. امام حسين ( ع) يك نفر بودند ولي در مقابل هزاران دشمن ابهت داشتند . امام فرمودند : خرمشهر را خدا آزاد كرد و انقلاب را خدا پيروز كرد . البته عبوديت و بندگي خدا مراتب دارد .عبوديتي در اوج داريم كه ائمه ، انبياء و اولياي الهي در آن مكان قرار داشتند . شخصي نزد امام صادق (ع) آمد و پرسيد : حقيقت بندگي خدا چيست ؟ ايشان فرمودند : كسي كه سه انديشه داشته باشد عبد خدا است . اول اينكه بداند مالك نيست و همه ي مالكيت ها مختص خدا است . اگر انسان خود را مالك نداند به راحتي انفاق مي كند . بسياري از كساني كه بخل ورزيده و اهل انفاق نيستند ، به مالكيت خدا اعتقاد ندارند، دوم اينكه بنده خود را مدبر نداند . يعني اينكه بگويد من برنامه ريزي مي كنم ولي برنامه ريز واقعي خدا است . گاهي انسان همه

ص: 11594

ي برنامه ريزي ها را انجام مي دهد اما در آخرين لحظه مشكلي پيش آمده و به نتيجه نمي رسد . ما براي هر كاري بايد برنامه ريزي انجام دهيم ولي نبايد انشاءالله را فراموش كنيم ، چرا كه تدبير به دست ما نيست . العَبد يُدَبر واللهُ يُقَدر. ما برنامه ريزي مي كنيم ولي خدا تقدير مي كند . سپس امام صادق (ع) فرمودند : اگر بنده خود را مدبر نداند ، مصيبت ها براي او آسان مي شود . وقتي علي اصغر امام حسين (ع) شهيد شد امام فرمودند : خدايا اين مصيبت آسان است چرا كه تو آن را مي بيني . خانمي مي گفت كه من برادري دارم كه خيلي به مادرم علاقه داشت . ايشان دوازده يا سيزده ساله بود كه مادر ما از دنيا رفت . به همين خاطر اين بچه با دين و خدا و همه چيز قهر كرد . گفتم به ايشان بگوييد : همه ي اين اتفاقات براي ائمه ي ما هم افتاده است . چهار فرزند حضرت زهرا (س) در كودكي مادر خود را از دست دادند . بنابراين عبد واقعي سه ويژگي دارد : يكي اينكه خود را مالك ندانيم . اگر ما مالك بوديم مي توانستيم اموال خود را با خود به داخل قبر ببريم . دوم اينكه خود را مدبر واقعي ندانيم . شخص بايد تدبير كند اما مدبر الامورخدا است. سوم اينكه دقت كنيم تمام كارهاي ما در زندگي مورد امر خد باشد نه مورد نهي او. مثلاً اگر مي خواهيم در جلسه اي شركت كنيم مراقب باشيم كه اسباب گناه

ص: 11595

در آن فراهم نباشد ،مراقب باشيم پول و درآمد ما حلال باشد نه آلوده به حرام و رشوه . امام فرمودند: اگر اين ويژگي ها در انسان باشد هيچگاه مباهات نكرده و به خود نمي بالد . شخصي مي گفت : من از نماز احساس آرامش نمي كنم چگونه شما مي گوييد : الا بذكرالله تطمئن القلوب . در روايت داريم كه خدا طبيب است . نه در شفا بودن قرآن مشكلي است و نه در طبيب بودن خداوند . احتمالاً اين آقا آن گونه كه بايد به نماز نگاه نمي كند كه از آن لدت نمي برد. در روايت داريم كه بندگي همراه با لقمه ي حرام مانند خانه ساختن روي شن روان است . اگر كسي مي خواهد عبادات براي او اثرهاي واقعي را داشته باشد بايد به اين نكات توجه كند . سوال – لطفاً درخصوص آيات پنجاه و هشت تا شصت و يك سوره ي مباركه ي بقره توضيح بفرماييد. پاسخ - در اين آيات آمده كه بخوريد و بياشاميد از رزق خداوند ولي روي زمين فساد نكنيد. بنابراين رزق مربوط به شما نيست و متعلق به خداوند است . در صفحه ي چهار قرآن آيه ي بيست و يك سوره ي بقره داريم كه اي مردم پروردگاري را بندگي كنيد كه شما و قبل از شما را آفريده است. شايد اين بندگي باعث تقوا شود . در حديثي در نهج البلاغه آمده كه قرآن خود را تفسير مي كند . اينطور نيست كه خداوند همه ي مطالب مربوط به يك بحث را در يك آيه آورده باشد . مثلاً وقتي

ص: 11596

شما قصه ي حضرت موسي را مي خواهيد بايد كل قرآن را بگرديد و آيات آن را استخراج كنيد . راجع به عبادات هم درمجموعه ي قرآن، آياتي آمده است . درسوره ي فرقان صفحه ي دويست و شصت و پنج ، خدا مي فرمايد: عبادالرحمن كساني هستند كه وقتي بنده ي خدا شدند متكبر نيستند . اين افراد در مقابل خدا ، مردم ، پدر و مادر و... متواضع هستند . البته اشكالي ندارد كه انسان در مقابل فرد متكبر ، تكبر داشته باشد . اگر شما در مقابل فرد متكبر تواضع كنيد، خوار مي شويد . به همين خاطر حضرت امير (ع) در جنگ خندق در مقابل عمربن عبدود كه فرد متكبري بود ، تكبر داشتند . تكبر در مقابل متكبر عبادت است . سپس خدا مي فرمايد : وقتي جاهلي با بندگان خدا برخورد مي كند ، آنها درگير نمي شوند. در روايت داريم كه هرچيزي زكاتي دارد و زكات عقل ، تحمل افراد جاهل است . در اين آيات ويژگي هاي بندگان خدا از تواضع و تحمل افكار افراد نادان شروع شده نه از نماز كه يك عبادت است . در ادامه خدا مي فرمايد : بندگي خدا بروز دارد و بروز آن به سجده و قيام در راه خدا است . خدا در اينجا بجاي كلمه ي نماز ، سجده را بكار برده است چون مهمترين بخش نماز سجده ي آن است . سجده اوج عبوديت است . اگر كسي واقعاً بنده ي خدا باشد در مقابل خدا سجده مي كند نه در مقابل فرعون و خدايان دروغين . ويژگي

ص: 11597

چهارم بندگان خدا اين است كه به ياد قيامت و جهنم هستند . بندگان خدا مرتب مي گويند كه خدايا جهنم را از ما دور كن. در دعاي جوشن كبير ما مي گوييم «الغوث الغوث خلصنا من النار يا رب » و مشابه همين دعاها در نماز شب و يا قنوت هم گفته مي شود . روزي يك غذاي داغي را مقابل امام صادق (ع) گذاشتند . ايشان شروع به اشك ريختن كردند و فرمودند :به ياد داغي جهنم افتادم . صفت ديگر بندگان خدا اين است كه اهل انفاق هستند ولي در انفاق خود متعدل بوده و اسراف نمي كنند . عبوديت نمي تواند يك طرفه باشد . يعني اينكه يك نفر عبد خوبي باشد ، نماز بخواند اما انفاق نكند . عبوديت در همه ي صحنه ها بايد ظهور پيدا كند . در نماز ، احسان ، انفاق ، روابط اجتماعي و همه چيز بايد عبوديت خود را نشان دهد . عبادالرحمن كساني هستند كه به ياد همسر و فرزندان خود هستند ،براي آنها دعا كرده و مي گويند: خدايا خانواده ي ما را نور چشم ما و پيشواي متقيان قرار بده . دوازده ويژگي در اين صفحه از قرآن ذكر شده كه ويژگي هاي مومنان را از همه ي جوانب عنوان كرده است . در آخر آيه مي فرمايد : اگر كسي بنده ي ما بود ما بهشت را به او وعده مي دهيم . اولين موردي كه به آن اشاره شد آيه ي بيست و يك سوره ي بقره بود . پيام اين آيه اين بود كه اي مردم عبد خدا

ص: 11598

باشيد . اگر عبد خدا باشيد آزاد ، آرام و شجاع هستيد ،در زندگي خود عزيز بوده و رشد مي كنيد . براي اينكه عبد خدا باشيم بايد به سوره ي فرقان مراجعه كرده و ويژگي هاي اين افراد را ببينيم . اگر همه ي اين مجموعه رعايت شود انشاء الله ما عبد خدا مي شويم . در روايت داريم كه امام كاظم (ع) از مقابل خانه اي عبور مي كردند كه از آن صداي موسيقي شنيده مي شد . از كنيزي كه مقابل آن خانه بود سوال كردند : اين خانه ي چه شخصي است ؟ آن كنيز اسم صاحب خانه را گفت . سپس پرسيدند : عبد است يا آزاد است ؟ كنيز فكر كرد كه منظور امام اين است كه برده است يا ارباب. در جواب امام گفت كه آزاد است . امام فرمودند : اگر عبد بود اين كارها را نمي كرد . وقتي اين عبارات را به بُشر كه صاحب خانه بود گفتند ، تكاني خورد . به دنبال امام كاظم (ع) رفت و تحول يافت. واقعاً اگر كسي عبد خدا باشد تقيد ديني دارد . اين تقيد مانع انحراف و سقوط براي فرد است . اگر تقيد در هر كاري نباشد عالم از هم پاشيده مي شود . تقيد يعني مديريت بر روي برنامه هاي زندگي انسان . اگر كسي عبد خدا باشد از همه چيز آزاد است. رسول خدا (ص) فرمودند كه در اين ماه شعبان من را با عبادت ياري كنيد . در صلوات شعبانيه هم به اين موضوع اشاره مي كنيم كه اين ماهي است كه

ص: 11599

در آن پيامبر تلاش زيادي در عبادت و روزه داشتند . در حديثي آمده كه منادي در اول ماه شعبان ندا مي دهد كه اي بندگان خدا ماه شعبان رسيده ، ماهي كه متعلق به پيامبر است، آن حضرت را در اين ماه ياري كنيد . انشاءالله ما ياوران خوبي براي پيامبر بوده و عبوديت واقعي، در زندگي ما تحقق پيدا كند.

91-04-03

توشبيتون چشات پاي پله هاي پلكت مچ مهتاب رو مي گيرم اون دمي كه گرگ و ميشه با يك گله ي شقايق پيش پاي تو مي ميرم ، من شب رو بخاطراتم وصله مي كنم مي دوزم من با هر رعد نگاهت گر مي گيرم و مي سوزم ،اگر روز رو خواسته باشي شب رو تا تهش مي نوشم مي زنم به آب و آتيش تا خود خورشيد مي جوشم، زخم خورشيدي تن با شب و شبنم مي بندم اگه مقتول تو باشم دم جون دادن مي خندم ،توشبيتون چشات پاي پله هاي پلكت مچ مهتاب رو مي گيرم اون دمي كه گرگ و ميشه با يك گله شقايق پيش پاي تو مي ميرم ،تو با اون نگاه ياغي قُرق سينه ي مايي فاتح قلعه ي رويا كي به فتح ما مي آيي . سوال – در مورد شخصيت امام حسين (ع) توضيحاتي بفرماييد. پاسخ – يكي از شخصيت برجسته ي امام حسين (ع) مردم داري و جود امام است .پيامبر فرمودند : حسين دو چيز را از من به ارث برده است يكي سخاوت و يكي شجاعت را.( در جامعه ي كبيره مي خوانيم كه روش ائمه احسان و جود است.)اگر قرار

ص: 11600

بود سخاوت تنديس بشود امام حسين(ع) مي شد. در زيارت اربعه داريم كه حسين جانش را داد تا مردم نجات پيدا كنند. شخصي نزد امام آمد و گفت كه من گرفتار هستم و امام به او گفت كه بنويس چقدر لازم داري و او نوشت كه پانصد دينار بدهكار هستم . امام هزار دينار به او داد. و گفت كه بقيه را به خرج زندگي ات بزن و مشكلاتت را حل كن .(اگر كسي بخواهد از ما صد تومان قرض بگيرد ما پنجاه تومان بيشتر نمي دهيم.) امام به او نصيحت كرد كه اگر گرفتار شدي به سراغ كساني برود كه متدين، جوانمرد و با اصل ونسب باشند. روي شمشير امام حسين (ع) حك شده بود :انسان بخيل ناپسند است، انسان حريص محروم است و انسان حسود مغموم است . يعني خدا از بخل بدش مي آيد و جواد است و از انسان بخيل خوشش نمي آيد، انسان حريص هرچه دارد باز احساس كمبود مي كند و انسان حسود هميشه احساس غم مي كند. يكي از ويژگي هاي امام تقدير از مردم بود. همسراني هستند كه پنجاه سال با هم زندگي مي كنند ولي يك بار از هم تشكر و قدرداني نمي كنند. در صحراي محشر خدا از عده اي مي پرسد كه شكر كرده ايد ؟ آنها مي گويند : بله ولي خدا مي فرمايد كه در پرونده ي اعمالتان اين شكر وجود ندارد. زيرا شما شكر واسطه ي نعمت را بجا نياورده ايد . خدا مي فرمايد كه شكر من و والدين تان را بجا بياوريد. زيرا والدين واسطه ي نعمت هستند و

ص: 11601

بايد از آنها هم تشكر بشود. وقتي حضرت خديجه از دنيا رفته بود باز هم پيامبر از او تقدير مي كرد. مسلم بن عقيل در كوفه شهيد شد و امام فرمود: ديگر زندگي بعد از مسلم به درد نمي خورد. بعد امام دختر مسلم را بر زانويش نشاند و دست بر سرش كشيد . در گودي قتلگاه امام وقتي مي خواست شهدا را صدا بزند اول مسلم را صدا زد و بعد قاسم و ... را يعني از او هم در كربلا تقدير كرد .در شب عاشورا امام به بستگان مسلم گفت كه شما برويد زيرا شهيدشدن مسلم براي شما كافي است .وقتي حبيب بن مظاهر شهيد شد امام به بالاي سر او آمد و فرمود : خدا به تو جزاي خير بدهد، توفاضل بودي و يك شب ختم قرآن مي كردي و مادرت تو را حُر ناميد . غلام سياه شهيد شد و امام در بالاي سر او فرمود : خدايا او را با ابرار محشور كن و او را سفيدروي بگردان . امام مي فرمايد :من خانه اي را دوست دارم كه رباب (همسر امام )در آن باشد. امام صادق مي فرمايد : بايد دوستي را ابراز كنيد و به فرد بگوييد. ويژگي ديگر امام حسين (ع) تواضع است. روايت داريم كسي كه تكبر بورزد خدا اورا به زمين مي زند و كسي كه تواضع كند خدا او را بالا مي برد . امام حسين (ع) در كنار فقرا مي نشست و غذا مي خورد و آنها تعجب مي كردند ،مي فرمود كه خدا از انسانهاي متكبر خوشش نمي آيد. بعد امام فقرا

ص: 11602

را به منزل شان دعوت كردند .آيا ما در ميهماني ها و عروسي ها فقرا را دعوت مي كنيم ؟ آيا با آنها به مسافرت مي رويم ؟ويژگي ديگر امام عفو و گذشت ايشان بود. وقتي حُر به امام گفت كه من اشتباه كردم، امام او را بخشيد و پذيرفت. عصام فردي از اهل شام و دست پرورده ي بني اميه بود .در مسجد مدينه به امام گفت كه تو پسر ابوطالب هستي ؟ امام فرمود: بله .بعد از روي حسادت به امام و پدرش فحش داد .امام چيزي نگفت و از مشكلات او پرسيد و رفتار كريمانه با او كرد كه عصام شرمنده شد. وقتي او داشت از پيش امام مي رفت گفت كه كسي محبوبتر از شما و پدرتان پيش من نيست يعني فردي كه با كينه آمده بود با محبت برگشت .ويژگي ديگر امام حسين (ع) عبادت است .درمورد امام داريم كه فراوان به نماز مي ايستاد و روزها را روزه مي گرفت . در شب عاشورا امام به حضرت ابوالفضل فرمود كه از دشمن يك شب مهلت بگير، بخاطر نماز، استغفار، دعا و قرائت قرآن .امام شب شهادت را يك شب عقب انداخت به خاطر اينها. وقتي پيامبر مبعوث شد شيطان ناله زد و به بچه هايش گفت كه ديگر كسي بت نمي پرستد و همه خدا پرست مي شوند. يكي از شياطين گفت كه آمال و آرزو را در آنها تقويت مي كنيم تا كارهاي خوب را به فردا بيندازند. شيطان او را بوسيد و گفت كه اين راه خوبي است. فردي در روز عاشورا نزد امام آمد و امام

ص: 11603

گفت كه تو انسان خوبي هستي بيا و ما را ياري كن .او گفت باشد بروم و بعد مي آيم ولي او رفت و ديگر نيامد. ما هر كار خوبي را بايد از همين الان شروع كنيم . خواندن يك صفحه قرآن در خانه خيلي خوب است .اباعبدالله مي فرمايد كه جدم فرمود : بعد از نماز چيزي بالاتر از شاد كردن قلب مومن نيست .امام حسين(ع) در خيابان ديد كه غلامي داشت نان مي خورد و تكه اي هم به سگش مي داد و مي گفت : خدايا من را نجات بده .امام ماجرا را از او پرسيد. او گفت كه ارباب من يهودي است و من مي خواهم كه خدا به من رحم كند و نجات پيدا كنم بخاطر همين به اين سگ رحم كردم. روايت داريم :رحم كنيد تا خدا به شما رحم كند. امام دويست دينار به ارباب آن غلام داد تا او را آزاد كند. ارباب وقتي ديد كه او امام حسين (ع) است ، غلام را بدون پول آزاد كرد و امام هم آن پول را به غلام داد. و ارباب هم باغي به او داد. ادخال سرور در دل مسلمان با لغو و بيهودگي فرق دارد .غم برداشتن از دل مومن با تمسخر و استهزا تفاوت دارد. سوال – سوره ي فاتحه الكتاب(حمد) و آيات ابتدايي سوره ي بقره را توضيح بفرماييد. پاسخ – سوره حمد مشتمل بر مجموعه معارف ديني ما است . مرحوم مجلسي مي فرمايد كه من هزاران بيمار را با اين سوره دوا كردم .داريم :كسي كه به ديدن بيمار مي رود هفت مرتبه

ص: 11604

سوره ي حمد را بخواند. آغاز اين سوره با چهار كلمه ي رحمت است .ربوبيت و الوهيت خدا با رحمانيت آميخته است. خدا مهربان است . اگر ما درست عمل كنيم لطف خدا شامل ما خواهد شد .امام سجاد(ع) در نماز آيه مالك يوم الدين را زياد تكرار مي كردند. سوال – در مورد اهميت قرآن توضيحاتي بفرماييد . پاسخ – ما مي خواهيم بحث بايدها و نبايدهاي قرآني را شروع كنيم . انتظار خدا در قرآن از ما چيست ؟ داريم كه قرآن را بخوانيد. در چهار جاي قرآن خدا در مورد تدبر صحبت مي كند: در سوره ي مومنون آيه 68 ،سوره ي نساء آيه 82 ،سوره ي محمد آيه 24 و سوره ي ص آيه 29 . تفسير با تدبر فرق مي كند: تفسير كار فكر است ولي تدبر كار دل است ، تفسير كار تخصصي است ولي تدبر براي همه است ،در تدبر مخاطب خودمان هستيم ولي تفسير مخاطب مردم هستند. تدبر يعني اينكه ما قرآن را بفهميم و به اندازه ي ظرفيتي كه داريم در زندگي مان آنرا پياده كنيم. ابو ايوب انصاري قرآن مي خواند : شما به نيكي نمي رسيد مگر از آن چيزي كه دوست داريد انفاق كنيد. او پيش خودش فكر كرد كه او باغي دارد كه آنرا خيلي دوست دارد .او نزد پيامبر آمد و آن باغ را انفاق كرد. يعني او در اين آيه تدبر كرد و به آن عمل كرد. مرحوم آقا شيخ عباس قمي سوره ي يس را مي خواند :اين همان جهنمي است كه به شما وعده داديم . او شروع

ص: 11605

به گريه كرد و نتوانست ادامه ي آيه را بخواند، اين يعني تدبر در قرآن. حديث داريم كه چهار چيز غريب واقعي است : قرآني كه در خانه اي باشد و خوانده نشود، قرآني كه در دست ظالم باشد يعني آنرا مي خواند ولي تدبرنمي كند ،مسجدي كه مردم در آن نماز نخوانند و فرد خوبي كه در ميان انسانهاي پست باشد. در قرآن داريم : ما قرآن را آسان كرديم كه همه بفهمند. پس چرا خيلي از مسلمانها با آن انس ندارند؟ خوب است كه آيات و روايات قرآن را در روي ديوارها بنويسند تا جلوي ديد همگان باشد. مقدمات فهم قرآن چند چيز است : معرفت قرآن . ما بايد اول كلام قرآن را بشناسيم ، تكريم قرآن يعني تعظيم كردن در قرآن و تدبر در آن ، تامل و تأني در قرآن و طهارت ظاهري و باطني . دلي كه از حسد خالي بشود قرآن را بهتر مي فهمد. قرآن بايد در زندگي دانشجوها ،اساتيد و طلبه ها پر رنگتر بشود.

91-02-13

ما شهيدان جنون بوديم از عهد قديم ، سنگ قبر ماست دريا نقش قبر ما نسيم . شهر ما آنسوي آبي هاست دور از دسترس ، شهر ابراهيم ادهم شهر لقمان حكيم. اندكي بالاتر از آبادي تسليم محض ، صاف مي آيي سر كوي صراط المستقيم . خاك آن عرشي است ، گلهايش زيارت نامه خوان ، سنگ فرش آسمانش بالهاي ياكريم . شهر ما آبادي عشق است اما راز عشق ، عشق يعني واژه هاي رمز قرآن كريم . عشق يعني قاف و لامي قل هو الله احد ، عشق

ص: 11606

يعني باي بسم الله الرحمان الرحيم. سوال – درخصوص اهميت و توجه به قرآن توضيح بفرماييد. پاسخ – حضرت امير (ع) در نهج البلاغه بارها به توصيف قرآن پرداخته اند و هيچكس نيز بهتر از ايشان نمي تواند قرآن را توصيف كند . بعد از شخص پيامبر (ص) و خود قرآن كريم ، حضرت امير (ع) به خوبي اين كار را انجام مي دهند . عليٌ مع القرآن و القرآن ٌ مع العلي . خود ايشان مي فرمايند كه من هرآيه اي كه نازل شده و در هر موقعيتي كه بوده حضور داشته ام و مي دانم هركدام از آيات به چه دليلي و در باره ي چه كساني نازل شده است . حضرت علي (ع) اعلم ترين صحابه نسبت به قرآن هستند . ايشان در نهج البلاغه خيلي دقيق به تفسير برخي از آيات پرداخته اند . حضرت امير (ع) در خطبه ي 198 نهج البلاغه 42 ويژگي براي قرآن ذكر كرده اند . بيشترين توصيف قرآن در همين خطبه ي نهج البلاغه است . مردمي كه در سراسر دنيا هستند بايد بدانند كه قرآن چيزي است كه در نهج البلاغه توصيف مي شود، نبايد قرآن را بد معرفي كرد . البته اكثر افرادي كه در ساير اديان هستند به قرآن احترام مي گذارند . ولي برخي افراد از روي عناد و كج فهمي ، برخي آياتي را كه در شرايط خاصي نازل شده از قرآن انتخاب مي كنند و با آن گزينشي برخورد مي كنند . در صورتي كه قرآن كلام خدا است . خدا مي فرمايد: قرآن براي شفاعت ، رحمت و

ص: 11607

نور است . اما اين افراد اين مطالب را ناديده گرفته و به سراغ برخي مطالب گزينشي مي روند . حضرت امير (ع) مي فرمايند: ويژگي هاي قرآن اين است ، نوري است كه هيچگاه خاموش نمي شود . فردي در ايام حج به نزد امام صادق (ع) آمد . ايشان فردي مسيحي بود كه مسلمان شده بود . حضرت از ايشان پرسيد تو به چه دليل مسلمان شده اي ؟ گفت : من آيه ي 52 سوره ي شوري را خواندم و به واسطه ي آن مسلمان شدم . در اين آيه مي فرمايد : اي پيامبر تو نمي دانستي قرآن چيست ومفاهيم و مطالب آن چه معنايي دارد . ما اين قرآن را به عنوان يك نور در اختيار تو قرار داديم كه به وسيله ي اين قرآن مردم هدايت شوند . اين فرد به امام صادق (ع) گفت كه من پيش خود فكر كردم پيامبر اكرم يك فرد معمولي بوده است . ايشان مضامين بلندي كه در اين سوره ها آمده را جايي نخوانده بوده. بنابراين اين فرد نمي توانسته از پيش خود اين حرف ها را زده باشد . پس اين حرف ها از جانب خدا است و پيامبر نيز فرستاده ي خدا است . اگر كسي عناد نداشته باشد با يك آيه هم مسلمان مي شود . اگر شما تاريخ را ببينيد متوجه مي شويد كه رسول خدا به مدت چهل سال تجارت و چوپاني كرده ودرس نخوانده بودند . اما يك دفعه كتابي را آوردند كه شامل مباحث علمي دقيقي است كه امروز كشف مي شود . به دانشمندي

ص: 11608

گفتند كه چرا مسلمان شدي ؟ گفت من به آن آيه ي قرآن برخوردم كه چهارده قرن پيش سخن از تفاوت سر انگشتان مي گويد . تفاوتي كه امروز دانشمندان به آن رسيده اند . همين مسئله من را مسلمان كرد. وقتي كه آن فرد مسيحي مسلمان نزد امام صادق (ع) آمد و گفت: من يك مادر دارم كه مسيحي است . طبيعتاً دين او با من متفاوت است . آيا از اين به بعد هم من به او احترام بگذارم و با او غذا بخورم يا خير؟ امام فرمودند : بيشتر او را تحويل بگير، چرا كه او مادر تو است . اين فرد وقتي به كوفه بازگشت احترام زيادي به مادر خود گذاشت . مادر از اين رفتار او تعجب كرد و پرسيد چه اتفاقي افتاده است ؟ او گفت : مادر من مسلمان شده ام و دين اسلام ديني است كه در كنار توحيد و بالوالدين احسانا را مطرح مي كند. مادر گفت : اين دين را به من عرضه كن تا من هم مسلمان شوم . رفتار اين تازه مسلمان ، مادر مسيحي را مسلمان كرد و پيام قرآن نيز خود اين جوان مسيحي را مسلمان كرد . حضرت امير (ع) مي فرمايند : اين كتاب نوري است كه خاموش نمي شود و چراغي است كه هميشه درخشان است . سپس مي فرمايند : قرآن دريايي است كه كسي تا به حال به قعر آن نرفته است . اگر شما دقت كنيد ابتداي سوره ي نازعات پنج سوگند گفته شده است . اگر شما به تفسير هايي كه از صدر اسلام

ص: 11609

تا به حال در خصوص اين آيات گفته شده نگاه كنيد، مي بينيد كه پنج تفسير در اين زمينه وجود دارد كه هريك نيز حرف جديدي زده اند . برخي مي گويند كه نازعات باد است ، فرشتگان هستند يا رزمندگان هستند . برخي نيز امروزه مي گويند اينها نفوس انساني است . ما نمي گوييم كداميك درست است . فقط مسئله اين است كه همانطور كه حضرت امير گفته اند دريايي است كه كسي به قعر آن نرفته است . بعد از انقلاب فقط سي يا چهل تفسير نوشته شده است . در گذشته مي گفتند كه تفسير الميزان بهترين تفسير است . يك زماني آقاي مكارم مي گفتند: موقعي كه مي خواستيم تفسير نمونه را بنويسيم به ما مي گفتند بعد از مجمع البيان شما ديگر مي خواهيد چكار كنيد . طبرسي در قرن هفتم مجمع البيان را نوشته اند . آقاي مكارم گفتند اتفاقاً من به اين افراد گفتم : زماني كه شيخ طبرسي هم مي خواست مجمع البيان را بنويسد ، به ايشان مي گفتند بعد از تفسير تبيان شيخ طوسي شما مي خواهيد چه چيزي بنويسيد . اما شيخ طبرسي اين تفسير را نوشت و همه ديدند كه بهتر از تبيان شد . آقاي مكارم تفسير نمونه را نوشتند و همه ديدند كه مطالب جديدي را عنوان كرده است . زمان تفسير نمونه هم الان گذشته و بايد بازنگري شده و حرف هاي جديدي گفته شود . الان حضرت آيت الله جوادي آملي در حال نوشتن تفسير تسليم هستند . اين تفسير بسيار كامل است. دو يا سه جلد از

ص: 11610

آن نوشته شده و هنوز در اوايل سوره ي بقره است . چطوراست كه ما مسلمانان يك چنين دريايي را داريم اما هنوز پا در آن نگذاشته ايم . قرآن كتاب هدايت بوده و گمراهي را از بين مي برد . حضرت امير (ع) مي فرمايند : اين كتاب راه روشني است كه هركه برود گمراهي ندارد . مطمئن باشيد كه در آن هدايت محض است . در روايت داريم كه امام حسين (ع) ايستاده بودند كه يك كسي به نام اسام از شهر شام نزد ايشان آمد . در شام معاويه با استفاده از تبليغات اهل بيت را بد معرفي كرده بود . مانند الان كه در كشورهاي مختلف آنقدر تبليغات ضد اسلام شده است كه حرف هاي ما را در مورد پيامبر (ص) باور نمي كنند . اسام مي گويد: آنقدر در شام تبليغات شده بود كه وقتي ديدم امام حسين (ع) از آن دور مي آيد نزد ايشان رفتم و هرچه از دهانم بيرون آمد به ايشان گفتم. بعد از اينكه همه ي حرف ها را زدم ، آقا يك نگاهي به من كردند و مطالبي را گفتند كه در آيات 199 تا 202 سوره ي آل عمران آمده است . ايشان فرمودند : ببخش ، آگاه كن . اگر جايي شيطان به سراغ تو آمد به خدا پناه ببر . يعني آقا جواب اسام را با آيات قرآن دادند . اسام مي گويد: وقتي كه آقا اين حرف ها را زدند من نگاهي به ايشان كردم و گفتم ببخشيد . سپس آقا آيه ي 99 سوره ي يوسف را خواندند .

ص: 11611

اين مطلب به اين مضمون بود كه من از تو گذشتم . امام حسين (ع) به گونه اي با اين فرد برخورد كردند كه با حرف هاي او آشوبي در مدينه برپا نشود . يك زماني يك نفر نزد من آمد و گفت: در قرآن خشونت وجود دارد . در قرآن گفته شده كه به زن و مرد زناكار شلاق بزنيد . دست سارق را قطع كنيد. به او گفتم: مانند اين است كه شما در كشور فقط به دادگستري و يا اداره ي پليس برويد و در مورد جريمه هاي نوشته شده براي هر خلاف ، صحبت كنيد . بگوييد اين چه قوه ي قضاييه و پليسي است كه مدام در مورد جريمه و زندان صحبت كرده است . اما در كشور وزارت ارشاد و ... هم وجود دارد . شما نبايد در قرآن فقط به سراغ احكام نوشته شده در مورد سارقان برويد . در قرآن 114 مرتبه بسم الله الرحمان الرحيم نوشته شده است . سپس حضرت علي (ع) مي فرمايند : قرآن كتابي است كه استدلالات آن هيچگاه كهنه نمي شود . الان بعد از هزار و چهارصد سال وقتي كه شما مي خواهيد براي توحيد و خدا دليل بياوريد مي توانيد از آيات قرآن استفاده كنيد . در قرآن استدلالاتي براي نبوت آورده شده است به اين مضمون : يس والقرآن الحكيم . انّك لمن المرسلين . اي پيامبر تو پيغمبر هستي چون قرآن حكيم داري . قرآن حكيم را كسي دارد كه از جانب خدا آمده است . والقرآن الحكيم استدلال براي نبوت است . يك مقدار انس ما

ص: 11612

با قرآن بايد بيشتر شود . قرآن در زندگي ما كار آمد شده و پياده شود . يك نفر در مسجد نزد حضرت محمد (ص) آمد و گفت : يا رسول الله به من قرآن ياد بده . آقا فرمودند كه من يك سوره به تو ياد مي دهم . بسم الله الرحمان الرحيم. اذا زلزلت الارض زلزالها و اخرجت الارض اثقالها . سپس تا جايي ادامه دادند كه فرمود : فمن يعمل مثقال ذرة خيراً يره و من يعمل مثقال ذرة شراً يره . آن فرد گفت: يا رسول الله اين آيه ي آخر را يك بار ديگر تكرار كنيد . آقا يك بار ديگر آن را خواندند . سپس آن فرد گفت: يا رسول الله آيا يك ذره كار زشت و يك ذره كار خوب منعكس مي شود ؟ آقا فرمودند : بله . آن فرد گفت همين مقدار بس است من به همين عمل مي كنم. وقتي آن فرد مي رفت ، پيامبر فرمود: او فقيه مي رود . سوال – نكته سنجي اين افراد از كجا ناشي مي شود ؟ چرا ما با خيلي از آيات برخورد مي كنيم اما مانند اين افراد فقيه نمي شويم ؟ پاسخ – دو مسئله وجود دارد . يكي اينكه خود اين افراد آمادگي داردند . ديگري اينكه خدا هم به آنها عنايت دارد تا ازاين طريق تحول پيدا كنند . بايد تلويزيون ما پر از نكات قرآني شود . الان قرآن در زندگي خواص ما هم كارآمد نيست . يك فردي كه دكتراي علوم قرآن هم دارد مقدار زيادي تفسير كار نكرده است .

ص: 11613

من توصيه مي كنم كه افراد نهج البلاغه را باز كنند و به خطبه ي 198 نگاه كنند و آن را بخوانند . در اين خطبه سپس حضرت مي فرمايند : اين قرآن شفا است . اما شفا و دارويي است كه درد جديدي را ايجاد نمي كند . برخي از داروها عوارض دارند . حضرت مي فرمايند : قرآن شفا است و شما نبايد از عوارض آن بترسيد . الان در بازار كتاب هاي زيادي در مورد قرآن درماني نوشته شده و اغلب نيز به بيماري هاي جسمي مي پردازند . البته ما منكر آن نمي شويم . مرحوم شهيد دستغيب در كتاب داستان هاي شگفت مي نويسند در شيراز يك آنفولانزايي همه گير شده بود كه تلفات زيادي داشت . آقايي به نام سيد محمود حميدي نزد امام جماعت شيراز مي رود و مي گويد من پولي براي دارو ندارم و مي ترسم كه بچه هايم به اين بيماري مبتلا شوند . امام جماعت فرمودند كه دست خود را روي شقيقه ي بچه هاي خود گذاشته و چند بار اين آيه را بخوان : و نُنزِل مِن القرآن ما هو شفاءٌ و رحمة للمومنين و لايزيد ظالمين اِلّا خسارا . ما اين مطالب را قبول داريم . اما تجربيات افراد متفاوت است . نبايد براي مردم توقع ايجاد كرد. آقاي مرحوم مجتهدي مي فرمودند كه هر مشكلي براي من پيش مي آيد هزار صلوات نذر نرجس خاتون مي كنم . نرجس خاتون مادر امام زمان است و مادر نيز هر چيزي به فرزند خود امر كند اجرا مي شود . اين تجربه ممكن

ص: 11614

است براي آقاي مجتهدي و ده ها نفر ديگر اتفاق بيفتد، ولي براي من مشكل گشا نباشد . بنابراين موارد ، باورها و مصاديق متفاوت است . اين نكته كه قرآن شفاء است ، منظور شفاي سردرد ، دل درد و غيره نيست . اين شفا در واقع مربوط به بيماري هاي دروني است . حضرت امير (ع) در جايي مي فرمايند : منظور از اين بيماري حرص ، ظلم و نفاق است . واقعاً اگر كسي به اين قرآن مراجعه كند و بدگمان باشد ، بايد اين صفت او بهبود پيدا كند . در قرآن مدام به خوش گماني توصيه شده و مي گويد كه بدگماني گناه بوده و نبايد به يكديگر سوء ظن داشته باشيد . اگر كسي كه مال حرام مي خورد قرآن را باز كند و ببيند كه مي فرمايد : در روز قيامت اين مال حرام در شكم شما آتش شده و به چهره ي شما مجسم مي شود . ديگر لقمه ي حرام نخواهد خورد . اگر كسي در زندگي خود اهل سخن چيني است . قرآن را باز كند و ببيند كه مي فرمايد: واي بر افرادي كه عيب جو و سخن چين هستند . شفا پيدا خواهد كرد . اين بيماري ها به مراتب خطرناك تر از بيماري هاي جسمي است . حضرت در ادامه مي فرمايند : اين قرآن حق است و هركسي آن را ياري كند ذليل نمي شود . شما با قرآن باشيد و ترس نداشته باشيد . خدا با شهادت شهيد بهشتي از ايشان دفاع كرد و همه فهميدند چيزهايي كه پشت سر

ص: 11615

شهيد بهشتي مي گفتند اشتباه بوده است . امام درخصوص ايشان فرمودند : آنقدر كه من از مظلوميت شهيد بهشتي ناراحت هستم ازشهادت ايشان ناراحت نيستم . يك كتابي به نام انديشه هاي شهيد مطهري چاپ شده است . زماني كه آقاي مطهري شروع به تفسير قرآن كردند هيچ مجله اي حاضر نبود آن مطالب را چاپ كند . شهيد مطهري موفق نشدند به طور كامل تفسير قرآن را بگويند . اما همين سوره هاي كوچكي كه گفته اند بسيار زيبا بوده و طراوت دارد . اگر كسي فقط قرآن را بخواند و از آن بگذرد مانند اين است كه فقط يك دستي بر روي آب استخر بكشد. بدون تفسير نمي توان تمام مطالب قرآن را برداشت كرد . الان تفسيرهايي از قرآن براي جوانان و نوجوانان چاپ شده است . حتي اگر كلاس هاي اخلاق دانشگاه و حوزه به همين سمت برود ، مردم با اين قرآن انس پيدا خواهند كرد . سوال – درخصوص آيات پاياني سوره ي مباركه ي نازعات توضيح بفرماييد. پاسخ – سوره ي نازعات از سوره هايي است كه در ارتباط با قيامت سخن مي گويد . در ابتداي اين سوره پنج قسم گفته شده است كه به نظر مي رسد منظور آن فرشتگان الهي باشند . قسم به فرشتگاني كه جان كافر را به سختي مي كشند . قسم به فرشتگاني كه جان مومن را با نشاط از بدن او خارج مي كنند . قسم به فرشتگاني كه براي انجام فرمان خدا سرعت مي گيرند . فرشتگاني كه در انجام امر الهي سبقت مي گيرند . فرشتگاني كه

ص: 11616

امور عالم را تدبير مي كنند . خدا در اينجا پنج قسم خورده و سپس مباحث معاد را مطرح كرده است . سوگند هاي خدا به اين خاطر است كه اهميت مطلب را مشخص كند . خيلي از افراد مي پرسند كه ما بهشت مي رويم يا جهنم ؟ قرآن مي فرمايد: هركس كه طغيان كند ( با خوردن مال حرام ، با گفتن دروغ و غيبت ، با نگاه به نامحرم ،با استماع موسيقي لهو و...) و به اين دنيا اهميت داده و به آخرت اهميت ندهد اهل جهنم است . به اين خاطر كه براي عالم ديگر كاري نكرده و همه ي وقت خود را صرف اين دنيا كرده است . هركس از عظمت خدا بترسد ( بگويد كه خدايا تو من را مي بيني و اعمال من ثبت مي شود ) و جلوي هواي نفس خود را بگيرد، بدرستي كه اهل بهشت است . بنابراين كسي كه طغيان كند وبه دنيا بچسبد به جهنم مي رود و كسي كه از عظمت خدا ترسيده و با نفس خود مخالفت كند به بهشت مي رود . آقاي رالف نويسنده ي كتاب سير تمدن در خصوص قرآن مي گويد : آموزشگاه عالي قرآن راه ترقي و پيشرفت هر فرد را از هر طبقه و هر مقام هموار ساخته ، به گونه اي كه حتي فرزند يك نفر برده هم مي تواند به مقامات عالي برسد . بنابراين قرآن براي ارتقاي افراد شرطي نگذاشته است . همه ي افراد مي توانند به قرآن مراجعه كنند . نويسنده در كتاب عذر تقصير به پيشگاه محمد و قرآن

ص: 11617

مي گويد : قرآن به اندازه اي از نقايص مبرا و منزه است كه نيازمند كوچك ترين تصحيح و اصلاح نيست . از اول تا آخر آن اگر خوانده شود ملالت نمي آورد . شهيد مطهري مي فرمايند : من از برخي از شعرها و كلمات عبرت آموز بعد از ده بار خواندن خسته شدم . اما قرآن را هزار بار هم كه بخوانم خسته نمي شوم . ما حداقل هفته اي هفتاد بار سوره ي حمد را مي خوانيم ولي تا به حال از آن احساس ملالت نكرده ايم . اين طراوت در قرآن كريم معجزه است .

1392

92-03-25

سوال – در مورد خطاب هاي قرآني( سوره حجرات آيه 12) توضيحاتي بفرماييد. پاسخ – در اين سوره پنج يا ايهاالذين امنوا و يك مورد يا ايهاالناس دارد. اين آيه 18 آيه است. از آيه يازدهم به بعد، سه مورد خطاب هاي قرآني داريم. در اين آيات خداوند ما را از شش گناه برحذر داشته است. انسان موجود اجتماعي است و بايد در جامعه زندگي كند. زندگي در جامعه اصطحكاكي پيش مي آورد مثل اختلافات كه باعث مي شود ناهنجاري هايي در جامعه و بين افراد پيش بيايد. اگر كسي تنها زندگي كند غيبت نمي كند ،دروغ نمي گويد و كسي را مسخره نمي كند. وقتي روابط اجتماعي گسترده تر بشود و دايره ي زندگي وسيع تر مي شود، دايره ي گناهان اجتماعي هم بيشتر مي شود. بخاطر همين در سوره حجرات روي شش گناه تاكيد كرده است و مي فرمايد كه آنها را كنار بگذاريد. خدا مي فرمايد: ياايها الذين امنوا لايسخر قوم ....اي كسانيكه

ص: 11618

ايمان آورده ايد مردهاي مومن همديگر را مسخره نكنند و زن ها مومن هم همديگر را مسخره نكنند. آقايي بنام ثابت بود كه گوش سنگيني داشت .ايشان وقتي وارد مسجد پيامبر مي شد حرف هاي پيامبر را نمي شنيد بخاطر همين ايشان هميشه در كنار منبر مي نشست. يك روز او دير آمد و جمعيت زيادي در مسجد بودند. وقتي او مي خواست از آخر جلسه به سمت پيامبر برود با سختي اين كار را انجام داد و جلسه را بهم مي ريخت . فردي به او گفت كه همينجا بنشين و با او عتاب كرد. ايشان جوابي نداد. ولي در آخر جلسه به او فحش داد و خانواده ي مادر او را مسخره كرد. آيه نازل شد :اي مومنان همديگر را مسخره نكنيد شايد كسي كه تو او را مسخره مي كني از تو بهتر باشد. يكي از اصحاب پيامبر به بلال گفت :اي پسر زن سياه چهره .پيامبر ناراحت شد و با غضب به او فرمود: چرا اين حرف را زدي ؟ بلال گفت: تو را بخشيدم. ولي آن مرد گفت :من صورتم را روي خاك مي گذارم و تو آنرا با پايت فشار بده. روزي پيامبر با سفيه ازدواج كرده بودند. ازدواج پيامبر براساس مصالحي بوده است. پيامبر 25 سال با خديجه زندگي كردند و بعد از آن با فردي بنام سفيه كه از يهوديان خيبر بود ازدواج كرد. ديگران او را مسخره مي كردند و مي گفتند :اي يهودي زاده ،درحاليكه او مسلمان شده بود. پيامبر به او گفت كه اگر تو را مسخره كردند به آنها بگو كه عموي من

ص: 11619

هارون، عمويم موسي و شوهرم رسول خداست. مسخره كردن حرام است. بعضي ها شوخي و مزاح مي كنند و نمي خواهند كسي را مسخره كنند. پيامبر فرمود :من اهل مزاح هستم ولي به قيمت آن دروغ نمي گويم. پس همديگر را دست نيندازيم. مثل تقليد كردن صداي ديگران يا جوك درست كردن براي افراد. بعضي ها اعلام مي كنند كه ما راضي نيستيم كه در مورد ما جوك درست كنند كه اين قطعا حرام است. يكي از زنان پيامبر قد كوتاهي داشت و فردي با اشاره قد او را مسخره كرد و پيامبر فرمود: اين كار جايز نيست. گاهي در برنامه كودك اشخاصي را مسخره مي كنند يا كاريكاتور كسي را مي كشند اين كار تمسخر نيست بلكه برجسته كردن كار است. اما يك وقت فردي عيب ذاتي دارد، اگر كسي اين عيب را بزرگ كند، اين مي شود مسخره كردن. گاهي مشكلات خانوادگي فردي را مسخره مي كنند كه اين مي شود تحقير. فردي از بني اميه بود و به پيامبر گفت كه من شما را دوست دارم .پيامبر فرمود كه تو اموي نيستي و هاشمي هستي. مثلا ممكن است كه فردي ازدواج مي كند و مشكلاتي در خانواده اش وجود دارد و همسر اين مشكلات را به رخ طرف مي كشد كه اين كار حرام است. خدا مي فرمايد: ولا تلمزو انفسكم يعني از خودتان (يكديگر) عيب جويي نكنيد. يعني بني آدم اعضاي يك پيكرند وقتي شما ديگران را مسخره مي كنيد يعني خودتان را مسخره مي كنيد. زيرا مومنان يك جسم واحد محسوب مي شود. عيب جويي هم كار بدي است. نويسنده

ص: 11620

اي گفته بود كه مردم مگس صفت، بوقلمون صفت و زنبور صفت هستند. مردم مگس صفت كساني هستند كه دنبال عيب ديگران هستند. بوقلمون صفت كساني هستند كه اهل نفاق و دورويي هستند. مردم زنبور صفت در زندگي مثل زنبورهستند. حضرت علي (ع) مي فرمايد: مثل زنبور عسل باشيد كه چيز خوب مي نوشد (شهد) مي نوشد و چيز خوب (عسل) تحويل مي دهد. زنبور صفت بودن خوب است يعني صفات مثبت زنبور خوب است نه نيش زدن زنبور. خدا مي فرمايد : ولا تنابزوا بالالقاب : لقب هاي زشت براي همديگر نگذاريد .پس از ايمان به خدا، نام فسق بسيار بد است. نامگذاري آدابي دارد. موضوع نامگذاري با موضوع شغل تطابق داشته باشد. يكي از مصاديق بد اسم گذاشتن اين است كه تناسبي بين فرد يا شغل و اسم نباشد. شاهان بني عباس هر كدام القابي دارند مثل معتصم بالله متوكل علي الله و ... يكي از آنها به قدرت رسيد و داشت فكر مي كرد كه چه لقبي براي خودش بگذارد و ظريفي گفت كه شما لقب نعوذبلله بگذاريد. مثلا وقتي داروخانه اي ساخته مي شود نام آنرا داروخانه ي پاستور يا اميركبير مي گذارند ،يعني براي هر مركز بايد نامي متناسب با آن مركز گذاشت.مثلا جالب نيست كه براي يك مغازه ي كله پزي نام ابوعلي سينا را بگذاريم. فيلم هايي ساخته شده است كه پيام هاي خوبي دارد ولي بخاطر گذاشتن نام بد روي آن فيلم ،تا مدتها قشري مورد تمسخر قرار مي گيرند. گاهي ما به محتوا كاري نداريم و اسم مي شود دستمايه .در مَثَل ها و داستان ها

ص: 11621

نبايد نام ائمه را در كارهاي غلط بكار ببريم .پس بايد به اسم گذاري توجه بشود. گاهي شعارهاي نادرست و غلط را روي لباس مي نويسند و ما ناآگاهانه آنرا مي پوشيم. پس ما نبايد لقب هاي زشت روي هم بگذاريم. در تاريخ اسلام فردي نابينا بود و معروف به اعمي بود يا فردي خرما فروش بوده و معروف به ميثم تماربود اين القاب اشكالي ندارد. يكي از كارهايي كه پيامبر در جامعه انجام داد، اين بود كه اسامي زشت را عوض كرد. مثلا اسم عبدالعُزي را تبديل به عبدالله كردند. پيامبر اسامي خوب را تشويق مي كرد. پس در اين آيه در مورد تمسخر ،عيب جويي و القاب زشت روي ديگران قرار دادن صحبت شده است. سوال – صفحه 359 قرآن كريم را توضيح بفرماييد. پاسخ – اين صفحه سوره ي فرقان( فارق بين حق و باطل) است كه يكي از اسامي قرآن است. اولين آيه مي فرمايد: پر بركت است ،زوال ناپذير است خدايي كه فرقان را بر بنده اش فرستاد. قرآن نذير است. هر وقت خداوند پيامبر را خيلي بالا مي برد به او عبد مي گويد. عبوديت يك مقام است. مردم با انذار بيشتر اثر مي پذيرند تا بشارت. سوال – در مورد ادامه ي خطاب هاي قرآني (سوره حجرات آيه يازدهم و دوازدهم) توضيحاتي بفرماييد. پاسخ – در اين آيه ها خداوند ما را از شش گناه اجتماعي باز داشته است. اين گناهان باعث مي شود كه روابط اجتماعي بهم بريزد، حس منفي را تحريك مي كند و باعث اقدام متقابل مي شود. مثل گناهان :تمسخر، عيب جويي ، اسم

ص: 11622

بد براي هم گذاشتن . خدا مي فرمايد: اي كساني كه ايمان آورده ايد، از بسياري از بدگماني ها پرهيز كنيد. بعضي از بدگماني ها گناه است.(يقين وقتي است كه ما صددرصد كاري را مي دانيم ،گمان يعني ما هشتاد درصد يقين داريم و شك يعني مطلبي را پنجاه،پنجاه مي دانيم) در حرم حضرت معصومه يكي ازعلماي نمار جماعت مي خواندند و منتظرمنبر رفتن نمي شدند و مي رفتند زيرا ناراحتي پا داشتند. يكي از روزها ايشان بعد از نماز پاي منبر من نشستند. ولي من متوجه نشدم .بعد به من زنگ زدند كه شما به ايشان بي احترامي كرديد زيرا ايشان نشسته بودند و شما با بي اعتنايي از كنار ايشان رد شديد. مردم گمان كردند كه من قصد بي احترامي داشتم و اين گمان غلط بود. من فردا از آن عالم معذرت خواهي كردم. البته ممكن است كه بعضي از گمان ها درست باشد ولي بخاطر بعضي گمان هاي بد، قرآن مي فرمايد كه از بسياري از گمان ها بپرهيز زيرا بيشتر گمانها بد است. پس ما بايد از سوءظن پرهيز كنيم. خدا مي فرمايد:و لاتجسسوا. تحسس با تجسس فرق دارد .حضرت يعقوب به فرزندانش گفت كه به دنبال يوسف بگرديد كه اين تحسس است و خوب است ولي تجسس يعني اينكه ما در زواياي پنهاني زندگي ديگران دنبال نكات منفي بگرديم. مثلا شما داريد با تلفن صحبت مي كنيد. اگر من صحبت هاي شما را ضبط كنم و روي اينترنيت بفرستم اين كار حرام است. حتي كنترل تلفن هاي ضروري هم يك راز است و كسي نبايد آنرا افشا كند. گاهي اول

ص: 11623

و آخر سخنراني ها را مي زنند و مطلبي را كه مي خواهند از آن بدست مي آورند يا سخنراني را بر عكس منعكس مي كنند، اين سرقت است و گناه بزرگي است. گاهي فردي مرتكب كار حرامي نمي شود ولي دركشور ما بعضي كارهاي غير حرام ،حرام محسوب مي شود. اگر اين كار غير حرام فرد را در اينترنت منتشر كنيد و باعث آبرور ريختن او بشود، اين كار حرام است. خدا مي فرمايد :غيبت همديگر را نكنيد. روايت داريم كه اگر غيبت كننده آمرزيده نشود اولين فردي است كه به جهنم مي رود و اگر آمرزيده بشود آخرين فردي است كه به بهشت مي رود. سوال – آخرين توصيه ي شما در آخرين جلسه برنامه سمت خدا چيست؟ پاسخ - يكسال است كه ما بحث تدبر در قرآن را مطرح كرده ايم. خدا در قرآن مي فرمايد: بگو اي پيامبر، من شما را به يك جمله نصيحت مي كنم، استواري كارهاي تان بر ياد خدا باشد . اگر در كارها رضاي خدا ملاك شد، انسان از تشويق ها،خوشحال و تنبيه ها ناراحت نمي شود.

92-03-11

حتي به خنده اي شده ميهمان مان كنيد زلفي نشان دهيد و پريشان مان كنيد، از ما مسافران قدم دور خودزدن سلمان شدن گذشت مسلمان مان كنيد، يك نور واحديد كه در چهارده افق تكرار مي شويد كه حيران مان كنيد. سوال – در مورد خطاب هاي قرآن( سوره محمد آيه هفتم) توضيحاتي بفرماييد. پاسخ – خدا در سوره محمد آيه 7 مي فرمايد: اي مومنان، اگر خدا را ياري كنيد خدا شما را ياري مي كند و به

ص: 11624

شما ثبات قدم مي دهد . خداوند به دو صورت ما را ياري مي كند: همه را ياري مي كند حتي اگر شما خدا را ياري نكنيد. مثلا بچه اي كه به دنيا مي آيد خدا به او بچه مي آموزد كه شيرمادرش را بمكند،چه فرزند مومن باشد چه فرزند كافر. خدا روزي همه ي جنبده ها را مي دهد. گاهي ياري خداوند ويژه است مثل دانش آموزان يك مدرسه كه همه در مدرسه درس مي خوانند و به همه تغذيه مي دهند ولي جايزه ي المپياد را به همه نمي دهند و به بعضي افراد خاص مي دهند. در اين آيه دو نكته وجود دارد :ياري كردن خدا بخاطر نياز نيست. ممكن است كه گاهي ما به كمك كسي احتياج داشته باشيم و بعد به او كمك كنيم، اين يك رابطه ي طرفيني است. در مورد خدا، ياري كردن به اين معنا نيست.در نهج البلاغه داريم: خدا از روي نياز طلب ياري نكرده است. و از روي نداري طلب قرض نكرده است. وقتي معلم به شاگردانش درس مي دهد مي گويد كه مرا با درس خواندن ياري كنيد. ياري كردن دانش آموز، به نفع خودش است. پس خدا به ياري كردن ما نياز ندارد. ما چطور مي توانيم خدا را ياري كنيم ؟مفسرين مي گويند :منظور ياري كردن دين خداست. در اين آيه داريم كه اگر شما خدا را ياري كرديد. دين اوامر و نواهي دارد. اگر شما درخواست هاي دين را اجابت كرديد يعني خدا را ياري كرده ايد. كسي كه در جنگ احزاب در كنار پيامبر جنگيد يعني دين خدا را ياري

ص: 11625

كرده است. اگر بخاطر خدا مي خواهند موسسه ي خيريه اي درست كنند و شما كمك مالي كرديد، اين ياري كردن دين خداست. نوشتن كتاب الغدير ،ياري كردن دين خداست. حضرت امير مي فرمايد: خداوند را به قلب، دست(عملي) و زبان ياري كنيد. در ادامه حضرت مي فرمايد: خدا قول داده است كه اگر تو مرا ياري كردي، من هم تو را ياري مي كنم. قلب يعني روح انسان .اگر ما قلب خودمان را به قساوت نزديك كنيم، كينه ، بدگماني و شهوت را به آن راه بدهيم ،اينها دور كردن قلب از خداست. اگر سعي كنيم كه قلب و روح مان را از بدي ها پاك كنيم اين مي شود ياري كردن خدا. پس ما بايد قلب را حرم خدا قرار بدهيم و آنرا از بدي ها پاك كنيم. روايت داريم كه قلب حرم خداست و غير خدا را در آن راه ندهيد. خدا مي فرمايد: من در زمين و زمان نمي گنجم ولي در قلب مومن مي گنجم زيرا قلب مومن خيلي بزرگ است. فردي كه در دلش حرص يا حسادت يا غضب است و با آن مبارزه مي كند، اين مي شود ياري كردن قلبي خدا. خداوند مي گويد كه بگذار من بر اين قلب حاكم بشوم. روزي پيامبر از كنار دو قبر عبور مي كردند و فرمودند :دارند صاحبان اين دو قبر راعذاب مي كنند زيرا يكي از آنها سخن چين بود و يكي لا ابالي بود يعني به طهارت و نجاست اهميت نمي داد. يكي از اصحاب گفت كه ما چگونه مي توانيم عذاب صاحب قبر را ببينيم؟ پيامبر فرمود:

ص: 11626

اگر نبود القائات شيطان به قلب شما ،آنچه را كه من مي ديدم و مي شنيدم شما هم مي ديديد و مي شنيديد. در احوالات شيخ عباس قمي داريم كه به وادي السلام نجف رفتم و شنيدم صداي نعره ي شتر مي آيد. ديدم دارند فردي را دفن مي كند و او نعره مي زند. هيچ كس صداي او را نمي شنيد ولي من مي شنيدم. اين در اثر پاكي قلب و درون است. جواني نزد پيامبر آمد و گفت: من ميل به زنا و شهوت حرام دارم .پيامبر براي او دعا كرد و فرمود: خدايا قلب او را پاكيزه كن. اگر ظرف شما آلوده باشد آب را هم آلوده مي كند. اگر شما بخواهيد در انبار، گندم نگه داريد بايد تمام سوراخ هاي انبار را ببنديد تا حيوانات موذي به آن را پيدا نكنند. ممكن است كه ما ثواب هاي زيادي جمع كنيم ولي بايد بتوانيم آنها را نگه داريم . زيرا ممكن است كه انبار ما سوراخ داشته باشد و حشرات موذي در آن راه پيدا كرده باشند. از مستحبات ماه رجب زيارت اولياء خداست. يكي از آداب زيارت غسل است كه در آن مي گوييم: خدايا قلب مرا پاك كن. در دعاي عاليةالمضامين داريم: خدايا قلب ما را از رجس و ناپاكي، پاك كن. ياري كردن خدا با دست (عمل)چند نوع است :فردي با قلم كتاب مي نويسد و خدا را ياري مي كند مثل علامه اميني، شهيد مطهري و... ، كمك مالي هم ياري كردن خداست. فردي كه مسجد مي سازد خدا را ياري مي كند، كمك به بندگان خداهم ياري

ص: 11627

كردن خداست زيرا وقتي شما دست بنده ي خدا را مي گيريد و به او كمك مي كنند مثل اين است كه خدا را ياري كرده ايد. در كار خير پيش قدم بودن هم مصداق ياري كردن خداست. ياري كردن خدا با زبان يعني اينكه ما دين خدا را با زبان ياري كنيم كه امروزه در جامعه ي ما خيلي كم است. ما بايد به افراد جامعه تذكر بدهيم. برنامه سمت خدا ياري كردن زباني خداست. مثلا بعضي ها نمي دانند كه طلا براي مردان حرام است ما بايد به آنها تذكر بدهيم. بعضي جوانان مسلمان گردنبند صليب به گردن مي اندازند. با اين كار هويت اسلامي آنها زير سوال مي رود، پس بايد به آنها تذكر داد. در برنامه هاي تلويزيوني ،در منبرها و در ميان اقوام بايد مسائل اسلامي گفته شود كه اين خودش مصداق ياري كردن زباني خداوند است. ما بايد مصاديق حلال را بگوييم و مصاديق حرام را ببنديم . مقام معظم رهبري فرمودند :اين انقلاب بدون نام امام خميني در هيچ جاي دنيا شناخته شده نيست. امام خميني انقلاب را با ياري كردن خدا بصورت زبان شروع كرد. نوار سخنراني و اعلاميه هاي امام به قم مي آمد و پخش مي شد. انقلاب با بيان و قلم امام شكل گرفت. شاه سينماي ركش آبادان را آتش زد كه آنرا به گردن انقلاب انداختند ولي امام بلافاصله اعلاميه اي دادند كه ما اين كار را انجام نداديم و ما با سينما مخالف نيستيم و اين كار شاه است. در مجلس يزيد لعنت الله عليه خطيبي از يزيد تعريف مي كرد و

ص: 11628

به امام حسين(ع) توهين مي كرد. امام سجاد(ع) بلند شد و به خطيب گفت: ساكت باش، تو داري خدا را به خاطر يزيد فدا مي كني. درمجلسي، ابن زياد قتل امام حسين(ع) را توجيه مي كرد و به امام حسين(ع) توهين مي كرد، عبدالله بن عفيف كه جانباز جنگ هاي زمان حضرت علي (ع)بود و دو چشمش را از دست داده بود فرياد زد: ابن زياد، تو دروغگو هستي و پدرت هم دروغگو بود. ابن زياد او را كشت. اين مي شود ياري كردن خدا با زبان. بعضي مي گويند كه اگر ما به كسي امر به معروف و نهي از منكر بكنيم به ما مي گويند :فضول. دين خدا هزينه اي دارد و بايد هزينه ي آنرا پرداخت. ميثم تمار و عمارياسر را هم كشتند. پس ما بايد قلب مان را پاك كنيم .داريم كه درخت پاكيزه ي خودش مفيد است و ميوه اش هم پاكيزه است. اعضاي بدن كارمند قلب هستند. دادن خمس ياري كردن خداست. حوزه بايد افرادي تربيت كند تا دين را تبليغ كنند. امام كاظم(ع) زماني كه در زندان بودند خمس را بخشيدند ولي وقتي امام رضا(ع) به امامت رسيدند فرمودند: خمس ياري دين ماست و ما آنرا نمي بخشيم. در دوران غيبت دين داران دين خدا را از طريق مسائل مالي ياري مي كنند. حضرت خديجه با مالش دين اسلام را ياري كرد. اگر ما در دنيا به مسلمانان فقير كمك كنيم يعني دين خدا را ياري كرده ايم. ياري كردن خدا با زبان يكي ديگر از مصاديق ياري كردن خداست .ما مي توانيم براي مسلمانان عراق و افغانستان

ص: 11629

دعا كنيم. ما مي توانيم سخنراني كنيم. و وظيفه ي ما گفتن است . ما بايد نسبت به گناه حساسيت داشته باشيم .مثلا بايد امر به معروف ونهي از منكر كنيم. اگر در جامعه مي بينيم كه دين لطمه مي خورد بايد تذكر بدهيم. سوال – صفحه 345 قرآن كريم را توضيح بفرماييد. پاسخ – خدا مي فرمايد: ما از هر كس به اندازه ي وسعش، تكليف مي خواهيم. وقتي كسي پول ندارد حج بر او واجب نمي شود. كسي كه نمي تواند ايستاده نماز بخواند مي تواند نشسته بخواند. كساني كه مال ندارند مي توانند با زبان شان خدا را ياري كنند يا قلب شان را تطهير كنند. فردي به پيامبر گفت كه من مي خواهم به بهشت بروم ،چكار كنم ؟ پيامبر فرمود : به فقرا كمك كن. او گفت:من ثروتي ندارم. پيامبر فرمود: مشك ها را آب كن و به درخانه هايي كه آب ندارند بده. او گفت :توان ندارم. پيامبر فرمود: با مردم مهربان باش. ما گاهي مي خواهيم از تكليف سرباز برنيم بخاطر همين مي گوييم: توان نداريم ولي هر كس به اندازه ي ظرفيتش مي تواند كار كند. ممكن است كه خانمي بگويد كه ما نمي توانيم خدا را با عمل يا قلم ياري كنيم ، اين درست است ولي يك خانم مي تواند با همسرش مهربان باشد و اين طوري خدا را ياري كند. مثلا شما مي توانيد جلوي طلاق در جامعه را بگيريد يا نماز اول وقت بخوانيد. بيشتر مردم در زيارات سعي مي كنند كه همه ي اعمال مستحبي را هم انجام بدهند ولي بيشتر مردم

ص: 11630

در نماز جماعت مسجد محل شان شركت نمي كنند. بعضي مواقع ما ثواب هاي نزديك خودمان را فراموش مي كنيم. سوال – خداوند چگونه ما را ياري مي كند؟ پاسخ – سوره آل عمران آيه 160 مي فرمايد: اگر خدا شما را ياري كرد هيچ كس نمي تواند شما را زمين بزند و اگر خدا شما را رها كرد چه كسي مي خواهد شما را ياري كند؟ بر خدا توكل كنيد. ياري كردن خدا در زندگي ما چند جور است. ياري كردن خدا اين طور نيست كه امام حسين(ع) در روز عاشورا دعا كند و يزيد از بين برود و حكومت به دست امام بيفتد. خدا چطور امام حسين را ياري كرد؟ ما بايد به آينده ي تاريخ نگاه كنيم. فردي به امام سجاد(ع) گفت :شما پيروز شديد يا يزيد؟ امام فرمود: الان در اذان نام جدم پيامبر را مي برند نه معاويه را . خدا به ما وعده اي داده است و ما بايد به آن ايمان داشته باشيم ولي چگونگي تحقق پيدا كردن آنرا نمي دانيم. ما خدا را ياري مي كنيم ولي نمي دانيم خدا چطور ما را ياري مي كند؟ فردي كور بود و به امام صادق(ع)گفت :دعا كنيد كه چشم من بينا بشود. امام فرمود :اگر بر نابينايي خودت صبر كني خدا در قيامت به تو اجر زيادي مي دهد. او گفت: من نمي خواهم بينا بشويم. پس ما حكمت كاري كه خدا مي كند نمي دانيم ولي به وعده ي خدا ايمان داريم. ياري كردن خدا در زندگي چند جور است :ياري كردن فيزيكي ،در جنگ بدر خداوند فرشته

ص: 11631

هايي فرستاد تا پيامبر را ياري كنند. ياري كردن ديگر گشايش در امور است. در جنگ احد مسلمانان شكست خوردند و بعد نگذاشتند كه مسلمانان به مكه بروند ولي بعد گشايش پيدا شد و مسلمانان مكه را فتح كردند. اصل اين است كه ما به ياري كردن خدا اعتقاد داشته باشيم. ما بايد رسم بندگي را بجا بياوريم خداوند خدايي خودش را مي داند. البته ما بايد درخواست هاي خودمان را بگوييم و خدا خودش ياري مي كند. خدا به پيامبر مي فرمايد: آيا ما تو را در كودكي كه يتيم بودي ياري نكرديم؟ حضرت موسي نزديك رود نيل بود كه فرعون به آنها رسيد. مردم به موسي اعتراض كردند ولي موسي كه به خدا ايمان داشت گفت :نترسيد. دريا شكافت و فرعونيان در دريا غرق شدند. موسي نمي دانست كه چنين اتفاقي مي افتد ولي به خدا اطمينان داشت. حضرت ابراهيم را در آتش انداختند ولي حضرت ابراهيم نمي دانست كه در آتش نمي سوزد. در خيلي از مواقع ما خواسته هايي از خدا داريم كه خدا آنرا به ما نمي دهد ولي بعداً يك خواسته ي بهتري به ما مي دهد. خدايا درظهور امام زمان(عج) تعجيل بفرما؛ به بركت امام زمان(عج) به عمر، اولاد و كشور ما بركت عنايت بفرما، ما را مديون خون شهدا و امام قرار نده و عاقبت ما را به خير بگردان.

92-03-04

زخمي ام التيام مي خواهم التيام از امام مي خواهم ،السلام عليك يا ساقي من عليك السلام مي خواهم، مستي ام را بيا و چندان كن جام مي پشت جام مي خواهم، گاهگاهي كمي جنون دارم من

ص: 11632

جنوني مدام مي خواهم، تا بگردم كمي به دور سرت طوف بيت الله الحرام مي خواهم، لحظه ي مرگ چشم در راهم از تو حسن ختام مي خواهم، در نجف سينه بي قرار از عشق گفت :لايمكن الفرار از عشق. سوال – در مورد فضايل اميرالمومنين توضيحاتي بفرماييد. پاسخ - ولادت حضرت اميرالمومنين و روز پدر را تبريك مي گوييم. براي بيان كردن فضايل اميرالمومنين بايد از قرآن و روايات گفت. امام علي (ع) يك شخصيت استثنايي است ، جامع الاضداد است يعني صفاتي در آن حضرت ديده مي شود كه در ظاهر با هم جور در نمي آيند. معمولا افرادي كه خيلي سياسي و حكومتي هستند كمتر احساسي هستند. امام علي(ع) همان طور كه حكومت مي كرد و در ميدان جنگ با شمشير مي جنگيد، اشك يتيم او را به درد مي آورد و بخاطر خوف خدا اشك مي ريخت. در طول تاريخ دوستان حضرت از روي ترس و دشمنانش از روي غرض، فضائل او را پوشاندند. در طول تاريخ سعي كردند حضرت را از تاريخ حذف كنند با سب كردن حضرت ،جعل حديث و ... ولي با اين وجود مسلمان ها و غيرمسلمان ها از فضيلت حضرت تعريف كرده اند. در زيارت غدير، بخشي عمده اي از فضائل حضرت از زبان حضرت هادي (ع) آورده شده است. اما هادي(ع) در مضامين بلند اين زيارت مي فرمايد :اي علي، تو كسي هستي كه خدا فضيلت هاي تو را گفته است. شبي كه جاي پيامبر خوابيدي آيه نازل شد :و من الناس من يشري نفسه وابتغاء مرضات الله، آن روزي كه در نماز انگشتر دادي

ص: 11633

آيه نازل شد: الذين يوتون الزكات و هم راكعون، آنروزي كه بعنوان ولي خدا در كنار پيامبر قرار گرفتي آيه نازل شد: اليوم اكملت دينكم. يا علي، تو مصداق نبأ عظيم و آيه اِن الله اشتري هستي .اين زيارت در مفاتيح نوشته شده است . روايات بي شماري از رسول خدا در مورد حضرت علي(ع) رسيده است. در حاليكه پيامبر فرمود :من تمام صفات تو را نمي گويم زيرا مي ترسم كه افرادي از امت تو را خدا بدانند. يكي از علماي اهل سنت (قرن 4) كتابي بنام فضائل علي بن ابيطالب دارد كه ترجمه شده است. يكي از علماي دمشق كتابي بنام تاريخ دمشق دارد كه سه جلد كتاب در مورد مناقب علي بن ابيطاب است. چند نفر از بزرگان اهل سنت بر نهج البلاغه شرح نوشته اند. در تاريخ بعضي ها طاقت عدل حضرت را نداشتند و به معاويه مي پيوستند ولي در دربار معاويه از علي تعريف مي كردند. نجاشي در ماه رمضان به منزل يكي از دوستانش دعوت شد كه در آنجا سفره ي شراب پهن بود. او وسوسه شد و شراب خورد. او را نزد اميرالمومنين آوردند و حضرت براي او صد ضربه شلاق نوشت.( هشتاد ضربه بخاطر خوردن شراب و بيست ضربه بخاطر ماه رمضان) بعد از شلاق خوردن آبروي او رفت و در شام به معاويه پيوست و به معاويه گفت :ازعدل علي به ظلم تو پناه آورده ام. معاويه قاتل حجر بن عدي است. و فردي رياست طلب بود و براي بدست آوردن دنيا هر كاري مي كرد. و راحت آدم مي كشت.ولي با اين وجود گاهي

ص: 11634

فضائل حضرت علي(ع) را مي گفت .فردي پيش معاويه آمد .معاويه پرسيد كه از كجا مي آيي؟ او گفت: از نزد بخيل ترين انسانها علي بن ابيطالب. معاويه گفت: ساكت باشد، اتاق كاه با اتاق طلا براي علي فرقي نمي كند. حضرت علي(ع) مي فرمايد: طلا ، نقره و خاك براي من يكي است. كتاب فروغ ولايت آيت الله سبحاني يك دوره تاريخ زندگاني حضرت امير را به رشته ي تحرير كشيده است. كتاب علي از گهواره تا گور مرحوم آيت الله قزويني (كه از علماي بزرگ قم است)هم درمورد فضايل علي است. در مجموعه هزار و يك فضيلت هم بخشي از فضائل حضرت آورده شده است . حضرت به يكي از استاندارهايش نوشت :من از شما توقع ندارم كه مثل من لباس بپوشيد و مثل من غذا بخوريد ولي من را با تقوا، تلاش ،محكم بودن و عفت تان ياري كنيد. رسول خدا فرمود: هر كس مي خواهد عزم نوح ،علم آدم، حلم ابراهيم و زهد عيسي را ببيند، به علي نگاه كند. حضرت ،امير نيكي هاست. ائمه مي گفتند كه علي از ما افضل است. حضرت شخصيتي است كه پيامبر در مورد او روايات زيادي گفته است. پيامبر با حضرت علي(ع) صحبت هاي زيادي داشته است. شيخ صدوق گفتگوهاي حضرت علي (ع)با پيامبر را جمع آوري كرده است. پيامبر به اميرالمومنين فرمود كه تو هفت ويژگي داري: ايمان تو از همه بالاتر است(حضرت علي(ع) فرمود كه اگر همه ي پرده هاي كنار برود در ايمان من تغييري ايجاد نمي شود . پس ما هم ايمان مان را قوي كنيم با خواندن قرآن، دعا

ص: 11635

، مطالعه وعبادت)، تو وفادارترين مردم هستي به عهد خدا (عهد خدا با ما اين است كه شيطان را عبادت نكنيم ، بنده ي خدا باشيم. ما هم بايد با عهدمان به خدا وفا كنيم)،در هر كاري امر خدا را پياده مي كني( درجنگ جمل ،حضرت محمد حنفيه را به جلو فرستاد تا آرايش جنگي دشمن را بهم بزند . او به جلو رفت ولي موفق نشد. حضرت شمشير را گرفت و خودش به قلب دشمن زد و فقط صداي الله اكبر شنيده مي شد. فردي گفت كه بالاخره آرايش نظامي لشكر بهم ريخت. وقتي حضرت برگشت ما دور حضرت حلقه زديم و امام فرمود: به خدا قسم ،فقط براي خدا به قلب دشمن زدم. بعد از كشتن خليفه ي سوم،حضرت علي(ع) به خلافت رسيد البته خلافت با امامت فرق مي كند. ابن عباس مي گويد كه من در مكه بودم وقتي از مكه به مدينه آمدم به من گفتند كه خليفه ي سوم كشته شده و مردم اميرالمومنين را به خلافت رساندند. وقتي به خانه ي حضرت رسيدم مغيره را ديدم كه از خانه حضرت بيرون مي آمد .او مخالف اهل بيت بود. خدمت آقا رفتم و آقا فرمود كه او به من گفت كه به حكومت شام و معاويه كاري نداشته باش ولي من قبول نكردم .ابن عباس گفت: اين فكر بدي نيست ولي حضرت كسي نبود كه بخاطر اينكه حكومت خودش محكم بشود حكومت ظالمي را بپذيرد. در حنگ جمل فردي به امام گفت كه توحيد يعني چه ؟ ابن عباس گفت كه الان جاي اين سوال نيست. امام فرمود :سوالي كه

ص: 11636

اين فرد مي كند همان چيزي است كه ما داريم براي آن مي جنگيم (تا آنها موحد بشوند.) پس بايد جواب سوال او را بدهيم. امام حتي در جنگ هم نگاهش به آسمان بود تا نماز اول وقت را از دست ندهد. ما هم بايد كارها را بخاطر خدا انجام بدهيم. خدا سبقت الله است و ماندني است.)، در تقسيم اهل عدالت هستي.( حضرت داشت بيت المال را تقسيم مي كرد كه خواهرش آمد. حضرت مبلغ سي درهم به او داد. همان موقع خانم ديگري آمد و حضرت سي درهم به آن خانم فارس داد. خواهر امام اعتراض كرد و گفت كه من هم خواهر خليفه و هم عرب هستم. حضرت فرمود: اين دو ويژگي كه مي گويي در قرآن نوشته نشده است، ان اكرمك عندالله اتقيكم. الان از سراسر دنيا براي يادگيري مسائل ديني به ايران مي آيند. بخشي از آنها به دانشگاه ها مثل دانشگاه بين المللي امام خميني مي آيند و درس مي خوانند. بخشي از آنها در حوزه ي علميه قم تحصيل مي كنند و بخشي از آنها هم بصورت كوتاه مدت مي آيند. يعني گروهي بزرگي براي مدت يك ماه به قم مي آيند تا با حضرت علي(ع) و معارف آشنا بشوند و برگردند. بعضي مواقع تعامل مردم با آنها خوب نيست. مثلا طرف چهره اش سياه يا سرخ است. اگر فرزند شما فرزند آنها را در مدرسه اذيت كنند آنها هيچ وقت يادشان نمي رود و هميشه از شيعه خوش شان نمي آيد. بعضي از اين افراد وقتي به كشورهايشان بر مي گردند در دانشگاه تدريس مي كنند يا

ص: 11637

مراكز تحقيقي مي زنند. و اهل بيت را براي مردم تعريف مي كنند. اين كار مهمي است. مردم بايد آنها را بيشتر تحويل بگيرند زيرا آنها ميهمان هستند. مخصوصا كساني كه ازنظر چهره با ما تفاوت دارند. اميرالمومنين دنباله رو پيامبر بود. پيامبر در فتح مكه به بلال گفت كه اذان بگو و عده اي اعتراض كردند و آيه نازل شد كه همانا بهترين شما نزد خدا باتقواترين شماست . سوال – صفحه 338 قرآن كريم را توضيح بفرماييد. پاسخ – در اين صفحه داريم :اي كساني كه ايمان آورده ايد و عمل صالح انجام مي دهيد( ايمان و عمل صالح باهم هستند )خدا شما را مي آمرزد و به شما روزي پر ارزش مي دهد. سوال – در مورد ويژگي حضرت علي(ع) از زبان پيامبر توضيحاتي بفرماييد. پاسخ – پيامبر به حضرت علي(ع) فرمود كه هفت ويژگي در تو وجود دارد: اولين كسي هستي كه ايمان آورده اي ،وفادارترين مردم به عهد خدا هستي، استوارترين به امر خدا و با عدالت ترين مردم هستي. در ادامه پيامبر مي فرمايد: بصيرترين مردم در قضاوت هستي .در قديم قضاوت كردن خيلي سخت تر از الان بود. مثلا فردي يك فرزند شش ماهه بدنيا آورده بود و طرف مي گفت كه اين فرزند من نيست. حضرت با استناد به دو آيه ي قرآن( كه مي فرمايد :دوره ي حمل و شيردادن سي ماه است و بچه ها را تا دو سال شير بدهيد، فاصله ي بين سي و بيست و چهارماه مي شود شش ماه . پس از نظر قرآن اقل حمل شش ماه است.) او را

ص: 11638

راضي كرد. بسياري از خلفاء در مورد قضاوت ها به حضرت مراجعه مي كردند. و حضرت را ملاك قرار مي دادند. حضرت احاطه ي زيادي بر روي قضاوت ها داشتند. حضرت در ادامه مي فرمايد: عادل ترين مردم نسبت به مردم هستي .عدالت حضرت به اين صورت بود كه مي فرمود: فرزندم با بقيه ي مردم براي من فرقي نمي كند. روزي يكي از فرزندان حضرت از بيت المال ( با اجازه )مقداري عسل گرفته بود. حضرت ناراحت شد و گفت كه اگر اين كار با اذن نبود، تو را مجازات مي كردم . حضرت بلافاصله پول دادند و عسل را ازبيت المال خريدند. وقتي عقيل برادر حضرت در مضيقه ي مالي بود و از بيت المال درخواست پول بيشتري داشت حضرت در مقابل او ايستاد. حضرت حتي در مقابل دشمن هم عدالت داشت. درجنگ صفين ،وقتي به ميدان جنگ رسيدند سپاه معاويه آب را بسته بودند. حضرت خطبه اي خواند و گفت كه بايد آب را آزاد كنيد ،با شمشيرها خون راه بيندازيد و با سپاه بجنگيد . بالاخره آب را محاصره كردند. يكي از افراد سپاه گفت كه ما هم مقابله به مثل كنيم و آب را بر آنها ببنديم ولي حضرت قبول نكردند و به سپاه معاويه پيغام دادند كه اگر آب مي خواهيد برداريد و نترسيد . كانديداهاي رياست جمهوري بايد عدالت را با عمل در جامعه پياده كنند و وعده هايي به مردم ندهند كه براي راي آوردن باشد ،به مردم راست بگوييد تا مردم خودشان انتخاب كنند. در ادامه حضرت فرمود :مقرب ترين افراد نزد خدا هستي. روزي حضرت

ص: 11639

از پيامبر خواست كه برايش دعا كنند ،پيامبر فرمود: خدايا به حق علي،علي را بيامرز. بعد از رسول خدا، كسي بالاتر ازعلي نيست. او شخصيتي است كه دشمنانش زبان به مدح و ستايش او بگشودند. آيت الله مكارم هم شرحي بر نهج البلاغه نوشته اند. انشاءالله خداوند در ظهور امام عصر تعجيل بفرمايد و همه ي ما را از پيروان خوب ثقلين مقرب بگرداند.

92-02-28

سوال – من مادر سه فرزند هستم كه مشكل بزرگي دارم كه تنها خدا از آن آگاه است. اين مشكل من كسي را اذيت نمي كند و ضرري به كسي نمي رساند اما خودم خيلي عذاب مي كشم. و آن مشكل حسادتي است كه در وجود من است. من اصلا چشم ندارم كه كسي پيشرفتي بكند يا از من سرتر باشد.حتي شوهرم نمي داند كه من حسودم زيرا اصلا حسادتم را بروز نمي دهم ولي خودم خيلي عذاب مي كشم. آيا من بخاطر حسادت پنهانم گناه كار هستم؟ آيا راه درماني براي مشكل من وجود دارد؟ پاسخ – وقتي ما كلمه ي خود را بكار مي بريم كنايه از نَفس و حقيقت وجودي ماست .همه ي ما خودي داريم بخاطر همين مي گوييم :خودم بيست سال پيش اين كار را كردم. اين خود ثابت است. در مورد خود دو تعبير مثبت و منفي وجود دارد :خود محوري، خود بزرگ بيني و خودبرتر بيني اينها منفي و مذموم است. خودشناسي ،خوديابي و خودسازي اينها مثبت است . حوزه ي اخلاق در سه رابطه تعريف مي شود. رابطه ما با خدا: ما در مورد خدا وظيفه اي داريم .مثل وظيفه ي شكر ،اطاعت

ص: 11640

و ادب داشتن . رابطه ي انسان با خود: انسان با خودش رابطه اي دارد. بنابراين توصيه شده است كه انسان به خودش لطمه اي نزند؛ تقوا داشته باشد و لقمه ي حرام نخورد. قرآن در سوره ي حشر مي فرمايد :مردم خدا را فراموش نكنيد كه منجر به خودفراموشي مي شود. پس خود فراموشي حرام است. خودكشي حرام است زيرا ما امانتدار جسم هستيم و بايد از آن خوب مواظبت كنيم. ائمه كساني را كه به خودشان نمي رسيدند مذمت مي كردند. حضرت امير مي فرمايد: انسان بايد ساعاتي را براي عبادت ، ساعاتي را براي كار و ساعاتي را براي لذات نفس در نظر بگيرد. رابطه ما با مردم: انسان با اطرافيان در ارتباط است. ما در مورد خانواده مان وظايفي داريم كه مي شود اخلاق خانوادگي .ما بعنوان يك شهروند وظيفه اي داريم كه به آن اخلاق اجتماعي مي گويند. مدير اداره وظيفه اي دارد كه مي شود اخلاق مديريتي . بيشتر مشكلات اخلاقي در مورد رابطه با ديگران است. انسان به خودش حسادت و كينه نمي ورزد؛ به خودش دروغ نمي گويد و به خودش تهمت نمي زد. پس بيشتر گناهان در حوزه ي اخلاق در رابطه با ديگران است. در ظلم بايد فردي باشد كه ما به او ظلم كنيم. البته عُجب فردي است و به خود باليدن است. اما بيشتر مباحث اخلاقي در رابطه با مردم است. وقتي پيامبر مبعوث شد مسحيان و يهوديان مي دانستند كه او پيامبر آخر است ولي آنها حسادت ورزيدند و گفتند كه چرا حضرت موسي و عيسي حذف بشوند. در آيه 139 سوره

ص: 11641

بقره مي فرمايد: بسياري از اهل كتاب دوست دارند كه شما مسلمانان مرتد بشويد، آنها حسادت مي ورزند .ارتداد در اسلام، گناه بزرگي است زيرا باعث مي شود كه ديگران به انحراف كشيده بشوند و مردم مي گويند كه اگر دين اسلام خوب بود مسلمانان، كافر نمي شدند. در سوره نساء آيه 54 داريم: ( وقتي اهل كتاب مي ديدند كه مسلمانان دارند پيروز مي شوند) وقتي خدا به شما فضلي داده است، اهل كتاب حسادت مي ورزند. در تاريخ داستان از حرص،تكبر و حسادت شروع شد. روايت داريم :ريشه ي همه ي گناهان سه چيز است: تكبر، حرص و حسادت. شيطان تكبر ورزيد و از بهشت رانده شد، حضرت آدم حرص ورزيد ،ترك اولي كرد و از بهشت بيرون رانده شد و قابيل به هابيل حسادت كرد و او را كشت. پس اولين قتل در تاريخ بخاطر حسادت بوده است. برادران يوسف بخاطر حسادت يوسف را در چاه انداختند. بعضي از صفات رذيله در درون ما ريشه دارد ولي بروز داده نمي شود، اگر بروز داده نشود گناه محسوب نمي شود. اگر نسبت به كسي كينه يا حسات يا سوءظن داشتيم ولي رفتاري از خودمان بروز نداديم ، اين گناه محسوب نمي شود. حسد پنهان اين خانم گناه نيست ولي بيماري است زيرا به ايشان لطمه مي زند و ايشان را آزار مي دهد. روايت داريم : سلامت بدن از كمي حسادت است .همه ي انسان ها كمي حسادت در درون شان دارند. حضرت امير مي فرمايد :اي حسد، تو چه صفتي هستي ،قبل از اينكه به شخصي كه به او حسادت مي ورزند

ص: 11642

لطمه بزني به خود فرد حسود لطمه مي زني . برادران يوسف بيشتر از يوسف رنج بردند. از حضرت امير در غررالحكم داريم كه حسود هرگز نياسود. روايت داريم كه حسد نيكي ها را مي خورد همانطور كه آتش هيزم را مي خورد. وقتي انسان حسود است نمي تواند در كارهاي خوب شركت كند، نمي تواند در نماز حضور قلب داشته باشد، در واقع حسد سد راه خير مي شود. راه مبازره با حسد اين است كه انسان به آثار آن فكر كند. در ضمن سعي بشود كه اين حسد پنهاني آشكار نشود و كم كم با آن حسد پنهاني هم مبارزه شود. فيض كاشاني دارد كه راه مبارزه با حسد روي آوردن با كار متضاد آن است .يعني مثلا كسي كه بخيل است علي رغم ميل خودش بايد جود داشته باشد. يعني فرد بخيل بايد انفاق كند. اين خانم بايد به همه تبريك بگويد و اظهار خوشحالي و خيرخواهي كند. روايت داريم كه غضب را با حلم مقابله كنيد. اگر شما عصباني هستيد به خودتان بقبولانيد كه عصباني نيستيد. كتاب شعله هاي سرد حسد بطور تخصصي در مورد حسد صحبت كرده است. كتاب اخلاق در قرآن نوشته آيت الله مكارم در سه جلد است و كتاب خوبي است. حسد دروني، سد راه رشد ما مي شود. فرد بايد خيلي خودساخته باشد كه ببيند رقيبش راي بياورد و خوشحال بشود. ولي اين فرد بايد بصورت ظاهري هم كه شده به رقيبش تبريك بگويد. سوال – دختري 21 ساله هستم و مدتي است كه ازدواج كرده ام. من از دوران مجردي ام اهل مجالس روضه بوده

ص: 11643

ام اما از زماني كه ازدواج كرده ام ديگر حال دعا و توسل ندارم و بسياري از اوقات با اينكه با شور و شوق در اين مجالس شركت مي كنم ولي يك قطره اشك هم از چشمم جاري نمي شود. مي ترسم دچار قساوت قلب شده باشم .آيا اين طور است ؟عوامل ايجاد قساوت قلب چيست ؟ پاسخ – كتاب قلب سليم نوشته ي آيت الله دستغيب، در مورد اين موضوع است .در قرآن در مورد بيماري هاي قلب صحبت شده است. قرآن مي فرمايد كه گاهي قلب زنگار مي گيرد و گاهي بالاتر از آن انحراف پيدا مي كند. ربنا لا تزقلوبنا بعد اذهديتنا. يك مرحله ي آن مرحله ي قساوت قلب است. مرحله ي آخر كوري و مرگ قلب است. عبدالملك بن مروان در گوشه اي از مسجدالحرام نشسته بود و طواف نمي كرد و مي گفت كه كه از نماز و طواف بدم مي آيد. و از گناه خوشم مي آيد. فردي را آوردند كه او را نصيحت كند. او گفت كه اي مروان، تو به مرگ قلب رسيده اي. قساوت يعني اينكه انسان هيچ رقتي نداشته باشد يعني اگر جلوي او آدم بكشند از خودش هيچ احساساتي نشان ندهد. اين خانم قساوت قلب ندارد. البته داريم كه يكي از علائم قساوت قلب خشكي چشم است. اگر زماني ما حال عبادت نداريم ممكن است كه اين حالت مدت كوتاهي باشد. راه كار آن اين است كه ما به خودمان تلقين نكنيم كه قساوت قلب داريم زيرا تلقين موثر است. راه كارهاي زدودن قساوت قلب در روايات آمده است: به قبرستان و تشييع

ص: 11644

جنازه برويم، خواندن قرآن، كمك كردن به يتيم ها. پيامبر فرمود: گاهي قلب هاي زنگ مي زند، با تلاوت قرآن و شنيدن موعظه ،زنگ هاي قلب را از بين ببريد. موعظه نفس را صيقلي مي دهد . علت قساوت قلب همنشين شدن با گناهكاران، لقمه ي حرام، غفلت و روزمرگي است. ما الان داريم به انتخابات رياست جمهوري نزديك مي شويم. سعي كنيد بخاطر دنياي ديگران آخرت خودتان را به خطر نيندازيد. بعضي ها مي گويند كه ما قبلا رأي داديم و اشتباه كرديم. شما بايد به تكليف تان عمل كنيد و يك راي بدهيد. شما نگوييد كه ما راي نمي دهيم، شما تحقيق كنيد و راي بدهيد ولي غيبت نكنيد و تهمت هم نزنيد . انسان براي دوري از روزمرگي و شارژ كردن خودش مي تواند به زيارت برود. سوال – صفحه 331 قرآن كريم را توضيح بفرماييد. پاسخ – در اين صفحه داريم: خدا از سخنان آشكار و حرف هايي را كه مي زنيد و آنرا مخفي مي كنيد، خبر دارد. يعني هيچ چيزي بر خدا پوشيده نيست. ممكن است كه كسي نفهمد كه به او تهمت زده ايم ولي خدا مي داند .بدانيد كه برزخ نزديك است و اينها آشكار مي شود. بدانيد كه خدا بر اعمال ما ناظر است .پس هر چيزي را ننويسيم و هر چيزي را نشنويم. سوال –من دانش آموز سوم راهنمايي هستم و به برنامه هاي معارف ديني علاقمند هستم و موفق به حفظ چند جزء قرآن شده ام. مشكلي كه دارم اين است كه بعضي وقت ها وقتي در مدرسه امام جماعت نمي آيد؛ مربيان از

ص: 11645

من مي خواهند كه امام جماعت بچه ها بشوم. من هميشه احساس مي كنم كه اين كار من ربوي ريا مي دهد همچنين وقتي بخاطر خواند قرآن مورد تشويق بچه ها قرار مي گيرم ،اين حس به من دست مي دهد. گاهي فكر مي كنم بهتر است كه حفظ قرآن را كنار بگذارم تا دچار ريا نشوم. در حديثي خوانده ام كه اگر كاري براي خوشايند ديگران باشد از طرف خدا پذيرفته نمي شود و اثر ريا در عمل مثل راه رفتن مورچه در شب بر روي سنگ سياه است ،راهنمايي بفرماييد. پاسخ – روايت داريم كه كاري را براي ريا انجام ندهيد. و از طرفي بخاطر شرم و حيا آن كار را ترك نكنيد. شيطان دقيق است و با هر كس با حربه اي وارد مي شود. شيطان از اين راه وارد شده است و مي خواهد جلوي حفظ قرآن اين جوان را بگيرد. خيلي از كارهايي كه ما انجام مي دهيم، مورد تشويق ديگران قرار مي گيريم و خوش مان هم مي آيد، ريا نيست. ريا با قصد است. يعني من قرآن مي خوانم براي اينكه آقاي فلاني خوشش بيايد نه خدا. حالا اگر ما قرآن را خوانديم و مردم خوششان آمد و ما را تشويق كردند، اين ريا نيست. فردي نزد امام باقر(ع) آمد و گفت :من كاري انجام مي دهم، وقتي مردم مرا تشويق مي كنند من خوشم مي آيد ،آيا اين ريا است ؟فرمود :هيچ عالمي در اين دنيا نيست كه وقتي از او تعريف مي كنند خوشش نيايد. اگر عده اي فردي را بخاطرحجابش تشويق كند،اين ريا نيست. داشتن

ص: 11646

حجاب در دانشگاه تبليغ حجاب است نه ريا. بعضي مي گويند كه اگر ما صف اول جماعت بايستيم مي گويند كه او خيلي حزب اللهي است، اين اشكالي ندارد. در روايت داريم كه كاري بكنيد كه مردم از شما تعريف كنند. ريا اين است كه كسي كاري را با قصد و فقط بخاطر مردم انجام بدهند. اگر من سخنراني خوبي انجام دادم و لذت بردم و مردم هم مرا تشويق مي كنند، اين ريا نيست. روايت داريم كه اگر از مخلوق تشكر نكنيد از خدا تشكر نكرده ايد. در روايت داريم :خطاي عاقل را مستقيم به او نگوييد بلكه با كنايه به او بگوييد. ما استادي داشتيم كه وقتي روايتي را اشتباه مي خوانديم، درجلسه ي ديگر آن روايت را درست مي خواند و ما متوجه اشتباه مان مي شديم ولي به ما نمي گفت كه آنرا اشتباه خوانده ايد. پس ريا بد است و در قيامت ريا كار را كافر ،زيانكار و نيرنگ باز صدا مي زنند. اگر شما امام جماعت بچه ها مي شويد اين ريا نيست با اينكه احساس به شما دست مي دهد. وقتي شما قرآن مي خوانيد و شما را تشويق مي كنند اين ريا نيست. اگر كار براي خدا باشد تشويق مردم و خوش آمدن شما ريا نيست. مثلا ما نبايد خجالت بكشيم و در خوابگاه نماز شب نخوانيم. امام خميني در هوايپما نماز شب را ترك نكرد. امام باقر(ع) وارد مسجد الحرام شد و تا چشمش به كعبه افتاد بلند گريه كرد. فردي به امام گفت كه مردم دارند شما را نگاه مي كنند. امام فرمود :انشاء الله،

ص: 11647

خدا مرا نگاه كند. من بخاطر مردم كارم را ترك نمي كنم. فردي به امام صادق(ع) فرمود كه من مراسم روضه مي گيرند و مرا مسخره مي كنند. امام فرمود تو با ما باش و مرم را رها كن. اگر كسي بخواهد به همه بفهماند كه نماز شب خوانده است، اين ريا است سوال – درمورد آدبا و فضيلت ماه رجب توضيحاتي بفرماييد. پاسخ- اين ماه مستحبات زيادي دارد. امام سجاد(ع) سر به سجده مي گذاشتند و اين دعا را مي خواندند: عظم ذنب من عبدك فليحصن عفو من عندك (خدايا گناه من بزرگ است ولي عفو تو نيكوست) در اين ماه هر شب نماز دو ركعتي دارد :در هر ركعت يك مربته حمد ،سه مرتبه قل ياايها الكافرون و يك مرتبه توحيد دارد. به ذكر لااله الاالله ،استغفار، خواندن سوره توحيد و ذكر صلوات هم تاكيد شده است .تا مي توانيد ثواب ها را جمع كنيد بشرط اينكه ثواب دان ما سوراخ نباشد يعني مواظب تهمت، دروغ وغيبت باشيم. انشاءالله به فيوضات ماه رجب برسيم. خدايا ظهور آقا را نزديك بفرما، خدايا به حق امام زمان(عج) به عمر ،زندگي و كشور ما بركت عنايت بفرما.

92-02-21

سوال – در مورد اعمال ماه رجب و اهميت آن توضيحاتي بفرماييد. پاسخ – گاهي خداوند در زندگي براي ما، فرصت هاي ويژه براي بازگشت مي گذارد مثلا بعضي مغازه ها در زمان هايي جنس هايشان را تخفيف مي دهند. خداوند در بعضي از مناسبت ها به بهشت چوب حراج مي زند و بهشت را ارزان در اختيار انسان قرار مي دهد. اين زمينه سازي گاهي مكاني است مثلا

ص: 11648

زير قُبه ي امام حسين (ع)دعا مستجاب است يا ثواب نماز در مسجدالحرام چند برابر است. گاهي اين زمينه سازي زماني است مثلا ثواب عبادت در شب قدر بيشتر از هشتاد سال است يا روزه ي ماه رجب ثواب زيادي دارد. خداوند سه ماه از سال ( به تعبيري سه تا سرازيري) را براي صلح و آشتي قرار داده است :رجب ،شعبان و رمضان .در ماه رجب شب ليلةالرغائب، اولين شب جمعه ماه رجب،شب اول ماه ،سيزده رجب بيست و هفت رجب و اعتكاف را داريم .در ماه شعبان شب نيمه شعبان و مناسبت هاي مختلف را داريم . در ماه رمضان تمام نفس هاي ما عبادت و خواندن يك آيه قرآن ثواب تلاوت تمام قرآن را دارد. كتاب چهل حديث امام خميني كتاب خوبي است. در اين كتاب امام مي فرمايد: گاهي اوقات تور مي اندازند كه ماهي بگيرند يا براي پرنده دانه مي پاشند تا در دام بيفتند، اين ايام، ايام دانه پاشي است مثلا نماز شب اول رجب فلان قدر ثواب دارد يا روزه ماه رجب ... شما با اين كار به تور خدا مي افتيد و با خدا رفيق مي شويد. اين ثواب ها وسيله ي آشتي شما با خدا مي شود و انسان صيد خدا مي شود. حتي مشركين قبل از اسلام هم انتظار ماه رجب را مي كشيدند زيرا اولين ماه حرام ماه رجب بود.( ماه هاي حرام ديگر ذي القعده، ذي الحجه و محرم است) آنها در اين ماه به آرامش مي رسيدند. ماه رجب به معناي ريزش رحمت است. كتاب المراقبات في الاعمال السنه ( سلوك عارفان

ص: 11649

)نوشته ي ميرزا جواد آقاي ملكي است كه ايشان در قبرستان شيخان قم دفن است .ايشان شخص عارف و عالمي بود. در اين كتاب به ما مي گويد كه در هر ماه چطور از خودمان مراقبت كنيم. مراقبات ماه رجب و رمضان از همه پربارتر است. در اين كتاب روايتي از پيامبر داريم: خداوند يك فرشته اي بنام داعي( دعوت كننده ) دارد كه در آسمان هفتم است ، وقتي ماه رجب مي شود در همه ي شب هاي ماه رجب از اول شب تا بامداد ندا مي دهد اي ذاكران ،اي مطيعان، اي مستغفران مژده مژده ،خدا مي فرمايد كه من همنشين آنم كه با من همنشين شود، من بخشنده ي آنم كه از من بخشش بخواهد، ماه ماه من است ، بنده هم بنده ي من است و رحمت هم رحمت من است. هر كسي مرا در اين ماه بخواند پاسخش را مي دهم و هر كسي خواسته اي از من بخواهد خواسته اش را برآورده مي سازم. كسي كه در اين ماه با خدا ارتباط برقرار كند رشته ي ميان خدا و بنده برقرار مي شود. اين يك فراخوان است ولي ضوابط و شرايطي دارد. ميرزا جوادملكي قبل از اينكه اين حديث را توضيح بدهد مي نويسد: آه، آه با اين همه ناسپاسي و بد بندگي ،باز ما را دعوت كرده ؛كجايند سپاسگزارا؟ كجايند حق شناسان ؟كجايند تلاش گران ؟ اعمال اين ماه در كتاب مفاتيح الجنان نوشته شده است. يكي از اعمال در شب اول ماه رجب است كه احياء اين شب مستحب است و روزه ي اول ماه رجب هم

ص: 11650

مستحب است. در شب اول ماه دو ركعت نماز از پيامبر رسيده است كه اگر كسي اين دو ركعت نماز را بخواند مثل روزي است كه از مادر متولد شده است. ركعت اول نماز بعد از حمد يك بار سوره الم نشرح و سه بار قل هو الله خوانده مي شود و در ركعت دوم بعد از حمد، يكبار الم نشرح ، يك بار قل هوالله ،ناس و فلق خوانده مي شود. سي شب اين ماه، دو ركعت نماز دارد: هر ركعت بعد از حمد ،سه بار قل يا ايهاالكافرون و يك بار قل هوالله خوانده مي شود، اين نماز در شب خوانده مي شود. اگر كسي اين 60 ركعت نماز را بخواند، ثواب 60 عمره را مي برد. در تمام ماه رجب امام سجاد(ع) در سجده هاي نماز اين ذكر را مي گفتند: عَظم ذنبُ من عبدك فاليَحسُن العفو مِن عندك( خدايا گناه بنده بزرگ است ولي عفو تو نيكوتر است) در ماه رجب ذكر لاالله الا لله خيلي ثواب دارد . خواندن ده هزار مرتبه سوره قل هوالله وارد شده است. همچنين ذكرهاي استغفرالله ربي واتوب اليه و صلوات وارد شده است. دعاي ماه رجب يا من ارجوه لكل خير .. است( اي خدايي كه من درهمه ي خوبي ها به تو اميد دارم) اميد مهمترين سرمايه است .در روايت داريم كه اميد بزرگترين داشته ي يك انسان است. فردي نزد امام صادق(ع) آمد و گفت كه گروهي در منطقه ي ما هستند كه اهل گناه هستند و مي گويند كه اميد ما به خداست . امام فرمود: به خدا قسم دروغ مي

ص: 11651

گويند. هر كس دنبال چيزي است آنرا طلب مي كند. ما اميد صادق و اميد كاذب داريم. اميرالمومنين مي فرمايد: بپرهيز از اميد دروغين .در دعا داريم: خدايا پناه مي برم از اميدي كه دروغين است .خواندن سوره كهف در شب هاي جمعه مستحب است. امام حسن (ع) هر شب اين سوره ي را مي خوانده و گريه مي كرده است. در آيه 110 سوره كهف داريم :هر كس اميد ملاقات به خدا را دارد عمل صالح انجام بدهد. حكمت 150 اميرالمومنين در نهج البلاغه مي فرمايد :سي تا كار را انجام ندهيد .سيد رضي در ذيل اين حكمت مي نويسد كه اگر از نهج البلاغه هيچي نمانده بود جز اين حكمت ، براي موعظه كافي بود. حضرت امير مي فرمايد: از كساني نباشيد كه به خد اميد دارند ولي عمل نمي كنند. پس ماه رجب، ماه اميد است و به اميد تاكيد شده است :يا من ارجوه لكل خير .... ولي ما بايد زمينه ي خير را فراهم كنيم. فردي نزد پيامبر آمد و گفت كه من از مرگ مي ترسم .پيامبر فرمود :آيا ثروت داري ؟ او گفت :بله. پيامبر فرمود :ثروت خودت را به عالم ديگر بفرست و وقتي به آنجا بروي به ثروت خودت مي رسيد و ديگر از مرگ نمي ترسي .وقتي انسان مالش را وقف كند يا به فقرا كمك كند و ... و بداند كه مالش در آن دنياست ،ديگر از مرگ ترسي ندارد زيرا مي داند كه در آن دنيا دستش پر است. پس كسي اميد دارد كه براي چيزي كار كرده باشد. ما اميد به خير

ص: 11652

مثل بهشت داريم ولي بايد در اين دنيا براي خير كاري بكنيم. سوال – صفحه 324 قرآن كريم را توضيح بفرماييد. پاسخ – در سوره آخر اين صفحه داريم :هر نفسي مرگ را مي چشد( ما منكر خدا داريم ولي منكر مرگ نداريم)،ما شما را با خير و شر آزمايش مي كنيم(در وجود خدا شر وجود ندارد اين تصور ماست كه فلان چيز شر است. در سوره مدثر داريم كه وليد دوازده اولاد سالم داشت ولي از امكانات استفاده نكرد و خدا او را نفرين كرد و عامر بن عبدالله در يك روز هفت اولادش مردند .اين ها امتحان الهي است. حضرت ايوب با فقر و حضرت سليمان با ثروت امتحان شدند.ما بايد بدانيم كه اين ها آزمون است. مثلا در جايي زلزله يا سيل مي آيد نبايد بگوييم كه حتما بخاطر گناهان است زيرا ممكن است كه آزمون الهي باشد) و همه پيش خدا برمي گرديم. اموال بهلول را دزديده بودند. بهلول به قبرستان رفت و در آنجا نشست . به او گفتند كه مال تو را دزديده اند و تو به قبرستان آمده اي ؟او گفت: اين دزد هر كجا باشد آخر به قبرستان مي آيد. سوال – در مورد اسرار اعمال ماه رجب توضيحاتي بفرماييد. پاسخ – چرا وقتي ما مي خواهيم گوسفندي را سر ببريم بايد بسم الله الرحمن الرحيم بگوييم؟ روايت داريم :هر كاري كه بدون بسم الله شروع بشود ناقص است. در سوره آل عمران داريم :كساني كه خدا را چه ايستاده، چه نشسته و چه خوابيده ذكر مي كنند. سوره انفال آيه 55 مي فرمايد: اي مومنان اگر

ص: 11653

به جبهه رفتيد ثابت قدم باشيد و خدا را زياد ذكر كنيد. . سوره نساء آيه 133 مي فرمايد: وقتي نمازتان تمام شد ذكر خدا كنيد. سوره نساء آيه 142 مي فرمايد: وقتي منافق نماز مي خواند با كسالت مي خواند و ياد خدا را كم مي كند. در آيه بعدي مي فرمايد: چرا شيطان به شما مي گويد گناه كنيد. آيه 91 سوره مائده مي فرمايد :شيطان مي گويد كه گناه كنيد تا ذكر خدا از زندگي شما دور بشود. پس خدا مي فرمايد كه در همه جا ذكر كنيد ،شيطان و منافق مي خواهند انسان را از ذكر باز دارند. چرا اين همه تاكيد مي كنند كه ذكر خدا را بگوييد؟ زيرا ذكر در برابر غفلت و نسيان است. ذاكر كسي است كه غافل نيست. پس وقتي ذاكر باشيد غافل نيستيد ؛ گناه نمي كنيد و به سقوط نمي افتيد. تاكيد ذكر در قرآن بخاطر اين است كه يادمان كنيد تا يادتان كنيم و كسي كه از ياد من اعراض مي كند يك زندگي سختي دارد. خواندن ذكر قل هوالله و لااله الاالله براي خدا تاثيري ندارد و خواندن بسم الله در سر سفره تاثيري براي خدا ندارد ولي وقتي شما كاري را با بسم الله شروع مي كنيد يعني مي گوييد كه من به قانون خدا احترام مي گذارم و سعي مي كنيد كه غذايم تان حلال باشد. ذكر، حالت توجه براي انسان ايجاد مي كند. پس در مسير بندگي بايد ذاكر باشيم . امام سجاد(ع) پانزده مناجات دارد بنام مناجات خمسه عشر، مرحومه مجلسي براي سير و سلوك تاكيد مي كردند

ص: 11654

كه اين مناجات خوانده شود. بعضي از علماء در نماز شب در قنوت اين دعا را مي خواندند. امام در مناجات ذاكرين مي فرمايد : خدايا خودت ذكرت را به دل ما الهام كن در تنها و در حضور مردم، در شب و روز ،در پنهان و آشكار، در سختي و خوشي و به ما انس بده ذكر قلبي (باور)را . در دعاي جوشن داريم: اي خدايي كه تو بهترين ذاكر هستي و بهترين ياد كننده هستي. اي كسي كه يادت شيرين است ،اي كسي كه ذكر تو براي ذاكر افتخار است. روز اول ماه رجب روز ميلاد امام باقر(ع) است. انشاءالله در اين ماه هاي ازدواج ها زياد بشود. خداوندا در ظهور آقا امام زمان(عج) تعجيل بفرما و همه ي ما را از پيروان و منتظران واقعي ايشان قرار بده.

92-02-14

سوال- در مورد شخصيت حجربن عدي توضيحاتي بفرماييد. پاسخ – حجربن عدي يكي از شخصيت هاي بزرگ اسلامي است كه از ياران پيامبر و اميرالمومنين است. سيدمحسن امين در كتاب اعيان الشيعه مي نويسد: حجر از نيكان صحابه بود. فرماندهي شجاع، بلند همت، عابد، زاهد مستجاب الدعوة ،عارف به خدا، مطيع محض فرمان پروردگار، حق گو، صريح ظلم ستيز، صبور، بي هراس از شهادت، ايثارگر و از ياران اميرالمومنين بود. حجر فردي متدين و مومن بود و از دل باختگان به اهل بيت و پيامبر بود. شبي كه حضرت امير ضربت خوردند، او در مسجد بود. قبل از اينكه حضرت امير به مسجد بيايد، حجر از ترور حضرت با خبر شد. سريع خودش را به خانه رساند كه آقا به مسجد نيايد ولي آقا

ص: 11655

از راهي آمد كه او را نديد و اين اتفاق افتاد. او از فرماندهان جنگ جمل و صفين بود. حضرت او را خيلي دوست داشت. در بيستم ماه رمضان، حجر به ديدن حضرت امير رفت و ديد كه حضرت از هوش مي رود و دوباره به هوش مي آيد و براي حضرت شعر مي خواند: من تاسفم مي خورم كه چنين مولاي با تقوايي را از دست داده ام، غصه بر خودم مي خورم كه از محضر شما محروم شده ام. اما به هوش آمد و پرسيد كه اين چه كسي است كه شعر مي خواند؟ گفتند : او حجر است. آقا او را صدا زد و فرمود: اگر روزي به تو بگويند كه از علي تبري بجوي، آيا حاضري از من دست برداري ؟ او گفت :اگر مرا با شمشير قطعه قطعه كنند و بسوزانند، من دست از محبت شما برنمي دارم. امام فرمود: من مي دانستم. امام شهيد شد و بعدها در زمان معاويه، ابن زياد، حجرو پسر و تعدادي از يارانش را دستگير كردند و به مرزهاي عزرا در حاشيه ي سوريه در دمشق بردند. او نگاهي به اين منطقه كرد و گفت كه مردم اين منطقه بدست من مسلمان شدند و من اولين تكبير را در اينجا گفتم. در زمان خليفه ي دوم حجر سفير اسلام بود .سپاهيان معاويه گفتند كه از علي برائت بجوي و اِلا تو را مي كشيم. او قبول نكرد و گفت من دوتا خواهش دارم: اجازه بدهيد كه دو ركعت نماز بخوانم . او نماز را سريع خواند و گفت كه من نمازم را خيلي تند

ص: 11656

خواندم كه نگوييد :حجر ازمرگ ترسيده است. ديگر اينكه اول پسرم همام را بُكشيد و بعد مرا بكشيد، مي ترسم وقتي شمشير به گردن من گذاشته شود عواطف پسرم تحريك بشود و دست ازدفاع از علي بردارد. حجر ،ياران و پسرش را به شهادت رساندند و در منطقه ي كنوني يعني مرز عزرا دفن كردند. معاويه بعد از شهادت حجر ،سفري به حجاز داشت و با عايشه ملاقاتي كرد.عايشه به معاويه در مورد شهادت دو نفر اعتراض كرد :محمد بن ابي بكر برادر عايشه كه در مصر به شهادت رسيد و حجر. عايشه به معاويه گفت: از پيامبر شنيدم در مرز عزرا( در دمشق )افرادي كشته مي شوند كه خشم خدا تا ابد بر قاتل آنهاست. حتي داريم كه امام حسين(ع) به معاويه اعتراض كرد كه آيا تو حجر را نكشتي ؟ پس حجر در اين سرزمين به شهادت رسيد و الان به قبر او جسارت شده است و نبش قبر كرده اند. واقعا جاي تعجب است ؟ الان مناطقي وجود دارد كه هنور در آن بت مي پرستند و كسي به آنها كاري ندارد ولي عده اي از اروپا مي آيند و قبر اولياء خدا را خراب مي كنند. علت اين كار تحجر و عصبانيت است. علت اصلي آن مخالفت با خداست. احترام به قبور لازم است. نجم الدين طبسي كتابي در نقد وهابيت نوشته است . ايشان در اين كتاب پنج دسته دليل براي زيارت قبور آورده است: دسته ي اول آيات قرآن است ،سوره نساء آيه 64 مي فرمايد: اي پيامبر اگر مسلمانان براي استغفار پيش تو بيايند خدا توبه آنها را

ص: 11657

قبول مي كند. رسول خدا فرمود: حيات من با ممات من يكي است و اگر بعد از مرگم هم طلب مغفرت بكنيد خدا قبول مي كند. در سوره كهف داريم كه وقتي محل حضور اصحاب كهف را پيدا كردند آنرا مسجد قرار بدهيد. بعضي ها از قرآن ،خدا و پيامبر جلو مي افتند. در اينترنت يك بحثي فرضي با عبدالوهاب بنيانگزار فرقه ي وهابيت و خدا طراحي شده است . از زبان وهاب نوشته اند: خدايا تو به فرشته ها گفتي كه به انسان سجده كنند و اين شرك است. خدايا در قرآن فرموده اي كه محل ابراهيم را محل عبادت قرار بدهيد، اين شرك است. آنها واقعا از خدا جلو افتاده اند. آنها مي گويند كه افكار ما با محوريت قرآن است ولي آنها قرآن را با سليقه ي خودشان تفسير مي كنند. ابن عباس معاويه را ديد و گفت كه چرا تفسير قرآن را ممنوع كرده اي ؟ معاويه گفت كه تفسير قرآن تو را كه به روش علي تفسير مي كني ،ممنوع كرده ام ولي اگر از افراد خودمان قرآن را تفسير كنند اشكالي ندارد. دسته ي دوم احاديث اهل سنت است. در منابع اهل سنت آمده است كه پيامر فرمود :هر كس قبر مرا زيارت كند شفاعت من بر او واجب مي شود. دسته سوم سيره صحابه و تابعين است. دركتاب اهل سنت داريم كه خليفه ي دوم هرگاه به مدينه وارد مي شد به قبر پيامبر سلام مي داد، عبدالله بن عمر كنار قبر پيامبر مي ايستاد و سلام مي داد. حتي داريم كه اصحاب به زيارت قبر بلال مي

ص: 11658

رفتند. قرآن مي فرمايد كه شهدا زنده هستند و بايد آنها را تكريم كرد. توهين به قبر مسلمان هم اشكال دارد. سُني ها قبر بزرگاني مثل شافعي و ابوحنفي را زيارت مي كنند. توهين كردن به قبور با فرهنگ و باورهاي سازش ندارد. اين تفكر بين مسلمانان افتاده است و الان جنايات را به اسم اسلام و با فتواهايي كه در تونس داده مي شود انجام مي دهند. اينها زير سر يهوديان و اسرائيلي ها است كه مسلمانان را به جان هم انداخته اند و مسلمانان را قتل عام مي كنند. نبش قبر اهانت است. دسته چهارم فتاوي اهل سنت براي توصيه زيارت اهل قبور است. دسته پنجم كتاب هاي متعددي است كه در مورد نقد جايز نبودن زيارت قبور مومنين نوشته شده است. سوال – درمورد خطاب هاي قرآني (سوره حجرات آيه يكم) توضيحاتي بفرماييد. پاسخ – سوره حجرات آيه يكم مي فرمايد: اي كساني كه ايمان آورده ايد از خدا و پيامبر جلو نيفتيد و تقوا داشته باشيد، خدا شنوا و آگاه است. چرا بعضي ها برخلاف قرآن و خدا سليقه ي خودشان را در دين اعمال مي كنند؟ اين آيه جواب اين افراد را مي دهد. خانمي با نامحرم ارتباط داشت و مي گفت كه اين آقا خواب امام رضا(ع) را ديده است كه فرموده با من ارتباطش را حفظ كند. خدا در قرآن فرموده است كه با نامحرم ارتباط نداشته باشيد و امام رضا(ع) اين قرآن را مي خوانده است و به آن عمل مي كرده است. قرآن هم مي فرمايد كه برادر، پدر، عمو، دايي و فرزندان به شما مَحرم

ص: 11659

هستند و بقيه نامحرم هستند. بعضي ها حرف هاي محكم را رها كرده اند و به خواب استناد مي كنند. پس جلو افتادن از خدا و پيامبر سه جور است : جلو افتادن در رفتار . بعضي ها در هنگام راه رفتن جلوتر از پيامبر مي رفتند يا بعضي ها به پيامبر مي گفتند كه ما مُبَلغ مي خواهيم و قبل از اينكه پيامبر نام كسي را ببرد، نام فردي را مي بردند. و بعد اين آيه نازل شد. تقدم رفتاري اين است كه ما رفتاري از خودمان بروز بدهيم كه مطابق رفتار پيامبر و اهل بيت نباشد. پيامبران و اصحاب شان به كنار قبر شهيدان احد مي آميدند و پيامبر بر آنها درود مي فرستاد و مي فرمود: هر كس به شهداي احد سلام بفرستد خدا اين سلام را به آنها مي رساند. حضرت زهرا(س) مكرر به كنار قبر حمزه مي آمدند و اشك مي ريختند. پس شما به چه مجوزي قبر حجر را ويران مي كنيد و آنرا پيروزي مي ناميد؟ تقدم ديگر تقدم حكمي است. مثلا مي گويند كه گوشت خرگوش حرام است ولي بعضي ها مي گويند ما حرمتي در آن نمي بينيم و آنرا مي خوريم. اگر كسي مقلد و تابع پيامبر است بايد بداند كه شراب حرام است . بعضي كارها آلات قمار است كه جزو قمار بحساب مي آيد و حرام است . بعضي از كارها را در ورزشگاه ها بازي مي كنند كه اين جزوقمار نيست . بعضي ها مي گويند كه در شب عروسي اشكالي ندارد كه زن و مرد مخلوط باشند. آيت الله صدر كتابي

ص: 11660

در تفسير سوره ي حجرات دارد كه در ذيل اين آيه توضيحات جالبي نوشته است. تقدم بعدي تقدم سليقه اي است. يعني مي خواهيم كار را به سليقه ي خودمان انجام بدهيم. مثلا فردي تعبيري در مورد حضرت علي(ع) بكار مي برد مثلا مي گويد: علي خداي من است. بعد مي گويند كه منظور ما خداي شجاعت است. اين كار اشتباه است. كساني كه در كارهاي وسواس به خرج مي دهند يا روش هاي غلطي را ابداع مي كنند از خدا و پيامبر جلو مي افتند. خيلي از سُني ها به زيارت امام رضا(ع)، نرجس خاتون در مصر مي روند. يكي از افراد اهل سنت به من مي گفت كه ما هر مشكلي داشته باشيم با توسل به موسي بن جعفر آنرا حل مي كنيم. خطيب بغدادي كه از علماي اهل سنت است كتابي بنام تاريخ بغداد دارد كه در آن نوشته است كه هر مشكلي را باتوسل به موسي بن حعفر حل كردم. ما بحثي بين شيعه و سُني نداريم. رهبر فرمود كه نه دولت سوره نماد شيعي است و نه شما كه با سوريه مي جنگيد نماد اهل سنت هستيد. بحث، بحث مذهب نيست بحث مبازه با اسلام و پيامبر است. خط آنها خط اسرائيل است. در غزه مسلمانان زيادي را قتل عام كردند و كسي عليه آنها فتوا نداد ولي الان حكام عربستان براي قتل مسلمانان سوريه فتوا مي دهند. اين كار خلاف عقل و منطق است. در قرآن داريم كه به بت مشركين ناسرا نگوييد زيرا آنها هم به خدا شما ناسزا مي گويند. هيچ مرجع تقليد نمي گويد كه معبد

ص: 11661

هندي ها را خراب كنيد زيرا اين كار باعث مي شود كه آنها هم مقابله مي كنند. و فتنه ايجاد شود. در دين ما زيارت اهل قبور ،نذر و احترام به قبور منعي ندارد زيرا ما مرگ را ختم زندگي نمي دانيم. روايت داريم كه هر كس كه به پيامبر سلام بدهد حضرت در برزخ جواب او را مي دهد. سوال – صفحه 317 قرآن كريم را توضيح بفرماييد. پاسخ – اين صفحه مربوط به داستان سامري است كه با ساختن گوساله اي قوم موسي را گمراه كرد. امروز وهابي ها سامري اين امت هستند. سامري پيرو موسي بود و به اسم خدا و دين كارش را انجام مي داد. خدا مي فرمايد : سامري قوم موسي را گمراه كرد و موسي با عصبانيت برگشت و گفت :اي مردم خدا به شما وعده نداد ، مگر سرنوشت فرعون را نديديد؟چرا به اين كار كشيده شده ايد ؟قوم موسي با پيروي از سامري بر خدا و موسي تقدم پيدا كردند. سوال – چرا بعضي ها مي خواهند از خدا و پيامبر جلو بيفتند؟ پاسخ – در تاريخ داريم كساني را كه از اصحاب پيامبر و ياران امام بودند ولي از آنها جلو افتادند و مورد لعنت واقع شدند. يكي از آنها مغيرةبن سعيد بود كه امام صادق(ع) او( هفت نفر) را لعن كرد. آنها معتقد به الوهيت ائمه بودند. ابوالخطاب هم مورد لعن امام قرار گرفت. احمد بن هلال پنجاه سفر به مكه رفت ولي در آخر عمرش گمراهش ،در مقابل امام زمان ايستاد. حتي كساني بودند كه واسطه ي امام زمانعج) بودند ولي مورد لعنت

ص: 11662

قرار گرفتند. سه علت وجود دارد كه عده اي از خدا و پيامبر جلو مي افتند : جدا شدن از حجت خدا . ولايت مبنا است و ما بايد در كنار حجت خدا باشيم با اينكه آنها فقط قرآن وعترت را براي ما توضيح مي دهند. امام رضا(ع) مي فرمايد: نظام امامت است. روايت داريم :مَثَل امام به امت مَثَل نخ تسبيح به تسبيح است. وقتي از امام جدا شدند فرقه گرايي و مذهب گرايي شروع شد. پيامبر فرمود كه اگر به قرآن وعترت تمسك جوييد رستگار مي شويد ولي متاسفانه عده اي قرآن را گرفتند و عترت را رها كردند. جدايي از عقل و خرد. عقل رسول باطني است. عقلاي دنيا قبول ندارند كه مسلمانان همديگر را بكشند يا بمب گذاري كنند. پيروي از هواي نفس يعني وقتي انسان مي خواهد خواست خودش را بر خدا و ديگران مقدم كند و مي خواهد تصميم گيرنده باشد. اللهم عجل لوليك الفجر. انشاءالله با آمدن امام زمان(عج) همه ي دلها شاد بشود و مظالم برطرف بشود.

92-02-07

سوال – در مورد خطاب هاي قرآني (آيه 69 سوره احزاب) توضيحاتي بفرماييد. پاسخ – آيه 69 سوره احزاب مي فرمايد: اي كسانيكه ايمان آورده ايد شما هم مثل قوم بني اسرائيل كه موسي را آزار دادند پيامبرتان را آزار ندهيد البته خدا جلوي آزارهاي آنها ايستاد و موسي را حفظ كرد،حضرت موسي نزد خدا موجه بود. قوم بني اسرائيل چگونه حضرت موسي را اذيت كردند؟ مفسران پنج نوع آزار را مطرح كرده اند: در زمان حضرت موسي برادرش هارون از دنيا رفت. موسي از خدا خواست كه هارون را

ص: 11663

وزيرش قرار بدهد. وقتي هارون از دنيا رفت عده اي شايعه كردند كه موسي برادرش را كشته است. يعني به او تهمت زدند. قارون به زني پول داد و او را تحريك كرد كه در بين مردم شهادت بدهد كه حضرت موسي با او رابطه ي نامشروع داشته است تا آبروي موسي برود. در سوره ي قصص داريم كه آن زن تحت تاثير حضرت موسي قرار گرفت و شهادت نداد. دشمنان از اين روش ها استفاده مي كنند تا شخصيت ها را تخريب كنند. الان از اينترنت هم براي اين كار استفاده مي كنند. يكي ديگر از آزارهاي قوم بني اسرائيل اين بود كه به حضرت موسي تهمت سحر و جنون مي زدند. بهاني جويي هاي بني اسرائيل خيلي عجيب بود. حضرت موسي فرعون را نابود كرد و مردم از رود نيل رد شدند ولي باز مي گفتند كه ما مي خواهيم خدا را ببينيم. وقتي براي آنها از آسمان غذا مي آمد، مي گفتند كه ما چند نوع غذا مي خواهيم و سير هم مي خواستند. حتي عده اي به موسي مي گفتند كه براي ما بت درست كن مثل كساني كه بت مي پرستند. حضرت موسي خيلي با حيا بوده است . حضرت موسي براي شستشو به كنار رودي مي رفت كه كسي او را نبيند. در قديم حمام ها عمومي بود. مردم گفتند كه حضرت موسي بيماري پوستي دارد و بخاطر همين به حمام عمومي نمي آيد. در طول تاريخ همه ي پيامبران را اذيت و آزاركرده اند. پيامبر فرمود: هيچ پيامبري به اندازه ي من اذيت نشد. از اين سخن متوجه

ص: 11664

مي شويم كه سطح آزاري كه به پيامبر مي رساندند بيشتر بوده است. خدا مي فرمايد :كساني كه خدا و پيامبر را آزار بدهند مورد لعن و عذاب قرار مي گيرند. پيام اين آيه اين است كه مردم نبايد پيامبر آزاري كنند. پيامبر آزاري چگونه بوده است ؟ به پيامبر اسلام هم ساحر، مجنون و كاهن مي گفتند. در داستان افك كه در قرآن آمده است داريم كه به همسر پيامبر تهمت زدند. بعضي ها به پيامبر مطالبي را مي گفتند و افراد ديگر مطالب ضد آن را مي گفتند. پيامبر همه ي حرف ها را گوش مي داد و مردم مي گفتند كه چرا پيامبر در برابر سخنان موضع نمي گيرد.(سوره توبه آيه 61 ) پيامبر به همه ي حرف ها گوش مي داد ولي خودش تصميم مي گرفت . امروزه چه كارهايي پيامبر را آزار مي دهد؟ هر كس پيامبر را آزار بدهد خدا را آزار داده است و هر كس كه خدا را آزار بدهد از رحمت خدا دور است. يكي از مصاديق پيامبر آزاري اطاعت نكردن از پيامبر است يعني حرف هاي پيامبر را گوش ندهيم و خلاف آنرا عمل كنيم. پيامبر قبل از مرگ شان لشكر فراهم كردند و فرمانده آنرا اسامه قرار دادند. بعضي ها به اين لشكر نرفتند و از پيامبر اطاعت نكردند. پيامبر در مورد محبت به اهل بيت به مردم سفارش كردند ولي بعضي ها به اين سخنان پيامبر توجه نكردند كه اين مصداق پيامبر آزاري است. پيامبر فرمود: هر كس زهراي مرا آزار بدهد مرا آزار داده است .پيامبر در تبوك دستور دادند كه به

ص: 11665

جنگ برويم ولي بعضي ها تخلف كردند و به جنگ نرفتند. ما بايد از پيامبر اطاعت كنيم و از پيامبر جلو نيفتيم. اگر كسي حرفي را بزند كه پيامبر نزده است و در دين سليقه اي ايجاد كرد ، پيامبر را آزار داده است .مثل مذاهب خرافي يا كساني كه به اسم دين مواردي را مطرح مي كنند كه سابقه ي ديني ندارد. پيامبر به رعايت حقوق زن ها و احترام گذاشتن به آنها سفارش كرده اند. پيامبر فرمود :هر كس همسري اختيار مي كند بايد او را تكريم كند. حالا اگر كسي مي گويد كه نبايد به زن احترام گذاشت، در واقع پيامبر را آزار داده است. فردي نزد پيامبر آمد و گفت كه فلان خانم شب ها نماز مي خواند و روزها روزه مي گيرد ولي بداخلاق است، با زبانش همسايه ها را آزار مي دهد. پيامبر فرمود: هيچ خيري در اين زن نيست ،او اهل جهنم است. پيامبر به نماز اول وقت سفارش كرده است. هر كس كه به آن عمل نكند در واقع پيامبر را آزار داده است. فردي در كنار قبر پيامبر به قرآن تفعل زد و اين آيه آمد: مردم قرآن را محجور قرار داده اند .پس اگر كسي قرآن را در حاشيه قرار دهد، پيامبر را آزار داده است. پيامبر فرمود: هر كس مومني را آزار بدهد مرا را آزار داده است و هر كس كه مرا آزار بدهد خدا را آزار داده است. و هر كس كه خدا را آزار بدهد در تورات، انجيل، زبور و قرآن لعن شده است. يكي از مصاديق آزار مومن با زبان

ص: 11666

است مثل زخم زبان زدن ،كنايه ،فحش و تحقير. مصاديق ديگر آزار دادن با عمل است . مثلا با صداي بلند همسايه هاي را آزار دادن يا بوق زدن در خيابان. ممكن است كه هر كس به نوعي همسايه اش را آزار بدهد. گاهي با يك پارك كردن نادرست ماشين ،باعث آزار عده اي مي شويم. گاهي با نوشتن يك مقاله يا سخنراني مومني را آزار مي دهيم. ما به اسم تبليغ انتخابات نمي توانيم آبروي كسي را بريزيم يا كسي را شماتت كنيم. آبروريزي مومن گناه بزرگي است مخصوصا در روزنامه و رسانه. پس در انتخابات هم بايد اخلاق را رعايت كرد تا باعث آزار مومنين نشويم. مصداق ديگر آزار دادن اهل بيت است . پيامبر فرمود: هر كس مرا آزار بدهد فاطمه را آزار داده است. الان آزار دادن حضرت زهرا(س) چگونه است ؟اگر كسي سادات را آزار بدهد حضرت زهرا(س) را آزار داده است .كسي كه بدحجاب بيرون مي آيد حضرت زهرا(س) را آزا مي دهد زيرا حضرت زهرايي(س) كه با حجاب كامل به مسجد مي آمد و پشت پرده قرار مي گرفت ،از اين بدحجابي ناراحت مي شود. روايت داريم كه بهترين زينت براي يك زن اين است كه نامحرمي او را نبيند .حضرت روي پوشش و حجاب تاكيد داشتند. پس يك مصداق هم آزار در مورد اهل بيت است. ملاك دوستي پيامبر دوستي اهل بيت است. وقتي پيامبر مبعوث شدند اهدافي داشتند كه يكي از آن اهداف، اتحاد بود. قرآن مي فرمايد: ياد كنيد آن زماني كه شما باهم اختلاف داشتيد و پيامبر بين قلب هاي تان ما اتحاد ايجاد

ص: 11667

كرد. امروز هر كسي كه بخواهد بين مسلمانان اختلاف بيندازد يا آنها را تحريك كند ،پيامبر را آزار داده است .وقتي پيامبر به مدينه آمد همه ي قبائل و يهوديان اختلافات را كنار گذاشتند. پيرمرد يهودي بود كه خيلي كينه توز بود، روزي به بازار آمد و ديد كه افراد قبايل اوس و خزرج در كنار هم نشسته اند و گذشته را فراموش كرده اند. او جوان مسلماني را تحريك كرد تا شعرهايي را كه قبلا مايه ي اختلاف بين اين دو قبيله بوده است براي آنها بخواند. با خواندن اين شعرها بين اين عده دعوا شد و مي خواستند با هم بجنگند كه پيامبر آمد و اين جنگ را خاتمه داد. امروزه دشمن بين مسلمانان وارد شده است و آنها را به جان هم انداخته است تا خودش رياست كند. اسرائيلي ها مي خواهند داشته هاي ما را لگدكوب كنند و بهترين راه دعوا انداختن بين مسلمانان است. مسيحيان سه فرقه اصلي هستند ولي عليه يكديگر تبليغ نمي كنند. چرا امروزه مسلمانان بايد عليه يكديگر فحاشي كنند و موضع بگيرند؟ خوب است كه ما عقايد يكديگر را در شبكه ها بگوييم و بينندگان خودشان قضاوت كنند. مثلا شبكه اي چهار دليل مي آورد كه قرآن تحريف شده است ،ما صد دليل براي تحريف نشدن قرآن داريم و آن شبكه فقط چهار دليل را مي گويد. پس آنها مي خواهند بين مسلمانان اختلاف بيندازند. مسلمانان بدانند كه دشمن در نفي اصل قرآن نتيجه مي گيرد نه در حقانيت شما يا ديگري. ما مسلمانان بايد وجه مشترك همديگر را پيدا كنيم و بگوييم كه قرآن تحريف

ص: 11668

نشده است .در اسلام داريم كه هر كس كه اظهار مسلماني كرد آنرا بپذيريد. پس ما بايد دلايل مان را بياوريم ولي همديگر را تخريب نكنيم. ما نبايد دنبال نقاط ضعف همديگر باشيم. عقايد صحيح بايد بيان بشود مثلا ما بايد از ولايت حضرت امير دفاع كنيم ولي بصورت صحيح. پس ما نبايد دنبال عيب ديگران باشيم تا او را تخريب كنيم عقايد صحيح بايد مطرح بشود و از آنها دفاع شود. پس مسلمانان بايد مواظب باشند كه با اعمال و گفتارشان پيامبر را آزار ندهند. سوال – صفحه 310 قرآن كريم را توضيح بفرماييد. پاسخ – در اين صفحه داريم :كساني كه در مسير هدايت بيايند خدا هم به هدايت آنها مي افزايد ،باقيات و صالحات( كارهاي ماندني و نيكو) بهتر است و عاقبت نيكويي دارد. پس خوب است كه انسان در زندگي اش آثار خوبي داشته باشد كه استمرار داشته باشد. خدا در سوره احزاب مي فرمايد كه شما مثل كساني نباشيد كه موسي را آزار دادند . اين آيه جلوي آزار دادن پيامبر را مي گيرد تا اين كار تكرار نشود. آزار دادن پيامبر هم در گذشته بوده و هم الان وجود دارد. امروز مصداق آزار دادن پيامبر عبات است از :سرپيچي از اوامر پيامبر، آزاردادن مومنان ، بي توجهي به حقوق اهل بيت پيامبر. سوال – چگونه مي توان از عقايد صحيح دفاع كرد؟ پاسخ- الان وضعيت دنيا بگونه اي است كه همه مي خواهند ديگران را به طرف خودشان بكشند. و همه مي گويند كه ما حق هستيم. حتي اديان بشري مثل بهائيت و بودا . در اسلام هم تفاوت

ص: 11669

بين مذاهب وجود دارد. راه تشخيص عقيده ي صحيح چيست ؟ عقيده از عقد يعني گره مي آيد. دو نفر كه با هم عقد مي كنند بهم گره مي خورند. عقيده چيزي است كه باور ما را تشكيل مي دهد و به ما گره خورده است. منظور ما از عقيده وارد شدن به جزيئات نيست. مثلا سند دعايي درست است يا خير، اين مسئله ي جدي است. عقيده يعني اصول و مباني .ما بايد از خداشناسي و پيامبر شناسي شروع كنيم . مثلا در مورد خدا ،تمام اديان الهي خداي واحد را قبول دارند. در قرآن داريم كه اي مسلمانان به اهل كتاب بگوييد كه روي يكي بودن خدا اتفاق كنيد. اگر با دليل به اين نتيجه رسيديم كه خدا يكي است، ديگر دنبال خداهاي چندتايي نمي روييم. دليل بايد عقلي باشد البته دليل مي تواند نقلي هم باشد. پس بعد از درست كردن عقيده ي توحيد به پيامبرشناسي مي رسيم. با دليل مي رسيم كه همه ي پيامبران محترم هستند ولي آخرين پيامبر حضرت محمد است .حالا بعد از پيامبر ،قرآن در جامعه مانده است وما بايد دليل بياوريم كه قرآن در جامعه مصون مانده است. پيامبر بعد از خودش چه تدبيري براي جامعه انديشيد؟ آيا راه امامت را گذاشته است ؟اين عقايد بايد با دليل باشد. بعضي با دو كلمه به نتيجه حق مي رسند كه اين درست نيست. ممكن است بعضي ها بگويند كه مسير اين راه ها طولاني است و ما نمي توانيم به دنبال مسير خداشناسي برويم، در اين صورت بايد به افرادي كه اين راه را رفته اند اعتماد

ص: 11670

كرد. مواردي جزو مسلمات نيست مثلا اين قبر پسر فلان امام است يا خير.اعتقاد و عدم اعتقاد به اين مطلب ضرري به ما نمي زند. اين چيزها نبايد باعث اختلاف و درگيري بشود. بين بزرگان اختلاف است كه سند فلان دعا قطعي است يعني از معصوم است يا غير معصوم . اين اختلافات خيلي مهم نيست زيرا يا دعا را مي خوانند يا آنرا نمي خوانند. توجه شبكه هاي ماهواره اي روي جزئيات و فروع هايي است كه خيلي اهميتي ندارد .ما اصل امامت و غدير كه مهم است را رها كرده ايم و مي خواهيم بدانيم كه شمشير چگونه به سر حضرت علي(ع) اصابت كرده است . ما اصل را رها كرده ايم و به جزئيات پرداخته ايم. سوال – بعضي ها مي گويند كه در دين هر كس راه خودش را برود و باهم دعوايي نداشته باشيم ، آيا اين ديدگاه در پذيرش دين درست است ؟ پاسخ – در پذيرش دين سه ديدگاه وجود دارد :ديدگاه عناد و تكفير كه اين ديدگاه غلط است و عقل هم آنرا نمي پذيرد. ديدگاه بي تفاوتي ، يعني هر كس كارخودش را انجام بدهد و هيچ دفاعي براي حق انجام نگيرد كه اين هم درست نيست. بالاخره نسل جديد مي خواهند راه و دين شان را انتخاب كنند. ديدگاه ديگر ديدگاه استوار و محكم است . با پرهيز از عناد و بي تفاوتي هر كس در مسيرش، عقايدش را اعلام كند. علما كتاب بنويسند ولي با هم عناد نداشته باشند و به يكديگر دشنام ندهند. شيخ مفيد كتاب ارشاد را نوشته است و علماي سني

ص: 11671

هم كتاب نوشته اند كه اين منعي ندارد حتي نقد هم اشكالي ندارد. شيوه اول كه غلط است راهي است كه وهابي ها در پيش گرفته اند كه اين يك راه پيامبر آزاري است .

92-01-31

رسيده ام به خدايي كه اقتباسي نيست شريعتي كه در آن حكم ها قياسي نيست، خدا كسي است كه بايد به ديدنش برويم خدا كسي كه از آن سخت مي هراسي نيست، به فكر هيچ كسي جز خودت مباش اي دل كه خودشناسي تو جز خدا شناسي نيست ،دل از سياست اهل ريا بكن خود باش هواي مملكت عاشقان سياسي نيست. سوال – آيا براي ياد گرفتن آموزه هاي ديني و تبليغ آن ،شرايط خاصي لازم است ؟ پاسخ – ما يك جسم و يك روحي داريم كه هر دو بايد سالم باشند. سلامت جسم ما بعضي شغل ها را در جامعه اقتضا مي كند مثل شغل پزشكي، يك بخش سلامتي جسم ما را اقتضا مي كند مثلا شغل مهندسي اقتضا مي كند تا خانه اي كه ساخته مي شود خوب باشد تا خراب نشود و شخص از بين نرود، سازه هاي خانه حساب شده باشد و در اثر زلزله خراب نشود. پس اقتضاي سلامت جسم ما مشاغل مختلفي است.در بحث تغذيه عده اي بايد كشاورزي كنند و عده اي تجارت كنند و ... مثلا براي اقتضاي جسم بايد ماشين و هواپيما ساخته بشود تا بدن دچار آسيب نشود. مهمتر از جسم ما روح ماست كه بايد سالم بماند. روح سالم مهمتر از جسم سالم است. فردي مثل حجاج بن يوسف و صدام از نظر جسمي سالم بودند ولي از

ص: 11672

نظر روحي بيمار بودند و هزاران نفر را كشتند. پس روح بايد سالم باشد و حسد ،كينه ،جنايت، عصبانيت و ... در آن نباشد. روح بايد خدايي بشود و بتوان آنرا حفظ كرد. روح انسان اقتضاي عالمان علوم ديني و انساني را دارد يعني افرادي باشند كه مطالعه و تدريس كنند. مثلا تاريخ دان قلم بدست مي گيرد و تاريخ بشر را حفظ مي كند. كار شاعر و حافظ ،حفظ ادبيات است. مقدمه ي جسم و روح براي دين داري است. انسان بايد به خدا وصل بشود تا بتواند درست زندگي كند و دنيا را مزرعه ي آخرت قرار بدهد. ما در اين عرصه، نياز به عالم و متخصص داريم. عده اي بايد در زمينه ي دين متخصص بشوند و بگويند كه منظور قرآن چيست؟ حق و باطل چيست ؟چه چيزهايي براي ما جهنم را براي ما آماده مي كند و از نطر ديني وظيفه همسر چيست ؟آداب تعليم و تربيت چيست ؟سبك زندگي در حد گسترده چيست؟ اين گروه دانشمندان ديني هستند. خدا براي هر امتي پيامبري فرستاده است. همه ي مردم اگر تمايل دارند مي توانند اين علوم را ياد بگيرند و به ديگران ياد بدهند. اين مسير براي همه باز است. هر مرجع براي يك شهري است و ما از همه ي شهرها مراجعي بزرگ داريم .هر كدام از اين مراجع عالمان ديني هستند و رده هاي مختلفي دارند. جهاد عزت اسلام است . اگر مسلمانان به جهاد نروند اسلام از بين مي رود. سوره توبه آيه 122 مي فرمايد: اي پيامبر چرا از هر فرقه اي يك گروه برنمي خيزند تا

ص: 11673

در مسائل ديني فهم كنند و ميان قوم شان برگردند و به آنها ياد بدهند و انذار كنند تا دست از گناه بردارند. اين آيه دعوتنامه ي دين است. از اين آيه مي فهميم كه همه نبايد به جهاد بروند، عده اي بايد مسائل دين را عميق ياد بگيرند و آنها بايد به قوم شان برگردند. جهاد دين براي عالمان دين است. ديگر اينكه مردم بايد اين عالمان دين را بشناسند. هر گروه يك علامتي دارد: مهندس، دفتر مهندسي دارد و پزشك مطب دارد و يك فرد عالم ديني هم بايد مشخصه اي داشته باشد كه مي تواند لباس او باشد. در قرآن داريم: يك گروهي بايد برخيزند و بطور خاص مردم را به خير دعوت كنند. پس ضرورت نياز به عالمان ديني حتمي است وعقل هم اين را حكم مي كند. تمام فرقه ها هم عالمان ديني دارند. حتي فرقه هايي كه پايه اي ندارند هم افرادي را دارند كه در مورد آن فرقه براي ديگران توضيح مي دهد. دين هم خواسته است كه عده اي به دنبال علوم ديني بروند و مردم را به خير دعوت كنند. روايات زيادي هم در اين مورد وجود دارد. مثل كتاب تعليم و تعلم در اسلام شهيد ثاني .اين كار براي قشر خاصي نيست و راه براي همه باز است. سوال – آيا مُبلغان ديني حتما بايد ملبس به لباس خاصي باشند؟ پاسخ- خير. الزاما زبان تبليغ دين، لباس روحانيت نيست. افرادي هستند كه لباس شخصي دارند و تبليغ دين مي كنند .كساني كه در تلويزيون سخنراني كرده اند، شناخته مي شوند. ولي اين لباس روحانيت، سهولت

ص: 11674

مراجعه مردم را به عالمان ديني امكان پذير مي كند. استادم آقاي محمد باقر حجتي مي گفتند كه در زمان طاغوت من و تعدادي از دوستانم به دانشگاه رفتيم و عده اي لباس روحانيت شان را درآوردند ولي من اين كار را نكردم زيرا ممكن است كه كسي سوال ديني داشته باشد و با ديدن لباس روحانيت سوالش را از من بپرسد. وقتي افراد روحاني به مكه مي روند اگر لباس به تن داشته باشند مراجعه كننده ي زيادي دارند ولي بدون لباس اين طور نيست. پس اين لباس شاخص است. من به كشوري خارجي رفت بودم و در روز يكشنبه به كليسا رفتم و ديدم كه مردم در خيابان به كشيش ها احترام مي گذاشتند و بعضي از مردم با آنها صحبت مي كردند. علوم ديني از حوزه ها شكل گرفته است. شيخ طوسي وقتي از بغداد رانده شد، به نجف آمد و حوزه را در نجف بنيان گذاشت. قدمت حوزه ي نجف هزار سال است. ايشان شاگرد سيد مرتضي بود .با گسترش علوم ديني، اين علوم به دانشگاه ها هم راه پيدا كرده است و ما الان دانشكده الهيات ،امام صادق(ع) و ...داريم و اين دانشگاه ها هم آموزه هاي ديني را در قالب واحد درسي تعريف كرده اند. مثلا دكتراي رشته ي اصول ،كتاب كفايه و كتاب هاي حوزه را مي خوانند. بيشتر رشته هاي دانشگاهي را افراد حوزه تدريس مي كنند. ولي مرجعيت و اجتهاد و ... بيشتر در حوزه ها مي باشد. بعضي روايات، علماي امت را مثل انبياء بني اسرائيل معرفي كرده است .در جاي ديگر علماي اسلام را

ص: 11675

مرزبانان اسلام معرفي كرده است. در روايتي داريم كه ملائك براي طالبان علم بال مي گشايند. اين رشته يك رشته دعوت قرآني و روايي است. سوال – آيا لباس روحانيت شبيه لباس پيامبر است؟ پاسخ – لباس پيامبر لباس خدمت و دين است، لباس ترويج قرآن و روايات است. هيچ گاه بدي افراد را به پاي لباس نگذاريد همانطور كه ممكن است چند پزشك هم خيانت بكنند درحاليكه بيشتر آنها خدمت مي كنند. پس بطور كلي لباس در خدمت اسلام است. اين لباس به لباس پيامبر شبيه تر است زيرا پيامبرهم عبا و قبا داشتند. شصت سال پيش هم لباس مردم ايراني اين طوري بوده و بعد به كت و شلوار تبديل شده است. پس لباس پيامبر مثل لباس روحانيت نبود ولي شبيه آن بود. ولي مراد از لباس پيامبر ،لباس خدمت است. سوال – امورات اقتصادي و معيشتي افرادي كه در حوزه درس مي خوانند چگونه مي گذرد؟ پاسخ – در ورود به حوزه يك پايه اي از دروس خوانده مي شود. در سال هاي اول حوزه تا چند سال (هشت تا ده سال) بايد خوب درس خوانده شود و كتاب هاي قوي اصول و فقه خوانده شود. وارد شدن به بازار كار در اين مقطع آسيب جدي است. در اين سالها بايد درس خوانده بشود. بعد از اتمام درس عرصه ي فعاليت روحانيون مختلف است. در دادگاه، قاضي فقيه باشد. آموزش هاي ديني در كل كشور نياز به اين افراد دارند مثل دروس معارف ،اخلاق ،عربي. وعظ و خطابه هم يكي ديگر از عرصه هاي فعاليت است كه خيلي هم گسترده است. مسجد

ص: 11676

مثل مطب است و امام جماعت، مسجد را مي گرداند. الان رسم شده است كه يك اتاقي هم براي امام جماعت گذاشته اند تا مردم بتوانند مراجعه كنند و مشكلات شان را حل كنند. اداره مسجد و جذب جوانان در مسجد خيلي مهم است. انقلاب را مسجدها شكل دادند و به پيروزي رساندند. مسجد مي تواند كانون شكل گيري جريانات باشد. پس روحانيون در قسمت قضا، تدريس و قسمت اداري مسجد مي توانند فعاليت كنند. حتي در بيمارستاني ديدم كه روحاني با بيماران صحبت مي كرد و مشكلاتي مثل وضو گرفتن و احكام را به بيماران ياد مي داد. يكي ديگر ازعرصه هاي فعاليت، فعاليت در ارتش و سپاه است. خيلي از شهداي ما روحاني بوده اند. بعد از انقلاب سر حوزه شلوغ شد زيرا از كشورهاي خارجي تقاضاي عالم داشتند و از داخل كشورهم ،نياز به عالم ديني زياد شده بود و تعداد مبلغين كم بود. يكي از علما مي گفت كه من خدمت آيت الله بروجردي رفتم و ديدم كه ايشان خيلي ناراحت بود. ايشان گفت كه از كشور هندوستان 70 نفر مُبَلغ به زبان اردو از من تقاضا كرده اند ولي من يك مُبَلغ ندارم. دوستي تعريف مي كرد كه در دانشگاه الازهر مصر از دانشمندي، تقاضاي 70 مبلغ به زبان چيني كردند و ايشان سريع قبول كردند يعني هفتاد نفر را آماده داشتند. ما در كشورهاي خارجي خلأ زيادي در اين زمنيه داريم. در كشوري مثل امارات ،تعداد ايراني خيلي زياد است كه آنها نياز به روحاني دارند. الان ما به زبان هاي مختلف دنيا مُبَلغ داريم. ما افراد مختلف را

ص: 11677

به زبان هاي خودشان آموزش مي دهيم كه بتوانند تبليغ دين اسلام را بكنند. هر فردي كه وارد ارگاني مي شود ،آن ارگان موظف است كه حقوق آن فرد را تامين كند به ميزان زحمت و تلاشي كه انجام مي دهد. كسي كه در خارج از كشور فعاليت تبليغ دين را مي كند نبايد خانواده اش دغدغه ي مالي داشته باشند و مجموعه اي كه ايشان را به كشور خارج مي فرستد، حقوق ايشان را هم تامين مي كند. سوال – آيا كساني كه وارد حوزه مي شوند بلافاصله جذب ارگانها مي شوند كه بتوانند حقوق بگيرند؟ خير .هشت تا ده سال اول اين طور نيست. در دين بحثي بنام وجوهات يا خمس وجود دارد كه اين وجوهات در زمان امام معصوم تقديم امام معصوم مي شود كه اين وجوهات براي هزينه هاي مختلفي استفاده مي شود. امام موسي كاظم(ع) چون در زندان بودند، ندادن خمس را مباح كردند و بعد عده اي پيش امام رضا(ع) آمدند و گفتند كه امكان دارد كه ما خمس ندهيم؟امام سه مرتبه فرمود :خير،زيرا خمس دادن ،كمك به دين است. ائمه وجوهات را براي شاگردان شان هزينه مي كردند و بخشي از آنرا به فقرا مي دادند. بخشي از آن را براي آموزش هاي ديني هزينه مي كردند. براي طلبه ها يك شهريه در نظر گرفته شده است و اندازه ي آن به قدري است كه طلبه بتواند يك زندگي بسيار ساده اي داشته باشد. اگر طلبه وارد ارگاني بشود اين شهريه حذف مي شود. اين هزينه بايد براي فضاي ديني صرف شود. همان طور كه وزرات بهداشت مي

ص: 11678

تواند براي دانشجويان پزشكي هم فكري بكند. مثلا وزارت نفت، دانشجويان را بورسيه مي كند و بعد از آنها در شركت نفت استفاده مي كند و كسي نمي گويد كه چرا اين هزينه را براي دانشجويان رشته هاي ديگر نمي كند. تربيت معلم دانشجو را مي گيرد و هزينه آنرا مي دهد و سنوات آنرا حساب مي كند و بعد آنها را به خدمت مي گيرد. پس اين شهريه ،طلبه ها را بورسيه مي كند تا درس بخوانند و وارد عرصه ي خدمت به جامعه بشوند. سوال – صفحه 303 قرآن كريم را توضيح بفرماييد. پاسخ – اين صفحه در مورد داستان ذوالقرنين است .خدا مي فرمايد: ذوالقرنين به مردماني كه از او تقاضاي كمك كردند گفت كه خودتان هم مرا ياري كنيد با تلاش تان. اين آيه مي رساند كه همه بايد تلاش كنند تا كار پيش برود. سوال – نقش پدر و مادرها براي ورود فرزندان شان به حوزه چگونه بايد باشد؟ پاسخ – پدر و مادرها، استعداد و علاقه فرزند را در نظر بگيرند و به فرزند زور نگويند. بعضي از فرزندان علاقه دارند كه به حوزه بيايند و بعضي علاقه دارند كه به دانشگاه بروند. رفتن به حوزه يا دانشگاه به معناي نفي يكديگر نيست. از ميان دانشگاه شهيد چمران بيرون آمده است و از ميان حوزه آيت الله بهجت بيرون آمده است. در ميان دانشگاهيان و حوزه كساني بوده اند كه فاسد بيرون آمده اند. خانواده فرزندان را اجبار نكنند و بيشتر به علاقه و صبر فرزندشان توجه كنند. طلبگي سختي زيادي دارد. كتاب سيماي فرزانگان نوشته ي آقاي مختاري

ص: 11679

و كتاب پله پله تا آسمان نوشته آقاي عابدي است .خواندن اين كتاب ها مفيد است. امام خميني و خيلي از افراد مشهور دنيا تربيت شده حوزه ها هستند. بعضي از افرادي كه در حوزه درس مي خوانند درهمانجا مي مانند و به زيردستان درس مي دهند. اين كار علمي است. عده اي درس مي خوانند تا به اجتهاد برسند .اگر كسي بتواند يك نفر را هدايت كنيد، اين كار ارزش زيادي دارد. انشاءالله خداوند سايه علما را بر سر ما مستدام بدارد و توفيق درس با تقوا را به ما عنايت بفرمايد. انسان بايد در علم (درس خواندن) خاشع و خدا ترس باشد.

92-01-24

در سينه ام زدوري تو غير آب نيست ما را به غير سايه ات آقا پناه نيست،وقتي كه هست جلوه ي خورشيدي شما اصلا مجال جلوه ي انوار ما نيست، اي سينه زمهرير غم مادرت بيا اين انتظار سينه ي ما كه گناه نيست، امشب بيا و درد دلت را به من بگو گر چه دلم به سنگ صبوري چاه نيست، اي روضه ي خوان پهلوي مادر نگاه كن اشك دل است مي چكد اشك نگاه نيست، آقا ببخش روز دگر حر ف مي زنم امروز حال مادرتان روبه راه نيست. سوال- حضرت فاطمه ي زهرا (س) را از نگاه قرآن كريم تعريف كنيد. پاسخ – مدح و ثناي حضرت زهرا از زبان ما مشكل است. در قرآن در آيه تطهير و مباهله از حضرت زهرا تعريف كرده است و پيامبر نيز از حضرت زهرا تعريف كرده است. اين تعابير بي نظير است. حتي اهل سنت هم كتابي در فضايل حضرت

ص: 11680

زهرا نوشته اند. حاكم نيشابوري كه ازعلماي اهل سنت است كتابي در مدح حضرت زهرا دارد و رواياتي در اين مورد آورده است. تمام سيره نويسان اهل سنت يعني تمام كساني كه زندگي اصحاب پيامبر را نوشته اند، وقتي به كلمه ي فاطمه رسيده اند بخشي از روايات ( متواتر) را آورده اند. پيامبر فرمود: فاطمه پاره تن من است، درجاي ديگر فرمود: فاطمه گوشت تن من است .گاهي مي فرمود: فاطمه موي بدن من است. گاهي مي فرمود :فاطمه روح من است يا نور چشم من است . روزي سلمان نزد پيامبر آمد و گفت كه وضعيت مالي حضرت زهرا و وضعيت معيشتي او خوب نيست من از ديدن اين سختي ها، ناراحت شده ام. رسول خدا فرمود: دخترم فاطمه تمام وجودش ايمان و يقين است. اميرالمومنين در نامه 28 نهج البلاغه به معاويه (در مورد افتخارات اسلام) مي نويسد: يكي از افتخارات ما رسول خدا، حمزه سيد الشهد است ... زهرا از ماست. در نقل ديگر حضرت مي فرمايد: من مي بالم به فاطمه و پدرش .دنياي حضرت زهرا خيلي عجيب است. اين تعابير مختص منابع شيعه نيست و در منابع سُني هم اين تعابير نقل شده است. رفتارهاي عملي پيامبر كه جلوي فاطمه مي ايستاد ،به سوي او مي شتافت و دست او را مي بوسيد نيز مهم است و مي فرمود كه تو مادرم هستي. آيه 61 سوره آل عمران (آيه مباهله)درمورد حضرت زهرا است . وقتي پيامبر خواست با يهوديان نجران مباهله ( نفرين كردن يكديگر يعني همديگر را نفرين كنند تا هركدام كه حق نبودند از بين بروند )كند،

ص: 11681

سران آنها ديدند كه پيامبر با امام حسن و امام حسين و حضرت زهرا مي آيد. در اين آيه به پيامبر مي فرمايد كه بگو ما پسران مان را با خودمان مي آوريم و شما هم پسران تان را بياوريد. ما زنهاي مان را مي آوريم .يكي از علماي اهل سنت از پيامبر نقل مي كند: اگر محبوب تر از اين چهار نفر( علي، فاطمه، حسن و حسين) روي زمين سراغ داشت به من مي فرمود كه آنها را بياور.ولي خدا به من دستور داد كه آنها را بياورم زيرا آنها خلق افضل هستند. گاهي آيات قرآن در مناسبتي نازل شده است يعني مناسبت آن همان شأن نزول آيه مي شود. ممكن است كه پيامبر اين آيه را در جاهاي ديگر استفاده كند يا جبرئيل همان آيه را در مناسبت ديگري بر پيامبر نازل كند يعني يك آيه دو بارنازل بشود كه اين انطباق است. مثلا ضرب المثلي اتفاق مي افتد مثل تخم مرغ دزد شتر دزد مي شود. ما اين ضرب المثل را در مورد فردي كه از بانك دزدي مي كند هم بكار مي بريم . قرآن از اين دسته آيات زياد دارد و كساني كه با قرآن آشنا نيستند گاهي دچار اشتباه مي شوند. آيه 9 سوره حشر در مورد ايثار است و مي فرمايد: بعضي ها ديگران را بر خودشان ترجيح مي دهند با اينكه خودشان هم نياز دارند. ايثار بالاترين ويژگي اخلاقي است يعني انسان خودش گرسنه مي خوابد ولي غذايش را به فرد ديگري مي دهد. اگر انسان نصف غذا را خودش بخورد و نصف ديگر را به فرد

ص: 11682

ديگري بدهد اين انفاق است. ايثار صفت با اررزشي است. وقتي مردم مكه به مدينه آمدند، مردم مدينه مال هاي شان را ايثار كردند يعني خانه شان را به مهاجرين دادند و خودشان در كوچه ماندند. اين داستان شأن نزول اين آيه است. فقيري به مسجد آمد و گفت: يا رسول الله من گرسنه هستم و جاي استراحت ندارم. پيامبر به اصحاب فرمود كه چه كسي به اين فرد پناه مي دهد؟ هيچ كس حاضر نشد كه اين كار را بكند. حضرت علي(ع) قبول كرد و او را به خانه برد. حضرت علي (ع)از فاطمه پرسيد كه چه مقدار غذا داريم و فاطمه فرمود كه به اندازه ي يك نفر غذا داريم. حضرت فرمود كه من امشب ميهمان آورده ام. اهل خانه گرسنه خوابيدند و ميهمان هم غذا را خورد و متوجه چيزي نشد. فردا اين آيه دوباره نازل شد. ايثار سه نوع است :مالي، آبرويي( گاهي انسان آبروي كسي را مي خرد و آبروي خودش را از دست مي دهد. حضرت زهرا ايثار آبروي هم داشتند. ايشان با حضرت علي (ع) ازدواج كردند و خيلي از مردم به ايشان اعتراض كردند كه چرا با علي ازدواج كرده است. حضرت در مقابل آنها ايستادند) و ايثار جان مثل حضرت ابوالفضل كه جانش را در كربلا داد. حضرت زهرا ايثار جان هم داشتند. زيرا خودشان را سپر كرد و سختي كشيد تا مسئله ي ولايت و امامت مطرح بشود . پيرمردي كه گرسنه و فقير بود به مسجد آمد. پيامبر فرمود كه چه كسي اين پيرمرد را سير مي كند؟ خبر به فاطمه رسيد. حضرت فاطمه

ص: 11683

گردنبندشان را براي پيامبر فرستادند تا پيامبر آنرا بفروشد و به فقير بدهد. از فروش گردنبند براي پيرمرد غذا و محل خواب و اسب تهيه شد. عمار ياسر اين گردنبند را دوباره خريد و به حضرت فاطمه هديه كرد. پيامبر غلامي را كه گردنبند را آورد و دوباره برگرداند، آزاد كرد. پيامبر فرمود :چه گردنبند با بركتي . حضرت عيسي مي فرمود: مم مبارك هستم. مبارك يعني چيزي كه كم است ولي آثار زيادي دارد مثلا شب قدر هشت ساعت بيشتر نيست ولي بالاتر از هزار شب است و اين شب مبارك است. مكه سرزمين كوچكي است ولي با بركت است و خواندن دو ركعت نماز ،ثواب هزار ركعت نمار را دارد. قرآن كتاب است ولي با بركت است. گاهي شخصيت ها با بركت هستند. حضرت زهرا با بركت است زيرا يازده امام مي فرمايند كه مادر ما زهرا است .سادات از نسل حضرت زهرا هستند. ما بايد از ايثارهاي حضرت زهرا درس بگيريم و ايشان را الگوي خودمان قرار بدهيم. حضرت امام حسن(ع) و امام حسين(ع) بيمار شدند. حضرت فاطمه و اميرالمومنين نذر كردند كه براي شفاعت فرزندانشان، سه روز روزه بگيرند.(روزي امام حسين(ع) در كودكي گم شد. پيامبر و حضرت علي(ع) در مدينه نبودند. روايت داريم كه حضرت زهرا 70 بار به در منزل آمد و برگشت و به امام حسن (ع) فرمود كه به دنبال برادرت برو، من ناراحت هستم. در بحارالانوار داريم :بلال مي گويد كه به خانه حضرت زهرا رفتم و ديدم كه حضرت گندم آرد مي كند و بچه هم در بغل دارد. سلام كردم و گفتم كه اجازه

ص: 11684

بدهيد كه من بچه را نگه دارم؟ حضرت فرمود :اگر مي خواهي كمك كني ،گندم را آرد كن و من بچه را نگه مي دارم. زيرا مادر به بچه مهربانتر است. اين داستان ،شفقت حضرت زهرا را نسبت به فررزندان شان مي رساند. يكي از اسامي حضرت زهرا هانيه است يعني مهربان و شفيق . يكي از اسامي خدا هم شفيق است. در حالات امام زمان(عج) داريم كه امام مثل پدر مهربان است. پس شما مي توانيد براي شفاي فرزندان تان نذر كنيد و اين نذر حتما نبايد مالي باشد ). حضرت نذر خودشان را ادا كردند و سه روز روزه گرفتند. سه شب پياپي سر افطار فقير ،يتيم و اسير آمد و آنها افطاري را به آنها دادند و خودشان گرسنه ماندند و با آب افطار كردند .در اينجا سوره هل اتي (دهر يا انسان) نازل شد كه مي فرمايد: آنها براي خدا اين كار را كردند. ما تشكري از يتيم نمي خواهيم و كار ما فقط براي خداست. خداوند هجده آيه در مورد حضرت زهرا و خانواده اش نازل كرد زيرا اين كار با اخلاص و براي رضايت خدا بود. سوال – صفحه 296 قرآن كريم را توضيح بفرماييد. پاسخ – حضرت فاطمه مي فرمايد: از دنياي شما سه چيز پيش من محبوب است :تلاوت قرآن ،نگاه به چهره پيامبر و انفاق در راه خدا . در اين صفحه داريم كه در هر كاري بگوييد: انشاءالله .البته اين انشاءالله گفتن نبايد لفظي باشد و بايد آنرا باور داشته باشيم. البته گفتن لفظي انشاءالله هم تاثير داردو باعث تقويت باور مي شود. كتاب هايي

ص: 11685

نوشته شده است كه در مورد آيات قرآني است كه در مورد حضرت زهرا نازل شده است. آيه 33 سوره احزاب( آيه تطهير)هم در مورد حضرت زهرا نازل شده است. روايت داريم كه شش ماه ( يا نُه ماه)پس از نازل شدن اين آيه ،پيامبر به در منزل حضرت زهرا مي آمدند و مي فرمودند : السلام عليك يا اهل البيت. تا مردم كسان ديگري را اهل البيت تلقي نكنند. در نزد فريقين از منابع اهل سنت و شيعه در مورد آيه تطهير روايت آورده شده است. خدا در آيه تطهير مي فرمايد: خدا اراده (تكويني يعني اتفاق مي افتد)كرده است از شما خاندان پليدي و زشتي را ببرد. و شما را پاكيزه قرار داده است. اين آيه مي رساند كه اهل بيت معصوم هستند. گاهي طهارت از نجاست است مثلا لباسي آلوده است و با شستن پاك مي شود، اين طهارت احكامي است .طهارت ديگر طهارت از شرك است يعني فردي مشرك است بعد مومن مي شود و پاك مي شود كه اين طهارت اعتقادي است. طهارت ديگر طهارت قلبي است .در روايت داريم كه استغفار طهارت است يعني با استغفرالله گفتن قلب شما شسته مي شود. طهارت ديگر پاكيزگي از گناه است. يعني كسي كه در زندگي اش گناه نيست البته به خلاقيت خودش و خداوند در آنها عصمت قرار داده است و فرد زمينه اش را هم دارد. طهارتي كه در اين آيه آمده است همان عصمت است. يعني در اهل بيت هيچ گناهي راه ندارد. بعضي مي گويند كه اين آيه در مورد زنان پيامبر است ولي اين درست نيست. زنان

ص: 11686

پيامبر اهل بيوت هستند نه اهل البيت. در قرآن داريم كه اي زنان پيامبر، در خانه بمانيد، زينت هاي خودتان را آشكار نكنيد، نماز را برپا كنيد،زكات بدهيد و خدا و پيامبر را اطاعت كنيد و در آخر آيه خداوند در مورد اهل البيت مي فرمايد كه آنها پاكيزه هستند. شان نزول اين آيه در باره ي حضرت زهرا و خاندانش است . در سوره شوري ،آيه مودت هم خدا مي فرمايد: پيامبر بگو كه من اجري براي رسالت خودم نمي خواهم مگر دوستي براي اهل بيت . حضرت زهرا با اين عظمت وقتي احساس وظيفه كرد كه بايد از حق دفاع كند و نبايد سكوت كند وارد جامعه شد، شب به در خانه ي مهاجر و انصار رفت و در مسجد خطبه خواند و از امام علي(ع) دفاع كرد. پس پيروان حضرت زهرا نبايد در جامعه نسبت به مسائل بي تفاوت باشند. بايد حق را بشناسيد و از آن دفاع كنيد، باطل را بشناسيد و با آن بجنگيد. جدا كردن از صحنه هاي اجتماعي جزو سيره ي حضرت زهرا نيست. الان زمان انتخابات است . بي تفاوتي نسبت به سرنوشت جامعه ناپسند است و همه ي مردم مسئول هستند. در قرآن داريم كه انسان در مورد اعضاي بدنش مسئوليت دارد. ما از حضرت فاطمه، هم درس فردي مثل ايثار و انفاق و هم درس اجتماعي مثل شركت كردن در جامعه مي گيريم. در سوره تحريم داريم كه آسيه الگوي همه ي مومنان است. پيامبر فرمود: زهرا پاره ي تن من است و پيامبر الگوي همه ي مومنان است پس حضرت زهرا هم الگوي همه

ص: 11687

ي زنان و مردان است. بعضي از ائمه فرموده اند كه زهرا الگوي ما ائمه است. سوال – چطور مي توان به اهل بيت مودت و محبت داشت؟ پاسخ – يك نوعي از مودت اين است كه انسان مي تواند اهل بيت را قلبا دوست داشته باشد. يك نوع، مودت رفتاري است مثل شركت در مراسم حضرت زهرا و خرج كردن و روضه هاي خانگي .نامگذاري فرزندان بنام حضرت زهرا و القاب ايشان مثل هانيه ،ريحانه ،بتول و ... نوع ديگر مودت اين است كه ما به سيره ي حضرت زهرا عمل كنيم زيرا انسان وقتي كسي را دوست دارد سعي مي كند كه خودش را به رنگ او در بياورد. بعضي ها لباس تيمي را كه دوست دارند مي پوشند و در سكوي همان تيم مي نشينند. ما هم نبايد در سكوي دشمنان حضرت فاطمه بنشينيم .اين اظهار محبت به حضرت زهرا است. پيامبر به حضرت زهرا فرمود كه تو افتخاراتي داري زيرا بهترين انبياء، پدر تو و بهترين اوصياء همسر تو و سيد شباب اهل جنت فرزندان تو هستند و مهدي از فرزندان توست. انشاء الله خداوند همه ي ما را پيرو صديقه اهل بيت قرار بدهد. و مارار از ياران مهدي قرار بدهد.

92-01-17

اي روزهاي خوب كه در راهيد، اي جاده هاي گم شده در مه اي ،اي روزهاي سخت ادامه از پشت لحظه ها بدر آييد، اي روز آفتابي ،اي مثل چشم هاي خدا آبي، اي روز آمدن ، اي مثل روز آمدنت روشن ، اين روزها كه مي گذرد هر روز در انتظار آمدنت هستيم اما با من بگو كه

ص: 11688

آيا من نيز در روزگار آمدنت هستم ؟ سوال – در مورد خطاب هاي قرآني (سوره احزاب آيه نهم) توضيحاتي بفرماييد. پاسخ – بخشي از آيات سوره احزاب مربوط به جنگ احزاب يا خندق است .در اين جنگ خندق كنده شد و همه ي حزب ها و گروه ها عليه اسلام بسيج شدند. اين جنگ نقطه ي عطف تاريخ اسلام بود. اگر در اين جنگ، اسلام شكست مي خورد كار اسلام تمام بود و اگر اسلام پيروز مي شد كار كفار تمام بود. يعني تمام كفر در مقابل تمام اسلام ايستاده بود. اين آيات در مورد جنگ احزاب است كه خداوند به مسلمانان يادآوري مي كند كه عده اي از شما مي ترسيديد و عده اي سوءظن داشتيد كه پيروز مي شويد ولي بالاخره پيروز شديد . در اين آيه خداوند مي فرمايد: اي مومنان،هميشه نعمت هاي خدا را بر خودتان يادآوري كنيد. يادآوري نعمت هاي خدا چه تاثيري دارد؟ خداوند خودش خالق اين نعمت ها است پس چه نيازي به يادآوري آن دارد؟ يادآوري نعمت ها آثاري زيادي دارد: محبوبيت خالق، وقتي شما نعمت هاي خدا را يادآوري مي كنيد حب خدا در دل شما قوي مي شود و به دنبال آن حب شيطان از دل شما خارج مي شود. ذات انسان به منعم علاقه دارد. يادآوري نعمت محبت ايجاد مي كند. خدا به حضرت موسي فرمود: خودت من را دوست داشته باش و من را پيش مردم محبوب كن. حضرت موسي فرمود: چطور اين كار را بكنم ؟ خدا فرمود: نعمت هاي مرا براي آنها يادآوري كن. اثر ديگر ياد آوري، كاهش شكايت

ص: 11689

و گِله است. يادآوري، شِكوه را در زندگي انسان كم مي كند. بعبارت ديگر باعث بوجود آمدن صفت رضا در زندگي انسان مي شود. پيامبر در جنگ حنين كه بعد از جنگ فتح مكه بود، تمام غنائم را بين مردم مكه تقسيم كردند. و به مردم مدينه چيزي ندادند. البته در جنگ هاي قبلي تمام غنائم بين مردم مدينه تقسيم مي شد. در جنگ احزاب تازه مسلمانان مكه در كنار پيامبر جنگيدند، مثل ابوسفيان. پيامبر به آنها غنيمت داد تا دل آنها به اسلام گرم بشود. منافقين شروع به وسوسه بين مسلمانان كردند و گفتند كه پيامبر بين شما فرق گذاشته است. پيامبر تمام مردم را جمع كرد و سخنراني كرد و فرمود: آيا شما گمراه نبوديد و من شما را هدايت كردم؟ آيا شما جنگ نداشتيد و من بين شما الفت ايجاد كردم؟ آيا شما فقير نبوديد و بوسيله ي خدا شما را غني كردم؟ يعني نعمت ها و داشته ها را يادآوري كرد. و بعد سوال كردند كه شما من را مي خواهيد يا غنائم را؟ مردم همه اشك ريختند و گفتند كه ما شما را مي خواهيم و گِله ها تمام شد. دوستي مي گفت كه اگر ما بخواهيم دستگاهي درست كنيم كه كار كليه را انجام بدهد بايد كارخانه ي عظيمي درست كنيم ولي خدا تمام اينها را در يك كليه ي كوچك ما قرار داده است. پس كليه يك نعمت بزرگ است. اگر ما بخواهيم روي بدن مان قيمت بگذاريم به ميليارد مي رسيم .ما نعمت آزادي، بدن ،سلامتي ، ايمان و .... هم داريم كه بايد قدر آنها را

ص: 11690

بدانيم. اثر ديگر يادآوري اين است كه در انسان حس تقدير بوجود مي آورد. انسان بعد از يادآوري نعمت، شكر آنرا بجا مي آورد. افرادي كه به بيمارستان مي روند خيلي خدا را شكر مي كنند وقتي كه بيماران را مي بينند. اثر ديگر يادآوري، قناعت است. وقتي انسان داشته ها را يادآوري مي كند قانع مي شود. يادآوري ،حس طمع را در انسان كمرنگ مي كند. فردي نزد امام صادق(ع) رفت و گفت كه من فقر هستم. امام فرمود كه آيا حاضري همه ي دنيا را به تو بدهند و محبت ما را از تو بگيرند ؟ فرد گفت: خير. امام فرمود :تو غني هستي . امام صادق (ع) سوال كرد كه حال فلاني چطور است؟ فرد فكر كرد كه امام وضع مالي او را مي پرسد، بنابراين گفت :او فقير است . امام فرمود: من وضع دين او را پرسيدم و فرد پاسخ داد كه فلان وضع دينش خوب است. امام فرمود :به خدا اين فرد غني است. ما الان در تحريم هستيم و مشكلات زيادي داريم البته بايد سوء مديريت در كشور اصلاح بشود. ما در كنار اين سختي ها، نعمت هاي آزادي ،استقلال، خلاقيت ها و روي پاي خود ايستادن را داريم. اثر ديگر ياد آوري عبادت است. وقتي ما به ياد مي آوريم كه خدا به ما نعمت داده است، خدا را عبادت مي كنيم و نماز مي خوانيم البته اين خواندن نماز هم براي خودمان است تا در مقابل شيطان محكم باشيم و از فحشاء دوري كنيم. اين يك قدرت دفاعي است. روايت داريم : خدا طبيب است و

ص: 11691

شما بيمار هستيد. طبيب مي خواهد كه بيماري فرد را از پاي نيندازد . خدا هم مي خواهد كه غضب و خشم ما را از پاي نيندازد بنابراين مي فرمايد كه نماز بخوانيد ، روزه بگيريد و ... ما چند نوع يادآوري داريم. مثلا ما به كربلا مي رويم و فردي به ما مي گويد كه ما را هم ياد كنيد. ما در كربلا با دو ركعت نماز اين فرد را ياد مي كنيم. يعني نائب الزياره اين فرد مي شويم. پس ياد كردن اين فرد يعني نماز خواندن و دعا كردن براي فرد است. شكر نعمت به چهار شكل است: ذهني يا فكري، گفتاري ،نوشتاري و رفتاري. ياد آوري ذهني نعمت يعني اينكه ما در ذهن خودمان خدا را صاحب نعمت بدانيم نه خودمان را .قارون مي گفت كه اين ثروت ها مال خودم است و آنرا با علم خودم بدست آورده ام. يك عابد بني اسرائيلي مي گفت كه خدايا با من با عدل خودت رفتار كن نه فضل خودت. روزي در خواب ديد كه در صحراي محشر است و مي خواهند كه عبادات او را حساب كنند. اين عابد بني اسرائيلي از درخت اناري ميوه مي خورد. يك ميوه انار را در كفه ي ترازو گذاشتند و اعمال او را هم در كفه ي ديگر گذاشتند ولي كفه ي ميوه ي انار خيلي سنگين بود و به پايين رفت .اگر خدا بخواهد با عدل خودش با ما رفتار كند ما نمي توانيم شكر يك نعمت انار را هم بجا بياوريم. در دعاهاي مشترك در اول مفاتيح داريم :خدايا اگر تو مرا عفو

ص: 11692

كني چيزي از تو كم نمي شود ولي اگر مرا عذاب كني براي من سخت است .خدايا عفو تو بالاتر از گناه من است. شكر ديگر شكر گفتاري است يعني گفتن الحمدلله رب العالمين. خدا در سوره والضحي به پيامبر گفت كه شكر كن. روزي پيامبر سوار مركب بودند ، پنج بار پياده شدند و سجده ي شكر كردند. علت اين كار از پيامبر سوال شد. پيامبر فرمود كه جبرئيل پنج خبر خوب براي من آورد و من پنج بار پياده شدم و سجده ي شكر بجا آوردم. شكر ديگر شكر نوشتاري است .انسان بايد در نوشته هايش هم شكر كند. انسان مي تواند در وصيت نامه اش نعمت ها را يادآوري كند. پيامك زدن و نامه نوشتن به ديگران هم يك نوع شكر است. معاويه به اميرالمومنين نامه اي نوشت و امام نامه 28 نهج البلاغه را در پاسخ معاويه نوشتند: اي معاويه ،من اينها را براي تو نمي گويم. اگر من اينها را مي گويم از باب ياد آوري نعمت است. يكي از نعمت هايي كه خدا به ما داد نعمت پيامبر ،حمزه سيد الشهدا، حسن، حسين و حضرت زهرا است . در شكر رفتاري ما نبايد نعمت را به نقمت تبديل كنيم. در قرآن داريم كه بعضي ها نعمت هاي خدا را تبديل به نقمت مي كنند. مثلا انسان ميل جنسي دارد و بايد آنرا در راه صحيح خودش كه ازدواج است ارضاء كند ولي قوم لوط اين كار را نكردند و همجنس گرا شدند و نعمت را به نقمت تبديل كردند. خدا به قوم سبأ نعمت آباداني داده بود و گندم

ص: 11693

و جو هم زياد داشتند .آنها با نان دست هايشان را پاك مي كردند و بعد قحطي شد. آنها نعمت خدا را به نقمت تبديل كردند. مثلا خدا به شما فكرداده است. بعضي ها براي يك دزدي فكرها و نقشه هاي ي زيادي مي ريزند در حاليكه اگر آنرا براي كاسبي استفاده مي كردند سود زيادي مي بردند. الان اينترنت نعمت است و راحت مي توان به همه ي مطالب دست يافت. افرادي اين نعمت را به نقمت تبديل كرده اند. ماهواره يك نعمت است ولي الان اين نعمت در قالب نقمت قرار گرفته است. زيرا مطالب بد آن خيلي بيشتر از مطالب آموزنده ي آن است و بخاطر همين بزرگان آنرا تحريم كرده اند. موبايل يك نعمت است .در قديم ساعت ها هم از هم بي خبر بوديم ولي الان مي توانيم به يكديگر پيامك بزنيم و از حال هم باخبر بشويم ولي نبايد اين نعمت پيامك به نقمت تبديل بشود و اين پيامك باعث رابطه ي نامحرم و گناه بشود. حق خداست كه ما از نعمت ها در راه صحيح استفاده كنيم. خدا به ما عقل ،شعور و زبان داده است و راه استفاده ي آنرا هم بيان كرده است. مثلا فرموده كه از حرف لغو بپرهيزيد ،حرف بيهوده را گوش نكنيد و چشم هايتان را در مقابل نامحرم پايين بيندازيد. خدا به ما پا داده است و فرموده است كه متكبرانه روي زمين راه نرويد. سوال- صفحه 289 قرآن كريم را توضيح بفرماييد. پاسخ – خداوند در اين صفحه يادآوري نعمت كرده است و مي فرمايد :ما به انسان كرامت عقل، فطرت

ص: 11694

،هدايت و ... داديم و كاري كرديم كه انسان بتواند در دريا و خشكي حركت كند و چيزهاي پاكيزه در اختيار انسان قرار داديم سوال – در مورد ادامه ي آيه 9 سوره ي احزاب توضيحاتي بفرماييد. پاسخ- در اين آيه سه نكته آمده است كه يكي از آنها يادآوري نعمت است. در اين آيه خدا به مسلمانان مي فرمايد: نعمت هاي خدا را يادآوري كند و نكته ي ديگر اين است كه خدا نعمتي را در اينجا يادآوري مي كندو مي فرمايد: خدا براي شما در اين جنگ لشكري فرستاد كه شما نمي ديديد (فرشته و ملائكه). پس اين آيه مي گويد كه كارهاي دنيا يكي بصورت طبيعي و امدادي پيش مي رود و يكي بصورت غير طبيعي و امداد غيبي پيش مي رود. رزق دو جور است : رزقي كه شما كار مي كنيد و حقوقي به شما مي دهند و رزقي كه شما روي آن حساب باز نكرده ايد و بدست مي آوريد. خدا در جنگ احزاب مي فرمايد كه در جنگ ما لشكريان نامرئي فرستاديم تا به مسلمانان كمك كنند. اين امدادهاي غيبي مخصوص جنگ نيست. هر وقت شما در زندگي بخاطر خدا گذشت كرديد اين امداد غيبي شامل حال شما هم مي شود. مثلا شما پدر و مادر پير خودتان را نگهداري مي كنيد و بخاطر آنها از كارهاي خودتان مي گذريد و درآمد كمتري كسب مي كنيد ولي در مقابل خدا الطافي را در زندگي شما قرار مي دهد كه بعدا اين الطاف خدا، خودش را در زندگي شما نشان مي دهد. و چند برابر درآمدي كه كسب نكرده

ص: 11695

ايد، در زندگي نصيبت تان مي شود و اولادهاي خوبي بدست مي آوريد .خيلي از مواقع فرد رشوه كلان را نمي گيرد و به همان حق ماموريت خودش قانع است و بعد بركاتي در زندگي اش ايجاد مي شود كه چندين برابر مبلغ رشوه بدستش مي رسد. در استان فارس آقايي مي گفت كه وقتي من اولين درآمدم را بدست آوردم نزد يكي از مراجع تقليد رفتم و گفتم كه من جز اين درآمد پول ديگري ندارم و ايشان فرمود كه بايد خمس اين درآمد را بدهي و من كمي مردد شدم و ايشان فرمود كه نگران نباش، خداوند چندين برابر جبران مي كند .امام جواد(ع) مي فرمايد :شما خمس بدهيد ما قول مي دهيم كه جبران بشود. ايشان مي گفت :من خمس را دادم و بركات زيادي را در زندگي ام ديدم. ما نبايد فقط الان را در نظر بگيريم. ما بايد لقمه ي حلال به خانه بياوريم و نتيجه ي آنرا در نسل مان ببينيم. ما بايد روي امددهاي غيبي حساب كنيم. البته ما نبايد كارها را به اين انگيزه ي انجام بدهيم. خدا مي فرمايد كه قرض بدهيد من جبران مي كنم. در اين آيه داريم كه سربازهاي خدا كه شما نمي بينيد. درحادثه ي طبس، شن ها سربازان خدا بودند. ما در انقلاب از اين داستان هاي زياد داشته ايم . خدا در آخر آيه مي فرمايد: اي مردم، بدانيد كه خدا به كارهاي شما آگاه است. اگر نگاه ما اينطور باشد خيلي از مشكلات زندگي ما حل مي شود. پس در زندگي مان به يادآوري نعمت ها و به امدادهاي

ص: 11696

غيبي( حضرت موسي وقتي عصايش را به دريا زد دريا شكافته شد و از آن عبور كرد. البته اگر ما هم يقين داشتيم كه اين اتفاق مي افتد مثل حضرت موسي آرامش داشتيم ) توجه داشته باشيم. سوال – توصيه هاي شما در ايام فاطميه چيست؟ پاسخ – پيام نوروزي رهبري انقلاب در مورد ايام فاطميه بود. امسال ايام نوروز با ايام فاطميه برخورد كرده بود كه مردم از اين ايام خوب تجليل كردند .زندگي حضرت زهرا الگويي است كه پيامبر آنرا الگو معرفي كرده است و مصداق آيه مباهله و تطهير است ، حضرت شخصيتي است كه رسول خدا او را پاره ي تنش خوانده است و ملاك رضا و غضب خدا معرفي كرده است. از زندگي اين بانوي بزرگوار درس بگيريم. كتاب فرهنگ فاطميه كتاب پر مطلبي است. ما مي توانيم در تمام مراحل زندگي مان از زندگي حضرت فاطمه درس بگيريم با اينكه عمر زندگي ايشان كوتاه بوده است ولي درس هاي زيادي در تاريخ از ايشان بجا مانده است. خانمي كه كم صبر است مي تواند صبر حضرت فاطمه را ببيند و فردي كه كاهل نماز است مي تواند نماز حضرت زهرا را ببيند كه تا صبح نماز مي خواند و پايش ورم مي كرد. فردي كه خودگرا است به حضرت فاطمه نگاه كند كه مي گفت اول همسايه سپس خانه . فردي كه به فرزندش بي مهر است و با همسر نامهربان است به زندگي حضرت فاطمه نگاه كند كه چطور با فرزندان و همسرش رفتار مي كرد. انشاءالله خداوند حشر و نشر ما را با اهل بيت قرار بدهد.

1393

93-01-07

ص: 11697

سم الله الرحمن الرحيم و صل الله علي محمدٍ و آله الطاهرين تو چراغ آفتابي، گل آفتاب گردان نكند به ما نتابي، گل آفتاب گردان نه گلي فقط كه نوري، نه كه نور بوي باران، تو صداي پاي آبي، گل آفتاب گردان نه گلي، نه آفتابي، من و اين هواي ابري نكند به ما نتابي گل آفتاب گردان تو بتاب و گل بيافشان، سر آن ندارد امشب كه برآيد آفتابي، گل آفتاب گردان آقاي شريعتي: سلام مي گويم به همه ي بيننده هاي خوبمان، خانم ها و آقايان، خيلي خيلي خوش آمديد به سمت خداي امروز. خوشحاليم كه در اين روزهاي بهاري همراه شما هستيم. انشاءالله بهار پرباري همه ي ما داشته باشيم و انشاءالله زندگي و كار ما فاطمي باشد. افتخار اين را داريم كه در محضر مهمان عزيز و ارجمندي باشيم كه مدت ها است مشتاق ديدارشان بوديم و مدت ها برنامه ي سمت خدا روزهايي كه استاد عزيز ما در سمت خدا بودند و مهمان ما بودند، همه ي مخاطبان از مباحث ايشان استفاده مي كردند. جناب حجت الاسلام و المسلمين آقاي دكتر رفيعي. خيلي خيلي خوش آمديد. سلام عليكم و رحمة الله. حاج آقاي رفيعي: عليكم السلام و رحمة الله، خدمت شما و بينندگان عزيز، عرض سلام دارم و آرزوي توفيق براي همه دارم. انشاءالله كه روزهاي خوب و سال پربركتي را داشته باشيد. آقاي شريعتي: انشاءالله. خيلي خوشحال هستيم كه دوباره شاهد حضور شما در برنامه ي سمت خدا هستيم. مهمان روزهاي بهاري سمت خدا و روزهاي پنج شنبه در ايام نوروز ما خدمت حجت الاسلام والمسلمين دكتر رفيعي خواهيم بود. خيلي خوشحال هستيم كه دوباره شما را مي بينيم. انشاءالله سال جديد براي شما و

ص: 11698

خانواده ي محترم سال پر خير و بركتي باشد. با آقاي دكتر رفيعي كه صحبت مي كرديم، ايشان گفتند: مي خواهم در مورد عبادت صحبت كنم. قطعاً بارها و بارها از عبادت شنيديم. اما اينكه از چه منظري جناب دكتر رفيعي به اين مسأله خواهند پرداخت، موضوعي است كه ما مشتاق هستيم بشنويم. حاج آقاي رفيعي: بسم الله الرحمن الرحيم. وقتي موضوع عبادت و بندگي و تقوا و ايمان و اينطور واژه هاي ارزشي پيش مي آيد، فوراً ذهن ما به اين سمت مي رود كه خوب يك فضاي خاصي براي انجام اينها هست. يعني كسي كه مي خواهد عبادت كند بايد مسجد برود. اگر كسي مي خواهد تقوا داشته باشد، بايد حتماً در يك فضاي خاصي باشد. اگر كسي مي خواهد ايمانش را حفظ كند بايد در يك ايام خاصي باشد، و غالباً شما هم ديديد اينطور بحث ها را شب هاي احياء و در ماه رمضان، ايام اعتكاف، بحث توبه و عبادت و بندگي را مطرح مي كنيم. اين نگاه، نگاه نادرستي است. براي اينكه عبوديت و بندگي يك حقيقتي است كه زمان بر و مكان بر نيست. بله، ممكن است در يك زمان و مكان هايي به دلايلي نمره ي عبوديت بالا باشد. مثلاً شب قدر «لَيْلَةُ الْقَدْرِ خَيْرٌ مِنْ أَلْفِ شَهْرٍ» (قدر/3) شود. مثلاً در حرم امام حسين(ع) ثواب نماز اينقدر بيشتر باشد. در مسجد الحرام ثوابش بيشتر باشد. اما بحث من روي نمادهاي عبوديت نيست. اصل بنده بودن، مطيع بودن، پيرو خدا بودن، زمان بر و مكان بر نيست. نبايد منحصر كرد. و آنقدر اسلام دايره ي عبادت را بالا ديده است كه گاهي ممكن است انسان اصلاً هيچ كاري نكند و در حال عبادت باشد. من مي خواهم اين

ص: 11699

را امروز يك مقداري عرض كنم. عنوانش را هم مي خواستم عبادت آسان بگذارم. واقعاً خيلي عبادت ها ممكن است بسيار ساده و آسان باشد، بعضي ثواب جمع كردن ها بسيار ساده و آسان باشد و ما هم راحت از كنارش عبور مي كنيم و غفلت مي كنيم. قبل از آنكه آن عبادت آسان را بگويم، دو نكته عرض مي كنم. 1- اصلاً چرا عبادت كنيم؟ قرآن كريم دليلش را در آيات متعددي بيان كرده است. از جمله اين آيه كه مي فرمايد: «يا أَيُّهَا النَّاسُ اعْبُدُوا رَبَّكُمُ» (بقره/21) مردم خدا را بپرستيد، «الَّذي خَلَقَكُمْ» چون شما را آفريده است. مثل اينكه به دانش آموزي مي گوييم: اين آقا را احترام كن، چون معلم توست. اين آقا را احترام كن چون پدرت است. مي گويد: خدا را بپرستيد چون شما را آفريده است. بالاخره از عدم به وجود آورده است. نعمت داده است. نداي فطرت به شما اين را مي گويد. نياز شما اين را مي گويد. «أَنْتُمُ الْفُقَراءُ إِلَى اللَّه» (فاطر/15) در واقع عبادت يك اهرم است. اهرمي است كه در همين دنيا انسان از آن براي رشد و تعالي كمك مي گيرد. اينطور نيست كه شما فكر كنيد عبادت يك صندوقچه اي در قيامت است، اينها را ما در آن صندوقچه جمع مي كنيم، روز محشر به درد ما مي خورد. نه! قرآن كريم مي فرمايد: «وَ اسْتَعينُوا بِالصَّبْرِ وَ الصَّلاة» (بقره/45) در همين دنيا از نماز كمك بگيريد. از روزه كمك بگيريد. اين نكته ي اول است. نكته ي دوم كه خدمت بينندگان عزيز عرض كنم اين است كه يكوقت يك كسي خدمت امام صادق(ع) آمد. گفت: حقيقت عبوديت چيست؟ جوهره اش و مواد اصلي اش، چه كسي عبد واقعي خداست؟ امام صادق

ص: 11700

فرمود: اگر كسي سه چيز را معتقد باشد، او بنده ي واقعي است. اين سه مورد كه عرض مي كنم تمام عبوديت ها در اين سه مورد گنجانده شده است وجوهره ي همه ي عبودت و بندگ همين است. به عبارت علمي تر اين همان ديدگاه نظري مي شود. پشتوانه ي بحث است. نماز و روزه و اينها نمودهاي عبادت است. اين باوري كه من الآن عرض مي كنم، اين باور در واقع اصل عبوديت و اصل بندگي است. خوب اين سه مورد چيست؟ اولين مورد را فرمودند: «أَنْ لَا يَرَى الْعَبْدُ لِنَفْسِهِ فِيمَا خَوَّلَهُ اللَّهُ مِلْكا» (بحارالانوار/ج1/ص224) اولين مورد اين است كه انسان خودش را مالك چيزي نداند. اين خودش عبوديت است. لذا در قرآن هم هيچ جا نداريم كه از مال خودتان انفاق كنيد. داريم از مال خدا انفاق كنيد. «وَ مِمَّا رَزَقْناهُمْ يُنْفِقُونَ» (بقره/3) اين اولين نمود است كه انسان «مالِكِ يَوْمِ الدِّينِ» بگويد. اگر اين اعتقاد پيدا شد، آدم راحت انفاق مي كند. اگر مال از دستش رفت، غصه نمي خورد. اگر مال به او روي آورد، بالا وپايين نمي پرد. صندوق دارهاي بانك را ديده ايد، همينطور هستند. خودشان را مالك نمي دانند. دوم اينكه امام صادق فرمودند: «اللَّهُ بِهِ وَ لَا يُدَبِّرُ الْعَبْدُ لِنَفْسِهِ تَدْبِيرا» انسان خودش را مدبّر و برنامه ريز نهايي نبيند. انسان برنامه ريزي كند. خوب هم هست. اما نگويد: من اين كار را مي كنم. بگويد: انشاءالله اگر خدا بخواهد. حضرت سليمان خيلي وضع مالي خوبي داشت. چند همسر داشت، خانه و امكانات داشت. پادشاه بود. پيغمبر بود. باد در اختيارش بود. جن در اختيارش بود. مشكل نداشت، آزاد بود و گرفتاري نداشت. همه ي دنيا به او روي آورده بود. آنوقت ايشان با اين

ص: 11701

رويكرد يكوقتي به او گفتند: تو كه بچه نداري! فرزند نداري. فرمود: كاري ندارد. بنده ي خدا گفت: دزد حاضر و بز حاضر! كاري ندارد. من امكانات و ثروت دارم، همسر هم كه دارم. چندين فرزند شجاع و جنگجو تحويل خواهم داد تا ديگر كسي اين حرف را پشت سر من نزند. سليمان تا آخر عمر بچه دار نشد! خدا يك بچه به او داد، آن هم جسد بود. فلج بود. روي تخت افتاده بود. داريم اين را مي گوييم. نمي خواهم بگويم: اعوذ بالله سليمان مرتكب گناه شد. نه گاهي انبياي ما ترك اولي مي كنند ولي گناه نمي كنند. عرض من اينجاست كه تا گفت: چنين خواهم كرد، نشد! لذا بينندگان عزيز بدانند دومين نشانه ي عبوديت اين است كه انسان بگويد: آنچه خدا بخواهد. يك آقايي چند روز قبل پيش من آمد، گفت: حاج آقا، بچه ي اول من دختر بوده است. خانم من دومي را هم باردار است. ما مرتب دعا مي كنيم كه خدايا پسر شود. اين خلاف رضاي الهي نباشد. گفتم: نه! بگوييد: خدايا پسر دوست داريم، ولي آنچه تو مي پسندي. اين مهم است. خواست خدا مقدم باشد. دومين عبوديت اين است كه خواست خدا را مقدم بدانيم. سوم كه شاه بيتش است. «وَ جُمْلَةُ اشْتِغَالِهِ فِيمَا أَمَرَهُ تَعَالَى بِهِ وَ نَهَاهُ عَنْهُ» در زندگي همه اشتغال داريم. جنابعالي و من از صبح تا شب كه مي آييم هركسي به يك نحوي مشغول است. كارهايي هم انجام مي دهيم، فرمود: عبوديت اين است كه آن كارهايي كه انجام مي دهيم، نهي خدا روي آن نباشد. امر خدا روي آن باشد يا لااقل به تعبير بنده مباح باشد. اين حرف هايي كه امروز

ص: 11702

مي زنم، نهي خدا رويش نباشد. اگر غيبت باشد، نهي خدا روي آن است. اگر دروغ باشد نهي مي شود. تجسس اگر باشد، سوءظن اگر باشد، فحش اگر باشد، اين حقيقت عبوديت مي شود. انسان خودش را مالك نداند. خودش را برنامه ريز نهايي نداند و بگويد: آنچه خدا مي خواهد. و سوم اينكه كارهايي كه انجام مي دهد مورد نهي الهي نباشد. اين دو نكته اي بود كه در رابطه با عبادت بود. اما مي خواهم عبادت را يك دسته بندي كنم. ما 1- عبادت جسمي دارم. يعني براي گوش است، چشم است، دست است، پا است. 2- عبادت قلبي دارم. يعني كارهايي در قلب ما باشد اين عبادت است. 3- عبادت فكري داريم. 4-عبادت اقتصادي داريم. 5- عبادت اجتماعي داريم. 6- عبادت سلبي داريم. يعني هيچ كاري انجام نمي دهي و عبادت مي كني. 1- عبادت جسمي؛ اين جسم، غير از نماز را مي گويم. اينكه جاي خود است. مثال مي زنم، اگر به قرآن نگاه كردي عبادت است. كار سختي نيست. آقا در مسجد نشستم دارند قرآن مي خوانند، من اصلاً سواد ندارم. يا حال خواندن را ندارم. همينطور به قرآن نگاه مي كنم. نگاه به قرآن عبادت است. ايام نوروز و عيد است، به پدر و مادرت سر مي زني. همينطور به پدرت نگاه مي كني، اين عبادت است. اين خرج ندارد، آسان است. نگاه به عالم مي كني، اين عبادت است. «وَ النَّظَرُ إِلَى الْأَخ» (بحارالانوار/ج38/ص196) نگاه كردن به برادر ديني، افراد مؤمن در جامعه به خاطر خدا، اين عبادت است. پس عبادت جسم را مثال زديم. عبادت چشم است. بنده منبر رفتم. جنابعالي داريد حديث مي خوانيد، يك نفر دارد نصيحت مي كند. يك شعر پر محتوا را مي خواند.

ص: 11703

ما گوش مي دهيم. استماع موعظه عبادت است. هزينه هم ندارد. شما در ماشين مي رويد، ترافيك هاي تهران هم طولاني است. راديو قرآن را باز كردي، قرآن گوش مي دهي. اين عبادت است. عبادت گوش است. اگر او مي خواند و شما هم بگويي، اين عبادت زبان مي شود. «لا اله الا الله»، «سبحان الله»! روايتي در بحار داريم كه يهودي ها و منافقين در ذهن مسلمان ها شبهه ايجاد مي كردند، مسلمان ها به هم مي ريختند.الآن هم بعضي گرفتار اين مسأله هستند. پاي اينترنت مي نشيند. يا شبكه ي ماهواره را مي زند. با يك شبهه اي ذهنش بر هم مي ريزد. خدمت رسول خدا آمدند و گفتند: يا رسول الله! ما با شبهاتمان چه كنيم؟ مي دانيم حرف ما درست نيست، ولي ذهنمان را مشغول كرده است. شبهه اينطور است كه اگر شما عسل مي خوري، كسي بگويد: عسل تلخ است، احساس تلخي مي كني. حضرت فرمود: يك چيزي به شما ياد بدهم كه شبهات اذيت تان نكند. گفتند: بله يا رسول الله! فرمود: «الصَّلَاةِ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ عَلَى آلِه»(بحارالانوار/ج45/ص206) صلوات بر محمد و آل محمد. شما پشت فرمان مي توانيد عبادت كنيد، چون موعظه گوش مي دهي، عبادت است. به پدر و مادر نگاه مي كني، عبادت است. صلوات مي فرستي، عبادت است. شب زير آسمان مي ايستي و به ستاره ها نگاه مي كني و مي گويي: خدايا چه خلقتي داري؟ به زبان فارسي مي گويي. اگر عربي بلد بودي، مي گويي: «إِنَّ في خَلْقِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ اخْتِلافِ اللَّيْلِ وَ النَّهار» (بقره/164) اينها همه مصاديق عبادت مي شود. يك مورد ديگر هم در عبادت جسمي بگويم كه بينندگان ببينند گاهي كار چقدر آسان است. رسول خدا فرمود: «علي اخبركم بايسر العباده» بگويم: آسان ترين عبادت چيست؟ «و اهونها علي

ص: 11704

البدن» خيلي براي بدن راحت است. فرمود: «السَّمْتِ وَ حَسَنَ الْخُلُق» سكوت و خوش اخلاقي! سكوت عبادت است. خوش اخلاقي عبادت است.اين روايت در محجة البيضاء است. پس يكي از اقسام عبادت، عبادت جسمي شد. دست يك نفر را مي گيري و به آن طرف خيابان مي بري. امام سجاد در كوچه هاي مدينه مي رفت، سوار اسب بود. عده اي هم پشت سر او بودند، يك كلوخي وسط كوچه بود. پياده شد، كلوخ را برداشت و يك طرف انداخت. آقا فرمود: اين عبادت است. يك پوست موزي جلوي راه بچه ها در كوچه است، برمي داري. پس عبادت جسمي چشم دارد. گوش دارد، زبان دارد و همينطور كه مثال زدم. قسم دوم عبادت، عبادت قلب است. قلب هم عبادت دارد. در روايت داريم، محبت اهلبيت در هر قلبي باشد، عبادت است. من امام حسين را دوست دارم. من اصلاً نتوانسته ام مشهد و كربلا بروم، اما امام حسين و امام رضا را دوست دارم. اين خودش يكي از عبادت هاي بسيار مهم است. من از دشمنان اهلبيت بدم مي آيد. من مي شنوم مثلاً در فلان منطقه ي دنيا دارند مسلمان ها را قتل عام مي كنند، ناراحت مي شوم. من مي شنوم كه يك جايي كه مسلمان را سر بريدند. به خانه اش حمله كردند. ناراحت مي شوم يعني احساس انزجار مي كنم از كسي كه آن كار را كرده است. اين هم تولي و تبري است. پس عبادت قلبي هم داريم. عبادت فكري؛ ما در فكر هم عبادت داريم؟ بله! حسن ظن به مردم عبادت است. تا كسي خانه خريد، نگويي: از كجا آورد؟ تا كسي تصادف كرد، حتماً يك گناهي كرده بود، تصادف كرد. تا ورشكست شد، حتماً مال مردم

ص: 11705

را بالا كشيده است. نه! حسن ظن به مردم، عبادت مي شود. نقطه ي مقابلش «إِنَّ بَعْضَ الظَّنِّ إِثْم» (حجرات/12) تفكر؛ جنابعالي يك گوشه اي نشستي، عصر جمعه است، هيچ كاري هم نمي كني. ما الآن چهل سالمان است.چند گناه كرديم؟ چقدر عبادت كرديم؟ چقدر توشه اندوختيم؟ پشت سر چه كساني صحبت كرديم؟ من در حالات يكي از فرماندهان شهيد كه ما مديون همه ي اين شهدا هستيم، خواندم ايشان يك برگه اي درست كرده بود، به زيردستانش داد. ايشان فرمانده بود. بالاي اين برگه نوشته بود: «حاسبوا قبل ان تحاسبوا» يعني خودتان را محاسبه كنيد، قبل از آنكه ديگران شما را محاسبه كنند. سي چهل مورد گزينه نوشته بود. مثلاً غيبت، دروغ، قضا شدن نماز صبح، نگاه به نامحرم، مي گفت: اينها خصوصي است، به كسي نشان ندهيد. افشاي گناه حرام است. پيش خودتان نگه داريد، تا يك دروغ گفتيد، يك علامت بزنيد. تا يك روز صبح نمازتان قضا شد، علامت بزنيد. عصر جمعه كه مي شود، اين برگه را باز كنيد و بشماريد. دو تا دروغ، سه تا غيبت، دو تا نگاه به نامحرم، قضا شدن نماز صبح، در مجموع 15 گناه مي شود. در يك هفته من 15 گناه كردم. آنوقت خودتان را محاسبه كنيد. استغفار كنيد، هفته ي ديگر بگوييد: خدايا انشاءالله كنار مي گذاريم. ممكن است هفته ي ديگر كه باز مي كنيم، ممكن است 18 تا شده باشد، ممكن است 12 تا شده باشد. اگر 12 تا شده باشد، آدم خوبي هستي. پس تفكر و انديشه هم عبادت است. مورد چهارم، عبادت اجتماعي است. عبادت اجتماعي را كلي و براي هميشه ي سال عرض مي كنم. روايتش را هم اينجا نوشتم. امام باقر(ع) فرمود:

ص: 11706

«إِنَّ أَحَبَّ الْأَعْمَالِ إِلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ» مهم ترين اعمال نزد خدا كه عبادت است، «إِدْخَالُ السُّرُورِ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ» (كافي/ج2/ص189) شما مسلماني را شاد كنيد. خوشحال كنيد. «وَ مَا عُبِدَ اللَّهُ بِشَيْ ءٍ أَحَبَّ إِلَى اللَّهِ مِنْ إِدْخَالِ السُّرُورِ عَلَى الْمُؤْمِنِ» (وسايل الشيعه/ج16/ص349) خدا به چيزي بهتر از شاد كردن مؤمنين عبادت نشده است. البته ادخال السرور با لغو و لهو و دست انداختن و تمسخر فرق مي كند. ادخال السرور اين است كه شما به كسي كه جهيزيه مي خواهد، مشكل مالي دارد، اقتصادي دارد، كمك كني. يا نه شما مي روي به خانه ي پسرعمويت كه تازه ازدواج كرده است، يك سري مي زني و يك كادويي مي بري. چقدر خوشحال مي شوند! اين ادخال السرور است. صله ي رحم، ادخال السرور است. احوال هم را پرسيدند، در جشن ها همديگر را دعوت كردند. پس اين عبادت، عبادت اجتماعي است. يك بخشي از عبادت اجتماعي امر به معروف است، نهي از منكر است. يك بخشي مشورت كردن است. مشورت دادن به ديگران است. اين هم عبادت اجتماعي است. مورد پنجم عبادت مالي است. همان زكات و صدقه و كمك به مردم و رفع نياز از مردم است كه در روايات ما روي اين تأكيد شده است. اما مورد ششم كه عبادت سلبي است. گاهي هيچ كاري نمي كنيم و اين عبادت مي شود. نمونه هايي فراواني هم در منابع روايي ما دارد، من يك موردش را با يك داستان خدمت شما عرض مي كنم. شخصي خدمت امام باقر(ع) آمد. گفت: يابن رسول الله من يك آدم كم عملي هستم. زياد نماز بخوان و زياد روزه بگير، نيستم. واجبات را انجام مي دهم. ولي دو ويژگي دارم. يكي عفت

ص: 11707

شكم است، يكي عفت قواي جنسي است. يعني حرام نمي خورم، از راه حرام هم غرايزم را ارضاء نمي كنم. آيا اين كار من عبادت است؟ آقا فرمود: اين بالاترين عبادت است. «مَا عُبِدَ اللَّهُ بِشَيْ ءٍ أَفْضَلَ مِنْ عِفَّةِ بَطْنٍ وَ فَرْجٍ» (كافي/ج2/ص79) قرآن به جوانان مي فرمايد: اولاً ازدواج كنيد. خدا به جوان ها نمي گويد ازدواج كنيد. به مردم مي گويد: جوان ها را زن بدهيد. دخترها را شوهر بدهيد. اين وظيفه ي اجتماعي است. «وَ أَنْكِحُوا الْأَيامى مِنْكُم وَ الصَّالِحينَ مِنْ عِبادِكُمْ وَ إِمائِكُمْ» ايامي جمع اَيّم است. اَيّم آدم بدون زن است. بدون شوهر است. «وَ أَنْكِحُوا» مردم، شما بي زن ها و بي شوهرها را همسر بدهيد. بعد مي فرمايد: اگر به هر دليلي زن پيدا نكرديد، مجوز گناه است، مجوز حرام است، خيلي ها اين را مي پرسند. آقا من سي سال سن دارم، ازدواج نكردم. آيا اين مجوز مي شود كه همسر پيدا نمي شود، كسي خواستگاري من نمي آيد، يك آقا پسر زن پيدا نمي كند، مرتكب حرام شود؟ نه،قرآن مي فرمايد: «وَ لْيَسْتَعْفِفِ الَّذينَ لا يَجِدُونَ نِكاحا» (نور/33) آنهايي كه همسر پبدا نمي كنند، بايد عفت بورزند. لذا نگاه يك جوان به نامحرم مي افتد، چشمش را پايين مي اندازد.كاري هم نكرده است. فقط سرش را پايين انداخت، اين عبادت مي شود. در جلسه اي غيبت مي شود، بلند مي شود. آقا خداحافظ! طوري كه ناراحت هم نشوند و به هم بريزد. يك تذكري هم مي دهد و بلند مي شود. همين قدر كه بلند مي شود، اين عبادت است. ترك گناه خود عبادت است. پس ملاحظه فرموديد، دايره ي عبادت در اسلام خيلي گسترده است. اين نكته را براي دانشجو ها، طلبه ها و كساني كه دنبال كسب علم مي روند، مي گويم. «من خرج يطلب بابا من

ص: 11708

العلم» كسي از خانه اش بيرون برود و يك مسأله ي علمي ياد بگيرد. حالا ممكن است دانشجو باشد، طلبه باشد يا نه، يك آقايي الآن راه مي افتد در خانه ي مرجع تقليد برود. دفتر آقا برود. در مسجد نزد امام جماعت، يك شبهه و يك سؤالي را بپرسد. «من خرج يطلب بابا من العلم» بيرون از خانه مي رود يك چيزي را ياد بگيرد. امشب مسجد برويم ببينيم آقا چه مي گويد؟ چه نصيحتي دارد؟ امام فرمود: اگر كسي «كان عمله كعبادة أربعين عاما« (منية المريد/ص101) عمل او مثل عبادت چهل سال است. برود يك مطلبي را ياد بگيرد. پس خود طلب علم، كسب علم يكي از مصاديق عبادت و بندگي خداست. من اخيراً داشتم مفاتيح را نگاه مي كردم. در حاشيه ي مفاتيح فكر مي كنم صفحه ي 217، 218 بود. ديدم يك روايتي از معصوم است كه مرحوم شيخ عباس در حاشيه آورده است، از شيخ طوسي هم نقل مي كند. اگر كسي صبح به صبح بگويد: «سبحان ربي العظيم و بحمده» عبادت چند سال را خدا براي او مي نويسد. واقعاً بهانه گذاشته اند. يكوقت هايي انسان توفيق همين ها را هم ندارد. به شما مي گويد: سه «قل هو الله» بخوان، ثواب يك ختم قرآن است. مي گويد: با وضو بخواب، تا صبح در حال عبادت هستي. چون در آستانه ي جمعه هستيم اين جمله را عرض مي كنم. «أَفْضَلُ الْعِبَادَةِ انْتِظَارُ الْفَرَجِ» (بحارالانوار/ج52/ص125) همين قدر كه شما صبحت را با امام زمان آغاز كني. صدقه اي به نام او بدهي. دعايي كني. اينطور نيست كه ما در اسلام عبادت را محدود به مسجد كنيم، يا محراب كنيم، يا در حرم و شب و بيست و يكم ببنديم. نه!

ص: 11709

ممكن است بعضي اديان اينطور باشند. بگويد: يك شنبه كليسا مي روم. ولي اسلام دايره ي عبادت و بندگي را به حدي وسيع ديده است كه شما در خوابيدن هم مي تواني عبادت كني. با وضو مي خوابي، عبادت است. در نگاهت مي تواني عبادت كني. در سخنت، در گوش كردنت، در سكوتت، در تركت، در خوابت، ولذا اين دايره خيلي گسترده است. اينها دائم الذكر هستند. كساني كه همواره به ياد خدا هستند. «رِجالٌ لا تُلْهيهِمْ تِجارَةٌ وَ لا بَيْعٌ عَنْ ذِكْرِ اللَّه» (نور/37) چطور مي شود بيع و تجارت مانع ذكر نشود؟ دارد كاسبي مي كند. همين قدر كه دروغ نمي گويد. انصاف را رعايت بكند، مگر نداريم «التاجر الصدوق يحشر مع الشهداء» كاسبي كه راست مي گويد، با شهيد محشور مي شود. الآن ايام مسافرت است. كسي براي عبرت سفر مي رود. براي انرژي گرفتن براي كار سفر مي رود. براي سر زدن به فاميل سفر مي رود. همه ي اينها عبادت مي شود. ما اين انگيزه را بايد در خودمان ايجاد كنيم و با اين نگاه انشاءالله وارد زندگي شويم. آقاي شريعتي: ما از فرمايشات شما سير نمي شويم. دعا مي كنم كه انشاءالله توفيق حضور دائمي جناب آقاي دكتر رفيعي در برنامه ي سمت خدا محيا شود و ما در خدمت ايشان باشيم. خيلي روز خوبي بود در خدمت شما بوديم. دوستان مي توانند مباحث جناب آقاي دكتر رفيعي را هفته ي آينده هم دنبال كنند، من متذكر مي شويم كه قرار روزانه ي امروز ما تلاوت صفحه ي 42 قران كريم خواهد بود. دعاي بفرماييد و همه ي ما آمين بگوييم. حاج آقاي رفيعي: انشاءالله خداوند تبارك و تعالي در ظهور آقا و مولاي ما حجت بن الحسن تعجيل بفرمايد و انشاءالله همه ي

ص: 11710

ما را در ركاب آن بزرگوار، جز سربازان و محبين و مستشهدين در مقابل آن حضرت قرار بدهد. آقاي شريعتي: انشاءالله. چقدر خوب است كه ثواب تلاوت آيات را به روح اموات و درگذشتگان هديه كنيم. آنهايي كه دستشان از اين دنيا كوتاه است و بر گردن ما حق دارند. بهترين ها را براي همه ي شما آرزو مي كنم. والحمدلله رب العالمين، و صل الله علي محمدٍ و آله الطاهرين. صفحه ي 42 قرآن كريم: «* تِلْكَ الرُّسُلُ فَضَّلْنَا بَعْضَهُمْ عَلىَ بَعْضٍ مِّنْهُم مَّن كلََّمَ اللَّهُ وَ رَفَعَ بَعْضَهُمْ دَرَجَاتٍ وَ ءَاتَيْنَا عِيسىَ ابْنَ مَرْيَمَ الْبَيِّنَاتِ وَ أَيَّدْنَاهُ بِرُوحِ الْقُدُسِ وَ لَوْ شَاءَ اللَّهُ مَا اقْتَتَلَ الَّذِينَ مِن بَعْدِهِم مِّن بَعْدِ مَا جَاءَتْهُمُ الْبَيِّنَاتُ وَ لَاكِنِ اخْتَلَفُواْ فَمِنهُْم مَّنْ ءَامَنَ وَ مِنهُْم مَّن كَفَرَ وَ لَوْ شَاءَ اللَّهُ مَا اقْتَتَلُواْ وَ لَاكِنَّ اللَّهَ يَفْعَلُ مَا يُرِيدُ(253) يَأَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُواْ أَنفِقُواْ مِمَّا رَزَقْنَاكُم مِّن قَبْلِ أَن يَأْتىِ َ يَوْمٌ لَّا بَيْعٌ فِيهِ وَ لَا خُلَّةٌ وَ لَا شَفَاعَةٌ وَ الْكَافِرُونَ هُمُ الظَّالِمُونَ(254) اللَّهُ لَا إِلَاهَ إِلَّا هُوَ الْحَىُّ الْقَيُّومُ لَا تَأْخُذُهُ سِنَةٌ وَ لَا نَوْمٌ لَّهُ مَا فىِ السَّمَاوَاتِ وَ مَا فىِ الْأَرْضِ مَن ذَا الَّذِى يَشْفَعُ عِندَهُ إِلَّا بِإِذْنِهِ يَعْلَمُ مَا بَينْ َ أَيْدِيهِمْ وَ مَا خَلْفَهُمْ وَ لَا يُحِيطُونَ بِشىَ ْءٍ مِّنْ عِلْمِهِ إِلَّا بِمَا شَاءَ وَسِعَ كُرْسِيُّهُ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضَ وَ لَا يَُودُهُ حِفْظُهُمَا وَ هُوَ الْعَلىِ ُّ الْعَظِيمُ(255) لَا إِكْرَاهَ فىِ الدِّينِ قَد تَّبَينَ َ الرُّشْدُ مِنَ الْغَىّ ِ فَمَن يَكْفُرْ بِالطَّغُوتِ وَ يُؤْمِن بِاللَّهِ فَقَدِ اسْتَمْسَكَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقَى لَا انفِصَامَ لَهَا وَ اللَّهُ سمَِيعٌ عَلِيمٌ(256)» ترجمه آيات: «بعضى از اين پيامبران را بر بعضى ديگر برترى داديم. خدا با بعضى

ص: 11711

سخن گفت و بعضى را به درجاتى برافراشت. و به عيسى بن مريم معجزه ها داديم و او را به روح القدس يارى كرديم. و اگر خدا مى خواست، مردمى كه بعد از آنها بودند، پس از آنكه حجتها بر آنان آشكار شده بود، با يكديگر قتال نمى كردند. ولى آنان اختلاف كردند: پاره اى مؤمن بودند و پاره اى كافر شدند. و اگر خدا مى خواست با هم قتال نمى كردند، ولى خدا هر چه خواهد مى كند. (253) اى كسانى كه ايمان آورده ايد، پيش از آنكه آن روز فرا رسد، كه نه در آن خريد و فروشى باشد و نه دوستى و شفاعتى، از آنچه به شما روزى داده ايم انفاق كنيد. و كافران خود ستمكارانند. (254) اللَّه خدايى است كه هيچ خدايى جز او نيست. زنده و پاينده است. نه خواب سبك او را فرا مى گيرد و نه خواب سنگين. از آنِ اوست هر چه در آسمانها و زمين است. چه كسى جز به اذن او، در نزد او شفاعت كند؟ آنچه را كه پيش رو و آنچه را كه پشت سرشان است مى داند و به علم او جز آنچه خود خواهد، احاطه نتوانند يافت. كرسى او آسمانها و زمين را در بر دارد. نگهدارى آنها، بر او دشوار نيست. او بلندپايه و بزرگ است. (255) در دين هيچ اجبارى نيست. هدايت از گمراهى مشخص شده است. پس هر كس كه به طاغوت كفر ورزد و به خداى ايمان آورد، به چنان رشته استوارى چنگ زده كه گسستنش نباشد. خدا شنوا و داناست. (256)»

حجت الاسلام والمسلمين قرائتي

1391

91-02-20

سوال – در مورد اهميت تدبر در قرآن توضيحاتي بفرماييد . پاسخ – حضرت علي (ع)

ص: 11712

مي فرمايد :عجايب قرآن قابل شمارش نيست و كهنه نمي شود .ملاصدرا مي گويد : من عمرم را در مسائل عقلي گذراندم ولي در اواخر عمرم فهميدم كه من در سايه بوده ام زيرا در اواخر عمرم به سراغ قرآن رفتم. ملاصدرا قطب علم است و اين مطلب را در مورد قرآن مي گويد. فيض كاشاني كه دويست كتاب علمي دارد مي گويد : در چند رشته تخصص يافتم ولي درهيچ كدام از علومي دوايي براي عطش علم خودم پيدا نكردم و در آخر عمر به سراغ قرآن رفتم . امام خميني در كتاب صيحفه ي نور جلد 20 ص 20 مي فرمايد: اينجانب بطور جد مي گويم از گذران عمر خودم ناراحت هستم كه چرا از اول به سراغ قرآن نرفتم . ما قرآن را مي خوانيم كه مي فرمايد : قسم به زيتون و انجير. اين جمله مي تواند پايان ÂÂ ÂÂ نامه ي يك دكترا باشد كه چرا قرآن به انجير و زيتون قسم خورده است و به ميوه هاي ديگر قسم نخورده است . مثلا در قرآن مي خوانيم : وقتي درياها جوش مي آيد .نكند مفهوم اين جمله همان است كه الان ژاپن مي خواهد از آب دريا بنزين درست بكند .اينها براي ما تلنگر است . قرآن مي فرمايد :با آب يخ آب تني بكنيد . ما بايد بدنبال اين باشيم كه آب سرد با پوست و اعصاب بدن چكار مي كند. چرا اسم انجير يك بار در قرآن آمد است ولي اسم زيتون هفت بار در قرآن آمده است؟ نكند خوردن يك انجير و هفت زيتون آثاري دارد

ص: 11713

كه خوردن يك زيتون و هفت انجير آن آثار را ندارد .چرا قرآن مي فرمايد كه بدن خودتان را با سدر بشوييد ؟ رابطه ي سدر با پوست بدن چيست ؟ ما فكر مي كنيم كه لباس پشمي خوب است در حاليكه قرآن مي فرمايد لباس پنبه اي خوب است .قرآن مي فرمايد :وقتي به رنگ گوساله ي بني اسرائيل نگاه مي كردي ،شاد مي شدي . اين آيه در مورد روانشناسي رنگ هاست .يعني رنگ در روح اثر دارد . سوال – قرآن پيچيده است . آيا ما بايد به سمت قرآن نرويم ؟ پاسخ – قرآن مثل دريا است هم ساده و هو پيچيده . وقتي شما به دريا نگاه مي كنيد يك لذتي مي بريد، وقتي پاي تان را در دريا مي گذاريد لذت ديگري دارد، وقتي در آن شنا مي كني لذت آن بيشتر است ، وقتي قايقراني مي كني لذا آن بيتشر است وقتي ماهيگري مي كني لذت آنبيشت رمي شود وقتي غواصي بكني لذتش خيلي بيشتر مي ود. قرآن هم اين طور است . صوت قرآن يك لذتي دارد، ترجمه ي قرآن لذت ديگري دارد، تفسير و تدبر در قرآن لذت ديگري دارد. قرآن مي فرمايد : خداي مشرق ها و مغرب ها . الان مشخص شده است كه كره زمين دور خودش و خورشيد مي گردد و هميشه يك جا مشرق و يك جا مغرب است . هزار و چهار صد سال پيش كروي بودن زمين مشخص نشده بود.در قرآن كلمه ي عسر دوازده بار تكرار شده است در حالي كه كلمه ي يسر سي و شش بار

ص: 11714

تكرار شده است .يعني با هر سختي سه تا آساني هست . پس آمارها و تكرارهايÂÂ قرآن هم رمز و راز دارد. نماز آهنگ و ريتم دارد .حتي دعاها هم آهنگ هايي دارد كه اگر همه ي دانشمندان عرب جمع بشوند نمي توانند دعايي مثل جوشن كبير بنويسند .يعني كسيÂÂ ÂÂ ÂÂ ÂÂ ÂÂ ÂÂ نمي تواند هزار تا صفت ريتم دار براي خدا بگويد. مثلا بعد از ماه رمضان شما نماز عيد فطر مي خوانيد كه پنج تا قنوت دارد و از خدا درخواست داري ولي در نماز آيات كه انسان از ترس زلزله نماز مي خواند بايد چندين باز ركوع برود و خم بشود.همه ي اينها فرمول دارد .امام ر ضا (ع) مي فرمايد : در صبح چون تاريك است، شما مي توانيد نماز را بلند بخوانيد و لي در ظهر چون شما را مي بينند بايد نماز را آهسته بخوانيد . در نماز نظم وجود دارد يعني اولش با الله اكبر شروع مي شود و با السلام عليك ورحمة الله و بركاته تمامÂÂ ÂÂ ÂÂ مي شود و مدت آن مشخص است .( هفت دقيقه طول مي كشد) الان در كتاب هاي درسي ما اطلاعاتي وجود دارد كه خيلي مورد نياز نيست . يك سري اطلاعاتي كه خيلي نياز است ما آنها را نمي دانيم . خيلي ها معني و مفهوم نماز را بخوبي نمي دانند . ما ترجمه هاي زيادي از قرآن داريم .حتي ما ترجمه ي آيه به آيه هم داريم كه شما مي توانيد در يك مسافرت سوره يوسف را گوش بدهيد و معني آيه به آيه آنرا ياد

ص: 11715

بگيريد .در بعضي از مساجد بعد از نماز، فيلم ويديوئي گذاشته مي شود كه يك آيه قرآن توسط قاري خوانده و تفسير مي شود و نيازي به مفسر و گوينده ندارند . پس الان خيلي امكانات هست .وهمه ي ارگانها در زمينه قرآن كارهاي فراواني كرده اند.آيت الله خامنه اي در بين جمعي از طلاب فرمودند :درس تفسير بايد در همه ي پايه ها درس رسمي بشود. پس بايد از اول قرآن در زندگي ما بيايد. ما بجاي ياد گرفتن تفسير عربي مي توانيم قرآن ياد بگيريم. ما بايد راز قرآن را بفهميم. حضرت يوسف خواب خودش را به پدرش مي گويد و يعقوب به او مي گويد كه اين خواب را به برادران خودت نگو زيرا آنها براي تو نقشه مي كشند. آيا اين يك قصه ي ساده ي يك پدر و پسر است ؟ خير .الان ما نبايد بگوييم كهÂÂ كتاب هاي خطي در كدام كتابخانه است زيرا آنها را مي دزدند . من در يكي از كشورهاي اروپايي، ستون هاي تخت جمشيد را ديدم. ما نبايد افراد نابغه را معرفي كنيم زيرا آنها را مي دزدند . ما نبايد جاي نفت خودمان را بگوييم . وقتي در قرآن مي فرمايد كه خواب خودت را به برادرت نگو، پس ما نبايد كار خودمان را به دشمن نگوييم .اين درس رازداري را به ما مي دهد . ما نيايد چيزي را بگوييم كه دشمن براي ما نقاشي بكشد. سوال – براي اينكه قرآن معيار ما باشد بايد چكاركرد ؟ پاسخ – بايد از قرآن شناسان دعوت بعمل آيد. مادر اين راه پول خرج مي

ص: 11716

كنيم ولي آنها را هدر مي دهيم. مثلا ما فردي را مي آوريم كه آيت الكرسي را روي برنج نوشته است . آيا اين مشكلي را از جامعه حل مي كنيم كه ما پولي خرج كنيم و طرف را با هواپيما از آن طرف دنيا برويم ؟ مثلا ما فردي را مي آوريم كه آيت الكرسي را با يك نفس مي خواند. آيا بايد به اين فرد جايزه دارد ؟ÂÂ قرآن مي فرمايد : با حالت مستي نماز نخوانيد زيرا نمي فهيمد كه چه مي گوييد . روز زن نزديك است . مثلا بحث است كه ما چقدر به خانم بدهيم . قرآن مي فرمايد : به اندازه اي كه پول داري بده . اگر شما پول كم داري كم بدهيد و اگر زياد داريد زياد بدهيد و حتي مي تواند اين با يك پيامك باشد يا با دست بوسي باشد.قرآن در مورد لب چه چيزي گفته است؟ قرآن مي فرمايد : با پدر و مادر بخوبي صحبت كن ، با مردم به لسان قوم شان صحبت كن، ما نبايد اصطلاحاتي را بكار ببريم كه همه متوجه بشوند ، براي تبليغ با نرم صحبت كرد ، محتواي حرف شما محكم باشد،صحبت شما رسا باشد، خدا براي همه چيز حرف دارد . قرآن نسخه است و ما بايد به اين نسخه عمل كنيم . مثلا ما چه زماني و با چه كسي ازدواج بكنيم ؟ هر محصولي كه شما مي خريد كاتولوگي دارد كه سازنده آن محصول را معرفي مي كند . خدا انسان را ساخته است و دفترچه ي انسان قرآن است .اگر ما قرآني

ص: 11717

بشويم بايد همه ي كارهاي مان را قرآني كنيم از جمله ازدواج، تجارت ،ورزش و ... زيرا خدا خالق ماست . كسي كه ما را ساخته است مي داند كه گوشت خوك براي ما بد است ولي غربي ها آنقدر آنرا مصرف كردند كه بعد فهميدند كه اين گوشت براي انسان بد است. خدا فرموده است كه اين گوشت به اين معده نمي سازد .هيچ وقت شما از دكتر نمي پرسيد كه فلسفه ي اينكه من بايد دارو را هر هشت ساعت يا چهار ساعت بخورم چيست؟ حتي يك آيت الله هم براي بيماري نزد دكتر مي رود. و در كار او هم دخالتÂÂ ÂÂ ÂÂ نمي كند. ولي ما به خدا مي گوييم كه چرا ما بايد به مكه برويم ،پول آنرا خرج كار ديگريÂÂ ÂÂ ÂÂ ÂÂ مي كنيم ؟ ما از كسي كه هستي را آفريده اطاعت نمي كنيم ولي از يك دكتر اطاعتÂÂ ÂÂ ÂÂ ÂÂ ÂÂ ÂÂ مي كنيم .خدا مصلحت شما را بهتر مي داند .اسلام مي فرمايد كه فرزند دار بشويد ولي شما مي گوييد كه بگذار چند سالي خوش باشيم . بيشتر طلاق ها بخاطر بچه نداشتن است زيرا بچه مثل يك گچ اين دو تا آجر(پدرومادر) را كنارهم نگه مي دارد. بچه براي ما ايجاد سرگرمي مي كند. تمام كمالات ما در بچه داري شكوفا مي شود: نظارت ،مديريت ،كنترل ،تشويق ،توبيخ ،برنامه ريزي ،احساس، عواطف، آموزش و ... ما بجاي اينكه با بچه انس بگيريم بارفتن به پارك وگردش خودمان را سرگرم يم كنيم . اختلاف سني پدر و بچه بايد كم باشد ،يك پدر

ص: 11718

چهل ساله با يك نوزاد سخت پيوند مي خورد. خدا مي فرمايد كه به خانم ديگري نگاه نكن و تمام عشق شما بايد همسر خودت باشد. اگر خانم و آقا به اسم آزادي با هر جواني سلام و احوالپرسي كردند،تا اين دو نتوانند با هم سازگاري داشته باشند به سراغ افراد ديگر مي رود. اگر اين خانم و آقا فقط با خودشان ارتباط داشته باشند، عشق شان روي يكديگر متمركز مي شود. دو نفر كه سن شان بالا باشد براي برقراري ارتباط مشكل دارند و سخت به يكديگر پيوند مي خورند .پس اسلام گفته است كه زود ازدواج كنيد .براي حل مشكلات بايد به قرآن برگرديم . ما قرآن را كنار گذاشته ايم و بدنبال روانشناسان نباشيم . همانطور كه ما در كار پزشك مداخله نمي كنيم نبايد در كار خدا هم مداخله كنيم .در قرآن داريم كه خدا نوزده فرشته ي نگهبان در بهشت دارد. ما نمي توانيم بگوييم چرا بهشت نوزده تا نگهبان دارد وبيست تا نگهبان ندارد ؟ ما نبايد در كار خدا دخالت بكنيم . سوال – آيات سوره طارق و اعلي توضيح بفرماييد پاسخ –ÂÂ كتاب دقايقي با قرآن از تفسير نور گرفته شده است كه تعدادي اساتيد دانشگاه آنرا نوشته اند . در اين كتاب آياتي كه همه ي مردم به آن نياز دارند از ميان آيات قرآن انتخاب شده است و تفسير آيه و نكاتي هم در مورد آن نوشته شده است . چاپ اين كتاب براي غير فروش اشكالي ندارد .البته نوارهاي اين آيات هم هست .در قرآن داريم كه نماز بخوانيد ولي تعداد آن وجودندارد .

ص: 11719

طواف كردن در قرآن هست ولي هفت بار طواف كردن در قرآن نوشته نشده است ولي ما مي توانيم اين ها را از كلمات رسول استخراج كنيم زيرا سخنان پيامبر هم وحي است . آيه حجاب در قرآن وجود دارد ولي اگر حتي اين آيه وجود هم نداشت همين كه پيامبر و امام صادق (ع) بگويد براي اطاعت ما كافي است . قرآن كليات را گفته است . فردي حلوايي درست كرد و آنرا بعنوان رشوه به در خانه ي حضرت علي (ع) آورد .حضرت امير گفت كه طارق ( در زدن ) يعني او در مي زند و فكر مي كند كه ما با حلوا گول مي خوريم . استاد دانشگاهي مي گفت كه در آسمان لحظه اي وجود دارد كه آسمان صدا تاپ مي دهد .وÂÂ هفت دقيقه به آفتاب، اگر به خورشيد نگاه كنيد آسمان باز و بسته مي شود و مثل اين است كه دارد تنفس مي كند. سوال – چند نكات قرآني در مورد ازدواج بفرماييد . پاسخ – الان جوانان فكر مي كنند كه مدرك ها مي خواهند با هم ازدواج كنند و مي گويند كه همسر ما بايد ليسانس باشد تا ما با هم،همفكر باشيم . مراجع تقليد ما خودشان مرجع تقليد هستند و خانم هايشان خانه دار هستند و ازنظر علمي اختلاف زيادي دارند ولي شيرين زندگي مي كنند . ماداريم كساني كه هم زن و هم مرد دكتر هستند ولي نمي توانند با هم زندگي كنند .اخلاق و عقيده با مدرك فرق مي كند . شما با لهجه ي كسي كاري نداشته باشيد. جمهوري اسلامي تعدادي

ص: 11720

از آداب و رسوم دانشگاه سابق را از بين برد و تعداد زيادي تحصيل كرده زياد شد. درازدواج هم بايد چنين اتفاقي بيفتد .مثلا چه كسي گفته كه دو ماه محرم و صفر ازدواج تعطيل بشود يا بخاطر باقي ماندن تحصيلات ازدواج عقب بيفتد.در قرآن داريم كه حضرت موسي پول نداشت و حضرت شعيب دخترش را به او داد و گفت كه بجاي پول براي من كارگري كن . مثلا مي گويند تا دختر اول هست دومي نبايد ازدواج كند در حاليكه شعيب به موسي گفت كه من دو تا دختر دارم و هر كدام را مي خواهي انتخاب كن . چرا دختر دوم نمي تواند زودتر ازدواج كند ؟ چه كسي گفته حتما بايد ليسانس گرفت و بعد ازدواج كرد ؟ ما بايد ازدواج را آسان بكنيم و اِلا با وجود ماهواره ، سكس و روابط آزاد فساد ريشه مي دواند. سوال – يك توصيه ي قرآني به ما بفرماييد. پاسخ – ما بايد قرآن محور باشيم . يك سخنران بايد نصف صحبت هايش را از قرآن بگويد و بقيه را روضه و شعر و تحليلي سياسي بكند . قرآن به پيامبر مي فرمايد : بيان كن آنچه را كه ما نازل كرده ايم . تبليغ بايد كوتاه وروان باشد . شما نبايد بگوييد كه ابراهيم به عمويش گفت كه چرا بت مي پرستي ؟ بلكه بگوييد كه منظور قرآن اين است كه براي تبليغ دين اول از نزديكان خودت شروع كن ،در اصلاح و ارشاد سن و عدد شرط نيست . وقتي در قرآن مي فرمايد كه قوم قريش تابستان كوچ مي كردند

ص: 11721

يعني منظور اش اين است كه تابستان كار را تعطيل نكنيد و جابجابشويد . پس لايلاف القريش يعني تعطيل نكنيد .

91-04-20

سوال – شما يك مدرس موفق قرآن هستيد ، آيا تابحال از هدف يا كاري كه در زندگي انتخاب كرده ايد پشيمان شده ايد ؟ پاسخ – در دنيا از كار يا هدفي كه انجام داده ام پشيمان نشده ام . در قرآن داريم كه فكر مي كند كه دارد راهش درست است ، خيال مي كند كه فكر و كارش درست است و خيال مي كند كه كسي است. در قرآن داريم كه در روز قيامت چشم ها آهن مي شود و مي فهمد كه همه ي كارهايش غلط بوده است. در مورد آخرت به خدا پناه مي برم . درواقع من از مسير خودم پشيمان نيستم و اگر به پنجاه سال قبل برگردم باز همين مسير را انتخاب مي كنم . من در كار خودم اصولي دارم و نسل نو را اصل مي دانم و به خاطر همين به سراغ بچه ها رفتم . تا اصول دين بود من به سراغ فروع دين نرفتم، تا كار مجاني بود به سراغ كار پولي نرفتم ،تا كار واجب بود به سراغ كار مستحب نرفتم . پس من كار را اول براي بچه ها شروع كردم و بعد كار واجب را انجام دادم و صدا و سيما را انتخاب كردم زيرا در آن مي توانستم براي هزاران نفر صحبت كنم . پس اينها اصول كار من است . يكي ديگر از اصول كار من انجام دادن كارهاي فراموش شده است .مثل زكات يا نماز در

ص: 11722

جاده ها و روز عاشورا، تبليغات چهره به چهره . حج در بورس است ولي زكات فراموش شده است. بعضي از آيات قرآن در بورس است مثل كلوا و شربوا ، بعضي از آيات غريب است و كسي به آن عمل نمي كند مثل آِيه اي كه مي فرمايد :شب تا صبح در سجده است . آيه اي داريم كه از هيچ كسي نمي ترسد البته فقط امام خميني به اين آيه عمل كرد. آقايي مي گفت كه همه چاقوكش ها از من مي ترسند و من از خانمم مي ترسم و خانمم از سوسگ مي ترسد. سوال – اگر شما به زمان مجرديتان برگرديد آيا حاضريد باز هم با جيب خالي ازدواج كنيد ؟ پاسخ – ازدواج سمت خداست . در قرآن داريم كه كساني كه به سمت لواط مي رفتند خدا را فراموش كرده بودند پس ازدواج سمت خداست، سوادآموزي سمت خداست. هر كاري كه براي خدا باشد سمت خداست. هر كاري كه رنگ خدا دارد سمت خداست. يك خانم در خانه آشپزي مي كند و حديث داريم كه هر بشقابي كه جابجا مي كند اجر دارد و اين كارها در سمت خداست . البته اصول اصلي آن نماز و دستورات خداست . در قرآن فرموده كه بدون پول هم مي شود ازدواج كرد. موسي در دربار فرعون نفوذي داشت . در دربار طراحي كردند كه موسي را بكشند. در قرآن داريم : آمد و دويد و گفت كه مي خواهند تو را بكشند ،فرار كن. موسي به منطقه ي ديگر رفت. در آنجا چوپانهايي آمده بودند كه به گوسفندها آب بدهند. موسي

ص: 11723

ديد كه چند تا خانم كنار ايستاده اند. و گفتند كه چون پدر ما بيمار است ما جفتي چوپاني مي كنيم و اگر الان جلوبرويم تنه ي ما به تنه ي مردها مي خورد، ما كنار ايستاده ايم تا بعدا به گوسفندان مان آب بدهيم .موسي گفت كه من به گوسفندان آب مي دهم . موسي مجاني به گوسفندان آب داد و ماموريت اين كار را نداشت و حتي فراري بود و گرسنه بود. او پيش شرط نكرد كه اگر من اين كار را كردم شما به من چيزي بدهيد .او به گوسفندان آب داد و پشتش را به آنها كرد. دخترها به خانه رفتند و گفتند كه جواني به ما كمك كرد تا به گوسفندان آب بدهيم .پدر دخترها گفت كه او را بياوريد. يكي از اين دخترها گفت كه پدرم شما را دعوت كرده است. ( اين آيه نشان مي دهد كه مرد بايد از مرد دعوت كند) و مي خواهد به شما پاداش بدهد .( اگر كسي براي خدا كار مي كند شما به او پول بدهيد و نگوييد كه مخلص است) پس موسي نجات پيدا كرد و با يكي از دخترها ازدواج كرد و در همان خانه زندگي كرد و چون مهريه نداشت قرار گذاشت كه هشت تا ده سال براي پدر دختر چوپاني كند .( براي مهريه بين هشت تا ده سال داماد را آزاد گذاشت.پس نبايد به داماد سخت گرفت . اسم ديگر مهريه صداق است . صداق از صدق يعني راستگويي است . پس مهريه علامت صداقت است نه معامله . روايت داريم كساني كه مهريه ي را

ص: 11724

بالا مي گيرند زندگي شان به فتنه و تفرقه نزديكتر است . داماد را بايد انتخاب كرد نه اينكه به گروگان گرفت. خدا انسان و خوك را خلق كرد و گفت كه انسان نبايد گوشت خوك بخورد. غربي ها چندين سال اين گوشت را خوردند و الان فهميده اند كه اين گوشت كرم كدو دارد .گاهي دستوراتي است كه ما علت را نمي دانيم ولي بايد به آن عمل كنيم .)پدر دخترها، شعيب پيامبر بود و مربي موسي شد . پس امنيت، اشتغال، ازدواج، مهريه و تعليم و تربيت موسي حل شد .اگر در اين زمانه انسان خوبي پيدا بشود ، بايد به او دختر داد حتي با مهريه پنج سكه و اگر انساني نااهل باشد و دو تا گوني سكه هم مهر كند، به درد نمي خورد. در نهج البلاغه و قرآن مي فرمايد كه بايد بعضي از شرايط را شكست .مثلا ميراث فرهنگي هم خوب است و هم بد است .بت پرستها مي گفتند كه هر كاري پدران مان كردند ما هم همان كار را مي كنيم . يعني بت پرستي ميراث فرهنگي آنها بود. بايد بت را شكست .گوساله ي سامرايي را آتش زدند و خاكستر آنرا در دريا ريختند با اينكه از طلا بود. با اينكه قبر رضا شاه ميليون ها تومان قيمت داشت امام فرمودند كه قبر رضا شاه بايدÂÂ خراب بشود. بعضي ها مي گويند كه حالا فردي عصباني شده است و ديگري را كشته است ، بياييم از او استفاده بكنيم و او را نكشيم .قاتل را بايد كشت و الا امنيت عمومي بهم مي خورد. پسرها و

ص: 11725

دخترهاي خوب زياد هستند. الان مهمترين مشكل جامعه ي ما بالا رفتن سن ازدواج است. كسي كه بخاطر ماديات و پول ازدواج نمي كند در واقع به خدا سوءظن دارد. در جامعه ي ما چشم هم چشمي وجود دارد. آيا اشكال دارد كه انسان چند سال روي زمين بخوابد و بعد روي تخت بخوابد ؟ آيا اشكال دارد كه انسان در اول زندگي با دست لباس بشويد و بعد ماشين لباسشويي بخرد؟ ما مثل بت پرست ها شده ايم. بت پرست ها با دست خودشان بت مي تراشيدند و براي آنها گريه مي كردند. من با رعايت پنج نكتهÂÂ زندگي ام را از زندگي آخوندي جدا كرده ام . يكي اينكه چه كسي گفته است كه بايد آخوند را دعوت كرد، بخاطر همين خودم بچه ها را دعوت كردم و برايشان قصه گفتم .ديگر اينكه بجاي منبر تخته سياه را انتخاب كردم . ديگر اينكه من براي كلاس ها پول نگرفتم و تبليغات را بهÂÂ ماه رمضان يا محرم محدود نكردم. دانشگاه هم چنين كاري را انجام داد يعني دانشگاه را در شهرهاي كوچك راه انداخت و آموزش از راه دور را باب كرد و در روزهاي تعطيل هم كلاس برقرار كرد و دانشگاه را پولي كرد و استادهاي جوان را هم بكار گرفت. يكسري غل و زنجير به دانشگاه وصل كرده بوديم ولي همه اينها را برداشتيم و در دانشگاهها باز شد. براي ازدواج هم بايد ابراهيمي پيدا بشود . ما بايد ستاد ازدواج ايجاد كنيم .در هر فاميلي افراد پولدار و خيري هستند ، اينها مشكل دختر و پسرهاي جوان را حل كنند

ص: 11726

. جوانان ما از دو تا سوراخ نابود مي شوند:راه غفلت و راه شهوت .مقابله با راه غفلت نماز است و مقابله با راه شهوت ازدواج است. پس اگر فرزندان ما نماز خوان باشند و همسرهم داشته باشند تا 90 درصد بيمه هستند. هر هيئتي مي توانند ده جوان را داماد كنند. ÂÂ شهرداري ها مي توانند خرج تالار را بدهند و گل ماشين عروس را بدهند. ما بايد در ازدواج همت كنيم . در روايت داريم كه هر كس دلالي خوبي بكند اجر سنگيني دارد و دلالي خوب يعني ازدواج . سوال – صفحه ي نوزده قرآن را توضيح بفرماييد . پاسخ – در اين آيات داريم كه خدا به هركس مقام نبوت نمي دهد بلكه اول او را آزمايش مي كند. حضرت ابراهيم اول عبدالله بود بعد به ترتيب نبي الله ، رسول الله،خليل الله و امام و رهبر تاريخ شد . ابراهيم در هر امتحاني يك درجه بالاتر رفت . وقتي او از همه امتحانات پيروز بيرون آمد امام شد. پس اگر ما امام صادق (ع) نشديم علت دارد .داود در جبهه باطل را كشت و بعد پيامبر شد. امام در سال 42 مي فرمود كه من ديشب يك ساعت خوابيدم و تا صبح به تمام علما نامه نوشتم. در قرآن داريم كه ما بايد امام تعيين كنيم . سوال – مادرشوهر من مدام برسرسجاده است ولي بسيار بددهان است و من را با زبانش مي آزارد .آيا اين نماز خواندن فايده اي دارد ؟ پاسخ – در قرآن در همان آيه اي كه مي فرمايد نماز بخوانيد در همان آيه هم

ص: 11727

مي فرمايد با مردم خوب صحبت كنيد. اگر كسي بددهان باشد به نصف قرآن عمل كرده است .انسان بايد به تمام قرآن عمل كند .ماشين با چهار چرخ حركت مي كند. اين مهم است كه در يك آيه خوش زباني به نماز چسبيده است .نماز اين خانم باطل نيست و درست است ولي اين نماز مثل چاي در آفتابه است كه كسي آنرا نمي خورد. سوال – من يك دختر شانزده ساله هستم كه هم عاشق نماز خواندن هستم و هم عاشق لاك زدن . به من مي گويند كه وضو گرفتن با اين لاك ها باطل است ولي من باز با اين اوصاف نماز مي خوانم . راهنمايي بفرماييد. پاسخ – اگر اين دختر خانم وقتي كه ازدواج كرد شوهرش به خانه نيايد و بگويد كه من هم عروس را دوست دارم وهم بستني را دوست دارم . الان كسي من را به بستني دعوت كرده است، پس امشب به خانه نمي آيم .اين عروس خانم ناراحت مي شود كه چرا شوهرش او را در كنار بستني گذاشته است. اگر كسي به انسان بگويد كه من هم تو را دوست دارم وهم مرغ را ، خيلي به انسان برمي خورد. اين خيلي زشت است كه شما هم نماز را دوست داريد و هم لاك را .كنار گذاشتن اين دوتا كنار هم درست نيست . فردي مي خواست هديه اي به عروس بدهد و از من پرسيد كه فيش حج بهتر است يا قالي . من گفت گفتم كه قالي پشم است و حج زيارت پيامبر است و درست نيست كه شما اين دو را

ص: 11728

كنار هم مي گذاريد. عربي مي گفت كه ما قبل از پيامبر در فكر خودمان بوديم و سرمان پايين بود:شراب، شهوت، شعر ،شب ولي وقتي پيامبر آمد سر ما بالا رفت و به فكر آسمان و خورشيد و ... افتاديم. شما براي كسي نماز مي خوانيد كه همه ي زينت ها براي اوست. خدا كوهها و پرندگان و زيبايي را خلق كرده است. اين خانم بايد بيشترفكر كند. سوال – بهترين كاري كه مي توان در ماه شعبان انجام داد چيست ؟ پاسخ – وقتي ما مي بينم كه سنگي با تبر شكسته نمي شود ، آن تبر را دور نمي اندازيم آنقدر مي زنيم تا سنگ بشكند. مردم و دولت بايد براي ماه رمضان برنامه ريزي كنند كه نانواها در شب نان بپزند و در روز استراحت كنند. در قرآن از حضرت آدم گله مي كند كه نتوانست تصميم بگيرد ، بناها كارهاي درون ساختمان را انجام بدهند و زير آفتاب نباشند. در مدارس ورزش را در اين ماه حذف كنند، سحري بچه هاي ده ساله سحري باشد كه دير هضم بشود كه گرسنه شان نشود ،به كار تخفيف بدهيد و صدا و سيما هم بايد فيلم هاي پرجاذبه اش را در ساعتهاي نماز مسجد نگذارد.

91-04-27

سلام گنبد مسجد، سلام ميخانه ، سلام علت دل خنده هاي مستانه، سلام حاصل سجده، سلام سوي ركوع ،سلام اي كه به شوقت شده اي پربار. سوال – در مورد ويژگي هاي يك مسجد روحاني توضيحاتي بفرماييد. پاسخ – هيئت امنا ،دفتر تبليغات ، امور مساجد و ائمه ي جمعه مي توانند در اين مورد صحبت كنند. من

ص: 11729

در مورد مسجد قرآني توضيحاتي مي دهم .هر جا كه عبادت مي شود ارزش دارد حتي كليساها و دير ها و صومعه ها . اگر عده اي نجنگند طاغوت ها صومعه ها را هم خراب مي كنند . پس اين قدر جاي عبادت مهم است كه خدا در قرآن مي فرمايد مسلمانان قيام كنند و طاغوت را سرنگون كنيد تا محل عبادت يهودي ها سالم بماند. اين نگاه اسلام است .جايي كه ذكر خدا گفته شود مقدس است . پس ما دنبال سند مساجد نيستيم. ما چرم كفش را نمي بوسيم ولي چرم قرآن را مي بوسيم. اينها هر دو چرم هستند ولي يكي كنار قرآن است . با اينكه ابولهب جنايتكار است ولي چون اسمش در قرآن است نبايد بدون وضو به آن دست زد .هر پولي را براي مسجد استفاده نكنيد .اگر رباخواري به مسجد پول مي دهد از آن استفاده نشود. مسجد بايد محل افراد ارزشي باشد. پس مكان ارزش دارد. به ما مي گويند كه پول هاي حلال تان را پول مهريه خانم ، مكه و كفن بدهيد. پول مسجد بايد پول مقدسي باشد .ديگر اينكه در هيئت امنا بايد نسل جديد هم باشد. خدا به ابراهيم صد ساله و اسماعيل سيزده ساله مي گويد كه كعبه را مرمت كنيد .در ضمن يك خانم تحصيل كرده هم بايد باشد. حضرت مريم وقتي در شكم مادرش بود ، مادرش نذر كرد كه او خادم مسجد بشود. تقسيم مسجد بايد بر اساس نياز تقسيم بشود نه براساس زن و مرد . اگر تعداد خانم ها در مسجد بيشتر است بايد محل آنها هم

ص: 11730

بيشتر باشد .مثلا طبقه ي بالا را براي خانم ها مي گذارند كه اين براي خانم ها سخت است و اين عدالت هم نيست .تحويل گرفتن افرادي كه تازه به مسجد مي آيند مهم است. مسجدي هاي هميشگي ،نبايد به تازه واردها نيش بزنند و بايد آنها را تحويل بگيرند. اگر يك بچه دوساله در جايي از مسجد مي نشيند شما حق نداريد او را بلند كنيد. پس بايد به دخترها و پسرها در مسجد احترام بگذارند . خوب است كه دعاها بين دو نماز را بعد از نماز بخوانيم و حداقل فقط تسيبحات حضرت زهرا خوانده بشود كه اين ثواب هزار ركعت نماز را دارد . اسلام به ما آزادي داده است كه نماز را سريع بخوانيم و برويم ، پس بين دو نماز هم بايد مردم را آزاد بگذاريم .در شب هاي قدر حتما نبايد دعا خوانده بشود. خوب است بين دو دعا مقداري آزادي به مردم بدهيم و مردم را گير نيندازيم. بايد در گوشه هاي مسجد صندلي باشد . چه كسي گفته است كه بايد روي زمين بنشينيم ؟ در قرآن داريم علي ... داريم يعني بر .من در روز عاشورا ،سخنراني داشتم و ديدم كه رئيس هيئت عده اي از بچه ها را را از جلوي بلند كرد و عده اي از مسئولين را نشاند. اينكار شبهه ي غصبي دارد . البته در قرآن داريم كه به احترام عالمان و دانشمندان از جايتان بلند بشويد. من به مسئولين گفتم كه بلند بشويد و هر كجا كه جا هست بنشنيد . بچه ها خيلي خوشحال شدند .بعضي مواقع پيرمرد به مسجد

ص: 11731

مي آيد و جوان در مغازه است يا پير زن به مسجد مي آيد و دخترجوان در خانه است . بت پرستان به پيامبر گفتند كه ما نمي گذاريم كه به مكه بيايي. هنگامي كه پيامبر مي خواست نماز ظهر را بخواند همه با هم قامت بستند و نماز خواندند . دشمنان هم گفتند كه ما مي توانيم همه ي آنها را سر نماز بكشيمÂ و نيازي به جنگ تن به تن نيست .از طرف خدا آيه آمد كه در مقابل دشمنان اين طوري نماز نخوان ، همه با هم اقتدا نكنند و عده اي هم كه اقتدا مي كنند شمشير به همراه داشته باشند و عده ي ديگر شيفت بدهند .و وقتي پيامبر الله اكبر مي گويد ،صد نفر با شمشير اقتدا كنند و در ركعت دوم آنها قصد فرادا كنند و نماز را تمام كنند و كساني كه سر شيفت بودند به ركوع نماز دوم برسند.و كساني كه به ركعت دوم مي آيند هم شمشير و هم كلاه خود هم داشته باشند. يعني حفاظت بايد بيشتر باشد تا دشمن آنها را غافلگير نكند . دشمنان ديدند كه در نماز عصر همه با هم نماز را شروع نكردند و نقشه ش آنها بر آب شد . ما از اين آيه نتيجه مي گيريم كه پدر نماز اول را بخواند و سريع به مغازه برود و نماز دوم را جوان به مسجد بيايد يا اينكه يك روز پدر به مسجد بيايد و يك روز پسر به مسجد بيايد. سوال – امام جماعت مسجد چه ويژگي هايي بايد داشته باشد ؟ پاسخ – امام جماعت بايد

ص: 11732

عادل باشد يعني ما از او گناه كبيره نديده باشيم ،قرائت مسجد جاذبه دارد ،جواب سلام دادن جاذبه دارد،امام جماعت مي تواند از شاگرد اول محل شان تشكر بكند يا اگر يكي از افراد محل بچه دار شده است به او كتابي بدهد تا مطالعه كند يا فردي در محله عروس مي شود كتاب آيين همسرداري را به آنها هديه بدهد .امام بايد عاطفه داشته باشد. اگر پدر هر سال افطاري مي دهد امسال پول افطاري را بدهد ولي به پسرش بگويد كه تو ميهمان هاي خودت را دعوت كن . ما روايت داريم كه اگر صدقه مي دهيد، آنرا به فرزندتان بدهيد تا به فقير بدهد .افطاري دادن نبايد گزينشي باشد. در مكه سفره ي افطار مي اندازند و همه سر آن سفره مي نشينند، در افطاري ها فقير و غني با هم بنشينند .پيامبر فرمود كه فقير و غني را با هم دعوت كنيد و با هم بنشينند. در بعضي از مسجدها خرما مي دهند. در زمان پيامبر عده اي گفتند كه ما پول نداريم افطاري بدهيم و آقا فرمود كه اگر پول نداريد ، خرما بدهيد . اين خرما دادن براي افراد غني نيست .مثلا فردي كه معامله ي ميلياردي مي كند نبايد مبلغ كمي براي صدقه در صندوق كميته ي امداد بيندازد. خرما را بعد از دو نماز بدهيد تا مشكلي براي نماز ايجاد نشود .صداي اذان بايد بلند باشد .زماني گفتند كه ما مي خواهيم در پارك ها در يك زمان كامپيوتر اذان بگويد . من گفتم كه اينكار ثوابي ندارد، ثواب اذان بايد زنده خوانده بشود. اذان بايد گردشي

ص: 11733

باشد و هر روز يك نفر اذان بگويد. خادم مسجد بايد خوش اخلاق باشد . بعضي مشكلات بايد در همان لحظه در مسجد حل بشود. خادمي بچه را از مسجد فراري مي دهد و خادمي با اخلاق خوب بچه را جذب مسجد مي كند. گاهي بچه ها در مسجدبازي و شوخي مي كنند ،اين اشكالي ندارد .روزي پيامبر درحال سجده بودند و بچه اي روي كول ايشان سوارشد و پيامبر سجده را خيلي طول داد تا بچه خودش پياده شود. حضرت علي (ع)وقتي نتوانست بچه ي يتيمي را بخنداند با دست مثل بزغاله راه رفت تا بچه ي يتيم بخندد. گاهي اوقات خوب است كه ما جاي مان را در مسجد عوض كنيم .امام بايد بعضي از كلمات را براي مردم توضيح بدهد.سخنراني هاي مسجد بايد مورد نياز مردم باشد. در مسجدي شنيدم كه موضوع سخنراني اين بود كه اگر كسي تير به كف دستش بخورد چطور بايد نماز بخواند. در مورد ثواب ها بدرستي توضيح بدهيم . مثلا بگوييم كه هر كس سوره ي عم يتسائلون را يكسال بخواند در حجش موثر است نه اينكه بگوييم :هر كس سوره عم يتسائلون را يكسال بخواند به مكه مي رود . طرف دو سال اين سوره را مي خواند ولي به مكه نمي رود و بي دين مي شود. حكمت و سنت خدا در كارها تاثير دارد .حديثها را كلي نگوييم و زمان آنرا هم مشخص كنيم . مسجد تميز تاثير دارد .حتي باني مسجد ، مسجد را ارث خودش نداند زيرا اين مسجد وقف شده است. حتي وصيت ها مي تواند تغيير پيدا كند. اگر

ص: 11734

درمسجدي ده نفر از افراد عادي هستند و در مسجدي نه نفر عالم هستند، اسلام مي فرمايد كه به مسجدي برويد كه ده نفر از افراد عادي هستند. درنماز جماعت بايد ببينيم كه كجا نماز جماعت بيشتر است . چوپاني به پيامبر گفت كه اگر تو پيامبر هستي، ماه را به دونيم كن. خدا ماه را دوتا كرد تا چوپان ايمان بياورد. اگر امام جماعت بداند كه اگر جايش را به فرد ديگري بدهد مسجد شلوغ تر مي شود و رونق پيدا مي كند، بايد اين كار را بكند. بايد مسجد را شراكتي اداره كرد. موسي مي خواست پيش فرعون برود ولي تنهايي نرفت و با برادرش هارون رفت .مسجد نبايد پايگاه سياسي بشود . در مسجد كسي نبايد احساس غربت كند. سوال – صفحه ي 26 قرآن را توضيح بفرماييد . پاسخ – قرآن مي فرمايد :گوشت خوك و مرده نخوريد، اگر مضطر شديد آنرا بخوريد . ممكن است كه انساني خودش را به اضطرار بكشاند يا ممكن است كه انسان به اضطرار كشيده بشود. اگر انسان به اضطرار كشيده شد، بايد به مقدار ضرورت گوشت خوك و مرده بخورد. سوال – كساني كه به مسجد نمي روند خودشان را از چه چيزي محروم مي كنند؟ پاسخ – كسي كه اين كار را نمي كند در واقع خودش را از خير كثير محروم مي كند. در نماز جماعت دو نفره ،ثواب نماز صد و پنجاه برابر مي شود و اگر تعداد جماعت به ده نفر رسيد ، ثواب آنرا كسي نمي تواند حساب كند. پس نمازي كه درخانه مي خوانيد در مسجد بخوانيد .

ص: 11735

ممكن است كه شما از امام جماعت مسجد خوشتان نيايد، اگر گناه كبيره نكرده است بايد به او اقتدا كنيد . قرآن مي فرمايد: اولين جايي كه روي زمين ساخته شد كعبه بود. اولين كار پيامبر ساختن مسجد بود. در بعضي از شهرك ها همه نوع امكاناتي هست ولي مسجد نيست .خيرين مسجد ساز تصميم گرفته اند كه مسجدهاي صدمتري بايد آب ، برق ، خاك برداري و مهندسي مجاني باشد . همه ي مردم عادي مي توانند خرج يك متر مسجد را بدهند. ما نبايد انتظار داشته باشيم كه حتما دولت براي ما مسجد بسازد . هر كجا خانه ي مسكن مهر ساخته شده است، مسجد هم بايد ساخته بشود. مسجد ساده آجري بدون منار بسازيد .امام خميني فرمودند كه مصلي را بسازيد بزرگ و محكم بدون هيچ گونه تزئينات . الان مصلي بخاطر تزئينات هنوز تمام نشده است .مسجد بايد در دسترس باشد . سوال – نظر شما در مورد برنامه هاي معارفي صدا و سيما در ماه رمضان چيست ؟ پاسخ – من فكر مي كردم كه اگر در تلويزيون صحبت كنم همه ي مردم صداي ما را مي شنوند ولي بعد ديدم كه اگر به مدرسه بروم و با بچه ها صحبت كنم اثر ديگري دارد. آيت الله خامنه اي، گاهي اوقات سرزده به خانه ي خانواده ي شهدا مي رود. اين ديدار اثرش از ديدارهاي ديگر بيشتر است. امام خميني دو بار با من خصوصي صحبت كرد و من آنها را فراموش نكرده ام . شهيد قدوسي مي فرمود كه من گاهي اوقات با يك طلبه يازده ساعت خصوصي صحبت

ص: 11736

مي كنم. گفتگوي چهره به چهره اثر ديگري دارد. فحش خصوصي بيشتر انسان را مي سوزاند. در شب قدر مسجد مشتري هايي دارد كه هميشه نمي آيند. بايد عالمي را در اين شب دعوت كنند كه اگر كسي سوال دارد از ايشان بپرسد و عده اي هم دعا بخوانند و عده اي هم قران بخوانند. Â مثل برنامه هاي تلويزيون كه همه نوع برنامه براي همه نوع افراد دارد. مسير فيلم هاي ماه رمضان بايد به سمت خدا كشيده بشود. همه ي فيلم ها بايد يك جهت داشته باشند و به خدا كشيده بشود. پيامبر آخري مي گويد كه من پيامبر قبلي را قبول دارند . خدايا همه ي ما را به راه راست هدايت بفرمايد و ما را به خودمان واگذار نكن و همه ي خير و بركتي كه براي خوب هايش در شب قدر مي دهد به ما هم عنايت بفرمايد.

91-05-03

سوال – آيا بهتر نيست بجاي اينكه ما مسجد يا حسينيه بسازيم به فقيرا كمك كنيم ؟ پاسخ – آيا ما مي توانيم به خدا بگوييم كه بجاي چشم به ما پا بده يا بجاي پا به ما دست بده .هر عضويي جاي خودش است . مسجد محلي است كه مسلمانها در آن جمع مي شوند و با معارف و خدا آشنا مي شوند . ما نمي توانيم بگوييم بجاي اينكه كاسه داشته باشيم آش داشته باشيم زيرا آش ظرف مي خواهد .مسجدي ها بيشتر به فقرا كمك مي كنند. مسجد يك ظرف است كه در آن تجار يا فقرا شناسايي مي شوند و جواب شبهات گرفته مي شود .وقتي كارگرها مي

ص: 11737

خواهند در زميني ساختمان بسازند اول يك اتاق براي خودشان مي سازند. حتي در زمان زلزله وقتي مي خواهند كمك كنند اول يك محلي بنام ستاد زلزله درست مي كنند و در آنجا فكر مي كنند كه چكار بايد بكنند، سران مملكت وارد ستاد زلزله مي شوند و در آنجا فكرمي كنند كه تخمين خرابي چقدر است .مسجد اتاق فكر ماست .آيت الله ستوده استاد بيشتر از 70 درصد از طلبه هاي قم بودند. وقتي به پدر ايشان مي گفتند كه رضا شاه چادر خانم ها را برداشته است ، ايشان مي گفتند كه خدا او را لعنت كند ولي وقتي به ايشان مي گفتند كه رضا خان عمامه ي روحانيون را برداشته است ايشان بشدت عصباني مي شدند و وقتي علت را پرسيدند ، ايشان فرمودند: درست است كه عمامه مستحب است ولي اگر عمامه باشد چادر هم هست . ارزش كِش كمتر از لباس است ولي اگر نباشد لباس مي افتد. اگر مسجد باشد كارهاي خير ديگر هم هست. نود درصد كساني كه در هشت سال جنگ شهيد شدند ، بچه هاي مسجد بودند. وقتي ما از مردم در زلزله يا مسائل ديگر كمك مي خواهيم آنها در مسجد جمع مي شوند. افراد معتبر محله در مسجد شناخته مي شود. ما داريم كه اگر مي خواهيد دوست انتخاب كنيد ببينيد كه آيا اهل مسجد است يا خير .كسي كه لطف خدا را ناديده مي گيرد لطف شما را هم ناديده مي گيرد و به درد دوستي با شما نمي خورد. پس مسجد بايد سر جاي خودش باشد و كمك كردن به فقرا هم

ص: 11738

بايد سر جاي خودش باشد. كساني كه به مكه مي روند بيشتر به فقرا كمك مي كنند .وقتي فردي مي خواهد به مكه برود بايد خمس و زكات بدهد و شرط قبولي حج اين است كه با مال پاك برود. كساني هستند كه نه به مكه مي روند و نه به فقرا كمك مي كنند و فقط نق مي زنند. سوال – از كجا بفهميم بهترين كاري كه مي توانيم با سرمايه ي مادي مان بكنيم چيست ؟ پاسخ – اگر ما شال گردن نداشته باشيم مشكي پيش نمي آيد ولي انسان بايد لباس و شلوار داشته باشد. ما بايد ببينيم كه چه كاري واجب است .مي گويند :عالم خوب كسي است كه وقتي از دنيا مي رود جايش خالي بماند،جاي بهشتي و مطهري خالي است. اگر مسجدي دو تا منار نداشت اتفاقي نمي افتد. انسان بايد بعضي از اخبار را بداند ولي دانستن بعضي از اخبارها فايده اي ندارد. گاهي اگر انسان دلالي نكند پسر، عروس پيدا نمي كند و فردي با تلاش مي تواند آنها را به يكديگر معرفي كند. در سفره اول آب و بعد نان است زيرا ممكن است كه فردي اولين لقمه ي نان را بخورد و آب در گلويش گير كند. دركارهاي واجب بايد واجب ترين را انتخاب كرد. اگر در خانواده اي جوانان بخاطر نداشتن پول ازدواج نمي كنند و به گناه مي افتند و فرد هر سال به عمره مي رود ،درست نيست كه فرد هر سال به عمره برود. روايت داريم كه اگر در فاميل فقير داريد، نمي توانيد صدقه را به غريبه ها بدهيد. امامان

ص: 11739

ما به خدا پناه مي بردند كه پير بشوند،پدر بشوند و بي پول بشوند و به پسرشان بگويند كه به من پول بده . اگر پسر از پدر پول بگيرد خجالت نمي كشد .وقتي پدر و مادرها پير شدند ،بچه ها در كيف آنها پول بگذارند زيرا آنها كسرشان شان مي آيد كه بگويند به پول احتياج دارند. روزي پيرمردي نزد پيامبر آمد و گفت كه پسر من سالها از من پول گرفته است ولي حالا وضعش خوب شده است و به من توجه نمي كند. پيامبر فرمود: جاي دارد ،اگر سنگ گريه كند. گاهي رسيدن به فاميل از رفتن به عمره واجب تراست .شما مي توانيد در كارهاي تان با علماي محل مشورت كنيد .گاهي بعضي ها در وصيت اشتباه مي كنند. پس تا كار واحب است به طرف كار مستحب نرويد، تا كار ارزان است به سراغ كارهاي گران نرويد. ما درتمام عمر با همين لب خيلي كارها مي كنيم. مثل مكيدن ، خوردن ، سخنراني كردن و ... حالا اگر به انسانها مي گفتند كه اين را طراحي كنيد، هزاران لوله از سر ما درمي آوردند تا كارائي لب را داشته باشد . شصت در بدن ما خيلي كار مي كند. ما بايد با پول كم بازدهي زيادي داشته باشيم. پس در كار بهتر، خوب است كه ما با عالم آن منطقه مشورت كنيم و ببينيم كه آن منطقه به چه چيزي نياز دارد. پس كارها را اولويت بندي كنيم. سوال – در مورد جزئيات طرح خيرين مسجدساز توضيحاتي بفرماييد. پاسخ – در اين طرح نظر ما مسجد هاي حداقلي است. ساخت

ص: 11740

مسجدهاي ميلياردي باعث مي شود كه از ساختن مسجدهاي ديگر باز بمانيم ،هر وقت كه ما دنبال تزيين رفتيم عده اي محروم ماندند. چيزي كه مورد نياز است بايد ساخته بشود. ما دراين طرح از دكتر فيروز آبادي دعوت بعمل آورديم و ايشان هم با فرمانده ي كل قوا مشورت كردند و ايشان فرمودند كه شما نمي توانيد پول قواي مسلحÂ را به آنها بدهيد ولي شما مي توانيد از امكانات قواي مسلح استفاده كنيد مثل خاكبرداري ،طراحي ، خاكريزي و حمل ونقل . پس ما در اين زمينه ها مي توانيم از دولت استفاده كنيم .رئيس سازمان محيط زيست هم دستور دادند كه در 50 منطقه جنگلي كه پاسگاه هم هست مسجد بسازند و از آنها نگهداري كنند. پس ما نمي توانيم به كسي پول بدهيم . من وقتي در كميته ي زكات بودم نه پولي مي گرفتم و نه پولي مي دادم ولي حديث مي خواندم و تبليغ مي خوانم . خدا مي فرمايد كه شما تبليغ كنيد و كار را به مردم بسپاريد. سوال – صفحه ي 33 قرآن كريم را توضيح بفرماييد. پاسخ – ما مَثَل هايي داريم كه ريشه ي قرآني و روايي دارد. دراين صفحه داريم كه دير و زود داريم ولي سوخت و سوز نداريم .گاهي بر پيامبر خيلي فشار مي آمد و مردم از پيامبر سوال مي كردند كه ...خدا مي فرمايد : دير و زود دارد ولي سوخت و سوز ندارد. سوال – چطور مي شود كه تمرين عزم و اراده به بهترين وجه، در ماه رمضان در وجود ما نهادينه بشود؟ پاسخ – دستورات ماه

ص: 11741

رمضان طوري است كه اراده را تقويت مي كند. خدا مي فرمايد از از اذان صبح تا اذان مغرب نخوريد يعني ببينيد ولي نخوريد، اين تمرين اراده است . كسي كه سي روز نان و غذاي خودش را نخورد مي تواند نان و آب مردم را هم نخورد.ما در طول سال مي خوابيم ولي در اين ماه بايد سحر بلند بشويم و كسي كه يك ماه مي تواند سحر بلند بشود پس ماههاي ديگر هم مي تواند سحرخيز باشد. وقتي كسي سي روز سيگار نكشيد مي تواند در روزهاي ديگر هم نكشد. يكي ديگر از بركات ماه رمضان اين است كه انسان مي تواند جلوي خودش را بگيرد. آيت الله بروجردي خودشان را جريمه كرده بودند كه اگر عصباني شدند فلان كار را بكنند. اگر شما يك روزه بخوريد بايد شصت تا روزه بگيريد .اين جريمه ي قرآني است. ما جريمه ي اجتماعي داريم، مي گويند فردي كه از جبهه فراركرده است به جنازه اش نماز نخوانيد. داريم كه شلاق را جلوي مردم بزنيد. مي گويند بچه هايي كه به مسجد نمي آيند به آنها دختر ندهيد. چرا بعضي از جوانها اصلا به مسجد نمي آيند؟ اگر مردم به جواناني كه به مسجد نمي آيند دختر ندهند، به حرف قرآن گوش داده اند. در مكه خدا مي گويد كه اگر نمازتان را درست نخوانيد همسرتان به شما حرام مي شود. گاهي بايد اولتيماتوم داد. خدا به پيامبر فرمود كه اگر از مرز توحيد خارج بشوي نابود هستي. در غدير خدا مي فرمايد كه اگرعلي را معرفي نكني پيامبري تو از بين مي رود. يوسف به

ص: 11742

برادرانش گفت كه اگر برادرتان را نياوريد ،از گندم خبري نيست .پيامبر در مسجد با چشمهايش حاضر و غايب مي كرد و از احوالات آنها سوال مي كرد. البته برنامه هاي مسجد بايد جاذبه دار باشد. بعضي ازعبادتها در مسجد استاندارد نيست .گاهي منبر را تا نيمه شب طول مي دهند. اسلام خودش استاندارد است. دعاي لحظه ي افطار يك سطر است زيرا شكم گرسنه است . مسجد ما بايد همه ي كارهايش استاندارد باشد. وزارت نيرو براي مسجدهاي صدمتري برق را رايگان كرده است .گاهي يك تبليغ به درد اين مسجد نمي خورد. فاصله ي فكري گوينده و شنونده نبايد خيلي زياد باشد. پيامبر در همه ي بازارها حركت مي كرد يعني از احوالات مردم خبر داشت. صدا وسيما بايد مسجد استاندارد را تبليغ كند. علت ضعيف بودن مساجد بخاطر اين است كهÂ كدخدا و رئيس زياد دارد. مساجد بايد مديريت داشته باشند. سوال – خاطره اي ازÂ ماه مبارك رمضان بفرماييد. پاسخ – من دراوايل جواني كه پيش نماز مسجد شدم ،در شب قدر كه مسجد شلوغ مي شد مسجد را تفكيك مي كردم .بچه ها را در گوشه اي جمع مي كردم و فردي را براي آنها مي گذاشتم و افرادي هم كه وارد بودند را جمع مي كردند و فرد خوش صدايي را مي گذاشتم تا دعاي جوشن كبير را بخواند و خودم هم سوالات جوانان را جواب مي دادم . امام وقتي دعا مي كند براي تمام اعضاي بدنش دعا مي كند و براي هر قشر دعاي خاصي مي كند. ما بايد برنامه هاي مختلف داشته باشيم. خوب است كه

ص: 11743

در يك مسجد پاسخ به سوالات باشد و در مسجدي خواندن قرآن باشد و ... يعني هر مسجدي تفكيك بشود و هر كدام متخصص خودش را داشته باشد. الان دنياي تخصص هاست .مساجدي كه شبستان دارند مي توانند برنامه ريزي كنند كه هر شبستان تخصصي بشود. پس بايد مساجد فني باشد و كارشناس داشته باشد. حديث داريم كه اگر بعد و قبل از دعا صلوات بفرستيد دعاي تان مستجاب مي شود.زيرا صلوات دعاي مستجاب است .خدايا تمام خيرات ماه مبارك رمضان را نصيب ما بفرما.

91-05-10

سوال – چكاركنيم حال خوشي كه در ماه رمضان بوجود مي آيد در همه ي ماههاي سال تداوم داشته باشد ؟ پاسخ – جمعي از ايرانيان براي امام رضا (ع) بخاطر عيد نوروزهديه اي آوردند. امام رضا (ع) فرمود :اي كاش هر روز عيد نوروز بود. كاش هميشه ماه رمضان باشد. درست است كه ماه رمضان سختي دارد ولي لذت آن خيلي زياد است .در ماه رمضان خدا مي گويد كه نفس كشيدن هم ثواب دارد. دراين ماه چراغ ها سبز مي شود ، خواب ثواب عبادت دارد .هر كاري در شبهاي قدر بكني هزار برابر مي شود. در واقع اين ماه حراج بهشت است .اگر انسان به محلي برسد كه پر از سكه است ولي زمين آن سنگلاخ و تاريك است، باز آنجا ارزش دارد. در اين ماه دعا مستجاب مي شود و موجب عفو الهي مي شود. عربها در هنگام ورود و خروج سلام مي كنند.امام سجاد (ع ) در هنگام خروج ازماه رمضان دعايي دارد كه مي فرمايد :سلام ،اين ماهي كه هنوز نرفته اي من دلتنگ

ص: 11744

تو شده ام ،خداحافظ اي شب قدر و خداحافظ اي ماهي كه در آن چشم ما تر شد ، اي ماهي كه عشاق ها منتظرت بودند. ماه رمضان بلوغ مي خواهد، عده اي در آن منتظر هستند كه برود و عده اي منتظر هستند كه بيايد .خدمت كردن در كاروان حجاج ثواب دارد. اين ماه يك ماه استثنايي است و در اين ماه دست خدا باز است و ما بايد از خدا بخواهيم كه موانع را برطرف كند. امام سجاد (ع) دركاروان ها در ماه رمضان به حجاج خدمت مي كرد زيرا خدمت لذتي دارد .ما بايد از بركات ماه رمضان استفاده كنيم .تحصيل كرده هاي ما بايد در اين ماه قرآن را بي غلط بخوانند و با قرآن آشنا بشوند. ما مي خواهيم از همه ي تحصيل كرده بپرسيم كه عوامل سقوط جامعه چيست؟ جواب اين سوال را امام زين العابدين(ع) در يك صفحه ي دعاي ابوحمزه ثمالي گفته است. امام مي فرمايد :اگر جامعه بي سواد، ترسو،غافل ،عياش ،سنگدل و بي حال باشد، سقوط مي كند. امام مي فرمايد كه از اين بديها به تو پناه مي برم. ما بايد طوري به دعا نگاه كنيم كه منظور امام را متوجه بشويم. دعاها معارف دارد. دعاي ابوحمزه ي ثمالي و دعاي مكارم الاخلاق بارهاي زيادي دارد. مثلا در دعاي مكارم الاخلاق آفت خوبي ها را مي گويد. مي فرمايد: خدايا عزيز بشوم ولي متكبر نشوم (يعني آفت عزت تكبر است )، خدايا به مردم خدمت بكنم ولي منت نگذارم،خدايا كمالات به من بده ولي در جامعه پُز ندهم .اين دعا آفت شناسي كمالات است

ص: 11745

.امام سجاد(ع) در اين دعا مي فرمايد كه مواظب آفت ها باشيد . داريم : علم نور است ولي حجاب هم هست . اگر شما در شب، در حياط چراغ روشن كنيد، ستاره ها را خوب نمي بينيد ولي اگر چراغ را خاموش كنيد ستاره ها را بهترمي بينيد .گاهي انسان مدركي دارد ولي بخاطر آن خيلي از كمالات ديگر را نمي بيند.خيلي ها سواد دارند ولي خودشان كوچك هستند. در قرآن داريم كه خداي من را بزرگ كن نه اينكه علم مرا زياد كن .اگر بچه دستش را به پدرش بدهد خودش بزرگ مي شود.انسان با خدا بزرگ است و انسان بي خدا كوچك است و به بن بست مي رسد. دعا انسان را بزرگ مي كند. البته لازم است كه دعا را با نشاط بخوانيم و لازم نيست كه تمام قرآن را بخوانيم .اگر انسان خسته است نبايد دعا بخواند. ما نبايد عبادت را به خودمان تحميل كنيم. بايد برنامه هاي عبادت، تنوع داشته باشد. سوال – خيلي از مردم در ماه رمضان نماز مي خوانند و روزه مي گيرند ولي در ايام ديگر اين كار را نمي كنند. توصيه اي براي اين افراد بفرماييد. پاسخ – عبادت نياز به مراسمي دارد .مثلا يك وقت عبادت مراسم سالگرد پدر بزرگ است يا جشن تولد است. آيا عبادت مراسم است ؟ آيا شما به خدا نياز نداريد؟ ما نياز به رابطه داريم و اگر ارتباط مان را با خدا قطع كنيم بايد دست مان را در دست ابرقدرت ها بگذاريم . من به كره ي شمالي رفته بود. در آنجا جلوي من سرود خواندند

ص: 11746

و ترجمه ي آن اين بود كه مي گفتند اي رئيس جمهور، عزت از توست و ما به تو عشق مي ورزيم يعني ما هرچه به خدا مي گوييم آنها به رئيس جمهورشان مي گفتند. يكي از خلفاي عباسي مي گفت كه مردم بايد با پاي من بيعت كنند. معلوم است كسي كه با دست امام بيعت نمي كند بايد با پاي خلفاي عباسي بيعت كند. اگر ما به خدا بند نشويم بايد به ديگران بند بشويم. اگر ما با گفتگو با خدا لذت نبريم ، بايد از گفتگو با انسانهاي ديگر لذت ببريم .اگر ظرف را پر از آب نكنيد در آن خلأ مي رود. خلأ ما بايد با حق پر بشود و اِلا با باطن پر مي شود. داريم كه بچه هاي تان را با حق پر كنيد قبل از اينكه منحرفين آنها را با غيرحق پر كنند. اگر بچه ي شما دستش در دست شما بود بچه سالم تربيت مي شود ولي اگر اين طورنباشد بچه دستش را به دست ديگران مي دهد. انسان نياز به مسائل جنسي دارد و اگر سراغ ازدواج نرود به سراغ مسائل حرام مي رود.اميرالمومنين ميهمان بود ولي به خانه رفت و مقداري غذا خورد . حضرت فاطمه(س) از ايشان پرسيدند كه مگر شما ميهمان نيستيد ؟ امام فرمود كه من ميهمان هستم ولي خيلي گرسنه هستم و مي ترسم نيت من براي ميهماني غذا خوردن باشد. پس من مقداري غذا مي خورم كه نيت من براي ميهماني ديدار مومن باشد نه براي شكم باشد. انسان دنبال بي نهايت است. پس در بيرون هم بايد يك بي

ص: 11747

نهايتي ما را ارضاء كند. پس خداي بي نهايت اين خلأ بي نهايتي انسان را پر مي كند. ما بايد بدانيم كه رفتن به مسجد و نماز خواندن در ماه رمضان مراسم ماست يا نياز ماست ؟ گاهي فردي خانه مي خرد و شما هديه اي براي او مي بريد ولي بايد براي پدر و مادرتان تا آخر عمر احسان كنيد. پس عبادت مراسم نيست بلكه نياز است .ما به هيچ كس جز خدا نمي توانيم تكيه كنيم و فقط خدا باقي است .انسان به اميد عشق و انس نياز دارد و مانوس مي خواهد، اين نيازها بايد به سمت بي نهايت باشد. حضرت ابراهيم به بت پرست ها مي گفت كه ماه خداي من است بعد مي گفت كه خورشيد بزرگتر است و او خداي من است و بعد كه خورشيد غروب كرد ابراهيم گفت كه ما بايد خدايي داشته باشيم كه غروب و طلوع نداشته باشد. هيچ قدرتي انسان را سير نمي كند جز قدرت بي نهايت خدا . سوال – صفحه ي 40 قرآن را توضيح بفرماييد. پاسخ – حضرت موسي با فرعون مقابله كرد و در آخر فرعون از بين رفت. دوباره طاغوت ديگري پيدا شد و پيامبر ديگري آمد. مردم به نزد پيامبر جمع شدند و گفتند كه براي ما فرمانده اي انتخاب كن تا ما بجنگيم. از اين معلوم مي شود كه فرمانده كل قوا انبياء بوده اند. مردم مي گفتند كه ما مي خواهيم بجنگيم ولي وقتي فرمان جنگ آمد عده اي فرار كردند . قرآن مي فرمايد : كساني كه حرف مي زنند وعمل نمي كنند، ظالم

ص: 11748

هستند. عده اي كه براي جنگ ماندند، گفتند كه فرماده اي انتخاب كن و وقتي پيامبر فرمانده را انتخاب كرد او را قبول نكردند و گفتند كه اين جيبش خالي است. بعد عده ي ديگري هم رفتند. پيامبر مي خواست بگويد كه طالوت را خدا فرمانده قرار داده است و علامت آن اين است كه وقتي مادر موسي ،موسي را در جعبه اي گذاشت و به دريا فرستاد و موسي توسط آسيه نجات پيدا كرد، بعد اين صندوق دزديده شد و يهودي ها ناراحت شدند .امروز فرشته ها اين صندوق را روي زمين مي گذارند. اين علامت اين است كه خدا طالوت را براي فرماندهي مي پذيرد، پس شما هم او را بپذيريد. وقتي ما به امام ها متوسل مي شويم وهابي ها مي گويند كه آنها مرده اند، پس به سراغ آنها نرويد .قرآن مي فرمايد كه اين صندوق براي شما آرامش بخش است زيرا يادگار آل موسي و آل هارون در اين صندوق است .اگراين امامزاده ها يادگارهاي آل رسول و آل علي هستند، آيا آنها آرامبخش نيستند ؟كسي نمي تواند به اين سوال جواب بدهد . ما متوسل مقام امامان مي شويم .در قرآن داريم كه شهدا زنده هستند و با هم شاد هستند و زندگي مي كنند. شيعه و سني قبول دارند كه زيارت قبور مومنين ثواب دارد، زيارت قبور نيكي است و ما براي اين قبور سقف مي زنيم و آب سرد كن مي گذاريم ، كجاي اين كار شرك است ؟ وهابي ها مي گويند كه اينكار شما شرك است. اگر ما لامپ سر قبر امام حسن (ع) روشن

ص: 11749

كنيم شرك است ولي تمام لامپ هاي روشن سعودي شرك نيستند .ما اين متن را از قرآن مي خوانيم و نمي گوييم كه روايت از شيعه يا سني است . سوال – من دوتا بچه دارم و مشغله هاي زندگي نگذاشته است كه با خدا و مسجد ارتباط داشته باشم .الان كه به مسجد مي روم احساس مي كنم كه ارتباطي بين من و خدا ايجاد نمي شود و اشكي وجود ندارد. چكار كنم كه اين ارتباط برقرار بشود؟ پاسخ – امام مي فرمايد :خدايا به تو پناه مي برم از چشمي كه اشكي ندارد. شما بايد اين اشك را از خدا بخواهيد .مناجات لذيذ است منتها انسان بخاطر گناه از آن دور مي شود . ما بايد از خدا بخواهيم كه رابطه مان با خدا قطع نشود. همه ي شما نمازهاي تان را چك كنيد. پيرمردي وقتي نمازش را مي خواند تلفظي را اشتباه مي خواند زيرا نمازش را چك نكرده بود زيرا تلفظ اشتباه معاني را عوض مي كند. شما در ميهماني براي غذا اندازه اي مشخص مي كنيد و حتي برنامه ريزي مي كنيد كه چقدر زعفران در آن بريزيد. مردم براي كامپيوتر ،زبان و.. وقت مي گذارند ولي براي درست كردن نمازشان وقت نمي گذارند. دست اگر در جاي خودش قرار بگيرد احترام است ولي اگر در پايين تر يا بالاتر قرار بگيرد مسخره آميز ست. همه ي چيزها و كارها فرمول دارد حتي كره ي زمين هم فرمول دارد. اصل نماز هفده كلمه است و راحت است . نمازهايتان را درست كنيد. خدايا به ما توفيق بده همانطور كه تو

ص: 11750

خداي خوبي براي ما هستي، ما هم بنده ي خوبي براي تو باشيم . داريم كه من را همانطوري قرار بده كه تو مي خواهي .

91-05-17

يا رب نكند به زخمم آگاه كني اين گمشده را دوباره گمراه كني، افتاده ام از پا نكند دستم را از دامن اهل بيت كوتاه كني. سوال – جايگاه قهر وغضب خدا در كجاي قرآن است ؟ پاسخ – هم قهر لازم است و هم عفو، ماشين هم ترمز و هم گاز دارد، هم بادام تلخ و هم بادام شيرين داريم . درتمام دنيا هم زندان هست و هم تشويق. در مواردي مهر كارساز است و در مواردي مهر ضرر دارد. ترحم بر پلنگ تيز دندان ستمكاري بود بر گوسفندان. اصل قرآن بررحم است ولي در جايي مي فرمايد كه بر ستمكار رحم نكنيد. خدا وجود زن را لطيف خلق كرده است و وجود لطيف به درد قضاوت نمي خورد. زيرا قاضي نياز به خشونت دارد ولي زن نمي تواند اينها را تحمل كند و تحت عواطف است .اما انسان نبايد مايوس بشود. فردي پرده ي كعبه را گرفته بود و مي گفت كه اي خدا من را ببخش البته مي دانم كه من را نمي بخشي .مي گفت كه من جزو لشكر عمر سعد هستم. حضرت فرمود: گناه يأس تو از شركت در لشگر يزيد بيشتر است. اسلام بن بست ندارد. مثلا من مي خواهم افطاري بدهم ولي مشكلات زيادي دارم .اگر خدا بداند كه او راست مي گويد ثواب آن افطاري را به او مي دهد .بلال نمي توانست اشهد ان لااله الا الله بگويد و مي

ص: 11751

گفت اسهد ان لااله الا الله ولي خدا آنرا قبول مي كرد. كساني كه خالصانه نيت دارد خدا ثواب آن كار را به آنها مي دهيد .بايد قلب صاف باشد .دو گروه هنرمند بودند و در يك سالن پرده اي بين آن دو گروه كشيدند. يك گروه هر چه به فكرشان مي رسيد هنرنمايي كردند و گروه ديگر فقط آينه كاري كردند و كار ديگري نكردند. وقتي پرده را كناركشيدند،گروه ديگر هر كاري كرده بودند در آينه كاري گروه مقابل افتاده بود. پس اگر قلب پاك باشد انسان با يك نگاه صاحب همه چيز مي شود. انسان وقتي به كامپيوتر وصل مي شود در يك لحظه مي تواند به تمام اطلاعات دست پيدا كند. سوال – چه موقع خدا قهرش مي گيرد ؟ پاسخ – در قرآن داريم : اگر شما نيكوكار باشيد رحمت خدا شامل حال شما مي شود. گاهي افرادي غم ديگران برايشان مهم نيست، اين فرد نيكوكار نيست. كسي كه خيرخواهي مي كند، خدا دست فرزند او را در حوادثي مي گيرد. در زندگي همه چيز به يكديگر ربط دارد. يك زماني شما مي توانيد كاري بكنيد ولي نمي كنيد و مي گوييد كه به من ربطي ندارد، اين نيكوكاري نيست .كسي كه چاه مي كند اول خودش در آن مي افتد. ما بايد قلب مان را درست كنيم .در قرآن خدا تا پنج مورد مثل خورشيد و ماه و... قسم خورده است ولي در مورد خودسازي يازده قسم خورده است كه اگر خودت را پاكسازي كردي، رستگار مي شوي . ما باورنمي كنيم كه بخشي از تلخي ها بخاطر خودمان است

ص: 11752

يعني من ندادم و خدا از من گرفت .در قرآن نمونه هاي زيادي داريم .باغي ميوه هاي زيادي داشت و صاحب باغ مقداري از آنرا به فقرا مي داد. صاحب باغ فوت كرد و بچه هاي باغبان براي اينكه به فقرا ميوه ندهند ديوار كشيدند تا آنها را سحر بچينند ولي صبح كه آمدند ديدند كه باغ خاكستر شده است .ارحم ترحم: رحم كنيد تا به شما رحم كنند. ما بايد خيرخواه باشيم حتي دلمان براي گناهكار هم بسوزد. همين كه دختر ما شوهر كرد و پسرمان ازدواج كرد، خوشحال نباشيم زيرا هنوز دخترهاي مردم هستند و شما مي توانيد جهيزيه آنها را تهيه كنيد. اگر ما به مردم رحم كنيم درهاي رحمت به روي ما باز مي شود. در قرآن مي فرمايد : همه ي مردم روزه مي گيرند شايد به تقوا برسند. درمورد تزكيه خدا مي فرمايد كه شما رستگار هستيد. پس انسان براي تزكيه بايد سختي بكشد. شما بايد حاضر باشيد دوست و مكان تان را بخاطر دوري از گناه عوض كند البته تزكيه تصميم و عزم هم مي خواهد. قرآن مي فرمايد كه حضرت آدم عزم و اراده نداشت. ما در زمستان تغييراتي در زندگي مان مي دهيم زيرا اراده كرده ايم كه سرما نخوريم .اگر دولت هايي ما را تحريم كردند مردم مي توانند عزم كنند و در مقابل آنها بايستند. قرآن مي فرمايد : كساني كه در راه ما تلاش كنند ما راهها را به آنها نشان مي دهيم. در اين آيه مي گويد كه شما دريك زمان خوب باشيد ،در طول تاريخ قطعا قطعا راه را به شما

ص: 11753

نشان مي دهيم. يوسف چكار كرد ؟يوسف فرار كرد، پيراهنش پاره شد و به او تهمت زدند و مدتي در زندان بود ولي در طول تاريخ از يوسف تعريف مي كنند. در دعا داريم: دري را باز كردي، اسم آنرا توبه گذاشتي ،چه كسي عذردارد كه غافل بشود بعد از باز كردن در توبه؟ گر گدا كاهل بود تقصير صاحبخانه چيست ؟ مثلا در ماه رمضان كسي كه روزه ها را خورد با كسي كه روزه ها را گرفت چه تفاوتي دارد؟ پس بياييد باقيمانده ي روزهاي ماه رمضان را روزه بگيريم. قرآن مي فرمايد كه وقتي خانم بيرون مي آيد خودش را نمايان نكند. (تبرج يعني خودت را برج نكن)سوال ما اين است كه خانم ها شما دوست داريد كه شوهر شما نود و نه درصد شما را دوست داشته باشد و يك درصد هم خانم ديگري را دوست داشته باشد؟ هيچ زني حاضر نيست. اگر عقيده ي شما اين است، چرا شما با وضعيتي بيرون مي آييد كه چشم مردها را بِبريد .اگر شما دل مردي را به سمت خودتان ببريد مهر او به خانمش كم مي شود. شما چه منطقي براي اين مدل بيرون آمدن از خانه داريد ؟ سعي كنيد كه براي اين كارتان توجيه درست نكنيد و مسئولين را بهانه نكنيد. بقول دكتر بهشتي در زمين دنبال فرشته نگرديد. همه مسئولين عيب دارند. توجيه حماقت است و تضعيف هم جنايت است .مردم نگويند كه چون مسئولين اشتباه مي كنند ما ديگر نيستيم .مسئولين هم سعي كنند كه عيب هايشان را كم كنند. پس تكميل رسالت است . فكرهاي اميرالمومنين بايد

ص: 11754

در دنيا منتشر بشود. حضرت امير به مامور زكات مي گويد كه وقتي شترها را براي زكات مي گيري ، آنها را به نوبت سوار شو يعني در سوار شدن روي حيوان هم عدالت را رعايت كن. دنيا هنوز نتوانسته است كه عدالت را بين انسانهاي دنيا رعايت كند ولي اميرالمومنين هزار و چهارصد سال پيش عدالت را بين شترها رعايت مي كرد. سخنان حضرت علي (ع) بايد به تمام زبان هاي دنيا ترجمه بشود. حضرت امير ميهمان بود ولي به خانه آمد و غذا خورد و فرمود : مي ترسم كه اگر با شكم گرسنه به ديدن مومني بروم بخاطر شكمم رفته باشم نه بخاطر ديدار او يعني حضرت نمي خواست بخاطر شكم به خانه ي ديگري برود . امام حاضر نشد كه به برادرش عقيل بيشتر از حقش از خرانه بدهد .به امام سجاد(ع) گفتند كه شما خيلي عبادت مي كنيد .امام فرمود :عبادت من كجا وعبادت علي كجا. علي در شجاعت يكتا بود. به حضرت علي (ع) گفتند كه سخنراني بكن كه در آن كلمات نقطه دار نباشد و حضرت چنين سخنراني را ايراد فرمودند. حضرت در هنگام ضربت فرمود: رستگار شدم .در قرآن به شانزده كمال ،فوز مي گويد و حضرت مي فرمايد كه من از شانزده پله بالا رفتم . سوال – صفحه ي 47 قرآن كريم را توضيح بفرماييد. پاسخ – در اين صفحه داريم كه ربا جنگ با خداست .مي فرمايد : اگر بدهكاري پول ندارد كه به شما پس بدهد به او مهلت بدهيد. شما رحم كنيد تا خدا هم به شما رحم كند. تمام مشكلات ما

ص: 11755

اين است كه ما از قرآن جدا شده ايم. قرآن مي فرمايد كه ما درآمد ربا را محو مي كنيم و بركت را از آن مي گيريم .پس ربا حرام قطعي است و بدهكار را زندان نكنيد و به او فرصت بدهيد. سوال – ما چند سال پيش شما را مسخره كرديم. در اين شبهاي قدر ما را حلال كنيد . پاسخ – اگر كسي من را مسخره كرده يا غيبت من را كرده است من راضي هستم ولي مواظب باشيد كه به اسلام و قرآن اهانت نشود. سلمان رشدي پيامبر را تحقير كرد و امام دستور قتل او را صادر كرد. اگر ما بعضي از گناهان را توبه كنيم خدا مي بخشد و بعضي گناهان را اگر پيامبر از طرف ما توبه كند بخاطر آبروي پيامبر خدا ما را مي بخشد. خدا به پيامبر مي فرمايد كه بعضي از گناهان را اگر هفتاد بار توبه كني من آنها را نمي بخشم .يكي از اين گناهان مسخره كردن است. مواظب باشيد كسي را مسخره نكنيد .مشكلات مردم را مسخره نكنيد و بجاي آن خاطرات خوش خود را تعريف كنيد. ما كاري به خط سياسي نداريم و بايد حرف رهبري را گوش بدهيم .بعضي مي گويند كه از فلان شخص در همايش نماز تعريف نكنيد زيرا فرد بزرگ مي شود اين حسادت است نه سياست . در مسجدها گاهي افراد خاصي مي خواهند فقط خودشان اذان بگويند و اجازه نمي دهند كه ديگران اذان بگويند. خط سياسي درست نيست .پيامبر در يك لحظه كل مردم مكه را بخشيد . ما نبايد كينه ي كسي را در

ص: 11756

دل مان داشته باشيم . سوال – در مورد شب قدر توضيحاتي بفرماييد. پاسخ – من از كساني كه بالاي منبر مي روم درخواست مي كنم كه در شب قدر قرآن ها را روي سر مردم معطل نكنند. روضه را بعد از سرگرفتن قرآن بخوانند. سرگرفتن قرآن هاي سنگين باعث اذيت مردم مي شود و نبايد اين سر گرفتن را طولاني كنيم. خوب است بين دعاها فرصتي به مردم بدهيد تا استراحت كنند. اين كارها مردم را از مسجد فراري مي دهد . صداي بلندگوي مسجد نبايد باعث آزار مردم بشود و در دعاهاي تان به مردم دعا كنيد .قرآن مي فرمايد كه زكات را به ديگران هم بدهيد.

91-05-24

سوال – ما بايد چگونه به گناه نگاه كنيم كه از آن فاصله بگيريم ؟ پاسخ – مي گويند: گناه نكردن آسانتر از توبه كردن است، ما فكر مي كنيم كه توبه فقط استغفرالله گفتن است. يعني مالي را حرام كنيم و زندگي مان را بكنيم و بعد يك استغفرالله بگوييم ،اين توبه نيست. توبه يعني اينكه مالي را كه خورده ايم بايد پس بدهيم .اگر من بدانم پولي را كه از شما برمي دارم يا ربا مي خورم و يا ... بايد با شرمندگي پس بدهم، اين كار را انجام نمي دهم . زيرا در اين صورت پول شما را پس داده ام و فقط خودم را سبك كرده ام .پس بخاطر همين است كه مي گويند: گناه نكردن آسانتر از توبه كردن است .مثلا كسي را مسخره مي كنيم و در لحظه اي فردي رنجيده مي شود و ما خنده اي مي كنيم، بعد

ص: 11757

كه مي خواهيم او را راضي كنيم فرد راضي نمي شود و اين ناراحتي در دل او مي ماند و مي گوييم كه اي كاش از اول اين كار را نكرده بوديم . قرآن مي گويد كه وقتي از خط قرمزها رد شديد، گناه محسوب مي شود. در اسلام خط قرمز داريم : اين ماده را نخور، با فلان فرد دوست نشو و ... سوال – چرا ما باطن گناه را نمي بينيم ؟ پاسخ – مباني گناهان در قرآن آمده است ولي ما به آنها ايمان نداريم. قرآن مي فرمايد : ما باطن همه چيزها را به ابراهيم نشان داديم. حالا مي پرسند كه پس چرا باطن هر چيز را به ما نشان نمي دهند. بانك به فردي صد ميليون وام مي دهد، چرا به ما نمي دهد؟ بخاطر اينكه ما بد حساب هستيم و اعتبار نداريم . حضرت ابراهيم خوش حساب بوده است و هر چه خدا به او فرمان داده است اطاعت كرده است . حضرت ابراهيم اول عبدالله بود، بعد از امتحاناتي نبي الله، رسول الله ،خليل الله و بعد امام شد. خدا به افراد متدين چيزهايي را نشان مي دهد و كارها را به قلب آنها الهام مي كند. مثل الهام كردن به قلب مادر موسي .اگر ما مي خواهيم اين طوري باشيم بايد در جاده تقوا بيفتيم تا خدا باطن گناه را به ما نشان بدهد. در قرآن داريم كه غيبت مثل خوردن گوشت مرده مي ماند زيرا جاي گوشت زنده پُر مي شود ولي جاي گوشت مرده پر نمي شود. در غيبت آبروي طرف مي رود و ديگر

ص: 11758

جاي آن پر نمي شود. اگر خانه اي خراب بشود ، ساخته مي شود ولي جاي آبرو پر نمي شود. در ضمن يك فرد مرده نمي تواند از خودش دفاع كند و وقتي شما از فردي كه غايب است غيبت مي كنيد او نمي تواند از خودش دفاع كند. كسي كه شما غيبت او را مي كنيد برادر شماست. اين باطن غيبت است .باطن مال يتيم خوردن ، خوردن آتش است . سوال - براي دوري از گناه چكار بايد كرد ؟ پاسخ - اين بستگي به گناه دارد .اگر گناه، گناه شهوت است مي توان محل را تغيير داد. چراغ هايي كه در راه گناه به ما چشمك مي زند، بايد خاموش شود. مثلا فردي عاشق شما شده است و به شما تلفن مي زند ، شما مي توانيد تلفن تان را عوض كنيد. مثلا فردي كه گناه نگاه آلود مي كند مي تواند خودش را جريمه نقدي بكند كه براي هر نگاه گناه آلود مبلغي را بعنوان جريمه پرداخت بكند. راه خود سازي، جريمه كردن است .پس بايد منشا گناه را از بين برد. رفيقي كه شما را به طرف گناه مي برد بايد او را ترك كنيد. موسي و خضر با هم دوست بودند ولي بعد از مدتي از هم جدا شدند . دشمن به ما اطلاعات هسته اي نمي دهد ولي هرزگي را بصورت ماهواره براي ما مجاني مي فرستد. اين منشأ گناه است .در دانشگاه مي تواند دختر و پسر را از هم تفكيك كرد تا گناه كم بشود. ما خودمان بايد جلوي آسيب را بگيريم. سوال - دسترسي از

ص: 11759

راه حرام، راحت تر از دسترسي از راه حلال است . آيا اين جمله درست است؟ پاسخ -حديثي داريم كه رزق هر كسي از راه حلال اندازه گيري شده است. مثلا دختري كه براي چند ساعت به طرف حرام مي رود، بداند كه خدا جبار است و جبران مي كند. يعني اگر سه ساعت از رزق حرام استفاده كرد، سه سال ازدواج او عقب مي افتد. مثلا در اول اذان در مغازه مشتري مي آيد و صاحب مغازه نماز را كنار مي گذارد ،خدا جبران مي كند يعني مشتري دو ساعت در مغازه مي آيد ولي جنسي از شما نمي خرد. درماه ربيع طلبه ها خواستند كه با استادشان شوخي كنند و گفتند كه هر وقت استاد بالاي منبر رفت و بسم الله الرحمن الرحيم گفت، همه كلاس را ترك كنند. استاد تا بسم الله ... را گفت همه طلبه ها بلند شدند كه بروند ، استاد متوجه شد كه اين برنامه طراحي شده است و استاد داستاني را تعريف كرد. پس شما از نماز مشتري مي گيري و آن مشتري از تو خريد نمي كند يا از حرام تغذيه مي كني و مدتها ازدواج تان به تاخير مي افتد. در قرآن داريم :كسي كه تقوا داشته باشد كارهاي او را راحت مي كنيم و كسي كه بخل دارد كار او را سخت مي كنيم. كسي كه از راه حرام مال بدست مي آورد نمي داند كه اين رزق او نيست و عجله كرده است زيرا اگر رزقش بود خدا به او مي داد. كساني كه از حرام رزق مي كنند، خدا از رزق حلال

ص: 11760

آنها كم مي گذارد. سوال - بركت در زندگي چيست ؟ پاسخ - بركت خير است .گاهي انسان چيزي دارد ولي خير آن را نمي بيند. به فردي گفتند كه تو سه تا دعاي مستجاب داري، او دعا كرد كه همسر من زيباترين زنان دنيا باشد و اين طورهم شد ولي همه مي خواستند همسر او را كه زيباترين است ببينند و اين باعث شد كه زندگي اش بهم بخورد. دعاي بعدي او اين بود كه زنش خيلي زشت باشد كه كسي او را نگاه نكند بعد ديد كه خانم خيلي زشتي درنزد او است ولي ديد كه نمي تواند با او زندگي كند و دعاي سوم اين بود كه خدايا زن من مثل اولش بشود. به اين بي بركتي مي گويند. ما سرمايه داراني داريم كه خيري ندارند، دانشمنداني داريم كه به كسي خير نمي رسانند يعني خدا بركت را از آنها گرفته است .گاهي يك خودكار بركت دارد و انسان مطالب زيادي با آن مي نويسد ولي گاهي يك خودنويس گرانقيمت، بركتي ندارد. پيامبر يك دختر داشت ولي بركاتش خيلي زياد بود. قرآن مبارك است و شب قدر هم كه نازل شد مبارك بود يعني بركت در بركت است .منشا بركت، خود خداست .هر چه ما خدايي بشويم بركت بيشتري نصيب مان مي شود. ما بايد به سرچشمه ي بركت وصل بشويم . شاه عباس خيلي ثروت داشت ولي از او يك كاروانسرا مانده است و آن هم بخاطر اين است كه اين كاروانسرا در جاده ي كربلا بوده است و در سر راه امام حسين (ع) بوده و امام به خدا وصل

ص: 11761

بوده است . سوال – شما در شب نيمه شعبان از ما خواستيد كه همديگر را ببخشيم ولي من فكر مي كنم كه شما حال كساني را كه آبرويشان را از دست داده اند درك نمي كنيد. بخشيدن كسي كه با يك حرف آبروي مرا برده است خيلي سخت است. راهنمايي بفرماييد. پاسخ – كسي كه آبروي فردي را با يك كلمه ريخته است بايد مواظب قيامتش باشد و بايد عذرخواهي بكند. حالا كسي كه مي گويد با يك كلمه آبروي من رفته ، خيال مي كند كه چنين اتفاقي افتاده است. در مناجات شعبانيه داريم :خدايا آبروي ما دست توست . آيا اين دعا اشتباه است ؟ آبرو دست خداست. شما عفو كنيد و به خدا بگوييد كه خودت اين عفو مرا جبران كن . كسي كه غيبت مي كند مي خواهد آبروي شما را بريزد ولي اگر خدا بخواهد حتي با اين غيبت، باز مردم شما را دوست دارند. گاهي اينها وهم و سوءتفاهم است .گاهي مسائلي را در سايت ها مطرح مي كنند و افرادي آنرا تحليل مي كنند و ناراحت مي شوند ولي اين طور نيست. در قرآن داريم كه دنبال اطلاعات مفيد برويد. مثلا من مي گويم كه بعضي از اطلاعات لغو است ، بعضي مي گويند كه شما گفته ايد علم خوب نيست. ممكن است كه اين آقا اشتباه كرده است كه آبرويش رفته است. شما ببخشيد، خدا جبران مي كند. سوال – صفحه ي 54 قرآن را توضيح بفرماييد. پاسخ – در اين صفحه داريم : اگر مرا دوست داريد به حرف من گوش بدهيد. ما نمي توانيم

ص: 11762

بگوييم كه ما عاشق علي هستيم ولي به هيچ كدام از كلام ايشان عمل نكنيم . مثلا ما نمي توانيم بگوييم كه خدا را دوست داريم ولي نمي خواهيم با او حرف بزنيم . حرف بدون عمل نفاق است . سوال – چگونه مي توانيم بهترين بهره ها را از باقيمانده ي ماه رمضان ببريم ؟ پاسخ – وقتي در سفر پول انسان كم باشد در خرج كردن صرفه جويي مي كند. ماه رمضان ما هم كم است و ما بايد سعي كنيم كه حرف بيخودي نزنيم و سعي كنيم بيشترين استفاده را از باقيمانده ي اين ماه بكنيم .ديگراينكه ماه رمضان يك خط است و ما بايد همه ي سال را با آن خط متر كنيم. درماه رمضان مردم تقوا پيشه كردند، پس بعد از ماه رمضان هم مي توانند اين كار را بكنند. در ماه رمضان سفره هاي افطاري پهن شد ، بعد از ماه رمضان هم هر كس مي تواند اين كار را انجام بدهد. شما در ماه رمضان سيگارنكشيديد پس بعد از ماه مبارك هم سيگار نكشيد، در ماه رمضان به مسجد رفتيد بعد از اين ماه هم به مسجد برويد. كسي كه درماه رمضان غذاي خودش را نخورد بعد از اين ماه هم مي تواند غذاي ديگران راه نخورد. ما بايد مواظب باشيم تقوايي را كه در اين ماه بدست آورده ايم از دست ندهيم و در واقع حفظ كردن آن سخت تر است .ما بايد مواظب حبط اعمال مان باشيم . پيامبر فرمود كه هر كسي يك لااله الاالله بگويد، يك درخت در بهشت دارد و فردي گفت كه

ص: 11763

بهشت ما خيلي درخت دارد،حضرت فرمود :گاهي يك آتش همه ي درختان را مي سوزاند . مي گويند : شيري به گربه گفت كه ما از يك نژاد هستيم، من در جنگل هستم و برگ زرد مي خورم و قوي هيكل هستم ولي تو در خانه ها غذا مي خوري ولي لاغر هستي . گربه گفت :من غذاي خوب مي خورم ولي وقتي من را پيش مي كنند تمام غذاها آب مي شود ولي كسي تو را نمي ترساند. گاهي انسان زياد عبادت مي كند ولي بعد همه ي آنرا خراب مي كند. در قرآن داريم كه گاهي فردي خداپرست بود ولي كافر شد ،شيطان شش هزار سال عبادت كرد ولي همه ي آنرا خراب كرد. ما بايد بركاتي را كه در ماه رمضان بدست آورده ايم حفظ كنيم همانطور كه لباس ما را حفظ مي كند ما هم بايد لباس مان را حفظ كنيم. در معنويات هم اين جوري است . تو خدا را ياري كن و خدا هم تو را ياري مي كند. يوسف از گناه فرار كرد و خدا هم او را حفظ كرد. گاهي ما خودمان به طرف گناه مي رويم و رشوه هم مي دهيم تا به گناه برسيم و بعد مي گوييم كه چرا خدا ما را حفظ نكرد. ما بايد يك قدم به سمت خدا برويم و بعد بگوييم كه خدايا به ما كمك كن. سوال - راه كاري براي حفظ اين نورانيت و دست آوردهاي ماه مبارك بفرماييد. پاسخ – ما بايد خودمان اقدام كنيم و از خدا هم بخواهيم . حضرت مرم خودش پاك بود. و

ص: 11764

وقتي فرشته اي بصورت انسان به او نزديك شد مريم گفت كه تو به من نامحرم هستي ولي او گفت كه من فرشته هستم .حضرت مريم اول خودش را كناركشيد و بعد خدا به او امداد كرد. گاهي مي گويند كه چرا ما امام صادق (ع) نشديم؟ در دعاي ندبه داريم: خدايا توشرط كردي كه بايد از دنيا بگذريم و اولياء هم قبول كردند و تو مي داني آنها وفادار هستند ، حالا تو آنها را قبول كردي و مقرب قرار دادي و ... يعني بايد كاري كرد. درنهج البلاغه داريم : در جبهه بايد بخاطر خدا جنگيد تا خدا ما را حفظ كند. پس ما بايد اول خودمان را تغيير بدهيم و بعد از خدا كمك بخواهيم . ما بايد يك قدم به جلو برويم تا امداد غيبي به سمت ما بيايد. خدايا هر چه خير و بركت در اين ماه از دست ما رفته است، به ما برگردان و گذشته ي ما را ببخش و باقيمانده ي اين ماه را به ما توفيق بده تا آنرا جبران كنيم. خدا هر لطفي كه در ماه رمضان به ما داشته اي ادامه دار كن ، بين ما و اولياء خودت جدايي نينداز، مشكلات كشور ما و همه ي جامعه هاي ي اسلامي را برطرف كن .

91-05-31

سوال – چكار كنيم كه با نماز انس بگيريم و ديگران را به نماز تشويق كنيم ؟ پاسخ– افرادي هستند كه نمي دانند با كساني كه نماز نمي خوانند بايد چه رفتاري داشته باشند. خانمي حاضر است كه مهريه اش را ببخشد تا شوهرش نماز بخواند و متدين باشد.

ص: 11765

گاهي بچه ها نماز مي خوانند ولي پدر و مادرها نسبت به نماز بي توجه هستند. نماز خواندن بركات زيادي دارد ولي عده اي مي گويند كه مگر خدا به نماز ما نياز دارد؟ اگر به ما بگويند كه خانه ات را رو به خورشيد بساز معنايش اين است كه خورشيد به ما نياز دارد؟ اگر همه ي انسانها خانه شان را به سمت خورشيد بسازند ، خورشيد چيزي را بدست نمي آورد يا اگر همه ي انسانها پشت به خورشيد خانه بسازند باز هم چيزي از خورشيد كم نمي شود. خدا به نماز ما نياز ندارد حتي خلق خدا هم به نماز نياز ندارد .ما به اكسيژن ،دريا، ماهي و جنگل نياز داريم ولي آنها به ما نيازي ندارند. در نماز بحث محروم شدن از بركات است .در مورد بركات مادي نماز بايد گفت كه وضو گرفتن با آب سرد براي انسان مفيد است البته بايد قصد قربت هم در وضو باشد يعني هم جسم شما با آب سرد نشاط پيدا مي كند و هم باعث نظافت مي شود. از امام رضا (ع) پرسيدند كه چرا ما وضو مي گيريم ؟ امام فرمود: براي اينكه هم نشاط پيدا كنيم، هم پاك بشويم و هم دلمان متوجه خدا بشود . ما در روز ساعت ها با ديگران حرف مي زنيم ، آيا ده دقيقه با خدا صحبت كردن اين قدر مشكل است؟ ما با هر كسي حرفي مي زنيم آيا حيف نيست كه با خالق حرف نزنيم؟ آيا ديگران براي ما مهتر هستند؟ دولت برق به شما مي دهد و براي يك لامپ از شما

ص: 11766

پول مي گيرد و منت هم سر شما مي گذارد ولي خورشيد دائما به ما نور مي دهد ولي منتي هم سر ما نمي گذارد . آيا تسبيح اين همه نعمت واجب نيست ؟ در حديث قدسي داريم كه خدا مي فرمايد: اي بشر تو انصاف به خرج ندادي . شما براي خورشيد يك الحمدلله نمي گوييد. زمين يك دانه از ما مي گيرد ولي يك خوشه به ما مي دهد. آيا اين الحمدلله ندارد ؟ اگر فردي به شما يك دوربين بدهد تا آخر عمر مي گوييد كه فلاني به من يك دوربين داد و من او را دوست دارم . خدا دو تا دوربين ظريف به ما داده است كه عكس ساده و رنگي هم برمي دارد. اين دوربين ها (چشم ها) خيلي سبك هستند و با پي درست شده اند و در آب نمك قرار داده شده و بالاي آن ابرو قرار داده شده است تا نور به چشم شما فشار نياورد و در گودي گذاشته است تا در ضربات آسيب نبيند. اين دوربين ها هشتاد سال فيلم برداري مي كنند ، آيا اينها شكر ندارد؟ آيا داشتن عقل شُكر ندارد؟ ما بايد بدانيم كه چه اتفاقي افتاده است كه عده اي حاضر نيستند نماز بخوانند . نماز خوان ها هم بدانند كه نماز فقط تكليف خودشان نيست و بايد ديگران را هم نماز خوان كنند. دولت و صدا و سيما هم اين وظيفه را دارند .هر كس وظيفه اي در قبال نماز دارد . در زمان شاه پولي را از طرف اوقاف براي حوزه آوردند تا عده اي از آخوند ها

ص: 11767

را آخوند درباري كنند. از ميان هزاران طلبه سه نفر از طلبه ها گول خوردند و به تشكيلات شاه رفتند . آيت الله گلپايگاني سر درس گريه كرد و فرمود: پول هايي مي آيد و عده اي خودشان را مي فروشند، اي طلبه ها، هر كس پول از دولت شاه گرفت و به آن سمت رفت ، نگويد كه رفتم بلكه بگويد كه حضرت مهدي مرا بيرون انداخت، من لايق نبودم و حضرت مرا بيرون انداخت. چرا بعضي از كاهل ها با هر كسي جز خدا صحبت مي كنند؟ امام زين العابدين(ع) در دعاي ابوحمزه دوازده دليل مي آورد كه چرا در نماز نشاط و حال نداريم .امام مي فرمايد :خدايا، شايد ديدي كه من حرفهاي بيهوده مي زنم و گفتي زباني كه اين همه حرفهاي بيهوده مي زند لايق حرف زدن با من را نيست .حرف زدن با خدا يك مقام است .در روز قيامت خدا با آنها حرف نمي زند . ما كاري كرده ايم كه از حرف زدن با خدا محروم شده ايم . چشمي كه از صبح تا شب گناه مي كند، امام زمان (عج) را نمي بيند، به قلبي كه دائم در حال شيطنت است، الهام نمي شود. اگر ما ظرف تميز بياوريم آنرا پر از شير مي كنند ولي ظرف كثيف را پر از شير نمي كنند زيرا آلوده است. يك انگشت شصت كارهاي زيادي انجام مي دهد. در ادامه امام مي فرمايد :خدايا نكند كه من با دانشمندان وعالمان فاصله گرفته ام، خدايا نكند كه نمي خواهي حرف من را بشنوي ، خدايا شايد من شكر نعمت هاي

ص: 11768

تو را نكردم .بعضي مي گويند كه ما از خدا چيزي خواستيم و خدا به ما نداد ، پس ما هم نماز نمي خوانيم .ما بجاي اينكه بنده ي خدا باشيم مي خواهيم خدا نوكر ما باشد. يعني اگر خدا پول داد نماز مي خوانيم يا اگر ... نماز مي خوانيم .بين نوكر و اربابي دعوا شد و نوكر گفت كه من خودم را مي كشم و ارباب گفت كه تو مي ميري و من نوكر ديگري مي گيرم .خدا درچند جاي قرآن مي فرمايد كه اگر انسانها نمي خواهند به سوي ما بيايند ما هزاران هزار فرشته داريم كه تسبيح كننده هستند. وقتي شما چشمهايت را به سوي خورشيد مي بندي ،خودت از نور محروم مي شوي و خورشيد نيازي به شما ندارد. انسان از يك تك سلول درست شده است، خدا روي آب صنعتگري كرده است. شكل همه ي انسانها با هم فرق مي كند. خدا غذاي ما را قبل از تولد در سينه ي مادر قرار داده و مكيدن را به نوزاد آموخته است. وقتي فرعون ديد كه موسي سينه ي هيچ زني را نمي گيرد عاجز شده بود تا اينكه مادرش آمد و سينه او را گرفت. وقتي انساني كه از يك تك سلول ساخته شده است با خالقش صحبت نمي كند ، آيا اين بي انصافي نيست ؟ شرط انصاف نباشد كه تو فرمان نبري .خدا مي فرمايد كه وقتي يك كار خوب مي كني آنرا ده برابر مي نويسم و اگر اشتباه بكني تا چندين ساعت آنرا نمي نويسم تا توبه كني. در قرآن داريم كه نماز ياد خداست

ص: 11769

.بعضي ها مي گويند كه ما ياد خدا هستيم و نيازي به نماز نداريم. نظم بهتر است يا بي نظمي؟ اسلام خواسته است كه عبادت نظم داشته باشد. اگر هر كسي خودش بخواهد با خدا صحبت كند هر كسي كلمه اي مي گويد و به هر سويي مي ايستد .در بيست و چهار ساعت ار شبانه روز، خدا خواسته است كه ما فقط نيم ساعت از آنرا با زبان او سخن بگوييم. خدا از يك دانه گندم يك خوشه گندم داده است، آيا انصاف است كه انسان زكات ندهد ؟ حتي خدا فرموده كه خمس و زكات را خودتان حساب كنيد و به مرجع تقليدتان بدهيد .بعضي از انسانها در تمام قسمت هاي دين بي انصافي مي كنند. كل هستي تسبيح خدا را مي گويد. در قرآن داريم كه در گذشته و آينده همه ي ذرات تسبيح خدا را مي گويند و در حال قنوت هستند. آيا شما نمي خواهيد همرنگ همه ي موجودات بشويد و تسبيح خدا را بكنيد ؟ كل هستي سبحان الله مي گويد، آيا شما نمي خواهيد سبحان لله بگوييد؟ يكي از دوستان من را به گاوداري خودش برد و گفت كه سگ پيري داشتم كه مي خواست آنرا كنار بگذارم ،در خواب ديدم كه اين سگ با من صحبت مي كردم كه آيا اين انصاف است كه من را كنار بگذاري؟ صبح از خواب بلند شدم و دستور دادم كه سگ را نبرند. دوست مي گفت كه من نمي دانم اين حرف من چطور به اين سگ منتقل شد. پس هستي شعور دارد . اگر شما به ميهماني برويد و

ص: 11770

ببينيد كه همه با لباس تميز و با كادو به ميهماني آمده اند ولي شما دست خالي و با لباس كثيف رفته ايد، در آنجا سرافكنده مي شويد .نكند كه ما هم در روزي كه پرده كنار مي رود سرافكنده باشيم ؟ امام سجاد (ع) مي فرمايد : در روز قيامت نگاه به راست مي كنم ، نگاه به چپ مي كنم و هر كس كار خيري كرده است ،واي بر من كه آن روز دستم خالي است . بنظر من نماز نخواندن بخاطر غفلت است زيرا ما حرام زاده نداريم و لجباز هم خيلي كم داريم . بيشتر كساني كه نماز نمي خوانند غافل هستند و بعضي ها هم جاهل هستند. مثلا مي گوييم كه نماز بخوانيد، مي گويند كه تخم مرغ گران شده است، پس ما نماز نمي خوانيم .مثلا اگر پدري به فرزندش بگويد كه به مدرسه برو و بچه بگويد كه چون جوراب قهوه اي براي من نخريده اي ،من به مدرسه نمي روم ، آيا پدر اين حرف را قبول مي كند ؟ پس همانطور كه شما از بچه تان قبول نمي كنيد كه بخاطر جوراب به مدرسه نرود، خدا هم از شما قبول نمي كند كه بخاطر فلان چپزي كه خدا به شما نداد، شما نماز نخواندي. ما مصلحت خودمان را نمي دانيم. پشيماني يعني اينكه ما مصلحت مان را نمي دانيم . گاهي ما دعاهايي مي كنيم كه مستجاب نمي شود و بعد خوشحال هستيم از اينكه دعاي مان مستجاب نشد. وقتي طلاقي اتفاق مي افتد يعني انتخاب ما كامل نبوده است. ما بايد راضي به رضاي خدا

ص: 11771

باشيم . خدا مي فرمايد كه اگر شما تقوا داشته باشيد من از دو جا به شما كمك مي كنم .اگر كسي بي تقوا شد، خدا او را رها مي كند و مي گويد كه از راه عقل خودت پول بدست بياور ولي اگر شما تقوا داشته باشيد خدا از راههاي كه فكر نمي كرديد به شما كمك مي كند مثل داماد يا عروس خوبي يا بركت در زندگي و ... خدا مي فرمايد : اگر كسي تقوا داشته باشد از راهي كه باور نمي كند به او روزي مي دهم. شما هنگام الله اكبر نمازت را بخوان و فكر اين را نكن كه دو تا مشتري از دست مي دهي زيرا خدا بعدا جبران مي كند و مشتري بهتري براي شما مي فرستد. پس اگر شما تقوا داشته باشيد از دو منبع تغذيه مي شويد .اگر ما توبه كنيم خدا ما را مي بخشد و ما را دوست دارد. ممكن است كه بعضي ها نماز خواندن بلد نباشند و اين تقصير ماست .پس بياييد با خدا ده دقيقه صحبت كنيد. حافظه هديه ي خداست .گاهي اوقات انسان اسم نزديكان و خودش را فراموش مي كند. بي انصافي است كه انسان با خدا قطع رابطه كند .

91-06-07

سوال – چرا بعضي ها نماز نمي خوانند ؟ پاسخ – من در سايه ي گفتن كلمات قرآن ، اميدوارم كه اين كلمات در خودم هم اثر كند. ما نبايد مثل لوله ي سيماني باشيم زيرا لوله ي سيماني آب را رد مي كند ولي آب در آن نفوذ نمي كند. اگر حرفهاي من در خودم اثر نكرد

ص: 11772

من مثل لوله ي سيماني هستم . خوب است كه اگر انسان حرفي مي زند خودش هم عامل باشد. فردي به سخنراني گفت كه آيا شما به تمام حرفهايي كه مي زنيد عمل مي كنيد ؟ سخنران پرسيد كه شما چكاره هستيد ؟ فرد گفت : كفاش . سخنران پرسيد : آيا شما تمام كفش هايي كه مي دوزيد خودتان به پا مي كنيد؟ اگر ما به تمام حرفهاي مان عمل نكنيم دوست داريم كه به مقداري از آنها عمل كنيم . دوست داشتن نعمت است .در قرآن داريم : دوست دارند كه پاكيزه بشوند. به فردي گفتند كه شما خودت را عادل مي داني ؟ آن فرد گفت: من دوست دارم كه عادل باشم. اگر شما از پيشنماز گناه كبيره نبينيد مي توانيد پشت سر او نماز بخوانيد و لازم نيست كه پيش نماز خودش را عادل بداند. همه ي نمازخوان ها سهمي در مورد نخواندن نماز ديگران دارند. فردي مي گفت كه من دوستي داشتم كه نماز مي خواند و فحش هم مي داد، از آن موقع به بعد از نماز بدم آمد. اگر روحاني بد رانندگي كند، همه از روحاني بودن او بدشان مي آيد .يعني بد رانندگي كردن يك روحاني باعث مي شود كه ما ديگر به حرفهاي او گوش ندهيم .اگر در سوپرماركتي فقط دو تا از اجناس آنها خراب باشد شما ديگر به آن سوپر ماركت نمي رويد. گاهي اوقات بعضي از نماز خوان هاي ما بد رفتار مي كنند. در قرآن داريم كه نمازگزارها بايد چطور باشند. در سوره ي مومنون داريم كه مومنان بايد خاشع باشند، به

ص: 11773

فقرا كمك مي كنند و از لغو دوري مي كنند. بعضي از افراد در صف اول نماز هستند ولي هيچ كمكي به كسي نمي كنند. وقتي جواني اين فرد را مي بيند، با خودش مي گويد كه من نمي خواهم اينگونه باشم و نماز بخوانم . البته اين فكر غلط است و تعميم دادن كار اشتباهي است .اگر كسي جلوي مردم شراب مي خورد، مي گويند كه فلاني شراب خوار است ولي نمي توان گفت كه فلاني دزد هم هست. شما مي توانيد گناه علني را كه ديده ايد، بگوييد. پدري نماز مي خواند ولي بداخلاق است و پسرش سرلج مي افتد و مي گويد: حالا كه پدرم بداخلاق است من نماز نمي خوانم. اگر شما بدي از فرد نماز خوان ديديد ، آنرا بحساب نماز خواندنش نگذاريد. اگر يك فرد ايراني خطايي كرد نبايد آنرا بحساب كشورش بگذارند و به آن توهين كنند. زماني گفتند كه آخوندي دزدي كرده است و آقا فرمودند كه بگوييد :دزدي، لباس آخوندي به تن كرده است . نمازخوان ها معصوم نيستند، بدي نمازگزار را نبايد پاي نماز گذاشت بلكه بايد پاي خود نمازگزار گذاشت .من از طرف امام خميني نماينده ي نهضت سواد آموزي شدم ، در منزلي ميهمان بودم و به آنها گفتم كه براي نماز صبح مرا بيدار كنيد . آنها گفتند كه شما نماينده ي امام هستيد ،آيا ما بايد شما را براي نماز بيدار كنيم ؟ من گفتم كه من خودم نماينده امام هستم ولي خوابم نماينده امام نيست .مردم چنين توقعي دارند. گاهي وقتي به نظام جمهوري اسلامي ايراد مي گيرند مي گويند

ص: 11774

كه فلاني چرا اينكار را كرد يا ... ؟ وقتي شما مي خواهيد سوار اتوبوسي بشويد بايد راننده اتوبوس خوب باشد و اتوبوس سالم باشد، نبايد از مسافرها ايراد گرفت و اِلا نمي توانيد ماشين پيدا كنيد. در انقلاب اسلامي، ماشين (انقلاب) و راننده (امام) سالم است. اگر كسي پارتي بازي كرد يا احتكار كرد يا كلاهبرداري كرد، ربطي به انقلاب و امام ندارد . در طب تخصص داريم ولي در نماز اين طور نيست كه بگوييم ما متخصص در نماز هستيم بلكه بايد تمام كارهاي ما اعم از زن داري ،بچه داري ،شوهرداري و ... درست باشد .اگر كسي تمام داروهايي كه دكتر برايش تجويز كرده است را نخورد، خوب نمي شود و نمي تواند بگويد كه من فلان دارو را مي خورم و فلان دارو را نمي خورم .اين براي كساني است كه يك درميان نماز مي خوانند. سوال – در قرآن داريم كه نماز انسان را از بدي ها باز مي دارد، پس چرا نماز ما را از بدي ها باز نمي دارد ؟ پاسخ – منظور اين نيست كه نماز مانع فحشا است و انسان نماز خوان نمي تواند فحشا كند يا دروغ بگويد. وجود پليس به انسان مي رساند كه نبايد خلاف كرد ولي معنايش اين نيست كه با وجود پليس نمي توان خلاف كرد .ممكن است كه فردي در چراغ قرمز با وجود پليس ، باز خلاف كند. ممكن است كه فردي نماز بخواند ولي باز خلاف كند. اين آيه مي فرمايد كه نماز هشدار مي دهد كه خلاف نكن و اگر خلاف كردي دوباره برگرد و توبه كن.

ص: 11775

در واقع اين يك تلنگر است .نماز مانع خلاف نيست بلكه هشدار دهنده است. اذان دعوت به نماز است ولي انسان را مجبور به نماز نمي كند. در روز قيامت جهنميان به شيطان مي گويند كه تقصير توست كه ما به جهنم مي رويم زيرا تو ما را وسوسه كردي .شيطان مي گويد :تقصير خودتان است زيرا من فقط شما را دعوت كردم و شما آنرا پذيرفتيد. پس نماز گزارها با بدي هايشان، مردم را از نماز دور مي كنند. پس انساني كه نماز مي خواند بايد كارهايش درست باشد. كسي كه نماز مي خواند الگوي تمام عيار نيست. ما درس را از استاد مي گيريم ولي ممكن است كه عقايد او را قبول نداشته باشيم. اخلاق نمازگزار و عمل او خيلي مهم است. فردي تعريف مي كرد كه من پنج ريال به فرزندم دادم .او اين پول را به فقير داد و من طبق آيه قرآن ،ده برابر پول را به فرزندم برگرداندم و اين آيه را به او نشان دادم . اين بچه با اين روش مي تواند تفسير قرآن را ياد بگيرد. اگر عمل ما خوب باشد مي توانيم بچه ها را جذب كنيم. يكي از روحانيون تهران مي گفت كه هنگام خروج از مسجد ديدم كه بچه اي گريه مي كند وعلت را پرسيدم و بچه گفت كه كفشم در مسجد گم شده است و اگر بدون كفش به خانه بروم مادرم مرا دعوا مي كند. من براي او كفشي خريدم و او را به خانه فرستادم. اين بچه حتما نمازخوان مي شود. در شيراز مزارعي وجود دارد كه بادام و

ص: 11776

گردوي آن وقف بچه هايي است كه به مسجد مي آيند. اينها كارهاي عملي و ملموس است .اگر نماز خواني عصباني شد و به فرزند و خانمش حرفي زد بايد عذرخواهي كند تا اين در بچه اش اثر نگذارد. تشويق مادي و معنوي خيلي خوب است . پيامبر به مسجد آمد و ديد كه عده اي عبادت مي كنند وعده اي گفتگوي علمي مي كنند، حضرت فرمود كه كار هر دو گروه درست است ولي من داخل گروهي مي روم كه گفتگوي علمي مي كنند. در يكي از جنگ ها اميرالمومنين خيلي خوب جنگيد و پيامبر عمامه اش را به ايشان داد. خوب است كه به بچه بگوييم كه در راه مسجد براي تو يك گوشواره مي خرم .بايد به بچه ها احترام گذاشت. آيت الله خامنه اي مي فرمودند كه در مشهد جواني با لباس رنگي وارد نماز جماعت شد. يكي از پيرمردها گفت كه تو خجالت نمي كشي كه با اين لباس به مسجد آمده اي؟ ايشان به پير مرد گفتند كه چرا شما اسلام را اين طور معرفي مي كنيد؟ برخوردها خيلي مهم است . اگر ما وسيله اي براي بچه مان مي خريم آنرا به دين وصل كنيم. امام رضا(ع) در عيد غدير، انگشتر مي دادند. خوب است كه مسجد نزديك منزل باشد. يكي از مشكلات ما مسجدهاي بزرگ سلطنتي است. مسجد كوچك آجري خوب است كه هر دو تا كوچه، يك مسجد داشته باشد. خطبه هاي نماز بايد كوتاه باشد. گاهي آنقدر خطبه ي نماز جمعه طولاني است كه مردم ناراضي مي شوند. روايت داريم كه يكي از زمان هايي

ص: 11777

كه نماز قبول نمي شود زماني است كه مردم پشت سر آقايي نماز بخوانند كه از او ناراضي باشند. اسلام مي خواهد كه مردم راحت باشند. اسلام در نماز واجب به ما آزادي داده است كه در بين نماز جماعت قصد فرادا كنيم. پس بهتر است كه ما دو نماز را با هم بخوانيم و بعد از آن دعا بخوانيم .ما بايد مردم را آزاد بگذاريم .گاهي ما مردم را در فشار و رودربايستي قرار مي دهيم .قرائت خوب امام جماعت خيلي تاثير دارد .شركت مسئولين هم مهم است .مسئولين رتبه بالا هم بايد در نماز جماعت شركت كنند. نبايد نماز را طول داد. در نماز جماعت نظم و سر وقت آمدن امام مهم است. امام جماعت بايد براي مسجد وقت بگذارد .پس حرف اول را اخلاق نمازگزار، امام جماعت ،هيئت امناء و خادم مي زنند. گاهي ما چهار سال در مورد دين صحبت مي كنيم و كسي را جذب نمي كنيم ولي فرد ديگري با يك عمل و اخلاق خوب آنها را جذب مي كند. در آموزش نماز به بچه ، بايد واجبات را گفت تا بچه خسته نشود. گاهي بچه را به اردو مي برند و در آنجا برايش دعاي عارفانه مي خوانند بجاي اينكه با او توپ بازي كنند و تخمه بشكنند. اگر رفتار مسلمانان و خرافات را از اسلام جدا كنيم، اسلام پيش مي رود. مردم دين را مي خواهند ولي چيزهايي كه به دين اضافه مي شود، آنها را زده مي كند. دين قانون خداست .انسان بي دين وجود ندارد. هر راهي كه انسان مي رود دين اوست. انسان نمي

ص: 11778

تواند بي قانون باشد و بهترين قانون، قانون خداست. زيرا خدا سازنده ي من است و دفترچه ي من دست خداست. سوال- آيا اينكه مي گويند: مبلغين ديني، خوب دين را براي ما توضيح نداده اند درست است ؟ پاسخ – تا مقداري اين حرف درست است. ممكن است كه يك پيش نماز جواب شما را نمي دهد ولي شما مي توانيد به مسجد ديگري برويد. اگر شما از يك روحاني خوشتان نيامد دنبال روحاني ديگري برويد. همه مقصر هستند. تلويزيون بايد يك دوره ي آموزش نماز بگذارد. البته اين آموزش نبايد بصورت مصنوعي باشد و بايد در سريال ها آنرا نشان بدهند. آيا تمام شاعرها در مورد نماز شعر گفته اند ؟آيا ما يك مترمسجد ساخته ايم ؟ كسي كه مي نشيند و مي گويد كه براي ما مسجد بسازيد، مسجدي نيست. زيرا هر كاري تلاش مي خواهد. قرآن مي فرمايد كه آدم اراده نداشت كه گندم را خورد. سوال – مي گويند كه خدا از حق خودش مي گذرد .اگر خدا از حق خودش مي گذرد چرا شما اين قدر در مورد نماز اصرار مي كنيد ؟ پاسخ – خدا از حق خودش نمي گذرد .امام صادق (ع) در لحظه شهادت همه اقوام را جمع كرد و فرمود :به خدا قسم ،من شفاعت نمي كنم كسي را كه حق نماز را ضايع كند. اگر ما براي امام حسين (ع) سينه بزنيم و نماز نخوانيم، امام ما را شفاعت نمي كند. در قرآن داريم كساني كه به جهنم مي روند به خاطر چند چيز است : نماز نخواندن، كمك نكردن به فقرا و ...

ص: 11779

كسي كه همه ي نعمت هاي خدا را ناديده مي گيرد و نماز نمي خواند ، خدا خلاف او را جدي مي گيرد. راه ما راه دعوت و اخلاق است .در قرآن داريم كه اگر مي خواهيد مردم را از ظلمات به نور برسانيد راه آن تشويق است ولي در اسلام ،تنبيه هم داريم . سوال – صفحه 68 قرآن را توضيح بفرماييد. پاسخ – درجنگ فردي فرياد زد كه محمد كشته شد. عده اي از مسلمانان فرار كردند و اين آيه نازل شد كه اگر پيامبر زخمي يا كشته شد،آيا شما بايد فرار كنيد ؟ اين آيه مي گويد كه تشكيلات جامعه ي اسلامي بايد به گونه اي باشد كه حتي اگر رهبر جامعه از دنيا رفت، نظام آن از هم نپاشد . اين آيه جهت تشكيلات نظام است

91-06-14

سوال – جواني نوزده ساله هستم كه مدتي است صله ي رحم با نزديكان را كم كرده ام . وقتي به خانه ي اقوام مي روم و يا آنها به خانه ي ما مي آيند بيشتر گفتگوها در ارتباط با بدگويي و غيبت از ديگران است . وظيفه ي من در قبال ديگران در اين مجالس چيست ؟ براي آنها آيه ي دوازده سوره ي حجرات را بازگو كنم يا احاديث ائمه ي اطهار را ؟ من اين توان را ندارم كه در ميان افراد چهل و پنجاه ساله نبض مجلس را به دست بگيرم و اگر نهي از منكر كنم آزرده خاطر خواهند شد .راهنمايي بفرماييد. پاسخ – در قرآن آمده است كه اگر در جايي قرار گرفتيد كه آيات خدا تحقير و مسخره

ص: 11780

مي شود بايد آن مكان را ترك كنيد . سپس مي فرمايد : آن مكان را ترك كنيد تا آن افراد بحث را عوض كنند . گاهي اوقات وقتي ما مجلس را ترك مي كنيم ، ديگران راحت شده و تندتر غيبت مي كنند. بنابراين هميشه ترك مكان كارساز نيست . گاهي در مكاني يك گناه كبيره در حال انجام است كه شما مي توانيد آن گناه را تبديل به گناه صغيره كنيد . همين مقدار نيز غنيمت است . اگر شما از يك جلسه ي فساد و گناه يك دقيقه هم كم كنيد ، كار بزرگي كرده ايد . در خانواده حتماً افرادي با اين آقا هم فكر هستند . ايشان مي توانند قبل از شروع اين جلسات با آنها هماهنگ كنند كه اگر بحث غيبت شروع شد من مخالفت مي كنم ، شما هم من را ياري كنيد . در رژيم گذشته چند جوان خانه اي را كه در همسايگي ما بود اجاره كرده بودند و مدام مجالس رقص و آواز داشتند . دو يا سه ماه اول با آنها كاري نداشتيم . يك مغازه ي ميوه فروشي كنار خانه ي ما بود ، به آنجا رفتم و به فروشنده گفتم كه اين جوان ها خيلي سر و صدا ايجاد مي كنند ، من مي خواهم به خانه ي آنها بروم و درخواست كنم كه يك مقدار حرمت نگاه دارند . پنج دقيقه بعد از رفتن من، شما به درخانه بياييد و در بزنيد . اگر مشكلي بود من به اين بهانه از خانه خارج مي شوم . من به خانه رفتم و

ص: 11781

چند كتاب برداشتم و به مقابل خانه ي آن جوانان رفتم . يكي از آنها در را باز كرد ،گفتم : ما همسايه ي شما هستيم و چون چند ماهي است شما به اين خانه آمده ايد ، بياييد با هم يك چاي بخوريم . كتاب ها را به آنها دادم و گفتم با توجه به اينكه شما تحصيل كرده هستيد ، اگر خواستيد مطالعه كنيد، اين كتاب ها را داشته باشيد . اگر ميهمان داشتيد و پتو كم داشتيد، ما در خانه ي خود پتو داريم و شما مي توانيد از ما پتو بگيريد ، اگر پول هم كم داشتيد و خواستيد قرض كنيد ، من تا يك مبلغي مي توانم به شما وام بدهم . جوان ها يك مقدار به هم نگاه كردند و خوشحال شدند. براي من شيريني و چاي آوردند . بعد از چند دقيقه ميوه فروش به در خانه ي جوان ها آمد و گفت حاج آقا يك نفر با شما كار دارد . گفتم به او بگوييد بعداً بيايد . منظورمن اين بود كه در خانه ي آن جوان ها مشكلي براي من پيش نيامده است . زماني كه خدا به حضرت موسي گفت كه نزد فرعون برو . حضرت موسي گفت كه من حريف فرعون نمي شوم ، اجازه بده كه هارون برادرم هم همراه من بيايد . و در كارها او را شريك من قرار بده. يعني بهتر است كه ما براي مقابله با گناه در اينگونه مجالس ، يك شريك براي خود بگيريم . بايد به ديگران تذكر بدهيم كه نبايد تفريح آنها همراه با گناه

ص: 11782

باشد . البته اين ضعف ما است كه نتوانسته ايم يك راهي براي خنده ي حلال ايجاد كنيم . خداوند مي فرمايد كه خدا هم مي خنداند و هم مي گرياند . چه خوب است كه ما يك سايت خنده ي حلال داشته باشيم . ويژگي خنده ي حلال اين است كه يك يا دو دقيقه طول بكشد و حكمتي نيز در آن نهفته باشد . الان اكثراً خنداندن ديگران با گناه همراه است . اين مسئله نشان مي دهد كه ما يا بلد نيستيم و يا دست ما بسته است . امروزه در همه ي كشورهاي دنيا ، حتي در چين هم گوشت حلال فروخته مي شود . بنابراين كلمه ي حلال در همه جا شناخته شده است . ما بايد با هم بخنديم نه اينكه به هم بخنديم . اگر در جلسه اي به خدا و پيامبران توهين مي شود ، ما بايد بي درنگ آن را ترك كنيم . با خدا و آيات خدا نبايد شوخي كرد . حرف خدا بر حرف مخلوق مقدم است . اگر در جلسه اي شراب خورده مي شود ، حتماً بايد آن جلسه را ترك كرد. نه تنها خوردن شراب ، بلكه نشستن در جلسه اي كه شراب خورده مي شود هم حرام است . اما در جلسات ديگر مي توان براي ترك گناه كارهايي انجام داد . نبايد فكر كنيم كه سن ما كم است و نمي توانيم ديگران را نهي از منكر كنيم . يك كودك نه ساله هم مي تواند به رئيس جمهور نهي از منكر كند . البته ممكن است افراد در

ص: 11783

ابتدا نپذيرند . مثلاً مي توانيم به يك فردي كه سيگار مي كشد بگوييم :بجاي اين كار، برو و هواي تازه استنشاق كن ، چرا پول خودت را هدر مي دهي؟ امكان دارد اين فرد به حرف ما گوش ندهد اما حتماً ذهن او درگير خواهد شد. بنابراين نبايد ميدان را باز بگذاريم كه افراد هركاري خواستند بكنند . ممكن است وقتي ما به يك چوب تبر مي زنيم با همان ضربه ي اول نشكند اما بعد از ضربه ي هفتم حتماً مي شكند . بايد نهي از منكر را به شيوه ي درست و با محبت انجام دهيم . اگر ما در هر جايي كه گناه كرده مي شود حاضر نشويم ، فقط ميدان را براي گنهكاران باز گذاشته ايم . سوال - چه خوب بود شما در ارتباط با وسواس صحبت مي كرديد . به نظر من يا احكام شرعي ما مشكل دارند يا كساني كه اين احكام را توضيح مي دهند مشكل دارند، راهنمايي بفرماييد. پاسخ – قرآن در چند آيه مي فرمايد : اگر كسي از حد خدا خارج شود خطرناك است . پيامبر(ص) فرمود كه در سفر روزه ي خود را افطار كنيد . برخي افراد گفتند كه ما از روي احتياط در سفر هم روزه مي گيريم . پيامبر اكرم (ص) ليوان آب را برداشتند و به اصحاب گفتند : من چون مسافر هستم اين آب را مي خورم و روزه ي خود را افطار مي كنم . بنابراين نبايد از پيامبر (ص) پيشي بگيريم. زماني كه پيامبر گفت :چيزي پاك شده است ، بايد قبول كنيم . اگر

ص: 11784

يك فرد وسواسي فكركند كه آن شيئي هنوز پاك نشده ، يعني پيامبر (ص) را به راستگويي قبول ندارد . شما بايد به اندازه ي طبيعي از آب استفاده كرده و وضو بگيريد . اگر فكر مي كنيد كه پاك نشده توجه نكنيد و با اين كار به دهان شيطان بزنيد . عمل فرد وسواسي باطل است . يعني نبايد به وسواس خود اعتنا كند . قرآن مي فرمايد: برخي افراد خدا پرست نيستند بلكه هوا پرست هستند . شما بايد خدا را راضي كنيد نه دل خود را . مثلاً اگر به كسي خمس مي دهيد بايد اين كار را براي رضاي خدا انجام دهيد نه از روي ترحم . يك نفر پولي را نزد يك مرجع تقليد برد و گفت : اين مبلغ خمس و سهم امام است . مرجع تقليد به او گفت: شما كه شخص فقيري را مي شناسيد ، خود شما اين پول را به او بدهيد . آن فرد گفت : من ممكن است من يك نفر فقير را دوست داشته باشم و يك نفر فقير ديگر را دوست نداشته باشم ،بنابراين امكان دارد به آن فردي كه دوست دارم پول بدهم و به آن كسي كه دوست ندارم پول ندهم . يعني با استفاده از خمس و سهم امام دل خود را راضي كنم . ولي شما مرجع تقليد هستيد و يكي از مشخصات مرجع تقليد اين است كه نبايد هوي پرست باشد . اگر من بخواهم پول را شخصاً به مستحق بدهم ممكن است نفس خود را در نظر بگيرم . خمس، واجب شرعي است و نبايد

ص: 11785

در پرداخت آن به فرد مستحق، نفس را دخالت داد . اگر خواستيم به خاطر نوع دوستي به فردي كمك كنيم، مي توانيم از جيب خود پرداخت كنيم تا عبادت ما از بين نرفته باشد . در فقه اصولي وجود دارد كه به آن قواعد فقهيه مي گويند . اين اصول باعث مي شود كه ما وسوسه نشويم . مثلاً قاعده ي سوق . اسلام مي گويد كالايي كه از بازار مسلمين آمده پاك است . نبايد در باره ي آن تحقيق و سوال كنيم . اگر در حين نماز خم شديد، براي ركوع ديگر لازم نيست كه فكر كنيد حمد و سوره را خوانده ايد يا نه . يعني نبايد در اين مورد شك كنيد . اگر يك لباس را شستيد و قبل از شستن هم پاك بوده ،ديگر لازم نيست شك كنيد كه الان پاك است يا خير. اگر يك فردي قبلاً عادل بود ولي يك برخورد بدي كرد كه شما الان به عدالت او شك داريد و نمي دانيد كه مي توانيد پشت سر او نماز بخوانيد يا خير ، چون قبلاً عادل بوده انشاء الله الان هم عادل است . اگر فردي را در حال انجام گناه ديديد مي توانيد بگوييد او گناهكار است والا نبايد شك كنيد . مي گويند: كلُ شيئٍ طاهِر . هر چيزي پاك است مگر اينكه يقين داشته باشيد نجس است. يك زماني آيت الله گلپايگاني براي نماز به مسجد مي رفتند . يك مقدار گل از كوچه به عباي ايشان ريخت . يك نفر پرسيد: گِل هاي كوچه نجس است يا خير؟ ايشان فرمودند :

ص: 11786

پاك است. آن شخص پرسيد شما يقين داريد پاك است ؟ آقاي گلپايگاني گفتند: مگر شما يقين داريد كه نجس است ؟ اصل حليت مي گويد كه هر چيزي حلال است ، مگر اينكه شرع بگويد آن چيز حرام است . قاعده ي يد مي گويد اگر شما ديديد مسلماني در كنار خيابان كالايي را در دست دارد و مي فروشد، بايد بگوييد :انشاء الله مالك آن كالا است . بسياري از قواعد فقه ما براي اين است كه وسوسه نشويم . وسوسه ضررهاي زيادي دارد . ساعاتي را كه فرد صرف وسوسه مي كند مي تواند براحتي صرف يادگرفتن يك هنر و حرفه اي بكند . با وسوسه هم عمر انسان تلف شده و هم حق مردم از بين مي رود . كسي كه در هنگام وضو و حمام آب زيادي مصرف مي كند باعث از بين رفتن حق مردم مي شود . اسراف گناه كبيره است . در تحرير الوسيله، امام خميني مي فرمايد : دور ريختن نصف ليوان آب اسراف است . حاج احمد آقا مي گفت: روزي امام نصف ليوان آب را خوردند و يك كاغذ بر روي ليوان گذاشتند . پرسيدم چرا اينكار را مي كنيد ؟ گفتند : مي خواهم وقتي تشنه ام شد بقيه ي ليوان را بخورم . چرا اين مقدار آب را دور بريزم، اين كار اسراف است . اسراف گناه كبيره بوده و گناه گبيره باعث مي شود انسان فاسق شود . عبادت اين فرد غلط بوده و عمر او تلف مي شود . فرد وسواسي بيمار مي شود . اكثر افراد وسواسي سوء ظن

ص: 11787

پيدا مي كنند و همه ي مردم را نجس فرض مي كنند . افراد وسواسي منزوي مي شوند . فرد وسواسي آن زماني را كه صرف اين كار مي كند در واقع حق همسر خود را از بين مي برد. درمان فرد وسواسي دست خود او است . فرد وسواسي بايد خود را به مقدار عادي شستشو، عادت دهد . بايد دركارها و طهارت خود، خدا را در نظر بگيرد نه دل خود را . آخرين تذكر خدا در قرآن مسئله ي وسواس است . آيا شما در مسئله ي پرداخت بدهكاري خود هم وسواس داريد ؟ وسواس مرض مهلكي است . البته اطرافيان فرد وسواسي هم نبايد سربه سر او بگذارند . افراد وسواسي مرتكب چندين گناه كبيره مي شوند در حالي كه فكر مي كنند پاك و مذهبي هستند . اگر اطرافيان فرد وسواسي يك مقدار او را سرزنش كنند اشكالي ندارد . چرا كه او در حال خارج شدن از خط خدا است . سوال – در خصوص آيات 187 تا 194 سوره ي آل عمران توضيح بفرماييد. پاسخ – در سطر چهارم اين صفحه مي فرمايد : دوست دارد تعريف او را بكنند به كاري كه نكرده است . مثلاً فردي هنوز سال دوم پزشكي است اما وقتي او را دكتر خطاب مي كنند خوشحال مي شود. در اين مورد قرآن مي فرمايد : احتمال ندهيد كه اين افراد رستگار هستند . كسي كه دوست دارد به خاطر كاري كه هنوز انجام نداده ستايش شود، قطعاً روسياه بوده و در روز قيامت گرفتار است . مثلاً من مي خواهم مطلبي را

ص: 11788

در تلويزيون عنوان كنم . اگر بگويم كه اين مطلب از كتاب داستان راستان گرفته شده است ، مردم مي گويند پس اين آقا سواد ندارد و از كتاب قصه مطلب مي گويد . بخاطر همين من نمي گويم كه اين مطلب از كتاب داستان راستان گرفته شده و فقط مي گويم كه مربوط به آيت الله مطهري است . مثلاً يك بار فردي با ما مشورت كرده است ، همه جا مي گوييم كه من مشاور فلان آدم هستم . اگر از فردي بيشتر از مقداري كه خوبي دارد تعريف كرديد، چاپلوسي است و اگر كمتر تعريف كرديد حسادت است . انسان بايد انصاف داشته باشد . در آيه قرآن مي فرمايد كه هرچه هستيد باشيد، عزت در دست خدا است . در گذشته هر كسي كتاب مي نوشت ، اسمي دهان پركن براي آن انتخاب مي كرد. خدا در قرآن به پيامبر (ص) مي گويد: بگو بلد نيستم . روزي به آيت الله اميني گفتند : شما كه سي يا چهل سال با علامه طباطبايي بوديد يك خاطره از ايشان تعريف كنيد . ايشان گفت : يك روز علامه طباطبايي عباي خود را پهن كرده بود و روي آن نشسته بود . من كه وارد شدم، گفتند بياييد و روي عباي من بنشينيد . من در جواب گفتم : من هم عبا دارم و روي آن مي نشينم. ايشان گفتند: من دوست دارم پاي خود را روي عباي من بگذاريد تا متبرك شود . اين تواضع در ذهن ها باقي مي ماند . آيت الله سبحاني نقل مي كردند كه يك پسر شانزده

ص: 11789

ساله ي مصري را كه قاري قرآن بود به خانه ي آيت الله گلپايگاني برديم . ايشان وقتي آن پسر را ديدند گفتند : من نماز خود را مي خوانم شما به من بگوييد درست است يا خير . به ايشان گفتند شما مرجع شيعه هستيد با اين كار شما، آبروي شيعه مي رود . ايشان فرمودند : اصلاً آبروي شيعه نمي رود . اين فرد عرب و قاري است ، در حالي كه من يك فقيه ايراني هستم . آيت الله سبحاني مي گفتند همه ي ما كه در اتاق بوديم خجالت زده شديم . انشاء الله خلق و خو و رفتار ما به گونه اي باشد كه خدا مي پسندد.

91-06-21

سوال – درمورد سالروز شهادت امام صادق(ع) توضيحاتي بفرماييد . پاسخ – كنيه امام صادق(ع) اباعبدالله است. تعطيلي شهادت امام صادق (ع) از زمان آيت الله كاشاني مرسوم شد. تمام امامان اهل سنت شاگرد امام صادق(ع) بودند حتي ابوحنيفه گفته است كه اگر مدت شاگردي من نزد امام صادق(ع) نبود، من نابود شده بودم. امام حق علمي دارد ،ايشان چهارهزار شاگرد در رشته هاي متعدد تربيت كرده اند و استخواني در گلوي بني عباس بودند. ما مفتخر هستيم كه رهبران ما، امامان معصوم هستند. سوال – پدر من به واجبات مالي مثل خمس و زكات اعتقادي ندارد و وقتي من و مادر با زبان خوش به او تذكر مي دهيم ناراحت مي شود. اگر پدرم اين مطلب را از زبان شما بشنود ممكن است كه متحول بشود ، راهنمايي بفرماييد . پاسخ – انسان از تك سلولي مانند بنام اسپرم بوجود آمده است.

ص: 11790

ما لخت به دنيا آمده ايم و لخت هم از دنيا مي رويم . هر چه شما بين اين دو زمان بدست آورده ايد مال خداست مثلا با عقل خودتان مالي بدست آورده ايد كه اين هم مال خداست. مثلا فردي كه از شمال برنج مي آورد بايد ماليات دولت را جهت استفاده از جاده ، پمپ بنزين ، امنيت و ... بپردازد. كشاورزي كه گندم مي كارد آيا خورشيد و باران در آن سهمي ندارند؟ حديثي كه ما مي خوانيم شيخ مفيد، شيخ طوسي، علامه مجلسي و نياكان ما در آن سهم دارند. ما نبايد گذشتگان و نياكان را فراموش كنيم. ما نبايد آنچه خداوند در اختيار ما گذاشته است را فراموش كنيم .وقتي ما نماز مي خوانيم از قدرت تفكر ، نشستن و ايستادن استفاده مي كنيم كه اينها همه از خداست . كشاورزي كه سواد ندارد به گردن ما روحانيون حق دارد زيرا عمامه ي ما از پنبه است كه كشاورز در آن سهم دارد. حتي او در كفش ما كه از چرم است سهم دارد. پس يك روحاني به كشاورزان بدهكار است و بايد به آنجا برود. باسوادها به بي سوادها بدهكار هستند. دولت در روستاها دبستان نساخته است و بجاي آن در شهرها دانشگاه ساخته است . پس كسي كه مدرك تحصيلي مي گيرد به روستائيان بدهكار است. ما به شهدا بدهكار هستيم . صدا وسيما در دست طاغوت بود ولي بخاطر شهدا بدست جمهوري اسلامي افتاد و من توانستم در آن صحبت كنم. خدا، انبياء، شهدا، فقرا، روستائيان، پليس و ... در انقلاب سهم دارند . اين فكر قاروني

ص: 11791

است كه مي گويند اينها مال من است .قهرمان بي انصاف ها قارون بود كه مي گفت من بخاطر زرنگي خودم پول پيدا كرده ام . اگر شما خمس مال تان را ندهيد، خدا آنرا از شما مي گيرد. در جاي ديگري خدا مي فرمايد كه اگر شما خمس بدهيد مال تان زياد مي شود. اگر مادر شير به بچه اش بدهد شيرش هم زياد مي شود. علم هم اين طور است . بعضي ها كتاب شان را به كسي نمي دهند و مي گويند كه من خودم تحقيق كرده ام ، بدانيد كه خدا جاي آنرا براي شما پر مي كند. اگر من با يك تلفن از شهرتم استفاده كنم و گره ي فردي را باز كنم، خدا آبروي من را زياد مي كند. پس انسان هر چه را در راه خدا بدهد، جايش پر مي شود. انسان بايد بداند كه هرچه دارد مال خودش نيست . در قرآن خدا مي فرمايد: زارع من هستم ،آيا به اسپرم نگاه كرده اي ؟ من يك تك سلولي را بصورت انسان درآورده ام . خمس و زكات عبادت است و در عبادت بايد قصد قربت باشد.اگر من بخواهم خودم خمس بدهم، آنرا به كسي مي دهم كه دوستش دارم و به كسي كه دوستش ندارم نمي دهم .اين سليقه اي مي شود و عبادت نبايد سليقه اي باشد و بايد صددرصد خدايي باشد. اگر كسي نماز را در اول وقت مي خواند كه بگويند آدم خوبي است ، اين نماز باطل است . اگر مكان نماز يا زمان نماز يا مستحبات نماز براي غيرخدا باشد، نماز

ص: 11792

باطل است عبادت بايد صددرصد خدايي باشد. در عبادت نبايد هوا و نفس باشد. مرجع تقليد هم نبايد هوس داشته باشد. در خمس فرد بايد از مرجع تقليد اجازه بگيرد و وقتي پول را به طرف مي دهد بگويد كه نائب امام زمان (عج) داده است . عده اي مي گويند كه اگر خدا مي خواست به فقرا هم پول مي داد. در قرآن داريم : به كسي پول بدهيم كه اگر خدا مي خواست خودش به او مي داد؟ نه داشتن دليل بر خوبي است و نه نداشتن دليل بر بدي است .خيلي از فقرا پيش خدا آبرو دارند. و خيلي از پولدارها پيش خدا آبرو ندارند. بنابراين كسي احساس نكند كه چون خدا به او مال داده است، فرد خوبي است و به كسي كه مال نداده ، فرد بدي است .خيرها و شرها امتحان است .اگر همه ي مردم يك جور باشند، صفات ما كور مي شود. بايد يكي پولدار باشد و يكي فقير كه پولدار با سخاوت و فقير با صبر و قناعت رشد كند. كمالات انسان با تفاوت ها مشخص مي شود. پس بايد يكي اهل سخاوت و يكي اهل قناعت باشد. سوال – آيا دادن خمس زمان معيني دارد ؟ پاسخ - مبلغ خمس مهم نيست . در قرآن داريم كه وقتي داد و ستد مي كنيد آنرا مكتوب كنيد. مهم اين است كه ما حساب داشته باشيم . و نبايد آنرا عقب بيندازيم .يكي از مراجع بزرگ سيد محسن حكيم بودند. صدام تمام خانواده ي ايشان( شصت نفر) را شهيد كرد. ايشان با تاجر بغدادي كه شيعه بود

ص: 11793

،دوست بودند و با هم قرار گذاشتند كه هر وقت مُردند به خواب يكديگر بيايند. تاجر فوت كرد و بعد از يك سال به خواب ايشان آمد . و گفت كه من گير بودم. من در سال قبلا از مرگم واجب الحج شدم ولي گفتم كه سال ديگر به حج مي روم و آنرا عقب انداختم و سال بعد ،از دنيا رفتم . روايت داريم كه اگر كسي واجب الحج باشد و نرود ، در هنگام مرگ به او مي گويند كه يا يهودي بمير يا مسيحي . به من گفتند كه يا مسيحي بمير يا يهودي . من در لحظه ي مرگ امامان را ديدم و گفتم: يا زهرا، من مسيحي بميرم ؟حضرت زهرا(س) اشاره كردند و به حضرت مهدي فرمودند كه بجاي ايشان حج را انجام بده، من يكسال منتظر ماندم تا ايشان حج را انجام دادند و بعد آزاد شدم و به خواب شما آمدم .سيد باقر حكيم در درسش اين خاطره را گفت .ما نمي دانيم كه چه زماني از دنيا مي رويم . در قرآن چهارده مرتبه كلمه ي يك دفعه آمده است .شما رفتن به حج را عقب نيندازيد و ثبت نام بكنيد و اگر دولت آنرا عقب انداخت، شما كار خودتان را كرده ايد. ايراني ها مي گويند كه عجله كار شيطان است .اين درست نيست . در قرآن داريم كه سبقت بگيريد، عجله كنيد. در قرآن داريم كه در روز قيامت مجرمين به مومنين مي گويند كه به ما نظر كنيد تا از نور شما استفاده كنيم ،گفته مي شود كه برگرديد و از دنيا نور بياوريد.

ص: 11794

مگر ما با هم نبوديم ، تو امروز و فردا كردي . اگر شما مي خواهيد كار خيري بكنيد آنرا زودتر انجام بدهيد. سوال – وضعيت زكات در كشور ما چطور است ؟ پاسخ – زكات يكي از واجبات جدي است و 32 آيه در مورد كلمه ي زكات آمده است .روزي پيامبر عده اي را از مسجد بيرون كرد و فرمود كه اينها نماز مي خوانند ولي به فقرا كمك نمي كنند. مردم ايران خيلي خوب هستند. من سال گذشته يك دور ايران را گشتم و زكات را تذكر دادم و مجري زكات بودم و مردم هم استقبال كردند. امسال مجري اين طرح كميته ي امداد است . در مصرف زكات با امام جمعه مشورت كنند. الان مسئول زكات آيت الله عالمي نماينده مقام معظم رهبري در جهاد كشاورزي هستند. در مصرف زكات بايد دقت كرد كه مثلا تا وقتي نياز به مسجد هست نبايد حسينيه ساخته شود. پس تا كار واجب هست سراغ كارهاي مستحبي نرويم . مسئله ي فقرا مهم است. در 27 آيه قرآن ، نماز و فقرا كنار هم هستند. حتي مسئله ي فقرا به روزه هم چسبيده است و اگر كسي روزه بخورد بايد شصت فقير را سير كند و به زكات هم چسبيده است . به حج هم چسبيده است كه حاجي گوسفند بكشد و به فقرا بدهد. در تعبيرهاي مختلف ،حدود 500 آيه در مورد رسيدگي به فقرا داريم . امام صادق(ع) در مدينه باغي داشتند كه وقتي ميوه هاي آن مي رسيد، آنها را به مردم مي دادند .امام صادق (ع) مثل حضرت امير، شبها به

ص: 11795

درخانه ي فقرا مي رفتند و براي آنها غذا مي برند. به امام گفتند كه بگذار ما بار تو را بياوريم و امام فرمود : شما نمي دانيد كه به فقير كمك كردن چقدر ثواب دارد. در اين گراني ها و تحريم ها، نكند كه يخچال عده اي خالي باشد و يخچال ما پر از ميوه باشد. اگر ما صرفه جويي كنيم فقير وجود ندارد. اگر مردم ماليات بدهند فقيري باقي نمي ماند. اگر كسي كمتر بخورد مشكلي برايش پيش نمي آيد . حضرت امير نان خالي مي خوردند و زمين را بيل مي زدند. در اين گراني ها هواي همديگر را داشته باشيم و بايد از اطرافيان شروع كنيم. فردي از پيامبر پرسيد كه چه بدهم ؟ پيامبر گفت: به پدر و مادر و نزديكان كمك كنيد. سوال – صفحه 82 قرآن كريم را توضيح بفرماييد. پاسخ – در اين صفحه مي فرمايد: در ازدواج ( حتي در ازدواج با كنيز و ازدواج موقت ) پرداخت مهريه واجب است. كسي كه مي گويد :مهريه را چه كسي داده و چه كسي گرفته ،اشتباه است. اگر كسي از روز اول نيتش اين باشد كه مهريه را ندهد، وقتي با خانمش همبستر مي شود اين كار به منزله ي زنا است. اگر كسي توان پرداخت مهريه را ندارد حسابش فرق مي كند. بعضي ها مهريه هايي را قبول مي كنند كه هيچ وقت نمي توانند آنرا پرداخت كنند و اين اشتباه است . مهريه بايد در اندازه ي توان فرد باشد. ما نبايد زندگي مان را با دروغ شروع كنيم .بعضي ها مي خواهند با مهريه

ص: 11796

بالا عزيز بشوند. عزت دست خداست. عروسي به داماد گفته است كه بايد حتما در عروسي كراوات بزني تا با شخصيت بشوي، اين عروس چه فكري مي كند ؟اين چه طرز فكري است؟ من براي اين طرز فكرها غصه مي خورم . ما مشكل اعتقادي داريم. افرادي هستند كه راي مي آورند ولي محبوبيت ندارند. اگر كسي رزقش محبوبيت نباشد با يك سخنراني عزتش از دست مي رود. بعضي ها مي خواهند با دروغ عزت بدست بياورند ولي نمي دانند كه عزت دست خداست .بعضي از مسئولين آمار دروغ مي دهند تا عزيز بشوند ولي مردم اين را مي فهمند. ما نمي توانيم با دروغ عزت بدست بياوريم. سوال – من دوازده سال دارم. بعضي مواقع شيطان به من القاء مي كند كه خدا نيست ولي من مي دانم خدا هست . با اين القائات چكار كنم ؟ پاسخ – هر وقت شما به خدا شك كرديد، به خودتان نگاه كنيد و ببينيد كه آيا شما وجود داريد يا خير و بعد ببينيد كه چه كسي شما را ساخته است، هر قدرتي كه شما را ساخته است او خداست .

91-06-28

اي سوره ي نامت تفسير اعطينا زهراترين زينب زينب ترين زهرا، خير كثير تو آئينه كوثر نامت سرآغاز تفسير خوبي ها ، روشنتر از نوري در نور مستوري پيداترين پنهان پنهان ترين پيدا ،ماه مقيم قم خورشيد بيت النور در سايه سار توست سرتاسر دنيا، وقتي كه معصومان معصومه ات خواندند در وصف تو لال است شعر و شعور ما ،از آب لبريزم از اشك سرشارم اين قطره را درياب اي دريا . سوال –

ص: 11797

در مورد آداب دختر داري و دختر بودن توضيحاتي بفرماييد. پاسخ – امروز روز نكوداشت حضرت معصومه و روز دختر است ، من اين روز را به همه ي تبريك عرض مي كنم . سه امام در مورد حضرت معصومه صحبت كرده اند. در روايت داريم : علم ،زماني در نجف پيچيده مي شود و در قم شكوفا مي شود. الان ما چهل هزار طلبه داريم كه عده اي از آنها براي كشورهاي ديگر هستند. اين از بركات حضرت معصومه است. فرشته اي در مقابل حضرت مريم ظاهر شد و روح الله را به مريم داد ،فرشته اي مثل آيت الله حائري در قم ظاهر شد كه به حضرت معصومه، روح الله خميني را بدهد. هر كجا نظر بشود ، اتفاقي مي افتد، اگر به شن نظر بشود مثل طبس ، هواپيماهاي آمريكايي را منهدم مي كند و اگر به تار عنكبوت نظر بشود محافظ پيامبر در غار مي شود و اگر به كوه نظر بشود كوه طور مي شود . نظري هم به قم شده است . عده اي به خانه ي امام موسي كاظم (ع) آمدند و از ايشان سوالات پيچيده داشتند و حضرت معصومه در نبود پدرشان، اين سوالات را پاسخ دادند . وقتي امام موسي(ع) بازگشت به ايشان گفتند كه دخترتان نامه ها را جواب داده است .امام نامه ها را ديد و سه مرتبه فرمود: پدر ،فداي اين دختر .دختر مي تواند نقش زيادي داشته باشد. در آماري مشخص شده است كه بيشترين افراد، نماز را در خانه و نزد مادر ياد گرفته اند. در طول تاريخ به دخترها ظلم

ص: 11798

شده است .در جاهليت دختران را زنده به گور مي كردند و به آنها ظلم مي كردند و الان هم به دخترها ظلم مي شود يعني يا دختر را براي شهوت يا براي تبليغات جنس هايشان مي خواهند. هيچ وقت با كرامت به دختر نگاه نشده است .الان بعضي از دخترها خودشان را حراج مي كنند. اگر ديگران نظر عياشي دارند دختر نبايد خودش را حراج كند. جنس قيمتي را حراج نمي كنند. دختر ارزش دارد و نبايد خودش را حراج كند. كسي كه شما را مي خواهد بايد خرج شما و خانه و ماشين شما را تامين كند .حتي پسرهاي هرزه، وقتي مي خواهند زن بگيرند به مادرشان مي گويند كه يك دختر پاك براي من پيدا كن .دزدها وقتي جنسي را مي دزدند ،مي گويند كه بايد اينها را عادلانه قسمت كنيم. بعضي ها فحش مي دهند و مي گويند كه حقش است يعني فحش را حق مي دانند . دختر ارزش زيادي دارد ،زماني كه دختران را زنده بگور مي كردند ، خدا دختران را كوثر ( يعني زياد با بركت )ناميد. بعضي ها مي گويند كه چرا دخترها بايد زودتر از پسرها نماز بخوانند؟ نماز گفتكو با خداست و اين يك احترامي است كه خدا براي دختر قائل شده است كه زودتر با خدا حرف بزند. خانم ها يك چهارم ماه را نمي توانند نماز بخوانند و اين مي تواند يكي از دلايلي باشد كه دختر نماز را زودتر مي خوانند. در قرآن داريم كه خدا به پيامبر دستور داد كه زن هايت بايد حجاب را حفظ كنند. امام حسين (ع)

ص: 11799

فرمود كه من با يزيد بيعت نمي كنم و زير بار حرف زور نمي روم زيرا در دامن زهرا بزرگ شده ام . مادر در تربيت فرزند نقش دارد . دختر هديه ي خداست .خدا در قرآن مي فرمايد :به هركه بخواهيم دختر مي دهيم و به هركه بخواهيم پسر مي دهيم . از خوشبختي هاي مرد اين است كه اولاد اولش دختر باشد. بابي در استحباب تكريم دختر داريم .خانمها تا شصت سال بعد از كربلا سخنراني مي كردند و تاريخ كربلا را زنده نگه داشتند. امام حسين (ع) دركربلا يك خبرنگار مرد يعني امام سجاد(ع) و يك خبرنگار زن يعني حضرت زينب داشت و دختران كوچك هم با چشم ديدند و فيلمبرداري كردند .در انقلاب اسلامي زنها سهم زيادي داشتند. خيلي از دختران فكر مي كنند كه چون به دانشگاه رفته اند بايد حجاب شان شُل باشد، اين خانم ها قدر خودشان را نمي دانند. توسط حضرت حضر، خدا پسري را از خانواده اي گرفت و جاي آن دختري داد كه مادر هفتاد پيامبر شد. حضرت زهرا مادر يازده امام شد .دختر بايد بداند كه با انتخاب همسر خوب و تربيت فرزند خوب در تاريخ سرمايه گذاري مي كند. از 313 يار امام زمان (عج)، پنجاه نفر آن خانم و دختر هستند. يعني دختر مي تواند بازوي حكومت باشد .حكومت براي افراد صالح است و ما در قرآن به افراد صالح سلام مي كنيم و پنجاه نفر از آنها خانم هستند. اگر خدا به كسي دختر داده است بايد نماز بخواند و خدا به پيامبر فرمود كه من به تو خير زياد دادم

ص: 11800

پس به شكرانه آن نماز بخوان. دخترهديه ي الهي است .ما اسلام ناب نداريم و سليقه اي عمل مي كنيم .دختر چون عاطفي است انس بيشتري با پدر و مادر دارد. دختر روي عواطف خودش خانه را مديريت مي كند. دختر حسنه است و پسر نعمت است .در حسنات خدا ثواب مي دهد و از نعمت سوال مي كند. روايت داريم : خانه اي نيست كه چند دختر در آن باشد مگر اينكه هر روز دوازده رحمت و بركت بر آن نازل بشود و پاي ملائكه از آن خانه قطع نمي شود. كسي كه فكر مي كند چون پسر دارد موفق است ،جاهل است .اگر كسي از دختر بدش بيايد انسان بدي است و در خط اسلام نيست . روايت داريم كه اگر هديه اي خريديد، اول آنرا به دختر بدهيد. در بعضي از مسجدها دوسوم مسجد را به آقايان اختصاص مي دهند و يك سوم مسجد را به خانم ها اختصاص مي دهند. در بعضي مسجدها خانم ها را به طبقه بالا مي فرستند اين ظلم است زيرا بارداري در خانم ها است و پا درد در خانمها بيشتر است .در نماز جمعه اي ديدم كه همه ي قالي ها در قسمت آقايان است و خانم ها روي موكت هستند. من به آقايان گفتم كه همه بايستيد و تعدادي از قالي ها را به قسمت خانم ها بدهيد. اگر ما عمل كنيم بهتر از اين است كه حرف بزنيم . بايد نام دخترها با كرامت برده شود. روايت داريم كه اگر كسي دختري را شاد كند مثل اين است كه از نسل اسماعيل ،برده

ص: 11801

اي را آزاد كرده است .يعني لبخند دختر اين قدر ارزش دارد .روايت داريم: لطف خدا به دخترها بيشتر است. در قرآن داريم كه دختران شعيب به پدرشان پيشنهاد كردند كه موسي را اجير بگيرد .موسي تحت تعقيب فرعون بود و در چشمه اي ديد كه چند دختر در كنار ايستاده اند ،از دخترها پرسيد كه چرا شما كنار ايستاده ايد ؟ آنها گفتند كه ما مي خواهيم وقتي مردها رفتند، گوسفندها را ببريم تا آب بخورند تا به مردها برنخوريم . موسي گفت كه مگر دختر هم چوپاني مي كند؟ آنها گفتند كه پدر ما پير است و نمي تواند چوپاني كند. موسي به گوسفندان آب داد و موسي را به خانه بردند و گفتند كه پدر ما مي خواهد به تو اجر بدهد. موسي داستان زندگي اش را تعريف كرد و شعيب به او دخترش را داد و شغل و خانه هم داد .موسي براي پول كار نكرد ولي شعيب به او مزد دارد . بعضي از افراد مخلص هستند ولي شما بايد به آنها پول بدهيد . شعيب پيشنهاد دخترش را قبول كرد . مادرموسي، موسي را در جعبه گذاشت و در دريا رها كرد. خواهر موسي به دنبال جعبه رفت و ديد كه موسي بدست فرعون افتاد و همسر فرعون گفت كه او را نكش . اين زن موسي را نجات داد و موسي هم قوم بني اسرائيل را نجات داد. چون موسي شير هيچ زني را نخورد خواهر موسي پيشنهاد داد كه زني را بياورم كه موسي شير او را بخورد و مادرش را آورد. اگر اسلام اين قدر به

ص: 11802

شما ارزش داده است ،شما هم به حرف اسلام گوش كنيد و حجاب را رعايت كنيد. در غرب زن وسيله ي عياشي است. اگر كسي حضرت معصومه را زيارت كند بهشت براي او تضمين مي شود. قم مركز نشر علوم آل محمد به كره ي زمين است و مركز تربيت طلبه ها و مراجع تقليد است. سوال – صفحه ي 89 قرآن كريم را توضيح بفرماييد. پاسخ – ما در نماز مي خوانيم :خدايا من را در راه كساني قرار بده كه به آنها نعمت داده اي . در اين صفحه چهار گروه را كه به آنها نعمت داده شده نام مي برد: انبياء، صديقين، شهدا و صالحين .پس ما در نماز مي خوانيم كه ما را در راه انبياء، صديقين ، شهدا و صالحين قرار بده. سوال – در مورد ازدواج و نوع نگرش والدين به آن، توضيحاتي بفرماييد. پاسخ – در قرآن داريم كه ازدواج راه خداست و كساني كه جلوي ازدواج را مي گيرند راه خدا را قطع مي كنند. اولين نياز بشر اكسيژن ، دومين نياز غذا و سومين نياز لباس است و در قرآن از ازدواج تعبير به لباس كرده است .اگر كسي تشنه باشد نمي توان به او گفت كه بعد از ليسانس به تو آب مي دهم اين حرف بي معنا است . واي بر پدر و مادر دختري كه خواستگار خوب مي آيد و مي گويند كه دختر ما مي خواهد ليسانس بگيرد. من دو تا از دخترهايم را در دبيرستان شوهر داده ام . ممكن است كه در زمان ليسانس خواستگار دختر كم بشود. اگر خواستگار

ص: 11803

خوبي پيدا شد نبايد در ازدواج تاخير انداخت ولي اگر خواستگاري پيدا نشد بايد صبر كرد. اگر دختر اولي ازدواج نكند نبايد بگويند كه دختر دوم بايد صبر كند ،اين اشتباه است .دختر و پسر نبايد ازدواج را سخت بگيرند. خانمهاي پير و پولدار مي توانند دردادن جهيزيه كمك كنند.

91-07-04

سوال – من نوزده سال دارم و پدرم نماز نمي خواند و وقتي صبح ها او را براي نماز صدا مي زنم خودش را به خواب مي زند يا با من دعوا مي كند. من نمي دانم چكار كنم . من احساس مي كنم كه سايه ي مال حرام بر زندگي ما افتاده است . راهنمايي بفرماييد. پاسخ – من با استفاده از قرآن جواب اين سوال را مي دهم . قرآن همه داستان ها را براي ما تعريف كرده است و گفته كه حتي در خانه ي اهل، فرزند نااهل ديده مي شود. حضرت نوح پيامبر بود ولي فرزندش نااهل شد. فرعون نااهل بود ولي همسرش خوب بود. اين نمونه هاي قرآني به ما مي گويد كه محيط به ما فشار مي آورد ولي ما را مجبور نمي كند. مثلا سرما به ما فشار مي آورد كه سرما بخوريم ولي ما مجبور نيستيم كه سرما بخوريم و با لباس از خودمان محافظت مي كنيم. روايت داريم : كسي كه در بين افراد غافل، ياد خدا مي كند مثل درخت سبزي در كوير است. در قرآن داريم: اگر راه شما درست است، شما راه خودتان را برويد حتي اگر همه راه اشتباه بروند. اين پدر چطور ساعت ها با همه حرف مي زند ولي با

ص: 11804

خدايي كه اين زبان را به او داده صحبت نمي كند؟ شما كه خدا را قبول داريد و نسبت به نماز كاهل هستيد آيا دل تان آرام مي گيرد كه نماز نخوانيد؟ اين پدرو مادرها بايد فكر كنند كه آيا به خدا نياز دارند يا خير ؟ چرا پسر شما بايد بسوزد و گريه كند تا شما نماز بخوانيد. گاهي داريم كه دختر مي خواهد تقوا داشته باشد ولي پدر و مادر جلوي او را مي گيرند. در قرآن داريم كه به پدر و مادر احسان كن ولي اگر پدر و مادر راه اشتباه را مي روند، فرزند نبايد از آنها اطاعت كند. احسان يعني محبت كردن و اين با اطاعت فرق مي كند. اگر پدر و مادر امر به منكر كنند فرزند نبايد از آنها اطاعت كند. اين فرزند از اولياء خداست و در اين خانه ي تاريك ،چراغ روشني است و خدا كار او را جبران خواهد كرد. سوال – من پسري هجده ساله هستم و هميشه نمازم را به جماعت مي خوانم و سعي مي كنم كه از محرمات دوري كنم ولي مدتي است كه با دختري رابطه دارم كه به او علاقه دارم .تمام حرف هاي ما از احساس به دور است و ما با پيامك همديگر را امر به معروف مي كنيم مثلا براي نماز صبح همديگر را بيدار مي كنيم. ما نمي توانيم از هم دور باشيم .ما بايد چكار كنيم ؟ پاسخ- من به اين آقا پسر توصيه مي كنم كه از خير امر به معروف بگذرد. گاهي شيطان به سراغ انسان مي آيد. فردي بچه هاي سيّد

ص: 11805

را مي بوسيد و به او مي گفتند كه اينكار حرام است ولي او مي گفت كه اين بچه ي سيّد و اولاد پيامبر است و اين كار ثواب دارد. بعد بچه ي كچلي را آوردند كه او ببوسد، او گفت : آيا من بايد همه ي ثواب ها را ببرم؟ اگر شما مي خواهيد امر به معروف كنيد چرا به فرد ديگري پيامك نمي زنيد كه براي نماز صبح بيدار بشود ؟ اين كار شيطان است كه گناه را توجيه مي كند. شيطان تجربه ي زيادي دارد. در قرآن داريم كه شيطان اعمال بد شما را زيبا نشان مي دهد. سوال – من علاقه اي به پوشيدن چادر ندارم ولي پدرم مرا مجبور به پوشيدن چادر مي كند. اگر دين اسلام اجباري است من اين دين را نمي خواهم، در نتيجه تصميم گرفته ام كه ديگر نماز نخوانم و واجبات دين را انجام ندهم .راهنمايي بفرماييد. پاسخ – ما انسانها هيچي نيستيم .حضرت علي(ع) به فرد متكبري گفت كه در اول نطفه هستي و در آخر مردار و الان هم حمال نجاست هستي .قرآن مي فرمايد : اگرهمه ي شما كافر بشويد در من اثري ندارد. اگر همه ي مردم پشت به خورشيد خانه بسازند از ارزش نور خورشيد كم نمي شود و اگر همه مردم رو به خورشيد خانه بسازند بازهم اثري در ارزش نور خورشيد ندارد. چادر حجاب برتر است .اگر شما از چادر به مانتو برويد، فرزند شما از مانتو به بد حجابي و نوه ي شما از بدحجابي به بي حجابي مي رود و اين سير طبيعي است .گناهان قدم

ص: 11806

به قدم است. اگر شيطان بخواهد فردي را مشروب خوار بكند اول نمي گويد كه شراب بخور، اول مي گويد كه به مسجد نرو بعد عمامه ات را بردار بعد تا چند سال ديگر روي من كار مي كند تا مرا مشروب خوار كند. در قرآن داريم كه خانمها طوري بيرون نياييد كه كساني كه بيمار هستند چشم شان به آنها بيفتد. يعني در قرآن اسم مانتو يا چادر نيامده است. ممكن است كه فردي چادر سرش باشد ولي پوشيده نباشد. در اسلام مهم تحريك نكردن است .كساني كه اميد به ازدواج ندارند مي توانند حجابشان كمتر باشد. اصل حجاب اين است كه جامعه بايد سالم باشد. در دانشگاه هر چيزي كه ذهن دانشجو را منحرف كند ظلم ديني است. مثلا آقا در حال درس خواندن است و خانمي با بدترين لباس از كنار او رد مي شود و حواس او را پرت مي كند. اين آقا نمي تواند خوب درس بخواند .پيامبر مي خواستند نماز بخوانند و پارچه اي جلويشان بود كه گل رويش بود، پيامبر فرمود كه اين پارچه حواس من را پرت مي كند. حواس پيامبر با گل پارچه پرت مي شود ولي حواس دانشجو با بودن دو دختر بدحجاب در كنارش پرت نمي شود؟ اگر بي حجابي حلال هم باشد و مشكلي هم نداشته باشد، باز هم بايد در دانشگاه حجاب رعايت بشود. راننده اگر چشم چران باشد تصادف مي كند چون تمركزش را از دست مي دهد . در درس خواندن تمركز مهم است .دختر بچه را بايد از كوچكي به حجاب عادت داد تا در نُه سالگي بتواند حجاب

ص: 11807

را بپذيرد .ما بايد بچه را تربيت كنيم كه حكم خدا را بپذيرد. سوال – صفحه ي 96 قرآن كريم را توضيح بفرماييد. پاسخ – در اين صفحه خدا مي فرمايد: خدا چيزي به شما ياد داد كه اگر پيامبر نبود راهي براي دست يابي شما به اين علم نبود . بعضي از علوم را فقط بايد انبياء به ما بگويند. انبياء بايد چيزهايي را به ما ياد بدهند كه به عقل ما نمي رسد. انسان نمي تواند راهي به عالم ملكوت و قيامت داشته باشد. ما از غيب خبر نداريم و قرآن به ما خبرهاي غيبي مي دهد. علم مخصوص خداست و جرقه هايي از آن را به انبياء عنايت مي كند. سوال – شوهر من نماز خوان بود ولي الان دو سال است كه نماز نمي خواند و مي گويد كه به من مي گويند كه همسرت گفته كه من شوهرم را نماز خوان كرده ام. در صورتي كه اين طورنبوده است . راهنمايي بفرماييد. پيامبر- بعضي ها مي فهمند كه عملي حق است ولي مي گويد كه اگر من به آن عمل كنم، مي گويند كه ما به او گفتيم و اين باعث كسر شان من مي شود. اين آقا متكبر است .خدا از لقمان قصه نقل مي كند در حاليكه مي تواند از زبان خودش نقل كند. به فرض كه خانم شما اين حرف را زده است، اين اشكالي ندارد .كلاغ معلم فرزندان آدم شد كه بتوانند مرده را خاك كنند، آيا اشكال دارد كه كلاغ معلم شود ؟ هدهد به سليمان گفت كه من چيزي مي دانم كه تو نمي

ص: 11808

داني .سليمان گفت كه بگو و او داستان ملكه سبا را تعريف كرد. سليمان روي حرف او اقدام كرد. اشكالي ندارد كه انسان بگويد :مادرم يا همسرم نماز را به من ياد داد. يكي از مسئولين مملكتي و از چهره هاي محبوب مي گفتند كه داشتم شعري مي خواندم كه الهي جسم و جانم خسته گشته، در رحمت به رويم بسته گشته . فرد بيسوادي گفت كه اگر خسته هستي چند ساعتي بخواب و در رحمت خدا هيچ وقت به روي كسي بسته نيست ، با شيندين اين حرفها از فرد بيسواد خجالت كشيدم. بعضي از خانمها به شوهرهايشان مي گويند كه از قدم من وضع مالي ات خوب شد و آقا قبول نمي كند ، درست اين است كه آقا بگويد: الحمدلله كه وضع مالي ام خوب شده است. خدا مي داند كه چه كسي قدم دارد .يك بچه ي از تربت حيدريه به امام خميني نامه نوشت كه من يك بچه ي دبستاني هستم و مي خواستم به شما پند بدهم ولي خجالت كشيدم .امام اين نامه را مي خواند و مي گويد كه شايد من عيبي دارم كه نه خودم و نه شما فهميده ايد ولي اين بچه تربت حيدريه فهميده است .ما نياز به پند داديم .اگر شما مشورت كنيد و كاري را انجام بدهيد، كسي به شما حسودي نخواهد كرد زيرا ديگران هم در آن كار شما سهيم هستند. هيچ پدري نسبت به پسرش حسودي نمي كند زيرا مي گويد كه هر چه هم ترقي كند ،اين پسر من است. من طلبه بودم و در مجمعي پير مردي گفت كه

ص: 11809

آقاي بروجردي بارها از من استفاده كرد ولي من از ايشان استفاده نكردم. اين پيرمرد دلش به اين خوش بود. ما بايد حرف حق را از همه كس بپذيريم. روايت داريم كه از ديوانه ها هم ياد بگيريد. بعضي از ديوانه ها فيلسوف هستند. گاهي در پشت ماشين ها كلمه هاي حكمت آميزي مي نويسند. من از ديوانه اي ياد گرفتم كه صحبت هاي عمومي اثرش كمتر از صحبت هاي خصوصي است .اين آقا رشد و سعادت خودش را از دست مي دهد بخاطر يك حرف .در قرآن داريم :مورچه اي به مورچه ها گفت كه سليمان و لشكرش شما را زير پا له مي كنند و آنها بي شعورهستند. سليمان خنديد و گفت :خدا را شكر كه من زبان مورچه ها را هم مي فهمم. بايد تلخي هارا كنار شيريني ها گذاشت .گاهي نرده جلوي دره افتادن را مي گيرد حتي اگر انسان به نرده ها بخورد. اين ها بخاطر تكبر است. اگر آب تميز باشد اسب روي آن پا نمي گذارد ولي اگر آب گِل بشود اسب در آب راه مي رود. انسان نبايد براي ياد گرفتن تكبر داشته باشد . ما بايد روي نفس مان پا بگذاريم .

91-07-11

حتي شده به خنده اي ميهمان مان كنيد زلفي نشان دهيد و پريشان مان كنيد، از ما مسافران قدم به دور خود زدن سلمان شدن گذشت مسلمان مان كنيد، يك نور واحديد كه در چهارده افق تكرار مي شويد كه حيران مان كنيد. سوال – چرا هميشه درحرف هايتان مي گوييد كه دخترهاي تان را براي شوهرداري و بچه داري تربيت كنيد، چرا هيچ

ص: 11810

وقت نمي گوييد كه پسرهاي تان را براي زن داري و پدر شدن تربيت كنيد؟ مگر ما گناه كرده ايم كه بايد يك عمر زير دست مرداني كه اصول اوليه زندگي را هم نمي دانند زندگي كنيم ؟ شما در مورد وظايف پسرها كه در آينده مي خواهند پدر بشوند توضيحاتي بفرماييد. پاسخ – گاهي وقتي ما مي گوييم پسر يعني منظورمان هم پسر است و هم دختر و برعكس .عابرين يعني عبور كننده ي مرد و زن .گاهي غرض از گفتن زن يا مرد ، همان انسان است . فردي در رستوران چلوكباب خورد و پول هم نداد. صاحب رستوران از او پول خواست و آن فرد گفت كه شما درست مي گوييد . فرد ديگري كه اين داستان را ديد گفت كه چرا مردم آزاري مي كني ؟پول غذايي كه خوردي بده ، او گفت : تو هم درست مي گويي . فرد ديگري گفت كه شايد پول ندارد . او گفت : بله تو هم درست مي گويي. هم مردها بايد زندگي را ياد بگيرند و هم خانم ها .اين اطلاعات بايد از طريق آموزش پرورش به فرزندان منتقل بشود. دولت مي تواند تجربيات آيين داري همسرداري براي خانم ها يا آقايان را در كتابي چاپ كند و در هنگام عقد به آنها بدهد. من مي توانم تجربه ي تبليغي خودم را به صورت سي دي در بياورم و در اختيار طلبه هاي جوان بگذارم. اين تجربه ها بايد منتقل بشود. بايد در هر شهري دارالتجربه باشد. روزنامه هاي پر خواننده مي توانند ستوني بگذارند و تجربه هاي مردم را در آن

ص: 11811

بنويسند. فردي مي گفت جوراب كه مي خريد همه را يك رنگ بخريد كه اگر يكي از جورابها سوراخ شد، مجبور نباشيد كه دو جفت آنرا دور بيندازيد و از لنگه ي ديگر آن استفاده كنيد. ما نمي دانيم كه چطور بايد زندگي كنيم . هر سيلي كه ما مي خوريم به خاطر گناهاني است كه انجام مي دهيم . در تالارهاي عروسي بيشتر غذاها را دور مي ريزند درحاليكه مردم با گراني دست و پنجه نرم مي كنند. يكي از اين صاحبان روزنامه بايد تجربه ها را خريداري كند. تجربه در خانه داري و تجربه در رانندگي و ... هر كاري ظرافتي دارد . روزي آقاي طباطبايي مي خواستند دختر خانمي را به عقد آقا پسري دربياورند و از تك تك فاميل ها اجازه گرفتند .ايشان گفتند كه من با اين كار جهيزيه عروس را هم درست مي كنم زيرا هر كدام از فاميل با اجازه دادن يك تكه جهيزيه را جور خواهند كرد . اين خودش ظرافتي است. مثلا فردي مي خواهد توبه كند ، هر روحاني نمي تواند اين فرد را توبه بدهد. حوزه و دانشگاه بايد تجربه هايشان را به يكديگر منتقل كنند. فردي مي گفت كه من براي مقابله با گراني خرده پنير و حبه انگورمي خريدم كه هم ارزانتر است و هم ديگر نمي خواهد آن را خرد و حبه كرد و بعد خورد. در قديم خانمها لحاف چهل تكه درست مي كردند. روزي پيرزني از كاشان ميهمان منزل ما بود. ايشان با تكه پارچه هاي دستگيره درست كرده بود. به ايشان گفتم كه چرا دستگيره دوخته ايد ؟

ص: 11812

ايشان گفت كه من بيكار بودم. من مي خواستم جايزه بدهم و خواستم كه از دستگيره ها استفاده كنم. از پامنبري ها پرسيدم كه من سه تا جايزه مي دهم شما يكي را انتخاب كنيد : تفسير الميزان ،هزار تومان پول يا چيزي كه باعث بشود شما در دنيا نسوزيد. همه سومي را انتخاب كردند و ما بعنوان جايزه دستگيره ها را به آنها داديم .ما مي توانيم ارزان درس بخوانيم . پسر امام خميني فرمودند كه تعداد كتاب هاي امام بيشتر از دويست تا نبود. آيت الله زنجاني مي فرمودند كه امام خميني كتاب الغذير را يك جلد ،يك جلد از آيت الله شبيري قرض كردند و خواندند. اگر ما الان به كسي بگوييم كه تفسير را مطالعه كنيد ،مي گويد كه يك جلد تفسير به من بدهيد يا اگر به فردي بگوييم كه اذان بگو، مي گويد كه يك آمپري فاير به من بدهيد. سوال – در همه جا صحبت از ازدواج آسان مي شود ولي ما هنوز با آداب دست و پاگير سر و كار داريم . چطور مي شود اين آداب دست و پاگير را كنار گذاشت؟ پاسخ – تكلف گر نباشد خوش توان زيست ،تعلق گر نباشد خوش توان مُرد. ما گير هستيم و آزاد نيستيم .ما نبايد خيلي خودمان را اسير قيد و بند بكنيم و بايد آسان بگيريم .اگر بشود كه جوانان اول عقد كنند بعد به سربازي بروند و درس بخوانند خيلي بهتر است زيرا در اين دوران يك نامزد حلال دارند. خوب است كه جوانان به جاي كار حرام، دنبال حلال باشند. عقد يعني رابطه ي

ص: 11813

حلال .تشكيل خانواده ي مستقل و بچه دار شدن مي تواند براي بعد از عقد و آماده شدن باشد . بعضي ها براي رفتن به مكه بايدهايي اضافه مي كنند كه از اصل حج رفتن مي افتند . آيت الله گلپايگاني به من گفتند كه ما ملا شديم و جشن هم نگرفتيم ولي شما جشن ( عمامه گذاشتن ) مي گيريد و ملا هم نمي شويد. حتما نبايد براي هر مراسمي جشني بگيريم. ما عقدهاي آسان داريم پس چرا جوانان ما بايد به حرام بيفتند؟ چرا بايد حج عقب بيفتد ؟ در زمان شاه مي گفتند كه دانشگاه حتما بايد در شهرهاي بزرگ باشد ولي وقتي انقلاب شد اين سد شكسته شد و در همه ي شهرهاي كوچك هم دانشگاه تاسيس شد .چه كسي گفته است كه دانشگاه حتما بايد پنجشنبه و جمعه تعطيل باشد يا رايگان باشد ؟در زمان شاه قيدهايي براي دانشگاه گذاشته بودند ولي در انقلاب اين قيدها پاره شد. ما بايد قيدهايي كه ريشه در عقل و وحي ندارد را پاره كنيم . سوال – من همراه با شوهر و دو فرزندم زندگي خوب ولي فقيرانه دارم و گاهي از اين زندگي به خدا شكايت مي كنم. و به شوهرم غُر مي زنم. من چطور مي توانم نگاهم را به زندگي عوض كنم ؟ پاسخ – ما بايد در كمالات به بالا دست خودمان نگاه كنيم و آنرا الگو قرار بدهيم. ولي در ماديات بايد به پايين دست نگاه كنيم . دكتر بهشتي نزد امام خميني رفت و گفت كه عده اي از طرفداران بني صدر به من جسارت مي كنند.

ص: 11814

امام فرمود :اگر مردم دنيا به من جسارت كنند يا به من دعا كنند، براي من فرقي نمي كند. ما در زندگي بايد خوبي ها را ببينيم . مثلا اگر شما زندگي فقيرانه اي داريد حداقل سلامتي داريد .اگر ما يك شب سحر ،خواب بمانيم و سحري نخوريم به همه اين موضوع را مي گوييم ولي به كسي نمي گوييم كه ما بيست و هشت شب سحري خورديم .شاه امام را به تركيه تبعيد كرد. ساواك تركيه امام را به ميداني بردند و گفتند كه چهل نفر بر عليه اين حكومت حرف زدند و در اينجا اعدام شدند. يعني امام را تهديد كردند. امام فرمود :خوش به حالشان ،اي كاش من در ايران قيام مي كردم و مرا مي كشتند. امام كاظم (ع) فرمود كه زندان محل خوبي براي عبادت است . امام خميني وقتي در عراق در تبعيد بودند حتي نمي توانستند پرده را كنار بزنند ولي در همانجا تحرير الوسيله را نوشتند. سوال – صفحه 103 قرآن را توضيح بفرماييد. پاسخ – خدا در اين صفحه مي فرمايد كه شما خودتان هم در سختي ها نقش داشته ايد و بيشتر مشكلات بدست خودتان درست شده است .مثلا فردي ورشكست مي شود، ببيند كه آيا وقتي خدا به او مال داده بود خمس آنرا داد يا نداد. ما خيلي قول ها به خدا داده ايم ولي به آن عمل نكرده ايم. خدا مي فرمايد : به ميثاقي كه با خدا بسته ايد ،عمل نكرديد. دزدي وارد خانه ي شما مي شود كه دزدي كند و شما در را به روي او قفل مي كنيد

ص: 11815

و پليس را خبر مي كنيد. ممكن است كه دزد بگويد كه اين فرد در را به روي من قفل كرد، بله صاحبخانه در را به روي دزد قفل كرده است ولي دزد خودش وارد شده است. خدا مي فرمايد كه شما خودتان اين كارها را كرديد و من به قلب هاي شما مهر زدم. اگر انسان خوش حساب باشد اعتبار كسب مي كند يعني رفتار ما براي ما اعتبار يا بي اعتباري بوجود مي آورد. گاهي جوانان كارهايي مي كنند كه مردم مي خندند ولي اين جوان را در آينده قبول نمي كنند. پس در اين آيات مي فرمايد كه در حوادث تلخ نقش خودتان را فراموش نكنيد. سوال – جمع بندي از سوالات بالا بفرماييد . پاسخ – مردها اگر پول ندارند بايد اخلاق داشته باشند و اگر اخلاق هم ندارند براي خانواده شان توضيح بدهند و دلايل كارها را برايشان توجيه كنند تا همسران شان صبور باشند . زن لطيف است و بايد به او محبت كرد. مسئولين گراني را مي دادند و مي فهمند ولي اگر اقدام نمي كنند و يا كم اقدام مي كنند، بخاطر مشكلات ديگري است .ما از ازدواج آسان زياد گفته ايم ولي اتفاقي نيفتاد ولي ما بايد باز هم از ازدواج آسان بگوييم تا اتفاقي بيفتد. صدا و سيما مي تواند از ازدواج هاي آسان فيلمبرداري كند و نشان بدهد. اين كار بايد ادامه دار باشد. و با لفظ هاي مختلف گفته شود و نياز به عزم ملي دارد . آداب و رسومي كه ريشه در عقل و وحي ندارد بايد از بين برود و نياز

ص: 11816

به الگو دارد. خدايا اگر ما خلافي كرده ايم كه گرفتار كمبودها شده ايم آن خلاف را ببخش و اگر ما خلاف نكرده ايم و دشمنان آنرا طراحي مي كنند، اين مكرها را به خودشان برگردان .

91-07-18

سوال – كساني كه نتوانسته اند به حج بيت الله الحرام بروند، آه حسرت مي كشند. آيا اين آه كشيدن ثوابي هم دارد ؟ پاسخ – در دعا داريم :اي كسي كه بين قوي و ضعيف مساوات برقرار كرده اي. هر كسي در هر كجا مي تواند به قله ي كمال برسد .به فردي گفتند كه در اينجا بايست و مواظب كفش هاي ما كه طواف مي كنيم باش ،امام فرمود : ثواب او كمتر از ثواب طواف كننده ها نيست . اين روايت جهت پرستاران ، پزشكان ، مرزبانان و ... است كه بيشتر اوقات در نزد خانواده هايشان نيستند. داريم كسي كه به نمازجمعه مي رود مثل اين است كه به مكه رفته است .يعني به او اجر مي دهند. كسي كه براي حل كردن مشكل، گامي برمي دارد مثل اين است كه در صفا و مروه است. يعني اجر صفا و مروه را براي او مي نويسند. هر كس قبر حضرت عبدالعظيم حسني را زيارت كند مثل كسي است كه قبرامام حسين (ع) را زيارت كرده است . پس انسان در هيچ زماني احساس نمي كند كه عقب مانده است .مهم اين است كه انسان سعي خودش را بكند. كسي كه در معنويات وقت مي گذارد ،بازنده نيست ولي در ماديات اين طور است .خدا از انسان عمل نمي خواهد بلكه سعي و تلاش مي

ص: 11817

خواهد. اگر شما اذان بگوييد ثوابش را مي بريد حتي اگر كسي به مسجد نيايد. اگر شما امر به معروف و نهي از منكر بكنيد ثواب را مي بريد حتي اگر طرف به حرف شما گوش ندهد. گفتن امر به معروف و نهي از منكر رشد است . بعضي ها مي گويند كه ما مي گوييم ولي حرف ما اثر ندارد .اگر چوبي نشكند ما آنقدر به آن تبر مي زنيم تا بشكند. اگر ما نتوانيم در نوشابه اي را باز كنيم آن را دور نمي اندازيم بلكه از ديگران كمك مي گيريد. ممكن است كه حرف من در اين دختر يا پسر اثر نكند ولي حرف استاد دانشگاه اثر كند يا حرف يك فوتباليست يا اقوام اثر كند يا ممكن است كه اين حرف الان اثر نكند و بعدا اثر كند. انسان نبايد احساس ضرر بكند. راه قرب همه ي انسانها يك جور است . داريم : كسي كه از بچه هايي فردي كه به حج رفته نگهداري مي كند، در اجر و ثواب حاجي شريك است .روايت داريم كه خدا در مورد شراب ده گروه را لعنت كرده است :كسي كه انگور را به قصد شراب بكارد ، كسي كه انگور را به قصد شراب بفروشد، كسي كه انگور را براي شراب بخورد، كسي كه شراب مي سازد ،كسي كه شراب را حمل و نقل مي كند ،كسي كه آنرا دلالي مي كند و ... همه ي اينها در گناه شراب شريك هستند. كسي كه نشسته نماز مي خواند با كسي كه ايستاده نماز مي خواهد اجر كساني دارند. خدا نسبت هاي را

ص: 11818

مي سنجد. فردي كه ده ريال دارد و يك دهم آنرا به فقير مي دهد با فردي كه يك ميليارد دارد و يك دهم آنرا به فقير مي دهد اجر يكساني دارند .خانه كوچك شش دانگ است و خانه ي بزرگ هم شش دانگ است .بعضي ها فكر مي كنند كه اگر خانه داري كنند هيچ كاري نكرده اند ولي اگر در موسسه اي كار كنند، كار مهمي كرده اند .اين فكر و عقيده غلط است .جواني مي گفت كه كار براي تراكتور است نه براي انسان . اساس اين فكر اشتباه است .بعضي ها وقتي مي خواهند درس بخوانند به فكر ارتقاء شغلي هستند. تربيت بچه مهمترين كار است .اگر شوهري از خانمش تقاضا كند كه با هم باشند، خانم نمي تواند نمازش را طولاني كند و بايد حداقل واجب را انجام بدهد. ممكن است كساني كه بطور مداوم به زيارت مي روند زيارت شان قبول نشود و كسي اصلا به زيارت نمي رود توفيقاتي پيدا كند. فردي مي گفت كه من مي خواهم امام را ببينم ولي به او اجازه ي ملاقات نمي دادند.او در منزل امام رفت و رو به ديوار سلامي به امام خميني داد و رفت .همه ي تحت تاثير قرار گرفتند .گاهي يك سلام دور قبول است ولي يك سلام نزديك قبول نيست .نمازي با غرور خوانده مي شود قبول نيست ولي نمازي كه با ذلت خوانده مي شود مورد قبول خدا واقع مي شود. پس هيچ كس نبايد غصه ي كارهاي معنوي را كه نمي تواند انجام بدهد بخورد. سوال – در دعا داريم كه خدايا زيارت حج

ص: 11819

را هر سال نصيب ما بگردان . ما كه مي دانيم اين دعا مستجاب نمي شود پس چرا آنرا مي خوانيم ؟ پاسخ – يكي از اهداف دعا، مستجاب شدن است .هدف از شستن لباس اين است كه لباس تميز بشود ولي اهداف ديگري هم همراه آن وجود دارد: دست شوينده لباس تميز مي شود ، هنگام پوشيدن لباس تميز خوشحال مي شود و ديگران هم از ديدن آن لباس تميز شاد مي شوند. ظاهر دعا اين است كه بايد مستجاب بشود ولي دعا كردن بركات ديگري هم دارد .ما دعا مي كنيم كه همه ي بيماران شفا پيدا كنند ، اين دعا هيچ وقت مستجاب نمي شود. فكر ما بايد اين باشد كه همه ي بيماران شفا پيدا كنند حتي اگر اين اتفاق نيفتد. فكر ما بايد بلند باشد و اين فكر بلند باعث رشد مي شود. قدر انسان به اندازه ي همت اوست .ما در پول ،جان ، ،آبرو و ... محدوديت داريم ولي در نيت محدوديت نداريم. يك حديث را مي توان براي يك فرد خواند يا آنرا به سي دي تبديل كرد و هزاران نفر از آن استفاده كنند. سوال – حج چه ويژگي دارد كه انسان را به فكر حلاليت طلبيدن يا درست كردن نمازش مي اندازد ؟ پاسخ – حلاليت طلبيدن و درست كردن نماز واجب است و ربطي به حج ندارد. مثلا وصيت براي لحظه ي مرگ نيست و انسان مي تواند هر زماني وصيت كند. حج آخرين فرصت است و انسان بايد مال و نمازش را درست كند. امام صادق (ع) از فردي اجازه گرفت كه دست

ص: 11820

او را فشار بدهد ، جاي انگشت امام روي دست او ماند، امام فرمود :اگر اين اندازه اثر انگشت روي دست بماند، ديه دارد. مسائل حقوقي خيلي مهم است .اگر بچه ي دوساله اي را از جايي بلند كنند و جاي او نماز بخوانند اين نماز باطل است. ممكن است كه انسان در بچگي حقوق افرادي را ضايع كرده است ،الان بايد آنرا جبران كند حتي اگر خودش را معرفي نكند. لقمه ي حرام در زندگي انسان اثر مي گذارد. كسي كه خمس نمي دهد مالش بركت ندارد. روايت داريم: مال حرام رشد نمي كند و اگر رشد هم بكند خيري در آن نيست . اگر مال حرام انفاق بشود اجري در آن نيست .اگر مالي حلال باشد و انفاق بشود، ثواب آن ده برابر مي شود. خيّرين مدرسه سازي هستند كه كمك مالي زيادي مي كنند ولي خمس نمي دهند. وقتي آنها كمك مي كنند، مي توانند نيت خمس هم بكنند. قرآن مي فرمايد :كساني كه تبليغ مي كنند نبايد بترسند. روزي من براي سركشي نهضت سواد آموزي به همدان رفتم و به منزل آقاي موسوي امام جمعه رفتم . آقايي كه پدر دو شهيد بود ما را ميهمان كرد. هنگامي كه ما نشسته بوديم ،پيرمردي به سرعت وارد اتاق شد و نزد ما نشست و گفت كه من يك پسر داشتم كه معلم بود و روزي بخاطر مسائلي به او توهين كردند و آب دهان انداختند و وقتي خواستند با اين فرد برخورد بكنند پسر من اجازه نداد و گفت كه مومن خمشمش را فرو مي برد. او به جبهه رفت و شهيد

ص: 11821

شد. بعد اين آقا پيش من آمد كه معذرت خواهي كند و من هم قبول كردم. اين پيرمرد همان طور كه مي گفت الحمدلله من چه پسري داشتم ، مُرد. همه ي ما شوكه شديم. آيا هيچ كدام از فارغ التحصيلان دانشگاه و حوزه در مقابل آب دهان مي گويند :مومن خشمش را فرو مي خورد؟ من اين داستان را در تلويزيون گفتم و پيرمردي كه اين داستان را شنيد پيش من آمد و گفت كه من مي خواهم همه ي مالم را وقف نهضت سواد آموزي كنم. من به او گفتم كه اول بايد خمس مالت را بدهي .او خمس مالش را داد و بعد مالش را وقف كرد. مرجع تقليدي كه خمس مال ايشان را كه سنگين هم بود دريافت كرده بود ، مبلغي را به من داد كه در جايي كه مي دانم خرج كنم .فردي براي تبليغ به خارج از كشور رفت و خدمات ارزنده اي انجام داد. من اين پول را براي هزينه ي هواپيماي ايشان دادم . ايشان در برزيل استاد دانشگاهي را مسلمان كرد و بعد آن فرد از دنيا رفت . ما فكر مي كنيم كه اگر خمس مال مان را بدهيم از آن كم مي شود ولي ممكن است كه داماد يا عروس يا پسر نااهلي همه ي مال ما را به هدر بدهد. امام رضا(ع) فرمود : ما به كساني كه خمس نمي دهند دعا نمي كنيم . خمس بايد هميشگي باشد نه فقط براي زمان حج . سوال – چگونه مي شود خاطرات خوش معنوي مثل سفر حج را در زندگي هميشگي كنيم ؟

ص: 11822

پاسخ – انسان بايد خاطرات بنويسد و آنرا بخواند. زيارت مخصوص امام رضا(ع) روز دهم مهر است . خوب است كه اهالي مشهد يك زيارت به قصد محرومين همه ي دنيا بخوانند. خدايا توفيق زيارت امام رضا(ع) و همه ائمه را به همه ي آرزومندان عطا بفرما .

91-07-25

كهكشان ها شبيه تسبيحي دست دوردانه ي امام رضاست(ع)، مثل باران هميشه دستانت رزق و روزي براي مردم داشت ،بركت در مدينه بود از بس چهره ات رنگ و بوي گندم داشت، زير پايت هميشه جاري بود موج در موج دشتي از دريا، به خدا با خداتر از موسي بي عصا مي گذشتي از دريا، رزق و روزي شعر دست شماست تا نفس هست زير دين تواييم تا جهان هست و تا نفس باقيست ما فقط محو كاظمين تواييم ، من به لطف نگاهت اي باران سوي مشهد زياد مي آويم ،دست بر سينه هر بار از سمت باب الجواد مي آيم . سوال – در مورد ضرورت وجود امام در جامعه توضيحاتي بفرماييد. پاسخ – بعضي ها مي گويند كه چون ما قرآن داريم ديگر نيازي به امام نداريم ، اين حرف اشتباه است .مثل اينكه بعضي بگويند كه چون ما كتاب داريم نيازي به استاد دانشگاه نداريم . هر چراغ قرمزي پليس لازم دارد، هر كتابي معلم مي خواهد. شيعه و سني دهها حديث نقل كرده اند كه پيامبر فرمود: من دو چيز گرانبها كتاب خدا و عترتم را در ميان شما به امانت مي گذارم .اگر به هر دو تمسك جوييد گمراه نمي شويد.در قرآن داريم كه چرا كافر مي شويد وقتي آيات بر

ص: 11823

شما تلاوت مي شود و رسول خدا در ميان شماست ؟هرگز كتاب خدا و عترت از هم جدا نمي شوند. پس اگر الان قرآن هست حتما بايد حضرت مهدي (عج)هم باشد .زيرا قرآن و اهل بيت ازهم جدا نمي شوند. كساني گمراه هستند كه جزو ظالين هستند يعني يا كتاب را مي گيرند يا اهل بيت را مي گيرند ولي هر دو را نمي گيرند. در آخرين لحظات عمر پيامبر، ايشان درخواست كاغذ كردند تا مطلبي را بنويسند. اطرافيان به پيامبر جسارت كردند كه ايشان دچار هذيان شده اند و كاغذ نياورند. سيد شرف الدين جبل عاملي كتاب هاي خوبي نوشته است.ايشان از علماي درجه يك لبنان بود. ايشان فرمود: من مي دانم كه پيامبر مي خواست چه چيزي بنويسد. پيامبر فرمود :مي خواهم چيزي بنويسم كه اگر به آن عمل كنيد گمراه نمي شويد. پس معلوم است كه پيامبر مي خواسته بنويسد قرآن و اهل بيت. هر وقت پيامبر مي فرمايد كه گمراه نشويد يعني قرآن و اهل بيت. تمام احاديث ما ريشه ي قرآني دارد. پس كتاب خدا به تنهايي كفايت نمي كند. امام صادق(ع) فرمود كه اگر جمله اي از ما نقل شد كه ضد قرآن بود آنرا رد كنيد. اگر الان امام نباشد مردم مي توانند كافر بشوند زيرا اين كفر توجيه دارد. روايت داريم :هر كس بميرد و امام زمان خودش را نشناسد به مرگ جاهليت مرده است . پس در مورد امام اول بايد معرفت پيدا كرد و بعد محبت و بعد اطاعت . خدا مي فرمايد كه هر چه پيامبر مي گويد شما هم بگوييد و پيامبر مي

ص: 11824

فرمايد كه هر چه اهل بيت مي گويد شما هم بگوييد. حديث داريم كه كلام امامان كلام پيامبر و كلام پيامبر كلام خداست. اگر سند حديثي درست بود اين حديث واجب الاطاعه است .براي تشخيص سند حديث ،بايد پيش متخصص آن رفت . سوال – امامان ما چه ويژگي هايي دارند كه شايسته اطاعت هستند؟ سوال – علم امامان وصل به علم خداست .علم آنها لدني است .امامان بايد از غيبت خبر داشته باشند. ويژگي ديگر امام عصمت است. امامان معصوم هستند و فكر گناه هم نمي كنند. ما تابحال به بعضي از گناهان فكر نكرده ايم و آنرا انجام نداده ايم مثل اينكه خودمان را از بالاي منار پرت كنيم يا لخت به خيابان بياييم، اين معصوم بودن است . امامان در همه ي موارد اين طور هستند. امام نبايد لغزش داشته باشد . سوال – آيا سفارشات امام علي (ع) به فرزندش با عصمت منافات دارد ؟ يكي از راههاي عصمت سفارش كردن امامان به فرزندان شان است .علم مقدمه ي گناه نكردن است. تابلوي خطر ما را حفظ مي كند. امام رضا(ع) به امام جواد(ع) نامه نوشتند كه شنيده ام كه شما را از يك در مخصوص وارد جمعيت مي كنند، شما بايد از در عمومي وارد بشويد تا مردم شما را ببينيد و شما هم مشكلات مردم را حل كنيد. در قرآن داريم كه در بين مردم باش. پس سفارشات منافاتي با عصمت ندارد و اين يكي از ابزارهاي عصمت است. ويژگي ديگر اينكه خود امامان پيش قدم و الگوي عملي بودند. در جبهه، پيامبر هميشه در خط مقدم بود. اميرالمومنين

ص: 11825

فرمود كه من هر چه به شما دستور داده ام خودم به آن عمل كرده ام . به آيت الله مدني گفتم كه من در تلويزيون صحبت مي كنم آيا بايد به حرفهاي خودم عمل كنم ؟ ايشان فرمودند كه حداقل يك هفته به آنها عمل كن. هركس كه حرف بزند ولي به آن عمل نكند دچار قهر شديد خدا مي شود.در بحث انفاق، حضرت امير در هنگام نماز انفاق كردند. امامان بايد همه ي علم ها را بدانند تا بتوانند مشكلات مردم را حل كنند. احدي در تاريخ نيست كه استاد امامان ما بوده باشد. ابوحنيفه گفته است كه من دو سال شاگرد امام صادق (ع) بوده ام . همه ي امامان ما شهيد شده اند. فقه ما از اهل بيت گرفته شده است .اهل بيت در قرن اول بوده اند ولي علماي ديگر در قرن هاي دوم به بعد بوده اند. بعد از پيامبر مسلمانان دو فرقه شدند ، عده اي فقه شان را از پيامبر و عده اي فقه شان را از فقهاي ديگر گرفتند. سوال- صفحه 117 قرآن كريم را توضيح بفرماييد. پاسخ – در اين صفحه داريم : فقط ولي شما خدا و رسول خدا و كسي است كه در ركوع زكات مي دهد. روزي فقيري به مسجد آمد و كمك خواست ،هيچ كس به او كمك نكرد وقتي او مي خواست از مسجد بيرون برود حضرت علي(ع) اشاره كرد و انگشترش را در حال ركوع به او داد. سوال – چطور مي شود كه حضرت علي (ع) در هنگام نماز حواسش به يك فقير باشد ؟ پاسخ – در

ص: 11826

هنگام نماز، كمك به خلق خدا كار خدايي است . كمك به مردم، كمك به خداست. در قرآن داريم كه چه كسي به خدا قرض مي دهد ؟ دراينجا قرض دادن به مردم است. در نماز حواس حضرت امير لحظه اي به اين فقير پرت شد كه اين فقير از خلق خدا بود. پس اين كار در راستاي كار خدايي بود. سير كردن فقير كار خدايي است .امام باقر(ع) در مدينه كشاورزي مي كرد. فردي به امام گفت كه اين چه كاري است كه شما مي كنيد؟ امام فرمود : اين كار خدايي است .جهاد زن خوب شوهرداري كردن است . كسب خرجي براي خانواده مثل مجاهد است . پس اگر مرد براي خانم كار كند مثل مجاهد است ولي اگر خانم براي مرد كار كند خود مجاهد است . من چهره ي تبليغي خودم را از امام جواد(ع) دارم. در روز شهادت امامان خوب است كه ما هديه اي به آنها بدهيم ( خواندن زيارت يا دادن صدقه و هديه كردن ثواب آنها به امامان ) تا آنها هم جواب بهتري به ما بدهند. بعد از زيارت امام جواد(ع) دعايي است: خدايا كمك كن كه حق را حق بدانم و باطل را باطل بدانم، در قرآن داريم كه اگر تقوا داشته باشيد نوري به شما مي دهم كه حق از باطل را تشخيص بدهيد ، راه حق را به شما نشان مي دهم و از جايي كه گمان نمي بريد به شما روزي مي رسانم. در مورد روزي دو كانال وجود دارد : يكي محاسبات مالي كه خودمان در زندگي انجام مي دهيم و

ص: 11827

كانال ديگر راهي است كه خدا از آن راه به ما رزق مي رساند. اگر انسان كم فروشي كند يا خمس ندهد يعني بي ديني كند ،كانال تقوا را براي او محاسبه نمي كند. امام خميني در آخر كلاس هاي درسش، دعاي امام جواد(ع) را مي خواند. مهم است كه انسان بتواند حق را حق ببيند. خدايا، بر عذاب قاتلين اهل بيت بيفزا،بر عزت طرفداران اهل بيت بيفزا، بالاترين درجه معرفت و مودت را در دنيا به ما عطا كن ، توفيق برخورداري از شفاعت و در جوار بودن آنها در آخرت را به ما عطا كن، امنيت كامل بر كربلا ،نجف وعراق حاكم كن تا عاشقان به راحتي به زيارت بروند، در فهم حق و باطل، ما را به خودمان واگذار نكن تا گرفتار محاسبات غلظ نشويم و واقع گرا باشيم .

91-08-02

سوال – در مورد محجوريت قبرستان بقيع توضيحاتي بفرماييد. پاسخ – ما بايد سني ها را از وهابي ها جدا كنيم . بيش از صد كتاب ضد وهابي ها نوشته شده است. وهابي ها زيارت قبور را قبول دارند ولي اگر بگويم آنجا را فرش كنيم و بنشينيم ، مخالفت مي كنند. در قرآن داريم كه در كارهاي خير كمك كنيد. پس چرا شما قبور ائمه را فرش نمي كنيد ؟اگر زيارت قبور نيكي است، پس چه اشكالي دارد كه در آنجا روي صندلي بنشينيم يا در آنجا آب سردكن بگذاريم؟ اصحاب كهف عده اي از جوانان بودند كه گفتند :ما در اقليت هستيم و فكر خوبي داريم .اگر ما در اين جامعه ي فاسد باشيم مثل آنها مي شويم .بنابراين آنها

ص: 11828

شهر را رها كردند و به غاري رفتند . قرآن مي فرمايد :بر سر قبر اصحاب كهف مسجد بسازيد. اين متن قرآن است . وهابي ها بي سواد هستند و به خاطر كور دلي نمي فهمند. پست ترين مردم كره ي زمين كساني هستند كه با انبياء در مي افتند كه پست ترين آنها در زمان حضرت موسي بودند. سوره اعراف آيه 132 داريم: هر نشانه اي براي ما بياوري كه ما را سحر و جادو كني ما ايمان نمي آوريم .در قرآن داريم كه قلب بعضي ها از سنگ سخت تر است .ما برآنها طوفان فرستاديم و زندگي شان پر از ملخ و حيوانات ريز شد و آب پر از خون مي شد، اينها نشانه هاي خدا بود. اين افراد متوسل به موسي شدند. وهابي ها مي گويند كه متوسل شدن به ائمه اشتباه است و فقط بايد به خدا متوسل شد. اين افراد به موسي گفتند كه براي ما دعا كن كه اگر مشكلات برطرف بشود ما ايمان مي آوريم .خدا اين توسل را رد نكرد. آنها متوسل به مقام موسي شدند و ما هم متوسل به مقام ائمه مي شويم نه به بدن و جسم آنها .پس با اينكه آنها زنده نيستند ولي مقام آنها وجود دارد. در ضمن شهيدان زنده هستند. و امامان ما همه شهيد شده اند. در قرآن داريم كه شهيدان رزق داده مي شوند و باهم زندگي مي كنند. فهم عرفي وهابي ها كم است. كشورهاي كمونيسم كه خدا را قبول ندارند مجسمه هايي از افراد سرشناس خود مي سازند تا ياد آنها زنده بماند. در سوره ي

ص: 11829

يوسف داريم كه برادران يوسف به پدرشان متوسل شدند تا توبه شان پذيرفته شود. در دعاي توسل داريم كه اي كسي كه پيش خدا آبرو داري.، ما را شفاعت كن .كار اصلي دست خداست. در قرآن داريم: با بودن خدا، كس ديگري را صدا نزنيد. در آيه ديگري مي فرمايد :كسي را به جاي خدا صدا نزن. وهابي ها دست بزرگان خودشان را مي بوسند ولي ما را از بوسيدن كعبه منع مي كنند. آهني كه در جوار پيامبر است مثل پنبه اي است كه در بدن يوسف است. درعيد قرباني، پادشاه عربستان ميهماني مي گيرد و سيد شرف الدين را دعوت مي كند. او به پادشاه يك جلد قرآن داد و پادشاه عربستان قرآن را بوسيد و سيد شرف الدين به او گفت كه تو مشرك هستي زيرا جلد اين قرآن از پوست گاو است و تو آنرا بوسيدي. پادشاه گفت كه من بخاطر قرآن اين جلد را بوسيدم و سيد شرف الدين هم گفت كه اگر ما در خانه ي پيامبر را مي بوسيم بخاطر آهن بودنش نيست بلكه بخاطر اين است كه اين آهن در خانه ي پيامبر است و ما بخاطر مقام پيامبر آنرا مي بوسيم .وهابي ها حجر الاسود را مي بوسند. ما كس ديگر را خدا نمي دانيم و آن را بجاي خدا صدا نمي زنيم. همه ي سني ها اين طور نيستند .در روز عاشورا سُني هايي هستند كه در روضه مي خوانند و به يزيد لعنت مي فرستند. سوال – ما بايد چكاركنيم كه معارف امام باقر (ع) و اهل بيت را ازغربت در بياوريم ؟ پاسخ

ص: 11830

– امام باقر(ع) امامي است كه از طرف پدر به امام حسين(ع) و از مادر به امام حسن (ع) مي رسد يعني هم علوي است و هم فاطمي .مادر امام باقر(ع) زن دانشمند و بي نظيري بود. امام باقر(ع) منظره ي كربلا را در چهار سالگي ديدند .پيامبر به جابر گفت كه تو كسي را خواهي ديد از نسل پنجم من بنام محمد باقر(ع)، سلام مرا به او برسان. جابر سلام پيامبر را به امام باقر (ع) رساند. هنر امام باقر(ع)، تاسيس حوزه ي علميه بود. امام سجاد(ع) بعد از شهيد شدن امام حسين(ع)، در خفقان بود و در منزل برده ها را تربيت مي كرد و در روز عيد فطر آنها را آزاد مي كرد. بعد از امام سجاد(ع) بني اميه سقوط كرد و بني عباس سر كار آمد و در اين موقع به اهل بيت كاري نداشتند و امام باقر (ع) حوزه ي علميه تاسيس كرد. براي خدمت به امام باقر(ع) بايد مكتب امام را به چند طريق گسترش داد . اگر شما فرزندي داريد كه دوست دارد طلبه بشود، او را تشويق كنيد كه طلبه بشود زيرا ما كمبود طلبه داريم . ما اسلام شناس كم داريم . قرآن به پنجاه زبان ترجمه شده است ولي انجيل به دوهزار زمان ترجمه شده است . داريم كه اسلام كره ي زمين را فرا خواهد گرفت. پس اگر كسي پنج پسر دارد، يكي از آنها را تشويق به طلبه شدن بكند و زندگي او را تامين كند تا او اسلام شناس بشود. افرادي كه اولاد ندارند، مي توانند ديگران را تشويق به طلبگي بكنند.

ص: 11831

يكي از مراجع بزرگ وقتي در جواني طلبه بود، تاجري اورا سر درس استاد ديد و متوجه شد كه او خيلي باهوش است، تاجر امكاناتي فراهم كرد كه او در نجف تحصيل كند. پس يك تاجر مي تواند استعداد يابي و حمايت كند. مثلا شما مي توانيد براي طلبه ها امكانات مادي فراهم كنيد تا آنها رشد كنند. شما مي توانيد براي طلبه ها خوابگاه و مدرسه بسازيد. يكي ديگر از كارهايي كه مي توانيم انجام بدهيم پرداخت خمس و سهم امام است .حوزه نبايد دولتي باشد .زيرا حوزه بايد مستقل باشد و عزت حوزه همراه با استقلال بدست مي آيد. استقلال حوزه ها بايد حفظ بشود تا حوزه بتواند راحت حرف هايش را بزند. سوال – صفحه ي 124 قرآن كريم را توضيح بفرماييد. پاسخ – در اين صفحه داريم : خداوند كعبه را براي قيام قرار داد. دشمنان مي گويند كه دين عامل ركود است ولي خدا مي فرمايد كه دين عامل قيام است. اسم امام زمان(عج) قائم است . در خارج فلكه اي است كه وقتي كسي انتقادي دارد مي تواند روزهاي شنبه در آنجا انتقاد كند . در اسلام مناطق امني داريم. مكه سرزمين امن است . درمكه همه با هم در يك سال يك راهپيمايي دسته جمعي همراه با عشق راه مي اندازند كه در هيچ جاي دنيا نمي توان اين كار را انجام داد، اين دين است. پيامبر بعد از هزار و چهار صد سال راهپيمايي راه مي اندازد. تمام مراسم حج تماشايي و استثنائي است . سوال – در ادامه ي اينكه ما بايد چكاركنيم كه معارف امام

ص: 11832

باقر (ع) و اهل بيت را ازغربت در بياوريم ،توضيح بفرماييد. پاسخ – همه مي توانند زندگي اهل بيت را مطالعه كنند. مدرك ليساني و فوق ليسانس كافي نيست . همه بايد با معارف دين آشنا بشوند. فردي نزد امام باقر(ع) آمد و گفت كه شما گفته ايد كه هر چيزي حدي دارد . او پرسيد حد اين سفره چيست ؟ امام فرمود :حد اين سفره اين است كه وقتي آنرا پهن كردي بسم الله بگويي و وقتي سفره جمع شد الحمدلله بگويي. فرد پرسيد كه حد كوزه چيست ؟ امام فرمود :حد اين كوزه اين است كه اگر تَرَك برداشت از آن آب نخوري زيرا بهداشتي نيست. ما مُحرم را در پيش داريم، خوب است كه هيئت ها روي معارف اما باقر(ع) كار كنند. سخنراني ها مي تواند توضيح روايات باشد. خطبه ها و سخنراني ها بايد به سمت معارف و امامان برود. حتي خوب است كه شعرهايي كه گفته مي شود از روايات باشد. خدايا به ما توفيق بده كه با كمال اخلاص، قرآن را از محجوريت و اهل بيت را از مظلوميت در بياوريم .

91-08-09

سوال – چرا در كشور ما آمار طلاق رو به افزايش است ؟ پاسخ – دلايل طلاق مختلف است. ما بايد مشكل را در خودمان جستجو كنيم .ما بايد بدانيم كه وقتي ازدواج مي كنيم بايد كمي خودخواهي هاي مان را كم كنيم و از پوست خودمان بيرون بياييم .اگر شما بخواهيد دوتا شاخه را بهم جوش بدهيد بايد هر دو از پوست خودشان بيرون بيايند تا به يكديگر جوش بخورند. بعضي ها از پوست خودشان بيرون

ص: 11833

نمي آيند و مي گويند كه پدر يا خانواده ي ما اينطور بوده است .كسي كه مي خواهد بچه اي كه درحال غرق شدن است را نجات بدهد بايد لخت بشود و به درون آب برود. پس ما بايد از يك چيزهايي بگذريم . نداشتن گذشت ربطي به تحريم خارجي ندارد و مربوط به درون مان است. رئيس آموزش پرورش كاشان مي خواست از مكتب خانه ي يكي از روستاهاي اطراف كاشان ديدن كند و مجبورشد كه مقداري از مسافت را با اسب طي كند. اتفاقا خادمي سر كلاس بود و داشت بچه ها را ساكت مي كرد و در حال كشيدن چپق بود. مدير به او خبر داد و او چپق خودش را نيمه خاموش كرد و در جيبش گذاشت. رئيس آموزش و پروش وارد كلاس شد و ديد كه دود فضا را پر كرده است و وقتي سوال كرد مدير گفت كه هيچ وقت اينطور نبوده است و اين تصادفي است .روي ميز خاكستر بود و وقتي رئيس از خاكستر روي ميز سوال كرد مدير گفت كه هيچ وقت اين طور نبوده است و امروز تصادفا اين طور است .رئيس ديد بوي كهنه سوخته مي آيد. ( چپق خاموش نشده بود و كت خادم در حال سوختن بود)و وقتي سوال كرد ،مدير گفت كه اين هم اتفاقي است .رئيس يكي از بچه ها را بلند كرد كه از او سوال درسي بپرسد و اتفاق اين بچه در درس ضعيف بود و مدير به او اشاره كرد كه بنشيند و شاگرد زرنگ را بلند كرد كه درس جواب بدهد . رئيس وقتي خواست سوال

ص: 11834

كند به شاگر گفت كه من به توگفتم بلند شو؟ شاگرد گفت :خير، مدير به من گفت كه بلند شوم. رئيس گفت :اين هم اتفاقي بوده است ؟ ما هم مي گوييم كه همه چيز تحريم خارجي است . آيا رحم به زن و شوهر تحريم خارجي است؟ در مورد مسائل زن و شوهر يكي مي گويد كه تقصير مادرش است و يكي مي گويد كه تقصير ماهواره است و ... ولي هيچ كس سهم خودش را از مشكل نمي گويد. روايت داريم : كسي كه بچه دارد بايد بچه بشود. قرآن بر ما نازل شد يعني پايين آمد تا انسان آنرا بفهمد. عروس و مادرشوهر بايد تراشيده بشوند تا بهم پيوند بخورند. قرآن مي فرمايد: اموال و اولاد شما فتنه است يعني آزمايش است. همسر شما آزمايشي براي شما است .خدا بيست مرتبه فرموده است كه من شما را آزمايش مي كنم. مثلا خانمي به شوهرش مي گويد :احمق و آقا مي گويد كه من با زني كه به شوهرش احمق مي گويد نمي توانم زندگي كنم ، اين اشتباه است. شرها و خيرها وسيله ي آزمايش هستند. ممكن است كه انسان يك شب درآمد سرشاري داشته باشد كه از سود آن، خوابش نبرد و يك شب هيچ سودي نداشته باشد و از گرسنگي خوابش نبرد. اين آزمايشات بايد باعث رشد ما بشود. ليمو شيرين در لحظه اي شيرين است و بعد تلخ مي شود ولي ليموترش است و از آن ليموناد شيرين درست مي كنند. بعضي ها شيرين هستند ولي مثل ليموشيرين و ماندگار نيستند ولي بعضي ها ترش هستند ولي ماندگارند. اميرالمومنين

ص: 11835

مي فرمايد: لذتي كه بعد از آن آتش است ،لذت نيست. هيچ كدام از پيامبران همسرشان را طلاق نداده اند حتي داريم كه همسر نوح و لوط خيانت (بي وفا بودن)كردند. بدترين حلال، طلاق است .روايت داريم : مغبوض ترين چيز نزد خدا طلاق است .شهيد مطهري مي فرمود: مرد درخانه حق حكومت دارد نه حق تحكم. حكومت يعني چاره انديشي يعني ممكن است كه آقا به خانم مي گويد به فلان دليل من صلاح نمي بينم كه بافلاني رفت و آمد كنيم ولي تحكم يعني اينكه مرد مي گويد كه چون من مرد هستم بايد با فلاني رفت و آمد نكنيم و تو بايد حرف مرا گوش بدهي .حكومت يعني امر و نهي حكيمانه ولي تحكم يعني امر و نهي قلدرانه . خدا جبار است و جبران مي كند. اگر كسي تلخي از همسرش مي بيند بايد آنرا پاي خدا بگذارد و بگويد :من براي رضاي خدا صبر مي كنم و خدا جبران مي كند. درنماز عيدفطر مي گوييم: و الجود و الجبروت . در قرآن داريم كه عده اي هستند كه در حد اين نيستند كه خدا بر آنها صلوات بفرستد بنابراين خدا به پيامبر مي فرمايد كه تو برآنها صلوات بفرست .قرآن مي فرمايد : صدقه را از آنها بگير و به آنها صلوات بفرست. خدا مي فرمايد: كساني كه صبر مي كنند خدا بر آنها صلوات مي فرستد ولي كساني كه در خوشي ها صبر مي كنند و به فقرا كمك مي كنند پيامبر بر آنها صلوات مي فرستد. ممكن است كساني كه در تلخي هاي زندگي شان صبر مي كنند

ص: 11836

بچه هايشان به خير برسند. يعني بچه ي خوب و توفيقات نتيجه ي صبر است .پس بدانيم كه خدا جبران مي كند. در عيدقربان خدا به ابراهيم مي گويد كه بچه ات را بكش و ابراهيم از فرزندش دل كند و امتحان سربلند بيرون آمد. ما الان حال غذا پختن و خوردن ميوه را نداريم و بجاي آنها ساندويج و آبميوه مي خوريم .پدر من اگر يك تكه نان كوچك را در خاك مي ديد آنرا برمي داشت و روي بلندي مي گذاشت و مي گفت كه من قحطي را ديده ام. در قرآن كلمه ي عسر دوازده تا است ولي كلمه ي يسر سي و شش تا است .گاهي ما تلخي هاي زندگي ديگران را نمي بينيم و فقط شيريني هاي زندگي آنها را مي بينيم .در قرآن داريم كه همه مي گفتند :خوش به حال قارون ولي وقتي قارون در گِل فرو رفت همه گفتند كه خوب شد ما جاي قارون نبوديم . يكي از دلايل اينكه ما از زندگي خودمان ناراضي نيستيم اين است كه فكر مي كنيم ديگران تلخي ندارند. اميرالمومنين مي فرمايد : دنيا همراه با غصه است .پس همه ي زندگي ها تلخي دارد. يكي امروز تلخي دارد و يكي فردا. ما نبايد غصه ي زندگي ديگران را بخوريم. سليمان پيامبر از خدا خواست حكومتي داشته باشد كه كسي در تاريخ نداشته باشد. پدر حضرت سليمان پيامبر(داود) بود. هدهد به او گفت كه من چيزي مي دانم كه تونمي داني. ما نبايد لحظه نگر باشيم . سوال – صفحه ي 131 قرآن كريم را توضيح بفرماييد. پاسخ – كساني

ص: 11837

كه در قيامت گرفتار دوزخ مي شوند مي گويند كه اگر ما به دنيا برگرديم انسان خوب مي شويم . خدا مي فرمايد:اگر شما برگرديد باز همان انسان مي شويد و به قول تان عمل نمي كنيد. همه مي گويند كه خدايا اگر ما پولدار بشويم به فقرا كمك مي كنيم ولي وقتي وضع مالي شان خوب مي شود يادشان مي رود. در غدير خم مردم به علي تبريك گفتند و بيعت بستند ولي بعد جنگ جمل را راه انداختند. غديرخم پر از شيريني و تلخي است. در روز مباهله كه قرارشد يهوديان و مسلمانان همديگر را نفرين كنند همه گفتند كه جان مان ( زن و همسر) را بياوريم و پيامبر علي ،زهرا ،حسين و حسن را آورد. علي جان پيامبر بود. خدا از مردم گِله مي كند كه به قول شان عمل نمي كنند. در قرآن از حضرت ابراهيم خيلي تجليل شده است و بيشتر پيامبران از نسل ابراهيم هستند و بركت ابراهيم بركت ويژه اي بوده است .در قرآن ،كمالات حضرت ابراهيم را پشت سر هم مي گويد و در آخر مي فرمايد كه ابراهيم وفادار بود. حضرت ابوالفضل هم وفادار بود. خدايا ما را وفادار به اسلام نگه دار. سوال – در عيد غدير چه توصيه اي داريد؟ پاسخ – نزديك عيدغدير است، بياييد از يكديگر بگذريد. در عفو لذتي است كه در انتقام نيست .عيد غدير عيدي بالاتر از عيد نوروز است. يهودي ها مي گويند كه در قرآن شما آيه اي وجود دارد كه براي يك روز چند كمال گفته شده است كه اگر ما بوديم براي هر كدام

ص: 11838

از آنها عيد مي گرفتيم . خدا مي فرمايد : در اين روز دين شما كامل شد،نعمت بر شما تمام شد و دشمنان نااميد شدند. امام رضا(ع) در روز عيدغدير انگشتر هديه مي داد. اگر كسي با شما قهر است با او آشتي كنيد يا دونقر را با هم آشتي بدهيد . آشتي دادن بين دو نفر از هزاران نماز مستحبي بيشتر است. امام صادق(ع) پولي گذاشته بودند كه اگر بين دو نفر بخاطر مسائل مادي جنگ بود، با آن پول صلح داده مي شد. اگر شما مي خواهيد خدا به شما محبت كند بايد دل تان را از كينه پاك كنيد و عيد غدير بهترين روز براي آشتي دادن است .حديث داريم كه نيست از ما كسي كه بيش از سه روز قهر كند. خدايا به حق آبروي اميرالمومنين دل هاي ما را بي كنيه ، روح ما را با سعه صدر، ديد ما را وسيع و دل ما را مهربان قرار بده.

91-08-16

سوال – در مورد عوامل طلاق توضيحاتي بفرماييد. پاسخ – يكي ازعوامل طلاق، ازدوج كردن در سن بالاست زيرا كسي كه سن ،سواد و پولش بالا مي رود توقعش هم بيشتر مي شود و وقتي اينها با هم ازدواج مي كند نمي تواند توقع همديگر را تحمل كنند. اگر ما نخ قرقره كه نازك است را به هم گره بزنيم باز شدن اين گره كارسختي است اما دو تا طناب خيلي بد گره مي خورد و زود باز مي شود .خانمي كه دير ازدواج مي كند و مدرك تحصيلي بالا مي گيرد، توقعش بالا مي رود. در ضمن ممكن است كه

ص: 11839

اين فرد آلوده به گناه هم بشود و با اين خاطرات گناه آلود نمي تواند زندگي كند. وقتي فردي هر روز در رستوران غذا مي خورد ، اگر ببيند كه غذاي منزل شور است سريع به رستوران مي رود ولي اگر اهل رفتن به رستوران نباشد همان غذا را با آب مي خورد. اگر دختر و پسر ما هر جايي شد و با هر كسي رفيق شد ديگر نمي تواند ناملايمات زندگي را تحمل كند. يعني اين فرد ازدواج را اسارت مي داند. عامل ديگر طلاق تجملات است. وقتي خانم ها بد حجاب به خيابان مي آيند و مردها هم چشم چران مي كنند، اين مرد به خانه مي آيد، خانمش را با آن خانم ها مقايسه مي كند و احساس مي كند كه سرش كلاه رفته است. و زندگي اش بهم مي ريزد. خانم هاي بدحجاب به خانواده ها ظلم مي كنند. و دل ديگران را مي سوزانند. و تعادل روحي ديگران را بهم مي زنند. اگر قاضي كفش تنگ به پا دارد نبايد قضاوت كند زيرا اين تنگي در قضاوتش اثر دارد. چطور ما مي توانيم اين همه بدحجابي داشته باشيم ولي انحراف اخلاقي نداشته باشيم ؟ بخاطر حفظ علم ،بايد در دانشگاهها حجاب رعايت بشود تا دانشجو حواسش به درس باشد .بي حجابي به علم ضربه مي زند. عامل ديگر طلاق، زن هاي مقدس هستند. گاهي آقا مي خواهد بگو و بخند بكند ولي خانم زيارت عاشورا مي خواند. زن و مرد بايد همديگر را درك كنند و هواي همديگر را داشته باشند. گاهي خانم مي خواهد تمام مستحبات را انجام بدهد.

ص: 11840

مثلا خانمي دو ماه محرم وصفر لباس مشكي مي پوشد و آقا تمام مدت خانم را با اين لباس سياه مي بيند ولي در خيابان چيز ديگري مي بيند. زن و مرد بايد يكديگر را تامين كنند.اگر مرد خودش را تميز نكند يعني لباسش كثيف باشد يا دهانش بوي سيگار مي دهد، وقتي خانمش از كنار آقايي رد مي شود كه عطر زده است با خودش مي گويد خوش به حال زن اين آقا .پس گاهي زن و شوهرها نيازهاي جنسي همديگر را تامين نمي كنند. اگر آقا از خانم درخواست كند كه به بستر بيايد، خانم نمي تواند نماز مستحبي بخواند. ما گاهي اوقات به اسم دين كارهايي انجام مي دهيم كه اشتباه است .گاهي خانم مي گويد كه من شوهري با اين صفات مي خواهم ولي آقا مي گويد كه ما اين رسم را نداريم . آقا بايد به توقع حلال خانم گوش كند. پس توجه به نيازهاي عاطفي و جنسي همسر مهم است .عامل ديگر طلاق مشاوران نااهل هستند. اصل مشورت در قرآن آمده است .بعضي از مشاوت ها ضد قرآن است .عامل ديگر طلاق ها بخاطر دلسوزي ها و دخالت هاي نابجاي اقوام است. اگر فرزندان از پدر و مادر مشورت مي خواهند، مشورت دادن اشكالي ندارد ولي دخالت كردن در كار فرزندان اشكال دارد. گاهي آقا به خانم مي گويد كه من فلان غذا را دوست دارم ولي اختيار با شماست ، گاهي آقا سر قابلمه مي آيد و به تمام اجزاي غذا كار دارد و در پختن غذا دخالت مي كند. اميرالمومنين با قنبر به بازار رفتند و يك

ص: 11841

لباس ارزان قيمت و يك لباس شيك گران قيمت خريدند .حضرت فرمود كه لباس گران قيمت را تو بپوش زيرا تو جوان هستي و دوست داري كه شيك بپوشي .عامل ديگر طلاق احساس استقلال و منيّت خانم است. ما با كار كردن خانم ها مخالف نيستيم و زن بايد درجامعه حضور داشته باشد ولي نبايد به شوهرش بگويد كه من فلان مبلغ درآمد دارم و فخر فروشي كند. هر كمالي عيبي دارد . امام سجاد(ع) مي فرمايد( خدايا هر كمالي به من مي دهي عيب آنرا از من بگير.)خدايا عبادت مرا با عُجب خراب نكن ،خدايا عزت من را به تكبر نكشان، خدايا خدمت من را به منت نكشان و خدايا اخلاق عالي من را به فخر فروشي نكشان. خوب است كه زن فعال باشد و درآمد داشته باشد ولي بايد با شوهرش يكي باشد. و با شوهرش شاخ نشود. عامل ديگر طلاق مقايسه است. داريم كه فقط با تجار رفاقت نكنيد. زيرا از نظر مالي خودمان را با آنها مقايسه مي كنيم و زندگي مان خراب مي شود. وقتي ما زرق و برق دنيا را مي بينيم به داشته هاي خودمان توجهي نداريم و دچار بغض مي شويم. فردي كه كمالاتي دارد حتما كمبودهايي هم دارد. در روستا امكانات كم است ولي هواي پاكيزه وجود دارد. در روستا اگر فردي بيمار شود همه متوجه مي شوند ولي در شهر اگر همسايه اي فوت كند همسايه ي ديگر خبردار نمي شود. در بعضي از كشورهاي غربي ،سرطان اخلاقي وجود دارد. عامل ديگر طلاق ،تصميم هاي لحظه اي است يعني در انتخاب دقت نمي كنند و

ص: 11842

فقط به ظاهر توجه مي كنند. فردي از منبر پايين آمد و برنج فروشي به او گفت كه خيلي خوب سخنراني كردي، من دو كيسه برنج به شما مي دهم .برنج فروش رفت و ديگر نيامد .بعد از چند ماه سخنران برنج فروش را ديد و گفت كه تو قرار بود دو تا كيسه برنج براي من بياوري ، برنج فروش گفت كه تو چيزي بالاي منبر گفتي كه من از آن خوشم آمد و من هم پايين منبر به تو حرفي زدم كه تو خوشت بيايد ولي برنجي در كار نيست. عقل ما نبايد به چشم مان باشد. ما بايد در ازدواج به نسل مان توجه كنيم. مثلا جواني نماز نمي خواند ولي پدر و مادرش نماز مي خواند. حالا مي گويند خوب اشكالي ندارد .ما مي گوييم كه پدر و مادر اين آقا نمازخوان بوده اند و خودش تارك الصلاة شده است پس حتما نسل اين آقا تارك الصلاة خواهد شد. اگر مردي اهل مشروبات است و به مسجد نمي آيد به او دختر ندهيد. پس سعي كنيم كه در ازدواج، تصميمات لحظه اي نگيريم. انسان ها بدي ها را برجسته مي كنند. اگر فردي سي سال سخنراني كند و يك اشتباه بكند، فردا همه در روزنامه ها مي نويسند. گاهي خبري در اقوام است، ما نبايد اين خبر را در فاميل پخش كنيم .مادري به دخترش گفت كه هيچ وقت خبر بد از شوهرت به من نده زيرا تو دختر من هستي و من بخاطر ناراحتي تو از شوهرت كينه به دل مي گيرم. بعد تو با شوهرت آشتي مي كني ولي

ص: 11843

كينه در دل من مي ماند. در قرآن داريم كه اگربين زن وشوهر اختلاف پيش آمد ... يعني زن و شوهر يكي بوده اند و بر اثر اختلاف دو تا مي شوند. زن و شوهر بايد يكي باشند. عامل ديگر طلاق بچه دار نشدن است. در گذشته به من گفتند كه در تلويزيون بگو كه اولاد كمتر زندگي بهتر ولي من اين را قبول نكردم .زيرا در قرآن چنين چيزي نداريم . فرزند عامل تحكيم خانواده است .بچه مثل كچ است كه خانواده را بهم مي چسباند. كساني كه دير بچه دار مي شوند اختلاف سني با بچه پيدا مي كنند و نمي توانند با بچه انس پيدا كنند. بچه ايام فراغت را پر مي كند و انسان را مدير مي كند. انسان در بچه داري، اصول مديريت را ياد مي گيرد. ما بايد زندگي را ساده بگيريم .گاهي ما ايام فراغت را با بلبل و پرورش گل پر مي كنيم بجاي اينكه اين ايام فراغت را با پرورش بچه پُر كنيم .ما نبايد بچه دار شدن را زحمت بدانيم . رابطه ي زن وشوهر يك رابطه حقوقي نيست بلكه يك رابطه ي عاطفي است پس برخوردها بايد عاطفي باشد . در قرآن داريم كه بين زن و شوهر مودت قرار داديم .اگر مودت و رحمت بين زن و شوهر كم شد، بايد از راه عاطفي وارد بشويم يعني از راه احسان .گاهي قاضي حكم به طلاق مي دهد ولي زن و مرد با هم آشتي مي كنند زيرا دلهايشان پيش همديگر است . در بله برون قول هاي زيادي ندهيم .زيرا در آينده به

ص: 11844

آن عمل نمي كنيم و مي گويند كه شما صادق نبوده ايد و سر ما را كلاه گذاشته ايد، اين هم باعث طلاق مي شود.

91-08-23

سوال – در مجالس ديني، يك مُبَلِغ چه نقشي دارد ؟ پاسخ – اولين و بهترين مُبَلغ پيامبر بود. در قرآن داريم كه اي پيامبر تو نقشي جز تبليغ نداري و در جاي ديگر داريم كه اي پيامبر تو نقشي جز رحمت نداري . اين دو آيه نشان مي دهد كه تبليغ و رحمت يك واژه است زيرا اگر دو واژه باشد اين آيات اشتباه است .اگر ما بگوييم هيچ ميوه اي نمي خوريم مگر ميوه اي كه زير اين پارچه باشد و بعد بگوييم كه جز انگور ميوه اي نمي خوريم ،پس معلوم مي شود كه زير پارچه، انگور است. روح تبليغ ،رحمت است .محرم آثار زيادي دارد : ديد وبازديدها در محرم ، ستادهاي تبليغاتي ،ريختن اشك براي مظلوميت و جمع شدن تمام سليقه ها زير پرچم حسين .در همه جاي دنيا از بزرگان خودشان تجليل مي كنند. در فرانسه سنگي به من نشان دادند كه روي آن نوشته شده بود كه فلان كس(فرد مشهور) روي آن خوابيده است. همه ي دين داران و بي دين ها با يادبود موافق هستند. در قرآن داريم :پيامبر ياد ابراهيم را گرامي دار. خاطرات مريم را فراموش نكن. ما نبايد بزرگان مان را فراموش كنيم. بايد اهالي هر شهر ،مفاخر همان شهر را بشناسند مثلا تبريزي ها بدانند كه علامه ي طباطبايي چه كسي بوده است. مردم هر شهري بايد از شاعر ، فقيه و رجال آن شهر خبر داشته باشند.

ص: 11845

آيا شما مي توانيد روي كره زمين يك سياستمدار را پيدا كنيد كه بگويد مرگ از عسل شيرين تر است ؟ حضرت قاسم سيزده ساله پسر امام حسن (ع)، به جهان بيني والايي رسيده بود كه گفت: اگر بنا باشد حكومت در دست يزيد باشد، مرگ از عسل شيرين تر است .خيلي از تحصيل كرده ها خودشان را به پول بيشتر مي فروشند.امامان از همه چيزشان گذشتند تا عزيز باشند. من در زمان جنگ به اروپا رفتم و به پزشك هاي ايراني گفتم كه ما در كشور به شما نياز داريم ولي آنها گفتند كه ما نمي توانيم به ايران بياييم زيرا اينجا راحت تر هستيم ولي مي توانيم از نظر دارويي و مالي به كشور كمك كنيم .البته عده ي خيلي كمي هم به ايران آمدند. كربلا دانشگاه است و فارغ التحصيل سيزده ساله ي آن مي گويد كه مرگ از عسل شيرين تر است . الان يكي از مديريت هايي كه آموزش داده مي شود مديريت بحران است.آيا شما مديريت زينب كبري را در كربلا ترسيم كرده ايد ؟ يك زن، علاوه بر دو فرزند، هفتادنفر را از دست داده است ، بايد اُسرا را نگه دارد ،بيمار داري هم بكند و در مقابل يزيد هم سخنراني كند. امروزه ما با كوچكترين مشكلي كه پيش مي آيد، كار و درس مان را تعطيل مي كنيم. اگر انسان بر حق باشد نبايد بترسد. يك نفر به طرف رئيس جمهور امريكا يك كفش پرت كرد و مشهور شد،حضرت زينب كبري ساعت ها در مقابل يزيد سخنراني كرد و با كلماتش يزيد را بمباران كرد .

ص: 11846

حضرت زينب فرمود: اي بي پدر ،تو پيش من كوچك هستي . الان خوراك ،پوشاك و مسكن مهم است. در كربلا هيچ كدام از اينها نبود ولي عزت بود. هر درسي يك كلاس عملي هم دارد. ما در قرآن آيات زيادي خوانده ايم مثلا انسان با تقوا عاقبت دارد. عده اي هر سال از بصره تا كربلا پياده مي روند. آيا كسي حاضر است كه پياده بر سرقبر معاويه برود؟ آيا كسي يزيد را زيارت مي كند؟ در كاظمين دوتا گنبد طلا مي درخشد؟ هارون الرشيد كجاست ؟ متقين ماندگار هستند. ما هم بايد كاري كنيم. لازم نيست كه ما عمليات كربلا را انجام دهيم ولي مي توانيم به يكديگر رحم كنيم.ما بايد روحيه ي ايثار داشته باشيم .ما بايد در تحريم به يكديگر رحم كنيم. بعضي انسانهاي بي رحم به امريكا كمك مي كنند. ممكن است كه با هواپيما به آسمان شهري تجاوز كنند ، فردي كه سيگار مي كشد و هواي خانواده اش را آلوده مي كند، اين هم يك نوع تجاوز است. اگر كشورها ما را تحريم مي كنند چرا ما به خودمان رحم نمي كنيم ؟ سوال – مبلغين ما بايد چگونه تبليغ كنند؟ پاسخ – كسي كه مي خواهد تبليغ كند و چيزي به مردم ياد بدهد ،بايد براساس رحمت كار بكند. يعني مبلغ بايد دلسوز باشد. قرآن مي فرمايد: اشكي ارزش دارد كه بر اساس شناخت باشد. بايد قالب عزاداري حفظ شود. امام خميني فرمود: بايد عزاداري سنتي حفظ شود. بهترين عزاداري، عزاداري بيت رهبري است زيرا مدت آن كم است و آغاز آن با نماز جماعت است، بعد

ص: 11847

قرآن خوانده مي شود و مدت كمي مداح مي خواند و بعد سخنراني انجام مي گيرد و مراسم عزاداري كوتاه انجام مي شود و بعد هم شام داده مي شود ، تمام اين كارها در عرض يك ساعت و نيم انجام مي شود. امام حسين (ع) راضي نيست كه تا نيمه شب صداي طبل يا بلندگو در خيابانها شنيده شود. من در بيمارستان به عيادت آيت الله فاضل لنكراني رفتم و ايشان فرمودند كه بلندگوي مسجد جوشن كبير مي خواند و من حالم خيلي بد بود و نمي توانستم بگويم كه صداي آنرا كم كنيد. طولاني شدن و كم محتوا بودن جلسات،يك آفت است. وقتي شما به جلسه مي رويد ،هنگام بازگشت بايد مطالبي را ياد گرفته باشيد. خوب است كه در جلسات ،جملات امام حسين (ع) گفته شود. اگر شما خيلي عَلَم دوست داريد، آنرا از جنس آلومينيوم درست كنيد و در بالاي آهن ها، كلمات امام حسين(ع) را بنويسيم .هر كس داستان امام حسين(ع) را بشنود عاشق او مي شود زيرا امام زير سُم اسب رفت ولي زير بار ظلم يزيد نرفت. كشيدن عَلَم سنگين چيزي به معلومات ما اضافه نمي كند. امام مي فرمود كه اعمال حج نبايد جوري باشد كه باعث وهن شيعه بشود. مرحوم جبل آملي ديد كه در منبرها چيزهايي گفته مي شود ،ايشان دو جلد كتاب نوشت كه در مجالس به اين صورت روضه بخوانيد. در روضه لازم نيست كه اشك مردم در بيايد. روضه بايد پرمحتوا باشد . در جلسات بين مردم فرق نگذاريم. خيلي از خانم هاي بدحجاب نقص ظاهري دارند ولي باطن شان خوب است

ص: 11848

.صاحبخانه اي مراسم داشت و بعد از اتمام مراسم شام مي داد . عده اي سركوچه مي ايستادند و فقط سر شام مي آمدند. صاحبخانه به آنها گفت كه شما خجالت نمي كشيد كه فقط سرشام مي آييد و در مراسم شركت نمي كنيد؟ آنها ديگر نيامدند. صاحبخانه، امام حسين(ع) را به خواب ديد كه امام گفت :چرا مشتري هاي مرا رد مي كني ؟اينها فقط مُحرم به خانه ي تو مي آيند، تو كار بدي كردي .صاحبخانه فردا شب سركوچه رفت و آنها را دعوت كرد و گفت كه شما ميهمان امام حسين(ع) هستيد. ما بايد نماز را در عزاداري هاي مان برپا كنيم .ما اميدواريم كه با پوشيدن لباس سياه ،همه ي كارهاي مان را حسيني كنيم و حسيني شويم . سوال – صفحه 145 قرآن كريم را توضيح بفرماييد. پاسخ – لا يفلح الظالمون يعني افراد ظالم رستگار نمي شوند. كربلا در نصف روز اين اثر تاريخي را درست كرد يعني از صبح تا ظهر عاشورا. كساني كه ياران امام حسين(ع) را كشتند رستگار نشدند. سوال – توصيه ي شما در مورد مجالس عزاداري چيست ؟ پاسخ –خوب است كه در اين مجالس احكام شرعي(مورد اختلاف نباشد) گفته شود و آيه ي قرآن را تفسير كنند. امام حسين (ع) در تمام مدت راه، آيه به آيه قرآن را مي خواند .وقتي امام از مدينه بيرون رفت فرمود: همانطور كه موسي از نظام فرعوني فاصله گرفت من هم از نظام يزيدي فاصله مي گيرم. وقتي وارد مكه شد آيه مَدين را خواند .سخنراني زينب پر از قرآن است .پس مداحان ما بايد قرآن

ص: 11849

را پُر رنگ كنند. ما بايد قرآن را از محجوريت در بياوريم .پس در مجالس اول قرآن تفسير شود، بعد روايات، بعد تاريخ و بعد روضه خوانده شود. حديث داريم : درود بر كسي كه امر ما اهل بيت را زنده كند. در جلسات عزاداري بايد امر اهل بيت زنده بشود. ما در هر منبر مي توانيم قسمتي از كتاب هاي معروف را بگوييم . كتاب آيت الله جوادي آملي مفاتيح الحيات كتاب خوبي است و مي توانيم چند صفحه از آنرا بخوانيم. مي توانيم كتاب لهوف را بخوانيم و ترجمه كنيم. ما نبايد دنبال طبل و دهل باشيم . ما بايد اذان گوي خوش صدا داشته باشيم نه منارهاي بلند. خدايا از كمالاتي كه به حسين و يارانش داده اي، پرتويي از آن را نصيب ما بگردان .

91-08-30

اين اشك ها بپاي شما آتشم زدند شكر خدا براي شما آتشم زدند، من جبرئيل سوخته بالم نگاه كن معراج چشمهاي شما آتشم زدند، سرتا به پا خليل گلستان نشين شدم هرجا كه درعزاي شما آتشم زدند،از آن طرف مدينه و هيزم از اين طرف با داغ كربلاي شما آتشم زدند،بردند روي نيزه دلم را و بعد از آن يك عمر در هواي شما آتشم زدند،گفتم كجاست خانه ي خورشيد شعله ور گفتند بورياي شما آتشم زدند. سوال – مجالس روضه بايد چگونه باشد تا ما بتوانيم بهره بيشتري از آن ببريم؟ پاسخ – امام حسين(ع) هم امام ،هم پدر امام و هم پسر امام بود. امام حسين(ع) هم جان، هم مال و هم نسل خودش را در راه خدا داد. در قرآن مواردي را ذكرمي

ص: 11850

كند كه عده اي در راه خدا تبعيد شدند، كشته و اسير شدند ، حرف زشت شنيدند و ...، امام حسين(ع) همه ي اين رنج ها را با هم تحمل كرد. درتاريخ ميهماني نيست كسي كه دوازده هزار نامه ي دعوت براي او بيايد و بين دوتا نهر آب، تشنه كشته شود. اينها منحصر به فرد است. ما تا جد سوم خودمان را بيشتر به ياد نداريم ولي امام حسين(ع) براي چهارده قرن قبل است ولي ما آنرا به ياد داريم و براي آن مراسم مي گيريم .زيرا امام براي ما الگواست .امام حسين(ع) يعني مقاومت .بعضي از آيات قرآن روضه است . در قرآن داريم: چه انبيائي بوده اند، چه ياران باوفايي داشته اند كه در جبهه ها شهيد شده اند. در جاي ديگر مي فرمايد: چرا در زمان جاهليت دختران را زنده به گور مي كردند و كشته مي شدند. در جاي ديگر مي فرمايد: مرگ بر اصحاب دره كه مومنان را سوزاندند و لب دره تماشا كردند، آنهاچه گناهي كرده بودند مگر اينكه ايمان داشتند؟ اينها روضه است .در قرآن خود خدا، روضه خوان است .خدا براي دختر بت پرست روضه خوانده است زيرا مظلوم است .روضه هاي ما ريشه فطري، تاريخي، اجتماعي و قرآني دارد. روضه خواني پيام دارد . مثلا امام حسين( ع) در هنگام جنگ نماز را رها نكرد و از همه چيز خودش گذشت، آيا ما هم اين طور هستيم ؟ درتربيت الگوحرف اول را مي زند و روضه ي امام حسين(ع)براي ما الگو است .در قرآن داريم كه صادقين الگوهستند .البته هر روضه اي وعزاداري، الگو نيست

ص: 11851

. قرآن مي فرمايد كه هر كاري بايد دوام داشته باشد .پس در روضه هم بايد كار تداوم داشته باشد. اگر ما فقط در روز عاشورا پاي روضه بنشينيم كافي نيست و بايد با يك اسلام شناس رابطه داشته باشيم .ديگر اينكه در جلسات بايد حرف تازه شنيده شود. روضه بايد كلاس درس باشد.ما در عاشورا سرمايه ي مهمي داريم. در روز عاشورا چندين ميليون مي گويند: يا حسين .عاشورا يك كد (يا حسين)است. با يك يا حسين مي توان يك راهپيمايي چندين ميليوني راه انداخت .اشك امام غوغا مي كند. امام حسين(ع) وقتي دعا مي خواند و اشك مي ريخت به پهناي صورتش اشك مي ريخت مثل مشك آب. امام حسين(ع) مي فرمايد :خدايا خوبي هاي من بدي است، حرف هاي حقيقت من ادعا است. بعضي ها از عزاداري هاي ما خلاف است .كاري كه باعث درست شدن مشكل براي مردم مي شود خلاف است . مثلا براي كشتن گوسفند بايد دقت كنند كه آن را در جاي بهداشتي بكشند و در كوچه و خيابان نكشند. رئيس هيئت بايد براي نماز هم وقت بگذارد. و در ظهر عاشورا نماز بخوانند. مداحان در ظهر عاشورا اذان بگويند. بايد از اين اجتماعات بهره برداري كنيم .طلبه ها با هيئت ها راه بيفتند وعزاداري كنند. حضور روحانيون درهيئت ها مهم است .اشك ريختن در بخشيدن گناهان اثر دارد. اشك ها در آمرزش اثر دارد. ائمه ي ما براي امام حسين (ع) گريه مي كردند .مرحوم كوثري براي امام به تنهايي روضه مي خواندند و امام گريه مي كرد. در زمان شاه هيئتي بود كه در قم اشعار

ص: 11852

خوبي مي خواند: در نامه ي من جنگ با فساد است ،آزادي گفتار وعدل و داد است . در زير بار ظلم و ننگ و ذلت ،اين زندگي توام بود با خجلت . فقط خوردن خاك كربلا اشكالي ندارد .دعا در قبه امام حسين(ع) مستجاب است .در حرم امام حسين(ع) مي توان نماز چهار ركعتي خواند. امام زمين كربلا را خريد تا روي زمين غصبي خونش ريخته نشود. نبايد عزاداري هاي ما باعث سد معبربشود، همچنين نبايد صداي بلند گوها بلند باشد. بايد در عزاداري ،نظم رعايت شود. قمه زدن مستحب است و آن هم فقط براي روزعاشورا مستحب است و اين كار بايد براي چند لحظه انجام بشود .امام خميني فرمود كه صلاح نيست كه قمه زده شود. تلويزيون هاي اروپايي دوازده بار قمه زدن شيعه را نشان دادند و آنها را مسخره كردند. امام صادق(ع) در عزاداري فقط گريه مي كرد. آيا شما از ائمه بالاتر هستيد كه مي خواهيد قمه بزنيد ؟بعضي ها سوالات انحرافي از مراجع مي كنند و از جواب آن بنفع خودشان سوء استفاده مي كنند. گاهي اوقات ما از پيامبر جلو مي افتيم .در دعا كردن بايد همه را در نظر گرفت .در دعاي عيدفطر مي گوييم : هرچه در طول تاريخ مخصلين و صالحين عالم خواسته اند را به ما عطا بفرما .دعا بايد عمومي باشد. بعضي ها اصرار دارند كه اسم شان در هيئت ها باشد. در وقف ها، اسم تان را ننويسيد . اگر كسي نيتش خدا نباشد خدا اسمش را پاك مي كند. حُر در روز عاشورا از امام معذرت كرد و امام او

ص: 11853

را بخشيد ، آيا شما هم ديگران را مي بخشيد ؟ سوال – صفحه 152 قرآن كريم را توضيح بفرماييد. پاسخ – رمز سقوط شيطان اين بود كه مي گفت من بهتر هستم. فرشته ها به خدا گفتند كه ما تو را تسبيح مي كنيم و نيازي به خلق انسان نيست .خدا شيطان را از بهشت بيرون كرد و به فرشته ها گفت كه ظرفيت انسان بيشتر است و آنها هم قبول كردند. ما بايد مواظب باشيم كه من نگوييم . سوال – چكار كنيم كه اين عاشورا زنده بماند؟ پاسخ – خداوند در شبانه روز مي فرمايد كه سي و چهار مرتبه بلندترين نقطه ي بدنت يعني سجده را به خاك بمال و فرموده كه آن خاك،خاك كربلا باشد. انسان بايد در نماز يا حواسش جمع باشد يا نافله ي نماز بخواند يا اينكه با مهر كربلا نماز بخواند تا نمازش قبول بشود. هنگام بدنيا آمدن نوزاد كام او را با تربت برمي دارند و در هنگام دفن ميت هم تربت زير سر ميت مي گذارند. هر وقت آب مي خوريم سلام برحسين مي گوييم. هر شب جمعه بايد سلام برحسين بگوييم و يكي ازاعمال نيمه ي شعبان سلام بر حسين است. يكي از اعمال شب قدر سلام بر حسين است. در هر مراسمي و در هرمكان مقدسي، حسين فراموش نمي شود. ما بايد قدر روضه هاي مان را بدانيم . در زيمباوه يك زن و شوهر شيعه را ديدم كه چند فرزند بنام صادق ،باقر، كاظم و ... داشتند. ايشان مي گفتند :وقتي شب عاشورا مي شود من تاريخ عاشورا مي خوانم و

ص: 11854

زن و فرزندانم گريه مي كنند.و بعد من مي نشينم و يكي اين تاريخ عاشورا را مي خواند و من گريه مي كنم. او مي گفت كه در يكسال ما پول هايمان را جمع كرديم و به يكي از كشورها رفتيم و در مراسم روضه شركت كرديم. رهبر هندوها در مراسم عزاداران شيعه شركت مي كند و سينه مي زند. او مي گويد كه من اسلام را قبول ندارم ولي حسين را قبول دارم . وقتي امام خميني از دنيا رفت من به حسينه ي جماران رفتم و وقتي صندلي امام را ديدم ياد عاشورا افتادم كه بچه ها ديدند كه اسب امام هست ولي امام نيست .كساني كه نمي توانند در مراسم شركت كنند مي توانند از تلويزيون تماشا كنند. هيچ چيزي با كربلا قابل مقايسه نبود.ما در زمان جنگ مي گفتيم: كربلاي ايران ولي در آنجابا تانكر آب مي بردند. پس هيچ كس امام حسين(ع) و هيچ جا كربلا نمي شود. خدايا هرچه به اصحاب امام حسين (ع)داده اي به ما هم عطا كن. خدايا همانطور كه ابوالفضل يار باوفاي امام حسين(ع) بود، همه ي ما را يار با وفاي مهدي قرار بده.

91-09-07

سوال – امام حسين در ازاي از دست دادن جان خود و خانواده اش، چه چيزي بدست آورد ؟ پاسخ – امسال عزاداري ها خيلي خوب بود. نماز روزعاشورا هم با شكوه برگزار شد. بعد ازعاشورا ، نبايد شعله ي عاشورا خاموش بشود. و بايد از عاشورا استفاده كرد. وقتي علي اصغر امام حسين(ع) روي دستش به شهادت رسيد امام فرمود كه اين شهادت براي من آسان است زيرا خدا

ص: 11855

آنرا مي بيند.(خدا بصير است) بلند كردن وزن هاي سنگين خيلي سخت است ولي وزنه بردار تمرين مي كند تا جلوي چشم مردم آنرا از زمين بردارد. تاريخ ، هستي و فرشته ها كار امام حسين(ع) را مي ديدند، پس اين شهادت ها براي امام آسان بود. انگيزه ي بعضي از كارها بخاطر ديدن مردم است. انسان بايد بداند كه درمشكلات خدا او را مي بيند. در كربلا آرامش بود. در قرآن داريم كه خدا آرامش را برقلب پيامبر نازل كرد. دل امام حسين(ع) آرام بود و امام دغدغه نداشت .البته ما امام حسين(ع) نيستيم ولي مي توانيم شبيه ياران امام بشويم. زُهير جزو اصحاب امام نبود ولي در راه به امام ملحق شد. زهير شهامت داشت و تغيير ايدئولوژي داد. آقايي مي گفت كه من مطمئن هستم كه اين فردي كه نذري مي دهد رباخوار است. به او گفتم پس شما نمي تواني از اين نذري بخوري .امام صادق(ع) فرمود: هر كس خودش را بهتر از ديگران بداند مستكبر است. فرعون بهترين ساحرها را دعوت كرد تا آبروي موسي را بريزد. ساحران گفتند كه اگر ما بر موسي پيروز شديم پول هم به ما مي دهي ؟ فرعون گفت :بله .ساحران براي پول مي خواستند كه آبروي پيامبر را بريزند.( همانطور كه وعده دادند كه هركس امام حسين(ع) را بكشد حكومت ري را بدست مي آورد.)قرار شد كه در وسط شهر، در يك روز تعطيل و در هنگام صبح اين اتفاق بيفتد. ساحران طناب ها را انداختند و طناب ها مثل مار تكان خوردند و موسي هم عصايش را انداخت و به مار تبديل

ص: 11856

شد و مار همه ي طناب ها را قورت دارد . تمام ساحران به موسي ايمان آوردند. فرعون گفت :اگر شما به موسي ايمان بياوريد ،من شما را تكه تكه مي كنم ، يك دست راست و يك پاي چپ شما را قطع مي كنم و به شاخه درخت آويزان مي كنم. آنها گفتند كه توكسي نيستي و تو فقط قضاوت مي كني. انسان چنين موجودي است كه تا يك ساعت پيش سكه برايش مهم بود ولي ساعتي بعد تغيير پيدا مي كند و دنيا برايش كوچك مي شود. پس ما نمي دانيم كه درآينده چه مي شود. ممكن است كه انسان خوش عاقبت باشد. يكي از كارهايي كه انسان را خوش عاقبت مي كند عزاداري است. افرادي كه در اين مدت عزاداري كرده اند، اين مراسم ها را ادامه بدهند .در قديم خانم ها روضه ي هفتگي داشتند. نگذاريد كه اين چراغ عاشورا يك دفعه خاموش بشود. در سراي محله عده اي هستند كه به افراد محله كمك مي كنند. آنها مي توانند افراد محله را با قرآن و معارف ديني آشنا كنند. امام سجاد(ع) سي سال هر وقت آب مي ديد متاثر مي شد و خاطرات كربلا را بيان مي كرد و نمي گذاشت كه امام حسين(ع) فراموش بشود. خدا به پيامبر مي فرمايد كه نگذار كه ياد ابراهيم فراموش بشود. خوب است كه جلسات مفيد نيم ساعتي برگزار بشود. هركس به مسجد برود به علم نو مي رسد. اگر شما در سخنراني من چيزي ياد نگيريد من به شما خيانت كرده ام. حديث و شعر بايد محتوا داشته باشد و مفيد باشد.

ص: 11857

ما نبايد دنبال پژوهش هاي غلط برويم. مثل اينكه ما بدانيم حضرت علي اكبر هجده ساله بوده يا نوزده ساله ؟ دانستن اين مطلب سودي ندارد. ما در قرآن پژوهش هاي غلط داريم كه مثلا مي گفتند كه اصحاب كهف چند نفر بوده اند. يكسري تحقيقات خاصيتي ندارد .بعضي علم ها ضرر دارد. پس بعضي پژوهش ها واجب، بعضي مستحب و بعضي لغو هستند .در قرآن داريم :پناه مي برم از اطلاعات بي خاصيت .خوب است كه در مراسمها چند احكام گفته شود ، داستاني بيان شود ، بعد سخنراني و پنج دقيقه هم مصيبت خوانده شود. مستحب است كه ما با مهر تربت كربلا نماز بخوانيم. ما نبايد بعد از عاشورا همه چيز را فراموش كنيم .عاشورا يك جريان است. در قرآن كلمه ي كذالك زياد آمده است .كذالك (يعني جرياني است) .وقتي در قرآن داستان يوسف گفته مي شود خدا مي فرمايد اگر زنها عاشق تو شدند و تو هم مثل يوسف فرار كردي، همان چيزي كه به يوسف داديم به تو هم مي دهيم. داستان يوسف جريان تاريخ است. كبريت يك جرقه است و زود تمام مي شود ولي اگر آنرا به چراغ گاز وصل كنيم براي ما غذا مي پزد . خداوند محبوبيتي به امام حسين(ع) داد كه اين خيلي مهم است .ابراهيم دعا كرد كه تاريخ نام او را گرامي بدارد .قرآن مي فرمايد: ابراهيم نه يهودي بوده است نه نصراني، او موحد بوده است .همه به ابراهيم افتخار مي كنند. امام حسين(ع) هم همين طور بوده است. كار امام حسين(ع) مقاومت بود. امام زير بار اسب رفت ولي زير

ص: 11858

بار زور نرفت. در نماز عيد داريم كه خدا جبران مي كند. اگر شما جوان ،دختر نامحرمي را مي بيني ولي نگاه نمي كني و چشمهايت را مي بندي ،خدا اين كار شما را جبران مي كند و دختر خوبي نصيب شما مي كند. روايت داريم كه اگر ما يك وجب به سمت خدا برويم خدا يك گام به سمت ما مي آيد و اگر ما آرام به سمت خدا برويم خدا با سرعت به سمت ما مي آيد .امام حسين(ع) جانش را داد و عزت گرفت .ما حاضر نيستم كه براي سنگ قبر جدمان پول بدهيم ولي مردم براي ضريح امام حسين(ع) طلا و نقره مي دهند. امامان ما از نسل امام حسين(ع) شدند. و امامت در نسل امام قرار گرفت. سه كار باعث مي شود كه نماز مورد قبول واقع بشود يكي اينكه در نماز حواس انسان پرت نشود، نافله خوانده شود يا نماز با مهر تربت خوانده شود. كربلا از تولد تا مرگ با انسان است. در شبهاي مختلف و مراسم ها، زيارت كربلا خوانده مي شود. ما نبايد بترسيم و بايد با خدا معامله كنيم زيرا خدا جبران مي كند. بياييم بعد از عاشورا توبه كنيم و دست از گناه برداريم. اينكار سخت است ولي خدا آنرا جبران مي كند. داريم كه اگر در مكه احتمال خطر مي دهيد نرويد ولي در كربلا اگر احتمال خطر هم مي دهيد برويد. در شب عرفه ، خدا اول به زائرن كربلا نظر مي كند و بعد به زائران بيت الحرام نظر مي كند. بعضي مراجع قبه را همان خيمه مي دانند. دعا تحت

ص: 11859

قبه مستجاب است. آيت الله فاضل لنگراني مي فرمود: هر كجا خيمه ي امام حسين(ع) است آنجا قبه ي امام حسين(ع) است. بياييد با خدا معامله بكنيد تا پيروز شويد. سوال – صفحه ي 159 قرآن كريم را توضيح بفرماييد. پاسخ – در آخر اين صفحه داريم كه از حضرت صالح خواستند كه شتري از كوه بيرون بيايد و حضرت صالح دعا كرد و شتري از كوه بيرون آمد. خدا فرمود كه اين شتر از طرف خدا آمده است و اگر به او ضربه بزنيد دچار عذاب مي شويد. امام هادي(ع) فرمود :كساني كه به ناقه ي شتر ضربه زدند نابود شدند پس كساني هم كه به اهل بيت ظلم مي كنند نابود خواهند شد. سوال – چرا ما بايد هميشه ياد امام حسين(ع) را زنده نگه داريم ؟ پاسخ - در حج ،ما دور كعبه و حجر اسماعيل مي گرديم و نمي توانيم از حجر اسماعيل ميانبُر بزنيم. همه بايد دور قبر اسماعيل بگردند زيرا او به پدرش گفت كه اگر خدا دستور داده كه مرا بكشي ،پس مرا بكش .امام حسين(ع) هم خودش و هم خانواده اش را تسليم خدا كرد.پس ما بايد دور ضريح امام حسين(ع) بگرديم .بعضي ها مي گويند كه ما بجاي اينكه گريه كنيم بايد فكر كنيم . كساني كه گريه مي كنند، فكر هم مي كنند. در فرانسه سنگ هاي يادبودي وجود دارد كه مردم آنرا تكريم مي كنند. در حج ما جاي قدم ابراهيم را احترام مي كنيم. ما بايد ياد امام حسين(ع) را زنده نگه داريم. حضرت اميرالمومنين هزار تا برده را آزاد كرد و تمام

ص: 11860

نخله هاي بدست آورده را وقف كرد ولي دخترش بايد اسير بشود و خرما به او صدقه بدهند. پيامبر براي يك زن اسيركافر، سفارش كرد كه دل او را نسوزانند و شوهر مرده اش را به او نشان ندهند. در كربلا مسير راه اسرا را طوري انتخاب كردند كه آنها كشته هاي خودشان را ببينند. همه ي اين كارها براي اين بود كه عمربن سعد وزير بشود. بقول شهيد رجايي : انسان هاي كور با هر قدمي كه برمي دارند فكر مي كنند زيرا نمي بينند .پس ما هم بايد در پشت هر حرف مان، فكري هم داشته باشيم و قدم هاي مان را با فكر برداريم . انشاءالله در اين عاشورا همه ي ما يك قدم به امام حسين (ع) نزديك شده باشيم، از حرام ها دوري كنيم و خودمان را به بركت حسيني وصل كنيم.

91-09-14

سوال- تاريخ حق و باطل از چه زماني آغاز شده است ؟ پاسخ – حق و باطل تاريخ ندارد از ابتدا وجود داشته است . از زماني كه آدم و حوا در باغ بهشت بودند ، دشمن آنها ابليس بود . بعد هم كه آنها بچه دار شدند و يكي از دو برادر ديگري را كشت . بنابراين تاريخ حق و باطل همراه با تاريخ انسانيت است . اما در كربلا حق به قله رسيد . يعني همه ي حقيقت ها در يك لشكر و همه ي باطل ها در لشكر ديگر قرار گرفتند . بر روي كره ي زمين تنها يك پسر فاطمه (س) حضور داشت . ما در قرآن چند راه براي دعوت داريم . اول

ص: 11861

استدلال ، دوم معجزه و سوم نفرين. اينكه هر دوطرف نفرين كنند ، هركدام كه مستجاب شد مشخص مي شود كه حق است . قرار شد مسلمانان به مسيحيان و بالعكس نفرين كنند . هركدام گيرا شد مشخص است كه طرفي كه نفرين كرده حق است . مسيحيان در اين مورد با رهبر خود تماس گرفتند . او گفت اگر ديديد كه پيامبر با همسر و فرزندان خود آمد، نفرين نكنيد . اما اگر ديديد كه با جمعيت همراه بود نترسيد و نفرين كنيد . مسيحيان ديدند كه پيامبر همراه با حضرت زهرا (س) ، اميرالمومنين و امام حسن و امام حسين (ع) آمده است . نزد خود گفتند كه پيامبر با خانواده ي خود آمده است ، اگر اين افراد نفرين كنند خطر بزرگي براي مسيحيت پيش مي آيد . مسيحيان وقتي ديدند كه پيامبر با خانواده ي خود آمده حيا كردند اما لشكر عمرسعد با اينكه مسلمان بودند و ديدند امام حسين (ع) با خانواده ي خود آمده حيا نكردند. بنابراين قله ي شقاوت در كربلا بود و قله ي حقيقت نيز در كربلا بود . ما بايد ببينيم شمر زمان ما چه كسي است . در كربلا يك اقليت حق در مقابل يك اكثريت باطل بود . آيا امروز اقليت حق وجود ندارد ؟ هميشه حق و باطل وجود داشته و هميشه نيز نابرابر بوده اند . در همه حال هوس در مقابل حق بوده است . همه ي افراد مي دانند پرخوري كار بدي است اما اگر غذا خوش مزه باشد همه پرخوري مي كنند . يعني هوس، بسياري از معيارها

ص: 11862

را از بين مي برد . همه مي دانند كه كم فروشي و دادن جنس نامرغوب به ديگران كار اشتباهي است . اما باز هم رعايت نمي كنند و نياز به نظارت دولت وجود دارد . حتي دزد ها نيز مي دانند كه عدالت خوب است وهنگام تقيسم اموال دزدي عدالت را رعايت مي كنند . گاهي يك نفر از دنيا مي رود كه فرد باتقوايي است ، همه ي افراد خلافكار نيز مي گويند كه او فرد خوبي بود . در كربلا همه امام حسين (ع) را مي شناختند . حتي عمر سعد و معاويه جملاتي در باره ي امام حسين (ع) دارند . سوال – گاهي جبهه ي حق پيروز مي شود و گاهي جبهه ي باطل ، برنده ي واقعي چه كسي است؟ پاسخ – بايد آخر كار را ملاحظه كرد . قرآن مي فرمايد: عاقبت از آن اهل تقوا است . الان در دنيا جملات يزيد بيشتر است يا امام حسين (ع) ؟ زائرين قبر امام حسين (ع) بيشتر است يا قبر يزيد ؟ اَلعاقبةُ لِلمُتقين . ممكن است كه يك نفر با يك كلك و حقه بازي يك پستي را درمملكت بگيرد . اما حق هميشه مخفي نمي ماند . خداوند در قرآن مي فرمايد : خداوند هرچيزي را كه در دل شما باشد خارج مي كند . البته براي شناخت معيار حق و باطل افراد بايد نگاه الهي داشته باشند . در قرآن داريم : الحقُ مَن رَبِك . روزي پيامبر (ص) وارد مسجد شدند و عده اي را از مسجد بيرون كردند . اصحاب از ايشان پرسيدند: چرا

ص: 11863

اين افراد را بيرون مي كنيد ؟ حضرت فرمودند : اين افراد نماز مي خوانند اما زكات نمي دهند . الان اگر امام زمان وارد مسجد شوند چه كساني را بيرون مي كنند ؟ قرآن مي فرمايد : سرچشمه ي حق خدا است . بنابراين بايد كارهاي خود را با حجت و كتاب خدا تطبيق دهيم . قرآن مي فرمايد : گرچه گاهي افراد كار خود را توجيه مي كنند اما خود آنها مي دانند كه برحق نيستند . حتي افرادي كه برخي مسائل ديني را قبول ندارند ، اما در باطن به آنها ايمان دارند . تفاوت الله و اِله در چيست ؟ الله يعني خداوند ولي اِله يعني معشوق و معبود . هركسي كه دل شما را به خود مشغول كند اِله است . بگوييد لا اِله الا الله . گاهي اوقات ما درگير آداب و رسوم مي شويم. فكر مي كنيم كه اگر اين آداب را كنار بگذاريم اتفاقي مي افتد . امام زين العابدين (ع) مي فرمايند : خدايا توفيقي به من بده كه حق بگويم گرچه نادر است . آيت الله فلسفي از علماي بزرگ مشهد بودند . به ايشان گفتند كه به منبر برويد . ايشان گفتند من مطالعه نكرده ام و بي مطالعه به منبر رفتن خيانت به مردم است . مردم براي رفتن آقا به منبر شروع به صلوات فرستادن كردند . ايشان بالاي منبر رفتند و گفتند : بسم الله الرحمان الرحيم ، بدون مطالعه حرف زدن خيانت به مردم است ، والسلام . ما بايد خط شكن باشيم . اگر كاري حق است آن را

ص: 11864

انجام دهيم حتي اگر تا بحال كسي آن را نكرده باشد . قرآن و اهل بيت ملاك حق هستند . ما مردم را به مقداري دوست داريم كه در راه خدا باشند . يك روز پيامبر از كودكي پرسيدند: آيا من را دوست داري ؟ كودك گفت بله . سپس پيامبر پرسيدند آيا خدا را دوست داري ؟ كودك گفت بله . پيامبر پرسيدند: من را بيشتر دوست داري يا خدا را ؟ كودك گفت اگر شما را دوست دارم بخاطر خدا دوست دارم . ابولهب حتي اگر امروز نيز در خيابان ظاهر شود همه او را لعن و نفرين مي كنند . اما مادامي كه اسم او در قرآن است ، دست بي وضو نمي توان به اسم او زد . حتي اگر شخصيتي كار بدي انجام داد به او گوشزد كنيم . مثلاً اگر شخصيتي غيبت كرد به او گوشزد كنيم . مومن آينه ي مومن است . بهترين عبادت اين است كه انسان خلاف را به ديگران گوشزد كند حتي اگر مسئول مملكت باشد . حق، دين است ، ما بايد دين را نگاه داريم نه خود را . ما بايد هرجا خدا دوست دارد پيروي كنيم . گاهي افراد در هنگام مرگ نيز باعث آزار ديگران مي شوند . مثلاً وصيت مي كند كه اطرافيان، او را درروستاي زادگاهش دفن كنند . اين كار باعث آزار و اذيت اطرافيان او مي شود . سوال – عده اي در حادثه ي كربلا اعلام بي طرفي كردند . آيا اين كار درست است يا ما بايد حتماً در يك جبهه قرار بگيريم؟ پاسخ

ص: 11865

– قرآن مي گويد يا حق يا باطل . آن كسي كه در حق نيست در باطل است . گروهي هستند به نام واقفيه . اين گروه كساني بودند كه تا امام هفتم را قبول داشتند. اما بعد از ايشان را قبول نداشتند . دليل آن هم اين بود كه در زمان امام هفتم پول هاي زكات نزد يك نفر جمع شده بود . بعد از اينكه امام كاظم شهيد شدند ، آن فرد ديد كه اگر بخواهد امام رضا (ع) را قبول داشته باشد بايد پول ها را به ايشان بدهد . براي اينكه پول ها را براي خود بردارد گفت امام هفتم آخرين امام بودند . عده اي در انقلاب ما واقفيه هستند . مثلاً امام خميني را قبول دارند اما آيت الله خامنه اي را قبول ندارند . قرآن مي گويد : برخي چيزها را قبول دارند و برخي را انكار مي كنند . مثلاً مي گويند ما نماز مي خوانيم اما حجاب را قبول نداريم . روز عاشورا اطعام مي دهند اما خمس مال خود را نمي دهند . اگر چيزي با منافع ما تضاد داشته باشد آن را انكار مي كنيم . قرآن مي فرمايد: اگر حق به دنبال هوس مردم برود ، زمين و آسمان فاسد مي شود. ما كاري به شيعه و سني نداريم . درست است كه مردم غزه سني هستند. اما باز هم مسلمان و مظلوم هستند . آيا شيوخ عرب نمي دانند كه حمله از جانب اسرائيل شروع شده و دفاع واجب است ؟ كساني كه ساكت هستند و عكس العمل نشان نمي دهند ،

ص: 11866

حتماً برباطل هستند . ما در اسلام بي طرفي نداريم . البته قرآن و اهل بيت را بايد فقيه عادل تفسير كند . بسياري از آيات قرآن را ما حق نداريم ترجمه و تفسير كنيم . براي ترجمه ي يك آيه بايد شأن نزول آن را در نظر بگيريم . الان افراد حقه بازي هستند كه با تلفن استخاره مي كنند . خدا به سگ هاي ولگرد و حيوانات روزي مي دهد چرا اين افراد براي يك لقمه نان حقه بازي مي كنند . شما حق نداريد قرآن را تفسير كنيد . نبايد دين را با استفاده از حرف باطل ترويج كرد . خدا مي فرمايد : مردم را با استفاده از حرف هاي حكيمانه ، موعظه و استدلال به اسلام دعوت كنيد . بسياري از افراد مي گويند مسجد و حسينه پر از جمعيت شود، اما به چه قيمتي ؟ ما حق نداريم براي كارهاي خير از باطل كمك بگيريم . قرآن مي فرمايد : من براي دين خود از انسان هاي منحرف كمك نمي گيرم. گاهي اوقات ما خجالت مي كشيم ، مي دانيم چيزي باطل است اما آن را نمي گوييم . قرآن مي فرمايد : در حق و باطل سن مطرح نيست . حضرت ابراهيم ، سن كمي داشت اما به عموي خود گفت كه راه تو اشتباه است ، بت پرستي كار بدي است . تو به دنبال من بيا تا تو را هدايت كنم . گاهي اوقات يك بچه حرف حق مي زند . زماني كه فرعون جعبه را از دريا گرفت و ديد يك كودك داخل آن است،

ص: 11867

خواست او را بكشد. آيه ي قرآن است كه همسر فرعون گفت: او را نكش . شايد به نفع ما بود . ما كه صاحب فرزند نمي شويم ، مي توانيم او را بزرگ كنيم . بنابراين يك خانم با يك نهي از منكر ، جلوي قتل پيامبر را گرفت . اين پيامبر نيز يك جامعه اي را نجات داد . آيا ممكن نيست يك فرد بيسواد حرف حق بزند ؟ امام صادق (ع) فرمودند : بهترين دوست ما كسي است كه عيب ما را به ما بگويد . در حديث داريم كه بايد خاك بردهان فرد متملق ريخت . در حديث داريم كه اگر يك فرد نااهلي ستايش شود ، عرش خدا به لرزه در مي آيد . سوال – درخصوص آيات 131 تا 137 سوره ي اعراف توضيح بفرماييد . پاسخ – زماني كه خوشي به بني اسرائيل مي رسيد مي گفتند مربوط به خود ما است . زماني كه يك حادثه ي تلخي براي آنها پيش مي آمد مي گفتند : قدم موسي است . ما در اسلام فال بد نداريم . حتي داريم كه اگر كسي فال بد بزند شرك است . يك كار اشتباهي در گذشته مي كردند. مثلاً اگر فرزند آنها مريض مي شد مي گفتند حتماً فردي او را چشم زده و براي او تخم مرغ مي شكستند . فال خوب حق است. سوء ظن خلاف بوده و از كارهاي باطل است . سوال – آيا بايد هميشه حق گفت ، حتي اگر شرّي به پا شود ؟ پاسخ – هر راستي را كه دلي را بيازارد نبايد

ص: 11868

گفت . حق و باطل الهي است . اما در مسائل شخصي و خانوادگي خيلي اوقات بايد از حق گذشت . ما در حق الله تعارف نداريم . قرآن مي فرمايد: برادران يوسف را گرفتند و ليوان را از داخل ظرف گندم آنها بيرون آوردند . سپس گفتند چون ليوان داخل گندم هاي اين فرد پيدا شده پس او سارق هستند . فوراً برادران يوسف گفتند كه بله اين برادر ما سارق است چون قبلاً يك برادر داشت كه او هم سارق بود . البته هنوز حضرت يوسف را نشناخته بودند . قرآن مي فرمايد: يوسف به برادران گفت كه يك برادر داشت كه او هم دزد بود ؟ آنها را شرمنده نكرد و به روي خود نياورد كه آن برادر من هستم . در مكارم الاخلاق داريم كه امام زين العابدين (ع) مي فرمايد : خدايا به من توفيق بده كه هر عيبي ديدم آن را بپوشانم . اگر غضب داشتم آن را قورت بدهم . خوبي ها را اظهار كنم و بدي ها را بپوشانم . خدايا به من نشان بده كه حق چيست آن را دنبال كنم و نشان بده باطل چيست تا از آن دوري كنم . در فهم حق و باطل من را گيج نكن.

91-09-21

سوال – در مورد عواقب و آثار فراموشي خدا توضيحاتي بفرماييد. پاسخ – در قرآن ، دل افراد سنگدل به سنگ تشبيه شده است ، قرآن مي فرمايد : عالمي كه به علمش عمل نكند مثل الاغي است كه كتاب حمل مي كند يا به سگ يا گاو يا چهارپا تشبيه شده است .داريم :

ص: 11869

آنها از چهارپا بدتر هستند. اينها كساني هستند كه غافل هستند. يعني غفلت باعث مي شود كه انسان پست تر از حيوان شود. زيرا انسان از سرمايه هايي كه دارد غافل مي شود .ما از زمين و دريا غافل هستيم. فردي كم فروشي مي كند و پول حرامي مي گيرد و غافل از اين است كه اين پول حرام با زندگي او چه مي كند. گاهي ما از خمس دادن و كمك كردن به فقرا غافل مي شويم. روايت داريم كه با بالاترين صدا، اذان بگوييد تا جامعه ي خواب بيدار شود. نماز ذكر است و بايد انسان را از ماديات جدا كند. وقتي انسان الله اكبر نماز را مي خواند يعني همه چيز را پست سر گذاشته و به بي نهايت وصل مي شود. قرآن ذكر است براي اينكه غافل نباشيم . روايت داريم كه با فردي دوست شويد كه شما را به ياد خدا بيندازد و از شما را از خدا غافل نكند. دوستي كه تو را با جوك سرگرم مي كند به درد نمي خورد،دوستي به درد مي خورد كه با شما تند صحبت كند و حال شما را بگيرد. و اشتباهات شما را گوشزد كند. مهمترين فراموشي اين است كه انسان خودش را فراموش كند. در قرآن داريم :وقتي شما خدا را فراموش كرديد خدا هم كاري مي كند كه خودتان را هم فراموش كنيد .( يعني منحرف مي شويد)كارهاي بي فايده انجام مي دهيد و خودتان را سرگرم مي كنيد. حتي وقتي چهارپايان به صحرا مي روند هدف دارند. خيلي از انسانها از كارهايي كه مي كنند هدف ندارند. خدا

ص: 11870

در جمادات انرژي هسته اي گذاشته است ولي در انسان انرژي نگذاشته است ؟ ما استعدادهاي زيادي داريم .بقول يكي از بزرگان همان كاري كه روي ماشين انجام مي گيرد بايد روي انسان هم انجام بگيرد يعني كشف ،اسخراج ،ذوب، قطعه سازي و مونتاژ. پس انسان اول خودش را كشف كند ، اگر انسان خودش را كشف كند يعني بفهمد كه چيست ؟ حضرت علي(ع) مي فرمايد : تو فكر مي كني كه يك موجود كوچك هستي ؟ تو يك جهان هستي .هر كدام از شما يك جهان هستيد. در جهان جنگل وجود دارد و در انسان هم ،مو وجود دارد ، در جهان رعد و برق وجود دارد و در انسان هم نعره وجود دارد ، در جهان بارندگي وجود دارد و در انسان هم اشك وجود دارد. در جهان معدن هاي زيادي وجود دارد و در انسان هم استعدادهاي زيادي وجود دارد. پس ما بايد خودمان را بشناسيم. ما مي توانيم از تعطيلات استفاده كنيم و استخراج را انجام بدهيم . آيت الله مكارم تفسير نمونه را تعطيلات نوشتند. پنجشنبه و جمعه نبايد تعطيل باشد. قرآن مي فرمايد : فقط ظهر جمعه تعطيل است. ما نمي گوييم فقط بايد درس خواند. ما براي ورزش ارزش قائل هستيم ولي تماشاي ورزش فايده اي ندارد. امام كاظم(ع) مي فرمايد: اگر چهار چيز را بدانيد علم شما كامل است: خدا را بشناسيد،بدانيد خدا با شما چكار كرده است(هيچ كس نگفته است كه الحمدلله من انگشت شصت دارم زيرا با انگشت شصت خيلي از كارها انجام مي شود، پس به انگشت شصت نگاه كنيم)، بدانيد كه هدف

ص: 11871

از آفرينش ما چيست ، خدا از ما چه مي خواهد و بدانيد چه چيزي ما را از خدا دور مي كند. انسان وقتي خودش را فراموش مي كند خدا ،قيامت،مكتب و فقرا را فراموش مي كند. ( بعضي ها با زد و بند پول هايي بدست مي آورند كه تاجر بازار درعرض پنجاه سال در نياورده است حتي فرم قانوني آنرا درست مي كند ولي خدا اين زد و بندها را آشكار مي كند.) اينها بخاطر فراموشي خداست. وقتي كه جنس كم است چرا آنرا انبار مي كنيد؟ مثلا نخ بخيه گران شده است ولي چرا جراح دستمزدش را گران مي كند؟ مداح و آخوند هم دستمزدشان را گران مي كنند. اگر ما خودمان به خودمان رحم نكنيم كسي به ما رحم نمي كند. روايت داريم :كسي كه كلك مي زند به او كلك مي زنند. گاهي ما از يك چيزهايي نمي گذريم ولي سيلي آنرا مي خوريم . مثلا چاه بايد بيست متري كنده بشود ولي در ده متري آنرا تمام مي كنيم .مثلا فرد در بسته بندي كلك مي زند . ما بايد بدانيم كه رزق ما به زرنگي نيست بلكه به مقدرات الهي است. گاهي ما در يك ميهماني چند تا شيريني مي خوريم و بعد كه به دكتر مي رويم مي گويد كه قند شما بالا رفته است و نبايد قند بخوريد . گاهي ميوه هاي خوب را روي جعبه مي گذارند و ميوه هاي خراب را در زير مي گذارند ،مشتري خريد مي كند ولي دفعه ي ديگر از اين مغازه جنس نمي خرد. بعضي ها در مسائل فرهنگي

ص: 11872

حقه بازي مي كنند. مثلا مي گويند اين فرد با امام زمان (ع) ارتباط دارد. و اين فرد سر عده اي را كلاه مي گذارد. هر جنايتگري بالاخره مشتش باز شده است .فرعون دستش رو شد .وقتي مي خواستند هويدا را اعدام كنند، به شاه فحش بدي دارد. او گفت كه شاه سگ هاي خودش را برد ولي من را با خودش نبرد. در جهنم مستضعفين به مستكبرها مي گويند كه ما دنبال شما بوديم كه بدبخت شديم. آنها مي گويند كه ما هم خودمان در جهنم هستيم. مستضعف مي گويد كه خدايا عذاب آنها را دو برابر كن. خدا مي فرمايد عذاب هر دو مساوي است. علامه طباطبايي فرمود: مستكبرها راه كج رفتند و عده اي را به راه كج كشاندند و مستضعفين به راه كج رفتند و با پيروي شان، كج رو ها را تقويت كردند. يكي از بزرگان نجف درسش تمام شد و نزد استادش رفت كه نصيحتي به او بكند .استاد فرمود :الم يعلم باَن الله يري ؟ اگر مردم مغزشان را در اختيار سخنران مي گذارند پس سخنران هم قلب و مغزش را در اختيار خدا بگذارد. اگر كسي نمازش را درست بخواند ،از غفلت نجات پيدا مي كند. وقتي انسان به دين وصل بشود خيلي از كارها را انجام نمي دهد. داشتن رفيق اهل خيلي مهم است. من ده سال با يك طلبه هم اتاقي بودم او فرد با تقوايي بود. من در اين ده سال از او گناه و مكروه نديدم. او خيلي در من تاثير گذاشت. در زندگي خنده هم خوب است ولي بايد در تفريح حواس

ص: 11873

مان جمع باشد كه نماز را سر وقت بخوانيم. خوب است كه بازيگر ما در زمين چمن نماز بخواند. گاهي تظاهر در دين خوب است .اگر ما در راه بد برويم در آن غرق مي شويم. يك تروريست هجده نفر را ترور كرده بود. از او پرسيدند كه وقتي انسان ها را مي كشتي احساسي به تو دست نمي داد؟ او گفت كه نفر اولي را كه كشتم ترسيدم ولي كشتن انسان هاي ديگر برايم عادي شد . در دعاي كميل داريم كه خدايا گناهاني كه پرده عفت را پاره مي كند ببخش . ما بايد در فكر و عمل مان حيا داشته باشيم . سوال – صفحه 173 قرآن كريم را توضيح بفرماييد. پاسخ – در اين صفحه داستان بلعم بائورا را بيان كرده است. مي فرمايد : ما به او نعمت داديم ولي او قدرداني نكرد. او دنبال شيطان رفت و به زمين چسبيد و دنبال هوا و هوس رفت و مثل سگ شد . او اسم اعظم را مي دانست ولي بخاطر يك صحنه به زمين چسبيد. افرادي كه مي توانند با هجرتشان مشكلاتي را حل كنند حتما هجرت كنند . بلعم سقوط كرد. گاهي انسان از بالاترين درجه به پايين ترين درجه مي رسد .هيچ كس نبايد به خودش اعتماد داشته باشد. به اميرالمومنين گفتند كه راه شما مستقيم است ،چرا اينقدر مي گوييد كه خدايا مرا به راه راست هدايت فرما ؟ حضرت فرمود :من نمي دانم فردا چه مي شود. ابليس شش هزار سال عبادت كرد ولي بد عاقبت شد. يكي از دوستان مي گفت كه در حرم امام

ص: 11874

رضا(ع) از آيت الله مرواريد ،آيت الله فلسفي و آيت الله ميرزا آقاي تهراني پرسيدم كه اگر يك دعاي مستجاب داشته باشيد چه دعايي مي كنيد؟ هر سه نفر آنها فرمودند كه خدايا عاقبت ما را به خير كن. روزي من وارد منزل آيت الله گلپايگاني شدم و به ايشان گفتم كه اگر شما يك دعاي مستجاب داشته باشيد چه مي گوييد ؟ ايشان فرمود: خدايا عاقبت مرا به خير كن. فردي در چهارده نبرد با پيامبر و حضرت علي(ع) بود ولي همراه با امام حسين(ع) به جنگ نرفت .او عمري پشيمان بود كه چرا دعوت امام حسين(ع) را نپذيرفت .بلعم هم وزن انبياء بود ولي سقوط كرد . يادخدا را نبايد هنري كرد زيرا از خدا غافل مي شويم. گاهي من تابلوهايي را در حرم مي بينم ولي نمي توانم آنرا بخوانم . گاهي ما ذكر خدا را جوري مي گوييم كه مردم غافل مي شوند. ذكر خدا را روان بگوييم و روان بنويسيم. امام صادق(ع) مي فرمايد : بهترين دوست من كسي است كه عيب مرا بگويد. خدا مي فرمايد كه ما بعضي انسانها را نرم مي كنيم يعني آنها راحت مي پذيرند. خدايا تو را به حق آبروي همه ي انبياء و اهل بيت، عاقبت ما را ختم به خير بفرما.

91-09-28

سوال – از نگاه دين واهل بيت، بهترين كارها چيست؟ پاسخ – خدا در قرآن فرموده كه كارهاي من بهترين كارآئي را دارد. خدا به خودش مي فرمايد: احسن الخالقين. درمورد داستان خدا مي فرمايد: من بهترين داستان ها را تعريف مي كنم . بافتن با يافتن فرق مي كند. قصه

ص: 11875

هاي قرآن بافتني نيست بلكه يافتني است .داستان هاي قرآن پر مطلب است . سوره ي يوسف يازده صفحه است كه هزار و چهارصد نكته دارد. گاهي ما در بيست دقيقه فيلم، پيام هاي زيادي مي گيريم ولي بعضي موقع ،فيلم هيچ نكته اي ندارد .قرآن مي فرمايد :ساختمان انسان بهترين ساختمان است .تمام حيوانات خم هستند يا افقي هستند يا پرواز مي كنند تنها حيواني كه عمودي است انسان است و روي دو پا راه مي رود. بهترين كشورها، بهترين و ظريف ترين دوربين ها را ساخته اند. خداوند با مقداري پي( چربي)،دوربيني(چشم) خلق كرده كه نود سال فيلم برداري مي كند. در ضمن اين دوربين حفاظت اتوماتيك است يعني چشم ما در آب نمك است تا خراب نشود. تمام دكترهاي روي زمين نمي توانند شيري جايگزين شير مادر بسازند. هيچ دوربيني چشم نمي شود. در صورت ما، همه ي اعضاي منحني است بخاطر همين ما زيبا هستيم، اگر ما بصورت مستطيل بوديم زشت بوديم. نمره ي خدا بيست است .زهرمار در دهان مار، بيست است. ما در بعضي نيازهاي خودمان، مي خواهيم بهترين باشيم .مثلا وقتي مي خواهيم براي خانه پرده بخريم، آلبوم يا فيلم مي بينيم و خيلي دقت مي كنيم كه پرده ي زيبايي بخريم. ولي در بعضي مواقع كوتاه مي آييم. مثلا بعضي ها نمازشان را غلط مي خوانند. خوب است كه انسان نمازش را پيش كسي بخواند. خدا قصه اش را از زبان لقمان مي گويد. من حاضر نيستم كه حرف ديگران را روي منبر بگويد، حتما بايد حرف از خودم باشد. مومن آل فرعون فردي بود كه ايمان

ص: 11876

داشت ولي تقيه مي كرد و نمي گذاشت كه فرعون بفهمد او ايمان دارد. خدا در چند صفحه از قرآن صحبت هاي او را نقل كرده است. يعني خدا در قرآن نقل قول مي كند. ما مي توانيم هر چيز خوبي را از هر كس قبول كنيم . سوال – بهترين حرف زدن از نظر قرآن و دين چيست ؟ پاسخ - در مورد صحبت كردن خدا مي فرمايد: بهترين حرف را بزنيد. روايت داريم كه پيامبر بچه ها را زيبا صدا مي كرد. خوب است كه ما بگوييم: فاطمه خانم نه فاطمه .شهيد بهشتي در خارج از كشور از قبرستاني رد مي شد، همراهان ايشان سگي را ديدند و گفتند كه اين سگ آمده فاتحه بخواند. دكتر بهشتي گفت كه ما نبايد اين طور صحبت كنيم با اينكه عقايدمان با آنها فرق دارد. پس انسان بايد در حرف زدن ادب داشته باشد. اسلام روي حيا در كلام، تاكيد كرده است. بعضي ها فكر مي كنند كه اگر باهم رفيق بودند ،مي توانند با بي ادبي صحبت كنند. حتي اگر پدر و مادر بي ادبي كردند فرزند حق ندارد بي ادبي جواب بدهد. به پيامبر ابتر گفتند و خدا در جواب فرمود: آنها خودشان ابتر هستند. يعني شما مي توانيد در جواب بگوييد: خودت هستي. اگر كسي صفتي به شما بدي داد، شما مي توانيد به او بگوييد :خودت هستي ولي نمي توانيد به پدر ومادر بگوييد :خودت هستي. خدا نسبت به مردم مي فرمايد كه با عدل و احسان رفتار كن ولي نسبت به پدر و مادرمي فرمايد: با احسان رفتار كن. ما با

ص: 11877

مردم مقابله به مثل داريم ولي با پدر و مادر نداريم. قول احسن يعني اينكه حرف شما محكم و منطقي باشد. پيامبر به كفار نمي گويد كه من حق مي گويم و شما باطل مي گوييد. پيامبر فرمود: يا شما درست مي گوييد يا من ، بايد با هم گفتگو كنيم .خدا به موسي مي فرمايد كه با زبان نرم با فرعون سخن بگو. پس حرف بايد منطقي و نرم باشد. پدر و مادربايد با بچه به مهرباني سخن بگويند. حرف زدن با پدر ومادر بايد با كرامت باشد. حرف بايد بليغ و قابل فهم باشد. حرفي خوب است كه عوام بفهمند و خواص بپسندند. سوال – بهترين لباس از نظر قرآن و دين چه لباسي است؟ پاسخ – بهترين لباس براي زن ها اين است كه لباس آنها ،ديگران را تحريك نكند. قرآن مي فرمايد: لباس ظاهري بايد همراه با تقوا باشد. در قرآن به لباس ظاهري، همسر و تقوا، لباس گفته مي شود. گاهي اوقات لباس شيك است ولي طرف را اذيت مي كند. قرآن مي فرمايد :لباس و كلام بايد طوري باشد كه هوسبازان به تو طمع نكنند. لباس بيرون بايد ساده باشد .آرايش و لباس زيبا براي همسر است .آيا درست است كسي كه به شما كمكي نمي كند از شما لذت ببرد؟ بعضي خانم ها مجاني خودشان را حراج مي كنند. كسي بايد از شما لذت ببرد كه براي شما امكانات فراهم مي كند. براي ديدن موزه بايد پول پرداخت كرد. فردي از امام رضا(ع) سوال كرد و امام كمي فكر كرد و بعد جواب داد .فردي گفت كه شما

ص: 11878

جواب را نمي دانستيد كه فكر كرديد .امام فرمود: خير، بايد به كلام احترام گذاشت. گاهي خدا خودش هم كلمات را مي كشد مثل الف لام ميم ، ياسين و طه... مرد در خانه نمي تواند هر لباسي بپوشد اگر فرزند داشته باشد. سوال – از نگاه دين و قرآن ،بهترين پدر و مادر كيست ؟ پاسخ – پدر خوب بايد اسم خوب روي فرزندش بگذارد و براي تربيت او وقت بگذارد، دختر را زود شوهر و پسر را زود زن بدهد. هر كس بچه دارد بايد همبازي او بشود بايد نيازهاي بچه را برآورد و بچه را كتك نزد ،بايد لقمه ي حلال به فرزند داد. لقمه ي حرام در نسل شما اثر مي گذارد .امام حسين (ع) در روز عاشورا فرمود: شكم هاي شما از حرام پر شده است كه سخنان در شما اثر نمي كند. از استاد دانشگاهي كه كتاب هاي تعليم و تربيت مي نويسد، پرسيدم كه آيا در كتاب هاي تعليم و تربيت در مورد لقمه ي حلال هم نوشته شده است ؟ ايشان گفت :خير. ما چنين بحثي در تعليم و تربيت نداريم. داريم كه نشستن با پولدارها بدون فقرا قساوت مي آورد، بعضي غذاها قساوت مي آورد. بهترين پدركسي است كه به فرزندش هنر ياد بدهد. ما فكر مي كنيم كه پدر خوب كسي است كه همه ي امكانات را براي فرزند فراهم كند ولي اين طور نيست ،فرزند بايد نياز هم داشته باشد. فردي پولدار بود و كار نمي كرد زيرا مي گفت كه من پير هستم و پول هم دارم. حضرت فرمود كه خودت را از

ص: 11879

اقتصاد كنار نكش حتي اگر به پول نيازي نداري. اسلام با ركود مخالف است .فكري كه حاضر نيست مشورت كند يعني در ركود است. روايت داريم :هلاك مي شوند كساني كه فكرشان راكت است .اگر كسي زميني را تا سه سال كشت نكند، بايد ديگري روي آن كار كند زيرا زمين نبايد راكت باشد. پول نبايد راكت باشد. مي توان با آن در مضاربه شركت كرد يا در قرض الحسنه سرمايه گذاري كرد. درقرآن چهار بار كلمه ي قرض الحسنه آمده است. خوب نيست كه ما عمري كلمه اي را بشنويم و آنرا تكرار كنيم ولي معناي آنرا ندانيم . مثلا بعضي نمي دانند شريعه ي فرات يعني چه ،شريعه راهي است كه به آب مي رسد .يعني خاكي كه از آب بالاتر است و از آنجا مي توان آب برداشت .ما بايد معناي نماز را بدانيم . قرض الحسنه بايد بي منت باشد زيرا اگر منت داشته باشد ديگر حسنه نيست،حسنه بايد سريع باشد و طول نكشد. بعضي ها وقتي مي خواهند به كسي كمك كنند او را سين جين مي كنند. ديگر اينكه حسنه بايد ارزش داشته باشد. خدا مي فرمايد كه اگر چيزي به فقير مي دهيد، چيزي بدهيد كه اگر شما فقير بوديد و به شما مي دادند آنرا قبول مي كرديد. آيت الله مشكيني در مراسم بله برون دخترش مهريه را پنج هزار تومان تعيين كردند. ايشان اين مبلغ را پانصد تومان خواند. ايشان پرسيد كه اگر شما دختر داشتيد به اين مهريه مي داديد؟ آنها گفتند: بله. بعد فهميدند كه ايشان اشتباه كرده است . سوال – صفحه 180

ص: 11880

قرآن كريم را توضيح بفرماييد. پاسخ – در اين صفحه خدا مي فرمايد: آنها مكر مي كنند و خدا هم تدبير مي كند، خدا بهترين تدبير كننده است . پزشك به بيمار شربت مي دهد و مي گويد كه هر هشت ساعت يك قاشق بخور. بيمار شربت را نمي خورد و مقداري از شربت را دور مي ريزد و به دكتر مي گويد كه من شربت را خوردم. اين بيمار فكر مي كند كه سر دكتر كلاه گذاشته است ولي او سر خودش را كلاه گذاشته است. در قديم بجاي وزنه پاره آجر مي گذاشتند و وزن ها خيلي استاندارد نبود. فردي مي خواست شكر بخرد و آجر (وزنه ) را مي تراشيد كه كم بشود ولي نمي دانست كه هر چه وزنه كم بشود، شكر او هم كم مي شود. ما فكر مي كنيم كه اگر نماز نمي خوانيم و خمس نمي دهيم زرنگ هستيم ،وقتي شكم فقيري سير مي شود و شما را دعا مي كند، آن دعا زندگي شما را پربركت مي كند. وقتي درخت انگور را قيچي مي كنيد رشد آن بيشتر مي شود. مو در اثر اصلاح كم نمي شود. ما نبايد خدا را گول بزنيم. خدا مي فرمايد كه آنها به خدا كلك مي زنند ولي به خودشان كلك مي زنند. سوال – بهترين عبادت از نظر قرآن و دين چيست ؟ پاسخ – قرآن مي فرمايد :بهترين عبادت ،عبادتي است كه خالص باشد، ريا ،خودنمايي ،عجب و غرور در آن نباشد. بايد در نماز اخلاص باشد. نماز هم بايد زياد باشد و هم خالص باشد. يعني هم كميت

ص: 11881

مهم است و هم كيفيت. سوال – بهترين حكومت ازنظر دين و قرآن چه حكومتي است ؟ پاسخ – بهترين حكومت كردن اين است كه كار را به اهلش بسپارند. گاهي كسي را دوست دارند و آن پست را بدون دليل به آن فرد مي دهند. بعضي مواقع هم فردي را عزل مي كنند با اينكه لايق است و مي گويد كه اين طرفدار من نيست يا در حزب من نيست. گاهي عزل و نصب ها فقط بر اساس حزب بازي يا سياست بازي است. پست هاي سفارشي، مملكت را آتش مي زند. پس بايد هر كس در هر جايي كه صلاحيت دارد باشد. در جلسه اي اباذر ديد كه همه ي حكام از خاندان بني اميه هستند. او خنديد و گفت كه از پيامبر شنيدم كه اگر حكام مملكت ،همه از خاندان بني اميه بودند بايد فاتحه ي آن مملكت را خواند. معاويه به اباذر گفت كه اين حديث ها جعلي است، بايد شاهد بياوري و اِلا تو را مي كشيم . او شاهد نداشت ولي گفت كه ممكن است اميرالمومنين اين حديث را شنيده باشد. از امام علي(ع) پرسيدند كه آيا شما اين حديث را از پيامبر شنيده ايد؟ حضرت فرمود: خير ،ولي از پيامبر شنيدم كه فرمود: زير آسمان كبود راستگوتر از اباذر نيست .حضرت با اينكه ديد جان اباذر در خطر است دروغ نگفت بلكه با سياست، جان او را نجات داد. ما بايد جمهوري اسلامي داشته باشيم نه جمهوري انتقامي. فرد سياسي مي گفت كه اگر من بدانم فلاني كه جزو خط ما نيست از اين مغازه خريد مي كند،

ص: 11882

ديگر از آن مغازه خريد نمي كنم. اين سياست نيست اين كينه است. گاهي در افطاري كسي جز باند و حزب خودش را دعوت نمي كند، اين تفكر اُموي است نه تفكر علوي . سوال – بهترين كار از نظر دين و قرآن ، چه كاري است ؟ پاسخ -بهترين كار، كاري است كه نفع آن بيشتر باشد .بعضي كارها درآمد دارد ولي نفع آن براي خواص است .كاري بهتر است كه عام المنفعه باشد و مردم بيشتر از آن استفاده كنند. خدايا نيت عمل، سياست اخلاق ما را احسنت بفرما. در اين گراني مردم اذيت مي شوند حداقل در اين گراني به خودمان رحم كنيم. وقتي به امام صادق(ع) گفتند كه وضع گندم خوب نيست امام فرمود ما بايد گندم و جو را قاطي كنيم و مصرف را كم كنيم .

91-10-05

سوال – بهترين خانه و خانواده از نظر قرآن چه خانواده اي است ؟ پاسخ – قرآن مي فرمايد: در بهشت همه به هم درود مي فرستند. يكي از اسم هاي قيامت دارالسلام است. اگردر يك خانواده همه خير همديگر را مي خواهند و همه با هم با ادب صحبت مي كنند، اين خانه بهشتي است. قرآن مي فرمايد: هر امتي كه وارد جهنم مي شود به امت ديگري فحش مي دهد. در خانه اي اگر همه به هم فحش مي دهند و نسبت به هم كينه دارند و حسادت مي ورزند آنجا خانه ي جهنمي است . اگر در اداره هم اين طور باشد، آن اداره بهشتي يا جهنمي است . اگر همه اهل ايثار بوديم حتي اگر تعدادمان كم باشد باز

ص: 11883

هم زياد هستيم. حضرت ابوالفضل برادر امام حسين(ع) يك نفر بود ولي خيلي خاصيت داشت ،يوسف ده برادر داشت ولي هيچ كدام خاصيتي نداشتند. يعني مسئله وفادار بودن است . خانواده اي كه در آن به يكديگر سلام مي كنند اهل بهشت هستند و اگر به هم فحش مي دهند اهل جهنم هستند. خانواده اي كه در آن تو و مني باشد خانواده ي بهشتي نيست . بهترين زن در اين خانواده زني است كه قرآن سوره تحريم مي فرمايد: خدا مثلي مي زند براي مردان و زنان با ايمان ، زن فرعون را در طول تاريخ. خدايا من كاخ و طلاي فرعون را نمي خواهم ، من ملاقات تو را مي خواهم ،من را از شر فرعون و قوم ظالم نجات بده. يك زن در مقابل يك رژيم مي ايستد. معمولا زنان كاخ و زيبايي را دوست دارند ولي همسر فرعون در مقابل اينها ايستاد و جذب آنها نشد. وقتي فرعون دركاخ هايش مي نشست نهرهايي از آن جاري بود كه مي گفت :آيا مثل كاخ هاي من وجود دارد؟ افرادعادي كه اين كاخ ها را ببيند مي گويند :خوش به حال زن او . يك زن و مرد نمونه ،نبايد آرزوي زيبايي ديگران را داشته باشد و زيبايي ديگران به چشم آنها بيايد. انسان بايد روي فكر و هدف كاركند يعني انسان مغز را ببيند نه پوست را. گاهي يك پرتقال ظاهر زيبايي دارد ولي درون آن خشك است .زن فرعون خيلي از اصول را بهم زد. ما ايرانيان مي گوييم كه با يك گل بهار نمي شود ولي همسر فرعون يك زن

ص: 11884

بود و خدا نام او را در قرآن برد و نمونه شد، پس با يك گل بهار مي شود. امام خميني يكي بود ولي ايران و دنيا راعوض كرد. مي گويند: زن ضعيف است و زود گل مي خورد ولي همسر فرعون اين طور نبود .او چشم انداز ابدي داشت. انشاءالله خدا ايماني به ما بدهد كه آخربين باشيم .اميرالمومنين مي فرمايد: اگر لذتي است كه بعد از آن آتش است، اين لذ نمي ارزد. افرادي بوده اند كه يك سخنراني پنج دقيقه اي كرده اند و براي هميشه بايكوت شده اند. هر عكس يادگاري خوبي نيست. ممكن است كه انسان كار اشتباهي بكند و از آن عكس بگيرد و بعد اين عكس در آينده براي او دردسر شود. گاهي بچه ها شيطنت مي كنند. ما بايد حواس مان را جمع كنيم كه با هر كس دوست شديم، همه ي رازهاي مان را نگوييم زيرا ممكن است كه اين دوست فردا دشمن بشود و با هر كس دشمن شديم هر فحشي ندهيم زيرا ممكن است در آينده با هم رفيق بشويم .اگر واقعا زن و شوهري راهي جز طلاق ندارند، بايد مرحله به مرحله عمل كنند. يا اگر كسي همسر ندارد بايد مرحله به مرحله عمل كند. حتي اگر كسي مسلمان هم نيست بايد در روابط گام به گام عمل كند. بچه ي من سه ساله بود. ميهماني آمد و من بچه ي ميهمان را بوسيدم و ديدم كه بچه ام دارد مرا نگاه مي كند، او را هم بوسيدم. بعدا بچه ام به من گفت كه تو مرا الكي بوسيدي. من خيلي تعجب كردم.

ص: 11885

بعضي ها به ما مي گويند كه مخلص و چاكر شما هستيم ولي دروغ مي گويند. اگر شما مغز تخمه يا پوست تخمه را بكاريد سبز نمي شود مگر اينكه تخمه را با پوستش بكاريد. يعني سلام و درود بدون قلب مثل كاشتن پوست است. سوال – از نگاه دين و قرآن، بهترين زيارت ،چه زيارتي است ؟ پاسخ – بهترين زيارت،زيارتي است كه با معرفت باشد يعني جايگاه كساني را كه زيارت مي كند بفهمد و بداند كه آنها چه كساني هستند و شناخت داشته باشد. در كربلا نتوانستد كه تشخيص بدهند حق با عمرسعد است يا امام حسين(ع) ولي مي دانستند كه امام حسين(ع) نوه ي پيامبر است .مردم به شاه چراغ كه برادر امام رضا(ع) است گفتند كه تو امام ما هستي . ايشان هم به مردم گفتند كه آيا شما به حرف من گوش مي دهيد ؟ آنها گفتند :بله .ايشان مردم را به درخانه ي امام رضا(ع) بردند و گفتند كه ايشان امام شما هستند. ممكن است كه كسي در انتخابات راي بياوري ولي خاصيتي نداشته باشد. مشهور بودن يا پول دار بودن خاصيت آور نيست. خيلي وقت ها احساس وظيفه كردن هم خيال است. فردي وسواس داشت و خيلي آب مصرف مي كرد. فردي گفت كه اگر تو وسواسي هستي دوبار خمس بده نه اينكه مرتب شير آب را باز كني. فردي خدمت امام صادق(ع)رسيد و گفت كه اين خمس شماست و مقداري هم براي من داده اند. امام فرمود كه اين پول را بخاطر اين به تو داده اند كه گفته اي نماينده ي امام هستي ، پس

ص: 11886

اين پول را هم به من بده. رئيس هيئت يا باني حق ندارد كه بگويد به چه كسي غذا بدهند يا ندهند. گاهي انسان خيال مي كند مالك يا رئيس است .شما نمي توانيد چون اين بچه ي شما است غيبت او را بكنيد. پدر و مادر خيال مي كند كه حق دارد غيبت بكند ولي اين طور نيست . سوال – ازنطر دين و قرآن ،بهترين كار چه كاري است ؟ پاسخ – بعضي ها مي گويند كه بهترين كار اين است كه ما كم كار بكنيم و زياد حقوق بگيريم .بعضي مي گويند كه بهترين كار راحت ترين كار است .در مورد كار ما بايد بينيم كه اين كار مورد نياز است يا خير. و چقدرمشكل مردم را حل مي كند. گاهي كاري كاذب است و هيچ مشكلي را حل نمي كند. بهترين كار،كار فكري و توليدي است .بهره گيري از كار مهم است يعني كاري بهتر است كه جمعيت بيشتري از آن استفاده كنند. بهترين كار اين است كه مزاحم كمالات انسان نشود. گاهي كاري جلوي كمال انسان را مي گيرد. كار بايد به اندازه باشد. امام رضا(ع) مي فرمايد كه بايد وقت را تنظيم كنيد، بخشي ازآن را به كار و بخشي را به عبادت و ... بپردازيد. كار نيايد زمان را بسوزاند. گاهي انسان صله رحم مي كند ولي زمانبندي نمي كند .و يك خواهر را مي بيند و خواهر ديگر را نمي بيند زيرا پنج ساعت در خانه ي اولي نشسته و وقت نداشته كه به خانه ي خواهر بعدي برود. آقايي به مكه آمده بود و مي خواست

ص: 11887

براي خانمش يك گردنبند طلا سوغاتي بخرد. من به او گفتم كه سوغاتي بخر كه اگر دفعه ي بعد هم به مكه آمدي بتواني مثل آنرا بخري .گاهي انسان از بعضي چيزها غافل مي شود. ما بايد طوري كار را تقسيم بندي كنيم كه فرصت كارهاي ديگررا هم داشته باشيم . امام خميني در روزهاي آخر عمرش راديو را روشن مي كرد و پنج دقيقه آنرا گوش مي كرد ،بعد نماز مي خواند و بعد روزنامه مي خواند و بعد قرآن مي خواند. انسان وقتي وضو مي گيرد و آب به صورتش مي ريزد مي گويد: خدايا روز قيامت مرا روسياه نكن يعني در وضو ،قيامت را مي بيند .خواندن نماز روي مهر كربلا باعث مي شود كه درسجده ي ما عصمت ،امامت و طهارت وجود داشته باشد. وقتي بچه به دنيا مي آيد تربت به لب او مي مالند و وقتي ميت را در قبر مي گذارند زير چانه اش تربت مي گذارند يعني تربت از بدنيا آمدن تا مردن همراه انسان است. بعضي از دعاها مستجاب نمي شود ولي ما با دعا كردن بزرگ مي شويم. و فكرمان از من به ما مي رود. مثلا ما مي گوييم خدايا همه ي بيماران را شفا بده، نمي شود كه روي كره ي زمين بيمار نباشد. بعضي انسانها خيلي كوچك هستند مثلا مي گويند: خدايا كساني كه در اين مسجد نماز خواندند ببخش. بگوييد :خدايا هر كس نمازمي خواند را ببخش. سوال – صفحه 187 قرآن كريم را توضيح بفرماييد . پاسخ – در اين صفحه داريم :اگر يكي از مشركين از شما مهلت خواست،

ص: 11888

به او مهلت بدهيد تا كلام خدا را بشنود و آگاهانه مسلمان بشود. و مواظب او باشيد تا به خانه اش برود. اين آيه اهميت تحقيق را مي رساند. شخصي بنام صفوان به پيامبر گفت كه من مي خواهم دو ماه در مورد دين تحقيق كنم، پيامبر فرمود :چهار ماه تحقيق كن. ما ازاين آيه مي فهميم كه راه تحقيق بايد براي يك نفر و حتي مشرك باز باشد .و بايد مسئوليت حفاظت را هم بعهده گرفت. ديگر اينكه بايد حرف حق را شنيد. گاهي ظرفيت انسان كم است و زود خودش را مي بازد. ما بايد با مخالفين گفتگو كنيم تا ببينيم كدام درست مي گوييم. بهائي ها گفتند كه شما ضريح امام حسين(ع) را شهر به شهر مي گذرانيد و مردم گريه مي كنند، اين كار شرك است و عده اي گفتند: تقويت تفكرعوام است يعني طلا و نقره اي كه مي خواهد به كربلا برود شما از الان براي آن گريه مي كنيد. سوره حج آيه 35 مي فرمايد: حيوانات كه شهر به شهر مي بريد كه در روزعيد قربان در مكه ذبح كنيد از شعائر اسلامي است. ( در قديم شترهايي را كه بايد در حج قرباني مي كردند با خودشان به مكه مي بردند) شايع كرده بودند كه دنيا دارد تمام مي شود. قرآن مي فرمايد :وقتي پيامبر از خدا مي پرسد كه قيامت چه موقع برپا مي شود ، خدا مي فرمايد كه اين علم خداست و هيچ كس نمي داند. خدايا مزه ي دين را به ما بچشان و توفيق بده كه مزه ي دين را به ديگران

ص: 11889

بچشانيم .

91-10-12

سوال – از نظر دين و قرآن، بهترين مال چه مالي است؟ پاسخ – ارزش مال به خصوصيات آن است و اِلا كوه ها بيشتر از تاجرها مال( طلا) دارند. در دعاي جوشن كبير داريم: كوه هاي طلا، خزانه ي خدا هستند. مهم اين است كه اين مال از كجا بيايد و چطور خرج شود و چه مشكلي را حل كند. داشتن مال بد نيست. حضرت سليمان و حضرت يوسف پولدار بودند. در قرآن داريم :همه ي امكانات در اختيارش ذوالقرنين بود. قرآن به مال چند لقب خوب و بد داده است . لقب هاي خوب مال در قرآن عبارت است از :مال خير ، فضل و زينت است. چيزي كه بد است افراط و تفريط است. در قرآن داريم :عده اي وقتي به ارث مي رسند آنرا مي بلعند و به حرام آن كاري ندارند. جمع كردن مال بد نيست بلكه دلبستگي به مال بد است .اين بد است كه انسان همه ي كمالات را رها كند تا به پول برسد. يعني همه را زير پا بگذارد تا به پول برسد. تند رفتن با ماشين خوب است ولي انسان نبايد طور تند برود كه در زمستان به مردم آب باران بپاشد يا افرادي را بترساند. پس هم ماشين، هم تند رفتن ماشين و هم رانندگي ماشين خوب است ولي رانندگي بايد طبق مقررات باشد و حقي ضايع نشود. پس مسئله ي مال در اسلام مهم است .داريم كه حتي اگر شما به پول احتياج نداريد باز بيكار نباشيد و در خانه نمانيد. معصومي از فردي پرسيد كه چرا در منزل نشسته اي

ص: 11890

؟ او گفت كه من پير شده ام. معصوم گفت كار كن و پول كمتري بگير ولي در خانه ننشين. انسان با كاركردن مي تواند مشكلات مردم را حل كند و به مردم خدمت كند. خود فضاي كسب و كار مهم است. گاهي امامان هم تجارت مي كردند. امام صادق (ع) پولي به فردي داد و گفت كه با آن كار كن(مضاربه).مال خصوصياتي دارد. اميرالمومنين مي فرمايد: حسابت خودت را بياور تا ببينم آنرا از كجا آورده اي. در قرآن داريم: انسان بايد به طعامش بنگرد تا ببيند كه از كجا آمده است. ناشري كتابهايش را براي من هديه فرستاد. من از كتابها خوشم آمد ولي فردي به من گفت كه خيلي خوشحال نشو زيرا پول اين كتابهاي تو را روي كتاب هاي ديگران مي كشد. ما بايد ببينم كه مال مان در كجا صرف مي شود. خيلي وقت ها پولها هدر مي رود. آيا درست است در حاليكه چند منطقه مسجد ندارد ما در يك منطقه مسجد چند ميلياردي بسازيم؟ يكي از كارهاي بد ما اين است كه لقب ها را عوض مي كنيم و بعد فكر مي كني كه كارخوب شده است. مثلا در خانه، خانم غذاي زيادي مي پزد و مي گويد كه ممكن است كم بيايد و آبروي مان برود. يعني به اسم آبروداري اسراف مي كند. در وزارتخانه ها مي گوييم كه اين كار اسراف است ولي مي گويند كه اين شأن نظام است. مذهبي ها به اسراف، شعائر ديني مي گويند. اينها توجيه است. مهم اين است كه پول در كجا هزينه مي شود و مهم است كه چگونه

ص: 11891

هزينه مي شود. مردي نزد پيامبر آمد و گفت كه مادرم پيراهن شما را بعنوان تبرك مي خواهد. پيامبر پيراهنش را به آن مرد داد و وقتي مي خواست به مسجد برود لباس نداشت. آيه نازل شد كه چرا اين قدر انفاق مي كني؟ آيه داريم :مومن كسي است كه وقتي انفاق مي كند نه زياده روي كند نه كم روي .يعني انفاق هم حدوسط دارد. امام معصوم يك مشت شن برداشت و دستش را مشت كرد كه شن ها نريزد و فرمود :اين غلط است و بعد دستش را باز كرد و همه ي شن ها ريخت، فرمود: اين هم اسراف است. به حضرت گفتند كه فلان ميت تمام اموالش را وقف كرده است ،حضرت فرمود :اگر او بچه داشت كار اشتباهي كرده زيرا بچه هايش گرسنه مي مانند. حضرت فرمود كه اگر اين را به من مي گفتيد من نمي گذاشتم او را در قبرستان مسلمانان دفن كنيد. گاهي افراد مي خواهند مال شان را وقف كنند و وقتي ريشه يابي مي كنيم ،مي بينيم كه اين كار براي خدا نيست بلكه از روي لجبازي با همسر و فرزندان است. اين كارها قصد قربت نيست. اينكه كسي از روي كينه تمام اموالش را وقف مي كند، كارغلطي است. قبيله اي شتري را كشتند و به همه مردم غذا دادند، اتفاقا يك ظرف غذا هم براي رئيس قبيله ي ديگر بردند، او ناراحت شد و ظرف غذا را پرت كرد و از روي چشم و هم چشمي به قبيله ي خودش گفت كه صد شتر بكشند و به مردم بدهيد. حضرت علي (ع) فرمود:

ص: 11892

گوشت ها را در بيابان بريزيد زيرا اين گوشت خوردني نيست .پس بايد مشخص بشود كه اين مال براي خدا خرج مي شود و از روي كينه نباشد. بعضي ها براي پُزدادن پول خرج مي كنند و بعضي براي خدا پول خرج مي كنند، نيت ها مهم است .يك وقت به شما آب تعارف مي كنند و شما تشنه نيستيد و نمي خوريد اما يك وقت شما ناراحت هستيد و بخاطر قهر بودن آب نمي خوريد. يك وقت شما آب نمي خوريد زيرا مي گوييد كه فرد ديگر تشنه تر از من است .اين آب نخوردن شما ارزش دارد. اعمال ما به نيت هاي آن است. نيت به كار، رنگ مي دهند. چاقوكش و جراح، هردو شكم را پاره مي كنند اما از چاقوكش پول مي گيرند ولي به دكتر پول مي دهند. نيت ها به كار ارزش مي دهند. ممكن است كه انسان در جاي مقدسي باشد ولي نيتش مقدس نباشد. گاهي محل و كار مقدس است ولي نيت مقدس نيست. و عمل را فاسد مي كند. من به منبر مي روم و براي اينكه منبر من شلوغ تر ازمنبرهاي ديگر باشد، بحث بهتر و علمي تري را ارائه مي دهم تا از من تعريف كنند. در رقابت اخلاص وجود ندارد. اگر انسان بخواهد كارش مخلص باشد بايد جايي برود كه رقابت نباشد. مثلا اگر من به افريقا بروم، درآنجا نه رقيبي است نه روضه خواني نه دوربيني است، آنجا نيت، خدا مي شود. مقدار مال مهم است. ما بايد در عبادت هم ميانه رو باشيم .گاهي فردي هر هفته به جمكران مي رود

ص: 11893

و گاهي سالها به جمكران نمي رود. در كشور ما افراط و تفريط زيادي وجود دارد. گاهي افراد را زياد بزرگ مي كنيم. و دروغ هايي را در مورد آنها مي گوييم .ما مي خواهيم با توهمات يا دروغ ،ديگران را بزرگ كنيم. گاهي هنوز طرف دكتر يا آيت الله نشده به او دكتر يا آيت الله مي گوييم. قرآن مي فرمايد :خوششان مي آيد به كاري كه نكرده اند ستايش شوند. گاهي ما داستان را از كتابي نقل مي كنيم ولي اسم آن كتاب را نمي گوييم بلكه كتاب مرجع را مي گوييم كه بگويند :چقدر باسواد است. گاهي ميهمان را به اتاق مطالعه يا كتابخانه مي بريم. ما نبايد عوام فريبي يا مقدس نمايي كنيم. گاهي اوقات انسان پولدار مي شود ولي خيلي از كمالات را زير پا مي گذارد. مثل اينكه كسي با قرآن ميخ را بكوبد يعني قرآن را پاره مي كند كه ميخ خودش كوبيده شود. بايد ببينيم در ازاي پولي كه بدست آورده ايم ،چه چيزي را از دست داده ايم ؟ممكن است كه انسان پولدار شود ولي از خيلي چيزها محروم شود. در مسيري پولدار شدن نه به جبهه رفته اي نه به يتيم كمك كرده اي نه به نماز جمعه اي رفته اي،بايد ديد كه اين پولها چطور جمع شده است. مهمتر از همه اين است كه ببينم اين مال چقدر بركت دارد. در قرآن داريم كه خدا قول داده است كه مال ربا را پودر كند و مال با صدقه را رشد دهد. ممكن است كه فرد مال داشته باشد ولي خير آنرا نبيند. خير در

ص: 11894

مال خيلي مهم است. مهم است كه ما از مال مان ،چقدر به ديگران وام داده باشيم. مسئله ي ديگر اين است كه ما چقدر به مال، دل بسته ايم. انسانهايي كه به دنيا چسبيده اند خيلي سخت مي ميرند مثل چسبي كه به روي موهاي دست چسبيده باشد كه موقع كندن دردآور است. تاجري منشي داشت كه خيلي مذهبي بود. تاجر مذهبي نبود. تاجر بيمار شد و منشي فكر كرد كه نكند او در اين بيماري بميرد، بنابراين به آيت الله خوانساري گفتم كه اگر شما به منزل او بياييد و او بفهمد كه يك مرجع به خانه ي او آمده ،شايد در آخر عمر، دل از مالش بِكند و خمس بدهد. آيت الله العظمي خوانساري به منزل ايشان آمد ولي تاجر گفت كه نمي توان از مال خودم بگذرم و خمس بدهم. آيت الله خوانساري رفت و آن تاجر هم مُرد. قرآن مي فرمايد: به زمين چسبيده است. ممكن است كه فردي كه به زمين چسبيده است روحاني باشد نه تاجر. مثلا به روحاني مي گويند كه فلان روستا روحاني ندارد ولي او مي گويد كه مي خواهم در جوار حضرت معصومه باشم. اين روحاني هم به زمين چسبيده است. اسلام روي سه پايه است :خمس ،زكات و حج است. افرادي هستند كه هر سال به حج عمره مي روند. بعضي ها از دين فقط عزاداري را مي بينند يا بعضي خانم ها از دين، فقط حجاب را مي بينند ولي با همين حجاب دروغ مي گويند و غيبت مي كنند. حجاب يك بخش دين است، دين بخش هاي ديگر هم دارد. سوال

ص: 11895

– صفحه 194 قرآن كريم را توضيح بفرماييد. پاسخ – در اين صفحه داريم : اگر آنها مرد جنگ بودند شمشيرهايشان را تيز مي كردند. اگر شما منتظر ميهمان بوديد،خانه را مرتب مي كرديد. حضرت اميرالمومنين مي خواست به حج برود بنابراين به بازار رفت كه حوله احرام بخرد . به حضرت گفتن كه چه عجب شما به بازار آمده ايد؟ حضرت فرمود :مي خواهم به جهاد بروم. اين تفسير به راي نيست اين استفاده از قرآن است. اگر كسي مصداق را عوض كرد اين تفسير به راي نيست .ما بايد از آيات قرآن استفاده، به روز بكنيم و اِلا به ما ارتباطي پيدا نمي كند زيرا آيات قرآن تاريخي است. مثلا در 1400 سال پيش قوم قريش در تابستان به يك منطقه و در زمستان به منطقه ي ديگري مي رفتند. اين به ما ربطي ندارد . قرآن حي است . اين آيه مي خواهد بگويد كه شما هم كوچ كنيد و در تابستان جابجا بشويد تا كارهاي تان تعطيل نشود. ما مي توانيم آيات قرآن را در موارد ديگر هم مصرف كنيم. سوال – در مورد اينكه مال حلال پربركت است توضيحاتي بفرماييد. پاسخ- قرآن مي فرمايد: اگر در را خدا بدهيد ما جايگزين مي كنيم. اگر مادر به فرزندش شير بدهد، شير بيشتر مي شود و جاي آن پُر مي شود و اِلا شير خشك مي شود. خون در بدن انسان جايگزين مي شود. هر فرزندي روزي جايگزين پدرش مي شود. ما فكر مي كنيم كه اگر مال مان را مصرف كنيم كم مي شود ولي اين طور نيست ممكن است كه

ص: 11896

مال كم بشود ولي با بركت مي شود. اگر ما مي ترسيم كه انفاق كنيم بخاطر اين است كه مشكل توحيدي داريم و به وعده هاي خدا اعتقاد نداريم. ما درعقيده مشكل داريم .هرچه لامپ بالاتر باشد ،نور بيشتري پخش مي كند. بعضي ها مي گويند كه اگر بغل مغازه ي ما مغازه ي ديگري بزنند، سود ما كم مي شود ولي اين فكر اشتباه است. ما مشكل ايماني داريم .قرآن مي فرمايد :كساني كه پول هايشان را ذخيره مي كنند و در راه خدا نمي دهند،اين پولها مهري داغي مي شود كه بر پيشاني و پهلويشان مي خورد. يك سلام ساده يك زيارت است. آنچه در قرآن كمال است ،امام حسين(ع) داشت. درقرآن امر به معروف و نهي از منكر،اخلاص ،نماز و ... وجود دارد، اين صفات در امام حسين(ع) هم وجود داشت. خدايا معرفت ما را نسبت به دين زياد كن.

91-10-19

سوال – آيا در حال حاضر بدست آوردن مال حلال امكان دارد؟ پاسخ – بله ،امكان دارد. درآمدهاي حرام مثل ربا ،رشوه، احتكار، اختلاس و كم فروشي مشخص است .مردم ما مردم خوبي هستند. البته مال حلال درجه بندي دارد. در توضيح المسائل مال حلال ناياب نيست .همه ي كارگرها مال حلال بدست مي آورند ولي بعضي از كارگرها هستند كه اختلاس مي كنند ولي نگاه ما به مردم اين طور نيست كه مردم حرام خوار هستند. بعضي ها مي گويند كه فردي ما را به ميهماني دعوت كرده است كه نمي دانيم خمس مي دهد يا خير، من مي گويم :به شما ارتباطي ندارد كه در اين كار تجسس كنيد. شما

ص: 11897

به ميهماني برو شايد طرف خمس بدهد يا ندهد. بعضي ها مرغ نمي خورند و مي گويند كه ما به ذبح اسلامي شك داريم، اين كار اشتباه است. رهبر، نماينده اي در جهاد كشاورزي گذاشته است كه تضمين مي كند تمام ذبح ها شرعي است. بعضي ها با گفتن اين حرفها مي خواهند خودشان را مطرح كنند و بگويند كه ما مسلمان تر هستيم. اصل طهارت و حليت است مگر اينكه خلاف آن ثابت شود. بعضي كارها مشخص است كه حرام است مثلا كسي كه انگور مي كارد به قصد درست كردن شراب ،كارش حرام است . كسي كه كاميون مي گيرد كه اين انگورها را به كارخانه بياورد و به شراب تبديل كند، اين كارش حرام است. روايت داريم :خدا در مورد شراب ده گروه را لعنت كرده است. مثل كسي كه بطري ساز شراب است و كسي كه شراب را خريد و فروش مي كند و كسي كه دلال شراب است و كسي كه ساقي است و ... پس مال حلال بدست مي آيد و بدست آوردن آن سخت نيست. يكي ازمعلم ها به من گفت كه پول حلال كجاست ؟من گفتم كه شما معلم هستيد، اگر شما دير سركلاس مي رويد يا مطالعه نمي كنيد يا سر بچه ها را گول مي زنيد، اين مال شبه ناك است. حرام كردن عمر مردم ،يك نوع ظلم است. ظلم فقط كم فروشي نيست، حرف خوب نزدن هم ظلم است. مثلا اگر صدا و سيما فيلمي بسازد كه سرمردم را گرم كند و فيلم پيامي نداشته باشد، در حق مردم ظلم كرده است. بعضي از

ص: 11898

كتابها هيچ پيامي ندارد. و تلف كردن وقت مردم و عمر نويسنده است. ما بايد از هر چه كه داريم بهترين استفاده را ببريم . سوال – در مورد بهترين مال از نظر قرآن و روايات توضيحاتي بفرماييد. پاسخ – پولي كه ما بدست مي آوريم بايد با فرهنگ و اقتصاد جامعه سازگار باشد. در همه ي كارها بايد مراعات جامعه را كرد. مثلا ما مي خواهيم عروس ببريم .آيا بايد در شب بوق بزنيم و مردم را بيدار كنيم؟ ما مي خواهيم به روضه برويم آيا بايد ماشين را دوبله پارك كنيم ؟پس در هزينه ها و درآمدها بايد مراعات اجتماع را كرد. اگر مردم نان ندارند بخورند، ما نبايد در خانه دود كباب راه بيندازيم و كباب درست كنيم و بخوريم با اينكه كباب حلال است. مراعات حال مردم خيلي مهم است .داريم كه در تشييع جنازه نخنديد. فردي طنزي گفت و همه خنديدند و پيامبر هم خنديد. بعد پيامبر گفت كه اين طنز خنده دار نبود ولي من خنديدم كه اين آقا ناراحت نشود و مراعات او را كردم. ممكن است توقعي كه زن از شوهرش دارد توقع حلالي باشد ولي وقتي شوهر نمي تواند آنرا تهيه كند، زن بايد كوتاه بيايد. مثلا بعضي مواقع دانشجو پول ندارد كه توقع دانشگاه را برآورده كند، در اين صورت دانشگاه نبايد دانشجو را از درس خواندن منع كند. بيمارستان نبايد بگويد كه اول پول بدهيد بعد بيمارتان را بخوابانيد. پس در درآمد و هزينه شرايط را درك كنيم البته خدا كار ما را جبران مي كند. خدا جبار است يعني جبران كننده است. البته

ص: 11899

بعضي از بيماران و فقرا دروغ مي گويند كه ندارند. اگر ما تشخيص داديم كه طرف پول ندارد، بايد مراعات حال او را بكنيم. پس بايد مراعات افكار عمومي را كرد. روايت داريم: اگر به رئيس يهودي ها احترام مي گذارند شما هم به او احترام بگذاريد. اگر كسي راي آورد شما بايد به او احترام بگذاريد حتي اگر او را قبول نداشته باشيد. بايد فضاي عمومي را در نظر گرفت. مهم است كه مقداري مشكل گشايي پول چقدر است. گاهي فردي پول زيادي دارد ولي مشكل مردم را حل نمي كند. يا فردي اطلاعات زيادي دارد ولي خاصيتي ندارد. اطلاعات ما بايد مشكلي را حل كند. من بعد از سقوط شاه به كاخ شاه رفتم. در آنجا ديدم كه پاي يك فيل را قطع كرده اند و آنرا بصورت زيرسيگاري درآورده اند. بعضي ها پول دارند ولي عقل ندارند و بخاطر همين پول شان هيچ گره اي را باز نمي كند. خيررساني خيلي خوب است. من تمام يادداشت هاي چهل ساله ام را تايپ كرده ام و تمام مطالعات چهل ساله ام را در چند عنوان در يك سي دي كرده ام و اين سي دي بدست هشتاد روحاني رسيده است. مثلا اگر فردي بخواهد در مورد لباس بحث كند مي تواند به قسمت لباس برود و تمام مطالبي كه در مورد لباس گفته شده را ببيند. خوب است كه جزوه ها كوتاه باشد. الان مردم ساندويج مي خورند زيرا حال جويدن ندارند. همه مي توانيم به همديگر خير برسانيم. گاهي شاعر يك چاي مي خورد و يك صفحه شعر مي گويد و گاهي

ص: 11900

كباب را در كنار جوي آب مي خورد ولي نمي تواند شعر بگويد. وقتي شما مشكل كسي را حل مي كنيد به خدا بگوييد كه تو هم مشكل مرا حل كن. خيلي ازعروس ها هستند كه لباس عروس شان را در كمد آويزان كرده اند. پيراهن عروسي دختر مرا ده عروس ديگر پوشيده اند. ما مي توانيم مشكل همديگر را حل كنيم. در قرآن داريم: مشكل تو را حل مي كنم و درجاي ديگر مي فرمايد كه تو را پيچ مي دهم. بعضي ها درسلام بخل مي ورزند. سوال – درمورد بيت المال توصيه هايي بفرماييد. پاسخ – هم مردم و هم مسئولين مفهوم بيت المال را مي دانند. كسي در جبهه شهيد شد و مردم گفتند كه شهيد شده است ولي پيامبر فرمود كه او شهيد نشده است زيرا او بدون اجازه لباس بيت المال را پوشيده است. من زمان جنگ نزد امام رفتم و گفتم كه من رزمنده نيستم ولي در كنار رزمنده ها هستم و بعضي مشكلات شان را حل مي كنم. بعضي مواقع در ارتش يا سپاه يا جهاد سازندگي ناهار مي خورم يا اينكه با بنزين سپاه به ارتش مي رويم. پول هم از كسي نمي گيرم، شما حلال كنيد. امام فرمود: خير اينها بايد جدا شود. من ديدم كه كار خيلي سخت است و از امام خواستم كه من در نهضت سواد آموزي باشم .امام فكري كرد و فرمود :من اجازه مي دهم از همه ي امكانات نظام استفاده كني و براي همه مردم كار كني. من خواستم براي دوستانم هم اجازه بگيرم ولي امام اجازه ندادند. اگر شما

ص: 11901

مهر يك مسجد را در مسجد ديگر ببريد و نماز بخوانيد، آن نماز باطل است. شما نمي توانيد تجهيزات يك اداره را به اداره ي ديگر ببريد. در يك شهري فرش هاي مسجد را به حسينيه بردند و مسئول مسجد گفت كه اين فرش ها وقف مسجد است و نمي توان آنرا در حسينيه استفاده كرد. گاهي ما مي گوييم كه فلان كار حق ماست .روايت داريم :مال حرام رشد نمي كند. و اگر هم رشد كند فرد خيرش را نمي بيند. سوال – كساني هستند كه وضع مالي شان خوب است و اهل حلال و حرام نيستند، راهنمايي بفرماييد. پاسخ – خوب بودن وضع مالي معنايش بركت داشتن در زندگي نيست. فردي يك ماشين ساده دارد ولي با آن هم به عيادت بيمار مي رود و هم صله ي رحم انجام مي دهد و بچه هاي محل را به كوه مي برد يعني با اين ماشين هم به خودش و هم به مردم خير مي رساند. افرادي هستند كه ماشين قيمتي دارند ولي نه به عيادت بيمار مي روند و نه صله ي رحم انجام مي دهند نه ... خدا به تار عنكبوت نظر كرد و پيامبر را حفظ كرد. شن طبس ارزشي ندارد ولي نقشه ي امريكا را از بين مي برد. خروجي كار مهم است. افرادي هستند كه روي برگ درخت نماز مي خوانند و حال مي برد و افرادي هستند كه سجاده ي يك كيلويي دارند ولي تابحال نمازبا حال نخوانده اند. فقط نبايد به ظاهرنگاه كرد. سوال – صفحه ي 201 قرآن كريم را توضيح بفرماييد. پاسخ – خدا مي

ص: 11902

فرمايد: راه نفوذي به نيكوكاران نيست .اين يك قاعده ي فقهي است .داريم كه اگر فرد نيكوكاري در كاري كوتاهي نكرد، و كار خراب شد، نبايد از او تاوان گرفت و او ضامن نيست. مثلا شما بچه اي را از وسط خيابان به كنار مي آوري و اتفاقا ماري از ديوار بيرون مي آيد و بچه را نيش مي زند. اين فرد نيت خدمت داشته است، پس پدر نبايد بگويد كه تو بچه ي مرا كشتي .شما مي توانيد حكم اين را از مراجع تقليد بپرسيد. سوال – در مورد مال حلال توضيحاتي بفرماييد. پاسخ – مال بايد سبب استقلال باشد نه وابستگي. گاهي درآمد انسان را وابسته مي كند. اقتصاد ما بايد طوري باشد كه وابسته به كسي نباشيم .بعضي ها مي گويند كه تخته سياه قديمي شده است ولي من مي گويم كه هيچ كس نمي تواند تخته سياه را از من بگيرد زيرا استفاده از تكنولوژي مرا وابسته مي كند. اگر من از كامپيوتر استفاده كنم وقتي برق برود، كار من تعطيل مي شود. گاهي فرد درآمد بيشتري پيدا مي كند ولي كشور وابسته تر مي شود. درآمد نبايد انحصاري باشد. مثلا كسي با رابطه ،مجوزي مي گيرد كه بتواند كالاها را خارج كند . انسان بايد كاري كند كه به قيمت فلج كردن ديگران و تضييع حق ديگران نباشد. بهترين مال اين است كه به اندازه ي كفاف باشد. پيامبر از كسي چيزي را خواست و آن فرد به پيامبر نداد، پيامبر فرمود كه انشاءالله خدا مال تو را زياد كند. بعد از فرد ديگري آن چيز را درخواست كرد و

ص: 11903

گرفت .پيامبر فرمود: انشاءالله خدا به اندازه ي كفاف به تو بدهد. مردم علت دعا كردن پيامبر را سوال كردند. پيامبر فرمود: من نفراول را نفرين كردم. پس مال به اندازه ي كفايت خوب است. مال بايد توليدي باشد ،توليد مادي يا معنوي. يعني دلالي و دستگرداني نباشد. اگر كسي نقشي دركاري نداشته باشد نمي تواند پولي بگيرد. انسان بايد به نقش خودش در كار توجه كند. بعضي ها در زمان شاه با رئيس ثبت دوست بودند و زمين هاي زيادي با سند گرفته اند. هر سندي نشانه ي مالكيت نيست . هركسي مي خواهد كه بچه هاي خوبي داشته باشد بايد لقمه ي حلال به بچه هايش بدهد. پس بياييد حساب سرسال داشته باشيد، از خمس دادن نترسيد. در خمس دادن بايد قصد قربت باشد. خمس دادن بايد با اجازه ي مرجع باشد.

91-10-26

سوال – انتظار يعني چه و بهترين انتظار به چه انتظاري گفته مي شود؟ پاسخ – انتظار يك حالت است ولي در روايت بالاتر از يك حالت است.در روايت داريم كه بهترين اعمال انتظار فرج است .پس انتطار، عمل است. اگر شما منتظر ميهمان هستيد حتما اتاق را تميز مي كنيد و غذا را آماده مي كنيد، اين عمل است .شهيد مطهري در قم درس مي داد و من چند هفته اي ايشان را براي ناهار به منزل مي بردم. بعد سوار ماشين ايشان مي شدم و تا شاه عبدالعظيم با ايشان بودم و از ايشان سوالاتي مي كردم و بعد به قم برمي گشتم . يك روز اين سوال مطرح شد كه انتظار يعني چه ، شهيد مطهري مثالي از

ص: 11904

مرحوم راشد گفتند كه آيا كسي كه منتظر خورشيد است در تاريكي مي نشيند ؟ خير. هر كس كه منتظر خورشيد است در شب مي نشيند و چراغ را هم روشن مي كند. معناي انتظار و عدالت اين نيست كه ما كاري نكنيم بلكه ما بايد براي اصلاح ، فقرزدايي و حل مشكلات مردم كاري بكنيم. كسي كه منتظر خورشيد است نمي گويد كه فعلا در تاريكي بنشينيم .ما در زمستان منتظر هستيم كه بهار بيايد ولي در سرما نمي نشينيم بلكه بخاري روشن مي كنيم .بعضي ها فكر مي كنند كه انتظار يعني احتضار. درحاليكه اين طور نيست انتظار يعني اميد نه ياس .واژه شناسي در دين كار مهمي است. يكي از كارهاي امامان ما اين بود كه لغت ها را درست معني مي كردند. عده اي دور فردي جمع شدند و گفتند كه او علامه است. امام فرمود :هنر او چيست؟ مردم گفتند كه پدر ،پدربزرگ ، جد و ... عالم بوده اند. امام فرمود: نسب علم نيست. مردم مي گفتند كه پهلوان كسي است كه وزنه بلند كند ولي امام فرمود: پهلوان كسي است كه وقتي عصباني شد جلوي خودش را بگيرد .بعضي ها فكر مي كنند كه زهد يعني اينكه روي مقوا بنشيني ولي اين طور نيست زهد يعني اينكه اگر روي قالي نشستي به آن دل نبندي .ما بايد لغت ها را خوب معني كنيم. معني صبر اين نيست كه ما تو سري بخوريم بلكه بايد قيام كنيم .در قرآن صبر را در كنار قيام گفته است، پس صبر يعني مقاومت .به ميهماني يكي از عزيران رفته بوديم . ما

ص: 11905

سر سفره سوپ خورديم. ايشان گفت كه غذا خورديد؟ من گفتم كه من سوپ خوردم. ايشان گفت كه غذاي ما همان سوپ بود. من گفتم كه اگر شما مي گفتيد ،سوپ را با نان مي خوردم. ايشان گفت كه ما انقلاب كرديم كه زهد داشته باشيم. من گفتم معناي زهد يعني اينكه خودت نخوري نه اينكه به ميهمانت غذا ندهي .اين بخل اسلامي است نه زهد اسلامي. اگر حضرت علي(ع) نان خالي مي خورده است به ميهمانش نان خالي نمي داده است. در قرآن داريم: براي حضرت ابراهيم ميهمان آمد و او به آنها كباب داد. مثلا مي گويند كه اين آدم خوبي است. ولي مي بينيم كه غيبت مي كند و دروغ هم مي گويد . بايد ببينيم كه معناي خوب بودن چيست. مثلا يك خانم با حجاب به خانم بدحجابي كلمه ي زشتي(قِرتي) مي گويد. اگر كسي كه بدحجاب است مي توان به او قرتي گفت ؟ نه . ما نبايد براحتي به ديگران توهين كنيم. در زمان حضرت علي (ع) فردي سه تا شلاق اضافه تر به مجرم زد و حضرت علي(ع) او را خواباند و سه ضربه ي اضافي را به او زد. ما بايد مرز را مراعات كنيم. بعضي ها مي گويند كه امام زمان(عج) مي آيد و خودش دنيا را درست مي كند. روايت جعلي داريم كه مي گويد: قيام هاي قبل از امام زمان(ع) باطل است. پس يعني دين پيامبر براي زمان خودش بوده است و بايد دين را تعطيل كرد. ما بايد قدرت داشته باشيم تا به قرآن عمل كنيم. قرآن مي فرمايد : دشمنان را بكشيد

ص: 11906

.ما بايد حكومت داشته باشيم تا دشمنان خدا را بترسانيم. كشور بايد تشكيلات داشته باشد كه اگر رهبر از بين رفت، كشور از هم نپاشد. درجنگ احد شايع كردند كه پيامبر كشته شده است، مسلمانان فرار كردند .آيه نازل شد كه اگر پيامبر كشته شد شما بايد فراركنيد؟ مسلمانان بايد تشكيلات منسجمي داشته باشند كه با از بين رفتن پيامبر حكومت شان از بين نرود. اين آيه بهترين آيه براي تشكيلات است. تا حكومت نباشد نمي توان به بسياري از آيات قرآن عمل كرد. داريم: از مردم زكات بگير. آيا بدون قدرت مي توان از مردم زكات گرفت ؟ بدون قدرت و حكومت نمي توان مقابل طاغوت ايستاد. سوال - سهم ما در يك انتظار صحيح چقدر است؟ پاسخ – در دعا داريم :خدايا به من كمك كن كه حق حضرت مهدي را بدهم. پس امام زمان(ع) به گردن ما حق دارد. در قرآن داريم كه ابراهيم پدر(معنوي) شماست .روايت داريم :امام مثل پدر مهربان شماست .پيامبر فرمود :هر كس علي را دوست بدارد خدا او را دوست خواهد داشت. ياد امام زمان(عج) باعث نزديكي است .در دعاي عهد داريم: خدايا من نسبت به امام عهد داشته باشم ،گره بخورم و بيعت داشته باشم. كار ما بايد زير نظر امام زمان(عج) يا نائب ايشان باشد .گاهي عده اي تشكيلاتي را درست مي كنند ولي زير نظر كسي اين كار را انجام نمي دهند .ما بايد حجت داشته باشيم .ما مي گوييم كه امام زمان(عج) مي آيد و همه را مي كشد.در حاليكه اين طور نيست .امام، رهبران كفر را مي كشد و مردم در اختيار

ص: 11907

امام قرار مي گيرند. خلبان هاي شاه بعدا در خدمت امام خميني درآمدند. روايت داريم كه وقتي حضرت ظهور مي كند متخصصيني از كره ي زمين جمع مي شوند و در اختيار امام قرار مي گيرند و علم درآن زمان شكوفا مي شود. روايت داريم كه تمام اختراعات تا زمان ظهور دو بر بيست وهفت است و بقيه ي( دو بر بيست و پنج) آن در زمان حضرت مهدي است. يعني مردم با عنايت امام، رشد علمي مي كنند. اين طور نيست كه وقتي امام بيايد جوي خون راه بيندازد. امام رئوف است و ما را دوست دارد. اسم بچه مان را مهدي بگذاريم .خمس امام را بدهيم. كسي كه سهم امام را نمي دهد با فردي كه فدك را غصب كرد، مساوي است .حق سياسي يعني بيعت ،حق اجتماعي يعني نام گذاري فرزندان به اسامي امامان و حق مالي يعني پرداخت خمس. بعضي مي گويند كه امام زمان(عج) وقتي مي آيد كه دنيا پر از ظلم بشود. پس بياييم دنيا را پر از ظلم كنيم كه آقا بيايد. روايت داريم كه آقا وقتي مي آيد كه دنيا پر از ظلم بشود نه پُر از ظالم . اگر روايت مي گفت كه امام وقتي مي آيد كه دنيا پر از ظالم بشود همه ي ما ظالم مي شديم تا آقا بيايد. يك صدام ،چندين كشور را خراب كرد. پس يك نفر هم مي تواند دنيا را پر از ظلم كند. سوال – اگر ما جزو ياران امام زمان(عج) نباشيم آيا امام از ما راضي خواهد بود؟ پاسخ – اگر ما حرف امام را گوش بدهيم

ص: 11908

ايشان از ما راضي مي شوند. بعضي ها مي گويند كه چكار كنيم كه امام زمان(عج) را ببينيم؟ ديدن امام لطف است ولي اويس قرني پيامبر را نديد ولي پيامبر را دوست داشت. در جبهه پسر بسيجي را ديدم كه عكس امام را در تلويزيون نديده بود ولي مي گفت كه چون امام گفته به جبهه برويد ، حرف امام را گوش كرده ام. عده اي در كنار امام نشسته اند و امام مي گويد كه بجاي حج به جبهه برويد ولي آنها گوش نمي دهند و به حج مي روند. امام از كداميك از آنها راضي است؟ افرادي هستند كه خيلي از مهدي حرف مي زنند ولي هيچ مرجعي از آنها راضي نيست. ما بايد به دستورات امام زمان(عج) عمل كنيم. حرف امام، غايب نيست .امام زمان (عج) فرموده كه وقتي من نيستم يك فقيه عادل بي هوس را انتخاب كنيد. ما بايد ببينم كه در يك حادثه امام زمان(عج) چكار مي كند، ما هم بايد همين كار را بكنيم. ديدن امام زمان(عج) توفيق است ولي مرحله اول معرفت، بعد مودت و بعد اطاعت است. ديدن مثل زعفران روي برنج است ولي زغفران جزو غذا نيست ولي اگر باشد خوب است. روايت داريم كه هركس بميرد و امام زمان خودش را نشناسد به مرگ جاهليت مرده است .پيامبر فرمود :مزد من مودت ذي القربي است. سوال – صفحه ي 208 قرآن كريم را توضيح بفرماييد. پاسخ – امامت جزو اصول دين است. خدا فرمود :اگر امام را تعيين نكني رسالتت مورد قبول نيست .خدا در سه آيه از قرآن به پيامبر اولتيماتوم داده است:

ص: 11909

اگر مشرك بشوي كارهاي تو نابود مي شوي، اگر كلمه اي به قرآن اضافه كني رگ كردن تو را قطع مي كنم و اگر امام را معرفي نكني رسالت تو نابود مي شود. امام با قرآن فرق مي كند. امام قرآن مجسم است .ما نمي توانيم بگوييم كه مرا از امام، قرآن است. ما نمي توانيم خودمان قرآن را تفسير كنيم. روز نهم ربيع آغاز امامت حضرت مهدي است . چون اين امام زنده است ،حضور دارد و هر هفته اعمال ما را مي بيند ، آغاز امامت ايشان را جشن مي گيريم .در قرآن داريم: خدا ، رسولش و مومنين عمل شما را مي بينند منظور از مومنين امامان هستند. من به خدمت مقام معظم رهبري رفتم. و گفتم كه مهدويت عقيده ي شيعه است كه در دنيا كنگره هايي برگزار شده است كه مي گويند :شيعه يك بال قرمز و يك بال سبز دارد .(بال قرمز كربلا و بال سبز يعني هيچ حكومتي حق نيست .ولايت فقيه هم جانشين عام امام زمان(عج) است. هيچ كس نمي تواند اين پرنده را شكار كند. شيعه و مرجعيت را نمي توان با پول خريد يا فروخت. مراجع ما بايد شصت سال درس بخوانند تا مرجع بشوند و نبايد دنبال هوس باشند. فقيه باعالم فرق دارد. عالم يعني كسي كه مي داند و فقيه يعني كسي كه عميق مي داند و عدل است يعني خريد و فروش نمي شود.) من گفتم كه بايد در مورد امام زمان(عج) كار عميق و فرهنگي بشود. پس يك عده بطور تخصصي در مورد مهدويت كار كنند. ايشان به ما مسئوليت دادند

ص: 11910

و ما بنيادي درست كرديم كه مدير آن را آقاي ابوترابي گذاشتيم و آقاي شيباني را دعوت كرديم و ... ما پارسال حدود دو هزار سفرتبليغي داشتيم. سي صد فارغ التحصيل داريم كه كمترين مدرك آنها فوق ليسانس است. ما كارشناس هاي عميق داريم .هر كس نياز به بحث فني دارد به بنياد مهدويت رجوع كند. ما در كنار مسجد جمكران يك بنياد فرهنگي بنام ياوران مهدي درست كرديم. اينجا هزار تخت دارد كه هر كس مي تواند يك شب آنجا بماند. تابحال 150 كتاب نوشته شده است .كتاب نگين آفرينش در مورد مهدويت است. ما بيش از ده سايت داريم. از طريق آموزش مجازي پانصد هزار نفر آموزش مي بينند. صدها برنامه ي راديويي و تلويزيوني داريم. مهمترين كار ما مقابله با خرافات است .سي دي آمده بود كه ظهورنزديك است. ما جشني در جمكران گرفتيم و با آن مبارزه كرديم. الان ادعاهاي زيادي وجود دارد. عده اي هستند كه عوام فريبي مي كنند .بنياد فرهنگي مهدويت با اين ادعاها مبارزه مي كند. البته كتابهايي در مورد امام زمان(عج) نوشته اند مثل : خورشيدمغرب ، درفجر ساحل ،دادگستر جهان و... ما نبايد خط را گم كنيم. عده اي در زمان شاه مي گفتند كه امام زمان (عج) ظهوركن ولي وقتي امام خميني آمد به او كمك نكردند. امام زمان(عج) مي خواهد طاغوت ها را بردارد و امام خميني يك طاغوت را برداشت. پس بايد به امام خميني كمك شود. بعضي ها فقط پوست هستند و بعضي فقط مغز ولي پوست و مغز بايد با هم باشند كه سبز بشوند. خدايا قلب مهدي را از

ص: 11911

ما راضي بفرما.

91-11-17

ماه امشب كامل است و آسمان بي سوز او سيزده شب ماهها در انتظار روي او، ماه معصومم اگر چه رو گرفته از چشمه ها از وراي ابرهاي هم مي رسد سو سو او ،پشت پلكم خم شد از اين غم كه عمري چشم من بر تمام خلق رو انداخت اِلا روي او، چشم طماعي ندارم گرچه ماهم كامل است قانعم حتي به يك ديدار با ابروي او ، گاه خورشيد آرزو دارد كه شب روشن شود تا زمين ببيند يك دم ماه را پهلوي او. سوال – امنيت از نظر قرآن چيست؟ پاسخ – امنيت يك گوهري است كه اگر باشد همه ي خيرات و بركات در كنار آن وجود دارد، مثل آب. اگر آب باشد همه ميوه ها آبدار مي شوند و اگر شكر باشد، قنادي ها شروع به كار مي كنند. اگر آب نباشد همه باغ ها، اگر شكر نباشد همه ي قنادي ها تعطيل است .قرآن مي فرمايد :تا امنيت نباشد عبادت نيست. اگر مملكت امن باشد دانشجو و دانش آموزان مي توانند درس بخوانند و كاسب ها مي توانند كاسبي كنند. پس امنيت يك مسئله ي كليدي است و اگر كسي امنيت را بهم بزند قرآن با آن برخورد مي كند. اگر كسي فقط با چاقو يا اسلحه مردم را تهديد كند، اين فرد مفسد في الارض است. زيرا فضا را ناامن كرده است. امنيت شاخه هاي متعدد دارد. فرد پستي بود كه در يك باغي يك درخت خرمايي داشت و سرزده به باغ مي رفت. صاحب باغ گفت كه تو در اينجا يك درخت داري و

ص: 11912

تمام باغ مال من است .هر وقت مي خواهي به اينجا بيايي هماهنگ كن. اما او قبول نكرد و به بهانه ي درخت، بدون اجازه به باغ مي آمد. فرد نزد پيامبر آمد و پيامبر گفت كه اين درخت را بفروش يا تعويض كن يا ... او هيچ كدام از پيشنهادهاي پيامبر را قبول نكرد. حتي پيامبر گفت كه من براي تو يك درخت در بهشت ضمانت مي كنم ولي او قبول نكرد. پيامبر فرمود كه او مردم آزار است و مي خواهد امنيت خانواده را از تو بگيرد. پيامبر دستور داد كه درخت را بكنند و به كوچه بيندازند. اين قاعده ي لاضرر است كه در فقه بكار مي آيد. در زمان پيامبر منافقين مسجد ساختند. آنها به پيامبر گفتند كه در اين مسجد نماز بخوانيد. پيامبر گفت كه چرا نزديك اين مسجد، مسجد ديگري ساختيد ؟(شرايط مساجدي كه خيرين مي سازند اين طور است :مسجدكوچك 100 الي 150 متري ، مسجد آجرنما بدون مناره و ساده، تا دوكيلومتري مسجدي نباشد، جمعيتي بالاي هزار نفرآنجا باشند، زمين مسجد هم بايد از طريق مردم ساخته شود و ما خيرين آنرا با هزينه ي خودشان مي سازند و پول به كسي داده نمي شود. حمل ونقل آن با قواي مسلح است و مجلس تصويب كرده است آب، برق و گاز مجاني باشد .البته مردم هم بايد در ساخت مسجد كمك كنند. ما تقاضاي ساخت مسجد زياد داريم ولي كمك كم داريم. شوراي هماهنگي تبليغات و مسئولين راه پيمايي بيست و دو بهمن ،برنامه اي بريزند كه اگر راهپيمايي در آستانه ظهر تعطيل شد و هوا هم

ص: 11913

خوب بود ،نماز جماعت خوانده شود. در قرآن داريم كه آخر غذاهاي بهشتي بوي عطر مي دهد . خوب است كه پايان راهپيمايي نماز جماعت باشد. مثلا مساجد سر راه و ارگان ها مي توانند نماز جماعت را در خيابان برپا كنند. پس اگر راهپيمايي مي رويم از نماز غافل نشويم) مناقين گفتند كه بعضي پير هستند و راه برايشان سخت است .البته آنها مي خواستند خانه تيمي بسازند .پيامبر در آستانه ي جنگ تبوك بودند. پيامبر گفت كه بعد از جنگ، تكليف شما روشن مي شود. بعد از جنگ پيامبر عده اي را جمع كرد و مسجد را خراب كردند .آيه نازل شد: آنها مسجد براي ضرر ساخته اند. اين مسجد باعث تفرقه بين مومنين مي شود، اين مسجد محل رصد دشمن است. آنجا را محل زباله قرار دادند. پس اگر كسي مي خواهد بين مسلمانان تفرقه ايجاد كند بايد ضايع بشود. براي وحدت اين آيه را مي گويند :وعتصموا بحبل الله جميعا .بعضي از آيه هاي قرآن خوش شانس هستند و همه به آن عمل مي كنند مثل كلوا ولي بعضي از آيه ها عمل نمي شود مثل آيه زكات . بنا بود كه موسي در عرض سي روز كتاب تورات را در كوه طور از خدا بگيرد. سي روز به چهل روز تبديل شد. يك هنرمند سامري، مجسمه ي گوساله طلائي ساخت كه وقتي باد به آن مي خورد صدا مي داد. وقتي موسي برگشت ديد كه زحمت هاي او به هدر رفته است .موسي زلف برادرش را بوسيد و بعد آنرا كشيد و گفت كه چرا گذاشتي مردم گوساله پرست بشوند؟

ص: 11914

چرا به وظيفه ات عمل نكردي ؟در قرآن داريم (هارون گفت) :من ترسيدم كه بين امت تفرقه ايجاد شود .اگر همه گوساله پرست بشوند بهتر از اين است تفرقه ايجاد شود يعني گوساله پرستي از تفرقه بهتر است. حضرت امير مي فرمايد: بيست و پنج سال تيغ در چشم و استخوان در گلو داستم ولي بخاطر وحدت چيزي نگفتم . سوال – امنيت چطور بايد در فضاي خانواده باشد؟ پاسخ – اگر در خانواده سوءظن باشد اين كار فضاي خانواده را ناامن مي كند. گاهي زن و شوهر به يكديگر ايراد مي گيرند. يا اينكه اگر بچه كار خلافي كرد ،توي سر او مي زنند و او را ملامت مي كنند و اين باعث مي شود كه بچه كار بدتري انجام بدهد. روايت داريم كه كسي را زياد مورد انتقاد قرار ندهيد. و اين انتقاد در حد تذكر باشد. حديث داريم كه اگر پي در پي انتقاد كنيم بچه لجبار مي شود. گاهي خانم توقعاتي دارد كه آقا نمي تواند آنرا برآورده كند و خانم با آقا سر موجود بي جاني مثل لباس و صندلي قهر مي كند .و با اين كار براي حفظ لباس و صندلي ، آقا را از دست مي دهد. اگر توقعات خانم برآورده نشود اتفاقي نمي افتد. گاهي بخاطر رفتن به خانه ي فاميلي زن و شوهر با هم قهر مي كنند. ما بايد بدانيم كه چه چيزي را فداي چيز ديگري مي كنيم. بعضي حساسيت ها فضاي امن خانواده را بهم مي زند. گاهي ما با خدا هم در مي افتيم. ما نبايد مشكل شخصي خانواده را به جامعه

ص: 11915

بكشانيم. در قرآن داريم كه اگر بين زن و مرد اختلاف افتاد يكي از اقوام فاميل آنرا اختلاف را حل كند و به خانواده هاي ديگر كشيده نشود. اگر فرزند شما در جايي ضعف دارد اول كمالش را به او گوشزد كنيد بعد نقص او را بگوييد و به او كمك كنيد. ما وقتي مي خواهيم بچه را نصيحت كنيم تمام خوبي هاي فاميل را مي گوييم و توي سر او مي زنيم. گاهي خانم تمام كمالات مردهاي ديگر را به شوهرش مي گويد و اين مقايسه ها امنيت خانواده را بهم مي زند. ما بايد ببينيم كه چه چيزي مي خواهد فداي چه چيزي بشود. گاهي بخاطر يك غذاي بدمزه چند روز بين زن و شوهر دعوا مي شود. آيا يك ربع غذا خوردن ارزش چند روز قهر كردن را دارد ؟گاهي ما يك موضوع را بزرگ مي كنيم. ما نبايد رفاقت هاي دائمي را فداي كلمه هاي لحظه اي بكنيم. در مشكلات اقتصادي، خانواده ها بايد قناعت كنند. اگر انسان قناعت داشته باشد، همه چيز دارد و اگر قناعت نداشته باشد حتي اگر كره زمين را هم به انسان بدهند باز كم دارد. ما فكر مي كنيم كه ديگران مشكل ندارند و فقط ما مشكل داريم. در اسلام سوء ظن و تجسس ممنوع است. داريم كه واي بر حال كسي كه با انسان رفيق مي شود ،عيب انسان را پيدا مي كند و آنرا براي روز مبادا نگه مي دارد. نبايد از زندگي مرم عكس گرفت بلكه بايد فيلم گرفت. در قرآن داريم كه بعضي ها تمام خوبي هاشان از بين مي رود

ص: 11916

و در جاي ديگر داريم كه بعضي خوبي ها، بدي ها را از بين مي برد. ما نبايد بخاطر يك نقطه ضعف ،تمام خوبي هاي كسي را زير پا بگذاريم. البته بعضي از گناهان قابل گذشت نيست. ما بايد به قوانين الهي برگرديم و قوانين بشري را كنار بگذاريم. ما بايد به فطرت و عقل مان برگرديم . ما بايد ببينيم كه سيره ي ائمه با مخالفين چطور بوده است. امام صادق (ع) در آخر عمر پول زيادي به يك نفر داد كه او زماني تصميم داشت امام را بكشد. امام پول را داد و سلام هم رساند. نگاه ما بايد اين طور باشد. يوسف در يك لحظه همه برادرانش را بخشيد. در روز فتح مكه ،مردم چون پيامبر را خيلي اذيت كرده بودند ، پيش حضرت آمدند و گفتند كه مي خواهي با ما چكار كني ؟ پيامبر فرمود :كاري كه يوسف با برادرانش كرد ، من هم با شما مي كنم و همه ي شما را مي بخشم. پيامبر همه ي مردم شهر مكه را بخشيد. در قرآن داريم: بدي را با بدي جواب ندهيد .به پيامبر گفتند كه شما منحرف هستي و پيامبر فرمود : خير ،من منحرف نيستم. به امام باقر(ع) توهين كردند ولي امام فرمود كه من باقر هستم. با شهيد محراب در كوچه اي قدم مي زديم بچه ها به او سلام مي كردند. ايشان گفت كه زماني اين بچه ها به من جسارت مي كردند ولي چون من صبر كردم الان همه به من سلام مي كنند. الان مشكلات اقتصادي زيادي وجود دارد .يكي ازعلت هاي آن حرص

ص: 11917

زدن است و علت ديگر آن فراموش كردن خداست. سعي كنيم كه كمتر خرج كنيم تا بتوانيم كنار آن يك لباس هم براي بچه ي فقير بخريم. بايد كمي از مواضع مان كوتاه بياييم .خدا جبار است و جبران مي كند . سوال – صفحه 229 قرآن كريم را توضيح بفرماييد. پاسخ – اصل راه پيمايي بيست ودو بهمن عمل صالح است. در قرآن داريم كه هر حركت دسته جمعي كه دشمن از آن عصباني بشود، براي شما عمل صالح بحساب مي آيد. راه پيمايي روز قدس و بيست و دو بهمن يكسري از دشمنان را عصباني مي كند. زيرا دشمن مي خواهد كه ما دست از انقلاب برداريم. انقلاب ما براي اسلام بوده است و اگر مسئولي اشتباه كرده است ،ارتباطي به انقلاب ندارد .الان همه ي دنيا مي خواهند ببينند كه بخاطر اتفاقاتي كه افتاده است آيا تعداد افرادي كه در راهپيمايي شركت مي كنند كم شده است يا خير. ممكن است كه ما از اقتصاد و بداخلاقي هاي بعضي ها ناراحت باشيم ولي ما دين مان را از آنها نگرفته ايم، ما دين مان را از اسلام گرفته ايم .اسلام ،شهدا، قرآن ،مكتب، رهبري و مراجع تقليد هستند، پس حتما در راهپيمايي شركت كنيم. ما بايد مشكلات را حل كنيم و نظام را حفظ كنيم. پيامبر داشت نماز جمعه مي خواند . كارواني اجناسي را براي فروش آورد و ساز و دهل زد كه جنس ها ارزان است. مردمي كه پاي خطبه ها نشسته بودند به دنبال خريد رفتند. فقط دوازده نفر نشستند و بقيه رفتند. امام خميني فرمود كه مردم زمان

ص: 11918

ما از مردم زمان هاي ديگر بهتر هستند. در سوره جمعه داريم: وقتي آنها طبلي زدند همه رفتند و تو را تنها گذاشتند. در اين آيه نمي گويد كه نماز يا خطبه را ترك كنند بلكه مي گويد پيامبر را ترك كردند. ما نبايد رهبر را تنها بگذاريم. فقط رهبر براي ما حجت است. دليل انقلاب ما هنوز وجود دارد . ما بايد دشمنان را مايوس كنيم. عدم ثبات بازار و گراني بيش از حد مردم را در فشار قرار داده است اما بايد مسئله ي انقلاب سرجايش باقي بماند. سوال – براي امنيت جامعه توصيه اي بفرماييد. پاسخ – ما بايد بدانيم كه دشمن ما را دوست ندارد. قرآن مي فرمايد كه دشمن شما روشن است .آيا امريكا و اروپا حاضرند كه يك طرح علمي را از طريق ماهواره و اينترنت در اختيار ما بگذارند ؟ خير ،ولي وسايل عياشي را مجاني در اختيار ما مي گذارند. آنها مي خواهند كه ما هرزه بشويم. همه ي ابزارهاي آنها برعليه ماست. امام صادق (ع)مي فرمايد :مرده اي كه چشمش باز است فرصت نكرده است كه چشمش را ببندد و مرده اي كه چشمانش بسته است فرصت نكرده است كه آنرا باز كند. قرآن كلمه ي ناگهاني را چهارده مرتبه بكار برده است .در قرآن از ابراهيم ستايش شده است. در قرآن داريم كه ابراهيم وفادار بود. ما بايد به انقلاب ،اسلام، قرآن و اهل بيت وفادار باشيم . انشاء الله خداوند نقشه ي دشمنان را نقش برآب كند، مشكلات مان را حل كند .انشاءالله طوري عمل كنيم كه دشمنان مايوس بشوند. اگر ايران را بشكنند

ص: 11919

همه ي كشورهاي ديگر مايوس مي شوند.

91-11-24

سوال – آرامش به چه معناست؟ راه رسيدن به آرامش چيست؟ پاسخ – آرامش هم گمشده ي بشر و هم گمشده ي انبياء بوده است. حضرت ابراهيم فرمود : خدايا قلب مرا آرام كن. خداوند به پيامبر مي فرمايد: آيا به تو سِعه ي صدر نداديم كه آرامش داشته باشي ؟ اگر سيماي اسلام در زمان ما امام خميني است و اگر سيماي امام خميني به وصيت نامه ي ايشان است ،برترين كلمه ي وصيت نامه ي امام خميني اين است: من با دلي آرام و قلبي مطمئن. اين كلمه ي بزرگي است .بيشتر دكترها از استرس هاي فردي حرف مي زنند. در حاليكه جامعه بايد آرامش داشته باشد. امنيت هم سطح كل آفرينش است. همانقدر كه كل آفرينش ارزش دارد، امنيت هم ارزش دارد. در اول قرآن داريم :عبادت كنيد زيرا شما را آفريده ام. پس عبادت براي خلقت است .در آخر قرآن مي فرمايد: عبادت كنيد زيرا به شما امنيت داده ام. اگر دكتر دو تا قرص بدهد و بگويد كه اين ها را بخور تا خوب بشوي اين نشان مي دهد كه دو تا قرص در يك سطح هستند. پس امنيت و خلقت در يك سطح هستند. اگر كسي در نمازجماعت به امام اقتدا كند يك ركعت نماز، ثواب صد و پنجاه ركعت نماز را دارد. وقتي تعداد نمازگزارها به ده نفر برسد، هيچ كس جز خدا، ثواب آنرا نمي داند. حالا اگر كسي در نماز جماعت نياز به دستشويي داشته باشد، بايد نماز جماعت را ترك كند و به دستشويي برود حتي اگر نماز

ص: 11920

تمام بشود. زيرا كسي كه ادرار دارد استرس دارد. اسلام با همين مقدار فشار كمي كه به شما مي آيد مخالف است و مي گويد كه از نماز بگذر. اين يعني آرامش . جوانان اگر بدانند كه نگاه نكردن به دخترها براي آنها آرامش مي آورد، هيچ وقت اين كار را نمي كنند. با هر نگاه جوان به خودش استرس وارد مي كند. افراد چشم چران مرتب خودشان را اذيت مي كنند. اگر راننده ي تاكسي با آرامش رانندگي كند كمتر تصادف مي كند و خودش هم آرام است. ولي اگر دائم خودش را با راننده هاي ديگر مقايسه كند، خودش را اذيت مي كند و آرامشش را از دست مي دهد. گاهي ما با حسادتي كه داريم آرامش مان را از دست مي دهيم. مقايسه كردن ها باعث مي شود كه شما ناآرام بشويد. ممكن است كه شما هم خوبي هايي داشته باشيد. زنبور عسل، نيش هم دارد. يعني هم زهردارد و هم عسل. اگر قله بلند است پاي آن هم دره وجود دارد. همرا گل، خار هم وجود دارد. گاهي ما بخاطر كوچكترين كاري غصه مي خوريم. يك جوان گاهي ساعت ها عمرش را در اين كار مي گذارد كه رنگ اتاق، فرش، سقف و دمپايي را يكرنگ كند. ما براي خودمان تنش ايجاد مي كنيم. مثلا ما فكر مي كنيم كه اگر كسي دانشگاه نرفت بدبخت مي شود در حاليكه اين طور نيست. افرادي داريم كه با تحصيلات دانشگاهي بالا در زندگي مشكل دارند. يكي از علت هايي كه آرامش ما را بهم مي زند، نوع نگاه غلط ماست. ما تعريف ديگري

ص: 11921

از عزت ،سعادت و راحتي داريم. خيلي از دخترها فكر مي كنند كه بايد در جهيزيه شان همه چيز داشته باشند. آيا تمام افرادي كه الان خانه دارند در زمان مجردي خانه داشته اند؟ گاهي فروشنده ناآرامي را به مشتري تلقين مي كند و مي گويد كه الان بخر و اِلا فردا گران مي شود. خدا مي فرمايد كه با ياد خدا، دل تان آرام مي گيرد. آيا در قديم مردم بيشتر آرامش نداشتند؟ پدران ما بيشتر آرامش داشتند. گاهي فردي مي خواهد به حج برود ، آنقدر براي خودش بايدها درست مي كند كه خودش را از حج محروم مي كند. زماني مي گفتند كه زشت است كه طلبه سوار موتور بشود .مگر موتور با ماشين چه فرقي دارد؟ مثلا مي گفتند: كسي كه درس طلبگي بخواهد حتما بايد عمامه بگذارد، در حاليكه اين طور نيست. يعني آداب و رسومي را گذاشته ايم و دست و پاي خودمان را در حوزه و دانشگاه بسته ايم. الان اين مشكلات حل شده است. در زمان شاه دانشگاه، قفل هاي زيادي داشت: استاد بايد بالاي پنجاه و پنج سال سن داشته باشد، دانشجو نبايد كمتر از هفده سال سن داشته باشد، دانشگاه بايد وسط شهر باشد ، دانشگاه بايد شنبه تا چهارشنبه باشد در حاليكه هيچ كدام از اينها درست نبود. قرآن مي فرمايد: پيامبر غل و زنجيرهايي كه به گردن اعراب بود را باز كرد. هر كاري بايد مبنا داشته باشد كه مبناي آن بايد وحي يا عقل باشد. اگر طلبه اي بتواند علاوه بر گرياندن مردم، آنها را بخنداند ،منبرش شلوغ مي شود. پس ما

ص: 11922

مي توانيم از ابزار خنده هم استفاده كنيم. سوال – آيا قرآن دستوالعملي دارد كه ما بتوانيم به سمت آرامش برويم؟ پاسخ – بله. قرآن دستور العمل هاي زيادي دارد. در قرآن داريم كه تو بزرگ هستي، خودت را معطل ديگران نكن. مثلا فردي به مكه مي رود و در بازارها سرگرم مي شود. در حاليكه حيف است و بايد در دور خانه خدا طواف كند. ما بايد عمر و جواني خودمان را صرف كارهاي مهم بكنيم. ارزش ما خيلي بالاست .اميرالمومنين مي فرمايد كه اي انسان ارزش تو بهشت است خودت را به كمتر از بهشت نفروش. آسيه به خدا گفت كه من بهشت را نمي خواهم مي خواهم نزد تو باشم. بايد توجه داشته باشيم كه ما خليفه ي خدا هستيم و با هر نفس به مرگ نزديك مي شويم. روايت داريم كه انسان هنگام مرگ مي گويد كه خدايا مرا ده دقيقه برگردان ولي خدا مي فرمايد: امكان ندارد. پس ما بايد به ارزش انسان توجه كنيم. ديگر اين كه ما بايد الگوهاي خوب داشته باشيم. من مي خواستم براي مراسم عمامه گذاري خودم جشني بگيرم. از آيت الله گلپايگاني سوال كردم كه شما اجازه مي دهيد كه من با سهم امام، جشني بگيرم؟ ايشان فرمود: من بدون جشن عمامه گذاشتم و اتفاقي هم نيفتاد. مثلا طلبه ها مي گويند كه بدون كتاب و كامپيوتر نمي شود رشد كرد ولي اين طور نيست. حاج احمد آقا مي گفت كه كتاب هاي امام خميني بيشتر از دويست عدد نيست. امام با دويست كتاب هم مرجع و هم رهبر شد. گاهي ما مي گوييم

ص: 11923

كه كاري نمي شود درحاليكه اين طور نيست . ديگر اينكه ما بايد قناعت كنيم. قناعت انسان را آرام مي كند. حضرت امير گرسنه شدند و يك نصف كدو خوردند و مقداري هم آب خوردند و سير شدند. پس انسان با مقداري كدو سير مي شود. آقاي رجايي رئيس جمهور شد و خدمت امام رفت. امام فرمود كه مردم به شما راي داده اند و شما رئيس جمهور شده اي ولي شما كسي نيستيد. اگر ما از بيرون به دنيا نگاه كنيم مي بينيم كه چقدر كوچك است و همه ي مردم سر اين دنيا دعوا مي كنند. آقايي مي گفت كه من مي خواهم همسرم را طلاق بدهم زيرا به من گفته است: احمق . بعضي ها مي خواهند انقلاب را سر كلمه يا پُستي نابود كنند. مثلا ممكن است كه در عروسي خانم بزرگ فاميل را دعوت نكرده اند و ايشان هم به فرزندانش مي گويد كه من راضي نيستم كه شما به عروسي برويد و اين خانم كودتا مي كند. اينها مسائل كوچكي است. سواد و ظاهر ما بزرگ شده است ولي هنوز روح ما كوچك است. ما بايد با خدا باشيم تا بزرگ بشويم. وقتي ما به خدا وصل مي شويم مثل قطره اي هستيم كه به اقيانوس وصل مي شويم. سوال – آيه الا بذكر الله تطمئن القلوب يعني چه؟ آيا اين ذكر همان نماز است ؟ پاسخ – يكي از ذكرها نماز است. ياد خدا يعني اينكه اگر سختي پيش آمد بگوييد كه حتما خدا مرا دوست دارد. اگر ما بدانيم كه خدا ما را دوست دارد خيلي از

ص: 11924

مشكلات حل مي شود. اگر بچه بداند كه مادري كه او را با آب گرم و صابون مي شويد او را دوست دارد، در حمام جيغ و داد نمي كند. به ما سفارش كرده اند كه با اشراف ننشينيد و اگر خانه ي عموي ثروتمند مي رويد به خانه ي عموي فقير هم برويد. شما بايد غصه هاي عموي پولدار را هم ببينيد. شير و گربه از يك خانواده هستند. روزي شير به گربه طعنه زد كه اي بدبخت، ما هم نژاد هستيم. من برگ زرد مي خوردم و در جنگل، شير هستم ولي تو جوجه كباب مي خوري و لاغر هستي. گربه گفت: بله من جوجه كباب مي خوردم ولي با يك پيشتِ گفتن همه ي آنها آب مي شود. پس همه تلخي ها حكمتي دارد .گاهي ناآرامي هاي ما بخاطر مقايسه خانه و ماشين است . گاهي تلخي ها عامل رشد است .اگر ما روي خاك بيل مي زنيم خاك نرم مي شود. و براي كاشت گندم آماده مي شود. اگر گندم را از زمين جدا مي كنيم در عوض آرد مي شود و اگر با آب مخلوط مي كنيم به نان تبديل مي شود و اگر نان را در زير دندان له مي كنيم جزو بدن انسان مي شود. پس تلخي ها به ما رشد مي دهد. آقاي هشتاد ساله اي مي گفت كه زمان طاغوت ما به منزل شما آمديم و شما به ما نان خالي داديد. من گفتم كه شما چندين سال است كه غذاهاي خوشمزه خورده اي ولي آنها را فراموش كرده اي ولي آن نان خالي را به

ص: 11925

ياد داري. پس اين شيرين است. خدا در قرآن مي فرمايد: اي پيامبر من تو را يتيم قرار دادم. پس تو معناي يتيم را مي فهمي زيرا آنرا چشيده اي . پيري مردي به پسرش گفت كه در برف سرما مي خوري ولي او حرف پدرش را گوش نكرد. پيرمرد نوه اش ( فرزند همان پسر ) را در برف گذاشت و پسرش سريع گفت كه بچه ام سرما مي خورد. پيرمرد گفت :همان طور كه تو دلت براي فرزندت مي سوزد من هم دلم براي تو مي سوزد. پيرمرد مزه ي دلسوزي فرزند را به او چشاند. روزي من مي خواستم سخنراني كنم و با كفش روي سِن رفتم. آقايي به من گفت كه شما درخانه هم با كفش مي روي؟ گفتم: نه. ايشان گفت : پس معلوم است كه چون اين براي بيت المال است شما به آن اهميت نمي دهيد ولي به فرش خانه چون براي خودتان است اهميت مي دهيد. من گفتم: بي توجهي كردم. بعد كفشم را درآوردم. بعد عده اي گفتند كه زشت است كه كفش تان را درآورده ايد. پس ما هر كاري بكنيم ، مردم يك حرفي مي زنند. روزي من در مسجد الحرام نشسته بودم كه ناگهان پيرمردي دست مرا بوسيد و رد شد ، من نتوانستم جلوي او را بگيرم. آقايي به من گفت كه دعا كن، خدا تكبر تو را بگيرد. گفتم: چه تكبري از من ديده اي ؟ او گفت كه چرا شما به اين پيرمرد چيزي نگفتي ؟ من گفت: اصلا متوجه كار اين پيرمرد نشدم. همان طور كه داشتم حرف مي

ص: 11926

زدم پير مردي ديگري جلو آمد و چون حواس من جمع بود، سريع دستم را كنار كشيدم. دوباره فرد ديگري آمد و گفت دعا كن خدا تكبر تو را بگيرد. گفتم: مگر چكار كردم ؟او گفت: يك پيرمردي با عشقي مي خواست دست تو را ببوسد چرا دستت را كشيدي ؟ ملانصرالدين با پسرش سوار الاغ شد. وقتي هر دو نفر آنها سوار الاغ شدند مردم گفتند كه چقدر بي رحم هستند، وقتي هر دو نفر آنها از الاغ پياده شدند و پياده رفتند گفتند كه چقدر احمق هستند، وقتي پدر سوار شد و پسر پياده رفت گفتند كه پدر چقدر بي رحم است و وقتي پسر سوار شد و پدر پياده رفت گفتند كه پسر چقدر بي ادب است. ما استرس داريم كه مردم در مورد ما چه چيزي مي گويند. خدا مي فرمايد : فقط خدا بگوييد. روايت داريم :اگر كسي براي رضاي خدا كاري را انجام بدهد خداوند دل هاي مخالف او را نرم مي كند. آرامش ما اين است كه يك خدا داشته باشيم كه هم ما را خلق كرده است، هم ما را دوست دارد و هم بهترين وكيل، نصير و ... است. سوال – صفحه 236 قرآن كريم را توضيح بفرماييد. پاسخ – سوره يوسف درمورد داستان يوسف است. با اينكه يوسف حوادث زيادي در زندگي اش داشت ولي هميشه آرامش داشت. يوسف از وقتي كه در چاه بود تا وقتي او را بعنوان برده فروختند، به خانه ي عزيز مصر رفت ، زليخا عاشق او شد، به او تهمت زد، يوسف به زندان رفت ، آرامش داشت. تمام

ص: 11927

حوادث بد به حوادث خوب تبديل شد: چاه به جاه ،برده به ارباب، نابينا شدن پدر به بيناشدن ، فراق به وصال . خدا مي فرمايد :همانا به محسنين جزا مي دهيم. هر كس مثل يوسف دل به خدا بندد و از گناه دوري كند، خدا براي او نور ،فرقان و... قرار مي دهد يعني اگر كسي تقوا داشته باشد به بن بست نمي رسد. وقتي پيامبر در غار بود چه كسي او را با تار عتكبوت نجات داد؟ چه كسي جمهوري اسلامي را درحادثه ي طبس نجات داد؟ وقتي هابيل قابيل را كشت چه كسي به كلاغ گفت كه خاك كردن جسدرا به او ياد بدهد ؟ اگر ما با خدا باشيم كلاغ هاي هستي ، شن هاي طبس و تارعنكبوت ها امداد ما مي شوند. امام وقتي مي خواست دوازده بهمن به ايران بيايد از ايشان پرسيدند كه شما چه احساسي داريد ؟ امام با اشاره گفت كه فرقي نمي كند. مشكل ما اين است كه نفس مطمئنه نداريم. گاهي اوقات ما بخاطر كفش و كلاه كلاس درس را تعطيل مي كنيم. ما گير آداب و رسومي هستيم كه دست و پاي ما را بسته است و بندي به وحي و عقل ندارد . خدايا به حق محمد و آل محمد نفس مطمئنه را به جامعه و مسئولين ما مرحمت بفرما.

91-12-01

بي قرار تواَم و در دل تنگم گِله هاست آه بي تاب شدن عادت كم حوصله هاست، مثل عكس رخ مهتاب كه افتاده در آب در دلم هستي و بين من و تو فاصله هاست، بي تو هر لحظه مرا بيم فرو

ص: 11928

ريختن است مثل شهري كه به روي گسل زلزله هاست، باز مي پرسمت از مسئله دوري و عشق و سكوت تو جواب همه ي مسئله هاست. سوال- چه عواملي باعث مي شود كه دين جذابيتش را از دست بدهد و انسان از دين منحرف شود؟ پاسخ – روز تولد امام حسن عسگري(ع) را تبريك مي گويم. امام حسن عسگري(ع) مي فرمايد: فقيه كسي است كه مردم را از دشمن برهاند. پس به هر ملايي، فقيه نمي گويند. ممكن است كه فردي محقق باشد ولي نتواند هيچ منكري را از جامعه بردارد. امام خميني مردم ايران را از شر شاه و امريكا نجات داد. ما بايد به اطراف مان نگاه كنيم كه ببينيم چه كارهايي كرده ايم. اگر كسي دچار شبهه است ،او را از شبهه در بياوريم و اگر گرفتار است مشكلش را رفع كنيم. يكي از عوامل انحراف ديني ، نظري و فكري است .گاهي انسان كج مي فهمد. مثل اينكه انسان عينك مشكي مي گذارد و همه چيز را سياه مي بيند. ديد بايد عوض بشود. گاهي انسان سوءظن به خدا دارد .مثلا انسان ازدواج نمي كند و مي گويد كه چطور خرجش را در بياورم. اين فرد به خدا سوء ظن دارد. سه نوع سوء ظن داريم: سوء ظن به خدا ،مردم و خود كه سوءظن به خدا و مردم بد است ولي سوءظن به خود، خوب است. سوء ظن به خود باعث پيشرفت انسان مي شود. سوءظن به مردم بد است و به خدا بدتر. سوءظن به خدا نشانه ي ايمان ضعيف است . چرا اگرما جلوي دوربين سرفه كنيم و

ص: 11929

آب بخوريم معذرت خواهي مي كنيم در حاليكه اين كار گناه نيست ؟ چون ما در ديد مردم هستيم بايد معذرت خواهي كنيم. اولياء خدا گناه نمي كردند ولي دائما از خدا معذرت خواهي مي كردند. زيرا خودشان را در محضر خدا مي دانستند. به افرادي گفته مي شد كه به فقرا كمك كنيد و آنها مي گفتند كه اگر خدا مي خواست خودش كمك مي كرد. يعني مي گويند كه خدا خواسته كه من مرفه باشم ولي آنها نمي دانند كه اين امتحان است و اين كج فكري در مورد خداست بعضي ها در مورد قضا و قدر كج فكري دارند. قضا و قدر وجود دارد ولي همه ي انسانها اختيار دارند. مربياني كه تعليم رانندگي مي دهند يك گاز و ترمز زير پايشان دارند بنابراين نمي توانند هنگام آموزش رانندگي بگويند كه ما هيچ كاره هستيم و از طرفي نمي توانند بگويند كه ما همه كاره هستيم. پس مربي اختيار دارد ولي تمام اختيار را ندارد. پس ما اختيار و قدرت داريم. مثلا مي گويند كه چرا خدا فلان كار را نكرد با اينكه مي توانست آنرا انجام بدهد. شما مي توانيد يقه ي خودتان را پاره كنيد ولي آيا اين كار را مي كنيد؟ خير. چون اينكار حكيمانه نيست. شما قدرت خيلي از كارها را داريد ولي آنرا انجام نمي دهيد. شما مي توانيد پول هايتان را آتش بزنيد ولي اين كار را نمي كنيد. پس خدا وقتي از قدرتش استفاده مي كند كه كار حكيمانه باشد. خدا مي تواند همه بچه را بوعلي سينا خلق كند ولي حكيمانه اين است كه

ص: 11930

بچه خودش زحمت بكشد و بوعلي سينا بشود. خدا مي تواند بدون كشاورزي ،به درختان ميوه بدهد ولي حكمت خدا اين است كه ميوه از مسير تلاش بدست بيايد. گاهي اوقات، ما بد مي فهميم. اگر ما يك آبكش جلوي صورت مان بگذاريم طرف مقابل را سوراخ سوراخ مي بينيم. گاهي ديد ما نسبت به دنيا اشتباه است. ديد ما نسبت به دنيا عشرتكده و خوابگاه است و تا چيزي كم مي شود فوري مي گوييم كه چرا اين طور شد؟ حضرت امير مي فرمايد: دنيا خانه ي رشد است. در جاي رشد نبايد دنبال استراحت بگرديم. پادگان محل جست و خيز است و نبايد در آنجا دنبال متكاي پر و تشك گشت. ما دنيا را كج مي فهميم .فكر مي كنيم كه دنيا عشرتكده است و محل خوشي است و ... نگاهها بايد درست بشود تا ما آخرت را بفهميم. گاهي ما نسبت به افراد ديدهاي كجي داريم. من در نهضت سواد آموزي نماينده ي امام شدم. در شهرستاني به صاحبخانه گفتيم كه براي نماز مرا صدا بزنيد. ايشان تعجب كرد و گفت كه شما كه حجت الاسلام هستيد، من شما را براي نماز صدا بزنم؟ گفتم: مگر نماينده ي امام براي نماز از خواب مي پرد؟ نماينده هم مثل بقيه ي انسانهاست. ممكن است كه خواب بماند. خواب من كه نماينده ي امام نيست. ايشان فكر مي كرد كسي كه نماينده ي امام مي شود بطور اتوماتيك تمام خصلت هايش هم عوض مي شود. گاهي ما از افرادي توقعاتي داريم. اگر ما نگاه هاي مان را درست كنيم مشكلات مان حل مي شود.

ص: 11931

گاهي آقا به منزل مي آيد و به خانمش مي گويد كه چرا فلان كار را نكردي؟ يعني ديدش اين است كه اين خانم از صبح بيكار بوده است .ما بايد همديگر را درك كنيم و توقعات مان را پايين بياوريم. اگر ما توجيه بشويم آرام مي شويم. قرآن مي فرمايد: حضرت موسي كارهاي خضر را درك نمي كرد. حضرت خضر با حضرت موسي سوار كشتي شدند و حضرت خضر كشتي را سوراخ كرد و موسي فرياد زد كه الان غرق مي شويم. بعد حضرت خضر كودكي را كشت و دوباره حضرت موسي گفت كه چرا او را كشتي؟ بعد حضرت خضر مجاني ديوار خرابه اي را تعمير كرد. دوباره حضرت موسي علت را پرسيد و حضرت خضر دلايل كارها يش را به حضرت موسي گفت و حضرت موسي توجيه شد. گاهي ما معناي كلمه را نمي دانيم. طلبه ها بايد كلمات را درست معنا كنند، عزاداري يعني چه ؟عبادت يعني چه ؟تقوا يعني چه ؟دعا يعني چه؟ و ... دختري در حرم امام رضا(ع) به من گفت كه من هر چه به امام رضا(ع) متوسل مي شوم، به حرفهايم گوش نمي دهد. نگاه اين دختر اين طور بود كه امام نوكر اوست. اگر امام رضا(ع) بخواهد به حرف همه ي زائران گوش بدهد نظام هستي بهم مي خورد. ممكن است كه سنگي به پيشاني شما بخورد و شما بگوييد مگر خدا نمي توانست اين سنگ را به پنبه تبديل كند كه وقتي به پيشاني من مي خورد،خون نيايد. بله ،خدا مي توانست ولي در اين صورت نظام هستي بهم مي خورد و هيچ چيز

ص: 11932

جاي خودش باقي نمي ماند. گاهي ما از خداوند توقعات بيجايي داريم. بچه اي در امتحان جغرافيا همه ي سوالات را اشتباه جواب داد و وقتي به خانه رفت شروع كرد به دعا كردن و گفت كه خدايا كوه هيماليا را در سبزوار و اقيانوس اطلس را در ايران و ... قرار بده. مادرش پرسيد اين چه دعايي است ؟ پسر گفت: من در امتحان اشتباه كرده ام و از خدا مي خواهم كه آنها را درست كند. ما فكر مي كنيم معناي دعا اين است كه همه ي غلط هاي ما اصلاح بشود. هرچه زمان مي گذرد نياز ما به اسلام شناس بيشتر مي شود. اگر شما پسري داريد كه به طلبگي علاقه دارد آنرا به اين رشته بفرستيد زيرا ما اسلام شناس كم داريم اسلام شناس يعني كسي كه دين را خوب بشناسد و قرآن را بفهمد، اين فرد مي تواند روحاني هم نباشد. وهابي ها مرقد امام عسگري(ع) را منهدم كردند. و آنها گفتند كه اگر پسر ايشان زنده است بگوييد بيايد و جلوي آنها را بگيرد. اين توقع بيخودي است زيرا امام حسين(ع) به زير سُم اسب رفت. بنا نيست كه ائمه مشكلات شان را از روي معجزه حل كنند. امام حسين(ع) مي توانست نفرين كند و يزيديان نابود بشوند يا مي توانست با معجزه از زمين آب در بياورد. زندگي امام ها نبايد براساس معجزه باشد. امامان بايد تمام غصه هاي مردم را داشته باشند. اگر آنها بخواهند مشكلات شان را با دعا حل كنند ديگر نمي توانند امام ما باشند. وقتي امام به ما مي گويد صبر كنيد بايد

ص: 11933

خودش هم صبر كرده باشد. اگر امامان مشكلات شان را با دعا و معجزه حل مي كردند ،ديگر براي ما الگو نبودند. ما تبليغ بصري و عملي داريم كه تبليغ عملي مهمتر است. پيامبران و امامان بايد تبليغ عملي كنند و خودشان مشكلات را چشيده باشند. قرآن مي فرمايد: اي پيامبر تو خودت يتيم بودي و يتيمي را چشيده اي. اگر آنها زندگي استثنائي داشتند مُبَلغ عملي نبودند بلكه فقط حرف مي زدند. امامان بايد تمام مصيبت ها را چشيده باشند تا براي ما الگوي عملي باشند. حضرت زهرا تا زماني كه پيامبر بود تابع ايشان بود و وقتي پيامبر نبود تابع حضرت علي (ع) بود. در بين چهارده معصوم يك زن وجود دارد كه زن ها نگويند كه چهارده معصوم از ما زن ها خبر ندارند. پس بايد يك زن باشد كه همسرداري و بچه داري ايشان الگوي زنان باشد. سوال- چرا بعضي مواقع رفتار دين داران ما را دلسرد مي كند؟ پاسخ – روايت داريم : دين را از مردم نگيريد، از عقل و وحي بگيريد. بعضي ها پشت سر امام جماعت نماز نمي خوانند و مي گويند كه خط سياسي ايشان با من فرق دارد، اين فرد به نفس خودش توجه دارد زيرا عدالت امام ربطي به خط سياسي ندارد. اگر امام به فردي راي بدهد كه شما راي نمي دهيد اين كار عدالت امام را زير سوال نمي برد. زيرا شما گناه كبيره اي از امام نديده ايد و مي توانيد پشت سر امام نماز بخوانيد. ما مبناي عدالت را خودمان مي دانيم كه اين اشتباه است. در حوزه و دانشگاه

ص: 11934

علم را چيز ديگري مي دانند. در جواني ما مباحثه ي الميزان داشتيم و به ما مي گفتند كه تفسير، مباحثه ندارد، مباحثه ي علمي بكنيد. آيا قرآن علم نيست ؟ اين كج فهمي است كه قرآن و نهج البلاغه را علم ندانيم. ما فكر مي كنيم كه هر چيزي را كه مي فهميم علم است. معناي علم چيست؟ روزي خدمت علامه طباطبايي رفتم و در مورد آيه قرآن كه مي فرمايد عالم خوف و خشيت الهي دارد، سوال كردم. گفتم كه من در اول طلبگي ،در هنگام نماز حال خوبي داشتم و گريه مي كردم .الان سوادم زياد شده است ولي سر نماز حواسم پرت است. پس اين آيه قرآن چه معنايي دارد؟ علامه فرمود :معلوم است اين چيزهايي كه ما مي خوانيم علم نيست، اين اصطلاح علم است نه خود علم . اگر ما علم بخوانيم اشك مان زياد مي شود. حضرت علي(ع) مي فرمايد :ميوه علم، عبوديت را زياد مي كند. پسر امام خميني مي گفتند كه امام در اول اشك هايش را با دستمال كاغذي بعد با پارچه و بعد با حوله پاك مي كرد يعني هر چه به خدا نزديكتر مي شد تضرعش بيشتر مي شد. مرحوم كوثري مي گفت كه وقتي من در حسينيه جماران روضه مي خواندم ،امام مي فرمود كه در خانه هم براي من يك روضه بخوان. وقتي من در خانه براي امام روضه مي خواندم، امام جور ديگري گريه مي كرد. كساني كه به خدا وصل شدند اشك شان زياد شده است ولي ما كه وصل نشده ايم ،وقتي تعدادي اصطلاحات ياد مي گيريم فكر

ص: 11935

مي كنيم كه دانشمند هستيم. وقتي شما لامپ را روشن مي كنيد در اثر نور لامپ ستاره ها را نمي بينيد. نور لامپ جلوي نور ستاره هاي ديگر را مي گيرد. اگر مي خواهيد نور ستاره ها را بهتر ببينيد بايد لامپ را خاموش كنيد. گاهي علم، نور و گاهي حجاب است. زمان شاه در شهري سخنراني مي كردم و چون روي تخته سياه سخنراني مي كردم ،در آن شهر درخشيدم .جواني در سخنراني من حضور داشت و عده اي از آيت الله ها هم در جلسه بودند. جوان فرياد زد: حرفهايي كه شما امشب به ما گفتيد اين آيت الله ها، عمري است كه به ما نگفته بودند. من مانده بودم كه چه جوابي بدهم. من تخته را پاك كردم و همزمان داشتم فكر مي كردم كه بين اين جوان احساساتي و آيت الله ها چه بگويم. از خدا كمك خواستم ،گفتم: اين صحبتي كه جوان مي كند مثل اين است كه فردي به لوستر بگويد كه درود بر توشيشه ،برقي كه تو به ما مي دهي يك عمر است كه آهن هاي سقف به ما نداده اند، زنده باد شيشه ( شيشه وصل به آهن است)من كه اين درس ها را به شما مي دهم، پيش همين آيت الله ها درس خوانده ام. اين آيت الله ها مثل آهن درون سقف هستند كه مشخص نيست و شما من را مي بيني كه برق مي دهم و بَه بَه مي گويي. در قرآن داريم اگر كار خوبي كردي كار از خداست و اگر كار بدي كردي ، كار از خودت است. كره ي زمين

ص: 11936

هم دور خودش و هم دور خورشيد مي گردد، هر جا كه نور دارد از خورشيد است و هر جا كه نور ندارد از خودش است. از آقاي بهشتي پرسيدم كه شما به جوانان آلمان چه مي گفتيد؟ من مي خواهم براي جوانان كاشان صحبت كنم. عده اي كه در اتاق بودند خنديدند. من فكر كردم كه صحبت من بيهوده بود. آيت الله بهشتي فرمود: خنده ي آقايان بيهوده بود. سوال ايشان به جا بود. نيازهاي جوانان همه ي دنيا يكي است. شما در تبليغ دو كار بكنيد :خرافاتي كه قاطي اسلام شده است را جدا كنيد .(يكي از عواملي كه انسان را از دين زده مي كند خرافات است. خرافات مثل اين است كه مگسي در آب بيفتد و كسي اين آب را نخورد با اينكه نياز به آب دارد.) و عمل مسلمانان را از اسلام جدا كنيد. يعني اگر مي گوييد: دروغ بد است اين حرف اسلام است و ممكن است كه عده اي از مسلمانان دروع بگويند كه اين ربطي به اسلام ندارد. ممكن است كه عده اي ادعاي اسلام بكنند ولي هيچ يك از كارهايشان اسلامي نباشد. ما بايد خط مان را از قرآن و اهل بيت بگيريم. محور قرآن است. پس عمل مسلمانان و خرافات با اسلام فرق دارد. سوال – صفحه 243 قرآن كريم را توضيح بفرماييد. پاسخ – فردي خيلي تند نماز مي خواند ،پيامبر فرمود: اين فرد مثل كلاغ نوك مي زند. بعضي از حيوانات انسان را نجات داده اند. هابيل برادرش را بر اساس خاك كردن كلاغ دفن كرد. عنكبوت پيامبر را حفظ كرد و هدهد

ص: 11937

يك سفر كرد و عده اي را مسلمان كرد. در اين صفحه داريم كه حضرت يعقوب به فرزندانش گفت كه اگر وارد شهر مي شويد از درهاي مختلف وارد بشويد. يعني براي جذب يوسف بايد از چند راه بروند. آيا ما براي جذب يوسف ها در خيابان مي توانيم از يك راه برويم؟ خير، بايد از راه هاي مختلف برويم . بعضي ها از راه شعر، فيلم، گفتگو و ميهماني جذب مي شوند. الان دشمنان ما از هر راهي وارد مي شوند از راه جنسي ،وام دادن، راه انداختن مراكز تفريحي و ... اينكه سازمان صدا و سيما شبكه هاي تخصصي درست كرده است خيلي خوب است. پدر داروين هم پزشك بود و هم كشيش .داروين در هر دو رشته شكست خورد ولي در علوم طبيعي درخشيد. گاهي انسان در شغلي شكست مي خورد ولي اگر شغلش را عوض كند پيشرفت مي كند. بعضي ها فكر مي كنند كه اگر فرزندشان را تنبيه كنند تربيت مي شود و بعضي فكر مي كنند كه اگر به فرزندشان پول بدهند تربيت مي شود. پس ما بايد راه را پيدا كنيم. خدايا به آبروي امام حسن عسگري(ع) و امام زمان(عج) به ما توفيق بده كه حق را درست بشناسيم و خالصانه از آن پيروي كنيم و در فهم حق و باطل ما را به خودمان واگذار نكن .

91-12-08

سوال – اگر كسي بنده ي خوب خدا شد ، آيا باز هم مورد امتحان و ابتلاي الهي قرار مي گيرد؟ پاسخ – بعضي ها فكر مي كنند حالا كه انسان خوبي شده اند ديگر نبايد مشكل داشته باشند. در

ص: 11938

حاليكه اين طور نيست زيرا پيامبر فرد بسيار خوبي بود ولي مشكل ايشان هم از همه بيشتر بود. مثلا نمي توانيم بگوييم حالا كه در مسجد هستيم سرما نمي خوريم زيرا ممكن است كه زمستان باشد و انسان در مسجد سرما بخورد. بنا نيست كه اگر مكاني مقدس شد گرفتار گرما و سرما نشود. به پيامبر مي گفتند كه ما ايمان نمي آوريم مگر اينكه در كم آبي ،چشمه ي آب دربياوري يا مي گفتند كه اگر خانه ي طلائي داشته باشي ايمان مي آوريم يا مي گفتند كه به آسمان برو. البته در داستان معراج اين اتفاق افتد يا مي گفتند كه كرات آسماني را بهم بريز. فردي كشتي گير بود و به پيامبر گفت كه اگر شما پيامبر هستي بيا با من كشتي بگير. اگر مرا زمين زدي به تو ايمان مي آورم. نبوت يعني حرف منطقي زدن و دعوت به حق و اين ربطي به كشتي ندارد. مثل اينكه به من بگويند كه اگر معلم خوبي هستي براي من يك كت بدوز. اين دو مطلب بهم ربطي ندارد .گاهي ما مطالب را با هم قاطي مي كنيم و توقعات بيجا داريم. افرادي هستند كه نمي دانند دنيا دار امتحان است .در قرآن حدود بيست آيه در مورد امتحان داريم. داريم كه همه بايد امتحان بدهند. حتي خدا حضرت ابراهيم را به چند حادثه امتحان كرد. بعضي مي گويند كه مگر خدا نمي داند كه ما چكاره هستيم پس چرا ما را امتحان مي كند؟ وقتي ما كسي را امتحان مي كنيم نمي دانيم كه او چكاره است .حضرت علي (ع) در نهج

ص: 11939

البلاغه مي فرمايد: خدا ما را امتحان مي كند تا بر اساس كاري كه مي كنيم مزد و پاداش بگيريم. مثلا شما مي دانيد كه اين فرد بنا است ولي به او پول نمي دهيد زيرا شما براساس كاري كه آن فرد براي شما مي كند پول مي دهيد. پس ما صرف دانستن شغل كسي به او مزد نمي دهيم بلكه براساس كاري كه براي ما مي كند مزد مي دهيم. پس ما هم بايد كاري بكنيم تا خداوند به ما مزد بدهد. ابزار امتحان چيست ؟ قرآن مي فرمايد: هر شر و خيري سبب امتحان است. پس دادن ها و گرفتن ها امتحان است، هم برنده شدن و هم باختن امتحان است. انسان بايد ظرفيتي داشته باشد كه دادن ها و گرفتن ها در او اثري نداشته باشد مثل كارمندان بانك كه ممكن است روزانه ميليون ها تومان پول به مردم بدهد يا بگيرد ولي برايشان تفاوتي نكند. در قرآن داريم كه وقتي به تو نعمت دادند خيلي خوشحال نشو و وقتي نعمت را از تو گرفتند خيلي ناراحت نشو . مردم در مقابل امتحان چند دسته هستند: عده اي هستند كه در مقابل امتحان جيغ مي زنند ،عده اي هستند كه صبر مي كنند و عده اي هستند كه به سراغ سختي ها مي روند .وقتي بچه پياز را گاز مي زند جيغ مي زند و وقتي بچه بزرگتر مي شود، پياز مي خرد. حقيقت پياز يكي است منتها در نگاه بچه ، پياز تلخ است و در نگاه بزرگتر خوب است .بعضي ها در اين تلخي ها رشد مي كنند. درختاني كه

ص: 11940

آب كمتر مصرف مي كنند چوب شان سخت تر است . بعضي ها فكر مي كنند كه حالا كه بنده ي خوب هستند نبايد تلخي ببينند و مي گويند كه طرف اين همه عبادت كرد ولي به سختي دچار شد، اين فكر اشتباه است زيرا پيامبر همه در سختي بودند و رشد كردند. ممكن است كه كسي درس بخواند ولي در كنكور قبول نشود، اين فرد نبايد ناراحت بشود زيرا اين امتحان است .دادن ها يا ندادن ها دليل بر قهر بودن خداوند با ما نيست. دليل اصلي خودمان هستيم. قرآن مي فرمايد: بعضي وقتي وضع شان خوب است مي گويند كه خدا به ما اِكرام كرده است يعني اگر كار به نفع آنها شد كار را خوب مي دانند و اگر كار به ضرر آنها نشد مي گويند كه كار بدي است .خدا مي فرمايد :اين طور نيست ،سال گذشته به تو داديم ولي به يتيم ندادي و امسال خشك سالي شد. ما نبايد مطمئن باشيم كه اگر تجارت كرديم حتما سود خواهيم برد يا اگر دخترمان را به يك فرد پولدار داديم ،خوشبخت خواهد شد. زيرا ممكن است كه اين فرد ورشكست بشود و فردي فقيري كه شما به او دختر نداديد پولدار بشود. در قرآن داريم كه بعضي ها كه خيلي زرنگ هستند به جايي نمي رسند. و بعضي ها زندگي معمولي دارند ولي به جايي مي رسند. خدا مي خواهد بگويد كه همه چيز به زرنگي نيست زيرا من ( خدا)هم هستم. اگر قرار باشد كه ما هر كاري را بكنيم پس خدا چه مي شود؟ جواني به من گفت كه

ص: 11941

دختري سراغ داري كه صددرصد خوب باشد. من گفتم :اگر كسي صددرصد خوب باشد بايد خدا را از خدايي بيندازد. ممكن است كه خدا خوب را هم بد كند يا تلخ را هم شيرين كند. ممكن است كه غوره ي ترش، شيرين بشود. در ضمن قضاوت هاي ما خيلي درست نيست. ليموشيرين در نظر ما شيرين است ولي لحظه اي بعد تلخ مي شود ولي ليموترش از نظر ما ترش است ولي مدت زيادي در شيشه مي ماند. در قرآن داريم كه يكسري حساب ها دست شماست ولي يكسري حساب ها دست شما نيست. خدا مي فرمايد كه گاهي كار از دست فرشته ها هم در مي رود. پس همه ي شرها و خيرها امتحان است. روايت داريم : اگر سه چيز نبود بشر سركشي مي كرد: فقر، مرگ و بيماري. گاهي بايد اين اتفاقات بيفتد تا بشر تنظيم بشود. گاهي اوقات انسان مغرور مي شود و فكر مي كند كه چون درس خوانده است در كنكور قبول مي شود ، ممكن است كه شما بخواهيد ولي خدا نخواهد. سوال – آيا ما براي رشد خودمان بايد منتظر باشيم تا سختي ببينيم يا اينكه از خدا بخواهيم كه با نوازش زمينه ي رشد ما را فراهم بكند؟ پاسخ – اين دست خداست. خداوند افرادي را از راه رفاه امتحان مي كند و افرادي را هم از راه بلا امتحان مي كند. ما نمي دانيم كه خداوند براي ما كداميك را در نظر گرفته است. ما علم غيب نداريم. حضرت امير از عاقبتش خبر نداشت. و سه بار پرسيد كه وقتي من مي خواهم بميرم آيا

ص: 11942

بر دين خدا هستم؟ انسان نمي داند كه چه اتفاقي مي افتد. از سلمان فارسي پرسيدند كه ريش تو بهتر است يا دم سگ ؟(مي خواستند او را تحقير كنند)او گفت: نمي دانم، هر كدام از ما كه از پل صراط رد بشويم. ما نبايد به ماشين شيكي كه تند مي رود حسرت بخوريم ،بايد ببينيم كه آيا به مقصد مي رسد يا خير. يكي از دلايلي كه خداوند مزد و كيفر را براي قيامت گذاشته است همين است. ما نمي دانيم كه كتاب الغدير در چه كساني اثر مي گذارد ، ما بايد تا قيامت صبر كنيم تا اهميت اين كتاب مشخص بشود. فردي كه هروئين را درست كرده است مجازاتش فقط مرگ نيست زيرا ممكن است كه در آينده عده ي زيادي بخاطر اين مواد بميرند يا فلج بشوند، بايد قيامتي باشد تا در آنجا كيفر بشود. پس بايد قيامتي باشد تا ما كارها را در آخر دنيا حساب كنيم. آيت الله بروجردي كتابي را تقريظ كرده بودند يعني نوشته بودند كه اين كتابي خوبي است . بعد ايشان گفتند كه اين مجله هم خوب است ولي وقتي گفتند كه تقريظي هم بر اين مجله بنويسيد ايشان گفتند كه نمي نويسم. زيرا من تمام كتاب را خواندم و فهميدم مطالب آن چيست ولي من نمي دانم كه در آينده اين مجله چه چيزي را چاپ مي كند. يعني نمي دانم شماره ي بعد مجله خوب است يا نه .خداوند در قرآن مي فرمايد كه شايد رستگار بشويد يعني مطمئن نباشيد. امام صادق(ع) مي فرمايد: هر كس خودش را از ديگري بهتر ببيند مستكبر

ص: 11943

است. فردي تعجب كرد و گفت كه بالاخره يك فرد نماز خوان خودش را بهتر از فرد بي نماز مي داند. او پرسيد كه من منظور شما چيست ؟ امام داستان ساحران فرعون را گفت. خدا مي فرمايد: فرعون ساحران زيادي داشت و تصميم گرفتند كه در چاشت (صبح)، در وسط شهر و روز عيد كه همه تعطيل هستند با موسي رقابت كنند. آنها همه برنامه ها را تنظيم كردند .آنها گفتند كه آيا اگر ما بر موسي پيروز شديم به ما جايزه اي مي دهي ؟فرعون گفت :بله .اجازه مي دهم كه شما به دربار بياييد. ساحران سحرهايشان را انجام دادند و عصاي موسي مار شد و همه ي وسايل ساحران را بلعيد. قرآن مي فرمايد: ساحران سجده كردند و به موسي ايمان آوردند. فرعون گفت كه شما بدون اجازه ي من ايمان آورده ايد ، پس دست و پاي شما را ضربدري قطع مي كنم و به درحت آويزان مي كنم. آنها گفتند كه تو كسي نيستي و دنيا دو روز بيشتر نيست . پس انسان كسي است كه در يك ساعت قبل براي يك سكه كاري انجام مي دهد و در يك ساعت بعد مي گويد كه تو كوچك هستي و خدا بزرگ است. پس در اين شرايط انسان نمي تواند بگويد كه من خوب هستم و تو بد هستي. چون ممكن است كه ساعتي بعد او عوض بشود. حضرت امير مي فرمود كه الان در راه مستقيم هستم ولي من از فردا خبر ندارم. خيلي ها در غدير خم بودند ولي بعد بر روي علي شمشير كشيدند. هيچكس نمي تواند به

ص: 11944

خودش مطمئن باشد. از آيت الله گلپايگاني پرسيدند كه اگر شما يك دعاي مستجاب داشته باشيد چه دعايي مي كنيد؟ ايشان فرمود: خدا عاقبت ما را به خير كند. يوسف گفت: خدايا مرا مسلمان بميران. يعني يوسف هم براي عاقبت خودش دعا مي كرد. سوال – آيا ما مي توانيم از خدا تقاضا كنيم كه ما را به امتحانات سخت مبتلا نكند؟ پاسخ - فردي دعا مي كرد كه خدايا مرا محتاج به خلق نكن ،پيامبر فرمود كه اين دعا مستجاب نمي شود.زيرا انسان اجتماعي است و به مردم نياز دارد. ما بايد بگوييم :خدايا مرا گرفتار انسان هاي بد و نااهل نكن. امتحان قطعي است، ما مي توانيم دعا كنيم كه خدايا ايماني به من بدهد تا در امتحانات موفق بشويم. افراد كم طاقت بايد به ديگران نگاه كنند. و كساني كه امتحانات سختي داده اند را الگو قرار بدهند. يك بار امام را به تركيه تبعيد كردند و پليس تركيه مي خواست امام را بترساند، امام را به محلي بردند و گفتند كه در اين محل بيش از چهارصد نفر از علما كه برعليه دولت صحبت كرده اند را اعدام كرده اند. امام فرمود: اي كاش ما هم در ايران طوري قيام كرده بوديم كه اعدام مي شديم. روزي در قم برف سنگيني آمد و شاگردان موسسه علميه قم آيت الله حائري فكر كردند كه استاد امروز نمي آيد ولي وقتي به كلاس آمدند ديدند كه استاد در كلاس نشسته است و فرمود همان طور كه بازار و مراكز ديگر تعطيل نيست درس هم نبايد تعطيل باشد. قرآن به پيامبر مي فرمايد كه

ص: 11945

ديگران هم مقاومت كردند. در قرآن داريم كه به مريم و ابراهيم هم نگاه كن يعني پيشينيان هم مشكلاتي داشته اند. كساني كه مورد امتحان قرار مي گيرند اجر دارند و كساني كه صبر را پيشه مي كنند خدا به آنها سلام و درود مي فرستد. كساني كه در رفاه هستند و صدقه مي دهند انسان هاي خوب هستند و پيامبر به آنها سلام مي فرستد ولي كساني كه در فقر و تلخي ها انسان هاي خوب باشند، خدا به آنها سلام مي فرستد. سوال – صفحه 250 قرآن كريم را توضيح بفرماييد. پاسخ – در اين صفحه داريم :همانا خداوند سرنوشت شما را تغيير نمي دهد مگر اينكه خودتان سرنوشت تان را تغيير بدهيد. اگر ما بگوييم كه مرگ بر شاه ، شاه مي رود و اگر بگوييم درود بر شاه ،شاه مي ماند. اگر ما ارزان فروشي كنيم اعتبار كسب مي كنيم و اگر گرانفروشي كنيم اعتبارمان را از دست مي دهيم . بيشتر سرنوشت ها دست خودمان است . البته بعضي چيزها دست ما نيست مثلا قيافه ي ما دست خداست يعني ما در آفرينش اختيار نداريم ولي ما مي توانيم توليد كار و راه خودمان را عوض كنيم. اگر شما محبت كنيد مردم شما را دوست دارند و اگر بداخلاقي كنيد مردم از شما دوري مي كنند. خدا به پيامبر مي فرمايد كه اگر خشن بودي همه مردم از تو فرار مي كردند. پس اعمال ما مربوط به خودمان است . دعا وقتي مستحاب مي شود كه شرايطش باشد. فرد لقمه ي حرام مي خورد ، پس دعايش مستجاب نمي شود.

ص: 11946

دعا بايد به نفع دو طرف باشد. مثلا كسي دعا مي كند كه با فلاني ازدواج كند آيا ازدواج به نفع طرف مقابل هم هست يا خير. ما منافع خودمان را در نظر مي گيريم و حساب جمع را نمي كنيم. روايت داريم كه اگر كسي در خانه بنشيند و اهل تلاش نباشد و دعا كند ،دعايش مستجاب نمي شود. امام رضا (ع) مي فرمايد: اگر مردم زيبايي دين را بچشند، پيرو دين مي شوند. ما مزه ي قرآن را نچشانده ايم . گاهي درس براي بچه جاذبه ندارد. گاهي ما به بچه ي كوچك اطلاعاتي مي دهيم كه به درد بچه نمي خورد. ما بد معرفي مي كنيم. اگر مادر به سينه اش فلفل بمالد بچه شير را نمي خورد. ما به دين فلفل مي زنيم. گاهي جلسات ما خشك و طولاني است . اسلام فرموده است كه ما مي توانيم در بين نماز جماعت ،نيت فرادا بكنيم. در نماز اسلام به ما آزادي داده است ولي ما بين نماز مردم را گروگان مي گيريم. ما بايد دو نماز را با هم بخوانيم. اگر سخنراني حرفه اي، مفيد كوتاه، شيرين و با نشاط باشد ،گوينده به حرف هايش عمل كند و در جاي خودش صحبت كند، مردم رو به سوي دين خواهند آورد. ما بايد ببينيم كه براي هر گروه چه صحبت هايي بكنيم. ما در هنگام سخنراني بايد ظرفيت طرف را بشناسيم و حالات او را درك كنيم. اگر دين را بد معرفي كنند، مردم از دين زده مي شوند. هر چه مي شنويد و مي خوانيد بايد چهار شرط داشته باشد: واجب

ص: 11947

باشد يا مستحب ،مشكل فرد را حل كند يا جامعه را . اگر درسي جاذبه ندارد نبايد آنرا گردن مردم بيندازيم . خدايا به آبروي محمد و آل محمد به ما توفيق بده كه شيريني دين ،علم، خدمت به مردم و تقوا را بچشيم.

91-12-15

هوا، هواي لطيفي ست طراوت است و ترنم و شبنم است و شقايق، هواي همهمه دارند ابر و تندر و باران، هواي زمزمه دارند بيد و باد و بنفشه و من هواي تو را دارم. سوال- گاهي در زندگي احساس ياس و نااميدي مي كنيم، ريشه ي اين ياس و نااميدي در چيست؟ از نظر اسلام درمان آن چگونه است ؟ پاسخ – اهميت گناه يأس ،درمان و ريشه ي آن بحث مفصلي دارد. در دين ما يأس آتش است. منتها آتش بعضي چيزها را مي سوزاند و بعضي چيزها را نمي سوزاند .ممكن است كه آهن داغ بشود ولي نمي سوزد ولي پنبه مي سوزد. يأس همه چيز انسان را مي سوزاند. اگر انسان نابغه، تاجر يا خلبان يا در هر شغلي كه باشد و يأس بر او حاكم بشود، همه چيزش مي سوزد. پس يأس آتشي است كه همه چيز را مي سوزاند. يأس مرگ همه ي ترقي هاست. از نگاه قرآن دو تعبير در مورد يأس وجود دارد. خدا مي فرمايد كه جز كفار و منحرفين كسي نااميد نمي شود. كفار كساني هستند كه دين ندارند و منحرفين كساني هستند كه از نظر اعتقادي كج مي روند. پس اگر كسي مأيوس شد معلوم مي شود كه از نظر ايماني كم آورده است. در قرآن كلمه ي عسر، دوازده

ص: 11948

بار آمده ولي كلمه ي يُسر، سي و شش بار آمده است .در قرآن داريم :همانا با هر سختي آساني است و هر با آساني سختي است و در آيه ي ديگر داريم :بزودي مي آيد بعد از سختي آساني يعني در هر تنگنايي سه تا فراخي وجود دارد. حضرت اميرالمومنين مي فرمايد: قبل و بعد هر چيزي و با هر چيزي، خدا را مي بينم. در قرآن دو نوع گناه داريم :كبيره و صغيره. خدا مي فرمايد: اگر شما از گناهان بزرگ دوري كنيد، گناهان كوچك را مي بخشم. شهيد دستغيب كتابي بنام گناهان كبيره دارد. همه ي كتاب ها ،اولين گناه كبيره را يأس مي نامند. زيرا يأس خطرناك است. يأس مرگ انسانيت است .فردي كه مأيوس است ممكن است كه نفس بكشد ولي مرده است. در زمان طاغوت همه مي گفتند كه كسي حريف شاه نمي شود زيرا شاه قواي مسلح دارد و با امريكا دست دارد. بعضي مي گفتند كه نمي شود شاه را از مملكت بيرون كرد. امام آمد و گفت كه شاه بايد برود و امريكا هيچ غلطي نمي تواند بكند. يعني يك انسان اميدوار آمد و همه ي مرده ها را زنده كرد. وقتي مطهري را شهيد كردند همه ي بهت زده شدند ولي امام فرمود :بُكشيد ما را ،ما زنده تر مي شويم. وقتي امام به تركيه تبعيد شد، مسئولين امنيت تركيه خواستند امام را بترسانند.امام را به ميداني بردند و گفتند كه چهل نفر از علماي تركيه كه در مورد دولت حرف مي زدند ،در اين محل اعدام شده اند. امام فرمود: ما هم بايد در

ص: 11949

ايران كاري بكنيم كه شهيد بشويم. قرآن مي فرمايد: بعضي ها شايع مي كردند كه دشمنان عليه شما جمع شده اند ولي ايمان آنها زيادتر مي شد. آقايي به گدايي پول داد و فردي به او گفت به اين گدا پول ندهيد زيرا معتاد است. آن آقا برگشت و مقدار ديگري پول به گدا داد و گفت: چون معتاد است خرج او بيشتر است. ما بايد دشمن را مأيوس كنيم. مقام معظم رهبري فرموده اند كه الان هدف دشمن مأيوس كردن مردم است. كسي كه مايوس است خدا را نشناخته است. در قرآن آياتي داريم كه مي فرمايد :دست خدا بسته نيست. فردي بچه دار نمي شود و نااميد است و مي گويد كه از من گذشته كه بچه دار بشوم. خدا در قرآن مي فرمايد :به زكريا( پيرمرد) بچه داديم. پس چرا شما مايوس هستيم؟ مثلا خانمي فرزند يتيم دارد و مي گويد كه بچه هاي من به جايي نمي رسند درحاليكه اين طور نيست .كتابي داريم در مورد يتيم هايي كه معروف شده اند. امام خميني و شهيد رجايي يتيم بودند .بسياري از مراجع تقليد مثل آيت الله گلپايگاني يتيم بودند. پس نمي توان گفت كه چون پدر من مرده است من به جايي نمي رسم. اگر خدا بخواهد كاري را بكند به پدر شما كاري ندارد. شن هاي طبس، امريكايي ها را سرنگون كردند. بعضي ها مي گويند كه دست خدا بسته است و قرآن از اين مطلب شكايت مي كند. وقتي شما دعا مي كنيد نبايد بگوييد كه خدايا به من پول بده تا به مكه بروم. شما بايد بگوييد خدايا

ص: 11950

مكه را نصيب من بفرما. ما بايد بگوييم كه خدايا به ما سلامتي بده نه اينكه بگوييم خدا پول بده تا كباب بخورم كه سلامت باشم. خيلي از مردم هستند كه نان خالي مي خورند ولي سلامت هستند. البته ما نمي خواهيم منكر ابزار بشويم ولي مي خواهيم بگوييم كه دست خدا باز است. حاج احمد آقا خميني مي فرمود كه پدرم بيشتر از دويست جلد كتاب نداشت. امام با دويست جلد كتاب، دنيا را تكان داد. گاهي ما چند هزار جلد كتاب داريم ولي خاصيتي نداريم. مُهر انسان را نمازخوان نمي كند. انسان نماز خوان مي تواند با برگ درخت هم نماز بخواند .دست خدا در ابزار مادي نيست البته ابزار اثر دارد و ما منكر آن نيستم. روايت داريم كه اگر نان نبود نمي توانستيم روزه بگيريم و نماز بخوانيم. اقتصاد زيربنا نيست ولي يكي از شاخه هاست. پس ما براي خدا تعيين تكليف نكنيم. ما نمي توانيم بگوييم كه چون فقير هستيم كسي ما را دوست ندارد. ما فقير محبوب و پولدار منفور داريم. فردي ترشي فروش بود ولي بقدري انسان خوبي بود كه وقتي از دنيا رفت، عده ي زيادي در تشييع جنازه ي او شركت كردند. پول محبوبيت نمي آورد. اگر امكاناتي از دست ما رفت ،نبايد مأيوس بشويم و بگوييم كه بدبخت شديم. ما نبايد به خدا سوءظن ببريم. بعضي ها بخاطر مسائل مالي ازدواج نمي كنند. خدا به داماد و عروس ها گفته است كه اگر ازدواج كنيد وضع تان خوب مي شود. خدا در چند جا گفته است كه وضع تان را خوب مي كنم، خدا به

ص: 11951

مردم مكه گفته است كه وضع تان را خوب مي كنم. مسلمانان براي خدا و كفار هم براي بت ها دور خانه ي كعبه طواف مي كردند. كار به جايي رسيد كه كفار لخت طواف مي كردند و آيه نازل شد كه مكه براي مسلمانان است و مشركين نجس هستند و از سال ديگر اجازه ي ورود به مكه را ندارند. بازاري هاي مكه فكر كردند كه سال ديگر مشتري هايشان كم مي شود. آيه نازل شد: اگر از فقر مي ترسيد بزودي پولدار خواهيد شد . روايت داريم كه اگر كسي از ترس خرجي ازدواج نكند به خدا سوء ظن دارد.يعني فرد مي گويد كه اگر من تنها باشم خدا مي تواند روزي مرا بدهد ولي اگر دو نفر بشويم خدا نمي تواند روزي بدهد و اين سوءظن به خداست. كسي كه نااميد مي شود يعني مي گويد كه خدا ديگر نمي تواند كاري بكند. پس اين فرد به قدرت و كرم خدا سوءظن دارد. ما بايد الان مشكلات مردم را حل كنيم و فردا از خدا بخواهيم كه مشكلات ما را حل كند. ما بايد با خدا معامله كنيم. اگر در موردي به مردم گشايش برسانيد و كار آنها را راه بياندازيد خدا هم كار شما را راه مي اندازد. خدا مي فرمايد: اگر كسي وارد اتاقي شد و با اشاره دنبال جايي مي گشت ، براي او جا باز كنيد، در اين صورت ،من براي هميشه براي شما راه را باز مي كنم. يعني خدا فكر، روح ،نسل و ... تو را باز مي كند. اگر ما يك راه باز كنيم، خدا

ص: 11952

چندين راه را براي ما باز مي كند. به من گفتند كه يادداشتهايت را به كسي نده يا آنها را سي دي كن و روي آن قفل بگذار يا اينكه پاي تخته درس دادن قرآن را ثبت كن تا ديگر كسي مثل شما پاي تخته نرود. زيرا اگر مطلب هايت را به ديگران بدهي ، خودت مطلب نخواهي داشت. بعضي ها كارهايي را انحصاري مي كنند و مي گويند كه دست زياد مي شود. اين افراد مشكل ايماني دارد. اسلام گفته كه فرزندان تان را نكشيد زيرا خداوند بخاطر آنها به شما روزي مي دهد. فرزندان كوچك حق هاي زيادي برگردن مادرشان دارند. فرزند به مادر آرامش مي دهد و با هيچ چيزي نمي توان خلأ فرزند نداشتن را پر كرد. فرزند باعث مديريت و برنامه ريزي مادر مي شود. فرزند روح مادر را لطيف مي كند. مثلا مي گويند كه خدا ديگر مرا نمي بخشد زيرا من توبه ام را شكسته ام. كسي كه توبه مي كند به او تائب مي گويند ولي كسي كه توبه مي كند و آنرا مي شكند و دوباره توبه مي كند به او تواب مي گويند. خداوند مي فرمايد: من توابين را دوست دارم. در قرآن داريم كه خدا توبه را قبول مي كند، در جاي ديگر داريم كه روش توبه را قبول مي كند و در جاي ديگر داريم كه توبه كنندگان را دوست دارد. پس ما نبايد از اصل خدا و قدرت خدا مأيوس بشويم. دختري كه ازدواج مي كند روزي اش قطع نمي شود زيرا فقط مكان دخترعوض مي شود ولي رزقش قطع نمي شود.

ص: 11953

روايت داريم كه فقيه كسي است كه نه مردم را مغرور و نه مردم را مأيوس كند. بعضي مي پرسند كه چرا كشورهايي كه مردم در آن نماز نمي خوانند پيشرفت بيشتري كرده اند؟ زيرا قرآن مي فرمايد كه نماز بخوانيد و ياد بگيريد ، ما نماز خواندن را ا نجام مي دهيم ولي درس نمي خوانيم. اگر كسي چرخ جلو را باد كند ولي چرخ عقب باد نداشته باشد چرخ حركت نمي كند. عبادت خاصيت خودش را دارد و تحصيلات و تلاش هم اثر خودش را دارد. بايد خوف و رجاء با هم باشد. يعني بايد آنقدر از خدا بترسيم كه اگر يك گناه هم كرده باشيم ناراحت باشيم و از طرفي بايد آنقدر به خدا اميد داشته باشيم كه اگر گناهان زيادي داشته باشيم باز هم نااميد نشويم. گاهي يك گناه انسان را نابود مي كند. پس نبايد مغرور بشويم و بگوييم كه يك گناه كه چيزي نيست. سوال – آيا مشكلات اقتصادي هم به سوء ظن به خدا برمي گردد؟ پاسخ - اگر ما دين داشته باشيم بيشتر مشكلات مان حل مي شود. البته در سايه ي تلاش ،تدبير و تحصيل .بيش استرس ها و يأس ها بخاطر مشكل ايماني است. اگر بدانيم هستي حساب و كتاب دارد. حتي قطرات باران و دانه هاي شن شماره دارد، انسان هدفمند است و با مرگ از بين نمي رود، همه ي كارهاي انسان زيرنظر است ،خدا بخشنده است و قدرت بي نهايتي دارد ،اينها باعث آرامش انسان مي شود. اگر انسان بداند كه در ميهماني غذا خوب تهيه شده است ، صاحبخانه او را

ص: 11954

دوست دارد، ميهمان ها فرهيخته و با كمال هستند،از همنشيني با آنها لذت مي برد و صاحبخانه از غذا خوردن لذت مي برد، اين ميهماني دلچسب خواهد بود. اما اگر كسي را بصورت غير منتظره به ميهماني ببرند او نمي داند كه صاحبخانه كيست و ... بنابراين مي گويد كه من بصورت تصادفي به اين دنيا آمده ام و حساب ،كتاب و هدفي در كار نيست. خدا مي فرمايد :عمل هيچ كسي چه زن چه مرد را ضايع نمي كنيم. پس با نگاه الهي زندگي شيرين است. سوال- صفحه 257 قرآن كريم را توضيح بفرماييد. پاسخ – در اين صفحه داريم: خدايا تو وكيل ما باش .خدا خوب وكيلي است. البته ما بايد تلاش كنيم و فكرمان را بكار بيندازيم. فردي مي گفت كه خانمي سراغ داريد كه صددرصد خوب باشد. گفتم: اگر خانمي صد درصد خوب باشد ،بايد خدا را از خدايي بيندازيم و توكل نكنيم. ممكن است كه ما همه ي برنامه ريزي ها را انجام بدهيم ولي چيز ديگري مقدر باشد. فردي مي گفت كه هر كسي غصه اي دارد، اگر غصه ها را از مردم بگيريم و همه را در يك ميداني بريزيم و به مردم بگوييم كه هر غصه اي مي خواهيد برداريد، مردم با ديدن غصه هاي مختلف، باز همان غصه ي خودشان را برمي دارند. حضرت امير مي فرمايد: دنيا بدون غصه نيست. خدا مي فرمايد كه وقتي به بلا مي رسيد مأيوس نشويد. ما در ماه رمضان 28 شب سحري مي خوريم ولي اگر دو شب سحر نخوريم، به همه مي گوييم كه سحر خواب مانده ايم.

ص: 11955

بيست و هشت شب سحري خوردن به چشم ما نمي آيد ولي دو شب سحري نخوردن به چشم ما مي آيد. ما منفي هاي ديگران يا خودمان را مي بينيم. جوان فكر مي كند كه اگر در كنكور قبول نشد، روزگارش سياه است ولي اين طور نيست. مگر تمام كساني كه به دانشگاه رفته اند غصه ندارند ؟يا تمام كساني كه كنكور قبول نشده اند بدبخت هستند؟ افرادي هستند كه تحصيلات عاليه دارند ولي مشكلات متعددي دارند. خداوند بايد براي انسان خير مقدر كند. تاجرها غصه هايي دارند كه فقرا چنين غصه هايي ندارند. نوع غصه ها متفاوت است. ما بايد ويژگي ها مثبت و منفي را با هم ببينيم. هر كس مشكل خاص خودش را دارد. پولدارها هم مي ميرند و آماري در دست نيست كه پولدارها ديرتر از فقرا مي ميرند. خدا با تار عنكبوت پيامبر را حفظ مي كند ،كلاغ را معلم بشر مي كند، به مريم بي شوهر بچه مي دهد، پس خدا را باور كنيم. و تلخي و شيريني ها را با هم ببينيم. خدايا به حق محمد و آل محمد، هيچ يك از ما را گرفتار يأس نكن و ما را از بن بست حفظ كن.

91-12-22

سوال – در مورد ديد و بازديد ايام عيد و صله ي رحم توضيحاتي بفرماييد. پاسخ – در مورد چهارشنبه ي آخر( چهارشنبه سوري )بايد بگويم كه نيروي انتظامي گزارش داده است كه هنوز چهارشنبه سوري شروع نشده است چندتن بخاطر ساخت مواد محترقه زخمي شده اند. چرا ما بايد به پيشواز مرگ برويم؟ با اين كارها عيد را تلخ نكنيم. هر كس

ص: 11956

آرزويي دارد و ما نبايد با ايجاد سر و صدا ،از ديگران سلب آرامش كنيم. جايز نيست سنتي احيا بشود كه در آن دلهره و ترس باشد. شادي ها نبايد همراه با ترس و وحشت باشد .ما سال گذشته درچهارشنبه سوري چند تن كشته داشتيم. ديد و بازديد مسئله ي مهمي است. قرآن مي فرمايد: اگر كسي صله ي رحم را قطع كند، خدا او را لعنت مي كند. جايگاه صله ي رحم در قرآن بعد از خداست. آياتي كه در آن احسان به پدر و مادر وجود دارد ،در كنار توحيد است. قرآن مي فرمايد: بنده ي خدا باشيد و به پدر و مادرتان نيكي كنيد. در آيه ديگر داريم از خدا پروا كنيد و از ارحام و در آيه ديگر داريم كه از خدا سوال مي شود و از ارحام هم سوال مي شود. صله ي رحم جايگاه بالايي دارد. اين دستورات قرآن هميشگي و براي همه است حتي يك آيت الله هم بايد به مادرش احترام بگذارد. صله ي رحم بركاتي دارد. اگر كسي صله ي رحم كند خدا او را دوست دارد و مردم او را دوست دارند و روزي و عمرش زياد مي شود. كسي كه صله ي رحم انجام مي دهد حسابش در قيامت آسان مي شود، گناهانش پاك مي شود و از مرگ هاي ناهنجار نجات پيدا مي كند . سوال – آيا منظور از صله ي رحم ،همان ديد و بازديد است ؟ پاسخ - حداقل و بستر صله ي رحم، همان ديد و بازديد است. صله ي رحم از يك سلام شروع مي شود تا خريد

ص: 11957

خانه براي فاميلي كه خانه ندارد. هر كس وظيفه اي دارد. خدا به پيامبر مي فرمايد كه تو شتر بكش زيرا خداوند به او كوثر(فاطمه) داده است. صندوق كميته ي امداد براي افراد خيلي ضعيف(از نظر مالي است) ولي كسي كه وضع مالي اش خيلي خوب است، بايد كمكش هم به تناسب وضع مالي اش باشد. زماني من با مقام رهبري كه رئيس جمهور بودند، به كشور پاكستان رفتيم و در آنجا رسم بود كه يازده توپ در كنند و مي گفتند كه به تناسب شخصيت افراد تعداد توپ هايي كه مي زنند فرق مي كند. افراد پولدار اگر مشكل فاميل را رفع نكنند به وظيفه شان عمل نكرده اند. و اين كاري نيست كه اسلام مي خواهد. در روايات داريم كه با صله ي رحم شهرها آباد مي شود. بانگاه كردن به اقوام شهر آباد نمي شود. پس پولدارهاي فاميل وقتي به روستا مي روند اگر ديدند كه مسجد يا جاده روستا خراب است آنرا آباد كنند. داريم كه بالاترين اعمال، انتظارآقا امام زمان(ع) است. پس انتظار يك عمل است نه يك حالت. وقتي شما منتظر ميهمان هستيد غذا درست مي كنيد و خانه را تميز مي كنيد. پس در ديد و بازديد ها بايد يك اتفاقي بيفتد. مثلا گوني، فرش نمي شود ولي چيزي است كه نمي گذارد لباس ما خاكي بشود ولي اصل فرش نيست. لازم نيست كه همه كساني كه مي خواهند كمك كنند پولدار باشد. يك دانشجو وقتي به ميهماني مي رود، مي تواند در درس ها به بچه هاي فاميل كمك كند. دانشجو پول ندارد ولي مي تواند كمك

ص: 11958

علمي كند. گاهي انسان مي تواند از اعتبارش استفاده كند. كچ مي تواند دو تا آجر را بهم بچسباند. در قرآن داريم كه اگر خودتان پول نداريد واسطه گري كنيد تا ديگران كمك كنند. سوال – اگر در ديد و بازديدها شرايط شرعي رعايت نشود، وظيفه ما چيست ؟ پاسخ – بعضي مي گويند كه ما مي خواهيم به صله ي رحم برويم ولي مي دانيم كه گناه خواهيم كرد ،بدانيد كه رفتن به اين ميهماني اشكال دارد. آيا فاميل اين قدر همديگر را دوست ندارند كه يك ساعت ميهماني را به گناه نكشند؟ مثلا فردي كه شرابخوار است ،مي تواند بگويد كه من به ميهماني مي روم ولي شراب نمي خورم. روايت داريم كه اگر سر سفره اي شراب باشد حتي اگر شما هم نخوريد نشستن سر آن سفره حرام است. روايت داريم كه اگر شما بازي قمار را تشويق كنيد كه بازار آنها گرم بشود، كار شما حرام است. بعضي ها بخاطر سر نكردن روسري ،حاضر هستند كه سالها خواهر يا پدرشان را نبينند. اين پَستي است نه روشنفكري. ما بايد كاري بكنيم كه فاميل را از دست ندهيم. بايد حريم ها را نگه داشت. در فرودگاه كشورهاي اروپايي در كليسا ،محلي را براي نماز مسلمانان گذاشته اند. ما بايد امكان ديد و بازديد را طوري فراهم كنيم كه همه بتوانند اين كار را انجام بدهند. ممكن است كه ما ماشين نداشته باشيم ولي در گاراژي داريم. زيرا نياز است. شما شما براي احتياط يك كپسول آتش نشاني در منزل داريد. ما بايد كاري بكنيم كه صله ي رحم به دين فروشي و

ص: 11959

گناه كشيده نشود. گاهي در سخنراني ها به خانم هاي بدحجاب مي گويم كه حجاب را رعايت كنيد تا من در هنگام سخنراني و نگاه كردن به شما راحت باشم. جنازه ي يك يهودي را مي بردند ،پيامبر به احترام او ايستاد. به پيامبر گفتند كه او يهودي بود .پيامبر فرمود: بالاخره انسان بوده است .گاهي در اتوبوس وقتي مي بينيد فردي پير است يا بچه دارد براي او بلند شويد حتي اگر او را نمي شناسيد. پس در ميهماني ها كاري نكنيم كه افراد مذهبي زجر بكشند يا رابطه را قطع كنند. ما بايد افراد را به كار خير وادار كنيم نه اينكه مانع خير بشويم. فردي كه دوست زيادي ندارد فرد بي عرضه اي است. نگه داشتن دوست مهم است .ما بايد سعي كنيم كه همديگر را با محبت جذب كنيم. همه ما مسلمان هستيم ولي تقيدها كمرنگ و پررنگ است. پيرمردي مي گفت كه من در ماشين بغداد نشسته بودم و يك خانم بي حجاب كنار من نشست .مي خواستم بلند بشوم ولي جايي نبود كه بنشينم. خودم را جمع كردم تا به اين خانم نخورم. وقتي مي خواستم پول كرايه را حساب كنم، شاگرد راننده گفت كه اين خانم حساب كرده است .من تعجب كردم كه من پشتم را به اين خانم كردم ولي او كرايه ي مرا حساب كرد. من از اين خانم تشكر كردم و ايشان گفت كه شما پدر روحاني ما هستيد و احترام شما واجب است. بعد من درست نشستم. ما بايد بتوانيم با يك برخورد ،ديگران را اصلاح كنيم. در ديد و بازديد ها فقر بايد

ص: 11960

برطرف بشود. در اين ديد و بازديدها چه كار مفيدي كرده ايد؟ يك تحصيل كرده وقتي به ميهماني مي رود، مي تواند اشكالات درسي دانش آموزان را حل كند يا بعدا جواب آنرا برايش پيدا كند.( مثلا فردي سوال دارد كه چرا دخترها در سن نُه سالگي به تكليف مي رسند. شما مي توانيد اين طور جواب بدهيد كه صحبت كردن با خدا ارزش است و خداوند اين ارزش را زودتر براي دخترها قائل شده است و ديگر اينكه خانم ها مقداري از عمرشان را نمي توانند نماز خوانند و با زودتر نماز خواندن، كمبود آن جبران مي شود. يا مي پرسند چرا اسلام گفته است كه دست دزد را قطع كنيد. شما مي توانيد جواب آنرا سوال كنيد و بگوييد كه دست هر دزدي را قطع نمي كنند. و براي قطع كردن دست بايد 26 شرط وجود داشته باشد .دزد حتما بايد قفلي را باز كند و دو نفر عادل آنرا ببينند، بايد قانون به دزد رسيده باشد و ... ) الان مي گويند كه يارانه ها را هدفمند كرده اند، خوب است كه تعطيلات هم هدفمند بشوند. آيت الله مجتهد تهراني وقتي مي خواست وضو بگيرد ،آب آنرا پاي گلدان مي ريخت كه آب هدفمند بشود. وقتي شما صدقه مي دهيد به نيت همه ي مردم صدقه بدهيد .در نماز من وجود ندارد و همه ما است. اسلام دين جمعي است . در چين حتي پيرزن هايي كه نمي توانند بايستند، روي صندلي مي نشينند و به راهنمايي و رانندگي( درپارك كردن ماشين ها ) كمك مي كنند. در زمان شاه طلبه ها

ص: 11961

را به پادگان بردند. امام خميني فرمودند كه ما دوست داشتيم كه به پادگان ها بياييم تا به سربازها بگوييم كه شما چه كساني هستيد. با اين حرف امام، آنها تمام طلبه ها را آزاد كردند. ما مي توانيم از هر كسي يك استفاده اي بكنيم. خرده شيشه ها و مقواها را به كارخانه شيشه و مقوا مي دهند تا بازيافت بشوند. آيا ما نبايد از عمرمان به اندازه ي خرده شيشه ها و مقواها استفاده كنيم ؟چهل سال پيش من طلبه ي جواني بودم. آيت الله مكارم از ما دعوت كرد كه در ايام تعطيل مي خواهيم تفسيري بنويسيم و در اين ايام تعطيل 27 جلد تفسير نمونه نوشته شد كه الان به چند زبان دنيا ترجمه شده است .ايشان از پاره وقت ها استفاده مي كردند. ما بايد از ثانيه هاي مان عمرمان استفاده كنيم. بعضي ها افسرده هستند ما بايد خاطر آنها را شاد كنيم. سوال- صفحه 264 قرآن كريم را توضيح بفرماييد. پاسخ – قرآن مي فرمايد: من كينه را از دل آنها بر مي دارم تا آنها باهم برادر بشوند. الان آخر سال است خوب است كه كينه ها را برداريم. روح ما بايد بزرگ باشد. اگر شما به حق يا ناحق از دست كسي ناراحت هستيد او را ببخشيد. خدا به قلبي كه كينه دارد نظر نمي كند. اگر قلب صفا داشته باشد خدا به آن نظر مي كند. شخصي نزد پيامبر آمد و گفت :كمكي به من بكن. حضرت به او گفت كه از خانه ات چيزي بفروش تا بي نياز بشوي، او گفت كه من سرمايه اي

ص: 11962

ندارم و فقط يك نمد پاره دارم. پيامبر فرمود: فردي اين نمد را يك درهم بخرد. فردي نمد را خريد .يك درهم را به فرد داد و پيامبر فرمود كه يك سر تبر بخر و بياور. او سر تبر را خريد و آورد. يكي از اصحاب هم دسته ي تبر داشت. پيامبر خودش دسته ي تبر را روي تبر جاسازي كرد و يك ابزار توليد درست كرد و به او گفت كه با اين كار كن. اين داستان مي گويد كه مي توان با هم فكري مشكلات را حل كرد. سوال – از نگاه دين، آداب ميهماني چيست ؟ پاسخ – روايت داريم كه ميهمان تا دو شب ميهمان است و بعد مي شود صاحبخانه . پس شما تا دو شب بايد از ميهمان پذيرايي كنيد. روايت داريم كه اگر كسي شما را دعوت كرد بچه هاي تان را با خودتان نبريد. اگر ميهمان خودش آمد با هر چه در منزل داريد از او پذيرايي كنيد. ولي اگر شما ميهمان را دعوت كرديد خودتان را به زحمت بيندازيد. وقتي وارد ميهماني شديد هرجا كه صاحبخانه گفت ،بنشينيد. از ميهمان كار نكشيد. و به ميهمان كار ندهيد. روايت داريم كه علامت نامرد اين است كه ميهمان دعوت كند و به او كار بگويد. اگر خودش تمايل به كمك داشت اشكالي ندارد. فردي از امام علي(ع) خواست كه به خانه اش برود. امام فرمود به سه شرط به منزل تو مي آيم: هر چه درخانه داري بخوريم، خودت را به زحمت نيندازي و همسرت را هم به سختي نيندازي . در ضمن ما بايد سعي كنيم كه

ص: 11963

نوع غذاها را كم كنيم. تكلف گر نباشد خوش توان زيست ،تعلق گر نباشد خوش توان مرد. پس ميهماني ها را ساده تر برگزار كنيم. سعي كنيم در ميهماني ها گناه نكنيم، خانم ها و آقايان جدا از هم باشند، غيبت و مسخره نكنيم، بحث هاي سياسي نكنيم. ما در محضر رهبر بوديم و وقتي فردي مي خواست بحث سياسي كند رهبر فرمود :الي آخر .در پنج دقيقه ي ميهماني يك نكته مذهبي بگوييد. من ماهي سرخ را در يك ظرف كوچك ديدم و گفتم كه چرا اين ماهي را در اين ظرف انداخته ايد كه نتواند شنا كند درحاليكه خدا اين حق را به او داده است ؟ پس يا اين ماهي را از سفره حذف كنيد يا اينكه ظرف ماهي را بزرگتر بگيريد. اگر ما حيوان را در فشار قرار بدهيم خدا هم ما را در فشار قرار مي دهد. خدايا خلاف هاي سال گذشته ما را به لطف و كرمت ببخش و ما را بيامرز، انشاءالله در سال آينده بنده ي خوبي براي خدا باشيم و ديد و بازديد و تفريحات بدون گناهي داشته باشيم.

1392

92-01-20

سوال- در مورد سوره كوثر توضيحاتي بفرماييد. پاسخ- كوثر يعني خير زياد، كثير يعني زياد ولي كوثر يعني زيادي كه بركت دارد. اين سوره جزو سوره هاي كوچك قرآن است و سه آيه بيشتر ندارد. كساني كه اطلاعات ضعيفي از دين دارند، وقتي وارد دين مي شوند ممكن است كه اشتباهاتي انجام بدهند. پيامبر فرمود كه من از آينده مي ترسم كه افرادي لقب ها يا اسامي را جابجا كنند. آقاي فخرالدين حجازي نماينده ي مجلس بود،

ص: 11964

روزي خدمت امام رسيدند. ايشان از امام خيلي تجليل كردند و مرتبه مي گفت كه جان من فداي شما باد. امام فرمود: اين حرف ها را نزنيد، شايد من اينها را باور كنم. يعني تجليل هايي كه از امام صادق(ع) مي كنيم نبايد از افراد ديگر بكنيم و مرزها بايد حفظ شود. وقتي مي خواهيم به حضرت معصومه سلام بدهيم اول به تمام پيامبران سلام مي دهيم ،بعد به پيامبر و امامان سلام مي دهيم ،بعد به حضرت معصومه سلام مي دهيم. پس بايد حدود حفظ بشود. وهابي ها به ظاهر آيات قرآن توجه مي كنند درحاليكه ما بايد به قرآن مسلط باشيم تا بتوانيم آنرا بفهميم. قرآن مي فرمايد: در كنار خدا، صداي احدي نزن. وهابي ها مي گويند كه چرا شما مي گوييد: يا حسين يا زهرا؟ شما بايد بگوييد: يا الله. ما مي گوييم در قرآن داريم كه كسي را بعنوان خدا نخواهيد. وقتي ما مي گوييم :يا حسين، حسين را در كنار خدا نمي گذاريم. پس كسي بايد به سراغ قرآن برود كه يك نگاه كلي به قرآن داشته باشد. قرآن مي فرمايد: هر وقت به مسجد مي رويد زينت خودتان را همراه ببريد. زينت مي تواند بهداشت مسجد باشد. در آيه اي ديگر خدا مي فرمايد: فرزند و مال زينت است و منظور اين است كه وقتي به مسجد مي رويد فرزندتان را با خودتان ببريد يا پولي به فقير بدهيد. بايد همه ي قرآن را باهم معنا كرد. گاهي ما بايد آيات را در مصداق معني كنيم. وقتي مكه در دست مشركين بود پيامبر خواست كه عمره انجام بدهد

ص: 11965

بنابراين با جمعي به سمت مكه حركت كرد. مشركين نگذاشتند كه پيامبر وارد مكه بشود. نزديك بود كه جنگ بشود ولي صلح حديبيه پيش آمد. در بيابان، وقت نماز شد و همه به پيامبر اقتدا كردند. رهبران كفار تابحال نماز دسته جمعي نديده بودند و نقشه ريختند كه در نماز بعدي وقتي آنها به سجده رفتند همه را بكشند. آيه نازل شد كه اي پيامبر در نزد دشمن نبايد اين طور نماز بخوانيد. قرآن مي فرمايد :وقتي در نزد دشمن هستيد و خواستيد نماز جماعت بخوانيد،همه اقتدا نكنند و عده اي شمشير داشته باشند و با شمشيرالله اكبر بگويند و عده اي پست بدهند. ( عده اي كه اقتدا كرده اند وقتي ركعت اول را خواندند بقيه را خودشان سريع بخوانند و نماز را تمام كنند و بجاي افرادي كه در شيفت هستند بروند و آنها اقتدا كنند تا به ركعت دوم نماز جماعت برسند). در ركعت دوم آن عده ، هم شمشير و هم كلاه به سر داشته باشند. افرادنظامي علت اين كار را مي دانند. در ركعت اول دشمن وقتي نمازگزاران را با شمشير مي بيند جا مي خورد و تا ركعت دوم مي تواند طراحي جديدي بريزد، بنابراين گروه دومي كه به نماز جماعت مي ايستند بايد حفاظت بيشتري داشته باشند. اين داستان صلح حديبيه است ولي اين داستان به ما هم ربط پيدا مي كند. ما بايد در جامعه تقسيم كار داشته باشيم. در هنگام نماز مغرب، پدر نماز را بخواند و به مغازه برود و پسرش براي نماز عشاء به مسجد برود. الان افراد پير به مسجد مي آيند ولي

ص: 11966

جوانان در مغازه ها هستند. مثلا مادرشوهر مي تواند يك روز نوه را نگه دارد تا عروس هم به نماز جماعت برود. تفسير نمونه تفسير خوبي براي فهميدن است .تفسير نور هم روان است و براي يادگيري مناسب است. اگر ما بخواهيم در قرآن تدبر كنيم خودمان نبايد وارد بشويم. ما داشتيم افرادي كه سواد ديني كمي داشتند و اشتباهات بزرگي كردند. خدا مي فرمايد: يك كتاب مثل قرآن بياوريد. بعد مي فرمايد: ده سوره بياوريد بعد مي فرمايد: يك سوره كوتاه بياوريد. در طول سالها، جنگ ها كردند تا اسلام را بربيندازند ولي اسلام پيش رفت. من از سوره كوثر 82 نكته بدست آورده ام. يك فرد عوام فقط نفت را مي بيند ولي يك مهندس پتروشيمي از اين نفت صدها نكته مي فهمد. چرا در قرآن فرموده :انا اعطيناك الكوثر و نفرموده: اني اعطيناك الكوثر؟ وقتي دنيا، دنياي توحيد باشد و خداوند مستقيم كار را انجام مي دهد مي فرمايد: اِني الغفور الرحيم .وقتي كار با واسطه انجام مي شود خداوند كلمه ي اِنا (ما) را بكار مي برد مثلا مي فرمايد: ما آب را فرستاديم. خداوند در اين سوره مي فرمايد: ما كوثر را به تو عطا كرديم. خداوند مي فرمايد كه قرآن را آتينا( بخشيدن) كرديم ولي در مورد حضرت زهرا(س) مي فرمايد: اَعطينا( بخشيدن). كلمه ي عطا را وقتي بكار مي برنند كه ديگر نمي خواهند آنرا پس بگيرند ولي آتينا را وقتي بكار مي برند كه مي توانند آنرا پس بگيرند. خدا قرآن را بخشيد و اگر بخواهد آنرا پس مي گيرد. كلمه ك يعني به تو پيامبر بخشيديم.

ص: 11967

در اين سوره پنج بار اسم (تو) پيامبر آمده است. پس مي فهميم كه پيامبر خيلي نزد خدا عزيز است. در قرآن در مورد صورت ،سينه، كمر ،چشم ها، دستهاي پيامبر صحبت كرده است. در قرآن بيش از 240 بار كلمه رَبُكَ آمده است. كوچكترين سوره ،سوره كوثر است و بزرگترين هديه حضرت زهرا(س) است. پس خدا بزرگترين هديه را در كوچكترين سوره نوشته است. انسان مي تواند با يك خودكار ارزان قيمت بهترين مقاله ها را بنويسد. مي توان با يك مهر كوچك بهترين نمازها را خواند. حرف اول را داشتن ماشين و كتابخانه نمي زند ،حرف اول را اراده مي زند. كوثر يعني خير زياد. بعضي مي گويند: كوثر امت است. قرآن سه بار مي فرمايد كه اسلام كره ي زمين را فرا خواهد گرفت. خدا در آيه ديگر مي فرمايد: اگر مي خواهيد بميريد، بميريد. ممكن است كه كوثر مكتب يا شفاعت يا علم باشد. همه ي اين معاني درست است. خداوند در قرآن مي فرمايد كه دشمن تو ابتر( بي اولاد) است. پيامبر چند فرزند پسر داشت كه در كوچكي مردند. عربها مي گفتند كه اگر كسي پسر نداشته باشد ابتر است ،دنباله ندارد. و چراغش خاموش مي شود. خدا در آخر آيه مي فرمايد كه ما به تو كوثر داده ايم و دشمن تو ابتر است. آيه آخر، آيه اول را تفسير مي كند. در جاي ديگر قرآن داريم :حم عسق ،وحي ما با اين حروف است.يعني نترس ،قرآن ما با اين كلمات نوشته شده است. آيه دوم آيه اول را تفسير مي كند. پيامبرفرمود :يهوديان 71 فرقه، مسيحيان 72

ص: 11968

فرقه و مسلمانان 73 فرقه شدند ولي يكي از آنها اهل نجات هستند. همه ي فرقه ها مي گويند كه ما اهل نجات هستيم. پيامبر فرمود: اهل بيت من مثل كشتي نجات هستند،هر كس با آنها باشد اهل نجات است. پس كوثر، زهرا است. زيرا با زهرا ،پيامبر دنباله دار مي شود. فخر رازي از بزرگان اهل سنت است و مي گويد كه زهرا كوثر است زيرا امامان همه از زهرا هستند. شاعرعرب زبان در مورد زهرا مي گويد: دختر نبوت، مادر امامت و همسر ولايت. حضرت فاطمه خودش ،همسرش و فرزندانش همه شهيد شدند. امام خميني سيد بود، امام در ايران كوثر بود. ما الان 600 نماز جمعه داريم و افراد با سواد زيادي داريم .الان دنيا روي ما حساب باز مي كند و مردم ما از آمريكا نمي ترسند. قهرمان عرب و عجم سيدنصرالله است. ايشان مي گويد كه نفس امام موسي صدر به من خورده است و امام موسي صدر شاگرد امام خميني بوده است. او با نفس امام قدرتي در مقابل اسرائيل شده است. آيا اين كوثر نيست؟ كلمات اين سوره در قسمت هاي ديگر قرآن وجود ندارد. مثلا كلمه ي كوثر،شانئك ،وانحر و ابتر در هيچ قسمت قرآن وجود ندارد. در ضمن اين آيه ريتم دارد. نماز ما ريتم و آهنگ دارد. حتي عرب ها، در ريتم و الفاظ قرآن مانده اند. هر كس مي تواند قدم هايي بردارد تا خودش را كوثر كند. اگر شما كتابي بنويسيد و بگوييد كه هر كس مي خواهد آنرا چاپ كند، چاپ كند، اين كار باعث مي شود كه تعداد تيراژ آن بالا

ص: 11969

برود و تعداد زيادي آنرا بخوانند. همه ي كارها به نيت ما بستگي دارد. همه ي ما مي توانيم كوثر بشويم. خوب است كه ما هنگام دعا كردن براي دفع خطر، از همه ي موجودات دعا كنيم يا صلوات بفرستيم زيرا نيت مي تواند نامحدود باشد. ممكن است پول ،قدرت و سواد ما كم باشد ولي نيت ما كم نباشد. شما مي توانيد در نماز شب بگوييد: خدايا بيامرز فلاني و هر كس كه او را دوست دارد .با اين دعا، تعداد كساني كه آمرزيده مي شوند خيلي زياد مي شوند. پس با نيت مي توان خير زياد كرد. ابراهيم دعا كرد و فرمود :خدايا به هر كس كه دين دارد چيزي بده كه بخورد. خدا فرمود كه من به كافر هم مي دهم كه بخورد. قرآن مي فرمايد كه از مسلمانان زكات بگيريد و به مسلمانان و كفار هم كمك كنيد تا آنها به شما گرايش پيدا كنند. نگاه اسلام اين است. ما در دعاها مي گوييم: خدايا كل اسيرها را نجات بده ،كل فقيرها را غني كن. نيت اخلاص كوثر است. الان ايران جايگاه بالايي در دنيا دارد. ما بايد در دنيا رشد سياسي، اقتصادي و انساني داشته باشيم. در قديم شاهزاده ها وقتي وارد حمام عمومي مي شدند يك لُنگ قيمتي مي بستند. يك روز شاهزاده اي پيش پيرمردي رفت و به او گفت كه نرخ من چقدر است؟ اين پيرمرد لُنگ او را ديد و فهميد كه قيمتي است و گفت كه تو هفت صدتومان مي ارزي .شاهزاده گفت :فقط لُنگ من هفت صد تومان مي ارزد. پيرمرد گفت: تو خودت

ص: 11970

چيزي نمي ارزي . ممكن است كه فردي دروغ بگويد و پولش زياد بشود ولي او بخاطر دروغ گفتن، سقوط كرده است. قرآن مي فرمايد: فكر نكن كه اگر ربا گرفتي پولت نزد خدا زياد مي شود. ممكن است كه ما كار خيري بكنيم ولي بايد خودمان هم بزرگ بشويم. فردي براي تجارت نزد عالمي استخاره كرد و بد آمد ولي او به سفر رفت و پول خوبي بدست آورد. او پيش استخاره كننده رفت و گفت كه تو گفتي استخاره بد آمده است ولي كار من خيلي خوب بود. عالم گفت كه در اين سفر نماز صبح تو قضا نشد؟ تاجر گفت :بله . عالم گفت: پس تو باخته اي . خدايا به آبروي زهرا ،همسر، پدر و فرزندانش ،مشكلات نظام و امت اسلامي را حل بفرما. كساني كه در تاريخ به ياد زهرا و اهل بيت كاري كرده اند، مرده هايشان را با آل محمد محشور و زنده هايشان را در پناه امام زمان(عج) حفظ بفرما. خدايا در نعمت هايي كه به ما داده اي خير كثير قرار بده، همان طور كه به پيامبر كوثر دادي. انشاءالله نعمت هايي كه خدا به ما داده است را هدر ندهيم و توفيق داشته باشيم كه به نظام لطمه نزنيم.

92-01-27

هوا هواي لطيفي ست، طراوت است و ترنم و شبنم است و شقايق، هواي همهمه دارند ابر و تندر و باران ،هواي زمزمه دارند بيد و باد و بنفشه و من هواي تو را دارم. سوال – در مورد راه هاي تدبر در قرآن توضيحاتي بفرماييد. پاسخ – سوال مي كنند كه در مقابل بدي ها

ص: 11971

چكار كنيم؟ بعضي مي گويند كه كلوخ انداز را پاداش سنگ است يعني اگر كسي به شما دشنام داد همان دشنام را به او و خانواده اش بدهيد. اسلام در مقابله با افراد شرور و نااهل چه مي گويد؟ در بعضي مواقع قرآن مي فرمايد كه اين افراد را ببخشيد و الكاظمين الغيض در اصطلاح فارسي شتر ديدي نديدي. در مواردي قرآن مي فرمايد كه اگر كسي حرف لغويي به شما مي زند به روي خودت نياور و با كرامت او را ببخش .در مواردي قرآن مي فرمايد: در مقابل نااهل با مسالمت عبور كن. در مواردي مي فرمايد كه جدال و بحث نكنيد مگر به حق. مواردي مي فرمايد :از مردم بگذر. قرآن براي بخشيدن به ما الگو داده است. برادران يوسف ،او را در چاه انداختند ولي به او گفتنتد كه ما را ببخش و يوسف همان موقع گفت كه شما را بخشيدم. در روز فتح مكه پيامبر همه ي مردمان مكه را بخشيد. بعضي مسئولين مي گويند كه هر كس پشت سر ما غيبت كرده، او را مي بخشيم. اين يك فرهنگ قرآني است. كسي كه غيبت مي كند مي خواهد او را خراب كند. خداوند مي فرمايد كه عزت شما دست من است. عده اي هستند كه مورد غيبت قرار مي گيرند ولي نزد مردم محبوب هستند. در جلسه اي مطلبي را گفتم و عده اي را گرياندم ولي همين مطلب را در جلسه ي ديگري گفتم و آنها خنديدند. من پيش خودم فكر كردم كه خدا مي خواهد بگويد كه تو نيستي كه مردم را گرياندي ،خدا اين كار را

ص: 11972

كرده است. كشاورز دانه مي پاشد ولي تعداد دانه ها و خوشه ها دست خداست و خدا مي فرمايد كه ما زراعت مي كنيم. خداوند به پيامبر مي فرمايد: تو هيچ نقشي نداري ،هدايت دست تو نيست، تو حرف خودت را بزن ولي اثر آن حرف دست من است. در جايي با عده اي طلبه بوديم و چند دختر بچه بازي مي كردند. يك دختر بچه خيلي زشت بود. استادم به ما گفت كه چه كسي اين با اين دختر ازدواج مي كند؟ در برگشت همان دختر را ديديم و فردي گفت كه من يك زن شبيه اين دختر مي خواهم. يعني فردي كه بنظر شما زشت است بنظر فرد ديگري زيباست. الان در اداره ها وقتي كاري را انجام نمي دهند مي گويند كه يا بودجه نداريم يا نيروي انساني. در زمان پيامبر مدتها بين دو قبيله ي اوس و خزرج جنگ بود. بهترين نيروي انساني پيامبر بود و كل پول هاي دنيا، بودجه ي پيامبر بود. خدا مي فرمايد كه اگر تو خرج كني و كل پولهاي دنيا را خرج كني، ما بين آنها الفت برقرار مي كنيم. اثر شفاست ولي اثر شفا به اراده ي خداوند ست. ممكن است كه دكتر لحظه اي اشتباه كند و داروي اشتباه بدهد پس پزشكان هم بگويند :هو الشافي (خدا شفا دهنده است) خدا در سوره كوثر مي فرمايد: ان شانئك هو الابتر. پدر عمر وعاص فرد رندي بود و مي خواست كه پيامبر را بشكند زيرا مي گفت كه او پسر ندارد پس بي عقبه است ولي خدا فرمود كه بگو :خودت بي عقبه هستي.

ص: 11973

اين جواب براي كسي نيست كه از خودمان باشد. مثلا كسي در مسجد يا خيابان يا دانشگاه حرفي در مورد شما مي زند، اينها خودي هستند، شما آنها را ببخشيد و لازم نيست كه آنها معذرت خواهي كنند. از آيت الله گلپايگاني پرسيدند كه اگر غيبت فردي را كرديم به او بگوييم؟ ايشان فرمود: لازم نيست كه بگوييد زيرا فرد بيشتر ناراحت مي شود و ممكن است كه باعث كينه بشود. به خدا بگوييد كه خدايا من غيبت او را كردم ،هم من و هم او را ببخش. فردي كه با لجن روي ديوار سفيد مي نويسد : نطافت را رعايت كنيد در واقع كار او ضد نطافت است. پس در برخورد با افراد خودي او را ببخشيد و اگر فرد رندي است جواب او را بدهيد. اسلام نسبت به ساير دين ها گسترش بيشتري پيدا كرده است. ما داشته ايم كه كليسايي مسجد شده است ولي نداشته ايم كه مسجدي كليسا بشود. در امريكا به كليسايي رفتيم كه آنرا خريده بودند و آنرا مسجد كرده بودند.پس اسلام پيش مي رود. شاه همه چيزي داشت ولي خدا را نداست ولي امام خميني هيچ چيزي نداشت ولي خدا را داشت و امام بر امكانات شاه غالب شد. روايت داريم كه اگر مي خواهيد ببيند كه چقدر دين داريد خودتان را آزمايش كنيد و ببيند كه بخاطر چقدر دروغ مي گوييد، شما به خاطر هر مبلغي كه دروغ مي گوييد، دين شما همان مبلغ است. به هر اندازه كه گناه مي كنيد نرخ شما همان اندازه است . روايت داريم كسي كه مي خواهد درجه ي ايمانش

ص: 11974

را بداند، بايد ببيند كه چقدر به حول ولا قوه الا بالله العلي العظيم اعتقاد دارد و اگر تكيه گاهش را خدا بداند ايمانش بالاتر است ولي اگر تكيه گاه را در دست خودش بداند ايمانش پايين تر است. حساب در دست خداست. يكي از وزراي در اوايل انقلاب رئيس آموزش و پرورش بود و مي گفت كه از بهم ريختگي خيلي خسته شده بودم و به رئيس دفترم گفتم كه من 24 ساعت مرخصي مي خواهم و با هيچ كس صحبت نمي كنم. در همان زمان ،پيرمردي با من كار داشت كه از بندرعباس آمده بود و مي گفت كه من در تهران غريب هستم. رئيس دفتر دلش براي اين پيرمرد سوخت و از من خواهش كرد كه اين پيرمرد را ببينم. من قبول كرد و اورا ديدم. پيرمرد به من گفت :من خيلي از تو بدم مي آيد و مي خواهم تو را بكشم و بعد رفت. خواب از سر من پريد. آن روز تلخ ترين روز زندگي من بود. روزي يك روحاني در كشتي نشسته بود و يك فرد شيكي در كنار او نشست. روحاني حال طرف را پرسيد تا سر حرف را باز كند ولي طرف با ميلي جواب او را داد و حرف نمي زد. طرف گفت كه من از آخوندها و عمامه ي تو بدم مي آيد، با من حرف نزن. شيخ عمامه را برداشت و به دريا انداخت. و گفت كه من تو را بيشتر از عمامه ام دوست دارم زيرا تو آدم هستي. بعد با هم شروع به صحبت كردند و با هم رفيق شدند. طرف فهميد

ص: 11975

كه شيخ استاد است ،وقتي به شهر رسيدند شيخ را به خانه برد و از او پذيرايي كرد و در سفر راننده و ميزبان او شد و به او خيلي خوش گذشت. هنگام برگشت هديه اي به شيخ داد و شيخ ديد كه او چند توپ پارچه ي عمامه به او هديه داده است. گاهي فردي فحش مي دهد ولي با يك سلام و تدبير تغيير مي كنند. البته تعداد افراد لجباز خيلي كم است. تو نيكي مي كن و در دجله انداز كه ايزد در بيابانت دهد باز. هر وقت بين حق و باطل جنگ شده، حق پيروز شده است .در قرآن داريم كه من حق را به سر باطل مي زنم و آنرا گيج مي كنم . مي خواستند ابراهيم را در آتش بسوزانند ولي خدا نخواست و ابراهيم نسوخت. امام حسين(ع)را زير سم اسبان لِه كردند و روي قبرش كشاورزي كردند تا قبر حضرت از بين برود ولي الان امام حسين(ع) بيشترين عاشقان را دارد كه حتي پياده به زيارتش مي روند. زليخا درها را بست تا كسي داستان او و يوسف را نفهمد ولي همه فهميدند. شاه دستور داده بود كه در هر خانه اي كه عكس امام خميني در آن است ،صاحبخانه اش را دستگير كنند ولي بعدا عكس هاي امام خميني روي اسكناس ها چاپ شد يعني شاه گفت :نه ولي خدا فرمود :بله. در قرآن داريم :خدا مشت شما را باز مي كند و خدا هم وجود دارد. پس اگر كاري را خدا دوست دارد آنرا انجام بدهيم حتي اگر به ما پست و مقامي ندهند زيرا خدا

ص: 11976

جبار است و جبران مي كند. يوسف را در چاه انداختند تا تمام توجه پدر به برادران باشد ولي يوسف معروف شد. خدا مي فرمايد كه محبت از من است. خدا مي فرمايد: خدا بين زن و شوهر محبت قرار مي دهد. گاهي جهيزيه عروس خيلي چشمگير است و كادوهاي قيمتي به عروس و داماد مي دهند ولي بعد از مدت كمي اين دو از هم جدا مي شوند. يكي از هتل هاي خيلي گران قيمت تهران، عروس و دامادهايي را كه در آن هتل عروسي گرفته اند را دوباره دعوت مي كند تا جشني بگيرد و مي فهمد كه اكثر اين عروس و دامادها ازهم جدا شده اند. سوال – صفحه 299 قرآن كريم را توضيح بفرماييد. پاسخ – در اين صفحه خدا مي فرمايد: در قيامت كتاب برقرار مي شود. و كتاب ( كتابي كه مربوط به همه است )باز مي شود . مجرمين وقتي كتاب را مي بينند مي ترسند و مي گويند واي برما، اين چه كتابي است؟ ريز و درشتي نيست كه در اينجا نوشته نشده است و اعمالش حاضر است. دوربين هاي خدا مغزها را مي بيند. در قيامت سه نوع كتاب داريم :كتاب فردي كه نامه اعمال هر فرد است ،كتابي كه مربوط به امت است و كتابي كه مربوط به بشريت است. در قرآن داريم كه اين كتاب ها را فرشته ها مي نويسند. دور بين خدا مغزها را مي بيند. اين آيه مي گويد كه اگر سر مشتري را كلاه گذاشتي خوشحال نباش. بعضي ها از بي سوادي ديگران سوءاستفاده مي كنند. اگر ما بدانيم كه

ص: 11977

همه ي اعمال ما ثبت مي شود خدا مي فرمايد: تو نمي داني قيامت است كه بايد جواب بدهي؟ ممكن است كه كسي نداند ولي خدا مي داند و هيچ چيز كوچك و بزرگ از دست خدا در نمي رود .پس بدانيد كه همه ي كارهاي ما ثبت مي شود. در قرآن داريم كه وقتي لب تكان مي خورد نوشته مي شود. حتي هنگام قيامت ،زمين شهادت مي دهد . اين زمين در آن زمان پر بلا ناگهان چون زلزلت زلزالها از درونش اخرجت اثقالها با تعجب قال الانسان مالها مردگان خيزند برپا كل هُم همه مردم يروا اعمالهم هر كس آرد ذرة خيراً يره يا كه آرد ذرة شراً يره آن زمان خورشيدتابان كورت كوههاي سخت وسنگين سُيرت در قيامت زمين شهادت مي دهد كه روي او نماز خوانده ايم يا گناه كرده ايم، كوه شهادت مي دهد. در قرآن داريم كه انسان مي پرسد :چراعليه من شهادت مي دهي و زمين مي گويد كه دست من نيست. حجرالاسود، در ابتدا فرشته بوده است .خدا از بشريت اقرار گرفت كه آيا من رب شما هستم ؟ و آنها گفتند: بله . خدا يك فرشته را شاهد گرفت و بعد فرشته جماد شد. چطور عصاي موسي اژدها شد؟چطور آب بني اسرائيل خون شد؟ وقتي حاجي به سنگ حجرالاسود مي رسد مي گويد كه اي فرشته آن امانتي را شاهد باش. يعني همه ي شهادت ها در اين سنگ ضبط مي شود. در قديم مي گفتند كه انگشتر انسان را حفظ مي كند و مردم تعجب مي كردند. الان يك راننده ي كاميون به جلوي ماشينش

ص: 11978

يك زنجير مي بندد و مي گويد كه اين زنجير ماشين را حفظ مي كند. اگر اين كار امكان دارد، پس حفظ كردن انسان بوسيله ي انگشتر هم امكان دارد. گاهي ما دروغ هاي شاخدار را قبول مي كنيم ولي حرف خدا را قبول نمي كنيم. گاهي ما به دكتر كه ده سال درس خوانده است و مي گويد كه فلان دارو را بخورد، اعتراض نمي كنيم ولي مي گوييم كه چرا صبح بايد دو ركعت نماز بخوانيم ؟ اگر حديثي معتبر است ما نبايد چون و چرا كنيم. قرآن مي فرمايد: همه ي دانشمندان سواد كمي دارند. كوه شهادت مي دهد همان طور كه سي دي حرف مي زند. پس همه ي چيز ثبت مي دهد و در قيامت كوه ، زمين ، پوست ، فرشته ،پيامبر هر امت و خدا شهادت مي دهد. انشاء الله رفتار و اعمال ما طوري باشد كه وقتي در قيامت پرونده ي اعمال مان باز مي شود شرمنده نباشيم. ربنا لا تجعلنا من الخاسرين في الدنيا و الاخرة.

92-02-03

سوال- در مورد نكته هاي سوره ي يوسف توضيحاتي بفرماييد. پاسخ – قرآن هزاران داستان دارد كه سوره ي يوسف هم يكي از آنهاست كه با خواب شروع مي شود و با تعبير خواب به پايان مي رسد. اين يك هنر داستان نويس است كه آغاز و سرانجام داستان بهم ربط داشته باشد. در سوره انسان يا دهر داريم كه امام حسن(ع) و امام حسين(ع) كوچك بودند و بيمار شدند ،پيامبر به ديدن آنها رفت. مردم گفتند كه براي سلامتي بچه ها روزه بگيريد. حضرت امير قبول كرد و خانواده

ص: 11979

ي آنها سه روز روزه گرفتند ولي هر سه شب افطارشان را به فقير ،مسكين و اسير دادند و با آب افطار كردند. آنها گفتند كه ما افطاري مان را به شما داديم ( آنها پيوسته به ديگران طعام مي دادند و هر چيزي كه دوست داشتند مي دادند)ولي از شما جزا و پاداشي نمي خواهيم. مسكين كسي است كه از بي پولي در خانه مي نشيند يعني مسكين در مسكن مي نشيند. نكات اين داستان عبارت است از:عيادت بزرگترها از كوچكترها، پذيرفتن پيشنهاد كوچكترها توسط بزرگ ها ،كمك دائمي باشد نه لحظه اي ،اطعامي كه مي دهيد دوست داشته باشيد ، اخلاص داشته باشيد يعني در عوض كاري كه مي كنيد چيزي نخواهيد. در ادامه آيه مي فرمايد: فقط براي خدا يعني شدت اخلاص .چيزي از كسي نخواستن از درون قلب. گاهي انسان در عوض كارش پولي نمي خواهد ولي انتظار دارد. آيت الله ميرزا جواد تهراني در زمان طاغوت به من گفتند كه شما روش كلاس داري را براي طلبه هاي مشهد آموزش بدهيد. ما زندگي مان را به مشهد برديم. به امام رضا(ع) گفتم كه من كلاس داري مي كنم و از كسي پولي نمي خواهيم و از شما مي خواهم كه من يك طلبه ي مخلص باشم. روزي كلاسي براي طلبه ها داشتم. در مسجد تنگ بود و همه با هم نمي توانستند از در خارج بشوند. يكي از طلبه ها جلوي من بود و نگاهي به پشت سر كرد ولي چيزي نگفت.من پيش خودم گفتم كه حداقل احترامي مي گذاشت چون من استاد او بودم. وقتي اين فكر در ذهنم

ص: 11980

خطور كرد، فهميدم كه در كارم اخلاص نيست.زيرا انتظار تشكر داشتم و انتظار داشتم كه او به من تعارف كند. به منزل آيت الله تهراني رفتم و داستان را تعريف كردم. و گفتم كه من متضرر دنيا و آخرت شدم. ايشان شروع به گريه كرد و با فرياد گريه مي كرد، من ناراحت شدم و از اينكه اين مطلب را به آقا گفتم پشيمان شدم. ايشان به من گفت كه از امام رضا(ع) تشكر كن كه در وسط كارت فهميدي كه مخلص نيستي. امام رضا(ع) تو را خيلي دوست داشته كه الان مشكل كارت را فهميدي . اخلاص كار را به مورچه اي سياه كه در شب تاريك بر روي سنگ سياه راه مي رود تشبيه كرده اند. يعني گاهي انسان خودش نمي فهمد كه مخلص نيست. مثلا خانم براي فاميل شوهرش كاري مي كند، خانم نبايد بطور مدام به آقا بگويد كه براي فاميل هايت كاري كردم زيرا اين باعث مي شود كه اخلاص كار از بين برود. خداوند فضايلي را براي كساني كه افطاري شان را به فقير، اسير و مسكين دادند و پاداشي نخواستند عنايت مي فرمايد :در قيامت شري به آنها نمي رسد،شادي و سرور،بهشت و لباس ابريشمي ،روي تخت ها مي نشينند( درتمام آيات قرآن داريم كه روي تخت بنشينيد .پس روي زمين نشستن فضيلت نيست. در قديم به ما مي گفتند كه در شأن شما نيست كه روي صندلي بنشينيد)،دردي ندارد... در قرآن داريم كه اگر زن و مرد با هم اختلاف دارند با داور مشكل شان را حل كنند و به دادگاه مراجعه نكنند. اگر اين دو داور

ص: 11981

هدف شان اصلاح باشد خدا كارشان را درست مي كند. اين آيه با كلمات دعوا و آشتي شروع شده و با كلمات دعوا و آشتي تمام شده است. اين هنر قرآن است. من متوجه شدم كه در كنار درس طلبگي، بايد با قرآن هم آشنا بشوم بنابراين تفسير را شروع كردم. آيت الله مكارم مي خواستند تفسيري بنويسند و از من خواستند كه به ايشان كمك كنم. من از ده صفحه سوره يوسف، هشت صد نكته بدست آورده ام. ما مسابقه اي بين افرادي گذاشتيم و حدود شش صد تا نكته ي ديگر هم بدست آمد. ممكن است كه اگر افراد ديگري هم تامل كنند، نكات ديگري بدست بياورند. در اول سوره يوسف داريم كه يوسف خواب ديد و خوابش را به پدرش گفت. صاحبخانه دلش براي خانه مي سوزاند ولي مستاجر دلش براي خانه نمي سوزد. پدر ،دلش براي فرزند مي سوزد. پس ما بايد حرف هاي مان را به پدرمان بگوييم( پدري واقعي و پدر معنوي مثل رهبر). بايد بين رابطه ي پدر و فرزندي ،عاطفه وجود داشته باشد. پس ما بايد حرف هاي مان را به بزرگتر بگوييم و ادب هم داشته باشيم و بزرگترها حرف هاي كوچكترها را گوش بدهند. حضرت ابراهيم با اسماعيل مشورت كرد و گفت كه من پي درپي خواب مي بينم كه تو را ذبح مي كنم. اسماعيل گفت: حرف خدا را گوش كن. خدا مي خواست ابراهيم از فرزندش دل بكند نه اينكه او را بكشد. اين امتحان سخت ابراهيم بود زيرا او در زمان پيري بچه دار شده بود. ابراهيم در مورد خوابش وسوسه نشد

ص: 11982

و سريع به آن عمل كرد ولي ما سعي مي كنيم كه كار را عقب بيندازيم تا آنرا انجام ندهيم. من در مورد ازدواج آسان طرحي نوشتم و به رئيس جمهور قبلي دادم و بعد به مجلس و دولت رفت و شش سال گذشت و آخر هم جواب نداند. در تابلويي نوشته شده بود كه اگر بخواهيد كاري را بكنيد راه آنرا پيدا مي كنيد و اگر بخواهيد كاري را نكنيد، بهانه اش را پيدا مي كنيد. قرآن مي فرمايد كه اگر كاري را براي خدا بكنيد مثل اين است كه دانه اي را بكاريد و آن دانه هفت خوشه بدهد و از هر خوشه صد تا دانه برويد. خدا مي خواهد بگويد كه به فقرا كمك كنيد ولي در جلسه اي روي اين آيه بحث مي كردند كه آيا اين دانه شامل عدس هم مي شود يا فقط منظور گندم است. گاهي ما هدف را گم مي كنيم. گاهي در كارهاي تفحص مي كنيم كه به درد ما نمي خورد كه مثلا فلاني دو خواهر دارد يا يك خواهر يا سفرنامه فلاني چند صفحه است. ما نبايد با الفاط بازي كنيم زيرا عمر ما طولاني نيست . البته اگر چيزي ضرروت دارد مي توان روي آن تحقيقات طولاني كرد. يوسف به پدرش گفت كه من خواب ديدم كه يازده ماه و ستاره به من سجده مي كنند. بعضي از خوابها بخاطر اموري است كه در روز انجام مي دهيم .بعضي از خواب ها وسوسه ي شيطان است و بعضي از خوابها الهام و بشارت است .روايت داريم كه خواب مي تواند يك ارتباط معنوي

ص: 11983

، بشارت يا خاطرت روز يا تهديدات شيطاني باشد ولي خواب حجت نيست. فردي به من گفت :بزرگي به كربلا رفته است و به حضرت علي(ع)متوسل شده است تا خواب ببيند كه مرجع اعلم كيست و خواب ديده است كه فلاني مرجع اعلم است. من گفتم: علما بايد مرجع اعلم را انتخاب كنند يا عده اي را اعلام كنند كه مي توان از آنها تقليد كرد ولي خواب ايشان حجت نيست. مثلا اگر بيماري بگويد كه من خواب ديده ام كه بايد فلان دارو را بخورم، آيا كسي حرف او را قبول مي كند؟ سوال – صفحه 306 قرآن كريم را توضيح بفرماييد. پاسخ – در اين صفحه داريم : اي يحيي، كتاب آسماني را جدي بگير. هر طلبه بايد ببيند كه آيا قرآن و تدبر در آن جدي است يا خير. الان قرآن در خيلي از موارد جدي نيست. مثلا در جلسه مي گويند كه قرآن بخوانيد تا مردم جمع بشوند يعني قرآن را نمي خوانند كه ببينند چه مي گويد. مثلا عروس و داماد با هم اختلاف دارند. ما مي توانيم ببينيم كه نظر قرآن در مورد توقع زن و مرد از يكديگر چيست .بايد فكر و نگاه ما قرآني باشد. حرف ما بايد قرآني باشد يعني محكم باشد، رسا باشد و كريمانه باشد. قرآن همه ي چيز ماست. استفاده ي ما از قرآن بيشتر دكوري است . مثلا قرآن را در سفره عقد مي گذاريم يا در سر سفره ي هفت سين مي گذاريم .اقتصاد ،عزاداري ،نمازجماعت و همه ي كارهاي ما بايد قرآني باشد . ما بايد به قرآن نزديكتر بشويم.

ص: 11984

بعضي مي گويند كه شايد ما مي ترسيم كه قرآني عمل كنيم زيرا ممكن است كه با حساب و كتاب ما جور در نيايد .ما بايد خودمان را اصلاح كنيم. مثلا بيماري نمي تواند بگويد كه من به دكتر نمي روم شايد بگويد فلان غذا را نخور. نبايد همه چيز طبق مراد ما باشد. مثلا دختر خانم مي گويد كه من حجاب را دوست ندارم ولي نماز مي خوانم. ولي اين درست نيست. ما بدون دين نمي توانيم باشيم زيرا دين همان راه است و ما نمي توانيم بدون راه باشيم. ما سه راه داريم :هر چيزي كه دوست داريم ، هر چه جامعه و مردم مي گويند (عرف) و هر چه خالق گفته است. اما نمي توانيم به هرچيزي كه دوست داريم عمل كنيم زيرا خيلي از موارد كاري را كرده ايم و بعد پشيمان شده ايم .پس راهي كه ما انتخاب مي كنيم درست نيست. چون اگر راه ما درست بود هيچ انساني پشيمان نمي شد. اگر بخواهيم به عرف عمل كنيم باز اين هم درست نيست زيرا مردم هم پشيمان مي شوند. پس ما بايد ببينم كه خالق چه چيزي گفته است .خدا خودش ما را خلق كرده است و مي داند كه ما نبايد گوشت خوك بخوريم . كسي كه خوك و انسان را خلق كرده است مي داند كه اين دو گوشت بهم نمي خورد. الان پس از چندين سال گفته اند كه گوشت خوك بد است و كِرم دارد ولي حالا مي گويند كه كرم آن را كشته ايم و مي توانيد آنرا بخوريد ولي ما مي گوييم كه

ص: 11985

اسلام فرموده است كه گوشت خوك نخوريد. زيرا ممكن است كه شما در چند سال آينده بفهميد كه گوشت خوك ضرر ديگري دارد كه الان نمي دانيد. در ضمن ما نمي توانيم به دنبال هوس ديگران برويم. خدايا ما را بخاطر لغزش هايي كه تابحال داشته ايم ببخش و از تمام لغزش ها حفظ بفرما.

92-02-10

سوال- اوج سوره ي يوسف در كدام قسمت است ؟ پاسخ – همه ي سوره ي يوسف در اوج است. فردي نزد حضرت امير آمد و گفت: وجهُ الله چيست؟ حضرت دستور داد كه آتشي روشن كنند، بعد فرمود: صورت اين آتش كجاست؟ فرد گفت :همه ي آتش، صورت است .در اين سوره فراق و وصال ،چاه و جاه ،تهمت و تبرئه، زندان و آزادي، غرور و تواضع ،قحطي و فراواني وجود دارد يعني هم قله و هم دره در اين سوره وجود دارد. سوره يوسف پر از فراز و نشيب است. يكي از اوج هاي اين سوره ،عشقي است كه زليخا به يوسف داشت. او همه ي درها را محكم با دست خودش بست تا كسي نفهمد ولي همه ي دنيا اين عشق را فهميدند. الان ماهواره ها عليه ي ارزش هاي ما فيلم درست مي كنند. آيا يكي از اين كشورها حاضر است كه فرمول هاي علمي شان را به ما ياد بدهد؟ آنها حتي فرمول ساخت پپسي كولا را به ما نمي دهند ولي هرزگي را به ما مي دهند تا مردم به عياشي مشغول بشوند. امسال دو ميليون جوان براي اعتكاف كه كار مستحبي است ،ثبت نام كرده اند. اين بخاطر قداست امام و شهدا

ص: 11986

است. زليخا كه عاشق يوسف بود ،از طرفي او را تهديد كرد كه بايد نياز مرا برطرف كني. تقوا از وقا مي آيد .تقوا يعني حفاظت. وقتي انسان كفش مي پوشد پايش محدوديت پيدا مي كند ولي اين مصونيت است زيرا آسيبي به پا نمي رسد. دكتر به بيمار ممنوعيت غذايي مي دهد ولي اين ممنوعيت براي بيمار ارزش دارد. پدر ومادر به فرزندش امر و نهي مي كند و جلوي آزادي او را مي گيرد ولي اين امر و نهي بچه را حفاظت مي كند. منع هايي وجود دارد كه اسم آنرا تقوا مي گذاريم و خلاف ميل ماست. نجات بشر در تقواست. اگر ما به بركات تقوا توجه داشته باشيم باتقوا مي شويم. در مورد چيزهايي كه ما مي دانيم براي ما ضرر دارد باتقوا هستيم و حتي گاهي اوقات معصوم هم مي شويم يعني اصلا فكرگناه هم نمي كنيم. مواقعي كه گناه مي كنيم نمي دانيم كه اين براي ما بد است زيرا شيريني لحظه اي را مي بينيم ولي عواقب آنرا نمي بينيم. خدا فرموده كه اگر تقوا داشته باشيد زندگي دنيايي تان خوب مي شود. اگر مردم بدانند كه كاسبي، جنس خوب با قيمت مناسب دارد، از او خريد مي كنند و وضع او خوب مي شود. در قرآن داريم :از زمين و آسمان برايشان بركت مي آيد. روايت داريم كه رزق همه از حلال اندازه گيري شده است. قبل از اينكه ما بدنيا بياييم رزق ما مشخص شده است. كسي كه از لذت حرام استفاده مي كند ازدواجش عقب مي افتد. گاهي كلاه برداري مي كنيم و جنسي را

ص: 11987

گران مي فروشيم و بعد مردم از ما جنس نمي خرند و ضرر مي كنيم. نتيجه ي سود كم، فروش زياد است. و وقتي فروش زياد شد، سود هم زياد مي شود. گاهي فرزند براي پدر كاري انجام مي دهد و پدر او را دعا مي كند و مي گويد: خدا پدر تو را بيامرزد ،در واقع به خودش دعا مي كند. در قرآن داريم كه پيامبر فرمود: من اجري از شما نمي خواهم به جز مودت و دوستي اهل بيت كه اين دوستي به نفع پيامبر است. آيت الله مدني از علامه اميني نقل كرده است: كسي كه اميرالمومنين را كسب نكرده باشد هيچ چيزي را كسب نكرده است. فايده ي معنوي تقوا زياد است .در قرآن داريم :خدا متقين را دوست دارد. در جاي ديگر دارد كه خدا با متقين است. از نظر فكري ،انسان باتقوا در بن بست قرار نمي گيرد. قرآن مي فرمايد كه اگر تقوا داشته باشيد براي شما نور قرار مي دهيم. وقتي نور پيدا بشود راه پيدا مي شود و بن بست وجود ندارد. خدا يكي است و راضي كردن خدا راحت است ولي تعداد مردم زياد است و راضي كردن آنها سخت است .اگر ما يك خدا را راضي كنيم بهتر است تا بخواهيم تمام مردم را راضي كنيم. پس نتيجه ي تقوا بركات و سود مادي است، بن بست ندارد، انسان بصيرت پيدا مي كند ،انسان با تقوا خوش عاقبت است و كارهايش قبول مي شود. هر چه تقوا بيشتر باشد كارهاي شما بيشتر قبول مي شود. قرآن مي فرمايد كه هر كس كارخوب بكند، ده

ص: 11988

برابر مي شود. البته اين كار خوب بايد همراه با تقوا باشد. در زمان پيامبري فردي دزدي مي كرد و بعد آنرا به فقير مي داد و حساب مي كرد كه با اين كار سود مي كند زيرا يك گناه كرده و ده ثواب برده است ولي پيامبر فرمود كه كار خير شما بايد با تقوا باشد. مثلا يك دزد نمي تواند بگويد كه چهار قل بخوانم كه بدست پليس نيفتم. معيار تقوا است. خيلي از افراد كار مي كنند ولي جهنمي هستند. در سوره غاشيه داريم :خيلي از مردم كار مي كنند و سخت كوشند ولي اهل جهنم هستند. گاهي فردي بدون پروانه ساخت ساختمان مي سازد ولي شهرداري آنرا خراب مي كند. اين فرد كار كرده است ولي بدون اجازه ي شهرداري بوده است. بعضي دستورات خدا براي زياد شدن تقوا است. خدا مي فرمايد :واجب شد كه روزه بگيريد تا تقواي شما زياد بشود. در قرآن داريم :عبادت كنيد تا تقوا بدست بياوريد. سوال – چطور مي توانيم تقوا را بدست بياوريم؟ پاسخ – مقداري از تقوا بر اساس ايمان است. در رانندگي دوربين مخفي وجود دارد و رانندگان بايد در رانندگي تقوا داشته باشند. دوربين خدا هم در كار است و خانه صاحب دارد. حتي خدا مي داند كه قصد شما در نگاه كردن چيست؟ حتي خيانت را هم مي داند. خدا مي فرمايد: چرا كم فروشي مي كنيد؟ شما نمي داني كه روز قيامت بايد جواب پس بدهيد . پس حساب و كتابي در كار است. لقمان به پسرش گفت كه اگر چيزي در دل آسمان ها يا در زير

ص: 11989

سنگ ها باشد خدا آنرا حاضر مي كند يعني چيزي درهستي از بين نمي رود. در روز قيامت نُه گروه شهادت مي دهند :زمين، زمان ،فرشته ها، اعضا و جوارح، پيامبران و ... . در قرآن داريم كه فرشته ها اعمال شما را مي نويسند و حتي حركات لب هم نوشته مي شود . روز قيامت لوحي باز مي شود و مي گويند كه بخوان. انسان مي گويد: اين چه كتابي است كه همه ي كارهاي ما در آن ثبت شده است . سوال – صفحه 313 قرآن كريم را توضيح بفرماييد. پاسخ- در اين صفحه داريم كه خدا از موسي پرسيد كه اين چه چيزي است كه در دست داري؟ موسي گفت كه اين عصاي من است و با آن چوپاني مي كنم. خدا فرمود :عصا را به زمين بينداز ،تا موسي عصا را انداخت به مار تبديل شد . در قرآن سه آيه در مورد عصاي موسي داريم : يكي اينكه عصا مار كوچك شد و فرار كرد ،يكي ديگر اينكه عصا مار معمولي شد و يكي اينكه اين عصا ،اژدها شد. راز آن چيست ؟ در اول عصا به مار كوچك تبديل شد زيرا موسي خبر نداشت تا مار را ديد جا خورد و خدا گفت: نترس .دفعه ي دوم كه موسي عصا را انداخت، تبديل به مار معمولي شد و موسي نترسيد .در كاخ فرعون عصا به اژدها تبديل شد. از اين آيات درس مخاطب بندي مي گيريم. بچه اول شير بعد فرني و بعد گوشت مي خورد. ما بايد براساس مخاطب، پله پله برويم. سوال – در مورد تقواي درون

ص: 11990

خانواده توضيحاتي بفرماييد. پاسخ- اگر در خانه هر كس در حريم خودش باشد و به كسي ظلم نشود، خانواده خوب مي شود. مادر از بچه توقع زياد نداشته باشد و بچه هم خيلي از پدر ومادرش توقع نداشته باشد. يك فرد محترمي را گرفته بود كه دزدي كرده بود. او گفته بود كه من بخاطر جهيزيه ي دخترم دزدي كردم زيرا هر شب همسر و دخترم در مورد جهيزيه صحبت مي كردند. اين بي تقوايي است. نبايد توقع عروس از داماد و داماد از عروس زياد باشد. حضرت موسي به حضرت شعيب گفت كه من چيزي ندارم كه با دختر شما ازدواج كنم. حضرت شعيب گفت : من نمي خواهم به مشقت بيفتي .بعضي از مادرهاي نماز خوان حرف هاي زشت مي زنند و به فرزندشان بدزباني مي كنند. پدرو مادر حق تربيت دارند نه توهين. براي داشتن تقوا بايد عزم داشت. خدا مي فرمايد كه به حضرت آدم گفتيم كه گندم نخور ولي او عزم و اراده نداشت. پس تصميم بگيريم و منتظر جمعيت هم نباشيم. اگر رفيقي باعث گناه ما مي شودريا، بايد او را ترك كنيم. دولت ما هنوز تصميم نگرفته است و هنوزعزمي براي اسلامي شدن دانشگاه ها وجود ندارد. آيا دولت نمي تواند به نانواها بگويد كه در ماه رمضان ،شب نان بپزند؟ حضرت امير مي فرمايد كه دين بعضي ها به زبان آنهاست. من به وزير آموزش و پرورش گفتم كه درماه رمضان زنگ ورزش را حذف كنيد و بجاي آن بازي فكري بگذاريد. در دانشگاه هايي كه استاد فراوان است مي توانند صبح ها دخترها و عصرها پسرها

ص: 11991

به دانشگاه بيايند. ما بايد كاري را بخواهيم. در تابلويي نوشته شده بود: اگر كاري را بخواهيد بكنيد راه آنرا پيدا مي كنيد و اگر كاري را نخواهيد بكنيد بهانه اش را پيدا مي كنيد. اگر شغلي شما را به گناه مي اندازد آنرا عوض كنيد. گاهي ما از بركات تقوا دور مي مانيم. شما مي توانيد براي ترك گناه، نذر كنيد. پس با تغيير مكان، شاگرد، شريك، دوست و ... به بركات تقوا نزديك بشويد. كسي كه پا درد دارد و با عصا راه مي رود اگر گرگي به دنبال او بكند چندين كيلومتر مي دود. اگر ما كاري را بخواهيم مي توانيم انجام بدهيم اگر تصميم بگيريم. كار فرهنگي ما درست كردن سرود ،تنديس و ... است. يكي از كارهاي فرهنگي اين است كه به افرادي كه شغل هاي سخت دارند مثل رفتگران ،كمك مالي بكنيم. خوب است كه ما در همه ي كارهاي مالي با يك اسلام شناس مشورت كنيم كه اگر آن كار درست بود يك اسلام شناس را هم به بهشت مي بريم و اگر آن كار اشتباه بود، بگوييم كه ما با يك اسلام شناس كه با قرآن آشنا بود مشورت كرديم. هميشه در راه زندگي مان با يك اسلام شناس مشورت كنيم. سوال – در مورد روز زن توصيه اي بفرماييد. پاسخ – روز زن و تكريم ويژه خوب است ولي تكريم نبايد منحصر به يك روز باشد . روزي پسري مادر پيرش را طواف مي داد، پيامبر را ديد و گفت كه مادرم نمي تواند راه برود و من دارم او را طواف مي دهم، آيا من

ص: 11992

حق فرزندي را ادا كرده ام ؟پيامبر فرمود: آيا مادرت شوهر دارد؟ پسر گفت :خير . پيامبر فرمود: او را شوهر بده. پسر گفت: مادر من پير است .مادر كه روي كول پسر بود توي سر پسر زد و گفت كه پيامبر بهتر از تو مي داند. پس اگر خانم تنهايي است و نياز به همسر دارد، براي او همسر مناسبي پيدا كنيد. در تهران 14 هزار پيرمرد داريم كه افسردگي شان بخاطر اين است كه كسي نيست كه به حرف هاي آنها گوش بدهد و همدم ندارند. پس اگر مادر پيري داريد براي او همدم پيدا كنيد.

92-02-17

هنوز گريه بر اين جويبار كافي نيست ببار ابر بهاري يكبار كافي نيست ،چون كه يخ زده تقويم ها اگر هر روز هزار بار بيايد بهار كافي نيست، به جرم عشق تو بگذار آتشم بزنند براي كشتن حلاج دار كافي نيست، خودت بخواه كه اين انتظار سر برسد دعاي اين همه چشم انتظار كافي نيست. سوال – چكار كنيم كه گول دنيا را نخوريم؟ پاسخ – همه ي ما گول دنيا را خورده ايم. فردي از من پرسيد كه چكار كنم كه سرنماز حواسم پرت نباشد، به او گفتم :اگر دكتري را پيدا كردي، بيا باهم پيش او برويم. قرآن مي فرمايد: دين آمده است كه انسان گول نخورد. هر كسي بر اساس خيالاتش گول مي خورد. مثلا ابليس گول نژادش را خورد. و گفت كه نژاد من از آدم بهتر است. زيرا نژاد من از آتش است و نژاد آدم از گِل است ،آتش بر گل برتري دارد پس من بر آدم سجده نمي كنم. وقتي

ص: 11993

قرآن نازل مي شد مردم مي گفتند كه چرا قرآن بر محمد نازل شده است كه فرد فقيري است. چرا قرآن بر افراد برجسته ي مكه نازل نشده است. اين خود برتربيني است. مثلا فردي مدرك دارد ولي نمي تواند قرآن بخواند و خجالت مي كشد كه شاگردي كند يا اينكه فرد برجسته اي اشتباه كرده است و خجالت مي كشد كه عذرخواهي كند. گاهي اوقات ما گرفتار خودمان هستيم . پيامبر به مردم فرمود كه من هم بشري مثل شما هستم. پيامبر در بازار راه مي رفت و مثل مردم غذا مي خورد. فردي نزد پيامبر آمد و مي لرزيد .پيامبر فرمود :چرا مي لرزي ؟من هم مثل تو هستم. ما گاهي مي گوييم كه چرا فلاني ما را تحويل نگرفت يا ... ما گرفتار خودمان هستيم. در قرآن وقتي كلمه ي تزكيه را مي آورد مي فرمايد كه قطعا رستگار مي شويد زيرا تزكيه كار مشكلي است. امام خميني از استادش نقل مي كرد كه عالم شدن آسان است ولي آدم شدن مشكل است. اگر يك كانديداي رياست جمهوري بگويد كه فلاني از من بهتر است و من به نفع او كنار مي روم، اين كار سختي است. اگر پزشكي به بيمار بگويد كه فلان پزشك از من حاذق تر است و پيش او برو، اين كار سختي است. اگر انسان بخواهد گير خودش نباشد كار سختي است. گاهي انسان خودش را كم مي بيند و مايوس مي شود. اين هم براي انسان مشكلاتي ايجاد مي كند. فردي براي امير كبير شعري خواند كه در آن تملق بود. اميركبير هم با زبان شعر

ص: 11994

گفت :هر آنچه هستم بگو هر آنچه نيستم مگو. به ما مي گويند كه اگر كسي تملق مي گويد بايد خاك در دهانش بريزيد. يعني او را تحقير كنيد. گاهي ما بيخودي از كسي تعريف مي كنيم يا گاهي از خودمان تعريف مي كنيم و خودمان را بزرگ مي كنيم. بعضي انسانها مثل بادكنك هستند كه وقتي آنها را باد مي كني، سوراخ هايشان پيدا مي شود. مثلا فردي ماشين ندارد و آرام راه مي رود ولي وقتي به او يك ماشين مي دهند تند مي رود و بوق مي زند. هم خود برتربيني و هم خود كم بيني بد است. يك بار كه نمايندگان راي آورده بودند پيش امام رفتند و آن روز آقاي فخرالدين حجازي راي اول مردم تهران را آورده بود. و در جماران سخنراني كرد. او چند بار به امام گفت: جانم فداي تو .امام فرمود :اين طوري صحبت نكنيد ،من اينها را باور مي كنم. اگر به كسي لقبي دادند و او بداند كه اين لقب براي او زياد است، اگر داد نزد، جهنمي است. در ضمن غيبت چنين فردي جايز است. مثلا فردي ادعا مي كند كه سيد است و بعد مي فهميد كه او سيد نيست ،غيبت چنين فردي جايز است. در قرآن داريم :اگر كسي ستايش بشود به كاري كه نكرده است، قطعا در قيامت گير است. مثلا من قصه اي را در كتابي مي خوانم ولي مي خواهم اسم آن كتاب را نبرم و بدنبال منبع آن مي روم و اسم منبع آنرا مي برم كه مردم بگويند: اين فرد چقدر باسواد است و چه كتاب

ص: 11995

هاي خوبي مي خواند. ستادهاي انتخاباتي حرف هاي راست را بزنند اگر خدا بخواهد دل ها را به سمت آنها متمايل مي كند. يكي از راه هاي انحراف اين است كه خودمان را زياد بينيم زيرا باعث غرورمي شود يا خودمان را كم ببينيم كه باعث نااميدي مي شود. اگر كسي به ما لقب دروغي داد، با آن مخالفت كنيم. مثلا ما فكر مي كنيم كه اگر فلاني رئيس جمهور بشود به ما پست مي دهد ولي ممكن است كه اين طور نشود يعني او رئيس جمهور بشود ولي به شما پست ندهد. در مناجات شعبانيه داريم :زيادي من و نفس من ،فقط دست توست .اگر قرار است كه شما عزيز بشوي ممكن است كه با يك خدمت به مردم عزيز بشوي حتي اگر رئيس جمهور هم نشوي .اگر بناست كه انسان ذليل بشود، ممكن است كه رئيس جمهور هم بشود و با كارهاي اشتباه خوار بشود. ستادهاي انتخاباتي بايد مواظب باشند. دين فروشي آسان است ،وعده دادن آسان است. پيرمرد محترمي ترشي فروش بود و به پسرش مي گفت كه من دوست دارم موقع تشييع جنازه ام خيابان ها بسته بشود. پسرش او را مسخره مي كرد و مي گفت كه مگر مرجع تقليد هستي كه خيابان را ببندد. روز 25 رجب شهادت امام كاظم(ع) بود. اين پيرمرد سيد از دنيا رفت و دسته عزاداري خيابان را بسته بودند و پيكر اين پيرمرد را تشييع كردند. آرزوي اين سيد برآورده شد. فردي كتابي نوشته بود و روي آن نوشته بود كه من با سوادترين افراد روي زمين هستم. روزي كه اين فرد درگذشت، زمان

ص: 11996

بمباران بود و فقط هفده نفر در تشييع جنازه ي او شركت كردند. داريم كه عزت و ذلت در دست خداست. يوسف در چاه مي خنديد و مي گفت كه من با داشتن دوازده برادر احساس مي كردم كه هيچ خطري مرا تهديد نمي كند ولي خود آنها مرا در چاه انداختند. پس ما بايد كاري بكنيم كه پشيمان نشويم. چراعاقل كند كاري كه باز آرد پشيماني. گاهي ما فكر مي كنيم كه اگر با رئيس جمهورعكس بگيريم عزيز مي شويم ولي فردا رئيس جمهور كار خطايي مي كند و ما خوار مي شويم. معيار ما بايد خدا باشد نه خيالات. البته اين كار سختي است. خدا به پيامبر مي فرمايد: بگو از شر شيطان به خدا پناه مي برم. پس در همه ي كارها راه مستقيم را انتخاب كنيد. سوال – ريشه ي ميل ما به گناه چيست ؟چطور مي توانيم از گناه دوري كنيم؟ پاسخ – ماه شعبان مقدمه ي ماه رمضان است لذا آداب ويژه و دعاهاي خاصي دارد. ماه رجب و شعبان ماه پيامبر و اهل بيت است. جواني به من گفت كه من نمي توانم جلوي چشمم را بگيرم و به نامحرم نگاه نكنم . به او گفتم كه خودت را جريمه كن. اگر ما بدانيم كه دوربين راهنمايي و رانندگي در خياباني هستند سرعت ماشين را كنترل مي كنيم. آيت الله بروجردي گاهي عصباني مي شد، ايشان نذر كرد كه اگر اين دفعه عصباني بشود، خودش را جريمه كند. علي بن يقطين شيعه اي بود كه به دستور امام كاظم(ع) در دربار بني عباس كار مي كرد و عامل

ص: 11997

نفوذي بود. روزي چوپاني نزد او رفت ولي او چوپان را راه نداد. علي بن يقطين براي رفتن به حج ، به خانه امام در مدينه رفت تا امام را ببيند ولي امام او را نپذيرفت. امام فرمود كه تو چوپان شيعه را نپذيرفتي و من هم تو را نمي پذيرم، برو چوپان را راضي كن. او چوپان را پيدا كرد و گفت كه با پايت روي صورت من برو تا غرور من شكسته بشود. اگر در مجلس خلافي هستيد، بايد از آن مجلس بيرون برويد و اگر يادتان رفت، هر وقت يادتان آمد از جلسه بيرون برويد. گاهي ما بايد جلسه را عوض كنيم يا رفيق ها را عوض كنيم. قرآن مي فرمايد كه حضرت آدم عزم نداشت. فشارهاي اقتصادي و جنگ تحميلي باعث رشد ايران شد. قرآن مي فرمايد: آنها تصميم داشتند كه ابراهيم را در آتش بيندازند ولي ابراهيم در آتش نسوخت. امريكا مي خواهد كه جمهوري اسلامي نباشد. قرآن مي فرمايد كه اگر كاري بكنيد كه دشمنان به غيظ (سرر فتن عصبانيت) بيايند اين براي شما عمل صالح است .اگر تعداد شركت كنندگان ما در انتخابات زياد باشد يغيظ كفر است. وقتي در 22 بهمن راهپيمايي شلوغ باشد، يغيظ امريكا مي شود. الان مي گويند كه مگر مراجع و رهبري معصوم هستند كه ما بايد از آنها پيروي كنيم ؟مگر پزشكان متخصص معصوم هستند ؟خير ولي حرف هايشان حجت است. ممكن است كه پزشك متخصص هم اشتباه كنند و داروي اشتباهي بدهند و فردي بميرد ولي نمي گويند كه آن فرد خودكشي كرد زيرا آن فرد حجت دارد. مراجع تقليد ما

ص: 11998

كه اكثرا بالاي هفتاد و پنج سال را دارند وقتي نزد پزشك متخصص مي روند حرف آنها را گوش مي دهند. و به آنها اعتراض نمي كنند. ولي گاهي يك پزشك مي گويد كه چرا بايد نماز صبح را دو ركعت بخوانيم يا چرا ...؟ تقليد يعني رجوع به كارشناس .بعضي ها مي گويند كه ما از امام زمان(عج) دستور مي گيريم يا ... شما چقدر به امام زمان(عج) كمك كرده ايد؟ بعضي ها به استخاره تكيه مي كنند، استخاره جاي مشخصي دارد. فردي مي گفت كه در خواب حضرت امير را ديدم كه فرمود: فلان مجتهد اعلم است. آيا از اين مجتهد مي توان تقليد كرد؟ آيا مي توان گفت كه در خواب ببينيم كه پزشك متخصص چه كسي است؟ اين كارها احمقانه است. با خواب نمي شود مرجع تقليد را انتخاب كرد. براي هر كاري نمي توان استخاره كرد. مثلا فردي مي گفت كه براي من استخاره كن كه دختر من پسر بدنيا مي آورد يا دختر ؟يعني براي كار خدا استخاره مي كند. يكي از علما خواب ديد كه به او گفتند: به مسجد برو و اولين كسي كه مي آيد به او احترام بگذار. عالم به مسجد رفت و سگي را ديد و او را با چوب بيرون كرد. شب بعد خواب ديد كه به او گفتند چرا او را احترام نكردي و از مسجد بيرون كردي ؟ سه شب خواب ديد ولي اعتنا نكرد زيرا گفت كه سگ نجس است و من نمي توانم او را به مسجد راه بدهم. گاهي استخاره مي كنيم و بد مي آيد، فرد مي

ص: 11999

گويد :نمي شود يك جوري استخاره كنيد كه خوب بيايد. اگر ما دست از مرجعيت برداريم به بلا گرفتار مي شويم. اگر كسي خمس و زكات ندهد ولي عاشورا ميليوني خرج كند،كارش مورد قبول خدا نيست زيرا خدا مي فرمايد: خدا از كساني كار را قبول مي كند كه تقوا داشته باشد يعني از محرمات دوري كنند و به واجبات عمل كنند. پس اگر كسي نماز نمي خواند و غيبت هم مي كند،روز عاشورا هم خرج مي دهد، اينها مورد قبول نيست. عرفاني مورد قبول است كه از فقه بيرون آمده باشد. اگر عارفي فقيه بود حرفش مورد اطمينان است. سوال – شما گفتيد كه بايد كاري بكنيم كه باعث غيظ كفار بشود و بايد در انتخابات شركت كنيم، آيا تلاش مسئولان براي وضعيت بهبود معيشتي مردم باعث ناراحتي و غيظ كفار نمي شود؟ آيا اين موضوع نبايد به فهرست ناراحت كننده هاي كفار اضافه بشود؟ پاسخ – هر چه وضع مادي ما بهتر بشود كفار بيشتر غيظ مي كنند. قرآن مي فرمايد:دشمن مي خواهد كه شما در فشار و تنگنا قرار بگيريد. پس حق با ايشان است و اگر مسئله ي معيشتي مردم بهتر بشود كفار بيشتر غيظ مي كنند. مردم ايران از مسئولين بهتر هستند البته نقص هايي دارند كه آن هم قابل حل است. سوال – صفحه 320 قرآن كريم را توضيح بفرماييد. پاسخ – در اين صفحه داريم: اگر كسي از ياد خدا اعراض كند زندگي اش تنگ مي شود. ياد خدا يا ذكر چيست؟ يكي از ذكرها قرآن است .اگر كسي از قرآن اعراض كند زندگي اش تنگ مي شود.

ص: 12000

مثلا قرآن مي فرمايد كه براي انتخاب همسر اين راه را برويد ولي شما گوش نكرديد. پس شما به دفترچه ي راهنماي خودتان مراجعه نكرديد. سبك زندگي ما قرآن است . تمام آيات قرآن و روايات سبك زندگي است. ما به قوانين بين الملل توجه مي كنيم ولي خيلي به قانون خدا توجه نمي كنيم و با آن مقابله مي كنيم. پس ما هنوز دل به خالق نداده ايم. الان ماه رجب، شعبان و رمضان در پيش است .يك نهضت قرآني راه بيندازيد. همه بايد بتوانند روخواني قرآن را ياد بگيرند. عمل به قرآن و حفظ قرآن ارزش است. حفظ قرآن براي افراد تيزهوش خوب است. ما بايد از قرآن درس بگيريم. الان مسجدهاي زيادي است كه امام جماعت ندارند. طلبه ها مي توانند براي زكات شان يك بار به اين مسجدها بروند. پس وقتي شما از قرآن اعراض مي كنيد زندگي تان تلخ مي شود. مثلا سيل مي آيد يا زلزله مي شود. بايد برگرديم و از خدا عذرخواهي كنيم. از طريق فقه، آنچه واجب است انجام بدهيم و هر چه حرام است ترك كنيم.

92-02-24

سوال – در مورد سالگرد شهادت امام هادي(ع) توضيحاتي بفرماييد. پاسخ – سالروز شهادت امام هادي (ع) را تسليت مي گوييم. يك سلام كردن يك زيارت است .خدا هم سلام مي كند .در قرآن داريم: سلام بر موسي و هارون، سلام بر ابراهيم، سلام بر نوح . ما چهل و شش آيه در مورد سلام كردن داريم .حتي در نمازهم سلام داريم و پيامبر خدا هم سلام مي كند، فرشته ها به يگديگر سلام مي كنند؛ فرشته ها به

ص: 12001

بهشتيان سلام مي كنند و خدا به مردم سلام مي كند. پس سلام كردن مهم است. دو نوع سلام داريم :سلام ورود (هنگام شروع سخنراني )و سلام خروج.(هنگام پايان سخنراني) چرا گنبد و بارگاه امام هادي را خراب كردند؟ همان دستي كه قبرستان بقيع را خراب كرد ،اين بارگاه را هم خراب كرد و اگر مي توانستند مرقد پيامبر را هم خراب مي كردند. وهابي ها توسل را شرك مي دانند و مي گويند كه اگر يا علي يا زهرا بگوييم شرك است و فقط بايد گفت :ياالله. هر كس غير ياالله بگويد، مشرك است. آنها مي گويند: در قرآن داريم كه به جز خدا احدي را صدا نزن. ما مي گوييم آيه اي ديگر در قرآن است كه مي فرمايد: با خدا، خداي ديگري را نخوانيد. يعني يكتا پرست باشيد. پس در آيه اي كه مي فرمايد: جز خدا را صدا نزن منظور اين است كه احدي را بعنوان خدا نخوان. ما امام حسين(ع) يا حضرت زهرا(س) را بعنوان خدا، صدا نمي زنيم. آيا توسل براي اسلام است؟ خير، قبل از اسلام هم به اولياء متوسل مي شدند. برادران يوسف به پدرشان متوسل شدند و گفتند كه پدر، براي ما استغفار كن. وهابي ها مي گويند: پدر يوسف يعني يعقوب زنده بود ولي پيامبر مرده است .ما مي گوييم كه اگر شرك بد است، زنده يا مرده ندارد. در ضمن شهيد زنده است و الا خدا به نوح سلام نمي كرد. مرده روح دارد كه داراي حيات برزخي است. وهابي ها مي گويند كه انسان وقتي مي ميرد مثل سنگ است. پس خدا به

ص: 12002

ابراهيم يعني سنگ سلام كرده است؟ عده اي به موسي گفتند كه اگر تو هزار تا معجزه هم بياوري ما به تو ايمان نمي آوريم .سوره اعراف آيه 134 مي فرمايد: هرنشانه اي بياوري كه ما را سحر و جادو كني ،ما به تو ايمان نمي آوريم. آنها لجبازي كردند. خدا هم براي آنها طوفان ،ملخ، شپش، قورباغه فرستاد و آب شان را به خون تبديل كرد. آيه بعد مي فرمايد كه وقتي به آنها نكبت فرستاديم به موسي متوسل شدند. پس لجبازترين مردم وقتي دچار مشكل شدند، به اولياء خدا متوسل شدند. در ضمن ما متوسل به مقام مرده ها مي شويم نه پوست و گوشت آنها. در قرآن داريم :اي موسي دعا كن بخاطر عهدي كه با خدا داري. آنها قبر امام هادي(ع) را خراب كردند. 43 راديو در زمان جنگ به امام خميني جسارت مي كردند و از صدام تجليل مي كردند ولي صدام رفت و امام ماند. خدا مي فرمايد: چه بخواهيد الان نور خدا را خاموش كنيد؛ چه بخواهيد در آيندهنور خدا را خاموش كنيد ،نور خدا خاموش نمي شود. در غديرخم ،حدود صدهزار نفر همراه پيامبر بودند كه پيامبر علي(ع) را بعنوان جانشنين معرفي كردند. بعد از مرگ پيامبر، پنج نفر طرفدار حضرت علي(ع) شدند. الان طرفداران اهل بيت يك سوم هستند. يعني پس از گذشتن هزار و چهار صد سال با اين همه كشتارها و انفجارها، طرفداران اهل بيت بيشتر شده اند. در طول تاريخ حكومت دست شيعه نبوده است ولي طرفدار آن خيلي زياد هستند .اين رشد طرفداران اهل بيت است. خداوند در قرآن قول داده است

ص: 12003

كه اسلام (مكتب اهل بيت )كره ي زمين را خواهد گرفت. در قرآن داريم :خدا وعده داده است كه مكتب اسلام را پيروز كند. او ديني را بر دنيا غالب مي كند كه از آن راضي است و خدا از دين علي بن ابطالب راضي است. در غدير خم داريم كه خدا از دين علي راضي است. براي طواف دور كعبه حتما بايد دور حجر اسماعيل هم بگرديم. هابي ها مي گويند كه شما نبايد دور قبر پيامبر بگرديد. ما مي گوييم :خدايي كه فرموده است كه دور كعبه بگرديد، فرموده است كه دور قبر اولياء هم بگرديد. تمام وهابي ها خودشان دور قبر مي گردند. همه در مقام ابراهيم نماز مي خواندند. زيرا حضرت ابراهيم روي اين سنگ پاگذاشته است. اگر جاپاي حضرت ابراهيم ارزش دارد ،پس جاپاي اميرالمومنين هم ارزش دارد و قدمگاه امام رضا(ع) هم ارزش دارد. وهابي ها در مقابل اين ها جوابي ندارند. آنها مي گويند كه شيعه كافر است ، آيا به جز شيعه كافر ديگري در دنيا نيست ؟ آيا شما يهودي يا كمونيسم كشته ايد؟ يعني بجز شيعه كافر ديگري در دنيا وجود ندارد. يكي از يادگاران امام هادي(ع) زيارات جامعه است. اين جملات سند نمي خواهد زيرا محال است كه كسي جز امام اين جملات را بگويد. در دعاي جوشن كبير، ريتم خاصي در القاب خدا وجود دارد . درماه رجب دعاي يا من ارجوه لكل خير... حرم شيبتي علي النار ،را داريم .انسان بايد هميشه در خوف و رجاء باشد.در اول اين دعا داريم كه من اميد دارم و در آخر دعا داريم كه ما

ص: 12004

را از آتش جهنم حفظ كن. يعني خوف و رجاء با هم است. در قرآن داريم كه اگر بين زن و مرد اختلافي افتاد، يك داور از هر خانواده بيايند و اختلاف را حل كنند. قرآن مي فرمايد: اگر از شكاف مي ترسيد يك داور از هر خانواده بيايند و اگر داورها بي طرف باشند خداوند بين آنها آشتي برقرار مي كند. پس آيه از خوف شروع كرده و به اصلاح ختم كرده است. شما بنا به هر كاري كه داريد افراد را لقب بدهيد مثلا اگر مي خواهيد باري را برداريد بگوييد: پهلوان بيا و اگر سوال علمي داريد بگوييد :استاد. در دعاي ماه رجب ما عطا مي خواهيم و در تمام دعا كلمه ي يعطي را بكار مي بريم. در طول دعا مي گوييم :خدايا تو به همه عطا مي كني؛ پس به من هم عطا كن. در زيارت جامعه كبيره و دعاي جوشن كبير مطلب علمي وجود دارد. عبدالعظيم حسني دين خودش را بر امام هادي(ع) عرضه كرد. وقتي از بعضي ها مي پرسيم كه مبناي عقيده ي شما چيست، از جواب دادن فرار مي كنند. بعضي ها كارهاي خير مي كنند و مدرسه هاي زيادي مي سازند ولي خمس نمي دهند. خمس مهمتر از كار خير است. اصل خمس است. بعضي ريشه ي عقايدشان را نمي دانند. ما اصل دين را فراموش مي كنيم و به فرع توجه مي كنيم. حتي ائمه هم مي فرمودند كه حرف هاي ما را هم براساس مبنا قبول كنيد. مبناي راي شما به فلان كانديدا چيست؟ اگر شما دارو را بر اساس مجوز پزشك متخصص

ص: 12005

بخوريد، اين براي شما حجت است. حتي اگر دكتر داروي اشتباه به شما بدهد. براي راي دادن هم نياز به مبناي الهي داريم. مبناي ما حرف استاد، شاعر وعارف نيست. مبنا را بايد از فقيه گرفت البته فقيهي كه چهل سال درس خوانده باشد و در عرض اين چهل سال كسي از او گناهي نديده باشد و نبايد دنبال هوس نباشد. اين فرد براي ما حجت است. حضرت عبدالعظيم حسني عقيده ي خودش را در مورد دين به امام هادي(ع) عرضه كرد. امام به او فرمود :تو شيعه ي و ولي هستي. ما نبايد به دنبال هوس كسي ديگري برويم. پس كارهاي ما بايد حجت داشته باشد. حجت پيامبر، اهل بيت و در زمان غيبت فقيه عادل بي هوس است حتي اگر اين فقيه اشتباه كند. سوال- صفحه 327 قرآن كريم را توضيح بفرماييد. پاسخ – در اين صفحه داريم: به حرف ابراهيم گوش ندهيد و بت هاي خودتان را نگه داريد. انسان هم كج مي رود و هم روي كج رفتن خودش اصرار مي كند. لجبازي خيلي بد است .لجبازي در خانه باعث مي شودكه زن و شوهر بهم بريزند ،اگر لجبازي در مدرسه باشد باعث مي شود كه دانش آموز درس نخواند، اگر لجبازي در قراردادها باشد اقتصاد بهم مي ريزد. لجبازها مي گويند كه حتما بايد حرف ما باشد. ما فكر مي كنيم كه حرف ما حق است و روي آن اصرار مي ورزيم در حاليكه حق قرآن و اهل بيت هستند. ما بايد همه ي كارهاي مان را به مرجع تقليد عرضه كنيم تا كار درست را انجام بدهيم نه اينكه

ص: 12006

فقط در نماز و روزه مراجعه كنيم. گاهي بين مسئولين لجبازي پيش مي آيد. شيطان اشتباه كرد و گفت كه حالا كه انسان را بر من ترجيح دادي ،همه را منحرف مي كنم. پس لجبازي كار شيطان است. ما گاهي فكر مي كنيم كه اگر رئيس هستيم حرف مان درست است يا اگر كسي را دوست داريم بايد حرف او را گوش بدهيم ،اين اشتباه است. اگر ما خدا را كنار بگذاريم و گرفتار خودمان بشويم، يك انسان لجباز مي شويم. خوب است كه انسان وقتي حق را مي شنود قبول كند. در سوره آل عمران داريم: خدا از همه انبياء قول گرفته است كه امروز پيامبر هستيد و كتاب حكمت به شما مي دهم اما اگر بعداً پيامبري آمد كه بالاتر از شما بود، به او ايمان بياوريد و تعصب نداشته باشيد.،آيا قول مي دهيد؟ آنها قول دادند. حتما ايمان بياوريد و حتما به او كمك كنيد. پيامبر ماه را به دونيم كرد تا فردي ايمان بياورد. پس شما هم خودت را بشكن تا فردي ايمان بياورد. تمام مسئولين بايد راحت پست شان را كنار بگذاريند و لجبازي نكنند. سوال - راه درمان لجاجت چيست؟ پاسخ- آخر لجاجت اين است كه حرف شما به كرسي مي نشيند ولي اين باعث كينه و كدورت مي شود و به بچه ها و فاميل منتقل مي شود. خروجي لجاحت چيست ؟ دنبال حق باشيم و لجاجت نكنيم. اگر در خانه زن و مرد به توافق نرسيدند ، قرعه بكشند و همان را انجام بدهند و جر و بحث نكنند زيرا جر و بحث كينه مي آورد و

ص: 12007

صفا را از خانه مي برد. خدايا كشور ،رهبر،مسئولين ،نسل و انقلاب و آبروي نظام اسلامي را حفظ بفرما. روز به روز بر قدرت، عزت و قدرت كشور ما بيفزا و كساني كه بدخواه ما هستند را از بين ببر و ما را دشمن شاد نكن ،قلب امام زمان(عج) را از ما راضي بفرما.

92-02-31

با حضورت ستاره ها گفتند: نور در خانه ي امام رضاست كهكشان ها شبيه تسبيحي دست دُردانه ي امام رضاست، مثل باران هميشه دستانت رزق و روزي براي مردم داشت بركت در مدينه بود از بس چهره ات رنگ و بوي گندم داشت، زير پايت هميشه جاري بود موج در موج دشتي از دريا به خدا با خداتر از موسي بي عصا مي گذشتي از دريا، رزق و روزي شعر دست شماست تا نفس هست زير دِين توايم تا جهان هست و نفس باقيست ما فقط محو كاظمين توايم ،من به لطف نگاهت اي باران سوي مشهد زياد مي آيم دست بر روي سينه هر بار سمت باب الجواد مي آيم . سوال – پاسخ – تولد امام جواد(ع) را به همه تبريك مي گوييم. بهترين عيدي، گفتن كلمه اي حق از قرآن است .امام جواد(ع) در كودكي به امامت رسيدند مثل امام مهدي .حضرت عيسي در گهواره به نبوت رسيد. اطلاعاتي كه يك پيامبر دارد يك بچه هم مي تواند داشته باشد زيرا اطلاعاتي كه پيامبران دارند كسبي نيست و خدا مي تواند اين اطلاعات را به يك بچه هم بدهد. ما اين ايام را عيد مي گيريم و وهابي ها عيد را قبول ندارند و خيال مي كنند كه

ص: 12008

قرآن را قبول دارند. مسيحيان به حضرت عيسي گفتند كه از خدا بخواه يك غذاي آسماني براي ما بيايد و ما آن روز را عيد مي گيريم. امام خميني پانزده خرداد را براي هميشه تعطيل عمومي اعلام كردند. چهار نوع عيد داريم :عيد تشريفاتي يعني عيدي كه براي خودمان مي گيريم ،عيد طبيعي مثل عيد نوروز كه طبيعت زنده مي شود، يك عيدآغاز كار خير است مثل روزي كه انسان آغاز بكار مي كند، يك عيد نتيجه گيري از كار خير است مثل وقتي كه انسان از دانشگاه فارغ التحصيل مي شود يعني به نتيجه مي رسد. روز تولد ائمه، عيد ماست زيرا وجود آنها از يك مائده ي آسماني بالاتر و با ارزش تر است. در سوره بقره داستان طالوت و جالوت وجود دارد كه جبهه ي حق و باطل بودند. رهبر حق گفت كه مي خواهيم بجنگيم. عده اي مي گفتند كه ما مي خواهيم بجنگيم ولي رهبر نداريم . پيامبر براي آنها رهبر تعيين كرد ولي آنها گفتند كه او گداست.عده اي جنگ را و عده اي رهبر را قبول نكردند. و عده اي از نهر آب خوردند و عده اي در مقابل دشمن ترسيدند. يعني جنگ اقتصادي (آب) ،جنگ رواني( ترس) ،جنگ سياسي (قبول نكردن رهبر)،جنگ اعتقادي (عمل نكردن به دستور جهاد). از ميان افراد خوبي كه ماندند فردي بنام داود بود كه بعد پيامبر شد. قرآن مي فرمايد :داود جالوت( قهرمان كفر) را كشت. خدا به داود حكومت ،حكمت و علم بي نهايت داد. مگر حضرت علي (ع) در جنگ احزاب عمربن عبدود را نكشت؟ پس به همين دليل هر

ص: 12009

چه خدا به داود داد بايد به علي هم بدهد. پس بايد حكومت ،علم و حكمت دست علي باشد.البته بعضي ها علم و حكمت را قبول دارند ولي حكومت علي را قبول ندارند و در ضمن نسل داود پيامبر شدند، پس نسل علي هم بايد به جايي برسند. در روايت داريم به طعامي كه مي خوريد نگاه كنيد .منظور از طعام، طعام مادي نيست بلكه منظور طعام معنوي است كه همان واردات فكري است. زيارت هر امامي ثواب قبر پيامبر را دارد. امام جواد جوان ترين امام(ع) است. يك عامل نفوذي دشمن(همسر امام جواد) درخانه ايشان بود. ما بايد حساب افراد را ازهم جدا كنيم. ما كاري به پسر دختر يا برادر يا خواهر يا داماد و عروس كسي نداريم ،حساب هر فردي جداست. در قرآن داريم كه دركتاب هاي قبلي آمده است كه گناه هر كس به دوش خودش است. اگر عموي پيامبر بد است خدا مي فرمايد :مرده باد ابولهب عموي پيامبر. خدا به نوح فرمود :پسر تو از ما نيست. خدا مي فرمايد كه زن لوط و نوح بد بودند، اين دو خيانت كردند. حساب حضرت نوح با همسرش جدا بود. در انتخابات هم بايد حساب افراد را جدا كرد. فردي مي گفت كه من پشت سر اين آقا نماز جماعت نمي خوانم زيرا همسرش در فلان عروسي لباس گران قيمتي پوشيده بود. در قرآن داريم كه خدا براي خوب هاي شما(زنان پيامبر) اجر قرار داده است يعني همه ي زن هاي پيامبر يكدست نبودند. در قرآن داريم: مردان طيب زنان طيب دارند و زنان طيب هم مردان طيب دارند. اين يك

ص: 12010

قانون و طبيعت است ولي خيلي مردان خوب داريم كه زنان بدي دارند يا بالعكس. مثلا مي گوييم كه دانشگاه محل درس است ولي آيا هر كس كه به دانشگاه مي رود درس مي خواند؟ خير، مي تواند كسي به دانشگاه برود و درس نخواند. پس طبيعت، كار اين است ولي ممكن است كه اين طبيعت وجود خارجي نداشته باشد. پس خدا فرمود كه هر زن خوبي براي مرد خوبي است ولي ممكن است كه در خارج اين طور نباشد. امام جواد(ع) مي فرمايد: به حرف هر كسي كه گوش بدهيد بنده ي او هستيد. ببينيم كه حرف چه كسي را مي شنويم .اگر حرف حق باشد بنده ي حق هستيم ولي اگر حرف باطل باشد بنده ي باطل هستيم. در زمان شاه كه طلبه بودم مي خواستم با اتوبوس به مسافرت بروم. در اتوبوس مي خواستند كه مرا اذيت كنند بنابراين موسيقي روشن كردند. من داشتم فكر مي كردم كه چكار كنم كه ديدم آقايي گفت :آقا شيخ از اين آهنگ خوشت مي آيد؟ من گفتم: من به حلال و حرام اين آهنگ كاري ندارم ولي من مي توانم در آينده يك دانشمند بشوم ولي درست نيست كه مغز يك دانشمند در اختيار يك خواننده باشد. پس حيف است كه ما هر حرفي را گوش بدهيم. اگر بچه اي درس نمي خواند، در واقع تمام خرج هايي كه آموزش و پرورش كرده است را ضايع كرده است زيرا امكانات آموزش و پرورش را حرام كرده است. اگر ما به حرف هاي باطل گوش بدهيم هستي را حرام كرده ايم زيرا خدا هستي را براي

ص: 12011

ما آفريده است. در قرآن داريم كه اگر در مجلسي اولياء خدا تحقير مي شوند بايد آن مجلس را ترك كنيد. نگاه كردن هم مسئوليت مي آورد. اگر كسي را دارند مي زنند ،يا شما بايد دفاع كنيد يا بايد برويد. نگاه كردن شما به ظلم ظالم به معناي تأييد آنهاست. در آخر مفاتيح دعاي بعد از زيارت امام جواد(ع) را داريم :خدايا به من ياد بده كه حق كدام است و آنرا انجام بدهم و به من ياد بده كه باطل كدام است و از آن دوري كنم. من را در حق و باطل گيج نكن. ما هر روز در نماز مي گوييم: خدايا ما را به راه مستقيم هدايت بفرما. ما ممكن است كه حق و باطل را اشتباه بگيريم .در قرآن داريم كه كينه هاي قديمي شما را از مرز حق بيرون نبرد و محبت به خود و بستگان ،شما را به سمت باطل نبرد. ما مي توانيم دعاها را فارسي بخوانيم، ما بايد فقط نماز را عربي بخوانيم .خدايا به ما عيدي عنايت بفرما كه تا ابد حق را بشناسيم و با اخلاص به دنبال حق برويم. و باطل را درست تشخيص بدهيم و از آن دوري كنيم و ما را در شناخت حق و باطل سرگردان قرار نده. سوال – صفحه 334 قرآن كريم را توضيح بفرماييد. پاسخ – در اين صفحه پاسخ شبهه اي داده شده است. خدا مي فرمايد: هر كس را كه خدا اراده كند هدايت مي كند. عده اي مي گويند :پس ما چكاره هستيم؟ در قرآن داري كه اگر شما به سمت خدا برگشتيد خدا

ص: 12012

دست شما را مي گيريد. بايد آيات قرآن را با هم معنا كنيم. مشكل وهابي ها اين است كه يك آيات قرآن را مي گيرند و بقيه را فراموش مي كنند درحاليكه آيات قرآن را بايد با هم معنا كرد. وهابي ها مي گويند كه در قرآن داريم كه با خدا صداي احدي نزن. پس اگر شما صداي امام حسين(ع) مي زنيد مشرك هستيد. ما مي گوييم آيه اي ديگر هست كه مي فرمايد: با خدا، خداي ديگري را نخواهيد يعني كسي را در كنار خدا نپرستيد. پس صدا زدن امام شرك نيست. سوال- در مورد فضيلت مراسم اعتكاف توضيحاتي بفرماييد. پاسخ- در دنيا عدد 13 را بد مي دانند و مي نويسند :دوازده بعلاوه يك ولي اسلام مي گويد كه عدد سيزده بد نيست زيرا دومين مرد هستي در 13 رجب بدنيا آمده است. پس تولد حضرت علي(ع) سنت شكني كرده است. تولد حضرت علي(ع) در كعبه، نكته اي دارد. در اواخر زمان شاه، يكي از علماي مصر بنام عبدالفتاح عبدالمقصود به دعوت علماي ايران، به ايران آمد. شهيدمطهري ، شهيدمفتح و شهيدبهشتي در ميهماني بودند .عبد الفتاح عبدالمقصود از علماي شيعه سوال كرد كه تحليل شما از بدنيا آمدن حضرت علي(ع) در كعبه چيست؟ علماي شيعه تحليلي نداشتند. عبد الفتاح كه سُني بود گفت: علي در كعبه به دنيا آمد تا هر كس كه رو به كعبه نماز مي خواند به ياد علي بيفتد. مثلا شما اگر كاغذي را به لامپ وسط اتاق آويزان كنيد همه آنرا مي بينند. كسي نمي تواند علي را كنار بگذارد و دور كعبه طواف كند زيرا طواف

ص: 12013

دور كعبه يعني طواف دور علي. اين خانه را بايد خدا در اصل معماري كند آدم بنايش برنهد جبرئيل هم ياري كند آيداولوالعزمي ديگر يك چند حجاري كند آنرا اولوالامري ديگرمنقوش وگچكاري كند اينسان خدا ازخانه اش چندي نگهداري كند تا ساعتي از دوستي يك ميهمانداري كند يعني از آدم تا خاتم اين كعبه را نگه داشتند چون خدا ميهماني مثل علي داشته است. تولد حضرت علي(ع) در كعبه ارزش زن را نشان مي دهد. زن مي تواند به جايي برسد كه به احترام او كعبه بشكافد. كعبه براي احدي نشكافته است. سوال – در مورد فضيلت اعتكاف توضيحاتي بفرماييد. پاسخ -در زمان شاه ما جمعيتي براي اعتكاف نداشتيم ولي الان جمعيت اعتكاف هاي ما به هزار نفر هم مي رسد. اعتكاف يعني اتاق فكر، اعتكاف يعني بازگشت به خويشتن و كشف كردن خود، اعتكاف يعني برنامه ريزي ،اعتكاف يعني توي مردم باش ولي بامردم نباش. مثل ميخ هايي كه در ديوار هستند ولي از يكديگر جدا هستند، اعتكاف يعني اينكه به مسجدجامع برو ولي تنها باش. گوشه گيري اسلام در وسط جمعيت است. در اعتكاف مي توانيم دوستان خوبي پيدا كنيم. اعتكاف يعني بنزين زدن براي آينده. شما كه در اعتكاف حضور پيدا كرديد بعدا براي نماز خواندن مردم كاري بكنيد يعني به كسي كه نماز نمي خواند كتابي بدهيد تا نمازخوان بشود. همچنين قرآن خواندن را به ديگران ياد بدهيد. در تهران حدود دوهزار مسجد وجود دارد. همانطور كه درماه رمضان دعاي جوشن كبير و دعاي افتتاح و... مي خوانيد، تفسير قرآن هم بگوييد. سهم تفسير قرآن در مساجد خيلي كم است. بايد

ص: 12014

بستر سخنراني ها را قرآني قرار بدهيم. ما از سخنران ها مي خواهيم كه مقداري تفسير قرآن بگويند. اگر در شب قدر از قرآن سختي نگوييم سهم قرآن را بجا نياورده ايم. حضرت فرمود: قرآن و اهل بيت نبايد از هم جدا بشوند. ما جلسات زيادي در مورد عزاداري امام حسين(ع) داريم ولي به تعداد آن جلسات تفسير قرآن نداريم. دانشجوياني كه در اعتكاف حضور پيدا مي كنند براي تفسير قرآن ماه رمضان برنامه ريزي كنند. و از متخصصين كمك بگيريد. ما درمورد انتخابات هفتاد آيه در قرآن پيدا كرده ايم. حرف ها و كارهاي ما بايد قرآن محور باشد. آنچه خدا نازل كرده است آنرا براي مردم بيان كنيد. (تفسيرقرآن) قرآن مثل درياست و انسان از ديدن آن لذت مي برد. اگر در آن شنا كنيم لذت بيشتري خواهيم برد. ائمه در قرآن غرق مي شدند. پس سخنران ها نيمي از صحبت هايشان در مورد تفسير قرآن باشد و بقيه سخنان مطالب مثل روايت و حديث باشد. سوال- آيا كساني كه نمي توانند در مراسم اعتكاف شركت كنند از فيوضات آن محروم مي مي شوند ؟ پاسخ – روايت داريم :اگر كسي كنار خانمش بنشيند و با او گفتگو كند، مثل اين است كه در مسجد مدينه معتكف شده باشد. به فردي گفتند كه آيا شما به همه ي حرف هايي كه مي زنيد عمل مي كني ؟ آن فرد گفت: مگر كفاش همه ي كفش هايي را كه مي دوزد به پا مي كند؟ پس كساني كه نمي توانند معتكف بشوند در كنار خانواده شان بمانند. ما هر چقدركه حال داريم مي توانيم

ص: 12015

دعا بخوانيم. اگر شما حوصله نداريد يك صفحه ي قرآن بخوانيد. نبايد نشاط را در دعا از دست داد. اين اعتكاف ها كار حق الناس را نمي كند. اگر مالي از كسي در زندگي شما وجود دارد بايد آنرا برگردانيد. حتي در شهادت، همه ي گناهان شهيد بخشيده مي شود جز حق الناس. خدايا به آبروي امام جواد(ع) كشور، امت، رهبر، مسئولين، نظام ،آبروي، مرز و انقلاب ما را در پناه حضرت مهدي حفظ بفرمايد.انشاء الله ما دشمن شاد نشويم.

92-03-07

ما شهيدان جنون بوديم ازعهد قديم سنگ قبر ماست دريا نقش قبر ما نسيم، شهر ما آن سوي آبي هاست دور از دسترس شهر ابراهيم ادهم شهر لقمان حكيم، اندكي بالاتر از آبادي تسليم محض صاف مي آيي سر كوي صراط المستقيم، خاك آن عرشي ست گل هايش زيارتنامه خوان سنگفرش آسمانش بال هاي ياكريم، شهر ما آبادي عشق است اما راز عشق، عشق يعني واژه هاي رمز قرآن كريم ،عشق يعني قاف و لام قل هوالله احد عشق يعني باي بسم الله الرحمن الرحيم. سوال- در مورد تلاوت و تفسير قرآن توضيحاتي بفرماييد. پاسخ – در مورد قرآن، حركات خوبي در حوزه ها انجام شده است. بعضي مراجع تفسير قرآن نوشته اند. الان كتاب هاي تفسير، كتاب درسي شده است. در اوقاف، سپاه، ارتش ،آموزش و پرورش حركات خوبي شده است. در مورد حفظ و تلاوت قرآن هم كارهاي زياد شده است ولي با وجود اين كارها ، هنوز حق قرآن بجا آورده نشده است. قرآن را مي توان بصورت كلي و جزئي استفاده كرد. فردي پرسيد: كجاي قرآن نوشته است كه سر چهارراه

ص: 12016

،در چراغ قرمز بايد ايستاد. من گفتم :در قرآن كلمه ي چراغ قرمز نيامده است ولي در نهج البلاغه داريم كه در كارها نظم داشته باشيد. نظم مصاديق زيادي دارد كه يكي از آنها در مورد رانندگي است. در قرآن داريم كه يتيم را اكرام كنيد ولي نگفته كه به يتيم چلوكباب بدهيم. قرآن كلي صحبت كرده است. پزشك مي گويد كه دارو يا قرص را در جاي خنك نگه داريد ولي نمي گويد كه حتما در يخچال يا سرد خانه يا .. نگه داريد. در قرآن همه چيز نوشته شده است ،حدود چند صد آيه در مورد سياست وجود دارد. در سوره حجرات داريم: اگر گروهي به منطقه اي تجاوز كردند همه ي مسلمانان بسيج بشوند. اول به آن تذكر بدهيد و اگر ياغي بودند با آنها بجنگيد. صدام به ايران حمله كرد ولي هيچ كدام از كشورهاي مسلمان با او نجنگيدند. و به اين آيه قرآن عمل نكردند. در قرآن داريم :نگذاريد كه بيگانه به داخل شما بيايد. و نگذاريد كه بيگانگاه از اسرار شما مطلع بشوند. به اين آيه عمل نشد. ما بايد به قرآن برگرديم زيرا قرآن ذكر است. روحانيون ،اساتيد دانشگاه ها و روحانيون مساجد بايد بسيج بشوند تا از پوست قرآن به درون قرآن برويم. البته حفظ پوست قرآن هم لازم است مثل روخواني ،تجويد و صوت قرآن. اگر شما پوست دانه اي را بكاريد سبز نمي شود و اگر مغز را بدون پوست بكاريد باز سبز نمي شود، پوست و مغز بايد با هم باشند تا دانه سبز بشود. بايد باطن و ظاهر قرآن را حفظ كرد. اگر

ص: 12017

يك جزء قرآن خوانده شد ،يك تفسير قرآن معمولي هم در كنارش باشد. نقل تفسير آسان است ولي مفسر بودن قرآن سخت است و براي مفسر بودن ،بايد حداقل بيست سال درس خواند. قرآن مي فرمايد :صدا نزن با خدا احدي را. وهابي ها مي گويند كه خدا مي گويد: احدي را صدا نزن، چرا شما مي گوييد: يا حسين ،يا زهرا. در آيه ديگر داريم كه كسي را با خدا صدا نزن يعني خدا يكي است .وقتي ما مي گوييم يا زهرا، حضرت را بعنوان خدا صدا نمي زنيم. پس بايد دو آيه را باهم ديد. اگر كسي انس با قرآن داشته باشد مي تواند كمي به قرآن تسلط داشته باشد. الان نزديك ماه رمضان است. بايد همه ي روحانيون بسيج بشوند كه در همه ي مساجد مفسر قرآن باشد. خدا فرموده است كه غيبت برادر مومن تان را نكنيد، آيا دوست داريد گوشت برادر مرده ي خود را بخوريد ؟ چرا گوشت برادر مرده ؟زيرا جاي گوشت زنده، پُر مي شود ولي جاي گوشت مرده پُر نمي شود. وقتي آبروي فردي توسط غيبت برود ،جايش پر نمي شود. ممكن است كه علت آن اين باشد كه مرده نمي تواند از خودش دفاع كند و فردي هم كه مورد غيبت قرار مي گيرد نمي تواند از خودش دفاع كند زيرا حضور ندارد . پس بايد مزه ي قرآن را چشيد. الان تلاوت و قرائت قرآن در اكثر محل ها وجود دارد، بايد تفسير هم باب بشود. تفسيرهاي صوتي هم داريم كه قرآن را آيه به آيه را تفسير مي كند. قرآن مي فرمايد: اطيعوالله

ص: 12018

و اطيعوالرسول و اولي الامرمنكم.(مطيع خدا و رسول و صاحبان فرمان يعني امامان معصوم باشيد) اولي الامر امامان معصوم هستند. شاه نمي تواند اولي الامر باشد. در قرآن داريم: از افراد غافل، افرادي كه تظاهر به دين مي كنند و پست هستند، مفسدين، گناهكار ،جاهل ،اسراف كار و بدسابقه پيروي نكنيد. اگر تمام اين افراد را حذف كنيم چه كساني باقي مي مانند؟ معصومين . پس اين افراد نمي توانند اولي الامر باشند. اگر وزارت بهداشت بگويد: از لبنيات استفاده كنيد ولي از كشك و روغن و سرشير استفاده نكنيد. پس يعني از شير استفاده كنيد .پس خدا هم مي فرمايد از اين افراد پيروي نكنيد و از معصوم پيروي كنيد. در زمان غيبت، اولي الامر بايد عادل باشد. وقتي خدا مي فرمايد كه مطيع خدا باش يعني گناه نكن و بعد مي گويد: از اولي الامر پيروي كن يعني مطيع رئيس جمهور باش و گناه بكن؟ اين حرف حكيمانه نيست. خدا نام پيامبر و اولي الامر را در كنار خودش گذاشته است. پس اولي الامر بايد هم وزن خدا و رسول باشد. و كارهايش در سايه ي خدا و رسول باشد. قرآن از ديگران سيلي خورده است ولي نبايد از ما سيلي بخورد. قبلا مي گفتند كه قرآن سحر است و بعد گفتند كه ما مي توانيم مثل قرآن بنويسيم، بعد گفتند كه اين قصه اي پيشينيان است. عده اي مي گفتند كه فردي اينها را به پيامبر ياد داده است. اين سيلي كفار است. خودي ها هم به قرآن سيلي زده اند زيرا فقط به پوست قرآن بسنده كرده اند. ما يا قرآن

ص: 12019

را آنقدر بزرگ مي نويسيم كه بايد با چرثقيل آنرا ورق زد يا آن را روي برنج مي نويسيم كه قابل خواندن نيست. ما از قرآن استفاده ي تشريفاتي مي كنيم. مثلا آنرا روي سفره عقد عروس مي گذاريم. البته اين بد نيست ولي بايد اينكار به عروس و داماد بگويد كه از قرآن پيروي كنيد. قرآن بعنوان كتاب استخاره يا كتاب مسافر مورد استفاده قرار مي گيرد. درحاليكه قرآن براي اين كار نيست. سوال – براي بيرون آوردن قرآن از محجوريت چكار بايد كرد ؟ پاسخ – تلاوت ،تجويد و با صوت خواندن قرآن بستر خوبي است ولي بايد در اين سفره غذاهايي هم چيد .مثلا استاتيد دانشگاه سياسي آيات سياسي قرآن را بررسي كنند. يا استاتيد رشته ي حقوق، آيات حقوقي قرآن را بررسي كنند و آنها را جمع آوري كنند و بصورت كتاب در بياورند. با اين كار دانشجويان رشته ي حقوق با اين كتاب آشنا مي شوند. پس هر رشته ي دانشگاهي بايد يك تفسير ويژه ي قرآن داشته باشند. اسلام در مورد مديريت، پزشكي و ... آيات زيادي دارد. وقتي قرآن را مي خوانيم بدانيم كه خدا چه مي گويد. سوال – چكار كنيم كه در قيامت قرآن از ما شاكي نباشد ؟ پاسخ – بزرگترين دادگاه روز قيامت تشكيل مي شود. پيامبر در روز قيامت از ما شكايت مي كند. و مي گويد كه امت من قرآن را ترك كردند. البته در مسجدالحرام قرآن زياد است ولي در آنجا امريكا حكومت مي كند. ما در عمل به قرآن، قرآن را محجور كرده ايم نه در لفظ. دزدي چهار قل

ص: 12020

مي خواند كه بدست پليس نيفتد. كشورهاي اسلامي همدست با اسرائيل مي شوند. شكايت كننده پيامبر و بالاترين مقام، در نزد خدا از ما شكايت مي كند. و مي گويد كه آنها فهميده قرآن را كنار گذاشتند. در قرآن مي فرمايد كه پيامبر قطعا شكايت مي كند. (در قرآن كلمه ي شكايت كردن را بصورت ماضي بيان كرده است. يعني شكايت كرد) پيامبر مي گويد كه اينها قوم من( مسلمانان) بودند. در مراسم ماه رمضان دعاي الغوث مي خوانند، اين كار خوب است ولي بايد يك آيه قرآن هم تفسير بشود. آيا تفسير نكردن قرآن در شب قدر، محجوريت قرآن نيست ؟ پيامبر فرمود :قرآن و اهل بيت هرگز از هم جدا نمي شوند، اگر به هردو متسمك جوييد هرگز گمراه نمي شويد. بايد در تمام مراسم هاي عزاداري تفسير قرآن هم باشد. وقتي سربريده ي امام حسين(ع) روي ني قرآن خواند پيامش اين بود كه سر من از تنم جدا مي شود ولي از قرآن جدا نمي شود. دعا هنگام وضو گرفتن عبارت است :خدايا روزي كه صورت ها سياه مي شود صورت مرا سياه نكن. در هنگام افطار دعا كوتاه مي شود: بسم الله اللهم لك صمنا وعلي رزقك افطرنا وتقبل منا انك انت السميع العليم. بعد از افطار دعاي افتتاح خوانده شود كه حدودا يك ربع طول مي كشد. بعد از چند ساعت خواب ،دعاي ابوحمزه خوانده مي شود. وقتي ما قرآن را مي خوانيم بايد بدانيم كه خدا چه مي گويد. خدا مي فرمايد :هنگامي كه مست هستيد نماز نخوانيد. قرآن مي فرمايد: شما كه ايمان داريد ايمان تان را عميق

ص: 12021

تر كنيد. پس وقتي شما بيشتر قرآن مي خوانيد بايد ايمان تان هم بيشتر بشود. ايمان به قرآن بايد در انتخابات اثر كند. از نظر قرآن به به چه كسي راي بدهيم ؟ فردي كه علم، تقوا و سابقه داشته باشد، هجرت كرده باشد، توان جسمي و فكري داشته باشد، امين باشد، قدرت داشته باشد و بتواند بيت المال را حفظ كند( يوسف گفت كه خزانه را به من بدهيد زيرا من اطلاعاتي دارم كه مي توانم زمان قحطي گندم ها را بين مردم تقسيم كنم كه به مردم ظلم نشود. و از آنها حفاظت مي كنم.) در انتخاب همسر، بعضي ها مي گويند كه ما مدرك بالا داريم و نمي توانيم با فردي كه از خودمان پايين تر است ازدواج كنيم ،اگر اين حرف درست باشد بايد تمام علما بي همسر باشند، درحاليكه اين طور نيست. بايد فكرها به يكديگر بخورد نه مدرك ها .ممكن است هر دو نفر مدرك يكسان داشته باشند ولي بهم نخورند و هر روز با هم دعوا داشته باشند. ازدواج، ازدواج لهجه و قدها نيست. چون ما از قرآن دور شده ايم ازدواج مان با مشكل روبرو شده است. در قرآن داريم كه ربا حرام قطعي است. كسي كه ربا بگيرد با خدا جنگ كرده است و در روايت زنا با مادر حساب شده است. ولي الان راحت ربا مي خورند. ما بايد كاري بكنيم كه زندگي ما قرآني و روايي بشود تا زندگي هاي مان هم شيرين بشود. در قرآن داريم كه قوم قريش در تابستان ها و زمستان ها كوچ مي كردند. ما مي توانيم به اين

ص: 12022

آيه عمل كنيم .مثلا شهري كه گرم است ،دانشجويان مي توانند به منطقه ي اي كه خنك است برود تا بتواند درس بخواند و عمرشان تلف نشود. بايد قرآن را عملي كنيم. سوال – صفحه 341 قرآن كريم را توضيح بفرماييد. پاسخ – در قرآن داريم كتاب آسماني و قرآن را بپا داريد و آنرا جدي بگيريد.اگر كسي اين كار را نكند پوك است. تمام منبري ها بايد چند آيه قرآن را تفسير كنند. هر روزنامه ستوني براي تفسير قرآن داشته باشند. در جمهوري اسلامي همه بايد بتوانند قرآن را از رو بخوانند. والدين فكر تغذيه ي جمسي فررندشان هستند پس بايد فكر تغذيه ي ديني فرزندان شان هم باشند. خدا در مورد اسرار نماز مي فرمايد كه چهار نوع نماز داريم: نماز شكر( خدا نعمت هاي زيادي به ما داده است مثل برف باران، گياه ،كوه ... براي تشكر از خدا بايد نماز بخوانيم.) نماز رشد( نماز خواندن ما را مي سازد و ما را از بدي ها حفظ مي كند) نماز انس ( نماز ياد من است و اين ياد باعث آرامش شما مي شود و آرامش باعث پرواز مي شود. نماز قرب ( خدا در قرآن مي فرمايد كه سجده كن تا به من قرب پيدا كني.)پس هر چه مي خواهيم بگوييم از قرآن و روايات بگوييم.

92-03-21

سوال – در مورد ارتباط ماه مبارك رمضان با قرآن توضيحاتي بفرماييد. پاسخ – همان طور كه قبل از نماز بايد اذان گفت يا قبل از عيد نوروز، مسئولين به فكر آماده كردن ميوه هاي عيد هستند يا به فكر مسافران نوروزي هستند و خودشان

ص: 12023

را آماده مي كنند، قبل از ماه رمضان هم بايد آماده بشويم. عظمت ماه رمضان به روزه گرفتن نيست بلكه عظمت آن به قرآن است. در ماه رمضان هم روزه واجب شده و هم قرآن نازل شده است. وقتي خدا مي خواهد ازعظمت قرآن بگويد مي فرمايد: شهر رمضان الذي انزل فيه القرآن يعني نزول قرآن از روزه گرفتن برجسته تر است. ما بايد ببينم كه سهم قرآن را داده ايم يا خير. اگر انسان داراي بيماري روحي مثل كفر، حسد، دروغ و ... است نياز به دارو و درمان دارد و قرآن فرموده است كه قرآن شفا است. اگر انسان در تمام كارهايش متحير است يا شك دارد، قرآن انسان را از شك در مي آورد و مي فرمايد كه قرآن نور مبين است. قرآن مي فرمايد :ما حجت را تمام كرديم. وقتي ما در كارها گيج مي شويم نياز به حجت داريم كه قرآن حجت است. اگر انسان دنبال استدلال مي گردد دليل براي ما حجت است. قرآن مي فرمايد: قرآن برهان و استدلال است. سرتا سر قرآن حجت و برهان است كه حكومت بايد دست علي بن ابيطالب باشد . در قرآن داريم كه داود جالوت را كشت. خدا مي فرمايد :بخاطر اين كار داود، به او علم بي نهايت، حكمت و حكومت داديم. اين تاريخ است. پس الطاف خدا بي حكمت نيست. در جنگ احزاب حضرت علي(ع) عمربن عبدود را كشت، پس حكومت بايد دست علي باشد. در قرآن پس از تعريف كردن داستان يوسف خدا مي فرمايد كه اگر شما هم تقواي تان را مثل حفظ كرديد، آنچه به يوسف

ص: 12024

داديم به شما هم مي دهيم. در داستان يونس هم خدا مي فرمايد: كذالك ننجي المومنين يعني همان كه به يونس داديم به مومنين هم مي دهيم. كذالك يعني اين يك جريان و قانون است. اگر خداوند به كسي چيزي را مي دهد اين قانونمند است. در روش گفتگو، خداوند راه را به ما نشان مي دهد. پيامبر با دشمنانش گفتگو مي كرد و مستقيماً نمي فرمود كه شما اشتباه مي كنيد بلكه مي فرمود: بياييد با هم صحبت كنيم تا حرف درست مشخص بشود. گفتگوي تمدن ها همان گفتگوهاي قرآن است . در اوايل انقلاب يكي از منافقان به يكي از دبيرستان ها رفت و با دانش آموزان صحبت كرد. من هم وارد همان دبيرستان شدم و آن آقا گفت: در اين مملكت آزادي نيست ،آخوندها همه جا سرو كله شان پيدا مي شود. من به بچه ها گفتم كه آزادي يعني اينكه اين آقا صحبت كند و من هم جواب ايشان را بدهم ،شما هم به اين بحث ها گوش بدهيد و هر كدام را كه خواستيد انتخاب كنيد. رهبر گروه فرقان در زمان شاه برنامه هاي سخنراني داشت. يك روز ايشان را در خياباني ديدم. و ما همديگر را شناختيم. در منزلي با هم صحبت كرديم. من متوجه شدم كه هيچ كدام از حرف هاي ايشان قرآني نيست. در آن زمان شهيد مطهري در قم براي طلبه ها كلاس داشت. من به اين فرد گفتم كه من حرف هاي شما را به آقاي مطهري مي گويم و جواب را براي شما مي آورم. وقتي ايشان فهميد كه من با آقاي مطهري رابطه

ص: 12025

دارم به من گفت: خائن و رفت. او نمي خواست حرف هايي را كه به من گفته ، آنها بفهمند. من اين حرف ها را به آقاي مطهري گفتم و ايشان مرا پيش شهيد بهشتي فرستاد و ايشان هم مرا پيش شهيد مفتح فرستاد. آن فرد مي خواست كه اين حرف ها دور از چشم اسلام شناسان باشد. زيرا حرف هاي آنها مبنا نداشت. دين بايد قد تبين رشد و من الغي باشد. در زيارت داريم :خداوندا هر كس مي خواهد پيش تو بيايد راه روشن است. قرآن تعبير به نور شده است. و به تعبير قرآن پيامبر نور است. سوال – چرا الان ما نمي توانيم از قرآن استفاده كنيم؟ پاسخ – ما در مقايسه با زمان طاغوت از نطر قرآن و تفسير خيلي جلو هستيم. و در مقايسه با چيزي كه بايد باشيم خيلي عقب هستيم. در دعا داريم: گناهان خودم را كه مي بينم جيغ مي زنم و وقتي لطف تو را مي بينم طمع مي كنم. الان در قم حدود صد تفسير است ولي هنوز براي درس تفسير جاي كار وجود دارد. قبلاً بيشتر منبرها خطبه ،شعر و روايت بود و خبري از تفسير قرآن نبود ولي الان سهم قرآن را حفظ مي كنند. كساني كه پاي منبر نشسته اند مخلوق هستند و ما بايد دست مخلوق را در دست خالق بگذاريم. خداوند در قرآن از ذوالقرنين تعريف كرده است. ذوالقرنين از امكاناتي كه داشت استفاده كرد. در قرآن داريم كه مردم به ذوالقرنين گفتند كه ما خرجي تو را مي دهيم ولي تو سدي بساز كه لات ها نتوانند آرامش

ص: 12026

شهر را بهم بزنند. يعني مردم از او آرامش خواستند. ذو القرنين قبول كرد و از مردم كمك خواست. پس رئيس جمهور بايد از مردم كمك بخواهد. رهبر مثل سوزن است ولي بدون نخ (مردم) نمي تواند كاري بكند. پس مردم بايد به رئيس جمهور كمك كنند. كار بايد درست انجام بشود يعني سرهم بندي نباشد. قرآن مي فرمايد كه ذو القرنين كارهايش خيلي محكم بود. در جلسه اي، سران مملكت حضور داشتند. من گفتم كه جلسه را تعطيل كنيد و نماز بخوانيد. در آن اتاق قبله مشخص نبود. يك نفر گفت كه نماز را به هر سمتي كه مي خواهيد بخوانيد تا آقاي قرائتي نگويد كه قبله را بلد نيستند. كار نبايد سرهم بندي باشد. داريم كه از ذوب آهن و مس سد بسازيد تا محكم باشيد. وقتي مردم به ذوالقرنين گفتند كه ما خرجي تو را مي دهيم، او گفت كه من از شما پول نمي خواهم و مجاني كار مي كنم. سليمان از همه ي طبقات تفقد مي كرد. و حتي حال هدهد را مي پرسيد و مي فرمود :چه شده است كه من هدهد را نمي بينم ؟ در سوره يوسف چهل اصل مديرتي دارد. وقتي ما مي خواهيم رئيس جمهور تعيين كنيم به قرآن مراجعه نمي كنيم يعني ما قرآن محور نيستيم. قرآن مي فرمايد: از آداب ميهماني اين است كه بايد با دعوت به ميهماني برويد. روايت داريم كه اگر ميهمان دعوت كرديد بايد خوب از او پذيرايي كنيد ولي اگر ميهمان بدون دعوت آمد هر چه داشتيد جلوي او بگذاريد. و اگر كسي بدون دعوت به ميهماني رفت

ص: 12027

و صاحبخانه گفت كه الان نمي تواند او را بپذيرد نبايد نق بزنيد. بعضي افراد درخانه مي نشينند و وقتي مي خواهند استخاره كنند، با تلفن اين كار را انجام مي دهند كه اين كار اشتباه است. شما بايد به مسجد برويد و بعد از نماز از آقا بخواهيد كه براي شما استخاره كند. در ضمن ما نبايد براي كارهاي خدا استخاره كنيم كه مثلا فلاني دختر مي زايد يا پسر. استخاره براي كار انسان است نه كار خدا. انجام دادن استخاره بعد از مشورت است. يكي ديگر از آداب ميهماني اين است كه وقتي وارد مي شويد سلام كنيد. الان سلام كردن دارد كمرنگ مي شود. در ارتش وقتي ادب مي دهند بايد سلام هم همراه آن باشد. بيش از چهل آيه در مورد سلام داريم. صلوات و دست زدن هر دو تشكر است. بركات صلوات خيلي بيشتر است. از آداب ديگر ميهماني اين است كه وقتي طرف به شما سلام كرد شما گرم تر به او جواب بدهيد، اگر طرف گفت :سلام، شما بگوييد: سلام عليكم. وقتي فردي وارد جلسه مي شود، بايد به او جاي بدهيد تا خداوند هم به شما در همه كارها لطف مي كند. در قرآن داريم :وقتي شما يك قدم براي خدا برمي داريد خدا هميشه به شما لطف خواهد كرد. در قرآن داريم: اگر شما در مكاني به فردي جا بدهيد خدا فكر شما را باز مي كند. يعني عقل و علم شما گسترش پيدا مي كند. ما يك دانه مي كاريم، خداوند يك خوشه گندم به ما مي دهد. حتي خدا كارها را اصلاح مي كند.

ص: 12028

در دعاي ماه رجب داريم كه ما كار قليل مي دهيم و تو كار كثيري مي دهي. گاهي مي گوييم كه فلان كار را انجام بده ،مي گويند: كار ما نيست. ما در كارهاي خدا تند پيش نمي رويم با اينكه مي دانيم خدا آنرا جبران مي كند. يكي ديگر از آداب ميهماني اين است كه صاحبخانه پذيرايي را سريع انجام بدهد و آنرا طولاني نكند. مثلا ميهمان ساعت هشت مي آيد و تا ساعت ده به ميهمان هيچي نمي دهند، اين اشتباه است. سعي كنيد كه غذا دستپخت خانواده باشد. در قرآن داريم كه ابراهيم غذا را از پيش همسرش آورد. چيدن سفره بايد يك جور باشد كه دست همه به غذا برسد. در قرآن داريم كه به غذايت نگاه كن كه مي تواند منظور اين باشد كه غذا حلال باشد يا اينكه به غذاي ديگران نگاه نكن يا ...بعد قرآن مي فرمايد: بخوريد. در جاي ديگر مي فرمايد: بخوريد ولي اسراف نكنيد، وقتي خوردي به فقرا هم بده ،وقتي غذا خوردي شكر خدا را بكن ،وقتي خوردي طغيان نكن. كنار هر خوردن مسئوليتي وجود دارد. بعد مي فرمايد كه وقتي غذا خورديد برويد. گاهي ظهر براي ناهار به منزل پيامبر مي آمدند ولي تا غروب مي ماندند كه آيه نازل شد كه وقتي غذايتان را خورديد متفرق بشويد. بعد مي فرمايد: پيامبر ضجر مي كشد و نمي تواند به شما بگويد كه برويد. روايت داريم كه وقتي به عيادت بيمار مي روييد به مدتي دوشيدن يك گوسفند در آنجا بمانيد يعني به اندازه ي پنج دقيقه زيرا ممكن است كه بيمار نتواند تحمل

ص: 12029

كند. عده اي به عيادت بزرگي رفتند و مدت طولاني نشستند ،به آقا گفتند كه به ما نصيحتي بكنيد. آقا فرمود: خدايا شعور عيادت از بيمار را به اين آقايان عنايت بفرما. تمام قرآن سبك زندگي است. يعني چه كار بكنيد و چه كار نكنيد. از آداب ديگر ميهماني اين است كه وقتي مي خواهيد برويد از صاحبخانه اجازه بگيريد. از ورود تا خروج بايد از صاحبخانه اجازه گرفت. نيمي از منبرها در ماه رمضان بايد از قرآن باشد. در تمام مساجد در شب قدر دعاي الغوث مي خوانند ولي تفسير قرآن را نمي گويند. شب قدر، شب نزول قرآن است. محور سخنراني ها بايد از قرآن و روايات باشد. طلبه ها و روحانيون بايد خودشان را براي مراسم ماه رمضان آماده كنند. سخنراني بايد كوتاه باشد و طوري باشد كه هر كس در هر زماني كه به مجلس آمد از آن استفاده كند. تبليغ نياز به مهندسي و مديريت دارد. سوال – صفحه 355 قرآن كريم را توضيح بفرماييد. پاسخ – در اين صفحه داريم :مردمي هستند كه داد و ستد آنها را از خدا غافل نمي كند يعني دست از تجارت بر مي دارند و نماز مي خوانند. در سوره جمعه داريم كه پيامبر خطبه نماز جمعه مي خواندند كه كارواني آمد و همه ي مردم براي داد و ستد، پيامبر را ترك كردند و به تجارت پرداختند. قرآن نمونه ي منفي و مثبت را تعريف مي كند. سوال – در آستانه ي ماه رمضان براي اينكه قرآن به متن زندگي ما بيايد چه توصيه اي داريد ؟ پاسخ – ائمه جمعه قبل

ص: 12030

از ماه رمضان از روحانيون و طلاب دعوت بعمل بياورند و نهضتي بوجود بياورند. من خودم را مسلمان تر از شما نيستم و قرآن هم براي من نيست ولي اگر مردم مزه ي قرآن را بچشند، عاشقانه به سراغ قرآن مي آيند. اگر ما تفسير را كوتاه و بدون حاشيه بگوييم، استقبال مردم از قرآن و نهج البلاغه خيلي زياد مي شود . هيئت امناء قرآن را جدي بگيرند. در خانه اگر مادر خيلي خوب نمي تواند قرآن بخواند مي تواند با كمك دخترش قرآن بخواند. تمام كلمات قرآن علم است. شيعه جلوي سر را مسح مي كشد ولي سُني تمام سر را مسح مي كشد. از امام صادق(ع) سوال كردند كه چرا شما جلوي سر را مسح مي كشيد. امام فرمود :در قرآن داريم كه ومسحوا بروسكم يعني گوشه اي از سر را بكشيد نه تمام سر را. پس هر حرف قرآن يك نكته دارد. در فارسي مي گوييم رفت. ولي در قرآن مي گويد كه چطور رفت مثلا براي در رفتن از كلمه ي فر(فراركرد) ،براي به سمت طلا رفتن كلمه ي ذهب و براي به سمت نقره رفتن كلمه ي فَزَ، براي رفتن بخاطر حفظ دين از كلمه ي هجر و براي مسافرت كردن از كلمه ي سفر استفاده مي كند .همه ي اينها رفتن است. حضرت علي(ع) مي فرمايد: قرآن دريا است و دست ما به قعر آن نمي رسد، و از مد هم نمي افتد. اگر ما يك ساختمان بسازيم در عرض چندين سال اين ساختمان از مُد مي افتد و ساختمان با طرح جديد ساخته مي شود. ولي كلمات

ص: 12031

قرآن هيچ وقت كهنه نمي شود.

92-03-28

سوال – براي پُر بارشدن ماه شعبان و ماه رمضان چكار بايد كرد؟ پاسخ – سه ماه رجب ،شعبان و رمضان از ماه هاي ديگر برجسته است. در اين سه ماه ،ماه رمضان برجسته است و در ماه رمضان شب قدر برجسته است. ماه رجب مقدمه اي براي ماه شعبان و ماه شعبان مقدمه اي براي ماه رمضان است. شب نيمه شعبان بعد از شب قدر، از بهترين شب هاست. حديث داريم كه اگر كسي در شب نيمه شعبان تا صبح نخوابد و احياء بگيرد، وقتي همه ي مردم خواب شان مي گيرد، دل او بيدار است. پس اجر بيداري در نيمه ي شعبان، بيداري دل است. دعاي كميل را بايد در شب نيمه شعبان خواند. ولادت امام زمان(عج) در حد شكلات و چراغاني نيست البته اينها پوست كار است. بايد مغز و پوسته دانه را با هم كاشت تا دانه جوانه بزند. بايد چراغاني در كنار شناخت عميق امام زمان(عج) باشد. افراد حقه بازي هستند كه خودشان را وصل به امام زمان(عج) مي دانند و از افرادي كه پوسته هستند و مغز ندارند، سوء استفاده مي كنند. بهائيت از همين جا شروع شد. ما بايد دين مان را از فقيه بگيريم. بايد مبناي حرف هاي ما قرآني باشد. امام صادق(ع) فرمود: اگر حرفي شنيديد از ما بپرسيد كه ريشه ي قرآني دارد يا خير. حضرت علي(ع) در جمله اي مي فرمايد كه فتنه ها از سليقه ها پيدا مي شود. يعني وقتي فتنه ها مي خواهد شروع بشود بايد چيزي اضافه بشود. اگر شما يك دقيقه قبل از

ص: 12032

اذان مغرب، افطار كنيد روزه تان باطل مي شود. ما بايد اسلام را بشناسيم. و با اسلام شناس مشورت كنيم. اسلام شناس كسي است كه كه بالاي سي سال در حوزه درس خوانده باشد و بي هوس باشد. ما بايد حر ف ها را از اسلام شناس بشنويم. ما نبايد به زمان هاي ظهور كه مردم مي گويند توجه نكنيم. بعضي مي گويند كه وقتي دنيا پر از ظلم شد، امام زمان(عج) ظهور مي كند. پس بهتر است كه ما هم ظلم كنيم تا دنيا پر از ظلم بشود. در جواب بايد گفت :وقتي دنيا پر از ظلم شد امام مي آيد نه وقتي كه همه ي مردم ظالم شدند. ممكن است كه ظلم دنيا را فرا بگيرد ولي بيشتر مردم عادل باشند. مثلا مي گويند كه چطور مي شود كه امام زمان(عج) عمر طولاني دارد. قرآن مي فرمايد : پيامبري سوار الاغي بود و از روستاي خرابه اي مي گذشت، او گفت: خدايا چطور اينها را زنده مي كني؟ خدا بلافاصله جان پيامبر و الاغش را گرفت. بعد از صد سال خدا آن پيامبر را زنده كرد و پيامبر فكر كرد كه يك روز اينجا بوده است .خدا به پيامبر فرمود كه مي خواهم جلوي چشمت الاغ را زنده كنم ،غذايت هم تغيير پيدا نكرده است. غذاي آن پيامبر در عرض يكسال خراب نشده بود .غذا در عرض يك هفته خراب مي شود ولي اين غذا پنج هزار و دويست برابر عمر كرده بود. امام زمان هزار و دويست سال عمر دارد. اين مدت زمان زيادي نيست. زيرا حدودا شانزده برابر عمر طبيعي( 70

ص: 12033

-80) است. عمر مثل حركت است .موي سر هر ماه يك سانت حركت مي كند ولي نور در هر ثانيه چندين كيلومتر حركت مي كند. كسي نمي تواند بگويد كه حركت بايد چقدر باشد. حركت مي تواند تندتر يا كندتر باشد. خوب است كه شب نيمه ي شعبان را با عبادت احياء بگيريم. تماشاي بازي فوتبال مثل نگاه كردن به پول هاي بانك است كه سودي به حال شما ندارد. ماه رمضان ماه ارتباط با عالم است. ده ها هزار طلبه در ايران پخش مي شود من از سن پانزده سالگي طلبه شدم و بيش از پنجاه سال است كه در عرصه ي تبليغ كار مي كنم. سوال – در ماه مبارك رمضان، چطور مي توان زمينه را به سمت تبليغ دين پيش بُرد؟ پاسخ – مهمتر از سخنراني عمومي مثل نماز جمعه، سخن گفتن چهره به چهره است. من دو بار با امام خميني چهره به چهره صحبت كرده ام و تمام صحبت هاي امام را به ياد دارم ولي سخنراني هاي ديگر امام را به ياد ندارم. مثلا دكتر نمي تواند به تمام بيماران بگويد كه غذا چه بخورند، بلكه بايد تك تك براي آنها نسخه بدهد. روحانيون بايد مجهز باشند و براي هر فردي يك نسخه ي جدا بپيچند يعني نمي توان بالاي منبر براي همه يك مطلب كلي گفت. آنچه گفته مي شود بايد چهار شرط داشته باشد و اِلا اتلاف عمر است: يا بايد واجب باشد يا مستحب يا مشكل فردي را حل كند يا مشكل جامعه را .گاهي بحث علمي است ولي مشكل ما نيست. روزي عالمي چند شب

ص: 12034

سخنراني كرد و در هر شب بحث مي كرد كه علي از آدم ،نوح و ... بالاتر است. اين بحث در حال حاضر مشكل جامعه ما نيست. ما اميرالمومنين را بعنوان امام قبول داريم و در اين زمينه مشكلي نداريم. ايشان مي توانست در مورد اين مطلب سخنراني كند كه امام علي(ع) براي مشكلات مردم چه مي كرد يا در مورد گره گشايي هاي علي صحبت مي كرد. ما بايد خودمان را مجهز به حرف هاي مفيد و مختصر بكنيم يعني بحث ها مورد نياز و كوتاه باشد. گاهي جلسه ها تا پنج ساعت طول مي كشد. گاهي در مراسم ها ،ماشين را در جلوي مسجد پارك مي كنند كه مانع عبور و مرور مردم مي شود، اين كار گناه است. بخاطر مراسم عزاداري، حرام خدا حلال نمي شود. به جواني گفتم كه حلقه ي طلا براي مرد حرام است و او گفت كه الان نامزدي من است. گفتم :نامزدي، حرام خدا را حلال نمي كند. اگر ما به حلقه ي طلا ،نامزدي گفتيم اين حلقه حلال نمي شود. در شب قدر نمي شود سد معبركرد. برنامه ها بايد متنوع باشد. افرادي هستند كه ايام خاصي به مسجد مي آيند، شما بايد جلسه ي سوال و پاسخ مطرح كنيد كه طرف بتواند سوالش را بپرسد. البته سوالات هم بايد درست و بجا باشد. بعضي مي گويند كه چرا ما بايد تقليد كنيم؟ ما به اسلام كاري نداريم. در تمام دنيا، همه ي مردم وقتي بيمار مي شوند نزد پزشك مي روند و وقتي ماشين شان خراب مي شود پيش مكانيك مي روند. تقليد يعني رجوع

ص: 12035

به كارشناس. شيعه چون دقيق است مي فرمايد كه كارشناس بايد بهترين( باسوادترين ،با تقوا ترين و ... )باشد. حتي خود مراجع هم تقليد مي كنند مثلا بيمار مي شوند، نزد پزشك مي روند و حرف او را قبول مي كنند. پس يك پزشك هم در مورد مسائل اسلامي بايد از فقيه تقليد كند. تقليد يعني رجوع به كارشناس. گاهي اوقات شبهه اي پيش مي آيد. مثلا شبهه پيش مي آيد كه چرا امام معصوم در درگاه خدا گريه و زاري مي كند، مگر امام گناه مي كند؟ اين سوال مثل تيغ است كه اگر در پاي انسان برود انسان نمي تواند راه برود. اگر شما با چراغ قوه به سالن بياييد فقط چيزهاي بزرگ را مي بينيد ولي اگر با پروژكتور بياييد، كوچكترين چيزهايي كه در سالن وجود دارد را مي بينيد. چون ايمان ما ضعيف است، ما گناه را فقط آدم كشتن و از ديوار مردم بالا رفتن مي دانيم ولي وقتي ايمان قوي شد مثل نور امامت، همه چيزها را گناه مي بينند. وقتي ما در محضر مردم هستيم مثلا وقتي سرفه مي كنيم، از مردم معذرت خواهي مي كنيم با اينكه سرفه كردن گناه نيست. اين يك جور ادب است. كسي كه ايمانش زياد است ريزه كاري ها را مي بيند و از خدا عذرخواهي مي كند. انتخابات رياست جمهوري باعث ناراحتي وعصبانيت دشمنان شد. قرآن مي فرمايد كه هر كس كفار را عصباني كند، براي او عمل صالح نوشته مي شود. در نماز ما بر صالحين درود مي فرستيم .پس هر كس در راهپيمايي روز قدس شركت كند و اسرائيل

ص: 12036

را عصبانيت كند، بر او سلام مي فرستيم. پس هر پيشرفتي كه ما مي كنيم باعث عصبانيت دشمن مي شود،پس سلام بر صاحبان آن پيشرفت. يكي از اعمال صالح اين است كه پدر زن درخواستگاري به داماد سخت نگيرد. حضرت شعيب دخترش را به موسي داد و گفت اگر پول نداري براي من چوپاني كن. نمي خواهم به تو سخت بگذرد و به مشقت بيفتي، خواهي ديد كه من صالح هستم . همه چيز پيدا مي شود ولي كمالات دير پيدا مي شود. پس مابر پدر زني كه بر داماد سخت نمي گيرد، سلام مي فرستيم. داريم كه ياران امام مهدي از صالحين هستنيد. ما بايد مزه ي قرآن و نهج البلاغه را به مردم بچشانيم. ما نتوانستيم مزده ي دين را بچشانيم. الان كار قرائت و تواشيع قرآن راه افتاده است. شما مي توانيد تصميم بگيريد كه در يك ماه رمضان قرآن را بدون غلط بخوانيد. خوب نيست كه تحصيل كرده ي مسلمان، قرآن را اشتباه بخواند. سوال- صفحه 362 قرآن كريم را توضيح بفرماييد. پاسخ – در اين صفحه داريم: روز قيامت افراد ظالم دو دستشان را گاز مي گيرد و مي گويند كه اي كاش با دوستان ناباب، دوست نشده بودم. اي كاش رابطه اي با اولياء خدا داشتيم. خوب است كه در دفتر تلفن ما يك شماره اسلام شناس باشد، نبايد ارتباط مان را با اسلام شناس قطع كنيم. بايد عقايد مان را به امام عرضه كنيم. شاه عبدالعظيم حسني عقيده اش را به امام هادي(ع) عرضه كرد. ما مي توانيم با يك طلبه فاضل رابطه داشته باشيم. خوب است پدر

ص: 12037

و مادرها، به دوستان بچه هايشان افطاري بدهند. روايت داريم كه وقتي مي خواهيد به فقير پول بدهيد، آنرا به فرزندتان بدهيد تا به فقير بدهد تا هم فقير سير بشود و هم انفاق به نسلي منتقل بشود. قرآن مي فرمايد: وقتي مسجد مي رويد با خودتان زينت ببريد و در آيه ي ديگر مي فرمايد كه مال و فرزند زينت است. وقتي اين دو آيه را بهم مي چسبانيم مي شود: وقتي به مسجد مي رويد فرزند و مال خودتان( تا به فقيري كمك كنيد) را هم ببريد. گاهي ما كاري مي كنيم كه مسجد را از رونق مي اندازيم به ما مي گويند كه با عطر به مسجد برويد. وقتي خانم ها مي خواهند نماز بخوانند با چادر سفيد نماز مي خوانند. سوال كردند كه امام سجاد(ع) دركدام قسمت مسجد نماز مي خواندند. گفتند: هر قسمت از فرش كه بوي عطر مي دهد، امام آنجا مي ايستادند. وقتي ما مي خواهيم با مدير كل ملاقات كنيم لباس خوب مي پوشيم. سعي كنيد هميشه در گوشه اي از خانه تان نماز بخوانيد. يعني يك محل اختصاصي براي نماز خواندن داشته باشيد. همچنين بچه ها را تشويق به خواندن نماز كنيد. هر كس كه از اسلام فرار كرد تقصير از ماست. گاهي خرافات به دين اضافه مي شود و مردم از دين مي گذرند همانطور كه پشه اي به آب اضافه مي شود و مردم از خوردن آب صرف نظرمي كنند. به دكتر بهشتي گفتم كه شما به جوانان آلماني چه مي گفتيد، من مي خواهم آنرا به جوانان كاشان بگويم. عده اي خنديدند و

ص: 12038

آقاي بهشتي گفت كه اين خنده ي شما درست نيست زيرا نياز همه ي جوانان دنيا يكي است. ايشان گفت :براي اينكه اسلام پيش برود دو تا كار بكنيد: خرافات را از اسلام جدا كنيد و عمل مسلمانان را از اسلام جدا كنيد. عمل ما باعث مي شود كه اسلام از بين برود. امام خميني مي فرمود: اسلام ناب .اسلام ناب، اسلامي است كه رنگ عمل و خرافات ما را به خودش نگيرد. خود اسلام جاذبه دارد. يك روحاني به مسجد آمد و ديد كه بچه اي گريه مي كند. وقتي علت را پرسيد ،فهميد كه كفش نو بچه در مسجد گم شده است. ايشان بچه را به كفاشي برد و يك كفش نو براي او خريد. اين بچه در آينده مسجدي خواهد شد. گاهي خادم، گاهي هيئت امناء ،گاهي فرق گذاشتن باعث مي شود كه مردم از مسجد فراري بشوند. در مساجد بچه ها بايد اولويت داشته باشند. آقايي مراسم عزاداري داشت و بعد از مراسم شام مي داد. عده اي از لات هاي محل فقط هنگام شام به روضه مي آمدند. صاحب عزاداري به آنها گفت كه شما در هيچ قسمت مراسم شركت نمي كنيد و فقط موقع شما مي آييد. آنها ناراحت شدند و رفتند. شب او خواب امام حسين(ع) را ديد كه امام به او فرمود :آنها مشتري هاي من بودند. وقتي تو پرچم عزاداري را مي زني ،آنها به خانه ي تو مي آيند. فردا شب او به سراغ آنها رفت و آنها را به خانه اش دعوت كرد و گفت كه امام حسين(ع) مرا توبيخ كرد. امام حسين(ع) مردم

ص: 12039

را جمع مي كند تا بالاي منبر قال الصادق و قال الباقر گفته شود. ما نبايد تنگ نظري كنيم. اگر اخلاق و رفتار ما خوب باشد، دين جاذبه دارد. همه ي ما بايد در كارهاي خير شركت كنيم. اگرهمه ي ما به رئيس جمهور كمك كرديم تا مملكت پيشرفت كند داراي اخلاص هستيم. اگر من حديثي كه دارم به يك طلبه بدهم كه او هم بخواند، معلوم است كه اخلاص دارم. خدايا به آبروي مواليد اين ماه( امام حسين، امام سجاد و امام حسن) آنچه خير و بركت در ماه شعبان و رمضان به بندگان خوب خودتي مي دهي به ما هم مرحمت بفرما و ما را از محرومين قرار نده، بيماران را شفا بده و دل ما را خوش كن.

92-04-04

برگرد اي توسل شب زنده دارها پايان بده به گريه ي چشم انتظارها، از يك خروش نامه عشاق كوي تو حاجت روا شوند هزاران هزارها ،يك بار نيز پشت سرت را نگاه كن دل بسته پياده ها به لطف سوارها ،ما را به جبر هم كه شده سربه زير كن خيري نديده ايم از اين اختيارها ،بايد براي ديدن تو مهزيار شد يعني گذشتن از همگان محض يارها، اين دست ها به لطف تو ظرف گدايي اند يا ايها العزيز تمام ندارها. سوال – امام زمان(عج) منتظر چيست؟ پاسخ- ما منتظر امام زمان(عج) هستيم. معناي انتظار سكوت نيست. وقتي شب تاريك مي شود ما به انتظار صبح و خورشيد مي نشينيم ولي آيا در تاريكي مي نشينيم؟ خير، لامپ روشن مي كنيم و منتظر مي مانيم. ما در زمستان منتظر تابستان هستيم ولي اين

ص: 12040

به آن معنا نيست كه در سرما بمانيم. پس انتظار امام زمان(عج) به اين معنا نيست كه كاري نكنيم. حالا بايد بگوييم كه امام زمان(عج) منتظر چيست؟ امام زمان(عج) منتظر افراد و جامعه اي خاص است. دعاي امام زمان(عج) يك دعاي فوق العاده اي است. در اين دعا همه چيز وجود دارد. اگر آموزش و پرورش و دانشگاه از اين دعا استفاده مي كردند خيلي پيشرفت مي كردند. در قرآن آيات زيادي در مورد مسائل حقوقي، پزشكي ،سياسي و ... وجود دارد. در دانشگاه هاعلاوه بر درس معارف ،بايد معارف تخصصي قرآن هم آورده شود. من نامه اي نوشتم بنام ناله و قرائتي كه اين در سايت ها گذاشته شده است. اين نامه در دو صفحه نوشته شده است. دعا بي نهايت كوچك را به بي نهايت بزرگ وصل مي كند، انسان فاني را باقي مي كند و انسان بي تفاوت را متعهد مي كند. وقتي شما مي گوييد: خدايا همه گرسنگان عالم را سير كن يعني اينكه من به فكر همه ي گرسنگان هستم. اگر همه بدانند كه ديگران به فكر او هستند و براي او دعا مي كنند، خيلي خوشحال مي شوند. در نماز مي گوييم :همه را به راه مستقيم هدايت كن، اهداناالصراط المستقيم، السلام علينا وعلي عباد الله الصالحين .دعا به ما سعه ي صدر مي دهد ،ما را با خدا آشنا مي كند و اهداف مان را به خودمان تلقين مي كند. در قرآن داريم كه اگر دعا نبود خدا به شما اعتنا نمي كرد، شما با دعا زنده هستيد. البته دعا يك بال است و بال ديگر تلاش است.

ص: 12041

اگر ما بيمار شديم نبايد فقط دعا كنيم بلكه بايد به پزشك هم مراجعه كنيم. ما بايد با دو بال پرواز كنيم. با توكل زانوي اُشتر ببند. در دعاي امام زمان(عج) داريم :خدايا به ما توفيق طاعت عنايت بفرما. اللهم الرزقنا توفيق الطاعة. رزق فقط خوردن نيست. حج و علم هر دو رزق هستند .رزق مادي و معنوي داريم. گاهي ما براي ماديات زياد خرج مي كنيم ولي حاضر نيستيم براي علم يا رشد مغزمان خرج كنيم. امام خميني هنگام گفتن تفسير سوره حمد فرمود: چرا وقتي درس مي دهيم يا تحقيق مي كنيم حواس مان جمع است ولي هنگام نماز خواندن حواس مان پرت مي شود. آيا اين بيماري نيست؟ يعني وقتي با مخلوقات سر و كار داريم حواس مان جمع است ولي وقتي با خدا كار داريم، حواس مان پرت است و اين نشان دهنده ي اين است كه رابطه ي ما با خدا كمرنگ است. اين يك سرطان اخلاقي است. اين براي ما سقوط است كه گفتگو با خالق براي ما شيرين نيست ولي گفتگو با مخلوق براي ما شيرين است. گاهي دو ساعت يك بازي را تماشا مي كنيم ولي هنگام خواندن نماز، آنرا با سرعت مي خوانيم. پيامبر ديدند كه فردي خيلي سريع نماز مي خواند و فرمودند: اين مثل كلاغي است كه نوك مي زند. بعد از نماز اگر شما 34 مرتبه الله اكبر، 33 مرتبه الحمدلله و 33 مرتبه سبحان الله بگوييد، ثواب هزار ركعت نماز را دارد. بعضي ها اين دعا را خيلي سريع مي خوانند. توفيق الطاعه يعني اينكه با علاقه عبادت كنيم . اگر الان

ص: 12042

مرجع تقليدي بگويد كه نماز صبح واجب نيست، نصف مردم مقلد او مي شوند. زيرا بيشتر مردم از خواندن نماز صبح لذت نمي برند. از فردي پرسيدند كه فلسفه ي نماز صبح چيست، او گفت: مردم آزاري. اگر آقا وقتي مي خواهد به همسرش پول بدهد آنرا پرت كند آيا خانم ناراحت نمي شود ؟ آيا آنرا برمي دارد؟ خير. زيرا مي گويد: اگر پول مي دهي با احترام پول بده. پس بايد نماز را از روي عشق خواند. در ضمن نماز خواندن نبايد از روي كسالت باشد و اين نوع نماز خواندن بايد روزي انسان بشود. نماز نبايد با كراهت يا از روي ترس و طمع باشد، نبايد لحظه اي و هوسي باشد. ما بايد بدانيم كه نماز بايد با طاعت يعني طوع (با ميل) باشد. گاهي مي گوييم كه نماز را بخوانيم كه راحت بشويم .اين نشان مي دهد كه نماز را با ميل و رغبت نمي خوانيم. وقتي نماز صبح ما قضا مي شود براي مان مهم نيست ولي اگر يك تيم فوتبال به تيم ديگر گل بزند براي مان خيلي مهم است .پس طاعت بايد روي علاقه باشد. اگر ما پول آب و برق را ندهيم، اداره آب و برق آنرا قطع مي كند ولي خدا خورشيد را مجاني در اختيار ما گذاشته است. و وقتي خدا مي فرمايد كه خمس يا زكات بدهيد بعضي مي گويند كه چرا بايد خمس يا زكات بدهيم. شما در ابتدا سرمايه اي نداشتيد و خدا مي فرمايد كه بعد از بدست آوردن سرمايه يك پنجم آنرا بعنوان خمس بده. درست است كه بذر ،كود

ص: 12043

و زحمت گندم براي كشاورز است ولي باد و خورشيد هم در اين كار سهم دارند ،پس بايد زكات داد. امام در ادامه ي دعا مي فرمايد: و بُعد المعصية: فرار كردن از معصيت . بعضي ها هم نماز مي خوانند و هم فحش مي دهند يا ربا هم مي خورند. يعني همه ي كارهاي بد را دركنار نماز انجام مي دهد. در اينجا نمي گويد :ترك گناه ،بلكه مي گويد :فرار كردن از گناه. خدا در مورد شراب مي فرمايد كه شراب نخور و نبايد سرآن سفره هم بنشيني .يعني سفره اي كه در آن شراب است نشستن بر سر آن حرام است. اگر كسي مي داند كه دختري زيباست و نمي تواند جلوي خودش را بگيرد ،بايد از اول به او نگاه نكند. بعد المعصية يعني از گناه فاصله بگيريم. شيطان خناس است يعني مي رود و برمي گردد. و اين كار را تكرار مي كند. در ادامه امام مي فرمايد: و صدق النيت .ممكن است كه كسي نماز بخواند ولي صداقت نداشته باشد و رياكار باشد. حتي در قرآن داريم كه از راستگو مي پرسند كه چرا راست گفتي. صدق هم بايد در مسير طاعت باشد. گاهي فرد در پايين مجلس مي نشيند تا به او بگويند كه بفرما بالاي مجلس. گاهي فرد راست مي گويد تا بگويند كه او انسان خوبي است. يعني انگيزه غير الهي است. گاهي فرد الله اكبر مي گويد ولي معنايش غيبت است. مثلا فردي مي گويد كه فلاني اين طوري است و طرف مقابل مي گويد: الله اكبر، سبحان الله و طرف بقيه ي غيبت را

ص: 12044

دامه مي دهد. اين صدق نيت نيست. فردي مي گفت كه من و آقاي فلسفي هنگام سخنراني مي گوييم: در را ببنديد . مجلس آقاي فلسفي بخاطر اين كه شلوغ است در را مي بندند ولي مجلس من بخاطر اينكه خلوت است در را مي بندند كه كسي بيرون نرود. پس نيت بايد صادق باشد. گاهي طاعت صادقانه نيست. كسي كه درس مي خواند، واقعا عاشق درس است؟ اگر استادي درس بدهد ولي مدرك ندهد آيا شما درس مي خوانيد؟ حتي در حوزه هم مدرك وارد شده است. حتي بعضي ها وقتي مي خواهند رساله بنويسند مي خواهند بخاطر مدرك آنرا بنويسند، اين درس خواندن عاشقانه نيست. البته مدرك بد نيست ولي سرمايه نيست. فردي عاشق دختر شاه شد. به او گفتند كه شاه دخترش را به تو نمي دهد. به او گفتند شاه بعضي مواقع به بيرون شهر مي رود. تو به غار برو و در آنجا عبادت كن. ممكن است كه شاه دخترش را به تو بدهد. جوان عاشق به غار رفت و در آنجا عبادت كرد. روزي شاه به بيرون از شهر رفت. به او گفتند كه جواني در اين غار عبادت مي كند. شاه به درون غار رفت و هرچه به اين جوان گفتند كه شاه آمده است او توجهي نكرد و نمازش را ادامه داد. شاه از غار بيرون آمد و رفت. بعداً از جوان پرسيدند كه چرا به شاه توجهي نكردي. جوان گفت :تا قبل از اينكه شاه به در غار بيايد بخاطر شاه نماز مي خواندم ولي ديدم كه نماز ريايي من، اين قدر قدرت دارد كه شاه

ص: 12045

را به در غار مي كشد پس بهتر است كه نماز واقعي بخوانم تا ببينيم كه چقدر قدرتي دارد. پس اگر شما تابحال بخاطر مدرك درس خوانده ايد ،از اين به بعد براي خدا، هفته اي يك كتاب مطالعه كنيد. ارزش علم بخاطر علم است نه مدرك. شيرجه زدن در استخر لذت دارد. و حتما لازم نيست كه بخواهيد از ته استخر چيزي بيرون بياوريد. گفتگو و دعا با خدا خوب است حتي اگر دعا مستجاب نشود. در ادامه ي دعا امام مي فرمايد: عرفان الحرمت يعني شناخت چيزي هايي كه حرام است. مثلا انسان درسي مي خواند كه به دردش نمي خورد و عمرش را تلف مي كند. خدا مي فرمايد كه خسارت واقعي اين است كه در اين عمري كه رفت چه كار كردي، براي قيامت چه زاد و توشه اي برداشته اي. بعضي ها اسراف مي كنند و اسم آن را شأن مي گذارند. يكي از بركات احياء نيمه شعبان اين است: در زماني كه همه گول مي خورند شما گول نمي خورد. فكر مي كنند كه فردي كه از بلندي مي پَرد شجاع است درحاليكه اين بي عقلي است. گاهي كارهاي احمقانه مي كنند مثلا آقايي براي برنامه ي ديدني ها شيشه مي جويد. در قرآن داريم كه افرادي جان كنده اند و كار كرده اند ولي جهنمي هستند زيرا احمقانه كار كرده است. بعضي ها اسم رشوه را هديه مي گذارند. فرد متكبر است ولي فكر مي كند كه وقار دارد. فرد ولخرجي مي كند و اسم آنرا شعائر مذهبي مي گذارد يا در خانه ولخرجي مي كند و اسم

ص: 12046

آنرا آبروداري مي گذارد. امام خميني مي فرمايد كه دور ريختن نصف ليوان آب اسراف است و اسراف گناه كبيره است. ما چقدر بنزين، آب و لباس اسراف مي كنيم؟ بعضي ها لباس عروس دارند و آنرا به كسي نمي دهند. عده اي هستند كه معطل لباس عروس هستند. بعضي ها حرص مي زنند و اسم آنرا تامين آينده ي زندگي مي گذارند. به جواني گفتم كه حلقه ي طلا براي مرد حرام است. ايشان گفت: اين حلقه ي نامزدي است. حلقه ي نامزدي بودن، طلا را حلال نمي كند. با تغيير اسم حقيقت ها عوض نمي شود. بعضي ها بريز و بپاش مي كنند و اسم آنرا سخاوت مي گذارند يا شيطنت مي كنند و اسم آنرا تدبير مي گذارند يا به والدين بي احترامي مي كنند و اسم آنرا همسرداري مي گذارند. در قرآن داريم كه وقتي به آنها مي گوييم كه در زمين فساد نكنيد آنها مي گويند كه ما مصلح هستيم. آنها عوام هستند كه ايمان مي آورند ولي ما روشنفكر هستيم. روايت داريم كه در دوران آخرالزمان كساني كه مشهور هستند كسر شأن شان مي آيد كه اذان بگويند. و اجازه مي دهند كه طبقه ي ضعيف اذان بگويند. آيت الله گلپايگاني تا آخر عمرشان اذان مي گفتند. همچنين آيت الله مطهري و آيت الله بهشتي اذان مي گفتند. آيت اللهي مي گفت كه من در تمام عمرم اول وقت نماز خوانده ام ولي صدق نيت نداشته ام زيرا نماز مي خواندم كه راحت بشوم. قرآن مي فرمايد كه شير از همه ي خوردني ها خالص تر است زيرا شير

ص: 12047

از لابلاي خون و پهن رد مي شود و بوي هيچ كدام را نمي گيرد. ما نبايد رنگ حواشي را بگيريم البته اين كار خيلي سخت است. زيرا ممكن است كه اگر كسي به ما توهين كند، مابهم مي ريزيم. سلام كردن ديگران به ما، نبايد در ما تاثيري داشته باشد. در كاشان يكي ازعلما به من گفت كه من به بچه هايم گفته ام كه قصه هاي آقاي قرائتي كه به زبان كاشاني مي گويد گوش كنيد و بخنديد. من خيلي ناراحت شدم زيرا گفتم كه من تفسير قرآن مي گويم و ايشان مي گويد كه قصه هاي ايشان را گوش كنيد و در ضمن به بچه هايش مي گويد كه قصه ها را گوش كنند يعني خودش حرف هاي من را گوش نمي كند. همانجا به اين رسيدم كه در كار من اخلاص نيست. صدق نيت يك كار مشكلي است و بايد خدا به ما كمك كند. حضرت علي(ع) فرمود كه اگر در دست شما طلا بود و همه گفتند كه اين سفال است شما آرام باشيد. حدود سي سال پيش در حرم امام رضا(ع) بودم و داشتم دعا و زيارت مي خواندم و حالي به من دست داده بود. فردي به من گفت كه اين پول را به فقير بدهيد. من گفتم كه زوار هستم و كسي را نمي شناسم. ايشان بعد از چند دقيقه دوباره حرفش را تكرار كرد، دفعه ي سوم ،ناراحت شدم و گفتم: يك صدقه اي آورده اي( فكر كردم بيست توماني است) و سه بار حواس مرا از دعا پرت كردي، من كسي را نمي شناسم. ايشان

ص: 12048

گفت كه اين هزار تومان است. وقتي اسم هزار توماني را شنيدم آرام شدم. گفتم در اينجا موسسه ي براي ايتام است مي توانيد به آنجا كمك كنيد. بعد با خودم فكر كردم كه من آدم نشده ام زيرا با بيست توماني عصباني شدم و با هزار توماني آرام شدم. من در اينجا صدق نيت نداشتم. مي گويند:پل صراط از مو باريكتر است و پل صراط همان راه درستي است كه در دنيا انتخاب مي كنيم. شما تا بحال به كارگر شهرداري سلام كرده ايد؟ در كل سلام هايي كه ما كرده ايم تعداد خيلي كمي از آنها بخاطر خداست و بيشتر آنها بخاطر القاب است. امام زمان(عج)جامعه اي مي خواهد كه نيت هاي آنها صادق باشد. گاهي انسان نمي داند كه خودش صادق نيست. يكسال من مي خواستم به مكه بروم و گفتم كه امسال به نيت امام زمان(عج) به مكه بروم. وصيت نامه نوشتم و تمام مراحل سفر را به نيت امام زمان(عج) انجام دادم. در هواپيما با خودم فكر كردم كه اگر امام زمان(عج) به من بگويد :بجاي اينكه به مكه بروي به روستايي برو و به جوانان معارف ياد بده، آيا من اين كار را مي كنم؟ ديدم كه من دلم مي خواهد به مكه بروم. بايد طلبه ها وقتي درس شان تمام مي شود از قم يا مشهد به مكان ديگري بروند و به مردم معارف ديني ياد بدهند. هجرت واجب است. كسي كه سال هاي زيادي در قم مي ماند و نه مدرس است نه فقيه، بايد به محل ديگري هجرت كند. اگر فردي در روستايي نتوانند نماز بخوانند،

ص: 12049

ما بايد در روز قيامت جوابگو باشيم. خدايا به آبروي امام زمان(ع) آنچه امام زمان(عج) در اين دعا خواسته است به ما مرحمت بفرما.

92-04-11

دلم به شوق تو باز آنچنان است كه مي داني به شوق صحن و سرايت شبم چراغاني است، دوباره در نفسم مي دوند آهوها درون سينه ام انگار دشت حيراني است، دلم عجيب گرفته است رو به پنجره ات هواي عاشقي ام تا هميشه باراني است ،هميشه شاعراتان بوده ام حرم به حرم كبوتر حرم لهجه اش خراساني ست، زبان مادري عاشقان دل تنگت همان نگاه غريبانه اي است كه مي داني. سوال – در مورد دعاي امام زمان(عج)، اللهم الرزقنا توفيق الطاعة... توضيحاتي بفرماييد. پاسخ – در آستانه ي ماه رمضان هستيم و بايد بدانيم كه دعا انسان را بزرگ مي كند. علم، قدرت ،پول و عمر ما محدويت دارد و تنها چيزي كه بي نهايت است آرزو و دعاست. با دعا چشم انداز انسان تا بي نهايت وسيع مي شود. در دعا داريم كه خداوندا همه ي گرسنگان را سير كن. دعا من را به ما تبديل مي كند يعني جزء را كل مي كند بخصوص دعاهاي اهل بيت . در دعايي كه منسوب به امام زمان است(عج) داريم: خدايا به من كرامت بده كه انسان كريمي باشم همراه با هدايت. پس اين دعا نشان مي دهد كه پول انسان را با كرامت نمي كند. بعضي افراد پولدار هستند ولي در چشم مردم جامعه پست هستند و محترم نيستند. كرامت به پول و شهرت نيست. كرامت به اين است كه راه ما درست باشد. يعني همه ي كارهاي دست،

ص: 12050

زبان ،تجارت ،همسرداري و ... درست باشد. همه ي دعاها مستحب است به جز دعاي اهدناالصراط المستقيم. پس معلوم است هدايت مهم است. اگر راننده ي گواهينامه ي پايه يك داشته باشد ولي كج برود فايده اي ندارد .پس همه ي ما به هدايت احتياج داريم. پيامبر بيشتر از ما مي گفت :اهدناالصراط المستقيم. اگر در نماز سوره حمد خوانده نشود، نماز باطل است. هر مسلماني بايد روزي پنج بار اين دعا را در نمازش بخواند زيرا انسان كج مي رود. امام مي فرمايد كه خدايا به من كرامت بده كه راه راست و درست را بروم. ما بايد از خدا بخواهيم كه ما را به صراط مستقيم هدايت كند البته ما خودمان هم نقش داريم زيرا فكر، رفيق، همسر، فرزند بد و ...انسان را منحرف مي كند. خدايا به حرمت تمام هدايت شده هاي تاريخ از الان تا ابد ،ما را در راه حق قرار بده. پيامبر فرمود كه اين سوره هود مرا پير كرد كه فرمود: استقامت كن طبق ماموريت الهي همراه با امت. استقامت بخاطر فرمان خدا خيلي سخت است. ما نبايد روي حرف باطل استقامت بورزيم. بلكه بايد روي حرف حق استقامت بورزيم. خدا به پيامبر فرمود كه بايد استقامت تو با اطرافيانت باشد. در قرآن داريم كه عده اي گفتند: خدا و استقامت كردند و ثابت قدم بودند. عده اي هستند كه روي حرف شان نمي ايستند. قرآن مي فرمايد: شما راست مي رفتيد ولي به قرآن پشت كرديد، شما خدا پرست بوديد ولي عوض شديد. فرعون موسي را تعقيب كرد و موسي و يارانش به دريا رسيدند و همه

ص: 12051

ترسيدند. خدا به موسي گفت كه عصايت را به دريا بزن تا راه براي شما باز بشود. موسي و يارانش از دريا عبور كردند. فرعون ويارانش هم به دنبال آنها تا وسط دريا آمد و آبها روي آنها آمد و غرق شدند. ياران موسي اين معجزه را ديدند. ولي به بت پرستان نگاه كردند و گفتند كه اي موسي براي ما يك بت درست كن. اين آيه نشان مي دهد كه جامعه روي افراد تاثير دارد. آنها به بت شكن گفتند كه براي ما بت درست كن. اگر انسان در فضايي كار مي كند كه مي بيند روي او تاثير منفي دارد و او را عوض مي كند، بايد از آن فضا برود. در قرآن داريم: اگر در جايي هستيد كه آيات خدا را مسخره مي كنند بايد آنجا را ترك كنيد. وقتي اصحاب كهف ديدند كه جامعه پر از فساد است از شهر گذشتند و براي حفظ دين شان از آنجا بيرون آمدند. اگر شما در جايي نشسته ايد كه طرف سيگار مي كشد بايد از آنجا برويد. پس محيط انسان را عوض مي كند حتي گاهي يك فيلم انسان را عوض مي كند. يهوديان شنيده بودند كه پيامبري مي آيد كه مركز حكومتش در مدينه است و قبل از بعثت پيامبر زمين هاي مدينه را خريدند. خدا در قرآن مي فرمايد: آنها منتظر پيامبر بودند، او را ديدند و شناختند . روزي آيت الله مشكيني نامه اي به من دادند كه در شهري كلاس داير كنم. نامه را به آن شهر بردم و آنها به من گفتند كه از كجا معلوم كه اين

ص: 12052

امضاي آيت الله مشكيني است، شايد شما آنرا جعل كرده باشيد. اگر چيزي خلاف سليقه ي ما باشد نبايد با آن مخالفت بكنيم. ممكن است كه امام زمان(عج) بيايد و بخواهد تغييراتي در ما بدهد و آن موقع عده اي مي گويند كه او امام زمان(عج) نيست. ما بايد آنچه خدا مي خواهد قبول كنيم نه آن چيزي كه جامعه مي خواهد. گاهي انسان وقتي در سختي ها است به ياد خدا مي افتاد ولي بعد خدا را فراموش مي كند. فردي هندوانه اي را دزديد و خورد . به او گفتند كه اين هندوانه دزدي است، او گفت: من بخاطر دزدي بودن، هندوانه را نمي خورم بلكه بخاطر خنك بودنش مي خورم. ما به حلال و حرام بودن حجاب كاري نداريم ولي آيا انسان حق آسايش و آرامش دارد يا خير؟ به ما گفته اند كه اگر حيواني خواب است نبايد آنرا بيدار كنيد زيرا او حق آرامش دارد. حضرت علي(ع) به كساني كه براي گرفتن زكات به شهرها مي رفتند مي فرمود كه نكند وقتي مي خواهيد زكات بگيريد بچه شتري بي مادر شود. اين بچه حق دارد كه مادر داشته باشد. حديث داريم كه حيوان را جلوي حيوان ديگري سر نبريد زيرا آرامش او بهم مي ريزد. بعضي از خانم ها با قيافه اي به خيابان مي آيند كه در دل جوانان زلزله بپا مي كنند و سلب از آنها آرامش مي كنند. تحريك كردن ديگران باعث گرفتن آسايش ديگران مي شود. يك دانشجوي دختر اگر حجاب را رعايت نكند باعث مي شود كه از جوان دانشجو سلب آرامش بشود و نتواند

ص: 12053

درس بخواند. در دين ما فقط بلند اذان گفتن(انسان خوش صدا) از مساجد مجاز است و ما حق نداريم مناجات را از بلندگو پخش كنيم زيرا باعث سلب آرامش مردم مي شود. اين كشور اسلامي است و بايد شعائر اسلام مشخص باشد. نبايد مساجد در ماه رمضان مردم آزاري كنند. مرجعي مي گفت كه من ديشب تا صبح زجر كشيدم زيرا صداي بلند دعاي مسجد مرا اذيت مي كرد. ما به هيچ عنواني حق نداريم كه صداي بلندگوي مسجد را زياد كنيم مگر در اذان. بعضي از عبادات ما توبه دارد. امام حسين(ع) در دعاي عرفه مي فرمايد: خدايا بعضي ها خوبي هايشان، بدي است. در مراسم عروسي در خيابان ها بوق مي زنند كه اين حرام است. عزاداري و عروسي ها، حرام هاي خدا را حلال نمي كنند. گاهي افراد فقط مي خواهند خودشان در مسجد اذان بگويند و اجازه نمي دهند كه ديگران اذان بگويند، اين كار اشتباه است. سوال- صفحه 376 قرآن كريم را توضيح بفرماييد. پاسخ – در اين صفحه داريم كه انسان بايد كارهايش حساب شده باشد و بايد در كارها تخصص داشته باشد. پس اگر ما در كاري تخصص نداريم نبايد وارد آن بشويم. حضرت موسي پيامبر اولوالعزم بود ولي به خدا گفت كه هارون برادرم ،كمك من باشد زيرا او زبانش از من بهتر است. اگر پزشكي بيماري شخصي را تشخيص نداد به او بگويد. همه نبايد دست به هر كاري بزنند و در هر كاري صاحب نظر باشند. در ادامه ي دعا امام زمان (عج)مي فرمايد: خدايا زبان ما را محكم كن با حرف صواب و حكيمانه.

ص: 12054

سدد همان سدسازي است. سدد يعني قسمتهايي كه شكاف دارد آنرا درست كنيم. اين نشان مي دهد كه انسان روزنه هايي دارد كه شيطان از آن طريق وارد مي شود. خدايا روزنه هاي نفوذ من را بپوشان و نگذار وسوسه اي در من اثر بگذارد. خدايا روزنه هاي زبان ما را بگير كه هر چه مي خواهيم نگوييم. پس زبان روزنه دارد. حرف هاي صواب حرف هايي است كه نظام داشته باشد و ضد هم نباشند. افرادي هستند كه چند ساعت حرف مي زنند ولي انسان هدف آنها را متوجه نمي شود. يكي از ويژگي هاي سخن خوب اين است كه آگاهانه باشد، نرم باشد ،سخنران به حرف خودش عمل كند( انسان بايد به حرف هايي كه مي زند عمل كند البته لازم نيست كه به همه ي آنها عمل كند. آقايي گفت :شما به حرف هايي كه در منبر مي زنيد عمل مي كنيد؟ گفتم: آيا يك كفاش همه ي كفش هايي را كه مي دوزد، خودش استفاده مي كند؟ البته نبايد پابرهنه باشد. ) در ضمن حرف بايد منصفانه باشد(در انتقاد فرد را له نكنيم يا او را زياد بالا نبريم. ما افراط و تفريط مي كنيم)، حرف مستند باشد، حرف ساده ي بيان بشو( نبايد حرف ها را پيچاند و سنگين حرف زد)، سخن بايد بليغ و رسا باشد و مبهم نباشد ، با همه خوب و زيبا حرف بزنيد، بهترين حرف را انتخاب كنيد. هر چيزي در جاي خودش خوب است، زهرمار در دهان مار خوب است ولي در بيرون زهر است .آب دهان انسان در دهان انسان خوب است ولي

ص: 12055

در بيرون از دهان، توهين بحساب مي آيد. هر انگشتي در جاي خودش، كارش عالي است. پس بهترين حرف را بزنيد.)، هنگام حرف زدن حرف هاي جديد از خودتان درست نكنيد.و از كلمات عرفي استفاده كنيد. در قرآن داريم :اي پيامبر به مردم بگو كه بلد نيستم. از علامه جعفري سوالي كردند و ايشان گفت كه من نمي دانم. اگر ما چيزي را نمي دانيم بگوييم كه ما بلد نيستيم. ما بايد كريمانه صحبت كنيم. با پدر و مادر خوب صحبت كنيم. هيچ وقت اسم پدر را نبريم و بگوييم پدر يا بابا جان، ما نبايد همديگر را سبك صدا بزنيم. در قرآن داريم: لقب همديگر را با كرامت صدا بزنيد. پيامبر اسم هاي بد را عوض كردند. كسي كه عيبي دارد، اگر زياد به او بگوييد لجباز مي شود. اگر در جامعه اي همه با هم خوب حرف بزنند اين جامعه بهشتي است زيرا در قرآن داريم كه در بهشت همه به هم سلام مي كنند. خوب است كه در ارتش علاوه بر احترام نظامي ،به يكديگر سلام هم بگويند. در جهنم همه به هم فحش مي دهند. در جهنم عده اي مي گويند كه اگر تو نبودي ما بهشتي بوديم و ديگري مي گويد: گم شو، تو خودت بد بودي. در قيامت وقتي شيطان را فحش مي دهد شيطان مي گويد كه من فقط شما را دعوت كردم و شما قبول كرديد. خدايا هر خطايي كه از فكر، زبان و دست ما سرزده ببخش و ما را آماده ي دريافت بركات رمضان قرار بده.

92-04-18

به سلام رمضان برشدم باز به بامي ماه نو

ص: 12056

از ما درودي و سلامي ، ماه نو امسال به پيمانه چه داري پيش از اين رمضانم نه مي مانده نه جامي، ماه نو امسال مرا نور بياموز تو كه در مهر امامي تو كه در سوز تمامي ،ماه نو در پي تفسير نويي از رمضانم روزه آن نيست كه صبحي برساني به شامي ،در سلام رمضان كاش يكي آئينه باشيم آه آئينه در آئينه عجب حسن ختامي . سوال – در مورد زيبايي هاي ماه رمضان توضيحاتي بفرماييد. پاسخ – انشاء الله ماه رمضان براي ما مبارك باشد. كيميا ممكن است يك ماده يا يك علم و صنعتي باشد. رمضان كيمياست زيرا نفسي كه در ماه رمضان كشيده مي شود ثواب دارد. ماه رمضان وصل به قرآن است. اگر شما يك آيه قرآن را بخوانيد مثل اين است كه كل قرآن را خوانده ايد. يعني ثواب ختم قرآن را دارد. در ماه رمضان دعا مستجاب مي شود. و خواب عبادت است. ما مي توانيم با يك نيت خالص همه چيز را كيميا كنيم. مثلا مي گوييم: خدايا به همه ي جوانان همسر خوب بده يا به همه كساني كه فرزند ندارند، فرزند عطا كن. ما با اين ها مي توانيم خودمان را كيميا كنيم. در دعاي ماه رمضان داريم :خدايا همه ي فقرا را ثروتمند كن ،خدايا همه ي گرسنگان را سير كن ،خدايا كل ... در جمهوري اسلامي عده اي گفتند :نه لبنان نه غزه ،جانم فداي ايران. ما گفتيم كه ما در ماه رمضان مي گوييم :همه ي ... حالا اين شعار را مي دهيد؟ اين اشتباه است. رمضان به هر چيز

ص: 12057

كه برخورد كرده است آنرا كيميا كرده است. ممكن است كه در سخنراني كردن در مسجد ،دويست نفر مستمع باشند ولي سخنراني كردن در تلويزيون ميليون ها مستمع دارد پس تلويزيون كيمياست، نيت خالص كيمياست. معامله با خدا كيمياست. مردم ، چيز كم را قبول نمي كنند ولي خداوند ذره اي خوبي را قبول مي كند فمن يعمل مثقال ذرة . مردم خوبي را با مبلغي( سوت و صلوات ) مي خرند ولي خدا خوبي ها را به مبلغ بهشت مي خرد. مردم جنس معيوب را نمي خرند ولي خدا جنس معيوب را هم مي خرد. در دعاي بعد از نماز داريم كه خدايا اين نماز من بود ،اگر ركوع و سجود آن عيبي داشت آنرا نديده بگير. پس ايمان به خدا كيمياست. ما اشتباه مي كنيم كه با غير از خدا معامله مي كنيم. مرحوم مطهري به من مي گفت كه اين دعاي ماه رجب را هر روز بخوان: باختند آنهايي كه با غير از خدا معامله كردند. بسياري از افراد ماه رمضان سال پيش بوده اند ولي امسال نيستند. درسال گذشته عده اي روزه گرفتند و عده اي روزه را خوردند، براي هر دو نفر آنها گذشت. اگر شما از ديدني حرام چشم پوشيدي ثواب آن تا ابد براي شما مي ماند و اگر ديدني حرام را نگاه كردي ،فقط خودت را راضي كردي. ما مي توانيم كارهاي لحظه اي را به ابد تبديل كنيم. وقتي ما آب خنك به صورت مان مي زنيم كه حال مان خوب بشود، اين يك لحظه است ولي اگر قصد وضو كرديم ثواب آن تا ابد مي

ص: 12058

ماند. آب همان آب است ولي نيت فرق مي كند. ما دائما در حال انتخاب هستيم: حق يا باطل، امام حسين(ع) يا يزيد. تمام ماه رمضان بركت است. در قرآن داريم كه كتاب قرآن مبارك است ،درمكه نازل شده است كه مبارك است ، از خداي مبارك است و قلب پيامبر مبارك است. ما چقدر از اين قرآن استفاده مي كنيم؟ گاهي فرش را طوري مي بافند كه يك اثر هنري مي شود و گاهي آنرا بعنوان جُل مي بافند كه به درد هيچ چيزي نمي خورد. مذهبي ها سعي كنند كه افراد غير مذهبي ها را همراهي كنند. در افطاري ها سعي كنيم كه افراد جديد را دعوت كنيم. اگر شما من را دعوت كرديد و من هم شما را دعوت كردم ، فايده اي ندارد، بايد توليد داشته باشيم. خوب است كه شما افطاري را به بچه هاي محل يا دوستان فرزندتان بدهيد حتي اگر روزه نباشند. سعي كنيم كه كارهاي خير را در شب بيست و سوم ماه رمضان انجام بدهيم زيرا اين شب از هزار شب بهتر است. پس هر كار خيري كه در اين شب انجام بدهيم، ثوابش هزار برابر مي شود. خوب است كه خمس ،زكات و سهم امام را در اين شب بدهيم يا آنرا كنار بگذاريم. نبايد شب بيست و سوم را از دست بدهيم. و بايد از تمام ساعات آن استفاده كنيم. خانم هاي هنرمند از پوست پرتقال هم مربا درست مي كنند و خانم هاي بي هنر بهترين برنج ايراني را هم كوفته مي كنند. ماه رمضان بركاتي دارد: يكي سحرخيزي است ،بيشتر مردم در

ص: 12059

سحر خواب هستند ولي در ماه رمضان سحرخيز مي شوند. ديگر اينكه در طول سال خوردن ثواب ندارد ولي خوردن سحري ثواب دارد و مستحب است تا بتوانيم فردا روزه بگيريم. آميزش زن و شوهر در اول ماه مكروه است ولي شب اول ماه رمضان مستحب است. زيرا خدا مي خواهد كه روز اول ماه رمضان به نامحرم دست دراز نكنيم. پس بايد خودمان را از حلال شارژ كنيم كه قدرت كنترل داشته باشيم. بركت ديگر ماه رمضان نظم است. در ماه رمضان همه در سر افطار غذا مي خورند. اين نظم زيباست. خوردن افطار لذت دارد حتي با نان خالي زيرا اين يك لذت معنوي است كه انسان بنده ي خدا بوده است. دعاي دم افطار يك سطر است زيرا فرد گرسنه است :خدايا براي تو روزه گرفتم، براي تو افطار مي كنم و به توكل مي كنم. بعد از افطار دعاي افتتاح خوانده مي شود كه چند صفحه است ،بعد از كمي خوابيدن دعاي ابوحمزه ي ثمالي خوانده مي شود كه حدود يك ساعت است. پس اين دعاها براساس ظرفيت، حوصله و حال ما تنظيم شده است. آقايي مسخره مي كرد كه در مفاتيح دعاي ساعت اول و ساعت دوم و ... نوشته شده است. يعني بايد دائم دعا خواند در حاليكه دنيا دارد به فضا مي رود. آيا اين دين است؟ من به ايشان گفتم كه شما معناي آنرا نفهميديد .اينكه ما براي هر ساعتي دعايي داريم يعني اينكه شما هر وقت بخواهيد دعا بخوانيد، دعا وجود دارد نه اينكه تمام ساعات روز را دعا بخوانيد. داروخانه ي شبانه روزي معني اش

ص: 12060

اين نيست كه شبانه روز دارو بخريد بلكه معني اش اين است كه هر ساعتي كه خواستيد دارو بخريد، داروخانه باز است. پس مفاتيح معنايش اين نيست كه شبانه روز دعا بخوانيد بلكه معاني اين است كه هر ساعتي خواستيد مي توانيد دعا بخوانيد. مثلا فردي خلبان است يا راننده است و هر ساعتي وقت دعا خواندن ندارد ولي هر زماني كه وقت داشته باشد مي تواند دعا بخواند. بعد از انقلاب، پزشكي ايران خيلي رشد كرده است. قبل از انقلاب پولدارها براي مداوا به خارج از كشور مي رفتند. تاجر پيري را در بيمارستان خارج بستري كردند. او در نيمه شب از خواب بلند شد و ديد كه براي او نوشته اند كه اگر نيمه شب از خواب بيدار شدي، فلان شماره را بگير. پير مرد شماره را گرفت و از او پرسيدند كه شما مشكلي داريد كه تماس گرفته ايد .او گفت :خير، من مي خواهم پنج صحبت كنم. آنها يك شعر فارسي را براي پيرمرد خواندند و يك جوك هم گفتند و يك دقيقه هم از مسيحيت تبليغ كردند. دنياي كليسا براي پير ايراني غريب مسلمان ،برنامه پنج دقيقه اي دارد. خدا هم براي تمام ساعات ما برنامه دعا دارد. اين خيلي زيباست. يكي ديگر از بركات ماه رمضان كه زيباست همگاني بودن آن است. وقتي همه با هم روزه مي گيرند، روزه راحت تر مي شود. مشكلات وقتي عمومي شد، دلنشين مي شود. اگر كسي بيمار است و احساس ضرر مي كند و نمي تواند روزه بگيرد، جاي حسرت ندارد زيرا خدا فرموده كه قضاي آنرا بگيرد و آنرا جبران كند.

ص: 12061

اگر پزشك متخصص متعهد گفت كه نبايد روزه بگيريد ،حرف او را گوش كنيد. وقتي مي خواستند امام خميني را به تركيه تبعيد كنند امام بين دوسرهنگ نشسته بود. امام نماز صبحش را نخوانده بود. آنها گفتند كه ما نمي توانيم شما را بين راه پياده كنيم، بايد در فرودگاه پياده كنيم. امام گفت كه بگذاريد من بر خاك تيمم كنم و از ماشين هم پياده نمي شوم. و در ماشين نماز مي خوانم. امام در ماشين نماز خواند. نقل شده است كه امام فرموده بود كه ممكن است در كل نمازهاي من، خدا اين نماز را قبول كند. البته هر كس كه رنگش پريده و گرسنه شده است ،نبايد روزه را بخورد . ضرر با بي حال شدن فرق دارد. سوال – صفحه 383 قرآن كريم را توضيح بفرماييد. پاسخ – آيه آخر اين صفحه مي گويد كه قرآن مسئله ي اختلافي را حل مي كند. پس هر وقت ما مسئله اي داريم بايد پيش عالم قرآني برويم و حكم خدا را بپرسيم. فردي مي خواهد ازدواج كند بايد ببيند كه از نظر قرآن همسر خوب كيست ؟ پس اختلافات مان را با قرآن حل كنيم. و بايد قرآن به متن زندگي ما بيايد. درعيد فطر همه ي مسلمانان فطريه مي دهند. اين يك بسيج در كمك رساني است. در عيد فطر نان مردم تامين مي شود و در عيد قربان گوشت مردم تأمين مي شود. در هر سال حج، يك مانور ميليوني از مسلمانان ديده مي شود زيرا خدا دستور داده كه حج را بجا بياوريد. مسلمانان در يك اردوي شبانه، روزانه و

ص: 12062

كفن پوشيده ، اين مراسم را انجام مي دهند. اينها همه زيبايي است و ما به آن توجهي نداريم. شب قدر به اندازه ي هشتاد سال است با آن همه بركات. در هنگام گرسنگي در ماه رمضان ،انسان طعم گرسنگي را مي چشد و احساس گرسنگان را درك مي كند. خدا در قرآن به پيامبر مي فرمايد: اي پيامبر تو مزه ي يتيمي و فقر را چشيده اي، من تو را سر و سامان داده ام. در ضمن عبادت روزه يك عبادت خالص است. تنها عبادتي كه مشخص نيست روزه است .پس اين تمرين گرسنگي و اخلاص است. در ماه رمضان پذيرايي ها ساده است. ممكن است كه فردي سرمايه دار باشد ولي در زمان افطار آَش رشته مي خورد يا آب جوش و خرما مي خورد. خوب است كه در ماه رمضان در مسجد ،يك افطاري ساده به مردم بدهند و بعد نماز جماعت را بخوانند. افطاري مسجد گزينشي نيست. كساني كه عذر شرعي دارند و نمي توانند روزه بگيرند، حريم قائل بشوند، بي احترامي نكنند و در خيايان روزه خواري نكنند. گاهي انسان در تشييع جنازه مسئله خنده داري مي بيند ولي جلوي خودش را مي گيرد و نمي خندد. زيرا به ما گفته اند كه در تشييع جنازه نخنديد. مثلا اگر رئيس يهوديان پيش ما آمد ،بايد به او احترام بگذاريم .اگر شما احترام به خدا و مردم بگذاريد، در آينده فرزندان هم به شما احترام مي گذارند. خداوند در قرآن مي فرمايد كه ما انتقام مي گيريم ،اگر كسي بي ادبي كند برادر يا فرزندش هم به او بي احترامي خواهد

ص: 12063

كرد. داريم كه بدون وضو دست به قرآن نزنيد. كساني كه گردنبند الله به گردن مي اندازند اگر وضو نداشته باشند و اين كلمه الله به بدن شان بخورد، مرتكب گناه شده اند. رمضان و قرآن مقدس است. وقتي چرم جلد قرآن شد، با اينكه پوست گاو است آنرا مي بوسيم زيرا مقدس است. مذهبي ها هم بايد مراعات توده ي مردم را بكنند. فقط بايد صداي اذان از مسجد بلند بشود و ديگر هيچ صداي دعايي شنيده نشود. حتي ما در نماز جماعت آزاد هستيم كه هر وقت بخواهيم نماز را فرادا ادامه بدهيم. به آرامش مردم احترام بگذاريد. از جسارت و بي ادبي كسي خير نمي بيند. تقوا و ادب مهم است. حضرت عيسي با گروهي مي رفتند و يك سگ مرده ديدند. همه از بدي هاي سگ گفتند ولي حضرت عيسي فرمود كه اين سگ دندان هاي سفيدي دارد. پس بايد در كنار بدي ها ،خوبي ها را هم گفت. ماه رمضان شروع شده است .همه بگوييم: خدايا هر كس به ما ظلم كرده است ما او را بخشيديم، تو هم ما را ببخش .

92-04-25

سوال – دعا چيست و چگونه بايد دعا كرد؟ پاسخ – دعا با قرآن ارتباط دارد، قرآن از آسمان نازل مي شود و دعا صاعد (بالا مي رود)مي شود. بخاطر همين مي گويند كه دعا ،قرآن صاعد است. دعا حرف زدن با خداست كه او بهترين رفيق است. پزشك متخصصي مي گفت كه در تهران هجده هزار پيرمرد بيمار داريم كه بخاطر نداشتن رفيق و حرف نزدن با دوست، دچار بيماري شده است. دسترسي با رفيق مشكلاتي

ص: 12064

دارد و بايد از قبل تعيين بشود ولي ملاقات با خدا راحت است و در هر كجا مي توان با خدا صحبت كرد و ساعت مخصوص ندارد. خدا رفيق خوبي است. و شوق دارد كه حرف هاي ما را بشنود. در روايت داريم كه اگر شما يك قدم به سمت خدا برويد خدا يك گام به سمت شما مي آيد. در روايت ديگر داريم: اگر ما يك كار خير بكنيم، خدا آنرا ده برابر مي كند يا مي فرمايد:اگر شما خلاف كنيد من آنرا مي پوشانم و در دعا داريم كه تو گناهان مرا مي پوشاني مثل اينكه تو از من خجالت مي كشي، خوبي ها را نشان مي دهي. گاهي ما خلاف هايي مي كنيم كه اگر نزديكترين دوستان مان از آن آگاه باشند حتي جواب سلام ما را هم نمي دهند ولي خدا از همه ي گناهان ما باخبر است ولي باز مي فرمايد: بياييد. هر كس كه با خدا صحبت نمي كند محروم است زيرا خدا همه ي دنيا را آفريده ولي او با خدا صحبت نمي كند ولي با دوستش صحبت مي كند. خدا مي فرمايد: بخوانيد مرا تا اجابت كنم شما را. حالا چطور دعا كنيم و چه چيزي از خدا بخواهيم ؟ خدا مي فرمايد: ادعوني استجب لكم. گاهي ما دعا مي كنيم ولي دعاي مان مستجاب نمي شود. از امامان پرسيدند كه آيا خدا دروغ گفته است كه دعاي ما را مستجاب مي كند؟ علامه طباطبايي فرمود: دعا يعني طلب خير. ادعوني يعني تو از من خير بخواه. ما از كجا مي دانيم كه دعاي ما خير است؟

ص: 12065

پشيماني يعني اشتباه كردن و كسي كه پشيمان مي شود يعني عقلش كامل نيست. ما بايد دعا كنيم ولي نبايد از خدا بخواهيم كه حكمتش را تغيير بدهد. زيرا ما ضعيف هستيم. گاهي پزشك ما را جراحي مي كند تا ما سالم بشويم. خداوند علم بي نهايت است و ما بايد اختيار را به خدا بدهيم. در قرآن داريم :گاه شما چيزي مي خواهيد كه براي شما شر است. گاهي فرزند چيزي را از مادرش مي خواهد كه براي او ضرر دارد هر چه فرزند گريه كند ،مادر آن چيز را به فرزندش نمي دهد زيرا عقل و حكمت مادر بيشتر است. آيا صداي ما به گوش خدا مي رسد؟ يكي از اسامي خدا سميع است. يعني ما هر حرفي بزنيم به گوش خدا مي رسد. در دعا داريم :از هر شنونده اي سريع تر مي شنود. نفس دعا عبادت است حتي اگر مستجاب نشود. نفس شيرجه زدن در استخر لذت دارد حتي اگر نخواهيم از كف استخر چيزي بيرون بياوريم. در جوار بودن يك فرد مشهور لذت دارد. امر به معروف و نهي از منكر عبادت است چه اثر داشته باشد چه نداشته باشد. اذان هم همين طور است حتي اگر كسي نماز نخواند. خود دعا مستجاب است. يك وقت شما در اتاق نشسته ايد ولي لامپ هاي حياط را روشن مي كنيد و دوست داريد كه حياط روشن باشد، اين روشن بودن حياط ارزش است. مرزداري عبادت است حتي اگر دشمن حمله نكند. حضور در لب مرز عبادت است. ما نبايد فكر كنيم كه دعا مي كنيم كه فقط مستجاب بشود. مغاره اي

ص: 12066

كه در محله ي خوب است سرقفلي بالايي دارد حتي اگر مشتري نداشته باشد. انساني كه يا الله مي گويد با انساني كه نمي گويد فرق مي كند. بچه اي كه با پدرش راه مي رود با بچه اي كه تنهايي راه مي رود فرق مي كند. بچه اي كه با پدرش راه مي رود ظرفيت بالاتري دارد و خيالش راحت است. اتصال حوض به دريا ارزش است. اگر شما در بانك پول داشته باشيد حتي اگر از آن استفاده نكنيد ارزش دارد. حضور اشعار و روايات در ذهن ما ارزش دارد حتي اگر آنرا بكار نبريم. ظروف قيمتي را در ويترين مي گذارند زيرا با ارزش است حتي اگر از آن استفاده نكنند. دعا گفتگوي بي نهايت كوچك با بي نهايت بزرگ است و اين به ما آرامش مي دهد. وقتي علي اصغر را روي دست امام حسين (ع) تير زدند امام خون ها را به دست گرفتند و فرمودند كه خدايا تو مي بيني و من آرام هستم. وقتي ما دعا مي كنيم نبايد بگوييم كه مستجباب شود زيرا حكمت كار را نمي دانيم. گاهي دعاي ما مستجاب نمي شود و بعد ما خوشحال مي شويم كه اين اتفاق نيفتاده است. گاهي براي معامله اي كه انجام نمي شود غصه مي خوريم ولي بعد خوشحال مي شويم كه آن معامله جور نشد زيرا ما ازغيب خبر نداريم. بايد بدانيم كه ما بنده ي خدا هستيم و خدا نوكر ما نيست. اگر ما بنده ي خدا هستيم ،فقط بايد دعا كنيم و بقيه را به خدا بسپاريم. من در جواني دوست نداشتم كه طلبه

ص: 12067

بشوم و به دبيرستان رفتم و با بچه ها دعوا داشتيم. در آخرين روز مدرسه آنها چنان كتكي به من زدند كه تصميم گرفتم طلبه بشوم و الان مي گويم كه دست شان درد نكند كه مرا كتك زدند. فردي زير درخت زردآلو خوابيده بود. و دهانش باز بود. فردي ديد كه مارمولكي وارد دهان آن مرد شد، او با عصا به آن مرد زد و او را بيدار كرد، با زور چند تا زردآلوي ترشيده به او داد كه بخورد و بعد او را وادار به دويدن كرد. با خوردن زردآلوي ترشيده حال مرد بهم خورد و مارمولك از دهانش خارج شد. اگر پير مرد اين كارها را نمي كرد زهر مارمولك در بدن او اثر مي كرد. بعضي تلخي ها، نتيجه اش شيريني است. پدر داروين پزشك و كشيش بود. او در هر دو رشته شكست خورد و به رشته ي علوم طبيعي رفت و داروين نظريه پرداز شد. خيلي از افراد نابغه در قسمت هايي شكست خورده اند. وقتي ما شكست مي خوريم نبايد بگوييم كه بدبخت شديم .گاهي يك شكست راهي را براي انسان باز مي كند. سوال – اگر دعاهاي ما مستجاب نشود ما انگيزه اي براي دعا كردن نداريم و ممكن است كه نااميد بشويم، راهنمايي بفرماييد. پاسخ – يأس از گناهان كبيره است حتي يأس از دعا. پيامبر در غار بود و عنكبوت ها او را حفظ كردند. موسي هنگام فرار ديد كه دريا در جلويش است و لشكريان فرعون در عقب هستند ولي خدا در آخرين لحظات فرمان داد كه عصايش را به دريا بزند و از

ص: 12068

آن رد بشود. حضرت ابراهيم در سن صد سالگي بچه دار شد. حالا اگر فردي ده سال است كه بچه دار نشده ،نبايد نااميد بشود. پسران يعقوب به پدرشان مي خنديدند كه اين قدر يوسف يوسف مي كند ولي حضرت يعقوب نااميد نشد و فرمود :من چيزهايي مي دانم كه شما نمي دانيد. ما بايد دعا كنيم و استجابت را به حكمت خدا واگذار كنيم. گاهي ما به حرف هاي خدا گوش نمي دهيم و مي خواهيم خدا به حرف هاي ما گوش بدهد. گاهي لقمه حرام است .گاهي ما نمي توانيم چطور دعا كنيم. دعا كردن مراحل دارد: اول بسم الله الرحمن الرحيم بگوييم، از خدا تجليل كنيم( يانور، يا قدوس، يا علي يا عظيم) و نعمت هاي خدا را بشماريم مثلا شكر كنيم كه انسان هستيم و اعضاي بدن مان سالم است و... فردي دخترش بيماري صرع داشت و او را نزد امام رضا آورد و به امام رضا(ع) گفت كه من از دوا و درمان خسته شده ام. دختر كنار ضريح خوابش برد و يكي از خدام ها هنگام تميز كردن گلدان بالاي ضريح ، گلدان از دستش افتاد و روي سر اين دختر خورد. سر دختر شكست و او را به درمانگاه بردند. بعد از چند روز پدر اين دختر آمد و گفت كه چه كسي اين گلدان را به سر دختر من زد؟ از وقتي اين گلدان به سر دختر من خورده است بيماري اش خوب شده است . گاهي در دل تلخي ها، شيريني است. مادر چون مي داند كه بعد از درد زايمان فرزند دار مي شود درد

ص: 12069

را تحمل مي كند ولي ما بعضي از تلخي ها را نمي دانيم. داريم كه اگر دعاي شما مستجاب نشد، خداوند مشابه آنرا مي دهد يا آنرا به نسل شما مي دهد يا آنرا براي قيامت ذخيره مي كند. داريم :دستي كه بالا مي آيد محروم برنمي گردد. وقتي ما دست مان را بالا مي بريم يعني سوال داريم نه اينكه خدا در آسمان است. پس اصل دعا كردن لذت دارد. سوال – صفحه 390 قرآن كريم را توضيح بفرماييد. پاسخ – الان ماه رمضان است. عده ي زيادي در خواندن قرآن ضعيف هستند. سعي كنيد كه قرآن را ياد بگيريد زيرا بد است كه ما نتوانيم قرآن بخوانيم كساني هم كه مي توانند قرآن بخوانند سعي كند به تفسير آن هم توجه كنيد. ما هنوز مزه ي قرآن را نچشيده ايم. معمولا در چندمين چاپ كتاب ها تجديد نظر مي كنند. ولي آيات قرآن نياز به تجديد نظر ندارد. سوال – اگر دعاي ما مستجاب نشد مي توانيم بگوييم كه خدا با ما مهربان نيست؟ پاسخ – خير. گاهي اوقات خداوند به ما چيزهايي مي دهد كه آنرا نمي گوييم. ماه رمضان سي شب است كه ما هر شب سحري مي خوريم ولي اگر يك شب سحري نخوريم به همه مي گوييم كه ما امشب سحري نخورده ايم. گاهي خانم از آقا يك بي مهري مي بيند و همان را مكرر مي گويد. خداوند اين همه به ما مهرباني كرده است ،چطور مي تواند بي مهر باشد ؟مغز شما ده ها سال مطالب را در حافظه ي خودش نگه مي دارد. خداوند دو تا

ص: 12070

دوربين عكاسي(چشم) به شما داده است كه سبك است و عكس ساده و رنگي مي گيرد. وجود پدر و مادر مهر است، تمام نعمت هاي خداوند مهر است. نهنگ براي ما مهر است زيرا دريا را پاكسازي مي كند و ماهي هاي مرده را مي خورد. گاهي فشار لازمه ي رشد است. گندم مي تواند از ما شكايت كند كه من وصل به مادرم بودم، مرا از مادرم جدا كرديد، زير آفتاب خشك كرديد، مرا از پوستم جدا كرديد بعد مرا آرد كرديد، خيس كرديد، بصورت خمير درآورديد، مرا به تنور زديد و نان درست كرديد و زير دندان ها خرد كرديد. اي مرگ برانسان! ما مي توانيم بگوييم كه گندم جماد بود ،وقتي انسان آنرا كاشت و بيل به سرش زد و... و آنرا خورد، گندم جزو سلول بدن انسان شد. بلا رمز رشد ماست تا بلا نباشد ما رشد نمي كنيم. تمام كارهاي خدا مهر است. اگر رفيقي به ما تذكر بدهد رفيق بدي نيست زيرا او باعث رشد ما مي شود. خداوند ارحم الراحمين است. سعدي مي گويد: در هر نفسي دو نعمت وجود دارد كه چون فرو مي رود ممد حيات است و چون بر مي آيد مفرح ذات . پس در نفسي دو نعمت و بر هر نعمتي شكري واجب است. از دست و زبان كه برآيد ... امام صادق(ع) مي فرمايد: درهر نفسي هزاران نعمت است. هر برگي نعمت است. زيرا براي ما اكسيژن مي سازد. ما تلخي ها را مي بينيم ولي شيريني ها را نمي بينيم. در ماه رمضان دسته جمعي دعا كنيد. فردي به مدينه رفت

ص: 12071

و دوستان را دعا مي كرد. به ياد دوستي افتاد كه با او قهر بود و از دنيا رفته ولي او را دعا نكرد، چند بار او به ذهنش آمد ولي باز دعا نكرد. شب خواب ديد كه دوستش گفت كه چرا تو مرا دعا نمي كني ؟كسي كه به ذهن شما مي آيد يعني روحش التماس مي كند كه او را دعا كنيد. در دعاي ماه رمضان، اول مردگان را دعا كنيم. پس اگر با كسي هم قهر هستيد او را دعا كنيد. وقتي شما برادر ديني تان را دعا مي كنيد فرشتگان به خدا مي گويند كه او برادرش را دعا كرد، همين دعا را در حق خودش مستجاب كنيد. يعني دعاي به ديگران آمين فرشتگان را به دنبال دارد. پس اگر كسي جلوي چشم شما آمد او را دعا كنيد. ما آخر و حكمت كار را نمي دانيم. ما بايد به خاطر چيزهايي كه نمي فهميم شكر كنيم. سعي كنيم از كساني كه به شما ظلم كرده اند بگذريد . سر افطار دعا مستجاب مي شود. تمام روزهاي ماه رمضان ويژه است. خدايا هرخيري كه در اين ماه براي خوب هايت مقدر مي كني براي همه ما مقدر كن. خدايا نسل ما را از بهترين مومنين و مومنات قرا بده.

92-05-01

سوال – گناه چيست؟ گناهان كبيره و صغيره كدامند؟ پاسخ – در عربي براي گناه واژه ي اثم و ذنب را بكار مي برند. مي گويند: در نمايشگاه كتاب بيشترين كتابي كه به فروش مي رود كتاب گناه شناسي است. سر فصل هاي اين كتاب عبارت است از :گناهان سياسي ،اقتصادي ،گناهاني

ص: 12072

كه پاي انسان نمي نويسند ،اصرار برگناه، گناهان شخصيت هاي مهم(خداوند به زنان پيامبر فرمود كه اگر شما گناه كنيد، عذاب تان دوبرابر است. اگر زن و شوهر جلوي فرزند گناه كنند اين گناه دوبرابر مي شود زيرا باعث مي شود كه بچه هم آنرا ياد بگيرد. اگر يك پيش نماز در محراب سيگار بكشد با اينكه اين كار گناه نيست ،براي او گناه مي نويسند زيرا اين يك گناه شخصيتي است) ،عواملي كه انسان را به طرف گناه مي كشاند و ... در قرآن گناه كبيره و صغيره داريم. در قرآن داريم: اگر گناهان كبيره را ترك كنيد من گناهان صغيره را مي بخشم. گاهي گناهان صغيره با شرايطي تبديل به گناهان كبيره مي شود. مثلا فردي سنگ ريزه اي را به سمت شما پرت مي كند و بعد مي خندد. اين خنديدن گناه پرت كردن سنگ ريزه(صغيره) را تبديل به كبيره مي كند. اگر انسان سنگ بزرگي را به طرف كسي پرت كند (گناه كبيره) و بعد معذرت خواهي كند، گناه كبيره ي او بخاطر معذرت خواهي به گناه صغيره تبديل مي شود. به گناهي كبيره مي گويند كه به آن وعده ي عذاب داده شده است. علاقه به گناه هم گناه كبيره است. مثلا من دوست دارم كه از شما يك سوژه پيدا كنم و آنرا در اينترنت پخش كنم. حتي اگر در مورد شما سوژه هم پيدا نكنم چون دوست دارم ،اين براي من گناه كبيره بحساب مي آيد. پس آبرو ريختن مردم گناه است و علاقه به اين كار هم گناه كبيره است. اميرالمومنين مي فرمايد: اگر كسي گناه كند

ص: 12073

و آنرا كوچك بشمارد، اين بدترين گناه است. گناهان كبيره عبارتند از :آدم كشي، زنا ،شراب خواري، عاق والدين، فرار از جبهه، خوردن مال يتيم، خوردن گوشت خوك، ربا، رشوه خواري، قمار، كم فروشي، تهمت به زنان پاك، لواط ،يأس از زحمت خدا، كمك به ظالم، قسم دروغ، ندادن حق ديگران، اسراف، كوتاهي درعمل حج ،اسرار برگناه و ... امشب تولد امام حسن (ع)است. ما بايد قدر امام حسن(ع) را داشته باشيم. امام حسن(ع) امام امام حسين(ع) هم بوده است ولي امام حسين(ع) امام امام حسن(ع) نبوده است. در شب عاشورا كه امام حسين(ع) اشعار خداحافظي مي خواند، حضرت زينب به امام فرمود كه مگر تو فردا شب زنده نيستي؟ امام فرمود: مگر پدرو مادرم از دنيا نرفتند؟ برادرم امام حسن(ع) از من بهتر بود ولي رفت. مظلوميت امام حسين(ع) نصف روز بود ولي مظلوميت امام حسن(ع) در حدي بود كه زنش در خانه خائن بود. و به دست زنش شهيد شد. به امام حسين(ع) تير اندازي كردند ولي به جنازه ي امام حسن(ع) تيراندازي كردند. فقيري نزد امام حسين(ع) آمد و درخواست كمك كرد. امام از او پرسيد كه آيا نزد برادرم رفته اي ؟او گفت :بله ،ايشان صد درهم به من كمك كردند. امام به او نود و نه درهم كمك كرد و فرمودند: من از برادرم كمتر كمك مي كنم تا احترام برادر بزرگترم را داشته باشم. روايت داريم كه برادر بزرگ در خانه مثل پدر است. بزرگان فاميل مسئوليت دارند. هر فردي كه وجه اي دارد، ببيند كه چه كساني در فاميل با هم قهر هستند، آنها را آَشتي بدهد. قدمي

ص: 12074

برداريد و ثواب آنرا به امام حسن(ع) هديه كنيد. روايت داريم كه اگر دو نفر را كه باهم قهر هستند آشتي بدهيد، ثواب آن از نمازهاي مستحبي بيشتر است. در قرآن داريم: بين برادران تان آشتي بدهيد. آيت الله شهيد دستغيب مي فرمود كه روزي به منبري رفتم و آقايي خواست كه مرا معرفي كند و گفت كه آقاي دستغيب ،صاحب گناهان كبيره تشريف آوردند و من هم گفتم: من كتابي بنام قلب سليم هم دارم، شما بگوييد: صاحب قلب سليم تشريف آوردند. سوال – در مورد اثرات گناه توضيحاتي بفرماييد. پاسخ – خداوند مي فرمايد كه همه ي باسوادها علم شان اندكي بيش نيست. يكي از اثرات گناه اين است كه ما را سنگدل، بي تفاوت و بي غيرت مي كند. يعني انسان گناهي را در خيابان مي بيند، آنرا نگاه مي كند و نسبت به آن بي تفاوت است . اثر ديگر گناه اين است كه نعمت ها را مي گيرد. خداوند مي فرمايد كه ما نعمت داديم و شما كفران كرديد و ما آنرا گرفتيم. در دعاي كميل داريم :گناهاني كه باعث مي شود نعمت ها تغيير كنند. قرآن مي فرمايد: ما آنها را هلاك كرديم به خاطر طغيان. خدا مي فرمايد كه دل بعضي از انسان ها مثل سنگ است ،نه از سنگ بدتر هستند. ولي در كنار سنگ چشمه اي بيرون مي آيد ولي از كنار قلب آنها قطره اي بيرون نمي آيد. انسان بايد چقدر بدبخت باشد كه خالق به او بگويد كه از سنگ بدتر است. گاهي انسان تا كجا سقوط مي كند كه خدا مي فرمايد :تو

ص: 12075

از حيوان هم پست تر هستي. مثلا كساني كه روزه گرفتند و كساني كه روزه نگرفتند، چه فرقي با هم دارند؟ كساني كه روزه گرفتند دستور خدا را انجام داده اند و احساس مي كنند كه خدا آنها را دوست دارد. كسي كه نمي تواند جلوي شكمش را بگيرد و روزه نمي گيريد، شكم ذليل است. روزي حضرت علي(ع) به قصابي رفتند تا گوشت بخرند ولي ديدند كه در جيب شان پول نيست. قصاب گفت كه فردا پول گوشت را بياوريد. حضرت فرمود:من به شكم خودم مي گويم كه فردا گوشت بخور. يعني ما نبايد اسير شكم مان باشيم. پس در قساوت نعمت ها گرفته مي شود. يكي ديگر از اثرات گناه ،بلاهاي ناگهاني و قحطي است. بعضي مي گويند كه دين مي گويد اگر زكات ندهيد باران نمي آيد، پس چرا دركشورهايي كه دين ندارند و زكات هم نمي دهند ولي هميشه باران مي آيد؟ مثلا شما چاي مي خوريد و عطسه مي كنيد، ممكن است كه مقداري چاي به عينك يا لباس بريزد، اگر قطره چاي به عينك بريزد آنرا سريع با دستمال كاغذي پاك مي كنيد زيرا شيشه ظريف است ولي اگر به لباس چاي بريزد آنرا نمي توان پاك كرد و بايد آنرا شست و اگر به فرش بريزد ،همان موقع فرض را نمي شوييد بلكه در عيد همان سال با آب و پارو مي شوييد. خداوند هم چند دسته بنده دارد. بنده اي كه خوب و مومن است اگر زكات ندهد همان سال گوسفندهايش مي ميرند، قرآن مي فرمايد: اگر گرفتار مصيبت شديد ،بخاطر خلافي است كه كرده ايد. يك

ص: 12076

دانش آموز كه هميشه نمره ي بيست مي آورد، اگر روزي نمره ي پانزده بياورد استاد او را تنبيه مي كند. پس خداوند حال مومن را زود مي گيرد. عده اي مي گفتند كه با اينكه شاه بد است همه مي گويند :جاويد شاه ولي در سال 57 همه گفتند: مرگ بر شاه ، قرآن مي فرمايد: براي هدايت شان موعد قرار داديم. اين افراد هم دسته ي ديگري از بنده هاي خدا هستند. ممكن است كه عده اي اصلا در دنيا جزاي كارهاي خلاف شان را نبينند. در قرآن داريم كه ما در دنيا به آنها كاري نداريم و جزاي شان را براي قيامت مي گذاريم. اينافرادهم دسته ي ديگر از بنده هاي خدا هستند. پس اگر در كشوري گناه مي كنند و باران هم مي آيد، خداوند جزاي آنها را براي آخر كار گذاشته است. پس گناهان نعمت ها را از بين مي برد. خداوند حال افراد مومن را زود مي گيرد. جواني به دنبال دختر زيبايي راه افتاد و همان طور كه داشت مي رود صورتش به ديوار خورد و زخمي شد. امام به او فرمود كه صورت چه شده است. او داستان را تعريف كرد و امام فرمود: خدا تو را دوست داشته است كه اين بلا را به سرت آورده است واِلا تو به سمت گناه مي رفتي و آنرا ادامه مي دادي .اگر عذاب به عقب و قيامت بيفتد خطرش بيشتر است. اگر جريمه بانك را دير بپردازيم، عقوبت آن سخت تر است. كساني كه از خمس دادن طفره مي روند، مال شان را از دست مي دهند .امام

ص: 12077

جواد(ع)فرمود: من ضمانت مي كنم كه اگر خمس بدهيد مال تان كم نشود. گاهي ما قول امام را قبول نداريم. بعد حادثه اي بوجود مي آيد و همه مال مان از بين مي رود. پزشك ها به بيماراني كه قابل علاج هستند دارو و درمان مي دهند ولي به بيماراني كه قابل علاج نيستند، دارو نمي دهند و مي گويند كه مي تواند همه چيز بخورد زيرا بيمار رفتني است. سوال – صفحه 397 قرآن كريم را توضيح بفرماييد. پاسخ – در اين صفحه داريم كه خداوند گناهان بنده را مي بخشد. خداوند در كنار امنوا ، عمل صالح را آورده است. بعضي ها مي گويند كه فلاني درست است كه نماز نمي خواند ولي قلبش پاك است كه قرآن اين را قبول ندارد. ما هم بايد ظرف مان پاك باشد و هم آب پاك باشد. ما آب كثيف در فنجان تميز را نمي خوريم. روايت داريم :خداوند انسان را دوست دارد ولي عمل بد او را دوست ندارد. انسان هم بايد ايمان داشته باشد و هم عمل. خوب است كه ما هم قرآن را خوب بخوانيم و هم خوب تدبر كنيم. داريم كه در نماز اگر عطر بزنيد، لباس سفيد بپوشيد، با آب سرد وضو بگيريد، شانه و مسواك بزنيد و به مسجد برويد ثوابش چندين برابر مي شود. علاوه بر آن داريم كه نمازگزار بايد خشوع داشته باشد. اسلام مي خواهد كه باطن و ظاهر عبادت خوب باشد. بعضي افراد خوش باطن هستند ولي نقص ظاهري دارند. بايد نقص ظاهري را هم برطرف كرد. همان طور كه مي خواهيم در زندگي مادي در

ص: 12078

رفاه باشيم خوب است كه براي قيامت هم رفاه فراهم كنيم. خانم هايي كه بدحجاب بيرون مي آيند در واقع خودشان را حراج مي كنند. زيرا اسلام فرموده كه هر كس كه مي خواهد به خانم نگاه كند بايد تمام مخارج آنرا بدهد. خوب است كه همان طور كه در ماه رمضان اعمال زشت را ترك مي كنيم ،بعد از ماه رمضان هم به اين كار ادامه بدهيم. درماه رمضان افطاري بايد ساده باشد تا ما بتوانيم ميهماني بدهيم. تجملات خوشي نمي آورد و موجب دردسر است. قرآن از حضرت آدم گِله مي كند كه آدم نتوانست تصميم بگيرد. ما هم بايد در اين ماه اعمال بد را كنار بگذاريم و تمرين عزم و اراده بكنيم. خدايا آنچه در شب قدر به خوبان تاريخ داده اي، براي همه ي ما مقدر بفرما و ما را از محرومين ماه رمضان قرار نده ،خدايا كساني كه در اين ماه دچار گناه شده اند را ببخش و بيامرز.

92-05-15

بي تاب تر از جان پريشان در تب ،بي خواب تر از گردش هذيان بر لب ،بي روئيت روي او بلاتكليفم مثل گل آفتابگردان در شب. سوال – در مورد توبه و مراحله آن توضيحاتي بفرماييد. پاسخ – در مناجات داريم: دري بنام توبه باز كرده اي و اگر كسي نيايد مقصر خودش است. ماه رمضان درحال اتمام است ولي در همين مدت كم باقي مانده هم مي توان جبران كرد. داريم كه هركس سه روز آخر ماه شعبان را روزه بگيرد خداوند آنچه را كه در ماه شعبان از دست داده است را به او مي دهد. داريم كه

ص: 12079

در شب عيد فطر خداوند مي بخشد به اندازه ي تمام روزهاي ماه رمضان كه گناهكاران را بخشيده. اين روايت نشان مي دهد كه شب عيد فطر شب بزرگي است. يكي از مراتب توبه اين است كه انسان قلباً پشيمان شده باشد. توبه از گناه راه خاصي ندارد .امام رضا(ع) مي فرمايد: كسي كه به زبان استغفرالله مي گويد ولي قلباً پشيمان نشده است مثل اين است كه خدا را مسخره مي كند. گاهي صاحبخانه غذايي درست مي كند و ميهمان آنرا دوست ندارد. صاحبخانه ناراحت است كه چرا ميهمان آن غذا را نخورد. ما بايد غصه بخوريم كه چرا مردم را راضي كرديم ولي خالق را راضي نكرديم. همه مي خواهند كاري بكنند كه مردم را راضي كنند. چرا ما به دنبال راضي كردن خالق نيستيم؟ چرا وقتي با خالق صحبت مي كنيم حواس مان پرت است ولي ساعت ها با مخلوق صحبت مي كنيم و حواس مان جمع است؟ انسان به دنبال بي نهايت است زيرا روح ما بي نهايت است. پس پشيماني قلبي مرحله ي اول است. در مناجات داريم :خدايا اگر توبه پشيماني است من پشيمان هستم. مرحله ي بعدي جبران است. در قرآن همراه با توبه ،عملي بيان شده است. مثلا توبه كنيد و ايمان بياوريد يا عمل صالح انجام بدهيد .پس بعد از توبه، بايد كاري انجام داد. در قرآن داريم كه انساني كه توبه مي كند بدي هايش به خوبي تبديل مي شود. چطور اين امكان دارد؟ آب كثيف به باغچه مي رود و تبديل به گل مي شود. پس مي شود بدي ها به خوبي تبديل بشود

ص: 12080

همان طور كه آب بدبو به گل خوش بو تبديل مي شود. دعاي اولياء خدا براي مردم موثر است. قرآن مي فرمايد: اگر پيامبر در حق مردم دعا كند دعايش موثر است. امام رضا(ع) به يكي از يارانش نوشت كه در آن قوم بمان زيرا خداوند بخاطر تو بلا را از قوم تو دور مي كند همان طور كه بخاطر قبر امام كاظم(ع)، بلا از بغداد دور مي شود. زماني قوم لوط گرفتار گناه لواط شدند. خداوند دستور داد كه شهر زير و رو بشود. فرشته ها به خداوند گفتند كه از اولياء تو(لوط) در شهر است ،ما چطور شهر را زير و رو كنيم. خداوند بخاطر آبروي اوليائش بلا را از منطقه برمي دارد. قرآن مي فرمايد: ما مي دانيم كه لوط در شهر است ولي قبل از عذاب به او دستور مي دهيم كه از شهر بيرون برود. گاهي خداوند بخاطر عالم رباني در يك منطقه ،دفع عذاب مي كند. وقتي برادران يوسف او را در چاه انداختند متوجه گناه شان شدند و از پدرشان خواستند كه براي آنها استغفار كند. قرآن مي فرمايد: فرشته ها براي ما دعا مي كنند. بين آسمان و زمين يك داد و ستد وجود دارد. ما بايد ايمان بياوريم و فرشته ها بايد براي ما استغفار كنند. درماه رمضان همه ي فرشته ها روي زمين مي آيند يعني آسماني ها به زمين مي آيند و عبادت زميني ها به آسمان مي رود. در قرآن داريم: حرف هاي خوب بالا مي رود و فرشته ها به پايين مي آيند. گفتند كه قبل از پيامبر، اعراب به فكر شب،

ص: 12081

شعر، شهوت و شراب بودند ولي بعد از آمدن پيامبر آنها به مراتب بالاتر رفتند. يكي از راه هاي توبه اين است كه ما بايد همديگر را هم ببخشيم. قرآن مي فرمايد: بايد همديگر را عفو كنيد، مگر دوست نداريد كه خدا شما را ببخشد؟ ،پس شما هم مردم را ببخشيد. داريم :بگذريم تا از ما بگذرند . راه ديگر خواندن نماز است. نماز باعث بخشش گناهان است. قرآن مي فرمايد: نماز را بپا داريد نماز گناهان را از بين مي برد. نماز به نهر آبي تشبيه شده است كه انسان روزي پنج بار خودش را در آن مي شويد. راه ديگر اجتناب از گناهان كبيره است. داريم كه اگر گناهان كبيره انجام نداديد خداوند گناهان كوچك را مي بخشد. مثلا در امتحان اگر كسي سوالات اصلي را پاسخ بدهد ، سوالات غير اصلي را نديد مي گيرند و به او ارفاق مي كنند. راه ديگر شركت در جهاد است .قرآن مي فرمايد: خداوند رزمندگان را مي بخشد. مهم نيست كه فرد شهيد بشود يا كسي را بكشد. وقتي شما به عيادت كسي مي رويد او را شاد مي كنيد و مهم نيست كه در كنار او باشيد يا جلوي او، مهم گوش دادن به حرف خداست. در قرآن داريم: اگر كسي به قصد هجرت از خانه بيرون برود و مرگ او را فرا بگير، اجرش با خداست. مهم اين است كه نيت ما الهي باشد. راه ديگر كمك به مستمندان است. در عيد فطر همه بايد به فقرا كمك كنند. افراد پولدار بايد كاري بغير از مبلغ فطريه انجام بدهند. مثلا بخشي از بدهي

ص: 12082

فرد بدهكار را بدهند يا جهيزيه اي بدهند يا... راه ديگر حل مشكلات مردم است. اگر مي خواهيد گناهان بزرگ تان بخشيده بشود به كسي كه مشكل دارد كمك كنيد. بعضي ها مي گويند كه ما كارهاي خير زيادي مي كنيم ولي نماز نمي خوانيم. كارهايي كه خداوند از ما مي خواهد عبادت است و كارهاي ديگر نفساني است. ابليس به خدا گفت كه از من نخواه كه به آدم سجده كنم ولي هر چقدر بخواهي تو را عبادت مي كنم. دوست داشتن كار نفس است. جواني را ديدم كه از دست فردي خيلي عصباني بود و مي گفت كه فلاني هر سال با خانواده اش به هتل مشهد مي رود. من گفتم: رفتن به هتل گناه نيست. در اوايل انقلاب دستشويي هاي فرنگي را مي شكستند ولي الان دارند آنرا مي سازند. در اوايل كه يخچال آمده بود حكم دادند كه اين جزو تجمل است و اسراف است و آنرا حرام كردند بعد آنرا مباح اعلام كردند بعد جزو مستحبات شد و الان جزو واجبات است. اينها اِعمال سليقه است. ما سليقه هاي مان را در دين گذاشته ايم. در اوايل انقلاب به مكه رفتم و يك تلويزيون رنگي آوردم. همه مي گفتند كه فلاني تلويزيون رنگي آورده است. من گفتم: مگر تلويزيون رنگي حرام است؟ ما دركارهاي مان افراط و تفريط مي كنيم. خداوند يك شب قبل ازعيد فطر را مي فرمايد :روزه بگير وعيد فطر را مي فرمايد: روزه نگير. ما بايد حرف هاي خدا را گوش كنيم. داريم كه سه چيزكفاره ي گناهان است: سلام كردن به همه .قرآن مي فرمايد:

ص: 12083

اي پيامبر ،زماني كه مومنين مي آيند تو به آنها سلام كن .خداوند به حضرت ابراهيم فرمود كه مسجد را تميز كن براي طواف كنندگان. پس خادم بودن مسجد مقام است. در قرآن داريم كه چهار نفر خادم مسجد بودند :ابراهيم ،اسماعيل ،زكريا و مريم. در هيئت امناي مسجد هم بايد افراد پير باشند،هم افراد جوان و هم خانم ها. ما بايد عيب هاي مسجد را برطرف كنيم. قرآن مي فرمايد: موسي به خداوند گفت كه من با برادرم هارون بصورت شريكي نزد فرعون مي روييم. خوب است كه مسجد را يك روحاني پير با يك طلبه ي جوان بصورت شريكي اداره كنند. به يك كشتي گير جوان كه براي مسابقات به امريكا رفته بود گفتم كه وقتي نفر اول شدي ،يك سجده ي شكر طولاني بجا بياور تا همه ي دنيا تو را بعنوان يك مسلمان نشان بدهند و اين كار ريا نيست. در بعضي مواقع بايد ريا كرد و اين ريا ثواب دارد. من با يك كشتي گير شريك شدم و اين كار باعث شد كه ماهواره هاي دنيا سجده ي يك جوان مسلمان ايراني را نشان بدهند. مديريت ها بايد بصورت شريكي باشد. اگر مديريت ما خوب باشد، مردم خوب هستند. حديث داريم: اگر مردم زكات بدهند روي زمين فقيري باقي نمي ماند. حضرت امير مي فرمايد: اگر در جايي فقيري وجود دارد حتما ثروتمندي هم در كنار او هست. زيارت امام حسين(ع) هم گناهان را مي بخشد. ما نمي دانيم كه نماز بعدي را مي توانيم بخوانيم يا خير. پس بايد هر نمازي كه مي خوانيم فكر كنيم كه نماز آخر

ص: 12084

است. سعي كنيم مال مان حلال باشد واخلاق خوبي داشته باشيم . مي شود زندگي خوبي داشت و آخرت را هم تأمين كرد. سوال – صفحه 411 قرآن كريم را توضيح بفرماييد. پاسخ – در اين صفحه داريم: كساني كه پول مي دهند، حرف هاي لهو را مي خرند، مي خواهد مردم را از راه خدا منحرف كند و راه خدا را مسخره مي كند، عذاب مهين دارند. ما بايد مواظب پول خرج كردن باشيم. آمريكا هيچ وقت فرمول ساخته هايش را به ما نمي دهد ولي عياشي ها را راحت در اختيار ما مي گذارد. خدا مي فرمايد: دشمن آشكار است. در زمان شاه جواني هيپي پيش من آمد و گفت: آيا قيافه ي من گناه است؟ به او گفتم كه قيافه ي تو گناه نيست بلكه بي هويتي تو گناه است. اگر كسي روي عقل و سليقه ي خودش چيزي را انتخاب كند خوب است ولي اگر انسان به ديگري نگاه كند و خودباخته بشود، اين بد است. بي هويتي بد است. هر چيزي بايد هويت اسلامي داشته باشد حتي گوسفندي كه درخارج از كشور اسلامي ذبح مي شود و مسلمانان مي خواهند آنرا بخورند، بايد بصورت اسلامي ذبح بشود يعني چون گوسفند مي خواهد وا رد بدن مسلمان بشود بايد هويت گوسفند هم تغيير پيدا كند. پايان روزه خواري چيست ؟كسي كه روزه گرفته وجدان راحتي دارد و كسي كه روزه خواري كرده است ناراحت است. پايان لقمه ي حرام چيست ؟ امام قبر و جنازه را ديد و فرمود :اگر دنيا اين است بهتر است كه انسان از اول به دنبال

ص: 12085

دنيا نباشد. گاهي مومن دروغي مي گويد كه چيزي را بدست بياورد و در عوض چيز بزرگتر را از دست مي دهد. فرد بخيل فكر مي كند كه پولش را حفظ كرده است ولي نمي داند كه سنگدلي و قساوت بخرج داده است تا توانسته مقداري پول جمع كند. ما مي توانيم پول بدهيم تا دعاي محرومين را داشته باشيم. ما بايد به عاقبت خلاف كارها فكر كنيم. اگر به مجرمين بگوييم كه چقدر لذت جرم را برده ايد، مي گويند كه تلخي ها ،شيريني جرم ها را از بين برده است. تلخي مرگ بر شاه لذت جاويد شاه را از بين برد. ما فكر نكنيم كه عياش ها خيلي خوش هستند. قرآن مي فرمايد: برنده افراد باتقوا هستند. كساني كه اسير شكم شان بودند و روزه شان را خوردند، باختند. كساني كه مي توانستند صداقت داشته باشند ولي دروغ گفتند، باختند. گاهي به ما مي گويند كه براي جوانان دعا كنيد. خود پدر و مادر بايد براي ازدواج جوان اقدام كنند. براي كم كردن گناه، بايد ازدواج آسان بشود. بايد بسيجي براي ازدواج آسان بشود. خداوند مي فرمايد: به نكاح در بياوريد ،برده ها و كنيرها را هم به ازدواج هم در بياوريد. حديث داريم: اگر پسر و دختري در سن خيلي كم ازدواج كنند دوسوم دين شان را حفظ كرده اند. پس راه عملي توبه و گناه، ازدواج است. ما با دست خودمان يك سري آداب و رسوم درست كرده ايم و خودمان در همين آداب مانده ايم. مي شود زندگي راحت و آسان داشت، ابراهيم بت شكني مي خواهد كه آداب و

ص: 12086

رسوم غيرعقلي را از بين ببرد. الان ازدواج يك غول شده است . خدايا به آبروي متقين به ما عزم و ايمان قوي عنايت كن كه لحظه گناه ،خودمان را حفظ كنيم.

92-05-22

آغوش سحر تشنه ي ديدار شماست، مهتاب خجل ز نور رخسار شماست ،خورشيد كه در اوج فلك خانه ي اوست ،همسايه ي ديوار به ديوار شماست. سوال – از كجا بفهميم كه اعمال ماه رمضان ما مورد قبول خداوند قرار گرفته است؟ پاسخ – هر فهميدني خوب نيست. بهتر است كه ما نفهميم كه اعمال مان مورد قبول خداوند قرار گرفته است يا خير. اگر بفهميم كه اعمال مان قبول شده است ممكن است كه غرور ما را بگيرد و اگر بفهميم كه اعمال مان قبول نشده است، ممكن است كه يأس ما را فرا بگيرد. براي اينكه پيامبر را از پاي در بياورند قرار گذاشتند كه از هر قبيله يك نفر بيايد و همه جمع بشوند و پيامبر را بكشند كه قاتل يك نفر نباشد. از نقشه ي خبر دار شدند و حضرت امير در جاي پيامبر خوابيد. سوال اين است كه آيا حضرت علي(ع) مي دانست كه شهيد مي شود يا خير. ارزش علي به اين بود كه نداند. زيرا اگر مي دانستند كه كشته نمي شوند افراد ديگر هم جاي پيامبر مي خوابيدند. روايت داريم: بهتر است كه شب قدر مشخص نباشد تا عده اي كه احياء گرفتند دچار غرور نشوند و عده اي كه خواب شان برده ناراحت نشوند. البته قبولي عبادات ماه رمضان نشانه هايي دارد. اگر زن و شوهري با نيش با هم صحبت كنند نمازشان قبول

ص: 12087

نيست .اگر كسي غيبت كسي را بكند نمازش قبول نيست. اگر كسي در دلش بدخواه كسي باشد و نيتش اين باشد كه ضرري به كسي برساند نمازش قبول نيست .روايت داريم كه اگر كسي در دلش نيت ضرر زدن به كسي را داشته باشد كارش مورد قبول نيست. اگر كسي درآمدش حرام است عبادتش قبول نيست. روايت داريم: عبادت با لقمه ي حرام مثل اين است كه روي شن ساختمان ساخته باشند. ما بايد حواس مان به قبولي اعمال مان باشد. مثلا نگوييم چند سفر مكه رفته ايم. گاهي يك عمل كوچك مورد قبول خداوند قرار مي گيرد ولي يك عمل بزرگ مورد قبول قرار نمي گيرد. سوال – از نظر قرآن افرادي كه در جامعه مسئوليت دارند، بايد چه خصوصياتي داشته باشند؟ پاسخ – بايد بافت سياسي ما با دنيا تفاوت داشته باشد. قرآن مي فرمايد: وقتي افراد صالح حكومت را گرفتند نماز بپا دارند. آقاياني كه وزير شدند سعي كنند براي نماز كاري بكنند. بعضي از كشورهايي كه ما اصلا آنها را قبول نداريم به ما متلك مي زنند. مثلا داريم: افرادي كه مشهور مي شوند روي شان نمي شود كه اذان بگويند .اذان صوتي به درد نمي خورد و ثواب ندارد. اذان گفتن شخص ثواب دارد. امام صادق(ع) مي فرمايد: طوري نماز بخوانيد كه وقتي شما را مي بينند بدانند كه شما طرفدار شيعه ي جعفري هستيد. الان وضع نماز در كشور ما خيلي خوب است و ما خيلي نمازخانه و نمازخوان داريم. در كشور ما، در ظهر عاشورا همه نماز مي خوانند. در كشورهاي ديگر اين كار را نمي كنند. مسلمانان

ص: 12088

هندي از اين كار ايراني ها ياد مي كنند. به فرموده ي مقام معظم رهبري ما هنوز مشكل كمبود مسجد داريم. ما بايد مساجد پرخرج نسازيم. مي توانيم مسجدهاي كوچكتر بسازيم تا نماز صبح را رونق بدهيم. سياسي ها بايد اين دغدغه ها را داشته باشند در كنار اينكه بايد به دنياي مردم هم رسيدگي كنند. در قرآن داريم كه اگر نان نباشد شما حال خواندن نماز و گرفتن روزه را نداريد. پس ماديات مردم هم مهم است. اگر ما براي خدا كار كنيم خداوند دست ما را مي گيرد. سياسي ها نبايد در كارشان هوس داشته باشند .اگر كسي وزير نشد ناراحت نباشد زيرا عزت دست خداست. ممكن است كه كسي بالاترين مقام را داشته باشد ولي با تصميمات اشتباه عزتش را از دست بدهد. در قرآن داريم :تمام عزت دست خداست، قدرت دست خداست، تدبير دست خداست. گاهي مي پرسند :كار دست بشر است يا خدا؟ در تعليم رانندگي كار دست راننده است ولي يك ترمز هم در دست مربي است. اگر مربي نخواهد كه ماشين حركت كند پايش را روي ترمز مي گذارد. اختيار لامپ روشن در دست ماست يا اداره ي برق؟ ما مي توانيم كليد برق را روشن كنيم ولي ممكن است كه اراده ي برق، آنرا قطع كند. پس ممكن است كه كاري را ما بخواهيم انجام بدهيم ولي خداوند نخواهد. درمناجات شعبانيه داريم :زيادي و نقص ما براي خداست. اگر كسي وزير شد، همه به او كمك كنند. اگر كسي با داشتن پست كار كند نبايد آنرا بحساب قيامت بگذارد زيرا با داشتن مسئوليت كار كرده است ولي

ص: 12089

اگر كسي كاري را انجام بدهد كه وظيفه اش نيست مي تواند آنرا بحساب قيامت بگذارد. لباس فرم روحانيون نشان مي دهد كه اطلاعاتي از دين دارند ولي اين عمامه به درد آخرت آنها نمي خورد. ولي اگر از عمامه بجاي طناب استفاده كرديم و آنرا به كسي داديم، مي توانيم آنرا بحساب قيامت مان بگذاريم. اگر كسي وزير نيست خوب است كه به وزير كمك كند. پس هركس مسئول شد همه به او كمك كنند. ما براي عزل و نصب صدها آيه داريم. خداوند مي فرمايد كه عزل و نصب بايد بر اين اساس باشد: داشتن سواد(آيا كساني كه مي دانند با كساني كه نمي دانند برابرند) ، تقوا(همانا بهترين شما نزد باتقواترين شماست) ،سابقه ي خوب(پيشي گيرندگان مقرب در راه خداوند هستند) ،هجرت كردن( افرادي هستند كه ايمان دارند ولي هجرت نمي كنند اينها را دوست نداشته باشيد) ، توان جسمي و امين بودن( او را انتخاب كنيد زيرا امين است) . داريم : اگر كسي بداند كه كسي از او قويتر است ولي خودش را جلو بيندازد به خدا ، رسول و مومنين خيانت كرده است. وزراء بايد مسئولين را انتخاب كنند و سعي كنند كه افرادي را انتخاب كنند كه صلاحيت داشته باشند. كسي كه در بانك مسئول دريافت پول است برايش فرقي نمي كند مسئول پرداخت بشود. پس سعي كنيد كه در انتخاب ها، تسويه حساب نكنيد. كنترل نفس سخت است. ما بايد خدا را در نظر بگيريم تا خدا هم مشكلات ما را حل كند. در قرآن داريم : شما در راه خدا تلاش كنيد، قطعا خدا همه ي

ص: 12090

راه ها را به روي شما باز مي كند. پس با خدا معامله كنيد. حتي در انتخاب رشته ي تحصيلي بايد با ديگران مشورت كنيم تا ببينيم كه جامعه به چه رشته اي نياز دارد. اگر شما بر اساس دوست داشتن انتخاب كنيد و پاي خدا را وسط نكشيد، ممكن است كه خدا به شما كمك نكند. ما بايد با خدا معامله كنيم. كنكوري ها ببينند كه رشته ي مورد نياز جامعه چيست ،آنرا انتخاب كنند. طلبه اي به نجف رفت كه درس بخواند. پدرش به او نامه نوشت كه پيش من بيا كه تنها نباشم. با اينكه او تازه به نجف آمده رفته بود كه درس حوزوي بخواند ولي از خير مقامات علمي گذشت و پيش پدرش برگشت . ولي در آخز به مقامات علمي هم رسيد. بعضي از آقايان مي گويند كه ما همسري داريم كه نقصي دارد ولي او را دوست داريم :من به آنها مي گويم كه با خدا معامله كنيد و بخاطر رضاي خداي آن عيب را ناديده بگيريد. گاهي فردي گفته كه مدرك من ديپلم است ولي مدركش سيكل بوده است، شما مي توانيد اين را ناديده بگيرد و با خدا معامله كنيد. خيلي از كساني كه با هم زندگي مي كنند مدارك پايين دارند ولي خيلي زيبا با هم زندگي مي كنند. پس در كارهاي مان سهمي هم براي خدا درنظر بگيريم. در قرآن داريم : بعضي از كارها را ناديده بگيريد و با مسالمت از آن رد شويد، در مقابل بدي خوبي كنيد، بدي را ناديده بگيريد. گاهي بخاطر يك حرف دعوايي راه مي افتاد. مسئولين مملكت

ص: 12091

هم سعي كنند كه انتقام نگيرند. امام سجاد(ع) مي فرمايد: خدايا حالتي به من بده كه اگر كسي پشت سر من بد گفت، من خوبي او را بگويم. انسان مومن كسي است كه بدي را ناديده بگيرد. اگر مردي از دست همسرش ناراحت است بايد به اندازه ي نياز همسرش خرجي بدهد. ما نبايد طبق ميل خودمان عمل كنيم يعني وقتي مرد از دست همسرش ناراحت است بايد طبق وظيفه ي شرعي عمل كند مه طبق ميل خودش . سعي كنيد خوبي هاي همديگر را ببينيد. خداوند مي فرمايد كه در شراب منافعي وجود دارد يعني كسي كه انگور را مي كارد، كسي كه شراب را درست مي كند و... همه سود مي برند. در قمار هم منافعي وجود دارد و عده اي نان مي خورند. خداوند مي فرمايد كه ضرر قمار و شراب بيشتر از منافع شان است. قرآن مي فرمايد: بعضي از يهوديان آنقدر امانت دار هستند كه اگر ثروت سنگيني هم به آنها بدهي به تو برمي گردانند. و بعضي از آنها اگر يك دينار هم به آنها بدهي بايد بالاي سرشان باشي تا آنرا به تو برگردانند. مردم چهار دسته هستند: بعضي از انسان ها مثل زنبور هستند و فقط روي گل مي نشينند. يعني فقط خوبي ها را مي بينند و نقاط ضعف را نمي گويند. بعضي انسان ها مثل مگس هستند، فقط روي عيب ها مي نشينند و فقط بدي ها را مي بينند. بعضي ها بي خاصيت هستند يعني نه خوبي ها را مي بينند نه بدي ها را. بعضي ها هم خوبي ها را مي بينند و

ص: 12092

هم بدي ها را . بايد منصف بود. معيار ما بايد قرآن باشد. قرآن مي فرمايد: اگر كسي به بيت المال رسيد و از آن خورد، از ما نيست. در يك جبهه ي حق سردار سپاه به سربازها گفت :ما داريم به جنگ مي رويم خدا مي خواهد شما را با نهر آبي امتحان كند ،اگر از آن آب بخوريد از ما نيستيد ولي اگر خيلي تشنه شديد كمي با دست بخوريد و خودتان را سيراب نكنيد. اگر كسي مسئوليتي پيدا كرد ،وضع و اوضاع زندگي اش تغيير كرد و ثروتي بهم زد، از ما نيست. اگر مسئولي سالم آمد و سالم رفت از ماست. نماز و امر به معروف و نهي از منكر را جدي بگيريد. انشاء الله مسئوليني سر كار بيايند كه اعمال شان مورد پسند امام زمان(عج) باشد.

92-05-29

سوال – يك دين كامل و جامع چه ويژگي هايي دارد؟ پاسخ – ما انسان بي دين نداريم. دين يعني راه. وقتي مي گوييم :چه ديني داري؟ يعني راه شما چيست؟ خدا به بت پرستان مي گويد كه راه و دين شما بت پرستي است. هر كس فرهنگ ، آداب و رسوم و راهي را مي پذيرد كه به آن دين مي گويند. حتي اگر باطل باشد. همچنين ما انسان بدون رهبر و الگو نداريم: الگوي حق و باطل. ما معده ي بدون غذا يا ريه ي بدون هوا نداريم ممكن است كه غذا يا هوا سالم باشد يا مسموم. ما انسان بي خدا نداريم بعضي ها خداي شان الله است و بعضي ها هوس شان خداي آنهاست. ما انسان بدون قبله نداريم بعضي

ص: 12093

ها قبله شان كعبه است و بعضي ها قبله شان همسرشان است. بهترين دين ديني است كه استدلال دارد و از نظر منطقي و عقلي قابل دفاع است. دين بايد با طبع بشر بسازد. و هماهنگ با طبيعت انسان باشد. دين بايد جامع باشد و همه ي ابعاد انسان را در بر بگيرد. لباس بايد همه ي بدن انسان را در بربگيرد. دين بايد قابل عمل باشد. اينها علامت دين كامل است. در اداره ها براي رشد مالي و اقتصادي نمودار مي كشند. ما مي توانيم مقايسه اي بين اذان و ناقوس داشته باشيم كه مثلا اذان شعار اسلام است و ناقوس شعار مسيحيت است. صداي ناقوس مثل صداي زنگ ساعت هاست ولي اذان با الله اكبر شروع مي شود و با لااله الاالله تمام مي شود يعني بين دو الله است. در اذان مي گوييم: خدا بزرگترين است، هيچ معبودي جز خدا نيست و ما بنده ي خداي ديگري نمي شويم، شهادت مي دهم كه محمد رسول خداست و راه ما از معصوم است و... بايد اذان را بلند گفت. بعضي از افراد سرشناس خجالت مي كشند كه اذان بگويند. در قديم در شهر اصفهان خيلي از سرشناس ها اذان مي گفتند. در شهر مسلمانان مردم بايد با اذان از خواب بيدار بشوند. در قرآن حدوداً 350 كلمه متضاد وجود دارد. خير و شر، مومن و فاسق و ... وقتي ما مي گوييم :دين منظورمان اسلام است نه مسلمانان. سيد جمال الدين اسد آبادي به اروپا رفت. هنگام غذا، دستش را شست و با دست غذا خورد. همه از او عكس گرفتند و فيلم

ص: 12094

برداري كردند و به او گفتند كه تو از شرق آمده اي ،وحشي هستي و او را تحقير كردند. ايشان گفت: چون من طرفدار بهداشت هستم با دست غذا مي خورم. زيرا من دستم را شسته ام ولي نمي دانم كه شما قاشق ها را شسته ايد يا خير. در ضمن دست من تابحال در حلق كسي نرفته است ولي اين قاشق ها هر زماني در حلق كسي است و من نمي دانم كه اين قاشق در حلق چه كسي رفته است و ديگر اينكه وقتي با دست لقمه مي گيرم اگر شن يا استخواني در غذا باشد متوجه مي شوم. او سريع خودش را نباخت. ولي ما بعضي مواقع با يك پاتك خودمان را مي بازيم. بعضي مي گويند كه دين اسلام به مسائل دنيوي و مادي توجه نكرده است و بيشتر به مسائل اخروي توجه كرده است. اين افراد اسلام را نشناخته اند. در قرآن 115 آخرت و 115 كلمه ي دنيا وجود دارد. در دعا داريم :ربنا اتنا في الدنيا حسنه و في الاخرة حسنه .اگر كسي دنيا را رها كند و فقط به فكر آخرت باشد مسلمان نيست. حدود 2500 حديث در مورد خوراكي ها آمده است: عدس،خرما ،شير،انجير،انگور،موز... حتي ما در مورد چطورخوردن و خوابيدن حديث داريم. البته در اسلام روح مقدم بر جسم است. زيرا ارزش ما به فهم و شعور و روح ماست. در خوردن همه ي حيوانات از انسان بالاتر هستند. در پرواز پرنده ها از ما بالاتر هستند. پوست بعضي از حيوانات گرانتر از لباس هاي ماست. اگر انسان تربيت نشود از حيوانات بدتر است. هر

ص: 12095

كس در كنار مار قرار بگيرد، مار او را مي گزد ولي زبان ما از اين طرف دنيا ،فردي را در طرف ديگر دنيا مي گزد. كرامت انسان به تربيت انسان است. خداوند در مورد بعضي از انسان ها مي فرمايد كه آنها گاو هستند و در جاي ديگر مي فرمايد كه از گاو هم بدتر هستند. ارزش انسان به علم ،عمل ،حسن انتخاب است. بخاطر همين است كه اسلام خيلي به معنويت اهميت داده است ولي اين دليل نمي شود كه به دنيا اهميت نداده است. در قرآن داريم كه براي نان نزد حضرت عيسي مي آمدند، موسي به آنها آب مي داد، موسي براي مردم خانه درست كرد، حضرت ابراهيم مي فرمايد: خدايا شهر را امن قرار بده. معيارهاي ما عوض شده است. خانه ي خوب به داشتن امنيتش است. از پدرم پرسيدم كه خانه ما بهتر است يا خانه ي فلاني، ايشان گفت: هر خانه اي كه در آن عبادت خدا بيشتر باشد. كتابحانه ي خوب كتابخانه اي نيست كه فقط كتاب هاي زيادي داشته باشد بلكه كتابخانه اي خوب است كه مراجعه كننده ي بيشتري داشته باشد. الان مي گويند ملاك مدرسه ي خوب اين است كه شاگردانش به دانشگاه راه پيدا كنند ،آيا اين درست است؟ رفتن دانش آموزان به دانشگاه يك امتياز است و يكي از خوبي هاي مدرسه است ولي اگر دانش آموزان اين مدرسه تارك الصلاة باشند آيا اين خوبي است؟ بايد خوبي ها را با هم در نظر گرفت. اسلام براي موهاي شما حديث دارد. داريم كه موهايتان بايد مرتب باشد و اِلا موهايتان را بتراشيد

ص: 12096

يعني موي هاي ژوليده در اسلام مردود است. حضرت فردي را ديد كه موهايش ژوليده است. به او فرمود : يا موهايت را شانه كن يا آنها را بتراش .امام صادق(ع) پنج مسواك داشت. پيامبر مسواك را پشت گوشش مي گذاشتند. وقتي خواستند پيامبر را براي دفن ببرند ديدند كه زير چانه اش مسواك است. پيامبر فرمود: اگر براي شما سخت نمي شد مسواك را واجب مي كردم. اگر با دندان مسواك زده به سر نماز برويد يك ركعت نماز شما ثواب هفتاد ركعت نماز بدون مسواك را دارد. پس چطور مي گويند كه اسلام به ماديات اهميت نداده است ؟ داريم كه رنگ لباس بايد شاد باشد، جنس لباس اول كتان، بعد پنبه و بعد پشم باشد. داريم: در هنگام غروب مطالعه نكنيد ،غذاي داغ نخوريد، به غذا فوت نكنيد، قبل از سير شدن دست از غذا بكشيد، با عجله غذا نخوريد و زماني كه سفره نشسته ايد جزو عمرتان حساب نمي شود يعني سر صبر غذا بخوريد. امام خميني فرمود :كسروي خودش نتوانست بالا برود بنابراين اسلام را پايين كشيد. در ماه رمضاني در امريكا بودم. در واشنگتن مركز اسلامي بود ،در آنجا منبر رفتم. عده اي از پرفسورها هم در پاي منبر من نشسته بودند. من به آنها گفتم كه يك قانون پيشرفته اي كه در امريكا وجود دارد را به من بگوييد. آنها گفتند: درامريكا اگر فردي ورشكست بشود اموالش را مي فروشند و به طلبكار مي دهند ولي خانه اش را نمي فروشند .اين بخاطر مسائل حقوق بشر است. من گفتم: در اسلام مستثنيات دين (بدهكار)داريم. اگر كسي بدهكار شد

ص: 12097

سه چيز را از او نگيرند: خانه ، مركب و نوكر. من گفتم كه قانون شما بعد از هزار و چهارصد سال به يكي از اين سه چيز رسيده است. آيا قانون شما مترقي است؟ آنها حرف مرا قبول كردند. يكي از آنها گفت كه در امريكا بريدن درخت جرم است ولي در ايران اين كار جرم نيست. در اسلام داريم: بريدن درخت جرم است مگر اينكه جاي آن يك درخت بكاريد. روايت داريم :اگر درخت تشنه اي را آب بدهيد مثل اين است كه مومني را آب داده ايد. ممكن است كه كاري در اسلام حرام باشد ولي مسلمان ها آنرا انجام بدهند مثل دروغ گفتن. در مكتب اسلام دروغ و ربا حرام است. ما هنوز اسلام را نشناخته ايم. بعضي ها با خواندن چهار تا كتاب ادعاي اسلام شناسي مي كنند. ديوانه در شهر شروع به خواندن آواز كرد و پرچمي در دست گرفت. ديوانه اي به او گفت: كجا مي روي ؟ او گفت :كربلا. گفت: چند وقت است كه ديوانه شده اي ؟ او گفت :چند روز .ديوانه دومي گفت: من چند سال است كه ديوانه شده ام ولي به امامزاده ي شهر خودم هم نرفته ام و تو مي خواهي با چند روز ديوانه شدن به كربلا بروي. پول خرد صدا مي كند ولي اسكناس صدا نمي كند. بعضي از سرو صداها بخاطر اين است كه كم داريم. اگر كسي گفت كه من عالم هستم معلوم است كه جاهل است. خداوند به همه ي دانشمندان كره ي زمين مي فرمايد كه شما اندك سوادي داريد. بعضي ها مي خواهند كه

ص: 12098

فلسفه ي تمام احكام دين را بدانند. ما نمي دانيم كه فلسفه ي دو ركعتي بودن نماز صبح چيست. در خيلي از موارد ما فلسفه ها را نمي دانيم. ما فلسفه ي تمام داروها را نمي دانيم ولي به حرف پزشك گوش مي كنيم و آنرا مصرف مي كنيم. ديني كامل است كه هرچه علم پيش مي رود حرف داشته باشد. ما نمي توانيم آيه اي در قرآن پيدا كنيم كه تاريخ مصرف آن گذشته باشد يا ضد مسائل علمي روز باشد. سوال – صفحه 425 قرآن كريم را توضيح بفرماييد. پاسخ – در اين صفحه كلمه ي حجاب آمده است. خدا مي فرمايد: هر چيزي كه براي دل زنان پاك ترين است. رابطه ي زن و مرد بايد طوري باشد كه دلها هوس همديگر را نكنند. معيار لباس در اسلام اين است كه لباس پوشش باشد و ديگر اينكه دل را به سمت شما جذب نكند. انسان بايد مواظب قلبش باشد. قبر شيخ مفيد(هزار سال قبل بوده است) بين قبر امام كاظم(ع) و امام جواد(ع) است. مي توان گفت كه همه ي علما به شيخ مفيد بدهكار هستند. ايشان خواب ديد كه حضرت زهرا(س) دو تا بچه ي كوچك نزد او آورد و فرمود كه به اين دو بچه فقه بياموز ،او تعجب كرد. فردا صبح خانمي دو تا بچه سيد آورد و گفت كه به آنها فقه بياموز. شيخ فهميد كه اين خانم و دو تا بچه عادي نيستند. شيخ خودش به آنها درس مي داد در حاليكه افراد كم سن را به طلبه ها مي سپارند ولي ايشان اين كار را نكرد.

ص: 12099

روزي فرد مقداري شانه آورد و گفت كه آنها را بين طلبه ها پخش كن. شيخ شانه ها را قسمت كرد ولي به اين دوتا بچه سيد شانه نداد. مادر از استاد پرسيد كه آيا درس بچه هاي من خوب است؟ شيخ گفت: بله، مادر گفت :پس چرا به بچه ها شانه ندادي؟ شيخ گفت: اين شانه براي كساني است كه ريش دارند ،مگر بچه هاي شما ريش دارند؟ مادر گفت: مگر خود شما به بچه ها درس نمي دهيد؟( آنها در سن پنج سالگي نزد استاد آمده بودند و الان بزرگ شده بودند) شيخ گفت: اين دو بچه خيلي زيبا هستند و وقتي من به آنها درس مي دهم سرم را پايين مي اندازم و به آنها نگاه نمي كنم. يعني استاد متوجه ريش دار شدن آنها نشده بود. ممكن است كه الان اين داستان ها افسانه باشد ولي وجود داشته است. در قرآن داريم :ملائكه با حضرت مريم صحبت مي كردند. ما نمي توانيم بگوييم كه پس چرا ملائك با ما صحبت نمي كنند. اگر ما از شن هاي طبس براي نوه هاي مان تعريف كنيم ممكن است كه باورشان براي آنها سخت باشد. كساني كه در جبهه بوده اند امدادهاي غيبي را لمس كرده اند. ولي ممكن است كساني كه در جبهه نبودند بگويند: اينها حرف مي زنند. رئيس هلال احمر مي گفت كه در يكي از استان ها جمعي از افراد به زير برف رفتند. يكي از افراد هلال احمر از مجلس عروسي اش آمد تا به افراد زير برف كمك كند. ممكن است كه همه اينها را نپذيرند. خدايا به

ص: 12100

حق محمد و آل محمد هر چه به عمر ما اضافه مي كني بر ايمان،عمل ،عقل ،اخلاص و بصيرت ما اضافه كن ،همه ي مشكلات مردم را برطرف بفرما و همه ي منحرفين را هدايت بفرما.

92-06-05

خدايا يك نفس آواز آواز، دلم را زنده كن اعجاز اعجاز، بيا بال و پر ما را بياموز به قدر يك قفس پرواز پرواز. سوال – در مورد دعاي امام زمان(عج) اللهم الرزقنا توفيق الطاعة و بُعدالمعصيه و ... توضيحاتي بفرماييد. پاسخ – اللهم توفيق الطاعة يعني خدايا از تو مي خواهم كه اطاعت كردنم از روي اجبار نباشد. گاهي فردي به خاطر خرجي زن و بچه به اداره مي رود يعني اين نيت فاخر و ارزشي نيست البته اشكالي هم ندارد. يك وقت با آجر يك ساختمان زيبا مي سازند و گاهي با همان آجر يك دخمه مي سازند. ما از خدا مي خواهيم كه عبادت هاي مان از روي عشق باشد نه از روي اجبار و چشم همچشمي. مي فرمايد: و از گناه دوري كنم . يعني حتي پيش گناهكاران هم نباشم و آنها را ترك كنم. در ادامه مي فرمايد: بدانم حلال و حرام چيست؟ محكم كن زبانم را كه حرف هاي من صواب و حكيمانه باشد. ما بايد زبان مان را محكم كنيم كه هرز نرود. اگر استخر را سد سازي كنند آب در آن مي ماند. پس بايد زبان ما قفل داشته باشد كه هر چه مي خواهيم نگوييم. بعضي مواقع ما خيلي راحت حرف مي زنيم و همه را متهم مي كنيم كه مثلا همه ي اداري ها رشوه مي گيرند يا همه

ص: 12101

جا پارتي بازي است. اگر ما يك خربزه بخوريم كه شيرين نباشد مي گوييم : خربزه ها هم ديگر طمع ندارند. بايد بگوييم: اين خربزه طمع ندارد. در دعا داريم كه خدايا مرا سد سازي يا كنترل كن. سخن خوب چه خصوصياتي دارد؟ در قرآن داريم :آگاهانه سخن بگوييد. يعني در علمي كه تخصص نداريد دخالت نكنيد. بايد نرم سخن گفت. قرآن به موسي مي فرمايد: با فرعون نرم سخن بگو. به حرف هايي كه مي زنيم عمل كنيم .قرآن مي فرمايد: چرا حرف هايي را مي گوييد كه به آن عمل نمي كنيد؟ غضب خدا زياد است. وقتي خداوند مي خواهد به مردم دستوري بدهد مي گويد كه من خودم هم عمل مي كنم. خدا مي فرمايد: خدا و ملائك بر پيامبر صلوات مي فرستند، شما هم بر محمد و آل او صلوات بفرستيد و تسليم او باشيد. حرف هاي تان منصفانه باشد. قرآن مي فرمايد: سخن هاي تان عادلانه باشد. ديگر اينكه محكم صحبت كنيد. قرآن مي فرمايد: حرف هاي محكم بزنيد. بعضي ها حتي دين هاي محكم هم ندارند. خدا به پيامبر مي فرمايد كه اگر نمي داني بگو بلد نيستم. ساده و آسان صحبت كنيد. ساده گويي با سست گويي فرق مي كند. ممكن است كه كسي بر اساس علمي حرف بزند ولي آسان صحبت كند. شما حرف محكم بگوييد ولي ساده بگوييد. خدا در قرآن مي فرمايد: من روان سخن مي گويم كه شما بفهميد. وقتي خدا به حضرت موسي گفت كه تو پيامبر شده اي، حضرت موسي به خدا گفت: گره از زبان من باز كن كه روان باشد.

ص: 12102

بعضي ها اصلا نمي توانند روان صحبت كنند ولي بعضي ها اداي سخن گفتن علمي را در مي آورند. حرف بايد بليغ و رسا باشد يعني طوري باشد كه طرف مقابل آنرا بفهمد. گاهي آنقدر سوال را مي پيچانند كه فرد سوال كننده از سوال غافل مي شود. بعضي از مواقع علم زياد جلوي فهم عرفي را مي گيرد. مي گويند :حرف راست را از بچه بشنويد. زيرا بچه راحت صحبت مي كند حرف بايد فصيح باشد. گاهي اوقات يك حجت الاسلام از يك آيت الله بهتر صحبت مي كند. در قرآن داريم :حضرت موسي به خدا گفت كه هارون از من روان تر صحبت مي كند. شهيد مطهري بحثي داشتند كه چرا خداوند مي فرمايد: كسي كه گناه مي كند تا ابد در جهنم مي ماند؟ مگر خدا عادل نيست؟ ايشان جواب هاي فني مي دادند و من شك داشتم كه مردم اينها را متوجه شده اند يا خير. من گفتم: اگر كسي حرف هاي استاد را فهميد، درود بر او باد ولي اگر كسي متوجه نشد من با يك مثال ساده سوال را مي گويم: چرا كار كوتاه ولي كيفر طولاني است؟ اگر كسي با چاقو به چشم يك نفر بزند او تا آخر عمر كور مي شود با اينكه چاقو زدن چند ثانيه بيشتر طول نكشيده است. گاهي فرد يك حرف زشت مي زند ولي ديگري سي سال از دست او ناراحت است. گاهي كلمه اي سرنوشت انساني را عوض مي كند. كتاب كفايه كتاب پيچيده اي است كه طلبه ها در آخر اجتهاد مي خوانند. دخترهاي يك بزرگي خيلي با سواد

ص: 12103

بودند و كفايه تدريس مي كردند. من از آنها پرسيدم كه مگر خانم ها مي خواهند مجتهد بشوند كه شما به آنها كفايه درس مي دهيد؟ من به آنها گفتم كه تفسير قرآن يا نهج البلاغه را براي خانم ها بگوييد. تا راه و رسم زندگي را ياد بگيرند. آنها قبول كردند و كلاس درس هاي آنها خيلي پرجمعيت شد. بحث هاي علمي بايد در جاي خودش باشد. يك سري چيزها بايد در اختيارهمه باشد و مثل اكسيژن است ولي جرثقيل نبايد در اختيار همه باشد. حرف خوب بزنيد. در قرآن داريم :با مردم خوب حرف بزنيد. دكتربهشتي( در خارج از ايران ) با عده اي از قبرستاني رد مي شد، سگي از آنجا مي گذشت. فردي گفت كه اين سگ مي خواهد سر قبرها فاتحه بخواند. شهيد بهشتي گفت كه اينجا قبرستان كفار است ولي شما نبايد حرف زشت بزنيد. گاهي افرادي حرف زشت مي زنند و نبايد جواب آنها را داد. در قرآن داريم كه هابيل به قابيل گفت :اگر دستت را بالا كني كه مرا بكشي، من جواب تو را نمي دهم. در قرآن داريم :اگر بنده ي خدا شديد بهتر حرف بزنيد. مردم را با حرف هاي حكيمانه به راه حق دعوت كن. و با خودتان خوب موعظه كنيد. و با بيگانگان بهتر موعظه كنيد. مي توان اختلاف ها را طوري بيان كرد كه زيبا باشد و از اختلاف هم حرفي زده نشود. سوال – صفحه 432 قرآن كريم را توضيح بفرماييد. پاسخ – در اين صفحه داريم: اموال و اولاد شما را به ما نزديك نمي كند.يعني تمام استعداد و

ص: 12104

ظرفيت هايت را فداي مال و فرزندان نكنيد. به اندازه اي كه زندگي آبرومند داشته باشيد كار كنيد. قرآن مي فرمايد: دوستي شديد دنيا بد است. يعني انسان نبايد هدفش دنيا باشد. در قرآن داريم: خلود در زمين يا از آخرت غافل هستند يا نيتي جز دنيا ندارد. گاهي فرد به فكر نماز يا درس خواندن فرزندانش نيست و فقط به فكر اين است كه خانه اي بخرد كه در آينده قيمتش بالا برود. ما بايد با همه خوب حرف برنيم و خوب حرف زدن هنر است. بعضي ها فرهنگ شان، حرف هاي بيخود گفتن است. بعضي ها عزت خودشان را در اين مي دانند كه ديگران را تحقير كنند، اين تفكر فرعوني است. در قرآن داريم: فرعون ديگران را تحقير مي كرد تا همه از او اطاعت كنند. مثلا فردي چند كلاس درس خوانده است و به ديگران بي سواد مي گويد. بيشترين خطرات و عذرهاي ما از زبان است. تنهاعضوي كه هيچ وقت درد نمي گيرد و در آخر عمر فعال تر مي شود، زبان است. يكي از خلفا گفت: من كسي را مي خواهم كه پيامبر را ديده باشد. پيرمردي را در سبد گذاشتند و نزد خليفه آوردند. خليفه پرسيد: آيا شما پيامبر را ديده اي؟ پيرمرد گفت :بله .خليفه پرسيد: حديثي كه از پيامبر شنيده اي بگو. پيرمرد گفت كه پيامبر فرمود :هر كس كه پير مي شود حرصش بيشتر مي شود. خليفه يك جايزه به اين پيرمرد داد. وقتي داشتند پير مرد را مي بردند، پيرمرد گفت: مرا برگردانيد و از خليفه پرسيد :آيا سال ديگر هم به من جايزه

ص: 12105

مي دهي؟ خليفه گفت: براستي پيامبر راست گفت . پس اموال و فرزندان به درد ما نمي خورند. بياييم چيزي را وقف بكنيم. ما مي توانيم سي دي يا جزوه هاي مان را وقف كنيم. خيلي از تحقيقات در وزارت علوم هستند كه كسي از آنها استفاده نمي كند. اين بي بركتي است كه تحقيقات انسان بايگاني بشود. بزرگترين بخل ها بخل، علمي است. قرآن مي فرمايد: خدا و تمام لعت كننده در طول تاريخ لعنت مي كنند كساني را كه حق را كتمان مي كنند. گاهي انسان بايد حقيقت را بگويد تا مردم روشن بشوند. مثلا پزشك ،بيماري را متوجه نمي شود پس بايد بگويد كه من نفهميدم. پدر و مادر حق ادب كردن فرزندان( با روش درست) را دارند ولي حق جسارت كردن را ندارند. بعضي پدر و مادرها به فرزندان مي گويند كه تو حرف نزن .در قرآن داريم: اي فرزندم ،نماز بخوان و امر به معروف و نهي از منكر كن. بايد در امور عزم داشته باشيد كه حرف تان را بزنيد. در قرآن به بزرگترها مي فرمايد كه نماز بخوانيد و زكات بدهيد ولي به كوچكترها مي فرمايد كه نماز بخوانيد و امر به معروف و نهي از منكر كنيد. پس ما بايد بچه ها را وادار كنيم كه حرف بزنند. امام حسن(ع) كوچك بود و وقتي پدرش براي مردم سخنراني مي كرد آنها را براي مادرش بازگو مي كرد. روزي امام علي(ع) پشت پرده رفت تا ببيند كه فرزندش چگونه صحبت مي كند. امام حسن(ع) گفت: فكر مي كنم فردي پشت پرده است كه من نمي توانم راحت صحبت

ص: 12106

كنم. در بعضي از مسجدها اجازه نمي دهند كه بچه ها اذان بگويند. هر كس صدايش خوب است مي تواند اذان بگويد. بلال كلمه ي ش را س تلفظ مي كرد ولي پيامبر گفت كه اشكالي ندارد. ما بايد فرهنگ اذان گويي را ترويج كنيم حتي اگر استاندارد نباشد. البته منظور ما اين نيست كه از اذان استاندارد غافل باشيم. اگر ما مسجدها را ساده بسازيم همه ي روستا ها هم مسجد دار مي شود. خدايا ما را به راه مستقيم هدايت بفرما.

92-06-12

سوال – آيا فقط حضرت موسي بايد با فرعون با كلام نرم صحبت مي كرد يا ما هم بايد با اطرافيان اين طور صحبت كنيم؟ پاسخ – كلام نرم( قول لَيِن) در همه جا ارزش است البته خداوند در قرآن به موسي مي فرمايد كه با كلام نرم با فرعون سخن بگو. امام سجاد(ع) در دعاي مكارم الاخلاق مي فرمايد: نرم باشيد و بال هاي تان را باز كنيد. ما همه بايد با هم خوب صحبت كنيم. خداوند به حضرت موسي مي فرمايد كه اولين كلام تو با فرعون نرم باشد ولي معنايش اين نيست كه تا آخر عمر نرم صحبت كني. بعضي ها تا محكم حرف نزني حرف هايت را گوش نمي كنند. حضرت امير صحبت مي كرد و ديد كه به حرف هاي او گوش نمي دهند، توي گوش خودش سيلي زد. داريم كه پيامبر نماز داشت مي خواند و تا سلام نمازش را داد به طرف در رفت تا مردم از مسجد بيرون نروند و حديثي خواند. گاهي اگر سخن را طبيعي و ساده بگوييم اثر نمي كند بايد

ص: 12107

شوكي وارد بشود تا تاثير حرف بيشتر باشد. گاهي رسانه مي گويد : خبري كه هم اكنون بدستم رسيد براي تان مي خوانم. با اين كار خبر هيجاني مي شود. و شنونده بيشتر توجه مي كند. تمام سوره هاي قرآن با هيجان شروع مي شوند. 29 سوره قرآن با حروف مقطعه شروع شده است. بعضي از سوره ها با قسم ايجاد هيجان مي كند. بعضي از سوره ها با چند اگر شروع مي شود. و بعد خبر را مي دهد. ريتم شروع آيه ها مهم است. داريم كه بايد اول سخنراني با آخر سخنراني فرق داشته باشد. از امام پرسيدند كه چرا الله اكبر اذان چهار تاست. امام فرمود: در اول اذان مردم هنوز در جريان نيستند و در كار و كسب هستند ولي بعد در جريان اذان قرار مي گيرند و كلمات دوتايي مي شود. خداوند در مورد پدر و مادر مي گويد كه با قول كريم يعني با احترام با آنها صحبت كنيد، خدا مي گويد كه با مردم قول معروف داشته باشيد. آخرين حرفي كه انسان در آخر عمر مي زند عصاره ي عمر اوست يعني وصيت نامه عصاره ي عمر است. و حرف مهمي است. در كتابي آخرين گفته ي بزرگان را آورده اند. در فرانسه محل هايي بود كه در آنجا نوشته شده بود كه مثلا فلاني شبي در اينجا خوابيده است .ما در نيشابور محلي بنام قدم گاه داريم كه امام رضا(ع) در آنجا توقف كرده است. اين كار درستي است. امام صادق(ع)به ميهمانش پيراهن خوني حضرت علي (ع) را كه در آن لباس به شهادت رسيده بودند نشان

ص: 12108

داد. گاهي چيزهايي را بايد بعنوان ميراث فرهنگي نگه داريم. امام صادق(ع) درآخرين لحظات عمرش همه اقوام را دعوت كردند و فرمودند: كسي كه نماز صبحش قضا بشود از ما نيست. ما ببينيم كه چقدر نمازخانه ساخته ايم؟ الان مردم همه چيز در دسترس دارند ولي آيا مسجد در دسترس آنها هست؟ امام صادق(ع) مي فرمايد: اگر كسي نماز را سبك بشمارد از ما نيست .آيا ما نماز را سبك نشمرديم كه تعداد مسجدهاي مان كمتر از ورزشگاه است؟ البته مسجدهاي زيادي ساخته شده است ولي هنوز كم است. بايد مسجد در دسترس باشد. يعني تعدادش زياد و كوچك و ساده باشد تا براي ساخت آن با مشكل مواجه نشويم. حديث داريم كه نماز را ضايع كرديد، خدا شما را ضايع كند .نماز نبايد ضايع بشود. مقام معظم رهبري دستور داده است كه پروازهاي نبايد طوري باشد كه نماز قضا بشود. يك وقت پرواز خارجي و اورژانسي است كه انسان سوار هواپيما مي شود و روي صندلي نمازش را هم مي خواند. ولي در پروازهاي داخلي اين طور نيست و مي توان با ده دقيقه تاخير و بعد از اذان پرواز كرد. آموزش نماز ،درست خواندن نماز و نماز با جماعت هم مهم است. نوه ي امام خميني مي فرمود كه شب اول تكليفم روزه داري ام بودم. امام به من گفت كه چون شما ضعيف هستي اول روزه ات را افطار كن و بعد نماز بخوان ولي من اول نماز مي خوانم و بعد افطار مي كنم. من گفتم :مي خواهم نماز جماعت بخوانم. من براي افطار رفتم و قرار شد كه برگردم تا

ص: 12109

با امام نماز جماعت بخوانيم.( اگر تعداد نمازگزار به دو نفر برسد ثوابش صد وپنجاه برابر مي شود. وقتي تعداد نماز جماعت به ده نفر برسد كسي نمي تواند ثواب آنرا بشمارد. زماني وزير بهداشت براي اين مطلب مثلي زد و گفت كه اگر شما يك انگشت داشته باشيد مي توانيد شماره تلفن بگيريد اگر دوتا انگشت داشته باشيد مي توانيد سطل ماست را بلند كنيد اگر سه انگشت داشته باشيد مي توانيد پرتقال را از روي زمين برداريد. اگر چهارتا انگشت داشته باشيد مي توانيد سطل آب را بلند مي كنيد و اگر پنج انگشت داشته باشيد مي توانيد آمپول هم بزنيد. اگر تمام انگشت را داشته باشيد مي توانيد همه كاري در دنيا انجام بدهيد. پس وقتي تعداد انگشتان به ده تا رسيد محدوديتي براي كار وجود ندارد). نوه ي امام افطار مي كند و يك ساعت و نيم بعد يادش مي آيد كه امام منتظر اوست. وقتي پيش امام برمي گردد، امام به او مي گويد كه افطار تو خيلي طول كشيد و من منتظر شما بودم تا يك نفر به من اقتدا كنم. اين توجه به نماز است. سوال – چه راه كارهايي وجود دارد كه نوجوانان به نماز تشويق بشوند و با رغبت نماز بخوانند ؟ پاسخ – خداوند در قرآن چندين راه كار براي دعوت به نماز داده است. يكي توجه به نعمت هاي خداوند است. يعني كسي كه به نعمت هاي خداوند توجه داشته باشد روحيه ي شكر در او پيدا مي شود. پس نعمت هاي خدا را بشماريد. در اول قرآن داريم كه عبادت كنيد زيرا خدا

ص: 12110

شما را خلق كرده است. در آخر قرآن داريم كه مردم بايد بندگي كنند. بخاطر نعمت اكسيژن، دريا، جنگل ،خاك و... در قرآن داريم :آيا ما به تو چشم نداديم؟ اگر خداوند ساده ترين نعمت ها را از ما بگيرد ما فلج مي شويم. مثلا نعمت غلطيدن. همه بطور اتوماتيك در شب غلط مي خورند ولي كسي شكر اين نعمت را بجا نمي آورد. اگر ما شب تا صبح را بطور صاف بخوابيم وغلط نمي خورديم، فلج مي شديم. اگر گوش ما مثل پيشاني صاف بود، سمت صدا را تشخيص نمي داديم. همه ي دنيا حكمت است. خدا در قرآن مي فرمايد: اگر ما بخواهيم درخت ها را خشك مي كنيم، چطور درختان سبز مي شوند. اگر بخواهيم حركت زمين را كند مي كنيم تا گردش خورشيد مختل بشود. اگر خورشيد خيلي از زمين دور بوديم از سرما خشك مي شديم. بچه اي چموش است. اگر شما لطف هايي كه در حق بچه اي كرده ايد بگوييد، او شرمنده مي شود. قرآن به پيامبر مي فرمايد :تو بگو ممكن است كه عده اي حرف تو را گوش نكنند. آنها به پيامبر گفتند كه اگر ماه را به دونيم بكني ما به تو ايمان مي آوريم .پيامبر اين كار را كرد ولي آنها ايمان نياوردند. ما نمي توانيم به فرزندان مان اجبار كنيم يا آنها را بزنيم. خدا به پيامبر فرمود كه تو رسول هستي و بايد رسالت را بگويي. ديگر اينكه اگر مردم بركات نماز را بدانند به آن علاقمند مي شوند. در كتاب پيوندهاي نماز 135 بركت نماز نوشته شده است. مثلا شما لباس

ص: 12111

تان را مي شوييد ،در اين لباس شستن علاوه بر اينكه لباس تان تميز مي شود، دست تان هم تميز مي شود، عرق تان هم درمي آيد. ،وقت تان هم پر مي شود. لباس كه تميز شد شما شاد مي شويد و كسي هم كه به اين لباس تميز نگاه مي كند شاد مي شود. در شير مادر همه ي احتياجات نوزاد گذاشته شده است. نماز مثل شير است كه همه چيز در آن وجود دارد. اگر بچه اي شير مادرش را بخورد، نياز به تزريق ويتامين ديگري ندارد. اگر ما نماز درستي بخوانيم همه ي كمالات در نماز وجود دارد. پس در نماز كمال هم وجود دارد. حتي ورزش هم در نماز وجود دارد يعني ركوع و سجود. در نماز خاك وجود دارد يعني مُهر. در نماز آب وجود دارد يعني وضو و غسل . در نماز ماه وجود دارد يعني براي تشخيص نماز اول ماه. براي تشخيص قبله در نماز از ستاره استفاده مي شود. در نماز انتخابات وجود دارد كه اگر شما پيش نمازمسجدي را قبول نداريد به مسجد ديگري برويد. در نماز آزادي وجود دارد يعني شما مي توانيد در ركعت دوم نماز جماعت قصد فرادا كنيد . در نماز رنگ وجود دارد يعني رنگ سفيد لباس .در نماز عطر وجود دارد كه ثواب نماز را زياد مي كند. كسي كه ازدواج كند ثواب نمازش هفت صد برابر مي شود. اگر كسي بدهمسرداري بكند نمازش قبول نيست. روايت داريم كه اگر كسي به همسرش نيش بزند نمازش قبول نيست. فرياد در نماز وجود دارد يعني اذان. در نماز سلام وجود دارد

ص: 12112

يعني سلام بر بندگان صالح خدا. در نماز حق مردم هم وجود دارد . لباس نمازگزار و مكان نبايد غصبي باشد. حق حيوان در نماز وجود دارد كه اگر سگ تشنه باشد شما نمي توانيد با آب وضو بگيريد. بايد آب را به سگ بدهيد و تيمم كنيد. در نماز حق فرزند وجود دارد يعني اگر بچه در نماز گريه كرد مادر بايد نمازش را زود تمام كند. نماز مهندسي شده است. اگر مهندسي خودكاري طراحي كند كه چهل تا كار انجام بدهد ما او را تشويق مي كنيم. در مهندسي نماز ، تابحال 135 مطلب بدست ما آمده است. اشتباه مي كنند كساني كه با هر كسي يك ساعت حرف مي زنند ولي با خالق شان صحبت نمي كنند. گاهي فردي يك ربع جلوي آينه مي ايستد تا موهايش را درست كند ولي حاضر نيست كه پنج دقيقه با خدا حرف بزند. بي انصافي است كه ما نماز نخوانيم. بهشتيان از جهنميان مي پرسند كه چرا جهنمي شديد؟ آنها مي گويند :زيرا ما از نماز گزاران نبوديم. سوال – صفحه 439 قرآن كريم را توضيح بفرماييد. پاسخ – در اين صفحه داريم :انساني كه تعبير بد مي كند بدخواه است. و به خودش ضربه مي زند. فردي نزد دكتر مي رود و دكتر به او مي گويد كه روزي دو قاشق از اين شربت بخور. فردا دكتر مي پرسد كه آيا شربت خوردي؟ او سر شربت را خالي مي كند و مي گويد كه خورده ام و پيش خودش مي گويد كه سر دكتر را كلاه گذاشتم. در واقع او سر خودش كلاه گذاشته

ص: 12113

است. گاهي فكر مي كنيم كه اگر جنس قلابي بفروشيم سود كرده ايم ولي اين طور نيست. زيرا وقتي آنه مي فهمند كه جنس قلابي است دفعه ي ديگر از ما خريد نمي كنند. پس هر وقت فكر مي كنيم كه كلاه سر كسي گذاشته ايم بدانيم كه كلاه سر خودمان گذاشته ايم. بعضي گلايه مي كنند كه همسرشان نماز نمي خواند. بعضي دين را كنار مي گذارند يعني يا قيامت را قبول ندارند يا آنرا فراموش مي كنند و برنامه هاي زندگي شان را طراحي مي كنند. كساني كه به قيامت كاري ندارند و روي ماديات حساب باز مي كنند آيا حتما به ماديات مي رسند ؟ ممكن است كه برسند يا نرسند. هر كس كه دزدي مي كند حتما موفق نمي شود ممكن است كه پليس او را بگيرد. پس هميشه لذت حرام به مقصد نمي رسد. و اين افراد كارشان پنجاه پنجاه است. و آخرت شان هم صفر است. كساني كه براي آخرت كار مي كنند آخرت شان صددرصد است و ممكن است كه دنياي شان هم خوب است. يعني آخرت را صد درصد دارند و دنيا را پنجاه پنجاه دارند. پس كار كساني كه آخرت را قبول دارندعقلاني تر است. مثلا سي تا اتوبوس مي خواهند به مسافرت بروند. نيمي از اتوبوس ها كمك هاي اوليه را در صندوق خودشان مي گذارند و نيمي از اتوبوس ها بدون وسايل كمك هاي اوليه حركت مي كنند. اگردر ميان راه از وسايل كمك هاي اوليه استفاده نشد ماشين هايي كه اين وسايل را حمل كرده اند ضرر مي كنند؟ خير ولي اگر نياز

ص: 12114

به اين وسايل بود، ماشين هايي كه وسايل كمك هاي اوليه را نياورده اند ضرر زيادي خواهند كرد. پس عقل مي گويد كه بايد دين داشته باشيم. خانمي هفتاد كيلوگرم وزن دارد، اگر اين خانم لباس اسلامي داشته باشد يا نداشته باشد ،نيم كيلو به وزنش اضافه يا كم مي شود. حالا اگر قيامتي نباشد اين نيم كيلو لباس ضرري به خانم نزده است ولي اگر قيامتي باشد اين خانم چكار خواهد كرد؟ من به خانم هاي بدحجاب مي گويم كه اسلام فرموده كه زن قيمتي است و هر كس مي خواهد از آنها لذت ببرد بايد براي شان امكاناتي را فراهم كند. وقتي شما اين طور خودتان را حراج مي كنيد يعني مي گوييد كه مرا بصورت رايگان نگاه كنيد. اسلام زن را بهتر مي شناسد. زن هاي بدحجاب خودشان را ارزان مي فروشند. نماز بيشتر از هفده دقيقه در شبانه روز طول نمي كشد و وقت زيادي از شما نمي گيرد. شما از صبح تا شب كار مي كنيد و هفده دقيقه براي خدا وقت مي گذاريد بعضي ها حاضر نيستند كه اين زمان را هم براي عبادت بگذارند. اگر شما خدا را دوست داريد با خدا حرف بزنيد. نماز نخواندن سهل انگاري است. مردم ما خوش ذات هستند. سال گذشته مردم زلزله زده ي بم صد تن خرما به مردم سيل زده ي پاكستان دادند. مردم ما شريف هستند ولي بعضي مواقع غافل مي شوند. گفتگو با خدا لذت دارد .شيرجه زدن در آب استخر لذت دارد و حتما لازم نيست كه از آب چيزي بيرون بياوريم. نشست و برخاست با بزرگان

ص: 12115

لذت دارد. مردم و مسئولين بايد نماز را جدي بگيرند. بعضي از شهرك هايي كه ساخته شده اند هنوز مسجد ندارند، بايد جبران كنيم. خدايا به آبروي امام صادق (ع )اگر تا بحال هر چه نماز را سبك شمرده ايم ما را ببخش و توفيق بده كه نماز را گرامي بداريم.

92-06-19

برگشته ام امشب به خود از راه نيشابور، شيرين دلكم يك دو دهن شور بخوان، شور. اي سوره ي اعراف من اي قبله ي هشتم، در ظلمت من پنجره اي باز كن از نور. اي طوس تو ميقات همه چله نشينان، آبي تري از نور درخشان تري از تور. در حادثه موسي به هوش آمده ماييم، سبحانك يا نور تر از نور تر از نور. سوال - در خصوص دعاي اللّهمَ الرزقنا التوفيق الطاعه توضيح بفرماييد. پاسخ – امام حسن (ع) فرمودند: اگر انسان خوش زبان باشد مال او زياد شده و عمر او طولاني مي شود. اصولاً انسان خوش زبان بخاطر جاذبه اي كه دارد مشتري جمع مي كند. شادي و زبان خوش مسئله ي با اهميتي است. البته زبان خوش با زبان تملق تفاوت دارد. برخي افراد الفاظي مانند مخلصم و چاكرم بكار مي برند كه تملق است. حضرت امير مي فرمايد: اگر بيش از اندازه بله قربان گفتيد مشخص مي شود كه بي شخصيت و متملق هستيد. ثناء بيش از اندازه ي ديگران تملق است. اگر كسي از ديگري خوبي ببيند و بيش از اندازه آن را تحسين كند، متملق است و اگر كمترعنوان كند حسود است. فرد حسود نمي تواند خوبي مردم را تحمل كند. خداوند در قرآن در برخي

ص: 12116

آيات مي فرمايد: لعلكم تفلحون و در برخي ديگر مي فرمايد: اولئك هم المفلحون. به اين معنا كه برخي شايد رستگار شوند و برخي قطعاً رستگار مي شوند. هركس صدقه مي دهد بهتر است نيت جمع بكند. اگر سوار ماشين مي شويد، به قصد سلامتي همه ي مسافران صدقه بدهيد. لازم نيست مبلغ آن زياد باشد اگر يك ريال هم است، بهتر است به نيت دفع بلا از همه باشد. اين كار باعث مي شود كه تصادفات كم شود. خدا مي فرمايد: اگر كسي در هنگام تلخي خود را نگاه دارد، خداوند براي او صلوات مي فرستد. در مورد كساني كه متدين و مرفه هستند، خداوند مي فرمايد: اين افراد به جبهه نرفته اند، انسان هاي خوبي هستند اما نه در حدي كه خداوند براي آنها صلوات بفرستد. اگر افراد در تلخي ها ثابت باشند خداوند براي آنها درود مي فرستد. قرآن مي فرمايد: كساني كه از طاغوت دوري مي كنند و به خدا وصل مي شوند، خدا به آنها بشارت مي دهد . اما كساني كه سبك و سنگين و محاسبه مي كنند، خداوند به پيامبر مي گويد كه به آنها بشارت بدهد. درجه ي اين افراد با گروه اول متفاوت است. بنابراين كلمات در قرآن اهميت دارد. انسان هاي خوش زبان بايد مراقب باشند كه كار آنها به معناي تملق و چاپلوسي نباشد. حديث داريم كه السانُ ميزان الانسان. ما دوكنتور در داخل و دو چراغ در بيرون داريم. يكي از كنتورها عقل و چراغ آن بيان است. وقتي انسان حرف مي زند ما از نحوه ي بيان او متوجه مي شويم كه

ص: 12117

عقل او چقدر كار مي كند. كنتور ديگر عاطفه و چراغ آن چشم است. اشك نشان دهنده ي عاطفه و بيان نشان دهنده ي عقل است. شعر تا مرد سخن نگفته باشد، عيب و هنرش نهفته باشد، در قرآن هم آمده است. زماني كه يوسف حرف زد، پادشاه مصر گفت كه جايگاه تو نزد من است. پدري به پسر خود مي گفت: تو يك بدي و يك خوبي داري. بدي تو اين است كه هيچ چيزي نمي فهمي. اما خوبي تو اين است كه لااقل حرف هم نمي زني. خوش بحال كسي كه هم بفهمد و هم خوب حرف بزند. برخي افراد با اينكه هيچ چيزي نمي فهمد باز هم حرف مي زنند. امام فرمود: كَلامُ الرجل ميزان العقل. گاهي اوقات افراد عادي يك حرف هاي منطقي مي زنند. اميرالمومنين فرمود: زماني كه انسان عقل دارد از مردم چيزهاي خوب دريافت مي كند و اگر بيان خود داشته باشد، خوبي ها را به ديگران منتقل مي كند. انسان عاقل كسي است كه هم حرف خود را ياد بگيرد و هم آن را منتقل كند. زمان شاه يكي از علماي بزرگ را به زندان انداخته بودند. من كه يك طلبه ي جوان بودم تصميم گرفتم به همراه يكي از رفقا به ديدن ايشان در زندان برويم. در هنگام ملاقات از ايشان درخواست كرديم كه يك نصيحتي به ما بكند. آن آيت الله گفت هيچ چيزي به خاطر نمي آورم ولي همين حرف بهترين نصيحت است براي شما. ايشان گفت من مطالعات زيادي كرده ام، اما چون يادداشت برنداشته ام الان نمي توانم چيزي بگويم. شما الان

ص: 12118

كه از زندان خارج شديد چندين دفتر بخريد و هرنكته ي زيبايي كه ديديد در آن يادداشت كنيد. ما هم همين كار را كرديم. يك بار در جايي خواندم كه در اقيانوس اطلس يك ماهي پيدا شده كه سه ميليون سال عمر دارد. آن را در دفتر امام زمان(عج) يادداشت كردم تا اگر كسي از من پرسيد كه چطور امام زمان(عج) هزار و دويست سال عمر دارد به بگويم كه وقتي خدا مي تواند به يك ماهي سه ميليون سال عمر بدهد، پس دست او بسته نيست. بعد از انقلاب چند نفر افراد تحصيل كرده همه ي سخناني را كه من در آن دفتر ها نوشته بودم تايپ كرده و آن را تبديل كردند به يك سي دي مجموعه ي آثار . هر معلم مي تواند در اواخر عمر خود يك مجموعه ي آثار داشته باشد. هر استاد دانشگاهي مي تواند به مرور سالي ده يا بيست مطلب يادداشت كند تا از او باقي بماند. گاهي حتي پشت ماشين ها هم مطالب زيبايي نوشته شده است چه خوب است كه آن را يادداشت كنيم. فردي مي گفت :من زماني كه در ماشين رانندگي مي كنم، هر وقت راديو مطلب زيبايي مي گويد، ماشين را متوقف مي كنم و خلاصه ي آن مطلب را يادداشت مي كنم. گاهي حتي فردي يك مثلي مي زند كه بسيار راه گشا است و بايد آن را به خاطر بسپريم. يك زماني چند نفر از دانشمندان در مضمون اين آيه مانده بودند كه خدا مي فرمايد هرچه خوبي است متعلق به خدا و هرچه بدي است از تو است. يك

ص: 12119

نفر اين مشكل را با گفتن يك مثال حل كرد. او گفت اصولاً زمين به دور خود مي گرددو به دور خورشيد نيز مي گردد. هميشه يك سمت از اين زمين روشن و سمت ديگر آن تاريك است. هر قسمتي از آن كه روشن است مربوط به خورشيد و هرقسمتي از آن كه تاريك است مربوط به خود زمين است. اميرالمومنين فرمود: انسان با عقل خود از ديگران استفاده كرده و با بيان خود مطالب را به ديگران مي دهد. امام فرمود: كليد همه ي خير و شر زبان است. اگر در را باز كنيد و يا قفل كنيد فشاري به كليد وارد نمي شود. زبان هرچيزي كه بگويد فشاري بر آن وارد نمي شود. تنها عضوي كه در عمر انسان درد نمي گيرد زبان است. هر عضوي ممكن است فرتوت شود و كار خود را از دست بدهد اما زبان اينطور نيست. امام باقر(ع) فرمود: همانطور كه انسان طلا و نقره را قفل مي كند تا كسي آن را نبرد بايد زبان خود را نيز قفل كند. پيامبرفرمود: زبان رأس المال انسان است. زيبايي انسان به اين است كه چگونه حرف بزند. كسي كه زبان خود را حفظ كند در جامعه انسان كريمي است. در جلسه اي بوديم كه يك نفر وارد شد. فردي گفت اين آقا انسان وفاداري است سي است ما با هم رفيق هستيم اما باز هم به ديدن ما مي آيد. فردي از آن طرف گفت كه در حديث داريم بايد وفا را از سگ ياد بگيريم. اين دونفر يك منظور داشتند اما نفر دوم بيان اشتباهي داشت. يك كلمه

ص: 12120

پايين يا بالا، قضاوت انسان ها را جابجا مي كند. روزنامه نويسان و گويندگان كار بسيار سختي دارند. نجات المومنين في حفظ لسانه. زبان ده بركت دارد: گاهي زبان گواهي مي دهد. همانطور كه مي گويند سخن گفتن خطرناك است گاهي سكوت نيز خطرناك است. قرآن مي فرمايد كه علماي يهود و نصارا پيامبر را مي شناختند چون نام و نشان ايشان در تورات و انجيل موجود بود اما وجود ايشان را كتمان كردند. به همين خاطر گناه پيروان اين اديان به گردن علماي آنها است. در قرآن مي فرمايد: خداوند و تمام كساني كه اهل لعنت هستند از جن و انس و ملك در طول تاريخ به كسي كه كتمان كند لعنت مي كنند. بنابراين گاهي اوقات سكوت نابجا خطرناك است. زبان مي تواند قضاوت كند حق با چه كسي است. برخي افراد از من پرسيده اند كه معناي ولايت فقيه در جمهوري اسلامي چيست؟ همه ي كشورها با رئيس جمهور اداره مي شود چه نيازي به ولايت فقيه است؟ بايد بدانند كه ولايت فقيه در همه ي كشورها وجود دارد اما اسامي آنها متفاوت است. ولايت فقيه يعني اينكه يك نفر حرف آخر را بزند. در آمريكا وقتي بين بوش و رقيب او اختلاف پيش آمد، قاضي القضات حرف آخر را زد و حق را به بوش داد. زنده باد ايران، چرا كه ايران مي گويد حرف آخر را كسي مي زند كه مجتهد عادل باشد. كسي كه با هيچ چيزي نتوان او را خريد. بنابراين بايد در مملكت كسي باشد كه حرف او، حرف آخر باشد. بنابراين هيچ كشوري در بن بست

ص: 12121

نمي ماند و كسي وجود دارد كه حرف آخر را بزند. از بركات ديگر زبان اين است كه حرف آخر را مي زند. پاسخ سوال ها را مي دهد. انسان نيازهاي خود را با زبان نقل مي كند. انسان با زبان خود مي تواند چيزها را توصيف كند. با زبان مي تواند امر به معروف و نهي از منكر كرد. با زبان مي توان غصه ها را برطرف كرد. يك زماني من در مكه بودم يك نفر با هيجان نزد من آمد و گفت من گم شده ام. من به او گفتم خوش بحال تو كه تنها گم شده اي، ما همگي با هم گم شده ايم. آن فرد خنديد و غصه اش برطرف شد. يكي از ويژگي هاي خدا اين است كه جبار است و اگر چيزي را مي گيرد به گونه ي ديگري جبران مي كند. كتاب هاي زيادي در مورد فرزندان بتيمي نوشته شده كه به درجه هاي بالا رسيده اند. امام خميني يتيم بودند اما به اين درجات رسيدند. بنابراين اين گونه نيست كه اگر كسي بچه ي روستايي است و كامپيوتر ندارد بدبخت است. ممكن است يك نفر در كنكور مردود شود اما در رشته ي ديگري نابغه مي شود. بنابراين با زبان مي توان به افرادي كه غمي ديده اند تسليت گفت و دلداري داد. با زبان مي توان كينه ها را برطرف كرد. زبان خيرات و بركات زيادي دارد البته لغزش هايي هم دارد. در حديث داريم كه اگر زبان لغزش داشته باشد از نوك سر نيزه برنده تر است. براي اينكه زبان ما منشأ خيرات و بركات

ص: 12122

شود نياز به تمرين دارد. يكي از مراجع تقليد به من گفت زماني كه در تلويزيون صحبت مي كني زياد از كلمه ي شايد استفاده كن. ما بايد در سخنان خود اگر مطمئن نيستم از كلمه ي شايد استفاده كنيم. مثلاً اگر از قيمت چيزي مطمئن نيستم كلمه ي حدوداً را بكار ببريم و يا صفت بدي را براي يك قشر بكار نبريم و بگوييم برخي از آنها اينگونه هستند. قرآن مي فرمايد: لب شما كه تكان مي خورد ثبت مي شود. فرشته هاي ما تمام حرف هاي شما را مي نويستند. قرآن مي فرمايد: پرونده ها باز مي شود. مي گويند عدد سيزده نحس است. چرا اين حرف را مي زنند حضرت علي (ع) در روز سيزده رجب به دنيا آمد. مبناي اينكه مي گويند اگر عطسه كرديد صبر كنيد چيست. دو نفر وارد مسجد شدند يك نفراز آنها اهل مسجد رفتن بود و ديگري تارك الصلوة بود و روز اولي بود كه به مسجد مي آمد. بعد از خروج از مسجد خداوند فرمود آن فرد مسجدي را نمي بخشم اما آن تارك الصلاة را بخشيدم. به اين علت كه آن فرد مسجدي وقتي وارد مسجد شد حالت غرور داشت، اما آن فرد تارك الصلاة زمان ورود به مسجد خجالت مي كشيد. يك نفر از خاك بيدار شد ديد نياز به غسل دارد، نه آب داشت و نه خاكي براي تيمم. با همان لباس نجس شروع به خواند نماز كرد. بعد از نماز به سر خود كوبيد و گفت خاك بر سرمن با اين نمازي كه خواندم. بعد از مرگ او را در خواب

ص: 12123

ديدند كه گفت خدا همان نماز را از من قبول كرد. چرا كه من در آن نماز خود را نزد خدا شكستم و خدا نيز دل شكسته مي خواهد. اسماعيل ذبح نشد اما همين كه ابراهيم (ع) كارد را گذاشت و برداشت خدا از او قبول كرد. اويس به مدينه آمد تا پيامبر(ص) را ببيند، نتوانست ولي زيارت او قبول شد. هيچ كس حق ندارد خود را بهتر از ديگران ببيند. در حديث داريم كه هر كس را ديديد بگوييد اين فرد بهتر از من است. اگر سن بيشتري داشته باشد عبادت خدا را بيشتر كرده است، اگر هم سن كمتري دارد بگوييد پس گناه كمتري كرده است. اگر هم همسن هستيد بگوييد من عيب هاي خود را مي دانم اما عيوب اين فرد را نمي دانم پس بهتر است. يك فردي كه بد حجاب است مي تواند نقص حجابي خود را بر طرف كند اما نبايد او را تحقير كرد. اگر فردي يك عيبي دارد نبايد بقيه ي عيوب را نيز به او نسبت داد. يك استاد دانشگاه در يزد است كه سال ها نيز در جنگ اسير بود. ايشان يك روز نزد من آمد و گفت: يك بار من در خانه ي دوستم بودم و تلويزيون را روشن كردم شما در حال صحبت بوديد. دوستم گفت تلويزيون را خاموش كن من هيچ آخوندي را قبول ندارم. پرسيدم چرا؟ گفت براي اينكه اين افراد عقده اي هستند و حكومت را در دست گرفته اند. پرسيدم چه چيزي از اين آخوند ديده اي؟ او گفت: فلاني مجرم بود او را بايد تنبيه مي كردند اما

ص: 12124

او را در بازار و درب مغازه ي پدرش تنبيه كردند. اگر اين فرد مجرم بود چرا آبروي پدر او را ريختند. زمان زدن شلاق نيز زير لب مي خنديدند و از اين كار لذت مي بردند. بنابراين چون اين صحنه را ديدم تا آخر عمر به حرف آخوند ها گوش نمي دهم. اين استاد گفت به آن آقا گفتم قرائتي نه قاضي است و نه دادستان فقط نيم ساعت درس قرآن مي دهد. بالاخره تلويزيون را روشن كرديم و شما در انتهاي حرف خود گفتيد كه آقاي مجري قانون چرا فردي را كه مي خواهيد شلاق بزنيد به در مغازه ي پدرش مي بريد. يعني حرف دل آن فرد را به زبان آورديد. گاهي اوقات فردي در مكاني اشتباهي مي كند نبايد به همه نسبت داد. اگر دختري يك برادر رذل داشت به اين معنا نيست كه به خواستگاري او نرويم. ما حق نداريم در نماز بگوييم : خدا نماز من را مي بيند. بايد بگوييم: همه چيز زير نظر خدا است. شما حق نداريد در نماز بگوييد اهدني بايد بگوييد اهدنا. نگاه بايد جمعي باشد. قرآن مي فرمايد: بعضكم من بعض. خدايا هرچقدر كه با اعضاء خود خلاف كرده ايم، خلاف هاي گذشته ي ما را ببخش و همه ي اعضاء و افكارو اعمال ما را در راه رضاي خود قرار بده.

92-06-26

خانه هاي آن كساني مي خورد بيشتر در كه به سائل مي دهند از هرچه بهتر بيشتر ،عرض حاجت مي كنم آنجا كه صاحبخانه اش پاسخي مي دهد با ده برابر بيشتر، عازم مشهد شدم تا با تودرد دل كنم بودنم

ص: 12125

را مي كنم اين گونه باور بيشتر ،مرقدت ضرب المثل هاي مرا تغيير داد هر كه بامش بيش برفش نه كبوتر بيشتر، چهار فصل مشهد از عطر گلاب آكنده است اين چنين يعني سه فصل از شهر قمصر بيشتر ،اي كه راه انداختي امروز و فرداي مرا چشم بر راه تو هستم روز آخر بيشتر ،از غلامان شما مي شود دنيا گرفت من نيازت دارم روز محشر بيشتر. سوال – خاطره اي از كرامت امام رضا(ع) را بيان بفرماييد. پاسخ – طلبه ها بعد از اينكه ده سال درس خواندند بايد در يك رشته ي تخصصي بروند. اصطلاحا مي گوييم: مي خواهد برود درس خارج . حدود چهل سال پيش ،ده سال درس من تمام شد .ده سالي كه در قم درس خواندم فكر كردم كه چه رشته اي را انتخاب كنم. آخوند مي تواند دفتر ازدواج و طلاق داشته باشد ،منبري ،قاضي ،فقيه ،مفسر هم بشود. بالاخره به ذهنم رسيد كه آخوند اطفال بشوم. گفتم :خودم الگو و نمونه ي ديگران مي شوم. قرآن مي فرمايد: علامت مومن اين است كه الگوي ديگران بشود. يعني ما بايد كاري بكنيم كه مردم از ما ياد بگيرند. الان مي گويند: مد است.يعني مردم رفته اند من هم عقب مردم بروم. ما بايد خودمان مُد كنيم. چرا دنباله رو هستي؟ بنده ي خوب خدا بايد از خدا بخواهد كه يك راهي را پيدا كند و بندگان به دنبال او بروند. انسان بايد قالب ساز باشد نه قالب پذير،مدل ساز باشد نه پيرو مُد ديگران. از بچه ها ي كوچه شروع كردم. در كاشان ،اول ماه رمضان به

ص: 12126

كوچه آمدم و شش بچه ي سيزده ساله را پيدا كردم و گفتم كه مي خواهم براي شما قصه بگويم. آنها آمدند و فردا شب هم اين كارتكرار شد. كار ما گرفت. ماه رمضان تمام شد. حدود صد نفر بچه جمع شدند بدون تامين اعتبار و پذيرايي. تخته سياه و تخته پاك كن هم نداشتم. آنها را قرض گرفتم و در مسجد كلاس گذاشتم. من چهار سال بخاطر بچه ها از قم به كاشان مي رفتم. همان چهارسال كه كاشان بودم به مشهد رفتم و به امام رضا(ع) گفتم كه من مي خواهم شب جمعه اينجا بمانم و در ضمن كلاس كاشان را در اينجا برقرار كنم. يك زيارت جامعه و امين الله خواندم. در حرم آقايي مرا ديد و گفت كه سمينار دبيران ديني است، تو هم با من بيا. با اين آقا منتظر تاكسي بوديم كه فردي جلوي پاي ما ترمز كرد و ما سوار شديم و متوجه شديم كه ايشان آقاي باهنر است. ما همراه ايشان به سمينار رفتيم. مرحوم مطهري ،بهشتي ،آقاي خامنه اي و رفسنجاني هم بودند. جلسه ي خوبي بود. من به آقاي بهشتي گفتم كه من دبير نيستم ولي مي خواهم در عرض 5 دقيقه طرحي را بگويم. ايشان دستور داد و پنج دقيقه به ما وقت دادند. من درعرض پنج دقيقه خاطره اي گفتم كه خيلي شيرين بود. آقاي صادقي كه جزو هفتاد و دو تن شهيد شد، نيم ساعت وقت خودش را به من داد. و من شيرين كاري هايي را گفتم و همه خنديدند و خيلي خوشش شان آمدم .آقاي بهشتي گفت :آيا ما مي

ص: 12127

توانيم با خنده دين را القاء كنيم؟ اين يك طرح كلي بود. من با ديدن اين شيخ فهميدم كه مي شود. آقاي خامنه اي به من گفت كه به مسجد ما بيا، من نماز مي خوانم و شما صحبت كن زيرا من ممنوع صحبت شده ام. ايشان مرا به خانه شان برد و چند روز ميهمان ايشان بودم. بعد با ايشان به مسجد رفتم. و در آنجا جوانان انقلابي زيادي ديدم. اين بركت را از امام رضا(ع) ديدم. در مشهد آقاي مطهري مرا شناخت و بعد از انقلاب مرا نزد امام برد. و گفت كه ايشان به درد تلويزيون مي خورد. امام مرا نمي شناخت. بعد به تلويزيون رفتم. آغاز كار من از توسل به امام رضا(ع) شروع شد. در تابستان ها من از قم به مشهد مي آمدم و هيچ وقت كلاس هايم را تعطيل نمي كردم. من ماه عسل با خانمم به مشهد رفتم و برادرم گفت كه من براي تو پول مي فرستم. پول هاي من تمام شد و پول نرسيد. در صف نانوايي بودم و پول نداشتم، از صف بيرون آمدم. سجاده اي در خانه داشتيم كه قيمتي بود. آنرا برداشتم كه بفروشم ولي خانمم فهميد و از اين كار منصرف شدم. به حرم رفتم و گفتم كه براي بي سوادها زيارت نامه مي خوانم ولي كسي به من نگفت كه زيارت نامه بخوان. تسبيحي داشتم كه مي خواستم آنرا بفروشم ولي خيلي ارزان مي خريدند. پيش امام رضا(ع) رفتم و گفتم كه نمي دانم چكار كنم. خودت كسي را بفرست كه براي من پول بياورد. نيم ساعت ايستاديم و خبري

ص: 12128

نشد. به امام رضا(ع) گفتم: اي امام نانوايي بسته مي شو زودتر پول را بفرست. يكي از علماي سيد مرا ديد و گفت كه من مسافر هستم و پول زيادي دارم و چون شما گفتيد كه تا آخر تابستان در مشهد هستيد ،پول ها را به تو مي دهم و بعدا از تو مي گيرم. در زيارت نامه جامعه براي امام چهارصد كمال گفته شده است . وقتي شما خواب تان مي آيد پلك و بعد گردن تان پايين مي افتد. در زيارت داريم: اي امام رضا(ع) شما كرات زمين را نگه داشته ايد. ما نمي توانيم امام ها را بشناسيم. قرآن مي گويد: ابر و باد و خورشيد براي بشر است. پس هستي براي ماست. خدا مي فرمايد : بشر هم براي عبادت خلق كرديم. پس بشرهم براي عبادت خلق شده است. تا رنگ عبادت پيدا كند. كسي كه دستش در دست معصوم باشد كارهايش رنگ خدايي مي گيرد. رهبران غير معصوم نمي توانند ما را خدايي كنند. گفته اند كه وقتي امام نيست بايد دستمان در دست فقيه عادل باشد. امام خميني در وصيت نامه اش مي گويد كه ما مفتخر هستيم كه امام باقر(ع) و حضرت مهدي از ماست. ما مفتخريم كه مذهب فاطمه از ماست. اين بالاتر از شهادت دادن است. امام هم شهادت مي دهد و هم افتخار مي كند. ما بايد خدا را شكر كنيم كه دستمان در دست معصوم است. ما مفتخر به ولايت فقيه هستيم. تمام دنيا ولايت فقيه دارند ولي اسمش ولايت فقيه نيست. ولايت فقيه يعني كسي كه حرف آخر را بزند. در دنيا وقتي

ص: 12129

به تناقض مي رسند يا رئيس جمهور يا شاه يا قوه قضائيه حرف آخر را مي زند. استخاره يعني اينكه برو كار را انجام بده حتي ممكن است كه آن چيزي كه مي خواهي نشود. يعني از ترديد بيرون رفتن. ما مفتخرهستيم كه در كشوري زندگي مي كنيم كه حرف آخر را يك فقيه عادل مي زند. در پاكستان سخنراني داشتم و به من گفتند كه اينها استاد دانشگاه و از اهل تسنن هستند. آنها وهابي هستند. وهابي ها ما را مشرك مي دانند. گفتم كه ما در اينجا بحثي مي كنيم كه به سني و شيعي كاري نداشته باشيم. من بحث جالبي گفتم و آنها خوشش شان آمد و در آخر جلسه يكي گفت: آفرين بر تو، حيف كه شيعه هستي. من گفتم :بحث هاي من از قرآن بود كه هر دو طرف قبول داريم ولي حرف تو شعار بود. من از متن قرآن ثابت كردم كه شيعه هستم. گفتم: وقتي پيامبر بود شيعه و سني نبود. رسول الله اسوه همه بود. وقتي پيامبر در گذشت مسلمانان دو دسته شدند: عده اي فقه شان را از ائمه گرفتند و عده اي هم از چهار فقيه ديگر فقه شان را گرفتند. قرآن در مورد اهل بيت مي فرمايد: يطهركم تطهيرا .اهل بيت در قرن اول بودند. ولي علماي شما در قرن دوم بودند. پس اهل بيت يك قرن جلوترهستند .قرآن مي فرمايد: السابقون سابقون اولئك المقربون. همه ي ائمه شهيد شدند قرآن مي فرمايد: كسي كه شهيد شده مقامش از كسي كه شهيد نشده بالاتر هستند. پس من شيعه هستم. و به من نگوييد كه

ص: 12130

حيف شيعه هستي. سوال – حديثي از امام رضا (ع) بفرماييد. پاسخ- امام رضا(ع) را با ده طرح سياسي به مرو آوردند. زيرا امام در مدينه بود و مي خواستند كه امام زير نظر باشد. در مسير از قم و نيشابور حركت كردند. در نيشابور جمعيت انبوهي دور امام رضا(ع) جمع شدند و گفتند: جمله اي به ما بگو.( آنها مي خواستند به ظاهر امام را ولي عهد كنند ولي مي خواستند امام را زير نظر داشته باشند. آنها امام را شناسايي مي كردند. پدر امام رضا(ع) را سه روز روي پل بغداد گذاشتند كه هر كس اين جنازه را ديد و جيغ زد، او را به جرم شيعه بودن دستگير كنند) امام نام اجدادش را تا پيامبر برد و خط را به مردم نشان داد و فرمود: توحيد قلعه(حصن) است. قلعه با زندان فرق دارد. در قلعه را از درون قفل مي كنند ولي در زندان را از بيرون قفل مي كنند. اموال و جان انسان در قلعه محافظت مي شود. انسان اگر با خدا معامله كند آرامش دارد. امام خميني وقتي براي خدا قيام كرد در هنگام مرگش مي گويد: با قلبي آرام دنيا را ترك مي كنم. پس كسي كه در قلعه زندگي مي كند آرامش دارد. روايت داريم :مومن كسي است كه اگر همه ي شهر بگويند كه آدم خوبي است يا اگر تمام شهر بگويند آدم بدي است برايش فرقي نكند. يعني با گفتن خوبي مغرور نمي شود و با گفتن بدي دلش پايين نمي ريزد. اگر در فضاي خدا آمديد، ديگر كاري به زنده باد يا مرده باد نداريد.

ص: 12131

بچه اي كه دستش در دست پدرش است نگراني ندارد حتي اگر همه به او بد نگاه كنند. امام مي فرمايد :هر كس وارد قلعه بشود از عذاب من در امان است. در دعاها داريم كه مواظب باشيد كه خودتان را به غير از خدا نفروشيد. كاروان شاه عباسي كه در راه كربلا ساخته شده هنوز مانده است ولي تاج و طلاهاي شاه عباسي نابود شده است. هر رنگي به غير از خدا از بين مي رود. بعد از گذشت هزار و چهار صدسال عشق مردم از كم نشده است زيرا امام حسين(ع) رنگ خدا دارد. تمام علاقه هاي ما با كمي بالا و پايين از بين مي رود. پس امام رضا (ع) فرمود :خدايي بشويد. امام مدتي ساكت شد و آنها را منتظر گذاشت.(فردي از امام سوال كرد و امام مدتي سرش را پايين انداخت و بعد صحبت كرد. آن فرد گفت :آيا داشتيد فكر مي كرديد؟ امام فرمود: خيلي مي خواستم كمي سكوت كنم تا شما تشنه تر بشويد.) بعد امام فرمود: توحيد شرط دارد. من كه امام زنده هستم توحيد هستم. پس هركس مي خواهد توحيدش كامل بشود بايد ولي خدا را بپذيرد. در نماز وضو و قبله شرط است .پس نماز بدون وضو و قبله باطل است. توحيد بدون ولايت غلط است.همچنين كه توحيد بدون تبري هم غلط است. ما بايد نسبت به طاغوت كفر بورزيم. اگر هم نماز بخوانيم و هم طاغوت را قبول داشته باشيم اين اسلام امريكايي است. اسلام آمريكايي مي گويد: با امريكا سازش كن و نمازت را هم در مسجدالحرام بخوان. اسلام ناب اسلامي مي گويد

ص: 12132

:يكفر بالطاغوت و يومن بالله . مثل اين حديث را در ولايت اميرالمومنين داريم. ولايت علي بن ابيطالب حصني، فمن دخل حصني امن من عذابي .كلمه لااله الاالله حصن است .يعني تمام جمله اي كه براي خدا آمده براي حضرت علي(ع) آمده است. جمله اي كه براي آب زمزم آمده، براي آب فرات هم آمده است. اگر شما نزد دكتر برويد و دكتر بگويد كه يا آمپول بزن يا قرص بخور. اين نشان مي دهد كه تركيب شيميايي آنها يكي است. با اينكه يك جامد و يكي مايع است. پس روح ولايت و توحيد يكي است. ولايت شما خدا و رسول است و همان كسي كه در ركوع انگشتري داد. پس اين دو تا يك ولايت است يكي ولايت مخلوق و يكي ولايت خالق. يكي از ادله اي كه ما بايد امام زنده داشته باشيم همين حديث است كه توحيد بدون ولايت امام معصوم قابل قبول نيست. در قرآن اسامي چند گروه آمده است: يهود، نصارا، مجوز و صابئين .رهبران آنها عمران صابئي جلسه اي با امام رضا(ع) داشت. مامون هم در آن جلسه حضور داشت. عمران صابئي وقتي استدلالات امام را شنيد گفت: دلم دارد نرم مي شود مثل اينكه حق با شماست. امام بلند شد و رفت تا زمان اول وقت بخواند. عده اي به امام گفتند كه بحث را تمام كنيد و بعد به نماز برويد ولي امام فرمود: اول نماز. حاج احمد آقا مي گفت: روزي كه شاه فرار كرد انبوهي از خبرنگاران در نوفولوشاتو جمع شدند و امام صحبت كردند. در همان هنگام امام از من پرسيد كه اذان گفته

ص: 12133

اند؟ من گفتم :بله . امام صحبتش را رها كرد و براي نماز خواندن رفت. آنها گفتند كه شما داريد با كره ي زمين صحبت مي كنيد ولي امام فرمود: نماز. ما منتظر زماني هستيم كه وقتي خانم در آشپزخانه صداي اذان را مي شنود شيرآب را ببندد و به سراغ نماز خواندن برود. و بعد از نماز بقيه ي كارش را انجام بدهد. اذان تلفن خداست. همانطور كه به تلفن آدم ها توجه داريد به تلفن خدا هم توجه كنيد. خدايا به آبروي امام رضا(ع) عيدي ما را ايمان كامل ،بدن سالم، عقل قوي، علم مفيد، عمر با بركت، رزق حلال، نسل پاك، سعه ي صدر، نيت خالص ،عزت دنيا و آخرت قرار بده. هر چه به عمر ما اضافه مي كني به اخلاص ما بيفزا و روز آخرت را روز شرمندگي ما قرار نده.

92-07-02

دل مثل جاده ايست كه در آن مسافريم آري چه آشكار چه پنهان مسافريم، ما برگ هاي زرد جدا مانده از درخت در درست بادهاي پريشان مسافريم، گاهي ميان خلوت يك روستاي دور گاهي در ازدحام خيابان مسافريم، در آفتاب وخاك ونسيمي كه مي ورزد در قطره قطره گريه ي باران مسافريم، چون گرد راهيم كه بگوييم كه ايم خاموش در ركاب سواران مسافريم ،در زلف دوست يك شب تاريك گم شديم عمري گذشته است و كماكان مسافريم. سوال – در ادامه ي دعاي امام زمان (اللهم الرزقنا طاعة...)به بحث زبان رسيديم . توضيحاتي در مورد اين بحث بفرماييد. پاسخ – در دعاي امام سجاد(ع) داريم :خدايا نطق مرا به حق قرار بده .ما بايد استغفار كنيم از حرف

ص: 12134

هايي كه نبايد مي گفتيم و گفتيم. خدايا به آبروي محمد واهل بيتش آنچه حرف بد از زبان ما جاري شده ببخش و بيامرز و زبان ما را در وقت خطرناك كنترل كن. بحث زبان بحث مهمي است. داريم: چه خون هايي كه بخاطر لب ريخته شده است. افرادي به اسم دفاع از ولايت به مقدسات ديگران جسارت مي كنند و اين باعث مي شود كه انتقام آنرا از شيعيان كشورهاي ديگر مثل پاكستان بگيرند. گاهي اوقات گفتن كلمه اي باعث مي شود كه نعمتي از دست برود. مثلا ما مي خواهيم به كسي هديه اي بدهيم بعد مي بينيم عملي از او سر زد و از دادن آن منصرف مي شويم. اگر كلمه اي نابجا به ذهن شما آمد و آنرا نگفتيد ،اين ثواب صدقه را دارد. دولت براي بدها جريمه دارد ولي براي خوب ها جايزه ندارد.ولي خدا اين طورنيست. اگر جلوي خودت را بگيري و كلمه ي نابجايي را نگو به نفع خودت هم هست. گاهي اوقات حرفي مي زنيم و بعد مي گوييم كه شوخي بود. بدانيد كه اين حرف اثر خودش را گذاشته است. اگر ميخ طلايي را به چشم شما بزنند و شما كور بشويد ،بعد بگويند: اين ميخ طلايي بود، شما مي گوييد :بالاخره من كور شدم. گاهي اوقات آبروي كسي را مي بريم و بعد مي گوييم كه شوخي كردم. چه شما شوخي كرديد و چه شوخي نكرديد، آبروي فرد ريخته شده است. بعضي اوقات مي گوييم كه فلاني گفت و من هم گفتم. كلوخ انداز را پاداش سنگ است. آيا اين كار درست است؟ البته در

ص: 12135

قرآن داريم كه به پيامبر گفتند: ابتر و پيامبر فرمود: خودتي. گفتند: مومنين ديوانه هستند و پيامبر فرمود: خودشان ديوانه هستند. وقتي قرآن مي فرمايد: والكاظمين الغيظ يعني نگو، خودت هستي. قرآن مي فرمايد: وقتي او بد گفت شما بهتر از او بگوييد. اگر شما بيمار شديد و او به عيادت شما نيامد، شما به ديدن او برويد. پس خدا مي فرمايد كه مقابله به مثل نكن. مثلا خانم عصباني است و حرفي به شوهرش مي زند، بايد مرد كوتاه بيايد. بعضي خانم ها با تلفن به همه مي گويند كه فلاني حرف زشت زد. اين كار سخن چيني و اشتباه است. اسلام مي گويد كه اگر كسي به تو نيش زد تو از او انتقام نگير. برادران يوسف به او گفتند كه ما خطا كرديم كه تو را در چاه انداختيم. يوسف گفت: من همين الان شما را مي بخشم. در روز فتح مكه مردم به پيامبر گفتند كه تو با ما چكار مي كني؟( آنها خيلي پيامبر را آزار داده بودند) پيامبر فرمود: همان كاري كه يوسف با برادرانش كرد.من تمام مردم مكه را بخشيدم. بايد الگوي ما پيامبر باشد. فيض كاشاني گفته كه از زبان بيست گناه صادر مي شود. هر كاري زحمت دارد ولي زبان بي زحمت ترين عضو است و هيچ وقت درد نمي گيرد ولي درد مي آورد. داريم :انسان پشت زبانش پنهان است. تا مرد سخن نگفته باشد، عيب و هنرش نهفته باشد. داريم: مصلحت انسان در اين است كه زبانش را كنترل كند. داريم: اگر مي خواهيد مزه ي ايمان را درك كنيد خزينه دار زبان تان

ص: 12136

باشيد. داريم: روز قيامت وضع كسي سخت تر است كه در مسائل باطل بيشتر فرو برود. حرف هاي اضافي را نبايد گفت. به فردي گفتند كه پدر شما چگونه از دنيا رفت؟ طرف گفت: تب و لرز كرد و مُرد. ممكن است كه فردي همين مطلب را دو ساعت توضيح بدهد. پس كم حرف بزنيم. اگر خطبه هاي نماز جمعه كوتاه بشود اثرش بيشتر مي شود. از امام پرسيدند كه چرا نماز جمعه دو ركعت است. امام فرمود : چون دوتا خطبه در نماز جمعه داريم ،خداوند دو ركعت نماز را كم كرده است كه به مردم فشار نيايد. گناهان زبان عبارتند از: غيبت .وقتي پشت كسي حرفي را بزنيد،اين غيبت حساب مي شود حتي اگر به خودش هم گفته باشيد. اگر در جلوي طرف حرفي را زده ايد خوب است ولي اين مجوزي نيست كه پشت سرش هم آن حرف را بزنيد. كتمان شهادت يعني سكوت بيجا. گاهي مي دانيد كه طرف مواد مخدرمي فروشد ولي مي گوييد: به ما ربطي ندارد ،او فاميل ماست و اگر ما بگوييم نانش قطع مي شود. مي دانيد با اين موادمخدر چند نفر معتاد شده اند؟ اگر كسي حرف حق را نزند او هم گناه كرده است. در سوره قلم در مورد سخن چيني آيه داريم. گاهي فردي حرف باطلي مي زند و شما مي گوييد :صحيح است .اگر همه ي مردم به باطل راي بدهند باطل حق نمي شود. مشورت معنايش اين نيست كه كدام اكثر هستند بلكه معنايش اين است كه كدام بهترهستند. مشورت از شورمي آيد. يعني حرف حق را از باطل جدا كن.

ص: 12137

پس اكثريت دليل بر حقانيت نيست. در اتاقي پنج نفر هستند. چهار نفر سيگاري هستند با نگاه دموكراتيك چون چهار نفر سيگاري هستند بايد نفري كه سيگار نمي كشد را بيرون كنند. اما اسلام مي گويد كه چون حق با هواي سالم است بايد آن چهار نفر بيرون بروند. پس براي ما معيار حق است. حق خودش معيار دارد. در اسلام مرد سالاري و زن سالاري نداريم ،ما حق سالار داريم. يك وقت همه درست مي گويند و يك وقت همه اشتباه مي گويند .ممكن است كه در مجموعه ي باطل حقي هم باشد مثلا فردي را اشتباه زندان كرده باشند. ممكن است كه فردي مظلوم باشد ولي ظالم هم باشد يعني وقتي به مظلوم فشار مي آيد او هم به ديگري ظلم مي كند. همراهي با باطل ،خشونت و لجاجت همه گناه است. بدعت هم يكي ديگر از گناهان زبان است. گاهي فردي مي گويد: انشاءالله نمازت درست است. ما خيلي راحت حكم غلط و درست مي دهيم بدون اينكه تخصص اين كار را داشته باشيم. آيا شما به بيمار مي گوييد كه اين قرص ها را بخور ،انشاءالله خوب مي شوي؟ گاهي سر سفره مي گويند كه اين بچه است و نمي فهمد، اين درست نيست. داريم كه اگر پدر و مادري در جلوي چشم بچه اي كه در گهواره است آميزش جنسي كند، اگر بچه دختر باشد زناكار و اگر پسر باشد زناكننده بار مي آيد. پس نگاه اثر دارد. اگر بچه نمي فهمد چطور مي گويند: وقتي نوزاد به دنيا آمد ،در گوش راست او اذان بگوييد؟ حتي مرده مي فهمد

ص: 12138

و الا به او تلقين نمي كردند. به مرده مي گويند كه بشنو، اگر فرشته آمد بگو :خدا و پيامبر و قرآن را قبول دارم. قرآن مي گويد كه هستي تسبيح مي گويد، تو نمي فهمي. ما سميع ايم و بصيرايم و خوش ايم ،باش ما نامحرمان ما خاموشيم. قرآن مي فرمايد :وقتي لب تكان مي خورد دو فرشته عتيد و رقيب مي نويسند. در روز قيامت پرونده باز مي شود و مي فرمايد :خودت بخوان بگو تو را چكار كنيم و انسان اقرار مي كند. انسان وقتي پرونده را باز مي كند مي گويد: اين چه پرونده اي است؟ ريز و درشت را نوشته است. ما حرف زدن را جزواعمال خودمان نمي دانيم و ِالا مواظب حرف هاي مان بوديم. مشكل اصلي ما اين است كه قبل از حرف زدن فكر نمي كنيم. ما مي خواهيم از غافله عقب نمانيم يعني مي بينيم همه يك حرفي مي زنند، ما هم حرف بيخودي مي زنيم. از گناهان ديگر زبان نفاق است. يعني حرفي را مي زنيم كه در دل مان نيست. پيرمردي مُرد و مريد يكي از آيت الله ها بود. يكي از اعضاي دفتر نوشت: خبر فوت را به آيت الله داديم ايشان بشدت ناراحت شدند. و تسليت گفتند. وقتي آقا مي خواست اين نوشته را امضا كند. گفت :من بشدت ناراحت نشدم. ايشان در سن 95 سالگي فوت كرده اند و اين عمر طبيعي اش بوده است. دروغ نوشتن هم مثل دروغ گفتن است. بشدت ناراحت شدم را عوض كردند و نوشتند آقا ناراحت شدند. آقا گفت :من ناراحت هم نشدم. آقا گفت

ص: 12139

بنويسيد: خدا او را رحمت كند و به شما صبر بدهد. گاهي ما لجبازي مي كنيم و مي گوييم كه او بايد به من سلام كند يا رئيس اداره بايد براي من بنويسيد. گاهي شما مي توانيد كار را درعرض ده دقيقه انجام بدهيد. گاهي مادر شوهر حرفي مي زند شما آن حرف را قورت بدهيد تا زندگي تان بهم نخورد. گاهي اوقات يك حرف هزاران مسئله را بالا و پايين مي كند. مادري در شب عروسي از پسرش پرسيد كه مرا بيشتر دوست داري يا عروس را. اين مادر تا آخر عمر يادش بود كه پسرش گفته عروس را بيشتر دوست دارد. چرا مادر اين سوال را مي پرسيد؟ گاهي اوقات سوالات بيخود است و جواب ها فتنه مي شود. همه ي سوالات را نبايد جواب داد. فرعون از حضرت موسي پرسيد كه پدر من كجاست؟(مثلا مي خواست كه موسي بگويد روزگار پدر تو سياه است) موسي ديد كه اگر بخواهد به اين سوال جواب بدهد در آن فتنه است بنابراين گفت :ما چكار به پدر تو داريم. خدا مي داند كه آنها كجا هستند. پس نبايد همه ي سوالات را جواب داد. در رژيم شاه ،ساواك من را احضار كرد. از بچه ها پرسيدم كه بروم يا خير؟ به من گفتند :برو ولي جواب منفي بده. سعي كنيم زود قول ندهيم. زيرا ممكن است كه قول هاي ما عملي نشود. چون همه چيز دست ما نيست. پدر من بازاري بود و وقتي من طلبه شدم خيلي ها او را توبيخ كردند و گفتند كه كارت اشتباه بود كه او را دنبال آخوندي فرستادي،

ص: 12140

بايد او را دنبال تجارت مي فرستادي. وقتي من در نجف بودم پدرم پولي فرستاد كه من به مكه بروم زيرا داريم كسي كه به مكه برود فقير نمي شود. ما نان خشك همراه خودمان به سفر مي برديم زيرا سفر با ماشين زياد طول مي كشيد. وقتي داشتم چهل تا نان مي خريدم خواستم يك نان هم براي شام بخرم ولي با خودم گفتم كسي كه چهل تا نان دارد گرسنه نمي خوابد. همان شب خواستم يكي از نان ها را بعنوان غذا بخورم. نان ها را دراتاق بغلي گذاشتم كه خشك بشود. وقتي خواستم ناني براي شام بردارم صاحب اتاق در را بسته و رفته بود. شام نداشتم و گرسنه بودم. از اتاق هاي ديگر مقداري نان خشك و مانده گرفتم و خوردم. با خودم گفتم كه اشتباه من بود كه گفتم حالا كه چهل تا نان دارم گرسنه نمي خوابم. خدا خواست كه من با داشتن چهل تا نان، گرسنه بمانم. ما نبايد بگوييم كه در كامپيوتر نشان مي دهد كه هواپيما فلان ساعت مي نشيند پس نيازي به خدا نيست. زيرا محاسبات دقيق نيست. گاهي در وزارتخانه اي با دوهزار تا كامپيوتر يك كشتي آهن گم مي شود و گاهي در ميدان تره بار كه يك كامپيوتر هم ندارند حتي يك گوني سيب زميني هم گم نمي شود. ما بايد بدانيم حرف هايي كه مي زنيم جزو اعمال ماست و در جايي ثبت مي شود. قرآن مي فرمايد: ما آثار عمل شما را هم مي نويسيم. گاهي ما يك كلمه مي گويم ولي سرنوشتي را عوض مي كنيم. ما خيلي راحت

ص: 12141

حرف مي زنيم، در مورد ايراني ها، امريكايي ها، كاشاني ها و... راحت حرف مي زنيم. زبان از همه ي اعضاي بدن كوچكتراست ولي از همه اعضا پرخطرتر است. سوال – صفحه 460 قرآن كريم را توضيح بفرماييد. پاسخ – اين صفحه نكته ي لطيفي دارد. خدا براي بعضي مي فرمايد كه خدا به آنها بشارت داد و براي بعضي خدا مي فرمايد: اي پيامبر تو بشارت بده. كساني كه از طاغوت اجتناب مي كنند و دل به خدا مي سپارند، خود خدا به آنها بشارت مي دهد. كساني كه حرف ها را مي شنوند و سبك و سنگين مي كنند ،افراد خوبي هستند ولي دل به دريا نمي زنند، اينها افراد متديني هستند و از حق پيروي مي كنند ولي پيامبر به آنها بشارت مي دهد. كساني كه در جبهه و در آب و آتش هستند خدا به آنها درود مي فرستد. كساني كه در جبهه سخنراني مي كنند و در آب و آتش نيستند، پيامبر به آنها صلوات مي فرستد. فردي به من گفت كه اين قدر كه شما از رزمندگان تجليل مي كنيد از بازاري ها تجليل نمي كنيد. من گفتم :شما براي حضرت خديجه بيشتر گريه كردي يا براي حضرت علي اصغر؟ او گفت: براي حضرت علي اصغر. من گفتم: حضرت علي اصغر جان داد و خديجه مال داد. پس كسي كه جان داده است با كسي كه مال مي دهد فرق مي كند. به جانبازي كه يك پايش را از دست داده بود گفتم كه تو بهشتي هستي زيرا يك پايت به بهشت مي رود، پس قطعا پاي ديگرت هم

ص: 12142

به بهشت خواهد رفت. خدا به حضرت ابراهيم مي گويد كه اسماعيل را بكش و ابراهيم بلافاصله اطاعت مي كند. اگر كسي ديگري بود مي گفت كه اسماعيل الان خواب است ،اين امر ارشادي است و دستوري نيست ،فوري نيست و ... يعني هزار تا دليل مي آورد كه اين كار را نكند. هر كاري بخواهيد بكنيد راهش را پيدا مي كنيد و هر كاري را كه نخواهيد بكنيد بهانه اش را پيدا مي كنيد. هفته ي دفاع مقدس را به خانواده شهدا، جانبازان و اسرا تبريك مي گوييم .خدايا ما را نسبت به خون هاي شهدا خائن قرار نده. و به ما توفيق بده كه خادم اين انقلاب و شهيدان باشيم كمبودهاي مملكت ما را هر چه زودتر بدست مسئولين برطرف بفرما.

92-07-09

سوال – در مورد 25 ذيقعده ،روز دحوالارض توضيحاتي بفرماييد. پاسخ – دحوالارض يعني آغاز پيدايش زمين از زير كعبه. قرآن مي فرمايد: اول خانه اي كه براي مردم پيدا شد،كعبه بود. پس وقتي خداوند مي خواست كره ي زمين را نشان بدهد از كعبه شروع كرد. يعني نماز و مسجد. وقتي من اين را مي شنوم ناراحت مي شوم كه چرا ما صدها شهرك داريم كه مسجد ندارد. روز دحوالارض براي مسئولين و مردم پيام دارد. چرا بعضي از مردم مسجدي نيستند؟ در شهرك جنوب تهران با جمعيت زياد، تعداد مساجد كمي وجود دارد. در شهرك شرق هم همين طور است.در جمهوري اسلامي بايد هر سي هزار نفر يك مسجد داشته باشند. مي گويند كه در اين روز، روزه گرفتن و دعا كردن مستحب است. اينها درست است. اما معني دحوالارض

ص: 12143

يعني اينكه پيدايش زمين از نمازخانه است ،پس اول بايد مسئله ي نماز حل شود. شهري كه مسجد ندارد بچه هايش مسجدي نمي شوند. اگر شهري مسجد داشت و به كشور حمله شد ،بچه ها از مسجد به جبهه مي روند. 95 درصد بچه هاي جبهه از مسجد بودند. بچه ها از فرهنگسرا و پارك به جبهه نمي روند. اگر زلزله بشود مسجدي ها كمك مي كنند. ما بايد مسجد را جدي بگيريم. اگر ما حتي خانه ي سي متري هم داريم بايد به ساخت مسجد كمك كنيم. من به در منزل بعضي از افرادي كه مي شناسم و مي دانم كه دختر و پسرشان ازدواج كرده اند و وضع مالي خوبي دارند مي روم و از آنها كمك مي خواهم تا يك مسجد كوچك بسازند. به فردي كه وضع مالي خوبي داشت گفتم كه تو مي تواني درعرض دوسال يك مسجد صدميليوني بسازي و ايشان هم قبول كرد. من بايد كاري به غير از سخنراني در تلويزيون انجام بدهم. حضرت امير سخنراني مي كردند ولي ديدند كه مردم گوش نمي دهند، يك مرتبه به گوش خودشان زدند. يك روز پيامبر تا سلام نماز را دادند به سرعت به سمت در مسجد رفتند و گفتند كه نمي گذارم كسي بيرون برود و فرمود: اگر آبروي كسي را بريزيد ... يعني در ابتدا توجه مردم را جلب كرد و بعد حرف مهمش را زد. پيام دحول الارض اين است كه زمين از زير مسجد بيرون آمده است ولي شهرك هاي ما از زير مسجد بيرون نمي آيند. در ضمن امروز، روز زيارتي امام رضا(ع) است. سوال-

ص: 12144

در جمع خانواده و محل كار سه تا گناه زباني شيوع بيشتري دارد:غيبت ،دروغ و بددهاني. آيا اين گناهان اخيراً زياد شده يا قبلا هم به همين شدت بوده است؟ پاسخ – از زماني كه انسان وجود داشته ،با زبان گناه مي كرده .انسان غريزه دارد و عصباني مي شود و زبان هم دارد. اگر اين انسان دينش كمرنگ باشد فحش مي دهد يا غيبت مي كند. انسان در سرازيري ليز مي خورد مگر اينكه كفش هايش عاج داشته باشد. اين بحث قديم و جديد ندارد. گناه زبان بيشترين آمار را دارد. درجنگ صفين يكي از ياران حضرت علي (ع) به لشكريان معاويه فحش داد. حضرت فرمود: چرا فحش دادي؟ امام فرمود: من از فحش دادن شما ناراحت هستم .كسي كه منطق دارد نبايد فحش بدهد. پس ما نبايد به دشمن خودمان هم فحش بدهيم. در قرآن داريم كه به مشركين هم فحش ندهيد، آنها هم به خداي شما فحش مي دهند. بايد به انسان احترام گذاشت. خدا در قرآن مي فرمايد كه بايد با مردم خوب حرف بزنيد، نمي گويد: با مسلمانان خوب حرف بزنيد. حديث داريم كه وقتي مي خواهيد فرزندتان را تنها صدا بزنيد، بگوييد: حسن جان. پيامبر اسم افراد را با كنيه مي بردند. داشتند جنازه اي را عبورمي دادند، پيامبر ايستاد. به پيامبر گفتند كه اين جنازه ي يك فرد يهودي بود. چرا شما به احترام جنازه ي يهودي ايستاديد؟ پيامبر فرمود: مسلمان نبود ولي انسان بود. گاهي اوقات فحش نيست ،اظهار برائت است. مثلا دشمن به ما حمله كرده و از او برائت مي جوييم. در قرآن داريم كه

ص: 12145

خدايا عذاب آنها را زياد كن. ما حق نداريم به شاگرد يا همسرمان فحش بدهيم. حديث داريم كه زبان از شمشير برنده تر است. جاي زخم شمشير خوب مي شود ولي جاي زخم زبان خوب نمي شود. روايت داريم كه زبان از سرنيزه برنده تر و ماندگارتر است. يكي از گناهان زبان غنا يا خوانندگي است. فردي به حضرت گفت كه من خودم خواننده به خانه نمي آورم ولي وقتي به حياط خانه مي روم، صداي غنا از خانه ي همسايه مي آيد و من آنرا گوش مي دهم. امام فرمود: همين مقدار هم گناه محسوب مي شود. در مورد اينكه غنا چيست اختلاف نظر وجود دارد و هر كس بايد به مرجع تقليدش مراجعه كند. از گناهان ديگر زبان مراع يا جدال است. اگر طرف مي خواهد هر چه شما بگوييد قبول نكند، با او بحث نكنيد. حضرت علي (ع) مي فرمايد: نماز تراويه حرام است. عده اي داد و فرياد كردند كه ما مي خواهيم آنرا بخوانيم. در بحث كردن شما حرف خودت را بزن ولي جدال نكن حتي اگر حق با تو باشد. در قرآن داريم: آنها را رها كنيد. شما راه خودتان را برويد من هم راه خودم را مي روم. تو حرف خودت را بزن اگر گوش ندادند آنها را رها كن. گناه ديگر زبان افشاي سِّراست. ممكن است كه كسي حرف خصوصي به شما بزند و شما از آن عكس و فيلم بگيريد و آبروي طرف را ببريد. عكس از فيلم بدتر است زيرا عكس لحظه اي است ولي فيلم تمام زندگي انسان را نشان مي دهد. بايد از

ص: 12146

همه ي زندگي فيلمبرداري كرد. ممكن است كه كسي نقطه ي ضعفي داشته باشد ولي بايد نقطه قوت او را هم ديد. روايت داريم كه واي به حال كسي كه با فردي دوست مي شود تا اسرار او را بفهمد تا روزي آبرويش را بريزد. اين پستي انسان را مي رساند. در قرآن داريم: اگر كسي اظهار به اسلام كرد، شما نگوييد كه مسلمان نيستي. ما مأمور به ظاهر هستيم. اگر سِّر كسي را فاش كنيد خدا سِّر شما را فاش خواهد كرد. خدا مي فرمايد كه اگر شما به گناهكاري برگرديد من هم به قهاري برمي گردم. اگر مرا ياد كنيم من هم تو را ياد مي كنم. اگر تو ببخشي من هم تو را مي بخشم. كارهاي خدا بازتاب كارهاي ماست. قرآن مي فرمايد: خدا از مومنين دفاع مي كند. مسلماني كار خلافي كرده است و شما آنرا فاش مي كنيد. خدا هم سر شما را فاش مي كند. فردي وسواسي بود و در كلمه ي والضالين مي ماند. آقايي او را مسخره كرد و بعد خودش به همين وسواس گرفتار شد. اگر سِّر كسي را بپوشانيم عاقبت به خير مي شويم. فرد هرزه اي خلاف كار بود. امام صادق(ع) فرمود: عاقبت اين فرد به خير است. پرسيدند :چطور مي شود؟ حضرت فرمود: او در خيابان فردي را در خواب ديد كه لباسش كنار رفته بود و بدنش پيدا بود. پارچه اي را از خانه آورد و روي او انداخت. اين فرد وقتي از خواب بلند شد فهميد و گفت :خدايا هر كس اين پارچه را روي من انداخته عاقبتش را به خير

ص: 12147

كن. مردم سراغ اين فرد هرزه رفتند و اين داستان را سوال كردند. او تعجب كرد و گفت :وقتي من اين كار را كردم كسي در كوچه نبود. اگر مردي سِّر همسرش را بپوشاند خدا جبران مي كند. خدا جبار است و در همين دنيا جبران مي كند. خدا مي فرمايد: اگر در راه خدا بدهي ،در همين دنيا جاي آنرا پر مي كنم. كشاورز يك دانه مي كارد ولي يك خوشه بيرون مي آيد ،اين جبران است. ما نبايد در كار مردم تجسس كنيم و اگر از آنها چيزي در ذهن مان داريم پاك كنيم. اگر يقين كرديم كار فرد خلاف است به خودش بگوييم . گناه ديگر زبان مدح بيجاست. اگر كسي را تجليل كردند به لقبي كه ندارد و او دفاع نكرد قطعا جهنمي است. در قرآن داريم :كساني كه دوست دارند ستايش بشود به كاري كه انجام نداده اند،حساب نكنيد كه آنها رستگار هستند. روايت داريم: اگر حمد و ثنا كرديد خوبي هاي مردم را به بيشتر از آن چيزي كه هستند، مشخص است كه شما چاپلوس هستيد و اگر خوبي هاي مردم را كم ديديد، مشخص است كه شما حسود هستيد. فردي پولدار است و مقداري به مسجد كمك مي كند. بجاي اينكه از او تشكر كنند مي گويند كه اين كم است زيرا او خيلي پولدار هستيد. اين حسادت است. زماني طلبه ي جواني بودم. آقاي تاجري به من گفت :اين پنج تومان را بگير و براي پدرم قرآن بخوان. من هم گفتم شما اين ده تومان را بگير و براي مادرم قرآن بخوان. او گفت: من قرآن خواندن

ص: 12148

بلد نيستم. من گفتم: شما سوره قل هوالله را بخوان و من وسط قرآن را مي خوانم. درمجلسي ما را به افطاري دعوت كردند. بعد گفتند كه براي پدرم جزء قرآن هم ختم كنيد. من از اينكار ناراحت شدم. زيرا اگر من خودم براي پدر ايشان قرآن مي خواندم فرق داشت با اينكه ايشان مي خواهد به من بگويد. داريم: نسبت به برادرت خدمت كن ولي اگر او خواست تو را به نوكري بكشد حاضر نشو. من مجلس فاتحه را قبول نمي كنم زيرا اقوام فوت شده دوست دارند كه من از مرحوم تعريف كنم. و من اين كار را نمي كنم .مثلا من در فاتحه مي بينم كه چقدر گل آورده اند ولي نمي گويم اين كار اسراف است زيرا ممكن است كه ديگر مرا براي اين مجالس دعوت نكنند. در جلسه ي خيرين مدرسه ساز گفتم: شما كه مدرسه مي سازيد و كار خير مي كنيد، اگر خمس و زكات ندهيد، اين كارهاي خير شما را نجات نمي دهد. شما بايد اول خمس بدهيد و بعد مدرسه سازي كنيد. سال بعد گفتند كه در مورد خمس و زكات صحبت نكن. من هم قبول نكردم. در قرآن داريم كسي كه تبليغ مي كند نبايد بترسد.منكر ،منكر است. يك روز براي كاري به مجلس رفتم و در رديف جلو نشستم. به من گفتند كه اينجاي براي اعضاي شوراي نگهبان است و بايد بلند بشويد. گفتم: امروز شوراي نگهبان به مجلس مي آيند؟ گفتند: خير. ولي رسم است كه اين صندلي ها خالي باشد. گفتم :اين رسم خلاف عقل است. البته احترام به شوراي نگهبان واجب

ص: 12149

است. من بلند شدم ولي گفتم :اين مسئله را در تلويزيون مي گويم. ما خلاف كارهاي بزرگ را نمي گيريم ولي خلاف كارهاي كوچك را مي گيريم. مسئولين كاشان در منزل ما جمع شدند كه من با وزارت راه صحبت كنم بجاي اينكه راه قطار را از دليجان ببرند از كاشان ببرند. راه قطار بستگي به اين دارد كه كجا نزديكتر است ،مسافر كجا بيشتر است و كجا ارزانتر است. من به آنها گفتم :در قرآن و روايات نام شهري را نبرده اند. آنها گفتند كه اين قرائتي به درد ما نمي خورد. من نبايد مدح شهر يا هيئتم را بكنم. وقتي شما نان خوركسي نيستيد مي توانيد حق را بگوييد. ولي اگر نان خور كسي باشيد نمي توانيد حق را بگوييد. سوال – فكر نمي كنيد نوع برخورد شما با آن مجلسي كه به شما افطار دادند خوب نبوده است. بالاخره آنها دوست داشتند كه شما براي پدرشان طلب رحمت و آمرزش كنيد. آيا اين قدر رك بودن هم دستور دين است. بعضي وقت ها دل افراد با اين رك گويي ها مي شكند. پاسخ – در مواردي هم نبايد رك گفت. مثلا جواني در مسجد نماز اشتباه مي خواند، نبايد به او بگوييم كه تو با اين نماز به جهنم مي روي زيرا ديگر به مسجد نمي آيد. در مواردي بايد مراعات ظرفيت را كرد. خدا در دفعه ي اول به حضرت موسي مي فرمايد كه با فرعون آرام صحبت كن ولي بعد مي فرمايد: غليظ صحبت كن. گاهي سنت بايد شكسته بشود. حضرت امير شنيد كه يكي از فرماندارهايش( عثمان بن حُنيف)

ص: 12150

به ميهماني رفتند كه همه اشراف بودند. حضرت نامه ي توبيخي براي او نوشت كه شنيدم در ميهماني رفتي كه همه اشراف بودند و فقرا نبوده اند. حضرت با اين نامه 1400 سال است كه آبروي عثمان بن حنيف را برده است. چرا حضرت اين برخورد را كرد؟ چون او نماينده ي امام بود. بايد اين سنت شكسته مي شد كه نماينده ي امام نبايد دراين نوع ميهماني شركت كند. يك وقت همه مي دانند كه شما هشتادسال است خمس نمي دهي و مسجد ساخته اي. از اين فرد نمي توان تشكر كرد. دوطلبه به محلي رفتند.اهالي محل براي مسجد گوسفندي كشتند و كباب درست كردند. ولي هيچي به اين دو طلبه ندادند. بعد براي آنها مرغ آوردند و گفتند كه اين گوسفند دزدي بود و چون ما مي خواهيم پشت سر شما نماز بخوانيم از آن گوشت براي شما نياورديم. زيرا مي خواهيم پيشنماز ما حرام خور نباشد. در محيط خانواده اگر پدرشوهر به عروس بگويد كه غذاي شور است عروس تا صبح خوابش نمي برد. و اين موجب اذيت كردن عروس مي شود. در اينجا رك بودن درست نيست. چاقوهاي خيلي تيز را غلاف مي كنند. در مواردي بايد شمشير را كشيد كه دشمن برق آنرا ببيندولي بايد آنرا غلاف كرد. بايد ظرفيت و سن ها را در نظر گرفت. بايد زمان،مكان و شرايط را در نظر گرفت. همه جا رك بودن خوب نيست. آنجا سنت شده بود كه روحانيون را دعوت كنند و بعد از افطار همه را وادار كنند كه قرآن بخوانند. من بايد خودم قرآن بخوانم. اگر من براي شادي

ص: 12151

اموات شما قرآن بخوانم خوب است. ولي اجير كردن افراد بد است. بعضي از مداح ها فقط براي پامنبري هايشان دعا مي كنند. بايد نگاه ما بالاتر از قبيله و شهر باشد. بايد روح مان را بزرگ كنيم.

92-07-16

سوال – در مورد ازدواج و دغدغه ي آن در جامعه توضيحاتي بفرماييد. پاسخ – من بعد از اينكه مسئله ي ستاد نماز را درست كردم. به اين فكر افتادم كه پيامبر فرمود :من از دنياي شما نماز و همسر را دوست دارم. پيامبر نماز و همسر را كنار هم گذاشته است. در روايت داريم كه اگر زن و شوهر بهم نيش بزنند نمازشان قبول نيست. در اوج نماز كه سجده است مي گوييم :خدايا خرجي عيال را بده. ديدم كه نماز و همسر در خيلي مواقع با هم آمده اند. تصميم گرفتم كه در كنار ستاد نماز يك ستاد ازدواج درست كنم. حدود 16 پيش در سال 76، نامه اي به يكي از بزرگان مملكت نوشتم كه اين كار را انجام بدهيد. شانزده سال پيش من هنوز جوان بودم و مي گفتم كه عده اي مُسن بايد اين كار را انجام بدهند. زيرا ستاد ازدواج خطرناك است .در سال 88 فهميدم كه ستاد وزارت كشور مي خواهد چنين ستادي را راه اندازي كند، بنابراين همان نامه را به آنجا نوشتم. اگر شما براي آسان كردن ازدواج طرحي كوتاهي داريد، آنرا بنويسيد و به اين برنامه بفرستيد. الان همه در داستان ازدواج مانده اند. سن دختر و پسرها بالا رفته است و چيزهايي كه واجب نيست جزو واجبات شده و همه چيز تشريفاتي شده است. نقش اول

ص: 12152

را در اين زمينه صدا و سيما دارد. فيلم ها در خانه هاي آنچناني ساخته مي شود. جواني نزد پيامبر آمد و گفت كه مي خواهم داماد بشوم ولي چيزي ندارم. پيامبر گفت كه اگر سوره هاي قرآن را حفظ هستي ،با خانمي ازدواج كن و بگو كه من سوره هاي قرآن را به تو ياد مي دهم. در نامه ام نوشتم كه اضطراب جوانان را دو چيز حل مي كند: يادخدا و همسر. خدا در قرآن مي فرمايد: الا بذكرالله تطمئن القلوب يعني اطمينان در سايه ي ياد خدا است .در مورد همسر مي فرمايد كه آرامش در اثر داشتن همسر است. پس ياد خدا آرامش مي دهد، همسر هم آرامش مي دهد.(تطمئن و سكينه) پس ما بايد به معنويت و ازدواج فكر كنيم. پول هايي كه خرج ورزش و تفريح مي كنيم براي مدت كمي جواب مي دهد. در قرآن داريم كه به نكاح همديگر در بياوريد منظورش اين است كه همه ي امت بايد اين كار را بكنند. و منظورش دختر يا پسر نيست بلكه منظورش هر كسي است كه همسر ندارد. پزشك متخصصي مي گفت كه ما در تهران 14 هزار سالمند داريم كه چون كسي را ندارند كه با او حرف بزنند بيمار شده اند. پس بايد پول ها را در مسير ازدواج خرج كنيم. نخ ازدواج به همه جا وصل است. از نظر اقتصادي مردي كه همسر دارد صبح زودتر دنبال كار مي رود. يعني ازدواج انگيزه ي تلاش و كار را زياد مي كند. اكثر گول خورده هاي منافقين مجردها بودند. فردي كه مجرد است آمادگي گول خوردن

ص: 12153

بيشتري دارد نسبت به كسي كه همسر دارد. و فردي كه همسر دارد حواسش را بيشتر جمع مي كند. كمك در ازدواج مردم را به انقلاب دل گرم مي كند. مقام معظم رهبري در پيامي دستور دادند كه تا انبوه سازان مسجدي در محل نساخته اند به آنها پايان كار داده نشود. مسجد بايد جزو بدنه ي ما باشد. هر كس كه خانه دارد بايد يك متر هم در مسجد سهم داشته باشد. مسجد بايد جزو طرح هاي اوليه باشد نه اينكه بعد از طراحي و ساخت شهرك ،بخواهيم مسجد را تزريق كنيم. بهترين تفريح، گفتگو با بچه است. بچه بيست كمال به پدر و مادرش تزريق مي كند. زن تا وقتي بچه ندارد هر وقت دلش مي خواهد مي خوابد و بيدار مي شود ولي وقتي بچه دار شد متعهد مي شود كه با صداي بچه بيدار بشود. پس فرزند داشتن انسان را متعهد مي كند. بچه به مادر مديريت مي دهد زيرا مادر براي آينده ي بچه برنامه ريزي مي كند. مادر بچه را كنترل مي كند كه چه كارهايي كرده است. بچه داري باعث مي شود كه تمام كمالات و اصول مديريت پياده شود. بچه داري باعث سرگرمي مي شود. و بهترين تفريح است ولي وقتي ما بچه نداريم خودمان را به تفريحات مصنوعي و بغل كردن سگ عادت مي دهيم. خوب است كه سربازاني كه متاهل هستند چند ماهي از سربازي شان كسر بشود. و اين باعث تحريك مادرها مي شود كه نامزدي براي بچه هايشان انتخاب كنند. ديگر اينكه خدمت سربازي در نزديك محل عروس باشد. خوب است كه مدرسه

ص: 12154

اي هم براي عروس ها داشته باشيم .مشكل اجاره ي تالار را شهرداري ها حل كنند. بعضي شهرها بودجه ي فرهنگي زيادي دارند. طناب ازدواج را بايد نخ نخ كرد تا هر كسي نخي را پاره كند. در جهيزيه همه بسيج بشوند تا كارها سامان بگيرد. خوب است كساني كه پيراهن عروسي شان را دارند آنرا به ديگران بدهند تا بپوشند. با اينكار هزينه ي پيراهن عروس كم مي شود. ما اراده هر كاري را كه داشته باشيم مي توانيم آنرا انجام مي دهيم. مجلس تصويب كند كه هر كارمندي بتواند از امكانات همان اداره براي ازدواج استفاده كند. تا ازدواج ها كم خرج بشود. براي طلبه ها و دانشجويان اتاق هاي متأهلي زيادي ساخته شود. يعني يك سوئيت چهل متري ساخته شود. وقتي مي گوييم :ازدواج كنيد لازم نيست بلافاصله بعد از عروسي بچه دار بشويد. ازدواج يعني عقد حلال. دختر مي تواند در خانه ي پدرش باشد و پسر هم در خانه پدرش باشد ولي بتوانند با هم يك ارتباط حلال داشته باشند .پسري به من گفت كه پدرخانمي دارم كه نمي گذارد زن عقدي ام را ببينم. ايشان خيلي به بحث هايش ما علاقمند است و من مي گويم كه مي خواهيم به سخنراني آقاي قرائتي برويم ،بعد ايشان اجازه مي دهند. چرا بايد اين طور باشد؟ در دين حيا نيست. ما بايد به فرزندان مان پيشنهاد كنيم كه اگر زن مي خواهد بگويد. بعضي مواقع مي گوييم كه دختر و پسر بزرگ شده اند و خودشان مي توانند دردانشگاه يا خيابان فردي را پيدا كنند كه اين اشتباه است. امام رضا

ص: 12155

(ع) در مرو و پسرش امام جواد (ع) در مدينه بود. روزي امام به پسرش نامه نوشت كه شنيده ام وقتي مي خواهند شما را به مجلس ببرند از يك در خصوصي مي برند. شما بايد از در عمومي برويد. از اين داستان مي فهميم كه حتي اگر پسر شما امام هم باشد بايد او را كنترل كنيد كه ببينيد كجا مي رود. پس نگوييد :بچه ها بزرگ شده اند و مي فهمند. پس ما بايد آنها را آزاد بگذاريم كه انتخاب كنند ولي نبايد بگذاريم خودشان تصميم بگيرند. و بايد روي كارهاي آنها نظارت داشته باشيم. كارهاي ما هم دست خودمان است و هم دست خدا. مثل تعليم رانندگي كه گاز و ترمز زير پاي مربي هم هست. اگر ما بخواهيم گاز بدهيم مربي مي تواند ترمز كند. در دعاي كميل داريم: با اينكه كار را به فرشته ي معصوم سپرده اي، خودت نظارت مي كني و ممكن است كه چيزهايي مخفي بماند كه خودت شهادت مي دهي. آزادي دختر و پسر در چارچوب خوب است. امام رضا(ع) در ادامه ي نامه مي نويسد: در جيب هايت پول بگذار و هر كس كه از تو تقاضا كرد به او كمك كن، به عموها 50 دينار و به عمه ها 25 دينار بده. در اين نامه كنترل و مديريت از راه دور وجود دارد. ما بايد از تكنولوژي استفاده كنيم ولي وقتي شما ماهواره به خانه مي بريد به فكر و سلامتي فرزندتان ضرر مي زنيد. ما مثل بت پرست ها شده ايم آنها بت مي تراشيدند و براي آنها اشك مي ريختند. ما آداب

ص: 12156

و رسومي را درست كرده ايم كه در آن مانده ايم. در زمان شاه دانشگاه آداب و رسومي داشت كه جمهوري اسلامي آنرا تغيير داد. مثلا مي گفتند كه دانشگاه بايد در شهرهاي بزرگ باشد،روزهاي پنجشنبه و جمعه تعطيل باشد ،دانشگاه مجاني باشد، شرايط سني براي دانشجو و استاد باشد .الان تمام اين شرايط ها با وجود دانشگاه هاي آزاد، دانشگاه پيام نور و... تغيير پيدا كرده است. در مملكت بايد بنياد ازدواج و همسرداري تشكيل شود. الان جانبازان بنياد دارند. خانواده بنياد مهمي است. در اتريش همه پرسي كرده بودند و 85 درصد گفته بودند كه ما هيچ مشكلي نداريم فقط نظام خانواده از دست رفته است. خانم ها خيلي به مردها حساس هستند و مردها هم تعصب دارند. ما بايد كلمات را عوض كنيم. الان به موسيقي هنر مي گويند. الان به افراد خاصي، گروهي هنري مي گويند. زني كه توليد مي كند هنرمند است. آيا خياطي، قالي بافي و بافندگي هنر نيست؟ افرادي هستند كه پست ها و مسئوليت هاي مهمي داشته اند ولي مراسم ازدواج فرزندان شان را خيلي ساده برگزار مي كنند. در اول زندگي بايد توقعات را پايين آورد. اگر يك لباس عروس چند بار پوشيده شود اشكالي دارد؟ آيا اشكالي دارد كه بانك براي ازدواج يك وام حسابي و بدون دردسر بدهد؟ معناي حسنه در كلمه ي قرض الحسنه ، ده تا شرط دارد كه يك از آنها اين است كه سريع باشد. بانك ها بايد روند وام دادن را سريع كنند. صدا و سيما مي تواند براي ازدواج آسان صد فيلم بسازد. كار ازدواج آسان بايد از

ص: 12157

مقام معظم رهبري و رئيس جمهور شروع بشود. و به همه ي مردم ختم شود. سوال – گاهي از دختر خانم خواستگاري مي شود و پدر و مادر خواستگارها را رد مي كنند بدون اينكه به دخترشان بگويند. يا در مورد كار آقا پسر سختي گيري هايي مي كنند، راهنمايي بفرماييد. پاسخ – در قرآن از ازدواج بعنوان راه خدا ياد شده است. كساني كه ازدواج نمي كنند و دنبال هم جنس بازي وكارهاي ديگر هستند خداوند مي فرمايد كه راه خدا را قطع كرده اند. اگر خواستگار براي دختر بيايد و پدر و مادر بدون اجازه ي بچه هاشان آنها را رد كنند، اين كار قطع كردن راه خداست. زيرا ازدواج راه خداست .اگر پدر و مادر از ازدواج طفره بروند هر گناهي كه جوانان بكند بر گردن پدر و مادر هم نوشته مي شود. مسئله ي سربازي در ازدواج مهم نيست و در مور كار بايد گفت كه هر آقا پسري بايد جوهر كار را داشته باشد نه خود كار را. يكي از مسئولين به مادرخانمش گفت كه شما چطور به من دختر داديد زيرا من آن موقع شانزده سال داشتم و پدرم يك كارگر ساده بود و خود من هم جمعه ها سر كار مي رفتم و خرج دفتر و كتابم را در مي آوردم. مادرخانم به ايشان گفت: شما كار نداشتيد ولي جوهر كار را داشتيد. ايشان به مادر خانمش گفت كه شما چطور جوهر كار من را فهميدي؟ مادر خانم گفت: درخانه ي ما مجلس روضه بود. مادر شما به روضه آمده بود و شما بدنبال مادرت آمدي ولي چون

ص: 12158

روضه تمام نشده بود منتظر مادرت بودي. در حياط ديدي كه آب حوض، خالي است و چاهي در كنار آن است. وقتي آقا داشت روضه مي خواند، شما آب از چاه كشيدي و حوض را پر كردي. من از جوهر كار شما خوشم آمد. بعضي جوانان امروز كار ندارند ولي جوهر كار را دارند و عده اي هستند كه امروز مسئوليتي دارند ولي ممكن است كه فردا اين مسئوليت را نداشته باشند. خدا به حضرت ابراهيم گفت كه اسماعيل را بكش، خدا مي خواست ببيند كه ابراهيم از فرزندش دل مي كَند يا نه . يعني مي خواست او را امتحان كند. اگر جواني امروز كار ندارد ولي در خانه كار مي كند و از زير كار در نمي رود، اين جوان جوهر كار دارد. يك وقت مي خواستند شهرداري را انتخاب كنند و مي گفتند كه بايد مدرك معماري داشته باشد و... من گفتم: شهردار بايد جوهر داشته باشد. شما مي توانيد در دانشگاه چند پوست خيار بيندازيد و از دور مراقب باشيد .هر دانشجويي كه پوست خيار را با پايش كنار زد، او را شهردار كنيد. پيامبر سه سال داشت و وقتي فردي گردنبدي را به او آويزان كرد كه او حفظ بشود. پيامبر فرمود :حافظ من خداست. كسي كه مي خواهد در چهل سالگي بت شكن بشود از سه سالگي در او بت شكني مشخص مي شود. آيت الله بهاءالديني مي گفت كه يك فرد رندي به ما چرندي گفت و امام 21 خميني سال داشت و چنان در گوش او زد كه عينكش چهار قطعه شد(گاهي فردي از خودي، كار اشتباهي

ص: 12159

مي كند كه بايد كاظمين الغيض بود ولي وقتي عموي پيامبر به پيامبر گفت كه تو ابتر هستي ،خدا فرمود: او خودش ابتر است) امام خميني به بختيار گفت كه من توي دهان اين دولت مي زنم. پس امام در 21 سالگي ،رگ اين كار را داشت. البته نبايد در اين كارها به ظاهر بسنده كرد . زيرا ممكن است افرادي در ظاهر خودشان را پر كار نشان بدهند. يك روز خواستگاري براي دختر من آمد كه تك پسر بود. پدرم گفت كه افراد تك فرزند لوس هستند. من به خوابگاه ايشان رفتم و از دوستانش پرسيدم كه آيا ايشان در خوابگاه كار مي كند يا خير. دوستانش گفتند كه او كار مي كند. بعد به پدرم گفتم كه او جوهر كار دارد. خدايا به آبروي ازدواج مقدس حضرت فاطمه(س) وحضرت علي(ع) مشكل ازدواج جوانان مملكت ما را حل بفرما

92-07-23

كيست تا كشتي جان را ببرد سوي نجات دست ما را برساند به دعاي عرفات ،موسي من تو به دنبال كدامين خضري گوشه ي چشم تو ابري است پر از آب حيات ،خوش به حال شهدايي كه نمردند هنوز كه دلي دارند بشكسته تر از پير هرات، يا حسين بن علي عشق دعاي عرفه است عشق آن عشق كه بيرون بَرَدَم از ظلمات، تو كدامين غزلي عطر كدامين ازلي از تو گفتن نتوانند چرا اين كلمات، جبل الرحمة همين جاست همين جا كه تويي پاي اين سفره كه نور است و سلام و صلوات. سوال- امام حسين (ع) در روز عرفه از خدا چه چيزي مي خواستند؟ پاسخ – كلمه ي عرفه از معرفت مي

ص: 12160

آيد. زميني در بيرون از شهر مكه است كه عرفات نام دارد. در روز نهم ذيحجه يعني شب عيد قربان، حاجيان بايد از صبح تا غروب در سرزمين عرفه باشند. روايت داريم كه اگر كسي از صبح تا غروب در عرفات باشد و شك كند كه خدا او را بخشيده يا خير، اين شك كردن هم گناه است. يعني بايد يقين كند كه خدا او را بخشيده است. اگر كسي ماه رمضان بخشيده نشود راهي ديگر ندارد جز در عرفات. عرفات آخرين ايستگاه بخشش است. معرفت حرف اصلي را مي زند. داريم كه امام را با معرفت زيارت كنيد .يعني بايد امام را بشناسيم. در سال بهترين روز دعا كردن روز عرفه است. همان طور كه بهترين شب، شب قدر است. امام ديد كه فقيري از مردم سوال مي كند،امام فرمود كه امروز روز عرفه است و تو از مردم سوال مي كني؟ برو دعا كن. دعا كردن عربي بهتر است ولي اگر كسي نمي تواند دعاي عربي كند، فارسي دعا كند. دعاي عرفه دعاي طولاني است. امام باقر(ع) ظهر زير آسمان آمد، دستهايش را بالا برد و تا غروب دستش بالا بود يعني خواندن دعا از ظهر تا غروب طول كشيد. اين دعا مثل گنج است و همه بايد كيسه هايشان را پُر كنند. دعاي عرفه اوج هاي زيادي دارد. در قرآن داريم :اينجا بود كه دعاي زكريا مستجاب شد. پس زمان و مكان در دعا كردن تاثيردارد. در سحر، ساعت آخر روز جمعه، بعد از خطبه هاي نماز جمعه و قبل از شروع نماز جمعه دعا مستجاب مي شود. آه مظلوم ،دعاي پدر

ص: 12161

و مادر در حق اولاد و دعاي اولاد در حق پدر و مادر مستجاب است. روز عرفه را عيد مي گيرند و عرفه جزو اعياد است. شب عيد قربان در عرفه ،همه حاجي ها با لباس احرام اشك مي ريزند و غروب همه بايد از اين بيابان به بيابان ديگر(مشعر) بروند. آنجا اردوي شبانه است و وقتي آفتاب زد به منا مي روند سرزميني كه در كنار مكه است. در آنجا بايد گوسفند بكشند. مستحب است كه حاجي خودش گوسفند بكشد يا دستش را روي دست قصاب بگذارد. چينش اين كار خيلي قشنگ است. در قرآن داريم كه به خلقت آسمان نگاه كنيد و به خلقت شتر هم نگاه كنيد. خدا مي فرمايد كه در كهكشان ها ميزان هايي است پس شما هم در هنگام وزن كردن مواظب ترازو باشيد. عالم داراي مهندسي خاصي است. دعاها ريتم هاي خاص و موزون دارد. سوال- ارتباط امام حسين(ع) با عرفه در چيست؟ پاسخ – امام حسين(ع) با عرفه گره خورده است. روز قبل از عرفه امام حسين(ع) از مكه خارج شد زيرا اگر در آنجا مي ماند يزيد خون او را در مكه مي ريخت و امام بخاطر حفظ احترام خانه ي كعبه از مكه خارج شد. همه ي حاجيان در شب عرفه به سوي مكه مي آيند ولي امام بايد از مكه برود يعني از زادگاه پدرش برود. امام حسين(ع) در عرفه خيلي اشك ريخت مثل فقيري كه نان مي خواست. اشك تمام صورت امام را گرفته بود. در اين روز دعا اولويت دارد و داريم كه اگر مي ترسيد كه ضعف روزه شما را بگيرد،

ص: 12162

روزه نگيريد و دعا بخوانيد. در جمهوري اسلامي همه به روز عرفه نگاه خاصي دارند و همه دعا مي خوانند. در اين روز بايد به محرومين دعا كنيد. بعد به خودتان دعا كنيد. حضرت زهرا(س) از سر شب تا صبح به ديگران دعا مي كرد. خيلي از مردم در خطر هستند، به آنها دعا كنيد. در دعاها ديگران را شريك كنيم. در نماز داريم كه خدا حمد همه ي ستايش كنندگان را مي شنود. فراز اول دعاي عرفه ،تشكر از خداست. از حكمت، مقدرات، رأفت و كتاب آسماني خدا تشكر مي كند. روايت داريم :اگر مي خواهيد دعاي تان مستحباب بشود، تشكر كنيد. آيا شما تابحال بخاطر غلطيدن در خواب تشكر كرده ايد؟ اگر خدا اين نعمت را از بشر بگيرد همه ي انسانها صبح كه از خواب بيدار مي شوند فلج هستند. اگر گوش ما مثل پيشاني صاف بود وچين و چروك نداشت، ما نمي توانستيم تشخيص بدهيم كه صدا از كدام طرف است. آيا شما بخاطر نعمت چين و چروك هاي گوش تشكر كرده ايد؟ آيا شما از خدا تشكر كرده ايد بخاطر اينكه در لب تان استخوان وجود ندارد يا چشمهاي تان در گودي است ؟آيا بخاطر سايبان بودند ابرو تشكر كرده ايد؟ ما بايد به خاطر چيزهايي كه نمي فهميم الحمدالله بگوييم. خوب است كه تعبيرها ما الهي باشد مثلا وقتي هواپيما مي خواهد بنشيند بگوييم :انشاءالله تا لحظات ديگر هواپيما به زمين مي نشيند. در هنگام خوردن نگويد :بفرماييد، بگوييد :بسم الله . در هنگام نشستن رو به قبله بنشينيد و هنگام شستن صورت قصد وضو كنيد تا براي شما

ص: 12163

عبادت بحساب بيايد. فراز دوم دعاي عرفه، اقرار به ربوبيت خداست. به تعبيري امام حسين(ع) فرمود كه ما را از خاك آفريدي و ما را در تاريكي رحم نقاشي كردي( به فرموده ي قرآن)و وقتي به دنيا آمديم هيچ چيزي نمي دانستيم. اين انسان وقتي چند سالي درس مي خواند مي گويد كه فلسفه ي نماز چيست ؟ اگر خدا بخواهد شما نام خودتان را هم فراموش خواهيد كرد. پس در فراز دوم از تكامل خودش مي گويد كه از تك سلولي بوجود آمد. دعا براي اين است كه انسان گردن كلفت نشود. و خشوع كند. كساني كه نماز نمي خوانند خشوع ندارند. خشوع يعني نرم. شمردن نعمت ها، انسان را نرم مي كند. اگر پدر نعمت هاي خودش را به فرزند بگويد ،فرزند نرم مي شود. دعا انسان را نرم مي كند. اول عظمت خدا و بعد ضعف خودمان را مي گوييم. در فراز سوم امام حسين (ع)به شكر، ذكر، عبادت ،اطاعت ،ايمان و رضا اشاره مي كند. در ضمن نعمت ها روي نعمت هاست يعني قدرت داشتن علم هم دادي و بعد از علم ،قدرت هم دادي يعني خدا چيزي را از ما نمي گيرد و بعد نعمت ديگر را بدهد. امام مي فرمايد كه نعمت ها روي نعمت به من دادي. قرآن مي فرمايد:حتي شما نمي توانيد يك نعمت را هم بشماريد. نان يك نعمت است و (به گفته دكتري)268 گروه روي آن كار كرده اند تا نان بدست آمده است. ما مي گوييم كشاورز گندم توليد كرد و نانوا هم نان پخت. و به مراحل آن توجهي نداريم. افرادي كه فقط

ص: 12164

گِله مي كنند، آيا مي توانند نعمت هايي كه خدا به آنها داده بشمارند؟ خدا نعمت هايي به شما داده كه به كس ديگري نداده است. اگر پلك ما مي خواست با تصميم ما باز و بسته بشود، كار سخت بود. اگر نعمت ها جابجا بود، باز كار سخت مي شد. آيا شما براي اينكه پوست بدن تان بو نمي دهد از خدا تشكر كرده ايد؟ آيا شما بخاطر نهنگ ها از خدا تشكر كرده ايد؟ فراز چهارم در مورد نعمت هايي است كه از لابلاي خطرها مي گذرد. در قرآن داريم :هر كره ي زمين در مدار خودش در نظم است. و ما مي توانيم حتي دقيقه و ثانيه سال تحويل را مشخص كنيم .يعني خطرهايي از ما رد مي شود .اين نفسي كه ما مي كشيم از لابلاي هزاران نعمت است كه بدون خطر از آنها رد مي شود. هستي مديريت مي شود تا ما راحت زندگي كنيم. سوال – در مورد فرازهايي از دعاي عرفه امام حسين (ع) توضيحاتي بفرماييد. پاسخ – دعا اتصال بي نهايت كوچك با بينهايت بزرگ است. يعني اتصال قطره به اقيانوس. شيرجه زدن در استخر لذت دارد. مگر هر كس كه در استخر شيرجه مي زند مي خواهد چيزي از استخر بيرون بياورد؟ افرادي كه نماز نمي خوانند محروم هستند زيرا خدا به نماز ما نيازي ندارد. ما نياز داريم كه با خدا حرف بزنيم. اگر اولادي عروسي كند و به پدر و مادرش نگويد كه در عروسي بيايد ،اين پدر و مادر چه احساسي دارد؟ اين پدر و مادر نمي گويد كه تو از من نان

ص: 12165

خوردي و همه را دعوت كرده اي ولي ما را دعوت نكردي ؟ فردي كه با همه حرف مي زند و با ماهواره و اينترنت كارمي كند ولي با خدا حرف نمي زند چه احساسي دارد؟ چه انصافي دارد؟ بعضي ها هنوز بالغ نشده اند. دعا نياز به بلوغ دارد. عرفه با امام حسين(ع) گره خورده است. امام حسين (ع) مي فرمايد: خدايا به حقيقت ايمان، خطوط پيشاني ، فك دهان و دندان ها ،پوست ،گوشت و خون خودم .انسان عشق واقعي را در اين دعا مي بيند. بعد مي فرمايد كه من با تمام وجودم نمي توانم شكر يكي از اين نعمت ها را بكنم. اين لبي كه اين دعاها از آن بيرون آمد ،بعد از شهادت ،در شام چوب مي خورد . امام در دعا بالاترين درجه ي خشيَّت،تقوا، تسليم، يقين ،اخلاص ،نور و بصيرت را از ما خدا مي خواهد .انسان بايد بالاترين هر چيز را از خدا بخواهد. ما بايد به نمره ي بيست قانع بشويم. ما بايد حق علماي قديم را بجا بياوريم. بايد حق شهدا و نسل آينده را بجا بياوريم. فردي كه ميليارد است نبايد صدقه اي به كميته ي امداد بدهد، او بايد سالي چندين جهيزيه بدهد. خدا به پيامبر فرمود: چون به تو زهرا داده ام بايد شتر بكشي . امام حسين(ع) حدود ده بار از نعمت ها ياد مي كند. در دعا مي فرمايد كه اگر رحمت تو نبود نابود شده بودم و از پوشش تو نبود رسوا شده بودم و اگر عنايت تو نبود... خدايا تو همان كسي هستي كه يوسف را از بردگي

ص: 12166

به حكومت رساندي، چشم نابيناي يعقوب را نور رساندي ،تو از مريم بدون شوهر عيسي را خلق كردي،تو كسي هستي ... امام قسمتي از قدرت هاي خدا را مانور مي دهد. در بخش ديگر مي فرمايد كه من بدي مي كنم ولي تو خوبي مي كني .امام سجاد(ع) در دامن امام حسين (ع) تربيت شده است كه چنين دعاهايي مي خواند و امام حسين(ع) در دامن علي تربيت شده است. امام مي فرمايد: اي خدايا، اگر مي خواهي مرا بسوزاني بسوزان ولي من دلتنگ تو مي شوم.و پسرش مي فرمايد كه من در جهنم به مردم مي گويم كه خدا را دوست دارم. اين عشق امام است. الان عشق دختر و پسرها اين طوري است كه با يك سيلي از هم طلاق مي گيرند. امام مي فرمايد :اگر عذاب من در خدايي تو اثر دارد من را عذاب كن ،مي دانم كه عذاب من در خدايي تو اثر ندارد. يا مرا مي بخشي يا نمي بخشي، اگر مرا ببخشي پيامبر شاد مي شود اما اگر من را نبخشي شيطان خوشحال مي شود. اين طور حرف زدن فوق عقل انسان است. امام با تك تك اعضاي بدنش شكر مي كند. امام در اين دعا 27 بار انت الذي(تو هستي كه)مي گويد. و ده بار مي گويد: ان الذي(من بودم )، تو بودي كه چشم سالم دادي و من بودم كه با چشم سالم گناه كردم. تو به من زبان گويندگي دادي ولي من بجاي اينكه با تو حرف بزنم ، حرف بد زدم. تو بودي كه ... امام در يك صفحه مي گويد : سبحانك سبحانك.

ص: 12167

مي فرمايد : خدايا زماني هم كه من غني هستم ، فقيرم. خوبي هاي من بدي است واي به حال بدي هايم. گاهي در خوبي هاي ما ده تا بدي پيدا مي شود. مثلا عزاداري مي كنيم و وسط راه گوسفند مي كشيم، راه بندان مي كنيم، زمين را آلوده مي كنيم ،صداي بلندگو ديگران را اذيت مي كند. امام مي فرمايد: خدايا حقيقت هاي من پوچ است ، پوچي هاي من ... اين دعاها بخاطر نور زيادي است. امام معصوم كه گناه نمي كند پس چرا اين قدر گريه مي كند ؟ اگر شما با چراغ قوه وارد سالن بشوي فقط بشكه ي بزرگ را مي بيني ولي اگر نور پروژكتور در سالن بيندازي حتي پوست تخمه ها را هم مي بيني. پس چون نور ما كم است ،گناهان مان را نمي بينيم. ما گناه را در دزدي و آدم كشي مي بينيم. زيرا ما چراغ قوه هستيم. اگر انسان پر نور بشود كارهاي مباح را هم حرام مي داند. وقتي ما پاي مان را جلوي كسي دراز مي كنيم معذرت خواهي مي كنيم. امامان ما گناه نكرده اند ولي چيزي را هم كه گناه نيست احساس مي كنند كه نبايد انجام بدهند. بهترين دعا اين است كه خدا ما را ببخشد. براي بخشيده شدن ،شما مردم را ببخشيد. اگر به شما ظلمي شده است ببخشيد تا خدا هم شما را ببخشد. خدا مي فرمايد :اگر مي خواهي تو را ببخشم، تو هم مردم را ببخش.

92-07-30

سوال – در مورد عيدغدير توضيحاتي بفرماييد. پاسخ – در قرآن روزي است كه مثل تاجي چهار پر

ص: 12168

است: امروز دين شما كامل شد، امروز نعمت را بر شما تمام كرديم، امروز كفار از شما مأيوس شدند و امروز خدا راضي شد. ما مي خواهيم اين كلاه چهار پر را سر يك روزي بگذاريم. (كامل شدن ،تمام شدن، راضي شدن خدا و مأيوس شدن كفار)اين تاج فقط براي روز عيد غدير است. اين تاج به سر هيچ كدام از روزهاي برجسته ي پيامبر (از زمان مبعوث شدن تا هنگام فوت) نمي خورد. روزهاي حساس پيامبر عبارتند از: 1- روز بعثت پيامبر. پيامبر سه سال مخفيانه مردم را به اسلام دعوت مي كرد و بعد خدا فرمود كه اين دعوت را علني كن. 2- روز بدنيا آمدن حضرت فاطمه (س)3- روزي كه پيامبر هجرت كرد.4- جنگ هايي كه پيامبر در آن پيروز شد( جنگ هايي كه پيامبر در آن شكست خورد نمي تواند شامل اين روز باشد)جنگ هاي پيروز بدر ،خندق، خيبر ،حنين و...بودند. اين جنگ ها نمي تواند باشد زيرا خدا مي فرمايد كه تمام كفار مأيوس شدند، در حاليكه در جنگ فقط يك طرف كه شكست خورده مأيوس مي شود نه كل كفار. روز بعثت نمي تواند روز كامل شدن دين باشد چون تازه كار شروع شده است. پس اين تاج به درد روز بعثت نمي خورد. تبليغات علني اسلام هم باعث مأيوس شدن كفار نشد. زيرا آنها مبارزه با پيامبر را شروع كردند. روز تولد حضرت زهرا(س) هم نمي تواند روز مورد نظر ما باشد. در جاهليت دختر شأني نداشت و دختر را زنده به گور مي كردند .و وقتي حضرت فاطمه(س) بدنيا آمد دشمن نااميد نبود. بعضي از مسلمانان مي

ص: 12169

گويند كه شايد اين روز ،روز برائت(سال نهم هجري) باشد كه گفتند كفار به مكه نيايند. پيامبر در سال ده هجري فوت كردند. پس در اين روز نمي تواند اسلام كامل شده باشد زيرا بعد از آن سال، پيامبر زنده بود و دستوارت بعدي هم آمده بود. ممكن است كه اين روز حجةالوداع باشد. پيامبر چند ماه قبل از فوتش اعمال حج را با مردم انجام داد. قرآن نمي فرمايد كه حج كامل شد بلكه مي فرمايد: كل دين كامل شد. اين آيه بعد از روز عيدغدير نازل شد. بعضي مي گويند كه چرا خداوند اين آيه را در سوره مائده بين گوشت هاي حرام گفته است. در قرآن چهار بار(دو بار در مكه و دو بار در مدينه) گفته شده كه گوشت خوك و مرده نخوريد ولي اگر مضطر شديد به اندازه اي كه زنده بمانيد از آن بخوريد. فقط در اين سوره مائده گفته شده كه دين شما امروز كامل شده است .پس مشخص مي شود كه اين آيه جزو گوشت هاي حرام نبوده است. يعني اگر ما اين آيه را از بين آيات گوشت هاي حرام برداريم آنها بهم نمي خورند. روايات مي گويند كه اين روز ،روز غديرخُم است. گاهي طلا را در گوني زغال مي گذارند كه رد گم كنند. قرآن هم همين كار را كرده است. مثلا يوسف مي دانست كه ظرف در كيسه ي كدام برادر است ولي مستقيم به سراغ آن نرفت و تمام كيسه ها را گشت. خدا براي حفظ قرآن اين كار كرده است. شما براي حفظ پول هايتان، هر مقداري از آنرا در جايي

ص: 12170

مي گذاريد. پس خدا هم اين آيه را در بين آيات محفوظ نگه داشته است. همه ي دين ما با ولايت است .اگر نبوت بود و بعد امامت نبود ،اين يك كار ابتري بود. يعني پيامبر امت را رها كرد و به كسي نسپرد؟ مگر مي شود كه پيامبر امت را بدون جانشين رها كند، درحاليكه ابوبكر،عمر را بعنوان جانشين بعد از خودش انتخاب كرد؟ آيا مي شود كه عمر دلش به حالا امت بسوزد ولي پيامبر دلش براي امت نسوزد؟ اين با حكمت خدا نمي سازد كه مردم را در وسط كار رها كند. روز غدير از مهمترين اعياد ماست. سوال – سادات چه ويژگي هايي دارند كه قابل احترام هستند؟ آيا بايد همه سادات را احترام كرد؟ پاسخ – خوب هاي سادات را بايد بخاطر خودشان احترام كرد و بدهاي سادات را هم بايد بخاطر جدّشان احترام كرد. اگر شما افراد بداخلاق سيّد را احترام كنيد مي توانيد در قيامت بگوييد كه خدايا ،من از دست اين فرد عصباني شدم ولي بخاطر سيّد بودن از او گذشتم. سادات بايد به سيّدبودن خودشان افتخار كنند. علامت سيّدي بايد در اسم يا شال باشد. ما همه از نسل پيامبرهستم. خدا مي فرمايد كه ابراهيم پدر شماست. پيامبر فرمود كه من و علي پدر امت هستيم. بعضي از سادات محترم هستند و الان گراني زياد است. خوب است كه افراد متمكن در قبل از روز عيدغدير به آنها كمك كنند تا اگر ميهمان به خانه ي سيّدي مي آيد، او شرمنده نشود. امام رضا(ع) فقط در عيد غدير، عيدي( كفش ،لباس و انگشتر) مي دادند. يك

ص: 12171

بار ايرانيان در عيد نوروز براي امام رضا(ع)عيدي آوردند و گفتند كه الان عيد نورز ماست. امام فرمود: اي كاش هر روز عيد نوروز بود. روزه گرفتن و اطعام در اين روز خيلي ثواب دارد. اگر در اين روز يك نفر را اطعام كنيد مثل اين است كه تمام انبياء را اطعام كرده ايد. كار اصلي اين است كه در اين روز افراد متمول براي چند پسر سيّد بيكار،ايجاد اشتغال كنند. دغدغه ي ما اين است كه در آينده هفت هزار بيكار داريم كه نيمي از آنها ليسانس و فوق ليسانس هستند. در طرز فكر ما اشكالي وجود دارد. مثلا فكر مي كنيم كه بد است اگر كسي ليسانس باشد و نجاري هم بلد باشد. ما نبايد فقط كار را پشت ميز نشستن بدانيم. من مجتهدي را سراغ دارم كه كتاب هاي زيادي هم دارد و جزوخبرگان هم هست ولي در باغي كشاورزي مي كند. امام رضا(ع)داشت كشاورزي مي كرد. فردي پرسيد كه اگر الان عزرائيل جان شما را بگيرد، شما در چه حالي هستيد ؟ امام فرمود :در بهترين حال . در پادگان ها، جوانان فرصت هاي بيكاري زيادي دارند. خوب است كه در اين ايام هنري ياد بگيرند. اگر هر كسي ،هنري را بداند نياز ندارد كه دنبال كار بگردد. هركس بايد جوهر كار داشته باشد. جوهركار ناياب شده است. يكي از مسئولين مهم مملكتي مي گفت : پدر من يك كارگر ساده بود و خودم در جمعه كارگري مي كردم تا پول قلم و كاغذم را بدست بياورم. در شانزده سالگي هم داماد شدم. من از مادر خانمم پرسيد كه چطور شد

ص: 12172

شما به من دختر داديد؟ مادر خانم به من گفت: شما كار نداشتيد ولي جوهر كار را داشتيد، به مادر خانمم گفتم كه شما چطور جوهر كار من را فهميدي؟ مادر خانم گفت: درخانه ي ما مجلس روضه بود. مادر شما به روضه آمده بود و شما بدنبال مادرت آمدي ولي چون روضه تمام نشده بود منتظر مادرت بودي. در حياط ديدي كه آب حوض، خالي است و چاهي در كنار آن است. وقتي آقا داشت روضه مي خواند، شما آب را از چاه كشيدي و حوض را پر كردي. من از جوهر كار شما خوشم آمد. و دخترم را به شما دادم. افرادي هستند كه جوهر مطالعه دارند حتي اگر كتاب نداشته باشند. حاج احمدآقا مي گفت كه تعداد كتاب هاي امام بيشتر از 200 عدد نبود. آيت الله سبحاني مي فرمود كه امام خميني مي خواست كتاب الغدير را مطالعه كند ولي آنها را نداشت و هر جلد را مي گرفت و مطالعه مي كرد و بعد جلد بعدي را از ديگران مي گرفت و مطالعه مي كرد. يعني امام جوهر مطالعه داشت. اگر كسي جوهرمطالعه نداشته باشد، اگر تمام محله را كتابخانه كنيم ،كتاب خوان نخواهد شد. جوانان نبايد منتظر دولت بنشينند. من مدتي در پادگان زندگي مي كردم. مي ديدم كه ديگ غذا را در آشغال ها خالي مي كنند به فرمانده گفتم: سربازها غذاها را در آشغالي مي ريزند و نان خالي مي خورند، ماجرا چيست؟ ايشان گفت كه تعداد آشپزها كم است و كيفت غذا پايين است. من گفتم: شما تعدادي از سربازها را به كمك آشپزها بفرستيد. مشكل

ص: 12173

ما نداشتن عُرضه است. به آيت الله بهاء الديني گفتيم كه شما خاطره اي از جواني امام خميني براي ما تعريف كنيد. ايشان گفت كه امام در سن 21 سالگي بخاطر جسارت يك پيرمرد 70 ساله،چنان توي گوش او زد كه عينك او شكست و چند تكه شد. پس وقتي امام به بختيار گفت كه من توي دهن اين دولت مي زنم ، اين نشان مي دهد كه امام از جواني جُربزه ي اين كار را داشته است. الان جوانان همه چيز دارند ولي حال كار كردن نيست. الان سن ازدواج در شهرها بالا رفته است. (سن ازدواج پسرها 27 سال و دخترها 22 سال است) مي گويند: چون كار نيست سن ازدواج بالا رفته است، كار نيست چون هنر نيست، هنر نيست ،چون جوهر نيست . ما بايد در سختي قرار بگيريم تا جوهرمان تحريك بشود. در جنگ جوهر جوانان نشان داده شد. امام خميني شجاعتي به مردم داد كه در مقابل دشمن ايستادند. يك انسان جوهردار مي تواند ديگران را هم جوهردار كند. مي گويند: هر كسي را كه دوست نداري، ماهي بده و هر كسي را كه دوست داري، ماهيگيري ياد بده و هر كسي را كه خيلي دوست داري، تور بافي ياد بده. پس همه ي جوانان در كنار مدرك شان يك هنر داشته باشند. يك روز آيت الله گلپايگاني سر درس گريه كرد. علت را از ايشان سوال كردند. ايشان فرمود كه شاه پول داده كه طلبه ها را بخرد. خبر دادند كه سه نفر از طلبه اين پول را گرفته اند. و آخوند درباري شده اند. هر كس كه

ص: 12174

آخوند درباري شد، نگويد كه از حوزه بيرون رفتم ،بگويد كه من لياقت نداشتم و حضرت مهدي مرا بيرون انداخت. يكي ازعلما گفت :طلبه اي كه پول دربار را مي گيرد بدبخت است. آفا فرمود: دنبال كار برود. پرسيدند كه از يك طلبه چه كاري برمي آيد؟ ايشان گفت: من كه مرجع تقليد هستم ،اگر به من خمس ندهند، در حمام كار مي كنم ولي پول شاه را نمي گيرم. اين غيرت ديني است. به حضرت علي (ع) خبر دادند كه گوشواره ي يك زن يهودي را گرفته اند. امام فرمود :جا دارد اگر مومني از اين خبر بميرد زيرا در يك كشور اسلامي نبايد به يك زن يهودي جسارت بشود. زن يهودي بايد آزاد زندگي كند. بعضي از جوانان دانشجو حاضر هستند كه شغل هاي پايين را انجام بدهند ولي از نظر مالي به پدرشان فشار نيايد. گاهي بچه مي خواهد خودش غذا بخورد ولي مادر اجازه نمي دهد و وقتي بچه غذا مي خورد خودش را كثيف مي كند. اين بچه مي خواهد بگويد كه من نمي خواهم به شما وابسته باشم. روايت داريم كه در آخرالزمان افراد مشهور اذان نمي گويند. حضرت علي(ع) فرمود كه يك بار از پيامبر خواستم كه موذن باشم ولي ايشان اجازه نداد و فرمود :بايد بلال اذان بگويد. در قرآن داريم كه اگر سر اذان گفتن اختلاف افتاد، قرعه بيندازيد. الان ما آنقدر افت كرده ايم كه خجالت مي كشيم اذان بگوييم. شهيد بهشتي وقتي اذان مي گفت كل مدرسه ي فيضيه صداي ايشان را مي شنيدند. آيت الله مطهري و آيت الله گلپايگاني اذان مي گفتند.

ص: 12175

وقتي من به پشت بام مي روم كه اذان بگويم همسايه ها مرا نگاه مي كنند. پس معلوم است كه شهرت منكر شده است. بايد اين فرهنگ ها شكسته شود. البته ما بايد هنرهايي ياد بگيريم كه مفيد و پول ساز باشد. امكان ندارد كه همه پشت ميز بنشينند. مشكل ما نوع نگاه است. اشكالي ندارد كه كسي روحاني باشد و شغل ديگري هم داشته باشد. حضرت يوسف و سليمان پيامبر بودند و حكومت هم داشتند. ذوالقرنين از اولياء خدا بود و حكومت داشت. نبايد همه ي پيامبران چوپان و فقير باشند. جواني مي گفت كه من پشت اين امام جماعت نماز نمي خوانم زيرا ايشان در مشهد به فلان هتل مي رود. مگر رفتن به فلان هتل، حرام است ؟ گاهي اوقات ما حرام ها را حلال و حلال ها را حرام مي دانيم. دين ما با اعمال شخصي همراه شده است. زماني كه يخچال آمده بود مي گفتند كه اسراف است، بعد از مدتي جزو تجملات شد ، بعد جزو مباحات، بعد جزو مستحبات شد و الان جزو واجبات شده است. اينها جزو احكام دين نيست. اينها احكامي است كه با نظر خودمان داده ايم. ما بايد طبق قرآن و حديث عمل كنيم. سوال – چكار كنيم كه از عيدغدير بهره ي بيشتري ببريم؟ پاسخ – روز عيدغدير چهار خصوصيت دارد كه اگر يكي از اين ها هم وجود داشت ،بايد ما آن روز را عيد مي گرفتيم. اگر مي گفتند كه امروز خدا از شما راضي است، بايد آن روز را عيد مي گرفتيم. اگر مي گفتند كه امروز دين شما كامل

ص: 12176

شد، بايد آن روز را عيد مي گرفتيم. و ... عيد غدير مهمترين عيد است .ما نبايد جشن را فقط به عده اي واگذار كنيم، همه بايد در اين جشن شركت كنند. يكي از كارهايي كه مي توانيم ،در اين روز انجام بدهيم بخشش است. مي توانيم افرادي را شاد كنيم. حتي به بچه هاي مان بگوييم كه چون امروز عيدغدير است مي خواهم به شما هديه اي بدهم. پدر تعدادي هديه بگيرد و آنرا به فرزندش بدهد كه به دوستانش عيدي بدهد. در اين روز بايد كارهاي خير بكنيم و شادي هايمان را تقسيم كنيم و تنها به چراغاني بسنده نكنيم. ما ظرفيت هاي كشف نشده زيادي داريم. الان نزديك مُحرم است. تكيه هايي كه براي عزاداري مي زنند نبايد مقابل مسجد باشد. بايد برنامه ريزي طوري باشد كه عزاداري در مسجد انجام شود زيرا جدا شدن نسل نو از مسجد يعني جدا شدن از روحانيت. و اين كار مشكلاتي به همراه دارد. بعد ممكن است كه دين داري هاي كاذب بوجود بيايد. پس جوانان بايد با پيرها عزاداري كنند و نبايد ازهم جدا بشوند. قرآن و اهل بيت بايد با هم باشند. عزاداري ما بايد قرآني باشد يعني چطور گريه كنيم، مداح چه بگويد و چقدر وقت مردم را بگيريم؟ گاهي وقتي مي خواهيم فردي را بزرگ كنيم ديگران را كوچك مي كنيم كه اين كار اشتباه است. اگر عزاداري ما از مسجد جدا بشود، از عالم و قرآن جدا مي شود. همان طور كه به عزاداري ها اهميت مي دهيم بايد به روزعيد غدير هم اهميت بدهيم. در عيد غدير در كارهاي

ص: 12177

خير شركت كنيم و اگر نمي توانيم هيچ كاري انجام بدهيم ،بخاطر عيد غدير كساني را كه به ما ظلم كرده اند ببخشيم.

92-08-07

سوال – بلاها و مصيبت ها چه بركاتي براي ما دارند؟ چطور مي توانيم از تلخي ها، شيريني بگيريم؟ پاسخ – خداوند در قرآن گِله مي كند كه انسان وقتي خوش است غافل است و مستي مي كند ولي وقتي ناراحت است خدا را مي خواند. گاهي مي گفتند كه ما بخاطر پيامبران بدبخت شده ايم. پيدايش تلخي ها برنامه ي قطعي خداست. اگر زني مي خواهد مادر بشود ولي درد زايمان نكشد بايد فكر بچه دار شدن را از فراموش كند. ما نمي توانيم بگوييم كه آب جوش مي خواهيم ولي بخار آنرا نمي خواهيم. حضرت امير مي فرمايد: تنور بايد داغ باشد. در مثنوي داريم كه فردي مي خواست روي بدنش عكس شيري را خالكوبي كند. وقتي فرد مي خواست سوزن بزند كه دمش را خالكوبي كند، او مي گفت كه دم نمي خواهد. وقتي مي خواست پاي شير را خالكوبي كند او مي گفت پا نمي خواهد. فرد گفت: خداوند چنين شيري را خلق نكرده است. ما بايد نگاه مان را به تلخي ها عوض كنيم. حضرت زينب فرمود :من چيزي جز زيبايي نمي بينم. در قرآن بيست آيه داريم كه مي فرمايد: ما شما را امتحان مي كنيم. اگر خدا ما را امتحان مي كند بخاطراين نيست كه علم ندارد .خدا مي خواهد ما را امتحان كند تا اجر بدهد. به فردي فقط بخاطر اينكه بنا است مزد نمي دهند بلكه از او كار مي خواهند. پس بعد

ص: 12178

از امتحان بايد از ما كاري سر بزند كه بتوانيم مستحق دريافتي بشويم. ما بايد صبر و مقاومت مان را نشان بدهيم. حضرت اميرمي فرمايد كه خدا مي داند ما چكاره هستيم ولي پاداش خدا بر اثر علم خدا نيست بلكه به خاطر عمل ماست. وقتي در اداره مي خواهند به كسي پول اضافه بدهند مي گويند:اضافه كاري كن. ابزار امتحان تلخي ها و شيريني هاست. داريم :همه ي خيرها و شرها امتحان است. خدا يكبار به ما نعمت مي دهد تا ما را امتحان كند و يك بار نعمت را از ما مي گيرد تا باز ما را امتحان كند. ما بايد مثل كارمندان بانك باشيم كه هر روز در يك قسمت بانك هستند يعني يك روز پول مي دهند و يك روز پول مي گيرند، وقتي پول مي گيرند خوشحال نمي شوند و وقتي هم پول مي مي دهند ناراحت نمي شوند. خدا مي فرمايد: اگر چيزي از دست رفت تاسف نخوريد و اگر چيزي به شما دادند خوشحال نشويد. فردي پرسيد: بالاخره سرنوشت دست ماست يا دست خدا؟ گفتم :در آموزش رانندگي گاز و ترمز زير پاي شما هست ولي زيرا پاي مربي هم هست. پس ما همه كاره نيستيم. ولي هيچ كاره هم نيستيم. داستان جبر و اختيار را مي توان با مثال آموزش رانندگي بهتر فهميد. در قرآن داريم :هرچه خوبي است از خداست.و هر چه بدي است از شماست. آيت الله حائري امام جمعه سابق شيراز مي گفت كه كره ي زمين دورخودش و خورشيد مي گردد. وقتي كره ي زمين روشن است از خورشيد است و هرجا تاريك

ص: 12179

است از خودش است. خدا ما را به تلخي ها امتحان مي كند. خدا مي فرمايد: ما شما را به ترس و گرسنگي امتحان مي كنيم. دردهاي ما جزئي است. مثلا اگر يك دندان شما درد بگيرد تا صبح نمي خوابيد و ناراحت هستيد حالا اگر تمام استخوان هاي شما درد بگيرد چه مي شود؟ گاهي اوقات ماشين به نرده اي مي خورد و انسان ناراحت مي شود و بعد مي بيند كه بعد از نرده، دره بود و خدا را شكر مي كند كه به درون دره نرفته است. گاهي نرده جلوي دره را مي گيرد. انسان بي غصه وجود ندارد. انسان هاي بزرگ غصه هاي بزرگ دارند. انسان هاي مرفه، غصه هاي مرفه دارند. خداوند گوشت بدون استخوان خلق نكرده است. در دعاي كميل داريم :خدايا من طاقت كمترين سختي ها را ندارم. سوال- بركات حوادث و بلاها چيست؟ پاسخ –1- آزمايش خدا براي دانستن نيست بلكه براي اين است كه از ما عملي سر بزند و خداوند اجر آنرا بدهد. 2- غربال مي شويم تا ببينيم چه كسي راست مي گويد و چه كسي دروغ مي گويد. در غربال انسان خودش را مي شناسد.3- غفلت زدايي .زندگي مرفه انسان را به خواب مي برد. خدا مي فرمايد : نااهلان مثل گاو هستند يا نااهلان مثل الاغ هستند يا نااهلان مثل سگ هستند. داريم: گاهي آنها از چهارپايان هم بدتر هستند. آنها غافلين هستند. بعضي افراد از شرايط ،فقرا، خدا، قيامت ،زن ،فرزند ،نسل آينده و... غافل هستند. 4-قدرداني .در قرآن داريم :اگر به افرادي رسيديد كه مشكل بدني دارند به آنها خيره

ص: 12180

نگاه نكنيد و در دل تان بگوييد: خدايا من او را مسخره نمي كنم و به خودم هم افتخار نمي كنم ،خدايا شكر مي كنم. وقتي شما چند كيلومتر در خاكي رانندگي كنيد بعد كه به آسفالت مي رسيد قدر آنرا مي دانيد. اينها به انسان هشدار مي دهد.5- تحريك عواطف انسان. زلزله زده هاي بم، صدو پنجاه تن خرما به سيل زده هاي پاكستان كمك كردند. در اين حوادث عواطف خفته و وجدان ها بيدار مي شوند. اگر كسي دست نابينايي را بگيرد و به او كمك كند هر قدمي كه بر مي دارد مثل اين است كه بنده اي را آزاد كرده و تمام فرشته ها به او دعا مي كنند. اگر همه ي انسانها در كنار هم باشند مي توانند مشكلات را حل كنند. مي گويند: با غريبه ها ازدواج كنيد تا فاميل هاي تان زياد بشود. امام رضا(ع) مي فرمايد كه همسرتان را از غيراقوام انتخاب كنيد تا تعداد شما بيشتر شود، گرچه ازدواج فاميلي هم خوب است. كسي كه به مظلوم كمك كنند ثوابش به اندازه ي اين است كه يك ماه در مكه معتكف شده باشد.6- متوجه شدن اينكه خدا با ماست. اگر ما بدانيم كه خداوند ما را در مشكلات مي بيند، آنها را تحمل مي كنيم. خدا به نوح گفت كه تو كشتي بساز، من دارم كارهاي تو را مي بينم. چون نوح در كوير كشتي مي ساخت همه او را مسخره مي كردند. ديدن تماشاچي در مسابقات ورزشي به ورزشكاران دلگرمي مي دهد. 7- زودگذر بودن تلخي ها. 8- ديدن مشكلات بزرگ تر. گاهي مي گوييم

ص: 12181

كه در تحريم هستيم ولي بزرگترين تحريم در كربلا بود ولي امام حسين(ع) زير بار تحريم نرفت. محاصره نظامي و تبليغاتي در كربلا خيلي شديد بود. نسخه ي نجات بخش همه ي مستضعفين كربلاست. شما اهل هر كشوري كه باشيد ممكن است كه جنگ در آنجا اتفاق بيفتد و شما مجروح بشويد ولي هدف مهم است. اگر شما از فرزندتان بي محبتي ببينيد به فكر مي افتيد كه كاري براي باقيات و صالحات خودتان انجام بدهيد. جواني عاشق دختر شاه شد. فردي گفت كه تو به غاري خارج از شهر برو و در آنجا مشغول عبادت بشو، من شاه را به آنجا مي آورم و مي گويم كه اين فرد زاهدي است، دخترتان را به او بدهيد تا چهره تان در جامعه مذهبي بشود. اين جوان در غار معتكف شد. آن فرد شاه را به درغار برد. وقتي به جوان گفت كه نماز را قطع كن، او به نمازش ادامه داد. و بعد گفت :وقتي نماز قلابي شاه را به در غار مي كشاند، پس چرا من نماز واقعي نخوانم؟ بهتر است كه ما براي خود خدا ريا كنيم تا ديگران .9- تمام پيشرفت هاي ما بخاطر حوادث تلخ است. وقتي ما بيمار مي شويم به فكر داروسازي مي افتيم. تمام پيشرفت هاي عملي صنعتي و نظامي بخاطر حوادث تلخ است.10- در حوادث دوست واقعي مشخص مي شود. در مكه با يكي از علماي بزرگ منتظر بوديم كه اتوبوس بيايد. حاجيان دور ما جمع شدند و با ما عكس گرفتند. وقتي اتوبوس آمد همه ي حاجيان سوار شدند ولي من و ايشان جامانديم. و كسي

ص: 12182

به ما تعارف نكرد. حديث داريم كه اگر مي خواهيد خودتان را بشناسيد ببيند در كجا گناه كرده ايد. ببينيد آيا با كمي پول حاضريد گناه بكنيد يا با گرفتن يك ماشين گناه مي كنيد يا ...؟ حضرت امير مي فرمايد كه اگر دنيا را به من بدهند تا يك گناه بكنم، گناه نخواهم كرد. سوال- آيا افرادي كه مقامات بالاتري دارند بيشتر در معرض امتحان هستند؟ پاسخ- هر كه در اين بزم مقدم تر است جام بلا بيشترش مي دهند اگر با من نبودش هيچ ميلي چرا جام مرا بشكست ليلي در سربازخانه سه گروه سرباز را اذيت مي كنند: سربازي كه تخلف كرده ، سربازي كه قرار است امتيازي بگيرد و سربازي كه مي خواهد رشد كند و فنون نظامي ياد بگيرد. در روايت داريم :سختي ها براي ظالم ادب و براي مومن امتحان و براي اولياء درجه است. بعضي ها بخاطر بدي خودشان در سختي مي افتند. گاهي اوقات افراد خوب هستند ولي خدا آنها را به سختي مي اندازد تا به آنها درجه بدهد. حضرت ابراهيم بخاطر امتحانات سخت پشت سرهم از عبدالله به(نبي الله، بعد به رسول الله، بعد خليل الله) امامت رسيد. بعضي ها مي گويند: خدايا من چه گناهي كرده ام كه به اين درد گرفتار شده ام .هميشه گرفتاري ها بخاطر گناه كردن نيست. البته گاهي تلخي ها بخاطر گناه است مثلا زكات نمي دهيم و باران نمي آيد. گاهي سختي ها بخاطر رشد ماست. سوال – آيا همه در معرض امتحان خدا هستند؟ پاسخ – در قرآن داريم: حتما همه را امتحان مي كنيم. يكسري كارها

ص: 12183

اجباري است .مثلا نمي توانيم بگوييم كه من نمي خواهم دندان هايم سفيد باشد يعني اين دست ما نيست. دنيا مثل استخر است، آنرا پر از آب مي كنند و ما را در آب مي اندازند و هنر ما اين است كه شنا ياد بگيريم. ما مي توانيم شير آب را باز كنيم يا ببنديم. يعني در لحظه ي آخر اراده داريم كه آن كار را انجام بدهيم يا ندهيم.

92-08-21

اي كاش ماجراي بيابان دروغ بود اين حرف هاي مرثيه خوانان دروغ بود، اي كاش اين روايت پُر غم سند نداشت بر نيزه ها نشاندن قرآن دروغ بود، اي كاش گرگ تاخته بر يوسف حجاز مانند گرك قصه ي كنعان دورغ بود حيف از شكوفه ها و دريغ از بهار اي كاش بر جان باغ داغ زمستان دروغ بود. سوال – درمورد بركات عزاداري هاي ماه محرم توضيحاتي بفرماييد. پاسخ – تاسوعا و عاشورا فرصت استثنايي است. يعني زماني است كه مردم بازارها را مي بندند و به نفع مظلوم داد مي زنند. همه تعطيل مي كنند تا بر سر ظالم داد بزنند. همه مي گويند :اي دنيا، اگر مظلومان را كشتيد ،اين مظلوم كشي تمام نشده است. تاسوعا و عاشورا بعضي از آيات قرآن را تعبير مي كند. در قرآن داريم: پيامبر نام تو را بلند نگه مي داريم .اين كار براي امام حسين(ع) اتفاق افتاد. در قرآن داريم :اي پيامبر كساني كه تو را مسخره مي كردند آنها را از بين مي بريم. در داستان كربلا حرفي از بني اميه نمانده است. در قرآن داريم: آنها نقشه كشيدند و خدا هم نقشه كشيد،

ص: 12184

نقشه ي خدا بهترين نقشه است. خواستند امام حسين(ع) را با 72 ياران بكشند و از بين ببرند. ولي خدا دستور داد كه خاك حسين را تسبيح كنند و دائم در گردش باشد.يعني اگر خون مظلومي در زمين ريخته بشود فراموش نخواهد شد. نمايشگاه آيات قرآن در كربلاست. خدا مي فرمايد: عاقبت براي متقين است. چه كسي در كربلا پيروز شد؟ چه كسي ماندگار شد؟ خدا مي فرمايد ما پيامبران و ياران آنها را در همين دنيا ياري مي كنيم. پيامبر پيروز شد يا ابولهب؟ پس صحنه ي كربلا ،نمايشگاهي است براي برجسته شدن وعده هاي خدا. بعضي سخنراني ها بيدارباش است يعني براي كساني است كه خواب هستند، بعضي سخنراني ها براي كساني است كه نگاه مي كنند و بعضي سخنراني براي كساني است كه بلند نمي شوند و بعضي سخنراني ها براي كساني است كه نمي روند. بعضي سخنراني ها براي كساني است كه تند نمي روند و بعضي سخنراني ها براي كساني است كه نيفتند. در شب عاشورا سخنراني بايد براي كساني باشد كه نيفتند. زيرا آنها بيدار شده اند و مي دانند حق و باطل كيست، قيام كرده اند، راه افتاده اند و فقط بايد مواظب باشند كه نيفتند و عبادت هايشان خراب نشود. در روزعاشورا و تاسوعا نبايد به مردم گفت كه بيدار شويد يا برويد يا بدويد، فقط بايد گفت: نيفتيد. بايد مواظب سرمايه ها(اشك ها)باشيد. اشك براي مظلوم يعني من زنده هستم. انساني كه اشك ندارد موتورش خاموش شده است. موتور داخل ما عقل و چراغ آن زبان است. عاطفه درون است ولي چراغ آن اشك است. فردي

ص: 12185

كه اشك دارد مشخص است كه عاطفه دارد. چشمي كه اشك ندارد يعني چراغ آن خاموش است. بايد قدر اين اشك ها را دانست. عزاداري ها بركاتي دارد. در عزاداري ها، دين تبليغ مي شود. وقتي جمعيت جمع مي شود وقت مان را صرف حرف هاي اصلي بكنيم. مثلا بعضي مساجد در شب بيست ويكم ماه رمضان كه مسجد شلوغ است براي مسجد پول جمع مي كنند البته اين كار خوبي است ولي زمانش شب بيست و يكم نيست. بايد فرصت ها را غنيمت شمرد. يكي از بركات عزاداري، گسترش انفاق است. مسئله ي اطعام مسئله ي مهمي است. در همه ي دين ما اطعام وجود دارد. حضرت امير در هنگام نماز، انگشترش را به فقير داد. در 27 آيه قرآن نماز و زكات در كنار هم آمده است. داريم كه به در خانه فقرا برويد و زكات بدهيد. در روزه هم كمك به فقرا وجود دارد. داريم كه اگر يك روز ،روزه بخوريد بايد به شصت فقير غذا بدهيد. در حج كمك به فقرا وجود دارد. حاجي بايد گوسفند بكشد و بخشي از آنرا به فقرا بدهد. بخشي از زكات و خمس هم براي فقراست. در جهاد اگر فرد غنيمت گرفت، بايد سهم فقرا را بدهد. البته همه ي وليمه ها براي فقرا نيست مثلا وليمه ي عروسي يا حج براي فقرا نيست. گاهي همه ي ميهماني ها اشرافي است يا همه ي ميهماني ها كفاره اي است. بايد در ميهماني غني و فقير با هم باشند. در عزاداري پولدار و فقير با هم هستند و عزاداري يك بسيج واقعي است. يكي ديگر از

ص: 12186

بركات عزاداري بيان تاريخ است. در قرآن داريم: ياد كن از تاريخ ابراهيم يا داريم :نگذار تاريخ مريم فراموش شود. در مراسم عزاداري مردم با الگوهاي مثبت و منفي آشنا مي شوند. در عزاداري ها صله ي رحم انجام مي شود. در عزاداري ها نذورات رونق پيدا مي كند. يكي ديگر از بركات عزاداري اجتماع جوانان است. در هيئت ها جوانان زيادي وجود دارد. اين اجتماع جوانان به اسم مذهب است. بركت ديگر عزاداري تقويت عاطفه و احساس است. در دفاع مقدس مردم جوانان شان را به جبهه مي فرستادند همان طور كه حضرت علي اكبر به ميدان مبارزه رفت. عزاداري يك كلاس ظلم ستيزي است. وقتي انسان تاريخ كربلا را مي خواند ظالمان را لعنت مي كند. در عزاداري توجه به مظلوم مي شود. روايت داريم كه اگر كسي صداي مظلومي را بشنود و بي تفاوت باشد مسلمان نيست. از تاريخ امام حسين(ع) مي توان كپي برداري كرد. مثلا الان مرجع تقليد مي تواند بگويد: هل من ناصر ينصرني . ومردم جواب ايشان را بدهند. پس بايد در عزاداري ها شركت كنيم. داريم كه پيامبر از مردم بود. يك روحاني مي گفت كه ده شب سخنراني كردم و شب يازدهم گفتم كه اجازه بدهيد كه امشب ديگ را بشويم. اثر شستن آن ديگ، از ده شب سخنراني بيشتر بود. در عاشورا ،شيعيان هندوستان پابرهنه راه مي روند. فردي را به من نشان دادند كه هشتاد كشتي داشت و خيلي پولدار بود ولي پابرهنه راه مي رفت. موسسه حوزه علميه قم آقا شيخ كريم حائري در شب عاشورا قبايش را كنار مي گذاشت و در

ص: 12187

هيئت ها سينه مي زد. هيئتي در كربلا است كه همه در هنگام ظهر به استقبال اين هيئت مي روند. آيت الله مدني را ديدم كه بدون عمامه به دنبال آن هيئت بود. داستان اين هيئت اين است كه سيد بحرالعلوم درحال نگاه كردن به مراسم عزاداري بود كه ناگهان عمامه را در مي آورد و در ميان جوانان مي دود و حسين حسين مي كند. به ايشان مي گويند كه اين كار جوانان است و شما پير هستيد ولي ايشان در ميان جوانان مي دود و مي گويد كه شما حضرت مهدي را نديديد كه داشت سينه مي زد. از آن سال به بعد علما و مدرسين نجف در اين هيئت سينه مي زنند. در كربلا خيمه ها يي را هم آتش مي زنند. آيت الله خوانساري و آيت الله محقق داماد از مكه به كربلا آمده بودند. من خدمت آقاي محقق داماد رفتم و گفتم كه اين خيمه ها قيمتي است كه آتش مي زنند آيا اينها اسراف نيست؟ ايشان فرمود: براي زنده نگه داشتن تاريخ، اين پول ها اسراف نيست. ما با آتش زدن خيمه ها ،تاريخ عاشورا را به جوانان نشان مي دهيم. در قرآن داريم :باطل را پودر كنيد. وقتي پيامبر آمد اسم ها را عوض كرد. مواظب باشيد كه در اشعار غلو نكنيد. در اشعار بايد فضيلت بزرگان و امام را گفت. نبايد در نذورات اسراف شود. اسراف گناه كبيره است. عزاداري مستحب است ولي نبايد در آن گناه كبيره ي اسراف را انجام داد. نبايد بخاطر كوبيدن پارچه سياه ديوارها را خراب كرد. بايد هواي محل عزاداري پاكيزه

ص: 12188

باشد. در بهداشتي بودن ظروف دقت بشود. در عزاداري نبايد چشم هم چشمي باشد. سعي كنيم در عبادت ها لجبازي نكنيم. گاهي اوقات كارهايي انجام مي دهيم كه در متن روايات اهل بيت و قرآن نيست. عزاداري ما بايد مثل امام صادق(ع) و امام زمان(عج) باشد. ما عشق قمه زن ها را قبول داريم ولي بايد مسير اين عشق عوض شود. شما ميتوانيد مقداري خون به بيماران اهدا كنيد به نيت امام حسين (ع). ميرزا جواد تهراني وقتي وضو مي گرفت در كنار باغچه مي گرفت كه درخت ها هم سيراب شوند. عزاداري جزو فطرت انسان است. انسان هر چيزي را كه از دست مي دهد براي آن عزاداري مي كند. حضرت يعقوب آنقدر در فراغ يوسف گريه كرد كه نابينا شد. گريه يك درمان و پيام است. گريه علامت شعور و درك است. در جلسات عزاداري ، وقتي به انسان حالي دست مي دهد حتما دعا مستجاب مي شود. از اين حالات قدرداني كنيم. بعضي ها گريه را بدعت مي دانند. در بعضي كشورها وقتي يكي از افراد خانواده مي ميرد او را خاك مي كنند بدون كوچكترين اشكي. گريه يعني احساس ،عاطفه ،عشق و بيعت با احساسات. گريه بر اباالفضل يعني عشق و احساسات. آيت الله گلپايگاني مشكل چشم داشت. و پزشك مي خواست قطره در چشم ايشان بچكاند. آقا فرمود كه من الان مي خواهم به روضه ي امام حسين (ع) گوش بدهم و مي خواهم اشكم خالص باشد ،نيم ساعت ديگر اين قطره را در چشمم بچكانيد. مرحوم كوثري مي گفت كه وقتي در حسينيه جماران براي امام روضه مي خواندم

ص: 12189

،امام مي فرمود كه من سير نشدم ، درخانه ام يك روضه ي خصوصي بخوان. خوب است كه گريه با تصميم همراه باشد تا تحولي در ما بوجود بيايد. حديث داريم كه علامت قبولي حج اين است كه انسان بعد از حج تغييراتي كرده باشد. خوب است كه بعد از عاشورا تحولي در زندگي و محل مان بدهيم. اگر كسي قهر است آنها را آشتي بدهيم و اگر با كسي قهر هستيم آشتي كنيم. واسطه ي خير باشيم. روزي يك ساعت مطالعه كنيم. امام حسين(ع) از يزيد يك شب وقت گرفت كه نماز بخواند و با خدا مناجات كند. پس قرآن و نماز را پررنگ كنيم. همان طور كه حضرت ابوالفضل خودش آب نخورد و مي خواست آنرا براي فرزندان برادرش بياورد ،شما هم سرمايه ات را براي حل مشكل ديگران بكار بينداز. عزاداري و مشكي پوشيدن يك كار پوستي است ،بايد كار مغزي هم انجام داد.البته بايد شور باشد. وقتي زن شاه به حرم امام رضا(ع) مي آمد حجاب داشت يعني وقتي در فضاي مذهبي قرار مي گرفت اظهار مذهب مي كرد. پس فضاسازي مهم است. حتي گاهي انسان در كنار مسجد گناه نمي كند. سعي كنيم در هيئت ها گناه نشود. بايد در عزاداري ها دين حسين احيا شود. ما بايد آنگونه كه امام زمان(عج) مي پسندد عزاداري كنيم. عزاداري ما بايد با بصيرت و سوز همراه باشد. آتش بر آشيانه ي مرغي نمي زند گيرم خيمه خيمه ي آل عبا نبود ما بايد به نماز توجه كنيم. در روز عاشورا ،امام حسين(ع) نه تنها از نماز نگذشت بلكه از مستحبات نمازش هم

ص: 12190

نگذشت. يعني امام نمازش را در اول وقت ،با اذان و اقامه و با جماعت خواند. حضرت زينب در شب يازدهم نمي توانست روي پا بايستد ولي نشسته نماز شب خواند. الگوي ما حضرت زينب(س) و امام حسين(ع) است. آنها الگوي مقاومت هستند. اگر ما تفكر حسيني را به بدن مان تزريق كنيم مي توانيم در برابر دشمنان مقاومت كنيم. خدايا كساني كه حادثه ي كربلا را بوجود آورندعذاب شان را زياد كن و در طول تاريخ هركس عزاداري كرده است را با پيامبر محشور كن. خدايا قلب امام زمان(عج) را از ما راضي بفرما و به مسئولين كمك كن تا آنگونه كه امام زمان(عج) مي خواهد مملكت داري كنند.

92-08-28

سوال – در مورد اسراف آب توضيحاتي بفرماييد. پاسخ – در قرآن حدود 60 آيه در مورد آب داريم: نقش و پيدايش آب ،نزول آب ،انواع آب ها، درمان با آب ،بهداشت آب ،اسراف آب و ... ما در مورد آب اسراف هاي زيادي مي كنيم. همچنين در مورد همه ي مصارف اسراف مي كنيم. در زمان شاه من به اصفهان رفتم. در مسجد سيد اصفهان جمعيت زيادي جمع شده بود. از من خواستند كه در آنجا سخنراني كنم. من در شب بيست و يكم ماه رمضان در مورد اينكه قرآن فرموده :چه كساني از ما نيستند( ليس مني)، سخنراني كردم. من با سختي چندين موارد قرآني را پيدا كردم. و گفتم كه اين موارد از مواردي است كه اگر امام زمان (عج) به اين مجلس بيايد، دست اين افراد ( ليس مني) را مي گيرد و بيرون مي اندازد. بعد از آن روز، در

ص: 12191

اصفهان طنزي گفتند كه آقاي قرائتي در هنگام سخنراني صدايش قطع شد و فهميديم كه امام زمان(عج) ايشان را هم از مجلس بيرون كرده است. گر حكم شوند كه مست گيرند در شهر هر آنچه هست گيرند. در كتاب وسيلة التحريز امام خميني، از اسراف بعنوان گناهان كبيره ياد شده است. گناه كبيره انسان را از عدالت مي اندازد يعني اگر فرد عادلي ،گناه كبيره بكند از عدالت مي افتد. قرآن با مسرفين تند صحبت كرده است. خدا مي فرمايد: ما مسرفين را هلاك مي كنيم. متاسفانه الان در همه ي مراسم هاي عزا و عروسي، اسراف به چشم مي خورد. اكثرا وقتي فردي مدير مي شود همه ي دكورهاي اتاق را عوض مي كنند در حاليكه مي توانند آنرا تعمير كنند. ستاد نماز، ساختمان قديمي دارد. باني مي خواست آنرا بسازد. از مقام معظم رهبري اجازه گرفتيم و ايشان فرمودند كه اگر قابل سكونت است ،نياز نيست كه آنرا بسازيد. در خيلي از كنگره هاي علمي و نشست هاي بين اللمللي اسراف مي شود. گاهي براي اجاره ي يك سالن چندين ميليون تومان خرج مي شود كه ضرورتي ندارد. الان با كم آبي مواجه هستيم. با يك ليوان آب هم مي شود وضو گرفت ولي بعضي ها شير آب را باز مي گذارند تا وضو بگيرند. غسل جمعه مستحب است ولي بعضي ها در راه اين عمل مستحب، آنقدر اسراف آب مي كنند كه گرفتار گناه كبيره مي شوند. مصرف آب در استان تهران خيلي بيشتر از استان هاي ديگر است. بعضي خانم ها يك لباس را دو بار در مجالس عروسي نمي پوشند.

ص: 12192

افرادي هستند كه در ميهماني، كادو دادن و ... صرفه جويي مي كنند. در مراسم هاي ما صرفه جويي وجود ندارد. ما فكر مي كنيم اگر زيادي خرج كنيم يا غذا را دور بريزيم مي گويند كه او خيلي با كلاس است. تاجر خيلي پولدار را ديدم كه مقداري از غذايش مانده اش را به منزل برد كه به مرغ داخل منزلش بدهد. فردي ليوان آبي را خورد و بقيه را روي خاك ريخت. حضرت فرمود: چرا آنرا روي خاك ريختي ؟بايد آنرا در دريا( روي آب) مي ريختي .حاج احمدآقا نقل كردند كه امام مقداري از آب ليوان را مي خورد و روي بقيه ي آن كاغذي مي گذاشت تا بعداً آنرا بنوشد .اگر ما صرفه جويي كنيم، فقير نخواهيم داشت. حديث داريم :اگر مردم زكات اموال شان را بدهند، در روي زمين فقير نخواهيم داشت. بخاطر ندادن زكات است كه باران كم مي آيد. بعضي مي گويند كه زكات دادن چه ربطي به باران دارد؟ مثلا شما در حال خوردن يك استكان چاي هستيد، ناگهان عطسه تان مي گيرد و لكه هاي چاي به عينك و لباس شما و فرش مي پاشد. شما عينك را سريع پاك مي كنيد و بعد لباس را مي شوييد ولي شستن فرش را براي عيد مي گذاريد. پس اول عينك، بعد لباس و شب عيد، فرش را مي شوييد. خدا مي فرمايد كه بعضي انسان ها مثل بلور هستند كه تا خلاف بكنند خداوند آنها راگوشمالي مي دهد. خدا مي فرمايد: اگر مصيبت به تو رسيد بخاطر اشتباهي است كه كرده اي. پس زكات نداديد ، خدا

ص: 12193

باران را قطع كرد زيرا شما انسان خوبي هستيد. بعضي ها كارهاي اشتباه مي كنند ولي خدا به آنها كاري ندارد. مثل شاه كه خدا به او كاري نداشت. خدا مي فرمايد: قرار داديم براي هلاك موعدي را .بعضي ها خدا تا آخر عمر به آنها كاري دارد مثل صدام. خدا مي فرمايد: به بعضي از مجرمين كاري نداريم و آنرا براي آخر كار مي گذاريم. ممكن است كه پليس يك گرم مواد مخدر را طعمه كند و از فردي نگيرد تا به منبع اصلي آن برسد ولي نمي توان گفت :چرا پليس يك گرم مواد مخدر را نگرفت ؟ گاهي خدا به شما كاري ندارد و نتيجه را براي ثلث آخر گذاشته است. فردي خانم زيبايي را ديد و به دنبال او رفت و ناگهان صورتش به ديوار خورد و خراشيده شد و برگشت. امام صادق(ع) علت خوني شدن صورتش را پرسيد و او توضيح داد. امام فرمود :چون خدا تو را دوست داشت، سريع تو را برگرداند. عده اي مي گويند كه چرا كانادا كه مردم زكات نمي دهند باران مي بارد؟ اگر مومن زكات ندهد باران نمي آيد ولي كار كانادا به آخر مي افتند كه كار سخت تر است. وقتي مي خواهيم عينك را تميز كنيم با دستمال كاغذي تميز مي كنيم ،وقتي مي خواهيم لباس را تميز كنيم بايد آنرا فشار دهيم ولي وقتي مي خواهيم فرش را تميز كنيم بايد با بيل و ... بشويم كه كار سخت تر است. روايت داريم كه بعضي از انسان هاي مومن، بد جان مي دهند تا گناهان كوچك شان بخشيده شود. بعضي

ص: 12194

جنايت كارها هم راحت مي ميرند زيرا كارهاي خوبي داشته اند و خدا مي خواهد مزد كارهاي خوب شان را در همين دنيا بدهد كه در آخرت به آنها بدهكار نباشد. اگر ما اسراف كرديم و خدا به ما كاري نداشت يا نماز نخوانديم و خدا به ما كار نداشت ،علتش اين است. كه خدا حساب ما را براي آخر كار گذاشته است. پس كساني كه مال دارند بايد زكات بدهند و كساني هم كه مال ندارند بايد از آبرويشان مايه بگذارند. ممكن است كه مجرمي باشد كه زندگي اش خيلي خوش است و خدا هم به او كاري نداشته باشد اين مثل همان فرض است كه فعلا به شستن فرش كاري نداريم ولي معنايش اين نيست كه ما نمي خواهيم را بشوييم. ما مي خواهيم زماني به حساب فرش برسيم. پس خداوند انسانهاي مومن را زود گوشمالي مي دهد. يك فرد زرنگ اگر نمره هجده بگيرد ،معلم او را سرزنش مي كند در حاليكه ممكن است كه معلم به يك شاگرد تنبل كاري نداشته باشد. اگر دكتر به بيماري بگويد كه هر چه مي خواهي بخور، معنايش اين نيست كه بيمار خوب شده است بلكه معنايش اين است كه كار از كار گذشته است. پس اگر خدا به فرد كافر كاري ندارد معنايش اين نيست كه او را دوست دارد بلكه معنايش اين است كه مي خواهد حسابي او را گوشمالي بدهد. پس بخاطر اسراف توبه كنيم. فرد وسواسي گناهكار است زيرا يك فرد سواسي حرف خدا را قبول ندارد زيرا خدا مي فرمايد كه جسم با يك بار شستن پاك مي شود ولي

ص: 12195

فرد سواسي چندين بار آنرا مي شويد. سواسي ها بايد به وسواس خودش اعتنا نكنند. زيرا عمل وسواسي قابل قبول نيست. كدام خانه وجود دارد كه يك ساك لباس اضافي نداشته باشد؟ در كشور اتريش به خانه هايي كه دويست سال پيش ساخته شده است خانه ي قديمي مي گويند در حاليكه در كشور ما به خانه اي چهل سال ساخت ،خانه ي قديمي مي گويند. منظور از اسراف كردن، مصرف كردن چيزهاي بد نيست. اسراف نكردن يعني درست و اصولي استفاده كردن. من طلبه ي آيت الله گلپايگاني بودم. در آن زمان يك ساعت خيلي گران خريدم. از آيت الله گلپايگاني پرسيدم كه آيا اشكال دارد كه يك طلبه يك ساعت خيلي گران و خوب بخرد ،آيا اين اسراف است؟ ايشان فرمود :ساعت ارزان هميشه پيش ساعت ساز است، پس يك ساعت خوب بخر و سي سال استفاده كن. معني اسراف نكردن اين نيست كه ما فقيرانه يا در فشار زندگي كنيم ، معنايش اين است كه درست استفاه كنيم. و حتي يك دانه برنج را هم دور نريزيم. زيرا اين دانه ها در كنار هم زياد مي شوند. قرآن مي فرمايد: من از شما هستم و شما از من هستيد يعني همه از هم هستيد. داريم: اگر كسي براي برادرش چاه بِكند خودش در آن مي افتد. خداوند جبار است و جبران مي كند. در روز تاسوعا و عاشورا 75 ميليون ايراني بدون بخشنامه، با يك يا حسين، به نفع مظلوم داد مي زنند. ما بايد نسبت به يكديگر احساس دلسوزي داشته باشيم كه مثلا براي همديگر جنس بد توليد نكنيم. خوبي ،خوبي

ص: 12196

مي آورد و بدي ،بدي مي آورد. سوال – چرا وقتي كم آبي است مي گويند كه بايد دعا كنيم و نماز باران بخوانيم؟ پاسخ – خداوند مي فرمايد كه همه مردم كره زميني سواد كمي دارند. ما همه چيز را نمي دانيم. ما يك دانه در زمين مي كاريم ، خرماي شيرين بيرون مي آيد، ليموي ترش بيرون مي آيد. خيار رنگ سبز دارد و وسط آن سفيد است. آب بي مزه و خاك چطور مي تواند چنين ميوه هايي توليد كند؟ چرا برگ انگور پهن و نازك است؟ چرا برگ انار نازك و كلفت است ؟ چرا ... پس ما چيزي نمي دانيم. ما قبول داريم كه براي باران نياز به ابر داريم. ولي بيماراني داريم كه با تمام بيماري شفا پيدا مي كنند. خداوند بايد بين زن ومرد محبت قرار بدهد. بعضي مواقع زن و مرد خيلي زيبا هستند و ثروت هم دارند ولي بين آنها محبت بوجود نمي آيد ولي گاهي يك زن و مرد زشت هستند ولي بين آنها محبت زيادي وجود دارد. پس ابزار فقط مادي نيست گاهي اوقات ابزار معنوي هم داريم. قرآن مي فرمايد: توبه كنيد باران مي آيد. ما رابطه بين باران و توبه را نمي فهميم. يك بچه رابطه استارت زدن ماشين با دود درآمد از اگزوز را نمي فهمد ولي يك مكانيك آنرا مي فهمد. در قرآن داريم: موسي عصا را به دريا بزن ،دريا خشك مي شود و در آيه ديگر مي فرمايد: موسي عصايت را به سنگ بزن تا آب در بيايد. در اينجا يك علت دو تا معلول دارد. افرادي هستند

ص: 12197

كه وقتي آب مي خورند چاق مي شوند. بعضي افراد تملق مي كنند تا مورد محبت قرار بگيرند ولي اين اتفاق نمي افتد. بعضي افراد حرفي نمي زنند ولي مورد محبت قرار مي گيرند. محبت دست خداست. در تشييع جنازه ي آيت الله اراكي يازده نفر مردند. پس خداوند محبت ايشان را در دل مردم انداخته بودند. خدايا هرچه ما در گذشته اسراف كرده ايم ببخش و به ما تقوايي بده كه اسراف نكنيم. خدايا باران را برهمه مناطق ببار و محبت جمهوري اسلامي و اولياء خودت را در دلها قرار بده.

92-09-05

سوال- درخصوص اسراف توضيحاتي بفرماييد. پاسخ- در غذايي كه مي خوريد دقت كنيد. برخي گفته اند كه به قدري خداوند در يك ليوان آب انرژي قرار داده كه مي توان برق يك شهر را تأمين كرد. در كشور ژاپن يك سطل آب گوجه فرنگي كاشتند و پنجاه كيلو از آن گوجه برداشت كردند. مي گويند :آب به صورتي است كه اگر كلمات زيبا و حقي را بيان كنيد مولكول هاي آن به يك صورت آرايش پيدا مي كنند و اگر ضد آن را بگوييد به گونه ي ديگري مي شود. در روايت است كه آب اهل دارد، اگر آن را فاسد كنيد اهل آن اذيت مي شوند. آب صاحب قدرت است. قرآن مي فرمايد: ما باران مي فرستيم تا قدرت شما را با آب زياد كنيم. آب هم وسيله ي قهر است و هم وسيله ي مهر است. آب با قهر خود لشكر فرعون را غرق مي كند. در حديث داريم كه آب مي گويد :من لشكر خدا هستم ساده به من نگاه

ص: 12198

نكنيد. به امر خدا كودك را بر روي دريا نگه مي دارم و به امر خدا فرعون را در دريا غرق مي كنم. مي گويد :اگر افراد در راه حق مقاومت كنند آب فراوان به آنها مي دهيم. از امام پرسيدند آب چه مزه اي دارد؟ امام فرمودند :مزه ي آب مزه ي حيات است. از آب صاف سبزي و سرخي به دست مي آيد تا جايي كه با استفاده از آن پنج هزار نوع انگور از آن مي رويد. قرآن مي فرمايد: ذات بهجة ، دلنواز است، مفرح است. و جعلنا من الماء كل شيئ حي. انسان از آب آفريده شده است. تمام هنرمندان بايد بر روي جسم جامد نقاشي كنند و تنها خدا است كه بر روي آب نقاشي مي كند. تمام هنرمندان بايد در روشنايي هنرمندي كنند و تنها خدا است في ظلمات ثلاث. در سه تاريكي در داخل رحم مادر بر روي يك سلول نقاشي مي كند. نقل شده است كه علامه طباطبايي يك سيب را بر مي داشت و مدت ها به آن نگاه مي كرد. قرآن مي فرمايد: يك نعمت را هم نمي توانيد حساب كنيد. يكي از اساتيد دانشگاه مي گفت: من بر روي نان تحقيق كردم، دويست و شصت و هشت گروه بر روي آن كار مي كنند تا درست شود. گفتند معمولاً سه گروه اين كار را انجام مي دهند: كشاورز گندم توليد مي كند، گندم آرد شده و نان توليد مي شود. آن استاد گفت كه نه اينگونه نيست كشاورز نياز به سم پاشي دارد، براي برداشت نياز به تراكتور دارد، تراكتور از چند قطعه

ص: 12199

درست شده است، هريك از قطعات را كسي ساخته است و ... به اين صورت ما به اين آيه ي قرآن مي رسيم كه گفته اگر يك نعمت را هم خواستيد بشمريد نمي توانيد. حتي ممكن است آن استاد دانشگاه اشتباه كرده باشد و تعداد گروه ها بيش از اين هم باشد. وقتي ما مي خواهيم سخن بگوييم چه مقدار سلول درگير اين كار هستند؟ بنابراين قرآن در جاهاي مختلف مي فرمايد: و الذكروا نعمة الله . امام حسين(ع) در دعاء عرفه مي فرمايد: اگر با تمام وجود تمام عمر خود را شكر كنم شكر يك نعمت را نمي توانم بجا بياورم. چشم انسان از مقداري چربي درست شده، درصورت نبود آن رابطه ي انسان با كل هستي قطع مي شود. زبان انسان از مقداري گوشت درست شده كه با استفاده از آن ما نود سال صحبت مي كنيم. ما با استخوان مي شنويم، با چربي مي بينيم، با گوشت حرف مي زنيم. من به همراه دوستي به مكاني رفتم كه همه آنجا با كفش بر روي قالي مي رفتند اما آن فرد كفش هاي خود را بيرون آورد. عده اي به اين كار او خنديدند. او به من گفت: من مدتي قالي بافي مي كردم و مي دانم يك قالي چطوردرست مي شود، به همين خاطر نمي توانم با كفش بر روي آن بروم. پيرمردي در حال مرگ بود به فرزندان خود وصيت كرد اگر خواستيد اين خانه را بفروشيد سردر آن را خراب كنيد، مجدداً آن را بسازيد و سپس خانه را بفروشيد. علت را از او پرسيدند گفت: من مي خواهم فرزندانم

ص: 12200

بفهمند ساختن يك سردر هم زحمات زيادي دارد، بنابراين خانه را به راحتي از دست ندهند. من از اول نوجواني با مرحوم آقاي ابوترابي آشنا بودم. ايشان ده سال در زمان جنگ اسير بودند و سختي هاي بسياري را تحمل كردند. بعد از آزادي من به ايشان گفتم كه شرمنده ي شما هستم. شما در اسارات سختي كشيديد ولي ما الان لذت مي بريم. آقاي ابوترابي گفت: من ثواب سه ماه شكنجه ي خودم را به تو مي دهم. تو هم ثواب سه ماه تبليغات را به من بده. گفتم: شكنجه ي تو همراه با اخلاص بوده اما معلوم نيست كه من مقابل دوربين اخلاص داشته باشم. به هر صورت او اين معامله را درخواست كرد و ما در عالم خيال ،با هم معامله كرديم. ما بايد قدر نعمت هاي خدا را بدانيم. حدوداً شصت بار و از شصت زاويه در قرآن اسم آب برده شده است. اگر صحبتي در قرآن تكرار مي شود، در هر تكرار يك نكته ي خاصي نهفته است. در هر حال استغفار اثر دارد. يك فردي مبتلا به درد معده است دكتر به او مي گويد كه دندان شما فاسد است. ظاهراً دندان به معده ارتباطي ندارد اما دكتر مي داند كه ممكن است دندان عفونت كرده و بر روي معده اثر گذاشته است. مي گويند: اگر كسي ايستاده ادرار كند، فشار قبر او زياد مي شود. ما ارتباط اين دو مسئله را با هم نمي دانيم. البته ممكن است در آينده مشخص شود. مي گويند: اگر آب به اندازه ي كر باشد دست نجس داخل آن وارد شود آب

ص: 12201

كر باقي مي ماند و دست نيز پاك مي شود. اما اگر اندكي از آب كر كمتر باشد نه تنها دست پاك نمي شود بلكه آب هم نجس مي شود. تا الان علت اين مسئله كشف نشده اما ممكن است صد يا دويست سال ديگر علت آن مشخص شود. ميليون ها رساله ي دكتري در قرآن موجود است. مي گويد: والتين و الزيتون چرا نمي گويد والتين و النخل؟ قرآن متعلق به حال نيست. خدايي كه انرژي هسته اي را در عالم قرار داده در اين كلمات هم گذاشته است. بنابراين گفته است كه در طول تاريخ همه در آن تدبر كنند. دو روز قبل جواني حرفي به من زد كه من تعجب كردم و به تفسير مراجعه كردم اما ديدم كه آن مطلب عنوان نشده است. ايشان مي گفت كه يك پدر هشتاد ساله اي دارد كه از پله افتاده است. قرآن مي گويد: ومن نعمره ننكسه في الخلق. كسي كه پير شد بايد در خانه آرام بنشيند. سپس مي فرمايد: افلا يعقلون، عقل ندارند. ممكن است يك فرد مسن دست به كارهايي بزند كه براي ديگران موجب دردسر شود. ما بايد يك بار ديگر به كلمات قرآن نگاه كنيم. چرا نام يازده ميوه در قرآن آمده است؟ چرا اسم خرما از همه بيشتر تكرار شده است؟ مهندسي قرآن چيست؟ چرا اياك نعبد قبل از اياك نستعين آمده است؟ از امام سوال مي كنند كه چرا در اول اذان الله اكبر را چهاربار بيان مي كنند و بقيه ي آن، هر كدام را دو بار عنوان مي شود؟ امام فرمودند: در ابتداي اذان افراد

ص: 12202

هنوز در جريان نيستند بنابراين نياز به تكرار وجود دارد. ولي وقتي مردم در جريان قرار گرفتند دو بار كافي است. از امام رضا (ع) پرسيدند: چرا نماز صبح و مغرب را بلند مي خوانيم ولي نماز ظهر را آرام مي خوانيم؟ مي فرمايند: نماز صبح و مغرب در زمان تاريك و روشني هوا خوانده مي شود بنابراين بايد با صداي بلند خواند، اما ظهر هوا روشن است و نيازي به فرياد نيست. در آداب خوردن آب آمده است كه آب را بمكيد. يعني كاري كنيد كه آب در دهان شما گرم شود سپس آن را ببلعيد. حديث داريم كه پيامبر آب را به آرامي مي خوردند. ايشان در سه مرحله آب را مي خوردند و هر بار هم كه مي خوردند يك بسم الله مي گفتند. اين كار قدرداني از آب است. حضرت ديدند كه فردي در حال غسل در آب آشاميدني است. فرمود: اين آب آشاميدني است چرا داخل آن شنا مي كني؟ آب مردم را فاسد نكن. حضرت امير ديد فردي در حال تيمم با خاك كوچه است. فرمود: چرا با خاك كوچه تيمم مي كني كثيف است؟ در قرآن هم آمده كه با خاك دلپسند تيمم كنيد.حتي نمي گويد خاك را به چشم هاي خود بماليد بلكه مي گويد به پيشاني بماليد. ما معمولاً بد عمل مي كنيم. مي گويند اگر مي خواهيد به نماز جمعه برويد، از شب قبل پياز نخوريد ممكن است بوي پياز در دهان شما باقي بماند و فردا در حين نماز افراد كناري شما را آزاد بدهد. كل دين سبك زندگي است. يك زماني مقام معظم

ص: 12203

رهبري در همين خصوص صحبت كردند. پدرو پسري ميهمان اميرالمومنين شدند، حضرت امير دست پدر را شست. سپس به امام حسين (ع) فرمود: تو هم دست پسر را بشور. سپس رو به آن پسر كرد و گفت اگر تو به تنهايي به منزل من مي آمدي دست تو را هم مي شستم اما چون پدر و پسر با هم آمده ايد، من دست پدر شما را شستشو مي دهم و پسرم دست شما را تميز مي كند. يعني سلسله مراتب بايد رعايت شود. به ما گفته اند كه سعي كنيد لباس شما سفيد باشد. يعني اگر لكه اي بر روي آن بود ما آن را ببينيم. اما ما به عكس مي گوييم لباس قهوه اي، يا مشكي باشد كه هرچقدر آلوده باشد مشخص نشود. اگر آب رودخانه سالم باشد از آب چاه بهتر است. در حديث داريم كه هرچقدر آب در حين جاري شدن به سنگ برخورد كند براي نوشيدن گواراتر است از آبي كه از چشمه بجوشد. من بيشتر از نيم قرن است كه روحاني هستم. در سن پانزده سالگي طلبه شدم و الان در آستانه ي هفتاد سالگي هستم. اما هنوز هم وقتي حديث مي خوانم خجالت مي كشم. ما مزه ي دين را نچشيده ايم. آب دادن به حيوان به قدري ارزش دارد كه حضرت موسي بزغاله هاي شعيب را آب مي داد. اگر شما آب داريد و سگي تشنه در كنار شما است ، نبايد با آن آب وضو بگيريد. بايد آب را به سگ بدهيد و براي نماز تيمم كنيد. مي گويند: اگر ناخن شما بلند است از گاو شير

ص: 12204

ندوشيد ممكن است او را آزاد دهد. مي گويند: اگر حيوان چموشي داريد زنگاله به سراو بكنيد اما اگر آرام است منگاله به سر او بكنيد. زنگاله از آهن ساخت شده اما منگاله از پارچه است. اگر حيوان خواب است او را شكار نكنيد. يك حيوان را مقابل حيوان ديگر ذبح نكنيد چون به مقدار درك و فهمي كه دارد اذيت مي شود. غذاي شما يا بايد مستقيماً از سبزيجات باشد و يا اگر هم گوشت مصرف مي كنيد بايد از حيواني باشد كه علف خوار است. خوردن گوشت حيوان گوشت خوار حرام است. خدا خاك را به صورت يك تصفيه خانه خلق كرده است. آب آلوده وارد آن مي شود بعد از چند متر به صورت زلال خارج مي شود. ما نبايد از نعمت ها سرسري عبور كنيم. البته الان آب كم است اما اگر زياد هم باشد نبايد آن را هدر داد. اگر يك فردي ميلياردر هم باشد نمي تواند يك ريال از پول خود را دور بريزد. ميلياردها نعمت وجود دارد كه ما آنها را نمي فهميم. نعمت هايي كه آنها را مي شناسيم مانند بدن سالم، زبان، گوش، دست و پا و غيره بيشتر از صد يا دويست عدد نيست. فكر كنيد كه آسمان چگونه تنظيم شده كه هزاران ستاره در آن وجود دارد اما يكي از آنها به زمين نمي خورد. قرآن مي فرمايد: ما همانطور كه باران مي فرستيم مي توانيم سنگ ريزه هم بفرستيم. خدا مي فرمايد: اگر ما بخواهيم آب را تلخ مي كنيم. آب يك نعمت الهي است اما سيراب شدن هم يك نعمت است. ممكن

ص: 12205

است ما هرچقدر آب بخوريم سيراب نشويم. خداوند چه محيط زيستي در دريا درست كرده است كه اين همه ماهي مي ميرد اما آب دريا بدبو نمي شود. بسياري از ماهي ها ماهي هاي مرده ي ديگر را مي خورند. خدا دريا، موج و بهداشت آن را آفريده است. قرآن مي فرمايد: فاسكنّاه في الارض. آب را براي شما در زمين ذخيره كرديم. خداوند برف را در زمستان در كوه ها بايگاني مي كند. اگر كوه نبود هرچقدر برف مي باريد همه آب مي شد و ذخيره اي وجود نداشت. اگر ما بفهميم معشوق ترين موجودات در نزد ما خدا است. ما عاشق خدا مي شويم. اين مقدار نعمت خدا به شما داده است، شما نمي خواهيد دو ركعت نماز براي او بخوانيد؟ كشاورز نبايد فكر كند كه گندم متعلق به اواست. اين توان را خداوند در او بوجود آورده است كه بتواند گندم بكارد. زمين، خورشيد و باد از آن خداوند است. ما عريان به دنيا آمده ايم و عريان هم از دنيا مي رويم. نبايد فكر كنيم كه اين ثروت ها متعلق به ما است. كسي كه توانايي مالي دارد اما به فقرا كمك نمي كند يك گاو صندوق گوشتي است. قرآن مي فرمايد: ما پول را داغ مي كنيم و بر روي پيشاني و پهلوي او قرار مي دهيم و مي گوييم اين پول هايي بود كه سپرده بودي. قرآن چهارده مرتبه در خصوص مرگ ناگهاني سخن گفته است بنابراين معلوم نيست كه ما به پيري برسيم. چه اشكالي دارد اگر ما توانايي داريم براي جوان ها ايجاد اشتغال كنيم و يا

ص: 12206

به دختري جهيزيه بدهيم. قرآن در آيه اي مي فرمايد: اين چيزها را خدا به شما داده است. خداوند به انسان هاي خسيس در قرآن يازده بار آمپول مي دهد بلكه بخشنده شوند. آمپول اول: كالاي دنيا قليل است. دوم: تو خليفه ي خدا هستي چرا به زمين مي چسبي. سوم: ديگران دادند تو چرا مانده اي؟ چهارم: اگر ندهيد در دنيا از شما مي گيرم. بدهيد و نترسيد ما جاي آن را پر مي كنيم. سوال- لطفاً درخصوص صفحه ي پانصد و بيست و سه ي قرآن كريم توضيح بفرماييد. پاسخ – در اين صفحه گفته مي شود: تو تذكر بده، تذكر بر مومنين اثر دارد. انسان فراموش كار است. گاهي به خدا ايمان دارد اما او را فراموش مي كند. قرآن مي فرمايد: نسوا يوم الحساب. نمي گويد: لا يومن باليوم الحساب. انسان هميشه نياز به تذكر دارد. يك فردي رفت زغال بخرد، فروشنده گفت دو نرخ وجود دارد. يكي نرخ ارزان و ديگري نرخ گران. علت را پرسيد. فروشنده زغالي كه گران است زغال يك نفري است و زغالي كه گران است زغال دو نفري است. زغال يك نفري زغالي است كه بعد از روشن شدن تا آخر مي سوزد. زغال ارزان زغالي كه يك نفر بايد آن را روشن كند و ديگري بايد مدام آن را باد بزند. يك لحظه بادبزن را كنار بگذاريد خاموش مي شود. انسان نياز به تذكر دارد به همين خاطر است كه ما بايد پنج وعده در شبانه روز نماز بخوانيم. حديث داريم كه نماز مانند نهر آب است. اگر انسان پنج بار خود را شستشو

ص: 12207

دهد آلودگي در بدن او باقي نمي ماند. قرآن در باره ي برخي از افراد مي گويد كه هر معجزه اي هم ببينند سر باز مي زنند. اگر كسي بخواهد مسئله اي را بپذيرد با اولين تذكر قبول مي كند. حتي اگر يك كودك مسئله اي را عنوان كرده باشد. سوال- آيا واقعاً ما بايد فلسفه ي احكام را بدانيم تا به آنها عمل كنيم يا بايد تسليم محض باشيم؟ پاسخ- الان ميليون ها انسان در دنيا بيمار هستند وبه پزشك مراجعه مي كنند. دكتر به هركدام از آنها دارويي را تجويز مي كند. يك نفر از اين صد ميليون انسان از دكتر فلسفه ي مصرف داروها را نمي پرسد. هيچكدام از ما به خود اجازه نمي دهيم كه به دكتري كه ده سال درس خوانده چرا بگوييم. حدوداً چهل سال پيش آيت الله مكارم ما را دعوت كرد و گفت مي خواهيم در وقت هاي تلف شده تفسير بنويسيم. هروقت حوزه تعطيل است جمع شويد و يك آيه يك آيه مطالب را بنويسيد. با همين كار تفسير نمونه در بيست و هفت جلد تفسير شد كه حدود هفتاد بار تجديد چاپ شده است. در دعاي مكارم اخلاق آمده است كه خدايا اين چيزهايي كه به من داده اي را حرام نكنم. ما جواني خود را حرام كرديم. ما بايد از امكانات استفاده ي بهينه بكنيم. حضرت امير مي گويد: سر قلم خود را تيز كن، بيت المال آنقدر ظرفيت ندارد كه تو اينگونه كاغذ مصرف كني. مصرف كاغذ ما در اين بسيار زياد است. ما كه از يك پزشك فلسفه ي داروي تجويز شده

ص: 12208

را نمي پرسيم چطور به خود اجازه مي دهيم كه با وجود علم بي نهايت خدا دليل چيزها را بپرسيم. ما بايد عمل كنيم البته تحقيق هم بكنيم. ممكن است در آينده فلسفه ي بسياري از چيزها را بفهميم و ممكن هم است نفهميم. خدايا به آبروي همه ي آبرومندان عاقبت ما را ختم به خير كن. دنياي ما را با عزت تأمين كن و آخرت ما را جزو سرافرازي ما قرار بده. معرفت و محبت خود و اولياي خود را روز به روز در ما شكوفاتر و بيشتر كن. و نسل ما را تا آخر تاريخ بهترين مومنين و مومنات قرار بده.

92-09-12

سوال – در مورد پاكي قلب توضيحاتي بفرماييد. پاسخ – كسي كه سوءظن دارد همه را بد مي بيند مثل فردي كه عينك سياه دارد و همه چيز را سياه مي بيند يا فردي كه عينك سبز دارد و همه ي كاه ها را علف مي بيند. بايد فكر انسان پاك باشد. بدون دليل آره يا نه نگويد. پاكي فكر، چشم و گوش مهم است. گاهي ما فكرمان را آلوده مي كنيم. يعني پاي حرف همه مي نشينيم و اگر اين افرادي كه حرف مي زنند ناپاك باشند فكر ما را هم ناپاك مي كنند. قرآن مي فرمايد: عده اي شعارهاي زيبا مي دهند و كساني هم كه به معاد ايمان ندارند اين شعارها را مي پذيرند. بخاطر همين داريم كه اگر به حرف كسي گوش بدهي، عبد او مي شوي. اگر فردي حرف حق بزند شنونده اهل حق مي شود و اگر فردي حرف باطل بزند، شنونده اهل باطل مي شود.

ص: 12209

چرا شما روي نوار مغزتان هر حرفي را ضبط مي كنيد؟ حرفي را گوش بدهيم كه علم يا دين يا ابتكار ما را زياد كند. در واقع ما گفتن و شنيدن هر حرفي ،به روح خودمان آلودگي را تزريق مي كنيم. آلودگي روحي مهمتر از آلودگي جسمي است. ريشه ي كارهاي خوب ،بايد قلب پاك باشد. قرآن مي فرمايد: كار شما زيبا بود ولي اگر قلب شما پاك باشد، مورد قبول واقع مي شود. شما آب را در ليوان مي خوريد .اگر آب را در ظرف ديگري بريزند شما آنرا نمي خوريد. در چند آيه داريم كه اگر مومن بودي كارهاي تو قبول است. ويزاي ما تقواست. در قرآن داريم: خدا آنرا خوب قبول كرد. پس مشخص مي شود كه قبول شدن درجات دارد . در دعا احسن قبولك هم داريم. حتي پول دادن به فرزند و همسر هم متفاوت است. يك وقت شما پول را پرت مي كني، يك وقت پول را در كيف همسر مي گذاري و يك وقت به حساب بانكي اش مي ريزي. دادن پول درجه دارد. وقتي مي خواهيم به سبزي فروش پول بدهيم آنرا در پاكت نمي گذاريم ولي وقتي مي خواهيم خمس بدهيم آنرا در پاكت مي گذاريم زيرا اين پول براي پيامبر است. در قرآن خدا به حاجي مي گويد كه من به گوشت و خون گوسفندي كه مي كشي كاري ندارم ،مي خواهم از پول دل بِكني. پاكي كليد قبولي است. در قرآن قلب سليم، مُنيب و مريض داريم .قلب سليم قلبي است كه در آن شرك نباشد، و غير خدا را نبيند .حضرت امير مي

ص: 12210

فرمايد: هر چه مي بينم اول، وسط و آخر آن خداست. در قلب سليم تكبر و كينه وجود ندارد. قلب منيب قلبي است كه منحرف مي شود ولي بر مي گردد. قلب منيب مثل لباسي است كه لكه دارد و آنرا مي شويند. قلب مريض قلبي است كه چرك داخل آن شده است و شستن فايده اي ندارد. و با هيچ موادي پاك نمي شود. در قرآن داريم: بعضي ها نفاق در قلب شان رفته است و بيرون نمي آيد. ايمان هم همين طور است . بعضي ها به زبان شهادت مي دهند ولي به درون شان نرفته است و پوسته ي آنهاست. بعضي ها در دين رفته اند ولي هنوز دين درونشان نرفته است. وقتي ما به كسي سوء ظن داريم اگر ببينيم كه او دارد ذكر مي گويد، مي گوييم كه دارد حقه بازي يا ريا كاري مي كند. ما بايد فكر كنيم كه ناموس ديگران ناموس ما هم هست. پس بايد ديگران را مثل خودمان ببينيم. بعضي ها خودشان ناپاك هستند ولي وقتي مي خواهند ازدواج كنند مي گويند كه ما يك دختر پاك مي خواهيم. پس آنها هم در قلب شان پاكي را دوست دارند. همه در عمق روح شان خوبي را دوست دارند. گاهي دزدها به يكديگر مي گويند كه مال دزدي را بايد عادلانه تقسيم كنيم. يعني دزد هم دنبال عدالت است. مثلا بچه اي سيبي به شما مي دهد كه آنرا برايش نگه داريد، وقتي شما آن سيب را مي خوريد اين بچه نمي تواند بگويد كه شما در امانت خيانت كرديد اما با اشك و بغض مي

ص: 12211

گويد كه تو خائن هستي. اين بچه مي فهمد كه خيانت بد است حتي اگر اسم آنرا نداند. امام رضا(ع) فرمود كه اگر مي خواهيد بدانيد كه كارهاي تان درست است يا نادرست آنرا در نماز جمعه بگوييد. مثلا در مورد درآمدهايتان صحبت كنيد. اگر شما توانستيد در مورد درآمدهايتان در نماز جمعه صحبت كنيد معلوم است كه كارتان درست است ولي اگر خجالت كشيديد و رنگ تان پريد ،معلوم است كه كارتان اشكال دارد. مثلا اگر از درآمد شما فيلم برداري كردند و در مسجد محل نشان دادند، شما نبايد ترسي داشته باشيد. اگر چيزي طبيعي باشد انسان نمي ترسد. نماز جمعه يك مثال است.زمان جنگ اجناس دو نرخي بود و ما در تحريم بوديم. فردي از من پرسيد كه شما چطور جهيزيه ي دخترتان را تهيه كرديد؟ من به او گفتم كه من حاضرم شما از جهيزيه ي دختر من فيلم برداري كنيد ،من يك جهيزيه ي متعارف به او داده ام. هر چيز متعارف خمس ندارد ولي وقتي از حد متعارف خارج شد نياز به خمس دارد. زيرا ديگر لوازم زندگي نيست. زندگي طيب يعني زندگي كه به دل مي نشيند و دل آنرا مي پسندد. گاهي جوانان در ازدواج دنبال به يك دختر خيلي زيبا مي گردند، اين اشتباه است .وقتي دل شما كسي را پسنديد اين كافي است و نبايد حتما خانم خيلي زيبا باشد زيرا هميشه زيباتري وجود دارد. همين كه دختر و پسر همديگر را دوست دارند كافي است. بدحجابي زندگي ها را از هم مي پاشد .اگر مرد چشم چران باشد، هر زن بي حجاب را كه

ص: 12212

مي بيند با همسر خودش مقايسه مي كند و غصه مي خورد. فردي كه مي خواهد به اداره يا بازار برود چه دليلي دارد كه اين قدر آرايش داشته باشد؟ و به جامعه استرس وارد كند؟ انصاف نيست كه اگر انسان لباس زيبايي دارد دائما آنرا به رخ فقرا بكشد. اگر دين را هم كنار بگذاريم اين كار اشتباه است. زندگي بايد طوري باشد كه ذهن ها و قلب ها را آرام نگه دارد. مال بايد پاك باشد. پيام امام كاظم (ع) به مردم اين است كه اگر خمس ندهيد مال تان دود مي شود و دو برابر آن خمس را از دست مي دهي. بعضي ها مي گويند كه من به فلاني خمس نمي دهم زيرا او را دوست ندارم. مصرف خمس مصرف خاص است و ربطي به افراد ندارد. خمس بايد براي رضاي خدا باشد نه خوشايند ما، بايد نيت ما خالص باشد. اگر در توپ فوتبال سوراخي ايجاد شود اين توپ از دست مي رود. اگر در كارهاي ما ناخالصي وجود داشته باشد كل كار از بين مي رود. در قلب پاك ، قضاوت ها خدايي است. يك روز ابوذر به جلسه ي بني اميه آمد و ديد كه همه ي مسئولين از خاندان بني اميه هستند. او گفت :از پيامبر شنيدم كه اگر همه ي مسئولين از خاندان بني اميه بودند، مردم بدترين وضع را دارند. معاويه گفت كه تو اين حديث ها را از خودت مي گويي بايد شاهد بياوري وِالا تو را مي كشيم. ابوذر گفت كه من شاهدي ندارم ولي احتمالا علي اين روايت را شنيده است. حضرت

ص: 12213

علي(ع) را آوردند. و اين سوال را پرسيدند. حضرت علي (ع) فرمود: من اين حديث را نشنيدم. حضرت مي توانست دروغ مصلحتي بگويد ولي نگفت. حضرت فرمود: از پيامبر شنيدم كه در زير آسمان راستگوتر از ابوذر كسي نيست. يعني هر چه مي گويد راست مي گويد. بالاخره حضرت جان ابوذر را نجات داد ولي بازي سياسي نكرد. اينكه ما كسي را دوست داريم و مي گوييم :بايد آزاد گردد يا كسي را دوست نداريم و مي گوييم: اعدام گردد درست نيست زيرا يك قلب پاك حرفي نمي زند تا مشخص بشود كه چه كسي بايد آزاد گردد و چه كسي بايد اعدام گردد. معيار قلب پاك، خداست. گاهي ناپاكي ما از لقمه هاست. گاهي ناپاكي بخاطر تربيت خانواده است. گاهي مادر خوبي را به بچه القاء مي كند و گاهي بدي را القاء مي كند. تربيت خانوادگي خيلي موثر است. اگر پدري سيگار كشيد، بچه با خودكار اداي سيگار كشيدن را درمي آورد و از پدر الگو مي گيرد. بعضي از لقمه ها سنگدلي و قساوت مي آورد. در تغذيه داريم كه زياد گوشت نخوريد زيرا قساوت مي آورد. روايت داريم كه حضرت امام رضا(ع) سر سفره اي كه سبزي نبود حاضر نمي شدند. در روايات به خوردن كاهو سفارش شده است. خوردن زياد كاهو خون را صاف مي كند. گوشت حيوانات گوشتخوار حرام است.يا ما بايد خودمان سبزي بخوريم يا بايد حيواني را بخوريم كه علف خوار باشد. سوال – مال پاك چه مالي است و چه نقشي در زندگي ما دارد ؟ پاسخ – كم فروشي و كم كاري مال پاك را

ص: 12214

از بين مي برد. مثل كم گذاشتن جنس و كم كاري استاد در كلاس درس يا سخنراني بدون مطالعه ي قبلي. اگر سخنران وقت مردم را بگيرد و وقت شان را تلف كند، باعث ناپاكي مالش مي شود. واي بر كم فروشان، فقط براي فروش اجناس نيست، استادي هم كه كم درس بدهد يا بي مطالعه درس بدهد، كم فروشي كرده است. مثلا فردي خياط خانه دارد و كت و شلوارهاي گران مي دوزد ولي مقداري از آنرا به شاگردانش مي دهد و بقيه را خودش برمي دارد. البته اگر رئيس خياط خانه در كار مشاركت كند يا نظارت كند، مي تواند مبلغ بيشتري را براي خودش بردارد. اگر شما خانه اي بخريد، بعد آنرا تعمير كنيد، بفروشيد و سودي ببريد ،اين اشكالي ندارد ولي اگر انسان در كاري نقشي نداشته باشد و سودي بدست بياورد، اين درست نيست. الان در جامعه ي ما، مال حرام كم نيست. بعضي مي گويند كه گراني است. اين بي تقوايي است. خدا مي فرمايد كه اگر مي خواهيد پولدار بشويد از راه دين پولدار بشويد نه از راه بي ديني. در قرآن داريم :اگر مردم مناطق باتقوا بودند درهاي بركات را روي آنها باز مي كرديم. درسوره نون و القلم داستاني نقل مي كند كه فردي باغي داشت و از ميوه هاي آن به فقرا مي داد. او فوت كرد و چند فرزند داشت. چند نفر از فرزندان گفتند كه ما نمي خواهيم ميوه هاي باغ را به فقرا بدهيم. آنها گفتند كه ما سحر مي رويم و ميوه ها را صندوق مي كنيم تا فقرا نبينند. آنها

ص: 12215

سحر بلند شدند تا به باغ بروند، وقتي به باغ رسيدند، ديدند كه باغ شان سوخته است. گاهي مي خواهيم ديگران را محروم كنيم ،خودمان محروم مي شويم ولي نمي فهميم. كشورهايي كه ما را تحريم اقتصادي كرده اند خودشان هم دچار مشكلات شده اند. اگر كسي نيت بد بكند در قيامت مواخذه نمي شود ولي در دنيا چوبش را مي خورد. ولي نيت خوب هم در دنيا و هم در قيامت اثر دارد. روايت داريم: كسي كه نيتش خوب باشد رزقش زياد مي شود. قاعده اين است :وقتي سود كم باشد فروش زياد مي شود و بعد سود زياد مي شود. پس از سود كم به سود زياد مي رسيم. به قاورن مي گفتند كه خدا به تو ثروت داده است ،تو هم به فقرا بده. قارون مي گفت كه من بخاطر عقل خودم اين ثروت ها را بدست آورده ام. خدا او و مالش را به درون زمين برد. خدايا به آبروي پاكان، پاكي را درهمه ي ابعادش بر ما حاكم بفرما و ما را از سوءظن ها و ناپاكي ها دور بفرما.

92-09-19

سوال – در مورد موضوع محكم كاري توضيحاتي بفرماييد. پاسخ – ما در اكثر ارگان ها كارها را جدي نمي گيريم و بعد تلفات مي دهيم. يعني محكم كاري وجود ندارد. اين باعث تاسف است كه در اتريش ساختمان دويست ساله كلنگي مي شود ولي در ايران ساختمان بعد از چهل سال، كلنگي مي شود. مرحوم آقا سيدمهدي روحاني از فقهاي قديم بود .من كتاب تفسير نور را نزد ايشان اصلاح كردم. منزلي كه ايشان زندگي مي كرد براي دويست

ص: 12216

سال پيش بود. اين خانه خيلي قديمي ولي سرپا بود. الان حتي ساختمان هاي نوساز هم مشكل دارد. درِ مسجد جامعه شوشتر هشت صد سال قدمت دارد و گلوله در آن فرو نمي رود. دانشمندان ما سابقه ي درخشاني در دنيا دارند. حيف است كه ما در كارهاي مان محكم كاري نكنيم. اگر سابقه ي ما خراب بشود، ديگر كسي از ايراني چيزي نمي خرد و حيثيت و عزت ما از بين مي رود. الان براي پايان نامه هاي تحصيلي خيلي كار نمي كنند و زحمت نمي كشند. ابو ايوب انصاري(پژوهشگر) از مدينه به مصر رفت تا حديثي بشنود و بعد برگشت. استادم آيت الله خراساني از علماي كاشان بود .ايشان از امام خميني نقل مي كردند كه فيض كاشاني بقدري كتاب علمي نوشته كه مچ ما ،از ورق زدن آن درد مي گيرد. گاهي ما عمرمان را مي سوزانيم. ما بايد محكم كاري را از خدا ياد بگيريم. خدا مي فرمايد: صنعت خدا ،ساختمان محكم است. الهام الهي هم محكم است. خانه هاي زنبور عسل شش ضلعي است. يعني اصلا بين آن فضاي خالي وجود ندارد. در قرآن داريم :خدا به زنبور عسل وحي كرد كه اين طور خانه بسازد. لانه هايي كه پرنده ها روي درخت مي سازند خيلي محكم است ،گاهي باد درخت را مي اندازد ولي لانه ي پرنده سالم مي ماند. خدا شير مادر را براي فرزند گذاشته است. اگر تمام دانشمندان جمع بشوند نمي توانند جايگزيني براي شير مادر درست كنند. زيرا تمام نيازهاي بدن نوزاد، در شير مادر وجود دارد. در قرآن داريم: آسمان هامحكم است. در قرآن

ص: 12217

داريم كه كتاب آسماني را جدي بگيريد. آيا ما قرآن را جدي گرفته ايم؟ گاهي مي گوييم كه در جلسه چند آيه قرآن بخوانيم تا همه جمع بشوند. ولي گاهي اوقات مي گوييم كه قرآن بخوانيم تا ببينيم خدا چه گفته است. آياعروس و داماد به كتاب قرآن كه در كيف عروس است عمل مي كنند؟ پس بايد قرآن را جدي بگيريم. بايد دركارها جدي باشيم. الان درس خواندن جدي نيست. چرا اين همه تعطيلي داريم ؟در قرآن داريم كه فقط ظهر جمعه را تعطيل كنيد. و بعد از نماز جمعه كارها را شروع كنيد. الان زمستان كشاورزها بيكار هستند. مي توانند از وقت شان استفاده كنند. مثلا كتاب بخوانند يا فيلم مفيدي ببيند. مثلا خانمي در خانه سواد ندارد، مي تواند شب ها از دختر يا عروسش بخواهد كه به او سواد يا هنري ياد بدهد. ما حتي در شب يلدا كه بلندترين شب سال است فقط آجيل مي خوريم. ما عمرمان را حساب نمي كنيم و به آن جهت نمي دهيم. گاهي بزرگترهاي بي سواد، حاضر نيستند كه پيش كوچكتر سواد ياد بگيرند. آيا اين تكبر نيست؟ پس هزينه اي كه براي باسواد كردن اين افراد مي شود بخاطر تكبراست. ما از فرصت ها استفاده نمي كنيم. و چوب آنرا هم مي خوريم. مثلا مسجدهاي ميلياردي مي سازيم ولي بعد از چندين سال هنوز بعضي مناطق مسجد ندارند. الان بودجه ي ورزش با بودجه ي نماز قابل مقايسه نيست. البته دين ما ضد ورزش نيست. داريم: هر قدمي كه براي تحصيل بر مي داريد ثواب دارد يا هر قدمي كه براي صله ي

ص: 12218

رحم بر مي داريد ثواب دارد. يعني خدا اجر را روي حركت برده است. در نماز ما حركات ورزشي جاسازي شده است. همچنين مسائل بهداشتي هم درنماز جاسازي شده است. گفته اند كه بهترين زماني كه خون به مغر مي رسد، زمان سجده است. اگر ما به سمت دين برويم همه ي مسائل مان تامين مي شود. سوال – چطور مي توانيم محكم كاري را در زندگي مان پياده كنيم؟ پاسخ- محكم كاري در دانش آموزان اين است كه كاري بكنند كه محفوظاتي بار نيايند. پس دانش آموز بايد درس را خوب بخواند. و ريشه اي ياد بگيرد. طلبه بايد خوب درس بخواند. در ساختمان سازي كلمه ي بساز و بفروش بكار مي برند كه اين كلمه ي بدي است. يعني در ساختمان سازي دقت نمي شود. داريم: اگر مي خواهيد تقليد كنيد بايد از مجتهد اعلم تقليد كنيد يا شاهد بايد عادل باشد،اينها يعني محكم كاري. پيامبر داشتند فردي را در قبر مي گذاشتند و بعد آن قبر را خيلي محكم درست مي كردند. عده اي گفتند كه بالاخره مرده در قبر مي پوسد. پيامبر فرمود: خدا دوست دارد كه ما كارمان را محكم انجام بدهيم. حتي اگر فردي مي خواهد روز بعد اعدام بشود بايد شب به او شام بدهند. قرآن مي فرمايد: خداوند كوه را قرار داد كه زمين نلرزد. پيام آيه اين است كه وقتي ما خانه مي سازيم بايد خانه اي بسازيم كه از زلزله حفظ بشود. گاهي ما كارها را سرهم بندي مي كنيم .وقتي به ذوالقرنين گفتند كه سد بساز ،او گفت: بايد سد محكم بسازيم. در قرآن

ص: 12219

داريم كه ذوالقرنين گفت: آهن گداخته و مس ذوب شده بياوريد. زيرا نمي شود آنرا سوراخ كرد. داريم كه وقتي مي خواهيد حرف بزنيد حرف محكم بزنيد. در حاليكه ما از چيزي كه شنيده ايم و به آن اطمينان نداريم، حرف مي زنيم كه اين اشتباه است. گاهي به سايت ها استناد مي كنيم، امكان دارد كه در سايت ها دروغ بنويسند. پس حرف بايد منطقي و ثابت شده باشد. نبايد آبروي كسي را بريزيم. گاهي دوپهلو حرف مي زنيم. آيت الله دستغيب مي فرمود: من به مجلسي وارد شدم و مرا اين طور معرفي كردند كه صاحب گناهان كبيره وارد شدند. من به او گفتم :چرا نمي گوييم صاحب قلب سليم آمد؟ دو كتاب گناهان كبيره و صاحب قلب سليم از ايشان است. وقتي فرهنگ سرهم بندي رواج پيدا كند، دودش به چشم خودمان مي رود. خدا به پيامبر مي فرمايد كه مشورت كن. يعني با اينكه پيامبر عقل كل است باز بايد مشورت كند، اين محكم كاري است. در قرآن داريم كه اگر معامله اي انجام شد آنرا بنويسيد. اين بزرگترين محكم كاري است. بعد مي فرمايد: كاتب باسواد و عادل باشد. و يك شاهد مرد يا دو شاهد زن هم باشد. چون حساسيت زن ها در مسائل اقتصادي كمتر است بايد دو زن شاهد در معامله باشند. در دعا داريم :خدايا مرا به سمت گرايشي ببر كه مرا خلق كرده اي. هر كس بايد كارش را خوب انجام بدهد. خيلي از نان هاي ما بد پخته مي شود. نانوا،خياط ،معلم و ... بايد محكم كاري كنند. خدا مي فرمايد: اي پيامبر بگو

ص: 12220

بلد نيستم. اين محكم كاري است. اگر پزشك مرض بيمار را تشخيص نداد، به بيمار بگويد كه من مرض شما را تشخيص ندادم. و بعد پول ويزيت را هم پس بدهد. بعد پزشك متخصص تري را به بيمار معرفي كند، اين محكم كاري در دنياي پزشكي است. گاهي آسفالت هاي خيابان بعد از چند سال خراب مي شوند. سوال – صفحه 537 قرآن كريم را توضيح بفرماييد. پاسخ – ما سه تعبير در مورد يقين داريم :علم اليقين، حق اليقين و عين اليقين . در روايت داريم كه يقين را به افراد نادر مي دهيم. براي يقين سه تعبير كرده اند. گاهي ما دود را مي بينيم و به آتش پي مي بريم(درجه علم اليقين)، گاهي اوقات بغير ازدود ،خود آتش را هم مي بينيم(حق اليقين) وگاهي حرارت آنرا هم لمس مي كنيم.(عين اليقين) خدا مي فرمايد: اي كساني كه ايمان داريد ،ايمان تان را قوي تر كنيد. خداوند در قرآن حتي به رسول الله با اينكه علم لدني دارد مي فرمايد كه تو هم فارغ التحصيل نيستي. ( رب زدني علما) سوال - فرق سخت گيري با محكم كاري چيست؟ پاسخ – فرق اين دو خيلي ظريف است و تشخيص آن سخت است. محكم كاري يعني اينكه سطحي نگاه نكنيم. مثلا در مسئله ي ازدواج نبايد بخاطر بستني يا اينكه پسر به دختر بگويد كه من دلتنگ تو شده ام يا بخاطر كادو و... ازدواج انجام بگيرد. محكم كاري در شناسايي و تحقيق است. وقتي فرد را شناختيد، مي توانيد آسان بگيريد. پس محكم كاري در تحقيق است نه محكم كاري در تالار، لباس

ص: 12221

عروس و ... در مسائل مادي نبايد خيلي سخت گيري كرد. سوال – بعضي ها مي گويند با دستمزد كمي كه مي گيريم همين كاري را هم كه انجام مي دهيم زياد است، چه برسد به محكم كاري ،راهنمايي بفرماييد. پاسخ – گاهي ما افرادي كه پول هاي كلان مي خورند را رها مي كنيم و به دنبال يك كارگر مي رويم كه چرا در فلان كار خوب عمل نكرده است. اينها درست است ولي خلاف ديگران مجوزي براي خلاف ما نيست. اگر زماني همه دروغ بزرگ گفتند، ما نمي توانيم بگوييم : ما هم يك دروغ كوچك بگوييم. در قيامت هر كس بايد پاسخگوي اعمال خودش باشد. در قيامت افرادي مي گويند كه چون شما گناه بزرگ كرديد، ما هم گناه كوچك كرديم. در قرآن داريم :اگر شما نبوديد ما ايمان داشتيم. هر انساني اراده دارد. درعاشورا سي هزار نفر يزيدي بودند ولي هفتاد و دو نفر هم امام حسيني (ع) بودند. در مكه همه بت پرست بودند ولي پيامبر بت پرست نبود و در برابر بت پرستان مقاومت كرد. همه مي گفتند كه امام خميني نمي تواند شاه را از ايران بيرون كند ولي امام اين كار را كرد. در قرآن داريم كه ابراهيم يك امت بود. بهشتي يك ملت بود. حديث داريم كه اگر كسي در ميان جمعي ( كه نماز نمي خوانند) نماز بخواند مثل آن مثل اين است كه در كويري فقط يك درخت سبز است. در ايران جنس هاي خوب توليد مي شود ولي بايد همه ي اجناس ،خوب توليد بشود. بايد ميوه هاي صندوق يك دست باشد. فيلم

ص: 12222

هاي خوب توليد كنيم. وقتي ما جواب سوالي را نمي دانيم ، اگر به سوال كننده بگوييم كه بلد نيستم او خوشحال مي شود. هدف يك فيلمساز نبايد مشغول كردن مردم باشد، هدف بايد خدمت به مردم و رشد آنها باشد. ما ضامن عمر،مال، وقت ،فكر، مردم و... هستيم. خدايا به آبروي امام حسن مجتبي (ع) كم كاري هاي ما را ببخش

92-09-26

سوال – در مورد بحث تقوا و بركات آن توضيحاتي بفرماييد. پاسخ – تقوا يعني حفاظت .كسي كه كفش مي پوشد يعني مي خواهد تيغ به پايش نرود. در زمستان لباس ضخيم مي پوشيم تا سرما به ما آسيب نزند. تقوا يعني مصونيت. پس كسي نگويد كه حجاب سخت است يا دستورات سنگين است. اگر انسان كفش نپوشد، سبك تر است. ولي پاي انسان آسيب مي بيند. در قرآن داريم: وقناعذاب النار يعني ما را از آتش جهنم حفظ كن. قنا از تقوا آمده است. تقوا بركاتي دارد .تقوا در زندگي مادي ما اثر دارد. انساني كه باتقواست حاضر نيست كه جنس بد به مردم بدهد و گران فروشي كند. وقتي اين كار را كرد جنس خوب را با قيمت مناسب به مردم مي دهد، مشتري اش زياد مي شود و سودش هم زياد مي شود. در قرآن داريم :اگر مردم مناطق اهل ايمان و تقوا باشند، بركات زمين و آسمان بر روي آنها باز مي شود. وقتي يك كتاب كه مطالب خوبي دارد را در يك ورق و جلد ارزان چاپ مي كنيم، تعداد آن زياد مي شود و افرادي زياد آنرا مي خوانند. و فروش زيادي دارد. يك وقت كتاب

ص: 12223

را در ورق و جلد گران و سود زياد چاپ مي كنيم و تعداد كمي از آن بفروش مي رسد. به مرحوم مطهري گفتند كه در شأن شما نيست كه كتاب داستان راستان را بنويسيد. زيرا شما فيلسوف و مفسرهستيد. ايشان مي فرمود كه مردم نياز به داستان هم دارند. خدا مي فرمايد: ما قصه مي گوييم. گاهي ما بركات تقوا را نمي دانيم ولي پروردگار مي فرمايد كه اين كار را بكن تا وضع ات خوب بشود، پس ما بايد اطاعت كنيم. يكي از بركات تقوا بينش و بصيرت است. خدا مي فرمايد: اگر از گناه دوري كنيد، به شما فرقان و نور مي دهيم و كارتان را آسان مي كنيم. اگر جواني تقوا پيشه كند و به نامحرم نگاه نكند، ازدواجش آسان مي شود. اگر تقوا داشته باشيد گره كار شما باز مي شود. كسي كه تقوا ندارد گناه مي كند و اين گناه باعث مي شود كه حقيقت را نبيند. تقوا يعني اينكه آنتن روح ما به سمت موجي باشد كه خدا مي خواهد. اگر آنتن روح ما درست تنظيم بشود از همه ي دنيا به ما خبر مي رسد. آيت الله آقا شيخ پناه اجتهادي، فقيه زاهدي بود. ايشان درمكه در بعثه آيت الله فاصل لنگراني به سوالات مردم پاسخ مي گفتند. و در همان جا هم مي خوابيدند. ايشان هميشه در سالن زير لوستر مي خوابيد. ايشان يك شب به خودش گفت كه چرا زير اين لوستر مي خوابي ؟شايد اين لوستر بيفتد و به سرت بخورد؟ بخاطر همين بلند شد و رختخواب را به كنار ديگري كشيد. بلافاصله لوستر

ص: 12224

افتاد. پيامبر در غار بود و در آخرين لحظات، تارعنكبوت به كمكش آمد. خدا به حضرت موسي فرمان داد كه فرار كند. حضرت موسي ديد كه در پشتش لشكر فرعون و در جلويش دريا است. خدا فرمان داد كه عصا را بزن، او اينكار را كرد و راه درميان دريا باز شد و او با همراهانش از دريا گذشت. در انقلاب اسلامي ما در لحظات حساس ،خدا به امام خميني كمك كرد. بختيار حكومت نظامي اعلام كرده بود. امام دستور داد كه همه ي مردم به خيابان بيايند. پس امدادهاي لحظات آخر ثمره ي تقواست. زيرا خدا فرموده است كه اگر تقوا داشته باشيد به شما نوري مي دهم كه بفهميد چكار كنيد. خدا ما را دوست دارد. در قرآن داريم كه اگر تقوا داشته باشيد ولايت شما با من است. كساني كه تقوا داشته باشند عاقبت خوشي خواهند داشت. راه خوش عاقبتي اين است كه انسان تقوا داشته باشد. اگر تقوا داشته باشيدعمل تان قبول مي شود. معيار ارزش ها تقواست. قبولي كار درجه دارد. گاهي شما در منزل به كسي استقبال مي رويد،گاهي تا سر كوچه مي رويد ،گاهي تا فرودگاه مي رويد. در قرآن داريم :قبول نيكو . پس قبول عادي، قبول حسن و قبول احسن داريم. گاهي پول را در پاكت مي گذاريم و مي دهيم ولي گاهي آنرا بدون پاكت مي دهيم. اينها درجه بندي دارد. خيلي ازعبادت ها تقواي ما را زياد مي كند. در قرآن داريم كه در ماه رمضان روزه بگيريد كه تقواي شما زياد بشود. زيرا وقتي در ماه رمضان ،نان خودت را نخوردي، اگر به

ص: 12225

نان مردم رسيدي آنرا هم نمي خوري. اين تمرين تقواست. فايده ي ديگر تقواي رستگاري است. همه ي عبادت ها براي بدست آوردن تقواست و تقواي براي رستگاري است. داريم كه اگر كسي تقوا داشته باشد خدا گناهان قبلي او را هم مي بخشد. رشوه دهنده و گيرنده هر دو مسئول هستند. نمي توان روي آن اسم هديه يا پول چاي گذاشت. براي حضرت اميرالمومنين حلوا آوردند. ايشان قبول نكردند و فرمودند كه اين حلوا را براي من آورده ايد كه اگر فردا كار خطايي كرديد، من آنرا ناديده بگيرم.يعني مي خواهيد مرا نمك گير كنيد. گاهي افرادي رشوه مي گيرند و دين شان را مي فروشند. مال حرام روي فرزند اثر دارد. رزق انسان با زرنگي بدست نمي آيد. امام كاظم(ع) مي فرمايد: اگر پول حقي را خرج نكنيد خداوند خرجي دو برابر آن پول حق، در سفره ي شما مي گذارد. چكار كنيم كه تقوا داشته باشيم؟ وقتي شما كلمه اي را مي گوييد، به آن شايد يا كم و زياد يا تقريبا اضافه كنيد. يكي از مراجع به من گفت كه در تلويزيون كلمه ي شايد را زيادتر كن. پس اگر اين كلمات را استفاده كنيم ديگر حرف هاي ما با دروغ قاطي نمي شود. فردي حجاب دارد و عقايد خوبي هم دارد، بهتر است كه موهايش را هم بيرون نگذارد. يك مغازه دار نبايد جنس حرام در مغازه اش بفروشد. و بايد به دستورات خدا عمل كند. خداوند به يهوديان فرمان داد كه در در روز شنبه ماهيگيري نكنند. اتفاقا در روز شنبه تعداد ماهي ها زياد مي شد. ولي روزهاي

ص: 12226

ديگر كم بود. آنها كنار رودخانه حوضچه هايي درست كردند كه به دريا راه داشت. ماهي ها از اين سوراخ ها به درون حوضچه ها مي آمدند و آنها در روز يكشنبه ماهي ها را صيد مي كردند. اين يك كلاه شرعي بود. يك تاجر ايراني به من گفت كه من در امريكا تاجر قالي هستم. و در بازار يهوديان مغازه دارم .آنها كليد مغازه شان را به من مي دهند و مي گويند :وقتي روز شنبه مشتري آمد، به آنها قالي بفروش و پول آنرا روز يكشنبه به ما بده. پس الان هم يهوديان همان كار يهوديان گذشته را مي كنند. اينها رندي يهوديان است. گاهي اوقات ،ماشين ها در خيابان هاي يك طرفه ، دنده عقب مي روند كه اين كار اشتباه است زيرا خيابان يك طرفه است. خدا راه سعادت را به ما نشان داده است. قانونگذار ما خداست نه انسان ها. بعضي انسان ها ،هر روز يك حرفي مي زنند. امام خميني در يكي از نامه هايش نوشته بود: اگر خميني تنها هم بماند باز هم هست. و خلاف وظيفه اش عمل نمي كند. آقاي مداحي براي كارهايش پول تعيين مي كرد كه اينكار اشتباه است البته تعداد اين افراد خيلي كم است. مردم بايد بدانند كه حضرت موسي بخاطر خدا به گوسفندان شعيب آب داد. ولي شعيب پاداش آب دادن را به او داد. در زمان شاه، او را به دماوند دعوت كردند و براي يك دوره ،مبلغ زيادي را به ايشان پيشنهاد كردند. و ايشان هم قبول كردند. نگاه مردم به او مثل نگاه به يك تاجر بود. يك

ص: 12227

روز ايشان بيمار شد و مداحي نكرد، مردم هم ،پول آن روز را از ايشان كم گذاشتند. ايشان يك ماشين فولوكس داشت. در تمام راه فكر مي كرد كه با اين پول چكار كند. ناگهان تصادف كرد و به اندازه ي مبلغي كه تعيين كرده بودم هزينه ي تعمير ماشين شد. وقتي او گفت كه من منبري هستم ، مبلغي به اندازه ي همان يك روز،از هزينه ي تعمير ماشين كم كردند يعني تمام پولي را كه گرفته بود براي خرج ماشين هزينه كرد. پس اگر نعمتي رزق شما نباشد با زرنگي نمي توانيد آنرا بدست بياوريد. روايت داريم كه عده اي هستند كه زرنگي زيادي دارند ولي خداوند آنها را بالا و پايين مي كند ولي افرادي هستند كه زرنگ نيستند ولي راحت زندگي مي كنند. رزق را بايد با تلاش بدست آورد نه با زرنگي . بعضي ها مي گويند كه سه فرزند بيشتر از دو فرزند خرج دارد ولي اين طورنيست زيرا گاهي شما خرج همان سه فرزند را بايد براي دو فرزند خرج بكني ،اگر خدا بخواهد. هيچ دليل نداريم كه كساني كه اولادشان كمتراست تربيت شان بيشتر است. پس تقواي يعني مصونيت در سايه عمل به دستورات خداوند. سوال – صفحه 544 قرآن كريم توضيحاتي بفرماييد. پاسخ – در اين صفحه داريم كه در نزد پيامبر نجوا مي كردند و ملاقات خصوصي داشتند. خدا فرمود كه هر كس مي خواهد با پيامبر خصوصي ملاقات كند بايد يك درهم صدقه بدهد. همه ي مردم از پيامبر دور شدند. حضرت علي(ع) هر سوالي كه از پيامبر داشت يك صدقه مي داد. بعد

ص: 12228

آيه نازل شد كه اين قانون براي امتحان بود. خدا فرمود كه ترسيديد كه صدقه بدهيد؟ گاهي اوقات مردم وقتي يك روحاني را مي بينند مي خواهند استخاره كنند ولي اگر بگوييم كه مقداري صدقه بيندازيد تا استخاره بگيريم ،مي گويند: هدف ما مشورت بود. از بركات ديگر تقوا اين است كه تقوا ذخيره قيامت است. داريم كه بهترين ذخيره ي قيامت تقواست. اگر كسي تقوا داشته باشد خداوند نقشه هاي دشمن او را خنثي مي كند. در قرآن داريم : اگر شما تقوا داشته باشيد توطئه هاي دشمن روي شما اثر ندارد. در قرآن داريم :اگر تقوا داشته باشيد در قيامت غصه اي نخواهيد داشت. اگر تقوا باشد رفاقت ها ماندني مي شود. در قرآن داريم كه تمام مردم در آخر عمرشان ،رفقاي خودشان را لعنت مي كنند مگر كساني كه دوستي شان بر اساس تقوا بوده است. زماني كه مي خواستند هويدا را اعدام كنند ،او حرف زشتي به شاه زد. او كسي بود كه فدايي شاه بود. رفاقت ها بر اساس تقوا ماندگار است. عشق مردم به امام خميني هيچ وقت كم نشد زيرا رفاقت آنها بر اساس تقوا بود. ما چون بر اساس تقوا امام حسين(ع) را دوست داريم هيچ وقت عشق مان نسبت به امام كم نمي شود. اگر علاقه براساس قيافه يا پول باشد، زود از بين مي رود. تقوا زمينه ي وحدت مي شود. در قرآن داريم: تقوا داشته باشيد تا وحدت داشته باشيد. اگر بي تقوايي باشد من و تو مطرح مي شود و وحدتي بوجود نمي آيد. اگر نوجواني داماد يا عروس بشود دوسوم دينش حفظ

ص: 12229

مي شود. با بحث تقوا مشكل حل نمي شود .الان مشكل ما ازدواج جوانان است. افراد متمكن بايد در اين امر كمك كنند و بنياد ازدواج را راه بيندازند. همه بايد با هم بسيج بشوند تا بستر تقوا يعني ازدواج و نماز را برپا شود.

92-10-03

سوال – در مورد قبولي اعمال توضيحاتي بفرماييد. پاسخ – قبول كردن يك ليوان آب شرايطي دارد. اگر آب در آفتابه باشد شما آن آب را نمي خوريد. اگر در آب كاه يا مگسي باشد آنرا نمي خوريد. اگر كسي كه آب مي دهد آلوده اي باشد آب را نمي خوريد. آب غصبي، شور و تلخ را نمي خوريد. اگر عمل كم مورد قبول خدا واقع بشود، زياد مي شود. يك قاشق ماست خوب را اگر به يك ديگ شير بزنيم، ماست خوبي بدست مي آيد. كوچك يا بزرگي لامپ مهم نيست، مهم اين است كه لامپ به برق وصل بشود. يك لامپ كوچك اگر به برق وصل بشود، همه جا را روشن مي كند. ما كارهاي خير زياد انجام مي دهيم .داريم: زياد ندويد توجه شما به قبولي اعمال تان باشد. من در درس خارج آيت الله العظمي مرتضي حائري شركت مي كردم. درس ايشان فني بود و متوجه نمي شدم. به ايشان گفتم كه من درس هاي شما را نمي فهمم و ايشان باز آنها را توضيح مي داد. ايشان به من گفت: اگر شما در قيامت بفهمي كه كارهايت براي خدا نبوده، آرزو مي كني كه اي كاش خواب بودي. زيرا انسان در خواب كار نمي كند. اگر ماشين در جاده توقف كند از جاده دور نمي

ص: 12230

شود و بعد از مدتي آنرا هل مي دهند و روشن مي كنند و به راه خودش ادامه مي دهد ولي ماشين كه كج مي رود از جاده دور مي شود يعني هم عمرش تلف مي ود و هم به مقصد نمي رسد. ما نگاه نكنيم كه چند تا كتاب نوشته ايم يا چند تا ساختمان ساخته ايم .ما فردي بهتر از حضرت ابراهيم نداريم. وقتي مي خواهيم به پيامبر صلوات بفرستيم به خدا مي گوييم كه درودي به پيامبر بفرست كه بر ابراهيم فرستادي و لطفي به پيامبر بكن كه به ابراهيم كردي. حضرت ابراهيم سرسلسله ي انبياست. حضرت موسي، حضرت عيسي و حضرت محمد از نسل ابراهيم هستند. ما كاري بهتر از ساختن كعبه نداريم. نگاه كردن به كعبه ثواب دارد. طواف كردن دور كعبه ثواب دارد. در ساختن كعبه بنا ابراهيم بود و كارگر اسماعيل، مكان مكه بود و ساختمان كعبه . حضرت ابراهيم مي فرمايد: خدايا اين كار را از ما قبول كن. مردم ايران رسم خوبي دارند زيرا مي گويند :نماز و روزه تان قبول باشد يا حج تان قبول باشد، اين دعاي خوبي است. يعني اگر كارهاي تان قبول بشود به خدا وصل مي شويد. در مورد قبولي اعمال شرايط مختلفي وجود دارد: شرايط اخلاقي ،خدا مي فرمايد : كار را از فرد باتقوا قبول مي كند. آب بايد در ليوان خورده شود نه در ظرف ديگر. پس خدا هم كار را از فرد با تقوا قبول مي كند. گفتند :فردي خيلي خوب است. حضرت او را ديد كه از ميوه فروشي چند ميوه بدون اجازه برداشت و از

ص: 12231

معازه ي نانوايي هم چند نان بدون اجازه برداشت و در راه ،آنها را به فقيري داد. حضرت علت را پرسيد. او گفت: من دو تا نان و دو تا ميوه را به فقير دادم. در قرآن داريم كه هركار خيري كه بكنيد ده برابر مي شود، بنابراين من چهل ثواب انجام داده ام كه چهار تا از آن كم مي شود و كار ثواب من مي شود سي و شش تا. حضرت فرمود: خدا كار خير را از فرد باتقوا قبول مي كند نه از يك دزد. اگر فردي بگويد كه من مواد مخدر را مي فروشم و روز عاشورا خرج مي دهم اين كار ثواب، درست نيست. حديث داريم: عمل كم از فرد عاقل پذيرفته مي شود. عاقل كسي است كه ببيند كدام كار شرش كمتر است. عقل چيزي است كه انسان را از گناه دور كند. در جامعه كنوني به فردي عاقل مي گويند كه كار زياد مي كند و درآمد زيادي هم دارد ولي در حديث اين طور نيست. بعضي لغات را بد معني كرده اند. آقايي مي گفت :زهد اسلامي يعني اينكه غذا به ميهمان سوپ بدهيم ولي اين زهد نيست زهد يعني اينكه خودت نخور نه اينكه به ميهمان نده. اين بخل اسلامي است. حضرت علي(ع) خودش نان خالي مي خورده ولي به ميهمان نان خالي نمي داد. مثلا مي گويند :فلاني خوش اخلاق است يعني هر كسي گناهي مي كند او كاري ندارد. اين معناي خوش اخلاقي اشتباه است. در حديث داريم كه رفيق كسي است كه اشتباه را به شما بگويد. مورد ديگر مسئله ي اعتقادي است.

ص: 12232

در دعا داريم :انسان بايد ولايت داشته باشد. مردي به همسرش مي گويد كه تو هر چه بخواهي برايت مي خرم ولي تو را دوست ندارم و مردي به همسرش مي گويد كه من تو را دوست دارم و همه ي زندگي من عشق است ولي چيزي ندارم كه براي تو بخرم. كدام زندگي شيرين تر است؟ زندگي كه در آن محبت است شيرين تر است. البته خوب است كه دنبال دوستي ،عمل باشد. بعضي ها مي گويند كه ما خدا را دوست داريم ولي نماز نمي خوانيم. هيچ كسي اين را قبول نمي كند كه ما بگوييم: تو را دوست داريم ولي با تو حرف نمي زنيم. فردي مي گويد كه من پيامبر را دوست دارم ولي سفر به مدينه را به سفر به كانادا ترجيح مي دهد. عشق به اهل بيت باعث قبولي اعمال است. در عزاداري ها، نماز جماعت و خواندن قرآن زياد شده است. قرآن و اهل بيت بايد با هم باشند و از هم جدا نشوند. گاهي نيم ساعت روضه مي خوانند ولي يك آيه قرآن تفسير نمي كنند. حضور جوانان در عزاداري هاي امسال بيشتر بود .همچنين نذورات هم بيشتر بود. مراسم اربعين كربلا هم بسيار زيبا و باشكوه بود. فردي آرزو دارد كه پياده به كربلا برود، چطور مي شود اين را تحليل كرد؟ در قرآن هفت مرتبه آمده است :كار كنيد در حاليكه ايمان داريد. خدا مي فرمايد كه كار بايد در ظرف دين باشد. آب بايد در ليوان باشد. پس اگر ايمان نباشد، خدا كار را قبول نمي كند. اگر شما مي خواهيد پيش رئيس جمهور

ص: 12233

برويد بايد با لباس رسمي برويد. پس هر كاري آدابي دارد. بعضي از مخترعين از اسلام خبر نداشته اند و كار مفيدي كرده اند و با دين هم لجبازي نكرده اند، كار آنها جداست .ما نمي توانيم بگوييم كه همه ي مخترعين كه كافر هستند به جهنم مي روند. داريم :اگر مي خواهي عمل تو قبول باشد، بايد خُلق شما هم خوب باشد. اگر شما به ميهماني رفتيد و با شما بداخلاقي كردند ،شما بر مي گرديد. پيامبر به اميرالمومنين فرمود كه اگر كسي حلم نداشت، تو از كنار او رد شو. ممكن است كه شما دكتر باشيد ولي عنوان شما را ننويسند، شما نبايد به روي خودتان بياوريد و از آن بگذريد. البته كارها بايد براي خدا و با اخلاص باشد. ما بايد به باور برسيم. گاهي جوان به استاد و پدر و مادرشان احترام نمي گذارند. استاد و پدر و مادر بايد حلم داشته باشند و اين كار جوان را به دل نگيرند. گاهي ما گير خودمان(اسم وعنوان) هستيم. اگر روح كسي كوچك باشد زود ناراحت مي شود ولي كسي كه روح بزرگي دارد، از مسائل جزئي مي گذرد. ما مي توانيم تمام كساني را كه پشت ما بد كرده اند ببخشيم تا خدا هم ما را ببخشد. اعمال با كينه مورد قبول نيست. پيامبر به حضرت علي (ع) فرمود:سه چيز است كه اگر در تو نباشد عمل تو فرو مي ريزد: تقوا و ورع ، اخلاق خوب و حلم. داريم :مقداري از نماز شما مورد قبول است كه در آن حضور قلب داريد. براي جايگزين مقداري كه حواس مان پرست است مي

ص: 12234

توانيم نوافل بخوانيم. اگر نمي توانيم نوافل بخوانيم با مهر كربلا نماز بخوانيم. سه چيز باعث مي شود كه نماز مورد قبول واقع بشود: حضور قلب، نوافل و مهر كربلا. در حرم امام حسين(ع) ،در مسجد النبي،در مسجد الحرام و در مسجد كوفه مي توان نماز را كامل خواند .يعني آنجا مثل خانه ي خودمان است. البته در محل تولد هم مي توان نماز را كامل خواند. پس هر انساني پنج خانه دارد: ولادت ،اولوهيت، نبوت ،شهادت و ولايت . سوال – صفحه 551 قرآن كريم را توضيح بفرماييد. پاسخ – در اين صفحه داريم :چرا حرفي كه مي زنيد عمل نمي كنيد. غضب خدا بزرگ است براي كساني كه قول مي دهند ولي عمل نمي كنند. اين يك نوع نفاق است. داريم :خدا و ملائكه صلوات مي فرستند. اي مردمي كه ايمان آورده ايد صلوات بر پيامبر بفرستيد و تسليم او باشيد. پيامبر فرمود: من شما را به خيري دستور ندادم مگر اينكه خودم به آن عمل كردم. حضرت علي(ع) مي فرمايد: در جبهه پيامبر از همه به دشمن نزديكتر بود. قانونگذار اول بايد خودش به قانون احترام بگذارد و به آن عمل كند. خدا نسبت به منافقين هم غضب دارد ولي نسبت به كساني كه قول مي دهند ولي عمل نمي كنند خيلي غضب دارد. منظور از عمل اين است كه فرد تارك العمل نباشد. اگر من مي گويم كه افطاري دادن ثواب دارد معنايش اين نيست كه من هر شب بايد افطاري بدهم ولي بايد يك بار افطاري بدهم. از فردي پرسيدند كه شما به حرف هايي كه مي زنيد عمل مي

ص: 12235

كنيد؟ ايشان گفت: مگر كفاش كه كفش مي دوزد همه ي كفش ها را پا مي كند. يعني كفاش نبايد پابرهنه باشد ولي نبايد صددرصد كفش ها را پا كند. از آيت الله مدني پرسيدم كه آيا بايد به حرف هايي كه در تلويزيون مي زنم عمل كنم؟ ايشان گفت :بايد كمي از آنها را عمل كني يعني يك هفته نماز شب بخوان و بعد در مورد آن صحبت كن. سي سال پيش من نماينده ي رهبري در نهضت سواد آموزي بودم. به شهري رفتيم و در آنجا به صاحبخانه گفتيم كه ما را براي نماز صبح بيدار كن. او گفت: مگر شما نماينده ي امام نيستي؟ گفتم: من نماينده ي امام هستم ولي خوابم كه نماينده ي امام نيست. بعضي ها نسبت به آخوندها حساسيت هايي دارند. سوال – از كجا بفهميم كه اعمال ما مورد قبول واقع شده است ؟ پاسخ – بهتر است كه ما نفهميم كه اعمال مان قبول شده است. در اينجا ندانستن ارزش است. حضرت علي (ع) در جاي پيامبر خوابيد. ولي نمي دانست كه كشته مي شود يا خير،در اينجا ندانستن ارزش بود والا همه مي توانستد در جاي پيامبر بخوابند. اگر شما به فردي سلام كرديد و بعد فهميديد كه او مدير كل است ارزش دارد. اگر ما بهفميم كه كارمان مورد قبول واقع شده است، مغرور مي شويم. خيلي اوقات اعمال ما قبول مي شود ولي بعد خراب مي شود. پيامبر فرمود: هر كس يك لااله الاالله بگويد ،يك درخت به درخت هاي او در بهشت افزوده مي شود. فردي گفت: كه در بهشت باغ ما

ص: 12236

خيلي درخت دارد. پيامبر فرمود :گاهي با يك آتش همه ي درختان را مي سوزانيد. در قرآن از بين رفتن اعمال هم داريم. مي خواستند سلمان فارسي را تحقير كنند به او گفتند :ريش تو بهتر است يا دم سگ؟ سلمان گفت :هر كدام از پل صراط بگذرد. امام رضا(ع) فرمود: آن طرف پل صراط معلوم مي شود كه چه كسي غني و چه كسي فقير است. خيلي ها هستند كه در اين دنيا زندگي ساده اي دارند ولي در آخرت زندگي خوبي دارند. خيلي ها هم هستند كه در اين دنيا زندگي خوبي دارند ولي در آخرت زندگي شان خوب نيست.

92-10-17

سوال – چگونه خانواده و ديگران را به نماز دعوت كنيم ؟ پاسخ – چرا نخود خام نمي خورند؟ علت اين است كه نخود را بايد پخت تا نرم شود و بعد آنرا خورد. قرآن مي فرمايد: نماز سنگين است مگر براي خشوع كنندگان. خشوع يعني نرم. پس نماز سنگين است مگر براي انسان هاي نرم. پس بايد نماز را نرم كرد و ديگران را به آن دعوت كرد. حالا چگونه افراد را نرم كنيم؟ يكي از راه هاي نرم كردن افراد اين است كه محبت ها و الطاف و نعمت هاي خدا را بشماريم. دختري به حرف مادرش گوش نمي دهد، مادر محبت هاي خودش را براي او مي شمارد تا دختر نرم بشود. پسري حرف پدرش را گوش نمي دهد، پدر مي گويد كه من براي هزينه ي دانشگاه و ... پول داده ام يعني محبت هايش را به فرزندش مي گويد تا او نرم بشود. در قرآن داريم :مادر نُه

ص: 12237

ماه شما را حمل كرده و دو سال شما را شير داده است .پس راه اينكه فرزند نسبت به پدر و مادر نرم بشود اين است كه آنها محبت هايشان را گوشزد كنند. اگر فردي كه سخنراني مي كند، ساعاتي را كه مطالعه كرده و وقتي را كه براي اين كار گذاشته و زحمتي را كه كشيده به مرم بگويد، آنها به حرف هايش گوش مي دهند. ما بايد الطاف خدا را براي مردم بگوييم. نعمت چشم، ابرو، مو و ...اگر اشك ما شور نبود، چشم ما كه از پي است خراب مي شد. اگر گوش ما مثل پيشاني صاف بود، ما جهت صدا را تشخيص نمي داديم. نعمت هاي خورشيد، حركت زمين، بهار ،زمستان، برف ،كوه و ... را بشماريد. توجه به نعمت هاي خدا ما را خاشع مي كند. گاهي فردي در مي زند و شما نمي خواهيد كه در را باز كنيد ولي فكر مي كنيد كه او زحمت كشيده، از راه دور آمد بنابراين در را باز مي كنيد. شخصي مي گفت كه چون من خودم قالي بافته ام و زحمات آنرا مي دانم، هيچ وقت با كفش روي قالي نمي روم. شهرداري عكسي را گذاشته بود كه در آن پيرمردي خميده آشغال ها را جمع مي كرد و اين عكس نشان مي داد كه بخاطر بي ادبي بعضي ها، بايد فردي از راه دور بيايد ،خم بشود، گرما و سرما را تحمل كند ،گرد و خاك را تحمل كند تا آشغال ها را جمع كند. وقتي انسان اين عكس را مي ديد دلش مي سوخت. اين نشان مي دهد كه

ص: 12238

ما خيلي بي اعتنا هستيم. حدود سي صد گروه روي گندم كار مي كنند تا آنرا تبديل به نان بكنند. از نظر ما سه گروه كشاورز، آسيابان و نانوا ،در درست شدن نان دخيل هستند كه اين اشتباه است. اگر ما به اينها توجه كنيم نان را اسراف نمي كنيم. خدا مي فرمايد كه تو بي انصاف هستي كه دو ساعت با مخلوق حرف مي زني ولي ده دقيقه با خالق صحبت نمي كني. خدا دو تا دوربين رنگي به ما داده است(چشم ها)، بيني هوا خشك را مرطوب مي كند، گرد و خاك را مي گيرد و هواي سرد را گرم مي كند.بايد بخاطر اين نعمت ها خدا را شكر كرد. ما بايد نعمت هاي خدا را به انسان ها بگوييم تا آنها شرمنده ي خدا بشوند. وقتي خانمي حامله است حتي خداوند فكر شير فرزندي كه مي خواهد به دنيا بيايد را كرده است. سينه ي مادر توي دهان بچه مي رود. و بچه مكيدن را مي داند. در قرآن داريم :آيا يك جفت چشم به شما نداديم، آيا به شما زبان و يك جفت لب نداديم؟ آيا براي شما كوه ها را خلق نكرديم؟ ما براي بعضي از نعمت هاي خدا حتي يك الحمدلله هم نگفته ايم. خدا با حلم با ما رفتار مي كند. هيچ كس بخاطر غلطيدن در خواب خدا را شكر نمي كند. زيرا اگر انسان در خواب غلط نزند ديگر نمي تواند صبح از خواب بيدار بشود زيرا بدنش فلج مي شود. كلمه ي غلطيدن در قرآن هم آمده است. خدا مي فرمايد كه شما شكر يك نعمت

ص: 12239

را هم نمي توانيد بجا بياوريد. مثل نعمت گندم. تمام دكترها اگر جمع بشوند نمي توانند مايعي مثل خون يا شير مادر درست كنند. اگر مادر را از جامعه حذف كنيم، هيچ جايگزيني نمي توان براي آن پيدا كرد. اين اشتباه است كه مهدكودك را جايگزين مادر مي كنند. راه ديگر براي تشويق به نماز، گفتن اسرار نماز است. گاهي ما دوست نداريم غذايي را بخوريم ولي وقتي به ما مي گويند كه اين غذا ويتامين و پروتئين دارد و فلان خاصيت را دارد، آنرا مي خوريم. گاهي اوقات ما اسرار نماز را نمي دانيم. البته در نماز ميليون ها نكته وجود دارد كه ما هنوز نفهميده ايم. مثلا وقتي زلزله مي آيد مي گويند: نماز آيات بخوانيد يا وقتي باران نمي بارد ،مي گويند :نماز باران بخوانيد. خواندن نماز چه تاثيري در زلزله و باران آمدن دارد. تركيبات نماز چيست؟ وقتي فرزندي متولد مي شود مي گويند كه در گوش او اذان بگوييد. وقتي فردي مي ميرد مي گويند: نماز ميت بخوانيد. كتاب هاي اسرار نماز را بخوانيم. حداقل يك كتاب اسرار نماز داشته باشيم. كتاب هاي نماز تنوع زيادي دارد. امسال ستاد نماز، 25 جلد كتاب چاپ كرده است. پس آشنايي با اسرار نمازهم مهم است. راه كار بعدي اين است كه پدر و مادرها نماز را زيبا بخوانند. اگر دختري ببيند كه مادرش هنگام نماز سرش را شانه مي زند، به خودش عطر مي زند. و لباس شيك پوشيد ،به مادرش مي گويد كه من هم مي خواهم نماز بخوانم. زيرا اين كار برايش جاذبه دارد. وهابي ها مي گويند كه چرا

ص: 12240

شما گنبد و بارگاه مي سازيد. درحاليكه آنها زيارت را قبول دارند. ما مي گوييم كه زيارت بِر است و مي خواهيم آن منطقه با آب و فرش آبادتر بشود. يعني كسي كه به زيارت مي رود بايد جاذبه اي وجود داشته باشد كه دفعات بيشتري به زيارت بيايد. پس اين كار اشكالي ندارد. اگر به كار خير رونق بدهيم اشكالي ندارد. بايد نماز را زيبا قرار بدهيم. در قرآن داريم كه وقتي به مسجد مي رويد خودتان را زينت كنيد. پول عطر پيامبر ما بيشتر از پيراهنش بود. ولي الان پيراهن عروس گرانتر از عطر عروس است. يعني پيامبر هزار و چهارصد سال پيش (كه مرد هم بود)، از عروس هاي شيك الان جلوتر بود. در زمان جاهليت پول عطر پيامبر بيشتر از لباسش بود. اگر همه زيبا به مسجد بروند اينكار باعث جاذبه مي شود. اگر اذان گوي مسجد خوش صدا و مسجد تميز باشد، باعث جذب جوانان به مسجد مي شود. در قرآن از حضرت ابراهيم، حضرت اسماعيل، حضرت زكريا و حضرت مريم بعنوان خادم هاي مساجد نام برده است. يك نماز ورشكسته جاذبه ندارد. درخراسان رضوي مدرسه اي بود كه همه ي دانش آموزان در نماز شركت مي كردند در حاليكه اين كار اجباري يا تشويقي نبود. زيرا رئيس دبيرستان صداي خوبي داشت و اذان مي گفت. دبيرها در صف اول مي ايستادند و نمازخانه هم زيبا بود. اگر يك فوتباليست به مسجد برود تمام بچه هايي كه فوتبال دوست دارند به مسجد مي روند. مي توان از جايزه به نفع دين استفاده كرد. داريم كه در شب جمعه ميوه بخريد

ص: 12241

كه بچه ها با شب جمعه آشنا بشوند. تشويق ها، تسهيلات و ارتباطات مان را در مسجد قرار بدهيم. پيامبر فرمود: هر كس داراي فرزند شد ،يا فوت كرد به من خبر دهيد. من بايد آمار را داشته باشم. روزي زن فقيري كه مسجد را جارو مي كرد فوت كرد و اين خبر را به پيامبر ندادند. بعد كه پيامبر فهميد با عده اي به سر قبر آن پير زن رفت .بخاطر اين رفتار پيامبر تمام نسل اين پير زن مسجدي شدند. اينها جاذبه ي نماز است. البته بعضي ها هستند كه ما هر كاري بكنيم براي نماز نمي آيند. خدا مي فرمايد: بعضي ها اگر هزار تا معجزه هم ببيند مي گويند :سِحر است .عده اي خودشان را به خواب زده اند و نمي خواهند بيدار شوند. فرد خوابيده را مي توان بيدار كرد ولي فردي كه خودش را به خواب زده نمي توان بيدار كرد. سوال – صفحه 565 قرآن كريم را توضيح بفرماييد. پاسخ- شخصي باغي داشت كه از ميوه هاي آن به فقرا مي داد. اين فرد فوت كرد و وارثان او تصميم گرفتند كه از ميوه هاي باغ به فقرا ندهند. تصميم گرفتند كه در سحر قبل از طلوع آفتاب ميوه ها را بچينند تا كسي خبردار نشود. وقتي سحر به باغ رفتند، ديدند كه باغ خاكستر شده است. آنها نيت كردند كه چيزي به فقرا ندهند و خدا هم به آنها چيزي نداد. در دنيا اگر نيت بد بكنيم چوب آنرا مي خوريم. مي گويند: در آخرت نيت گناه ،گناه نيست. چون مردم خشوع ( نرمي) ندارند، نماز سنگين

ص: 12242

است. براي نرم كردن بايد نعمت هاي خدا را بشماريم و راز و رمز نماز را بفهميم. در ركوع مي گوييم: سبحان ربي الاعظيم و بحمده ولي وقتي به سجده ي رويم مي گوييم: سبحان ربي الاعلي و بحمده . نماز ماكت همه ي خوبي هاست. رمز سجده اول اين است كه شما اول خاك بوديد و بعد از خاك، غذا درست شد و بعد نطفه و انسان بوجود آمد .وقتي سر از سجده بلند مي كنيم يعني به دنيا آمديم. سجده ي دوم يعني اينكه به درون قبر مي رويم و وقتي سر بر مي داريم يعني زنده مي شويم. نماز داراي كد است. الله اكبر، نيت ،ركوع و سجود آن كد است. امام سجاد (ع) در دعاي ابوحمزه ي ثمالي يازده دليل براي لذت نبردن از نماز بيان كرده است. در اين دعا داريم :از بس كه چرت و پرت گفته ايم، حال نماز نداريم. چشمي كه گناه مي كند توفيق ديدن امام زمان(عج) را ندارد. از صبح تا ظهردر مورد دنيا صحبت مي كنيم بخاطرهمين هنگام نماز ظهر نمي توانيم وارد نماز بشويم و لذت ببريم. راه ديگر براي نماز خوان كردن تهديد است. از جهنميان مي پرسند: چرا جهنمي شديد؟ آنها مي گويند كه ما نماز نمي خوانديم. گاهي بايد با فرزند برخورد كرد. ما نبايد با افراد خوب و بد يك رفتار بكنيم. ما بايد هم محبت داشته باشيم و هم خشونت وهر كدام بايد سر جايش باشد. گاهي فرزند به حرف پدر و مادرگوش نمي دهد .آنها بايد ببيند كه حرف چه كسي روي فرزند آنها اثر دارد ،از

ص: 12243

او بخواهند كه در مورد نماز با او صحبت كند. مثلا گاهي پدر مريد فردي است و به حرف او گوش مي دهد. جوان مي تواند از آن فرد بخواهد كه در مورد ازدواجش با پدرش صحبت كند. خدايا به ما توفيق بده كه همه ي اسلام را درست بشناسيم، مزه ي آن را بچشيم، به آن عمل كنيم و به نسل نو منتقل كنيم، غفلت هاي گذشته ي ما را ببخش و بيامرز.

92-10-24

سوال – در مورد وحدت بين شيعه و سني توضيحاتي بفرماييد. پاسخ – شيعه معتقد است كه ولادت پيامبر هفدهم ربيع الاول است ولي اهل سنت معتقد هستند كه ولادت پيامبر دوازدهم است.بنابراين اين يك هفته را بنام هفته ي وحدت نامگذاري كرده اند. ما بخاطر تفرقه خيلي سيلي خورده ايم: تفرقه بين زن و شوهر، اقوام و محله ها ،حزب ها، سياسيون و سران كشورهاي عرب. بزرگترين آتش كه ما را مي سوزاند تفرقه است. در قرآن آيه ي معروفي براي وحدت داريم :وعتصموا بحبل الله جميعا و لا تفرقوا. در آيه ديگر قرآن مي فرمايد كه سه نوع عذاب داريم: عذاب آسماني ،عذاب زميني و تفرقه. يعني خدا تفرقه را در كنار عذاب آسماني و زميني آورده است. قرار شد كه حضرت موسي سي روز در كوه سينا بماند تا كتاب آسماني نازل شد.بعد سي روز به چهل روز افزايش پيدا كرد. در اين ده روز هنرمندي با طلاها يك گوساله درست كرد و آن را طوري ساخت كه وقتي باد در آن مي رفت صدا مي داد. او گفت :اين خداست. عده اي به دنبال گوساله پرستي رفتند.

ص: 12244

وقتي حضرت موسي برگشت عصباني شد و تورات را به زمين زد .سر برادرش را گرفت و كشيد. و گفت :من ده روز دير آمدم، چرا گذاشتي آنها گوساله پرست بشوند؟ هارون گفت: من ترسيدم كه تو بگويي بين بني اسرائيل تفرقه افتاده ، اگر مردم گوساله پرست بشوند امن تر است تا بين خدا پرستان تفرقه بيفتد. يعني حضرت هارون ديد كه اگر با گوساله پرستان برخورد كند دعوا مي شود.پس اجازه داد كه يك عده گوساله پرست بشوند. ما بايد وحدت را از بين زن و شوهرها درست كنيم يعني زن و شوهرها با هم بسازند. ارزش ندارد كه سر مسائل جزئي بين شان تفرقه بيفتد. يكي از علما در مورد قمه زدن حرفي نداشت و ساكت بود البته سفارش هم نمي كرد. قمه زنان مي گفتند كه رهبر ما ايشان است. من به اين عالم گفتم كه هيچ فقيهي نگفته كه قمه زدن واجب است، نهايت فتوا در مورد قمه زدن مستحب بودن اين كار است. اين كار فقط يك روز است و مدت آن چند ثانيه است. اما عده اي خودشان را پشت سر شما مي گذارند و شما مقابل علماي ديگر مي ايستيد و فتنه اي بپا مي شود. آيا اين كار مي ارزد؟ گاهي ما دين داريم ولي عقل نداريم. قرآن مي فرمايد: اي مومنين ... اِن كنتم تعقلون، اي مومنين تعقل كنيد. اين نشان مي دهد كه فرد آدم خوبي است كه خدا مي فرمايد: تعقل كنيد. فرق بين حجاب اسلامي وغير اسلامي خيلي كم است. آيا ارزش دارد كه با رعايت نكردن حجاب اسلامي در قيامت گير

ص: 12245

باشيم؟ هفده ركعت نمازهاي واجب يك ربع طول مي كشد،آيا اين ارزش دارد كه ما نماز نخوانيم و در قيامت در آتش باشيم ؟ بايد فكر كنيم. از ابتكارات امام خميني و انقلاب هفته ي وحدت بود. ما الگوي خوبي براي دنيا هستيم كه شيعه و سني باهم زندگي مي كنيم ولي با هم درگيري نداريم. چرا بايد در پاكستان ،افعانستان و عراق شيعه و سني با هم بجنگند؟ البته ما با وهابي ها وحدت نداريم زيرا آنها سني نيستند. امام خميني كلمه ي احمق را فقط براي وهابي ها بكار برده است. وهابي ها مي گويند كه حتي نوشتن نام امام بر روي سنگ شرك است. وهابي ها كساني هستند كه كارهاي تكفيري و انتحاري مي كنند. آنها مي گويند كه شما مشرك هستيد. به فرض كه ما مشرك هستيم. آيا در جهان هيچ مشرك ديگري وجود ندارد كه وهابي ها آنها را بكشند؟ آيا آنها تابحال يك تير به سمت صهيونيست ها رها كرده اند؟ تمام انفجارها براي شيعيان است. آيا به جز ما كسي ديگري كافر نيست. قرآن مي فرمايد كه شما(دين هاي مختلف) بايد در مشتركاتي باهم باشيد. اگر خلبان مشرك باشد و مسافرهواپيما مسلمان باشد چون منافع مشترك دارند بايد از هر دو نفر دفع خطر بشود. پس ما بايد با اهل سنت وحدت داشته باشيم. ما با اهل سنت در چند مسئله ي كليدي مشكل داريم. در مسائل جزئي هم كه خودشان باهم اختلاف دارند مثل مراجع شيعه. اختلاف هم در بين مراجع وجود دارد و هم در بين دكترها. تشخيص ها نمي تواند مثل هم باشد. پس هميشه

ص: 12246

اختلاف بايد وجود داشته باشد. باب اجتهاد باز است.و اين باعث افتخار است كه مي توانيم فقيهان زيادي داشته باشيم. اختلاف نظر بين دو مرجع هيچ وقت باعث درگيري نمي شود. آيت الله آقا سيد احمد خوانساري در اول كتاب رساله شان نوشته اند كه اين مسائل به نظر من رسيده ،مومنين اگر خواستند عمل كنند. پس اختلاف نظر مشكل ايجاد نمي كند. اين اختلافات گاهي هوس است ولي گاهي تحقيق است. گاهي مي گويند كه حزب ما بايد رأي بياورد و حرف ما بايد به كرسي بنشيند، اينها هوس است .گاهي اختلاف نظر است يعني بحث علمي مي كند ولي به آن نمي رسد. اختلاف علمي خوب است زيرا اگر اختلاف علمي نباشد ،بايد در دانشگاه و حوزه بسته بشود. شيعه و سني با هم مشتركات زيادي در توحيد، معاد، نبوت، نماز، قبله و ... دارند. ما در كليات با همه ي اديان مشترك هستيم. در قرآن داريم :در طول تاريخ پيامبران امتي داشتند كه مي گفتند خدا را بپرستيد و از طاغوت دوري كنيد. همه ي امت ها مي گويند: اين رسول امين. در همه ي اديان ها قيامت داريم. قرآن مي فرمايد: من براي قيامت شما نگران هستم. تقوا و نماز درهمه اديان وجود دارد. حضرت عيسي و حضرت موسي نماز داشته اند. در قرآن داريم كه اي شعيب، تو بخاطر نمازهايت ... حضرت ابراهيم مي گفت :خدايا من را از برپاكنندگان نماز قرار بده. روزه درهمه ي اديان بوده است. در قرآن داريم:روزه برشما واجب شد همان طور كه بر اديان قبل از شما هم واجب بود. همه ي اديان حج

ص: 12247

داشته اند. خدا به ابراهيم مي فرمايد كه حج را برپا كن. لقمان به فرزندش مي فرمايد كه نماز بخوان و زكات بده. امر به معروف هم در همه ي اديان بوده است. پس ما با همه ي اديان مشتركاتي داريم ولي با اهل سنت مشتركات زيادي داريم. زن و شوهر در مسائل زيادي متفق هستند ولي در چند مسئله با هم اختلاف نظر دارند. امام خميني به زوج هايي كه آنها را عقد مي كردند مي فرمودند: برويد باهم بسازيد. اگر زن و شوهرها نتوانستند همديگر را در مسئله اي راضي كنند، قرعه بكشند.و كار را تمام كنند. سعي كنيد كه اختلاف را كِش ندهيد. ما در اسلام نه مردسالاري داريم نه زن سالاري. اصل منطق سالاري است.يعني هر كس حرفش منطقي است، حرفش درست است. انسان بايد از هوا و هوسش بگذرد تا پاداش صبر را بگيرد. شما بگوييد كه خدايا من بخاطر تو حرف همسرم را گوش مي كنم. انسان مي تواند با خدا معامله كند. اگر كسي بخاطر خدا صبر كند ،خدا به او صلوات مي فرستد. مثلا شما يقين داريد كه حرف تان درست است ولي تمكين مي كنيد و درود خدا را دريافت مي كنيد. گاهي بايد خوبي ها و بدي ها را با هم سنجيد. پيامبر همسري داشت كه زبانش تند بود .به پيامير گفتند كه او را طلاق بده، پيامبر فرمود :او خوبي هايي هم دارد. نبايد نقاط منفي را برجسته كرد و نقاط مثبت را نديد. تمام كارهايي كه ايجاد وحدت مي كند يا واجب است يا مستحب.مثل صله رحم ،عيادت، سوغاتي و... هر چيزي كه

ص: 12248

باعث تفرقه مي شود حرام است.مثل غيبت ،تهمت، افشاي راز. انسان نبايد فقط خودش را ببيند و فكر كند كه خيلي مهم است. پنج انگشت دست، هر كدام فكر مي كنند كه برتر از انگشتان ديگر هستند ولي وقتي دشمني مشترك دارند ،مشت مي شوند. حضرت امير در جبهه بود. فردي از ايشان پرسيد :نظر شما در مورد خليفه ي اول و دوم چيست؟ امام فرمود: الان وقت اين حرف ها است؟ الان همه دشمن اسلام هستند و وقت اختلاف افكني بين سني و شيعه نيست. وهابي ها جشن را شرك مي دانند. آنها مدعي هستند كه قرآن را قبول دارند. در قرآن داريم: مردم از حضرت موسي خواستند كه از آسمان نان بيايد تا آنها در تمام سال جشن بگيرند. آمدن يك تكه نان از آسمان مي تواند منشأ جشن باشد، آيا تولد پيامبر و روز بعثت نمي تواند منشأ جشن باشد ؟در عربستان جشن هاي پادشاهي مي گيرند. وهابي ها توسل را شرك مي دانند. قرآن مي فرمايد: اين شتر( حجاج يك شتر با خودشان به حج مي بردند تا در روز عيد قربان آنرا قرباني كنند) از شعائر اسلام است. آيا جشن هاي ما كه جزو شعائر است شرك است؟ چون شتر، مسيرش در راه خدا بود جزو شعائر شد. اما پيامبر كه تمام عمرش را در راه خدا داد ، جزو شعائر ما نيست؟ پادشاه سعودي در روز عيد قرباني ميهماني مي داد. و نفر اول از تمام فرقه هاي اسلامي را دعوت مي كرد. علامه سيد شرف الدين جبل آمل از علماي شيعه ساكن لبنان است كه كتاب هاي بسيار

ص: 12249

مفيدي نوشته است. يك سال ايشان در مكه بودند و از طرف پادشاه سعودي به جشن دعوت شدند. پادشاه سعودي جلوي ايشان قرآن را مي بوسد. ايشان به پادشاه مي گويد كه شما مشرك هستي زيرا جلد قرآن را بوسيدي و جلد قرآن از پوست گاو است. وهابي ها مي گويند :وقتي كسي مي ميرد نبايد به او توسل كرد زيرا او خاك شده است. بنابراين مي گويند كه روبه قبر پيامبر سلام ندهيد، رو به قبله سلام بدهيد زيرا اين كار شرك است. خدا به ابراهيم، نوح و انبياء سلام كرده است يعني خدا به خاك سلام كرده است؟ فرد وهابي در قبرستان بقيع مي گفت كه چرا شما فاطمه يا حسن يا زين العابدين را صدا مي زنيد زيرا آنها مرده اند و خاك هستند؟ وقتي من اين قلم را روي زمين مي اندازم اگر به آنها بگويم كه قلم را به من بدهيد، نمي توانند اين كار را بكنند زيرا خاك هستند. فرد شيعه قلم را روي زمين انداخت و گفت: خدايا اين قلم را به من بده، خدا هم قلم را به من نداد. معناي زنده اين نيست كه نوكر ما باشد. وقتي ما توسل مي كنيم نبايد انتظار داشته باشيم كه هرچه ما مي گوييم آنها گوش كنند، بايد ببينم مصلحت چيست؟ ما قدرت بعضي از كارها را داريم ولي بايد كارهايي كه مي كنيم حكيمانه باشد. خدا هم وقتي از قدرتش استفاده مي كند كه كار حكيمانه باشد. انبياء هم از قدرت شان حكيمانه استفاده مي كنند. گاهي اوقات توسلات و دعاهاي ما حكيمانه نيستند. سوال – صفحه 572

ص: 12250

قرآن كريم را توضيح بفرماييد. پاسخ – جن ها افراد مومن و كافر دارند و افراد لايق شان با شنيدن دو آيه حق را مي فهمند و همانجا هم تبليغ را شروع مي كنند. گاهي تبليغ به اين صورت است كه فقيه بشوند و بعد به وطن شان برگردند و تبليع كنند. يعني تبليغ بعد از فقهات. گاهي ممكن است كه فرد فقيه نباشد و حتي دو تا حديث بداند ولي اينها را براي چند نفر مي خواند. خدا مي فرمايد: جمعي از جنيان داشتند مي رفتند و صداي قرآن را شنيدند و همانجا ايمان آوردند. افرادي هستند كه با يك حديث يا جمله عوض مي شوند. پيامبر رحمت للعالمين است. خدا در قرآن 260 بار به پيامبرمي فرمايد: من پروردگار تو هستم. عضوهاي پيامبر در قرآن آمده است. سينه ،كمر،زبان، دست .زبان و قلبش پيامبر معصوم است، خدا مي فرمايد :پيامبر از روي هوس حرف نمي زند. و چشمش كج نرفته است. ما از امت پيامبر هستيم. يك راننده مي تواند به مناسبت ولادت پيامبر از يك مسافر فقير كرايه نگيرد يا يك نانوا مي تواند به يك مشتري نان مجاني بدهد. يك بازاري مي تواند از يك مشتري سود نگيرد. اين كارهاي كوچك ،بسيار بزرگ است. حضرت امير در نهج البلاغه مي فرمايد :كارهاي بزرگ، تو را از كارهاي كوچك باز ندارد. در روز ولادت پيامبر مي توانيد صلوات بفرستيد يا اينكه دو نفر را با هم آشتي بدهيد. در روز فتح مكه مردم مكه نزد پيامبر آمدند و گفتند كه تو مي خواهي با ما چكار كني؟( آنها خيلي پيامبر را آزار

ص: 12251

داده بودند) پيامبر فرمود :همه را بخشيدم. بايد كارهاي ما مثل پيامبر بشود. خدا مي فرمايد :به فضل و رحمت خدا شادي كنيد. روايت داريم :شيعيان ما روز شادي ما شاد و روز ناراحتي ما ناراحت هستند. خدايا ما را از بهترين بندگان خودت، از بهترين افراد امت پيامبر و از بهترين شيعيان اميرالمومنين، ياران مهدي و خادمان امت اسلامي قرار بده.

92-11-01

سوال – در مورد تسليم بودن در برابر مقدرات خداوند توضيحاتي بفرماييد. پاسخ- يكي از گرفتاري هاي ما در زندگي اين است كه مي خواهيم سليقه ي خودمان را در زندگي حاكم كنيم و به زور، كاري را انجام بدهيم. بايد شغل من ... باشد، بايد سربازي من ... باشد البته انسان بايد آرزو داشته باشد و تلاش هم بكند ولي گاهي اوقات خدا كاري را نمي خواهد. در قرآن داستان هاي زيادي داريم كه بشر گفت: بايد ولي خدا گفت :نبايد يا بشر گفت :نبايد و خدا گفت :بايد. اگر ما بندگي كنيم، خدا خودش مي داند چطور خدايي كند. مشكل ما اين است كه بندگي خودمان را فراموش مي كنيم و مي خواهيم خدا به حرف ما گوش بدهد.يعني براي خدا برنامه ريزي مي كنيم. با اينكه مي دانيم عقل ما ناقص است و بارها پشيمان شده ايم. روايت داريم :انسان عاقل بنده ي خداست. خيلي از غصه ها و ناراحتي ها براي اين است كه ما يك بايدي داشته ايم و بعد مأيوس شده ايم. ما بايد بر اساس محور قرآن تسليم خدا باشيم. گاهي ما چهل مرتبه كاري را مي كنيم كه خدا در اختيار ما باشد و حرف

ص: 12252

ما را گوش بدهد، اي كاش ما كاري بكنيم كه ما در اختيار خدا باشيم. البته برنامه ريزي،تدبير، تلاش و اميد لازم است. تاجري به امام گفت كه چون وضع مالي ام خوب شده ديگر كار نمي كنم. امام فرمود: تو كار كن و به مردم بده ولي نگو كه كار نمي كنم. حتي اگر شما درآمدي بازنشستگي هم داريد بايد كار بكنيد. در اسلام بازنشستگي (بيكاري) نداريم ولي از كارافتادگي داريم. شما با دولت قرار بسته ايد كه شما را بازنشسته كند و مستمري بدهد. ولي اگر فردي مي تواند كار كند، بايد كار كند. همه ي مشركين مكه بسيج شدند كه پيامبر را بكشند و از بين ببرند. ولي خدا با تار عنكبوت پيامبر را در غار نگه داشت. شن هاي طبس انقلاب اسلامي ايران را زنده نگه داشت. شاه گفت كه نبايد عكس خميني باشد ولي خدا فرمود: بايد باشد و عكس هيچ مرجع تقليدي به اندازه ي امام چاپ نشد. بدن امام حسين(ع) را زير سم اسب گذاشتند و به قبر امام آب بستند كه در آنجا كشاورزي كنند تا قبر امام محو بشود ولي هيچ امامي مثل امام حسين(ع) زوار ندارد. حتي زوار امام از پيامبرهم بيشتر است. پس ما تلاش خودمان را بكنيم ولي بقيه ي كار را به خدا بسپاريم. قرآن مي فرمايد: آيا فكر مي كنيد كه شما زارع است؟ ما زارع هستيم. مثلا خدا مي خواهد به زن و شوهري فرزند بدهد، آنها مي گويند: نه و بچه را سقط مي كنند. بعد خدا قهر مي كند. زيرا خدا مي خواهد حق حيات بدهد ولي شما

ص: 12253

نمي خواهيد. اگر كسي نطفه را پايين كشيد 20 مثقال طلا، اگر دلمه خون را پايين كشيد، 40 مثقال، اگر گوشت بسته شده بود 60 مثقال ،اگر گوشت و استخوان باهم بود 80 مثقال و اگر پوست هم روييده شده بود 100 مثقال جريمه دارد و اگر روح درآن دميده شده بود 1000 مثقال طلا جريمه دارد. چرا در كار خدا مداخله مي كنيد؟ ممكن است كه خانواده اي يك بچه داشته باشد و خدا به آنها گرسنگي بدهد و ممكن است كه خانواده اي يازده فرزند داشته باشد ولي خدا به آنها گرسنگي ندهد. گاهي باران نمي آيد و ملخ مي آيد، دست خدا باز است. فيلسوفان مي گويند كه هر علتي يك معلول دارد. خدا در قرآن مي فرمايد كه يك علت دو تا معلول دارد. عصاي موسي به دريا خورد و خشك شد و يك بار به سنگ خورد و آب درآمد. صدها بيمار بوده اند كه دكترها گفته اند كه مردني هستند ولي بعد خوب شده اند. خدا مي تواند با دست خالي به شما آرامش بدهد. يا اينكه با تمام وسايلي و آسايشي كه داريد، به شما آرامش ندهد. از امام خميني در دوازده بهمن، درهواپيما سوال كردند كه چه احساسي داريد از اينكه به ايران برمي گرديد؟ امام فرمود: هيچ احساسي ندارم. با اينكه امام هيچ چيزي نداشت. بختيار در ايران همه چيز داشت ولي ترس و دلهره داشت. شاه با داشتن ارتش گريه كرد ولي امام خميني بدون ارتش خنديد. اينكه ما نگاه مان را از خدا برداشته ايم و به خودمان تكيه مي كنيم بخاطر ضعف ايمان

ص: 12254

است. امام حسين(ع) در صبح عاشورا فرمود: خدايا، راضي به راضي تو هستم. امام حسين(ع) وقتي روي دوش پيامبر هم بود همين حرف را تكرار مي كرد. يعني درهر دو صورت راضي بود. وقتي كمي زندگي ما بالا و پايين مي شود، بهم مي ريزيم .ما بايد راضي باشيم. چرا شما غصه مي خوريد كه بچه هايتان دختر هستند و پسر نداريد؟ براي خدا تكليف روشن نكنيد و بگوييد :خدايا براي من خير مقدر كن. زليخا خودش تمام درها را محكم بست تا كسي نفهمد ولي هيچ داستاني مثل زليخا نبود كه به گوش همه نرسد. پس زليخا مي خواست كسي نفهمد ولي خدا مي خواست همه بفهمند. پس همه چيز دست خداست. برادران يوسف براي يوسف چاه را انتخاب كردند ولي خداوند به او جاه داد. نبايد با خدا كُشتي گرفت. گاهي مسئولين اقتصادي برنامه ريزي زيادي مي كنند ولي هيچ كدام جواب نمي دهد. وقتي يوسف گرفتار زليخا شد گفت: خدايا حاضرم به زندان بروم ولي بدست او نيفتم. يوسف بايد مي گفت: خدايا مرا از شر زليخا نجات بده. پس بگوييم: خدايا براي ما خير مقدر كن. حضرت موسي قرار بود كه اعدام بشود. نفوذي ها به او گفت كه از سرزمين فرعون بيرون برو. موسي از مصر بيرون رفت و خسته و گرسنه بود. حضرت موسي به خدا گفت: من محتاج هستم ،خير مي خواهم. حضرت موسي نان مي خواست ولي نگفت كه نان مي خواهم. حضرت موسي مي خواست سرچشمه آب بخورد، ديد كه دو تا دختر در كنار چشمه ايستاده اند ،حضرت موسي از آنها پرسيد كه چرا شما

ص: 12255

كنار ايستاده ايد؟ آنها گفتند كه ما مي خواهيم به گوسفندان مان آب بدهيم ولي اگر جلو برويم با مردها مختلط مي شويم .صبر مي كنيم تا مردها بروند. حضرت موسي گوسفندان را آب داد. دخترها زود به خانه برگشتند و داستان را براي پدرشان يعني حضرت شعيب تعريف كردند. حضرت شعيب گفت كه او را دعوت كنيد. قرآن مي فرمايد: يكي از دخترها گفت كه پدرم شما را دعوت كرده كه به شما جزاي سقايي بدهد. حضرت شعيب گفت :به تو خانه مي دهم ، يك دختر هم به تو مي دهم، چون مهريه هم نداري هشت سال مجاني چوپاني كن و خودم هم به تو چيزهايي ياد مي دهم. چرا موسي به اين همه خيرات رسيد؟ بخاطر اينكه به خدا نگفت نان مي خواهم.، گفت: خير برسان. گاهي صلاح ما اين است كه رشد نكنيم. شما بگوييد: خدايا اگر خير است چاقوي مرا تيز كن. گاهي تيز بودن چاقو به ضرر ماست. قرآن مي فرمايد: اگر وضع بعضي ها خوب بشود گردنكشي مي كنند. خدايا به من ايماني بده كه به عمل تو راضي باشم. اگر ما راضي باشيم، زندگي مان شيرين مي شود. ولي اگر رضايت نباشد در خانه بر سر هر مسئله ي كوچك دعوا مي شود. امام خميني وقتي دختر و پسرها را عقد مي كرد مي فرمود: برويد باهم بسازيد. سوال – صفحه 579 قرآن كريم را توضيح بفرماييد. پاسخ- اين صفحه در مورد داستان خانواده ي حضرت علي(ع) است. روزي امام حسن(ع) و امام حسين(ع) بيمار شدند و پيامبر به ديدن آنها آمد. مردم به حضرت پيشنهاد كردند

ص: 12256

كه نذر كنند براي شفاي فرزندان شان سه روز روزه بگيرند.( نذري نبايد حتما خوردني باشد. شما مي توانيد نذر كنيد كه يك كتاب بخوانيد) حضرت قبول كردند. فرزندان خوب شدند و آنها روزه گرفتند. شب اول در هنگام افطار يك مسكين(كسي است كه بخاطر اينكه نمي تواند ميهماني بدهد به ميهماني نمي رود)آمد، در شب دوم يك اسير آمد و شب سوم يك اسير آمد. آنها همه ي افطاري شان را به آنها دادند. و با آب افطار كردند. البته خط مشي آنها اين طور بود. آنها گفتند كه ما براي خدا اين كار را كرديم و نيازي هم به تشكر نداريم. البته مردم بايد تشكر كنند ولي ما نبايد انتظار تشكر داشته باشند. خداوند به اين خانواده فرمود كه چون شما كار را بخاطر من كرديد و نيازي به تشكر نداشتيد: خطر قيامت را از شما برطرف مي كنم،به شما شادي مي دهم، بهشت مي دهم، لباس ابريشم مي دهم، هواي مطلوب مي دهم، ظرف هاي نقره پر از نوشيدني ها آبي كه مخلوط با عطر زنجبيل است مي دهم، از چشمه ي سلسبيل به شما مي دهيم، پسرهاي زيبايي دور شما هستند ،نعمت فراوان مي دهيم، حكومت مي دهم، لباس ابريشم سبزرنگ مي دهم، زينت مي دهم، دستبندهايي از نقره مي دهم و نوشيدني طهور مي دهم. اينها بخاطر اين است كه شما جزا نمي خواستيد. معامله با خدا اين همه منفعت دارد. در قيامت كساني كه پول شان را نداده اند با همان پول ها او را داغ مي كنند. پس با خدا معامله كنيد. گفتگوهاي قيامتي زياد است: گفتگوي خدا

ص: 12257

با انسان ،گفتگوي انسان با خدا، گفتگوي انسان با فرشته ها،گفتگوي خدا با فرشته ها، گفتگوي انسان هاي خوب با بد و انسان هاي بد با خوب، گفتگوي انسان با شيطان و شيطان با انسان و ... در قرآن داريم :بهشتيان از جهنميان مي پرسند: چرا شما گرفتار قهر خدا شديد؟ آنها مي گويند: زيرا نماز نمي خوانديم، به فقرا كمك نمي كرديم، همرنگ جماعت مي شديم و نان را به نرخ روز مي خورديم و قيامت را تكذيب مي كرديم. خدايا به آبروي اهل بيت، لغزش هاي گذشته ي ما را ببخش و بقيه ي عمر ،ما را جزو صالحين قرار بده.

92-11-08

سوال – آثار ايمان در زندگي چيست؟

پاسخ – بعضي ها مي گويند كه مسلمان هستند ولي هيچ كاري را طبق اسلام انجام نمي دهند. دين قرص آسپرين نيست كه هر وقت نياز داشتيم بخوريم. دين اكسيژن است و ما لحظه به لحظه به آن نياز داريم. كلمه ي شبي با قرآن يا نماز اشتباه است همان طور كه شبي با اكسيژن اشتباه است.

من نكات زيادي در قرآن در مورد ساختمان سازي و شهر سازي پيدا كرده ام. دين ما براي تمام عرصه هاي زندگي حرف دارد. ايران در سال 22 هزار كشته سانحه ي رانندگي دارد. در يك جنگ رسمي بزرگ بين چند كشور ممكن است بيست هزار نفر كشته بشوند. علت سوانح رانندگي به نقص فني ماشين و جاده بستگي دارد. فردي كه جاده سازي مي كند از جاده كم مي گذارد. پس ما از دين دور مي شويم و ساليانه كشته هاي زيادي مي دهيم.

قرآن درمورد

ص: 12258

راه رفتن و رانندگي در سوره فرقان مي فرمايد: بنده ي خوب خدا آرام و با وقار راه مي رود. وقتي به اين آيه عمل نمي كنيم ساليانه هزاران نفر كشته مي دهيم. و تعداد زيادي بچه، يتيم مي شوند. و تعدادي ويلچري مي شوند و مبلغ زيادي از بودجه ي مملكت بايد صرف بهزيستي، دست و پاي مصنوعي، درمان و دارو بشود. در قرآن داريم كه اگر كسي به شما حرف زشتي زد، شما جواب او را ندهيد و رد شويد. اما وقتي فردي حرف زشتي به ما مي زند، چند برابر به او، حرف زشت مي زنيم.

دين اين نيست كه شما نماز بخوانيد ولي هر جور كه خواستيد رانندگي كنيد. اگر شما بنده ي خوب خدا هستيد بايد رانندگي تان هم خوب و آرام باشد. ما هر جا ضربه خورده ايم بخاطر اين بوده كه از دين فاصله گرفته ايم. بعضي ها فقط نماز مي خوانند و روزه مي گيرند ولي زن داري و بچه داري و كارهاي ديگرشان به دين اسلام نمي خورد. بايد تمام كارهاي ما بر اساس دين اسلام باشد.

مصرف گاز در ايران با مصرف گاز چين كه يك ميليارد جمعيت دارد برابر است. يعني ما حاضر نيستيم كه لباس بيشتر بپوشيم ولي دائم خانه را گرم مي كنيم يعني انرژي را هدر مي دهيم. خيلي از مقدسين و بچه مسلمان ها وقتي مي خواهند وضو بگيرند شير آب را تا آخر باز مي كنند و تا آخر وضو آنرا نمي بندند و آب هدر مي رود. ما در همه چيز اسراف مي كنيم زيرا باور نداريم كه

ص: 12259

اسراف از گناهان كبيره است. قرآن مي فرمايد :خدا اسراف كنندگان را دوست ندارد يا اسراف كنندگان هلاك مي شوند. بايد درست مصرف كنيم.

ما يا بنده ي خدا هستيم يا از امت پيامبر هستيم يا مقلد مراجع تقليد هستيم يا جزو هيچ كدام نيستيم. اگر ما بنده ي خدا هستيم بايد آرام رانندگي كنيم .اگر از امت پيامبر هستيم، پيامبر فرمود: مسلمان كسي است كه ديگران از آزار او در امان باشند.رانندگي تند و بد فقط ديگران را مي ترساند و براي بندگان خدا ايجاد وحشت مي كند. اگر از مراجع تقليد مي كنيم امام خميني فرمود: تخلف از قوانين راهنمايي و رانندگي حرام است .اگر جزو هيچ كدام نيستيم بايد براي ديگران احترام قائل باشيم زيرا مردم بايد در آرامش زندگي كنند و با اين رانندگي آرامش از مردم سلب مي شود .دين بايد در متن زندگي باشد. دين تابوت نيست كه هر وقت مُردبم در آن بخوابيم.

بعضي ها سالي چند بار به مسجد مي آيند و آن هم بخاطر ختم اطرافيان است. مسجد رفتن جزو زندگي ماست. هنوز مسئولين مَسكن بارو نكرده اند كه مسجد جزو زندگي ماست زيرا در خيلي از مناطق هنوز مسجد نداريم. مسجد يك نياز ضروري است.دين اضطرار نيست بلكه اكسيژن ماست.

مسير تحصيلات بايد طوري باشد كه وقتي فردي ديپلم يا ليسانس گرفت ،هنري ياد گرفته باشد .الان فارغ التحصيلان هنري ندارند. گاهي سربازي در آب غرق مي شود. كشوري كه شمال و جنوب آن آب است ،آيا سرباز نبايد شنا بلد باشد ؟ قرآن مي فرمايد: فرزندان تان بايد تيراندازي و شنا ياد بگيرند. در

ص: 12260

سربازخانه ها تيراندازي ياد مي دهند ولي شنا ياد نمي دهند.

قرآن مي فرمايد: درخت هم زيبايي و هم ميوه دارد. بيشتر درختان جاده ها زيبايي دارند ولي ميوه ندارند. خيلي از خانم ها نماز مي خوانند ولي حجاب را رعايت نمي كنند يعني ما نيمي از دين را قبول مي كنيم و نيم ديگر را قبول نمي كنيم. ما پنجاه درصدي هستيم.

بايد قبول كنيم كه تمامي دين را بپذيريم و به آن عمل كنيم. اسلام از زمان بدنيا آمدن كودك تا مرگ ،براي انسان برنامه دارد. با چه كسي ازدواج كنيم؟ الان بعضي از ازدواج ها بعد از يكسال به طلاق مي انجامد زيرا دو طرف هم كفو يكديگر را انتخاب نكرده اند. مثلا فقط به هم كفو بودن تحصيلي بسنده كرده و فقط به ليسانس يا فوق ليسانس همسر توجه كرده اند. ازدواج ،ازدواج انسان هاست نه مدرك ها. در ازدواج ها معيارهاي مان ديني نيست. بايد بدانيم معيارهاي زندگي چيست؟

وقتي ما نزد پزشك مي رويم و پزشك متوجه بيماري ما نمي شود بايد سه تا مردانگي بكند: بگويد :بلد نيستم(قرآن مي فرمايد:اي پيامبر بگو، بلد نيستم)، پول را پس بدهد و پزشك متخصصي را معرفي كند كه از خودش بهتر است.

سوال – دين در مورد تامين اجتماعي و رفاه عمومي چه نظري دارد؟

پاسخ- رفاه به معناي تفريح و آسايش، در دين آمده است. امام رضا(ع) فرمود: ساعتي از روزتان را براي خوشي و لذت بگذاريد. روايت داريم كه ساعاتي را براي لذت حلال بگذاريد. روايت داريم كه روزي امام صادق(ع) به باغي رفتند. به امام گفتند كه

ص: 12261

چه عجب شما به باغ آمده ايد؟ امام فرمود: براي تفريح و لذت آمده ام.

در سال سوم طلبگي خدمت آيت الله گلپايگاني رسيدم و گفتم كه پولي از سهم امام در دست من است، آيا با آن مي توانم به گردش بروم؟ ايشان فرمود كه اگر دو سال است كه در قم درس خوانده اي و مي خواهي به گردش بروي، اشكالي ندارد. حدود سي سال پيش يك ساعت گرانقيمت خريدم و با خودم گفتم كه نكند اين اسراف باشد، بنابراين از آيت الله گلپايگاني پرسيدم :اگر كسي مي تواند يك ساعت ارزان قيمت استفاده كند، يك ساعت گران قيمت بخرد ، آيا اين اسراف است ؟ ايشان فرمود: ساعت ارزان قيمت بيشتر در مغازه ي ساعت سازي براي تعمير است. پس اگر يك چيز خوب بخري كه زود خراب نشود اسراف نيست.

به اعضاي شوراي شهر گفتم كه شما بايد براي هزينه هايي كه مي كنيد با يك اسلام شناس( فردي كه حداقل سي سال درس خوانده باشدو آشنا بر فقه و قرآن و حديث باشد) مشورت كنيد كه بودجه را چطور خرج كنيد. اگر اسلام شناس شما را گمراه كند مي توانيد گناه تان را گردن اسلام شناس بيندازيد. اگر كار شما درست بود، با اسلام شناس به بهشت مي رويد. مسئولين اول بايد مشكلات اساسي را حل كنند.

امام خميني در مدتي كه در نجف بودند گاهي اوقات به كربلا مي رفتند. و دستور مي دادند كه يك ماشين خوب تهيه كنيد كه به زيارت برويم. از ايشان پرسيدند كه چرا ماشين خوب؟ شما هيچ وقت نگفته ايد غذاي خوب

ص: 12262

ولي الان مي گوييد :ماشين خوب. امام فرمودند: غذاي ساده انسان را نمي كشد،اگر فرش نباشد مي شود روي گوني نشست ولي ماشين خراب انسان را مي كشد. چرا خودكشي كنيم؟ پس ما بايد اولويت ها را بشناسيم.

ما فكر مي كنيم كه تقليد براي ارث و مرده و بدنيا آمدن كودك است.البته تعداد اسلام شناس ها كم است .آيا ما درهر شهري يك فقيه داريم؟

در قرآن داريم :سوال مي كنند از ماه در آسمان، سوال مي كنند از حيض خانم ها، سوال مي كنند از جنگل ها ،سوال مي كنند از روح. يعني تنوع سوال ها زياد است. دفتر تبليغات قم جمعي از فضلاي جوان را دعوت كرده و دفتر پاسخگويي درست كرده است.

رهبر فرمود :در ستاد نمازجمعه ها بايد افراد فرهيخته و مختلف جمع بشوند. يعني شهردارها ،رئيس آموزش و پرورش ،رئيس دانشگاه ها بايد جزو ستاد نمازجمعه باشند. بايد مدت نمازجمعه را كوتاهتر كنيم كه كمتر وقت مردم را بگيرد. بايد مراعات مردم را بكنيد.

در قرآن داريم: خدا مي خواهد آسان باشد نمي خواهد سختي باشد ،خدا مي داند كه شما ضعيف هستيد كوتاه گرفته. فقيه از آيات و روايت استنباط مي كند و مشكلات مردم را حل مي كند. در اسلام بن بست وجود ندارد. نماز بايد ايستاده خوانده شود ولي اگر شما نمي توانيد، نشسته نماز بخوانيد و باز اگر نمي توانيد، بصورت خوابيده نماز بخوانيد.

الان طبقه ي دوم مسجدها براي خانم ها است در حاليكه مشكلات خانم ها خيلي بيشتر از آقايان است. ما بايد همه ي كارهاي مان را از اسلام بگيريم. مثلا مهندسي

ص: 12263

مي گويد كه مي خواهم يك مناره بسازم كه در خاورميانه بي نظير باشد،چرا؟ در قرآن در مورد شهرهاي قوم ثمود داريم كه آنها خانه هايشان بي نظير بود ولي آنها را نابود كرديم.

در قرآن داريم كه همسايه ي تو هم خانه ي بغلي است و هم خانه اي كه دور است. تا چهل خانه آن طرف تر همسايه هستند. در شهرهاي كوچك تقريبا همه همسايه هستند. همسايه داري اين نيست كه آزار نرسانيد حتي اگر همسايه اي آزار رساند بايد صبر كنيد. مثلا همسايه اي دارد بنايي مي كند، بايد صبر كرد. وقتي شما دير به نمازمسجد مي رسيد بايد بگوييد: ان الله مع الصابرين .يعني اگر شما لحظه اي صبر كنيد من به نماز كه كار خوبي است مي رسم و شما هم جزو صابرين خواهيد بود. در مورد همسايه سفارش هاي زيادي شده است.

اگر كسي دلش به حال پسر و دخترش مي سوزد، نبايد ازدواج را به عقب بيندازد. بخاطر بچه هاي بزرگتر نبايد ازدواج بچه هاي كوچكتر را به عقب انداخت. اگر كسي آمادگي ازدواج دارد بايد ازدواج كند فرزند اول و دوم ندارد. بايد قيود را برداريم و ازدواج را آسان كنيم. بايد يك بنيادي براي ازدواج درست كنيم كه همه ي مشكلات را در بر بگيرد.

92-11-15

سوال – در مورد احياي طرح قرض الحسنه توضيحاتي بفرماييد. پاسخ – قرض از كلمه ي مقراض مي آيد يعني قيچي كردن. قرض يعني مقداري از پول خودت را براي خدا قيچي كن. چيزي كه زيادي است مي گويند :قراضه شده ،آنرا كنار بگذار. پس بايد مقداري پول را كنار

ص: 12264

گذاشت تا قرض داد. قرض دادن چند تا شرط دارد: فوري باشد (گاهي وام ازدواج دو سال طول مي كشد. در پذيرايي ميهمان هم بايد فوري باشد. قرآن مي فرمايد: حضرت ابراهيم فوري پذيرايي كرد .ما به ميهماني رفتيم كه تا يازده شب از ما پذيرايي نكردند. من هم روي ديوار نوشتم: پذيرايي اين خانه ،صبح آن مثل صبح قيامت است ،ظهر آن مثل ظهر عاشوراست و شام آن مثل شام غريبان است)، بي منت باشد، در حد كافي باشد( گاهي گره ي كاري با پنج ميليون باز مي شود، اگر شما دو ميليون وام بدهيد، فايده ندارد)،براي كار مفيد باشد( براي كارهاي غيرمفيد قرض نگيريم )،مال حلال باشد، نيت خالص باشد،همراه با ساير كارها باشد، وام گيرنده تحقير نشود و وام دهنده تحقير نكند، وام دهنده و گيرنده خدا را شكر كنند . با اين صفات قرض، قرض الحسنه مي شود. اگر چاي در فنجان تميز باشد مي شود چاي حسنه. گاهي به فردي قرض مي دهند ولي او را اذيت مي كنند .قرض الحسنه يعني قرض شيرين. قرض بركاتي دارد: درمان بخل است. البته بعضي ها هم وقتي قرض مي گيرند آنرا پس نمي دهند. در جايي نوشته بودند كه من به تو قرض نمي دهم زيرا زور رستم ندارم، عمر نوح ندارم ،صبر ايوب ندارم و گنج قارون ندارم. بعضي ها بد عمل مي كند و سد راه خير مي شوند. داريم :آدم خوش حساب شريك مال مردم است. در قرآن داريم كه از مردم زكات بگير تا پاك(مطلق) بشوند. فردي كه زكات نمي دهد بيمار است زيرا آلوده به بخل شده

ص: 12265

است. بركت ديگر قرض، زياد شدن محبت است، نيروهاي بي سرمايه فعال مي شوند، آبروي افرادي را حفظ مي كند كه گدايي نكنند و گرفتار ربا نشوند. ربا جنگ با خداست. قرض(وام) دادن نصرت با خداست. با قرض دادن حرص انسان كم مي شود و ثروت تعديل مي شود ،فرهنگ تعاون تقويت مي شود، كفاره ي گناهان است. قرآن مي فرمايد :اگر قرض بدهيد گناهان تان بخشيده مي شود و بهشت را دريافت مي كنيد.و حمايت الهي دارد .قرآن مي فرمايد: اگر نماز بخوانيد ، زكات و قرض بدهيد، من با شما هستم. در سوره مائده قرض در كنار زكات و ايمان آمده است. جايگاه قرض در كنار نماز و ايمان است. قرآن مي فرمايد: زنان و مرداني كه انفاق مي كنند. رئوساي صندوق هاي قرض الحسنه هم بايد بدانند كه اينها پول مردم است و از آن خوب نگهداري كنند و وسوسه نشوند. گاهي هدف فراموش مي شود. پيامبر به بلال گفت كه بالاي ديوار( ارتفاع آن 5/1 بود)اذان بگو. ما اين ديوار را منار يعني 90 متر كرده ايم. اگر بالاي منار اذان بگوييم در پايين كسي آنرا نمي شنود و كسي هم بالاي منار، اذان نمي گويد. اذن غيرزنده ،ثواب ندارد. عروسك ،عروس نيست. حديث داريم كه وقتي مي خواهيد به فقير كمك كنيد از فرزندان تان كمك بگيريد. يعني فرهنگ انفاق را به نسل مان هم منتقل كنيم. فرهنگ ما بجاي رضاي خدا، شده پول بيشتر. سرفصل كتاب هاي حسابداري دانشگاه فقط سود ،سرمايه گذاري و ... است كلمات رضاي خدا و محبت نيست. مهندسين وقتي مسكن مي سازند مي گويند

ص: 12266

:شيك باشد ،رفاه و سود داشته باشد. مهندس بايد در راه رضاي خدا و براي انسان خانه بسازد، انساني كه هدف دارد. اصول بعضي ها خوراك، پوشاك و مسكن است. بعضي مواقع خانه هاي شيك مي سازند ولي اصولي را در آن رعايت نمي كنند. اكثر ساختمان هاي خوب براي بانك ها و موسسات بانكي است. وقتي پول درجايي جمع مي شود ،فساد ايجاد مي كند. سوال- چطور مي شود سنت قرض الحسنه را رواج داد؟ پاسخ – بايد آثار و بركات قرض الحسنه را به مردم يادآوري كرد. صدا و سيما بايد فيلم هايي در اين رابطه بسازد. ما در برنامه درس هايي از قرآن و برنامه هاي ديني صدا وسيما ،فقط احاديث را مي خوانيم. كارگردان مي تواند بركات قرض الحسنه را بصورت فيلم در بياورد. كه مثلا قرض الحسنه بيماري را نجات مي دهد يا فردي را از بيكاري نجات مي دهد. كارگردان ها مي توانند فيلم هاي كوتاه و تاثيرگذار بسازند. براي تبليغ قرض الحسنه مي توانند تابلوهاي بزرگ در سطح شهر نصب كنند و سرودهايي در مورد آن درست كنند. قرض الحسنه از مبالغ پايين شروع مي شود تا خيلي بالا .اگر كسي يك نفر را احيا كند همه دنيا را احيا كرده است. كسي كه يك نفر را شاد كنند ،رسول خدا را شاد كرده است. بعضي ها كه پول دارند فكر مي كنند كه خيلي مدبر هستند ولي اين طور نيست. خيلي از طلبه ها سوادشان از من كه در تلويزيون سخنراني مي كنم بيشتر است. پول و پست براي امتحان است. ما نبايد به دنيا بچسبيم. پس

ص: 12267

بايد روي قرض الحسنه كار هنري و قرآني بشود. اگر ما بركات وامي كه به ديگران مي دهيم بدانيم، شوق ما براي وام دادن بيشتر مي شود. اگر كسي خمس و زكات مالش را ندهد، نمي تواند وام قرض الحسنه بدهد. كسي كه بر گردنش غسل واجب است اول بايد آنرا انجام بدهد بعد در آب شيرجه بزند. پس اول بايد كارهاي واجب را انجام داد. حضرت امير مي فرمايد كه ابليس شش هزار سال عبادت كرد ولي از فرمان خدا اطاعت نكرد و از بهشت رانده شد. روي زخم بايد يك چسب كوچك زد نه يك پارچه ي بزرگ. پس اول واجبات انجام بشود بعد مستحباتي مثل وقف ،نذر و قرض الحسنه. گاهي ما آنقدر مستحبات را بزرگ مي كنيم كه واجبات را تحت الشعاع قرار مي دهد. سوال – صفحه 593 قرآن كريم را توضيح بفرماييد. پاسخ – در سوره فجر داريم كه تحليل انسان ها اشتباه است ،وقتي وضع شان خوب مي شود مي گويند كه خدا ما را تكريم كرد و وقتي وضع شان بد مي شود مي گويند كه خدا از ما كم گذاشته است. قرآن مي فرمايد: اين طور نيست، شما به يتيمان كمك نكرديد و به فكر گرسنه ها نبوديد، من هم مال تان را از شما گرفتم، علاقه به دنيا داشتيد و به فكر حلال و حرام نبوديد. پس اگر خدا به شما مال بدهد و شما به فكر ديگران نباشي ، خدا آنرا از شما مي گيرد. اگر كسي خانه يا پاركينگ بزرگي دارد مي تواند بگويد كه دامادهايي كه پول ندارند عروسي هاي شان را

ص: 12268

در آنجا بگيرند. اگر كسي پول ندارد و نمي تواند به ديگران كمك كند مي تواند دعا كند. در قرآن داريم كه اگر نمي تواني به جبهه بروي ،خيرخواهي كن. در ضمن وقتي دعا مي كنيد ميلياردي دعا كنيد. يعني همه را دعا كنيد نه يك گروه و قشر خاص را. بسم ا لله الرحمن الرحيم پدر بزرگوار، معلم عزيز و مفسر ارجمند قرآن كريم، سرور گرامي حضرت حجت الاسلام و المسليمن قرائتي سلام عليكم گفتگوي صريح و بي تكلف در خصوص مسائل دين و جامعه، بيان نكته هاي ناب قرآني ،تبيين معارف حق تشيع و استماع صدها نكته پندآموز كه با بيان طنز همراه مي شد ،ثمره ي سه شنبه هاي برنامه سمت خدا در طي زمان حضور جنابعالي شما در اين برنامه ديني بود. قطعا مخاطبين سمت خدا يا با بيان بهتر مردم عزيز ايران اسلامي به حقي كه همه ي مبلغين با اخلاص دين، در رشد و تربيت اسلامي آنها دارند واقفند. و در اين بين حق معلمي و پدري جنابعالي براي ما انكار ناپذير است. بسيار خوشحاليم كه فرصت حضورتان در برنامه سمت خدا باعث شد كه ما و همه ي بينندگان عزيز خوشه چين خرمن معرفت و علم و نكته هاي نابي باشيم كه به لطف خدا از زبان شما در اين برنامه جاري شد. سربلندي و روز افزون حضرتعالي و همه خادمين معارف ديني را از خداوند متعال خواستاريم. گروه معارف شبكه سه ،برنامه سمت خدا ما مثل لامپ هستيم كه وابسته به برق هستيم. در دهه ي فجر يادمان باشد كه افرادي شهيد شدند تا ما در تلويزيون

ص: 12269

برنامه هاي ديني بگوييم. فردي به گچ هاي ساختمانش دعا مي كرد زيرا مي گفت كه همه ي آجرهاي آن قرضي است جز گچش كه براي خودم است. من هم مثل آن گچ هستم. انشاء الله پيامبر هم از ما راضي باشد. بايد نيت ما در كارها درست باشد و راه مستقيم را برويم. بايد مشكل ازدواج را حل كنيم. اولين نياز بشر اكسيژن ،آب، غذا و لباس است. خدا فرموده كه همسر لباس است. پس بايد براي ازدواج همت كرد. هر كس سه فرزند دختر دارد فكر كند كه چهار دختر دارد، براي يك دختر يتيم جهيزيه تهيه كند.اگر شما كار كنيد حتما خدا جبران مي كند .دعاي يك بچه ي فلج براي پرستارش مستجاب مي شود. در بحارالانوار داريم كه پيامبر از فرد يهودي پولي قرض كرده بود. يك ماه بعد او پولش را خواست ولي پيامبر نداشت كه به او بدهد. او راه پيامبر را بست و نگذاشت كه پيامبر به نماز ظهر و عصر و شب برود. مردم براي او خط و نشان مي كشيدند ولي پيامبر فرمود كه او حق دارد زيرا طلبكار است. صبح روز بعد اين فرد يهودي مسلمان شد. او گفت كه من مي خواستم پيامبر را امتحان كنم. من در تورات خوانده بودم كه محمد دنياي اخلاق است و عصباني نمي شود. در قرض الحسنه ها سعي كنيد كه اسم سود و كارمزد را عوض كنيد. امام رضا(ع) مي فرمايد كه طوري برنامه ريزي كنيد كه اگر كارهايتان را در نمازجمعه گفتند خجالت نكشيد. خدايا هر كس در مسير مستقيم، كار مفيد مي كند و نيتش

ص: 12270

خالص است، اين كار را ذخيره ي قيامتش بفرما. خدايا به تمام كساني كه توان خدمت دارند توفيق خدمت عنايت بفرما، به فقرا صبر و قناعت مرحمت بفرما، اموال ما را از حرص پاك كن ،ما را به قناعت زيور بده ،روح امام و شهدا و نياكان را شاد بفرما و شر دشمنان را از سر ما كم بفرما.

1393

93-01-01

بسم الله الرحمن الرحيم و صل الله علي محمدٍ و آله الطاهرين هوا، هواي لطيفي است طراوت است و ترنم و شبنم است و شقايق هواي همهمه دارند ابر و تندر و باران هواي زمزمه دارند بيد و باد و بنفشه و من هواي تو را دارم آقاي شريعتي: سلام مي گويم به همه ي بيننده هاي خوبمان، خانم ها و آقايان. اولين روز سال 1393 انشاءالله بر همه ي شما پر خير و بركت باشد. خيلي خوشحاليم كه در آغازين روز بهار همراه شما و دركنار شما هستيم و آرزو مي كنيم كه روح و جسمتان بهاري بهاري باشد، انشاءالله. امروز يك مهمان ويژه داريم. كسي كه خيلي از شما دلتنگ ديدار ايشان بوديد و خدا را شكر مي كنيم كه يكبار ديگر توفيق حضور حاج آقاي قرائتي در برنامه ي سمت خدا را داريم، حاج آقاي قرائتي سلام عليكم و رحمة الله، خيلي خوشحاليم خدمت شما هستيم. حاج آقاي قرائتي: سلام عليكم و رحمة الله، من ويژه نيستم. ما ديگر كهنه شديم و يك مهمان نسل منقرضي هستيم. آقاي شريعتي: خيلي خوشحال هستيم كه خدمت شما هستيم. خيلي از دوستان سراغ شما را مي گرفتند. دلتنگ ديدار شما بودند و الحمدلله اين توفيق دست داد كه خدمت شما باشيم. حاج آقاي قرائتي: بسم

ص: 12271

الله الرحمن الرحيم. بيننده ها بحث را روز جمعه مي بينند كه اولين روز سال 93 است. اول اينكه چرا مي گوييم اين ايام مبارك، بگوييم: هميشه مبارك. به امام زمان كه دعا مي كنيم، مي گوييم: «في هذه الساعة» چرا در اين ساعت؟ بعد مي گوييم: «و في كل ساعة». يعني از «هذه الساعة» به «كل ساعة» برويم. ما هم اول اينكه نگوييم اين ايام را تبريك مي گوييم. بگوييم: انشاءالله هميشه در هر حال شما مبارك باشيد. چون تبريك يعني بركت، بركت يعني خير زياد، خير زياد چرا روز جمعه باشد؟ هميشه باشد. چرا براي من باشد؟ براي ما باشد. آغاز سال 93 يك مقدار سراغ توسعه برويم. توسعه ها خيلي توسعه ي علمي و توسعه ي اقتصادي و توسعه ي سياسي و اينها در بورس است. توسعه ي اخلاقي كمرنگ است ولي امام در دعايي كه براي سال تحويل است، مي گويد: «حول حالنا الي احسن الحال» اين مي خواهد توسعه ي اخلاقي را بگويد. ديد ما بزرگ باشد. اينكه مي گويند: ازدواج خوب است، يكي از خوبي هاي ازدواج اين است كه انسان مأنوس دارد، همسر دارد، ولي ازدواج فقط براي يك چيز نيست. ازدواج آدم را باز مي كند. آدمي كه همسر ندارد، قفل است. مثلاً مي گويد: خودم، كُتم، شلوارم، كيفم، كفشم، كلاهم، خودنويسم، ماشينم! اما تا ازدواج كرد خودم او باز مي شود. مي گويد: خودم و زنم و مادر زنم و برادر زنم و بچه ام، يعني يكي از بركات ازدواج اين است كه باز مي شود. ما سال 93 باز شويم. اول قفل هاي درون را باز كنيم. من با فلاني بد هستم، باز شو. ما دو جرقه به ذهنمان مي آيد. گاهي جرقه ها از طرف خداست و گاهي از

ص: 12272

طرف شيطان است. هردو هم مي گويد: «وَ أَوْحَيْنا إِلى أُمِّ مُوسى» (قصص/7) غير از اينكه به پيغمبرها وحي مي شود، گاهي هم به افرادي الهام مي شود. مثلاً مادر موسي پيغمبر نبود. مي گويد: «وَ أَوْحَيْنا إِلى أُمِّ مُوسى» يعني ما به مادر موسي وحي كرديم. يك آيه ي ديگر داريم «وَ إِنَّ الشَّياطينَ لَيُوحُون» (انعام/121) گاهي هم شيطان ها يك چيزهايي را به آدم القاء مي كنند. علامه طباطبايي (ره) در تفسير الميزان مي گويد: اگر يك چيزي به دلمان آمد، نمي دانيم اين چيزي كه به ذهن ما آمد، خدايي است يا شيطاني؟ با چه خط كشي بفهميم كه اين الهي است يا شيطاني؟ مي گويد: اگر تو را باز كرد، معلوم مي شود الهي است. اگر تو را قفل كرد، معلوم مي شود شيطاني است. چطور؟ مثلاً مي گويد: حاج آقا پول خرد داري؟ مي گويد: نه! مي گوييم: تو كه داري به او بده. مي گويد: اگر بدهم فردا چه كنم؟ ممكن است بعداً خودم گير كنم. بابا فعلاً گره را باز كن، فردا گره ات باز مي شود. مي گويد: ندهي، پولت كم مي شود. پيري و كوري و مريضي داري. نبخش! اين مرتب روي آدم قفل مي زند. اما مي گويد: «الشَّيْطانُ يَعِدُكُمُ الْفَقْر» (بقره/268) قرآن مي گويد: اگر يك الهامي به تو داد، كه اين الهام تو را قفل كرد، يعني جيب و لب و چشم تو را بست، اينها الهام شيطاني است. اما اگر تو را باز كرد، بگو: خدا را چه ديدي؟ الآن افراد در ازدواجشان قفل هستند. مي گويد: من داماد شوم، خرجي از كجا بياورم؟ معنايش اين است كه خدايا! من اگر يك نفر باشم تو قدرت داري. اگر همسر بگيرم تو چگونه قدرت داري؟ يعني

ص: 12273

روي خدا قفل شده و قدرت خدا را محدود مي داند. قرآن از حضرت يونس گله مي كند و مي گويد: «فَظَنَّ أَنْ لَنْ نَقْدِرَ عَلَيْهِ» (انبياء/87) فكر كرد كه اگر با مردم قهر كند با نمي توانيم بر او تنگ بگيريم. ديگر نمي داند تنگ تر از جامعه شكم نهنگ هم داريم. زندان گوشتي در عمق اقيانوس! «فَظَنَّ أَنْ لَنْ نَقْدِرَ»، «نقدر» يعني تنگ گرفتن. يا مثلاً مي گويد: مي توانم خرج يك بچه را بدهم. اگر سه تا بچه شد، از كجا خرجي بياورم؟ اين هم معنايش اين است كه روي خدا قفل زده است. يعني خدايا اگر يك بچه داشته باشم تو قدرت داري. اگر چهار بچه داشته باشم، تو قدرت نداري؟ آقاي شريعتي: اين تدبير نيست؟ حاج آقاي قرائتي: نه، اين تدبير نيست. چون خدا مي گويد: «نَحْنُ نَرْزُقُهُم» (اسراء/31) خدا مي گويد: رزق او با من است. ما مي گوييم: نه! قدرت تو در حد رزق دو بچه است. چهار تا باشيم، نمي شود. در سال 93 چند قفل را باز كنيم. چند قفل روي دانشگاه زده بودند، جمهوري اسلامي آمد همه ي قفل ها را شكاند. من اين قفل ها را مي گويم، تا ببينيد مي توانيم قفل ها را باز كنيم. در زمان شاه مي گفتند: دانشگاه بايد در شهرهاي بزرگ باشد. روي دانشگاه قفل زدند كه بايد در شهرهاي بزرگ باشد. جمهوري اسلامي در شهرهاي كوچك هم دانشكده زد. دانشگاه بايد شنبه تا چهارشنبه باشد. پنج شنبه و جمعه هم مي گذارند. دانشگاه بايد وسط شهر باشد. اين قفل بود. برويد در بيابان ها روي تپه ها بسازيد. دانشجو نبايد كمتر از 18 سال سن داشته باشد. هركس درس را مي فهمد بيايد بنشيند. استاد دانشگاه نبايد سنش بالاي شصت

ص: 12274

سال باشد. نه! نود ساله هم مي تواند درس بدهد، بيايد درس بدهد. دانشگاه بايد رايگان باشد. پول بدهيد درس بخوانيد. دانشگاه اين قفل ها را باز كرد. نتيجه اش چه شد؟ چند ميليون تحصيل كرده در جمهوري اسلامي اضافه شد. ما يك قفل هايي روي خودمان زده ايم. تا خواهر اول نرود، خواهر دوم نبايد برود. اين قفل است. ممكن است خواهر دوم خواستگار دارد، خواهر اول ندارد. اين نبايد راه بندان كند. تا برادر اول نرود، برادر دوم نبايد ازدواج كند. تا جهيزيه ام تكميل نشود، ازدواج نمي كنم. اينها قفل هايي است كه خودمان روي خودمان زده ايم. اتفاقاً قفل را در قرآن داريم. مي گويد: يكي از كارهاي پيغمبران اين است كه قفل هايي كه انسان به خودش زده است، آن قفل ها را باز كنند. «وَ يَضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَ الْأَغْلالَ الَّتي كانَتْ عَلَيْهِم» (اعراف157) مي گويد: پيغمبرها آمدند اين غل و زنجيري كه بر انسان ها هست، قفل ها را قيچي كنند. چه كسي گفته 13 نحس است؟ 13 رجب حضرت علي به دنيا آمد. چه كسي گفته از دنده ي چپ بلند شوي، بد اخلاق مي شوي؟ چه كسي گفته عطسه كردي، صبر كن؟ يكوقت يك كتابي دست ما آمد، نوشته بود كه يك خانمي در خواب ديده، يك آقايي، سيد بزرگواري، گفته: از اين دعا هفت بار بخوان، به هفت نفر نامه بنويس، به هفت نفر بده، ان هفت نفر هم به هفت نفر ديگر بدهند، گفتم: چه كسي گفته، اين را پاره كنيد و دور بياندازيد. يك خانمي خواب ديده است، يك آقايي گفته است، اين قفل ها را بشكنيم. به دو دليل حرف را بپذيريم، يا علمي و عقلي باشد، يا وحي و

ص: 12275

اوليايي باشد. عارف گفته، شاعر گفته، من قبول ندارم. مگر اينكه شاعر و عارف از وحي گرفته باشند. يا از تجربه و عقل گرفته باشند. قرآن مي گويد: آنهايي كه روي عقل و وحي كار نمي كنند، روز قيامت در سر آنها مي زنند. مي گويند: «لَوْ كُنَّا نَسْمَعُ أَوْ نَعْقِل» (ملك/10) «نسمع» يعني به حرف انبياء گوش مي دهيم. «نعقل» يعني خودمان فكر مي كرديم. بنابراين بنده پيشنهادم اين است كه از خدا بخواهيم كه خدايا همه ي قفل هاي خرافات، خيال ها، توهم ها را بشكن. مثلاً مي گويد: من بايد به فلان پست برسم. حالا كه به اين پست رسيدم، همه چيز را زير سؤال مي برد. حالا رأي آوردي، الحمدلله! رأي نياوري، الله اكبر! قفل نشويم، من بايد با اين ازدواج كنم. شد، شد! نشد، خودكشي مي كنم. يك آدمي بود، قدش كوتاه بود. سياه چهره بود. لب هايش خيلي كلفت بود. فقير هم بود. مي خواست داماد شود، اما كسي حاضر به ازدواج با او نمي شد. آخر يكبار گفت: فلاني دختر دارد، خودم خواستگاري مي روم. رفت به پدر زن گفت: قيافه ي مرا مي بيني؟ من مي خواهم داماد شوم. اگر دخترت را به ازدواج ما درآوردي، الحمدلله! اگر ممانعت كردي، الله اكبر! جاي ديگر مي رويم. يعني گير نيست كه حتماً بايد اين كار بشود و اگر نشود، چنين و چنان مي كنم. خود سوزي، خودكشي، اينها همه قفل است. خدايا تو را به حق محمد و آل محمد، همه ي قفل هاي لغو را از فكر و روح ما باز كن. تعصب حزبي دارد. مي گوييم: وقتي فهميدي دروغ مي گويد، بيرون بيا. مي گويد: آخر من قهرمان اين حزب بودم. خودم و پسرانم و چند نفر از احزاب، ستاد نماز آمدند،

ص: 12276

گفتم: حالا ببينيد، شما رأي نياورديد. بياييد يك تفسيري، نهج البلاغه اي، كلاسي، يك كار علمي و اخلاقي بكنيد. گفت: ما جزء رؤسا و آن حزبي كه بوديم، دانه درشت هستيم. ما اگر عقب نشيني كنيم، يك شكست اجتماعي است. خيال او را گرفته است. يا يك استاد مي گويد: اگر من بگويم: نمي دانم، اين براي من سبك است. پيغمبر«قُل» به مردم بگو. «قُلْ إِنْ أَدْري» (جن/25) مثلاً مي گويد: ما كه ديگر بچه دار نمي شويم. فكر مي كند قفل شده است. خدا در قرآن خيلي از چيزهايي كه مي گويد، يعني قفل را باز كن. «وَ كانَتِ امْرَأَتي عاقِرا» (مريم/5) زكريا گفت: من خودم پير هستم، زن من آن روزي كه جوان بود، نازا بود. اما خدا خواست، به پيرمردي كه همسر نازا دارد، در پيري فرزندي داد. به ابراهيم صد ساله بچه داد. شن طبس حال آمريكا را گرفت. چه شد؟ تار عنكبوت پيغمبر را در غار حفظ كرد، چه شد؟ امام با دست خالي بر شاه پيروز شد. چه شد؟ ابرهه لشگر فيل سوار را نابود كرد. چه شد؟ مريم بدون همسر حامله شد، چه شد؟ يك فقير پولدار شد، چه شد؟ طالوت، يك چوپان فرمانده ي نظامي شد، چه شد؟ عصاي موسي به آب خورد، سنگ شد. در قرآن دو تا «اضرب» داريم. «اضْرِبْ بِعَصاكَ الْبَحْر» (شعرا/63) «اضْرِبْ بِعَصاكَ الْحَجَر» (بقره/60) يكجا مي گويد: عصا را به آب بزن، آب خشك مي شود. يكجا مي گويد: عصا را به سنگ بزن، سنگ آب مي شود. يعني شل را سفت مي كند و سفت را شل مي كند. آب را سنگ مي كند و سنگ را آب مي كند. دست خدا باز است. چرا مأيوس شويم؟ مي گويد:

ص: 12277

نه! اگر ما در اين شرايط باشيم، ديگر به بن بست رسيده ايم. بن بستي وجود ندارد. مجرم ترين آدم ها راه توبه برايشان باز است. در اسلام بن بست نيست. يك كسي پرده ي كعبه را گرفته بود، مي گفت: اي خدا! منو ببخش! بعد مي گفت: مي دانم نمي بخشي. امام به او رسيد، گفت: چه كردي؟ گفت: خدا من را نمي بخشد. گفت: چه كردي؟ گفت: من جزء ياران يزيد بودم كه كربلا رفتم تا امام حسين را بكشم. امام فرمود: كار تو خيلي غلط بوده است. اما اينكه مي گويي: مرا نمي بخشي. اين يأس تو از شراكت تو در لشگر يزيد بدتر است. در اينكه گناه كبيره چيست، گناه صغيره چيست، تمام علمايي كه راجع به گناهان كبيره كتاب نوشتند يا روايت آمده است، اولين گناه كبيره را يأس از رحمت خدا مي گويند. من در كنكور شكست خوردم و ديگر بدبخت شدم! من كه خوشگل نيستم پس بدبخت هستم. من تيزهوش نيستم، پس بدبخت هستم. من كه كامپيوتر ندارم، ديگر نمي توانم ترقي كنم. ميليون ها آدم بدون كامپيوتر دانشمند شدند. ميليون ها آدم هم كامپيوتر دارند و دانشمند نشدند. قدرت خدا را در كامپيوتر، در آمپيلي فاير، در زيبايي، در پول، در ماشين قفل نكنيد. خودمان روي خودمان قفل زديم. سال 93 خودمان را باز كنيم. «حول حالنا الي احسن الحال» خدا مي گويد به 5/19 قانع نباشيد. هرچه هست، بيست است. در قرآن خيلي احسن داريم. مي گويد: كارهاي من احسن است، مي خواهم تو هم احسن باشي. «أَحْسَنَ كُلَّ شَيْ ءٍ خَلَقَه» (سجده/7) هر چيزي كه خلق كردم احسن است. «أَحْسَنَ الْحَديث» (زمر/23)، «أَحْسَنِ تَقْويمٍ» (تين/4)، «أَحْسَنَ الْخالِقينَ» (صافات/125)، «أَحْسَنَ الْقَصَصِ» (يوسف/3)، مي گويد: كارهاي من

ص: 12278

احسن است. بعد مي گويد: مي خواهم تو هم احسن باشي. «فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَه» (زمر/18) در حرف ها بهترين حرف، در رفيق ها بهترين رفيق را گفته است. راجع به لباس، مانتو باشد يا چادر؟ سفيد باشد يا زرد يا سبز؟ تنگ باشد يا گشاد؟ قرآن مي گويد: «أَطْهَرُ لِقُلُوبِكُمْ وَ قُلُوبِهِن» (احزاب/53) لباس زن ها طوري باشد كه دلها پاك شود. حالا رنگش، شكلش، دوختش، آنچه مهم است اين است كه حواس جوان ها پرت نشود. تحريك كننده نباشد. نه تنها لباس، بيانت هم تحريك كننده نباشد. طوري حرف نزن كه دل را ببري. «فَلا تَخْضَعْنَ بِالْقَوْل» (احزاب/32) يعني زن هاي پيغمبر با كرشمه حرف نزنيد. «وَ لا يَضْرِبْنَ بِأَرْجُلِهِن» (نور/31) پايكوبي هم نكنيد. يعني قدم زدنتان تحريك نباشد، حرف زدنتان تحريك نباشد. لباس شما تحريك نباشد. ساده زندگي كنيد. آرام زندگي كنيد. «أَطْهَرُ لِقُلُوبِكُمْ وَ قُلُوبِهِن». «حول حالنا الي احسن الحال»، جدل هم مي خواهيد بكنيد، احسن باشد. «وَ جادِلْهُمْ بِالَّتي هِيَ أَحْسَن» (نحل/125) انشاءالله ما يك حركتي كنيم، يك توسعه ي اخلاقي داشته باشيم. وحشي نزد پيغمبر آمد. گفت: من وحشي هستم. در جنگ احد عموي تو را كشتم. تكه تكه اش كردم. حالا مسلمان شدم، مرا ببخش. پيغمبر فرمود: با آنكه تو قاتل عموي من هستي ولي عموي پيغمبر سيد الشهداء بود. بازوي پيغمبر بود، پشتوانه ي پيغمبر بود. اما در عين حال گفت: خدا تو را هم مي بخشد. كسي نگويد: ديگر آبروي من رفته و نمي شود. هركسي مي تواند يك توسعه اي به خودش بدهد و قفل خودش را باز كند. بعضي ها مي گويند: ما ديگر باسواد نمي شويم. ما در نهضت سوادآموزي دهها هزار آدم داشتيم كه باسواد شد. ما در نهضت سوادآموزي پزشك بيرون داديم.

ص: 12279

استاد دانشگاه و مجتهد بيرون داديم. من خودم خبر نداشتم. يك نفر آمد گفت: من مجتهد هستم ولي از نهضت سواد آموزي به اينجا رسيدم. اول آمدند در خانه ام را زدند، خواندن و نوشتن را ياد گرفتم، بعد ادامه دادم و بعد طلبه شدم و حالا هم مجتهد هستم. فوق ليسانس كم نداريم. ديپلم كه دهها هزار ديپلم داريم. چند هزار ليسانس داريم. يعني نگفت: نمي شود. كار نشد ندارد. ما سعي كنيم خودمان را باز كنيم. دعا كه مي كنيم براي همه دعا كنيم. اين دعاها چقدر به ما توسعه مي دهد. امام وقتي ماه رمضان دعا مي كند، مي گويد: «اللهم اغن كل فقير»، خدايا براي همه ي بي همسرها، همسر خوب مقدر كن. براي همه ي بيكارها، كار خوب مقدر كن. نگو براي پسرم، براي دخترم، چرا مي گويي: پسرم؟ بگو براي پسرها، براي دخترها، در دعاها توسعه بدهيم. خدا پدرم را رحمت كند. من يك وقت كنارش نماز مي خواندم. گفتم: «اللهم اغفرلي» پدرم گفت: «و لوالدي» را هم بگو. گفتم: چشم! صدقه مي دهي چرا براي سلامتي خودت مي دهي؟ اشكال دارد براي همه ي مسافرها بدهي؟ لازم نيست پولت را ضافه كني. همان مبلغي كه براي خودت مي دهي، نيت تو دفع بلا از همه باشد. آقاي شريعتي: نكته ا ي را من بگويم. قطعاً بيننده هاي خوبمان خوشحال هستند كه در خدمت شما هستيم. از حضور ايشان در برنامه ي سمت خدا در اولين روز از نوروز 93 در خدمت شما هستيم و از قفل ها گفتيم. مدت ها قبل هم صحبت خانه تكاني شد و گفتيم بياييم دلهايمان را از غبار كدورت ها و كينه ها تكان بدهيم. اما يكوقت هايي خيلي سخت مي شود. الآن فصل ديد و بازديد و

ص: 12280

صله رحم است. ما يك كدورتي از كسي بر دل داريم، اين قفل هم روي دل ما است و هر كاري مي كنيم باز نمي شود. چه كنيم اين اتفاق خوب بيافتد؟ چه كنيم كه بگذريم، چشم پوشي كنيم حتي اگر بدانيم حق با ماست. اين باز كردن قفل كار خيلي ساده اي نيست. حاج آقاي قرائتي: يكوقتي قفل سنگين است، ولي داخل برويم چهار تا استكان و نلبكي است. آن را مي گوييم: قفل هم بود اشكال ندارد. حالا اگر قفل هم باز كرديم، چيزي گيرمان نمي آيد. اما اگر ديديم در اين پنجاه كيلو طلا است. اگر ديديم جنس ارزشي است، به هر قيمتي باشد، قفل را باز مي كنيم. قرآن مي فرمايد: اگر تو ديگران را ببخشي، من هم تو را مي بخشم. اين به من فحش داد، بدترين جسارت را هم كرد. مال مرا خورد و آبروي مرا ريخت. خيلي خوب به تو ظلم كرده است. «وَ لْيَعْفُوا وَ لْيَصْفَحُوا» (نور/22) ببخشيد. بعد مي گويد: «أَ لا تُحِبُّونَ أَنْ يَغْفِرَ اللَّهُ لَكُمْ وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحيمٌ» (نور/22) مگر نمي خواهي من تو را ببخشم. بدانم كه بخشش اين مفت نيست. خودم بخشيده مي شوم. توجه داشته باشيم كه ثمره ي بخشش اين است كه خدا مرا مي بخشد. ثمره ي اينكه من ديگران را در كار خودم شريك كنم اين است كه ديگران هم مرا در كارشان شريك كنند. يعني نتيجه داشته باشيم. اگر نتيجه داشته باشيم، بركاتش را ببينيم، مثلاً دانشجو مي خواهد نيروي انتظامي استخدام شود. مي گويد: حقوقش كم است. حقوق معلمي كم است. حقوق نيروي انتظامي كم است. اما فكر مي كند در نيروي انتظامي يا افسري سپاه رفتم، در عوض سربازي من جزء

ص: 12281

سنوات حساب مي شود. ايجاد اشتغال هم مي كند، ديگر بعد از ليسانس دنبال شغل نمي گردم. پس هم دانشگاه مي شود و هم ايجاد اشتغال مي شود. جوان ها سه تا گير دارند. يكي ليسانس، يكي سربازي، يك شغل، اما اگر در دانشكده بروند، همه ي اينها با هم است. مثل طلبگي! طلبگي درآمدي ندارد. الآن هم يك سري از طلبه ها كه يا قلم دارند، يا بيان دارند، وضع مالي شان خوب است، يا پستي دارند. قاضي هستند، مسؤول جايي هستند. از پنج درصد، ده درصد طلبه ها كه بگذريم، مي بينيم نود درصد طلبه ها زندگي شان روي شمعك است. اما طلبه دلش خوش است كه در عوض اختيارش با خودش است. آقا بالاسر ندارد. گير دولت نيست، گير قانون نيست. گير زمان نيست. هروقت خواست اراده كند. شب، روز، هيچوقت دكانش تعطيل نيست. گير ترم و واحد و استاد و كلاس نيست. يعني آزادي هايي دارد، كه به آن سختي ها مي ارزد. انسان اگر توجه داشته باشد كه چه مي دهيم و چه مي گيريم؟ شما الآن قفل هستيد. من الآن قفل هستم. الآن عيد است، چقدر در فاميل افرادي هستند كه مي توانند قرآن بخوانند؟ در همين فاميل دختر و پسر هم نمي توانند قرآن بخوانند؟ ديپلم و ليسانس است اما نمي توانند قرآن بخوانند. بگويند: ما عيد با هم هستيم. صبح ها يك ساعت بعد از نماز شما بيا، كلاس قرآن بگذاريم. منتهي اين قفل است. مي گويد: من ليسانس هستم. من پيش اين ديپلمه بروم؟ بابا اين ديپلم است ولي مي تواند قرآن بخواند. من حجت الاسلام هستم، پيش يك راننده بروم، شوفري ياد بگيرم؟ آقاي شريعتي: حاج آقاي قرائتي يك پيامي داشتيم، يك آقايي براي ما نوشته بود كه خانم

ص: 12282

من شايد سي سال است به من مي گويد: نماز بخوان و مي خواهد مرا نمازخوان كند. من مي دانم حرفش حق است ولي خجالت مي كشم نماز بخوانم بگويند: همسرش او را نمازخوان كرده است. چنين اتفاق هايي هم قفل هاي بزرگي است. كه حرف حق را بپذيري ولي انجام ندهي. حاج آقاي قرائتي: من يك مثالي دارم برايتان بزنم. كسي سوار اسبي شد، به نهر آبي رسيد. نهر اب هم يك وجب بيشتر آب نداشت. آب كمي بود. يك وجب آب را اسب مي تواند عبور كند. ولي ايستاد، هرچه اين صاحب اسب شلاق زد، افسار كشيد، نرفت. يك نفر صحنه را ديد. گفت: نهر آب كمي دارد. اسب مي تواند عبور كند، اما ايستاده است و به هيچ قيمتي نمي رود. مرد گفت: يك بيل را بردار آب را گلي كن، اسب مي رود. آب را تكان داد، آب گلي شد و اسب رفت. گفت: خدا پدرت را بيامرزد. قفل ما را باز كردي. اين چه بود؟ گفت: آب تميز است، اسب خودش را در آب مي ديد، كسي كه خودش را ببيند، روي خودش پا نمي گذارد. كسي كه خودش را ببيند و روي نفس اش پا نگذارد، حركت نمي كند. من به حرف زنم گوش بدهم؟ به حرف بچه ات هم گوش بده. حضرت ابراهيم صد ساله بود، با بچه ي سيزده ساله مشورت كرد. پيغمبر عقل كل بود، خدا مي گويد: با همه ي عوام مشورت كن. «وَ شاوِرْهُم» (آل عمران/159) عقل كل هستي اما با همين افراد معمولي هم مشورت كن. چقدر آدم هستند در بانك پول دارند و در فاميلشان فقير هست. بخشي از اين پول را بردار، قرض بده. قرض از مقراض است.

ص: 12283

مقراض يعني قيچي كن. قرض يعني يك مقدار از مالت را قيچي كن. ده ميليون داري، سه ميليونش را قيچي كن و به سه نفر وام بده. يعني قفل صندوق را باز كنيم. به چهار نفر قرض بدهيم. زبانمان با خدا قفل شده است، با خدا حرف نمي زنيم. صبح تا شب با هركس و ناكسي حرف مي زنم، ولي پنج دقيقه مي خواهم حرف بزنم، قفل مي شود. قفل را باز كنيم. بگوييم: خدايا معذرت مي خواهم. من امروز مي خواهم با تو حرف بزنم. مي خواهم از آغاز سال 93 نماز بخوانم. انشاءالله قضاي نمازهايم را هم برجاي مي آورم. آنوقت خدا هم چطور مي پذيرد. «يا سريع الرضاء» در دعاي كميل داريم كه خدا زود راضي مي شود. در نماز جعفر طيار هست كه مي گويد: مردم گناه مي كنند، اما تو به روي خود نمي آوري. «يَا مَنْ يُعْطِي مَنْ لَمْ يَسْأَلْهُ وَ مَنْ لَمْ يَعْرِفْهُ» (بحارالانوار/ج95/ص390) خدايا تو به كساني مي دهي كه نه تو را مي شناسند و نه دعا مي كنند. نخواسته به آنها مي دهي. خدا زود راضي مي شود. حديث داريم انساني كه مي آيد با خدا حرف مي زند، به قدري خدا شاد مي شود مثل كسي كه قافله را گم كرده و پيدا مي كند. حديث داريم اگر كسي يك وجب به سمت خدا بيايد، خدا يك گام به طرف او مي آيد. حديث داريم اگر كسي يك گام به سوي خدا بيايد، خدا با هروله و هيجان به سمتش مي آيد. اصلاً خدا نگفته: «يحب التائبين» گفته: «يُحِبُّ التَّوَّابين» (بقره/222) يعني هرچه هم بد كردي اگر معذرت خواهي كني، خدا مي پذيرد و دوستت دارد. قفل را باز كنيم. قفل زبانمان با خدا، قفل صندوقمان را با كمك

ص: 12284

مالي، قفل دلمان را با عفو باز كنيم. اين گره گشايي است. وگرنه حالا تخمه ي كدو را همه ي دنيا مي شكنند. يكبار در هواپيما نشسته بودم، پرسيدند: حاج آقا چاي مي خوريد، يا قهوه؟ گفتم: چاي كه خانه مان هم هست، قهوه مي خورم. تخمه ي كدو و ديد و بوسي و تبريك عيد و لباس نو و ميوه و شيريني در خانه ي همه هست. هنر ما اين است كه از اين ديد و بازديد ها قفل باز كنيم. استاد قرآن ده نفر را در عيد قرآن خوان كند. كسي كه نمازش درست است، نماز پنج نفر را اصلاح كند. كسي كه پول دارد، به چهار نفر وام بدهد. آقاي شريعتي: انشاءالله سال جديد بهار اين اتفاقات خوب باشد. خيلي ممنون و متشكر از توجه شما. انشاءالله جمعه ي آينده هم خدمت حاج آقاي قرائتي هستيم. حاج آقا دعا بفرماييد، آمين بگوييم. حاج آقاي قرائتي: همه ي حرف هايي كه زدم دعا مي كنم. خدايا هر قفل لغوي كه بر فكر و عقل و بيان و دست و پا و مال ما است، هر قفل نا به جايي كه خودمان بر خودمان زديم، يا شيطان روي ما زده است، «خَتَمَ اللَّهُ عَلى قُلُوبِهِمْ» (بقره/7). گاهي ما يك غلطي مي كنيم، خدا قفل مي زند. مثل دزدي كه در خانه مي آيد، در زير زمين مي رود، صاحبخانه قفل مي زند. بعد به كلانتري خبر مي دهد. دزد مي گويد: آقا اين در را روي ما قفل كرده است. بله صاحبخانه قفل كرد ولي چون تو غلط كردي، من هم قفل كردم. گاهي خدا به خاطر غلط ما قفل مي كند. خدايا هر كاري كرديم كه با تو فاصله گرفتيم، اين قفل ها را باز كن. آقاي شريعتي:

ص: 12285

قرار روزانه ي امروز ما تلاوت صفحه ي 36 قرآن كريم هست. انشاءالله همه ي ما تلاوت كنيم و از بركات اين آيات نوراني بهره مند شويم. بهترين ها را براي همه ي شما آرزو مي كنم. بهارهاي شگفتي در راهند. فردا گلي مي شكفد كه بادها را پر پر مي كند. والحمدلله رب العالمين، و صل الله علي محمدٍ و آله الطاهرين. صفحه ي 36 قرآن كريم: «لَّا يُؤَاخِذُكُمُ اللَّهُ بِاللَّغْوِ فىِ أَيْمَانِكُمْ وَ لَاكِن يُؤَاخِذُكُم بمَِا كَسَبَتْ قُلُوبُكُمْ وَ اللَّهُ غَفُورٌ حَلِيمٌ(225) لِّلَّذِينَ يُؤْلُونَ مِن نِّسَائهِمْ تَرَبُّصُ أَرْبَعَةِ أَشهُْرٍ فَإِن فَاءُو فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَّحِيمٌ(226) وَ إِنْ عَزَمُواْ الطَّلَاقَ فَإِنَّ اللَّهَ سمَِيعٌ عَلِيمٌ(227) وَ الْمُطَلَّقَاتُ يَترََبَّصْنَ بِأَنفُسِهِنَّ ثَلَاثَةَ قُرُوءٍ وَ لَا يحَِلُّ لَهُنَّ أَن يَكْتُمْنَ مَا خَلَقَ اللَّهُ فىِ أَرْحَامِهِنَّ إِن كُنَّ يُؤْمِنَّ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الاَْخِرِ وَ بُعُولَتهُُنَّ أَحَقُّ بِرَدِّهِنَّ فىِ ذَالِكَ إِنْ أَرَادُواْ إِصْلَاحًا وَ لَهُنَّ مِثْلُ الَّذِى عَلَيهِْنَّ بِالمَْعْرُوفِ وَ لِلرِّجَالِ عَلَيهِْنَّ دَرَجَةٌ وَ اللَّهُ عَزِيزٌ حَكِيمٌ(228) الطَّلَاقُ مَرَّتَانِ فَإِمْسَاكُ بمَِعْرُوفٍ أَوْ تَسْرِيحُ بِإِحْسَانٍ وَ لَا يحَِلُّ لَكُمْ أَن تَأْخُذُواْ مِمَّا ءَاتَيْتُمُوهُنَّ شَيًْا إِلَّا أَن يخََافَا أَلَّا يُقِيمَا حُدُودَ اللَّهِ فَإِنْ خِفْتُمْ أَلَّا يُقِيمَا حُدُودَ اللَّهِ فَلَا جُنَاحَ عَلَيهِْمَا فِيمَا افْتَدَتْ بِهِ تِلْكَ حُدُودُ اللَّهِ فَلَا تَعْتَدُوهَا وَ مَن يَتَعَدَّ حُدُودَ اللَّهِ فَأُوْلَئكَ هُمُ الظَّالِمُونَ(229) فَإِن طَلَّقَهَا فَلَا تحَِلُّ لَهُ مِن بَعْدُ حَتىَ تَنكِحَ زَوْجًا غَيرَْهُ فَإِن طَلَّقَهَا فَلَا جُنَاحَ عَلَيهِْمَا أَن يَتَرَاجَعَا إِن ظَنَّا أَن يُقِيمَا حُدُودَ اللَّهِ وَ تِلْكَ حُدُودُ اللَّهِ يُبَيِّنهَُا لِقَوْمٍ يَعْلَمُونَ(230)» ترجمه آيات: «خدا شما را به سبب سوگندهاى لغوتان بازخواست نمى كند، بلكه به خاطر نيّتى كه در دل نهان مى داريد بازخواست مى كند. خدا آمرزنده و بردبار است. (225) براى كسانى كه سوگند مى خورند كه

ص: 12286

با زنان خويش نياميزند چهار ماه مهلت است. پس اگر بازآيند، خدا آمرزنده و مهربان است. (226) و اگر عزم طلاق كردند، خداوند شنوا و داناست. (227) بايد كه زنان مطلقه تا سه بار پاك شدن از شوهر كردن بازايستند. و اگر به خدا و روز قيامت ايمان دارند، روا نيست كه آنچه را كه خدا در رحم آنان آفريده است پنهان دارند. و در آن ايام اگر شوهرانشان قصد اصلاح داشته باشند به باز گرداندنشان سزاوارترند. و براى آنان حقوقى شايسته است همانند وظيفه اى كه بر عهده آنهاست ولى مردان را بر زنان مرتبتى است. و خدا پيروزمند و حكيم است. (228) اين طلاق دو بار است و از آن پس يا به نيكو وجهى نگه داشتن اوست يا به نيكو وجهى رهاساختنش. و حلال نيست كه از آنچه به زنان داده ايد چيزى بازستانيد مگر آنكه بدانند كه حدود خدا را رعايت نمى كنند. اما هر گاه دانستيد كه آن دو حدود خدا را رعايت نمى كنند اگر آن، خود را از شوى باز خرد، گناهى بر آن دو نيست. اينها حدود خدا است. از آن تجاوز مكنيد كه ستمكاران از حدود خدا تجاوز مى كنند. (229) پس اگر باز زن را طلاق داد ديگر بر او حلال نيست، مگر آنكه به نكاح مردى ديگر درآيد و هر گاه آن مرد آن را طلاق دهد، اگر مى دانند كه حدود خدا را رعايت مى كنند رجوعشان را گناهى نيست. اينها حدود خدا است كه براى مردمى دانا بيان مى كند. (230)»

93-01-08

بسم الله الرحمن الرحيم و صل الله علي محمدٍ و آله الطاهرين كي مي شود بيايي و نيلوفر

ص: 12287

آوري گلهاي رنگ رنگ به هر دفتر آوري باران شوي، بهار شوي، قطره قطره گل لب وا كني، گلاب خوش قمصر آوري «السَّلَامُ عَلَى رَبِيعِ الْأَنَامِ وَ نَضْرَةِ الْأَيَّام» آقاي شريعتي: سلام مي گويم به همه ي بيننده هاي خوبمان، خانم ها و آقايان، انشاءالله روزهاي بهاريتان پر بركت و مبارك باشد. خيلي خوش آمديد به سمت خداي امروز. همانطور كه وعده داده بوديم، مي دانم خيلي ها منتظر هستند تا برنامه ي امروز را با حضور حاج آقاي قرائتي ببينند. حاج آقا سلام عليكم و رحمة الله. خيلي خيلي خوش آمديد. حاج آقاي قرائتي: سلام عليكم و رحمة الله، بنده هم به شما تبريك مي گويم انشاءالله سال خوشي براي همه باشد. آقاي شريعتي: انشاءالله. خيلي خوشحال هستيم كه برنامه ي ما مزين به حضور حاج آقاي قرائتي است. درسهاي ماندگار ايشان را مخاطبان برنامه ي سمت خدا هرگز از ياد نخواهند برد. ببينيم حاج آقا براي امروز ما چه به ارمغان آورده اند و عيدي بيننده هاي ما چه خواهد بود. حاج آقاي قرائتي: بسم الله الرحمن الرحيم. روز هشتم فروردين است. بخشي از تعطيلات تمام شده است. من پارسال يك نامه اي نوشتم و در سايت ها قرار دادم. امسال هم همان نامه را تكرار كردم. اينكه مي گوييم: مبارك باشد، يا در فارسي «بارك الله» مي گوييم. اين «بارك الله» كلمه ي عربي است. درست اين «بارَكَ الله» است. يعني خدا بركت بدهد. بركت به معني خير است. به يك حوض آب و جايي كه آب جمع مي شود، بركه مي گويند. يعني محل جمع شدن آب. خود آب هم وسيله ي بركت است. بنابراين مبارك باشد يعني پر خير و بركت باشد. ما اگر بخواهيم با بركت باشيم، بايد به

ص: 12288

مبارك ها وصل شويم. قطره نمي تواند دريا شود مگر اينكه به دريا وصل شود. اگر به دريا وصل شد، قطره هم دريا مي شود. اول بركت خداست، چون قرآن مي گويد: «تَبارَكَ الَّذي»، «الّذي» خداست. مبارك است كسي كه. پس كلمه ي بركت اول براي خداست. پس ما اگر خدايي شديم، مبارك هستيم. شاه عباس خلي كار كرد، ساختمان داشت. فرش داشت، طلا داشت، تاج داشت، تخت داشت، حرمسرا داشت. ولي آثار يكي از اين ها نيست. فقط كاروانسراي شاه عباسي مانده است آن هم به خاطر اينكه در راه كربلا بوده است. يعني اين آجرهاي كاروانسراي شاه عباسي چون در مسير زوارهاي امام حسين(ع) بوده است، مانده است. چون رنگ خدايي داشته است. مهم ترين ساختمان هاي كره ي زمين معابد است. حالا يا براي يهودي ها، يا براي مسيحي ها، يا مساجدي كه مسلمان ها ساختند. چون اين رنگ خدايي داشته است. ما اگر خواستيم عيد و ايام ما مبارك باشد، بايد رنگ خدايي داشته باشد. حرف ها خدايي، فكرها خدايي، عمل ها خدايي، چند كار خدايي كه مي شود در عيد انجام داد، يك مورد را هفته ي گذشته گفتم كه بياييم قفل را باز كنيم. با كسي قهر كرديم آشتي كنيم. يك مورد اينكه بياييم ديگران را آشتي بدهيم. چون اگر تلاش كنيم دو نفر را كه با هم قهر هستند، آشتي بدهيم، از همه ي نمازها و روزه هاي مستحبي بيشتر ثواب دارد. و اگر آن دو نفر كه با هم قهر هستند، گفتند: نخير من آشتي نمي كنم. پيغمبر فرمود: دو مسلمان تا سه روز حق دارند قهر كنند. روز چهارم اگر تمكين نكنند، من اينها را قبول ندارم. از مدار مؤمنين خارج مي شوند. خوب اين

ص: 12289

يك كار با بركتي است. مسأله ي ديگر مسأله ي دختر و پسرهاي بي همسر هستند. بايد يك نفر دست اينها را بگيرد. قرآن گفته است: «هُنَّ لِباسٌ لَكُمْ وَ أَنْتُمْ لِباسٌ لَهُن» (بقره/187) زن و شوهر لباس هم هستند. آدم بزرگ خودش لباس را مي پوشد ولي بچه را بايد بپوشانيم. دختر و پسرهاي ما مثل بچه هستند، بايد لباس تنشان كرد. مي گويد: من شوهر نمي خواهم. بايد گفت: باسمه تعالي! بي خود نمي خواهي. من زن نمي گيرم. خوب فكرت غلط است! قرآن گفته اگر انسان از لباس بي نياز است، از همسر هم بي نياز است. جمع شويم، در اين ديد و بازديدها دلالي كنيم، چه دختري براي چه پسري، چه پسري براي چه دختري مناسب است. يك آيه در قرآن داريم، «مَنْ يَشْفَعْ شَفاعَةً حَسَنَةً» (نساء/85) اگر كسي دلالي خوبي كند، پاداش سنگيني دارد. آنوقت امام صادق ذيل اين آيه فرمود: بهترين دلالي، دلالي بين عروس و دامادها است. در اين ديد و بازديدها آدم متوجه مي شود. در خانه هايي دختر هست، در خانه هايي پسر هست. گاهي هم دختر و پسر همديگر را مي شناسند و نياز به دلال دارند. يعني كسي بايد اينها را به هم جوش بدهد. منتظر است مدرك ليسانسش را بگيرد و اين حرف ها را كنار بگذاريد. اول ازدواج بعد ليسانس! اگر مي خواهيم زندگي ما مبارك باشد، بياييم چهار عروسي راه بياندازيم. غير از ايام فاطميه، بايد حريم حضرت زهرا نگه داشته شود. بالاترين وجود مبارك خود زهرا است. حضرت مريم با همه ي عنوان و اهميتي كه دارد و ما به او احترام قائل هستيم، مادر يك عيسي بود. فاطمه ي زهرا مادر يازده عيسي است. زهرا(س) دختر نبوت است،

ص: 12290

همسر ولايت است، مادر امامت است، تنها زن معصوم در تاريخ است. حضرت زهرا خيلي مقام دارد. بنابراين بايد حريم حضرت زهرا را حفظ كنيم. آن چند شبي كه ايام فاطميه هست، حريم نگه داريم. اين به بركت وصل مي شود. چون خدا به زهرا گفته است تو مبارك هستي. «إِنَّا أَعْطَيْناكَ الْكَوْثَرَ» (كوثر/1) كوثر يعني خير زياد. به هر زيادي كوثر نمي گويند. شن هاي بيابان هم زياد است. به زيادي كه بركت دارد، زياد مي گويند. پيغمبر يك دختر داشت، حالا ببينيد چقدر سيد روي كره ي زمين است؟ ما اگر خواستيم عيد ما مبارك باشد، غير ايام فاطميه دلالي كنيم، دخترها و پسرها را شناسايي كنيم، با آنها صحبت كنيم. جهيزيه ي آنها را درست كنيم. براي داماد شدنشان وام بدهيم. گره ها را باز كنيم، مبارك مي شود. خدا مبارك است، گفتگو با خدا، اولياي خدا مبارك هستند. «كتاباً مباركا» قرآن مبارك است. «في لَيْلَةٍ مُبارَكَة» (دخان/3)، «بِبَكَّةَ مُبارَكا» (آل عمران/96) زمين مبارك است. زمان مبارك است. كتاب مبارك است. آب مبارك است. خدا مبارك است. ما با آجيل خوردن و مهماني قناعت نكنيم. اين بايد بستري براي كارهاي مهمتر باشد. مي توانيم به هم جهت بدهيم. در اين مهماني ها يك كاري انجام شود. مي توانيم از اين عيد استفاده كنيم. من خيلي كار به ربط هم ندارم. چيزي كه حق است مي گويم، ولو بي ربط باشد. ماه فروردين 93 است. من خيلي از تعطيلات زياد غصه مي خورم. از تعطيلات تابستان استفاده كنيم. مي توانيم از مناطق سردسير استفاده كنيم. مثلاً جاهايي در دماوند هست، دبيرستان، تربيت معلم، حسينيه، مساجد، جاهاي خنكي است. اردوهايي تشكيل دهيم هر سي نفري با يك مربي باشند و

ص: 12291

به جايي بروند كه آب و هوايش خنك است و ادامه تحصيل بدهند. خوزستان گرم است، ولي اراك كه خنك است. بندرعباس گرم است، ملاير خنك است. اصفهان گرم است، خوانسار سرد است. يعني كنار هر قله اي يك دره است. كنار هر جاي گرمي يك جاي خنكي هست. سمنان گرم است، مهدي شهر خنك است. يعني مي شود با ميني بوس رفت و شب برگشت. 15 كيلومتر فاصله دارند. نبايد اينقدر تعطيلي باشد. خدا لطف كرده من بيش از 50 سال است طلبه هستم. حتي يك سال تابستان را تعطيل نكردم. حالا يك هفته، دو هفته طوري نيست. اما چهار ماه دانشگاه تعطيل است. حوزه تعطيل است. «رِحْلَةَ الشِّتاءِ وَ الصَّيْفِ» (قريش/2) مي شود برنامه ريزي كنيم، كه آفتش كم و بركتش زياد باشد.اين يك مديريت مي خواهد. ما مي توانيم از مكان هاي خنك براي كارهاي علمي استفاده كنيم. من 32 سال است اين حرف را مي زنم و كسي گوش نداده است. باز هم مي گويم تا هروقت كه عمر داشته باشم. اشكال دارد ما از الآن كه چند ماهي به ماه رمضان مانده است، فرمانداري ها، شهرداري ها يك برنامه ريزي كنند، نانواها ماه رمضان ببندند و شب ها باز كنند. مگر مي شود در بندرعباس و خوزستان در آن هواي داغ با زبان روزه كنار تنور آتش روي پا ايستاد؟ اين واقعاً كار سختي است. اشكالي دارد ما بگوييم: ماه رمضان هركس نان مي خواهد بعد از افطار نانوايي برود. براي سحر و افطارش نان بگيرد. حالا بنده يك ماه نان را در پلاستيك بگذاريم، افطار نان داغ نخورم. ما براي اينكه نان داغ بخوريم چند هزار نانوا بايد يا با سختي زوره بگيرند، يا

ص: 12292

روزه شان را بخورند. يعني فرمانداري و شهرداري ما نمي توانند اين را مديريت كنند؟ ما جايي كه مي خواهيم همه ي قفل ها را باز مي كنيم. مي گوييم بايد بشود. جايي هم كه حال نداريم، همه با هم مي خوابيم. ما از الآن زمان ها را مديريت كنيم. خدا به همه ي قطعات زمان قسم خورده است. «وَ الْفَجْرِ» (فجر/1) يعني قسم به طلوع فجر. «وَ الصُّبْح» (تكوير/18) قسم به صبح! بعد صبح، چاشت مي شود. مي گويد: «وَ الضُّحى» (ضحي/1) بعد از چاشت روز مي شود. مي گويد: «وَ النَّهارِ إِذا جَلاَّها» (شمس/3) نهار به معني روز است. بعد از روز، عصر است. مي گويد: «وَ الْعَصْرِ، إِنَّ الْانسَانَ لَفِى خُسْرٍ» (عصر/ 1و2) بعد شب مي شود، مي گويد: «وَ اللَّيْل» (فجر/4) بعد هم سحر مي شود. به سحر سه بار قسم خورده است. «وَ اللَّيْلِ إِذْ أَدْبَرَ» (مدثر/33)، «وَ اللَّيْلِ إِذا عَسْعَسَ» (تكوير/17)، «وَ اللَّيْلِ إِذا يَسْرِ» (فجر/4) عسعس و يَسَرَ و اَدبَرَ يعني قسم به شب وقتي دارد تمام مي شود، يعني قسم به سحر! اين خدا چه خدايي است كه به همه قطعات قسم خورده است. يعني زمان را از دست ندهيد. همينطور كيلويي سه ماه تعطيل، دو ماه تعطيل، به هر حال ما بايد يك كاري كنيم شهرداري ها، فرمانداري ها، انجمن هاي اسلامي، خيرين، همه دخترهاي ايران مقداري خياطي بلد باشند. همه بافندگي بلد باشند. همه آشپزي بلد باشند. يك مقداري كار كنيم، يك خرده خودمان را جمع و جور كنيم براي اينكه از اين تابستان استفاده كنيم. حضرت امير كفشش را وصله مي كرد، مي گفت: «سبحان الله»، «سبحان الله»! گفتند: چه مي كني؟ گفت: من ديدم با دستم وصله مي كنم چرا زبانم بي كار باشد؟ به هر حال ما بياييم از

ص: 12293

اين تعطيلات استفاده كنيم. از امكانات استفاده كنيم. يكي باغ دارد، يكي مزرعه دارد، يكي استخر دارد، يكي وام دارد، يكي سواد دارد. يكي پزشك است، مي گويد: من پزشك هستم. هفته اي يك روز در مسجد مي آيم و مردم را بدون بيمه و دفترچه بيمه ويزيت مي كنم. چقدر ما حسينيه داريم كه درشان بسته است. ديروز يك جمعي آمده بودند، گفتند: ما يك حسينيه ي نيمه تمام داريم شما كمك كنيد. گفتم: من اولاً پول ندارم. دوماً داشته باشم نمي دهم. ثالثاً كسي هم بخواهد بدهد، مي گويم: ندهيد. گفت: چرا؟ گفتم: در حسينيه شما سالي پنج روز عزاداري مي كنيد. مي گويد: نه آقا ختم هم مي گيريم. خوب سالي ده نفر هم در اين محله مي ميرند، ختم مي گيرند. ده ختم و ده منبر و ده مداح، جمعاً چند ساعت مي شود؟ آنوقت شما صدها ميليون براي سالي ده روز خرج مي كنيد. آنوقت منطقه مسجد ندارد! نماز دائمي است، پنج نوبت نماز مي خوانيم. خود امام حسين اگر بود، حسينيه مي ساخت يا مسجد؟ من قصد بي احترامي ندارم. من روز عاشورا لخت مي شوم و در هيأت ها سينه مي زنم. من عاشق عزاداري هستم ولي اينكه اصرار بعضي بر حسينيه بيش از مسجد است. خوب اين ديگر انحراف است. ما از تابستان چه استفاده هايي مي توانيم بكنيم. چقدر حسينيه داريم كه خالي است. ما دماوند رفتيم، حسينيه هاي بسيار بزرگي داشت. سرانشان را دعوت كرديم و گفتيم: اينقدر آب و هواي دماوند خنك است. اين همه حسينيه داريد يك فكري براي عاشورا بكنيد. جمع شدند با امام جمعه ها يك نامه نوشتند براي من فرستادند كه آقا ما سه هزار طلبه را در حسينيه جا مي دهيم. ما از

ص: 12294

زمان و مكان استفاده نمي كنيم و آدم خيلي غصه مي خورد. الآن چقدر پول مسكن ما تلف مي شود؟ چرا در ايران خانه ي چهل ساله را قيمت نمي كنند. زمينش را قيمت مي گذارند، مي گويند: كلنگي است. يعني چه؟ يعني آنچه پول در ايران خرج خانه ها شده است، بعد از چهل سال پودر مي شود و خانه هيچ ارزشي ندارد! خانه هاي جمهوري اسلامي چقدر ارزش دارد؟ چند هزار ميليارد دلار قيمت دارد. شايد با ماشين حساب هم نشود محاسبه كرد. چقدر خانه در ايران است كه چهل سال ديگر پودر مي شود. يعني هر چهل سال يك مرتبه كل سرمايه آتش مي گيرد. آنوقت ما رساله ي امام خميني را باز مي كنيم، در تحرير نوشته است: «دور ريختن نصل ليوان آب اسراف است.» اسراف گناه كبيره است. خوب گناه كبيره عادل را فاسق مي كند، اي بابا! دور ريختن نصف ليوان آب اسراف است. هر اسرافي گناه كبيره است. هر گناه كبيره انسان را از عدالت مي اندازد. اين فتواي امام است، اين هم مملكت ما است كه مي بينيم. آنوقت در كشورهاي خارج مي بيني زمين خانه بعد از 150 سال قيمتي مي شود. يعني خانه ي كلنگي خانه ي 120 سال و 150 سال است. در جمهوري اسلامي خانه بعد از 40 سال كلنگي است. اين براي چيست؟ يا مهندسش كم مي گذارد. يا معمار و بنا كم مي گذارد. يا كارگر كم مي گذارد. يا مصالح استاندارد نيست. يا استحكام لازم را ندارد. ما بايد يك بازنگري در كار خودمان بكنيم. عمرمان تلف مي شود. خانه هايمان، ساختمان هايمان تلف مي شود. مهماني هاي ما تلف مي شود. مثلاً مفصل مهماني مي كنيم. آنوقت بايد سالي يكبار خانه هاي همديگر برويم. مي شود به جاي پنج رقم غذا يك

ص: 12295

رقم غذا باشد و به جاي 15 نفر، 40 نفر فاميل جمع شوند. ما غذا را پنج تا مي كنيم و از فاميل مي زنيم. مي گوييم: نه، 10 نفر از خواص بيايند. نخير! غذا را ساده كن و فاميل را اضافه كن. حديث داريم با بركت ترين سفره ها، سفره اي است كه دست هاي زيادي در آن بيايد. يك مقدار از تجملات كم كنيم. در همه ي رساله هاي مراجع نوشتند كه لباس شهرت حرام است. عباي من از پشم است، اين گناهي كرده است؟ قباي من گناه كرده است؟ نه! مي گويد: شهرت طلبي بد است. حالا اگر لباس شهرت، ساختمان شهرت شد، بياييم در خيابان خانه اي بسازيم كه هركس مي آيد بگويد: اوه... مهماني مي رويم لباسي بپوشيم كه همه بگويند: اوه... سوار ماشيني شويم كه همه سوت بكشند. اين دو حالت دارد. يا مؤمن هستند، يا لات هستند. مؤمنين نفرين مي كنند، لات ها فحش مي دهند. مي گويند: مفت خورها! از كجا اينقدر پول آورده اند؟ معلوم نيست چه كلاهبرداري در مملكت كرده است كه اين را ساخته است؟ مؤمنين آه مي كشند، آه شما را پور مي كند و چشم مي خوري. عروسي مي خواهي بروي، ساده برو.زيباترين ماشين ها، زيباترين لباس ها، بلند مي شويم در روستاها و مناطق فقيري مي رويم كه همه نگاه كنند. بعد هم پشت فرمان مي نشينيم و فكر مي كنيم حالا اين علامت كمال ما است. نه اين كمال نيست. امام زين العابدين يك لباس شيكي پوشيد. آمد در كوچه راه رفت، يك خرده نگاه كرد و برگشت. به خانمش گفت: آن لباس ديروزي را بده. گفت: چرا؟ لباس شيك است. گفت: چون شيك است بده. گفت: چه شده است؟ فرمود: من اين لباس را مي پوشم، با اين

ص: 12296

لباس امام زين العابدين ديروز نيستم. يك لباس بده من دچار غرور نشوم. بايد مواظب باشيم. امام رضا(ع) مهمان داشت. تا پاسي از جواب به سؤال و جواب گذشت و حضرت فرمود: امشب مهمان ما باشيد. امام رضا شام برايش آورد. رختخواب برايش آورد. اين رفت خوابيد،گفت: فردا مي روم مي گويم: امام رضا خصوصي برايم غذا آورد، ساعت ها با من گفتگوي خصوصي داشت، رختخواب براي من آورد و خوابش نبرد. مرتب در رختخواب مي گفت: امشب چه شبي شد! يك دفعه ديد امام رضا در مي زند. آمد گفت: سلام عليكم! من برايت رختخواب آوردم. غذا آوردم، پز ندهي. «إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاكُمْ» (حجرات/13) يعني امام رضا غير از اينكه پذيرايي كرد، مواظب روحيه ي او هم بود. ما گاهي وقت ها پذيرايي مي كنيم اما روح اين را بر هم مي زنيم. ما گاهي وقت ها پذيرايي مي كنيم، روح اين را بر هم مي زنيم. اين غذاها را مي بيند، انواع مربا، انواع ترشي، انواع غذا، اين وقتي از خانه بيرون مي رود، با بغض خدا مي رود. مي گويد: خدايا اگر اين زندگي است، پس اين زندگي من چه زندگي است؟ فاميل ها خانه ي همديگر كه مي روند، همه جا با لباس شيك نروند. نمي گويم: لباس شيك حرام است. ولي اين لباس شيك را خانه ي همه ي فاميل ها نپوش. مراعات كن. ما زماني كه ترور بود، ما را هم سوار بنز ضد گلوله مي كردند. من در دانشگاه كه مي رفتم، جلوي دانشگاه ماشينم را عوض مي كردم. اين بنده خدا پول ندارد در دانشگاه درس بخواند، ممكن است خيلي از اينها در فقر بسوزند، آنوقت نگاه به بنز من كند، بگويد: اوه... بعد من دانشگاه بروم بگويم: دنيا كه ارزش

ص: 12297

ندارد. مي گويد: جان مادرت راست مي گويي! مي گويي: دنيا ارزش ندارد كه ما دور بياندازيم تو خودت برداري؟ اصلاً حرف من از اثر مي افتد. ولو من بگويم: بنز براي من نيست. پاسدارها براي من نيستند. من را سوار اين ماشين كردند. ولي در عين حال بايد كاري كنيم كه دل را با سفره ها، با غذاها، با لباس ها، با ماشين ها نبريم. بعضي ها هم كه خيلي كم ظرفيت هستند. خدا نكند يك سفر خارج رفته باشند. بله ما زماني كه اتريش بوديم، چايش اينطور بود! در زماني كه بلژيك بوديم، قندش اينطور بود. اين ظرفيت ندارد. مثل اينهايي كه ساعت مچي مي اندازند. هر عطسه اي كه مي كند، يك نگاه به ساعت مچي اش مي اندازد. يا اينكه تازه در بانك حساب باز كرده است، اسفناج هم كه مي خرد، چك مي كشد. با موتور تك چرخ مي زند، خوب آرامتر برو. امام كاظم فرمود: اينهايي كه به نحوي مي خواهند جلوه گري كنند، با كفششان، با لباسشان، به هر شكلي طبيعي نيستند، اينها يك مشكل روحي دارند. مي خواهد مردم او را نگاه كنند. زنگ موبايلش را صداي الاغ گذاشته است. عطسه اش با باقي افراد فرق دارد. در مسجد مي آيد، همه آمين مي گويند، اين مي گويد: الهي آمين! طوري مي گويد كه همه بگويند: اين چه كسي بود؟ مريض هستند. گاهي هم مي گويند: براي من پپوسي نياوريد، كوكا بياوريد. تا كوكا مي آورند، مي گويد: براي من پپسي بياوريد. فرق كوكا و پپسي را نمي فهمد. مريض است مي خواهد بر خلاف همه باشد. تا همه چاي مي خورند، اين آب جوش مي خواهد. همه آب جوش مي خورند، اين چاي مي خواهد. كاري كنيم طبيعي زندگي كنيم. پيغمبر ما گرد مي نشست كه معلوم نشود كجا بالا

ص: 12298

است، كجا پايين است؟ چهره ي پيغمبر ما طوري بود كه غريبه در مجلس آمد، يكي يكي نگاه كرد، بعد پرسيد: كدام يك رسول خدا هستيد؟ لباس شهرت حرام است يعني هر كاري كني كه قيافه ات، عطسه و سرفه و كفش و كلاهت، زنگ موبايل و خانه و ماشين تو شهرت باشد، وقتي مي گويد: لباس شهرت حرام است يعني شهرت طلبي حرام است. پنبه كه گناهي نكرده است، نه! پنبه گناه است. ليوان گناه نيست. سعي كنيم دلربايي نكنيم. اگر خيلي هنر داريد، خانه را طوري بساز كه دويست سال عمر كند. خانه ي لوكس مي سازي، چهل سال ديگر پودر مي شود. اميدوارم كه يك مقداري آرام باشيم. ارزش ما به شيك بودن ما نيست. ارزش ما به كمالات ما است. علامه طباطبايي مي ماند، مجلسي مي ماند، امام خميني مي ماند، تمام لوكس ها از بين مي رود. آنچه خدا رنگ مي كند مي ماند. دم طاووس را خدا رنگ كرده است، هرچه هم شيلنگ بگيري، پاك نمي شود. اما تخم مرغي كه ما رنگ مي كنيم، پاك مي شود. كمالات ما بايد الهي باشد. كمالات ما بايد علمي، عملي، عقيدتي، فكري، اجتماعي باشد. آقاي شريعتي: خيلي از فرمايشات شما متشكرم. شايد اين نكاتي كه شما گفتيد، جا دارد اين نكته را هم بگوييم كه در دوره و زمانه اي كه خيلي ها به نان شبشان محتاج هستند، ما علاوه بر اينكه به تعبير حاج آقا قرائتي نبايد دلربايي كنيم، بايد دستگري كنيم. و اين روزها وقت اين كار است. حاج آقاي قرائتي: براي فقرا حديث داريم اگر به فقير بگويي زكات است، غصه مي خورد، نگو زكات است. بگو: عيدي است. هديه است. در دلت نيت زكات كن اما

ص: 12299

به او نگو زكات است. گاهي آدم خواسته باشد به يك فاميل، همسايه، دوستي پول بدهد، ناراحت مي شود. مي گويد: مگر من فقير هستم تو كمك من مي كني؟ بگو: مي خواهم به تو عيدي بدهم. عيدي بهانه ي خوبي است. به اسم عيدي يك پول سنگيني به او بدهد. يا به بچه هايش بدهد. عيد پوشش خوبي در قالب عيدي دادن است ولي خودش نيت كند مي خواهم كمك كنم ولي به او نگويد اين صدقه و كمك است. آقاي شريعتي: نكته ي خوبي بود حاج آقا اشاره كردند. انشاءالله بتوانيم دلهاي زيادي را بدست آوريم. خيلي از توجه شما ممنون و متشكر هستيم. طبق قرار روزانه ي ما تلاوت قرآن را داريم و انشاءالله دوستان به محضر قرآن مشرف شوند. صفحه ي 43 مصحف شريف قرار روزانه ي امروز ما است. انشاءالله تلاوت كنيم و از بركاتش بهره مند شويم. حاج آقاي قرائتي دعا بفرمايند و همه ي ما آمين بگوييم. حاج آقاي قرائتي: من دعايم با باقي افراد تفاوتي ندارد.ولي پاي تلويزيون آمين گويي هايي هستند كه آدم هاي خوبي هستند، نزد خدا آبرو دارند، من به دعاي آنها آمين مي گويم. خدايا روز به روز بر عزت اسلام و مسلمين بيافزا. همه ي غصه ها و غم ها و كمبودها را برطرف بفرما. رهبر ما، مسؤولين ما، دين ما، دنياي ما، انقلاب ما، آبروي ما، نسل ما، ناموس ما، مرز ما، هر نعمتي كه به ما داده اي در پناه امام زمان حفظ كن و قلب عزيز حضرت مهدي را براي هميشه از همه ي ما راضي و تمام حركت هاي ما را مبارك و ذخيره ي قبر و قيامت قرار بده. آقاي شريعتي: بهترين ها را براي همه ي شما آرزو مي كنم. لذت تماشاي بهار

ص: 12300

را از دست ندهيد. بهاري باشيد به حق بهار و آل بهار، انشاءالله. والحمدلله رب العالمين، و صل الله علي محمدٍ و آله الطاهرين. صفحه ي 43 قرآن كريم: «اللَّهُ وَلىِ ُّ الَّذِينَ ءَامَنُواْ يُخْرِجُهُم مِّنَ الظُّلُمَاتِ إِلىَ النُّورِ وَ الَّذِينَ كَفَرُواْ أَوْلِيَاؤُهُمُ الطَّغُوتُ يُخْرِجُونَهُم مِّنَ النُّورِ إِلىَ الظُّلُمَاتِ أُوْلَئكَ أَصْحَبُ النَّارِ هُمْ فِيهَا خَلِدُونَ(257) أَ لَمْ تَرَ إِلىَ الَّذِى حَاجَّ إِبْرَاهِمَ فىِ رَبِّهِ أَنْ ءَاتَئهُ اللَّهُ الْمُلْكَ إِذْ قَالَ إِبْرَاهِمُ رَبىّ َِ الَّذِى يُحْىِ وَ يُمِيتُ قَالَ أَنَا أُحْىِ وَ أُمِيتُ قَالَ إِبْرَاهِمُ فَإِنَّ اللَّهَ يَأْتىِ بِالشَّمْسِ مِنَ الْمَشْرِقِ فَأْتِ بهَِا مِنَ الْمَغْرِبِ فَبُهِتَ الَّذِى كَفَرَ وَ اللَّهُ لَا يهَْدِى الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ(258) أَوْ كاَلَّذِى مَرَّ عَلىَ قَرْيَةٍ وَ هِىَ خَاوِيَةٌ عَلىَ عُرُوشِهَا قَالَ أَنىَ يُحْىِ هَذِهِ اللَّهُ بَعْدَ مَوْتِهَا فَأَمَاتَهُ اللَّهُ مِاْئَةَ عَامٍ ثُمَّ بَعَثَهُ قَالَ كَمْ لَبِثْتَ قَالَ لَبِثْتُ يَوْمًا أَوْ بَعْضَ يَوْمٍ قَالَ بَل لَّبِثْتَ مِاْئَةَ عَامٍ فَانظُرْ إِلىَ طَعَامِكَ وَ شَرَابِكَ لَمْ يَتَسَنَّهْ وَ انظُرْ إِلىَ حِمَارِكَ وَ لِنَجْعَلَكَ ءَايَةً لِّلنَّاسِ وَ انظُرْ إِلىَ الْعِظَامِ كَيْفَ نُنشِزُهَا ثُمَّ نَكْسُوهَا لَحْمًا فَلَمَّا تَبَينَ َ لَهُ قَالَ أَعْلَمُ أَنَّ اللَّهَ عَلىَ كُلّ ِ شىَ ْءٍ قَدِيرٌ(259)» ترجمه آيات: «خدا ياور مؤمنان است. ايشان را از تاريكيها به روشنى مى برد. ولى آنان كه كافر شده اند طاغوت ياور آنهاست، كه آنها را از روشنى به تاريكيها مى كشد. اينان جهنميانند و همواره در آن خواهند بود. (257) آن كسى را كه خدا به او پادشاهى ارزانى كرده بود نديدى كه با ابراهيم درباره پروردگارش محاجّه مى كرد؟ آن گاه كه ابراهيم گفت: پروردگار من زنده مى كند و مى ميراند. او گفت: من نيز زنده مى كنم و مى ميرانم. ابراهيم گفت: خدا خورشيد را از

ص: 12301

مشرق برمى آورد تو آن را از مغرب برآور. آن كافر حيران شد. زيرا خدا ستمكاران را هدايت نمى كند. (258) يا مانند آن كس كه به دهى رسيد. دهى كه سقفهاى بناهايش فروريخته بود. گفت: از كجا خدا اين مردگان را زنده كند؟ خدا او را به مدت صد سال ميراند. آن گاه زنده اش كرد. و گفت: چه مدت در اينجا بوده اى؟ گفت: يك روز يا قسمتى از روز. گفت: نه، صد سال است كه در اينجا بوده اى. به طعام و آبت بنگر كه تغيير نكرده است، و به خرت بنگر، مى خواهيم تو را براى مردمان عبرتى گردانيم، بنگر كه استخوانها را چگونه به هم مى پيونديم و گوشت بر آن مى پوشانيم. چون قدرت خدا بر او آشكار شد، گفت: مى دانم كه خدا بر هر كارى تواناست. (259)»

حجت الاسلام والمسلمين مهندسي

1388

88-09-16

سوال – ما ميدانيم كه گناه زشت و ناپسند است و نافرماني از خداست ولي باز هم گناه مي كنيم . اين از كجا نشأت مي گيرد و علت گناه چيست ؟

پاسخ - قبل از اينكه وارد اين بحث بشويم من به اين مي پردازم كه گناه چيست ؟ گناه بيماري است كه فرد گناهكار گرفتار آن ميشود و اين بيماري يك حركت برخلاف هويت انساني و حقيقت انساني است و باعث بيماري انسان از جهت روحي ، رواني ، اخلاقي و رفتاري ميشود و حركتي ميكند كه اگر در عمق وجودش شخص گناهكار فرو برويم و لايه ها را كنار بزنيم و به عمق وجودش برويم و سوال كنيم كه آيا اين گزينه را دوست داريد يا نه ؟ ميگويد : نه . اما يكسري عوامل

ص: 12302

بيروني روي آن فشار مي آورد و باعث ميشود كه اين عمل را با فشار انجام دهد نه با ميل . شايد اين جاي سوال باشد كه فرد گناهكار معمولا گناه را با ميل انجام مي دهد ، چطور ما مي گوييم با فشار؟ تعبير روانكاوانه و روانشناسانه ي قرآن اين است كه انسان ، كارهاي خوب را كسب ميكند اما كارهاي خلاف را اكتساب ميكند . اكتساب كسبي است كه در ماده ي افتعال رفته و با نوعي حيله و سختي است . و تعبير كسب را كه مي كند با لها بحث ميكند ولي وقتي اكتساب را كه با نوعي فشار بايد اين انجام بگيرد با عليها تعبير ميكند . يعني در واقع ناخواسته است . خواسته ي ناخواسته اي است . در عين اينكه مي خواهد برود و لذت هم مي برد اما در واقع ناخواسته است . وقتي به لايه هاي دروني مي روي ، مي بيني ناخواسته است . الان اين آب گوارا را انسان با ميل مي خورد ، حالا اگر آب آلوده باشد با ميل مي خورد يا بايد با فشار و تحميل باشد ؟ گناه يك خوراك نامطلوبي براي جان انسان است . انسان گناهكار گرفتار يكسري عواملي شده است كه در اثر فشارهاي جانبي اين عمل را به خودش تحميل ميكند . اگر از فطرت بپرسيم كه آيا گناه مي خواهي ؟ ميگويد : نه زيرا از بيرون به او تحميل ميشود . پس گناه يك نوع بيماري است و حركت برخلاف فطرت و برخلاف خواسته هاي عمق وجود انسان است . حالا چرا گناه ميكنيم

ص: 12303

؟ خيلي از افراد گناه را در سطوح ظاهري مي بينند . ميخواهند گناه را محدود به ساحت رفتارهاي ظاهري و فيزيكي بكنند . ما بايد به ساحت هاي اخلاقي و اعتقادي هم توجه داشته باشيم . گناه فقط اين نيست كه از گوش ، زبان ، چشم و از اين اعضاي ظاهري ما سر بزند . گناهان اخلاقي ، آلودگي اخلاقي ، انحرافات اخلاقي ، تمام اين ها گناهان اخلاقي است . در فضاي اعتقادي كه وارد بشويم انحرافات اعتقادي گناهان اعتقادي است مثل كفر ، شرك ، نفاق و بداخلاقي ها . در قرآن داريم كه بداخلاقي گناهي است كه سخت مورد توبه قرار مي گيرد . بد اخلاقي به گناه تبديل شده است . گناه در اينكه به نامحرم نگاه نكن ، غيبت نكن ، دروغ نگو ، فحش نده و مال حرام نخور ، فقط اين ها نيست . در فضاي فقه ظاهري ، گناهان خاص خودش را دارد ، در فضاي فقه اوسط كه فضاي اخلاقي ما باشد گناه ويژه ي خودش را دارد و در فضاي فقه اكبر كه در حوزه ي معارف ما باشد ، گناهان خاص خودش را دارد . بنابراين وقتي ما وارد اين بحث ميشويم بايد توجه داشته باشيم كه لايه هاي مختلف وجودي و اخلاقي گوناگون وجودي خودمان را مورد مطالعه قرار بدهيم و آنچه كه با آن ساحت ناسازگار است شناسائي كنيم و خلاف آنرا گناه بدانيم . و موافق آن را كه انجام بدهيم ميگوييم طاعت كرده ايم . حالا چرا انسان اين بيماري را تشخيص نمي دهد و قبول نمي كند

ص: 12304

كه بيمار است ؟ چرا حاضر نيست كه بپذيرد كه اين نوعي گرفتاري است و بايد خودش را آزاد كند ؟ يا بعبارتي چرا گناه ميكند ؟ يكي از عناصر عمده ي اين بحث ناآگاهي به حقيقت و باطن گناه است . يعني رفتاري كه از ما سر مي زند ، ظاهرش يك دروغ است ولي باطن آن چيست ؟ ما اصلا به اين باطن توجه نداريم . رفتارهايي كه از ما سر مي زند يك صورت مُلكي دارد و يك صورت ملكوتي ، غيبي و باطني دارد . بعبارتي آنچه كه از انسان سر مي زند در دو حوزه ي انعكاس پيدا مي كند يكي درحوزه ي ظاهري ، يك دروغ گقتم يك غيبت كردم ، اين فيزيكي است و يكي ديگر متافيزيكي است . هر مُلكي ملكوتي دارد . هر ظاهري باطني دارد . اين طور نيست كه ما يك رفتاري انجام داديم و اين در نظام هستي گم بشود ، گم شدن معنا ندارد . آن چيزي كه در درون ما ثبت ميشود ، باطن آن عمل است . مثلا در بحث غيبت قرآن مي فرمايد : غيبت نكنيد . ظاهرش صحبت كردن پشت فرد است ولي در باطن ، خوردن گوشت مرده ي آن شخص است . پس ما نمي فهميم چون آگاه به اين حقايق نيستيم . راه اين آگاهي دو راه است يا خودمان اهل سير و سلوك هستيم و يك مقدار راهها را رفته ايم و مي توانيم فراتر از اين حوزه مباحث فيزيكي راه به مسائل متا فيزيك پيدا كنيم ، از ظاهر به باطن برويم و

ص: 12305

خودمان ميدانيم كه چه اتفاقاتي دارد مي افتد و قطعا از آن متنفر هستيم و سراغ آن نمي رويم . در تعامل روزمره گي چه انسانهايي بيشتر سرشان كلاه مي رود ؟ كساني كه ساده هستند . معمولا انسانهايي كه ساده لوح هستند، ژرف نگر نيستند ، اهل تعمق و تفكر نيستند و سطحي نگر هستند ، كلاه سرشان مي رود . دروغ ، غيبت و تهمت نوعي كلاه در رفتن است يعني كلاه سرش رفت يعني اين حركتي است كه نبايد انجام مي داد ، متوجه نيست . بعدا جنس تقلبي كه به او غالب كردند و بعد كه از اين فضا بيرون رفت و جنس را باز كرد مي بيند سرش كلاه رفته است . خوب ميگويند : چرا تو باز نكردي و نپرسيدي ؟ تو خوت نمي توانستي تشخيص بدهي حتما ديگراني بودند كه بتوانند ، چرا از آنها سوال نكردي ؟ مي گوييد : نمي دانم ، متوجه نشدم و ساده لوحي كردم . در فضاي گناه هم همينطور است. انسان گناهكار براحتي كلاه سرش مي رود تا جذابيتي رامي بيند فريب مي خورد مثل يك بچه كه ظاهر شربت خوب است ولي سم دارد ، ظاهرش خوب است ولي تو را مي سوزاند و متوجه نيست . بايد خودش تجربه كرده باشد ، اهل باطن باشد و ملكوت را ببيند . ما در اولياءالله از اين ها زياد سراغ داريم كه باطن را مي ديدند ، اهل بصيرت بوده اند ، اهل ظاهر نيستند و اهل باطن هستند كه اين ها گناه نمي كنند چون باطن را مي بينند اما

ص: 12306

عموم ما انسانها كه باطن را نمي بينيم . ما هستيم و اين ظواهر و باطن را هم كه نمي بينيم . اينجا مسئله ي ديگري مطرح ميشود ، اعتماد به ديگران و به متخصصين . قرآن مي فرمايد : نمي دانيد بپرسيد . كسي كه نميداند و نمي پرسد ، قطعا گزينه ي غلط را انتخاب مي كند . ترديدي در آن نيست . اين همه پيامبر آمده ، قرآن آمده ، اين همه توصيه اولياء الهي آمده ، اگر ما در انتخاب هايمان به فضاي تدبر و انديشه نرويم ، مسلما دچار لغزش و اشتباه مي شويم . در روايت داريم كه روز قيامت سوال ميكنند كه چرا درست عمل نكردي ؟ ميگويد : نمي دانستم ، او را رها نميكنند چون نمي دانسته ، مي پرسند كه چرا نرفتي ياد بگيري ؟ من يك مجتمع آموزشي بنام دنيا درست كرده بودم . زمين ، آسمان ، ملك و فلك همه را بعنوان يك مدرسه خلق كرده بودم و قرآن مي فرمايد : كل عالم يك مدرسه است هفت آسمان را آفريد و زمين را هم مثل هفت آسمان آفريد ، هر چه كه لازم بود در آن خلق كرد تا شما عالم و آگاه بشويد . يك دانش آموز بنام انسان در اين مدرسه خلق كردم تا آگاه بشود يعني لتعلموا . چرا اين ها براي ما ملموس نيست ؟ براي اينكه بايد آگاهي را دنبال كنيم . من مدرسه را براي تو آفريدم تا تو ياد بگيري و تو همين جور رها كردي . مسئله ي بعدي مسئله ي فرار از

ص: 12307

مسئوليت است . علت اينكه انسانها دنبال ياد گيري نمي روند چيست ؟ اگر ياد بگيرم بايد آنرا ترك كنم ، من از آن خوشم مي آيد در حاليكه غافل از اين است كه فطرت از آن خوشش نمي آيد . اگر ياد بگيرم و بفهمم مسئوليتم زياد ميشود . پس بگذار همين عشق و كيف را كه ميكنم ، دست از آن برندارم . آيا واقعا اين مجوز است . آيا فرار از مسئوليت يك راه است يا به بيراهه رفتن است ؟ آيا در رانندگي درست است كه به ماشين روبرويي بزند و منحرف شود و يا بر اساس آموزش هاي رانندگي عمل كند ؟ نگاه موقت و بدست آوردن لذات كوتاه مدت نمي تواند يك هنر باشد ، هنر اين است كه انسان به لذاتي برسد كه در دنيا و آخرت به دردش بخورد . آثار گناه آثاري نيست كه فقط در آخرت انعكاس منفي داشته باشد حتي در دنيا هم گناه آثاري دارد . ولي فرار از مسئوليت نمي تواند يك آيتم موفقيتي باشد كه بگويد من از زير بار مسئوليت در رفتم ، در رفتن از مسئوليت يعني از هويت انساني فاصله گرفتن ، چرا اگر به من بگويند : حيوان ناراحت مي شوم ؟ چون براي خودم شخصيت انساني قائل هستم . پس من بايد تمام چيزهايي كه خصلت هاي انساني من را تامين مي كند ، دنبال بكنم . اما نه اينكه من از انسانيت بدم مي آيد و گزينه هايي را بزنم كه به سمت حيوانيت حركت مي كنم . اين ناهماهنگ است اين همان چيزي است

ص: 12308

كه ظاهر مي گويد لذت باطن مي گويد : نه . يكي از مسائل عمده ي آن بحث آگاهي است . مسئله ي بعد تعديل غزايز است . تا ما غرايزمان را تعديل نكنيم كه باز به همان آگاهي برميگردد ، ياد نمي گيريم كه چطور خودمان را تنظيم بكنيم . اگر از ماشين مان يك صداي ناهنجار بيرون آمد ، بلافاصله ي يا خودمان موتور آنرا تنظيم ميكنيم يا پيش يك مكانيك مي بريم كه اينكار را انجام بدهد . آيا وجود ما انسانها از يك موتور ماشين كمتر است ؟ از اين ساعتي كه به دستمان مي بنديم واقعا ارزش ما كمتر از اين است كه به ناهنجاري هاي اين و بهم ريختگي هاي اين توجه ميكنيم ولي روي خودمان مطالعه اي نداريم ؟ مشكلي كه ما الان گرفتار آن هستيم ، مشكل خود گم كردگي ، نگاه بي ارزش ، مبتذل و سبك به هويت خودمان است . اين است كه خودمان را خيلي راحت مي فروشيم ، اين است كه تن به لذاتي مي دهيم كه عمق وجود ما نمي خواهد . و اين لذت را تحميلي به او ميدهيم چرا ؟ آيا واقعا اين را مي خواهيم يا نه نا آگاهانه است . اگر ما هويت انساني را درست درك بكنيم ، خواهيم ديد كه گناه در تعارض بَيّن با هويت انساني است . اگر ما كرامت انساني را متوجه بشويم ، دليلي بر گناه وجود ندارد . مي دانيد گناه براي كيست ؟ گناه مال كساني است كه امام عسگري (ع) مي فرمود : كسي كه در نگاه خودش

ص: 12309

موجود بي ارزش است ، اميد به او نداشته باشيد . آدمي كه نگاه بي هويتي به خودش دارد از شرش در امان نباشيد . رابطه ي بين گناه و كرامت ، يك رابطه ي غير مستقيم است . هرچه كه انسان كرامت بالاتري داشته باشد ، كمتر گناه مي كند . مصونيت انسان وابسته به درك كرامت از خودش است . در جامعه ي انساني هر انساني كه براي خودش نوعي شخصيت و ارزش انساني قائل است ولو اينكه فضاي اعتقادي اسلامي ندارد ولي چون نگاه كريمانه به انسانيت خودش دارد ، هيچ گاه حاضر نيست كه خلاف انجام بدهد . هيچ انسان عاقلي علي رغم اينكه گرسنه است و غذاي در منزل ندارد ، آيا حاضر است از آشغال هاي غذايي بردارد و بخورد ؟ حتي به ذهنش هم خطور نمي كند . چرا ؟ گرسنه نيست كه هست . غذا در منزل دارد كه ندارد ، پس چرا اين آشغال را نمي خورد ؟ چون آنرا در تضاد با كرامت نفس خودش ميداند . حالا اگر همين نوع نگاه را كه به شمكش دارد ، به شهوتش داشته باشد ، در اينجا آيتم عفت تقويت ميشود . اينجا غزتش نمي گذارد كه دست در سطل آشغال بكند ولو گرسنه است . به هرنقطه اي كه برسد امكان ندارد دست به ابتذال بزند . حتي ميداند كه با حركات منفي نمي تواند آبرويش را حفظ كند . پس در آن فضا ، باز كرامت را نمي شناسد و نمي داند در كدام فضا بايد كرامت را فعال كرد . مثل بحث شهوت .

ص: 12310

اگر نتواند اين غريزه را كنترل بكند و نتواند عفت را در وجود خودش حاكم بكند تسليم شهوت ميشود و وقتي تسليم شهوت شد ، عناصر آگاهي بشدت ضربه مي خورند و چيزي بنام غفلت خودش را نشان مي دهد . مي گويند غفلت باعث گناه ميشود . غفلت يعني اينكه مي دانم عنصري در وجود من فعال شده و جلوي آنرا گرفته ، در نتيجه آنچه كه من مي دانستم فعلا پنهان شده است و حائلي بنام غفلت بوجود آمده است . لذت گناه را مي بينم و آگاهي من افول كرد و محجور شد و آن چيزي كه باعث اين حجاب شد ، بالا رفتن شهوت من بود ، آگاهي عقب نشيني كرد ، در اين فضا ، گناه خودش را جذاب نشان مي دهد . بنابراين غلبه قوا ، احساسات منفي و غفلتي كه از اين مسئله حادث ميشود ، اينها علل و عوامل گناه است كه در قرآن و روايت ما گفته شده است . در بعضي از روايات داريم كه كبر ، غرور ، حسد ، اين ها انگيزه هايي هستند كه انسان را به گناه وادار مي كنند . اگر ما در بخش صفات ، نوعي سامانه صحيح به گناهان مان ندهيم ، نمي توانيم مصون از گناه باشيم . و همه ي اين ها به مسئله ي شناسايي برمي گردد . من با جوانان زياد هستم . جوانان ما خيلي خوب هستند . وقتي با جواني كه در صورت ظاهر گرفتار صفات بد اخلاقي است صحبت كرديم و جوان را به سمت خود آشنايي برديم و خودش را

ص: 12311

با خودش آشنا كرديم ، او راه را پيدا مي كند . اين غربت هاست كه ما را به فلاكت مياندازد و به ابتذال ميكشاند . كدام جوان است كه به دنبال ابتذال مي رود ؟ تابحال من يك جوان را پيدا نكردم كه دنبال ابتذال باشد . جوان ما دنبال عشق است ، عشق كه بد نيست . جوان ما دنبال لذت است ، لذت كه بد نيست . جوان ما دنبال نشاط است ، نشاط كه بد نيست . آنها دنبال يك محيط شاد ، باز ، زيبا و آرام بخش هستند . اين ها بد است ؟ پس چرا سر از ابتذال در مي آورد . چرا سر از اعتياد و خودكشي در مي آورد ؟ او قشنگي ها و زيبايي ها را مي خواهد ولي چون جوان راه كار درست را نمي داند ، سر از چاه در مي آورد . با اينكه انگيزه مثبت است ،ميخواهد برود سراغ آرامش ، سر از اعتياد در مي آورد ، مي خواهد برود سراغ لذت ، سر از ابتذال در مي آورد . چون خودش را نمي شناسد ، آن چيزي كه آرام بخش است را نمي فهمد و در نتيجه گزينه هاي اشتباه را انتخاب ميكند . مثل انسان تشنه كه شربت سمي مي خورد . او كه نمي خواهد خودكشي كند ، مي خواهد سيراب بشود اما نمي داند كه اين او را سيراب نمي كند . اگر بفهمد كه اين سيراب كننده نيست هيچ وقت دنبال آن نمي رود . مثل بحث آبرو است . من اگر بدانم كه شربت

ص: 12312

كشنده است امكان ندارد كه آنرا بخورم . ما نبايد از اين بترسيم كه با آگاهي مسئوليت بدنبال ما مي آيد . اتفاقا وقتي ما شناخت درست پيدا كرديم ، نگاهمان عوض ميشود و لذت واقعي را آن موقع پيدا مي كنيم . لذت ها هميشه براي سختي هاي سخت و زيباست . اگر نوع نگاه عوض شود ، مي بيند كه گناه كردن برايش سخت است . شما فكر ميكنيد كه اولياء الهي برنفس شان فشار مي آورند كه گناه نمي كنند ؟ خير آنها واقعا از گناه تنفر پيدا كرده بودند . جواني كه از آن فضاي بد بيرون مي آيد به من مي گويد : نمي داني كه دعاي كميل عجب حالي مي دهد . جواني كه در فضاهاي آلوده قرار گرفته و بعد بيرون مي آيد لذت بيشتري مي برد و از گناه تنفر پيدا ميكنند . نترسيم از اينكه از گناه فاصله بگيريم و لذت را از دست بدهيم . به لذاتي مي رسيم كه اگر لذت ترك را لذت بداني ، ديگر لذت نفس لذت ندارد . پس بعضي از انسانها مي ترسند كه اگر آگاه بشوند ، فضاي لذت از آنها گرفته بشود . اتفاقا توصيه دين و فطرت و وجدان ما اين است كه برويد و ياد بگيرد كه لذت اينجاست ، كجا داريد مي روييد ؟ قرآن مي فرمايد : كجا ميروي ؟ مگر دنبال لذت نيستي ، چرا دنبال خيال لذت هستي ؟ ترك گناه باعث ميشود انسان خود لذت را ببرد . آيا فكر كرده ايد كه وقتي ما گناهي را مرتكب مي شويم

ص: 12313

، چه فرصت هايي را از دست مي دهيم ؟ چقدر سقوط مي كنيم ؟ چقدر نگاه هاي قشنگ از ما گرفته ميشود ؟ چقدر احساس هاي زيبا ، از ما گرفته ميشود ؟ چرا بعضي ها وقتي سر به سجده ميگذارند دلشان نمي آيد سر از سجده بردارند ؟ چرا بعضي ها وقتي وارد خلوت دلشان مي شوند ، دوست ندارند از اين خلوت فاصله بگيرند ؟ در بعضي از نگاه ها چه چيزي مي بينند كه ما از آن محروم هستيم ؟ بعضي ها وقتي خودشان را مي شناسند در زيبايي دفتر دلشان ، آلبوم بسيار قشنگي كه در دلشان است ، ورق مي زند ، تصاوير زيبا را مي بيند و لذت مي برد كه هر چه ميگويي نگاه كن ، مي گويد : وقتش را ندارم . مي گويد : اطراف را نگاه كن ، ميگويد : قشنگ تر از خودم پيدا نكردم . چرا اين قدر سرشان پايين است و به دلشان نگاه ميكنند ؟ هيچ وقت با دلمان خلوت كرده ايم ؟ يك فرصت هايي را به دلمان بدهيم . يك خلوت ها يي را هم با دلمان داشته باشيم . هيچ وقت پاي نغمه هاي دلمان نشسته ايم كه ببينيم چقدر قشنگ براي ما ميخواند . و ما را به كجا ميخواهد بكشاند ؟ چرا مي خواهيم با گناه ، فرصت هاي قشنگ را از خودمان بگيريم ؟ در فضاي بيگانگي و غربت و دنبال سراب دويدن چه لذتي پيداكرديم كه در اين فرصتهاي قشنگ نيست .

88-09-30

سوال – چكار كنيم كه جوانان را با حقيقت گناه

ص: 12314

آشنا كنيم تا دافعه ايجاد بشود ؟

پاسخ - فطرت انسانها را خداوند جوري آفريده كه خدا را مي خواهند . شما يك نفر را سراغ داريد كه دنبال غير خدا بگردد ؟ همه دنبال خدا هستند . يعني انگيزه ها در درون ، همه خدايي است . عشق به كمال مطلق در فطرت همه ي انسانها هست . ما دو تا امر فطري داريم : يكي عشق به كمال مطلق و يكي تنفر از نقص است و در وجود همه ي انسانها است . فطرت اصلي ، عشق به كمال مطلق فطرت تبعي و فرعي تنفر از نقص . حالا شما اين بحث را دنبال كنيد و در هر ساحتي وارد بشويد ، در هر قسمت وارد بشويد مي بينيد اين دو مسئله براي همه ي انسانها وجود دارد . يعني همه ي انسانها كمال را دوست دارند و اگر سوال كنيد كه اين كمال ، محدودش را دوست داريد يا بي نهايت و نامحدود ، قطعا مي گويد : نامحدود و دليلش هم اين است ولو به اشتباه هم راه افتاده ، دنبال ثروت راه افتاده است ، به چه رقمي از ثروت راضي است ؟ حدي ندارد . به دنبال قدرت ، اگر همه ي دنيا را به او بدهيد باز هم مي گويد : بيشتر از اين هم هست ؟ چه انگيزه اي باعث شده كه اين كار را بكند ؟ عشق به كمال مطلق منتها كمال را در فضاهاي قدرت ، ثروت ، شهوت و امثال آنها مي بيند . از طرفي نمي خواهد محدود باشد . مي گويد :

ص: 12315

كمالي را مي خواهم كه حدي نداشته باشد . يعني كمال مطلق ولي ممكن است به اشتباه دنبال يك مصداق غلط مي افتد . مثال تشنه اي كه واقعا آب مي خواهد ولي به دنبال سراب مي رود . يك موج دروغين در مقابلش قرار گرفته ، گمان ميكند كه اين آب است ، بدنبالش مي دود ولي اگر بداند كه اين سراب است ، هيچ وقت بدنبالش نمي رود . دنبال كمال مطلق است و به اشتباه دنبال مصداق راه افتاده است . از نقص هم بدش مي آيد . گناه يك نقيصه است يك بيراهه رفتن است . فرد عشق صفا و حال كردن مي خواهد اما به اشتباه سراغ مصداقي مي رود كه اگر واقعا حجاب و پرده را از روي اين گناه برداريم و به او نشان بدهيم كه تو اين را مي خواهي ؟ وحشت زده فرياد مي زند نه . مي گودي : من اين را نمي خواهم . م يگوييم پس دنبالش برو . دنبال همين مي رود . يعني اگر چهره ي دروني گناه را ما باز كنيم و جلوي گناهكار بگذاريم مثلا غيبت مي كند . پيامبر به فردي كه غيبت مي كرد فرمود كه دندانهايت را خلال كن و او گفت من چيزي نخوردم و پيامبرفرمود : خلال كن و حضرت در او تصرف ولايي كه در وجود فرد كرد كردند . او خلال كرد و ديد تكه هاي گوشت از دندانهايش بيرون مي آيد . گفت : من گوشت نخوردم و پيامبر فرمود كه اين گوشت مرده آن فردي است كه درباره ي آن

ص: 12316

غيب كرده اي . يعني حضرت حقيقت ملكوتي را به او نشان مي دهد كه تو چكاركردي ؟ اين غيبتي كه الان انجام دادي چه بود . يا در مسائل برزخي و پس از مرگ داريم كه پيامبر در معراج با جبرئيل همراه بودند و صحنه هاي مختلفي را مي ديدند . از جمله اينكه پيامبر مي ديدند كه سفره پهن است و مردم غذاهاي خوش بو و مطبوعي در جلويشان است اما اين ها نمي خورند . ولي به صورت هايشان چنگ انداخته اند و مي كَنَند و مي خورند و بشدت هم تنفر دارند . عذاب و درد مي كشند . پيامبر گفت : اين ها چه كساني هستند ؟ جبرئيل گفت : اين ها مسلماناني از امت تو هستند كه اين ها آبروي ديگران را برده اند ، پشت سر ديگران حرف زده اند . اين اتفاق كي مي افتد ؟ آيا در آخرت و بعد از مرگ اين اتفاق مي افتد يا اينكه همين الان اين اتفاق دارد مي افتد يعني كسي كه دارد غيبت مي كند و دارد آبروي ديگري را مي ريزد ، اين آب روي خودش را دارد از بين مي برد منتها نمي داند . ريشه ي اصلي اين انحرافات همان مسئله جهل و نا آگاهي است . چگونه بايد برخورد كرد ؟ وظيفه ما ايناست كه دنبال اين آگاهي ها برويم ، اگر قرار بادش كه همه يحجاب ها كنار برود تا من ببينم ، اينكه هنر نمي شود . مثل اينكه من مي خواهم بدون انيكه درس بخوانم پزشك بشوم . ما بايد دنبال برويم

ص: 12317

. اين جوان عزيز ما عشق مي خواهد ، لذت مي خواهد ، قدم اولش اين است كه قبول بكند كه انسان است و لذت متناسب با كام انساني را بايد دنبال بكند . روايت داريم كه در روزقيامت انسانگناهكار را ميآورندو به او م يگويند كه چرا گناه كردي ؟ ميگويد : نمي دانم . حالا متوجه شده ام ، نمي دانستم . او را رها نميكنند كه خوب چون نميدانستي برو دنبال كارت . چرا نرفتي ياد بگيري ؟ همه بايد اين را قبول بكنند كه چطور ما در امور دنيويي دنبال تخصص ها مي رويم ؟ ميشود بدون اينكه رانندگي ياد بگيري پشت فرمان بنشيني ، بايد ياد بگيرد و بعد پشت فرمان بنشيند . اگر انسان خواست فضاي انساني را دنبال بكند و از چاه و چاله ها فاصله بگيرد ، بايد يكسري معرفت ها را كسب بكند . ما نميتوانيم بگوييم كه يا باطنكار را به مانشان بدهند كه بشوييم اولياءالله و گناه را ترك بكنيم يا اينكه ما گناه مي كنيم . گزينه ي سومي هم وجود دارد كه برو ياد بگير تا گناه را ترك بكني . برو ياد بگير و خودت را بشناس . يادگيري به معناي مفاهيم نيست من بايد بروم و يكسري صحنه هاي وجود يخودم را كشف كنم . اگر انسان واقعا به درون وجود خودش برود ، آن زيبايي هاي درون خودش را كشف بكند ، ديگر سراغ ديگران نمي رود . اگر احساسات زيباي دروني خودش را فعال بكند ديگر سراغ فساد ها نمي رود . البته اين مسئله حركت جمعي راه

ص: 12318

مي طلبد به اين معنا كه مني كه بايد دنبال معرفت بروم ، فضاهاي فرهنگ عمومي فضاهاي تبليغ ، فضاهاي عمومي و فضاهاي هنر بايد به اين سمت و سو گرايش داده بشود تا فضاهاي فهم و رشد را براي مردم فراهم بكند . مسئوليني كه در امور فرهنگي هستند موظفند كه فضاسازي بكنند براي اينكه اين آگاهي ها و فهم ها به جوانان داده بشود و جوان ما هم بايد دنبال بكند . اگر ما دنبال نكنيم ، نمي توانيم بگوييم كه چون فضا فراهم نبود و ما هم دنبالش نبوديم ، خوب چپ كردن ماشين هم معنايش همين است . جاده يك مقدار لغزنده بود و من هم زنجير چرخ نبستم و گفتم مي روييم و اين تصادف نتيجه ي همين است و غير از اين هم نيست . من نبايد منتظر چيزي باشم . ما بايد قبول بكنيم كه خوراك جان ما معرفت است . اگر ما خودمان را از حوزه هاي معارفي فاصله بيندازيم و نرويم كه اين مسائل را درك بكنيم ، اگر ما برويم واين نكات را درك كنيم يعني به اين معنا كه جوان ما برود و تعريف انسانيت را ببيند و هويت انساني را ببيند و زشتي ها و زيبايي ها را ياد بگيرد اگر در بدترين فضاهاي آلوده اجتماعي او را قرار بدهيم به هيچ وجه گرايش پيدا نميكند . البته ما نبايد اين را تنها از جوان تقاضا داشته باشيم كه اين كار را بكند او كه مسئوليتش را خودش دارد ، خانواده در تكريم شخصيت فرزند بسيار نقش دارد . اگر فرزندي كريمانه تربيت

ص: 12319

شد ، خودبخود در او مصونيت ايجاد ميشود و خودبخود دنبال ابتذال نمي رود . حتي اگر كسي مسلمان هم نباشد و به نوعي در فضايي از كرامت بزرگ شده باشد ، دنبال ابتذال نمي رود . مسلما خلافكاري هايي دارد ولي دنبال ابتذال نمي رود . هيچ گاه دنبال اعتياد ، تجاوز ناموسي ، قتل و تجاوز مالي به ديگران نمي رود . در اينجا رسانه ها ، خانواده ها ، نظام تعليم و تربيت ، نظام فرهنگ جامعه و مسائل اجتماعي نقش دارند . اگر اين ها دست به دست هم داد و جوان ما هويت انساني خودش را يافت زيبايي هاي معنوي خودش را يافت . من دارم جواناني كه در دانمارك زندگي مي كنند و تماس مي گيرند و ميگويند براي خودسازي چه بايد كرد ؟ درمورد نماز شب و سلوك هاي اخلاقي سوال مي كند . چرا ؟ چون به نوعي مقدمات كار را پشت سر گذاشته است . و يك مقدار كارهاي معرفتي روي خودش انجام داده است . بالاخره چهارتا سوال كرده است . اگر ما مريض بشويم سراغ پزشك نمي رويم ؟ مي گوييم يا بايد سالم باشيم يا گرفتار مرض ؟ نه . گزينه ي سومي هم وجود دارد دنبال پزشك برويم . حالا راهكار عملي آن در ابتداي مسئله ، راهكارهاي معرفتي است . يعني ما بايد سراغ افراد برويم و سوال كنيم ، بين علم و معرفت فرق است . علم داريم ولي معرفت نداريم . يعني آگاهي هاي ذهني داريم ، در ذهنمان خيلي چيزها است ولي اين كافي نيست . اين آگاهي

ص: 12320

بايد تبديل به بيداري دل بشود . اين بيداري دل همراه با مشاوره همراه باتفكر . بنشينيم فكر كنيم . ما جوان هايي داشته ايم كه درابتذال هاي عميق بوده اند ، منتها با همين شيوه ارتباط داشته اند و سوالها را جوا بگرفتهاند و از اين ابتذال بيرون آمده اند . ولي اينكه بگوييم جوان ما نه اهل مطالعه باشد نه اهل پرسش ، بينش و تفكر باشد و هيچ كدام از اينها نباشد و گرفتار گناه هم نباشد ، اين نميشود . يا اينكه اگر گرفتار شد سراغ مشاور نرود و معجزه آسا بيرون بيايد . اين چيزها بنا نيست كه اتفاق بيفتد . حالا اگر جوان پيش مشاور رفت و نتوانست عمل كند چه ؟ آيا مي گويند كه اگر عمل نكني بدتر از اين مي شوي ؟ اگر جوان ما با مشاوره رابطه برقرار بكند ما نمي گوييم كه اگر تو اين كار را نكني بدتر از اين ها هم ميشوي . نه با در تعامل با او و با ورود در حوزه ي فكر و قلب او ، اينكه چرا نتوانستي مثلا ما گفتيم اين كار را بكن و بعدا تماس بگيري و تو نكردي ، چه عواملي سر راه تو آمد ؟ چه احساساتي به تو دست داد ؟ در چه محيط هايي قرار گرفتي ؟ يعني باز كنكاش مي كنيم تا او جواب بدهد كه در اين شرايط قرار گرفتم و اين كار را انجام دادم . باز توصيه مي كند تا اين شرايط را تغيير بدهد . البته اين به افراد برميگردد . هركسي ممكن است شرايط

ص: 12321

متفاوت داشته باشد . اگر با مشاور وارد بحث بكنند قطعا راه ها را به آنها نشان مي دهند . اگر فرار از گناه امكان نداشت ، خداوند دعوت نمي كرد . اين جهاد اكبر است و سخت است . البته درابتداي كار سخت است . وقتي مقداري فضا باز شد مي بينيد كه ترك گناه چقدر شيرين است . وقتي از اين فضاي آلوده بيرون مي آيد يك بالندگي را احساس مي كند . وقتي عشق واقعي در دلش رفت مي بيند آن عشق كه در دلش بود خيالي بود . سختي آن گذر از مرحله ي اوليه است . كافي است كه يك قدم را بردارد جلوه هايي در قلبش متجلي ميشود احساس قشنگي به او دست مي دهد از ترك گناه و بعد به شدت از گناه متنفر ميشود . وقتي خودش را پيدا كرد احساسش متفاوت ميشود و از اين احساسش لذت مي برد . ما مي گوييم بيايند و تجربه كنند و اگر خوب نبود به قبل برگردند . چند روزي فضاها را عوض كند ببيند احساسش عوض ميشود يا نه ؟ خود را درگير كند . البته شيطان هم بيكار نمي نشيند ولي شما هم خودت را درگير كن . بعد انتخاب كن . دوست داشتي برگرد ولي مطمئن هستيم كه به فضاي آلوده بر نمي گردد . بعداز سه جلسه همكاري با مشاور جواني كه مشروب مي خورده و مواد روانگردان مصرف مي كرده كسي كه نماز و حجاب نداشته آمده و به اين فضا برگشته و بعد از چند جلسه مي گويد من تابحال به نماز اين

ص: 12322

جوري نگاه نكرده بودم . اينها بايد تجربه كنند . ببينيد در فضاي جديد چه خبر است ؟

سوال – اين گناه چه آثاري در زندگي فردي و اجتماعي ما دارد ؟

پاسخ - گناه چيزي نيست كه اثر آن فقط در آخرت آشكار بشود و ما بگوييم كه شما هر گناهي كردي به زندگي روزمره ات كاري ندارد و در آخرت آثار منفي دارد . گناه در فضاي زندگي دنيايي ما هم آثاري را دارد . ملا صدرا مي گويد : هر گناهي عقلي را در وجود انسان خاموش ميكند . هر گناه مثل سنگي است كه شما به يك چراغ در وجودتان بزنيد و خاموش كنيد . خوب خاموش شدن اين چراغ چه آثاري دارد ؟ قرآن مي فرمايد : كسي كه از ياد من غافل مي شود ، زندگي گرفتاري پيدا مي كند . هميشه در تنگنا است . هيچ وقت فكر كرده ايم كه علت اين همه استرس و اضطراب ها چيست ؟ گاهي طرف ميگويد بخاطر فشار اقتصادي است . ما داريم كه كساني را كه در فشار اقتصادي بيشتري نسبت به طرف هستند و آرام هستند . گاهي ممكن است بگويد مسائل اجتماعي است . باز مشابه آن را داريم كه آرام است . ولي ما نمي روييم در درون خودمان و ببينيم كه اين لرزش و زلزله هاي كه در درون ما مي آيد و به آن استرس مي گوييم علتش چيست و دائم آن را گردن اعصاب مي اندازيم . من منكر ضعف اعصاب نيستم . قطعا وضعيت جسمي در وضعيت روحي انسان اثر مي گذارد ولي

ص: 12323

مي خواهم بگويم علت اينها صرفا اعصاب است ؟ به هيچ وجه اين نيست . مسائل روحي و رواني است ، مسائل اخلاقي است ، وقتي بنيان اخلاقي انسان بهم مي ريزد ، بنيان اعتقادي وقتي بهم مي ريزد ، راه هاي صحيحي را كه نمي رود ، از درون بهم مي ريزد و آشوب بپا ميشود و مي گويد كه اعصابم ضعيف است . چه بسا بهم ريختگي روحي و رواني است كه اعصاب ما را خراب كرده است . بله سلسله اعصاب هم در انسان نقش دارد . آيا اولياء الهي انسان هايي بودند كه اعصابشان قوي بود ؟ اگر قرار باشد كه تمام اين ها را ما ريشه هاي جسماني در آنها پيدا كنيم ، پس بندگان خوب خدا همه بايد اعصاب قوي ها باشند . بحث اعصاب بعنوان يك آيتم در اين فضاها مطرح است اما نه بعنوان علت تامه . قرآن مي فرمايد : اگر رويكرد شما انحرافي باشد خودبخود در زندگي درگير ميشويد . خودبخود دل شوره هايي بر شما عارض ميشود . اين دل شوره مال چه بود ؟ مال آن گناهي است كه كرده اي . مال آن دروغ بود كه بهم ريختي . منتها رابطه آن دروغ و اين بهم ريختگي را من انسان درك نمي كنم . من خدا و امامي كه انسان شناس هستم و درك ميكنم و كسي كه متخصص است ، مي گويد : من بين اين دو رابطه مي بينيم . اگر آن دروغ را نمي گفتي آرام بودي . وقتي غيبت كردي ، در تو بهم ريختگي بوجود آورد كه

ص: 12324

در تصميم گيري بعدي تو نقش موثري داشت كه يك تصميم غلط گرفتي . آن تصميم غلط باعث شد كار غلطي را انجام بدهي . و آن كار غلط باعث شد كه آثار منفي آنرا در زندگي ببيني و بهم بريزي . بين وجود مشكلات و نا امني روحي ، فرق زيادي است . شما سراغ همان گناهكارها برويد و قضيه را دورا دور نگاه نكنيد . اگر مي خواهيد قضاوت واقعي بكنيد ، نبايد به ظاهر افراد كار داشته باشيد بايد به درون طرف برويد . چه بسا طرف مي خندد و در صورت ظاهر قشنگ هم زندگي مي كند ولي برو در دلش و ببين چه خبر است . در مشاوره ها ما اين ها را مي بينيم . پزشك فوق تخصص ، امكانات فراوان مالي ، امكان زندگي در خارج از كشور داشته ايم ، مي آيد و ميگويد كه به حلقومم فشار مي آيد . ديگران در ظاهر مي گويند عالي . همه چيز فراهم است و همه چيز در زندگي دارد ولي چه چيزي در زندگي ندارد كه اين را مي گويد . بحث مشكلات بحث ديگري است . مشكلات آرامش انسان را نميگيرد اگر شما با مشكل درست برخورد كني بستر رشد شما را هم فراهم ميكند . مشكلات نگران كنند نيست بدجور برخورد كردن با مشكلات نفهميدن اين مسائل است كه انسان را بهم مي ريزد . مشكلات در زندگي انسان گره نمي زند . گره روحي مال كمبود در مسائل روحي ما است . اگر رويكرد ما رويكرد گناه باشد و به سمت گناه برويم زندگي گرفتار

ص: 12325

ميشود . گره مي خورد . ثروت دارد ولي لذت ندارد . نام و نشان دارد ولي آرامش ندارد . من آنها را مي گويم در ظاهر مشكلات مالي و اقتصادي هم ندارد . اعراض از ياد خدا زندگي را تلخ مي كند . زندگي قفل با زندگي مشكل درا فرق مي كند . اثر ديگر گناه اين است كه قدرت تشخيص حق و باطل را از ما ميگيرد . قرآن مي فرمايد : من در عالم بن بستي فراهم نكرده ام اگر تو به بن بست رسيدي به وجود خودت برگرد و ببين در كجا كج رفتي . بن بست در وجود تو ست نه در معماري عالم ، در معماري عالم ما هيچ بُني را نبستيم . اما در وجود تو است كه مي گويي من به بن بست رسيده ام . خدا مي فرمايد : اگر شما اهل تقوي باشيد ، قدرت تشخيص حق و باطل را به شما مي دهيم و در زندگي به بن بست نمي رسيد . و اگر به سراغ گناه رفتيد قدرت تشخيص شما از كار مي افتد ، وقتي گناه ميكنيد خدا پرده تاريكي روي دل شما مي كشد و در نتيجه در تاريكي چطور مي خواهيد به مقصد برسيد . ختم الله علي قلوبهم و علي سمعهم .

88-10-14

سوال – چطور ميشود از اين فرصت خودسازي ماه محرم نهايت استفاده را كرد ؟

پاسخ - اشاره ي خوبي به فرصت محرم كرديد . ما فرصت هاي خيلي قشنگي داريم : فرصت ماه رمضان ، فرصت ايام فاطميه ، كرامت و ولايت . چه فرصت هاي

ص: 12326

غم انگيز و چه فرصت هاي شادي هايمان ، همه ي اين فرصت ها در يك مقصد شريك هستند و آن فرصتهايي براي بالندگي انسان براي پرواز و رفتنشان به سمت و سوهايي كه مرزشكني كنند و از قفس تنگ تن و طبيعت پرواز بكنند ، شما اين پروازها را در محرم خيلي برجسته مي بينيد كه در كربلا چه اتفاق زيبايي افتاد ؟ مگر آنهايي كه با ابا عبدالله بودند مگر جوان نبودند ، پير نبودند ، زن نبودند ، مگر اين ها آرمان و آرزو نداشتند ؟ ولي وقتي فضاهاي قشنگ به روي خودشان باز ميكنند ، گاه يك تامل هاي چند لحظه اي ، زُهير يك درنگ چند لحظه اي او را از اين طرف به آن طرف كرد . حُر سردار سپاه دشمن بود اما يك درنگ چند لحظه اي او را از اين رو به اين رو كرد . همين شخصيت عفريتي كه باعث ميشود امام به سوي كربلا بيايد و اين حادثه شكل بگيرد ولي تبديل به يك شخصيت فوق مَلكي ميشود كه از تيرگي تبديل به يك چهره ي ماندگار ابدي با اين همه نورانيت ميشود . اين بخاطر درنگ و توقفي كه كرد و تاملي كه در اين فضا داشت . من مي گويم جوانان خوب ما حتي اگر گناهم مي كنند . مريض كه بد نيست مرض بد است . با مرض بايد جنگيد ولي مريض را بايد نجات داد . طبيبانه بايد سراغ گناهكار رفت . بايد به جنگ مرض رفت اما به جنگ مريض نبايد رفت . ادبيات خشني كه بر عليه مرض بكار

ص: 12327

مي گيريم ، برعليه مريض بكار نمي گيريم . آغوش را براي گناهكار بايد باز كرد ، گناه را ريشه كن كردند ، گناهكار را كه ريشه كن نكردند . گناهكار را با آغوش باز و مهرباني نجات دادنند . فرصت محرم يك فرصتي است كه يك مقدار درنگ و تامل در هيئت ها خيلي قشنگ است. در اين محافل و مجالس به درون مان برويم بخصوص توبه كننده ها مثل زهير كه كام آسماني يافت او علوي نبود اما يك درنگ و تامل او را تبديل به حسيني مي كند . زهير وحر به خودشان اجازه دادند كه به اين طرف هم بيايند و چند لحظه فكر كنند . شما هم نگوييد من انتخاب خودم را كرده ام به آن طرف هم سر بزنيد و كمي تامل كنيد. مگر عبيدالله و عمر سعد نمي دانستند ؟ حضرت زينب (س) وقتي از خيمه بيرون آمد و ديد كه ياران امام همه شهيد شدند و امام تنها مانده است ، فرياد زد كه عمر سعد روز قيامت جواب خدا را چه مي دهي ؟ جواب پيغمبر خدا را چه مي دهي ؟ تو مي تواني نوه ي پيغمبر كه در دست سپاهيان تو اسير است نجات بدهي و نمي دهي در آن روز چه جوابي مي دهي ؟ اشك از ديدگان عمر سعد جاري شد . يعني او هم بر مظلوميت امام حسين گريه مي كند . اين اتفاقت عجيبي است كه در كربلا اتفاق افتاده است . اين قدر در كربلا مسائل نهفته اي وجود دارد كه هنوز باز نشده است ، فقط مسائل سوري

ص: 12328

كربلا باز شده است . از اين فرصت ها استفاده كنيد . مگر نبودند كساني كه در كربلا در مقابل امام مي جنگيدند و مي گفتند : خدايا حسين را ياري كن . اين را حُر و علي اكبر نمي گويد . طرف وقتي به فضاي عقيدتي خودش مي رود مي گويد حق با حسين است اما وقتي در فضاي اجرايي مي رود شمشير بر حسين مي كشد . چرا ؟ مگر حر و زهير آن طرفي نبودند و به اين طرف آمدند؟ و آن جوان مسيحي كه با يك نگاهي كه امام در چشمش كرد منقلب شد . چطور شد كه انقلابي در او حاصل شد ؟ چي شد كه وقتي به كربلا مي آيد تا ديروز مسيحي بود و امروز حسيني شد ؟ مگر اين نگاهها را در اين ايام امام حسين (ع) به چشم جوان هاي ما نمي كند ؟ فقط كافي است كه وقتي جوان ما به هيئت مي رود ، يك گوشه بنشيند ، چشمش را باز كند . امام حسين (ع) به اين جوان نگاه مي كند ، امام به ما نگاه مي كند ، ما چشم مان را بسته ايم . چشم بسته در اين هيئت ها نرويم . نمي خواهد يك دوره عرفان و فلسفه بخوانيم . اين جوان ما وقتي به هيئت ميآيد ، برود يك گوشه اي بنشيند و بگويد : يا ابا عبدالله مي دانم كه تو داري به من نگاه مي كني ، تابحال من بوده ام كه به تو نگاه نمي كردم ، من مي خواهم براي يك لحظه چشمم را باز

ص: 12329

كنم ، براي يك لحظه چشمش را باز كند و در مسير نگاه ابا عبدالله قرار بدهد ، اگر منقلب بيرون نيامد . اگر حُرگونه عمل نكرد. اگر زهيروار عمل نكرد . براي استفاده از اين فرصت ها ما نمي گوييم كه برويد يك دوره فلسفه و عرفان بخوانيد . من به همه ي عزيزان عرض كنم وقتي ما مي روييم كه اين مسائل را ببينيم و مي بينيم كه يك انتخاب چقدر موثر بود و من هم مي توانم اين انتخاب را بكنم و ديگر اينكه من خودم را به تاريخ ببرم و به تاريخ كربلا نگاه نقاري نداشته باشم كه فقط اين اتفاقات افتاد و تمام شد ، من نگاهم به تاريخ نگاه آزمايشگاهي باشد . دانشجو وقتي در كلاس درس ياد گرفت بعد او را به آزمايشگاه مي برند تا همانهايي كه استاد در كلاس گفته آزُمايش كنند . در دين ما آموزه هايي وجود دارد و گاهي هم آزمايش وجود دارد ، در قرآن ما اگر قصه ي انبياء را مطرح مي كند ، در حقيقت مي خواهد دست مسلمانان را بگيرد و به آزمايشگاه ببرد كه يادتان است كه راجع به شرك توحيد اطاعت گناه گفتم ، حالا بياييد تا نشان تان بدهم . دست انسانها را مي گيرد و به گذشته ي تاريخ مي برد و نشان مي دهد . قوم ثمود گناه كردند و ببينيد عاقبت آنها چه شد ؟ عاقبت قوم لوط را ببينيد كه چه شد ؟ دنبال فحشا و منكرات رفتند و زمين آنها را بلعيد . بياييد در آزمايشگاه قوم فرعون را به شما

ص: 12330

نشان بدهم كه چكار كردند ؟ و آنهايي كه خودشان را از چنگال فرعون نجات دادند عاقبتشان چه شد ؟ ما را به تاريخ مي برد و خوب وبدها را به ما نشان مي دهد . بعد مي گويد : ديديد و ياد گرفتيد ، نمونه ي علمي و تاريخي را به شما گفتم آزمايشگاهي را هم به شما نشان دادم حالا بروييد انتخاب كنيد . ما معيارهاي كربلا را زياد شنيده ايم ولي آنچه كه مهم است اين است كه خودما را به محيط كربلا ببريم و ببينيم من كجا هستم ؟ من حبيب بن مظاهر هستم يا جزء سپاهيان عمر سعد هستم ؟ من كجاهستم . در سپاهيان عمر سعد هم كساني بودند كه مي گفتند خدايا به حسين كمك كن و گريه كردند ولي بر او شمشير كشيدند . در محافل و مجالس يك نگاه اين جوري داشته باشيد ، سر حسين براي چه بر نيزه رفت ؟ براي اينكه ما را راهنمايي كند . در زيارت اربعين داريم كه من شهادت مي دهم كه حسين خونش را براي اين ريخت تا مردم را از ناآگاهي نجات دهد و از سردرگمي نجاتشان بدهم . پس امام حسين (ع) كشته شد تا من آگاه بشوم . از اين فرصت ها بهره ببريد . كربلا يك اقيانوس است در آن شنا كنيد و پاك بشويد . مرحوم قاضي طباطبايي توصيه مي فرمودند كه من با اين دو ابزار بالا رفتم يكي امام حسين (ع) و يكي قرآن . الان كه فضاي عاشورا به اين راحتي به روي همه ي ما باز است تمام صحنه

ص: 12331

ها و درها رو به بهشت باز است و مي گويد : بيا خيلي راحت مي شود رفت . امام در را بازكرده و دعوت مي كند خودمان را بشوييم و توبه كنيم . با شيطان مانوس شدن سخت است صفا كردن و عشق كردن خوب است . رفاقت با آموزه هاي كربلا خوب است . آنها عشق را پيدا كردند و پرواز كردند و لذت بردند . نمونه اش در جنگ خودمان بود كه شهدا با امام حسين (ع) رفيق شدند . يكي تعريف مي كرد كه در جبهه فردي بود و ميگفت : فلاني من از خدا خواسته ام اگر شهيد شدم بسوزم . گفتم : چرت . گفت : براي اينكه بدن من تمام خالكوبي هاي خلاف است . من يك روز ديدم جايي صف كشيدند و گفتند كه صف ثبت نام جبهه است و گفتم مگر كشته شدن هم صف دارد ولي يك جورهايي قفل شدم و من هم اسم نوشتم بعد به جبهه آمدم و اين حسين حسين ها من را خيلي عوض كرد و من را عاشق شهادت كرده است ولي يك مسئله برايم مانده است كه اگر شهيد شدم و بدن من را اين جوري ببينند خجالت مي كشم ، از خدا خواستم كه اگر شهيد شدم بسوزم كه بدنم را نبينند و اين آقا مي گفت : كه اين جوان شهيد شد و بدنش سوخت و كسي اين آثار را نديد . يا حسين اين جوري منقلب مي كند . ما الان بايد از اين يا حسين ها استفاده كنيم . مرحوم قاضي مي فرمايند من با

ص: 12332

اين ها عارف شدم خيلي راحت است ولي بايد راهش را پيدا كنيم . بعد مي بينيم كه در همين زيارت عاشورا و سينه زدن ها ، منتها اخلاص و معرفت امام به ما نگاه مي كند ولي ما نگاه نمي كنيم .

سوال – من جواني هستم كه با عهد خود كه با خدا مي بندم وفادار نيستم . گاهي اهل هيئت هستم و گاهي اهل پارتي هاي شبانه ، از خودم بدم مي آيد و فكر مي كنم كه منافق و شيطاني شده ام ، چكار كنم كه رستگار بشوم و آدم بشوم ؟

پاسخ - آفرين بر اين جوان چون يك تكه از راه را رفته است . فهم اشتباه نيمي از راه است . اگر انسان نفهمد كه اشتباه مي كند ، كارش سخت است زيرا در جهل و ناداني مانده است ولي اين جوان خوب ما كه خودش قبول دارد و خسته شده و از كارش بدش مي آيد ، پس نيمي از راه را رفته است . اين جوان بنشيند ، فكر كند ، ارزيابي كند ، جمع بندي كند و انتخاب كند . ما انتخاب را برعهده ي خودش مي گذاريم . در انتخابش آزاد است ولي يك ارزيابي جدي بكند . از عمق وجودي خودش شروع كند ببيند وقتي كه هيئت رفت و نماز خواند ، در چه فضا و حسي بود و كدام جنبه ي وجودي من رضايت داشت ؟ آيا طبيعت و حيوانيت من يا فطرت و انسانيت و طهارت من ؟ كداميك از اين دو در فضاي هيئت و نماز فعال بود و راضي

ص: 12333

بود ؟ بعد برون بيايد و بگويد از اين عبادات من چه طيفي از افراد خوششان آمد . چه طيفي از انسانها ، اين كار را تاييد مي كنند . در خلوت نگاهش به جامعه نگاه بكند ببيند چه طيفي هستند كه از او راضي هستند و من به همراه چه طيفي گره خورده ام و همراه كدامين قافله هستم . اگر فضاي فكريش را به ملكوت عالم ببرد ، اين ظاهرش بود حالا به فضاي ملكوتي عمل بروم من با كداميك از گروه ملائك حشر و نشري پيداكرده ام . در روايت داريم وقتي كسي نماز مي خواند ، ملائك دوراو جمع ميشوند و به او خطاب ميكنند كه اي نمازگزار اگر ميدانستي با چه كسي صحبت مي كني و مناجات ميكني ، هرگز از اين حالتت فاصله نمي گرفتي . نمي داني ، به تو گفته اند ، بعدها عمل كن و قطعا به آن مي رسي . ببينيد در چه ملكوتي قرار گرفته ايد ؟ در چه فضايي هستيد و برسد به انبياء و اولياء و ببيند آنها چه نظري راجع به من دارند و راس همه ي اين ها ببيند كه خداوند چه نظري نسبت به من دارد ؟ اين مجموعه را فكر كند و پرونده را كنار بگذارد . خوب حالا بگويد فضاي عشق وكيف وپارتي رفتم ، يك نگاه هم به اين بكند . با اين حركتي كه من انجام دادم جز اينكه فقط ابعاد حيواني من فعال شد ؟ شهوتراني كردم و بستري براي حيوانيتم فراهم كردم ؟ اگر به وجدانش نگاه كند مي بيند كه بدش مي

ص: 12334

آيد . ببين با چه گروه و طيفي همراه بودي ؟ در بخش ملكوتي ببين كه واقعا ملائك رحمت با تو هستند يا ملائك غضب ، ببين شيطان تو را تاييد ميكند يا اولياءالهي؟ آيا خداوند از اين راضي هست ؟ آيا هيچ كدام از انبياء اين كارار كرده اند كه تو ميكني ؟ بعداز اين مقايسه به فضاي تصميم مي رسد و تصميم ميگيرد تا ظهر اين كار را نكند . يك قرار با خودش ميگذارد و مي گويد : من بعداً اين كار را انجام مي دهد . بعد از اين كارش يك ارزيابي بكند كه من دراين فضاي كوتاه موفق شده ام پس معلوم ميشود مي توانم و باز آن فضاهاي زشت را بياورد و بگويد كجا مي خواهي بروي؟ حالااز ظهر مي گويد باشد بعداز ظهر . تا ظهر آزاد شدي . جواني ميگفت من شراب مي خورم و مواد افيوني هم مصرف ميكنم ، به او گفت : قول مي دهي كه يك هفته شراب مصرف نكني ؟ همه ي كارهايت را بكن فقط قول بده اين يك كار را نكني . بالاخره تلفني با هم دوست شده بوديم و گفتم مردانه قول بده كه مشروب نخوري و گفت : باشه نمي خورم . بعداز چند روز گفت : من علاوه بر شراب همه را ترك كردم . يعني اگر ما جدي به مشاوره مراجعه كنيم و مشاور با او صحبت كند او را فعال ميكند و كار را اجرايي ميكند . من ارزيابي كار اورا نكردم ولي خوشدبه من زنگ زند پس دروغ نمي گويد . اين جوان كافي

ص: 12335

است فقط تصميم بگيرد زيرا نصف راه را رفته است . اگر اسنا القاء مردانگي را به خودش بكند بيدار ميشود. يك كار را تعطيل بكند و بقيه كارها را انجام بدهد و بقيه را در قسمت توبه خواهيم گفت .

سوال – اثرات گناه بر روي ما انسانها را توضيح بدهيد .

پاسخ - در روايت داريم يكي از آثار گناه فراموشي است . يعني وقتي انسان در فضاي گناه مي رود باعث ميشود آموخته ها و آنچه را كه ياد گرفته ، را از دست مي دهد . ميگويند : آدم دروغگو كم حافظه است . گناه واقعا انسان را كم حافظه مي كند . براي انسان فراموشي مي آورد . يكي ديگر از آثار گناه كوتاهي عمر است . ما دلمان مي خواهد طول عمر داشته باشيم و براي بهداشت جسماني رواني و صدقه مي دهيم چرا رعايت ميكنيم ؟ ازجمله قطع رحم . روابط خويشاوندي را قطع مي كند اين ها مصيبت است . سر مسائل مادي دنيوي با هم قهر كرده اند . ما چي را بخاطر چي از دست مي دهيم ؟ غافل از اينكه روي شاخه اي نشسته اي كه داري شاخه ي زير پاي خودت را مي بُري . او قطع رابطه كرده تو برو برقرار كن . قطع رحم از جمله گناهاني است كه باعث كوتاهي عمر انسان ميشود ، گناه باعث كوتاهي عمر ميشود ، عاق والدين باعث كوتاهي عمر ميشود . درباره ي از دست دادن قوه ادراكي و از دست دادن حافظه بخاطر گناه خدا به پيامبر مي فرمايد : اي پيامبران كسانيكه

ص: 12336

دنبال هوي وهوس مي روند و دوست دارند دنبال هوي و هوس بروند ، روي دلش مهر مي زند و روي گوشش مهر مي زند و روي نگاهش و قوه ي دركش پرده مي افكند يك حجاب آلودگي روي درونش را مي گيرد و ديگر نمي تواند فكر كند . دكترها مي گويند چربي نخوريد زيرا روي قلبتان را ميگيرد ، حالا اگر مي خواهي بخوري برو بخور . مي گويد : اين دود را در ريه ات نكن سرطان مي گيري ، ما بايد بگوييم چشم . اسلام هم چنين كاري كرده است . مي گويد كه اين گناه را انجام نده اگر اين كار را بكني يك توموري جلوي بينايي و شنوايي ات ايجاد ميشود و ديگر نمي تواني درست تشخيص بدهي . ميگويد : اين گناه را انجام نده زيرا جلوي فضاي رزق گيري تو را مي بندد . يكي از آثار گناه اين است كه جلوي رزق انسان را مي گيرد ، چه بسا قرار بود رزقي براي او بيايد و با گناه ديگر نمي آيد . پس گناه سيستم قشنگ انساني را تغيير مي دهد به سمت يك سيستم زشت و نازيبا تغيير مي دهد و توبه باعث ميشود كه يك سيستم قشنگ و زيبا براي انسان بيايد .

88-10-28

7 – در طول زندگي ما دچار گناهان ريز و درشت مي شويم چه خواسته و چه ناخواسته و خدا هم ، اعمال ما را حتي اگر به اندازه دانه خردلي باشد ، حساب و كتاب ميكند ، با اين حساب ما بايد انتظار جهنم را بكشيم . راهنمايي بفرماييد .

ص: 12337

رست است كه ما گناه مي كنيم و بايد احساس گناه در پيشگاه خدا داشته باشيم اما اين سوال كننده ي عزيز بايد توجه داشته باشد كه ان الاحسنات يذهبن السيئات : خوبي ها بدي ها را از بين مي برد . گاهي مي بينيم فضاي اين استوديو تاريك است ولي وقتي اين پروژكتورها روشن شد ، تمام تاريكي ها از بين مي رود . گاهي انسان موفق ميشود كه كار خيري را انجام بدهد ، اين كار خير خيلي از آلودگي ها را از بين برد . بحث گناه و ثواب مثل همين تاريكي است كه مثال زديم يا بدني كه آلوده است و كثيف است ، حمام مي رود و تميز ميشود و هميشه كه كثيف نمي ماند . امكان مسئله اي در قرآن مطرح شده است . امكان دارد كه خدا تمام گناهان يك شخص را ببخشد حتي بدون توبه . مگر كسي كه شرك بورزد چون گناه شرك فقط با توبه پاك ميشود . بقيه گناهان ممكن است بدون توبه هم بخشيده بشود . اگر قصد توبه باشد كه شرك هم با توبه پاك ميشود مثل تمام كفار قبل از اسلام كه با توبه از اولياءالله شدند . امكان اين مسئله است واين امكان اميد آفرين است . بايد به اين سوال كننده كه مي گويد پس بايد منتظر جهنم باشيم ، بگوييم كه در اينجا باب رحمت باز است و امكان دارد كه بدون توبه هم مورد بخشش قرار بگيريم . ولي باز تاكيد مي كنم كه استفاده سوئي از اين نكنيم كه بگوييم : من گناه ميكنم خداوند هم

ص: 12338

وعده داده است . اين همگاني نيست كه هركس كه گناه كند مي بخشد بلكه امكان آنرا مطرح مي كند . ما نمي دانيم اين در مورد چه فردي صدق ميكند . شايد درباره ي من صدق بكند ، چرا نااميد باشم ؟ اگر من بي نهايت گناه كرده ام چرا بايد منتظر جهنم باشم ؟ اولا باب توبه باز است . شايد من توبه هايي كرده ام كه گناهان قبلي من را از بين برده است ، عمل خيري انجام داده ام كه اين عمل باعث پاك شدن آلودگي هاي قبلي من شده است ، شايد مشمول اين قانون باشم . و مشمول اين عفو بشوم ، پس چرا بايد نااميد باشم ؟ خدا مي فرمايد : با اينكه گناه زيادي كرده ي از رحمت خدا نااميد نباش . ياس خودش از گناهان بزرگ است . بزرگترين گناه كبيره ياس از از رحمت الهي است . گناهي بالاتر ازيأس نداريم. هر چه هم كه گناه كرده ايم باز نبايد منتظر جهنم باشيم . از طرفي اين نگاهي است كه به گناه خودمان ميكنيم . وقتي به كرم الهي نگاه ميكنيم جمله ي امام سجاد (ع) : الهي اذا رايت ذنوبي .. . . اگر چشم انداز خودمان و رفتار خودمان باشد و به آنها نگاه كنيم ، بله نااميد هستيم ولي وقتي به رحمت و كرم پروردگار نگاه ميكنيم اميدوار مي شويم . الهي چون در خود نگرم از جمله خاكساران و خاك بر سر ، و چون در تو نگرم از جمله تاجدارانم و تاج بر سر . بايد مراقب اعمالمان باشيم .

ص: 12339

بايد مراقب ايمان و دين مان هم باشيم . هر كاري مراقبه مي خواهد . 8 – شما مي گوييد پشيماني از گناه خوب است و انسان بايد اميد به بخشيده شدن گناهان داشته باشد . اما اين اميد به مهرباني خدا ، در من انگيزه گناه را بيشتر مي كند و ميگويم خدا مهربان است و من را مي بخشد و به همين راحتي هم گناه ميكنم . البته من بلافاصله بعد از ارتكاب گناه ، توبه ميكنم ولي دوباره گناهم را تكرار ميكنم . چكار بايد بكنم ؟

در قرآن كريم آيه اي داريم كه اين تنوع استفاده از آن شده است . ما غرك بربك الكريم . بعضي ها مي گويند خدا خودش يواشكي دارد به ما مي فهماند كه چه باعث شد كه به پروردگار كريم خودت مغرور بشوي . خوب مي گويد : كرم است و اگر كرم نبود كه ما مغرور نمي شديم اگر بگير و ببند بود كه ما مغرور نمي شديم . چون كريم و با گذشت هستي بنابر اين ما مغرور شديم . علامه طباطبايي در تفسير الميزان مي فرمايد كه اين برداشت درست نيست . زيرا اين آيه در آيات قبل و بعدش در سياق آياتي كه قرار گرفته ، خدا مي خواهد بفرمايد كه من اين همه كرم كردم ، من اين همه لطف كردم ، آيا نتيجه اين همه كرم و لطف ناسپاسي بود ؟ در تعامل روزانه كه ما باهم داريم ، اگر يكنفر هميشه به ما محبت كرده ، هميشه بزرگواري كرده ، هميشه ما را دوست داشته و هميشه مشكلات

ص: 12340

ما را حل كرده ، آيا در مقابل چنين آدمي قرار بگيرد چكار مي كنيد ؟ در غياب او از او تعريف ميكنيد و هميشه از او تشكر مي كنيد . رابطه ما با خدا هم همين است . خدا اين همه به ما كرم كرده و محبت نشان داده است و در اميد را به سوي ما باز كرده است ، واقعا نتيجه اش اين است كه ما نافرماني كنيم ؟ برويم حرف يطان كه دشمن اوست گوش بدهيم . آيا اين رسمش است ؟ آيا بايد اين جوري برخورد كنيم ؟ يا اينكه وقتي اين همه اميدوارمان كرده و پيام مهر و محبت داده و گفته من ناديده مي گيرم و تو هم ناديده بگيرد ، و اين همه نعمت ها به ما داده ، آيا ما بايد بگوييم ولش كن . ما بايد در عين اينكه اميد داريم ، بايد خوف هم داشته باشيم . خوف و رجاء بايد كنار هم قرار بگيرد . اگر انسان اميد غالب بر خوف داشته باشد ، او را گرفتار غرور مي كند . اگر خوف غالب بر اميد داشته باشد ، او را مايوس ميكند ، براي اينكه نه مغرور بشويم و نه مغرور بشويم امام باقر (ع) فرمود : خوف و رجاء بايد مثل دو كفه ترازو باشد و مساوي همديگر . در يك كفه خوف و در يك كفه ي ديگر رجاء . اگر رجاء غالب شد غرور مي آورد و مي گويد خدا كه اين همه مهربان است پس بگذار گناه كنم او مي بخشد . اگر خوف غالب شد ، يأس

ص: 12341

مي آورد . و ميگويد خدايي كه اين همه غضب دارد و بخواهد شامل من بشود من ديگري اميدي ندارم . و او را مايوس مي كند . فرمود : هيچ كدام بر ديگري برتري نداشته باشد . پس ايشان كه ميگويند : ما اميد به عفو پروردگار داريم بايد در كنارش خوف هم باشد و جلوي نفسش را بگيرد . ما بايد نفس خودمان را كنترل كنيم و تقوي دشاته باشيم . تقوي براي خود نگهداشتن است . به ميزاني كه گناه مي كنيم به خودمان و فرصت هاي مان پشت پا مي زنيم . ما موجود بي ارزشي نيستيم . خدا مي گويد كه همه چيز را براي تو آفريدم و تو را بريا خودم آفريدم پس چنين موجودي مثل انسان نبايد خودش را به ابعاد انساني آلوده كند و دنبال لذات مادي باشد . آن هم لذاتي كه زودگذر است و بعد هم پشيماني است . اگر ما پيرامون اين مسائل فكر كنيم كه اين همه خدا به ما لطف كرده ، آيا نمي تواند آنها را بگيرد ؟ چه كسي اين بينايي را به ما داد آيا نمي تواند آنرا بگيرد ؟ چه كسي اين بلاها را دفع مي كند ؟ همه مي توانند معرفت حاصل كنند . بهترين حوزه ي معرفت همان دل انسان است . هركس ، آنچه را كه خدا به او داده ، در مورد آن فكر كند ، آيا در هنگام گناه نمي تواند آنرا از من بگيرد ؟ خدا قهر آميز با من برخورد نمي كند . وقتي كه شما غيبت مي كنيد مي تواند

ص: 12342

گويايي را از تو بگيرد و تو را لال كند ولي نمي كنم . ما احيتاج به عرفان و فلسفه نداريم . خود اين عرفان و فلسفه است . پيامبر خيلي عبادت مي كرد و بعضي وقتها پاي حضرت ورم مي كرد . بخاطر اينه زياد مي ايستاد و عبادت مي كرد . از پيامبر پرسيدند شما كه معصوم هستي چرا اين قدر عبادت ميكني ؟ پيامبر گفت : من تشكر نكنم ؟ من با عبادت از خدا تشكر مي كنم . اگر اين روح سپاس و قدرداني و درك اينكه اين مسئله يك ارزش است ، كه اگر در تعامل اجتماعي كسي به ما محبت كرد ، ما هم سعي كنيم كه محبت كنيم و جواب خوبي را خوبي بدهيم . خدايي كه اين همه خوبي و مهرباني در حق ما كرده است آيا بايد سربالا جوابش را بدهيم ؟ يك مقدار روي اين ها فكر كنيد معرفت تان بالا مي رود . 9 – من بعد از دهه اول محرم به آرايشگاه رفته ام و فاميل به من ميگويند كه مرتكب گناه شده اي و بايد دو ماه محرم و صفر به آرايشگاه نرويم . آيا من مرتكب گناه شده ام؟

اگر خانمي در حد معمول و متداول براي اصلاح خودش رفته باشد ، اين گناهي نيست . اگر آرايش در حدي است كه در معرض ديد ديگران است و براي جذابيت ديگران باشد هر وقت آن حرام است . چه محرم و چه غير محرم ولي اگر نه در حدي كه براي اصلاح خودش و تميزي براي خانه و همسرش و بنا

ص: 12343

نيست كه در معرض ديدي ديگران هم قرار بدهد ، اگر اين باشد اشكالي ندارد . مجالس عروسي و روابط زناشويي هم همين طور است . روابط زناشويي را خدا حلال كرده است . البته در ايام فقهي كه حرام ايت و مشخص است ولي دراين محرم و صفر حرمتي ندارد . مجالس عروسي كه بعنوان شادي است معمولا به احترام امام حسين (ع) اين اتفاق نمي افتد . ولي بعضا سوال ميكنند كه در اين ايام بهتر است كه ترك بشود . البته خواندن نكاح عقد اشكالي ندارد ولي اگر بخواهد مجلس شور و نشاطي باشد بهتر است بعد از اين ايام باشد .

10 – با اينكه چند سالي است كه عباداتم را ترك كرده ام اما دلم لك مي زند كه يك نماز بي ريا بخوانم اما خجالت مي كشم . گرفتار اعتياد هستم . آيا نمازهاي من قابل قبول است اگر آنها را دوباره شروع كنم ؟

من ميخواهم به اين سوال كننده تبريك بگويم خاطر كلمه ي خجالت مي كشم . ايشان از يك معرفت بالايي برخوردار است . گرچه گرفتار است ولي اين گرفتاري قابل برگشت است . اعتياد يك نوع مرض است . معتاد مريض است و قابل اصلاح است . به اصلاحش اميدوار باشد . ولي اين تعبير اينكه پيش خداوند خجالت مي كشد خيلي زيبا است . اين سوال كننده ي عزيز ببيند كه چرا خجالت مي كشد ؟ ببيند اگر در آن دلش معرفتي از حق نداشت چرا احساس شرمندگي ميكند ؟ شايد ايشان خودش هم نمي داند چه معرفتي در وجودش نهفته است

ص: 12344

. و آن معرفت نهفته اش هست كه باعث احساس شرمندگي مي كند . ايشان نوعي پروا دارد . اگر انسان بي پروايي بود ، چه دليل داشت كه خجالت بكشد ؟ گناه را مي كرد و هيچ خجالت هم نمي كشيد . و به نقطه ي خطر مي رسيد ولي معلوم است كه هنوز آثار معنوي در وجودش نهفته است و كاملا اميدوار باشد . به درگاه خداوند برود و در عين خجالت سر به سجده بگذارد . و بگويد الهي العفو . عبد فراري جز به در خانه ي مولا كجا برود . بچه از صبح تا شب در كوچه بازي مي كند ولي در هنگام تاريكي جز در آغوش گرم مادركجا را دارد ؟ بگويد : خدايا هرچه هستم و هر كه هستم بنده ي تو هستم و جز تو جايي ، اميدي و پايگاهي ندارم و برگردد . ايشان الان آغوش گرم الهي را احساس كرده است . نماز بخواند و سر به سجده بگذارد و به سمت خدا برود و آلودگي هايش هم پاك ميشود .

11 – زندگي برايم تكراري شده است و گاهي فكر ميكنم اگر با پسري دوست بشوم از اين يكنواختي در مي آيم اما وقتي به گناه بودن اين كار فكر مي كنم پشيمان مي شوم . خواهش مي كنم من را راهنمايي بفرماييد .

اين دختر خانم توجه دارد كه اين روابط گناه است . روايت داريم : اگر محبت نامحرم در دل قرار بدهيد مثل پروراندن آتش جهنم در دل است . زيرا اين محبت هاي باطل دل را مي سوزاند ، جاي

ص: 12345

محبت هاي پاك و اصيل را مي گيرد و اساساً هوسراني و دنبال هواي نفساني رفتن مسحور چيزي جز آتش زدن به توانمنديهاي معنوي نيست . انسان را گرفتار نوعي مرگ معنوي مي كند . و اين دختر خانم عزيز توجه به اين نكات دارد كه ميگويد : دلم مي خواهد از اين فضا بيرون بروم ولي مي ترسم گرفتار فضاي بدتري بشوم . جذابيت گناه جذابيت فريبنده و دروغين است . نمايشگريهاي دنيا چيزي جز فريبندگي نيست . اين را قبول بكنيد ، ببينيد آنهايي كه دنبال جذابيت دنيا بوده اند چقدر اين برايشان آرام بخش بوده ؟ سعي نكنيد با مسكن هاي خطرناك تصور ميكنيم كه داريم خودمان را درمان ميكنيم . اين ها مسكن هاي خيلي خطرناك است . بعد از مدتي آن آشوب هاي دروني و اضطراب ها ي دروني كه محصول اين ارتباطات نامشروع و زشت است ، آشكار ميشود . خوب چراانسان دنبال اين سراب ها برود؟ اين دختر خانم در وجودش بگردد واستعدادهايي كه دارد و روحياتي كه دارد آنها را كشف كند و آنها را در وجود خودش فعال كند . استعداد كارهاي فيزيك ، استعداد كارهاي علمي و اجتماعي و استعدادهاي مختلفي را كه دارد . به جاي اينكه چشم اندازش را يك سراب دروغينقرار بدهد ، استعدادهايش را كشف بكند و در فضاي بندگي به معناي عام آن يعني وقتي مطالعه ميكند براي خدا وقتي كارهاي هنري انجام ميدهد خطاطي مي كند براي خدا ، همه ي اين ها عرصه بندگي خداست ، آنها را كشف بكند و خودش را در فضاهاي مثبت و ارزنده

ص: 12346

خودش را قرار بدهد . اين روابط و هوسراني ها مثل كسي است كه بگويد : من از زندگي خسته ام و افسرده ام و مشكل داريم پس سراغ اعتياد مي روم تا مشكلم حل بشود . آيا واقعا اين راه حل است ؟ از خود معتاد سوال كنيد تو كه گرفتار شدي واقعا مشكلت حل است ؟ گناه يك لذت موقت دارد و ممكن است يك آرامش موقت به او دست بدهد . كسي كه معتاد است و شراب مي خود آيا لذت مي برد يا خودش را مست اين هوي و هوس كرده است ؟ اين جوان عزيز اشتباهات ديگران را تكرار نكند و حس اينكه به گناه نگاه ميكند و وحشت مي كند را از دست ندهد شيطان در كمين است . انسان مي تواند در فضاهاي مثبت قرار بگيرد و مثبت انديش و مثبت نگر باشيم . استعدادهاي خودمان را شناسايي كنيم و سراغ اين مسائل هم نرويم .

12 – من گناه زياد كرده ام ولي چهارسال است كه توبه كرده ام و همه ي آنها را كنار گذاشته ام و به نماز روي آورده ام ، از كجا بدانم كه خدا من را بخشيده است ؟

داستان فضيل را شنيده ايد كه عمري دزدي ميكند و بعد برميگردد . بهترين دليل براي اينكه بفهميم كه خدا ما را بخشيده يا نه ، ببينيم كه آيا از گناه متنفر هسيتم يا نه ؟ همين كه اين برادر از گناهان خودش بدش مي آيد و آنها را ترك كرده است و تصميم هم ندارد كه آنها را تكرار كند معنايش

ص: 12347

توبه است . اين نشان مي دهد كه خدا قبول كرده است . اگر قبول نيم كرد اين پشيماني براي ايشان بوجود نمي آمد . اگر قبول نميكرد اين ندامت براي او حاصل نمي شد . همينكه از كارهاي گذشته دست كشيده است وبه كارهاي گذشته اش نگاه مي كند و واقعا پشيمان است و الان هم ترك كرده و در آينده هم تصميم دارد كه انجام ندهد همين توبه و پذيرش ميشود . اين روكرد عبادي را كه پيدا كرده است ، اين ها همه نشاني اين است كه خدا از ايشان گذشت كرده و مراقب باشد كه برنگردد .

13 – من در روضه ها خيلي گريه مي كنم ولي نماز نمي خوانم . آيا امام حسين (ع) گريه هاي من را قبول مي كند ؟

گريه بر امام مي كند خيلي خوب و قشنگ است . ارتباط زيبايي رابا امام برقرا ركرده است . ولي حيف نيست كه اين جوان عزيز كه اين طور در حوزه ي عواطف با اما رفيق شده و دلش بر امامش مي سوزد ، در حوزه عقيده نبايد اين اتصال را برقرار كند ؟ ببينيد آن امام در عاشورا در آن فضاي درگيري نماز مي خواند و شما براي آن امام گريه مي كنيد كه سر بر نيزه قرآن مي خواند . اين جوان بايد فكر كند كه من اين جور با امام انس دارم و اگر ايشان پيوند محكمي بين كربلا و دلش نبود اين جور اشكش را درنمي آورد اينكه اشكش را مي آورد يعني پيوند برقرار است كافي است كه ايشان بيايد علاوه بر

ص: 12348

اينكه رد حوزه عواطف و احساست اين پيوند زيبا را دارد اين دل ولائي را در حوزه عقيدتي هم گره بزند و اگر گره بزند مي بيند كه نماز خواندن خيلي برايش راحت مي شود . همانطور كه رد حوزه ي عواطف احساس قشنگش را نشان مي دهد در حوزه ي عقيدتي هم برقرار مي كند و با نماز خواندنش عشق مي كند با نماز خواند هم لذ مي برد همان لذتيكه در اشك ريختنش مي برد . البته بايد توجه داشته باشيم كه كار خير بي دشمن نيست . خدا درقرآن شيطان را يادآوري مي كند كه در كمين شماست و نمي خواهد كه شما به جايي برسيد . اين دشمن قسم خورده كه شما را موفق نكند . همه را گمراه ميكند . بر دهان شيطان بزنيد . امام فرمود : امريكا هيچ غلطي نمي كند . عزتي را احساس بكند كه من تحت تاثير القائات تو نيستم و نمازم را مي خوانم و و قتي نماز را خواند ببيند چه كسي راضي شد و چه كسي ناراضي شد ؟

14 - پسري پانزده ساله هستم و فكر ميكنم كه اگر نماز را فارسي بخوانيم خيلي بهتر است . راهنمايي بفرماييد .

مادري ميگفتند كه دختر من ميگويد : من نمي خواهم اين جوري نماز بخوانم . من زير آسمان مي روم و ميگويم قربانت بروم و يك بوسه هم سمت آسمان پرتاب ميكنم . ببينيد ارتباط برقرار كردن با خداي متعال با هر شكلي ممكن است . اما يكسري عبادتها است كه بر اساس ضابطه اي تكويني تعيين شده است كه ما

ص: 12349

آنها را نمي فهمي و نميتوانيم آنها را كم و يا زياد كنيم . بزرگان اهل معرفت ما ميگويند آنه كه انجام ميگيرد تمثيل يكسري حقايقي است كه در عالم انجامگرفته است و ما نمي توانيم در آنها دست ببريم . اگر در آن دست ببريم ، آن ديگر ثنا نيست . ممكن است با ادبيات ديگر با خدا صحبت كنيم و آن اين نيست و ما از اين طريق به كمالاتي مي رسيم كه از طرق ديگر نمي توانيم برسيم . هم با ادبيات خودش قربان خدا برود و هم با ادبيات يكه كارشناسي شده است . مثلا سجده نماد توحيد ذاتي است . ما بجاي سجده چه بگذاريم ؟ ركوع نماد توحيد صفاتي است . ما چكار ميتوانيم بكنيم كه جاي ركوع را بگيرد . قيام نماد توحيد افعالي است . ما چه حركتي مي توانيم انجام بدهيم كه جايگزين توحيد افعالي بشود ؟ اينها براي خودش فلسفه ي خاصي دارد . اين نيست كه بگوييم نماز صرف يك تشكر است . و تشكر جايگزين را انجام بدهم . ثنايي است حساب شده عملي است كه تك تك اجزا و اركان آن فلسفه ي خاص خودش را دارد بنابر اين ما بايد اين عمل را انجام بدهيم گرچه فلسفه ي عمده و كلان آنرا ندانيم ، همين را كه اجمال انجام ميدهيم ميتواند موثر باشد.

88-11-05

سوال – علاج اصرار بر گناه چيست ؟

پاسخ - امام سجاد (ع) در هنگام طواف از فردي شنيدند كه ميگفت : خدايا به من صبر بده . امام دست روي شانه او زدند و گفتند :

ص: 12350

از خدا بلا مي طلبي ؟ صبر بده معنايش اين است كه بلا بده تا صبر كنم و فرمودند كه دعايت را عوض كن . عافيت بطلب و توفيق شكر بر آن عافيت . شما اهل صبر و بلا نيستي . توان تحمل بلا را نداري . انسان بايد معرفتش و توانش را بالا ببرد و بعد صبر بخواهد و صبر يكي از مقامات است .

براي ترك اصرار بر گناه ما بايد يك سري كار زير ساختي را انجام بدهيم و يكسري كارهاي رفتاري را بايد انجام بدهيم . كارهاي زير ساختي از جهت بحث آگاهي ، نسبت به اينكه اين كاري كه الان انجام ميدهد آيا خوب است يا بد ؟ قبل از اينكه به لذاتش توجه كنيم ، ببينيم كه اين كار درستي است يا غلط . خداي متعال حجت را بر ما تمام كرده است . بعضي ها ميگويند كه ما ميدانيم گناه بد است ولي نمي توانيم از آن فاصله بگيريم . من مي خواهم بحث را به نوعي وارد بشوم كه ما بايد با خودمان درگير بشوييم ، ما تا درگيري را درست نكنيم ، مخلوع هوي و هوس قرار مي گيريم . ما بايد چند چيز را قبول كنيم ، يكي اينكه خداوند به ماعقل داده است قدرت درك داده قدرت فهم داده كه ما بفهميم كه اينكار غلط است يا درست . اگر بصورت تفضيلي هم نمي دانيم ، اجمالا اين را قبول كرديم . خيلي از افراد مي گويند كه ما قبول داريم كه گناه بد است و به نوعي از آن متنفر هستيم ولي باز

ص: 12351

آنرا انجام ميدهيم . عواقب آنرا هم مي دانيم ولي باز آنرا انجام ميدهيم بخاطر لذت موقتي كه دارد . ما بايد اين را قبول بكنيم كه خدا با ما اتمام حجت كرده ، پيامبر فرستاده ، قرآن فرستاده ، وحي فرستاده ، از درون عقل داده ، چرا ما از اين ها استفاده نميكنيم ؟ براي خودمان بهانه درست نكنيم كه من نمي دانم و نمي توانم . خيلي ها ميگويند ما دلمان ميخواهد ولي نمي توانيم . چه كسي جلوي ما را گرفته است ؟ خودمان را درگير كنيم . يكي از آقايان در محضر آيت الله بهجت نقل مي كردند كه نماز تمام شده بود و به منزل بر مي گشتيم . آقا متوجه شدند كه يك نفر پشت سر ايشان مي آيد . سر پيچ كوچه برگشت و فرمودند كه آقا شما با من فرمايشي داريد ؟ گفت : من دلم مي خواهد دست از گناه بردارم و كمال پيدا كنم ، اما نمي توانم به من كمك كنيد . آقا فرمودند : چه كسي جلوي تو را گرفته است ؟ به من بگو آن كسي كه جلوي تو را گرفته از سر راهت بردارم . آقاي بهجت اين طرف را متوجه دارايي هاي خودش ميكند و متوجه توانمندي هاي درون خودش مي كند كه نهفته است و مي فرمايد : اين عاملي كه نميگذارد تو ترك گناه بكني و به كمال برسي چه كسي است ؟ نفس انسان است . پس ما قبول داريم كه اين دشمن دروني ماست . مرحله ي اول اين است كه ما قبول بكنيم كه

ص: 12352

دشمن در درون خود ماست . از بيرون كسي ما را وادار به انجام كار نمي كند . مرحله ي دوم اين است كه ما توان مبارزه با نفس دروني را داريم يا نه ؟ خدا مي فرمايد : اين توانمندي را داريد . خدا در ما گذاشته است . پس بايد سراغ مسئله ي دوم برويم كه من توان بر تركش دارم . چرا در مقابل صحنه اي كه براي من جذابيت دارد ، من براحتي خودم را ببازم و آن عقلي كه خدا به من داده و تواني كه يه من داده كه بفهمم آثار و عواقب اين گناه را ، من چرا نمي خواهم از اين ها استفاده كنم ؟ چرا نمي خواهم از اين ها بهره ببرم ؟ چرا حاضرم به لذت گناه فكر كنم اما به اينكه چه عواقبي ممكن است اين حركت براي من داشته باشد ، چرا بصورت جدي حاضر نيستم كه فكر كنم ؟ به اين معرفت و زيرساختي ميگويند كه براي ترك گناه لازم است . شما از اين توانمنديهايي كه داريد استفاده كنيد . من عقل دارم ، چرا از عقلم استفاده نكنم ؟ من قدرت درك و فهم دارم اگر به عواقب اين ها در دينا و آخرت فكر كنم . اگر من اين مسائل را در وجودم فعال كنم ، به خيلي چيزهامي رسم . اما چرا اين فرصت را به خودم نمي دهم ؟ تا صحنه اي پيدا شد ، سريع به همه ي دارايي هايم پشت كنم و رويكرد منفي به يك گناه ، و بگويم من نمي توانم . آيا

ص: 12353

از توانمندي هايم استفاده كردم و نتوانستم ؟ آيا اين درگيري ها را در خودم بوجود آوردم و نتوانستم ؟ آيا بصورت جدي پاي حكم عقلم نشستم و نتيجه نگرفتم ؟ حاضر نيستم اين درگيري را بوجود بياورم . بله سخت است . اگر قرار باشد همه اش به فكر راحتي باشيم كه نمي شود . كدام كاري با راحتي بدست آمده است ؟ آيا درس خواند با راحتي بدست مي آيد؟ آيا كار اقتصادي سخت نيست ؟ حتي كارهاي تفريحي سختي كار خودش را دارد . چرا خدا انسان را در سختي ها قرار داد ؟ چرا در راحتي و آسايش قرار نداد ؟ متوجه اين نكته نيستند كه لقد خلقنا الانسان في كبد . انسانيت در دانشكده سختي ها و رنج ها توليد ميشود . يك دانشكده اي بنام انسانيت درست كردم و در آن مي خواهيم انسانيت خلق كنيم . در اين دانشكده تخصص بنام انسانيت است . براي اين انسانيت سختي و رنج لازم است . تلاش لازم است . بدون تلاش انسان انسان نميشود . رها شدن انسانيت در رفاه و خوشگذراني و بدون تلاش محصولش حيوانيت است . اين حيوانيت رها شده است . اگر ما به اين دارائي هاي مان توجه كنيم و اين درگيري ها را بوجود بياوريم ، اين مسائل اوليه را بپذيريم ، مرحله ي دوم مرحله ي عمل كردن است . در مرحله ي عمل كرد ، مرحله ي اول سختي هاي خاص خودش را دارد . بعد از گذر از اين مرحله ي سختي ، لذت گناه نكردن به كام شان مي آيد

ص: 12354

. حالا كه لذت ها آمد ، كشش هاي معنوي قوي تر ميشود ارتباط با خدا قوي تر ميشود و سريعتر از گناه فاصله مي گيرد . كساني كه بر گناه اصرا مي كنند بخاطر اين است كه نمي خواهند با خودشان درگير بشوند و سختيها را تحمل كنند . پايان كار اصرار بر گناه را براي ما مشخص كرده اند ، آنها را گوش كنيم تا ببينيم چه ميشود ؟ انبياء رفتند و حقايق را ديدند وبراي ما گزارش تهيه كرده اند ، بنام وحي براي ما تعريف مي كنند كه پايان كارتان چيست ؟ مرحوم ميرزا ملكي تبريزي (ره) مثلي را كتابشان نقد مي كند . مي فرمايد : روز قيامت كه شد انسان گناهكار را مي آورند ، با شرايطي كه باطن ها آشكار شده ست زشتي هاي نگاه گفتاري رفتاري اخلاقي اعتقادي همه ي اينها خودش را نشان مي دهد . اينجا ممكن است يك نگاه آلوده بكنيم ولي كسي متوجه نشود ، اين آلودگي ثبت شده است ، اگر آنرا پاك نكنيم اين مي ماند . اخلاق هاي بد و حرام هايي كه مرتكب شده ايم ، اين ها همه در وجود ما منعكس ميشود . ثبت ميشود . قرآن مي فرمايد : اين آثار از وجود شخص جدا نميشود ، ما آنرا در وجودش ثبت ميكنيم . اگر زشتيها را پاك نكرده باشيم ، در آنجا آشكار ميشود . با توبه و چيزهايي كه باعث محو گناهان ميشود مي توان آنها را پاك كرد . اگر اهل گناه اصرار بر گناه كرده وحاضر هم نيست كه برگردد و اين

ص: 12355

آثار هم در وجودش ثبت شده است خدا انبياء گواهان اعمال در جايگاهي آن طرف را با همه ي زشتيهايي كه انجام داده مي آورند و آنجا ديگر نمي تواند پوشش داشته باشد چون لباس تقوي تهيه نكرده است . بي پوشش آمده در دنيا بي تقوي ي كرده است . اين بي تقويي در وجودش اين زشتي ها را ثبت كرده است . حالا در محشر قرار گرفته است . خدا با بنده اش صحبت دارد . بنده ي من تو نبودي من تو را آفريدم من به تو وجود دادم من به توهستي دادم من به تو سلامتي دادم من به تو دفع بلا كردم حاجتي دادي من به تو دادم خيلي چيزهايي كه نمي خواستي من به تو دادم ، برايت پيغمبر فرستادم و وحي برايت فرستادم ، چرا به اين ها گوش نكردي ؟ پايانه ي كار اين خواهد شد . چرا ما امروز اين درگيري را براي خودمان ايجاد نكنيم ؟ در روز قيامت خدا مي فرمايد من در دنيا همه چيز به تو دادم بريا تو پيامبر فرستادم عقل دادم تا به اين روز سياه گرفتار نشويي . چرا دقت نكردي ؟ چرا به اين نكته توجه نداشتي ؟ الگو داد ، نمونه داد ، باب رحمت باز كرد، ديگر چكار بايد ميكرد كه ما گناه نمي كرديم ؟ اين داده هاي الهي را فراموش نكنيم . تصميم بر اجرا را بگيريم اجرا بكنيم . سخت است . قرار نيست با راحتي به كمال برسيم بايد سعي و تلاش كنيم . آنهايي كه ميگويند : اصرا بر گناه داريم

ص: 12356

و مي خواهيم ترك كنيم ولي سخت است، مي گويم كه شما در زندگي دنبال چكاري رفتي كه سخت نبود ؟ هر كاري سختي كار خودش را دارد . چرا ما حاضر نيستيم براي نجات زندگي خودمان و زندگي آخرت مان از اين همه آلودگي و رنج هاي ناخواسته و خيلي مشكلاتي كه بواسطه ي گناه براي ما پيش ميآيد ، سختي را تحمل كنيم تا از اين همه سختي نجات پيدا كنيم ؟ خدا راه ورود به بهشت را خيلي براي ما راحت باز كرده است . ما به همه ي اين راهها پشت مي كنيم ، پشت به همه ي راحتي بندگي خدا ميكنيم . بندگي خدا خيلي راحت است . اگر قدم هاي اول را برداريم و لذتش به كام نشست ، آنقدر پرواز ميكنيم و آنقدر راحت مي رويم ولي نخواسته ايم كه تمرين كنيم . انجام گناه در باطن خيلي سخت است ولي در ظاهر راحت است . ما بايد بنشينيم و فكر كنيم كه ببينيم اين گناه چه آثار منفي در زندگي مان دارد ؟ زندگي ات را متلاشي ميكند . چرا حاضر نيستيد قبول كنيد ؟ اگر ما به اين نوع نگاه پشت كنيم ، بندگي خيلي راحت ولي اگر اين زير ساخت معرفتي را در خودمان بوجود بياوريم ، فكر كنيم كه خدا اني همه به من نعمت داده و لطف كرده است و اگر گفته گناه من را نكن بخاطر راحتي خودت است خودت را به آتش نكش . خوب باز من به همه ي اين ها پشت كنم و بگويم من دوست دارم ولي سخت

ص: 12357

است . يك مقدار سختي را تحمل كن و به گناه پشت كن و بعد ببين گناه سخت است ؟ در فضاهاي كه نخواهيم درگيري پيش بياوريم و از عقل استفاده كنيم و از روشني درون و پتانسيل هاي بسيار قوي كه خداوند در نهاد ما نهفته است بهره نبريم ، بعد مي گوييم سخت است . ازاينها استفاده كنيم كام تو برنيامد آنگه گله كن . هركاري اولش سخت است . يك كارگر بنايي اگر خودش را درگير كار نكند استاد نميشود . اگر بخواهد استاد بشود بايد خودش را درگير كند . و گرنه اگر خودش را با گل و خاك سرگرم كند و بگويد سخت است و دقت هم نميخواهد ، خوب استاد هم نميشوم . اگر اين كار را نكند رشد نمي كند . انسانيت هم همينطور است . اگر ما خودمان را درگير نكنيم و با عواملي كه مي خواهد در ما شيطنت ايجاد كند درگير نكنيم ، رشد نمي كنيم . ما حاضر نيستيم با دشمن درگيري ايجاد كنيم . مي خواهيم با دشمن دوست بشويم و با دوست دشمن بشويم . در قرآن خداوند راه را به ما نشان مي دهد . مي گويد من به تو سرمايه ها داده ام ، اگر روي آن كار كني ، قد افلح من زكيها ، نتيجه مي گيري و اگر اين سرمايه ها را زير هوا و هوس ها دفن كني ، محروم مي شوي . اين همه براي من روشنري مي كند . اين سرمايه ها را روي انبار هوا و هوس ها دفن كنم و بد هم بگويم

ص: 12358

من دوست ندارم ، چكار كنم كه نجات پيدا كنم ؟ اين كار را نكن . چه كسي جلويت را گرفته است ؟ قبول كنيم كه اگر ما بخواهيم سستي كنيم ، سستي با موفقيت جواب نمي دهد . ضعف با توفيق در تعارض است . ما بايد در عرصه توانمندي حاضر بشويم . واقعا چه كسي جلوي ما را گرفته است ؟ اين از اِشكال دروني ماست. درگيري دروني ماست . چرا ما اجازه مي دهيم اين درگيري دروني ، به نفس اماره ، به هوي و هوس ها غلبه پيدا كند اما فطرت پاك توحيدي ما دم از خدا مي زند ، دم از رشد مي زند ، دم از محكوميت اين انتخاب مي زند ، چرا به او فرصت نمي دهيم ؟ آيا تابحال در خلوت مان نشسته ايم كه به اين فضا فكر كنيم ؟ بنده يكار در خلوتم بنشينم و اين درگيري را با خودم ايجاد كنم كه چرا تو به نداي فطرتت گوش نمي كني ؟ تا چه وقت مي خواهي به فطرت طبيعت خودت پاسخ بدهي ؟ خسته نشدي ؟ بعضي از افراد مي گويند ما از گناه خسته شده ايم ؟ اين نكته يي قشنگي است . اين افراد يك مرحله جلو آمده اند و از گناه احساس خستگي ميكنند . شما اين گام اول را برداشته ايد . بايد اين را ادامه بدهيد و ادامه اش به اين است كه شما بياييد بطور موقت و ساعتي اين گناه را كنار بگذاريد . يك ارزيابي داشته باشيد و بگوييد اين چند ساعتي كه من گناه را ترك

ص: 12359

كرده ام ، آيا ضرر كرده ام ؟ آيا ين يك موفقيت نبود ؟ پس ما اين توان را داريم ، ادامه بدهيم . گناهان مان را به تاخير بيندازيم يعني اينكه بگوييد : الان نه ، بعدا انجام ميدهم . وقتي از اين مرحله ي زماني گذر كردي ، يك ارزيابي مختصر ، آيا من موفق شده ام يا خير ؟ همينكه جرقه ي اميد زده شد و احساس كردم كه اين توان و قدرت را دارم كه مي توانم غلبه پيدا كنم ، بايد اين راه را ادامه بدهم و بر هوا و هوس پيروز بشوم . ياس از ناحيه شيطان مي آيد . خدا ميگويد : من در را باز كرده ام . اگر گناه را ترك كردي ، من ناديده مي گيرم برگرد . اين كه من نمي توانم ترك كنم بهانه است . ما بايد قبول كنيم كه نفسي داريم كه مي خواهد دائم ما را گرفتار بهانه بكند . اين بهانه جويي هاي نفس را كنار بگذاريم . براي يكبار هم كه شده داين درگيري راايجاد كند و بعد يك خلوت يك روزه را انجام بدهند و بعد ببينند چه نتيجه اي مي گيرند . پس امكان اين مسئله براي تو هست پس ادامه بده و يك مراقبه دائمي داشته باش . امام ميفرمايد : اگر كسي نسبت به آثار گناه كه همه ي دنياوآخرت اورا به آتش مي كشد فكر كند و توجه عميق بكند ديگر گناه نمي كند . ما حاضر نيستيم فكر كنيم .

سوال – به ما گفته شده كه هدايت و ضلالت دست خداست

ص: 12360

. پس تقصير ما چيست ؟ و چه كاري از دست ما بر مي آيد ؟

پاسخ - همه ي كارها بدست خداست . درست است كه در قرآن كريم فرمود : خداوند هر كس را كه بخواهد هدايت مي كند و هر كس را كه بخواهد گمراه مي كند . اما در جاي ديگري مي فرمايد : ان الله يهدي القوم الفاسقين . يعني اگر كسي دنبال فسق رفت ، نتيجه ي فسق را مي بيند . اثر كار و به نتيجه رساندن كار بدست خداوند است ، خواه بطرف جهنم خواه بطرف بهشت اما تعيين آن بدست شماست . انا هدينا السبيل اما شاكرا و كفورا . شما در چه صفي مي خواهيد قرار بگيريد ؟ اگر ميخواهيد در صف شُكر قرار بگيريد ، من شما را به مقصد و كمالات مي رسانم و اگر در صف كفران قرار گرفتيد ، آخرش منتهي به جهنم مي شود . من به آخر خط مي برم ولي انتخاب خط با شماست . بنابراين هدايت و ضلالت درست است كه بدست خداست اما انتخاب بدست خود ماست . ما مسير را انتخاب مي كنيم و او ما را به مقصد ميرساند .

سوال – امان از فرصت از دست رفته ، چكار بايد كرد ؟

پاسخ - بله امان از فرصت از دست رفته ولي مگر قابل جبران نيست ؟ توبوا الي الله . برگرديد . فرصت از دست رفته اما امكان بازيافت آن هست . كسي كه از گناه توبه ميكند مثل كسي است كه اصلا گناه نكرده است . حتي خدا مي فرمايد من

ص: 12361

تبديل ميكنم و تغييرش مي دهم . من زشتي ها را به زيبايي تبديل مي كنم . تو قول بده كه برگردي ، جبرانش با من است . البته اينكه مقداري فرصت از دست ما رفته است كه طبيعي است . ولي مگر بقيه راه بسته است ؟ قرآن مي فرمايد : كسانيكه گناهي را مرتكب مي شوند و بر مي گردند و به كارهاي خوب و شايسته مي پردازند ، آينده اي بيسار زيبا در انتظار آنهاست . ما بايد دراين حد اندوه فرصت از دست رفته را بخوريم كه ديگر آن را تكرار نكنيم نه در حدي نگران باشيم كه مارا مايوس بكند .

سوال – فعلا تا جوان هستم گناه مي كنم ، پير كه شدم توبه مي كنم . چه اشكالي دارد ؟

پاسخ - اولا چه كسي به اين جوان وعده داده كه تو پير خواهي شد ؟ اين همه مرگ و مير ها را در بين جوانان نمي بينيد ؟ شايد ما در همين سن جواني مرديم و ثانيا اين يك وعده ي صددرصد شيطاني است . انسان كاري را كه انجام ميدهد هرچه بيشتر انجام بدهد ، در آنكار محكمتر ميشود . الان كه ريشه كوچك دارد نمي كَنَد بعد كه ريشه ي عميق و محكم پيداكردمي خواهد آنرا بكند . در ضمنا الان كه جوان است و ارادهي قوي براي توبه كردن دارد اين كار را نمي كند و وقتي گناه سنگين شد و توان انسان كم شد و پير شد مي خواهد اين كار را بكند . توجه داشته باشيد كه الان جوان هست و

ص: 12362

براي تغييرات مستعدتر است ، گناه هم كه ريشه ي كمي دوانده است .از ناحيه شخص فاعل توانمندي است و از ناحيه فعل ناتواني است ، حالا نميكند و ميخواهد وقتي جريان كاملا برعكس شد ، فعلش عمق پيدا كرد و ريشه دوانده و فاعل هم عيف شده آنجا چطور مي تواند توبه كند . مواظب اين حرفهاي شيطاني باشيد .

سوال – اگر گريه بر امام حسين گناهان را از بين مي برد ، پس كساني كه گناه ميكنند و يا نمي كنند چه فرقي دارند ؟

پاسخ - معناي گريه بر امام حسين (ع) اين نيست كه فرد بگويد من گناه ميكنم و بعد دو قطره اشك مي ريزم و آنرا پاك مي كنم ، كجا چنين وعده اي داده اند ؟ گريه بر امام حسين فرصت سوء استفاده نيست ، فرصت استفاده است . خلافي كرديم گناهي كردهايم ، گريه بر امام حسين (ع) فرصتي است كه گناهان مان را پاك كنيم نه اينكه گريه بر امام حسين (ع) ، وسيله قرار بگيرد كه مي روم گناهم را مي كنم و بعد براي امام حسين (ع) گريه مي كنم . اگر اين شد معلوم ميشود كه اين گريه ، گريه نيست . مسلما دل شكستگي براي امام حسين (ع) ما را پاك ميكند . پس سوء استفاده نكنيم اين فرصت است براي تعالي نه يك ابزار است براي سقوط . و مسلما كسي كه اهل گناه نيست اشك بر اما هم مي ريزد خوب درجاتش خيلي بالاتر از آنن كسي است كه گناه كرده و نماز هم نخوانده حالا با يك اشك

ص: 12363

بر امام حسين (ع) مي خواهد آنرا پاك كند . اصلا قابل مقايسه نيست .

سوال – تصميم گرفته ام كه گناهان را ترك كنم ولي ديگران من را تمسخر ميكنند . راهنمايي بفرماييد .

پاسخ - قدرت نه گفتن يك هنر است بايد آن را ياد بگيريم . جوانان در اين مراحل چند تا نه بگويند و بعد ببيند كه چه احساس خوبي در آنها بوجود مي آيد ؟ يعني چه كه تا چهار نفر دور انسان را گرفتند زود كم بياورد و بخواهد در مقابل آنها كوتاه بيايد و بعد خواسته آنها را اِعمال بكند . بعدها انشاءالله در مورد تقويت اراده و بالا بردن اعتماد به نفس صحبت خواهيم كرد . ما به بعضي ها همين نه گفتن را مي گوييم كه تمرين كنند و بعد مي بينيد كه ديگران چگونه در مقابل شما خاضع ميشوند . ممكن است اول مسخره كنند و زير بار نروند ولي بعدا به شما غبطه ميخورند و به شما التماس دعا هم مي گويند .

88-12-10

سوال – من جواني 32 ساله هستم و تابحال نماز و روزه را بجا نمي آوردم ولي از محرم تصميم گرفته ام كه اعمل واجبم را بجا بياورم . من از گذشته ي خودم شرم دارم . آيا اعمالي كه قبلا انجام نداده ام را بايد بجا بياورم ؟ چكار كنم كه گناهانم را فراموش كنم ؟

پاسخ - بايد به اين سوال كننده بگوييم كه هيچ جاي نگراني نيست . خوب انسان بخاطر گناهي كه كرده شرمنده ميشود ولي نبايد ميزان شرمندگي به نقطه ي ياس و نااميدي برسد .

ص: 12364

بگويد : من بيست سال است كه گناه كرده ام بنابر اين من خجالت مي كشم كه سراغ عالمي بروم و ... خير اين طوري نباشد . سراغ يك عالم برويم ومسئله ي دين مان را ياد بگيريم . اگر تابحال كوتاهي كرده ايم و خدا به ما لطف كرده و برگشته ايم ، چرا اينقدر ناراحت باشيم ؟ چرا اينقدرعذاب وجدان داشته باشيم ؟ چرا اين فشار ما را به ياس و نااميدي برساند؟ خيلي اميدوارانه به درگاه الهي برويم و همين شرمندگي نشانه ي اين است كه اين سوال كننده به آغوش خدا وارد شده و اگر كسي به آغوش حق وارد نشود ، هيچگاه شرمنده نمي شود . همينكه شرمنده ميشود معلوم ميشود وارد رحمت الهي شده است بنابر اين جاي هيچ نگراني نيست . همين احساس شرمندگي نشانه ي توبه او و نشانه ي قبولي توبه ي اوست و تصميم كه گرفته كه سالياني كه خلاف رفته و حالا مي خواهد برگردد ، معلوم است كه خدا به او لطف كرده كه مي خواهد برگردد ، چرا رويش نمي شود ؟ حالا يك مدتي گناه كرده ولي حالا به گناه پشت كرده است . بين كسي كه گناه كرده و توبه كرده با كسي كه گناه نكرده تفاوت هست . كسي كه توبه كند از آلودگي پاك ميشود و از جهت آلودگي نگراني نداشته باشيد . نگراني از اين جهت است كه فردي كه گناه نكرده و عبادت كرده و من عباداتم را بجا نياورده ام و فرق در اين است . بايد براي عقب افتادگي ها تلاش كرد نه از

ص: 12365

اين آلودگي نگران باشد . پس جبران كند . و در مورد فراموش گناه روايت داريم كه نبايد گناهانمان را فراموش كنيم . چون اگر فراموش كنيم ممكن است مجدد به سراغ آن برويم . فراموشش نكنيم ولي انجام آن همراه با توبه ما را مايوس نكند . نه اينكه كلا فراموش كنيم و يك حالت طلبكارانه اي هم بگيريم و بگوييم : من كه كاري نكرده ام . حواسم باشد كه اين ها را انجام دادام و ديگر سراغش نروم . ولي در مورد پاك شدن خدا خودش وعده داده است كه گناهان را پاك مي كند . روايت داريم كه عمر مومن با ارزش است و براي باقي آن ، براي جبران گذشته ها بايد تلاش كرد . به كارهايش بيشتر سرعت بدهد . جبران مافات بكند نه اينكه نگران باشد كه چرا من اين كارها را انجام داده ام ، خوب حالا چكار كنم ؟ پس در محو آن تلاش كن و در راه مثبت حركت كن . خدا هم عده داده كه من اين كارها را پاك ميكنم جبران ميكنم تقويت مي كنم حتي مي تواني سرعت بگيري و به اولياءالله برسي . ما چقدر داشته ايم كسانيكه در زندگي شان گناه زياد كرده اند ولي يك انقلاب و يك تحول آنها را دگرگون كرد و عارف شدند . داستان فضيل عياض معروف است كه ساليان سال دزد بود اما برگشت و جدي هم برگشت . يعني ديگر به عقب نگاه نكرد و به عقب برنگشت . و جاي دزدي را عبادت و بندگي گذاشت . و به سوي كارهاي مثبت

ص: 12366

و خدمت رفت . پس بايد اميدوار باشيم و نگراني هم نداشته باشيم .

سوال – در اين دوره اي كه ما زندگي ميكنيم بالاخره نگاه ما به حرام مي افتد . چكار كنيم ؟

پاسخ - بنا نيست كه ما نگاه نكنيم . در توصيه هايي كه در شرع مقدس وارد شده است ، به مردهاي مومن بگوييد كه چشم هايتان را ببنديد و به زن هاي مومن بگوييد بعضي نگاه را نكنيد ، منظورشان اين نيست كه چشم هايتان را ببنديد و نابينا باشيد . نه چشم هايت را باز كن و راهت را برو . آن نوع نگاهي كه تو را آتش مي زند ، آن نگاه را نكن . پس در اختيار ماست . ما دست خودمان است كه چه نوع نگاهي بكنيم . نگاه اول ايرادي ندارد چشمتان افتاد و رد مي شويد . آن نگاه معني دار و با انگيزه ، آن نگاهي كه در آن گزينش است . نگاهي كه از آن به بعد نگاه كننده با قصد ويژه اي نگاه ميكند و انسان خودش هم مي فهمد . قرآن مي فرمايد : خدا نگاه هاي خائنانه را مي بيند . پس نگاه مي كند و به سر كار ميرود اما نگاه معني دار و ريبه و نگاهي كه جنبه هاي حيواني را فعال ميكند را انجام ندهند . اين ها خطرناك است . و تير شيطان است . پس انسان نبايد نابينا باشد ، بايد نگاه كند و نگاه در اختيار خود انسان است و اگر در جايي مي بيند كه اين نگاه مسموم است و اگر

ص: 12367

من وارد جايي بشوم حتما به خلاف دچار مي شوم ، وارد نشود . اين آتش افروزي ها از آتش افروزي هاي فيزيكي كمتر نيست . اگر ما جايي برويم كه بگويند هوا آلوده است و آنفولانزا هست ، من چطور مراقبت مي كنم ؟ پس بايد نگاه ها را كنترل كرد . بايد نوع نگاه را درست كنيم . من مثالي بزنم . كامپيوتر يك مجموعه بسته اي است كه اطلاعات زيادي در آن هست . اگر من بخواهم اين اطلاعات را بياورم بايد يك شناخت اوليه داشته باشم . حالا وقتي روشن كردي تمام اطلاعات نمي آيد و نمي تواني بگويي من تا ته خط رفتم . انسان بايد كامپيوتر وجود خودش را شناسايي كند . قرآن برنامه رايانه ي وجود مارا تعريف كرده است . اگر روي طبيعت كليك كردي ، در اينجا صفحاتي جلوي تو ميآيد : در نگاه و شهوتراني و در انحراف زبان ، گوش ، خيال . همه ي اين ها به روي صفحه مي آيد . روي نگاه مي زنيم مي بينيم نگاه شهوت انگيزه و آلوده ، نگاه نفرت انگيز ، انواع نگاه هاي انحرافي را برايت مي آورد . حالا ميشود كسي در اين محيط رفته و بعد بخواهد نگاه سالم داشته باشد؟ نه . بعد ميگويد : روي فطرت خودت كليك كن . مي بينيم صفحات زيبا و قشنگي مي آيد . حالا كليك كن روي كرامت ، مي بيني عزت و عظمت بزرگي ميآيد و راحت هم به وجودت ميآيد . بعد روي نگاه بزن ، نگاه عبرت انگيز ، نگاه با محبت

ص: 12368

، نگاهي كه اين قدر عشق و صفا دارد ، نگاهي كه با آن معرفت پيدا مي كردي ، در روايات داريم كه اگر در طبيعت رفتي آن دو نوع نگاه فعال ميشود ، اگر در دامنه ي فطرت خودت آمدي ، اين نگاهها برايت فعال ميشود . حالا اگر ما به دامنه ي طبيعت رفتيم ، در دامنه ي آن عزت نيست ، ذلت و خواري است . لذت هاي دروغين است . لذت هاي فريبنده است . از خود واقعيت اينجا خبري نيست . در دامنه ي طبيعت لذت هاي انساني قشنگ تعريف نشده است . حالا به استادش ميگويد : اينها را بايد كجا پيدا كنم ؟ مي گويد روي فلان گزينه كليك كن و باز مي كند و مي بيند اين همان چيزهايي است كه دنبال آن بوده است . همان چيزهايي كه آرزويش را مي كردم در آنجا پيدا شد . جواني بود كه مراقبت هاي قشنگي داشت . يك مقدار هواي خودش را داشت . مي گفت : من داشتم مي رفتم و صحنه اي را ديدم و بعد يك لحظه چشمهايم را بستم و احساس كردم كه وسط زمين و آسمان هستم ، تمام آدمهاي روي زمين را دارم مي بينم احساس سبك و قشنگي به من دست داده بود و بعد ديدم شايد من دو قدم برداشته ام و از آن صحنه هم رد شدم . اگر از نگاه آلوده چشم ببنديد ، خدا لذت ايمان را به شما مي چشاند . تمرين كنيد حتما به نتيجه مي رسيد .

سوال – چطور ميشود كه ما مراقب

ص: 12369

خودمان باشيم و از خودمان مراقبت كنيم؟

پاسخ - خيلي از جوانها مي گويند : ما دوست داريم كه راه بيفتيم و كامل بشويم ولي وقتي زندگي اولياء الهي را مطالعه مي كنيم ، زندگي قاضي طباطبايي و مرحوم كشميري ، مي بينيم كارهاي خيلي سنگيني انجام مي دادند ، ما نمي توانيم . من مي گويم زندگي اين ها را بخوانيد ولي نخواهيد كارهايي كه آنها انجام ميدادند ، شما انجام بدهيد . تو فقط حس آنرا بگير نه اينكه اعمال آنها را انجام بدهيد . آنها براي كلاس آقاي كشميري است . هروقت تو به آن مراحل رسيدي ، آن كار برايت راحت ميشود . پس وقتي مي گوييم مراقبه يعني هواي خودت را داشته باش . اينكار سنگيني نيست . نمازت را اول وقت بخوان و يك مقداري نگاهت را كنترل كن ، يك مقدار ترمز سر زبانت بگذار ، يك مقدار هواي گوشت را داشته باشد ، از همين جا شروع كن . اگر به يك نفر مي گويند كه علم چقدر جالب است و خوب است يعني همان روز اول كه بچه رفت ، سنگين ترين معادلات رياضي را به او تدريس كنند يا اينكه يك و دو و سه راه او آموزش مي دهند . او در مسير علم جلو مي رود نبايد الان به او انتگرال ياد بدهند . ذهنش را با اعداد درگير مي كنند و گام به گام جلو مي رود . پس اول كم كم گام برداريم تا كلاسمان بالا برود .

سوال – من مدتي است كه با دختري از طريق پيامك در

ص: 12370

ارتباط هستم . من او را نمي بينم . آيا اين ارتباط هم گناه آلود است ؟

پاسخ - ما مسئله ترك خلوت با نامحرم را داريم ، در جايي كه ديگري نتواند وارد بشود . اگر دو تا نامحرم در فضايي باشند كه سومي نتواند وارد بشود ، بدانيد نفر سومي كه وارد مي شود شيطان است . فضا را خطرناك كرده است . فضا را آلوده و وحشتناك ميكند . بر اساس اين معيار خيلي ها فكر ميكنند كه در اتاقي برويم و در را ببنديم ولي متناسب با مسائل روز خيلي از تلفنها و پيامك ها ، خيلي از چت ها ، اين ها همان خلوت با نامحرم است . ملاكش جايي است كه نفر سومي نتواند بيايد . خيلي خطرناك است . مي گويد : من پيام مي دهم و طرف را هم نديده ام ، خوب چرا پيام مي دهي ؟ غرض و انگيزه از اين كار چيست ؟ آيا اين پيامك هايي كه مي دهيد حاضر هستيد كس ديگري آنرا ببيند ؟ حاضر هستيد ديگري هم بخواند ؟ آيا حاضر هستيم اين رابطه را براي ديگري هم باز كنيم ؟ اگر نه معلوم است كه اين همان مصداق خلوت كردن با نامحرم است . و مطمئن باشيد كه سومي شيطان است . ابتدا مي خواهيد توصيه اي داشته باشيد و بعد كم كم ارتباط و علايق قلبي بوجود مي آيد و بعد نديده عاشق همديگر مي شوند و بعد وعده و ملاقات ها را هم مي گذارند . و همين جاست كه ولا تتبعوا خطوات الشيطان : گام هاي

ص: 12371

شيطان را دنيال نكنيد . شيطان قدم به قدم جلو مي آيد . يكدفعه انسان را در چاله نمي اندازد . دانه مي پاشد . بعد در آخر طرف مي فهمد كه در چه سرازيري افتاده است و متوجه نشده است . چرا اين كار را مي كند ؟ شايد بعضي ها بگويند كه ميخواهيم مشاوره كنيم . من به جوانان توصيه ميكنم كه از كسي مشاوره بگيرند كه از خودشان بيشتر بداند . از هم سن و سال خودتان مشاوره نگيريد. زيرا او علم و تجربه ي بيشتري نسبت به شما ندارد . گاهي دانشجويان مي گويند : چه عيبي دارد كه ما از دوستاني كه اين راه را رفته اند مشاوره بگيريم من ميگويم بهتر است از كسي مشاوره بگيريد كه خودش مشاور باشد و جالب است او از كسي كه مي خواست مشاوره بگيرد ، فهميديم كه طرف خودش كلي مشكلات دارد . قرآن ميگويد : اگر نميدانيد از كسي كه ميدانند سوال كنيد . حالا بعضي ها مي گويند : مي خواه خلأ تنهايي را از بين ببرم . از احساس تنهايي خسته شده ام و مي خواهم يك جورهايي خودم را مشغول كنم ، از اين جهت پيام مي دهم . نكند خلا بدتري را گرفتار بشوي . از اين چاله اي كه نيم متر در آن فرو رفته اي ، بيرون بيايي و در يك چاه فرو بروي . پس اول مطمئن باش كه اين ارتباط مي تواند خلأ تو را پر كند يا نه ؟ گاهي مي خواهند براي ازدواج شناخت بيشتري پيدا كنند . در اين نوع

ص: 12372

ارتباط طرف بايد آنقدر تابلو باشد كه خودش را آنطوري كه هست معرفي كند . معمولا همه از ايده آل ها حرف مي زنند ، از مسائل قشنگ مي گويند ، هيچ كس نمي گويد : ماست من ترش است . بنابر اين نمي توان شناختي براي ازدواج پيدا كرد . انتخاب براي ازدواج بايد از پايه و اساس صورت بگيرد . از طريق خانواده و مجاري ديگر نه از طريق خودش . هيچ كس نمي گويد من اخلاق بدي دارم و يا خانواده ي خشني دارم .

سوال – مدتي است كه با پسري ارتباط دارم و حالا نماز خوان شده ام و روحيه معنوي ام خيلي بالا رفته است . من را سرزنش نكنيد . مي ترسم كه اين ارتباط را قطع كنم . من را راهنمايي بفرماييد .

پاسخ - فردي مي گفت : من براي نماز صبح بطور اتفاقي با تلفن فردي را بيدار مي كردم و اتفاقا يك روز دختر خانمي گوشي را برداشت و با او ارتباط معنوي پيدا كردم و بعد مشكلات ديگر . اولا اين آقا به چه اجازه اي دارد كه ديگران را براي نماز صبح بيدار مي كرده است ؟ رسيدن به مقصود از هر راهي نيست . حتي اعضاي خانواده را بدون مشورت و اجازه نمي توانيم براي نماز صبح بيدار بكنيم . حتي اگر ناراضي باشند اين بيدار كردن حرام است . من بيدار شدم وظيفه دارم نماز بخوانم ولي عضو ديگر خانواده كه خواب است كه وظيفه اي ندارد . اگر بيدار شد او هم موظف است نماز بخواند . راه عبادت

ص: 12373

را بايد از طريق صحيح رفت . بناي ما بناي سرزنش نيست بناي نجات است . انسان بايد با آغوش باز سراغ مريض برود و آن را مداوا بكند . مرض را بايد سرزنش كرد ولي مريض را نبايد سرزنش كرد . گناه را بايد سرزنش كرد ولي گناهكار را بايد معالجه كرد . اگر ميگويد : من معنويت قشنگي پيدا كرده ام ، آيا ببيند راهش درست بوده است يا نه ؟ اگر راهمان غلط است ، بدانيد كه آن احساس هم درست نيست .

88-12-17

سوال – من 36 سال دارم و تا بحال نماز نخوانده ام و چون در مسجد نماز بلد نبودم ، باعث خنده نمازگزاران شد و من باعث تمسخر آنها شدم و اين باعث شد كه من ديگر به مسجد نروم . مگر خدا نگفته هر موقع به طرف من بيايي ، من تو را قبول مي كنم ، پس چرا نمازگزاران اين طوري رفتار كردند و من را رنجاندند ؟

پاسخ - قبلا به اين مطلب اشاره شد كه كسي اشتباهي و خلافي داشته برگشته و توبه كرده ، وظيفه ي ديگران چيست ؟ اگر كسي در محيط كارگري كار كرده و خاك همه ي بدن او را گرفته باشد ، با اين شرايط نمي تواند در فضا براحتي بنشيند ولي حمام مي رود و تميز ميشود . آيا بايد نگاه به قيافه ي قبل از حمام رفتن او كرد يا به الان كه تميز شده و لباس تميز پوشيده ؟ گناه هم همنيطور است . انسان گناهكار آلوده است . حالا وقتي رفت و توبه كرد ،

ص: 12374

از فضاي گناه بيرون آمده است و ديگر نبايد آن نگاه قبلي را به او بكنيم . چرا بايد به گناهكاري كه توبه كرده با سوء ظن نگاه كرد ؟ مراقبت جمعي غير از سوءظن است . جواني است خلاف كرده ، خطايي داشته ، الان برگشته ، اينكه پدر و مادر ، مربي بايد از اومراقبت كنند و هوايش را داشته باشند ، درست است ولي اين غير از سوءظن و بدبيني است . همه ي ما بايد هواي همديگر را داشته باشيم . همه ي ما بايد مواظب همديگر باشم . پيامبران نسبت به گناهكاران هم ، نگاه با مهر و محبتي داشتند . اگر پيامبر نسبت به ما مهرباني و عطوفت نداشت ، چرا براي هدايت ما خودش را از پا درآورد ؟ خدا مي فرمايد : پيامبر من به تو مسئوليت دادم كه برويي و مردم را هدايت كني ولي تو داري خودت را از پا در مي آوري . يعني آنچنان پيامبر سرعت گرفته در هدايت مردم و براي مردم مي سوزد كه خدا اينطوري مي گويد . پس ما بايد آنها را تحويل بگيريم . اين جوان نماز بلد نيست . بايد كم كم به او ياد بدهيم و او را تشويق كنيم و با او دوست بشويم . پيرمردي وضوي اشتباه ميگرفت . امام حسن (ع) و امام حسين (ع) در سنين كودكي بودند . پيش اين پيرمرد آمدند و گفتند ما وضو مي گيريم ببين كداميك از ما وضوي درست را ميگيريم . آنها يك وضوي خيلي قشنگ گرفتند و پيرمرد به اشتباه خودش پي برد .

ص: 12375

چه شيوه ي قشنگي . يك بچه ، يك پير مرد را راهنمايي مي كند با اين شيوه ي جالب . تمام مشركين صدر اسلام كه مسلمان شدند مگر نماز شب بلد بودند ؟ پيامبر با مهر و محبت و كم كم به آنها ياد دادند . بنابر اين پدر و مادر و جامعه مسئول هستند كه مردم را تحويل بگيرند . طرف يك عمر خلاف مي كرده و حالا وارد مسجد شده است ، مسجدي ها نبايد به او نگاه بد كنند . جواني مدتي به خلاف مشهور بوده ولي الان برگشته ، همه با آغوش باز او را قبول كنند ، جامعه و خانواده او را بپذيرد ، بيشتر از او مراقبت كند ولي نسبت به او بدبين نباشند . كنارش بنشينند و به او تبريك بگويند كه برگشته و با مهرباني و عطوفت با او برخورد كنند . با او رفيق شوند . حالا اگر مدتي خلاف مي كرده و حالا وارد جامعه شده است ، نبايد به او كار بدهند ؟ نبايد به او زن بدهند ؟ نبايد او را تحويل بگيرند ؟ ما متاسفانه از آن نگاه اسلامي به دور هستيم . و اسلام را در چند حركت ظاهري پذيرفته ايم و آن اخلاقيات بسيار زيبا و قشنگ اسلامي را از خودمان دور كرده ايم، آن لطافت ها و نرمي ها ناديده گرفتن ها و بزرگ منشي ها . پدر و مادر ها و جامعه با نگاهي بزرگ منشانه به گناهكاراني كه برگشته اند و توبه كرده اند و حتي گناهكاران را در گناهشان قبول نكنند اما در شخصيت و

ص: 12376

هويت انساني آنها را بپذيرد . بگويد دخترم پسرم خيلي دوستت دارم ولي اين روش تو را قبول ندارم و حسابت را جدا ميكنم . تفكيك كنند تا جوانان ما بفهمند كه پدر و مادر و جامعه با رفتارما بد هستند نه با خود ما .

سوال – با اينكه اهل نماز هستم و از گناه دوري ميكنم ولي مدام فكر ميكنم كه به جهنم مي روم و خودم را در آتش جهنم تصور مي كنم . من را راهنمايي بفرماييد .

پاسخ - ريشه ي اين تصور چيست ؟ چرا به خدا نگاه تلخ داريم ؟ خدايي كه اين همه در رحمت را باز كرده و سفارش كرده كه اي بنده هاي من از من نترسيد و من جاي ترس ندارم . رفتار ناشايست خودتان ترس دارد . چشم انداز ما خودمان نباشيم . اگر چشم انداز ما خودمان باشيم ، بايد بترسيم ولي اگر چشم انداز ما لطف خدا باشد . الهي چون در خود نگرم ا زجمله خاكساران و خاك بر سر و چون در تو نگرم از جمله ي تاجدارانم و تاج بر سر . امام حسين (ع) در دعاي عرفه دارد : خدايا من چگونه احساس خواري و تنگدستي نكنم در حاليكه در تنگدستي متمركز هستم ، چگونه احساس بزرگواري نداشته باشم كه منسوب به تو و عبد تو هستم . اينكه ايشان فكر مي كنند به جهنم مي روند ممكن است از القائات شيطاني باشد . اين ترفند شيطان است كه ميخواهد از خدا دورش كند . مي خواهد به اين مسائل كم كم بي ميلش بكند . اين

ص: 12377

عزيز عباداتش را محكم انجام بدهد و بداند كه به فضل الهي وارد بهشت مي شود . فردي پيش امام صادق (ع ) رفت و گفت : شما دعا كنيد كه خدا ما را وارد بهشت كند . امام فرمود : ولايت ما را قبول داري و محبت به ما را داري ؟ گفت : بله . آيا قبول داري كه كساني كه به مسند قدرت نشسته اند حق ما را گرفته اند ؟ گفت : بله . فرمود : تو در بهشت هستي و دعا كن كه از بهشت بيرونت نكنند . خوب فكر كنيد كه اين سوالها را از ما بكنند و مي بيني كه ما هم در بهشت هستيم و مواظب باشيم كه ما را از بهشت بيرون نكنند نه اينكه در جهنم هستيم و چكار كنيم كه بيرون بياييم .

سوال – من هروقت همسرم را براي نماز صبح بيدار ميكنم ، دعوا ميشود و ميگويد : اگر من زودتر از نه صبح بيدار بشوم سردرد مي گيرم . من بايد چكار كنم ؟ من نمي خواهم او در آتش جهنم بسوزد .

پاسخ - در اين سوالات يك احساس خيلي قشنگ است و يك عمل ناپسند هم هست . احساسش اين است كه اين خانم يا آقا چقدر عاشق همسرش است كه مي گويد دوست ندارد كه همسرش در آتش جهنم بسوزد . كه اين زيبا وقشنگ است و يك كار ناپسند است و آن بيدار كردن براي نماز است . اگر كسي بيدار شد مكلف است كه نماز صبح بخواند ولي اگر بيدار نشد فعلا تكليفي ندارد و وقتي

ص: 12378

خارج از وقت بيدار شد تكليف قضايي بر گردنش است . ادا را مكلف نبوده چون خواب بوده . فرض اين است كه آقا يا خانم نمازخوان است و خوابش برده است . تو مكلف هستي كه بلند بشويي و نماز بخواني و حتي واجب نيست كه ساعت بگذاري . اما تصميم را بگيرد كه من انشاءالله در اين ساعت بيدار مي شوم و نمازم را مي خوانم . خوب اگر بيدار شد كه نماز ادا مي خواند و اگر خوابش برد نماز قضا مي خواند . شما از كجا مي داني كه همسرتان جهنمي است ؟ از نظر فقهي بدانيد كه اگر شخصي بگويد من راضي نيستم براي نماز بيدارم كني و شما اين كار را كردي ، حرام است . پس اگر اين آقا گفت : بيدارم كن ، خوب بيدارش كن و اگر نگفت كه هيچي . اگر بدانيم كه واقعا اگر بيدار شود سردرد مي گيرد ، بعهده ي خودش بگذاريم . اومتعهد و مسلمان است . قبول كنيم كه او هم خدا را دوست دارد و پايبند است . قبول كنيم كه او هم مي خواهد نماز به موقع بخواند . ولي مي گويد سر درد مي گيرم . بگذاريد به تكليفش عمل كند . با نرمش ومحبت و با برخوردهاي زيبا ، قشنگ و روش هاي عاطفي را دنبال بكنيد و تلاش شخص هم براي بيدار شدن بيشتر ميشود . خدا مي گويد : اگر خوابت برد از نظر من مشكلي ندارد . بلند شدي بخوان . اين رفتارهاي خشن ما درست نيست . پيامبر با سخنراني مردم را

ص: 12379

مسلمان نكرد با اخلاقش مردم را مسلمان كرد . ما مي خواهيم با رفتارهاي ظاهري و خشن مردم را به دين دعوت كنيم . مثلا خانمي با حجاب است ، يك بدحجاب را در مجلس مي بيند با نوع نگاه هاي خنجرآلود زخم آلودش مي خواهد به او بفهماند كه حجاب تو بد است . چرا بلد نيستيد ؟ به او لبخند بزنيد ، با او صحبت كنيد ، با اودوست بشويد و لازم نيست در جلسه ي اول در باره ي حجاب با او صحبت بكنيد . مهرباني كنيد تا او بفهمد كه با حجاب ها چقدر زيبايي دارند و مجذوب زيبايي هاي شما بشود .

سوال – فردي به دلايلي خود كشي كرده است . آيا اطرافيان مي توانند براي او طلب مغفرت كنند ؟

پاسخ - بله چرا نمي توانند ؟ حالا او تحت تاثير فشارهايي قرار گرفته و خلافي را مرتكب شده است . مگر باب رحمت خدا بسته است ؟ چرا از خدا طلب رحمت نكنيم ؟ يكي از دعاهاي ماه مبارك رمضان اين است كه اللهم ادخل علي اهل القبور السرور. خدا همه ي شادي ها را به عالم مرده ها برسان . نمي گويد قبور مومنين . اين چه عيبي دارد كه انسان با اين ديد باز به همه دعا كند ؟ بخصوص كه اين طرف مسلمان بوده و حالا به دلايلي خلافي مرتكب شده است . اگر او عمل بد انجام داد معنايش اين نيست كه ما طلب مغفرت نكنيم . طلب مغفرت بكنيم . خيرات و مبرات براي او بدهيم ، سر قبرش برويم و برايش

ص: 12380

فاتحه بخوانيم . همه ي اين كارها را بكنيد باب رحمت الهي باز است . ابوعلي سينا در اشاراتش مي گويد : رحمت خدا را وسيع بگيريد . آقاي حسن زاده ي آملي مي فرمودند : با استاد مرحوم الهي قمشه اي به عيادت آقاي شيخ محمد آملي فيلسوف بزرگي كه در تهران بودند رفتيم . در كنار بستر نشسته بوديم و مي خواستيم دعا كنيم . گفتيم : خدا به شما شفا عنايت كند . آن پيرمرد نوراني و فيلسوف در بستر فرمود : به همه ي مريض ها شفا عنايت كند ، به همه مسلمانان شفا عنايت كند ، به همه ي مريض هاي بشريت شفا عنايت كند و اين پير مرد براي همه ي دردمندهاي روي زمين شفا خواست حتي حيوانات بري و بحري را . چرا مي گوييد به من شفا عنايت كند به همه شفا عنايت كند . رحمت خدا را وسيع بگيريد چرا محدودش كردي ؟ بنابر اين در حق همديگر دعا كنيم در حق گناهكار و غير گناهكار دعا كنيم . رحمت خدا واسع است ، ما آن را تنگ نكنيم .

سوال – بيماري من اين است كه آنچنان كه بايد و شايد به پدر و مادرم احترام نمي گذارم و بارها تصميم گرفته ام خودم را عوض كنم ولي نشد ، ميخواهم همان كاري را بكنم كه خدا ميخواهد .

پاسخ - احساس قشنگ اين جوان برجسته كردن احترام به پدر و مادر است . در ذات و وجود اين جوان اين است كه من بايد به پدر و مادرم عشق بورزم ، احترام بگذارم .

ص: 12381

اين احساس ، خيلي زيباست . پدرها و مادرهايي كه جوان داريد ، سعي كنيد اين ارتباط هاي قشنگ را رها نكنيد . جوانان چقدر زيبا هستند . مي گويد : از اينكارم بدم مي آيد ، نه اينكه اين كار را انتخاب كرده ام و دارم انجام مي دهم . اين جوان به احساسش خوب نگاه بكند و ببيند كه چه احساس قشنگي دارد . يك مقداري اين جوان بايد عقب نشيني كند و يك مقدار هم پدر و مادرها . پدر و مادرها از اين جهت كه برخي از فشارهاي بي مورد و توقعات بيجا و تكليف هاي سنگين كه روي دوش بچه ها مي گذاريد را برداريد . دركشان كنيد . اين ها در حدي نيستند كه بارهاي سنگين را قبول كنند . حالا اگر كسي جايي كوتاهي كرد ، بلافاصله نگوييم كه به من بي ادبي كردي ، به من توهين كردي . يك مدل خيلي كلاس بالاي آن اين است كه زانو زده و در محضر پدر و مادر دست بوسي ميكند . يك وقتي با پدر و مادرش براحتي صحبت ميكند . اتفاقا اين خوب است كه بچه اين قدر راحت با پدر و مادرش صحبت ميكند . يك مقدار هم شما پا ي حساب بچگي اش بگذاريد خيلي فشار نياوريد . يك عقب نشيني هم جوان بايد بكند . بايد از غرورش فاصله بگيرد . وقتي به پدرت احترام مي گذاري فكر نكن كه يك جورهايي داري كم ميآوري . اين القاء شيطاني است . به پدرت سلام كن و خسته نباشيد بگو و دستش را ببوس .

ص: 12382

شيطان مي خواهد كار را سخت نشان بدهد . چند بار اين كار را انجام بده و آنرا بشكن . يك كوه بود اما بادكنك بود و يك سوزن به آن زدي و خوابيد . غرور هاي غلط را از بين ببريم . هر دو رعايت همديگر را بكنند و حركتهاي قشنگ انجام بدهند .

سوال – من مانتويي هستم ولي حجاب را رعايت مي كنم ولي خانواده ام همه چيز به من ميگويند ، مگر مسلماني فقط به چادر است ؟ نگوييد چادر حجاب برتر است .

پاسخ - من به خانواده ي اين خانم مي گويم كه آنچه كه اسلام ميخواهد ، حجاب است . اسلام حجاب ميخواهد . حجاب يعني اينكه غير از صورت و مچ دست پوشيده باشد . دوم اينكه مانتو و شلواري كه مي پوشد اين قدر تنگ نباشد كه اندام بدن در آن پيدا باشد مدل معمولي باشد و جذاب نباشد و رنگ ها يآن هم جذاب نباشد . گاهي بدن پيدا نيست ولي جلب توجه ميكند و مصداق بي حجابي است . اين خانم لباس هاي معمولي مي پوشد ، پدر مادر ها به ايده آل ها نگاه ميكنند ، درست است ما بايد به ايده آل ها نگاه بكنيم و كم كم بچه هاي مان را به آن سمت بكشيم . اين دختر خانمي كه مي گويد : نگوييد چادر حجاب برتر است ، اگر در دلش برويد مي بينيد كه پر از طهارت و پاكي است و عشق به برترين هاست ، عشق به انتخاب بالاترهاست . فطرت انسان ها از هر چيزي بالاترين آن

ص: 12383

را مي خواهد . اين دختر خانم بايد نگاه غضب آلودش را بردارد ، دخترم از اين عصبانيت بيرون بيا و پدر و مادرها فشارها را بردارند . خود ايشان هم قبول دارند كه حجاب برتر است . وقتي منطقي با آنها برخورد ميكنيم وعاطفي برخورد ميكنيم اين جوانان به سرعت بر ميگردند و متوجه مي شوند كه آن كه به آنها فشار مي آورد چادر نبود ، حجاب نبود ، آن نوع نگاهي بود كه به قضيه داشتند . آن نوع نگاه اصلاح شد . من موارد متعددي در مشاوره ها داشته ام كه وقتي كه برگشته اند ، گفتند كه آن ناآگاهي بود كه آن جور ما را اذيت ميكرد نه چادر ، روسري و حجاب . ولي الان كه انتخاب كرده ايم با چه عزتي چه افتخاري . خانمي مي گفت : من با اين حجاب به ايتاليا رفتم و مي ديدم كه ديگران با چه افتخاري به چادر من نگاه ميكردند

1389

89-12-22

هوا ، هواي لطيفي ست طراوت است و ترنم و شبنم است و شقايق ، هواي همهمه دارند ابر و تندر و باران هواي زمزمه دارند بيد و باد و بنفشه و من هواي تو را دارم . سوال – دوست داشتم كه خداوند دست داشت و يك سيلي محكم به من مي زد . جواني 25هستم كه از 18 سالگي وارد محيط گناه شده ام . كمبود محبت پدر و مادر و عدم توجه خانواده به من باعث شد كه من وارد محيط گناه بشوم . من توبه مي كنم ولي باز همان انسان قبلي مي شوم زيرا

ص: 12384

خانواده ام همان خانواده ي قبلي هستند . من خسته و افسرده شده ام . من را راهنمايي بفرماييد .

پاسخ – ميلاد امام عسگري (ع) را به امام زمان (عج) و همه ي كساني كه دلهايي مملو از عشق و محبت به ساحت قدس ولايت دارند تبريك مي گويم .

اين جواني كه آرزو مي كند كه خدا دست داشت و به گوش او مي زد ، بداند كه خداوند دست دارد و دستهاي او هم زياد است ولي نه براي توي گوش زدن بلكه براي دستگيري كردن . اين جوان كه اين سوال را كردند نگران حالات خودشان هستند . اينكه جوان مي گويد كه در محيط اشتباه قرار گرفته ام و گناه مي كنم ولي باز در عمق وجودش اميد به نجات دارد . در عمق وجودش يك احساس زيبا و قشنگ شكل گرفته و آن اين است كه من نبايد اين گناهها را انجام بدهم و اينها خلاف است و در پيشگاه خدا احساس شرمندگي مي كند . حتي دوست دارد كه خداوند به او سيلي بزند تا او دست از اين كارهايش بردارد . اين جنبه هاي مثبتي است كه در جامعه ي ما وجود دارد. نكته اي كه بايد به آن توجه كرد دو مطلب است . يكي در مورد خود اين جوانها بايد گفت كه اي جوانها اگر محيط خراب است ، حداقل شما كه درك قشنگي داريد و مي دانيد كه اين كار خلاف و ناشايست است ، آن را انجام ندهيد . مطمئن باشيد با ترك اين رفتارهاي ناشايست به دليل اينكه در محيط خلاف قرار

ص: 12385

گرفته ايد ، خدا خيلي خيلي به شما عنايت مي كند . متوقع اين نباش كه خدا توي گوش تو بزند بلكه متوقع اين باش كه من در اين محيط آلوده كه پدر و مادر اطراف آن را گرفته اند و به وظايفشان عمل نمي كنند ، من مثل آنها عقب نباشم . درست است كه سخت است و در روايت داريم كه با فضيلت ترين اعمال سخت ترين آنهاست . اين جوان كه در چنين خانواده اي اين حركت را مي كند ، قطعا اجر آن دو چندان است . نمازي كه مي خواند و ترك گناهي كه مي كند ، چندين برابر كسي كه در محيط راحت و آرام قرار گرفته ، اجر دارد . ديگر اينكه بايد متوجه بحث خانواده بشويم . نوع نگاهي كه در جامعه ي ما حاكم است نگاه متوقعانه است . يعني پدرو مادرها توقع دارند كه فرزندان به آنها احترام بكنند و جايگاه آنها را درك كنند و به آنها بهاء بدهند . جوانان توقع دارند كه پدر و مادرها آنها را درك كنند و همسايه نسبت به ما توقع دارد كه رفتار ما نسبت به او خوب باشد يعني دائم از همديگر توقع داريم . اگر ما اين نگاه متوقعانه را عوض كنيم و بجاي آن نگاه انجام وظايف داشته باشيم . من بعنوان پدر و مادر ، همسايه ، دوست و همكار ببينم كه وظايف من چيست . آن وظايف را ياد بگيرم و به آن عمل كنم . نگوييد كه فرزند حقوق من را رعايت نمي كند و يا فرزند بگويد كه پدر و

ص: 12386

مادرم حقوق من را رعايت نمي كنند بهتر است فرزند برود و وظيفه ي خودش را نسبت به پدر و مادرش ياد بگيرد . امام عسگري (ع) مي فرمايد : وظايفتان را بفهميد و عمل كنيد . كسي كه در اين فضا قرار بگيرد ، بالاترين جايگاه را دارد . اين بايد فرهنگ بشود و همه ي ما اين طوري باشيم . بجاي اينكه بگويم چرا آقاي فلاني حقوق من را حفظ نمي كند بگويم كه من نسبت به آقاي فلاني چه وظيفه اي دارم و هركس بايد اين شناخت وظيفه را پيدا بكند . اگر من در مورد حقوق شما كوتاهي كنم شما نبايد از وظايفتان نسبت به من كوتاهي كنيد . يعني در اينجا نبايد مقابله به مثل بكنيم . اي پدر و مادرها ، ما بزرگتر ها بايد بچه هاي مان را به سمت كمال دعوت كنيم . نه اينكه مرتب بگوييم كه تو وظيفه ات را انجام نمي دهي ، من تو را نفرين مي كنم ، نفرين من دامن تو را مي گيرد و چنين و چنان مي شود ، بهتر است من پدر يك لبخند به فرزندم بزنم و اگر من بعنوان يك مادر عواطف پاك مادري را به فرزندم نشان بدهم . آيا اين براي ترقي بستر بهتري نيست ؟ بعد از اينكه ما وظايف خودمان را فهميديم مثلا خدا پدر را خلق نكرده كه مثل بت او را پرستش كنيم . درست است كه به فرزندان مي گويد از پدر اطاعت كنيد اما نه بعنوان يك بت بلكه بعنوان يك نماد ارزش . يعني مي گويد كه

ص: 12387

پدر نماد ارزش باشد و خود بخوداطاعت مجموعه به سمت او خواهد آمد . آيا اين نماد ازشي بايد در موضع توقع قرار بگيرد و علي الدوام بخواهد كه او را اطاعت كنيد ؟ يا اينكه مي گويد كه تو وظايفي نسبت به اين خانم داري ، آيا وظايفت را انجام مي دهي ؟ از در منزل كه وارد مي شوي ، آيا با لبخند ، مهرباني و عشق وارد مي شوي كه وقتي همسرت به تو نگاه مي كند لذا ببرد ؟ ما بايد جنبه ي آن را هم بوجود بياوريم . الانسان عبيد الانسان . چرا جنبه اش را ندارد . خدا انسان را جوري آفريده كه اگر به او محبت كني ، جذب مي شود . محبت مثل يك مركز مغناطيسي است ، دلها مثل براده هاي آهن است . يعني خدا انسان را جوري آفريده كه جذب محبت مي شود . انسانهايي كه محبت نمي كنند جنبه ندارند و اِلا انسانها ، افراد با محبت را دوست دارند . اگر مردي در محيط خانواده بعنوان شوهر ، زني در خانواده بعنوان همسر و خانم خانواده ، اگر حقوق را رعايت نكنند و مي تواند اين نيازمنديها را برطرف كند و نمي كند البته اين حقوق فقط جنبه هاي مادي ندارد ، ما مشاوره هايي داريم كه آقا مي گويد كه از خانم بپرسيد كه من براي او چه چيزي كم گذاشته ام ، لباس ، پوشاك ، مسكن او آماده است ولي او همچنان نگران است و از زندگي با من خسته است . احتياجات فقط شكمي و مادي نيست .

ص: 12388

اين خانم توقع دارد كه شوهرش به او نگاه كند ، در كنار او بنشيند و با او حرف بزند و به او مهر و محبت داشته باشد ، وقتي خانم با اوصحبت مي كند به او نگاه كند نه اينكه به جاي ديگري نگاه كند و بگويد كه دارم گوش مي كنم . حالا هر چه لباس قشنگ و خوراك خوب در سفره اش گذاشته ولي سفره ي دلش چيز ديگري را مي خواهد . يك وقت نيازمندي عاطفي است . جوان مي گويد كه من آرزوي لبخند پدر و مادر را دارم . پدر و مادر بايد توجه داشته باشد كه قبل از اينكه به مسائل جسمي فرزندش برسد بايد به مسائل روحي فرزندش توجه داشته باشد امام صادق (ع) مي فرمايد : قال اَيُما مومن منع مومن شيئ مما يحتاج عليه و هو يقدر عليه من عندهي قوم عند غيره . اگر مومني مي تواند مشكل مومني را حل كند و احتياج او را برآورده كند و اگر نمي تواند ، از ديگري كمك بگيرد و مشكل او را حل كند . اگر كسي اين كار را نكند ، خدا روز قيامت او را سر پا نگه مي دارد كه چهراش سياه شده است و از ترس وحشت سياهي چشمش كنار رفته و سفيدي چشمش را گرفته است و دو دستش به گردنش بسته شده است ، پيام مي آيد كه اين انسان خيانت به خدا و پيامبر كرده است . بعد دستور داده مي شود كه به آتش جهنم فرستاده شود . اين حديث در كتاب ثواب الاعمال و عقاب الاعمال

ص: 12389

آورده شده است .

سوال – من مي خواهم از پدر و مادرها و اساتيد برنامه ي شما گله كنم . من مي توانم ثابت كنم كه هنوز 80 درصد پدر و مادرها نمي دانند كه فرزندانشان چقدر به محبت احتياج دارند . خيلي از والدين از تعاليم دين اين را دريافته اند كه آه آنها خيلي زود گريبان فرزندشان را خواهد گرفت اما هيچ كس به آنها نگفته كه لطف و تكريم فرزندانشان دستگير عرصه هاي مختلف زندگي آنها خواهد بود . به والدين بگوييد كه بيشتر از آنچه كه شما فكر مي كنيد فرزندان شما احتياج به لطف و محبت شما دارند . راهنمايي بفرماييد .

پاسخ – اين انعكاس يك جوان نيست ، اين انعكاس خواسته ي تمامي جوانه ها است . فضاي تربيتي بايد بر اساس محبت باشد يعني اگر پدر و مادر بخواهد در تربيت موفق باشد ، واقعا بايد توجه به ايجاد فضاي محبت بكند و در فضاي محبت سعي كند بچه را جذب شخصيت خودش بكند ولي اگر بخواهد از خودش يك شخصيت خشني را خلق بكند و نياز عاطفي براي همسر فراهم نكند ، همسر در خانه كار كرده و نياز دارد كه وقتي همسرش وارد خانه مي شود برايش مرد باشد . خانواده ي كريم آن كسي است كه مرد براي خانمش در خانه مرد باشد و براي فرزندانش پدر باشد و مادر براي بچه هاي مادري كند و مادر باشد و هر كس در جايگاه خودش باشد . اولين فضا براي اين كارها فضاي محبت است . پس اصل اول اين است كه فضاي خانواده

ص: 12390

را فضاي عشق قرار بدهيم . قرآن در مورد تشكيل خانواده به همين عنصر اشاره مي كند . و مي فرمايد : ازدواج كنيد تا به آرامش برسيد و با همسر خود به مودت رفتار كنيد . اولين پايگاه و فرصتي كه بايد درمحيط خانواده باشد پايگاه محبت است . من نمي خواهم به جوانان جسارت را تلقين كنم كه بعضي از جوانان كه دنبال كارخلاف مي روند بخاطر كمبود محبت است . و اين باعث بشود كه جوانان ما بگويند كه فلاني دارد حرف ما را تاييد مي كند . من نمي خواهم كار آنها را توجيح كنم و مي خواهم به جوانها بگويم كه اگر آن عنايتي كه بايد پدر و مادر بكنند و نمي كنند ، اين را وسيله اي قرار ندهند كه براي لجبازي دنبال كار خلاف بروند ولي مي خواهم به پدر و مادرها بگويم كه بخش عظيمي از انحرافات بخاطر كمبودهاست . يعني وقتي جوان احساس كمبود و كسري محبت دارد ، يك لبخند انحرافي در كوچه و بازار جوان را منحرف مي كند . چون تشنه ي محبت است . مي خواهد اين مامان و بابا به او نگاه كنند و لبخند بزنند و كنار همديگر بنشينند و صحبت بكنند و با هم صميمي باشند . وقتي ما اين نياز را برطرف نكنيم چه اثري دارد ؟ اگر من نمي توانم به بچه هايم محبت كنم ، مي توانم از كارشناس سوال كنم . اين شامل حديث امام صادق (ع) است كه در بالا گفتم . فسئلوا اهل الذكر ان كنتم لا تعلموم . بروم از كارشناس تربيتي

ص: 12391

سوال كنم كه من بعنوان يك پدرو مادر، وظيفه ام در ارتباط با فرزندم چيست ف من بعنوان همسر در مقابل همسرم چه وظيفه اي دارم . اينها را امام صادق (ع) جزء اصول اخلاقي دين ما مي داند . و مي فرمايد كه بايد اينها را دنبال كنيد. حضرت فرمود : اگر كسي اين كار را نكند خدا روز قيامت اورا سر پا نه مي دارد كه چهراش سياه شده است و از ترس وحشت سياهي چشمش كنار رفته و سفيدي چشمش را گرفته است و دو دستش به گردنش بسته شده است ، پيام مي آيد كه اين انسان خيانت به خدا و پيامبر كرده است . بعد دستور داده مي شود كه به آتش جهنم فرستاده شود . اين انسان نياز مالي ديگران را برطرف نكرد در حالي كه برايش امكان داشت ، نياز عاطفي ديگران را برطرف نكرد در حاليكه مي توانست آنرا برطرف نكرد و به اومي گويند كه تو به خدا و پيامبر خيانت كردي .چرا ؟ زير خدا و پيامبر اين فرصت ها را ايجاد كرد تا جامعه با گره خوردن دلها زيبا و قشنگ بهمديگر ، يك جامعه ي زيبا بوجود بيايد اما اين پدر و مادر نسبت به فرزندانشان يا اين شخص نسبت به مومن ديگر يا فرزندان نسبت به پدرو مادر در آن جايگاه حقوقي شان قرار نگرفتند ، وظيفه شان را انجام ندادند و در نتيجه جامعه آن كرامت لازم را پيدا نكرده و خانواده آن عزتمندي قشنگ را پيدا نمي كند و وقتي اين اتفاق نيفتاد در واقع خيانت به خدا و پيامبر

ص: 12392

مي شود . يعني گاهي اگر ما يك لبخند نزنيم خيانت به خدا و پيامبر مي كنيم زيرا خدا دين را براي ارشاد انسانها آورد . من با يك لبخند مي توانم جوان را جذب كنم ، من مي توان همسر را جذب شخصيت خودم بكنم و يك محبت سالم را به او تلقين كنم ولي اين كار را نكردم و باعث انحراف اين جوان شد . اين جوان به جاي اينكه يك رويكرد كريمانه ، اخلاقي ، زيبا و الهي پيدا كند ، به اين مسائل پشت كرد و منحرف شد و در نتيجه دين خدا روي زمين ماند . گاهي يك لبخند نزدن و تحويل نگرفتن تبعات سوئي دارد . همين ها است كه چهره ي آن فرد را در قيامت سياه مي كند ، دستش را به گردنش آويزان مي كند و آن چهره ي وحشتناك را دارد . تو كه مي توانستي از طريق اعمال محبت ، يك عاطفه ي قشنگ و احترام گذاشتن به همسرت عواطف روحي آنها را تامين كني ، چرا اين كار را نكردي ؟ با آن بي اعتنايي خشونت خواستي ژست مردانه بگيري اما غافل از اينكه اين ژست مردانه نبود و جايش اينجا نبود . تو بايد اينجا برخورد كريمانه مي كردي . اگر تو با مهر ، محبت و لبخند وارد خانه مي شدي ، خانم هم با هداياي معنوي از تو استقبال مي كرد . و اگر اين فضا ايجاد نشد ، دامنه ي ابتذال بيشتر مي شود و در نتيجه حرف خدا و پيامبر زمين گذاشته شد و بخاطر اين شما در

ص: 12393

قيامت محاكمه مي شويد . وقتي ما مي گوييم خانواده ي كريم ، اين عنصر محبت بود كه امروز به آن اشاره كرديم . عنصر محبت بودن و نبودنش چقدر مهم است . جوانان نگويند كه چون خانواده به آنها كم محبتي كرده آنها هم به انحراف بروند .جوانان در شرايط سخت تر مي توانند تغييرات قشنگ در خودشان بوجود بياورند . در جامعه پدر و مادرهاي بسيار خشن داريم اما فرزنداني دارند كه با تلاش خودشان را از اين آلودگي نجات داده اند . اين يكي از عناصر كرامت خانواده است كه عنصر محبت و تامين نيازهاي عاطفي است .

سوال – سوره اعراف آيات 144-149 را توضيح دهيد .

پاسخ – مي فرمايد : اگر انسان در مدار تكبر رفت نمي تواند حقيقت را درك بكند . اگر ما قرار است كه در خانواده مردانگي داشته باشيم به معناي غرور نيست . هر جا كه غرور آمد و من خواستم خودم را برتر از ديگران ببينم ، همانجا بدانم كه چشمم و ديدم از كار افتاد و نمي توانم زيبايي حقيقت را درست درك بكنم . بنابراين تواضع داشته باشيم تا زيبايي هاي حقيقت را ببينيم و با نورانيت به سمت آن حركت كنيم .

سوال – شوهر من علاوه بر اهانت هايي كه به من و خانواده ام مي كند ، به تمام روحانيون هم اهانت مي كند ، من از اين كار عذاب مي كشم . من با اين همسر بدزبان چكار كنم ؟ آيا چاره اش باز محبت است؟

پاسخ – اگر كسي بيمار شد ، ما با او چه

ص: 12394

برخوردي داريم ؟ آيا با بيمار خشونت مي كنيم ؟ يا اينكه چون بيمار است به اومحبت بيشتري مي كنيم ؟ هيچ گاه انسان از محبت كردن لطمه نمي بيند . بايد محبت كرد . در فضايي از محبت و در كنار محبت ، ارزيابي كند كه مشكل او چيست ؟ كار او جايي گره خورده است و اگر ما بخواهيم با خشونت با او برخورد كنيم ، قطعا در تقابل با يكديگر قرار مي گيريم و به هيچ وجه نمي توانيم حرف دل را به او القاء كنيم . اما اگر ما با محبت جلو برويم ، يك جاهايي هست كه مي تواند نقطه ي اتصال بين ما و او باشد . اگرما با محبت جلو رفتيم ، يك جوري مي توانيم به دل او نفوذ كنيم . با آرامش و عواطف زيبا ، ما مي توانيم وارد دل او بشويم و بعد ببينيم كه درد او چيست ؟ مشكلات او چيست ؟ احيانا سوالات بي جواب ذهن او را گرفته است و اگر توانستيم آنرا پاسخ مي دهيم و اگر نتوانستيم آن را بطور كلي پاك كنيم ، مي توانيم در اين فضا او را نگه داريم اما اگر با خشونت و برخوردهاي تند با او روبرو بشويم ، يقينا كار بدتر مي شود . درمان با محبت بهتر از درمان با قهر است زيرا درمان با قهر كار را به جاهاي خطرناك تر مي كشاند . اين حركت هايي كه بعضي ها مي خواهند با خشونت انجام بدهند ، آيا درست است ؟ عنصر دومي كه در كرامت خانواده نقش دارد ،

ص: 12395

مسئله ي برخورد مودبانه و محترمانه ي آحاد خانواده است . در باب اينكه ما چه وظايفي در حفظ آبروي همديگر داريم روايتي مي گويم . روايتي را از حمزه ثمالي از امام باقر (ع) نقل مي كند . مي گويد كه از امام شنيدم كه اگر كسي آبروي مردم را حفظ كند و نگه دارد روز قيامت از عذاب الهي در امان است . اگر كسي غضبش را كنترل كند و با احترام برخورد كند ، در روز قيامت او از عذاب نجات پيدا مي كند و خدا همه ي گناهان او را مي بخشد . فكر غلطي در ما رواج پيدا كرده كه وقتي فكر پرخاشگري را دنبال مي كنيم بلافاصله تقصير اعصاب مي گذاريم . و مي گوييم كه اعصاب من ضعيف است و روي اعصاب من راه نرو . يك بچه ي شش ساله را ديدم كه با بچه ها بازي مي كرد و مي گفت كه اعصاب من را خُرد نكن واين بچه هنوز نمي تواند كلمه ي اعصاب را بنويسد . اين را از بزرگترها ياد گرفته است . اينكه در روايات ما داريم نگه داشتن خشم نشان مي دهد كه اين اختياري است . چگونه بايد اين خشم را كنترل كرد ، در آينده به آن مي پردازيم . امام مي فرمايد : اگر كسي غضبش را نگه دارد خدا زشنتي هايش را مي پوشاند . ما بايد قبول كنيم كه آلودگي هايي داريم و مي گوييم كه نكند اين آلودگي ها آشكار بشود و يا در روز قيامت آشكار بشود و مايه ي آبرو ريزي بشود .

ص: 12396

نمي خواهد از خدا بترسيم ، اين را خدا در اختيار ما گذاشته است . خداوند چيزي نيست كه از آن بترسيد ، خدا پر از رحمت و رافت است .از رفتارهاي زشت و گناهان خودمان بترسيم . وقتي من با خشم با همسرم برخورد مي كنم يعني حجاب حيا را پاره مي كنم و اگر من اين حجاب را پاره كردم يعني من دارم درونم را نشان مي دهم . و يكسري عيب هايي از من آشكار مي شود . در روايت داريم كه اگر از كسي عيب گرفتيد و در مقام سرزنش كسي برآمديد بخصوص در پش سر او ، نمي ميريد مگر اينكه خودتان گرفتار آن عيب بشويد . يعني زبان انداختن در آن آلودگي در وجود تو سرايت مي كند . اگر پدر يا مادر خانم بدي كرده اند به خانم ارتباطي ندارد و در قرآن داريم كه بار كسي را به دوش كسي نمي اندازند . اين خشونت ها و اين تحقيرها باعث حقارت خود ما مي شود . پس شخصي كه تندي مي كند ، بداند كه اين تندي به نفع او نخواهد بود . بداند كه روزي گرفتار اين بي احترامي ها و حتك حرمت ها كه انجام مي دهد مي شود و روزي اينها گريبان خودش را خواهد گرفت . امام صادق (ع) مي فرمايد : اگر شما مومني را تحقير بكنيد در پيش خدا خوار مي شويد . اگر مومني را تحقير كرديد بدانيد كه از چشم خدا مي افتيد . پس اين روايت به ما مي گويد كه كنترل خشم در اختيار ماست . البته

ص: 12397

من منكر ضعف اعصاب نيستم . شما اگر به متخصصين هم مراجعه كنيد آنها قبول دارند كه همه ي اين مشكلات به ضعف اخلاقي برمي گردد نه به اعصاب . اگر اين فقط به خاطر مسئله ي اعصاب بود ، چرا اين همه روايات ما مي گويند كه خشم خودتان را كنترل كنيد . قطعا مي شود عصبانيت را كنترل كرد كه اين همه روايات مي فرمايد كه خشم خودتان را كنترل كنيد . ما به فرهنگ تكريم و احترام روي بياوريم نه به فرهنگ تحقير و توهين . كساني كه زود عصباني مي شوند انسانهاي ضعيفي هستند نه اينكه ضعف اعصاب دارند بلكه توانمنديهاي روحي شان كم است و ضعف اراده دارند ، ظرفيتشان كم است و زود عمكس العمل نشان مي دهد . اگر انسان قوي باشد دليلي ندارد كه منفعل شود و عكس العمل نشان بدهد . پس برخوردهاي محترمانه داشته باشيم و بدانيم كه خشم ما قابل كنترل است . سعي كنيم پاسخ خشم ها را به خشم ندهيم .

89-01-16

سوال – خدا رابطه اش با بنده ي گناهكار و كساني كه بعضي مواقع غافل مي شوند و حرفهايش را گوش نمي كنند و يا كساني كه دائم گناه ميكنند ، چگونه است ؟

پاسخ - ما بخاطرظرفيت كم خودمان و نظرات تنگي كه در روابط ما حاكم است ، بعضا آنچه كه من از شما مي خواهم اگر شما انجام ندهيد از دست شما گلايه ميكنم ، روابط اين طوري است . ولي در ارتباط با خداي متعال ما با رحمت بي نهايت روبرو هستيم . يعني اين طور

ص: 12398

نيست كه اگر ما خلافي مرتكب شديم و بعد برگشتيم و عذر خواهي كرديم و همين كه از كارمان پشيمان شديم و حتي در برخي روايت داريم كه اگر گناهي را بنده مرتكب شد ، من بلافاصله آنرا ثبت نميكنم تا راه بازگشت باشد تا هفت ساعت فرصت مي دهد ، اگر توبه كرد و بازگشت كه آنرا ثبت نميكند و اگر توبه نكرد آنرا ثبت مي كند ولي اگر باز توبه كرد آنرا پاك ميكند . رابطه خودمان با خدا را مقايسه نكنيم . ما ظرفيت محدود داريم ، ما تنگ نظر هستيم ، ما سعه ي صدر نداريم ، حتي پيامبران و اولياءالله هم با كساني كه گناه مي كردند خوب برخورد مي كردند و رفتارشان با ما فرق ميكرده است . فردي خدمت امام حسن (ع) آمد و هر چه از دهانش آمد گفت ولي امام گفت : تو غريب هستي ، بيا برويم منزل ، خسته اي و غذا نداري ، بارت را به من بده يعني دراين برخوردها مهر و محبت نشان مي دادند . خدا خودش مي گويد : بدي را با نيكي پاسخ بده و بعد خودش اين كار را نمي كند ؟ اين كار براي انسانهاي بزرگ است كساني كه سعه ي صدر دارند . بنابر اين اين طور نيست كه اگر ما غفلتي كرديم و خلافي مرتكب شديم و توبه كرديم ، خدا نبخشد . در ضمن اگر ما موفق به توبه مي شويم ، نشانه ي اين است كه اول خدا به ما توفيق توبه را داده و بعد ما توبه كرده ايم . پس

ص: 12399

در توبه اول عنايت او شامل حال ما شده و بعد ما احساس كرديم كه اين كار اشتباه بوده و توبه مي كنيم . يعني توبه هم يك توفيقي از جانب خداست . و به هركس اين توفيق را نمي دهد و باز لطف اوست كه شامل حال ما شده است . ما نبايد بگوييم كه خدايا من توبه كردم ، تو قبول كن بلكه بايد بگوييم كه خدا از تو تشكر ميكنيم كه توفيق توبه را به ما دادي و به من اجازه دادي كه برگردم . وقتي كه ما پشيمان هستيم و توبه كرده ايم و ديگر نمي خواهيم گناه را تكرار كنيم پس نگراني ما از چيست ؟ خيلي ها سوال مي كنند كه ما توبه كرده ايم و خدا هم قبول مي كند ولي سنگيني بار گناه كه بر دوش ما است را چكار كنيم ؟ اين احساسي كه در من پيدا شده را چكار كنيم ؟ اين دو حالت دارد. يك حالت توبه است ، اين را مطمئن باشيد كه وقتي خدا وعده داده ، خلاف وعده عمل نميكند . توبه را پذيرفته بشرطي كه پشيمان شده باشيم و ديگر نخواهيم كه آن گناه را تكرار كنيم . اتفاقا اين احساس شرمندگي لطف خداست. اگر انسان خلافي مرتكب شده و اين احساس شرمندگي را داشته باشد ديگر دنبال آن خلاف نمي رود ولي اگر آن احساس شرمندگي از بين برود ممكن است كه با بطرف آن خلاف برود . پس همين احساس شرمندگي مانع از آن ميشود كه به دنبال خلاف برود . اين احساس قشنگي است كه انسان در

ص: 12400

مقابل مولاي خودش خجالت بكشد و ادب را نشان بدهد . در از ناحيه خداوند هميشه باز است و هيچگاه نمي گويد كه من در را مي بندم . خدا مي گويد تو بر نمي گردي ، خوب برگرد . پس باز در حال گناه نظر لطف خداوند به او هست ولي او توجه نميكند . در حديث قدسي داريم كه آنهايي كه به من پشت كرده اند اگر مي دانستند كه من چقدراين ها را دوست دارم و مشتاق آنها هستم ، از شوق مي مُردند . هيچ وقت خدا دست رد به سينه ي بنده اي نمي زند و هيچ وقت با كسي قهر نمي كند . اين ما هستيم كه با او قهر مي كنيم . وقتي ما با او قهر كرديم ، گرفتار قهر اومي شويم . يعني قهر او عكس العمل قهر ماست . چون ما به او پشت كرده ايم از رحمت هاي ويژه او برخوردار نمي شويم . شما وقتي پشت به نور كرده ايد و رو به سايه آورده ايد ، از نور بهره اي نمي بريد . و اين است كه نور رويش را از شما گرفته است . بازدارندگي و باز داشت از ناحيه خداوند نيست . نكته اي كه هست اين است كه ما بايد حواسمان جمع باشد كه از لطف بيكران حق سوء استفاده نكنيم . قرآن مي فرمايد : خدا كه اين همه به تو لطف مي كند ، چرا تو مغرورانه برخورد مي كني ؟ آيا نتيجه ي اين همه لطف و صفا و مهرباني اين بود كه تو از اينها

ص: 12401

سوء استفاده كني . در روابط اجتماعي ما اگر كسي در ظاهر مهر و محبت نشان مي دهد و ديگري مرتب سوءاستفاده مي كند ، ارزيابي مردم نسبت به اين شخص چگونه است ؟ اين را انسان موفقي ميدانند ؟ هيچ عاقلي اين حركت را قبول ميكند يا او را سرزنش ميكنند . پس در مقابل خدا هم ما اين ارزيابي را داشته باشيم . خدايي كه اين همه مهرباني مي كند و به ما فرصت مي دهد و ما باز سوء استفاده مي كنيم . اگر مي خواست ما را عذاب كند آيا نمي توانست ؟ خدا به ما فرصت مي دهد و ما باز هم سوء استفاده مي كنيم . ممكن است ما اين فرصت ها را چنان در خودمان نابود كنيم كه ديگر جاي برگشت نباشد . اين نقطه ي خطرناكي است و انسان بدون توبه از دنيا مي رود . فرصت توبه از او گرفته ميشود . اين قدر غرور در ما بوجود مي آيد كه مي گوييم : بعداً توبه ميكنيم . مگر من چكار كردم ؟ ديگراني كه هزار تا انسان كشته اند ، من و او يكي هستيم ؟ حالا من يك حرف زدم ، يك دروغ گفتم ، يك نگاه كردم ، يك غيبت كردم ، و اين ها را كوچك مي شماريم . و گناهاني مثل قتل نفس ، دزدي و بمباران كردن يك منطقه را بزرگ مي كنيم و مي گوييم من كه اينها را انجام نداده ام يك غيبت و يك تهمت زده ام و يك نگاه بد كرده ام ، مگر چه شده

ص: 12402

است ؟ بدترين حالت اين است كه انسان خلاف را كوچك بشمارد . اگر ما خلاف ها را كوچك شمرديم ، منتظر باشيم كه به خلاف هاي بزرگتر راه پيدا بكنيم . در برخي از روايت داريم كه اگر ما از راه گناه به مقصدي مي روييم گمان نكنيم كه به آرزوي مان مي رسيم . رسول اكرم (ص) مي فرمايد : كسي كه با معصيت و نافرماني خدا دنبال كاري باشد از مطلوب خود دورتر و از آنچه كه مي ترسيده ، نزديك ميشود . در ارتباط با سنگيني گناه در مكارم الاخلاق اين روايت است كه هرگاه خدا خوبي بنده اي را بخواهد ، گناهان او را در برابرش مجسم مي كند و بار گناه را بر دوش او سنگين مي سازد يعني احساس گناه را از او نمي گيرد . توبه كرده و توبه اش را قبول مي كند ولي اين احساس گناه و شرمندگي را از او نمي گيرد زيرا او را دوست دارد و مي خواهد اين حجابي باشد بين او و گناه و اين خوب است . و هرگاه بدي بنده اي را بخواهد از باشد مي برد . يعني بنده گناه كرده و نسبت به گناهانش بي خيال است . مثل بيماري است كه مريض است ولي با مُسكن هاي زياد اصلا به بيماري اش توجهي ندارد . ولي اگر به مرضش توجه كند اين باعث ميشود كه بيماري اش زياد نشود و درمان ميشود .

سوال – من مي خواهم گناهانم را ترك كنم ولي نمي توانم و فقط وقتي گناه ميكنم ، عذاب وجدان ميگيرم .

ص: 12403

اين چه سودي دارد ؟

پاسخ - اين دو بخش است . يك بخش اينكه عذاب وجدان از گناه دارم ، اين خوب است و عيبي ندارد . اين حس قشنگي است كه از ارتكاب بيشتر گناه ، جلوگيري مي كند . ولي اينكه مي گويد مي خواهم ترك گناه بكنم ولي نمي توانم ، ايشان به چند مسئله توجهي نكرده اند . يكي اينكه به زشتي گناه فكر نمي كنند و مرتكب آن مي شوند . دوم اينكه مراقبه ندارند . گاهي به زشتي گناه توجه مي كنيم اما دقت نمي كنيم كه الان خطر متوجه ما هست . سوم در مورد ترك اين گناه است كه خدا چه جايگزيني هايي به ما داده است ، به اين فكر نمي كنيم . وقتي به اين مسائل فكر نكرديم ، راحت در فضاي گناه مي غلطيم ، حواسمان پرت مي شوم و شيطان كار خودش را مي كند ، بايد مراقب بود . نااميد نباشند . همين احساس گناه و شرمندگي نشان مي دهد كه آثار حياتي در وجود ايشان هست و جاي نگراني نيست . مراقبت بيشتري بكنند ، انشاءالله موفق مي شوند .

سوال – لطف كنيد در مورد بيدار كردن براي نماز صبح كه فرموده بوديد بيشتر توضيح بدهيد .

پاسخ - يك بخش مربوط به شخصي است كه خواب است و يك بخش مربوط به شخصي است كه بيدار است . ما اين بحث را مطرح كرديم كه كسي كه مي خواهد بخوابد ، اگر تصميمش اين باشد كه من ميخواهم بخوابم و براي نماز صبح هم بلند نشوم ، اين

ص: 12404

كار خلافي است . براحتي نمي تواند اين تصميم را بگيرد . اين تصميم اشتباه است . امام سجاد (ع) مي فرمايد : گناهاني كه باعث ميشود دعا مستجاب نشود : سوء نيت ، يكي خباثت دروني ، نفاق و دورويي با برادرانش ، بگويد خدا توبه من را قبول نميكند و ديگر اينكه نمازهاي واجب را به تاخير بيندازد و ترك كند . پس يك بحث اين است كه شخصي كه مي خواهد بخوابد و تصميم بر نماز ندارد و اين كار خلافي است . يك بحث اين است كه شخص مي گويد : من بنا بر اين ندارم كه نماز نخوانم ، مي خواهم بلند شوم و ساعت هم مي گذارد و اگر هم ساعت نمي گذارد مصمم است . حالا خوابيد و براي نماز بيدار نشد و وقتي بلند شد ، بحث قضاي نماز پيش مي آيد . در اينجا خلافي صورت نگرفته است . زيرا بين خود و خدا جداً تصميم گرفته بوده كه نماز بخواند . و بعد خواب مانده است . ولي كساني كه در اطراف او هستند بايد بيشتر حالت تشويقي داشته باشند نه حالت تنبيهي به اين معنا كه ما بايد نهي از ذهنيت او كه نمي خواهد بلند بشود و نماز بخواند بكنيم . اگر تصميم دارد كه نماز بخواند هم ديگران وظيفه اي ندارند كه اين كار را بكنند . خود شخص موظف است كه اگر بيدار شد ، نمازش را بخواند . تصميم گرفته و مصمم است كه نماز بخواند و خوابيده ، حالا ديگران موظف هستند كه او را بيدار كنند ؟ خير

ص: 12405

. حالا اگر گفته كه من را بيدار بكنيد اشكالي ندارد او را بيدار كنيد . ما وظيفه نداريم كه شخص را از خواب بيدار كنيم مگر با تشويق و ايجاد انگيزه براي بيدار شدن و خواندن نماز . ما از اين مسئله ي تربيتي غافل هستيم و فقط به مسئله ي فيزيكي و آن هم با بازتاب منفي توجه ميكنيم . تشويق و ترغيب و مهرباني بايد حاكم باشد و پدري كه دوست دارد فرزندش از نماز صبح محروم نشود ، بايد مقدماتي هم فراهم بكند . اينكه قرآن مي فرمايد : خانواده ات را امر به نماز بكن يعني براي نماز آماده شان بكن ، فضا سازي كن ، تربيتشان بكن و تشويقشان بكن . ولي صرفا با كتك و اجبار شيوه ي درستي نيست . بهترين شيوه ي تربيتي ، شيوه ي دوستانه است . بايد يك تعامل بسيار زيبا و صميمي بين مربي و متربي انجام بگيرد تا آن تربيت كارآمد باشد . اگر قرار باشد كه متكي بر قدرت انجام بگيرد ، آن بازتابي ندارد . پدر و مادر در تربيت بايد در فضاي دوستانه با فرزند خود باشند . يعني در فضاي دوستي و محبت رشد و تربيت را انجام مي دهد . نبايد فرزند را يكباره و با خشونت بيدار كرد بلكه بايد در چند مرحله اين كار را كرد . كنار فرزند برويم و آرام بگوييم بابا جان وقت نماز است بيدار بشويد . بعد دوباره پنج دقيقه ي ديگر و در سه نوبت به اين ترتيب و با ملايمت بيدارش مي كنيم . سريع و تند

ص: 12406

و خشن تاثير ندارد . با برنامه ريزي اين كار انجام مي گيرد . ما نماز خوان ها اگر در تامل با فرزندمان ، رفتارهاي قشنگ و دوستانه نشان بدهيم ، علاقمند نماز مي شوند . اگر به همسرش نشان بدهد كه اين همه عشق و صميميت در سايه تربيت دين و نماز است او هم تشويق ميشود . قرآن مي گويد : نمازگزاران انسانهايي مهربان ، رئوف و دوست داشتني هستند . يك مقدار به آهنگ و محتويات نماز بيشتر دقت كنيم ، خودش جذابيت ايجاد مي كند .

سوال – من و همسرم قبل از ازدواج با هم دوست بوده ايم و فكر گناهان گذشته من را آزار مي دهد . آيا ازدواج ما گناهان گذشته را پاك ميكند ؟ اگر بخشيده نشوم چكار كنم ؟

پاسخ - اين دو بخش دارد . يكي در قبل از ازدواج كه روابط ناصحيح داشته اند و ديگري بعد از ازدواج بوده است و الان توبه كرده اند . ازدواج كردن باعث بخشيدن گناهان قبلي نميشود ، توبه باعث بخشش گناهان گذشته ميشود . اگر اين آقا و خانم نسبت به گناهان گذشته شان پشيمان نيستند و بگويند كه چون ازدواج كرديم اين كار توبه را مي كند . خير اين طور نيست . حالا ميشود گفت كه من ارتباط را برقرار مي كنم ، قصد جدي ازدواج هم دارم ، پس يكسري روابط ملايم هم باهم داشته باشيم ، آيا اين مجوز ميشود ؟ خير . زيرا ما مطمئن هستيم كه به ازدواج ختم ميشود ؟ شايد نشد . دوم اينكه بر فرض كه به

ص: 12407

ازدواج ختم شد ، باعث تكفير گناهان قبلي نميشود و بايد توبه كنيم . آيا مطمئن هستيم كه توفيق توبه پيدا ميكنيم ؟ حالا ايشان توبه كرده اند و ما ميگوييم كه خدا بخشنده است و توبه شما را مي پذيرد ولي نه اينكه چون ازدواج كرده ايد باعث بخشيدن گناهتان ميشود .

ممكن است اين توفيقات بدست نيايد ولي ايشان توبه كرده اند . ولي اين باب نشود كه اين دوستي ها را داشته باشيم و خلاف بكنيم چون مي خواهيم ازدواج بكنيم . ازدواج چيزي را تغيير نمي دهد ، توبه باعث بخشيدن گناهان ما ميشود و شايد موفق به توبه نشويم . روايت از اما م صادق (ع) داريم كه هرگاه قصد كار بدي كردي ، آنرا انجام نده زيرا گاه خدا بنده را در حال ارتكاب گناهي مي بيند و مي فرمايد : به عزت و جلال خود سوگند كه ديگر او را نمي بخشم . پس اينكه باب توبه باز است نه اينكه ما بي رويه گناه بكنيم . خير . پس چه بهتر كه نسبت به خطاهاي گذشته توبه كنيم و مراقب باشيم كه گرفتار لغزش نشويم .

سوال - من چند سال پيش سي دي را كه حاوي مسائل غير اخلاقي بود به دو نفر دادم و نمي دانم كه آنها به چند نفر ديگر داده اند . من براي جبران اين گناه چكار بايد بكنم ؟

پاسخ - خوب خلافي بوده كه ايشان مرتكب شده است ، اشتباه كرده ، نفهميده و سي دي هم كه ديگر در دستش نيست البته آنها هم وظيفه دارند كه آن

ص: 12408

را از بين ببرند . اين شخصي كه اينكار را كرده متوجه نبوده ، حالا توبه كند ، خدا مي بخشد . ايشان نااميد نباشد . خدا مي فرمايد : از رحمت من نااميد نشويد . خدا خيلي مهربان است . امام سجاد (ع) مي فرمايد : رحمت خدا هميشه بيشتر از ماست ، پس مايوس نشويد .

سوال – بيست و دو سال دارم و برنامه شما را مي بينم و احساس مي كنم كه مي توانم بر شيطان غلبه كنم ولي چند وقتي است كه شيطان خيلي به من حمله ميكند . چكار كنم ؟

پاسخ - شيطان هيچ وقت نمي تواند بر ما غالب باشد ، اين را قرآن كريم در سوره ي نحل مي فرمايد : تسلط شيطان براي كساني است كه او را مي پذيرند . اين طور نيست كه شيطان به ما حمله كرده ما در را براي او باز كرده ايم . حمله ي شيطان دست ما نيست ، اما در را باز كردن يا بستن دست ماست . خاك و خاشاك آمدن به اتاق دست ما نيست دست باد است ولي پنجره را باز و بسته كردن كه دست ماست . قرآن مي فرمايد : اگر پنجره دلهايتان را به روي پيام هاي شيطاني باز كنيد مي آيد . آن كساني كه شيطان را قبول ميكنند حمله ور مي شود ولي وقتي او را نپذيرند او تسلطي بر ما ندارد . توان مقابله با شيطان خيلي خوب است و اين ارزشمند است . وقتي شيطان سراغ اين جوان ميآيد و مي بيند كه از دست او در

ص: 12409

مي رود و پر قدرت و پر توان خودش را از دست او نجات داد ، پس مي خواهد به سراغش بيايد ولي قرآن مي گويد : انسانهاي متوجه كساني هستند كه همينكه شيطان دورشان مي آيد مي فهمند و متوجه مي شوند و سريع خودشان را جمع مي كنند . پنجره را باز كرده بوديم كه هواي خوشي بيايد ، مي بينيم هوا طوفاني است سريع پنجره را مي بنديم . مواظب و مراقب باشند . در را ببنديد .

89-03-17

سوال – بين توبه و عمل صالح چه رابطه و نسبتي است ؟ ما مي خواهيم عمل صالح انجام بدهيم . چكار كنيم كه شروع خوبي داشته باشيم ؟

پاسخ - آموزهاي ديني و فرهنگ قرآني ما وقتي مي خواهد راه را براي كسي كه بيراهه رفته اند ، باز كند مي گويد كه الان اين راه باز است و بن بستي ندارد . يعني اگر خلافي كردي براي هميشه نااميد مباش . باز آي ، باز آي . بعد از برگشت ، نياز به بازسازي است ، بالاخره يك جاهايي كم گذاشته اي . اصلا معني گناه يعني اينكه كارهايي را كه بايد مي كردم ، نكردم و بالعكس . خلا هايي بوجود آمده است و جاي خالي هايي گذاشته ايم و نقصي را در خودمان بوجود آورده ايم ، حالا برگشته ايم و بايد عمل صالح انجام بدهيم . يعني جاي خالي ها را پر كنيم . من در را به رويت باز گذاشته ام ، نااميدت نميكنم ولي تو هم كم لطفي نكن ، بي تفاوت نباش ، حالا كه

ص: 12410

قرار است برگردي ، درست برگرد . جبران كن . عمل كاملي كه مي تواند جبران گناه ما را بكند ، همان عمل صالح است . اين نقص دركجا بوجود آمده است ؟ اين نقص در روح و روان ما بوجود آمده است ، عمل صالح يعني عملي كه با روح و روان ما سازش داشته باشد . بعضي از اعمال با جسم ما سازش دارد . مثل خوردن و خوابيدن كه اينها اموري متناسب با جسم است . يكسري رفتارهايي را بايد انجام بدهيم كه با روح انساني ما همخواني داشته باشد . كسي كه روح فعال دارد از گناه بدش مي آيد ، با هويت انساني هماهنگ باشد ، عملي كه در آن شائبه فساد و بدي نباشد . الذين آمنوا و عملو الصالحات . يعني ايمان تنها كافي نيست و براي رشد احيتاج به عمل صالح داريد . قبل از توبه عمل فاسد كرديد حالا كه توبه كردي ، عمل صالح انجام بدهيد . يك روايت است كه محمد بن مسلم از امام باقر (ع) در مورد آيه 70 سوره ي فرقان الا من تاب و آمن و عمل الصلحا ... سوال مي كند . اين آيه شريفه در مورد انسانهاي آلوده بحث ميكند و بعد استثنا ميكند . مگر كسانيكه توبه كنند و ايمان بياورند وعمل صالح انجام بدهند ، خداوند در روز قيامت بديهاي آنها را به خوبي تبديل مي كند . محمد بن مسلم سوال كرد كه مقصود از اين آيه چيست ؟ امام فرمود : گناه كرده اما در آن حدي نبوده كه ايمانش نابود بشود . گناه

ص: 12411

آفت بزرگي براي ايمان است . گناه آفت سنگيني براي ارزش هاست . حالا اگر كسي اين قدر گناه كرد كه روحش مرده باشد و هيچ احساس بدي از گناه نمي كند و ايمانش هم از بين رفته است كه هيچ ولي كسي كه گناه ميكند اما احساس شرمندگي دارد و مي فهمد كه اين كاري كه كرده اشتباه است ، بعد از اينكه گناه كرد ، تنفر دارد ، پشيمان مي شود و از خودش بدش مي آيد ، اين مي شود مومن مُذنب . گاهي ممكن است گناهان زياد باعث بشود كه كم كم درجه ي ايمان پايين بيايد تا آنجايي كه به صفر برسد . توصيه اي كه علماي اخلاق و اساتيد عرفان دارند اين است كه مراقبت كنيد و هواي خودتان را داشته باشيد ، ممكن است به جايي برسيد كه اين ايمان از بين برود . ولي اگر گناهي مرتكب شديد ، نا اميد نشويد . يعني بين اين دو حالت باشيد . در عين اينكه مراقبت ميكنيد ، حواستان باشد كه آن را از بين نبريد و اگر گناهي كرديد توبه كنيد . حالا كسي از اين دنيا رفت و آنقدر گناه نكرده كه تمام ايمانش از بين رفته باشد ، در روز قيامت خدا او را مي آورد تا اينكه در جايگاه محاسبه قرار مي گيرد . امام باقر (ع) مي فرمايد : خداوند متولي حسابرسي او خواهد شد . هيچ كس متوجه او نيست و فقط خداست . يكي يكي گناهان را به يادش مي آورد بدون اينكه اين مجلس شاهدي داشته باشد . وقتي به يادش

ص: 12412

مي آورد اين بنده اعتراف مي كند كه نافرماني كردم ولي نمي خواستم سركشي كنم . از روي عناد نبود و نمي خواستم به ربوبيت تو و بزرگي تو جسارت كنم ، در بيانيات امام سجاد (ع) هست كه خدايا اگر ما گناه مي كنيم نه به بخاطر اين است كه تو را احمد الناظرين مي بينيم و يك كسي مي بينيم كه بگوييم ولش كن ، نه گرفتار شقاوت نفس شده ايم ، نفس مان فريب مان داده است . پس اعتراف مي كند و بعد ازاعتراف به گناهش ، خداوند به كاتبان دستور ميدهد كه اين بديها را به خوبي ها تبديل كنند . اين درصورتي است كه خلاف ها را قبول دارد و جلوگيري كرده است نه اينكه خلاف كند و بگويد : روز قيامت اين اتفاقات مي افتد . اگر گناه روي گناه بيايد ، بدون ايمان از دنيا مي رود و ديگر اين اتفاقات براي او نمي افتد . و بعد خدا ميگويد كه حساب او را روي پرده بياوريد و او را به مردم معرفي كنيد . وقتي اين اتفاق افتد و مردم مي گويند : اين چه بشري است كه يك گناه هم ندارد . بعد دستور مي دهد كه او را به بهشت ببريد . پس كسي كه گناه كرده و بعد توبه مي كند و عمل صالح انجام ميدهد ، چنين سرنوشتي در انتظار اوست . پس نگران نباشيد ، جايي براي بازگشت داريم . مصاديق عمل صالح چيست ؟ جبران هر عمل بايد متناسب با همان عمل باشد . اگر كسي ديواري را خراب كرد

ص: 12413

و سوراخ كرد ، حالا مي خواهد جبران بكند ، آيا ميتواند برود ديوار ديگري را رنگ كند ؟ خير . اولين كاري كه مي كني اين است كه اين سوراخ را پر كني و بعد همه را رنگ كن ، اشكالي ندارد . اولين نوع نگاهت به اينجا باشد چون ممكن است از اين سوراخ باز هم گزيده بشوي . يك ماري يكب از از اين سوراخ بيرون آمده و به تو نيشي زده ، اول اين را پُرش كن . اول اين عنصر خطر و جايگاه لغزش را پر كن كه خاطرت جمع باشد . لباس نشانه ي كرامت انسانهاست . روايت داريم كه خدا براي حيوانات پوشش قرار نداده ولي براي انسانها بخاطر تكريم آنها پوشش قرار داد . حجاب هم براي خانمها است و هم براي آقايان . بعضي ها تا اسم حجاب مي آيد ياد خانم ها مي افتند . خير اين طور نيست . مردان هم بايد حجاب داشته باشند . حد و حدود پوشش مرد و زن هم مشخص شده است . حالا كسي آمد و اين را رعايت نكرد ، نمي خواهد با خدا بجنگد و سركشي كند ، فريب خورده و فكر مي كند كه اين جوري قشنگ تر است و مقداري مويش را بيرون گذاشته و مقداري هم آرايش كرده است و حتي نمازش را هم مي خواند . هستند خانم هايي كه حجاب را رعايت نميكنند ولي نماز مي خوانند و زيارت هم مي روند ، دعا هم مي خواند ولي توجه ندارد كه از اين سوراخ دارد گزيده زده ميشود . از اين

ص: 12414

جهت هويتش مختوش مي شود . مگر خدا نميگويد كه من از لحاط جنبه كرامت براي تو پوشش قرار دادم ؟ حالا به اين ارزش پوششي توجه نكرده واين باعث ميشود كه نوع نگاهش عوض بشود در حاليكه خدا را قبول دارد ، قيامت و حساب را قبول دارد ، ارتباط با خدا هم دارد ، نماز هم مي خواند ، در بيرون ظاهر سازي مي كند و مرز حجابش را از دست مي دهد . اين يك عمل فاسد ميشود . يعني عملي كه متناسب با تو نيست . اگر در چنين فردي در پيشگاه ولي خدا قرار بگيرد ، يك نگاهي به او ميكند و ميگويد كه حيف نمي داني چه كسي هستي ؟ اگر مي دانستي كه چقدرارزش داري ، اين جور عمل نمي كردي ، از خودت فاصله گرفته اي ، از خود مثبت و كريمانه ات فاصله گرفته اي ، تو يك عروسك در دست ديگران نيستي ، تو انسان هستي ، نفس كريمانه داري ، بزرگواري و حيثيتت را بايد حفظ كني . برگرد . خوب حالا اين خانم برگشته ، عمل صالح اين چيست ؟ آيا برود بيشتر نماز و قرآن بخواند ؟ بله اين كار خوب است ولي حواسش باشد كه از اينجا نيشي به او خورده است . مومن از يك سوراخ دو بار گزيده نميشود . اينجا يك تخريبي صورت گرفته است ، مني كه مي خواهم توبه كنم اول بايد اين خلأ را پُر كنم . اين خانم در حجاب ضعيف بوده است و حالا توبه كرده است و عمل صالح اين خانم اين

ص: 12415

است كه حجاب را بيشتر دقت بكند و اين خلأ را پر كند . به اين عمل حواسش بيشتر باشد . البته اين منافاتي با زيباسازي ديگر ابعاد وجودي ندارد . ولي دراين يكي بايد بيشتر دقت كند . مراقبت كند تا ملكه بشود يعني اين سستي كه پيدا كرده بود مثل كسي كه براي تعليم رانندگي مي رود ، راه راست رفتن را خوب مي رود ولي پارك كردنش بد است . خوب ايشان بايد پارك را بيشتر تمرين كند . بايد نقطه ضعف را بايد تمرين كند . پس هر جا مي بيند كه ضعف است و مي خواهد عمل صالح انجام بدهد ، بايد ضعف را به قوت تبديل بكند . نقص را تبديل به كمال بكند . در هر كاري همين جور است . دانش آموزي نمره ي فيزيك كم آورده است ، خوب برود شيمي بخواند ؟ بله شيمي هم بخواند ولي فيزيك را بيشتر بخواند و آنرا تقويت كند تا كمبود نمره را جبران كند . پس اول اينجا را پر مي كند و بعد همه جا را فضاسازي ميكند . گاهي خلاف انسان ، عامل هاي متعدد داشته است ، بايد تمام اين عوامل را مطالعه كند و ببيند چه عواملي باعث شد كه او گرفتار اين گناه بشود ؟ مثلا در مورد حجاب ، بايد ببيند كه چه عواملي باعث شد كه به طرف بدحجابي برود ؟ عوامل را شناسايي كند و جلوي آن عوامل را بگيرد . اين از بهترين اعمال صالح است . يعني ريشه ي آن مرض را بخشكاند . مثلا غيبت ، عمل

ص: 12416

صالح غيبت اين است كه اولا از كساني كه بدگويي كرده و بعد از همه ، سعي كند خوبي هاي آنها را بگويد . ما نمي توانيم انساني پيدا كنيم كه مطلقا بد باشد . بَد مطلق نباشد در جهان ، بَد به نسبت باشد اين را هم بدان . مولانا ميگويد : بدي نسبي است . پس جنبه هاي مثبت را پيدا كنم . روايتي است كه حضرت عيسي با يارانش مي رفتند و سگ مرده اي در راه افتاده بود . بوي بد اين سگ همه فضا را پر كرده بود و همه ميگفتند : چه بوي بدي ميدهد و حضرت گفت : عجب دندانهاي سفيدي دارد . يعني به دنبال چيزهاي بد دراطرافتان نباشيد و جنبه هاي مثبت را ببينيد . مثلا در مورد نماز ، كسي نماز نميخوانده و حالا توبه كرده ، خوب بايد اول نماز را تقويت كند و نماز را سر وقت بخواند و نكته اي كه بايد توجه داشت اين است كه بايد بتدريج تقويت كند . يعني حالا كه من مي خواهم عمل صالح انجام بدهم ، پس يك برنامه سنگين بردارم . خير . اين وسط راه مي بُرد . مثلا در نماز خواندن نگويد من بايد نمازم را طولاني كنم و سر وقت بخوانم و با تمام تفاضيل بخوانم ، خوب اين خيلي جالب و خوب است اما اگر الان سنگين بردارد ممكن است در وسط راه ولش كند و نتواند ادامه بدهد . بگويد من نماز اول وقتم را مي خوانم و بعد كم كم جماعت را اضافه ميكند و البته اين همت

ص: 12417

مضاعف هم مي طلبد . البته ظرفيت انسانها باهم فرق مي كند . پس براي نقطه مقابل خلاف هايي كه كرده ايم ، برنامه ريزي كنيم . عمل صالح ارتباط با نامحرم ، اين است كه اول روي عواملي كه باعث لغزش او ميشده فكر كند و عوامل آن را بدست بياورد . حفظ كرامت نفس مهم است . بعد از اينكه توبه كرد ، توبه و عزت و كرامتش را حفظ كند و هواي خودش را داشته باشد كه من در پي اين ارتباطات چه چيزي من بدست مي آورم ؟ پيرامون اين مسائل فكر كند ، تمرين كنند تا اينكه ملكه بشود . كافي است كه ما راه بيفتيم ، خدا به ما كمك ميكند . خدا مي گويد : تو يك قدم بطرف من بيا ، من ده قدم به طرف تو مي آيم . يعني اگر تو شكر اين زيبايي و نعمتهايي كه بتودادم بجا بياوري و در فضاي درست حركت كني ، من ده برابر به تو مي دهد . تو قدم اول را به هر مقداري كه ميتواني بردارد و ده دقيقه اين عمل را به تاخير بينداز ، شايد ديگر تو نتواني اين عمل زشت را انجام بدهي و فرصت براي تو پيش نيايد . پس شناخت موانع مهم است .

سوال – من رسم دست دادن به فاميل نامحرم را شكسته ام . آيا خدا گناهان قبل من را مي بخشد ؟

پاسخ - در اينجا بايد به اين بيننده تبريك عرض كنيم . اين عمل زيبا مباركش باشد . او عملي را انجام داده كه خيل

ص: 12418

كثيري درآن هست . يك تبريك لفظي نيست . تصميم قشنگي گرفته است . بعضي از انسانها تحت تاثير فضاي اطراف خودشان قرار مي گيرند . انسانهايي هستند كه نمي توانند فرصت هاي منفي را بشكنند . قدرت اينكه در مقابل حركات غلط بايستند را ندارند . در مقابل محيط اطراف حالت فلجي دارد . مثلا اگر خانمي دستش را جلو آورد كه دست بدهد ، آقا مي گويد الان اگر من دست ندهم بد است و مي گويند : چقدر بي فرهنگ است . اين انسان هويت كريمانه ي خودش را درك نكرده زيرا اگر درك مي كرد ، فرهنگ ارزشي خودش را به نمايش نمي گذاشت . در فضاهاي سياسي خانم ها و آقايان كه بهم مي رسند دست مي دهند ، چهره هاي سياسي هر جا بهم مي رسند دست مي دهند و هيچ كجا نميگويند كه فلان خانم با نخست وزير فلان كشور دست داد ولي امام رضوان الله عليه هيئتي را به شوروي سابق فرستاد و يك خانم را در اين هيئت قرارميدهد . آقاي گورباچف بطرف خانم دست مي آورد اما اين خانم دستش را بيرون نمي آورد و اين در دنيا مطرح ميشود و روي كرامت اين خانم صحبت ميكنند . من خودم را در مقابل فرهنگ تو نمي بازم ، تو بايد متوجه فرهنگ من بشوي و با اينكه ابر قدرت هستي براي من مهم نيست ، تو بايد متوجه بشوي كه چرا من نبايد با تو دست بدهم ، تو داري مرزشكني مي كني و من حركتي قانونمند ميكنم و هويت زنانگي را حفظ ميكنم و

ص: 12419

به تو هم هشدار مي دهم كه هويت مردانگي ات را حفظ كن . اين دو تا دست نامتناسب هستند ، وقتي بهم برسند جرقه توليد مي كند و آتش بپا مي كند ، عزت ها ، كرامتها و فرهنگ ها مي سوزد و نابود مي شود ، چرا اينها را متوجه نيستي ، آقاي اَبرقدرت اگر ميخواهي ابرقدرت باشي ، در فهم و درك باش و اول خودت را بشناس . بايد به اين جوان عزيز تبريك گفت كه اين جور بالنده فكر كرده و از محيطي كه همه ميخواهند دست و پاي او را ببندند ، پرواز كرده و اين جور جوانان را بايد الگو قرار داد . اگر اعتقاد و فرهنگ من بر اين است كه بايد دست بدهم و اعتقاد شما بر اين است كه بايد دست ندهي ، من نبايد به شما لبخند بزنم . چون اگر من براي فرهنگ خودم ارزش قائل هستم ، چرا براي فرهنگ شما ارزش و احترام قائل نباشم ؟ شما حتما بايد تابع سليقه ي من باشيد ؟ اگر از سليقه ي من فاصله گرفتي ، بايد مورد تمسخر قرار بگيري ؟ اگر واقعا اين فرهنگ پيدا بشود كه ما سعي كنيم با شخصيت برخورد كنيم ، با شخصيت برخورد كردن دست دادن با نامحرم نيست ، يعني شخصيت هر كس را در جايگاه خودش قبول كنيم . حالا اگر خلافي ديديم مي گوييم شخص با شخصيت است ، عملش بي شخصيتي است . بين عمل و عمل كننده فرق است . بگوييم اين عمل زشت است نه اينكه اين آقا يا خانم بي

ص: 12420

فرهنگ است . اين عمل ، عمل ناشايستي است . ولو از يك انسان با فرهنگ صادر شده باشد ، بعد از اينكه به شخصيت همديگر احترام مي گذاريم ، انتخاب هايي كه مي كنيم انتخاب هاي قابل دفاعي باشد . وقتي با فردي دست مي دهيم ، اين در چه فرهنگي تعريف شده است و بعنوان يك ارزش تلقي ميشود ؟ در يك فرهنگ هاي بازي كه ارزش هاي انساني حاكم نيست و اِلا اگر در مكاتب عميقي كه مورد بحث بود ، اين عمل مجاز بود ، مطمئن باشيد كه در قرآن ما اجازه اش صادر ميشود . زيراعميق ترين فرهنگ ها را قرآن انبياء و اولياء ما ما دارند . اعمال از يك فيلترهايي عبور داده ميشود و استانداردهايي دارد كه بر اساس آن استانداردها تعريف مي شود و خدايي كه خالق اين انسان است مي گويد : اين عمل استاندارد نيست ، اين عمل آفت و آسيب است ، اين عمل را انجام نده . چرا يك جوان بايد از حرف مردم بترسد از اينكه دست ندهد ؟ قرآن مي فرمايد : انسانهايي كه راهشان را پيدا كرده اند ، حرفهاي ملامتگر روي آنها اثري ندارد . اين جوان راهش ار پيداكرده ، بفرض من به او بخندم و ملامت اطرافيان نبايد او را تحت تاثير قرار بدهد و يقينا اين جوانان كه راه خدا را انتخاب ميكنند ، بدانند كه خدا شما را درآغوش گرفته است و محكم هم در آغوشت گرفته است . زيرا از بغل شيطان بيرون آمدي و به سمت بالا آمده اي ، اين حركت تو

ص: 12421

حركت بسيار پر قيمتي است . مطمئن باش كه نسبت به گذشته پاك شده و سعي كنيم اين حركت ارزشي زيبا را تمرين كنيم . ارتباط مان را با خدا محكم كنيم ، به سمت حق برو و بقيه را رها كن . با اين انتخاب شجاعانه يقينا طولي نمي كشد همان كسانيكه مي خنديدند به او ميگويند : التماس دعا . حقانيتي كه در آن جوان پيدا شده ، آنها را تحت تاثير قرار ميدهد . ما در مشاوره ها داشته ايم كه مي گويند حالا كه ما تغيير روش داده ايم و مي خواهيم پيش افرادي برويم كه روابط با نامحرم را رعايت نمي كنند چه بگوييم ؟ گفتم اول ممكن است شما را مسخره كنند ، من ميگويم به آنها با مهرباني بگو كه مگر انسان آزاد نيست من تا پارسال مثل شما بودم و امسال آزاد هستم كه اين را انتخاب كنم و چه دليلي دارد كه شما به من بخنديد ولي بدان كه طولي نميكشد كه همان افراد به تو ميگويند : التماس دعا و مركز مشاوره ي فاميل مي شوي . و اين هم به حقيقت مي پيوندد . حق سنگين است و مي ماند ولي باطل سبك است و مثل كف روي آب است و مي رود . اينها از آب بكف تبديل مي شوند و بدانند كه ماندگار مي شوند . اين موجها محكوم هستند كه در آب فاني بشود ولي آب فاني نميشود . پس از اين فضاهاي آلوده نترسيد و از ملامت در راه خدا نترسيد .

سوال – چرا قدرت گمراهي شيطان بيشتر

ص: 12422

از راههاي هدايت به سمت خداست ؟

پاسخ - چه كسي اين را گفته است ؟ شيطان كه قدرتي ندارد . او وسوسه مي كند ، يك سري مقدمات بر حركت را دارد ولي قدرت حركت و بازدارندگي را ندارد . شيطان يك موجود ضعيف است ولي اگر ما در مقابل او ضعيف باشيم ، بر گردن ما هم سوار ميشود و مكار است يعني كلك مي زند . قدرت يعني سلطه و سلطنت . شيطان خودش ميگويد كه من بر شما قدرتي ندارم مگر اينكه شما را دعوت ميكنم . او فقط وسوسه ميكند كه چقدراين قشنگ است بيا . يك وقت شما بچه اي را در آغوش مي گيريد و در اينجا مي گذاريد ، اين بچه هيچ اختياري از خودش ندارد ولي بچه اي دارد بازي ميكند و شما ميگوييد عزيزم بيا تا به تو شكلات بدهم و او كم كم به سمت من مي آيد ، در اينجا من او را وسوسه كرد ولي قدرتي نداشتم كه او ميتواند بيايد و يا نيايد . دونفر كه با هم كُشتي ميگيرند هر دو قدرتمند هستند ولي يكي ديگري را به زمين مي زند و قدرت بيشتري دارد ولي شيطان اين طوري نمي تواند كار بكند . در سوره نحل مي فرمايد : تو بر بندگان من سلطه اي نداري . قدرت شيطان بر كساني است كه او را قبول دارند و مي پذيرند . شيطان بر ما سلطه ندارد ، مشكل از ماست كه ضعيف برخورد مي كنيم . چرا وقتي صحنه هاي فريبنده جلوي شما مي گذارد ، دنبال او مي

ص: 12423

روييد ؟ بعضي ها نمي روند زيرا سست نيستند ولي بعضي ها قبول ميكنند زيرا سست هستند و ضعيف عمل مي كنند .

89-09-07

سوال – چه ملاكي براي سعادت و شقاوت وجود دارد ؟

پاسخ – قرآن سرآمد خروجي انسانها را در قيامت كبري به دو دسته تقسيم مي كند .يك دسته را مي فرمايد : امن الذين شقوا و في النار . و دسته ي ديگر را مي فرمايد : امن الذي سعدوا و في الجنه . يعني انسانها با همه خيزش ها و ريزش هايي كه دارند آخر خط كه مي رسند يا با سعادت ابدي يا با شقاوت ابدي زندگي مي كنند . سعادت حالتي است كه اقتضاي خير و صلاح و رفتن به سمت كمال را دارد . انسان سعيد آن كسي است كه بگونه اي قدم بر مي دارد ، به نوعي راه مي رود ، تصميم مي گيرد و اجرا مي كند كه فضاي خيرات به رويش باز است . مسيري را مي رود كه در اين مسير فضائل را جمع مي كند . جاده اي را مي رود كه جاده سلامتي او را تامين ميكند. به اين انسان ، انسان سعيد مي گويند . نقطه ي مقابل سعادت ، شقاوت است . شقاوت مسيري است كه همراه با سختي است. پيچ و خم ها و فراز و نشيب هايي دارد و بسيار خطرناك است . كسي كه در اين مسير گام بر ميدارد اميدي به سالم به مقصد رسيدنش نيست . اين پيچ و خم در باطن است و در ظاهر هم لذت هم مي برد اما

ص: 12424

اگر يك نگاه عميق به راهي كه انتخاب كرده بيندازد و ببيند گزينه اي كه انتخاب كرده با من چكار مي كند . اين مهم است كه ما در انتخاب هاي مان قبل از هر انتخابي فكر بكنيم كه اين قرار است كه با من چكار بكند و بعد انتخاب بكند . نه اينكه اول انتخاب بكنيم و بعد كه ديديم مصيبت هايي را ببار آورد ، حالت پشيماني به ما دست بدهد . گرچه اين هم خوب است كه اين حالت پشيماني به ما دست بدهد كه ادامه اش ندهيم ولي بهتر است كه جوانان ما به اين نكته توجه كنند كه اول زندگي و راه هستند . هر كاري مي خواهند بكنند اول فكر كنند و ببينند كه انجام اين كار و پس از اينكه از اين مرحله گذر كردم چه چيزي به دستم مي آيد . يعني قبل از انجام عمل فكر كنم و اگر نمي دانم و نمي توانم تشخيص بدهم كه آن چيزي كه در پايان كار بدست مي آورم چيز قشنگي است ؟ جالب است و خودم خوشم مي آيد و از اين انتخاب لذت مي برم ؟ براي من خيري را دستآورد دارد ؟ براي من مي تواند كمال باشد؟ در زندگي مصلحتي را براي من تامين مي كند ؟ يا اينكه نه ، اگر آنرا انتخاب كردم قطعا يك روز بر خودم نفرين مي كنم . يك روزي خودم را لعنت ميكنم . اگر خودم نتوانستم اين را تشخيص بدهم حتما سوال كنم . قرآن مي فرمايد : اگر نمي دانيد از كساني كه ميدانند سوال كنيد

ص: 12425

. اين حكمي است كه اگر قرآن هم نمي فرمود عقل انسان اين قضاوت را داشت . كسي كه چيزي را نمي داند بايد از كسي كه مي داند سوال كند . يك تلفن به يك كارشناس بزنم كه من مي خواهم فلان كار را بكنم يا فلان حرف را بزنم ، مي خواهم فلان ارتباط را داشته باشم . چرا اين كار را براي بعد از پشيماني ، شكست و سقوط بگذاريم ؟ انسانهاي عاقل كه در مسير مادي قدم بر مي دارم و ميخواهند سعادتمند بشوند ، به پليس راه مي رسند وضعيت راه را سوال ميكند ، نرفته وضعيت جاده را مي پرسد ، در ابتداي راه سوال ميكند ، چه بسا در منرل هم كه هست قبلا نقشه ي آن منطقه اي را كه مي خواهد برود مي بيند ، نقشه را كامل نگاه ميكند كه يك سير علمي روي سفرش داشته باشد و بر اساس اطلاعات علمي كه دارد حركت عيني آنرا انجام مي دهد . انسانهاي سعيد اين جوري هستند . يعني نقشه ي بهتر بودن ، قشنگ زندگي كردن ، خوش بخت شدن ، يك پايانه ي مثبتي را دريافت كردن ، اين ها را از جهت علمي مطالعه مي كنند . سوال ميكنند و تحقيقات مي كنند بعد شروع به انجام كار مي كنند . در حين عمل اگر در جايي گير كردند ، سوال مي كنند .

سوال – تا زماني كه به سخنان ائمه و روحانيون گوش مي دهم آرام ميشوم ولي وقتي به زندگي و مشكلات تمام نشدني آن بر مي گردم مي بينم

ص: 12426

كه اين سخنان فقط زيباست و تنها از راه خلاف مي شود مدت كوتاهي زندگي كرد . مي خواهم خودم را به سيم آخر بزنم ولي خلافكاري هم بلد نيستم . راهنمايي بفرماييد .

پاسخ – اگر مي خواهيد خودتان را به سيم آخر خلافكاري بزنيد از اين طرف به سيم آخر بزنيد كه كار صلاح انجام بدهيد . خودتان را به سيم آخر در سعادت بزنيد نه سيم آخر در شقاوت . شما كدام پيشرفت و دست آورد ارزشمندي را بدون زحمت بدست مي آوريد ؟ بنا نيست كه ما بي زحمت به جايي برسيم . مهم اين است كه نتيجه ي زحمت ما چيست ؟ انساني كه سراغ كار پر پيچ و خم گناه مي رود ، فكر مي كنيد كه زحمت نمي كشد ؟ اتفاقا سختي كه او دارد مي كشد خيلي بيشتر است منتها ناپيدا است . شخصي كه در مسير مثبت حركت ميكند سختي پيدايي را دارد و آرامش پنهاني را دارد ولي ديگري آرامش قشنگ ظاهري را دارد و سختي پنهاني را دارد . اين ها را بپذيريم . با اين نوع نگاه يعني حركت مطالعاتي كه عرض كردم ، حركت كنيم . كافي است كه اين عزيز ما سوال بكند كه مشكلات يعني چه ؟ مشكلات چه نقشي را براي ما ايفا مي كند ؟ ممكن است كه اين چيزهايي كه بنظر او مشكل است ، اصلا مشكل نباشد . نوع نگاه ما هست كه مشكل آفريني مي كند . امير المومنين مي فرمايد : ضعف ما است كه ما آنرا به مشكلات تعبير مي كنيم . اگر

ص: 12427

منظور ما مشكل بيروني است كه آن دست من نيست ، اينجا ميگويم چه كنم ؟ احساس ضعف مي كنم و ميگويم چون دست من نيست بايد شكست بخورم . و بايد دفاع منفي داشته باشم . ولي اگر بگويم كه آن مشكلي كه در بيرون مي بينم حاكي از ضعف من است . ضعف خودم را برطرف مي كنم . ما اگر ضعف جسمي داشته باشيم فيزيوتراپي نمي رويم ؟ اين عصب خشك شده ضعيف شده ماهيچه ضعيف شده است ، چقدر فيزيوتراپي مي رويم ؟ اين قدر به آن نرمش و ورزش مي دهيم تا قوتش برگردد و قوي بشود . الان چندين برابر بار روز اول بار برمي دارد . بار چند برابر شد ، چرا من احساس نگراني نمي كنم؟ چون خودم را تقويت كردم . ما همانطوري كه در مسائل جسمي نياز به تقويت جسمي داريم و احتياج به فيزيوتراپي داريم ، در مسائل روحي هم بايد فيزيوتراپي كنيم . فضاي عبادات فيزيوتراپي هاي روحي است . يعني نگاه صحيح و منطقي به عبادات كردن اين است كه اين عبادات بستر تقويت هاي روحي است . و ما بايد قواي دروني خودمان را سامانه ي درستي به آن بدهيم . نماز براي اين است . ان الصلاه عن الفحشا و المنكر يعني نماز به او قدرتي مي دهد كه سراغ بدي ها نمي رود . نه اينكه بدي ها برايت خيلي قشنگ است و به زور سراغش نمي روي ، خير . بقدري كه نورانيت درون داشته باشي و نوع نگاهت هم درست باشد ، اصلا به گناه گرايش نداري

ص: 12428

. ترك گناه براي بعضي ها سخت است . در اينجا انجام گناه براي بعضي ها سخت ميشود. يعني معرفت او را به جايي مي رساند كه انجام گناه برايش زجرآور و درد آور است . حالا آيا بهتر نيست كه انسان در مسير زندگي راهي را برود كه خيرات ،مصلحت ، رشد ، ترقي او و لذت هاي دنيا و آخرت او را تامين كند ؟ راه سعادت لذت دنيا را از او نمي گيرد و به گفته ي قرآن ، انسان بهره هاي دنيايي را هم مي برد . هم لذت دنيا را دارد و هم لذت آخرت را دارد . اما در مقابل شقاوت مسيري است كه هم زجر دنيا را دارد ، وقتي شما به خلوت دل انسان گناه كار ميروي و وقتي گناه ميكند ظاهرا خيلي بانشاط است ولي اگر خلوت و تنهايي دلش را كالبد شكافي كنيم مي بينيد غصه ي زيادي دلش را فرا گرفته است . اين گناهي كه مي كند نشانه ي ضعف اوست كه اينجا زمين ميخورد . هيچ كس از ضعف و زمين خوردن خوشش نمي آيد منتها يك حالت گيجي و مستي پيدا ميكند ، نعشه ميشود و فكر ميكند كه الان خوش است در حاليكه نعشگي غير از نشاط است .غير از نشاط واقعي است كه طرف دارد . يك آمپول مسكن زده و فكر ميكند كه سلامتي را بدست آورده است . كسي كه دنبال گناه و شقاوت مي رود در دنيا زجر مي كشد ولي مي گويد : دارم لذت مي برم ولي اگر خودش با خودش خلوت كند و

ص: 12429

تنها باشد ناله اش به هوا مي رود. حالامي پرسند به سمت سعادت رفتن اين قدر ساده است ؟ اين بستگي به تصور ما دارد . اگر ما يك سرطان خطرناك داشته باشيم و سراغ پزشك برويم و پزشك آنرا در اختيار خودمان قرار بدهد كه اگر مي خواهي غده را برداري و دور بيندازي يا اگر مي خواهي با آن بسازي و زجر بكشي و بميري ، با خودت است . چكار ميكني ؟ مي گوييم كه دست من نيست و نمي توانم و نميشود . خير شما يك لحظه به اين فكر نمي كنيد ، سريع آن غده را برمي داريم و آنرا جدي مي گيريم . در مسائل روحي هم همين است . در مسائل روحي هم ما بايد قضيه را جدي بگيريم و باور كنيم كه اين عيب است و نبايد باشد و اينكه مصمم باشيم با آن جنبه ي منفي و بُعدي كه مي خواهد من را نابود كند يعني نفس اماره ، بجنگم و درگير بشوم . عالم دنيا عالم تغييرات است تغييراتي كه به سرعت انجام ميگيرد . من انساني كه در انواع گناه ها فرو رفته ام يك لحظه به خودم بيايم و بگويم كه مي خواهم برگردم . اين برگشت باعث ميشود كه ما سريع اهل سعادت بشويم يعني همين كه من برگشتم ، مسير را درست انتخاب كرده ام ، از اين به بعد كارهاي صحيح را انجام ميدهم و سعادتمند ميشوم . اولين گام در سعادت اين است كه انسان در جاده ي آن قرار بگيرد . اگر شما مي خواهيد به مشهد برويد

ص: 12430

اولين قدم اين است كه در مسير جاده ي مشهد قرار بگيرد و از تهران در مسير درست قرار بگيريد . مسير شيراز – بندرعباس را نرويد . در طول تاريخ ما انسانهايي با سابقه هاي بسيار منفي داشته ايم كه در يك لحظه تصميم گرفتند كه جدي برگردند . فضيل عياض يك دزد معروف و مشهوري بود . شبي روي ديورا خانه اي بود و ميخواست دزدي كند . صاحبخانه قرآن مي خواند : آيا وقت آن نرسيده كه دلهاي شما خاشع بشود و خدا را قبول كند ؟ يعني هنوزهم سركشي ؟ تو كه دم از من مي زني ، تو كه در گرفتاري و مشكلات من را صدا مي زني ، آيا وقت آن نرسيده كه من را براي همه جا بخواهي ؟ يك ندا به دل فضيل افتاد البته بارها آنرا شنيده بود ولي يكبار براي هميشه مي خواهد تصميم بگيرد . جواب مثبت داد و از ديوار پايين آمد و گفت : خدايا همين الان برگشتم . آنجا يك نقطه ي شروع مثبت شد . سرعت انتقال بستگي به تصميم ما دارد . ببينيد كه با چه سرعتي از شقاوت به سعادت برگشت . ديگر اين كه تصميم گرفته كه من بايد در اين جاده راه بروم و بعد در قرن دوم او يكي از عرفا شد . دزد ديروز شد عارف امروز . كتاب مصباح الشريعه را دارد كه در صد باب است و مطالب معرفتي از امام صادق (ع) كه در هر باب امام براي او مطالب مي گويد و او شاگردي مي كند . گفت امام صادق

ص: 12431

(ع) در باب وضو، گفت امام صادق (ع) در باب نماز و گفت امام بصادق (ع) در باب توبه . صد باب ازابواب معرفتي را در كتاب مي گويد و كتاب نزد بزرگاني مثل آقا شيخ عباس محدث نوري استاد شيخ عباس قمي معتبر است . امام خميني هم در كتاب هايش از اين كتاب مطلب مي آورد. يك دزد ديروز ، عارف ، واصل و سعيد در محضر امام صادق (ع) شاگردي مي كند . خدا به همه عنايت دارد . خورشيد براي همه بطور مساوي مي تابد . يك تمام چشمش را باز مي كند كه از نور استفاده كند و يكي همچشمش را كمي باز مي كند و كمتر استفاده مي كند . و يك كسي هم كلاً چشمش را مي بندد و از نور خورشيد استفاده نمي كند . كسي كه چشمش را بسته ، نمي تواند بگويد كسي كه با آن سرعت راه مي رود ، خورشيد براي او نور مي دهد و براي من نمي دهد. خير او بايد چشمش را بازكند چون خورشيد براي او هم نور مي دهد . قرآن مي فرمايد : من رحمت خودم را به اندازه ي ظرفيت هاي دلتان به شما مي دهم . حالا كسي در دلش را محكم بسته و نمي گذارد كه رحمت الهي در دل او ريزش كند . گناه كيست ؟ سوال ميكنند شما كه اين قدر سفارش خدا را به ما مي كنيد به خدا هم سفارش ما را بكنيد كه اينقدر پشت در خانه اش نشسته ايم . بله خدا خودش سفارش ما را به خودش

ص: 12432

مي كند ، سفارش ما را پيامبر كرده است ، سفارش ما را امام زمان (عج) كرده است ، تمام اولياء الهي سفارش ما را كرده اند اما قبول كنيد كه كم لطفي هم بد است. اگر يكنفر مدام به ما لطف مي كند با واسطه و بي واسطه به من لطف مي كند ولي من همچنان حالت غروز و سركشي را دارم . اين درست است ؟ شما دائم به من مهرورزي و محبت مي كنيد و من هيچ اعتنايي به مهرورزي هاي شما ندارم بعد هر چه هم كمبود دارم ، گردن شما مي اندازم . خدايي كه اين قدر مهربان است ، پيامبر فرستاد و گفت كه برو به بندگان من بگو كه من غفور و رحيم هستم . من اين همه با تساهل و تسامح با شما برخورد مي كنم و همه بديها را ناديده مي گيرم ولي اگر خودتان ، خودتان را آتش مي زنيد من ديگر چكار كنم ؟ من درهاي آتش را به روي شما مي بندم و خطرات را به شما تذكر مي دهم خودت را به آتش مي كشي و ميگويي كه من بايد عنايت كنم . من به تو عقل دادم ، هشدار دادم و اين همه زندگي ها را نديدي كه راه خلاف رفتند و سوختند ؟ امام سجاد (ع) در دعاي عرفه مي فرمايد : خدايا زندگي ما را عبرت براي ديگران قرار نده يعني كاري نكن كه من بسوزم ، بيچاره بشوم و ديگران با بيچارگي من متوجه بشوند و عبرت بگيرند . زندگي ام طوري باشد كه الگو و اسوه باشم

ص: 12433

و براي پاك ترين پاك ها من الگو باشم. خدا پيامبر دروني و بيروني فرستاده ، عقل داده ، امكانات رشد داده، بينايي ، شنوايي ، استعداد داده ، عالم را آفريد تا ما به كمال برسيم ، قدرت انتخاب به ما داد و بيراهه ها را مشخص كرد . مثل يك پليس راه كه همه ي كارهاي ايمني از جمله كمربند ، معاينه فني ، ...را انجام ميدهد تا شخص سالم به مقصد برسد و علي رغم همه اين ها شخص با سرعت غير مجاز مي رود و خطري برايش پيش مي آيد . از چه كسي بايد توقع داشته باشد ؟ بايد فرياد عليه قانون و پليس بزند يا عليه خودش بزند ؟

سوال – سوره آل عمران آيات 108-101 را توضيح بدهيد .

پاسخ – اين آيات به سفيدي و سياهي چهرها در قيامت اشاره مي كند . چهره هايي در قيامت روشن است و يك چهره هايي تاريك است. مي فرمايد كه اين چهره هاي تاريك و روشن در حقيقت در دنيا رقم زده شد. و در آخرت ديده ميشود . كسي كه در دنيا در مسير بندگي خدا قرار گرفت ، از گناه فاصله گرفت ، در قيامت چهر ه ي روشني دارد . نور از او تابش مي كند زيرا در دنيا عقايد نوراني داشته است و كسي كه كفر ورزيد و به نور پشت كرد او چهره اش تاريك است زيرا پشت به نور تاريكي مي آورد . اينها انسانهاي شقي هستند .

سوال – در اين محيط گناه آلود و خانواده هايي كه زمينه ي گناه در

ص: 12434

آنها است ، چكار كنيم كه اهل سعادت بشويم ؟

پاسخ – سعادت در دو مرحله بايد بحث بشود. يكي در مرحله ي اقتضايي است . يكسري عوامل هستند كه نقش علت تامه را ندارند يعني اين طور نيست كه سعادت من صد درصد وابسته به اين ها و شقاوت من صد درصد وابسته به اين ها باشد. مي تواند زمينه هايي باشد . از جهت محيطي و وراثتي . كسي كه نطفه اش با شرايط زمان و مكاني كه در روايت وارد شده است كه زمينه اي موثري در تربيت فرزند خواهد بود بسته ميشود و مادري كه مراقبت ويژه جسمي و روحي از جنين خود ميكند و زمينه هاي تربيتي يعني پدر و مادر مراقبي دارد ، لقمه ي حلال مي خورد ، زمينه هاي سعادت در وجود چنين شخصي آماده تر است . برعكس اگر زمينه هاي شقاوت آماده تر بشود، اما اين زمينه ها در حد يك فرصت و ايجاد استعداد است . علت تامه نيست . علت تامه يعني اينكه مولود هر دو جريان بگويند كه ما مجبوريم خوشبخت باشيم يا مجبوريم بدبخت باشيم . هيچ گاه اجبار نيست . در بدترين شرايط تربيتي ما عنصري بنام اراده داريم و عوامل ديگر تربيتي كه اگر ما آنها را فعال كنيم ، محيط را كاملا عوض ميكند . اگر كسي در محيط پاك از جهت تربيتي زندگي كند از جهت چشم و غرايزجنسي راحتتر مي تواند زندگ يكند و اگر كسي در فضاي گناه آلودي باشد ، بي حجابي ها باشد شرايط سخت تر ميشود . آيا تفاوت شرايط باعث ميشود

ص: 12435

كسي كه در محيط پاكيزه زندگي مي كند الزاما به انحراف كشيده نشود و خوشبخت باشد ؟ و آن كسي كه در محيط آلوده هست الزاما به انحراف كشيده بشود و آلوده بشود ؟ خير. اين طور نيست . چقدر جوان هاي پاك داريم كه در كشور كفر زندگي مي كنند و چقدر پاك هستند . من در پاريس بودم . جوان تحصيل كرده كه از كانادا مدرك دكترا گرفته و در پاريس تحصيل مي كند . آيا اين جوان غريزه ندارد ؟ در محيط آلوده ، پاك زندگي ميكند . جوان ديگري بود كه در پاريس بدنيا آمده بود . وقتي وارد اتاق ايشان مي شدي مثل اينكه وارد حسنيه شده اي و پرچم يا ابا عبدالله را به اتاقش زده بود . شرايط ، يك مقدار كار را سخت تر مي كند ولي اجبار بوجود نمي آورد . پس شرايط منفي ، علت تامه براي شقاوت فردي نمي تواند باشد. همانطور كه شرايط مثبت هم علت تامه براي خوشبختي او نيست . خدا به ما عقل ، اراده و شعور باطني داده تا آنها را فعال كنيم .

89-11-10

بي قرار توام و در دل تنگم گله هاست آه بي تاب شدن عادت بي حوصله هاست، مثل عكس رخ مهتاب كه افتاده در آب در دلم هستي و بين من و تو فاصله است، بي تو هر لحظه مرا بيم فروريختن است مثل شهري كه به روي گسل زلزله هاست، باز مي پُرسَمَُت از مسئله ي دوري و عشق و سكوت تو جواب همه ي مسئله هاست . سوال – يك جمع بندي كلي

ص: 12436

در مورد جلسات قبل و موضوع نماز بفرماييد .

پاسخ – بحث نماز بعنوان يكي از مهمترين اركان ديني ما است تا آنجاييكه تشبيهي كه در روايات ما شده اين است كه اگر همه ي مجموعه ي دين را بعنوان خيمه در نظر بگيريم آن ستوني كه خيمه را سرپا نگه داشته ، نماز است . يعني اگر اين تيرك را بكشيد ، خيمه پايين مي ريزد . و اگر آنرا بالا ببريد خيمه سرپا نگه داشته ميشود . جايگاهي كه براي نماز مشخص كرده اند اين چنين جايگاهي است . طبيعتا از آنجاييكه نگاه مكتب ما به تامين زندگي آخرت طرف تنها نيست . مي خواهد يك دنياي آباد و زيبايي براي ما بسازد كه اين روند صحيح و درست عمل كردن در دنيا باعث زيبايي هاي ابدي ما بشود . ظاهرش بشود دنيا و باطنش بشود ابديت . طبيعتا نماز در ارتباط با اين زيباسازي و اين سامانه ي قشنگ زندگي نقش كليدي واساسي را دارد .در بحث هاي قبل اشاره كرديم امام (ره) فرمود : اگر افراد مي دانستند كه سعادت دنيا و آخرت ما در گروي نماز است با نماز جور ديگري برخورد ميكردند . پس چنين جايگاهي را دارد . از نماز وحشت نكنيم و نترسيم . بعضي ها مي گونيد كه ما دلمان مي خواهد ولي نميتوانيم چكاركنيم ؟ گاهي مي بينيم كه ما يك ديوارهاي شيشه اي در ذهن خودمان مي سازيم نسبت به آن چيزي كه براي ما مطلوب است ولي آن را دنبال نمي كنيم . اين ديوار شيشه ي ذهني قصه اي دارد . ميگويند

ص: 12437

كه دانشمندي يك آكواريوم بزرگ درست كرد . يك ماهي بزرگ را اين طرف آكواريوم گذاشت و يك شيشه هم وسط گذاشت و آن طرف آكواريوم هم يك ماهي كوچك كه خوراك ماهي بزرگ بود گذاشت . اين ماهي بزرگ كه به سمت ماهي كوچك مي آمد تا آنرا بگيرد به ديوار شيشه اي مي خورد و برمي گشت . چندين بار اين كار را كرد تا ديگر نيامد . وقتي دانشمند ديد كه ديگر ماهي به اين سمت نمي آيد ، ديوار را برداشت. ديگر هيچگاه ماهي به اين سمت برنگشت . و بالاخره مرد . با اينكه خوراكش در دسترسش بود مرد . زيرا باوري در ذهن او درست شد و آن اين بود كه دست يابي به مطلوب من ممكن نيست . من چندين بار رفته ام ولي به مانع برخورد كرده ام . پس ولش كن . پس اين نتيجه را ميگيريم كه ما انسانها عجزهايمان ، ناتوانايي هايمان در كارها ، آنچه را كه دوست داريم به آن برسيم اما نمي رسيم . خودمان را در مقابل كاميابي هاي مان ، زيبايي هايي كه دوست داريم انجام بگيرد اما دنبالش نمي كنيم مي بازيم . و اين ديوار شيشه اي است كه در ذهن ما بوجود آمده است. اين ديوار شيشه اي ، ديوار توهمي و تخيلي است . هيچ چيزي نيست . اي كاش اين ماهي برمي گشت . و همچنان راهش را ادامه مي داد . آيا غير از اين بود كه به مانع برخورد مي كرد ؟ اگر ادامه مي داد ، مي ديد كه مانع برطرف

ص: 12438

شد . ما هم همينطور هستيم . گاهي شيطان و هوا و هوس هاي نفساني براي ما يك ديوار شيشه اي درست مي كنند . مي گوييم كه ته دل من نماز است ، خيلي دوست دارم آنرا انجام بدهيم اما نمي دانم چرا موفق نمي شوم . وقتي اول وقت ميشود اصلا به فكرش نيستم كه آنرا انجام بدهم و يا ميگويم كه باشد بعدا ولي اگر جايي بنشينم و پيرامون نماز بگويند ، بدم نمي آيد اما آنرا انجام نمي دهم. او در حقيقت گرفتار ديوار حائل شيشه اي ذهني شده است . او زيبايي را مي شناسد ولي مي گويد كه نمي توانم به سمت آن بروم . چه كسي نمي گذارد كه به طرف آن بروي ؟ چند بار اين حركت را انجام بدهيم . مگر قرار است كه چه كوهي را بكنيم ؟ در مورد خشم روايت داريم كه گاهي خشم را براي طرف مثل كوه درست مي كنند . در عالم رويا ديده شده بود كه به شخصي مي گويند روي اين كوه پا بگذار و او مي گفته كه مگر من مي توانم روي كوه پا بگذارم ؟ گفتند كه تو پايت را بلند كن و بگذار . او مي گويد كه من پا گذاشتم و كوه مثل يك بادكنك زير پاي من خالي شد . ديوار خشم اين است، بزرگ مي نمايد ولي وقتي تو رويش پا گذاشتي ، مي بيني بادكنك بزرگي بود و هيچ واقعيتي نداشت. در ارتباط با سستي هايي كه ما در عبادات مي كنيم در واقع همين است . بزرگنمايي هاي دروغيني

ص: 12439

است كه در حقيقت شيطان دارد براي ما انجام مي دهد . مي خواهيم جلوي عصبانيت مان را بگيريم ، ميگويد اين خشمي كه در من بوجود آمده مگر ميشود از آن جلوگيري كرد ؟ حالا اگر ما جلو برويم و پا روي آن بگذاريم مي بينيم كه هيچ چيز نشد . من در مشاوره افرادي را داشته ام كه به همين راحتي توانسته اند خودشان را كنترل كنند . آقايي ميگفت كه با خانمم بحثم شده بود . بحث داشت داغ مي شد . و حرفها بالا مي كشيد . يك دفعه به اين فكر افتادم كه بقول فلاني چرا ما تودهان هم ديگر بزنيم ؟ در دهان دشمني كه ميخواهد ما را به آشوب بكشد بزنيم ، در دهان شيطان بزنيم . من جوري در نظر گرفتم مثل اينكه شيطان در كنار من است و به او حمله كردم كه برو ، به تو مربوط نيست . خانمم فرياد كشيد كه چه مي گويي ؟ گفتم با تو نيستم با اين شيطان لعنتي هستم كه مي خواهد بين من و تو را اختلاف بيندازد . من با توهيچ مشكلي ندارم . هر چه تو بگويي قبول دارم . يك دقيقه نشد كه احساس كردم آتشي از سينه ام بيرون آمد و آرام شدم . آن اضطراب آرام گرفت و فضاي خانمم هم عوض شد . اي برادر و خواهر عزيز ، اگر نماز نخوانده اي ، همين الان بلند شو و وضوء بگير . آن ديوار شيشه اي ديگر خراب شد و ديگر نمي تواند تو را از مطلوب نهانت باز بدارد. حالا

ص: 12440

نماز بخوان و بعد يك ارزيابي بكن كه حالا چه شد ؟ عمل به اين زيبايي انجام داده اي . آخرين توصيه هاي پيامبر نماز بود . سعي كنيم اين ها را از دست ندهيم. اين فرصت ها قشنگ هم در توفيقات دنيا و آخرت ما موثر است .

سوال – شوهر من مرد خيلي خوبي است . قلب پاك و مهرباني دارد و هميشه به افرادي كه به كمك نياز دارند كمك مي كند ولي نماز نمي خواند و روزه نمي گيرد . نه اينكه نخواهد يا نتبلي كند . هميشه دلش مي خواهد و مي گويد كه بالاخره يك روز خواهم خواند . و شروع مي كنم . حرفش اين است كه مي گويد كه من طاقت آزمونهاي سخت خد را ندارم و اگر نماز بخوانم و با خدا ارتباط برقرار كنم و بيشتر به خدا نزديك بشوم ، خدا هم براي من آزمون هاي سختي را در نظر مي گيرد . مگر نمي گويند كه در اين درگه هركه مقرب تر است جام بلا بيشترش مي دهند . من طاقت اين امتحانات را ندارم و نمي توانم در اين امتحانها سربلند بيرون بيايم . لطفا به او كمك كنيد .

پاسخ – همسر ايشان زمينه هاي خيلي قشنگي دارد . همين كه كسي قبول كند و مي گويد كه دوست دارم يعني ي مرحله را طي كرده است . من از اين آقا سوالي دارم . اگر ايشان فرزندي داشته باشند و اين فرزند بگويد كه بابا من همين كلاس اول را كه خواندم ديگر بس است . چون اگر كلاس دوم

ص: 12441

و سوم بروم و به راهنمايي و دبيرستان و دانشگاه بروم ، مي گويند كه امتحانات سختي را مي گيرند . پس بهتر است كه كلاس اول را بخوانم و همين كه اسم خودم را بنويسم و امضايي بكنم براي من كافي است . آيا پدر اين منطق را قبول مي كند ؟ پدر به پسرش مي گويد كه آن امتحانات دانشگاه را از تو نمي گيرند ، پله پله كه معلوماتت بالا مي رود ، توانمندي هايت بالا مي رود ، امتحانات تو هم سخت تر ميشود و امتحانات بر اساس توانمندي هاست . اين نسبت به طور متعادل بالا ميرود يعني اگر به اندازه ي يك كيلو ميتواند بار ببرد ، يك كيلو بار به او مي دهند ، ده كيلو بار را به كسي كه توان بردن ندارد نمي دهند . هر چه كه ايمان ما بيشتر ميشود ظرفيت هاي ما هم بيشتر ميشود . اگر امتحانات سنگين ميشود بر توانمند و ظرفيت ي شخص هم اضافه شده است . طبق روايت ، اول توانمندي بالا مي رود بعد امتحانات مي آيد . امتحان مقطع دكترا را از دانش آموز ابتدايي نمي گيرند . اول او را بالا مي كشند بعد امتحان مي گيرند و درجات عالي هم به او ميدهند . اين برادر تناسب را در نظر نمي گيرد . او فكر مي كند با ناتواني بار سنگين به او ميدهند . خير اين طور نيست . با نماز خواندن بار سنگين روي دوش شما نمي گذارند . با بالا رفتن ايمان ظرفيت شما بالا مي رود . حالا اگر در

ص: 12442

سايه ي نماز ظرفيت شما بالا مي رود خوب شما كه ميتواني اين كار را انجام بده . شما كه ميتواني دو تا كتاب را با هم بلند كني ، اين كار را بكن . چرا يك كتاب بلند كني ؟ اجر بيشتري ببر .شما كه در محيط كاري خودتان مي توانيد ظرفيت هاي مالي و اقتصادي تان را بالا ببريد ، آيا اين كار را نمي كنيد ؟ آيا ظرفيت هاي اقتصادي تان را بالا نمي بريد تا درآمدهاي بيشتري جذب زندگي شما بشود ؟ هيچ وقت نمي گوييد كه اگر من فلان كار را انجام بدهم و سرمايه را به گردش بيندازم و بايد فلان كار را در بازار بكنم ، قطعا اين كار را مي كنيد . حتي ريسك كار را هم انجام ميدهند ، چه برسد به واقعيت هاي دو دو تا چهارتا . اگر يقين داشته باشم كه اين مقدار سرمايه را بكار ببندم و اين مقدار سودش قطعي است ، حتما اين كار را مي كنم. حتي ممكن است سرمايه ي اوليه را قرض بگيرد . وام ميگيرد و براي احتمال افزايش ، خودش را درگير اعتبارات ميكند . آنجا كه يقين به افزايش داشته باشد خودش را درگير نميكند ؟ مسائل معنوي هم همينطور است . اگر ما خودمان را با نماز و عبادات درگير كنيم ، منافع بسيار بالايي گير ما مي آيد. چرا شما از امتحاناتش مي ترسيد ؟ از منافعش لذت ببريد. اگر من و شما درس هايمان را خوب خوانده باشيم ، در امتحان مشكلي نداريم . مهم اين است كه ما دانش آموز

ص: 12443

و دانشجوي خوبي باشيم . پس ما مومن خوبي باشيم از امتحان نترسيم . ما به وظيفه ي بندگي عمل كنيم از امتحان نترسيم . كسي كه بنده شد ، اولين كسي كه به او كمك مي كند خداي متعال است . خداي متعال وعده داده كه اين كار را مي كند . پس از چه مي ترسي ؟ اين ترسي است كه شيطان در دل ايشان انداخته است . اگر اين سخنان را مي شنويد ، مطمئن باشيد با عبادت كه محبوب شما هم هست موفق و پيروز خواهيد شد .

سوال – من دختر 16 ساله اي هستم كه بطور مرتب چهار سال است كه نماز سر وقت مي خوانم اما هميشه موقع خواندن نماز مادرم مي گويد كه باز نماز را بهانه كردي كه از زير انداختن سفره شانه خالي كني . من هميشه اين حرف و نيش و كنايه ي ديگران را تحمل مي كردم اما خيلي ناراحت مي شدم و همين باعث شد ك من با تلفن با پسرها رابطه برقرار كنم ولي هميشه تلفني بود و من هيچ كدامشان را نمي ديدم . فكر كردم نماز خواندن من با اين كارها هيچ فايده اي ندارد . چون گفته اند نماز زماني قابل قبول است كه انسان را از زشتي باز دارد . با خودم گفتم هم رابطه با پسرها و هم نماز نميشود . الان چند ورز است كه نمازم را ترك كرده ام . به من كمك كنيد . مشكل بيشتر جوانهايي كه نماز نمي خوانند همين است . راهنمايي بفرماييد .

پاسخ – اين را پدرها و

ص: 12444

مادرها بايد در نظر بگيرند . حيف نيست جوان و نوجواني كه خودش اين جوري به سمت خدا حركت مي كند . اول وقت نماز مي خواند . مگر اين نمازخواندن چقدر طول مي كشد ، بجاي اينكه مادر او را تشويق كند به او نيش و كنايه مي زند . آيا اين دختر خوب است يا اينكه مادر با آه و ناله بگويد كه حيثيت من از بين رفت ؟ ما بزرگترها بايد جوانها را به اين كار تشويق و ترغيب بكنيم . نه اينكه اگر رغبتي هم دارد ما آن را از بين ببريم . توي ذوق اين بچه ها نزنيم . و به آن جوان مي گويم كه اي جوان عزيز در راه خدا نبايد سرزنش و ملامت ديگران روي ما اثر بگذارد . خدا در قرآن مي فرمايد : بنده هاي من كساني هستند كه سرزنش سرزنش كننده ها روي آنها اثر نمي گذارد . چقدر زيباست كه اين دختر خانم نمازش را مي خواند . اگر مشكل شما سفره پهن كردن است اشكالي ندارد . شما اول سفره را پهن كن . چون اطاعت از حرف پدر و مادر اطاعت از حرف خداست . نماز اول وقت بر من واجب نيست .حتي داريم كه اگر جمعي منتظر شما هستند ( در مسائل فقهي هم مطرح است ) ترجيحا نماز اول وقت تان را عقب بيندازيد . و آن جمع را از انتظار بيرون بياوريد. فرض كنيد ماه رمضان شده ، موقع اذن مغرب است و جمعي مي خواهند افطار را شروع بكنند و بعدا نماز بخوانند. حالا يك نفر مي

ص: 12445

خواهد نماز اول وقت با مستحباتش انجام بدهد و همه منتظر او هستند ، اين كار را نكند .اول با آنها افطار كند و بعد نمازش را بخواند . ايندختر اول حرف مادر را گوش كند و سفره را پهن كند و بعد نمازش را بخواند . ديگر اينكه چرا بايد بگويد كه رابطه پسر با نماز با هم جمع نميشود ، پس نماز را رها كنيم . چرا رابطه با پسر را رها نمي كند ؟ در همين سوال هم مشخص است كه اين دختر خانم مي داند رابطه با پسر غلط است . چون مي گويد كه با نماز جمع نميشود . نماز را امر مثبت مي داند و رابطه با پسر را امر منفي مي داند . اي جوان عزيز دقت كنيد كه سياست شيطان گام به گام است يعني اول كار مادر را پيش شما برجسته مي كند و نمي گويد كه حالا كه مادر مي گويد ، تو بگو چشم و سفره را بينداز . مرحله ي بعد اين است كه او از نماز بدش بيايد . اين جوان عزيز مي گويد كه چون من اين رابطه را دارم دست از نماز برمي دارم . شما فكر نمي كنيد دست از نماز برداشتيد كار خطرناك تر از اين خواهد شد . مي گويد كه مگر نمي گويند نماز جلوي بدي ها را مي گيرد ، پس چون من آلوده شده ام ، پس معلوم ميشود كه اين نماز فايده ندارد . اثر بازدارندگي نماز به قدر خودش است . مطمئن باشيد همين مقدار نمازي كه خوانديد جلوي يكسري آسيب ها

ص: 12446

را گرفته ، و اگر نماز نخوانيد مطمئن باشيد كه بدتر از اين سرتان مي آيد . من توصيه ي نمي كنم كه ارتباط را داشته باشيد و نماز را بخوانيد . من مي گويم نماز را بخوانيد و اينكه چون با بيگانه ارتباط تلفني دارم دليل نميشود كه دست از نماز برداري . نمازتان را بخوانيد و چه بسا اگر اين دخترخانم تابحال نمازش را نخوانده بود ، معلوم نبود سر از كجاها در مي آورد. نمازها را كه خوانده كنترل شده ، خيلي جاها اثر بازدارندگي داشته ، خيلي خطرات اخلاقي ، عِرضي و جمي از ايشان دور شده است . ما اين وعده الهي كه مي فرمايد : نماز شما را از بدي ها باز مي دارد را قطعي بگيريم . اين چونه بردار نيست . بله . نماز بازدارنده است . منتها هركس نمازش به اندازه ي معنويتي كه دارد بازدارنده است . بازدارندگي نماز من براي من مثل بازدارندگي نماز اولياء نيست . من نبايد خيلي توقع داشته باشم . مگر من دارم چه نمازي مي خوانم كه توقع آن نوع بازدارندگي را هم داشته باشم . ولي از همين نمازي كه دارم مي خوانم نااميد نباشم . امام در باب تاثير نماز به اين جمله اشاره فرمود كه ببينيد مردم با همين نمازي كه مي خوانند و نمازي كه خيلي هم مطلوب نيست ، باز هم آثار جرم جنايت در آنها كمتر است . نمونه اش ماه مبارك رمضان و دهه ي محرم و اين فضاها است . كه در اين فضاهاي معنوي ، فضاهاي جامعه سالم تر و

ص: 12447

زيباتر ميشود و آن آسيبها در آن نيست . اينها آثار بازدارندگي اين عبادات است . پس به هيچ وجه نگوييد كه چون من اين گناه را مي كنم ، نماز نمي خوانم . اين دختر خانم حتما نماز را بخواند و آثار سوء اين ارتباط را هم بداند حتي در دنيا كه بداند چه اتفاقاتي برايش پيش مي آيد ، يقينا دست از اين كار برمي دارد و نمازش را مي خواند .

سوال – كتابي در باب نماز معرفي بفرماييد .

پاسخ – متاسفانه در باب نماز كتاب كم نوشته شده است چون بحث نماز يكي از گستره هاي بسيار وسيع و عميق ديني ماست ، بيشتر مي طلبد كه پيرامون نماز فرهنگ سازي كنيم ، كتاب بنويسيم ، مطلب بگوييم اما خوشبختانه در حدي كه ما بتوانيم قدمهاي اوليه را برداريم در اختيارمان هست . البته كتابها سطوح مختلفي دارد . تاب هاي سنگيني دربحث آداب نماز ، اسرار نماز ، سر نماز نوشته شده است. از امام و ميرزا آقا ملكي تبريزي كه سطح اين ها بالاست. خوب است آنهايي كه توانش را دارند و براي آنها قابل فهم است استفاده كنند اما عموم مردم هم كتاب هزار و نكته درباره ي نماز است . اين كتاب مفيدي است . گاهي خواندن بعضي از مطالب كتاب ، ممكن است تلنگري براي انسان باشد تا براي هميشه زندگي اش را متحول بكنند .

سوال – سوره مائده آيات 113 - 109را توضيح دهيد .

پاسخ – مي فرمايد : حواريون از حضرت عيسي مطلبي را پرسيدند . آيا پروردگارت مي تواند سفره

ص: 12448

ي پرغذا براي ما بفرستد ؟ حضرت فرمود كه اگر مي خواهيد اين سفره پر غذا براي شما آورده شود تقوا داشته باشيد يعني تقوي كليد همه ي مائده هاي آسمان است كه مي تواند آن را به سمت تو بكشد . اميرالمومنين در بدرقه ي اباذر كه تبعيد شده بود ، در بيرون مدينه فرمود : اباذر اگر همه درهاي آسمان و زمين به روي انسان بسته شده باشد با كليد تقوا قابل گشايش است .

سوال – در برنامه بحثي مطرح شد كه ما هر موقع بخواهيم مي توانيم خادم معنوي امام رضا (ع) باشيم . نظر شما در مورد اين طرح چيست و شما اگر بخواهيد خادم امام باشيد چه روزي را انتخاب مي كنيد ؟

پاسخ – اين طرح بسيار زيبا و قشنگي است . اين مسائل معنوي را فراگير كنيد و به آن وسعت بدهيد . از فضاي خاص حرم امام رضا (ع) بيرونش بياوريم و صحيح تر اينكه حرم امام رضا (ع) را توسعه بدهيم . يعني نگوييم ايران ، مشهد ، آستان قدس و حرم امام رضا (ع) . بگوييم همه ي مشهد آستان قدس است ، همه ي مشهدي ها خادمان امام هستند و آن را وسعت بدهيم استان خراسان رضوي نه بياييد تهران و ايران را هم بگيريد بلكه براي عزيزان خارج از كشور هم آنجا را حرم رضوي بدانند . ديوارهاي حرم را برداريم تا آنجايي كه چشم مان كار مي كند ، اين ديوارها را كنار بگذاريم . و هركس در هر موقعيتي كه هست ، بنده ي طلبه درموقعيت خودم ، اگر دردانشگاه

ص: 12449

تدريسي دارم ، اگر درخلوت مطالعه مي كنم و يا كاري انجام ميدهم و كاسب بازار در كسبش ، خانم خانه دار در محيط منزلش يعني احساس كند كه او در حرم امام رضا (ع) كار مي كند .ديوارهاي حرم را بردارد و تا آنجايي كه چشمش كار مي كند . در .اقع هم همه ي هستي حرم امام رضا (ع) است . همه ي عالم وجود حرم امام است . ما حرم ها را به همين محدوده ي فيزيكي محدود كرده ايم و فكر مي كنيم كه فقط همين است . آنرا گسترش بدهيم و همه جا احساس كنيم كه خادم هستيم و احساس كنيم در حرم امام رضا (ع) كار مي كنيم ، ما را ضمانت مي كند كه خلافي نمي كنيم . وقتي يك روز را انتخاب كرديم ، انشاءالله مزه اش به كام مان مي نشيند و با اين نوع نگاه كه من از صبح در حرم امام كار مي كردم و اين كاري كه انجام دادم هديه به امام رضا (ع) كردم . اگر كاسب بازار هستم ، امروز را مي خواهم براي امام رضا (ع) كار كنم . كاري بكنم كه امام از من راضي باشد . اگر فقيري در اقوام و همسايه ها هست به او كمك كنم و بنا را بر اين مي گذارم كه دل مومني را براي خدا شاد كنم . اين از داخل منزل شروع ميشود از همسر ، فرزندانم ، همسايه ها و ارباب رجوع ها . اگر كارمند اداره هستم امروزاين جوري نگاه كنم كه تمام ارباب رجوع ها امروز زائران امام

ص: 12450

رضا(ع) هستند و فكر كنم كه الان در حرم امام رضا (ع) هستم و دارم خدمات ارائه مي كنم مثل موقعي كه در كفش داري هستم . هركسي در هر موقعيتي كه هست اين كار را بكند و در آخر شب ارزيابي بكند كه من امروز در خدمت امام رضا (ع) بودم و چه زيبا بود وكم كم اين اتصال ايجاد ميشود و يك وقت مي بيني من به جاي يك روز در سال تمام سال را در خدمت امام رضا (ع) و ولايت بودم . من اولين روز ماه مبارك رمضان كه آغاز ماه ويژه ي عبادي هست را انتخاب مي كنم. البته اين روز مي تواند سالگرد تولد يا ازدواج باشد يا سالگرد تولد فرزند باشد .

خدا را به حق امام رضا (ع ) و مقربان درگاهش قسم ميدهيم كه همه ي ما را از خدمتگزاران به آستان قدس ولايت قرار بده .

89-10-12

دل شيخ نيشابور دل پير هرات است دل نور محمد عطر صلوات است ، دل گفتم و اين دل سجاده ي مكه است تسبيح مدينه است مهر عتبات است ، در بارش خنجر دل تازه كن و روح تشنه تر از دل چشمان فرات است ، هو هو زدن دل عشق است و جنون است حق حق زدن روح صوم است و صلاة است ، پايان من و دل آغاز شگفتي ست مي ميرم و مرگم در قيد حيات ست . سوال – چرا بعضي انسانها با تمام گناهاني كه در طول زندگي شان دارند با يك تلنگر بهشتي ميشوند ولي ما كه سعي ميكنيم از گناه دور

ص: 12451

باشيم خدا با يك تهمت وغيبت كه شايد هم ناخواسته باشد ، سريع به ما تلنگر مي زند و ما احساس سنگيني مي كنيم . خدا با كوچكترين گناه ما را عذاب دنيايي مي كند در حاليكه تمام تلاش ما اين است كه رضايت او را كسب بكنيم . يعني ما با انساني كه يك عمر گناه كرده و حالا رو به خدا كرده ، هر دو نزد خداوند يكسان هستيم ؟

پاسخ – اين سوال چند بُعد دارد . يكي كارهايي كه ما مي كنيم . اگر كارهاي مثبت مي كنيم ، ترك گناه مي كنيم ، مواظب باشيم گرفتار غرور نشويم . نگويم كه من كه ترك گناه كردم من كه اين همه عبادت كردم و من من بكنم از اين طرف مي غلطم . يعني نماز خوانديم ، روزه گرفتيم و ترك گناه كرديم ، محصول اين ها بايد خضوع ، خشوع و فروتني باشد . محصول عبادت بايد عبوديت و بندگي باشد نه گردنكشي و طلبكاري . حواسمان باشد كه اگر انسان خوبي هستيم دچار غرور نشويم . اين توفيقات الهي بوده است و خدا را شكر كنيم . نكته ي بعدي اينكه توجه داشته باشيم كه كسي كه توبه مي كند ، خودش را از منجلابي بيرون كشيده است ، اين كار كمي نيست . اين توفيقي كه خدا به اين تائب مي دهد بعني يك زمينه هاي مثبتي و اميدوار كننده اي در وجود اين شخص هست . شخص نمرده است زيرا اگر از نظر روحي ، اخلاقي و معنوي مرده بود ديگر خدا او را تحويل نمي گرفت

ص: 12452

. بايد او را در جهنم بسوزاند . همين كه احساس زيبايي شكل مي گيرد ، اينكه از گناه تنفر پيدا مي كند ، بدش مي آيد ، به خوبي ها يك رويكرد مثبت و قشنگي پيدا مي كند ، اين نشانه دهنده آثار حيات در وجود او است . اين هنوز دارد آن نفس هاي انساني اش را مي كشد ،هنوز توجهات الهي به سمت و سوي او هست . او با توفيق الهي خودش را از گناه بيرون مي كشد بنابراين كار كمي نكرده است . خود توبه يكي از كارهاي بسيار سنگيني است . طرفي كه معتاد شده است ، آن اعتياد را پيدا كرده و چند وقتي عشق ظاهري و سوري كرده است بعد خودش را از چنگال اين بلا نجات مي دهد و در يك فضاي سلامت مي آورد ، هر كسي به او برسد تبريك ميگويد . حركت خيلي ارزشمندي است . انسان تائب را بايد تشويق كنيم . نگوييم كه توچنين و چنان بودي خير . به او تبريك بگوييم و كمكش كنيم ، در ادامه كار تشويقش كنيم ، ترغيبش كنيم ، گناهان پيشين را بر رخ او نكشيم بلكه بگوييم كه الان حركت مثبتي انجام داده پس مي تواند و از اين به بعد هم سعي و تلاش خودت را بكن . ما نبايد شخص تائب را از توبه كردنش توبه كار بكنيم . نگويد كه توبه كردن ما هيچ خاصيتي ندارد و همه دارند ما را دست مي اندازند و همه دارند گناهان ما را به رخ مان مي كشند . توبه كار سنگين و

ص: 12453

بزرگي است . نكته بعدي اين است كه حالا ما گناهي نكرديم به مجرد اينكه گناه كوچكي مي كنيم خدا به ما گير مي دهد . اولا كه اين جوري نيست كه تا ما يك گناهي كرديم خدا به ما گير بدهد و يك حالت قهر و دعوايي داشته باشد . خداوند ستار و غفار است و ناديده مي گيرد . در روايت داريم كه اگر بخاطر ي گناه تمام عذاب دنيا و آخرت را به من بدهي كم است . امام سجاد (ع) مي فرمايد : اگر من را در جهنمي ببري كه هيچ كس به غير از من نباشد يعني پايين ترين قسمت جهنم باشم و اين را در حالتي مي گويد كه در راه عبوديت او مامور بشوم ، با پلك چشمم زمين را شخم بزنم ، با دندانم كوه آهن را بِكنم يعني اين قدر بندگي تو را بكنم بعد در جهنمي ببري كه هيچ كس پايين تر از او نباشد نه من توانسته ام كه وظيفه انجام بدهم و نه تو ستم كرده اي . اين ها تلنگر هايي است كه خدا را بيشتر بشناسيم . نگاههاي سطحي درباره ي خدا نداشته باشيم . اگر او را درك مي كرديم مي فهميديم كه كوچكترين خطاي ما بزرگترين است تا اينكه بياييم بگوييم كه ما يك خطايي كرديم و خدا به ما گير داده است . خدا به اين زودي و راحتي به ما گير نمي دهد و ديگر اينكه اگر خدا به تو گيرداد خوشحال باش نه اينكه نگران باشي . اگر يك دانش آموز تنبل نمره ي 10 بياورد

ص: 12454

او را تشويق مي كنند ولي اگر يك دانش آموز خوب نمره ي 18 بياورد چه بسا او را تنبيه هم بكنند كه چرا نمره ي 18 آورده اي ؟ چون از او توقع نمره ي 20 است . اگر تلنگري مي زند بخاطر اين است كه ميگويد حواست باشد تو استعدادت بالاتر از اين ها است ، تو موقعيت بالاتر داري ، خودت را بالا بياور و خودم را با ديگران برابر ندانيم . ظرفيت ها متفاوت است . در باب انبياء داريم كه يك خطاي كوچك انبياء كه از نظر ما اصلا گناه محسوب نميشود مي فرمايد كه به عزت و جلال خودم اگر اين كار را مي كردي از نبوت تو را ساقط مي كردم . از كسي كه در درجه ي ده ايمان است يك توقع است و از كسي كه درجه ي نه است يك توقع ديگري است . حسنات الابرار سيئات المقربين . گاهي اگر يك كار خوب را كسي انجام بدهد او را تشويق مي كنند و اگر ديگري اين كار را بكند او را تنبيه مي كنند . نبايد خودمان را با ديگران مقايسه كنيم . توقعي كه از تو هست غير از او است . كسي كه مواظب و مراقب خودش است بايد به او تذكر بدهند و او را گوش مالي بدهند تا حواسش را جمع كند . اين مايه ي ناراحتي ما نباشد بلكه مايه ي خوشحالي ما باشد كه من يك حساب جداگانه اي پيش خدا دارم و بايد بيشتر از اين حواسم را جمع كنم . خدا توقع ديگري از من دارد

ص: 12455

. استعدادي را در من مي بيند كه من بايد فراتر از اين بروم . اين بخاطر قهرش نيست بلكه از سر لطفش است كه دارد من را گوشمالي ميدهد . حالااينكه كسي كه گناه كرده با كسي كه گناه نكرده قطعا يكي نيستند. كسي كه توبه كرده مثل اين است كه گناه نكرده است و پاك شده است ولي كسي كه گناه نكرده و رفتار شايسته از خودش نشان داده ، مسلما رتبه اش بالاتر است . مبادا آن كسي كه درجه اش بالاتر است غروري به سراغش بيايد كه او را بيچاره كند . مواظب باشد هميشه خودش را كمترين بداند . اعمال و رفتاري كه انجام ميدهد مايه سر افرازي و گردنكشي او نباشد . اما كسي كه توبه كرده ، يك وقت ما داريم نم نم حركت مي كنيم و خلاف نمي كرديم و پيش مي رفتيم ولي او خلاف زياد كرده است و الان متوجه شده است و توبه كرده است ، حالا كه توبه كرده سرعت رفتنش به طرف خدا زياد شده است و يك جور ديگري با خدا رفيق شده است ، يك جورهاي ديگري دارد نماز مي خواند ، يك حس ديگري دارد و دارد از ما جلومي زند . بله از ما عقب افتاده بود . اول سوار يك موتور بود و ما سوار يك ماشين شيك بوديم ولي حالا او سوار هواپيما شده است . حواست را جمع كن كه مبادا تو عقب بماني . چه بسا آينده ي او جبران سابقه ي او را بكند . توبه كرده ، اعمال نيكو و بالايي انجام

ص: 12456

مي دهد و چه بسا از همه ي ما جلوتر زد . بنابر اين مقايسه نكنيم . چيزي كه مهم است اين است كه خودمان را در پيشگاه خداوند طلبكار ندانيم . از استعدادهاي خودمان در راه بندگي استفاده ي بهينه را بكنيم و يقينا بدانيم كه عاقبت خوشي هم داريم . حالا كسي كه مدتي خلاف كرده ، توبه كرده و كارهاي خوب انجام ميدهد ، چرا ما ناراحت هستيم ؟ خدا كند كساني كه صد سال گناه كرده اند وقرار است كه يك ساعت ديگر بميرند ، همين الان توفيق توبه كنند ، آنها هم پاك بشوند و به بهشت بروند . از ما چيزي كم نميشود .

سوال – آيا كسي كه نمازش را سر وقت و با جماعت مي خواند با كسي كه كاهل نماز است در پيشگاه خداوند يكسان هستند ؟ شوهر من عاشق ابوالفضل است . در ماه محرم ماهواره نگاه نمي كند و سي دي هاي عزاداري گوش مي دهد و مرد خوب است و در عزاداري ها هم شركت مي كند ولي حال نماز خواندن ندارد و نمي داند چه چيزي را دارد از دست مي دهد . لطفا من را راهنمايي بفرماييد .

پاسخ – يقينا متفاوت است . كسي كه در اول وقت وضوء گرفته و با ادب و احترام در پيشگاه خدا براي نما زايستاده با كسي كه مي گويد ولش كن هر وقت شد نماز مي خوانيم و همه ي كارهايش را بكند و بعد نماز مي خواند متفاوت است . اين فرد خيلي با كسي كه الان راهي مسجد است يا در

ص: 12457

منزل اول وقت نمازش را خوانده بي تريد فرق ميكند . مي فرمايد كه اگر نماز را سبك بشماريد به شفاعت ما نمي رسيد . يعني داريد از ما فاصله مي گيريد . ما همه چيزمان را در نماز مي بينيم . ارزش و لذت مان را در نماز مي بينيم . نماز را بزرگترين نماد بندگي خدا مي بينيم . امام سجاد (ع) در حال نماز بود و رداي آن حضرت داشت مي افتاد و امام آن را درست نكرد . يكي از ياران به ايشان گفتند كه چرا رداي تان را درست نكرديد ؟ فرمود : واي بر تو . مي داني من در محضر چه كسي بودم ؟ حلاان توقعاتو احساسات را از ما نمي خواهند كه داشته باشيم . اي اباذر جوري عمل كن كه مثل اينكه خدا دارد تو را مي بيند . تو او را نمي بيني ولي او تو را مي بيند . حالا من نابينا هستم و به من بگويند كه تو در پيشگاهي يك فرد عظيمي هستي مودب مي ايستم .

حالا آن آقايي كه عاشق ابوالفضل است و درمحرم كارهاي خلاف نمي كند مي خواهم عرض كنم كه ايشان يك نگاهي به خودشان بكنند . حيف نيست كه از اين عشق پاكي كه در دلشان است بهتر مرزباني كنند . عشق به ابوالفضل كم نيست و در هر دلي نمي گذارند و در هر دلي جاي نمي گيرد . عشق به انسانهاي پاك يك نوع پاكي مي طلبد . اگر ظرف اين آقا پاك نبود اين عشق در آن نبود . خدا چيز پاك را

ص: 12458

در ظرف ناپاك نمي گذارد . حالا اين شخص عشق پاك دارد و دست از گناه هم برداشته ، ما از اين افراد زياد داريم ك عاشق اهل بيت هستند و وقتي اسم حسبن را ميشنوند دلشان مي لرزد و اشك شان سرازري ميشود . وقتي به عزاداري مي رود احساس قشنگي به او دست مي دهد و سينه مي زند و براي مصيبت هاي اهل بيت گريه مي كند. پس اين نشان مي دهد كه عشق وجود دارد . اين عزيزاني كه عشق و محبت را دارند و اين زيبايي را خدا در وجودشان خلق كرده است ، آيا نبايد بهتر مرزباني كنند ؟ دشمن در كمين است . شيطان دنبال همين ابوالفضل در دلت مي گردد . مي خواهد همين را از قلبت بدزدد . همين شيطان دشمن حجاب تو است و همين شيطان يك روز مي آيد و عشق فاطمه ، زينب و امام حسين را از تو مي گيرد . اگر مادر خواب بينيم كه عشق ابوالفضل از دل ما رفته ، وحشت مي كنيم و ازخواب مي پريم . اگر خانمي كه براي مصيبت هاي زينب اشك مي ريزد در خواب ببيند كه عشق اينها را دارند از او مي گيرند وحشت او را فرا مي گيرد . اين عزيزان كه اين قدر زيبايي در وجودشان است چرا حواسشان را جمع نمي كنند ؟ چرا به نماز بي اعتنا هستند ؟ چرا توجه به نماز ندارند ؟ مگر ابوالفضل از نماز بدش مي آمد ؟ اينها دقت كنند و از اين فرصت هاي قشنگ شان استفاده كنند . اينها انسانهاي

ص: 12459

بدي نيستند زيرا عشق ائمه در آنها هست . مواظب باشند كه اين عشق ها از بين نرود .

سوال – سوره ي نساء آيات 127- 122 راتوضيح دهيد .

پاسخ – مي فرمايد : كساني كه ايمان بياورند و كارهاي قشنگي انجام بدهند ، زيباترين زندگي ابدي را خواهند داشت . تجري من تحت الانهار .ما كه در اين دنيا دنبال فضايي هستيم ك يك درختي پيدا كنيم و كنار جوي آبي بنشينيم و لذت ببريم . خدا مي فرمايد كه چيزهايي به شماميدهم كه چشم شما آنرا نديده و گشو شما آن را نشنيده است و در دلها نگذشته است . شما فقط ايمان بياوريد . خدا مي فرمايد: اين وعده ها حق است و دروغ نيست . كسي را از خداوند راستگوتر سراغ داريد ؟ چرا ما بايد به هوا و هوس هاي نفساني مان و دروغ شيطان گوش كنيم ؟ اما خدا كه اين همه مهربان است حرف او را گوش نمي كنيم . وعده هاي خدا قطعي سات با خدارابطه برقرار كنيم خدا به اين ارتباط احتياج ندارد ما به آن احتياج داريم .

سوال – خانم 45 ساله هستم . حجاب كامل دارم . اهل هيئت و نذري پختن هستم . در كارهاي خير هم هستم. با شنيدن صوت قرآن و دعا دلم مي لرزد و همه از من به نيكي ياد مي كنند ولي كاهل نماز هستم . درد من را دوا كنيد . من كاهل نماز هستم . دلم مي خواهد جوري ازنماز صحبت كنيد كه من نمازم را اول وقت بخوانم و دلم نمي خواهد بيشتر

ص: 12460

از اين گناه بكنم . از نماز بيشتر بگوييد .

پاسخ – در آينده انشاءالله درباره ي نماز صحبت خواهيم كرد . در كتاب ثواب الاعمال و عقاب الاعمال درباره ي اهميت نماز روايات زيادي داريم . روايت در مورد كسي كه نماز واجبش را ترك كند اين است كه امام باقر (ع) از قول رسول خدا نقل مي كند : فاصله بين اسلام و كفر ترك نماز است . اگر انسان نمازش را ترك بكند نوعي تاريك كفر در وجودش است . اين كفر نه به معناي كافر بودن به خدا و پيامبر است بلكه نوعي تيرگي و تاريكي در دل است . در روايات داريم كه ممكن است كسي شراب بخورد ، اعمال زشت انجام بدهد و بگويد كه لذت بردم اما كسي كه نماز نمي خواند چه لذتي مي برد ؟ الان شما براي خودتان اين سوال را مطرح كنيد و با خودتان درگيري ايجاد كنيد كه اگر من نماز نخوانم چه لذتي مي برم ؟ در وقت نماز كه همه ي پاكان و خوبان دارند عمل نمازخواندن را انجام مي دهند ، فردي كه نماز نمي خواند بي اعتنا نشسته است . روايت مي گويد كه اين نوعي كفر و تاريكي است . هيچ لذتي به اين كا رمترتب نيست . عزيزان تا فرصت هست بايد جبران كنيم . نبايد بگذاريم كه فرصت از دست ما برود و يك وقتي متوجه بشويم كه ديگر فرصتي نداشته باشيم . در روايات داريم كه اولين چيزي كه از بنده سوال ميشود نماز است . اگر نمازت مورد قبول واقع شود بقيه ي كارهايت

ص: 12461

مورد قبول خواهد بود . اگر اين تيرك را پايين بكشي خيمه پايين مي آيد و اگر تيرك ايستاده باشد خيمه هم سرپا است . خطر جدي است . شوخي نگيريم . اگر توفيقي نسبت به كارهاي مثبت داريم كه ا ين خانم مي فرمايند كه حجاب دارند وكارهاي زيبا انجام مي دهم ، پس چرا بايد اين خلا كنار كارهاي شما باشد ؟ چرا بايد اين بي دقتي در كار شما باشد ؟ حالا فرد نگويد كه اگر من نماز نخوانم كارهاي ديگر من هم مورد قبول نيست پس ديگر حجاب را رعايت نكنم ودزدي هم بكنم. خير . عذابش بيشتر ميشود . اينجا تعبير به قبولي نماز است . اگر كسي عمل خوبي را انجام داد از عذاب و جهنم بيرون مي آيد . مثل اينكه م يگويند كه اگر كسي شراب بخورد تا چهل روز نمازش قابل قبول نيست . اگر نماز نخواند مي گويند كه چرا نخواندي ؟ اگر نماز بخواند قبول نمي كنند. بين انجام وظيفه و قبولي آن عمل فرق است . نماز را قبول نميكند ولي از آن طرف هم بعنوان تارك الصلاة هم عقابش نمي كند. حالا طرف شراب خورده ، اين چهل روز را نماز نخواند . خير . همين الان هم بايد توبه كند و نمازش را بخواند اما اين نماز آن اثري را كه بايد داشته باشد ندارد. پس اگر نماز نمي خوانيم كار خيرمان را ترك نكنيم . همه ي اعمال را محكم بچسب و آن يكي را رها كند كه نماز نخواندن است . حالا كه همه اعمال را انجام ميدهي نماز

ص: 12462

نخواندن خودت را درست كن . چرا هميشه مي خواهي بطرف منفي برويم ؟ چرا مي خواهيم شيطان و هوا و هوس را راضي كنيم ؟ شما خانم محترم كه اهل حجاب هستيد و كارهاي خير ميكنيد ، آن نقيصه را هم درست كنيد . رواياتي هم در مورد تاخير در نماز داريم . فاصله بين اسلام و كفر تر ك نماز است البته اگر كسي متعمدا نماز واجبش را ترك كند يا از روي سستي و كاهلي و يا عمدا مي گويد كه من نماز نمي خوانم يا اينكه قضيه را شل گرفته است و وقت از دستش در رفته است و بي خيال شده است و كفر و تاريكي دلش را گرفته است . اين روايات موجب ترس و وحشت ما نشود موجب بيداري ما بشود . خدا و امام هشدار مي دهند كه اگر اين حركت را انجام بدهي دچار تاريك يميشوي . مثل پزشك كه هشدار مي دهد كه اگراين نوع غذا را بخوري دچار سرطان مي شوي . معنايش اين نيست كه الان بالا ي سرت ايستاده اند و اجباري دركار است . در روايات به ما تلنگرهايي مي دهد كه مي گويد : مواظب باش يك تاريكي دلت را گرفته است . وقتي ما آزمايش را پيش پزشك مي بريم . مثلا پزشك مي گويد كه قند و چربي شما بالا است . چكار مي كنيد ؟ آيا فكر مي كنيم كه فردا خواهيم مُرد ؟ خير خيلي اميدوارنه دنبال راه حل از دكتر مي گرديم . دكتر هم ما را راهنمايي مي كند و كار ما درست ميشود

ص: 12463

. امام و قرآن و خداي مهربان مي گويد كه اگر نماز نمي خواني يك لكه روي دلت افتاده است ، اگر اين را ادامه بدهي ممكن است اين لخته باعث سكته ي تو بشود. نبايد دعوا بكنم . بايد بگويم كه چكار كنم ؟ جواب و راه كار را به تو مي دهند كه در فرصت هاي بعدي اين را خواهيم گفت . خيلي راحت مشغول نمازمان بشويم . از اين روايات ناراحت نشويم همان طور كه با پزشك رفتار ميكنيم و نسخه اش را عمل مي كنيم . پيامبران و خدا پزشكان با محبتي هستند كه دنبال ما مي چرخند . امام صادق (ع) دنبال ما مي دود چرا فرار ميكنيم ؟ سر اباعبدالله در كوچه هاي مدينه و شام دنبال ما مي دود كه ما را نجات بدهد ، چرا فرار مي كنيم ؟ اين نوع تهديدها فرار كردن ندارد . اين نوع تهديد ها به معني هشدار است . بيدار كننده است . به من ميگويد كه اين نشانه ي تاريكي بوده است و من ميگويم عجب اين نشانه ي تاريكي بوده و من نمي دانستم . اين لخته ي ميشود و سر رگهاي معنوي من را مي گيرد و من را دچار سكته ميكند و ممكن است كه فلج بشوم . خوب به دنبال راه حل آن مي گردم . سلامتي برميگردد و جبران مافات هم ميشود . انشاء الله پيرامون اين مسئله در آينده صحبت خواهيم كرد .

امام صادق (ع) در رابطه با ثواب خواند نماز مي فرمايد : بنده اي از شيعيان ما نيست كه براي نماز

ص: 12464

بلند ميشود مگر به تعداد مخالفان او فرشته ها پشت سر او مشغول نماز مي شوند و براي او دعا ميكنند تا نماز او تمام بشود . آيا بايد اين فرصت ها را از دست داد ؟

89-09-14

مي چرخم و دلم به مدار تو دل خوش است پاييز اين جهان به بهار تو دل خوش است ، صبر و قرار رفته از اين عالم و هنوز اين وعده باز دل ، به قرار تو دل خوش است . گفتي به دار مي كشي ام وعده ي خوشي است اين وعده باز ، اصلا دلم به وعده دار تو خوش است . خاكستري مانده به دل كه جوان شود هر لحظه ، دم به دم به شراب تو دل خوش است ، من نقش مي زنم كه جهان تازه تر شود اما دلم به نقش و نگار تو دل خوش است ، يار صبور دست مرا آن جهان بگير ، اين غرق در گنه به تبار تو دل خوش است سيب ازل جنون دلم را دوا نكرد با سهمي از انار لبان تو دل خوش است . سوال – با مروري بر كتاب ثواب الاعمال و عقاب الاعمال شيخ صدوق ، آيا اين درست است كه ما براي يك عملي كه ثوابي ذكر شده و جايزه بزرگي در نظر گرفته شده ، آن عمل را انجام بدهيم ؟ يا از ترس كيفر عملي آن عمل را ترك كنيم ؟

پاسخ – در روايات ما از اين تعابيري كه فرموديد زياد وارد شده است . اگر اين عمل را انجام بدهيد اين ثواب را دارد و

ص: 12465

اگر آن عمل ر انجام داديد اين عقاب را دارد . نوع نگاه افراد به كارهاي شايسته و ناشايست ما متفاوت است . بعضي انسانها از جهت معرفتي ، انسانهاي اوج گرفته اي هستند ، انسانهايي هستند كه حقايق را درست درك ميكنند و آن طوري كه هست مي فهمند ، به اين جور افراد لازم نيست ثواب و عقاب عمل را بگويند . آنها بر اساس معرفت برتري كه دارند كارهاي شايسته را انجام ميدهند . آنها براي رضاي خدا كار مي كنند و دست از گناه برمي دارند زيرا آن ارتباط قشنگ و عاشقانه كه احساس مي كنند ، براي آنها انگيزه اي ميشود كه نسبت به بايد ها و نبايد ها درست عمل كنند . اگر عاشق بخواهد براي معشوق كاري بكند چشمش دنبال دست معشوق نيست . عشقش است كه او را در وجودش فعال مي كند . اگر بگويند كه چرا اين كار را براي معشوقت كردي ؟ ميگويد كه عاشق او هستم. نمي گويد كه قرار است به من پول بدهد . بعنوان يك خدمتكار و خدمتگزار عمل نمي كند بلكه بعنوان يك كسي كه فريفته ي ارتباط با او است عمل ميكند . شيفته ي وصال به اوست . اصلا بهانه ميگيرد كه ببيند آن معشوق چه مي خواهد و از چه بدش مي آيد ، بايدها و نبايدهايي كه خواسته ي آن معشوق است را بداند و خودش را در آن مسير قرار بدهد و روي نگاه معشوق خودش را تنظيم ميكند . اينجا ديگر لازم نيست كه به اين عاشق بگويند كه اگر اين كار را

ص: 12466

كردي به تو بهاء و پول مي دهيم . البته جايزه كه قطعا پيامد كار هست ولي ما درباره ي ايجاد انگيزه بحث مي كنيم . آيا براي عاشق ايجاد انگيزه به جز عشق است ؟ تعبيري در بين اهل معرفت است كه مي گويند عبادت اولياء الهي يك عبادت ذاتي است . يعني همانطور كه شما در مقابل زيبايي انسان يك كرنش فطري و ذاتي داريد . شما يك صحنه ي زيبا را مي بينيد ، يك تابلوي نقاشي قشنگي را مي بينيد ، خط جالبي را از يك هنرمند خطاط مي بينيد ، خودبخود بدون اينكه بخواهيد يك انگيزه اي را در شما ايجاد كنند شما درمقام تحسين بر مي آييد . مي گوييد : احسنت ، چه تابلوي زيبايي يعني ناخودآگاه . اين ناخودآگاه يعني عمق وجود شما عاشق زيبايي است و بدون انگيزه شما در مقابل زيبايي كرنش مي كنيد . آنهايي كه سطح معرفت شان به جمال ، جلال و كمال الهي به قدر قابل قبولي در حد شان خودشان بالا رفته ، در مقابل حق كرنش مي كنند . وقتي رسول اكرم به معراج رفت فرمود : عظمتي از حق را در معراج ديدم كه خم شدم يعني همان ركوع . بعد به من گفته شد : سرت را بالا بياور و من سرم را بالا آوردم و از تجلي آن ، به تعبير امام خميني چه تجلي از تجليات اسماء ذات حضرت حق بر قلب پيامبر انجام گرفت كه گويا لغتي هم نداريم كه بتواند از آن حالت گويا باشد ، وقتي او را ديدم با دست و

ص: 12467

صورت بر زمين افتادم يعني همان سجده و بعد به من عارض شد كه هفت مرتبه بگو : سبحان ربي الاعلي و بحمده ، گفتم و مجدد سرم را بالا آوردم . منظورم اين است كه وقتي اين تجليات بر قلب عارفان انجام ميگيرد ، ديگر لازم نيست كه به آنها بگويند كه بهشت را به تو مي دهيم . امام خميني مي فرمودند :آن حالاتي كه بر امير المومنان عارض ميشد بخاطر وصال به حورالعين بود ؟ يك دسته انسانهايي هستند كه از لحاظ سطح معرفتي بالا هستند و در اين ها لازم نيست كه يك انگيزه هايي زايدي در آنها ايجاد كنيم . اما از آنجايي كه اكثر ما انسانها اين جوري نيستيم ، آن معرفتهاي بلند و سلوك هايي كه محصولش اين دريافت ها باشد نداريم اينجاست كه بايد انگيزه هاي جانبي را در ما بوجود بياورند و اين هم درست است . اگر به ما بگويند ، چون آن معرفتها را نداريم چشم بسته دنبال هواهاي نفساني خودمان ميرويم ولي در اينجا خداي تبارك از سر مهرباني براي اينكه ما را هم فعال كند ، در مدار پاكي ها بكشاند ، از آلودگي ها و از گناهاني كه باعث خواري آخرت و دنيا ميشود و باعث سوختن ما بشود نجات دهد ، براي ما فضاي ديگري را باز مي كند . آن فضاي درك اسماء الهي كه خوراك و روزي ما نيست ، خوب خدا ميگويد كه آن طور هم نيست كه چون آنها را درك نمي كني از مدار خارج بشوي ، سطح پايين تر نگاه كن ، من يك

ص: 12468

بهشتي دارم ، جنت بريني دارم ، طبقاتي دارد يعني آن مسائل معقول و مسائل غير محسوس را كه ما به اين راحتي بدست نمي آوريم بصورت تمثيلي در قالب محسوسات در مي آورد . مي گويد : بهشت است ، باغ است . جنات من تجري تحت الانهار است . شما مي توانيد تصور كنيد . بعد مي گويد : زيباتر از آنچيزي است كه من ميگويم . مي فرمايد : اگر من بخواهم از بهشتي كه وعده به انسانهاي خوب داده ميشود ، مثالي بزنم اين ها است : باغ است ، ميوه آسايش آرامش است يعني از آن مقوله هايي كه ما آنرا حس مي كنيم . از آن مقوله هايي كه حس نميكنيم براي اولياء و عرفا است . اما يكسري كه ما حس مي كنيم . ما از عذاب و آتش مي ترسيم و از باغ ، آسايش و آرامش احساس قشنگي داريم. اينها را تصوير ميكند و مي گويد كه اين ها واقعيت دارد . فلسفه بحث ثواب و عقاب اين است . اگر بخواهند كودكي را در مسير رشد علمي قرار بدهند و براي كودك آينده يك دانشمند را ترسيم بكنند براي بچه قابل تصور نيست ، نمي تواند دانشمندي را تصور كند ، نمي تواند معراج علم را تعقل كند . براي اين بچه يكسري تشويق ها را قرار ميدهند تا در حد تصورش باشد و يا عذاب هايي را براي او قرار ميدهند كه براي او محسوس باشد . اين ها باعث ميشود كه او به سمت فضاي مثبت كشيده شود و از آلودگي ها دوري

ص: 12469

كند . اين ها بايد باشد . حالا ما فكر ميكنيم كه آن عبادتي واقعي است كه بخاطر خدا باشد و وقتي از بهشت و جهنم صحبت ميشود آنرا عبادت تاجرانه مي پنداريم . سوال ميشود كه آيا خدا براي اين عبادت تاجرانه ثوابي هم براي ما در نظر مي گيرد ؟ ببينيد عبادت مراتبي دارد . يك دسته از عبادات بر اساس معرفت و نوع انگيزه اي كه در فرد وجود دارد مثل اولياء و عرفا كه سطح آن بالا است . عبادتش در حد اياك نعبد است و يك دسته عباداتي است سطح آن متوسط است . اين هم اياك نعبد ميگويد ولي چون معرفتش پايين است تقاضاهاي او هم پايين تر مي آيد . باز فردي معرفتش پايين تر است ولي او هم اياك نعبد ميگويد ، خدا را مخاطب قرار مي دهد ولي چون معرفتش پايين است محسوسات را مي خواهد . دنياي آباد و آخرت آباد را مي خواهد ، آبادي ها در حد محسوسات مي خواهد . همه ي اينها مراتب عبادت است . عبادت مثل ايمان است كه مراتبي دارد . هركسي در درجه اي از آن قرار گرفته است . مراتب عبادت تابع مراتب ايمان است و مراتب ايمان هم تابع مراتب معرفت است . معرفت خداوند حدي ندارد . ما كار را براي خدا انجام ميدهيم ولي اين ثواب انگيزه اي ميشود براي اينكه ارتباط الهي فعال بشود . از شخصي كه دعا خوانده ميشود اگر بپرسيد كه چرا اين دعا را ميخواني؟ ميگويد كه اين قدر ثواب دارد . خوب اين كه اين قدر ثواب

ص: 12470

دارد براي چه خوانده ميشود ؟ براي خدا خوانده ميشود. منتها مي خواهم اين ثواب را ببرم . چيزي كه باعث شد كه او را فعال كند تا با خدا ارتباط برقرار كند همان ثواب بود . اگر اين نبود ، او فعال نمي شد . چرا ؟ چون معرفت برتر را ندارد . اين باعث شد كه او را هل بدهند و نكته ي مهمي كه در ثواب ها و عقاب ها وجود دارد اين است كه ما نبايد نوع نگاه مان را به فضاي خارج از زندگي دنياي مان داشته باشيم . بعضي از نگاهها هست كه فكر مي كنند دين براي تامين آخرت آمده است . يعني ما دو تا زندگي جداي از هم داريم ، يك زندگي دنيايي داريم و يك زندگي آخرتي داريم . تصور بعضي ها بر اين است كه ما بايد زندگي دنياي مان را خودمان رقم بزنيم . عقلاي دور هم بنشينند و برنامه تنظيم بكنند . پس اين دنيا بعهده ي خودمان است . پس نقش دين چيست ؟ گفتند كه دين براي فضايي از زندگي ما آمده كه ما ضوابط و معيارهايش را نمي دانيم و خدا از سر لطفش دين را براي ما آورده كه آخرت ساز باشد . اما اين ها توجه ندارند كه بين دنيا و آخرت فاصله ي دو منطقه ي جغرافيايي نيست . به اين معنا كه ما كه در دنيا زندگي ميكنيم بيگانه از آخرت هستيم و در آخرت كه رفتيم بيگانه از دنيا هستيم. اين طور نيست . آنها بايد به رابطه ي عميق بين دنيا و آخرت

ص: 12471

داشتند و توجه ميكردند كه اين عقاب و ثواب نقش اصلي اش كجاست ؟ رابطه ي دنيا و آخرت ، رابطه ي ظاهر و باطن است . يعني دنيا ظاهر آخرت است و آخرت باطن دنيا است نه اينكه دو منطقه ي منفك جدا از هم باشند . با اين نوع نگاه رفتارهاي ريز و درشت ما در نقشه ي آخرتي ، نقش بسيار مهم و موثري را دارد . به اين معنا كه ما هر چه امروز مي كنيم فردا خواهيم ديد و كاملا با هم مرتبط هستند . ارتباط مستقيم دارد . مثلا جنيني كه در رحم مادر قرارگرفته ، غذا و داروهايي كه مادر مصرف مي كند ، نشاط و عدم نشاط مادر و آرامش و عدم آرامش مادر ، اين ها همه جنين ساز است . جنين ساز است يعني چه ؟ جنين الان يك زندگي جنيني دارد و از تولدش بيگانه است و وقتي متولد شد هيچ ربطي به دوران جنيني ندارد و يا اينكه الان كه در دوران جنيني قرار گرفته غذاي مادر ، نحوه ي نشست و برخاست مادر، گويش مادر و حالات روحي و رواني مادر ، همه ي اينها جنين ساز است . يعني مي تواند يك جنين زيبا و سالم بوجود بياورد و بعد كه بيرون مي آيد با آنچه كه در دوران جنين تهيه كرده بود دارد زندگي ميكند نه اينكه بدنيا بيايد و بعد زشت و زيبا ميشود . اگر مادر در دوران جنيني برخي از داروها ممنوعه را استفاده كند اين جنين نابينا ميشود . فردا بدنيا مي آيد و تمام عمرش

ص: 12472

را با همان نابينايي كه در دوران جنيني بدست آورده است زندگي مي كند . دو مقطع جدا نيست . ثواب ها مي خواهد در ما ايجاد انگيزه بكند كه وقتي ميگويد : اين دعا را بخوان يعني مي خواهد ارتباط تو را با فرهنگ دنيا و با قرآن در دنيا تقويت كند . در دنيا خدا و ائمه ما را هل مي دهند يعني بايد رفتارهايت را در دنيا مراقبت كني نه اينكه ما كتاب دعا را باز كنيم و ثواب ببريم و وقتي به خلوت رفتيم كار گناه بكنيم يا به مسجد برويم و عبادت كنيم و بعد كه به فضاي كاريمان رفتيم كار ديگري بكنيم . بايد يك تحولي ايجاد شود . ثواب ها و عقاب ها مي خواهد شاكره ي اخلاقي رفتاري صفاتي انديشه اي من را در فضاي دنيا درست كند تا در سايه ي ساختار صحيحي كه در دنيا پيدا كردم آخرت قشنگي داشته باشم . فكر نكنيم كه اگر امروز من يك دعايي را خواندم و بعد هرچه خواستم ستم و گناه كنم و بعد بگويم آن دعايي كه خواندم بيش از اين ها ثواب دارد پس هر اشتباهي خواستم بكنم . اين منطق غلطي است كه ما آخرت را از دنيا جدا بدانيم . اين ثواب ها ايجاد انگيزه هاي جانبي است براي توده هاي مردمي كه سطح معارف بالا را ندارند تا اينكه بتواند رفتارهاي و اخلاق هاي دنيايي ما را زيبا كند ، با اين زيبايي زندگي كنيم تا پس از مرگ ، آن همه لذات را ببريم.

سوال – سوره ي آل عمران آيات

ص: 12473

157-154 را توضيح دهيد .

پاسخ- آيات قرآن مي خواهد بگويد كه آخرت و دنيا دو منطقه ي جدا از هم نيستند . رفتارهايي كه در دنيا انجام ميدهيد براي شما آخرت ساز است . خدا مي فرمايد : اين قدر نگاهتان را متمركز به زندگي موقت دنيا نكنيد . شما در راه خدا كشته بشويد يا بميريد فرقي نمي كند مهم اين است كه رابطه تان را با خدا خوب كنيد . اگر رابطه تان با خدا قوي و قشنگ است مهم نيست كه شما الان بميريد يا فردا بميريد و اگر اين رابطه زشت است اگر هزاران سال هم در اينجا بمانيد هيچ ارزشي ندارد . بنابراين سطح نگاهتان را بالا ببريد . هميشه با نگاه بلند و انديشه ي متعالي زندگي كنيد ، آن موقع دنيا و آخرت شما زيبا خواهد بود . در آيات آخر مي فرمايد كه فكر نكنيد كه اگر عده اي در جنگ كشته نمي شدند و در دنيا زنده مي ماندند ، زندگي دنياي شان را ادامه مي دادند . چه بسا در بسترهايشان مي مردند . چه فكري مي كنيد ؟ مگر تعيين كننده مرگ و زندگي ميدان جنگ است ؟ مرگ و حيا بدست خداست . تو بندگي خدا را بكن و ببين رابطه ات با خدا چگونه است . اين براي تو خيلي بهتر است تا اينكه فكر چهار روزه ي دنيا را بكني . انسان در دنيا با اميد زندگي بكند اما دنيايش را در زير چتر بي نهايت ببرد نه اينكه دنياي خودش را خراب كند با يك نگاه محدودي كه تمام

ص: 12474

لذت و خوشي در فاصله ي كوتاه باشد .

سوال – در كتاب شيخ صدوق مي بينيم كه براي بعضي از اعمال كوچك ثواب زيادي براي آن درنظر گرفته است و براي بعضي از اعمال كوچك عقاب بسيار شديدي در نظر گرفته است .چه اتفاقي مي افتد كه خدا براي اعمال كوچك عقاب يا ثواب بزرگي در نظر مي گيرد ؟

پاسخ – شروع هر كاري خيلي مهم است . اگر كسي در ارتباط با يك عمل زشت به آخر خطش نرسيده ولي آغاز منفي دارد يعني پا در مسير غلط گذاشته است ، مسئولين تربيتي ، دست اندركاران امنيت اجتماعي زنگ خطر را براي او به صدا در مي آوردند كه مي داني چه مي كني ؟ يعني در ابتداي كار مي خواهند انتهاي كار را نشانش بدهند كه كجا مي خواهي بروي ؟ اين مسيري را كه تو شروع كردي پايان بدي دارد و برگرد . اگر در ابتداي كار ، بشدت برخورد ميكنند بلحاظ اينكه انتهاي بسيار خطرناكي دارد . يا در شروع كار مي خواهد در فضاي مثبتي قرار بگيرد خيلي تشويقش مي كنند . چرا ؟ چون انتهاي كار بسيار عالي است . پس ابتداها منتهي به انتهاها ميشود . اگر پايانه ها زيباست در ابتدا اين زيبايي را بشدت تشويق مي كنند كه طرف با ميل و رغبت به اين مسير وارد بشود و بداند كه پايان مثبتي دارد و اگر پايانه ها خطرناك است از همين ابتداي كار، بشدت او را تهديد مي كنند كه اصلا وارد اين صحنه نشود . مثلا ميگويد كه من يك نگاه كردم

ص: 12475

، ميگويند كه نگوييد يك نگاه كردم ، اين يكي از سهام ابليس است ، تيري است از تيرهاي شيطان ، از چشم تو آتش بيرون آمد و قلب تو آتش گرفت ، تير به قلبت خورد ، با يك نگاه چه اتفاق ها افتاد .مثل يك چُرت راننده در جاده ي لغزنده است . اين يك چرت نيست . يك چرتي است كه به مرگ منتهي ميشود . و به حادثه هاي خيلي تلخ منتهي ميشود . با اين چرت بايد بشدت برخورد كرد . مطلب دوم اين است كه در روايت داريم : به كوچكي گناه نگاه نكن ، ببين در محضر چه كسي گناه ميكني . مثلا نگاه كردن به نامحرم با كشتن يك انسان قابل مقايسه نيست و در مقابل آن گناه كوچكي است . حالا ميگويد همان نگاه را چه كسي گفته نكن ؟ سرت را بالا كن و ببين كه آن خداي عزوجل مي گويد كه اين كار را نكن . تو داري عليه او ظغيان و نسيان ميكني . اين خيلي آتشين است . اين نگاه كوچك خيلي از جاها را مي سوزاند بعبارت ديگر تو داري عصيان خداي متعال را ميكني ، تو عليه حقيقت طغيان ميكني ، از اين جهت مي گويد كه اين عمل بسيار بزرگ است . وقتي حياي تو از بين رفت و ارتباط قشنگ خودت را از دست دادي و بي مهري كردي ، اولش گناهت كوچك است ولي اين بي مهري در مقابل خداي متعال عاقبت خوشي ندارد . هم نگاه به عاقبتش است و هم نگاه به اينكه انسان در

ص: 12476

مقابل خدا اين كار را مي كنيد . حالا اگر عمل كوچك است و ثواب آن زياد است ، به كوچكي عمل نگاه نكن ، نگاه كن ببين كار را براي چه كسي انجام ميدهي ؟ يك كار ظاهرا كوچك اما به انگيزه ي بلند براي خدا انجام مي دهي. انگيزه ها است كه تعيين مي كند عمل كوچك يا بزرگ است . يك موقع طرف مي آيد يك خدمت بزرگ فيزيكي انجام مي دهد اما نيتش پايين و كوچك است ولي يك وقت عملي كوچك است ولي نيتش بلند است .

89-12-15

هواي پنجره را باز كن بهار بيايد بيا كه پرده كمي با دلم كنار بيايد ، چهار فصل زمين گيج سايه هاي ملخ هاست زمانه را بِتِكان دسته دسته سار بيايد ، به ياد گوشه ي چشم تو گوشه خرابيم كه بوي مستي از آن نرگس خمار بيايد ، نشسته ايم و به تكرار مي كشيم تو را آه اگر سوار بيايد اگر سوار نيايد ، تو هر دل زمان دلت آمد سوار جاده شو اما بلند شو بنشين يك نفس غبار بيايد .

سوال – آيا در آموزه هاي ديني ، در مورد نحوه ي تعامل ما با بندگان خدا مطالبي وجود دارد ؟ پاسخ – وقتي هواپيمايي مي خواهد از فرودگاهي اوج بگيرد و به فرودگاه ديگري بنشيند ، بخاطر فضايي است كه درآن شاخصي وجود ندارد . نه در آن جاده اي است نه رفت و آمد فضايي وجود دارد . يا وقتي كشتي از يك سمت دريا به سمت ديگر دريا مي رود ، در وسط دريا

ص: 12477

علائمي نصب نكرده اند ، اگر اين وسايل نقليه بخواهند درست و سالم به مقصدي كه مي خواهند برسند ، بايد در درون خودشان شاخص ها را مشخص كنند . يعني در درون خود اين دستگاه بايد عقربه اي باشد كه اين عقربه مشخص كند كه تو از كجا داري حركت مي كني و كجا بايد بروي و اين عقربه هاي درون دستگاه است نه بيرون دستگاه كه اينها را راهنمايي مي كند تا به نقطه ي مقصد برسد . زندگي ما انسانها در ارتباط با خدا ، ارتباط با خودمان ، ارتباط با جامعه و مجموعه اي كه در اطراف مان هستند ، ارتباط مان با طبيعت و جهان ، اين ارتباطات بايد با ميزان و شاخص باشد . آن شاخص ، ميزان و مقدار را قرآن كريم براي ما مشخص كرده است . اگر ما اين سوال را جوري ديگر مطرح كنيم و بگوييم كه مجموع سي جزء قرآن ما با چكار دارد ؟ باذكر داستان ها و قصه ها و ذكر معاد ، قيامت ،بهشت ، جهنم و آموزه هايي كه از نماز ، روزه ، حج ، بندگي خدا و همه ي اينهايي كه مطرح است ، چه مي خواهد بگويد ؟ در اين مجموعه ي سي جزء وحي قرآني ، آيا به محتويات و موضوعات گوناگون اشاره كرده يا با ارائه ي يك محور مي خواهد من و شما را به آن محور متوجه كند ، مي خواهد آن عقربه را بيان كند . بگويد اين شاخص دروني و آن عقربه اي است كه بر اساس آن همه ي حركاتت

ص: 12478

را بايد تنظيم بكني . آن چيزي كه در مجموعه ي آميزه هاي ديني ما مطرح است ، در ابتداي نزول آيات قرآن ، وقتي سوره علق نازل شد ، خدا به چه چيزي اشاره مي كند ؟ شما در ابتداي بحث مطرح كرديد كه امروز مي خواهيم به اين بحث وارد بشويم ، آداب سخنراني ، گويندگي و نويسندگي همين است كه وقتي مي خواهد پيرامون مسئله اي بحث بكند اول اشاره كند كه چه چيزي را مي خواهد بگويد يعني تكليفش را روشن مي كند . قرآن هم از اول تكليف را روشن كرده است كه من مي خواهم براي شما بندگان پيامبر بفرستم و در اين عبادت ها و ترك گناه ها و ثواب ها چه چيزي مي خواهم از شما خلق كنم . خروجي اين مسئله چه بايد باشد و چه اتفاقي قرار است كه بيفتد . در ابتدا مي فرمايد : اقرا باسم ربك . كدام رَب . آيا پروردگاري كه تو را خلق كرد ؟ آيا پروردگارترا بخوان ؟ با اينكه اقرا و ربك الاكرم ؟ اول زنگ كرامت را به گوش انسانها نواخته است و بگويد كه حواستان باشد كه شما مي خواهيد تحت ربوبيتي قرار بگيريد كه آن رَب شما اكرم است . خودبخود فضاي بحث روشن شد كه اين ربوبيت كريمانه معلم شماست. علم الانسان مالم يعلم . انسانها چه چيزي را نمي دانند كه بايد ياد بگيرند . انسانها بايد آن مدار انسانيت، شاخص عزت و كرامت شان را ياد بگيرند . من كه معلم هستم و خودم را معرفي كردم . گفتم رب اكرم

ص: 12479

معلم شماست . بنابراين در ابتداي امر خداوند زنگ كرامت را به صدا در مي آورد و مي گويد كه من معلم شما هستم و اكرم هستم .پس شما در فضايي كريمانه قرار مي گيريد و بايد به ربوبيت كريمانه توجه بكنيد . بعد مي فرمايد كه اين مطالبم را در في صحف مكرمه گذاشته ام يعني آنها را در كتاب هايي گذاشته ام كه از كرامت از آن ياد مي كنند . و بدست فرشتگاني دادم كه اينها هم كريم هستند . در ادامه مي فرمايد: اينها پاكان و كريمانه ستند كه براي شما سوغات كرامت مي آوردند . مجموعه اين مطالب در كتابي بنام قرآن است كه آن هم كريم است، انه لقرآن الكريم . همه ي اينحرفها را يك فرشته ي رسول بيان كرده كه آن هم كريم است ، قول رسول كريم . فرشته ها خيلي صفت دارند ولي اينجا دست روي صفت كرامت آنها گذاشته است . و همه ي اينها آمد تا به قلب پيامبر مُكرم رسيد و آن را دريافت كرد . خداي اكرم مطالبش را در كتاب كريمانه بدست فرشتگان كريمش كه نتيجه قرآن كريم باشد بر قلب رسول مكرم نازل مي كند . اين نشان ميدهد كه مدار نزول مطالب قرآني و آموزه هاي ديني محور كرامت است. بعد ملاك محوركرامت را مشخص مي كند . اين مجموعه قرآني به مبحث كرامت پيچيده مي شود . مبحث كرامت يعني همان شاخصي كه اشاره كرديم . شاخصي كه شما بايد در تمام رفتارهاي روزمره تان از آن استفاده كنيد . اگر مي خواهيد باخدا رفتار كنيد كريمانه

ص: 12480

رفتار كنيد و اگر مي خواهيد با همسرتان رفتار كنيد كريمانه رفتار كنيد . اي جوان اگر مي خواهي زن بگيري همسري كريمانه باش . مي خواهي شوهر كني همسري كريمانه باش . حالا كرامت يعني چه ؟ در فارسي ما معادل بسيط كلمه ي كرامت را نداريم. كرامت و كريم به اين معناست كه انسان از هر چه كه با شخصيت و هويت انساني او ناسازگار است دور بشود ، از آن چيزي كه مايه ي ابتذال شخصيت انساني است و ضربه به انسانيت انسان مي زند به دور باشد و يك رويكرد بزرگ منشانه و آقا منشانه داشته باشد . شخصيتي داشته باشد كه تحت انحراف قرار نگيرد. يعني مسائل جانبي كه احيانا وزش هاي نسيم خطرناك سوزاننده و از بين برنده است ، اينها رويش اثر نمي گذارد . به دوري از پستي ها و رويكردي عزتمند ، بزرگ منشانه و آقاوار كريم مي گويند. مي گويد اين را در درون خودت نصب كن ، به تمام روابط خودت نگاهي داشته باش . مي خواهي نگاه بكني خواست باشد كه نگاهت آلوده به زشتي ها نشود . بعضي از نگاهها خوراك انسانيت تو نيست . با شأن انسانيت تو ناهمخوان است . مي گوييم تو نگاه كريمانه داري . نگاه مبتذل و نگاه هرزه با شأن و شخصيت تو منافات دارد . تو بايد بر اساس محور كرامت حساب كني . مي خواهي لباس بپوشي ، اين لباس پوشيدن تو بايد متناسب با آن عزت نفس و انسانيت تو باشد ، بنابراين هر نوع پوششي نمي تواند پوشش تو باشد. پس با

ص: 12481

همان شاخص كرامت بپوش ، نگاه كن ، حرف بزن ، غذا بخور و بخواب . هر نوع حركتي را با هر نوع ذوق و سليقه اي اجازه نمي دهد . تو مثل كشتي هست كه از مبدا درستي حركت مي كني اما سفر تو به يك مقصد نادرستي ختم خواهد شد . مبدا تو درست است ، مبدا تو فطرت پاك است . قدم اول اين است كه خدا تو را بر اساس فطرت پاك آفريدم ، پس مبدا تو درست است. نقطه ي حركت و آغازين تو هيچ مشكلي ندارد . وقتي متولد شدي كه آغاز حركت تو است ، يك فطرت پاك و بي آلايش و دست نحورده به تو داده اند . پس نقطه ي مبدا تو درست است . نقطه ي مقصد خودت را با شاخص كرامت در نظر بگير . در غير اين صورت اگر تو خواستي سربه هوا حركت كني ، بر اساس دوست داشتن حركت كني ، آن مقصد را كه در درون فطرت پاكت عشقش نهفته است به آن نمي رسي . دقيقا همان به همان جايي كه نمي خواهي مي رسي و آن جايي كه عمق وجود تو ميخواهد ، نمي رسي . چقدر خوب است كه انسان در محيط زندگي و در شبانه روز يك كتاب حديثي را باز كند و يك حديث باعث معطر كردن زندگي اش بشود . ابوحمزه ثمالي از امام باقر (ع) روايتي را نقل كرده است . از امام باقر (ع) شنيدم كه فرمود آبروي مردم را نريز . با ريختن آبروي مردم لذت نبرد .آبروي مومن را حفظ

ص: 12482

كند . خداوند نمي گذارد كه اين فرد زجر بكشد زيرا از زجر كشيدن ديگران لذت نمي برد . انسانهايي كه از زجر دادن ديگران لذت مي برند ، منتظر زجر باشند . زيرا اين خوراكي است كه خودش آماده كرده است . خدا نمي خواهد كسي را زجر بدهد . در پيامك ها مي نويسند كه ما از خدا مي ترسيم ، خدايي كه اين همه مهرباني و رحمت دارد ترس ندارد . ترس از اين است كه من از رحمت خدا سوء استفاده كنم . اين همه امكانات و فرصت ها به من داده است ، حالا من بيايم از اينها سوء استفاده كنم و آبروي مومن را بريزم و لذت ببرم . خوشم بيايد كه شخصيت طرف را خرد كنم و بشكنم . نگهداشتن آبروي مومني كه از آبروي كعبه واجب تر است . بعد من لذت مي برم كه به او متلك ميگويم ، دلش را مي شكنم و او را خرد مي كنم . اين يعني اينكه من خردشدن را خوراك خودم قرار مي دهم . من را خُرد خواهند كرد . اين خوراكي است كه خودم براي خودم آماده مي كنم . اما اگر بيايم حمايت كنم ، عرض و آبروي مومن را نگه دارم ، اگر خلافي هم كرده ، آنرا پوشش بدهم . اگر نسبت به خود من هم بي احترامي كرده ، حقي من را رعايت نكرده اما من حقوق او را رعايت كنم ، اين يعني آتش خاموش كردن ، مي فرمايد : خداوند عذاب روز قيامت را از او دور مي كند . زيرا

ص: 12483

با اين برخورد كريمانه و عزتمندانه اي كه مي كند تحت تاثير اين حركت غير انساني قرار نگرفت كه به آبروي ديگران ضربه بزند ، اين آدمي مي شود كه لباس ضد آتش پوشيده است . مي فرمايد : اگر كسي خشمش را كنترل كند و نگذارد كه اين خشم به ديگران ضربه بزند ، خداوند روز قيامت گناهان او را مي پوشاند . خدا مي فرمايد كه چون خشم خودت را به بندگان من پوشاندي ، من هم خشم خودم را به تو مي پوشانم . در روايت داريم كه هر جوري كه دوست داريد خدا در روز قيامت با شما برخورد كند ، شما هم در دنيا همان جور برخورد كنيد . اگر دوست داريد كه خدا با شما خشمگين و غضبناك برخورد كند ، پس شما هم در دنيا با مردم با خشم برخورد كن اما اگر دوست داري خدا با رحمت ، لطفش و گذشت باتو برخورد كند تو هم با بندگانش در دنيا اين جوري برخورد كن . پس در آن مجموعه ي قرآني كه يك شاخص به ما مي دهد و براساس آن شاخص مي گويد حركت كن . توبايد نگاه كريمانه و به دور از آلودگي و به دور از آن چيزي كه با انسانيت تو ناسازگاري دارد ، حركتي زيبا ومتناسب با هويت و شخصيت انساني خودت داشته باشي . اين شاخص را در درون ما مي گذارد و مي گويد كه خشمگين شو ، كرامت ميگويد گذشت كن و تحت تاثير خشم خودت قرار نگيرد . در مقابل دشمن موشك جواب موشك ولي در مقابل دوستان

ص: 12484

مهرباني و مودت . اشداء علي الكفار رحماء بينهم . بين خودمان موشك جواب موشك ندارد . طرف هم نخواسته كه موشك بفرستد ، عصباني شده يك چيزي گفته است. شما با مهرباني و ناديده گرفتن اشتباه او ، جوابش را بدهيد . شما موشكي از جنس انساني خلق كن و برايش بفرست ، بعد ببين كه او را خاضع مي كني يا نه ؟ اگر او موشك خشم زد و شما با موشك خشم جوابش را دادي او را بيشتر خشمگين مي كني و او را بيشتر با خودت دشمن ميكني . شما با موشكي جواب او را بده كه از پايگاه انساني صادر بشود نه موشكي كه از پايگاه حيوانيت صادر بشود . خشم يك موشكي است كه از پايگاه حيوانيت صادر شده است اما شما با لطف ومهرباني و نگاه كريمانه كه مي كنيد ، يك موشكي از پايگاه انسانيت صادر مي كنيد و او را آرام مي كند و تسليم شما مي شود . قرآن مي فرمايد : دشمن تو يك دوست مهربان مي شود . سوال – سوره اعراف آيات 87-82 را توضيح دهيد . پاسخ – مي فرمايد : ميزان كيد را در دست بگيرد و حقوق مرد را كم نگذاريد . اين ميزان فقط براي پشت دخل مغازه نيست و هر چيزي ميزاني دارد . ميزان همه كارهاي ما بايد كرامت باشد. از مردم چيزي كم نگذاريد . وقتي اين آيه را مي شنويد ذهن تان سراغ بقال سر كوچه نرود . اگر بعنوان پدر يا مادر هستي براي فرزندانت كم نگذار . بعنوان كارمند يا كارگر يا

ص: 12485

هر كسي كه هستي سعي كن كه حقوق كسي را كم نگذاري و آن را رعايت كني . وزنه ي اور ا چرب تر بكش .نگو اگر من گذشت كنم او پُررو مي شود و سوءاستفاده مي كند . اينها از بين نمي رود . اينها حقيقتي است كه ما را مي سازد . اين محبت ها و كرامت هايي كه در مقابل انسانها داريم در حقيقت ما را كريم بار مي آورد . فكر نكنيد كه فقط نفع به ديگران رسانده ايد . امكان ندارد كه اين چراغ روشن باشد و به ما نور نرساند . اگر ما از گرمي آتش استفاده مي كنيم ، اول خودش گرم است و بعد ما از آن استفاده مي كنيم .اگر ما حقوق مردم را رعايت كنيم و با كرامت نفس با ديگران برخورد كنيم .، اول خود ما كريم مي شويم ، آن بهره اي كه اطرافيان از ما مي برند پرتويي از نورانيت ماست . پس اول خود ما نوراني مي شويم و بعد آنها در پرتوي نورانيت ما نوراني مي شوند . سوال – در هفته ي احسان و نيكوكاري قرار داريم . آيا در آموزه هاي ديني ما در مورد كمك كردن به اقوام و ديگران ، ثوابي هم ذكر شده است ؟ پاسخ – بله . بحث فقر و برخورد با فقرا جايگاهي بسيار عمده اي دارد . اولا ما فقرا را به ديده ي تحقير نگاه نكنيم . بالاخره آنها هم انسان هستند . ثروت ، موقعيت اجتماعي و اعتبارات دنيوي شخصيت نمي آورد . در نگاه ديني ما فقير و

ص: 12486

غني ندارد . اين انسان و مسلمان است و بايد مورد تكريم قرار بگيرد . حالا پول دارد يا ندارد فرقي نمي كند ، لباسش نو است يا كهنه ، اينها ملاك نيست . نگاه كريمانه با فقرا اين است كه اولا نگاه تحقيري نكنيم . اينها برادران و خواهرهان ما هستند . برويم سر سفره ي آنها بنشينيم و سر سفره مان دعوتشان كنيم . ائمه ما هم اين كار را مي كردند . به آنها شصيت مي دادند . ديگر اينكه اگر مي خواهيم كمك كنيم صرفا جنبه ي مالي نباشد . به جنبه ي انسان او هم كمك بكنيم و فقير فكر نكند بخاطر فقرش كمبود انساني يا موقعيت اجتماعي دارد . بايد همان جوري كه جلوي غني بلند مي شويم همان جور هم جلوي فقير بلند بشويم و به آنها نگاه متفاوت نداشته باشيم . همه ي آنها را به ديد كريمانه ي انساني نگاه كنيم .اين بسيار موثر است و آنهايي هم كه كمك مي كنند بدانند كه در حقيقت كمك مادي به اين فقير نيست . اولا به خودش كمك كرده است . يعني وقتي ما يك كار خير مي كنيم ، اول خود ما نوراني مي شويم ، پس اولين كمك را داريم به خودمان مي كنيم . ديگر اينكه به دين خدا كمك مي كنيم . ان تنصرو الله ينصركم . بعضي ها فكر مي كنند كه اين آيه فقط براي جنگيدن و فقط براي كارهاي شاخصي كه مستفيما ديني باشد است. ما بايد توجه داشته باشيم كه وقتي ما داريم به فقرا كمك مي كنيم ،

ص: 12487

در حقيقت به نوعي ما به دين الهي و پياده شدن توحيد در جامعه كمك مي كنيم . چون بالاخره فقر در بين افراد تاثيرات متفاوتي مي گذارد . يك انساني است كه از نظر سطح ايماني بالاست ، ممكن است كه از فقر استقبال كند و لذت هم ببرد . اما همه كس اين جوري نيستند . بعضي ها تحمل شان پايين تر است و ممكن است فقر او را نسبت به دين بدبين كند .وقتي شما به اين فقير كمك مي كند او را در فضاي ايمان نگه مي داريد يعني شما با كمك كردن مال به اين فقير جلوي ورود كفر به جامعه و فرار ايمان از جامعه را مي گيريد . پس شما حافظ ايمان مي شويد . شما جلوي حمله و هجوم كفر را مي گيريد . پس اگر شما اين نوع نگاه را داشته باشيد ، آنموقع بجاي صد تومان هزار تومان ميدهيد زيرا همان طور كه شما پشت جبهه به رزمنده ها كمك مي كرديد ، اينجا هم با اين كمك ها براي تقويت ايمان كار مي كنيد . نكته ي بعدي اين است كه دائم چشممان به ديگران نباشد كه چرا كمك نمي كنند . نگوييد كه فلاني وضعش خوب است و چرا كمك نمي كند . اگر من مي توانم يك ريال كمك كنم ،از اين غافله عقب نمانم . به ديگران هم توصيه كنم اشكالي ندارد ولي اول خودم اين كار را انجام بدهم و بعد به ديگران توصيه كنيم . سوال – آيا كمكهاي مالي بايد خيلي قابل توجه باشد ؟ پاسخ – در

ص: 12488

بحث صدقات بستگي به تمكن مالي شخص دارد . يك شخصي كه دستش تنگ است باز صدقه بدهد . فقير به امام گفت كه تنگ دست هستم . امام فرمود : صدقه بده . به فقرا كمك كن. كمك مالي هر چقدر هم كه كم باشد ، باعث ريزش رحمت مالي مي شود . انسان غني نگويد كه اگر كم هم بدهم خوب است . انسان غني به اندازه خودش بدهد . فرهنگ كمك و بخشش بايد در همه ي آحاد جامعه باشد . اما باقر (ع) فرمود : روز قيامت به فقرا مي گويند كه شما بي حساب وارد بهشت بشويد . جلوي در بهشت جلوي آنها را مي گيرند و مي گويند كه شما مي خواهيد بي حساب وارد بهشت بشويد ؟ مي گويند كه مگر به ما چيزي هم دادي كه پس بدهيم . خدا مي فرمايد : در دنيا به شما ندادم كه امروز بدهم . امروز دارم جبران ديروز را مي كنم . مي فرمايد: تمام كساني كه به اينها كمك كردند وارد بهشت بشوند . كسي كه تلاش كرده و زحمت خودش را كشيده ولي واقعا فقير است ، نااميد نباشد. در حساب پس اندازش گذاشته اند . كساني هم كه به آنها كمك كرده اند وارد بهشت مي شوند . پس مي بينيد كه اين فضاي نيكوكاري ، فضايي است كه خدا در رحمتش را باز كرده و مي گويد كه همه وارد بهشت بشويد.

89-10-19

بنام اول بي ابتدا و بنام آخر بي انتها ، غزل تر از غزل گل تر زگل زيباتر از زيبا تو از

ص: 12489

الله اكبر آمدي از اشهدان لا ، شهادت ميدهم معراج يعني چشمهاي تو شهادت مي دهم چشم تو يعني سوره ي اسراء ، غريبه نيستي اين روزها بسيار دلتنگم براي اين دل تنهاترم دستي ببر بالا ، دلم زرد است شبهايم همه سرد است يا خورشيد بقي ستان اشكم بسته شد يا قبةالخضراء ، تو ميگويي زمان ديدن هم بازهم فردا و من مي گويم امشب زودتر حالا همين حالا . سوال – بعضي ها نماز مي خوانند و مي خواهند سطح نمازشان را بالاتر ببرد و بعضي ها كاهل نماز هستند و نماز صبح شان قضا ميشود و بعضي ها بعلت هاي مختلف اصلا نماز نمي خوانند . اگر از فلسفه ي نماز بگوييد ممكن است به درد همه وقت ها نخورد ولي اگر از زيبايي هاي نماز بگوييد به در الان آنها مي خورد . اگر از زيبايي هاي نماز بگوييد شايد سه دسته بيشتر به اهميت نماز پي ببرند . راهنمايي بفرماييد.

پاسخ – حديثي را از كتاب ثواب الاعمال و عقاب الاعمال شيخ صدوق مي خوانم . در باب يكي از مسائلي كه در سوال شما بود مبني بر اينكه بعضي ها نماز مي خوانند دوست دارند كه نمازشان قشنگ تر و زيباتر بشود و بهر ه هاي قشنگ تري از نمازشان ببرند . يكي از مسائلي كه خيلي مهم است اهميت دادن به عملي است كه ما مي خواهيم انجام بدهيم . هر چيزي را كه ما براي آن هزينه كنيم و خرج كنيم قطعا بهره هاي بهتري هم از آن خواهيم برد . در نظر بگيريد فردي كه قبل

ص: 12490

از وقت نماز خودش را آماده ميكند حتي از سر صبح خودش را آماده مي كند نه اينكه دست از كار و زندگي كشيده و رفته گوشه اي نشسته و سجاده پهن كرده كه مي خواهد ظهر نماز بخواند ، خير .اگر در اداره منزل يا بازار يا دانشگاه است يك حالت انتظار را در خودش تمرين كند و بوجود بياورد . ممكن است فردي بگويد كه من چنين شوقي را ندارم . ولي بايد تمرين كند. مي خواهيم بگوييم آن كسي كه شوق ندارد چكار كند كه شوق در او بوجود بيايد . يعني يك حالت انتظار را در خودش تمرين كند حتي اينكه تلقيني باشد . ما دو نوع انتظار داريم . يك انتظار طبيعي وغريزي كه مثلا پدر و مادري بعد از چند سال پسرشان را مي بينند . اما يك وقت انتظار به آن حد نيست ولي خيلي هم بيگانه نيست . بينابين است و يك حالت منتظرانه مي گيرد وتمرين ميكند . شبيه اين است كه يك نفر حس طبيعي گرفته است و در خلوت خودش نشسته است اما يك نفر دارد جلوي دوربين نقش آن فرد را بازي مي كند . درست است آن عمقي كه در حس بازيگر است عميق نيست ولي دارد تظاهر به آن نقش مي كند . اين انساني كه از صبح منتظر نماز است بايد حواسش را جمع كند اگر سر كارش است يا در منزل است هر دفعه يادش بيايد كه ظهر قرار است نماز بخواند و مي خواهد با فرد مهمي صحبت كند . يك حالت ويژه و خاصي داشته باشد وقتي

ص: 12491

نزديك نماز ميشود ، اين ها را براي كساني مي گوييم كه اين حس ها را ندارند اما ميخواهند اين حس را كم كم پيدا كنند . بعد ببينند كه چه آثاري پيدا ميكنند . من خواهش مي كنم حداقل اين را يك بار تمرين كنيد. بعد نتيجه را به خودتان واگذار ميكنيم . كافي است اين نسخه اي را كه ما مي گوييم چند بارعمل كنيد گر كام تو برنيامد آنگه گله كن . مي بيني بعد از دفعه ي سوم خودت كشيده ميشوي و دفعات بعدي حسي به شما دست مي دهد . وقتي انسان به مسئله اي اهميت بدهد حتي اگر مراحل اوليه اش تمريني باشد . موقع نماز وضو گرفته ، چند دقيقه قبل از نماز سر سجاده اش نشسته ، سعي كنيد سجاده پهن كنيد و نماز بخوانيد همان طور مُهر را روي زمين پرت نكنيد . اين پدر كه اينگونه نماز مي خواند از فرزندش چه انتظاري دارد؟ سعي كنيد مقدمات را آماده كنيد . همه ي اين ها تاثير دارد . زيرا در انسان يك نسيمي بوجود مي آيد كه بعد به طوفان تبديل ميشود . سجاده را پهن كرده ، اذان را گفته اند ، بعد خودش اذان و اقامه مي گويند ، كساني كه علاقه شان به نماز اين مقدار محرز است سعي كنند كه كتابهايي كه در باب اسرار نماز نوشته شده است مطالعه كنند . وقتي او اذان و اقامه مي كند گويي اعلام ميكند و دارد يك آگهي پخش مي كند . مخاطبين اين آگهي تمام قواي ملك و ملكوت عالم هستند ،

ص: 12492

همه ي اينها براي دين يك سان آماده ميشوند . قرار است كه يك اتفاق بزرگ بيفتد . قرار است كه يك سفر بزرگي انجام بگيرد . اگر يك هواپيما بخواهد بلند بشود يك تيم فعال ميشوند تا اين پرواز صورت بگيرد . حالا اگر يك فضاپيما بخواهد به فضا برود چه ميشود؟ هر چه اهميت پرواز بيشتر باشد مقدمات كاري هم بايد دقيقتر باشد. در يك تخيل ذهني ملكوت عالم را مخاطب قرار بدهد كه اي قواي ظاهر و باطن من ، با اين فصول اذان آماده بشويد تا به قد قامت الصلاة ميرسد .الان قرار است كه پرواز انجام بگيرد . الان بايد آماده بشويد . اين مسافرت قرار است كه بسوي وحدت انجام بگيرد و ديگر مني هم در كار نيست . اينجا ديگر اشهدان لا اله الا الله هم در كار نيست فقط لا اله الا الله است يعني فقط به توحيد ميرسد و ديگر خودش را هم نمي بيند و آماده براي نماز است و اين حس را مي گيرد . به ازاي هر تكبيري چنين حسي را بگيرد . بگويد كه من نميدانم چه اتفاقاتي دارد مي افتد ولي به من گفته اند كه يك اتفاقاتي مي افتد . و به همين اتفاق افتادن اعتماد كنند . حالا ممكن است كه آثار فعلي هم نداشته باشد . ممكن است كه من نماز بخوانم و بگويم خوب چه شده ؟ من همان انسان قبلي هستم . پس آن الله اكبر كجا رفت ؟ به من گفته اند كه تو با خواندن نماز بالا مي روي حتي اگر آنرا حس نكني

ص: 12493

. بعد الله اكبر دوم و سوم و چهارم و اگر اين ها را تمرين كنيد و اين ها را حس كنيد مو بر بدنتان راست ميشود. يك اتفاق عجيبي ميخواهد بيفتد . يك حس عجيبي در شخص بوجود مي آيد . با گفتن اعوذبالله من الشيطان الرجيم سريع به پناهگاه مي رود كه مواظب حملات شيطان باشد . بسم الله الرحمن الرحيم مي گوييم و مواظب هستيم كه حواس مان پرت نشود و اگر شد سريع برگرديم . يك احساس عام درخودم داشته باشم كافي است . لازم نيست كه من در حس تك تك كلمات نماز بروم و بفهمم كه معنايي آنها چيست و حتي ترجمه ي آنها را هم ندانم مهم نيست . حسي كه مي گيرم اين است كه يك بنده ي محتاج و عبدي كه سراپاي وجودش وابسته به آن حقيقتي است كه الان در تماس با او است . او رب عظيم ، عزيز، جميل ،جليل و من هم عبد فقير ، محتاج ، آلوده و گناهكار . دو تا حس در وجود من فعال ميشود يكي اينكه او مهربان است و من كمبودهاي خودم را مي شناسم اما باز به من اجازه داده كه بيايم . فقط دعوتنامه براي اولياء ، اتقياء ، مومنين و مخلصين نفرستاده است . خدا ميگويد كه اين قدر رحمت من واسع است كه هرچقدر هم كه گناه كرده اي باز ميگويم بيا . من نمي خواهم به گناهانت نگاه كنم . من ميخواهم يك زيبايي در دلت افتاده و آن عكس خودم است و من ميخواهم با يوسف وجود تو معامله كنم

ص: 12494

، پس بيا . دست مهر و محبت به طرفت دراز كرده ام پس دستت را به دستم بگذار . با چنين حسي به انسان نشاط دست مي دهد . حالا از طرفي حس شرمندگي هم وجود دارد . بالا خره گناه كرده ايم و نقص داريم . اين دو تا حس را در نماز داشته باشيم و مشغول نماز بشويم بعد ببينيد كه در نماز چه اتفاقاتي مي افتد . اگر طرف تا اينجا بيايد من قول ميدهم كه در همين نماز برايش اتفاقاتي مي افتد . دل شكستگي هايي حس مي كند . يك دفعه مي بيند كه يك جايي شكست و دارد كمكم خبرهايي ميشود . حالا آمديم و دفعه ي اول خبري نشد اشكالي ندارد آنرا تكرار كند و مراقبات مان را بيشتر بكنيم .

سوال – اگر چنين حسي كه شما مي فرماييد در نماز پيدا كنيم ، آيا حضور قلب هم پيدا مي كنيم ؟

پاسخ – بله . كم كم آن حضور قلب هم همراه با اين حس بوجود مي آيد .

سوال – در مورد اوقات نماز توضيحاتي بفرماييد .

پاسخ – اوقات نماز كه شد به وقت نماز اهميت بدهيد . باري به هر جهت نباشد. خود اين حس ايجاد ميكند . امام صادق (ع) فرمود :اگر كسي اين پنج نماز واجب را اقامه كند و بر وقتهايش محافظت كند ، روز قيامت خدا را در حالي ملاقات ميكند كه خدا پيماني را بر بنده اش قبول كرده است. آن عهد و پيمان بهشت است و خدا شما را وارد بهشت مي كند . به همين

ص: 12495

سادگي . آنجا چند ركعت نماز خواندي در عوض تا ابد در بهشت لذت ببر . خدا چنين عهدي را بر خودش گذاشته است كه اگر شما نماز بخوانيد . تو بندگي ات را در حد كوچك انجام بده خدا خدايي اش را در حد اعلي انجام ميدهد . مي فرمايد: اما اگر به موقع نمازش را نخواند و كاهلي كرد ، اگر خدا خواست او را مورد غفران قرار ميدهد و اگر نخواست او را تنبيه مي كند . اولين گزينه ي نماز اين است كه رعايت وقت بكنند و اول وقت نماز بخوانند . سستي كردن و بي اهميت كردن نماز يعني وقت نماز خواندن را به تاخير بيندازيم . مثل اينكه من يك وعده ي ملاقات با شما گذاشته ام . بي خيال هستم و يكساعت بعد ميگويم اي مثل اينكه با فلاني قرار داشتم اشكالي ندارد الان مي روم . اين كار من يعني اينكه من به شما مهر و علاقه دارم يا كم گذاشته ام ؟ قبول كنم كه كم گذاشته ام . الان كه داشتيم براي برنامه ي زنده مي آمديم راننده ي عزيز اضطراب داشتند كه نكند سر موقع نرسيم زيرا ترافيك بود و دلهره داشت . ببينيد براي يك برنامه ي زنده تلويزيوني كه بطور مثال پخش هم نشود اشكالي پيش نمي آيد ، اين همه دلهره وجود دارد . و چقدر به آن اهميت ميدهند . ما بايد حواس مان جمع باشد . ما در برنامه هاي زنده ي ديگر هم هستيم . اول وقت نماز كه ميشود تمام فيلم بردارهاي خدا و كرام الكاتبين دارند

ص: 12496

فيلم برداري مي كنند الان وقت ويژه ي ملاقات است و قرار است كه زيباترين ملاقات ها انجام بگيرد . اما چرا ما بي خيال هستيم ؟ اين فرصت ها را از دست ندهيد . عادت به عقب انداختن نماز نكنيد .

سوال – گاهي گناهاني كه مي كنيم و در ولايت شيطان قرار ميگيريم ، ما را از اين نماز خواندن سر وقت دور مي كند . در مورد نماز جماعت هم راهنمايي بفرماييد .

پاسخ – اينكه ميگوييم از اول صبح حواس مان به نماز ظهر باشد بخاطر همين است . يعني از اول صبح در هر جايي كه هست مراقبت كند و اين مراقبه اي كه گفتم براي همين است يعني مواظب باشد مراقب باشد كه نكند يك كاري بكنم كه اين فرصت از دستم برود يعني آن انتظار براي نماز مانع از گناه كردن ما ميشود . زيرا من يك انتظار مسئوليت آوري را دنبال مي كنم نه اينكه بيخودي منتظر نماز بنشينم .يعني انتظاري را انجام ميدهم كه آثار داشته باشد . انتظاري كه مواظب باشم آنچه كه ضربه به پيكره ي دارايي من مي زند اتفاق نيفتد . اين نحوه ي انتظار را داشته باشيم . اگر از صبح منتظر نماز ظهر باشيم قطعا اين توفيق براي ما حاصل ميشود . يك انساني كه قبل از نماز وضو گرفته و دارد به مسجد مي رود و مي خواهد نماز را به جماعت بخواند ، اين خيلي فرق مي كند تا كسي كه مي خواهد نمازش را فُرادا بخواند. او از نماز جماعتي كه ميخواند بهره هايي مي برد كه

ص: 12497

كسي كه فرادا نماز مي خواند آن بهره را نمي برد . مي خواهد در مجموعه اي شركت كند و نواقص كار خودش را با توجه به كمال ديگران تكميل كند . مثلا اگر من تكي بخوانم نمازم 5 درجه ارزش دارد . حالا اگر درنماز جماعت كنار فردي ايستادي كه درجه ي نمازش خيلي بالاتر از شما بود ، اين درجه بالا روي درجه ي نماز من هم اثر مي گذارد و قطعا آثار نماز من را هم بالا مي برد. اگر افراد بيشتر بشوند حتي اگر ارزش 5 درجه اي نماز من هم از بين برود بازهم من از اين نور فضا استفاده خواهم كرد . حالا به فرض اين پروژكتور بالاي سر من از كار بيفتد خوب اين طور نيست كه من ديگر از نور استفاده نكنم ، از نور پروژكتورهاي ديگر استفاده مي كنم . از نورهاي ديگر من هم بهره مي برم . ممكن است نور مربوط به من ضعيف شد ولي نورهاي ديگر كه هست . من خودم را وابسته به يك مجموعه ي نوري كرده ام . اولا كه نور من پُرتوان تر ميشود . در سخن بزرگان داريم كه اگر كسي نمازش را بصورت فرادا بخواند به اندازه ارزش نمازش براي او ثبت ميشود اما اگردر مجموعه ايستاد به تعداد افراد مجموعه كه شركت كرده اند ، ارزش نماز درجه اش 1000 ميشود و اين درجه براي تك تك افراد مجموعه درج ميشود . در روايات داريم كه اگر جماعت از ده نفر بيشتر شد ، اگر تمام ملائك بخواهند دست به قلم بشوند ، همه ي

ص: 12498

چوبهاي درختان بصورت قلم بشود و بنويسد و تمام درياها مركب شود نمي توانند ثواب يك ركعت آنرا بنويسند . ما در كلمات اهل بيت مبالغه نداريم . هرچه كه گفته ميشود متن واقعه است . اگر در قرآن و روايات ما مطلبي وارد شده حمل بر مبالغه و گزافه گويي نكنيم . مسائل ماورايي با ادبيات مادي قابل قياس نيستند . مگر عالم مادي چقدر است كه بتواند ثواب يك الله اكبر را بنويسد . خدا در روايات مي فرمايد كه من اجر مومن را در دنيا نمي دهم زيرا متاع دنيا خيلي قليل است . وقتي انسان پايين است اطرافش را بزرگ مي بيند ولي وقتي بالا رفت و از بالا دنيا را ديد مي بيند كه چقدر كوچك است . ما وقتي بالا مي روييم و با الله اكبر نماز را شروع ميكنيم اگر همه ي دنيا را جمع كنند و به ما بدهند كه با خودمان ببريم باز هم كم است . بسم الله الرحمن الرحيم شما ارزشمند است . اينكه مبالغه نيست . روايت داريم كه در تاريكي شب يعني اول صبح و مغرب بطرف مسجد گام برداري در واقع حجاب هاي تاريكي را پاره ميكني و روز قيامت مي بيني. اگر اين ها براي ما تمسك پيدا مي كرد آنوقت مي فهمديم از چه قرار است ولي بهشت را انسان بايد نديده بخرد و اگر به او نشان دادي خيلي ارزش ندارد . اين ها همه چراغي ميشود كه ما آن روز به آن احتياج داريم . انسانهايي كه ميگويند : اي بابا ولش كن و بگذار عشق مان

ص: 12499

را بكنيم آن روز در تاريكي هستند و به دنبال ديگران كه نوراني هستند و در اين دنيا نماز خوانده اند مي آيند و مي گويند مقداري از نورتان را هم به ما بدهيد و به آنها جواب داده ميشود كه دنيا محل تحصيل نور بود نه اينجا . يادتان است كه مي گفتند اول وقت نماز بخوان تا نوراني بشوي و اگر وضو بگيري اعضاي تو روشن ميشوند و تو گوش نكردي . به دنيا برگرد و نور كسب كن و چون اين امكان دارد بايد حسرت بخوري . پس اگر ما به جماعت نماز بخوانيم ، به نمازمان اهميت بدهيم ، حجاب هاي تاريكي را از سر راه مان برداريم و خودمان را وصل به يك مجموعه بكنيم ، اگر اين كارها را بكنيم باعث ميشود كه سطح نمازمان بالاتر برود . قدم اول را براي مراقبت هاي ويژه بگذاريد .

سوال - سوره ي نساء آيات 175-171 خوانده ميشود .

پاسخ – همين بحثي كه ما داشتيم اگر نماز اول وقت انجام بگيرد چه بركاتي در دنيا و آخرت بر شخص نمازگزار وارد ميشود . در اين آيه هم مي فرمايد : اگر كسي در مدار كارهاي شايسته قرار بگيرد ارتباط قلبي با خداي متعال داشته باشد خدا هيچ چيزي برايش كم نمي گذارد . همه ي اجرش را به اومي دهد و اضافه هم به او مي دهد . نه تنها كم نمي دهد بلكه زياد هم مي دهد . اما آنهايي كه مي خواهند غرور داشته باشند عذاب دردناكي خواهند داشت . نماز خواندن غرور انسان را مي شكند .

ص: 12500

بياييد در حركت نماديني ، نماز بندگي خودمان را به خدا ا براز كنيم .

سوال – در كتابي خواندم كه وقتي انسان نماز مي خواند فرشته اي آنرا به آسمان مي برد واگر آن نماز قبول نشود آن را به صورت صاحبش مي زند و مي گويد : اف بر تو ، كار تو جز خستگي چيز ديگري براي من نداشت . خدا با اين نمازهاي دست و پا شكسته ي ما چه مي كند ؟ ما چطور بايد با آن ملائك روبرو بشويم ؟

پاسخ – فردي در مسجد نماز دست و پا شكسته مي خواند . مسجدي ها به او گفتند كه درست نماز بخوان فرشته ها اين نماز را به صورت تو مي زنند . طرف گفت : موقع نماز كه ميشود خدا به ملائك مي گويد كه به زمين برويد و نمازها را جمع كنيد و بياوريد ولي اين قدر در زمين بي نماز زياد است كه ملائك سر نماز من هم دعوايشان ميشود . واقعيت همان چيزي است كه شما گفتيد . بي ادبي اثر قشنگي ندارد . ما در مقابل بينندگان كه صحبت مي كنيم سعي داريم كه ادب حضور را رعايت كنيم . اگر ما حركات بي ادبي جلوي دوربين و بينندگان عزيز انجام بدهيم آنها چه قضاوتي دارند ؟ حالا در مقابل خداي متعال ما مي خواهيم نمازي بخوانيم كه مودبانه نباشد و بي ادبي بادش قطعا اين اثر سوء دارد . در روايت داريم كه نقطه ي سياهي در قلب انسان مي گذارد و اين نماز مي گويد كه تو من را ضايع كردي خدا

ص: 12501

تو را ضايع كند . پيچانده ميشود و به سر خواننده اش زده مي شود . تفاوت يك نماز درست و كامل با يك نماز دست و پا شكسته بيشتر از چند ثانيه نيست . منظور ما اين نيست كه مثلا نماز ظهر را نيم ساعت بخوانيم . اگر نماز را با تومأنينه ي ظاهري بخوانيم و مراقبت ها را هم انجام بدهيم خودبخود اين ها كنترل ميشود و ما را از آن فضا بيرون مي رود . عنصر مراقبه از عناصر مهم در زندگي اولياء و كساني است كه در زندگي به خدا رسيده اند . آيت الله طباطبايي در اواخر عمر كه در تخت بيمارستان بودند از ايشان سوال شد كه براي اينكه نمازمان را با حضور قلب انجام بدهيم چكار كنيم ؟ ايشان فرمودند : مراقبه و ده بار اين كلمه را تكرار كردند . اگر ما اين مراقبه ها را انجام بدهيم قطعا نمازمان بهتر خواهد شد . نقطه ي سياه هم بر دلمان نمي گذارند و به صورت مان هم نمي زنند . حقيقت اين نماز مي گويد كه من را حفظ كردي خدا تو را حفظ كند و تو من را دست يك ملك كريم قرار دادي خدا از كرمش به تو بدهد . ببينيد چه تعامل قشنگي است .مثل رانندگي است كه با چند ثانيه اختلاف و آرام رفتن و رعايت كردن قانون سالم به مقصد ميرسيم .

خدايا به حق محمد و آل محمد تو را قسم مي دهيم كه ما را از بهترين نمازگزاران خودت قرار بده .

89-09-21

ديواري از سپيده آن سوي ديوار از

ص: 12502

مكه تا مدينه آهنگ دلنشين قافله مي آمد ، بانگ دراي قافله هيهاي جبرئيل ، در انتهاي راه رحلي شكسته بود از لحن سوگوارش خون مبين حنجره اي تازه مي چكيد . آن رحل خون چكان گويا به شكل خاتم انگشت وحي نابريده باد ، تا بامداد حشر هنگام نشر تازه ي اين داغ بند بند ، اندوه خيزراني من بيكرانه باد . سوال – من يك دختر بيست ساله هستم و معتقد هستم گذشته ي انسان مهم نيست . ممكن است كه انسان از روي بچگي و شيطنت اعمالي را انجام داده باشد و سرش به سنگ خورده باشد ولي به سمت خدا برگشته باشد . اينكه انسان خودش برگردد و به جلو برود ارزش دارد تا اينكه به زور او را به جلو ببرند . من راهي را كه انتخاب كرده ام با معرفت مي روم .من حال را انتخاب كرده ام نه گذشته را . من از ازدواج كردن مي ترسم . دو تن از دوستانم از شيطنت هاي من با خبر هستند و مي ترسم كه بعد از ازدواج دستم رو بشود . خدا ستار العيوب است و من توكل به او دارم . من خودم به خودم ظلم كرده ام و مي دانم كه خدا به بندگانش ظلم نمي كند . حضرت علي(ع) مي فرمايد كه تا وقتي رازت را نگفتي ، راز اسير تو است ولي وقتي رازت را گفتي تو اسير راز ميشوي .گناهاني كه انجام داده ام يك طرف و رازهايي كه به دوستانم گفته ام يك طرف ، چكار كنم ؟ لطفا من را راهنمايي بفرماييد

ص: 12503

.

پاسخ – قبل از اين كه به درد دل مستقيم اين جوان بپردازيم نكته اي را در باب تنظيم روابط با دوستان عرض كنم . يكي از اشتباهاتي كه جوانان ميكنند اين است كه فكر ميكنند كه يا نبايد با افرادي دوست بشوند و يا اگر دوست شدند به معناي آن است كه تمام رمز و راز دل را بايد پيش همديگر باز كنند و اين را فاكتوري در صميميت مي دانند . كه اگر اينجوري باشد ما خيلي صميمي هستيم ولي اگر اين جوري نباشد معلوم است كه هنوز به هم صداقت نداريم . در بحث تنظيم روابط دوستانه در روايات ما به چند شاخص اشاره شده است . يكي اينكه تا دوست را امتحان نكرده اي انتخاب نكن . يك دوستي هاي عمومي با افراد داريم . سلام و عليك هايي با دوستان و همكاران مان به نحو عمومي داريم . اين مال همه است ولي آنجا كه مي خواهد بطور ويژه يك فرد بعنوان دوست صميمي انتخاب بشود ، اولا ما بايد آزمايش شده انتخاب كنيم . حضرت علي (ع) فرمود : اگر شخصي را آزمايش نكردي و بعنوان دوست انتخاب كردي چه بسا گرفتار افراد شرور بشوي . ببينيم كه پايبندي اخلاقي او تا چه اندازه است ؟ امانتداري او تا چه اندازه است ؟ صداقت تا چه اندازه است ؟ وقتي از قيافه ي طرف خوشمان آمد با او زود صميمي نشويم . با مطالعه انتخاب و گزينش كنيم . ديگر اينكه دوستي مان در حد اعتدال باشد . به حد افراطي نباشد . بعضي از دوستي ها آنچنان

ص: 12504

حالت مفرطي پيدا ميكند كه مي گويند: اگر من دوستم را در يك شبانه روز نبينم و يا چند ساعتي بعد از مدرسه او را نبينم ، شب بي تاب هستم كه او را فردا ببينم . اين حركت هاي احساسي جالب نيست . روايت داريم كه انسان بايد در هركاري اعتدال را رعايت كند . نكته بعدي كه توجه شما را بيشتر به آن جلب مي كنم اين است كه امام صادق (ع) مي فرمايد كه اگر مي خواهيد كسي را دوست بداريد اشكالي ندارد ولي وقتي مي خواهيد به او اطلاعاتي بدهيد به قدري به او اطلاعات بدهيد كه اگر دشمن متوجه اين اطلاعات شد ، شما باكي نداشته باشيد . معناي صميميت و دوستي اين نيست كه همه ي رمز و راز دل مان را براي دوست مان بگوييم. ممكن است اين صمييمت فردا نباشد .حضرت علي (ع) مي فرمايد : دوست تان را با اعتدال دوست بداريد شايد روزي دشمن شما بشوند و با دشمنانتان با اعتدال دشمني كنيد شايد فردا دوست شما بشوند و شما خجالت بكشيد . يعني در دوستي ها و دشمني ها انسان معتدلي باشيد . سعي كنيد كه اگر با كسي دوست مي شويد اين دوستي به معناي تمام سفره ي دل را باز كردن نباشد. حد و مرزهايي براي گفتارهاي مان داشته باشيم . اگر ما رابطه مان را با خدا درست كنيم و غصه ي حرفهاي بقيه را نخوريم ، بقيه ي بعهده ي اوست . ما بايد رابطه مان را با خدا صاف و يك دست بكنيم و بگوييم كه خدايا من نفهميدم

ص: 12505

و الان هم ناراحت هستم كه بگويم فلان كار را انجام داده ام و توبه كرده ام و از كار گذشته متنفر هستم . از طرف خدا بسيار وعده ي پذيرش داده شده است . اين كه شما برگرد و به بقيه ي راه كار نداشته باش . اين جوان عزيز از چه چيزي مي خواهد نگران باشد ؟ حديثي از كتاب ثواب الاعمال و عقاب الاعمال شيخ صدوق ميگويم . نكته اي را در باب اين احاديث عرض ميكنم . بحث نقل حديث يك بحث است و درايت حديث بحث ديگري است . اگر پيرامون حديثي سوالي براي عزيزان مطرح ميشود آنرا بپرسند . فهم حديث مهم است . مثلا مي فرمايد كه يك لا اله الا الله گفتن چقدر ثواب دارد . طرف اين طور برداشت كند كه من گناه مي كنم و بجاي آن صد تا ذكر مي گويم . در بعضي روايت داريم كه من لا الله الا الله دخل جنه و ديگري من لا الله الا الله مخلصا دخل جنه . خوب حالا كسي بگويد كه من در خلوت براي رضاي خدا اين ذكر را ميگويم . ولي مخلصا را حضرت در جاهاي ديگر جور ديگري تفسير كرده است . مخلصا يعني گفتن لا الله ال الله كه او را از بدي ها باز بدارد . يعني مقيد به اين شده كه قدرت بازدارندگي پيدا بكند . اين خالص است و اِلا اگر فقط بر زبان انسان باشد و هرچه از دهانش در مي آيد به خانواده اش بگويد يا بعد از گفتن ذكر دروغ بگويد فايده اي ندارد .

ص: 12506

گاهي طرف مي خواهد غيبت كند آنرا با يك لا الله الا الله بيان مي كند. مثلا مي گويند فلاني چطور است ؟ با يك حالتي اين ذكر را مي گويد و ذهنيت همه را نسبت به اين طرف خراب مي كند . در باب اينكه انسان توبه مي كند و ثواب دارد و اينكه خجالت از ديگران دارد امام صادق (ع) مي فرمايد : خدا به حضرت داود وحي كرد يا داود اگر بنده ي مومن من گناهي مرتكب شد تاريك است و بعد كه روشن شد مي بيند كه خيلي كار بدي انجام داده است و از گناه بدش مي آيد . و هر وقت كه به ياد آن گناه مي افتد از من خجالت مي كشد . ( بله ممكن است كه انسان مومن هم باشد و گناه هم بكند . چون ايمان درجات دارد . در درجه يا از ايمان قرار گرفته و كسري هايي هم دارد . انسان به قدر ايمان گناه نمي كند به قدر عدم ايمانش گناه مي كند . ايمان انسان را پُر و نوراني مي كند . انسان به قدر روشنايي راه را مي بيند و آنجا كه گناه ميكند و معرفت و ايمان كم است و بايد آن را پركند .) يعني نويد روشنايي در درونش را مي دهد مي گويد كه اگر روشن نشده بود از گناه ناراحت نميشد . اين جوان كه ميگويد نفهميدم و الان برگشته ام يعني تاريك بوده است و الان روشن شده است . به روشنايي اين جوان بايد تبريك گفت . انسانهايي كه خلاف ميكنند و بعد متوجه

ص: 12507

ميشوند بايد سجده ي شكر بجا بياورند .آنها روشن شده اند و اِلا زشتي آن عمل را نمي ديدند . بعضي ها ميگويند كه توبه كرده ايم ولي هروقت ياد گناهمان مي افتيم ناراحت مي شويم . و رنج مي بريم . از اين جهت رنج مي برند كه مي ترسند خداوند يك روز آنها را نابود كند ؟ خدا وعده داده كه اين كار را نمي كند . بنابراين از اين جهت نگران نباشند . نگراني آنها از اين جهت است كه خجالت مي كشند . اين زيباست . گناه كرده ، توبه كرده و وقتي اسم گناه مي آيد ناراحت ميشود ، او را مي بخشم و كاري مي كنم كه آنهايي هم كه ثبت كرده اند يادشان برود . اين جوان عزيز از اظلاعاتي كه دوستانشان دارند مي ترسد ، شما نترس . رابطه ات را با خدا قوي كن ، ترك گناه ، عمل صالح و ارتباط قشنگ ، بقيه را به خدا بسپار كه از حافظه ها هم پاك ميكند . همين دوستان چه بسا با ديدن طهارت ، پاكي و صفاي شما آنها هم كم كم يادشان برود . ممكن است ساعتها با شما صحبت كنند و حتي در فضاهاي مشابه صحبت پيش بيايد ولي چه بسا كه يادشان نيايد كه تو چه گفته اي . همه چيز دست خداست . خدا مي فرمايد : آن بدي را به نيكي تبديل ميكنم . من الرحم الراحمين هستم . اينكه مي فرمايد : من به حسنه تبديل ميكنم ، ريشه ي اين حسنه در وجود خود تو است ، مگر

ص: 12508

تو برنگشتي ؟ مگر تاريكي را به روشنايي تبديل نكردي ؟ مگر ياد و خاطره اش موجب ناراحتي تو نميشود ؟ اين خجالت كشي تو براي تو حسنات مي آورد و رابطه ي تو را با ما تقويت ميكند . اين است كه گناه تو تبديل به يك فرصت خوب شده است . هيچ جاي نگراني نيست . از اين بترسيم كه اين كارها را دوباره تكرار بكنيم و نگران اين باشيم . از اين نگران باشيم كه در خلاف بغلطيم ولي از اينكه ديگران خبر دارند نگران نباشيم . افرادي داشته ايم كه در فضاي جامعه شهره به زشتي بوده اند ولي خوب شده اند و دلها بطرف آنها كشيده شده است . من فضاي اجتماعي منفي تو را عوض مي كنم ، اين يكي ازهمان تبديل ها است . آن نگاه تاريكي كه ديگران به تو داشته اند من روشن مي كنم .

سوال – در خانواده اي بزرگ شده ام كه به رفتار و اخلاق هاي اسلامي و از جمله نماز

اعتقادي ندارند . من با اين شرايط رشد كرده ام و تازه فهميده ام كه چه اشتباهاتي را مرتكب شده ام . مي خواهم جبران كنم ولي حسي به من ميگويد كه راه جبران ندارم. گاهي هم اقوام و دوستان با رفتارهاي تمسخرآميز مانع اين انگيزه ي من مي شوند . با اين شرايط ديگر نمي خواهم زندگي كنم و از ان طرف دوست ندارم كه دوستانم را از خودم برانم . راهنمايي بفرماييد .

پاسخ – يك حس ايشان اين است كه من در محيطي بدنيا آمده ام كه محيط

ص: 12509

زيبايي نبوده است . در جلسات قبل گفتيم كه محيط ها علت تامه ي براي خوبي ها و بدي هاي ما نيستند . مي توانند زمينه ها و فرصت ها باشند . نمونه هايي هم مثال زديم كه بعضي ها در محيط هاي بد بودند و خوب رشد كردند و برعكس . محيط از عوامل تربيتي است اما بعنوان علت هاي تامه ي تربيتي نيست . محيطي كه آلوده است زمينه هاي آلودگي بيشتر است و محيطي كه سالم است زمينه ي سلامتي در آن بيشتر است . عزيزان فكر نكنند كه شرايط محيطي علت تامه دارد و گمان بر اينكه چون من در شرايط خانوادگي بد بودم ، پس مجبورم بد باشم . اين را از ذهنشان بيرون كنند . هيچ اجباري در اين زمينه نيست . كسي كه در شرايط سخت زندگي كرده اگر بعدا خواست تغيير و تحول مثبتي در خودش بوجود بياورد كمي سخت است . داريم كه با فضيلت ترين اعمال سخت ترين آنهاست . مقام شهيدان ما به مقدار سبك و سنگيني نوع شهادتشان ، مقامات شان متفاوت است .شهداي دريايي ثوابشان خيلي بيشتر از شهداي زميني است . كسي كه با سختي از دنيا رفته است با آنكه به سادگي شهيد شده خيلي متفاوت است. مثلا روزه داري در روزهاي تابستان يقينا ثوابش از روزه هاي زمستان بيشتر است . كسي كه در شرايط سخت نماز مي خواند خيلي ثوابش بالاتر از آن كسي است كه راحت نماز ميخواند . پس تصور نكنيم كه شرايط محيطي براي ما ايجاد يك شرايط جبر مي كند كه من مجبورم بد

ص: 12510

باشم چون در شرايط بد تربيت شده ام . ديگر اينكه من رفتارهاي مثبتي را انجام بدهم يك مقدار سخت است . چون فضا نبوده و الان مي خواهم به فضاي جديد بروم بدانم كه ثوابش بيشتر است و ديگر اينكه ممكن است دوستان او را دست بيندازند بخاطر اينكه مي خواهد به يك فضاي مثبتي گرايش كند . ممكن است او را دست بيندازند و بگويند كه نماز خوان شده اي . شما راه را پيدا كرده اي و بدانيد كه يك روز هم دوستان تان به اين خواهند رسيد و متوجه راه قشنگ شما مي شوند اگر شما بخاطر اين ها عقب نشيني كردي فردا ممكن است كه آنها راهشان را پيدا كنند و از شما جلو بزنند و تو احساس ميكني كه عقب افتاده اي . سعي كن كه اين دست آوردي را كه بدست آورده اي هم در وجود خودت قبول كن و هم آنها را به اين سمت بكش . به تمسخر اين ها نگاه نكن .

سوال – سوره نساء آيات 6-1 را توضيح بدهيد .

پاسخ – در اين سوره شريفه مي فرمايد : واتق الله ...دو جا مواظب باشيد . يكي مواظب خدا باشيد و هواي او را داشته باشيد و ديگري مواظب ارحام باشيد و مواظب قطع رحم باشيد . مبادا اين كار انجام بگيريد. يعني روابط خويشاوندي و مراقبه ي از اين عنصر اجتماعي ، اخلاقي و روحي را همرا به تقوي الهي كنار هم گذاشته است . همانطور كه قطع ارتباط با خدا هيچ وجه جايز نيست ، قطع رحم هم جايز نيست .

ص: 12511

اين خيلي مهم است . بعضي ها با كمترين بهانه اي با پدر و مادرش قهر ميكند . ممكن است بعضي ها توجيه شرعي هم كنار آن بگذارند . شيطان هركسي را يك جور فريب مي دهد . گاهي براي مذهبي ها يكسري توجيح هايي درست مي كند كه چون پدرم نماز نمي خواند ، چون مادرم غيبت ميكند ، بنابراين رابطه ام را قطع ميكنم . اين قطع ارتباطات بايد كارشناسي بشود . به هرحال جايگاه قطع رحم را مشخص ميكند . از قطع ارتباط با خدا و قطع ارتباط با فاميل بپرهيزيد .

سوال – انسانهايي كه گناهكار هستند وقتي وارد مجلس امام حسين (ع) مي شوند ، عزاداري ميكنند و اشك مي ريزند ، از امام چه بخواهند و نگاه امام نسبت به آنها چگونه است و وقتي از مجلس خارج ميشوند بايد چه جوري باشند ؟

پاسخ – انسانها قبل از اينكه به حمام بروند قيافه هايشان بهم ريخته است . آلودگي در چهره و لباس شان پيداست . اين انسان نه تنها نبايد از حمام رفتن ترس داشته باشد بلكه بايد تمام فكرش در اين باشد كه اولين جايي كه من مي خواهم بروم حمام است . بعد جاي ديگري بروم . فضاهاي عزاداري امام حسين (ع) اين روز ها فعال است . فرصت خوبي براي پاك شدن است . ما كه اهل خلاف و گناه هستيم بايد سراغ اين مكان ها برويم . اولين گزينه ي ما مجالس ابا عبدالله باشد . با اين نوع نگاه كه همان معامله اي كه انسان با حمام ميكند همان معامله را با

ص: 12512

مجلس ابا عبدالله داشته باشد . حمام با ما چه معامله اي مي كند ؟ آب ، طهارت ، پاكي ، صفا ، پيام هاي حمام است . ما برويم و از اين استفاده كنيم . فضاي عزاداري امام حسين (ع) عشق است . مي گويد كه مي خواهي عاشقي كني ، پرواز كني ، بسم الله . زيباترين زندگي را مي خواهي بسم الله . آرامش مي خواهي همين جا است . در محيط عزاداري امام حسين (ع) اين پيام ها است . بيا يك قطره اشك بريز و با اين ريزش اشكت، قلب و احساست را با كربلا وامام مرتبط كن . و پيام هايي كه از آنجا مي آيد بگير. پيام ، عشق ، توبه ،پاكي ،طهارت ،آزادي ، بالندگي و حُريت مي آيد ، اين ها را بگيرد و با اين دست آوردها بيرون بيا و به رفيقت هم بگو كه حمام برود . من هم مثل تو بودم ولي الان پاك شده ام . چشم هاي قبل از جلسه و بعد از جلسه ي من را نگاه كن ، در اين چشم ها ديگر تيرگي نيست ، شسته شده است ، با اشك بر ابا عبدالله و مصونيت بر او نگاههاي من پاك شد . اين چشم ديگر تاريك نيست و ديگر نگاه تاريك ندارد . از من بوي حسين استشمام مي كني و رنگ من رنگ حسيني شده است . امام حسين (ع) احيا گر است .اشك بر اباعبدالله طوفان و غوغا ايجاد ميكند . در مورد ثواب آن يك حديثي را مي خوانم . امام سجاد (ع) مي

ص: 12513

فرمايد : هر مومني كه چشمش اشك بگيرد تا اينكه اشك از ديدگانش جاري بشود در بهشت ، در جايگاههاي بلند به او جاي مي دهند يعني گريه ي امروز تو ، تو را تطهير مي كند . تو را بهشتي مي كند . تو را متعالي ميكند و اين تعالي را در قيامت مي بيني . در ادامه فرمود : مومني كه اشكش جاري بشود در آزاري كه ما از دشمنان ديديم و فشارهايي كه قبل از كربلا و در كربلا و پس از كربلا براي ما پيش آمد ، آنها را در جايگاه صدق و صداقت قرار ميدهيم . روايت داريم كه كسي كه در راه محبت ما اذيت ميشوند ،جايگاههاي بلند خواهند داشت . الان گناه ملت ايران در دنيا چيست ؟ در راه محبت اهل بيت حركت مي كنند . اين همه فشارهاي مختلف و ده سال دفاع در جنگ ، خانواده هاي شهدا و رزمنده هاي ما و تمام كساني كه در راه اين انقلاب كشيده اند، اينها جايگاهها ي بلند خواهند داشت .

خدايا تو را به حق حسين و شهداي كربلا عشق و معرفت ما را به اهل بيت و خودت بيش از بيش بيفزا و پايان عمر ما را شهادت خالصانه در راه خودت قرار بده .

89-11-24

سوال – با دستورالعمل هايي كه شما براي حضور قلب در نماز ، وضو و اذكار گفتيد ، الان مي خواهيم يك نماز خوب بخوانيم و يك قدم به جلو بروييم . حالا ما بايد در كجاي زندگي مان دنبال آثار اين نماز رشد كرده بگرديم ؟

پاسخ –

ص: 12514

ما در آميزه هاي ديني مان بعنوان اصل بپذيريم . و آن اين است كه تمام آنچه كه بعنوان عبادات مثل نماز ، روزه ، حج و همه ي آن چيزي كه قالب هاي عبادي هستند ، اينها صرفا يكسري اعمال و رفتار خشك و بي خاصيت نيستند . اينها در حقيقت استانداردهايي هستند كه اگر ما در وجودمان پياده كنيم زمينه هاي رشد شخصيتي ما متناسب با آنچه كه بايد بشود انجام مي گيرد . ما قرار است كه انسان بشويم . يك بچه ي كوچكي متولد شده است و قرار است كه يك انسان كامل بشود . قطعا بايد يك نظامي را طي كند يعني بايد در سيستم هايي قرار بگيرد و در حركت منظم در اين مدار پرورش پيدا كند . عبادات نقش پروراندن ما انسانها را دارند . نقش بازدارندگي ، ترقي و تعالي دارند . عبادات بايدها و نبايد هايي كه در حوزه ي مسائل زندگي ما انسانها وجوددارد سامان مي دهند . بر اساس اين نوع نگاه ، نماز چيزي نيست كه به ما تحميل مي كنند و بعد بگوييم كه چرا به ما تحميل مي كنند ؟ با اين نوع نگاه ، نماز نياز من است . من بايد دنبال نماز بروم . مثل اينكه اين آب نياز من است . وقتي مي گويند كه آب سالم بخوريد ، ما هيچ اعتراضي نمي كنيم و نمي گوييم كه چرا اين قدر مي گويند آب سالم بخوريد؟ چرا مي خواهند محدوديت ايجاد كنند ؟ هيچ انسان عاقلي چنين حرفي نمي زند . بايد آب بياشاميم و آب سالم هم

ص: 12515

بياشاميم . اين آب سالم نياز بدن است . خودش در شرايط ممكن بهترين آب را پيدا مي كند . عبادات هم براي ما نقش خوراك هاي جسماني را دارند يعني همانطور كه ما در خوراك جسماني بدنبال اين هستيم كه بهترين ها را انتخاب بكنيم ، به اين نقطه از درك رسيده ايم كه اين نياز ماست نه تحميل بيروني بر ما . عبادات هم همينطور است . نماز نياز ماست يعني در واقع ما محتاج به نماز هستيم بعبارت ديگر اين نماز حق ماست نه از سر تكليفي كه مجبوري انجام بدهيم . اگر ما انسان هستيم حق انسانيت اين است كه خداوند براي رشد و ترقي اش راهكار درست كند . چرا براي جمادات ، گياهان و حيوانات اين كار را نكرده است ؟ اگر مي بينيد كه براي انسان بستري بنام عبادت ترسيم مي كنند يعني ابزار ترقي و رشد . در روايت داريم كه نماز معراج مومن است . يعني حق مومن است كه من وسيله ي معراج او را فراهم كنم . بنابراين با اين نوع نگاه ، عبادت از جمله نماز در من ترقي ، سلامتي ، تعالي ، صلابت ، روشنايي و نورانيت مي آورد . من در سايه ي اين روشنايي ها و نورانيت ها پرورش پيدا مي كنم ، بايدها و نبايدهاي متناسب با انسانيت خودم را در فضاي عبادي پيدا مي كنم . برخي از اينها را قرآن اشاره مي كند . روايت داريم كه نماز براي انسان مصونيت ايجاد مي كند يعني بعبارتي روشني و نورانيت ، توانمندي و قدرت روحي به انسان

ص: 12516

مي دهد كه آلودگي را دنبال نمي كند . سراغ آلودگي ها نمي رود .

سوال – خيلي از ما انسانها نماز مي خوانيم ولي دچار فحشا و منكر مي شويم . چرا ؟

پاسخ – ما ديگراني را مي بينيم كه نماز مي خوانند ، دروغ هم مي گويند ، غيبت هم مي كنند ، مال حرام هم مي خورند . پس چرا قرآن مي فرمايد: ان الصلاة تنهي علي الفحشا و المنكر . در اينجا دو تا مسئله بايد رعايت بشود . يكي اينكه اين اصل را قبول كنيم كه به اندازه ي ويتاميني كه در نمازمان است ، به همان مقدار ما دنبال خلاف نمي روييم . بگونه اي كه اگر ما اين مقدار را هم انجام نمي داديم ، يقينا خلاف هاي ما سنگين تر و بيشتر مي شد. و ديگر اينكه ما بر كيفيت نماز اضافه كنيم . شبيه به اين استوديو كه اين پروژكتورها در آن هست ، حالا اگر نور اين پروژكتورها ضعيف باشد ، به همان مقدار ضعفش را نشان ميدهد . اگر احيانا ما زمين خورديم نمي توانيم بگوييم كه نور نبود ، مي گوييم نور كم بود . و آن اندازه اي كه به من راه را نشان بدهد نبود . اگر يك پروژكتور قوي تري را اينجا زديم و روشنايي را بيشتر كرديم يقينا همه جا را به من نشان ميدهد حتي كمترين پستي و بلندي را به من نشان ميدهد . نماز اگر واقعا نماز باشد نورانيت آن كامل است . هرچه كه ما از نماز كم بگذاريم نورانيت آن كمتر ميشود .

ص: 12517

يك نكته اينكه ما بايد قبول كنيم كه همان نماز هم مقداري نورانيت دارد. امام مي فرمود : مردم با همين نمازهايي كه دارند مي خوانند و در ماه رمضان روزه مي گيرند ، آمار جرم جنايت در اين طيف انسانها كمتر است البته نمي خواهد نفي كند . اگر كمتر است بخاطر نورانيت نماز است . امام مي خواهد به اين اشاره كند . كه اين نوارنيت نماز است كه نمي گذارد خيلي از جنايت ها را مرتكب بشويم .

سوال – با اينكه ما نماز را طبق رساله مي خوانيم ، چرا آن نورانيت لازم را ندارد ؟

پاسخ – يك موقع ما صحت فيزيكي نماز را بحث مي كنيم يعني طبق رساله عمل كنيم . سجود و ركوع آن طبق استانداردهاي رساله است ولي نماز فقط اين نيست ، اين قالب نماز است . اينكه بزرگان ما م يگويند : آداب ظاهري ، باطني ، قالبي و قلبي يعني ما بايد به دو جنبه ي باطن و قلب اين رفتار توجه كنيم . من كه از صبح تا ظهر هر كجا خواستم پرسه زده ام ، هر چه خواستم گفته ام ، هر چه خواسته ام نگاه كرده ام و دنبال خواسته هاي نفسم بوده ام ، در پشت دخل مغازه ام تقلب و تخلف كرده ام يعني زندگي صبح تا الان من ، يك زندگي استاندارد انساني و با تقوا نبوده است . من چطور توقع دارم كه ظهر يك نماز كامل و نوراني بخوانم ؟ اين نماز من با قبل و بعدش پيوند مي خورد . نسبت به قبل پيوند

ص: 12518

مي خورد بدليل اينكه اگر از صبح تا الان يك زنگي الهي مي داشتم ، خوبخود نماز من يك نماز والايي پيدا مي كند . پس به گذشته پيوند خورد . اين نماز من به بعدش پيوند مي خورد و روشنايي ايجاد مي كند كه نمي گذارد من بعدازظهر آلوده بشوم . پس مراقبتهاي قبلي باعث ميشود حضور من در نماز بيشتر بشود و اين يك نماز واقعي ميشود و نورانيتي بوجود مي آورد كه بعدازظهر من را تامين مي كند. پس اين عبادت بين مسير زندگي من قرار گرفته است . پس نماز پيوندي به قبل و به بعد خودش دارد . نكته ي ديگر اينكه آيا من كه مي خواهم از نماز اثر بگيرم ، تصميم هم گرفته ام كه نمازم را آلوده نكنم ؟ من كه مي خواهم از نورانيت اين پروژكتور استفاده كنم آيا تصميم گرفته ام كه به پروژكتور سنگ نزنم و آن را خراب نكنم ؟ من از يك طرف مي خواهم پروژكتور را براي من بگذارند و نورانيت ايجاد كند واز يك طرف مي خواهم با تير كمان آن را خرد كنم . جمع بين اين دو تا نميشود و بعد توقع داشته باشم كه فضا نوراني و روشن باشد. اگر من نماز مي خوانم كه خلاف نكنم ، آيا واقعا تصميم هم گرفته ام كه به مردم دروغ نگويم و كار خلاف هم نكنم و مراقب چشمها ، زبان و گوشهايم باشم ؟ اينها بايد دست به دست هم بدهند تا تركيب زيبايي از آن بيرون بيايد . من بيايم رفتار صبح تا ظهر خودم را بي

ص: 12519

ارتباط با نماز نگاه كنم و بعد در نماز بگويم اياك نعبدوا و اياك نستعين ، نميشود. من در اين اياك نعبدوا و اياك نستعين خودم بايد گزارش صبح تا الان را به خدا بدهم و در واقع در محضر پروردگار گزارش بندگي مي دهم كه از صبح تا الان بنده ي تو بوده ام. حالا اين ابراز بندگي روشنايي را در من ايجاد مي كند ، ربوبيتي را در من اِعمال مي كند كه اين ربوبيت من را توانمند مي كند و نمي گذارد كه خلاف بكنم . ولي اگر همين الان دارم گزارش دروغ مي دهم ومي گويم : اياك نعبدوا و اياك نستعين . آيا از صبح در بندگي من گام برداشته اي يا از صبح تا الان بر خلاف بندگي عمل كردي و الان هم برخلاف بندگي داري دروغ ميگويي . پس چه توقعي داريد كه اثر بگذارد ؟ در كنار خاصيت مثبت نماز ، مراقبه هم لازم است . اگر من مي خواهم ليوان آب را مصرف كنم ، آيا به هر ترتيبي اين آب مي تواند تشنگي من را برطرف كند ؟ يا اينكه نه بايد حواسم را جمع كنم كه بر روي زمين نيفتد ؟ اين مراقبه ها لازم است تا من بتوانم اين ليوان آب را استفاده كنم . اگر ما مي خواهيم نمازمان نوراني باشد ولي من تصميمي بر حفظ و حراست مرزهاي اين مركز نور نگرفته ام ، چه توقعي دارم ؟ مي خواهم چه اثري را از آن ببينم ؟ من كه تا الان مراقب رفتارم نبوده ام و الان هم تصميم نگرفته ام

ص: 12520

كه اهل دروغ و خيانت نباشم ؟ نماز من در وسط يك چنين مجموعه اي مي بينيد كه نورانيت آن خيلي ضعيف ميشود . پس نگويم كه بااينكه من نماز مي خوانم و خلاف مي كنم و ديگران نماز مي خوانند و خلاف مي كنند ، پس نماز خاصيت ندارد. خير . نماز خاصيت دارد ، آن عوامل جانبي كه من مراقبت نكرده ام به نماز من ضرر مي زند . ما هر كاري با لامپ خانه مي كنيم با خدا هم بايد انجام بدهيم. لامپ را در بالاي خانه مي گذاريم كه مبادا كسي به آن دست بزند و بشكند و ... پس ما اين مراقبه ها را مي كنيم و لامپ هم قول داده كه نورانيت را دارم . من يك وسيله اي هستم كه مرتبط با نيروگاه هستم ، فقط تو از من مراقبت بكن تا خاموش نشوم و شرايط را مهيا كن . اگر استفاده نكردي ؟ نمازهم اين است . نماز هم مثل يك لامپ است ، به منبع نور متصل است . مي گويد كه اگر از من مراقبت بكني ، من به تو نور مي دهم تو مي تواني ببيني و بفهمي . وقتي از من حفاظت نمي كني و وقتي من ميخواهم نور بدهم ، من را در يك قوطي مي كني و در آن را مي بندي ، چطور از من توقع نور داري ؟ اين آلودگي ها و ظلمت ها مثل يك قوطي ها و حجاب هايي است كه ما روي لامپ گرفته ايم . وقتي لامپ را نگاه مي كنيم مي بينيم خيلي پر

ص: 12521

نور است ولي اتاق تاريك است . من نماز خواندم ، نماز پر نور است ولي اتاق وجود من تاريك است .گلايه از نماز نكن به اين چيزهايي كه دور نماز پيچانده اي نگاه كن و آنها را دور بريز بعد ببين نماز نور دارد يا ندارد ؟ اگر ما مي خواهيم نورانيت نماز را تجربه كنيم مثل لامپ كه ميگويد من به نيروگاه متصل هستم و كافي است كه تو من را در حجابها نبري ، نماز هم ميگويد كه من نورانيت ، توانمندي و قدرت بازدارندگي و قدرت پرواز دارم و مي توانم تو را سرپا نگه دارم و مي توان شادي هاي دنيا و آخرت را به سمت تو بياورم و در وجود تو پتانسيلي را ايجاد كنم كه آنقدر قوي بشوي كه نيروي جاذبه ي تو بالا برود و تو ميتواني يك زندگي عالي را جذب كني و هر چه كه در تعارض و تضاد با تو است از خودت دور كني . اين توانمندي نماز است . مي تواند مغناطيسي را در ما بوجود بياورد . حالا اگر شما يك آهن رباي قوي را داشتي و آنقدر پشتش چسب ماليدي كه خاصيت خودش را از دست داد ، ديگر نمي تواند يك براده ي آهن را هم جذب كند . آن وقت شما مي گوييد كه آهن ربا قدرت ندارد . مي گويد كه اين براده ، قابليت چسبيدن به آهن ربا را دارد و اين آهن ربا هم خاصيت جذب دارد ولي به شرط اينكه اين دو تا را كنارهم بگذاري . و آشغالها را رااز كنارش برداري .

ص: 12522

وال – آيا نماز جزء آثار تنهي علي الفحشا و منكر ، آثار ديگري هم دارد ؟

پاسخ – اگر من ميخواهم ببينم كه نمازم چقدر مي ارزد بيايم به اثرات آن نگاه كنم . ببينم اين آثار تا چه اندازه در من وجود دارد . در سوره ي معارج بعضي از اين آثار را برشمرده است . مي فرمايد : انسان بر حسب طبيعت حريص است و دائم در پي دنيا است ، بسيار ناشكيبا وضعيف است و وقتي مشكلات به سراغ او مي آيد ، زود خودش را مي بازد ، يك موجود انحصار طلب است و مي يخواهد همه را به سمت خودش جذب كند ، مگر نمازگزاران . از اين استثنا مي فهميم كه نماز احيا گر فطرت و سامان دهنده به طبيعت انسان است و به انسان جهت مي دهد . اين كاري است كه انبياء براي آن آمده اند . كار نماز مستقيم به كارانبياء گره مي خورد . انبياء آمده اند تا فطرت انسانها را احيا ء بكنند و طبيعت هايشان را نابود نكنند . هيچ پيامبري نگفت كه از طبيعت دنيا بهره نبريد . هيچ پيامبري نمي گويد كه دنيا را رها كن بلكه ميگويد كه درست استفاده كن . آن نگاه زاهدانه ي غلطي كه در برخي از انديشه ها هست ، هيچ گاه اسلام ندارد . ميگويد كه فطرت انساني را بالا بياور و طبيعت را زير مجموعه ي فطرت بگذار و يك مدل جالب و زيبا از خودت خلق كن . اين كار را نماز انجام مي دهد . اگر من نمي دانم نمازم

ص: 12523

تا چه اندازه مي تواند مثمر ثمر باشد نگاه به آثار آن بكنم و اين آثار را درجلسه ي بعد از زبان قرآن و وحي مي شنويم .

سوال – سوره انعام آيات 101- 95 را توضيح دهيد .

پاسخ – در پايان اين آيات مي فرمايد : خدا به همه چيز ما آگاه است به ظاهر و باطن ما . آيا در چنين فضايي گناه جاي دارد ؟ كه من بگويم كه در پنهاني كاري را انجام ميدهم كسي نمي بيند . او حتي به خيال هاي درون ما هم آگاه است . پس چه بهتر ، وقتي ما در فضاي علم قرار گرفتيم هميشه گاري بكنيم كه سربلند باشيم نه شرمنده باشيم .

سوال – در روز تاجگذاري مهدي موعود ، چكار كنيم كه محبوب امام زمان (عج) بشويم ؟

پاسخ – من يك نكته اي را در مورد تولد برنامه عرض كنم و آن اين است كه يقينا طول مدت اجراي برنامه بيش از 365 روز است و شما اشاره كرديد كه امروز ، روز تولد برنامه است از آن جهت كه يكسال مفيد داشته ايم نه از زماني كه كار كليد خورده است . اين مهم است كه من بيايم حساب بكنم و ببينم كه از صبح تا الان چند ساعتي بر من گذشته ، اين چند ساعت گذشته دست من نيست و در آينده هم دست من نخواهد بود اما ارزيابي اين مسئله كه چقدر آن مفيد بوده ، مهم است . شما نمي گوييد كه برنامه ي ما يكسال و اندي است كه دارد پخش ميشود بلكه دست روي

ص: 12524

جنبه ي مفيد بودن آن مي گذاريد نه زمانش . ما هم در عمرمان بايد اين كارها را انجام بدهيم . و از صبح تا شب خود را ارزيابي بكنيم و روايت داريم كه كسي كه خودش را محاسبه نكند از ما نيست ، اينها اشاره به همين است. يعني ببينيد ميزان عمر مفيدتان چقدر است ؟ و روي اين برنامه ريزي كنيد و تلاش كنيد .

اگر ما مي خواهيم كاري بكنيم كه امام زمان (عج) از ما راضي باشد براي اينكه خودمان را آماده كنيم در مرحله ي اول يك نگاه باطني به زندگي باطني خودمان بكنيم . نكند كه پنهان هاي نازيبايي داشته باشيم ، نكند خلوتهاي غير ارائه داشته باشيم ، اگر در خلوت گناه هستيم ، اين را نمي توانيم ارائه كنيم . اگر شما كسي سر زده به خانه تان بيايد و شما سريع يك سري وسايل را از وسط اتاق جمع مي كنيد يعني چه ؟ يعني اين كه اينها در مقابل ميهماني كه مي خواهد وارد بشود زشت است . آيا زندگي ما جوري هست كه هر وقت امام زمان (عج ) بخواهد وارد زندگي هاي ما بشود خيلي راحت در را باز مي كنيم يا مي خواهيم خيلي سريع مي خواهيم فلان عمل ، اخلاق و زشتي را جمع كنيم ؟ اگر من اين جور هستم كه جمع مي كنم يعني به مقدار تناسب رابطه ام را با امام زمان (عج) از دست مي دهم . بعد مي نشينم و مي گويم كه آقا فدايت بشوم ، چرا نمي آيي ؟ اگر قرار باشد كه آقا

ص: 12525

از در خانه ي ما وارد بشود و ما يك نگراني داشته باشيم ، اگر وارد حوزه ي اخلاق من بشود با بداخلاقي ، كج خلقي و آلودگي رفتاري من ، با حلال و حرام من در كسب و كار روبرو بشود و من با خلاف هايي كه در كار خودم مي كنم ، چطور بگويم كه آقا چرا تشريف نمي آوريد ؟ آقا بيايد كه من ايشان را نگران كنم ؟ مگر الان آقا نمي بيند ؟ من بايد به حضور آقا شرفياب بشوم نه اينكه آقا سراغ من بيايد . آقا كه رفتار من را مي بيند . همه ي رفتار و اعمال من را هر لحظه چك مي كند در روايت دارمي كه در هفته روزهاي دوشنبه و پنجشنبه نامه ي اعمال شما به امام ارائه ميشود يعني غير از آن نگاه هميشگي امامت ، هفته اي دو روزبه صورت رسمي پرونده ي امت خدمت امام عرضه ميشود . آيا پرونده ي من جوري هست كه من بتوانم سرم را بلند كنم ؟ يك مقدار پاكسازي دروني و تطهير دروني را داشته باشيم . خلوت هاي تاريك را پاك كنيم و بعد يك مقداري خلوت ها را روشن كنيم تا ببينيم كه ارتباط با امام حاصل ميشود يا نه ؟

89-10-26

عشق تا بر دل بيچاره فرو ريختني است دل اگر كوه به يكباره فرو ريختني است ، خشت بر خشت براي چه بهم بگذارم من كه مي دانم ديواره فرو ريختني است ، آسماني شدن از خاك بريدن مي خواست بي سبب نيست كه فواره فرو ريختني است ، از زليخاي

ص: 12526

درونت بگريز اي يوسف شرم اين پيراهن پاره فرو ريختني است ، هنر آن است كه عكس تو بيفتد در ماه ، ماه در آب كه هموارفرو ريختني است . سوال – براي اينكه نمازمان اوج بگيرد و بالا برود ، از كتاب مقدمات نماز بگوييد .

پاسخ – در باب اهميت دادن به هر كاري اگر ما نكات و لطايف و ظرايف متناسب با آن كار را هر چه بيشتر بكار ببنديم قطعا بهره وري ما بيشتر خواهد بود . آن گيرنده اي كه مي خواهد برنامه را بگيرد اگر هر چه آنتن را دقيق تر رو به فرستنده تنظيم كند مسلما تصاوير و صداهايي كه مي گيرد زيباتر، شفاف تر و واضح تر است .موج راديو را هر چه دقيق تر تنظيم كنيم صدا شفاف تر است . هر كاري را كه شما در نظر بگيريد اگر در مراقبت ها بيشتر دقت كنيد قطعا پاسخي كه مي گيرد بهتر خواهد بود . در باب نماز همين طور است . خدا ي متعال عنايت مي كند و ما ميخواهيم سراغ نماز برويم ، از ارتباط با او لذت ببريم ، آرامش بگيريم ، در سايه ي اين ارتباط و كرنش كه داريم انجام مي دهيم ، آن خضوع و تواضعي كه داريم نشان مي دهيم ، اين غرور شكني هايي كه داريم در نماز انجام مي دهيم كه در روايت دارد كه فلسفه ي نماز دارد كه نماز شكستن غرورهايي است كه انسان را نابود مي كند و عامل عجيبي است براي افسردگي ها ، اضطراب ها است و ميخواهد تمام اين ها را

ص: 12527

از بين برد . مي خواهد اين بت را بشكند و از ميان بردارد تا اين امنيت و آرامش بريا انسان بوجود بيايد . مي خواهيم به ياد خدا باشيم . هر چه ما مراقبت را بيشتر كنيم يقينا بهره هاي بيشتري مي بريم . يك نفر را در نماز بگيريم كه موقع نماز شده است و بي خيال بلند ميشود و الله اكبر مي گويد و نماز را شروع ميكند بدون اذان ، بدون توجه و تمركزي ، حواسش پرت است و با چشمش اين طرف و آن طرف را نگاه مي كند ، ساعتش را نگاه مي كند ، دستش را هم مي خاراند و حركات ناشايستي انجام ميدهد . البته نمي خواهم بگويم كه اين قبيل حركات نماز را باطل مي كند ولي نشان مي دهد كه طرف حاضر در صحنه نيست . اثر بخشي نماز را هم كم مي كند و اثر اين نماز پايين مي آيد . حالا فرد ديگري را در نظر بگيريد كه از قبل وضو گرفته و آماده است ، بلند ميشود و اذان و اقامه ميگويد ، قطعا كيفيت اين نماز خيلي بالاتر از نماز قبلي است . مثلا در نماز وضو با كيفيت گرفته است و وقتش هم اضافه نبوده است كه بگوييم چون وضوء با حال مي گيرد وقتش اضافه بوده است . اين قطعا استفاده اش بالاتر است. چرا ما اين فرصت ها را از دست بدهيم ؟ ما مي بينيم كه زمان هم نمي برد . اگر شما بخواهيد يك نماز با كيفيت بخوانيد از نظر زماني ممكن است چند دقيقه متفاوت

ص: 12528

باشد . ما بايد واقعيت هايي را بپذيريم كه پشت پرده ي آنچه كه ما انجام ميدهيم حقايقي نهفته است كه فعلا قدرت ديد را ما نداريم. اما ديگراني كه دارند مي بينند ، صادق هم هستند به ما خبر مي دهند . پيرمردي داشت نماز مي خواند . يكي از اولياء الهي وارد شد و ديد كه پشت اين پيرمرد دو صف فرشته ايستاده اند و همراه او دارند نماز مي خوانند . فهميد كه اين پيرمرد در نمازش اذان و اقامه گفته است . روايت داريم كه اگر اقامه بگوييد يك صف فرشته پشت سر شما قرار مي گيرند يعني ملكوت نماز شما بالا مي رود . بي اقامه كسي پشت سر شما نماز نمي خواند و تنها هستيد . يعني ملكوت شما ضعيف شد . اقامه گفتي و يك جاذبه ي ملكوتي به نماز تو اضافه شد كه در نمايش آن يك صف فرشته است . و اگر اذان هم گفتي دو صف فرشته پشت سر شما نماز مي خوانند و جاذبه اش بيشتر ميشود . نماز با بُعد ملكوتي بيشتري بالا مي رود . بعد مي فرمايد : غنيمت بشماريد كه دو صف پشت سر شما قرار بگيرد . مگر يك اذان و اقامه گفتن چقدر طول مي كشد ؟ اما از نظر كيفي نماز را متفاوت مي كند . يقينا بهره مندي اين شخص از اين نماز بيشتر خواهد بود. در كتاب ثواب الاعمال و عقاب الاعمال داريم كه امام صادق (ع) مي فرمايد : دو صف از ملائكه پشت سرش قرار مي گيرند . اگر اذان را نگويد يك

ص: 12529

صف پشت سرش مي ايستد . اين صفوف چقدر است ؟ فرمود : حداقل آن بين مغرب و مشرق است و حداكثر آن بين زمين و آسمان است . تفاوت آنها هم به نمازگزار بر ميگردد . يعني آن نمازگزار هرچه درجه اش بالاتر باشد جاذبه ي ملكوتي اش بيشتر ميشود و هرچه درجه اش پايين تر باشد جاذبه ي ملكوتي آن كمتر ميشود . اگر اين مراقبت ها را انجام بدهيد يك نماز با اين قالب به درگاه خدا برود بهتر است يا خالي از ملكوت باشد؟ البته ملكوت دارد. همين الله اكبر گفتن ملكوتي دارد ولي اگر آن را پُرمَلات تر كنيم بهتر است .مثلا همين غذا خوردن نميشود كه سفره پهن كنيم و نان خالي بگذاريم ؟ مگر در همين اندازه گرسنگي برطرف نميشود و صرفه جويي هم ميشود ؟ پس چرا ميگوييم كه چيز ديگر هم كنارش بگذاريم و غذا را خوش بو و معطر كنيم ؟ يك غذاي جسماني را سعي مي كنيم با يك كيفيت خوب درست كنيم . اگر ما از كيفيت غذاهاي روحاني بكاهيم آن اثرات سازنده اي كه بايد داشته باشد ندارد . آن نورانيتي كه بايد در قلب و دل ما منعكس بشود كمتر خواهد شد . اين اذان و اقامه را دست كم نگيريد. شكستن نماز با اختيار حرام است اما در رساله مي گويد كه اگر شما در ركعت اول وسط حمد و قبل از اينكه به ركوع برسيد يادتان آمد كه اذان يا اقامه نگفته ايد مستحب است كه آن را بشكنيم . و اذان و اقامه اي را كه نگفته ايم

ص: 12530

بگوييم . اين نماز را پُر به سمت بالا بفرست كه خالي نباشد . چرا از اين ظرفيت استفاده نمي كني ؟ خدا اين ظرفيت را براي تو قرار داده است . از اين ظرفيت استفاده كن .در روايات داريم كه مومن زيرك است . يكي از دوستان اصفهاني مي گفت كه ائمه هم به زبان اصفهاني صحبت كرده اند . در خواندن المومن كيس اگر بزبان اصفهاني بخوانيم ميشود كي اِس . يعني انسان مومن از فرصت هاي كوچك بهره مي برد . با يك فرصت كم مي توان بهره ي زياد برد. براي يك اذان و اقامه ي چند دقيقه اي اين همه ارزش را بالا مي برد . حالا كسي كه مي خواهد نماز بخواند معتقد به نماز است و يقين دارد كه اين نماز صورت ملكوتي و باطني دارد چرا اين را پرملات نكند ؟ مي خواهد هديه بفرست . اينكه خرج ندارد كه بگوييم اگر بخواهم نماز اضافي بخوانم چنين و چنان ميشود . اگر من بخواهم كتابي هديه بدهم ، مي توانم همين جوري بدهم و مي توانم آنرا كادوپيچي كنم و از يك كاغذ با ارزش استفاده كنم محبوبيت من را پيش شما بيشتر مي كند . درست است كه در هر دو حالت تشكر مي كند ولي دومي ارزشش بيشتر است و بيشتر به چشم مي آيد . چرا ما در پوشش ها ، تلاش ها و خوراكي هاي مادي مان سعي مي كنيم كه آنرا قشنگ تر كنيم و كيفيت را بالا ببريم . يك ميهماني مي دهيم و سعي مي كنيم كه تنوع غذا بيشتر

ص: 12531

باشد البته نه در حد اسراف . يك ليوان دوغ و نان خشك در سفره نمي گذاريم . حالا مي خواهيم يك هديه اي را براي خدا بفرستيم . گيرنده خداي متعال است ، توفيق دهنده اش هم خدا است اما كاهلي ، سستي و كم لطفي من باعث ميشود كه يك نماز بدون اذان و اقامه بخوانم . حالا خدا را در نظر بگيريد در مقام تشبيه معقول به محسوس مثلا خدا با گوشه ي چشم به من نگاه مي كند و يك لبخند هم بر لبش باشد مي گويد كه اين كار را از توقبول مي كنم ولي بهتر نبود آنرا بهتر انجام مي دادي ؟ من كه كم نمي آورم . هديه تو به من باعث ارتقاء تو است . اين در باب اذان و اقامه است. ببينيد كه چقدر مي تواند كيفيت نماز را بالا ببرد . در باب وضوء اگر ما يك وضو ساده بگيريم بدون هيچ ذكري ، اين درست است ولي بهتر است با كيفيت . خوب است كه ما در باب وضو از امام سوال كنيم . مسلماناني بودند كه خدمت ائمه مي رسيدند و اين سوالات را مي كردند . مي گفتند كه آقا من دو ركعت نماز ميخوانم شما ببينيد كه درست است يا خير ؟ نماز را مي خواند و بعد امام مي گفت ببين اين جوري بخوان و نماز مي خواندند . چقدر جالب است كه انسان از خود امام مطلب را بگيرد . روايتي از امام صادق (ع) از اميرالمومنين است كه مي فرمايد : اميرالمومنين با فرزندش ابن حنفيه نشسته بود

ص: 12532

و فرمودند كه آب بياور مي خواهم وضوء بگيرم . او ظرف آب را آورد . بعد حضرت با دست راست آب را برداشت و روي دست چپ ريخت و سپس به قضاء حاجت بيرون رفت . فرمود : خدايا من را در فضايي از پاكي نگه دار و سوء استفاده از مجراي شهوتم نكنم تا در فضايي از عفت قرار بگيرم . و عورت من را بپوشان و من را بر آتش حرام كن يعني ممكن است شما از اين طريق ضربه بخوريد . بي عفتي يكي از فرصت هايي است كه شيطان مي تواند حضور پيدا كند و به شما ضربه بزند . از همين دستشويي رفتن تقويت عفت را ميكند و يادآوري اينكه از اين مجاري باعث به آتش كشيدن تو ميشود و سپس امام براي وضو آماده شد . آب را در دهان چرخاند و ذكر مي گفت . يك وضوء گرفتن يادآوري طهارت ، عفت ، فضاي اخلاقي را آماده كردن و به ياد قيامت افتادن . مثل يك تاب مي ماند كه اين قدر وسيع است كه يك طرف آنرا به دنيا و يك طرف آنرا به آخرت مي برد . انسان است و قرار گرفتن در چنين نوار بي نهايتي . انسان را از اينجا به آخرت مي كشاند و از آخرت به دنيا مي كشاند . ببينيد چه امواجي و چه بحر خروشاني را در يك وضوء گرفتن تصوير مي كند . و چگونه به بالا متصل مي كند و به پايين مي كشاند . ذكر يك كلمه در زبان است ولي آن را به بي نهايت

ص: 12533

مي كشاند . مي فرمايد : يك روزي من به ملاقات خدا مي آيم . يك روزي تو را مي بينم روزي اين حجاب ها كنار مي رود و من بايد قدرت گفتمان داشته باشم . و قدرت گويش داشته باشم . آن روز نبايد زبان من از كار بيفتد . خدا انسانها را در سخن گفتن طبقه بندي مي كند .يك تعدادي را مي فرمايد كه وقتي ميخواهيم با آنها حرف بزنيم يواشكي حرف مي زند . موسي از كوه تور فاصله داشت . او را صدا كرديم و جلو آورديم. و وقتي صدايش كرديم با او ملايم و يواشكي صحبت كرديم . يك تعداد فاصله شان بيشتر است و از خدا فاصله گرفتند . يك واسطه بنام پيامبر مي گذارد و ميگويد كه تو بگو به مردم زيرا صداي من به آنها نمي رسد . تعداد ديگر خيلي فاصله گرفته اند و خطر اين است كه يك عده را مخاطب قرار مي دهد و مي گويد برويد گم شويد و صحبت نكنيد ( در عرب براي دوركردن سگ استفاده ميشود ) و خدا قدرت گويش را از آنها مي گيرد و آنها را در حد حيوان قرار ميدهد . اين همه فرصت ها را در اختيارت گذاشتم ، چقدر مي توانستي پرواز كني ؟ مي توانستي در آغوش من بيايي و يواشكي با تو صحبت كنم ولي تو اين قدر دور شدي كه ديگر قدرت تكلم نداري . خيلي ها مي گويند كه روز قيامت خدا خيلي كريم است و ما يك ياعلي ، يا كريم مي گوييم و رد مي شويم .بله

ص: 12534

اگر تو توانستي يك يا كريم بگويي اهل نجات هستي . اما اگر زبان از كار افتاد چه مي كني ؟ همين گناهان و بي اعتنايي ها انسان را لال مي كند . صم بكم عمي فهم لا يعقلون . بعد حضرت آب را در بيني استنشاق كردند و فرمودند : باد زيباي بهشت را از من محروم نكن . لذت هايي كه از طريق شامه در بهشت است بوي عطر و بوي بهشت من را محروم نكن . در بعضي از وضوخانه ها اين را به ديوار نوشته اند و اشكالي هم ندارد كه اين دعا را در دستشويي نوشته اند . خدا به موسي مي فرمايد : در حالي كه ادرار مي كني ياد من باشد. بعضي ها فكر مي كنند كه ذكر گفتن در توالت اشكال دارد . ذكرهايي وارد شده است كه مربوط به توالت رفتن است . در كنار آينه دستشويي بزنند و وقتي دارند وضوء ميگيرند از روي آن بخوانند . و بعد خودبخود حفظ ميشوند . بعد حضرت آب به صورت زد . باز به ياد قيامت مي افتد . روزي چهره ها سياه ميشود بخواه كه تو از آنها نباشي و جزء سفيد رويان باشي . بعد دست راست را شست و فومود : خدايا نامه ي عمل من را به دست راستم بده من در ابديت بهشت قرار بگيرم با من كنار بيا . بعد دست چپ را شست و فرمود : خدايا من به آتش گرفتار نشوم . نكند جنبه ي آلودگي من بيشتر بشود و نامه وجودي من از دست چپ بشود . بعد

ص: 12535

مس سر و پا كردند . و فرمودند: هر كس مثل من وضوء گرفتند و ذكرهايي كه من گفتم بگويند خدا به ازاي هر قطره از آب وضو فرشته اي خلق مي كند كه اين مشغول تسبيح پروردگار است و خدا ثواب كار اين فرشته را تا قيامت براي اين وضو گيرنده مي نويسد . چه خوب است كه همين كه صورت را مي شوييد ذكر هم بگويد و ثواب هم براي شما بنويسند . شما توجه مي كنيد و اين ها معنويت را بالا مي برد . حالا ما با اين حالت سراغ نماز مي رويم و قطعا نمازي كه با اين حالات خوانده ميشود اثرات زيادي دارد . در روايت داريم كه وضوء كه مي گيرد آنرا با حوله خشك نكنيد . تا مادامي كه آب اين عضو است نورانيت خودش را دارد . بعد از آن يك سوره ي انا انزلناه خوانده شود . بعد رو به قبله بايستيم ، اذان و اقامه بگوييم و الله اكبر بگوييم و اين قطعا اثرات بيشتري دارد .

سوال – سوره مائده آيات 31-24 را توضيح دهيد .

پاسخ – آن چيزي كه ملاك پذيرش در پيشگاه خداي متعال است تقوا است . يعني سعي كنيم با يك انگيزه هاي قشنگ و پاك كارها را انجام بدهيم ، اين پذيرفته شده است . وقتي هابيل قابيل را مي كشد ، آن لحظه اي كه غرور او را فرا گرفته كه چطور نبايد از من پذيرفته باشد و از تو پذيرفته شده باشد به قابيل گفت كه تو را مي كشم اما هابيل ميگويد كه من

ص: 12536

تو را نمي كشم. آن حسرت و تاسفي كه براي هميشه براي هابيل ماند و او را ملعون كرد ارزش اينكار را داشت ؟ اگر آن موقع كه مي خواست اين كار را بكند كمي فكر مي كرد هيچ گاه دست به اين كار مي زد ؟ قطعا نه . بنابراين بيان اين حقايق قرآني بايد براي ما درس باشد . وقتي مي خواهيم خلاف كنيم يك لحظه فكر كنيم نكند روزي ندامت هابيلي سراغ ما هم بيايد ؟ گناه اين اثر را در وجود انسان مي گذارد كه يك روزي پشيمان مي شويم. اي كاش در دنيا پشيمان بشويم چون مي توانيم جبران كنيم ولي اگر اين فرصت از دست ما گرفته شد و وقتي پشيمان شديم كه ديگر وقت جبران نيست و آن آخرت است چكار كنيم ؟

سوال – اگر اين اذكار هنگام وضوء را نداشتيم چكار كنيم ؟

پاسخ – اصلا شايد كسي سواد نداشت ، لا اله الا الله كه ميتواند بگويد . اينكه خرجي ندارد . صلوات كه ميتواند بفرستد . ذكر بگويد . البته من در مقابل نسخه ي حضرت امير نمي خواهم نسخه بپيچم . آن نسخه ي اصلي بود . حالا كسي ميگويد كه اين اذكار را حفظ نيست يا سواد خواندن ندارد خوب مي توانند كه ذكر بگويد . منظور اين است كه اگر نمي توانيم به آن مرتبه ي بالاي وضوء برسيم يك كمي ويتامين آنرا بالا ببريم . همين وضوئي كه من دارم مي گيرم براي خدا است . به ياد او هستم ولي چه بهتر كه زبانم هم ياد او باشم .

ص: 12537

گاهي انسان با چشم خودش به ياد خدا است . آنجا كه نبايد نگاه كند ، نگاه نمي كند . چشم او ذاكر است و در آن لحظه به ياد خداست . گاهي با زبان و دست دلش ياد خداست . روايت داريم كه بياييم هم مجلس خدا بشويم . متن اين روايات در مفاتيح الجنان است .

-رسول اكرم فرمودند : حضرت عزرائيل به هر خانه در شبانه روز پنج بار نگاه مي كند. اين پنج وقت اوقات نماز است . تا ببيند كه آنها در موقع نماز چه مي كنند . هر خانه كه در آن به پنج وقت آن اهميت داده بشود .حضرت عزرائيل خود شهادتين را تلقين صاحبان آن خانه مي كند.

پاسخ – من بعد از سخنان شما در مورد نماز تصميم گرفتم كه نماز بخوانم . و الان شروع به نماز خواندن كرده ام . اين سالهايي را كه نماز نخوانده ام چكار بايد بكنم ؟ بعضي ها مي گويند كه نمازهاي گذشته ات حق الله است و نياز به خواندن ندارد . در جايي هم خواند كه نماز دو ركعتي وجود دارد كه مي تواند جايگزين نمازهاي گذشته بشود . من چكار بكنم ؟

پاسخ – اينكه ترك نماز كرده است دو كار انجام داده است . يكي اينكه ترك فرمان كرده است . خوب توبه مي كند و خدا نافرماني او را مي بخشد . اما بايد آن نمازگذشته را بخواند . حالا اينكه بيست سال يا حتي پنجاه سال نماز بدهكار است اين وحشتي ندارد . از الان كه رفيق خدا شده است و به سمت

ص: 12538

خدا برگشته است . صبح كه نماز مي خواند دو ركعت نماز قضا هم بخواند .در كنار نماز ظهر و عصر هم بخواند . اگر يك وقتي حال ندارد نخواند و وقتي حال دارد بيشتر نماز بخواند .به اين ترتيب جبران بكند و جلو برود .وقتي خدا مي بيند كه او توبه كرده و در مسير جبران هم هست ، اگر كم و كسري هم بود وصيت مي كند كه من فلان قدر نماز قضا دارم و براي من بخوانيد ولي الان تا خودش زنده است بايد بخواند نه اينكه بگويد فقط وصيت مي كنم كه برايم بخوانند . حالا كه در اين مسير قرار گرفته اميدوارنه برود . اين شيطان است كه مي خواهد او را از گذشته اش بترساند تا آينده را هم رها كنند . با اميد و نشاط جلو برود . آن نماز دو ركعتي را به ايشان ثواب مي دهند ولي معني آن نيست كه جايگزين نمازهاي گذشته بشود . آن چيزي كه در دين ما محور است عمل به واجبات و ترك محرمات است . پس در مسير قرار بگيرد و كم كم جلو برود و از گذشته اش نااميد نباشد و به آينده اميدروار باشد و اميد به خداي كريم داشته باشد .

89-09-28

اين اشك ها به پاي شما آتشم زدند شكر خدا براي شما آتشم زدند ، من جبرئيل سوخته بالم نگاه كن معراج چشمهاي شما آتشم زدند ، سرتا به پا خليل گلستان نشين شدم هرجا كه درعزاي شما آتشم زدند ، از آن طرف مدينه و هيزم از آن طرف با داغ كربلاي شما

ص: 12539

آتشم زدند ، بردند روي نيزه دلم را و بعد از آن عمر در هواي شما آتشم زدند ، گفتم كجاست خانه ي خورشيد شعله ور ؟ گفتند : بورياي شما آتشم زدند . سوال – شما بين شما و مادرم قضاوت كنيد . مادرم ميگويد كه خدا همه گناهان را مي بخشد بجزء گناه ارتباط نامشروع را ولي من مي گويم كه خدا غفار و تواب است و همه ي گناهان حتي اين گونه ارتباط راهم مي بخشد . كدام يك از ما درست مي گوييم؟ پاسخ – اين جواني كه اعتماد و اميد به خداي جهان دارد ، درست مي گويد و اينكه مادرشان ميگويد خداهمه ي گناهان را مي بخشد بجز ارتباط نامشروع را، مي گوييم كه خدا همه ي گناهان را بجزء شرك مي بخشد و شرك را هم با توبه مي بخشد بنابراين همه ي گناهان را مي بخشد. نكته اي كه اين جوان عزيز بايد به آن توجه كند اين است كه مبادا اعتماد به خدا باعث جَري شدن ما بشود . ما قبول داريم كه خداوند بزرگوار است . خدا مي فرمايد : پيامبر به بندگان ما بگو كه من غفور و رحيم هستم و حسابرسي هم مي كنم و در آخر هم مي بخشم اما آيا اين رحمت الهي و اين محبتي كه خدا به بندگانش دارد حتي گناهكاران را هم رد نمي كند و ميگويد كه به گناهكاران بگو من غفورو رحيم هستم ، آيا اين احساس نتيجه اش اين است كه روحيه ي نافرماني ، بي ادبي ، جسارت و جرات برخدا را زياد كنيم

ص: 12540

؟ يا اينكه آن آيه اي كه فرمود چه شده كه بخداغره شده ايد ؟ خدايي كه اين همه لطف و چشم پوشي دارد ، وقتي گناهي ميكنيم سريع گردنت را نمي گيرد و تا يك نگاه بد مي كني تو را كور نميكند ، تا يك حرف بد زدي تو را لال نمي كند ، اين خدايي كه اينقدر به تو فرصت داده اين قدر محبت مي كند و فضاي بازگشت را باز كرده ، آيا نتيجه اش اين است كه ما بي ادبي كنيم ؟ آيا نتيجه اش اين است كه مابگوييم خدا همه ي گناهان را مي بخشد و سوء استفاده كنيم ؟ آيا بايد وسيله اي براي سوء استفاده ي ما بشود ؟ وقتي چنين خداي رئوفي داريم ، اين قدر به ما فرصت داده كه اگر هرآني مي خواست قصاص بگيرد ما در دم نابود بوديم اما همه ي اين فرصت ها را به ما داده ، آيا ما بايد بي ادبي كنيم ؟ مي خواهم هشدار بدهم كه نكند خداي نكرده آن غفاريت خدا و ستاريت خدا باعث جري شدن انسان بشود . نكند از آن طرف قهر خدا را متوجه خودتان بكنيد ؟ اعوذ باالله من غضب الرحيم . يعني كسي كه رحيم بود و ما از رحمت او سوء استفاده كرديم و بعد اگر يك دفعه غضب كرد چه كار كنيم ؟ در روايت داريم كه اگر خدا در حال گناه به شما خطاب رساند كه من ديگر تو را نمي بخشم يعني اين قدر به تو فرصت دادم و تو باز كار خودت را كردي ،

ص: 12541

اگر دچار چنين خطابي شديم چه كاركنيم ؟ چرا ديدگاه من اين نباشد كه من برهواي نفس خودم بلند بشوم ؟ چرا دنبال خواسته ي خداوند نروم؟ در وقت گناه بين ما و خواسته ي خداوند تعارضي پيش مي آيد ، خدا ميگويد كه اين كار را نكن و من ميگويم كه دوست دارم اينكار را بكنم و لذت ميبرم ،حركتي انجام بدهم ، نگاهي بكنم ، كار خلافي را انجام بدهم و از نظر من اين كار لذت بخش است . من اگر باطن كار را مي دانستم هيچ وقت سراغش نمي رفتم . تمام اين گناهاني كه ما مرتكب ميشويم فريبي است كه شيطان به ما ميدهد يعني كار زشت را بَزك ميكند . يك كار زشت را در چشم ما زيبا مي سازد و ما هم چون عشق به زيبايي و لذت داريم به سمت آن مي رويم غافل از آنكه اين يك مهلكه و سقوط است نه يك صعود و ارزش . اگر خدا مي گويد كه اين كار را نكن ، نمي خواهد براي من محدوديت درست كند و جلوي ارضاء ميل به زيبايي من را بگيرد ، در واقع سعادت من را مي خواهد . در واقع مي خواهد بگويد كه اين زيبا نيست و يك روز خودت هم متوجه ميشوي . آن روزي كه حجاب ها كنار رفت و يوم تبلي السرائر شد و مي گويد اين همان بود كه تو انجام مي دادي ، اين همان بود كه ميگفتي چقدر زيبا است و انجام دادي . بنابراين نوع نگاهمان را عوض كنيم و از فرصت ها و

ص: 12542

رحمت ، ستاريت ، غفاريت ومهرباني خدا استفاده كنيم و آن را در راه قرب قرار بدهيم . خدايي كه مهربان است كاري بكنيم كه به آن نزديك بشويم . اگر قرار بود كه ما عملي انجام بدهيم و به نفع ما هم بود ، خداوند جلوي آن را نمي گرفت . و مي گفت كه انجام بدهيد و من هم كمكتان ميكنم . اثرات وضعي هم دارد .اگر انسان به سمت خوبي ها برود و خدا هم مي فرمايد كه به تو ثواب ميدهم بخاطر اين است كه تعامل زندگي دنياي مان را به گونه اي با دين سامان بدهيم كه از لذات سامان دهي زندگي ديني در دنيا لذت ببريم نه اينكه در دنيا عذاب بكشيم تا در آخرت لذت ببريم. خداوند نمي خواهد با ترك گناه يك فشارهايي را در دنيا داشته باشيم . مي گويد كه در دنيا هم لذت ببر اما لذت درست ، واقعي و ماندگار . لذتي كه آثارش را هم در همين دنيا ببيني . در كتاب ثواب الاعمال و عقاب الاعمال شيخ صدوق داريم كه ثواب كسي كه رضاي خدا را بر ميل خودش ترجيح بدهد ، از ابوحمزه ي ثمالي نقل ميكند كه از حضرت شنيدم كه خدا مي فرمايد: به عزت و عظمتم قسم ، به جلالم قسم ، به بلندي جايگاه و مكانم قسم ، (همه ي اين قسم ها براي اين است كه تو يكي از اين ها را قبول كني و بفهمي كه با مقام بالايي حرف مي زني و وقتي به عظمتش قسم مي خورد بفهمي كه از عظمت بالايي

ص: 12543

برخوردار است ) به همه ي اين ها عظمت ها و بزرگي ها قسم كه اگر بنده اي هواي خودش را بر هواي من برنمي گزيند و نظر خدا را جلب كند ، كاري ميكنم كه نگاهش فراسوي نگاه مادي باشد يعني نگاهش جوري ميشود كه در دنيا تلاش مي كند نه اينكه دنيا از آخرتش بريده باشد ، كارهاي روزمره را براي او انجام مي دهد ، چشم اندازش نور بالا حركت ميكند و آنجا را مي بيند و براي آخرت كار مي كند . اوايل انقلاب با جمعي خدمت امام در قم رسيديم . جمعيت كه رفت من برگشتم و دلم مي خواست امام را ببينم و نشستم و دست امام را بوسيدم و گفتم كه من طلبه هستم يك موعظه ي كوتاهي بفرماييد . امام تبسمي كردند و گفتند : كه عمر من و شما در اين دنيا كوتاه است . براي آخرت كار كنيد نه براي دنيا . انسانهايي كه چشم اندازشان اين دنيا است ، هميشه به دنياي خودشان فكر مي كنند ، به لذت هاي موقت فكر مي كنند ، اينها هميشه فرصت هاي آينده را از دست ميدهند ، نابيناي شان مي كند و نمي فهمند چكار مي كنند ، موفقيت هاي بعدي را از دست مي دهند اما وقتي چشم انداز آنجا باشد مي فهمند كه چكار كنند. راننده اي كه در جاده نور بالا مي رود ، دور دست را مي بيند و مي داند كه با چه سرعتي بايد رانندگي كند . و تنظيم مي كند . اولين خاصيتش اين است كه سيستم نگاهش بر

ص: 12544

فراسوي عالم ماده تنظيم ميشود و مي فرمايد: انساني كه ترك گناه ميكند و رضاي خدا را بر رضاي خودش ترجيح مي دهد ، در دنيا احساس بي نيازي دارد . يعني حس او در درون بگونه اي است كه احساس ميكند نيازي به اين تعلقات ندارد . مستغني مي شود و يك نگاه آرام پيدا ميكند . دلش وسيع ميشود . وابستگي هايش را رها مي كند و احساس آزادي ميكند. ولي انساني كه گناه مي كند آن احساس قشنگ از دستش مي رود . مي فرمايد: مشكلاتش را حل ميكنم . گناهان باعث ميشود كه گره هايي در زندگي ما ايجاد بشود بعد نذر و نياز ميكنيم و دست به دامان امام حسين (ع) مي شويم. خودت گره ايجاد كرده اي ، گره را باز كن . مي فرمايد : تضمين ميكنيم كه رزقش را به او بدهند . آن دنيايي كه ميخواستي با آلودگي در دنيا بدست بياوري خود دنيا به تو رو مي كند .اگر با آلودگي رو به دنيا بكني دنيا از تو رو برميگرداند ولي اگر با پاكي از دنيا رو برگرداني دنيا به تو رو مي كند و دنبال تو مي دود. مثل سايه و نور . اگر پشت به نور كردي و سايه جلوي تو افتاد ، هر چه دنبال سايه بدوي به آن نمي رسي و تو را خسته مي كند ولي اگر رو به نورآمدي و به سمت نور بروي ، آنجا به سايه نرسيدي و نو را هم ازدست نداده اي . هم نور را مي گيري و هم سايه تو را رها نمي

ص: 12545

كند . روايت زيادي داريم كه اگر به سمت خدا آمدي دنيا با التماس سراغ شما ميآيد . خوار هم نميشويد . اسماء اينجوري يعني به عزت عظمت علو مقام ...يعني اگر تو ترك دنيا را بكني با اين سيستم محشور ميشوي . با سيستم عزت ، عظمت و جلال . چرا ؟ چون آن چه موجب خواري و پستي بود كنار گذاشتي . تو هم عظيم مي شوي لذا به عظمتش قسم مي خورد . اگر تو ترك دنيا بكني تو هم بهاء ميشوي و خدايي ميشوي .مي فرمايد : اگر كسي بيايد آخرت را مورد نظر قرار بدهد و لذت هاي دنيايي كه باعث گناه ميشود دور بريزد ، گفتيم قطعا لذت در گناه نيست اگر قرار بود واقعا لذت داشته باشد خدا خودش باب را باز مي كرد . خدا با بندگانش سرجنگ ندارد . عالي ترين فضاي لذت را خدا باز كرده است . كافي است ما او را كمي قبول داشته باشيم . اولياء او را زياد قبول دارند ما كمي قبول داشته باشيم و جلو برويم . كم كم كه طعم بندگي به كام ما نشست و ترك گناه ، اين عظمتي و عزتي بجاي خواري و ذلت به كام ما نشست و وقتي انسان عظمت گناه را درك كرد و لذت انسان بودنش به كامش نشست . اولش سخت است . هر كاري كه در آن رشد است اولش سخت است . شما در كارهاي دنيا ببينيد . شما كدام كاري دنيايي كه در آن پيشرفت است را سراغ داريد كه در آن سختي نباشد . به زندگي

ص: 12546

نامه ي تمام دانشمندان و سرمايه داران و تمام كساني كه در بحث شهرت بوده اند نگاه كنيد ببينيد كه چقدر سختي كشيده اند تا به جايي رسيده ا ند . در مسائل معنوي هم همين طور است . كمي خدا را قبول داشته باشيد و چند قدم به سوي او برويد . اي جوان بگو بخاطر خدا اين گناه را نميكنم . در روايت داريم كه اگر صحنه ي خلافي به جلوي چشمان شما آمد چشم خودت را به زمين انداختي ، به اندازه سنگيني آنچه در زمين است در نامه ي اعمالت مي نويسند ، اگر چشمت را به آسمان دوختي ، به اندازه ي سنگيني آنچه در آسمان است در نامه ي اعمالت مي نويسند و اگر يك لحظه چشم خودت را بستي و از آن عبور كردي ، به اندازه ي سنگيني آنچه در زمين و آسمان است در نامه اعمالت مي نويسند . يعني اي جوان كارت خيلي عظيم است . كار بزرگي انجام ميدهي . چرا به بزرگي اين فكر نمي كني ؟ چرا فكر نمي كني در يك سيستم انساني ، الهي حركت مي كني و آن عوامل انحراف و آن عواملي كه جرات هاي منفي و جسارت هاي منفي را در تو فعال ميكند مديريت مي كني ؟ كاري بس عظيم است . جلوي هواي نفس خودت را ميگيري . اين ثواب ها مي خواهد بگويد كه كارت بزرگ است . اين كار عظيم را ترك نكن و كوچك نشمار . وقتي چشم خودت را بر گناه بستي ، خدا را شكر كن . پيش اهل خلاف

ص: 12547

ژست بگير كه من الحمدلله كه توانستم رد بشوم . راننده اي كه از يك صحنه ي خطر رد ميشود . چكار مي كند ؟ مي گويد چه دره قشنگي بروم پايين ببينم چه خبر است ؟ چرا نمي رود چون سقوط مي كند . علي رغم جذابيت هايي كه ته دره مي بيند يك لحظه هم نگاه نميكند . زيرا مي داند كه اگر آن جذابيت هاي ته دره نظر او را جلب كند يعني سقوط و نابودي . بنابراين حواسش را جمع ميكند و سالم به مقصد ميرسد . اين هنر راننده است . خوب است انسان در صحنه هاي گناه مديريت كند و به طرف جذابيت هاي ته دره نرود و بداند كه نتيجه ي آن سقوط است . و واقعا هم لذتي در آن نيست . سوال – سوره نساء آيات 37- 34 را توضيح بدهيد. پاسخ – نكته ي اختلافات خانوادگي است. اين اختلاف خانوادگي ممكن است كه پيش بيايد .زن يك نظر دارد و شوهر نظر ديگري دارد . و يك درگيري به وجود مي آيد قرآن كريم مي فرمايد: به صرف اين درگيري ها زود اقدامات تند و خشن را انجام ندهيد . بحث نصيحت ، موعظه و بحث كارشناسي مسئله را انجام بدهيد . عده اي از طرفين زوجين را انتخاب كنيد . اول اينكه اين افراد كارشناس باشند يعني خبره ها حكم بشوند و ديگر اينكه كشمكش ايجاد نكنند و جانبداري نكنند . . يعني فاميل داماد به سمت داماد و فاميل عروس به سمت عروس نكشد . به بحث زندگي اين ها بپردازند و اين

ص: 12548

ها را بهم برسانند و خدا توفيق مي دهد كه اين ها بزندگي مشترك شان را دنبال بكنند . گاهي حضورهاي منفي و غير كارشناسانه اختلاف زوجين را بيشتر مي كنند . و فاصله ي بين آنها را بيشتر مي كنند . قرآن مي فرمايد كه اين كار را نكنيد . اول در حد موعظه باشد و از افراد كارشناس كه به انگيزه ي اصلاح بين آن دو باشند كمك بگيريد . خدا هم توفيق بين زندگي مشترك آنها را خواهد داد . سوال – پسر من 18 سالش است و چند ماهي است كه بين او و پدر اختلاف افتاده است و او اظهار كفر مي كند . مي گويد چه كسي از آن دنيا آمده كه بگويد قيامتي وجود دارد ؟ بعضي وقتها هم به ما توهين مي كند . ما بايد با اوچه برخوردي داشته باشيم ؟ آيا او كافر و مرتد شده است ؟ پاسخ – يك نكته اي را پدر و مادرها بايد توجه كنند . به صرف اينكه جوان است و هر حركتي انجام مي دهد به او گير ندهند . گير به معناي بحث و اختلاف نظر است و با هم درگير نشوند . در فضاي مهربانانه با هم صحبت كنند . شايد پدر اشتباه مي كند و متوجه اشتباهش نيست در نتيجه بچه را عليه خودش جَري مي كند . و گاهي بچه اشتباه مي كند . پدر با مهرباني و محبت اين كار را بكند و شايد لازم باشد كه هر دونفر آنها اين بحث را پيش يك كارشناس ببرند . اگر بحث ديني است پيش

ص: 12549

كارشناس ديني ببرند . چرا با هم دعوا مي كنند ؟ بحث ها از اين جهت به اختلاف كشيده نميشود . جوانان توجه داشته باشند كه خدا مي فرمايد : عبادت خدا را بكنيد دنبال هوا و هوس راه نيفتيد . اين ها دوگانه پرستي ببار مي آورد . اين دوگانگي نمي تواند در تو يك شخصيت متمركزي بوجود بياورد . و توصيه مي كند كه در كنار عبادت خدا به پدر و مادرتان محبت كنيد . به پدر ، مادر ، مساكين و اقوام محبت كنيد . به همسايگان دور و دوستتان و كساني كه در راه مانده اند محبت كنيد .در راه مانده يك معني ظاهري اش اين است كه كسي كه در راه پولش تمام شده است و پول ندارد به او كمك كنيد . يك معني اش مي تواند اين باشد كه كساني كه در راه هاي اخلاقي مانده اند . آنهايي كه در راههاي اعتقادي مانده اند با آنها درگير نشويد و با خشونت با آنها رفتار نكنيد . با احسان به آنها كمك كنيد نه با تندي . خيلي از ما انسانها مانده در راه اعتقادي و ايماني هستيم . در راه خدا كم آورده ايم . تو سر زدن ندارد . بايد به او محبت كنند . با صميميت و با درك كردن او مشكل را حل كنند . تا مطلبي را ميگويد سريع با آن درگير نشويم . اول جوياي انگيزه ي حالت اين جوان بشويم . اين انگيزه اش از اين حرف چيست ؟ آيا خلائي در درونش واقع شده يا پرسشي دارد ؟ از كجا

ص: 12550

ناراحت است . پس جو.ياي علت بشويم و وقتي علت را بدست آورديم با همين نگاه زيباي قرآني يعني با احسان زير بازوهاي آن را بگيريم نه با درگيري و خشونت كه او هم به خشونت عليه ما بيفتد . هم به بچه ها مي گويد كه پدرها و مادرها را داشته باشيد و هم به پدر و مادرها و همه مي گويد كه در فضايي با احسان زندگي كنيد . در فضايي از مهر ، نيكي ، صفا و صميميت . اگر اين ها باشد دردهاي ما خيلي بهتر درمان ميشود . سوال – خيلي ها در اين روزهاي محرم متحول شده اند . اما اين نگراني وجود دارد كه دوباره سرجاي اول مان برگرديم . چكار كنيم كه اين بركات استمرار داشته باشد ؟ پاسخ – به چند نكته بايد توجه كنيم . يك نكته اين است كه با آن معرفتي كه به آن اشاره كرديم كه در همه جاي دنيا هنري خلق كردند كه لبيك يا حسين ها بلند شد و آن ارتباط هاي قشنگ ، روي اين معرفت كار كنيم . اين حسين چه كسي بود كه ما براي او سينه زديم ؟ اين حسين چه كسي بود كه برايش سياه پوشيديم ؟ اين حسين چه كسي است كه حضورهاي جمعي با عاطفه ي زياد احساس و شور واردش شديم ؟ اين عناصر معرفتي را در شناخت ابا عبدالله و در حوزه ي انديشه خودمان هر روز روي آن مانور بدهيم . يكي از چيزهايي كه ما دركربلاي امام حسين (ع) مي بينيم بحث حضور ولايت ، ولايت مداركربلاي ها ،

ص: 12551

محوريت حجت خدا در انديشه ي آنها و نقطه ي مقابل آنها خبيث هايي كه در آن محور حركت ميكنند . من در اين ده روز اين محور را يافتم . در فرهنگ ولايت مداري حسين قرار گرفتم . اگر وهب ، جعفر ، حبيب و شهداي اين ارزش ماندگار را پيدا كردند به اتكاي محوريت قرار دادن ولايت آنها بود . حول ولايت چرخيدند تا ابد روشن شدند . من در اين ارتباط بايد سعي كنم آن ولايتي را كه الان بايد حفظ كنم نه صرفا محبت به اهل بيت باشد بلكه استمرار آن حاكميت و استمرار پذيرش حضور كارآمد امامت را در جامعه كه در زمان غيبت تحت ولايت فقيه مطرح ميشود . حضور كارآمد ولايت معصوم در دوراني كه بطور موقت امام نيست يا مطلقا در سطح جهان حضور ندارد يا در مدينه حضور دارد اما مثلا در منطقه ي تهران وجود ندارد . زمان حضور معصومين نماينده مي فرستادند و مي گفتند كه هرچه با ما مي خواهيد انجام بدهيد با نمايندگان ما انجام بدهيد . اين يك مسئله ي ولايت مداري است . دست آوردهاي مذهبي و معنوي از قبيل نماز . ما در ظهر عاشورا با فرهنگ نماز آَشنا شديم و ديديم كه امام حسين (ع) در بين حملات دشمن مي ايستد و نماز ميخواند . اين نماد ظهر عاشورا را در سرتاسر كشور ديديم . سعي كنيم اين نماد را براي هميشه حفظ كنيم . هر روز يك كار خير خودم را به اباعبدالله هديه كنم . اين هديه كردن قشنگ است. امام به هديه ي ما نيازي

ص: 12552

ندارد . ولي ما به حفظ اين ارتباط نياز داريم . بعد كم كم اين كارها را زياد كنند و اين كارها را در ارتباط با ولايت انجام بدهند . با اين كارهاي كوچك ارتباط را حفظ كنند و يقينا عنايت امام شامل حال ما خواهد شد. اگر من خودم را در اين سيستم قرار بدهم و از معرفتهاي كربلا كه ولايت مداري و استمرار در ولايت را اشاره كردم ، از اين ولايت و ارتباط قشنگي كه با اين ولايت امام حسين (ع) و امام زمان است ولي در زمان غيبت با ولايت فقيه اين ارتباط را برقرار كنم . ارتباطم را با امام زمانم قوي كنم كه اين دست آورد كربلايي ، بايد من را آماده براي ظهور امام زمان (عج) بكند. هيچ كس را نزد خدا مقرب تر از رسول خدا نداريم بخصوص شهداي كربلا ، پروردگار به حق ابا عبدالله و زينب كبري و به حق آنهايي كه همه ي وجودشان را در پيشگاه تو قطعه قطعه كردند بر عشق ، معرفت ، نگاه زيبا بين ما ، آشنايي و بصيرت ما نسبت به آنچه كه وظيفه ي خرد و كلان است همه ي ما را موفق بگردان.

89-11-03

از صلح مي گويند يا از جنگ مي خوانند ديوانه ها آواز بي آهنگ مي خوانند ، گاهي قناري ها اگر در باغ هم باشند مانند مرغان قفس دلتنگ مي خوانند ، كنج قفس مي ميرم و اين خلق بازرگان مرگ مرا چون قصه ها نيرنگ مي خوانند ، روزي همين مردم كه سنگم مي زنند از رشك نام مرا با اشك روي

ص: 12553

سنگ مي خوانند ، اين ماهي افتاده در تنگ تماشا را پس كي به آن دريا آبي رنگ مي خوانند . سوال – آيا ميشود دعاهاي هنگام وضوء را بزبان فارسي خواند ؟

پاسخ – يك وقت صحبت از اين است كه ميشود به زبان فارسي خواند يا خير كه در بحث گذشته اشاره كرديم كه اگر مي توانيم عربي بخوانيم و آنرا حفظ كنيم يا متن آنرا جلوي دستشويي بزنم تا هنگام وضوء گرفتن آنرا بخوانيم . اگر اين كار را هم نمي توانيم بكنيم ذكر ديگري بگوييم . لااله الا الله بگوييم و صلوات بفرستيم . ترجيح بدهيم كه حتي المقدور آن لطافت و ظرافت ادبيات معصوم را تغيير ندهيم . حالا اگر طرف اصلا سواد نداشت مي تواند صلوات بفرستد و ذكرهاي ديگر را بگويد . و در ضمن فرستادن صلوات و استغفار كردن ، اگر فارسي اين ها را هم بگويد عيبي ندارد .

سوال – بهتر است در چه مواقعي با وضوء باشيم ؟

پاسخ – در روايات ما توصيه ي زيادي شده كه اگر شما فرصت هاي خوبي را براي خودتان فراهم كنيد جذابيت تان از رزق الهي بيشتر ميشود . يكي از اين فرصت هاي بسيار مناسب هميشه در فضاي پاكي و طهارت زندگي كردن است . اگر دوام بر طهارت داشته باشيم رزق شما توسعه پيدا مي كند . انساني كه دائم الوضوء است يعني هميشه وضو دارد خيلي بهتر است و خوب است كه ما هميشه با وضوء باشيم . اول صبح بلند بشويم و وضوء بگيريم و اگر به هر دليلي وضوء باطل شد بلافاصله

ص: 12554

وضوء بگيريم . مگر چه خرجي دارد ؟ مگر ما دست و صورت را نمي شوييم ؟ پس مي ماند دو قسمت بين دست و بازو كه بايد شسته شود تا تبديل به وضوء بشود . گاهي بعضي از كارها خيلي راحت است ولي ما به آن نگاههاي سختي به آن مي كنيم . آيا عنصري از درون نيست كه كار به اين راحتي را سخت جلوه مي دهد ؟ اگر كسي دستشويي مي رود و مي خواهد بيرون بيايد كه دستش را مي شويد و اگر اين كار را نكند ، انسان بي انظباط و بي نظمي است كه مي خواهد با دستهاي آلوده به كار بپردازد و اين درست نيست . حداقل نظافت را رعايت ميكند و دستها را مي شويد و يك آبي هم بصورت بزند خوب اين دو وجب از دست را هم مي شويد .در ضمن اين صورتي كه دارد شسته ميشود براي خدا انجام بدهد . يكي يك كار كوچك را اين قدر بزرگ كند . يعني از فرصت هاي بسيار كوچك كارهاي بزرگ و ماندگار خلق مي كند . كارهاي ما اگر به انگيزه ي الهي انجام بگيرد از ماندگاري برخوردار است . پس دوام بر طهارت داشته باشيد توسعه بر رزق داده ميشود . پس هميشه دائم الوضوء باشيد . موقع غذا خوردن ، موقع خوابيدن ، روايت داريم كسي كه وضوء ميگيرد و مي خوابد ، در آن جايگاهي كه خوابيده ، آن جايگاه طهارت و پاكي است و ثواب معبد دارد .چرا انسان بستر خوابيدن خود را تبديل به معبد نكند ؟ خوب آخر شب

ص: 12555

يك وضوء با انگيزه ي الهي و نيت مي گيرد و ميخوابد . اگر دراين بستر اين اتفاق نمي افتاد يك محيط طبيعي بود كه بايد مي خوابيديم ولي آن را تبديل به يك معبد كرد . ببينيد انسان با يك حركت كوچك اين قدر جايگاه را متفاوت كرد . انسان هميشه سعي كند كه اين حالت را داشته باشد . البته اين توسعه اي كه در طهارت داده ميشود ، دوام بر طهارت فقط وضوء تنها نيست . كم كم وقتي انسان دائم الوضوء شد اين خودش يك حس قشنگ و معنوي است . اين حس معنوي يك فرصتي را ايجاد مي كند كه يك حس معنوي اضافه اي هم سراغش مي آيد . يعني حلقه وار متصل بهم يك توفيق ، توفيق ديگري را مي آورد . در روايت از حديث قدسي داريم كه خداي متعال مي فرمايد كه اگر وضوي كسي باطل شد ، وضوء نگرفت برمن جفا كرده است . اگر وضوء گرفت و دو ركعت نماز نخواهد برمن جفا كرده است . اگر دو ركعت نماز خواند و دعا نكرد بر من جفا كرده است . اگر وضو گرفت و نماز خواهد و دعا كرد و من پاسخ او را اجابت نكردم ، من بر او جفا كردم . من پروردگار جفاكاري نيستم . اصلا اين فرصت را در اختيار ما قرار دارد كه در فضاي معنوي قرار بگيريم واگر حاجتي داريم از اين طريق حاجت خود را بگيريم . حالا ممكن است من خواسته اي داشته باشم كه اين خواسته مصلحت الان من نباشد . اين معنايش اين نيست

ص: 12556

كه بگويم حالا كه اين دو ركعت نمازم را خواندم و حاجتم را نگرفتم ، پس مهندسي در برنامه دروغ گفت يا روايت دروغ است زيرا من نتيجه نگرفتم . خير . نه روايت دروغ است و نه مهندسي دروغگو است . ما اين را حساب كنيم كه با كريم روبرو هستيم . اگر اين مصلحت من نباشد ، مگر ميشود من كه نماز خواندم ، دستم را در راه او بلند كردم ، او كه ما نبوديم و تقاضاي مان نبود لطف او ناگفته ي ما مي شنود ، حالا كه به ما توفيق داده كه با اوحرف بزنيم نمي شنود ؟ ار اين موردي كه من تقاضا دارم و مصلحت من نباشد يقينا بهتر از اين را جايگزين مي كند . ما اگر كمي خدا را بشناسيم و با آن احساس به درگاهش برويم ، قطعا جواب ما را خواهد داد . انساني كه كمي بزرگواري و كرامت دارد اگر كسي سراغش برود دست رد به سينه اش نمي زند . حالا آن خدايي كه ارحم الراحمين و اكرم الاكرمين است و صفات به اين زيبايي را از خودش معرفي ميكند ، بعد ما با آن حالت طهارت و پاكي سراغش برويم ، آيا دست رد به سينه ي ما ميزند ؟ حالا ممكن است تا به ما برسد زمانبر باشد . الان تاييد ميشود ولي در زمان بعدي بدست ما مي رسد . گاهي هم ممكن است كه مصلحت ما نباشد و اگر خود ما هم مي دانستيم تقاضا نمي كرديم. شايد شر ما در همين خواسته ي ما باشد. ولي چون

ص: 12557

ما تقاضا كرده ايم و دست رد به سينه ي ما نمي زند . اين در دنياي است و در آخرت كار بين دو نفر كه همه ي عبادات شان مساوي بوده است ولي يك نفر درجه اش خيلي بالاتر است و آن علتش اين است كه او از خدا زياد سوال مي كرده است . دعا و تقاضا زياد داشت . اين فرصت هاي كوتاه را با اين اعمال كوچك بزرگ كنيم . حتي در هنگام مطالعه كردن هم وضوء داشته باشيم . بنا را بر طهارت بگذاريد . همين طهارت باعث رزق مادي و معنوي ميشود.

سوال – من دختري هستم كه در خانواده ي متديني بدنيا آمده ام . حجاب بسيار خوبي دارم و از نظر اعتقادي هم قوي هستم اما يك مشكل بسيار بزرگ دارم و آن هم نخواندن نماز است چون فكر مي كنم كه بايد عاشق نماز بشوم تا نماز بخوانم . راهنمايي بفرماييد .

پاسخ – در هر كاري يك معرفت و عشق اوليه اي بايد در انسان بوجود بيايد بعد كه آن كار را انجام داد ، وقتي مزه اش به كامش نشست ، اين عشق فراگير ميشود و بيشتر ميشود . باز آن عمل را انجام مي دهد و ذوقش بيشتر ميشود . يك حركت رفت و آمدي بين عشق و عمل وجود دارد . عمل مثل نمازي كه مي خواهد بخواند . بايد يك گرايش اوليه باشد . اين فضاي محبت نيست اگر فضاي محبت بود ، محبت 12 مرحله دارد يعني از يك خواسته ي اوليه شروع ميشود ، عمق پيدا مي كند تا

ص: 12558

كار به جنون و ديوانگي مي رسد چه راه معنويت حق باشد و چه باطل . همين كه گفته من دوست دارم نماز بخوانم گرايش اوليه است . معلوم ميشود كه يك عشقي در وجودش است . ايشان دنبال محبت بيشتر است و مي خواهد فضاي زيباتر و قشنگتري از نماز احساس كند . اين برنامه براي عاشق كردن همه ي ما انسانهاست . خود ما هم گوينده نيستيم و شنونده ي مطالبي هستيم كه اينجا ميگوييم . من گوينده نيستم و در جايگاهي نيستم كه بخواهم به بينندگان توصيه كنم . گوينده خداست و ما روايت اهل بيت را مي كنيم. اتكاي سخنان ما آيات و روايات است . پس بنده هم جزء شنونده ها هستم و وقتي مطالب را ميگويم ، خودم هم دارم گوش مي كنم كه ببينم اين روايتي كه از معصوم آمده چيست و اِلا من در جايگاهي نيستم كه بخواهم به ديگران نصيحت بكنم . كل برنامه براي اين است كه ما را عاشق تر كند . به اين جوان كه اين همه عشق و محبت نسبت به نماز دارد توصيه مي كنم كه اين برنامه ها را پي بگيرند . گر كام تو برنيامد آنگه گله كن . قدم اول دو مرحله است يك مرحله ي اجرايي است كه اشاره كرديم . فعلا نمازش را بخواند تاعشق كم كم بوجود بيايد . كسي نمي تواند بگويد كه من دلم مي خواهد دكتر بشوم .بگويند كه پس به مدرسه برو و بگويد كه نه من اول دكتر مي شوم و بعد به مدرسه مي روم . اول بايد علاقه

ص: 12559

به درس پيدا كند بعد كم كم كه جلو مي رود اين علاقه شدت پيدا مي كند تا به تخصص برسد . نماز هم همين طور است .باز تاكيد مي كنم كه اين برنامه ها را پي گيري كنيد . نمازتان را هم شروع كنيد ،قطعا عشق و علاقه بوجود مي آيد زيرا بذر آن در وجود جوانان ما هست . با اين مراقبه ها و آبياري ها قوت بيشتري هم پيدا مي كند .

سوال – از نماز براي مان بگوييد .

پاسخ – از نگاه كلان قرآني و روايات زبان معصومين ، نماز از جمله عبادت هايي است كه آن را خيلي برجسته كرده اند . اگر در عبادات مثل حج ، روزه ، خمس و زكات نگاه كنيد مي بيند كه همه ي اين ها جايگاه مهمي دارد اما در مجموع اين عبادات مي بينيم كه يكي از آنها برجسته شده است . اگر عبادتي برجسته شده پس معلوم است كه خيلي مهم است و آن نماز است . حضرت اميرالمومنين مي فرمايند : در آخرين لحظات عمر پيامبر بود و نمي توانست روي پا بنشيند . من حضرت را روي سينه ي خودم قرار دادم و گفتم توصيه اي بفرماييد . پيامبر پايه گذار دين اسلام ، اشرف المرسلين ، آوردنده بالاترين كلام يعني قرآن كه از همه ي وحي هاي قبلي جامع تر و كامل تر است ، لحظه اي كه مي خواهد از دنيا برود با آن شخصيت حقي و حقوقي بالا ، مي خواهد توصيه اي بكند مسلما مهمترين چيز را توصيه مي كند . فرمود : الصلاة

ص: 12560

الصلاة . اين خيلي مهم است كه در چنين حالتي اين شخص تاكيد بر نماز داشته باشد . اگر بخواهيم براي نماز تيتراژي تهيه كنيم و بخواهيم عنصر برجسته ي اين مجموعه را پيدا كنيم ، آن عنصر برجسته سجده است . در بين همه ي اين عبادتها نماز بالاتر است . نام معبد مسلمين مسجد است . يعني در همه ي عبادتها نماز برجسته شد ، در نماز سجده برجسته شد و نام محل عبادت را مسجد گذاشتند . خدا مي خواهد براي پيامبر اسري يعني يك مسافرت شبانه ي ويژه اي را فراهم كند كه مقدمه ي معراج پيامبر باشد . در آنجا سخن از مسجد را مطرح مي كند . سبحان الذي اسري بعبده ليل من المسجد الحرام . اينجا دست وري مسجد مي گذارد . مي گويد كه اگر مي خواهي سيرهاي شبانه كه مقدمات قرب است را بدست بياوري بايد آن را در سجده و نماز پيدا كني . آغاز معراج پيامبر را مسجد قرار ميدهد . الي المسجد الاقصي . پيامبر از مسجد الحرام از مكه به مسجدالاقصي رفت كه اين مسافرت كوتاه شبانه اش بود و مسافرت معراج پيامبر از مسجدالاقصي آغاز ميشود. ميفرمايد: اگر مي خواهي معراجي داشته باشيد كه به بالاترين درجه ي قرب وعالي ترين موقعيت ممكن در پيشگاه خدا برسيد ، مسجد الاقصي است يعني اشاره به مسجد است. البته كلمه ي اقصي هم معني عرفاني دارد ولي ظاهر آن همان مسجد است . آغاز معراج مسجد ، پايان آن شروع قرب الهي است . در آخر سوره ي علق مي فرمايد : سجده

ص: 12561

كنيد تا به قرب الهي برسيد . عالي ترين حالت قرب انساني حالت سجده است . روايت داريم كه نزديكترين حالت به خداي متعال وقتي است كه فرد به سجده افتاده است . مي فرمايد : عظيم ترين نمادهاي عبادي كه اگر بخواهي بندگي خدا را به تصوير بكشيم ، اين را بايد در نماز پيدا كنيم و در نماز هم به ركوع و سجده مي آيد . در اين زمينه روايت زيادي داريم .يعني انسان عظمت پروردگار را در شكستن خودش ببيند كه البته آن نقابي است براي آن حقايق باطني . اين ها خيلي زيبا است و قدرآنرا بدانيد . اگر ما بهشت را نديده بخريم ارزشش بيشتر است . اگر بهشت را نشان بدهد و ما به دنبال آن برويم باز خواسته ي خودم را دنبال كرده ام نه ابراز عشق خودم را به او و عاشق بايد خودش را فداي معشوقش بكند . من اگر واقعا عشق به خداي متعال دارم ، ميگويم كه من كه نمي بينم ولي چون تو مي گويي ، من هم مي گويم : چشم . اين خيلي زيبا است . امام باقر (ع) مي فرمايند : وقتي بنده ي مومني براي نماز بلند ميشود مورد توجه قرار ميگيرد تا اينكه نمازش تمام بشود سايه رحمت الهي از بالاي سر اين نمازگزار نمي رود و ملكوت دور اين شخص را گرفته اند اطرافش مي چرخند و خدا فرشته اي را موكل اين شخص مي كند كه روي سرش نشسته است . مي گويد اي كساني كه نماز مي خوانيد اگر مي دانستيد كه با چه كسي

ص: 12562

مناجات مي كنيد و چه كسي دارد تو را نگاه ميكند . ملايم كلمات را مي خواني ، هيچ گاه اين فرصت را از دست نمي دادي و هيچ وقت منصرف از اين حالت نمي شدي . اما گاهي بايد اين حجاب ها باشد كه به كار ديگر هم بپردازيم و هم ا ينكه عشق مان را نشان بدهيم . سوره مريم آيه 93 مي فرمايد : همه ي موجودات عالم عبد پروردگار هستند . در سوره نمل آيه 49 مي فرمايد : تمام موجودات عالم ساجد پروردگار هستند .

سوال – سوره مائده آيات 70 -65 را توضيح دهيد .

پاسخ – اكثر آياتي كه در اين صفحه وارد شده است و نكته ي مشتركي كه مي شود در آن پيدا بكني اين است كه خدا باب رحمتش را باز كرده است و مي گويد كه شما هواي خودتان را داشته باشيد و ديگر نگران نباشيد . يعني قبول كنيد كه من هستم و اين يك واقعيت است و قبول كنيد كه قرآن حقيقت است و قبول كنيد كه شما انسان هستيد . گاهي مواقع برخوردهاي ما جوري است كه ما قبول نداريم كه انسان هستيم زيرا مراقبت ها و برخوردهايي كه با خودمان مي كنيم نشان ميدهد كه قبول نداريم كه انسان هستيم. اصلا تعريف درستي از انسانيت نداريم. حتي خدا به اهل كتاب مي گويد كه ايمان بياوريد و هواي خودتان را داشته باشيد من گذشت مي كنم . يعني بدانيد چه كسي هستيد و حقيقت كدام است . ما تا خودمان را نشناسيم نمي توانيم خودمان را حفظ كنيم . تقوا

ص: 12563

به معناي نگهداري و مراقبت است .وقتي من بدانم جنس اين كاغذا از چيست ، آن را در آب نمي اندازم . اما اگر ماهي باشد حتما آنرا در آب مي اندازم . اگر كتاب را در آب و ماهي را در كتابخانه بگذارم هر دو از بين مي روند . بنابراين اگر ما درست بشناسيم مي توانيم هر چيز را سر جاي خودش قرار بدهيم . خدا مي فرمايد كه اگر مواظب خودتان باشيد ، من را ه تقوا را هم روشن كرده ام و ديگر مشكلي نداريد.

سوال – يك جمع بندي در بحث سجده داشته باشيد .

پاسخ – در بحث سجده وقتي مي گوييم كه سجده مهم است مقصود اين نيست كه ما يك زيارتگاهي پيدا بكنيم مثلا كربلا و مكه برويم يا بگوييم كه من تصميم گرفته ام نماز بخوانم اگر امام رضا (ع) بروم نماز مي خوانم . حرم امام رضا (ع) ، مكه و كربلا همه ي اين ها همين جاست . همه ي اين ها براي خداست و خداوند همه جا هست . مي فرمايد : هر كجا رو كني خدا هست . پس عبادت را محدود به جاي خاص نكنيم . حداقل همين سجده ي نمازي كه مي خوانيم درست انجام بدهيم . در روايت داريم بعضي ها مثل كلاغ كه نوك مي زند ، نماز مي خوانند و سجده مي كنند . سجده نماز را قشنگ انجام بدهيم و ذكر آن را شمرده بگوييم . در روايت داريم كه بار سنگين گناهتان را با سجده ي طولاني سبك كنيد . بعد از نماز يك سجده

ص: 12564

ي شكر بجا بياور و بگو : شكرلله ، شكرلله . اين سجده هايي كه انجام ميدهيد وسيله اي است كه مشمول رحمت من مي شويد. روايت داريم كه اگر مي خواهيد روز قيامت خدا شما را با من محشور كنند و در بهشت با من باشيد، سجده هايتان را درست انجام بدهيد . سجده ي طولاني انجام بدهيد . بعد از نماز سر به سجده بگذاريم و از خدا تشكركنيم .

سوال – دختر 23 ساله اي هستم كه با راهنمايي هاي شما رو به خدا آورده ام . نمازم را ميخوانم و حجاب را رعايت مي كنم و عروسي حرام نمي روم .اخلاقم را بهتر كرده ام و نمازهايي كه تاكنون نخوانده ام و شروع كرده ام به جزء نماز صبح اول وقت مي خوانم . اين ها را گفتم تا شما بدانيد كه باز هم ميتوانيد من را به سمت خدا ببريد . دوست دارم نماز صبحم را اول وقت بخوانم . شب زود مي خوابم و ساعت را هم تنظيم مي كنم ولي باز هم موقع نماز صبح خواب مي مانم . باز هم به من كمك كنيد . منتظر شما هستم .

پاسخ – اول بايد به اين جوان كه اين قدر علاقمند است تبريك گفت . ديگر اينكه براي نماز صبح يك ساعتي را تعيين بكند نه اول وقت تنظيم بكند كه بگويد باشد حالا مي خوانم . مثلا نيم ساعت مانده كه نماز قضا بشود بلند بشود و هر روز سر همان ساعت بلند بشود و بعد كم كم دو سه دقيقه جلوتر ساعت را بگذارد و بعد

ص: 12565

از يك ماه مي بيند كه اول وقت نماز بلند ميشود . حتس اگر آفتاب زده و بيدار ميشود تصميمش را بگيرد .چون اين باز به بحث اهميت بر مي گردد . اگر در بيداري اهميت نماز را براي خودش بازگو كند و شب با وضوء بخوابد و آيه آخر سوره ي كهف را هم بخواند . حتما بيدار ميشود . به مقدمات هم توجه كند .

خدايا به حق محمد و آل محمد ذريه ي ما را روز قيامت از نمازگزاران واقعي و از تاركان گناه قرار بده . انشاء الله .

89-10-05

ما را كبوترانه وفادار كرده است آزاد كرده است و گرفتار كرده است ، بامت بلند باد كه دلتنگيت مرا از هرچه هست غير تو بيزار كرده است ،خوشبخت آن دلي كه گناهِ نكرده را در پيشگاه لطف تو اقرار كرده است ،تنها گناه من طمع بخشش تو بود ما را كرامت تو گنه كار كرده است ، من چون سرو سرفرازم و نزد تو سر به زير قربان آن گلي كه مرا خوار كرده است .

سوال – اخيراً از همسرم خواستم كه براي ما ماهواره بخرد . مدتي است كه با سجاده و كتابهاي دعا خداحافظي كرده ام و طرز پوشش جديدي را برگزيده ام . بجاي دعا و گريه و زيارت امام زاده ها هم وقت خود را با تماشاي فيلم هاي هندي پر مي كنم . وقتي خدا من و فرزندانم را دوست ندارد ديگر چه فرقي مي كند كه من چه رفتاري داشته باشم ؟

پاسخ – فرد عزيزي كه اين سوال را كرده ، نشان

ص: 12566

مي دهد كه زمينه هاي مثبت و اميدوار كننده اي در او وجود دارد . منتها به نظر نگراني دارد و حالت گلايه گرفته و مي خواهد با خدا دعوا كند . اما آيا واقعاً جاي دعوا است ؟ اگر ما دو مطلب را در كنار هم بگذاريم مي بينيم كه اصلاً فضا، فضاي دعوا و درگيري و اين نوع اتخاذ موضع نيست . يكي اينكه اگر ما خدا را تماماً به مهرباني بشناسيم كه خدايي است كه عين مهرباني است . خدايي است كه رئوفٌ بالعباد است ، به بندگان خود رئوف است . خدايي كه تماماً عالم به نيازمندي هاي ما است . خدايي كه همه ي قدرت است و تمام وجود او توانايي است در انجام كار و هيچگونه ضعفي ندارد . خدايي كه تحت تأثير قدرتي قرار نمي گيرد كه بگوييم دست او را بسته اند . خدايي كه هيچگونه بخل ندارد و ارحم الراحمين است . نكته ي اول اينكه ما خدا را با اين اوصافي كه است بشناسيم . نه خدايي كه نمي داند ، خبر از من ندارد ، من را فراموش كرده . خدايي كه كر است و صداي من را نمي شنود . خدايي كه اگر هم مي شنود نمي تواند انجام دهد . خدايي كه اگر هم مي تواند انجام دهد ولي خيلي بخيل و حسود است ، اين كه خدا نشد . خدا را با آن اوصافي كه گفتيم بشناسيم . ثانيا خود را بشناسيم ، آيا واقعاً تمام آن چيزهايي را كه مي خواهم خير من است ؟ آيا من مطمئن هستم كه

ص: 12567

گزينه اي را كه دنبال مي كنم و آرزوي من است، يقيناً به نفع من است ؟ آيا من به تمام مصالح و مفاسد خود در دنيا و آخرت علم معصومانه دارم ؟ قطعاً اينگونه نيست . بايد بدانم كه مقدار زيادي جهل و ناآگاهي هستم . جهل هستم در مقابل علم محض و عجز هستم در مقابل قدرت بي نهايت . وقتي كه اين دو نكته را من متوجه شدم يكي خود را شناخته ام با ناتواني و ناآگاهي و يكي او را شناخته ام با آگاهي و قدرت و رأفت و مهرباني و رحمت . بنابراين تقاضاي خود را بكنم و اصرار هم بكنم اما در اينكه انجام مي شود يا خير نگران نباشم . وقتي من گرفتار هستم شايد خير من در اين باشد . يك وقتي مريض نزد دكتر مي رود خود فرد يك تشخيصي دارد اينكه شايد مثلاً مشكل و سردرد من بخاطر اين مسئله باشد . حالا اگر يك پزشك ماهر ، حاذق و فوق تخصص در اين زمينه و بر اين قضيه معصوم را نيز اضافه كنيد باشد و در تشخيص او هيچگونه اشتباهي نباشد من بايد چه كنم ؟ يعني بايد تشخيص و نگاه خود را براي معالجه معيار قرار دهم. يا نظر آن آقاي پزشك فوق تخصصي كه فرضاً معصوم هم است ، كداميك را بايد ترجيح دهم ؟ چطور ما در مقابل پزشك تسليم هستيم ؟ اگر بگويد كه بايد شكم شما جراحي شود ما تسليم هستيم. يعني يك تسليم بي هوشي محض به ما مي دهد و ما را در مقابل عمل خود قرار

ص: 12568

مي دهد . بعد از آن نيز ما ناله و درد داريم و تازه معلوم هم نيست كه اين عمل موفق است يا خير . يعني ما اين نوع تصميم هاي عقلايي را انجام مي دهيم . عقلا هم قبول دارند كه وقتي ما در مقابل پزشك و تخصص و علم قرار مي گيريم بايد خاضع باشيم . چه علمي بالاتر از پرودگار ؟ چه مصلحت شناس و مهرباني بالاتر از خداي متعال است ؟ اينكه خدا جواب من را نداده اين حالت دعوا است وگرنه خدايي كه الان عين مهرباني را نسبت به اين خانم دارد . اينكه چشم و بينايي داده است، زبان و سلامتي داده است . چه كسي از بيش از ده ميليون و ميليارد سلولي كه در بدن ما وجود دارد دفع آفات مي كند ؟ چه كسي خواسته هاي ما را پاسخ مي دهد ؟ يك مقدار روي اين مسائل دقت كنيم . الان من و شمايي كه اينجا نشسته ايم و ميلياردها سلول از سر تا پاي ما را گرفته است اگر هر آن يكي از آنها آنچنان درد بگيرد كه جيغ ما بي اختيار بالا برود. اينكه در مقابل دوربين قرار گرفته ايم و چه موقعيتي داريم را بي اختيار رها كنيم و مانند مار دور خود حلقه بزنيم آيا امكان دارد يك چنين اتفاقي بيفتد يا خير ؟ چه كسي اين مسائل را دفع مي كند؟ اين بينايي لحظه به لحظه ،اين شنوايي و گويايي را چه كسي مي دهد؟ يك مقدار به اين مسائل دقت كنيم كه خداوند چه دليلي دارد كه با ما قهر

ص: 12569

كند ؟ علت قهر او چيست ؟ شايد رفتار هاي من يك مقدار ناشايست است . شايد من با او قهر كرده ام اما او كه با من قهر نيست . يك نگاه به خود بكنيم و ببنيم كه اشكال كار ما كجاست . فرض اين است كه هيچ جاي كار ما هم گير نكرده است . من طبق وظيفه آرام آرام جلو مي روم . اگر من به وظيفه ي خود عمل مي كنم آيا خداوند به وظيفه ي خود عمل نمي كند ؟ يعني منِ بنده معتقد هستم كه چيزي كم نگذاشته ام . من تمام كارهايي را كه بايد مي كردم انجام داده ام . اينجا اين احتمال را بدهم كه پس خدا كم گذاشته است . اينجا معلوم است كه آن طور كه بايد خدا را نمي شناسيم . در روايت داريم يكي از عواملي كه دعاي شما مستجاب نمي شود اين است كه شما خدا را نمي شناسيد . اگر قرار باشد خدا با ما قهر كند ، خدايي باشد كه صداي ما را نمي شنود . خدايي باشد كه بخل كرده است وخدايي باشد كه حسد دارد . خدايي باشد كه نمي داند من چه نيازي دارم . من در حال مردن هستم ولي او متوجه نيست . اينكه خدا نشد ما اين را دور بيندازيم . اگر ما واقعاً خدا را بشناسيم ، در يك نوع تسليم و بي هوشي محض در مقابل او قرار مي گيريم . ان العبد ، معناي عبد همين است يعني من هيچ در مقابل تو هستم . اين مسئله را عقل تأييد

ص: 12570

مي كند چون مني كه هيچ هستم در مقابل تو ، پس تو عقل و علم و رأفت و رحمت هستي . اما من عجز و جهل هستم. من نمي دانم كه مصلحت من چيست .

سوال – در اينكه ما خود را نمي شناسيم كه مقدمه اي شود براي شناخت خدا هيچ شكي نيست و اينكه ما نسبت به خداوند آنگونه كه شايسته است بايد معرفت داشته باشيم و شاكر باشيم نيستيم . ولي الان كه كار ما راه نمي افتد اين دعواها ، قهرها و لجبازي ها تأثيري دارد يا خير ؟

پاسخ – قطعاً روي خواسته هاي ما تأثير منفي مي گذارد . شايد خداي متعال مي خواهد ما را امتحان كند . دونفر كه با هم دوست مي شوند يك مقدار تابع عشق هاي مجازي و صوري هستند، شخصي كه ابراز عشق و محبت مي كند، طرف مقابل او را امتحان مي كند كه ببيند واقعاً او راست مي گويد و صداقت دارد . تا چهار تا مشكل سر راه او ايجاد كرد رها مي كند و مي رود يا اينكه نه ايستاده است . آيا ما واقعاً در بندگي خود استقامت داريم ، يا اينكه تا چهار تا آرزو براي خود و فرزندان خود داريم كه برآورده نمي شود زود قهر مي كنيم و مي رويم . در روايات و آيات داريم كه اينها بستري براي آزمايش شما است . و اين آزمايش براي افزايش و رشد شما است يعني مي خواهيم شما را بالا ببريم . يك مقدار صبر و حوصله داشته باشيد . در زندگي اولياي الهي وقتي

ص: 12571

ما نگاه مي كنيم مي بينيم چه سختي هايي متحمل شدند ولي يك بار هم گلايه نكردند . چون در ايام محرم هستيم از اين نكته استفاده كنم ، آيا شما كسي را سراغ داريد كه از حضرت زينب (س) بيشتر مصيبت ديده باشد ؟ يك جا به خدا گفت ، خدايا مگر من چه چيزي كم گذاشته ام ؟ برادرم و پسرهايم را جلوي چشم من سر بريدي . آنها را تكه تكه كردي مگر من چه چيزي كم گذاشته بودم كه بايد اينقدر مصيبت ببينم ؟ مگر من دختر اميرالمومنين نيستم ؟ مگر من فرزند پيغمبر نيستم ؟ چرا بايد اينطور خوار و ذليل دشمنان بشوم ؟ ببينيد هيچ كدام از اين اعتراضات را نمي كند . در همه ي سختي ها، ما رَأيتُ الا جميلا. فضاي عشق بازي است . لذا دو تعبير از حضرت زينب است ، يكجا كه اين قليل را از ما قبول كن . يكجا در باب مصيبت هاي حضرت زينب اينگونه است كه مصيبت هايي است كه زمين و آسمان قدرت كشش آن را ندارد . آنقدر سنگين اما وقتي حضرت زينب مي خواهد با خدا صحبت كند . مي گويد : خدايا اين كم را از من بپذير. يعني وقتي با توهستيم و فضاي عشق است اينكه چيزي نيست . برادرم رفت ، پسرم رفت ، پسر برادرم رفت . اين همه عزيزانم جلوي چشم من تكه تكه شدند . اما در راه تو اين چيزي نيست . به اسارت كشيده شدم ، به زنجير كشيده شدم ، جلوي چشمم به بچه هاي يتيم بي احترامي

ص: 12572

شد . كانون عاطفه اين حرف ها را مي زند نه يك آدم بي خيال و بي تفاوت . كانون عشق و عاطفه اين حرفها را مي زند . اشك يتيم را مي بينم ، مي سوزم . سر برادرم را بالاي نيزه مي بينيم مي سوزم . اما وقتي كه پاي تو در كار باشد اين چيزي نيست . اين قليل را از ما قبول كن . يعني وقتي كه ما حساب خدا و عشق الهي را بكنيم كه بالاخره خدايي است كه ما را اداره مي كند و تا به الان نيازمندي هاي دو مقطع ما را پشت سر گذاشته است . در روايت داريم كه نگاه كنيد وقتي شما در دوران جنيني بوديد ، كدام تقاضايي را داشتيد ؟ كدام قرآن ، دعا و سجاده اي را پهن مي كرديد ؟ چه كسي نيازمندي هاي شما را برطرف مي كرد ؟ وقتي شما متولد شديد و در دوران كودكي بوديد كجا دعا و قرآن و سجاده اي را باز مي كرديد ؟ چه كسي نياز شما را برطرف مي كرد ؟ چه آغوش گرم مادر و پدري را قرار داده بودم . مسئول حفظ و حراست و خوراك شما را قرار داده بودم . حالا چه شده الان كه سر عقل آمده ايد همه ي اينها را فراموش كرده ايد ؟ يعني من براي شما كم گذاشته ام . پس مطمئن باشيد به اينكه يك جاي كار شما گير كرده است . بجاي اينكه پرونده ي خدا را بررسي كنيد ، خود را بررسي كنيد . جالب است كه بعضي از اين

ص: 12573

مسائل با گذر زمان در همين دنيا مشخص مي شود . كه اگر آن آرماني كه من مي خواستم شده بود امكان داشت زندگي من را از اين رو به آن رو مي كرد . احمداله كه نشد و خدا را شكر كه نشد . آن موقع ناراحت بودم كه چرا اين اتفاق نيفتاده است ولي الان مي گويم الحمداله كه نشد . حالا كه يك مقدار زمان گذشته و واقعيت ها را من ديده ام مي بينم كه اين لطف خداي متعال بوده است . پس با قهر تنها ما تيشه به ريشه ي خود مي زنيم و هيچ گرهي را هم باز نمي كنيم . و فرصت هاي بعدي را نيز ازدست مي دهيم . البته مشخص است كه اين سوال كننده ي عزيز هنوز آن ارتباط و علاقه را با خدا دارد ولي مانند دوستي است كه از دوست خود گلايه دارد . يعني خدا را دوست دارد اگر دوست نداشت پس چرا سراغ سجاده مي رفت . وقتي كه انسان نماز مي خواند كه نمي گويد دو ركعت نماز مي خوانم براي اين حاجت خود، بلكه مي گويد براي خدا مي خوانم . پس ايشان اهل نماز و سجاده است و اين دعوايي هم كه مي كند در فضاي دوستي است . ولي اين عزيز بداند كه اين فرصت تبديل به يك تهديد نشود . بجاي اينكه با او قهر كنيد با شيطان قهر كنيد با آن كسي كه يأس و نا اميدي را به شما القاء مي كند . چه كسي مي گويد كه خدا را رها كن ؟ چه

ص: 12574

كسي مي گويد اين هم خدا ديدي كه فايده نداشت ؟ حواس اين آقا يا اين خانم جمع باشد كه يك كسي اين پيغام ها را مي دهد . حواس او جمع باشد كه يك نفر مي خواهد بين اين دو دوست فاصله بيندازد . آن شيطان است كه مي خواهد بين اين دو دوست كه سوال كننده ي عزيز باشد و محبوب او كه خداوند است و يك عمر اين رابطه ي عشقي بين آنها بوده فاصله بيندازد . و پي در پي ذهنيت اين عزيز را به هم مي ريزد . خوب چرا توي دهن اين دشمن نمي زنيد و به او نمي گوييد به تو چه ربطي دارد . من مي خواهم هرچه آرزو دارم از خدا بخواهم و او هم انجام ندهد . اين همان بندگي است . به تو چه ربطي دارد كه هميشه القاء مي كني كه ديدي نشد . يوسوس في صدور الناس هميشه اميد ها را تبديل به يأس مي كند ، اعتقاد ها را سست مي كند . يك چنين حركتي انجام دهيم بعد ببينيم كه چه بسا گشايش هايي صورت گرفت .

سوال – شوهر من نماز نمي خواند . محرم امسال به او گفتم محرم شروع شده ، بيا نماز را شروع كن . اما او گفت : محرم متعلق به شما است من حتي CD هاي داخل ماشين خود را نيز عوض نمي كنم . من هميشه برنامه ي شما را نگاه مي كنم و شما مي گوييد كه با مهرباني با اين افراد برخورد كنيد اما من واقعاً در پيشگاه امام حسين

ص: 12575

(ع) و فرزندان او از رفتار همسر خود شرمنده هستم . به من بگوييد كه چكار بايد بكنم ؟

پاسخ – درست است كه اين فرد يك مقدار لجبازي مي كند ولي ما بايد به نوعي نقاط مثبت او را پيدا كنيم . وقتي مثبت هاي او را پيدا كرديد زمينه ي جذب فراهم مي شود . دست مي اندازيد داخل حلقه ي اين دستگيره ي مثبت ، او را جلو مي آوريد و آن منفي را نيز پاك مي كنيد . يعني اگر او به لج افتاده است شما هم لج كنيد و اگر بخواهيد بدي را با بدي جواب دهيد ، او بدتر مي كند . يعني عقب نشيني مي كند و آن غرور منفي در وجود او بيشتر فعال مي شود. اما اگر شما در وجود او بگرديد و ببينيد اين آقا چه نكات مثبتي دارد ، يقيناً آدم صد در صد بدي نيست و ترديد در اين مسئله نيست . بگرديد و ببينيد چقدر نكات مثبت مي توانيد در وجود او پيدا كنيد، آن نكات مثبت را فعال كنيد . هميشه سعي كنيم در تعاملات خود با ديگران به جنبه هاي مياني هم نگاه كنيم تا بتوانيم يكديگر را ببينيم . وقتي به جنبه هاي تاريك و منفي يكديگر نگاه كرديم ، در تاريكي بجايي نمي رسيم . وقتي كه از كسي تعريف مي كنيم از خوبي هاي او بگوييم او خوشش مي آيد . وقتي يك تعريف كوچك از كسي مي كنيم او لذت مي برد . البته به صورت واقعي از فرد تعريف كنيد يعني به صورتي باشد كه

ص: 12576

طرف احساس كند واقعيت مي گوييد تا حالت شعاري پيدا نكند . ولي اگر واقعي نباشد شايد تلقي به تمسخر هم بكند و بگويد من را مسخره مي كنيد . اگر روي واقعيت هاي موجود يعني نكات مثبت و روشني كه فرد دارد دست بگذاريد و آنها را فعال كنيد و از آن راه وارد شويد تأثير گذار است . امير المومنين علي (ع) مي فرمايد : اگر كسي در بين صد صفت يك صفت خوب داشته باشد و نود و نه تاي آن بد باشد ، من آن يك صفت خوب را مي گيرم و نودونه تاي بد را كنار مي گذارم . البته زمان مي برد و حوصله مي خواهد ، هميشه سعي كنيم مثبت هاي همديگر را ببينيم . و آن عزيزي هم كه لجبازي مي كند بداند كه اين لجبازي ها فايده ندارد . روايت از امام صادق (ع) است كه كسي كه بخواهد امر خدا را سبك بشمارد و به لج بيفتد ( اين مي تواند پاسخ سوال قبلي هم باشد ) يعني اگر خداوند گفته حرام نكن بگويد من مي خواهم حرام كنم و چنين و چنان كنم . اياكم بالغفلة سعي كنيد غافل نشويد . جلوي غفلت ها را بگيريد و حواس خود را جمع كنيد . غفلت به ضرر خود شما است . يعني اگر غفلت مي كنيد فكر نكنيد كه براي خدا كم مي گذاريد ، نه خود را بيچاره مي كنيد . سعي كنيد امر الهي را سبك نشماريد . روز قيامت مي فهميد كه چكار كرده ايد . اين روز قيامت يعني چه ؟

ص: 12577

روز قيامت همين الان است منتها به حسب باطن . الان من و شما در قيامت هستيم منتها ظاهر آن را مي بينيم و باطن كارما ، قيامت كار ما مي شود . امروز اگر ما بي اعتنايي كرديم ، ماهواره ديديم ، به لج افتاديم ، ايام محرم موسيقي هاي حرام گوش كرديم با چه كسي دعوا داريم . اين غفلتي است كه دامن گير خود ما خواهد شد . فردا به ما باطن كار را كه چه انتخابي كرده ايم نشان مي دهند و فردا يعني همين الان . يعني همين الان ما خود را در عذاب قرار مي دهيم اما حس نمي كنيم . قيامت يعني باطن كار و باطن كار يعني ما الان در ظاهر قرار گرفته ايم . همين الان كه من و شما اينجا نشسته ايم ، ظاهر كار ما همين است كه اينجا نشسته ايم ، در اين استوديو نشسته ايم دنياي ما است . قيامت ما باطن كار ما است . نيت ما از اين حرف هايي كه مي زنيم و از تهيه ي اين برنامه چيست ؟ همه ي ما و دست اندركاران برنامه و تمام افرادي كه اين برنامه را مي بينند ظاهر آن دنيا است و باطن و نيت ها قيامت است . قيامت باطن دنيا است و آنچه الان در خفا است آنجا ظهور پيدا مي كند . قائم مي شود و آشكار مي شود آنچه كه در ظاهر قضيه ما الان در دنيا نمي بينيم . وقتي كه انسان غفلت كند بعداً نتيجه ي آن را به او نشان خواهند داد .

ص: 12578

مي گويد من اينها را از دست دادم . موسيقي گوش كردي با امام حسين دعوا داشتيد؟ يقيناً نه . مواظب باشيم كه اين لجبازي ها را طرف مقابل امام حسين قرار ندهيم . ته دل فرد را نگاه كنيم با امام حسين (ع) دعوا ندارد ولي معرفت او ضعيف است . كاري نكنيم كه با امام حسين (ع) به لج بيفتد. ته دل او را نگاه كنيد البته در ظاهر مي گويد محرم مال شما است . ولي اگر او را يك تكان بدهيد مي بينيد ياحسين او بالا مي رود . بنابراين سعي كنيم با امر خدا بازي نكنيم ، بندگي خدا را بكنيم . اين غفلت ها و اين سستي ها باعث مي شود كه انسان در همين جا سيلي بخورد . اين كتك خوردن را در قيامت مي بيند و در باطن كار به او نشان مي دهند و مي گويند : ببين آن روز چه مي كردي . نه اينكه اين نتيجه ي آن كار شد ، اين همان كار است . همان عمل زشتي بود كه انجام مي داديد منتها باطن آن را نمي ديديد . ما از سر محبت پيغمبر و امام فرستاديم ، تقاضا كرديم ، التماس و خواهش كرديم اين كارها را نكنيد . حال ببينيد كه غفلت به چه كسي ضرر زده است . اين واقعيت ها را قبول كنيم . سر امام حسين (ع) براي چه چيزي بالاي نيزه رفت ؟ دنبال قدرت نبود . ايام محرم است واقعاً روي اينها دقت كنيم . براي اينكه ما گريه كنيم و اشك و آه و

ص: 12579

ناله كنيم و بعد جمع كنيم وبه دنبال كار خود برويم ؟ نه ، براي اينكه ما بيدار شويم و متوجه شويم و قبول كنيم كه اين سر بخاطر ما بالاي نيزه رفت . بخاطر اينكه ما را بيدار كند . چرا حاضر نيستيم حرف اين سر بالاي نيزه رفته را كه عملاً نشان داد زندگي اش را بخاطر من به چه جاهايي كشاند و در چه درگيري هايي بخاطر من شركت كرد قبول كنيم ؟ بعد من اينگونه قدرداني كنم. براي تو اين دوندگي ها انجام گرفت . اين همه ستم ها براي تو انجام مي گيرد ، بعد خيلي راحت مي گوييد اين ربطي به من ندارد . يك كمي بي انصافي و نا مهرباني است . يك مقدار آنها تجديد نظر كنند و يك كمي هم از اين طرف قضيه تا تعادل برقرار شود .

سوال – آيا دختر دايي و دختر عمو به ما محرم هستند ؟ بخاطر اينكه پدر و مادرها ما را مجبور مي كنند كه بايد با آنها دست بدهيم و روبوسي كنيم . وقتي هم كه مي گوييم كه گناه دارد مي گويند كه اين حرف ها چيست دل شما بايد پاك باشد . من هم مي گويم دل و نيت اهل بيت ما كه حتماً از ما پاك تر بوده است اما خود آنها به ما محرم و نامحرم را ياد داده اند. چكار بايد بكنيم ؟

پاسخ- اولاً تبريك به جوان هاي خوب ما و تبريك به پدر و مادرها براي داشتن يك چنين جوان هاي دسته گلي كه آنقدر قشنگ مي خواهند زيبايي هاي

ص: 12580

دين را به تصوير بكشند . پدر و مادر هاي عزيز اينها را به آلودگي ها مجبور نكنند . اينكه مي گويند نيت تو پاك باشد و باطن را درست كن و ظاهر را رها كن درست نيست، اگر اين ليوان پر از آلودگي باشد اما داخل آن آب پاك باشد مورد استفاده نيست . اگر اين پدر و مادر عزيز كه مي گويند باطن تو پاك باشد و يا اين جمله ي معروف را مي گويند كه دل خود را پاك كن ، ظاهر مهم نيست . اگر ظاهر يك ليوان ناپاك باشد و كثافت و آشغال به اين ليوان چسبيده باشد كسي از آن آب نمي خورد . بخدا قسم اگر همين پدر و مادر ها آن را داخل سفره جلوي كسي بگذارند و ميهمان بگويد اين كثيف است بگويند نه باطن آن پاك است ، آب آن پاك است و داخل آن نيز تميز است و اين كثافات و نجاست ها مربوط به بيرون آن است كسي رغبت پيدا نمي كند كه آب بخورد . يك لكه ي كوچك روي اين ليوان باشد ابتدا آن را تميز مي كنند بعد استفاده مي كنند يعني هم ظاهر و هم باطن بايد پاك باشد . اگركسي به حمام برود خود را تميز كند ولي همان لباس كثيف را بپوشد و بيرون بيايد اين كار عاقلانه است ؟ اگر به او بگويند چرا اين كار را كردي بگويد باطن پاك باشد ظاهر را رها كن . چرا در تعاملات روز مره اين كار را نمي كنيم ؟ در رفتارهاي روزمره هم باطن را در نظر

ص: 12581

مي گيريم هم ظاهر را ولي در خصوص مسائل ديني سريع مي گوييم : باطن را درست كن و نيت تو پاك باشد و ظاهر مهم نيست . دوماً ظاهر و باطن هايي كه در اين مثال ها گفتيم قابل تفكيك است ولي ظاهر و باطن اعمال ما قابل تفكيك نيست . وقتي كه ظاهر من مي خواهد به گناه آلوده شود نمي توانم بگويم كه نيت پاك دارم . مقصود من اين نيست كه اگر اين دختر عمو اين پسر عمو را بوسيد با انگيزه ي منفي اين كار را مي كند كه قسم بخورد بخدا با انگيزه ي منفي نيست . خلاء از جاي ديگر است. يك جاي خالي از جهت اعتقادي با خدا و دين وجود دارد كه باعث مي شود آن عمل خلاف سر بزند . چون بالاخره دين مي گويد اين كار خلاف است و از هر كس سوال كنيد مي گويد اين عمل خلاف است . اين فرد اين كار را انجام مي دهد نه اينكه با نيت منفي و غرض جنسي اين كار را مي كند ولي خلاء اعتقادي در باطن او وجود دارد كه اين كار از او سر مي زند . و اگر آن خلاء و آن تاريكي نبود چنين شرايطي اتفاق نمي افتاد . بنابراين چه زيبا است كه براي انسان مومن هرچه رزق كردند پاكي هاي آن را بخورد . روابط اجتماعي اگر رزق شما كردند مي تواند پاك باشد و مي تواند ناپاك باشد . شما مي گوييد قصد من نيت بد نيست . نيت بد نه اينكه به قصد مسائل انحرافي و

ص: 12582

حيواني باشد ، اينكه خداي متعال گفته اين كار نكنيد بگوييد چشم . وظيفه ي بندگي خود را انجام بدهيد . يعني ما به آن خلاء و آن تاريكي بها بدهيم آرام آرام باعث مي شود ظاهر ما نيز آلوده شود . بنابراين چه بهتر است همين كه آثار تاريكي در يك جايي پيدا شد سريع جلوي آن را بگيريم كه دامن گير بقيه ي مسائل زندگي نشود .

سوال - سوره ي نساء آيات 80 – 86 توضيح دهيد .

پاسخ - يكي از نكاتي كه در اين آيات مطرح شد بحث توكل بر خداي متعال است .خدا را وكيل بگيريد و مطمئن باشيد كه اين وكيل خيانت نمي كند . چرا و چرا در كار او نكنيد . همين چند نكته اي كه اشاره كرديم : يك – بدانيد خداوند عالم است . دو – قدرت دارد ، هم مي داند و هم مي تواند . سه – هيچ بخل و حسدي ندارد . چهار – ارحم الراحمين است . اگر اين چهار نكته را ما داشته باشيم ، اعتماد ما به خداي متعال فعال مي شود و اين باور در وجود ما شكل مي گيرد كه بايد به سراغ چنين كسي برويم . خدا را در كارهاي خود وكيل بگيريد و بدانيد كه خدا كافي است . و در جاي ديگر مي فرمايد خدا براي بنده اش كافي نيست ؟ چه چيزي كم دارد ؟ نعم الوكيل است .

سوال – من تربيت كننده اي كه مرا تربيت كند و با دين اسلام آشنا كند نداشته ام . قبل از انقلاب به

ص: 12583

سربازي رفتم ، در آن موقع فساد زياد بود و من متأسفانه گرفتار شدم . طوري كه الان كه به سن پنجاه و شش سالگي رسيده ام ترك گناه برايم بسيار بسيار مشكل شده بود . اما نمي دانم چگونه با ديدن يكي از برنامه هاي ديني تلويزيون دو روز قبل از ماه مبارك رمضان منقلب شدم و من كه تا بحال هيچ روزه نگرفته بودم ، همه ي روزه هاي امسال را با وجود گرما بايك عشق خاصي گرفتم و از گذشته ي خود توبه كردم . هنوز هم به روزه هاي خود ادامه داده ام و كار من گريه كردن براي گذشته ي بدم شده است . اما الان حس مي كنم كه اطرافيان من را رياكار مي دانند . و زير لب مي گويند كه فلاني رياكاري هم به همه ي بدي هايش اضافه كرده است . آيا اميدي به آخرت من هست و با اطرافيان خود بايد چه كنم ؟

پاسخ – يك نكته را بايد به اين عزيزي كه اين تحول زيبا و قشنگ در او بوجود آمده و بايد جداً به او تبريك گفت ياد آور مي شوم كه حيات طيبه همين است . به سراغ ما بياييد تا از آن فضاي حيواني زندگي روزمره بيرون بياييد . سر خود را به سمت خاك گرفته ايد ، زيبايي هاي عالم خاك را مي بينيد و در دامنه زندگي مي كنيد . به طرف من بياييد و سر خود را به سمت آسمان بگيريد . رزقتان را در آسمان گذاشته ام ، در دنيا و آخرت زيبايي هاي برتر را

ص: 12584

دنبال كنيد . اين عزيزي كه مي فرمايد من تا الان در فضاي آلوده بوده ام ، يعني نگاه من به سطوح كفه ي زندگي بوده است . لذت هاي من دنيايي بود . اما الان متوجه شده و سر به آسمان بلند كرده است . قامت خود را ازخاك برداشته و كمر را راست كرده و الان سرتاخير او شكل گرفته است . در واقع راست خيز زندگي مي كند آن موقع كج شده بود . مدام سر او به سمت زمين بود و آلودگي گناه جمع مي كرد . ولي الان قامتي راست دارد و سر به آسمان برافراشته پس رستاخيز زمان خيلي زيبا و عالي و قشنگ شكل گرفته است . بنابراين هيچ نااميد نباشد . هرموقع كه القاء شيطاني مي خواهد بگويد پنجاه سال در گناه بودي الان چه خبر است ؟ بله پنجاه سال گناه با يك لحظه توبه و از دنيا رفتن ، پاك مي شود . اين را من نمي گويم ، اين وعده ي الهي است كه توبه كنيد خداوند پاك مي كند . اين حس قشنگ ، اين زيبايي كه در باب گناهان اشك مي ريزد خيلي جالب و عالي است . واقعاً بايد به اين روحيه ها و اين حيات هاي طيبه و اين انسان هاي راست خيز تبريك گفت واين حالت را خيلي زيبا ادامه بدهند . پس يك – صد در صد به آخرت و عفو پروردگار اميد داشته باشند . حس و حال ايشان نشان مي دهد كه بخشيده شده اند . اگر بخشيده نشده بودند كه توبه نمي كردند . اول

ص: 12585

خدا بر گناهكار توبه مي كند بعد بنده توبه مي كند . يعني اول خدا مي گويد كه من گذشت كردم بعد يك حسي در بنده ايجاد مي شود كه من غلط كردم و بعد خدا مي گويد كه او را جمع كنيد . يعني يك رفت و آمد اين چنيني انجام مي شود .

چون خدا خواهد كه غفاري كند ،ميل بنده جانب زاري كند يعني همين كه زاري مي كند از آن طرف نشان مي دهد كه بله غفار هستم . توجهي از آن طرف به او شده و سنگي به كوزه ي مجنون زده شده كه از آن آب مي ريزد . يك نكته به اطرفيان عزيز عرض كنم كه عزيزان وقتي يك نفر در حال انجام كار مثبت است چرا ما بايد مدام به او حمله كنيم و نگاه منفي داشته باشيم ؟ دائماً بخواهيم از او يك چهره ي منفي بسازيم . يك موقعي اين فرد بد بوده ، او را كمك كنيم . الان كه مثبت شده و روزه مي گيرد . پس چرا بايد به او نگاه منفي كنيم ؟ اين اخلاق بدي است كه وقتي يك انساني بيمار بوده و سالم شده مرتب جوري با او رفتار كنيم كه نه تو مريض هستي . مي گويند به سراغ مريض برويد و بگوييد : الحمداله چهره ي تو بهتر شده است و به او تلقين كنيد كه بيرون بيايد . اما حالا كه بيرون آمده مدام به او بگوييم كه نه تو مريض هستي و رنگ تو پريده است خوب براساس اين تلقين ها مجدداً او بدتر مي

ص: 12586

شود . اين افراد خود مرتكب گناه مي شوند. در نكات قبلي گفتم كه ما بايد مثبت نگر باشيم ، بگرديم و جنبه ي مثبت فرد را پيدا كنيم . نه اينك خوبي ها را نبينيم ، تحول اين فرد را نبينيم و بعد مرتب گذشته ي او را يادآوري كنيم . اين رفتار زيبايي نيست . بنابراين سعي كنيم با تعامل زيبايي كه با فرد مي كنيم ، در بهبودي وضع ديگران كمك كنيم تا باعث بهبودي خود ما و جامعه شود . هميشه تعامل هاي ما سازنده باشد نه كوبنده .

خدايا تو را به حق اباعبدالهت الحسين (ع) و اين ايام قسم مي دهيم بهترين شيوه ي زندگي كردن و دوري از گناه و تقرب به خود را به همه ي ما كرامت بفرما .

89-12-08

بفرماييد فروردين شود اسفندهاي ما نه بر لب بلكه در دل گل كنند لبخندهاي ما ، بفرماييد هرچيزي همان باشد كه مي خواهد همان يعني نه مانند من مانندهاي من ، سرمويي اگر با عاشقان داري سر ياري بيفشان زلف و مَشكن حلقه ي پيوندهاي ما ، به بالايت قسم سرو و صنوبر با تو مي بالند بيا تا راست باشد عاقبت سوگندهاي ما ، نمي دانم كجايي يا كي آن قدر مي دانم كه مي آيي كه بگشايي گره از بندهاي ما . سوال – جمع بندي از مباحث گذشته را بفرماييد .

پاسخ – اگر ما بخواهيم جمع بندي از بحث گذشته و نتيجه گيري كلاني از بحث نماز و بحث هاي قبلي داشته باشيم ، من فكر مي كنم كه ما بايد يك محور

ص: 12587

را جدي بگيريم تا كارهاي مان ساماندهي صحيح و درست خودش را پيدا بكند ، آن محور اخلاقيات است . دين ما قبل از اينكه يك دين رفتاري باشد ، يك دين اخلاقي است . شما درآغاز بعث پيامبر مي بينيد كه حضرت مي فرمايد : بعثت لِاُتمِم مكارم الاخلاق . اينجا سخن از رفتارهاي فيزيكي نيست . سخن از مسئله ي طرح قالب هاي عبادي نيست . از آن زاويه اي كه پيامبر به دين و رسالت خودش نگاه مي كند ، مي گويد كه مي خواهم يك كار اخلاقي بكنم . براي اين كار اخلاقي ، مسائل عبادي ريز ريز در جاي خودش بصورت حساب شده ، تنظيم و تهيه شده و گذاشته شده است . مهم اين است كه ما بياييم دين را فقط از زواياي رفتارهاي ظاهري نگاه كنيم به اين معنا كه فقط بگوييم ماحصل دين همين عبادات صوري و ظاهري است يا اينكه ما بايد در درون دل اين عبادت ها ، فضاهايي را براي بالندگي اخلاقي مان ايجاد كنيم ؟ در فضاي نمازر، روزه ، حج و تعاملات عبادي فردي و اجتماعي كه داريم ، ما بگرديم و جا را براي بروز و شكوفايي استعدادهاي اخلاقي فراهم كنيم . اصلا رشد ما در همين است . ما يكسري رفتارهاي ظاهري را درست انجام بدهيم تا رشد كنيم ، لعلهم يرشدون . همه ي كارها براي رشد است . در سوره ي بقره در پايان بحث روزه و كتب عليكم صيام و بعد از چند آيه مي فرمايد : لعلهم يرشدون . يعني همه ي اينها براي رشد است.

ص: 12588

اگر مي گويم كه روزه بگيريد و نماز بخوانيد البته رشدي درهمين قالبها نه اينكه انسان اينها را كنار بگذارد و بگويد كه من دارم رشيد مي شوم ، اين خيال است . در قالب همين نمادهاي عبادي رشد بايد حاصل بشود . اين مهم است كه نوع نگاه ما اين باشد كه در سايه ي نماز ، عفاف ، حجاب و روزه ، رشدهاي اخلاقي پيدا بكنم . اگر نوع نگاه ما اين شد برنامه ريزي هاي ما هم متفاوت مي شود . اگر كسي دين را فقط در چارچوب ضوابط ظاهري نگاه مي كند يعني نماز مي خواند ولي به اخلاقش كاري ندارد ، روزه مي گيرد ولي هيچ نگاهي به ساختار اخلاقي ندارد ، اين يك برداشت خيلي سطحي و قشري از دين است. اما اگر حوزه ي نگاهش را متمركز روي اخلاق كرد ، متوجه مي شود كه بايد در سايه ي عباديات دگرگوني اخلاقي و انديشه اي پيدا كند . بايد نوع نگاه معرفتي متفاوت بشود. اين بسترها براي آن رشدها و تعالي هاي اخلاقي است ، اگر نگاه اين نوع شد ، جامعه و فرد در عين حال كه اعمال عبادي اش را انجام مي دهند ، داراي سعه ي صدر ، گذشت ، نشاط هاي دروني ، نديدن عيبها مي شود . اصلا اين عبادتها انجام مي شود كه به ما سعه ي صدر بدهد . روح ما را وسيع كند و سينه ما را گشاده كند . بعد مي بيند كه فضاي فردي ، خانوادگي و اجتماعي چقدر متفاوت مي شود . خلاصه ي بحث ها اين

ص: 12589

است كه يك مقدار نگاه مان را از نگاه به قالب هاي ديني در عين حفظ نگاه ، فراتر هم ببريم و آن نگاه به تحولات ، رشدها و تغييرات مثبت احلاقي است.

سوال – من فردي هستم كه در دلم تمام كساني كه به من بدي كرده اند را مي بخشم . ولي ديگر نمي توانم با آنها حرف بزنم . حالا تعدادشان زيادشده است اطرافيان من را سرزنش مي كنند كه چرا متكبر هستي ؟ من چكار كنم كه بتوانم با آنها صحبت كنم ؟

پاسخ – اولا بايد به ايشان تبريك گفت بخاطر جنبه ي مثبتي كه در ايشان هست . و آن اين است كه اگر به من بدي كنند ، من گذشت مي كنم . بعضي ها هستند كه يك پله از ايشان پايين تر هستند و آن اين است كه اصلا گذشت نمي كنند . آن چنان كينه در دل دارند كه حاضر نيست آنرا از بين ببرد . و او مرضش شديدتر است . اين سوال كننده يك پله را ترقي كرده و بالا آمده است و آن اين است كه مي تواند در دلش ناديده بگيرد و از فردي كه برخورد منفي ديده ، در دلش نگاه مثبت دارد . و نگاه منفي و تيره به آن ندارد. ايشان بايد يك گام ديگر هم بردارند و آن اين است كه انسان بعضي مواقع گرفتار هاله هاي دروغين در ذهن و خيالش مي نشيند و باور غلط به او مي گويد كه اين عمل گذشت ، سخت و ناشدني است و براي من ممكن نيست . اين را

ص: 12590

در ذهنش ايجاد مي كند يعني يك تخيل غيرواقعي از يك عمل بسيار ساده ، يك باور كاملا غلط . اين عمل در باطن سخت نيست ولي در باور اين شخص سخت و سنگين شده است . اعتقاد به يك ناتواني دروني دارد. يكي از دانشمندان يك آكواريوم بزرگ درست كرد ودر اين آكواريوم يك ديوار شيشه اي گذاشت . يك طرف ماهي بزرگ و طرف ديگر ماهي كوچك كه خوراك ماهي بزرگ بود را گذاشت . وقتي ماهي بزرگ چشمش به ماهي كوچك كه خوراكش بود مي افتاد بسرعت بطرف آن مي رفت و به ديوار شيشه اي مي خورد و نااميد برمي گشت . مكرر اين عمل را انجام داد تا اينكه اين دانشمند ديد كه اين ماهي بزرگ ديگر سراغ ماهي كوچك نمي رود . او ديوار شيشه اي را برداشت ولي ماهي بزرگ اصلا بطرف ماهي كوچك نيامد تا از گرسنگي مُرد . ما در ذهن خودمان ديوارهاي شيشه اي درست كرده ايم كه بر اساس آن به يك باور غلط رسيده ايم و آن اين است كه اين كار ديگر امكان ندارد . سعي كنيد كه برگرديد زيرا هر بار امكان دارد كه با وضعيت جديدي روبرو بشويد . اين را با وضعيت قبل مقايسه نكنيد . يقينا اين نوع نگاه مثبت و اميد آفرين راه را براي تو باز مي كند . پس ما نياييم يك ديوار شيشه اي در ذهن مان درست كنيم و بگوييم : اينكه نشدني است ، من كه نمي توانم ، چرا از اين طرف نگاه نمي كني ؟ چرا نمي تواني ؟ چرا

ص: 12591

من نتوانم ؟ چرا بايد من ضعيف و ناتوان باشم ؟ اين را در حوزه ي اعتقاد خودش ايجاد كند . مطمئن باشد كه هيچ اتفاقي نمي افتد . براي اولين بار هم كه شده بگويد كه من امروز تصميم گرفته ام كه با فلان آقا يا خانم زنگ بزنم و احوال پرسي كنم هرچند بنظرش سخت است ولي اين كار را بكند . بعد ميگويي كه چه راحت بود . احساس مي كني كه سنگيني از دوشت برداشته شده است و چه حس قشنگي داري . كار به اين راحتي را چطور من مي گفتم نمي شود . پس بايد اين ديوارهاي ذهني شيشه اي برداشته شود . تو گمان مي كني كه نميشود ولي اگر بخواهي خيلي راحت مي تواني آن را انجام بدهي. در توصيه ي اخلاقي بزرگان دارد كه ريشه ي اينها برگرفته از خشم است . نفس اماره اين خشم را بزرگنمايي مي كند . و طرف ميگويد كه من نمي توانم. مي گويد دز ذهن و تخيل فردي كوهي عظيم است و به او مي گويند كه پا روي كوه بگذار و مي گويد كه من نمي توانم قدم روي اين كوه بگذارم . چون اصرار مي شد، او اينكار را كرد . قدم كه برداشتم كوه زير پاي من له شد . و كف زمين قرار گرفت . به او گفتند آن كه تو فكر مي كردي كوه بود ، آن تخيل تو بود ، يك باور غلط بود . اگر ايشان يك بار امتحان كنند .گر كام تو برنيامد آنگه گِله كن .

سوال – شما در

ص: 12592

هفته ي قبل گفتيد كه غريزه ي جواني مثل انبار مهمات است كه بعضي از افكار ما اين انبار را منفجر مي كند . حالا اگر يك نفر ديگر به اين انبار شليك كند ما بايد چكار كنيم ؟

پاسخ – انبارها در دو زمان آتش مي گيرد . يا از درون يا از بيرون اين آتش بپا بشود . حالا اگر اين انبار يك پوششي را از خودش فعال كند مثل ماهي دريا كه وقتي عامل خطر مي خواهد به سراغ شان بيايد يك گازي را از خودشان دفع مي كنند كه حاله اي ايجاد مي شود و عامل خطر نمي تواند به آنها آسيب بزند . يعني براي حفط وجود وهويت خودش يك قدرت دفاعي در وجودش هست منتها اين قدرت دفاعي بايد فعال بشود ، وقتي فعال شد ، حاله اي دور آن را مي گيرد و وقتي گلوله بطرفش مي آيد به انبار اصابت نمي كند . پس سيستم دفاعي ما بايد فعال و قوي باشد . اگر غزيزه جواني انبار مهمات است ، خداوند اين انبار را بدون سيستم دفاعي انجام نداده است . ايشان مي گويد كه من خودم را كنترل كردم ، اگر ديگران اين انبار را آتش بزنند چه ؟ جواب اين است كه چرا سيستم دفاعي خودت را فعال نمي كني ؟ مثلا در باب ازدواج ، قرآن مي فرمايد : آنهايي كه شرايط ازدواج را ندارند عفت پيشه كنند . اگر ما نگاه قرآني نداشته باشيم و بگوييم كه غريزه ي جواني يك شهوت فعال است ، اگر من از طريق حلال براي آن مجرايي

ص: 12593

نداشته باشم ، بايد بروم كار حرام انجام بدهم . خير قرآن مي فرمايد كه سيستم دفاعي ات را فعال كن . يعني سسيتم دفاعي عفت را بالا ببرند . حالا براي تقويت عفت چكار بايد كرد ؟ شما گمان نكنيد كه خدا اين سيستم دفاعي را در وجود ما نگذاشته است . سيستم دفاعي ما ريشه در فطرت ما دارد . اگر ما برنامه احياگري فطرت را انجام ندهيم ، اگر ما فعال سازي ايمان را انجام ندهيم ، اگر آيتم هاي عزت ، عفت و كرامت را در خودمان فعال نكنيم دچار مشكل خواهيم شد . در نظر بگيريد جواني كه داراي رامت نفس است ، روي خودش كار كرده و اين كرامت را فعال كرده ، همانطور كه گرسنه است و دارد مي رود ولي به سطل آشغالي كه پر از مرغ و گوشت است نگاه نمي كند در حالي كه مي داند كه اگر به منزل برود غذايي براي خوردن ندارد ولي حتي حاضر نيست به آن نگاه كند و حتي چنين تصوري نمي كند زيرا عزت نفس و كرامت دارد يعني چون سيستم عزت نفس و كرامت اوفعال است ، به اينها توجهي نمي كند . در بحث شهوت هم همينطور است . البته نمي خواهم بگويم كه جريان گرسنگي با شهوت هم سنگ و هم وزن هستند ، مسلما جريان شهوت سنگين تر است . اگر انسان با نگاهي عزت مندانه و كريمانه به خودش نگاه كرد ، اين سيستم دفاعي فعال مي شود هر چند هم كه محيط خراب باشد . اگر سيستم دفاعي فعال باشد به هيچ

ص: 12594

وجه تحت تاثير قرار نمي گيرد و انبار مهمات او آتش نمي گيرد.

سوال – پدر من دزد بوده و فوت كرده است . چكار كنم كه به او كمك كنم ؟

پاسخ – اگر اموالي هست كه ما مي دانيم و مطمئن هستيم كه آن را از فلان آقا دزديده است ، مي توانيم آن مال را برگردانيم . اما اگر نمي دانيم كه اين اموال دزدي است يا نه و بصرف اينكه دزد بوده باعث نمي شود كه ما از خدا براي او طلب رحمت نكنيم . هميشه نگاه استرحامي داشته باشيم و از خداي رحمان و رحيم بخواهيم كه او را مشمول رحمت خودش قرار بدهد . خداوند اين شيوه را دوست مي دارد كه حتي ما براي گناهكاراني كه از دنيا رفته اند ، برايشان طلب رحمت و مغفرت كنيم . دزدي بد است ولي معنايش اين نيست كه براي گناهكار طلب معفرت نكنيم . بهترين اعمال اين است كه فرزندان به وظايف شرعي خودشان عمل كنند و اين براي پدر و مادر باقيات و صالحات است. و از طرف ديگر خيرات دادن فاتحه خواند و كارهاي نيك را انجام بدهند و آن را به پدر هديه كنند .

سوال – سوره اعراف آيات 37-31 را توضيح دهيد .

پاسخ – كلوا وشربوا و لاتسرفوا و انه لايحب المسرفين . افراد فكر مي كنند كه اين مثال خوردن و آشاميدن است . اين مثالها جنبه ي تمثيلي دارد نه تعييني يعني خدا مي خواهد مثال بزند نه اينكه تعيين خوردن و آشاميدن باشد. تمام مصارفي كه شما انجام مي دهيد سعي

ص: 12595

كنيد بر اساس ميزان صحيح و درست باشد و مصرف عقلايي باشد . كساني كه اسراف مي كنند و بي رويه خرج مي كنند خواه در پوشش ، خوراك ، تزئينات ، زندگي ، ماشين و ... باشد ، خدا آنها را دوست ندارد . خدا فرهنگ اسراف را در زندگي نمي پسندد . اين يك فرهنگ انساني نيست ، فرهنگ حيواني است . حيوان است كه بي رويه مي خورد و عمل مي كند . هر كجا كه مي خواهد مي رود . اين نگاه مسرفانه است . نگاه انساني نگاه تعريف شده است بخصوص در اين ايام كه نزديك نوروز است . البته انسان هر روزي كه گناه نكند ، براي او عيد است. در اين ايام براي پوشش ، رفت و آمد و تعاملات اسراف نكنيد . خيلي ها اسراف مي كنند . اين پوشش و آرايش در حد شما نيست و آن را در معرض ديد عموم قرار ميدهي كه اين زياده طلبي و نوعي اسراف است . اين عمل از مدار تعريف شده انساني خارج است .از نگاه هوس آلود هر چه اين پوشش و آرايش بيشتر باشد بهتر است ولي براساس نگاه انساني و تربيت شده اين درست نيست . جان چو خط و چشم و ابروست كه هر چيزي بجاي خود نيكوست .

سوال – شوهر من خيلي ماهواره نگاه مي كند و درخيابان به زنها نگاه مي كند و وقتي من شاكي مي شوم ميگويد كه من هيچ حسي به زنها ندارم . آيا حرفهاي من درست است يا خير ؟

پاسخ – من نمي خواهم بگويم

ص: 12596

كه اگر كسي اهل ماهواره است و نگاههاي پرت وپلا دركوچه و بازار دارد ، اينها مجاز است . وقتي گفته ميشود : ماهواره ، حتما مقصود خانم اين است كه آقا فيلم هاي آلوده را مي بيند . سعي كنيم نوعي اعتماد سازي در خانواده به يك ديگر داشته باشيم . فرض كنيم كه اين خانم با همسرش دارد در خيابان مي رود و آقا خانم ها را نگاه مي كند ، چرا خانم بايد بگويد كه آقا اين قدربه خانم ها نگاه نكن ؟ چراما بايد آنجور دقت ها را داشته باشيم و پيگيري كنيم كه آقا نگاههايش به كجاست ؟ بالاخره آقا مسلمان است.شايد دارد به مغازه نگاه مي كند و كاري به خانم ها ندارد .اصلا شايد به خانمي هم نگاه كرد و گفت كه اين خانم چنين قيافه اي را دارد . شما اصرار نداشته باشيد كه بگوييد كه تو الزاما به خانمها نگاه مي كني و در صدد اثبات اين نكته نباشيم . در زندگي نبايد نوع نگاه مان بر اساس مچ گيري باشد. مراقبه از هم داشتن غير از مچ گيري است . نگاهمان ،نگاه مثبت باشد كه اگر اين خانم به جايي نگاه كرد ، آقا نگويد كه به كدام مرد نگاه مي كردي ؟ چرا به آن مرد نگاه مي كردي ؟ اگر بخندي زد بگوييم به چه كسي خنديدي ؟ از اين نگاههاي تنگ خيلي درزندگي ها وجود دارد . يا خانم يكي از دوستانش به او زنگ مي زند و آقا با لحني ميگويد كه چه كسي بود ؟ چرا اين جوري مي گوييد

ص: 12597

؟ اگر موبايل خانم زنگ بزند آقا اول آن را نگاه مي كند و بعد آن را به خانمش مي دهد .اگر نگاه مچ گيرانه باشد خوب نيست ولي اگر نگاه مراقبانه باشد خوب است . پس نگاه مچ گيرانه نباشد ، اين قدر بهم نگاه بدبينانه نداشته باشيم ، اگر اين نگاههاي بدبين تقويت بشود ، نگاههاي مثبت ما را هم نابود مي كند. ولي اگر نگاه خوش بينانه اما همراه با مراقبه داشتبه باشيم، نگاههاي منفي ما را هم به نگاههاي مثبت تبديل مي كند . آن نگاههاي مثبتي كه نسبت به هم داريم ، بخاط آن نگاههاي منفي از دست ندهيم . يعني اين جوري نيست كه اين آقا يا خانم هيچ نقطه ي مثبتي نداشته باشد . اگر مثبت هاي همديگر را بهم گره بزنيم ، منفي ها از بين مي رود ولي متاسفانه در مشاوره ها مي بينيم كه فقط روي نقاط منفي پافشاري مي كنند . دائم م يخواهند كه اين نكات منفي را برجسته كنند . شما نگاهت را مثبت كن و در خودت تغييرات مثبت بوجود بياور . گاهي مي بينيد كه نقاط منفي كه در وجود من هست باعث ميشود كه شما را وادار كند كه در تعامل با من ، منفي عمل كنيد . اگر من بجاي اينكه منفي هاي شما را برطرف كنم ، يك گاه جدي و عميق به حوزه ي شخصيتي خودم بكنم . در رفتار و اخلاق خودم و يك پاكسازي در وجود خودم انجام بدهم .اگر من مي خواهم همسر ، فرزند و دوستم را عوض كنم ، بايد از

ص: 12598

خودم كه در اختيار خودم هستم ، شروع كنم .اگر من ايراد بگيرم كه چرا شما اين برخورد را كردي ؟ خوب خود من هم ايراد دارم . پس از خودم شروع كنم ولي اگر آمدم روي رفتار منفي شما كليد كردم و رفتارهاي مثبت شما را هم نديدم و رفتارهاي منفي شما را برجسته كنم و مثل چماق بر سر شما بزنم نتيجه اش اين خواهد بود كه تمام خوبي هاي شما را هم آتش مي زنم . اين مايه نگراني من و شما مي شود ولي اگر يك حس اعتماد ، زيبا بيني ، مثبت بيني و داشتن تعامل هاي قشنگ بجاي تعارض بوجود آمد ، دست به دست هم مي دهيم و مشكل را حل مي كنيم . ما بايد دست سالم را بگيريم و آن دست شكسته خودش شروع به خوب شدن مي كند . پس نگاههاي مان مثبت باشد و نسبت به همديگر بدبيني نداشته باشيم واز تغييراتي در فضاي مثبت از خودمان شروع كنيم . ما درمشاوره ها داشته ايم كه يك طرفه مشكل حل شده است يعني خانم يك نگاه مثبت به خودش كرده ، تغييرات منفي خودش را از بين برده ، توانمنديهاي خودش را فعال كرده و شخصيتش مثبت شده است نه تنها آقا را تحت تاثير قرار داده بلكه مجموعه ي وابستگان همسر را تحت تاثير قرار داده بدون اينكه كمترين تغييري را به آنها متوجه كند و با تغييرات مثبت در خودش همهي مجموعه را عوض كرده است . اگر نگاه شما مثبت شد ، حتي مي توانيد با يك لبخند طرف را متوجه

ص: 12599

اشتباهش بكنيد و ديگران دربست تسليم شما مي شوند . چون شخصيت جذاب و اخلاقي من بالاخره شما را مجذوب مي كند . كساني كه نقاط منفي دارند و مي خواهيم آنها را خوب كنيم ، به فضاي مثبت برويم . با شخصيت مثبت و نگاه قشنگ و با جذابيتي كه در رفتار و اخلاق خودمان بوجود آورده ايم با يك نگاه و گوشه ي لبخند كافي است كه طرف را متوجه اشتباهش بكنيم .

89-01-30

سوال – رابطه ي پيامبر با گناهكاران و برخوردش با آنها چگونه بود ؟

پاسخ - جمله ي معروفي در باب رسول اكرم است : پيامبر در جايگاه طبابت براي امت قرار گرفته است . پزشك با مريض چه برخوردي دارد ؟ اولا در مقام نجات مريض است . ثانيا نگاهش به مرض و مريض كاملا متفاوت است . به مرض نگاه خشن دارد ولي به مريض نگاهي با رأفت و مهرباني دارد . ثالثا اينكه به مريض انرژي مي دهد و او را نااميد نميكند . مي گويداين بيماري چيزي نيست و تو از آن رد مي شوي در عين اينكه تذكر شديد مي دهد كه مرض را جدي بگير . با مرض شوخي نكن . پيامبر برخوردش اينجوري بود . در صدد نجات امت و گناهكاران بود . مردم را اميدوار مي كرد . غير از اينكه خودش رحت للعالمين بود ، از طرف خداوند برايشان پيام مي آورد كه هر چه گناه كرديد نااميد نشويد . خط قرمزي كه بريا آنها تعيين مي كرد اين بود كه تا آنجايي كه جلو رفته ايد ولي سعي كنيد

ص: 12600

وارد اين خط نااميدي نشويد . و بزرگترين گناهان كبيره را ياس از رحمت خدا دانست . فرمود كه اگر گناهانتان به اندازه ستارگان آسمان باشد ، به اندازه ي برگ درختان باشد اما به رحمتپروردگار اميدوار باشيد . توبه كنيد و برگرديد . و اينكه ايشان رحمت للعالمين هستند ، جلوه ي رحمت خداست و رحمت واسعه يا كه همه را در بر گرفته و پيامبر هم جلوه اي از آن است . با گناهكار هميشه اميدوارانه صحبت مي كرد . به گناه با خشم نگاه مي كرد ولي با گناهكار مهربان بود . در برخوردهاي موردي كه مثلا فردي ميگفت : من فلان گناه را انجام داده ام و حضرت مي فرمود كه شايد اشتباه ميكني واين طور نبوده است . مي خواهد او را به مرز اعتراف پيش خلق نبرد . و اگر گناهي بود كه به آن حد جاري ميشد سعي ميكرد كه آن گناه ثابت نشود و م يگفت : برو پيش خودت و خدا اعتراف كن و توبه كن و پيش من اين قدراعتراف نكن . و مي فرمود : با شركت كردن در نماز جماعت مي توانيد گناهتان را جبران كنيد .البته بايد توجه داشت كه حق الناس با شركت در نماز جماعت جبران نمي شود . آن در فضاي خاص خودش است . اگر حقي از مردم ضايع كرده ايم بايد به آنها بدهيم و اگر قابل دسترسي نيست رد مظالم بدهيم . سيره ي پيامبر اين طوري نبود كه بخواهد مچ بگيرد و در مقام اين نبود كه افراد را وادار به اعتراف به گناه بكند

ص: 12601

حتي گناهاني كه باعث حد ميشد ، در مقام اثبات آنها نبود . مي فرمود كه در مسائل حدي اگر بين خود و خدا توبه مي كردي ، بهتر بود تا به من اعتراف كردي . شيوه ي پيامبر بگونه اي بود كه دست گناهكار را بگيرد ، به او اميدو انرژي بدهد در عين اينكه تذكر جدي به مرض گناه داشت .

سوال – ما ممكن است گناهي بكنيم و بعد توبه كنيم ولي چكار كنيم كه اين نقطه هاي سياه را از دلمان پاك كنيم ؟ ( اشاره به حديث پيامبر است كه مي فرمايد : با هر گناه يك نقطه سياه بر لوح دل ما كه سفيد است مي نشيند و آنرا سياه مي كند )

پاسخ - كساني كه كليه درد دارند مي دانند كه بر اثر بدغدايي و بدخوراكي كه شخص كرده ، املاح زيادي وارد كليه اش مي شود ، اين املاح شناور است ، اگر مايعات زياد بخورد اين ها دفع ميشود . اما اگر به اين نكته توجه نكند اين ها كم كم ته نشين مي شوند و تبديل به سنگ كليه مي شود و ناراحتي هاي بعدي برايش بوجود مي آيد . وقتي انسان گناه انجام ميدهد در قلب انسان چنين حالتي را ايجاد مي كند . اول يك فضاي شناوري از آلودگي ها در دل بوجود م يآورد ، تيرگيها و تاريكي هايي كه ثبات پيدا نكرده است و در دل انسان اين آلودگي ها شناور است . لذا دستور اين است كه گناه نكنيد اگر گناه كرديد بلافاصله توبه كنيد برگرديد تا گناه تثبيت

ص: 12602

نشود يعني آثار گناه در دل تان سنگ نشود . قرآن مي فرمايد : بعضي ها قلبشان از سنگ بدتر است . بجاي سنگ كليه سنگ قلب گرفته اند . قلبشان سنگ شده است زيرا آن آثار آلودگي گناه نشسته و قلب را سفت كرده و به آن قساوت قلب مي گويند . براي پاك كردنش مرحله ي اول توبه است . زود توبه كند و برگردد وآن تنفري كه پيدا مي كند ، آن آثار را پس مي زند . نمي گذارد آن آثار تثبيت بشود برخلاف آن كساني كه گناه را مرتكب شده و خيلي هم لذت مي برد و باز هم انجام مي دهد ، اين فضاي دل را آماده ميكند براي تثبيت آن آلودگي هاي شناوري كه در دلش توسط گناه بوجود آمد تا آنها تثبيت بشود و كم كم به آن قساوت برسد . پس قدم اول توبه است و توبه پس زدن آثاري است كه قرار است در دلش شناور باشد و آنها را از بين مي برد . اگر قساوت قلب را بدست آورد ، شايد ديگر توفيق توبه را بدست نياورد . داريم كه بايد بلافاصله توبه كنيد . مرحله ي بعدي استغفار است . توبه يك نوع برگشت است ولي استغفار تقاضاي از خداوند براي اينكه اين را پوشش بدهد . غفر به معناي ستر است . پوشيدن است . يعني خدايا ما خلافي كرديم تو آنرا پوشش بده . توبه يعني بازگشت از آن حالت و پشيمان مي شوي و از آن گناه بدش مي آيد و الان هم انجام نمي دهد و تصميم بازگشت

ص: 12603

هم ندارد ، اين توبه است . خدايا تو غفار هستي و اين گناه ما را بپوشان . در روايت داريم كه گناهان بيماري هستند و داروي آنها استغفار است و شفايش اين است كه ديگر بر نگردد . اثر منفي كه آن گناه ميگذاشت ديگر نمي گذارد زيرا برگشته و توبه كرده و طلب مغفرت كرده و ديگر مرتكب آن گناه نمي شود و اين نشانه ي شفا است . از مرض رها شد و شفا پيدا كرد . بعد انجام طاعات است . در قرآن داريم كه كارهاي خوبي كه انجام ميدهيد آلودگي ها را از بين مي برد . در روايت داريم رسول اكرم (ص)مي فرمايد كه اول گناه نكنيد و اگر مرتكب گناه شديد ، كار نيك انجام بدهيد تا آنرا محو كند . من چند تا از اين حسنات به معناي عامش را مي گويم . يكي از حسنات ، خوف از خداوند است . حالتي نباشد كه غرور و تكبر داشته باشيم . بالاخره خراب كرده ايم و بايد بترسيم . خدا خوف ندارد ، ما بايد از آثار سوء رفتار خودمان بترسيم . ديگر از حسنات گريهاست . ناله كنيم . گريه مثل باران است . اشك وقتي روي دل مي ريزد آنرا باز ميكند . و زشتي هاي آنرا مي زدايد . هر گاه انسان توفيقي پيدا مي كند و در فضاي دعا و توجه اشكي را مي ريزد احسا آرامش مي كند و احساس سبكي ميكند . گاهي كه اشك نمي آيد علت فيزيكي دارد . گاهي خسته است و خوابش مي آدي و يا گرسنه

ص: 12604

است و اگر هيچ كدام از اينها نيست به فضاي رفتاري خود نگاه كند و ببيند كجاي اخلاق و رفتارش اشتباه است . چيزي سر راه اين اشك را گرفته است . اين چشم آب دارد . شايد قطعي دارد . غذاي حرام خوردن باعث ميشود كه ما اشك مان نيايد . انساني كه دروغ مي گويد و تهمت مي زند و آبروي ديگري را مي برد ، كجا اشكش مي آيد ؟ گناه باعث قساوت قلب است و دل را نمي شكند . ولي وقتي در سايه ي بندگي خداوند دل نرم شد ، با يك تلنگر مي شكند . اگر مي خواهي آدرس من را پيدا كني ، آنجاست كه دلها شكسته است . گريه فرصت قشنگي براي محو آثار گناه است . صدقات از جمله مواردي است كه باعث محو گناهان ميشود . ذهنيت ما در مورد صدقه ، ماديات است . در حاليكه در روايات داريم كه جواب سلام قشنگ دادن صدقه است . شاد كردن دل مومن بهترين صدقه است . حاجت مردمرا برآورده كني صدقه است . ترافيك در سر راه مردم درست نكن اين صدقه است . هر چيزي كه تصديق مي كند اين فرد مومن است صدقه است . هر كاري كه اثبات كننده اين نوع نگاه مثبت به خود و ديگران و ارتباط با خداوند است ، به اين صدقه م يگويند و صداقت شما را ثابت ميكند . صدقه فقط مادي نيست . اين ها ميتواند محو كننده گناهان باشد . محبت به خداوند متعال و پيامبران و اهل بيت از بهترين عوامل پاك كننده

ص: 12605

گناه است و ارادت به شيعيان هم گناهان را محو ميكند . اين فضاي محبت آميز و برخوردهاي مهرورزانه در جامعه ي ما بيايد باعث ميشود كه اصلا گناه نكنيم . فضاي خشونت و تلخي كدورت باعث ميشود انسان غيبت بكند و تهمت بزند ولي وقتي شما سفره ي محبت را باز كني و همه را دوست داشته باشي باعث ميشود روابط گرم و صميمي بشود و باعث كم شدن گناهان و باعث از محو گناهان ميشود. و نمي گذارد كه گناه كنيم . بخاطر دين مومني يكسال راه برويد . اما حالا همسايه از همسايه خبر ندارد . وقتي در فضاي جهنمي اختلافات رفتيد خيلي گناهان پيدا مي شود .

سوال – در دوره اي از زندگي دچار گناهاني شده ام و بعد توبه كرده ام و الان ازدواج كرده ام و با اينكه ديگر سراغ آن گناه نرفته ام مي ترسم روز قيامت اين ها آشكار بشود و فرزند و همسرم از گذشته ي بد من مطلع بشوند ، آيا راهي هست كه كسي از اين گناهان در روز قيامت مطلع نشود ؟

پاسخ - تصور ما انسان ها اين است كه خدا يك طرف آب ايستاده و ما يك طرف ديگر آب و او به ما اخطارهاي شديد مي دهد و ما از اين طرف التماس هايي مي كنيم و مي گويد حالا دور تو است بگذار به قيامت بيفتد چنين و چنان بشود ، خير اين نيست . رحمت الهي اگر صد درجه داشته باشد تمام آنچه فضاي دنيا را گرفته يك درجه از رحمت الهي است . 99

ص: 12606

درجه از رحمتش را براي روز قيامت گذاشته است . در روايت داريم كه شما برگرديد ، من به عزت و جلال خودم قسم ، طوري گناهتان را پوشش مي دهم كه حتي در نگاه فرشتگان مامور نوشتن آن هم محو ميكنم . در روايت داريم كه پيامبر به خدا مي گويد : امت من گناهاني مرتكب شده اند ، روز قيامت وقتي ميخواهي آنها را جلوي دشمنان و بيگانگان از دين محاكمه بكني ، من خجالت مي كشم . و از خدا تقاضا مي كند كه بگونه اي برخورد بشود كه اين اتفاقات نيفتد . خدا فرمود : اي پيامبران من به جوري مسئله را بررسي مي كنم كه هيچ كس جز خودشان متوجه نمي شوند . و اين در صورتي است كه توبه نكرده باشند . و اگر توبه كرده باشد كه يعني پاك . كسي كه توبه ميكند مثل كسي است كه گناه نكرده است يعني آنرا پاك كردم . يوم تبلي السرائر ، فرض بر اين است كه سرائر تبديل شده است ، آلودگي بود ، توبه كرد و آن را با خوبي ها پاك كرد . در سرائر اين انسان ديگر آلودگي نيست كه نشان بدهد . گناهان به خوبي ها تبديل ميشود . يوم تبلي السرائر يعني آلودگيهايي كه در دلتان است ، روز قيامت آشكار ميشود . الان كه در سرائر چيزي نيست . حضرت علي (ع) مي فرمايد كه اگر ديديد كسي گناه كرد ، غيبت گناهكار را نكنيد چون ممكن است در نامه ي اعمال شمايي كه داريد غيبت مي كنيد ، گناه تهمت بنويسند زيرا

ص: 12607

وقتي ديديد كه گناه ميكند آن هنگام گناه كردن بود و زماني كه غيبت او را مي كنيد ممكن است توبه كرده باشد و آن گناه پاك شده باشد . شما الان مي گوييد : ديدم كه فلاني شراب خورد و يا غيبت كرد ، وقتي پرونده اش را نگاه مي كنيد مي بينيد چنين چيزي نيست . چون توبه كرد و خدا آنرا پاك كرد . پس براي تو گناه تهمت نوشته ميشود . چه بسا ممكن است گناهكار را سرزنش بكنيد و آن گناه گريبان خودتان را هم بگيرد . در روايت داريم كه اگر گناهكار را سرزنش كنيد نمي ميريد مگر اينكه خودتان مرتكب آن گناه بشويد . البته اين غير از امر به معروف و نهي از منكر است . در نهي از منكر نمي خواهد كسي را سرزنش كند بلكه ميخواهد بگويد : تو از اين آلودگيهايي كه انجام ميدهي برتر هستي وارزش تو بالاتر است . اين سوال كننده ي عزيز مگر نمي گويد كه توبه كرده است . خوب با اين همه وعده پاك ميشود و الان هم كه ديگر مرتكب نميشوند ، چرا ايشان لذت توبه اش را درك نميكند ؟ چرا نمي گويد : خدايا با اينكه شرمنده ات هستم ولي الحمدلله توفيق توبه را به من دادي . چرا مزه ي ترك گناهش را نمي چشد ؟ الان كه ديگر گناه نمي كند ؟ چرا در اين حس و حال نمي رود . البته گفتيم كه ما بادي احساس سنگيني گناه را حس كنيم تا يادمان نرود كه ما اين خلاف را مرتكب شده ايم

ص: 12608

. ولي دو تا مسئله دراينجا هست يكي لذت اينكه ديگر اين گناه را انجام نمي دهيم و ديگر اينكه مطمئن باشيم كه خدا ستار العيوب است . در ادعيه داريم كه خدايا ما را شرمنده نكن . شما يك انسان معمولي را در نظر بگيريد و يك گناه را انجام مي دهد و مي داند كه خدا او را مي بخشد و مطمئن است . زيرا او اصل منبع مغفرت است . و ديگر اينكه مطمئن باشيم كه خدا ما را مي بخشد.

89-02-06

سوال – چكار كنيم كه آثار گناهان محو شود ؟

پاسخ - گناه اثر نامطلوب و منفي را دارد منتهي در مرحله ي اول كه انسان گناه را انجام ميدهد مثل حالت شناور است ، اگر آنرا پاك نكنيم ممكن است رسوب بكند و اثرش ماندگار بشود . حالا كسي سالياني گناه كرده و پاك نكرده ، نبايد نااميد بشود و بگويد كه قابل اصلاح نيست ، مي گوييم مشكل ميشود . پس اول گناه نكنيم . در روايت داريم كه ترك گناه آسانتر از توبه است . بهتر است كه انسان با آن نگاه كريمانه اي كه به خودش مي كند و نگاه ارزشي كه به خودش دارد ، سراغ كارهايي نرود كه با شأن انسانيت جور درنيايد . حالا گناهي مرتكب شد ، روايت داريم كه مجالس تان را با توبه معطر كنيد . حالا دور هم نشسته ايد و خلافي هم مرتكب شده ايد ، وقتي مي خواهيد بلند شويد ، استغفار كنيد تا بوي گند گناه از بين برود . در روايت داريم كه گناه

ص: 12609

مرض است . انسان گناه ميكند و دچار مرض ميشود و داروي آن درد ، استغفار است . و شفاي آن اين است كه ديگر به آن گناه برنگردد . روايت داريم كه اگر گناه كرديد ، با اعمال نيكو آنرا پاك كنيد . صله ي رحم هم يكي از آن كارهايي است كه گناهان را پاك مي كند . البته الان ايام نوروز است و اين زمان خوبي است ولي نبايد آن را منحصر به ايام نوروز بكنيم و بايد در همه ي ايام اينكار را بكنيم . ممكن است انسان نتواند هر زماني به ديدن بستگان برود ولي تلفن كه هست و مي شود با آن احوال پرسي كرد . روايت داريم كه در سال با يك سلام هم كه شده ، ارتباط تان را حفظ كنيد . فرصت قشنگي است براي پالايش قلب انسان . صله ي رحم آثار عجيبي دارد . اين ارتباطات را كه ايجاد ميكنيد براي شما آرامش مي آورد و دفع بلا مي كند . مشكلات را از بين مي برد . صله ي رحم به شما توفيق مي دهد كه دنبال كار خلاف نرويد و جلوي شما را مي گيرد . اگر خلافي هم كرديد ، اين روابط خانوادگي آنرا پاك ميكند . توسعه ي رزق و عمر هم هست . در اين ارتباط اجتماعي ، آثار زيادي است . گزينه ي اول صله ي رحم روابط با پدر و مادرخواهر و برادر و اقوام درجه يك است و اگر آنرا گسترده تر بكنيم ، روابط مسلمانان با يكديگر مصداقي از صله ي رحم است . زيرا

ص: 12610

حلقه ي اتصال در آحاد امت اسلامي ، انديشه ي اسلامي است . پيامبر گفت : من و علي پدر اين امت هستيم . پس اين امت يك خانواده ميشود . ارتباط خانوادگي را داشته ايم . ديگر كارها خواندن قرآن است . حالا كسي موسيقي حرامي شنيده است . همانطور كه گوشش نغمه ي حرام را شنيد حالا اين گوش را در مقابل صوت قرآن باز كند و آن آثار گناه را از بين ببرد . اما معناي آن اين نيست كه بابي بشود كه حرام گوش كنيم و بعد بيايم قرآن گوش كنيم . اگر قصدمان باشد كه اين آهنگ حرام را گوش كنم و بعد بروم قرآن گوش كنم ، چه بسا اين توفيق نباشد ولي فرض اين است كه طرف نمي دانسته و خلافي را مرتكب شده است ، الان كه متوجه شده و بازگشت كرده ، مي تواند فكر محو گناهان باشد و الا اگر توبه نكند كه فكر محو آثار نيست . كسي كه غرق در گناه است و بي خيال است ، دنبال محو آثار نيست . دنبال انجام مكرر گناه است . ما در اينجا مي گوييم كه شخص متوجه كار بدش شده است و نگران از بين بردن آثارش است . نماز اول وقت خواندن باعث محو گناهان ميشود . نماز شب هم همنيطوراست . نماز به جماعت خواندن و در نماز جمعه شركت كردن هم همين طور است . البته بايد اينجا كمي همت به خرج بدهيم تا موفق بشويم . بخصوص كساني كه كار خلاف را رها كرده اند و مي خواهند آثار گناهانشان

ص: 12611

از بين برود در نمازها شركت كنيد و بسيار موثر است . خدا باب رحمت را خيلي باز گذاشته است ولي خوب گر ميهمان كاهل بود تقصير صاحب خانه چيست ؟ تسبيحات اربعه و زيارت امام حسين (ع) و زيارت اهل قبور هم باعث پاك كردن آثار گناهانت ميشود . اسلام از هر فرصتي براي پاك كرن انسان استفاده كرده است . ذكر صلوات و لااله الالله باعث تخفيف گناهان ميشود . يكي ديگر از فرصت ها ، تحمل سختي هاست . روايت داريم كه از انسان مومني خلافي سر زده ، خدا به او بيماري مي دهد ، نترسد نگران نباشيد ، اين ها باعث تطهير ماست . شخصي از ياران امام صادق (ع) بيمار شده بود و اظهار نگراني مي كرد و درد داشت . امام گفت : تو الان در حال استحمام هستي . استحمام چگونه است؟ او گفت : براي بدن خيلي هم خوب است . اين درد الان باعث كاهش عذاب تو است و آثار گناه تو را از بين مي برد . شستشو داده مي شوي . در روايت داريم كه اگر مي دانستيد هنگام درد شما شستشو داده مي شويد و عذاب ها از شما دور مي شود ، دوست داشتيد كه هيچ گاه از اين درد رهايي پيدا نمي كرديد . چون احساس مي كردي كه پاك مي شويد . انسان وقتي آلوده است و به حمام مي رود و خودش را مي شويد و آنقدر ادامه ميدهد تا تميز بشود ولي اگر يك بچه خودش را آلوده كند و مادر او را به حمام ببرد ،

ص: 12612

مي گويد : اي مادر بد . اگر انسان به داده هاي الهي نگاه مثبت داشته باشد ، برايش لذت بخش است و مي داند آن حقيقتي كه عين مهرباني است و خدا نسبت به بندگانش رعفت دارد . مي فرمايد : وقتي گناهي مي كنيد براي شما بيماري پيش مي آيد و يا براي اطرافيان نزديك شما پيش مي آيد كه شما غصه اش را مي خوريد ، شما تطهير پيدا ميكنيد . انسان اگر همدرد با ديگران بشود و مشكل ديگران را درك بكند ، باعث تخفيف گناهانش مي شود . احساس همدري با ديگراني كه مشكل مالي دارند و كمك به آنها ، باعث تخفيف گناهان است . در روايت داريم كه خدا دردي را براي انسان ميآورد كه پاكش كند . اگر درد نياورد ، او را دچار فقر ميكند . اگر اين اتفافات صورت نگيرد ، باز آن لحظه آخر كه ميخواهد از دنيا برود ، مرگ او را سخت مي كند . همه ي اين ها براي اين است كه وقتي از اين عالم مفارقت كرد و رفت ، پاك و طاهر باشد . و در زندگي پس از مرگش در آرامش باشد . پس صبر در مقابل سختيها فرصت خوبي است . از بيماري نگران نباشيم گرچه بايد پيش پزشك برويم و دارو بخوريم ولي افسرده نشويم زيرادر حال پاكيزگي هستيم . خدا در قرآن مي فرمايد : با من معامله اي بكنيد . شما دست از گناهان سنگين برداريد ، آن لغزش هايي كه كرديد من مي بخشم . بعضي ها مي ترسند كه اين پرده كنار

ص: 12613

برود و گناهان آنها آشكار شود ، توجه داشته باشيد كه يكي از صفات خدا عَفُو است يعني كسي كه مي بخشي . اين عفو ، بخششي است همراه با اثر . شما جايي مي رويد كه رمل است ، اثر پاي شما مي ماند ، وقتي باد تندي مي آيد ، آن را از بين مي برد . عفو در جايي گفته ميشود كه اثر عمل از بين برود . يك وقت طرف ستاريت دارد يعني مي پوشاند يعني مي داني ولي به كسي چيزي نمي گوييد . يك وقت علاوه بر اينكه مي پوشاني يك لطف هايي هم به او ميكني ، به اين غفاريت ميگويند . مرحله ي بعدي اين است كه اثر آنرا هم پاك ميكني كه هيچ چيزي نبوده ، به اين عفو ميگويند . بخدا عَفُو ميگوييم يعني كسي كه خيلي عفو داري و ما خلاف ميكنيم و تو پاك ميكني بشرط اينكه توبه كنيم و كارهاي مثبت انجام بدهيم ، قطعا اين ها را پاك ميكند . يكي از چيزهايي كه باعث محو آثار گناه ميشود فراموش نكردن گناهان او است . بالاخره ما بايد يادمان باشد كه من بي ادبي كردم واين احساس شرمندگي را داشته باشم و ارتباطم با خدا بيشتر ميشود . هرچه احساس شرمندگي مي كنم بيشتر من را بالا مي برد . اين فرصتي است كه من را ارتقا مي دهد . چه بسا اگر من فراموش كردم ممكن است باز آنرا تكرار كنم . وقتي فراموشي باشد و فضا هم وجود نداشته باشد بازهم سراغ آن ميروم . ولي وقتي فراموشش نكنم

ص: 12614

و حواسم جمع باشم ديگر مرتكب آن نمي شوم . كار ديگري كه باعث محو گناهان ميشود ، خوش خلقي است . در روايت داريم كه خوش خلقي مثل يك تكه يخ است كه جلوي خورشيد قرار مي گيرد و آن را ذوب ميكند و تبخير ميكند و اثري از آن هم باقي نمي ماند . حُسن خلق اين طوري آثار گناهان شما را پاك ميكند . حالا انسان خلاف كرده ، با همسرش و فرزندانش و با كساني كه در تعامل است خوش رفتار باشد مثل خورشيدي كه تابش پيدا ميكند و آن تكه يخ را ذوب ميكند ، اين جوري آثار گناه را از بين مي برد . در روايت از رسول اكرم داريم كه اگر اين چهار تا حُسن را داشته باشيد ، اگر سر تا پا گناه باشيد خدا آنها را به حسنه تبديل ميكند : راستي ، حيا ، حسن خلق و سپاسگزاري . چه بسا منظور از اين روايت اين است كه اگر اين چهار تا حُسن را داشته باشيد ، آلوده نمي شويد . كسي كه اهل صداقت و راستي است ، كسي كه اهل خوش رفتاري و خوش اخلاقي است ، كسي كه اهل حيا است ، اينها افرادي هستند كه سراغ گناه نمي روند و حضرت با اين روايت مي خواهد بگويد كه شما اين خصوصيات را در خودتان بوجود بياوريد ، قرنطينه مي شويد . كسي كه اين خصوصيات را داشته باشد چگونه مي تواند گناه بكند ؟ حالا بخشي از روايت ناظر به اين است كه قبلا اين خصوصيات را نداشته و خلاف كرده

ص: 12615

، حالا توبه كند و اين ها را در خودش بوجود بياور و به خدا گرايش پيدا ميكند .

سوال – آيا هر بيماري كه ما داشته باشيم بخاطر گناهاني است كه انجام داده ايم و مي خواهيم توسط آن پاك بشويم ؟

پاسخ - اينكه ما بگوييم گناه نكرديم ، لازمه اش عصمت است . آيا هيچ كس جز معصومين مي تواند ادعا كند كه من معصوم هستم و هيچ خلافي و خطايي مرتكب نشده اند . اولا وقتي ميگوييم گناه ، ذهن شما به اين طرف نرود كه مگر من آدم كشته ام ؟ مگر از ديوار مردم بالا رفته ام و يا دزدي كرده ام ؟ گاهي انسان اگر برگردد و در زندگي اش ريز بشود ، مي بيند خيلي جاها دارد كم مي گذارد . اعتراف و اقرار به گناه باز از مواردي است كه باعث محو آثار گناه ميشود . ادعاي طلب نكند كه خدايا ما كه گناه نكرده ايم پس براي چه مريض شده ايم ؟ بر فرض موردي باشد كه بگويد : من هيچ گناهي نكرده ام ، مگر در انبياء چنين نيست ؟ آنها كه گناه نكرده اند ؟ اما بيشترين گرفتاري ها در زندگي براي انبياء بود . بيشتر بلاها سراغ انبياء مي رفته زيرا اين بلاها فقط براي محو آثار گناهان نيست براي ارتقاء درجه هم هست . هركه در اين درگه مقرب تر است جام بلا بيشترش مي دهند . بلا فقط اين نيست كه يك نگاه قهر آميزي به آن بكنيم كه خداوند آن را پشت بنده گذاشته است و محكم فشار مي

ص: 12616

دهد . خير اين عين مهر و مهرباني است . مريض بايد ايننگاه را داشته باشد كه از دو حالت خارج نيست ، يا گناهي انجام داده ام كه محصولش اين است ، خوب الحمدلله دارم تطهير مي شوم و به موارد خطرناك تر از اين دچار نشده ام . يا اينكه لطف خدا است كه مي خواهد دست او را بگيرد و بالا بياورد ، ارتقاء مقام است . تا شما بچه ات را به مدرسه نفرستي و با كتاب و درس درگيري ايجاد نكنيد كه بچه تان رشد نميكند . يك وزنه بردار تا وقتي وارد فضايي نشود كه وزنه هاي سنگين بردارد ، رشد نمي كند و يك فوتباليست تا ندود و عرق نكند نمي تواند يك فوتباليست موفق بشود . بنابراين اين سختيها نه فقط براي پوشش گناهان است بلكه براي بالا بردن مقام است . انبياء كه مقربان درگاه خدا هستند ولي مي بينيد كه چقدر مشكلات ، سختي ها ، غم و غصه ها داشتند . پس نگران نباشيد .

سوال – اينكه شما در مورد محو آثار گناهان گفتيد ، آيا شامل گناهان اخلاقي هم ميشود يا خير ؟

پاسخ - يكسري گناهان مربوط به حق مردم است . يكسري مربوط به حق اله است . گناهان حق الناسي و حق اللهي . خوب اگر ما حق مردم را ضايع كرديم ، نمي توانيم با صله رحم آنها را محو كنيم . اين نگاه را نداشته ابشيم . ما يابد حق مردم را ادا كنيم . ممكن است كسي بگويد ده سال پيش خودكاري از كيف دوستم برداشتم

ص: 12617

و الان هم دسترسي به آن ندارم . در اينجا بحث رد مظالم پيش مي آيد . رد مظالم يعني انسان تا آنجا كه ميداند حدودي را ضايع كرده و الان هم هيچ گونه دسترسي به طرف هم ندارد نمي شناسد ، اين ها را پرداخت مي كند و خيرات و مبرات ميكند . بخشي هم گناهان اخلاقي است كه بين خود و خداست و نبايد اين كار را مي كرده ولو اين كار را كرده مورد عفو و بخشش خدا قرا مي گيرد بشرطي كه توبه كند يعني از گناهش پشيمان بشود و ديگر آنرا انجام ندهد و در آينده هم تصميم دارد كه ديگر آنرا انجام ندهد . اما عبادات را انجام نداده . مثلا نماز نخوانده است ، خوب به اندازه اي كه توان دارد عبادت گذشته را قضا كند . پس مطمئن باشيد كه خداگناهان اخلاقي شما را هم مي بخشد .

سوال – بد اخلاقي هاي همسرمعتادم و خرجي ندادن او ، باعث شده كه من روي به گناه بياورم . آيا او در گناه من شريك است ؟

پاسخ - اولا همسران بايد رعايت حقوق همديگر و فرزندان را بكنند . كم نگذارند . سعي كنيد يك زندگي شيرين و با محبت داشته باشيد و ثانيا حالا اگر كسي به وظيفه اش عمل نكرد ، دليل نمي شود كه طرف مقابل بگويد : من به گناه مي افتم به خاطر اينكه آنها به وظيفه شان عمل نمي كنند . كلكم راع و كلكم مسئول همه تان مسئول هستيد . اگر من خلافي مرتكب شدم دليل نمي شود كه شما

ص: 12618

بگوييد چون فلاني با من بداخلاقي كرد ، من هم گناه ميكنم . اينها به ما ربطي ندارد . ما بايد به وظيفه مان عمل كنيم . ما بخاطر ترك عمل ديگران نبايد وظيفه خودمان را ترك كنيم . همسري كه با خوش خلقي و مهرباني به وظايفش عمل ميكند ، فضاي راحت تري را براي همسرش ايجاد مي كند . اما فرض بر اين است كه اگر طرف كوتاهي كرد ، او بگويد : من گناه ميكنم و گناهش به گردن اوست . خير . بار گناهان ما كم نميشود . سلب مسئوليت از گردن عامل نيست .

سوال – من خانم خانه دار هستم كه هر كاري مي كنم فكر ميكنم نمي توانم حق خدا را ادا كنم . اگر در روز قيامت خدا از من بپرسد براي من چكار كردي چه جوابي بدهم ؟

پاسخ - اين حس قشنگي است كه ما هر چه كار كنيم بگوييم وظايف مان را انجام نداده ايم و اين حس قشنگي است و اين را از دست ندهيد . اين خانم مگر غذا درست نمي كند ؟ مگر فضاي خانه را براي همسرش و شوهرش آماده نميكند ؟ روايت داريم : خانمي كه سفره ي غذا را آماده ميكند و با صفا و صميميت با خانواده اش دور سفره مي نشيند ، با اين عمل يك بهشت براي خودش خريده است . خدا از ما چه مي خواهد ؟ ميخواهد كه مهربان باشيم ، با صفا باشيم و با محبت باشيم ، قهر ها و كينه ها را كنار بگذاريم ، خدا بيشتر از اين از

ص: 12619

ما نخواسته است . خانم خيلي اميدوار باشد . همين كه به وظايف همسري و مادري را انجام مي دهد ، كار بسيار عظيمي را انجام مي دهد گرچه نسبت به خدا بگويد هر چه براي خدا بكند كم است . خانمي مي گفت : ما در اينجا همه اش پاي گاز و آتش هستيم و غذا مي پزيم ، فكر كنم در قيامت هم در آتش باشيم . در حاليكه اين خانم نمي داند با اين پاي گاز ايستادن در دنيا ، آتش قيامتش را خاموش مي كند و بهشت را براي خودش ميخرد .

89-03-10

سوال – حقيقت توبه چيست ؟ آيا همان استغفرالله است ؟

پاسخ - روايت داريم كه حاسبوا قبل ان تحاسبوا . قبل از اينكه به حسابتان برسند خودتان را ارزيابي كنيد . انسان عاقل بدون حسابرسي زندگي نمي كند . يك مغازه دار يك روز كار مي كند و آخر شب دفترش را نگاه ميكند و بررسي مي كند . فرهنگ محاسبه و ارزيابي چقدر زيباست . بخصوص كه الان آخر سال هم هست . يك نگاه كلان به آنچه كه گذشته بكنيم ، ببينيم كجا تاريك رفته ايم و كجا روشن رفته ايم ، تا ورودمان به سال جديد ورودي مكرر در آنچه كه در سال قبل بوده نباشد . اين نوع نگاه ، نگاه قشنگي است . آثار خوبي هم دارد و انسان را بيشتر با خودش آشنا مي كند . خيلي از ما انسانها با خودمان غريبه هستيم . كسانيكه حسابرسي نميكنند انسانهاي بيگانه اي با خودشان هستند و با خودشان غريبه هستند و زندگي در

ص: 12620

غربتكده هميشه درد آورد و رنج آور است . اين زندگي هميشه شكننده و خرد كننده است . مثل اينكه شما در شهر غريبي مي رويد و بعد به وطن بر مي گرديد ، همينكه آب و هواي وطن به شما مي خورد ، احساس نشاط مي كنيد . زندگي غريبانه افسردگي مي آورد . يعني اگر انسان خواست از خودش بيگانه زندگي بكند ، احساس ميكند كه در يك فضاي غريبي است ، بيگانه است و افسردگي و پژمردگي مي آورد ، نااميدي و خستگي ميآورد ولي اگر خواست با خودش آشنا برخورد كند ، اين محاسبه اي كه در مسائل اخلاقي دارد و روي آن تاكيد شده يعني اينكه باخودت غريبه نيستي ، چرا مي خواهي از خودت فرار كني ؟ و اگر واقعا خلاف كرده اي پاي آن بايست . من اينجا را اشتباه رفته ام . اين برخورد كه كاملا با خود آشنا هست باعث ميشود كه انسان بدون تعارف خود را ارزيابي كند . اين ارزيابي ها نشان مي دهد كه ما يك جايي را خلاف رفته ايم . توبه معنايش اين است كه آن جاهايي را كه درست رفته كه هيچ و درست يعني آنچه از تو سر زده يك حركت كامل برجسته ، زيبا و استاندارد بوده است . گناه يعني حركت غير استاندارد ، حركتي انجام داده كه تو را خرد كرده است ، بيراهه رفته اي . گناه نوعي بيماري است . حالا بيمار شده اي و انسان از بيماري خوشش نمي آيد و مي خواهد به سمت سلامتي برود . خوب حركتي سالم داشته باش

ص: 12621

و از آن فضاي آلوده و تاريك بيرون بيا . در تاريكخانه زندگي نكن كه افسردگي و خستگي دارد ، به فضاي روشن بيا . توبه يعني بازگشت از نقص به كمال . به نوعي توبه ، بازگشت از گرايش هاي خلاف انساني است يعني كارهايي كه با شأن انسانيت جور در نمي آيد . اينكه اسلام مي گويد : گناه نكن ، نمي خواهد جلوي لذت ، آزادي و قشنگي زندگي ما را بگيرد ، مي خواهد براي ما زندگي زيبا درست كند . مي گويد : گناه رفتاري است كه با شأن انساني تو و هويت كرامت نفس تو در تعارض است . اين عملي است كه با فيزيك وجود تو ناهمخوان است . تو انسان هستي و اقتصاي انسانيت تو بايد فعال بشود ، تو را نابود مي كند و مي سوزاند . و كرامت تو را در هم مي شكند . ما نسبت به هركاري كه مي كنيم يك شناخت اوليه داريم و بايد اين معرفت را نسبت به خودمان داشته باشيم . بايد اگر به من انسان مي گويند ، حداقل تعريف انساني را بدانم ، بايد مرزي بين گزينه هاي من و گزيده هاي من و آن چيزي كه بين حيوانات هست كه هر طوري مي خواهند زندگي ميكنند باشد . نبايد بين اين ها فرقي باشد ؟ گناه يعني چه ؟ يعني از ساحت انساني خارج شدن و به فضاي حيواني وارد شدن . توبه مي گويد از آن فضاي حيوانيت برگرد . معني توبه يعني بازگشت از حيوانيت و طبيعت نفس به فطرت انساني . كلمه ي

ص: 12622

ديگري به نام اِنابه هست كه آن هم معناي رجوع و بازگشت را دارد . يك ترتب منطقي بينشان است . يك اول و دومي دارد . توبه در مرحله ي اول است . توبه يعني وقتي كه انسان خيلي پايين آمده و وارد فضايي شده كه واقعا شايسته انسانيت نيست ، در چاله ي حيوانيت خود افتاده است . و اين رفتار آلوده اي كه از او سر مي زند نشان ميدهد كه در سياه چال طبيعت افتاده است . توبه يعني از اين طبيعت برگرد و به فضاي روحانيت و فطرت انساني خودت ، اين معناي توبه ميشود . بعد از آنكه به آن فضاي فطرت پاك انساني رفتي و نگاه انساني و زيبا به خودت كردي ، يك جهش دومي انجام بده و آن جهش الهي است و اين اِنابه است . توبه بازگشت از آن طبيعت است به فطرت انساني ، نگاه انساني به خود كردن و در حقيقت توبه كردي و حالا كه به فضاي انسانيت آمدي ، معراج توحيدي داشته باش ، اين اِنابه است . هر دو رجوع شد ، هر دو بازگشت به خداوند است منتها توبه مقدم بر اِنابه است . پس اين حقيقت توبه است . خدا در را به روي همه بازگذاشته است و مرحله ي اول اين است كه شخص گناهكار اميدوارانه برخورد بكند يعني قبل از اينكه ببيند چه بايد بكند ، اميد داشته باشد . بيمار اگر به بهبود اميد نداشته باشد هيچ گاه به نسخه ي پزشك عمل نميكند . گام اول در توبه داشتن اميد است . اگر پزشك

ص: 12623

مريض را نااميد كند و بگويد كه شما دردي داريد كه درمان نمي شود ، قطعا او ديگر دنبال درمان نمي رود . پس گام اول اين است كه فقط اميدوار باشد ، هرقدر هم كه گناه كرده ، نااميد نباشد و نگويد در به روي من بسته شده است . جالب اين است كه آيات قرآن هم همين در را باز ميكند . يا عباد الذين اسرفوا علي انفسهم : كسي كه خيلي گناه كرده اي نااميد نشوي . شما كه ايمان داريد بطرف من برگرديد . قدم اول اين است كه قبول كني من در را نبستم ، در باز است . از لحاظ من براي بازگشتت مشكلي نيست . اگر كسي از رحمت من مايوس شد ، او كافر است . اي گناهكار حقيقت را نمي بيني كه به سوي تو مي دود و مي خواهد تو را بگيرد ؟ در حديث قدسي است : اي عيسي چقدر منتظر بمانم و در جستجوي بندگانم باشم ولي آنها برنمي گردم . اهل معصيتم را از رحمت نا اميد مساز . باب رحمت من فقط براي اولياء گشوده نيست ، براي آنها هم كه پشت كرده اند باز است . اهل معصيتم را هم از رحمتم نااميد نساخته ام . اگر بميرند من حبيب آنها هستم و اگر بيمار شوند من طبيب آنها هستم و اگر توبه نكنند آنها را به بلاها گرفتار سازم تا پاك بشوند . خدا ديگر چگونه در رحمت را بازكند ؟ دائم به مريض ميگويد : نا اميد مباش . اين گرفتاري تو قابل حل است . اين نوع

ص: 12624

نگاه چقدر به گناهكار نشاط مي دهد كه برگردد . حديث قدسي داريم كه كوچكترين ناراحتي كه براي انسان پيش مي آيد و حتي سنگي به پايش بخورد باعث ميشود از گناهانش كم بشود و پاك بشود . پس قدم اول اين است كه انسان اميدوار باشد و ميگويد : حتي گناهان شما را هم به نيكي تبديل ميكنيم . اصل همين است كه از گناه خودش بدش ميآيد و پشيمان شده است و فقط ذكر استغفرالله كافي نيست . خود پشيماني توبه است . توبه يعني از درون برگشته و اينكه نبايد به گناه دوباره برگردد ، آن بحث ديگري است . آنكه بايد جبران كند ، بحث ديگري است . توبه اين است كه از كارمان پشيمان بشويم و از آن گناه بدمان بيايد و ديگرهم نمي خواهد انجام بدهد . بعد از اين بايد مراقبه داشته باشيم و مواظب باشيم كه پاي مان نلغزد . شما پشت فرمان هستي و يك لحظه غفلت كردي و به جاده ي خاكي رفتي و خاكي بلند شد و دوباره به جاده برگشتي ، اين توبه است . از اين بعد بايد مراقب باشي كه اين عمل تكرار نشود و اين مرحله ي بعدي است . پس در فضاي توبه همينكه متوجه شدي برگرد . توبه بازگشتي است كه انسان درونش احساس ميكند كه دارد . گاهي كاري كه از نگاه شما خلاف است از نگاه او خلاف نيست . با جوان نبايد برخورد تند و خشن كرد زيرا نمي داند كه كارش خلاف است . نبايد با آنها برخورد كرد . به درون نگاهشان برويد

ص: 12625

و مي بينيد كه اين عمل غلط را زيبا مي بيند . با او دست بشو و خيلي صميمي متوجه اش كن كه اين عمل تو شكل و زيبايي واقعي را ندارد . خيلي انسانها هستند كه واقعا از كار خلاف بدشان مي آيد ، اين همان معناي توبه است . اين يك نعمت و حس زيبايي است كه به او داده شده است كه از بدي ها بدش ميايد ولو گرفتار ، اين شخص اميدوار باشد . بعد از اين اميدواري انسان بايد چكاربكند ؟ يك نگاه نگاه به عمق زشتي آن عمل است . ببيند كه اين حركت قشنگ نبود . و ببيند كه چرا از اين عمل بدم ميآيد ؟ حتما يك پاسخي دارد و گرنه بدش نمي آمد . معلوم ميشود كه يك پاسخ نهفته اي در وجودش هست ، يك دريافت دروني هست . بعد از گناه آن عمل شهوت و غضب كه باعث گناه شد ، فروكش كرد آن باطن بالا مي آيد . پاكي درون و عقل نهفته اش بيدار ميشود و بيرون مي آيد و او را محكوم ميكند . آن موقع كه غضب و شهوت بالا آمده بود و عقل و درك را پوشش داده بود ولي وقتي فروكش كرد ، درك بالا آمد و ميگويد كار اشتباه كردي . و حالت پشيماني براي او پيدا مي شود . پس بعد از اميد ، اين نگاه را بكند و بگويد ديدي چقدر كارت زشت بود و پشيمان شدي و نگاه بعدي كه بايد بكند اين است كه چه چيزي باعث گناه من شد ؟ چه اتفاقاتي

ص: 12626

دست به دست هم داد تا باعث اين عمل اشتباه من شد ؟ دانه دانه بررسي كند و حلقه ها را بهم ببندد تا ببيند چطور به صحنه ي گناه كشيده شد ؟ خوب مراقب باشيم كه ديگر اين مسيرها نيايد . يعني به حلقه هاي اتصالي نگاهي بكند و مراقبت كند مبادا از اين جاده برود . يعني حركت خلاف قبل را يادآوري ميكند كه ديگر از راه قبلي نرود . ما كه گناه كرديم حتما گام به گام هايي را پشت سر گذاشتيم و تعبير قشنگ قرآن هم اين است كه حواستان باشد ، شيطان شما را گام به گام مي برد . و لا تتبعوا خطوات الشيطان . سياست شيطان گام به گام است . ببين چه قدم هايي را گذاشته ي و چه عواملي از درون خودت و بيرون بهم دست داد تا تو را به اين صحنه كشيد . يك نگاه بكن و بگو اين جاده بن بست بود ، من ديگر از اين جاده نمي آيم . مرحله ي بعدي اين است كه با خدا تماس را قطع نكند . حالا توبه كرده و گفته كه منتظر بندگانم هستم و آنها برنميگردند . ارتباط با خدا را داشته باشد و حالا جاي استغفرالله است . حالا با شناختي كه پيدا كرده ام و مي توان بگويم يا غفار ، يا ستار و يا تواب اين ها راخودش به من ياد داده است ، اين ها شماره تلفن هاي خداست ، با آن تماس بگيريد . پس توبه هيچ صيغه ي خاصي ندارد . توبه همين است كه خلاف كرده

ص: 12627

ايم و پشيمان مي شويم و به راه راست مي آييم و استغفرالله هم باعث پوشش گناهان تو ميشود .

سوال - از كجا بفهميم كه خدا توبه ي ما را پذيرفته است ؟ من فكر ميكنم گناه من با ديگران فرق دارد . شما چه طور به من اطمينان مي دهيد كه خدا براي اين ترك گناه من ارزش قائل است ؟

پاسخ - اين اميد را خدا داده است . ايشان همه پرونده ي گناه كاران از اول تا به امروز را مطالعه كرده اند كه مي گويد : گناه من فرق دارد و گناه من سنگين تر است ؟ حالا بفرض اين پرونده ها را هم مطالعه كرده و ديده كه گناه ايشان از همه سنگين تر است ، و من يغفر الذنوب الي لله . از رحمت خدا هم گناهش سنگين تر است ؟ گناهش هر چه هم كه بزرگ باشد از رحمت خدا هم بزرگتر است ؟ قطعا اين جوري نيست . ما در روايات داستان گناهكاراني را داريم كه گناهان سنگين انجام داده بودند ولي وقتي برخورد خدا را با آنها مي بينيم ، اميدوارتر مي شويم و مي بينيم كه خدا در را به روي آنها هم نبسته است . خدا ميگويد : در باز است ، تو هم بيا . داستان نبّاش در زمان پيامبر معروف است . او تا وقتي كه مي فهميد فردي مرده ، شب نبش قبر مي كرد و كفن او را مي دزديد و مي فروخت . يكي از دختران زيباي انصار از دنيا رفت . شبانه كفن او را برداشت و

ص: 12628

شيطان او را وسوسه كرد و با اين مرده كار خلافي را مرتكب شد و وقتي داشت مي رفت ، ديد فريادي از اين جنازه بلند شد كه به او لعن مي فرستاد كه تو كاري با من كردي كه بايد در قيامت با ناپاكي محشور بشوم و او را لعنت ميكرد . خيلي نگران شد و پايان كار به آنجايي رسيد كه پيش پيامبر رفت كه توبه كند ولي پيامبر به اوگفت كه مي ترسم از عذاب گناه تو من هم به عذاب دچار شوم . پيامبر مي خواست به او تكاني بدهد و او يك توبه جدي دست زد و به بيان رفت . اين توبه جدي باعث شد كه خدا آيه براي او نازل كرد و به پيامبر گفت : برو به بنده ي ما بگو كه برگردد و ما توبه ي او را مي پذيريم . اين جوري نيست كه خدا در رحمت خود را ببندد . همه ي ما بايد اميد به رحمت خدا داشته باشيم . اين القائات شيطان است كه مي گويد : گناه تو با اين ديگران فرق دارد و مي خواهد او را نا اميد بكند . و ميگويد رحمت خدا براي ديگران است و گناه تو خيلي سنگين است . اين پيامك شيطان است . فردي مي خواست انگشتر امام حسين (ع) را از دستش بيرون بياورد ولي نتوانست و دست او را قطع كرد . در نيمه ي شب امام سجاد (ع) شنيد كه فردي به پرده ي خانه ي خدا آويزان شده و ناله ميكند . امام گفت : مگر از رحمت خدا

ص: 12629

نااميد هستي كه اين قدر ناله مي كني ؟ گفت : گناهي كه من كردم خيلي بزرگ است . فرمود : از كوهها سنگين تر است . گفت : بله . فرمود : از تعداد ستارگان آسمان بيشتر است ؟ گفت : بله . فرمود : از رحمت خدا كه بيشتر نيست ؟ مگر چه كردي ؟ چه كسي به اين ببننده ي ما مي گويد كه گناهت غير از ديگران است ؟ اين تفكيك را نكنيد . برگرديد . خدا باب توبه را باز كرده و براي گناه كاراني كه گناهان سنگين انجام داده است فرستاده و اينكه مي خواهيم ببينيم توبه مان قبول شده است يا نه ؟ ببينيم كه احساس بدي نسبت به گناه داريم يا نه ؟ پشيمان هستيم يا نه ؟ از آن هم بدم آمده است و اين ها را توبه مي گويند . كسي كه گناهش بخشيده نشود ، توفيق توبه پيدا نمي كند . در روايت داريم كه اگر كسي توبه نكرد ، كار او مشكل است . ولي اگر توبه كرد و از آن گناه بدش آمد ، مطمئن باشد كه پاك شده است . چون امكان ندارد خدا خلاف وعده عمل كند كرم و لطف و بزرگواري نمي گذارد خلاف وعده عمل كند . خوب حالا او بين خود و خدا توبه كرده وچرا نااميد است ؟ پس شما نسبت به وعده هاي خدا نااميد هستيد ؟ فقط مواظب باشيد كه اين گناه را تكرار نكنيد و از مسير خارج نشويد .

89-12-01

سوال – آثار نماز به نقل از قرآن را در كجاي زندگي

ص: 12630

مان مي توانيم ببينيم ؟

پاسخ – بنده ميلاد رسول اكرم (ص ) و امام صادق (ع) را به همه ي بينندگان عزيز تبريك مي گويم . آنچه قرآن بيان كرده مثل يك فرمولي است كه براي كشف حقيقتي بنام انسانيت مي باشد . اگر ما بخواهيم خودمان را كشف كنيم ، مي فرمايد : انسانها موجودي مبتذل و بي ارزشي نيستند . تمام موجوداتي كه خدا خلق كرده ، هيچكدام شان بي ارزش نيستند و قابل مصرف هستند يا معادن هستند ارزش طلا يا نقره را دارند . براي كشف اين معدني كه لايه هاي طبيعت روي آن را گرفته است ، اگر بخواهيم انسانيت را كشف كنيم بايد با روند و روش پيامبر اكرم آشنا بشويم و اين قرآن را از محجوريت بيرون بياوريم. خودمان را كشف كنيم . سراغ قرآن برويم و ببينيم راه كار كشف حقيقت من چيست ؟ فرمول به ثمر رساندن من كدام است . قرآن اگر از حجاب ، نماز ، روزه ، و مسائل مختلف ديني ميگويد ، در حقيقت راه كار كشف ، رشد من و از پايين به بالا آوردن من است و مي خواهد من را اوج بدهد . ما مي گوييم كه نماز معراج است و يا آيات آن در سوره ي معارج است يعني همه ي اينها معراج ها هستند . معراج يعني اينكه انسان را بالا ببرند . ابزار وسيله اي براي عروج و بالا رفتن انسان است . نماز مثل نردبان است كه به ازاي هر ركعت و هر ذكري كه انجام مي دهيد بالا مي رويد . ممكن است

ص: 12631

كه شما بگوييد كه اينها تكراري است و چه فايده اي دارد ؟ اما آيا طي كردن پله هاي نردبان تكراري است ؟ يا اينكه در عين تكرار معراج ، بالا رفتن و عروج است . اگر هر كشاورزي هر روز يا هر هفته و يا هرماه به درخت و سبزه و گل هايش مي رسد و به آنها آب مي دهد ، هيچ وقت كشاورز نمي گويد كه چه فايده اي دارد ، ما كه داريم تكرار مي كنيم . در اين تكرار رشد و ثمردهي گياه است . نماز و قرآن ما هم همينطور است . فكر نكنيم كه وقتي بحث نماز مي شود ما آن باز كنيم و بگوييم كه قرآن چه گفته است. مجموعه ي زندگي ما ، در رفتار ،اخلاق ، حوزه ي كارهاي سياسي ، اجتماعي ، اداري ، خانوادگي ، در برخوردهاي مان و در همه و همه ، ريشه ي دستورالعمل براي اينكه زيباسازي كنيم و محيط زيبايي را براي فرد ايجاد كنيم ، در قرآن ما موجود است . پس سعي كنيم گرايش مان به قرآن بيشتر باشد . بپذيريم كه فاصله مان را از قرآن بيشتر كرده ايم . نكند مشمول اين گلايه ي قرآن و گلايه ي پيامبر در روز قيامت بشويم كه مي فرمايند كه قرآن در ميان شما محجور بود . آيا تمام وجوه زندگي ما را قرآن فرا گرفته است ؟ قبول كنيم كه نگرفته است و همين كه اجازه نداده ايم قرآن در همه ي فضاهاي جامعه ما حضور پيدا بكند ، پيامدهاي تلخ آن را هم مي بينيم .

ص: 12632

اين همه غم و غصه ها و افسردگي ها محصول چيست ؟ اگر كسي واقعا قرآن را در زندگي اش بياورد نه اينكه فقط قرآن را باز كند و بخواند ، البته بايد قرآن را خواند و با آن ارتباط داشت نه فقط ارتباط كلامي داشت بلكه بايد تدبير و تامل هم داشت وعلاوه بر آن ، قرآن را در زندگي مان پياده كنيم . اگر قرآن در زندگي ما بيايد همه ي مشكلات ما را حل مي كند .شفاء ما في الصدور . ما از طرفي زندگي پرمخاطره و پر غم و غصه هاي خرد كننده داريم. غم وغصه ها دوجور هستند . يك غم و غصه هايي است كه انسان در كنار اين غم وغصه ها كمال پيدا مي كند ، نيرومي گيرد و به بالا مي رود . اين غم و غصه هاي اولياء الهي است . پيامبر كم غم و غصه داشت ؟ اما هيچ گاه افسرده نبود . امام راحل ما كم غم و غصه داشت؟ امام با دلي آرام و قلبي مطمئن به ديار ابدي شتافت . يك وقت غم وغصه ها از جنس و سنخ ديگري است و ما را رشد ميدهد . بعضي از غم و غصه ها افسردگي مي آورد . اين غصه ها كه ما را افسرده مي كند و پنجرمان مي كند ، بخاطر اين است كه ما از نور فاصله گرفته ايم و وصل نيستيم . در تاريكي حركت مي كنيم ونتايج آن اين است. سعي كنيم بيشتر با قرآن مانوس باشيم . گاهي براي اينكه انسان بفهمد كه كيست بايد به آثار

ص: 12633

نگاه كند . اگر خيلي نمي تواند موثرش را چك كند ، اثرش را بررسي كند . ببيند كه آيا آن اثر وجود دارد يا خير . اگر اثر هست به قدر آن موثر هم هست . مثلا اينكه من مي خواهم بدانم كه من مومن هستم يا نه ، مي فرمايد : اگر كسي كار خوب مي كند خوشش مي آيد و كار بد مي كند پشيمان مي شود ، اين نشان ميدهد كه فرد مومن است . منتها بايد مراقبت كند كه كار بد را انجام ندهد كه نورانيت آرام آرام از بين نرود . در باب نماز هم همينطور است. ما مي خواهيم بدانيم كه نماز ما تا چه اندازه اثر بخشي داشته و آيا من آن نمازگزار قرآني هستم يا نه ، چند تا از آثار آن را در سوره ي معارج آيات 19 به بعد بيان مي كند .يكي مداومت بر نماز است. آيه 23 سوهر ي معارج مي فرمايد : كساني كه مداومت بر نماز دارند ( يعني نه اينكه وقتي مشهد مي روند نماز مي خوانند ولي وقتي بر مي گردند ديگر نمي خوانند و يا كربلا مي روند نماز ميخوانند و بعد ديگر نمي خواند . ماه رمضان ، محرم و صفر نماز مي خواند و بقيه ماه را نمي خوانند .) ديگر اينكه سعي مي كنند خاصيت نماز را درزندگي به ياد داشته باشند . نماز ياد خداست . امام باقر (ع) مي فرمايد : اگر كسي در صحنه هاي مختلف ياد خدا باشد ، دائم الصلاة است . يعني اگر در صحنه ي گناه قرار

ص: 12634

گرفت چون به ياد خداست گناه نمي كند و اگر در صحنه ي خيرپيش مي آيد آن را انجام بدهد . يعني دائم در حال نماز و ذكر است زيرا مي فرمايد : نماز بخوانيد كه ياد من را فراموش نكنيد. اين شخص علاوه بر نمازهايي كه مي خواند ٍ وقتي مي خواهد نگاه كند به ياد خداست و خلاف نمي كند . وقتي مي خواهد حرف بزند به ياد خداست و هر كاري كه مي خواهد بكند به ياد خداست .اين فرد دائم الصلاة است. ديگر مي فرمايد : توفيق انسان نمازگزار از فضل خداست . انسان نمازگزار نمي گويد كه كار و تلاش كردم و پولهايي كه بدست آورده ام همه مال خودم است زيرا خدا هم اين توفيق را به ما داده ، پس ديگران هم بايد در اين درآمد سهيم باشند . علاوه بر خمس و زكاتي كه مي دهد بايد به فقراي اقوامش هم كمك كند . و نگويد كه به من ربطي ندارد . خدا مي گويد : مالي كه در اختيار تو قرار دادم ، مي خواهم دو تا كار روي آن انجام بگيرد . يكي اينكه مي خواهم ببينم در اينجا كه بايد پول خرج كني از من فاصله مي گيري يا خير و مي خواهم تو را آزمايش كنم . علاوه بر اين ، چرخش مال توسط تو باعث آبياري انسانيت تو ميشود . صفاي تو رشد مي كند . آن كينه ، كدورت ،انحصار طلبي و خودخواهي از بين مي رود . اين خاصيتها در چرخش مالي به دست تو است و مي خواهم كه

ص: 12635

تو را رشد بدهم . اگر آب در جايي ماند ، گنديده مي شود حتي اگر زياد باشد . اما اگر به اندازه ي كمي آب ولي جاري باشد ، در كنارش سبزه و صفا است . مال را به تو ميدهم كه به ديگران هم بدهي تا بخل و كينه ي تو را از بين ببرد و تو را يك انسان باصفا بكند . پس انسان نمازگزار سعي مي كند به اندازه ي توانش حقوق مالي براي ديگران قائل باشد . انسانهاي نمازگزار آنهايي هستند كه قيامت را قبول دارند . گاهي انسان مي گويد كه به قيامت معتقد است . ما بايد به اندازه ي باورهاي مان به خودمان نمره بدهيم . قسم هم مي خوريم كه قيامت موجود است . روزي است كه حقيقت ها خودش را نشان مي دهد . آيا من آمادگي براي چنين فضايي دارم يا ندارم ؟ انسان نمازگزار خودش را آماده مي كند .اين باور بايد در رفتار ما اثر بگذارد . اگر من باور دارم كه قيامتي در كار است ، آيا حاضرم حرام كاري يا حرام گفتاري كنم ؟ نگاههاي هرزه بكنم . اگر اين كارها را كرديم ، معلوم مي شود كه باورمان ضعيف است . بايد آن را تقويت كنيم . قرآن مي فرمايد : نمازگزار كسي است كه روز قيامت را تصديق مي كند . در ادامه مي فرمايد : كسي از عذاب الهي در امان نيست . البته مقصود اين نيست كه ما بترسيم يك خداي قهاري كه با چوب دنبال بندگانش راه افتاده است ، خير . او كه رحمت

ص: 12636

و رأفت را دارد .از سوء استفاده هايي كه از فضاي رحمت واسعه ي الهي مي كنيم بترسيم . قرآن مي فرمايد : چه چيزي تو را به پروردگار كريم خودت مغرورت كرد ؟ من كريم نبودم و در حق تو لطف نكردم ؟ اين همه خطراتي كه به فكر تو هم خطور نمي كرد از تو دور نكردم ؟ حالانتيجه اش اين است . اگر ما بهمديگر محبت كنيم ، نتيجه ي محبت ، محبت است يا خيانت ؟ نتيجه ي دوستي ، دوستي است يا دشمني ؟ من خدا كه اين همه دوستي در حق تو مي كنم ؟ من كه اين همه محبت مي كنم ؟ حالا اگر چند حاجتي هم داري كه برآورده نمي شود ، آن را هم نمي داني و آن هم خير تو است . اگر مانعي هم هست به رفتار خودت نگاه كن و مانع را برطرف كن . ببين كجا خلاف كردي ، خلاف هايت را درست كن . و اگر هم به نتيجه نمي رسي نگران نباش . قرآن مي فرمايد : از من نترس ، از سوء استفاده هاي خودت بترس . من مرتب به تو هشدار مي دهم و تو توجه نمي كني ، اين بي توجهي روزي پشيماني دارد . خدا مي فرمايد : انسانهاي نمازگزار با عفت هستند . آنها برخوردي همراه با عفت دارند . يعني از قوه ي شهوتش سوء استفاده نمي كند . يكي از فضاهايي كه انحرافات و زمينه ي ابتدال هاي زيادي را فراهم كرده ، همين عرصه ي رهايي شهوت است . كنترل درست و

ص: 12637

صحيح نكردن شهوت يعني شهوت را رها كرده ايم . استفاده ي انساني و استاندارد از آن نمي كنيم . وقتي زودپزي را روي گاز مي گذاريم اگر به اندازه ي كافي آب در آن نكنيم و حرارت به اندازه ي كافي نباشد ، ممكن است انفجاري روي دهد . و اين انفجار مصيبت ها و پيامدهاي تلخي را بدنبال خواهد داشت . گاهي اين انفجارها در قواي طبيعي ما انجام مي گيرد . انفجار در شهوت و بدجوري از آن استفاده مي شود . اين نگاهها و خيالاتي كه در خلوتش دارد ، به مخزن مهماتش آتش پرت ميكند . قبلا در مورد مقدمات نماز گفته بوديم كه هم خودش را پاك ميكند و هم فكر و خيالش را پاك مي كند و اين خودش جلوي شهوات را مي گيرد . شهوت چيز خشن و تندي نيست . اگر درست از آنها استفاده كنيم رام مي شود و آرام مي گيرد . مثل اينكه شما محزن مهمات داشته باشيد . اين همه مخزن مهمات در پادگانها ارتش و سپاه موجود است .چرا هيچ اتفاقي نمي افتد و هيچ سر و صدايي بلند نميشود ؟ كافي است كه مراقبت كنند كه آتشي در آن نيفتد . درست است كه ماده اي است كه اگر شعله ور بشود بيچاره مي كند ولي خيلي راحت مي توانيم آن را شعله ور نكنيم . اگر اين از عهده ي ما خارج است چرا خدا ما رابه استنطاق مي كشد ؟ مي فرمايد كه اگر شرايط ازدواج برايت فراهم نيست ، عفت پيشه كن . اين تكليف است .

ص: 12638

يعني تو مي تواني عفيف زندگي كني . بشرطي كه تكه هاي آتش را در انبار مهمات خودت نيندازي . اگر يك گلوله آتش در انبار مهمات بيفتد ، چه فجايعي كه ببار نمي آورد . ولي راحت مي شود جلوي اين گلوله ها را در انبار مهمات گرفت . غضب و شهوت ما انبار مهمات هستند . ممكن است با يك نگاه آلوده صداي انفجار آن بلند بشود . و اتفاقي كه نبايد بيفتد مي افتد . يك جوان در خلوت نشسته و مسائلي را در ذهنش مي چرخاند كه فضاي ابتذال و تحريكات جنسي است ، مسلما آشوب هاي درونش را نمي تواند كنترل كند . بعد مي گويد كه دست من نيست . اگر اينها را كنترل كنيم مي بينيم كه فضا آرام است . مولوي ميگويد كه اين اميال خفته ي ما مثل سگي هستند كه يك جا آرام گرفته اند تا لاشه اي جلوي آن نيندازي ، سگ از جايش بلند نمي شود . ولي وقتي بوي لاشه اي را شنيد بلند مي شود . شكم همديگر را مي درند . اميال در درون نسان اينجوري هستند كه تا لاشه اي در مقابل شان پيدا نشود آرام گرفته اند . بخصوص مديريتي هايي كه ما در سايه نماز ، عبادت و بندگي خدا مي كنيم ، اين غضب و شهوت ، حس و حال ديگري پيدا مي كند . غضب و شهوت تغييراتي است كه در قواي جسماني انجام مي گيرد . اما اگر اينها در فضاي انسانيت بيايند تبديل به برائت و ولايت ميشوند. ما مي توانيم به اينها

ص: 12639

جهت بدهيم . مدل شهوت و غضب تغيير مي كند و مدلش عوض مي شود . در سايه نماز اين غضب و شهوت تربيت شده و بالا مي آيد . نماز يكي از اين فرصت هاي قشنگ است . هرچه ما از نماز زيباتر استفاده كنيم ، قدرت كنترل ما را بالاتر مي برد . مي فرمايد : نمازگزان آنهايي هستد كه به تعهدات شان پايبند هستند و انسانهاي امانتداري هستند . انسان نمازگزار در امانتي كه دراختيارش مي گذارند خيانت نمي كند . امانت فقط اين نيست كه كسي به شما چيزي بدهد . يك وقتي ما دو نفر صحبت مي كنيم و شما مي دانيد كه من يك رازي را به شما گفتم و حتي تاكيد مي كنم كه به كسي نگوييد ، اين خودش امانت است . شما حق نداريد در امانت خيانت كنيد. حق نداريد كه اين مطلب را به ديگري بگوييد. اگر اين كار را كرديد ، شما در امانت خيانت كرديد . نمازگزار اين كار را نمي كند . ما اگر به همين نكته توجه كنيم مي بينيم كه چقدر از آشوب ها از بين مي رود . اسرار يكديگر را به همديگر ميگويند ، آبروها ريخته مي شود . قرآن مي فرمايد : كساني كه اهل شهادت به توحيد و قيام به آن مي كنند و اگر جايي لازم شد كه شهادت بدهند، شجاعانه براي دفاع از حق مسلمان حضور پيدا مي كنند . و بايد از دستاوردهاي نماز حفاظت كنند . مراقبت مان اين است كه گناهان را انجام ندهيم . يك غيبت مي دانيد كه بلايي

ص: 12640

به سر ما مي آورد .امام صادق (ع) مي فرمايد: غيبت كردن در تخريب دين مسلمان ، سرعتش از خوره اي كه در شكمش ميافتد ، بيشتر است . اگر خوره در شكم كسي بيفتد طرف را از زير نابود مي كند . گناهان را انجام ندهيم تا نمازي كه بدست آورده ايم را نگه داريم و از آن بهره ببريم .

سوال – سوره انعام آيات 146-143 را توضيخ بدهيد .

پاسخ – خدا مي فرمايد : اگر كسي به هدايت نمي رسد ، ريشه اش در ستمگري هاي خودش است . خلاف هايي كه مي كند باعث مي شود كه از هدايت بهره مند نباشد . او بخشنده و مهربان است. از ناحيه ي او نگران باشيد. نگراني از ناحيه ي خودتان باشد كه اگر دقت نكرديد ، نمي توانيد از آن غفران و رحمت من بهره مند باشيد.

سوال – ما همگي معتقد به دين هستيم و سعي مي كنيم كه تكليف هاي دين مان را انجام بدهيم. اما از لحاظ سياسي هم راي با پدرمان نيستيم . و به همين دليل سعي مي كنيم كه با او در مورد اين مسائل صحبت نكنيم اما پدرم كج خلقي مي كند و با ما سر يك سفره نمي نشيند . راهنمايي بفرماييد .

پاسخ – اگر ما به مسائل دين و قرآن مان را و سبك ، سيره و سنت اهل بيت آشنا مي شديم ، مشكلات اين چنيني در جامعه و خانواده هاي ما وجود نداشت . امام حسن مجتبي (ع) وقتي فرد شامي كه تحت تعليم انديشه ها ي معاويه قرار

ص: 12641

گرفته و عليه امير المومنين بد و بيراه مي گفتند ، را در مدينه مي بيند مي گويد كه تو خسته هستي و بار او را به دوش مي كشد و به او منزل ميدهد . امام به انديشه ي سياسي او كاري ندارد ، او به وظيفه ي الهي خودش عمل مي كند . اين جور نباشد كه ما تنگ نظرانه در اعضاي يك خانواده كه مشتركات زيادي وجود دارد رفتار كنيم . چرا رفتار پيامبر را پياد ه نمي كنيم ؟ پيامبر سراغ مشركين رفت كه با آنها هيچ اشتراكي نداشت . با اين افراد نشسته ، صحبت كرده ، خوش اخلاقي كرده و آنها را به دين اسلام درآورده است . مشركي در آفتاب خوابيده ، پيامبر عباي خودش را براي او سايبان ميكند وبعد كه طرف بلند ميشود ، مسلمان مي شود . چرا ما اين اخلاقيات را نشان نمي دهيم ؟ مشكلي كه ما داريم اين است كه در فضاي اخلاقي پذيرش دين مان ضعيف است ، در پذيرش رفتاري خوب است .اهل نماز و روزه هستيم ولي وقتي در فضاي اخلاقي قرار مي گيريم ، تنگ نظرانه با هم برخورد مي كنيم . اين پدر و فرزندان كه دشمن همديگر نيستند ؟ يكي نسبت به شخصي نظر مثبت دارد و ديگري نسبت به آن شخص نظر منفي دارد . با مهرباني همديگر را در آغوش بگيريم . فرزندان وظيفه ي فرزندي شان را انجام بدهند .اثرش هم بيشتر است. پدر هم وظيفه ي پدري اش را انجام بدهد . خداميفرمايد كه نمازتان را حفظ كنيد .شما كه همه نماز

ص: 12642

مي خوانيد ، پس در احتراماتي كه با هم داريد از نمازتان مراقبت كنيد. تعاملات بين فرزند و پدر اين نمار را نگه مي دارد و بعد مي بيند كه نماز چقدر زيباست و دين چقدر قشنگ است. اما وقتي نماز مي خوانيم و روزه ميگيريم ولي دراصول سياسي با هم اختلاف داريم، مي توانيم در فضاي آرام بدون تخريب و آشوب و بدون فتنه انگيزي با هم صحبت كنيم . چرا اين سبك را انتخاب نكنيم ؟ كجاي كار ما مشكل پيدا كرده است . معلوم مي شود دين را آن طوري كه هست نشناخته ايم .،چه در مسائل كلان سياسي كشور و چه در مسائل ريز خانوادگي . سعي كنيم اين روابط را رعايت كنيم. پدر نمي تواند به راحتي دست از فرزندانش بكشد چون نظر سياسي آنها چيز ديگري است يا اينكه فرزندان نسبت به پدر كم محبتي كنند .

1390

90-03-08

سوال – من جواني بيست و يك ساله هستم كه دلم هميشه با خداست و نمازم را هم به موقع مي خوانم . ولي بعضي مواقع گناه مي كنم و آن موقع از همه چيز نااميد مي شوم . به خودم مي گويم كه چرا هم نماز مي خوانم و هم گناه مي كنم . مثل اينكه هم پشت سر علي (ع) نماز بخواني و هم سر سفره ي معاويه ناهار بخوري . من چكار كنم ؟

پاسخ – اين جوان عزيز ادبيات زيبايي بكار گرفته است كه حاكي از فهم قشنگ او است . يعني متوجه شده كه چه چيزي خوب است و چه چيزي بد است . از آن

ص: 12643

چيزي كه خوب است خوشش مي آيد و از آن چيزي كه بد است بدش مي آيد . اين نشان مي دهد كه اين جوان خيلي از راهها را رفته است . نگويد كه چرا من نماز مي خوانم و گناه مي كنم بلكه بگويد : من كه نماز مي خوانم سعي كنم كه رويكرد خودم را به نماز تقويت كنم . گناه چه لذتي مي تواند براي من داشته باشد ؟ يك لذت آني ، موقت و تخيلي . ممكن است كه الان گناه به كام ما شيرين بيايد و بعد مي بينيد كه نمازي كه مي خوانيد و توفيقاتي كه نصيب تان مي شود .اگر دستگاهي بود كه رفتارهاي ما را كامپيوتري بررسي مي كرد كه اين نماز يا عمل خيري كه انجام دادي چه توفيقاتي را براي تو آورد و آن گناهي كه كردي و ظاهرا به كام تو نشست چه توفيقاتي از تو گرفت ؟ و راه تو را چقدر تغيير داد و آثار آنرا مقايسه كنيد كه يكي آثارش روشنايي و يكي تاريكي است . چرا سراغ كارهاي زشتي برويم كه وجدان ما مي گويد كه سراغ اين كار نرو ؟ اگر اين كار را انجام دادي ، وجدان اخلاقي آنرا محكوم مي كند كه چرا آنرا انجام دادي . اين جوان از درك هاي قشنگ خودش استفاده بكند، رويكرد او اين باشد كه هميشه مثبت حركت كنم . اگر خيري در گناه بود اولي كسي كه راه را براي آن باز مي كرد خداي متعال بود . او انسان را ساخته و مي خواهد بهترين ، راحت ترين و

ص: 12644

لذيذ ترين ها را در اختيار بنده اش بگذارد . اگر در كار گناه مي گويد نه ، معلوم است كه واقعا لذتي در آن نيست . و اگر هم لذتي هست لذت زودگذري است كه از نظر آثار بسيار طولاني است . پس رويكرد ما به سمت نماز ، خوبي ها و پاكي باشد و از گناه هم فاصله بگيريم . اگر احيانا مرتكب گناه شديم نااميد نشويم . اين خط قرمز الهي است . نگوييم كه من نماز مي خوانم ولي گناه هم مي كنم پس فايده اي ندارد . اتفاقا اين نمازي كه خوانده اي خيلي فايده دارد . چون اگر آن نماز را نمي خواندي چه بسا گناه چندين برابر بدتر انجام مي داديم . پس همان نماز ما را مقداري حفظ كرده است كه ما توانسته ايم اين مقدار گناه بكنيم . اگر همان نماز هم نبود چه بسا ما خلاف هاي سنگين تري مي كرديم . اگر من گناه زياد بكنم چه بسا خوبي هاي من را از بين ببرد . ما بايد سراغ نماز بياييم و گناه را كمرنگ كنيم تا نابود بشود . روي نماز نگاه منفي نكنيم كه بگوييم چون اين نماز نتوانسته من را از گناه نگه دارد فايده ندارد . اين نماز توانسته تو را نگه دارد . اگر اين نماز نبود چه بسا گناهان بدتري مي كردي . خدا مي گويد نماز بخوان و عبادت كن و اين هم توفيقات آن است و براي من گزارش مي كند . خدا قول داده با نماز خواند از زشتي و آلودگي تو جلوگيري كند .

ص: 12645

پس معلوم مي شود كه همان نماز من را كنترل كرده است . مثلا كسي پشت فرمان نشسته و كمربند را بسته است . بعد ماشين چپ مي شود و سر و كله اش زخمي مي شود . بعد مي گويد كه كمربند بستم ولي فايده اي نداشت . اگر او اين كمربند را نبسته بود ضربه مغزي مي شد و همين كه اين كمربند را بستي خودش جلوي ضربات را گرفت . پس رويكرد ما به سمت مسائل ايمني باشد . نماز خوبي از مسائل ايمني است در سفري كه انسان در پيش دارد و نااميد هم نباشيم .

سوال – اگر ما انسانها قرار باشد كه اين همه مواظب باشيم كه چه جوري زندگي كنيم همان بهتر كه آفريده نمي شديم . اينكه من نبايد به موسيقي حرام حتي در خلوت خودم گوش بدهم و اگر اين حق را ندارم كه به خودم برسم ، پس چرا زنده هستم . من مي دانم كه هدف نهايي لذت بردن از دنيا نيست اما گاهي به خودم مي گويم كه من در بهشت خدا هم راحت نيستم . آيا آنجا هم بايد حجاب داشت و موسيقي گوش نكرد ؟ پس اگر اين طور است در بهشت هم بايد مواظب باشيم كه كار اشتباهي انجام ندهيم و اين اصلا براي من خواستني نيست . راهنمايي بفرماييد .

پاسخ – اتفاقا به ما مي گويند كه در دنيا مواظب باشيد كه در بهشت كاملا آزاد باشيد . به اين معنا كه در آنجا محدوديتي نيست . در بهشت فرض اين است كه هرچه عبد بخواهد ما تشتهي

ص: 12646

انفس . در آنجا محدوديتي نيست تكليفي نيست آنچه را كه در اينجا براي ما سامانه ي تكليف درست كرده اند و گفته اند كه اينجا اين مراقبت ها را داشته باشيد ، اتفاقا براي نفي لذت نيست . بعضي ها فكر مي كنند كه اين محدوديتها براي اين است كه ما لذت نبريم ، اتفاقا براي اين است كه ما لذت ببريم . منتها لذت هاي هر موجودي متناسب با خود موجود است . ما بياييم لذت را براي خودمان تعريف كنيم . ما انسان هستيم و ببينيم كه لذت انساني كدام است . آيا بي بند و باري لذت انساني است ؟ آيا خوردن غذاي آلوده خوراك انسانيت است ؟ اول اينها را تعريف كنيم . پس اول خودمان را بشناسيم بعد لذاتي كه متناسب با شخصيت و هويت ماست ارزيابي كنيم . يك چيزهايي را خود ما قبل از اينكه اسلام بگويد تعيين مي كنيم . الان اگر شما به كشورهايي برويد كه دين و مذهب ندارند و كارهاي خوب را بپرسيد ، آنها هم خوبي اي كارها را تعيين مي كنند و درست هم قضاوت مي كنند . كه اينها را به حسن و خلق ذاتي تعبير مي كنند . يعني يك چيزهايي ذاتي قبيح و يك چيزهايي زيبا است . ما بايد خودمان را بشناسيم و لذات و آلام و دردهاي مان را بشناسيم . آنجا كه ما نمي شناسيم خدا مسائل را براي ما ريزتر كرده است زيرا تا انسان بخواهد متوجه آن بشود شايد دير بشود . پس خدا به شما كمك مي كند و اين امداد الهي

ص: 12647

است . خدا به بندگانش رافت دارد و از سر رافت مي گويد كه اين كار را نكن ونمي خواهد محدوديت ايجاد كند . هيچ كدام از احكام ديني ما محدوديت نيست ، همه ي اينها حفظ و نگهداري است . يعني مي گويد خودت را نگه دار . اگر اداره بهداشت مي گويد كه اين آب آلوده است حتي در خلوت هم نمي توان اين آب آلوده را خورد . خدا انسان را دوست دارد و مثل حيوانات رها نكرده است حتي صاحب حيوان هم سعي مي كند كه حيوان غذاي آلوده نخورد ، نكند كه انواع بيماري ها را بگيرد و از سر مهر و محبت اين كار را مي كند . اگر ما قبول كرديم كه خدايي حكيم ، عادل ، مهربان داريم و خير ما را مي خواهد ، قطعا بايدها و نبايد هاي ديني براي ما دست و پاگيري نخواهد بود . در نظام زندگي دنيا ما بايد لذت ببريم .قرآن مي فرمايد : كساني كه در اين دنيا قرار مي گيرند هم در اين دنيا و هم در آخرت لذت مي برند .چه كسي گفته كه احكام دين براي اين است كه در دنيا لذت نبريم ؟ خير براي اين است كه لذت درست ببريم . لذت حيواني براي تو عذاب است . كما اينكه لذت هاي انساني براي حيوان عذاب است . مثلا حيواني كه مي خواهد فقط بخورد و بخوابد ، شما براي او معارف بگويي يا برايش كلاس اخلاق بگذاري ، اين حيوان متوجه اينها نمي شود . مثلا حيوان مي خواهد راحت در طويله اش

ص: 12648

بخوابد و شما برايش ميل بگذاري . زندگي حيواني چيزهايي مي طلبد و زندگي انساني چيزهاي متفاوتي را مي طلبد . همان طور كه اگر بخواهي براي حيوان سيستم انساني درست كني او را واقعا به عذاب مي كشي ، لذات حيواني هم براي انسان عذاب است . پس تكاليف ديني براي جلوگيري از لذات دنيوي نيست بلكه براي تبيين درست لذتها متناسب با ماست . براي رشد ماست و براي اين است كه ضربه به ما نخورد . در بهشت فضاي ديگري است ، آن عالم نتيجه است نه عالم وظيفه .شما در اينجا وظيفه اي انجام دادي و باطن آن در بهشت براي شما ظهور پيدا مي كند . همين كه شما غذاي مسموم نخوردي و سلامت ماندي ، همين وظيفه براي تو آنجا سلامتي مي آورد . در اينجا آن موسيقي حرام را گوش نكردي و در آنجا متوجه مي شوي كه گوش نكردن آن هم لذت داشت و من متوجه نبوده ام . تمام دنيا ظرفيت يك لحظه ي آن نغمه ي بهشتي را بتواند در دنيا بنوازد ؟ كدام موسيقي داني مي تواند الفبايي از موسيقي بهشت را در اينجا بياورد ؟ اگر اينجا مي گويند كه گوش خودت را نگهدار براي اين است كه ازآن نعمتها محروم نشوي ، اگر گفتند كه چشمت را در اينجا ببند براي اين است كه در آنجا از نعمتها محروم نشوي . بندهاي اينجا بازكردن هاي هم اينجا و هم آنجا است . گمان نكنيد كه مي خواهند دست و پاي ما را ببندند بلكه مي خواهند دست و پاي ما را باز

ص: 12649

كنند . دين براي آزادي آمده است و دين آمده كه ما را از اسارت فضاي محدود دنيا كه مي خواهد ما را خوار كند نجات بدهد . تو انسان هستي و بايد پرواز كني . هم اينجا لذت ببر و هم لذات عملي آنجا را ببر . لذت هاي بهشت را بايد چشيد .

سوال – زني هستم كه در كودكي تربيت درستي نداشتم . برنامه ي سمت خدا من را متحول كرد . وقتي به ياد گناهان گذشته مي افتم احساس ترس و نااميدي مي كنم . از آن زمان سالها گذشته است و حقوق زيادي بر گردن من است كه امكان پيدا كردن آن انسانها چه از نظر زمان و مكان و مالي براي من مقدور نيست . عذاب وجدان من را رها نمي كنند . هر چه كه بيشتر قرآن و ذكر مي خوانم ، از خودم بيشتر بدم مي آيد . راهنمايي بفرماييد .

پاسخ – ايشان نسبت به آينده حالت ترس و نااميدي دارد . يكي خوب است و ديگري بد است . ايشان ترس خودشان را نگه دارند اما نااميدي را تبديل به اميد بكند . يك نگرانيهايي در دل افراد گناهكار هست و آن اين است كه نكند گناه من بخشيده نشود . مي گويد كه من توبه كرده ام و گريه مي كنم ولي مي ترسم خدا اين را قبول نكند . شما اطمينان داشته باشيد كه خدا نسبت به وعده هايي كه داده تخلف نمي كند . كريم هرگاه وعده مي دهد هيچ گاه تخلف نمي كند . حالا بنده خلافي كرده ام و الان

ص: 12650

واقعا از آن دست برداشته ام ، پشيمان هستم و از گذشته ام تنفر دارم و ديگر اين كار را نمي كنم ، اين معنايش توبه است . پس چرا من نااميد هستم ؟ نكند كه من خدايم را نمي شناسم . نكند احتمال مي دهم كه شايد خدا من را نبخشيد . اين احتمال را صفر كنيم كه هيچ گاه خداي كريم در وعده اي كه به ما داده تخلف نمي كند . اگر خدا بگويد كه چنين كار را بكني تو را عذاب مي كنم و اگر اين كار را نكرد خوب است و عيبي ندارد . رحمتش بر غضبش پيشي گرفته است . ان الله لايخلف الميعاد . پس اين نااميدي ايشان بايد به اميد تبديل بشود و در كنار ترس باشد . اگر اين نااميدي در انسان بماند ، اين كار شيطان است كه وعده ي ياس به شما مي دهد . خدا مي فرمايد كه بنده ي من نااميد نباش . ترس از اينكه مبادا من برگردم و خلاف كنم و عذاب شرم از بين برود خوب است ولي ترس از اينكه مبادا خدا من را نبخشد درست نيست . اگر حقي از كسي ضايع كرده ايم مثلا در دروان دبستان خودكاري از كسي برداشته ايم و ناداني كرده ايم يا اينكه اشتباه كرده است ، اينها قابل جبران است و جاي وحشت نيست . اگر طرف را مي شناسد به او مي گويد و خودكار را پس بدهد . اگر اصلا طرف را نمي شناسد و به او دسترسي ندارد ، به همان مقداري كه تشخيص ميدهد در راه

ص: 12651

خدا بدهد و ثوابش را به آن شخص هديه كند واگر خلافي هم بين خودش و خدا كرده توبه كند و اگر زير سن تكليف بوده كه گناهي مرتكب نشده ولي ضمان دارد . اگر ما اين ريزه كاري ها را انجام بدهيم اولا آرام مي گيريم و به خدا مي گويم من كارم را انجام دادم و تو هم به لطف و كرم خودت طرف را راضي كن . يقين بدانيم كه اين كار مي شود . در روز دعاي دوشنبه اين عبارات را داريم كه خدايا من آبروي كسي را برده ام تو به فضل و كرم خودت طرف را راضي كن . پس اول اينكه آرامش پيدا مي كنيم كه وظيفه مان را انجام داد ايم . ديگر اينكه خدا مي بيند كه طرف دارد كارش را انجام مي دهد . و مثلا طرف يك ميليون تومان بدهكاري را ندارد بدهد ولي صد تومان آنرا به يك فقير كمك كند و خدا مي بيند كه عبد در مسير عبوديت و بندگي قدم هايي را دارد برمي دارد حتي كوچك ، چه بسا گشايشي در كارش بوجود بياورد كه بتواند بدهي اش را بدهد . در روايت داريم كه به كوچكي عمل نگاه نكنيد ، به اين نگاه كنيد كه داريد براي چه كسي اين را انجام مي دهيد . پس شما يك ميليون تومان از بين برده اي ولي شما الان نداري كه بدهي ، صد تومان آنرا در راه خدا بده و آنرا به طرف هديه كن . اين گام بزرگي است كه تو داري برمي داري . روايت داريم كه

ص: 12652

اگر در كارتان گره مالي پيش آمد صدقه بدهيد . اين باعث گشايش در كارتان مي شود . اين جور حركات را انجام بدهيد و آثار آنرا در دنيا خواهيد ديد.

سوال – در زمان جواني ما اين برنامه ها نبود و ما الان با بيان آقاي مهندسي پنجره اي از معرفت به سمت ما گشوده شده و اميدوار شده ايم .

پاسخ - خوبي خود اين افراد است حرفهاي من چه تاثيري مي تواند داشته باشد . لطف خداي متعال از يك طرف ، پاكي وطهارت بندگان از طرف ديگر و بخاطر داشتن زمينه هاي پاك ، سخني از محبوبش آمده و در دلش اثر كرده است . بنابراين او بايد بگويد الحمدلله و من هم بايد بگويم الحمدلله . از اينكه اين بندگان مي خواهند پيام حق را بشنوند و لذت مي برند .عزيران اين لذت ها را دنبال كنند . قطعا بدانند كه وقتي از فضاي آلوده بيرون آمدند ، نگران نباشند كه چرا در دروان جواني چنين برنامه هايي نبود . الان كه هست از اين برنامه ها استفاده كنند . اين برنامه ها را دنبال كنند تا بر سرعت شكوفايي اين طهارت ها و زيبايي هايي كه در درون شان است بيفزايد .

سوال – سوره يوسف آيات 79-86 را توضيح بدهيد .

پاسخ –آلودگي ها زيباسازي هايي است كه نفس انسان براي انسان ايجاد مي كند . در جريانات داستان حضرت يوسف ، وقتي بچه ها طور ديگري برخورد مي كنند و گزارش را طور ديگري مي گويند حضرت يعقوب به آنها مي گويد كه اين كاري كه شما

ص: 12653

كرديد در عمق فطرت خودتان مي دانيد كه كار قشنگي نيست ولي زيباسازي براي شما انجام گرفت و آن حسد و كينه ي شما اين حركت را براي شما زيبا ترسيم كرد . يادمان باشد كه اين فقط در چاه انداختن يوسف و جريانات آن نيست كه نفس است كه آنرا زيبا مي كند ، هرجايي كه ما داريم خلاف مي كنيم و راه انحرافي مي رويم بدانيم كه آنجا شيطان همه چيز را براي ما زيبا جلوه مي دهد ، بَزك كردن هاي دروغين است كه رفتار زشت و غلط را براي ما زيبا جلوه مي دهد . ما سراغ آن مي رويم و آنرا انجام مي دهيم و يوسف پاك فطرت خودمان را در چاه آلودگي و ظلمت مي اندازيم و بخل و حسد را از خودمان آزاد مي كنيم . وقتي يوسف را در چاه بيندازي چه بُعدي از انسان آرام مي گيرد ؟ بخش بخل و حسد و حيوانيت آرام مي گيرد و فطرت را مي خواهيم در چاه ظلمت بيندازيم . بدانيم كه زيبايي ها رشد مي كند و زيباسازي هاي شيطان را از بين مي رود و واقعيت خودش را نشان مي دهد . پس بهتر است كه ما هم در زندگي اين گونه عمل كنيم يعني زيبايي هاي فطرت مان را آزاد كنيم و عزت پاياني مصر يوسف وجود را در ابتداي زندگي ايجاد كنيم .

سوال – ما مانده ايم با بار سنگين گناه كه در وجود ما ريشه دوانده است و عمر ما كه از دست رفته است . چگونه مي شود گناهان يك عمر را

ص: 12654

جبران كرد . اي كاش همه قدر جواني خودشان را مي دانستند . راهنمايي بفرماييد .

پاسخ - اين عزيز دارد پاكي فطرت خودش را احساس مي كند . از اين حرفهاي بوي طهارت ، پاكي ، عبوديت و بندگي مي آيد . به اين فكر نباشيد كه چگونه به سمت خدا برويد . امام سجاد (ع) فرمود : كسي كه مي خواهد به سوي تو بيايد راهش نزديك است . ترس نداشته باشيم كه اين قدر گناه داريم . اميد به مهرباني خدا داشته باشيم . من صد سال گناه كرده ام و الان مي خواهم بگويم كه اشتباه كرده ام و مي خواهم برگردم ، مي فرمايد : برگرد . و آن گناهان صد ساله از بين رفت . يعني به همين سرعت و راحتي منتها مهم اين است كه نگويم من صد سال گناه بكنم و در آخر كار توبه كنم . ممكن است كه به آخر نرسيم و من در حين گناه از بين بروم . روايت داريم : دست به گناه نزنيد چه بسا كه گناهي باشد كه خدا مي فرمايد به عزت و جلالم تو را هرگز نمي بخشم . اين هرگز نمي بخشم يعني توفيق توبه به تو نمي دهم . بترسيد كه اين گناهان از اين قبيل نباشد . پس گناه نكنيم و اگر كرديم نااميد نباشيم . در اين بحث نااميدي منظورمان اين نيست كه گناه كنيم و به حق اميد داشته باشيم . گناه نكنيم و اگر كرديم نااميد نباشيم . اگر نماز و روزه برگردن دارد تا آنجا كه مي تواند قضاي نمازش را

ص: 12655

انجام بدهد و بگويد : خدايا من بنا دارم كه كارهايم را جبران كنم و بي ترديد مورد لطف خدا قرار مي گيريد . كافي است بجاي خودشان و هوا و هوس ها ، خدا را ببينند . همين كه ما خودمان را نبينيم خدا را مي بينيم .

سوال – من براي هركاري كه برايم جور مي شود استخاره مي گيرم . الان دنبال كار مي گردم . هر كاري كه برايم پيدا بشود استخاره مي كنم و اگر خوب بيايد آنرا كار را انجام مي دهم . الان چهل وروز است كه من بيكار هستم . راهنمايي بفرماييد .

پاسخ – اصلا اينجا جاي استخاره نيست . استخاره اي كه بين مردم رايج شده است اين است كه تا ترديد مي كنند قرآن را باز مي كنند يا مي گويند كه حاج آقا براي ما قرآن باز كن . اين روش صحيحي نيست . در كتاب وسايل الشيعه جلد پنجم در باب نماز بابي بنام الصلاة الاستخاره است يعني نماز استخاره . يعني اگر مي خوايه كاري را انجام بدهي دو ركعت نماز استخاره بخوان و از خداوند طلب خير كن و بگو : خدايا من نمي دانم ولي تو مي داني ، خدايا من به رحمتت از تو طلب خير مي كنم كه آنچه خير است براي من پيش بيايد . دو ركعت نماز مثل نماز صبح بخوان و سر به سجده بگذارد و سخنان بالا را تكرار كن . بعد برو مشورت كن . يعني از خدا خواسته ام كه براي من خير بياورد و بعد مشورت كنم كه حتي به

ص: 12656

پيامبر هم گفت كه مشورت كن . بعد بروم و كارم را انجام بدهم . هيچ نيازي به استخاره قرآني نيست . استخيرالله ثم تشاور . طرف مي خواست به مسافرت برود واز رسول خدا مي پرسيد كه نمي دانم زميني به مسافرت بروم يا دريايي . پيامبر به او مي گفت كه برو مسجد و دو ركعت نماز بخوان و از خدا آنچه خير است بخواه . هر چه بعد از نماز به دلت افتاد همان كار را بكن و اگر چيزي به دلت نيفتاد مشورت كن . اين شك هاي ابتدايي كه بلافاصله براي آن قرآن را باز مي كني خيلي دليل محكمي ندارد . مگر اينكه راههاي مشورتي را رفته اي و با افراد متخصص مشورت انجام داده اي و وسواس هم نداشته باشد و اگر بجايي نرسيدي بايد پيش فرد واردي استخاره بكني . عقلاء وقتي مي خواهند كاري بكنند ابتدا فكر مي كنند و بعد جمع بندي مي كنند و بعد به جمع بندي عمل مي كنند . ما نبايد تا مي خواهيم آب يا نان بخوريم استخاره بكنيم . اگر مي خواهيم كاري بكنيم ، برويم مشورت بكنيم و از چند نفر متخصص سوال كنيم و ارزيابي كنيم و ببينيم كه كدام كار در بازار بهتر است همان كار را مي كنيم . درروايت داريم كه اگر از خدا طلب خير كردي و طبق موازين ديني و شرعي جلو رفتي ، و كار به جايي منتهي شد كه به ميل تو نبود مبادا خدا را متهم كني و بگويي كه چرا اين جوري شد. چون خير را به خدا

ص: 12657

واگذار كردي و خير همين است كه اتفاق افتاده است . از پيامبر پرسيدند مگر مي شود خدا را متهم كرد ؟ فرمود : بله . آنجا كه طلب خير مي كني و بعد كار را انجام مي دهي و كار طبق ميل تو انجام نشده است وتو گلايه داري ، اينجا تو خدا را متهم كرده اي يعني خدايا من از تو طلب خير كردم ولي آن جوري كه مي خواستم انجام نگرفت . يعني نعوذبالله تو به من خيانت كردي و خير من را نفرستادي . خير تو در همين بوده بشرطي كه راهها را درست رفته باشي .

سوال – من يك دختر بيست ساله هستم كه پنج سال پيش يك اشتباهي كردم . با پسري دوستي كردم ودر اين دوستي اشتباهاتي رخ داد كه من آنها را مي پذيرم . من واقعا از رفتارهاي گذشته ام پشيمان هستم ولي مادرم روزي صد بار به من زخم زبان مي زند حرف هاي نيش دار او پنج سال است كه اعصاب و روان من را بهم زده است . اين قدر خسته شده ام كه اگر از خدا نمي ترسيدم خودم را راحت مي كردم . هر روز سر نماز دعا مي كنم و از خدا صبر مي خواهم ولي دارم كم مي آورم .راهنمايي بفرماييد .

پاسخ – زندگي همين طور است و نبايد كم آورد . ولي بايد به اطرافيان توصيه داشته باشيم . اگر كسي در مسائل جسمي نگراني زيادي داشته و در يك تصادف پايش شكسته و زخمي شده و سر و دستش باندپيچي شده ، وقتي به عيادت

ص: 12658

او مي رويم چه برخوردي با او داريم ؟ آيا به او مي گوييم كه تو مُردني هستي و فردا خواهي مُرد ؟ يا اينكه مي گوييم كه الحمدلله كه خوب شده اي و مي روييم كه به او اميد بدهيم . اگر با عصا چند قدمي راه رفت او را تشويق مي كنيم و به او اميد مي دهيم تا او به سلامتي كامل برگردد . چرا وقتي كسي دچار گناهي شد ، اين قدر توي سر آنها مي زنيم ؟ چرا آنها را نااميد مي كنيم ؟ وقتي اين جوان برگشته از الفاظي استفاده نكنيم كه او را نااميد بكنيم و بگوييم كه تو براي خودت و من آبروي نگذاشته اي . بگو دخترم اشتباه كرده اي ولي الحمدلله كه برگشتي . من هم در زندگي اشتباه داشته ام و سعي كنيم كه به اين جوان اميد بدهيم . حتي اگر اين جوان در فضاي برگشت هم نيست با ادبياتي با او برخورد كنيم كه اميد به بازگشت به او بدهيم . و او احساس كند كه در محبتي به روي او باز است . بعضي ها گرفتار گناه هستند و در خلوت و تنهايي از آن گناه بدشان مي آيد ولي چون راه بازي را نمي بينند مي خواهند خودشان را در آن فضا نگه دارند . مي ترسد كه برگردد و پدر و مادر او را تحويل نگيرند . در خانه احساس ناامني مي كند . اينها غلط است . سعي كنيم كه اگر كسي مي خواهد برگردد به او كمك كنيم . به او محبت كنيم و او را نوازش

ص: 12659

كنيم كه دارد برمي گردد نه اينكه توي سرش بزنيم تا او دوباره به كار خلاف گذشته ي خودش برگردد . اين اخلاق ديني و اسلامي نيست . اخلاق ديني اين است به فردي كه ترك گناه كرده احترام بگذاريم و حتي اگر در فضاي گناه هم باشد به او احترام بگذاريم از جهت خودش و از جهت رفتارش نگران باشيم . بگوييم كه رفتارش را قبول نداريم ولي خودش را با آغوش باز قبول مي كنيم . وقتي كه خودش رفتارش را كنار گذاشت او را صد درصد بپذيريم . و او ر ا در كار خير تشويق كنيم . خدا ، ملائكه و امام زمان (عج) از او راضي هستند پس تو هم از او راضي باش . فردي مي گويد كه من غبت شما را كرده ام ، من را حلال كنيد . ولي مردم معمولا مي ترسند كه اين را بگويند زيرا مي گويد كه اگر اين را بگويم باب فساد جديد باز مي شود . مي گويد چه چيزي پشت سرمن گفتي ؟ تا نگويي تو را حلال نمي كنم . اين چه اخلاقي است ؟ بگو غيبت من را كردي پشيمان هستي ؟ اگر گفت : بله . بگو اصلا نمي خواهم بدانم كه چه گفته اي . خدا از سر تقصيرات من بگذرد ، من هم گذشت كردم . با اين كار او ر ا به سمت خدا و خوبي دعوت مي كنيم . مثلا فردي مي گويد كه من ضربه ي مالي به شما زده ام ولي الان ندارم كه به شما بدهم . شما بگو هر

ص: 12660

مقدار كه داري بده و بقيه را گذشت بكند . البته بدهكار بايد تلاش كند كه بدهي خودش را بدهد . خدا هم در قيامت از او گذشت مي كند.

سوال – توصيه ي پاياني شما در آخرين جلسه اي كه با هم داريم چيست ؟

پاسخ – من از برنامه ي شما تشكر مي كنم كه برنامه ي موفقي هست . از تهيه كننده آقاي ركني و شما مجري محترم و همه ي دست اندركاران اين برنامه تشكر مي كنم . اين برنامه كار ارزشمندي است . توصيه من اين است كه به برنامه هايي كه مي خواهند مجموعه اي متعهدانه تهيه كنند ، بها بدهند . بها دادن آن هم به اين است كه خوب گوش كنند و آنرا پياده كنند . سعي كنيم عاقبت گناه را فراموش نكنيم . نكند كه ما پشيمان باشيم و جزو پشيماني هايي باشيم كه در آخرت پشيمان بشويم و در دنيا پشيمان نشويم . از طرفي عاقبت زيبا و مثبت بندگي و ارتباط با خدا را هم فراموش نكنيم .

90-03-01

از نو شكفت نرگس چشم انتظاريم گل كرد خار خار شب بيقراريم ، پاك شد هزار پاره دلم از نگاه تو ديدم هزار چشم در آيينه كاريَِِِم ، گر من به شوق ديدنت از خويش مي روم از خويش مي روم كه تو با خود بياريَم ، بود و نبود من همه از دست رفته است باري اگر تو دست برآري به ياريَم ، كاري به كار غير ندارم كه عاقبت مرهم نهاد نام تو بر زخم كاريَم ، تا ساحل قرار تو چون موج بيقرار

ص: 12661

با رود رو به سوي تو دارم كه جاريَم ، با ناخنم به سنگ نوشتم بيا زان پيشتر كه پاك شود يادگاريَم .

سوال – غضب الهي يعني چه ؟ خدا چگونه خشمگين مي شود ؟ عوامل آنرا توضيح بدهيد .

پاسخ – غضب در انسانها يك حالت نفساني ، روحي و رواني است . وقتي خلاف ميل و خواسته ي ما كاري انجام مي گيرد ، جوششي در خون ما ايجاد مي شود كه ما را تحريك عصبي و فعال مي كند و فرياد مي زنيم و نگراني هايي است كه در چهره پيداست . غضب در خداي متعال به اين معنا نيست . غضب در خداي متعال به معناي دورشدن از رحمت خاص است . خداوند يك رحمت گسترده اي دارد و تمام عالم وجود بر سر اين سفره ي رحمت هستند و از آن استفاده مي كنند كه آنرا رحمت رحمانيت تعبير مي كنيم . يك رحمت ويژه اي دارد كه اين را به رحمت رحيميت تعبير مي كنيم . خداوند هم رحمان و هم رحيم است .نسبت به همه ي موجودات رحمان است و در برخي از موارد توفيقات ويژه ، كمالات خاص و عنايت هاي خاص ويژه رحيم است . رحمت ويژه را رحمت رحيميه مي گويند . وقتي مي گوييم خدا غضب كرده يعني انسان كاري كرده كه خودش را از اين رحمت الهي محروم كرده است . ديگر اينكه در نظام آفرينش و دستگاه خداي متعال محروميت و حرمان وجود ندارد . خداوند هيچ كس را محروم نمي كند . بعبارتي خدا به هيچ كس غضب نمي كند

ص: 12662

. پس اگر مي گوييم حرمان در دستگاه هستي وجود ندارد ، پس چرا در مورد حرمان و غضب صحبت مي كنيم ؟ يك وقت ما ا ين بحث را از ناحيه ي خداوند نگاه مي كنيم . اين مثل خورشيدي است كه دارد نور مي دهد . وقتي خورشيد نور مي دهد به آن كس كه نزديك است يا دور است به آن كسي كه پشت ديوار است يا آن كسي كه مقابل خورشيد قرار گرفته ، همه ي اينها براي خورشيد مساوي است اما براي طرف مقابل متفاوت است .يكي آمده خودش را در معرض نور خورشيد قرار داده واز نور مستقيم خورشيد استفاده مي كنيم ، يكي پشت ديوار رفته و به او نور كمتري مي خورد ولي باز از نور استفاده مي كند . يكي در اتاق را به روي خودش بسته و پرده ها را هم كشيده است . اينجا خورشيد امساك فيض نمي كند . خورشيد نورش را تقسيم نمي كند مثلا بگويد كه به تو كمتر نور مي دهم و به يكي بيشتر مي دهم . شخصي با تفاوت مواضعي كه گرفته ، بهره مندي او از نور خورشيد متفاوت مي شود . رحمت خداي متعال براي همه است . ريزش رحمت او براي خاص و عام مي آيد اما اين ما هستيم كه خودمان را در مدار بهره مندي و استفاده از آن رحمت الهي قرار مي دهيم يا اينكه در پستوخانه ي نفس مان مخفي مي شويم . هر چه خدا مي گويد كه به سمت عبادت ، نماز و ترك گناه بيا ، ما به

ص: 12663

فضاي گناه و آلوده مي رويم . اين عمل باعث مي شود كه ما از رحمت ويژه ي الهي فاصله بگيريم و در اينجاست كه مي گويند خدا بر او غضب كرده است . حالا غضب الهي اين طور نيست كه خشمگين شده و دندانهايش را بهم فشار آورده است . در آيه هشتاد و يك سوره ي طه به اين بحث اشاره مي كند . ريشه غضب الهي و فعال شدن آن در درون ما انسانهاست . خدا سيستم ما را جوري آفريده كه يكسري بايدها و نبايدهايي هست ، اگر ما خلاف اين عمل كرديم يعني فاصله گرفتيم . خدا هيچ گاه از دست ما عصباني نمي شود بلكه ما هستيم كه از خداوند دور مي شويم .اين دوري از خداوند يعني خدا غضب كرد.مي فرمايد : از پاكي ها بخوريد و بياشاميد ( هر كاري كه مي كنيد پاكي و طهارت باشد ) اگر عليه اينها طغيان كرديد از رحمت خدا دور مي شويد و سقوط مي كنيد . خدا از سر رحمت مي گويد كه خودت را از رحمت من دور نكن . اين معناي غضب كه ريشه اي در خود ما انسانها دارد . پس نگوييد كه خدا عليه ما غضب كرده است ، تو از خدا فاصله گرفته اي . اين غضب به نفع خودت برمي گردد . چرا خدا غضب مي كند ؟ خدا غضب نكرده است ، تو داري از رحمت الهي دور مي شوي و در حقيقت خدا از تو طلبكار است نه اينكه تو از خدا طلبكار باشي . خدا مي فرمايد كه من اين

ص: 12664

فضاي قشنگ را براي تو فراهم كرده ام ، چرا از اين فضا دور مي شوي ؟ ديگر اين كه خوراك انسان پاكي است . خوراك يعني نگاه ، گفتار ، شنيدن و اخلاقياتي كه از ما صادر مي شود خوراك ماست . خوراك چيزي است كه ما را مي پروراند و مي سازد . تمام هويت و حقيقت ما را اخلاقيات و انديشه ها مي سازند . خدا ما را طوري آفريد كه پاكي ها را مصرف كنيم . اگر ناپاكي باشد حال ما را بهم مي ريزد . معده غذاي سالم مي خواهد اگر غذاي مسموم به آن بدهيم حالت تهوع به آن دست مي دهد . يعني اين گوارش را خدا جوري آفريد كه پاكي را مصرف كند . كساني هستند كه اين قدر غذاي ناپاك مي خورند و ادامه مي دهند كه اين عات ثانويه مي شود . مثل كساني كه گناه پشت سر هم مي كنند و اين يك عادت ثانويه برايشان مي شود . بر اساس فطرت اوليه اين شخص نمي خواهد كه گناه كند ولي مزه هاي دنيوي بر كامش غالب شده است . فطرت سالم او گناه را نمي طلبد . پس خدا ما را با يكسري بايدها و نبايد ها آفريده است . اگر اين كارها را انجام بدهيم هويت ما ساخته مي شود و ما رشد مي كنيم . پس تمام آنچه كه با شأن ، شخصيت و هويت انساني سازش ندارد منشا غضب الهي خواهد بود . يعني دور شدن از رحمت ويژه ي الهي . خدا سيستم ما را جوري آفريده كه ما

ص: 12665

با رفتارهاي زيبا و ترك آلودگي ها ، ما انرژي هاي برتر در نظام هستي را جذب مي كنيم . انجام آلودگي و ترك پاكي يك سيستم دفاعي را در مقابل آلودگي ها ايجاد مي كند و نمي گذارد آن انرژي مثبتي كه در عالم صادر مي شود به ما برسد . خدا به ما عقل داد كه بفهميم . پيامبر قرآن امام و وحي براي تو فرستادم كه سراغ اينها بروي و بفهمي .

در مورد عوامل غضب الهي بايد گفت كه اين مسئله اين قدر مهم است كه در نماز و سوره ي حمد ، خدا گويش عبوديت و بندگي را در زبان ما گذاشته است . بگو غير المغضوب عليهم .يعني خدايا من را در مسير مستقيم قرار بده نه آنهايي كه گرفتار غضب شده اند . خدايا من مسيري بروم كه در آن چالش نباشد و سقوط نكنم . اگر ما در فضاي بايد ها و نبايد ها قرار بگيريم مورد غضب الهي قرار نمي گيريم . هر مقداري كه خلاف بكنيم گرفتار غضب مي شويم . تمام گناهان ما را گرفتار غضب مي كند . ترك واجبات ما را گرفتار غضب مي كند . در نوع نگاهي كه ما به گناه داريم اين است كه به كوچكي گناه نگاه نكنيد به بزرگي كسي كه از او نافرماني كرديد نگاه كنيد . بعضي ها مي گويند كه مگر من چكار كرده ام ؟ اين خيلي خطرناك است . اگر بي ادبي كرديم اعتراف كنيم . خدا تمام كراماتها را در حق تو پياده كرد . ما نبوديم و تقاضاي ما نبود

ص: 12666

تو ناگفته ي ما مي شنود . بعد ما را اينجا آورده است . نعمت مادي و معنوي را داده است و حتي بعضي چيزهايي كه فكر مي كنيم خدا به ما نداده ، در حقيقت داده و ما فكر مي كنيم كه نداده است . زيرا ما متوجه مصلحت و خير خودمان نمي شويم . آيا چنين حقيقتي گناه كردن دارد ؟ چرا ما بايد با غرور در مقابل خدا بايستيم و گناه بكنيم ؟ پس هر رفتار زشت را كوچك نشماريد . در بعضي موارد غضب خيلي فعال مي شود . يكي از آن موارد نااميد شدن از لطف پروردگار است . در عين حال كه مي خواهيم از غضب بگوييم از رحمت خدا هم مي گوييم . از مهمترين عواملي كه غضب الهي را فعال مي كند يعني ما را از خدا دور مي كند ، نااميدي از رحمت و بخشش خداست . من گناه كرده ام اما در را به روي من بسته است . همچنان در باز است و مي گويد كه برگرد . اگر من با حالت نااميدي بگويم كجا برگردم مگر راه بازگشت هم هست ؟ شيطان مرتب اين را القاء مي كند كه با يان همه گناه كجا مي خواهي بروي . جواني پيش پيامبر ناله مي كرد و مي گفت كه گناه سنگيني كرده ام . پيامبر فرمود : هر چه كه گناه تو سنگين باشد از رحمت الهي سنگين تر نيست . وقتي اين تعبير خيلي سنگين را بكار برد ، حضرت او را با ناراحتي نگاه كرد. چرا تو بايد حالت ياس و نااميدي

ص: 12667

پيدا كرده باشي ؟ ياس و نااميدي كه درچهره ي اين جوان بود پيامبر را ناراحت كرد . ديگري اينكه سعي كنيم نسبت به حقوق اهل بيت حالت بي مهري نشان ندهيم . امام بر گردن ما حق دارد . ما بايد تعهداتي كه نسبت به شخصيت امام داشته باشيم حتي المقدور به اما زمان (عج) نزديك بكنيم . در زيارت جامعه ي كبيره مي فرمايد : يكي از مواردي كه باعث فعال شدن غضب الهي مي شود اين است كه انسان آگاهانه نسبت به حقوق ولايي اهل بيت بي اعتنايي كند . الان ما امام زمان (عج) داريم كه حاضر و ناظر برماست و ما منتظر ظهور او هستيم . اگر من رابطه ام را با امام زمان درست كردم اينها در تعامل من با ديگران هم اثر دارد . ديگري بد اخلاقي ها است كه غضب الهي را فعال مي كند . بگو مگو ها ، بددهاني ها ، فحاشي ها . مي بينيد كه در محيط خانواده ، اعضاي خانواده با ادبيات زيبا با هم صحبت نمي كنند . پيامبر فرمود :با فحش و ناسزا با هم صحبت نكنيد . خدا ادبيات زشت و بد را در خانواده قبول نمي كند و غضب الهي اين است . حالا خانم يا بچه اشتباهي كرده است ، نبايد با تندي و عصبانيت و پرخاشگري مسئله را حل كرد . امام كاظم (ع) فرمود : دو طائفه هستند كه نبايد در مورد آنها غضب كرد ، يكي بچه ها و يكي خانم ها . زيرا اينها نمي توانند پرخاش را تحمل كنند . اين مثل

ص: 12668

گل پرپرشدني است و طوفان نمي طلبد . اينها را بايد با نوازش نگه داريم . قرآن وقتي مي خواهد پيامبر را ستايش كند نمي گويد كه تو خيلي نماز مي خواني يا خيلي روز مي گيري بلكه مي گويد كه تو خلق عظيم داري . و پايه هاي اخلاقي تو خيلي بلند است . شاخصه هاي اخلاقي تو خيلي برجسته است . در محيط هاي بيرون از خانواده گاهي مي بينيد كه طرف عصبانيت هاي بي مورد تحقيق نكرده وبر اساس بدبيني ، در موردي به جنگ و جدال مي پردازد و بعد مي فهمد كه اشتباه كرده است . در روايت داريم كه اگر كسي از سر خصومت و دشمني به بحث و جدال بپردازد در جهنم است تا دست از اين كار بردارد . و گاهي توفيق دست برداشتن از اين كار را پيدا نمي كند زيرا گرفتار غرور مي شود . زيرا لج كرده ، بداخلاقي كرده و گرفتار غرور هم مي شود . گاهي رفتارهايي در محيط اجتماعي يا خانوادگي انجام مي گيرد كه خيلي خطرناك است . طرف حرفي را از يك نفر به فرد ديگري مي برد و دو نفر يا دو فاميل را بهم مي ريزد . پيامبر فرمود : اگر فردي بخواهد بين دو نفر مسلمان فساد ايجاد كند و مي خواهد كاري بكند كه بين آنها فاصله بيفتد ، در دنيا و آخرت از رحمت خدا دور است . گاهي عادت كرده ايم و با اسم درد دل و غيبتش نباشد مردم را بهم مي اندازيم . اين ادبيات خوبي نيست كه بنشينيم و بدي

ص: 12669

هاي همديگر به بگوييم .و اين باعث از بين بردن اخلاق مي شود .بعد مي گوييم كه درد دل كرديم . خير شما درد دل نكرديد بلكه آتش در خودت و در ديگري بوجود آوردي . من خودم را از رحمت خدا دور كرد ام و بايد از اين بترسم زيرا از رحمت خدا دور هستم و در آتش جهنم خواهم بود . گناه يعني آتش افروزي . در جهنم هر چه كه انسان مي سوزد مرگ ندارد و گرفتار عذاب هايي است كه در جهنم فرياد مي زند لااقل ما را بميرانيد ، ندا مي رسد كه ديگر مرگي نيست . اگر ما مورد رحمت خدا قرار نگيريم نتيجه ي غضب خدا دوزخ است . بازتاب آن در همين دنيا هم هست . وقتي در دنيا داري آبروي فردي را مي ريزي ، ايجاد اختلاف مي كني ، دلي را مي شكني ، با عصبانيت و پرخاشگري با ديگران رفتار مي كني ، ريا كاري مي كني ، نگاه حرام مي كني و ... يعني من خودم را از بهشت دور مي كنم و به آتش نزديك مي كنم ودر مراتب آتش پايين مي آيم . پس در دنيا آثار منفي اش را دارد . امام رضا (ع) مي فرمايد : اگر شما گناه جديد كرديد ، منتظر بلاي جديد هم باشيد . پس در دنيا گرفتاري دارد و در هنگام مرگ چطور مي خواهيم از اين سوراخ تنگي كه براي خودمان درست كرده ايم عبور كنيم . گناهان براي انسان تنگنا درست مي كند. و بعد وارد فضاي زندگي برزخي همراه با انواع

ص: 12670

گناهان و عذاب هايي كه خودت براي خودت درست كرده اي . به لطف و رحمت خدا پشت كردي و به دعوت شيطان گوش كردي . هرچه گناه سنگين تر باشد عمق شدت غضب خدا هم بيشتر است . حالا چكار كنيم كه دچار غضب الهي نشويم ؟ ما از اين گناهان نااميد نشويم زيرا مي توانيم توبه كنيم . اگر توبه نكنيم گرفتار اين ها مي شويم . اگركسي توبه كند به رحمت خدا اميد داشته باشد . از پيامبر فرمودند كه چكار كنيم كه دچار غضب الهي نشويم ، ايشان فرمود : غضب نكنيد . يعني با مردم پرخاشگري نكنيد . با مردم با مهرباني و محبت برخورد كنيد تا خدا هم با مهرباني با شما برخورد كند . صدقه ي پنهاني در دل شب ، گره از كار مومن باز كردن و با اعضاي خانه همراهي كردن آتش غضب الهي را خاموش مي كند .

سوال – سوره ي يوسف 23-30 توضيح دهيد .

پاسخ – وقتي زليخا از موضع قدرت با يوسف كه غلام او است برخورد مي كند و در فضايي كه همه ي درها را بسته است ، به او امر مي كند كه بيا و فكر مي كند كه به كامش مي رسد . چرا يوسف به سمت او نرفت و به سمت درهاي بسته رفت ؟ مگر نمي دانست كه درها بسته است ؟ مگر نمي دانست كه ظاهراً در دست زليخا است ؟ او وقتي دويد درها يكي پس از ديگري باز شد . هركسي كه با ابزار تقوا حركت بكند درها يكي پس از

ص: 12671

ديگري به رويش باز مي شود . حضرت يوسف در اين آيات به چهار مطلب اشاره كرد . اين چها رمورد شخصيت يوسف را توانمند مي كند كه در مقابل شهوت زليخا بايستد . اين در همه ي ما انسانهاست . خدا مي گويد كه آن يوسف و زليخا ، هر دو در وجود تو هست . زليخاي وجود تو دارد تو را دائم به شهوت دعوت مي كند . يوسف فطرت تو مي خواهد فرار كند ولي بايد با ين شاخصه ها باشد . يكي اينكه پناهگا وجود دارد . خدا پناهگاه است . ديگري پروردگار من است . ديگري جايگاه ارزشمند براي من قرار داده است . اگر ما جايگاه خودمان را مي دانستيم كجا دنبال گناه مي رفتيم . اينها بخاطر سقوط درك ماست . ديگري اينكه چه كسي با گناه به جايي رسيده كه من به آنجا برسم . يعني به عاقبت نيكان و پاكان نگاه كن . با اين چهار شاخص او فرار مي كند . اين درسي براي همه ي ما است . ما هم بگوييم كه پناهگاه داريم و خدا پناهگاه ماست . ما دست پرورد ي شيطان نيستيم . خدا براي ما جايگاه انساني قائل شد كه براي ما وحي و دين فرستاد . چرا براي حيوانات وحي نفرستاد ؟ اين ارزش انساني ماست .هرچه ما خودمان را به مدار وحي نزديك كنيم ، انسانيت مان را بيشتر درك كرديم و هرچه از وحي خودمان را دورتر كنيم به حيوانيت نزديك مي شويم .

سوال – آيا مي توان گفت كه افراد با ايمان و بندگان خوب

ص: 12672

در عزت و سلامتي جسمي مي ميرند و كساني كه در بيماري شديد مي ميرند بخاطر گناهاني است كه مرتكب شده اند ؟

پاسخ – خير . مسئله ي مرگ و حيات و فضايي كه ما هنگام رفتن از اين دنيا داريم متفاوت است ملاك اين است كه وقتي انسان مي خواهد از اين دنيا برود ، گاهي از نظر ما يك سكته ي آني است ولي از نظر خودش ممكن است كه صد سال طول كشيده باشد . روايت داريم كه خدا گاي انسان را در معرض پيري و بيماري و ناراحتي قرار مي دهد تا او را پاك كند . اين ادبياتي كه فلاني چقدر ناراحت مُرد و فلاني چقدر راحت مرد ، درست نيست . ما نمي توانيم بگوييم كه كسي بد مي ميرد يا خوب مي مي ميرد . ما نمي توانيم اين تشخيص را بدهيم . آن لحظه اي كه انسان دارد مي رود مرگ است . الان كه در بستر است و دردنيا است و دارد سختي مي كشد و اين سختي او را پاك مي كند . واين كار باعث مي شود كه او با توبه از دنيا برود و متوجه گناهانش بشود . اگر كسي در بستر افتاده و سختي مي كشد نشانه ي بدي او نيست يا اگر كسي در يك لحظه مي ميرد نشانه ي خوبي او نيست . انساني كه در دنيا زندگي كرده خوبي و بدي داشته است . فشارهايي كه انسان مومن در دنيا مي بيند يا براي تطهير يا براي ترفيع او است ، ملاك اين است . ما نمي توانيم

ص: 12673

قضاوت بكنيم ولي مي توانيم از خدا تقاضا بكنيم كه موت را اول راحتي ما قرار بدهد ، در دعا داريم كه خدايا مرگ را براي ما مبارك قرار بده . مي توانيم دعا كنيم كه خدايا هنگام مرگ ما در بستر نيفتيم . اينكه طرف چند سال در بستر افتاده نشانه ي بدي او نيست و كسي كه در لحظه اي مي ميرد هم نشانه ي خوبي او نيست . هر چه ما در دنيا حقوق مردم و خدا را بيشتر رعايت كنيم و ترك محرمات و انجام واجبات را انجام بدهيم راحت تر مي ميريم . بد اخلاقي مرگ را سخت مي كند حتي اگر طرف از نظر ما راحت بميرد ولي در آنجا در تنگنا است و فشار قبر دارد .با مردم خوش برخورد باشيم و حقوق شان را رعايت كنيم و بندگي خدا بكنيم حتما راحت مي ميريم . نگراني از مرگ نداشته باشيم . غصه مان از زندگي باشد . مرگ يك آئينه است . اگر شما خودتان را مرتب كرده ايد و يك آيئنه در مقابل شما قرار بدهند ، شما چه ترسي داريد ؟ ولي اگر در كثيفي و دود برويد نمي توانيد خودتان را در آيئنه بينيد و تا خودتان را در آيئينه مي بينيد وحشت مي كنيد . اگر ما زندگي را زيبا انجام داديم مرگ هم زيبا انجام مي گيرد . بجاي اينكه از مرگ بترسيم از گناهاني كه انجام مي دهيم بترسيم .

سوال – خانم 47 ساله هستم و تازه از خواب غلت بيدار شده ام و در جلوي چشم من اين شعر

ص: 12674

است كه در جواني پاك بودن شيوه ي پيغمبري است . من خيلي زجر مي كشم . من را راهنمايي بفرماييد .

پاسخ – ايشان هنوز پير نشده اند و در ابتداي جواني هستند . ملاك جواني به سن نيست . ايشان الان جوان هستند زيرا قرآن دلهاي مومن را جوان مي داند . قرآن مي گويد كه اصحاب كهف جوان مرداني بودند ، جوان مردي مهم است در حاليكه روايت داريم كه همه ي آنها پير بودند . ملاك جواني كم سني نيست ، ملاك طراوت ايمان است كه در وجود اين خانم ايجاد شده است . اين توفيقي كه ايشان پيدا كرده و همين تاسفي كه مي خورد ، همه ي اينها توفيقات الهي است . قدر اين نعمت را بدانيد . نكند كه شيطان بيايد و بگويد كه الان ديگر جواني ات رفته است و توبه فايده ندارد . ما افرادي داشته ايم كه در اين سن بيدارد شده اند و جزء عرفا و اولياءالهي شده اند . به سمت خدا رفتن در اين سن خيلي هم ارزش دارد . زيرا ممكن است كه انسان گناهاني در جواني انجام بدهد كه توفيق توبه پيدا نكند و هر چه جلوتر برود غفلتش بيشتر بشود . قرآن مي فرمايد : اگر انسان پشت سر هم گناه بكند توفيق توبه از او گرفته مي شود و ديگر نمي تواند توبه بكند . اين مهم است . اينكه بگوييم حالا جوان هستيم بعدا توبه مي كنيم ، از كجا معلوم كه توفيق توبه پيدا كنيم .

سوال – جمع بندي كلي در مورد بحث غضب الهي

ص: 12675

بفرماييد .

پاسخ – سعي كنيم كه از خدا نااميد نباشيم . حتي المقدور حقوق اهل بيت را رعايت كنيم . ارتباط ولائي مان را با امام زمان (ع) در همه ي اجزاي زندگي احساس كنيم . حقوق برادران و خواهران از داخل خانواده گرفته تا محيط بيرون را رعايت كنيم . اساس برخوردهاي مان را حُسن خلق قرار بدهيم . زندگي روزمره را در فضاي از بندگي خدا قرا بدهيم اگر دنبال آرامش هيتيم كه اين جز در راه بندگي خدا حاصل نمي شود . كسي كه دنبال مسمويت اخلاق ها و رفتارها مي رود ، او مثل معتادي كه مواد مصرف مي كند و مي گويد كه كِيف كردم ، آيا واقعا اين كيِف است ؟ كيف را آن جواني مي كند كه سالم است و اعتياد ندارد . خودمان را به گناه معتاد نكنيم و بعد بگوييم كه لذت بردم . اينها لذت نيست . دنبال زيبايي زندگي ، بندگي ، آرامش و امنيت باشيم و بندگي خدا را بكنيم . قطعا هم در دنيا و هم آخرت لذت مي بريم و گرفتار جهنم هم نمي شويم .

90-02-25

اي مطلع شرق تغضل چشمهايت خورشيدها سر مي زنند از پيش پايت ، اي عطر تو از آسمان نيلوفري تر پيچيده در هُرم نفس هايت صدايت آيينه ي موسيقي چشم تو باران پژواك رنگ و بوي گل ، موج صدايت با دستهايت پل زدي اي نبض آبي بر شانه هاي من پلي تا بي نهايت ، پس دست كم بگذار در روز مباد در چشم من باقي بماند جاي پايت .

سوال –

ص: 12676

نكته ي تكميلي در مورد رضايت خداوند از بنده را بفرماييد .

پاسخ – در بحث گذشته به چند مطلب اشاره شد . يكي اينكه اميد به رحمت خدا داشته باشيم . خود اميدوار بودن يكي از نشانه هايي است كه خداوند ما را رها نكرده است . وقتي ما احساس نااميدي كنيم ، اينجا نقطه ي قطع ارتباط ما با خداست اما وقتي به فضل خدا اميد داريم . خلافكار هستيم ، گناه كرده ايم و شرمنده هستيم اما ته دل ما اميد به فضل پروردگار وجود دارد . اين حلقه ي اتصلا رضايتمندي خدا نسبت به ماست يعني بدانيم كه خداوند هنوز ما را به طور كلي رها نكرده است . نكته ي بعدي اين بود كه وقتي خلاف مي كنيم گردن كشي و گردن فرازي نكنيم . در پيشگاه خداوند اظهار گناه كنيم ، اعتراف و اقرار كنيم كه بد كرديم و بپذيريم كه در انجام وظيفه مقصر هستيم . پذيرش مسئله و احساس شرمندگي نشان مي دهد كه خدا از ما راضي است . نكته بعدي اينكه عنصر اصلي ارتباط ما با خدا ولايت اهل بيت است ، سعي كنيم اين عشق ولايي را پاسداري كني . تا مادامي كه ما عشق اهل بيت در سر داريم و پايبند به اين عشق هستيم مطمئن باشيد كه خدا از ما راضي است . اين رضايت مندي داراي مراحلي است . ما هر چه كه از اين عشق اهل بيت بيشتر پاسداري كنيم و آنرا بيشتر نگه داريم ، رضايت خدا را بيشتر جلب كرده ايم . اين يك مطلب كاملا محوري و

ص: 12677

اساسي است . يعني اين عشق انسان را به طرف معشوق مي كشاند و مي برد . هر چه نسبت به عشق اهل بيت در صحنه جدي تر حضور پيدا بكنيم ، يقيناً اين عشق ما را بيشتر به سمت معشوقي مي كشاند كه ائمه دنبال آن بودند . مسير سمت خدا هم همين است يعني شما بايد به دامن اهل بيت چنگ بزنيد ، از اينها نكته ، مطلب و راه كار بگيريد و به سراغ خدا برويد . پيامبر مي فرمايد : اگر مي خواهيد كه خدا شما را دوست بدارد و محبوب خدا بشويد ، پشت سر من پيامبر راه بيفتيد و در رفتارها من را الگو قرا بدهيد . ببينيد كه من چه كار مي كنم و چه رفتاري با مردم دارم ، شما هم همان رفتار را داشته باشيد . اگر مي خواهيد اساسي ترين عامل اصلي در جلب رضايت الهي و لبخند خدا را در زندگي احساس بكنيم ، ببينيد حضور اين ابعاد در زندگي چقدر پررنگ است . ائمه چقدر قشنگ نسخه ها را پيچيده اند و دست ما داده اند يا دارو داده اند و كافي كه ما آنرا مصرف كنيم . گاهي پزشك دارو مي نويسد كه اين دو مرحله به سلامت مانده است يعني من دارو تهيه بكنم و اگر داروي درست را به من دادند ، آنرا مصرف كنم . گاهي داروي آماده شده را به ما مي دهند و مي گويند كه آنرا مصرف كنيد . كسي كه اين دارو را مي دهد هيچ اشتباهي در تعيين مقدار آن نكرده اند . دستور

ص: 12678

العمل ائمه دارو است و كافي است كه آنرا مصرف كنيد و لازم نيست كه شما اين دارو را بگيريد و در تهيه اين دارو برنامه ريزي كنيد . شما دقيقا اين مطالب را پياد كن ، آرامش و ايمان پيدا مي كني و به سمت خدا حركت مي كني . اين را دقيقا در وجودت پياده كن . قرآن شفا الصدور است يعني چيزهايي كه در قرآن گفته ام در زندگي ات پياده كن و كنار آن اما و اگر نگذار . فقط كافي است كه شما اينها را پياده كني . گر كام تو برنيامد آنگه گله كن . متن خالص آن چيزي كه در پيام وحي و كلام معصوم است را پياده كن . كليدي ترين نكته اين است كه آنها را عمل كنيم . ابوحمزه ي ثمالي از امام باقر (ع) نقل مي كند كه اگر چهار چيز در شما باشد به ايمان ، اعتقاد و پايبندي شما به اسلام كمك مي كند و گناهانت پاك مي شود ، در حالي پروردگارت را ملاقات مي كني كه خدا از تو راضي است و اگر سرتا پا در گناه باشي خدا همه را مي ريزد . (مثل اينكه مي گوييم كه چرا ناراحت هستي ؟ مي گويد كه كثيف هستم . مي گوييم اشكالي ندارد برو حمام و دوش بگير . اگر شما دوش بگيري اگر از سر تا پا هم كثيف باشي همه پاك مي شود .) يكي اينكه آنچه بين خود و خدايت قرار گذاشته اي به آن وفا كن . دوجور قرارداد داريم .يك جور قرار دادهايي است كه

ص: 12679

بين خودت و خدا مي گذاري كه اگر چنين شد من چنان مي كنم . حالا يا بصورت عهد يا نذر يا قسم بوده است . يكسري تعهداتي بين خودمان و خدا گذاشته ايم كه يادمان نيست . قرآن مي فرمايد : آيا من اين پيمان را با بشر نبستم كه شيطان را پيروي نكنند و دنبال آلودگي ها نروند ؟ در اينجا راحت مي شود آنرا يادآوري كرد . يك وقت شما خوابي را ديده ايد و صبح وقتي بلند مي شويد اصلا هيچ چيزي از خواب به ياد شما نمي آيد . اما ممكن است يكسري تلنگرهايي در فضاي روزانه براي شما پيش بيايد و كم كم شما را به فكر فرو ببرد ، و صحنه ي خواب به ذهن شما برمي گردد . ما در توصيه هاي ديني داريم كه با خودتان خلوت كنيد و پاي صحبت دل تان بنشينيد ، اين قدر دل را مشغول مسائل جانبي نكنيد زيرا اين كار باعث مي شود كه مطالب به ياد شما نيايد . اين قدر تاكيد شده كه در دعا و نماز حضور قلب داشته باشيد . وقتي مي خواهي با خدا حرف بزني حضور قلب داشته باش . وقتي قرآن مي خواني در آن تدبر و تفكر كن . اينها براي اين است كه فضاي ياد آوري باشد . خيلي چيزها را به خدا قول داده اي و يادت رفته است . چه چيزي باعث شده كه اينها يادت برود ؟ جذابيت هاي دنيايي . فرض كنيد كه خانم به آقا مي گويد كه اين جنس ها را براي منزل بخر ،

ص: 12680

آقا بيرون مي رود و همه جا را نگاه مي كند و به همه چيز توجه مي كند و بعد خسته مي شود و به خانه مي آيد و يادش مي رود كه جنس ها را بخرد . و بطور كل فراموش مي كند زيرا اصلا روي آن تمركز نكرده بود . خدا پيامك و زنگ زيادي به ما مي زند و مرتب هشدارها را در زندگي ايجاد مي كند ، مرگ و ميرها ، مرض ها ، همه ي اينها هشدار است . خدا مي فرمايد كه خيلي فراموشكار و سخت شده اي . قرآن مي فرمايد : ما بلاها را مي فرستيم تا نرم بشوند . خدا وحي مي فرستد كه بيدار شو و تفكر كن ولي انسان هيچ حاضر نيست كه آنرا بخواند . قرآن پيام خداست . من مسلمان كه حاضر نيستم اين پيام را دريافت كنم و اين باعث مي شود كه غضب خداوند فعال بشود . پس يك تعهداتي كه آگاهانه بين خودمان و خدا داريم و يكسري تعهداتي كه بر حسب فطرت ما در نهاد ما گذاشته شده است . خدا ما را در اين دنيا خلق نكرد كه حيوانيت از آن در بيايد . خدا ما را خلق كرد و اين امكانات را در اختيار ما گذاشت تا فراتر از فرشته و ملك از آن دربيايد . حالا من بيايم و به همه اينها پشت و بي اعتنايي بكنم . مسلم است كه در حال رضايت نمي توانم خدا را ملاقات كنم . حداقل آن اين است كه به تعهدات شعور ظاهر عمل كنم . هر دو

ص: 12681

عهد با خداست . يكي عهد آگاهانه با خداست و يكي عهدي كه با شعور باطني است كه بايد آنرا فعال كنم . وقتي خودمان يا بچه مان بيمار مي شود مي گوييم : يا ابوالفضل . فردا حواست باشد به اين يا ابوالفضل گفتن . اينها را يادمان نرود . مي فرمايد : با مردم با صداقت برخورد كنيد . اين قدر زبان را به دروغ و كلك نچرخانيم . وقتي ما مرتب به يكديگر دروغ مي گوييم فكر مي كنيم كه كلاه سر چه كسي مي گذاريم ؟ كلاه سرخودمان مي گذاريم . من با دروغ گفتن يك شخصيت دو رخ براي خودم خلق مي كنم . اصل دروغ دو رُخ بوده است بعد دوروخ و بعد دروغ شده است . تطور كلمه اين جوري بوده است . واقعيت چيز ديگري است ولي من چيز ديگري را به شما مي گويم . از اين دو رخ سازي خودم چه نفعي مي خواهم ببرم ؟ دروغ گويي من دستكاري در سيستم هويتي من است . داريم كه در روز قيامت افراد دروغگو زبانهاي شان از پشت سر در مي آيد و چهره هاي كريه و بدمنظر دارند . اگر ما با صداقت برخورد كنيم موجب اعتماد سازي مي شود . و هر چه بگوييم مورد قبول همه است . اگر دروغ به يكديگر تحويل هم داديم ، ديگر نمي توانيم به يكديگر تكيه كنيم و اعتماد را خُرد مي كنيم . وقتي در خانواده نتوانستيم به يكديگر تكيه كنيم آن خانواده مي شود چند مهره بدون تكيه به يكديگر و آن ديگر خانواده نيست

ص: 12682

. اين خانواده ها ظاهرا مهره هايي در كنار يكديگر هستند و خيلي زود از هم جدا مي شوند . يك برج تمام اعضاي ساختمانش به يكديگر تكيه كرده اند و به همديگر راست مي گويند . ستون هايش مي گويند كه من اين قدر مي توانم تحمل وزن بكنم و ديوارها هم مي گويند كه اين قدرمقاومت دارم و پاي آن ايستاده ام . آقاي مهندس اين برج اينها را محاسبه مي كند . محاسبه يعني دريافت صداقت اين موجودات تكويني كه اين چقدر مي تواند مقاومت داشته باشد . ميزان مقاومتش را حساب مي كند .اگر اين مقدار شن و سيمان و آب با هم مخلوط بشود اين قدر قدرت مقاومت دارد اگر آنرا كم يا زياد بكني دروغ مي شود . ظاهرش نشان مي دهد كه سيمان است ولي شن و آب اضافه قاطي آن كرده اي ، مطمئنا جواب نمي دهد . و روزي روي سر خودش خراب مي شود . ما سعي كنيم كه ميزان مقاومت هايي كه خدا در سالم سازي هويت ما ايجاد كرده درست بهره ببريم و صداقت يكي از آنهاست . در امور خانواده مي توانيم با صداقت زندگي كنيم و محكم بهم بچسبيم و خانواده را حفظ كنيم . نكته ي سوم مي فرمايد : با حيا زندگي كنيم . آن چيزي كه در عرف اسلامي ماست نه آن چيزي كه در عرف اجتماعي ها است . شايد اجتماع آلوده باشد و ما بايد همرنگ جماعت بشويم كه اين اشتباه است . ما بايد همرنگ جماعت عقلاء بشويم . هيچ گاه عقل و شرع نمي

ص: 12683

گويد كه مطلقا همرنگ جماعت بشوييد ، شايد اين جماعت بخواهند خودكشي كنند . بايد همرنگ جماعت هايي بشويم كه پايبندهاي اوليه ي انساني را دارند . اگر انسان بر اساس اقتضائات انساني حتي قبل از اينكه بخواهد شرعي و اسلامي زندگي كند بعنوان يك انسان كه هست . اصلا من هيچ ديني را قبول ندارم ولي قبول دارم كه انسان هستم و اگر بخواهم بر اساس اصول انسانيت پايبند باشم اصول انساني چنين چيزي را نمي پسندد . انسانيت يك سري بايدهايي را به حكم انسان بودن قبول كرده است . به حكم انسانيت اگر شما در هر قوم و مليتي برويد مي گويد كه ظلم و ستم نكن . در هر قوم و ملتي مي گويد كه تجاوز به حقوق ديگران ، دروغ بد است .اينها چيزهاي عمومي است . لازم نيست كه ما اينها را با ادبيات ديني بپذيريم . انسان بايد از رفتارهاي زشت حيا داشته باشد . بعضي ها فكر مي كنند كه اگر رفتارهاي زشت را بيشتر كنند ، اين يك نماد اجتماعي پيدا مي كند . جامعه ي انساني بي بند و باري را قبول نمي كند . اگر شما به كشورهايي كه مسلمان نيستند و اصلا ديني ندارد برويد و آمار بگيريد كه آيا واقعا آنها بي بند وباري را مي پسندند و اسم آنرا آزادي مي گذارند ؟ آنها بر حسب فرهنگ انساني يكسري خط كشي هايي را قبول دارند . اگر شما در هر فرهنگي برويد خيلي از رفتارهايي كه در شرع ما حرام است ، اگر اينها را در بين عقلاء آنها ببريد آنها

ص: 12684

هم قبول مي كنند زيرا آنها چارچوب هايي دارند . ما مي گوييم دين اسلام دين جهاني خواهد شد چون با همين ادبيات حرف زده است . با ادبيات عقلي و فطري صحبت كرده است . اگر ما اين فطرت ها را بشورانيم اي ادبيات را قبول مي كنند . در خطبه ي اول نهج البلاغه مي فرمايد :انبياء آمده اند كه عقل نظري و عقل عملي را در ما زنده كنند . يعني مي آيند عقول انسانها را فعال كنند و انسان وقتي با عقل فعال شده نه با عقل در زندان به مسائل نگاه كند خيلي از آلودگي ها را قبول نمي كند . اگر انسان بر اساس فطرت پاك انساني بخواهد فكر بكند ، كجا منطق تجاوز به ناموس ديگران را قبول دارد ؟ كجا مرزشكني هاي اخلاقي را قبول مي كنند ؟ در ادبيات ديني ما اينها زشت است . ما سعي كنيم كه اينها را انجام ندهيم . نكته چهارم مي فرمايد : بد اخلاقي . چرا بايد اين قدر آمار طلاق هاي فيزيك ،عاطفي، فرهنگي و روحي و رواني بالا باشد ؟ ريشه ي همه اينها در بداخلاقي هاست .وقتي ريشه ي اين طلاق ها را بررسي مي كنيم مي بينيم كه ريشه اش بداخلاقي است . بداخلاقي باعث مي شود كه بدترين بمب براي انفجار عواطف و روابط و انفجار تعاملات زيبايي كه اسلام اين قدر روي آن تاكيد كرده است بداخلاقي است . در روايت داريم كه خدا همه ي گناهان را به جزء بداخلاقي مي بخشد . يعني اگر بداخلاق شدي مواظب باشد كه ممكن است

ص: 12685

اين قدر خراب كني كه به توبه هم نرسي . اگر انسان بداخلاق توبه كند و ازاين به بعد خوش اخلاق باشد طبعا خدا او را مي بخشد . وقتي بداخلاقي مي كني حقوق ديگران را ضايع مي كني . اگر اخلاقت را عوض كني آرام مي گيري . تا مادامي كه اين بداخلاقي در وجودت هست خواب و آرامش نداري و آنرا از تو مي گيرد . كل رسالت ديني ما مكارم اخلاق است كه پيامبر در يك كلمه گفته است . پيامبر فرمود كه من مبعوث شدم براي اينكه شما نماز بخوانيد ، روزه بگيرد ، حج برويد ولي من از مجموعه اي كه از پيش خدا براي شما آورده ام از درون شما مكارم اخلاقي را توليد كنم . و شما مركز مولد اخلاقي بشويد . كارخانه اي درست كنم كه از آن كرامات صادر بشود . خدا به پيامبر مي گويد خلق عظيم و روي اين صفت پيامبر دست مي گذارد . خدا فرمود كه اگر تو بد اخلاقي مي كردي نمي توانستي اجتماع را دور خودت جمع كني . نكته اي كه خيلي از بينندگان از آن رنج مي برند اين است كه مي گويند كه مااز گناه توبه كرديم ولي اين گناه از جلوي چشم ما كنار نمي رود . در روايات داريم كه يكي از نشانه ها يي كه خداوند عبدش را دوست دارد اين است كه بنده خوبي هايش را فراموش مي كند و بدي هايش را مدنظر مي آورد كه مبادا عجب و غرور او را بگيرد . وقتي كسي احساس شرمندگي بكند اين خوب است

ص: 12686

. خوب است كه اين احساس هاي قشنگ را بعد از مرگ داشته باشيم زيرا آنجا ديگر عُجب نيست . پس اگر خلاف كردند و اين خلاف در ذهن شان آنها را اذيت مي كند نگران نباشند چون اين جلوي عجب و غرور را مي گيرد. در روايات داريم كه بدي ها را مرتب جلوي چشم او مي گذارد . مبادا كه آنرا تكرار كند و به سمت بدتر از اينها برود و آنرا تكرار كند . اين چراغ قرمز مرتب كار مي كند و اگر كار نكند ممكن است كه شما دوباره دنبال گناه برويد .

سوال – سوره ي هود 88-82 آيات را توضيح بدهيد .

پاسخ – آياتي كه در اين صفحه خوانده شد جلوه هاي غضب الهي است . خدا در عين اينكه فضاي گسترده ي لطفش را به روي دوست و دشمن باز كرده و دعوت مي كند و به طرف وعده داده از طرفي اگر كسي بناي ناسازگاري داشت حتما بايد منتظر زشتي ها باشد . خدا اول اقوام را تمجيد و تعريف مي كند و آنها را دعوت مي كند ولي كار به جايي مي رسد كه خدا مي فرمايد : ما شهر آلوده به گناه را زير و رو كرديم . قصه ي قوم لوط است ولي اين مربوط به هر جايي است كه در آن طغيان ، نافرماني و گناه دامن زده شود ، بذر نابودي در آنجا كاشته مي شود و بايد منتظر باشند كه با كاشت بذر نابودي انسان بذر بودي برنمي دارد . اگر گندم بكاري گندم برداشت مي كني ولي اگر جو

ص: 12687

بكاري جو برداشت مي كني . اگر انسان گناه را كاشت و بعد توقع خوشبختي و عادت داشته باشد ، اين يك تفكر تخيلي است و يك نگاه سرابي است . اين همه آيات خرد ، فهم ، شعور و امكانات براي اين است كه بشر بفهمد كه بايد چكار بكند و بعد بشر پشت به همه ي اينها مي كند . اگر انسان بذر بدبختي را بكارد و منتظر دروي خوشبختي باشد ، اين گماني باطل است . مي فرمايد كه نماز را مسخره مي كنند . خدا فرصت هايي را مي دهد كه بالاخره يك روزي متوجه بشوند و يك روزي بفهمند . شعيب به كارهاي خلاف اينها ايراد مي گرفت . و مي گويد كه كم فروشي نكنيد ، خلاف نكنيد ، دست از بتها برداريد ولي آنها او را وقتي نماز مي خواند مسخره مي كردند . اين كارها عاقبت خوشي ندارد . پايان كار نزول عذاب است . اين مي تواند در ارتباط با يك قوم باشد و يا در ارتباط با يك فرد باشد . كسي كه بذر انحرافي پاشيد منحرف خواهد شد و منتظر نباشد كه در صراط مستقيم قرار گيرد . مگر اينكه توبه كنند .

سوال – پسر 26 ساله دارم كه در گناه غرق شده است . رابطه ي نامشروع دارد ولي دلش پاك است . ولي گناه برايش زيبا جلوه كرده است . بي نظم و حرف گوش نكن است . مي ترسم كه براي او زن بگيرم و دختر مردم بدبخت بشود . راهنمايي بفرماييد .

پاسخ – جوانان ما بچه هاي مثبتي

ص: 12688

هستند و زمينه دار هستنند ولي از اين زمينه ها حمايت نمي شود . فقط مرتب مي گوييم كه بايد چنين و چنان بشود . دستگيري و حمايت كنيد . پيرامون اين جوان را بررسي كنيد كه ببينيد چرا اين جوان دارد منحرف مي شود . متاسفانه خانواده هابه اين مطلب توجه نمي كنند كه كانون خانواده ها بايد از اول گرم ، جذاب و با محبت باشد ولي اين طور نيست . و اين باعث مي شود كه جوان در جاي ديگري خودش را پيدا كند . باصطلاح فكر مي كند كه خودش را پيدا كرده است ولي بيشتر خودش را گم مي كند ولي احساسش اين است كه آرام است . كسي كه دنبال دوست و رفيق يا رابطه ي نامشروع مي رود ، دنبال كارهاي خلاف مي رود بخاطر اين است كه محيط خانواده محيط فعال و زيبا نيست . من در مشاوره هايم مي گويم كه محيط خانواده را كمي تغيير بدهيد و آنها مي گويند كه ما قبول داريم كه محيط منزل ما جذاب نيست . بعد پدر و مادر دنبال علت مي گردند و گناه را گردن همديگر مي اندازند . پس ببينيم چه محيطي اسراف اين بچه را گرفته است آنرااصلاح كنيم . از جنبه هاي مثبتش استفاده كنيم و از جنبه هاي مثبت به او اعتماد كنيم و به او مسئوليت بدهيم و از او مسئوليت بخواهيم . به سوي او حمله و هجوم نياوريم ، پرخاشگري نكنيم ، او را نااميد نكنيم ، برخوردهاي بي مهري با او نكنيم . دقيقا مثل يك بيماري با او

ص: 12689

عمل بكنند . من در اينجا نمي توانم تمام رفتارهاي ريز او را بررسي كنم . ما به پدر و مادر مي گوييم كه او چه جنبه هاي خوبي دارد و از همان جنبه هاي مثبت استفاده كنيد . بايد ببينيم كه قضيه چيست . ما از گفتگويي كه با او مي كنيم خلا او را متوجه مي شويم و اگر خلا او ازدواج باشد مي گوييم كه براي او زن بگيريد ولي ايشان به يك دوره درمان احتياج دارند تاعلت مشخص بشود . پس اول بايد خلا را پر كنيم بعد كه اين دوره را گذراند ، ازدواج كند .

سوال – من جواني تقريبا مومن هستم ولي ترياك مصرف مي كنم . آيا من مي توانم باامام زمان خودم هم دل بشوم و مورد لطف ايشان قرار بگيرم ؟

من جواني هستم كه اهل مشروب خوردن وهمه نوع كاري هستم . تا كربلا نروم توبه نمي كنم . موقعيت سفر براي من جور نمي شود . چرا امام حسين (ع) كا گناهكاران را نمي طلبد ؟ چكار كنم ؟

پاسخ - انسان اول بايد توبه كند تا بعد پذيرفته بشود . در هر دو سوال اين افراد كاملا اميدوارباشند . اين برادر توبه كند و شر طتوبه باعث مي شود كه به زيارت هم بروند . حالا كاري بكند كه امام حسين (ع) به زيارت او بيايد . درست است كه ايشان اهل همه كاري هستند ولي وقتي پاك بشوند و توبه كنند امام هم به زيارتش مي رود و ما نمونه هايي اين جوري داشته ايم . البته نبايد امروز توبه كند

ص: 12690

و فردا منتظر امام حسين (ع) و حضرت ابوالفضل باشد . خودش را آماده كند و در مسير قرار بگيرد تا به كربلا برود و اگر هم به كربلا نرفت معني اش اين نيست كه امام با او قهر كرده است . ملاك اين است كه ما در راه امام حسين (ع) مي رويم يا خير . اگر در راه امام حسين (ع) مي رويم در خود كربلا هستيم . برادري كه مي گويد من معتاد هستم بايد بداند كه امام زمان (عج ) معتاد نيست . بايد دست از اين مواد بردارد . پس او ل اينكه در حاليكه معتاد هستي مايوس نباش ، مرتبط هم باش ولي برنامه ريزي ات بر اين باشد كه آنرا ترك كني امام هم به تو كمك مي كند . مقداري هم اطرافيان بايد كمك كنند . گناه ما اطرافيان اين است كه توجه نمي كنيم . جواني كه گناه مي كند ولي مي گويد كه امام حسين (ع) را دوست دارد و امام زمان را دوست دارد . چه كسي او را مجبور به اين كار كرده است ؟ محيط هاي پيراموني آنها نياز به تغيير دارد . اطرافيان به او اميد بدهند كه اين عشق هاي زيبا به ثمر برسد .

90-02-18

سوال – در مورد علائم راضي بودن از ما توضيحاتي بفرماييد .

پاسخ – در بحث رضاي الهي و نشانه ي اينكه خدا از ما راضي است ، يكي از نكاتي كه قرآن مطرح مي كند اين است كه ما چقدر از خدا مي ترسيم . ما در برنامه ي از اميد زياد صحبت

ص: 12691

كرده ايم ولي تعابير در مورد خوف الهي را هم نبايد ناديده بگيريم . در آيات داريم كه خدا از كساني كه از او مي ترسند راضي است يعني اينكه خدا از زشتي ها ، آلودگي ها و رفتار ناشايستي كه متناسب با شأن انساني نيست كه در پيشگاه خداي متعال بي ادبي بكند ناراحت نيست ، نه اينكه خدا عصباني بشود و بگويد كه تو با من چنين كردي يعني بي ادبي در پيشگاه خداي متعال اين اثر را خواهد گذاشت كه ما را آلوده كند . پس اين آلودگي باعث زجر ، عذاب و شكنجه روحي ما مي شود . خدا مي فرمايد از عاقبت سوء گناهان بترسيد . ترسيدن از عاقبت سوء گناه خودش از نشانه هايي است كه خداوند از ما راضي است و خداوند از انسانهايي كه نسبت به اين عاقبت هاي بد بي تفاوت نيستند و نگاهي پشيمان دارند خوشش مي آيد و از آنها راضي است . اگر خداوند خير بنده اي را بخواهد ( قطعا او را دوست دارد كه خيرش را مي خواهد ) جعل له واعظ من قلبه خدا يك نصيحت كننده اي را از درون دلش قرار مي دهد . از سوالات اين كاملا هويد است .وقتي بيننده مي گويد كه من گناه مي كنم ، پشيمان و ناراحت هستم .از كجا بفهمم كه خدا از من راضي است ؟ اين ادبيات در پيامك ها بسيار است . اين همان واعظ بنفس است يعني يك كسي در درونش است كه و يك جنبه ي احياگري در درون او هست كه اين جنبه ي احياگر

ص: 12692

مي خواهد نگذارد كه او بميرد . در تعبيرهاي اخلاقي به آن نفس لوامه مي گويند . نفس لوامه يعني وجدان اخلاقي ، نفس ملامتگر . بعدي از نفس است كه دائما ما را به بدي ها دعوت مي كند ، لامارة بالسوء . بدي ها را خوب جلوه مي دهد و مي گويد كه به سمت اينها بيا ، در واقع زشتي است كه آنرا تزيين و آرايش مي كند و بعنوان يك چيز قشنگ جلوه مي دهد . اين كار نفس اماره و در واقع شيطنت است . شيطنتي كه دارد زيباسازي و دروغ پردازي مي كند . آنقدر دروغ را آرايش و تزيين مي كند كه انسان خودبخود به سمت آن حركت مي كند . معمولا سيستم گناه اين است و اِلا اگر كسي واقعيت گناه را بداند يك نفر روي زمين گناه نمي كند . حتي ممكن است كه مكروه هم انجام ندهد ، اگر واقعيت را بفهمد . گناه اينقدر زشت و بد منظر و كريه است كه اگر در خواب هم واقعيت آنرا ببيند چه بسا سكته كند . بنا نيست كه به ما زشتي گناه را نشان بدهند و ما آن موقع گناه نكنيم ، بناست كه ما نشان نداده انتخاب كنيم . معناي كمال همين است ، پيامبر فرستاده ، عقل داده و نيروهاي درگير داده تا ما در اين فضاي درگيري رشد كنيم . رشد ما در فضاي درگيري معنا پيدا مي كند . اگر قرار بود كه موجودي باشيم كه يه هيچ وجه گناه نكنيم و حقايق را بفهميم ديگر انسان نمي شديم بلكه فرشته

ص: 12693

مي شديم . سيستم خلقت اگر به گونه اي باشد كه حقايق را به اندازه ي ظرفيتش بداند و هيچ گرايش طبيعي و مادي به او نداشته باشد ، اين چنين موجوديتي را انسان نمي گويند بلكه به آن مَلك يا فرشته مي گويند .به تعبير فلاسفه به آن مجرد تام مي گويند .يعني هيچ تعلقي به ماده ندارد و هيچ آلودگي هم نمي گيرد . اما اگر انسان شد بُعد مادي و طبيعي دارد . اين بعد طبيعي اقتضاءهايي دارد و اين اقتضاءها لغزندگي هايي دارد . پيامبر از بيرون و عقل از درون را خدا به انسان داده است ، مي گويد كه مواظب جاده باش كه لغزندگي دارد ، پيچ خطرناك دارد ، سراشيبي و سربالايي هايي دارد ، ممكن است سراب هايي به دروغ جلوي تو قرار بگيرد ، علامت آب و سراب را مشخص كرده است ، همه ي اين آيين نامه ها را براي ما تعيين كرده و بعد ما را راه انداخته است . بنابراين نفس لوامه با زيباسازي علي الدوام ما را به بدي دعوت مي كند . اگر ما باطن گناه را مي دانستيم كوچكترين گناه و حتي مكروهي را هم انجام نمي داديم . منتها ما نمي فهميم كه چه بر سر خودمان مي آوريم . بخاطر اين است كه پيامبر مي آيد ، مي سوزد ، سنگ به دندانش مي زنند ، سرش را مي شكنند و خاك بر سرش مي ريزند ولي همچنان پيامبر مي گويد كه من بايد شما را نجات بدهم . پيامبر اينها را تحمل مي كند ولي مي گويد

ص: 12694

: خدايا قوم من را كه نمي دانند هدايت كن . ابا عبدالله مي فرمايد كه اگر قرار است سر من بر بالاي نيزه برود بگذار برود ، اگر قرار است كه عزيزانم جلوي من تكه تكه بشوند بشوند ، اگر قرار است كه زينب و اهل بيت من به اسارت بروند بروند ، همه ي اين هزينه ها را مي كنند براي اينكه شما بيدار بشويد زيرا نمي دانيد چه داريد بر سرخودتان مي آوريد . گناه عمق عجيبي دارد . اگر ما مقداري از اينها را مطالعه كنيم و ببينيم كه در روايات ما در مورد گناه چه چيزهايي منعكس شده است .عايشه پشت پرده نشسته بود . مرد يهودي وارد شد و به تحقير به پيامبر گفت : سام عليك يعني مرگ بر تو . ولي ظاهر سلام عليكم دارد . پيامبر با وقار و ادب فرمود : و عليك . نفرمود : سام بر خودت يعني هر چه گفتي بر تو . عايشه از پشت پرده به اينها پرخاش كرد كه مرگ بر خودتان ، چرا به پيامبر توهين مي كنيد ؟ حضرت فرمود كه عايشه آرام باشد اگر تند خويي و عصبانيت بخواهد در باطن خودش را مجسم كند ، زشت ترين و كريه ترين منظره را خواهد داشت . نمي داني كه داري چكار مي كني . پس اگر مي گويند از خدا بترس يعني اين كه گفتيم . نفس اماره با تزيين كردن انسان را به بدي ها دعوت مي كند . بعد ديگري در نفس ما وجود دارد بنام نفس لوامه يا نفس ملامتگر . اين نفس

ص: 12695

مي خواهد فطرت را بالا بياورد ، جلوي انحرافات طبيعي را بگيرد ، اين از درون مي گويد كه چرا اين كار را كردي ؟ خجالت بكش و حيا كن ، خدايي كه اين همه به تو لطف و محبت كرد ، اين پاسخ اوست ؟ اگر انساني به تو يك محبت كوچكي به تو بكند تو قدرداني مي كني و از او تشكر مي كني .چرا اين ادبيات انساني را در مورد خدا بكار نمي بري ؟ تازه آن بنده اي كه مشكل تو را حل كند فرستاده ي او بود و ظاهرش او بود ولي باطنش عنايت الهي بود و اِلا مي توانست كه نگذارد كه او مشكل تو را حل كند . اينها موعظه و پندهايي است كه نفس لوامه از دورن به ما مي دهد . شما خلاف مي كني و او تو را محكوم مي كند . از درون مي گويد كه مغرور نباش . بدي ها را از درون محكوم مي كند . اين همان چيزي است كه جوانان مي گويند كه ما بد كرده ايم و الان پشيمان هستيم . جوان گناه مي كند و مي گويد كه پشيمان هستم ، او را راهنمايي مي كنيم و مي گويد كه من از گناه دست برمي دارم . بعد از اينكه از گناه دست برمي دارند و توبه مي كنند . در خلوتي مي نشيند و مقداري خاك بر سر خودش مي ريزد و مي گويد كه خدايا جواني كردم ، من را ببخش و اين احساسات زيبا و قشنگ اشك انسان را در مي آورد . آفرين بر

ص: 12696

ما كه داراي چنين جواناني هستيم . اگر ما پاي موعظه ي دروني مان بنشينيم ، حتما ما را بيدار مي كند . اينها را جدي بگيريم . آن نفس خطرناك ، شوم و پليدي كه اين همه خيانت مي كند و ما را به سمت بيد ها دعوت م يكند ، حرف او را انجام مي دهيم ولي اين نفسي كه مي خواهد ما را نجات بدهد و بدي ما را محكوم مي كند ، او را تحويل نمي گيرم . چرا ؟ مي گويد كه سراغ خوبي هاي واقعي برويد . عبادت ، ترك گناه و بندگي . اينها واقعيت هاست . پس اگر خدا بنده اي را دوست داشته باشد از درون موعظه گري براي او قرار مي دهد كه او را كنترل كند .

سوال – دختري 16 ساله دارم كه در داشتن حجاب كامل كوتاهي مي كند . به او مي گويم كه موهايت را جمع كن مگر نشنيدي كه در قرآن گفته كه اگر موهاي سرت پيدا باشد با همان مو آويخته مي شوي . مي گويد كه بگذار موهايم بيشتر باشد تا ديرتر در آتش بيفتم . پر او به رحمت خدا رفته و من به تنهايي بار زندگي را به دوش مي كشم . راهنمايي بفرماييد .

پاسخ – ادبيات برخورد در جذب افراد خيلي موثر است . اين بچه كه به جهنم نرفته و نمي داند كه عاقبت گناه چيست . البته ما در روايت داريم كه با مويش او را آويزان مي كنند . اين همان پايانه ي گناه است كه هين الان چه زشتي

ص: 12697

هايي كه در درون گناه نهفته است . اگر يك خانم مي دانست كه يك نخ مو را بيرون گذاشتن ، چه حوادث تلخي را در وجودش خلق مي كند هيچ وقت اين كار را نمي كرد . اگر همه ي دنيا را به او مي دادند و مي گفتند كه يك نخ موهايت را بيرون بگذار اين كار را نمي كرد . او نمي داند كه چكار مي كند . اگر مي دانست كه براي خودش چه حوادثي را خلق مي كرد هيچ وقت اين كار را نمي كرد . قبل از اينكه بترسانيم به ابعاد جذابيت دين نگاه كنيم . زيبايي بندگي خدا را براي اين جوان تصوير كنيم . عشق بازي با خداي متعال را براي او تعريف بكنيم . و اينكه خداوند چه دوست دارد و تو بايد چه دوست داشته باشي كه با دوستي خداوند پيوند بخورد . يعني از ابعاد زيبايي بگوييم ، در عين اينكه مواظب حركات وحشتناك هم باشيم . با ادبيات زيبا بگوييم ، از ادبيات خشن و تند استفاده نكنيم . ما بايد روح عبوديت ، سپاس ، دوستي ، طهارت و عشق به پاكي و پاكان و هم راي شدن با تائبان را در روح جوانان تربيت كنيم . اين كاري كه من مي گويم تجربه شده و موفقيت آميز است . مثلا جوان مي آيد و از گناهانش مي گويد ، من مي توانم بگويم كه اي جوان بدبخت شدي ، ديگر اميدي به نجات تو نيست ، مي ترسم من هم به آتش تو بسوزم ، بلند شو و برو . اين

ص: 12698

يك نوع ادبيات است . جوان مي گويد كه پس كار من خراب است ، مي رود و ديگر برنمي گردد . البته بايد بدانيم كه در پيشگاه بنده نبايد گناه كرد ، بايد در پيشگاه خدا اعتراف كرد ولي بعضي ها در مقام مشاوره اينها را مي گويند تا راه حل پيدا كنند . گاهي جواني به من مي گويد كه فلان گناه و فلان گناه را كردم بقدري اين گناهان چندش آور است كه من سرم درد مي گيرد اما پيش خودم مي گويم كه بايد يك جايي اين حالت را استفراغ كند ، بگذار حالتهاي بدش را بگويد تا مقداري آرام بگيرد . پدر و مادر بايد براي بچه اش مشاور و طبيب دلسوز باشد . طبيب دلسوز اين نيست كه از او بترسي . ما يك بار پيش پزشك رفتيم و اولين بچه ي ما كه شيرخوار هم بود بيمار بود و نزد او برديم و مشكلش را گفتيم . دكتر گفت كه خير مشكلش اين نيست بلكه چيزهاي ديگري است و ما خيلي ترسيدم ، اين يك برخورد غير پزشكي است . ما پيش متخصصان ديگر برديم و همه گفتند كه بچه هيچ مشكلي ندارد . اين دكتر غير از تشخيص غلط ، برخورد غلط هم كرده بود . مي توانست بگويد كه اين چيزي نيست و در ضمن شما بايد اين جور درمان را هم پيگيري كنيد و اينها طبيعي است اگر چه بيماري هم مهم بود مي توانست ما را نترساند و به روش بهتري به ما بگويد . شيوه ي برخورد خيلي مهم است . اگر پدر

ص: 12699

و مادر در نظر فرزندان يك عنصر خشونت و تندي شدند ، بچه ديگر مي ترسد كه مشكلش را با آنها در ميان بگذارد . يك پدر و مادر بايد جوري عمل كنند كه فرزند راحت بتواند مشكلش را با آنها در ميان بگذارد و او را راهنمايي كنند و اگر نمي توانند بدنبال مشاوره بروند نه اينكه اول به دنبال گزينه ي پرخاشگري و اهانت بروند .اين جوان را تحويل بگيرند . در رفتار شايسته بايد آنها را قبول كرد و اگر رفتار ناشايست دارد بايد سراغ كارشناس بروند . وقتي با اين شيوه ي اعتماد و امنيتي كه او احساس كند كه مي تواند مطلبش را راحت بگويد ، پيگير قضيه باشم يك تعامل قشنگي روحي و اخلاقي گره مي خورد . كسي كه غرق شده تا دستت را به دست او ندهي ، نمي تواني او را بالا بياروي . كسي كه در دريا غرق شده ، اگر به او لگد بزني بدتر غرق مي شود . و بعد جنازه اش روي آب است و اين كه بدتر مي شود . سيره ي اهل بيت با گناهكاران به شيوه ي اخلاق خوب بوده است . ما بايد خوش اخلاق باشيم امنيت سازي كنيم .بين گناه و گناهكار تكفيكي كنيم و گناهكار را دوست داشته باشيم تا كم كم بتوانيم آنها را تحت تاثير روش هاي اخلاقي خودمان قرار دهيم . براي آنها از جذابيت و زندگي در طهارت و پاك بگوييم ، از آثار بيرون گذاشتن مو در زندگي دنيوي بگوييم ، وقتي اين ترسيم هاي زيبا را كرديم نتيجه خواهيم گرفت

ص: 12700

.

سوال – سوره هود آيات 28-20را توضيح بفرماييد .

پاسخ – قرآن كريم در ضمن اين آيات مثالي مي زند از انسانهاي خوب وبد ، مومن و كافر و مي فرمايد كه مثل اين دو دسته مثل انسان بينا و نابينا است . به تعبيري انسان شنوا و ناشنوا و انسان بينا و نابينا ، آيا آنها با هم مساوي هستند ؟ آيا اين دوسته يكي هستند ؟ آيا نمي خواهيد بيدار بشويد . آيا وقتي حقيقت وحي براي انسان مي آيد و آنرا با گوش باز مي شنود و وقتي حقيقت را براي او تصوير مي كنند با چشم باز آنرا مي بيند با انساني كه حاضر نيست مطلبي را گوش كند يكي است ؟ تا به طرف مي گوييم گناه نكن ، سريع مي گويد كه به تو چه ربطي دارد ، من خودم جهنم مي روم ، تو را كه بخاطر من نمي سوزانند . اين ادبيات يك ا نسان چشم بسته و گوش بسته است . اگر چشم و گوش او باز بود اين جوري حرف نمي زد . يعني نابينا و ناشنوا است و نمي خواهد بشنود و ببيند .تصويري كه قرآن از جهنم برايت مي كشد را حاضر نيستي كه ببيني . غيبت كه مي كني گوشت مرده ي فردي را مي خوري اين حرف نيست كه از دهانت بيرون مي آيد و اين تصويري است كه قرآن از غيبت كرده است . پيامبر فرستاد و سي جزء قرآن براي هدايت تو آورد تا تو بشنوي ، حالا تو حاضر نيستي كه بشنوي ؟ مي گويند كه انسان

ص: 12701

فضول را جهنم بردند گفت كه هيزمش تر است يعني در آنجا هم مي خواست فضولي بكند ولي فردي مي گفت كه فضول را بردند جهنم ، گفت كه در خروج از كجاست . پس نگوييم خودمان مي خواهيم به جهنم بروي و به كسي ربطي ندارد . بينا و شنوا باشيم و در مقابل حقيقت خاضع باشيم .

سوال – فرق بين دردِ دل و غيبت چيست ؟

پاسخ – ملاك غيبت اين است كه خواهر يا برادر مومنش را ياد كند به چيزي كه او بدش مي آيد . يعني اگر طرف بشنود خوشش نمي آيد كه پشت سر او اين حرف را زدي . در اينجا كاري به قصد طرف نداريم كه قصدش غيبت است يا درد دل . من و شما راجع به فردي با هم صحبت كنيم ، بگونه اي كه اگر طرف اين ادبيات ما را متوجه بشود يعني حرفهايي كه من و شما پشت سرش زديم ، ناراحت بشود ، به اين غيبت مي گويند . اگر پشت سر كسي از او تعريف و تمجيد مي كنيم اشكالي ندارد . ملاك غيبت اين است كه طرف نگران بشود . ما نمي توانيم تحت اين عنوان كه صفتش است ، غيبت نباشد ، درد دل مي كنم يا قصد ندارم ، پشت سر كسي حرف بزنيم . اگر پشت سر كسي حرف بزنم و عيب هايش را هم بگويم كه اين عيب گويي است و اين گناه ديگري است . امام مي فرمود كه از غيبت فاصله بگيريد . چه بسا شخصي چند عنوان گناه كبيره بزرگ را با

ص: 12702

يك عمل در خودش ثبت مي كند . دارد غيبت مي كند كه گناه غيبت است و علاوه بر آن عيب جويي هم هست كه گناه ديگري است . يك حالت هاي تحقير و تمسخر هم مي تواند در آن باشد . ما كه نمي توانيم با غيبت كردن و آبروريزي ديگران درد دل كنيم . اگر واقعا ما بخواهيم احقاق حقي بكنيم ، اگر در مقام مشاوره هستيم و هيچ كدام از قصدهاي آلوده را نداريم . مثلا مي گوييم كه پدر من اين كار را مي كند و من نمي خواهم غيبت او را بكنم ، مي خواهم راه حل پيدا كنم البته پيش مشاور يا يك فرد امين . اگر درد دل اين عنوان را دارد كه مي خواهيم راه حل پيدا كنيم درست است . ولي اگر بخواهيم با اين حرفها خالي بشويم ، اين خالي شدن نيست بلكه پر شدن از گناه است و ما دار يم جاي دو تا احساس را عوض مي كنيم . يك حركتي است كه ما آنرا حس نمي كنيم كه سوختن است و خوردن گوشت مرده ي مومن است و بعد احساس مي كنيم كه آرام گرفته ايم . اين يك آرامش دروغين است . يك قسمت اين است كه من مي خواهم ببينم مجاز هستم كه درد دل كنم كه مجاز نيستم . يك وقت مادر براي پسر يا دخترش مي خواهد درد دل كند و او را گير مي اندازد . مادر بايد بداند كه اين درد دل مجوزي براي گفتن نيست اما فرزندش يا مستمع اين غيبت وظيفه اش اين است

ص: 12703

كه يك جورهايي در مقام تغيير موضوع بربيايد و فضا را عوض كند . اگر ديد كه نمي تواند اين كار را بكند ، يك جورهايي از طرف دفاع كند و بگويد كه او قصدش اين نبوده است و موضع را به نصيحت و پند تبديل كند . ولي اگر بگويد كه بله مادر شما درست مي گوييد و اين بلاها را هم سر من آورده است درست نيست .

سوال – مادرم از سال 86 بر سر بي وفايي پدرم و شراب خوردن او با هم دعوا داشتند . من اولين كسي بودم كه اين را فهميدم و به مادرم گفتم البته افراد فاميل زودتر از ما مي دانستند . پدرم به بهانه ي اينكه من با حجاب هستم با من حرف نمي زند و اتفاقا در اين ايام پدرم وضعش خيلي خوب شده است يعني هم پولدار و هم مغرور شده است . او مي گويد كه قرآن و دستورات دين افسانه است . و مي خواهد كه من و مادرم مثل او بشويم و در اعتقادات مان از او تبعيت بكنيم . من و مادرم چكار كنيم ؟

پاسخ – تبعيت در امور باطني درست نيست . قرآن مي فرمايد كه اطاعت از پدر و ماد در امر شرك و در تخريب عقايد نكنيد . ولي در رفتار با آنها بايد خوب رفتار كنيم . شما بايد وظيفه ي فرزندي تان را در برخوردهاي اخلاقي حفظ كنيد چه بسا تحت تاثير شخصيت اخلاقي شما قرار بگيرد اما اين كه دست از عقايدتان مثل نماز و حجاب برداريد صحيح نيست و اينجا اظاعت

ص: 12704

از پدرو مادر واجب نيست . بايد به پدر هم بگوي كه با شراب خوردن مي خواهي كجا را فتح كني . آنهايي كه خيلي شراب خوردند به كجا رسيده اند كه شما مي خواهيد با كم خوردن به آن برسيد . بعضي ها مي گويند كه ما يك كمي شراب مي خوريم . اين كار كم و زياد ندارد . اين نافرماني پروردگار است . مهم نيست كه اين جام يك قطر است يا يك جام پر است . مهم اين است كه دارد فرمان خدا را ناديده مي گيرد ، مهم اين است كه دارد بي ادبي و بي تربيتي مي كند ، دارد عليه خدا جسارت به خرج مي دهد ، اينهاست كه آتش بپا مي كند . اين همه شراب خوار آمدند و رفتند . انسان بايد براي خودش شان و شخصيت قائل بشود . اگر اين ارزش داشت ، خدا آنرا حرام نمي كرد . اين منطقه ي ممنوعه زيست انسان است . محيط زيست انساني شراب نيست . اين كار انسانهاي مبتذل و غير انسان است . خوراك انسان چيزهاي پاكيزه و حلال است . امروز در دنيا و كشورهاي مدرن اين كار را محكوم مي كنند . آيا اين كار افتخار دارد ؟ اين كه چنين دختري دارند ، بايد افتخار كنند . اين دختر جوان بايد بر عقايد خودش استوار باشد ولي به پدرش هم احترام بگذارد .

سوال – پسر 22 ساله هستم كه در گذشته گناهان فراواني انجام داده ام .يك وقت تمام كارهاي بد گذشته را كنار مي گذارم و تمام عكس ها ،

ص: 12705

فيلم هاي و موسيقي هاي بد را از كامپيوترم پاك مي كنم و به نامحرم نگاه نمي كنم و با خدا خوب مي شوم ولي بعد از يك ماه دوباره به سراغ گناهان گذشته مي روم و خدا را فراموش مي كنم . من يك انسان دو شخصيتي شده ام . من چكار كنم كه هميشه انسان خوبي باشم ؟

پاسخ – قلب اين جوان دو تا پيام مي گيرد يكي پيام رحماني است كه مي گويد ترك گناه زيباست و لذت دارد . يك پيام شيطاني هم هست كه مي گويد كه اين ها خيلي هم زيباست و به صحنه اي گناه نگاه بكن . اين جوان در عين اينكه نبايد نااميد باشد و تجربه كسب مي كند ، يك مقدرا هم مردانه برخورد كند و آن زشتي هاي گناه را بيشتر به خودش تلقين كند . زيبايي هاي عبادت و بندگي خدا را بيشتر به خودش تزريق كند . وقتي اين توازن در او بجود آمد كه نگاهش به گناه زشت تر از آن چيزي كه هست شد و نگاهش به بندگي خدا زيباتر از آن چيزي كه هست شد و آنرا تقويت كرد ، بار ايماني بالا مي رود و اوج مي گيرد . فكر كند كه با ديدن به صحنه هاي گناه آلود در همين دنيا چه چيزي گيرش مي آيد . با ديدن اينها جزء اين كه جنبه هاي غريزي حيواني را تشديد مي كنم چه نتيجه اي مي گيرم جزء اينكه خودم را در آتش مي سوزانم چه نتيجه اي مي گيرم . جزء اينكه دارم نگاه رضايت مندانه

ص: 12706

ي آن كسي كه همه چيز من دست اوست را از خودم دور مي كنم . و نگاه رضايت شيطان را كه همه بدبختي هاي من بدست اوست را به خودم نزديك مي كنم . اين تفكرات باعث تذكر مي شود يعني اين تفكرات باعث احياء دل مي شود و تفكر در زندگي كساني بكند كه بندگي خدا را كردند و عزتمند شدند و سعادت دنيا و آخرت را بدست آوردند . به اينها فكر بكند . بعد بيدار مي شود و راه مي افتد .

سوال – من از وقتي كتاب عذاب قبر را خواندم مي گويم كه اي كاش خاك باقي مي مانديم . آخر بخاطر يك گناه كوچك اين قدر عذاب !

پاسخ – اين در صورتي است كه مشمول رحمت پروردگار نشويم و توبه نكنيم . براي ما در ديگري هم باز كرده اند و گفته اند كه توبه كنيد ، در اميد را به روي خودمان نبنديم و يك جانبه قضاوت نكنيم .

سوال – حرفهاي شما به دل مي نشيند . گناه بزرگي كرده ام ، توبه كرده ام ولي دل من زنگار گرفته است و هر بار عهدم را با او مي شكنم . با خدا حرف نمي زنم زيرا شرمنده ي او هستم . به من كمك كنيد تا گناه را كنار بگذارم . يك راهي مي خواهم كه لذت گناه از دلم بيرون برود . راهنمايي بفرماييد .

پاسخ – پيام زيبا و قشنگ در اينجا اين است كه مي گويد كه من شرمنده ي خدا هستم اما از آن طرف مي گويد كه با خدا

ص: 12707

حرف نمي زنم . قسمت روشن اين است كه مي گويد : شرمنده هستم و اين از حالات و نشانه هاي مومن است . مومن وقتي خلاف مي كند از خلافش بدش مي آيد و شرمنده مي شود ، اين نشانه ي حيات معنوي او است و اينكه مي گويد كه با خدا حرف نمي زنم قسمت تاريك است . خدا پيام فرستاد كه به بندگان من بگو كه من بخشنده و رحيم هستم . داريم كه خدا مي فرمايد كه كساني كه پشت به من كرده اند اگر مي دانستند كه من چقدر آنها را دوست دارم از شوق مي مردند . پس شما شرمندگي خودت را حفظ كن اما ارتباط خودت را با خدا قطع نكن . با خدا حرف بزن و بگو كه شرمنده هستي ، اين خودش زيباست . ائمه ي ما اين كار را مي كردند . مي فرمودند : خدايا اگر عمر من دارد تمام مي شود و اجل من نزديك مي شود و عمل من نتوانسته من را به تو نزديك كند و كار زيبايي كه مورد پسند تو باشد انجام نداده ام ، اعتراف به گناه مي كنم . يكي از چيزهايي كه نشان مي دهد كه خدا از ما راضي است همين اقرار به گناه است . پس ما اعتراف كنيم . خدا در مقابل ما شمشير نكشيده است . خدا رئوف و رحيم است .

90-02-11

اي روزهاي خوب كه در راهيد اي جاده هاي گم شده در مه ، اي روزهاي سخت ادامه از پشت لحظه ها به در آييد ، اي روز آفتابي

ص: 12708

اي مثل چشم هاي خدا آبي ، اي روز آمدن ،اي مثل روز آمدنت روشن ،اين روزها كه مي گذرد هر روز در انتظار آمدنت هستم ، اما با من بگو كه آيا من نيز در روزگار آمدنت هستم . سوال – كارشناسان برنامه ي شما حرف هاي خوبي مي زنند و خيلي وقت ها ما را اميدوار مي كنند اما وقتي به زندگي باز مي گرديم احساس مي كنيم كه آن حرف ها مانند تبليغات بازرگاني بوده و كالايي كه در بازار زندگي عرضه مي شود مطابق آن تبليغات نيست . راهنمايي بفرماييد .

پاسخ – به مناسبت روز كارگر علاوه تبريكي كه به همه ي كارگران خوب ، پرتلاش و مقاوم داشته ام ، دونكته را در ارتباط با اين مسئله اشاره كنم . يكي از آنها در ارتباط با نحوه ي كار و كارگري است. اسلام عزيز ما از آنجايي كه براي هر حركتي به دنبال عالي ترين و زيباترين است . در امر كار و تلاش مي فرمايد كه خداوند دوست دارد . اين يكي از مواردي است كه مي تواند در ارتباط با بحث ما نيز باشد كه از كجا بفهميم خدا از ما راضي است ، در محيط كار و كارگري خدا دوست دارد كه انسان كاري را كه انجام مي دهد ، آنرا زيبا ، متقن و به بهترين شكل ممكن انجام دهد . كارگر عزيزي كه سرپست و مسئوليت خاص خود است ، اصلاً به اين مسئله كه كارفرماي من چه اندازه نظارت دارد و يا ديگراني كه ناظر هستند چقدر به كار من توجه مي كنند

ص: 12709

، خدا را ناظر بگيرد . وجدان كاري را بالا ببرد و با يك تلاش زيبا و فوق استاندارد ، استاندارد حداقل ها را مشخص مي كند ، عمل مي كند . استانداردي كه عبارت از رضايت خدا باشد . خدا دوست دارد كه فرد كار را خوب انجام دهد . حضور مبارك رسول گرامي اسلام در هنگام خاك سپاري يكي از اصحاب بعد از اينكه جنازه را در قبر گذاشتند و خشت ها را پشت سر جنازه چيدند ، فرمودند دوغ درست كنيد تا لابلاي اين خشت ها را ببنديم . گفتند يا رسول الهج يك يا دو متر خاك بر روي اينها ريخته مي شود . حالا يك درزي باز باشد يا نباشد فرقي نمي كند . در همانجا وسط قبر ، پيامبر براي نحوه ي كار و تلاش آرمان هاي خود را مشخص مي كند . فرمود خداوند دوست دارد كه كار مومن محكم و متقن باشد . درست است كه ما اگر درز ها را نگيريم يك يا دو متر خاك مي آيد و مشكل ندارد ولي احكام و اتقاني كه بايد در كار باشد وجود ندارد . بنابراين بهتر است كه ما اين لايه ها را ببنديم . اگر واقعاً اوزان كار و كارگري ما ، توليد و صنعت ما و تلاش ما مبتني بر اين باشد كه ما احكام و اتقان به كار ببخشيم و اصلاً يكي از اركان و پايه هاي جهاد اقتصادي كه مقام معظم رهبري در امسال فرمودند : استحكام بخشيدن و اِحكام دادن به كار است . اگر كيفيت كالاي توليدي در كشور ما بالا

ص: 12710

رفت خود بخود بازار مصرف را پر مي كند . وقتي كه با توليدات خارجي، نه اينكه با رقابت و مسابقه بلكه اصلاً گوي سبقت را برد و پيشتازي كرد . اگر ضايعات را آنها در كارخانه ده درصد درنظر مي گيرند ، اينجا به پنج درصد يا يك درصد رسيد . كيفيت و كميت بالا رفت خودبخود ملت به زيبايي ها گرايش پيدا مي كنند .

سوال – برخي از كارگران مي گويند اگر ما كار را جدي بگيريم و به بهترين شكل ممكن انجام دهيم ، پس تكليف و وظيفه ي كارفرمايان چيست ؟

پاسخ – اين نكته ي دومي است كه مي خواهم بگويم و مربوط به كارفرما است. بنابراين نكته ي اول اين شد كه وقتي كارگر با آن نگاه توحيدي و آن نگاهي كه خدا بايد از من راضي باشد وارد محيط كار شد ، ديگر كاري به اين ندارد كه آيا كارفرما حق ما را مي دهد يا نمي دهد . فرد تكليف خود را انجام مي دهد و طرف حساب را خدا مي داند. طرف حساب خود را وجدان كاري مي داند كه من بايد كار را زيبا انجام دهم . كارفرما نيز وظيفه اي دارد كه بايد انجام دهد ، خواه انجام بدهد يا ندهد . من بايد وظيفه ي خدا پسندانه ي خود را انجام دهم . اين بعنوان يكي از بهترين عبادات محسوب مي شود . يعني كارگر عزيز ما وقتي در كارخانه عرق مي ريزد و كار مي كند ، تنبلي و بي عاري نمي كند و تلاش مي كند آن هم با اين

ص: 12711

انگيزه بداند كه در حال عبادت است . مانند رزمنده اي كه كه در ميدان نبرد كار مي كند . بنابراين يكي از مواردي كه ما ببينيم كه خدا از ما راضي است يا خير اين است كه ببينيم كه كاري كه انجام مي دهيم به چه نحوي است . حالا اين كار مي تواند در كارخانه باشد ، در محيط منزل باشد ، در بازار باشد در هر عرصه ي كاري كه باشد و سعي كنيم كه كيفيت اين را بالا ببريم ، تلاش بيشتر كنيم و انگيزه را نيز توحيدي و الهي كنيم . اين جزء عبادات ما محسوب مي شود . عبادت تنها اين نيست كه ما نماز و روزه انجام دهيم . اينها هم جزء عبادات است . آنچه كه بر مبناي رضايت خداي متعال ، انگيزه ي الهي و توحيدي انجام بگيرد ، كار زيبايي است . چون انگيزه الهي است به آن عبادت مي گويند . بنابراين بندگي حوزه ي گسترده اي دارد تنها در مسجد و در محراب نيست . ما از مسجد و محراب مي آموزيم كه تجارت خود ، صنعت خود ، بازار و محيط كار را عبادي ، انساني و الهي كنيم . اما نكته ي دوم نسبت به كارفرما ، كارفرمايان عزيز بايد توجه داشته باشند اگر بخواهند حق آن كسي را كه واقعاً در محيط كاري تلاش مي كند ادا نكنند و توجه به حقوق او نكنند ، بدانند كه اين سودي كه به دست مي آورند سالم از گلوي آنها پايين نمي رود . بايد داد ، بايد تشويق و ترغيب كرد

ص: 12712

. كارفرما هم الهي فكر كند . نه اينكه بگوييم كارگر براي خدا كار كند و كارفرما هم حق او را بخورد . بايد يك جوري باشد كه كارفرما هم همه ي حقوق كارگر را بدهد ، حتي يك كمي بيشتر . قبل از اينكه عرق او خشك شود . بعضي از سيستم ها و كارهاي اداري اينگونه است كه فرد امروز كار كرده تا چند ماه ديگراحياناً بايد بگذرد تا اينكه حقوق يا مزايايي را كه بايد بگيرد به او بدهند . امام رضا (ع) مي فرمايد : قبل از اينكه عرق كارگر خشك شود شما بايد مزد او را بدهيد . مي فرمايد مزد او را از اول تعيين كنيد و بعد از اينكه آن را تعيين كرديد ، آنگاه يك مقدار اضافه هم به او بدهيد . اين كار باعث نشاط او مي شود . تشويق كار و كارگري است . همانطور كه در اسلام به كارگر مي گويند كه تلاش خود را بالا ببر ، كماً و كيفاً . از آن طرف به كارفرما نيز مي گويند كه هواي كارگر را داشته باش. كارگر نيازمند است و احتياج دارد . قبل از اينكه عرق تن او خشك شود مزد او را به او بده . مبلغ آن را نيز مشخص كن و يك مقدار نيز اضافه به او بده . تا اينكه ذوق پيدا كند و ببيند كه كارفرما اين درك و شعور و احساس را دارد كه اگر اين كارگر زحمت مي كشد، او نيز مي فهمد . نبايد نگاه كارفرمايان عزيز ما هم صرفاً دنيايي و اقتصاد محض و

ص: 12713

مالي و مادي باشد . آنها هم بايد به عنوان بنده ي خدا عمل كنند . آنها نيز به عنوان عبادت عمل كنند. وقتي كه كارفرما در اتاق خود نشسته و نظام كاري خود را تعريف مي كند بايد او هم نيت الهي داشته باشد . بداند كه اگر به اين كارگري كه نيازمند است و احتياج دارد يك مقداري بيشتر به او بدهد ، يقين بداند كه در فضاي كاري بازخورد كار او بهتر خواهد شد . يعني وقتي كه آن كارگر علاوه بر آن انگيزه ي الهي كه دارد ، ببنيد كارفرماي فهيم، متدين و با خدا حق كارگر را كه نمي خورد هيچ ، يك مقدار نيز اضافه به او مي دهد مسلماً كارگر هم با عشق بيشتري كار مي كند . طبيعتاً فعاليت كاري بالا تر مي رود . بنابراين اگر اين دو نكته را در محيط هاي كاري رعايت كنيم ، انشاءالهب محيط كاري ما محيط زيبايي خواهد شد و كارگران عزيز ما افتخار كنند به كارگري كه امام رضوان اله عليه فرمود : اولين كارگر خداوند است . خداوند فعال است يعني بسيار كار كننده . اولين كارگر در نظام هستي خداي متعال است . و اين عنوان بسيار زيبا و قشنگ را به عنوان يك افتخار براي خود بدانند و با تلاش خود محيط كاري را تبديل به محيط بندگي خدا بكنند و همين موجب رضاي پروردگار است . اينكه پيامبر دست كارگر را مي بوسيد نكته ي خوبي است . پيامبر يك شخصيت ارزشي است . عملي را بر اساس يك ذوق و احساس موسمي و موردي

ص: 12714

انجام نمي دهد . نوع نگاه پيامبر گونه ي خود را اعمال مي كند . دست كارگر را مي بوسد . در روايت ديگري داريم شخصي با حضرت دست داد ، حضرت ديد كه دست هاي او خيلي خشن و قاچ قاچ خورده و زحمت كشيده است ، پيامبر دستي بر اين دست كشيد و فرمود : خداوند حيا مي كند براي اينكه اين دست را در آتش بسوزاند. كارگران عزيز ما ارزش دستهاي خود را بدانند . همين الان از طرف بنده دست هاي خود را ببوسند كه دست بوس همه ي آنها هستيم كه پيامبر ما اين كار را مي كرد .

اما درخصوص سوالي كه فردي گفتند و شما در بالا خوانديد بايد گفت منظور اين بيننده و سوال كننده ي عزيز ما در خصوص كالاها يي كه عرضه مي شود چيست ؟ يعني مي خواهد بگويد كه ديگران غير از اين رفتارها را انجام مي دهند . ما چه كاري به كار ديگران داريم ؟ هر انساني در گرو اعمال و رفتار خود است . من بايد سعي كنم كه رفتارهاي خود را براساس رضايت الهي تنظيم كنم . حالا آيا رفيق من ، دوست ، همسر ، فرزند ، همسايه و همكار من هم واقعاً در اين فضا قرار مي گيرد ؟ حتي افرادي كه ما از آنها توقع داريم كه بهترين ها را عمل كنند ، آيا عمل مي كنند يا نمي كنند ؟ من نبايد اگر احياناً در فضاي اجتماعي نگراني هايي را مي بينيم . مي بينم كه اين حرف ها به فرمايش ايشان خيلي قشنگ است

ص: 12715

ولي وقتي در بازار مي آيم مي بينم كه جنس چيز ديگري است. به اداره مي روم و يا به سراغ بنده ي طلبه ي مهندسي مي آيم مي بينم كه حرف چيز ديگري است . اين دليل نمي شود كه ما بگوييم پس من از اين حرف ها خداحافظ مي كنم يعني مي خواهم بگويم كه مشكل از دين نيست مشكل از دينداري ما است . اسلام به ذات خود ندارد عيبي هر عيب كه است از نامسلماني ما است . شعر البته مسلماني است ولي بايد بگوييم نا مسلماني چون اگر واقعاً مسلمان بوديم كه عيب نداشتيم . نبايد بياييم رفتار يك شخص و يك مجموعه را اگر احياناً در ارزيابي هاي خود منفي ديديم بگوييم آن را رها كن . اگر دين كارآيي داشت اين آقا كه خود مي گويد عمل مي كرد . نه دين كارآيي دارد . درست است كه رفتار بعضي از ما انسانها بعنوان يك الگو مطرح است ولي توجه بيننده ي عزيز به اين باشد كه ببيند كه خود او چه مقدار اين رفتارها را پياده مي كند و نتيجه نگرفته است اين مهم است . يعني من بايد وقتي اين برنامه ها را مي بينم وقتي اين حرف ها را مي شنوم ، كه البته بنده نيز اينجا اين حرف را مي گويم در واقع گوينده نيستم شنونده هستم . گوينده قرآن است ، اهل بيت (ع) هستند . بنده اي هم كه مي گويم باز هم جزء شنونده ها هستم . من بايد در خود جستجو كنم و ببينم چه مقدار رفتارهاي من ، اخلاقيات

ص: 12716

من ، زندگي شخصي و خانوادگي من بر اساس اين شاخص ها پياده مي شود . يقيناً بدانم كه به مقداري كه خودم پيرو اين شاخص ها باشم ، احساس امنيت و آرامش مي كنم . از اينها لذت مي برم . ولي اگر من بنشينم و بگويم اگر آقاي شريعتي درست شد ، اين فردي كه اين مقدار ادعا مي كند كه چنين و چنان است . اگر مدام به شما تكيه كنم و شما هم بگوييد كه مهندسي كه طلبه ي چنين و چنان است . نه من خوب مي شوم و نه شما . مدام من منتظر هستم كه شما درست شويد و شما نيز منتظر هستيد كه من درست شوم . اصلاً چشم اندازهاي ما متفاوت است . اسلام صورت نمي گيرد . ولي اگر من گفتم در عين اينكه من آرزو دارم كه شما آقاي شريعتي بهترين ها شويد ، اما بگويم كه خود من كه در اختيار خود هستم . ديگري در اختيار من نيست . او جزء آرمان هاي من است كه خوب شود . ولي در اختيار و توان من نيست كه بتوانم شخصيت او را عوض كنم ولي خودم در اختيار خودم هستم . از همينجا شروع كنم . من دلم مي خواهد همه ي افرادي كه در روي كره ي زمين هستند خوب شوند . يك نفر از آنها خود مهندسي است از همينجا شروع كنم . از همينجا شروع كن و يواش يواش سعي كنيد فضا را متحول كنيد. آدم هاي مثبت و آدم هايي كه با نگاه هاي خيلي قوي وارد صحنه مي

ص: 12717

شوند اول از خودشان شروع مي كنند . مي گويد اين قوت و توان را من هزينه ي ساختن خود بكنم ، قطعاً وقتي خود را ساختم محيط پيرامون من يك مقدار روشن مي شود . محيط پيرامون من كه روشن شد ، افرادي كه نزديك تر هستند جذب مي شوند . اين جذابيت باعث مي شود كه توانمندي نور من بيشتر شود . قدرت گيرايي جذب من بيشتر شود . پس تا اول ما متأثر شويم نمي توانيم موثر شويم. بايد خود ما از اين حرف ها و از اين مطالب اثر پذير شويم . وقتي ساختيم و اين اثر را در وجود خود پياده كرديم قطعاً به مقداري كه متأثر شديم يعني پذيرش در ما شكل گرفت مي توانيم در ديگران موثر باشيم . پس نگاه نكنيد كه چه كسي مي گويد نگاه كنيد كه چه چيزي مي گويد . به مقاله نگاه كنيد اگر گفتار زيبايي است ولو اينكه خود او عمل نمي كند ، توبگير و برو عمل كن . بنابراين اين طور نباشد كه شيطان ما را فريب دهد و ذهن ما را به اين طرف و آن طرف پخش كند كه بگويد نه خود اينها اينگونه اند . به اينها نگاه كن . نه چشم اندازتو بايد خودت باشد . تو بايد به خود نگاه كني و ببيني كه چقدر خود تو آن را پياده كرده اي . يقيناً به مقداري كه پياده كنيم آثار مثبت آن را مي بينيم.

يكي ديگر از مواردي كه ما ببينيم خدا از ما راضي است يا نيست اين است كه سعي كنيم

ص: 12718

در رفتارهاي خود رضايت غير خدا را ترجيح ندهيم . گاهي شده طرف اگر در خلوت باشد نماز مي خواند اما اگر به اردو رفت و يا در محيط خوابگاهي قرار گرفت كه احياناً اين افراد خيلي به نماز گرايش ندارند . يا مثلاً در امر حجاب در برخي از مجالس ، اعتقاد اين دختر خوب و جوان اين است كه حجاب بايد باشد اما يك جاهايي مي بيند كه فضايك مقدار آلوده است . فضا يك مقداري ناآرام است ، مي خواهد خود را رنگ اين نا آرامي بكند . مي خواهد خود را از ترس آنها رنگ اين محيط زشت كند . يعني در واقع رضايت اين بندگان را به رضايت خدا ترجيح مي دهد . قرآن كريم وقتي كه مي خواهد مومن را تعريف كند مي فرمايد : اي مومن بدان تو را ملامت مي كنند ، تو در حال عاشقي هستي و به من خدا عشق مي ورزي ، به اهل بيت عشق مي ورزي . مراقب باش بعضي از افرادي كه عشق بازي هاي دنيايي را مي كنند نمي توانند عشق بازي هاي واقعي را تحمل كنند . مي خواهند شما را پايين بكشند . تو آنها را بالا بكش . چرا او تو را پايين بكشد . تو چنگ بينداز و او را نمازخوان بكن . اگر توانستيد اين كار را بكنيد ولي اگر نتوانستيد خود شما پايين نياييد . وقتي كه انسان كنار دريا مي رود و مي بيند كه يك نفر در حال غرق شدن در دريا يا استخر است چه كاري مي كند ؟ در اين

ص: 12719

مقام نيست كه بگويد اين فرد دوست دارد و در حال غرق شدن است پس بگذاريد من هم بروم و غرق شوم . هيچ وقت اين فكر را نمي كنيم . اگر توان داريم داخل آب مي رويم و دست او را مي گيريم و بالا مي آوريم . اگر شناگر قوي هستيم او را نجات مي دهيم . ولي اگر نتوانستيم اين كار را بكنيم هرگز ما به دنبال او نمي رويم كه غرق شويم . در مسائل ارزشي و در تعيين رضايت ، چرا من غرق رضايت شيطاني آن فردي شوم كه يقين دارم درحال خلاف كردن است . يقين دارم كه گناه مي كند . قدرت نه گفتن را تمرين كنيم . يعني ما بتوانيم بگوييم نه . به ما مي خندند اما ما اين خنده را آنقدر سبك ببينيم كه حتي اين تعبير را نمي گويم كه تحمل كنيم . نه چه تحملي است . او به چه چيزي مي خندد . او به زيبايي مي خندد . زيبايي كه خنده ندارد . من در حال نماز خواندن هستم . من در حال نشان دادن ادب انساني در پيشگاه معبود هستم . اگر قرار است كه من دين خود را بخاطر دنياي ديگران بفروشم ، من مي گويم كه هيچگاه اين كار را نكنيد . و مطمئن باشيد كه اگر رضايت فرد را در گناه بر رضايت خدا ترجيح داديد ، شايد به ظاهر دري به اصطلاح باز شده باشد . اما بدانيد كه اين در سرابي است كه به سوي شما باز شده است . بندگي خدا را بكنيد .

ص: 12720

مي گويند آقا اگر چنين و چنان باشيد ، چنان موقعيت را به شما نمي دهم ، ندهيد . من بنده ي تو نيستم كه بندگي و عبوديت خود را بخواهم با معيارهاي تو تعيين كنم ، من بنده ي خدا هستم .

سوال – مثلاً اگر فردي در يك اتوبوس نشسته كه راننده موسيقي اي را گذاشته كه با موازين شرع هماهنگي ندارد چكار كند ؟ بگويد كه آن را خاموش كنيد ؟

پاسخ – بايد بايستد و بگويد آن را خاموش كنيد . راننده جرأت ندارد كه او را پياده كند . ممكن است حرف او اثر كند و يا اينكه احياناً جمع مسافران بگويند آقا بنشين . در اين صورت بايد آن فرد بنشيند ، وظيفه ي خود را انجام داده است. بي اعتنا نبوده است . وظيفه ي خود را انجام داده است . بعد از آن مي نشيند اگر آن افراد قبول كنند كه كرده اند اگر هم نكردند كه نكرده اند . اينجا بحث رضايت خدا بود و من هم عكس العمل نشان دادم . يك جاهايي است كه خطر جاني دارد و يا ممكن است خطر آبرويي داشته باشد . يعني فرض كنيد يك جواني در حال رفتن در خيابان است و يك خانمي را مي بيند كه بد حجاب است . اگر بخواهد بگويد كه خانم حجاب خود را رعايت كن شايد آن خانم بگويد كه آقا چرا مزاحم من مي شوي ؟ و اين كار باعث يك آبروريزي شود . اگر اينگونه است كه نبايد اين كار را بكند . اما فرض اين است و ما

ص: 12721

مواردي را مي گوييم كه هيچ آسيب و هيچ آفت هاي جانبي به سراغ فرد نمي آيد . مثالي كه گفتم مثلاٌ در محيط فاميلي است و مي خواهد حجاب خود را حفظ كند به او مي خندند و به او مي گويند : عقب افتاده هستي . اين را جدي نگيرد و قدرت نه گفتن داشته باشد . بايد بداند و يقين كند همين افرادي كه به حجاب او مي خندند ، امروز وقتي موقع نماز شد ايستاد با صلابت ، عزت و با بزرگواري و بزرگ منشي وضو گرفت و جلوي اين جمع البته نه براي اين جمع بلكه به اين خاطر كه محيط اينگونه اقتضا مي كند ، اله اكبر گفت . به او خنديدند و او را مسخره كردند . خدا گواه است و بداند كه زمان چندان طولاني نخواهد شد كه همه ي اينها خاضعانه در برابر او قرار مي گيرند . وقتي كه حق و حقيقت را در وجود اين مومن ببينند ، يعني كبر ندارد بلكه جلوه ي كبريايي حق است . وقتي مي گويد اله اكبر ، وقتي با آن حجاب و آن نگاه و با آن عزتي كه پيدا مي كند ، عزت هايي برگرفته از عزت الهي است بالاخره جذابيت دارد . اين ديگران را ذوب مي كند . باطل جولان دارد ولي دولت مربوط به حق است .

سوال – قدرت نه گفتن در يك جمع اعتماد به نفس مي خواهد . اين اعتماد به نفس از كجا ناشي مي شود؟

پاسخ – اگر ما اين نگاه را كه اشاره كردم اصلاح كنيم كه

ص: 12722

رضايت خدا را ترجيح دهيم . قطعاً قدرت الهي پشتوانه ي من است . بدانم كه با اين قدرت الهي من جلو مي روم . در اين جبهه تنها نيستيم . قدرت لايزال الهي از من حمايت مي كند . چرا كه من براي رضاي او اقدام مي كنم . نمي خواهم كه سرخود را بيفتم . اين را بدانم كه مسلماً اوايل يك مقدار سخت است . ممكن است تحت خنده هاي اين افراد رنگ چهره ي من سرخ شود ، عرق كنم و خجالت بكشم . اما بايد يك مقداري اينها را تحمل كنيم . معناي مجاهده همين است . تلاش و كوشش كن قطعاً اين تلاش و كوشش تو ثمر خواهد داد . بودند جوان هايي كه براي مشاوره مي آمدند و مي گفتند ما توبه كرده ايم اما با فاميل چه كنيم . جواني آمده بود و مي گفت كه همين قدر كه متوجه شدند كه من مي خواهم برگردم به من مي گويند كه توبه ي گرگ مرگ است . فلاني توبه كند امكان ندارد . حالا چكار كنم ؟ به او گفتم كه همچنان مقاوم بايست . خدا گواه است كه اين مقاومت باعث شده كه چهره ي نگاه فاميل به او تغيير كند . اوايل مسخره مي كردند ، مي خنديدند . مي گفتند كه توبه ي گرگ مرگ است . اما او همه ي نگاه ها را تغيير داد . اين جذبه ي عزتي است كه مومن پيدا مي كند . العزت لالله و لِرسوله و لِلمومنين . افرادي كه در راه ايمان قدم بر مي دارند

ص: 12723

و استقامت به خرج مي دهند. قطعاً اين افراد عزتمند خواهند شد . بنابراين يكي ديگر از معيارها ، بعد از اينكه معيار اول را اشاره كرديم كه سعي كنيم كارها را در هر محيطي كه هستيم زيبا و براي خدا انجام دهيم كه يقيناً خدا از ما راضي خواهد شد . اين است كه رضاي خدا را بر رضاي مخلوق ترجيح دهيم .

سوال – سوره ي يونس آيات 71 تا 78 توضيح بفرماييد.

پاسخ – نكته اي كه در آيه ي هفتاد و يك اين صفحه است ، جالب است كه بحثي را كه قبلاً داشتيم تأييد مي كند . براي خدا كار كنيد و از اين هجمه هاي اطرافيان نترسيد . در اين آيه مي فرمايد : پيغمبر خبر نوح را براي مردم بگو و زندگي نوح را براي مردم تعريف كن . اگر آن جايگاهي كه من بعنوان رسول دربين شما دارم ، تذكراتي كه من از ناحيه ي خداوند به شما مي دهم براي شما سنگين است و نمي توانيد تحمل كنيد ، تذكراتي كه من در ارتباط با آيات الهي به شما مي دهم ، اگر واقعاً براي شما تحمل آن سخت است و سنگين است من عقب نشيني نمي كنم و توكل من بر خداوند است . نمي ترسم كه شما اينطور من را مسخره كنيد . دعوت به خدا كرد . دعوت به اينكه دست از شرك برداريد . ولي همچنان او را مسخره مي كردند . بخاطر وعده ي عذاب الهي كه قرار است بيايد براي مدت هاي مديد كشتي مي ساخت . او را مسخره

ص: 12724

مي كردند و مي گفتند كه پيغمبري تو نگرفت الان نجاري مي كني . انواع و اقسام تمسخرها را حضرت نوح(س) تحمل كردند . اما منطقي كه او داشت او را آرام مي كرد . با استحكام در محيط آلوده ي اطراف خود قرار گرفته و بخدا توكل مي كرد . مي فرمايد : هركاري كه مي خواهيد بكنيد . همه ي توان ها و قدرت هاي خود را جمع كنيد . اين ادبيات بود كه انقلاب ما را پيروز كرد . امام رضوان الها تعالي عليه و الان نيز مقام معظم رهبري در مقابل دنيا مي فرمايد : ما اين كارهايي را كه مي كنيم به عنوان بندگي ، بعنوان وظيفه ي الهي انقلاب كرديم و پاي آن نيز ايستاده ايم . هركاري كه در سطح دنيا مي خواهيد بكنيد. تمام قدرت ها و توان خود را عليه ما متمركز كنيد . آن چيزي كه ما را در ميدان نگاه داشته وقطعاً موفق كرده و موفق تر از اين هم خواهد كرد و فضاي همه ي عالم را نيز اين منطق ما خواهد گرفت و همه ي شما هم از بين خواهيد رفت توكل بر خدا كنيد. نترسيد نه در مسائل فردي و نه در مسائل حوزه ي سياسي و اجتماعي ترسي به خود راه ندهيد و كسي كه توكل بر خدا بكند هيچگاه در زندگي در هر عرصه اي كه باشد ضربه نمي خورد و زمين نمي ماند .

سوال – خانمي بيست و هشت ساله هستم و خدا به من سه فرزند دختر داده است . راضي هستيم و خدا را شكرمي

ص: 12725

كنيم و خيلي نيز آنها را دوست داريم . ولي چون ما وضع مالي خوبي نداريم اطرافيان به ما طعنه مي زنند و مي گويند كه سه بچه در اين زمانه ،با اين همه گراني . آنهم سه تا دختر مي خواهيد چه كنيد ؟ بعضي اوقات دل من مي گيرد و يك گوشه مي نشينم و گريه مي كنم . آخر مگر دختر چه ايرادي دارد شما بگوييد . خدا نخواسته كه به ما پسر بدهد و سه دختر داده است . مگر كار خدا طعنه زدن دارد ؟

پاسخ – متأسفانه وقتي كه انسان از آن اعتقاد الهي دست برداشت، وقتي جايگاه فهم درست ساقط شد اين آثار را دارد . اولاً بعضي از افراد آرزو مي كنند كه يك فرزند داشته باشند . چقدر نذر نياز مي كنند ؟ چقدر دارو و درمان مي كنند كه يك فرزند داشته باشند . اصلاً به اين گزينه فكر نمي كنند كه پسر يا دختر باشد فقط مي گويند كه فرزند باشد. اولاً سه فرزند سالم و دختر خدا به اين ها عنايت كرده است. ثانياً اينكه اين تفاوت پسر و دختري را عجيب است كه هنوز رگه هاي آن ريشه ي جاهلي در درون برخي از ما مسلمانان وجود دارد . وقتي كه اسلام آمد و تربيت ديني اسلامي آمد ،با نوع نگاهي كه پيامبر اكرم به شخصيت زن و شخصيت دختر كرد ، هنوز مسلمان بنشيند و پسري و دختري كند زشت است . زيبنده ي يك انسان مسلمان نيست كه مابين پسر و دختر تفاوت ببيند . وانگهي اين پسر و دخترها

ص: 12726

كه متعلق به من و شما نيستند . امانت الهي است . مثلاً كسي اين قرآن را به شما مي دهد و مي گويد اين امانت باشد بعد من مي آيم و مي گيرم . اين گل را هم به ديگري امانت مي دهد . اين ليوان را نيز به كسي مي دهد ومي گويد اين دست شما باشد بعداً مي آيم و مي گيرم . اينجا اين سوال پيش مي آيد كه چرا به يك نفر اين ليوان كه خالي است را داد؟ به ديگري يك دسته گل داد؟ به نفر اول يك قرآن داد چرا اينگونه تفاوت ايجاد كرده است؟ اينها امانتي است كه در اختيار ما گذاشته است و آئين نامه ي استفاده از آن را نيز فرستاده است . تو كه ليوان داري اينگونه بايد آن را نگهداري . تو كه قرآن داري سبك نگهداري آن اينگونه است . تو كه گل داري ، سبك نگهداري آن اين است . ما موظف هستيم به وظايفي كه براي ما گفته اند عمل كنيم . به يكديگر مي رسيم و تبريك مي گوييم . اما ديگر اينكه به تو چه داد ؟ به من چه داد ؟ در مبحث امانت ما هيچگاه چرا چرا نمي كنيم . ولي مثل اينكه ما اين فرزندان را مملوك خود مي دانيم و ثروتي در درون زندگي خود مي دانيم . بنابراين مي گوييم كه چرا ثروت من بايد اينطور باشد وثروت آن ديگري با من متفاوت است . مگر اينها مالك شما است . مگر مملوك ما هستند . امانت هاي الهي هستند كه بايد آنها

ص: 12727

را نگاه داريم . بنابراين افرادي كه داراي فرزند هستند ، دختر يا پسر تفاوت جنسيتي هيچ نه جاي خوشحالي دارد و نه جاي نگراني . جاي خوشحالي دارد كه الحمداله رب العالمين فرزند دارد . البته آن هم كه فرزند ندارد بايد رضايتمندي خود را از خدا اعلام كند . حالا الان يك نكته اي را نيز براي اطرافيان اشاره كنم . الحمد اله كه فرزند دارم و الحمد اله كه فرزند ندارم . يعني آن فردي هم كه ندارد نگران نباشد رضاي خدا را در اين ببيند كه من بايد به وظيفه ي خود عمل كنم . حتي اگر لازم است دارو و درمان مي كند ولي بچه دار نمي شود بايد بگويد الحمد اله . آن هم كه بچه دار مي شود الحمدالهن ، پسر يا دختر ، سالم يا مريض فرقي نمي كند . گاهي اين امانت در ظاهر فرزند مريضي است . يك فرزند مريض ، فلج و ناقص الخلقه اي است اشكالي ندارد . خداوند تو را امين دانسته و امانت داري از آن را در اختيار تو گذاشته است . اين نبايد موجب نگراني باشد. اما اطرافيان فكر مي كنند كه اين آقا يا اين خانم مالك اين بچه ها است ، مي گويد در اين وضعيت گراني و چنين و چنان چطور مي خواهي اينها را مديريت كني ؟ بايد به او گفت خانم ، آقا سر خود را بالا بگير. رزاق خداوند است تو فكر چه چيزي را مي كني ؟ مگر اين چرتكه را كه ما بالا و پايين مي كنيم ، درست است كه

ص: 12728

وظيفه داريم با عقل و درايت زندگي خود را حسابرسي كنيم اما بالاخره رزاق او است . به وظيفه و امانت داري بايد عمل كرد . آنقدر نگاه هاي شرك آلودي كه هم خود ما را مي سوزاند و هم ديگران را . حالا اگر نگوييم كه اين اطرافيان از روي حسد اين حرف را مي زنند . يعني شايد آرزوي خود آنها اين است كه بچه دار شوند و نمي شوند . يا اين بچه هايي را كه اين فرد دارد داشته باشند اما ندارند . مدام مي خواهند او را خورد كنند . حالا ما آن نگاه بد را نداريم و مي گوييم از سر حسد نمي گويند اما قطعاً از روي بي اعتقادي مي گويند . از سر نوعي نگاه مشركانه اين حرف را مي زنند . بنابراين اطرافيان اين كار را نكنند . خداوند نعمتي را داده است . ظهور نعمت در اين خانواده است همه دور هم جمع شوند . تمام مشكلات اين است كه نگاه ها آلوده است . اگر نگاه ها توحيدي شد ، وقتي مي بينند مظهري از مظاهر حق ، دختر يا پسردر اين خانواده پيدا شد همه مي آيند تبريك مي گويند . نمادي از آيات و اسمي از اسماءالهي در اين خانواده ظهور و بروز پيدا كرد الحمداله . پسر است دختر است ، سالم است يا مريض است به اين كار ندارند . يك مقدار نگاه ها را توحيدي كنيم . اگر اين بستگان احياناً مي بينند اين خانم ضعف اعتقادي دارد ، گرچه فكر اين خانم روشن و اعتقاد او قوي است

ص: 12729

اما اگر بر فرض اينگونه هم نبود ، دو يا سه دختر خدا به او داده از اين جهت نگران است . تازه بستگان و اطرافيان بايد دل در دل او بگذارند . قوت قلب به او بدهند . بستگان و فاميل بايد به گونه اي باشند كه يكديگر را حمايت كنند . نه اينكه همديگر را تخريب كنند . اين چه بسته اي است كه نابسته است . اگر بسته است به هم بچسبند يكديگر را تقويت كنند . خلاءهاي اعتقادي و خلاءهاي اقتصادي و خلاءهاي اخلاقي يكديگر را پر كنند . پشت يكديگر را داشته باشند . يك مقدار سعي كنيم كه به روابط خانوادگي نگاه بستگي داشته باشيم . تعبير زيبايي است كه قران دارد صله ي رحم است . به هم وصل شويد ولي اين نوع ادبيات از هم پاشيدن است. رنجاندن و قطع رحم است . يعني داريد رحم خود را از لحاظ عاطفي با خود قطع مي كنيد . حالا به خانه ي كسي رفته و احياناً مي گويد صله ي رحم كرده ام نه اينگونه نيست . ارتباط ، اتصال و تقويت كه اگر احياناً مادر اينها نيز ضعيف است به او قوت بدهيد ، به او دلداري بدهيد و او را اميدوار كنيد . بنابراين اين ادبيات نا اميد كننده ، مأيوس كننده و اينكه خدا را فراموش كنيم و فكر كنيم كه حلال مشكلات ما هستيم و رزاق ما هستيم ، اين ادبيات مشركانه را كنار بگذاريم . خدا است كه خدايي مي كند و ما باشيم و بندگي او .

سوال – من يك جوان

ص: 12730

هستم كه راه خود را گم كرده ام . قبلاً آرام آرام به سمت خدا مي رفتم اما الان سقوط كرده ام . گناهي كه مدت زيادي بود ترك كرده بودم دوباره مرتكب مي شوم . احساس مي كنم كه نفس من آنقدر پروار شده كه به اين سادگي نمي توانم آن را شكست دهم . دل من مي خواهد نماز شب بخوانم اما نماز قضا هم دارم . خواهش مي كنم كه من را كمك كنيد .

پاسخ – من بايد به اين برادر يا خواهر عزيزي كه اين سوال را كرده اند از يك جهت تبريك بگويم . و آن جهت اين است كه هنوز راه را گم نكرده است . اگر راه را گم كرده بود چرا بايد از اين برنامه سوال مي كرد ؟ اگر راه را گم كرده بود چرا بايد از اين گناهي كه مي كند بدش بيايد . اگر راه را گم كرده بود پس چرا بين وقتي كه عبادت مي كرده و ترك گناه كرده و الان كه دوباره آلوده شده تفاوت تاريك و روشن مي بيند ؟ اين روشنايي براي او قشنگ است . اين تاريكي براي او زشت است . اين نشان مي دهد كه هنوز در راه است . هنوز گم نشده و در راه است . منتها سرعت حركت او ضعيف شده و آفت ديده است . گم شد يعني مرد و مسير را از دست داد و ديگر اينجا نيست . ولي همين فهم ها نشانه ي اين است كه در مسير هدايت است اما مريض شده است . يك وقتي كسي

ص: 12731

مي ميرد ولي يك كسي نمرده مريض شده است . بله اين مرض است منتها بايد اين مرض را معالجه كرد . نكته ي بعدي اينكه هيچگاه برخورد هاي مأيوسانه در معالجه ي خود نكنيم . من فكر مي كنم كه نفس من اينقدر پروار شده كه نمي توانم به سادگي آن را شكست دهم ، اين پيام شيطان است . يك پيام رحماني در اين است كه همان فهم ها است كه بنده ي من تو را در نظر دارم . همين كه شما از گناه بدتان آمده معلوم است كه من شما را دوست دارم . يك پيام نيز از شيطان به سراغ اين سوال كننده آمده است . و آن هم اين است كه تو نمي تواني . آنقدر نفس تو خراب شده است كه ديگر امكان بازگشت وجود ندارد . به دهان اين پيام شيطاني بزنيد . قرار نيست كه من بتوانم . من خداي رحمان و رئوف دارم . خدايي كه وعده داده من رئوف و رحيم هستم . خدايي كه وعده داده كه توبه كنيد من مي پذيرم . اگر توبه كرديد و الان مجدد گناه كرديد نااميد نشويد. باز هم توبه كنيد. روايتي را كه ابوحمزه ي ثمالي از قول امام باقر (ع) نقل كرد چند هفته ي پيش خوانديم كه اگر كراراً هم گناه كرديد بازهمچنان توبه كنيد و نااميد نباشيد . تا به نقطه ي قوتي برسيد كه كلاً ترك كنيد . اين استعداد را من در اين جوان مي بينم كه واقعاً مي تواند كنار بگذارد . علي رغم آن پيام شيطاني كه مي گويد

ص: 12732

آنقدر پروار شده كه نمي تواند، نه خيلي هم مي تواند . اگر نمي توانست اين ادبيات از او بيرون نمي آمد . اين ادبيات مربوط به انسان توانمند است كه تاريكي ها را مي بيند و روشنايي ها را مي بيند . مسير را متوجه است . اين آدم بيدار است . آدم خواب نيست . آدم خواب است كه نمي تواند حركت كند . پس بنابراين مي توانند از اين فرصت ها قشنگ استفاده كنند . به هيچ وجه نااميد نباشند . بازهم نفهميدم و خلاف كردم . هيچگاه پيام نمي آيد كه ديگر تو را راه نمي دهم . البته ما بايد داوم از خدا بترسيم . يك وقتي ممكن است اين توفيق را پيدا نكنيم كه از گناه بيزار شويم . يك دفعه از آن خوشمان بيايد و براي هميشه نيز خوشمان بيايد و غرق شويم . شايد اين نسيم خوش موقتي به سراغ ما بيايد . آن را دريابيم و براي هميشه تثبيت كنيم . تلاش كنيم . اما اگر هم نشد و از دست ما در رفت . در اميد بسته نيست . برگرديم و مطمئناً انشاءالهت مي توانيم موفق شويم . ذكر استغفار را زياد بگويند . استغفراله ربي و اتوب عليه . حتي داريم از پيامبر كه در هر جمعي مي نشستند و زماني كه بلند مي شدند بيست و پنج بار استغفار مي كردند . باز در برخي از روايات داريم كه حضرت روزي صد بار استغفار مي كردند . بنابراين استغفار زياد داشته باشيد . مراقبه هم بكنيد يقيناً بدانيد كه نتايج خوبي خواهيد گرفت

ص: 12733

.

سوال - لطفاً يك جمع بندي از بحث اينكه از چه علائمي بفهميم كه خدا از ما راضي است، بفرماييد.

پاسخ - اين بحث كه چه علائم و نشانه اي وجود دارد كه ما بفهميم كه خدا مي تواند از ما راضي است يا خير و ما را دوست دارد يا خير ؟ اين بحثي است كه نكات زيبايي دارد و انشاء الهم در ادامه ي جلسات آينده بايد به آن بپردازيم . پروند ه ي بحث را باز نگاه داريم . كار كنيم براي رضايت خدا . كميت و كيفيت كاري را ، از يك جارو كردن در محيط منزل گرفته و از يك سوزن نخي كه يك خانم در منزل در دست خود گرفته به بهترين شكل ممكن و براي رضاي خدا انجام دهيم. سعي كنيم نيت هاي ما براي خدا باشد . يك غذاي ساده يك خانم در آشپزخانه مي پزد نيت الهي كند و براي خدا اين كار را انجام دهد . يك جوراب يا يك دستمالي را مي خواهد بشويد ، نيت كند كه براي خدا من مي خواهم اين كار را بكنم . اولاً نيت هاي كاري ما هر كاري كه مي خواهد باشد براي خدا باشد . دوماً اينكه سعي كنيم رضايت ديگران را بر رضايت خدا ترجيح ندهيم . هميشه در مقام جلب رضايت خداي متعال باشيم . سوم اينكه به تبع نكته ي دوم ،قدرت نه گفتن را در مقابل ديگران تمرين كنيم . نترسيم و نهراسيم . قرآن مي فرمايد : شما عالي هستيد از چه مي ترسيد و از چه بايد وحشت كنيد

ص: 12734

؟ خنده يا متلك ديگران شما را از صحنه بيرون نكند . قوي و محكم بر سرراه باشيم . خدايا به حق محمد و آل محمد مشكلات امت اسلامي را در سراسر عالم به نحو احسن برطرف بفرما .

90-02-04

پيداتري زخورشيد اي ماه بي نشانم تا از تو مي سُرايم گل مي شود دهانم ، معناي آدميت فهم شكفتن توست ارديبهشت محزون حواي مهربانم ، فواره ي خروشي اي آه سرمه اي رنگ با روزه ي سكوتت آتش مزن به جانم ، با ابرها بگو دست مرا بگيرند از دودمان آهم ماندن نمي توانم ، بيرون شو اي هماي نور از پشت پرده ي غيب تا در سِه گاه مستي شوريده تر بخوانم .

سوال – بعد از سي سال بوسيله ي برنامه ي شما نماز خوان شده ام . احساس خيلي خوبي دارم . و خيلي خوشحال هستم . قبلا فكر مي كردم كه آب از سر ما گذشته است . شما راه بازگشت را براي هموار كرديد . كاش برنامه ي سمت خدا سالها پيش شروع شده بود .

من دختري هستم كه كلاس پنجم هستم . از وقتي به سن تكليف رسيده ام نمازهايم را كامل نخوانده ام و الان كه نمازهايم را مي خوانم و به سوي خدا برگشته ام نمي دانم كه خدا از من راضي است يا خير . از كجا بفهمم كه خدا از من راضي است ؟

پاسخ – ما از اين نوع پيام ها و تلفن ها زياد داريم . اين نشان مي دهد كه مردم ما حتي آنهايي كه سي سال نماز نخوانده اند و

ص: 12735

ارتباط شان را در قالب نماز با خدا برقرار نكرده اند اما باز اين استعداد و اين عشق در درون شان هنوز سوسو مي زند . و اين نوزانيت در وجودشان خاموش نشده است . بينندگان عزيز ، اين نور ها حتي اگر كم سو هم شده ، هواي آن را داشته باشيد . ببينيد سي سال فاصله ، اما باز بوي ايمان نورانيت در وجودش مي شود ، متوجه خلافش مي شود ، برمي گردد ، اين اتفاق مي تواند براي همه ي ما بيفتد . بزرگترين عنصر نابود كننده و خاموش كننده ي اين نورانيت ها نا اميدي ها و يأس هاست . يعني آن شيطان خبيثي كه مي خواهد در وجود ما بدمد كه تمام شد و همه چيز از بين رفت و آب از سرت گذشت . شما از كجا مي داني كه آب از سرت گذشته است . اگر آب از سرت گذشته بود خفه شده بودي ، اگر خفه شده باشي كه نمي تواني نفس بزني . اين همه ابراز عشق و علاقه به خداي متعال ، توبه كردن و برگشتن ، احساس مي كنم تا به الان كه سي سال خلاف كرده ام ، اينها همه آثار حيات است . اين آثار ممات نيست . اين احساس ها ، احساس هاي يك انسان مرده نيست . كسي كه مي گويد آب از سرم گذشته و خفه شده ام ، او كه ديگر احساس قشنگي ندارد . احساس بازگشت نمي كند . امكان اينكه مي توانم نسبت به حركتهاي قبلي يك بازيابي در وجود خودم بكنم و برگردم ،

ص: 12736

اصلا اين احساس ها را نمي كند. اگر شخصي داراي اين احساسات است بداند كه آب از سرش نگذشته است . و اين شيطان خبيث است كه علي الدوام نااميدي را تزريق مي كند. يكي از نشانه هايي كه ما ببينيم خدا از ما راضي هست يا خير ، اين است كه مي بينيم همان اندازه كه شما خدا را قبول كردي وامر و سخن او را پذيرفته ايد ، وضوء گرفته ايد و رو به قبله ايستاده ايد ، اينها كم نشانه هايي نيست . اينها فريادي از طرف حقيقت است كه بنده ي من قبولت كردم ، اگر تو را نپديرفته بودم اين حركت از تو صادر نمي شد . اين نماز را نمي خواندي . همين احساس شرمندگي كه داري نشانه ي اين است كه من تو را پذيرفته ام . اين رويكرد عابدانه و تائبانه كه به سمت عبادت مي آيد حتي اگر سيصدسال هم گناه كرده ، توبه مي كند .توبه يعني چه ؟ يعني اول خدا يك سيگنال به قلب طرف مي فرستد چون مستعد است بعدطرف يك پژواكي در وجودش صورت مي گيرد و يك پيامي از ناحيه ي حق به قلبش مي رود ، وقتي به دلش خورد يك تكاني مي خورد . آخر اين چه كاري است كه من مي كنم ؟ چرا من بايد نمازم را ترك كنم ؟ چرا بايد حجابم را رعايت نكنم ؟ اين چراها در وجودش فعال مي شود ، اين نشان مي دهد كه پژواك عنايتي است كه به قلبش شده است ، برمي گردد و مي گويد : استغفرالله

ص: 12737

ربي و اتوب اليه . خدايا من از كارهاي زشت خودم بدم مي آيد . توبه اي كه اين شخص مي كند مسبوق به توبه ي الهي است . يعني اول خدا به او رو كرده است و دل طرف را به سمت خودش مي چرخاند ، بعد كه به سمت او چرخيد مي بيند كه از گناه بدش مي آيد و از عبادت خوشش مي آيد . بعد مي گويد كه خدايا از كارهايم پشيمان هستم و خدا هم مي گويد كه من قبول مي كنم . هر توبه اين سه مرحله را دارد . وقتي اين اتفاق افتاد شيطان به سرعت فعال مي شود . اين نيروي كششي از طرف حق مي آيد و اين نيروي دفعي از ناحيه ي شيطان فعال مي شود . و مي گويد كه كجا مي خواهي بروي ؟ با كدام سابقه ؟با اين همه گناه مي خواهي برگردي ؟ اين همه آلودگي خجالت نمي كشي ؟ اصلا رويت مي شود به خدا نگاه كني ؟ كدام خدا ؟ بااين همه خلاف كجا مي خواهي برگردي ؟ يا اصل عقيده به خدا ار از او مي گيرد يا اينكه مي گويد كه امكان ندارد كه تو برگردي .خدا تا اين اندازه گناه را نمي بخشد . اين نيروي بازدارنده در وجود طرف فعال مي شود و طرف را مايوس مي كند . باز از نيروي كششي الهي پيام مي آيد كه بيا ، نا اميد مباش ، ناراحت نباش . باز شيطان مي گويد كه اين پيام ها براي تو نيست اين براي كساني است كه پاك هستند

ص: 12738

و خلاف كوچكي كرده اند ، به آنها مي گويند : برگرديد. تو با اين سابقه مي خواهي چكار كني ؟ اين همه نمازها و روزه هايي كه بدهكار هستي مي خواهي چكار كني ؟ شيطان بازگشت را سخت جلوه مي دهد . سياهي هيا وجودش را بزرگنمايي و سياه نمايي مي كند و روحيه اش را ضعيف مي كند تا توان بازگشت را از او بگيرد . اين حركت شيطاني است . خدا مرتب پيام مي دهد بيا . همه ي اينها نشان مي دهد رضايت خداوند متعال است . در روايت داريم كه وقتي شما اقرا به گناه مي كنيد اين نشانه ي اين است كه خدا از شما راضي است . شما اميد به پروردگار داريد. يعني وقتي مي گوييد به خدا اميد دارم اين نشان مي دهد كه خدا از شما راضي است .

سوال – وقتي ما دوباره گناه مي كنيم ، آيا اين رضايت خدا همچنان ادامه دارد ؟

پاسخ – ما در همان مقطع گناه رضايت را قطع مي كنيم .زيرا خداوند به فعلي كه خلاف باشد راضي نمي شود . ممكن است كه از من راضي است ولي از كار من راضي نيست . يعني من انسان خوبي هستم ولي كار خلافي كرده ام . خدا مي گويد كه من از اين عمل راضي نيستم ، آنرا پاك كن . وقتي آنرا پاك كردي ، مي گويد كه تو ذاتا انسان بدي نيستي . انسان كافر و مشركي كه ذاتش آلوده شده است ، مرضي پروردگار نيست . كسي كه مومن است و ولايت دارد عشق خدا

ص: 12739

دارد ولي يكي از دستش در رفته است . زمينه ي رضايت هست ولي خدا از عمل راضي نيست . زيرا خدا عمل را نهي كرده است و نمي تواند از عملي كه نهي كرده راضي باشد . پس وقتي طرف گناه مي كند ، همانجا خدا از عمل او راضي نيست . اينجا تفكيك مي كند و مي گويد كه تو بنده ي مومن من هستي و ولايت داري ، همه ي اينها نشانه ي رضايت من از تو است ولي رفتارت ناشايست است .آنرا پاك كن . خدا به من فطرتي پاك داده وولايت اهل بيت را دلم گذاشته عشق به خودش را در دل من گذاشته ، مي گويد از اينها پاسداري كن كه اين آفت سراغت نيايد و اگر آمد آنرا پاك كن . پاك كن يعني توبه كن و از اين رفتار بدت بيايد . اگر خوشت بيايد كم كم آن را تكرار مي كني تا اينكه گناه در جانت نفوذ مي كند . چه بسا خطر اين است كه كل حقيقت ايمان تو را نابود كند . و تو را به يك كافر تبديل كند و آنجا ديگر خداوند كلا از تو راضي نيست . ولي اگر آن را كنترل كني و هيچ گاه نااميد نشوي خدا از تو راضي است ، حواسمان به اين نااميدي باشد زير شيطان بطور مداوم روي آن كار مي كند و ما هم مدام بايد اميدواري مان را حفظ كنيم . در روايتي از امام باقر سوال شد كه فردي كه گناه مي كند و توبه مي كند و مكرر اين كار را

ص: 12740

مي كند آيا خدا او را مي بخشد ؟ امام فرمود : بله . مبادا مومنين را از رحمت خدا مايوس كنيد . مبادا جوري حرف بزنيد كه يك گناهكاري كه ذاتش قالب خدا را دارد و ناراحت است ، اين نشان مي دهد نورانيتي در دلش است كه از اين تاريكي بدش مي آيد . ولي اگر ذاتش ناپاك بود نمي توانست حالت تنفر از گناه داشته باشد . اينكه با ناپاكي احساس نفرت مي كند نشان مي دهد كه ذاتش پاك است واصل و اساس روشنايي در دلش است . وقتي يك تيرگي مي آيد بايد آن را از بين ببرد و نااميد نشود . پس اقرار به گناه بكنيم ، ايمان به رحمت پروردگار داشته باشيم و در زندگي سعي كنيم تكيه برخدا را تمرين كنيم نه تكيه بر خلق . يعني در عين تعاملي كه با ديگران داريم ورفتارهاي قشنگي كه با مردم داريم اما نقطه ي اتكاي ما براي حل مشكلات وگرفتاري ها خدا باشد يعني چشم و دل ما به دست خدا دوخته بشود نه به دست مردم . اين جور نباشد كه گره گشاي من مردم باشند . گره گشاي من خداست . اگر به آنها هم مراجعه مي كنم شايد آنها وسيله اي باشند اگر خدا بخواهد . در عين اينكه نگاه من به خداي متعال است و از او جدي مي خواهم به ديگران مراجعه مي كنم . مثل وقتي كه ما بيمار مي شويم به پزشك مراجعه مي كنيم . نمي توانيم بگوييم كه توكل بر خدا مي كنم و دكتر نمي روم . روايت

ص: 12741

داريم كه از انبياء بني اسرائيل بيمار شد وگفت كه من پيش دكتر نمي روم و خدا شفا دهنده است . به او وحي شده كه تو وقتي بيمار مي شوي بايد سراغ پزشك بروي اما از من شفا بخواهي . يعني آنچه موثر و حقيقت امر است من هستم ولي بايد سراغ ابزار بروي و چشمت به من باشد . در مورد ولايت امام صادق (ع) فرمود : اگر خدا بخواهد از كسي راضي باشد و خيري به او بدهد يك نقطه ي روشني را مي فرستد و روشنايي در دلش ايجاد مي كند. و به دنبال خدا مي رود . پس كسي كه از گناه تنفر دارد آن روشنايي در دلش ايجاد شده است . مي فرمايد : به سرعت سراغ امر ولايت مي رود . مردم ما الان يك ثروت غني دارند . وقتي شما خيلي از گناهكاران را كه مي بينيد خودشان گناهشان را تاييد نمي كنند و شرمنده هم هستد ولي ايام مصيبت امام حسين (ع) ببينيد كه چكار مي كنند ، ايام مصيبت فاطمه زهرا چكار مي كنند . يعني وقتي براي امام حسين (ع) سينه مي زند افتخار مي كند و اين يك سرمايه است . من نمي گويم جوانان ولايي ما از اين بهره هاي موسمي از آن ببرند . با داشتن اين سرمايه چرا عشق ابا عبدالله رادر عروسي ها نمي آوريم و فقط در ايام محرم از آن استفاده مي كنيم . عشق اباعبدالله را در عروسي هاي مان بكشانيم . اگر مي خواهد مجلس عروسي انجام بگيرد ، اين جوان با غيرت و اباعبداللهي

ص: 12742

كه سياه مي پوشد عزاداري مي كند ، چرا در عروسي اش به ياد حسين نباشد ؟ چرا در كوچه و خيابان كه مي رود به ياد اباعبدالله نباشد ؟ چرا در خلوت هايش ياد امام حسين (ع) نباشد ؟ وقتي شيطان او را فريب مي دهد و مي خواهد با يك نامحرم ارتباط برقرار كند چرا ياد حسين نمي افتد؟ و نمي گويد كه يا اباعبدالله من را نجات بده . بنابراين آن سرمايه اي كه امام باقر فرمود ، بايد سعي كنيم آنرا تقويت كنيم واز موقت و موسمي برخورد كردن آنرا به جريان دائمي تبديل كند. تبديل به نورانيتي بكند كه نه فقط در محرم يا صفر و فاطميه باشد بلكه هميشه همراهش باشد . بايد تمام ايام فاطمي و حسين باشد . اينها كم ارزشي نيست .

سوال – چرا بعضي اوقات از عبادت كردن لذت مي بريم ولي گاهي اوقات اين فيض را از دست مي دهيم . چه چيزهايي باعث از دست دادن لذت عبادت مي شود ؟

پاسخ – در يك فضاي آلوده يك وقت همه دارند عطسه و سرفه مي كنند ولي ما اين كار را نمي كنيم ؟ به جهت اينكه ما ماسك زده ايم . از اينكه تپحت آلودگي محيط قرار بگيريم خودمان را نگه داشته ايم . ما با اين ماسك راحت هستيم و نفس مي كشيم ولي اگر اين ماسك را برداريم و در هواي آلوده قرار بگيريم و ما كه مي دانيم ويروس هاي خطرناك در هوا هستند بايد منتظر عطسه و سرفه هاي آن باشم . ما وقتي از خودمان مراقبت

ص: 12743

مي كنيم و سعي مي كنيم كه محيط آلوده روي ما اثر نگذارد ، اين وقتي است كه از نماز لذت مي بريم ولي وقتي تحت تاثير شرايط جامعه قرار مي گيريم و محيط آلوده روي ما اثر مي گذارد و ما هم اين اثر را مي پذيريم مسلم است كه عبادت آن حس زيبا و قشنگ را در ما ايجاد نمي كند . عرفا و بزرگان و قرآن چقدر روي مراقبه تاكيد دارند . يكي زا شاگردهاي مرحوم علامه ي طباطبايي در آخرين روزهاي زندگي ايشان روي تخت بيمارستان از ايشان سوال مي كند كه براي لذت بردن از عبادت و حضور قلب در نمازها چكار كنيم ؟ ايشان ده بار مي فرمايد : مراقبه .يعني هواي خودتان را داشته باشيد .

سوال – سوره يونس آيات 20-15 را توضيح بفرماييد .

پاسخ – خيلي ها خدا را قبول دارند ولي وقتي دستوراتي از سوي خداي متعال مي آيد ، عقب نشيني مي كنند و توقع دارند كه اين دستورات جابجا بشود و طبق ميل شان بيايد و از نگاه خودشان آسانتر باشد . البته دين اسلام ما با آساني است . رويا دارمي كه دين اسلام بر اساس آساني بنا شده است . اينها چون ظاهر بين هستند فكر مي كنند كه دستورات سخت است در حاليكه وقتي در درون دستورات قرار مي گيريم مي بينيم كه خيلي هم زيبا و جالب است . شما نه تنها از مسلماني زجر نمي كشيد بلكه لذت هم مي بريد . بعضي ها به پيامبر مي گفتند كه كتابي به جز قرآن بياور و آنرا عوض

ص: 12744

كن . پيامبر فرمود : من تابع نفس خودم نيستم من رسول هستم و از پيش خودم حرفي نمي زنم واز طرف خدا مامور هستم . آنچه خدا فرموده من همان ها را مي آورم ومن نمي توانم آن را جابجا كنم . بنابراين من از عذاب روز قيامت مي ترسم . ما نمي توانيم دين را تبديل كنيم . الان بعضي جاها دين سازي مي كنند و معنويات بدون تكليف را ارائه مي دهند . مگر دين بر اساس خواسته هاي ما بايد تنظيم بشود ؟ خواسته هاي ما بايد براساس دين تنظيم بشود نه اينكه دين بر اساس ما تنظيم بشود . ما بايد تابع نسخه ي پزشك باشيم نه اينكه پزشك طبق ذوق ما دارو بدهد . پس عقل ايجاد مي كند كه ما در مقابل حق و حقيقت موضع مخالف نگيريم خودمان را رنگ حقيقت بدهيم نه اينكه حقيقت را رنگ هوا و هوس در بياوريم .

سوال – من يك مادرشوهر صد ساله دارم كه چهل سال است كه از او مراقبت كرده ام . من قرار است كه دو ماه ديگر عازم مكه بشوم . كسي را ندارم كه از او مراقبت بكند . مي خواهم او را پانزدهن روز به خانه ي سالمندان بگذارم . آيا مكه ي من قبول است ؟

پاسخ – گاهي عظمت ها انسان را ذوب مي كند . عظمت ، بزرگواري و سعه ي صدر خورشيد نوراني است كه وقتي تابش پيدا مي كند خيلي از تاريكي ها را محو مي كند. قامت بلنداي عزتي كه اين خانم در شخصيت خودش دارد مثل

ص: 12745

اين است كه انسان در پايين كوه بسيار مرتفعي قرار بگيرد، آنجا چه احساسي دارد ؟ اينها عظمت هاي الهي است كه در قلب انسانهاي پاك منعكس مي شود . يك كسي را مي بيني كه تحمل مادرشوهرش را براي يك ساعت هم ندارد . نه مادرشوهر معصوم است و نه اين عروس . وقتي كسي بزرگ شد و بزرگواري را تجربه كرد لذت اين بزرگواري به كامش نشست ، اين كارهاي بزرگ از او سر مي زند . تحمل كردن يك پيرزن مشكل است . ايشان گفته اند كه چهل سال است كه از مادرشوهرش مراقبت مي كنند نه تحمل . دقيقا مثل مادرش دارد از او پذيرايي مي كند . بايد به اين روح ها ي بزرگ تبريك گفت . و ما در مقابل اين عظمت ها احساس كوچكي داريم . اين عظمت ها اختياري است و اين خانم خواسته كه عظمت را خلق كند . چرا من به اين فكر نباشم ؟ چرا ديگري به اين فكر نباشد ؟ ما عزت و عظمت را تمرين كنيم . ما بايد از مراقبه هاي چهل ساله اي كه اين خانم از خودش خلق كرده درس بگيريم . اينها الگو هستند . سعي كنيم اينها را الگو قرا بدهيم و ما هم صبوري و شكوري كنيم و بزرگسالان را خدمت كنيم . خانه ي سالمندان جاي پيرها نيست بلكه جاي آنها در دل پر صفا و پر مهر فرزندان است كه پدران و مادران بايد آنجا احساس آسايش بكنند و در خانه ي دلشان بايد پذيرايي بشوند. در مورد حج ايشان بايد گفت كه شوهر

ص: 12746

ايشان يك مدت پذيرايي را عهده دار بشود. و خانم به سفر حج برود . بعد كه خانم برگشت آقا مسافرت برود . كار را جوري انجام بدهند كه اين امر روي زمين نماند . اين شدني است . هر كدام به تنهايي به سفر حج بروند و كاروانها را تفكيك كنند . البتهاگر زن و شوهر با هم به سفر حج بروندلطف و صفاي ديگري دارد ولي گاهي مي بيني صفاي برتري و همكاري براي يك امر مهمتر ايجاب مي كند كه آنها جداگانه به سفر بروند . اگر خوشان فكر بكنند شبيه به اين راه حل مي توانند پيدا بكنند . اين پيرها در خانه خير و بركت هستند . ما نگاه ضدانساني به قضايا مي كنيم وجود اينها براي ما سخت مي شود و مي خواهيم خودمان را راحت كنيم اما اگر نگاه عاطفي و بزرگ داشته باشيم وجود پيرها در خانه بركت است . اعضاي خانواده بايد براي حفظ اينها سر و دست بشكنند ، بايد با هم مسابقه بگذاريند . يكي ازشاخصه هايي كه نشان مي دهد خدا از اين خانم راضي است همين پذيرايي از مادرشوهرش است . اين كار زيبا و خدا پسندانه است . اين خواهر ارزش كار خودشان را بدانند و سجده ي شكر بجا بياورند .

سوال – من يك دختر دبيرستاني هستم كه در جمع دوستاني قرار دارم كه يكي از آنها مرتكب گناه بزرگي شده است . بعضي از آنها هم با پسرها دوست هستند ولي من هميشه از اينكه با پسري دوست نيستم افتخار مي كنم زيرا در خانه ي مدهبي هستم

ص: 12747

. تازگي نماز را كنار گذاشته ام و از اين من دوست اين ها هستم مي ترسم كه دچار عذاب الهي بشوم و راهنمايي بفرماييد .

پاسخ – دوستي هاي آلوده بالاخره انسان را آلوده مي كند . اين نشان مي دهد كه ظرفيت ايمان در وجود ايشان هست ، نورانيت در اين جوان عزيز هست . ايشان سعي كند كه دارائي هايش را در يك قمار نبازد . شيطان در كمين همين نوجوان هاست كه آنها را بدزد و براي هميشه آنها را خراب كند . اين نوجوان احساس زيبا و قشنگي دارد . دوستي هاي پسر و دختر محبت نيست هوسراني است . هوسراني غير از محبت است . الان واژه ي عشق ، آزادي پ، محبت و دوست واژگاني است مظلوم واقع مي شوند . ارتباط زشت هوسراني برقرار مي كنند و بعد نام آن را عشق و محبت مي گذارند . ما بايد اين واژگان را از اسارت اين انحراف ها نجات بدهيم . محبت يك حقيقت زيباي سالم است اما وقتي درفضاي غير استاندارد به بازار مي آيد هر انسان عاقلي هر جنسي را نمي خرد . اينكه اين جنس چقدر زيباست و رنگ قشنگي دارد كه نبايد آن را خريد . پدر و مادر جنس را ارزيابي مي كند كه ببيند اين جنس قابل خريد هست يا خير . سرمايه اش را به فروشنده براحتي نمي دهد . شايد تقلبي باشد . شيطان يك فروشنده ي متقلبي است كه دراين امور احساسي راه افتاده است و جنس هاي بدلي تزيين شده را عرضه مي كند . ما بايد حواس

ص: 12748

مان را جمع كنيم . ما نبايد به شيطان بگوييم كه چرا اين كار را مي كني ؟ زيرا او شيطان است و اگر شيطان غير از اين بكند جاي تعجب دارد . شيطان بايد كاري بكند كه كلاه سر شما بگذارد . معناي شيطنت همين است . روز قيامت شيطان به فريب خورده ها مي گويد كه چرا من را ملامت مي كنيد ؟ من كه شيطان بودم و كارم شيطنت بود و كارم را انجام مي دادم .من فقط شما را دعوت مي كردم . شما خودتان را ملامت كنيد . من جنس تقلبي به بازار عرضه مي كردم ، تو چرا مي خريد ؟ تو بايد چشمت را باز مي كردي ؟ مگر خدا به تو چشم نداده است . نوجوانان دقت كنند .شما با اين نوع حضورها در اين جلسات آلوده مي خواهيد چه كساني را راضي كنيد ؟ مي گوييد دوستان ، آيا آنها واقعا دوست هستند ؟ كسي كه دارد ما را به آتش مي كشد و به ما محبت جايگزين به غلط مي دهد . محبت خدا و اهل بيت را از دل من بيرون مي كند و محبت نامحرم را در دل من مي گذارد . روايت داريم كه پرورش محبت نامحرم در دل پرورش آتش جهنم است . يعني تو را مي سوزاند . مثل معتادي كه مي خواهد ديگران را هم آلوده كند . خيلي از نوجوانها پايان كار را نمي دانند . كار به قيامت نرسيده آنقدر براي شخص من اين مراجعات بوده است كه آنها اشك حسرت و پشيماني ريخته اند . پيامبر

ص: 12749

فرمود : اگر خدا بنده اي از امت من را دوست بدارد ، محبت اين انسان را در دل پاكان ، ملائكه و سكان عرش خودش مي اندازد تا او را دوست بدارند . گوارا باد بر اين انسان . در روز قيامت اين افراد ديگران را شفاعت مي كنند . قرآن مي فرمايد : بهترين دوستان شما سالحين انبياء و پاكان هستند . رفيق هايي انتخاب كنيد كه به آنها افتخار كنيد . برنامه به من اجازه نمي دهد كه درباره ي كساني كه با من مشاوره مي كنند توضيحاتي بدهم تا با ادبيات تلخ آنها آشنا بشويد . انسان وقتي در مسير حرام مي رود همين خودش تزلزل است . وقتي مي بيني كه روشي را دنبال مي كند كه خدا و پيامبر او را تاييد نمي كنند آيا اين تزلزل نيست ؟ كسي گفته اينكه مي گويند كه اگر كسي ترياك بكشد معتاد مي شود را من قبول ندارم زيرا خودم بيست سال است كه ترياك مي كشم ولي معتاد نشده ام . اين خودش تزلزل است . آيا اينها دوست هستند كه مي خواهند آتش جهنم را در دل ما بپرورانند ؟ البته ممكن است بعضي ها بگويند كه ما رابطه خلاف نداريم ، ما قصد ازدواج داريم . از اين مقوله ها بسيار داريم كه مي گويد قصد ازدواج دارد ولي متوجه پايانه ي اين ارتباطات نمي شود . اينكه نماز را كنارگذاشته اند اين خودش تلنگري است كه مواظب باش و هشدار خطرناكي است . مواظب باش كه شيطان در كمين است . اول نماز رااز تو گرفته و

ص: 12750

چه بسا رابطه را هم براي تو ايجاد كند . جاده ي شيطان استدراج است يعني جاده اش شيب ملايم دارد . كمكم انسان را به طرف پايين مي برد . اين نوجوان كه صفاي ايماني دارد تا اين مقدار تحت تاثير قرا نگرفته برگردد و حركتش را جبران كند و مطمئن باشد كه از چنگال شيطان نجات پيدا مي كند . فضاي ارتباط با خدا زيباست . چرا مي خواهيم با خدا قهر كنيم ؟ اي جوان عزيز با شيطان قهر كن . يكنفر در دريا غرق شده است و يك كوسه دهان باز كرده كه او را ببلعد و يك نجات غريق هم مي خواهد او را نجات بدهد . او بايد متوسل به كدام بشود ؟ آيا از دست نجات غريق فرار كند و به دهان كوسه برود ؟ يا خودش را از خطر حفظ كند و دست به دست غريق نجات بدهد ؟ برويم دست در دست نماز بگذاريم و با خدا و فاطمه ي زهرا دوست بشويم .

90-01-28

در سينه ام ز دوري تو غير آه نيست ما را به غير سايه ات آقا پناه نيست ، وقتي كه هست جلوه ي خورشيدي شما اصلا مجال جلوه ي انوار نيست ، اي سينه زن اي سينه زن ترين غم مادرت بيا اين انتظار سينه ي ما كه گناه نيست ، امشب بيا و درد دلت را به من بگو گر چه دلم به سنگ صبوري چاه نيست ، اي روضه خوان پهلوي مادر نگاه كن اشك دل ست مي چكد اشك نگاه نيست ، آقا ببخش روز دگر حرف مي

ص: 12751

زنم امروز حال مادرتان روبراه نيست .

سوال – در مورد حضرت فاطمه (س) صحبت هايي بفرماييد .

پاسخ – خدمت شما و بينندگان شهادت حضرت فاطمه (س) را تسليت عرض مي كنم . از دو منظر كلي لازم است كه ما نسبت به شخصيت حضرت زهرا نگاهي داشته باشيم . يكي در مورد مسائل سياسي و اجتماعي است . حضور فاطمه به طور قطع و به اعتراف دوست و دشمن ، حضور دنيا خواهانه نبود . اگر حضرت فاطمه زبان به اعتراض باز مي كند، اگر خطبه مي خواند ، بحث فدك را مطرح مي كند و اگر در بحث دفاع از حضرت علي زبان باز مي كند ، نگاهش دنيوي نيست . همه به اين موضوع اعتراف دارند . چيزي كه در نگاه حضرت فاطمه است و همه ي ما بايد در حوزه ي مسائل سياسي و اجتماعي بعنوان يك الگو در نظر بگيريم ، ولايت مداري حضرت فاطمه است . با اينكه فاطمه خودش مظهر تام اسماء حق است ، با اينكه فاطمه بر حسب حقيقت و باطن چيزي كم از پيامبر ندارد ، گرچه نبوت تشريعي ندارد اما عصمت الله الكبري هست . نبوت تشريعي ندارد اما بقية الله و بقية النبوة است . با اينكه چنين مقامات تكويني دارد ، ببينيد اين موجود تام كه از نظر تكويني و باطن هيچ فرقي بين فاطمه و علي از نظر باطن نيست گرچه از نظر ظاهر متفاوت هستند ولي از نظر حقيقت كل نور باطن هستند ، همه مظهر اسماء و صفات الهي است ، وقتي در ارتباط با مسائل ديني و

ص: 12752

تشريعي قرار مي گيرد فاطمه كاملا تابع ولايت است و از ولي زمان دفاع و حمايت مي كند . اين يك حركت شخصي نيست . بلكه يك جريان اعتقادي است كه حضرت اين را باز مي كند براي تمام آنهايي كه مي خواهند دنبال اين نبوت و اين رسالت حركت كنند ، محور عمده ي مسائل اسلامي آنها بايد ولايت مداري باشد . اين ولايت مي تواند زمان حضرت اميرالمومنين باشد يا زمان امام حسن (ع) تا زمان امام زمان (عج) و در زمان غيبت . همان حسي كه فاطمه در مدينه دارد همان احساس وظيفه اي كه دارد ، مسلمين موظف هستند آن احساس را تا ابديت زمان بياورند، كه هميشه اين محور ولايت حاكميت داشته باشد و آموزه هاي جرئي كه در دين ما وجود دارد ، اينها را با ولايت مداري ارتباط بدهند . در اسلام مي گويد كه بچه ها حرف پدر را گوش كنيد . نوعي ولايت پدر را در محيط خانواده براي پدر مي آورد ، نوعي ولايت را در مراكز مختلف نصب مي كند . همه ي اينها در حقيقت براي احياء روح ولايت مداري است . شاخص مهمي كه ما بايد در اين مقطع از زندگي حضرت زهرا بگيريم اين است كه اگر من مسلمان مي خواهم ببينم كه اسلام فاطمي دارم يا نه ، بايد ببينم درل حفظ و حراست از مرز ولايت چه نوع حضوري دارم . آيا واقعا حضور فعال دارم ؟ دشمناني كه از داخل و خارج حمله كرده ام و دارند اين عنصر سازنده و حياتي جامعه ي اسلامي را از بين

ص: 12753

مي برند ، من چقدر مدافع آن هستم ؟ نكته ي بعدي در حوزه مسائل شخصي و خانوادگي ايشان است . علي رغم اينكه مي گويند : فاطمه الگوي زنان مسلمان جهان است كه البته الگوي انسانيت است زيرا الگوي كامل است . انسان كامل محدوديت جنسيتي ندارد . انسان كامل الگوي انسانهاست . اين انسانها در دامنه ي وجودشان متفاوت مي شوند . يك دست خانم و يك دسته آقا مي شوند . اما همه ي اينها انسان هستند . فاطمه انسان كامل است . انسان كامل الگو و اسوه براي همه ي انسانهاست . امام زمان (عج) با اينكه انسان كامل است ، بقيةالله است ، مظهر اسماء الهي است و ذات حضرت حق است معذالك مي فرمايد : الگوي من مادرم حضرت فاطمه است . اين سخن مقام بالاي حضرت فاطمه را نشان مي دهد . امام عسگري (ع) مي فرمايد : فاطمه ليلةالقدر است . آيا اين شخصيت نبايد براي همه ي ما الگو باشد ؟ فاطمه درامور خانواده چه رفتاري داشت ؟ او هم همسر بود ، هم مادر و هم فرزند بود . در حكم فرزندي با پدر چه مي كرد ؟ در حكم همسري با امير المومنين چگونه برخورد مي كرد ؟ در حكم مادري با بچه ها چگونه برخورد مي كرد ؟ ابعاد بشري هم دارد . اين جور نيست كه بگوييم فاطمه ابعاد بشري ندارد ، يك موجود صددرصد ربوبي و الهي است . جنبه هاي بشري را هم دارد . اگر جنبه هاي بشري را دارد پس احساس بشري را هم دارد . پيامبر فرمود

ص: 12754

من بشري مثل شما هستم . ابعاد بشري دارم . فشار، مشكلات ، سختي ها ،غم ها ،نشاط ها و احساس هايي كه ريشه در جنبه ي بشري دارد را دارا مي باشد . اگر اينها نبود كه پبامبر اسوه نمي شد . ما بايد به زندگي فاطمه نگاه كنيم . ببينيم در همسري ، مادري و فرزندي چه مي كرد ؟ خيلي سخت است كه انسان سرمايه دار از گرسنگي بميرد . مثل اينكه انساني كه در كنار اقيانوس آب گوارا از تشنگي بميرد . انسان اين قدر همت نداشته باشد كه به اندازه ي احياي خودش آب بگيرد . ما با داشتن چنين الگوها و اسوه هايي مثل زندگي مشترك اميرالمومنين و حضرت زهرا ، نمي توانيم آنها را الگوي خودمان قرار بدهيم ؟ ما نمي توانيم از زندگي مشترك آنها درس بگيريم . اين همه مشكلات در درون خانواده ها داريم آمار طلاق بالا ، عدم تفاهم ها ، دعواها ، ناسازگاري ها بي توجهي به فرزندان و جوانان و بي توجهي جوانان به والدين شان . در جامعه اي كه ما فاطميه داريم ، عاشورا داريم ، ايام و مناسبت ها محورهاي بزرگ و عظيم داريم اما اين جور فقير زندگي كنيم . اگر كسي بيايد و به ما نگاه كند . اگر به منابع ، مواخذ ، شخصيت ها و سرمايه ها ما نگاه كند و بعد نگاهي هم به زندگي ما بكند ، مي بيند اصلا همخواني وجود ندارد . مي گويد شما كه چنين عشق هايي داريد . بعضي از مكاتب نمادهاي دروغين مي سازند كه نوعي ارتباط

ص: 12755

زندگي روزمره مردم را با آن نماد همخوان كنند و از نمادها پيام بگيرند . پس نمادهاي دروغين مي سازند تا از نمادها پيام بگيرد . ما كه اصل آن را داريم . ما كه جنس صد در صد ناب و خالص آن را داريم . ما كه فاطمه ، علي و اهل بيت عصمت و طهارت داريم كه عظمت ، فضايل و كمالات آنها را همه ي شيعه و سني قبول دارند و محل اختلاف نيست . نظر مسلمين است كه اهل بيت پيامبر داراي چنين شخصيت و ويژگي هايي است . من مي خواهم توصيه هايي به خانواده ي جوانان داشته باشم . يك بار به اجمال ، زندگي حضرت فاطمه و حضرت علي (ع) را بخوانيد . ببينيد كه حضرت علي (ع) در خانه چكار مي كردند ؟ ما مردها يك مقدار از وظايف مان را بفهميم و فكر نكنيم كه مرد بودن به قلدري وامر و نهي است . درست است كه الرجال قوامون علي النساء هستند ولي آن قوام را با چه نقشه اي بايد تقَوّم بخشيم ؟ قرآن نفرموده است كه الرجال قُلدرون علي النساء . زندگي آنها درس مي دهد كه مرد چگونه بخواهد قوام بر خانواده باشد و به خانم ها هم ياد مي دهد كه چگونه بايد از اين نقشه بياموزيد كه به آن قوام تقوم پيدا كنيد . اگر بخواهد قوام بودن مرد در خانه اِعمال بشود ، مرد بايد زندگي علي را بداند و تقوم را از او بگيرد . زن بايد زندگي فاطمه را بداند تا بتواند تََقَوُم آن را از او بگيرد

ص: 12756

. نقشه را به ما داده اند و بعد مي گويند كه اين ساختمان محكم را بنا كنيد . استحكام ساختمان بايد بر اساس نقشه باشد . اينكه ببينيم حضرت فاطمه تعاملش با كودكان چگونه بود ، با همسايگان چطور برخورد مي كند ، با خويشان و دوستان چگونه برخورد مي كرد ، با دشمن چگونه برخورد مي كند . اگر مردم آداب معاشرت را بدانند قطعا اين همه مشكل در جامعه ما وجود نخواهد داشت . چه رنج هاي ناخواسته ، چه شكستهاي بي مورد و بي دليل و چه غمهايي بر زندگي ها كه جزء اين است كه ما از اين نقشه فاصله گرفته ايم . در كنار اين بحر مواج آب زلال و گوارا نشسته ايم و داريم از عطش مي سوزيم و هلاك مي شويم .

سوال – بعد از اينكه به سمت خدا رو كرده ايم ، از كجا بفهميم كه خدا ما را دوست دارم و از ما راضي است ؟

پاسخ – اين رويكرد قشنگ و حس زيبايي است . نكاتي را در مورد همين سوال ، آيات و رواياتي داريم . اينكه مي خواهم ببينم خدا من را دوست دارد و چقدر دوست دارد ، بايد ببينم كه من چقدر از خدا راضي هستم . بالاخره من سرنوشتي دارم و زندگي مي كنم . با توجه به چيزي كه خدا براي من تقدير كرده و من را آفريده است . بعضي ها بر سر خدا فرياد مي زنند كه اصلا چرا ما را آفريده اي ؟ من نمي خواهم خلق بشوم ؟ به هر مقداري كه از

ص: 12757

خداوند راضي هستي ، خدا هم از شما راضي است . ديگر اينكه رويكرد ما با ولايت معصومين چگونه است . روايت داريم كه اگر خدا بنده اي را دوست داشته باشد او را به ولايت اهل بيت پذيرش مي كند . چنين سيستيم فعال مي شود . از عمده آثار دوستي بنده اين است كه عشق اهل بيت را رزق او مي كنم . به همان مقدار كه اهل بيت را دوست دارد نشان مي دهد كه خدا از او راضي است . يعني ما ه مقدار ولايت پذيري داريم ؟ مي بينيد كه اصل عشق اهل بيت در دل شما هست ، پس بدانيد كه خداوند به اين مقدار از شما راضي است . چقدر به اهل بيت عشق مي ورزند ؟، به همان مقدار، ميزان ولايت پذيري آنهاست . اينها كه گفته مي شود داراي مراتب است . كسي است كه فداكاري و عشق بازي او در حدي است كه وجود او فاني در اهل بيت شده است . سلمان فارسي در كوچه پا جاي پاي علي مي گذارد . حضرت مي فرمايد كه سلمان چكار مي كني ؟ مي گويد : پا جا پاي شما مي گذارم و حضرت مي فرمايد : معني تشيع همين است . اين فرد يك دستگاهي را روي اعضاي بدنش نصب مي كند . روي گفتار يعني روي زبانش ، روي ديدار يعني چشمش و روي شنيدار يعني گوشش ، يك نرم افزاري مي گذارد و تعريف مي كند كه چه نگاههايي بد و چه نگاههايي خوب است . اين نرم افزار ، نرم افزار ولايت

ص: 12758

است . اين را در وجود و قلبش تعبيه كرده است . اگر مي خواهم ببينم اول بايد ولايت فعال بشود تا به ديد من جهت بدهد. وقتي صحنه ي حرام پيش ميآيد

آيد فرد ولايي حاضر نيست كه صحنه ي حرام را ببيند . يعني من نگاه حرام بكنم ، نگاهم را به فاطمه از دست بدهم و به نگاهم به علي ضربه بزنم . به هيچ وجه اين كار را نمي كنم . مومن زرنگ است و كلاه سرش نمي رود . شيطان نمي تواند او را بفريبد . مگر عشق علي زيبا نيست ؟ مگر عشق اهل بيت زيبا نيست ؟ من اين حقيقت را به خاطر اين اعتبار از دست بدهم ؟ اين بهشت را بدهم كه در وجود خودم آتش فعال كنم . وقتي مي خواهد حرف بزند نرم افزار ولايي او مي گويد : دروغ ، غيبت ، تهمت ، فحاشي و بد اخلاقي ممنوع ، صفا و دوستي آزاد . آنچه كه از اعمال صادر مي شود ، آنچنان ولايت فضايش را گرفته كه نمي گذارد خلافي از او صادر بشود . اين نشان مي دهد كه خدا از او رضايت تام دارد . حالا فردي است كه گاهي اشتباهاتي مي كند ولي پشيمان مي شود و اين نشان ميدهد كه باز مرضي پروردگار است و الا پشيمان نمي شد . من نمي گويم كه علاقه به اهل بيت داشته باشيم و گناه هم بكنيم . مي گويم كه وقتي ما علاقه به اهل بيت داريم و در كنارش خلاف هم مرتكب مي شويم ، اين بدان معنا

ص: 12759

نيست كه ما بطور كل مرضي خدا نيستيم ، به مقداري كه ويتامين ولايت پايين است خلاف مي كنيم . اگر ويتامين ولايت را بالا ببريم خلاف مان صفر مي شود . پس ميزان عمده رضايت پروردگار از ما ، ميزان ولايت است . ما چقدر به اهل بيت ولايت داريم ؟ به همان مقدار ما دريك قرنطينه هستيم . واكسينه هستيم و آسيب پذيري كمتر مي شود . هرچه كه ولايت بالا مي رود ، آسيب پذيري ها كمتر مي شود . عزيزان روي اين پارامتر دقت كنند و روي اين مسئله كار كنيم . وقتي مي دانيم كه اين دارائي خدا داده اي است و يك نشانه ي قوي براي رضايت است . اين ولايت را نگه داريم و نگذاريم دشمن با خلاف آن را از بين ببرد . كاري بكنيم كه اين اضافه بشود . ميزان عمده رضايت خدا ، ولايت است . اگر من آسيب زياد داريم يعني محبت من كم است . قرآن مي فرمايد : كساني كه اهل صداقت باشند هم در دنيا به دردشان مي خورد و هم در آخرت . كساني كه در اين دنيا با صداقت زندگي كرده اند و اهل كلك نبوده اند و تخلف نمي كردند ، اين صداقت در آخرت هم به دردشان مي خورد . در نگاه و زبان بايد صداقت داشت . وقتي مي خواهد نگاه بكند ، نگاه واقعا مهربانانه باشد نه اينكه به طرف نگاه كند ولي دلش جاي ديگري باشد . در رفتار و كردار صداقت داشته باشيم . در رفتار و تعامل با افراد صادقانه رفتار بكند

ص: 12760

. قرآن مي فرمايد : خدا از انسانهاي با صداقت راضي است . و از اين انسانها خشنود است . ديگر اينكه تعبيري كه دارد اين است كه مي فرمايد شما به دست مهاجر و انصار دقت بكنيد . اينها دوگروه بودند كه از ياوران اسلام بودند . مهاجرين به همراه پيامبر به مدينه هجرت كردند و با هجرت خودشان پيامبر را حمايت كردند . انصار با استقبال و پذيرش مهاجران و پيامبر اسلام را ياري كردند . اگر شما هم اين كار را انجام بدهيد و اسلام را ياري كنيد ، با نيكي كردن از آنها تبعيت بكنيد و نصرت دين خدا را بكنيد ، اگر اين كارها را كرديم مورد خشنودي پروردگار قرار مي گيريم . ننشينيم وبگوييم مهاجرين و انصار چكار كردند . تو هم امروز انصار باشد و نصرت دين خدا را بكن . اگر اين نصرت تحقق پيدا بكند در نتيجه تو هم مثل آنها مي شوي و خشنودي خدا هم شامل حال تو مي شود . نكته اي كه آقاي ماندگاري اشاره فرمودند كه الان از بارزترين مصاديق نصرت دين خدا اين است كه ما ببينيم فضاي برخورد با ارزش هاي ديني از مكتب هاي گوناگون و اينكه مي خواهند ارزش هاي غلط را جايگزين كنند چگونه بايد باشد . بايد كساني مدافع مرزهاي ارزشي اسلام باشند . بايد تبليغ كنند . بايد كار رسائي دين را انجام بدهند . اين كار مبلغان دين است . كساني كه رسالتهاي الهي را تبليغ مي كنند ، در خط مقدم جبهه ي نصرت دين الهي هستند ، رفتن به حوزه ي

ص: 12761

علمي و پذيرفتن نظام طلبگي . ما بگوييم : يا مهدي كجاهستي ؟ او مي فرمايد كه شما كجا هستيد ؟ اگر مهدي بخواهد بيايد ، آيا نياز به نيرو ندارد ؟ آيا نياز به نيروي متمركز تبليغي ندارد ؟ آيا كساني نبايد باشند كه دين و مرام او را به جهان برسانند ؟ اگر جوان با استعداد است و پدر و مادر مسلمان ، پدر بايد او را تشويق به رفتن به حوزه ي عليمه داشته باشد . البته الحمدلله الان خوب است . بعضي از افراد نخبه در علوم تجربي كه در دنيا طلا گرفته اند مي گفتند كه ما احساس مي كنيم نصرت دين خدا بدين وسيله انجام مي گيرد . انسان از اين جوان لدت مي برد . اين افراد در دانشگاه هست و مدال هم در المپياد مي آورد ولي نگاهش اين جور است كه مي گويد : الان نصرت دين در حوزه ي علميه وارد شدن است . الان فضاي تبليغاتي دنيا بسيار گسترده شده است . قرآن مي فرمايد : همان طور كه دشمن با شما عمل مي كند شما هم با آنها مقابله كنيد . الان تبليغات بين المللي فراگير شده و بايد فضاي تبليغتي ما هم فراگير بشود . نصرت دين الهي اين است كه وارد اين حوزه ي علميه بشويد و اين عمده مسئله ي نصرت دين الهي است . پدرها و مادرها بچه هايشان را براي رفتن به حوزه تشويق كنند . جوانان خوب و علاقمند بيايند . نكته ي بعدي كه نشانه ي راضي بودن خدا از فرد است ، اين است كه

ص: 12762

فرد را نسبت به دنيا بي رغبت مي كند . اين جوري نيست كه اين فرد براي نام و نشان دنيا ، شهرت و ثروت دنيا سر و دست بشكند . نمي خواهم بگويم با اينها بيگانه مي شود بلكه تعلق و وابستگي هايش را كم مي كند. انساني كه اين جور باشد نشان مي دهد كه به خدا مرتبط است . خانواده ها حوزه ي علميه را تقويت كنند . چه كسي مي خواهد از حوزه فاصله بگيرد ؟ كسي كه گرايش قوي به دنيا دارد . مي گويد كه بروم دنياي خودم را آباد كنم . اگر در فضاي طلبگي بروم شايد رزق من كم باشد . اين نشان مي دهد كه نگاهش به دنيا قوي تر است . نمي خواهم بگويم كه هركس به حوزه نيامد ، خدا از او ناراضي است . كسي چنين استنباطي را نكند . اگر طرف بگويد كه من قبول دارم و دوست هم دارم ولي از فضاي مادي آن مي ترسم ، اين فرد بداند كه به همين مقدار در نگاه الهي پايين تر است . الان اگر كسي وارد فضاي حوزوي بشويد ، از گرسنگي نمي ميرد . منظور من اسن است كه همچنان كه انصار و مهاجر پيامبر را ياري كردند ، افراد هم در فضاهاي مختلف كه يك فضاي ارزشمند آن كه نظام طلبگي است و در فضاهاي مختلف خدا را يار يكنند . جوان ما در دانشگاه ، خانم خانه دار در محيط منزلش و جواني كه در خيابان راه مي رود و جلوي چشمش را مي گيرد ، دارد دين خدا

ص: 12763

را ياري مي كند . و خدا از او خشنود است . هركاري كه دوري از خلاف باشد و يك رويكرد حقاني و مثبت و خدا پسندانه باشد انسان را به سمت خدا مي برد و نشان ميدهد كه خدا از انسان راضي است .

سوال – سوره توبه آيات 106-100 را توضيح بدهيد .

پاسخ – اين آيات يك دسته انسانهاي لجوج و منافق كه در مقابل پيامبر خدا مي ايستند را نشان ميدهد . اين افراد دم از اسلام مي زنند ولي درمقابل اسلام ايستاده اند و مي فرمايد كه اينها عذاب عظيمي دارند . يكي از نشانه هايي كه بفهميم خدا از ما راضي است اعتراف به گناه است . اعتراف كنيم كه خلاف مي كنيم . همين تواضعي كه نشان مي دهيم و اعترافي كه مي كنيم ، اين نشان مي دهد كه خدا از ما راضي است . مي فرمايد : دسته ديگري هستند كه اعتراف به گناه مي كنند . كار خوب و كار بد را با هم انجام مي دهند . اميد است كه خدا عمل اينها را بپذيرد و خدا رحيم و بخشنده است . آيا اينها نمي دانند كه خدا توبه پذير است ؟

سوال – پدرم در كودكي به ما لقمه ي حرام داده است . الان از آن كارهايش بعنوان زرنگ كاري تعريف مي كند . ما جرات حرف زدن نداريم . تكليف ما كه آن موقع بچه بوديم چيست ؟

پاسخ – ما بايد به دو نكته توجه داشته باشيم . يك نكته در مورد خوردن غذاهاي حرام است كه شما نبايد نگران

ص: 12764

آن باشيد . تكليفي بر شما نيست . شما بچه بوديد و پدر غذايي مي آورده و شما مي خورديد اما ممكن است كه از آثار منفي آن بترسيد ولي اين نوع توجهي كه اين جوان عزيز دارد نشان مي دهد كه نوعي پادزهر را در وجود خودش فعال كرده است . اگر كارخلافي در سابق انجام بگيرد بي تاثير نيست ولي اين جوري نيست كه اراده را از شخص سلب كند . و او را غير قابل تغيير كند . فرد مي تواند جلوي اثرش را بگيرد . نكته ي دوم مربوط به بزرگترها است . فكر نكنند كه وقتي با كلك لقمه ي حرام بدست مي آورند زرنگي است بلكه اشتباهي است كه طرف دارد انجام مي دهد . اين فرد روي عقل و ايمانش نتوانسته مديريت كند و شيطان كلاه سرش گذاشته است . زيرا رزق حلال را از او گرفته و يك جنس تقلبي به او داده است و آتش به زندگي او آورده است . اين گفتن دارد . با اين مي خواهي ژست بگيريد ؟ كدام انسان عاقل اين طوري تعريف مي كند كه من جنس خوب بود ولي من پولم را دادم و يك سري جنس تقلبي و به درد نخور گرفتم . خدا مي فرمايد كه من رزق حلال را براي شما در نظر گرفته ام ولي شما با خلافكاري هاي تان رزق حلال را از دست مي دهيد . چه بسا رزق حلال شما را بيشتر از رزق حرام قرار داده بودم . منتها چون به حرام رفتي هم آتش در زندگي ات آوردي و هم

ص: 12765

رزقت كمتر شد . پس اين هنر نيست . اين ضعف است كه كسي راه خلاف را برود و راه درست را نرود . بعد آن موقع كه مشكل درست مي شود طرف دستش را بالا مي برد و يا رب مي گويد . روايت داريم كه اگر كسي از راه حرام زندگي مي كند و موقع مشكلات يا رب مي گويد ، دعايش مستجاب نمي شود . با خوردن لقمه ي حرام دعا مستجاب نمي شود . اينها هنر نيست . پس اينها را براي كسي تعريف نكنيد . دست از اين حركات برداريد . آثار اين لقمه ي حرام نه تنها در آخرت باعث عذاب مي شود بلكه در همين دنيا هم گره هايي در زندگي ما ايجاد مي كند كه نمي دانيم از كجا داريم مي خوريم . زيرا بيراهه رفته ايم . ممكن است كه الان كسي اين بحث را بشنود و بگويد كه ما حرام زياد خورديم و هيچ مشكلي هم نداريم . منتها جوجه را آخر پاييز مي شمارند .

سوال – من با اينكه قابل مقايسه با خدا نيستم ، عذاب ديدن دشمن خودم را هم نمي توانم ببينم . خدا چطور مي تواند در آتش افتادن ما را ببيند و لذت ببرد ؟

پاسخ – خداوند از اينكه كسي را در آتش بسوزاند لذت نمي برد . اما اگر كسي زغال شد چه بايد كرد ؟ اگر كسي آتش شد چه بايد كرد ؟ آتش را در يخچال و فريزر نمي گذارند . گوشت و آب را در يخچال و فريزر مي گذارند . چيزهاي خوب را

ص: 12766

در سطل آشغال نمي گذارند و چيزهاي بد را هم در يخچال نمي گذارند . هر چيزي به جاي خودش است . خدا انسان را آفريده و زمينه هاي خوبي و پاكي را به او داده است اما اين انسان به سمت خلاف مي رود و يك ويروس شده است . اگر غده اي در دست كسي پيدا شد و طبيبي اين غده را درآورد ، آيا اين بيننده ي عزيز مي گويد كه من دلم نمي آيد كه دست او را زخم بكنم ؟ چطور اين طبيب اين كار را كرد ؟ خير . اتفاقا مي گويد كه دستش درد نكند كه او را نجات داد . اين عذابها در حقيقت براي تطهير است . اين عذابها دو بخش است . يك بخش اين عذابها براي تطهير است يعني جهنم كه براي سوختن است ، براي اين است كه فرد را پاك بكند . ما دو تا جهنم داريم . يك جهنم در برزخ و يك جهنم در قيامت داريم . جهنم در برزخ براي خيلي از افراد پاك كردن از آلودگي هاي وجود آنهاست . اين يك جهنم برزخي براي تطهير است . هم فيها خالدون در آخرت است . او يك ويروس شده است ، يك موجود سرتا پا فاسد شده است . يعني مسير او به سمت آتش است . او زندگي آتشي را انتخاب كرده است . خدا اين جوري نيست كه وقتي بنده اش مي سوزد لذت ببرد . او خودش اين بلا را به سر خودش آورده است نه اينكه خداوند بخواهد كسي را عذاب بدهد و لذت

ص: 12767

هم ببرد .

سوال – لا اله الا الله را براي ده نفر ارسال كن و فردا خبر خوشي مي شنوي . همه فرستاده اند ، جواب مي دهد . اگر كوتاهي كني تا هفت سال بد مي آوري . اين يك از پيامك هايي است كه ما از دوستان و آشنايان دريافت مي كنيم . آيا ما بايد به چنين پيامك هايي اعتقاد داشته باشيم و آن را براي ديگران ارسال كنيم ؟

پاسخ – اين نوعي بد سليقگي و كج سليقگي بعضي از دوستان مان است . يك نفر نشسته و مي گويد كه بگذار ما اين كلمه را ترويج بكنيم . گاهي اين مطالب را در كتابهاي مفاتيح در زيارتگاهها مي نويسند . كسي خواب ديده كه ... و اگر اين كار را نكني ...به هيچ وجه به اين مسائل اعتنا نكنند . اينها اداي حقوق اهل بيت نيست . اگر من مي خوام لا اله الا الله را ترويج بدهم ، اگر مي خواهم كارهاي مثبت انجام بدهم ، زندگي ام را با آهنگي كه اسلام سروده تنظيم بكنم . مال حرام نخورم دروغ نگويم غيبت نكنم تهمت نزنم نماز بخوانم عبادت كنم . اگر اينها را رعايت كنم مروج لا اله الا الله هستم . نبايد احساسات ديگران را تحريك كنيم . اين نحوه تبليغ دين براي افراد كج سليقه است كه احساسي فكر مي كنند و متوجه محتواي دين نيستند . فكر مي كنند كه با پيامك زدن اين كلمه ، مروج لا اله الا الله مي شوند . هر مسلماني اين كلمه را مي داند . بهتر است

ص: 12768

اين كلمه را در زندگي مان پياده كنيم . اين پيامك هاي دروغ را نزنيم . اين خودش خلاف لا اله الا الله است . اگر اين كار را نكردي و به ديگري ندادي مصيبتي براي تو پيدا مي شود ، اين خودش خلاف اين كلمه ي مقدس است . خوب است با عمل مروج دين باشيم . حقوق اهل بيت را رعايت كنيم و اينها به هيچ وجه درست نيست . ختم صلوات با اين فرق مي كند. حتي پيامك ختم صلوات هم براي شما الزامي نيست . كسي كه براي شما پيامك مي فرستد وظيفه ندارد و شما هم كه مي خواني وظيفه نداري كه به كسي پيامك ختم صلوات بفرستي . يك وقت شما دوستي داريد و مي گوييد بگذار يادش بياورم كه صلواتي بفرستد ولي ادامه ي آن كه اگر نفرستي چنين و چنان مي شود ، غلط است . ياد آوري بر نام محمد (ص) خوب است و لي آن نوع حركتها نحوه ي تبليغ دين نيست .

خدايا به حق فاطمه بين ما و قرآن در دنيا و برزخ و آخرت لحظه اي جدايي نينداز . و لحظه به لحظه عشق ما را نسبت به خودت و اهل بيت پيش از پيش بيفزا .

90-01-21

دلم قلمروي جغرافياي ايراني ست هواي ناحيه ي ما هميشه باراني ست ، دلم ميان دو درياي سرخ مانده سياه هميشه برزخ دل تنگه ي پريشاني ست ، مهار عقده ي آتش فشان خاموشم گدازه هاي دلم دردهاي پنهاني است ، تو فيض يك اقيانوس آب آرامي سخاوتي كه دلم خواهش بياباني ست . سوال

ص: 12769

– چگونه ما را به فضل و رحمت الهي اميدوار مي كنيد تا ما سريع تر به سمت خدا برويم ؟

پاسخ – ميلاد با سعادت حضرت كبري را تبريك عرض مي كنم . ما كه اميد داريم نبايد به اين زودي ها اميدمان نابساماني پيدا بكند . رحمت يكي از مباحثي است كه هرچه در اين برنامه ها تكرار بشود باز كم است . جايگاه رحمت در فضاي ما مثل هواي سالم است كه پر از اكسيژن است تا مادامي كه اين عنصر حياتي و اين عنصر سلامتي وجود نداشته باشد نه زبان مي تواند بگويد و نه چشم مي تواند ببيند و نه دست و پا مي تواند حركتي بكند . شما در نظر بگيريد كه فضاي اينجا را گار خفه كننده گرفته ، كجا را ميشود ديد؟ انساني كه دارد حسش را از دست مي دهد و بعد هم خفه مي شود و مي ميرد . فضاي رحمت به گونه اي است كه وقتي به روي انسان باز شد اين انسان مي تواند در فضاي رحمت خوب ببيند . گاهي كه ما در نگاههاي مان دچار اشتباه مي شويم ، در همين جا از خدا فاصله مي گيريم . فرمود : من اين رحمت را بر همه ي عالم گسترانيده ام و خودم را بعنوان رحمان به اين عالم معرفي مي كنم يعني كسي كه داراي رحمت واسعه و گسترده است .علاوه بر اين خودم را بعنوان رحيم معرفي مي كنم و قرآن خودم را با رحيم و رحمان بودن آغاز كردم . بسم الله الرحمن الرحيم . به رحمت خودم است

ص: 12770

كه ايجاد مي كنم و به رحمت خودم است كه موجودات را به كمال مي رسانم يعني اول يك سفره اي بنام رحمت را باز مي كنم بعد آنجا سخن از فرشته ، بهشت ، عبوديت و... است . پس به ما ياد مي دهد كه دائم به رحمت من توجه كنيد . اگر انسان از رحمت خداوند كم بگويد ، كم تصور كند ، كم اميد داشته باشد به همان مقدار غلو مي كند . و به همان مقدار تاريكي جاي نورانيت را مي گيرد و در فضاي تاريك ديد درست كار نمي كند . در فضاي آشفته بازار پر از غوغاي ياس و نااميد حقيقت به گوش انسان نمي رسد .در اين حالت انسان فلج شده و از بين رفته است. بنابراين رحمت ، عنصر حياتي ماست . اگر ما هميشه از رحمت خدا بگوييم باز كم گفته ايم . اين گفتن از رحمت خيلي لازم و ضروري است و تكرار آن اشكالي ندارد زيرا مثل اكسيژن است . شما اين همه تاكيد قرآني را در باب رحمت خدا مي بينيد. مي فرمايد: بزرگترين گناه مايوس شدن از رحمت پروردگار است. ما اين همه گناهان كبيره داريم و هركدام از آنها هم در جايگاه خودش خطرناك است ولي مي فرمايد كه خطرناكترين گناه مايوس شدن از رحمت پروردگار است . يعني آنجاست كه تو مرده بحساب مي آيي . و بينايي ات را از دست داده اي تحرك و جنب و جوش از بين رفت بنابراين ما بايد خط قرمز را داشته باشيم. بنابراين هر چه ما گناه مي كنيم نبايد مايوس بشويم.

ص: 12771

البته ما نبايد گناه و خلاف بكنيم و بايد يك زندگي استاندارد داشته باشيم مثل كارهاي استاندارد ديگرمان ، در انسان بودن و مسلمان بودن استاندارد قرآني را رعايت كنيم و چارچوب ها را رعايت كنيم اما در روايت داريم كه بشر خطاكار است مگر معصومين كه حساب شان جداست ، نوع بشر دچار اشتباه است ولي روايات يك خط قرمز براي ما كشيده اند كه خطا نكنيد ولي اگر كرديد خط قرمز شما اين است كه مايوس نشويد. يعني هيچ گناهي نيست كه قابل جبران نباشد و هيچ خطايي نيست كه قابل پذيرش نباشد . امام باقر (ع) به محمد بن مسلم كه از راويان خوب است فرمود : مومن وقتي گناه كرد توبه مي كند و مورد بخشش الهي قرار مي گيرد ، زيرا برايش پرونده ي جديدي باز شده است زيرا توبه كرده است و خدا پذيرفته است . از آن به بعد بايد رفتارهاي جديدش را آغاز بكند . سوال كرد : اين مومن دائما گناه مي كند و دائما توبه مي كند پس از گناهان از خدا طلب مغفرت مي كند . هرچه مومن گناه مي كند و توبه مي كند ، خدا با مغفرت به او نگاه مي كند و گناهانش را مي بخشد . گناه در يك نگاه كوچك و بزرگ ندارد و نافرماني پروردگار بزرگ است . روايت داريم كه به كوچكي گناه نگاه نكن به اين نگاه كن كه نافرماني چه كسي را داري انجام مي دهي . پس همه ي گناهان كبيره و بزرگ است ، يك گناه هم زياد است . فرمود : محمد

ص: 12772

بن مسلم مبادا مومن را از رحمت خدا مايوس كني . اگر كسي گفتند كه صدهزار گناه كردم ، نگو برو گورت را بكن و قصه تمام است . باب رحمت الهي واسع است . آغوش رحمت گشوده است . در قرآن پيام مي دهد كه از زحمت خدا مايوس نشويد . جاي ديگر مي فرمايد : عذاب من شديد است ولي براي كساني كه توبه نمي كنند ، گردن كشي مي كنند ، سركش هستند و عناد دارند . اما كساني كه خلاف مي كنند و پشيمان مي شوند عذاب شديد ندارند . در روايت داريم كه وقتي شما در پيشگاه خدا اقرار به گناه مي كني يعني اعتراف مي كني كه خدايا من اشتباه كردم و گناه كردم ، همين خودش توبه است .

سوال – ما گناهي مرتكب شده ايم كه تابحال توبه نكرده ايم . اگر در اين لحظه بخواهيم توبه بكنيم آيا رحمت خدا شامل حال ما مي شود ؟

پاسخ – چرا رحمت خدا شامل حال شما نشود . وقتي مي فرمايد كه به همه بندگان اسراف كار در گناه من پيغام بده كه از رحمت من مايوس نشويد ، اين خط قرمز است . در بحث توبه هرچه كه ما خلاف كرديم يعني نماز نخوانديم روزه نگرفتيم گناه چشمي و گوشي انجام دادم حالا فكر مي كنيم كه چطور به خدا بگوييم كه غلط كرديم . جوابش راحت است . بگو : خدايا من اعتراف مي كنم كه اينها گناه بوده و من آنها را انجام داده ام . اين گناهان از سرسركشي و دعوا با تو نبوده

ص: 12773

است . امام سجاد (ع) مي فرمايد كه خدايا اگر ما گناه كرديم از سر دعوا با تو نبوده و نخواستيم با تو مخالفت كنيم ، اين از سر هواي نفس بوده ، خدايا من كه نمي خواهم با تو مخالفت بكنم ، من تو را دوست دارم و شرمنده ي تو هستم ، اين اقرار مثل آبي است كه ريخته مي شود و او را پاك مي كند . دارد از رحمت خدا بهره مند مي شود و جذبه ي رحمت او را مي كشاند . آنكسي بايد بترسد كه گناه كرده و مي گويد كه من كاري نكردم و چرا بايد از اين كار دست بردارم . مي گويند خلاف كردي ، مي گويد كه چه خلافي كردم عشق كردم . و هنوز هم مي كنم . چنين انساني بايد بترسد . اما كسي كه خلاف كرده و اقرار و اعتراف مي كند اين طور نيست . بعضي ها مي پرسند كه گناه كرده ايم ، اگر بگوييم خدايا غلط كرديم ، آيا اين كافي است ؟ بله اين اقرار و اعترافي كه مي كنيد شما را پاك مي كند . در روايت هم بود كه مومن خلاف مي كند و توبه مي كند و از اين به بعد بايد رفتارهاي قشنگ انجام بدهد . البته بنابراين نباشد كه ما توبه و بناي مغفرت را خيلي سبك و عادي بگيريم و بگوييم كه رحمت خدا واسع است ، بعدا توبه مي كنم . حالا اگر شيطان ما را فريب داد و گناه روي گناه آمد ، كم كم استغفارهاي ما كمرنگ مي شد

ص: 12774

، يعني يك موازنه اي بايد بين گناه و استغفار فراهم بشود . كار به جايي مي رسد كه ديگر توفيق استغفار پيدا نمي كند . روز اول اگر خطايي انجام مي داد تن و بدنش مي لرزيد از اينكه چرا من بايد اين كار را بكنم ، مجدد مراقبت نكرد و كم كم قبح گناه از بين مي رود . روز اول استغفار تند و پرملات بود اما الان ضعيف شده است و روز اول گريه مي كرد ولي الان طلبكارانه رفتار مي كند . و مي گويد كه انسان كه نكشته ام ، يك نگاه كرده ام . كار به جايي مي رسد كه ديگر يك استغفرالله هم نمي گوييم ، در خلوت به گناه اعتراف نمي كنيم . اگر مي خواهيم استغفار بكنيم توجه داشته باشيم كه به صرف گفتن استغفرالله و لا اله الا الله نباشد. استغفار يعني درخواست خواستن . اگر من آب بخواهم چكار مي كنم ؟ ليوان اب را برمي دارم و مي خورم نه اينكه بگويم تشنه مان است و آب هم بد نيست ، اين طلب آب نيست . استغفار يعني من به طرف خدا بروم و بگويم كه خدايا من نفهميدم . من از اين تماس ها داشته ام كه جوان خلاف مي كند ولي بعد واقعا توبه مي كند و بعضي از اين توبه ها واقعا اشك انسان را در مي آورد كه ما عجب جوانهايي داريم . جواني مي گفت كه من گناه كرده ام و بعد در خلوتي نشسته ام ، اين قدر به درگاه خدا گريه گرده ام و خاك بر

ص: 12775

سرم ريخته ام و مي گفتم كه خدايا من نفهميده ام و بد كرده ام و به پيشگاه تو آمده ام .اين عين تجلي رحمت الهي است كه انسان اشك شوق در چشمانش حلقه مي زند كه اولا انسان نبايد خلاف مي كرده و بعد هم كه خلاف مي كند چنين حركتي انجام مي دهد .

سوال – وقتي توبه مي كنيم ، از كجا بفهميم كه رحمت خداوند شامل حال ما شده است ؟ آيا لازم است كه اين را بفهميم يا خير . اگر خدا پاسخ درخواست ما را نمي دهد علت خاصي دارد ؟

پاسخ – اين را زياد سوال مي كنند. مي گويند كه مگر نمي گويند كه اگر انسان توبه كند و به سمت خدا برود ، خدا او را تحويل مي گيرد . پس چرا من در فلان خواسته ام اين همه از خدا خواسته دارم و التماس مي كنم ولي به خواسته ام نمي رسم ؟ يا اينكه حتي مي گويند كه نماز شب هم مي خوانيم ولي به آرزوي مان نمي رسيم . بعد از اينكه ما اين مسئله را بعنوان خط قرمز قبول كرديم كه نا اميدي از درگاه خداي متعال ممنوع است هركاري هم كه كرده ايم . من مكرر مي خواهم روي اين نكته تاكيد بكنم كه هر چه كه ما كرديم از رحمت خدا مايوس نشويم . يعني نگوييم كه درها به روي من بسته شده و خدا ديگر توبه ي من را نمي پذيرد ، پس بروم گناه بكنم زيرا آب از سر من گذشته است . ما اين را نمي پذيريم

ص: 12776

. از رحمت خدا مايوس نشويم ، هرچه كه كرديم قابل بازگشت است و اين عبد مي تواند برگردد . امام خميني فرمودند كه امام زمان (عج) فرموده كه اگر انسان پيامبر خدا را هم بكشد باز قابل توبه است . و اگر توبه كند خدا قبول مي كند، اين قدر باب توبه باز است. بخاطر همين است كه مي گوييم مايوس نشويد . نگوييم : من كه پنجاه سال گناه كرده ام ديگر امكان ندارد كه برگردم ، اين امكان ندارد را حذف كنيم . بدانيم كه خداوند توبه كار را دوست مي دارد و اقرار و اعترافي كه در پيشگاه خداي متعال داريم ، بدانيم كه پذيرفته شده است . ان الله يحب الشاب تائب . جواني كه نفهميده و خلاف كرده برمي گردد و توبه مي كند و محبوب خدا ميشود ، خدا را در بغل مي گيرد . زيرا بنده اي است كه خودش را از غرق شدن نهايي نجات داده است. در زير آب مقداري آب خورده ولي از غرق شدن نجات پيدا كرده و برگشته و احساس ارتباط با خدا را مي كند . اگر بخواهيم ببينيم كه خدا ما را پذيرفته يا نه ، ببينيم كه احساس مان چگونه است ، وقتي خلاف مي كنيم به درگاه خدا اميدوارنه رفتار مي كنيم و به فضل و كرم او اميدوارهستيم يا خير ، گرچه از عمل خودمان شرمنده هستيم . خيلي ها مي گويند كه ما توبه كرده ايم ولي نمي دانيم با اين عذاب وجدان چكار كنيم . اين عذاب وجدان خوب است يعني انسان هميشه يك حالت

ص: 12777

شرمندگي در پيشگاه خدا داشته باشد و نسبت به فضل او اميدوار باشد. داريم كه وقتي كرَم تو را مي بينم طمع مي كنم و وقتي گناهانم را مي بينم ناراحت هستم . اينكه چرا خواسته هاي ما برآورده نمي شود بخاطر اين است كه ما يك اصل غلط گذاشته ايم و ما را اذيت مي كند كه چطور خدا وعده داده بياييد ، ما مي آييم ولي جوابي نمي شنويم ، توبه كردم ولي خبري نشد و به آرمان و آرزويم نمي رسم . اين اصل غلط است كه ما بياييم بين اينكه خداوند ما را پذيرفته و اينكه اثرش اين است كه من به خواسته ام برسم ، ما يك گره ميزنيم و معادله اي درست كنيم كه اگر خدا من را پذيرفته است پس بايد به خواسته ام برسم نتيجه اين مي شود كه اگر من به خواسته ام نرسم پس خدا به من توجه ندارد ، اين فرمول و معادله غلط است . من نمونه هاي عيني را مي گويم . از حضرت آدم شروع مي كنيم . او پيامبر خداست.آيا او هرچه از خدا خواست به او داد ؟ من مي خواهم موارد نقض اين اصلي كه خيلي ها براي خودشان درست كرده اند را بگويم . حضرت آدم دلش نيم خواست همه بچه هايش خوب باشند ؟ پس چرا قابيل قاتل برادرش هابيل مي شود ؟ پس بگوييم كه خدابه حضرت آدم پشت كرده است ؟ مگر حضرت نوح به كنعان فرزندش نصيحت نكرد ؟ و بالاخره او پيامبري او را قبول نكرد و مُرد . آيا نوح دوست

ص: 12778

نداشت كه كنعان فزند صالح باشد ؟ ولي اين طور نشد . آيا حضرت نوح به خدا گفت كه به ما پشت كردي ؟ و با خدا دعوا كرد . اين ادبيات درستي نيست . جوانان همين كه به آرزويشان نمي رسند مي گويند كه خدا با ما قهر كرده و خدا به من پشت كرده است زيرا من شغل مي خواهم برايم فراهم نيست ، همسر مي خواهم برايم فراهم نيست. در آينده مفصل صحبت مي كنيم كه شرايط دعا چيست و چرا دعاهاي ما مستجاب نمي شود . اين اصل را كه ما بگوييم چون خواسته ي من انجام نمي شود پس خدا به من پشت كرده است درست نيست . حضرت ابراهيم دلش نمي خواست همه دست از بت پرستي بردارند ولي چه شد ؟ آيا پيامبر اسلام نمي خواست كه همه ي امت اسلامي خوب باشند و همه سلمان فارسي بشوند ولي نشد ؟ آيا امام حسين (ع) در كربلا دلش نمي خواست كه سپاهيان يزيد دست از جنگ با او بردارند و به حجت خدا روي بياورند ؟ آيا خدا به امام حسين (ع) پشت كرده است ؟ آيا حضرت زينب نمي خواست كه اين اتفاقات نيفتد و اين همه مصيبت نكشد ؟ بينندگان اين اصل را از ذهنشان بيرون كنند . خدا با هيچ كس قهر نمي كند ما با خدا قهر مي كنيم .

سوال – سوره توبه آيات 61-55 را توضيح دهيد .

پاسخ – خدا به رسول اكرم مي فرمايد كه اگر زندگي كفار را مي بيني كه وضعيت ظاهري دنياي شان پُررنگ است اينها باعث

ص: 12779

شگفتي تو نشود . بدان كه در همين زندگي دنيا گرفتار امكانات مادي مي شوند و استفاده سوء از همين امكانات مادي باعث گرفتاري آنها در جهنم مي شود . بعضي از افراد هستند كه زندگي مادي را ملاك قرار مي دهند و مي گويند كه فلاني اين همه نماز و روزه مي خواند و ايمان دارد ولي فقير است ولي فلاني يك بار نماز نخوانده ولي همه چيز دارد. همه چيزش فراهم است و يك يا خدا هم نگفته است . اين آيه شامل آنها هم ميشود و فقط شامل فضاي كفار و مشركين نيست . اگر امكان مالي و زندگي فراهم دارند و راحت زندگي مي كنند ولي با خدا رابطه ندارند ، گمان نكنند اموال و اولاد برايشان مفيد نيست و همين ها زندگي آنها را در باطن سخت تر و تلخ تر مي كند .

سوال – شما مي گوييد كه اگر كسي پيامبر هم كشته باشد و توبه كند از راه يافتگان است . پس شمر و يزيد هم وارد بهشت مي شوند ؟

پاسخ – مگر آنها توبه كرده اند . در روايت از امام سجاد (ع) داريم كه پرسيدند كه اگر اينها توبه كنند توبه شان مورد قبول است و امام فرمودند : بله . ولي خداوند توفيق توبه به آنها نمي دهد . يعني توبه نمي كنند در باز است . در كنار بياباني باغي است كه در آن باز است، آيا معنايش اين است كه همه ي آنهايي كه در بيابان هستند به آن باغ مي روند ؟ يا اينكه آنها بايد تلاش كنند تا خودشان

ص: 12780

را به آن باغ برسانند ؟ در باز است نه اينكه همه درون باغ هستند . باب توبه باز است و خدا هيچ كس را نااميد نمي كند . در اينجا در مورد توانمندي توبه صحبت مي كنيم كه در باز است ولي آيا شخص مي تواند به آنجا برسد ؟ آيا مي تواند خودش را از مهلكه اي كه گرفتار شده نجات بدهد ؟ بخاطر همين مي گويند كه شما وارد عرصه ي گناه نشويد . شايد اين گناه از آن گناهان سنگيني براي پاي شما باشد كه نتوانيد پرواز كنيد و به در توبه وارد بشويد . گاهي آن قدر گناه سنگين است كه قدرت پرواز را از شما مي گيرد يعني خود بخود شما را نااميد مي كند ، حس و حالي پيدا مي كني كه به تعبير قرآن از خداوند هم متنفر مي شوي . مي فرمايد : وقتي پيش آنها از توحيد مي گويي متنفر مي شوند . گناه روي گناه انسان را سنگين مي كند و باعث ميشود كه استغفار كمرنگ بشود . يعني تاريكي او بيشتر مي شود و تقاضاي نورانيت استغفار را از او مي گيرد . در پايان كار همه چيز را تكذيب مي كنند .حتي بهشت و جهنم را تكذيب مي كنند براي اينكه راه توجيح كارهاي خودش را درست كندو يك مُسَكن قوي را به خودش تزريق مي كند كه خبري نيست . يزيد براي اينكه براي خودش ايجاد آرامش بكند گفت : كجا وحي از آسمان نازل شده هه ي اينها دروغ بود . بني هاشم با حكومت بازي كردند . مسير توبه

ص: 12781

مسير صعودي و پروازي است و مسير تكذيب آيات الهي در سايه ي آن گناهان سنگين سقوطي و مغصوب عليهم است . قرآن مي فرمايد : طغيان نكنيد زيرا گرفتار غضب من مي شويد . سقوط مي كنيد و دست تان به توبه نمي رسد . پس باب توبه باز است و انسان وقتي گناه انجام مي دهد دچار تاريكي مي شود ، اگر گناه را تكرار كرد ممكن است اين فضاي آلوده دست ما را به توبه نرساند . توبه بهترين شفيع ماست . يعني دست ما را مي گيرد ولي بايددست ما به توبه برسد واگر در گودال افتاده باشيم ديگر دست مان به شفيع نمي رسد . پس نااميد نشويم و از گناه بشدت بترسيم چون ممكن است توفيق توبه نداشته باشيم . از رحمت خدا مايوس نشويد. اگر احساس پشيماني در خودمان مي كنيم بدانيم كه مورد توجه خدا هستيم . تضميني نيست كه بعد از گناه توبه باشد. روايت داريم كه از گناه بترسيد چون ممكن است در گناهي واقع بشويد كه خدا بفرمايد به عزت و جلال خودم شما را نمي بخشم.

سوال – اگر كسي آبروي كسي را ببرد و بين زن و شوهر اختلا ف بيندازد ، ما ظلم ببينيم و باز ببخشيم ؟ مگر نه اينكه تا مظلوم است ظالم ظلم مي كند .

پاسخ – چيزي كه در كتب ما زشت است ظلم پذيري است و اين صفت زشتي است اما بزرگواري مطلب ديگري است. فردي آبرو ريزي كرده ، خلاف مرتكب شده ، تند خويي ، بي ادبي كرده و مسلمان هم هست .

ص: 12782

در مقابل غير مسلمان بايد محكم ايستاد . روايت داريم كه وقتي دشمن حمله نكرده به او حمله كنيد . فرض ما در جامعه ي اسلامي است . كتاب جلد چهارم اصول كافي و كتاب ايمان و كفر را مطالعه كنند . ائمه ي ما مي خواستند كه فرهنگ بزرگ منشي ، بزرگواري و سعه ي صدر را در جامعه رواج بدهند . يك روش اين است كه هر كس كه بي ادبي كرد ، هروقت او را ديديم سربرگردانيم و جواب سلام او را ندهيم . روش ديگر اينكه با او احوالپرسي كنيم و ادب را رعايت كنم . اسلام اين گونه ادب را مي خواهد در جامعه ي اسلامي رواج بدهد . ممكن است كه شما بگوييد كه اگر جواب سلامش را بدهم مي گويد كه ترسيد . در روايت ما نداريم كه در اين موارد قهر كنيد يا آبرو ريزي كنيد يا بي اعتنايي كنيد . توصيه به گذشت است . اگر من سوء استفاده كنم باز من خودم را به آتش مي كشم . گاهي ما قهرهاي تاديبي داريم مثلا پدري به بچه اش تلخي مي گذارد تا اثر مثبت بگذارد ولي اگر اثر نگذارد نيازي نيست كه تلخي كند . من گزينه ي قهر و عصبانيت را در تربيت قبول نمي كنم . روايتداريم كه گاهي كافي است كه طرف چهره در هم بكشد ولي نبايد طولاني باشد. ار مجبور شدي كه با مومن قهري انجام بدهي ، بايد كمتر از سه روز باشد . اين قهرهاي تاديبي است . اگر تلخي و بي اعتنايي من قرار است كه اثر

ص: 12783

بگذارد و فرد را متوجه كند ، اشكالي ندارد ولي نبايد از سر كدورت ، كينه و بخل باشد . انگيزه بايد از سر محبت و و نجات دادن طرف باشد. حسش بايد مثل طبيبي باشد كه مي خواهد بيمار را مداوا كند . كار امام اين است كه جامعه را به سمت عظمت ها بكشد و ما هم بايد اين عظمت ها را تمرين كنيم . خوب است كه ما نسبت به كساني كه به ما بد كرده اند گذشت كنيم و مدتي بعد به احساسات مان مراجعه كنيم مي بينيم كه چه احساس قشنگي داريم . الان ممكن است كه شيطان بگويد كه برخورد كن . ولي ما بايد سراغ روايت برويم كه بزرگواري و گذشت را به ما توصيه مي كنند . روايت داريم كه هر جوري كه دوست داري خدا با شما رفتار كند با بندگان او رفتار كن . اگر به بندگان او گير بدهم خدا هم به من گير مي دهد .

خدايا به حق محمد و آل محمد ما را لحظه اي به خودمان وا نگذار .

90-01-14

بهار از تبار محمد است و جهان بتدريج در قلمروي بهار گام برمي دارد ، فردا با يك زلزله صبح مي شود آنگاه پيامبران با شاخه اي از گل محمدي بدنيا مي گويند : صبح بخير فردا ما آغاز مي شويم ، فردا جنگلي از پرنده ، آسماني از درخت و دريايي از خورشيد خواهي داشت فردا پايان بدي ها خواهد بود ، فردا جمهوري گل محمدي است .

سوال – در آستانه ي بهار بيشتر افراد مي خواهند تغييري

ص: 12784

در زندگي خودشان بدهند و منتظر برنامه ي ما هستند ، بنظر شما بايد تغييرات را از كجا شروع كنند ؟ پاسخ – خيلي از افراد اول سال تصميم مي گيرند كه امسال ، سال متفاوتي با سال گذشته يا سالهاي گدشته داشته باشند و اين تفاوت به سمت ترقي و تعالي باشد . اين تصميم قشنگي است . مثلا مي گويند كه از امسال مي خواهم فلان كار مثبت را آغاز كنم يا اگر ضعيف انجام مي دادم آنرا قوي كنم يا فلان كار منفي را ترك كنم . اگر ما نگاهي به طبيعت داشته باشيم ، در طبيعت دو نماد مي بينيم . يك سري نمادهايي از نباتات و گياهان كه اينها خشك هستند و وقتي بهار مي آيد همچنان خشك مي مانند ، تابستان مي آيد باز همچنان خشك مي مانند ، پيداست كه اين درخت از ريشه و اصلش جدا شده است و ارتباطي را كه بايد با زمين برقرار كند تا بتواند تغذيه بشود و استعدادهايي كه بايد در درونش قرار گرفته باشد از بين رفته است و اين ارتباط قطع شده است . اميد به اينكه طراوت و نشاطي پيدا بكند و شكوفه اي بزند ، در آن نيست . يكسري درختان هستند كه در زمستان خشك هستند ولي در بهار كم كم خودي نشان مي دهند . برگهاي كوچكي مي زنند ، شكوفه مي زند و كم كم در تابستان ميوه مي دهد و شروع به رشد مي كند ، اين درختان نشان مي دهند كه به جايي وصل هستند و ظرفيت هاي خودش را از دست نداده

ص: 12785

است . ما انسانها هم دو دسته هستيم . عده اي اصلا حوصله ي تصميم هاي قشنگ ندارند ، حوصله ي شنيدن نصيحت ندارند و اگر كسي هم كلمه اي حرف به آنها بزند متنفر هم مي شوند و در واقع فرار مي كنند و نمي خواهند يك تعامل قشنگي با خودشان داشته باشند و حوصله ي اينكه پاي سخن زيباي دلشان بنشينند ندارند و به نوعي مي خواهند خودشان را سرگرم مسائل روزمرگي بكنند و حاضر نيستند كه يك تصميمي قشنگي بگيرند . كار با اين انسان سخت است و معلوم است كه در اين انسان يك سري ظرفيتها بسته شده است . يكسري انسانها هستند كه ظاهرا در خودشان چيزي نمي بينند ولي وقتي به درون يا به حرفشان گوش مي كنيم مي بينيم خواهان تصميم گيري هاي قشنگي هستند . خوبي ها را دوست دارند . انسانهاي خوب را دوست دارند . وقتي به خودشان مراجعه مي كنند مي بينند كه خوبي ها را دوست دارند و از كارهاي قشنگ لذت مي برند هرچند كه خودش اهلش نيست . از اين علامت ها مشخص مي شود كه او به جايي وصل است . زيرا اگر وصل نبود شكوفه نمي كرد و برگ نمي داد . من خودم الان اهل كار نيستم ولي كساني كه اهل كار و تصميم هستند را دوست دارم ، اين نشان مي دهد كه من اولا به خدا وصل هستم و اين ارتباط قطع نشده است و آن حيات معنوي وجود دارد و معلوم مي شود كه ظرفيتها و قابليت هاي شما صفر نشده است . جمله ي

ص: 12786

معروفي است كه مي گويد : من انسانهاي خوب را دوست دارم ولي از اهل آنها نيستم . اين ها انسانهاي اميدواري هستند و بايد اميدوارتر باشند . اگر حركت كوچكي در خودشان احساس مي كنند آن را كم نگيرند و آنرا انجام بدهند . درختان قبل از اينكه شكوفه بزنند آنقدر كوچك هستند كه اصلا معلوم نيستند ولي نااميد نيست و از زمين مواد و املاح مي گيرد و از هوا اكسيژن مي گيرد و كم كم به درخت تبديل مي شود و شكوفه ها به ميوه تبديل مي شود . ما انسانها هم همين جور هستيم . اگر احساس هاي خوب كوچك در ما وجود دارد آنرا كم نگيريم . نگوييم كه من اين همه بدي كردم ، حالا يك كار كوچك به چه دردي مي خورد ، من اين همه دلها را رنجانده ام ، حالا يك مهرباني به يك نفر و سلام گرم با يك نفر كردن چه فايده اي دارد . اين خوبي ها هر چند هم كه كوچك باشد آنرا جدي بگيريم . همين جدي گرفتن ارتباط با معنويات را قوي مي كند و وقتي اين ارتباط قوي تر شد ، پُر از معنويت ، حيات مجدد و طيبه مي شود و بعد مي بيند كه قبلا هيچ طراوتي نداشت ولي الان طراوتي دارد و مي خواهد شكوفا شود و گل هم مي كند و كم كم مي بيند كه تبديل به ميوه هم شد و با گذر زمان وقتي به خودش نگاه مي كند مي گويد كه آيا من همان انسان خشك و بي برگ هستم ؟ مي

ص: 12787

بيند كه چقدر در خودش تحولات بوجود آمده است . پس از اين تغييراتي كه در طبيعت و بهار قشنگ ايجاد مي شود استفاده كنيم و ما هم بهاري زندگي كنيم . كارهاي كوچك قشنگ را دست كم نگيريم . اگر به خودم نگاه مي كنم و مي بينم كه چشم ، دهان ، فكر ، دست و پايم خشك است يعني كارهاي قشنگ نداشته ام ، نااميد نشوم . همين كه در درون دلم احساس مي كنم كه زيبايي را دوست دارم ، اين را محكم بگيرم كه اين حلقه ي اتصال است . مبادا به آنها بي اعتنايي كنم و به تعبير قرآن روزي از آنها متنفر بشوم . قرآن مي فرمايد : انسانهايي هستند كه وقتي از خدا براي آنها مي گوييد دلهايشان مشمئز ميشود .اينها همان درختان از بيخ خشكيده و نابودشده هستند . شما در خودتان بگرديد مطمئنا چيزهاي قشننگ زيادي در خودتان پيدا مي كنيد . سوال – من پشت سر پدر و مادرم غيبت كرده ام و حالا خيلي پشيمان هستم و خجالت مي كشم كه از آنها طلب بخشش كنم . آيا راه ديگري هست كه گناهم بخشيده بشود يا خير ؟ من حدود دوسال پيش حق همكلاسي هاي خودم را ضايع كرده ام و به خاطر گناه من او را مجازات كرده اند . الان نه اسم او يادم هست و نه امكان اين را دارم كه دنبال او بگردم . من بايد چكار بكنم ؟ پاسخ – اينها قشنگي هايي است كه در وجود افراد وجود دارد . حالا خلافي كرده و خشكي را در

ص: 12788

خودش احساس مي كند ولي طراوتي اصيل در او وجود دارد . مي گويد كه من از عمل زشتي كه انجام داده ام نگران هستم . دنبال راه كاري مي گردد تا آنرا تبديل به طراوت و پاكي بكند يعني آنرا به وجود مثمرثمر تبديل كند . ديد پدر و مادرها نسبت به فرزندانشان خيلي خوب است . وقتي آنها مي بينند كه فرزندشان از آنها عذرخواهي مي كند و مي گويد كه در خلوت و تنهايي يا در ظاهر آن طور كه بايد خوب برخورد نكردم و من را ببخشيد ، اشك شوق در چشم پدر و مادر حلقه مي زند كه چنين فرزندي دارند بنابراين جوان عزيز از اينكه مي خواهد اين مسئله را با پدر و مادرش مطرح كند ناراحت نباشد زيرا اين حالت قشنگ و زيبايي است كه برخورد مي كنند . اينها را در حالت كلي بگويد و لازم نيست كه تك تك بگويد كه كجا چه گفتم و چه كار كردم . همين كه جلوي پدر و مادر بيايد و عذر خواهي بكند و بگويد كه من را حلال بكنيد كافي است . پدر و مادر حق زيادي به گردن ما دارند . خيلي دوستانه و صميمي و متواضعانه بنشيند و اينها را بگويد. حالا فرض كنيم چنين كاري را نمي تواند بكند . روايتي از رسول گرامي اسلامي در مورد تواضع و لبخند در مقابل پدر و مادر داريم كه مي فرمايد : اگر با چهره اي متبسم و بشاش با پدر و مادر برخورد كنيم خدا ثواب يك حج عمره مقبوله در نامه ي اعمالتان مي نويسد

ص: 12789

. يكي از صحابه تعجب كرد و پرسيد : يك نگاه با تبسم و يك حج عمره ي مقبوله ؟ شايد ما روزانه صد بار اين كار را بكنيم . ايشان فرمود : خداوند صد حج عمره ي مقبوله در نامه ي اعمالتان مي نويسد و فرمود الله اكبر . چه در مورد خدا فكر مي كنيد . فكر مي كنيد خدا كم مي آورد يعني حج عمره هايش تمام ميشود و دستش خالي مي شود . اي جوانان اين فرصت ها را از دست ندهيد . با يك نگاه بشاش و مهربان ثواب يك حج عمره را ببريد بدون اينكه هزينه اي بكنيد زيرا رفتن به حج عمره هزينه دارد . تعجب نكنيد كه كسي كه در خانه اش نشسته ثواب حج عمره را مي برد و كسي كه به مكه مي رود هم همين ثواب را مي برد . آنچه كه مهم است كار فيزيكي نيست ، آن ويتامين و محتواي كار است . ممكن است طرف سفر حج را هم برود ولي آن اخلاص و طراوتي كه بايد داشته باشد نداشته باشد معلوم نيست كه حجش مورد قبول باشد . ولي ممكن است طرف با يك لبخند و مهرباني ثواب حج عمره را به سوي خودش جذب كند . در مورد ضايع كردن حق ديگران كه چندين سال گذشته است ، در دعاي روز دوشنبه داريم كه خدايا من از تو طلب مغفرت مي كنم بخاطر نذرهايي كه كردم و آن را فراموش كرده ام ، وعده هايي داده ام كه فراموش كرده ام آن را وفا كنم . شايد در عمرم

ص: 12790

حق كسي را ضايع كرده ام و نمي دانم و اگر مي دانم دسترسي به او ندارم و حتي اسم او را هم نمي دانم ولي فقط مي دانم در دوران بچگي وقتي مدرسه مي رفتم مثلا خودكاري گرفته ام و پس نداده ام يا در عالمي بچگي آن را برداشته ام و الان متوجه شده ام يا احيانا غيبت كسي را كرده ام يا آبروي كسي را برده ام ، الان امكان جبران آن را ندارم ، خدايا از تو مي خواهم كه از همه ي اينها صرف نظر بكني . در ادامه ي دعا مي فرمايد: خدايا اگر من را مشمول آمرزش خودت بكني چيزي از تو كم نميشود و اگر چيزي به من ببخشي به تو ضرري نمي رسد . ما چنين خدايي داريم كه تمام فضا را براي آمرزيدن ما و اينكه ما را مورد بخشش قرار بدهد آماده مي كند . ائمه دائما اين فضاها را در دعاها براي ما مطرح كرده اند كه نااميد نشويم. انسان چند تا كار مي تواند دراين موارد كه دسترسي به طرف ندارد انجام بدهد . حالا ممكن است دسترسي به طرف دارد ولي اگر بخواهد به او بگويد كه غيبت تو را كرده ام ، شري به پا مي شود و نگراني هايي بوجود مي آيد . يكي اينكه طرف توبه كند كه از اين به بعد اين كار را نكند . با خودش بگويد قبلا اين كار را از سر ناداني و ناآگاهي كردي ولي الان ديگر اينكار را نكن . اين فضاهايي كه در اين دعاها وجود دارد به اين معنا

ص: 12791

است كه اي بنده ي من ، اگر تا بحال خلافي كردي از اين به بعد جلويش را بگير و اين كار را ادامه نده ، من بنده ي خودم را از طرف خودم راضي مي كنم . در اين دعا داريم كه خدايا تو از طرف من او را راضي كن . در اينجا فرض اين است كه امكان پيداكردن طرف نيست ولي اگر من دفتر شما را برداشتم بايد آن را به شما برگردانم . ما نمي توانيم حق طرف را ضايع كنيم و بعد بگوييم كه استغفار مي كنيم و تمام مي شود . در همين دعا هم داريم كه من در فضايي هستم كه امكان انجام آن براي من نيست . پس اول استغفار كند و بعد جبران مافات بكند . دو ركعت نماز يا سوره ي قرآني بخواند و آنرا هديه به طرف بكنم و لازم نيست كه طرف اين را بداند زيرا اين هديه در نامه ي اعمال شما ثبت خواهد شد . مثلا در سفر زيارتي نائب الزياره بوده و سلامي از طرف به امام كرده است يا در حج طوافي به طرف هديه كرده است . پس اين كارهاي معنوي را انجام بدهيم . حتي مي توانيم به امور خيريه كمك كنيم و به طرفي كه غيبتش را كرده ايم يا مالي از او را ضايع كرده ايم هديه كنيم . مثلا در بيست سال پيش مبلغي از مال كسي را ضايع كرده ايم . آن مبلغ را در كار خير بكار مي بريم و به طرف هديه مي كنيم . پس همه ي اين كارها را

ص: 12792

انجام بدهيم و در روز قيامت وقتي خدا مي بيند ما اين كارها را انجام داده ايم و طرف مي بيند كه خوبي براي او فرستاده ايم راضي مي شود و اگر راضي نشد ، خدا از فضل و كرمش او را راضي مي كند . ما بين خودمان و خدا بگوييم كه خدايا اگر هر كسي حقي از من ضايع كرده ، اگر آبروي من را برده و غيبتي كرده ، او را ببخش . تنگ نظري بد است . اگر ما مي خواهيم در روز قيامت خدا ما را ببخشد و با مهرباني با ما برخورد كند با بندگانش با مهرباني برخورد كنيم . اگر مي خواهيم خدا از سر مغفرت و گذشت با ما برخورد كند با بندگانش با معفرت برخورد كنيم . اگر من بگويم كه چرا غيبت من را كرده و من تو را حلال نمي كنم و تو را به خدا و ابوالفضل واگذارت مي كنم خدا هم تو را نمي بخشد و به تو سخت مي گيرد و تو هم گرفتار هستي ولي اگر بگويي كه من به عفو و كرم او را مي بخشم ، به فضل الهي يعني براي اينكه فضل الهي را جلب كنم ، از سر تقصيرات اين فرد مي گذرم ، خدايا تو هم از سر تقصيرات من بگذر . اگر مي خواهيم بخشيده بشويم ببخشيم ،اگر مي خواهيم كرم خدا شامل حال ما بشود كرم ما شامل حال ديگران بشود ، اگر مي خواهيم خدا با مهرباني با ما برخورد كند با ديگران با مهرباني برخورد كنيم . يعني هر جوري كه

ص: 12793

دوست داريد خدا با ما برخورد كند با بندگانش همان جور برخورد كن . اگر شما نبخشيد بدانيد كه خودتان هم گرفتار مي شويد . به فردي گفتند كه خبر بدي برايت داريم ، ماشينت را دزد برده است . فرد گفت كه اين كه خبر بد نيست . خير بد آن است كه انسان گناه كرده باشد .اين ماشين قبلا نگهداريش به دست من بوده است ولي از الان بدست فرد ديگري افتاه است . خدايا اول من را هدايت كن و بعد كسي كه ماشين را برده هدايت كن . من خودم به هدايت نيازمند ترهستم تا ديگران . خدايا از سر تقصير من بگذر و از سر تقصير او هم بگذر . من او را حلال كردم . روز قيامت آن قدر گرفتار هستم كه وقت ندارم به حساب او رسيدگي كنم . اين حركت ، حركت قشنگي است . ديگر فرقي نمي كند كه اين ماشين بگردد يا برنگردد . اين ها را نمي گوييم براي اينكه فضا براي دزدها باز باشد و بگويند كه ما ماشين را مي دزديم و بعد طرف ما را حلال مي كند . ما اينها را مي گوييم كه باز برخورد كنيم . برخوردهاي انقباضي و برخوردهاي تاريك قشنگ نيست . سوال – دختري بيست و دو ساله هستم . از وقتي خودم را شناختم دوست داشتم اسلام را قلبي بشناسم و اسلام شناسنامه اي نباشم . راهنمايي بفرماييد كه من چكار بايد بكنم ؟ پاسخ – آنچه كه در عرف ما تحت مسلمان شناسنامه اي است يعني اينكه مي پرسند شما مسلمان هستيد و

ص: 12794

شما مي گوييد : بله . اگر مي خواهيم با مسلمان شناسنامه اي متفاوت باشيم بايد ببينيم اسلام چه كارهايي را حلال كرده و چه كارهايي حرام كرده است . چه بايد ها و نبايد هايي دارد . اگر مي خواهيم متفاوت باشيد از همين الان واجبات را شروع كنيد . لازم نيست كه يك دوره قرآن و تفسير آن و فلسفه را بخوانيد از همين واجبات شروع كنيد . از اولين محرماتي كه بايد ترك كنيد شروع كنيد . البته در ضمن آن مطالعاتي هم داشته باشد . اين كار شيطان است كه مي گويد اگر مي خواهي مسلمان باشي بايد كار را از زيربنا شروع كني . شما زير بنا را داري زيرا قبول داري كه مسلمان هستي . بالاخره ي يك اطلاعات اوليه حتي خيلي مختصر داري، از همينجا شروع كن . مي داني كه خيلي از كارها را بايد ترك كني . مي داني كه نبايد غيبت كني و مال مردم را بخوري و مي داني كه بايد به ديگران احترام بگذاري . اينها را مي داني . اگر اينها را انجام بدهيد متفاوت مي شويد . اين بايدها و نبايد هايي كه من انجام مي دهد نشان مي دهد كه من فقط مسلمان شناسنامه اي نيستم و متفاوت از مسلمان شناسنامه اي هستم . پس يكسري بايدها و نبايدها و واجبات و محرمات است كه من خودم را در اين فضاها قرار بدهم بعد در كنار اين رفتارهاي مثبتي كه انجام مي دهم و ترك گناهي كه مي كنم باعث مي شود كه ارتباط من با خدا تقويت بشود .

ص: 12795

اين بايدها و نبايدها فرصتي براي رشد ايمان فكري ما مي شود . با قرار دادن اعتقاد فكري در اين فضاي بايد ها و نبايد ها ، رشد قشنگي ايجاد مي شود . الان امكان مشاوره داشتن خيلي راحت است . انسان در هر گوشه ي دنيا كه باشد با تلفن مي تواند مشاوره داشته باشد . سوالات را از كارشناسان مذهبي بپرسيم . با انجام ظاهري اعمال واجبات و محرمات ، خودبخود زمينه ي فطري در ما شكفته ميشود . سوال - سوره توبه آيات 14-20 را توضيح دهيد . پاسخ – مي فرمايد : مساجد بايد آباد بشود . آباداني مساجد به چيست ؟ به كساني است كه ايمان به آخرت و قيامت دارند . اينها انسانهايي هستند كه مسجد را مي سازند و آباد مي كنند . در روايت داريم كه آباداني مسجد به ظاهر و رنگ آن نيست ، به لوستر و فرش آن نيست ، به محراب و كاشي نيست ، به تزيين معماري نيست بلكه آباداني مسد به حضور مومنين در مسجد است . طرف پول ندارد كه مسجد بسازد ولي مي تواند در مسجد شركت كند . اگر مسجدي از خشت و گل باشد ولي حضور مسلمانان در آن زياد باشد ، به اين مسجد آباد مي گويند . اگر مسجدي را خيلي زيبا بسازند ولي مومنين در آن نباشد ، اين مسجد خرابه است و آباد نيست . اگر مي خواهيم جزء عامران مساجد باشيم بايد حضورمان در مساجد بيشتر باشد ، اقامه ي نماز را در مساجد انجام بدهيم . اگر اين جوري باشيد جزء كساني

ص: 12796

هستند كه راهتان را در زندگي پيدا كرده ايد و مي دانيد در زندگي چه جوري بايد باشيد . سوال – من دختر جواني هستم كه در كارسناسي ارشد درس مي خوانم و خانواده ام مذهبي است ولي در سطح پايين است . خيلي احساس تنهايي مي كنم و انگيزه ندارم . به محض اينكه تنها باشم فكر گناه مي كنم . دختري كه بخاطر وضع مالي خانواده اش خواستگار ندارد با نيازهايش چگونه بسازد ؟ گاهي مي گويم كه از فردا ديگر فكر گناه نمي كنم ولي باز دوباره اين كار را مي كنم و مي گويم شايد خدا من را به خودم واگذار كرده است كه توبه ام قبول نمي شود . راهنمايي بفرماييد . پاسخ – اگر خداوند كسي را به خودش واگذار بكند ، فرد گناه مي كند و اصلا هم پشيمان نمي شود . خلاف مي كند و از خلاف هم لذت مي برد و احساس پشيماني و ندامت هم به او دست نمي دهد . اينها را خدا به خودشان واگذار مي كند . اين افراد راحت گناه مي كنند و افتخار هم مي كنند و گردنكشي هم مي كند و اگر به او نصيحت كنيم اصلا قبول نمي كند . او خودش را در فضاي مثبت و قشنگ مي بيند و فكر مي كند كه هنر مي كند كه اين كارها را مي كند . اينها افرادي هستند كه خدا آنها را رها كرده است و مي فرمايد كه تمتعوا و سوف تعلمون . برخوردار شويد ، بزودي خواهيد فهميد . هرچه فضا را آماده كردم كه برگرديد

ص: 12797

ولي برنگشتيد ، الان برويد و عشق تان را بكنيد . خدا براي اين افراد از در و ديوار خوشي مي ريزد . حالا كه مي خواهند غافل باشند و به خودشان واگذار شده اند ، من هم به آنها نعمت هاي زيادي مي دهم تا اينها باعث غفلت بيشتر آنها بشود . بنابراين اين افراد احساس نگراني نمي كنند و خيلي هم خوش مي گذرانند . اما افرادي كه فكر گناه هم آنها را آزار مي دهد جزء كساني نيستند كه خدا آنها را به خودشان واگذار كرده است . اين القاء شيطان است و جلوي آن را بگيريد . شيطان مي گويد كه تو كه گناه كردي ديگر توبه و كارخوب فايده اي ندارد و مي خواهد شما را به طرف گناه بكشاند . پس اين عزيزان كاملا اميدوار باشد . اين احساس پشيماني ، احساس قشنگي است . همين كه از فكر گناه يا خود گناه احساس بدي دارد ، نشان مي دهد كه آثار معنوي هنوز در ايشان وجود دارد . و احساس مي كند كه هنوز ارتباط با خدا دارد . ديگر اينكه خانواده ها براي ا زدواج سخت نگيرند . بعضي از پدرها و مادرها شرايط سنگيني براي ازدواج مي گذارند يا اينكه شرايط مالي براي ازدواج مي گذارند . روايت داريم كه اگر بخاطر ثروت يا شهرت يا زيبايي دختر يا پسر ازدواجي صورت بگيرد ، خدا مي فرمايد كه من آنها را از طرف مي گيرم . اينها معيارهاي مادي و دنيوي است و جذابيت و كششي براي ادامه ي زندگي ندارد . دورا دور جذاب است

ص: 12798

ولي وقتي در فضاي آن قرار گرفتي ، كم كم براي شما بي مزه مي شود و دليلي براي استمرار و ادامه ي زندگي نداريد . قرآن مي فرمايد : كساني كه شرايط ازدواج براي آنها فراهم نيست عفت پيشه كنند . خدا اين توانمندي را در مواجه با گناه درانسان گذاشته است . اگر وقتي در خلوت قرار مي گيرد فكر گناه مي كند ، سريع فضايش را عوض كند . سعي كند كه مشغوليات ذهني كه باعث تحريك غريزه ي حيواني او مي شود را تحريك نكند . محيط زندگي اش عوض كند . انشاءالله خدا در آينده ازدواج بهتري را براي او در نظر گرفته است . پس نااميد نباشد . شايد اصلا همين آزمايش ايشان باشد . يكي را با بيماري ، يكي را با فقير يا ثروت امتحان مي كنند يا يكي را با فراهم شدن شرايط ازدواج فراهم مي كنند يا يكي را با عدم اين شرايط امتحان مي كنند . پس پدرها و مادرها سخت نگيرند و براي ازدواج شرايط مادي و دنيوي را در نظر نگيرند . ازدواج را آسان بگيرند تا ازدواج بيشتر بشود . هر چه ما آسانتر بگيريم جوانان راحت تر زندگي مي كنند . اگر در فضاي گناه آلود قرار گرفتيم حتما فضا را عوض كنيم . بجاي اينكه به نداشته ها فكر كنيم بهتر است به بندگي خدا فكر كنيم . بايد تمام نيازهايي كه خدا به من داده ، در راه بندگي و ايماني كه در راه خدا بايد داشته باشم سازماندهي كنم . من بايد شهوت ،ريا، غضب و اميال

ص: 12799

خودم را در اين فضا پرورش دهم و ببينم چه عواملي باعث ضعف ايمان من مي شود . خيلي از جوانان در اين شرايط هستند ولي اصلا فكر گناه نمي كنند . نمي گويند كه چون شرايط براي ما فراهم نيست پس گناه كنيم . اين خودش يك فضاي امتحان است . يعني كسي كه تحت فشار جنسي قرار گرفته است و مبارزه مي كند اين مصداق مبارزه در راه خدا است او با شهوتش مبارزه مي كند . يكي با مال در راه خدا مبارزه مي كند ، يكي با جان در راه خدا مبارزه مي كند و يكي با همين جهاداكبر در راه خدا مبارزه مي كند . كسي كه در خلوت مي خواهد فكر گناه به سرش بزند ، دو ركعت نماز مي خواند و با شيطان نفسش درگير مي شود، به مراتب اين فرد كه با نفسش مبارزه مي كند از كسي كه در راه خدا مبارزه مي كند بالاتر است زيرا او دارد جهاد اكبر انجام ميدهد . كسي كه زير بار شهوتش نمي رود و آن را كنترل مي كند و با نماز خواندن از خدا كمك مي گيرد ، آرامش مي گيرد . بداند كه در جهاد بزرگي قرار گرفته است .

حجت الاسلام والمسلمين فرحزاد

1390

90-09-21

سوال – در مورد مناجات ائمه معصومين توضيحاتي بفرماييد .

پاسخ – گاهي يك جمله دعا افراد را ساخته و منقلب كرده است . بعضي اوقات چكيده ي خيلي از مسائل در قالب دعا آمده است . در دعاي عرفه امام حسين (ع) داريم كه آن كسي كه تو را يافت چه چيز كم دارد

ص: 12800

و آن كس كه تو را نيافت چه چيزي دارد ؟ دعاها ذخاير عظيمي هستند كه ما ازآن غافل هستيم . دعا بُعدهاي زيادي دارد . ما به بُعدهاي رحمت ، مغفرت ، نويد و مژده دعاها مي پردازيم . يكي از بزرگان مي فرمايند : ائمه با دشمنان ، دوستان و افراد خاص خودشان صحبت مي كردند ولي اوج كلمات آنها در مناجات و گفتگو با خدا بوده است . دعاها بسيار ارزشمند هستند . گفتگو با خدا خيلي شيرين است . آخر آيه سوره ي فرقان مي فرمايد : قل هاي قرآن بسيار لطيف و زيبا است . در قرآن خدا مستقيما با ما صحبت مي كند . پيامبر كلام خدا را به ما القاء كرده است و خدا بدون واسطه با ما صحبت مي كند . گاهي خداوند نمي خواهد مستقيم با بنده هايش صحبت بكند مثل پدر و مادر مهرباني كه بچه اش را دوست دارد ولي به شخصيتي مي گويد كه تو اين حرف را به بچه ي من بگو . در اين كار ظرافتي هست . خدا با لطافتي به پيامبر مي گويد كه به بنده هاي من بگو اگر دعاها و نيايش هاي شما نباشد پروردگار به شما اعتنا نخواهد كرد . رمز لطف خدا درخواست ها ، دعاها و نيايش هاي ما است . اين صريح قرآن است . در روايت داريم كه مغز و جان عبادت دعا و نيايش است . ما يك قرآن نازل داريم كه خدا آنرا براي انسانها پيام داده است كه اين قرآن كتابي است كه تحريف نشده است . قرآن ديگر

ص: 12801

قرآن صاعد است يعني پيام هايي كه بهترين بندگان خدا به خدا مي فرستند . كلمه ي دعا يعني خواستن ، صدا زدن و خواندن . خود دعا موضوعيت دارد . حتما نبايد چيزي از او بخواهيد . خدا دوست دارد كه با او صحبت بكنيد . او ما را به صحبت دعوت كرده است . ادعوني استجب لكم . اگر كسي در خانه ي خدا را نزند و دعا نكند اين استكبار است و فرد تكبر ورزيده است . در كتاب عدة الشريف روايتي از امام صادق (ع) داريم كه از امام سوال كردند كه دعا كردن بهتر است يا قرائت قرآن . امام فرمود: هر دو عمل فضليت دارد ولي دعا برتر از قرائت قرآن است . امام صادق (ع) فرمودند : من مي ترسم فضايل زيارت امام حسين (ع) را بگويم و كسي ديگر به زيارت خانه ي خدا نرود . اگر كسي خالصاً به زيارت امام حسين (ع) برود جبرئيل ، ميكائيل و اسرافيل او را همراهي مي كنند تا برگردد . بعضي ها در نماز سوره هاي طولاني مي خوانند و بعضي ها در قنوت و ركوع دعا زياد مي خوانند . بعضي از بزرگان در قنوت دعاي ابوحمزه ي ثمالي را مي خواندند . زيرا دعا عمل كردن به قرآن است . بنابراين دستور به قرآن بالاتر از قرائت قرآن است . امام باقر (ع) فرمودند : خدا دوست دارد كه با او صحبت بشود. اميرالمومنين مي فرمايد : محبوب ترين اعمال نزد پروردگار دعا و نيايش است . در گفتگو با خدا صفت هاي خدا در ما تجلي

ص: 12802

پيدا مي كند . دعا ذكر و ياد خدا است . خيلي ازذكرهاي ما دعاست .صلوات هم ذكر ، هم دعا و هم توسل به پيامبر است . ما جامعيتي به اندازه ي ذكر صلوات در ذكرها پيدا نمي كنيم . دعا فقط صحيفه ي سجاديه و كميل نيست . يكي از بهترين دعاها صلوات است . استغفار دعاست . لا اله الا انت سبحانك اني كنت من الظالمين ، هم ذكر و هم دعاست . اين به ذكر يونسيه معروف است . امام صادق (ع) فرمودند : من تعجب مي كنم از كسي كه دچار غم مي شود به ذكر حضرت يونس پناه نمي برد . تكرار اين ذكر در سجده خيلي خوب است . امام فرمودند : خدا بعد از اين ذكر مژده داده است كه با اين دعا يونس را از شكم ماهي بيرون آورديم و مومنين را از غصه ها و تاريكي ها بيرون خواهيم آورد . آيت الله بهجت به اين ذكر خيلي اعتقاد داشتند . ايشان مي فرمودند : ذكر يونسيه اين قدر قدرتمند است كه يونسي كه بايد هميشه در شكم ماهي مي ماند سه روز از شكم ماهي بيرون آورد . ( در سوره ي صافات خدا مي فرمايد : اگر حضرت يونس تسبيح ما را نمي گفت ما تا روز قيامت او را در شكم ماهي نگه مي داشتيم . وقتي او تسبيح ما را كرد ما او را از شكم ماهي بيرون آورديم .)

بهترين دعا ، دعاهاي قرآني است . ما در قرآن دعاهاي زيادي داريم . ربنا اتنا في الدنيا حسنه و في

ص: 12803

الاخرة حسنه وقنا عذاب النار . بعد دعاهاي پيامبر و ائمه هستند . عموما فقهاي ما مي گويند كه در نماز واجب با هر زباني مي توانيد با خدا صحبت كنيد . در نماز حمد و سوره را بايد عربي خواند ولي واجب نيست كه دعاها مثل قنوت ،ركوع و سجده عربي خوانده بشود و مي توان آنها را به هر زباني خواند . مبطل نماز وقتي است كه ما در بين نماز با بنده ي خدا صحبت كنيم ولي اگر با خدا صحبت كنيم اشكالي ندارد . دعاي تعقيبات مشترك نماز كه در اول مفاتيح از پيامبر نوشته شده است بسيار با محتوا است . اگر كسي اين دعا را بخواند در روز قيامت نامه ي عمل او بسته مي شود . خدايا اميد من به آمرزش تو بيشتر از عمل من است . من عمل دارم ولي من به عمل خودم تكيه نمي كنم . گناه من هر قدر كه بزرگ است ، در كنار رحمت خدا كوچك است . خدايا اگر من اهليت ندارم كه رحمت تو را بگيرم ، رحمت تو اهليت دارد كه شامل حال من بشود . مضامين اين دعاها خيلي زيباست . يا رب نظر تو برنگردد ، اين ذكر قديمي هاي است . رجبعلي خياط سفارش مي فرمودند : ما حتما نبايد يازده ركعت نماز شب بخوانيم .( يك نماز شب كوچك داريم كه نماز نافله ي عشا است كه دو ركعت نشسته است ) اگر شما حال خواندن نماز شب را نداريد وقتي در رختخواب دراز مي كشيد با خدا صحبت بكنيد . روايت داريم بگوييد

ص: 12804

: اللهم اغفرالمومنين والمومنات والمسلمين والمسلمات . خدا به عدد مومنين و مومنات گناهان شما را مي آمرزد و به شما درجه و حسنه مي دهد . مثلا انسان در سحر خوابش نمي برد ، درهمان رختخواب مي تواند با خدا صحبت بكند و اين ارتباط بايد هميشه باشد . استادي داشتم كه مي گفت : بعضي مواقع در سحر خوابم نمي برد و حال عبادت هم نداشتم ، با خدا شوخي مي كردم كه چرا من را سركار گذاشته اي كه نه خوابم مي آيد و نه حال عبادت دارم . خدا بنده اش را دوست دارد و او را رها نمي كند . خدا مي فرمايد : اي فرزند آدم ، به حقي كه من به تو دارم ، تو را دوست دارم . انسان خوب است كه براي اين جمله جان بدهد .

سوال – سوره يس آيات 28 تا 40 را توضيح بفرماييد .

پاسخ – پيامبر مي فرمايد : نزديكترين افرد به من در روز قيامت كساني هستند كه زياد صلوات بر محمد و آل محمد مي فرستند .

سوره ي يس سوره ي مهمي است . شيخ عباس قمي سوره هاي پر فضليت را در اول مفاتيح آورده است . سوره ي يس قلب و گل قرآن است . قرائت اين سوره رزق را زياد مي كند و اگر براي كسي كه در حال موت است خوانده بشود سكرات مرگ از او برداشته مي شود . بعد از داستان انطاكيه دراين آيه آمده است : اي افسوس بر بندگان كه هيچ پيامبري را نفرستاديم مگر او را مسخره

ص: 12805

كردند . اين گليه ي خداوند است كه بندگان چرا بيدار نمي شوند . يكي از اسم هاي قيامت يوم الحسرة است كه در آن روز ما حسرت مي خويم كه چرا پيام هاي امام حسين (ع) و ائمه را نگرفتيم .

سوال – در مورد هفتمين روز شهادت امام حسين (ع) توضيحاتي بفرماييد .

پاسخ – در بعضي از شهرهاي ايران روز هفت مفصلي براي امام حسين (ع) مي گيرند . در خيلي جاها بعد ازعاشورا مجالس عزاداري امام حسين (ع) افت مي كند . در بعد از عاشورا مصائب اهل بيت شروع مي شود و اهل بيت پيام هايشان را مي فرستند و عاشورا بايد عميق تر در كارهاي ما نفوذ بكند . توصيه ي من اين است كه بعد از عاشورا هم مقداري ارتباط مان را با امام حسين (ع) و اهل بيت بيشتر بكنيم . درمجلس روضه شركت كنيم و زيارت عاشورا را بخوانيم . در روايت داريم كه اگر كسي بر حسين و اهل بيت سلام بفرستد خدا ثواب يك حج عمره در نامه ي اعمال او ثبت مي كند. يك مداح سنتي بنام آقا شيخ عباس حسيني قمي داشتيم . ايشان حدود شصت سال در قم منبر مي رفتند . ايشان خاطره اي را فرمودند : من در مسجد امام قم ( مسجدي بنام امام عسگري است ) منبر مي رفتم . بحث من هشت در بهشت بود . من توضيح مي دادم كه شهيد مجاهد از فلان در و ... وارد بهشت مي شوند. يك روز يك رعيت گفت : من هر شب پاي منبر شما مي

ص: 12806

آيم . اين درهايي كه شما گفتيد شامل من نمي شود . من نه مجاهد هستم و نه اهل نماز شب و روزه هاي مستحبي . من يك كارگر هستم . شما يك دري براي ما بيچاره ها پيدا كن تا وارد بهشت بشويم . اين سوال از روي صدق و فطرت طرف بود . اگر سوال از روي فطرت باشد خدا به شما پيام مي دهد . ايشان مي گفتند كه وقتي به خانه رفتم كتاب سفينة البحار ( فشرده ي كتاب بحارالانوار علامه مجلسي ) آقا شيخ عباس قمي را باز كردم و ميان كتاب انگشت انداختم و كلمه ي باب آمد . اين حديث آمد : يكي از درهاي مهم بهشت باب الحسين است . اين دري است كه به روي همه باز است . در ابتداي حديث پيامبر مي فرمايد : من منذر هستم ولي هادي شما اميرالمومنين علي (ع) است .( ما هجده حديث در اين مورد از اهل سنت داريم ) احسان و نيكي ها از امام حسن (ع) به شما مي رسد و بوسيله ي حسين سعادتمند مي شويد ، به امام حسين (ع) چنگ بزنيد . (پذيرش مردم در محرم و عاشورا از ماه رضمان و ماههاي ديگر بيشتر است .) امام حسين (ع) يكي از درهاي بهشت است . هر كس با امام حسين (ع) معانده بكند خدا بوي بهشت را به مشام او نخواهد رساند .

اللهم صل علي محمد و آل محمد . خدايا قلب امام زمان (عج) را از ما راضي و فرجش را نزديك بگردان ، همه ي ما را از شيعيان

ص: 12807

خالص آقا قرار بده و لطف امام زمان (عج) را شامل حال ما بگردان .

90-09-28

سوال- درخصوص رحمت و محبت الهي در ادعيه ي اهل بيت (ع) توضيح بفرماييد.

پاسخ – دعاهايي كه به ما رسيده در كنار قرآن و روايات، گنجينه هاي ارزشمندي هستند. اميرالمومنين (ع) مي فرمايد كه محبوب ترين عمل در نزد خداوند دعا است . دعا تنها به معناي درخواست حاجت نيست . بلكه دعا يعني انس و گفتگو با خدا. اوج كلمات اهل بيت در هنگام انس با خدا بوده است . يعني در موقع انس بالاترين مسائل را بيان مي كرده اند . روايات متعددي داريم كه دعا از قرائت قرآن بالاتر است . چون عمل به قرآن است . شكستگي كه در دعا است در قرائت قرآن و بقيه ي عبادات وجود ندارد . دعا ، مغز عبادت است . بهترين دعاها ، دعاهاي قرآني و دعاهايي است كه از اهل بيت و پيامبر (ص) رسيده است . به هر شكل و در هر حالتي انسان با خدا انس داشته و با او گفتگو كند، بسيار ارزشمند است . دعا از ابعاد مختلف قابل بحث و طرح است . مثلاً آداب دعا ، معناي دعا ، شرايط اجابت دعا . بهترين دعا ها ، زمان ها و مكان هاي دعا . معارف دعا و مسائل مختلفي كه از دعا مي توان بهره گرفت . در هر كدام از اين ابعاد كه وارد شويد در اقيانوسي غرق مي شويد . بخاطر ذخاير و گنج هاي فراواني است كه دارد . بحث محبت ، رحمت ، اميد و رجا

ص: 12808

مباحثي هستند كه بيشتر نياز جامعه ي ما مي باشند . حدود سه يا چهار سال قبل يكي از كشيش هاي بزرگ واشنگتن به همراه هيئتي براي ملاقات با علما و مراجع به ايران آمده بودند . اين كشيش اعظم براي طلاب خارجي اينجا يك سخنراني داشت . در آن سخنراني به زيبايي گفت كه براي حل مشكلات بشريت ما بايد چه كارهايي انجام دهيم . ايشان گفت من در كتاب هاي آسماني بررسي مي كردم به يك دعاي بسيار زيبايي برخورد كردم. اين دعا ، دعاي مكارم الاخلاق از امام زين العابدين (ع) بود . در واقع ايشان دعاها را بررسي مي كرده كه يك راه حل جهاني براي نجات بشريت پيدا كند . ايشان گفتند كه در مكارم الاخلاق (كه يكي از دعاهاي صحيفه ي سجاديه است و در مفاتيح هم چاپ شده است ) فرازهاي بسيار زيبايي است كه يكي از فرازهاي پاياني آن اين است : خدايا در اوقات غفلت دل من را با ياد خود بيدار كن. در ايام مهلت زندگي و عمر دنيا كه به من داده اي ، من را در مسير طاعت و بندگي خود قرار بده . جمله اي كه جلب نظر كشيش را كرده بوده اين جمله بود : پرودگارا يك راه محبت روان و ساده باز بكن كه اگر اين راه باز شود به تمام كمالات دنيايي و آخرتي خواهم رسيد . اين جمله بسيار زيبا است . اگر كسي اندكي جذبه ي محبت او را گرفته باشد و خدا را دوست بدارد ، تمام سعادت هاي دنيا وآخرت او تأمين خواهد شد .

ص: 12809

انتشارات جمكران كتاب هايي را چاپ كرده از جمله صحيفه ي مهدويه . دعاهايي كه از امام زمان (عج) به ما رسيده است . اين كتاب در چند جلد چاپ شده است . اين كتاب را يكي از علماي تبريز از شاگردان مرحوم علامه طباطبايي نوشته اند . مقدمه ي اين كتاب جالب و زيبا است . ايشان مي فرمايند مرحوم علامه طباطبايي به تبريز آمده بودند . بنده هم چون از شاگردان ايشان بودم شبي ميهمان بودم . در ضمن گفتگو مرحوم علامه اين جريان را نقل كردند كه باعث انگيزه ي جمع آوري اين دعاها شد . علامه فرمودند : پرفسور كوربن كه يكي از اساتيد دانشگاه فرانسه و مسيحي بود و بعد از مراوده با مرحوم علامه طباطبايي مسلمان شيعه شد . مرحوم علامه گفتند من از ايشان پرسيدم وقتي دل شما براي خدا تنگ مي شود چه كاري مي كنيد ؟ در مسيحيت فقط روزهاي يك شنبه كليسا باز است و عبادت و نيايش بايد در كليسا باشد . پرفسور گفت كه بخشي از مسيحيان اين اعتقاد را دارند كه دعا تنها بايد در كليسا و وبا آداب خاصي باشد . اما بخشي ديگر مي گويند كه در غير از كليسا هم مي توان دعا و عبادت كرد . به ايشان گفتم با توجه به اينكه صحبت كردن با خدا كار مشكلي است شما چگونه با او صحبت مي كنيد ؟ پرفسور گفت: من دعاهاي زيادي را در كتابخانه ها پيگيري كردم و دعاهاي زيادي از امام زمان (عج) شما جمع آوري كرده و با استفاده از ترجمه ي آنها با

ص: 12810

خداي خود نجوا مي كنم . بسياري از دعاها كه در مفاتيح است مانند دعاي افتتاح ، دعاهاي ماه رجب، زيارت آل ياسين از حضرت به ما رسيده است . شاگرد علامه مي فرمايد: بعد از اين سخنان علامه طباطبايي، من در صدد برآمدم كه مجموعه ي دعاهاي حضرت را به عنوان صحيفه ي مهدويه جمع آوري كنم . يكي از بزرگان جمله ي بسيار زيبايي درباره ي دعا داشتند . ايشان مي فرمودند كه دعا ها را تنها از ديد حاجت گرفتن نگاه نكنيم . چون برخي از افراد مدام به دنبال اين هستند كه چه دعايي بخوانيم كه حاجت بگيريم . دعاها در واقع راه هاي ما به سوي خداوند متعال است . تمام گره هاي عالم با دعا حل مي شود . در دعاي كميل اميرالمومنين (ع) جملاتي دارند كه مي توان با استفاده از آنها وارد بحث اميد و رجا شد. ايشان مي فرمايد : يا مَن اِسمُهُ الدَوا و ذِكرُهُ الشِفاء و ... در جمله جمله هاي اين دعا معاني بلندي نهفته است . كساني كه به دنبال دوا مي گردند بايد بدانند كه ياد خدا دوا است . دوا مسكن بوده و ممكن است شفا ندهد . ولي باعث تسكين است . مثلاً يارب و يا الله مي گوييم و هواس ما جاي ديگري است . نماز و ذكر مي گوييم ولي تنها زبان ما مشغول است . اما حتي همين اسم هم مسكن بوده و حالت دوا دارد . ولي آن چيزي كه شفا مي دهد ياد و توجه به خدا است . اگر تنها اسم خدا را

ص: 12811

به زبان بياوريم دوا است . اما اگر توجه قلبي داشته باشيم شفا است . هنگامي كه دل انسان متوجه خدا مي شود شفا است . اينكه انسان خود را فراموش كرده و ياد خدا بكند همه چيز را بدست مي آورد . يا در آيه ي مباركه مي فرمايد : فاذكروني اذكركم . اگر به شما بگويند كه امام زمان (عج) در فلان جلسه شما را ياد كرده اند چقدر شاد مي شويد . در اين آيه ي مباركه خداي متعال مي فرمايد كه بندگان، من را ياد كنيد ، من خدا شما را ياد مي كنم . در اين حالت خداي امام زمان (عج) ما را ياد مي كند . در آيه اي خداي متعال مي فرمايد كه تو در وجود خود، من را ياد كن ، من خدا تو را ياد مي كنم . يك بزرگي مي فرمود كه اين آيه بشارت بزرگي است اما ما توجه نداريم . اگر خدا از ما ياد كند ، لطف ، رحمت ، محبت و عنايت او شامل حال ما مي شود . مرحوم آيت الله بهجت كه تجسم ياد خدا بودند ، بيان زيبايي داشتند . مي فرمودند : اگر كسي اين حديث شريف را درك كند كه خداي متعال مي فرمايد : اَنَ جَليسُ مَن ذَكَرَني . در اصول كافي داريم كه حضرت موسي به خداي متعال گفت : پروردگارا آيا تو دور هستي كه من بلند فرياد بزنم و تو را ياد كنم ، يا با تو نجوا كنم؟ ندا مربوط به افرادي است كه دور هستند . و نجوا مربوط به

ص: 12812

سخن گفتن آرام است . خداي متعال در پاسخ ايشان فرمود: من همنشين كسي هستم كه من را ياد مي كند . يعني به محض اينكه من را ياد كنيد در كنار شما هستم . ما چقدر آرزو داريم كه خدمت يك شخصيتي برسيم . افراد سرودست مي شكنند كه يك لحظه با يك شخصيت ديدار داشته باشند . از خداي بزرگ چه كسي بزرگتر است ؟ همه ي جمال و زيبايي مختص او است . اگر با قلب خود به خدا توجه كنيد همنشين خدا مي شويد . آيت الله بهجت روي اين مسئله خيلي پافشاري داشتند . پس اسم خدا دوا است . اما ياد و توجه به خدا شفا است . از نمازهاي ما آن قسمتي قبول مي شود كه حضور قلب وجود دارد . كسي كه در نماز خود مشغول معامله و كارهاي ديگر است ، درآن قسمت جليس خدا نيست . آن افرادي كه به دنبال غنا و بي نيازي هستند بايد بدانند كه فقط در پرتو بندگي خدا است . كسي كه فرمانبر خدا است ، خدا يك پرتوي از غنا و بي نيازي به او مي چشاند. حضرت مي فرمايد : اي كسي كه اسم تو دوا است ، ياد و توجه تو شفا و طاعت تو غنا است . رحم و مهرباني به كسي كن كه سرمايه ي او اميد به تو است . اميرالمومنين (ع) مي فرمايد، عمل داشته باشيد اما سرمايه ي شما اميد به خداوند متعال باشد . اين اميد بسيار كارساز است . يكي از معضلاتي كه در جامعه ي ما وجود دارد،

ص: 12813

حالت يأس و نااميدي است كه خيلي از افراد را از پا در آورده است . يعني افراد براي زندگي آينده ي خود ، شغل ، ازدواج ، مسكن و ديگر مسائل دنيايي گرفته تا سير و سلوك و مسائل معنوي نااميد هستند . يكي از اساتيد مي فرمايند كه من با هر كس كه نشستم در نا اميدي را مي زد . ما رواياتي داريم كه در وجود ما آدميت نهفته است . اما بايد غبارها را پاك كرده و راه سير و سلوك را سخت نكنيم . يأس و نااميدي گناه بزرگي است . تمام افسردگي ها ، كدورت ها و پژمردگي ها به علت يأس و نااميدي است . خود كشي هايي كه در دنيا اتفاق مي افتد ، بخصوص در مجامعي كه دين كارآيي زيادي ندارد . به دليل رسيدن به بن بست و نا اميدي است . يكي از راه كارها اين است كه ببينيم چقدر در قرآن و روايات در مورد نااميدي تأكيد شده است . اينكه بزرگترين گناه ها بوده و در حد كفر به خدا است. براي كسي كه خدا دارد ، نا اميدي مفهومي ندارد . يك عبارت زيبايي در دعاي ابوحمزه ي ثمالي از امام سجاد (ع) است . اگر ما هيچ معجزه اي از امام سجاد (ع) نداشته باشيم ، همين دعاي ابوحمزه كافي است . ايشان مي فرمايد: خدايا اگر من را در روز قيامت در غل و زنجير كني ، در جمع همه ي مردم لطف وعطاي خود را از من منع كني . و من را در حضور همه مفتضح كرده

ص: 12814

و عيب هاي من را به همه ي خلايق نشان دهي . ( اين درواقع حالات ما است چون ايشان امام معصوم بوده اند ) . در آخر هم حكم آتش جهنم را به من داده و بين من و نيكان حائل شوي . اميد خود را از تو قطع نمي كنم . خدايا دل من به تو تعلق دارد . آرزوي بخشيدن تو را از دل خود بيرون نمي كنم . يك حديث زيبايي است كه مي فرمايد يك فردي را به سمت جهنم مي فرستند . مي بينند كه دوان دوان به سمت جهنم مي رود . خداوند متعال مي فرمايد كه او را نگهداريد . كسي نبايد دوان دوان به سمت جهنم برود . آن فرد مي گويد كه بارپرودرگارا يك عمر حرف تو را گوش ندادم . الان مي خواهم حرف تو را گوش بدهم . خدا مي فرمايد او را باز گردانيد . حضرت سجاد (ع) مي فرمايد: در بحراني ترين شرايط ، حتي درمحكوميت قطعي هم خدايا من اميد خود را از تو قطع نمي كنم . ودر آخر مي فرمايد: با همه ي اينها محبت تو از دل من بيرون نمي رود. در حديثي داريم كه خداي متعال مي فرمايد: اي فرزند آدم به حقي كه تو به من داري من تو را دوست دارم . اينكه خدا بگويد من تو را دوست دارم ، خيلي زيبا است . بعد مي فرمايد : به حقي كه من به تو دارم تو هم من را دوست بدار . اين مسئله نشان مي دهد كه در هر صورت اميد ما

ص: 12815

از خدا قطع نشود . اگر نور اميد در دل انسان بتابد ، هيچگاه به بن بست نمي رسد . براي او بن بست معنا ندارد . بن بست مربوط به افرادي است كه خدا ندارند . كافر كه خدا ندارد به بن بست رسيده و دست به خود كشي مي رسد . جهنم واقعيت دارد اما به يك معنا بي خدا بودن است . كسي كه خدا ندارد در جهنم است. اگر انسان بتواند يك مقدار با خدا ارتباط برقرار كند بسيار اوضاع براي او شيرين مي شود .

سوال – لطفاً درخصوص سوره ي صافات آيات 77 تا 102 توضيح بفرماييد.

پاسخ – فرمايش زيبايي از امام عسگري (ع) نقل شده كه مي فرمايد: چرا خداوند متعال حضرت ابراهيم را خليل و دوست خود انتخاب كرد ؟ به اين خاطر كه يكي از آداب ايشان اين بود كه زياد به محمد و آل محمد صلوات مي فرستاد . چون محبوب واقعي خدا ، محمد و آل محمد است . هركس به آنان نزديك تر باشد قطعاً مقرب تر است . لذا بخاطر كثرت صلوات به محمد و آل محمد ، خداوند متعال او را خليل خود انتخاب كرد . در آياتي كه تلاوت شد ، در اوايل صفحه اين آيه ي شريفه است كه خداي متعال بعد از اينكه داستان حضرت نوح (ع) را بيان مي فرمايد ، مي گويد كه همانا ابراهيم خليل از شيعيان و پيروان نوح پيامبر است . چون ايشان قلب سليم ارائه داد وشيعه شد . در روايات داريم كه كلمه ي شيعه گواراي وجود شما شيعه ها

ص: 12816

باشد . برخي از افراد فكرمي كنند كه خود ما كلمه ي شيعه را ابداع كرده ايم . حضرت صادق (ع) فرمودند : اين كلمه گواراي شما باشد . در قرآن كلمه ي شيعه آمده و خداي متعال مي فرمايد كه حضرت ابراهيم ، شيعه ي نوح پيامبر بوده است . يا در مورد حضرت موسي داريم كه پيرو ايشان استغاثه كرد بر دشمني كه به او غلبه كند . اين كلمه ي شيعه ، كلمه ي قرآني بوده و مورد تأييد است. نكته ي ديگر اين است كه خداوند متعال عالم بالا را به حضرت ابراهيم (ع) نشان داد . ايشان چهارده نور فوق العاده و پردرخشش ديد . از خداوند متعال پرسيد اين نورها چيست . خداوند فرمود : نور اول ، نور پيامبرخدا است . نور دوم اميرالمومنين (ع) و حضرت زهرا (س) است . و همينطور بقيه ي امامان معصوم (ص) . در اطراف اين چهارده نور فوق العاده ، نورهاي ضعيف تري را مشاهده كرد . سوال كرد اين نورهاي اطراف چه هستند ؟ خطاب آمد اينها شيعيان علي ابن ابي طالب (ع) هستند . اينجا بود كه حضرت ابراهيم دست به دعا برداشت وگفت خدايا من را از شيعيان قرار بده . در روايات داريم كه مقام شيعه ، مقام بلندي است . شيعه كسي است كه پيرو و تابع باشد مانند سلمان ها و ابوذر ها و ... بقيه كه افت و خيز دارند ، دوستان اهل بيت هستند . به معناي عام همه شيعه هستند . اما شيعه ي روايي كساني هستند كه تابع محض هستند .

ص: 12817

لذا افتخار حضرت ابراهيم (ع) اين است كه دعا كرد خدايا من را از شيعيان علي ابن ابيطالب (ع) قرار بده . خدا نيز دعاي او را مستجاب كرد . قلب سليم به ايشان مرحمت كرده و اين مقام را پيدا كرده كه از شيعيان مولي علي ابن ابيطالب (ع) باشد.

سوال – هفته ي پيش بحث دعاي آقاي فرحزادي بسيار دلنشين بود . خواهش مي كنم درخصوص آن نمازي كه بعد از نماز عشا مي خوانيم به نام نماز وتيره كه ظاهراً ربطي به نماز شب داشت توضيح بفرماييد.

پاسخ – الان از هر كس درخصوص نماز شب بپرسيد مي گويد يازده ركعت است . هشت ركعت نماز نافله ي شب است . دو ركعت نماز شفع و يك ركعت وتر است . در نماز وتر سيصد بار بايد العفو بگوييم . هفت مرتبه هذا مقام عائض بك من النار. چهل مومن را دعا كرد و هفتاد بار استغفار كرد . يعني براي افرادي كه تازه مي خواهند با نماز شب آشنا شوند يك مسئله ي وحشتناك و سنگيني جلوه مي كند . ما بزرگواراني را داشته ايم كه در نماز شب دعاي ابوحمزه مي خوانده اند . نمي خواهيم آن افراد را تنزل بدهيم . ولي نماز شب را به يك صورتي جلوه دهيم كه ابتدايي ترين افراد بتوانند كم كم با آن آشنا شده و از ثواب آن بهره مند شوند . نماز شب و نافله ها را انسان مي تواند نشسته بخواند . البته براي افرادي كه سخت است . حتي درراه نيز مي توان خواند . وقت نماز شب

ص: 12818

از نيمه ي شب تا اذان صبح است . اگر كسي خواب بماند مي تواند بعداً قضاي آن را بجا بياورد . كسي كه نمي تواند يازده ركعت را بخواند مي تواند سه ركعت آخر را بخواند . يعني گل نماز شب ، نماز شفع و وتر است . خيلي از افراد تنها سه ركعت آخر را مي خوانند . اگر نتوانستند سه ركعت را بخوانند ، حتي مي توانند نماز وتر را به تنهايي بخوانند . اينكه گفته اند در نماز وتر سيصد بار العفو بگوييد و ... مستحب در مستحب است . وگرنه شما در نماز وتر يك ربنا آتنا هم بگوييد كافي است . نبايد برخي از اعمال را سنگين كنيم كه افراد از انجام آن وحشت كنند . كلاً كلمه ي مستحب از محبت است . مستحب يعني به دنبال محبت رفتن . الان شب ها بلند است و زمينه براي سحرخيزي بهتر فراهم است . در روايت است كه برخي افراد كه براي نماز شب بلند مي شوند و وضو مي گيرند ، خداي متعال به ملائكه مباهات مي كند . مي گويد اين بنده ي من بلند شده براي كاري كه به او واجب نكرده ام . خيلي از افراد براي نماز صبح بلند نشده و يا به آن اهميت نمي دهند . اين فرد براي نماز مستحبي بلند شده و اعلام محبت مي كند . يعني براي اين فرد در آسمان ها طبل مي زنند . اگر كسي نتوانست همان يك ركعت را بخواند . اگر آن را هم نتوانست بخواند يك نماز كوچكي است به نام وتيره

ص: 12819

كه تصغير همان وتر است . در واقع نافله ي عشا است . اين نماز براي كساني كه به هر دليلي نمي توانند براي نماز شب بلند شوند ، يك نماز شب كوچك است . بايد از همين نماز شروع كرده و پله پله بالا بروند . نافله ي عشا مانند نماز صبح است ولي نشسته است . بعد از نماز عشا خوانده مي شود . اين يك ركعت را خدا گذاشته كه نماز هاي ما كامل شود . نماز هاي واجب هفده ركعت است . سي و چهارركعت هم بايد در كنار آن قرار دهيم كه مي شود پنجاه و يك ركعت . در روايات داريم كه اين دو ركعت را خدا يك ركعت حساب مي كند چون به صورت نشسته است . اين نماز ذكر خاصي هم ندارد . البته در برخي از روايات است كه سوره هاي مفصل تر مانند سوره ي واقعه را بخوانند بهتر است . اين نماز در مسافرت از انسان ساقط نمي شود. نافله هاي نماز هاي چهارركعتي مانند ظهر و عصر در مسافرت ساقط مي شود . اما اين نماز در مسافرت هم مستحب است .

سوال – در خصوص دعا به زبان فارسي در نماز توضيح بفرماييد .

پاسخ – به هر زباني و در همه ي حالات انسان مي تواند با خدا صحبت كند . برخي از بزرگان فرموده اند كه در رختخواب هم با خدا نجوا كنيد كه خوب است . اين كار ياد و توجه به خدا است و شما را از غير خدا جدا مي كند . به رساله ها مراجعه شده

ص: 12820

و اكثر فقها مي گويند كه مي توان در نماز به زبان فارسي دعا كرد . برخي از فقها احتياط واجب مي كنند . براي برخي از افراد اشتباهاً جا افتاده كه مي توان نماز را به صورت فارسي خواند . نماز بايد به زبان عربي خوانده شود. اما در قنوت نماز به گفته ي اكثر فقها مي توان به صورت فارسي با خدا نجوا و صحبت كرد .

سوال - لطفاً جمع بندي بفرماييد.

پاسخ – يك بزرگواري درهاي بهشت را شرح مي دادند . يك نفر از پاي منبر گفت كه اين درهايي كه شما شرح داديد براي ما در نمي شود . يك دري را باز كنيد كه همه ي ما بتوانيم از آن در وارد شويم . آن بزرگوار فرمودند كه من به سفينة الوهاب مراجعه كردم . انگشت انداختم كلمه ي باب و اين حديث شريف آمد : همانا امام حسين (ع) دري از درهاي بهشت است . هركسي با او عناد نداشته باشد رحمت خدا او را شامل مي شود . يعني همينقدر كه با او عناد و بغض نداشته باشيد ممكن است كه لطف خدا شامل حال شما شود . اما كسي كه معانده مي كند و عناد مي ورزد نه تنها به بهشت نمي رود بلكه بوي بهشت هم به مشام او نمي رسد. در اين حديث شريف است كه پيغمبرخدا (ص) فرمود: به وسيله ي امام حسين (ع) سعادتمند مي شويد . سعادت شما در گرو اين است كه در اين كشتي برويد . بايد با امام حسين (ع) پيوند بزنيد . بايد به طرف راه

ص: 12821

، رفتار و پيام هاي امام حسين (ع) برويد. به امام حسين (ع) خود را وابسته كنيد . تشوّف به هر تعلّقي مي گويند . يعني پايين تر از تمسّك است . تمسك يعني اينكه انسان با همه ي وجود خود به يك چيزي بچسبد . ما در فارسي به آن چنگ زدن مي گوييم . ولي تشوف فراگير است . كسي كه غرق شده هرچيزي كه در دست او بيايد مي گيرد . يعني به هر چيزي كه او را از غرق شدن نجات دهد . ما در گرداب هاي گناه و معصيت غرق شده ايم و امام حسين (ع) براي دستگيري ما آمده است . هركسي بايد از هر راهي كه بلد است با امام حسين (ع) رابطه برقرار كند . مرحوم آيت الله بهجت يك استاد داشتند به اسم مرحوم آيت الله كمپاني كه به ايشان ارادت داشتند . مرحوم آيت الله بهجت نقل مي كردند كه استاد ايشان پنجشنبه ها روضه داشتند . مرحوم آيت الله كمپاني در اين مجلس كفش هاي عزا داران را جفت مي كردند . خود ايشان چاي ريخته و پذيرايي مي كردند . يك چنين شخصيتي كه فيلسوف و در حد مرجع بوده و استاد بزرگ حوزه بودند . اين كارها را مي كردند . به ايشان مي گفتند كه شاگردان و فرزندان شما هستند . شما چرا اين كارها را مي كنيد . مي فرمودند : مجلس امام حسين (ع) است و حساب آن جدا است . من مي خواهم به عنوان خدمتگزار اسم من ثبت شود . اينكه كفش هاي عزاداران امام حسين (ع)

ص: 12822

را جفت كردم . يكي از شاگردان مرحوم كمپاني به اسم مرحوم آيت الله سيد محمد هادي ميلاني كه قبل از انقلاب فوت كردند . ايشان مرجع تقليد عام بودند . هركس از ايشان سوال مي كرد كه از چه كسي تقليد كند مي فرمودند كه اعلم آيت الله كمپاني هستند . مرحوم آيت الله ميلاني كتابي دارند به اسم فضائل الخمسه كه فضائل پنج تن را جمع آوري كرده اند . در مقدمه اين كتاب نوشته اند كه مرحوم آيت الله كمپاني فرمودند اميد من به ديوان شعري است كه در باره ي اهل بيت سروده ام . ايشان هم ديوان عربي دارد و هم ديوان فارسي . مرحوم آيت الله ميلاني خيلي ولايي بودند . شاگردي داشتند كه از وعاظ مشهد بود . شاگرد ايشان مي گويد كه آيت الله ميلاني به من فرمودند شما كه به اين مجالس براي عزاداري مي رويد چند تا از جوانان عاشق را براي من بياور. ايشان مي فرماد كه من در اين هيئت ها گشتم و ده يا پانزده نفر از اين جوانان كه خيلي عشق و اخلاص داشتند پيدا كردم . اين جوانان را به منزل آيت الله ميلاني بردم . به آقا خبر دادند كه چند تا از اين جوانان مخلص آمده اند . ايشان فرمودند يكي يكي بيايند داخل . نفر اول به داخل رفت و هنگام بيرون آمدن چشم هاي او خيس بود . نفر دوم رفت و بعدي ها به همين ترتيب . آن شاگرد مي گويد كه اجازه گرفتم و به داخل اتاق رفتم تا ببينم چه خبر است .

ص: 12823

ديدم آيت الله ميلاني در بالاي اتاق نشسته اند و يك بقچه كه حاوي كفن است در كنار ايشان مي باشد . به هركدام از جوانان كه داخل مي شدند با يك حالت دلشكسته مي گفتند كه شما امام حسين (ع) را دوست داريد . مي گفت بله . سه يا چهار بار اين جمله را تكرار مي كردند . اشك اين جوان در مي آمد . به محض اينكه اشك ايشان جاري مي شد مي گفت اشك خود را به كفن من بمال تا آقا امام حسين (ع) از من شفاعت كند . به ايشان گفتم كه خود شما مرجع و سيد هستيد . اما گفتند كه ما تنها يك حسين فاطمه داريم و اميد داريم كه ايشان دست ما را بگيرد . واقعاً اميد ما به دستگيري امام حسين (ع) است .

90-10-05

سوال – در مورد رحمت الهي در ادعيه اهل بيت توضيحاتي بفرماييد .

پاسخ – السلام عليك با اباعبدالله ، السلام عليك و رحمة الله و بركاته . هر كس اين سلام را بدهد در نامه ي اعمالش ثواب يك حج ثبت مي شود. دعا راه ما بسوي خداست . در دعاها درس بندگي ، زندگي ، اخلاق و تربيت زياد است . خدا مي فرمايد : من همنشين كسي هستم كه من را ياد بكند . خدا فرموده : من را ياد بكنيد تا شما را ياد كنم . در دعا اميد و رجاء بسيارگسترده است . افرادي كه اميد و رجاء دارند ، نشاط دارند و ميتوانند به مقصد برسند ولي با ياس و نااميدي از انسان كاري

ص: 12824

سر نمي زند . امام سجاد (ع) مي فرمايد : اگر من را به جهنم هم ببري اميدم از تو قطع نمي شود و تو را دوست دارم . يكي از بزرگان مي فرمودند كه به مكه مشرف شده بودم و هركاري مي كردم در غصه و ناراحتي بودم . پرده ي كعبه را گرفتم و گفتم : خدايا به خودت قسم كه تو را دوست دارم . اين كلام چنان در قلب و روح من اثر كرد تمام دردها و آلام من از بين رفت . ما روايت داريم كه اگر كسي را دوست داريد به او اعلام بكنيد . اگر كسي به همسرش بگويد كه من تو را دوست دارم هرگز اين از قلب او بيرون نمي رود .

سوال – از كجا بفهميم كه رحمت خدا شامل حال ما هم خواهد شد ؟

پاسخ – اگر ما اميد و رجاء در قلب مان داريم بدانيم كه خدا رحمتش را شامل ما كرده است . در حالي كه ما به گناهان خودمان نگاه مي كنيم به لطف و عنايات خدا هم نگاه بكنيم . طاوس بال و پر زيبايي دارد و وقتي چرخ مي زند به خودش مغرور مي شود ولي وقتي به پاهايش نگاه مي كند شرمنده مي شود و سرش پايين مي آيد . پس ما هم بايد گاهي به خودمان نگاه بكنيم كه غرور ما را نگيرد . داريم كه من هر وقت به گناهان خودم نگاه مي كنم به فزع و جزع مي آيم ولي وقتي به رحمت خدا نگاه مي كنم اميدوار مي شوم .

انسان مايوس حالت

ص: 12825

بسته اي پيدا مي كند كه نه حال عبادت ،نه حال توبه ، نه حال دنيا و نه حال آخرت دارد . خيلي از افراد در حال ياس به خودكشي دست مي زنند . در مكتب ما گفته شده كه هيچ وقت از رحمت خدا نااميد نباشيد. رحمت خدا خيلي گسترده است .امام علي (ع) به فرزندش امام حسين (ع) مي فرمايد : فرزندم ، هيچ وقت گناهكار را از رحمت خدا نااميد نكن ، چه بسا كسي كه اعتكاف ( ثابت ماندن در كاري )به گناه كرده اند ولي عاقبت آنها به خير مي شود . فردي به ديدن يكي از كارگزاران مامون رفت . ديد كه او روزه خواري مي كند . پرسيد كه چرا روزه مي خوري ؟ او گفت : من از آمرزش الهي مايوس هستم زيرا مي دانم خدا من را نمي بخشد . من چندين سادات را به دستور مامون اعدام كرده ام . اين جرم بزرگي است . پس من براي چه روزه بگيرم و نماز بخوانم زيرا ديگر خدا من را نمي آمرزد . آن فرد پيش امام رضا (ع) رفت و حرف كارگزار مامون را گفت . امام فرمود : گناه اين حرف از گناه كشتن سادات بالاتر است . پس شما نبايد نااميد باشيد حتي اگر گناه بزرگي انجام داده باشيد . يكي از بزرگان فرمودند : شيطان هم در طاعات و هم در گناهان ما طمع دارد . شيطان بعد از اينكه ما را به گناه وادار كرد ، مي گويد كه آب از سر تو گذشته است . اگر شيطان انسان را مايوس

ص: 12826

كرد كاملا بر او مسلط مي شود . شيطان در عبادات ما را به غرور وا مي دارد . در سوره ي يوسف ، حضرت يعقوب ياس از رحمت خدا را در حد كفر مي داند . وقتي پسران يعقوب اصرار كردند كه يوسف را با خودشان ببرند ، يعقوب گفت كه من يوسف را به شما سپردم. حضرت يعقوب بجاي اينكه يوسف را به برادرانش بسپارد بايد او را به خدا مي سپرد . وقتي پسران يعقوب مي خواستند بنيامين را پيش يوسف ببرند ، يعقوب گفت كه او را به خدا مي سپارم كه هم خودش و هم يوسف برگردد . خدايوسف را به پسرانش سپرد و چهل سال در فراق او بود ولي بنيامين را به خدا سپرد ، هم او برگشت و هم برادارانش را برگرداند . يعقوب در عين ناراحتي نااميد نبود . فرمود: برويد از يوسف تحسُس بكنيد، ( تجسس در امور بد است مثل تجسس به عيوب ديگران . كه در قرآن از آن نهي شده است ، تحسس يعني دنبال چيزهاي خوب گشتن مثل دوست خوب ، ولي خدا ) از رحمت خدا نااميد نباشيد كسي كه از رحمت خدا نااميد باشد كافر است . نااميدي از كشتن انسان بالاتر است زيرا شما مي گوييد كه خدا ديگر قدرت ندارد . يعقوب چهل سال در فراق يوسف كه نور نبوت در او بوده است گريه كرد ولي نااميد نشد . فرمود : خدايا من حزن و اندوه خودم را به تو شكايت مي كنيم . ما دو نوع شكايت داريم يكي شكايت از خدا . يكي از

ص: 12827

اسماء الله ، اسم محمود است . ما هيچ وقت نبايد از خدا شاكي بشويم . بعضي ها فوري مايوس مي شوند و با خدا قهر مي كنند . گاهي ما به چيزي دل بسته ايم و خدا مي خواهد اميد ما را قطع بكند و از راه ديگر مددي به ما برساند . پس شكايت از خدا چيز پسنديده اي نيست . ما بايد معرفت و درك پيدا بكنيم كه خدا هم خودش زيباست و هم كارهايش زيباست . داريم : اي خدا تو ستايش شده هستي در همه كارها ، همه ي كارهاي تو زيباست . امام سجاد (ع) وقتي به مدينه رسيدند فرمودند : اگر جدم پيامبر سفارش مي كردند كه ما را اذيت كنند بيشتر از اين اذيت نمي كردند . آنها از مردم شكايت مي كردند ولي از خدا جز زيبايي چيزي نمي ديدند . امام سجاد (ع) وقتي مي خواستند مصيبت هايي كه به آنها رسيده است را بگويند ،اول حمد خدا را مي كردند. و مي گفتند كه خدا ما را امتحان كرده است و در مقام خبر بر مي آمدند . شكايت ديگر ، شكايت ديگران از خدا است . ما از ظالم يا نفس اماره خودمان به خدا شكايت مي كنيم . يكي از مناجات هاي امام سجاد (ع) مناجات شاكين است . يعني خدايا من به تو شكايت مي كنم كه من را از دست نفس نجات بدهي . خدايا من به توشكايت مي كنم كه من را از رفيق ناباب نجاتم بدهي . بچه اي خيلي زيبا بود و فرد بد هيبتي او را

ص: 12828

بغل كرد و او گريه مي كرد . به او گفتند كه او را پايين بياور او ساكت مي شود ،مشكل خود تو هستي . اين مثل روح ما است كه لطيف است و در چنگ نفس اسير است ، اين شكايت اشكالي ندارد . ما از دست نفس بايد به خدا پناه ببريم . يعقوب به خدا گفت كه من از حزن خودم به تو شكايت مي كنم ، تو گره من را باز كن . روايت داريم كه خدا گفت كه اگر حضرت يوسف مرده هم باشد ، او را زنده مي كنم . بعد از چهل سال دوري به يوسف امر شد كه لباس خودت را براي يعقوب بفرست . در قرآن داريم : وقتي كه يوسف لباسش را آماده كرد كه بفرستد يعقوب بوي پيراهن او را استشمام كرد و گفت كه يوسف من پيدا شده است . اينها همه بخاطر ثمره ي اميد است . حتي يعقوب از عزرائيل پرسيد كه تو او را قبض روح كردي ؟ عزرائيل گفت : خير ولي جاي او نامعلوم است . داريم كه خدا فرمان داد كه يعقوب پيراهن يوسف را به چشمش بمالد و او بينايي خودش را بدست آورد . قطعا پارچه و پيراهن شفا نمي دهد بلكه خدا شفا مي دهد . ما هم معتقد هستيم كه خاك به اذن خدا شفا دهنده است . ائمه هم واسطه هستند . وهابيان به ما مي گويند كه شما مشرك هستيد . اولياء خدا هم وسيله هستند . يوسف با اينكه در قعر چاه قرار گرفت باز نااميد نشد و گفت :

ص: 12829

خدايا به حق پدرانم من را از اين چاه نجات بده . پدر او يعقوب و يعقوب فرزند اسحاق و اسحاق فرزند ابراهيم بود. خدا فرمود : تو بايد رمز اصلي را بگويي . خدا فرمود كه اگر مي خواهي من تو را نجات بدهم به حق محمد و آل محمد قسم بده . يوسف خدا را به رموز اصل كه چهارده معصوم بودند قسم داد . و بعد از چاه نجات پيدا كرد .

داستان زليخا اميدبخش است . زليخا با حضرت يوسف سنخيتي نداشت . او زن شوهر داري بود كه خاطر خواه يوسف شده بود ولي يوسف پيامبر خدا بود. زليخا بعد از ماجراي يوسف همه چيز خودش را از دست داد . و به پير زن نابينايي تبديل شد . يوسف او را شناخت و چون حقي بر گردن او داشت ، از او پرسيد حالت چطور است . زليخا گفت : تشكر مي كنم خدايي كه برده ها را به عزت رساند بخاطر طاعت ، بندگي ،عفت ، پاكي و شكر مي كنم كه خدا من را با معصيت خوار كرد . يوسف از او دستگيري كرد و پرسيد كه تو هنوز به من علاقه داري ؟ زليخا گفت : به جدت قسم حاضرم تمام زندگي ام را بدهم و يك بار ديگر بينا بشوم و تو را ببينم . خدا به يوسف الهام كرد كه از وصف پيامبر آخرالزمان بگو . يوسف گفت كه در آخر الزمان پيامبري مي آيد كه از من زيباتر است ، اگر تو او را ببيني چه خواهي كرد ؟ زليخا گفت : خاطر

ص: 12830

خواه او هم مي شدم . هر كس پيامبر خدا را دوست داشته باشد محبوب خدا مي شود . چون محبت پيامبر در دل زليخا آمد خدا فرمود كه بايد او را نجات بدهيم . خدا خطاب كرد كه او را به ازدواج خودت در بياور . با دعاي يوسف زليخا بينا و جوان شد . حديث داريم كه پيرمردها و پير زن ها در بهشت مثل يوسف در چشمه اي زيبا مي شوند. زليخا هم به بركت پيامبر ما نجات پيدا كرد . زيرا او ياس و نااميدي را در خودش راه نداد. و همسر يوسف شد با اينكه با او سنخيتي نداشت .

سوال – سوره ي ص آيات 43 تا 61 را توضيح بفرماييد .

پاسخ – روايت داريم كه دعاها بالا نمي رود مگر اينكه در آن صلوات برده شده باشد . در روايات داريم كه در اول و آخر دعا صلوات بفرستيد زيرا صلوات دعاي مستجاب شده است . پس خدا وسط دعا را هم استجابت مي كند .

ما دو خلقت داريم يكي خلقت دنيايي و ظاهري و يكي خلقت روحي و نوراني . روح ما چند هزار سال زودتر ازبدن ما خلقت شده است . علامه مجلسي مي فرمايد : اولين چيزي كه خدا خلق كرده است نور محمد ، فاطمه و ائمه بوده است . اين نور بر همه انبياء و فرشته ها و همه ي مخلوقات عالم سبقت دارد . تمام انوار عالم به بركت اين چهارده نور است . در زيارت حضرت زهرا مي خوانيم : اي خانمي كه قبل از خلقت امتحان شده

ص: 12831

اي . مرحوم مجلسي مي فرمايد : تمام فيوضاتي كه به موجودات مي رسد به بركت اين انوار است . حضرت آدم چندين سال گريه مي كرد ولي خدا توبه ي او را قبول نكرد . داريم : ما كلماتي را به آدم تلقي كرديم كه اسم پنج تن بود و توبه ي او پذيرفته شد . گره ي هيچ انبيائي بدون نام آنها حل نمي شود. خدا به آدم انواري را در عرش نشان داد و پيامبر و امامان را معرفي كرد . پس انبياء هم صلوات داشتند و به امت خودشان مي گفتند كه صلوات بفرستيد . نور چهارده معصوم بر همه پيشي داشته است .

آيه 45 مي فرمايد : ياد بياور بندگان ما را ابراهيم ، اسحاق و يعقوب را ، اينها صاحب قدرت (دست ) و بصيرت (چشم ) بودند .يعني هم صاحب قدرت و هم صاحب بينايي بوده اند . ما يك خلوص ويژه اي به آنها داديم ، آنها به فكر آخرت بوده اند . امام حسين (ع) به محمدبن حنفيه نامه نوشتند : فرض كن كه دنيا نيست و آخرت هميشه خواهد بود . كسي قدرت و بينايي دارد كه همه چيزش براي آخرت باشد . افرادي كه همه ي هم و غم خودشان را براي آخرت بگذارند ، اينها صاحبان بصيرت هستند .

سوال – جمع بندي در مورد بحث توسل به ائمه بفرماييد .

پاسخ – اميرالمومنين به كميل مي گويد : غذاهاي روحي خودت را از ما بگير تا جزو ما بشويي . امام باقر (ع) فرمودند : انسان بايد به غذايش بنگرد

ص: 12832

كه پاك باشد ( اي معناي ظاهري است ولي معناي باطني آن يعني غذاي روحي خودت را از كجا مي گيري ) . فرمود : اي كميل زمين از دام شياطين پر است ، كسي از دام شيطان نجات پيدا نمي كند مگر اينكه به ما اهل بيت چنگ بزند .

ما روايت داريم كه پيامبر به حضرت زهرا (س) فرمودند كه در هنگام خواب قرآن را ختم كن با خواندن سه بار سوره ي توحيد (قل هو الله) . پس كسي كه با اعتقاد سه بار سوره ي توحيد را بخواند پاداش ختم يك قرآن را به او مي دهند.

اميرالمومنين ديدند كه كسي دعاي طولاني را مي خواند . حضرت به او فرمود : خدايي كه دعاي طولاني را مي شنود ، دعاي كم را هم مي شنود و اجابت مي كند. يعني خودت را خسته نكن . حضرت فرمودند كه من تمام دعاها را در چهار كلمه براي شما بيان مي كنم : الحمدلله علي كل نعمه ، اسئله الله من كل خير ، اعوذ بالله من كل شر ، استغفر الله من كل ذنب . دعاي كوتاه جامعه كبيره هم دعاي جامعه صغيره است .

90-10-12

حالا بيا كه خواب پر از ربنا شود تا سنگ در مسير عبورت طلا شود ، حالا بيا كه غربت شبهاي بي كسي با چشمهاي روشن تو آشنا شود ، وقتش رسيده ماه برقصد به دور تو وقتش رسيده كه پنجره رو به تو وا شود ، اي كارش روز آمدنت دل حضور داشت تا مثل يك پرنده به راهت رها شود ، قسمت كنيم

ص: 12833

ميان همه آب و دانه را آنگاه دل كنار تو غرق خدا شود .

سوال – خلاصه اي از بحث رحمت الهي در ادعيه ائمه و اهل بيت بفرماييد.

پاسخ – خلاصه ي هر مطلبي خوب است ممكن است كه عده اي آن مبحث را نشنيده باشند و خلاصه ي آنرا بشنوند و ديگر اينكه ممكن است آن ياد آوري براي كساني هم كه شنيده اند باشد . ياس از گناهان كبيره است . سموم نااميدي مردم را از پاي در مي آورد . ياس ونااميدي از رحمت خدا در حد كفر به خداست . داستان يوسف و زليخا و يعقوب را داريم . خدا مي فرمايد كه من بهترين قصه ها را در قرآن براي شما قرار دادم . اكثر قرآن قصه و داستان است و خدا همه ي لطايف را در اين داستان ها بيان كرده است . حضرت يعقوب چهل سال به فراغ يوسف مبتلا شد ولي نااميد نشد . و بعد به يوسف رسيد . يوسف به چندين بلا مبتلا شد ولي از خدا نااميد نشد . زليخا با يوسف سنخيتي نداست ولي عاقبت به آرزويش رسيد كه همسر يوسف شد . گناه و معصيت انسان را خوار و ذليل مي كند . برادران يوسف كه گناه كردند به گدايي افتادند و به درخانه ي يوسف آمدند . يوسف طاعت خدا كرد و به اوج رسيد .

سوال – بار ديگر دعاي كوتاه اميرالمومنين را بفرماييد .

پاسخ – اين دعا در مفاتيح است . در مفاتيح بعنوان دعاهاي كوتاه بعد از دفن ميت اين دعا آورده شده است .

ص: 12834

اميرالمومنين ديدند كه فردي دعاهاي طولاني مي خواند . امام فرمود : خدايي كه دعاي بلند را مي شنود دعاي بلند را هم اجابت مي كند. امام تمام دعاها را در چهار جمله خلاصه كردند كه در واقع ختم مفاتيح است . ختم قرآن سه تا قل هو الله است . امام مي فرمايد : الحمدلله علي كل نعمت و اسئله الله من كل خير و اعوذ بالله من كل شر و استغفرالله من كل ذنب . ما زيارتنامه هاي مفصلي داريم ولي بعضي زيارتنامه ها خيلي كوتاه است . السلام عليك با اباعبدالله السلام عليك و رحمه الله و بركاته ، اين زيارت ثواب يك عمره را دارد . شخصي به امام صادق (ع) گفت كه وقتي ياد امام حسين (ع) مي كنم چه بگويم؟ امام فرمود : سه مرتبه بگو: صلي الله عليك يا ابا عبدالله . قبل از زيارت جامعه دو تا زيارت كوتاه آمده است . اين زيارت در واقع چكيده ي زيارت جامعه است و نصف صفحه است . يك زيارت هم بعد از زيارت جامعه است كه اسم چهارده معصوم را آورده است و به آنها سلام داده است .

سوال – شما از رحمت الهي مي گوييد اما من دوستي دارم كه به كارهاي خلاف شرع و اخلاق مشغول است و من وقتي به او مي گويم كه بخاطر خدا دست از اين كارها بردار ، مي گويد كه من خودم شنيده ام كه رحمت خدا زياد است و من مطمئن هستم كه با ادامه ي گناهانم رحمت الهي شامل حال من مي شود . اگر صد بار

ص: 12835

توبه شكستي باز آي . راهنمايي بفرماييد .

پاسخ – ما دو نوع گناهكار داريم . يكي گناهكاري كه معاند است و پافشاري بر گناه دارد . كار او مشكل است. يا كسي كه حق الناس برگردن او است و مي تواند آنرا جبران كند ولي اين كار را نمي كند. شلوغ ترين موقف در قيامت موقف حق الناس است . اگر ما در دنيا حق الناس را ادا نكنيم با گفتن هزاران بار العفو اين حق ادا نمي شود . پيامبر ما آخرين بار كه به منبر رفتند از مردم حلاليت طلبيدند با اينكه معصوم بودند . خدا به ذات خودش قسم خورده است كه من از ظلم ظالم نمي گذرم . فرد بايد حسابش را تسويه بكند. چيزهايي كه احتياج به تدارك دارد مثلا نماز و روزه كه نياز به قضا دارد بايد آنرا بجا آورد . يك گناهكار فردي است كه گناه كرده است ولي پشيمان است ،اين فرد مورد رحمت خداست . راه براي اين فرد باز است حتي اگر گناه سنگين انجام داده باشد . در روايت داريم كه اين قدر به خدا اميدوار باش كه اگر گناه جن و انس را كرده باشي از خدا نااميد نباشي . در اصول كافي از امام صادق (ع) داريم : اين قدر از خدا بترس كه اگر طاعت انس و جن را كردي باز به خودت مغرور نشوي و اگر گناه جن و انس را هم كاركردي نااميد نباشي . حضرت آدم و ابليس هر دو مرتكب خلاف شدند . حضرت آدم از گندمي كه خدا منع كرده بود خورد و

ص: 12836

ابليس هم به آدم سجده نكرد ولي آدم قرب پيدا كرد ولي ابليس ملعون شد . هر دو خلاف خدا عمل كردند ولي فرق اساسي اين بود كه آدم فوري اظهار ندامت و پشيماني كرد . خدايا ما به خودمان ظلم كرديم و اگر تو ما را نبحشي ، ما از زيانكاران هستيم . خدا توبه آدم را پذيرفت . خيلي از گناهكاران ما اصرار بر گناه دارند . مثلا در دادگاه طرف قتل كرده است ولي باز از خودش دفاع مي كند . ممكن است كه بعضي از دفاع ها درست باشد ولي طرف كه كارش آدم كشي است نبايد از خودش دفاع بكند. خوشبخت ترين خانم هاي دنيا حوا است زيرا شوهرش آدم بوده است . خدا توبه آدم را قبول كردم. خدا مي فرمايد : من ناله ي گناهكاران را از تسبيح عبادت كنندگان بيشتر دوست دارم . خدا به ابليس گفت كه چرا سجده نكردي ؟ او گفت كه من از آدم بهتر هستم . من از آتش هستم و او از خاك است . او پشيمان نشد . كسي كه از گناه خودش پشيمان نيست معلوم نيست كه مورد رحمت خدا قرار بگيرد . آيت الله بهجت حديثي نقل مي نمودند كه در زمان حضرت عيسي ، ايشان واسطه شدند و با ابليس مذاكره نمودند . به شيطان گفتند كه بيا توبه كن و برگرد . شيطان قبول كرد و عيسي به خدا گفت كه من ابليس را راضي كردم كه برگردد و تو هم توبه ي او را قبول كن و خدا هم قبول كرد . ولي خدا فرمود

ص: 12837

شرطش اين است كه بر قبر آدم سجده كند. يعني تدارك بكند و خودش را بشكند . حضرت عيسي به ابليس گفت كه خدا قبول كرد ولي تو بايد بر قبر آدم سجده بكني . ابليس گفت كه من بر خود آدم سجده نكردم ، حالا بر قبر او سجده كنم . پس اگر انسان خودش را نشكند معلوم نيست كه مورد لطف و رحمت خدا قرار بگيرد . اينكه خدا ما را مي بخشد نبايد ما را جري به گناه كردن بكند . اين راه توبه بخاطر اين است كه انساني كه پشيمان شد راه بر او باز باشد . مثلا ما براي حوادث غير مترقبه وسايل مان را بيمه مي كنيم ولي آيا معناي بيمه اين است كه ما ماشين خودمان را به ديوار بزنيم ؟ هيچ عاقلي اين كار را نمي كند . توبه بخاطر اين است كه اگر ما ناخواسته در گناهي افتاديم راهي باشد هست و آن راه توبه است ولي ما نبايد عمدا گناه بكنيم . بيمه در واقع يك پشتوانه است . روايت داريم كه گناه نكردن آسانتر از توبه كردن است . روايت داريم كسي كه گناه نمي كند از كسي كه گناه مي كند و بعد توبه مي كند بالاتر است . حبيب بن مظاهر كه از اول با امام بود با حر كه در آخر توبه كرد و يار امام شد ، يكي نيست . حر نگذاشت كه امام به مدينه و كوفه برود . اگر امام به كوفه مي رفت شايد اين اتفاق نمي افتاد. او اهل بيت را اسير كرد و به دشمن

ص: 12838

تحويل داد ولي ساعت آخر توبه كرد و امام توبه ي او را پذيرفت . اما مقام اين دو يكي نيست . ما نبايد گول شيطان را بخوريم كه بعدا توبه مي كنيم . روايت داريم كه شيطان در سه نوبت خيلي ناله زده است و يارانش را دور خودش جمع كرده است . يكي زماني كه پيامبر به رسالت برگزيده شد ، يكي زماني كه اميرالمومنين در غدير خم بعنوان جانشين پيامبر انتخاب شد ، ( شيطان گفت كه اگر علي جانشين پيامبر بشود ديگر معصيتي نمي شود . حديث داريم كه اگر حق اميرالمومنين ادا مي شد گناهي اتفاق نمي افتاد . چون مردم از خلافت دور شدند اين معصيت ها اتفاق افتاد ) و يكي وقتي آيه توبه ي آدم نازل شد . شيطان گفت كه ما انسان را منحرف مي كنيم ولي آنها توبه مي كنند و رستگار مي شوند. يكي از شياطين گفت كه ما انسان را از نظر شهوات ، پول و .. منحرف مي كنيم . ابليس گفت كه توبه مي كنند. يكي از شياطين گفت : من كاري مي كنم كه انسان موفق به توبه نشود و توبه اش به تاخير بيفتد ، به آنها مي گويم كه شما جوان هستيد وقتي پير شديد يا شب قدر توبه كنيد ). خيلي ها هستند كه به گرداب گناه مي افتند ولي موفق به توبه نمي شوند . ممكن است كه انسان موفق به توبه نشود . جايي كه آدم با آن همه عظمت گناه كرد ، آيا ما مي توانيم بگوييم كه گناه نمي كنيم . روايت داريم

ص: 12839

: آدم ناخواسته گناه مي كند ولي توبه مي كند (دوستان اهل بيت با ميل و رغبت گناه نمي كنند .كسي كه اميرالمومنين در خانه ي دلش است با رضايت گناه نمي كند . قرآن مي فرمايد : كسي كه ايمان ( اعتقاد به علي ) ندارد اعمالش حبط مي شود .) خدا كفر و معصيت را مكروه دل شما قرارداده است . حسن بصري مي گويد: اگر بخواهيم سفاكترين انسان را معرفي كنيم ما حجاج بن يوسف را معرفي مي كنيم . او انسان خونريزي بود . ما چنين انساني كم داريم . انسان مسلمانان از گناه لذت نمي برود . بهتر است كه انسان مواظب باشد كه به دام گناه گرفتار نشود . ذكر يونسيه بهترين ذكراست. امام صادق (ع) مي فرمايد : من تعجب مي كنم از انساني كه به غم گرفتار مي شود ولي به ذكر يونسيه پناه نمي برد . اگر اين ذكر در سجده باشد بهتر است : لااله الاانت سبحانك اني كنت من الظالمين .

سوال – سوره زمر آيات 41 تا 47 را توضيح بفرماييد .

پاسخ – مستحب است كه انسان موقع شنيدن نام يا لقب هاي پيامبر محمود ، احمد، ابوالقاسم صلوات بفرستد حتي اگر در نماز باشد. صلوات نماز ما را بالا مي برد . پيامبر فرمود : جفاكارترين امت به من كساني هستند كه نام من را بشنوند و بر من صلوات نفرستند .

آيه 44 مي فرمايد : شفاعت از آن خداست . مالك همه چيز خداست . اعتقاد به شفاعت يكي از درهاي رحمت الهي است . خدا به شفاعت

ص: 12840

اذن مي دهد كه ائمه هم شفاعت داشته باشند . در مورد غيب هم داريم كه همه ي غيب ها دست خداست ولي به يك عده اي هم اجازه ي اين كار را مي دهد . شفاعت هم اين گونه است . شفاعت بذات براي خداست . خدا روز قيامت بهجز انبياء و ائمه خود خدا هم شفاعت مي كند . در روز قيامت خدا مي فرمايد : اي امت محمد من از حق خودم گذشتم ، اگر حق الناس را تسويه كنيد به بهشت مي رويد . خدا سريع الرضا است . قارون پسر عموي موسي و شور خواهر او بود . او اول مومن بود و پشت موسي بود . بعد به گنج هايي دست يافت. آيه زكات نازل شد . او زكات نداد و با موسي مقابله كرد . او پول فراواني به يك زن بدكاره داد تا تهمتي به موسي بزند ولي او نتوانست و حقيقت را گفت . موسي خيلي ناراحت شد . موسي به خدا گفت كه با قارون چكار كنم ؟ ندا آمد كه زمين در اختيار توست . موسي خشمگين شد و به زمين امر كرد كه قارون را فرو ببرد . قارون پشيمان شد و به موسي التماس كرد . اما موسي به التماس هاي او گوش نداد . حضرت موسي كه كليم خدا بود شبها با خدا نجوا مي كرد . آنشب خواست با خدا نجوا كند ولي خدا به او گفت كه من جواب تو را نمي دهم زيرا تو به بنده ي پشيمان جواب ندادي . خدا از موسي كليم الله هم مهربانتر

ص: 12841

است . انبياء گذشته مظهر بعضي از صفات خدا بودند ولي امامان ما مظهر تمام صفات خدا هستند . اگر بدترين خلق به در خانه ي ائمه بيايند آنها جواب مي دهند . اين ترك اولي كه موسي داشت قطعا امامان ما نداشتند .

قول معتبر شهادت امام حسن (ع) هفتم صفر است . بيست و هشتم صفر قول ضعيف است . بيست و هشت صفر چون روز شهادت پيامبر هم هست آنرا تحت شعاع قرار مي دهد . در ميان پنج تن اسم پيامبر در كنار اسم خداست . اسم علي بعد از پيامبر است. ما براي حضرت فاطمه (س) چهل روز عزاداري مي كنيم . براي امام حسين (ع ) عزاداري مي كنيم و اشك مي ريزيم . امام حسن (ع) در بين اهل بيت از همه غريب تر است . همه ي امامان ما نور واحد هستند ولي بعضي از آنها افضل هستند . روايت داريم كه امام حسين (ع) مي فرمايد : امام حسن (ع) از من بالاتر بود . همه ي براي امام حسين گريه مي كردند ولي امام حسين (ع) براي غربت و مظلوميت برادرش اشك مي ريخت . امام حسين (ع) بعد از شهادت برادرش فرمود : اگر من از فراق تو نميرم ، بعد از شما مشتاق به رفتن هستم . روايت داريم كه تولد امام كاظم (ع) آخر ذي الحجه است . عموم مراجع فرموده اند كه اگر در ماه محرم و صفر ولادت هم باشد زيبنده نيست كه ما جشن بگيريم و شادي بكنيم . البته اعلام ولادت اشكالي ندارد . اختلاف در بين اين

ص: 12842

قول ها خودش مايه خير و بركت است . زيرا باعث مي شود كه ما دو بار جشن بگيريم يا ذكر مصيبت بخوانيم . شيخ كليني مي گويد كه تولد پيامبر 12 ربيع الاول است . من پيشنهاد مي كنم كه يك دهه بعنوان دهه ي حسنيه داشته باشيم كه اين دل پيامبر و امامان ما را شاد مي كند . توسل به امام حسن مجتبي (ع) را داشته باشيم . امام حسن (ع) اين قدر غريب بودند كه با قاتل خودشان زندگي مي كردند . پيامبر فرمود : بواسطه امام حسين (ع) به شما احسان و نيكوكاري داده شده است . روايت داريم كه يك كنيز به امام حسن (ع) يك شاخه ي گل هديه داد. امام او را در راه خدا آزاد كرد . فردي گفت كه براي يك شاخه ي گل او را آزاد كرديد ؟ امام فرمود : خدا ما را تربيت كرده است كه بهتر جواب ديگران را بدهيم . ما حسينيه و فاطميه داريم ولي حسنيه نداريم . آقا ميرزا تبريزي يكي از سخنرانان تهران بود . ايشان مي گفتند كه يك شب يادم رفت كه روضه ي امام حسن (ع) را بخوانم . شب در خواب خانم را ديدم كه ناراحت بودند و گفتند كه چرا براي حسن من روضه نخواندي ؟ توسلات خودمان را به امام حسن (ع) بيشتر كنيم .

90-10-19

از باغ مي برند چراغاني ات كنند تا كاج جشنهاي زمستاني ات كنند ، پوشانده اند صبح تو را ابرهاي تار تنها به اين بهانه كه باراني ات كنند ، يوسف به اين رها شدن از

ص: 12843

چاه دل مبند اين بار مي برند كه زنداني ات كنند ، اي گل گمان مكن به شب جشن مي روي شايد به خاك مرده اي ارزاني ات كنند ، يك نقطه بيش فرق رحيم و رجيم نيست از نقطه اي بترس كه شيطاني ات كنند ، آب طلب نكرده هميشه مراد نيست گاهي بهانه اي است كه قرباني ات كنند.

سوال – منظور از اينكه مي گويند : از خدا شكايت نكنيد ، به خدا شكايت كنيد چيست ؟

پاسخ – هر پيشامدي باعث مي شود كه انسان با خدا گفتگو بكند . حتي غمي كه در غروب جمعه مي آيد ، اين خودش پيك الهي است كه ما با خدا گفتگو بكنيم . نگوييد : ما گرفتار هستيم بلكه بگوييد : ما گرفته يار هستيم . اين مشكلات باعث مي شود كه ما بيشتر با خدا ارتباط داشته باشيم . پس به خدا شكايت كردن يعني همان نجوا و درد دل با خدا كردن .

سوال – در مورد گناه و توبه ي آن توضيحاتي بفرماييد .

پاسخ – ما دو نوع گناهكار داريم . يكي گناهكاري كه بر كار خودش اصرار دارد و يكي گناهكاري كه نادم و پشيمان است . كسي كه عامدا گناه مي كند و پشيمان هم نيست كارش مشكل است . شيطان از كساني است كه اصرار بر گناه دارد و فقط آتش جهنم مي تواند او را از بين ببرد . كساني كه از گناه خودشان پشيمان هستند و توبه مي كنند قطعا مورد لطف و رحمت خدا قرار مي گيرند . ترك گناه بهتر از

ص: 12844

توبه كردن است . گاهي انسان موفق به توبه كردن نمي شود . يكي از ترفندهاي شيطان اين است كه انسان را موفق به توبه نكند . در ضمن كسي كه توبه كرده است مثل كسي نيست كه توبه نكرده است . حبيب بن مظاهر با حُر در كنار هم نيستند . قطعا حبيب بن مظاهر افضل است . توبه ، شفاعت و رحمت خداي متعال پشتوانه ي خيلي خوبي است ولي اين نبايد باعث بشود كه ما خودمان را درگير گناه بكنيم . مثلا وقتي ما بيمه هستيم ، زندگي خودمان را به آتش نمي كشيم و نمي گوييم كه با بيمه آتش سوزي جبران مي شود. جبران بعضي از گناهان خيلي مشكل است . كسي كه در يك لحظه عصباني مي شود و اسيد بصورت كسي مي پاشد و طرف كور مي شود يا در يك لحظه يك سيلي به طرف مي زند و فرد كر مي شود براحتي نمي تواند توبه كند . به فرض طرف مقابل او را ببخشد ولي فطرت و وجدان او را ملامت مي كند . البته ما در روايت داريم : افرادي كه واقعا توبه مي كنند ، براي اينكه فطرت و و جدان آنها را نيازارد ، خدا به آنها فراموشي مي دهد حتي شواهد آنها هم از بين مي روند . پس ترك گناه بهتر است .

سوال – در مورد دعا و پاسخ دعا از طرف خداوند توضيحاتي بفرماييد.

پاسخ – داريم : پروردگار شما هم حيا دارد و هم با كرامت است . خدا مي فرمايد كه من حيا مي كنم كه

ص: 12845

بنده اي دست نيازش را به طرف من بلند بكند و من او را دست خالي برگردانم . خدا هيچ دعايي را بي پاسخ نمي گذارد و در صلاح طرف چيزي به او مي دهد . ما بايد نااميدي را از خودمان دور بكنيم . خدا فرموده است كه درخواست كننده را رد نكنيد . پس خدا هم كسي را رد نمي كند . همين كه خدا به ما توفيق داده است كه يا رب بگوييم خودش نشان مي دهد كه خدا ما را دوست دارد . پيامبر فرمود : اميد و آرزو رحمت براي امت من است . اگر آرزو نباشد مادر به بچه اش شير نمي دهد . اميد به آينده است كه باعث حركت ما مي شود. موتور حركت و نشاط براي روح انسانها اميد است . ما مقصدي را در نظر مي گيريم و موتور وجودي ما به آن اميد حركت مي كند . در كتاب محدث قمي داريم كه حضرت عيسي داشتند عبور مي كردند و ديدند كه پيرمرد صد ساله اي با شوق و ولعي كشاورزي مي كند . زهد حضرت عيسي خيلي زياد بوده است زيرا ايشان نه مال و نه همسر و نه فرزند داشتند . البته در زمان ايشان رهبانيت مجاز بوده است . در زمان ما اجازه نداده اند كه كسي راهب بشود. حضرت عيسي از كار كردن اين پيرمرد تعجب كردند و دعا كردند كه خدايا اميد و آرزو را از دل اين مرد بيرون كن . حضرت عيسي ديد كه اين پيرمرد بيل را كنار گذاشت و به زمين افتاد . مدتي گذشت

ص: 12846

و اوبي حكرت بود . حضرت عيسي دعا كرد كه خدايا اميد و آرزو را به او برگردان . پيرمرد دوباره از جايش بلند شد و دوباره با شوق كار كرد . پيرمرد گفت : من با شوق كار مي كردم زيرا ممكن است كه تا بيست سال ديگر زنده باشم و بايد خرجي زن و بچه ام را بدهم ولي ناگهان اميدم را از دست دادم و گفتم كه من پايم لب گور است و براي چه اين قدر كار كنم و نااميد شدم و دراز كشيدم تا عزرائيل جان من را بگيرد . پس اگر اميدي نباشد هيچ حركتي در بشر وجود نخواهد داشت . هر كس كه در دنيا كار مي كند يا نسيمي از خدا و فرشتگان به او مي رسد يا نسيمي از شياطين به او مي رسد . تمام كساني كه در اين دنيا فعاليت مي كنند يا نماينده ي خدا و اولياء خدا هستند يا نماينده ي شياطين هستند . بقول حاج آقا دولابي هر روز عاشورا و همه ي زمين ها كربلاست و هر شخصي يا حسيني است يا يزدي . ما هر روز در معرض آزمون و امتحان هستيم. حُر وقتي لرزيد گفت كه من خودم را بين بهشت و جهنم مي بينم و چيزي را بر بهشت مقدم نمي كنم حتي اگر سوزانده يا قطعه قطعه بشوم . مادر كارهاي روزانه مان بين بهشت و جهنم قرار مي گيريم . ما بايد ببينيم كه بندگي شيطان را مي كنيم يا بندگي خدا را. در تمام كارهاي ما دو جبهه است. مراقبه يعني ما افكار و

ص: 12847

اعمال مان را كنترل بكنيم . خدا لحظه به لحظه به ما مي فهماند اگر ما خودمان را عرضه كنيم . در قرآن داريم : هر انساني بر نفس خودت بصيرت دارد . خدا به او مي فهماند كه كارش درست اسيت يا نه . واِلا حجت بر او تمام نمي شود . كسي كه مي گويد من نمي فهمم در واقع سر خودش را گول مي زند . همه ي كساني كه كار بد انجام مي دهند مي فهمند كه دارند كار بدي انجام مي دهند حتي اگر عذر بياورند . انسان دزد و خيانتگر مي فهمد كه دارد خلاف مي كند مگر اينكه ديوانه باشد يا فطرت او به خواب رفته باشد .

اگر ما اميد را از كسي بگيريم در واقع او را از بين برده ايم . جوانان سعي بكنند كه روح نااميدي را از خودشان دور بكنند . مرحوم تويسركاني نقل مي كند كه شخصي به امام صادق (ع) گفت كه گاهي غم و غصه من را فرا مي گيريد و گاهي احساس شادي به من دست مي دهد علت چيست؟ امام فرمود : زماني كه فرح وسرور در تو بوجود مي آيد علامت اين است كه فرشته به تو نزديك شده است (همه ي مثبت گرايي ها از طرف فرشته هاست . كسي كه به شما اميد خوب مي دهد فرشته است . فرشته ا الهام به خير مي كنند .) زماني كه غم وغصه شما را فرا مي گيرد و احساس نااميدي مي كنيد يعني شيطان به شما نزديك شده است . در سفينة البحار داريم كسي

ص: 12848

كه منفي بافي مي كند و نااميدي به همه مي دهد خودش هلاك مي شود . پس ما نااميدي به مردم ندهيم ، اينكار شيطان است . حتي درامور دنيويي ما هم نبايد روح نااميدي باشد. حرص در دنيا خوب نيست ولي اميد به اندازه خوب است . بيشتر افسردگي ها بخاطر نااميدي ها است . امامان هر كلامي كه مي گويند اصلي در قرآن دارد. خدا مي فرمايد: كار شيطان وعده ي فقر و بدبختي است. و چون اين وعده را مي دهد ، مي گويد كه دست به گناه بزن. خدا انسان را دعوت به مغفرت و آمرزش و خوبي ها مي كند . اصل آرزو خوب است ولي آرزوهاي طولاني دنيوي خوب نيست . آرزوهاي معنوي خيلي خوب است . آرزوهاي دنيايي به اندازه و نياز خوب است ولي آرزوهاي طولاني خوب نيست زيرا باعث مي شود كه انسان آخرت و مرگ را فراموش بكند و حرص او را فرا بگيرد . بزرگي فرمودند كه من همه دعاها را در يك جمله ي كوتاه دعاي كميل خلاصه مي كنم : الهي من لي غيرك ( اي خدا من جز تو كسي را ندارم ). بعضي ها فكر مي كنند كه بايد يك دعا را تا آخر خواند . دعا مثل نماز نيست كه بايد كامل خوانده بشود. انسان بايد به اندازه ي حالي كه دارد دعا بخواند. آقاسيد احمدكربلايي وقتي دعاي كميل را شروع مي كرده است تا ولايمكن الفرارمن حكومتك بيشتر نمي خوانده است و درهمين قسمت وصل مي شده است و نمي توانسته ادامه بدهد. در دعاي كميل داريم :

ص: 12849

و حبسني عن نفعي بعد املي ( آرزو من را حبس كرد است ) . جواني مي گفت كه من همه ي امكانات را دارم ولي اصلا لذت نمي برم . وقتي حالات ايشان را بررسي كرديم فهميديم كه ايشان مي خواستند با دختر خاله شان ازدواج بكنند ولي اين اتفاق نيفتاده است . او به آرزويش نرسيده است. ما نبايد دنبال رزقي كه براي ما نيست باشيم . اين آرزو خوب نيست . يك بچه وقتي دوچرخه دارد ، از آن لذت مي برد ولي وقتي به موتور دوستش نگاه مي كند ديگر از دوچرخه ي خودش لذت نمي برد . خيال پردازي باعث مي شود كه ما از زندگي مان لذت نبريم . ما به داده هاي خودمان توجه نمي كنيم و به داده هاي ديگران توجه مي كنيم . و بخاطر همين از زندگي لذت نمي بريم .پس ما به همان اندازه كه خدا به ما داده است قانع باشيم واز آن لذت ببريم .

سوال – سوره غافر آيات 26 تا 33 را توضيح بفرماييد.

پاسخ – حضرت اميرالمومنين فرمود : تاثير صلوات بر محمد وآل محمد بر گناهان از تاثير آب بر آتش قوي تر است . آب كه مظهر رحمت خدا است بر آتش كه مظهر غضب خداست غالب است .

يكي از نام هاي سوره ي غافر سوره ي مومن است. داستان يك مومن در اين سوره بيان شده است .آيه 28 مي فرمايد : وقتي حضرت موسي معجزه نشان دادند و ساحران مغلوب شدند، فرعون دستور داد كه موسي را بكشيد .يكي از اقوام فرعون به

ص: 12850

موسي ايمان آورده بود و ايمانش هم بسيار بالا بود ولي ايمانش را پنهان مي كرد ،به فرعونيان گفت كه اگر موسي دروغ بگويد ، دروغش افشا مي شود و به خودش برمي گردد و اگر راست بگويد ممكن است كه شما دچارعذاب بشويد. فرعونيان حرف او را پسنديدند . او از جان موسي دفاع كرد. صادقين عالم سه نفر بودند : يكي حبيب نجار كه براي پشتيباني از حضرت عيسي به انطاكيه رفت و مردم را هدايت كرد ، يكي مومن آل فرعون كه جان موسي را حفظ كرد و يكي علي كه جان پيامبر را نجات داد.

سوال – من دختري پانزده ساله هستم و قبل از رسيدن به سن تكليف ، به هر جا كه مي رفتم يك چيزي با خودم به خانه مي آوردم و نمي دانستم كه اين كار من دزدي است .اكنون كه من بزرگ شده ام مي خواهم كارهايم را جبران كنم . راهنمايي بفرماييد .

پاسخ – افرادي هستند كه تا سن پيري هم به جبرانگذشته ي خودشان توجهي نمي كنند ولي اين خانم با سن پايين به فكر جبران گذشته ي خودش افتاده است .

افرادي كه مديون مالي به فردي هستند ، اگر آن فرد مشخص است و مقدار مال هم مشخص است يا بايد آنرا پرداخت بكنند يا حلاليت بطلبند . اگر مستقيما نمي توانند اين كار را بكنند و مفسده اي به دنبال دارد ،مي توانند مال را غير مستقيم به آنها بدهند يا به ورثه ي آنها بدهند . اين كار سختي نيست . روايت داريم : شهيدي به خواب پيامبر آمد

ص: 12851

و گفت كه من را بخاطر سه درهمي كه به يهودي بدهكار بوده ام در اينجا حبس كرده اند . پيامبر دين او را ادا كرد . حق الناس را حتي به مبلغ كم جدي بگيريم . ممكن است كه كسي در جواني مال فردي را خورده باشد ولي حال آن فرد را نمي شناسد ، در اينجا ما بايد رد مظالم بدهيم . ما بايد صدقاتي را به نيت صاحبان حق به فقرا پرداخت بكنيم تا به حساب آن فرد نوشته بشود. البته رد مظالم بايد به اجازه ي مراجع تقليد باشد. ما مي توانيم رد مظالم را به مراجع بدهيم كه آنها به نيت صاحب حق به فقرا بپردازند . كساني كه كاسب هستند و داد وستد دارند خوب است كه در سال مقداري رد مظالم بدهند . اگر انسان تمكن مالي ندارد بايد كارهاي خير انجام بدهد .مثلا كارهايي مثل نماز و روزه به نيت صاحبان مال انجام بدهد . مثل كسي كه ورشكست شده است و مالي ندارد كه بدهد . مرحوم كافي مي فرمايد كه من منبر رفته بودم و در مورد توبه و ترك گناه مي گفتم . در آخر جلسه فردي ناله مي زد كه به من كمك كن . كار من دزدي بوده است . من زرنگ بودم و چيزهاي حسابي مي دزديدم . من مي خواهم واقعا توبه كنم . او گفت كه من مي دانم از چه كساني دزدي كرده ام . او همراه به آقاي كافي پيش آنها رفت و اكثر آنها راضي شدند . حتي عده اي از آنها سرمايه اي هم به

ص: 12852

او دادند زيرا از كار او خوششان آمده بود. در آخر آن فرد دزد به آقاي كافي گفت كه من چراغ هاي ماشين شما را هم دزديده ام ، پس من را حلال كن . او فرد متديني شد و تمام گذشته ي خودش را هم پاك كرد . پس راه باز است .

خدايا به حق محمد و آل محمد همه ي ما را جزو شيعيان واقعي اهل بيت قرار بده و ما را به توبه ي نصوح موفق بدارد و بهترين بركات مادي و معنوي را بر مملكت ما نازل بفرما.

90-10-26

سوال – خلاصه اي از بحث هفته ي قبل بفرماييد .

پاسخ – اين دهه ، دهه ي آخر صفر است . خوب است كه عزيزان بيشتر در مجالس اباعبداله شركت كنند و بيشتر از اين مراسم بهره ببرند .

اميد به انسان نشاط مي دهد . اميد و آرزوهاي خوب و بد داريم . هر اميد و آرزويي كه در سعادت ما موثر است و انرژي مثبت به ما مي دهد از طرف خدا ، ملائكه و انبياء است و هر ياس و نااميدي كه براي ما ايجاد مي شود از طرف شيطان است . تمام انسانهايي كه حركت مي كنند يا دست نشانده ي خدا هستند يادست نشانده ي شيطان هستند . در زندگي هر وقت به ما سختي و شري مي رسد به خدا و ائمه پناه ببريم .

سوال – در مورد اميد به خدا و باز شدن درهاي رحمت الهي توضيحاتي بفرماييد.

پاسخ – در كتاب شيخ صدوق داريم كه امام باقر(ع) مي فرمايد :

ص: 12853

يك انسان بيابانگرد چند كلمه با خدا گفتگو كرده است و خدا او را آمرزيده است . كلامش اين بود : خدايا من گناه دارم اگر تو مرا بيامرزي تو آقا هستي و اگر من را عذاب بكني من اهل عذاب هستم . او حق را به خدا نسبت داد و بدي را به خودش نسبت داد . به تعبيري اين همان ذكر يونسيه است: لااله الاانت سبحانك اني كنت من الظالمين. يك وقت همه ي امكانات فراهم است و ما دل مان به اينها خوش است. اما يك وقت همه ي درها بسته شده است و ما نه پول و نه پارتي داريم ، در اين هنگام ما بايد چكار كنيم ؟ اميرالمومنين مي فرمايد : جاهايي كه درها بسته است و اميدها از بين رفته است بيشتر اميدوار باش زيرا خدا از درهاي بسته در جديدي رو به شما باز مي كند . حتي در سختي ها و مشكلات كه درها بسته مي شود بايد اميد ما بيشتر باشد . هر وقت سربالايي زندگي زياد شد و مشكلات و سختي ها شدت گرفت ، سرازيري زندگي شروع مي شود. پس هر وقت به بن بست رسيديد بدانيد كه مي خواهد دري باز بشود. پس ما بايد در تنگناها اميدمان را بيشتر كنيم . حتي بيشتر از زماني كه درهاي باز است اميد داشته باشد . حضرت مي فرمايد : همانا موسي ( بيشترين داستاني كه تكرار شده است داستان موسي است . وقتي او مي خواست بدنيا بيايد هزاران بچه را سر بريدند بعد در دامن فرعون بزرگ شد ، بعد مقابل او

ص: 12854

ايستاد و...) چندين سال پيش شعيب چوپاني كرد . بعد شعيب يكي از دخترانش را به او داد . موسي پس از مدتي به مصر بازگشت . در بين راه كه سرما شديد بود همسرش درد زايمان گرفت . در اين بحران هيچ وسيله اي نبود و موسي اميدش از همه قطع شده بود. در اين بحران بايد اميد موسي بيشتر بشود . شمس مي گويد : نوميد نباشي كه تو را يار براند گرت امروز براند نه كه فردا بخواند ، و اگر او بر تو ببندد همه درها و گذرها ره پنهان بگشايد كه كس آگاه نداند ، نه كه قصاب به خنجر سر ميش بِبُرد نه هلك كشته ي خود را كشد آنگاه كشاند . چوپان وقتي گوسفند را سر مي برد و مي خواهد پوست او را جدا كند از دم خودش در او مي دمد . اگر شما از دم حيواني خارج بشوي دم رحماني به شما مي رسد . پس اگر خدا درها را مي بندد مي خواهد يك در پنهاني باز بكند و از آن در پنهاني خودش را به شما نشان بدهد . الهي و ربي من لي غيرك . موسي ديد كه از دور يك آتشي است . او به طرف آتش رفت ولي ديد كه آن آتش نيست بلكه نوري از درخت است كه بيرون مي آيد . اي موسي من خدايي هستم كه تو را خلق كرده ام و تو را براي خودم انتخاب كرده ام و تو را پيامبر كرده ام . از درخت صداي الهي بالا رفته و صوت شده است .

ص: 12855

پس حضرت موسي به قصد گرفتن آتش رفت ولي پيامبر مرسل شد . پس در نااميدي بسي اميد است . بعد فرشته ها به كمك همسر او آمدند و فرزندش بدنيا آمد . اين يك نمونه ي قرآني است . ملكه ي سبا پادشاه كشوري بود كه مردم خورشيدپرست بودند . همه ي پرندگان در اختيار سليمان بودند . حضرت سليمان ديد كه شانه به سر يا هُدهُد سر جايش نيست . سليمان گفت كه او بدون اجازه ي من رفته است اگر او برگردد او را توبيخ مي كند مگر اينكه عذر موجهي بياورد . بعد از مدتي هدهد آمد . به او خطاب شد كه چرا بدون اجازه من رفتي ؟ هُدهُد گفت : من مملكتي را كشف كردم كه تو با اين همه امكانات نتوانستي آنرا كشف كني . سليمانقصد تسخير آن مملكت را داشت . (سليمان از خدا خواست كه خدا ملكي به او بدهد كه به احدي نداده باشد . گاهي خدا چيزي را از پيامبري دورنگه مي دارد ولي به پرنده اي اجازه مي دهد كه آنرا پيدا كند . حضرت مي فرمايد : يك مورچه اي به بقيه ي مورچه ها گفت كه به لانه هايتان برويد زيرا سليمان با سپاهش مي خواهد از اينجا در بشود ممكن است كه شما را له كنند زيرا آنها شعور ندارند . باد اين خبر را به گوش سليمان رساند . يك مورچه در دستگاه خدا جايگاهي دارد. يك مورچه هم نبايد نااميد باشد . سليمان مورچه را احضار كرد كه چرا اين پيام را دادي ؟ ما كه روي هوا

ص: 12856

پرواز مي كنيم و در ضمن ما ظالم نيستيم . مورچه گفت : اگر مورچه ها سپاهيان تو را مي ديدند آرزوي دنيا در قلب شان مي آمد و شما روح آنها را لِه مي كردي . من مي خواستم كه آرزوي دنيا در دل مورچه ها نفوذ نكند و غافل بشويد . خدا به مورچه القاء مي كند كه با سليمان اين طور حرف بزند . مورچه پرسيد كه چرا محرك دستگاه تو باد است ؟ سليمان گفت : من نمي دانم . مورچه گفت : من مي دانم ، خدا مي خواهد به تو بگويد كه دستگاه سلطنتي تو بر باد است . تمام موجودات زمين به اكسيژن و باد بند هستند . در فارسي ما داريم كه فلاني باد بدست است يعني هيچي ندارد .) سليمان نامه اي به ملكه ي سبا ( بلقيس ) نوشت تا به او ضرب شصتي نشان بدهد كه از او بترسد . يك جني گفت كه من مي توانم تخت ملكه را در اينجا حاضر كنم . آصف بن برخيا كه اسم اعظم مي دانست گفت كه وقتي حدقه ي چشم تو برگردد من تخت او را حاضر مي كنم . و تخت او را حاضر كرد . ملكه ديد كه قبل از خودش تختش در آنجا است . او تسليم سليمان شد ، مسلمان شد و همسر او شد . او به قصد جنگ و دفاع به ملك سليمان آمده بود ولي تسليم شد . خدا منتظر بهانه است كه ما خودمان را در معرض لطف او قرار بدهيم . خدا مي فرمايد : چرا

ص: 12857

شما در خانه ي من را نمي زنيد ؟ اگر ما نسبت به خدا خوش گمان باشيم و بخواهيم ، همان توجهي كه خدا به سليمان نبي داشت به ما هم خواهد داشت . خدا مي فرمايد : اگر من همه ي آرزوهاي بندگانم را كه از من مي خواهند برآورده بكنم چيزي از ملك من كم نمي شود . خزانه خدا بصورتي است كه اگر فرمان بدهد مي شود . حضرت آسيه همسر فرعون بود ولي در كنار پيامبر ما قرار گرفت و آرزويش برآورده شد . دعا كردن و التماس كردن انسان را به همه جا مي رساند . حضرت مي فرمايد : ساحرهايي كه به جنگ موسي آمدند و به طرفداري فرعون آمدند ، به قصد غلبه آمدند . ولي خودشان ديدند كه اين عصا سحر نيست و معجزه است . اين افراد كه سراسر گناه بودند در يك لحظه حقيقت را ديدند و آنها به فرعون ايمان آوردند . آنها حُر هم اين طور بود و در آخرين لحظه ايمان آورد .

سوال – سوره فصلت آيات 1 تا 11 را توضيح بفرماييد .

پاسخ – در بسياري از دعاها عافيت طلب شده است . پيامبر در شب قدر عافيت طلب مي كرده است . درعافيت سلامتي دين و دنيا هم هست . يكي از چيزهايي كه باعث عافيت مي شود صلوات بر محمد و آل محمد است. پيامبر فرمود : هر صلوات يك درعافيت را به روي انسان باز مي كند و يك در گرفتاري را مي بندد .

خدا مي فرمايد : واي بر مشركين ، اينها

ص: 12858

زكات نمي دهند و آخرت را منكر شدند و كافر شدند . ممكن است كه منظور از زكات مطلق انفاق است يعني كساني كه انفاق نمي كنند و منكر هستند كافر مي باشند . يا ممكن است منظور از زكات افرادي هستند كه زكات نمي دهند و منكر زكات هستند كه اين باعث مي شود انسان كافر بشود. گاهي انسان نماز را نمي خواند ولي آنرا قبول دارد . اين فرد معصيت كار است ولي اگر كسي منكر نماز باشد كافر و مرتد مي شود . پس افرادي كه زكات ندهند فاسق هستند ولي افرادي كه زكات را انكار مي كنند كافر مي شوند . پس ندادن زكات ممكن است كه انسان را به كفر بكشد . درباره ي يكي از اصحاب آيه كفر نازل شد زيرا نماز مي خواند ولي قبول نكرد كه زكات بدهد .

سوال – درمورد حقوق آبرو و عرض توضيخاتي بفرماييد.

پاسخ - حقوق عرضي از حقوق مالي مهمتر است . گرفتاري غيبت كردن و تهمت زدن به كسي سخت تر از حقوق مالي است . مال قابل جبران و تدارك است . كسي كه غيبت ديگران را مي كند اگر توبه بكند و آنرا جبران بكند آخرين كسي است كه به بهشت مي رود. و اگر توبه نكند اولين كسي است كه به جهنم مي رود. ترور شخصيت وبردن آبرو خيلي كار بدي است . راه حل اين كار اين است كه ما مستقيم البته اگر مفسده نداشته باشد يا غير مستقيم از طرف حلاليت بطلبيم .اگر اين كار باعث شر بشود مي توان براي فرد دعا واستغفار كرد

ص: 12859

و كارهاي خير انجام بدهند. يكي ديگر از كارها اين است كه از طرف تعريف بكنيم . با صدقه وكارهاي خير هم مي توان تدارك كرد.

در زمان موسي خشكسالي شد و باران نيامد . حضرت موسي و ياران شان به بيابان رفتند و دعا كردند ولي باران نيامد . خدا به موسي گفت كه در ميان شما فردي آبروريز و سخن چين است . من بخاطر او باران را نازل نمي كنم . موسي سخن خدا را به آنها گفت و گفت كه اين فرد بايداز ميان ما بيرون برود . فرد سخن چين دلش شكست و با خدا نجوا كرد . و گفت كه خدايا آبروي من را نبر ، من گذشته ها را جبران مي كنم . يكدفعه ابر آمد و باران شروع به باريدن كرد. موسي علت را پرسيد. خدا فرمود :آن سخن چين توبه كرد و قصد تدارك گذشته را دارد . من بخاطر او باران را فرستادم . موسي به خدا گفت كه آيا مي شود آن فرد را به من معرفي كني ؟ خدا گفت: قبل از اينكه آن شخص توبه بكند من او را رسوا نكردم ،حالا كه او توبه كرده او را معرفي كنم ؟

سوال – بعضي ها مي گويند كه ما براي حلاليت طلبيدن اقدام كرده ايم ولي مي گويند كه ما تو را حلال نمي كنيم . راهنمايي بفرماييد.

پاسخ – براي حلاليت بايداداي دين بشود مخصوصا اگر فرد مال هم داشته باشد. ولي اگركسي ورشكست شده است يا آبروي فردي را برده است نمي تواند كاري بكند. امام صادق (ع) مي

ص: 12860

فرمايد : ملعون است ، ملعون است كسي كه برادر ديني بخواهد با او آشتي بكند و او قبول نكند . افرادي كه از ديگران نمي گذرند ،خدا هم از آنها نمي گذرد . اگر ما مي خواهيم مورد لطف خدا قرار بگيريم بايد ديگران را ببخشيم . وظيفه ي ما اين است كه حلاليت بطلبيم .

سوال – براي پرداختن رد مظالم ، چرا ما بايد از دفاتر مراجع تقليد اجازه بگيريم ؟

پاسخ- اگر صاحبان حق مجهول هستند حاكم شرع ولي و قيم آنهاست. اجازه گرفتن از مراجع تقليد كار سختي نيست. باتلفن هم مي شود اجازه گرفت .

سوال – آيا خوب است كه ما ساليانه مبلغي بعنوان رد مظالم بپردازيم ؟

پاسخ – بله ،اين كار خيلي خوبي است . همان طور كه ما ساليانه خمس مي دهيم لازم است كه در سال حلاليت بطلبيم و رد مظالم به صاحبان حق بدهيم .

خدايا به حق صلوات بر محمد و آل محمد قلب امام زمان (عج) را به مژده ظهورش شاد بگردان وهمه ي ما را از بهترين پيروان اهل بيت قرار بده .

90-11-10

سوال – در مورد اميد به خدا و باز شدن درهاي رحمت الهي مختصرا توضيحاتي بفرماييد.

پاسخ – معمولا وقتي اسم دعا مي آيد همه دنبال حاجت مي روند . در صورتي كه دعا خيلي بالاتر از حاجت است . دعا گفتگو با خدا و صدا زدن خداست. امام باقر (ع) فرمود : خدا يك فرد باديه نشين را بخاطر اينكه اقرار به گناه كرد و حق را به خدا داد بخشيد . اميرالمومنين مي

ص: 12861

فرمايد: در نااميدي ها ، اميدتان بيشتر باشد زيرا كار در دست خداست . ممكن است كه خدا در لحظه اي كار را به نفع ما تغيير بدهد . حضرت موسي در بحراني در بيابان با همسرش گير افتاد ولي خدا او را به كليمي خودش انتخاب كرد. ملكه ي سبا هم مي خواست با حضرت سليمان وارد جنگ بشود ولي در لحظه اي همه چيز تغيير كرد و همسر حضرت سليمان شد . ساحران كه براي جنگ با موسي آمده بودند در يك لحظه به موسي روي آوردند و از صديقين شدند . پس انسان در هيچ مرحله اي نبايد نااميد باشد . ممكن است كه خدا دست ما را بگيرد و متحول كند.

سوال – كار دعا چيست ؟ در مورد اميد و رجا توضيحاتي بفرماييد .

پاسخ – دعا راه را به سوي خدا باز مي كند ، درهاي گمراهي را ي بندد و درهاي هدايت را باز مي كند. پس دعا درهاي نااميد ي را مي بندد و درهاي اميد را بازمي كند. مفاتيح دو بخش است كه يك بخشي از آن در متن و يك قسمتي در حاشيه بنام باقيات و صالحات آمده است . درمفاتيح هاي جديد بخش حاشيه كه همان باقيات وصالحات است در ادامه ي متن آمده است واين كتاب از آقا شيخ عباس قمي است . در باقيات وصالحات دعاهاي مختصر آورده شده است . دعائي براي برآوردن حوائج دنيا و آخرت در بخش حاشيه آورده شده است كه اين دعا را پيامبر در سختيها تلاوت مي كردند . در جنگ بدر و احزاب كه حمله

ص: 12862

ي دشمن خيلي شديد بود پيامبر اين دعا را تلاوت ميكردند . همچنين امام صادق (ع) نيز اين دعا را تلاوت مي كردند. ما كمتر دعايي داريم كه حضرات آن را تلاوت كرده باشند . امام حسين (ع) در روز عاشورا اين دعا را تلاوت كردند : خدايا اعتماد و تكيه گاه من در هر سختي و گرفتاري تو هستي ، در هر سختي اميد من تو هستي .( اللهم انت ثقتي في كل كرب و رجايي ...) در روايت داريم كه خدا مي فرمايد : من اميد هر كسي را كه به غير من اميد ببندد نااميد مي كنم و او را به خاك ذلت مي نشانم . اگر ما كار را درست به خدا واگذار كنيم ، بدانيم كه قطعا خدا از همه به ما مهربانتر است و مشكل ما را حل خواهد كرد . گاهي ما درست دعا نمي كنيم و تسليم نمي شويم . در روايات داريم كه بعضي از آيات قرآن اميدوار كننده ترين آيات هستند . اميرالمومنين مي فرمايد : از پيامبر شنيدم كه فرمود : اميدوار كننده ترين آيه قرآن سوره ي هود آيه 14 است كه مي فرمايد : نمازهاي پنجگانه را بپا بدار ، همانا خوبي ها بدي ها را از بين مي برد . اين يك قاعده ي كلي است كه خوبي ها بدي ها را از بين مي برد . البته داريم كه بعضي از بديها اعمال خوب را حبط مي كند . هميشه رحمت خدا بر غضب خدا حاكم است . اگر اين طور نبود خيلي خطرناك بود. اين خودش يك بشارت است

ص: 12863

كه رحمت بر غضب و بهشت بر جهنم غالب است ، بهشت هشت تا درد و جهنم هفت تا در دارد ، جهنم كوچك و بهشت بزرگ است ، خوبي بر بدي و انبياء بر دشمنان غالب هستند . يك نفر به مكه رفته بود و پرده ي كعبه را گرفته و مي گفت : خدايا اين قدر آدم از من بدتر هست كه تو من را روي چشمهايت مي گذاري . ان حسنات يذهبن سيئات . پيامبر به علي فرمود : اي علي قسم به خدايي كه من را بشير و نذير مبعوث فرموده ، هر گاه بنده اي وضو بگيرد خدا گناهان را از اعضا و جوارح او فرو مي ريزد و هر گاه به نماز بايستاد ، خدا گناهي از او باقي نمي گذارد و قبل از اينكه نمازش تمام بشود خدا گناهان (حق الناس را بايد تدارك كرد ) او را مي آمرزد مانند روزي كه از مادر متولد شده است . همان طور كه اين بشارت براي حج آمده است براي نمازهاي واجب پنجگانه هم آمده است . پس گناهاني كه بين ما و خدا هست ، با وضو گرفتن و نماز خواندن نماز آمرزيده مي شود. پيامبر فرمود : اي علي ، نمازهاي پنچگانه لطف خداست كه آن را بر ما واجب كرده است . خيلي ها نمازها و روزه هاي مستحبي را بجا نمي آورند . پس اين وجوب لطف مهمي است كه خدا در مورد ما كرده است . اگر خدا اينها را واجب نمي كرد خيلي ها به سوي خدا نمي رفتند . عده اي در

ص: 12864

جنگ اسير شدند ، آنها را پيش پيامبر آوردند . پيامبر تبسم مي كردند . آنها گفتند كه ما در زنجير هستيم و شما تبسم مي كنيد . پيامبر فرمود : تبسم من براي اين است كه ما مي خواهيم شما را به زور به بهشت ببريم . بعضي جاها واجب كردن لازم است . خدا با واجب كردن نماز مي خواهد كه ما حتما بهشتي بشويم . پيامبر فرمود : نمازهاي پنجگانه به منزله ي نهري است كه در جلوي خانه هاي شما جاري است . اگر جلوي منزل شما آب زلالي باشد و پنج بار در روز در آن برويد و خودتان را بشوييد آيا ديگر ناپاكي در شما باقي مي ماند ؟ به خدا نمازهاي پنجگانه مثل پنج بار در آب فرو رفتن است كه روح و حقيقت ما را پالايش مي كند . نماز بايد با شرايطش باشد . شرايط نماز اين است كه انسان دوازده امام و ولايت را قبول داشته باشد ، پاك باشد و مال غصبي نباشد اگر كسي نماز را با شرايطش بپا دارد قطعا آلودگي ها از او دور مي شود. مرحوم آقا سيد علي قاضي استاد آيت الله بهجت نمازهاي فوق العاده اي داشتند . هرگاه ايشان وارد نماز مي شدند روح شان پرواز مي كرد . پيامبر مي فرمايد: انسان بايد با دل و روحش به نماز بايستد . اگر با خداهمنشين بشويم حتما لطف خدا شامل حال ما خواهد شد . وقتي ما نماز مي خوانيم بايد به خدا توجه داشته باشيم . توجه به روح نماز ما را از آلودگي ها و

ص: 12865

پليدي ها دور مي كند . بعضي ها مي گويند كه چون ما گناه زياد انجام داده ايم خجالت مي كشيم كه نماز بخوانيم ، اين يك ترفند شيطاني است . كسي كه آلوده است بايد بيشتر تلاش كند كه نماز بخواند و به آن توجه كند . امام علي (ع) مي فرمايد : من از آن گناهي كه خدا به من فرصت بدهد كه بعد از آن دو ركعت نماز بخوانم ترسي ندارم . انسان مي تواند در هر لحظه نماز بخواند مثل نماز شكر . ما بايد دنبال دوستي با خدا باشم . نماز ما را شستشو مي دهد و ايجاد تقوا مي كند . ماهيت نماز اين است كه انسان را از فحشا و منكر باز مي دارد . اكثر كساني كه مجرم هستند با نماز رابطه اي ندارند . در كساني كه نماز مي خوانند قطعا گناه بسيار كمتر است يا اصلا گناهي نيست . آقا سيد علي قاضي فرموده بودند كه من ريش خودم را گرومي گذارم براي كسي كه نمازهاي واجب را با شرايط بخواند . داريم : در سختي ها از صبر و نماز كمك بگيريد. حضرت علي (ع) مي فرمايد : در سختي ها به نماز پناه بردم . اول وقت خواندن و با توجه خواندن هم از شرايط نماز است .

سوال – سوره زخرف 23 آيات تا 33 را توضيح بفرماييد .

پاسخ – در اصول كافي داريم كه امام صادق (ع) فرمودند: هر وقت ياد پيامبر شد زياد صلوات بر محمدو آل محمد بفرستيد . امام فرمود : اگر كسي يك بار صلوات بر

ص: 12866

پيامبر خدا بفرستد ، خدا هزار صلوات و رحمت نازل مي كند با هزار صف با ملائكه بر كساني كه صلوات مي فرستند .

خدا در همه ي جاي قرآن ياد حضرت ابراهيم كرده است زيرا يهوديان و مسيحيان همه پيرو ابراهيم بوده اند . خدا مي فرمايد : ياد بياور حضرت ابراهيم را كه به پدر (عموي آن حضرت كه بت پرست بودند . پيامبر تا سه سال رسالت را در بين اقوامشان اعلام مي كردند و بعد از آن به ديگران اعلام كردند) و قومش مي گفت : منفورترين چيزها بت پرستي و شرك به خداست . من از بت پرستي و شرك شما بيزار هستم و تولي و تبري مي جويم . اول تولي و بعد تبري جستن ، اول لااله بعد الا الله .

سوال – من با شنيدن رواياتي كه شما در مورد رحمت الهي مي خوانيد به زندگي اميدوارتر شده ام . مدتي است كه بخاطر يك شكست اقتصادي دچار بدهي فراوان شده ام .الان من شرمنده ي خانواده و طلبكاران و خداوند هستم . من سعي فراواني در پرداخت بدهي هايم دارم ولي واقعا من در فرصت كم نمي توانم همه ي آنها را پرداخت بكنم . برخي از طلبكاران به من مهلت داده اند ولي بعضي از آنها هر روز به در خانه ي ما مي آيند و من را شرمنده ي خانواده ام مي كنند . راهنمايي بفرماييد .

پاسخ – همين كه ايشان به فكر پرداخت بده يهاي خودشان هستند خيلي خوب است . بحث حق الناس بحث گسترده اي است و چيزي كه

ص: 12867

دغدغه ي پيامبر و امام زمان (عج) است همين حق الناس است . داريم كه كار پيامبر و امامان اين است كه بار سنگين گناهان را از دوش ما بردارند . آنها مي خواهند غل و زنجيري كه ما به دست و پاي خودمان زده ايم را باز كنند . ماه ربيع ماه شادي و ماه ولادت پيامبر و امام صادق (ع) است . ادا كردن حق الناس در روح و نشاط انسان بسيار موثر است . ما خدمت پير بزرگواري رسيديم و ايشان فرموند: در گوشه ي اتاق بقچه اي است كه كفن من در آن است . من خودم را آمده كرده ام ، بدهي هايم را داده ام ، نماز و روزه هايم را بجا آورده ام ، خمس مالم را داده ام و حلاليت هم طلبيده ام و شبها راحت مي خوابم و آرامش دارم . ما براي تولد پيامبر بايد جشن بگيريم و خيابانها را آذين ببنديم . در اروپا بعد از بيست روز هنوز چراغاني هاي تولد حضرت عيسي برپا بود . پيامبر ما به مراتب افضل تر از حضرت عيسي است . حضرت عيسي با امام زمان (عج) بيعت مي كند . وجزو ياران آن حضرت مي شود و پيرون ايشان هم با امام بيعت مي كنند . در روايات شيعه و سني داريم كه حضرت عيسي دعا كردن كه خدايا من را جزو امت پيامبر قرار بده . مي طلبد كه ما براي پيامبرمان جشن مفصل تري بگيريم ولي ما بايد بدانيمكه اين جشن ها شعار است و خيلي خوب است ولي هدف پيامبر اين است كه

ص: 12868

ما شاد باشيم و از دست اين غل و زنجيرها رها باشيم . براي باز كردن اين غل و زنجيرها ما بايد حق الناس را ادا بكنيم . با اداي حق الناس ما خودمان را به سيره ي پيامبر نزديك كرده ايم . پيامبر درآخرين منبرشان از مردم حلاليت طلبيدند و فرمودند كه خدا قسم خورده است كه در آخرت از ظلم ظالم نمي گذرد . پيامبر فرمود : اي مردم يا من را حلال كنيد يا من را قصاص كنيد .داريم كه لطافت پيامبر به حدي بالا بوده است كه وقتي ايشان دست شان را در فضا بالا مي آوردند مواظب بودند كه دستشان به موجودات در فضا برخورد نكند . وقتي در هنگام نماز بچه اي گريه مي كرد ، پيامبر نمازشان را سريع مي خواندند . دل پيامبر خيلي رقيق و ظريف بوده است . با اين همه ايشان حلاليت مي طلبيدند . در روايات داريم كه حضرت فاطمه در پايان عمرشان از حضرت علي (ع) حلاليت طلبيدند و حضرت خديجه كه هر چه داشتند در راه اسلام دادند باز از حضرت محمد حلاليت طلبيدند . اين كار بايد سيره ي ما بشود كه از يكديگر حلاليت بطلبيم . ما بايد از كساني كه زياد با آنها مراوده داريم حلاليت بطلبيم . آنچه ما از نظر مال و آبرو در توان ما هست بايد حلاليت بطلبيم . خدا بيش از اين از ما نمي خواهد . يك وقت كسي مالي دارد و آن را نمي دهد اين فرد كلاهبردار است ولي يك وقت كسي ورشكست شده است و پشيمان شده است ،

ص: 12869

ما بايد در مقابل اين افراد كوتاه بياييم . افراد محترمي در زندان هستند كه از نظر مالي مشكل دارند يا بخاطر مهريه همسران شان در زندان هستند. هر كاري از دست ما برمي آيد بايد انجام بدهيم و بعد به سراغ نيكي ها و صدقه ها برويم و از طرف صاحبان حق صدقه بدهيم . اين خيران به حساب صاحبان حق مي رود و دين او ادا مي شود . اگر كسي واقعا توبه كند امامان در روز قيامت از خدا مي خواهند كه اگر حق الناسي بر گردن آنها هست خدا آن قدر به صاحبان حق خي رونيكي بدهد كه از حق خودشان بگذرند تا او راضي بشود. يكي از بزرگان براي زيارت به مدينه رفته بودند . در مدينه خانمي به من گفت كه من براي بار اول به مدينه آمده ام ولي حال گريه و دعا ندارم . من حالت گرفتگي شديدي دارم و فكر مي كنم كه امامان جواب سلام من را نمي دهند . من مي خواهم به ايران برگردم . اين بزرگ شما بايد در كارهايي كه كرده ايد تذبر كنيد كه نكند دل كسي را شكسته باشيد يا ممكن است كه آه مظلوم پشت سر شما باشد . اين خانم فكر كرد و گفت كه بله ،من با مادرشوهرم قهرهستم و از او هم خداحافظي نكرده ام . از او بدم مي آيد . اين آقا به خانم گفت كه شما بايد خودتان را بشكنيد و با تلفن از مادرشوهرتان حلاليت بطلبيد . اين خانم اين كار را كرد و بعد از چند روز مشكلش حل شد

ص: 12870

و اشكش سرازير شد . مشك ما سر مسائل جزئي است . ما بايد كدورت ها را از دل مان دور بكنيم تا لذت زندگي را بچشيم .

خدايا به حق اباعبدالله ،فرج امام زمان (عج) را تعجيل بفرما و همه ي ما را جزو شيعيان آن حضرت قرار بده و انشاءالله خداوند حق الناس ما را به كرم خودش ادا بفرمايد .

90-11-17

سوال – اميدواركننده ترين آيات قرآن كدامند ؟ در مورد رابطه ي بين رحمت خدا و رحمت پيامبر توضيحاتي بفرماييد.

پاسخ – پيامبر سوره ي هود آيه 114 را اميدواركننده ترين آيات قرآن دانستند كه مي فرمايد : نمازهاي پنجگانه را به پا داريد ،همانا خوبي ها بدي ها را از بين مي برد . پيامبر دو بار قسم خوردند: نمازهاي پنجگانه مصداق حسنات است . كسي كه وضو مي گيرد و به سمت نماز مي رود گناهانش آمرزيده مي شود. ما بايد اين روايات و آيات را باور كنيم تا آنها ياور ما بشوند . كسي كه وضومي گيرد و با شرايطش نماز را مي خواند قطعا مورد رحمت خدا قرار مي گيرد زيرا پيامبر دو بار قسم خورده است . دومين آيه اميدواركننده ي قرآن سوره ي نساء آيه 48 است كه خدا مي فرمايد : همه ي گناهان بخشيده مي شود مگر شرك به خدا . مفسرين مي گويند كه خدا بدون توبه همه ي گناهان را مي بخشد زيرا با توبه همه ي گناهان بخشيده مي شود . پس باب رحمت خدا بودن توبه هم باز است ولي در مورد شرك فرد بايد توبه كند تا آمرزيده

ص: 12871

بشود . شرك يعني اينكه ما در كنار خدا و پيامبر ، خدا و پيامبر ديگري قرار ندهيم . ما در نماز مي گوييم وحده لا شريك له .در مورد حق الناس حتي خدا مي تواند باعث بشود كه طرف حلال بكند . محدث قمي نقل كرده است كه در زمان سليمان بين دو زوج گنجشك دعوا شد و گنجشك نر گفت كه من با نوك خودم مي توانم ملك سليمان را جابجا كنم . باد اين خبر را به گوش سليمان رساند . سليمان اين دو گنجشك را احضار كرد . و گنجشك نر گفت كه اين چه لافي است كه تو زده اي ؟ گنجشك نر گفت كه من همسرم را دوست دارم ومي خواهم اظهار قدرت بكنم . حضرت سليمان به گنجشك ماده گفت كه او دروغ مي گويد كه من را دوست دارد زيرا به تازگي او با گنجشك ماده ي ديگري ارتباط برقرار كرده است .حضرت سليمان با شنيدن اين حرف تا چهل روز منقلب بودند و گريه مي كرد زيرا مي گفت من عشق واقعي به خدا را فهميدم و معني اين آيه را فهميدم . اين لطف خدا است كه شرك را نمي بخشد تا ما به سمت خدا برويم . اگر بعضي از مردم به ما كم لطفي مي كنند و ما را ناراحت مي كنند ، اين باعث مي شود كه ما بيشتر به سمت خدا برويم . اگر ما از آشنايان بي وفا مي بينيم ، اين لطف خداست كه باعث مي شود ما به سمت خدا برويم كه او مهربان تر و با وفاتر

ص: 12872

از همه است . آيه ي ديگر آيه 5 سوره ي ضحي است . از امام باقر (ع) سوال كردند كه شما چه آيه اي از قرآن را اميدوار كننده ترين آيه مي بيند ؟ آنها گفتند كه اميدواركننده ترين آيه قرآن آيه 53 سوره ي زمر است كه مي فرمايد خدا همه گناهان را مي بخشد . امام فرمود : ما آيه 5 سوره ي ضحي را اميدواركننده ترين آيه مي دانيم . خدا در اين آيه به پيامبر شفاعت بي اندازه مرحمت كرده است . خدا آنقدر به پيامبر مي بخشد تا او راضي بشود. دغدغه پيامبر خيلي زياد بوده است. در دعاها اميد و رجاء موج مي زند. امام سجاد (ع) مي فرمايد: خدايا من مي دانم كه اگر تو من را به جهنم ببري دشمن تو يعني شيطان خوشحال مي شود ولي اگر من را به بهشت ببري ، پيامبرت خوشحال مي شود .

سيره ي پيامبر بايد در رفتار و اعمال ظاهر بشود . بالاترين عفو ها و بخشش ها در زندگي پيامبر بوده است . يكي از بزرگان نجف مي گفتند كه جلسه اي در نجف بود و در آن جلسه مطرح شد كه هر يك از بزرگان يكي از كرامات پيامبر را توضيح بدهند . يكي از مراجع نجف فرموده بودند كه يكي از كرامات پيامبر عفو و بخشش پيامبر در فتح مكه بوده است . گاهي فردي به ما تهمت يا حرف نابجايي مي زند و ما او را تا مدتها نمي بخشيم .مردم مكه سيزده سال در مكه پيامبر را آزار و شكنجه دادند . آنها

ص: 12873

پيامبر را ساحر ،مجنون و ... مي ناميدند و بالاترين تهمت ها را به او مي زدند . در هجرت به مدينه انواع جنگ ها را به پيامبر تحميل كردند . اما وقتي پيامبر مكه را فتح كردند سعدبن عباده شعار مي داد كه امروز ، روز انتقام است ، پيامبر به علي فرمود كه بگوييد : امروز ، روز رحمت و گذشت است. ابوسفيان و منافقين پيامبر را خيلي آزار دادند ولي پيامبر آنها را بخشيد . حتي پيامبر قتل عموي خودش را بخشيد . پيامبر به مردم مكه گفتند كه نظر شما در مورد من چيست ؟ آنها گفتند كه شما بزرگوار و كريم هستيد . پيامبر فرمود : من همان كلامي كه يوسف به برادرش گفت ، من همان را به شما مي گويم يعني شما برادر من هستيد. ما نبايد براي اختلاقات جزئي و اختلافات مادي قهر بكنيم . در روايت داريم كه نامه اعمال ما را پيش معصوم مي برند ، آنها امضا مي كنند كه گناهان را ببخشند مگر گناه كساني كه با هم قهر هستند . حتي اگر مسئله مهم است باشد ما نبايد با هم قهر كنيم . افرادي كه با هم قهر هستند پرونده هايشان متوقف مي شود و نمازهايشان قابل قبول نيست تا با هم آشتي بكنند . شما حاضر نيستيد كه كوچكترين گناه ديگران را ببخشيد ولي مي خواهيد كه خدا همه ي گناهان شما را ببخشد . اگر شما مي خواهيم شراب محبت الهي را به شما بدهند بايد دلتان را خانه تكاني بكنيد . وقتي جام محبت خدا را به ما مي

ص: 12874

دهند كه ما دل مان را تميز بكنيم . مرحوم آيت الله زاهدي به مردم گفته بودند كه اگر مي خواهيد مورد لطف و رحمت خدا قرار بگيريد ، هر كس گردن شما حقي دارد او را حلال كنيد تا خداهم شما را ببخشد . اگر دو نفر با هم قهر هستند ، كسي كه آزار داده است بايد براي آشتي پيش قدم بشود. كساني كه حقي را پايمال كرده اند بايد خودشان را بشكنند و از صاحبان حق عذرخواهي بكنند . اگر ما الان با يك تلفن يا پيامك عذرخواهي نكنيم و خودمان را نشكنيم در قيامت آتش و فشار ما را مي شكنند. يك شخصيت بزرگوار در اوايل انقلاب مسئوليتي داشتند و تعدادي خانه ها و زمين ها را مصادره كردند و به افراد فقير دادند، بعد قانوني آمد و متوجه شدند كه اين كار اشتباه بوده است . يكي از دوستان به او گفت كه بيا اين اشتباهات را جبران كن . ما در روايت داريم كه اگر كسي در عفو گذشت بكند اشكالي ندارد ولي در اداي حق نمي توان گذشت كرد . مثلا اگر قاضي اشتباها فردي را بخشيده است اشكالي ندارد ولي اگر اشتباها كسي را مجرم اعلام كرده است بايد حتما عذرخواهي كند و حق او را ادا كند. و بايد طرف را راضي كرد . اين بزرگوار از اشخاص عذرخواهي كردند و اكثرا هم ازحق خودشان گذشتند ولي عده اي از اين حق نگذاشتند و پول زمين شان را مي خواستند . اين بزرگوار به آنها التماس كرد تا از او بگذرند زيرا نمي توانست پول زمين

ص: 12875

هاي آنها را بپردازد . ما بايد خودمان را بشكنيم . در دعاي سحر داريم كه نفس و مَنِيَت ما بايد شكسته بشود . حالا اگر شما مغذرت خواهي كرديد و طرف نبخشيد روايت داريم كه رحمت خدا شامل حال آنها نمي شود. اگر كسي التماس مي كند و خودش را مي شكند اين كم لطفي است كه ما او را نبخشيم .

شكستن كار سختي است ولي چاره اي نيست و بايد صاحب حق را راضي كرد . ما فراوان افرادي داريم كه فرزندانشان كشته شده اند ولي آنها قاتل را بخشيده اند . جواني در حال احتضار بود و نمي توانست شهادتين را بگويد . پيامبر متوجه شد كه مادر از او راضي نيست و به مادر جوان گفت : تو دوست داري كه پسرت در آتش جهنم بسوزد ؟ مادر گفت : نه و فرزندش را بخشيد .عروس و مادر شوهر يا ... كه از يكديگر نمي گذرند آيا حاضرند كه طرف شان در آتش بسوزد؟ مرحوم سيد مصطفي خوانساري نقل كردند كه آيت الله بروجردي كه استاد امام خميني و آيت الله بهجت بود ، در قم درس مي داند . طلبه اي بود كه از چند بار از آقا سوال كرد و آقا نسبت به او تندي كردند . بعد از درس آقا به منزل رفتند . شب ديدم كه خادم آيت الله بروجردي به منزل ما آمدند و گفتند كه آيت الله بروجردي شما را كار دارد . وقتي به منزل ايشان رفتم ديدم كه آقا نه توانسته بودند نمازشان را بخوانند و نه توانسته بودند درس بخوانند .

ص: 12876

دل ايشان صاف و زلال بود . ايشان از تندي كه به شاگردشان كرده بودند ناراحت بودند . قرار شد كه بعد از نماز صبح نزد شاگرد برويم و آقا عذرخواهي كند . وقتي بعد از نماز صبح از منزل بيرون آمدم ، ديدم آقا در درشكه نشسته و منتظر من است . وقتي به منزل شاگرد ايشان رسيديم ، آيت الله خم شدند و دست او را بوسيدند و از او عذرخواهي كردند . خيلي از افراد هنوز دست پدر و مادر و استادشان را نبوسيده اند . از آن موقع به بعد آيت الله بروجردي نذر كردند كه اگر سر درس عصباني بشوند بايد يكسال روزه بگيرند يعني جريمه ي سنگيني براي خودشان گذاشتند.

سوال – سوره دخان آيات 40 تا 59 را توضيح بفرماييد .

پاسخ – امام صادق (ع) فرمودند : موجودات عالم به تبعيت خدا و ملائكه بر كساني كه صلوات بر محمد مي فرستند ، سلام و درود مي فرستند .

در اين آيه مي فرمايد : ان المتقين في مقام امين ، اهل تقوا در مقام امن و آسايش هستند . كساني كه مقيد هستند كه حق الله و حق الناس برگردن شان نباشد در دنيا و قيامت آرامش هستند . و در مقام امن هستند .

سوال – كتابي در مورد رحمت خدا معرفي بفرماييد .

پاسخ – كتاب محبت و رحمت نوشته ي حاج آقاي فرحزاد است . اين كتاب سرشار از اميد و رحمت است .

سوال – ما براي رفع كدورت پيش قدم شده ايم ولي طرف ما را نمي بخشد

ص: 12877

. تكليف چيست ؟ آيا باز هم امام زمان (عج) پرونده ي ما را بررسي نمي كنند ؟

پاسخ – ما بايد پيشقدم بشويم و حلاليت بطلبيم ،اگر طرف بخشيد كه مشكلي نداريم ولي اگر طرف نبخشيد در روايات ما اين افرد مذمت شده اند . امام صادق (ع) فرمودند : كسي كه براي صلح قدم برمي دارد و طرف مقابل صلح نمي كند ، او ملعون ، ملعون هستيد . در بحارالانوار داريم: پيامبر فرمودند : اي علي ، اگر كسي عذر عذر آوردنده را قبول نكند ، حتي اگر راست بگويد يا دروغ بگويد ، شفاعت من شامل حال او نمي شود . از محدث قمي داريم كه پيامبر فرمود : شخصي بنام ابو زَم زُم بود كه هر روز با خدا معامله مي كرد وهر روز صبح مي گفت : خدايا من آبروي خودم را وقف راه تو كرده ام يعني كسي به خاطر من به جهنم نرود . انفاق نبايد حتما مال باشد . بالاترين انفاق ها عفو و گذشت است .

هر نوع ارتباط براي آشتي كافي است همين كه ما پيام خودمان را به آنها برسانيم كافي است . امام صادق (ع) فرمود : اگر دو نفر از دوستان ما با هم قهر كنند من از هر دوي آنها بيزار هستم . پرسيدند : چرا شما از مظلوم بيزار هستيد ؟ امام فرمودند: مظلوم از حق خودش بگذرد تا اختلاف تمام بشود .

انشاء الله خدا همه ي ما را از شيعيان خالص امام حسن (ع) و امام حسين (ع) قرار بدهد .

90-11-24

سوال – من شش سال

ص: 12878

است كه گناهي را انجام مي دهم و به آن عادت كرده ام و هنوز نتوانسته ام آنرا ترك كنم . من دركتابي خواندم كه خداوند در قيامت با سه گروه حرف نمي زند و من جزو يكي از آن گروهها هستم . اگر رحمت خدا شامل حال من نشود حال من در قيامت چگونه خواهد بود . من خيلي تلاش كرده ام كه از اين گناه رهايي پيدا بكنم در ضمن من اهل نماز و روزه هم هستم ولي هنوز نتوانسته ام خودم را از اين گناه بزرگ نجات بدهم . راهنمايي بفرماييد .

پاسخ – روايت داريم : كسي كه از گناه ناراحت است و از كار ثواب خوشحال است ، اين از با ايمان بودن فرد است . كسي كه ايمان ندارد هر گناهي مي كند و برايش مهم نيست . ولي كسي كه نفس لوامه دارد و خودش را قبل و بعد از گناه سرزنش مي كند ، اين خودش بشارت است . اين فرد بايد توبه كند و از گناه بيرون بيايد . انسان با گناه آمرزيده مي شود . اگر كسي به گناه خاصي عات كرده است مي تواند به مشاور مراجعه بكند و از آنها كمك بگيرد . كارهايي كه به ايمان كمك مي كند مثل جلسات خوب و دوستان خوب هم مفيد است . گاهي انسان نمي تواند از گناه بيرون بيايد مگر اينكه خدا به او كمك كند . اگر ايشان از صميم دل از خدا كمك بگيرد ، خدا به او كمك مي كند تا از اين گناه بيرون بيايد. خدا در سوره شوري

ص: 12879

آيه سي مي فرمايد : هر پيش آمدي كه براي شما اتفاق مي افتد بازتاب گناهان شماست . اميرالمومنين مي فرمايد : اگر خدشه اي بر انسان وارد مي شود بخاطر اين است كه خدا مي خواهد گناهان شما را پاك بكند و درصدي از آنها را خدا مي بخشد . خدا گناهكاران را رها نمي كند و با پيش آمد هاي روزگار و مصيبت آنها را پاك مي كند و بقيه ي گناهان را مي بخشد . خدايي كه يك بار شما را در دنيا پاك كرد كريم تر از آن است كه شما را دوباره در قيامت عذاب بكند .

سوال – چرا ما بايد كساني را ببخشيم كه نه تنها در سختي ها و مشكلات با ما همدردي نمي كنند بلكه با زخم زبان و بدبيني ما را آزار مي دهند ؟ وقتي كه اين افراد مي خواهند به سفر حج بروند به دنيال حلاليت هستند . با اين افراد چكار بايد بكنيم ؟ آيا حلاليت طلبيدن فقط براي سفر حج است ؟

پاسخ – افرادي هستند كه كارشان آزار دادن و زخم زبان زدن است . و اين كار را تكرار مي كنند . در واقع سجيه او ظلم كردن است . كار اين افراد با حلاليت درست نمي شود. ما دو نوع گناهكار داريم : يكي گناهكار شرمنده و پشيمان و يكي گناهكار مُصِر بر گناه . روايت داريم كسي كه اصرار بر گناه مي كند و بعد استغفرالله مي گويد ، در واقع توبه را مسخره مي كند . كاسبي بوده كه چشم چران بوده است . وقتي

ص: 12880

خانم بدحجابي به مغاره مي آمده نگاه مي كرده و استغفرالله و لااله الاالله مي گفته است . بعضي ها با ذكر هم گناه مي كنند . يك روز او در حال حساب و كتاب بود و خانم بد حجابي وارد مغازه شد و شاگرد به استادش گفت : استاد ، يك استغفرالله آمده است ، اگر مي خواهي نگاه كن . در حديث داريم كه توبه ي انسان بداخلاق قبول نمي شود . حلاليت طلبيدن بايد از صميم دل و منفعل باشد . پيامبر فرمودند : خداوند توبه ي انسان بداخلاق را قبول نمي كند . اين حديث در تمام كتب معروف آمده است .

اگر ما با خدا معامله بكنيم و اين ظرفيت را داشته باشيم كه اين افراد بداخلاق را حلال كنيم ، براي خودمان خيلي خوب است . اميرالمومنين درنهج البلاغه به امام حسن (ع) مي فرمايد : كسي كه تو را اذيت و آزار مي دهد ، اين آزار براي تو بزرگ جلوه نكند زيرا او به ضرر خودش و به نفع شما كار مي كند . كسي كه غيبت ما را مي كند و آبروي ما را مي برد ، اعمال خوب خودش را به پرونده ي ما مي فرستد و اعمال بد ما را به پرونده ي خودش مي برد . به بزرگي گفتند كه فلاني غيبت شما را كرده است . اين بزرگ مبلغي پول در پاكت گذاشتند و براي ايشان فرستادند . او گفت : اين آقا به من محبت كرده است زيرا من گناه زياد دارم . او گناهان من را به نامه ي عمل

ص: 12881

خودش برده است و اعمال خوب خودش را به نامه ي عمل من فرستاده است . اگر كسي ما را اذيت كرد در واقع مي خواهد صبر ما را بسنجد و ما مي توانيم از اين بُعد به داستان نگاه بكنيم . ممكن است كه در بعضي مواقع ما مظلوم واقع بشويم ولي در بعضي مواقع هم ما ظالم بوده ايم . ما در راه احقاق حق بايدعدالت را رعايت بكنيم . مثلا اگر كسي دست ما را قطع كرد ما بايد دست او را قطع كنيم تا اينكه او را بكشيم . حتي نفرين هم بايد از روي عدالت باشد . بهترين راه احقاق حق گذشت است . فردي مظلوم واقع شد و به ظالم نفرين كرد . خطاب شد :در اينجا تو مظلوم هستي و من مي توانم دعاي تو را مستجباب بكنم ولي در بعضي مواقع تو ظالم هستي و ديگران عليه تو نفرين كرده اند . حالا ما كدام دعا را مستجاب بكنيم ؟ او گفت : دعاي هيچ كدام از ما را مستجاب نكن . هر چه تحمل ما بالاتر برود ظرفيت ور شد ما هم بيشتر مي شود . اميرالمومنين ده ها بار غلام خودشان را صدا زدند ولي اين غلام جواب نداد . امام نزد او رفت و گفت كه چرا جواب من را نمي دهي . غلام گفت : من مي خواهم شما را عصباني كنم . حضرت فرمود : من شيطان را به خشم مي آورم و تو را در راه خدا آزاد مي كنم . من عصباني نمي شوم . حلاليت فقط مربوط به سفر

ص: 12882

حج نيست ولي يك موردش همين است . ما از كساني كه زياد با آنها سر و كار داريم بايد حلاليت بطلبيم . هر وقت كه ما حقي را ضايع كرديم بايد حلاليت بطلبيم . بزرگي مي فرمود : من هر چند روز يكبار از همسرم حلاليت مي طلبم . اگر ما حلاليت نطلبيم در قيامت مشكل داريم .

سوال – بعضي ها با اينكه خودشان اهل غيبت كردن هستند وقتي ما از آنها حلاليت مي طلبيم ، ما را حلال نمي كنند . بعضي ها مي گويند كه چه گفته اي ؟ اگر اين حرف را به آنها نگوييم ، طرف فكر مي كند كه چه حرف بدي در مورد او زده ايم كه خجالت مي كشيم آنرا بگوييم و اگر هم بگوييم ، باز ما را حلال نمي كند . من وقتي از شخصي حلاليت مي طلبم خيلي خجالت مي كشم . ولي مي دانم طاقت عذاب الهي را ندارم . راهنمايي بفرماييد .

پاسخ – گفتن گناه شخصي خودش گناه بزرگي است . اگر كسي در خلوت گناه شخصي انجام داده است اگر آنرا باز گو نكند ، خدا آن را مي آمرزد . پيامبر فرمودند : كسي كه گناه بين خود و خدا را مي پوشاند خدا او را مي بخشد . ولي اگر آنرا بگويد خدا او را خوار مي كند . اگر انسان ظلم مادي به كسي كرده است بايد بگويد ولي در مورد مسائل عِرضي و ناموسي بايد گفت كه اولا سوال كردن در آن مورد حرام است . زيرا اين منطقه ي ممنوعه است . انسان

ص: 12883

نبايد سوال بكند كه شما چنين گناهي را كرده اي يا خير . كساني كه پيش پيامبر مي آمدند و گناهان عرضي خود را اقرار مي كردند ، پيامبر رويش را برمي گرداند و ناراحت مي شد . فردي چند باز نزد حضرت امير آمد و اقرار به گناه كرد تا حد بر او جاري شد . حضرت فرمودند : به خدا قسم اگر كسي مسائل عِرضي را در خلوت توبه بكند بهتر از اين است كه من بر او اقامه ي حد بكنم . با اينكه اقامه ي حد براي نظم جامعه است ولي طرح آن خوب نيست . اميرالمومنين مي فرمايد : ما با دست هايي مصافحه مي كنيم كه اين انگشتان بايد بريده بشود ولي تا شاكي ندارد و مدرك جرمي وجود ندارد ، ما هم مثل خدا آنرا را مي پوشانيم . اگر گفتن غيبت بدنبال خودش فتنه به همراه دارد گفتنش حرام است . غيبت كردن هم حق الله و هم حق الناس است . اگر انسان به شخص بگويد كه ما به تو تهمت زده ايم و آبروي تو را برده ايم فتنه ايجاد مي شود و كدورت جديدي درست مي شود . انسان بايد بطور كلي حلاليت بطلبد و اين بهتر است . ما حق تجسس در گناه ديگران را نداريم و طرف هم حق ندارد كه گناه خودش را بگويد . سفر رفتن بهانه ي خوبي است كه ما از ديگران حلاليت بطلبيم . ديگر اينكه ما مي توانيم براي كسي كه غيبتش را كرده ايم دعا بكنيم و كارهاي نيك به نيت او انجام بدهيم .

ص: 12884

حتي مي توانيم از او تعريف بكنيم . آيت الله خوئي مي فرمودند : در غيبت ، حلاليت طلبيدن مستحب است .

سوال – اگر به ما ظلمي بشود و ما ببينيم كه اعمال خير ما هم كم است ، آيا مي توانيم در دنيا عفو نكنيم و منتظر باشيم تا در قيامت از اعمال خير او بردارند تا اعمال خير ما سنگين تر بشود . آيا اين انتظار حق است ؟

پاسخ – اگر ما طرف را نبخشيم از حق او گرفته مي شود و به ما داده مي شود. امام حسين (ع) در روز عاشورا فردي را مامور كردند كه بگويد اگر كسي دِيني برگردنش است در كنار من نباشد . من از پيامبر خدا شنيدم كه اگر كسي بدهي داشته باشد و ندهد ، از حسنات او مي گيرند و به طرف مي دهند . در عفو ثواب بسياري است . اگر ما عفو نكنيم هم ما و هم او گير است . ولي اگر ما از طرف بگذريم خداهم از ما مي گذرد . در قيامت ندا داده مي شود : كجا هستند كساني كه بر گردن خدا حق دارند ؟ ( ما همه به خدا بدهكار هستيم و كسي ازخدا طلب ندارد ) آنها كساني هستند كه بر مردم عفو مي كنند . امام صادق (ع) مي فرمايد: كسي كه عفو مي كند اجر او با خداست . و آنها براحتي به بهشت مي روند .

سوال – سوره ي احقاف آيات 21 تا 28 را توضيح بفرماييد.

پاسخ – امام صادق (ع) فرمودند : كسي كه يك بار

ص: 12885

صلوات بفرستد ، خدا هزار صلوات ، با هزار صف ملائك بر او وارد مي كند و همه ي موجودات عالم به گوينده ي اين ذكر درود مي فرستند . هر كس به صلوات اهميت ندهد و به آن ميل نداشته باشد ، اين فرد جاهل است و خدا و پيامبر و اهل بيت از او بيزار هستند .

( احقاف منطقه ي شن زاري درعربستان بوده است كه حضرت هود در آنجا مبعوث شده اند و نام قوم آن حضرت عاد بوده است .) آيه بيست و يكم مي فرمايد : اي پيامبر كه برادر اين قوم هستي ، آنها را هشدار بده كه خدا را پرستش كنند و بت پرستي را كنار بگذارند ) شما با مراجعه به اين سايت مي توانيد قرآن ، مفاتيح الجنان ، نهج البلاغه و صحيفه ي سجاديه را در موبايل خود داشته باشيد .)

سوال – چرا قاتل حضرت علي (ع) بخشيده نشد ؟

پاسخ – نامه ي بيست و سوم نهج البلاغه در مورد وصيت حضرت علي (ع) بعد از ضربت خوردن است . حضرت بعد از وصيت به توحيد فرمودند: با اين ضربت اگر من زنده ماندم خودم در مورد قاتل تصميم مي گيرم و اگر از دنيا رفتم ، شما او را عفو كنيد . عفو كردن براي من قرب مي آورد و براي شما هم حسنه و ثواب دارد. آيا شما دوست نداريد كه خدا شما راعفو كند ؟ اگر خواستيد قاتل را قصاص كنيد به او فقط يك ضربه بزنيد و او را مثله نكنيد و او را در غل و زنجير

ص: 12886

نكشيد .

اگر بخشيدن در دست حضرت امام حسن (ع) و امام حسين (ع) بود حتما آنها به وصيت پدرشان عمل مي كردند و قاتل را مي بخشيدند . ولي فرزندان ديگر حضرت هم در اين امر سهيم بودند و بعضي از دختران حضرت گفتند كه ما نمي توانيم قاتل پدرمان را عفو كنيم .

عفو كردن سود و منفعت است . اگر ما عفو نكنيم در خيلي مواقع خودمان هم گير هستيم . در همه ي گناهان حق الله هم هست . ما وظيفه داريم كه ابن ملجم را لعن كنيم و خدا در آخرت او را عقوبت مي كند ولي براي حضرت علي (ع) كه او را عفو كرد باعث قرب آن حضرت شد . ما تا مي توانيم بايد عفو كنيم . در عفو لذتي است كه در انتقام نيست .

سوال – راهكارهايي براي خوش اخلاقي بدهيد .

پاسخ – انسان بايد تمرين بكند كه در هنگام بداخلاقي و عصبانيت حالتش را عوض بكند ، سكوت بكند و تغيير وضعيت بدهد و حساسيت ها را كم كند . در روايت داريم : ريشه ي غضب ها و بداخلاقي ها غرور و تكبر است . كسي كه از ما عذرخواهي مي كند و حلاليت مي طلبد بي انصافي است كه ما او را عفو نكنيم . امام صادق (ع) مي فرمايد: ملعون است كسي كه فردي براي صلح پيش او مي آيد و او طرف را رد مي كند . كسي كه حاضر نيست از گناه كوچك ديگران بگذرد چطور از خدا مي خواهد كه گناهان زياد او را ببخشد .

ص: 12887

يكي ديگر از راهها اين است كه ما خودمان را جريمه بكنيم كه هر وقت عصباني شديم و بداخلاقي كرديم مثلا هزار تومان صدقه بدهيم يا چند روز ، روزه بگيريم . آيت الله بروجردي با خودشان عهد كرده بودند كه هر بار كه عصباني بشوند يك سال روزه بگيرند .

خدايا به حق امام حسن (ع) و امام حسين (ع) قلب امام زمان (عج) را از ما شاد و راضي بگردان و همه ي ما را جزو پيروان و شيعيان اهل بيت قرار بده و همه بيماران را شفاي عاجل عنايت بفرما .

90-12-01

سوال – چرا بعضي مواقع رحمت الهي شامل حال ما نمي شود ؟ آيا خدا رحمتش را از ما دريغ مي كند يا اشكال از ماست ؟ پاسخ – اگر ما احساس رحمت خدا را نسبت به خودمان درك نمي كنيم ،بايد بدانيم كه فيض خدا دائمي است .در دعاي شب جمعه مي خوانيم : فضل خدا دائمي است . خدا در همه ي مكان ها و زمان ها خدا به ما رحم مي كند . واسطه هاي فيض خدا كه چهارده معصوم هستند دائما لطف و رحمت آنها شامل حال همه مي شود. اگر چراغ دل ما روشن نمي شود ، بدانيم كه مشكل از ماست و ما بايد مانع را برداريم . يكي از شاگردهاي عارفي مي نويسد كه مدتي است كه در خودم صفا و خوشي نمي بينم اشكال كار كجاست؟ عارف به شاگردش نامه اي مي نويسد : كدورت ،بي صفايي ، غم و كدورت نتيجه ي پشت كردن به خدا و توجه به خود است .

ص: 12888

ما روي از خدا برمي گردانيم و به هوا وهوس خودمان مي پردازيم ، اين منشا تمام خودمحوري ها ،خودخواهي ها و بي صفايي ها است .ما بايد دست از خودمان برداريم و رو به خدا بكنيم . اين اتفاق وقتي مي افتد كه ما خواسته هاي خودمان را فداي خواسته هاي خداي متعال بكنيم . و اين نورانيت را در خودمان ايجاد بكنيم . شخصي به پيامبر گفت : من دوست دارم در نور محشور بشوم . پيامبر فرمود : اگر دردنيا به كسي ظلم نكني با نور محشور مي شويي . اگر ما مي خواهيم اين رحمت هميشه در وجودمان جاري باشد بايد هميشه به فكر خدا باشيم و آه مظلوم پشت سر ما نباشد . اگر آه مظلوم پشت سر ما نباشد قطعا بدانيد كه ما رستگار هستيم . بزرگي مي فرمود : تمام دغدغه ي من اين است كه آه مظلوم پشت سر من نباشد. با خدا راحت مي شود كنار آمد ولي در محشر بيشتر مردم در موقف حق الناس وقوف دارند . اميرالمومنين مي فرمايد : به حساب خودتان برسيد قبل از اينكه در قيامت به حساب شما برسند . براي عموم مردم ، در روز قيامت حساب و كتاب خيلي سخت است . داريم كه بخاطر يك درهم حق الناس ، هفتاد نماز مقبول را برمي دارند تا طرف بگذرد . ( اصلا ما نمي دانيم كه نماز قبول شده داريم يا خير ) داريم : اگر شما يك درهم بدهي را به صاحب حق برگرداني ، هم گناه شما پاك مي شود و هم به شما پاداش

ص: 12889

مي دهند. كسي كه بدهي ندارد آزاد است و رحمت شامل حال او مي شود. وقتي شما يك درهم به صاحبش برمي گرداني ، ثوابش هفتاد حج مقبول مستحبي است . امام صادق (ع) مي فرمايد: اگر كسي يك لقمه ي حرام را بخاطر خدا ترك كند ، ثواب اين كارش افضل از دو هزار نماز مستحبي است . امام مي فرمايد : عبادت ده جز است كه نُه جزو آن در كسب حلال است . يعني نود درصد عبادت كسب حلال است . در لقمه ي ما نبايد حق الناس باشد . ما فكر مي كنيم عبادت همين اعمال ظاهري است . در روايت داريم : كسي كه لقمه ي حرام بخورد تا چهل روز نمازش قبول نمي شود. يكي از مهمترين موانع استجابت دعا لقمه ي حرام است . يعني يك لقمه ي حرام رحمت را قطع مي كند . اگر ما شاداب نيستم و روحيه ما شاد نمي شود بايد خودمان را تقويت كنيم . اميرالمومنين در خطبه 224 نهج البلاغه قسم مي خورد كه اگر بدن من را برهنه كنند يا من را درغل و زنجير بكنند ، اين براي من راحت تر از اين است كه خدا را ملاقات كنم در حاليكه مالي را غضب كرده باشم يا به بنده اي ظلم كرده باشم . در پايان خطبه مي فرمايد : به خدا قسم ( اميرالمومنين قسم جلاله مي خورد و اين مهم است . روايت داريم كه قسم دروغ حرام است و قسم راست مكروه است . فردي ادعا كرد كه پانصد درهم از امام سجاد (ع) طلب دارد

ص: 12890

. آنها پيش قاضي رفتند و چون امام شاهد نداشت بايد قسم مي خورد . امام گفت كه پانصد درهم را به او بدهيد . اسم خدا برتر از اين است كه من براي پانصد دلار قسم بخورم .) اگر هفت طبقه آسمان و زمين را به من بدهند كه من به ناحق پوست جو را از دهان مورچه اي بيرون بكشم ، اين كار را نخواهم كرد . ما پيرو حضرت امير هستيم و نبايد ظالم پرور بشويم . مرحوم كشميري مي فرمودند : افرادي كه مشكل خاصي در زندگي دارند ، اول خدمت امام حسين (ع) مي روند و اگر مشكل حل نشد خدمت حضرت ابوالفضل مي روند و اگر باز مشكل حل نشد به درخانه ي حضرت مسلم مي روند . او نائب خاض امام حسين (ع) بود و در تنهايي به شهادت رسيد . امام حسين (ع) به حضرت مسلم برادر و پسرعمو مي گفتند .هنگام شهادت يكي از وصيت هاي ايشان اين بود كه من هفت صد درهم به مردم كوفه بدهكار هستم ، زره من را بفروشيد و بدهي من را بدهيد .آنها معاد را قبول داشتند. اين روايت در سفينةالبحار است . يك روز حضرت محمد (ص) بعد از نماز بجاي دعا و تسبيحات ، روي شان را به مردم برگرداندند و گفتند كه در ميان شما از طائفه بني نجار كسي هست ؟ پيامبر فرمودند : از اين طائفه يك نفر شهيد شده است و ديشب به خواب من آمده است و گفته كه به داد من برس ، من سه درهم به يهودي بدهكار بودم و

ص: 12891

جايي ثبت نكرده ام . خواب پيامبر عين واقعي و بيداري است و پيامبر خواب شهيد را ديده است و در ضمن مبلغ خيلي كم بوده است ولي با اين حال شهيد را حبس كرده اند و اجازه ي ورود به بهشت نمي دهند . پيامبر دِين او را پرداخت كرد تا شهيد آزاد بشود . سوال- آيا آبرو ريزي هم ظلم است ؟ پاسخ – بله . ما روي مسائل مالي خيلي مانور مي دهيم ولي به مسائل آبرويي خيلي اهميت نمي دهيم . مثلا در انتخابات خيلي از مردم نمايندگان را تخريب مي كنند ، تهمت مي زنند ، عيب هاي نهايي آنها را آشكار مي كنند ، اين كار حرام است . آبروي يك مومن مثل جان و مالش محترم است . بدترين گناهان شكستن دل يك مومن است . بداخلاقي و پرخاشگري هم ظلم است . شهيد مطهري استادي بنام آيت الله حاج ميزرا علي آقاي شيرازي داشتند . ايشان به حق عالم رباني بودند . شهيد مطهري مي فرمايد كه ايشان من را با نهج البلاغه آشنا كردند . روزي آقا هنگام درس ناراحت بودند . ايشان فرمودند كه ديشب خواب عجيبي ديدند . ايشان فرمودند : خواب ديدم كه مرده ام و من را تشييع جنازه مي كنند و در قم دفن كردند . در برزخ جاي من خوب بود ولي گاهي سگ كوچكي به من حمله مي كرد . (سگ نتيجه ي اعمال و صفات ما هستند ) من خيلي ناراحت بودم كه در عالم برزخ گير هستم . من چون روضه خوان امام حسين (ع) بود از

ص: 12892

امام كمك خواستم . آقا ظاهر شدند و نهيبي به سگ زدند و آن حيوان دور شد. ايشان مي فرمودند : من در خانه گاهي با خانواده ام تندي مي كنم . با اين خواب اين صفت را به من نشان دادند .از آن موقع به بعد استاد بسيار به اين مسئله دقت داشتند زيرا همسر ايشان علويه بودند . پس ما بايد مواظب باشيم كه آزارمان به كسي نرسيد و اگر هم اين اتفاق افتاد عذرخواهي بكنيم. افرادي كه اصرار برگناه دارند مثلا فردي كارش آبروريزي يا كشتن است ، روايت داريم كه اين افراد به جهنم مي روند . اما افرادي كه عذرخواهي مي كنند ، حلاليت مي طلبند و پشيمان هستند ، براي صاحبان حق كارهاي خير انجام بدهند و اين افراد حساب شان جداست . كساني كه حلاليت مي طلبند و عذرخواهي مي كنند و در حد توان خود جبران مي كنند ، دعاي روز دوشنبه راه جبراني براي اين افراد است تا دِين خودشان را بپردازند . كسي كه دلها را شكسته ، بر دلها مرحم بگذارد و اگر متكبرانه برخورد كرده است متواضعانه برخورد بكند . پس فرد عذرخواهي بكند و عكس خطاهاي گذشته را انجام بدهد . ما مي توانيم در ثواب مستحبات ، صاحبان حق را شريك بكنيم . مثل تلاوت قرآن و كارهاي خير . ديگر اينكه ما از كساني كه بر گردن ما حق دارند بگذريم و آنها را ببخشيم . روايت داريم : اگر كسي از گناه ديگري بگذرد ، خدا در دنيا وآخرت به او عزت مي دهد . سوال – سوره ي

ص: 12893

فتح آيات 10 تا 16 را توضيح بفرماييد. پاسخ – همه ي كساني كه مي خواهند به بهشت بروند بايد از روي پل صراط رد بشوند كه صراط هم روي جهنم است . پيامبر مي فرمايد : صلوات بر من باعث نورانيت مي شود و از افتادن در آتش جلوگيري مي كند . روايت داريم : در روز قيامت هر كس نور دارد در آتش جهنم نمي افتد ولي مشركين كه نور ندارند در آتش مي افتند . در قيامت خود انسان بايد نور داشته باشد تا بتواند از صراط رد بشود . آيه 14 به چند نكته اشاره مي كند . يكي اينكه كسي مي تواند ببخشد كه مالك مطلق باشد و آن خداست ،اختيار دست خداست و او بايد ببخشد . ديگر اينكه رحمت و لطف بر عذاب مقدم است . اگر ما زمينه ي آمرزش را فراهم نكنيم دچار عذاب مي شويم . ديگر اينكه خوف و رجاء بايد در كنار هم باشد . ما بايد بدانيم كه هم خدا مي بخشد و هم عذاب مي كند. در پايان آيه خدا اميد رحمت و بخشش مي دهد . سوال – در مورد دعاي روز دوشنبه توضيحاتي بفرماييد . پاسخ – ما بايد حق الناس را جدي بگيريم و از خدا و خلق خدا عذرخواهي كنيم و خودمان را بشكنيم . اين شكستن باعث مي شود كه رحمت خدا شامل حال ما بشود . شما عفو كنيد تا شما را عفو كنند . ما بايد خودمان را مقصر بدانيم . يعني ما بايد خودمان را درست كنيم . بعضي ها مي گويند كه

ص: 12894

ما توبه كرده ايم ولي نمي دانيم بخشيده شده ايم يا نه . اين وسوسه هاي شيطاني است . كسي كه توبه مي كند و حق الناس را ادا مي كند خدا او را مي بخشد و او مثل كسي است كه اصلا گناه نكرده است . روايت داريم : كسي كه توبه مي كند و حلاليت مي طلبد ، اگر بدهي هايي دارد كه در حد توان او نيست ،با استغاثه در درگاه خدا ، خدا آنرا جبران مي كند. دعاي روز دوشنبه در اوايل مفاتيح است . بخش مهمي از اين دعا در مورد حق الناس است . دعا مي فرمايد : خدايا من استغفار مي كنم از هر نذري يا عهدي كه كرده ام و آنرا شكسته ام ، خدايا من از تو درخواست مي كنم مظلمه هايي كه از بندگانت در حق من است آنها را راضي بكن ، اگر ظلمي در حق خودم و ديگران كرده ام چه حاضر ، چه غايب ، مرده يا زنده ، خدايا الان دستم خالي است و چيزي ندارم كه آنرا جبران بكنم ، خدايا از تو مي خواهم درود بر محمد و آل او بفرستي ، خدايا تو بر قلب آنها بينداز كه آنها از من راضي باشند . روايت داريم كه اگر كسي عذرخواهي كند و شخص طلبكار راضي نشود ، در روز قيامت خدا شخص طلبكار را مي آورد و مي گويد كه از اين بنده ي من كه حلاليت طلبيده است بگذر . او قبول نمي كند . خدا مي فرمايد كه اين خانه و باغ در بهشت را بپذير

ص: 12895

و از او بگذرد . فرد هم از او مي گذرد . فضيل بن عياض دزد بود . او يك روز كه براي دزدي بالاي ديوار رفته بود ، اين آيه قرآن را شنيد : آيا وقت آن نشده است كه دلهايتان خاشع بشود ؟ اين آيه به قلب فضيل خورد . او توبه كرد و حقوق مردم را ادا كرد . او ديد كه عده اي در بيايان مي گفتند كه اين محل امن نيست و فضيل و يارانش در اينجا هستند . او به آنها آرامش داد و گفت كه فضيل توبه كرده است .او يكي از اولياء الله شد يعني دعا مي كرد و مستجاب مي شد . سكوي پرتاب ما توبه واقعي و اداكردن حقوق ديگران است . در روز دوشنبه ، زيارت امام حسين (ع) و امام حسن (ع) مستحب است . خدايا در ظهور امام زمان (عج) تعجيل بفرما .

90-12-08

سوال – در مورد ادامه ي بحث دعا توضيحاتي بفرماييد . پاسخ – دعا راهي به سوي خداست . در روايت داريم : مغز عبادت دعاست . شكستگي و ذلتي كه در دعا هست باعث مي شود كه مغز عبادت ، دعا باشد . مثنوي مي گويد : زور را بگذار زاري را بگير رحم آيد سوي زاري فقير . ما نبايد در مقابل خداوند زورآزمايي بكنيم . در دعاي شب جمعه داريم : چيزي ما را از سخط خدا نجات نمي دهد جز تضرع و التماس . هر چقدر زاري ما در مقابل خدا بيشتر باشد لطف خدا بيشتر به سمت ما جاري مي شود . زيرا او

ص: 12896

غني مطلق و ما فقير مطلق هستيم . را ه ارتباط كسي كه چيزي ندارد با كسي كه همه چيز دارد دعا است .عرض حاجت يكي از بهانه هايي است كه ما با خدا صحبت بكنيم و اِلا اصل دعا موضوعيت دارد . اينكه ما با خدا صحبت مي كنيم بالاتر از عرض حاجتهايي است كه داريم . از شيخ صدوق داريم كه اميرالمومنين مي فرمايد : خداوند چهار چيز را در چهار چيز مخفي كرده است : خداوند خشنودي و رضايت خودش را در ميان طاعات و اعمال خير مخفي كرده است . ما نمي دانيم كدام عمل است كه خدا را بيشتر راضي مي كند بنابراين ما در اعمال خير احتياط مي كنيم . چيزيي بالاتر از رضاي خدا نيست و چيزي بدتر از غضب خدا نيست . در روايت داريم كه اولين مرحله اسلام آوردن به زبان است ، بعد اگر اين اسلام آوردن به قلب سرايت بكند ايمان است و اگر به اعضا و جوارح ما سرايت بكند تقوا است و بالاتر از تقوا مرحله اي است كه انسان روح و جانش را به خدا بدهد و راضي بشود . مرحله ي رضا بالاترين مرحله است . امام حسين (ع) در گودي قتلگاه در اوج قرب به خدا فرمود : راضي به رضاي تو هستم . امير المومنين مي فرمايد : خداي متعال رضايت خودش را در اعمال خير مخفي كرده است . در روايت داريم :گاهي بنده اي عمل شايسته اي را انجام مي دهد و خدا مي فرمايد : به عزت و جلال خودم ، من تو را بخشيدم

ص: 12897

و بهشت را به حلال كردم . اين عمل شايسته مشخص نيست و ما بايد در كارهاي خير احتياط كنيم و آنها را انجام بدهيم چه بسا اين خير بزرگ در آن نهفته باشد . يكي از اعمال خير گره گشايي در كار بندگان خداست . امام رضا (ع) مي فرمايد : بعد از ايمان به خدا و اقرار به اهل بيت ، محبوبت ترين كار گره گشايي از كار مومنين است . در زمان پيامبر فردي اهل معصيت و گناه بود. عده اي نزد پيامبر آمدند و گفتند كه فلاني اهل معصيت و گناه است. پيامبر فرمود : اين شخص توبه خواهد كرد و كارهاي خوب او باعث نجات او مي شود و سيئات او تبديل به حسنات مي شود . روزي اين فرد از محلي عبور مي كرد و ديد كه مومني خوابيده و در اثر باد ، لباسش كنار رفته و بدنش نمايان است . اين فرد گفت كه من بخاطر خدا بدن او را مي پوشانم كه كسي او را مسخره نكند ، بدون اينكه فرد بيدار بشود بدن او را پوشاند و به روي آن مومن هم نياورد. ديگران به فرد مومن گفتند كه فلاني بدن تو را پوشاند . فرد مومن خيلي خوشحال شد واو را از ته دل دعا كرد . خدا دعاي مومن را مستجاب كرد . اين فرد گناهكار توبه كرد و جزو ابرار شد . در مدتي بعد ، جنگي پيش آمد و او در آن جنگ شهيد شد . او بواسطه ي اينكه آبروي مومني را حفظ كرد به مقام بالا رسيد . پس

ص: 12898

عمل هاي كوچك را دست كم نگيريد . روايت داريم كه انسان نيمه شبي بلند مي شود و به ياد گناهانش مي افتاد و اشك مي ريزد .در روز قيامت وقتي اعضا و جوارح شهادت مي دهند و او را به طرف جهنم مي برند ،مژه هاي چشم آن فرد شهادت مي دهند كه نيمه شبي او از خوف خدا گريست . خدا مي فرمايد :چون او در دنيا از ترس من گريسته است او را برگردانيد . گاهي يك قطره اشك درياي آتش جهنم را خاموش مي كند. گاهي ما سنگي را از جلوي پاي مردم برمي داريم و خدا به خاطر اين خيرخواهي ما را به بهشت مي برد . پس هركس بخاطر خدا مانعي را ازسر راه مردم بردارد خدا او را مي بخشد و به بهشت مي برد . پس شما هيچ عمل خيري را دست كم نگيريد . ممكن است كه يكي از اين عمل هاي كوچك باعث خشنودي خدا بشود . در ادامه اميرالمومنين مي فرمايد : خداوند سخط خودش را در گناهان پنهان كرده است . بعضي از گناهان آتش جهنم را بر ما واجب مي كند .گاهي دلي شكسته مي شود و آهي مي گيرد و اين گناه ديگر قابل جبران نيست . در اصول كافي داريم كه امام صادق (ع) مي فرمايد : اگر براي انسان فكر گناه پيش مي آيد بايد سعي كند كه اين گناه به مرحله ي عمل نرسد . چه بسا بنده اي آن گناه را انجام مي دهد و از چشم خدا مي افتد و خدا ديگر او را نمي بخشد

ص: 12899

. بدترين كار اين است كه انسان عملي انجام بدهد كه از نظر خدا بيفتد . اين شدت محبت خدا است كه مي خواهد ما در معرض گناه قرار نگيريم . امام رضا (ع) مي فرمايد : كسي كه از گناهان كوچك نمي ترسد ، از گناهان بزرگ هم نخواهد ترسيد . در روايت ديگري داريم : كسي كه از مردم حيا نمي كند از خدا هم حيا نخواهد كرد . امام فرمودند : گناهان كوچك راه گناهان بزرگ است . حضرت آدم مقداري گندم خورد و از بهشت رانده شد. گناه مثل سم يا آتش است كه مقدار كم آن هم خطرناك است . پس گناه را جدي بگيريد . اميرالمومنين در ادامه مي فرمايد : هيچ دعايي را دست كم نگيريد . چه بسا همين دعا به اجابت برسد و شما خبر نداريد. اميرالمومنين زياد دعا مي كردند . در زمان حضرت سليمان باران نيامد .همه جمع شدند كه دعا كنند تا باران بيايد. حضرت ديدند كه مورچه اي دعا مي كند : خدايا ما را به گناه بني آدم مواخذه نكن . خدادعاي مورچه را اجابت كرد و باران باريد . خدا به حضرت سليمان فرمود كه ديگر لازم نيست دعاي باران بخوانيد زيرا ما دعاي مورچه را اجابت كرديم . امام سجاد (ع) مي فرمايد : خدايا ما در تو آرزوي بزرگ و طولاني داريم ،ما معصيت كرده ايم و اميد داريم كه تو آنرا بپوشاني. خدايا ما را به آرزوهاي مان برسان و اميد ما را محقق كن . يكي از موانع استجابت دعا بدبين بودن نسبت به خداست .

ص: 12900

در ادامه حضرت اميرالمومنين مي فرمايد : خداوند ولي خودش را در ميان بنده ها مخفي كرده است . هيچ وقت بنده اي را كوچك نشماريد ، چه بسا فردي كه شما او را كوچك مي شماريد ولي خدا باشد . ما بايد حرمت تمام بندگان خدا را داشته باشيم . مردم در مدينه دچار خشكسالي شدند و هر چه دعا مي كردند باران نمي آمد . فرد سياه پوستي نماز خواند، دعا كرد و بلافاصله باران گرفت . اين غلام به منزل امام سجاد (ع) رفت . فردي به امام گفت كه من مي خواهم يكي از غلامان شما را بخرم . امام قبول كردند و غلامان آمدند ولي آن غلام نيامد . وقتي سراغ او را گرفتند ، فهميدند كه اين غلام حيوانات را نگهداري مي كند و جايگاه پاييني دارد . فرد به امام گفت كه من مي خواهم اين غلام را بخرم و به غلام گفت كه من ديدم كه تو دعا كردي و باران آمد . غلام فهميد كه رازش كشف شده ، بنابراين از خدا خواست كه بميرد و همان موقع آن برده مُرد و او را تشيع جنازه كردند . پس هيچ بنده اي را تحقير نكنيد چه بسا او ولي خدا باشد . سوال – سوره ق آيات 16 تا35 را توضيح بفرماييد . پاسخ – هر كس كه ميزان حسنات او سنگين باشد او اهل بهشت است . امام صادق (ع) فرمودند : در ميزان حسنات كسي نهاده نمي شود چيزي كه سنگين تر از صلوات بر محمد و آل محمد باشد . در آيه 32

ص: 12901

مي فرمايد : بهشت را براي متقين نزديك كردند . پس معلوم مي شود كساني كه تقوا دارند به بهشت نزديك هستند . بين ما ، بهشت و جهنم يك نفس فاصله است . عمر دنيا كوتاه است . در روايت داريم : بهشت به سلمان مشتاق تر است تا سلمان به بهشت . مي فرمايد : بهشتي كه وعده داده شده است براي كساني است كه توبه مي كنند و حدودالهي را حفظ مي كنند . پيامبر فرمودند : طوري رفتار كنيد كه خدا را حاضر قراربدهيد يا بدانيد كه خدا شما را مي بيند . سوال – شما شرايط مختلفي را براي استحابت دعا مي گوييد . ولي گاهي با داشتن تمام اين شرايط ، باز دعاي ما مستجاب نمي شود. من فكر مي كنم با تمام صدق نيت ها باز خداوند دعاهايي را استجابت نمي كند. من مطمئن هستم كه حضرت رسول دعاي ماه رمضان را با خلوص نيت بارها خوانده اند كه خدايا همه ي بيمارن را شفا بده و فقرا را ثروتمند كن . من يقين دارم كه خدا تمام دعاهاي رسولش را استجابت نكرده است . چرا دعاهاي پيامبر مستجاب نشده است ؟ پاسخ – بخش مهم دعا ، گفتگو با خداست و يك قسمت دعا استجابت است . انس با خدا بالاتر از حاجت خواستن است . دنيا گنجايش استجابت بعضي از دعاها را ندارد . در ماه مبارك رمضان ما دعا مي كنيم كه به زيارت حج برويم و همه ي مسلمانان اين دعا را مي خوانند ولي همه نمي توانند بروند . درخواست و دعا خوب

ص: 12902

است . خير خواهي و دعا كردن براي همه خوب است . و باعث مي شود كه صفات خدايي در ما تجلي بكند . و ما مظهر رحمانيت خدا مي شويم . قطعا بدانيد كه دعاهاي ما بي پاسخ نمي ماند . خلوص هيچ كس بالاتر از پيامبر نبوده است . پس اگر خواسته ي ما اجابت شد ، هم ما به خواسته مان رسيده ايم و هم ثواب برده ايم و هم به قرب خداوند رسيده ايم . اگر دعاي ما مستجاب نشد ، خدا در قيامت به شما ثواب مي دهد .در روايت داريم كه وقتي در قيامت به دعاهاي مستجاب نشده ثواب مي دهند انسان آرزو مي كند كه اي كاش هيچ كدام از دعاهاي من در دنيا مستجاب نمي شد . ممكن است كه در وجود ما موانعي براي استجابت دعا باشد كه ما بايد آن موانع را رفع كنيم . مثلا حق الناس و آه مظلوم از موانع دعاست. صدقه دادن در استجابت دعا بسيار موثر است . خواندن حديث كساء زمينه ي استجابت دعا را فراهم مي كند. اگر حديث كساء در جمع خوانده بشود بسيار موثر است. در اين دعا داريم اگر اين حديث در مجلس شيعيان ما خوانده بشود ، رحمت خدا شامل حال آنها مي شود ، ملائك مجلس را پوشش مي دهند و ملائكه براي اهل مجلس استغفار مي كنند . اگر شما موانع استجابت دعا را برداريد ،با خواندن اين حديث دعايتان مستجاب مي شود . حديث كساء زمينه ي استجابت دعا را فراهم مي كند . پيامبر به علي فرمودند: قسم به خدايي

ص: 12903

كه من را به پيامبري برگزيد اگر اين حديث در مجلسي خوانده بشود غم از آنها برداشته مي شود ، حاجت شان برآورده مي شود و گرفتاري شان حل مي شود . هديه كردن چهارده هزار صلوات به معصومين باعث برآورده شدن حاجت مي شود. فردي به پيامبر گفت كه من بجاي دعا براي شما درود مي فرستم و پيامبر هم فرمودند :خداهم دعاهاي تو را مستجاب مي كند. وقتي شما براي امام زمان (عج) دعا مي كند امام هم به فكر شماست . آيت الله بهجت سفارش مي كردند كساني كه تمكن مالي دارند هر چند وقت صدقه بدهند و بهترين صدقه ريختن خون گوسفند است . با ريختن خون گوسفند بلا رفع مي شود.

90-12-15

ما گدايان خيل سلطانيم شهروند هواي جانانيم ،بنده را نام جان خويشتن نبود هرچه ما را لقب دهد آنيم ، گر برانند و گر ببخشايند ره به جاي دگر نمي دانيم ،چون دل آرام مي زند شمشير سرببازيم و رخ نگردانيم ، دوستان در هواي صحبت يار زر فشانند و ما زرافشانيم ،هر گلي نو كه در جهان آيد ما به عشقش هزار دستانيم ،تنگ چشمان نظر به ميوه كنند ما تماشاكنان بُستانيم ، تو به سيماي شخص مي نگري ما در آثار صبح حيرانيم ،هر چه گفتيم جز حكايت دوست در همه عمر از آن پشيمانيم ، سعديا بي وجود صحبت يار همه عالم به هيچ نستانيم . سوال – شما شرايط مختلفي را براي استجابت دعا مي گوييد اما با رعايت همه ي شرايط دعاي ما استجابت نمي شود . احتمالا با همه پاكي ها باز هم

ص: 12904

درخواست هاي زيادي هستند كه خدا آنها را اجابت نمي كند . من مطمئن هستم كه حضرت رسول دعاي ماه رمضان را با خلوص نيت وعصمتي كه داشته اند بارها خوانده اند كه خدايا تمام بيمارها را شفا بدهد و تمام گرسنگان را سير كن اما من اطمنيان دارم كه خدا حاجت پيامبر خودش را هم نداده است . با اين وجود من از دعا كردن نااميد مي شوم . چرا همه ي دعاي پيامبر به اجابت نرسيده است ؟ پاسخ – در اينجا دعا موضوعيت دارد وخدا يا رب گفتن را دوست دارد . در روايت داريم كه هيچ وقت از دعا كردن خسته نشويد . خدا دوست ندارد كه ما درِ خانه ي غير خدا را بزنيم ولي اگر ما در خانه ي خدا هرچه يا رب بگوييم ، خدا اي نيايش را دوست دارد . پس خود كار دعا كرد موضوعيت دارد يعني ما وظيفه داريم كه دعا بخوانيم و عبادات را انجام بدهيم . دعا عقوبت زيادي دارد . اگر انسان در خانه ي خدا نيايد و تكبر بورزد مذموم است . خدا فرموده است شما مرا بخوانيد ، من شما را اجابت مي كنم . در اينجا خدا نفرموده است كه من حاجت شما را برآورده مي كنم بلكه فرموده جواب شما را مي دهم . مثلا اگر بچه پدرش را صدا بزند پدر سريع مي گويد: بله . ولي اگر بچه هر خواسته اي داشت پدر آنرا اجابت نمي كند . خدا هم همين طور است و هر خواسته ي بشر را اجابت نمي كند . پس خدا پاسخ

ص: 12905

بنده هاي خودش را مي دهد ولي اينها متفاوت است . راننده آيت الله اميني آقا شيخ عباس بود . وقتي ايشان پير شده بودند با دوستان ما به مشهد مي رفتند و مي فرمودند : من هر بار كه به مشهد مي روم از امام هشتم مي خواهم كه بر علم و معرفت من بيفزايد . يك بار ايشان در حرم امام رضا (ع) تشنه مي شود و دوستان به ايشان مي گويند كه براي آب خوردن بايد به صحن برود .( البته خوب است كه در حرم هم آب بگذارند مثل حرم پيامبر و مسجدالاحرام . اين كار خوبي است ) ايشان به صحن مي آيد و وقتي مي خواهد آب بخورد مي بيندكه شير الكترونيكي است و ايشان تابحال اين مدل شير آب را نديده بودند . اياشن دستش را زير آب مي گيرد و وقتي دستش را برمي دارد آب قطع مي شود . ايشان گريه مي كنند و مي فرمايند : امام هشتم در اين سفر معرفت جديدي به من ياد داد . امام به من يا داد كه ما از ي شير آب كمتر نيستيم . شما كه دست درخواست و دعا داريد ، همواره از ما طلب كنيد زيرا رحمت خدا هميشگي است . ولي اگر شما دست خودت را نياوري رحمتي نصيب شما نمي شود . گر گدا كاهل بود تقصير صاحبخانه نيست . كساني كه از دعا كردن خسته مي شوند و با خدا قهر مي كنند ،كار اشتباهي انجام مي دهند . در دعا گاهي خواسته هاي ما برآورده مي شود و گاهي بالاتر از

ص: 12906

آن را به ما مرحمت مي كنند . گاهي ما چيزهاي كوچكي از خدا مي خواهيم ولي خدا چيزهاي بزرگتري را براي ما در نظر گرفته است . گاهي خدا دعاي بدترين خلق خودش را هم اجابت كرده است . در طواف مكه دعايي دارد : اي خدايي كه حتي جواب شيطان را هم دادي . ( در قرآن داريم كه وقتي شيطان سجده نكرد و رانده شد به خدا گفت : به من تا قيامت مهلت بده . خدا هم تا وقت معلوم به او مهلت داد . البته وجود شيطان حكمت دارد و مصلحتي در كار است كه ما آنرا درك نمي كنيم . شيطان وسيله ي امتحان خلق است و باعث رشد انسان مي شود . در روايات وقت معلوم همان ظهور امام زمان (عج) است . امام زمان (عج) شيطان را از بين مي برد ولي نفس اماره انسان هنوز وجود دارد كه انسان را دعوت به شر مي كند .) پس اين باعث مي شود كه انسان از خدا نااميد نشود. در كتاب علل الشريط شيخ صدوق داريم كه فرعون ادعاي خدايي مي كرد . مدتي باران نيامده و آب رود نيل كم شده بود. مردم مصر پيش فرعون آمدند و گفتند : تو كه خداي مصر هستي ، كاري بكن كه آب رود نيل زياد بشود. فرعون ديد كه پادشاهي او در خطر است . بنابراين پيش خدا از شب تا صبح ناله و زاري كرد و خدا هم جوب او را داد البته اين نشان دهنده ي اين است كه رحمت خدا زياد است نه اينكه فرعون خوب

ص: 12907

بوده است . او باطناً خدا را قبول داشت ولي از روي استكبار انكار مي كرد. حتي زماني كه حضرت موسي عصا را به مار تبديل كرد فرعون مي خواست ايمان بياورد ولي رفيق او ، هامان مانع اين كار شد . او آنقدر ناله زد تا آب رود نيل زياد شد . موسي به خدا گفت كه اين چه كاري بود كه كردي ؟ خدا فرمود : تو شب خوابيده بودي و او پيش ما ناله و زاري مي كرد . البته اين عظمت خداست كه پاسخ ابليس و فرعون را مي دهد . پس خدا سوال ما را بي پاسخ نمي گذارد . اگر ما هفتاد سال يا الله بگوييم و خدا جواب ما را ندهد باز ما ثواب برده ايم زيرا اصل دعا كردن و ذكر ثواب دارد حتي اگر خدا حاجت ما را برآورده نكند زيرا شما با خدا انس گرفته ايد. بزرگي مي گفت همه مي گويند كه ما گرفتار هستيم ولي بايد بگويند : ما گرفته ي يار هستيم . اين گرفتاريها باعث شده است كه ما درخانه ي خدا را بزنيم . گاهي اگر خدا گرفتاري شما را رفع كند ، شما ديگر پيش خدا نمي آييد . و اين باعث شده است كه خدا گرفتاري شما را باز نكند تا باز شما با خدا صحبت بكني . كسي كه زياد دعا مي كند در واقع خود خدا را مي بيند و نيازي به استجابت دعا ندارد . بزرگي مي فرمودند : خوب است كه وقتي شما به زيارت امام هشتم مي رويزد با خود صاحبخانه آشنا بشويد

ص: 12908

و ايشان دستشان را به شما بدهند . بالاترين اجابت اين است كه ما همنشين خدا بشويم . در دعاي جوشن كبير تمام اسم هاي خدا آمده است و ما در اين دعا مدح خدا را مي كنيم و از خدا مي خواهيم ما را از آتش جهنم نجات بدهد. در اين دعا ما بيشتر خدا را صدا مي زنيم . خدا مالك ما است و ما مملوك اوست ، خدا رازق ما است و ما مرزوق او هستيم و ... او همه چيز مي داند و ما هيچي نمي دانيم . بنابراين خدا از خودمان به خودمان مهربانتر است . اگر ما خودمان را دوست داريم مطمئن باشيم كه خدا ما را بيشتر دوست دارد و قدر مخلوق را خالق مي داند . پس چيزي را كه ما مي خواهيم بهتر است يا چيزي را كه خدا مي خواهد ؟ چيزي كه خدا مي خواهد خيلي بهتر است آن چيزي است كه من مي خواهم . در توحيد شيخ صدوق داريم كه اميرالمومنين مي فرمايد كه خدا به داوُد گفت : اي داود ،تو يك خواسته اي داري و من خواسته ي ديگري دارم ، بدان آنچه كه من بخواهم مي شود ولي آنچه تو بخواهي ممكن است كه بشود يا نشود، اگر تو تسليم خواسته ي من بشوي من خواسته ي تو را اجابت مي كنم . ولي اگر تسليم نشدي ، در خواسته ات تو را به تَعَب مي اندازم . (پس دراينجا خواسته هاي ما تضاد پيدا مي كنند . حاج آقا دولابي مي فرمودند : توفيق يعني توافق بنده با

ص: 12909

خدا . اگر شما با خدا توافق كردي مشكلات شما حل مي شود. فردي گفت كه من مستجاب الدعوة هستم زيرا هر چه خدا بخواهد من هم آنرا مي خواهم . زيرا خواسته ي خدا بالاتر است .) در مفاتيح دعايي بنام دعاي صبح و شب داريم : حمد مي كنم خدايي را كه هرچه او مي خواهد انجام مي دهد و هر چه او نمي خواهد انجام نمي دهد. اگر خدا بخواهد تمام حرف خلق را اجابت كند نظام بهم مي خورد . همه مي خواهند ثروتمند يا دكتر يا مهندش بشوند ولي اين امكان ندارد . پس اگر خدا خواسته ي كسي را مستجاب نكند ، به او ثواب و پاداش مي دهد . پس اگر انسان تسليم خواسته ي خدا بشود و بگويد : اگر تو نمي خواهي من بچه دار بشوم من هم بچه نمي خواهم ، خدا هم خواسته ي او را اجابت مي كند . خدا در اينجا قول داده است كه اگر كسي از خواسته ي خودش صرف نظر كرد و تسليم شد ، خدا خواسته ي او را اجابت مي كند . در كتاب سِر دلبران ، آقا شيخ عبدالكريم حائري (موسس حوزه ي عليمه قم) در مورد حالات پدرشان نوشته اند : پدر من ملاجعفر و كشاورز بود. او فرزنددار نمي شد . بعد از مدتها به ايشان مي گويند كه مشكل از همسر شماست . ايشان با خانم بيوه اي كه دو تا بچه سيد داشت ازدواج موقت كرد تا بچه دار بشود و بعد از خانم جدا بشود . ايشان وقتي به خانه ي

ص: 12910

اين خانم مي رفتند اين دو تا بچه سيد بودند و آنها مجبور بودند كه اين دو تا بچه را بيرون كنند و آنها اذيت مي شدند . ملاجعفر خيلي ناراحت شد كه چرا بخاطر ميل نفساني خودش اين بچه سيدها را اذيت مي كند . او به خدا مي گويد كه من بچه نمي خواهم و تسليم تو مي شوم . ايشان به اين خانم محبت مي كنند و بعد از ايشان جدا مي شوند . بعد از مدتي خانم اول ايشان باردار مي شوند و حاج عبدالكريم حائري متولد شد. ايشان بچه ي بسيار شيطان و شلوغ بودند . و گاهي همسر ملا جعفر به ملاجعفر مي گفته : بچه اي كه به زور از خدا مي گيري بهتر از اين نمي شود. بعد ايشان تحت تكلف عمو و مادرشان به قم و نجف مي روند و آيت الله مي شوند . فرزندي كه در تحت امر خدا بدنيا آمد موسس حوزه ي عليمه قم شد . پس يكي از راههاي اجابت دعا اين است كه تسليم امر خدا بشويم . البته ما تلاش خودمان را مي كنيم ولي بايد بگوييم : خدايا من راضي به راضي تو هستم . جابر نزد امام باقر (ع) آمد و گفت : من رياضت كشيده ام و برخلاف نفس خودم عمل مي كنم ، من فقر را بيشتر از غنا مي خواهم و بيماري را بيشتر از سلامتي دوست دارم . امام فرمود : ما آنچه را كه خدا مي خواهد بيشتر دوست داريم . پس بايد روح تسليم در همه ي دعاهاي ما باشد .

ص: 12911

سوال – سوره ي نجم آيات 1 تا 16 را توضيح بفرماييد . پاسخ – ما رواياتي داريم كه هنگام شنيدن نام حضرت محمد بايد صلوات بفرستيم حتي اگر انسان در نماز باشد. كساني كه نام حضرت محمد را مي شنوند و صلوات نمي فرستند مذمت شده اند . پيامبر فرمود : جفاكارترين مردم به من كساني هستند كه نام من را بشنوند و بر من صلوات نفرستند . شروع اين سوره مي فرمايد : قسم به ستاره هرگاه فرود مي كند يا افول مي كند . ( خدا به ستاره قسم مي خورد و وقتي افول مي كند كه خورشيد مي خواهد در بيايد و اين آيه براي كساني بود كه ستاره پرست بودند و خدا مي خواهد به آنها بفهماند كه ستاره ماندني نيست و افول مي كند) صاحب شما يعني پيامبر نه گمراه شده نه منحرف شده است . وقتي پيامبر درهاي مسجد را به سوي خانه هاي مردم بستند و فقط در مسجد را به سوي خانه ي علي باز گذاشتند ، عده اي اعتراض كردند و به پيامبر گفتند كه تو شيفته ي داماد خودت شده اي . در اين آيه خدا از پيامبر دفاع كرده است . پيامبر به امر خدا به كسي عزت مي دهد . سوال – آيا دعا كردن و راز و نياز براي ما اولويتي مي آورد ؟ پاسخ – دعا امر خداست . در حديث قدسي داريم : مرا بخوان و بدان چيزي كه مي گويم عمل بكن و به من چيزي ياد نده . اين طور نيست كه همه ي دعاهاي پيامبر اجابت

ص: 12912

بشود. مثلا پيامبر از خدا خواستند كه ابوجهل هدايت بشود ولي اين طور نشد يا حضرت موسي از خدا خواست فرعون هلاك بشود ولي دعاي او چهل سال بعد اجابت شد . امام سجاد (ع) دعا مي كردند كه خدا بلاها را از آنها دور كند ولي پر ابتلاترين افراد حضرت محمد (ص) و ائمه او بدند . پس اين طور نيست كه همه ي حاجت هاي انبياء و ما برآورده بشود . خدا در دعا به ما امر كرده است كه راحتي و خوشي از ما بخواه و ما هم اين كار را مي كنيم . دعاهاي ما بي پاسخ نمي ماند . يعني نامه ي ما به دست خدا مي رسد و خدا آنرا مي خواند . پس كساني كه دعا نمي كنند هم پيش خدا پس انداز ندارند و هم مورد غضب خدا قرار مي گرند . در سوره فرقان آيه آخر مي فرمايد : اگر دعاي شما نباشد خدا به شما اعتنا نمي كند . اين دعاها ذخيره مي شود. سوال – گاهي ما از خدا مي خواهيم كه در ترك گناهي به ما كمك كند و مي دانيم كه اين به نفع ماست ولي چرا اين اتفاق نمي افتد ؟ پاسخ – در مسائل مادي پافشاري خوب نيست ولي در مسائل معنوي هرچه اصرار بكنيم خوب است . در مسائل معنوي هم بايد كار به صلاح ما باشد . در ماه رمضان همه دعا مي كنند كه سفر خانه ي حج را نصيب ما بكن ولي اين دعا امكان ندارد. اگر ما اصرار در مسائل معنوي مي كنيم بايد موانع

ص: 12913

آنرا برطرف بكنيم .مثلا ما بايد لقمه ي حرام را از زندگي مان برداريم يا اگر دعا مي كنيم كه در نماز حضور قلب داشته باشيم خودمان بايد در اين كار سعي و تلاش بكنيم . پس حق الناس و تلاش نكردن يكي از عواملي است كه باعث مي شود دعاهاي ما مستجاب نشود . اگر كسي دعاي معنوي بكند مثلا زيارت كربلا يا خانه خدا را بخواهد ،قطعا بداند كه اگر دعايش مستجاب نشد ،ثوابش براي او نوشته مي شود.

90-12-22

هواي پنجره را باز كن بهار بيايد بيا كه پرده كمي با دلم كنار بيايد ، چهار فصل زمين گيج سايه هاي ملخ هاست زمانه را بتكان دسته دسته سار بيايد ، به ياد گوشه ي چشم تو گوشه گوشه خرابيم كه بوي مستي از آن نرگس خمار بيايد ، نشسته ايم و به تكرار مي كشيم آه اگر سوار بيايد اگر سوار نيايد ، تو هر زمان دلت آمد سوار جاده شو اما بلند شو بنشين يك نفس غبار بيايد. سوال – اگر ما موانع دعا را برطرف كرديم ولي باز دعاي ما مستجاب نشد ، تكليف ما چيست ؟ پاسخ – دعا دستور و امر خداست و ما نبايد دعا كردن را ترك كنيم زيرا براي ترك دعا وعده ي جهنم داده شده است . در قرآن داريم : افرادي كه ترك دعا مي كنند تكبر مي ورزند و بزودي با خفت و خواري وارد جهنم مي شوند . در ذيل اين دعا ما رواياتي داريم كه دعا افضل عبادات است يعني خواستن و صدا زدن بالاترين عبادتهاست . امير المومنين فرمودند

ص: 12914

: محبوبترين اعمال نزد خدا دعا و نيايش است. امام باقر(ع) و امام صادق (ع) فرموده اند كه دعا از قرائت قرآن بالاتر است . با اينكه ما رواياتي داريم كه قرائت قرآن كار مهمي است . و در روايات داريم كه خواندن قرآن را ترك نكنيد . دعا دستور قرآن است و عمل كردن به قرآن بالاتر از خواندن قرآن است . شكستي كه در دعا است باعث قرب انسان مي شود و خدا اين حالت را دوست دارد . ما نبايد هيچ گاه از دعا كردن خسته و نااميد بشويم . زيرا ما فقط همين خدا را داريم و خانه ي ائمه هم همان خانه ي خداست . در روايات داريم :هر كس كه فضل خدا را نخواهد ، گرفتار مي شود. شيخ محمد بهادري يكي از عرفاي بزرگ تعبيري دارد كه گدايي را از دست نده كه محتاج مي شوي يعني گدايي در خانه ي خدا را از دست ندهيد و الا محتاج به خلق خدا مي شويد . اگر ما جلوي خلق خدا دست دراز كنيم ممكن است كه حاجت ما را ندهند و اگر هم بدهند منت بگذارند . خدا غني است و مي تواند نيازهاي ما را برطرف بكند . در روايات داريم : خداوند درخواست كننده ي مُصِر را دوست دارد . يعني خدا افراد سمج را دوست دارد . خوب است انسان به درخانه ي خدا اصرار بكند ولي نبايد به در خانه ي خلق خدا اصرار بكند . ما روايت داريم كه خدا دعا كننده ي سمج را دوست دارد . يكي از بزرگان مي گفتند

ص: 12915

كه يك شب داشتم به مسجد مي رفتم ، ديدم فردي چوب بلندي بدست دارد و به در مسجد مي كوبد و اين كار را تكرار مي كند . از او سوال شد كه چرا را اين كار را مي كند ؟ آن فرد گفت كه من بايد تكليف خودم را با خدا يكسره كنم و حاجتم را از او بگيرم . مدتي است كه دختر من عقد بسته است و هر كاري مي كنم جهيزيه او جور نمي شود . هر چه من با ملايمت با خدا راز و نياز مي كنم خدا جوابم را نمي دهد . خانمم مرا تهديد كرده است كه اگر تا هفته ي ديگر جهيزيه را جور نكنم ، مرا به خانه راه نمي دهد . اگر انسان براي نيازهاي واقعي خودش به خدا اصرار كند يا خدا حاجت را مي دهد يا بهتر از حاجت را به او مي دهد . اين بزرگ با كمك چند تن از خيرين جهيزيه اين دختر را جور كرد . پس انسان با فطرت پاك و از روي صدق مي تواند به در خانه ي خدا اصرا كند و محكم در بزند تا حاجتش را بگيرد . در مسائل دنيويي شما از خدا به شرط صلاح حاجت بخواهيد . سوال – من و همسرم يك سال و نيم است كه براي فرزنددار شدن اقدام كرده ايم اما با درمان هاي مختلف هنوز به نتيجه نرسيده ايم . در طول درمان ، من دعاها و نذرهاي مختلفي كرده ام . من سعي كردم كه سخنان كارشناس شما را گوش بدهم و تسليم خدا

ص: 12916

باشم . من ديگر دعا نمي كنم كه خدايا به من فرزند بده . بلكه مي گويم كه اگر صلاح من است به من فرزند بده . آيا دعا كردن با تسليم خدا بودن ، منافات دارد ؟ آيا براي بچه دار شدن بايد بدنبال درمان باشم يا همه كارها را به خدا بسپارم ؟ چطور مي شود به مقام تسليم رسيد ؟ پاسخ – اميرالمومنين مي فرمايد : خدا به حضرت داوود مي فرمايد كه من يك خواسته و شما هم يك خواسته اي داريد . خواسته ي من انجام مي پذيرد ولي خواسته ي شما ممكن است كه به انجام برسد يا نرسد . اگر شما حقيقتا تسليم خدا بشويد ، خواسته ي شما را خواهم داد . اما اگر تسليم خواسته ي من نشويد ،شما را گرفتار مي كنم و خواسته ي خودم را به اجابت مي رسانم . اين وعده ي حتمي خداست كه اگر تسليم و راضي به رضاي خدا باشيم خواسته ي ما را مستجاب مي كند . اگر معرفت انسان به خدا بيشتر بشود تسليم خدا مي شود. خدا حتي به انبياء هم اجابت بي قيد و شرط عطا نكرده است . امام سجاد (ع) در طول كتاب صحيفه ي سجاديه از خدا سلامت مي خواستند ولي خدا به امام عافيت عطا نكرد . اين روايت نبايد ما را از دعا كردن نااميد بكند . دعا و درمان اسباب وسيله است و شما بايد دنبال درمان باشيد و نااميد هم نشويد زيرا حضرت زكريا در پيري فرزنددار شد . خدا مسبب الاسباب است . پس ما نبايد نااميد

ص: 12917

بشويم و بايد دعا كردن را جدي بگيريم . در مسائل مادي وقتي كه ما دعا مي كنيم بايد بگوييم هر چه به صلاح خداست. گاهي ما چيزي از خدا مي خواهيم كه هلاكت ما در آن است . زبير پسرعمه ي پيامبر بود و اميرالمومنين در مورد او فرمود : زبير از ما اهل بيت است . او يكي از نزديكان پنج تن بود و در تشييع جنازه ي حضرت زهرا شركت داشت. وقتي عبدالله پسر زبير بزر شد باعث شد بين او و اميرالمومنين جدايي بيفتد . و در جنگ جمل هجده هزار نفر كشته شدند. از اين پسر تعبير به پسر شوم شده است . پس چيزي كه به صلاح ما نيست ، نبايد روي آن اصرار كرد . حضرت موسي به فرد فلجي رسيد و او به حضرت گفت كه دعا كن تا خدا من را شفا بدهد . حضرت گفت كه صبر كن ، خدا جبران مي كند ولي او اصرار كرد ( البته اگر به شرط تسليم باشد اشكالي ندارد ) .خدا مي فرمايد : بنده اي كه به خاطر دنيا زياد در خانه ي من را مي زند بترسد از روزي كه در دنيا را به روي او باز كنم و او به طرف آتش برود . حضرت موسي دعا كرد و اين فرد شفا پيدا كرد . مدتي بعد حضرت موسي از جايي رد مي شد و شنيد كه گفتند : فردي آدم كشته است و مي خواهند او را قصاص كنند . حضرت جلو آمد و ديد آن فرد اعدامي همان فرد فلج است . اين

ص: 12918

فرد ظرفيت پا داشتن را نداشت و خدا با ابتلاء ، نفس چموش او را مهار كرده بود. نفس هاي ما با فشار و ابتلائاتي كه مي بيند به زمين مي خورد تا طغيان و ياغي گري نكند. مرحوم آيت الله بهادري مي فرمود : نفس من خيلي قوي بود و من از جواني بيمار بودم . اين صلاح و حكم خدا بوده است . بلاي دوست تطهير شماست . علم خدا بالاي تدبير شماست . در اين ابتلائات لطف و نعمت خدا وجود دارد . امام عسگري (ع) مي فرمايد : هر ابتلائي كه تلخ است ، خدا در آن بلا نعمتي را گذاشته است كه بر آن بلا ، احاطه دارد . سوال – آيا ما بايد در مسائل معنوي اصرار بكنيم ؟ پاسخ – هر چه ما در مسائل معنوي اصرار بكنيم اشكالي ندارد . خدا مي فرمايد شما من را بخوانيد من شما را جواب مي دهم . دعاي ما مثل پيامك و تلفن زدن است . شما بدانيد كه هيچ دعايي بي پاسخ نمي ماند . در حديث قدسي دارمي : پروردگار شما كريم است و از اينكه شما پيش او دست دراز كنيد و خدا آنرا خالي برگرداند ، حيا مي كند . حتي تلفن و پيامك گناهكاران هم به خدا مي رسد . خدا جواب ابليس و فرعون را هم داد . ممكن است كه خدا حاجت شما را بدهيد يا حاجتي بهتر از آنچه شما طلب كرده بوديد به شما بدهد. مثلا بچه اي از مادرش چاقو مي خواهد ولي مادر به اول مي دهد .اين گل

ص: 12919

با چاقويي كه بچه مي خواسته است قابل مقايسه نيست . بعضي مواقع خواسته اي ما به ضرر ماست . بدانيم كه اگر خواسته ي ما اجابت نشد ، اين خواسته در راه خدا بايگاني مي شود. يك موقع ممكن است كه در استجابت دعاي ما تاخير بيفتد كه گاهي اين تاخير حكيمانه است . گاهي سپر بچه اي مي خواهد ازدواج كند . الان به صلاح او نيست كه اين كار را انجام بدهد . فردي مي گفت : من به امام هشتم (ع) گفتم كه عقل را از من بگير وعشق را به من بده، امام عقل را از من گرفت و عشق را هم به من نداد. انسان عاقل چنين درخواستي نمي كند . پس يك تاخير حكيمانه است . يك تاخيري عاشقانه است . گاهي خدا مي گويد كه جواب اين بنده را ندهيد زيرا من صداي او را دوست دارم . گاهي خدا ما را معطل مي كند تا صداي ما را بيشتر بشنود. گاهي خدا مي فرمايد كه من صداي اين بنده را دوست ندارم ، زودتر حاجت او را بدهيد تا ديگر صداي او را نشوم . خدا نجواي ما را دوست دارد . ما بايد كار را به دست خدا بسپاريم . پس ما هيچ گاه از دعا كردن ناميد نشويم و بدانيم كه پاسخ اين دعاها داده مي شود. پس گاهي در اجابت تاخير مي افتد و گاهي ثواب آن دعا را به ما مي دهند . در روايت داريم :كساني كه زياد دعا مي كردند مي گويند : اي كاش هيچ كدام از دعاهاي ما

ص: 12920

در دنيا پاسخ داده نمي شد و همه ي پاسخ خدا در قيامت داده مي شد . سوال – سوره الرحمن آيات 41 تا 67 را توضيح بفرماييد . پاسخ – در اصول كافي از پيامبر روايت داريم : صداي خودتان را به صلوات بلند كنيد زيرا نفاق را از بين مي برد و دلها را جلا مي دهد . سوره ي الرحمن عروس قرآن و سوره ي ياسين قلب است . بركات سوره ي الرحمن ، ياسين و واقعه خيلي زياد است و سعي كنيد كه آنها را زياد تلاوت كنيد. آيا شصت مي فرمايد : آيا جزاي احسان ، جز احسان است ؟ ما در مقابل اين همه نعمت هايي كه خدا به ما داده است بايد تسليم خدا باشيم . ديگر اينكه بندگاني كه به ما نيكي كرده اند ،ما هم به آنها نيكي كنيم . سه تا كار است كه حتي اگر غير مسلمان هم انجام بدهد اثر وضعي دارد. يكي محبت اهل بيت و توسل است ، ديگري احسان است ، اگر غير مومن خيريه بسازد و به بندگان خدا احسان بكند اثر وضعي دارد . يعني يا خدا به او تخفيف عذاب مي دهد يا به او ثواب مي دهد . ديگري دعا هم اثر وضعي دارد و بركات زيادي دارد . خدا را به محمد و آل محمد قسم مي دهيم كه همه ي ما را از گناهان و بدي ها پاك كند .

90-12-29

بهار از تبار محمد است و جهان بتدريج در قلمروي اين بهار گام مي زند ، فردا با يك زلزله صبح مي شود آنگاه

ص: 12921

پيامبران با يك شاخه اي از گل محمدي به دنيا مي گويند صبح بخير ، فردا ما آغاز مي شويم فردا جنگلي از پرنده آسماني از درخت و دريايي از خورشيد خواهيم داشت ، فردا پايان بدي هاست فردا جمهوري گل محمدي است . سوال – در مورد آداب پسنديده نوروز توضيحاتي بفرماييد . پاسخ- يكي از بهترين خواسته هايي كه ما هنگام سال تحويل از خدا مي خواهيم يا مقلب القلوب و الابصار يا مدبر الليل و النهار يا محول الحول والاحوال است . هم گردش افلاك هم گردش دلها وحالها دست خداست و در اين دعا ما بهترين ها را از خدا مي خواهيم كه حال ما را احسن الحال قرار بدهد . بهترين حال ها اين است كه دل انسان به خدا گره بخورد و به محبوب واقعي اش برسد . در واقع قطره به دريا گره بخورد . ما نبايد نااميد باشيم و از دعا كردن خسته بشويم . گاهي براي اجابت دعا موانعي وجود دارد. و اگر ما اين موانع را برطرف كنيم ، قطعا دعاهاي ما مستحاب مي شود . يكي از موانع دعا قهر كردن از اقوام و فاميل و مومنين است . كسي كه با مومنين قهر است در واقع با خدا قهر است . بزرگي مي فرمودند : در خانه اي كه همه با هم قهر هستند من در آن خانه استراحت نمي كنم . زيرا رحمت خدا و ريزش خاص خدا از آن خانه قطع است . ما بايد در اين پايان سال موانع را برطرف كنيم . سنت هاي خوبي در مملكت ما است

ص: 12922

و در هيچ مملكتي چنين سنت هاي خوبي در آن نيست . معمولا در پايان سال همه براي خانه تكاني بسيج مي شوند . اين كار پسنديده است زيرا نظافت شادي مي آورد و ما را به خدا نزديك مي كند . بعضي ها در خانه فقط دستور مي دهند . ائمه ما در همه ي كارها با اهل خانه شريك بودند . كمك در كارهاي خانه يك وظيفه است و اين كار كمتر از عبادات و مستحبات نيست . يكي از مراجع بزرگ ما كه حدودا هشتاد سال دارند ، بعد از خوردن غذا، خودشان ظرف غذايشان را مي شويند . پس همانطور كه ما خانه تكاني مي كنيم بايد خانه ي دل را هم بتكانيم و گرد و غبار و كينه ،حسادت ها و زشتي ها را از بين ببريم . همه ي نظافتهاي جسم مقدمه اي براي نظافت جان ما است . پس خانه تكاني دل مقدمه ي اين است كه ما خودمان را تكان بدهيم . بعضي از آرايش گرها صدها نفر را آرايش مي كنند ولي يادشان مي رود كه خودشان را آرايش كنند . ما نبايد خودمان را فراموش كنيم . راه خانه تكاني دل اين است كه ما با خدا معامله بكنيم . مرحوم ملا علي سبزواري مي فرمودند : مَرنج و مَرنجان . اين دو كلمه ي چكيده ي تمام اخلاق است . اولين مرحله ي خانه تكاني دل اين است كه ما كسي را مرنجانيم . پيامبر فرمود : بالاترين جهادها در راه خدا اين است كه انسان نيت آزار كسي را نداشته باشد . ما

ص: 12923

سعي كنيم كه بي انصافي نكنيم و در حق كسي اجحاف نكنيم . بزرگي مي فرموند : تمام هم و غم من اين است كه در اين دنيا آزار من به كسي نرسد . مرنجان دلم را كه اين مرغ وحشي زبامي كه برخاست مشكل نشيند . گاهي خاري به بدن ما فرو مي رود و ما را ناراحت مي كند ولي خاري كه در قلب ما فرو مي رود مثل زخم زبان يا تهمت بيجا از آن خار بدتر است . پس اولين قدم اين است كه تا مي توانيم دلي را آزار ندهيم . و اگر هم كسي را آزار داديم آنرا جبران كنيم . ايام نوروز فرصت خوبي براي گذشته هاست .اگر انسان از كسي كدورتي دارد ايام عيد فرصت خوبي براي آشتي كردن و حلاليت طلبي است . كسي لاالله الاالله واقعي را مي گويد كه پا روي خودش بگذارد . خانم و آقا بايد از همديگر عذرخواهي كنند . پيامبر فرمود : اي اباذر ، سعي بكن با كسي قهر نكني ،اگر كسي بيشتر از سه روز قهر بكند اعمال او پذيرفته نمي شود . در اصول كافي در باب حجران داريم : اگر دو نفر مومن با هم بيش از سه روز قهر بكنند ، از اسلام خارج مي شوند . امام صادق (ع) مي فرمايد : اگر بين دو مومن كدورت پيش بيايد ، من از كسي كه ظلم مي كند بيزار هستم ، و اكثر اوقات از ظالم و مظلوم بيزار هستم . مظلوم بايد از حق خودش بگذرد تا دعوا خاتمه پيدا بكند. ظلم كوچك ،

ص: 12924

يك چاله ي كوچك است ولي اگر ما با برادر مومن قهر باشيم ،اين يك چاه است . در كتاب امالي شيخ صدوق داريم : اگر دو نفر بيش از سه روز با هم قهر باشند آتش جهنم به آنها سزاورتر است . بياييم كدورت ها را از بين ببريم حتي اگر ما مظلوم واقع شده باشيم . قطع رحم جزو گناهان كبيره است . از امام باقر (ع) داريم كه پدرم فرمود : با چند دسته رفاقت نكنيد . يكي كسي كه دروغ مي گويد ، كسي كه نادان است ، كسي كه اهل فسق و فجور است و كسي كه اهل قطع رحم است . امام سجاد (ع) مي فرمايد : من در سه جاي قرآن يافتم كه خدا، قاطع رحم را لعنت كرده است . انسان حتي با اقوام و ارحام بد و كافر هم نبايد قطع رحم بكند . حداقل صله ي رحم ، واجب مي شود. حداقل همان سلام كردن ، پيامك دادن و تلفن زدن است كه واجب است . ما بايد ارتباط را برقرار كنيم حتي اگر طرف مقابل جواب ما را ندهد . ما بايد وظيفه ي خودمان را انجام بدهيم . براي افراد نزديك مثل پدر و مادر فقط تلفن زدن كافي نيست . البته صله ي رحم بايد طوري باشد كه تكلف آور نباشد . تكلف گر نباشد خوش توان زيست تعلق گر نباشد خوش توان رفت . اگر ما بتوانيم به اين بيت عمل كنيم زندگي مان خيلي زيبا مي شود. تكلف يعني اينكه ما بيش از از حد توان مان به خودمان فشار

ص: 12925

بياوريم . اگر ما تعلق نداشته باشيم راحت مي توانيم اين دنيا را ترك كنيم. گاهي ما مي خواهيم يك كار مستحب بجا بياوريم ولي چند تا كار حرام هم انجام مي دهيم . مثلا ميهماني دادن مستحب است ولي اجحاف به خانواده و ديگران را به زحمت انداختن ، باعث دردسر ديگران است و اين تكلف است . صله ي رحم واقعي ، شاد كردن دلهاست . صله ي رحم فقط ديد و بازديد نيست . مهمترين صله ي رحم اين است كه ما گره اي را باز بكنيم و قلب كسي را شاد كنيم . ما مي توانيم يك فرد بيكار را در خانواده با كار بكنيم . پس اصل صله ي رحم كمك كردن به ديگران و حل كردن مشكلات آنها است. لبخند به لب گذراست ما بايد مشكلات را باز بكنيم . ما در ايام نوروز مي توانيم از حال خم باخبر بشويم . اما رضا (ع) مي فرمايد : اگر كسي دل مومني را شاد بكند خدا در روز قيامت او را شاد خواهد كرد. پس اولين قدم مرنجان و دومين قدم نرنجيدن است . بعضي ها مي گويند : هر كس كه به گردن ما حق دارد ، ما آنها را حلال كرديم . اين كار باعث آرامش مي شود. اگر مومن با كسي كدورتي داشته باشد وقتي بلند مي شود آنرا مي تكاند ولي كدورت كافر دائمي است . گاهي فردي يك حرف را چهل سال در دلش نگه مي دارد و مي گويد كه فلاني چهل سال پيش فلان حرف را به من زد .شما كه اين

ص: 12926

حرف را در دلت نگه داشته ايد از آن فرد بدتر هستي . زيرا شما از او نگذشتي . مَرنج خيلي مهم است . ما بايد دلمان را صفا و جلال بدهيم . سوال – سوره حديد آيات 19 تا 24 را توضيح بفرماييد . پاسخ- در روايت داريم كه صلوات باعث قبولي اعمال است . اگر كسي همه ي اعمال حسنه را بجا بياورد ولي در نامه ي اش صلوات بر محمد نباشد ، اعمالش مردود است . در آيه 21 مي فرمايد : سرعت و سبقت در مسائل دنيايي پسنديده نيست . ولي در مسائل معنوي اين كار پسنديده است .اگر شما مي خواهيد سبقت بگيريد به مغفرت و آمرزش خدا سبقت بگيريد و سبقت به بهشتي بگيريد كه مساحت آن به اندازه ي آسمانها و زمين است . در دنيا انسان نمي تواند به همه ي خواسته هايش برسد ولي در بهشت برين يك مومن مي تواند از همه پذيرايي كند زيرا وسعت آن زياد است . در اين ايام انس با قرآن را فراموش نكنيم . قرآن تحول عظيمي در ما بوجود مي آورد . درايام تعطيل شما حداقل روزي يك صفحه قرآن بخوانيم . خوب است كه قرآن هميشه همراه ما باشد. شما مي توانيد در سايت MOBINMOBIL.COM وارد بشويد و قرآن و مفاتيح را در موبايل خود ذخيره كنيد تا قرآن هميشه همراه شما باشد و موبايل شما نوراني بشود . سوال – در ادامه ي بحث مرنج و مرنجان توضيحات بيشتري بفرماييد . پاسخ – امام هفتم (ع) فرمودند : همسايه ي خوب همسايه اي نيست كه فقط

ص: 12927

آزارش به همسايه نرسد ، بلكه همسايه ي خوب همسايه اي است كه جفا را تحمل بكند . برادران يوسف در حق يوسف خيلي بدي كردند ولي بعد از چهل سال كه يوسف آنها را ديد ، از آنها گذشت . او نسبت اختلاف و بدي ها را به شيطان داد . يوسف گفت : من شما را سرزنش هم نمي كنم . امروز خدا گناهان شما را مي بخشد و خدا الرحم الراحمين است . وقتي حضرت يوسف برادرانش را بخشيد و به آنها كمك مي كرد . آنها شرمنده شدند . حضرت يوسف به آنها گفت كه شما انسانهاي بدي نيستيد و شما به من منت داريد زيرا قبل از اينكه شما خودتان را معرفي كنيد مردم مصر فكر مي كردند كه من نسب ندارم و خانواده ي من را نمي شناختند . حالا كه شما آمديد آنها فهميدند كه پدرمن ،يعقوب پيامبر است و شما آبروي من را حفظ كرديد . وقتي حكم آزادي حضرت يوسف رسيد ، او گفت كه من از زندان نمي روم . زيرا اگر من از زندان بيرون بيايم دوستهاي زنداني من ناراحت مي شوند زيرا با من مانوس شده اند . حضرت يوسف گفت : يا همه را آزاد كنيد يا من هم در زندان مي مانم . پس همه ي زنداني ها آزاد شدند . بزرگ مصر فرد كافري بود ولي به احترام يوسف زنداني ها را آزاد كرد . بزرگي مي فرمودند : پيامبر ما از يوسف بالاتر است و راضي نمي شود كه امتش در زندان باشد و همه ي ما را آزاد

ص: 12928

مي كند . يوسف به يك كافر رو انداخت و همه ي زنداني ها را آزاد كرد ، پيامبر كه عزيزترين خلق خداست ، حتما خدا او راضي مي كند و روي او را زمين نمي گذارد . پس بايد اميد ما به رحمت خدا زياد باشد . سوال – چرا گاهي ما در صله ي رحم كوتاهي مي كنيم درحاليكه اميرالمومنين به فرزندش صله ي رحم را سفارش مي كند ؟ پاسخ – يكي از كارهاي خوب در ايام عيد زيارت رفتن است. خوب است كه ما قبل از سفر صدقه بدهيم و فقيري را خوشحال كنيم و گره اي را باز كنند . صدقه رفع بلا مي كند . داريم صدقه و دعا بلا را رفع مي كند . خوب است كه ما در زيارت گاهها براي همه دعا كنيم . داريم اگر كسي پشت سر مومني دعا بكند ، صد برابر دعا براي خودش مستجاب مي شود . اميرالمومنين به امام مجتبي (ع) فرمود : اقوام خودت را اكرام بكن زيرا آنها بال ، ريشه و دست توانمند تو هستند . اگر يك دست از صد دست جدا بشود اتفاقي ني افتد ولي اگر شما با آنها قهر كنيد نود و نه دست از شما جدا مي شود . پيامبر فرمود : كسي كه با مال و جانش صله ي رحم بكند خدا پاداش صد شهيد را به او مي دهد. به هر گامي كه براي صله ي رحم بر مي دارد خدا چهل هزار گناه او را پاك مي كند و چهل هزار ثواب به او مي دهد و چهل هزار

ص: 12929

درجه مي دهد . كسي كه براي صله ي رحم قدم بردارد و آنها را خوشحال مي كند ، خدا عبادت صد هزار سال كه در راه خدا صبر كرده است را براي او مي نويسد . انشاء الله عيد واقعي ما زماني است كه گناه نشود و امام زمان (عج) ظهور بكند. سوال – آخرين صحبت و توصيه ي شما در سال 90 چيست ؟ پاسخ – من از تهيه كننده برنامه آقاي ركني تشكر مي كنم . زحمت فراوان اين برنامه بر دوش ايشان است .همچنين از آقاي پورمحمدي رئيس شبكه سه تشكر مي كنم . اگر خدا دلهاي ما را به امام زمان (عج) گره بزند همه ي خوبي ها شامل حال ما خواهد شد.

1391

91-01-14

اي حُسن يوسف دكمه ي پيراهن تو دل مي شكفد گل به گل از دامن تو ، جز در هواي تو مرا سير و سفر نيست گلگشت من ديدار سرو و سوسن توست ، آغاز فروردين چشمت مشهد من شيراز من ارديبهشت دامن تو ، هر اصفهان اَبريت نصف جهانم خرماي خوزستان من خنديدن تو ، من جز براي تو نمي خواهم خودم را اي از همه من هاي من بهتر من تو، هر چيز و هر كس رو به سويي در نمازند اي چشم هاي من نماز ديدن تو ، حيران و سرگردان چشمت تا ابد باد منظومه ي دل بر مدار روشن تو . سوال – خلاصه اي از مباحث گذشته در مورد دعا و استجابت دعا بفرماييد . پاسخ – دعا بعنوان يك عبادت و افضل عبادت است.امام علي(ع) مي فرمايد: محبوب ترين چيز

ص: 12930

نزد خدا دعا است . ما بايد به دعا وعرض نياز ، بعنوان يك وظيفه ي نگاه بكنيم . در دعا نبايد فقط مسئله ي حاجت باشد. گاهي اطرافيان و ارباب رجوع هر وقت با ما كار دارند به ما تلفن مي زنند . هيچ وقت نشده است كه آنها بدون حاجت به ما زنگ بزنند يا پيامك بدهند يا به ديدن ما بيايند . اينكار تصور بدي در ذهن انسان ايجاد مي كند كه اين افراد خود ما را نمي خواهند . ما نبايد با خدا اينگونه باشيم . اگر اين طور باشد پيوند ما بامحبت نيست و در واقع ما دور خودمان و خواسته هاي مان مي گرديم . بعضي ها وقتي از خدا حاجت مي گيرند ديگر به خدا كاري ندارند. اين كار خوب نيست . يك فاميل صميمي هميشه احوال ديگران را جويا مي شود والبته اگر كاري هم داشته باشد به آنها مي گويد. دعا بايد در ما ايجاد انس و محبت به خدا را بكند ، در عين اينكه حاجت هم از خدا بخواهيم . پس ما بايددعا را بعنوان يك وظيفه بدانيم حتي اگر حاجتي هم نداشته باشيم . اين ارتباط بايد هميشه باشد . دعا مغز عبادات است . خدا دعا كردن ما را دوست دارد. خدا به انبياء و امامان چك سفيد نداده است كه حتما دعاهايشان برآورده بشود . در خيلي مواقع پيامبر دعا كرد سختي ها را از امامان بردارد ولي خدا فرمود كه اين قضا وقدر حتمي است . البته پيامبران و امامان خواسته هايشان به شرط تسليم بوده است. پس اين طور

ص: 12931

نيست كه بطور مطلق اگر كسي چيزي از خدا بخواهد ، خدا به او بدهد . مالكيت از آن خداست و حرف اول را خدا مي زند. روح تسليم بايد در همه ي دعاها و نيايش هاي ما باشد. اگر درخواستي از بزرگ به كوچك باشد به آن امر مي گويند ولي اگر كوچكتر از بزرگتر درخواستي داشته باشد به آن دعا مي گويند . افرادي كه جاهل هستند در دعايشان حاكميت و آمريت وجود دارد. اين افراد به خدا مي گويد كه حتما بايد اين خواسته ي من را برآورده بكني . روح تسليم و رضا در عين دعا ، بايد حاكم باشد . اصرار در مسائل معنوي و مادي خوب است ولي روح تسليم و رضا بايد بر ما حاكم باشد . اهم رضاي خداست . در شأن نزول سوره ي توبه (برائت )آيه 75 تا 78 گفته اند : يكي از اصحاب پيامبر ، مرد فقيري بود و اصرار داشت كه پولدار بشود. پيامبر فرمودند : كمي كه شكرگزار باشي بهتر از زيادي است كه تو را غافل كند. ظرفيت نداشته باشي . همه ي خواهند امسال به مكه بروند اين كار ظرفيت و امكان ندارد . پيامبر به او مي گفت كه صلاح تو همين است ولي او قبول نمي كرد . در حديث قدسي داريم كه بترس از فردي كه بخاطر مال دنيا در خانه ي من را بزند و من به او بدهم تا برود و ديگر برنگردد . درمسائل معنوي اصرار اشكالي ندارد .اگر شما دعا كنيد كه به مكه برويد حتما مي رويد يا اينكه خدا ثواب

ص: 12932

آنرا در اعمال ما مي نويسد . اصرار در نيازهاي مادي به اندازه هم اشكالي ندارد . پول كلان ، رياستي كه ما ظرفيت آنرا نداريم و مسائلي كه بيش از ظرفيت ما است ، ما نبايد روي اينها اصرار بكنيم مگر با روح تسليم در برابر خدا كه در اين صورت ، اين دعا براي ما مشكلي ايجاد نمي كند. پيامبر به اين فرد گفت كه تو ظرفيت پولدار شدن را نداري ولي او قبول نكرد . پيامبر براي او دعا كرد و او پولدار شد . ( او پسر عمويي داشت كه مرد و ثروتش به او رسيد يا اينكه گوسفندي خريداري كرد و آنها زاد و ولد كردند و تعدادشان زياد شد) اين فرد هر روز به مسجد مي آمد و در تمام نمازها شركت مي كرد . وقتي ثروت او زياد شد ، او كم كم از مسجد دور شد و ديگر هفته به هفته هم به مسجد نمي آمد . افرادي كه گرفتار دنيا مي شوند از خدا دور مي شوند. پيامبر به بعضي از افراد كه از آنها ناراضي بود مي فرمود : خدا فرزند و مال تو را زياد كند . پيامبر افرادي را كه دوست داشت مي فرمود : خدا رزق و فرزند شما را به اندازه ي كفاف قرار بدهد . اگر انسان گرفتار رياست يا ثروت بشود در واقع اين نفرين است . اين فرد شرط كرد كه اگر پولدار بشوم به فقرا كمك مي كنم و زكات مي دهم . وقتي ماموران پيامبران مي خواستند از او زكات بگيرند ، زكات را انكار كرد

ص: 12933

. يعني او كافر شد . فردي كه ضرورت دين را انكار كند مرتد و كافر مي شود. مثلا فردي بگويد من نماز يا روزه را قبول ندارم . او منافق و مرتد شد . در قرآن حكم نفاق او آمد . توبه ي او پذيرفته نشد . در كتاب سفينةالنجاة داريم : حضرت داود به خدا گفت : همنشين من در بهشت كيست ؟ بنظر مي رسيد كه همنشين او در بهشت يك پيامبر يا عابد يا زاهد باشد. به داود خطاب شد كه همنشين تو در بهشت خانم خانه داري است . اين جاي تعجب بود كه همنشين يك پيامبر يك خانم خانه دار بود . ما داشته ايم افرادي كه عادي بوده اند ولي با پيامبران همنشين مي شدند. در نيشابور يك پيرزن هفتادساله اي بود كه امام رضا (ع) بر او نماز خواند و كفن خودشان را براي اين پير زن فرستادند . اويس قرني يك چوپان بوده است و با پيامبر محشور مي شده است . بلال حبشي يك بَرده بوده و آزاد شده و همنشين پيامبر بوده است . او اذان گوي پيامبر بود . خدا آدرس اين خانم را به حضرت داود داد .ايشان اين خانم را پيدا كرد و داستان را به او گفت .پيامبر پرسيد شما چكار كرديد كه همنشين من در بهشت خواهيد بود ؟ آيا شما عبادت زياد مي كنيد ؟ خانم گفت : خير . پيامبر پرسيد : پس شما چكار مي كنيد كه همنشين من در بهشت خواهيد شد؟ او گفت : من در غنا و فقر تسليم خدا هستم و راضي

ص: 12934

هستم . من راضي به رضاي خدا هستم و هيچ وقت از خدا ناراضي نبودم . توفيق يعني توافق بنده با خداي متعال . سوال – آيات پاياني سوره ي جمعه و آيات ابتدايي سوره ي منافقون را توضيح بفرماييد. پاسخ – سلام دعاي منقطع است ولي صلوات دعاي دائم يعني خدايا دائما لطف و رحمت خودت را بر پيامبر و آل او نازل كن . صلوات يك دعاي مستجاب است. وقتي به پيامبر و آل او رحمت نازل بشود ، به همه ي خلقت هم رحمت مي رسد . در روايت داريم : شخصي به پيامبر گفت كه من حاجات خودم را در دعاي شما قرار داده ام يعني بر شما صلوات مي فرستم . پيامبر فرمود : خدا هم حاجات شما را برآورده مي كند. شان نزول آيه آخر سوره ي جمعه بدين صورت است كه پيامبر نماز جمعه مي خواندند ( نماز در زمان معصوم واجب عيني است ) مال التجاره اي وارد مدينه شد و طبل مي زدند و اعلام حراجي مي كردند . عده اي پيامبر را ترك كردند و بدنبال مال التجاره رفتند . خداوند در اين آيه از مردم شكايت مي كند .( روايت داريم كه عده ي كمي ماندند كه اگر آنها هم مي رفتند عذاب نازل مي شد) خدا مي فرمايد : عده اي كه به طرف دنيا شتاب مي كنند و پيامبر را ترك مي كنند . اين بايد درس عبرتي براي ما باشد . سوال – آيا مي توان در دعا كردن سريع تر جواب گرفت ؟ پاسخ- در آستانه ي ايام فاطميه هستيم

ص: 12935

.ما دو قول براي زمان شهادت حضرت فاطمه (س) داريم . يكي هفدهم فروردين است . در اين ايام بايد توجه بشود كه مراسم عقد و عروسي گرفته نشود . بعدي ششم ارديبهشت است . خوب است كه ما در اين ايام حرمت نگه داريم . آيت الله بهاءالدين و آيت الله بهجت مي فرمودند : يكي از دعاهايي كه براي برآوردن حاجت موثر است خواندن حديث كِساء است . در اين ايام فاطميه خواند حديث كساء خيلي خوب است . بزرگان توصيه ي به خواندن اين حديث مي كردند . در ايام جنگ در خدمت آيت الله بهاء الديني به شهر دُرود رفته بودم . به ايشان گفتند كه اين شهر را بخاطر كارخانه ي سيماني كه دارد بطور مداوم موشك باران مي كنند و مردم شهر مستاصل شده اند ايشان به امام جمعه فرمودند كه در مراسم هايتان حديث كساء را بخوانيد . از آن موقع در اين شهر خواند اين حديث باب شد و از آن به بعد ديگر آن شهر بمباران يا موشك باران نشد . حتي اگر بمب هم مي انداختند عمل نمي كرد . ممكن است كه كسي هم اين حديث را بخواند و به صلاحش نباشد و خدا دعايش را مستجاب نكند ولي به او بهتر از آن را مي دهد . آقاي شيخ عباس قمي در كتاب فوايدالرضويه ص 94 فرموده اند : صاحب ارشاد القلوب كه از علماي شش قرن پيش است در كتاب جامع الدُرَر ، سه بار اين حديث را نقل كرده است . الان در آخر كليات مفاتيح اين حديث وجود دارد .

ص: 12936

آيت الله بهجت فرموده اند كه جملات اين حديث معجزه است . پيامبر دو بار قسم مي خورد كه اگر اين حديث خوانده بشود رحمت مي آيد ، ملائكه نازل مي شوند ، غم از غمگين برداشته مي شود و جاجت حاجتمند روا مي شود. ما بايد خواندن اين حديث را رايج كنيم . البته دسته جمعي خواندن اين حديث بهتر است . بزرگان تجربيات زيادي در مورد اين حديث دارند كه اگر حاجتي به صلاح ما باشد حتما برآورده مي شود . خواندن اين حديث موانع را برطرف مي كند . كلمات اين حديث از زبان حضرت فاطمه است كه مي فرمايد خدا و ملائكه فرمود . چهارده هزار صلوات به نيت هديه به چهارده معصوم بسيار موثر است . مي توان اين صلوات ها را در جلسات متعدد گفت . در مجالس قم مرسوم است كه هر كس صد صلوات بفرستد تا چهارده هزار صلوات ذكر شود . اين ذكر در مجالس زنان خيلي بهتر از گناه غيبت است . كساني كه تمكن مالي دارند ريختن خون بسيار موثر است . اگر انسان بيمار يا گرفتاري دارد مي تواند قرباني بكند . بهتر است كه قرباني گوسفند باشد . براي خريد خانه و آوردن عروس قرباني كردن خوب است. (اينكه در پاي جنازه گوسفند قرباني مي كنند اگر بعنوان صدقه بدهند خوب است ولي روايتي دراين زمينه نداريم ) اگر گوسفند نشد قرباني كردن خروس هم خوب است زيرا خون آن بلا گردان مي شود . خدا قرباني كردن را دوست دارد. مثلا ما مي توانيم چند نفر در قرباني كردن يك گوسفند

ص: 12937

شريك بشويم و مقداري از آن را براي خودمان برداريم و مقداري از آنرا صدقه بدهيم . در روايت داريم كه ريختن خون بلا گردان مي شود. طعام دادن هم به همين صورت است . در قرباني كردن بايد مسائل بهداشتي را رعايت بكنند . بعضي ها گاو و شتر مي كشند و اين كار نبايد موجب آزار و زحمت ديگران بشود . روايت داريم : اگر خدا توفيق دعا كردن را به كسي دارد ، اين نشانه ي اجابت دعا است . هيچ كسي با دعا كردن هلاك نمي شوند . دعا مثل پس انداز است و ما بايد پس انداز خودمان را در نزد خدا زياد كنيم . خدايا تو را به حق محمد و آل محمد قسم مي دهيم كه سال پربركتي را براي همه عنايت بفرما، به كساني كه فرزند ندارند فرزند عنايت بفرما ، بيماران شفا عنايت بفرما و خدايا خير دنيا و آخرت را به همه ي آرزومندان عنايت بفرما .

91-01-21

هوا هواي لطيفي ست طراوات است و ترنم و شبنم است و شقايق ، هواي همهمه دارند تندر و ابر و باران ، هواي زمرمه دارند بيد و باد و بنفشه و من هواي تو را دارم . سوال – گاهي اوقات ما دعا مي كنيم ولي دعاي ما اجابت نمي شود . براي اين دعا چه اتفاقي مي افتد ؟ پاسخ – سه جمله ي زيبا در پايان دعاي ابوحمزه ي ثمالي آمده است . در جمله ي اول امام سجاد (ع) مي فرمايند : خدايا تو در قرآن فرموده اي : كساني كه به شما

ص: 12938

ظلم مي كنند عفو كنيد، پس حرفي را كه خودت زده اي ،به آن عمل كن . ما به خودمان ظلم كرده ايم ، پس ما را عفو كن . در جمله ي دوم امام مي فرمايد :خدايا در قرآن فرموده اي كه سائلي را بي جواب برنگردانيم ، ما سائل درخانه ي تو هستيم پس ما را بدون جواب برنگردان . در جمله ي سوم امام مي فرمايد : خدايا ،در قرآن فرموده اي كه ما نسبت به زيردست هاي مان گذشت بكنيم ، خدايا ما برده ي تو هستيم ،پس ما را از آتش جهنم نجات بده ، خدايا به قول هاي خودت عمل كن. ما مي دانيم كسي از خدا راستگوتر نيست و مطمئن هستيم كه خدا به قول هايش عمل مي كند . يكي از شرايط دعا اين است كه انسان نسبت به خدا خوش بين باشد . گاهي دعاي ما اجابت نمي شود زيرا ما هنوز خدا را نشناخته ايم . زيرا او همه چيز را مي داند و مهربان است . اگر فاميل مهرباني ما را دعوت بكند ، آيا ما مي توانيم گمان ببريم كه وقتي به خانه ي او برويم ،در را به روي ما باز نكند ؟ ما چنين گماني نمي بريم . يك مادر مهربان ،دانا ، دلسوز و پولدار است و فرزندش نياز مالي دارد ، آيا مي شود كه اين مادر به فرزند نيازمندش كمك نكند ؟ ما بايد اعتقاد و باور خودمان را نسبت به خدا بالا ببريم . خدا به مراتب از مادر نسبت به ما ،مهربانتر است . محبت خدا

ص: 12939

از محبت امام حسين (ع) كه خون خودش را در راه خدا داد تا مردم از گمراهي نجات پيدا كنند بيشتر است . آيا مي شود كه خدا ما را دعوت بكند و بعد ما را رد بكند ؟ پس اگر دعاي ما مستجاب نشد ،ما بايد اشكال را در خودمان جستجو كنيم . وقتي يوسف عزيز مصر شد ،جبرئيل به ديدن او آمد . جبرئيل ديد كه جواني به ديدن يوسف مي آيد ،او تبسمي كرد . يوسف پرسيد كه چرا تبسم مي كني ؟ جبرئيل گفت : اين جوان ،همان نوزادي است كه در گهواره به پاكي تو شهادت داد . وقتي زليخا پيراهن يوسف را كه داشت از دست او فرار مي كرد پاره كرد و يوسف در اتهام بود ، نوزاد گفت كه اگر پيراهن يوسف از پشت پاره شده است معلوم مي شود كه يوسف داشته فرار مي كرده و مقصر نيست . اين نوزاد در گهواره شهادت داد و يوسف نجات پيدا كرد . حضرت يوسف خوشحال شد و هداياي زيادي به او داد و به او محبت كرد . جبرئيل منقلب بود و اشك مي ريخت. جبرئيل گفت كه تو براي يك بار شهادت دادن اين جوان ، اين قدر به او محبت مي كني ، حالا ببين خدا به كسي كه در روز ،پنج بار به بزرگي و يكتايي خدا شهادت بدهد ،چه محبت و لطفي مي كند . خوب است كه ما به خدا خوش بين باشيم . خوش بيني به خدا خيلي از مشكلات را حل مي كند. مي گويند : سلطاني وزيري بي كفايت

ص: 12940

داشت كه مي خواست او را كنار بگذارد و دنبال بهانه اي بود . او سه تا سوال سخت از وزير كرد و مي دانست كه او نمي تواند آنها را جواب بدهد . بنابراين به وزير گفت كه اگر نتواني به اين سوالها جواب بدهي تو را بركنار مي كنم . يكي اينكه خدا چه چيزي مي خورد ، چه چيزي مي پوشد و چكار مي كند ؟ وزير غلامي زيرك داشت .( يكي از علما مي فرمودند كه يك روز نوه ام از من پرسيد كه معني ملاصدرا چيست ؟ من به او گفتم كه اين اسم يك فيلسوف است. او به من گفت كه تو هم نمي فهمي . او گفت : كسي كه درس خوانده است ملا است و صدرا يعني اينكه صد تا راه براي مشكل پيدا مي كند. ما نبايد هيچ كس را دست كم بگيريم . هدهد سليمان ملكه ي سبا را پيدا كرد ،در حالي كه سليمان از اين موضوع خبر نداشت.) وزير داستان را براي غلام تعريف كرد . غلام گفت كه من جواب اين سه تا سوال را مي دانم ولي دو تا جواب را الان مي گويم ولي سومي را فردا مي گويم . جواب اول : خدا غم بنده هايش را مي خورد و جواب دوم : خدا عيب بندگانش را مي پوشاند . ستاريت خدا بسيار مهم است. اگر پرده ها كنار برود كسي حاضر نيست كه حتي ديگري را دفن كند. آيت الله بهجت ذكر يا ستار را زياد مي گفتند . خيلي از افراد كه ظاهرشان خوب است ولي باطن

ص: 12941

شان خيلي خراب است و برعكس . آنچه ما در دنيا داريم مثال آن هم در آسمان چهارم وجود دارد . هر كاري كه ما مي كنيم مثال يا شبه ما آن كار را در آسمان چهارم مي كند. امام صادق (ع) فرمودند: وقتي انسان كار خوب انجام مي دهد ،درآسمان چهارم اين عمل نشان داده مي شود ولي وقتي انسان گناه مي كند ، خدا مي فرمايد كه روي آسمان پوششي بيندازيد كه اهل آسمان بنده ي من را نفرين نكنند. خدا نمي خواهد در آسمان چهارم هم آبروي ما برود . روايت داريم: اگر هفتاد گناه كبيره از برادرت ديدي ،آنرا بپوشان . جواني با دختري ازدواج كرد و بعد ديد كه او دوشيزه نيست ولي آبروي او را نبُرد و با خدا معامله كرد و به دختر كمك كرد كه انسان خوبي بشود . اين مرد توانست خدمت امام زمان (عج) شرفياب بشود . كساني كه دنبال عيب ديگران مي گردند تا آنرا افشا كنند ، از تحت ولايت خدا خارج مي شوند و تحت ولايت شيطان قرار مي گيرند . و شيطان هم آنها را قبول نمي كند . خدا پوشاندن عيب و حفظ اسرار ديگران را دوست دارد . غلام جواب سوال سوم را نداد. وزير غلام را پيش سلطان برد و جواب ها را به سلطان گفت . سلطان دستور داد كه جاي غلام و وزيرعوض بشود . وزير قبلي گفت كه جواب سوال سوم چه بود ؟ وزير فعلي گفت كه جواب سوم اين است :خدا در يك لحظه جاي غلام و وزير را عوض مي كند. خدا

ص: 12942

انسانها را امتحان مي كند . ما بدانيم كه خدا ما را رها نمي كند . خوش بيني يعني شاكي نبودن از خدا . مشكلات خودمان را به خدا نسبت ندهيم . خدا قطعا دعاها را پاسخ مي دهد . ما مي توانيم در دعا اصرار بكنيم ولي بايد حق انتخاب را به خدا واگذار كنيم . ما دعا مي كنيم ،ممكن است كه خدا عين خواسته ي ما را به ما بدهد و ثواب دعا را هم به ما مي دهد يا ممكن است كه خدا خواسته ي ما را با تاخير به ما بدهد . در قرآن داريم :حضرت موسي به فرعون نفرين كرد و اجابت شد . ( اين دعا چهل سال طول كشيد ) . روايت داريم :از بين بردن كوهها راحت از از بين بردن حاكمي است كه اجل او فرا نرسيده باشد. تا اجل كسي نرسد خدا به او مهلت مي دهد . پس ممكن است كه خدا در اجابت دعا تاخير بيندازد كه اين تاخير روي حكمت و شرايط است . خدا دوست دارد صداي بنده اش را بشنود. مرحوم نراقي مي گويد: دنيات نداده اند نه از خواري توست كونِين فداي يك نفس زاري توست ، هر چند دعا كني اجابت نكنم زيرا كه مرا محبت زاري توست . خدا يا رب شما را دوست دارد . هر چه شما دعا كني ، خدا آنرا ذخيره مي كند . روايت داريم : در روز قيامت ، خدا از فقرائي كه راضي هستند ، صبر مي كنند و شكايت نمي كنند عذرخواهي مي كند . اگر هر كس

ص: 12943

پنج درصد خريد عيدش را به فقرا مي داد ، ديگر فقيري باقي نمي ماند .امروزه سخاوت و رحم كم شده است . خدا مثل يك برادر بزرگ كه از برادر كوچكتر عذرخواهي مي كند ،از فقرائي كه صبر كردند و شكايت نكردند عذرخواهي مي كند. گاهي ظرفيت كم است . يكي از پيامبران به ديدن دخترهايش رفت . او به دخترش گفت كه حالت چطور است ؟ دختر گفت كه شوهر من كشاورز است ،اگر باران بيايد وضع مان خيلي خوب مي شود و اگر نبايد بدبخت مي شويم ، پدر دعا كن كه باران بيايد . دختر دوم گفت كه شوهر من سفالگر است و كوزه ها را در آفتاب گذاشته است كه خشك بشود ، اگر باران بيايد ما ورشكست مي شويم ، پدر دعا كن كه باران نيايد . حالا اين پدرمهربان دعا كند كه باران بيايد يا نيايد ؟ گاهي دنيا يا انسان ظرفيت اجابت دعا را ندارد . بعضي از مواقع عين دعاي ما مستجاب نمي شود ولي خدا بهتر از آن را به ما مي دهد . ما دعايي مي كنيم و روي آن اصرار مي كنيم حتي درمورد مسائل معنوي . گاهي بنده اي از خدا طاعت مي خواهد . در روايت داريم : خدا مي داند كه اگر اين فرد مدتي نماز شب بخواند غرور او را مي گيرد . در مكارم الاخلاق داريم : خدايا به من توفيق بندگي بده ،مبادا من دچار عُجب بشوم و از بين بروم . پس خدا بجاي آن حاجت به شما ثواب، درجه و مقام مي دهد . منصور

ص: 12944

دوانقي عده اي از سيّدها را در زندان كرده بود و آنها را شكنجه مي كرد . عده اي از سيّدها پيش يكي از زندانيان مستجاب الدعوه رفتند و گفتند كه براي آزادي ما دعا كند . او گفت : من براي شما دعا مي كنم اگر خدا بخواهد . اما بدانيد كه خدا براي منصور دوانقي جهنمي درست كرده است و براي شما هم ،در بهشت مقاماتي قرار داده است كه با صبر به اين مقامات مي رسيد ، شما مي توانيد انتخاب كنيد. آنها گفتند كه براي آزادي ما دعا نكن ، ما صبر مي كنيم تا آن مقامات را بدست بياوريم . مثلا ممكن است كه خدا به ما همسر ندهد ، حضرت معصومه همسر نداشت ولي عظمت بالايي داشت . ما نبايد ندادن همسر را حمل بر بدي و دشمني خدا بدانيم . حضرت زهرا مستجاب الدعوة بودند ولي رنج هاي زيادي كشيدند . وقتي ابراهيم پسر پيامبر مُرد ،پيامبر گريه كرد ولي شكايت نكرد . يكي از ياران خوب امام باقر (ع) و امام صادق (ع) ابوبصير بود. او نابينا بود. او ايمان كاملي داشت . ابوبصير نزد دو امام آمد و گفت شما كه مستحاب الدعوة هستيد براي من دعا كنيد كه چشم من بينا بشود. جضرت دعا كرد و او بينا شد. حضرت گفت : اگر تو بر نابينايي خودت تا آخر عمر صبر بكني ، من بهشت برين را از طرف خدا براي تو ضمانت مي كنم . ابوبصير كور بودن را انتخاب كرد . اگر در دنيا براي ما كم گذاشته شده باشد حتما در آخرت

ص: 12945

خدا آنرا جبران مي كند. در مثنوي داريم: عاشقم بر لطف و بر قهرش به جد ،دل عجب من عاشق اين هر دو ضد ، ناخوش او خوش بود بر جان من ،جان فداي يار دل رنجان من . گاهي خدا ما را نوازش مي كند و گاهي ما را اذيت مي كند. سوال – آيات پاياني سوره ي تحريم را توضيح بفرماييد . پاسخ – پيامبر فرمود : اي فاطمه ، هر كس بر شما صلوات و درود بفرستد خدا گناهان او را مي آمرزد و او را به من پيامبرملحق مي كند. ما مي توانيم صلوات هاي معمولي را به حضرت فاطمه هديه كنيم يا اينكه بگوييم : اللهم صل علي فاطمة و ابيها و بعلها و بنيها بعدد ما احاط به علمُك . در آيات پاياني اين سوره ، خدا دو نمونه از زنان بد و خوب را معرفي مي كند . دو نمونه از زنان بد ،همسر نوح و لوط بودند . (حضرت نوح مستجاب الدعوة بوده ولي همسرش هدايت نشد . ما بايد دعا بكنيم ولي حق انتخاب را به خدا بدهيم . نوح به خدا گفت كه بچه ي من ازاهل من است و من نمي خواهم او غرق بشود. خدا گفت كه او از اهل تو نيست ، چيزي كه تو نمي داني از من نخواه . همسر و فرزند نوح به جهنم رفتند . امام هفتم در زندان بودند و مصيبت هاي زيادي ديدند . آنها ولي خدا بودند ولي حق انتخاب را به خدا مي دادند و راضي به راضي خدا بودند . گاهي ما از

ص: 12946

خدا فرزند پسر مي خواهيم ولي خدا به ما دختر مي دهد و دامادي به ما مي دهد كه از خيلي پسرها بهتر است يا گاهي فرزند نمي دهد ولي جايگزين آنرا مي دهد . مرحوم آيت الله مجتهدي اولاد نداشتند ولي حوزه ي علميه اي درست كردند و هزاران شاگرد تربيت كردند . آخوندكاشي همسر و فرزند نداشت ولي دويست تا مجتهد پاي درس او مي نشستند . ما نمونه هايي داريم كه اولياء خدا بودند ولي خواسته هايشان برآورد نشد و خدا به آنها جايگزين داد . جايگزين آن يا دردنيا است يا كفاره ي گناهان مي شود يا خدا ثواب مي دهد يا در بهشت درجه مي دهد. روايت داريم : گناهاني كه به اجابت نمي رسد ، در قيامت پاداش داده مي شود و مومن در قيامت پشيمان است و مي گويد كه اي كاش هيچ كدام از دعاهاي من برآورده نمي شد .) حضرت آسيه و حضرت مريم دو نمونه از زنان خوب بودند. همسر آسيه فرعون بود . او ادعاي خدايي مي كرد . حضرت آسيه در آن شرايط سخت دين و ايمان خودش را حفظ كرد . روايت داريم كه اگر خانمي بر بدي همسرش صبر كند ،خدا ثوب آسيه را به او مي دهد . آسيه به موسي ايمان آورد . فرعون بدن او را زير آفتاب شكنجه كرد ولي او ايمانش را از دست نداد . در قرآن دعاي آسيه زير شكنجه آمده است : خدايا من تو را مي خواهم ، پيش خودت خانه اي از بهشت براي من بنا كن ، من را از

ص: 12947

دست فرعون و قوم ظالمين نجات بده .كساني كه گرفتار هستند اين دعا را بخوانند (آخر سوره ي تحريم ).

91-01-28

تو صد مدينه داغي تو صد بقيع يتيم مي شود خاك اگر كه برنگردي ،تمام شب نيفتاد صداي گريه ي باد چه بادهاي زردي چه كوچه هاي سردي ، دو قريه آن طرف تر دو پيچ سمت لبخند شكوفه مي فروشد بهار دوره گردي ،كسي مي آيد از راه چه ناگهان چه ناگاه خداي من چه روزي چه مردي ، از آسمان چهارم مسيح بازگشته است زمين ولي چه تنهاست مگر تو بازگردي . سوال - در مورد دعا و نااميدي از خدا توضيحاتي بفرماييد . پاسخ – ما در هيچ حالي نبايد از خدا نااميد بشويم .ما بايد دعا را صرف حاجت خواستن نخوانيم بلكه آنرا بايد بعنوان يك راز و نياز بخوانيم. يكي از وسايل قرب ما به خدا ،دعا و نيايش و گفتگو با خداست. يك بخش دعا درخواست حاجت است.روايت داريم كه دو نفر در دنيا عمل واحدي داشتند يعني هر دو نماز مي خواندند، كارهاي حسنه مي كردند و صله ي رحم انجام مي دادند. هر دو نفر آنها وارد بهشت مي شوند ولي يكي در رتبه ي بالاي بهشت و يكي در رتبه ي پايين بهشت قرار مي گيرد . فرد مي پرسد عمل ما واحد بود ولي چرا او به بالاي بهشت رفته است ؟ خدا مي فرمايد : زيرا او زياد دعا و درخواست مي كرد و نيايش داشت ولي شما نداشتيد. پس خود دعا كردن و نيايش با خدا به انسان درجه و مقام مي دهد.دعا

ص: 12948

نبايد حالت تحكم باشد. ما بايد تسليم خدا باشيم زيرا ممكن است كه خدا بهتر از خواسته ي ما را به ما بدهد يا آنرا براي مان ذخيره بكند يا ممكن است كه امواج بلاها را بردارد يا كفاره ي گناهان بشود يا موانع برداشته شود يا درجه و مقام بدهد . در هر صورت ما نبايد از دعا كردن خسته و مايوس بشويم . سوال – در مورد خوش بين بودن به خداوند توضيحاتي بفرماييد. پاسخ – يكي از مسائلي كه در قرآن روي آن پافشاري شده است و اين يكي از شرايط استجابت دعا است مسئله ي خوش بين بودن به خداست . علامت مومن اين است كه نسبت به خدا خوش بين است . اگر مشكلي براي فرد پيش مي آيد بايد آنرا به خودش نسبت بدهد و بداند مشكل از خود اوست نه خدا . در مورد بدبيني نسبت به خدا در قرآن و روايات مذمت هايي گفته شده است و هم از خوش بيني تعريف هايي شده است . خوش بيني يعني اينكه ما بگوييم: خداي خوبي داريم ، او مهربان است ، دعاهاي ما را اجابت مي كند ، فضل و لطف او دائم است و همه ي خوبي ها را به خدا نسبت بدهيم و اميدوار باشيم كه خدا هيچ وقت لطف هاي خودش را نسبت به ما قطع نمي كند. در ماه رجب دعايي مي خوانيم: يا من ارجوه لكل خيرو امن سخطه عند كل شر ، من درهمه ي خيرها به تو خوش بين هستم و من در هر شري از سخط خدا در امان هستم

ص: 12949

. اين دعا اميدواري محض نسبت به خدا است. در قرآن داريم كه منشا تمام كساني كه به جهنم رفته اند، سوءظن نسبت به خدا بوده است . اين دعا ريشه ي بدبيني نسبت به خدا را قطع مي كند. بدبيني نسبت به خدا و نسبت دادن حرفهاي ناروا به خدا گناه نابخشودني است. روايت داريم : بزرگترين گناهان كبيره بدبين بودن به خداست . بدبيني يعني اينكه ما بگوييم : خدا ما را نمي آمرزد ، توبه ما را قبول نمي كند، خدا ما را رها كرده است و ما را به جهنم مي برد . سوء ظن ريشه ي بسياري از رذايل اخلاقي است. كسي كه نسبت به خدا سوء ظن دارد به سمت كفر كشيده مي شود مثلا مي گويد :خدا من را رها كرده است و به من نظر ندارد .بسياري از اين بدبيني ها به رذايل اخلاقي كشيده مي شود. در نامه ي 52 نهج البلاغه ( نامه ي علي به مالك اشتر. كوفي عنان رئيس قبلي سازمان ملل اعلام كرده است كه بهترين منشور براي اداره ي كشورها ،منشور علي بن ابيطالب است.) مي فرمايد : با انسانهاي بخيل مشورت نكن زيرا آنها تو را از فقر مي ترسانند و نمي گذارند كه انفاق بكني ، با انسانهاي ترسو و جوان مشورت نكن زيرا آنها تو را مي ترسانند ، با انسانهاي حريص مشورت نكن زيرا شما را به حرص و افزون طلبي مي اندازد . حرص باعث شد كه حضرت آدم از بهشت بيرون بيايد. حضرت مي فرمايد : ريشه ي اين سه خصيصه ي پليد، بدبيني نسبت

ص: 12950

به خداست . انسان بخيل به خدا بدبين است بخاطر همين انفاق نمي كند ، انسان ترسو تكيه بر خدا نمي كند ، انسان حريص هم به خدا بدبين است و مي ترسد كه خدا براي او رزق نرساند. در قرآن داريم : شما به خدا گمان بد برديد و هلاك شديد . در شب اول ماه مبارك رمضان مستحب است كه دعاي جوشن كبير خوانده بشود. دعايي به جامعيت جوش كبير وجود ندارد كه هزار اسم خدا در اين دعا آمده است كه هر اسم معاني بلندي دارد. اميرالمومنين مي فرمايد : حنان يعني خدا رو مي آورد به بنده اي كه فرار كرده است .مثل بچه اي كه مي خواهد از خانه فرار كند ولي پدر و مادر او را نوازش مي كنند تا بچه خانه را ترك نكند . در حديث قدسي داريم : اگر كساني كه از خدا اعراض كرده اند بدانند كه من چقدر مشتاق آنها هستم و انتظار برگشت آنها را دارم ، از شوق من جان خواهند داد، اي كاش بدانند . اي داود ، اين اراده ي من به بندگان فراري است ، (حالا ببين) با بندگاني كه با شوق به سمت من مي آيند چه خواهم كرد ؟اصل ورود دعاي جوشن كبير براي شب اول ماه رمضان است . علامه مجلسي مي فرمايند كه بهتر است كه جوشن كبير در اين سه شب خواند بشود كه الان مرسوم شده است كه در شبهاي قدر آنرا مي خوانند . در ماه رمضان ما ميهمان خدا مي شويم . ما بايد اول صاحبخانه را (خدا) بشناسيم . شما

ص: 12951

در اسم هاي خدا صفات قهر آميز خيلي كم پيدا مي كنيد و بيشتر آنها صفات جمال خدا هستند. آقا سيد كمال موسوي از شاگردان امام بودند و ايشان مقيد بودند كه در جلسات شان فرد خوش صدايي بخشي از دعاي جوشن كبير را بخواند. در بند 52 جوشن كبير داريم : خوب خدايي هستي ، اي خدايي كه خوب حسابرسي هستي . در روايت داريم : در شب معراج پيامبر به خدا عرض كرد كه در امت من گناهكار وجود دارد، حساب آنها را به من واگذاركن كه آبرويشان پيش امت هاي ديگر نرود و سرافكنده نشود . خدا فرمود : حساب امت تو را خودم مي رسم كه حتي تو هم متوجه نشوي و پيش تو هم شرمنده نشوند . وقتي عده اي گناهان شخصي خودشان را پيش امامان بازگومي كردند ، امامان روي شان را برمي گرداندند و ناراحت مي شدند . خدا از پيامبر نسبت به ما مهربانتر است . در قرآن داريم : من نامه ي عمل را بدست تو مي دهم ،خودت بخوان و قضاوت كن، من تو را قبول دارم . ما بايد قضاوت درست بكنيم و بگوييم :خدايا من گناه زيادي كرده ام ولي تو من را ببخش. كافران مي گويند : ما مستحق جهنم هستيم و بدبين هستند . اگر آنها خوش بين باشند، خدا آنها را مي بخشد .در محجةالبيضاء داريم كه يك باديه نشين به پيامبر گفت : در روز قيامت حساب بدست كيست ؟ پيامبر فرمود : به دست خدا. او خوشحال شد و رفت ،فردي از او پرسيد چرا خوشحال شدي ؟

ص: 12952

او گفت : من يقين دارم كه خدا كريم است و چون قدرت دارد مي بخشد . من مي ترسيدم محساب و كتاب دست خلق باشد، الان خيال من راحت شد . پس ما بايد نسبت به خدا خوش بين باشيم . اگر انسان خوش بيني زيادي نسبت به خدا داشته باشد ، اين باعث مي شود كه گناه نكند . در دعاي جوشن كبير داريم : يانعم الطبيب ،اي خدايي كه خوب طبيبي هستي . يا نعم الرقيب : اي خدايي كه خوب نگهباني هستي . خدا براي دستگيري بندگانش، رقيب است . در قرآن داريم :پروردگار تو در كمين گاه توست. اكثرا اين طور فكر مي كنند كه كمين مي كنند تا يكي را دستگير كند و به زندان ببرند . بزرگي مي فرمودند كه خدا كمين كرده كه ما را نجات بدهد . خدا 124000 هزار پيامبر فرستاده تا آنها دست ما را بگيرند . پس خداوند در كمين است كه انسانها را نجات بدهد . خدا تير، تور و تار دارد . خدا تير را براي فراري ها استفاده مي كند . اين تيرها همان گرفتاري هاست كه خدا براي بنده اش ايجاد مي كند. كساني كه انسانهاي متوسطي هستند خدا برايشان تور مي اندازد يعني براي آنها دوست و جلسه ي خوب مي فرستد . برنامه ي سمت خدا خودش يك تور است كه به خانه ها آمده است. تار براي كساني است كه رو به خدا مي آورند و خدا آنها را نوازش مي كند . آواز خدا هميشه درگوش دل است ،كو دل كه دهد گوش به آواز

ص: 12953

خدا. خدا با همه ي انسانها توسط فطرت و وجدان گفتگو مي كند. اگر خدا حجت تمام نكند هيچ كس رستگار نمي شود. اگر خدا حجت بر كسي تمام نكند ، او را توبيخ نمي كند . خيلي مواقع خدا با همه ي خلق صحبت مي كند . خدا تارهايي دارد كه با قلب ما صحبت مي كند و خيلي مواقع نداي دروني انسانها را متحول مي كند. يا نعم القرب : خدايي كه خوب نزديكي هستي . خدا از رگ گردن به ما نزديك تر است . يعني ما هيچي نيستيم . بزرگي مي فرمود : آيه اي داريم كه مي فرمايد :به حد خدا تجاوز نكنيد . يك معناي اين آيه اين است كه انسان به حد مردم تجاوز نكند يعني حريم دنيايي . معناي ديگرش هم اين است كه انسان به حد خدا تجاوز نكند . اگر ما بخواهيم با خط كشي مثل پيامبران حد بين خودمان و خدا را مشخص كنيم ، امكان ندارد زيرا هر كجا كه اين خط كش را بگذاريم آنجا حد خداست. يعني ما نبايد هيچ حدي براي خودمان قائل باشيم . هستي مطلق خدا ،هستي براي كسي نمي گذارد. استاد آقاي قاضي ،مرحوم كربلايي دعاي كميل را زياد مي خوانده است و وقتي به جمله ي ولايمكن الفرارمن حكومتك مي رسيده ديگر نمي توانسته دعا را ادامه بدهد. ما نمي توانيم جايي يا چيزي را پيدا كنيم كه حول و قوه خدا در آنجا نباشد. پس خدا خوب نزديكي است . يا نعم المجيب خدايي كه خوب جواب دهنده اي هستي . يا نعم الحبيب خدايي

ص: 12954

كه خوب دوستي هستي . فردي عاشق شده بود. (امام صادق (ع) مي فرمايد: كساني كه عاشق افراد مي شوند چون جمال خدا را نديده اند و دل به خدا نداده اند، دل به چيزهاي ناپايدار مي دهند.) معشوق او مُرد . او خودش را مي زند و داشت از بين مي رفت . دوستي به او گفت كه چرا با خودت اين كارها را مي كني ؟ او گفت : معشوق و محبوب من از بين رفته است . دوستش گفت : بر سر خودت بزن ، چرا تو يك دوست مردني گرفتي ؟ برو خدايي را به دوستي بگير كه نمي ميرد . پس خوب است كه انسان با خدا دوست بشود . نعم الكفيل : خدايي كه خوب كفيلي هستي . يا نعم الوكيل :خدايي كه خوب وكيلي هستي . يا نعم المولي :خدايي كه خوب مولايي هستي . آيت الله بهجت مي فرمودند كه من به كسي ذكر نمي گويم . هر فردي متناسب با خودش ذكر به زبانش مي آيد. مثلا كسي كه گناهكار است ذكر توبه به دهانش مي آيد . سوال – آيات پاياني سوره الحاقه و آيات ابتدايي سوره ي معارج را توضيح بفرماييد . پاسخ – صلوات تخلق به اخلاق خدايي است . تخلق يعني هم نوا ،هم صدا و همكار شدن با خدا . در سوره احزاب داريم : ان الله و ملائكته يصلون علي النبي، همان كار خدا و فرشتگان دائما صلوات فرستادن است. يعني خدا لطف و رحمت خودش را بر سر پيامبر و آل او مي ريزد و فرشتگان درخواست رحمت و

ص: 12955

لطف خدا را بر پيامبر و آل او دارند. در واقع كسي كه صلوات مي فرستد همكار خدا و ملائكه مي شود. آيه 4 سوره ي معارج مي فرمايد: ملائكه و روح عروج مي كند به سوي پروردگار در روز قيامتي كه مقدار آن پنجاه هزارسال است . عروج ملائكه و روح مكاني نيست بلكه قربي است . يعني اينكه آنها آماده مي شوند كه صحراي محشر را حاضر كنند. در آيه ي ديگر خدا مي فرمايد كه روز قيامت هزارسال است . در روايات آمده است كه اين پنجاه هزار سال براي افرادي است كه حساب شان خيلي سخت است و در قيامت عذاب مي بينند . بعضي از پرونده ها خيلي قطوراست . پيامبر فرمود: براي مومني كه با خدا بوده و كارهاي خوب انجام داده است ،حساب روز قيامت به اندازه ي يك نماز واجب خواندن است . روايت داريم : اگر غير از خدا بخواهد به حساب هاي روز قيامت رسيدگي كند، پنجاه هزارسال طول مي كشد . خدا سريع الحساب است . خدايي كه نعم الحسيب ، نعم الوكيل و نعم الكفيل است ، اگر حاجت ما را نداد، ما با او قهر نكنيم و جاي ديگري نرويم . پس ما هميشه به خدا خوش بين باشيم و بدانيم كه خدا با خوش بيني با شما رفتار مي كند.

91-02-04

زير باران ،دوشنبه بعدازظهر اتفاقي مقابلم رخ داد . وسط كوچه ناگهان ديدم زن همسايه بر زمين افتاد، سيب ها روي خاك غلطيدند، چادرش در ميان گرد و غبار... ،قبلا اين صحنه را نمي دانم در من انگار مي شود تكرار

ص: 12956

. آه سردي كشيد ،حس كردم كوچه آتش گرفت از اين آه و سراسيمه گريه درگريه ،پسر كوچكش رسيد از راه ،گفت : آرام باش چيزي نيست ،به گمانم فقط كمي كمرم ،دست مرا بگير ،مرد گريه نمي كند پسرم ،چادرش را تكان داد با سختي يا علي گفت و پاشد پيش چشمهاي بي تفاوت ما فقط ناله هايشان تماشا شد. صبح فردا به مادرم گفتم : گوش كن اين صداي روضه ي كيست ؟ طرف در رفتم و ديدم در و ديوار خانه اي مشكي است . با خودم فكرمي كنم حالا كوچه ي ما چقدر تاريك است ،گريه مادر،دوشنبه ،در ،كوچه ، راستي فاطميه نزديك است . سوال – در مورد بحث خوش بيني به خدا توضيحاتي بفرماييد . پاسخ – خوش بين بودن به خدا منشا بركات و رفتن به بهشت است .در روايت داريم : خوش بين بودن به خداي متعال ارزش بهشت را دارد و بزرگترين گناه كبيره بدبين بودن به خداست. در قرآن داريم : به خدا گمان بد بُرديد، قوم هلاك شده شده ايد و به جهنم افتاديد . دعاي كميل يا هر دعاي ديگر را مي توان در وقت هاي ديگر هم خواند ولي اگر كسي بخواهد آنرا به قصد ورود بخواند، بايد حتما دعاي كميل را در شب جمعه بخواند . دعاي جوشن كبير را در هر ايامي مي توان خواند زيرا اين دعا اسامي خداست . حتي مي توان بخشي از دعا را خواند . بدبيني گناه بسيار بزرگي است . آيت الله بهجت مي فرمودند : اگر ما به اندازه ي يك كودك كه

ص: 12957

به مادرش خوش بين است به خدا خوش بين بوديم، تمام كارهاي مان درست مي شد. خيلي از مردم به همين اندازه هم به خدا خوش بين نيستند . در قرآن داريم كه خدا مي فرمايد :من آماده ي جواب هستم ،مرا اجابت كنيد، مرا باور كنيد . خداي غني مطلق صد و بيست و چهار هزار پيامبر فرستاده است . ما بايد وعده هاي خدا را باور كنيم . مرحوم دشتي نوشته اند : علتي كه باعث شد من در مورد نهج البلاغه كار كنم اين است كه من سرگذشت يك دانشمند مسيحي كه استاد ادبيات عرب است را مي خواندم . در آنجا نوشته بود : من دويست بار نهج البلاغه اميرالمومنين را خوانده ام . اين كلام در مرحوم دشتي موجي ايجاد كرد تا ايشان به دنبال نهج البلاغه بروند . خيلي از شيعيان و دوستداران حضرت علي (ع )ممكن است كه حتي يك بارهم نهج البلاغه را نخوانده باشند . يكي از شاعران اهل سنت مي گويد كه من يك خطبه ي حضرت علي(ع) را هزار بارخوانده ام و هر بارهم متحول شده ام . نهج البلاغه يك درياي بيكران معارف است . حضرت در كلمات قصار 435 در نهج البلاغه مي فرمايد : نمي شود كه خداوند در شكر را به روي بنده اي باز بكند ولي در زيادكردن نعمت را به او ببندد . انسان بايد رزق كم و سلامتي را شكر كند و نبايد دنبال زياده طلبي باشد . در ادامه حضرت مي فرمايد : اگر خدا را بخوانيد حتما جواب شما را مي دهد . خدا خوب

ص: 12958

جواب دهنده اي است . خدا جواب ابليس و فرعون را هم اجابت كرد . اگر ما دعايي كرديم و مستجاب نشد ، حتما حكمت دارد و ما نبايد به خدا سوء ظن پيدا كنيم . حضرت مي فرمايد : خدا مي گويد كه من گناهكاران را مي بخشم و امكان ندارد كه او را نبخشد زيرا خودش اين را گفته است . گاهي خدا ما را مي بخشد ولي ما خودمان را نمي بخشيم و شايد اين بخاطر حيا ما باشد. محدث قمي در كتاب سفينه آورده است . آقاي بحريني كه يكي از علماي لبنان است كتابي بنام راه به سوي خدا نوشته است و آيت الله بهجت سفارش مي كردند كه اين كتاب را بخوانيد و اوج اين كتاب همين حديث است . او مي گويد كه راه به سوي خدا از طريق خوش بيني است . اگر كسي به خدا خوش بين باشد خدا او را به اعلي درجه ي بهشت مي برد . بعضي ها مي گويند كه شما به بهشت يا جهنم نرفته ايد پس چطور خبرهايي از آنجا به ما مي دهيد . امامان و خدا از آينده خبرهاي به ما داده اند كه اينها اخبار غيبي است و آنها اين خبرها را براي ما ترسيم كرده اند و اين اتفاقات قطعي است .الان بهشت و جهنم موجود است . امام صادق (ع) مي فرمايد : آخر بنده اي كه به پاي حساب مي آيد و بدي هاي او بيشتر از خوبي هاي اوست، او را به طرف جهنم مي كشانند، او سرش را بالا مي كند و

ص: 12959

دنبال چيزي مي گردد . فرشته ها او را پيش خدا مي برند و خدا مي پرسد كه دنبال چه چيزي مي گردي . او مي گويد : خدايا گمان من به تو اين نبود . خدا مي فرمايد : درباره ي من چه فكرمي كردي؟ او مي گويد : گمان من اين بود كه تو گناهان من را مي بخشي و من را به جهنم نمي بري . خدا مي فرمايد : اي ملائكه به عزت ، جلال ، نعمت ، آلاء و بلندي عظمتم قسم كه اين بنده تا الان به من خوش بين نبوده است . اگر او به من خوش بين بود، او را به آتش جهنم نمي ترساندم . خوش بيني دروغي او را امضاء بكنيد و او را به بهشت ببريد .خدا پنج بار قسم مي خورد كه اگر او از اول خوش بين بود من او را به طرف جهنم نمي بردم كه بترسد . ما بايد حسن نيت به خدا داشته باشيم و نسبت به خدا بدبين نباشيم . در روايت داريم كه بلا معلق است .اگر شما فال بد بزنيد، آن بلا به شما مي خورد و اگر شما فال نيك بزنيد اين بلا از شما رفع مي شود. در ادامه حديث داريم كه امام مي فرمايد : هيچ بنده اي به خدا خوش بين نيست مگر اينكه خدا با گمان او با او رفتار مي كند و هيچ بنده اي هم به خدا بدبين نيست مگر اينكه خدا با گمان بد او با او رفتار مي كند. بعضي ها مي گويند كه خدا با من

ص: 12960

قهر كرده است و يا من را به جهنم مي برد، ما نبايد اين نسبتهاي ناروا را به خدا بدهيم . امام مي فرمايد: علت جهنم رفتن بخاطر گمان بدشما بود كه شما را خوار كرد و به جهنم برد . اگر انساني اعمالش خوب نباشد ولي به خداخوش بين باشد ، همين باعث مي شود كه جهت اعمالش عوض بود . سوال – آيات پاياني سوره ي مزمل و آيات ابتدايي سوره ي مدثر را توضيح بفرماييد . پاسخ – در قرآن داريم كه اگر ميزان حسنات كسي سنگين باشد،اهل بهشت است . امام صادق (ع) مي فرمايد : در ميزان حسنات كسي نهاده نمي شود چيزي كه سنگين تر از صلوات بر محمد و آل محمد باشد . در اوايل اسلام ، مسلمانان مامور بودند كه همراه با پيامبر در شب به نماز وعبادت هاي مستحبي بپردازند تا ريشه باورهاي آنها محكم بشود و اين كار سختي بود . آيه آخر سوره ي مزمل در اين رابطه نازل شد : اين عبادت هاي شب براي شما سخت است، براي شما تا آنجايي كه آسان است قرآن تلاوت كنيد . قرآن را بايد با شوق خواند . از مرحوم علامه طباطبايي پرسيدند كه چرا ما از قرآن بهره نمي بريم ؟ ايشان فرمودند : زيرا قرآن را با عشق و محبت نمي خوانيد . شما يك صفحه قرآن را با عشق و تدبر بخوانيد. در قرآن خواندن كيفيت مهم است نه كميت . سوال – در مورد ايام فاطميه توضيحاتي بفرماييد . پاسخ – حضرت فاطمه در عالم بي نظير است . يعني ايشان

ص: 12961

خانمي هستند كه امام و پيامبر نيستند ولي رتبه ي عصمت براي ايشان وجود دارد . امام باقر(ع) فرمودند : اطاعت كامل از فاطمه ي زهرا بر همه حتي انبياء و ملائكه واجب است. پيامبر به حضرت علي (ع) فرمود : هرچه فاطمه به تو امر بكند ،تو بايد اطاعت بكني. با اينكه حضرت فاطمه خودشان را فداي امام زمانشان كردند ولي چون ايشان هم معصوم بودند وغضب او غضب خداست ، حضرت علي (ع)هم از ايشان اطاعت مي كرد . ما بانويي به اين عظمت نداريم . ايشان سرور زنان عالم از اولين تا آخرين هستند . فقط پيامبر و حضرت علي (ع) از ايشان برتر هستند . فرمود : فاطمه را فاطمه نام نهادند چون خلق از شناخت حقيقت و كنه ذات حضرت زهرا جدا شدند .شما بايد ايام فاطميه را جدي بگيريد. البته مردم نبايد تمام مجالس را در همين چند روز بگذارند حتي در ايام ولادت هم برنامه هاي مفصل براي حضرت زهرا داشته باشند .براي امام حسين (ع) بيشتر مذاهب عزاداري مي كنند حتي غير مسلمانها مثل مسيحيان و هندوها . ولي عزاداري حضرت فاطمه براي خواص است و بايد اين را قدر دانست . در سابق ميرزا آقاي تبريزي بخاطر تكريم حضرت فاطمه با پاي برهنه به قم مي آمدند. ايشان مي فرمودند كه اميد من به شفاعت و دستگيري حضرت زهرا است . من از بزرگي پرسيدم كه اميد شما براي شب اول قبر به كيست ؟ ايشان فرمودند : اميد من به ولايت ،شفاعت و ولايت حضرت زهرا است . عاشورا از حضرت فاطمه شروع شده است

ص: 12962

. خط ولايت از فاطميه شروع مي شود. امام باقر(ع) مي فرمايد: روز قيامت مادرم حضرت زهرا از صحنه ي محشر عبور مي كند و مثل مرغي كه خوب و بد را ازهم جدا مي كند شيعيان و دوستان خودشان را جدا مي كنند و( مردم ايران دو روز را سنگ تمام مي گذارند يكي روز عاشورا و يكي روز شهادت حضرت فاطمه زيرا صاحب عزا ولي عصر است) به بهشت مي برد . موقع ورود به بهشت دوستداران حضرت فاطمه مي ايستند ،به آنها خطاب مي شود كه چرا شما وارد بهشت نمي شويد؟آنها مي گويند كه ما مي خواهيم مقام دوستداران حضرت فاطمه مشخص بشود. خطاب مي رسد : اي دوستان فاطمه ،هر كس هم كه به شما خدمتي كرده است وارد بهشت مي شود. خانم و آقايي كه فاطمي هستند رفتار آنها هم فاطمي مي شود . حضرت علي (ع) فرمودند : به خدا قسم من حتي يك بار فاطمه را مجبور به كاري نكردم و يك بارهم او را ناراحت نكردم . پس خانم ها ما به نيت حضرت زهرا به خانواده شان خدمت بكنند و آقايان هم به عشق حضرت علي (ع) به فرزندان و همسرانشان خدمت كنند . حضرت مي فرمايد : وقتي من با تمام خستگي ها وارد خانه مي شدم با نگاه كردن به چهره فاطمه ،همه ي غم ها از من دور مي شد . شبي پيامبر به حضرت فاطمه فرمودند : قبل از خواب چهار عمل را انجام بده و بعد استراحت كن : ختم قرآن بكن ، همه ي انبياء را از خودت راضي

ص: 12963

كن ،به همه ي مومنان دعا بكن و يك حج عمره بجا بياور. حضرت فرمود : سوره ي توحيد ثلث قرآن است پس خواندن شه مرتبه سوره ي توحيد يك ختم قرآن است ، يكبار تسبيحات اربعه ثواب يك حج عمره را دارد (ما بايد اينها را باور كنيم و خوش بين باشيم . اين خوش بيني ها انسان را به راه درست مي كشند) ، با گفتن اللهم صل علي محمد وآل محمد و صل علي جميع الانبياء والمرسلين همه ي پيامبران را راضي كن و با گفتن اللهم اغفرللمومنين و المومنات همه ي مسلمانان را دعا كن . روزي حضرت فاطمه به پدرشان فرمودند كه من خدمتگزاري مي خواهم تا در كارهاي خانه به من كمك كند .پيامبر فرمودند : بهتر از خادم اين است كه صبح قبل از كار 33 بار سبحان الله، 33 الحمدلله و 34 الله اكبر بگويي كه اين ذكر هزار حسنه در ميزان است و خدا تمام كارهاي آن روز تو را كفايت مي كند . حضرت زهرا براي همه (مرد و زن) الگو است حتي براي امامان . امام زمان (عج) مي فرمايد : مادرم فاطمه براي من هم الگو است . همان طور كه بيعت طاغوتي برگردن حضرت زهرا نبوده است بيعت هيچ طاغوتي هم بر گردن امام زمان (عج) نيست و اين يكي از شباهت هاي اين مادر و فرزند است . پيامبر به سلمان فرمودند : هر كس فرزندم فاطمه را دوست بدارد باعث مي شود كه از آتش جهنم جدا بشود . در روايت داريم كه حضرت فاطمه دوستداران خودش را از جهنم

ص: 12964

جدا مي كند و وارد بهشت مي كند و زهرا با پيامبر است خدايا به حق صديقه ي كبري ما را از شيعيان خالص حضرت زهرا قرار بده و ما را جزو عزاداران واقعي آن حضرت قرار بده .

91-02-11

سوال – در مورد ادامه ي بحث خوش بيني به خدا توضيحاتي بفرماييد. پاسخ – يكي از عوامل استجابت دعا خوش بين بودن به خدا است .در دعاي مسجد كوفه داريم : خدايا من عود به گناه مي كنم و تو عود به مغفرت مي كني . يعني آنقدر به خدا خوش بين است كه مي گويد تو خداي خوبي هستي هرچقدر كه من گناه كرده ام . بدبيني يكي از بدترين گناهان كبيره است .ما بايد نسبت به خودمان بدبين باشيم ولي نبايد نسبت به خدا بدبين باشيم . زيرا بدبنيي به خدا انسان را به جهنم مي برد و خوش بيني به خدا انسان را به كارهاي خير مي كشاند و پايان كار انسان را ختم به خير مي كند. در بين دعاهاي ما خوش بيني موج مي زند . مرحوم علامه مجلسي مي فرمايد كه دعاي كميل يكي از دعاهايي است كه اميرالمومنين به اصحاب خاص خودش كميل ياد داده است و در شب نيمه ي شعبان و شب هاي جمعه خواندن اين دعا مستحب است البته مي توان آن را در مواقع ديگر هم خواند .اين دعا براي دفع اعداء و گشايش روزي و براي آمرزش گناهان مفيد است . الهي و ربي من لي غيرك : خدايا من جز تو كسي را ندارم .در اين دعا خوش بيني ما به خدا

ص: 12965

زياد است . در اوايل دعا داريم : خدايا تو بالاتر از اين هستي كه كسي را كه تربيت كردي ضايع كني ،كسي را كه نزديك كردي دور بكني ، كسي را كه پناه دادي طرد بكني ،اي خداي من ، كاش من مي دانستم كه آيا آن بنده هايي كه سر به سجده ي تو گذاشته اند مي سوزاني ؟ زباني كه به توحيد تو گشوده شده است به آتش غضب خودت مي سوزاني؟ در آخر مي فرمايد : اي خداي با كرامت و كريم ، من چنين گماني به تو ندارم ،گمان من اين است كه ما را مي بخشي و مي آمرزي . خوش بيني به اعمال ما جهت مي دهد. كسي كه خوش بين است و خلاف خوش بيني عمل مي كند پايان كارش درست نيست مگر اينكه خوش بيني در قلب او جاي باز كند و او به دنبالش برود. خدا خير ما را مي خواهد . اگر ما خدا را باور كنيم و معرفت و محبت خدا در دل ما بيايد، اين معرفت را به سوي خدا خواهد كشاند . ديد و بينش ما خيلي مهم است . اگر كسي عينك دودي بزند همه چيز را سياه مي بيند ولي اگر كسي عينك سفيد به چشم بزند همه چيز را سفيد مي بيند. ما بايد بدبيني نسبت به خدا را از دل مان دور كنيم . ما نبايد با بدبيني به خدا نسبت هاي بد بدهيم مثلا بگوييم خدا به ما جفا كرده است يا ما را نمي آمرزد يا دعاي من را مستجاب نمي كند يا رزق من

ص: 12966

را نمي دهد . يكي از اعرابي به خدمت پيامبر آمد و بقچه اي را باز كرد كه در آن يك پرنده با چند تا جوجه در آن بود . اعرابي گفت : وقتي من به خدمت شما مي آمدم از بيابان عبور مي كردم ،اين جوجه هايش را ديدم و گفتم كه شايد اينها از گرسنگي بميرند بخاطر همين اين جوجه ها را با خودم آوردم . در راه پرنده اي بالاي سر ما حركت مي كرد .من فهميدم كه اين مادر جوجه هاست و ما را رها نمي كرد .من اين بقچه را باز كردم و پرنده وسط اين جوجه ها نشست كه همراه جوجه باشد زيرا طاقت دوري جوجه هايش را نداشت . پيامبر فرمود: خداي مهربان نسبت به بنده هايش هزار برابر از اين پرنده به جوجه هايش مهربانتر است . اگر ما چنين خدايي را باور كنيم تمام مشكلات ما حل مي شود.منشا همه ي محبت ها خداست بشرط اينكه ما از آن بهره بگيريم و استفاده بكنيم . پيامبر فرمود : رحمت خدا صد قسمت است ، خدا يك قسمت از صد قسمت را در دنيا ظاهر كرده است ،بقيه ي آن در قيامت ظاهر خواهد شد . اهل عرفان نود و نه تاي ديگر را در دنيا كشف و باور مي كنند . اگر كسي آنرا باور كرد ديگر حتي فكر گناه هم در ذهنش نمي آيد . ما بايد با كمند توبه و شفاعت افراد را از جهنم بيرون بياوريم و به بهشت ببريم . روايت داريم : خداوند آنقدر در قيامت رحمتش را مي گستراند كه

ص: 12967

حتي ابليس هم در رحمت خدا طمع مي كند. امام رضا(ع) مي فرمايد : گمان خودت را به خدا نيكو كن زيرا خدا مي فرمايد كه من در نزد گمان تو هستم ، اگر گمان تو خير است رفتار من هم خير است و اگر گمان تو شر باشد رفتار من هم شر خواهد بود . با خوش بيني به خدا اعمال ما پذيرفته مي شود . كسي كه نماز را با خوش بيني نسبت به خدا مي خواند و مي گويد كه انشاءالله خدا نماز من را قبول مي كند ، قطعا خدا نماز او را بالا مي برد و كسي كه مي گويد خدا نماز من را قبول نمي كند، قطعا نماز او بالا نمي رود. آنكه قصدش از خريدن سود نيست ،هيچ قلبي نزد او مردود نيست . خدا جنس هاي قلابي را هم بر مي دارد . چوپاني خيلي تند نماز مي خواند و مي گفت كه من مي خواهم به خدا بگويم كه من ياغي نيستم . نماز همان است كه پسر ابوطالب خواند و مگرخدا چنين نمازي را در خواب ببيند كه تير از پاي او در آوردند و او متوجه نشد . ما در حد توان خودمان نماز مي خوانيم . چون خدا قصدش سود نيست پس اين نمازهاي ما را هم مي پذيرد . خدا به داود فرمود كه من خلق كرده ام كه سود برسانم ، من خلق نكرده ام كه سود ببرم .در مثنوي داريم : من نكردم خلق تا سودي كنم بلكه تا بر بندگان جودي كنم ، گر نماز و روزه اي فرموده

ص: 12968

ام ره به سوي خويشتن بنموده ام :اگر من دستوري داده ام بخاطر اين است كه راهي باشد تا تو به طرف من بيايي . مثلا دونفر گناهكار، گناه مي كنند. يكي مي گويد كه انشاءالله خدا من را مي آمرزد و يكي مي گويد كه خدا به من عنايت نمي كند و خدا من را طرد كرده است . اولي راه را باز مي كند و دومي راه را مي بندد . اگر ما از بخشش صحبت مي كنيم اين نبايد بهانه اي براي گناه باشد. اگر اهل بيت ما را شفاعت مي كنند آيا اجازه ي گناه كردن به ما داده اند ؟ يا داريم كه اشك بر امام حسين (ع) گناهان را پاك مي كند، آيا اين مجوزي براي گناه كردن است ؟ معناي اين روايت ها اين است كه اگر شما زمين خورديد خوش بين باشيد و خدا دست شما را مي گيرد. امام صادق (ع) مي فرمايد : خوش بيني به خدا اين است كه ما فقط به خداخوش بين باشيم و بر غير خدا تكيه نكنيم ، از گناه خودت بترس . بدبيني انسان را به ياس و نااميدي مي كشاند. ما بايد فرد گناهكار را اميدوار به توبه ،مغفرت و شفاعت بكنيم . بعضي ها مي گويند كه دل ما پاك است و ديگر نيازي به عبادات نيست، اين هم درست نيست . دل پاك علائمي دارد. خوش بيني به خدا يعني اينكه انسان از گناهش بترسد. ظن يعني گمان و گمان صددرصد نيست. شك پنجاه درصد است و از پنجاه به بالا و زير هشتاد درصد گمان

ص: 12969

است. ما احتمال قوي مي دهيم كه خدا ما را مي بخشد ولي صد درصد نمي گوييم. كسي كه عمري عبادت بكند با كسي كه عمري گناه كرده و بعد توبه بكند مساوي نيستند . اينها در يك مقام نيستند . كسي كه گناه نمي كند مرتبه ي بالاتر از كسي است كه گناه مي كند و برمي گردد . در دعاي ابوحمزه داريم : خدا قطعا به اين وعده عمل مي كند . سوال – آيات سوره نبأ را توضيح بفرماييد. پاسخ – پيامبر فرمود : ذكر صلوات هم عالم برزخ را نوراني مي كند و هم در قيامت نور مي دهد و هم انسان را بهشت نوراني مي كند . اولين آيه مي فرمايد: از خبر بزرگ سوال مي كنند،اين اختلاف است ،بزودي خواهند دانست. مفسرين خبر مهم را قيامت مي دانند . بعضي مي گويند : نبأ عظيم توحيد، معاد ،نبوت ،عدل و قيامت است . بعضي مي فرمايند خبر بزرگ ولايت علي(ع) است . سوال – در مورد حضرت فاطمه (س )توضيحاتي بفرماييد . پاسخ – هم شهادت وهم ولادت حضرت فاطمه در ماه جمادي الثاني است. خوب است كه ما تبليغ بيشتري در مورد رفتار و شيوه ي زندگي اين بانو بكنيم. همان طور كه ما شهادت حضرت را با عظمت برگزار مي كنيم بايد تولد حضرت را هم با شكوه جشن بگيريم. مي گويند بين شادي ها و غم هاي ما موازنه نيست . مثلا ما براي امام حسين (ع) دو ماه عزاداري مي كنيم ولي براي ميلاد ايشان يك شب جشن مي گيريم . خوب است كه ما

ص: 12970

براي تولد حضرت ده شب جشن بگيريم . در بعضي از جشن ها عزاداري مي كنند كه اين درست نيست ولي در جشن امام حسين (ع) قطره ي اشكلي هم ريخته مي شود كه اين استثنا است . يكي از فضايل حضرت زهرا اين است كه ايشان خواسته اي بزرگ از خدا طلب مي كردند. بلال حبشي و سلمان نزد پيامبر آمدند و گفتند كه ما مي خواهيم در مورد فضايل دخترتان بدانيم .چهره ي حضرت شاد شد و فرمودند : وقتي در روز قيامت دخترم وارد محشر مي شود سوار بر شتري از ناقه ي نور است كه هيچ كس با اين سياق از محشر عبور نمي كند و زمان اين ناقه به دست اميرالمومنين است و طرف راست اين ناقه جبرئيل و طرف چپ اين ناقه ميكائيل است . امام حسن(ع) و امام حسين (ع) هم پشت سراين شتر حركت مي كنند . خدا هم نگهبان اين مركب و صاحب مركب است . خدا ندا مي كند : اي خلائقي كه در محشر هستيد چشم هايتان را ببنديد ( شايد بستن چشم ها بخاطر اين باشد كه كسي تحمل نور فاطمه را ندارد )، خدا مبلغ و مروج اين بانو است . نام اين بانو فاطمه است ، مادر حسن و حسين و همسر علي است . وقتي ايشان وارد بهشت مي شوند مي فرمايد : شكر مي كنم خدايي را كه ناراحتي و خوشي ها را از ما برد . بعد ندا مي رسد: اي فاطمه ، ازمن درخواستي بكن و هر چه بخواهي من به تو عطا مي كنم و آرزوي

ص: 12971

تو را برآورده مي كنم . حضرت زهرا مي فرمايد : خدايا آرزوي من توهستي و تو برتر و بالاتر از آرزوي من هستي ولي من يك خواسته دارم و خواسته ي من اين است كه دوستان من را به آتش غضب خودت نسوزاني . خدا مي فرمايد كه دو هزار سال قبل از خلقت آسمان و زمين ،من به خودم قسم خوردم كه دوستان فاطمه را به آتش غضبم نسوزانم .

91-02-18

كي مي شود بيايي و نيلوفر آوري گلهاي رنگ رنگ به هر دفتر آوري ، باران شوي بهارشوي غنچه غنچه گل لب وا كني گلاب بپاشي قمصر آوري ، خاكستري بريزي و جنگل بپا كني بيد و چنار و سرو چو خاكستر آوري، هر برگ از نگاه تو ديواني از بهار با هر بهار معجزه ي ديگر آوري، كي مي شود بيايي و با گام روشنت كام هزار ساله ي ما را برآوري . سوال – در ادامه ي بحث خوش بيني به خدا توضيحاتي بفرماييد. پاسخ – بحث خوش بيني يكي از شرايط استجابت دعا است و موضوع مهمي است.ريشه ي نااميدي ها ،كفر،نفاق و شرك بدبيني به خدا است يعني سرچشمه ي همه فسادها است . در سوره ي فتح آيه 6 داريم: خدا مرد و زن منافق و مشرك راعذاب مي كند زيرا آنها بد گمان به خدا هستند و اين بدبيني به خودشان برمي گردد. همه خدا را قبول دارند ولي به خدا بدبين هستند.اگر ما با هستي هماهنگ شديم لذت مي بريم . زيرا خدا وجود مطلق است. خدا خالق هستي است . اگر ما به آن خوش

ص: 12972

بين بوديم همه جا براي ما بهشت مي شود و اگر به كارهاي خدا بدبين شديم همه جا براي ما جهنم مي شود. بدبيني يا خوش بيني ما نسبت به خدا تاثيري در خدا ندارد. اگر همه اطاعت بكنند يا نكنند، تاثيري در خدا ندارد.در قرآن داريم :كساني كه به خدا بدبين هستند خدا آنها را لعنت و عذاب مي كند. خوش بيني انگيزه اي براي همه ي خوبيها ايجاد مي كند. ما بايد خدا و كارهاي خدا را باور بكنيم . يكي از بهترين ذكرها، ذكر يونسيه است. خلاصه ي خوش بيني و بدبيني در اين ذكر آمده است. (لااله الا انت سبحانك اني كنت من الظالمين)در اين دعا، ما همه ي خوبي ها را به خدا نسبت مي دهيم. در اين دنيا خدا را قبول مي كنيم و خدا را منزه مي دانيم و بديها را به خودمان نسبت مي دهيم . ما روايتي در كتاب كافي داريم : خدا هيچ سالي باران را كم نمي گذارد و به اندازه ي نياز مردم باران مي فرستد، مگر اينكه مردم گناهاني مي كنند و خدا آن بارانها را در دريا مي ريزد كه قابل استفاده نباشد .پس ما بايد بديها را به خودمان نسبت بدهيم.(اين كنت من الظالمين) اين ذكر، حضرت يونس را از شكم ماهي نجات داد . اين ذكر وقت خاصي ندارد و بهتر است كه در سجده گفته شود. در واقع خدا به ما حول و قوه مي دهد كه معصيت بكنيم ولي ما بايد معصيت را به خودمان نسبت بدهيم .ما بخاطر اختياري كه داريم به سمت معصيت مي رويم

ص: 12973

. مثلا اگر فردي دستش فلج است و دكتري دست او را مداوا كند ،حالا اين فرد مي تواند اين دست را به سر يتيمي بكشد يا توي سر يتيمي بزند .ما مي توانيم اين كار را هم به دكتر و هم به خود فرد نسبت بدهيم . مثلا نور ماه و ستارگان از خورشيد است و تاريكي ها از خودشان است. پس روشني ها از خداست و تاريكي ها از ماست. حضرت زينب 56 سال عمر كردند و سختي هاي زيادي ديدند كه به ايشان ام المصائب مي گويند .خوش بيني و معرفتي دراين خانم هست كه وقتي در مجلس ابن زياد حضرت و خانواده اش را ملامت كردند و گفتند كه ديديد خدا حسين و يارانش را كشت و شما را اسير كرد ،حضرت زينب فرمودند :من غير از زيبايي چيزي را نمي بينم (اين جمله يعني اينكه من به خدا خوش بين هستم . حضرت زمام امر را در دست خدا مي داند) ، خدا شهادت را براي حسين و يارانش قرار داده است و اسارت را براي ما قرار داده است تا دين به نتيجه برسد .پيامبر وقتي در طائف مي خواستند كه مردم را هدايت بكنند آنها به پيامبر سنگ مي زدند.حضرت به ديوار باغي تكيه دادند و فرمودند: خدايا هرچه مي خواهي من را عتاب بكن تا راضي بشوي ، من از تو شكايتي ندارم ولي از ضعف و ناتواني خودم به تو شكايت مي كنم، من به نور وجه تو پناه مي برم كه تمام تاريكي ها را روشن مي كني . اين نور وجه همان خوش بيني

ص: 12974

به خداست .همه ي تقديرهاي خدا خوب است . نقاش خوب نقاشي است . اگر ما در خوش بيني را بشكنيم در بدبيني و جهنم به روي ما باز مي شود . ريشه ي اين خوش بيني معرفت خداست .ما بايد به نعمت هايي كه خدا داده توجه بكنيم و فقط به نداده هاي آن نگاه كنيم و نداده ها هم به صلاح ما است و ما بايد شكر آنها را هم بجا بياوريم . داريم : اي خدايي كه تمام كارهايت درست و قابل ستايش است. برداشت ما بايد از مسائل خوب باشد و فال خوب بزنيم .در قرآن در مورد فال خوب زدن در حوادثي كه پيش مي آيد صحبت شده است . يكي از سيره هاي پيامبر ما اين بود كه از فال خوب زدن خوشش مي آمد و از فال بو نفوس بد زدن بدش مي آمد . خوش بين بودن به خدا تمام خارها را گل مي كند و بدبيني به خدا تمام گل ها را خار مي كند .محدث قمي در سفينه روايت نقل كرده اند كه پيامبر مدتي يكي از يارانش را نديد و وقتي از او پرسيد متوجه شد كه طرف بيمار است و به عيادت بيمار رفت .بيمار پيرمردي بود كه تب داشت. روايتي داريم كه يكروز تب براي مومن كفاره ي يكسال گناهان اوست البته به جز حق الناس .پيامبر فرمودند : اين تبي كه خدا براي تو فرستاده است گناهان تو را پاك مي كند و آمرزش دهنده است .اين پيرمرد متوجه سخنان پيامبر نشد و گفت :اين چه حرفهايي است كه مي زنيد،

ص: 12975

اين تب تا من را نكشد من را رها نمي كند يعني نفوس بد زد . پيامبر ناراحت شد كه من فال خوب مي زنم و تو فال بد مي زني ، پس همان فال بد براي تو پيش مي آيد .وقتي پيامبر بيرون آمد آن پيرمرد مُرد . بلاهايي هستند كه به اعمال ما كاري ندارد . ولي خيلي از بلاها به اعمال و رفتار ما ربط دارد .روايت داريم : بلا در هوا معلق است ،اگر شما فال بد بزنيد گرفتار آن مي شويد و اگر فال خوب بزنيد آن بلا برمي گردد .( پس بلا به تلقين و رفتار و گفتار شما بستگي دارد و در خارج هم تحقق پيدا مي كند.)خدا مي فرمايد من در نزد گمان بنده ام هستم . ما بايد انرژي منفي را از ذهن و زبان مان دور بكنيم . وقتي شما مي گوييد كه بيمار ما بدتر مي شود همان طور هم مي شود. شما بگوييد كه انشاءالله دركنكور قبول مي شوم . وقتي آسيه روي آب نيل صندوقچه اي ديد ، آنرا برداشت و در آن را باز كرد و ديد كه يك نوزادي در آن است.آسيه وقتي چشمش به اين نوزاد افتاد گفت : اين روشني چشم من و تو است و ما او را به فرزندي مي گيريم زيرا براي ما خير و نفع خواهد داشت. آسيه با يك فال خوب به بهشت رفت .فرعون گفت:فكر كنم اين همان بچه اي است كه قاتل من خواهد بود . از يك حادثه فرعون فال بد زد و به سرنوشت بد گرفتار شد و آسيه

ص: 12976

فال خوب زد و به درجهي اعلي بهشت رسيد . وقتي ماجراي بين يوسف و زليخا پيش آمد، زليخا مجلسي ترتيب داد و باعث شد كه همه ي خانم هاي دربار خاطرخواه يوسف بشوند . در قرآن داريم كه يوسف گفت : خدايا براي من گوشه ي زندان بهتر از اين است كه گرفتار اين زنان آلوده بشوم . يوسف نفوس بد زد .عرفا مي گويند : نفوس بد زدن مثل نقشي است كه مي نويسيد .با اينكه همه دانستند يوسف بي گناه است ولي او را به زندان فرستادند .او مدتي در زندان ماند و به خدا گفت :من نيت گناه نكردم پس چرا به زندان افتادم ؟ خدا فرمود : تو خودت زندان را اختيار كردي. در روايت داريم كه اي كاش مي گفتي : خدايا اگر من در عافيت و سلامت باشم بهتراز اين است كه به دامان گناهكاران بيفتم. حضرت يعقوب به فرزندانش گفت كه من مي ترسم گرگ يوسف را بخورد و آنها هم ياد گرفتند و گفتند كه گرگ يوسف را خورده است . يعقوب نبايد اين جمله را مي گفت. ما نبايد بگوييم كه فرزندم شيطان است و اصلا نيابد اسم شيطان را بياوريم . در روايت داريم كه فكر، زبان و خيالات ما خيلي موثر است . ما بايد فكر بدبيني را از خودمان دور بكنيم . فرعون مردي ايراني بود كه در ابتدا هيچ چيز نداشت و به مصر رفت و قبرستاني را آباد كرد. او خيلي زرنگ و باهوش بود و ثروت كلاني جمع كرد .بعد بخشدار، فرماندار و بالاخره سلطان مصر شد . او

ص: 12977

ادعاي خدايي كرد .قرآن مي فرمايد :همانا انسان وقتي به استغنا برسد ياغي مي شود. در روايات داريم كه جبرئيل بصورت يك انسان پيش فرعون آمد.( فرعون با تمام بدي هايش چند صفت خوب داشت :غيور بود ، ناموس خودش را در اختيار بيگانگان نمي گذاشت و راحت ديگران را مي پذيرفت .) جبرئيل گفت كه من چند تا نوكر و غلام داشتم و به آنها امكانات دادم و به يكي از غلام هايم امكانات بيشتري دادم و او الان ياغي شده است.( چبرئيل شرح حال فرعون را مي گفت) من با اين بنده ياغي چكار بكنم ؟ فرعون گفت : اين غلام را بايد در آب غرق كرد . جبرئيل گفت :اين مطلب را بنويس و امضا كن. فرعون فال بد زد . او بايد مي گفت :به اين غلام مهلت بده تا اصلاح بشود. اگر فرعون اين حرف را مي زند سرنوشت خودش هم اين طوري مي شد. انسان بايد بگويد كه خدايي با اينكه من خوب نيستم مرا به بهشت ببر. وقتي جريان داستان موسي و فرعون در رود نيل پيش آمد .فرعون گفت كه خدايا چرا من را غرق مي كني ؟ جبرئيل سوار براسبي آمد و نوشته ي خودش را به فرعون نشان داد. اگر فرعون اميد به اصلاح مي داد خودش هم غرق نمي شد. ما نبايد هيچ وقت از خدا عذاب بخواهيم . سوال – آيات آخر سوره ي مطففين و سوره ي انشقاق را توضيح بفرماييد . پاسخ – اميرالمومنين فرمودند : قويتر از آب بر آتش براي از بين بردن گناهان، صلوات بر محمد و آل

ص: 12978

محمد است . در سوره ي انشقاق داريم كه نامه ي اعمال عده اي را از پشت سر يا دست چپ مي دهند كه آنها اهل جهنم هستند و نامه ي اعمال عده اي را از دست راست مي دهند كه آنها اهل بهشت هستند و حساب آساني از آنها گرفته مي شود. ما اكثرا معصوم نيستيم ولي بايد سعي كنيم كه خوبي هاي مان بر بدي هاي مان غالب باشد.كساني كه هشتاد درصد خوبي دارند، خدا بيست درصد بقيه را سخت نمي گيرد . ما بايد حسنات مان زياد بشود كه اهل حساب آسان بشويم . سوال – جمع بندي از بحث خوش بيني به خدا بفرماييد. پاسخ – عوامل نجات خوش بيني به خدا، توبه ،فال خوب زدن و ... است . ممكن است كه ما بيماري داشته باشيم و همه فال خوب بزنند ولي بيمار فوت كند. آقايي به حاج آقا دولابي گفت :شما دائما مي گوييد كه خدا ما را مي آمرزد و به بهشت مي برد ، آيا اينها خيالات نيست .ايشان فرموند: فرض كنيد كه اينها خيالات باشد، خيالات خوب بهتر است يا خيالات بد ؟ به فرض كه بيمار ما بميرد، اگر ما بگوييم كه انشاءالله بيمار ما خوب مي شود بهتر است يا اينكه بگوييم او بدبحت مي شود و مي ميرد ؟ خواب خوب خيلي بهتر از خواب بد است . حديث داريم : تمام خواب ها آن طوري تعبير مي شوند كه شما تعبير مي كنيد. يعني اگر شما بهترين خواب ها را تعبير بد بكنيد آن خواب بد مي شود و اگر بدترين خواب

ص: 12979

ها را تعبير خوب بكنيد خوب مي شود . بنابراين خواب خودتان را به هركسي نگوييد و به خوبي تعبير كنيد . در آستانه ي ولادت حضرت فاطمه هستيم . روز ولادت بانو ،روزهمسر و مادر ناميده اند . آقايان قدر همسر و مادرهايشان را بدانند و اگر با آنها قهر هستند آشتي كنند زيرا از اين كار آنها دل امام زمان (عج)و معصومين شاد مي شود. پيامبر فرمود :هيچ كس احترام بانوان را نمي گيرد مگر اينكه با كرامت باشد و هيچ كس به آنها اهانت نمي كند مگر اينكه پست و بي مايه باشد .احترام به مادر و همسر از وسايل قرب ما به خداست. بزرگي مي فرمود: اگر مي خواهيد مشكلات شما حل بشود آنقدر دست مادرتان را ببوسيد تا اشك شوق بريزد و دعايش مستجاب بشود. خوب است كه آقايان براي تشكر ،در روز ولادت حضرت فاطمه ،هديه اي به همسر و مادرشان بدهند .

91-02-25

چه روزها كه يك به يك غروب شد نيامدي چه بغض ها كه در گلو رسوب شد نيامدي ، خليل آتشين سخن تبر به دوش بت شكن خداي من دوباره سنگ و چوب شد نيامدي ،براي ما كه خسته ايم و دل شكسته ايم نه براي عده اي چه خوب شد نيامدي ، تمام طول هفته را به انتطار جمعه ام دوباره صبح ،ظهر،غروب شد نيامدي . سوال – در مورد فال خوب و بد زدن توضيحاتي بفرماييد. پاسخ – عده اي مي گويند كه ما فال خوب زديم، دعا خوانديم و گوسفند قرباني كرديم ولي نتيجه نگرفتيم . از آيات قرآن و روايت اين طور

ص: 12980

برمي آيد كه ما دو نوع تقدير داريم :يكي تقديري است كه بالاتر از اعمال و رفتار ماست و اين تقديرات از اول خلقت نوشته شده است و اين تقديرات حتمي است و به رفتار و اعمال انسانها بستگي ندارد .مثلا قيامت خواهد آمد يا مهدي ظهور خواهد كرد ،اجل يا رزق حتمي خواهد آمد. پس بلاهاي حتمي و تغييرات لايتغير اتفاق خواهد افتاد. گر رود سر برنگردد سرنوشت ،گر اين سخن بايد با آب زر نوشت ، سرنوشت ما بدست ديگري است، خوش نويس است و نخواهد بد نوشت . امام صادق (ع) مي فرمايند : آنچه كه خدا براي بندگانش در نظر مي گيرد برتر است .يعني خدا بهترين ها را براي ما در نظر مي گيرد . تقديرات ديگري هست كه بدست خود ماست كه اگر كار ثواب بكنيم بركت زياد مي شود و در اين تقديرات دعا، شفاعت و توكل اثر دارد، فال خوب و بد زدن اثر دارد. بخش مهمي از تقديرات به اعمال و رفتارهاي ما وابسته است كه ما مي خواهيم در مورد اين نوع تقديرات صحبت بكنيم . ما اين تقديرات را مي توانيم با توبه و استغفار برگردانيم . مثلا اگر انسان صله ي رحم بكند عمرش طولاني مي شود و اگر قطع رحم بكند عمرش كوتاه مي شود يا اگر انسان صدقه بدهد، بلا برمي گردد. در كتاب سفينةالبحار مرحوم آقا شيخ عباس قمي داريم : (مرحوم فلسفي مي فرمودند كه من وقتي به سفر مي روم اين كتاب را به همراه خودم مي برم. آيت الله خوئي مي فرمودند كه اگر به من بگويند

ص: 12981

از ميان هزاران كتاب يكي را انتخاب بكن، من كتاب سفينةالبحار را انتخاب مي كردم.) يكي از ياران پيامبر بيمار شدند. و پيامبر سراغ او را گرفتند و متوجه شدند كه بيمار است .پيامبر به عيادت او رفت . پيامبر سوال كردند كه چرا بيمار شدي ؟ او گفت : شما در نماز سوره ي القارعه (كوبنده ) را خوانديد كه مي فرمود هر كس ميزان اعمالش سنگين باشد به بهشت مي رود و هر كس ميران اعمالش سبك باشد به جهنم مي رود ، هول اين آيه من را گرفت و وقتي به خانه آمدم و به خدا گفتم : من طاقت آتش جهنم را ندارم و من را در همين دنياعقوبت كن. بعد من بيمار شدم . پيامبر فرمود :حرف بدي زدي ، چرا نگفتي ربنا اتنا في الدنيا حسنه و في الآخره حسنه و وقنا عذاب النار، خدايا به ما صحت و عافيت بده و به ما بهشت بده و رحمت را شامل حال ما بكن و ما را از آتش جهنم نگه دار. اميرالمومنين در ذيل اين آيه فرمودند : خدايا در دنيا به من همسر خوب بده و در آخرت هم همسرخوب يا فرشتگان آسماني به من بده و مرا از همسر بد حفظ كن . ما بايد هميشه از خدا چيز خوب بخواهيم . اگر ما در هر كاري فال بد بزنيم همان اتفاق مي افتد. بلا، به گفتار شما بستگي دارد. در مورد خواب بايد گفت كه تا مي توانيد خواب تان را به كسي نگوييد مگر افراد با تقوا و باايماني كه خواب را درست و خوب

ص: 12982

تعبير بكنند. اگر انسان خواست خودش خواب را تعبير بكند فال خوب بزند .همانطور كه شما خواب را تعبير مي كنيد همان طور واقع مي شود .اگر شما خواب خوب ببينيد و آنرا بد تعبير بكنيد همان بد واقع مي شود و اگر شما خواب بد ببينيد و آنرا خوب تعبير كنيد، همان خوب واقع مي شود.پس خواب هم به زبان و گفتار ما بستگي دارد .در كتاب كافي داريم : شوهرخانمي به مسافرت رفت و زن خواب ديد كه ستون خانه خراب شده و سقف پايين آمده است .زن خدمت پيامبر آمد و خواب را تعريف كرد .پيامبر فرمود: شوهر تو سالم برمي گردد و زندگي شما وسعت پيدا مي كند و همان طور هم شد . اين خانم سه بار و هر بار بعد از سفر شوهرش اين خواب را ديد و پيامبر همان تعبير را براي او كردند. در دفعه ي چهارم خانم چنين خوابي را ديد و وقتي مي خواست به ديدن پيامبر برود ،يكي ازهمسران پيامبر او را ديد و خواب را براي او تعريف كرد. همسر پيامبر گفت كه تعبيرش اين است كه شوهر شما مي ميرد . و همان طور هم شد. ما در مورد بدترين خواب ها بايد بگوييم كه انشاءالله خير است . روايت داريم : هيچ وقت واسطه ي خبر هاي بد نشويد و اگر از روي ناچاري مجبور شديد در آخرين دقيقه خبر بدهيد ولي خبرهاي خوب را به همه اعلام كنيد .وقتي عموي پيامبر در جنگ كشته شد هيچ كس حاضر نشد كه اين خبر را براي پيامبر ببرد و پيامبر خودشان به

ص: 12983

ميدان رفتند و متوجه شدند كه عمويشان شهيد شده است . يكي از كارهاي بسيار خوب آقا شيخ عبدالكريم حائري موسس حوزه ي علميه ي قم، تاسيس يك بيمارستان در قم بود. سازمان بهداشت متوجه شد كه بيماراني كه در اين بيمارستان مي خوابند درصد شفا پيدا كردن و خوب شدن آنها خيلي زياد است، عده اي را بعنوان بازرس به آن بيمارستان فرستادند تا علت را بفهمند. آيت الله حائري حقوق اضافه اي براي پرستارها و دكترها درنظر گرفته بودند تا آنها تا دير وقت در بيمارستان به بيمارها روحيه بدهند و بگويند كه حال شان رو به بهبود است. دكترها و پرستاران اين تلقين خوب را كنار بستر بيمارها القاء مي كردند. شما سعي كنيد كه فال خوب بزنيد حتي اگر تقدير باشد كه بيمار بميرد . سوال – آيات پاياني سوره ليل و آيات سوره ي ضحي و نشرح را توضيح بفرماييد . پاسخ – روايت داريم كه دعا بدون صلوات مستجاب نمي شود. زيرا صلوات ذكر خداست و دعاي مستجاب است . قبل از دعا و بعد از دعا ذكر صلوات را بگوييد . وقتي حضرت موسي مي خواست پيش فرعون برود گفت : رب شرح لي صدري خدايا به من شرح صدر بده ولي در سوره ي نشرح خدا به پيامبر مي فرمايد كه آيا ما به تو شرح صدر نداديم ؟ بار سنگين را از دوش تو برداشتم و الا پشت تو را مي شكست ، خدا در بار سنگين نبوت به تو كمك كرد، نام تو را كنار نام خدا گذاشتيم ، همانا با سختي آساني هست و

ص: 12984

با سختي آساني هست . يكي از اسم هاي پيامبرما، خندان است. روايت داريم : پيامبر از اين آيه خيلي خوشش آمد و مسرور، شاد و خندان شدند زيرا خدا فرموده است كه ما با هر سختي دو تا آساني قرار داده ايم .يعني آساني بر سختي غالب است و بهشت بر جهنم غالب است و ... مفسرين مي گويند كه عسر دوم تكرار عسر اول نيست زيرا بصورت نكره آمده است ، پس آساني دو برابر سختي هاست . اميرالمومنين ديدند كه فردي دعاي طولاني مي خواند ( البته خواندن دعاي طولاني خوب است بشرطي كه وقت باشد) فرمودند: خدايي كه دعاي طولاني را اجابت مي كند دعاي كوتاه را هم اجابت مي كند. دين ما دين آساني است و پيامبر ما سخت گير نبوده است . ما درعبادت ها نبايد سخت بگيريم بلكه بايد آنرا آسان بگيريم . امام فرمود :من همه ي دعاها را در يك جمله خلاصه مي كنم : الحمدالله علي كل نعمه و اسئل الله من كل خير و اعوذبك من كل شر و استغفرالله من كل ذنب . سوال – چكيده ي كتاب رحمت و محبت خدا (نوشته ي آقاي فرحزاد) را توضيح بفرماييد. پاسخ – اين هفته، هفته ي تكريم مادران و بانوان است . من بخش محبت همسر اين كتاب را توضيح مي دهم . بزرگي مي فرمودند : مادرها روي سر ما جا دارند و همسران ما در دل ما جاي دارند . فرزندان روزي از ما جدا مي شوند ولي ما تا آخر عمر با همسرمان هستيم .مرحوم حاج آقا دولابي مي فرموند :

ص: 12985

شما جزو هر قشري كه هستيد اگر مي خواهيد موفق باشيد بايد شريك زندگي تان شما را دوست داشته باشد و به شما كمك كند . اگر خانم من از من راضي باشد من در همه ي كارهايم موفق مي شوم. روايت داريم : خدا وقتي خشم مي كند كه همسر و فرزندان مورد ظلم قرار بگيرند . سعدبن معاذ جانباز بود و شهيد شد و زير جنازه ي او را پيامبر و نود هزار فرشته گرفتند .مادرش گفت كه پسرم بهشت بر تو گوارا باشد. پيامبر فرمود : او دچار عذاب قبر شده است زيرا او با خانواده اش كمي بد رفتار بود و حق آنها را رعايت نمي كند . تعبيرهاي بالايي در مورد او داريم . يكي از اساتيد مي گفت كه وقتي صبح من مي خواهم از خانه بيرون بيايم همسرم كفش مرا پاك مي كند و مي گويد كه شوهري بهتر از تو وجود ندارد و قربان صدقه ي من مي ورد و من هر چه پول دارم به او مي دهم . ما كه شيوه ي مهرباني و محبت داريم چرا با قهر و غضب و خشونت با يكديگر رفتار كنيم ؟ خدايا به حق فاطمه ي زهرا همه ي ما را فاطمي وعلوي قرا بده و بهترين ها را براي ما قرار ده .

91-03-01

سوال – جمع بندي در مورد خوش بيني به خدا و فال خوب زدن بفرماييد . پاسخ – كسي كه خوش بين است اين انگيزه اي مي شود كه به طرف خوبي ها برود. اگر ما به ميزباني بدبين باشيم ،دوست نداريم او

ص: 12986

را ببينيم و اين باعث برگشت مي شود. پيامبر فرمود :بدبيني به خدا از بزرگترين گناهان كبيره است و بهاي خوش بيني به خدا بهشت است .خوش بيني ،اميد و آرامش مي آورد و ما را به سمت خوبي ها مي كشاند و بدبيني ياس و نااميدي و دوري از خدا را در پي دارد .درجلد سوم كتاب كافي حديثي از امام باقر (ع) داريم :در كتاب اميرالمومنين يافتيم كه پيامبر روي منبر اين را فرمودند: قسم به خدايي كه جز او نيست، (قسم خوردن مكروه است ولي وقتي پيامبر مي خواهد مسئله ي اي جا بيفتد، اين كار را مي كند)خدا به هيچ مومني خير دنيا و آخرت نصيب نمي كند مگر به سه چيز :اميد و حُسن ظن به خدا ، خوش اخلاقي و غيبت نكردن. به خدا قسم مومني را خدا عذاب نمي كند مگر اينكه به خدا بدبين باشد و نسبت به اميد خدا كوتاه بيايد .حضرت اميرالمومنين مي فرمايد : اگر كسي به شما گمان خوبي دارد، تو آن گمان را تصديق بكن .اخلاق در خانواده ها خيلي مهم است و بايد روي آن بحث بشود.پيامبر فرمود كه من بر دين آساني مبعوث شدم .سعد بن معاذ با اينكه مجاهد راه خدا بود ولي چون درخانه بد اخلاق بود فشار قبر داشت .پيامبر مي فرمايد : خدا با كرامت است و حيا مي كند از اينكه بنده اي به او اميد بسته باشد و خدا خلاف آن با بنده اش رفتار كند .شما هرچه مي توانيد خوش بين باشيد و به سوي خدا رغبت داشته باشيد. در روايت داريم كه

ص: 12987

وقتي فال بد به ذهن شما مي آيد به آنها اهميت ندهيد و آنرا رها كنيد و به خدا توكل كنيد. تلقين بسيار موثر است. خيلي از بلاها معلق است اگر ما فال خوب بزنيم آن بلا رفع مي شود. تلقين كردن در روحيه دادن به بيمار خيلي موثر است و اين الان در روانشناسي ثابت شده است .ما با باور و خيال هاي بد و خوب زندگي مي كنيم. تلقين روي مرده اثر دارد. در هنگام دفن ميت مستحب است كه شانه هاي او را تكان بدهند و براي او تلقين بخوانند و بگويند كه خوب خدا و پيامبري داشتي. به قول مرحوم حاج آقا دولابي :ما مي توانيم تا زنده هستيم به يكديگر تلقين كنيم كه خوب خدا و پيامبري و قرآني و اماماني داريم .تلقين ديگر بعد از اين است كه ميت را دفن مي كنند ، يكي از نزديكان ميت در كنار قبر مي ماند و تلقين را براي مرده با صداي بلند مي خواند .معمولا بعد از دفن عالم برزخ شروع مي شود.در تلقين داريم كه اگر دو تا فرشته ي مقرب آمدند نترس و.....در روايت داريم كه نكير و منكر از ميت مي پرسند كه خداي تو كيست ، پيامبر تو كيست و دوازده امام تو چه كساني هستند و از بالا به او تلقين مي كنند و دو فرشته مي روند و اگر از اول عذابي بر ميت نباشد تا آخر عذابي بر ميت نخواهد بود البته به شرطي كه حق الناس به گردن او نباشد. در كتاب سفينة البحاراز امام عسگري (ع ) داريم : خوش بين

ص: 12988

باش حتي به يك سنگ ( يعني به خلقت خدا خوش بين باش) خدا سِرّ خودش را در درون آن سنگ قرار مي دهد و تو بهره ات را از آن سنگ مي بري . به حجرالاسود نمي نگري ؟ خدا به يك سنگ شرافت داده است و آنرا جزو سنگ هاي بهشتي كرده است . پيامبر و امامان اين سنگ را بوسيده اند و حجاج دست بر آن مي كشند . تو از سنگ بالاتر هستي و اگر يك انگشتر عقيقي كه از سنگ است در دست تو باشد نماز تو ثوابش بيشتر مي شود. در قرآن داريم كه جالوت به حضرت داود و يارانش حمله كرد و داود سنگي را به سمت او پرتاب كرد و آن سنگ به پيشاني جالوت خورد و لشگريان و خود او فرار كردند .اين سنگ امتي را فاتح قرار داد .در روايت داريم كه انسان هر چيزي را كه دوست دارد با آن محشور مي شود حتي اگر آن چيز سنگ باشد. حاج آقا رحيم ارباب از بزرگان اصفهان بودند و استاد آيت الله بروجردي بودند . پدر حاج آقا رحيم ارباب از پولداران و اربابان اصفهان بود. يك روز ايشان براي گردش به بيابان مي روند.در آنجا ايشان مي گويند كه براي من نان سنگي بپزيد، نانهايي كه پخته مي شدند همه طرف آن پخته مي شد ولي يك طرف آن پخته نمي شد و بعد ديدند كه يك طرف سنگ گرم نمي شود. او گفت كه من بايد سِرّ آنرا بفهمم . او سنگ را مي شكند و مي بيند كه يك كِرم در لاي

ص: 12989

آن طرف سنگ بود كه خدا مي خواسته اين كِرم از بين نرود و بخاطر همين يك طرف سنگ گرم نمي شده است . اين پسر جوان با ديدن اين اتفاق متحول مي شود و مي گويد خدا كه يك كرم لاي سنگ را فراموش نكرده است من را هم فراموش نخواهد كرد .از همان جا فكرش عوض مي شود و در حوزه اصفهان مشغول به تحصيل مي شود. خسرو پرويز نامه ي حضرت پيامبر را پاره كرد و همراه با خاكي براي پيامبر فرستاد .پيامبر فرمود : ملكش از هم مي پاشد و اين خاك نشانه اين است مملكتش تحت تصرف ما درمي آيد . ما با كلمات خوب ،مي توانم تلقين هاي خوب بكنيم . سوال – آيات سوره كافرون،عصر و تبت را توضيح بفرماييد. پاسخ – در روايات متعدد صلوات بعنوان افضل اعمال بيان شده است .فردي به امام صادق (ع) گفت كه روزي در كعبه را باز كردند و من به داخل كعبه رفتم و ذكر صلوات را گفتم . آيا اين كارم ثوابي دارد ؟ امام فرمود: شما از خانه ي كعبه بيرون آمدي در حاليكه عمل شما افضل همه ي اعمال مستحبي بوده است . سوره نصر در زمان فتح مكه نازل شده است .در اين سوره نصرت خدا را يادآوري مي كند و پيروزي را از خدا مي داند . مي فرمايد :چون نصرت آمده بدنبال آن هم فتح آمده است و مردم مسلمان شده اند ، پس خدا را تسبيح بكن و استغفار بكن كه خدا توبه پذير است. ذكر تسبيح سبحان الله است و ذكر كامل

ص: 12990

آن ذكر يونسيه است . سوال – در مورد ماه رجب و فضيلت آن توضيحاتي بفرماييد . پاسخ – سه ماه از سال، بهترين ماههاي سال است : ماه رجب، شعبان و رمضان . يكي از امتيازهاي ماه رجب اين است كه از آن تعبير به ماه بزرگ مي شود. خدا ماه رجب و شعبان را براي پاكسازي ما قرار داده است. بزرگان مي گويند: ماه رجب ماه تخليه ، ماه شعبان ماه تحليه و ماه رمضان ماه تجليه است . ماه رجب ماه استغفار است و در اين ماه زياد استغفار كنيد، خدا مهربان است و شما را مي آمرزد. وقتي مي خواهد ميهمان بيايد اول بايد خانه را پاكيزه كرد. استغفار نبايد زباني باشد و بايد حق الناس ها را هم ادا كرد. از اعمال ديگر ماه رجب روزه گرفتن است .در روايت داريم يك روز روزه گرفتن در ماه رجب، يكسال آتش جهنم را از انسان دور مي كند و سه روز روزه گرفتن در ماه رجب بهشت را بر انسان واجب مي كند . سوال – اگر ما نماز و روزه ي قضا داريم ، آيا مي توانيم از فضيلت اين ماه بهره ببريم ؟ پاسخ – كساني كه نماز يا روزه ي قضا دارند اول بايد به واجبات بپردازند. فتواي اكثر فقها اين است كه كسي كه روزه ي واجب بر گردنش است نمي تواند روزه ي مستحبي بگيرد . راهش اين است كه اين روزه هاي قضا ر ا در ماه رجب بگيريد و خدا ثواب مستحبات را هم به شما مي دهد. بعض ها زياد به مستحبات مي

ص: 12991

پردازند ولي به واجبات اهميت نمي دهند. بعضي ها به كربلا و مشهد مي روند ولي بدهي خودشان را ادا نمي كنند يا نمازها يا روزه اي قضا را بجا نمي آورند. پيامبر فرمود :اي علي، اگر مردم دنبال مستحبات هستند تو دنبال واجبات باش. مثلا شما وقتي به مشهد مي روي در آنجا نمازهاي قضا را هم بخوان . يا در شب قدر نماز قضا بخوانيد كه هم دين تان را ادا كرده ايد و هم ثواب آن شب را به شما مي دهند. شما اصل را ادا كنيد بعد پاداش را هم مي دهند .يكي ديگر از اعمال ماه رجب گفتن هزار بار ذكر لااله الاالله و خواندن صد يا هزار يا ده هزار بار سوره ي توحيد است. اعمال ديگر خواندن دعاهايي است كه در ماه رجب وارد شده است .اعمال ليلة الرغائب در شب جمعه اول ماه رجب است . زيارت امام رضا(ع) و امام حسين(ع) در اين ماه تاكيد شده است . مهمترين كار در ماه رجب اين است كه ماه پاك بشويم و اگر ما در اين ماه پاك شديم، لياقت پيدا مي كنيم كه در ماه شعبان ميهمان پيامبر بشويم و در ماه مبارك رمضان ميهمان خدا بشويم. اگر ما در اين دو ماه خودمان را پاكيزه بكنيم درماه رمضان نفس و خواب ما عبات مي شود. ويژگي ماه رجب تولد حضرت علي(ع) است .همه دور خانه ي خدا مي چرخيدند و خدا را مي خواستند و خدا هم مظهر خودش و آيينه تمام نماي حق تعالي را يعني علي را بوجود آورد .همانطور كه جسم ما دور

ص: 12992

كعبه مي چرخد جان ما هم بايد دور مولا علي بچرخد .جرجدان مسيحي به قم آمده بود و سوال كرد كه رمز اينكه علي در كعبه به دنيا آمده است چيست .ايشان گفتند :كعبه قبله ي ماست ،كعبه نمي تواند راه زندگي و بندگي را به ما ياد بدهد و نمي تواند الگوي ما باشد. خدا مي فرمايد: اي كساني كه رو به قبله نماز مي خوانيد، الگوي شما شخصي است كه در اينجا متولد شده است . اگر كسي نمي تواند يازده ركعت نماز شب را بخواند، سه ركعت آخر آنرا بخواند و باز اگر نمي تواند يك ركعت آخر را بخواند .آيت الله وحيد خراساني مي فرمايند :از بعد از نماز عشا تا اذان صبح مي توان نماز شب را به نيت ادا خواند. ولي عموم فقها مي فرمايند كه وقت اداي آن از نيمه شب است. نماز شب كوچكتري است بنام نماز وتيره كه همان نافله ي عشا است .اين نماز نشسته است و مثل نماز صبح است . شما از اين نماز شب كوچك شروع كنيد تا به نماز كامل شب برسيد . حضرت علي(ع) مي فرمايند خدايي كه دعاي طولاني را مي شنود دعاي كوتاه را هم مي شنود .دعاي كوتاه حضرت اميرالمومنين : الحمدلله علي كل نعمه و اسئل الله من كل خير واعوذ بالله من كل شر و استغفرالله من كل ذنب . برترين و جامع ترين ذكرها صلوات بر محمد و آل محمد است . خدايا به حق محمد و آل محمد، هر خيري كه به چهارده معصوم داده اي به ما عنايت بفرما و هر شري

ص: 12993

كه از چهارده معصوم دور فرموده اي ،از همه دور بفرما و قلب امام زمان(عج) را به ظهورش شاد بفرما.

91-04-05

امام سجاد (ع) فرمود:خداي من كوله بارم اگر چه از توشه ي راه تهي ست انباشته از توكل كه هست ،اگر چه دستم از آنچه كرده است مي لرزد و اگر چه موريانه هاي بيم استواري پاهايم را سست كرده است دلم اميدوار رحمت توست و خاطرم جمع لطف توست. خدايا براي آن كه نزد تو آيم در جستجوي شفيعي بودم ،واسطه اي مي جستم تا مرا بحضورت بپذيري ،ميانجي طلب مي كردم تا مرا از درت نراني و خدايا مهربانتر از تو نيافتم .خدايا توميانجي گري مرا در نزد خويش بكن خدايا من بال طمع متواضعانه بر پاي احسان تو پهن كرده ام خدايا با من آن كن كه تو شايسته ي آني از آمرزش و بخشش و رحمت و نه آنكه من سزاوار آنمÂ از عذاب و مجازات و نقمت . سوال – در مورد امام سجاد (ع) توضيحاتي بفرماييد. پاسخ- مادر حضرت سجاد(ع) و همسر امام حسين (ع) ايراني (شهربانو) بودند. پس امام از نژادعرب و از نژاد ايراني بوده اند. امام سجاد(ع) داماد امام حسن(ع) بوده اند. و پسر ايشان امام باقر (ع) است .امام سجاد(ع) مي فرمايد :بهترين كليدي كه مي توان كارها را با آن شروع كرد صداقت و راستي است و بهترين پايان هر كار اين است كه به قول و قرارهاي مان عمل كنيم. انسان صادق پيروز و سرافراز است .اميرالمومنين مي فرمايد: صدق و راستي شمشير بُران خداست. انسان صادق در ظاهر ممكن است كه شكست

ص: 12994

بخورد ولي در پايان كار او موفق است. كساني كه دروغ مي گويند سرشان كلاه مي رود. مرحوم آيت الله بهادري به همه نصيحت مي كردند كه دروغ معمولي هم نگوييد تا همه ي كارهايتان درست بشود. جواني به محضر پيامبر آمد و گفت كه موعظه اي به من بكنيد و پيامبر به او گفت كه دروغ نگو. او هر كاري مي خواست انجام بدهد ديد كه بايد دروغ بگويد و اين باعث شد كه تمام بدي ها را كنار بگذارد.مرحوم بهادري مي فرمودند : بازيگري را كنار بگذاريد و همانطور كه هستيد خودتان را نشان بدهيد .جواني به آيت الله بهادري مي گفتند كه دعا كن كه من آدم بشوم ولي آقا مي فرمود گمان نمي كنم بشود . جوان گفت پس دعا كن شبيه آدم ها بشوم . آقا فرمود : اين مي شود. در روضه ي كافي امام صادق (ع) مي فرمايد : انسانهاي واقعي كساني هستند كه معصوم باشند و گناه نكنند و پيروان و دوستداران ما شبيهÂ ما هستند و رستگار هستند .مثلا سلمان شبيه پيامبر بود. اول و وسط و آخر راه انبياء صدق است . شما لااقل با صادقين باشيد .در سوره زمر داريم : كساني كه صدق را ارائه مي دهند و تصديق صدق مي كنند، آنچه بخواهند خدا به آنها مي دهد و آنها متقين واقعي هستند. جايگاه صدق پيش خداست .يعني صدق انسان را به خدا مي رساند . بچه ها خيلي صادق هستند. دكتري مي گفت كه بچه ي من شبها خوابش نمي برد و مي گفت كه من غصه ي تو را مي

ص: 12995

خورم كه بايد به جهنم بروي و در آتش بسوزي .دكتر به فرزندش گفت كه چرا من به جهنم مي روم ؟ فرزند گفت : زيرا تو به من قول دادي كه يك دوچرخه بخري و نخريدي .پس هر كس كه دروغ بگويد به جهنم مي رود. اين بچه دروغ و جهنم را باور كرده است .پس به هر حرفي كه مي زنيم و قولي كه مي دهيم عمل كنيم. سوال –Â در مورد صحيفه ي سجاديه امام سجاد (ع) توضيحاتي بفرماييد . پاسخ – صحيفه ي سجاديه بخشي از دعاهاي امام سجاد (ع) است .چهار صحيفه ي ديگر هم هست . صلوات شعبانيه از دعاهاي امام سجاد(ع) است ولي در صحيفه ي سجاديه نيست . در صحيفه ي سجاديه 54 تا از دعاهاي حضرت جمع آوري شده است . اين كتاب امتيازاتي دارد، سندش معتبر و متواتر است . آيت الله بروجردي مي فرمودند كه ما حديث با سند قطعي كم داريم ولي قطعا صحيفه ي سجاديه از امام سجاد (ع) به ما رسيده است .از صحيفه ي سجاديه به زبور آل محمد تعبير شده است . زبور حضرت داود هم شامل دعا و مناجات بوده است. از نهج البلاغه به برادر قرآن ياد شده است. دعاهاي اين كتاب متنوع است ، براي حاملين عرش تا مرزبانان دعا دارد. و كلاس معرفت است . اين دعاها درياهايي از معارف است. يكي از بزرگان نقل مي كردند كه در امريكا كنفرانسي بين المللي مذاهب بود و من در اين مجمع سخنراني داشتم . من ترجمه ي چند تا از دعاهاي امام سجاد را خواندم .

ص: 12996

بعضي ها در اين مجلس اشك مي ريختند .بعد از اتمام سخنراني عده اي دور من جمع شدند و پرسيدند كه اين حرفها براي كيست و من هم دعاهاي امام را در اختيارشان گذاشتم. بعد خيلي از آنها مسلمان و شيعه شدند.اين دعاها از فطرت و درون و از القائات خداست . ما يك قرآن نازل و يك قرآن صاعد داريم . قرآن نازل كتاب آسماني است كه از طرف خدا به ما رسيده است و قرآن صاعد، دعاهايي است كه امامان ما جواب نامه ي خدا را داده اند. مرحوم محدث قمي مي فرمودند: به يكي از علماي بصره گفتند كه امام سجاد(ع) دعاهاي زيبايي دارد .او گفت كه اينها دعاهاي معمولي است و من هم       مي توانم بگويم . او شروع به فكر كردن كرد و ده دقيقه تكان نخورد و بعد از دنيا رفت . چون او نتوانست يك جمله مثل صحيفه ي سجاديه بگويد، روحش مفارقت كرد. اين صحيفه اعجاز امام سجاد (ع) است.اين صحيفه ضمن دعا با ما حرف مي زند. مثلا در دعاي اداي دين ، در عين اينكه با خدا صحبت مي كند به ما مي گويد كه نكند من در اداي دين خودم كوتاهي كرده ام و اين اداي دين بخاطر اسراف يا چشم همچشمي باشد. در اين دعاها مسائل سياسي، اخلاقي و اجتماعي وجود دارد .يكي از دعاهاي سجاديه دعاي مكارم الاخلاق است كه در آخر مفاتيح هم چاپ شده است. فرازهاي اين دعا بسيار زيبا است . يك كشيش مسيحي مي گفت كه امام چهار شما نسخه اي در

ص: 12997

صحيفه ي سجاديه دارد كه يك بند آن كافي است كه بشريت را نجات بدهد. در اواخر مكارم الاخلاق داريم : خدايا در موقع غفلت دلم را به ياد خودت بيداركن، خدايا در اين مهلت دنيا ما را به طاعت و بندگي خودت موفق كن، خدايا راه محبتي از خودت در من قرار بده تا من تو را دوست داشته باشم و تو هم من را دوست داشته باشي ، خدايا با اين محبت خودت ،دنيا و آخرت من را به كمال برسان . سوال – صفحه ي چهارم قرآن را توضيح بفرماييد. پاسخ – در دعاهاي اعمال شعبان داريم :خدايا صلوات فراوان بر محمد و آل محمد نازل كن كه باعث خشنودي دل محمد و آل محمد بشود. اين عمل دل چهارده معصوم و خدا را شادÂ Â Â مي كند .از اعمال ماه شعبان و رمضان فرستادن ذكر صلوات است . در آيه 21 خدا مي فرمايد: اي انسانها پروردگارتان را بپرستيد .او شما و پدران شما را خلق كرده است .مقصد خداوند پرستس اوست. پس بياييم عبد خدا باشيم .اگر هدف ما پرستش و عبادت خدا باشد به مقام پرهيزگاري و تقوا مي رسيم .اميرالمومنين مي فرمايد :كسي كه با قرآن مانوس باشد جدا شدن آشنايان او را به وحشت نمي اندازد. در اين سايت ( mobin mobil.ir )شما مي توانيد قرآن، صحيفه ي سجاديه و مفاتيح را داشته باشيد . سوال – توصيه هاي شما در مورد ماه شعبان چيست ؟ پاسخ - از امام سجاد (ع) داريم : خدايا ماه شعبان را پر كردي با رحمت و رضوان و خشنودي

ص: 12998

خودت . اين ماه، ماه پيامبر خدا و رحمت است .در اين ماه شجره ي طوبي شاخه هايش را پهن مي كند و فرشته ها براي دستگيري و نجات انسانها بسيج مي شوند .از اعمال مهم ما شعبان صدقه دادن است حتي به يك نصف خرما . البته شما بايد مقيد باشيد كه هميشه صدقه بدهيد ولي در اين ماه حتما اين كار را انجام بدهيد. هفتاد بار ذكر استغفرالله و اسئله توبه را بگوييد. يكي ديگر از اعمال مهم در ماه شعبان روزه گرفتن است .روزه گرفتن در اين ماه بهشت را بر انسان واجب مي كند.البته كساني كه روزه ي قضا دارند Â Â نمي توانند روزه ي واجب بگيرند ولي در نماز اين طور نيست .اعمال ديگر مناجات شعبانيه است. اين مناجات را تمام امامان مي خواندند. در اين مناجات داريم : خدايا چكار كنم كه از گناهان بيرون بيايم مگر اينكه تلنگر محبت تو به من بخورد.

91-04-12

اي روزهاي خوب كه در راهيد ، اي جاده هاي گم شده در مه، اي روزهاي سخت ادامه از پشت لحظه ها بدميد، اي روز آفتابي اي مثل چشم هاي خدا آبي ،اي روز آمدن اي مثل رور آمدنت روشن، ÂÂ اين روزها كه مي گذرد هر روز در انتظار آمدنت هستم اما با من بگو كه آيا من نيز در روزگار آمدنت هستم ؟ سوال – توصيه هايي را در مورد جشن ها و شادي ها بفرماييد. پاسخ – يكي از نكاتي كه دوستان اهل بيت بايد به آن توجه داشته باشند اين است كه غم ها و عزاداري هاي ما با شادي

ص: 12999

هاي مان موازنه ندارند. خوب است كه ما در مراسم عزاداري ها سرمايه مي گذاريم ولي بايد در مراسم شادي ها هم سرمايه گذاري بكنيم . مثلا ما در عزاداري امام حسين (ع ) دو ماه عزاداري مي كنيم ولي براي تولد امام حسين(ع) يك روز جشن مي گيريم .ماه شعبان تنها ماهي است كه در آن وفات و شهادت نيست .و تمام ماه جشن است ، از 27 رجب تا 19 ماه رمضان شهادت و وفات نداريم. در ايام شادي نبايد روضه هاي زياد خوانده بشود. داريم كه از نشانه هاي شيعيان ما اين است كه در شادي ما شاد هستند و در ناراحتي ما ناراحت هستند. همانطور كه ما براي شهادت امام حسين(ع) ÂÂ اطعام مي دهيم خوب است كه براي سوم شعبان هم اطعام بدهيم و دلها را شاد بكنيم و برنامه بگذاريم . چند روز جشن براي امام زمان (عج) كم است و مي توانيم تا ماه رمضان جشن بگيريم . مثلا براي امام حسين (ع) بيست روز جشن بگيريم . ما مي توانيم كارهايي بكنيم كه دل امام حسين(ع) شاد بشود مثلا گره اي را باز بكنيم ياÂÂ زنداني را آزاد بكنيم يا قرضي را ادا بكنيم. مهمترين شاد كردن دلها، اين است كه گره هاي مردم را باز بكنيم. اطعام در ايام شادي يا عزاداري فرقي ندارد و ثوابش يكي است .بهترين زمان اطعام دادن عيد غدير است .دستگاههاي دولتي هم در اين جشن ها كمك بكند،ايام شادي را مثل ايام عزاداري پاس بداريم .يكي از كارهاي خير اين است كه ما افرادي را كه تابحال به زيارت امام

ص: 13000

حسين(ع) يا امام رضا(ع) ÂÂ مشرف نشده اند، به زيارت بفرستيم و خرج سفر آنها را بدهيم تا خودمان در ثواب زيارت شريك كنيم . سوال - يكي از مظاهر رحمت و محبت خداوند، امام زمان (عج ) است .راهنمايي بفرماييد . پاسخ – زيارت امام زمان (عج) زيارت آل ياسين است كه از جامع ترين و كامل ترين زيارات است .اين زيارت از خود امام به ما رسيده است كه مي فرمايد: هر وقت خواستيد به وسيله من به خدا توجه بكنيد اين زيارت را بخوانيد . خوب است كه اين زيارت را هفته اي يا ماهي يك بار بخوانيد . الان در بعضي هيئت ها اين زيارت را مي خوانند. ما بايد اين زيارت را مثل عاشورا و حديث كساء جا بيندازيم . حضرت آيت الله ميلاني علاقه ي شديدي به ائمه داشتند . تابلوي زيبايي بالاي سر ايشان بود كه نام امام زمان(عج) در آن نوشته شده بود كه ايشان هميشه ياد حضرت باشند. و زير آن شعري نوشته شده بود : بالاي سرم نام تو را نقش نمودم يعني اينكه سر من به فداي قدمت . بزرگواري به ايشان گفتند كهÂÂ توصيه اي به من بكنيد. ايشان فرمودند :1440 دقيقه يك شبانه روز است ، از اين زمان شما پنج دقيقه در يك گوشه ي خلوت با امام زمان(عج) ارتباط برقرار كنيد. زيرا مبدا و منشا همه ي خوبي ها امام است . بهترين دعا براي امام، دعاي فرج ، فرستادن صلوات و هديه كردن به ايشان و زيارت آل ياسين است .در زيارت آل ياسين داريم: سلام بر شما كه

ص: 13001

علامتي هستيد كه نصب شده ايد .(امام زمان(عج) علامتي بين ما و خداست يعني ما را به طرف خدا هدايت مي كند.شما دعوت به خدا مي كنيد و مربي آيات خدا هستيد.)، علم شما علم الهي است كه به سر خط ريزش شده است و پناه امت هستيد، شما رحمت واسعه ي خدا هستيد و ظهور وعده اي كه در آن تخلف پذير نيست . مهم است كه ما چطور به اين رحمت واسعه برسيم .معرفت به حضرت ،محبت به حضرت و اطاعت از حضرت مهم است . ما بايد شناخت خودمان را نسبت به امام زياد بكنيم . حداقل شناخت اين است كه ما بدانيم ايشان امام دوازدهم هستند و جانشين پيامبر هستند. كسي كه به اين حداقل اعتقاد نداشته باشد اصل دينش زير سوال است .پيامبر فرمود : هر كس بميرد و امام زمان خودش را نشناسد به مرگ جاهليت از دنيا رفته است .خيلي از اهل سنت امام زمان(عج) را قبول دارند. پيامبر فرمود : كسي كه امام زمان خودش را انكار كند من را انكار كرده است. در دعا داريم :عارفا بحق يعني او را امام بداند و از او اطاعت كند. حداقل معرفت اين است كه ما جايگاه آنها را بدانيم و قبول كنيم . پس معرفت يعني اقرار به امامت و معرفت بالاتر اين است كه امام زمان (عج) را در همه جا حاضر و ناظر بدانيم .در قرآن داريم كه خدا و رسول و مومنين شما را مي بينند. مومنين همان حضرات معصومين هستند كه از تمام كارهاي ما باخبر دارند. ما بايد باور داشته باشد كه امام

ص: 13002

زمان (عج) چشم خداست. آيت الله بهجت مي فرمودند : قبل از اينكه كلامي كه از دهان ما خارج مي شود به گوش مان برسد، امام زمان(عج) آنرا مي شنود. بينايي و شنوايي ما به بركت امام است. امام نور و روشنايي خلق است .زندگي و هستي ما از حضرت است. امام از سِر دل ما خبر دارد .هر دوشنبه و پنجشنه اعمال ما به محضر امام زمان (عج) عرضه مي شود و حضرت براي گناهكاران استغفار مي كند .يكي از سران آمريكا گفته بود كه توطئه هايي كه ما براي ايران كرده بوديم اگر براي هر كشوري كرده بوديم تابحال از بين رفته بود. اين دست غيبي است. امام زمان (عج) پشتيبان دوستان و مملكت اسلامي است . نتيجه ي معرفت محبت است .در كتاب كافي روايتي از امام هفتم داريم : خدا به شيعه غضب كرد و من را مخير گردانيد كه سپر بلاي شيعيان بشوم، به خدا قسم من خودم را سپر قرار دادم تا اين بلا به من برسد. غم امام زمان(عج) ، مشكلات شيعيانش است .ما بايد اختلافات را كنار بگذاريم تاÂÂ غم امام را كم كنيم. آيت الله شب زنده دار اين داستان را از برادر آقا شيخ عباس قمي كه عطاري داشت نقل كرده اند : يكي از بزرگان قم كه خياط هم بود ،خدا به او دختري مرحمت كرد تا اينكه وقت ازدواج دختر شد و مادر نگران جهيزيه او بود. او تمكن مالي نداشت و به جمكران رفت و به امام زمان(عج) متوسل شد .نماز امام زمان(عج) را مي توان در هر جا و هر زماني

ص: 13003

خواند . البته بهتر است كه در مسجد جمكران خوانده بشود. او شب را در آنجا ماند و صبح به طرف قم آمدم .وقتي به منزل رسيد، همسرش به من گفت :آيت الله صدر مرجع بزرگ تقليد با فرد ديگري به منزل ما آمدند و به دنبال تو مي گشتند. او تعجب كرد و به اتاق ميهماني رفت و به آقا عرض ادب كرد . ايشان به من گفتند كه مشت رضا ،اين آقا مي خواهد ازدواج كند و من مي خواهم كه اين آقا داماد شما بشود و من تمام جهيزيه و مخارج عروسي را مي دهم .به همين زودي دعاي او برآورده شد. فردي دختري را مي خواست و خيلي به امام زمان (عج) استغاثه مي كرد ولي اين طور نشد و اين دختر با فرد ديگري ازدواج كرد و خاندان او را به باد دارد و اين فرد هر روز از ÂÂ امام زمان(عج) تشكر مي كرد كه باعث شد با اين دختر ازدواج نكنم . سوال – صفحه يازده قرآن كريم را توضيح بفرماييد. پاسخ – صلوات شعبانيه از امامÂÂ سجاد(ع) است كه مي فرمايد: صلوات باعث خشنودي دل محمد و آل محمد مي شود و كثرت صلوات باعث اداي شدن حق پيامبر و آل پيامبر است .البته ما نمي توانيم حق آنها را ادا كنيم . طولاني ترين سوره ي قرآن ،سوره ي بقره است .يك نفر در قبيله ي بني اسرائيل كشته شد و قاتل مشخص نشد. آنها نزد حضرت موسي آمدند و از خدا درخواست حل مشكل را كردند. خدا فرمان داد كه گاويي را بكشيد و تكه

ص: 13004

اي از آنرا به بدن مقتول بزنيد و به اذن خدا مقتول زنده مي شود. شخصي عمويي داشت كه خيلي ثروتمند بود و مي خواست كه داماد او بشود و تمام ثروت به او برسد. پسر خوبي به خواستگاري آن دختر عمو آمد و وقتي اين پسر موضوع را فهميد داماد را كشت و كسي متوجه اين داستان نشد و قاتل مشخص نبود. قوم بني اسرائيل از خصوصيات گاو پرسيدند و كار را سخت كردند و گاويي كه آنها مي خواستند دست جواني بود كه به پدرش خيلي خدمت مي كرد. اين جوان معامله ي كلاني كرده بود و يا بايد پدرش را بيدار مي كرد كه كليد انبار را بردارد يا بايد از سود معامله صرف نظر مي كرد. او تصميم گرفت كه بخاطر احترام پدر از آن سود صرف نظر كند و خدا هم به او سود كلاني داد. آنها آن گاو را با قيمت كلاني خريدند و كشتند و تكه اي از آنرا به بدن مقتول زدند و او زنده شد و گفت كه اين شخص من را كشته است و قاتل مشخص شد .بيشتر حوادث يا بخاطر مسائل مالي يا مسائل غريزي ا ست . سوال - در مورد فضيلت و اعمال نيمه ي شعبان توضيحاتي بفرماييد . پاسخ – نيمه شعبان هنوز جايگاه خودش را پيدا نكرده ست . شب نيمه ي شعبان مثل شب بيست و يكم است. حضرت علي (ع) فرمود: تقديرات در شب نيمه شعبان است .و در شب بيست وسوم امضا مي شود. امام باقر (ع) مي فرمايد : خدا رحمتش را به بندگانش جاري مي

ص: 13005

كند و خدا به ذات خودش قسم خورده است كه در شب نيمه ي شعبان سائلي را دست خالي برنگرداند. بهترين عمل در اين شب دعاي كميل است و به آن سفارش زيادي شده است ،در ضمن غسل ،زيارت امام حسين (ع)، نماز و دعا هم دارد. تلاوت قرآن و استغفار و دعا براي ديگران خيلي سفارش شده است. در اين شب زيارت امام حسين(ع) در كربلا سفارش شده است .روايت داريم كه اگر كسي مي خواهد با ارواح صد و بيست و چهار هزار پيامبر برخورد كند به كربلا برود. اگر نتوانست به كربلا برود به پشت بام يا زير آسمان برود و رو به قبر آقا بايستد و بگويد : السلام عيلك يا اباعبدلله السلام عليك رحمة الله و بركاته ، ثواب يك حج عمره در اعمالش ثبت مي شود. شما مي توانيد در رختخواب دعا كنيد و صلوات بفرستيد .در نيمه ي شعبان جبرئيل به محضر پيامبر آمد و او را به قبرستان بقيع برد و به پيامبر گفت كه به آسمان نگاه كن ،درهاي رحمت الهي باز است . هر كس امشب را به تسبيح (سبحان الله، الحمدلله الله، الله اكبر، لااله الاالله صد مرتبه بگويد و قرآن بخواند) بگذراند، خدا گناهان گذشته و آينده ي او را مي آمرزد و او را مورد رحمت قرار مي گيرد .در راس دعاها، دعاي فرج خوانده بشود. خدايا به حق محمد و آل محمد بركات و خيرات خودت را بر همه ي عالم و همه ي دوستداران اهل بيت نازل بفرما و قلب وليÂÂ ات را به ظهورش شاد بگردان .

91-04-19

اي جذبه

ص: 13006

ي ذي الحجه و شور رمضانم در شادي شعبانÂ تو غرق است جهانم، تدبير مرا نور نگاه تو رقم زد بايد كه شب چشم تو را غرق به دامن، در سايه ي قرآن و نگاه تو نشستم باراني برخاست غبار از دل و جانم، برخاست جهان با من برخاسته از شوق تا حادثه ي نام تو آمد به زبانم ،عيدست و سعيد است اگر ماه تو باشي اي جذبه ي ذي الحجه و شور رمضانم . سوال – در مورد امام زمان (عج) و ماه شعبان توضيحاتي بفرماييد . پاسخ – امام صادق (ع) مي فرمايد :شيعيان ما از سرشت و طينت گِل ما خلق شده اند، آنها در شادي ما شاد و غم ما غمگين هستند. بايد بين شادي و غم توازني باشد. ما مراسم روضه خواني را در ايام شهادت ها بخوبي انجام مي دهيم ولي در جشن ها كم مي آوريم .ما زياد شعرهاي مسرور آور داريم. پس حق شادي بايد ادا بشود. خوب است كه اين جشن ها ادامه پيدا كند ودراين جشن ها اطعام داده بشود. ما اول بايد معرفت نسبت به امام داشته باشيم و اين در كنار معرف به خدا و پيامبر آورده شده است . اگر انسان حجت را نشناسد راه دين را گم خواهد كرد .اگر فردي بزرگي در مراسمي در كنار ما نشسته باشد و ما او را نشناسيم ، به او احترام نمي گذاريم و نسبت به او ابراز محبت نمي كنيم ولي اگر ما اين فرد بزرگ را بشناسيم به او احترام مي گذاريم و اگر بفهيم كه از نظر معنوي مقام دارد

ص: 13007

محبت مان به او بيشتر مي شود. و مريد او مي شويم. برادران يوسف يوسف را نمي شناختند و به او اهميتي نمي دادند .شناخت براي انسان مقدمه است تا به مراحل بعدي برسد. ما بايد درك درستي از همسر و فرزندان مان داشته باشيم تا زندگي خوبي داشته باشيم . علم بامعرفت تفاوت دارد.مقداري از معرفت را خدا در قلب انسان مي اندازد و دنبال كردن آن وعمل كردن، معرفت را زياد مي كند. Â پس اگر به دنبال علم برويم و به آن عمل كنيم به يقين تبديل مي شود. اگر ما ديگران را درك كنيم خيلي از مشكلات حل مي شود. بعد هر چه شناخت ما بيشتر بشود محبت ما هم بيشتر مي شود. پيامبر فرمود : ريشه و اساس اسلام دو چيز است :محبت من واهل بيت من .در كتاب سفينه قمي نثل شده است : زيد نزد امام صادق (ع) مشرف شد و امام فرمود : يك توبه ي درستي انجام بده و عبادت خودت را نو كن. زيد متوجه شد كه روزهاي پاياني عمرش است. امام فرمود: نگران نباش برگشت توبه سوي ماست و او را دلداري دارد و سپس امام فرمود: به خدا قسم ما امام ها به دوستان و شيعيان مان از خودشان به خودشان مهربانتر هستيم . هر كسي اطرافيانش را بخاطر خودش دوست دارد. ولي خودمان را بيشتر از همه دوست داريم .زيرا ما محور هستيم ولي چهارده معصوم و خدا ما را بيشتر از خودمان دوست دارند. فقيري كه گدايي مي كند و مي گويد يا ابوالفضل يا علي يعني اينها را براي خودش

ص: 13008

صدا مي زند و پول مي خواهد. اگر ما به مرحله ي اخلاص نرسيم هرچقدر كه يا الله بگوييم يعني خودمان را صدا مي زنيم. روايت داريم : اگر بخاطر تربيت اهل بيت نبود خدا ما(ائمه ) را به روي زمين نمي آورد و ما را پيش خودش مي برد . ائمه براي دستگيري انسانها آمده اند. ائمه رشته ي محبت آورده اند. دوستي ما تَحبُب است يعني برگشت محبت ولي دوستي ائمه محبت دارند . طبق روايات خدا و ائمه ما را دوست دارند و محبت آنها صاف و بي غرض است ولي محبت ما بازگشت محبت آنهاست . در زيارت اربعين داريم : امام حسين (ع) خون دلش را در راه خدا بذل ( دادن خالصانه ) كرد تا جامعه بيدار بشود.امام زمان (عج) به شيخ مفيد فرمودند : ما هواي شما را داريم و شما را فراموش نمي كنيم . اگر ما بگوييم شما را كرديم حتي اگر يك بار در ماه طرف را ياد كنيد حرف درستي زده ايد. ولي اگر فردي بگويد من شما را فراموش نمي كنيم يعني هر لحظه به ياد شما هستيم .پس امام زمان (عج) هميشه به ياد ما هست. وقتي انسان كسي را شناخت و نسبت به او محبت داشت از او اطاعت مي كند.در دعاي ندبه داريم : خدايا به ما كمك كن كه حق امام زمان (عج)را ادا كنيم يعني امر امام را اطاعت كنيم و معصيت نكنيم .بسياري از انسانها نوكر زمان هستند يعني هرهري مذهب هستند و جوزده مي شوند يعني در عروسي مي رقصد و در عزا گريه مي كنديعني

ص: 13009

نوكر زمان هستند و عده اي نوكر امام زمان (عج) هستند. در اثر اطاعت معرفت و محبت شما نسبت به امام بيشتر مي شود. اگر شما فرمان حضرت را ببريد حضرت هم فرمان شما را گوش مي كند . ما بايد بخاطر اطاعت از امام زمان (عج) بايد معصيت را كنار بگذاريم. حداقل ما در نيمه ي شعبان يك قدم به سمت امام برويم .ما نبايد ارتباط را قطع نكنيم. حديثي از زمان(عج) امام صادق داريم كه زني نزد امام آمد وگفت كه من بيماري سختي گرفته ام و پزشك گفته است كه آبجو يا شراب مصرف كن. من چكار كنم ؟ امام فرمود :چرا نخوردي ؟ او گفت كه شراب جزو محرمات است، من مي خواهم كه اگر در قيامت از من پرسيدند كه چرا شراب نخوردي و مُردي، بگويم امام گفت و اگر خوردم و بيماري ام خوب شد و اين بد بود مي گويم امام فرموده است . امام از حرفهاي اين خانم خوشش آمد و فرمود : خوردن مسكرات حرام است و من اجازه ي اين كار را به شما نمي دهم. كسي كه مشروب مي خورد هنگام مرگ دينش در خطر است . روايت داريم كه شفا در حرام نيست . سوال – صفحه ي 18 قرآن را توضيح بفرماييد. پاسخ – امام رضا(ع) مي فرمايد : برترين و بالاترين دعاها صلوات بر محمد و آل محمد است ، بعد از صلوات براي مومنين و بعد براي خودت دعا كن . دعا كردن براي ديگران و صلوات باعث مي شود كه دعاي خودت هم مستجاب بشود. آيه 115 سوره بقره

ص: 13010

مي فرمايد :مشرق و مغرب براي خداست و هر جايي كه شما مي بيند ذات خداست. همه ي مكان ها و زمان ها سمت خداست .كسي از خدا فرار مي كند نمي تواند از خدا فرار كند ، در واقع او از بهشت به سمت جهنم خدا فرار مي كند.هيچ راه فراري نيست به سوي خدا بياييد . همه ي راهها به سمت خدا است ولي بعضي از انسانها به سمت آتش خدا يعني جهنم مي ورند و بعضي ها به سمت بهشت خدا مي روند. ما به سمت زندان خدا نرويم بلكه به سمت بهشت خدا برويم . سوال – درمورد مناجات شعبانيه توضيحاتي بفرماييد. پاسخ – يكي از اعمال مهم ماه شعبان مناجات و رازي و نياز با خداوند است . طبق روايات مناجات و دعا از خواندن قرآن بالاتر است .امام صادق (ع) مي فرمايد :به خدا قسم دعا از قرآن بالاتر است زيرا دعا عمل كردن به قرآن است . پس دعا رادست كم نگيريد .مناجات شعبانيه مناجاتي است كه از امام علي (ع) نقل شده است وهمه ي امامان آنرا مي خواندند. در هر ساعت و زماني مي توان اين دعا را خواند. الان جلسات مناجات شعبانيه در بعضي از مراسم ها رواج پيدا كرده است. هر فردي حداقل يك بار اين دعا را بخواند . تمام مناجات شعبانيه اميد و رحمت است. و ما را به سوري خدا مي برد. در اين دعا داريم : خدايا وقتي من با تو نجوا مي كنم، به من روي بياور. خدايا من به سوي تو فرار كرده ام ( در قرآن به

ص: 13011

پيامبر مي فرمايد كه به سوي خدا فرار كن)پس بايد با شتاب به سوي خدا رفت . در اين دعا داريم :خدايا من گمان نمي كنم حاجتي كه من شصت سال است كه از تو مي خواهم برآورده نكني و مرا رد كني .تو آقاتر و كريم تر از اين هستي . در اين دعا داريم :خدايا اگر مرا به گناهان مواخده بكني من به عفو و غفاريت تو اميد دارم اگر من را به جهنم ببرند، در جهنم داد مي زنم كه خدايا تو را دوست دارم. يكي از شاگردان رجبعلي خياط مي گفت : تو عملي را قبول مي كني كه خالص باشد، گناهان من خالص نيست و از روي جهالت وناداني است . در دعاي ابوحمزه داريم : خدايا اگر من معصيتي كردم بخاطر مخالفت با تونيست بلكه شهوت بر من غالب شده است . يعني گناهم خالص نيست . فردي پرده ي كعبه را گرفته بود و به خدا مي گفت كه به من عصمت بده كه گناه نكنم . درخواب به خطاب رسيد كه همه ي بندگان من اين را از من مي خواهم اگر همه عصمت داشته باشدغفاريت و ستاريت من چه ميش ود .امام سجاد (ع) مي فرمايد :اگر افراد گناهكار نباشد خدا افراد ديگري را خلق مي كند كه ستاريت و غفاريت خدا آشكار بشود. اگر اسنان بگويد كه خدا را دوست دارد آتش جهنم خاموش مي شود . زيرا انسان محبتخدا را فرامشوكرده است تا گرفتار جهنمش ده است . يكي از بزرگاني مي گفت كه من به كعبه رفته بود و نازاحت بودم . پرده

ص: 13012

ي كعبه را گرفت و گفتم كه خدايامن تو را دوست دارم . شما مي توانيد كه يك صفحه از اين دعا را بخوانيد . اين دعا راه را به ما نشان مي دهد كه به خدا نزديك بشويم . دراين دعا داريم :خدايا اگر طاعت من كم است ولي اميد و آرزويم خيلي زياد است. پيامبر فرمودند : كسي كه روي اين دعا مداومت بكند: الله اني مغفرتك ارجي من عملي ، خدا ديوان حساب براي او باز نمي كند. يعني فرد اعمال دارد ولي به لطف خدا تكيه مي كند و اعمالش را ناچيز حساب مي كند. در دعاي ابوحمزه داريم: خدايا من در نجات از عقوبت به اعمال خوم تكيه نمي كنم بلكه به فضل و كرم تو تكيه مي كنم . در آخر دعاي كميل داريم كه خدايا رحم بكن به بنده اي كه سرمايه گذاري او روي اميد و رحمت توست

91-04-26

رسيدن به خدايي كه اقتباسي نيست شريعتي كه در آن حكمها قياسي نيست ،خدا كسي است كه بايد به ديدنش بروي خدا كسي از آن سخت مي هراسي نيست ،به فكر هيچ كسي جز خودت مباش اي دل كه خودشناسي تو جز خداشناسي نيست ، دل از سياست اهل ريا بكن خود باش هواي مملكت عاشقان سياسي نيست . سوال – در مورد دعاهاي امام سجاد (ع) در صحيفه ي سجاديه توضيحاتي بفرماييد. پاسخ – در روايت داريم :بر شما باد كه دعا و انس با خدا زياد داشته باشيد، راز و نياز كردن با خدا شفاي تمام دردهاست . ما بايد در دعاهاي مان نااميدي را كنار بگذاريم

ص: 13013

. همه بدانند كه وقتي دعا مي كنند از دستگاه خدا چيزي به حساب شان واريز مي شود. يعني اين نامه به مقصد مي رسد و بايگاني مي شود و در وقتش جواب آنرا مي دهند. حتي اگر به خاطر دعا كردن به ما ثوابي ندهند باز ما با خدا صحبت كرده ايم و گناه نكرده ايم .همين كه شما با خدا صحبت مي كنيد اين خودش پاداش است . چه پاداشي بالاتر از اينكه مشكلات من باعث شد كه من با خدا راز و نياز كنم . همه نگويند كه ما گرفتار هستيم بلكه بگويند ما گرفت يار هستيم . دعا مغز و روح عبادت است .دعاهاي كوتاهي در كتاب صحيفه ي سجاديه است كه خيلي مهم است Â .آيت الله حائري شنيده بودند كه كسي صحيفه ي سجاديه را خوانده است و محبت دنيا از دلش بيرون رفته است . يكي از دعاهاي زيباي آن دعاي هفتمÂ صيحفه سجاديه است . امام سجاد (ع) در سختي ها اين دعا را تلاوت مي كردند. و اين دعا براي دفع فقر ،تنگي سينه و افسردگي خيلي موثر است. اين دعا در مفاتيح چند صفحه بعد از دعاي توسل آورده شده است . امام مي فرمايد : اي خدايي كه همه ي گره ها بدست تو باز مي شود. همه چيز در دست تو است ، كسي را كه تو بلند بكني به زمين نمي خورد و كسي را كه تو به زمين بزني بلند نمي شود، گره اي را كه تو باز كني كسي نمي تواند گره بزند و گره اي را كه تو گره

ص: 13014

بزني كسي نمي تواند آنرا باز كند ، همه كاره خداست . مرحوم حداد اين دعا را در قنوتش مي خواند. بزرگي فرمودند كه من بيماري حادي گرفته بود و امكان مادي نداشتم كه دنبال درمان آن بروم ، اين دعا را خواندم . غم و بيماري من از بين رفت و از جايم بلند شدم . اگر كسي اين را با باور و اعتقاد بخواند حتما نتيجه مي گيرد. امام مي فرمايد : خدايا گرفتاري ها باعث نشود كه من از واجباتم باز بمانم .اين دعاي مخصوصي است . يكي از استاتيد از قول يكي از علماي برجسته مي فرمودند كه ما در بالاي شهر سكونت داشتيم و روضه ي زنانه گرفته بوديم ( قبل از انقلاب )خانم بي حجابي كه همسايه ما بود با همان وضعيت در روضه ي ما شركت مي كرد و همسر من نمي دانست كه با اين خانم چه رفتاري داشته باشد . بالاترين امر به معروف اين است كه انسان خودش مجسمه معروف بشود. گاهي اگر ما در امر به معروف و نهي ازمنكر درست عمل كنيم خود افراد متوجه اشتباه شان مي شوند. ما بايد كمتر امر و نهي بكنيم و بايد رفتار خوب داشته باشيم . من به خانمم گفتم كه آمدن به اين مجالس خودش روي اين خانم تاثير مي گذارد و شما چيزي نگو . بعد از ايام عيد نوروز اين همسايه به خانم من زنگ زد كه آيا ما دعاي ما من تحل به عقد المكاره ... داريم ؟ وقتي ايشان به منزل ما آمد ديدم كه ظاهرش بسيار عوض شده است .اين

ص: 13015

خانم به من گفت كه من زياد مذهبي نيستم و امسال عيد براي گردش به مشهد رفتيم و روز آخر به حرم امام رضا (ع) رفتيم . شب آخر كه مي خواستيم به تهران برگرديم خواب ديدم كه خورشيد از طرف مشرق طلوع كرده است و خورشيد به شكل امام رضا (ع) است و فضا را پر كرده است . هيبت امام من را گرفت ، ديدم قرآني بدست آقاست ،آقا فرمود كه من اين كتاب قرآن را به كسي مي دهم كه دعاي يا من تحل به عقد المكاره را حفظ باشد . خوابي بهتر از اين نيست. حقيقت دين ما قرآن و اهل بيت هستند . امام معصوم به كسي قرآن داده است يعني امام همه ي خوبي ها را به او داده است. من در عالم رويا اين دعا را از حفظ بودم : همه ي سختي ها رام تو و مسبب تو هستي و آقا قرآن را به من داد . وقتي از خواب بيدار شدم اين دعا را حفظ بودم . اگر مي توانيد اين دعا را حفظ كنيد زيرا با خواندن اين دعا شما احساس آرامش مي كنيد. مرحوم آيت الله اراكي بيش از صد سال عمر كردند و يكي از مراجع بزرگ بودند .آيت الله استادي دوجلد كتاب در شرح حال ايشان نوشته اند بنام آئينه صدق و صفا . در اين كتاب خاطره اي از دختر آيت الله اراكي نوشته شده است . آيت الله اراكي فرمودند كه من مي خواستم به مكه بروم و دوست داشتم كه حجرالاسود را ببوسم ولي آنجا خيلي شلوغ است .

ص: 13016

من ديدم كه پيرمرد هستم و نمي توانم جلو بروم . دركاروان تعدادي ورزشكار بودند و ما مي خواستيم كه بواسطه ي ايشان به طرف حجرالاسود برويم. اين ورزشكاران دور ما را گرفتند ولي وقتي به نزديك حجرالاسود رسيديم موجي ما را حركت داد و ما نتوانستيم به حجرالاسود نزديك بشويم . من با خودم گفتم كه چون تو به خدا تكيه نكردي حتي ورزشكاران هم نتوانستند حجرالاسود را ببوسند. انسان بايد به خدا تكيه بكند.( ايشان دختري داشتند كه بسيار پاك وعفيف بود ) ايشان فرمودند : روزي دخترم به من گفت كه من مي خواهم به حج بروم ولي محرمي همراه من نيست و تنهايي سخت است . در طواف زن و مرد قاطي است و اين كارسخت است ، من چكار كنم ؟ آيت الله اراكي دوتا اسم خدا را به او ياد دادند : يا حفيظ يا عليم ( خدا تو را حفظ مي كند و به تو چيزي ياد مي دهد) و گفت كه اين را تكرار بكن. دختر ايشان وقتي براي طواف رفته بودند اين دو اسم را تكرار مي كردند .در طواف ،ايشان امام زمان(عج) را ديدند و پشت سر حضرت طواف كردند و هفت دور طواف را انجام دادند . اگر كسي در كارهايش به خدا تكيه كند خدا كارهاي او را درست مي كند. آيت الله بهجت فرمودند كه لازم نيست كه ما به فرد گناهكار بگوييم كه چه ذكري بگويد زيرا بر زبان او استغفر الله جاري مي شود. سوال – صفحه ي 25 قرآن را توضيح بفرماييد. پاسخ – صلوات ميزان حسنات را سنگين

ص: 13017

مي كند و اگر كسي ميزان حسناتش سنگين باشد اهل بهشت خواهد بود. امام صادق (ع) مي فرمايد : در ميزان حسنات كسي نهاده نمي شود چيزي كه سنگين تر از صلوات باشد . در آيه 165 سوره بقره داريم : بعضي از مردم غير خدا را كنار خدا شريك مي گيرند و به آن چيز عشق مي ورزند و آنرا مي پرستند . مومن واقعي كسي است كه خدا را خيلي دوست دارد . انشاء الله محبت غير خدا از دل ما بيرون برود و عشق خدا جايگزين آن بشود. سوال – درمورد كساني نوجواناني كه اولين سال است كه روزه مي گيرند توصيه هايي بفرماييد. پاسخ – هر سال برتعداد روزه گيرها اضافه مي شود چه افرادي كه قبلا روزه مي خوردند و الان روزه مي گيرند و چه كساني كه اولين سال است كه واجب شده كه روزه بگيرند. اين افراد نورانيت خاصي دارند كه در سال اول تكليف شان روزه است . در مورد كودكان و نوجوانان سفارشات زيادي شده است . اولياء خدا كساني هستند كه معصوم هستند پس بچه ها هم پاك هستند اينها ولي خدا درخانه هستند . در حديث قدسي داريم كه خدا بچه ها را دوست دارد. پيامبر مي فرمايد كه من بخاطر پنج صفت كودكان را دوست دارم .بخاطر بي كينه بودن ،متواضع بودن و.... مابايد در امسال كه ماه رمضان در تابستان است مواظب كودكان باشيم و دين را براي آنها زيبا جلوه بدهيم و كارهاي سنگين به آنها ندهيم و بگذاريم كه استراحت بكنند تا بتوانند روزه بگيرند و به آنها بگوييم كه

ص: 13018

نفس و خواب شما عبادت است زيرا شما ميهمان خدا هستيد . بعضي از والدين مي گويند كه بچه ضعيف است و نمي تواند روزه بگيرد . صداقتي كه در نوجوانان است در بزرگسالان نيست .اگر از سال اول روزه گرفتن زيبا جا بيفتد فرد تا آخر عمر روزه را خواهد گرفت . والدين براي بچه هايشان كه سال اولي است كه روزه مي گيرند هديه اي بخرند . حتي در هيئت ها هم مي توانند جايزه اي براي بچه هايي كه سال اول شان است كه روزه مي گيرند تهيه كنند و به بچه ها بدهند. در مسجدي فردي مالي را وقف كرده بود كه درآمد آنرا براي بچه هاي مسجد خوراكيÂ مي خريدند و به آنها مي داند، بخاطر همين است كه در اين مساجد تعداد جوانان بيشتر است . ما اول با خوراكي بچه را به مسجد بياوريم و بعد خدا را به او بشناسيم . بچه اي كه در كودكي با مسجد آشنا مي شود ريشه ديني اش قوي مي شود و كبوتر مسجد مي شود. موسسه هاي فرهنگي براي جذب بيشتر نوجوانان براي گرفتن روزه ،مخصوصا براي دختر خانم ها جوايزي در نظر بگيرند . سوال – د رمورد نزديك شدن ماه رمضان توضيحاتي بفرماييد. پاسخ - يكي از اعمالي كه در ماه رجب ، شعبان و رمضان بر آن خيلي تاكيد شده است استغفار است . در ماه شعبان استغفار خيلي سفارش شده است. روايت داريم كه استغفار در ماه شعبان هفتاد هزار برابر است تا انسان در ماه شعبان پاك بشود. اگر روح ما پاك باشد مي توانيم

ص: 13019

از ماه رمضان استفاده بكنيم .توبه و استغفار ريشه ي تمام خوبي است .ماه رمضان ماه خودسازي و پاكسازي است حتي كساني كه پاك هستند باز خودشان را بررسي بكنند. امام هشتم مي فرمايد :گناه انسان را بدبو مي كند شما با عطر استغفار خودتان را خوش بو كنيد . دردعاي ماه شعبان داريم : گر تابحال ما را نيامرزدي دراين چند روز باقي مانده ،ما را بيامرز. پس ما استغفار و توبه را انجام بدهيم و پاك وارد ماه رمضان بشويم . بچه هايي كه پاك و معصوم هستند خودشان را پاك نگهدارند و به بزرگتر ها احترام بگذارند و خودشان را با قرآن مانوس بكنند. خدايا به حق محمد وآل محمد بركات ماه شعبان و رمضان را نصيب همه بفرما و قلب امام زمان را از مژده ي ظهورش شاد بگردانÂ و ما را از شيعيان خالص امام زمان (عج) قرار بده .

91-05-02

سوال – در مورد برتري ماه رمضان بر ماه هاي ديگر سال توضيحاتي بفرماييد. پاسخ – ماه رمضان ماه فوق العاده اي است كه تعابير زيادي از روزهاي آن شده است .همه ي ايام منسوب به خداست ولي اين ماهÂ انتصاب ويژه اي دارد. پيامبر فرمود : اگر مردم عظمت و فضيلت ماه رمضان را مي دانستند آرزو مي كردند كه ماه رمضان يك سال باشد. اميرالمومنين مي فرمايد :خداي متعال اين ماه را بر بقيه ي ماهها برتري داده است مثل برتري ما اهل بيت به بقيه ي مردم . ما نمي توانيم ماه مبارك را درك بكنيم. داريم كه خدا به اهل بيت امتيازاتي داده است كه به

ص: 13020

احدي نداده است. حتي كسي حق طمع مقام اهل بيت را ندارد . در روايت داريم : اگر بعضي از انبياء و اولياء مقام اهل بيت را آرزو مي كردند مواخذه مي شدند .اين مقام اختصاصي است و جايگاه ويژه اي است. هيچ كسي با آل پيامبر قابل قياس نيست . يك ضربت اميرالمومنين افضل عبادات جن و انس است .فاعل شريف همه ي فعل هايش مقام بالايي دارد. پيامبر ما گزافه گويي ندارد. كلام آنها حقيقت محض است .پيامبري كه حقيقت محض است مي فرمايد كه يك ضربت اميرالمومنين از عبادت جن و انس بالاتر است. اين در فضيلت علي(ع) كافي است .در طول اعصار همه ي انسانها و جن ها خيلي عبادات مي كنند. ولي يك ضربت علي از همه ي آنها بالاتر است .ما بايد خودمان را به در خانه ي آنها پيوند بزنيم . در ورود به ماه رمضان فضا عوض مي شود. مرحوم سيد طاوس مي فرمودند كه من هنگام اذان را حس مي كنم كه فرشتگان مي آيند و مي روند. پس برتري اين ماه نسبت به ماههاي ديگر خيلي زياد است. رحمت خدا در همه ي ماهها وجود دارد ولي ريزش اين رحمت در ماه مبارك رمضان است. دراين ماه خدا بندگانش را دعوت كرده است تا انسانها تكاني بخورند و وارد اين ميهماني بشوند .در روايت داريم كه خدا مي فرمايد :روزه مال من است . پس مي توانيم بگوييم كه روزه از نماز بالاتر است. روزه باعث مي شود كه اخلاص انسان بيشتر بشود و بر نماز تسلط داشته باشد. يكي از بركات روزه اين است

ص: 13021

كه صبر و اراده ي انسان را بالا مي برد. كساني كه خودشان را از روزه محروم مي كنند در واقع خودشان را از خيلي از بركات محروم مي كنند. كساني كه اهل روزه نيستند تجديدنظر بكنند. در ماه رمضان بايد كارهاي مان را كم بكنيم. امام خميني تمام ديدارهايشان را در ماه رمضان تعطيل مي كردند. پيامبر اسلام ده روز آخر ماه رمضان را در مسجد معتكف مي شدند. اگر شما مي خواهيد كارهاي مردمي انجام بدهيد اينها در گروي رفتن به سوي خداست. ما مي توانيم كارهاي غير ضروري را در ماه مبارك حذف كنيم. مرحوم نراقي كتابي بنام تاقديس دارد كه در آن نوشته شده است : من لب دريا نشسته بودم .( نگاه كردن به بعضي چيزها عبادت است از جمله : دريا، پدرو مادر،عالم ،كعبه ،قرآن .كسي كه از روي محبت به پدرو مادرش نگاه بكند ثواب يك حج عمره را مي برد)و به دريا نگاه مي كردم .ناگهان روي آب خيكي از روغن را ديدم . همراهم گفت كه مي مي روم آنرا بياورم. ولي او نتوانست آن را بياورد و بعد فهميد كه آن خوك است نه خيك روغن . مازاد نياز ما در دنيا همان خيك را نشان مي دهد و جلوه هايي دارد ولي خوك است و وقتي به آن بچسبي شما را رها نمي كند. بايد اضافه ي دنيا را رها كرد. تشريفات و تجملات تمام شدني نيست . ماه رمضان محدودÂ است و سريع مي گذرد. ما بايد قدر ماه رمضان را بدانيم .روزه يك عبادت اختصاصي است و خودش (خدا) جزاي آن را

ص: 13022

مي دهد .( تعبير ديگر آن اين است :من خودم جزاي روزه هستم ) در قرآن داريم : ما نمي خواهيم سخت بگيريم . فردي كه نمي تواند روزه بگيرد بايد فرمان خدا را اطاعت كند. و خدا ثواب آنرا به او مي دهد. اگر كسي عذري براي خوردن روزه ندارد ، واقعا بي انصافي است كه روزه نگيرد. پيامبر در خطبه اي كه در مورد ماه مبارك رمضان ايراد فرمودند، سه ويژگي ماه رمضان را ياد آوري كردند :بركت، رحمت و آمرزش . از بركات اين ماه اين است كه اگر كسي در اين ماه نماز مستحبي بخواند خدا برات آزادي از جهنم را براي او امضا مي كند. بركات نماز واجب در اين ماه هفتاد برابر مي شود. در اين ماه سعي كنيد كه عباداتان را زياد كنيد. در اين ماه نماز شب بخوانيد. نافله ي صبح دو ركعت است مثل نماز صبح .نافله ي عشا كه همان نماز شب كوچك است و به اين ترتيب است كه ( درنمازهاي مستحبي مي توان سوره را هم نخواند مگر اينكه نام سوره اي را برده باشد و همچنين مي توان در هنگام راه رفتن نماز مستحبي را خواند . نماز مستحبي را هم مي توانيد بشكنيد. همچنين مي توان نماز شب را نشسته خواند .نماز شب را مي توان همان سه ركعت يعني دو ركعت شفع و يك ركعت وتر خواند و حتي مستحبات آنرا هم نگفت .ما نبايد اصل نماز شب را رها كنيم . در روايت داريم: دو ركعت نافله ي صبح بهتر است از آنچه كه خورشيد بر او مي تابد.

ص: 13023

نماز نافله ي صبح را مي توان از بعد از نماز شب و تا قبل از اذان صبح خواند . چون نماز شب بر پيامبر ما واجب بوده است ،پيامبر اين نماز نافله ي عشا را نمي خواندند.) بعد از نماز عشا دو ركعت نماز به كيفيت نماز صبح خوانده مي شود. از بركات ديگر اين ماه اين است كه اگر كسي يك آيه از قرآن را بخواند مثل اين است كه كل قرآن را ختم كرده است . خيلي از بچه ها صحبت هاي ما را به پدر و مادرشان انتقال مي دهند. بعضي ها بي سواد هستند و نمي توانند ختم قرآن بكنند ولي مي توانند سوره ي حمد را بخوانند. استادي مي فرمودند كه درهمه ي لحظات به خدا پناه ببريد. شب عيد فطر نمازي دارد كه دو ركعت است و هزار تاÂ قل هوالله دارد. انسان جاهل دو ركعت نماز مي خواند و انتظار دارد كه حبرئيل بر او نازل بشود. ما نبايد توقع بيجا از خدا داشته باشيم و مغرور بشويم . در اين ماه نفس كشيدن ما هم عبادت است و خدا ثواب تسبيح سبحان الله را به نفس هاي ما مي دهد. سوال – آيا بركات ماه رمضان شامل كساني كه عذر دارند و نمي توانند روزه بگيرند هم مي شود ؟ پاسخ – كساني كه روزه مي گيرند اين بركات شامل آنها مي شوند و كساني هم كه روزه نمي گيرند و عذر شرعي دارند هم شامل اين بركات مي شوند. اما كساني كه بدون عذر روزه مي خورند كمي از بركات به آنها مي رسد ولي

ص: 13024

ثواب هاي ويژه را نمي برند. در اين ماه خواب هم عبادت است .در روزه ويژگي هايي است كه در بقيه ي عبادات نيست .در روزه علامت اخلاص وجود دارد. در بقيه ي عبادات ها مي توان ريا كرد ولي در روزه گرفتن نمي توان ريا كرد. مي توان براي ريا نماز خواند يا به حج رفت ولي در روزه نمي توان اين كار را كرد . كسي كه هفده ساعت تشنگي و گرسنگي را تحمل مي كند، مخلص است. انسان رياكار نمي تواند روزه ي واقعي بگيرد. داريم كه پشت هاي شما با گناه سنگين شده است آنرا با استغفار تخفيف بدهيد و آن گاه دعاي شما مستجاب مي شود. پيامبر در خطبه شعبانيه دارد كه بدانيد خدايي كه ذكرش بلند است قسم خورده است كه در اين ماه كساني كه نماز بپا مي دارند و سجده مي كنند به آتش جهنم نمي سوزاند و در روز قيامت آنها را نمي ترساند. سوال – صفحه ي 32 قرآن كريم را توضيخ بفرماييد. پاسخ – از اعمال مهم ماه رمضان زياد گفتن صلوات است . پيامبر فرمود: اگر كسي در اين ماه رمضان زياد صلوات بر محمد وآل محمد بفرستد (حداقل صد بار)خدا ميزان حسناتش را سنگين مي كند در روزي كه ميزان حسنات افراد سبك است . آيه 207 سوره بقره در مورد اميرالمومنين است كه مي فرمايد :بعضي از مردم جان خودشان را با خدا معامله مي كنند و خدا با بندگانش مهربان است . شيعه و سني مي گويند كه شان نزول اين آيه در مورد اميرالمومنين ،در شب ليلةالمبيت است .

ص: 13025

ابليس طرحي پياده كرد كه چهل نفر از چهل قبيله به خانه ي پيامبر حمله ببرند و او را بكشند. خدا جبرئيل را فرستاد و اين خبر را به پيامبر داد .پيامبر به علي گفت كه تو حاضرهستي كه در جاي من بخوابي ؟ حضرت علي (ع) گفت كه آيا شما در امان هستي ؟ پيامبر فرمود: بله . حضرت علي اين را قبول كرد و در جاي پيامبر خوابيد . خدا به جبرئيل و ميكائيل گفت كه كداميك از شما حاضر هستيد كه عمر كوتاه را برداريد و ديگري عمر طولاني داشته باشد ،جبرئيل و ميكائيل هيچ كدام حاضر نشدند كه عمرشان را به يكديگر بدهند و به آنها خطاب شد كه به زمين نگاه كنيد كه علي حاضر شده است كه جانش را فداي پيامبر بكند. پيامبر درهنگام خداحافظي با علي گريه مي كرد زيرا فكر مي كرد كه علي كشته خواهد شد . هر نفسي كه علي در آن شب كشيد ثواب جن و انس را داشت . اين فداكاري بزرگي بود. سوال – توصيه هايي در مورد ماه مبارك رمضان بفرماييد. پاسخ - افطاري دادن فوق العاده است . كسي كه افطاري مي دهد مثل اين است كه يك بنده در راهÂ خدا آزاد كرده است .در روايت داريم كه افطاري دادن ثوابش از روزه هم بالاتر است . افطاري دادن مستحب است ولي بداخلاقي و فشار آوردن به خانواده و اجبار حرام است. مواظب باشيم كه ثواب هاي مان را كباب نكنيم. بداخلاق و تحميل حرام است .افطاري هايتان را بصورت مختصر بدهيد تا به همسر و فرزندان تان فشار

ص: 13026

نيايديا مي توانيد افطاري تان را به كميته ي امداد بدهيد يا آنها را بصورت بسته بندي شما در اختيار نيازمندان قرار بدهيد .

91-05-09

سوال – در مورد اهميت اخلاق در خانواده توضيحاتي بفرماييد. پاسخ – بحث اخلاق بسيار مهم است .ما در آيات و روايات چيزي بالاتر از محبت خدا پيدا نمي كنيم .اوج همه ي سير و سلوكها و بندگي ها اين است كه انسان به اين مقام برسد كه خدا ما را دوست بدارد و ما هم خدا را دوست داشته باشيم .چيزي مثل محبت انسان را نمي سازند و به كمال نمي رساند. روايت داريم كه دين چيزي جز محبت نيست و محبت چيزي جر دين نيست .اين محبت مي تواند به بندگان هم باشد .ما كه مي خواهيم به خدا محبت كنيم به بندگان خدا هم محبت كنيم زيرا خدا در بندگانش تجلي پيدا كرده است .محبت به اقوام و دوستان عين محبت به خداست و اذيت و آزارها آنها عين آزار خداوند است. چكار كنيم كه مورد محبت خدا قرار بگيريم ؟پيامبر فرمود: واجب است كه خدا دوست بدارد بنده اي را كه ديگران به خشم بياورند و او بخاطر خدا خشمش را كنترل بكند. تمام عزت ها اين است كه خدا بگويد :من شما را دوست دارم .يعني فرد مقابله به مثل نكند. در كافي از امام سجاد(ع) داريم: من ننوشيدم جرعه اي كه شيرين تر باشد از جرعه ي غضب و خشمي كه فرو بردم و مقابله به مثل نكردم و حلم كردم. ممكن است كه اول اين كار سخت باشد. به پيامبر خطاب شد كه اين

ص: 13027

كوه را بخور و وقتي پيامبر نزديك رفت يك لقمه ي شيرين شد و پيامبر آن را خورد،فرمود كه خشم مثل كوه است ولي اگر صبر و حوصله كنيد مثل يك لقمه شيرين مي شود. اگر ما خشم خودمان را بخاطر خدا فرو ببريم محبوب خدا مي شويم و مورد محبت خدا قرار مي گيريم .حواريون كه اصحاب خاص حضرت بودند و از حضرت عيسي پرسيدند كه درعالم چه چيزي از همه بدتر و سخت تر است ؟حضرت فرمود :وقتي خدا به بنده اي خشم كند. بدترين چيزها اين است كه خدايي كه حليم است و به خشم نمي آيد، به بنده اي خشم بگيرد .ما در سوره ي حمد مي گوييم كه خدايا ما را به راه راست هدايت كن و ما را به راه مغضوبين نبر ،آنها از گمراهان بدترهستند. پس ما چيزي بدتر از غضب خدا نداريم . حواريون گفتند كه ما چكار بكنيم كه مورد غضب خدا قرار نگيريم ؟حضرت فرمود : اگر شما بردبار باشيد و خشمگين نشويد خدا هم شما را مورد غضب قرار نمي دهد . در روايت داريم :هر جور كه با ديگران رفتار كنيد با شما رفتار مي شود. اين جهان كوه است و فعل ما ندا ،سوي ما آيد نداها را صدا. اگر انسان دلي را بسوزاند دلش را مي سوزانند. چند قسمت خطبه ي شعبانيه درمورد اخلاق است .پيامبر در اين خطبه فرمود : اگر كسي در اين ماه مبارك رمضان جلوي بدي هايش را بگيرد، خدا هم روز قيامت به اوغضب نمي كند، اگر كسي در ماه رمضان اخلاقش پسنديده باشد من جواز

ص: 13028

عبور به بهشت را براي او صادر مي كنم . اين وعده قطعي است. ما نبايد در ماه رمضان بداخلاقي هاي مان را توجيه كنيم . كسي كه مي گويد من خسته هستم و بداخلاقي مي كند مثل اين است كه بگويد من خسته هستم ، پس شراب مي خورم . انسان بايد براعصابش مسلط باشد .بداخلاقي از گناهان كبيره ي نابخشودني است .پس بد اخلاقي بدترين گناهان كبيره است يعني بداخلاقي از شراب ، دروغ و خيلي گناهان ديگر بدتر است .اكثر جنايات در زمان عصبانيت اتفاق افتاده است .يك لحظه عصباني باعث مرگ فردي مي شود. امام صادق (ع)مي فرمايد : غضب كليد همه ي بدي هاست. انسان در حالت عادي جنايت نمي كند. خوش اخلاقي در خانه مهمتر است زيرا انسان در بيرون از خانه با ديگران رودربايستي دارد. در بيرون از خانه انسان بخاطر خودش هم كه باشد خودش را كنترل مي كند ولي در خانه خوش اخلاقي مهمتر است. والدين و بچه ها نبايد درخانه بداخلاقي بكنند. حضرت عيسي فرمودند كه منشا غضب، غرور و تكبر است. معمولا افراد با بالاي دست خودشان غضب نمي كنند ولي به زير دست شان غضب مي كنند و آنها را تحقير مي كنند . حتي ريشه ي غضب مي تواند خودپرستي و هوا پرستي باشد. گاهي چون به ما بر مي خورد عصباني مي شويم. غرور ريشه ي تمام بداخلاقي هاست. اميرالمومنين مي فرمايد : خوش اخلاقي سرچشمه ي تمام خوبي هاست. نماز و روزه و احكام براي اين است كه ما خوش اخلاق باشيم .پيامبر مي فرمايد كه من براي مكارم اخلاق

ص: 13029

مبعوث شده ام. كتاب زيبايي اخلاق نوشته ي حجت الاسلام والمسلمين فرحزاد است . سوال – صفحه ي 39 قرآن كريم را توضيح بفرماييد. پاسخ – بعضي از دعاها در روزهاي مخصوصي خوانده مي شود البته مي توان در زمان هاي ديگر هم خواند ولي اثرش در آن روز مخصوص بيشتر است .دعاي مجير(پناه دهنده) در اين ايام البيض سيزده، چهارده و پانزده ماه رمضان خوانده مي شود. بركات اين دعا خيلي فوق العاده است. پيامبر فرمودند : كسي كه اين دعا را بخواند خدا گناهانش را به عدد ستاره ها مي آمرزد و بيمارش را شفا مي دهد و قرضش را ادا مي كند و به او توانگري مي دهد وغم و اندوه او را از بين مي برد. در هر بند اين دعا مي گوييم : خدايا ما را از آتش جهنم نجات بده. اين دعا بعد از دعاي كميل است و تمام دعا اسماء خداست. در آيه آخر اين صفحه خدا مي فرمايد: چه كسي است كه به خدا قرض بدهد؟ و خدا آن را چندين برابر اضافه مي كند و رزق دست خداست . بعضي از مفسرين اين قرض را انفاق في سبيل الله معني كرده اند و بعضي آنرا قرض معني كرده اند. ما داريم كه صدقه ده تا حسنه دارد ولي قرض هجده حسنه ثواب دارد. كساني كه در بانك پول مي گذارند مي توانند پول شان را در قرض الحسنه بگذارند و به مردم وام بدهند. اگر ما بدانيم كه قرض دادن چقدر ثواب دارد تمام مال مان را در راه قرض دادن مي گذاريم . سوال –

ص: 13030

در مورد شهادت حضرت خديجه توضيحاتي بفرماييد. پاسخ - امروز شهادت حضرت خديجه ام المومنين است . تا سه سال فقط اميرالمومنين و حضرت خديجه پيرو حضرت محمد (ص) بودند. و نماز جماعت سه نفره مي خواندند. مظهر اخلاق ،انفاق و سخاوت حضرت خديجه بودند. ايشان با مال و جان و آبرو از پيامبر دفاع كردند و خدا هم در مقابل اينها بهترين شوهر را به اين بانو داده است . حضرت آسيه همسر فرعون بود ولي به موسي ايمان آورد و بخاطر همين در قيامت در كنار حضرت خديجه قرار مي گيرد. اگر شما هم در حد ظرفيت خودتان ايثار و فداكاري داشته باشيد خدا اين بركات را در دنيا و آخرت به شما خواهد داد. دويم شخصيت عالم اميرالمومنين داماد خديجه شده است. و سرور زنان عالم دختر ايشان شده است. قبر اين بانو در قبرستان ابي طالب خيلي غريب است .خديجه بانويي است كه پيامبر مدح و سناي او را مي كردند و حتي بعد از خديجه به دوستان خديجه هديه مي دادند. پيامبر به خديجه مي فرمود :هر روز خدا بخاطر خانمي مثل تو به ملائكه مباهات مي كند.پيامبر پس از گذشت چند سال از مرگ خديجه ،براي او اشك مي ريختند و به ياد محبت هاي خديجه مي افتادند. سالي كه خديجه و ابوطالب ازدنيا رفتند پيامبر آن سال را، سال حزن و اندوه ناميدند و بعد به مدينه هجرت كردند. خديجه دراواخر عمرش به پيامبر وصيت كردند كه اي رسول الله، من از شما حلاليت مي طلبم ،بعد از من براي دخترم هم مادري بكن كه كمبودي احساس نكند

ص: 13031

، و وصيت سوم را به فاطمه گفتند كه به پيامبر بگويد ،ايشان به فاطمه گفتند كه من از تنهايي قبر مي ترسم ،دوست دارم عباي پيامبر را كفن من قرار بدهند تا من از سختي هاي قبر درامان باشم ولي من خجالت مي كشم كه به پيامبر اين را بگويم .پيامبر هم وقتي مي خواست عباي خودش را كفن خديجه بكند ،جبرئيل نازل شد و كفني از كفن هاي بهشتي را آوردند و پيامبر هم با عباي خودشان و هم با كفن بهشتي ايشان را كفن كردند و دفن كردند. حضرت خديجه جايگاه عجيبي دارند. شبي كه حضرت خديجه با پيامبر ازدواج كردند، پيامبر خانه اي نداشت و حضرت خديجه گفت كه مال من مال شماست و خانه من خانه ي شماست و من كنيز شما هستم . ما با بزرگداشت اين بانو، دل پيامبر را شاد بكنيم. سوال – در مورد امام حسن مجتبي(ع) توضيحاتي بفرماييد . پاسخ – اولين فرزندي كه در خانه حضرت امير و حضرت فاطمه بدنيا آمدند امام حسن (ع) بودند. پيامبر فرمود: حسن هديه اي از رب العالمين است. نام اين امام غريب است .شهادت و ولادت ايشان به خوبي ادا نمي شود. امام حسن (ع) كريم اهل بيت است. بايد جشن ولادت اين امام را چند شب بگيرند. از ويژگي هاي امام حسن (ع) اخلاق خوب و اطعام و سفره داري است . خدايا به حق محمد و آل محمد قلب امام زمان (عج) را به مژده ي ظهورش شاد بگردان و همه ي ما را از شيعيان خالص اهل بيت قرار بده.

91-05-16

از باغ مي برند

ص: 13032

چراغاني ات كنند تا كاج جشنهاي زمستاني ات كنند، پوشانده اند صبح تو را ابرهاي تار تنها به اين بهانه كه باراني ات كنند ،يوسف به اين رها شدن از چاه دل مبند اين بار مي برند كه زنداني ات كنند ،اي گل گمان مكن كه به شب جشن مي روي شايد به خاك مرده اي ارزاني ات كنند، يك نقطه بيش فرق رحيم و رجيم نيست از نقطه اي بترس كه شيطاني ات كنند، آب طلب نكرده هميشه مرا نيست گاهي بهانه ايست كه قرباني ات كنند. سوال – در مورد اهميت اخلاق و ثمرات خوش اخلاقي توضيحاتي بفرماييد. پاسخ – بالاترين گوهر ارزشمند محبت خداست و اگر ما خدا را و خدا ما را دوست داشته باشد همه ي كارها درست است. شما كاري بكنيد كه خدا بگويد شما را دوست دارد .روايت داريم : واجب مي شود كه خدا دوست بدارد كسي را كه او را به غضب مي آورند ولي او خشمگين نمي شود يعني كسي كه حلم مي ورزد محبوب خدا مي شود و اين بالاترين بشارت است .در روايت داريم كه بداخلاقي و غضب كليد تمام بدي هاست .انسان در يك لحظه عصبانيت ممكن است كاري بكند كه ديگر راه برگشتي وجود نداشته باشد .اخلاق يك امر فطري و اجتماعي است .اگر ما دين را كنار بگذاريم باز هم براي زندگي كردن نياز به اخلاق خوب داريم .زن و شوهري كه همه امكانات را دارند ولي اخلاق خوب ندارند زندگي شان جهنم است .ما مي خواهيم با هم زندگي كنيم .موسي كليم الله در سخن خيلي قوي بود و

ص: 13033

با خدا سخن مي گفت .وقتي او مي خواست با فرعون صحبت كند خدا به موسي و هارون فرمود كه با فرعون نرم و ملايم صحبت كنيد. انسان نبايد از اول دعوا را شروع كند. همين كه فرعون موسي را كه يك چوپان بود پذيرفته بود خيلي خوب بود. انسان بايد در مراحل آخر سخت گيري بكند. مذمتي كه از بداخلاقي وغضب شده است خيلي زياد است. انسان بد اخلاق خودش را در عذاب مي گذارد. اميرالمومنين مي فرمايد: انسانهاي عصباني و تند خو به خودشان ضرر مي زنند. و بعد اين را به ديگران سرايت مي دهند. عصباني شدن براي همه ي اعضاي بد ما ضرر دارد. عصباني شدن براي اعصاب، بينايي، فشار خون، قلب و ... ضرر دارد. مادرها نبايد در حالت عصبانيت به بچه هايشان شير ندهند و تربيت هم نكنند. حضرت علي (ع) مي فرمايد كه در حالت عصبانيت نصيحت و تربيت نكنيد. اگر انسان درونش آرام و ملايم باشد، مي تواند با اخم و جدي بودن بچه را تربيت كند. حتي عصبانيت دين و آخرت را از بين مي برد. بداخلاقي هاي جزئي قابل حل است اما كسي كه مجسمه ي بداخلاقي است به جهنم مي رود. روايت داريم كه خوش اخلاقي روزي را زياد مي كند .پس اگر شما دنيا و محبت مي خواهيد بايد خوش اخلاق باشيد .روايت داريم كه كسي كه بداخلاق است توبه اش پذيرفته نيست .اين حديث در كتاب اصول كافي، وسايل الشيعه و بحار نقل شده است .پيامبر فرمود: خدا امتناع مي كند كه توبه ي انسان بداخلاق را قبول كند. زيرا انسان بداخلاق

ص: 13034

توبه مي كند ولي دوباره بدتراز قبل بداخلاقي مي كند .منظور از بداخلاق افرادي هستند كه بداخلاقي بر آنها غالب است يعني خود خواه هستند ،تعصب زيادي دارند و... اين افراد در شب قدر هر چقدر العفو بگويند فايده اي ندارد زيرا بايد اخلاقشان را درست كنند . از طرفي داريم كه خوش اخلاقي گناهان را ذوب مي كند. به انسان خوش اخلاق، ثواب همه ي دنيا را به او مي دهند و نيازي به استغفر الله ندارد .اگر انسان بداخلاق، اخلاقش را اصلاح كند تمام گناهانش پاك مي شود. بداخلاقي حق الناس است . روايت داريم كه ثواب هاي انسان بداخلاق مورد قبول نيست .از پيامبر سوال كردند كه خانمي است كه شب تا صبح عبادت مي كند و تمام روزها را روزه مي گيرد، ولي اين خانم اخلاقش بد است و همسايه هايش را با زبان آزار مي دهد، نظر شما در مورد اين خانم چيست ؟ پيامبر فرمود : اين خانم هيچ حُسني ندارد و در آتش جهنم خواهد سوخت .عبادت منهاي اخلاق انسان را نجات نمي دهد. عبادت بايد ما را بسازد .افراد مومن و معتقد بايد خوش اخلاق تر باشند. حضرت عيسي با حواريون از محلي رد مي شدند و سگي را ديدند كه مرده بود و همه از بدي هاي آن مي گفتند ولي حضرت عيسي فرمود كه چه دندانهاي سفيدي دارد. بيماري مجوزي براي بداخلاقي نيست .ما نبايد مجوزي براي گناه صادر كنيم .انسان مي تواند خودش را كم كم خوش اخلاق كند. روايت داريم: همان طور كه اگر خاك در عسل بريزيد آنرا خراب مي كند، بداخلاقي

ص: 13035

هم اعمال خوب شما را فاسد مي كند. پيامبر ما پيامبر اخلاق بوده است . ما كافر خوش اخلاق داشته ايم كه در آخر به بهشت مي رود و مسلمان بداخلاق به جهنم مي رود يعني خوش اخلاقي گناهان و كفر را از بين مي برد و بداخلاقي ايمان وعبادات انسان را از بين مي برد. سوال – صفحه ي 46 قرآن كريم را توضيح بفرماييد. پاسخ – روايت داريم : بخيل واقعي كسي است كه نام پيامبر را بشنود و صلوات بر محمد و آل محمد نفرستد. آيه آخر اين صفحه مي فرمايد :افرادي كه انفاق مي كنند هم در شب و هم روز و هم در پنهان و هم در آشكار، اجر آنها نزد پروردگار است و نه خوف دارند و نه حزني. انفاق به انسان آرامش مي دهد. منابع اهل سنت و شيعه گفته اند كه شان نزول اين آيه در مورد علي (ع) است كه حضرت چهار درهم داشتند كه يك درهم را در شب و يك درهم را در روز و يك درهم را در آشكار و يك درهم را در پنهان دادند. آدرس سايتي كه در آن قرآن ، مفاتيح ، نهج البلاغه و صحيفه ي سجاديه وجود دارد و مي توان آنرا دانلود كرد : www.mobilmobin.ir . ماه رمضان فرصت خوبي است كه ما موبايل هاي مان را پاك كنيم و اين كتابها نورانيت خاصي به انسان مي دهد. انسان مي تواند با تلفن همراه خوابيده دعا بخواند و اشكالي هم ندارد .درخارج از كشور از اين سايت خيلي اسقبال كرده اند. دعاي هفتم صحيفه ي سجاديه يا

ص: 13036

من تحل به ... مي باشد. سوال – عده اي مي گويند كه ما نماز نمي خوانيم و روزه هم نمي گيريم ولي خوش اخلاق هستيم . آيا روايات و صحبت هاي شما اين رفتار را تاييد مي كند ؟ پاسخ – اين افراد بايد بدانند كه اخلاق خوب اين است كه انسان بايد شكرگزار خدا باشد و اين كار هم نوعي بداخلاقي نسبت به خداست. يك نوع خوش اخلاقي اين است كه انسان با خدا خوش اخلاق باشد. انسان بايد با پدرو مادرش خوش اخلاق باشد و با كسي كه آنها را آفريده است هم خوش اخلاق باشد. كفران نعمت خودش بداخلاقي است . اين حرف شيطاني است كه من خوش اخلاق هستم ول ينماز نمي خوانم . درست است كه شما خوش اخلاق هستيد و مردم هم از شما راضي هستند ولي بايد خدا هم از شما راضي باشد. اين افراد با خدا بداخلاق هستند و هر وقت ناراحتي دارند به سراغ خدا مي روند. بخشي از اخلاق ادب است و كسي كه نماز نمي خواند بي ادب است. پس يك بخش ازاخلاق مهرباني با خلق و يك بخش از آن مهرباني با خداست . سوال – در مورد معراج پيامبر توضيحاتي بفرماييد . پاسخ – شب هفدهم ماه مبارك رمضان شبي بوده كه پيامبر به معراج رفتند و معراج هم از فضيلت پيامبر ما بوده است و هيچ پيامبري چنين فضيلتي نداشتند. بخشي از معراج پيامبر در مورد فضيلت حضرت علي (ع) وقتي پيامبر در معراج به بالاترين آسمان ها رفتند و درآنجا خودشان و خدا تنها بودند، خدا فرمود كه چه

ص: 13037

كسي را از همه بيشتردوست داري و پيامبر فرمود : هر كس را كه تو بيشتر دوست داري. خدا فرمود : من علي بن ابيطالب را بيشتر از همه دوست دارم. درمعراج از ولايت علي صحبت شده است. معراج پيامبر تكرار شده است. امام صادق (ع) پيامبر ما صدوبيست بار به معراج رفتند كه يكي از آنها رسمي بوده است ،درتمام اين صد و بيست بار دارد كه بر تو باد به ولايت علي بن ابيطالب و امامان بعد از او. از پيامبر سوال كردند كه درمعراج به چه لحني صوت به شما مي رسد ؟ پيامبر فرمود: به لحن علي. پيامبر از خدا سوال كرد كه تو با من سخن مي گويي يا علي ؟ خدا فرمود كه من به سِر دل تو رجوع كردم و يافتم كه اين صدا تو را خوشحال مي كند .بنابراين با لحن علي با توسخن گفتم. شب هاي قدر بسيار مهم است و از هزار ماه بالاتر است و يك سوره در مورد شب قدر داريم . عمدتا شب قدر شب بيست وسوم است . امام صادق(ع) مي فرمايد : من ضمانت مي كنم كسي كه در شب قدر سوره ي روم و عنكبوت را بخواند از اهل بهشت باشد. يكي ديگر از كارهايي كه بايد در شب قدر انجام بدهيم توبه ي كامل است . خدايا به حق محمد همه ي ما را جزو شيعيان راستين قرار بده .

91-05-22

سوال – در مورد بحث خوش اخلاقي توضيحاتي بفرماييد. پاسخ – دين فقط نماز خواندن و روزه گرفتن نيست.البته اينها بخشي از دين است، نماز فاصله ي بين

ص: 13038

كفر و ايمان است ولي دين يك مجموعه است و يك بخش آن خوش اخلاقي است. بيشتر فلسفه ي احكام به مسائل اخلاقي برمي گردد. نماز ستون دين و معراج مومن است .چرا نماز واجب شده است ؟ نماز كبر و غرور را در هم مي شكند. افرادي كه مي گويند ما خوش اخلاق هستيم ولي نماز نمي خوانيم متكبر هستند. شيطان بر آدم سجده نكرد زيرا مغرور بود. پس اگر نماز ما را از كبر و غرور نجات دهد معلوم مي شود كه نمازمان قبول شده است. چرا روزه واجب شده است ؟ براي اينكه اراده ، اخلاص و صبر ما تقويت بشود يعني در واقع اخلاق ما درست بشود زيرا اينها جزو اخلاقيات است .چرا خمس و زكات واجب شده است ؟ براي اينكه صفت بخل را دور بكند و صفت اكرام را به ما نزديك بكند. پس تمام دين ما اخلاق و ادب است .چرا امر به معروف و نهي از منكر واجب شده است ؟ براي اينكه صفت خيرخواهي را در ما ايجاد بكند. ما بايد درغم و شادي ديگران شريك باشيم و نبايد نسبت به جهنم رفتن عده اي بي تفاوت باشيم. در حج هم ما اخلاقيات را رعايت مي كنيم : لباس سفيد و يك رنگ مي پوشيم ، در محور يك محلي طواف مي كنيم ، فردعالم و فرد عادي و امام زمان (عج) هم در يك محل طواف مي كنند. در صفا و مروه همه آقايان بايد قسمتي را بدوند و در واقع همه يك رنگ و يك دست مي شوند. پيامبر فرمودند :اسلام خوش اخلاقي است

ص: 13039

.در روايت داريم كه يكنفر از روبرو آمد و به پيامبر گفت كه دين چيست ؟پيامبر فرمود: دين خوش اخلاقي است . بعد از مدتي او از طرف راست آمد و پرسيد دين چيست ؟ پيامبر فرمود : دين يعني خوش اخلاقي و اين را از سمت چپ و پشت هم سوال كرد و پيامبر همان جواب را داد. پيامبر فرمود: خلاصه ي خوش اخلاقي اين است كه عصباني نشويد و صبور باشيد. ما دو دسته بداخلاق و دودسته خوش اخلاق داريم : افرادي كه بداخلاقي بر آنها غالب است و همه ي اطرافيان مي گويند كه او بداخلاق است و از رفتار آنها همه ناراضي هستند . اين افراد اگر خودشان را اصلاح نكنند در جهنم هستند. پيامبر مي فرمايد: بداخلاقي انسان را به قعر جهنم مي برد. هم خدا و هم خلق خدا از انسان بد اخلاق ناراضي است . جهنم دست آورد اعمال ماست .كار اين افراد خيلي مشكل است .در روايت داريم : برشما باد از اخلاق تند پرهيز كنيد زيرا فرد بداخلاق به جهنم مي رود، چه بخواهد چه نخواهد .امام صادق(ع) مي فرمايد :فرشتگان ريسماني بر گردن فرد بداخلاقي مي اندازند و او را به طرف جهنم مي كشند، چه بخواهد چه نخواهد .از طرفي روايت داريم كه افراد خوش اخلاق قطعا اهل بهشت هستند . دسته ي ديگر افرادي هستند كه بعضي مواقع بداخلاق هستند ،اين افراد فشار قبر دارند ولي به جهنم نمي روند. يعني خدا آنها را موقتاعذاب مي دهد تا پاك بشوند. سعدبن معاذ بهترين رزمنده و بزرگ مدينه بود، وقتي او به پيامبر ايمان

ص: 13040

آورد تمام قبيله اش به پيامبر ايمان آوردند، او در جنگ خندق ضربتي خورد و پيامبر از او پرستاري مي كرد و بعد شهيد شد .پيامبر فرمود :اي سعد، خدا تو را رحمت كند ،تو استخوان درگلوي كفار بودي، اگر تو زنده مي ماندي نمي گذاشتي كه حق علي پايمال بشود. بعد از شهادت، پيامبر بدون كفش و با حالت مصيبت زده او را تشييع جنازه كرد، پيامبر در تشييع جنازه همراه با جبرئيل به اين طرف و آن طرف مي رفتند . نود هزار فرشته در تشييع جنازه ي او شركت كردند.(يكي از صفت هاي سعد اين بود كه سوره ي حمد و قل هو الله را زياد مي خواند) پيامبر براي او نماز ميت خواند ، او را در قبرستان دفن كرد و قبرش را با دقت مي پوشاند و مي فرمود كه خدا بيامرزد كسي را كه كارها را درست انجام مي دهد. مادر او گفت : اي سعد بهشت بر تو گوارا باشد .پيامبر فرمود : ساكت باش ،اي مادر سعد، مگر تو از غيب خبر داري ؟ پسر تو مبتلا به فشار قبر شده است. (بد اخلاقي حق الناس است)در واقع روح او در فشار است. حتي پيامبر هم از فشار قبر او تعجب كرد . پس حتي اگر فرشته ها هم به تشييع جنازه بيايند،جبران بداخلاقي فرد را نمي كند. پيامبر فرمود: سعد، گاهي با خانواده اش كمي بداخلاق بود. در سحر ماه رمضان مي خوانيم :خدايا نفس ما را بشكن قبل از اينكه به آتش جهنم شكسته بشود. مرحوم حاج آقا دولابي در موقع سخنراني ، گاهي بچه

ص: 13041

ي ايشان به سر آقا مي زدند ولي آقا خم به ابرو نمي آورد ، هر كس با ايشان نشست و برخاست مي كرد خوش اخلاق مي شد. اين به ظرفيت انسانها بستگي دارد. پس بايد بداخلاقي كم را هم كنار گذاشت. سوال – صفحه ي 52 قرآن كريم را توضيح بفرماييد . پاسخ – پيامبر فرمود: اگر كسي آخرين كلامش لااله الاالله باشد اهل بهشت است و هر كس كه آخرين كلامش صلوات باشد اهل بهشت است . خدا مي فرمايد : متقين كساني هستند كه دعا مي كنند و مي گويند كه خدايا ما ايمان آورديم پس ما را بيامرز و از آتش جهنم حفظ كن. خدا مربي و تربيت كننده ي ماست . سوال – در مذمت بداخلاقي توضيحاتي بفرماييد. پاسخ – بداخلاقي دو قسم است كه يكي بداخلاقي حاد و تند است كه درمان آن سخت است و يكي بداخلاقي كم است و راحت تر مي توان آنرا برطرف كرد .با استغاثه و كمك از خدا مي توان اين بداخلاقي كم را برطرف كرد . حاج ميرزاعلي آقا شيرازي استاد شهيد مطهري بودند .ايشان فرد بزرگواري بودند. شهيد مطهري مي فرمود كه ايشان مرا با اقيانوس نهج البلاغه آشنا كرد. ايشان يك روز سر درس بي حال بودند . ايشان گفتند كه ديشب خواب عجيبي ديدم .( خواب را نمي توان مطلق تاييد تا تكذيب كرد. تمام داستان يوسف با خواب شروع شد)خواب ديدم كه از دنيا رفتم و مرا دفن كردند. جايگاه خوبي در برزخ داشتم ولي گاهي سگ كوچكي به من حمله مي كرد و من وحشت مي كردم

ص: 13042

. اين بازتاب عمل خودم بوده است. من فهميدم كه اين سگ ازصفات من است. در خواب به اهل بيت توسل پيدا كردم و امام حسين (ع) آن حيوان را دور كردند. ايشان گاهي در منزل تندي مي كردند و همسرشان هم سيد بودند. ايشان تا آخر عمر به همسرش احترام مي كرد و با اجازه ي خانمش كارهايش را انجام مي داد. آيت الله ديباجي مي فرمودند كه براي تبليغ به اطراف كرج رفته بودم. در خواب ديدم كه به اصفهان رفته ام و عده اي به سمت خانه اي مي روند و مي گويند كه پيامبر و اميرالمومنين به ديدن حاج ميرزا علي آقا شيرازي آمده اند .من همراه جمعيت رفتم و ديدم كه حاج ميرزا علي آقا شيرازي درحال جان دادن است و دارد به اميرالمومنين حساب پس مي دهد و حسابش هم درست بود. مقداري پول اضافه آمد كه حضرت فرمودند آنرا به ديباجي بده . در لحظه ي آخر اميرالمومنين او را در آغوش گرفت و حاج ميزا علي آقا شيرازي،شعرهاي سعدي را زمزمه مي كرد و از دنيا رفت. من هفته ي بعد به قم آمدم و خوابم را فراموش كرده بودم . بعد فهميدم كه همان شبي كه من خواب ديدم ايشان فوت كرده بودند. من اين خواب را به آيت الله اراكي تعريف كردم و ايشان بلند بلند گريه مي كرد و مي فرمود كه مي شود حضرت امير دست ما را هم بگيرد؟ از آيت الله اراكي پرسيدند كه در شب اول قبر اميد شما به چيست ؟ايشان فرمودند : اعمال خوب زياد است ولي اميد

ص: 13043

من به ولايت و محبت اميرالمومنين است .خدا فرمود: محبت اميرالمومنين قلعه ي محكمي است و هر كس وارد اين قلعه ي محكم بشود از عذاب در امان است . خدايا به حق علي ،ما را از پيروان واقعي حضرت قرار بده و همه ي دعاهاي ما را مستجاب بفرما.

91-05-23

سوال – در مورد خوش اخلاق توضيحاتي بفرماييد. پاسخ – ما به مصيبت زدگان زلزله تسليت مي گوييم و در براي عزيراني كه در زلزله با زبان روزه از دنيا رفته اند، از خداوند طلب آمرزش مي كنم. افرادي كه مصيبت مي بينند مايه ي عبرت براي بقيه هستند و بايد با صدقه و كارهاي خير اين مصيبت ها را دور كرد. افرادي كه نزديكان شان در اين حادثه آسيب ديده اند منتظر كمك دولت نباشند و از نظرمادي ومعنوي به آنها كمك كنند. اين زلزله ها روز قيامت را بخاطر مي آورند. در قرآن سوره ي زلزال داريم .اين زلزله ها تمام شدني است و ما بايد خودمان را براي زلزله ي روز قيامت آماده كنيم . بداخلاقي بيماري خطرناكي است ولي قابل علاج است. بقول آقاي قرائتي اسلام بن بست ندارد. دراسلام ،بدترين مصائب و مشكلات بن بست ندارد. خدا قدرت دارد ،خدا در قرآن فرموده كه ما به لقمان حكمت داديم . لقمان نه پيامبربود و نه امام. ما فكر نكنيم كه حكمت فقط در محدوده ي معصومين است. لقمان يك غلام بوده است .لقمان نه مال داشت نه چهره ي زيبا و امام هم نبود بلكه يك كارگر و برده بود ولي با تقوا، كاري كرد كه خدا به او حكمت

ص: 13044

داد. حتي انبياء به حكمت هاي او استناد مي كردند و در قرآن يك سوره بنام لقمان داريم.در اصول كافي از امام صادق (ع) در مورد نصيحت لقمان به فرزندش داريم :اي فرزندم ،خدا آنقدر رحمتش بزرگ است كه اگر تو گناه انس و جن را انجام بدهي خدا تو را مي بخشد، اگر عبادتي كردي غرور تو را نگيرد. زيرا اگر خدا بخواهد با عدلش با ما رفتار كند، دست ما خالي مي شود. ولي خدا دست ما را مي گيرد و به فضل رفتار مي كند. پس درمكتب ما بن بست وجود ندارد. بداخلاقي گناه بزرگي است .درنهج البلاغه داريم :عصبانيت و تندي يك نوع جنون است وعلتش اين است كه فرد پشيمان مي شود و اگر پشيمان نشود ديوانه بودن او حتمي است . اخلاق تند ازغده ي سرطاني بدتراست .بعضي ازغده هاي سرطاني قابل معالجه است و اگر هم قابل معالجه نباشد فرد جانش را از دست مي دهد و اگر انسان خوبي باشد به بهشت مي رود.فردي كه بداخلاق است هم خودش را مي سوزاند و هم ديگران را آزار مي دهد و به جهنم مي رود. ما دو نوع بداخلاقي داريم : بداخلاقي حاد و بد اخلاقي كم. اين دو بداخلاقي قابل درمان هستند. بداخلاقي حق الناس است. داريم :اگر فرد مومني را به ناحق آزار بدهيد خانه ي كعبه را منهدم كرده ايد يعني حرمت يك مومن از كعبه بالاتر است .وقتي شما دل مادرتان را مي شكنيد يعني حرمت كعبه را از بين برده ايد. وقتي شما به مظلومي آزار مي رسانيد به خدا آزار مي رسانيد

ص: 13045

يا حرمت كعبه را از بين مي بريد. اگر فردي كه بداخلاقي حاد دارد توبه نكند به جهنم مي رود. كساني كه بداخلاقي كم دارند اگر توبه نكنند دچار فشارقبر مي شوند. مثل سعدبن معاذ .غضب يك ديوانگي است و حق الناس است. بزرگاني هستند كه اگر يك حرف تند بزنند شب خوابشان نمي برد و حتما طرف را راضي مي كردند. دو نوع خوش اخلاقي داريم :خوش اخلاقي كامل مثل ائمه و بزرگان .خوش برخوردي و خوش گفتاري يك بخشي از خوش رفتاري است .در دعاي سحر داريم :خدايا تو را قسم مي دهم به شريفترين موجودها، همه ي آيات تو بزرگ است ولي قسم به بزرگترين آيات تو كه همان صلوات بر محمد و آل محمد است .امام مجتبي(ع) مي فرمايد :بهترين حُسن، اخلاق پسنديده است. هيچ چيزي شيرين تر از خوش اخلاقي نيست زيرا هم خود فرد در آرامش است و هم ديگران از دست او در امان هستند. مراعات نكردن مسائل اخلاقي مملكت را به آتش مي كشاند. در مسائل اقتصادي، سياسي و معاملات اگر اخلاق حاكم بشود، همه كارها اصلاح مي شود. حضرت علي (ع) مي فرمايد :انساني كه صبور است در افق پيامبري است يعني در رديف پيامبران است . كسي كه خوش اخلاق است خدا گناهان او را پاك مي كند. روايت داريم : خوش اخلاقي گناهان را ذوب مي كند همانطور كه خورشيد يخ و برف را ذوب مي كند. مشكلات زندگي نبايد باعث بداخلاقي بشود .ما بايد تعلقات مان را كم كنيم و با مشكلات كنار بياييم و براي بداخلاقي، دنبال توجيه نباشيم . مي فرمايد:

ص: 13046

اگر انسان فقط واجباتش را انجام بدهد ولي خوش اخلاقي باشد ثواب كسي را مي برد كه شب تا صبح عبادت كرده و در طول سال روزه گرفته است. اگر انسان همسر يا پدرومادر خوبي باشد و همه از او راضي باشند، مثل اين است كه تمام شب را عبادت كرده ايد و تمام روزها را روزه ي گرفته است. اميرالمومنين حتي با دشمنانش خوش اخلاق و مهربان بودند.در جنگ خندق،اميرالمومنين درمقابل عمربن عبدود قرار گرفت .عبدود خيلي قوي بود، يك ضربه به پيشاني حضرت زد و حضرت پاي او را قطع كرد. حضرت وقتي مي خواست سر عبدود را ببرد بلند شدند و قدم زدند. از حضرت پرسيدند كه چرا همان موقع سر او را جدا نكرديد. حضرت فرمود :او به مادرم فحش داد و آب دهان به صورت من انداخت .من همان موقع بلند شدم تا بخاطر انتقام جويي او را نكشم .در مثنوي اين داستان بصورت شعر آمده است .حضرت فرمود كه من براي حق شمشير مي زنم ،بنده ي خدا هستم و بنده ي هوا و هوس نيستم. پس امير المومنين در مقابل جسارت عبدود به آرامي برخورد كرد و او را برهنه نكرد و او را رها كرد و شمشير و زره او را برنداشت. حضرت با دشمن هم كريمانه رفتار كرد. سوال – صفحه ي 53 قرآن را توضيح بفرماييد. پاسخ – پيامبر فرمود : ذكر صلوات ،قبر عالم برزخ را نوراني مي كند، در هنگام عبور از صراط فرد را نوراني مي كند و دربهشت انسان را نوراني مي كند. در آخرين آيه در اين صفحه داريم :خدا

ص: 13047

از پنهان و آشكار شما خبر دارد و از هر آنچه در زمين و آسمان است با خبر است. ما بايد بدانيم درمحضر ديد الهي هستيم . اگر انسان اين حضور را درك بكند حتي فكر گناه را هم نمي كند. وقتي ما ميهماني داريم خيلي ملاحظه مي كنيم . اگر حضور خدا را هم در زندگي مان پررنگ كنيم ديگر گناه نمي كنيم . سوال – رفتار حضرت علي (ع) با ابن ملجم چگونه بود ؟ پاسخ – حضرت امير با دشمن اخلاق نيكويي داشتند. وقتي ابن ملجم را دستگير كردند و نزد امام آوردند، حضرت مسموم بود و نماز را نشسته مي خواند. امام به او فرمود :آيا من بد امامي براي تو بودم ؟چرا شما اين كار را با من كردي؟ ابن ملجم منقلب شد و گريه كرد . حضرت به فرزندش گفت كه او ترسيده است، به او رحم كنيد. حضرت به فرزندانش وصيت فرمودند: از آنچه كه خودتان مي خوريد به او بخورانيد و از آنچه خودتان مي نوشيد به او بنوشانيد،طعامش نيكو باشد و فرش زير پايش نرم باشد. در روز آخر وقتي حضرت شير مي نوشيدند، فرمودند كه مقداري از آنرا به ابن ملجم بدهيد. مي زند پس لب او كاسه ي شير مي كند چشم اشارت به اسير چه اسيري كه همان قاتل اوست تو خدايي مگر اي دشمن دوست درجهاني همه شوروهمه شر هاعليٌ بشرٌكيف بشر ربه فيه تجلي وذهب شبروان مست ولاي تو علي جان عالم به فداي تو علي انشاء الله مقداري از حلم علي را به ما بچشانند تا با دوستان مان مهربان

ص: 13048

باشيم .

91-06-06

و عمر شيشه ي عطر است پس نمي ماند پرنده تا ابد در قفس نمي ماند، مگو كه خاطرت از حرف من مكدر شد كه روي آئينه جاي نفس نمي ماند، طلاي اصل و بدل آنچنان يكي شده اند كه عشق جز به هواي هوس نمي ماند، مرا چه دوست چه دشمن ز دست او برهان كه اين طبيب به فريادرس نمي ماند ،من و تو در سفر عشق دير فهميديم قطار منتظر هيچ كس نمي ماند. سوال – پدر و مادر من هر دو تحصيل كرده و كارمند هستند، من دوست دارم كه زودتر بميرم و از اين زندگي راحت بشوم ، پدرم زندگي را در خانه براي ما جهنم كرده است و بخاطر هر مسئله ي كوچكي برادران كوچك من را كتك مي زند و دشنام مي دهد .بدتر از همه رفتار تحقيرآميزي است كه او با مادرم دارد . تمام مخارج خانه ي را مادرم مي دهد. مادرم تمام طلاهايش را فروخت و به پدرم داد ولي پدرم اينها را به مادرم پس نداد .مادرم حتي به پدرم اعتراض نمي كند و در عوض پدرم سر هر مسئله اي ،هر نوع دشنامي كه بخواهد به مادرم مي دهد و زماني كه من خانه نباشم مادرم را كتك مي زند. كمتر شبي است كه ما با اعصاب راحت بخوابيم. پدرم در خانه با ما خيلي بداخلاق است ولي وقتي يكي از دوستانش به او زنگ مي زند با خوش اخلاقي و خنده با او صحبت مي كند.ما توقعي از پدرم نداريم ولي مي خواهيم كه رفتارش را با مادرم درست كند.

ص: 13049

مادرم مي خواست تقاضاي طلاق بكند ولي از ترس آبروريزي در محل كار اين كار را نكرد. راهنمايي بفرماييد. پاسخ – انساني كه مقداري عشق و انسانيت داشته باشد اين نامه برايش دشوار و سخت است . ما موارد متعددي داشته ايم كه به ما گفته اند كه ما نمي دانستيم بداخلاقي گناه كبيره است و منشا تمام بدي هاست . پس اين بحث بازتاب خوبي داشته است .البته پيام هايي هم داريم كه فرزندان از پدر و مادر ناراضي هستند. ما فرزنداني را داريم كه مي خواهند پدرشان را بكشند تا از دست آزارها و بداخلاقي هاي پدر نجات پيدا كنند. روايت داريم كه بخل و بداخلاقي در يك فرد مومن جمع نمي شود و اگر اين طور شد، فرد مومن نيست . فردي بودكه خيلي ثروت داشت ولي بخيل بود و با موتور به اين طرف و آن طرف مي رفت و ماشيني به او زد و مُرد، فرزندان اين فرد از راننده تشكر كردند و گفتند كه شما فرشته ي نجات ما بوديد يعني فرزندان از مرگ پدر خوشحال شدند. تحقير كردن و بدهاني گناه بزرگي است . روايت داريم كه بر چنين فردي بهشت حرام است حتي اگر آنها چندين سال عبادت داشته باشند زيرا عبادت هاي خودشان را از بين برده اند. در قرآن داريم كه اعمال خودتان را با منت و آزار از بين نبريد. بداخلاقي اعمال را حبط مي كند. در روايت داريم كه انسان بداخلاق را به جهنم مي برند. فردي مي گفت كه من به جهنم نمي روم و وقتي علت را پرسيدند، او گفت كه

ص: 13050

من خودم به جهنم نمي روم بلكه مرا به زور به جهنم مي برند. چرا انسان بايد همسرش را كتك بزند ؟ اين پدر مي تواند خوش اخلاق باشد زيرا وقتي دوستي به او زنگ مي زند خوش اخلاق مي شود. پس اين پدر حقه باز و منافق است يعني در خانه شِمر است و در بيرون مالك است ،اين انسان چند چهره است. همانطور كه ما مي توانيم در سركار با همكاران خوش اخلاق باشيم، پس مي توانيم در خانه هم خوش اخلاق باشيم .اينها نشانه ي غرور و تكبر است .البته ما بايد در مقابل بداخلاقي ها كوتاه بياييم و محبت كنيم. فرزندان حق ندارند مثل پدر و مادرشان كوتاهي كنند و الا مثل آنها يا بدتر از آنها مي شوند. پس ما حق تعرض به والدين نداريم ولي بايد يك جوري كوتاه بياييم يا به خدا توسل كنيم . خانمي شب تا صبح عبادت مي كرد و تمام روزها، روزه بود ولي بد زبان و بداخلاق بود ، پيامبر در مورد اين زن فرمود : در عبادات اين زن خيري نيست . اگر اخلاق انسان درست بشود همه كارها درست مي شود. خدا گناهان انسان خوش اخلاق را ذوب مي كند و به او روزي مي دهد و ثواب اعمال انجام نداده را در نامه ي اعمال او ثبت مي كند. اگر انساني خوش اخلاق باشد و فقط اعمال واجبش را انجام بدهد خدا به او ثواب مجاهدين ،قيام كننده ها و عبادت كننده را مي دهد. بداخلاقي باعث مي شود كه گناهان انسان آمرزيده نشود. انسان بداخلاق اگر تمام شب العفو

ص: 13051

بگويد يا در تمام شب احيا بگويد: الغوث الغوث خلصنا من النار يا رب ، اينها به دردش نمي خورد و از آتش جهنم نجات پيدا نمي كند. پيامبر فرمود : خدا توبه ي انسان بداخلاق را قبول نمي كند زيرا الان استغفرالله مي گويد ومدتي بعد دوباره با بداخلاقي همه چيز را بهم مي زند .ما مي خواهيم پيش خدا ،انبياء و خلق محبوب باشيم .همه از خوش اخلاقي خوششان مي آيد. در روايت داريم : واجب مي شود خدا دوست بدارد كسي كه خشمش را فرو مي دهد. زيرا اين فرد پا روي نفس خودش مي گذارد. در زيارت امين الله داريم كه خدايا مرا محبوب آسمانها و زمين قرار بده. اين زيارت از معتبرترين زيارت ها است و مي توان آنرا براي تمام امامان خواند. اگرانسان محبوب و معشوق بشود خيلي خوب است. در روايت داريم : كسي كه گفتارش نرم و متين است، محبت او بر دلها واجب مي شود. ما خدمت بزرگي رسيديم و ايشان فرمود: من ديشب داشتم فكر مي كردم ( تفكر از عبادت بالاتر است . اميرالمومنين مي فرمايد: دل خفته، با انديشيدن بيدار مي شود. تفكر از همه ي عبادات بالاتر است زيرا انسان را بيدار مي كند.) كساني كه در كربلا به امام حسين (ع) ظلم كردند مشكل شان چه بوده است ؟ آنها نماز مي خواندند، زكات مي دادند ،جهاد مي كردند، قرآن مي خواندند و به حج مي رفتند . آنها وقتي امام حسين (ع) را شهيد كردند، الله اكبر گفتند . سفاكترين و خونريزترين انسانها حجاج بن يوسف بود ولي او زياد

ص: 13052

به حج مي رفت و به او حجاج مي گفتند. تمام قاتل هاي امامان نماز مي خواندند. مشكل آنها اين بود كه از ولايت خدا بيرون آمده بودند و به ولايت يزيد رفته بودند. ما بايد ببينيم كه پيروي كدام وليّ هستيم. هيچ انساني بدون ولي نيست حتي كمونيست ها و ... درمقابل بزرگان دين شان تعظيم مي كنند همان طوركه ما سر قبر امامان مان تعظيم مي كنيم. پس ولي انسانها يا خداست يا شيطان. بعضي ها مي گويند كه ما بي طرف هستيم، در حاليكه اين امكان ندارد،وقتي شما از حق جدا شديد، در گروه باطل قرار مي گيريد. كساني كه بندگي خدا را نمي كنند بندگي شيطان يا ديگران را مي كنند. اگر ما مُد اسلامي را نپذيريم بايد مُد غربي ها يا شرقي ها را بپذيريم .اگر ما نقشه هاي خدايي را پياده نكنيم، نقشه هاي شيطان را پياده خواهيم كرد. امام مي فرمود: من خجالت كشيدم كه شاه دست رئيس جمهور آمريكا را بوسيد .مشكل ديگر دشمنان امام حسين (ع) اين بود كه آنها يكسري صفات اخلاقي را نداشتند. چرا حُر نجات پيدا كرد ؟ زيرا او ادب داشت وقتي لشكر او مي خواستند پشت سرش نماز بخوانند او گفت كه پشت سر امام حسين(ع) نماز بخوانيد. اگر آنها رحم و مهرباني داشتند نمي توانستند به لشكر امام آب ندهند يا اگر اخلاق خوبي داشتند اين كارها را نمي كردند. در مجلس يزيد وقتي او به سر امام جسارت مي كرد، يك مسيحي از او پرسيد كه اين سر كيست كه تو اين قدر به آن جسارت مي كني ؟

ص: 13053

يزيد گفت : :اين سر نوه ي پيامبر ماست .او گفت :من با سي چهل واسطه ي نوه ي داود پيامبر هستم ولي مسيحيان به من احترام زيادي مي گذارند و تو اين رفتار را با نوه ي پيامبرتان مي كنيد؟ او مسلمان شيعه شد و يزيد او را شهيد كرد. ضربه هايي كه ما از عابدان جاهل خورده ايم خيلي زياد است .در روايت داريم: ريشه ي بداخلاقي تكبر و غرور است .اميرالمومنين فرمود: شيطان شش هزار سال عبادت كرد ( البته مشخص نيست سالهاي آخرتي است يا دنيايي) ولي او آنها را باطل كرد .پس عبادت بايد ما را از بداخلاقي دور كند.كسي كه دم از خدا و ولايت مي زند بايد خوش اخلاق باشد. ما در مورد اخلاق از اهل عبادت توقع بيشتري داريم. وقتي در نماز مي گوييم : قربت الي الله يعني اين قرب معنوي است و ما بايد به صفات خدا نزديك بشويم. خدا مهربان است پس شما هم بايد مهربان باشيد و خدا سخي است،... در روايت داريم كه وقتي شيطان بالاي منبر مي رفت و تسبيح او از دستش مي افتد فرشتگان آنرا تبرك مي كردند و به دست او مي داند. شيطان براي ديگران دعا مي كرد ولي براي خودش دعا نمي كرد و به عباداتش تكيه مي كرد نه به خدا. شيطان هم ولايت حضرت آدم را قبول نكرد و زير بار ولي خدا نرفت .امام رضا(ع) مي فرمايد: كساني كه ولايت حضرت علي(ع) را نپذيرفتند مثل شيطان هستند كه ولايت حضرت آدم را نپذيرفت و كساني كه ولايت ولي خدا را قبول كردند مثل

ص: 13054

فرشته ها هستند كه حضرت آدم را سجده كردند. پيامبر ما با اخلاق خوب عالم را عوض كرد. قرآن مي فرمايد :اي پيامبر، از ملايم بودن تو، همه دور تو جمع شدند. بخاطر خلق نيكوي پيامبر ،ايشان رحمت للعالمين شده اند. سوال – صفحه 67 قرآن كريم را توضيح بفرماييد. پاسخ – در اصول كافي داريم كه پيامبر فرمود :كسي كه به من صلوات بفرستد، خدا و ملائكه به او صلوات مي فرستند، مي خواهيد زياد صلوات بفرستيد يا كم بفرستيد. آيات اين صفحه در مورد اخلاق است .مي فرمايد: سرعت بگيريد به مغفرت و بهشت كه اين بهشت براي متقين آماده شده است .متقين كساني هستند كه دست دهنده دارند و انفاق مي كنند، خشم خودشان را فرو مي برند، گذشت هم دارند و به كساني كه او را اذيت كرده اند محبت مي كنند. در پايان صفحه خدا مي فرمايد كه من ظالمين را دوست ندارم .وقتي نزديكان امام حسن(ع) به او آزار مي رسانند، اين آيه را مي خواندند و امام حسن (ع) آنها را مي بخشيد و خشمش را فرو مي برد . سوال – جمع بندي در مورد بداخلاقي بفرماييد. پاسخ – آزار رساندن به يك انسان يعني آزار رساندن به خدا،هستي وائمه . ما روايات داريم :كسي كه مومني را بيازارد پيامبر را آزار داده است .كسي كه مومني را آزار دهد و دلش را بشكند مثل اين است كه مكه را خراب كرده است و بيت المعمور را خراب كرده و ده هزار فرشته را كشته است . اين پدر بداخلاق بايد توبه كند و گذشته اش را

ص: 13055

جبران كند و اگر بداخلاقي خود شرا تغيير بدهد ،اين ثوابش بيشتر از فردي است كه بطور ژنتيكي خوش اخلاق است .

91-06-13

پلك اين پنجره ي خسته اگر باز شود ، آسمان با دل بي حوصله دمساز شود . كيست در كوچه ي دلواپسيم جز غم تو ، تادمي با من غربت زده همراز شود . بي تو اي همدم آبي تر از آهنگ طلوع، بشكند بالم اگر تشنه ي پرواز شوم . داغ تلخي است به پيشاني خورشيد اگر ، آسمان با شب دل مرده هم آواز شود . اي تو خورشيد بپا خيز كه با چشمانت ، قفل صبح دل انگيز خدا باز شود . سوال – حسن خلق و خوش اخلاقي چه اهميتي دارد ؟ پاسخ – يكي از راهكارهاي اساسي اين است كه اهميت يك موضوع براي انسان مشخص شود. اگر يك كاري داراي اجر و پاداش فراواني باشد ، هرچقدر هم سخت باشد، فرد آن را انجام مي دهد. اخلاق از هر چيزي براي انسان واجب تر است . اگر همه ي امكانات عالم به خانواده اي داده شود كه اخلاق در آن حاكم نيست هيچ فايده اي نداشته و خوشي براي آنها همراه نخواهد داشت. اما اگر كسي حداقل امكانات را هم داشته باشد با وجود حسن خلق باشد ، عيش دنيا و آخرت را خواهد داشت . امام حسن مجتبي (ع) مي فرمايند : عيشي در زندگي شيرين تر از خوش اخلاقي نيست . برخي از گناهان هستند كه بازتاب آنها بر روي كل عالم است . با آزردن بندگان خدا ، فرشتگان ، انبياء ، پيامبر و

ص: 13056

خدا آزرده مي شوند . يعني بازتاب اين كار به صورت كلان بر روي كل عامل است . يك بار يك مهندس كشاورزي به من مي گفت من نمي دانستم كه اخلاق خوب و بد، در نباتات ، گياهان و عالم ماده هم اثر دارد . اما اين مسئله از نظر علمي ثابت شده است . ثابت شده كه اگر باغبان با لبخند و اخلاق خوب گياهان را پرورش داده و به آنها آب بدهد ، شكوفا مي شوند . در واقع خوش خلقي باعث افزايش طراوت گياهان مي شود . عكس اين مسئله نيزاثبات شده است . اگر باغبان با تندي و اخم وارد باغ شده و به گياهان آب بدهد، آنها پژمرده مي شوند . بنابراين اخلاق در زواياي ذرات عالم اثر مثبت و منفي دارد . درروايات فراواني داريم كه اگر كسي فرد مومني را آزار داد فكر نكند كه فقط او را آزرده است ، بلكه اين كار بازتاب كلان داشته و هستي را متأثر مي كند. در روايت داريم كه هركس حضرت زهرا(س) را اذيت كند پيامبر (ص) را آزار داده است . انسان خوش اخلاق كسي را آزار نمي دهد . بد اخلاقي باعث ترور شخصيت مي شود كه به مراتب بدتر از ترور انسان است . اگر كسي به طور ناخواسته باعث كشته شدن فرد ديگري شود، چون ناخواسته بوده ممكن است هردو به بهشت بروند . ولي ترور شخصيت باعث خراب شدن خانه ي كعبه و رنجش خدا مي شود . مرنجان دلم را كه اين مرغ وحشي ، زبامي كه برخواست مشكل نشيند . زخود هرگز

ص: 13057

نرنجانم دلي را ، كه مي ترسم درآن، جاي تو باشد . در روايتي از پيامبر (ص) است كه مي فرمايد : هركسي مومني را آزار دهد ، من پيامبر را آزار داده است . و كسي كه من را آزار دهد ، خدا را آزار داده است . كسي كه كه خدا را آزار دهد ، در چهار كتاب بزرگ آسماني از جمله تورات ، انجيل ، زبور و قرآن ملعون است . در روايات داريم كه خدا ظالم را دوست ندارد . ما نبايد فكر كنيم كه با كار خود فقط يك فرد را آزار مي دهيم ، بلكه بازتاب آن جهاني است . كودك، بد اخلاقي را از مادر يا پدر بد اخلاق خود ياد مي گيرد و پدر و مادر در گناه او شريك خواهند بود . كسي كه بد خلق است ابتدا خود را در شكنجه و عذاب قرار مي دهد و بعد هم باعث آزار ديگران مي شود . گاهي در مورد برخي عصبانيت ها انسان موفق به توبه نمي شود و آثار منفي آن فوق العاده است . در روايت داريم كه امام صادق (ع) دوستي داشتند كه مدتي با ايشان رفت و آمد مي كردند. روزي اين فرد به همراه حضرت به جايي مي رفتند . اين فرد غلامي داشت كه با فاصله با آنها حركت مي كرد . آن شخص چند بار غلام خود را صدا كرد ولي جوابي نشنيد . به همين خاطر عصباني شد و گفت حرامزاده چرا جواب من را نمي دهي؟ حضرت ناراحت شدند و فرمودند كه چرا نسبت ناروا به او

ص: 13058

مي دهي؟ آن فرد گفت: اين غلام اصلاً مسلمان نيست . حضرت فرمودند : غير مسلمانان هم ازدواج و نكاح داشته و مشروع و نا مشروع دارند . اگر كسي به ديگري لقب حرامزاده را بدهد در واقع به مادر او نسبت ناروا داده و مستحق هشتاد تازيانه است . در روايت داريم كه امام با آن فرد ترك مراوده كردند و تا آخر عمر با او معاشرت نكردند . گروهي از افراد وقتي در مورد كار بد و بداخلاقي به آنها تذكر داده مي شود ، معذرت خواهي كرده و متوجه عمل بد خود مي شوند . فرد بد اخلاقي كه نادم بوده و درصدد علاج است ، حتماً اهل نجات خواهد بود . ولي كسي كه بر گناه خود مصر باشد ، توبه ي او قبول نخواهد شد . فردي نقل مي كرد كه من با ماشين در حال حركت بودم كه يك موتورسوار از كنار من عبور كرد . پسر من گفت : من يك خواهشي از شما دارم ، اين موتورسوار را زير كن . گفتم من يك فرد روحاني هستم چرا اين كار را بكنم ؟ گفت : اين فرد مدير مدرسه ي ما است كه بسيار هم بد اخلاق است . اگر با اين فرد تصادف كني و ضربه مغزي شود ، همه ي دانش آموزان شما را دعا مي كنند . گاهي فردي آنقدر بد اخلاق است كه ديگران آرزوي مرگ او را مي كنند . از طرفي افراد خوش اخلاقي هستند كه وقتي از پستي كنار مي روند، افراد زير دست براي او گريه مي كنند .

ص: 13059

پليس بايد يك فرد مجرم و خلافكار را جريمه كند . اما مي تواند اين كار را با ادب و انضباط انجام دهد . قاطعيت با بد اخلاقي متفاوت است . زيردستان حرف يك فرمانده ي نظامي خوش اخلاق را خيلي بيشتر مي پذيرند و ثواب او نيز بيشتر خواهد بود . افراد بد اخلاق زيادي هستند كه اهل خانه ي خود را آزار داده و آنها را كتك مي زنند . روزي من يك منبري داشتم كه آقايي هفتاد ساله بعد از اتمام آن نزد من آمده و شروع به گريه كرد . علت را از او جويا شدم . گفت : خانم من ، من را زياد آزار مي دهد . مسائل اخلاقي و تربيتي هميشه مورد نياز مردم است . در روايت داريم : درزمان امام جواد و امام هادي (ع) دو برادر از طايفه ي آل فرج بودند . يكي از آنها محمد ابن فرج نام داشت كه فردي بسيار خوب و شيعه ي مخلصي بود . بسياري از محدثين از جمله شيخ مفيد از ايشان رواياتي را نقل كرده اند . اين فرد برادري داشت به نام عمر ابن فرج كه انساني پرخاشگر ، تند و خشن بود . فردي مي گويد: روزي من خدمت امام هادي (ع) آمدم . حضرت فرمودند: آيا براي طايفه ي آل فرج اتفاقي افتاده و كسي از آنها فوت كرده است ؟ گفتم : بله، عمر ابن فرج به تازگي از دنيا رفته است . حضرت بسيار خوشحال شدند و بيست و چهار بار فرمودند : الحمدالله . اين روايت در اصول كافي ،

ص: 13060

تاريخ امام جواد (ع) نقل شده است . راوي مي گويد: فكر نمي كردم خبر مرگ كسي شما را اينقدر خوشحال كند . اگر مي دانستم ، با پاي برهنه زودتر آمده و اين خبر خوش را به شما مي دادم . حضرت فرمودند : روزي در مجلسي بين اين فرد با پدرم امام جواد (ع) بگو و مگويي رخ داد. اوعصباني شد و به پدرم گفت تو مست هستي. ( همه ي بي احترامي ها در عالم عصبانيت انجام مي گيرد ) . با اين حرف دل پدر من شكست . ( اصولاً پيامبر و امامان به صورت كلي كسي را نفرين نمي كردند ولي بصورت موردي اين كار را انجام مي دادند) . امام جواد (ع) بسيار ناراحت شدند و فرمودند : خدايا تو شاهد هستي كه من امروز، روزه گرفته ام و لب به غذا و آب نزده ام . اگر تو شاهد هستي كه من امروز روزه هستم ، طعم غارت شدن و ذلت اسارت را به اين شخص بچشان . امام هادي (ع) مي فرمايند : نفرين پدرم مستجاب شد و بعد از چند روز حكومت بر اين فرد غضب كرد . اموال اين فرد توسط حكومت مصادره شد ، مدتي نيز در زندان بود و بسيار او را آزار و اذيت كردند . سپس فرمودند : خدا رحمت خود را شامل حال اين فرد نكند . البته اگر اين فرد در همان ابتدا از امام عذر خواهي مي كرد ، حتماً حضرت او را در آغوش مي گرفت . يكي از علماي اصفهان نقل مي كردند كه روزي يكي

ص: 13061

از وعاظ اصفهان قصد رفتن به منبر را داشتند . يك خانمي در حالي كه گريه مي كرد جلوي ايشان را گرفت . اين خانم گفت: شوهر من سيد است و سه فرزند خردسال هم دارم . ديشب با سه فرزند خود به روضه رفته بودم . زماني كه صاحبخانه پذيرايي مي كرد و سيني چاي را مقابل ما آورد ، تنها سه عدد چاي در آن بود . من چاي را بين فرزندان خود تقسيم كردم اما به فرزند كوچكم مقدار كمي رسيد . او مدام بهانه مي گرفت و درخواست چاي مي كرد . من هم عصباني شدم و يك سيلي به اين كودك خود زدم . بعد از روضه به منزل آمديم ، شام خورديم و خوابيديم . در خواب ديدم كه پيامبر (ص) در حالي كه ناراحت بودند با يك سيني چاي وارد خانه ي ما شدند . ايشان به كنار من آمدند و گفتند اين سيني چاي را بگيريد و به اين بچه بدهيد . من راضي نيستم كه فرزند من را بخاطر يك چاي كتك بزنيد . آن خانم گفت : از خواب كه بيدار شدم تا الان در حال گريه هستم . در روايات گفته شده كه اگر دلي را رنجانديد ، پيامبر و امامان را آزرده ايد . البته عكس اين مسئله نيز صادق است . اگر شما كسي را شاد كرديد ، انبياء و اولياء را شاد كرده ايد . مرحوم حاج هادي ابهري دوست صميمي مرحوم دولابي بودند . ايشان فوق العاده به اهل بيت علاقه داشتند . آقاي دولابي نقل مي كردند كه آقاي

ص: 13062

ابهري به قدري شيفته ي اهل بيت بودند كه در روضه ها مدت ها گريه مي كردند . زماني كه ايشان به زيارت امام رضا(ع) مي رفتند ، هميشه در پشت همسر و فرزندان خود حركت مي كردند . در همين هنگام رو مي كردند به امام رضا (ع) و مي گفتند من قابليت زيارت شما را ندارم . خانواده ي خود را آورده ام كه نوكر زائران شما باشم. بخاطر اينكه من كفش هاي آنها را جفت مي كنم و براي آنها غذا آماده مي كنم ، به من رحم و نظر كنيد . روزي در حرم امام رضا(ع) ، خانمي نزد من آمد و گفت : شوهر من از تهران تا مشهد به من و فرزندان خود ناسزا گفته است . ما با اين آقاي تند ، بدزبان و بهانه گير چكار كنيم ؟ مرحوم شيخ احمد سيبوي از شخصيت هاي بزرگواري بودند كه داراي حسن خلق ، تواضع و... بودند . ايشان دست كودكان را مي بوسيدند و هميشه در مقابل افراد سيد مي ايستادند. حديثي را از پيامبر اكرم (ص) نقل مي كردند كه اگر كسي يكي از فرزندان من را ببيند و بر محمد و آل محمد صلوات بفرستد ، خدا نور چشم او را زياد مي كند . مرحوم شيخ احمد سيبوي مي گفتند كه من به اين حديث عمل كردم و الان كه هشتاد سال سن دارم از عينك استفاده نمي كنم . ايشان مي گفتند كه همسر من سيده بود و فرزند هم زياد داشتيم . خانم من در اواخر عمر خود نابينا شده بودند . براي

ص: 13063

جبران محبت هايي كه در تمام عمر به من كرده بودند با خدا پيمان بستم كه به من قدرت بدهد كه با حسن خلق به اين خانم علويه خدمت كنم . در آيه ي قرآن داريم كه خوبي هاي خود را با اذيت و منت باطل نكنيد . نبايد كارهاي خود را به رخ ديگران بكشيم . اگر هم اين كار را كرديم بايد توبه و استغفار كنيم . روزي فردي نزد امام جواد (ع) آمد و گفت : من امروز براي ده نفر از دوستانم اين كارها را انجام دادم . حضرت فرمودند : تمام اعمال تو باطل شد . پرسيد : چرا امام فرمودند : اول اينكه منت گذاشتي و دوم اينكه گفتي از شيعيان ما هستي . در حالي كه تو شيعه ي كامل نيستي . آن فرد گفت : من اشتباه كردم و توبه مي كنم . حضرت فرمودند كه ثواب هاي تو به سوي تو بازگشت . شيخ احمد سيبوي مي گفتند كه من مدام از خدا مي خواستم كه من را كمك كند تا در مقابل همسر خود عصباني نشده و منت نگذارم . اين شيخ بزرگواربه خوبي و بدون عصبانيت از همسر خود مراقبت كردند تا ايشان از دنيا رفتند . ثواب نماز ، روزه ، جهاد در راه خدا و غيره در نامه ي عمل افراد خوش اخلاق ثبت مي شود . مرحوم آيت الله قاضي كه استاد آيت الله بهجت و علامه طباطبايي بودند در لحظات آخر عمر سه بار به فرزندان خود تأكيد كردند كه خدا را در نظر بگيريد و سعي كنيد دلي را

ص: 13064

از خود نرنجانيد . بزرگي حدود بيست و پنج سال پيش به من گفت : بزرگترين موضوعي كه همه ي مردم را گرفتار مي كند، آه مظلوم است . گاهي در خانواده ها، زن و شوهر ها گناه بداخلاقي را به گردن يكديگر مي اندازند . اين مسئله اشتباه است . هركدام از ما بايد خود را اصلاح كنيم . در آيه ي قرآن داريم كه يا ايها الذين آمنو عليكم انفسكم . بزرگي مي گفت : مراقب باشيد آه مظلومي پشت سر شما نباشد . در اين صورت شما رستگار هستيد . در روايت داريم كه كسي كه از دنيا مي رود ، اولين جمله اي را كه بعد از شنيدن خبر مرگ او افراد برزبان مي آورند ، ملائكه ثبت مي كنند . ممكن است يك نفر سال ها عبادت كرده باشد اما چون افراد از زبان او در امان نبوده اند ، خداوند به ملائكه مي گويد كه اين را ثبت كنيد تا به حساب و كتاب او رسيدگي شود . ازطرف ديگر ممكن است يك نفر در خلوت خود هزاران گناه شخصي داشته باشد اما بعد از اينكه از دنيا رفت همه براي او طلب مغفرت كرده و از اخلاق نيك او تعريف كنند . در اين مورد خدا مي گويد : بخاطر خوش بيني مردم، من اين فرد را مي آمرزم . سوال – درخصوص آيات 181 تا 186 آل عمران توضيح بفرماييد . پاسخ – گاهي پيامبر اكرم (ص) خواب زيبايي كه مي ديدند براي اصحاب تعريف مي كردند . چون روياي پيامبر و امامان روياي صادقه بوده و

ص: 13065

شيطان در آن راهي ندارد . روزي ايشان فرمودند كه من ديشب عموي خود حضرت حمزه و پسر عموي خود جعفر طيار را در عالم رويا زيارت كردم. حضرت فرمودند : من در خواب ديدم اين دو بزرگوار غذاهاي بهشتي ميل مي كردند و اين غذاها متحول شده و تبديل به چيز ديگري مي شد . من از اين دونفر پرسيدم كه در آن عالم چه چيزي برترين چيزها است ؟ گفتند در اين عالم كه عالم شهود است و انسان همه ي واقعيت ها را مي بيند ، سه چيز بالاترين چيزها است : 1- صلوات بر محمد و آل محمد 2- آب دادن به افراد 3- حب علي ابن ابيطالب (ع) در آيات مباركه ي اين صفحه چهار نكته گفته شده است : 1- كلُ نفسٍ ذائقةُ الموت . هر نفسي يك روز مرگ را خواهد چشيد . 2- پاداش كارهاي خود را در روز قيامت به طور كامل دريافت خواهيد كرد .3- كسي رستگار مي شود كه بتواند از پل صراط عبور كرده و وارد بهشت شود . 4- زندگي دنيا گذرا و تمام شدني است . در مباحث اخلاقي، همه ي ما بايد به صفات خوب و بد خود رسيدگي كنيم و نبايد صفتي را به ديگران نسبت دهيم . ما مي توانيم با اخلاق خوب ديگران را نيز به كارهاي خوب وادار كنيم . در حديث داريم كه خدا بخاطر يك فرد خوش اخلاق، خانواده ي او را نيز داراي حسن خلق خواهد كرد . پرفسور هشترودي در دوران ابتدايي يك معلم بداخلاقي داشت كه بسيار تند با ايشان برخورد

ص: 13066

مي كرد . اين پرفسور در آن دوران در درس رياضي تجديد شدند . خانواده ي ايشان در تابستان آن سال يك معلم خوش اخلاق استخدام كردند . آن معلم با ايشان كاركردند و اين بزرگوار آن درس را با موفقيت قبول شدند . در سال هاي بعد نيز آقاي هشترودي ، پرفسور در رشته ي رياضي شدند . يعني يك معلم بد اخلاق او را تجديد كرد و يك معلم خوش اخلاق باعث شد كه تبديل به يك پرفسور شود . گناه خيلي بد است اما بد تر از آن اين است كه ما دل امام و پيامبر را برنجانيم . در روايت داريم كه فردي نزد امام رضا(ع) آمد و گفت دوست شما شراب خورده است . امام بسيار ناراحت شدند و پيشاني ايشان عرق كرده و خجالت كشيدند . ما در روايت داريم كه پيامبر (ص) پدر همه ي امت است . بنابراين ما نبايد كاري كنيم كه آبروي پيامبر (ص) و امامان ريخته و آنها متأثر شوند . مرحوم آقاي دولابي زماني كه نمي توانستند به عتبات عاليات مشرف شوند به زيارت حضرت عبدالعظيم مي آمدند . درروايت داريم كه كسي كه ايشان را زيارت كند گويي امام حسين (ع) را زيارت كرده است .

91-06-22

كاش من هم به لطف مذهب نور تا مقام حضور مي رفتم ، كاش مانند يار صادقتان بي امان درتنور مي رفتم . علم عالم در اختيار شماست ، جبر در اين مسير حيران است . چشم هاي طبيب و بيمارش يك جهان جابرابن حيان است . روز و شب را رقم بزن آخر ماه و

ص: 13067

خورشيد در مركب توست . ملك لاهوت را مراد تويي، آسمانها مريد مذهب توست . قصه تكرار مي شود يعني، باز هم در مدينه عاشق نيست. كوچه در كوچه شهر را گشتم ، هيچكس با امام صادق نيست . خواب ديدم كه پشت پنجره ها رو به روي بقيع گريانم ، پا به پاي كبوتران حرم در پي آن مزار پنهانم . گريه در گريه با خودم گفتم ، جان افلاك پشت پنجره ها است . آي مردم تمام هستي ما در همين خاك پشت پنجره ها است . سوال – چگونه زندگي كنيم تا امام صادق (ع) از ما راضي بوده و آن را بپسندد؟ پاسخ – شايد براي خيلي از افرد اين مسئله مطرح باشد كه چرا براي امامان ديگر يك چنين بزرگداشتي مشابه امام صادق (ع) گرفته نمي شود . اصولاً همه ي امامان ما نور واحد هستند . اما براي برخي از آنان شرايطي پيش آمده كه ما بيشتر براي آنها عزاداري مي كنيم . مثلاً امام حسين (ع) قيامي را داشته اند كه ما بيشتر براي ايشان بزرگداشت مي گيريم . براي امام صادق (ع) نيز شرايطي پيش آمد كه بيشتر توانستند براي مكتب ما تبليغ كنند . به غير از اميرالمومنين (ع) حدود شصت هزار حديث از امامان (ع) به دست ما رسيده است . از اين تعداد حدود چهل هزار حديث از امام صادق (ع) است . بنابراين دوسوم احاديثي كه از ائمه به ما رسيده از امام صادق (ع) است . امام صادق (ع) از نظر سني نيز از امامان ديگر بيشتر عمر كرده اند. ايشان پنج

ص: 13068

هزار شاگرد داشته اند . حتي مذاهب ديگر نيز از محضر آن حضرت استفاده كرده اند . مثلاً ابوحنيفه مي گويد كه من دو سال در محضر امام صادق (ع) بوده و از علوم بيشمار ايشان بهره مند شدم . وي مي گويد : اگر اين دو سال را من در محضر ايشان نبودم ، مباني دين را بدست نمي آوردم . بنابراين هم مكتب ما و هم مذاهب ديگر مديون اين امام بزرگوار هستند . ما نيز بايد بيشتر به معارفي كه از امام صادق (ع) به ما رسيده اهميت دهيم . هر شخصيتي معمولاً در پايان عمر خود وصايايي دارد كه چكيده ي زحمات خود را در آنها مي گنجاند . حضرت علي (ع) چندين وصيت بعد از ضربت خوردن دارند .امامان ما در پايان عمر خود وصايايي داشته اند . در روايت داريم كه بخل و بد اخلاقي از بد ترين رذايل است كه هيچگاه درفرد مومن جمع نمي شود . يعني كسي كه بداخلاق بوده و در عين حال بخيل هم است قطعاً بداند كه شيعه ي اهل بيت نيست . بسياري از افراد هستند كه بخاطر بخل يا بداخلاقي از همسران خود شكايت دارند . در روايت داريم كه وقتي خداوند حقيقت ايمان را خلق كرد، ايمان به خداوند متعال گفت كه درخت ايمان را شكوفا كرده و تقويت كنيد . خدا درخت ايمان را با سخاوت و خوش اخلاقي تقويت كرد . زماني كه خداوند كفر را خلق كرد ، او نيز به خداوند گفت كه من را تقويت كن . بخل و بد اخلاقي نيز دو بازوي محكم

ص: 13069

كفر است . بخيل و بداخلاق بودن، فرد را كمك مي كند كه كفر ورزيده و منكر حقايق شود . امام هفتم (ع) مي فرمايند : آدم سخي كه خوش اخلاق است دائم در حمايت و پناه خدا است وتا زماني كه خدا او را به بهشت نبرد رها نمي كند . دو فرشته انسان خوش اخلاق را به سمت بهشت مي برند . سپس ايشان مي فرمايند : از وصيت هايي كه پدرم تا زمان مرگ خود بطور دائم داشتند ، سخاوت و خوش اخلاقي بود . اين دو بال هايي هستند كه انسان مي تواند با آنها پرواز كرده و به اعلا درجه ي ايمان برسد . در روايت ديگري از امام صادق (ع) است كه اهل بهشت چهارعلامت دارند: اولين ويژگي آنها اين است كه خوش چهره و خوش رو هستند . مومن مگر در موارد خاص ناراحت نيست . پيامبر ما بجز در موارد خاص هميشه متبسم بودند . محدث قومي در سفينه فرموده اند كه يكي از القاب پيامبر خندان است . اگر فرد مومن مصيبت و ناراحتي داشته باشد در دل او است و نبايد آنها را اظهار كند . بيان سختي ها به دوستان باعث نگراني آنها شده و بيان آن به دشمنان نيز باعث خوشحالي آنها مي شود . بنابراين بهتر است كه ناراحتي افراد در دل آنها بوده و هميشه پوشيده باشد . با خوشرويي با ديگران برخورد كردن يك نوع عبادت است . عبادت تنها دعا و ذكر و تلاوت قرآن نيست . گاهي انسان گرفتاري و ناراحتي دارد اما باز هم بايد با خوشرويي

ص: 13070

با ديگران برخورد كند در اين صورت براي او عبادت به حساب مي آيد . دومين ويژگي اهل بهشت اين است كه زباني ملايم دارند . ممكن است انسان چهره ي ملايم داشته باشد ولي با صحبت ناشايست ديگران را برنجاند . كيفيت و درست ادا كردن يك سخن خيلي مهم است . انسان بايد با زبان سنجيده ، لطيف و ملايم با ديگران سخن بگويد . نقل مي كنند كه يكي از سلاطين خواب وحشتناكي ديد به اين مضمون كه تمام دندان هاي او ريخته است . آن را براي معبرها تعبير كرد . همه به اتفاق گفتند كه تمام بستگان شما در زمان حيات شما از بين خواهند رفت . آن سلطان خيلي ناراحت شد و همه ي معبران را توبيخ كرد. اما معبر بسيار عاقلي بود كه خيلي سنجيده صحبت مي كرد . سلطان فردي را به دنبال او فرستاد و خواب خود را براي او تعريف كرد . آن شخص فكري كرد و گفت كه تعبير آن افراد درست بوده ولي كيفيت گفتار آنها ايراد داشته است . سپس گفت: قبله ي عالم اين خواب به اين معنا است كه عمر شما از همه ي بستگان و فاميل شما بيشتر است . در واقع اين تعبير با تعبير ديگر معبران به يك صورت بود ولي با شيوه ي ديگري عنوان شده بود . لطافت در گفتار ، بيان يا قلم نشانه ي ادب است . اگر خانمي با همسر خود كاري دارد مي تواند آن را با ملايمت و نرمي بيان كند . در غير اين صورت ممكن است همسر اين

ص: 13071

خانم اصلاً به حرف او گوش نكند . اهل بهشت لطافت در زبان دارند . هيچوقت در قرآن نمي گويد كه با جاهل درگير شود بلكه مي گويد با لطافت برخورد كنيد . در روايت داريم كه برخي افراد امامان را اذيت مي كردند ، حضرت مي فرمودند كه من مي خواهم پاسخ آنها را بدهم . مردم فكر مي كردند كه حضرت مي خواهد مقابله به مثل كند. اما ايشان به نزد آن فرد مي رفتند و مي گفتند : اين نسبت هايي را كه به من دادي اگر در من وجود دارد خدا من را بيامرزد . اگر هم در من نيست و تو اشتباه كرده اي ، خدا تو را بيامرزد . با اين بيان لطيف هم پاسخ آن افراد داده مي شد و هم آنان پشيمان شده و دست امام را مي بوسيدند . انسان بايد نرم خويي در رفتار، نرم خويي در گفتار و نرم خويي در چهره داشته باشد . از خصوصيت هاي ديگر اهل بهشت اين است كه دل مهرباني دارند . آدم هاي مهربان اهل بهشت هستند و چون اين خصوصيت را دارند ، خدا نيز با آنها با مهرباني رفتار مي كند . در روايت داريم كه خدا مادري را وارد بهشت مي كند بخاطر شدت مهرباني و محبتي كه نسبت به فرزندان ، همسر و يا پدر و مادر خود دارد. درروايتي در اصول كافي آمده است كه امام صادق (ع) از قول مادر بزگوار خود نقل مي كنند كه پدر شما امام باقر (ع) به من فرمود كه من در هر شبانه روزي براي

ص: 13072

دوستان و شيعيان خود هزار بار دعا مي كنم . يعني دائم به فكر آنها هستم . دغدغه ي امام باقر (ع) اين بوده كه از افرادي كه مشكل دارند و آتش جهنم به آنها مي خورد دستگيري كند . سپس مي فرمودند : چون دوستان و شيعيان ما در سختي ها و بر مصائبي كه خبر ندارند صبر مي كنند ، ولي ما از پشت پرده خبر داريم و مسائل را مي دانيم . در روايت داريم كه پيامبر (ص) فرمودند: در عالم برزخ و بعد از مرگم نيز اعمال شما برمن عرضه شده و من براي شما دعا مي كنم . آنان در هيچ عالمي در ياري دوستان و شيعيان خود كوتاهي نمي كنند . اگر ما جزو دوستان و شيعيان آنها باشيم ، آنها نيز به فكر ما هستند . امام صادق (ع) دوستي داشتند به نام زيد . اين فرد روزي به نزد امام صادق (ع) آمد . امام به ايشان فرمودند : عبادت هاي خود را نو كن و يك توبه ي جديدي هم انجام بده . آن فرد به امام گفت : آيا اجل من نزديك شده است . امام فرمودند : بله . سپس فرمودند : ناراحت نباش ، حساب شما با ما است . در روايات فراواني داريم كه حساب كارها را خدا به امامان واگذار مي كند و آنها به اذن خدا متولي امور هستند . سپس امام فرمودند : من جايگاه خودت و رفيقت را در بهشت مي بينم . بخدا ما از شما به خودتان مهربان تر هستيم . قطعاً هر كسي خودش را

ص: 13073

از ديگران بيشتر دوست دارد . آيا كسي وجود دارد كه ما را از خودمان بيشتر بخواهد ؟ آيا مي توان به يك چنين امام مهرباني عشق نورزيد ؟ اگر ما با امام صادق (ع) پيوند داشته باشيم ، علامت آن اين است كه قلبي رحيم خواهيم داشت . امام صادق (ع) همه ي هستي خود را در راه خدا و براي نجات خلق فدا كردند . چهارمين خصوصيت اهل بهشت اين است كه دست دهنده دارند . در روايات فراواني داريم كه آتش جهنم انسان سخي را نمي سوزاند . فردي مي گويد كه من در نيمه هاي يك شب باراني ديدم كه امام صادق (ع) در راهي كه مي رفتند مدام به سمت زمين خم مي شدند . ديدم امام مقداري نان و آذوقه را حمل مي كردند . به همراه ايشان به محلي رفتيم كه فقرا استراحت مي كردند . سپس خود حضرت بالاي سر اين افراد آذوقه گذاشتند . به امام گفتم كه بسياري از اين افراد شيعه ي شما نيستند . امام فرمودند : شيعه نباشند. اگر شيعه بودند آنها را در نمك غذا هم شريك مي كردم . سوال – درخصوص آيات 27 تا 33 سوره ي نساء توضيح بفرماييد. پاسخ - در اصول كافي روايت داريم كه امام صادق (ع) فرمودند : اگر كسي يكبار درود و صلوات بر محمد و آل محمد (ص) بفرستد، خداي مهربان هزار درود و سلام با هزار صف از ملائكه براي ايشان مي فرستد . چقدر خوب است كه اين روزها كه ايام شهادت امام صادق (ع) است ، هرچقدر كه مي

ص: 13074

توانيم به ايشان صلوات هديه كنيم . در يكي از آيات اين صفحه خداوند مي فرمايد : اگر كسي همين اندازه در او ايمان و تقوا بوجود بيايد كه از گناهان كبيره اجتناب كند، من گناهان ريز و كوچك را مي بخشم . در برخي روايات داريم كه گناهان بزرگ ، گناهاني هستند كه به آنها وعده ي جهنم داده شده است . مانند قتل نفس ، ظلم ، خيانت ، بردن آبرو ، ترور شخصيت و غيره . ابوبصير مي گويد كه من بعد از شهادت امام صادق (ع) به ديدن خانواده ي ايشان رفتم . همسر ايشان به من گفتند كه روزهاي آخر امام صادق (ع) فرزندان خود را جمع كرده و اهميت نماز را به آنها گوشزد كردند . فرمودند : شفاعت ما اهل بيت به كساني كه نماز را سبك بشمارند ، نمي رسد . ترك نماز در مرز كفر و جدا شدن از خدا و راه اهل بيت است. آيت الله بهجت مي گفتند كه در هندوستان بسياري از افراد مسلمان شدند ولي خواندن پنج نوبت نماز براي آنها سخت بود . عالمي در آنجا بود كه مي گفت يك يا دو وعده بخوانيد و سختگيري نكنيد . بايد به جوان ها گفت كه اگر يك يا دوعده هم خوانديد اشكالي ندارد و زماني كه عقل آنها كامل تر شد مي توانند قضاي آنها را بجا بياورند . بايد بدانيم كه نماز رابطه ي انسان با خدا است . اگر اين رابطه قطع شود ، قلب تاريك مي شود . افرادي كه نماز را رها مي كنند ظلمت و تاريكي

ص: 13075

همه ي وجود آنها را مي گيرد و قابل علاج نيست . لذا يكي از سفارشات مهم امام صادق (ع) اين بود كه اگر مي خواهيد مشمول شفاعت ما شويد بايد با نماز مأنوس باشيد. يكي ديگر از وصاياي امام صادق (ع) كه در زندگي روزمره ي ما بسيار اهميت دارد ، سفارش به صله ي رحم است . امام صادق (ع) كنيزي داشتند كه مي گفت: امام در لحظات آخر عمر خود فرمودند مبلغي پول بياوريد . اين كار را انجام دادند . سپس ايشان فرمودند كه اين پول را به اين افراد بدهيد ، يعني در بين اقوام خود اين پول را تقسيم كردند . بسياري از كدورت ها با دادن هديه از بين مي رود . در روايت داريم كه هديه كينه ها را از بين برده و تاريكي ها را تبديل به نور مي كند . حضرت هدايايي را در بين بستگان خود تقسيم كردند . ايشان پسر عمويي داشتند كه به امام فحاشي كرده و خنجرنيز به ايشان كشيده بود . حضرت فرمودند: به او بيشتر پول بدهيد ، هفتاد اشرفي پول براي آن شخص فرستادند . كنيز مي گويد كه من به آقا گفتم ، اين پسر عموي شما به سمت شما خنجر كشيده وفحاشي كرده است چرا به او بيشتر هديه مي دهيد . حضرت فرمودند: من مي خواهم مصداق اين آيه باشم كه خداوند كساني را كه صله ي رحم مي كنند ستوده وعاقبت آنها را بخير كرده است . كساني عاقبت بخير شده و اهل بهشت مي شوند كه صله ي رحم بجا بياورند . ما

ص: 13076

روايات فراواني داريم كه با فاميل بد نمي توان قطع رابطه كرد . سپس حضرت اين جمله را فرمودند كه خداي مهربان وقتي بهشت را خلق كرد ، آن را به بوي خوش معطر كرد . بوي خوش بهشت از مسافت هزارها كيلومتر به افراد مي رسد . دو دسته از افراد نه تنها به بهشت نمي روند بلكه بوي بهشت هم به آنها نمي رسد .يك – كساني كه والدين، آنها را نفرين كرده اند . پدر و مادر هرچقدر ظالم هم باشند ما وظيفه داريم بخاطر خدا با آنها خوب باشيم . دو – كساني كه از فاميل بريده اند . امام صادق (ع) عنايت ويژه اي به مصائب امام حسين (ع) و ياد كربلا داشتند . در روايت داريم كه ايشان فرمودند : هروقت ياد امام حسين (ع) كرديد و خواستيد ايشان را زيارت كنيد ، سه بار بگوييد: صل الله عليك يا ابا عبدالله . همچنين امام صادق (ع) فرمودند كه بعد از نماز ها تسبيحات حضرت زهرا (س) را فراموش نكنيد . سي و چهار بار الله اكبر ، سي و سه بار الحمدالله و سي و سه بار سبحان الله . ايشان فرمودند كه اين تسبيحات براي من از هزار ركعت نماز مستحبي بالاتر است . در روايت داريم كه تسبيحات حضرت زهرا انسان را عاقبت بخير مي كند . از وصاياي امام صادق (ع) است كه در زمان غيبت امام زمان (ع) دعاي غريق را زياد بخوانيد . دعاي غريق براي حفظ دين و عاقبت بخيري بسيار موثر است . يا الله يا رحمان يا رحيم يا مقلب

ص: 13077

القلوب ، ثبّت قلبي علي دينك . اي خداي مهربان ، رحيم و رحمان و اي كسي كه دل ها در دست توست ، دل ما را بر دين ثابت نگهدار . اميدوار هستيم كه در روز شهادت امام صادق (ع) همه ي شيعيان مشمول شفاعت آن امام بوده و جزو پيروان ايشان باشند . امام فرمودند : كساني كه فقط شعار مي دهند از شيعيان ما نيستند . خدا را قسم مي دهيم به محمد و آل محمد (ص) قلب امام زمان (ع) را از ما راضي و فرج ايشان را نزديك بگرداند . خدا را قسم مي دهيم به محمد و آل محمد (ص) كه همه ي ما را جزو شيعيان راستين امام صادق (ع) قراردهد . بحق امام صادق (ع) گرفتاري همه ي افراد برطرف شود .

91-06-27

در آسمان عرش تمام ستاره ها اشاره ها، چشم تو آئينه است نه آئينه چشم توست بايد عوض شود روش استعاره ها، شصت و سه سال عمر سراسر زلال تو داده است آبرو به تمام هزاره ها ، همواره با نسيم مسيحايي اذان نام تو جاري است بر اوج مناره ها، گل واژه اي براي هميشه است نام تو، ثبت است بر جريده ي عالم نام تو . سوال – در مورد بحث خوش اخلاقي توضيحاتي بفرماييد. پاسخ – مرحوم بهاء الديني مي فرمودند: تمام عالم سر سفره ي پيامبر اكرم نشسته اند، چه بدانند و چه ندانند. حلقه ي اتصال عالم با خدا ، پيامبر اسلام است. عده اي از اينكه نور پيامبر،عالم را بگيرد مي ترسند و در صدد گرفتن اين نور هستند

ص: 13078

ولي خدا نورش را به اتمام خواهد رساند. اين نور پيامبر واهمه ايجاد كرده اند. خدا در مورد پيامبر مي فرمايد: ما ياد تو را بالا برديم. اگر خدا بخواهد كسي را بالا ببرد اگر همه جمع بشوند نمي توانند جلوي آنرا بگيرند. در كنار سامراء، قبرستان بني عباس است .آنها سلطنت عظيمي داشتند و اكثر امامان ما را كشتند. در اين قبرستان هيچ خبري از جلال و بزرگي نيست ولي در مرقد حضرت رقيه ،عده ي زيادي براي زيارت مي روند. آنها نتيجه ظلم و ستمي كه به امامان كرده اند را ديده اند. يكي از فرزندان بني عباس به سامراء آمد و زيارت كرد و بعد بر سر قبر پدرانش رفت و ديد كه سر قبر آنها خبري نيست و گفت كه چون پدران من باطل بودند، نابود شدند ولي امامان بر حق بودند و ماندني شدند. قرآن مي فرمايد : اولياء خدا نور هستند .ما بايد سعي كنيم كه رفتار و خلق و خوي پيامبر را داشته باشيم . تجسم اخلاق در پيامبر است . پيامبر ما، پيامبر رحمت است . كسي به خدا و پيامبر نزديكتر است كه اخلاقش نرمتر و برخوردش لطيف تر باشد. در اصول كافي داريم كه از امام صادق(ع) سوال كردند كه حد خوش اخلاقي چيست ؟امام فرمود :رفتار نرم ، گفتار لطيف و خوشرو بودن . اگر رفتار و درون انسان معتدل باشد، اين به گفتار انسان هم سرايت مي كند. در قيامت هر كس به قيافه ي واقعي اش محشور مي شود. متكبرين به شكل مورچه هاي ريز محشور مي شوند و زير دست و

ص: 13079

پا له مي شوند. كسي كه متكبر است به بهشت نمي رود. پس ما دو چهره داريم يكي چهره ي دنيايي و يك چهره ي ملكوتي .يكي از استاتيد مي گفتند كه من دعايي را مي خواندم كه در قيامت صورتم نوراني بشود. آقا سيد عبدالله فاطمي شيرازي عالم بود و چشم برزخي داشت و واقعيت ها را مي ديد، ايشان دوست من بود . روزي ايشان به ديدن من آمد و من را بوسيد و خوشحال بود. او اسم فردي را آورد كه من از دست او ناراحت بودم و شروع به پرخاشگري كردم، به من گفت: من وقتي تو را ديدم صورتت مثل ماه نوراني بود. اما الان صورتت مثل يك حيوان درنده شده است . انسانهاي بداخلاق در قيامت چهره هايشان مثل گرگ و سگ درنده مي شود. اولين محور خوش اخلاقي نرم بودن در رفتار است. روزي پيامبر مي خواست وضو بگيرد ولي ديد كه حيواني تشنه است ، پيامبر وضو را رها كرد و به حيوان آب داد .يكي از مراجع نقل كرده اند كه روزي پيامبر ما از خواب بيدار شدند و ديدند كه گربه اي بغل ايشان، روي پيراهن شان خوابيده است .پيامبر فرمودند كه قيچي بياوريد و اين تكه لباس را بِبُرَم تا گربه بيدار نشود. پيامبر ما در كارهايشان لطافت زيادي داشتند. بعضي از همسران پيامبر، ايشان را اذيت مي كردند ولي پيامبر با آنها با نرمي رفتار مي كرد. روزي پيامبر در خانه ي يكي از همسران شان بودند كه بيمار شدند و همسر ديگر پيامبر براي او آش درست كرد و برايشان آورد. همسري

ص: 13080

كه پيامبر ميهمانش بود عصباني شد و آش را به زمين ريخت. پيامبر او را آرام كردند و مقداري از آش را خوردند .در زيارت جامعه كبيره داريم : هر خيري هست، شما اصل ،ريشه، فرع و انتهاي آن هستيد .حديثي در جلد ششم بحار داريم : اول ما محمد، وسط ما محمد، آخر ما محمد، همه ي ما محمد. پيامبر به اصحاب شان فرمودند: آيا مي دانيد آتش جهنم بر چه كساني حرام است ؟ آتش جهنم حرام است بر كساني كه آسان مي گيرند و نرم و منعطف هستند. روايت داريم كه بهشت رفتن ارزان است و جهنم رفتن گران است .راست گفتن آسان است ولي دروغ گفتن سخت است. پيامبر مي فرمايد: خدا من را نفرستاده است كه معلم سخت گيري باشم . دين ما، دين آساني است. حافظ عالم وعارف بوده است. دوش با من گفت كارداني تيز هوش، وز شما نشايد سِّر مي فروش گفت :آسان گير بر خود كارها كز روي طبع سخت مي گيرد جهان بر مردمان سخت گير. كسي كه در زندگي سخت نمي گيرد و آرام است ،همين الان در بهشت است زيرا ديگران را اذيت نمي كند و خودش هم راحت است .فردي از ياران امام صادق(ع) با مادرش پرخاشگري كرد و نزد امام رفت . امام فرمود كه تو ديشب با مادرت تندي كردي ، آيا نمي داني مادر تو را در وجودش پرورش داده است و به تو شير داده است و به تو محبت كرده است ؟آن فرد گفت كه من اشتباه كردم .امام فرمود: از دل مادرت در بياور. مرحوم كافي

ص: 13081

فرموده اند كه من هر وقت مشكلي پيدا مي كنم به خدمت پدر و مادرم مي روم يا هديه اي مي فرستم يا خدمتي مي كنم و آنگاه مشكل من حل مي شود. من در ايام ماه صفر به اروپا رفته بودم .در سفر دكتر متخصصي را ديدم كه همراه با همسر محجبه اش بود .ايشان مي گفتند كه من پاي مادرم را مي بوسم تا مشكلم حل بشود. سوال – صفحه ي 88 قرآن كريم را توضيح بفرماييد. پاسخ – پيامبر فرمودند :نزديكترين افراد به من در روز قيامت كساني هستند كه زياد صلوات مي فرستند. حداقل صلوات صد بار است . در اين صفحه خدا مي فرمايد : قسم به پروردگارت كه مسلمانان ايمان واقعي ندارند مگر اينكه تو را حكم قرار بدهند ، در آن شك نكنند و تسليم شما بشوند. زبير پسر عمه ي پيامبر بود. او باغي داشت و با همسايه اش كه از انصار بود سر آب دعوا داشت. آنها به حكميت پيامبر راضي شدند و نزد ايشان آمدند. پيامبر طبق نظر الهي فرمودند كه اول بايد باغ بالايي آبياري بشود و بعد باغ پاييني . آن فرد نظر پيامبر را قبول نكرد و گفت كه چون زبير پسر عمه ي شماست، به نفع او راي داده ايد. بعد آيه ي بالا نازل شد. امام صادق (ع) مي فرمايد : مومن واقعي كسي است كه تسليم نظر پيامبر شود. سوال – در ادامه ي بحث اخلاق توضيحاتي بفرماييد. پاسخ – بوسيدن دست پدر و مادر از هر عبادتي بالاتر است و هر چقدر انسان در مقابل خدا و بزرگترها

ص: 13082

فروتني كند اوج مي گيرد. از پدرها خواهش مي كنيم كه به فرزندان شان محبت بكنند. پدر و مادرها كينه ها را دور كنند تا خدا دعاهايشان را مستجاب كند. نسل پيامبر از حضرت زهرا است . پدر آيت الله مرعشي نجفي توسل پيدا كردند كه قبر مخفي حضرت زهرا را به ايشان نشان بدهند . ايشان در عالم رويا اهل بيت را زيارت كردند و آنها فرمودند كه ما اجازه ي چنين كاري را نداريم ولي قبر جايگزيني را به تو معرفي مي كنيم كه شما همان بركات را زيارت قبر ايشان ببريد و آن زيارت قبر حضرت معصومه در قم است . سه امام بزرگوار مُبَلغ اين بانو هستند. سه امام فرموده اند كه زيارت حضرت معصومه بهشت را واجب مي كند. امام صادق (ع) قبل از ولادت امام هفتم فرمودند: پاره اي از تن من در قم دفن خواهد شد، به شفاعت او تمام شيعيان من وارد بهشت مي شوند. اين بانو عظمت بالايي دارد . ماه ذيقعده يكي از ماههاي حرام است. حرمت اين ماهها مورد تاييد اسلام است .در اين ماه جنگ با دشمن حرام است، آيا جنگ با خودي حرام نيست ؟ در اين ماه، نبايد با يكديگر دعوا داشته باشيم . انشاءالله تمام كدورت ها را دور بريزيم. جواني به پيامبر گفتند كه من نذر كرده ام آستانه ي در بهشت را ببوسم. پيامبر فرمود: پاي مادرت را ببوس و ايشان گفت كه مادرم مرده است و قبر او گم شده است .پيامبر فرمود : صورتي از قبر درست كن و آنرا بعنوان پاي مادر ببوس . دوشنبه

ص: 13083

متعلق به امام حسن(ع) است. پيامبر فرمود: هر كس حسن من را دوست دارد، خدا او را دوست دارد.

91-07-03

نه دِعبلم نه فَرَزدق كه شاعرت شده مقبول خاطرتم باشم، نه آهوم نه كبوتر كه ضامنم باشي و يا پرنده ي صحن مجاورت باشم، نه آن دلي كه به معنا رسم نه آن چشمي كه مثل آهوي حيران ظاهرت باشم ،ولي به لطف مرا هم گداي خويش بخوان كه با تو ساحر دنيا و آخرت باشم، هميشه سفره ي مهمانوازي ات باز است اجازه مي دهي ام گاه زائرت باشم ؟ اجازه مي دهي ام گاه از تو بنويسم به عمر چندغزل آه شاعرت باشم . سوال – در مورد ادامه ي بحث خوش اخلاقي توضيحاتي بفرماييد. پاسخ – اخلاق يك بحث كليدي است و بايد در خانواده ها نهادينه بشود. در مورد زيارت حضرت معصومه تعبيرهاي بالايي داريم .در روايت داريم نيت مومن از اصل عمل بالاتر است زيرا خلوصي كه در نيت است در عمل نيست. افرادي كه نمي توانند به زيارت بروند نبايد نگران باشند و مطمئن باشند كه ثواب زيارت درنامه ي عمل آنها نوشته مي شود. افرادي كه زياد به زيارت مي روند، مي توانند كمك كنند تا عده اي كه تمكن مالي ندارند هم به زيارت بروند تا در ثواب آنها شريك باشند و دل آنها را شاد كنند. مثلا بعضي ها مي توانند سفرهاي تفريحي شان را كم كنند و كساني را كه تابحال نتوانسته اند به سفر زيارتي بروند، به زيارت بفرستند تا امام هم از دست آنها شاد شود. ما بايد به بزرگترها و پدر و مادر

ص: 13084

احترام بگذاريم و دست آنها را ببوسيم .آيت الله مرعشي نجفي در شبانه روزي چهار ساعت بيشتر نمي خوابيدند و سه بار در روز به زيارت حضرت معصومه مي رفتند. ايشان فرموده بودند كه من هر چه مي خواستم از حضرت معصومه مي گرفتم. و وصيت كرده بودند كه بعد از مرگ ، عمامه ي مرا باز كنيد و يك طرف آنرا به تابوت و يك طرف آنرا به ضريح ببنديد. ايشان كتابخانه اي تاسيس كرده اند كه در مكتب تشيع بي نظير است. ايشان از جواني نسخه هاي خطي را جمع آوري مي كردند و توفيقات زيادي داشتند. از ايشان سوال كردند كه رمز موفقيت و توفيقات شما چه چيزي بوده است ؟ ايشان فرموده بودند كه اين توفيقات من بخاطر احترام ويژه اي بوده كه من به پدرم مي گذاشتم. من نوجوان بودم و پدرم اتاقي داشت كه مخصوص خودش بود. مادرم گفت كه پدرت را براي ناهار صدا بزن ،هنگام ظهر وارد اتاق پدرم شدم و ديدم كه پدرم خوابش برده است، من به آرامي پاهاي پدرم را بوسيدم تا يك دفعه از خواب نپرد و كم كم بيدار بشود. من پاي پدرم را بوسيدم و پدرم كم كم بيدار شد و از اين كار من خوشش آمد و شاد شد. پدرم گفت كه انشاءالله خدا تو را خادم اهل بيت قرار بدهد. من حس كردم اين دعا در حق من مستجاب شد . آقاي دولابي مي فرمودند كه اگر مي خواهيد درهاي رحمت روي شما باز بشود دست و پاي پدر و مادرتان را ببوسيد. دعاي پدر و مادر و نفرين

ص: 13085

به حق آنها ،زود اجابت مي شود. بعضي ها مي گويند كه مادرم ما فوت كرده است يا طلاق گرفته و رفته است، ما چكار كنيم ؟اگر والدين شما از دنيا رفته اند شما مي توانيد براي آنها طلب مغفرت كنيم .شما مي توانيد بجاي مادر به خاله يا عمه تان محبت كنيد . فردي به پيامبر گفت: من گناهان زيادي كرده ام، آيا راهي وجود دارد كه گناهان من بخشيده بشود؟ پيامبر فرمود : به مادرت محبت كن . او گفت كه من مادر ندارم. پيامبر فرمود : به خاله ات محبت كن. و بعد فرمود كه اي كاش مادرت زنده بود. يك بند خوش اخلاقي اين است كه ما بايد خودمان را بشكنيم .عالمي با فردي مشكل داشت. عالم از او معذرت خواهي كرد ولي او پرمدعا بود. عالم پاي فرد را بوسيد و گفت كه اگر من اشتباهي كرده ام، حلال كن .اگر ما خودمان را بشكنيم درهاي رحمت به روي ما باز مي شود. افرادي مي گويند كه پدر و مادر در حق ما ظلم كرده است، حالا وظيفه ي ما چيست؟ شما بايد بهره ات را از آنها ببريد و خدا هم جزاي آنها را مي دهد و بهتر است كه شما براي آنها هم طلب مغفرت كنيد. شما به پدر و مادرتان خوبي كنيد تا گره كارتان باز شود. روايت داريم كه شخصي به امام صادق (ع) گفت كه پسر عموي شما حرفهاي نامربوط در مورد شما مي زند. امام وضو گرفتند و نماز خواندند و فرمودند: خدايا من حق خودم را در مورد او بخشيدم و تو هم

ص: 13086

او را ببخش .مرحوم بهاء الديني مي فرمودند: من فكر مي كردم كه خوبي را بايد با خوبي و بدي را با بدي جواب داد ولي بعد فهميدم كه اين براي مبتدي هاست. هنر اين است كه شما در برابر بدي ديگران ،خوبي كنيد .در بعضي جنگ ها اميرالمومنين با دشمنان چنان خوب صحبت مي كردند كه آنها تسليم حضرت مي شدند. ما مي توانيم با دوستان مان اينكار را بكنيم. بهترين زمان براي دعا روز عرفه است. امام هفتم (ع) در مورد يكي از ياران شان كه وزير هارون الرشيد هم بود ،فرمودند كه من در روز عرفه به ياد او بودم و براي او دعا كردم. او مي خواست استعفا بدهد ولي امام به او گفت كه تو مشكلات مردم را رفع كن و من تضمين مي كنم كه تو گرفتار فقر ،زندان و تيغ شمشير نشوي و تو هم از مقام خودت استفاده كن و كار مردم را راه بينداز. اگر انسان عامل طاغوت بود و كار مردم را راه انداخت، خدا آنرا جبران مي كند. روزي ايشان عازم سفر حج بود و به مدينه آمد و مي خواستند كه امام را ببينند ولي امام ايشان را نپذيرفت و وقتي علت را پرسيد. امام فرمود: يك مومن گرفتار پيش شما آمد و شما كار او را راه نينداختي ،پس هم شما را نمي پذيرم و خدا حج تو را قبول نمي كند. او ناراحت شد و خواست كه جبران كند، او به بصره رفت و از آن مومن حلاليت طلبيد و حتي گفت كه تو پايت را روي صورت من بگذار و

ص: 13087

مرا حلال كن ولي او قبول نكرد ولي باز تكرار كرد ، وزير صورتش را روي خاك گذاشت و مومن پايش را روي صورت او گذاشت و گفت كه خدايا من او را بخشيدم. در حديث قدسي داريم :كسي كه بنده ي مومن من را آزار مي دهد به جنگ خدا آمده است. روايت داريم كه اگر كسي به همسرش سيلي بزند خازن جهنم، هفتاد سيلي از آتش جهنم به او مي زند. ما بايد خودمان را بشكنيم و عذرخواهي كنيم. اين كار وزير از نماز شب بالاتر است زيرا خودش را شكست . سوال – صفحه 95 قرآن را توضيح بفرماييد. پاسخ – روايت داريم :ذكر صلوات پا ك كننده روح و جان است و باعث رشد اعمال مي شود. در اين صفحه در مورد جنگ احد است كه بعد از پيروزي، شكست خوردند و مجروحين زيادي داشتند. خدا مي فرمايد: اگر شما كشته داديد آنها هم كشته دادند و اگر شما رنج ديديد آنها هم رنج ديدند ولي آنها به جهنم مي روند ولي مومنين به بهشت مي روند. سوال – در مورد نماز ماه ذي القعده توضيحاتي بفرماييد. پاسخ – روز يكشنبه ماه ذي القعده، نماز ارزشمندي دارد و بركات آن خيلي زياد است .پيامبر فرمود : اگر كسي در روز يكشنبه ماه ذي القعده اين نمار را بخواند خدا توبه او را قبول مي كند ، او را مي آمرزد و با ايمان از دنيا مي برد، قبرش وسيع و نوراني مي شود ، پدر و مادر از او راضي مي شود ، به آساني جان مي دهد، وسعت رزق پيدا

ص: 13088

مي كند و در روز قيامت خدا طلبكاران را از او راضي مي كند. قبل از اين نماز نياز به غسل است . اين نماز دو تا دو ركعت است. هر ركعت بعد از حمد سه تا قل هو الله و ... دارد. اين نماز در مفاتيح در اعمال ماه ذي القعده نوشته شده است .

91-07-10

نماز صبح سبكباري به شكر اَشهد اَن روي نماز مغرب مشتاقي به شوق حي علي مويت ،به شرب خمر گرفتار شراب چشم خمارت را اسير جذب محرابم به طاق هستي ابرويت ،شكوه موسم حج را باش طواف حاجي دستانم به گرد كعبه ي گيسويت ،چه شام ها كه نخوابيده اند كه به دست من نخوابيده ام . سوال – تعريف امام صادق(ع) از اخلاق چيست ؟ پاسخ – امام صادق (ع) سه محوراساسي براي خوش اخلاقي بيان فرموده اند: رفتار نرم و ملايم، نرمي در گفتار و گفتار لطيف و چهره ي خوش رو . تا انسان نفس خودش را نشكند به لطافت نمي رسد. به فرموده ي آقاي دولابي مهمترين جمله اي كه پيامبر براي ما آورده :كلمه ي طيب لا اله الا الله است. تا انسان خودش را نفي نكند محال است كه به لا اله الاالله برسد . پيامبر ما فاصله ي بين عبد و الله را با اين جمله برداشته است .عبادت براي اين است كه نفس ما شكسته بشود و لا اله الاالله بالا برود .پس هر وقت انسان خودش را در مقابل خدا و پدر و مادر و ... بشكند به كمالات و خدا مي رسد. اگر انسان خودش را نفي كند آنگاه

ص: 13089

خدا مي آيد. معراج انسان همين لا اله الا الله است. بعضي ها هستند كه هفتاد سال عبادت و تلاش مي كنند ولي جلو نمي روند مثل شيطان كه شش هزار سال عبادت كرد ولي به عقب رفت زيرا او دور خودش مي گشت و خودخواه و خود محور بود .شيطان حتي در امتحان هم خود محوري خودش را نشكست . شيطان گفت كه من بهتر هستم. ميان عاشق و معشوق هيچ حايل نيست، تو خود حجاب خودي حافظ از ميان بردارد. وقتي انسان مي خواهد از دنيا برود چون حجاب از بين مي رود انسان همه چيز را مي بيند. بدون كمك خدا و اولياء خدا، ما نمي توانيم نفس مان را مهار كنيم .خودشكني كار سختي است .شيطان مي خواست به جبران اينكه به آدم سجده نكرده است هزاران سال خدا را عبادت كند ولي خدا اين عبادت را قبول نكرد. خدا فرمود كه تو بايد خودت را بِكشني . ريشه ي تمام رذايل ،خودخواهي و كبر است. فردي سوار مركب بود كه به رودخانه رسيد ، ديد كه اسب ايستاده است .هر كاري كرد نتوانست اسب را وادار كند كه حركت كند. فردي به او گفت كه اگر آب را گِل آلود كني اسب رد مي شود زيرا اسب در آب صاف خودش را مي بيند و از خودش رد نمي شود. روايت داريم كه اگر به كسي احترامي مي گذاريد كه از آن احترام ناراحت مي شود بايد آنرا ترك كنيد. خودشكني محور اساسي است .مرحوم مجلسي در بحار نقل كرده است كه پيامبر معاذ را به يمن فرستاد تا مردم

ص: 13090

را مسلمان كند . پيامبر به اومي فرمودند كه سخت نگير و آسان بگيريد ، بشارت بده و كسي را نااميد نكن. پيامبر به معاذ فرمود: كساني كه در يمن هستند اهل كتاب هستند و آنها از شما سوال مي كنند كه راه كليد بهشت چيست ،به آنها بگو كه كليد در بهشت كلمه ي لااله الاالله است. اگر كسي اين كلمه را با اخلاص بگويد اهل بهشت خواهد بود. اين كلمه همه ي حجاب ها را مي شكافد. اگر انسان به خدا بگويد كه من مي خواهم تو را بپرستم نه خودم را ، اهل بهشت مي شود. انسان بايد در مقابل حق خودش را بشكند. پس براي رفتن به بهشت بايد به لااله الاالله عمل كرد. روايت داريم: كسي كه با اخلاص لااله الا الله بگويد به بهشت مي رود. اخلاص اين است كه ما را از گناه نگه دارد .امام خميني فرمودند :ما مامور به وظيفه هستيم نه مامور به نتيجه .يعني اگر ما فرمان خدا را عمل بكنيم بايد راضي باشيم .در خطبه ي قاسعه ،حضرت امير مي فرمايد :من جزو گروهي هستم كه روح شان دربهشت است ولي بدنشان در دنيا مشغول كار است. ما در طول زمان ها قهرمان و پهلوان هاي زيادي داشته ايم ولي عده ي كمي از آنها يادشان ماندگار شده است .يكي از پهلوانان پورياي ولي است. پورياي ولي كشتي گير قوي بوده است و تنها حريف او كشتي گير شاه بود. قرار شد كه اين دو با هم كشتي بگيرند. شب قبل از كشتي ، پوريا پيرزني را مي بيند كه به درگاه خدا

ص: 13091

ناله مي كند و به مردم مي گويد كه من حاجت مهمي دارم ،پسر من پهلوان شاه است و قرار است كه با فرد قوي كشتي بگيرد، اگر پسر من در اين بازي ببازد حقوق ما قطع مي شود، دعا كنيد كه پسر من برنده بشود. پورياي ولي بخاطر خدا خودش را به زمين زد يعني از آبروي خودش گذشت. وقتي پهلوان شاه، او را بلند كرد، پرده ها كنار رفت و پورياعالم بالا را ديد .او اهل لا اله الا الله و ولي خدا شد و نامش ماندگار شد .بالاترين مردم كسي است كه خودش را بشكند. در دعاي ماه رمضان داريم :خدايا با ايمان و باور مرا بشكن قبل از اينكه مرا به آتش جهنم بشكني .اگر انسان خودش را نشكند او را خواهند شكست. سوال – صفحه 102 قرآن كريم را توضيح بفرماييد. پاسخ – روايت از پيامبر داريم: كسي كه لا اله الا الله بگويد و نفسش بند بيايد، اهل بهشت است. در روايت ديگري از پيامبر داريم :كساني كه زياد ذكر صلوات را مي گويند، اگر نفس شان با اين ذكر بند بيايد، اهل بهشت خواهند شد . در اولين آيه اين صفحه داريم :خدا دوست ندارد كه ما گناهان ديگران را افشا كنيم مگر جايي كه حق انسان پايمال شده است . افرادي كه از ديگران چيزهاي پنهاني مي دانند و آنرا مي گويند، اين غيبت است. بعضي مواقع گفتن گناه از اصل گناه بدتر است زيرا حرمت شكني مي شود. افشاكردن گناه در هنگامي كه حقي ضايع مي شود جايز است ولي واجب نيست . اگر انسان از

ص: 13092

حقش بگذرد بهتر است .يكي از دوستان آيت الله بهاءالديني مي گفتند كه روزي با همسرم جر و بحث كردم و دعوا بالا گرفت . من از شدت ناراحتي از منزل خارج شدم. من خدمت آيت الله بهاءالديني آمدم، ايشان مرا نگاه كردند و (بدون اين كه من حرفي بزنم) گفتند كه با داد و دعوا كار درست نمي شود. اين كاراشتباه است . شما بعد از نماز ،هديه اي براي همسرت بخر و با او آشتي كن. اگر يك طرف نرم باشد، اين نرم بودن در طرف مقابل هم اثر مي كند. ما بايد نفس مان را در راه حق به زمين بزنيم .

91-07-17

شعله ي انفس و آتش زني آفاق است غم فرار دل پر مشغله ي عشاق است، جام مي نزد من آورد و بر آن بوسه زدم آخرين مرتبه ي مست شدن اخلاق است ،بيش از آن شوق كه من با لب ساقي دارم لب ساقي به دعاگويي من مشتاق است ،بعد يك عمر قناعت دگر آموخته ام عشق گنجي است كه افزوني اش از انفاق است، باد مشتي ورق از دفتر عمر آورده است عشق سرگرمي سوزاندن اين اوراق است. سوال – با اين همه مشكلات اقتصادي چطور مي توان خوش اخلاق بود؟ در مورد بركات و آثار خوش اخلاقي توضيحاتي بفرماييد. پاسخ – يكي از عوامل بداخلاقي مشكلات اقتصادي و فشارهاي روحي است. ما نمي خواهيم از سوءمديريت و برنامه ريزي هاي غلط دفاع كنيم .وظيفه ي ما در اين دوران چيست؟ پيامبر فرمود: من از فقر و مشكلات اقتصادي شما نمي ترسم ولي از سوء تدبيرهاي شما مي

ص: 13093

ترسم .روايت داريم كه وقتي پيامبر در راس كار بودند، از مشكلات اقتصادي مردم خائف بودند. گاهي پيامبر يا حضرت علي(ع) خواب شان نمي برد زيرا مقداري از بيت المال پيش آنها مانده بود و مي ترسيدند كه فقيري مشكلي داشته باشد و پول بدست او نرسد .آيا پدر يا مادري كه مشكل دارد مي تواند خوش اخلاق باشد؟ يكي از راههايي كه انسان را به خوش اخلاقي مي رساند رحم و مهرباني است. خوش اخلاق بودن در بحران ها اهميت دارد. وقتي همه چيز عادي است بطور طبيعي انسان خوش اخلاق است . اگر كسي در مشكلات آرامش خودش را حفظ كند، اين مهم است. اميرالمومنين مي فرمايد : ارزشمندي ها در فشارها مشخص مي شود. اگر رحم و مهرباني انسان بالا برود مي تواند بحران ها را مديريت كند و خوش اخلاق باشد . خدا مي فرمايد كه رحمت الهي باعث شد كه پيامبر مهربان بشود. پس اگر رحم انسان كم بشود، انسان بداخلاق مي شود. مادر تمام سختي هاي فرزندش را تحمل مي كند زيرا مهربان است .همه ي مردم به دنبال اين هستند كه به آنها رحم بشود. ما هم بايد به مردم خير برسانيم . ما بايد رحم كنيم تا به ما هم رحم بشود. روايت داريم: به اهل زمين رحم كنيد تا اهل آسمان به شما رحم كنند. روايت داريم :به ديگران رحم كنيد تا به شما رحم بشود. روايت داريم كه اول به خودت مهربان باش و بعد به ديگران رحم كن. پيامبر فرمود: اگركسي يك شب به گراني امت من خوشحال باشد عبادت چهل سال او از

ص: 13094

بين مي رود. ما نبايد فقط به فكر منافع خودمان باشيم .ما نبايد راضي باشيم كه براي خلق مشكل پيش بيايد. اگر در آن طرف دنيا طوفاني مي شود ما بايد متاثر بشويم. اگر ما به ضرر ديگران راضي بشويم آن ضرر هم به سر ما خواهد آمد. ما بايد مظهر رحم و مهرباني باشيم .در ماه رمضان مي گوييم :خدايا همه ي فقرا را غني كن .يكي از عارفان زياد استغفار مي كرد و ايشان مي گفت كه من بخاطر گفتن يك الحمدلله ،مدتهاست كه استغفار مي كنم. جريان به اين صورت بود كه ايشان در بازار مغازه اي داشت و به او خبر دادند كه مغازه اش آتش گرفته است ولي او ديد كه مغازه ي او نسوخته است ،گفت: الحمدلله كه مغازه ي من نسوخته است و براي ديگران متاثر نشد. الان خيلي از خانواده ها حتي نمي توانند ضروريات زندگي شان را تامين كنند. ما بايد هواي همديگر را داشته باشيم. بعضي از مالك ها هواي مستاجر را دارند .اگر مالك ملاحظه مستاجر را بكند و مستاجر هم ملاحظه ي صاحبخانه را بكند مشكلات كمتر مي شود. رجبعلي خياط متوجه شد كه مستاجرش مي خواهد فرزند دار بشود، ايشان مبلغ اجاره را كمتر كرد. شيخ رجبعلي خياط دويست شاگرد داشته است .در كشورهاي خارجي كتاب رجبعلي خياط را مطالعه مي كنند. اگر شما به ديگران رحم كنيد خدا بركات زيادي به شما خواهد داد. ما بايد عدالت و انصاف را در زندگي مان رعايت كنيم .شخصي وارد شد و پيامبر فرمود كه اين فرد اهل بهشت است .جواني تجسس كرد كه

ص: 13095

چرا او اهل بهشت است. اين جوان ميهمان او شد ولي متوجه راز او نشد. بالاخره جريان را از خودش سوال كرد. او گفت كه من هيچ وقت به ضرر ديگران راضي نيستم و خير خواه هستم . سوال – صفحه ي 109 قرآن كريم را توضيح بفرماييد. پاسخ – امام صادق(ع) مي فرمايد :ذكر صلوات ثواب لا اله الا الله ،الله اكبر، سبحان الله و الحمدلله را دارد. بعضي مي گويند كه ذكر لااله الاالله ذكر سنگيني است و اين درست است .ما نبايد لااله الاالله زباني بگوييم . خدا مي فرمايد: همانا ما از بني اسرائيل پيمان گرفتيم و از قوم بني اسرائيل دوازده و كيل و سرپرست قرار داديم. پيامبر فرمودند :همانطوري كه در امت بني اسرائيل دوازده سرپرست و وكيل از طرف حضرت موسي بود، از طرف من هم دوازده سرپرست و وكيل براي امت وجود دارد. در روايات نام ائمه برده شده است. روايت داريم :همان طور كه ما دوازده ماه داريم ،دوازده جانشين بعد از پيامبر هم داريم . در اين اوضاع اقتصادي، بايد همه به هم كمك كنند. افرادي كه ثروتمند هستند ماشين ارزانتر بخرند و بقيه آنرا به افراد نيازمند بدهند. معضل گراني بدست ما حل مي شود بشرط اينكه ما به خودمان رحم بكنيم. جنگ اقتصادي اين قدر مهم نيست بلكه جنگ رواني مهم است . ما در اين مشكلات بايد با يكديگر مهربان باشيم .

91-07-24

سوال – من دانش آموز سال اول دبيرستان هستم . معلم ما توصيه كرده است كه هر هفته صحبت هاي شما را خلاصه كرده و براي ايشان ببريم ،كمي ساده

ص: 13096

تر صحبت بكنيد تا يادداشت برداري ما راحت تر بشود .راهنمايي بفرماييد. پاسخ – معلم بايد مظهر رأفت و مهربان باشد .پيامبر فرمود كه من معلم آسان گيري هستم . اگر معلم ها بتوانند با آسان گيري درس ها را به بچه ها ياد بدهند خيلي بهتر است مخصوصا در نمره دادن سخت نگيرند. البته ما نمي خواهيم حق كسي ضايع بشود. كسي كه براي نيم نمره دانش آموز را رد مي كند بي انصاف است . من فكر مي كردم افرادي مثل رجبعلي خياط كم هستند ولي در پيامك ها ديدم كه آقايي نوشته بود كه من وقتي مستاجر مي آورم يك سال از او اول اجاره نمي گيرم و يك وعده غذا هم به مستاجرم مي دهم. اين افراد اهل بهشت هستند و خدا به آنها بركت مي دهند .خانمي گفته اند كه شوهر من دكتر متخصص است ولي حق ويزيت را كمتر از حد معمول دريافت مي كند. خانمي گفته اند كه شوهر من يك مغازه سوپري دارد و وضع مالي ما خيلي خوب است. در كنار سوپر شوهرم، يك سوپر كوچكي هست و شوهر من هر شب دو ساعت مغازه را زودتر مي بندد تا آن مغازه ي كوچك فروش داشته باشد. ما بايد به يكديگر رحم كنيم .در مشكلاتي كه در جامعه پيش مي آيد ما نبايد فقط متكي به كمك هاي دولت باشيم .ما مي توانيم با آسيب زده ها همدردي كنيم . كساني كه تمكن مالي دارند بايد به افرادي كه درآمد كم هستند كمك هاي مالي كنند. افراد فاميل بايد به يكديگر كمك كنند.هر كسي در حد

ص: 13097

توان مالي اش به ديگران كمك كنند. يكي از راههاي زياد شدن رزق، انفاق است .ما مي توانيم رابط خير بشويم . خانم ها بايد شوهران شان را وادار به انفاق بكنند. كتاب كيمياي محبت نوشته ي آيت الله ري شهري، در مورد زندگي رجبعلي خياط است .ايشان يك خياط بوده است ولي بر اثر ترك گناه به مقامات معنوي بالايي رسيده است .اگر كسي بر سر دو راهي قرار بگيرد و از خدا بترسد و با خدا معامله بكند قطعا جاي او در بهشت است .رجبعلي خياط از عالم برزخ به مردم خبر مي داد. رجبعلي خياط در جواني فرد خوش تيپي بود و عاشق دختري شده بود كه آن دختر هم شيفته ي او شده بود و در جاي خلوتي اين دو همديگر را مي بينند و زمينه ي گناه فراهم مي شود ولي رجبعلي خياط بخاطر خدا از اين گناه مي گذرد و از خدا مي خواهد كه او را آدم كند. بخاطر ترك اين گناه، ايشان جزو اولياء خدا شد. ايشان بيش از دويست شاگرد اخلاقي و عرفاني داشتند و حتي ايشان مشكلات علمي استادها را حل مي كردند. يكي از شاگردان ايشان مي گفت كه رجبعلي خياط با توسل به ائمه خيلي از سوال ها را پاسخ مي دادند. ترك گناه و احسان به ديگران گره گشا است. راه رسيدن به اخلاق رحم و مهرباني است . يك محور خوش اخلاقي نرمي در رفتار و ملايمت است. محور دوم نرمي در گفتار است . علامت انسانهاي خوش اخلاق اين است كه در گفتارشان نرم و لطيف هستند. پيامبر فرمود :

ص: 13098

خدا بهشت را حرام كرده است به هر كسي كه بدزبان و فحاش است و به ديگران توهين مي كند و ديگران هم به او توهين مي كنند و براي او مهم نيست . نيش زبان بسيار خطرناك است. روايت داريم :كسي كه زبانش را حفظ كند به همه ي قرآن عمل كرده است. جُرم زبان كم است ولي جِرم آن سنگين است .روايت داريم كه اكثر جهنميان بخاطر زبان به جهنم مي روند . انسان ممكن است كه با يك جمله كفر بگويد و جهنمي بشود. گناهان زباني مثل غيبت كردن ،تهمت زدن ،دروغ گفتن و ... روايت داريم كه گناهكاري در محضر پيامبر بود و فردي گفت كه به خدا قسم ،خدا او را نمي آمرزد. خدا به پيامبر الهام كرد كه بخاطر اين جمله من او را آمرزيدم و تو را اهل جهنم كردم .ممكن است كه انسان با يك جمله جهنمي بشود. بيابانگرد عربي به خدا گفت كه من مقصر هستم و به خودم ظلم كردم.اگر تومرا ببخشي در حق من آقايي كرده اي و اگر مرا به جهنم ببري حق من است . امام صادق(ع) فرمود: بخاطر اين دو جمله خدا او را بخشيد . ما با زبان مي توانيم قرآن بخوانيم و براي مردم خيرخواهي كنيم .ما با اين زبان مي توانيم بين دو نفر را آشتي بدهيم. اگر ما بتوانيم بين زن و شوهر يا برادر و خواهري صلح برقرار كنيم اين از عبادت يك سال بالاتر است. اميرالمومنين مي فرمايد: انسان عاقل زبانش پشت دلش است ولي انسان احمق اول حرف مي زند و بعد فكر مي

ص: 13099

كند. پيامبر اكثرا ساكت بودند و مسائل واجب را مطرح مي كردند. طول دادن سخنراني و روضه ها خوب نيست . در مورد پيامبر داريم كه خطبه هاي پيامبر كوتاه بود. كم حرف زدن ، گزيده گويي و سنجيده حرف زدن مهم است .پيامبر در بالاي منبر بصورت كوتاه مي فرمودند كه من از دو چيز براي شما مي ترسم : يكي هوا و هوس و ديگري آرزوهاي طولاني .آيت الله بهاءالديني فرمودند: بعضي ها كه دهان باز مي كنند آتش جهنم از آنها بيرون مي زند زيرا نيش زبان مي زند ، تهمت مي زند و غيبت مي كند. روايت داريم كه زبان را بايد زندان كرد. در قديم شن هايي زير زبان شان مي گذاشتند تا هر موقع مي خواهند صحبت كنند شن ها را در بياورند و زبان در كنترل شان باشد. زبان و اعمال ماست كه آتش جهنم را درست مي كند. با اين زبان مي توانيم به بهشت يا جهنم برويم . سوال- صفحه ي 116 قرآن كريم را توضيح بفرماييد. پاسخ – ذكر صلوات ثواب جامعه ذكرها را دارد . صلوات در هر زمان و مكان، افضل ذكرها است . پيامبر فرمود : هر كجاهستيد بر محمد و آل محمد صلوات بفرستيد . آيه آخر مي فرمايد : با اينكه شما مسلمان شده ايد و خدا حكم و قانون دارد، شما مي خواهيد پيامبر حكم جاهليت را انجام بدهد ؟البته كساني زير حكم خدا مي زوند كه ايمان داشته باشند. چه كسي بهتر ازخدا مي تواند حكم و قانون مشخص بكند. قانوني بهتر از قانون خد انيست . سوال

ص: 13100

– در مورد ماه ذي الحجه توضيحاتي بفرماييد. پاسخ – امشب شب آخز ماه ذي القعده است و شب شهادت امام جواد(ع) است .آيت اببه بهاء الدين به حرز امام جواد(ع) اعتقاد داشتند كه اين حرز كوتاه است و مي توان آنرا روي انگشتر يا كاغذ نوشت. در حواشي مفاتيح حرز امام جواد (ع) نوشته شده است : يا نور يا برهان يا مبين يا منير يا رب اكفناالشرور و آفات الدهور و اسئلك النجاة يوم ينفخ في الصور . مرحوم آيت الله بهاء الديني فرمودند كه ما براي رفع خستگي به اطراف قم رفته بوديم. دو نفر از كشاورزها دعوايشان شد و يكي از آنها سنگي به سر ديگري زد كه ما فكر كردمي الان آن فرد مي ميرد ولي او بلند شد و جراحتي نديد . او گفت كه من حرز امام جواد را دارم و اعتقاد دارم كه انسان را از خطر حفظ مي كند. از چهارشنبه ماه ذي الحجه شروع مي شود.دهه ي اول ذي الحجه اهميت فراواني دارد . پيامبر فرمود: عبادت و عمل صالح در هيچ ايامي نزد خدا بهتر از دهه ي اول ذي الحجه نيست. در قرن داريم كه قسم به دهه ي ذي الحجه (ليال عشر). اين ده روز نماز دارد كه اين نماز دو ركعتي است و بين نماز مغرب و عشا خوانده مي شود. كسي كه اين نماز را در ده روز بخواند ثواب، حجاج را مي برد

91-08-01

سوال – در مورد مناسبت هاي ماه ذيحجه توضيحاتي بفرماييد. پاسخ – در ماه ذيحجه بيشترين مناسبت ها در مورد اهل بيت است. خوب است كه

ص: 13101

ماه ذيحجه را ماه ولايت نامگذاري كنيم . مناسبت هاي اين ماه عبارت است از: روز اول ماه ذيحجه سالگرد ازدواج حضرت علي (ع) و فاطمه زهرا (س) ، ابلاغ سوره برائت بوسيله ي اميرالمومنين به اهالي مكه ، شهادت امام محمد باقر(ع) است ، در روز نهم چند مناسبت مهم است، شهادت اولين سرباز اباعبدالله ،مسلم بن عقيل ، در روز نهم جبرائيل از طرف خدا پيام آورد كه درهاي خانه هايتان را به روي مسجد ببنديد و اولين كساني كه حرف خدا را اطاعت كردند اميرالمومنين و حضرت فاطمه بودند. جبرئيل از طرف خدا فرمود كه اين خانه استثنا است. زيرا اين دو نفر معصوم هستند و در خانه ي آنها بايد رو به مسجد باز باشد. خيلي از مردم از اين كار ناراحت شدند ، روز عرفه ، عيد قربان ، سيزدهم شق القمر توسط پيامبر ،چهاردهم روز بخشيدن فدك به امر خدا به حضرت فاطمه( در عربستان شهري بنام فدك است كه مسجد و محله همه بنام حضرت فاطمه است . فدك براحتي بدست مسلمين افتاد و خدا فرمود: فدك را به حضرت زهرا بدهيد.) پانزدهم اين ماه ولايت امام هادي (ع) ،هجدهم اين ماه شب عيد غدير ، بيست و چهارم و بيست و پنجم هم نزول آيه تطهير ، آيه ولايت ، آيه مباهله و آيه هل اتي (انسان). دهه ي اول ذيحجه خيلي مهم است و در قرآن به آن اشاره شده است و خدا در سوره فجر به اين ده شب قسم خورده است و اوج اين ايام شب عرفه و روز عرفه است . براي انس

ص: 13102

و ارتباط با خدا و توبه ، در بين شبها ،شبي مثل شب قدر نداريم و در روزها روزي مثل شب عرفه نداريم . روايت داريم كه اگر كسي نتوانست در شب قدر خودش را تطهير بكند منتظر روز عرفه باشد. روز عرفه براي نيايش و گدايي از رحمت خدا خيلي مهم است . امام سجاد (ع) در روز عرفه فردي را ديدند كه گدايي مي كند ، امام به او فرمود : امروز روزي است كه رحمت خدا شامل حال جنين هم مي شود و تو داري گدايي مي كني. در روز عرفه ،روزه گرفتن مستحب است ولي اگر روزه گرفتن مانع انجام دعا مي شود روزه را نگيريد زيرا دعا مهم تر است .در روز عرفه خدا رحمتش را سرازير مي كند. محدث قمي مي فرمايد كه اين روز عيد است و خدا تخفيف ويژه مي دهد. در اين روز ،نماز و ذكر هايي وارد شده است و دو ركعت نماز در زير آسمان دارد. روايت داريم كه در روز عرفه ، خداوند اول به زوار قبرامام حسين (ع) نظر مي كند و بعد به حجاج نظر مي كند. ما مي توانيم به زيارت امام زاده ها يا امام رضا (ع) ديگر برويم . اگر در جمعي فردي دلش بشكند اين رحمت شامل اطرافيان اين فرد هم مي شود. عرفه يعني شناخت خدا . ما بايد در اين روز ارتباط قلبي با خدا ايجاد كنيم. همه دنبال آرامش و خوشي هستند و همه فكر مي كنند كه آرامش در پول ، مقام و مدرك است ولي اين طور نيست .روز عرفه روز پيدا

ص: 13103

كردن گمشده ي ماست و آن گمشده خداست . اگر ما به خدا برسيم تمام مشكلات مان حل مي شود. سعي كنيد كه دعاي عرفه را با دقت بخوانيد. امام حسين (ع) مي فرمايد : خدايا كسي كه تو را يافت (دارد و مي شناسد) ،چه چيزي كم دارد؟ و كسي كه به تو نرسد چه چيزي دارد ؟ سعي كنيد كه در اين روز با بندگي كردن و جلسات خوب خدا را بشناسيد .حضرت اميرالمومنين مي فرمايد: كمترين درجه ي شناخت و معرفت خدا ،انسان را از دغدغه هاي دنيا راحت مي كند. ما نبايد نسبت به دنيا حريص و وابسته باشيم زيرا اگر وابسته نباشيم اسير دنيا نمي شويم و انفاق مي كنيم. مرحوم بهاء الديني مي فرمودند كه اگر كسي كمي با دستگاه خدا آشنا بشود، همه چيز دنيا برايش بي ارزش مي شود. در دعا داريم :خدايا شيريني محبت و انس خودت را به من بچشان. براي معرفت خدا ،ما بايد تلاش كنيم و خدا هم خودش را به ما نشان بدهد. در دهه ي اول ذيحجه خوانده مي شود :لااله الاالله به عدد موج هاي دريا است. همه ي ذرات عالم لااله الاالله مي گويند ولي ما آنرا نمي فهميم . امام باقر (ع) مي فرمايد: كسي كه به خد اعتماد كند، خدا دلش را مسرور مي كند و درونش آرام مي شود. كسي كه به خدا توكل كند ،خدا همه ي امور او را كفايت مي كند. مرحوم آيت الله بهاءالديني مي فرمود: مرحوم شيخ عبدالكريم هائري (موسس حوزه ي علميه قم )پانزده سال عهده دار حوزه بودند. مرحوم

ص: 13104

آيت الله حجت باطن افراد را مي ديد .آقاي هائري نماينده اي به منزل آيت الله حجت مي فرستد و فرمود كه در خلوت به ايشان بگوييد كه اگر كاري داشتند عبدالكريم در اختيار ايشان است .نماينده پيام آيت الله هائري را به آيت الله حجت رساند. آيت الله حجت فرمود: سلام مرا به آقا برسان و بگو كه ما به كريم (خدا) خيلي احتياج داريم ولي به عبدالكريم احتياجي نداريم .ما بايد بتها را بشكنيم و معرفت پيدا كنيم .اگر انسان محتاج به انسان محتاج تكيه كند بي عقلي است .امام هشتم (ع) مي فرمايد: كسي كه به خدا معرفت پيدا مي كند از هيچ چيزي وحشت نمي كند ، از غربت احساس تنهايي نمي كند، تمام تاريكي ها روشن مي شود، جبران تمام ضعف ها را مي كند و شفاي تمام درهاي اوست . خوب است كه در روز عرفه همه ي كارهاي مان را تعطيل كنيم و دعاهاي اين روز را بخوانيم . سوال – در مورد قرباني كردن در روز عيد قربان توضيحاتي بفرماييد. پاسخ – قرباني كردن در روز عيد قربان مستحب موكد است و بعضي ها فكر مي كنند كه حتما كسي كه به خانه ي خدا رفته است بايد قرباني كند ولي اين طور نيست . روايت داريم كه ايمان عبارت است از :خوش اخلاقي، اطعام و قرباني كردن . پيامبر فرمود: اگر مردم مي دانستند كه قرباني كردن در روز عيد قربان چقدرخاصيت دارد همه مردم قرض مي كردند و اين قرباني را انجام مي دادند. ام سلمه وقتي فضايل قرباني كردن در روز عيد قربان را

ص: 13105

شنيد به پيامبر گفت كه من پول ندارم ، پيامبر فرمود كه قرض كن و ضمانت شده است كه خدا اين دين را پرداخت مي كند. پيامبر دو تا حيوان قرباني مي كردند : يكي براي خودشان و يكي براي امت شان . شما مي توانيد براي سلامتي امام زمان (عج) يا رقع بدهي ها قرباني كنيد و كساني كه عقيقه انجام نداده اند در اين روز قرباني كنند. كساني كه تمكن مالي ندارند مي توانند بصورت شراكت قرباني بكنند و مي توانند خودشان هم از قرباني استفاده كنند و مقداري از آن را به فقير بدهند. اولين قطره اي كه از خون قرباني به زمين ريخته مي شود كفاره ي گناهان ( گناهان غير از حق الناس )است. و خدا هفتاد درجه ثواب در قيامت خدا به شما مي دهد.

91-08-08

سوال – درخصوص اهميت عيد غديرخم توضيحاتي بفرماييد. پاسخ – نقش حضرت علي (ع) قطعاً نقشي بي بديل و بي نظيري بوده است . زماني كه پيامبر اسلام (ص) مبعوث شدند ، چه شخصيتي بوده كه حرف اول را مي زده و حلال مشكلات بوده است ؟ همه ي كارها و محوريت ها بعد از پيامبر (ص) مختص حضرت علي (ع) بوده است . قطعاً ما معتقد هستيم كه پيامبر (ص) اولين شخصيت عالم بوده و از ضروريات دين ما هستند. ما نمي خواهيم احياناً مقام پيامبر(ص) را پايين بياوريم . اميرالمومنين (ع) مي فرمايند كه من شاگرد پيامبر و تربيت شده ي ايشان هستم و هرچه دارم از پيامبر (ص) است . اينكه مي گويند ما درباره ي حضرت علي (ع) غلو مي

ص: 13106

كنيم و يا ايشان را بالاتر از پيامبر (ص) مي دانيم، يك اتهام است . در اصول كافي آمده كه حضرت علي (ع) مي فرمايند: اَن عبدٌ من عبيد محمد (ص) . من بنده اي از بندگان پيامبر هستم. پيامبر اسلام بعنوان اولين شخصيت عالم هستي مي فرمايند : آن كسي كه در همه جا و همه وقت بيش از همه من را ياري كرد و مكتب خدا و توحيد را به ظهور رساند ،علي (ع) بوده است . تعابيري كه در مورد اميرالمومنين (ع) وجود دارد در مورد احدي از اطرافيان پيامبر نيامده است . خوشبختانه اكثر اين روايات توسط اهل سنت نقل شده است . پيامبر (ص) فرمودند :علي (ع) از بهترين انسان ها است ، كسي كه او را انكار كند در واقع پيامبر را رد كرده و كافر شده و يا ناسپاسي كرده است . آن چه مسلم است چنين فردي در مقابل كلام خدا و پيامبر (ص) ايستاده است . در مورد علي (ع) داريم كه عليٌ مع الحق و الحقُ مع العلي ... هم اميرالمومنين (ع) با حق است و هم حق با علي (ع) است. محوريت حق از آن اميرالمومنين (ع) بوده و ميزان و سنجش ايشان هستند. هر طرفي كه ايشان دور بزند ، حق با او دور خواهد زد . يعني محال است كه علي (ع) از حق جدا شود . تعبير ديگري كه اهل سنت نقل كرده اند اين است كه عليٌ مع القرآن و القرآن مع العلي . هميشه قرآن با علي (ع) بوده و علي(ع) با قرآن بوده است . قرآن يك صورت

ص: 13107

لفظي دارد كه همين مصحف شريف است و يك تجسم خارجي دارد كه وجود نازنين اميرالمومنين (ع) است . وجود پيامبر (ص) و علي (ع) تجسم خلق و خوي قرآني است . در روايتي داريم كه اگر همه ي امت در محبت اميرالمومنين (ع) اتفاق مي كردند ، خدا آتش جهنم را خلق نمي كرد . يعني جهنم براي كساني است كه علي را انكار كرده اند و برتري اميرالمومنين (ع) را نپذيرفته اند و محبت ايشان را در دل و جان خود ندارند. در واقع آتش جهنم براي دشمنان اميرالمومنين (ع) است . در روايت داريم كه مأمون از امام هشتم (ع) سوال كردند كه حديثي از جّد شما پيامبر (ص) نقل شده كه فرمودند: اميرالمومنين تقسيم كننده ي بهشت و جهنم است ، اين روايت چه معنايي دارد ؟ امام رضا (ع) فرمودند : حبهُ و بغضُ . هركسي كه از صميم دل و باعمل طرفدار اميرالمومنين (ع) است قطعاً به طرف بهشت مي رود و طبق روايات نتيجه ي كار او بهشت خواهد بود و هركسي كه فضايل اميرالمومنين (ع) و جايگاهي را كه خدا و پيامبر (ص) براي او معين كرده اند قبول نكند خواه ناخواه مسير او آتش جهنم خواهد بود . طبق صريح قرآن ، سوره ي مباركه ي مريم (ع)، تمام انسان ها بايد در روز قيامت از پل صراط كه بر روي جهنم كشيده شده عبور كنند ، هر راهي جواز عبوري دارد ، جواز و گذرنامه ي عبور از پل صراط، حب اميرالمومنين (ع) است . اميرالمومنين (ع) تجسم همه ي خوبي ها ، مظهر آيات

ص: 13108

و صفات ، جان و باطن پيامبر است . در روايت داريم كه خدا روح انبياء را با محبت اميرالمومنين (ع) آزمايش كرده است ، هركسي بيشتر ايشان را پذيرفته است درجه ي او بالاتر رفته است . در روايت داريم كه اگر انبياء ولايت اميرالمومنين (ع) كه نماينده ي خدا است را قبول نكنند از پل صراط عبورنخواهند كرد . تعبيري كه پيامبر ما در خطبه ي غدير بيان كردند اين است كه علي(ع) از همه ي شما بيشتر من را ياري كرده است . يك مورخي كه مسلمان هم نباشد اگر تاريخ زندگي پيامبر را بررسي كند متوجه خواهد شد . شخصي با خصوصيات پيامبر(ص) و با سن و سال ايشان در مكه ظهور كردند . افرادي ايشان را اذيت و آزار كرده و نفاق به خرج دادند و برخي نيز از روز اول مال و جان و هستي خود را فدا كردند . اول كسي كه به پيامبر ايمان آورد و ايشان را ياري كرد اميرالمومنين (ع) بود . كدام شخصيت به جاي پيامبر(ص) خوابيد و جان ايشان را حفظ كرد؟ كدام شخصيت مانند پروانه در جنگ احد به دور پيامبر(ص) گشت؟ ايشان نود ضربه تير و نيزه بر بدن خود خريد و خود را بلاگردان جان پيامبر(ص) قرار داد . لافتي الا علي و لا سيف الا ذوالفقار را به همين خاطر جبرئيل در خصوص ايشان گفته است . كدام شخصيت قلعه ي خيبر را فتح كرد ؟ طبق تاريخ ، روز اول پيامبر(ص) ابوبكر را با لشكر و تجهيزات براي فتح خيبر فرستادند . اما ابوبكر گفت: اين كار از

ص: 13109

عهده ي من خارج است . روز دوم عمر را با امكانات و تجهيزات فرستاند . رفت و او گفت از عهده ي ما خارج است . روز سوم پيامبر (ص) فرمودند : من كسي را مي فرستم كه خدا و پيامبر او را دوست دارد و او هم خدا و پيامبر را دوست دارد ، كرار بوده و غير فرار است و تا فتح نكند باز نمي گردد . ايشان اميرالمومنين (ع) را صدا كردند و پرچم را دست ايشان دادند . طبق همه ي تواريخ اميرالمومنين (ع)فرمودند : من در قلعه ي خيبر را به قوه ي جسماني نكندم بلكه به قوه ي رباني كردم . دري كه چهل نفر آن را باز و بسته مي كردند ، تكان دادند و از جا در آوردند . كدام شخصيت عمربن عبدود را هلاك كرد؟ زمان پيامبر (ص) حضرت علي جايگاه ويژه اي داشتند . پيامبر فرمودند : علي هم ،از همه بيشتر من را ياري كرده، هم از همه به من نزديكتر بوده و هم عزيزترين شما بر من است . در خصال شيخ صدوق است كه پيامبر (ص) فرمود: يا علي هفتاد فضيلت را خداي متعال بر شما مرحمت كرده كه يكي از آنها اين است : من در دنيا و آخرت از شما بي نياز نيستم . در دنيا همه ي كارها در دست تو است و در آخرت نيز به اذن خدا و پيامبر به دست با كفايت تو است . همه ي صفات و قدرت ها را خدا در وجود اين بزرگوار قرار داده است . اميرالمومنين (ع) جان ،

ص: 13110

باطن و روح پيامبر (ص) است . برخي فكر مي كنند كه پيامبر(ص) فقط در غديرخم حضرت علي (ع) را معرفي كردند . اين اشتباه بزرگي است . پيامبر (ص) از ابتداي مبعوث شدن تا پايان عمر خود زباناً ، قولاً و عملاً در خصوص جانشيني خود حرف زدند . يكي از موارد مهم آن عيد غدير بوده است . همه ي اهل سنت نقل كرده اند كه روز اولي كه پيامبر(ص) مبعوث شدند اقوام خود را جمع كردند و فرمودند: اولين كسي كه به من ايمان بياورد جانشين من خواهد بود. اولين كسي كه ايمان آورد اميرالمومنين (ع) بود. پيامبر اسلام در جاي جاي زندگي خود و در هر مناسبتي مي فرمودند كه علي (ع) جانشين من است . اين مطلب كراراً در روايات شيعه و سني آمده است . پيامبري كه در حد اعلاي عقلانيت و علم قرار داشته و همه چيز را خداوند به او مرحمت كرده ، پيامبري كه براي ريزترين مسائل زندگي ما حكم آورده ، امكان داشته كه در رابطه با اهم مسائل كه مديريت امت است ، راهكار نشان ندهد ؟ كسي كه يك مقدار انصاف داشته باشد به اين نتيجه مي رسد . قطعاً خداوند و پيامبر (ص) اين مسئله را بيان كرده اند . هر فردي آياتي مانند بلغ ما انزل عليك را مرور كند متوجه مسئله خواهد شد . اليوم اكملت لكم دينكم و اتممت عليكم نعمتي ... چه پيامي دارد . اين بيان كه امروز كفار مأيوس شده اند چه معنايي دارد ؟ آيا با يك حكم حلال و حرام كفار مأيوس مي شوند

ص: 13111

؟ مسلم است كه مسئله ي امامت و رهبري بوده است . اصولاً تمام انبياء جانشين خود را معين كرده اند . در روايات و تاريخ اين مسئله آمده است . چطور ممكن است پيامبر ما كه خاتم الانبياء است جانشين تعيين نكرده باشد؟ آيا امكان دارد پيامبر خاتم الانبياء، اين امت عظيم را بدون راهكار و جانشين تا روز قيامت رها كرده باشد ؟ به افرادي كه معتقد هستند پيامبر جانشين مشخص نكرده است بايد گفت به نظر شما اگر قرار بود پيامبر جانشين انتخاب كند چه كاري انجام مي داد ؟ از چه واژه و لغتي استفاده مي كرد؟ امروزه يك مدير مدرسه ي خود را به حال خود رها نمي كند . مسلم است كه يك پدر و مادر هنگام رفتن به مسافرت فرزندان خود را به يك نفر مي سپارند . تمام واژه ها و كلماتي كه پيامبر (ص) مي توانست در هنگام تعيين جانشين از آنها استفاده كند در منابع اهل سنت موجود است . اين واژه ها حدود بيست عدد هستند . بارها پيامبرفرموده بودند كه اميرالمومنين علي (ع) سلام بدهيد . علي (ع) امير و سرپرست مومنان است. كلمه ي امام ، قائد ، ولي ، مولا، نفسي را مي توان نام برد . پيامبر مي فرمودند : علي نفس و جان من است . انت مني به منزلة هارون من موسي . هارون برادر و جانشين و وصي حضرت موسي بوده است . در كليه ي تواريخ آمده است كه پيامبر (ص) زماني كه به مسافرت مي رفتند جانشين مشخص مي كردند . آيا امكان دارد پيامبر

ص: 13112

(ص) بعد از خود امت را رها كند ؟ كلمه اخي ، وصي ، صاحبي ، باب علمي را مي توان نام برد . ان مدينة علمي و علي بابها. امكان ندارد كسي بتواند به علومي كه در وجود پيامبر است دست پيدا كند مگر از طريق اميرالمومنين (ع). ما با تعصب و عناد مخالف هستيم و از روي تعصب صحبت نمي كنيم . اگر كسي بتواند يك كتاب مانند نهج البلاغه كه يادگار اميرالمومنين است را بياورد ما به او ايمان مي آوريم . چه كسي جز مولي كه باب علم پيامبر است مي تواند چنين خطبه هاي غرّايي بخواند؟ نهج البلاغه بخشي از خطبه هاي اميرالمومنين است . فردي از اميرالمومنين (ع) سوال كرد كه معناي عدل و توحيد چيست ؟ فرمود: توحيد اين است كه از وهم و خيال بيرون آمده و خدا را با هيچ وهم و خيالي مقايسه نكنيد . عدل هم به اين معنا است كه خدا را بخاطر كمبود ها متهم نكنيد ، خدا عادل است. اميرالمومنين در جلسه اي سوال كردند كه بيشترين چيزي كه در حروف و كلمات استعمال مي شود چيست ؟ گفتند: نقطه است . حضرت سريعاً بلند شدند و خطبه اي خواندند كه نقطه نداشت . اگر شما بخواهيد شعري را بدون نقطه بسراييد مدت ها بايد فكر كنيد . در جاي ديگر حضرت پرسيدند: بيشترين چيزي كه در حروف و كلمات استعمال مي شود چيست ؟ گفتند: الف و حمزه است . حضرت خطبه اي بدون الف و حمزه خواندند . هركسي اين كار را في البداهه انجام دهد ما مي توانيم

ص: 13113

به او ايمان بياوريم . پيامبر در خصوص آن حضرت فرمودند : بالاترين قضاوت كننده ي شما است . قاضي بايد بالاترين عدالت ، علم و شجاعت را داشته باشد . از خليل ابن احمد نحوي سوال كردند كه چرا شما شيعه شديد ؟ او گفت :بخاطر اينكه تمام امت به او احتياج داشتند و او به هيچكدام از امت احتياج نداشت (غير از پيامبر) دليلي است براي اين كه ايشان امام كل است . چه در زمان پيامبر كه همه ي افراد به پيامبر مراجعه مي كردند و پيامبر نيز افراد را به اميرالمومنين (ع) ارجاع مي دادند . بعد از پيامبر (ص) نيز حتي خلفا در مسائل مختلف به ايشان مراجعه مي كردند . برخي از افراد فكر مي كنند خطبه ي غدير فقط من كنت مولي و هذا علي مولي است. در حالي كه اين خطبه بسيار مفصل است . حدود سيصد نفر از علماي اهل سنت اين خطبه را نقل كرده اند . كتابي به نام غدير زلال وحي در قم چاپ شده است . خطبه ي حضرت رسول در غدير را با سندهاي آن و چند بار ويراستاري كامل در اين كتاب آورده شده است. مجمع عاشقان بقيع اين كتاب را چاپ كرده اند . اين كتاب بايد در ميليون ها نسخه چاپ شده و به تمام دنيا صادر شود . خطبه ي غدير حدود بيست و دو يا بيست و سه صفحه است . سوال – درخصوص آيات نوزده تا بيست وهفت سوره ي انعام توضيح بفرماييد. پاسخ – خيلي خوب است كه اين مسئله يك سنت شود و

ص: 13114

همانطور كه براي پيامبر(ص) صلوات مي فرستيم ، براي حضرت علي (ع) نيز صلوات بفرستيم . پيامبر(ص) فرمودند : نزديك ترين افراد به من كساني هستند كه بيشتر بر محمد و آل محمد صلوات مي فرستند . در آيه ي بيستم اين سوره ي مباركه خداوند متعال مي فرمايد: زماني كه پيامبر خدا مبعوث شدند ، يهود و نصاري دقيقاً ايشان را مي شناختند .( تمام اخلاق ، روحيات و شمايل ايشان در تورات و انجيل بوده است . ) در تورات و انجيل فعلي نيز موجود است و فقط يك مقدار دستكاري شده است . اين افراد پيامبر (ص) را مي شناختند اما مسائلي باعث مي شد كه آن را بيان نكنند. خداوند متعال مي فرمايد: كساني كه اهل كتاب هستند پيامبر را مي شناختند همانطور كه فرزندان خود را مي شناختند . ولي حب جاه و مقام و رياست باعث شد كه اين افراد ايمان نياورده و به خود خسارت وارد كنند . حب جاه و مقام و تعصبات انسان را از حقانيت دور مي كند . چه بسا افرادي هستند كه در دل خود مسئله اي را قبول دارند ولي اين كافي نيست بايد اقرار كنند . اگر انسان در كنار معرفت اقرار نكند به خود خسارت وارد كرده است . سوال – چكار كنيم كه عيد غدير امسال خاطره اي خوش و بياد ماندني براي همه ي ما باشد؟ پاسخ – الان يك ورزشكار ، هنرپيشه و غيره در دنيا بيشتر از حضرت علي (ع) شناخته شده است . مردم دروازه بان تيم فوتبال فلان تيم را مي شناسند ولي علي

ص: 13115

ابي طالب را نمي شناسند. آن حضرت در دنيا مظلوم است و ما ايشان را به دنيا معرفي نكرده ايم . در كشورهاي اسلامي با غدير آشنايي ندارند . بايد كاري كنيم كه فضايل آن حضرت و غدير جاودانه شود . مبلغان و كساني كه كار فرهنگي مي كنند بايد كاري كنند كه پيام غدير به دنيا برسد . روز غدير مانند عاشورا بايد فراگير و جهاني باشد . همانطور كه در دهه ي عاشورا شيعيان عالم بسيج مي شوند تا امام حسين (ع) را معرفي كنند ، در جهت شادي و جشن روز غدير نيز بايد همين كار را بكنند . اگر ما غدير را جا بيندازيم تمام مشكلات حل مي شود . مديريت جهان با غدير و آمدن امام زمان (ع) درست مي شود . در جاي جاي خطبه ي غدير پيامبر (ص) ما را به امامان و همينطور امام زمان (ع) سفارش كرده اند. ما بايد جشن غدير را احياء كنيم . يكي از چيزهايي كه در روز عيد غدير بسيار زياد به آن سفارش شده اطعام دادن است . در وسايل آمده كه اگر كسي در اين باره قرض كند حضرت امير (ع) ضمانت داده اند كه قرض او ادا مي شود. در روايت است كه اگر كسي در روز غدير يك نفر را اطعام بدهد ، گويي صد و بيست و چهار هزار پيامبر ، شهيد و صديق را اطعام داده است . چه خوب است كه خانم ها شوهران خود را به اطعام و عيدي دادن در اين روز وادار كنند . ما معمولاً در طول سال هدايايي را

ص: 13116

براي خانواده ي خود مي گيريم ، چه خوب است كه اين كار را در روز عيد غدير انجام بدهيم . با اين كار بذر محبت به ولايت را در دل فرزندان خود مي كاريم . امام هشتم (ع) فرمود : والله اگر مردم عظمت عيد غدير را درك مي كردند ، ملائكه روزي ده بار با آنها مصافحه مي كردند . در طول سال بهترين ايامي كه خداوند عفو عمومي داده و انسان را از آتش جهنم آزاد مي كند مربوط به ايام شب قدر و ماه رمضان است . امام هشتم (ع) فرمود : خدا به بركت روز غدير دو برابر ماه رمضان ، عيد فطر و جمعه بندگان خود را از آتش جهنم آزاد مي كند . هيچ سند و مدركي پيدا نشده كه افراد سيد بايد عيدي بدهند . همه ي افراد از زن و مرد و بزرگ و كوچك بايد عيدي بدهند . آيت الله قاضي استاد آيت الله بهجت بودند . يكي از شاگردان ايشان مي گفت : آيت الله قاضي به قدري مشكل مالي داشتند كه فرموده بودند، گرفتاري و مشكل من در دنيا و آخرت همين فقري است كه من دارم . ولي در ايام عيد غدير قرض مي كردند ، جشن گرفته و عيدي مي دادند . مرحوم آيت الله بهجت دو روز اطعام مي دادند. اطعام افراد در اين روز بذر محبت در دل افراد مي كارد . كسي كه اين كار را انجام دهد ، بركت ، وسعت رزق پيدا كرده وبلا از او دفع مي شود . هرچيزي كه ما داريم به بركت

ص: 13117

روز غدير و مولا اميرالمومنين (ع) است . امام هشتم (ع) فرمودند : روز غدير روزي است كه دل هر زن و مرد مومني را شاد مي كند . روزه گرفتن در اين روز بسيار سفارش شده است . زيارت حضرت امير در اين روز ثواب زيادي دارد . روز عيد غدير يوم الفرح نامگذاري شده است . بايد افراد در اين روز هركاري را براي شاد كردن دل ها انجام دهند . ريشه ي تمام حقايق و احكام در دين ما به روز غدير باز مي گردد . اگر سرچشمه محكم باشد تمام انشعبات ديگر درست مي شود . سوال – چه اعمالي را مي توان در روز عيد غدير انجام داد ؟ پاسخ – در مفاتيح به طور مفصل اعمال روز عيد غدير نوشته شده است . روزه گرفتن در اين روز معادل شصت سال عبادت است. عقد اخوت در اين روز خيلي خوب است . بايد افراد خطبه ي غدير را مرور كنند . مرحوم آقاي دولابي فرمودند كه مادر من گفت وقتي كه من ازدواج كردم يك خانم علويه اي به در منزل ما آمد و هيزم مي خواست . من چون عروس تازه ي آن خانواده بودم از بزرگترها اجازه نداشتم كه اين كار را انجام دهم . خواستم از جاري خود اجازه بگيرم ، ديدم كه در حال نماز است . صبر كردم تا نماز ايشان تمام شود . زماني كه بازگشتم ديدم كه آن خانم علويه رفته است . زماني كه پدر ما به خانه آمد ، مادر جريان را براي ايشان تعريف كرد . پدرم خيلي ناراحت

ص: 13118

شدند ، شخصاً هيزم ها را جمع كردند و به در خانه ي علويه بردند . همان شب خواب ديد كه اهل خانه همگي براي زيارت به كربلا رفته اند . زماني كه بيدار شد به خود گفت كه الان امكان رفتن به زيارت كربلا نيست پس اين خواب چه معنايي دارد . چند وقتي نگذشت كه يك عده نزد ايشان آمدند و گفتند كه راه كربلا باز شده و و شما را هم دعوت كرده اند . به بركت خدمتي كه به آن علويه كرده بودند تمام اهل خانه كربلايي شدند. اطعام و عيدي دادن در روز غدير نبايد فراموش نشود . كتابي به نام مدرسه ي سبز غدير توسط آقاي مجيد حيدري فر نوشته شده است . افتخار همه ي امامان ما به اميرالمومنين (ع) بوده و امام حسن و امام حسين (ع) و حضرت زهرا فدايي ايشان بوده اند . امام حسين (ع) در روز عاشورا فرمودند : من بخاطر پدرم اميرالمومنين (ع) شهيد مي شوم.

91-08-15

سوال – در مورد ايام عيد غدير توضيح بفرماييد. پاسخ – ما از كساني كه در اين ايام جشن گرفتند و شادي كرده اند و اطعام دادند تشكر مي كنيم. يك برنامه اي را تدارك ديده اند كه هر كسي خطبه ي غدير را از حفظ بخواند بدون نوبت به حج فرستاده شود. كساني كه ايام عيد قربان ،قرباني كرده اند و ايام عيد غدير را جشن گرفته اند بدانند كه اينها ذخيره ي آينده ي آنها است .ما مي توانيم اين عيد را تا بيست و پنجم ماه ذيحجه ادامه بدهيم .ما بايد جشن هاي

ص: 13119

مان را طولاني كنيم. روايت داريم كه اگر كسي دل مومني را شاد كند دل دوازده امام، پيامبر و خدا را شاد كرده است. خدمت كردن به بندگان خدا خدمت به خدا و اهل بيت است .كسي كه نمي تواند به امامان خدمت كند به شيعيان و دوستان اهل بيت خدمت كند و ثواب اين خدمت در اعمال آنها نوشته مي شود. حتي زيارت دوستان اهل بيت مثل زيارت اهل بيت است. سوال – در مورد راه كارهاي خوش اخلاقي توضيحاتي بفرماييد. پاسخ – خوش اخلاقي سه محور دارد : رفتار ملايم ،گفتار لطيف و روي گشاده . در مورد گفتار لطيف داريم كه وقتي پيامبر به منبر مي رفتند مكرر اين آيه را تكرار مي كردند: اي كساني كه ايمان آورده ايد تقوا داشته باشيد و گفتار سنجيده و محكم داشته باشيد . اميرالمومنين هر شب بعد از نماز عشا به مردم مي گفتند كه آماده ي سفر آخرت باشيد. ما بايد هم لطيف حرف بزنيم و هم حرف خوب بزنيم .داريم: اگر زبان كنترل بشود اعمال شما اصلاح مي شود. خوب حرف زدن گناهان شما را پاك مي كند. در روايت داريم كه هم با خدا و هم با بندگان خدا، خوب حرف بزنيد. ما مي توانيم با خدا به مهرباني حرف بزنيم و خاضعانه و متواضعانه آمرزش بخواهيم .خدا به حضرت آدم گفت كه از اين گندم نخور ولي او خورد . خدا به شيطان گفت كه به انسان سجده كن ولي او نكرد. خدا به حضرت آدم گفت كه چرا اين گندم را خوردي ؟حضرت آدم گفت كه خدايا، من اشتباه

ص: 13120

كرده ام و به خودم ظلم كردم اگر تو ما را نيامرزي ما جزو زيانكاران خواهيم شد. خدا او را بخشيد و كلماتي را به او ياد داد (نام پنج تن اهل بيت)تا توبه اش پذيرفته شود. وقتي حضرت آدم را از بهشت بيرون كردند و به زمين آمد، فرزنددار شد و تعداد آنها زياد شد. آنها زياد حرف مي زدند. در روايت داريم :خدا زياد حرف زدن را دوست ندارد. پيامبر خيلي كم حرف مي زدند و بيشتر در سكوت بودند. علامه طباطبايي در تفسير الميزان آورده است كه پيامبر فرموده :هر كس كه جلوي زبان و خطوات و افكار قلبي اش را بگيريد، آنچه را كه من از غيب مي بينم و مي شنوم، او هم مي بينيد و مي شنويد. امام رضا(ع) مي فرمايد: سكوت حكمت را به انسان القاء مي كند و محبت را جذب مي كند. براي دفع فكرهاي شيطاني مي توانيد ذكر لاحول ولا قوة الا بلله العلي العظيم را بگوييد. مستحب است كه بعد از نماز صبح هفت مرتبه اين ذكر را بگوييم. پيامبر به سلمان فرمود كه اين ذكر، گنجي از گنج هاي بهشت است و اين ذكر هفتاد و دو نوع بلا را از شما دور مي كند. فرزندان حضرت آدم زياد حرف مي زدند ولي حضرت آدم كم حرف بود و ساكت مي نشست.يكي از فرزندان به حضرت آدم گفت كه چرا شما حرف نمي زنيد؟ حضرت آدم فرمود: وقتي من اشتباه كردم و از بهشت رانده شدم ، خدا گفت كه اگر مي خواهي به جوار من برگردي كم حرف بزن. كم حرفي انسان

ص: 13121

را در جوار خدا قرار مي دهد و باعث مي شود كه گناه كمتر شود. مدارا كردن با خانواده خيلي مهم است. پدر و مادرها حق ندارند كه فرزندان شان را كتك بزنند، شما بايد با آنها مدارا كنيد. ما حديث داريم كه نبايد به صورت حيوان ها بزنيم زيرا اينها ذكرخدا را مي گويند. كتك زدن اثر منفي دارد. نوه هاي خرد سال حضرت آدم شلوغ مي كردند و او را اذيت مي كردند ولي حضرت آدم ساكت مي نشست و بداخلاقي نمي كرد. يكي از فرزندان حضرت آدم به حضرت گفت كه اينها را دعوا كن تا ساكت بنشينند. حضرت آدم گفت كه من يك ترك اولي كردم و به زمين آمدم و اگر ترك اولي ديگري بكنم معلوم نيست كه به كجا مي روم .يعني من تندي و بي ادبي نمي كنم. بدي را نبايد با بدي جواب داد زيرا ممكن است كه كار بدتر بشود .گاهي كار با بخشيدن درست مي شود. يك غيرمسلمان به امام باقر(ع) نسبت حيوان داد و گفت كه مادر شما آشپز و بد زبان بوده است . امام فرمود: نام من باقر است .اگر مادر من بدزبان بوده است خدا مادر من را ببخشد و اگر تو تهمت مي زني خدا تو را ببخشد . با اين طرز حرف زدن آن فرد مسلمان شد. سوال – صفحه ي 137 قرآن كريم را توضيح بفرماييد. پاسخ – بهترين دعا ذكر صلوات است. روايت داريم :اگر كسي گلي را در دست بگيرد و آنرا ببويد و بعد آن را روري صورتش بگذارد و صلوات بر محمد بفرستد،اين گل

ص: 13122

را زمين نمي گذارد مگر اينكه خدا گناهانش را بيامرزد. خدا مي فرمايد: ما ملكوت عالم را به حضرت ابراهيم نشان داديم تا علم خدا را به او نشان بدهيم تا به يقين برسد. حضرت ابراهيم ماه و خورشيد را پرستش نكرد زيرا آنها افول مي كردند و فرمود : من صورتم را به خدا مي دهم كه همه ي هستي را خلق كرده است ،من از مشركين نيستم و به سمت حق مي روم. سوال – در مورد روز مباهله توضيحاتي بفرماييد. پاسخ – مابايد جشن عيد غدير را تا بيست و پنجم ماه ذيحجه ادامه بدهيم. در روز بيست و پنجم نزول سوره ي هل اتي را داريم .اين سوره براي هر كسي است كه مثل اهل بيت ،اهل فداكاري باشد. خوش به حال كساني كه در اين ايام گذشت كرده اند و اطعام داده اند. الان هم فرصت وجود دارد .نزول آيه ولايت ( ولي شما كسي است كه درحال ركوع انفاق مي كند)و آيه تطهير در اين روز است . بيست و چهارم روز مباهله است كه عيد است و دعا و روزه هم دارد و افطاري دادن هم خوب است .اعمال مباهله در مفاتيح نوشته شده است . مامون از امام رضا(ع) سوال كرد كه مهمترين آيه اي كه درباره ي جدتان نازل شده است كدام آيه است ؟ امام فرمود: آيه مباهله زيرا در اين آيه خدا مي فرمايد كه علي جان پيامبر است .تمام كمالاتي كه براي پيامبر است براي علي هم وجود دارد به جز نبوت .در اين روز مي توانيم نماز شكر بخوانيم .پيامبر مي توانست

ص: 13123

در روز مباهله تنها براي دعا كردن برود زيرا او مستجاب الدعوة بود ولي خدا دستور داد كه در اين روز حضرت زهرا، علي، حسن و حسين را هم با خودش ببرد.

91-08-22

سوال – در مورد خوش اخلاقي توضيحاتي بفرماييد. پاسخ - محورهاي خوش اخلاقي عبارتند از خوش رفتاري، خوش گفتاري و خوشرويي. اگر كسي خانواده اش را آزار مي دهد همه بايد با آن مقابله كنند و او را نصيحت كنند. ما بايد از مظلوم حمايت كنيم. آقايي خانمش را كتك مي زند و يك بار خانم خيلي عصباني شد و آقا را كتك زد و از آن به بعد آقا توبه كرد. انسان بايد بداند كه دنيا بي حساب و كتاب نيست و اگر انسان دلي را بشكند، دلش را مي شكنند. اين جهان كوه است و فعل ما ندا، سوي ما آيد نداها را صدا. معروفي مي فرمود كه من در جواني مستاجر بودم و وضع مالي خوبي هم نداشتم ، اتفاقا ميهمان هم داشتم و صاحبخانه هم اجاره ي عقب افتاده اش را مي خواست.من عصباني شدم و پس گردني به شاگرد صاحبخانه كه براي گرفتن اجاره آمده بودم زدم .شاگرد رفت و چيزي نگفت. فرداي آن روز داشتم در خيابان راه مي رفتم كه ديدم فردي محكم به پس گردن من زد ، به او اعتراض كردم و او گفت كه ببخشيد اشتباه كردم ، من شما را با پسرم كه چند روزي است از خانه بيرون رفته است اشتباه گرفتم. پس ما بايد بدانيم كه عمل ما بازتابي دارد و به خود ما برمي گردد. همه سعي كنند كه

ص: 13124

امر به معروف و نهي از منكر را انجام دهند. در مورد خوش گفتاري پيامبر فرمود: اي كساني كه ايمان آورده ايد گفتار سنجيده و نرم داشته باشيد. پس گفتار خوب، گناهان ما را مي آمرزد. روايت داريم كه اگر كسي زبانش خوب شد رفتارش هم خوب مي شود. گفتار سنجيده و نيك به ايمان انسان بستگي دارد .انسان بايد در صحبت كردن تامل كند. اميرالمومنين مي فرمايد : انسان اول بايد بينديشد و بعد حرف بزند. انسان احمق اول حرف مي زند و بعد مي انديشد. اگر ما قبل از آن كه حرف بزنيم اول فكر كنيم و جلوي زبان مان را بگيريم. سزاوارترين چيزي كه انسان بايد آنرا حبس كند زبان است .پيامبر فرمود :اگر كلام نقره باشد، سكوت طلا است .انسان از گفتن پشيمان مي شود ولي از نگفتن پشيمان نمي شود .حرفي كه از دهان بيرون آمد ديگر برگردانده نمي شود. پس انسان بايد با تفكر صحبت كند. روايت داريم كه اكثر افراد جهنم بوسيله ي گناهان زباني جهنمي شده اند. كفر و ايمان به زبان بستگي دارد. انسان با گفتن شهادتين مسلمان مي شود. آيت الله بهاء الديني از اذان گفتن خيلي خوشش مي آمد و مي فرمود: يك الله اكبر و لااله الاالله با توجه و واقعي براي انسان كافي است و بايد اين اذكار در قلب انسان نفوذ كند. در نماز بيشترين ذكري كه تكرار مي شود الله اكبر است . الله اكبر قاطع انديشه هاست يعني در فكر هر چيزي هستي، آنها را رها كن و در فكر خدا باش. الله اكبر واقعي يعني همه چيز را

ص: 13125

رها كن و به خدا بچسب. الحمدلله را با قلب بگوييد و مثلا ما براي باراني كه مي آيد بايد از ته دل الحمدلله بگوييم. فقيرترين انسانها بايد به داده هايي كه خدا به او عنايت كرده است نگاه كند و شكر آنرا بجا بياورند. اميرالمومنين با يارانش جلسه ي شكر نعمت ها را برگزار مي كردند. مرحوم دولابي مي فرمودند كه گاهي خانواده ها با هم جمع بشوند و شكر گزاري كنند زيرا ما بيشتر شكايت مي كنيم تا شكر كنيم .ممكن است كه ما از مسئولين شكايت داشته باشيم ولي نبايد از خدا گِله داشته باشيم .خدا خيلي از خطرها را از ما دور مي كند . ما اشتباهات زيادي مي كنيم ولي خدا آنها را مي پوشاند. ما تحت ستاريت خدا زندگي مي كنيم زيرا اگر ما از اشتباهات همديگر خبر داشته باشيم حتي همديگر را هم دفن نمي كرديم .ما نبايد ناشكري و ناسپاسي كنيم . پس بكار بردن الفاظ زيبا باعث آرامش خودمان و خانواده مان مي شود. اگر ما نمي توانيم مشكل كسي را حل كنيم مي توانيم با گفتار خوب او را خوشحال كنيم كه از ما ناراحت نشود. خدا به موسي و هارون فرمود كه با فرعون با نرمي سخن بگوييد. اگر صحبت شما در او اثر نكرد شما وظيفه تان را انجام داده ايد. در قرآن داريم : با تمام مردم گفتار زيبا داشته باشيد .زيباترين كلماتي كه دوست داريد ديگران به شما بگويند، شما به ديگران بگوييد. در حديث كساء پيامبر فرزندانش را ميوه دل خطاب مي كند. اگر آقايي عصباني به خانه آمد خانم

ص: 13126

با زبان خوش مي تواند عصبانيت او را از بين ببرد. ما بايد مشكلات مان را با نرمي حل كنيم. ما در مشكلات گفتار خوب بكار نمي بريم و مشكلات مان را اضافه مي كنيم. امام صادق(ع) مي فرمايد: خوش گفتاري مال را زياد مي كند، رزق را رشد مي دهد( امنيت ،آرامش ،خوشي و ...)،عمر انسان را طولاني مي كند ، انسان را محبوب و وارد بهشت مي كند. روايت داريم كه گفتار زشت و بد زباني ،انسان را از محبوب بودن مي اندازد و روزي انسان را كم مي كند و انسان به جهنم مي رود. بدزباني مثل جفا كردن است و افرد جفاكار جهنمي هستند. اگر فرزند مادر را به اسم صدا بزند، عمر فرزند كم مي شود. در قرآن داريم : به پدر و مادر اوف نگوييد و زيبا صحبت كنيد. امام صادق(ع) فرمود: اگر جسارتي از اين اوف بود خدا آنرا بيان مي كرد. حضرت آدم اشتباه كرد و بعد ازخدا معذرت خواهي كرد ولي شيطان گفت كه من از آتش هستم و سجده نمي كند و در مقابل خدا ايستاد و ملعون شد. پدر و مادرها بايد با فرزندان شان شايسته برخورد كنند حتي اگر جوانان پرخاشگري كنند. ابراهيم بن عباس مي گويد: در طول زندگي كه با امام هشتم داشتم يك بار نديدم كه امام كلام كسي را قطع كند يا با گفتارش كسي را آزار بدهد. اگر كسي زبانش را حفظ كند مي توان ضمانت كرد كه اهل بهشت باشد. سوال – صفحه 144 قرآن كريم را توضيح بفرماييد. پاسخ – پيامبر فرمود: اگر كسي دوست دارد

ص: 13127

كه روز قيامت خدا را ملاقات كند كه خدا از او راضي باشد و او از خدا راضي باشد ،زياد صلوات بر محمد و آل محمد بفرستد. در اين صفحه داريم كه اگر خدا اراده كند كه كسي را هدايت كند به او سعه ي صدر مي دهد . حضرت موسي فرمود : خدايا به من سعه ي صدر بده و كار مرا آسان كن .خدا به پيامبر فرمود: آيا ما به تو شرح صدر نداديم ؟ خدا خيلي چيزها را به ما داده است و ما بايد به آن توجه كنيم. اگر خدا بخواهد انساني را هدايت كند ظرف وجودي اش را بزرگ مي كند. آثار و بركات سوره توحيد و آيت الكرسي خيلي زياد است. در تشييع جنازه ي سعدبن معاذ نود هزار فرشته از جمله جبرئيل شركت داشتند. امام صادق (ع) مي فرمايد كه معاذ ،سوره ي توحيد را زياد تلاوت مي كرد. مستحب است كه در اول صبح يازده بار سوره ي توحيد و يك بار آيت الكرسي خوانده شود .هر كس اين ذكرها را بخواند در حمايت الهي بسر مي برد و از خطرات محفوظ مي ماند. سوال – در ادامه ي بحث خوش اخلاقي توضيحاتي بفرماييد. پاسخ – انسان در حالت عادي بايد گشاده رو باشد مگر اينكه مصيبتي به او وارد شده باشد . يكي از مواردي كه مي توان چهره عبوس داشت اين است كه شما با اين چهره مي توانيد گناهكاري را متوجه اشتباهش بكنيد. قهر موقت هم اشكال ندارد. انسان بايد با چهره ي باز با خانواده اش و مردم برخورد كند و پيامبر ما

ص: 13128

هميشه متبسم بود. يكي از صفات پيامبر ما خندان بود. پيامبر فرمود: شما با اموال تان نمي توانيد به همه خدمت كنيد ولي با چهره ي گشاده مي توان به همه خدمت كرد. روايت داريم كه حزن مومن در دلش است و لبخند بر لبانش. روايت داريم اگر كسي با چهره گشاده به ديگران نگاه كند عبادت است زيرا دلها را شاد مي كند و شادي را به ديگران انتقال مي دهد.

91-08-29

سوال – راه هاي غلبه بر عصبانيت چيست؟ پاسخ – براي غلبه بر هر كاري، انسان بايد به ياد خدا باشد و بر خدا توكل داشته باشد. در همه ي كارها بايد از خدا كمك گرفت در تحصيل علم ، تهيه ،شغل، مسكن ،امنيت ،شفا و...در مسائل معنوي انسان بيشتر بايد از خدا كمك بگيرد .اگر همه ي عالم جمع بشوند كه كاري را انجام بدهند و خدا نخواهد ،آن كار سرانجام نمي گيرد و اگر همه عالم جمع بشوند كه كاري را انجام ندهند و خدا بخواهد، آن كار انجام مي شود. همه ي مصر بسيج شدند كه حضرت موسي متولد نشود ولي چون خدا خواست، نطفه ي موسي در زير تخت فرعون بسته شد و خود موسي در خانه ي فرعون پرورش يافت. گر خدا خواهد برسلطان بپيچ ،ور خدا برگشت صد سلطان به هيچ .اميرالمومنين مي فرمايد : اگر همه ي جاهليت در مقابل من باشند با آنها مقابله مي كنم .زيرا پشتوانه ي من خداست .اراده ي علي اراده ي خدا است. نمرود با يك پشه از دنيا رفت .در روايت داريم كه در تمام امور برخدا توكل كنيم.

ص: 13129

علامت مومن در قرآن اين است كه به خلق تكيه نكند ،به خودش تكيه نكند و به خدا تكيه كند. در رزق و روزي بايد توكل را از پرندگان آموخت. اگر ما همه عمرمان ذكر بگوييم ، تازه يك پرنده مي شويم زيرا روايت داريم كه پرندگان دائم الذكر هستند. و پرنده اي كه از ياد خدا غافل مي شود به صيد گرفتار مي شود. انسان هم وقتي خدا را فراموش مي كند به دام شيطان مي افتد. در صبح پرندگان دانه و آبي ندارند ولي با توكل به خدا پرواز مي كنند و بعد ازظهر دانه ها را به لانه شان مي آورند. در قرآن داريم :نفس ما بدون خدا، ايمان نمي آورد. پس اراده ي خدا هم مهم است. خدا مي تواند ديگران را هدايت كند. گاهي ما تصميم مي گيريم كه حرف نزنيم ولي آن روز بيشتر از هميشه حرف مي زنيم يا اينكه تصميم مي گيريم كه عصباني نشويم ولي در آن روز بيشتر از همه عصباني مي شويم. در اينجا ما بايد از خدا كمك بخواهيم .قرآن مي فرمايد(سوره اعراف و فصلت): وقتي شيطان شما را دعوت به گناه مي كند، از خدا كمك بخواهيد. در قرآن داريم :وقتي عده اي از شياطين انسان را وسوسه مي كنند، به ياد خدا بيفتيد تا خدا به شما كمك كند. در مفاتيح ،همه ي امامان نماز دارند. نماز امام زمان(عج)را مي توان در همه مكان خواند البته در جمكران فضيلتش بيشتر است.فرق اين نماز با نمازهاي ديگر اين است كه ما بايد صد بار اياك نعبدو و اياك نستعين( فقط تو را

ص: 13130

عبادت كنم و از تو كمك مي خواهم) را تكرار كنيم .امام باقر(ع) مي فرمايد : اي فرزند آدم ،وقتي مي خواهي انتقام بگيري مرا به ياد بياور و غضب خودت را مهار كن و در قيامت هم ،من به تو غضب نخواهم كرد. هركس جلوي خشمش را بگيرد خدا هم به او خشم نمي كند. راه كار بعدي توكل به اهل بيت است كه خيلي راهگشاست.مرحوم دولابي مي فرموند كه با تربت مأنوس باشيد .تربت به انسان آرامش مي دهد. انسان مي تواند تسبيح تربت را همراه داشته باشد.روايت داريم كه اگر كسي از خاك كربلا تسبيح به همراه داشته باشد حتي بدون گفتن ذكر، براي او ثواب مي نويسند. تربت انسان را آرام مي كند. و انسان به ياد امام حسين(ع) مي افتد. مستحب است كه انسان با مُهر تربت نماز بخواند .روايت داريم: اگركسي بر تربت سجده كند حجاب هاي برداشته مي شود و نمازش بالا مي رود. مستحب است كه انسان دست به تربت بزند و آنرا را به اعضا و جوارج بمالد ، مستحب است كه انسان تربت را به دنبال جهيزيه دختر بفرستد، در جاهايي كه خوف خطر است تربت به همراه داشته باشيد، مستحب است كه كام بچه اي كه به دنيا مي آيد را با تربت بردارند. مستحب است كه در قبر، تربت گذاشته شود. تربت شفاي همه ي دردهاست. پس تربت از اول عمر تا آخر عمر در زندگي ما وجود دارد. غضب و تندي شعله اي از آتش جهنم و دم شيطاني است .اميرالمومنين به كميل فرمودند :زمين از دام شياطين پر است كسي نجات

ص: 13131

پيدا نمي كند مگر كسي كه به خانواده ي ما توسل كند. خواندن زيارت عاشورا خيلي موثر است . فرزند آيت الله بهجت مي گفتند كه ايشان هر شب براي پدرو مادرشان نماز مي خواندند و حديث كساء مي خوانند و هر روز خواندن زيارت عاشورا و زيارت جامعه كبيره را ترك نمي كردند. ما مي توانيم در اين دهه ي محرم زيارت عاشورا را بخوانيم .پسرعلامه اميني مي فرمودند كه من شبي پدرم را خواب ديدم كه جايش خيلي خوب است و از ايشان سوال كردم كه در آنجا چه چيزي بيشتر ازهمه كاربرد دارد؟ايشان فرمودند: زيارت عاشورا و توسل به امام حسين (ع) و زيارت قبر امام حسين(ع). ما مثل صفر هستيم كه بدون عدد فايده اي نداريم .اگر امام حسين(ع) در كنار ما باشد ما ارزش پيدا مي كنيم. بركات زيارت قبر امام حسين(ع) خيلي زياد است .روايت داريم كه اگر مردم مي دانستند كه چه فوايدي در زيارت امام حسين (ع) است خودشان را به زحمت مي انداختند و به زيارت مي رفتند. روايت داريم :اگر كسي قدرت داشته باشد كه به زيارت امام حسين(ع) برود و اين كار را نكند، مورد عاق ما اهل بيت قرار مي گيرد. فرزند علامه اميني در خواب به پدرشان گفتند كه راه كربلا بسته است و من نمي توانم به زيارت بروم، ايشان فرمودند: بجاي زيارت قبر امام در مجالس روضه ي امام حسين(ع) شركت كن. سوال – صفحه 151 قرآن كريم را توضيح بفرماييد. پاسخ – پيامبر فرمود: هر جلسه اي كه تشكيل مي شود اگر در آن ذكر خدا و صلوات بر

ص: 13132

پيامبر نباشد آن مجلس، وزر و گناه براي اهل آن خواهد بود. در اين صفجه مي فرمايد :هم از مردم سوال مي كنيم كه از اين نعمت قدرداني كرده اند يا خير و هم از نعمتي كه به پيامبران داده ايم سوال مي كنيم .امام هشتم مي فرمايد :اين نعمت بزرگ ، نعمت ولايت اهل بيت است. و در روايتي پيامبرفرمود : در روز قيامت از مردم در مورد قرآن و اهل بيت سوال مي شود. سوال – بهترين مجالس روضه چه مجالسي است؟ پاسخ – هر چقدر اخلاص مجالس بيشتر باشد، بهره مندي ما بيشتر است .امام حسين (ع)مي فرمايد :افرادي كه در قيامت بر ما وارد مي شوند دو دسته هستند،كساني كه به خاطر خدا عزاداري كرده اند، من و رسول خدا بر آنها وارد مي شويم و آنها با ما محشور مي شوند. مجالس حتما نبايد اسم و رسم داشته باشد. بعضي ها در مجالس ساده شركت نمي كنند و اين كار اشتباه است زيرا ممكن است كه اين مجلس پيش خدا عزيزتر باشد. نبايد در اين مراسم رقابت و چشم و همچشمي باشد. هر روز عاشوراست و هر زميني هم كربلاست و هرشخصي يا يزيدي است يا حسيني يعني هر انساني بين حق و باطل قرار مي گيرد. ما بايد هم خودمان سوار كشتي امام حسين(ع) بشويم و ديگران را سوار كشتي بكنيم. ما ديگران را تشويق كنيم كه به اين مجالس بيايند. اين كشتي كيمياي عجيبي است .خيلي از افراد جزو بدترين افراد بوده اند ولي از اين فرصت استفاده كردند و جزو بهترين انسانها شده اند. آيت الله كمپاني

ص: 13133

استاد آيت الله بهجت در روز پنجشنبه ها روضه داشتند و خودشان كفش ها را جفت مي كردند و براي عزادران چاي مي آورند. ايشان مي فرموند كه من مي خواهم جزو نوكران امام حسين(ع) باشم. راه به سوي خدا، محبت است و راه محبت به خدا،عشق به اباعبدالله است كه انسان را سريع به خدا مي رساند. خدا به سياهي لشكر مجالس هم لطف و رحمت مي كند. خوب است كه در ثواب ها همديگر را شريك كنيم .انشاءالله ما خودمان را قاطي عزادارن خالص مي كنيم تا رستگار بشويم. خدايا به حق محمد و آل محمد ،توفيق بهترين عزاداري ها را به همه ي ما عنايت بفرما و قلب امام زمان (عج)را از ما راضي بگردان و ما را جزو شيعيان واقعي اهل بيت قرار بده.

91-09-06

ما را نمانده است دگر وقت گفتگو تا درد خويش با تو بگوييم مو به مو،از خوار گرچه گرد بحرم پاك كردي تا شام و كوفه راه درازيست پيش رو ،خون گوشواره ها زده بر گوش هاي مان صد بغض مانده جاي گلوبند برگلو، تنها گذاشتيم تنت را و مي رويم اما سر تو همسفر ماست كوه به كوه، بي تاب نيستيم خداحافظت پدر بي آب نيستيم خداحافظت عمو. سوال – در مورد اجر و پاداش مراسم روضه توضيحاتي بفرماييد. پاسخ – در اول صبح سفارش شده است كه انسان يك بار آيت الكرسي و يازده مرتبه سوره توحيد را بخواند و روايت داريم كه هر كس اينها را بخواند خدا هزار امر مكروه را از او دور مي كند كه كمترين آنها فقر است و هزار

ص: 13134

امر آخرتي را از او دور مي كند كه كمترين آنها عذاب قبر است .هركس يازده بار سوره ي توحيد (قل هوالله) را بخواند تا وقتي به خانه برگردد در امان خدا است و خدا او را از گناه دور مي كند. سفارش شده است كه در زيارت اموات هفت مرتبه سوره اناانزلنا و هفت مرتبه سوره توحيد خوانده شود. كنيزي شاخه گلي را به امام حسن مجتبي(ع) هديه كرد. امام فرمود :تو را در راه خدا آزاد كردم .بعضي ها گفتند كه شما براي يك شاخه گل او را آزاد كرديد؟ امام فرمود : خدا ما را اين طور تربيت كرده است كه اگر كسي به شما محبتي كرد به بالاتر از آن جواب دهيد و اگر نشد ،به اندازه ي محبتش به او پاسخ بدهيد. افرادي كه در مسير اهل بيت جان يا مال مي دهند يا اشك مي ريزند، قطعا پاسخ آنرا خواهند گرفت و آن سرمايه گذاري آخرت خواهد بود. ما مي توانيم از همه ي عبادات مان استغفار كنيم ولي روضه و زيارت عاشورا و كارهايي كه به اسم اهل بيت است نيازي به استغفار ندارد زيرا مارك اهل بيت روي آن است . كساني كه در مراسم ها شركت مي كنند يا بعنوان ميهمان هستند يا خدمتگزار.كساني كه خدمت كرده اند مقام شان از ميهمان بالاتر است.اينها با خود اهل بيت پيوند دارند و صاحبخانه مي شوند. امام هشتم(ع) وقتي از كارها فارغ مي شدند، خدم و حشم را جمع مي كردند و آنها را بر سرسفره ي خودشان مي آوردند. كساني كه دور از چشم مردم آشپزي مي

ص: 13135

كنند و بدون چشم داشت اين كار را مي كنند، اجر بالايي دارند. اينها پاسخ خودشان را از اهل بيت دريافت مي كنند. ما بايد نمادهاي مظلوميت را به همه ي عالم برسانيم مثل مراسم شهادت علي اصغر. يكي از سيره هاي پيامبر اين بود كه آخر قافله مي آمدند تا كساني كه در آخر غافله مانده اند كمك كنند و آنها را به غافله برسانند. ما اميدواريم كه دستاورهاي روزهاي تاسوعا و عاشورا را حفظ كنيم و گول شيطان را نخوريم . سوال – براي قرار گرفتن در مسير خوش اخلاقي چكار بايد كرد ؟ پاسخ – راه هايي كه ما را به مسير خوش اخلاقي مي برد ارتباط با خداست .هر چقدر ما با خدا انس بيشتري داشته باشيم و توكل كنيم ،اخلاق مان بهتر مي شود. در قرآن داريم كه به خدا چنگ بزنيد چه كسي از خدا به ما بهتر و نزديكتر است .يكي از مناجات خمس عشر، مناجات شاكين است يعني مناجات كساني از بداخلاقي به تنگ آمده اند. اين افراد مي توانند اين دعا را بخوانند. در اين دعا داريم كه خدايا من ازنفسم به تو شكايت مي كنم. خدايا همه چيز از توست و كسي نمي تواند مرا از اين بدي ها جدا كند جز تو.در مثنوي هم داريم كه خدايا من از نفس خودم شاكي هستم. ياد خدا، روح ما را به خوبي ها پيوند مي زند و ما خدايي مي شويم و ذكر خدا، شيطان را طرد مي كند. در دعا داريم :چيزي ما را نجات نمي دهد مگر التماس و زاري ،چه مولايي بهتر از

ص: 13136

خدا ، خدا خوب ياوري است .پس ما بايد از خدا كمك بگيريم .ريشه ي بداخلاقي نفس اماره است .راه ديگر توسل به اهل بيت است و امام صادق(ع) مي فرمايد : اگر حادثه اي پيش آمد از ما كمك بگيريد و به خدا استعانت ورزيد .چهارده معصوم به اذن خدا مي توانند همه كار بكنند. ائمه در طول خدا هستند و قدرت فوق العاده دارند. آنها واسطه ي بين ما و خدا هستيم .در دعا داريم كه هر كس به شما(اهل بيت) چنگ بزند به خدا چنگ زده است . اگر كسي به خدا ايمان آورد خدا قلب او را هدايت مي كند. بالاتر از ايمان، چنگ زدن به خداست كه اين فرد هدايت شده است. ما بايد محكم يا حسين يا زهرا بگوييم و فقط زباني نباشد. بعضي ها فكر مي كنند كه توسل فقط دعاي توسل خواندن است. توسل يعني هر چيزي كه ما را به اهل بيت نزديك مي كند. يكي از راههاي توسل زيارت است يا از راه دور يا نزديك . ما نبايد زيارت كربلا را ترك كنيم. امام صادق(ع) مي فرمايد :اگر كسي زيارت كربلا را ترك كند عاق پيامبر و اهل بيت مي شود. رفتن به زيارت عتبات خيلي سفارش شده است. خواندن زيارت ها از راه دور سفارش شده است .آيت الله قاضي به بچه هايشان وصيت كرده بودند كه هيچ وقت در خانه ي خلق را نزنيد. سعي كنيد كه هر روز يك توسل به اهل بيت داشته باشيد .روايت داريم :شيعيان ما عزت خودشان را حفظ مي كنند. مثلا شما مي توانيد در شبانه

ص: 13137

روز زيارت امين الله و عاشورا و ... را بخوانيد. خدا تمام بركات را به چهارده معصوم مي دهد و آنها آن بركات را به خلق مي دهند. ما بايد به اهل بيت وصل بشويم تا آنها دست ما را بگيرند. سلام كردن مستحب است ولي جواب سلام واجب است . بدانيد كه اهل بيت حتما به شما جواب مي دهند .واجب است كه ما بايد جواب سلام را حتي در بين نماز هم بدهيم .توسل پيدا كردن به امامزاده ها هم خوب است. راه ديگر توسل خدمت به دوستان ،فرزندان و شيعيان اهل بيت است. ما بايد به فقراي شيعه خدمت كنيم. گره گشايي مومن توسل به اهل بيت است. راه ديگر توسل، گوش دادن و خواندن روايات اهل بيت است .افرادي بوده اند كه با خواندن يك حديث زندگي شان عوض شده است. سخنراني ها بايد حاوي روايات و آيات قرآن باشد. منبر آقا شيخ عباس قمي، تماماً حديث و قرآن بود .شيخ عبدالكريم حائري مي فرمودند: طلبه هايي كه پاي منبر آقا شيخ عباس قمي مي نشينند بخاطر نورانيتي كه در آنها ايجاد مي شود، من آنها را عادل حساب مي كنم. عشق شدت محبت است .در قرآن داريم :علامت مومن محبت به خداست. درجنگ صفين امام علي (ع) به سرزمين كربلا رسيدند و فرمودند : اين سرزمين قتلگاه عشاق است اينها در راه خدا شهيد خواهند شد و كسي از گذشتگان و از آيندگان به اينها محلق نمي شوند . حساب شهداي كربلا جدا از شهداي ديگر است .از امام صادق(ع) سوال كردند كه عشق چيست و چرا عده اي دچار

ص: 13138

شدت علاقه مي شوند؟ امام فرمود :دلهايي كه معشوق حقيقي يعني خدا را پيدا نمي كنند،خدا طعم عشق غير از خودش را به آنها مي چشاند. سوال – صفحه 158 قرآن كريم را توضيح بفرماييد. پاسخ – در روايت متعدد داريم كسي كه مداومت بر صلوات داشته باشد خدا فرشته هايي را خلق مي كند كه او را از پل صراط عبور دهند. پيامبر فرمود: كسي كه در معرض افتادن از پل صراط است اگر در دنيا زياد برمن صلوات فرستاده باشد، فرشتگان بالهايشان را پهن مي كند تا آنها از پل صراط رد شوند. روايت داريم كه صلوات نفاق را از بين مي برد . باران رحمت خدا برهمه مي بارد ولي اين بستگي به ظرفيت زمين دارد .رحمت خدا بر همه ي انسانها مي بارد ولي انساني كه ظرفيتش را داشته باشد رحمت را جذب مي كند . خدا مي فرمايد:در زمين پاك چيز پاك مي رويد و در زمين شوره زار خار مي رويد . سوال – در مورد مصاديق ديگر توسل توضيحاتي بفرماييد. پاسخ – يكي از مصاديق توسل شركت در مراسم روضه است .يكي از مصاديق توسل اقامه ي عزاداري است . همه سعي كنند كه درسال يك مراسم روضه در منزل شان داشته باشند . مرحوم قاضي به فرزندان شان گفته بود كه مراسم روضه ي اهل بيت را ترك نكنيد حتي اگر چند نفر بيشتر نباشيد .در خانه اي كه مصيبت اهل بيت خوانده مي شود ظلمت ها و شياطين از آن دور مي شوند. آيت الله خرازي مي فرمودند كه در خانه ي آيت الله خوئي مراسم

ص: 13139

روضه زنانه اي برپا مي شد و اين باعث مي شد كه ايشان نتوانند مطالعه كنند بخاطر همين، ايشان اين مراسم را تعطيل كردند . بعد از مدتي ايشان دچار چشم درد شديدي شدند و ديگر نمي توانستند مطالعه كنند. ايشان خواب مي بينند كه علت آن تعطيل كردن روضه ي امام حسين(ع) است .ايشان دوباره مراسم روضه را برپا كردند و با تربيت امام حسين(ع) شفا گرفتند. خدايا به حق آقا اباعبدالله و حضرت زينب به همه ي ما معرفت و ايمان عنايت بفرما.

91-09-13

بستن زلف رها سنگدلي مي خواهد دل شكستن همه جا سنگدلي مي خواهد،چون دلت حال مرا ديد نپرسيد چرا عشق بي چون و چرا سنگدلي مي خواهد، تو هم اي بخت ملامتگر ما باشد ولي سرزنش كردن ما سنگدلي مي خواهد، كوه بودم همه ي عمر و نمي دانستم راه بستن به صدا سنگدلي مي خواهد، رود يك عمر مرا گفت بيا تا دريا سنگ ماندن به خدا سنگ دلي مي خواهد، كربلا آمد و من حُر گرفتار بيا دل ندادن به بلا سنگدلي مي خواهد. سوال – چه طور مي توان با متوسل شدن به خدا و ائمه، از بداخلاقي رهايي پيدا كرد؟ پاسخ – يكي از راههاي رسيدن به اخلاق خوب متوسل شدن به خداست .راه ديگر توسل به اهل بيت است .همانطوركه ما براي بيماريهاي ظاهري يا مالي توسل پيدا مي كنيم بايد براي رذايل اخلاقي هم متوسل بشويم. ما بايد از اهل بيت كمك بخواهيم زيرا قدرت ما به شيطان نمي رسد. شيطان با انبياء دست و پنجه نرم كرده است و آدم و حوا را

ص: 13140

از بهشت بيرون رانده است. پس ما بايد براي جنگ با نفس بايد از خدا و ائمه كمك بگيريم و به آنها متوسل بشويم. توسل راه كار جدي براي معضلات اخلاقي و وراثتي است . ما جدا از كمك خدا و اهل بيت نمي توانيم بر بداخلاقي پيروز بشويم زيرا ناتوان هستيم. يكي از بزرگان مي فرمود كه درعالم مكاشفه شيطان را ديدم و با او دعوا كردم و شيطان داشت مرا به زمين مي زد در آن هنگام حضرت علي (ع) را صدا زدم ،آقا به كمك من آمد و شيطان را به زمين زد و من روي شيطان نشستم و سر شيطان را بريدم. آقا فرمود: زور شما به شيطان نمي رسد از ما كمك بخواهيد. اتصال به اهل بيت، جزو اصول دين ماست و ما بايد در همه ي زندگي مان اين پيوند را محكم كنيم. فردي از اقوامي تنفر داشت و دوست داشت كه اختلافي پيش بيايد تا با آنها دعوا كند و آنها را بزند. روزي ايشان در روضه ( اتفاقا اقوام هم در روبروي او نشسته بودند)شنيد كه مي گفتند: ما نبايد با دوستان اهل بيت دشمن باشيم و بايد آنها را دوست بداريم .اين سخنان در او اثر گذاشت و همانجا اقوامش را بوسيد و با آنها آشتي كرد. بايك سخنوتوسل بهاهل بيت اين آقا تغيير عقيده دارد. آيت الله قاضي به فرزندانشان فرمودند كه در خانه ي خدا نرويد و روزي يك بار با اهل بيت توسل داشته باشيد.(سيره ي علما و مراجع ما اين است كه هفتگي ،ماهانه و مناسبتي روضه داشتند).روضه هفتگي را غنيمت بشماريد

ص: 13141

حتي اگر تعداد كمي باشيد. اگر ما همه ي عمرمان را صرف امام حسين(ع) و ائمه بكنيم حق آنها را ادا نكرده ايم. پيامبر مي فرمايد: شيطان ( منظور نفس است)من به دست من مسلمان شد. آيت الله قاضي مي فرمود با اينكه من زياد با نفس خودم مبارزه كردم ولي باز به آن توحيد ناب نرسيدم. روزي از حرم حضرت ابوالفضل رد مي شدم كه فرد ژوليده اي دهانش را به گوش من گذاشت و گفت كه شما خيلي زحمت كشيده اي ولي هنوز مشكل تو حل نشده است، اگر مي خواهي مشكل اصلي تو حل بشود بايد به در خانه ي حضرت ابوالفضل بروي. اين حرف من را زير و رو كرد. من بهحرم رفتم و شديد توسل پيدا كردم .(تمام شهداي عالم به مقام و عظمت حضرت ابوالفضل غبطه مي خورند.)بعد از اين توسل يك حالت توحيدي ناب به من دست داد و حالت شهودي را ديدم كه تجلي خدا را در آن مي ديدم و حالت آرامشي به من دست داد ولي موقتي بود. شب به منزل رفتم و در پشت بام خلوتي كردم و آن حالت دوباره به من دست داد تا اينكه اين حالت در من مستقر شد. ايشان آرامش فوق العاده اي داشت .آيت الله بهجت فرموده بودند كه همه ي بهره هاي من از آيت الله قاضي بود. علامه طباطبايي مي فرمود: سرمايه ي من آن عرض ارادت ويژه اي است كه به حضرت ابوالفضل دارم مثل ارادتي كه پشت كوهي ها خالصانه به آن حضرت دارند. از عالمي پرسيدند كه مقام حضرت ابوالفضل بالاتر است يا

ص: 13142

مقام سلمان، عالم فرمود : اين قياس اشتباهي است. سلمان يكي از اصحاب خوب پيامبر بود ولي حضرت ابوالفضل با يك نگاه مي تواند سلمان درست مي كند. پس ما در مشكلات بايد به آنها متوسل بشويم. ما فكر نكنيم كه توسل فقط خواندن دعاي توسل است. هر نوع توجه و پيوند به خانواده ي اهل بيت ،توسل است. يكي از توسلات، زيارت از راه دور يا نزديك است و ديگري گره گشايي از منسوبين به اهل بيت و شيعيان است. يكي ديگر از راه هاي توسل مطالعه و مباحثه روايات و فرمايشات اهل بيت است .انسان وقتي روايات را مي خواند ،در واقع با نور آشنا مي شود. نور آيات قرآن مثل نور خورشيد است و نور روايات مثل نورماه است .كلمات اهل بيت به افق ما نزديكتر است و مي توانيم با آن انس بگيريم. امام باقر(ع) مي فرمايد :كلام ما دل را زنده مي كند. در روايت داريم: روايات ما دل ها را نرم مي كند و عاطفه ي شما را نسبت به يكديگر زياد مي كند و دلهايتان را پيوند مي زند. امام صادق(ع) به فضيل مي فرمايد: آيا مي شود دور هم جمع بشويد و حديث بگوييد؟ خدا رحمت كند امر ما را احياء كند. بچههاي ما بايد حديث وروايات را حفظ كنند .

91-09-20

سوال- در مورد راه كارهايي خوش اخلاقي توضيحاتي بفرماييد. پاسخ – يكي از راه كارها اين است كه ما تبعات شوم بداخلاقي و آثار خوب خوش اخلاقي را بدانيم. بد اخلاقي مي تواند انسان را به قعر جهنم برود و روح و جسم انسان را متلاشي

ص: 13143

كند و خوش اخلاقي همه ي خوبي هاي دنيا و آخرت را براي انسان مي آورد. امام صادق (ع) مي فرمايد :شيعيان ما را با رواياتي كه مي دانند بشناسيد. يعني شيعيان ما كساني هستند كه با روايات و قرآن مانوس هستند. انس با روايات مخصوصا روايات در مورد بداخلاقي خيلي موثر است .بداخلاقي از سرطان بدتر است .همانطور كه ما به دنبال علاج بيماري مثل سرماخوردگي هستيم بايد دنبال علاج بيماري بداخلاقي هم باشيم .روايت داريم كه گناه انسان بداخلاق آمرزيده نمي شود و توبه اش قبول نمي شود. خدا توبه انسان بداخلاق را قبول نمي كند. انسان خوش اخلاق اگر استغفرالله هم نگويد، خوش اخلاقي اش گناهان او را از بين مي برد. پس ما بايد به آثار سوء بداخلاقي توجه كنيم. بداخلاقي رزق را كم مي كند و آرامش انسان را مي گيرد. روايت داريم كه كليد تمام بدي ها غضب است و فروبردن خشم كليد تمام خوبي هاست. امام سجاد(ع) مي فرمايد :من نچشيدم جرعه اي گواراتر از خشمي كه فرو بردم. البته ممكن است فروبردن خشم كار سختي باشد ولي بعد انسان احساس راحتي مي كند. نوشيدن معنوي بالاتر از نوشيدن مادي است. امام سجاد(ع) مي فرمايد :از همه ي شما به خدا نزديكتر كسي است كه اخلاقش بهتر باشد .ما بايد بدانيم كه خوش اخلاقي ما را با خدا همنشين مي كند. كسي كه خوش اخلاق است و واجباتش را انجام مي دهد، ثواب كسي را دارد كه شب تا صبح عبادت مي كند و ثواب جهاد در راه خدا در اعمالش ثبت مي شود. فردي نزد پيامبر آمد

ص: 13144

و گفت :همسايه اي داريم كه شب تا صبح نماز مي خواند ولي با زبانش همسايه ها را آزار مي دهد. پيامبر فرمود: اين نمازها براي او خيري ندارد. البته نماز و روزه به ما انرژي مي دهد كه بر نفس مان غلبه كنيم نه اينكه بداخلاقي كنيم. اگر خشم بر ما غلبه كند ما را به هلاكت مي رساند. اميرالمومنين مي فرمايد: در خوش اخلاقي ،گنج هاي رزق خوابيده است .مردم انسان هاي خوش اخلاق را بيشتر دوست دارند و خدا هم به آنها رزق بيشتري مي دهد. توجه به روايات در مورد اخلاق، انگيزه ي بزرگي براي خوش اخلاق شدن است .راه كار ديگر تصميم قاطعانه و جدي است. افرادي كه بصورت وراثتي تند مزاج هستند، اگر خوش اخلاق بشود ثواب بيشتري مي برد نسبت به افرادي كه بطور ذاتي خوش اخلاق هستند. بخاطر همين مي گويند كه مبارزه با نفس جهاد اكبر است. پيامبر فرمود: اگر كسي با ديگران مدارا كند و عصباني نشود، او از دنيا رفته در حاليكه به مقام شهادت رسيده است .افراد معتادي بوده اند كه تصميم گرفتند و اعتياد را ترك كردند. پس اينكار امكان پذير است و بايد تلقين منفي را از بين ببريم .يكي از خلفا عادت بدي داشت و گِل و خاك مي خورد. پزشكان نتوانستند او را مداوا كنند .او را نزد عالمي بردند و او به خليفه گفت كه شما براي ترك اين كار،نياز به يك عزم ملوكانه داريد. او يك تصميم ملوكانه گرفت و اين عادت زشت را ترك كرد. فردي نزد پيامبر آمد و گفت كه مرا نصيحتي كن .پيامبر

ص: 13145

فرمود: سعي كن كه عصباني نشوي. اين مرد سه بار سوالش را تكرار كرد و پيامبر هر سه بار همان جواب را به او داد. وقتي او به محل زندگي اش برگشت ديد يكي از افراد فاميل كشته شده است و همه آماده هستند كه به خون خواهي آن فرد بروند. او هم مي خواست آماده ي خون خواهي بشود كه به ياد حرف پيامبر افتاد كه نبايد عصباني بشود. او خشمش را كنترل كرد و فكركرد كه چطور مشكل را حل كند. او طائفه ي ديگر را راضي كرد كه به آنها ديه بدهد و با اين كار آتش دو طائفه را خاموش كرد. حواريون به حضرت عيسي گفتند كه بدترين چيزها در دنيا چيست؟ حضرت عيسي فرمود: خشم و غضب خدا. آنها پرسيدند كه چگونه از غضب خدا در امان باشيم ؟ حضرت فرمود: سعي كنيد كه غضب نكنيد. اگر شما خشمگين نشويد خدا هم بر شما خشم نخواهد گرفت . يكي از راه حل هاي اساسي در مقابله با افرد عصباني، اين است كه انسان سكوت كند يا بگويد :سلام عليكم .ما در هنگام غضب نبايد تصميم بگيريم يا برنامه ي تربيتي داشته باشيم .يعني استاد يا مادر، اگر در حالت غضب است، آن موقع وقت تربيت بچه نيست .نتيجه ي يك تصميم جاهلانه ،خونريزي است. هيچ وقت در روايات و قرآن به ما نمي گويد كه با جاهل درگير بشويد يا مقابله به مثل كنيد .فردي به امام سجاد(ع) توهين كرد، حضرت سكوت كردند. او هرچه مي خواست به حضرت گفت و رفت .حضرت به اطرافيان فرمود: شما دوست داريد كه

ص: 13146

جواب او را بدهم ؟حضرت لباس پوشيدند و به طرف منزل آن فرد رفتند. و در راه آيه فرو بردن خشم را مي خواندند .حضرت در منزل ايشان را زدند و فرمودند كه شما حرف هايي به من زديد ،اگر من اشتباه كردم خدا مرا بيامرزد و اگر شما خطا كرديد خدا شما را بيامرزد. اين فرد منقلب شد و از حضرت معذرت خواهي كرد. يكي ازعلماي بزرگ مي فرمودند كه فردي از من دلخوري داشت و وقتي مرا ديد شروع به اهانت كرد. من سكوت كردم. اگر انسان لحظه اي سكوت كند تمام مشكلات حل مي شود. او به توهين هايش ادامه داد ولي من باز سكوت كردم و گفتم كه از چه موقع شما چشم باطن تو باز شده است كه درون مرا ديده اي؟( من جاهل و نادان هستم و خودم اين را مي دانم) اين فرد جا خورد .قرآن مي فرمايد كه وقتي با جاهلين برخورد مي كنيد با آنها درگير نشويد ، اعمال آنها براي خودشان واعمال شما براي خودتان است. اگر ما در رانندگي مراعات قانون را بكنيم و فردي قانون را نقض كند ، آيا ما بايد با او مقابله به مثل كنيم مثلا با او سرشاخ بشويم ؟اگر راننده اي خلاف مي كند ما بايد به كنار برويم تا او رد شود و با او مقابله به مثل نكنيم . بعضي مواقع انسان بايد گوش و چشمش را ببندد. كسي كه به ما فحش مي دهد بداند كه به خودش فحش مي دهد. حكيمي فردي را ميهمان كرد. همسر حكيم عصباني بود و سفره را بهم زد.

ص: 13147

ميهمان ناراحت شد و مي خواست برود. حكيم به ميهمان گفت: اگر پرنده اي اين سفره را بهم مي زد آيا شما ناراحت مي شديد؟ ميهمان گفت : خير، او يك پرنده بود. حكيم گفت: شما فكر كن كه همسر من هم يك پرنده بود كه سفره را بهم زد. ما در هنگام برخورد با بچه صبور مي شويم زيرا مي دانيم كه او زبان نمي فهمد. پس اگر ما طرف را زبان نفهم حساب كنيم ، با او به آرامش رفتار مي كنيم. فردي به يكي از ياران پيامبر اهانت كرد و آن فرد سكوت كرد ولي بعد از مدتي او هم شروع به فحش دادن كرد. پيامبر بلند شد و فرمود: تا وقتي كه تو سكوت كرده بودي ، فرشته اي جواب آن فرد را مي داد يعني آن فرد گناهان شما را پاك مي كرد و ثواب هايي به شما مي داد ولي وقتي شما هم فحش دادي ، فرشته رفت و شيطان آمد .پس ديگر جاي من اينجا نيست و بايد بروم. جايي كه ما مقابله مي كنيم رحمت خدا و پيامبر از ما قطع مي شود. روايت داريم :كلام انسان عاقل به انسان انرژي مي دهد و جواب انسان جاهل سكوت است . سوال- صفحه 172 قرآن كريم را توضيح بفرماييد. پاسخ – پيامبر فرمود: هر كسي ذكر(صلوات)مرا بشنود و آنرا نگويد شقي خواهد شد. در بعضي روايات داريم كه به من جفا كرده است . در آخر اين صفحه مي فرمايد: كساني كه تمسك به كتاب دارند و نماز را بپا مي دارند، آنها جزو مصلحين است و خدا

ص: 13148

اجر آنها را ضايع نمي كند. منظور از تمسك به كتاب ،عمل كردن به قرآن است. نماد دين ما نماز است .كساني كه به كتاب قرآن عمل كنند و نماز بخوانند، جزو صالحين هستند. روايت داريم :يكي از بالاترين عبادت ها سكوت است . زيرا اين كار خلاف نفس است. سفارش اسلام اين است كه گفتاري اضافي را حذف كنيد. امام هشتم(ع) مي فرمايد: سكوت كردن، دري از درهاي حكمت است .حتي اگر شما مي خواهيد كسي را هم اذيت كنيد مي توانيد سكوت كنيد. يكي از اساتيد عرفان خانمي عرب داشت كه با ايشان تندي مي كرد به حدي كه روزي مشتي به او زد كه عمامه از سرش افتاد. ايشان سكوت كردند و از همسرش معذرت خواهي كرد. ايشان فرمود: ايشان عصباني بودند و سرريز كرده بودند و به ما هم آسيبي نرسيد. درحال آرامش انسان تذكراتي مي دهد ولي در مرحله ي اول نبايد با افراد جاهل درگير شد. امام صادق(ع) مي فرمايد: شما همه ي جامعه را مثل خانواده تان درنظر بگيريد، افراد بزرگتر از خودتان را مثل پدرتان فرض كنيد و به او احترام بگذاريد و افراد كوچكتر از خودتان را مثل فرزندتان در نظر بگيريد و به آنها مهرباني كنيد و افرادي كه همسن شما هستند مثل خواهر يا برادر فرض كنيد و به آنها محبت كنيد. با اين ديد همه به همه عشق مي ورزند و محبت مي كنند. سوال – در مورد سالروز شهادت امام سجاد(ع) توضيحاتي بفرماييد. پاسخ – بخش مهمي از قيام عاشورا، بعد ازعاشورا بوده است كه بدست امام سجاد(ع) به نتيجه رسيده است

ص: 13149

.امام سجاد (ع) خطبه اي در شام خواندند كه در آنجا حقانيت اهل بيت و جدشان را بيان كردند. اين خطبه مردم را برعليه يزيد شوراند. امام سجاد(ع) سي و پنج سال عزاداري كردند و جزو بكائين شدند. روزي امام سجاد(ع) آنقدر گريه كردند كه زمين خيس شد و يكي از ياران به ايشان فرمود كه وقت آن نشده است كه شما گريه را ترك كنيد ؟ امام فرمود: واي بر تو، حضرت يعقوب در دوري يوسف آنقدر گريه كرد كه چشمهايش را از دست داد، من چطور اشك نريزيم در حاليكه هجده نفر از برادران من در يك روز به شهادت رسيدند؟ حضرت امام سجاد(ع) با گريه ها و تربيت شاگردان دين اسلام را حفظ كردند. خدايا به همه ي ما ايمان كامل و اخلاق حسنه عنايت بفرما و ما را جزو شيعيان راستين قرار بده.

91-09-27

حتي شده به خنده اي ميهمان مان كنيد زلفي نشان دهيد و پريشان مان كنيد، از اين مسافران قدم دور خودزدن سلمان شدن گذشت مسلمان مان كنيد، يك نور واحديد در چهارده افق كه حيران مان كنيد. سوال – در مورد راه كارهاي خوش اخلاقي توضيحاتي بفرماييد. پاسخ – يكي از راههاي رسيدن به خوش اخلاقي استعانت گرفتن از خداست.اگر خدا نفس ما را رام نكند، اين كار سخت است .درحديث قدسي خدا مي فرمايد: وقتي به زير دستت غضب مي كني ياد من بكن و خشم خودت را فرو ببر، وقتي من به تو غضب مي كنم به ياد تو مي افتم و به تو غضب نمي كنم. راه ديگر رسيدن به خوش اخلاقي، تلقين تصميم و

ص: 13150

عزم راسخ است يعني به خودمان تلقين كنيم كه مي توانيم خوش اخلاق باشيم و مي توانيم جلوي غضب مان را بگيريم .راه ديگر رسيدن به خوش اخلاقي ،دانستن آثار منفي بداخلاقي و دانستن آثار مثبت خوش اخلاقي است. از امام صادق (ع) روايت داريم :انسان بداخلاق زمامي از آتش به او بسته اند و او را به جهنم مي برند. و انسان خوش اخلاق زماني به او بسته اند و او را به بهشت مي برند. پايان كار خوش اخلاق عاقبت به خيري است .حتي اعمال مستحب نكرده را در اعمال او ثبت مي كنند. روايت داريم :محبوب ترين راه ها به سوي خدا دو چيز است :وقتي مصيبتي رسيد با صبر با آن برخورد كنيم و خشمي را فرو ببريم. روايت داريم كه خدا مي فرمايد :واجب مي شود من دوست بدارم كسي را كه وقتي خشمگين مي شود خشمش را فرو ببرد. اگر ديگران ما را به خشم آوردند و ما خشم مان را فرو برديم، واجب مي شود كه خدا ما را دوست بدارد. نجاست گناه نيست ولي وقتي ما نجس هستيم مي خواهيم زودتر خودمان را پاك كنيم. بداخلاقي هزاران بار بدتر از نجاست است. ما مواظب هستيم كه آلودگي به بدن مان نرسد، چطور مراقب بداخلاقي نيستيم كه ما را به جهنم مي برد و همين الان بدن ما را به آتش مي كشد. ما بايد به بهداشت روح و روان مان اهميت بدهيم . بداخلاقي اصل ايمان را از بين مي برد، رابطه ي ما را با خدا از بين مي برد و بداخلاقي باعث مي شود كه

ص: 13151

توبه ي ما مورد قبول واقع نشود. اگر ما اخلاق را درمسائل سياسي، اجتماعي و بين المللي رعايت كنيم، هيچ مشكلي ايجاد نمي شود و فتنه اي بوجود نمي آيد. آتش دنيا بخاطر بداخلاقي است. كسي كه خشونت دارد بدانيد كه بداخلاقي هايي در زندگي فردي اش بوده است. ريشه ي تمام مفاسد اجتماعي ،رواني ، جسمي و روحي به اخلاق بر مي گردد. پيامبر مي فرمايد: بعثت من بخاطر اخلاق و تزكيه است. اول تزكيه و تهذيب بعد تعليم .صدمات ما از دانشمنداني است كه اخلاق و تعهد نداشته اند. آنها بمب هاي اتمي و سلاح هاي شيميايي درست كرده اند. علم بايد درمسير سازندگي و تزكيه باشد. اگر همه خوش اخلاق باشند مشكلات روابط اجتماعي و اقتصادي حل مي شود. اگر زن و شوهر خوش اخلاق باشند و همديگر را دوست داشته باشند، مي توانند با مشكلات اقتصادي بسازند و مشكلات به چشم نمي آيد. اگر زن و شوهري بهترين امكانات را داشته باشند ولي عصباني باشند ،يك شب خوش ندارند. يعني اگر رفاه داشته باشند آسايش نخواهند داشت .ما بايد در مقابل ديگران، سكوت و تغافل كنيم يعني مقابله به مثل نكنيم. اهل بيت به ما نمي گويند كه با كسي درگير بشويد. اميرالمومنين مي فرمايد :انسان عاقل دو ويژگي دارد: نصف آن تحمل است و نصف آن نديده گرفتن و تغافل يعني خود را به جهالت زدن. اين راه كار مهمي براي خوش اخلاقي است.انسان مي تواند تلنگرهاي كوچك را تحمل كند. امام هشتم به هشام مي فرمايد: اگر در دست شما يك گوهر ارزشمندي باشد همه ي اگر بگويند كه

ص: 13152

اين خاك است ،آن گوهر تغيير نمي كند . و اگر در دست شما چيز بي ارزشي باشد و همه بگويند آن گوهر است ،چيزي عوض نمي شود. پس واقعيات با حرف كسي عوض نمي شود پس ما بايد آنرا تحمل كنيم و عصباني نشويم. بعضي ها فقط از حرف مردم مي ترسند. ما نمي توانيم جلوي حرف مردم را بگيريم. قوم بني اسرائيل حضرت موسي را خيلي اذيت كردند. موسي با برادرش هارون به سفر رفت و در سفر هارون مُرد، مردم گفتند كه موسي برادرش را كشته است. موسي خيلي به بني اسرائيل خدمت كرد. قارون به زني پول داد و گفت كه به مردم بگو موسي با من رابطه ي نامشروع دارد.( اميرالمومنين مي فرمايد: اگر به انسان بي گناه تهمت زده شود اين تهمت از آسمان ها سنگين تر است) اين زن نتوانست اين حرف را بزند و خودش اعتراف كرد. حضرت موسي ناراحت شد و او را نفرين كرد و زن در زمين فرو رفت. موسي از دست اين تهمت ها خسته شد و به خدا گفت : خدايا كاري بكن كه مردم پشت سر من حرف نزنند. خدا فرمود: اي موسي،من اين دعا را در مورد خودم هم مستحاب نكردم و مردم پشت سر من هم حرف مي زنند. مي گويند كه خدا پسر يا دختر دارد يا ... امام صادق (ع) مي فرمايد: انسان نمي تواند دو كار را انجام بدهد :همه ي مردم را راضي نگه دارد و زبان مردم را ببندند. لقمان حكيم پيامبر نبود، او يك غلام ساده بود ولي خدا به او حكمت داده

ص: 13153

بود. سوره ي قرآن هم بنام او آمده است .خدا كلمات او را در قرآن آورده است. افراد خوب مي توانند براي ديگران الگو باشد. آيت الله صدرالدين حائري مي فرمودند كه در زمان ما به حاج آقا دولابي حكمت داده شده است .ممكن است كه اين افراد تحصيلات نداشته باشند ولي مي توانند الگو باشند زيرا خدا به آنها حكمت داده است .كربلايي صادق فاروقي فرد بي سوادي بود ولي خيلي باتقوا بود. قبر او در قم است و مردم به زيارت او مي روند. اين افراد مرجع تقليد نيستند و ما نمي خواهيم از آنها تقليد كنيم ولي آنها مي توانند الگو باشند .آيت الله بهاءالدين مي فرمودند كه ممكن است كه بعضي ها روحاني باشند ولي روحاني نباشند يعني لباس روحانيت پوشيده باشند ولي روحاني نباشند. صيادي شيرازي واقعا روحاني بود. روحاني بودن به لباس و درس خواندن نيست. صياد شيرازي معاوني داشت كه ايشان هم خيلي مورد علاقه ي آيت الله بهاء الديني بود. لقمان حكيم عبد صالح بود و خدا او را بالا برد. لقمان به پسرش گفت :به حرف مردم توجه نكن و به حرف خدا توجه كن. او داستان پدر و پسر و الاغ را تعريف كرد و حرف هاي مردم را در مورد آنها گفت. پس انسان بايد نصف سختي را تحمل كند. پيامبر يتيمي داشت كه خيلي پرخاشگر بود و پيامبر از او سرپرستي مي كرد، او از دنيا رفت .پيامبر براي او گريه مي كرد. از پيامبر سوال شد كه چرا گريه مي كنيد. پيامبر فرمود: مي ترسم يتيم بداخلاقي مثل او گير من نيايد

ص: 13154

زيرا او براي رشد من خوب بود. زيرا او بداخلاقي مي كرد و من تحمل مي كردم . سوال – صفحه ي 179 قرآن كريم را توضيح بفرماييد. پاسخ- چند فرشته هستند كه هر كس صلوات بفرستد براي آنها مغفرت طلب مي كنند و اگر كسي از روي عمد صلوات نفرستد( وقتي نام پيامبر را شنيد) فرشتگان مي گويند خدا تو را نيامرزد. خدا مي فرمايد: اجابت كنيد خدا و پيامبر را وقتي شما را دعوت مي كنند تا شما را احيا كنند. احيا منظور احياي معنوي است يعني به ما آرامش بدهند و آن حيات طيبه است. روايت داريم :دو چيز به ما آرامش مي دهد: قناعت و پيروي از اميرالمومنين و ولايت. شب جمعه، شب يلدا است و شايع شده است كه پايان عمر دنيا است. شما به اين شايعه ها توجهي نكنيد. ما بايد هميشه آماده ي سفر آخرت باشيم حتي اگر اين شايعات نباشد. انسان بايد حق ديگران را ادا كند و نمازهاي قضاي خودش را ادا كند و ... شما به فال هاي بد توجه نكنيد. امسال شب يلدا كه طولاني ترين شب سال است، با شهادت امام حسن مجتبي(ع) (ع)مقارن شده است .شهادت امام دو قول دارد :يكي هفتم و ديگري بيست و هشتم صفر است كه قول برتر هفتم است .پيامبر امام حسين(ع) را خيلي دوست داشت. مردم سعي كنند كه در اين شب به فكرامام حسن(ع) هم باشند. روايت داريم كه امام حسن(ع) از امام حسين(ع) هم بالاتر است .در هفتم صفر بازار قم تعطيل مي شود و مجالس برپا مي شود. شب يلداي ما بايد امام

ص: 13155

حسني بشود. شما مي توانيد در اين شب صد صلوات به امام حسن(ع) هديه بدهيد .اين ايام ، ايام اسارت خانواده ي امام حسين(ع) است زيبنده نيست كه ما كاري بكنيم كه خلاف ادب به ائمه باشد. بروز حلم امام حسن(ع) فوق العاده بود. پيامبر فرمود : چشمي كه براي حسن من گريان بشود، در قيامت گريان نخواهد بود، دلي كه براي حسن من غمگين شود در آخرت شادي خواهد بود و قدم هايي كه به زيارت حسن برود بر پل صراط نمي لرزد. انشاءالله مراسم امام حسن(ع) به بهترين نحو احياء شود و ياد بيشتري از امام حسن(ع) بشود. خدايا به حق محمد و آل محمد، قلب امام زمان(عج) را از ما راضي، فرجش را نزديك بفرما، ما را جزو شيعيان آن حضرت و منتظرين آقا امام زمان(عج) قرار بده.

91-10-04

سوال – آيا راه كارهايي (تحمل كردن و تغافل)كه شما در مورد خوش اخلاقي مي دهيد هميشه كاربرد دارد ؟ پاسخ – قاعده ي كلي مدارا، تغافل و سكوت است .البته درموارد خاص مثل اينكه فردي تكبر خاصي دارد، راه هاي تنبيه وجود دارد مثل قهر كوتاه و تنبيه موقت. البته اين موارد كم پيش مي آيد . اساس اوليه كار بر راستگويي است ولي استثنائاً در اصلاح بين دو نفر مي توان دروغ گفت. ولي اين قاعده نيست و ما نمي توانيم در موارد ديگر هم دروغ را جايز بدانيم .غيبت گناه كبيره است و 99 درصد جايز نيست و يك درصد آن هم وقتي جايز است كه حقي ضايع شده است. سيره پيامبر و اهل بيت، حتي با دشمنان مدارا بود. خدا

ص: 13156

مي فرمايد كه موسي با فرعون نرم صحبت كن. گاهي قهر و تنبيه اثر عكس دارد و بداخلاقي فرد بيشتر مي شود ولي اصل برسكوت، عفو، گذشت و مدارا است. روايت داريم كه پيامبر فرمود: هر وقت خشم و غضب شما را فراگرفت سكوت كنيد. اميرالمومنين مي فرمايد :انسان دانا كسي است كه نصف آن تحمل و نصف آن تغافل(خود را به نفهمي زدن) است .يك هنرمند يا يك شاعر ماهر از روز اول مهارت را نداشته است و بر اثر تمرين آنرا بدست آورده است .يك وزنه بردارد بتدريج آستانه ي قدرتش را بالا برده است تا بتواند يك وزنه را بلند كند. در مورد مسائل اخلاقي هم همين طور است .البته ممكن است كه بزرگاني بوده اند كه دفعتاً كاري را كنار گذاشته اند. مثلا سيگار را در يك شب كنار گذاشته اند. امام خميني در كتاب چهل حديث مي فرمايد :افراد بداخلاق اگر دفعتاَ نتواند بداخلاقي را ترك كند حتما بتدريج مي تواند اين كار را بكند. مثلا اگر فردي در ماه ده بار عصباني مي شود سعي كند كه آنرا به هشت بار برساند و كم كم خودش را تشويق كند و سكوت كند تا بر خودش مسلط شود. تحمل يعني اينكه ما خوش اخلاق ها و احاديث را ببينيم . روايت داريم: واجب مي شود محبت خدا بر فردي كه حلم بورزد و نزديك است كه آن فرد پيامبر شود. فردي كه تحمل مي كند نزديك است كه پيامبر بشود. روايت داريم: بهترين راه به سوي خدا جرعه ي خشمي است كه قورت بدهيد يا جرعه ي مصيبتي است كه

ص: 13157

آنرا تحمل كنيد. فوت حاج آقا مصطفي براي امام خيلي سخت بود. زيرا امام به ايشان محبت شديد داشتند. اين مصيبت آنقدر براي خانواده ي امام سنگين بود كه امام به آنها مي گفت كه من در بچگي پدرم را از دست دادم و آنها را دلداري مي داد. اگركسي به ما حرفي زد نبايد اين حرف براي ما سنگين باشد. جلوي زبان مردم را نمي توان گرفت و امكان ندارد كه همه از ما راضي باشند. امام صادق(ع) مي فرمايد :پيامبر عقل كل بود .به پيامبر كه عقل كل بود مجنون و ساحر مي گفتند. حالا به ما بگويند كه تو جاهل هستي ، اين مشكلي پيش نمي آورد . بعضي ها مي گويند كه شما بي رگ هستيد كه جواب غيبت ديگران را نمي دهيد. كساني كه غيبت ما را مي كنند ثواب هايشان را به پرونده ي ما منتقل مي كنند. يكي از شاگردان انصاري همداني به ايشان مي گفتند كه فردي در مورد ما غيبت كرده است. ايشان مي فرمودند كه براي اين فرد دو ركعت نماز بخوان و اگر داري گوسفندي هم قرباني كن زيرا او دارد شما را تربيت مي كند و ثواب ها را به شما مي دهد و گناهان شما را مي برد. در اين كار هزاران خير است. پيامبر ما بخاطر ازدست دادن يتيم بداخلاق گريه مي كرد زيرا مي فرمود كه شايد ديگر بچه اي به اين بداخلاقي گير من نيايد زيرا او باعث رشد من بود. خدا مي فرمايد كه ما براي هر پيامبري ،شيطاني از جن و انس قرار داديم تا آنها ساخته

ص: 13158

بشوند. اگر ما در دعاها صفات خدا را مي خوانيم بخاطرا ين است كه ما هم بايد مثل خدا بشويم. سوال – چكار كنيم كه وقتي به ما اهانتي مي شود ناراحت نشويم ؟ پاسخ – كرامت ما با اين اهانت ها از بين نمي رود ولي به نفس ما برمي خورد. مولوي مي گويد : خود نشان مومنان مغلوبي است، نيك در اِشكست مومن خوبي است. پس اگر به ما حرفي مي زنند و ما ناراحت مي شويم اين نشان مي دهد كه ما خودخواهي داريم. اگر به ديگران بگويند كه زشت هستي، ما ناراحت نمي شويم ولي اگر به ما بگويند كه زشت هستي ما ناراحت مي شويم، پس اين به نفس ما بر مي خورد. عده اي هستند كه كراماتي دارند ولي بايد بخاطر خدا اين حرفها را تحمل كنند. كسي كراماتش از پيامبر بالاتر نيست. عمربن عبدود در صورت حضرت علي (ع)آب دهان مي اندازد و فحش مي دهد. امام نفسانيات ندارد كه به ايشان بربخورد ولي امام بلند شد و همان موقع او را نمي كشد. امام نگفت كه من كرامت امامت دارم .زيرا امام فقط رضايت خدا را در نظر مي گيرد و مي خواهد كه كار در آرامش كامل انجام بگيرد. بعضي ها فكر مي كنند كه شجاعت به اين است كه ما قوي باشيم و كم نياوريم و جواب همه را بدهيم. اتفاقا اين ها نشانه ي ضعف است .اگرمن به شما حرفي بزنم و شما سريع جواب بدهيد اين نشانه ي ضعف شماست ولي اگر شما با آرامش كامل جواب مرا بدهيد يا از جواب دادن

ص: 13159

صرف نظركنيد و به من محبت كنيد، اين علامت شجاعت و قدرت شماست .كسي كه از كوره در نمي رود و عصباني نمي شود ،اين نشانه ي كرامت اوست. شجاعت اين است كه انسان بر هواي نفس غلبه كند. در مسائل اخلاقي شجاعت يعني اينكه تحمل انسان بالا برود. روايت داريم :هر كس كه درحال مدارا از دنيا برود، شهيد بحساب مي آيد. (اين جهاد اكبر است) با يك دهه ي ماه صفر، مي توان امام حسن (ع)را از غربت درآورد. بعضي ها مي گويند كه قيام امام حسين(ع) از صلح امام حسن(ع) بالاتر است .اگر صلح امام حسن(ع) بالاتر از قيام امام حسين (ع) نباشد كمتر از آن نيست. آنها در يك مسير هستند. صلح امام حسن(ع) مقدمه ي قيام امام حسين(ع) و براندازي خاندان بني اميه شد. امام حسن(ع) در پاي منبر بودند و خطيب به پدرامام ناسزا مي گفت. امام مي توانست آنها را از منبر به پايين بكشد ولي بخاطر خدا صبر مي كردند. مردم شام بر اثر تبليغات سوء گول خورده بودند. معاويه و عمروعاص با صورت پوشانده نزد امام علي(ع) مي آمدند و مي دانستند كه چون ميهمان امام هستند امام با آنها كاري ندارد. مرد شامي امام حسن(ع) را ديد و به امام و پدرشان ناسزا گفتند. امام سكوت كرد. بعد امام( روايت داريم :اگر انسان گمراهي را نجات بدهيد مثل اين است كه تمام دنيا را احيا كرده ايد )با لبخند به او سلام كرد. امام فرمود: شما فرد غريبي هستي اگر مكان مي خواهي به تو مكان مي دهم و اگر پول مي خواهي به تو

ص: 13160

پول مي دهم و... هر نيازي داري من نياز تو را برآورده مي كنم.(خشونت ها مردم را از اسلام زده كرده است)اين فرد شامي تعجب كرد و گفت :من شهادت مي دهم كه تو حجت خدا در روي زمين هستي خدا مي داند رسالت را در چه خانواده اي قرارداده است. الان شما و پدرت محبوب ترين فرد در دل من هستيد. انسان با عمل مي تواند افراد را جذب اسلام كند. امام موسي صدر كه بيش از سي سال است كه مفقود شده است وقتي در لبنان بودند، برخوردي داشتند كه مسيحيان، اهل سنت و گروههاي مختلف جذب ايشان شده بودند. حتي از ايشان دعوت شده بود كه دركليسا سخنراني كند. شرح صدر داشتن و مدارا كردن ايشان خيلي بالا بود. نوشته اند كه امام موسي صدرجلسه سخنراني داشتند و قبل از ايشان فردي كه دشمن ايشان بود سخنراني مي كند و از امام موسي صدر بدي مي گويد. ايشان طرف را مي بيند و به او مي گويد كه اگر من اشتباهي دارم آنرا جبران مي كنم و به طرف محبت مي كند. او تعجب مي كند . يك برخورد همه ي كارها را درست مي كند. در روايت داريم كه جدال نكنيد. كساني كه جدال و بگو و مگو را ترك مي كنند حتي اگر حق با آنها باشد خدا خانه اي در بالاي بهشت به آنها مي دهد. آفت ادراكت است اين قيل و قال ، خون به خون شستن محال است و محال .فردي به مالك اشتر توهين كرد ولي او سكوت كرد. آن فرد به دنبال مالك رفت و

ص: 13161

ديد كه او به مسجد رفت و دو ركعت نماز خواند. مالك به آن فرد گفت كه من اين دو ركعت نماز را براي تو خواندم. ما بايد با عبادت نفس خودمان را مهار كنيم و ايمان مان را بالا ببرد. نه اينكه فقط عبادت كنيم و به نفس مان كاري نداشته باشيم . سوال – وقتي ما تحمل مي كنيم درنفس ما چه اتفاقي مي افتاد كه باعث مي شود ما خوش اخلاق باشيم؟ پاسخ – وقتي ما تحمل مي كنيم روح و ايمان ما قويتر مي شود و نفس ما ضعيف تر مي شود تا اينكه بداخلاقي و غرور در هم شكسته مي شود. مثلا وقتي شما مي خواهيد درخت را بشكنيد با يك بار شكسته نمي شود. تحمل مثل تبري است كه ما به درخت نفس مان مي زنيم ، ما بايد تبرهاي زيادي به نفس مان بزنيم تا ريشه ي نَفس مان را قطع كنيم . ما بايد نفس را مغلوب كنيم. هر چه نفس ما ضعيف تر شود ايمان ما بالاتر مي رود. اگر ما برنفس خودمان غلبه كنيم بالاترين كمالات را بدست آورده ايم . سوال – صفحه 186 قرآن كريم را توضيح بفرماييد. پاسخ – روايت داريم كه اگر كسي صلوات بر پيامبر بفرستد خداوند از صلوات هاي او فرشته اي براي او خلق مي كند كه براي او استغفار كند.(استغفار و دعاي ملائك مستجاب است) در اين صفحه خدا مومنان واقعي را معرفي مي كند. مي فرمايد :كساني كه ايمان بياورند ،در راه خدا هجرت كنند، در راه خدا جهاد كنند، مومنان را پناه دهند و ياري

ص: 13162

كنند، مومن واقعي هستند. كاري كه ما براي اهل بيت مي كنيم گم نمي شود و پاسخ آنها را خواهيم گرفت . اميرالمومنين مي فرمايد: نصف انسان تحمل و نصف آن تغافل است .انسان وقتي تحمل كند راحت و ريلكس مي شويم .اگر كسي به شما ناسزا مي گويد، او را جاهل حساب كنيد. در مجلس مي گفتند كه مرگ بر مدرس ولي او مي خنديد و مي گفت كه اين مرگ گفتن چيزي راعوض نمي كند. البته اول تحمل كردن اين كار سخت است ولي بعد راحت مي شود. در اين كار مي توان از خدا كمك گرفت و به ائمه توسل كرد. نصف كار تغافل است .در اسلام به فراموشي زدن در بعضي از مواقع تاكيد شده است. وقتي كسي مصيبت ديده است، بعد از مدتي اين مصيبت براي او عادي مي شود و فراموش مي كند. البته فراموشي در مصيبت ها لطف خداست. فراموشي نعمت بزرگي است و اِلا همه مردم از غصه دق مي كردند. اگر كسي به شما ناسزا گفت سعي كنيد كه آنرا نشنويد. پيامبر ما فقط گوش مي داد و تحمل مي كرد. در نهج البلاغه داريم :از بهترين كارهاي انسان با كرامت اين است كه از چيزي كه مي داند غافل بشود يعني از بدي و كينه توزي ديگران غافل شود. اكثر دعواهاي خانوادگي بخاطر اين است كه به من (نفس) برخورده است .ما بايد در اين موارد تغافل كنيم و بدي ها را فراموش كنيم و خودمان را به غفلت بزنيم. لقمان يك برده بود ولي خدا به او حكمت داد. لقمان مي فرمايد: فرزندم دو

ص: 13163

چيز را هميشه فراموش كن : احسان كردن به ديگران و فراموش كردن بدي ديگران و دو چيز را هميشه به ياد داشته باش: خدا و مرگ .حضرت يوسف بدي هاي برادران را به شيطان نسبت داد و برادرانش را سرزنش نكرد و به آنها گفت كه شما به من منت گذاشتيد زيرا با اين كار نسب من مشخص شد . پس حضرت يوسف تغافل كرد. يكي ازعلماي بزرگ خانم بداخلاقي داشت كه خيلي ايشان را اذيت مي كرد ولي ايشان تحمل مي كرد .يكي از شاگردانش گفتند كه حتي برادر خانم ايشان مي گفت كه ما مي دانيم كه خواهرمان خيلي بد است .روزي خانم ايشان سم خورد تا بگويد كه شوهرم مرا اذيت مي كند. ولي ايشان با تمام اين آزار و اذيت ها، تا آخر عمر با اين خانم مدارا كرد. وقتي خانم ايشان فوت كرد او براي خانمش ناراحت بود و مي ترسيد كه عذاب قبر داشته باشد و براي همسرش استغفارمي كرد.

91-10-11

سوال – در مورد راه كارهاي خوش اخلاقي توضيحاتي بفرماييد. پاسخ – ما كه پيرو اهل بيت هستيم بايد در مدارا و رفق هم مثل آنها باشيم. ما بايد حتي با دشمنان مان هم مدارا كنيم. ما مي گوييم كه با خانواده ،دوستان و آشنايان مهربان باشيم. البته در ابتدا اين كار، سخت بنظر مي رسد. هر راهي يك سربالايي دارد و بعد به سرازيري مي رسد .وقتي انسان بخواهد جلوي نفس خودش بايستد، بايد زحمت زيادي بكشد زيرا مي خواهد جلوي مَن هاي( غرور) خودش بايستد. داريم كه ريشه ي بداخلاقي غرور است. ما بايد بت اصلي

ص: 13164

را بشكنيم .اگر انسان بتواند خشم و غضب را فرو ببرد، حليم مي شود. ما بايد بدانيم كه پشت تحمل ها و مداراهاي ما، گنج هاي بزرگي خوابيده است .اگر ما در مقابل غضب ها تحمل كرديم به بركات شيرين آن مي رسيم. مثلا خانمي شوهرش تند و بداخلاق است ،خانم براي او دعا مي كند و با خدا مناجات مي كند يعني بي ادبي آقاباعث شده است كه خانم به طرف خدا برود و نذر كند. دعاهاي اين خانم از نماز آن آقا بالاتر است زيرا بالاخره روزي دعاهاي خانم مستجاب مي شود. همين كه خانم دلسوز آقا است ،از نماز و دعا بالاتر است. ممكن است كه خانم با اين دعاها مقام هاي بلندي بدست بياورد و در آخرت آقا را شفاعت كند. روايت داريم: در خانه اي كه نمازخوان وجود دارد ،خدا به خاطر آنها ،بلا را از ديگر افراد خانواده كه نماز نمي خوانند دور مي كند. يعني فردي كه نماز مي خواند ستون خانواده است و اگر همين نمار را نخواند، ستون خانه پايين مي آيد. اين جفاي خلق با تو در جهان ،گر بداني گنج زر باشد نهان. وقتي ديگران با ما بداخلاقي مي كنند دل ما را مي شكنند و خدا در كنار دل شكسته ها است و آنها ما را به سمت خدا مي برند. تمام بي ادب ها و بداخلاق ها به ما درس ادب مي دهند. پس ما بايد از بداخلاقي هاي ديگران برداشت زيبا بكنيم و برداشت خوب بكنيم. مستاجرهايي كه صاحب خانه ي بداخلاق دارند زود صاحب خانه مي شوند. مستاجري كه صاحبخانه

ص: 13165

ي بداخلاق دارد خودش را در سختي مي اندازد و به در خانه ي خدا مي نالد تا خدا به او خانه بدهد و صاحب خانه بشود. در حالات آقاي مرعشي نجفي داريم: وقتي در جواني طلبه بودم،در خانه اي در قم مستاجر بوديم و آب در خانه نبود. روزي خانم من گفت كه بايد از اين خانه برويم زيرا صاحبخانه گفته كه بايد در كنار نهر لباس هايت را بشويي. اين كار در شأن من نيست. من خيلي ناراحت شدم و به حرم حضرت معصومه رفتم و متوسل شدم.( آيت الله مرعشي در روز، سه بار به حرم مي رفتند و در آخرين شب عمرشان هنگامي كه نماز مغرب را خوانده بودند و به منزل برگشتند ازدنيا رفتند. ايشان فرموده بودند كه من هر حاجتي خواستم از حضرت معصومه گرفتم)چندروز بعد دايي من كه فردپولداري بود از تهران به من زنگ زد و گفت من نذر كرده ام كه اگر كارم درست شود براي سيدي خانه تهيه كنم ، فكر كردم كه براي شما خانه اي تهيه كنم. بداخلاقي مستاجر ايشان باعث شد كه ايشان خانه دار بشود. پس ما از بداخلاقي كسي نرنجيم و بايد آرامش خودمان را حفظ كنيم. تاجري اهل مصر بوده و در امريكا زندگي مي كرده و قصد سفر به مصر را داشته است .ايشان با خانمش دعوا مي كند وهمسر ايشان بليط هواپيما و گذرنامه ي او را پنهان مي كند. تاجر از پرواز جا مي ماند و بعد مي فهمد كه خانمش اين كار را كرده است و خيلي ناراحت مي شود. بعد از چند ساعت متوجه

ص: 13166

مي شود كه هواپيماي آن پرواز سقوط كرده است .او خيلي از خانمش تشكر مي كند كه جانش را نجات داده است. پشت هر مداريي خيري وجود دارد .پس بهتر است كه آتش غضب را با حلم خودمان خاموش كنيم . مرحوم آيت الله طياره اي شبي با همسرشان به ميهماني رفتند. و مي گفتند كه ما دوازده شب به منزل بازگشتيم .بعد ديديم كه كليد منزل را نداريم .ما در كوچه مانده بوديم كه ديديم بچه اي بيرون پريد درحاليكه پدرش مي خواست او را بزند( بچه در خانه بي ادبي كرده بود و پدرش مي خواست او را تنبيه كند كه او به كوچه فرار مي كند)، بچه تا ايشان را مي بيند مي گويد كه كليد منزل شما روي قفل جامانده بود ، من آنرا برداشتم.و كليد را به آنها مي دهد. اين كارها اتفاقي نيست .هر اتفاقي كه پيش مي آيد مصلحتي دارد ولي ما علت آنرا نمي دانيم. بعضي مواقع ما علت را نمي دانيم و بعدها علت را متوجه مي شويم. اگر ما پشت صحنه را ببينيم راحت مي شويم. يكي از بزرگان نقل كردند كه با خانواده ام پرخاشگري كردم. يك لحظه درعالم باطن صورت واقعي كارم را ديدم كه مثل يك گرگ يا سگ درنده بودم، بقدري منقلب شدم كه همان لحظه دست خانمم را بوسيدم وعذرخواهي كردم. اگر ما باطن غضب خودمان را بفهميم هيچ وقت عصباني نمي شويم. صورت نبست در دل ما كينه ي كسي، آئينه هر چه ديد فراموش مي كند. بزرگي مي فرمود :من هر وقت عصباني مي شوم جلوي آئينه مي

ص: 13167

روم و وقتي خودم را مي بينم و از كارم پشيمان مي شوم. يكي از راه حل ها اين است كه اگر ما حلم هم نداريم خودمان را شبيه افرادي كه حلم دارند بكنيم. اميرالمومنين مي فرمايد: ادب داشتن زحمت دارد .هيچ وقت منفي بافي نكنيد و انرژي منفي به كسي ندهيد. اگر ما نتوانيم خودمان را بسازيم پس آمدن قرآن و پيامبران بيهوده است .نااميدي، فال بد زدن و آدم بشونيستم را ترك كنيد. هنر اين است كه انسان بداخلاق ،خوش اخلاق بشود و الا كسي كه ژنتيكي خوش اخلاق است هنري نكرده است .هرچه شما بت بزرگتر را بشكني ثواب آن بيشتر است .هميشه بگوييد كه اين كار مي شود .پيرمردي گفت كه من چند جلسه حرفهاي شما را گوش كردم و اخلاق من عوض شده است و اينها بخاطر بركات احدايث است .خوش اخلاق شدن زحمت دارد.همانطور كه مسائل مالي زحمت دارد، مسائل معنوي هم زحمت دارد. ما بايد تمرين كنيم .انسان مي تواند براي ادب كردن خودش ،خودش را تنبيه كند. راه ديگر سجده بر تربت امام حسين(ع) است. مرحوم دولابي مي فرمودند كه سجده بر تربت امام حسين(ع) انسان را آرام مي كند. خُلق محمدي عالم را معطر كرده است. پيامبر مي فرمود كه سجده هايتان را طولاني كنيد. تربت امام حسين(ع) باعث قبولي نماز مي شود و سجده بر تربت باعث آرامش انسان مي شود. اميرالمومنين مي فرمايد: اگردرون شما آرام نيست خودت را شبيه خوش اخلاق ها بكن. يعني ظاهرت را آرام نشان بده و غضب را قورت بده . اگر شما حليم نيستيد با سختي مي توانيد

ص: 13168

خودتان را حليم نشان دهيد. انساني كه بداخلاق است نمازش بالا نمي رود. انسان خوش اخلاق، اگر فقط واجباتش را انجام بدهد تمام ثواب هاي نماز شب و مستحبات را براي او مي نويسند. اگر اخلاق جامعه ي ما درست بشود همه ي مشكلات قضايي، سياسي، اجتماعي و ... حل مي شود. منشأ تمام فتنه ها بداخلاقي است .پيامبر براي اخلاق مبعوث شده است .روايت داريم كه خوش اخلاقي رزق را زياد مي كند و باعث عافيت مي شود .پيامبر فرمود: خوش اخلاقي خير دنيا و آخرت را مي آورد. كسي كه غضب مي كند مالك عقلش نيست و شيطان فرمان او را بدست گرفته است . پس اگر حلم نداريد خودتان را وادار به حلم كنيد و اداي انسان هاي حليم را در بياوريد . كم است كسي كه خودش را شبيه به قومي بكند مگر اينكه جزو آنها بشود. روايت داريم :تشبه به هر قوم و دسته اي ما را شبيه آنها مي كند. سوال – صفحه 193 قرآن كريم را توضيح بفرماييد. پاسخ – صلوات بر محمد و آل محمد ،دعا را زود مستجاب مي كند. پيامبر فرمود :هركس صد صلوات بر من بفرستد خدا صد حاجت او را برآورده مي كند. پس مقيد باشيد كه روزي صد صلوات به چهارده معصوم هديه كنيد. درجنگ تبوك فاصله افتاد وعده اي به جنگ نرفتند و بهانه هاي مختلف مي آوردند. در اين صفحه داريم :چرا وقتي حكم جهاد مي آيد حركت نمي كنيد ؟ آيا به زندگي دنيا بسنده مي كنيد در حاليكه زندگي دنيا در مقابل آخرت كم است .انشاء الله زندگي

ص: 13169

دنيا ما را گول نزند تا از گناهان و بدي ها فاصله بگيريم . سوال – درمورد اربعين حسين توضيحاتي بفرماييد. پاسخ – زيارت اربعين جزو علامت شيعيان و دوستداران اهل بيت است. كساني كه مي توانند به كربلا بروند ،زيارت اربعين را نزديك بخوانند. علامه مجلسي مي فرمايند كه پدرشان در مورد خواندن زيارت اربعين فتوا به وجوب داده اند. كساني كه تابحال به زيرات كربلا نرفته اند،عده اي باني بشوند تا آنها هم به زيارت بروند. تا حدودي مرز را هم باز گذاشته اند و ويزا مي دهند. خيلي ها هيئت ها به زيارت امام حسين(ع) مي روند. خوب است كه پياده روي اربعين را رسانه ها به تصوير بكشند. روي گرده همايي حج ،خيلي مانور مي دهند، مي توانند روي اين پياده وري اربعين هم مانور بدهند. استاندار كربلا گفته است كه حدود بيست هزار زائر به كربلا مي آيد. آيت الله سيستاني فرموده اند كه هركس به كربلا رسيد حتي اگر قبل از اربعين هم باشد، زيارت كند و برگردد زيرا اگر همه بحواهند بماند مشكل ايجاد مي شود زيرا كربلا شهر كوچكي است. اين مي تواند بزرگترين اجتماع دنيا باشد. در اين پياده روي از همه ي كشورهاي دنيا شركت مي كنند حتي با اينكه احتمال خطر هم مي دهند. كساني كه مي خواهند در پياده روي اربعين شركت كنند با خودشان آذوقه حمل نكنند زيرا در راه، محل هايي وجود دارد كه پذيرايي مي كنند با اينكه مردم عراق فقير هستند. اين راهپيمايي عظمت تشيع را مي رساند. هيچ حكومتي نمي تواند از بيست ميليون زائر پذيرايي كند ولي

ص: 13170

اين كار بصورت خودجوش انجام مي شود. بايد اين راهپيمايي را به تصوير كشيد. كساني كه نمي توانند به كربلا بروند از راه دور زيارت اربعين را بخوانند و بهتر است كه اين زيارت در پشت بام و زير آسمان خوانده شود. بعد از زيارت اربعين دو ركعت نماز هم خوانده مي شود. اميد ما به شفاعت امام حسين(ع) است. اربعين تجديد عاشورا است و بهترين فرصتي است كه ما ارتباط مان را با مجالس امام حسين(ع) بيشتر كنيم. كساني كه پياده به كربلا مي روند هر قدم ،ثواب يك حج عمره را دارد. خدايا به حق امام حسين(ع) و يارانش، ما را جزو بهترين شيعيان امام حسين(ع) قرار بده و ما را از شفاعت امام حسين(ع) بهره مند بكن.

91-10-18

سوال – راه كارهايي در مورد خوش اخلاقي بفرماييد. پاسخ – يكي از راه هاي رسيدن به خوش اخلاقي اين است كه در ياس و نااميدي بسته بشود. يعني نگوييم كه مزاج ما تند است يا ما درست نمي شويم. بايد اينها را از ذهن مان پاك كنيم. قطعا صبر و مقاومت در اين راه نتيجه مي دهد. آيت الله سبحاني كتابي در مورد شرح حال دانشمندان جهان نوشته است. جمع بندي ايشان اين بود كه اكثر دانشمندان دنيا استعداد و ضريب هوشي بالايي نداشته اند، آنها صبر ،استقامت و پشتكار فوق العاده اي داشته اند. پيامبر فرمود: كسي كه پشتكار داشته باشد به مقصد مي رسد. حضرت امير مي فرمايد: كسي كه استقامت دارد، روزي قله ي پيروزي را فتح خواهد كرد. زليخاعاشق يوسف شد و ... پير و زمينگير شد ولي بالاخره

ص: 13171

به وصال يوسف رسيد. البته او با خداي يوسف آشنا شد و زيبايي يوسف ديگر براي او مهم نبود. گاهي بچه ها بهانه مي گيرد كه به مدرسه نروند، پدرو مادرها به هر حيله اي متوسل مي شوند يا قربان صدقه ي بچه مي روند يا وعده و وعيد مي دهند يا تهديد مي كنند كه بچه بي سواد بار نيايد. همان طوركه ما براي مسائل مادي جديت به خرج مي دهيم ،براي مسائل معنوي هم جديت به خرج بدهيم. اگر بچه ي ما غذا نخورد ،ما سعي مي كنيم كه به زور به او غذا مي دهيم. پس ما براي حجاب ،نماز و امور معنوي فرزندان مان هم وقت بگذاريم. پيامبر فرمود: واي به حال اولادهاي آخر الزمان، از دست پدرهايشان. سوال كردند: منظور شما پدرهاي كافر هستند؟ پيامبر فرمود :خير ،منظورم پدرهاي مومن است .زيرا پدرو مادرها فقط به فكر ظاهر فرزندشان هستند و به امور دين و معنوي فرزندان دقت نمي كنند. اگر دكتر به كسي بگويد كه قند شما خيلي بالا است و براي قلب و چشم شما ضرردارد ، فوري قند را كنار مي گذارد و دارو مصرف مي كند. بداخلاقي از هزار سرطان و قند بدتر است. ممكن است كه كسي بيماري قند بگيرد و فوت كند يعني انسان خوبي باشد و به بهشت برود. بداخلاقي باعث مي شود كه توبه هاي مان قبول نشود ،ثواب هاي مان بالا نرود و آخرت را از دست بدهيم .حتي در اين دنيا هم آرامش نخواهيم داشت و كسي كه بداخلاق است خودش را در عذاب مي گذارد. بداخلاقي هم خود آزاري

ص: 13172

و هم ديگر آزاري است. در مورد پشتكار، آيات و روايات زيادي داريم .بزرگاني بوده اند كه در جواني تند بوده اند ولي روي خودشان كار كرده اند و خوش اخلاق شده اند. مرحوم محدث قمي نويسنده ي مفاتيح در حالات يكي از علماي بزرگ مي نويسد كه از او مي پرسند كه استاد تو چه كسي بوده است كه موفق شده اي؟ ايشان مي گويد كه استاد من سوسگ بوده است.( هارون از امام هفتم درخواست كرد كه يك موعظه ي كوتاه به او بگويند. امام فرمود: هر چيزي را كه با تفكر و انديشه نگاه كني، موعظه اي در آن وجود دارد. تمام بي ادب هاي دنيا به ما درس ادب مي دهند. وقتي ما ماشيني را مي بينيم كه به ته دره رفته است، بايد از آن درس بگيريم. تمام بداخلاق هاي دنيا مي توانند معلم ما باشند. هميشه خوب ها معلم ما نيستند بلكه بدها هم مي توانند معلم ما باشند. بعضي ها مي گويند كه چرا خدا شيطان يا يزيد را خلق كرده است ؟ اينها براي تلنگر زدن به ما مي باشد. براي اينكه ما بتوانيم راه صحيح را انتخاب كنيم و بتوانيم رشد كنيم.)از او سوال مي كنند كه چطور سوسگ معلم تو بوده است ؟ گفت: من در شب داشتم مطالعه مي كردم و ديدم كه سوسگي پايه ي چراغ نفتي را گرفته و دارد به سمت بالا مي رود. ولي مي افتاد، دوباره به سمت بالا مي رود ولي دوباره مي افتاد و ... من حواسم به طرف سوسگ رفت.( هُدهُد پرنده به سليمان گفت كه

ص: 13173

من چيزي را كشف كردم كه تو نمي داني. من مملكت سبا را كشف كرده ام. مورچه با سليمان صحبت كرد و او را نصيحت كرد كه ملك تو روي باد است. اگر ما گوش شنوا داشته باشيم جهان سرتاسر فطرت وعبرت است ،چرا بهره ي ما همه غفلت است؟)من هفت صدبار شمردم كه او بالا رفت ولي افتاد. من به دستشويي رفتم و برگشتم وديدم كه سوسگ از چراغ بالا رفته است. من به خودم گفتم كه من از سوسگ كمتر نيستم .چرا در درس و كارتنبلي مي كنم؟ كساني كه با خودشان مبارزه مي كنند قطعا موفق خواهند شد. آيه 34 سوره ي فصلت مي فرمايد: هيچ وقت بدي با خوبي مساوي نيست، بهترين رفتار را انجام دهيد. خوبي را با بدي جواب ندهيد. هيچ وقت روي آتش بنزين نريزيد زيرا اين خواست شيطان است. اگر انسان مي تواند با نرمي و از راه قانوني حقش را بگيرد، بهتر است . پيامكي داريم :هر وقت خيلي عصباني و خشمگين شديد، ده ثانيه صبر كنيد و يك ليوان آب بنوشيد. در هر كاري صبر خوب است .مرحوم دولابي مي فرمود كه اگر كسي مي خواهد گناه بكند باز هم فكر كند. انسان فكر كند كه آيا اگر يك شب خوشگذراني بكند و هفتاد سال بسوزد، ارزش دارد ؟گاهي انسان توبه مي كند ولي درونش آرام نيست و خودش ،خودش را نمي بخشد. حضرت علي (ع) مي فرمايد: چه بسا خوشگذراني لحظه ي كه اندوه طولاني در پي دارد. كساني كه مي خواهند قتل انجام بدهند اگر لحظه اي تامل كنند مي بينند كه اين

ص: 13174

كار ارزش ندارد. اگر كسي حرف بدي به شما بزند واقعيت عوض نمي شود. شما نبايد مثل او بدي كنيد. در روايات داريم كه بعضي مواقع ما مظلوم واقع مي شويم و در گرفتن حق، زياده روي مي كنيم و داستان برعكس مي شود و جاي ظالم و مظلوم عوض مي شود. مثلا شما يك متلك به من مي گوييد و من به شما ده تا جواب مي دهم. در واقع من نُه تا جواب به شما بدهكار مي شوم. گاهي ما پولي گم مي كنيم و در ذهن مان به چندين نفر تهمت دزدي مي زنيم. گناه تهمتي كه شما مي زنيد بيشتر است يا گناه پولي كه گم شده است؟ سوء ظن جزو گناهان كبيره است. در احقاق حق بايد دقت كنيم، اگر مي توانيم كوتاه بياييم و عفو كنيم و اِلا بهترين برخوردها را بكنيم. خدا مي فرمايد: اگر شما از طريق خوبي مقابله كنيد ،دشمن شما ،دوست صميمي شما مي شود. مرحوم آيت الله مجتهدي در كتاب آداب طلاب و آفات طلاب دارند: فردي مي گفت كه براي زيارت به دمشق رفته بودم و ديدم كه يكي از علماي اهل سنت فوت كرده است ،من هم به تشييع جنازه رفتم. آيت الله سيدمحسن امين(اهل لبنان بوده است و در سوريه ساكن شدند) را ديدم. به ايشان گفتند كه شما نماز ميت را بخوانيد. خيلي از علماي اهل سنت دست آقا را مي بوسيدند و احترام مي گذاشتند. ايشان نماز خواندند و اهل سنت هم پشت سر آنها نماز خواندند. من نزد آقا رفتم و گفتم كه من خيلي تعجب كردم كه

ص: 13175

اينها اين قدر مُريد شما هستند. ايشان فرمود: ده سال پيش كه به سوريه آمدم. آنها به من بي احترامي و بي اعتنايي مي كردند زيرا فكر مي كردند كه من مي خواهم به مذهب آنها بي احترامي كنم يا مي خواهم مشكلي براي آنها فراهم كنم ولي من از رفتار پيامبر پيروي كردم. دشمنان بر سر پيامبر خاكستر مي ريختند. اخلاق پيامبر دنيا را عوض كرد. ازهمسر پيامبر پرسيدند كه اخلاق پيامبر چگونه بود؟ ايشان گفت: خلق او قرآني بود يعني اخلاق پيامبر مصداق آيات قرآن بوده است. ما بايد خودمان را كنار اهل بيت بگذاريم .ما هر مصيبت و گرفتاري داشته باشيم بايد به ياد مصائب حضرت زينب بيفتيم. ايشان چندين داغ ديدند ولي استقامت زيادي كردند. مردم شام وكوفه زخم زبان هاي زيادي به حضرت زدند. فردي به امام صادق (ع) گفت كه چرا خانواده ي شما گرفتار هر مصيبتي شده است ؟امام فرمود :ما اين گرفتاري ها را تحمل كرديم كه رنج ها بر شيعيان ما آسان و روان باشد. وقتي به اولياء ما اين همه جسارت كرده اند، اگر به ما حرف درشتي بزنند اشكالي ندارد و نبايد به ما بَربخورد، زيرا واقعيت عوض نمي شود. ما بايد ديد و برداشت مان را عوض كنيم. و همه چيز را زيبا ببينيم . مرحوم امين مي گفتند كه من بدي هاي آنها را با خوبي جواب دادم. به عيادت بيماران آنها مي رفتم و در تشييع جنازه ي آنها شركت مي كردم و ... تا اينكه آنها الان دست مرا مي بوسند. سوال – صفحه 200 قرآن مجيد را توضيح بفرماييد.

ص: 13176

پاسخ – در روز قيامت همه ي اعمال انسانها با ميزان سنجيده مي شوند. روايت داريم :يكي از كارهايي كه ميزان را در قيامت سنگين مي كند صلوات برمحمد و آل محمد است. پيامبر مي فرمايد: اگر كسي نامه ي اعمالش سبك باشد من ثواب صلوات ها را در نامه ي اعمالش مي گذارد تا سنگين شود و به بهشت برود. اين صفحه در مورد كساني است كه به جهاد نرفتند و مي خواستند مانعي براي رفتن ديگران به جبهه و جهاد بشوند. خدا مي فرمايد :كساني كه متخلف از جهاد شدند و ديگران را هم از اين كار باز داشتند ،بايد كم بخندند و زياد گريه كنند .ما بايد آنچه در توان داريم در راه خدا فدا كنيم. ما هنوز استعدادها و توانمندي هايي كه در وجودمان هست به ظهور نرسانده ايم . مثلا ما مي توانيم يك كيلومتر بدويم ولي اگر گرگي پشت سر ما باشد يا دشمني ما را تعقيب كند، مي توانيم چندين كيلومتر بدويم. اگر ما احساس خطر كنيم توانمندي مان بروز پيدا مي كند. اگر به ما بگويند كه بالاي اين قله گنجي وجود دارد، هرجوري شده خودمان را به بالاي قله مي رسانيم. اگر شما بدانيد كه گنج بزرگي در خوش اخلاقي ،تغافل و سكوت خوابيده است حتما بدنبال آن مي رويد و آنها را بدست مي آوريد. گاهي خانم ها يا آقايان به همسران شان زور مي گويند و آنها را چك مي كنند. ما بايد بدانيم كه حق تجسس نداريم. ما بدون اجازه ي همسر يا فرزند حق نداريم نوشته ها آنها را بخوانيم يا وارد

ص: 13177

حريم خصوصي آنها بشويم مگر اينكه شما بدانيد كه آنها قلباً راضي هستند و مشكلي ندارند. در كافي داريم كه فردي از امام صادق(ع) سوال كرد: بعضي مواقع خانمها غيرتمندي مي كنند و آقا را ناراحت مي كنند، ما چكار كنيم؟ امام فرمود: اين بخاطر دوستي است. زيرا همسر شما دوست دارد كه شما پاك بمانيد. ولي وسواس و تجسس بيجا ممنوع است. در قم حاج حسين مولوي مداح اهل بيت بودند. يكي از نزديكان ايشان مي گفتند كه من براي مداحي به اصفهان آمده بودم. وقتي از مجلس خارج مي شديم و مي خواستيم از خيابان رد بشويم ،به آن طرف خيابان نگاه نكرديم و ناگهان ماشيني روي ترمز زد و لاستيك هايش به زمين كشيده شد .راننده از شيشه گفت كه مگر تو فلان حيوان هستي ؟ ايشان گفت :بله. زيرا حق با راننده بود. بعد راننده گفت كه من نوكر شما هستم. با يك كلمه ،راننده ارادتمند ايشان شد. روايت داريم :كسي كه پشت سر برادر مومنش دعا كند ،چندين برابر دعا ،در حق خودش مستجاب مي شود. اميدوارم در ماه صفر، حداكثر بهره را داشته باشيم .

91-10-25

سوال – در مورد راه كارهاي خوش اخلاقي توضيحاتي بفرماييد. پاسخ – علامت قبول مراسم هاي دو ماه محرم و صفرتحولي است كه در ما ايجاد مي شود. و بايد اين نورانيت ها حفظ شود. اول ماه ربيع شب ليلةالمبيت است كه حضرت علي (ع) جاي پيامبر خوابيدند تا جان پيامبر حفظ شود. هر پيشآمد ناگواري ظاهرش تلخ است مثل ظلم ، بداخلاقي و بلا .اگر ما بتوانيم بايد جلوي ظلم و مصيبت را

ص: 13178

بگيريم ولي اگر عوض كردن آن كار امكان ندارد،ما بايد با آن شرايط خودمان را وفق بدهيم و آن مقدار كه مي توانيم آنرا تغيير بدهيم .تقديرات حتمي كه نمي توان آنرا عوض كرد ، آيا بايد با آن جنگيد ؟يا با جاهلي كه زور ما به آن نمي رسد بايد دعوا كرد ؟ در اين موارد بايد صبر و تغافل خودمان را بالا ببريم. حضرت زينب در اوج مصائب و سختي فرمود: من چيزي جز زيبايي نمي بينم. هنر ما اين است كه ما از اين خارها،گل دربياوريم .نگاه ما به مسائل مهم است .نگاه ما بايد اين طور باشد كه اگر اين شهادت ها و اسارت ها نبود، لااله الاالله، دين و مكتبي نبود و دست آوردهاي بعد از عاشورايي وجود نداشت . درست است كه اين مصيبت ها خيلي سخت است ولي طرف ديگر آن بركات و آثاري دارد و ميوه ي شيريني دارد. مثلا امام رضا (ع) دوست داشتند كه در مدينه باشند و با اجبار از مدينه جدا شدند و در واقع مامون امام را تبعيد كرد .ظاهر اين كار خيلي سخت و تلخ است .اما از طرفي عظمتي در ايران بوجود آمده است كه بزرگترين پايگاه تشيع بارگاه امام هشتم(ع) است، چقدر از مردم در اين حرم توبه مي كنند ،قرآن مي خوانند و زيارتنامه مي خوانند. بركت اين پايگاه تشيع قابل گفتن نيست. ما با ظلم پروري موافق نيستيم ولي بعضي مواقع زور ما به ظالم نمي رسد و چاره اي نداريم. انسان ميان ظالم بودن و مظلوم بودن، بايد مظلوم بودن را انتخاب كند. البته اگر بتوان

ص: 13179

با عدالت و راه صحيح جلوي ظلم را گرفت خوب است . امامان ما تصميم امر خدا بودند و اگر مي خواستند مي توانستند همه ي دشمنان شان را با معجزه از بين ببرند ولي اينكار را نكردند. پس بدانيم كه اگر در مقابل ظالم نتوانيم عكس العملي نشان بدهيم و صبر كنيم، آثار خوبي در انتظار ما خواهد بود. اگر ما در مقابل ظلم تحمل مي كنيم بخاطر خاموش كردن آتش طرف مقابل است است تا بتوانيم بازتاب آخرتي آنرا بدست بياوريم. پيامبر فرمود: انسان خوش اخلاق عاقبت به خير مي شود و به بهشت مي رود ولي انسان بداخلاق توبه اش قبول نمي شود و به جهنم مي رود. پس بدانيم كه بداخلاقي خيلي خطرناك است و مثل سم است .وقتي پيامبر دسته جمعي به مسافرت مي رفتند مي فرمودند كه هر كس كه بداخلاق است از قافله بيرون برود. و همسفر ما نشود. پيامبر با اينكه اين قدر سعه ي صدر داشتند باز از پذيرفتن افراد بداخلاق در سفر معذور بودند. اگر ما احتمال بدهيم كه در ليوان آب سم است آنرا نمي خوريم ولي ما بايد بدانيم كه بداخلاقي از سم بدتر است زيرا باعث مي شود كه انسان به جهنم برود .ممكن است انساني خوب سم بخورد و بميرد ولي به بهشت برود، انسان بداخلاق هيچ وقت به بهشت نمي رود. كسي كه بداخلاق است در دنيا هم در آتش است . در كتاب خصال شيخ صدوق داريم: حواريون به حضرت عيسي گفتند كه اي معلم خوبي ها، درعالم چه چيزي از همه سخت تر است؟ حضرت فرمود: بدترين چيز

ص: 13180

در عالم خشم و غضب خداست. غضب خدا با خشم و غضب انسان فرق دارد زيرا رحمت خدا بي اندازه است. مرحوم بهاء الديني مي فرمودند: چيزي بدتر از اين نيست كه خدا به انسان بگويد : ديگر با تو كار ندارم. در دعاها داريم كه خدايا از خشم تو به تو پناه مي بريم ،خدايا از خودت به خودت پناه مي بريم .امام صادق (ع) آنقدر گريه مي كردند تا اينكه زمين تر مي شد و دعا مي كرد كه خدايا به اندازه ي يك چشم بهم زدن مرا به خودم وانگذار. امامان مي دانستند كه اگر خدا به آنها نظرنكند كارشان تمام است. از حضرت عيسي پرسيدند كه چكار كنيم كه از خشم خدا درامان باشيم ؟حضرت فرمود: به خودت و ديگران خشم نكن . كساني كه خوش اخلاق هستند ولي نماز نمي خوانند با خدا بداخلاق هستند. خدا به نماز ما احتياج ندارد بلكه ما با نماز جان مي گيريم و پرواز مي كنيم. ما مي خواهيم خدا به ما نظر كند و با خدا به آرامش و خوشي برسيم. پس حضرت عيسي ضمانت كرده است كه هر كس كه به ديگران رحم كند خدا به او رحم مي كند و هر كس كه به ديگران خشم نگيرد خدا هم به او خشم نمي گيرد. در انجيل داريم كه اي انسان، هر جوري كه مي خواهي با ديگران رفتار كن زيرا همان طور هم با تو رفتار خواهند كرد .اگرشما غضب كني خدا هم به شما غضب مي كند. در آخر روايت داريم: اي روح الله، ريشه ي خشم و غضب چيست

ص: 13181

؟ حضرت عيسي فرمود : ابتداي غضب بخاطر غرور و نفس ماست. انسان به مَن هايش برمي خورد ،چرا من ...؟ ما بايد اين مَن ها را بشكنيم. بعضي ها تا حرفي مي شوند سريع به آنها برمي خورد ،اين خودخواهي و خودبيني است و ما فقط خودمان را مي بينيم تا اين خودها ازبين نرود ريشه ي غضب از بين نمي رود. مادربت ها، نفس شماست .بت پرستي بد است مثلا پرستيدن گاو يا چوب. امام مي فرمايد :راه رفتن را ازگاو ( آرام راه مي رود )ياد بگيريد. آب خوردن را از الاغ(آرم آب مي خورد) ياد بگيريد .امام علي (ع)مي فرمايد: در سگ ده صفت خوب وجود دارد. ما بايد صفات خوب را ياد بگيريم .يك سوسگ ،معلم يك عالم برجسته شد. نبايد به من بربخورد. ما نبايد از انتقاد ناراحت بشويم ؟ ما بايد ايرادهاي مان را برطرف كنيم .و خودمان را بسازيم. دشمنان امامان، در مقابل آنها جسارت مي كردند يا فحش مي دادند،ولي امامان ساكت بودند زيرا آنها مَن نداشتند و با آن مبارزه كرده بودند. ما بايد خودمان را در مسير خودسازي قرار بدهيم . مثنوي مي گويد كه بت گناهي ندارد بت ساز و بت پرست گناهكار است .بايد بت بزرگ را شكست كه اين همه بت پرست درست كرده است .محور شرارت ها مَن ماست . در محله اي خانمي بود كه جوانان محل را منحرف مي كرد. پسر اين زن، مادرش را كشت تا جوانان محل راحت بشوند. ما كساني را مي شناسيم كه اصلا عصباني نمي شوند، آرام هستند و به همه آرامش مي

ص: 13182

دهند. اگر جاهلي به علامه طباطبايي انتقاد مي كرد ايشان اصلا عصباني نمي شدند. و با لبخند و تبسم به او جواب مي دادند. ريشه ي اين غضب ها به مَن برمي گردد. شاگردي نزد استاد اخلاق درس مي خواند. او ده سال به سفر رفت و بعد نزد استاد برگشت و گفت كه استاد، امكان دارد كه شما خلاصه ي همه ي درس ها را به من بگوييد ؟استاد فرمود: منيت خودت را بشكن و اِلا هيچ دري به روي تو باز نمي شود .زيرا وقتي عبادت مي كني خودت را مي پرستي . ابليس شش هزار سال عبادت كرد ولي باز به زمين خورد. آيت الله كوهستاني در روستاي خودش حوزه درست كرده بود و از آنها پذيرايي مي كرد. آقاي دولابي درمشهد به محضر ايشان رفته بودند .يكي از علما از آيت الله كوهستاني پرسيد كه نفس چيست ؟ايشان فرمود :كسي چندسال خدا خدا مي گفت و بعد از بيست سال فهميد كه خودش دوتكه شده است يعني يكي نفس و يكي خدا و درتمام مدت نفسش را صدا مي زده است .يعني خدا جاي ديگري بوده است .افرادي كه من دارند به خدا نمي رسند زيرا من آنها اجازه نمي دهد كه به خدا برسند. كلمه ي لااله الاالله يعني خودت را كنار بگذار. ميان عاشق و معشوق هيچ حايلي نيست، تو خود حجاب خودي از ميان بردار. خدا مي فرمايد كه من نزد دل شكستگان هستم زيرا من آنها از بين رفته است . هر كس كه مي ميرد ،چون نفسش شكسته مي شود و كنار مي رود، حضرت علي(ع)

ص: 13183

را مي بيند. كسي كه من داشته باشد وارد بهشت نمي شوند . اين بت انسان بايد شكسته بشود يا در دنيا يا هنگام مرگ يا در آخرت. پيامبر فرمود: كسي كه با محبت سه تا صلوات بر من بفرستد خدا گناهان او را از بين مي برد. امام هشتم(ع) مي فرمايد :كسي كه گناه زيادي دارد ولي وسيله اي براي پاك كردن گناهانش ندارد ،زياد صلوات بر محمد و آل محمد بفرستد زيرا كثرت صلوات، گناهان را از بين مي برد.

91-11-02

در را وا كن و به اين قفس مرده جان بده ديوارها و فاصله ها را تكان بده، تا باورت كنند چون فوارهاي بلند خود را به تشنگان تماشا نشان بده، بر هر چه قاب پنجره ي روبه آفتاب سهمي ز نور تكه اي از آسمان بده، ما را زدست زندگي بي امان بگير ما را بدست حادثه اي ناگهان بده ،زين خلق پر شكايت گريان شدم ملول اين سفره هاي وا شده را آب و نان بده. سوال – راه كارهايي براي دور شدن از منيت و غرور بفرماييد. پاسخ – آغاز ولايت امام زمان(عج)را تبريك مي گوييم. حضرت عيسي فرمود: بدترين چيزها غضب الهي است و راه جلوگيري از آن اين است كه خودمان نسبت به ديگران غضب نكنيم. از حضرت سوال كردند كه ريشه ي غضب و ابتداي غضب از كجا شروع مي شود؟ حضرت فرمود: ريشه ي خشم وغضب تكبري است كه در انسان وجود دارد. ما بايد منيت ها را در هم بشكنيم. توجه به خودمحوري و خودخواهي مهم است. تا وقتي انسان خودش را نمي بيند

ص: 13184

پرواز مي كند ولي اگر خودش را ببيند پر و بالش در هم شكسته مي شود و زمين مي خورد. هرچيزي كه اطراف ماست خودشان را نشان مي دهند ولي آينه خودش را نشان نمي دهد بلكه ما را نشان مي دهد. چون آئينه شفاف و بي رنگ شده و منيت ندارد ،ديگران را نشان مي دهد. آب هم شفاف و هم بي رنگ است و ما را نشان مي دهد. ما بايد مثل آينه وآب شفاف باشيم. بايد طمع ها ،حرص ها و خوديت ها كنار برود زيرا اينها انسان را آزاد مي كند. گاهي ما خدا را صدا مي زنيم ولي در واقع خدايي كه خودمان درست كرده ايم را صدا مي زنيم نه خداي اصلي را زيرا نه از اين خدايي مي ترسيم و نه او را رزاق مي دانيم. اگر ما منيت مان را كنار بگذاريم خدا جلوه مي كند. مثنوي مي گويد تا انسان ذوب نشود و عشق و محبت مَن را از بين نبرد، كامل نمي شود. هر چه انسان مي تواند بايد از استفاده ي كلمه ي من خودداري كند. فردي به درخانه ي پيامبر آمد و پيامبر گفت: كيست؟ فرد گفت: من هستم. پيامبر در را باز كرد و فرمود كه مَن مَن كردن براي خداست. دوصفت مخصوص خداست : تكبير و متكبر .ما بايد من را در زندگي كنار بگذاريم. در حديث قدسي داريم كه خدا منطقه اي دارد كه مخصوص خداست ،كبريايي و بزرگي مخصوص من است حتي انبياء هم نمي توانند وارد اين منطقه بشوند. كسي نبايد از خودش تعريف كند يعني اگر كسي

ص: 13185

بگويد كه من عالم هستم در واقع جاهل است. اگر خدا يا مردم از ما تعريف كنند اشكالي ندارد. ما بايد عملا و زباناً از مَن ها فاصله بگيريم. در مثنوي داريم كه عاشق در خانه ي معشوقش را زد و گفت: من هستم. معشوق گفت كه تو عاشق نيستي برو. او از عشق محبوب ذوب شد و همه ي وجودش محبوب شد، بعد از مدتي دوباره در خانه ي معشوق را زد و گفت: تو هستم زيرا چيزي از من او باقي نمانده بود. رضي الدين آرتيماني (قبر او در تويسركان است) ساقي نامه شعرهاي زيبايي دارد: بيا تا سري در خُم مِي كنيم من و تو ،تو و من همه گم كنيم ،الهي به آنان كه در تو و من نهان از ديده ي مردمند، به مي خانه ي وحدتم راه ده دل زنده و جان آگاه ده. مرحوم دولابي مي فرمودند: پول كه رسيد به يك تومان، يكي من و يك تو كنند. زن و شوهرش نبايد كاري كنند كه كارشان به من و تو برسد. آقاي دولابي مي فرمودند كه اگر من و تو زن و شوهر كنار برود همه ي دنيا با آنها هستند زيرا ما شده اند. و هيچ ضربه اي نمي تواند در آنها نفوذ كند. اگر دو تا دل با هم بشوند خدا و انبياء با آنها هستند .اگر اين تو و من با هم برخورد كنند خدا و انبياء كنار مي روند و شيطان جلو مي آيد. هر كجا يگانگي و وحدت است خدا با آنهاست زيرا خدا با جمع است. هر كجا اختلاف و تفرقه

ص: 13186

هست بدانيد كه شياطين در آنجا هستند. ما تا آنجا كه در توان مان هست بايد خودمان را بشكنيم. يكي از راه هاي از بين بردن مَن ،سلام كردن است. ما بايد با تبرهاي مختلف به من خودمان بزنيم تا شكسته شود. يكي از نام هاي خدا سلام است. نام بهشت سلام است .در قرآن داريم كه خدا و ملائكه در بهشت سلام مي كنند. در قرآن داريم كه در بهشت هيچ سخن لغو و بيهوده نمي شنويد به جز سلام . ما حتي به اموات هم سلام مي دهيم. اگر ما به سيره ي سلام كردن كه پيامبر آنرا براي ما آورده است توجه كنيم، خيلي از مشكلات ما حل مي شود. روايات زيبا را مي توان در مدارس يا محل رفت و آمد مردم نصب كرد. پيامبر فرمود: چه كسي از همه به خدا و پيامبر نزديكتر است؟ كسي كه اول سلام مي كند. زيرا مَن خودش را كنار مي گذارد. حتي پيامبر به بچه ها سلام مي كردند. ما مي توانيم در مدرسه يا خانه اول به بچه ها سلام كنيم. پيامبر فرمود :كسي كه اول سلام مي كند، از خطر غرور محفوظ است .فردي از امام حسين (ع)سوال كرد كه ادب چيست ؟امام فرمود: هر كس را كه مي بيني بگو من از او كوچكتر هستم. اگر ما خودمان را كوچك كنيم ديگر از حرف كسي ناراحت نمي شويم. مثلا اگر در جايي به بچه سلام نشود ،آن بچه ناراحت نمي شود. زيرا او خودش را كوچك مي بيند. اگر براي فرد با مقامي مثل استاد دانشگاه يا آيت الله بلند

ص: 13187

نشوند يا سلام نكنند ناراحت مي شود زيرا خودش را كوچك نمي بيند. وقتي انسان خودش را بزرگ ديد، تازه اول مشكلات و دعوا است. اگر ما خودمان را در خانواده كوچك ببينيم هيچ وقت دعوا نمي كنيم. و توقعات مان كنار مي رود و خودمان را طلبكار نمي دانيم. مثلا اگر فاميل مرا دعوت نكرد و من ناراحت شدم ، معلوم است كه به مَن برخورده است. براي درمان معالجات روحي مي توانيم به اين احاديث عمل كنيم. ما به افرادي مي رسيم كه متقي وعالم هستند و مي دانيم كه آنها بهتر از ما هستند ولي وقتي به يك مجرم يا دزد مي رسيم ،چطور بگوييم كه او بهتر از من است و من از او پايين تر هستم؟ در روايات داريم كه شايد شما ظاهر طرف را مي بينيد. امكان دارد فردي ظاهرش بد باشد ولي باطنش خوب باشد. بزرگي مي گفت كه من سوار تاكسي شدم و خانمي هم سوار ماشين شد كه خيلي بدحجاب بود و آقايي كه ظاهرش خوب بود هم در ماشين بود ،از وقتي من روحاني سوار ماشين شدم، اين آقا از روحانيون بدي گفت و اين خانم در مقابل او ايستاد. و گفت كه چرا به اين حاج آقا اهانت مي كني؟ پس هميشه نمي شود بر اساس ظاهر قضاوت كرد. ممكن است فردي كه ظاهرش بد است صفات خوبي داشته باشد. در ضمن ما آخر كار را نمي توانيم ببينيم. زبير از ياران حضرت علي(عج) بود ولي در آخر در مقابل حضرت ايستاد. و هجده هزارنفر را به كشتن داد. ملا اسماعيل سبزواري مي فرمايد

ص: 13188

كه وقتي شيطان سجده نكرد و او را از داشتند از بهشت بيرون مي بردند به ذهن حضرت آدم خطور كرد كه حق تو اين است. خدا فرمود كه اگر اين دفعه به كسي به حالت تحقير نگاه كني ،جاي تو را عوض خواهم كرد. پس معني ادب اين است كه انسان هميشه خودش را از ديگران پايين تر ببيند. بعضي از پيامك ها انسان را به شوق مي آورد و ما از تهيه كننده برنامه تشكر مي كنيم. پيامكي بدست ما رسيده است: از برنامه ي خوب شما راضي هستم و خيلي خوشحال هستم . چندين سال فقط خودم تنها نماز مي خواندم و بالاخره بعد از چندين سال شوهر و فرزندانم هم نماز خوان شده اند. از وقتي شوهرم خمس مالش را حساب كرده است ،نور روشني به منزل ما آمده است . بقدري خوشحال هستم كه مي خواهم بال دربياورم .برنامه ي شما دنيايي از زيبايي را به ما هديه مي دهد. سوال – صفحه 214 قرآن كريم را توضيح بفرماييد. پاسخ- در اين آيات خدا مي فرمايد: اگر ظلمي كرديد آنرا به خدا نسبت ندهيد، خدا ظالم نيست و به احدي ظلم نمي كند. ما خودمان با اختيار به خودمان ظلم مي كنيم. امام هادي(ع) مي فرمايد: اگر كسي به خدا نسبت بدهد كه خدا ما را مجبور به ظلم مي كند و بعد ما را عقوبت مي كند، يعني او خدا را ظالم مي داند و اين اشتباه است. ما بايد نسبت ظلم را به خودمان بدهيم و اگر به گناه مان اقرار كرديم خدا آنرا مي بخشد. امام عسگري(ع)

ص: 13189

مي فرمايد: حضرت ابراهيم بخاطر زيادي صلوات بر محمد و آل محمد ،دوست خدا شد. خوب است كه ما آهنگ پيشواز تلفن همراه خودمان را آهنگ صلوات قرار بدهيم. شنيدن صلوات ثواب دارد و انسان را وادار به گفتن صلوات مي كند. مديرعامل تلفن همراه و مدير عامل ايرانسل قول مساعد داده اند كه در اين ايام اين آهنگ را مجاني در اختيار مردم قرا بدهند تا مردم آهنگ دائم تلفن همراه شان را صلوات قرار بدهند. اين ذكر باعث مي شود كه ميليون ها نفر صلوات بفرستند. سوال – در مورد احياء سنن نبي توضيحاتي بفرماييد. پاسخ – يكي از سنت هاي زيبايي كه بايد احياء بشود نامگذاري است. بعضي از نام ها زيبنده ي يك مسلمان نيست و خوب است كه نام خوب براي فرزندان تان انتخاب كنيد. امام صادق(ع) مي فرمايد كه ما نام تمام پسران مان را تا يك هفته محمد مي گذاريم و بعد اگر خواستيم آنرا عوض مي كنيم. ابوهارون ،يكي از دوستان امام صادق(ع) مي گفت كه چند روزي نزد حضرت نرفتم و وقتي پيش حضرت رفتم گفتم كه خدا فرزندي به من عنايت كرده است. امام فرمود : خدا به فرزندت بركت بدهد .نام او را چه نهادي؟ من گفتم :محمد .امام فرمود : محمد ،محمد ،محمد ... يعني امام به احترام نام محمد صورت را تا زمين آوردند و فرمودند: جان خودم ،بچه ها و پدر و مادرم فداي محمد بشود. خانه اي كه در آن نام محمد است بابركت است و جلسه اي كه در آن نام محمد است با بركت است. خانه اي كه

ص: 13190

در آن نام محمد است فرشتگان هر روز آنرا تقديس مي كنند. در سفينه داريم كه فردي به امام صادق(ع) گفت كه ما بخاطر اين كه شما را دوست داريم، اسم فرزندان مان را اسامي ائمه مي گذاريم، آيا اين براي ما فايده دارد؟ امام فرمود :به خدا قسم ،فايده دارد ،دين نيست الا محبت . خيلي از خانواده هاي مذهبي هستند كه نام فرزندان شان را اسامي غير ائمه مي گذارند. امام حسين(ع) فرمود كه من هر چند پسر داشته باشم نام آنها را علي مي گذارم .فردي نزد آيت الله بهاء الدين آمد و گفت كه خداوند به ما فرزندي داده است كه من مي خواهم نام او را محمد و همسرم مي خواهد نام او را حسين بگذارد و حالا اختلاف افتاده است .آقا فرمود : نامش را محمدحسين بگذاريد. نام اصلي امام زمان (عج) هم محمد است.اسامي تركيبي محمد زياد است. آقاي دولابي مي فرمود كه بعضي ها اسم محمدعلي و بعضي علي محمد مي گذارند ولي من محمد علي را دوست دارم زيرا محمد خيلي بالاست و علي مي خواست به محمد برسد. پيامبر فرمود :اگر كسي چند پسر داشته باشد و نام يكي از آنها را محمد نگذارد به من ستم كرده است. يكي از حق هاي والدين بر فرزندان اين است كه نام خوب بر روي آنها بگذارد. بعضي ها نام گل و گياه روي فرزندانشان مي گذارند ولي بهتر است كه نام ائمه را بگذارند. بعضي ها اسم شان مسير زندگي شان را تغيير داده است .در زمان شاه خانمي نامش فاطمه بود و بخاطر اسمش نگذاشتند

ص: 13191

كه در فيلم بازي كند. اين نام به او كمك كرد. كساني كه در اين ايام فرزنددار مي شود و نام شان را محمد بگذارند، ما با آنها جايزه ي ويژه اي خواهيم داد. در روايت داريم كساني كه اول سلام مي كند ثوابش هفتاد برابر است كسي است كه جواب سلام مي دهد. البته جواب سلام دادن واجب است. روايت داريم : مستحب است كسي كه اول سلام مي كند جوابش را بهتر بدهند. اگر كسي گفت :سلام عليكم ،شما بگوييد: سلام عليك و رحمت الله . در اين ايام شاد باشيد و دل ديگران را هم شاد كنيد. خدا را قسم مي دهيم كه به همه ي ما معرف كامل ،ايمان و پيروي از پيامبر عنايت بفرمايد و چشم ما را به ظهور مهدي روشن بفرمايد.

91-11-09

تو مير عشقي عاشقان بسيار داري ، پيغمبري با جان عاشق كار داري.

سوال – در مورد راه كارهايي خوش اخلاقي توضيحاتي بفرماييد.

پاسخ – ريشه و بنياد اصلي بداخلاقي و غضب، خودخواهي ،تكبر و غرور است .ريشه ي تمام خوش اخلاقي ها،تواضع و فروتني است .يكي از راههاي تواضع و پرهيز از تكبر، سلام كردن است. پيامبر فرمود: اگر كسي اول سلام كند از خطر غرور محفوظ مي ماند. البته جواب سلام واجب است . سلام كردن سنت خوبي است. سلام كردن خيلي از كينه ها را از بين مي برد. معني ادب اين است كه به هر كس كه رسيدي به او بگويي او بزرگتر است و من كوچكتر هستم. پس سلام كردن، ادب است .امام عسگري(ع) فرمود: علامت تواضع اين است كه به

ص: 13192

هر كسي كه مي رسي سلام بكني. مثلا بچه اي وارد جلسه اي مي شود، اگر براي اين بچه احترامي قائل نشوند و به او توجهي نكنند، اين بچه قهر نمي كند و ناراحت نمي شود. ولي اگر به يك فرد بزرگ عنوان دار ،احترام نكنند و جلويش بلند نشوند، ناراحت مي شود زيرا مَن دارد و مَن او بزرگ شده است .بچه مَن و رياست طلبي ندارد، بخاطر همين ناراحت نمي شود. و دعوا هم نمي كند و اگر دعوا كند كينه به دل نمي گيرد. بچه ها مي توانند معلم ما بشوند.

پيامبر با همين ادب ها رحمت للعالمين شد. ما مي توانيم به كوچكتر از خودمان سلام كنيم يا هميشه اول كسي باشيم كه سلام مي كنيم. بزرگي مي فرمود كه در مقابل خدا من را كنار بگذاريد. روايت داريم كه علو بر خدا نداشته باشيد. هر كس پيش هست حقيقي كه خداست، عُلو نداشته باشد.در مناجات مسجد كوفه داريم : هركس پيش هست حقيقي نيست نشود يعني من خودش را كنار نگذارد و در مقابل خدا عبوديت كامل نداشته باشد ، اين فرد درمقابل هست حقيقي يعني خدا علو دارد. پس بايد به مقام لااله الاالله رسيد و راهش اين است كه من و خودت را كنار بگذاري .راه ساده ي آن ادب ، سلام و تواضع كردن است. خدا مي فرمايد :من مستكبرين را دوست ندارم. هركس خودش را بالاتر ازديگران بداند مستكبر است. البته برتري واقعي بودن عيب نيست ولي برتر دانستن و انسان خودش را بالا بگيرد عيب است . برتري جويي و برتر ديدن خوب نيست .زيرا

ص: 13193

باعث مي شود كه ما به زمين بخوريم.

پيامبر هيچ وقت خودبرتر بيني نسبت به ديگران و حتي بچه ها نداشتند. اين علاماتي داشت كه يكي از علامت هاي آن اين است كه پيامبر هيچ وقت بخاطر خودشان غضب نمي كردند. البته بخاطر خدا و گرفتن حق مظلوم غضب مي كردند. ولي بخاطر منفعت شخصي غضب نمي كردند. پيامبر به همه سلام مي كردند حتي به بچه ها . پيامبر در برابر هست حقيقي، نيست حقيقي و بنده ي كامل شده بودند و هيچ وقت درخواست كسي را كه قدرت بر انجام آن را داشتند، رد نمي كردند. گاهي يك برده اي دست پيامبر را مي گرفت و براي كاري دعوت مي كرد و پيامبر آن كار را انجام مي داد. اگر پست ترين افراد پيامبر را به پست ترين غذاها دعوت مي كردند پيامبر دعوت آنها مي پذيرفت . پيامبر در 15 ربيع الاول وارد مدينه شدند و همه تقاضا مي كردند كه پيامبر به منزل آنها بيايد ولي پيامبر فرمود كه شتر من مامور است هر كجا آن شتر برود، من هم مي روم. روايت داريم كه شتر در منزل ابوايوب انصاري كه فرد خيلي فقيري بود و با مادرش زندگي مي كرد زانو زد. يعني پيامبر ميهمان مستضعف ترين مردم مدينه شد. اگر پيامبر دنبال سلطنت و رياست طلبي بود به منزل رئوساي قبايل مي رفت. يكي از خصوصيات پيامبر اين بود كه با فقرا و مستضعفين مي نشستند. يكي از علائمي كه نشان مي داده پيامبر در خودش منيت نداشت، اين بود كه ايشان روي خاك و زمين مي نشستند. و

ص: 13194

با بردگان هم غذا مي شدند. در روايت داريم : پيامبر مشغول خوردن نان جو بودند. خانمي براي اولين بار بود كه پيامبر را مي ديد و تعجب كرد كه پيامبر روي زمين نشسته و غذاي ساده مي خورد. اين زن به پيامبر گفت كه مثل برده ها روي زمين نشسته اي ؟حضرت فرمود: چه كسي برده تر از من وجود دارد؟ من بنده هستم. اين خانم از پيامبر تكه اي نان خواست و پيامبر تكه اي نان به او داد ولي او درخواست كرد كه ناني كه به لبان پيامبر تبرك شده است را بخورد. بدن پيامبر تبرك است . پيامبر تكه نان تبركي به او داد و اين خانم تا آخر عمر بيمار نشد. پيامبر در تمام كارهاي خانه شركت مي كرد از دوزندگي لباس و كفش تا نظافت و غذا درست كردن. ما نمي گوييم كه آقايان هميشه اين كار را بكنند ولي خوب نيست كه هميشه دستور بدهند. زماني پيامبر با ياران شان گوسفندي كشتند و هر كس كاري كرد و پيامبر هم فرمود كه من هم هيزم جمع مي كنم. اصحاب گفتند كه شما كار نكنيد ولي پيامبر قبول نكردند و فرمودند كه خدا دوست ندارد كه بين بندگان امتياز باشد. حتي پيامبر با آن همه مقام ،شير حيوان را مي دوشيدند و حيوانات را تيمار مي كردند .اين كار يعني به سمت خدا رفتن.

يكي از سيره هاي پيامبر اين بود كه سوار نازل ترين مركب ها مي شدند البته گاهي سوار اسب و شتر هم مي شدند ولي پيامبر بيشتر سوار الاغ مي شدند. پيامبر الاغي داشتند

ص: 13195

و كسي را هم با خودشان سوار مي كردند و گاهي بدون زين سوار مي شدند. هيچ وقت پيش نيامد كه پيامبر سواره به جايي بروند و كسي در كنار ايشان پياده برود. يا هر دو سواره مي شدند يا اينكه هر دو پياده مي رفتند يا اينكه پياده جلوتر مي رفت و پيامبر پشت او با فاصله مي رفت. پيامبري كه اين قدر به فكر امت است آيا مي تواند امت را رها بكند ؟نمي توان اين پيامبر را دوست نداشت. پيامبر با اين كارها، اعماق وجود مردم را تصرف مي كرد.

در تفسير عياشي در ذيل آيه اسراء داريم :شخصي ميهمان امام باقر(ع) شد و قرار شد كه با هم به بيرون شهر بروند. امام سوار الاغ شد و من سوار استر شدم. الاغ تند شد و امام نزديك گردن الاغ شد و فرمود كه اين تندي رفتن به خاطر الاغ است و اين روايت را فرمودند كه پيامبر الاغي داشت كه نام آن يعفو بود. وقتي اين حيوان حركت مي كرد از خوشحالي غرور او را مي گرفت كه پيامبر سوار او شده است . و حيوان دور بر مي داشت و شانه هاي حضرت بالا و پايين مي رفت. حضرت از اين كار خجالت مي كشيدند. حضرت صورت شان به نزديك گردن حيوان مي آوردند. و مي فرمودند كه خدايا من شلوغ نمي كنم اين الاغ است كه شلوغ مي كند. اگر اين الاغ تبديل به بُراق( مركبي كه پيامبر با آن به معراج رفت) مي شد، حق داشت زيرا اولين شخصيت عالم روي آن سوار بود. يعني پيامبر درنظر داشتند

ص: 13196

كه در مقابل حقيقت هستي حتي نبايد شانه هايشان هم تكان بخورند يعني آرام باشد . در راه رفتن پيامبر سربه زير و افتاده حال حركت مي كردند. مثنوي مي گويد كه اگر نفس شما شلوغ كرد به خدا بگوييد كه اين نفس ماست كه شلوع مي كند يعني همان الاغ پيامبر است. به خدا بگوييد كه من قصد دشمني با تو را ندارم ولي اين نفس من است كه گناه مي كند.

پيامبر هميشه در هنگام نشستن با اصحاب شان حلقه وار مي نشستند يعني مجلس بالا و پايين نداشت. پيامبر هيچ گاه اجازه نمي دادند كه كسي جلوي پاي ايشان بلند شود. گاهي وقتي فردي بالاي منبر است و دارد حديث مي گويد ،فردي وارد مجلس مي شود و بعضي ها بلند مي شوند و اين باعث بهم ريختن مجلس مي شود. اگر كسي براي پيامبر بلند مي شد، ايشان ناراحت مي شدند بخاطر همين كسي براي پيامبر بلند نمي شد. اين سنت پيامبر است و ما بايد به آن عمل كنيم. اگر ناشناسي وارد مجلس مي شد نمي توانست پيامبر را تشخيص دهد. بعد سوال مي كرد و پيامبر را مي شناخت. اين نشانه ي افتادگي و فروتني زياد پيامبر است. رفتار پيامبر بايد براي ما الگو باشد. احياي سنن پيامبر خوب است. اگر مَن خودمان را كنار بگذاريم با پيامبر محشور مي شويم.

سوال – صفحه 221 قرآن كريم را توضيح بفرماييد.

پاسخ – سلام كردن مستحب است ولي جواب سلام واجب است .صلوات از سلام بالاتر است زيرا سلام دعاي وقت و كوتاه است ولي صلوات درود دائم است. سلام

ص: 13197

جواب دارد پس حتما هم صلواتي كه براي پيامبر مي فرستيم جواب دارد. جواب سلام پيامبر، شفاعت است .پيامبر فرمود: شفاعت من واجب مي شود بر آن گناهكاري كه هر روز و هر شب صلوات بر محمد و آل محمد بفرستد. البته مردم بايد حق الناس را جدي بگيرند تا شفاعت پيامبر شامل حال آنها بشود. صلوات زياد فرستادن باعث انجام كارهاي و ترك گناه مي شود. با صلوات ارتباطي برقرار مي شود و خلق و خوي پيامبر در فرد نمايان مي شود.

از مسئولين مخابرات براي گذاشتن آهنگ صلوات رايگان در ماه ربيع تشكر مي كنيم و اميدواريم كه اين كار را ادامه بدهند. اين كارها باقيات و صالحاتي براي مسئولين خواهد بود. با اين كار ميلياردها صلوات فرستاده مي شود. و اين صلوات ها باعث شفاعت مي شود.

همچنين در اداره ثبت احوال قرار شده است كه اگر كسي بخواهد نامش را به محمد يا ائمه تغيير بدهد سخت گيري نكنند و تسهيلي در كار ايجاد شود.

سوال – در مورد احياي سنت نبوي توضيحاتي بفرماييد.

پاسخ – ريشه ي اسلام حب پيامبر و اهل بيت پيامبر است. ما بايد اين ريشه را در دل مان بكاريم. شهرداري ها بايد كاري بكنند كه در اين ايام شهر تغيير بكند و جشن هاي مفصل بگيرند. اگر ما در جشن پيامبر به در خانه ها پرچم بزنيم و سور بدهيم ثواب اينكار از غذا دادن در محرم و صفر كمتر نيست. روز تولد حضرت محمد كاري بكنيم كه بچه ها خوشحال بشوند. يا براي آنها از بيرون غذا بگيريم يا آنها را به تفريح

ص: 13198

ببريم .اگر مي خواهيد لباس بخريد در اين ايام خريد كنيد .ما بايد جشن پيامبر را يك دهه ادامه بدهيم. ما بايد بذر محبت پيامبر را در دلهاي بچه ها بكاريم.

بين سربازان رسمي است كه در اعياد سربازها مي نشينند و فرمانده آنها از سربازان پذيرايي مي كنند. اين كار باعث مي شود كه مهر فرمانده به دل سربازان بنشينند. اين سنت پيامبر است .با اين كار پيامبر هم خوشخال مي شود. مرحوم آيتالله كمپاني پنجشنبه ها روضه داشتند و خودشان چاي مي ريختند و كفش جفت مي كردند .ايشان مرجع تقليد درحد آيت الله ميلاني بودند .علامه طباطبايي شاگرد ايشان بود. آيت الله كمپاني مي فرمودند كه افتخار من اين است كه خدمتگزار اهل بيت باشم.

يكي از علماي اصفهان صبح ها روضه داشت و دوستان چاي مي ريختند. يك روز دوستان ايشان به روضه نيامدند و ايشان خودش چاي درست كرد و براي عزاداران چاي ريختند . ايشان شب خواب ديد كه حضرت زهرا فرمودند كه امروز نوكر ما شده بودي .

ما بايد امتيازهاي بيخودي را كنار بگذاريم و مردمي بشويم. پس ما بايد كاري بكنيم كه سنن پيامبر احيا بشود. يكي از اعمال فردا روزه گرفتن است. البته كساني كه روزه قضا دارند نمي توانند روزه ي مستحبي بگيرند. زيارت پيامبر و اميرالمومنين مستحب موكد است چه از راه دور چه از راه نزديك . اعمال ديگري هم در مفاتيح نوشته شده است . خوب است كه در اين روز به عيادت بيماران برويم .فردا مادرها كاري بكنند كه خاطره ي پيامبر در دل بچه ها بماند.

راه كارهايي كه

ص: 13199

ما را به پيامبر نزديك مي كند ماندني است .در خانه ي پيامبر گوسفندي را ذبح كردند و بيشتر آنرا به فقرا دادند و مقدار كمي از آن ماند. همسر پيامبرگفت كه همه رفتند و اين يك كم مانده است . پيامبر گفت آن گوشت هايي كه رفته اند مي ماند و اين گوشتي كه ما مصرف مي كنيم از بين مي رود. اگر كسي حركتي براي ائمه بكند آنها جواب خواهند داد. ما بايد اين كارها را بطور خودجوش و مردمي انجام بدهيم. پس خوب است كه يك دهه جشن مفصل براي پيامبر بگيرم .

خدايا به حق محمد وآل محمد، قلب امام زمان(عج) را از ما راضي بگردان، فرجش را نزديك بفرما، بيماران را شفا عنايت بفرما، انشاءالله شفاعت پيامبر برما واجب بشود و خلق وخوي نبوي وعلوي داشته باشيم.

91-11-16

سوال – ريشه ي غضب چيست ؟ پاسخ – روايت داريم كه ريشه ي اصلي غضب تكبر،غرور و تحقير ديگران است. روايت داريم :در مقابل خدا سر و گردن را بالا نياوريد هر كس در مقابل هست حقيقي ( يعني خداوند متعال )، نيست كامل نشود و خودش را زمين نزند، خودش را برخدا برتر دانسته است. بايد عظمت و بزرگي خدا ما را بگيرد كه خودمان را كنار بگذاريم و مَن خودمان را خُرد كنيم. هر چقدر ما با عظمت خدا بيشتر آشنا بشويم و آنرا درك كنيم ،هستي و وجود ما بكار مي رود و تبديل به نيستي مي شود. در خطبه ي متقين داريم: وقتي ملوك وارد مي شود عقل و فطرت ذليل شده ي ما سلطنت پيدا مي

ص: 13200

كند و مَن ما از بين مي رود. پس يكي از راه هاي شكستن مَن اين است كه خودمان را به خدا نزديك كنيم با ذكر دعا،عبادت و بندگي تا كبريايي خدا را ببينيم . اگر كسي خدا را بشناسد و عجز و ناتوانايي خودش را بفهمد، هيچ وقت مغرور نمي شود. هر چقدر خداوند در دل ما بزرگ جلوه كند غير خدا كوچك جلوه مي كند. مثلا ما وقتي پيش مديركل مي روييم خيلي مواظب حركات يا رفتارمان هستيم. اگر ما بدانيم كه خدا مراقب رفتار ماست ، در تعامل با ديگران هم اين حضور را درك مي كنيم. بيشترين ذكري كه در اذان ،اقامه و نماز تكرار مي كنيم تكبير است يعني ما به خودمان تلقين مي كنيم كه خدا بزررگ است، غير خدا و خودمان كوچك هستيم. اگر ما خدا را بر همه بزرگ دانستيم فرمان خدا را بر همه ي فرمان ها مقدم مي داريم و به خواسته هاي شيطاني ديگران عمل نمي كنيم. تكبير گفتن در نماز نشان دهنده ي عظمت و كبريايي خداوند است. هر كس بخواهد وارد كبريايي خدا بشود خدا او را درهم مي كوبد. يكي از شخصيت هايي كه نام آن در قرآن آمده است حضرت موسي كليم الله است .136 بار نام حضرت موسي در قرآن آمده است .داستان حضرت موسي خيلي فراز و نشيب دارد. از زمان كودكي تا رشد او و بعد داستان ايشان با حضرت شعيب و حضرت خضر و... داستان زندگي حضرت موسي خيلي سازنده است .بيشترين آيات قرآن داستان و قصه است. ما پانصد آيه در مورد احكام داريم و

ص: 13201

بقيه در مورد اخلاق و كلام معارف است . ولي بيشتر آيات، داستان است كه سرنوشت ما انسانهاست. زندگي حضرت موسي خيلي پيچ و تاب داشته است. حضرت موسي خيلي متواضع بود. داريم كه خداوند او را به پيامبري برگزيد زيرا خيلي سجده مي كرد و درمقابل عظمت خدا ،صورتش را به خاك مي ماليد و خيلي دلسوز و مهربان بود .وقتي حضرت موسي چوپان بود اگر گوسفندي فرار مي كرد ،دنبال گوسفند مي دويد، او را نوازش مي كرد، با او حرف مي زد و مي گفت كه حيف است كه طعمه ي گرگ بشوي .خير خواهي، دلسوزي و تواضع او باعث شد كه به پيامبري برگزيده شود. وقتي موسي به پيامبري برگزيده شد و فرعون در دريا غرق شد تورات بر موسي نازل شد .روزي حضرت موسي در حال خواندن خطبه و سخنراني بود(خدا به او معجزه هاي زيادي داده بود) كه فردي گفت كه آيا كسي از شما باسوادتر و دانشمندتر هم هست ؟حضرت موسي سكوت كرد(يا گفت ممكن است)، به محض اينكه اين خطور به ذهن حضرت آمد، خدا به جبرئيل فرمود كه موسي را درياب زيرا هلاك شد و فكر مي كند كه كسي دانشمندتر از او روي زمين نيست. مَن كردن ها دنيا را آتش زده است و دارد ما را هلاك مي كند. پيامبر فرمود كه اگر همه ي پيامبري ها دور هم جمع بشوند هيچ مشكلي با ما هم ندارند زيرا هيچ كدام مَن ندارند با اينكه افق هايشان با هم فرق مي كند مثلا بيشتر پيامبران براي شهرها و روستاهاي كوچك بوده اند و ما فقط

ص: 13202

پنج پيامبر اولوالعزم داريم. همه ي پيامبران در برابر خدا تسليم بوده اند. به موسي خطاب شد كه چرا نگفتي خدا از همه باسوادتر است ؟زيرا او علمش از همه بيشتر است .در روايت داريم كه پرنده اي مقداري آب دريا را در منقارش برداشت و به ساحل مي آورد. حضرت خضر به موسي گفت كه خدا مي خواهد بگويد كه علم تو در مقابل علم خدا و آل محمد ،مثل آب نوك منقار در برابر دريا است. در آن موقع چهارده معصوم نبوده است ولي نور آنها وجود داشته است و در مشكلات به آن ها توسل پيدا مي كردند. و خدا را به حق آنها قسم مي دادند. حضرت آدم خدا را به نور اين چهارده معصوم قسم داد تا خدا او را بخشيد. اولين خلقت، نور پيامبر و چهارده معصوم بوده است. حضرت علي(ع) مي فرمايد: هر كس كه مي گويد من عالم هستم بدانيد كه او جاهل است .حضرت علي(ع) مي فرمايد :كسي از همه بدتر است كه خودش را بهتر از همه مي داند. اگر ديگران يا خدا ما راتاييد مي كنند ما نبايد از خودمان تعريف كنيم. ما در امور معنوي بايد هميشه به خدا و پيامبران نگاه كنيم تا بالا برويم. خدا به موسي گفت كه به كنار دريا برو و ماهي كه در كنار تو هست زنده مي شود . در آنجا بنده اي است كه علم زيادي دارد ،پيش او شاگردي كن. در سوره كهف داستان اصحاب كهف ،داستان موسي و خضر و داستان ذوالقرنين وجود دارد كه ازآيه 60 تا 82 در مورد داستان موسي

ص: 13203

و خضر است .منشأ اين داستان از زماني شروع شد كه موسي سخنراني كرد . نكات اخلاقي و عرفاني زيادي در اين داستان وجود دارد. حضرت موسي با يوشع (يوشع بعدا جانشين موسي شد)به كنار دريا رفتند و منتظر بودند كه ماهي( آماده ي خوردن بود) كه همراه آنها است زنده شود. موسي در كنار دريا خوابيد و يوشع ديد كه ماهي همراه آنها تكان خورد و به داخل دريا رفت. چون حضرت موسي خواب بود،آن لحظه يوشع به او چيزي نگفت و بعد كه موسي بيدار شد، يوشع فراموش كرد و همراه با موسي به راه افتادند بعد از مدتي موسي گفت كه ماهي را بياور تا بخوريم كه يوشع يادش افتاد ماهي به دريا رفته است و دوباره همان راه را برگشتند و آن مكان را پيدا كردند. قرآن مي فرمايد: بنده اي از بندگان ما را در كنار دريا يافتند كه ما علمي به او داده بوديم. اين فرد حضرت خضر بود. روايت داريم كه وقتي نام حضرت خضر را مي بريد به او سلام بگوييد. اين پيامبر عمر جاودانه پيدا كرده است و همراه با امام زمان(ع) است. وقتي حضرت موسي ،حضرت خضر را ملاقات مي كند يوشع را مرخص مي كند. حضرت موسي به حضرت خضر گفت كه من از طرف خدا آمده ام كه از تو علم ياد بگيرم، آيا اجازه مي دهي چيزهايي كه خدا به تو ياد داده است من هم از تو ياد بگيرم؟ حضرت حضر گفت كه تو توان شاگردي مرا نداري، بايد صبر كني . چطور مي تواني بر چيزي صبر بكني كه از

ص: 13204

آن خبر نداري؟ يعني علم حضرت حضر مخفي و ماورايي بوده است. حضرت موسي عالم به شريعت بوده ولي حضرت خضر عالم به معنا و پشت پرده بوده است. موسي گفت: انشاءالله كه من صبر دارم، انشاءالله كه با تو مخالفت نمي كنم و انشاءالله كه توان دارم. حضرت خضر بخاطر گفتن انشاء الله ،حضرت موسي را قبول كرد. حضرت خضر گفت: اگر مي خواهي شاگرد من بشوي بايد تسليم محض بشوي و سوال نكني. علما مي گويند كه شرط اول و آخر اين است كه ما در مقابل خدا و اهل بيت تسليم محض باشيم و چون و چرا نكنيم. البته تمام احكام ما حكمت و حقيقتي دارند ولي خدا ما را آفريده است و ما بايد روح عبوديت داشته باشيم. بايد در ما روح بندگي و تسليم باشد .اگر ما تسليم امام زمان(عج) باشيم امام ظهور مي كند ولي بسياري به امام اعتراض مي كنند. اگر ما تسليم بشويم خدا همه ي دعاهاي ما را هم مستجاب مي كند. موسي قبول كرد. آنها سوار كشتي شدند . حضرت بعد از مدتي شروع به سوراخ كردن كشتي كرد. حضرت موسي فكر كرد كه اين كشتي براي مردم است و اين كار خلاف عقل است .حضرت موسي گفت :چرا كشتي را سوراخ مي كني كه مردم غرق بشوند؟ اين كار بسيار ناپسند است. حضرت خضر فرمود: به تو نگفتم كه تو توان همراهي با من را نداري و نمي تواني صبر كني؟حضرت موسي: معذرت خواهي كرد و گفت كه اين كار را بر من سخت نگير. حضرت خضر و موسي داشتند از كوچه اي رد

ص: 13205

مي شدند و ديدند پسر بچه اي دارد، بازي مي كند. حضرت خضر بچه را خواباند و سر او را بريد. حضرت خضر طبق دستور خدا اين كار را كرد. بعضي ها به اين آيه خيلي اشكال كرده اند. حضرت موسي گفت: چرا اين بچه را كشتي؟ حضرت خضر گفت: به تو نگفتم كه تو توان شاگردي مرا نداري؟ حضرت موسي دوباره معذرت خواهي كرد و گفت كه اگر اين دفعه اعتراض كردم ،من خودم مي روم. آنها به شهري رسيدند و خيلي خسته بودند. در آخر شهر يك ديوار خرابه اي بود كه حضرت خضر آنرا تعمير كرد و موسي گفت كه اين چه كاري است كه مي كني؟ مردم اين شهر به ما هيچي نداده اند و تو داري بدون مزد ديوارهاي آنها را هم درست مي كني ؟ با اين اعتراض بين حضرت خضر و موسي فاصله افتاد. و حضرت خضر رمز كارهايي را كه كرده بود به حضرت موسي گفت. آن كشتي را كه سوراخ كردم براي فقيري بود كه فرد غاصبي كشتي هاي سالم را مي گرفت و مي برد و وقتي ديد كه كشتي سوراخ است آن كشتي را رها كرد و به صاحبش برگشت. اين بچه اي كه كشتم بچه ي شروري بود و اگر زنده مي ماند پدر و مادرش را هم گمراه مي كرد. (عبدالله بن زبير پدرش را هم گمراه كرد .حضرت امير مي فرمايد: عبدالله جنگ جمل را به راه انداخت و هزاران نفر را به كشتن داد.) بجاي اين پسري كه كشته شد، خداوند دختري به اين پدر و مادر داد كه هفتاد

ص: 13206

پيامبر از نسل آنها متولد شدند. ديواري را هم كه تعميركردم بخاطراين بود كه زير آن گنجي بود كه براي تعدادي بچه يتيم بود كه اگر نمايان مي شد از دست مي رفت. من اين ديوار را درست كردم تا اين گنج محفوظ بكند. خدا اراده كرد كه من اين كار را بكنم. اين داستان بخاطر اين پيش آمد كه حضرت موسي لحظه اي فكر كه از همه بهتر است .بخاطر يك مَن موسي، خدا اين داستان را براي او پيش آورد. سوال – صفحه 228 قرآن كريم را توضيح بفرماييد. پاسخ- پيامبر فرمود :چه كساني از همه به من نزديكتر هستند ؟ كساني كه بيش از همه صلوات بر محمد و آل محمد مي فرستند. قطعا كساني كه زياد صلوات مي فرستند پيامبر را دوست دارند و ياد مي كنند و پيامبر هم آنها را ياد مي كند. روايت داريم كه هر كه را كه بيشتر دوست داري با آن محشور مي شوي .تداوم بر صلوات باعث مي شود كه ما با پيامبر محشور بشويم . در اين صفحه داريم كه حضرت هود را خيلي آزار دادند .حضرت هود فرمود كه هر حيله اي داريد بكار ببريد زيرا من خدايي دارم . قرآن مي فرمايد :من توكل به خدايي كردم كه هم پروردگار شما و هم پروردگار من است و زمام همه ي جنبندگان در دست اوست .خدا بر صراط مستقيم است و عادل است. فردي كه اعتماد به خدا دارد آرامش دارد. در روايات داريم كه اگر حضرت موسي تحمل مي كند تا هزار مورد پشت پرده را مي ديد ولي او ديگر

ص: 13207

صبر نداشت و خدا هم مي خواست او را تربيت كند. انسان بايد هميشه خودش را دست پايين بگيرد تا رشد بكند. نمونه هايي كه خدا به موسي نشان داد براي ما هم هست كه اگر پيشامدهايي اتفاق مي افتد بدانيم كه حكمت هايي وجود دارد كه باعث آرامش ما مي شود. امام عسگري(ع) مي فرمايد: هيچ بلايي نمي شود مگر اينكه در آن بلا خدا نعمتي را گذاشته است كه بر سختي ها احاطه دارد. پسر پيامبر ابراهيم سه ساله بود كه از دنيا رفت . ما بايد تسليم باشيم و راضي به رضاي خداوند باشيم. اگر تسليم باشيم ممكن است كه خدا پشت پرده را به ما نشان مي دهد. امام صادق(ع) مي فرمايد :خدا پيش نمي آورد براي ما مگر كار برتر و اصلح را . در قرآن داريم :به ما اصابت نمي كند مگر آنكه خدا براي ( بنفع )ما نوشته است . او مولا و سرپرست ماست و هر چه از طرف اوست خير است .آقاي راشد يزدي مي گفتند كه پيرمردي مي گفت: هر چه پيش مي آيد خوب است و هر چه خوب است پيش مي آيد. سوال – در مورد سالگرد ورود حضرت معصومه به قم توضيح بفرماييد. پاسخ – سالگرد ورود حضرت معصومه به قم را تبريك مي گوييم. حضرت معصومه در راه ديدن برادرشان امام رضا (ع)، به قم آمدند و 17 روز ميهمان مردم قم بودند. يعني تا زمان وفات شان 17 روز فاصله بود. ورود ايشان براي قم بسيار بابركت بود. حضرت معصومه شخصيتي هستند كه سه امام بزرگوار در مورد ايشان فرموده

ص: 13208

اند كه زيارت او معادل بهشت است يا بهشت را واجب مي كند. مرحوم بروجردي و امام خميني خيلي به زيارت حضرت معصومه مي رفتند و هنگام برگشت عقب عقب مي رفتند و پشت به حرم نمي كردند. وقتي ملاصدرا در كَهَك در تبعيد بود اگر مشكل علمي پيدا مي كرد چهل كيلومتر را ه را مي پيمود تا از محضر اين بانو بهره ببرد. ايشان باب رحمت الهي فوق العاده اي است . مرحوم دولابي مي فرمود كه من دوست دارم كه در قم زندگي كنم زيراخير و بركتي كه در قم است در جاهاي ديگر نيست . من در زيارت هاي ديگر رفته ام ولي از زيارت قم سير نمي شوم.

91-11-23

گفت: عاشق آن صخره هايم ماه را هم دوست دارم كفش هايم كو كه من اين راه را هم دوست دارم، اشك با من مهربان است و تبسم مهربانتر شور و لبخند و دريغ و آه را هم دوست دارم، گرچه خارم گاهگاهي راه دارم در گلستان گرچه خاكم خاك آن درگاه را هم دوست دارم، عاشقم بر ذكر يا رحمن يا حنان يا هو ذكر يا منان يا الله را هم دوست دارم، يوسفي گم كرده ام چون روزهاي عمر و هر شب سر فروبردن درون چاه را هم دوست دارم ،شنبه ها تا جمعه ها را داغدار انتظارم حسرت آن جمعه ي ناگاه را هم دوست دارم ، گر چه مرگ اين خلوت ناياب را هم مي ستانم زندگي اين فرصت كوتاه را هم دوست دارم. سوال – در مورد مسير خوش اخلاقي توضيحاتي بفرماييد. پاسخ – ابليس بخاطر

ص: 13209

تكبر، خودش را نشكست و از درگاه خداوند طرد شد. اگر او خودش را مي شكست از درگاه خداوند طرد نمي شد. ريشه ي تمام بداخلاقي ها به غضب و عصبانيت برمي گردد كه ريشه ي آن هم خودخواهي و تكبر است. در حديث قدسي داريم كه خدا به حضرت داود فرمود :افراد متواضع و فروتن از همه به خدا نزديكتر هستند. در مقابل آن دورترين افراد به خدا متكبران هستند. بعضي ها هستند كه هفتاد سال است كه منيت خودشان را بزرگ مي كنند .استادي مي فرمودند كه بعضي ها هفتاد سال عبادت مي كنند ولي خدا را عبادت نمي كنند و منيت خودشان را بزرگ كرده اند و بخاطر همين خيلي زود به آنها برمي خورد و انتقاد پذير نيستند. بعضي ها از وقتي خودشان را شناختند خوديت خودشان را شكستند و خدا نزديك شدند. انسان بايد بت هايش را بشكند و كنار بگذارد. آقا سيد احمد كربلايي، استاد مرحوم قاضي داريم كه ايشان در قنوت نماز شب خودش تضرع مي كرده و اين شعر را كه بصورت دعا است مي خوانده :زآن پيشتر كه عالم فاني شود خراب، ما را زجام باده ي گلگون خراب كن. موقع مردن همه ي انسانها خدا را ملاقات مي كنند زيرا خوديت آنها از بين مي رود ولي اين ديدن به درد آن فرد نمي خورد حتي فرعون و نمرود هم لحظه ي مردن، خدا را مي بينند. ايمان آوردن هنگام مرگ فايده اي ندارد. اگر ما الان خوديت را كنار بگذاريم و خدا را قبول كنيم براي ما بهتر است. هيچ چيز مثل باورهاي ديني

ص: 13210

انسان را نمي شكند. وقتي ما زيبايي و جمال خدا را مي بينيم از خودمان بيرون مي آييم. يك مادر خيلي خودش را دوست دارد ولي چون بچه اش را خيلي دوست دارد خودش را كنار مي گذارد و فقط بچه اش را مي بيند بخاطر همين سخت ترين كارها را براي بچه اش انجام مي دهد. اين محبت مادر، منيت مادر را از بين مي برد. محمود غزنوي كه هزارش غلام بود، عشقش عنان گرفت و غلام غلام شد. محمود غزنوي عاشق غلامي شد و بعضي مواقع لباس پادشاهي را تن غلام مي كرد و مقابل او مي نشست و اظهار ادب مي كرد. عشق و محبت او را از سلطنت پايين كشيد و منيت او را شكست. عشق و محبت منيت هاي ما را از بين مي برد. در مورد تكبر و غرور آيات و روايات زيادي داريم .در قرآن داريم :جهنم بد جايي است براي متكبرها و بهشت جايي براي متواضع هاست. امام صادق(ع) مي فرمايد: وارد بهشت نمي شوند افرادي كه كمي تكبر و غرور دارند. روايت داريم افرادي كه مغرور هستند در روز قيامت مورچه مي شوند تا زير دست و پا لِه بشوند و بشكنند. اگر هم شكسته نشوند به جهنم مي روند. ذره اي از تكبر مانع ورود به بهشت است .بهشت جاي يگانگي، انس و محبت است و در آنجا ذره اي از غرور وجود ندارد. اگر در بهشت غرور باشد در آنجا هم اختلاف پيش مي آيد و دعوا مي شود. اگر ما بخواهيم در اين دنيا بهشتي زندگي كنيم ، بايد من و تو را

ص: 13211

كناربگذاريم تا با آرامش زندگي كنيم. در ماه رمضان در منبر، در مورد اخلاق صحبت كردم. آقايي گفت كه من سي سال است كه با خانمم زندگي مي كنم و هميشه با هم دعوا داشتيم. بحث شما مرا شكست و به همسرم گفتم كه از اين به بعد هرچه كه شما مي گوييد، من آنرا انجام مي دهيم. خانم هم به من گفت كه من هم كنيز شما هستم و بعد از سي سال دعواهاي ما تمام شد يعني ما منيت را كنار گذاشتيم و زندگي مان شيرين شده است. تمام مشاجرات به مَن هاي ما برمي گردد. اگر تمام پيامبران و امامان ما باهم جمع بشوند با هم جنگ نخواهند داشت البته پيامبران با هم تفاوت دارند ولي مَن ندارند. سوال – چطور مي توان اين من ها را شكست و از بين برد ؟ پاسخ - اگر لطف خدا به ما كمك كند، در يك لحظه مَن شكسته مي شود ولي مي توان آنرا كم كم از بين برد. مثل تبري كه به چوب زده مي شود تا شكسته بشود. بزرگي مي فرمود كه من دنيال سير و سلوك بودم و به حضرت علي(ع) متوسل شدم. حضرت را در خواب ديدم و ايشان به من فرمودند كه من بايد تو را ذبح كنم تا تو درست بشوي. بعد از اين خواب، يكسري امتحاناتي پيش آمد و نفس مرا در هم شكست. ابتلاء و امتحانات نفس ما را مي شكند. ما بايد فرمان خدا را اطاعت كنيم تا من خودمان را بشكنيم. ما بايد به آيات و روايات توجه كنيم. و بدانيم كه اگر

ص: 13212

خودمان را نشكنيم درآينده گير خواهيم بود. انسان بداخلاق اول خودش را عذاب مي دهد ولي انسان خوش اخلاق آرام است. و برخورد ناشايست ندارد و به ديگران هم آرامش مي دهند. روايت داريم كه بهترين رفيق ،خوش اخلاقي است. قبل از آيه 83 سوره قصص ، داستان قارون آمده است: قارون پسر عموي حضرت موسي و خواهر موسي نامزد قارون بود. او فرد مومني بود و با حضرت موسي بود ولي بعد مال و ثروت زيادي بدست آورد و مغرور شد .ظرفيت او كم بود. او گفت كه من خودم مال بدست آورده ام و به حضرت موسي زكات نداد. قارون هم به زن بدكاره اي پول داد تا به حضرت موسي تهمت بزند و بگويد كه با من رابطه ي نامشروع داشته است. و در مقابل موسي ايستاد.(انسانهايي كه ظرفيت ندارند وقتي به مال و ثروت مي رسد طغيان مي كند و خودشان را بي نياز مي دانند) حضرت موسي ناراحت شد. خدا فرمود كه اختيار زمين در دست توست .موسي فرمان داد كه زمين قارون و اموالش را فرو ببرد. انسان نبايد نااميد باشد و بايد به سوي خدا توبه كند ولي قارون اين كار را نكرد و به موسي التماس كرد و گفت كه من اشتباه كردم ولي حضرت موسي گفت: اي پسر لابي ،حرف نزن.( موسي و قارون از فرزندان لابي بودند) وقتي قارون تا سينه به خاك فرو رفت،باز به موسي التماس كرد ولي فايده اي نداشت تا اينكه او به زمين فرورفت . شب هنگام وقتي موسي مي خواست با خدا صحبت كند ،خدا فرمود :اي پسر لابي،

ص: 13213

امشب با من صبحت نكن. چرا جواب بنده ي مرا ندادي ؟اگر قارون مرا اين قدر صدا زده بود حتما جوب او را مي دادم. زيرا خدا خيلي مهربان است. مهرباني خدا خيلي بيشتر از پيامبران است. در پايان داستان قارون خدا مي فرمايد :بهشتي كه ما خلق كرده ايم مخصوص كساني است كه در روي زمين غرور و اراده ي فساد نداشته باشند. پس ما حتي نبايد اراده ي علو و برتري در دل مان داشته باشيم . امام صادق(ع) در هنگام تلاوت سوره قصص آيه 88 گريه مي كردند و مي فرمودند :با اين آيه ريشه ي همه ي آمال ،آرزوها و غرورهاي دنيا زده مي شود. انسان تا غرورش را نشكند او را به بهشت نمي برند. يعني اين آيه شامل حال كسي مي شود كه حتي بخواهد با يك بند كفش به ديگري برتري پيدا كند. پس ما نبايد با ماشين و لباس زيبا به كسي فخر بفروشيم. ما مي توانيم لباس زيبا بپوشيم و ماشين زيبا داشته باشيم ولي نبايد قصد تفاخر داشته باشيم. اگر كسي مدرك مي گيرد كه به ديگران پز بدهد اين فرد زمين مي خورد. حتي در مسائل عبادي هم نبايد پُز داد . حضرت امير مي فرمايد: بدترين انسانها كسي است كه خودش را از همه بهتر مي داند. پس اگر كسي اراده ي برتري جويي داشته باشد در بهشتي به روي او بسته است. گاهي عده اي براي صله ي رحم مي روند ولي چون براي فخر فروشي مي روند اين از قطع رحم بدتر است .قارون هم به ديگران تفاخر مي كرد. گاهي

ص: 13214

عده اي خودشان را به تواضع مي زنند كه خدا از نيت آنها خبر دارد. بيشتر كارهاي دنيا بخاطر تفاخر است. اكثرا مي خواهند زندگي شان را به رخ همديگر بكشند كه اين كار قاروني است. سوال – صفحه 235 قرآن كريم را توضيح بفرماييد. پاسخ- در هنگام جان دادن انسان همه چيز را فراموش مي كند مگر چيزي كه انسان با آن مانوس بوده است. پيامبر فرمود :كسي كه با گفتن كلمه ي لاالله الا الله از دنيا برود اهل بهشت است .پيامبر فرمود :اگر آخرين گفتار مومني صلوات باشد اهل بهشت است . خوب است كه انسان همه ي كارها را با بسم الله الرحمن الرحيم شروع كند حتي اگر گناه باشد ،اين بسم الله الرحمن الرحيم گفتن جلوي خطاي انسان را مي گيرد. آقايي بالاي منبر مي گفت كه خجالت نمي كشيد كه با اين زباني كه يا علي مي گوييد شراب مي خوريد ؟گفتن همين جمله باعث شد كه عده اي شراب خواري را ترك كنند. شهيد مطهري فرمود :رفتار پيامبر اعراب را مسلمان كرد. اعتقاد و محبت ما با ائمه، هيچ وقت از بين نمي رود. روي عده اي از مسلمانان كار كردند كه مسيحي بشوند. آنها را به كليسا بردند كه عبادت كنند .در كليسا برق رفت و وقتي برق آمد همه ي آنها صلوات فرستادند. و كليسا به مسجد تبديل شد. در اين صفحه داريم كه خدا فرمود ما افراد را مختلف خلق كرديم مگر آنهايي كه اختلاف را كنار مي گذارند و با هم مهربان مي شوند. در ذيل اين آيه داريم كه خدا مي فرمايد: من

ص: 13215

شما را براي مهرباني و حرمت خلق كرده ام. پيامبر ما فقط براي رحمت آمده است. من نكردم خلق تا سودي كنم بلكه بر بندگان جودي كنم، گر نماز و روزه اي فرموده ام ره به سوي خويشتن بنموده ام. بايد باور كنيم كه خدا ما را براي رحمت خلق كرده است. خدايا قلب امام زمان(عج) را از ما راضي و فرجش را نزديك بفرما، به بركت ائمه همه ي مشكلات را رفع و بيماران را شفا عنايت بفرما.

91-11-30

گفت :آيين عشق بازي دنيا عوض شده است يوسف عوض شده است زليخا عوض شده است، سر همچنان به سجده فرو برده ام ولي در عشق سالهاست كه فتوا عوض شده است، خو كن به قايقت كه به ساحل نمي رسي خو كن كه جاي ساحل دريا عوض شده است، حق داشتي مرا نشناسي به هر طريق من همچنان همانم و دنيا عوض شده است. سوال – در مورد مسير خوش اخلاقي توضيحاتي بفرماييد. پاسخ – شب ولادت امام حسن عسگري(ع) را تبريك عرض مي كنيم. ريشه ي اصلي بداخلاقي ها منيَت هاست. يك بُعد منيَت اين است كه انسان خودش را بالاتر مي داند و ديگران را تحقير مي كند. اين تحقير مورد ابتلاي افراد زيادي است. يكي از انبياء داشت از جايي رد مي شد و سوسگي را ديد و به خدا گفت كه چرا اين سوسگ را خلق كرده اي؟ خداوند فرمود كه اين حيوان هم مي پرسد كه چرا اين انسان را خلق كرده اي؟ همه ي كارهاي خدا حساب شده است .ما نبايد هيچ گاه موجودي را تحقير كنيم يا به

ص: 13216

آن بي ادبي كنيم و آنرا كوچك بشماريم. يكي از انبياء، سگ بسيار زشت رويي را ديد و گفت كه چقدر صورت تو زشت است. خداوند اين حيوان را به حرف در آورد و حيوان گفت: اگر تو از خلقت خدا ناراضي هستي، مراعوض كن . از ديد خدايي همه چيز زيباست و در جاي خودش است. فردي از حضرت موسي پرسيد كه آيا اعلم تر از تو هم وجود دارد ؟ موسي نگفت كه خدا از من اعلم تر است و خدا او را توبيخ كرد. و داستان حضرت خضر و موسي پيش آمد .از آن زمان به بعد موسي حواسش جمع شد. روزي خدا به حضرت موسي فرمود كه فردا كه به كوه تور مي آيي يك موجود پست تر از خودت را هم بياور. خدا مي خواست او را امتحان كند. حضرت موسي فكر كرد كه چه كسي را ببرد؟ ما ظاهر همه را مي بينيم و از باطن آنها خبر نداريم. بالاخره موسي به نتيجه اي نرسيد. حضرت موسي به سگي رسيد كه بيمار و خيلي زشت بود. در ضمن سگ نجس هم هست. حضرت موسي گفت كه اين سگ را با خودم مي برم. ولي به خودش نهيب زد و گفت كه اين هم خلقت خداست و تو از باطن آن چيزي نمي داني. حضرت اميرالمومنين مي فرمايد كه خداوند در سگ ده صفت خوب قرار داده است. هيچ خلقتي بي حكمت و بي زيبايي نيست . حضرت موسي قلاده ي سگ را رها كرد و توبه كرد. وقتي حضرت موسي به كوه تور رسيد، به موسي خطاب شد كه

ص: 13217

چرا كسي را با خودت نياوردي؟ موسي گفت كه من كسي را پيدا نكردم. خطاب شد كه چرا آن حيوان را با خودت نياوردي؟ خطاب شد: اي موسي، اگر آن حيوان را با خودت مي آوري تو را از انبياء حذف مي كردم. بزرگي مي فرمود: يك مَن در عالم وجود دارد و آن هم خداست. فقط خداست كه حق مَن گفتن را دارد. خدا هيچ وقت دست از خدايي اش برنمي دارد و ما بايد بنده ي خدا بشويم. اِعمال قدرت و امر و نهي مخصوص خداست .اگر كسي در مقابل خدا بايستد زود مي شكند حتي اگر پيامبر خدا باشد. كساني كه ادعاي علم يا عبادت(مثل شيطان) كردند، شكست خوردند. هر كس كه بخواهد وارد منيَت بشود خدا او را خُرد مي كند. پس ما بايد تسليم خدا بشويم. تحقير ديگران گناه بزرگي است. ما نبايد به هيچ كدام از خلقت الهي به چشم حقارت بنگريم چه برسد به انسان. يكي از همسران پيامبر قد كوتاهي داشت. يكي از همسران ديگر پيامبر، به او اشاره كرد كه چقدر قدش كوتاه است. پيامبر به او فرمود :به گناهي مبتلا شده اي كه با آب دريا هم پاك نمي شود. زيرا تو به خلقت الهي اهانت كرده اي. اين ايراد به خداست. اگر ما به خط يا نقاشي كسي ايراد مي گيريم ،در واقع به خطاط يا نقاش ايراد مي گيريم. مرحوم دولابي مي فرمودند كه به خلقت و اشخاص توهين نكنيد. اگر بچه ي شما نقاشي بكشد و شما بگوييد كه چقدر زشت است، اين بچه خيلي ناراحت مي شود. شما بايد با مهرباني

ص: 13218

بگوييد كه اگر اين طور بكشيد بهتر است. ولي نبايد بچه را تحقير كنيد. اهانت هم گناه حق الناسي است و هم گناه حق اللهي .پس اهانت گناه بزرگي است و فقط با توبه و معذرت خواهي پاك مي شود. لقمان يك بَرده بود كه بر اثر تقوا حكيم شد و زيبايي ظاهري هم نداشت .فردي به حضرت لقمان گفت كه چقدر زشت هستي ؟حضرت لقمان گفت كه من خودم را درست نكرده ام، آيا تو به خدا ايراد مي گيري؟ ايراد به خدا گناه بزرگي است زيرا خداوند حكيم است و همه چيز را زيبا خلق مي كند. حافظ مي گويد: مَنم كه شُهره شهرم به عشق ورزيدن منم ديده نيالودم به بد بودن. تمام خلقت خداوند، استفاده اي دارد. مار سم دارد ولي سم آن هم موارد استفاده اي دارد. بزرگي به خداوند گفت كه چرا اين سوسگ ها را خلق كردي؟ بعد بيماري سختي گرفت و به كشوري ديگري رفت و حكيمي او را معالجه كرد و بعد متوجه شد كه با همان سم سوسگ ها معالجه شده است. خدا به او فهماند كه به هيچ خلقتي نبايد ايراد گرفت. اگر ما حكمت خلقت را قبول داشته باشيم از هيچ كس ايراد نمي گيريم. اگر كسي كار منكر مي كند مي توان به او انتقاد درست كرد. ما بايد از عمل ظالم تبري بجوييم و ظالميني كه درمقابل خدا مي ايستند را لعن مي كنيم. اما به مواردي كه خلقت خداست نبايد انتقاد كنيم. مثلا بعضي ها بچه دار نمي شوند. آنها از بچه دار شدن ناراحت نمي شوند بلكه از طعنه

ص: 13219

و تحقير ديگران ناراحت مي شوند. اگر كسي وضع مالي خوبي ندارد نبايد به او توهين كرد. ممكن است كه كسي دست بهر كاري مي زند آن كار درست نمي شود و فقير مي ماند. ما نمي توانيم بگوييم كه پس تو انسان بدي هستي زيرا خيلي از انبياء و مومنين فقير بودند. كساني هستند كه تلاش مي كنند ولي خداوند در رزق را به روي آنها بسته است. اين از حكمت خداوند است .ممكن است كه خداوند در قيامت به آنها رزق زيادي بدهد. افرادي كه معلول هستند و نقص عضو دارند، نبايد مورد مسخره قرار بگيرند .البته ما بايد در پنهان از خدا تشكر كنيم كه نقص عضو نداريم ولي نبايد تفاخر كنيم. اگر شب نبود ما روز را نمي فهميديم، اگر بيماري نبود ما سلامتي را درك نمي كرديم، اگر فرد كور نبود ديگران بينايي را درك نمي كردند. آيت الله شبيري زنجاني در كتابي دارد كه خدايا من تو را به عدد كورهاي عالم شُكر مي كنم كه به من چشم دادي و به عدد كرهاي عالم تو را شكر مي كنم كه به من گوش دادي و به عدد لال هاي عالم تو را شكر مي كنم كه به من زبان دادي. ما حق تحقير و توهين به افراد را نداريم. مثلا اگر كسي زيبا نيست نبايد بگوييم كه چقدر زشت هستي زيرا اين هم توهين به خدا مي شود و هم توهين به فرد. حافظ در غزليات برتر است و در پند و موعظه سعدي معروف است. يكي از غزليات سعدي اين است كه به جهان خرم از آنم

ص: 13220

كه جهان خرم از اوست، عاشقم بر همه عالم كه همه عالم از اوست. مي گويند كه ليلي زيبا نبوده است ولي مجنون عاشق او شده است. خداوند به كساني هم كه زيبا نيستند خيلي لطف كرده است. گاهي خانواده اي است كه پنج فرزند سالم و يك فرزند معلول دارد ولي همه ي حواس شان پيش اين فرزند معلول است و اين صفات خداست كه در پدر و مادر تجلي كرده است. خدا در آخرت جبران مي كند. فردي صورتش شبيه پلنگ بود يعني لك و پيس داشت و به اين نام معروف شده بود. اين فرد نزد پيامبر آمد و گفت كه من ديگر نماز نمي خوانم ،چرا خداوند مرا اين شكلي خلق كرده است. پيامبر فرمود كه خدا جبران مي كند و پيامبر از نويدهاي آخرتي براي او صحبت كرد و او گفت كه از اين به بعد كارهاي مستحبي را هم انجام مي دهم. ما بايد باور كنيم كه خداوند گر زحكمت ببندد دري، ز رحمت گشايد در ديگري. پدر و مادري بودند كه دختر عقب مانده اي داشتند و خيلي به او رسيدگي مي كردند و وقتي اين دختر فوت كرد، مدتي بعد آنها هم فوت كردند. يعني مي خواستند پيش فرزندشان بروند با اينكه فرزندان سالم ديگري هم داشتند. پس رسيدگي بيش از حد پدر و مادر تجلي صفت خداوند است كه در پدر و مادر بروز كرده است. پس خداوند در فكر دستگيري عقب مانده ها هم هست و جبران مي كند. ما نبايد به خلقت شمر ايراد بگيريم ولي نبايد بدي هاي او را قبول كنيم و

ص: 13221

بايد بدي هاي او را مورد لعن قرار بدهيم. مثلا نبايد بگوييم كه چرا قياقه ي شمر اين طوري بوده است؟ از بُعد خدايي، ما بايد به همه احترام بگذاريم. مثلا قرآن مورد احترام است ولي در همين قرآن فرعون و ابولهب آمده است. شما بدون وضو نمي توانيد به ابولهبي كه در قرآن آمده است دست بزنيد. اگر ديد ما اين طور باشد، هيچ وقت به ديگران توهين نمي كنيم و ديگران را ملامت نمي كنيم. به حلاوت بخورم زهر كه شاهد ساقي است، به ارادت ببرم درد كه درمان از اوست .اصحاب امام حسين(ع) از نيزه و شمشير استقبال كردند زيرا اينها بخاطر خدا بود. غم و شادي بر عارف چه تفاوت دارد، ساقيا باده بده شادي آن كين غم از اوست. انسان فقير بايد دنبال روزي برود ولي اگر وضع مالي اش خوب نشد خودش را آزار ندهد و ديگران هم او را آزار ندهند. گاهي دختري سنش بالا مي رود و ازدواج نمي كند. بيشتر مشكل آنها بخاطر زخم زبان و متلك هاي مردم است تا ازدواج نكردن. اين كار دور از انسانيت است . گاهي پدر و مادر به دختر طعنه مي زند يا برعكس. تمام اينها ملامت است و اشتباه است. ما نبايد هيچ كسي را دست كم بگيريم و او را كوچك بشماريم. امام رضا(ع) مي فرمايد: پدرم گاهي با برده اي مشورت مي كرد.( عقل امام با عقول رجال برابري نمي كند و بالاتر است.) از امام سوال شد كه شما چطور با يك برده مشورت مي كنيد؟ امام فرمود: شايد خدا خير مرا در زبان او

ص: 13222

جاري كند. اين تواضع و ادب را مي رساند. امامان از همه ي منيَت ها خالي هستند .بزرگي با بچه ها مشورت مي كرد و مي گفت كه شايد خدا حرفي را به دل بچه اي بينداز كه به نفع ما باشد. فردي مسافرت رفته و ماشينش پنجر شده بود. هنگام تعويض چرخ ،پيچ و مهره هاي در گِل فرو مي رود و گم مي شود و آنها بدون مهره مانده بودند. ديوانه اي روي درخت نشسته بود و به آنها گفت كه مهره هاي ماشين چهار تا است شما مي توانيد يكي از آنها را بازكنيد زيرا ماشين با سه مهره هم راه مي رود. خدا اين ديوانه را بالاي درخت گذاشته بود كه آنها را نجات بدهد. از ديوانه اي پرسيدند كه اسم اعظم خدا چيست ؟ او گفت :همين كه من خدا را دوست دارم اين اسم اعظم است. ممكن است كه حتي يك عارف هم به اين مطلب برسد .پس ما نبايد ديوانه را تحقير كنيم. تمام فعل هاي خدا محمود است. سوال – صفحه 242 قرآن كريم را توضيح بفرماييد. پاسخ – مرحوم فشاركي در عنوان الكلام آورده است: شخصي از پيامبر سوال كرد كه آيا در قيامت كساني هستند كه جمال شما را زيارت نكنند؟ پيامبر فرمود كه سه دسته هستند كه در قيامت جمال مرا نمي بينند: شراب خوارهايي كه توبه نمي كنند، افرادي كه عاق والدين هستند و كساني كه نام مرا بشنوند و صلوات نفرستند. در اين صفحه داريم كه يوسف مي گويد: خدا مرا از گناه نجات داده است ،من خودم را تبرئه نمي كنم.

ص: 13223

نفس انسان طغيانگر و هلاك كننده است.مگر اينكه خدا بروز بكند و جلوي ما را بگيرد. پس ما نبايد خدا را فراموش كنيم و خودمان را همه كاره بدانيم. ما نبايد خودمان را در امان بدانيم و همه ي خوبي ها را از خدا بدانيم. ما بايد دل امام زمان(ع) را خوشحال بكنيم. امشب ،شب تولد امام حسن عسگري(ع) است. در تولدها بايد جشن گرفت و شيريني داد. محبت آنها مي تواند مَن ما را كنترل كند. يكي از خلفاي بني عباس اسب چموشي داشت و نمي گذاشت كسي سوار آن بشود. بعضي از مشاوران معاند به اين خليفه گفتند كه اين اسب را به امام ببخش. يا امام او را رام مي كند يا اسب امام را به زمين مي زند و مي كشد. اين خليفه اسب را به امام داد. امام فهميد كه اين اسب چموش است .حضرت دستي روي گردن و پشت اسب كشيد. اسب عرق كرد و رام شد. حضرت زين روي آن انداختند و سوار آن شدند. ما بايد اهل تواضع باشيم و ديگران را تحقيرنكنيم. اگر ما ديگران را پست ببينيم باعث مي شود كه آنها را تحقير كنيم. امام عسگري(ع) مي فرمايد: هيچ بلا و گرفتاري نيست كه پشت آن خيري نباشد. اين خير بر بلا غالب است. خدايا به حق امام حسن عسگري(ع) به همه ي ما ايمان و معرفت عطا بفرما و مشكلات همه ي گرفتاران را حل بفرما.

91-12-07

گفت خرما نتوان خورد از اين خاك كه كشتيم، ديبا نتوان بافت از اين پشم كه رشتيم، بر لوح معاصي خط عذري نكشيديم پهلوي كبائر حسناتي ننوشتيم

ص: 13224

،ما كشته ي نَفسيم بسا وخ كه برآيد از ما به قيامت كه چرا نفس نكشتيم . سوال – در ادامه ي بحث مسير خوش اخلاقي توضيحاتي بفرماييد. پاسخ – يك مورد تكبر و غرور ،تحقير كردن ديگران است، مثل تحقير مخلوقات الهي يا تحقير افرادي كه فقيري هستند يا مشكلات روحي و جسمي دارند. اين تحقير در روايات مذمت شده است . انسان نبايد به خلقت ايراد بگيرد زيرا خلقت دست خداست نه دست خلق و اين كار ايراد به خالق است و گناه بزرگي است. همه كاره خداست. حافظ مي گويد: جهان چون خط و خال و چشم و ابروست ،هر چيزي به جاي خويش نيكوست. در اصول كافي داريم :اگر مردم بدانند كه كيفيت خلقت آفرينش بر نظم استوار است ،هيچ كس كسي را ملامت نمي كند.(مردم مثل معادن هستند زيرا استعداد، درك و فهم آنها متفاوت است.البته حساب و كتاب هاي آنها هم متفاوت است) ما بايد بدانيم كه خدا متنوع خلق كرده است و خالق خداست. مهم اين است كه خالق مخلوقش را رها نمي كند ،صانع مصنوعش را رها نمي كند. همه ي مخلوقات عزيز كرده ي خدا هستند و رحمت و مهرباني خدا بر همه ي عالم گسترده شده است. اگر ما كسي را ملامت كنيم در واقع به علم خدا دست اندازي كرده ايم. كه چرا يكي قد كوتاه است يا چرا قد بلند است .پس ما نبايد از مخلوقات ايراد بگيريم. خدا عاشق مخلوقش است و آنرا پرورش مي دهد. پس ما نبايد به اصل خلقت ايراد بگيريم .در روايت داريم: اگر مردم بدانند كه كيفيت

ص: 13225

خلقت آفرينش بر نظم استوار است دو نفر با هم اختلاف نمي كنند. اختلافات و قهرها بخاطر اين است كه علم ما كم است و نسبت به اصل خلقت جاهل هستيم. بايد بدانيم كه از طرف خدا هر چيزي در جاي خودش است. نبايد به اعمال و رفتارهايي افراد دارند، ايراد گرفت. گاهي يك دل شكستن و زخم زبان بقدري طرف را منقلب مي كند و دلش را آتش مي زند كه سال ها اين را فراموش نمي كند. زخم هاي بدن التيام پيدا مي كند ولي زخم زبان خيلي سنگين است .مثلا فردي فقير است و با فقر دست و پنجه نرم مي كند و از طرفي به او مي گويند كه تو عُرضه نداري و ... تحمل اين زخم زبان ها از تحمل فقر سخت تر است. افرادي هستند كه داغ ديده اند يا معلول هستند ولي اين به آن معنا نيست كه خدا آنها را فراموش كرده است. ما حق قضاوت نداريم. روايت داريم: فردي نزد پيامبر آمد كه به او پلنگ مي گفتند زيرا صورتش خال خالي بود و خيلي زشت بود . او به پيامبر گفت كه خدا چه چيزهايي را واجب كرده است ؟پيامبر فرمود نماز، روزه، حج و... بعد مستحبات . او گفت كه من بر واجباتم چيزي اضافه نمي كنم زيرا خدا مرا زشت خلق كرده است و من فقط واجبات را انجام مي دهم. جبرئيل نازل شد و گفت كه خدا به اين مرد سلام مي رساند.( جبرئيل بخاطر زشت ها هم نازل مي شود. روايت داريم كه اگر ضعفا نبودند خدا بلا نازل مي كرد.

ص: 13226

خدا پيش دل شكسته هاست. وقتي پيامبر وارد مدينه شدند همه مي گفتند كه به منزل ما بيا ولي پيامبر گفت كه هر جا شتر من بنشيند من همانجا مي روم. شتر در خانه ي مرد فقيري زانو زد. او سالها فقر را تحمل كرد تا اينكه پيامبر ميهمان او شد. خدا كار او را جبران كرد. اين براي ما آرزو است كه بزرگي به ما سلام برساند. تمام آرزوي من اين است كه يكي از ائمه گوشه ي چشمي به ما برساند.)به او بگو كه آيا راضي نيستي كه روز قيامت آنقدر زيبا باشي كه در قيامت به شكل جبرئيل محشور بشوي ؟ او خوشحال شد و گفت: اي پيامبر، آنقدر كارهاي مستحبي انجام مي دهم كه خداوند از من راضي باشد. تمام كساني كه قيافه ي خوبي ندارند يا معلوليتي دارند بدانند كه خداوند جبران مي كند. در بحارالانوار داريم كه حضرت عيسي به فردي رسيد كه كور و بيمار بود و بيماري جزام و برص داشت . حضرت عيسي ديدند كه او دارد خدا را شكر مي كند و مي گويد :خدايا شكر مي كنم كه به من عافيتي دادي كه خيلي از مردم آنرا ندارند. حضرت عيسي سوال كردند كه خدا چه چيزي به تو داده است كه اينقدر خدا را شكر مي كني؟ مرد گفت: خدا معرفتش را به من داده است و دلم پيش خداست. روح من با خداست و من با خدا همنشين هستم و من به ظاهرم كاري ندارم. حضرت عيسي دست او را گرفت و بلند كرد و بيماري و كوري او بر طرف شد و

ص: 13227

فرد سالمي شد و جزو حواريون حضرت عيسي شد. روايت داريم كه افراد بيماري و ناسالمي كه شكرگزاري انجام مي دهند خداوند ثواب اعمال وعبادت افراد سالم را به آنها مي دهد. و افرادي كه سالم هستند اگر زياد شكر كنند، خداوند ثواب اعمال افراد ابتلاء را به آنها مي دهد. افرادي كه فقير هستند و نمي توانند انفاق كنند اگر شكرگزار باشند ثواب انفاق افراد ديگر را به آنها مي دهند. پس هيچ وقت زخم زبان به كسي نزنيم زيرا گناه بزرگي است، شكستن دل پدر و مادر ،سركوفت زدن به بچه ها ، ملامت كردن گناهكاران عرش خدا را به لرزه در مي آورد. اگر فردي كه گرفتار است ما دست او را بگيريم، دلسوزي و امر به معروف و نهي منكر بكنيم خوب است ولي اگر بخواهيم به او سركوفت بزنيم و به زخمش نمك بپاشيم، اين كار خدا پسندانه اي نيست. ما بايد خيرخواهي و دلسوزي كنيم ولي كسي را ملامت نكنيم. ما نبايد ديگران را پست و خودمان را بالا ببينيم. اين نشانه ي غرور است . در برخورد با گناهكار دلسوزي و امر به معروف و نهي از منكر صحيح خوب است ولي سرزنش و سركوفت درست نيست. بعضي كلمات انسان را خوار مي كند كه استفاده از آن ممنوع است. در كتاب من لايحضرالفقيه داريم :فردي اهل زنا بود و از كارش پشيمان شد و به حضرت عيسي گفت كه مرا حد بزن و پاك كن.( البته اگر انسان گناهش را با خدا بگويد و توبه كند بهتر است و انسان نبايد گناهش را به كسي بگويد ولي

ص: 13228

آنها اين كار را مي كردند. وقتي فرد نزد حضرت علي(ع) اعتراف به گناه كرد تا حد بخورد حضرت قسم خوردند كه اگر او بين خود و خدا توبه كند، بهتر از اين است كه من او را حد بزنم. ما نبايد گناه شخصي را افشا كنيم مگر حقوق مردم باشد) او زناي محصنه انجام داده بود و حدش سنگسار بود. چاله اي مي كَنَند و گناهكار را در حفره مي گذارند و مردم به او سنگ مي زنند تا بميرد و اگر توانست فرار كند. حضرت يحيي با حضرت عيسي و مردم مي خواستند كه او را سنگسار كنند. او گفت كه هر كس كه حد بر گردنش است مرا سنگ نزند. همه ي مردم رفتند و فقط دو پيامبر ماندند. حضرت يحيي به گناهكار گفت كه مي شود مرا موعظه كني؟ او گفت: هيچ وقت عنان نفس خودت را رها نكن، هيچ وقت گناهكاري را ملامت نكن و هيچ وقت عصباني نشو. 70 درصد زنداني ها بخاطر عصبانيت به زندان افتاده اند يعني فرد عصباني شده است و به ديگري را زده است يا فحاشي كرده است يا ... گاهي يك بوق زدن بيجا باعث مي شود كه دعواهاي زيادي ايجاد بشود و به زندان كشيده بشود. حضرت رضا(ع) مي فرمايد: گناهان صغيره، راه را براي گناهان كبيره باز مي كند. كسي كه از گناهان كوچك پرهيز نكند از گناهان بزرگ هم پرهيز نمي كند. افراد معلولي بوده اند كه به مقامات بالا رسيده اند. دو نفر نابينا با هم ازدواج كرده بودند و هر دو دكتراي معارف قرآني داشتند و استاد دانشگاه

ص: 13229

بودند. خانمي مي گفتند كه من معلول هستم و شوهرم نابينا است ولي خدا خيلي به ما لطف كرده است. بدانيد كه خدا كمبودها را در دنيا و آخرت جبران مي كند. البته زمان دنيا كوتاه است و اصل آخرت است. اگر ما بدانيم كه خدا جبران مي كند هيچ وقت خودمان را تحقير و سرزنش نمي كنيم. هر كس كه در اين دنيا بلاي بيشتر ببيند، در درگاه خدا مقرب تر مي شود مثل انبياء و ائمه ، امام حسين(ع) در معرض ابتلاي زيادي بود. روايت داريم كه خدا اولياء خودش را با اشقياء امتحان مي كند. البته ما بايد عافيت طلب باشيم ولي اگر گرفتاري پيش آمد بايد آنرا تحمل كنيم. ما بايد نسبت به ديگران تواضع و ادب داشته باشيم .امام حسن عسگري(ع) مي فرمايد: اگر كسي به برادران ديني اش تواضع كند ،هم جزو صديقين( صديقين صفت انبياء و امامان است)است وهم جزو شيعيان حقيقي ابيطالب. دو تا مومن(پدر و پسر) به ديدن اميرالمومنين آمدند و حضرت آن دو ميهمان را به داخل آوردند و بالاي مجلس نشاندند و مودب نشستند بعد غذا به آنها دادند و بعد خود حضرت دست آنها را شستند . اين ميهمان از خجالت روي زمين رفت و روي زمين مي غلطيد و شرمنده شد. حضرت فرمود : خدا دوست دارد كه من خودم را بر تو برتر و ممتاز نبينم .قبول كن كه من دست شما را بشويم. خدا بخاطر تواضعي كه من به شما مي كنم ده برابر مخلوقات دنيا پاداش مي دهد، مرا از اين خير محروم نكن. حضرت دست پدر را شست

ص: 13230

و گفت كه بخاطر برتري پدر به پسر من دست پسر را نمي شويم و حضرت به محمد حنفيه فرمودند كه تو دست پسر را بشوي . روايت داريم كه حضرت عيسي به حواريون فرمودند: من حاجتي دارم، آيا شما آنرا برآورده مي كنيد؟ آنها گفتند: بله .حضرت عيسي فرمود كه اجازه بدهيد من پاهاي شما را بشويم. حضرت پاهاي آنها را شستند و فرمودند: همان طور كه در سنگ گياه رويش ندارد و آبي در آن وجود ندارد. انسان متكبر دلش مثل سنگ است و حقيقت و ايمان در آنها رشد نمي كند و رويش معنوي ندارند. خدا حكمت را در دل هاي نرم مي گذارد. سوال – صفحه 249 قرآن كريم را توضيح بفرماييد. پاسخ – اگر صلوات با اخلاص فرستاده شود نجات دهنده است. پيامبر مي فرمود: اگر كسي يك بار صلوات بفرستد، خدا بالاي سر، پايين سر، طرف راست، طرف چپ،عقب و جلوي او را نوراني مي كند، خدا به همه ي اعضاي وجودش نور مي دهد و هر كس هم كه نور داشته باشد در آخرت نوراني خواهد بود. در اين صفحه داريم :خدا زمين را گستراند و در اين زمين كوه هاي بلندي قرار داد كه در آن ذخيره هايي وجود دارد و زمين را حفظ مي كند و نهرهايي در زمين جاري است و از همه ي ميوه ها زوج خلق كرده است.و شب و روز را قرار داد، اين نشانه هايي است براي كساني كه تفكر دارند تا خدا را بشناسند. پس به خلقت خدا ايراد نگيريم و از نعمت هايي كه خدا به ما داده است

ص: 13231

راضي باشيم . مثلا خودمان را مذمت نكنيم كه چرا پسر يا دختر نداريم . خلقت دست خداست . نازايي مرد و زن دست آنها نيست . خدا به همه لطف و نظر دارد. خدا ما را از همه بيشتر دوست دارد و هيچ وقت بنده اش را رها نمي كند. هيچ وقت صانع مصنوعش را رها نمي كند. ما هستيم كه از خدا دور مي شويم. حافظ مي گويد :خيز تا بر كلك آن نقاش جان افشان كنيم، كاين همه نقش عجب در گردش پرگار داشت. خدا جبار است و كمبودها را جبران مي كند. سوال – چرا در بعضي مواقع ما در گرفتاري ها كم مي آوريم و احساس مي كنيم كه خدا ما را رها كرده است ؟ پاسخ - خدا ما را با دو محور آزمايش مي كند: يكي محور داده ها و نعمت هاست كه ببيند ما چقدر شكرگزار هستيم. ما بايد نعمت ها را به يكديگر تذكر بدهيم و به ياد همديگر بياوريم. يكي محور فقر و نداده ها كه خدا مي خواهد با امتحان ،ظرفيت ما را بالا ببرد. خيلي از افراد در آسايش طغيان و گناه مي كنند. بعضي از بزرگان مي گفتند كه در نداري انسان تضرع مي كند و امكان خطر گناه كمتر است. در راحتي و خوشي بايد شكر خدا را بكنيم و آنرا ياد آوري كنيم و و در سختي ها بايد تضرع و التماس به خدا كنيم و صبر كنيم .گاهي خدا مي خواهد فردي زود رشد كند بنابراين او را بيشتر در سختي ها قرار مي دهد . ما بايد از

ص: 13232

خدا بخواهيم كه مشكلات را بردارد . هر سرپاييني سر بالايي هم دارد. خدايا به حق محمد و آل محمد قلب امام زمان(عج) را از ما راضي و فرجش را نزديك بفرما ، گرفتاري همه را رفع بفرما.

91-12-14

سوال- آيا كساني كه ما آنها را حقير و كوچك مي شماريم ،خدا هم آنها را حقير و كوچك مي شمارد؟ پاسخ – مردم چهار دسته هستند: عده اي هستند كه هم خدا و هم مردم آنها را دوست دارند، آنها مي توانند اولياء باشند يا افراد ناشناس باشند، عده اي هستند كه نه خدا آنها را دوست دارد و نه مردم آنها را دوست دارند مثل ظالمان و طاغوت، عده اي هستند كه بين مردم محبوبيت دارند ولي از نظر خدا مغبوض هستند. مثلا مردي ثروتمند است و ظاهر خوبي دارد ولي باطنش خوب نيست و مغبوض خداست و عده اي هستند كه مردم آنها را بخاطر ظاهرشان خيلي دوست ندارند ولي پيش خدا عزيز و محترم هستند. شغل هايي هستند كه براي مردم جذابيت ندارد، مثلا كسي به خواستگاري مي رود، اگر عنوان و شغل خوب داشته باشد سريع او را قبول مي كنند ولي اگر كسي اسم و رسم نداشته باشد و جمال خوبي نداشته باشد ، او را رد مي كنند. اينها افرادي هستند كه جذابيت ظاهري ندارند و برداشت هاي جامعه در مورد آنها غلط است. دليل نمي شود فردي كه از نظر ظاهري خوب نيست يا معلوليت دارد از نظر خدا افتاده است. ما بايد ديدمان را با ديد الهي تطبيق بدهيم. معيارهاي ما، مادي و دنيايي است ولي معيارهاي خدا

ص: 13233

معنوي است مثل ايمان ،انسانيت ،تقوا و صفات خوب .خدا مي فرمايد: كسي پيش خدا بالاتر است كه تقوايش بالاتر باشد. افرادي كه دچار گرفتاري شده اند دليلي ندارد كه از نظر خدا افتاده شده باشند. روايت داريم خداوند به كساني كه بلا ديده اند، بيشتر نظر دارد. افرادي كه ايمان و انس شان با خدا بيشتر است بيشتر مورد ابتلاء قرار مي گيرند.و در نزد خدا مقرب تر هستند. ابتلاي انبياء خيلي بيشتر بوده است و هر كس كه نزديك به انبياء و اولياء باشد، ابتلائش هم بيشتر است. حضرت يوسف پيامبر و معصوم بود ولي خيلي ابتلاء ديد. يوسف از ابتدا عزيز مصر نشد. ما گاهي دچار بيماري يا فقر مي شويم و فكر مي كنيم كه اينها ماندني است ولي مدتي بعد اينها برطرف مي شود و از بين مي رود. حضرت علي(ع) مي فرمايد: چه بسا افرادي هستند كه مردم به او غبطه مي خورند ولي بعد مورد ترحم مردم قرار مي گيرد و چه بسا افرادي هستند كه مورد ترحم مردم هستند ولي بعد مورد غبطه ي مردم قرار مي گيرند. امكان تغييرات در دنيا وجود دارد . ما هيچ وقت نبايد از خدا نااميد بشويم و فكر كنيم كه از نظر خدا افتاده ايم. ما فكر مي كنيم كه تمام مصيبت هايي كه برسر ما مي آيد بخاطر گناهاني است كه كرده ايم .البته بخشي از مصيبت ها بخاطر گناهي است كه كرده ايم ولي همه ي آنها بخاطر گناه كردن نيست. گاهي به انسان مي گويند كه با سرعت رانندگي نكن ولي او گوش نمي دهد و با

ص: 13234

سرعت رانندگي مي كند ،تصادف مي كند و قطع نخاع مي شود، اين دستاورد خود انسان است. بعضي موارد گناه عامل بوجود آوردن مصيبت مي شود. گاهي بچه گرفتار مصيبت مي شود در حاليكه گناهي نكرده است. گاهي وقتي فردي دچار مصيبت مي شود مردم مي گويند كه آه ما او را گرفته است ،اين خيلي اشتباه است. ما نمي توانيم در مورد ديگران و خودمان قضاوت كنيم. ما بايد مواظب باشيم كه دل كسي را نشكنيم. ما قبل از گناه هشدار مي دهيم كه اين گناه اتفاق نيفتد. ولي وقتي گناهي انجام شد، نبايد راه را ببنديم و بايد بگوييم كه خدا مي بخشد تا طرف توبه كند. ما بايد مواظب باشيم كه كسي را تحقير نكنيم، كسي را كوچك نشماريم و به ديد خدايي به افراد نگاه كنيم. افرادي هستند كه بچه دار نمي شوند و از اين مسئله ناراحت هستند ولي بعضي مواقع زخم زبان مردم، آنها را بيشتر ناراحت مي كند. زخم زبان گناه بزرگي است. ما بايد مواظب زبان مان باشيم. امام صادق(ع) مي فرمايد: اگر شما دلي را شكستيد نمي توانيد جبران آن دل شكستگي را بكنيد اگر همه ي دنيا را به او بدهيد. اگر كسي ليوان قيمتي را بشكند ،مي تواند آنرا بچسباند كه حتي مشخص هم نشود ولي باز اين مثل ليوان سالم نمي شود. اگر ما دل كسي را شكستيم بايد از طرف دلجويي كنيم و طرف هم ما را ببخشد و خدا هم توبه ما را مي پذيرد ولي درجه ي كسي كه اين كار را نكرده است يعني دلي را نشكسته است با

ص: 13235

اين فرد مساوي نيست و درجه اش بالاتر است. ريشه ي اين دل شكستن ها خودخواهي است. يعني فرد فكر مي كند كه از ديگري بالاتر است و به مَن هاي درونش توجه مي كند. در اصول كافي از امام صادق(ع) داريم: اگر فردي، مومني را تحقير كند چه فقير چه مسكين، خدا دائما اين تحقير كننده را تحقير مي كند و او دشمن دارد تا دست از اين كارش بردارد و جبران كند. كسي كه بنده ي خدا را تحقير مي كند خودش پيش خدا كوچك مي شود. ما نبايد كسي را خوار و ذليل كنيم حتي بدترين خلق را .ما بايد به ديد خدايي به انسانها نگاه كنيم. ما بايد به خدا پناه ببريم ولي نبايد به ديد تحقير به كسي نگاه بكنيم زيرا ممكن است كه خدا آن بلا را سر ما بياورد تا ما را امتحان كند. فرد پولداري در محضر پيامبر نشسته بود، فقيري وارد شد و در كنار او نشست. فرد پولدار خودش را جمع كرد.(ما همه مبتلا به اين تبعيض ها هستيم ،بين مدير كل و افراد عادي فرق مي گذاريم. گاهي فردي معيار خدايي دارد و خدا او را بزرگ كرده است و ما او را گرامي مي داريم. گاهي ما معيارهاي دنيايي را معيار قرار مي دهيم يعني آقايي با تقوا است ولي لباس هايش كهنه است، پس او را تحويل نمي گيريم. در واقع ما دنيا پرست هستيم. ممكن است اين فردي كه ما تحويل نمي گيريم نزد خدا محبوب باشد .بعضي ها به غسال ها( افرادي كه مرده ها را مي شويند و غسل

ص: 13236

مي دهند) به ديد بد نگاه مي كنند در حاليكه پيامبران و بزرگان اين كار را انجام مي دادند. مثلا مي گويند كه پدر چون فلان غسال است با دختر او ازدواج نمي كنيم. گاهي ما افرادي را تحقير مي كنيم كه خدا اين كار را نكرده است زيرا اين افراد ايمان دارند. فردي كه در جامعه شغل پاييني دارد، چه بسا در نزد خدا جايگاه بالايي داشته باشد) پيامبر از اين كار ناراحت شدند و به فرد پولدار فرمودند كه تو ترسيدي فقر اين فقير به تو بچسبد؟ اين فرد پولدار آدم خيلي خوبي بود و زود اشتباهش را قبول كرد و پشيمان شد و گفت: در وجود من نفسي است كه مي گويد: اين كار را بكن. او گفت: به جبران اين جسارت نصف اموالم را به اين فقير مي دهم.( افراد متمولي هستند كه به كارگران توهين مي كنند و اگر مورد اعتراض قرار بگيرند ناراحت مي شوند و اشتباهشان را قبول نمي كنند. اين كارگران بنده ها وعزيز كرده هاي خداوند هستند. پيامبرفرمود: خداوند اين روزي ها را بخاطر ضعفا به ما مرحمت مي كند) پيامبر به مرد فقير فرمود كه آيا تو حاضر هستي نصف ثروت او را قبول كني؟ مرد فقير گفت :خير. ( بعضي از فقرا آبرومند هستند و عزت نفس دارند)مي ترسم من هم مثل او گرفتار بشوم. روايت داريم كه خدا دنيا را از اوليائش دور مي كند بخاطر گرفتاري هاي آن .خدا مثل يك طبيب مهربان ،دنيا را از اوليائش دور مي كند تا آلودگي آنها را نگيرد. آقاي دولابي مي فرمودند:همه مي گويند كه

ص: 13237

ما گرفتار هستيم و اكثرا گرفتاري ها مالي است ولي كساني كه گرفتاري معنوي داشته باشند خيلي كم هستند. ايشان مي فرمودند كه بگوييد :ما گرفت يار هستيم. طبع بشري طوري است كه اگر همه چيز برايش مهيا باشد طغيان مي كند. معمولا در جمعه هنگام شب ،حزن و اندوه به سراغ انسان مي آيد و اين هنگام ، زمان استجابت دعا است. گاهي خدا حزن و اندوه به دل مومن مي اندازد تا با خدا درد و دل كند. تمام اين ابتلائات گرفت يار است و براي مومن كفاره ي گناهانش است و براي كافران ، موجب ادب آنهاست و باعث جلوگيري از طغيان مي شود. آقاي دولابي مي فرمودند: سيل خانه و مزرعه را خراب مي كند. الان سد مي سازند تا سيل ها و آب ها پشت سد قرار مي گيرد. گرفت يار هم مثل سد است كه راه طغيان را مي بندد. نفس ما سيل بنيان كن است و خيلي شلوغ كار است .امام خميني به آيت الله بهاء الديني فرموده بودند تا آنجا كه من ياد دارم شما هميشه بيمار بودهايد. مرحوم آيت الله بهاءالديني مي فرمودند كه من سردرد بيست ساله داشتم و وقتي به مكه رفتم خوب شدم. ايشان مي فرمودند كه من در جواني خيلي شلوغ كار بودم ولي فشارهايي كه خدا براي من گذاشته است جلوي كارهاي مرا مي گرفت. ما بايد اين ذهنيت را از خودمان دور كنيم :كسي كه مبتلا به فقر و بيماري است از نظر خدا افتاده است .ما نبايد براي ديگران فقر و بيماري را ريشه يابي كنيم ولي خوب است

ص: 13238

كه براي خودمان اين كار را انجام بدهيم. امام صادق(ع) سه سال بيمار بودند و نتوانستند در ماه رمضان روزه بگيرند و كفاره ي آنرا هم دادند ولي دستور خدا را اطاعت كردند. حضرت يوسف به زندان رفت و چقدر رنج ها كشيد و حضرت ايوب بيماري زيادي كشيد و ابتلائات زيادي داشت ولي محبوب خدا بود . امام صادق(ع) يكي از يارانش را خيلي دوست داشت. امام مي فرمايد : قسم به جدم رسول الله ،در روي زمين مطيع تر از عبدالله بن ابي يعفو نبوده است.( اين فرد همان است كه گفت اگر شما يك انار را به دونيم كني و بگويي يك نيمي آن را بخور و يك نيم آن حرام است من قبول مي كنم.) بعد از رفتن از عالم، خدا در بهشت به او خانه اي مي دهد كه يك طرف آن خانه ي پيامبر و يك طرف آن خانه ي حضرت علي(ع) است. خدا ، پيامبر و امامش از او راضي بود. عبدالله بن ابي يعفو بيماري هاي زيادي داشت. يك روز از بيماري هاي زياد به امام شكايت كرد و امام فرمود: اگر مومن بداند كه در اين سختي ها چقدر خدا برايش پاداش قرار داده است، آرزو مي كند كه با قيچي تكه تكه مي شد .امام حسين(ع) عزيز كرده ي خدا بود ولي ابتلائات زيادي كشيد. روايت داريم كه امام حسين(ع) مخير شدند بين پيروزي و شهادت و امام شهادت را قبول كردند. زيرا عاقبت كار را مي دانستند. سوال- صفحه قرآن 256 كريم را توضيح بفرماييد. پاسخ – در كتاب جامع الاخبار داريم :اگر كسي

ص: 13239

مي خواهد در بهشت زانو به زانوي حضرت محمد باشد، بعد از نماز ده بار صلوات بر محمد و آل محمد بفرستد. مرحوم دولابي مي فرمودند كه من از كلمه ي رب خيلي خوشم مي آيد زيرا ربي يعني خدا مربي ماست و خيلي به ما نزديك است. ما گرفت نداهاي خدايي هستيم.( گرفت + تار) در اين صفحه خدا به شما اعلام مي كند كه شكرگزار باشيد تا نعمت هاي شما زياد بشود. اگر انسان كفران نعمت بكند عذاب شديدي در انتظار اوست. طلبه اي مي خواست به زيارت امام رضا(ع) برود، استادي به او گفت كه به امام بگو كه خدا به مردم ايران نعمت هاي زيادي داده است ،از خدا بخواهيد كه مردم ايران قدردان باشند و قدر نعمت ها را بدانند تا خدا چوب كفران نعمت را به آنها نزند. ما بايد قدر داده ها و نعمت ها را بدانيم. البته مشكلات و گراني هست ولي بايد نعمت ها را هم ديد و نبايد كفران نعمت كرد. سوال – آيا ما مي توانيم براي رفع گرفتاري ها دعا كنيم ؟ پاسخ – حق بشر عافيت است يعني انسان عافيت مي خواهد و روايت داريم كه از خدا بلا نخواهيد زيرا شما مرد بلا نيستيد. اما بايد بدانيم كه خدا هر كس را كه بيشتر دوست دارد بيشتر مورد امتحان و ابتلاء قرار مي دهد و به او نظر مي كند. پدر و مادر فرزند خيلي كوچك را دوست دارند و او را در بغلش مي فشرند با اينكه بچه دردش مي آيد. روايت داريم كه بلا به مومن از باراني كه

ص: 13240

به سطح زمين مي ريزد نزديك تر است . پس وقتي بلا آمد دست رو به خدا دراز كنيم، خودمان را به خدا نزديكتر كنيم و سجده كنيم .مرحوم دولابي مي فرمود :دواي سوز، ساز است يعني بسوز و بساز. شما به هر چه كه تن بدهيد آنرا باطل كرده ايد. وقتي شما مغلوب شديد كار تمام است. هر چه شما بيشتر بسازيد ،سوزش بيشتر از بين مي رود. اگر شما به فقر و بيماري تن داديد ، آنرا باطل مي كنيد. با حكمت و معرفت ،بلاها هموار مي شود. خدايا به حق محمد و آل محمد، بهترين قضا و قدر را براي ما تعيين بفرما و هر خيري را كه به محمد و آل محمد داده اي به ما هم عنايت بفرما و هر شري كه از چهارده معصوم دور كرده اي از ما دور بفرما و قلب امام زمان(عج) را به مژده ي ظهورش شاد بفرما.

91-12-21

بي تو اينجا همه در حبس ابد تبعيدند سالها هجري و شمسي همه بي خورشيدند، سير تقويم جلالي به جمال تو خوش است فصل ها را همه با فاصله ات سنجيدند، تو بيايي همه ي ساعت ها و ثانيه ها از همين روز ،همين لحظه همين دم، عيدند. سوال- آيا براي رفع گرفتاري ها بايد دعا كرد يا بايد به همان گرفتاري راضي بود؟ پاسخ – در سيره اهل بيت و دعاها داريم كه آنها عافيت خواسته اند و ما فطرتاً عافيت طلب هستيم. در دعا داريم كه خدايا به ما عافيت بده .پيامبر در شب قدر از خدا عافيت طلب مي كردند. همان طور كه ما

ص: 13241

عافيت مي خواهيم دستگاه خدا مبني بر ابتلاء و امتحان است. انسان ها با امتحان رشد پيدا مي كنند و بالا مي روند. اين سنت قطعي خداست. در عين اينكه ما عافيت مي خواهيم بايد در بلاها صابر باشيم و با حالت تسليم ،دفع بلاها را هم از خدا بخواهيم . روايت داريم كه با دعا و صدقه بلاها را دفع كنيد. اين راه كار ائمه است. چون ما مرد بلا نيستيم بايد دعا كنيم كه بلاها برگردد. پس انسان بايد دعا كند ولي روح تسليم هم داشته باشد يعني ما نبايد از خدا طلبكار باشيم كه حتما به من فرزند بده يا فقر را از من بردار .در كنار دعا بايد روح تسليم هم باشد. ممكن است كه اين ها مصلحت ما باشد. افرادي كه در عافيت هستند، اگر شكرگزار باشند خداوند ثواب اهل بلا را به آنها مي دهد. افرادي كه مبتلا هستند اگر صابر و شاكر باشد، خداوند تمام ثواب عبادت هاي يك فرد سالم را به او مي دهد. در هر صورت اگر ما شاكر و صابر باشيم ،برنده هستيم. گاهي خدا ما را گرفتار مي كند تا از دست خدا در نرويم ولي گاهي صلاح نيست و ما بايد گرفتار بمانيم در اين صورت بايد شاكر و صابر باشيم. در گرفتاري ها، ما با خدا بيشتر راز و نياز مي كنيم . اگر با دعا، گرفتاري رفع شد شكر خدا را مي كنيم. اگر گرفتاري دفع نشد ما نبايد نااميد بشويم. اگر در بلا صبر كنيم هم درجه مان بالا مي رود و هم پاداش صبر و هم پاداش دعاهاي

ص: 13242

مان را مي گيريم. ما نبايد هيچ وقت خودمان را از خدا طلبكار ببينيم زيرا خداوند حكيم است ولي ما همه چيز را نمي دانيم. در قرآن داريم كه بعضي چيزها براي شما بد است ولي خير شماست. آيت الله مجتبي تهراني فرزند نداشت ولي طلبه هاي زيادي را تربيت كرده بود كه اثر آنها از صدها فرزند براي ايشان بيشتر بود. خداوند جبار يعني جبران كننده است. اين طور نيست كه خداوند به يك بنده اي لطف زيادي بكند و بنده ي ديگر را رها كند. خدا همه را دوست دارد و هيچ كس را رها نمي كند. كسي كه معلوليت جسمي دارد و آه مي كشد، خداوند به او ثواب ها و درجه هاي زيادي مي دهد. روايت داريم كه براي اهل بلا ديواني باز نمي شود و به بهشت مي روند و خيلي ها به حال آنها غبطه مي خورند. امام باقر(ع) فرمود :اهل صبري كه كفران نعمت نمي كنند، بي حساب به بهشت مي روند. براي خداوند كلمه ي حتما را بكار نبريم. خوب است كه انسان عافيت بخواهد ولي در كنار آن روح تسليم هم داشته باشد. سوال – با كساني كه اهل معصيت هستند چطور رفتار كنيم كه سرزنش محسوب نشود؟ پاسخ – سرزنش كردن، طعنه زدن و زخم زبان زدن به ديگران مذمت شده است .پس ما به گناهكاران حرفي نزنيم و آنها را رها كنيم ؟ خير،اين اشتباه است .ما نبايد فرد گناهكار را سرزنش كنيم ولي مي توانيم با خير خواهي او را نصيحت بجا كنيم البته نصيحت بي اندازه خوب نيست و باعث لجاجت مي

ص: 13243

شود. ما بايد آداب خيرخواهي و امر به معروف و نهي منكر را ياد بگيريم. ما بايد نسبت به گناهكار دلسوزي و خير داشته باشيم. و براي آنها گناه كنيم . ما بايد مثل يك طبيب مهربان باشيم. مثلا ماشيني در جاده تصادف كرده است، آيا شما بايد او را سرزنش كنيد؟ خير، او به اندازه ي كافي ناراحت است بايد به او كمك كرد. يك طبيب با بيمار درگير نمي شود. و براي او دلسوزي مي كند. در موارد خاصي، ممكن است كه ديگران بايد دخالت كنند و دلسوزي ما كمكي نمي كند. ما بايد مثل يك پدر و مادر مهربان نسبت به فرزند با مجرم برخورد كنيم و مجرم را خرد نكنيم. امام علي(ع) به امام حسين(ع) فرمود :هيچ وقت انسان گناهكار را نااميد نكن چه بسا كسي كه اعتكاف در گناه كرده است ولي عاقبتش ختم به خير باشد. فردي شراب خورده بود و اصحاب او را لعنت كردند. پيامبر ناراحت شدند و فرمودند: شما حق لعن و نفرين نداريد. لعن و نفرين براي افرادي است كه در اصل با ما محالف هستند مثل طاغوتيان ولي اين افراد در فرع با ما مخالف هستند. روايت داريم كه اگر شما كسي را لعن كنيد به خودتان برمي گردد. اين فرد در ذاتش خدا را دوست دارد ولي گرفتار است. طرد كردن افراد مشروب خوار و لعن و نفرين كردن اشتباه است زيرا طرد كردن فرد ممكن است كه كار را بدتر كند. ما بايد راههاي خوبي را باز كنيم تا فرد برگردد. امامان ما حرمت مجرمين را نگه مي داشتند يعني حد را

ص: 13244

جاري مي كردند ولي به آنها اهانت نمي كردند. زيرا مي خواستند آنها را نجات بدهند. حضرت يحيي به فردي كه در هنگام سرنگسار بود گفت كه مرا نصيحت كن. اين تواضع وادب حضرت يحيي را مي رساند. ائمه تا مي توانستد به فرد مي گفتند كه اعتراف نكن ولي اگر فرد خودش اعتراف مي كرد حد را جاري مي كردند از روي دلسوزي و براي نجات فرد. آنها از روي رحمت حد مي زدند. وقتي حدي زده مي شود مثل باراني است كه تا چهل روز مي بارد. حد زدن باعث مي شود كه مردم گناه نكنند .حضرت اميرالمومنين مي فرمايد: اگر مسلماني در دنيا عقوبت شود ( با حد يا گرفتاري)و ادب بشود، خدا حليم تر، شريفترش و كريم تر از اين است كه در آخرت هم او را عقوبت كند. حتي پيامبران بر كساني كه حد بر آنها جاري مي شد و مي مُردند، نماز ميت مي خواندند.( در كفن كردن مي گويند كه خدايا اين مرده را ببخش و ما جز خوبي از او چيزي نديديم) البته بايد حساب ظلم هاي طاغوت ها را جدا كرد. در شهري فردي را به دار آويختند و هيچ كس حاضر نشد بر او نماز بخواند. فردي را از شهر ديگر آوردند و به او نگفتند كه او را دار زده اند تا او نماز بخواند. ما نبايد با خانواده ي اين فرد رفتار بدي بكنيم و بايد براي مرده طلب مغفرت بكنيم. در زيارت اهل قبور بايد براي بي وارث ها،بد وارث ها ،گناهكاران و اعدامي ها طلبت مغفرت كرد. سيدبن طاوس در نماز

ص: 13245

شب ها براي گناهكاران طلب مغفرت مي كرد. يكي از سيره هاي پيامبر اين بود كه هميشه در آخر غافله بودند تا همه را جمع كنند. خدا مي فرمايد كه من در دل هاي شكسته و قبرهاي مندرس هستم. اگر ما به زمين خورده ها مهرباني كنيم رحمت خدا تجلي پيدا مي كند. ائمه ي حقوق زن و فرزند اعدامي ها را قطع نمي كردند و حكومت اسلامي وظايفش را انجام مي داد. پس برخورد ما بايد با خودشان و خانواده هايشان خوب باشد. اگر در خانواده اي مجرم يا معتاد است همه ي محله به آنها بدبين هستند و از آنها دختر نمي گيرند با اينكه دختر آنها خوب است. اين كار اشتباه است و دستور اسلام نيست. عموي پيامبر ابولهب و معاند بود. زيد بن موسي فرزند امام هفتم با امام رضا(ع) مخالفت كرد. در همه ي خانواده ها افراد بد وجود دارد. البته در روايت داريم كه اگر در خانواده اي همه بد باشند بايد مراقب بود و احتياط كرد. بعضي از مواقع فردي از خانواده با هم قهر هستند و اعضاي خانواده را وادار مي كنند كه آنها هم قطع رابطه كنند اين كار اشتباه است زيرا اين قطع رحم است و گناه بزرگي است . خداوند كسي را كه قاطع رحم است لعنت كرده است. پس ما نبايد مانع قطع رحم ديگران باشيم حتي اگر خودمان رفت و آمد نمي كنيم. تمام اين كدورت ها بخاطر خودخواهي ماست. ملاعبدالله يكي از عرفاي بزرگ است و مي گويد :تمام بلا ها بخاطر مَن ماست و بخاطر اين است كه ما خودمان

ص: 13246

را مالك مي دانيم. اگر ما خدا را مالك بدانيم با خدا درگير نمي شويم. اگر انبياء راحت تسليم خدا مي شدند بخاطر اين بود كه مالك را خدا مي دانستند. خدا فرزند پيامبر را گرفت و پيامبر تسليم بود. اگر اين معرفت را بدست بياوريم كه مالك ما خداست تمام دردهاي ما تمام مي شود. قُل كلمه ي لطيفي است .مثلا پدر شما مي خواهد حرفي به شما بزند، آنرا به مادرتان مي گويد تا بطور غير مستقيم به گوش شما برسد. خدا مي فرمايد كه بگو هيچ چيزي به شما اصابت نمي كند مگر آن چيزي كه خدا نوشته شده است(و آن به نفع ماست. پس هيچ پيشآمدي خارج از مقدرات نيست حتي اگر گناه ما باعث آن شده باشد) او مولا و سرپرست ماست.و بايد به او توكل كنيم. حافظ مي گويد: نيَِم ملول كه كارم نكو نشد بدشد ، شود شود نشود . در جاي ديگر مي گويد :سر ارادت ما و حضرت دوست كه هر چه بر سر ما مي رود اراده ي اوست، خوش نويس است و نخواهد بد نوشت. در جاي ديگر مي گويد: ما كه داديم دل و ديده به طوفان بلا ،گو بيا سيل غم و خانه ز بنياد ببر .كساني كه روي سيل بنيانگر خودشان را رها مي كنند اول خوشي شان است زيرا به خدا مي گويد كه من نوكر تو هستم. ما بايد مَن را در مقابل خدا كنار بگذاريم. پس ريشه ي سختي اين است كه ما خودمان را مالك مي دانيم كه علت آن مَنيت هاست. وقتي شما نماز شب مي

ص: 13247

خوانيد گناهكاران را دعا كنيد. در زيارت اهل قبور بجاست خواندن آيت الكرسي ،يازده قل هوالله و هفت بار اناانزلنا. روايت داريم كه اگر كسي براي ميتي هفت مرتبه اناانزلنا بخواند، خداوند فرشته اي را خلق مي كند تا ابد براي او عبادت كند. سوال-صفحه 263 قرآن كريم را توضيح بفرماييد. پاسخ – در كتاب كافي داريم اگر كسي حاجتي دارد قبل از خواستن حاجت ،صلوات بفرستد و حاجت را بگويد و در آخر هم صلوات بفرستد زيرا صلوات دعاي مستجاب است .امام صادق(ع) مي فرمايد: خداوند اكرم است كه دعاي اول و آخر را مستجاب كند و دعاي وسط را جواب ندهد. در اين صفحه داريم كه خزانه ي خداوند تمام شدني نيست و سرچشمه ي همه ي نعمت ها خداست. و به هر كس كه مي خواهد به اندازه ي مشخصي و معيني مي دهد. خزانه ي خدا كن فيكون است يعني همين كه خداوند مي گويد :بِشو، مي شود. حضرت علي(ع) به فرزندش امام حسن(ع) فرمود:خداوند كه خزائن زمين و آسمان بدست اوست به شما اجازه داده است كه با او صحبت كنيد و از خزانه ي او گدايي كنيد. خودكشي گناه كبيره است ولي اگر فردي خودكشي كرد، قابل ترحم است و در روايت داريم كه صدقه و كارهاي خير هم به او مي رسد .يك روحاني قبل از انقلاب خودكشي كرده بود و مراجع بزرگ در مراسم ختم او شركت كردند. ما از لحظه ي آخر مرگ كسي خبر نداريم . پس وظيفه ي ما ترحم و مهرباني است. سوال – نظر شما در مورد جريمه ي بانك ها چيست؟

ص: 13248

پاسخ – اين درد دل بسياري از مردم بخصوص قشر ضعيف جامعه است. همان طور كه در بحث مهريه بازنگري شد، بايد در اين بحث جريمه هم بازنگري بشود. ديركردهاي تصاعدي ريشه كن است. هيچ كس راضي به اين كار نيست. مسئولين، بازنگري به اين قانون بكنند. هيچ انسان با انصافي اجازه نمي دهد كه قشري بي حساب و كتاب بالا بروند و عده اي زير اين بار سنگين لِه بشوند. انشاءالله همه ي كارشناسان روي اين مسئله بحث كنند. خدايا فرج امام زمان(عج) را نزديك بفرما و همه ي ما را جزو بهترين ياران امام قرار بده .

1392

92-01-19

آري هوا خوش است و غزل خيز در بهار، باريده است خنده ي يك ريز در بهار ،از باد نوبهار حديث است تن مپوش بايد دريد جامه ي پرهيز در بهار ،اما خدا نياورد آن روز را كه آه گيرد دلي بهانه ي پاييز در بهار، ديد و بازديد تو تبريك عيد چيست؟ چندين دروغ مصلحت آميز در بهار،مي بينم اي شكوفه كه خون مي شود دلت از شاخه ي انار مياويز در بهار. سوال- راه كارهاي مقابله با كبر و غرور چيست؟ پاسخ – خودخواهي و كبر ريشه ي تمام رذايل اخلاقي از جمله بداخلاقي هاست .امام هفتم مي فرمايد: اگر غرور و عُجب به قلب كسي وارد بشود، هلاك شده است. مرحوم دولابي مي فرمود كه من خيلي مواظب غرور و تكبر هستم كه عجب مرا نگيرد. غرور از گناه بدتر است . روايت داريم كه گاهي اوقات مومن بخاطر غرور به گناه مي افتد. روايت داريم كه گاهي خدا خواب را بر افرادي

ص: 13249

كه نماز شب مي خوانند مسلط مي كند كه غرور آنها گرفته شود. روايت داريم: گاهي غرور مومن را مي گيرد و خدا حفاظت او را كم مي كند تا فرد به چاله ي گناه بيفتد تا غرورش كم بشود. اميرالمومنين در كلمات قصار در نهج البلاغه مي فرمايد: گناهي كه غرور تو را در هم بشكند و تو را به شرمندگي و ناراحتي وا به دارد بهتر از حسنه اي است كه تو را به عُجب و غرور آورد. پس گناه غرور بدترين گناه است. گناه مثل يك چاله است ولي غرور مثل يك چاه عميق است. خواجه عبدالله انصاري مي گويد: قربان آن معصيتي كه مرا به عذر آورد ،گريزانم از آن طاعتي كه مرا به عُجب آورد. بزرگان مواظب بودند كه عُجب و غرور به آنها دست ندهد. اولين گناهي كه در دنيا توسط ابليس انجام شد غرور و عجب بود. خير خواهي و محبت به ديگران ما را از عُجب و غرور بيرون مي آورد. در پيامكي نوشته شده بود كه غرور ارمغان شيطان است و محبت ارمغان خداست. ما ارمغان شيطان را به رخ همديگر مي كشيم يعني غرورهاي مان را به يكديگر نشان مي دهيم و دوستي و محبت را از هم دريغ مي كنيم. يكي از راههاي درهم شكستن غرور اين است كه ما هم ديگران را دوست بداريم كه در اين صورت مومن مي شويم و اگر ديگران را بيشتر از خودمان دوست بداريم ولي خدا مي شويم. پس من بايد تبديل به ما بشود. ما معمولا در كارها ،خير و منفعت خودمان را در نظر مي

ص: 13250

گيريم. يك كاسب برنامه مي ريزد كه چقدر سود بكند نه اينكه چقدر به مشتري اش منفت برساند. يعني كاسب مي خواهد پول طرف را بگيرد نه اينكه خيري به او برساند. مثلا در ازدواج خانواده ها نبايد فقط منفعت خودشان را در نظر بگيرند بلكه بايد منافع طرف مقابل را هم در نظر بگيرند و به او خير برسانند. دختر و پسر هم بايد خير شخصي به يكديگر برسانند. مرحوم دولابي مي فرمودند كه خانواده اي كه مي خواهد عروس بگيرد طرحي بريزد مثل اينكه دختري به خانواده ي آنها اضافه شده است. و مثل دخترشان به عروس محبت كنند. بعضي ها بين عروس و دخترشان فرق مي گذارند. اگر به عروس مثل دختر محبت بشود مشكلي ايجاد نمي شود. حتي مي توانند به عروس بيشتر از دختر محبت بكنند زيرا دختر جزو خودشان است ولي بايد به عروس بيشتر محبت كنند تا جزو خودشان بشود. خانوده ي دختر هم بايد نسبت به داماد محبت كنند. پس ما بايد به ديگران خير برسانيم. اگر مَنيّت ها و تبعيض ها كنار برود، مشكلات حل مي شود. در واقع مَن ها بايد ما بشود. چند نفر تاجر نزد مرحوم دولابي آمدند و گفتند كه ما مي خواهيم در كارخانه ي آجرپزي شما شريك بشويم. نيت ما منفت بيشتر است. ايشان فرمود كه هدف من به سر كار رفتن چند كارگر و خير رساندن به آنها است، هدف من با شما فرق مي كند. كارفرمايي از پول خودش براي كارگران خانه تهيه مي كرد. حتما خدا حواسش به اينكارها است. استادي مي فرمودند كه من با دوستان

ص: 13251

به مشهد مي روم و به امام مي گويم كه اي امام هشتم، اگر حاجت رفقاي مرا برآورده بكني و حاجت مرا ندهي من ناراحت نمي شوم ولي اگر حاجت مرا بدهي و حاجت دوستان مرا روا نكني، من ناراحت مي شوم. بعضي ها به معرفت و ايثار رسيده اند. ايشان مي گفت كه شبي در خواب ديدم كه يك باغ در بهشت به من داده اند ولي من خوشحال نشدم و بعد به من گفتند كه تو مي تواني دوستانت را هم شفاعت بكني و من از اين حرف خوشحال شدم. بعضي ها مَن محور هستند و به بقيه كاري ندارند. ما بايد در ضرر و غم ديگران شريك باشيم. اگر مسلماني صبح را به سر بكند و به فكر مسلمانان نباشد، او مسلمان نيست. كسي كه من محور است مومن واقعي نيست. ما نبايد فقط خودمان را ببينيم و خير ديگران را هم بخواهيم. روايت داريم: اگر پشت سر مومني دعا كنيد، خدا صد برابر دعا را در حق خودتان مستجاب مي كند. بزرگي مي گفت كه در زيارت ها بعد نماز و خواندن زيارتنامه ،با تسبيح اسم دوستان، پدرو مادر و ... را ببريد و همه ي آنها را دعا كنيد. آيت الله بهجت هر روز براي پدر،مادر و استادهاي شان نماز مي خواندند و دعا مي كردند. اين دعاها به خود ما برمي گردد. اين سيره ي خداست. روزي به ايشان گفتند كه شما چقدر براي پدر و مادر و استادهاي تان دعا مي كنيد؟ ايشان فرمودند: اگر من بهجت شدم، همه بر گردن من حق دارند. دعاي پدر و مادر

ص: 13252

و استادهاي ما براي من راهگشا بوده است. علت اينكه خداوند به پيامبران و ائمه مقام بلند عطا كرده است بخاطر ايثار و فداكاري آنها در راه خدا بوده است. آنها خودشان را فداي خلق كرده اند و از خودشان گذشته اند. در اصول كافي در باب "امام مي داند چه وقت از دنيا مي رود" از امام هفتم داريم: خدا به شيعيان( زمان امام هفتم) غضب كرد. من مخير شدم كه سپر اين بلا بشوم يا شيعيان اين بلا را ببينند، به خدا قسم من با خدا معامله كردم كه اين سختي و ابتلاء به من(موسي بن جعفر)برسد ولي به شيعيان نرسد. اين بشارت بزرگي است كه افرادي كه از ما بالاتر هستند ما را بيشتر دوست دارند يعني پدر و مادر فرزندان را بيشتر دوست دارند تا فرزندان پدر و مادر را. بخاطر همين سفارش شده است كه فرزندان به پدر و مادر برسند زيرا محبت پدر و مادر بيشتر است. معلم دانش آموزانش را بيشتر دوست دارد. امامان ما را خيلي دوست دارند. امام صادق(ع) مي فرمايد: به خدا قسم، ما امامان از شما به خودتان مهربانتر هستيم. صفات خدا در آنها وجود دارد. خدا مهربانتر از همه است و اين صفت در امامان تجلي پيدا كرده است. امامان فقط به فكر ديگران بوده اند و مَن نداشته اند. امام صادق(ع) مي فرمايد: به خدا قسم، خدا بيشتر از ما( ائمه)، شما را دوست دارد. چرا حضرت خديجه اين قدر مقام پيدا كرد؟ بخاطر اينكه ايشان از خودش گذشت. ايشان اظهار دوستي كرد به حضرت محمد كه مال و ثروت نداشت ولي

ص: 13253

عزيز خدا بود. داريم كه حضرت خديجه دايي داشت كه يهودي بود و علامت محمد را در كتابها خوانده بود و به خديجه خبر داد كه اين فرد، پيامبر مي شود. پس اگر كسي فداكاري بكند حتما خدا پاداش او را خواهد داد. حضرت خديجه فداكاري كرد و بهترين مرد همسر او شد، بهترين دختران، دختر او شدند و بهترين مرد، داماد ايشان شدند. از مَن بيرون آمدن در رحمت و بركت را باز مي كند. حضرت فاطمه (س) فضائل زيادي را كسب كرده است. او را بخاطر ازدواج كردن با علي ملامت كردند ولي ايشان تحمل كردند. امام حسن مجتبي(ع) مي فرمايد: در شب جمعه اي در كنار مادرم بودند و شنيدم كه براي مومنين و مومنات دعا مي كردند، اذان صبح شد .من به مادرم گفتم كه شما فقط براي ديگران دعا كرديد. ايشان فرمود: اول همسايه بعد خانه يعني اول شكم همسايه را پر كنيم بعد شكم خودمان را پر كنيم. وقتي شما براي ديگران خير خواهي مي كنيد راه براي شما هم هموار مي شود. در كتاب عوالم العلوم(مشابه بحارالانوار است)داريم: وقتي حضرت اميرالمومنين با حضرت فاطمه (س)ازدواج كردند، مهريه حضرت را پانصد درهم( مبلغ خيلي كم) قرار دادند. (در روايات ما ،مهريه هاي سنگين مذمت شده است. اگر مهريه هاي سنگين راه كار خوبي بود حتما ائمه آنرا ارائه مي دادند. مهريه مشكل را حل نمي كند بلكه اخلاق و انسانيت است كه مشكل را حل مي كند)حضرت فاطمه به پدرشان گفتند كه اگر مهريه من درهم و دينار باشد پس فرق من با بقيه ي زنان چيست؟ پيامبر سوال

ص: 13254

كردند كه فاطمه جان، دوست داري كه مهريه تو چه چيزي باشد؟ ايشان فرمودند: خدا به من اجازه بدهد كه من از گناهكاران امت، شفاعت كنم. حضرت درهنگام ازدواج به فكر شفاعت و امر معنوي بودند. پيامبر فرمود :چرا شفاعت را انتخاب كردي؟ حضرت فرمود :ديدم كه نگراني شما امت است و شما به فكر امت هستيد، خواستم دغدغه ي شما را برطرف بكنم. وقتي حضرت فاطمه(س) اين درخواست را كردند ،جبرئيل از طرف خدا طاقه اي از حرير آورد كه روي آن نوشته شده بود: قرار داديم مهريه فاطمه را شفاعت امت. اين سند را تقديم به حضرت زهرا(س)كردند و حضرت در آخرين روزهاي عمرشان ،وصيت كردند كه اين سند را در كفن من قرار بدهيد تا با اين سند در قيامت گناهكاران امت را شفاعت كنم. ايشان در شب عروسي لباسش را به فقير داد. وقتي شما ايثار مي كنيد خدا هم خير و بركت به شما مي دهد. اگر انسان خدا را ببيند و طعم محبت را بچشد، مي تواند اين كارها را بكند. اگر ما به حرف خدا اعتماد داشته باشيم مشكلات حل مي شود. سوال – صفحه 291 قرآن كريم را توضيح بفرماييد. پاسخ – روايت داريم كه پيامبر وقتي به ياد نعمت هاي خدا مي افتادند سجده مي كردند. حتي اگر روي مركب بودند پياده مي شدند و سجده مي كردند. يك بار پيامبر سجده كردند و سوال شد كه چرا سجده كرديد ؟ پيامبر فرمود: جبرئيل به من نازل شد و گفت: اي محمد، هر كس يك بار بر تو صلوات بفرستد خدا ده بار به او صلوات

ص: 13255

مي فرستد و هر كس يك بار به تو سلام بكند ،خدا ده بار به اوسلام مي كند. پيامبر همه ي هستي خودش را فدا كرده است و خداوند اين صلوات ها را براي او قرار داده است. در اين صفحه داريم كه (يكي از اعجازهاي قرآن آياتي است كه آورده است) هيچ كس نمي تواند مثل آنها را بياورد و اگر جن و انس بخواهند مثل آيات قرآن بياورند نمي توانند اين كار را بكنند. تا امروز هم كسي نتوانسته است كه نمونه اي از اين آيات را بياورند كه اين حقانيت قرآن را مي رساند. يكشنبه 4 فروردين، دوشنبه و سه شنبه فاطميه اول و فاطميه دوم در روزهاي شنبه 24 فروردين ،يكشنبه و دوشنبه است. در اين سه روز در مجالس شركت كنيد. اعجاز حضرت زهرا(س) خطبه ي فدكيه است. خوب است كه مردم باني بشوند و اين خطبه ها را در مجالس پخش بكنند.(كتاب طوفان كوثر چاپ مجمع عاشقان بقيع ترجمه ي آقاي ميرشفيعي است) اين ايام را حرمت نگه داريد و در مجالس شركت كنيد. روايت داريم :شبي پيامبر بر حضرت زهرا(س) وارد شدند و فرمودند كه قبل از خواب چهار عمل را انجام بده و بعد استراحت كن: ختم قرآن بكن ،همه ي انبياء را شفيع خودت قرار بده، همه ي مومنين و مومنات را از خودت راضي بكن و يك حج عمره بجا بياور. بعد پيامبر مشغول نماز شدند. بعد از نماز ،حضرت ايشان از پيامبر پرسيد چطور اينها را انجام بدهم؟ پيامبر فرمود :براي ختم قرآن سه بار سوره قل هوالله را بخوان، براي اينكه همه ي

ص: 13256

انبياء را شفيع خودت قرار بدهي بگو: اللهم صل علي محمد و آل محمد و صل علي جميع انبياء و المرسلين ، براي راضي كردن همه ي مومنان و مومنات از خودت براي آنها دعا كن و بگو: اللهم اغفر للمومنين و المومنات (روايت داريم كه اگر كسي اين جمله را بگويد خدا به تعداد مومنين و مومنات به او درجه و حسنه مي دهد و گناهنش را پاك مي كند) و براي بجا آوردن يك حج عمره بگو : سبحان الله والحمدلله و لااله الاالله والله اكبر. اگر كسي اين ذكر را بگويد ثواب يك حج عمره را براي او مي نويسند. مستحب است كه هنگام خواب تسبيحات حضرت زهرا را بگوييد. خدايا به حق فاطمه ي زهرا(س)، قلب امام زمان(عج) را از ما راضي و ما را از ياران خالص آن حضرت قرار بده و به بركت محمد و آل محمد همه ي مشكلات ما حل بفرما.

92-01-26

نه مثل ساره اي و مريم نه مثل آسيه و حوا فقط شبيه خودت هستي فقط شبيه خودت زهرا، اگر شبيه كسي باشي شبيه نيمه شب قدري شبيه آيه تطهيري شبيه سوره اعطينا، شناسنامه ي تو صبح است پدر تبسم مادر نور، سلام به تو اي باران ،درود ما به تو اي دريا. سوال- در مورد آثار و بركات محبت توضيحاتي بفرماييد. پاسخ – شهادت حضرت زهرا(س)را تسليت مي گوييم. از يكي از مراجع بزرگ كه در حال احتضار بودند سوال شد كه اميد شما با اين همه خدماتي كه كرده ايد به چيست ؟ايشان فرموده بودند كه اميدم به محبت ،ولايت و عزاداري هايي است

ص: 13257

كه براي حضرت زهرا(س) انجام داده ام. انشاءالله ارتباط ما با حضرت زهرا ذخيره ي قبر و قيامت ما خواهد بود و انشاء الله مورد شفاعت حضرت قرار بگيريم. اللهم صل علي فاطمةُ و ابيها و بعلها و بنيها به عدد ما احاط به علمُ .پيامبر به فاطمه بشارت دادند كه هر كس كه به شما سلام و درود بفرستد خدا گناهان او را مي آمرزد و او را به من پيامبر كه در بهشت هستم ملحق مي كند. تا كسي به عالم محبت نيايد از منيت جدا نمي شود و رستگار نخواهد شد. امام باقر(ع) مي فرمايد: دين محبت است و محبت دين است و دين جز محبت نيست. انسان بايد به خدا و مردم عشق بورزد و از خودش بيرون بيايد. خلاصه ي دين محبت است. راه شكستن بت مَنيّت اين است كه انسان هر خيري كه براي خودش مي خواهد براي ديگران هم بخواهد و ديگران را در خير خودش شريك كند. روايت داريم كه از خصوصيات مومن اين است كه هرچه براي خودش مي خواهد براي ديگران هم بخواهد و هر چه را كه براي خودش نمي خواهد براي ديگران هم نخواهد، اين حداقل اوصاف يك مومن است. بيشتر مردم بخاطر جهالت خودمحور هستند و فقط مي خواهند گليم خودشان را از آب بكشند و به ديگران كاري ندارند. دوستي مي گفت كه درميهماني يكي از بچه ها درحوض افتاد، دوستم فكر كرد كه بچه ي اوست ،بلافاصله به درون آب پريد ولي ديد كه بچه ي خودش نيست و بچه را رها كرد. اين كار اشتباه است. انسان مومن كسي

ص: 13258

است كه ديگران را در غم و شادي خودش شريك بداند. و به ديگران خير برساند. مرحله ي بالاتر اين است كه انسان ديگران را بر خودش مقدم بدارد كه اين ولي خدا مي شود و اين افراد ايثار مي كنند. مرحوم دولابي مي فرمود: مومنان نسبت به يكديگر ولايت دارند و همديگر را دوست دارند. پس اگر شما مي خواهيد يك فرد بي حجاب را امر به معروف كنيد بايد اول او را دوست بداريد نه اينكه به قصد كينه يا خشم او را امر به معروف كنيد. اينكه بيشتر امر به معروف هاي ما جواب نمي دهد بخاطر رعايت نكردن همين نكته است. ما بايد خيرخواه و دلسوز ديگران باشيم تا بتوانيم آنها را امر به معروف بكنيم. ما نبايد نسبت به ديگران با انتقام نگاه كنيم. خداوند خيرخواهي را در ما قرار داده است تا به ديگران كمك كنيم. محال است كه كسي از خودش نگذرد، دلسوزي نكند و بتواند از آتش جهنم بگذرد. روايات زيادي داريم كه جهنم محل افراد خودخواه است. در معاملات بايد خير ديگران و مشتري را در نظر بگيريم. اگر ما خير ديگران را به اندازه ي خودمان درنظر بگيريم مومن محسوب مي شويم ولي اگر خير ديگران را بيشتر از خودمان در نظر بگيريم ولي خدا محسوب مي شويم. در حالات يكي از عرفا نقل كرده اند كه ايشان گبري را ديدند كه در زمستان روي زمين دانه مي پاشيد و مي گفت كه من ديدم كه پرندگان گرسنه هستند و دانه ندارند . عارف تعجب كرد و گفت كه اي كاش او مسلمان بود. در

ص: 13259

سال بعد وقتي عارف به حج مشرف شد ديد كه آن فرد در خانه ي خداست. او گفت : به بركت خير رساندن به پرندگان قلب من نوراني شد ،خدا دست مرا گرفت ، مرا هدايت كرد و من مسلمان شدم. اين حقيقت دين است. اگر انسان به ديگران خير برساند به طرف دين مي رود. پس دين همان خير است. در مناجات محبين و مريدين از مناجات خمسه عشر، امام سجاد(ع)مي فرمايد: خدايا مرا از نزديكترين راه ها ببر. نزديكترين راه ها، راه محبت است. كسي كه اولياء خدا را دوست مي دارد صفات آنها به او سرايت مي كند. يكي از پيام ها و سيره ي عملي حضرت زهرا(س) و اولياء خدا، محبت بوده است . در زمان آيت الله سيد ابوالحسن اصفهاني، افرادي مثل آيت الله كمپاني بودند كه خيلي از ايشان بالاتر بودند ولي زعامت و مرجعيت به دوش ايشان افتاد زيرا ايشان صفات برجسته اي داشت كه يكي از آن صفات دلسوزي بيش از حد ايشان بوده است. همچنين مرجعيت ايشان تا شوروي و هند و كشورهاي ديگر هم گسترش پيدا كرده بود. وقتي مرجعيت به دوش ايشان افتاد، ايشان پول نداشت كه شهريه طلاب را بدهد بنابراين منزل شان را فروخت و شهريه را دادند. سخاوت ايشان فوق العاده بوده است. گاهي ايشان براي شهريه قرض مي گرفتند و مي فرمودند كه متدينين قرض مرا خواهند داد. انسان مي تواند خودش را به زحمت بيندازد تا به ديگران خير برساند. فردي فرزند ايشان را چاقو زد و فرزند ايشان فوت كرد. ايشان ولي دم بود و قاتل را بخشيد.

ص: 13260

بزرگي نقل كردند كه پدر ايشان در نجف درس مي خوانده است. روزي سيد ابوالحسن به پدرم گفت كه اگر مشكلي بود به من خبري بده. روزي پدر من به بن بست خورد و به منزل آيت الله ابوالحسن اصفهاني رفتيم و مشكل را گفتيم. ايشان مقداري پول خرد آورد. ايشان گفتند كه از بيت المال و اموال خودم چيزي در خانه نداشتم. اينها براي قلك بچه هاست. ايشان دوست نداشت كه كسي را رد كند. در حالات ايشان نقل كرده اند كه ايشان دعا مي كرده :خدايا بدن مرا بزرگ قرار بده تا جهنم را پُر كند و در آتش جهنم بينداز تا بدن بندگان ديگر در آتش نسوزد. اين افراد ولي خدا هستند. امام حسين(ع) خونش را داد تا بشريت نجات پيدا كند. امام بلاگردان شدند و مشكلات زيادي را تحمل كردند. امام صادق(ع) مي فرمايد كه به خدا قسم ما امامان از خودتان به خودتان مهربانتر هستيم. امام مي فرمايد: به خدا قسم ،خداي ما از ما به شما مهربانتر است. خدايي كه ما را آفريده است قدر ما را مي داند و امامان كه صفات خدا را دارند قدر ما را مي دانند. مادري كه زحمت بزرگ كردن فرزندش را كشيده است قدر فرزندش را مي داند. مادر همه ي هستي اش را فداي فرزندش مي كند و اين تجلي دوست داشتن بنده توسط خداست. در قبل از انقلاب طلبه اي براي تبليغ به تركيه رفت و مي خواست ازدواج كند. دختر مسيحي بر اثر تبليغات ايشان مسلمان مي شود و خانواده اش، او را رها كردند .ايشان با اين دختر

ص: 13261

ازدواج مي كند. بعد از ازدواج اين خانم معلول مي شود. اين طلبه تا آخر عمر به اين خانم محبت كرد و او را رها نكرد. اين كار از سال ها تبليغات بالاتر است. مرحوم مجلسي در بحارالانوار دارد كه بشار مكاري از دوستان امام صادق(ع) به كوفه آمد و امام هم در كوفه بود. روزي خدمت حضرت مشرف شد و ديد كه حضرت خرما( آن زمان خرما غذاي اصلي بوده است) ميل مي كنند. او گفت: جانم فداي شما، خرما خوردن گواراي شما باد. او به امام گفت كه من حادثه اي ديده ام كه الان ناراحتم و نمي توانم خرما بخورم. امام او را قسم داد كه خرما بخورد. او چند خرما خورد. امام علت ناراحتي را پرسيد. او گفت: در مسيري كه مي آمدم ديدم كه يك مامور با خشونت خانم مومني را روي زمين مي كشيد و با تازيانه به سر او مي زد. خانم فرياد مي كشيد كه اي خدا به داد من برس ولي كسي جرات نمي كرد كه به او كمك كند. من از ديدن اين منظره دلم آتش گرفت. اطرافيان گفتند كه جرم اين خانم اين است كه ايشان به داخل چاله اي افتاد و وقتي به زمين خورد پهلويش درد گرفت و به ياد حضرت فاطمه افتاد و گفت لعنت به قاتلين حضرت زهرا(س). ماموري اين صحبت ها را شنيد و او را دستگير كرد. امام صادق(ع) شروع به گريه كردن كرد. و آنقدر اشك ريخت كه محاسن و سينه اش تر شد و حوله اش هم تر شد. (پس وقتي يك نفر به زمين مي

ص: 13262

خورد دل امام به درد مي آيد.) امام صادق(ع) فرمود: بيا به مسجد سهله برويم. در بين راه، امام يكي از شيعيان را به دارالخلافه فرستاد تا از سرنوشت اين خانم خبر بياورد. در مسجد سهله نماز خوانديم و حضرت دعايي خواندند و بعد به سجده رفتند و بعد فرمودند كه اين خانم آزاد شد. فردي كه مامور امام بود آمد و گفت: حاجب امير علت دستگيري اين خانم را پرسيد و بعد از شنيدن داستان دستگيري ،مقداري پول به خانم داد و گفت كه اشتباه شده است و او را آزاد كرد. اين خانم پول را نگرفت با اينكه مستضعف بود و احتياج داشت. امام مقداري دينار براي اين خانم فرستادند. و سلام هم به او رساند. دو نفر به منزل اين خانم رفتند و گفتند كه ما از اطرف امام جعفرصادق (ع) آمده ايم و امام براي شما سلام رسانده است.(استادي مي فرمود همه ي آرزوهاي من اين است كه حضرت زهرا(س) گوشه چشمي به ما بكند. حي علي خير العمل يعني نيكي به حضرت زهرا(س) و فرزندان آن حضرت) زن باور نمي كرد كه امام به او سلام رسانده است. آن زن گريبان چاك كرد و غش كرد. مدتي بعد به هوش آمد و پرسيد امام صادق(ع) به من سلام رسانده است. زن گفت كه به امام سلام برسانيد و بگوييد كه دعا كند تا من از آتش جهنم نجات پيدا كنم. زن گفت :نمي شناسم كسي را بهتر از امام و پدران شان براي توسل. آنها داستان را نزد امام شرح دادند و امام اشك مي ريخت و براي اين خانم

ص: 13263

دعا مي كرد. اگر كسي در راه اهل بيت قدم بر دارد و به اهل بيت محبت كند امامان براي او دعا مي كنند. اگر ما منيت ها را از بين ببريم يعني آتش جهنم را از بين برده ايم. سوال – صفحه 298 قرآن كريم توضيحاتي بفرماييد. پاسخ – پيامبر فرمود: اگر كسي در هر روز يا هر شب سه بار از روي شوق و محبت نه بخاطر ثواب، بر من صلوات بفرستد، بر خدا لازم است كه گناهان او را بيامرزد. در اين صفحه داريم :اي پيامبر زندگاني دنيا را براي مرم مثال بياور تا بدانند كه دنيا مثل بهار است كه ناپايدار است و ماندني نيست. سوال – آيا مي توانيم محبت را به متن زندگي مان بياوريم؟ پاسخ – ما بايد محبت را به زندگي مان وارد كنيم و فقط گفتن آن كافي نيست. ما بايد از بانوي بزرگوار الگو بگيريم . يكي از القاب حضرت حانيه است. حانيه يعني شدت محبت به همسر و فرزندان .حضرت فاطمه(س) محبت زيادي به همسر و فرزندانش داشتند. اميرالمومنين فدايي پيامبر بود و همه ي هستي اش را در راه پيامبر گذاشت و پيامبر هم به او پاسخ داد و فاطمه را فداي حضرت علي(ع) كرد. پس محبت دو طرفه است و اكسيري است كه زياد مي شود. بايد رفتارعلوي و فاطمي در زندگي ما رواج داشته باشد. اگر مي خواهيم حضرت فاطمه (س) ما را شفاعت كند، بايد زندگي و رفتارهاي ما فاطمي و علوي باشد. مرحوم دولابي مي فرمود كه شما با نيت و محبت مي توانيد كارهاي زياد بكنيد. بشرط اينكه

ص: 13264

بداخلاقي ها و رذايل را از خودتان دور كنيد و روح تان را پاك كنيد. وقتي شما وضو مي گيريد يعني بدي ها را ازخودتان دور مي كنيد. وقتي شما سر و صورت تان را اصلاح مي كنيد به اين نيت است كه از خيالات بد و فكرهاي شيطاني دور كنيد. وقتي شما زباله ها را از خانه تان دور مي كنيد يعني دشمنان اهل بيت را از خودتان دور مي كنيد. وقتي شما به خانه مي آييد به همسرتان بعنوان دوست و شيعه ي فاطمه زهرا(س) نگاه كنيد و به او محبت كنيد. همه ي دوستان و شيعيان فاطمه زهرا(س)محرم حضرت فاطمه هستند يعني مثل سلمان از اهل بيت مي شوند. شيعيان اهل بيت جزو بازوي اهل بيت هستند. ما بايد با رفتار و نيت خوب فضاي خانه را نوراني كنيم. خانم هاي خانه به شوهرشان به قصد دوست اهل بيت محبت كنند و نسبت به آنها گذشت كنند. اهل بيت براي ما دعا مي كنند. شمشير محبت قويترين شمشيرهاست .اگر شما اين كارها را كرديد و نتيجه نگرفتيد، باز شما رشد كرده ايد . حضرت علي(ع) مي فرمايد: اگر يك كوه هم مرا دوست بدارد متلاشي مي شود. حضرت زهرا مي توانستند نفرين كنند و مستجاب الدعوة بودند ولي مي ترسيدند كه تر و خشك با هم بسوزند و بخاطر حفظ جان شيعيان(خيرخواهي)نفرين نكردند. ما بايد اول از خودمان شروع كنيم تا بركات محبت را ببينيم و منتظر نباشيم كه ديگران به ما محبت كنند. انشاءالله همه ي ما مشمول شفاعت ويژه ي حضرت زهرا(س) قرار بگيريم و در دنيا و آخرت عاقبت

ص: 13265

به خير شويم و خير و بركت دنيا و آخرت نصيب ما بشود.

92-02-02

سوال – بعضي ها مي گويند كه ما بطور ناخودآگاه عصباني مي شويم ،راه كار چيست؟ پاسخ – وقتي شير را روي حرارت مي گذارند جوش مي آيد و سرريز مي شود. به چند علت شير سرريز مي شود: گاهي شعله زياد است، پس بايد شعله را كم كرد تا از سرريز جلوگيري شود. علت ديگر اين است كه مواد داخل ظرف زياد است .اگر اين مواد كمتر باشد شير سرريز نمي شود. علت ديگر اين است كه ظرف كوچك است يعني اگر ظرف را بزرگتر كنيم شير سرريز نمي شود. راه حل اصلي كم كردن شعله است ولي راه حل هاي ديگرهم خوب است. گاهي خستگي و كار زياد باعث بداخلاقي مي شود. روايت داريم كه ساعاتي را براي كار، ساعتي را براي تفريح و ساعاتي را براي عبادت بگذاريد. در روايات براي ساعت تفريح و استراحت سفارش ويژه شده است. روايت داريم كه ساعاتي كه شما استراحت و تفريح مي كنيد به كار وعبادت شما كمك مي كند. كار دنيا تمام شدني نيست ،ما بايد به اندازه ي ظرفيت مان كار كنيم .چرا بايد زياد كار كنيم، خسته بشويم و اين باعث عصبانيت و بداخلاقي ما بشود؟ وقتي ميهمان به خانه ي ما مي آيد نبايد خودمان را به تكلف بيندازيم و مي توان آنرا ساده برگزار كنيم. يكي از راه هاي به آرامش رسيدن انسان اين است كه انسان محتواي كار خودش را كمتر بكند. يعني بيشتر از توان از خودمان كار نكشيم مخصوصا خانم ها زيرا كار خانه

ص: 13266

مثل نظافت، بچه داري و ميهماني تمام شدني نيست. اگر زياد كار كنيم به خودمان فشار مي آوريم و بعد بداخلاق مي شويم. البته در خانه نبايد كارهاي اساسي را فراموش كرد ولي بايد كارهاي زيادي را كمتر كرد. پس ما بايد فعاليت مان را معتدل بكنيم. راه حل ديگر اين است كه ظرف وجودي مان را بزرگ كنيم. بعضي ها دل شان به اندازه ي يك حوض است و با يك تلنگر سرريز مي كند. بعضي دل شان به اندازه ي دريا و بعضي دل شان به اندازه ي اقيانوس است. انس با خدا ،اهل بيت و نشستن با بزرگان و خوبان انسان را از تنگ نظري بيرون مي آورد و انسان وسعت ديد پيدا مي كند. وقتي حضرت موسي مامور شد كه به طرف فرعون برود از خدا خواست كه به او شرح صدر بدهد و دلش را وسيع كند. اگر روح و جان ما وسيع بشود ،تحمل ما بالا مي رود. اتصال به خدا ،قرآن و اولياء باعث مي شود كه دريا دل بشويم. وقتي شرح صدر زياد بشود انسان دير عصباني مي شود. پس راه اصلي كم كردن يا خاموش كردن شعله است. انساني كه عصباني مي شود ولي خودش را كنترل مي كند به خودش فشار مي آورد ولي گناه نمي كند و حق الناس گردنش نمي افتد ولي اگر سرريز كند به حقوق ديگران تعدي مي كند مثلا فحش مي دهد. عصباني شدن براي اعصاب و بدن ما ضرر دارد. كاظمين الغيظ يعني خشم فروبردن و خاموش كردن آن. روح ما قبل از بدن ما خلق شده است. بزرگترين

ص: 13267

اشتباه انسان ها اين است كه فكر مي كنند خودشان همان جسم شان است ولي در حقيقت اصل ،روح وجان انسان است. اين دو از هم جداست. بدن ما مَركب روح ماست و اشتباه ما اين است كه همه سرمايه گذاري ها را روي جسم مان كرده ايم. مثلا ماشين مركب انسان است ولي انسان نبايد تمام حواسش را به ماشين بدهد و خودش كه راننده است را فراموش كند. ما فراتر از اين بدن هستيم، حقيقت ما جان ماست . جسم جنين بعد از چهارماه ،در شكم مادر كامل مي شود ولي بعد از آن روح به بدنش دميده مي شود . اگر كسي جنين را قبل از چهارماه سقط كند بايد يك دهم ديه بپردازد ولي بعد از چهارماه،بايد ديه كامل بپردازد. پس حقيقت ما روح و جان ماست. در مثنوي دارد كه فردي فكر مي كرد كه زميني مال خودش است و خيلي براي آن سرمايه گذاري كرد ولي بعد صاحب زمين آمد و آنرا گرفت. اين بدني كه همه ي سرمايه را براي آن مي گذاري، همه ي تو نيست ،تو فقط اين بدن نيستي ،تو روح هم داري. مرحوم دولابي مي فرمود :ما در قالب دنيا درآمده ايم. بدنمان از خاك خلق شده است و به خاك مي رود ولي روح ما خيلي بزرگ است زيرا روح الهي در ما دميده شده است.ما يك شناسنامه براي بدن داريم كه مثلا در فلان روز مي ميريم و دفن مي شويم و از بين مي رويم ولي شناسنامه ي روح ما هيچ وقت بسته نمي شود و روح ما از قبل بوده

ص: 13268

است. روح ما پيش خدا بوده است و بعد به عالم دنيا آمده ايم و باز به سمت خدا برمي گردد. ما ازعالم بالا به زندان دنيا آمده ايم و بعد ما را در قفس تن قرار داده اند. مرغ باغ ملكوتم نيم از عالم خاك، چند روزي قفسي ساخته اند اندر بدنم، من ملك بودم و فردوس برين جايم بود .رجوع به خدا يعني اينكه ما پيش خدا بوديم و باز به سمت خدا برمي گرديم .ما سالها مقيم درِ يار و اندر حريم محرم يار بوده ايم و ... روايت داريم : اتصال روح مومن به روح خدا از اتصال شعاع شمس به خورشيد بيشتر است. سوال – بعضي مي گويند: روح ما بزرگ است. شايد بخاطرهمين است كه اگر كسي به ما چيزي بگويد ناراحت مي شويم، آيا اين جمله درست است ؟ پاسخ - روح خيلي بزرگ است و تلنگر به آن اثر نمي كند. اين تلنگرها به نفس و عنوان هاي ما اثر مي كند. روح ما شكست پذير نيست زيرا در آن قدرت خدايي است و شكست ناپذير است . بچه اي كه بدنيا آمده است روح لطيفي دارد و اگر همه به او بد بگويند در او اثري ندارد زيرا هنوز عنوان دنيايي پيدا نكرده است كه به او برخورد. روح ما خيلي لطيف است و هيچ حرفي به آن اثر نمي كند. اگر كسي از قيد و بند آزاد بشود از جهنم آزاد شده است . در كتاب عل الشرايع حديثي از امام صادق(ع) داريم كه از امام پرسيدند :روحي كه با خدا بوده است چرا خدا

ص: 13269

آنرا از عالم بالا به اين دنياي مادي فرستاد؟ امام مي فرمايد: چون روح خيلي شرافت دارد و علو است ،اگر خدا آنرا رها مي كرد، ادعاي خدايي مي كردند. نظر خدا به خلق بيشتر از خود آنهاست و خدا به همه نظر لطف و رحمت دارد. با اين كار، خدا جلوي علويت روح را گرفت. فكر نكنيد كه نظرهاي ديگر، بهتر است، اين بهترين كار خدا بود. روايت داريم كه وقتي خدا روح را خلق كرد،خدا پرسيد: من چه كسي هستم و روح در مقابل خدا ايستاد و گفت كه تو چه كسي هستي؟ خدا فرمود كه تو را به جايي مي فرستم كه هم خودت و هم من را بشناسي، بعد خدا پرسيد كه من چه كسي هستم و روح گفت كه تو خداي قهار و واحد هستي و من هيچي ندارم. خدا مي خواست كه روح در اين سختي ها ساخته بشود. حالت علو و برتري در وجود انسان گذاشته شده است. امام فرمود كه خيلي از روح ها ادعاي ربوبيت و پيامبري به ناحق كردند. بخاطرهمين خداوند آنها را به دنيا فرستاد تا در سختي باشند. خدا مي خواهد منيت هاي انسان از بين برود. پس حكمت اينكه خدا ما را به زمين فرستاد اين است كه دست از خدايي برداريم . امام در ادامه مي فرمايد: هزاران طرح و گزينه وجود دارد ، خدا بهترين را انجام مي دهد. و خدا هيچ وقت به كسي ظلم نمي كند. پس اگر كسي در اين دنيا دچار فقر يا ظلم مي شود بخاطر اين است كه بايد مورد امتحان قرار گيرد. پيامبران

ص: 13270

در حد اعلاي ابتلاء بودند تا روح شان برتري جويي نكند. بزرگان مي فرمودند كه ما مواظب هستيم كه درمقابل خدا براي خودمان عنوان درست نكنيم. گرفتم آنرا كه مرا بگيري به هيچ گناهي همين گناه مرا بس كه باوجودتوهستم اولياء اولياءي خدا مواظب بودند كه در مقابل خدا مَن مَن نكنند. تواضع و ادب علامه طباطبايي زبانزد شاگردانش بود و در خيلي موارد، وقتي از ايشان سوال مي كردند مي گفت كه نمي دانم. ايشان خوديت را از بين برده بودند و هيچ وقت عصباني نمي شدند. يكي از شاگردان ايشان تعريف مي كرد كه همراه ايشان به منزل شان رفتيم و وقتي در زديم، خدمتكارشان نيامد و ما چندين بار در زديم و خدمتكار از پشت درد دشنام داد كه چرا اين قدر در مي زنيد؟ وقتي او در را باز كرد، آقا چيزي به او نگفت و حتي نگاه تند هم به او نكرد. كسي نمي توانست ايشان راعصباني كند. ايشان با مخالفين خودشان با تأمل رفتار مي كردند. امام صادق(ع) مي فرمايد:به خدا مومن ،مومن واقعي نمي شود مگر اينكه برادر مومنش را مثل خودش بداند. و مثل يك جسد واحد با برادرش بشود . ما بايد به فكر سود و ضرر ديگران هم باشيم. كسي كه فقط به فكر خودش است مومن واقعي نيست. ما بايد برادر مومن خودمان را هم بالا ببريم . يكي از عرفا بنام مجذوب علي شاه مي نويسد: يك شب آتشي در نيستاني فتاد سوخت عشقي كه برجاني فتاد شعله تا سرگرم كار خويش شد هر ني شمع مزار خويش شد ني به آتش گفت

ص: 13271

:كاين آشوب چيست مر تورا زين سوختن مطلوب چيست؟ گفت آتش بي سبب نفرختند دعوي بي معني ات را سوختند زانكه مي گفتي ني ام با صد نُمود همچنان در بند خود بودي كه بود مرد را اگر دردي باشد خوش است درد بي دردي علاجش آتش است چون روزي فردي نيستان را آتش زد و همه ي ني ها سوختند. ني به آتش گفت كه چرا همه را به آتش كشيدي ؟ آتش گفت كه من دارم ادعاي تو را مي سوزانم زيرا تو ادعا مي كردي كه ني هستي ولي در بند خودت بودي .( بعضي ني را نيستي معنا كرده اند كه اين فرد هيچي نيست و هنوز در اول راه است )ملا عبدالله مي گويد: كساني كه به ما تلنگر مي زنند به روح و جان و ما برنمي خورد ولي به نفس ما برمي خورد كه اين خوب است .انبياء از همه بيشتر دشمن داشتند. ني بند دارد . بند ني بايد باز بشود تا صدا از آن رد بشود. بيشتر اشعار مثنوي با ني شروع مي شود: بشنو از ني چون شكايت مي كند و زجدايي ها شكايت مي كند تا مرا از نيستان ببريده اند از نفرينم مرد و زن ناليده اند ما بايد بندهاي خودمان را از بين ببريم و ابتلائات اين بندها را از بين مي برد. در طب قديم و جديد مي گويند كه چيزي كه درد را از بين مي برد سوزاندن يا ليزر است. يعني اگر دردي با دارو خوب نشد آنرا مي سوزانند. بزرگي مي فرمود كه نفسانيات ما يا بايد با

ص: 13272

آتش محبت خدا يا با آتش جهنم شكسته شود. عشق ويران شدن وخانه برانداختن است ميل خوبان نكند خانه برانداز ني انشاءالله ما با آتش محبت خدا ساخته بشويم. اگر ما بسوزيم ديگر خوف و ناراحتي اثري ندارد. سوال – در مورد صفحه اول سوره ي مريم توضيحاتي بفرماييد. پاسخ – روايت داريم كه ذكر صلوات بر محمد و آل محمد، ميزان حسنات را سنگين مي كند. پيامبر فرمود: من كنار ميزان مي ايستم و اگر فردي از امت من گناهش سنگين باشد ، ثواب صلوات ها را به حسناتش مي افزايم تا نجات پيدا كند. خوب است كه در كنار گناهان، ذكر صلوات را زياد بگوييم البته حق الناس را بايد ادا كرد. پس با صلوات بر محمد و آل محمد ميزان حسنات را سنگين كنيم. سوره مريم با داستان حضرت زكريا شروع مي شود. خداوند حضرت زكريا را كه در سن پيري بود بشارت داد كه فرزندي به او عطا مي كند كه نامش را يحيي بگذارد. زكريا پنهاني پيش خدا فرياد زد و در هنگام نااميدي، خدا به او فرزندي داد. خداوند قدرت دارد. پس نبايد هيچ وقت نااميد شد. انشاء الله خدا به همه ي ما ايمان كامل عنايت بفرمايد و ما را از شيعيان راستين اهل بيت قرار بدهد.

92-02-09

سوال- در مورد راه كارهاي خوش اخلاقي توضيحاتي بفرماييد. پاسخ – خيلي از بزرگان اخلاق و عرفان راه كمالات انسان را خودشناسي مي دانند. داريم :شناخت خود بالاترين معرفت هاست. اگر كسي خودش را بشناسد قطعا خدا را شناخته است. حضرت علي (ع) مي فرمايد :هر كس كه خودش را نشناسد

ص: 13273

همه ي اطرافش را هم نشناخته است. اگر ما خودمان را كه ازهمه به خودمان نزديكتر هستيم نشناسيم چطور مي توانيم عالم ،خالق، امام و ديگران را بشناسيم؟ بحث خودشناسي بحث مهمي است. بزرگترين گم شده ي ما، خود ما هستيم زيرا ما خودمان را نشناختيم و از خدا غافل شديم. حضرت علي(ع) مي فرمايد: رحمت خدا بر كسي كه مي داند از كجا آمده است، الان كجاست و به كجا مي رود. يعني انساني كه خودش ،مسير گذشته و آينده اش را پيدا كند به همه ي خيرات دست پيدا كرده است. اگر انسان خود واقعي اش را پيدا كند و با آن خلوت كند، جلوه ي صفات الهي را پيدا كرده است. زيرا انسان خليفه ي خداست و صفات خداوند در انسان تجلي پيدا كرده است. به تعبير حافظ : آنچه از تو گم شده ست چون از سليمان گم شدي ،بر سليمان هم پري هم اهرمن بگريستي .در جاي ديگر مي گويد: تو را در كنگره ي عرش مي زنند صفير ندانمت كه در اين دامگاه چون افتادي. حقيقت وجودي ما به خدا متصل است. لايه هاي مختلفي در وجود ماست. يك لايه جنبه ي ملكوتي و الهي دارد كه همين لباس تن است. گاهي تصوير ما در آينه ديده مي شود، آيا اين تصوير خودماست؟ اين تصوير ماست ولي مي توان گفت كه عكس ما بيرون از آينه است. پس ما دو تا من داريم :يكي مَن پنداري و خيالي كه همان عكس ما در آينه است و جسم ماست .بعضي ها از عكس كسي تعريف مي كنند. فردي از حاج

ص: 13274

آقا دولابي عكس گرفته بود و از آن تعريف مي كرد،مرحوم دولابي فرمودند كه من خودم در اينجا نشسته ام و شما با عكس من عشق مي كنيد؟ عالم همه تجلي خداست ولي ما نبايد از جلوه ي واقعي كه خداست غافل بشويم. گاهي اوقات خود فرد نيست ولي با ياد و عكس او عشق بازي مي كنيم كه اين اشتباه است. ما در اين دنيا حقيقت خودمان را گم كرده ايم و به اسم و رسم خودمان بسنده و دل خوش كرده ايم. همه ي اينها با يك نفس از بين مي رود. بايد مواظب باشيم كه من هاي غير واقعي ما را از من واقعي دور نكند. من حقيقي براي خداست و از بين نمي رود. حتي ما روح را به من نسبت مي دهيم و مي گوييم: روح من يا دنياي من . در مناجات مريدين امام سجاد (ع)، امام مي فرمايد :اي دنيا و اي آخرت من ،بهشت من تو هستي . اگر ما من خدايي را پيدا بكنيم ،به آن عشق بورزيم و من هاي دنيايي را فداي من خدايي بكنيم ، زنده ي ابدي مي شويم. داريم كه بنده ي من، اگر اطاعت مرا بكني تو را مثل خودم قرارمي دهم ،همان طور كه من مي گويم :كن فيكون تو هم مي گويي: كن فيكون . روايت داريم كه در بهشت از طرف خدا نامه مي آيد كه از طرف خدايي كه حي لايموت است به بنده اي كه حي لايموت است. يعني اگر ما جنبه هاي خدايي مان را پرورش بدهيم، مثل خدا مي شويم. امام هاي ما

ص: 13275

صفات وجه الله ،عين الله، ثارالله و ... دارند زيرا ذوب در خدا شده اند. زيرا من ظاهري را فراموش كرده اند و همه ي وجودشان خدا شده است . حضرت امير مي فرمايد: مرده ما نمرده است،كشته ي ما كشته نشده ،غايب ما غايب نشده است. روايت داريم كه علما زنده هستند. زيرا ياد و حقيقت آنها در دلهاست. در هنگام اذن دخول به زيارات مي گوييم كه تو صداي مرا مي شنوي و جواب سلام مرا مي دهي پس يعني حاضر هستي. گاهي اوقات من هاي واقعي ما، زير گرد و غبار غفلت روزانه گم مي شود. حافظ مي گويد : جمال يار ندارد نقاب و پرده ولي غبار ره بنشان تا نظر تواني كرد يعني ما در مَنيت ها گير كرده ايم، گرد وغبار و حجاب ها باعث مي شود كه خورشيد را نبينيم. اين گرد و غبارها را بايد با تواضع ،ادب و فروتني از بين برد. حُربن رياحي حجاب جهل و مقام، جلوي او را گرفته بود بخاطر همين جلوي امام حسين(ع) ايستاد ولي لحظه ي آخر غرورش را شكست و با امام حسين(ع) همراه شد، خداگونه شد و به بهشت رفت. اگر انسان در نيمه شب با خودش خلوت بكند ،بر سرسجاده بنشيند و فكر و خيال را از خودش درو كند خود واقعي اش را پيدا مي كند. بحث خودشناسي شيرين ترين بحث هاست. در قرآن داريم: چون خدا را فراموش كردند خدا هم كاري كرد كه خود حقيقي آنها فراموش بشود. آقا شيخ عباس قمي از علماي زنده است. ايشان در همه ي دعاها و زيارتنامه ها

ص: 13276

و مناسبت ها حاضر است، پس ايشان حيات دارد. درعلماي شيعه كسي مثل آقا شيخ عباس قمي نيست كه اين قدر ذكرش در محافل باشد و اين قدر كتاب هايش چاپ شده باشد. بعد از قرآن بيشترين كتابي كه چاپ شده است مفاتيح است. ايشان يك انسان بوده است ولي خدا را شناخته و مَن خودش را كنار گذاشته است ،كسي كه با خدا پيوند بخورد صورت الهي اش مي ماند. هر نفسي كه خرج خدا مي شود مي ماند. آيت الله صدر در مورد ايشان فرمود: داريم كه آخر چيزي كه از دل صديقين بيرون مي رود حب رياست است يعني اين حب در عمق انسان است و درهمه وجود دارد. آنقدر خدا به آقا شيخ عباس قمي نظر كرده است كه اولين چيزي كه از دلش بيرون رفته حب رياست بوده است زيرا ايشان خيلي افتاده و متواضع بودند. روزي به آقا شيخ عباس قمي مي گويند كه در مشهد در مسجد گوهرشاد نماز جماعت بخواند. ايشان چند روز نماز جماعت را خواندند ولي يك روز گفتند كه نماز عصر را نمي خوانم و علت را اين طور بيان كردند: ديدم كه صف نمازم خيلي شلوغ است و گفتم كه نكند من كسي شده ام . يعني همينكه بوي عنوان و مقام به مشام ايشان خورد، احساس كرد و ديگر نمازعصر را نخواند. روزي آقا شيخ عباس قمي سخنراني مي كردند و در وسط سخنراني ،آقا عباس تربتي را ديد و گفت كه اي مردم ايشان از من بهتر سخنراني مي كند و از منبر پايين آمد. كتاب هاي فضيلت هاي فراموش شده

ص: 13277

در مورد آقا عباس تربتي است. اگر همه اين طور عمل كنند ديگر كسي سر رياست دعوا نمي كند ولي ما مي خواهيم خودمان را مطرح كنيم. عطار مي گويد : پرده ي پندار مي بايد دريد، توبه تزوير مي بايد شكست. يعني وقت آن است كه من به ميدان بيايم وهر چه دارم ببازم كه اين اول خوشي من است . آقا شيخ عباس قمي كتابي بنام منازل الآخرة نوشتند كه در مورد سفرآخرت است. اين كتاب چاپ مي شد و همه علما از آن استفاده مي كردند. پدر آقا شيخ عباس مي بيند كه در صحن قم عده اي جمع شده اند و آقا عبدالرزاق قمي به منبر رفته است و از اين كتاب تعريف مي كند. پدر آقا شيخ عباس خيلي از اين كتاب خوشش آمد و وقتي به خانه رفت به پسرش گفت كه اي عباس، كاش توهم يك كتاب مثل منازل الآخره مي نوشتي .ايشان هيچي نگفتند و تا آخر عمر هم به روي پدرشان نياورند. اخلاص و تواضع ايشان در اين حد بود. بخاطر اين است كه آقا شيخ عباس ماندگار شده است. يكي از راه هاي رسيدن به مقصد اين است كه از خدا بخواهيم مَن هاي خيالي ما از بين برود. نردبان اين جهان ما و مني است عاقبت اين نردبان افتادني است ،لاجرم آن كس كه بالاتر نشست استخوانش سخت تر خواهد شكست. سوال – صفحه 312 قرآن كريم را توضيح بفرماييد. پاسخ – بعضي ذكرها ثواب زيادي دارد .روايت داريم: بر ميزان حسنات چيزي اضافه نمي شود كه سنگين تر از تسبيحات اربعه باشد سبحان

ص: 13278

الله والحمدالله ولااله الاالله والله اكبر ،زيرا چهار ذكر مهم در آن است .امام صادق(ع)مي فرمايد:با يك صلوات خدا ثواب چهار ذكر را مي دهد . پيامبر به حضرت علي(ع) مي فرمود :دعا كن كه خدا محبت تو را بر دل مومنين قرار بدهد، حضرت امير دعا كردند و اين آيه نازل شد : آنهايي كه عمل صالح داشته باشند( منظورعلي است ) خدا مودت و رحمتي در دل مومنين از او قرار مي دهد. البته هر مومن واقعي كه ايمان و عمل صالح داشته باشد در دل مومنين جاي خواهد گرفت. سوال – هر سال كه روز مادر مي شود همه خوشحال مي شوند ولي در اين ايام غم همه ي عالم به سراغ من مي آيد. من مادري بداخلاق و عيب جويي دارم كه مدام طعنه مي زند و حسرت يك لبخند را بر دل بچه هاش گذاشته است . دوست داشتم كه فرصتي براي بوسيدن دست مادري مهربان داشتم اما مطمئن هستم كه حسرت اين كار بر دل من باقي خواهد ماند، راهنمايي بفرماييد. پاسخ – ولادت حضرت زهرا(ع) را تبريك عرض مي كنيم. روز ولادت اين بانو روز تكريم مادران و همسران است. شايد عده اي باشند كه با مادر يا همسر يا فرزند ناسازگار روبرو باشند. مادر و پدر هر چقدر هم كه بد باشند چون خلقت ما از وجود آنهاست بايد به آنها احسان كنيم. افرادي كه با همسر، پدرو مادر يا بچه ي ناسازگار مي سازند ،درجه و مراتب بالاتري دارند. مادري كه سراسر مهر است اگر پاسخ محبتش داده بشود هنري مهمي نيست ولي اگر از مادر

ص: 13279

نامهرباني ديديم، بايد خلاف نفس مان عمل كنيم و غرورمان را بشكنيم و با مهرباني با او برخورد كنيم. بداخلاقي ها مثل مار مي ماند كه زيرآن گنج است اگر بتوانيم اين مار را رام كنيم به گنج مي رسيم. بعضي از انبياء همسران نامهربان داشتند ولي با آنها مدارا مي كردند. پيامبر سرپرستي كودك يتيم بداخلاقي را بعهده گرفته بود. اين كودك مُرد و پيامبر گريه مي كرد زيرا مي فرمود كه شايد ديگر كودك بداخلاق بدست من نيفتد. بهشت زير پاي مادران است. اگر شما به مادرنامهربان محبت كنيد رشد خواهيد كرد و بهره كافي خواهيد بود. حالا ممكن است كه اين محبت در مادر هم اثر كند كه خيلي خوب است. ما در مقابل خداوند گناه و معصيت زيادي مي كنيم ولي خدا آنها را مي پوشاند و خوبي ها را ظاهر مي كند. حضرت علي (ع) مي فرمايد كه اگر پرده از روي كارهاي شما كنار برود حتي كسي حاضر نيست ديگري را دفن كند. پس ما هم مثل خدا عيب هاي ديگران را بپوشانيم. اگر انسان براي ديگران خير بخواهد، خدا هم به او خير مي دهد. ميدان مسابقه اينجاست كه هم به خوب ها و هم به بدها محبت كنيم. هر كس كه مي خواهد در دنيا رشد كند بايد به پدر و مادر، همسر و اولاد محبت كند. پدر ومادر بهشت و جهنم ما هستند. مهم است كه همسر شما از ته دل به شما دعا كند. همسر است كه آرامش و دلخوشي مي دهد. پيامبر فرمود :من از دنياي شما سه چيز انتخاب كرده ام نماز، عطرو

ص: 13280

بوي خوش و همسر. زير اين سه آرامش بخش است. خدا جزاي رسالت پيامبران را مودت قرار داده و پيامبر اسلام را رحمت للعالمين قرار داده است . در مورد همسر، خدا فرموده است كه بين زن و شوهر مودت و دوستي قرار داده است . پيامبر فرمود: خانم ها در نزد پروردگار شفيعي بالاتر از اين ندارند كه همسران شان از آنها راضي باشند. موذن آقاي بهاءالدين هنگام دفن همسرش گفت كه خدايا من از ته دل همسرم راضي هستم. اين بالاترين زاد و توشه براي اين خانم بود. خوش به حال آقايي كه خانمش از او راضي باشد و براي او دعا كند. پيامبر فرمود: واي به حال زني كه شوهر از او ناراضي باشد و خوش به حال خانمي كه همسرش از او راضي باشد. خوب است كه ما خوبي هاي همديگر را ببينيم. زن و شوهرهايي كه با هم اختلاف دارند اگر به خوبي هاي همديگر نگاه كنند، اختلافات را فراموش خواهند كرد. حضرت علي(ع) مي فرمايد :در هر حالي با همسران تان مدارا كنيد. افرادي كه نامادري دارند و در حق آنها مادري كرده اند، از آنها تكريم كنند. براي مادراني كه در قيد حيات نيستند صدقه بدهند. پيامبر فرمود : انسان با كرامت به همسرش احترام مي گذارد. پيامبر در روزهاي آخر عمرشان وصيت كردند كه به افراد زير دست محبت كنيد. يكي از بزرگان زني داشت كه خيلي او را اذيت مي كرد و حتي خودكشي كرد و مي خواست گردن شوهرش بگذارد. ولي شوهر او را نجات داد و بعدا براي او دعا مي كرد كه در

ص: 13281

آن دنيا گرفتار نباشد. خدايا به حق حضرت فاطمه(س) به همه ي ما ايمان، معرفت و اخلاق حسنه عنايت بفرما، ما را شكرگراز قرار بده و انشاءالله بتوانيم حق پدرو مادر و همسر را به نحو احسن ادا كنيم.

92-02-16

سوال – چطور مي توانيم خوديت ها و مَنيت ها را از بين ببريم ؟ پاسخ – اگر ما خود واقعي مان را بشناسيم مَنيت ها از بين خواهد رفت. حديث داريم كه طلب علم و دانش بر هر مرد و زن مسلماني واجب است. محدث قمي در كتاب سفينه دنباله ي اين حديث را آورده است كه پيامبر فرمود :علمي كه واجب است علم خودشناسي است . اگر ما خودمان را بشناسيم همه ي مشكلات ما حل مي شود؛ ديگر خودمان را آلوده به گناه نمي كنيم و احتياجات مان را به دين و خدا خواهيم دانست. گاهي ما هر كتابي را مطالعه مي كنيم البته سطح مطالعه در ايران پايين است .ما بايد كتاب خودمان را مطالعه كنيم. اكثر مردم مقيد هستند كه پيامك ها و ايميل هاي شان را چك مي كنند. ما براي مطالعه نفس خودمان و قرآن وقت نمي گذاريم. در سوره اسراء خدا مي فرمايد: كتاب خودت را بخوان، همه ي حقايق در وجود شما ثبت شده است. ما كتاب تكويني خدا هستيم. مطالعه كتاب خودمان به علم انفس سفارش شده است. ميان عاشق و معشوق هيچ حايل نيست، تو خود حجاب خودي از ميان برخيز. ما انسانها وجود پيچيده اي داريم. وجود ما معمايي است حافظ ،كه تفضيلش فسون است و فسانه. انسان يك جنبه ي روحاني دارد كه

ص: 13282

روح ماست كه بالا مي رود و يك جنبه ي جسماني دارد كه جسم ماست و به سمت پايين مي رود. . حافظ مي گويد :ما زبالاييم و بالا مي رويم ، ما ز بي جايي و بيجا مي روييم ،ما از آنجا و از آنجا مي روييم . اگر انسان جنبه ي آسماني و روحاني خودش را تقويت كند، بدن او هم روحاني مي شود. بعضي بدن ها نمي پوسد يعني روح در آن نفوذ مي كند و نمي گذارد كه بپوسد. اين طور كه گفته اند بدن حجر بن عدي بعد از هزار و چند سال تازه بوده است. چون روح او قوي بوده است ، توانسته است كه جسم او را در خاك تازه نگه دارد و جسم را روحاني مي كند. بايدكه جمله جان شويم تا لايق جانان شويم گرسوي مستان مي روي مستانه شومستانه شو اگر جسمانيت بر روح انسان غلبه كند او را به سمت آتش مي برد. انبياء آمده اند تا جنبه ي مادي ما را تبديل به جنبه ي ملكوتي كنند تا زندگي ما به حيات طيبه تبديل بشود. در اين صورت انسان زندگي جاوادنه پيدا مي كند و مثل خدا مي شود. امام صادق(ع) مي فرمايد: اگر ما بنده ي كامل حق تعالي بشويم وارد ربوبيت مي شويم ولي اگر بندگي را كامل انجام ندهيم و گناه كنيم؛ روح ما اسير تن مي شود و به جهنم مي رود. ما بايد روي خودمان مطالعه و انديشه كنيم. ما دو نوع آيات داريم: آيات آفاقي همان آسمان و زمين است و آيات انفسي ،آياتي هستند كه در

ص: 13283

درون ما هستند مثل روح و جسم . مرحوم دولابي زياد اين آيه را مي خواندند :و في انفسكم ،افلا تبصرون؟( خدا در وجود شماست او را نمي بيند؟) بدن ما از نطفه تشكيل مي شود كه خداوند در عرض چهار ماه گوش،بيني ، چشم و ... را در آن قرار مي دهد. و بعد از چهارماه روح به آن دميده مي شود. اگر كسي تفكر و تامل داشته باشد نمي تواند به بندگي خدا اقرار نكند. ما با تفكر به خدا مي رسيم. وقتي ما اسم عبادت را مي بريم همه ي ذهن ما به سمت نماز و روزه و ... مي رود ولي تفكر، پدر همه ي عبادتهاست. امام حسن عسگري(ع) مي فرمايد: تفكر پدر و مادر تمام خوبي هاست. يعني تمام خوبي ها با انديشه ي صحيح است. ما بايد هستي واقعي خودمان را درك كنيم. حضرت سليمان هم معصوم بوده وهم خيلي ثروت داشت و جن و انس در اختيار ايشان بود. حضرت سليمان از خدا درخواست كرد كه مُلكي به او بدهد كه به احدي نداده باشد. خدا هم باد ،ابر،طوفان و دريا را در اختيار او گذاشت. حافظ را به چشم يك شاعر نگاه نكنيد، او يك شخصيت فرهيخته ،عالم، عاشق و اهل معنا بوده است . قرآن با چهارده روايت مهم است. درحالت بزرگي خواندم كه به امام حسين(ع) متوسل شد كه طبع شعر حافظ را به او بدهد. به او گفتند كه اين هديه اختصاصي است و به هركس نمي دهند. بزرگي فرمود: براي تمام شعرهاي حافظ مي توان نمونه آيات قرآن را آورد. حافظ حقايق قرآن

ص: 13284

را با زبان شعر فارسي بيان كرده است. حافظ جهان وهرچه دراوهست هيچ درهيچ است هزاربارمن اين نكته راكرده ام تحقيق تمام اسم ها،عنوان ها و قدرتها پوچ است حتي اگر مالك ملك سليمان باشيد . پيامبر فرمود: احمق ترين مردم كسي است كه طالب دنيا باشد. البته منظور كسي نيست كه براي عزت و آبروي خودش كار مي كند و عاشق خدمت است. منظور كسي است كه دنيا را هدف قرار داده است. مرحوم دولابي مي فرمود: انشاءالله دنيا و آخرت شما را يكي قرار بدهند. اكثر مردم براي دنيا و ماديات تلاش مي كنند. كمونيست ها مي گويند كه اصول دين ما خوراك ،پوشاك و مسكن است .هدف ما مسلمانان هم درعمل خوراك، پوشاك و مسكن است . اگر تلاشي كه بشر براي ماديت مي كرد؛ براي معنويت مي كرد دنيا اصلاح مي شد. اگر ما روح مان را پرورش بدهيم دنياي مان هم اصلاح مي شود. ما نمي گوييم كه دنيا را رها كنيم بلكه مي گوييم نبايد هدف فقط دنيا و ماديات باشد. قارون و فرعونها همه ي زندگي شان دنيا بود و وقتي از دنيا رفتند دست خالي رفتند. پيامبر به اباذر فرمود: قسم به خدايي كه مرا به پيامبري فرستاده است ؛اگر دنيا (مذموم) در نزد پروردگار به اندازه ي بال پشه اي ارزش داشت خدا به كافر شربت آبي نمي داد( يعني دنيا ارزش ندارد) از وقتي خدا دنيا را خلق كرده است به آن نظر نكرده است . حضرت علي(ع) مي فرمايد :كسي كه چشم دلش كور باشد به دنيا مي چسبد. پيامبر فرمود: دنيا خانه ي

ص: 13285

كسي است كه جاي ديگر خانه ندارد. يعني انساني كه موطن اصلي اش جاي ديگر است فقط دنيا را جمع نمي كند .اگر ما خودمان را بشناسيم آلوده به چيزهاي فاني و زودگذر نمي شويم. حضرت سليمان همه چيز در اختيارش بود. روايت داريم كه سليمان سي صدهزار سال ديرتر از انبياء ديگر به بهشت مي رود. روايت ديگر داريم كه حضرت سليمان آخرين پيامبري است كه به بهشت مي رود. حضرت سليمان پيامبر معصومي بوده و همه ي مالش حلال بوده است ولي در قيامت بايد حسابش را بررسي كنند بخاطر همين رفتن به بهشت حضرت سليمان طول مي كشد و ديرتر از پيامبران ديگر به بهشت مي رود. از پيامبر سوال كردند كه چرا حضرت سليمان چنين مُلكي را از خدا خواست. پيامبر فرمود :نيت سليمان خير بوده و مي خواسته نمونه يك حكومت بدون ظلم را داشته باشد ولي حساب و كتاب چيزهايي كه خدا به او داده است طول مي كشد . امام خميني به حاج احمد آقا نوشته بودند كه از مال حلال دنيا هم پرهيز كن و دنبال مقام نباش .اينكه ما طالب دنيا باشيم ،در روايات مذموم شده است. سوال – صفحه 319 قرآن كريم را توضيح بفرماييد . پاسخ – صلوات براي از بين بردن گناهان موثر است و هر چقدر بيشتر صلوات بفرستيد، از تاريكي ها دور مي شويد. حضرت علي(ع) مي فرمايد: تاثير ذكر صلوات براي از بين بردن گناهان از تاثير آب بر آتش قوي تر است. مداومت در صلوات و با توجه و اخلاص گفتن صلوات، آتش گناهان را خاموش مي كند. كتاب

ص: 13286

نشاط و شادي و كتاب محبت زنان و كودكان در سيره ي پيامبر نوشته ي حاج آقاي فرحزاد است . با كتابهايي كه آيات و روايات دارد مانوس باشيد. خيلي از افراد كتاب مي خوانند و متحول مي شوند. بايد كتاب خواني بيشتر رواج پيدا كند. كتاب انيس خوبي است . ارمغان سمت خدا جزوه اي است كه از دعاهاي خلاصه و كوتاه كه كارشناسان سمت خدا گفته اند تشكيل شده است. ما بايد به سمت خودشناسي برويم و خودمان را بشناسيم زيرا خودشناسي كليد رمز همه ي شناخت هاست. مرحوم دولابي مي فرمود: شاهزاده اي را اسير كردند و به روستاهاي دور افتاده بردند ،لباس هاي كهنه به او پوشاندند ولي او همچنان دستور مي داد .پس ما يك بُعد آقازادگي داريم يعني روح خدايي به ما خورده است. وقتي ما آدم شديم فرشته ها هم به ما سجده كردند. ما شاهزاده هستيم و از بالا آمده ايم ولي اگر خودمان را فراموش كنيم ما را به بيقوله ها مي برند و اسير مي شويم. ما بدست شياطين اسير هستيم و با بندگي خدا بايد از دست شياطين آزاد بشويم تا به مَلكوت برسيم . در اصول كافي داريم كه يك نفر با حضرت عيسي همسفر شد .او فرد قد كوتاهي بود كه خيلي درك و فهم بالايي نداشت. آنها مي خواستند از رودخانه اي رد بشوند. حضرت عيسي گفت كه من اسم اعظم را مي گويم و از آب رد مي شوم ، تو هم پشت سر من بيا. حضرت عيسي روي آب راه مي رفت و او پشت سر حضرت عيسي راه

ص: 13287

مي رفت. مدتي بعد او در فكر و خيال فرو رفت كه فرق من با عيسي چيست؟ ناگهان در آب فرو رفت. حضرت عيسي دست او را گرفت و فرمود: خودت را در جايگاهي غير از جايگاهي كه خدا گذاشته است گذاشتي . اگر ما در جايگاه اصلي خودمان نباشيم ،در ماديات فرو مي رويم. خدايا به حق محمد وآل محمد، قلب امام زمان(عج) را از ما راضي و فرجش را نزديك بفرما. خدايا رفع گرفتاري از همه گرفتارها مخصوصا مسلمان سوريه بفرما

92-02-23

دور شو از خود كه بانك دورها را بشنوي، در نمازت گريه ي انگورها را بشنوي ، تار شد شبهاي تنهائي ات چنگي زد به دل تا صداي هق هق تنبورها را بشنوي ، ركعتي از رنگ بيرون آي اي همرنگ نور نور شو تا ربناي نورها را بشنوي، سعي كن آئينه را هر صبح لب خواني كني سعي كن با يك نظر منظورها را بشنوي ، پنبه را از گوش بيرون آر اي حلاج وقت تا اناالحق گفتن منصورها را بشنوي ،بي كه موسي باشي از تور تجلي بگذري بي كه اسرافيل باشي صورها را بشنوي . سوال – در مورد راه كارهاي خوش اخلاقي توضيحاتي بفرماييد. پاسخ – حلول ماه رجب را تبريك مي گوييم. اعمال ما ولي الله، صفات ما محمد رسول الله و ذات ما لا اله الاالله مي گويد. ماه رجب، ماه علي و ماه شعبان ماه پيامبر و ماه رمضان ماه خداست. امروز بنا به قولي ولادت امام هادي (ع) است. در دعاهاي ماه رجب هم به ولادت امام هادي(ع) اشاره شده است. در روايات ما

ص: 13288

بحثي وجود دارد كه فلسفه ي واجبات و احكام را بيان كرده است. مثلا چرا خدا نماز، روزه ،خمس ،امر به معروف و نهي از منكر و... را واجب كرده است ؟ منظور اين است كه مقصد نماز چيست و نماز مي خواهد ما را به كجا برساند. در مورد فلسفه ي نماز در نهج البلاغه و در خطبه فدكيه داريم كه خداوند نماز را مايه ي پاكيزگي از كبر قرار داد( الصلاة تنزيهاً علي الكبر). نماز بزرگترين واجب الهي است ،معراج مومن است، ستون دين است ،ارتباط باخداست و مرز كفر و ايمان است. منكر نماز كافر است. نماز تبر محكمي است كه مَن ما را خرد كند و ريشه ي غرور و تكبر ما را مي زند. پس در نماز بايد تواضع و ادب باشد. آيت الله بهجت مي فرمايد: اساس عبوديت و عبادت حب است. يعني نماز براي اين است كه محبت خدا در ما ايجاد بشود. خدا ما را دوست بدارد و ما هم خدا را دوست بداريم. نماز باعث مي شود كه ما در مقابل خدا كُرنش كنيم و خاشع بشويم. پيامبر فرمود :چرا من حلاوت يا شيريني عبادت را در شما نمي بينم. سوال كردند كه علامت شيريني عبادت چيست ؟ پيامبر فرمود: علامت شيريني عبادت، تواضع است. روايت داريم :ما شيرين هستيم و شيعيان ما هم شيرين هستند. يعني ائمه ما تجسم حلاوت و شيريني هستند و مومن هم شيرين است .مرحوم دولابي مي فرمودند كه انسان مومن شيريني خور و شيريني ساز است .اين شيريني از ذات خداوند متعال است. در فارسي مي گوييم كه فلاني بانمك

ص: 13289

است يا گوشت تلخ است. بخشي از اينها ذاتي است و بخشي از آنها اكتسابي است. خداوند همه را شيرين خلق كرده است. پيامبر فرمود:همه ي انسانها بر فطرت پاكي خلق مي شوند مگر اينكه خود آنها به ناپاكي ها و آلودگي ها كشيده شوند. اگر آثار شيريني عبادت در كسي بوجود بيايد، فروتن مي شود. افتادگي و فروتني نشانه ي اين است كه نماز در ما اثر كرده است. وقتي شيريني به قلب ما برسد نفس ما ضعيف مي شود و نتيجه ي آن تواضع است. در دعاي مكارم الاخلاق امام سجاد(ع) پيام هاي خوبي وجود دارد .مرحوم دولابي مي فرمودند كه دعاها، راه به سوي خداست. دعاي رجب و شعبان گنجينه هاي قيمتي است كه از آن بهره برداري نمي شود. خواندن دعاي مكارم الاخلاق براي خوش اخلاقي خيلي خوب است. در اين دعا امام سجاد (ع) در مورد عبادت و كبر مي فرمايد: خدايا مرا عزير قرار بدهد ولي مبتلا به كبر نكن. آفت سرافرازي نبايد كبر و تحقير ديگران باشد. عبادت ها و علم خوب است. ولي بايد از آن استفاده ي صحيح بكنيم. آب خوب است و مي توان استفاده ي مفيد از آن كرد ولي اين آب مي تواند سيل بشود و شهر را خراب كند. امام مي فرمايد :خدايا مرا بنده ي خودت قرار بده و به عبادت موفقم بدار ولي آسيب عبادت عجب و غرور است. عبادت بايد مَنيت هاي ما را از بين ببرد. كساني كه عبادت صحيح انجام مي دهد فروتني و تواضع شان بيشتر است. علامت عمل عالم اين است كه فروتني اش بيشتر

ص: 13290

مي شود. پس وقتي آثار عبوديت و بندگي در ما زياد بشود مي فهميم كه عبادت ما ميوه داده است . عبادت مهم است ولي مقصد عبادت، بنده شدن است .شيريني عبادت اين است كه مَن ما را بشكند. نماز مثل انرژي برق است. مي توان از انرژي برق صحيح استفاده كرد. عبادت بايد در مسير ادب و فروتني باشد نه در مسير غرور. خانمي به مرحوم دولابي مي گفت كه شوهر من نماز ، دعا و ذكر زيادي مي خواند ولي خيلي بداخلاق است. ايشان فرمودند كه او عبادت مي كند تا شما را بيشتر اذيت كند زيرا از عبادت انرژي مي گيرد .همه ي كساني كه امامان را شهيد كردند نماز مي خواندند ولي از انرژي نماز سوءاستفاده مي كردند و برعليه خدا كار مي كردند. مال و ثروت خوب است ولي بايد از آن استفاده ي صحيح كرد. چاقو يك شئ بُرنده است ولي كاربرد مثبت و منفي دارد. يعني مي توان با آن جراحي كرد يا كسي را كشت. بعضي ها خيلي غرور و تكبر دارند و با كوچكترين حرف يا انتقادي ناراحت مي شوند .نماز بايد ريشه ي ما را بزند. از اميرالمومنين تعبير به نماز شده است. در قرآن داريم كه با صبر و نماز از خدا كمك بخواهيد. حضرت امير وقتي مشكلي داشتند دو ركعت نماز مي خواندند و از خدا كمك مي خواستند. اميرالمومنين مي فرمايد كه پيامبر تجسم صبر و من تجسم نماز هستم. نماز بر كسي كه خودخواه است سنگين است مگر كساني كه خاشع باشند. ما بايد نماز دوست باشيم نه نماز خوان. بين

ص: 13291

نماز دوست و نماز خوان خيلي فرق است .تمام قاتلين امامان ما نماز خوان بودند ولي نماز دوست نبودند مثل وهابي ها. نماز بايد به قلب ما سرايت كند .مرحوم دولابي مي فرمود كه قبل از نماز ذكر بگوييد و قلب تان را پاك كنيد زيرا اميرالمومنين مي خواهد پا به قلب شما بگذارد. اول رغبت و ميل ايجاد كنيد بعد اذان بگوييد و نماز بخوانيد. نماز عجله اي خوب نيست. ميل و محبت به نماز، ما را بالا مي برد. از ميان شاعران بعضي شاعرها به دل ها مي افتند و در ميان شعرها بعضي از شعرها بالا مي روند و اين علت دارد. در حالات شهريار داريم كه او مي گويد: در شب قدر در تبريز بودم ،دست خالي و دل شكسته بودم، به در مسجد رفتم ولي خودم را آلوده مي ديدم، مي ترسيدم كه بخاطر گناهكاري، ديگران هم از مراسم فيض نبرند. اين شرمندگي شديد باعث شد كه من به خانه برگردم ولي دلم شكسته بودم. به خانه آمدم و حالت شرمندگي داشتم و به حضرت علي(ع) متوسل شدم. قلم بدست گرفتم و قصيده علي اي هماي رحمت تو چه آيت خدايي را كه به ما سوا فكندي ... را سرودم. چند روز بعد از منزل آيت الله مرعشي نجفي تماس گرفتند و من را خواستند. آيت الله مرعشي خواب مي بينند كه در مجلسي وارد مي شوند كه حضرت علي(ع) در آنجاست و شاعران اهل بيت هم در آنجا حضور دارند .از ميان شاعران ،شهريار را صدا زدند و گفتند كه شعر علي اي هماي رحمت را بخوان و به

ص: 13292

او هديه دادند و تشكر كردند. آيت الله مرعشي از پسرشان سوال كردند كه آيا شاعري بنام شهريار داريم ؟ آيت الله مرعشي ايشان را دعوت كردند( ايشان به هيچ مسافرتي نمي رفتند و هميشه در قم بودند حتي به مكه هم نرفته بودند) و سوال كردند كه شما شعري به اين مضمون سروده ايد. شهريار مي گويد كه من اين شعر را براي كسي نخوانده ام و آيت الله مرعشي داستان را تعريف مي كند و از شهريار تشكر و قدرداني مي كند. رمز باقي ماندن شعر ايشان، افتادگي و شكسته شدن دل است. رمزي كه درها را باز مي كند و مشكلات را حل مي كند، فروتني در مقابل حق و خداست. ما تا لاالله نگوييم به خدا نمي رسيم يعني اول بايد خودمان را كنار بگذاريم تا بعد به خدا برسيم. حافظ مي گويد:دركوي ما شكسته دلي مي خرند و بس، بازار خودفروشي از آن سوي دگرست. در بازار دنيا هر كس عنوان بهتري دارد معروف تر است ولي در بازار آخرتي هر چه انسان افتاده تر باشد بالاتر است. هر چقدر ما در محضر ائمه خودمان را رها كنيم آنها ما را مي گيرند ولي اگر خودمان را بگيريم آنها ما را رها مي كنند. ما بايد خودمان را كنار بگذاريم . پس نماز واجب شده است كه كبر و غرور را از ما دور كند. سوال – صفحه 326 قرآن كريم را توضيح بفرماييد. پاسخ – پيامبر فرمود: اگر كسي او را مسرور مي كند كه خدا را ملاقات كند، خدا از او راضي باشد يا او از خدا راضي

ص: 13293

باشد، زياد صلوات بر محمد و آل محمد بفرستد. پس كثرت صلوات انسان را به رضوان مي رساند. در اين صفحه داريم : قرآني كه نازل كرديم ذكر با بركتي است، آيا شما آنرا انكار مي كنيد؟ انسان نبايد حقيقت را انكار كند زيرا قرآن ذكر با بركتي است. سوال – در مورد فضيلت ماه رجب توضيحاتي بفرماييد. پاسخ – بهترين ماه هاي سال ماه رجب، شعبان و رمضان است. پيش درآمد بركاتي كه انسان در ماه رمضان و شب هاي قدر بدست مي آورد، از ماه رجب است. روايت داريم كه ماه رجب ماه بزرگ خداست. مقدمات ورود مهم است. اگر انسان مقدمات را خوب پياده كند نتيجه ي خوبي مي گيرد. بزرگان مي گويند كه ماه رجب ماه تخليه است ،ماه شعبان ماه تحليه يعني آراسته شدن و ماه رمضان، ماه تجليه يعني جلوه كردن است. اگر ما مقدمات ميهماني رمضان را آماده كرده باشيم، در ماه رمضان نفس كشيدن هم عبادت است. تخليه يعني بيرون آمدن از گناهان و بديها. وقتي ما مي خواهيم به ميهماني برويم يا ميهمان بيايد، اول خانه را تميز مي كنيم. پس براي واردشدن به ماه رمضان اول بايد توبه و استغفار كرد. پيامبر فرمود: ماه رجب ماه توبه و استغفار است براي امت من ،زياد استغفار كنيد زيرا خدا آمرزنده و مهربان است. علامه طباطبايي مي فرمود: اصل سير و سلوك رفع موانع است. لطف خدا بر همه ي دلها سرازير است ولي گناهان موانع هستند. توبه يعني اينكه گذشته را جبران كنيم يعني اگر دلي را شكسته ايم دلجويي كنيم و اگر نماز و روزه

ص: 13294

ي قضا(افرادي كه روزه قضاي واجب دارند نمي توانند روزه ي مستحبي بگيرند) داريم آنرا ادا كنيم. وقتي دل ما پاك شد آماده مي شود تا فيوضات خدا را بگيرد. امام هشتم(ع)مي فرمايد: با استغفار خودتان را معطر كنيد تا بوي گناهان شما را اذيت نكند. با استغفار ما گناهان را به خوبي ها تبديل مي كنيم. سوال - آيا ما بايد براي گناهان بزرگ استغفار كنيم ؟ پاسخ - پيامبر بيشتر از همه ي مردم استغفار مي كردند با اينكه معصوم بودند. استغفارهاي پيامبران و امامان معنايي بلندي دارد كه يكي از معنايي آن اين است كه ما در مقابل عظمت خدا، احساس كوچكي مي كنيم. و عبادات ما در مقابل خداوند كم و ناچيز است و احساس شرمندگي مي كنيم. بنده همان به كه زتقصير خويش عذر به درگاه خدا آورد، ورنه سزاوار خداونديش كس نتواند كه بجا آورد. سعدي مي گويد:عابدان از گناه توبه كنند و عارفان از عبادت استغفار .خوب ها بيشتر از بدها استغفار مي كنند. لباس سفيد يك لكه ي ريز را نشان مي دهد. براي استغفار لازم نيست كه حتما گناه بزرگ باشد حتي بايد براي گناهان ريز هم توبه كرد. فيض كاشاني مي گويد: از آنچه گفتيم استغفرالله، از آنچه كرديم استعفرالله. خدا دوست دارد كه ما اظهار شرمندگي و عذرخواهي بكنيم. در عذرخواهي، هم محبت و هم تواضع وجود دارد. بيشتر استغفار پيامبر ما براي امت بوده است. وقتي پدري به ميهماني مي رود و فرزندش ظرفي را مي شكند ،پدر عذرخواهي مي كند. بزرگان براي ديگران هم استغفار مي كردند. پس استغفار ما براي ديگران

ص: 13295

هم اثر دارد. در ماه رجب، روي استغفار خيلي تاكيد شده است. امروز به قولي ولادت امام هادي(ع) و امشب شب شهادت امام هادي(ع) است. امام هادي(ع) مي فرمايد: اگر كسي تقوا پيشه كرد خدا هم حرف او را گوش مي كند يعني كسي كه اطاعت خدا را مي كند همه مطيع او خواهند شد. زيارت جامعه ي كبيره از امام هادي(ع) بجا مانده است و در روايت داريم كه امام هادي(ع) سخنران اهل بهشت است. اين زيارت يك منشور امامت است. اين زيارت را مي توان براي همه ي امامان و از راه دور خواند .آيت الله بهجت هر روز اين زيارت و حديث كساء را مي خواندند. امام خميني چهارده سال در نجف بودند و هر شب اين زيارت را مي خواندند. معناي اين زيارت خيلي بلند است و يك امام شناسي كامل است. در زيارت جامعه داريم :شما وسيله ي امتحان مردم هستيد هر كس كه به شما نزديك بشود رستگارمي شود و هر كس كه از شما فاصله بگيرد گمراه مي شود . در ماه مُحرم در دانمارك بودم. امام جمعه دانمارك هر روز زيارت جامعه را مي خواند. ايشان مي گفت: من چندين سال بچه دار نمي شدم ،نذر كردم كه اگر بچه دار بشوم هر روز زيارت جامعه را بخوانم و الان چندين فرزند دارم. دعا و استغفار براي ديگران تاثيري عجيبي دارد و باعث رشد ما مي شود. خدايا به حق محمد و آل محمد، قلب امام زمان(عج) را از ما راضي ،فرجش را نزديك بفرما و از بهترين بركات اين ماه همه را بهره مند كن و

ص: 13296

ما را مشمول دعاهاي ويژه ي امام زمان(عج) قرار بده.

92-02-30

سوال – در مورد تجلي رحمت اهل بيت توضيحاتي بفرماييد. پاسخ – ميلاد فرخنده و با سعادت آقا امام جواد(ع) را به همه ي دوستداران اهل بيت تبريك عرض مي كنيم. ما با همه ي مومنين و دوستداران اهل بيت پيمان مي بنديم كه خدا و چهارده معصوم ،همه ي ما را درهم قبول كنند. روايت داريم :اگر كسي در بين جمعي دلش بشكند و گريه كند خدا به همه ترحم مي كند. با هم پيمان مي بنديم كه دسته جمعي به بهشت برويم و براي همديگر دعا كنيم و با هم به ديدار اهل بيت برويم. ماه رجب ماه ولايت است و ماه شعبان ماه نبوت و ماه رمضان ماه خداوند است يعني انسان اول ميهمان اميرالمومنين و فرزندانش مي شود .كار حضرت امير پاك كردن بت ها بود .ما دو تا كعبه داريم :كعبه ي ظاهري كه مكه است و كعبه ي ديگر، دل است. بايد دل را از بت ها پاك كرد و اين كار بدست حضرت علي (ع) انجام خواهد گرفت. حضرت مي تواند شيطان و نفس ما را درهم بشكند. در مثنوي داريم: هيچ نكشد نفس را جز ذل پير ،دامن آن نفس كش را سخت است .ماه رجب ماه تمسك به اميرالمومنين و اهل بيت است. اهل بيت فرمودند :شيعيان ما جزو ما هستند، در شادي ما شاد هستند و در غم ما غمگين هستند و مال و جانشان را در راه ما بذل مي كنند. در ماه رجب زيارت امام هشتم(ع) مستحب است كه از زيارت مدينه و

ص: 13297

مكه افضل است .شخصي به امام جواد(ع) گفت :من پارسال به مكه ،مدينه و نجف رفتم ،آيا امسال هم به آنجا بروم يا به خراسان بروم؟ امام فرمود :به زيارت پدرم برو ،زيارت پدرم افضل ست. زيارت امام هشتم(ع) هفتاد حج قبول شده است. رأفت و محبت امام به شيعيان خيلي زياد است. امام هشتم(ع) مي فرمايد :امام امين خدا در روي زمين است و عالم در اختيار امام است ، امام سوءاستفاده نمي كند. امام، اميني مهربان و مثل پدر است .مثل برادر همزاد است .امام مثل مادر مهربان به فرزند خردسال است. من ديده بودم كه مرحوم آيت الله اراكي خم مي شوند و آستان را به قصد احترام نه سجده مي بوسيدند. روزي ايشان از مشهد برگشته بودند و دوستان براي ديدن ايشان رفته بودند. آنها گفتند كه آيا در مشهد خوش گذشت؟ ايشان فرمود: بله ،ميهمان اگر كافر هم باشد، صاحبخانه اش خوب است و از ميهمانش كم نمي گذارد. در نيشابور يك بارگاه مقدسي از خانمي بنام شطيطه است كه براي زيارت اين بانو از كشورهاي مختلف مي آيند. كسي كه از روي پاكي به در خانه ي اهل بيت بيايد آنها به او نظر مي كنند .خانم پريزاد از مصالحي كه از ساخت مسجدگوهرشاد اضافه آمد يك مدرسه به نيت خودش ساخت كه نامش ماندگار شد .خانم گوهرشاد عروس يكي از سلاطين بوده است ولي زن مومنه اي بوده و مسجد گوهرشاد بنام ايشان مانده است. پير پالان دوز يك كفاش بوده ولي يك شخصت برجسته شد. لقمان حكيم يك برده بوده است. علامه مجلسي در حالات امام هفتم(ع)

ص: 13298

داستان خانم شطيطه نيشابوري را آورده است. امام صادق(ع) از دنيا رفتند .مردم وكيلي بنام علي بن محمد ابوجعفر نيشابوري گرفتند و اموال و سوالاتي را به ايشان دادند و به او گفتند كه به مدينه برو و جانشين امام صادق(ع) را پيدا كن و اين اموال را به او تحويل بده و مسائل را هم بپرس. ابوجعفر نيشابوري مي گويد :وقتي مي خواستم حركت كنم، پيرزن خانه داري آمد و يك درهم و مقداري پشم به من داد و اين آيه را تلاوت كرد كه خدا از حق حيا نمي كند،يعني خدا هداياي ناقابل را قبول مي كند. ابوجعفر نزد امام هفتم(ع) شرفياب شد و حضرت فرمود :مسائلي كه از مردم نيشابور براي من آورده اي را جواب دادم .ابوجعفر وقتي مهرهاي سوالات را شكست ديد كه جواب سوال ها نوشته شده است و مهر موسي بن جعفر(ع) هم پاي آنها است. امام تعدادي معجزه به او نشان دادند و اموال مردم را به او برگرداندند. حضرت آيه اي را كه پير زن خواند تلاوت كردند و فرمودند كه كجاست يك درهم و پشمي كه پيرزن براي ما فرستاده است؟ ابوجعفر آنها را به حضرت تحويل داد، حضرت آنرا قبول كرد و خوشحال شد. اين پيرزن عشق اهل بيت را داشت .حضرت فرمود :سلام مرا به اين خانم برسان ،چهل درهم به اين خانم هديه مي كنم كه شانزده درهم آنرا خرج كند و بقيه را براي كفن و دفنش نگه دارد. امام يك كفن هم به او داد. روايت داريم كه كفن و مهريه همسران و پارچه ي احرام را از بهترين اموال

ص: 13299

بدهيد. امام فرمود: به اين خانم بگوييد كه قدر اين كفن را بداند. زيرا خواهرم الياف را از مزرعه ي مادرم حضرت زهرا(س) تهيه كرده و آنرا براي من بافته است. بعد كه به نيشابور رسيدي ، بدان كه نوزده روز بعد اين خانم از دنيا مي رود. با اين كفن او را كفن كنند و بر او نماز نخوانيد. من از مدينه خواهم آمد و بر بدن او نماز خواهم خواند. امام فرمود: وقتي من آمدم شما من را معرفي نكنيد. ابوجعفر به نيشابور آمد و سلام امام را به او رساند و كفن و پول را به او داد .ابوجعفر مي گويد :نوزده روز بعد آن خانم از دنيا رفت و او را كفن كرديم و آقا از مدينه تشريف آوردند و بر بدن اين خانم نماز خواندند .محدث قمي بيان كردند كه آقا مقداري از تربت جدشان آقا اباعبدالله را در كفن گذاشتند.( خوب است كه ما مقداري از تربت خالص امام حسين(ع) را در كفن بگذاريم .چون در لحدم نكير و منكر ديدم ،يك يك همه اعضاي مرا بوئيدند ديدند زمن بوي حسين مي آيد از آمدن خويش خجل گرديدم.) امام نماز گزاردند و فرمود :خدايا اين خانم را بيامرز و من جز خوبي چيزي از اين خانم نديدم. ديگران امام را نشناختند ولي ابوجعفر امام را شناخت .امام به ابوجعفر نيشابوري فرمود :كاري كه من با اين خانم كردم فقط براي اين خانم نيست من و امام هاي بعد از من، بر خودمان لازم مي دانيم كه هر كجا از دنيا كه باشيم، در تشييع جنازه شيعيان شركت كنيم. شما

ص: 13300

سعي كنيد كه در زندگي تان با تقوا باشيد. موسي بن صياد همراه امام رضا(ع) بود. او گفت: وقتي به طوس رسيديم ديدم كه تشييع جنازه است، امام از اسب پياده شدند با شوق و شعف به طرف تشييع جنازه رفتند. امام فرمود :هركس مومني را تشييع جنازه بكند خدا آن مومن را مي آمرزد مثل روزي كه از مادر متولد شده است. امام كنار جنازه نشستند و دست شان را روي جنازه گذاشتند و فرمودند كه اي فلاني فرزند فلاني ،من بشارت مي دهم به بهشت نه خوفي داشته باش و نه ترسي. وقتي حضرت بلند شدند، من از امام پرسيدم كه مگر شما او را مي شناختيد؟ امام فرمود :اعمال شيعيان ما در هفته بر ما عرضه مي شود و ما از اعمال آنها باخبر مي شويم. اگر گناه و استغفار كرده باشند براي آنها استغفار مي كنيم و اگر ثواب ديديم خدا را شكر مي كنيم. اگر ما بدانيم كه امامان اين قدر مهربان هستند دل هاي مان را در اختيار آنها مي گذاريم. امام فرمود: ما شما را بيشتر از خودتان دوست داريم و نسبت به شما مهربانتر هستيم. و خدا از ما به شما مهربان تر است . يا من يعطي لم يسئله و لم يعرفه ...اي خدايي كه لطف را عطا مي كني به كسي كه لطف را از تو درخواست نكرده است يا كسي كه تو را نمي شناسد. در مفاتيح اعمال ماه رجب و ماه رشعبان زياد است. كسي كه در ماه رجب هزار مرتبه لاالله الاالله بگويد تمام گناهانش آمرزيده مي شود و در بهشت براي

ص: 13301

او صد شهر بنا مي كنند. براي رسيدن به اين ثواب ها بايد تا آنجا كه در توان داريم اين اعمال را انجام بدهيم. مثلا اگر ده عمل است دو تاي آنرا انجام بدهيم و هشت تاي آنرا نيت كنيم. اگر كسي يك روز يا سه روز ماه رجب را روزه بگيريد بهشت بر او واجب مي شود. روايتي در امالي شيخ طوسي داريم :فردي تنبلي به پيامبر گفت كه كسي هست كه نمازخوان ها را دوست دارد ولي فقط نماز واجبش را مي خواند ،كسي هست كه روزه مستحبي را دوست دارد ولي فقط روزه ي واجب را مي گيرد ،كسي هست كه دلش مي خواهد به حج عمره برود ولي فقط به حج واجب مي رود .امام فرمود: خدا او را با كساني كه دوست دارد محشور مي كند و ثواب اعمالي را كه دوست دارد در نامه ي اعمالش ثبت مي كند. پيامبر فرمود :من احب عمل قوما اشرك في عمل . سعي كنيم خودمان را با معتكفين و زوار شريك كنيم. راه ديگر اينكه از ثواب ها عقب نمانيم اين است كه عمل برتر را انتخاب بكنيم. مثلا اعمالي كه ثوابش خيلي زياد است را انتخاب كنيم. زيارت امام رضا(ع) در ماه رجب يك ميليون حج قبول شده است. خوب است كه به زيارت امام هشتم(ع) برويم يا افرادي باني بشوند و كساني را كه تابحال به زيارت امام هشتم(ع) نرفته اند را به زيارت بفرستند. گره گشايي از كار بندگان خدا خيلي ثواب دارد. پيامبر فرمود: گره گشايي از كار مومن ثواب نه هزار سال نماز و عبادت را دارد.

ص: 13302

ذكري كه در اين ماه خيلي ثواب دارد ذكر صلوات است. روايت داريم: شخصي به امام صادق(ع) گفت كه من به داخل خانه كعبه يعني محل ولادت حضرت امير شدم. ولي آداب داخل شدن به كعبه را نمي دانستم. داخل كعبه صلوات بر محمد و آل محمد فرستادم. آيا اين كار من اجر و پاداشي دارد؟ امام فرمود: شما از خانه كعبه بيرون آمدي در حالي كه ثواب شما از همه بيشتر بود. پس يكي از افضل اعمال، زياد فرستادن صلوات بر محمد و آل محمد است. امام جواد(ع) نظر لطف و عنايت به همه دارند. باور داشته باشيد كه امام هشتم(ع) شما را دوست دارد و به همه دعا مي كند. و كسي را دست خالي بر نمي گردانند. امامان ما با دشمنان شان هم مهربان بودند. وقتي امام هشتم(ع) در سن پنجاه سالگي بودند امام جواد(ع) متولد شدند. روزي كه ايشان بدنيا آمدند همه را خوشحال كردند .خواندن و به همراه داشتن حرز امام جواد(ع) خيلي خوب است .مرحوم بهاءالديني مي فرمود: ديدم كه فردي با سنگ بزرگ بر سر فردي زد ولي اتفاقي بر اي آن فرد نيفتاد زيرا حرز امام جواد(ع) همراه او بود. اين حرز در حاشيه ي مفاتيح نوشته شده است :بسم الله الرحمن الرحيم ،يانورُ يا برهان يا مبينُ يا منير يا رب اكفنا الشرور و آفات الدهور و اسئلك نجاة يوم ينفخُ في الصور .

92-03-06

كي مي شود بيايي و نيلوفر آوري ،گل هاي رنگ رنگ به هر دفتر آوري، باران شوي بهار شوي غنچه غنچه گل لب واكني گلاب خوش قمصر آوري . سوال – در

ص: 13303

مورد عُجب و غرور توضيحاتي بفرماييد. پاسخ – درمسجد گوهرشاد يك ژاپني بودايي آمده بود و با ماعكس انداخت. مترجم مي گفت كه من دوست داشتم ضريح امام رضا(ع) را ببوسم .وقتي اين آقاي ژاپني به ضريح نزديك شد، مردم كنار رفتند مثل اينكه امام رضا(ع) ايشان را طلبيده بود. ايشان مي گفت كه من آرامش عجيبي در اينجا دارم. مترجم مي گفت ما بخاطر اين ميهمان، توانستيم ضريح را ببوسيم. در صحن جامع خانمي به من گفت من از دست شوهرم چكار كنم؟ او اخلاق و رفتارش خيلي خوب است و به تمام دستورات ديني و برنامه هاي سمت خدا گوش مي دهد. گناه يعني مخالفت با فرمان خدا ولي از گناه بزرگتر، رضايتمندي به گناه و مأيوس بودن از آمرزش خداست. بدتر از گناه توجيه كردن گناه است. گناه مثل چاله است ولي بدتر از آن چاله هاي عميق است. يكي از چاه هاي عميق غرور، خودبيني و عجب است. غرور از اصل گناه بالاتر است. گناه را نبايد كوچك شمرد ولي اصرار برگناه و توجيه برآن بدتر است. گاهي فردي گناه مي كند و پشيمان هم نيست و گناه را توجيه مي كند و بدعت مي گذارد .مثلا دشنام مي دهد و مي گويد كه بايد به او فحش مي دادم. پدر شهيدي تعريف مي كردند كه پشت سر آيت الله گلپايگاني نماز جماعت مي خوانديم. آقا به ركوع رفت و چند نفر ياالله گفتند و آقا ذكر ركوع را طول داد. پيرمردي ناراحتي كمر داشت ،خسته شد وسط ركوع نماز را شكست و گفت: كوفت و مرگ يا الله و بعد

ص: 13304

دوباره اقتدا كرد. يعني او پشت سر مرجع تقليد فحش داده و صف اول نماز هم ايستاده است. و فكر مي كند كه آدم خوبي است . يك وقت كسي مي گويد :ربا حرام است ولي آنرا انجام مي دهد و مي گويد: خدا مرا نجات بدهد ولي يك وقتي كسي مي گويد كه ربا حرام نيست، اين كار بدعت گذاشتن است و گناهش بيشتر است. شراب خواري گناه بزرگي است ولي توجيه شراب خوري و حلال كردن آن از اصل گناه بدتر است. يكي از گناهاني كه از اصل گناه بدتر است غرور است. گاهي لطف وعنايت خدا باعث مي شود كه بنده ي مومن در چاله ي گناه بيفتد تا غرورش كم بشود. فردي كه خودبرتر شده و ديگران را كوچك مي بيند، خدا باعث مي شود كه به زمين بخورد تا غرورش كم بشود. روايت داريم :خدا مي دانست كه گناه براي مومن از غرور و عجب بهتر است. يعني بين دو ضرر بايد ضرر كمتر را قبول كرد. عمق چاله ي گناه نسبت به عمق چاه غرور، خيلي كمتر است. گاهي خدا كاري مي كند كه مومن به چاله ي گناه بيفتد و بلند بشود تا به چاله ي عميق نرود. روايت داريم :اگر چاله ي غرور نبود ،خداوند هيچ مومني را گرفتار نمي كرد. در اصول كافي داريم كه امام صادق(ع) مي فرمايد: مومن بخاطر همين گناه به بهشت مي رود زيرا دل شكسته مي شود و حالت شرمندگي دارد و خدا بخاطر اين توبه او را به بهشت مي برد. پس اگر گناه كرديم ،گناه را توجيه نكنيم بلكه

ص: 13305

توبه كنيم و بدانيم كه اين گناه وسيله اي است براي اينكه ما بالا برويم. بزرگي فرمودند :هيچ زمين خوردني زمين نيست و هيچ بالا رفتني بالا نيست. شيطان بالا رفت، در آسمان چهارم عبادت كرد ولي در آخر به زمين خورد. پطروس ملك، ترك اولي كرد و زمين خورد ولي به گهواره ي امام حسين(ع) پناهنده شد، توبه كرد و دربان و نوكر امام حسين(ع) شد حتي او سلام ها را او به امام مي رساند. ما وقتي از گناه شرمنده مي شويم كه نمي خواهيم گناه كنيم. كسي كه از روي قصد گناه مي كند ،گناه را دوست دارد و شرمنده هم نمي شود. مومن هم از روي ميل و رغبت گناه نمي كند. خدا در سوره حجرات مي فرمايد: خدا اين كار را كرده است ،ايمان( منظور حضرت علي است) را محبوب دل و زينت شما قرار داده است. و بي رغبتي نسبت به كفر و گناه و معصيت را در شما قرار داده است. حضرت علي (ع)مي فرمايد كه اگر من با شمشيرم بيني مومن را بزنم كه مرا دشمن بداند مرا دشمن نخواهد دانست. حضرت دست فردي را قطع كرد و آن فرد گفت: كسي دست مرا قطع كرده است كه تقسيم كننده ي بهشت و جهنم است و حضرت دوباره دست او را وصل كرد. پس هيچ مومني با حضرت علي (ع) دشمن نمي شود. از طرفي اگر كسي منافق و دوست علي نباشد، حتي اگر حضرت لقمه در در دهان او بگذارد با علي دوست نخواهد شد. پيامبر فرمود :حب تو بر دل هر مومن و بعض تو

ص: 13306

بر دل هر منافق وجود دارد. حضرت احسان زيادي به ابن ملجم كردند ولي در آخر او حضرت را به شهادت رساند. هيچ مومني گناه را دوست ندارد. مومن قبل از گناه ناراحت است ،موقع گناه وجدان شان ناراحت است و بعد از گناه هم پشيمان مي شوند و اين باعث مي شود كه خدا او را بيامرزد. اين مثل كسي است كه در ماه رمضان به زور آب در دهان او بريزند يا بخاطر فراموشي غذا بخورد. حكم رزق قبل از ماه رمضان براي اين فرد نوشته شده است و خدا فراموشي را بر آن فرد غالب مي كند تا او غذا بخورد يعني اين حكم رزق جلوتر از روزه بوده است . سَحَره فرعون زود ايمان آوردند يعني با ديدن اعجاز موسي ايمان آوردند .آنها مي خواستند با پيامبر اولوالعزم مقابله بكنند ولي مومن شدند. آنها به فرعون گفتند كه اگر ما را قطعه قطعه بكني دست از خداي موسي برنمي داريم. آنها مي خواستند بر موسي غالب بشوند ولي به جايي رسيدند كه جزو صديقين شدند. آنها به فرعون گفتند كه تو مي تواني جسم ما را از بين ببري ولي روح ما با خدا پيوند خورده است، ما به بهشت مي رويم. فرعون آسيه را ميخ كوب كرد و او را كشت ولي او به بهشت رفت. و همنشين پيامبر در بهشت شد. سِحر با معجزه فرق مي كند زيرا معجزه واقعيت دارد ولي سِحر، غلط انداز و چشم بندي است. ساحران به فرعون گفتند كه ما اهل سحر و جادو نبوديم، ما با اكراه اين كار را كرديم. ما اهل

ص: 13307

گناه نيستيم تو ما را به گناه واداشتي. حاج آقا دولابي مي فرمود :گناه براي مومن مثل يك لباس عاريه و موقتي است. كسي كه از كسي لباس قرض مي گيرد با بي ميلي اين كار را مي كند و به اجبار اين كار را مي كند. بعد مي خواهد كه كسي نفهمد كه اين لباس قرضي است تا آبرويش نرود و در اولين فرصت آن لباس را در مي آورد بعد راحت مي شود. پس ما از گناه بدمان مي آيد. ما دو نوع گناهگار داريم: گناهكاري كه مُصر برگناه است و مغرور است يعني گناه مي كند و مي گويد كه كار من درست است و كارش را توجيه مي كند، اينها معاند هستند. گناهكاراني كه شرمنده هستند و توبه كننده هستند ،اينها قابل نجات هستند. ما نبايد مغرور بشويم زيرا غرور از اصل گناه بدتر است. بعضي ها مي گويند كه ما قبلا نماز شب مي خوانديم، روزه مي گرفتيم و زيارت مي رفتيم ولي الان همه ي توفيقات قطع شده است. اينها بخاطر گناه است ولي روايت داريم كه غرور باعث مي شود تا اين توفيقات قطع بشود يعني وقتي كسي مدتي نماز شب مي خواند و اعتكاف مي رود، اگر مغرور بشود خدا او را پايين مي كشد تا متوجه اشتباهش بشود. روايت داريم :انسان احمق دو ركعت نماز مي خواند و منتظر وحي است. نوه ي امام خميني مي گفت :بعضي شب ها بلند مي شدم و همراه با پدر بزرگم نماز شب مي خواندم بااينكه به سن تكليف نرسيده بودم و گاهي نماز صبح من قضا مي شد.

ص: 13308

هر وقت نماز صبح من قضا مي شد امام خميني تذكر مي دادند كه قضاي آنرا بخوانيد. ولي اگر چند شب العفو مي گفتم مي فرمود كه چه خبره است. زيرا خواب ماندن نماز صبح اشكالي ندارد ولي گفتن العفو در نماز شب باعث غرور من مي شد. اين خيلي خطرناك است زيرا باعث مي شود كه فرد خودش را با بزرگان مقايسه كند. در قديم ،شب هاي جمعه مردم در تخت فولاد اصفهان ( بعد از وادي السلام نجف قبرستاني به خوبي قبرستان تخت فولاد اصفهان نداريم ،علامه ها ،بزرگاني مثل آخوند كاشي و ملاها در آنجا دفن هستند )دعاي كميل مي خواندند و تا صبح با خدا راز و نياز مي كردند و بعد نماز صبح مي خواندند. آقا شيخ مرتضي ريزي براي آنها سخنراني مي كرد و مي گفت كه شما در تخت فولاد احياء مي گيريد و بعد وقتي به خانه مي روييد، در راه مسير خانه افراد گناهكار را مي بينيد ،آنها به شما نگاه مي كنند و شما به آنها نگاه مي كنيد. شما به آنها مي گوييد كه شما انسان هاي پستي هستيد ولي آنها وقتي به شما نگاه مي كنند مي گويند كه خوش به حال آنها كه نماز شب خوانده اند و ... ما از آنها پست ترهستيم و ما از همه بدتر هستيم و نفس خودشان را ملامت مي كنند. روايت داريم كه خدا جاي اين دو گروه را عوض مي كند. امام صادق(ع) مي فرمايد: دو نفر وارد مسجد شدند كه يكي عابد بود ،دائم دعا مي كرد ولي ديگران را تحقير مي كرد

ص: 13309

و به عبادتش مي نازيد ، ديگري فاسقي گناهكار بود كه به مسجد آمد تا توبه كند و خودش را اصلاح كند. عابد گفت كه چرا او به مسجد آمده است زيرا مسجد جاي او نيست. عابد دو ركعت نماز با غرور خواند و گناهكار دو ركعت نماز با شرمندگي خواند . اين دو از مسجد بيرون آمدند و خدا جاي اين دو را باهم عوض كرد يعني عابد فاشق شد و فاسق عابد شد . البته عبادت خوب است ولي نبايد غرور ما را بگيرد. گناه بد است ولي غرور از گناه بدتر است. كساني كه اعمال خوب ندارند ولي مغرورهستند، كارشان خيلي خراب است. ما نبايد به نعمت خدا بباليم.زيرا نعمت مال خداست. اگر ما هميشه خدا را ببينيم ديگر خودمان را نمي بينيم. پس ريشه ي تمام گناهان غرور است و بايد از غرور ترسيد. سوال – صفحه 340 قرآن كريم را توضيح بفرماييد. پاسخ – پيامبر شيطان را ديدند كه ناراحت است ،از ابليس پرسيد كه چرا ناراحت هستي ؟ ابليس گفت كه بخاطر پنج كار امت تو من ناراحت هستم :هر كاري را با بسم الله شروع مي كنند و اين كار من را از آنها دور مي كند ،براي تصميم گيري هر كاري انشاءالله مي گويند، وقتي به يكديگر مي رسند سلام مي كنند ،وقتي گناه مي كنند توبه مي كنند و به سوي خدا بر مي گردند و وقتي نام محمد را مي شنوند صلوات مي فرستند. پيامبر فرمود: بر اين پنج كار مداومت بكنيد تا شيطان از شما دور بشود. اگر كسي با بسم الله غذا را

ص: 13310

شروع كند و در آخر سفره الحمدالله بگويد خدا گناهانش را مي آمرزد ولي اگر غذا را با بسم الله شروع نكنيم شيطان در غذاي ما شريك مي شود. حتي داريم كه وقتي مي خواهيد بسم الله بگوييد، آنرا بلند بگوييد تا ديگران هم به يادشان بيفتد كه بايد در سر سفره بسم الله بگويند. در خاطره اي مي خواندم كه خانمي خيلي باتقوا بود و در هر كاري انشاءالله مي گفت. روزي شوهرش گفت كه غذا را بياورد. خانم گفت :انشاءالله آنرا آماده مي كنم، انشاءالله آنرا مي آورم و انشاء الله آنرا مي خوريم. آقا گفت: از دست انشاء الله گفتن تو خسته شدم. من بدون انشاءالله غذا را مي خورم. تا خواست غذا بخورد زنگ خانه را زدند و پليس او را دستگير كرد و به كلانتري برد. او تا فردا صبح در بازداشتگاه ماند. هنگامي كه مي خواستند ايشان را به دادگاه بروند متوجه شدند كه نام ايشان حسن است ولي نام متهم حسين است .از ايشان عذرخواهي كردند .او به خانه رفت و وقتي در زد : گفت :حاج حسن هستم انشاءالله ، در را باز كن انشاء الله ،صبحانه را بياور انشاءالله و آنرا بخورم انشاء الله. در آيه اول اين صفحه داريم: نمي بينيد كه خدا آنچه را كه در زمين قرار داده براي شما قرار داده است ؟كشتي كه در دريا به امر خدا جريان دارد نعمت خداست .خدا آسمان را نگه داشته است تا ستارگان به زمين نيفتند. خدا نسبت به همه ي مردم مهربان است. كساني كه حرز امام جواد(ع) را مي نويسند و به

ص: 13311

همراه خودشان دارند از بلاها حفاظت مي شوند. اين حرز در مفاتيح نوشته شده است و عبارت است از : يا نور يا برهان يا مبين يا منير يا رب اكفني الشرور و آفات الدهور و اسئلك النجاة يوم ينفخ في الصور. خدايا به حق محمد و آل محمد قلب امام زمان(عج) را از ما راضي و فرجش را نزديك بفرما. رفع همه گرفتاري ها و شفاي بيماران را عنايت بفرما.

92-03-13

سوال- نظر امير المومنين (در نهج البلاغه)، در مورد غرور و تكبر چيست؟ پاسخ – ما قرآن را رها كرده ايم. پيامبر فرمود كه من در بين شما دو چيز گرانبها به امانت مي گذارم :كتاب خدا و عترتم را. عترت همان روايات اهل بيت است. پس ما بايد با يك دست قرآن و با دست ديگر نهج البلاغه و روايات ديگر را بگيريم. بعد از قرآن كتابي بهتر از نهج البلاغه نيست .ما يقين داريم كه نويسنده ي نهج البلاغه شاگرد قرآن است. يعني حقيقت قرآن در وجود علي تجلي پيدا كرده است. ما بايد بعد از قرآن، نهج البلاغه را مطالعه كنيم زيرا نهج البلاغه خيلي مهجور است و خيلي از مومنين يك بار هم آنرا نخوانده اند. نهج البلاغه سه بخش است: خطبه ها، نامه ها و كلمات قصار . خطبه ي 192 طولاني ترين خطبه ي نهج البلاغه است و بنام خطبه ي قاسعه است. اگر شما تمام نهج البلاغه را نمي خوانيد حداقل اين خطبه را بخوانيد تا كمي با اميرالمومنين مأنوس بشويد. ما معتقد هستيم كه بت شكن واقعي حضرت علي(ع) است. همان طور كه علي بت خانه

ص: 13312

ي كعبه را شكست ، انشاء الله بت دل هاي ما را هم بشكند. امام علي (ع)مي فرمايد: از كار شيطان عبرت بگيريم قبل از اينكه ما را با مرگ بيدار كنند. در اين خطبه اميرالمومنين مي فرمايد: حمد مي كنم خدايي كه لباس بزرگي و عزت براي اوست ،خدا اين لباس را مخصوص خودش قرار داده است و اين را حريم قرار داده است كه كسي وارد آن نشود. هر كس وارد اين حرم بشود خُرد خواهد شد. حتي خداوند به امامان هم اجازه ي ورود به حريم كبريايي را نداده است. شيطان شش هزار سال عبادت كرد. حضرت مي فرمايد: نمي دانيم شش هزار سال از سال هاي دنيايي است يا آخرتي ،طبق روايات ابليس در آسمان چهارم عبادت مي كرده است و با ملائك همنشين بوده است. سالهاي آخرتي خيلي طولاني از سال هاي دنيايي است. خدا به ملائك فرمود :من مي خواهم شما را امتحان بكنم كه عبد هستيد يا نيستيد. در روايات داريم كه خدا به شيطان و ملائكه گفت كه امتحان مهمي در پيش داريد. ملائك ترسيدند و به خدا پناه بردند. شيطان براي ملائك منبري مي كرد (شيطان با پيامبران مراوده داشته است و موعظه هايي به پيامبران مي گفته. علي بن اسماعيل خدمت امام باقر(ع) رسيد و گفت كه ابليس را ديدم (شيطان علم و تجربه ي زيادي داشت ولي عبد نبود) او گفت كه من دو كلمه به تو ياد مي دهم براي دنيا و آخرت خودت: براي راحت بودن در دنيا قانع باشد و دنبال همچشمي ها نباش. تجملات حدي ندارد، براي آخرت هم دوستي

ص: 13313

علي بن ابيطالب به درد شما مي خورد. من نديدم كه كسي به خدا نزديك بشود مگر با دوستي با علي بن ابيطالب. امام فرمود :حرف ابليس درست است ولي ابليس ايمان ندارد. . ملااسماعيل سبزواري مي گفت كه پيامبر فرمود: وقتي از معراج برمي گشتم ابليس نزد پيامبر آمد و گفت كه شما در آسمان چهارم يك منبر واژگون و نيم سوخته ديديد ؟ پيامبر فرمود: بله .ابليس گفت: آن منبر من بود. من براي ملائكه موعظه مي كردم .وقتي خدا مي خواست همه را امتحان بكند ملائك ترسيدند و به من التماس دعا گفتند. وقتي تسبيح از دست من مي افتاد، ملائك آنرا بعنوان تبرك بر مي داشتند. و به من پس مي دادند. اي پيامبر چيزي كه مرا ملعون كرد تكبر و غرور بود. من براي ملائكه دعا مي كردم ولي براي خودم دعا نمي كردم. و فكر مي كردم كه از همه بهتر هستم. اي پيامبر، هرچه خدا تو را بالا مي برد خودت را نبين و فقط خدا را ببين. حضرت در خطبه ي قاسعه مي فرمايد كه شيطان شش هزار سال عبادت كرد و وقتي خدا او را امتحان كرد و گفت كه من آدم را خلق مي كنم و همه بايد به آدم سجده كنند، ابليس قبول نكرد يعني همه به آدم سجده كردند جز ابليس .او از سجده امتناع كرد ،تكبر ورزيد و كافر شد. ابليس عابد بود ولي عبد نداشت و تسليم نشد. سوال – آيا ممكن است كه عبادت هاي ما ارزش نداشته باشد و منجر به عبوديت نشود؟ پاسخ - عبادت دو شرط اساسي

ص: 13314

دارد: همراه با پذيرش خدا و اولياء خدا باشد( پيامبر فرمود :اگر كسي بميرد و امام زمان خودش را نشناسد به مرگ جاهليت مرده است. يك وقت ممكن است كه فردي مستضعف باشد و احكام دين به او نرسيده باشد، عبادت اين فرد قبول است ولي اگر كسي بگويد كه من علي را قبول ندارم، عبادتش مورد قبول نيست .پس بايد اصول دين را پذيرفت. روايت داريم :اگر كسي ميليون ها سال عبادت بكند ولي بگويد كه من علي را قبول ندارم، او را با صورت در آتش جهنم مي اندازند .پس عبادت منهاي ولايت ارزشي ندارد. )و با تسليم همراه باشد. ما بايد دور خودمان نچرخيم و بايد دور خدا بچرخيم. بايد هدف عبادت ،عبوديت باشد. ابليس خيلي عبادت كرد ولي به آدم سجده نكرد و حرف خدا را قبول نكرد. ابليس به خدا گفت كه تو مرا گمراه كردي و گفت كه من بهتر هستم زيرا من از آتش هستم و او از خاك است. شيطان به خدا گفت كه من بجاي سجده كردن به آدم چندين هزار سال نماز مي خوانم. خدا فرمود :من عبادتي را مي خواهم كه تعيين مي كنم نه عبادتي را كه تو مي خواهي. افرادي هستند كه نماز اول وقت مي خوانند ولي وقتي فرزند به آنها مي گويد كه گرسنه هستم، به او توجهي نمي كنند در حاليكه خداوند مي فرمايد: اول به بچه ي گرسنه توجه كن. خدا در مسافرت مي فرمايد كه نماز دو ركعتي بخوانيد ولي بعضي ها مي گويند كه اين نماز به ما نمي چسبد. افراد وسواسي هم اين طور هستند.

ص: 13315

اين راه شيطان است. وقتي ما فرمان خدا را نمي بريم، در جا مي زنيم. و دور خودمان مي چرخيم. كسي كه در سفر روزه بگيرد روزه اش باطل است و گناه كرده است ولي بعضي ها مي گويند كه ما روزه مي گيريم. اين كار بدعت است. پيرمردي مي گفت كه پسرهاي من تا صبح در هيئت ها سينه مي زنند ولي براي من يك نان نمي خرند. اين افراد عبادت دارند ولي عبد نيستند. يعني دور ضريح امام حسين(ع) مي چرخند ولي به حرف امام گوش نمي دهند. افرادي هستند كه خَيِر هستند و مدرسه مي سازند ولي خمس نمي دهند. خمس فرمان خداست، اگر شما هرچقدر صدقه بدهيد جاي خمس را نمي گيرد. ساختن هزاران مدرسه جاي دو ركعت نماز صبح يا زكات و خمس را نمي گيرد. ما بايد اول واجبات را انجام بدهيم. يكي از شخصيت هاي بزرگ مي فرمود كه من داشتم عبادت مي كردم و در اوج دعا بودم كه خانمم حالش بد شد، گفتم اگر دعا را رها كنم ممكن است كه حال دعا را از دست بدهم ولي فكر كردم كه بايد به حرف خدا گوش بدهم ،بنابراين پا روي نفسم گذاشتم و به كمك خانمم رفتم. ما بايد حرف خدا را گوش بدهيم. ما بايد پرچم امر خدا را بلند كنيم نه پرچم من را. نماز اول وقت سفارش شده است. در ماه رمضان بعضي ها مي گويند كه ما بايد اول نماز را بخوانيم و بعد افطار كنيم. اين درحالي است كه ميهمان سرسفره است و منتظر ايشان هستند. پس اول بايد افطار كند

ص: 13316

تا همه افطار كنند و بعد نماز بخواند. ما نبايد خودمحور و خود رأي باشيم. وقتي عده اي منتظر شما هستند تا غذا را شروع كنند خداوند فرمان داده است كه اول غذا را بخوريد و بعد نماز بخوانيد. پيامبر اول عبد خداوند است. پيامبر براي نماز به مسجد مي رفتند. عده اي از بچه ها دور پيامبر را گرفتند و گفتند كه با ما بازي كن. پيامبر با آنها بازي كرد. پيامبر بچه ها را خيلي دوست داشت. بلال اذان گفت و همه منتظر پيامبر بودند.( استادي مي گفتند كه براي فردي كرامت نقل كردند كه سي سال است كه نماز اول وقت مي خواند. من گفتم: ايشان عادل نيست يعني در اين سي سال كار واجبي پيش نيامده است؟) پيامبر نمي خواستند كه اين بچه ها را ناراحت كنند. بلال آمد و گفت كه مردم منتظر شما هستند. پيامبر به بلال فرمود كه خوراكي براي بچه ها بياور. بلال دوازده گردو آورد. پيامبر به بچه ها گفت كه آيا حاضر هستيد مرا به گردو بفروشيد؟ آنها گفتند :بله . بچه ها شروع به خوردن گردو كردند و پيامبر به مسجد رفتند. پيامبر فرمود: يوسف را به هجده درهم فروحتند ولي بچه هاي اين امت مرا به دوازده گردو فروختند. بايد مواظب باشيم كه دنيا ما را گول نزند. ما هر وقت كه با بچه به نماز جماعت آيت الله بهاءالديني مي رفتيم ايشان مي گفتند كه براي بچه ها خوراكي بياورند تا ما راحت نمازمان را بخوانيم. ما بايد عبادتي انجام بدهيم كه همراه با تسليم و عبوديت باشد. مثلا بعضي ها اعتكاف

ص: 13317

مي روند، آيا همسر آنها راضي است ؟ گاهي خانم از تنهايي مي ترسد ولي شوهر به اعتكاف مي رود. اعتكاف مستحب است. ما گاهي واجب را رها مي كنيم و به مستحب مي پردازيم. سوال – صفحه 347 قرآن كريم را توضيح بفرماييد. پاسخ – در اين صفحه داريم: اگر گرفتاري را از بعضي ها برداريم ياغي مي شوند و ياد خدا نمي كنند. يكي از علما مي گفت كه من برادري داشتم كه گرفتار تمام بلاها مي شد و دلم به حالش سوخت. روزي به خدا گفتم كه چرا اين برادر من اين قدر گرفتارا ست؟ قرآن را باز كردم و اين آيه آمد :اگر گرفتاري را از بعضي ها برداريم ياغي مي شوند و ياد خدا نمي كنند. سوال – آيا كساني كه عبادت انجام نمي دهند، در مقابل خدا مغرور نمي شوند؟ پاسخ – كساني كه اصلا عبادت ها را انجام نمي دهند كارشان خراب تر است. درست است كه اين فرد آفت غرور عبادت را ندارد ولي كارش بدتر است. كسي كه عبادت مي كند و مغرور است، بجاي اتكا به خدا به خودش اتكا كرده است ولي كسي كه عبادت نكرده است ،قدمي برنداشته و اميدي براي او نيست. اين افراد خود غرور هستند. يعني هر كار خلافي مي كند و مي گويد كه دلت پاك باشد. خطر اينكه ما كاري نكنيم و مغرور باشيم بيشتر است. روايت داريم :كسي هلاك مي شود كه عمل انجام نمي دهد. فردي كه عمل مي كند ولي مغرور است ممكن است كه به راه بيايد و دست از غرور بردارند. ما بايد

ص: 13318

از ابليس درس بگيريم. پس كساني كه كاري نمي كنند و مغرور هستند كارشان بدتر است. انشاءالله از خيرات و بركات بقيه ي ماه رجب غافل نشويم .يك روز، روزه گرفتن در ماه رجب درهاي جهنم را مي بندد و درهاي بهشت را باز مي كند.

92-03-20

سوال – چرا در بعضي مواقع با اينكه عبادت مي كنيم باز در جاي خودمان هستيم ؟فرق بين عبادت و عبوديت چيست؟ پاسخ – اعياد شعبانيه را تبريك و تهنيت عرض مي كنيم. حضرت علي(ع) مي فرمايد: اگر با كسي دوست هستيد با او قطع رابطه نكنيد حتي اگر آن فرد كافر است. اين نشان دهنده ي نظر ويژه حضرت نسبت به دوستان شان است. گاهي ما با دوستان و نزديكان مان با كمترين ناراحتي قطع رابطه مي كنيم. يكي از اساتيد مي فرمود: من دوستي داشتم كه اهل بحث و مناظره در مجالس بود و بعضي مواقع كم مي آورد يا مغلوب مي شد ولي من فقط به بحث ها گوش مي دادم. روزي ايشان در يكي از بحث هايشان كم آوردند و به من گفتند كه چرا تو به من كمك نمي كني ؟ مگر مومن كسي نيست كه در حق، به انسان كمك كند؟ من گفتم :خير ،مومن كسي نيست كه در حق به انسان كمك كند. مومن كسي است كه در حق و باطل به انسان كمك كند. در مورد حق، همه ي دنيا بايد به انسان كمك كنند ولي در باطل دوست و همسر بايد به انسان كمك كنند. اگر دوست ما در چاله اي افتاد بايد خودمان را به زحمت بيندازيم و او

ص: 13319

را از چاله دربياوريم. در روايات داريم :مومن بايد به برادر مومنش كمك كند چه در حال مظلوم بودن و چه درحال ظالم بودن. يعني اگر برادر مومن شما داشت ظلم مي كرد بايد به او كمك كنيد تا اين ظلم را انجام ندهد. ما بايد درهمه حال خودمان را مسئول بدانيم. حالت منفي گرايي ما در جامعه خيلي زياد است. مثلا اگر كسي معتاد شد، ما نبايد او را رها كنيم و بايد بيشتر به او كمك كنيم. ممكن است فردي خيلي خوب سخنراني كند ولي اگر در محفلي يك حديث اشتباهي بخوانده ،آنرا برجسته مي كنند. اين كار اشتباه است .ما بايد از كارهاي خوب ديگران هم تشكر كنيم و بعد اشتباه آنها را هم تذكر بدهيم. اين كار خلاف دين ،ايمان و انصاف است. ما بايد خوبي ها را ببينيم و بعد اشتباهات را هم تذكر بدهيم. اگر ما روحيه ي برگشت داشته باشيم، امامان هم ما را رها نمي كنند. ما نبايد از حرف هاي ديگران ناراحت بشويم يعني نبايد به مَن ما بربخورد. بعضي انسانها با كمترين مشكل زده مي شوند يعني اگر يك بار ماشين شان خراب بشود از آن زده مي شوند و آنرا تعويض مي كنند. در مثنوي داريم : گر خطا گفتيم اصلاحش تو بكن مصلحي تو اي سلطان سُخُن كيميا داري كه تبدليش كني گرچه جوي خون بودنيلش كني اين همه ميناگريهاي كارتوست اين همه اكسيرها زاسرار توست پس ما نبايد خيلي سريع با يك دوست يا كارشناس يا خدا قهر كنيم و قطع ارتباط كنيم. پيامبر فرمود :وقتي من در مقام شفاعت بربيايم، دوستي

ص: 13320

داشتم كه در جاهليت خيلي با او دوست بودم ، او راهم شفاعت خواهم كرد. انسان به كسي كه علاقه پيدا كرده و از او سودي برده يا به او سود رسانده، نبايد با او قطع ارتباط كند. كسي كه دل نازك دارند و طاقت اذيت ديگران را ندارند، در آتش جهنم نمي سوزند. خطبه ي قاسعه طولاني ترين خطبه ي نهج البلاغه است . حضرت علي(ع) مي فرمايد كه شما از كار ابليس عبرت بگيريد زيرا غرور و كبر در مقابل خداوند ،شش هزار سال عبادت او را از بين برد. حكم خدا واحد است و كبريايي مختص خداست. شيطان مي خواهد همه ي مردم را به همان دردي كه دچار شد يعني غرور و تكبر، مبتلا كند. يكي از انبياء به شيطان رسيد و پرسيد كه چه موقع تو يك نفر را رام خودت مي كني ،شيطان گفت :وقتي كه او را به غرور و تكبر بيندازم. حضرت امير مي فرمايد :امام و رهبر متعصبين و مغرورها شيطان است. شيطان تسليم حضرت آدم كه ولي خدا بود نشد زيرا گفت كه من بهتر از حضرت آدم هستم و تسليم امر خدا نشديعني سجده بر آدم نكرد و گفت كه من از آتش هستم ولي آدم از خاك است. و با خدا بحث كرد. خدا از ما عبد بودن و تسليم بودن را مي خواهد نه عبادت را .ممكن است كه كسي عبادت بكند ولي تسليم امر خدا نشود. جمود و خشك بودن برحرف هاي انسان بد است .ما در هر زمينه بايد حرف خدا را گوش كنيم. روزه ي مستحبي و نماز اول

ص: 13321

وقت مهم است ولي در بعضي از موارد خاص ،بايد ناهار را زودتر از نماز اول وقت خواند. ما بِايد فرمان خدا را گوش كنيم نه حرف خودمان را . در اصول كافي داريم: جواني نزد پيامبر آمد و گفت كه من جوان هستم، ميل و رغبت به جهاد دارم. حضرت فرمود :اين خيلي خوب است، اگر شما شهيد بشويد نزد خدا رزق و روزي مي خوريد ،اگر در مسير جنگ بميري، اجر تو با خداست و اگر شهيد بشوي بهشت بر تو واجب مي شود. جوان گفت :من پدر و مادر پيري دارم كه راضي نيستند من به جهاد بروم. و مي گويند كه به كار ما رسيدگي كن. اگر كسي در جبهه نباشد پدر و مادر بايد تسليم باشند و اجازه بدهند كه فرزندان شان به جبهه برود. گاهي در جبهه نيروي به اندازه ي كافي وجود دارد، بايد فرزند از پدر و مادر اجازه بگيرد. پيامبر فرمود :اگر يك شب در خانه، خدمت به پدر و مادر بكني ثواب آن از يكسال جهاد در راه خدا بالاتر است. اين مورد خاص بود. ما بايد در هر مورد عبد باشيم. فردي مي خواست به مسافرت برود، به همسرش گفت كه من راضي نيستم وقتي در مسافرت هستم ازخانه بيرون بروي .اگر شوهر نفقه بدهد و وظايفش را انجام بدهد، زن بايد با اجازه ي شوهر از خانه بيرون برود يا بداند كه شوهر قلباَ راضي است. پدر اين خانم از دنيا رفت. اين زن چند بار به پيامبر پيام داد كه شوهرم گفته كه راضي نيستم از خانه بيرون بروي، من چكار كنم؟

ص: 13322

پيامبر فرمود :امر خدا را اطاعت كن. و فرمان خدا را ببر. او فرمان خدا را برد. پيامبر به او گفت كه بخاطر فرمانبرداري كه تو كردي، خدا پدر تو را بخشيد. استاد شيخ عبدالكريم حامد يكي از شاگردان رجبعلي خياط بود. ايشان مي فرمود كه من در تمام عمرم يك بار خلف وعده نكرده ام. ايشان مي فرمود: من در مشهد و پدرم در تهران بود. به من تلگراف زدند كه براي تشييع جنازه پدرت به تهران بيا. اتفاقاً من هشت صبح با فردي قرار ملاقات داشتم و به او هم دسترسي نداشتم كه قرار را عقب بيندازم.( به وعده عمل كردن واجب است ولي شركت كردن در مراسم خاكسپاري پدر واجب نيست. ما بايد به وعده مان عمل كنيم در قرآن داريم: كساني كه وعده مي دهند ولي مي دانند كه نمي توانند به آن عمل كنند، گناه بزرگي انجام مي دهند. خلف وعده ،نشانه ي فرد منافق است.)ايشان از رفتن به مراسم خاكسپاري پدرشان گذشتند تا به وعده شان عمل كنند. گاهي عمل كردن به فرمان خدا از هزاران سال عبادت بالاتر است. اگر ما بدترين فاميل را هم داشته باشيم نمي توانيم با او قطع رابطه كنيم حتي با زدن يك تلفن يا كم كردن رفت وآمد ،از حال او جويا بشويم. عبد بودن ما در جايي ثابت مي شود كه خلاف ميل خودمان رفتار كنيم و فرمان خدا را ببريم. هر وقت ما پا روي نفس خودمان بگذاريم و حرف خدا را گوش كنيم در واقع عبد مي شويم. روزي از قم خدمت حاج آقا دولابي در تهران رسيدم تا

ص: 13323

نمازجماعت را با ايشان باشم و بعد پاي سخنراني ايشان بنشينم. از منزل به آقا گفته بودند كه نان لازم دارند. آقا به من گفت كه مقداري نان تهيه كن. من به صف نانوايي رفتم. اين يك مورد خاص بود كه نماز جماعت را رها كنم و به نانوايي بروم. من از اينكه فرمان استادم را بردم خيلي لذت بردم. زيرا حاجت يك مومن را برآورده كردم. آقا شيخ حسين حيدري كاشاني يكي از دوستان صميمي آيت الله بهاءالديني بود. و خيلي به آقا خدمت مي كرد. حتي گاهي آقا را به مسافرت هاي نزديك مي برد. آقاي حيدري كاشاني فرمود: من روزي در كاشان منبر داشتم و ايشان را هم با خودم بردم و ايشان را در خانه ي ميزبان گذاشتم و خودم به منبر رفتم و دير وقت برگشتم. ايشان هميشه شب زود مي خوابيدند و چند ساعت قبل از اذان بلند مي شدند. آن شب ايشان سحر بلند نشدند و نماز شب نخواندند و به من گفتند كه من سحر بيدار بودم ولي بخاطر اينكه مزاحم شما نشوم ( زيرا دير وقت از روضه امام حسين به خانه آمده بودم)از جايم بلند نشدم. امام خميني خيلي مواظب بودند كه وقتي براي نماز شب بيدار مي شوند كسي را بيدار نكنند. بعضي از پدر و مادرها كارهاي خير زيادي مي كنند ولي به فرزندان شان توجه نمي كنند. يا مثلا پشت سر هم به كربلا يا مكه مي روم ولي فرزندي دارند كه نياز به ازدواج دارد. ما بايد فرمان هاي واجب هاي خدا را جدي بگيريم تا عبد واقعي خداوند بشويم. عبد

ص: 13324

بودن باعث رشد ما مي شود. بايد عبادت را انجام داد ولي بايد روح عبادت،تسليم بودن و عبد بودن باشد. ما بايد تحت فرمان خدا باشيم. كساني كه فرمان خدا را نمي برند يعني نماز اول وقت را نمي خواند و مي گويد كه اين خشك مقدسي است ،اين افراد از بندگي خدا دور هستند. ما بايد مقدسي باشيم كه تحت فرمان خدا باشيم ولي كساني كه نامقدس هستند و عبادت انجام نمي دهند يا كارهاي حرام مي كنند ،كارشان خراب است. هم بايد مقدس وهم بايد منعطف بود. خشك مقدس بودن بد است ولي نامقدس بودن بدتر است. سوال – صفحه 354 قرآن كريم را توضيح بفرماييد. پاسخ – يكي از اعمال مهم ماه شعبان زياد صلوات فرستادن بر محمد وآل محمد است. از امام سجاد(ع)صلوات شعبانيه وارد شده است كه در بخشي مي فرمايد: خدايا صلوات زياد بر محمد و آل محمد وارد كن كه باعث خشنودي حضرت محمد و آل محمد بشود، كه اين صلوات فراوان باعث ادا كردن حقوق اهل بيت بشود. اولين آيه در اين صفحه در مورد ازدواج است. امر به ازدواج امرالهي است. پدر و مادر و حكومت واجب است كه اسباب ازدواج شان را فراهم بكنند. اگر پدر و مادري امكان مالي دارند ولي وسايل ازدواج آنها را فراهم نكنند، وقتي فرزندان گناه بكنند در گناه آنها شريك هستند. پس اين يك فرمان الهي است. پدر و مادر اعلام آمادگي بكنند تا اين گناه از گردن آنها برداشته بشود. خداوند مي فرمايد كه بايد وسايل ازدواج كساني كه همسر ندارند را فراهم كرد. اگر مشكلات اقتصادي و

ص: 13325

فقر است خداوند به روزي آنها وسعت مي دهد. روايت داريم كه ازدواج رزق را زياد مي كند. سوال – در مورد فضيلت ماه شعبان توضيحاتي بفرماييد. پاسخ – در صلوات شعبانيه داريم :اين ماه شعبان ماه پيامبر توست كه پيامبر سيد و سرور همه انبياء است. در ماه شعبان ( شعبان جمع شعبه است يعني شعبه هاي خير و مهرباني )خشنودي خدا منتشر است. كساني كه از اين شعبه ها استفاده مي كنند يعني كار خير مي كنند يا گره گشايي مي كنند و در ادامه مي فرمايد: خدايا كاري بكن كه رضوان و رحمت و بهشت تو بر ما واجب بشود. در اين ماه بستري آماده است كه ما را به بهشت برساند. يكي از اعمال ماه شعبان مناجات شعبانيه است. در اين مناجات داريم: خدايا من حول و قوه ندارم كه از معصيت بيرون بيايم مگر زماني كه محبت تو به من تلنگر مي زند. همه ي اهل بيت اين مناجات را مي خواندند. از اعمال ديگر ماه شبعان استغفار(گفتن هفتاد مرتبه استغفرالله واسئله التوبه )است. يكي ديگر از اعمال روزه گرفتن و صدقه دادن و گره گشايي است .در اين ماه زيارت اولياء خدا را فراموش نكنيم. خدايا به حق امام حسن(ع) و امام حسين(ع) ما را از بهترين بركات ماه شعبان بهره مند بفرما و ما را از شيعيان خالص اهل بيت قرار بده.

92-03-27

سوال – در مورد خطبه ي قاسعه حضرت اميرالمومنين توضيحاتي بفرماييد. پاسخ – ولادت حضرت علي اكبر و امام زمان(عج) را تبريك مي گوييم. نهج البلاغه بعد از قرآن بهترين كتابي است كه در دسترس ماست.

ص: 13326

فرمايشات حضرت امير تكبر را از ما دور كند و انسان را آخرتي و خدايي مي كند. خطبه ي قاسعه كه طولاني ترين خطبه ي نهج البلاغه است در مورد تكبر و غرور است. در اين خطبه حضرت مي فرمايد كه از كار شيطان عبرت بگيريد كه شش هزار سال عبادت را بخاطر تكبر از دست داد و غرورش را نشكست و خداوند اعمالش را حبط كرد. بعد از شيطان چه كسي مي تواند محفوظ باشد؟ بعد حضرت درمورد خطرهاي غرور و تكبر صحبت مي كنند. گاهي اين سوال پيش مي آيد كه اگر خدا ما را خلق كرده است تا به كمال برساند چرا ما بايد اينقدر سختي بكشيم و ناراحتي ها را تحمل كنيم؟ حضرت امير مي فرمايد: اين دنيا به بلا پيچ خورده است. چرا ما بايد براي ازدواج اين قدر مشكلات را تحمل كنيم ؟در دنيا خوشي مطلق وجود ندارد. حضرت امير در پاسخ اين سوال مي فرمايد: خداوند كه منزه است بندگانش را به انواع سختي ها آزمايش مي كند( روايت داريم كه انبياء رتبه ي اول ابتلا را دارند.و هر كس به خدا نزديكتر است امتحانش سخت تر است. امام حسين(ع) عزيز خدا بود ولي مصيبتش از همه بيشتر بود البته نوع امتحانات با هم فرق مي كند.) ،با سخت ترين كارها انسان را به عبادت وادار مي كند. با انواع ناخوشايند ها ما را امتحان مي كند. اينها بخاطر اين است كه ما دچار غرور نشويم و اگر دچار غرورشديم آنرا از بين ببريم. ديگر اينكه تكبر از دل ما بيرون برود و حالت افتادگي در درون ما

ص: 13327

جاي بگيرد. پس خدا مراقب است كه نفس ما بزرگ بشود و در مقابل خدا قدعَلم نكند. پس مَنِ انسان بايد شكسته شود. اگر ما خودمان را نشكنيم هنگام مرگ ما را مي شكنند مثل فرعون. بعضي ها را با آتش جهنم مي شكنند. در فيه مافيه مثنوي داريم: بدان كه هيچ وقت دو مَن در يك جا نمي گنجند يا بايد تو باشي يا بايد خدا باشد. خدا حي لايموت است و تو بايد تسليم خدا بشوي .هر وقت تو تسليم خداوند بشوي حي لايموت مي شوي. دو سلطان در يك اقليم نمي گنجند ولي در بهشت چون هيچ كس مَن ندارد، هزاران نفر با هم مي گنجند. بعضي از ابتلائات سخت است و گاهي خداوند ما را با نعمت آزمايش مي كند. ابتلائات براي نفس ماست كه دشمن ماست و وقتي نفس ما شكست بخورد، روح ما خوشحال مي شود و بالا مي آيد. در مقاتل نوشته اند كه دركربلا هر چه فشارها زياد مي شد صورت امام حسين(ع) صورتش برافروخته تر مي شد و روح و جانش براي ملاقات با خدا شوق زده مي شد. حديث داريم كه دشمن ترين دشمن ما نفس ماست. ابتلائات پيامبران با ما فرق دارد. روح و قلب پيامبران و امامان از تسليم شدن به خدا لذت مي برند. امام باقر (ع) مي فرمايد :امام حسين(ع) و يارانش نيزه و شمشير را حس نمي كردند. زيرا خدايي شده بودند .جسم ما مثل مركب است اگر زمين بخورد دوباره بلند مي شود ولي بايد روح ما بالا برود. بدن ما بايد خرج روح بشود. در ادامه حضرت اميرمي

ص: 13328

فرمايد: خداوند متعال در بازكرده است براي سختي ها به فضل خودش. اگر سختي ها نباشد ما خدا را فراموش مي كنيم. مرحوم دولابي مي فرمود: خداوند هم تير، هم تور و هم تار دارد، براي كساني كه فراري هستند تير دارد و به آنها تير مي زند. براي كساني كه دوست خدا هستند، خداوند تور مي گذارد تا انسان ها را به طرف خودش بكشد مثل رفقاي خوب و جلسات ائمه . تار هم نداهاي خدايي است كه براي دوستانش مي گذارد. حافظ مي گويد: زدستش جان نشايد برد كز هر سو كه مي بينم، كمين در گوشه اي كرده ست و تيري در كمان دارد. كدام نمرود و قارون توانسته است كه از دست خدا فرار كند؟ قارون كركس ها و بازهاي قوي درست كرده بود و براي آنها طعمه هايي در آسمان گذاشته بود كه آنها بالا بروند و خدا را بكشند. و مي گفت كه من خداي بزرگ شما هستم. در دعاي جوشن كبير داريم :همه جا حكومت اوست. همه ي اشقياء تسليم نشدند و جهنمي شدند. همه ي انبياء تسليم شدند و بهشتي شدند. بس كه از هرطرفي راه به تو بسيار است به تو برگردد اگر راهرويي برگردد. ما حكومت يا خداي ديگري نداريم و همه جا خداست. گر به جنت مي روي بستان اوست گر به دوزخ مي رود زندان اوست گر به مشرق مي روي همزان اوست گر به مغرب مي روي همسوي اوست اگر ما تسليم خدا بشويم بلاها باطل مي شود و مَن كنار مي رود، خدا همه چيزي به ما مي دهد و ما

ص: 13329

را راضي مي كند. كارد بهر اوست او را گردني ست سايه كافكندست او را كارد نيست ما با مرحوم بهاء الدين وعده اي از دوستان به اصفهان رفته بوديم. دوستان با هم شوخي مي كردند و بطور ناگهاني همديگر را در آب مي انداختند، آقا تماشا مي كرد. وقتي خواستند مرا در آب بيندازند، من خيلي سريع تسليم شدم ولي آنها مرا رها كردند و گفتند كه تو به درد ما نمي خوري. در تعزيه انواع نقش ها وجود دارد و سخت ترين نقش ها نقش يزيد است زيرا خلاف فطرت است. نقش امام حسين(ع) خيلي راحت تر است. بعضي مي گويند كه براي آدميزاد هيچ كاري سخت تر از اين نيست كه بگويند ساكت بنشين و تكان نخور. اگر بگويند: سكوت كن سخت تر از اين است كه بگويند صحبت كن. خداي متعال از پدرو مادر و انبياء از همه به ما نزديكتر و مهربانتر است. خداوند با سختي ها مي خواهد ما را پرورش بدهد. اينها بخاطر رحمت خداست. پس خداوند به سختي هايي كه به ما مي دهد نيازي ندارد و آنها براي رشد ماست. پدر و مادر بچه را دوست دارند و گاهي او را در بغل فشار مي دهند، اين فشار بخاطر دوستي و محبت است. علامه مجلسي در كتاب حيات القلوب زندگي انبياء را در قالب نوشته در آورده است. حضرت آدم برگزيده ي خدا بوده است، چرا خدا او را امتحان كرد كه گندم را بخورد و بعد او را از بهشت بيرون كرد؟ يا چرا خدا حضرت يونس را در شكم ماهي قرار داد تا حضرت

ص: 13330

يونس بگويد :لااله الا انت سبحانك اني كنت من الظالمين. حضرت آدم بعد از خوردن گندم خيلي ناله زد، خدا اين سوختگي را دوست دارد. گاهي خدا مومن را به گناه مي اندازد تا غرور او را نگيرد. روايت داريم :خدا در دل هاي شكسته است. روايت داريم كه عابدي مدت ها عبادت كرد و هديه اي به درگاه خدا تقديم كرد. هديه ي او از طرف خدا پذيرفته نشد. از آن به بعد او ناراحت شد و گفت كه خدا خوب است، كار مَن بد بوده است. در واقع او خودشكني كرد. خطاب شد: لحظه اي كه خودت را شكستي براي تو از عبادت صد هزار سال بالاتر است. كسي كه عبادت مي كند اين حالت برايش پيش مي آيد. پس ما بايد بندگي را انجام بدهيم ولي بدانيم كه در مقابل خدا دست خالي هستيم. حضرت امير بر كفن سلمان دو بيت شعر نوشت كه وَفتُ علي الكريم بغير زادٍ مِن الحسنات و القلب سليم و حَملُ زاد اََقبَهُ كل شي اذا كان الوفودعلي الكريم: من بر قلب سليم وارد شدم بدون حسنات و دست خالي و بدون حمل زاد و توشه.( مستحب است كه اين دو بيت بركفن مومن نوشته شود) مگر سلمان، قلب سليم نداشت؟ مگر عبادت نداشت؟ سوال – صفحه 361 قرآن كريم را توضيح بفرماييد. پاسخ – يكي از اعمال مهم ماه شعبان زياد صلوات فرستادن بر محمد و آل محمد است. روايت داريم :كسي كه اين ذكر را زياد بگويد عاقبت بخير مي شود و اهل بهشت است. لحظه ي مرگ ،انسان همه چيز را فراموش مي كند

ص: 13331

ولي چيزي كه در اعماق انسان نفوذ كرده باشد، به ياد انسان مي ماند. روايت داريم :اگر كسي آخرين گفتارش هنگام مرگ صلوات باشد، اهل بهشت خواهد بود. در اين صفحه داريم كه به پيامبر ايراد مي گرفتند كه چرا پيامبر مثل ديگران راه مي رود يا غذا مي خورد. خدا مي فرمايد كه انبياء گذشته هم همين طور بودند و اگر پيامبرفرشته بود به او ايراد مي گرفتيد كه چرا فرشته است .خدا مي فرمايد: ما بعضي را وسيله ي امتحان بعضي ديگر قرار داده ايم كه ببينيم كه صبر مي كنيد يا نه، خدا بينا و بصير است. روايت داريم كه ريشه ي كفر كبر است. حضرت امير مي فرمايد: براي اينكه ما به طرف فضل و لطف خدا برويم، خدا به ما سختي مي دهد تا به عفو خدا پناهنده بشويم. مرحوم دولابي مي فرمود: آخ نگوييد زيرا شكايت است ولي آه بگوييد. روايت داريم كه آه اسمي از اسم هاي خداست. وقتي انسان آه مي گويد، تخليه مي شود. در ادامه حضرت مي فرمايد: خدا را در نظر بگيريد كه سركشي خطرناك است. از ظلم بپرهيزيد و عاقبت كبر بدترين چيزهاست. دام ابليس و كيد شيطان غرور است، مواظب باشيد كه شيطان شما را به اين دام گرفتار نكند. انسان متكبر ظلم مي كند . روايت داريم كه هيچ وقت از خودتان تعريف نكنيد. حضرت امير مي فرمايد: از خودتان تعريف نكنيد زيرا خدا مي داند كه چه كسي باتقواتر است. روايت داريم :جمعي از مسلمانان با هم نشسته بودند و از عبادت شان تعريف مي كردند. نوبت به حضرت امير

ص: 13332

رسيد، حضرت: فرمود من ديشب خوابيدم و امشب هم خوابيدم. يعني حضرت در مورد خواب شان صحبت كردند نه در مورد عبادت شان. خدا به بنده هايش لطف نمي كند بلكه به بندگانش سختي مي دهد تا به سمت او بيايند و رشد كنند. خدايا به حق محمد و آل محمد رفع گرفتاري از همه گرفتارها بفرما، فرج امام زمان(عج) را نزديك بفرما، قرض قرض داران را ادا بفرما.

92-04-10

سوال – در مورد مضرات كبر و غرور توضيحاتي بفرماييد. پاسخ – خدايا اگر در اين ماه شعبان آمرزيده نشده ايم دربقيه ي ماه شعبان ما را بيامرز تا پاكيزه وارد ماه رمضان بشويم. در باقي مانده ي ماه شعبان يك خانه تكاني در دل مان انجام بدهيم .شايسته است كه انسان پاكيزه و مرتب به ميهماني برود. ريشه ي تمام رذايل تكبر و غرور است. اولين معصيتي كه انجام گرفته است بخاطر تكبر ابليس بوده است كه به حضرت آدم سجده نكرد. ريشه ي خود كامگي ها، خودمحوري ها و جنگ ها تكبر و غرور است كه باعث مي شود مملكت ها از هم پاشيده شود. ظالم مي گويد كه من از همه برتر هستم و تمام كره ي زمين بايد در اختيار من باشند. بنابراين قتل ها و جنگ هاي زيادي به راه مي اندازد. يك لحظه تكبر، شش هزاز سال عبادت ابليس را از بين برد. حضرت امير مي فرمايد: حكم خدا بر اهل آسمان و زمين و همه ي زمان ها واحد است. خداوند همه ي متكبرين را عقوبت مي كند. در قرآن داريم: جهنم جايگاه متكبران است. پس داشتن كمي تكبر

ص: 13333

هم خطرناك است و باعث مي شود كه انسان به بهشت نرود. تواضغ و فروتني كيمياي عجيبي است كه باعث مي شود كه خدا گناهان ما را ببخشد ،اعمال مان را قبول كند و صلح و آشتي بين ما و خدا ايجاد شود . پس تواضع و ادب ريشه ي تمام خوبي هاست. بندگي در شكستگي و افتادگي است. امام صادق(ع) مي فرمايد: كسي كه به خودش ببالد ومغرور بشود هلاك مي شود و كسي كه به رأي خودش تكيه بكند هم هلاك مي شود.( يعني حرف ،حرف خودش است و فكر مي كند كه از همه ي ديگران بيشتر مي فهمد) حضرت عيسي مي فرمايد: من هر نوع بيماران را به اذن خدا شفا دادم حتي كور مادرزاد، برص ،پيسي و مرده را. ولي من از درمان انسان احمق عاجز هستم . يك وقت انسان مي فهمد و درست عمل مي كند، يك وقت انسان نمي فهمد ولي متوجه اشتباهش مي شود و به دنبال علاج آن مي رود ولي يك وقت كسي نمي داند و نمي داند كه نمي داند. حتي حضرت عيسي هم نمي تواند اين فرد را درمان كند. يكي از ملاهاي مكتب خانه زبانش مي گرفت و الف را اَنف تلفظ مي كرد و وقتي بچه ها مي گفتند انف، ملا ناراحت مي شد و باز مي گفت: وقتي من مي گويم انف، شما نگوييد انف، بگوييد، انف.( كه منظورش همان الف بود)اين معلم احمق بود. و متوجه اشتباهش نمي شد. كار طاغوت ها هم مثل اين معلم احمق است كه خودشان اشتباه مي كنند ولي متوجه اشتباهشان نمي شوند.

ص: 13334

بدترين دردها جهل مركب است يعني فرد خودش را دانا مي داند و ديگران را قبول ندارد. از حضرت عيسي پرسيدند :آدم احمق كيست؟ حضرت عيسي فرمود: آدم احمق غيرقابل علاج كسي است كه هميشه حق را به طرف خودش مي برد، اشتباه خودش را قبول ندارد و راه نفوذ را بسته است. سعدي مي گويد: بزرگان نكردند در خود نگاه خدابيني از خويشتن بين مخواه انسان هاي متكبر فقط خودشان را مي بينند و خدا را نمي بينند، بايد خود را كنار گذاشت تا خدا را ديد. اشتباه ما اين است كه به خودمان نگاه مي كنيم. حافظ مي گويد: فكرخود و رأي خود در عالم رندي نيست كفراست دراين مذهب خودبيني وخودرأيي پس تكبر انسان را به كفر مي كشاند. حديث داريم عالم ترين انسانها كسي است كه علم ديگران را در كنار علم خودش بگذارد و تواضع داشته باشد. امام صادق(ع) مي فرمايد: خداوند صد جفت عقل خلق كرده است و نود و نه تاي آنرا به پيامبر داده است يعني ظرفيت وجودي پيامبر خيلي وسيع است. جان و روح پيامبر اندازه ي عالم است كه خداوند او را رحمت للعالمين قرار داده است. با اين حال پيامبر با اصحاب مشورت مي كرد. در جنگ خندق سلمان پيشنهاد داد كه خندق بِكنند. در جنگ احد، پيامبر با جوانان مشورت كردند كه در مدينه بجنگند يا در بيرون از مدينه بجنگند و جوانان گفتند كه در بيرون از مدينه بجنگيم و پيامبر حرف آنها را قبول كرد. بيشتر ضربه هاي سياسي كه ما مي خوريم بخاطر يكه تازي ماست. در روايتي امام هشتم

ص: 13335

مي فرمايد: عقل پدرم از همه بالاتر بود ولي گاهي با برده ها مشورت مي كردند. اين اوج تواضع است. گاهي ما با پدرو مادر يا بزرگتر مشورت نمي كنيم و آنها را قبول نداريم ولي امام با برده مشورت مي كرد و خودشان را پايين مي آوردند. از امام سوال مي كردند كه شما چرا با اين برده مشورت مي كنيد. امام فرمود: شايد خداوند به زبان اين برده چيزي كه به خير و صلاح من است جاري كند. سليمان پيامبر از هدهد پرسيد كه چرا مدتي نيستي .هدهد گفت :من چيزي مي دانم كه تو نمي داني. پيامبر ناراحت شد. سليمان با چنين حشمت نظرها بود با مورش .هدهد گفت كه من ملك بالقيس را پيدا كرده ام كه آنها خورشيد پرست هستند و بعد بلقيس همسر سليمان شد. يعني هدهد خبري براي سليمان آورد كه او از آن اطلاع نداشت. انسانهاي بزرگ خودشان را پايين مي آورند. راه دور كردن غرور و تكبرها همين است. روايتي از امام حسن مجتبي (ع) داريم :كسي كه كمي از عظمت خدا را درك كند، هيچ وقت احساس بزرگي نمي كند و احساس بندگي مي كند. در روستايي، كدخدايي براي خودش حكمراني مي كرد ولي وقتي سلطان را ديد خودش را پنهان كرد ،ترسيد و فرار كرد. در ماه رمضان بايد سرهاي خودمان را از خودپرستي بالا بياوريم و خدا را ببينيم. امام سجاد(ع) مي فرمايد :اگر من گرفتاري و كار نداشتم تمام شب به آسمان ها نگاه مي كردم. عظمت خلق خدا خيلي بالاست. خدا انسان را از يك نطفه خلق كرده است. اگر ما

ص: 13336

عظمت خدا را درك كنيم خودمان را پايين مي آوريم. اگر كسي خودش را در برابر خدا فراموش كرد همه ي وجودش مي شود اطاعت خدا. سعدي مي گويد : يكي قطره باران ز ابري چكيد خجل شد چو پهناي دريا بديد جايي كه درياست من كيستم گر او هست حقا كه من نيستم چوخود را به چشم حقارت بديد صدف دركنارش بجان پروريد سپهرش به جايي رسانيد كار كه شد نامور لؤلؤ شاهوار بلندي از آن يافت كو پست شد درنيستي كوفت تا هست شد منشأ خودمحوري ها اين است كه انسان خودش را مي بيند يعني قطره فكر مي كرد كه خودش همه چيز است. زيرا فقط خودش را مي ديد ولي وقتي دريا و اقيانوس را ديد خجالت كشيد. زيرا دريا هزاران قطره است. چو قطره خودش را كوچك ديد، به امر الهي خدا آنرا در صدف پرورش داد و يك گوهر قيمتي شد .راه رسيدن به خدا نيست شدن و فنا است. انسان بايد براي ديگران هم ارزش قائل شود. امام رضا(ع) به حمام رفتند. فردي امام را نشناخت و به امام گفت كه مرا كيسه بكش .امام هم اين كار را كردند و چيزي نگفتند. بعد اين آقا ديد كه مردم به او احترام مي گذارند. و فهميد كه او امام هشتم است. او از امام معذرت خواهي كرد. ولي امام گفت كه اشكالي ندارد تو برادر ديني من هستي ،از من تقاضايي كردي و من آن كار را كردم. آيت الله مرعشي نجفي سحرها به حمام حرم مي آمدند. عده اي زوار در حمام ايشان را ديدند و فكر

ص: 13337

كردند كه ايشان دلاك است و از ايشان خواستند كه برايشان كيسه بكشد. ايشان هم اين كار را كردند و دنبال نمازشب وعبادت شان نرفتند. بعد كه ايشان بيرون آمدند آنها فهميدند كه ايشان مرجع تقليد است ،آنها معذرت خواهي كردند و ايشان گفتند كه اشكالي ندارد. يكي از بزرگان مي فرمود :مهمترين چيزي كه دغدغه ي ائمه بود اين است كه ما بت نشويم زيرا بزرگترين بت ها خود ما و نفس ماست. امام خميني هيچ وقت از ديگران در جلوي جمع انتقاد نمي كردند ولي يك روز آيت الله مشكيني از امام تعريف كردند و امام فرمودند كه من از آيت الله مشكيني گِله دارم ،مي ترسم كه اين تعريف هاي شما را باور كنم. يك روز هم مرحوم فخرالدين حجازي از امام تعريف كردند و امام ناراحت شد. امام مواظب بود كه يك وقت خودش را بالا و برتر نبيند. يك روز آيت الله بروجردي وارد منزل شدند و عده اي در آنجا گفتند كه براي سلامتي امام زمان(عج) و آيت الله بروجردي صلوات بفرستيد، ايشان ناراحت شدند و گفتند: چرا اسم من را در كنار امام زمان(عج) گذاشتيد؟ من من نوكر امام زمان(عج) هستم و او ارباب است .بزرگان روي اين مسئله خيلي حساسيت نشان مي دادند. در شب قدر ، فردي شعري در مورد آيت الله بروجردي سروده بود و آنرا خواند، آقا وقتي به منبر رفتند گريه كردند و گفتند كه شب قدر را خراب كرديد زيرا در شب قدر ،نبايد از من تعريف مي كرديد، بلكه بايد از خدا و پيامبر مي گفتيد. از حضرت امير روايت داريم

ص: 13338

كه خاك بپاشيد به صورت كسي كه در جلوي شما، از شما تعريف مي كند. گاهي اگر از ما تعريف نكنند ،ناراحت مي شويم درحاليكه اين كار به ضرر ماست. هر چقدر ما خدا را ببينيم ،خدا وجود ما را به يك گوهر ارزشمند تبديل مي كند. سوال- صفحه 375 قرآن كريم را توضيح بفرماييد. پاسخ – يكي از اعمال ماه شعبان زياد فرستادن صلوات برمحمد و آل محمد است .امام صادق(ع) مي فرمايد :اگر كسي با نيت و به امر خدا و پيامبر بر پيامبر صلوات بفرستد، خداوند صد حاجت از حوائج او را برآورده خواهد كرد. در اين صفحه داريم :قرآن بافته هاي پيامبر نيست و از خداست كه بر قلب پيامبر فرود آمده است. خدا بخاطر تربيت انسان ها قرآن را فرو فرستاده است. واسطه ي آن هم روح الامين است كه آنرا كم و زياد نمي كند. محل فرود آمدن حقيقت قرآن، جان و قلب پيامبر است. خدا اين قرآن را آفريد تا پيامبر انذار دهنده باشد. امام علي(ع) مي فرمايد :اگر دوست تو كافر هم شد، با او قطع ارتباط نكن. چاره انديشي بكن و او را برگرداند. اگر قهر موقت، باعث نجات طرف شد اين كار خوب است ولي اگر قهر كردن اثر نداشته باشد و باعث بدتر شدن دوست ما بشود نبايد با او قطع ارتباط كنيم. ما بايد درغم و شادي با دوست مان باشيم. ما بايد با دوست مان همراهي كنيم تا او را از گناه بيرون بياوريم. البته ما نبايد در گناه با او شريك بشويم. پيامبر دوستي داشتند كه در زمان جاهليت با او

ص: 13339

دوست بودند و فرمودند كه در قيامت او را شفاعت مي كنم. پس ما بايد حق رفاقت را بجا بياوريم و دست دوست مان را بگيريم. در روايت داريم كه حق مومن بر مومن اين است كه در ظالم بودن و مظلوم بودن او را همراهي كند. خدايا به بركت پيامبر و ائمه ايمان، اخلاق و تواضع به ما عنايت بفرما و ما را از بدي ها دور بفرما.

92-04-17

سوال –در آستانه ي ماه رمضان، در مورد توبه و استغفار توضيحاتي بفرماييد. پاسخ – در آستانه ي ماه رمضان هستيم. دختر خانم ها وآقا پسرهايي كه امسال، اولين سالي است كه روزه مي گيرند سعي كنند كه استراحت بيشتري داشته باشند تا بتوانند روزه بگيرند. در ماه رجب، شعبان و رمضان تاكيد شده است كه توبه و استغفار كنيد. روايت داريم كه استغفار در ماه شعبان هزار برابر ماه هاي ديگر است. در اين چند روزي كه به ماه رمضان مانده است بايد پاكسازي صورت بگيرد. در خطبه ي شعبانيه داريم :جان هاي شما در گرو اعمال شماست. بياييد با استغفار و توبه خودتان را آزاد كنيد. پشت هاي شما با بار گناه سنگين شده است، با طول دادن سجده اين بارها را سبك كنيد. وقتي انسان بار سنگين گناه را به دوش دارد با توبه آن بار را سبك مي كند. روايتي در كافي شريف داريم كه پيامبر مي خواست ديوار خانه را اصلاح كند. جواني به پيامبر كمك كرد. پيامبر از او خوشش آمد و گفت كه از من چيزي بخواه، او گفت :من دوست دارم كه با شما محشور بشوم. پيامبر فرمود:

ص: 13340

پس تو هم مرا كمك كن در طول دادن در سجده .خداوند از سجده خوشش مي آيد .اين كاري است كه شيطان نكرد و از خدا دور شد ولي ما با سجده كردن به خدا نزديك مي شويم. حضرت در ادامه مي فرمايد: خداوند به عزتش قسم خورده است كه نماز گزاران و سجده كنندگان ماه رمضان را در آتش عذاب نكند و نترساند. يعني هول قيامت آنها را نگيرد. بعضي ها مي گويند كه رزق ما سروقت نمي رسد و مشكلات مادي و روحي داريم . بخشي از ابتلائات به اعمال و گناهان ما كاري ندارد. شايد بخاطر قرب يا امتحان يا ترفيع درجه ي ما باشد كه ما از آنها خبر نداريم ولي بخش مهمي از آنها بازتاب اعمال خودماست. اين سخن هاي چو مار و كژدمت ماروعقرب گردد و گيرت دُمت اين جهان كوه است و فعل ما ندا سوي ما آيد نداها را صدا ممكن است كه اين مشكلات بخاطر دستاورد اعمال تان باشد مثلا دلي را شكسته ايد يا آه مظلوم پشت سر شماست يا گناهي كرده ايد يا بي تقوايي كرده ايد و خداوند در رزق را به روي شما بسته است .پس نبايد اينها را به خدا نسبت بدهيم. اينها را بايد با توبه و استغفار حل كنيم. اولياء خدا اولين دستورالعملي كه به شاگردان شان مي دادند اين بود كه اگر حقوق فوت شده اي دارند آنرا ادا كنند. مثلا دلي را شكسته اند يا باعث آه مظلوم شده ايد. زيرا اينها باعث راه بندان مي شود. پس ما بايد اول گذشته ها را صاف كنيم. يعني

ص: 13341

اول آمرزش خداوند شامل حال ما بشود و بعد درهاي رحمت باز بشود. توبه و استغفار هم واجب است و هم جزو واجبات فوري است ،نبايد آنرا به تاخير بيندازيم. و بگوييم كه در شب قدر توبه مي كنيم يا وقتي به مكه رفتيم توبه مي كنيم. پس توبه واجب فوري است و بايد در اولين فرصت اين كار را انجام بدهيم. در كلمات قصار حضرت امير داريم كه خداوند دو امان براي رفع گرفتاري ها براي اهل زمين قرار داده است: خدا مي فرمايد كه اي پيامبر تا وقتي تو در ميان امت هستي من به بركت تو بلا وعذاب نازل نمي كنم. يعني وجود پيامبرعذاب عمومي را دفع كرد. اگر امت شما بعد از شما استغفار و توبه واقعي بكنند ،آنها را عذاب نمي كنم. حضرت فرمود: يك امان از ميان شما رفته است ولي يك امان باقي مانده است. اين امان پناهگاه خداست. پس در پناه توبه و استغفار بياييم. امام باقر(ع) مي فرمايد: به خدا قسم كسي از گناه نجات پيدا نمي كند مگر اينكه به گناه اقرار كند و بعد توبه كند. عده اي بخاطر يك كلمه ناراحت مي شوند و به آنها برمي خورد. اين افراد هنوز مَن خودشان را نشكسته اند. آيا طاغوت ها و صدام حاضر شدند كه بگويند ما اشتباه كرديم؟ بعضي مواقع ما حاضر نيستيم كه به گناهان مان اقرار كنيم. پس اولين قدم اقرار كردن به گناهان است. عده اي كه مغرورهستند و گناهشان را قبول ندارند، به جهنم مي روند ولي عده اي كه به گناه شان اعتراف مي كنند خدا آنها را

ص: 13342

نوازش مي كند. شيطان به گناهش اقرار نكرد و خدا او را سركوب كرد. امام صادق(ع) مي فرمايد كه خداوند از مردم دو چيز مي خواهد: اقرار به نعمت هايي كه به آنها داده شده است ( راه زيادشدن نعمت ها قدرداني و شكرگزاري نعمت هاست نه گلايه كردن) و اقرار به گناهان. ما بايد به گناهان اقرار كنيم تا خدا آنها را ببخشد. يكي از روحانيون كه امام جماعت هستند مي خواستند دست يك مرجع تقليد نود ساله را ببوسند ولي ايشان اجازه ندادند زيرا گفتند كه شما سيد هستيد .اين روحاني ايشان را غافل گير كرد و دست اين مرجع را بوسيد. در آخر كار، اين مرجع هم او را غافلگير كرد و پاي اين سيّد را بوسيد. اين تواضع زيباست . در كافي داريم :اي داود، كساني كه متواضع هستند از همه به خدا نزديك تر هستند و افراد متكبر از همه به خدا دورتر هستند و جاي شان در انتهاي جهنم است. روايتي در وسايل الشيعه داريم :بيشتر اهل جهنم از افراد متكبر و مغرور هستند. در سوره اسراء داريم :اگر شما احسان كرديد بنفع شماست، اگر بدي كرديد، خدا شما را مي بخشد .امام رضا(ع) مي فرمايد اگر بدي كرديد، خدا شما را مي بخشد. خدا مي فرمايد كه من توبه كنندگان را دوست دارم. خدا در قرآن مي فرمايد: گناهان توبه كنندگان را مي بخشم و حتي بدي هاي آنها را به خوبي تبديل مي كنم. حتي اگر خدا براي توبه كنندگان ثوابي نگذارد، باز مقامي بالاتر از محبوب شدن در نزد خدا نيست. يعني انسان به جايي رسد

ص: 13343

كه خدا بگويد او را دوست دارد. خدا مي فرمايد كساني كه توبه مي كنند محبوب خدا مي شوند و خدا آنها را دوست دارد .خدا مي فرمايد كه آه افراد گناهكار را از تسبيح افراد عابد بيشتر دوست دارد. زيرا او جز خدا كسي را ندارد. داريم كه آخ نگوييد زيرا اين يك حالت اعتراض است ،بلكه آه بگوييد. به افرادي كه گناه كرده اند و بعد توبه كرده اند ولي الان شك دارند كه خدا آنها آمرزيده است يا نه، بايد گفت كه اين كار گناه است زيرا يأس از آمرزش گناه از هر گناهي بالاتر است و در حد كفر است. اگر ما پشيمان و نادم نشويم، خدا ما را نمي بخشد ولي كسي كه نادم است قطعا خدا او را مي بخشد. همين احساس شرمندگي نشان دهنده ي بخشش خداست. حتي وقتي خدا بنده اي را مي آمرزد به فرشته ها مي گويد كه اعمال بد او را فراموش كنند و حتي شاهدان مثل زمين و زمان هم اين اعمال را فراموش خواهند كرد. اگر ما به دوستي بي ادبي كنيم بعد از او معذرت خواهي كنيم حتما به او بدبين نيستيم و مي دانيم كه ما را مي بخشد، پس چطور مي توانيم به خداوند بزرگ بدبين باشيم كه ما را نبحشد؟ نمي شود كه خداوند در توبه را باز بگذارد و بعد نبخشد. ما مي توانيم در خودمان شك بكنيم كه درست توبه نكرده ايم يا خير ولي نمي توانيم به خدا شك كنيم كه توبه ي ما را بپذيرد يا خير. حاج آقا دولابي دوستي داشتند كه در

ص: 13344

قم بودند، ايشان بيمار شدند و من با مرحوم دولابي به عيادت ايشان رفتيم. ايشان پيرمردي بودند كه در خوف و رجاء بودند كه خدا ايشان را آمرزيده است يا خير. مرحوم دولابي فرمود: والله خدا شما را آمرزيده است زيرا خدا مي فرمايد كه من غفور و رحيم هستم و خواهم بود. چرا ما به خدا سوء ظن داريم ؟ عفو خدا هم بزرگ است. اگر پيامبري بيايد كه در مردم اظهار نااميدي بكند، خدا او را بر كنار مي كند. پيامبران آمده اند تا ما را به خدا وصل كنند. تو براي وصل كردن آمدي ني براي فصل كردن آمدي ما درون را بنگريم و حال را ني برون را بنگريم و قال را . پس اولين ركن توبه، اقرار به گناه است. بعد ادا كردن حقوق خدا و مردم. بعد پشيماني است. روايت داريم: ندامت براي توبه كافي است. ركن ديگر اين است كه چيزهايي كه جبران دارد را انجام بدهيم و از حق الناس ها حلاليت بطلبيم. و اگر نمي توانيم اين كار را بكنيم از خدا بخواهيم كه به آنها خير بدهد. امام خميني در كتاب چهل حديث مي فرمايد كه توبه را براي مردم سخت نكنيم زيرا خداوند كسي را كه پشيمان است مي آمرزد. پس آن حقوقي كه در توان ماست جبران مي كنيم و حقوقي كه در توان ما نيست خدا جبران مي كند. و از خزانه غيبش به آنها مي رساند. بشرطي كه حالت توبه و برگشت در ما باشد. عده اي هستند كه توبه مي كنند و باز آنرا مي شكنند. خداوند آمرزنده است و

ص: 13345

اگر شما هزار بار هم توبه كنيد مي بخشد. تواب يعني كسي كه خيلي توبه مي كند. در دعا داريم: خدايا كار من برگشت به گناه است و كار تو آمرزش و مغفرت است. البته ما از گناه ناراحت هستيم و اصرار به گناه نداريم ولي شيطان و نفس اماره ما را به گناه مي اندازد. گر هزار بار توبه شكستي باز آي گر كافر و گبر و بت پرستي باز آي اين خانه ي ما، خانه ي نااميدي نيست حتي اگر كسي پيامبر كشته باشد مي تواند توبه كند و خدا او را مي بخشد. وحشي قاتل حمزه بود و پيامبر خيلي حمزه را دوست داشتند. اما قاتل او را بخشيد. با اينكه مرگ حمزه خيلي برايش سخت بود. حُر راه امام حسين(ع) را بست ولي ساعت آخر برگشت و امام او را پذيرفت. پس روح يأس و نااميدي را از خودمان دور كنيم. اينكه خدا من را نمي بخشد و من كجا و خدا كجا، فكرهاي شيطاني است .خوش بيني به خدا راه را براي ما باز مي كند. البته ما بايد به خودمان بدبين باشيم. قبل از ماه رمضان به گناهان مان اقرار كنيم، شرمنده بشويم و توبه كنيم. بعد گناهاني كه قابل جبران است را جبران كنيم. سوال – صفحه 382 قرآن كريم را توضيح بفرماييد. پاسخ – روايت داريم كه موقع شنيدن نام پيامبر، صلوات بفرستيد حتي اگر در نماز يا كارهاي ديگر هستيد. پيامبر فرمود :بخيل واقعي كسي است كه وقتي نام مرا بشنود، صلوات بر محمد و آل محمد نفرستد. پس قبل از شروع ماه رمضان يك توبه

ص: 13346

و استغفار كامل بكنيم. افرادي كه رزق شان دير مي رسد زياد استغفار بكنند زيرا خداوند رزاق است و اِشكال از ماست. با استغفار و پاكسازي گذشته ها رزق مان را بدست بياوريم. پيامبر فرمود :كسي كه زياد توبه و استغفار كند، خدا او را از هر غم و غصه اي نجات مي دهد و رزق و روزي اش را از جايي كه گمان ندارد آماده مي كند. انشاء الله با كساني كه قهر هستيم آشتي كنيم كه با پاكيزگي وارد ماه رمضان بشويم.

92-04-24

اي پاسخ بي چون و چراي همه ي ما اكنون تويي و مسئله هاي همه ي ما، كو آنكه در اين خاك سفر كرده ندارد سخت است فراق تو براي همه ي ما، اي گريه ي شب هاي مناجات من از تو لبخند تو آمين دعاي همه ي ما، اي ابر اگر از خانه ي آن يار گذشتي با گريه بزن بوسه بجاي همه ي ما ،ما مشق غم عشق تو را خوش ننوشتيم اما تو بكش خط به خطاي همه ي ما، گر آتش عشق تو اگر مست نسوزيم سوزانده شدن باد سزاي همه ي ما. سوال – در مورد بركات ماه مبارك رمضان توضيحاتي بفرماييد. پاسخ – امام صادق (ع) مي فرمايد: كسي كه در هواي گرم روزه بگيرد و تشنگي را تحمل كند،خداوند هزار فرشته مي فرستد كه دست، روي صورت فرد روزه دار بكشند، او را نوازش كنند و تا موقع افطار بشارت بدهند. روايت داريم كه در هنگام افطار و هنگام ملاقات با خدا، براي مومن فرح و شادي بوجود مي آيد. كساني كه از دستورات

ص: 13347

خدانافرماني مي كنند در دنيا وآخرت، تاريكي و نكبت آنها را مي گيرد و فرد روزه دار يك آرامش خاصي دارند. پدر و مادرها سعي كنند فرزنداني كه سال اول شان است كه روزه مي گيرند را زياد نوازش كنند تا حقيقت بندگي خدا در وجود آنها جاي بگيرد. انشاء براي تمام مردم بركات ماه رمضان جاري بشود. سوال – راه كارهاي دوري از كبر و غرور چيست؟ پاسخ – يكي از راهكارهاي مهم دوري از كبر و غرور و شكستن بت مَنيت، توجه به خداي متعال است. هر چه انسان بيشتر خدا را ياد كند و خودش را كنار بگذارد، غرورش كم مي شود و بت نفسش شكسته مي شود. هر چقدر ما خدا را فراموش كنيم و به خودمان توجه كنيم، غرور و خودخواهي هاي مان بالا مي رود. علماي اخلاق مي فرمايند كه افراط و تفريط خوب نيست و هر چيزي اندازه اي دارد اِلا ياد خدا. يادخدا اندازه و مكان و زمان ندارد. اُذكرالله ذكراَ كثيراَ. منظور از ياد خدا توجه قلبي به خداست .بايد ذكر و ياد خدا بي نهايت باشد. خدا به حضرت موسي فرمود :ياد من در هر حالي پسنديده است. پس توجه به خدا مهم است. اگر انسان خودش را درمقابل عظمت خدا گم كند، غرورش كم مي شود. خدا به چهارده معصوم همه چيز داده است ولي آنها غرور ندارند زيرا جز خدا چيز ديگري نمي بينند و اظهار فقر مي كنند. اگر ياد و توجه خدا بصورت ذكر زباني و قلبي وجود انسان را فرا بگيرد، ذره اي غرور در انسان باقي نمي ماند. و

ص: 13348

وجود چنين فردي مي شود يدالله و وجه الله يعني ذوب در خدا مي شود و خودش را عبد مطلق مي داند. پس ما بايد توجه مان را به خدا زياد كنيم. در مثنوي داريم: ما همه شيريم ولي شيرعلم حمله مان ازباد باشد دم به دم حمله مان ازباد وناپيداست باد جان فداي آنكه ناپيداست باد ما يك حيواني بنام شير داريم كه شجاعت و عظمت زيادي دارد. حضرت علي(ع) بنام اسد ناميده شده است. يك شير هم هست كه روي پرچم ها نقش بسته است. عكس شير حركتي از خودش ندارد مگر اينكه باد آنرا حركت بدهد. مثنوي مي گويد كه ما شير روي پرچم ها هستيم و چيزي از خودمان نداريم و همه چيز براي خداست. حضرت امير مي فرمايد: چرا فرزند آدم فخر بكند درحاليكه اولش نطفه ي گنديده است و آخرش هم مردار است؟ و در روايات ديگر داريم كه در وسط هم حمال نجاسات و آلودگي هاست. اگر ما وجودمان را درك كنيم ديگر تفاخر نمي كنيم. حضرت اميرمي فرمايد: فرزند آدم مسكين است. همين شكم براي رسوايي ما كافي است.اگر چيزي به او ندهيد مي گويد شكم مرا پر كن. . انسان در هنگام افطار از گرسنگي ضعف مي كند. و بعد از خوردن هم باز ضعف او را مي گرد. در قديم موقع قحطي همديگر را هم مي كشتند. مي گويند كه معاش داشته باش تا معاد داشته باشي. پس اگر به ما غذا نرسد براي ما كافي است. و وقتي شكم را پر مي كني باز مي گويد كه مرا خالي كن و اِلا تو را

ص: 13349

مفتضح مي كنم. پس وجود ما همه بيچارگي است. چه غذا بخوريم و چه غذا نخوريم. پس ما بايد به باطن لاحول ولا قوة الابالله برسيم. هفت بار گفتن ذكر بسم الله الرحمن الرحيم لاحول ولا قوة الا بالله العلي العظيم بعد از نماز صبح و مغرب مستحب است. اين ذكر معاني بلندي دارد. از امام علي(ع) سوال كردند كه معني اين ذكر چيست؟ حضرت فرمود : بين ما و گناه چيزي نمي تواند حائل بشود اِلا خدا و در بندگي هم بايد خدا به ما توفيق بدهد. خداوند بايد توفيق گناه نكردن را به ما بدهد. ما در نماز مي گوييم: اياك نعبدوا واياك نستعين را تكرار مي كنيم زيرا از خدا كمك مي خواهيم. آيت الله بهاءالديني مي فرمود: اگر خدا ما را حفظ نكند ممكن است كه پيرمرد نودساله هم آلوده بشود. در سوره يوسف سه آيه وجود دارد كه مي فرمايد: نفس ما را به سمت بدي مي برد مگر اينكه خدا به ما كمك كند. آيه ديگري مي فرمايد: زليخا همت گمارد كه به سمت يوسف برود ولي اگر خدا به يوسف كمك نمي كرد و لطف خدا نبود، او هم به سمت زليخا مي رفت. آيه ديگر مي فرمايد: خدا يوسف را از فحشاء و منكر بازداشت. اگر ما از گناه به خدا پناهنده بشويم خدا ما را نجات مي دهد. در طاعت هم خدا بايد به ما كمك كند. اگر ما توفيق را از خدا ببينيم دچار غرور نمي شويم. اگر ما كار خير مي كنيم اينها براي خداست و براي ما نيست. بشنو از ني چون شكايت

ص: 13350

مي كند از جدايي ها شكايت مي كند ما ني هستيم و صدايي نداريم مگر اينكه نفسي در آن بدمد و صدايي از آن در بيايد البته بشرطي كه ني خالي باشد. نفس ما دم الهي است و بدون خدا هيچ هستيم. اگر خدا به جسم ما هم عنايتي نكند باز پوچ هستيم. ما در نيستان پيش خدا بوديم، ما را جدا كردند و در غربت دنيا گرفتار شده ايم. از نيستان تا مرا بُبريده اند از نفريم مرد و زن ناليده اند معناي ديگر لاحول ولا قوة الا بالله العلي العظيم يعني ظاهرمان از ما نيست جز خدا و باطن و جان ما هم از خداست. كسي كه همه چيز را خدا مي بيند احساس آرامش مي كند و غرور در او معنايي ندارد. قلب و مغز ما از كار مي افتد اگر عنايت خدا نباشد. آيت الله بهاء الديني مي فرمود: شيخ بهايي و فيض كاشاني دو عالم برجسته ي شيعه بودند و در علوم مختلف تبحر داشتند حتي درعلوم طبيعي و مهندسي مهارت داشتند. فيض كاشاني كه اشعار عميق و پر محتوايي دارد : گفتم كه روي خوبت از من چرا نهان است گفتا تو خود حجابي ورنَه رُخم عيان است حضرت موسي به گفت: خدايا خودت را به من نشان بده تا تو را ببينم، خدا ندا داد :تا وقتي تو هستي مرا نمي بيني ،اگر خودت كنار بروي مرا مي بيني .خدا به كوه تجلي كرد. بزرگان مي فرمايند كه اين كوه مُنيت ماست اگر مَن ما كنار برود خدا عيان مي شود. خدا مي فرمايد: اگر قرآن بر كوهي

ص: 13351

نازل بشود آن كوه متلاشي مي شود. در اينجا منظور از متلاشي شدن يعني ريز شدن و خرد شدن است. كوه مَنيت يك سدي بين ما و خدا شده است . اگر ما با كلام خدا مأنوس بشويم و مَنيت ما كنار برود خدا را خواهيم ديد. گفتم از كه پرسم جانا نشان كويت گفتا نشان چه پرسي آن كوه بي نشان است گفتم مراغم توخوش تر ازشادماني گفتا در ره ما غم نيز شادمان است گفتم فراق تا كي،گفتا كه تا توهستي گفتم نفس همين است ،گفتاسخن همان است گفتم زفيض بگزيراين نيمه جان كه داند گفتا نگاهدارش غم خانه ي توجان است مي گويند: خدا از رگ گردن به ما نزديك تر است، نمي گويند مثل رگ گردن است. ما بايد اين را درك كنيم كه خدا از رگ گردن به ما نزديكتر است . پس اگر ما كنار برويم خدا را مي يابيم. و وقتي خدا بيايد ما كنار مي رويم. اين دو اتفاق با هم مي افتد. بزرگي مي گفت كه خانه را بايد به صاحبخانه برگردانيم .بدن ما براي خداست آنرا به خدا برگردانيم. چون ما خودمان را مالك مي دانيم ،غصه مي خوريم ولي اگر آنرا به صاحبخانه تحويل بدهيم صاحبخانه غصه مي خورد. پشه ها نزد حضرت سليمان آمدند و گفتند كه تو عادل هستي بايد داد ما را از اين ظالم (باد) بگيري. باد ما را به جاهاي مختلف مي برد. و براي ما آرامش نگذاشته است. اگر باد نباشد ما آرام هستيم. حضرت سليمان گفت: مدعي و متهم(باد) بايد در كنار هم حرف هايشان را بزنند

ص: 13352

و بعد من حكم بكنم. حضرت سليمان فرمان داد كه باد بيايد ولي تا باد آمد، پشه ها را به طرف ديگري بُرد. ما مثل پشه هستيم و هيچي از خودمان نداريم و حركت مان از خداست. اگر ما باد واقعي را پيدا كنيم ،در حركت هم آرامش داريم. وقتي چرخ ماشين خيلي تند مي گردد ما فكر مي كنيم كه ايستاده است. پس پشه ها مي دانند كه اين باد لطف خداست. اگر باد نوزد آلودگي هوا همه را نابود مي كند. حتي باد ظاهري هم بركاتي دارد. تواضع و فروتني ريشه ي همه ي خوبي هاست و تكبر ريشه ي تمام بدي هاست. مرحوم مجلسي در بحار دارد كه يكي از شيعيان خالص امام صادق(ع) بنام عمار بود. او براي شهادت به دادگاه احضار شد .رئيس دادگاه از اهل سنت بود. عمار برحقانيت مظلومي شهادت داد. قاضي به او گفت كه شهادت تو درست است .ولي چون من اهل سنت هستم و تو شيعه (رافضي)هستي، من شهادت تو را قبول نمي كنم. عمار بشدت شروع به گريه كرد. قاضي گفت كه تو راستگو هستي و من تو را قبول دارم . عمار گفت :گريه ي من براي تو و خودم است. براي تو گريه مي كنم كه فكر مي كني من شيعه واقعي هستم زيرا شيعه كسي است كه از باطل جدا شده باشد ولي من لياقت نام شيعه را ندارم. او بخاطر نسبت دادن تشيع بشدت گريه مي كرد. اين داستان را نزد امام صادق(ع) گفتند. امام فرمود: خداوند عمار را مي آمرزد اگر به اندازه ي آسمان ها و زمين گناه

ص: 13353

گردنش باشد بخاطر تواضع و فروتني. خداوند به او هزار برابر دنيا حسنه و ثواب عطا كرد. سوال – صفحه 389 قرآن كريم را توضيح بفرماييد. پاسخ – ما شيطان جني و انسي داريم. شيطان انسي يعني انساني كه كار شيطان را مي كند. هر كس كار شيطان را انجام بدهد مثل رفيق ناباب، شيطان است. پيامبر فرمود :ما شيطان جني و انسي داريم. شيطان جني كه وسوسه هاي شيطاني مي كند با ذكر لا حول ولا قوة الا بالله از ما دور مي شود و شيطان انسي با صلوات بر محمد و آل محمد از ما دور مي شوند. كسي كه مداوم با صلوات محشور است نوري دارد كه شيطان هاي انسي از او دور مي شوند و صلوات براي او سپر مي شود. پيامبر فرمود: اگر كسي در ماه رمضان زياد صلوات بفرستد خداوند ميزان حسنات او را سنگين مي كند زماني كه ميزان حسنات سبك است. در اين صفحه داستان حضرت موسي است كه وقتي داماد حضرت شعيب شد، بعد از چند سال قصد كرد كه به وطنش برگردد. در راه ،همسر او درد زايمان گرفت. از دور شعله ي آتشي ديد و به همسرش گفت كه نزديك شعله برويم تا گرم بشويم. وقتي موسي به آتش نزديك شد، ندا آمد كه من خداي تو هستم و تو را به پيامبري برگزيدم. پس ما بايد در شدت نااميدي، اميدوار باشيم. كتاب چهار جلدي محبت و رحمت نوشته ي حاج آقا فرحزاد است. خديا به حق محمد ما را از بهترين بركات اين ماه بهره مند بفرما، رفع گرفتاري و بيماري از همه

ص: 13354

بفرما، حاجت همه را برآورده به خير بفرما.

92-04-31

اگر عاشق نبودم اين چنين پيرم نمي كردي به اين تن اين تنِ واماندي زنجيرم نمي كردي، بهشتت را چشيدم بعد از آن راندي مرا از خود اگر بد بودم از اول نمك گيرم نمي كردي ،مرا چون آبشاري ديدي از احساس رفتن پُر وگرنه از بهشت خود سرازيرم نمي كردي، خلافت بود حق خائني چون من خداوندا از اول كاش اسير اين تعابيرم نمي كردي ،شراب تلخ دنيا تشنگي را بيشتر كرده چه مي شد تشنه جان مي دادم و سيرم نمي كردي ، جدايي كار خود را كرده از چهره ام پيداست اگر عاشق نبوم اين چنين پيرم نمي كردي . سوال – در مورد راه كارهاي عملي دوري از كبر و غرور توضيحاتي بفرماييد. پاسخ – ولادت امام حسن(ع) را تبريك عرض مي كنيم. افرادي كه در گرما كار مي كنند و روزه مي گيرند ثواب بيشتري مي برند و اين افراد حجت هستند بر افرادي كه روزه خواري مي كنند. انشاءالله خداوند طمع شيرين روزه داري را به همه بچشاند. غرور سرچشمه ي همه رذايل و تواضع سرچشمه ي همه ي خوبي هاست. يكي از راه هاي دوري از غرور توسل و استغاثه به خداوند است .هر گاه انسان خدا را ببيند خودش را كوچك مي داند .هر گاه انسان خدا را فراموش كند غرورش رشد مي كند. راه كار ديگر اين است كه انسان حقيقت خودش را بفهمد .زيرا انسان فقر محض است. ظاهر و باطن ما از خداست. خدا در يك لحظه مي تواند ما را نيست كند. ما حتي خاك

ص: 13355

هم نيستيم زيرا خدا خاك را درست كرده است. امام باقر(ع) مي فرمايد: ببند غرور و خودپسندي را با شناخت خودت يعني هرگاه ما خودمان را بشناسيم، غرور ما را نمي گيرد. راه كار ديگر اين است كه ما خوبي ها را به خدا نسبت بدهيم در حالي كه عمل صالح انجام مي دهيم. براي اينكه ما به خطر غرور نيفتيم زيباست كه اعمال صالح را به خدا نسبت بدهيم. روايت داريم: هر چه كه نعمت است داده هاي خداست. ما بايد شكر خدا را بجا بياوريم. هميشه خوبي ها را به خدا نسبت بدهيم و عيب و نقص را به خودمان نسبت بدهيم. يعني ادب ورزي كنيم. گاهي در نقص و شر خوبي هايي وجود دارد. يكي از اسماء خدا ضار است. حافظ مي گويد : گر رنج پيش آيد و گر راحتي نسبت مكن به غيركه اينها خدا كند هيچ اتفاقي بدون اذن خدا اتفاق نمي افتد ولي خدا به بعضي كارها راضي است و به بعضي كارها راضي نيست و آن كار را امضاء نمي كند تا ما را امتحان كند. حتي كسي كه بدي مي كند، خداوند به او حول و قوه داده است. بزرگي مي فرمايد كه دونوع ريا داريم :يكي ريا به خلق است كه ناپسند است يعني انسان عباداتش را بخاطر مردم انجام بدهد كه اين اعمال باطن است و براي خدا نيست. رياي ديگر رياي به نفس است يعني ما پيش خودمان حساب مي كنيم كه چقدر عبادات داريم .اين باعث غرور و عجب مي شود. ما بايد از فعل خوب خوش مان بيايد و از فعل

ص: 13356

بد بدمان بيايد كه روايت داريم: كسي كه گناه مي كند و ناراحت مي شود يا كار نيك مي كند و خوشش مي آيد، اين فرد مومن است. ولي اين نبايد باعث بشود كه غرور ما را بگيرد. سعدي مي گويد: در دوران نوجواني با پدرم به مسافرت رفتيم. پدرم براي نماز صبح بيدار شد و من هم بيدار شدم ولي كاروانيان همه در خواب بودند. من گفتم كه اينها نادان هستند كه در خوابند و عبادت نمي كنند. پدرم گفت :اگر تو هم خواب بودي بهتر از اين بود كه غرور عبادت تو را فرا بگيرد و غيبت ديگران را بكني. مشكل بزرگي كه داريم اين است كه از خدا طلبكار هستيم. طلب داشتن از خدا يا ديگران باعث اختلاف است. خداي متعال هرچه كه ما نياز داريم به ما داده است و ما از خدا طلبكار نيستيم. گاهي مي گوييم :ما نماز شب مي خوانيم ولي خدا دعايمان را مستجاب نكرد. حتي انبياء و اوليائ خدا هم از خدا طلب كار نبودند. مرحوم دولابي مي فرمود: من به اهل آسمان و زمين بدهكار هستم. اگر ديد انسان اين طور بشود فروتن و متواضع مي شود. پيامبر فرمود: هيچ كسي با عمل خودش به بهشت نمي رود بلكه با فضل خدا به بهشت مي رود حتي من رسول خدا. خوب است كه ما خودمان را بدهكار بدانيم و اگر عبادتي كرده ايم بخاطر فضل خدا بوده است. امام صادق(ع) مي فرمايد: سجده ي شكر بر هر زن و مرد مومني واجب است .بعد از نماز سر به سجده بگذارد و بگويد: شكراً لِله .علما

ص: 13357

آنرا مستحب موكدا مي دانند. وقتي خدا به ما اجازه داده است كه با او صحبت كنيم، پس بايد از خدا تشكر كنيم. افراد زيادي هستند كه توفيق نماز و روزه ندارند. روايت است كه وقتي سجده ي شكر بجا آورده مي شود، طبل مي زنند و خداوند مي فرمايد كه اي ملائكه ،اين بنده بخاطر اينكه براي من نماز خوانده است از من تشكر مي كند، من براي بنده ام چكار كنم؟ ملائك مي گويند او را بيامرز، دوباره خداوند مي فرمايد كه ديگر چكار كنم؟ ملائك مي گويند :او را به بهشت ببرد و ... در آخر ملائك مي گويند كه ما نمي دانيم . در آخر خداوند مي فرمايد :من رحمت خودم را شامل اين فرد شكرگزار مي كنم و خودم را به او نشان مي دهم. ببينيد كه خداوند چقدر شكور است. تمام شكايت ها براي اين است كه ما خودمان را طلبكار مي بينيم. حتي اگر ما خودمان را مديون بدانيم بيشتر اختلافات حل مي شود. گاهي ما با عبادات مان مغرور مي شويم و از خدا شاكي مي شويم. گاهي مي پرسند كه ما در قديم توفيقات عبادات زيادي داشته ايم ولي الان توفيقات ما كم شده است. گاهي ما گناهي مرتكب مي شويم و آه و ناله اي ما را مي گيرد. و توفيقات از ما سلب مي شود. وقتي قارون داشت در زمين فرو مي رفت از حضرت موسي كمك خواست ولي حضرت موسي جواب قارون را نداد. شب وقتي كليم الله مي خواست با خدا صحبت كند خدا جواب او را نداد. زيرا او جواب بنده

ص: 13358

ي خدا را نداده بود. بزرگي فرمود: به افراد بي جهت اهانت نكنيد. روزي من به مسجد سهله رفته بودم و عده اي داشتند ذكر مي گفتند. من جمع آنها را بهم زدم و گفتم كه اين ذكر درست نيست. آنها گفتند كه ما ذكر مي گوييم و به شما كاري نداريم ولي من قبول نكردم . يكي از آنها گفت كه تو جلسه ي ذكر ما را بهم زدي ،خداوند توفيقاتي را از تو خواهد گرفت. از آن زمان به بعد، به مدت چهار سال توفيق پيدا نكردم كه به مسجد سهله بروم. من فهميدم كه چوب كارم را خورده ام. گاهي ممكن است كه خلاف شرعي انجام بگيرد كه ما مي توانيم با آنها بخوبي برخورد كنيم. ولي در امر به معروف و نهي از منكر نمي توانيم تند برخورد كنيم. و بگوييم كه من خوب هستم و تو بد هستي. در امر به معروف و نهي از منكر، بايد محبت داشت و مواظب باشيم كه غرور ما را نگيرد. مواظب باشيم كه كسي را تحقير نكنيم زيرا توفيقات از ما سلب مي شود. در دعا داريم: اي خدايي كه پناه گناهكاران است و اگر همه او را ترك كند خدا با اوست. پس يك بُعد سلب توفيق، غرور است. حضرت امير مي فرمايد :چيزي كه مانع زياد شدن توفيقات مي شود عجب و غرور( يعني ريا به نفس) است. به فردي گفتند كه سخاوت را از چه كسي ياد گرفتي ،گفت :از بنّا ،زيرا تا آجر اولي را روي ديوار نگذارد آجر بعدي به دستش نمي آيد. پس ما بايد بدهيم تا

ص: 13359

بدست مان بيايد. روايت داريم كه گاهي خدا بنده را زمينگير مي كند تا از خواب غفلت بيدار بشود. مثلا بنده اي كه هميشه براي نماز شب بلند مي شود، يك شب خدا خواب را بر او مستولي مي كند و او نمي تواند نماز شب بخواند. بعد بنده پيش خودش مي گويد كه من چه بنده ي بدي هستم و خودش را ملامت مي كند. و خودش را مي شكند. خدا مي فرمايد: من به اين بنده لطف دارم و به او آگاه هستم اگر او نماز شب مي خواند غرور او را مي گرفت. يكي از علماي بزرگ شيراز مي فرمود: ما در قبل از انقلاب در شيراز بوديم و منبرهاي آقاي شهيد دستغيب خيلي فوق العاده بود. در شب قدر ،سحر وقتي از مسجد بيرون آمدم كه به خانه بروم، حال خوشي داشتم. عده اي افراد ولگرد را ديدم .يكي از آنها گفت كه اين آقا دو قطره اشك ريخته، فكر مي كند كه چكار كرده است؟ حرف اين فرد بقدري مرا زير و رو كرد كه تا چند روز منقلب بودم و غرورم شكسته شد. پس مواظب باشيم كه همه ي خوبي ها را به خدا نسبت بدهيم. انساني كه خوبي ها را به خودش نسبت بدهد از همه طلبكار است، از همه ناراحت است. و زندگي خوشي ندارد. و توقعي هم نخواهد داشت. اگر مي خواهيم كدورت ها و ضعف اعصاب ها از بين برود، در مقابل خدا فروتني كنيم. سوال – صفحه 396 قرآن كريم را توضيح بفرماييد. پاسخ – كساني كه صلوات را ترك مي كنند يا به

ص: 13360

آن اهميت نمي دهند مذمت شده اند. پيامبر فرمود: كسي كه ياد من بكند و درود و صلوات بر من نفرستد، اين كار باعث شقاوت او مي شود. پيامبر فرمود: جفاكارترين مردم به من كساني هستند كه نام مرا بشنوند و بر محمد وآل محمد صلوات نفرستد. در اين صفحه داريم :هر كسي كه كوششي مي كند به نفع خودش است. خداوند به مخلوقش نيازي ندارد زيرا خداوند صمد و غني مطلق است. گر نماز و روزه اي فرموده ام ره به سوي خويشتن بنموده ام من نگردم پاك از تسبيح شان پاك هم ايشان شوند و پُرفشان پس بازگشت اعمال و تلاش ما به خود ماست. و ما از خدا طلبكار نيستيم. سوال- در مورد اذكار شب هاي ماه رمضان توضيحاتي بفرماييد. پاسخ – شما مي توانيد از سايت مبين موبايل .ir ، قرآن، مفاتيح، صحيفه ي سجاديه ،نهج البلاغه و غررالحكم را دانلود كنيد. داشتن اينها در موبايل و همراه داشتن آنها ،خودش يك آرامشي به انسان مي دهد. دعاي مجير در شب هاي 13 و 14 و1 5 ماه رمضان وارد شده است. مجير يعني پناه دهنده. اين دعا از پيامبر وارد شده است .پيامبر فرمود: هر كس دعاي مجير را در اين سه شب بخواند، فقر از او دور مي شود ،براي شفاي بيماران نافع است و گناهان را آمرزش مي دهد و انسان را از آتش جهنم دور مي كند. اگر نتوانستيد اين دعا را در شب بخوانيد، مي توانيد در روز بخوانيد. اميرالمومنين در كفن سلمان دو شعر نوشتند كه وفت من الحسنات و القلب السليم ... :من بر

ص: 13361

خداي كريم وارد شدم بدون زاد و توشه نه قلب سليم دارم و نه حسنات .شعر ديگر اين است : زاد و توشه بردن در محضر خداي كريم از زشت ترين كارهاست. پس ما بايد كار خوب بكنيم ولي آنرا در محضر خدا نبينيم .اين اوج تواضع و ادب است. محدث قمي مي فرمايد: يكي از عرفاي بزرگ بر جنازه اي مومني وارد شد و بر كفن او نوشت: گر من گنه جمله جهان كردستم لطف تو اميد است كه گيرد دستم گفتي كه به وقت عجزدستت گيرم عاجزترين ازاين مخواه كه اكنون هستم مستحب است وقتي كه از خواب بلند مي شويم ،پيشاني را روي زمين بگذاريم و بگوييم : الحمدلله الذي احياني بعد ما اماتني :شكر خدايي كه بعد از مردن مرا زنده كرد. مرگ يك مردن بزرگ است. و خواب يك مردن كوچك است. وقتي امام سجاد(ع) مي خواستند از خانه خارج شوند مي فرمودند: بسم الله امنت بالله وتوكلت بالله . با خواندن اين دعا ،شيطان نمي تواند نزديك اين فرد بشود. خوب است كه در تمام موبايل ها قرآن باشد. امام حسن(ع) كريم اهل بيت است و در ميان اهل بيت از همه غريب تر است . سعي كنيد كه چند روز براي ولادت امام حسن(ع) جشن بگيريد و اگر مي توانيد يك زنداني را آزاد كنيد و به فقرا كمك كنيد و اطعام بدهيد.

92-05-07

سلام بركفش هاي كهنه و عباي پر از وصله ات، سلام بر دست هاي پينه بسته ات، سلام بر بازوي هاي تنومند خيبر شكن، سلام بر دلخوشي بچه هاي كوفه ،سلام بر تو مشعل عدالت

ص: 13362

را برافروختي، سلام بر تو وقتي شمع بيت المال را خاموش كردي، سلام بر آب ،سلام برچاه، سلام بر نان جو، سلام بر نمك، سلام بر تو روز ولادتت، سلام بر تو روز شهادتت، سلام بر تو روزي كه قسمت كننده و تقسيم كننده ي بهشت و جهنم خواهي بود و سلام بر علي اميرالمومنان. سوال – در مورد شب قدر و فضيلت آن توضيحاتي بفرماييد. پاسخ – ايام شهادت اميرالمومنين را تسليت عرض مي كنيم. مهمترين شب ها شب قدر است كه يك سوره قرآن براي شب قدر نازل شده است كه خدا به پيامبر مي فرمايد: تو نمي داني شب قدر چه شبي است(اين عظمت شب قدر را مي رساند)شب قدر بالاتر از هزار ماه است. در شب قدر تقديرات نوشته مي شود و ملائكه و روح تنزل پيدا مي كنند و به محضر امام معصوم مي رسند. بايد اين شب را جدي بگيريم و از لحظه لحظه هاي اين شب بهره بگيريم. خصوصا شب بيست و سوم كه احتمالا شب نوزدهم و بيست و يكم را مقدمه اي براي درك اين شب قرار داده اند. مهمترين چيزي كه در اين شب موجب رضايت امام زمان(عج) و خدا خواهد است توبه نصوح خواهد بود. در دعاي ابوحمره داريم :بين خدا و الطافش هيچ مانعي نيست الا آرزوهاي پوچ واعمال زشت ما. گناهان حجاب ما شده است و خدا دوست دارد كه اين حجاب ها را كنار بگذاريم تا انس و ارتباط باخدا برقرار بشود. بعضي ها مي نويسند كه ما درعبادت نشاط نداريم. در جواب بزرگي به شاگردي( شاگرد را يا ولي من،

ص: 13363

خطاب كرده است) نوشته است: لنگ و لوك راه خدا رفتن بهتر از چسب و جابك راه ديگر، از بي نشاطي نترسيد كه بي نشاط اين راه را رفتن اعتماد را به مي شايد با نشاط رفتن براي آنكه نشاط موافقت نفس است بادل .پس كسي كه با نشاط راه مي رود به مدد نفس مي رود و نفس سريع الملال است. ممكن است بنشيند ،نرود و چون شخص به مدد او مي رفته باز ماند. و كسي كه بي نشاط راه مي رود نشانه ي نيك است براي آنكه اگر نفس مدد كند فبها نعمه و اگر مدد نمي كند دل به مجرد قوه ي خويش مي رود. پس ثبات چنين شخص اميد بيشتري هست. يك وقت ما با نشاط و سر حالي بلند مي شويم و نمازصبح مي خوانيم.، اين موافت نفس با دل است يعني دل و بدن مان به همراه ما مي آيد .اين نشاط ها براي نفس است. يك وقت ما نشاط نداريم ولي براي نماز صبح بلند مي شويم. يعني جبري خودش را وادار به نماز مي كند، اين شخص نزد خدا عزيزتر و قويتراست زيرا نفسش با او همراهي نمي كند. كساني كه با نفس راه مي روند ممكن است كه در بعضي مواقع نفس حركت نكند و آنها باز بمانند. يعني آنها براي نفس شان عبادت مي كنند .بعضي مي گويند كه ما هر وقت عشق مان مي كشد نماز مي خوانيم يعني هر وقت نفس با ما مي آيد نماز مي خوانيم ،معلوم نيست كه پايان كار آنها خوب باشد. پس ما نبايد از بي نشاطي

ص: 13364

نترسيم. شرط واجبات نشاط نيست. كسي كه بي نشاط نماز مي خواند يعني نفس او را همراهي نمي كند و او بدون نفسش عبادت مي كند. اميد و ثبات قدم اين شخص بيشتر از كسي است كه با نشاط راه مي رود. در ادامه مي نويسد: اي ولي من ،كسي كه دري را بكوبد و اصرار بكند، در باز مي شود. گفت پيامبر چون كوبيد دري عاقبت زان در برون آيد سري ، اي ولي من سايه يه حق بر سر بنده بود، اي ولي من گر زطلب دست ندارد مريد عاقبت الامر بيابد مراد. اي ولي من صفا و بي صفايي برطرف بايد كرد ثبات قدم شيوه ي مردان است. اي ولي من مُحب تا جوياي وصل است در محبت خام است سر و كار مُحب با محبت است امر وصل محبوب داند.(اگر آنها در را براي ما باز نكنند، اين دست ما نيست و دست آنهاست، ما با محبت آنها عشق مي كنيم و اين محبت براي ما اصالت دارد.يعني محبت راه است محب تا وقتي مي گويد كه من بايد تو را ببينم خام است .يكي درد و يكي درمان پسندد يكي وصل و يكي هجران پسندد، من از درمان و درد و وصل و هجران پسندم آنچه را جانان پسندد. محب واقعي كسي است كه وقتي به او مي گويند كه دورتر شو، بگويد: چشم.) در ادامه مي فرمايد: لسان حال محب اين باشد خواهي به وصال كوش خواهي به فراغ، من فارغم از هردو مرا عشق تو بس .اي ولي من ،مرد بوده كه سي سال سلوك كرده و يك

ص: 13365

ذره صفا در خود نيافته. اما چنان دان كه صفاها همه براي او ذخيره شده به يكباره پيش او خواهد آمد. صفا را مان وفا را ديد، صفا حظّ تو است از محبوب و وفا حظّ محبوب است از تو. تو امروز او را باش كه فردا او تو را خواهد بود، هر كس با خدا باشد خدا هم با او خواهد بود. قبلا تو وفا كرده اي كه بعد صفا براي تو مي آيد .اي ولي من، خداي تو شكور است خدا هيچ وقت ايمان كسي را ضايع نمي كند همانا خداوند به مردم رئوف و رحيم است. اي ولي من، كس در معامله با خدا زيان نكرده است مترس و دل قوي دار و از جاي مرو، اي ولي من، به خداي تو قسم كه اگر تمام لذات جهان مرا دهند با عمري جاودانه كه يك ذره از درد او از من بخرند نفروشم، درد او بهتر از دواي ديگران است و مرده ي او بودن به كه زنده ي جهان ،در عشق اگر بي جان شوي جان و جهانت من بَسَم گر دزد دست آرد برت من رسم دستاوي كنم .اي ولي من، ما اساس كار نه بر مراد نهاديم بر نامرادي نهاديم.( در دعاي ابوحمزه داريم :خدايا اگر مرا زجر بدهي و دورم كني ،من جاي ديگر نمي روم.من از تملق و چاپلوسي تو دست برنمي دارم و دل من شهادت مي دهد كه تو خوب خدايي هستي و مرا قبول مي كني ،سايه حق بر سر بنده بود عاقبت جوينده يابنده بود)اگر مراد پيش آيد چيزي است كه به راه

ص: 13366

بازيافته ايم و اگر نامرادي باشد آن خود بر اصل واقع است. اي ولي من ،اين راه را با اعتماد خدا مي رويم. چشم داريم تا مرحمت او چه مي كند. انتظار فرج عبادت گفته اند انتظاري مي كشيم تا چه پيش آيد. اي ولي من ، دري ديگر نداريم كه اگر اين در نگشايند آن در بكوبيم به هر حال دري مي كوبيم .اي ولي من ، حقي پيش كسي نداريم كه به ناز آنرا بجوييم. ما فقير هستيم و خداوند غني مطلق است ،نيازمند و محتاج و دردمند بي علاج افتاده ايم .اي ولي من، ما بنده ايم و بنده را بندگي بايد كار خدا خدا داند.( گاهي ما مي خواهيم كار خدايي بكنيم و با خدا دعوا مي كنيم ولي اگر تسليم خدا باشيم خدا آن چيزي را كه مي خواهيم به ما مي دهد. خداوند به حضرت داود فرمود كه اگر تو تسليم بشوي آنچه را كه مي خواهي به تو مي دهم.)افوض امري الي الله ان الله بصيربالعباد، تو نگو با ما را بدان شهبار نيست با كريمان كارها دشوار نيست، آنكه قصدش از خريدن سود نيست هيچ قلبي نزد او مردود نيست .( اگر بدانيد كه خدا چقدر ما را دوست دارد و دوست دارد كه ما توبه كنيم. خداوند به حضرت داود وحي فرمود: اي داود، اگر بنده هاي فراري من كه به من پشت كرده اند، بدانند كه من چقدر مشتاق برگشت آنها هستم، از عشق و محبت من جان مي دهند. اي داود، خداوند بنده هاي فراري را اين قدر دوست دارد پس كساني كه به

ص: 13367

سمت خدا هستند، چقدر دوست دارد و با آنها چكار مي كند؟ اي داود، وقتي بنده بيراهه مي رود لطف و رحمت من زياد مي شود. اگر كسي پنج فرزند داشته باشند كه همه سر به زير هستند ولي يكي از آنها فراري و گرفتار است. تمام دغدغه ي پدر و مادر همان فرزند فراري است. خدا ما را خلق كرده است و مي خواهند ما را دستگيري كند تا برگرديم. خدا بزرگ است و بزرگ آفريده است. خدا كريم است و مي خواهد كرامت خدا در بشر هم ظهور كند. در دعاي جوشن كبيرد هزار اسم خداوند وجود دارد كه تعداد صفات غضب خداوند خيلي كم است و همه صفات رحمت خداست. يا حنان يا منان. امام علي(ع) مي فرمايد :حنان يعني كسي كه ناله مي زند دنبال گمشده اش. اظهرالجميل سترالقبيل . خوب است كه ما خدا را بشناسيم. روايت داريم :خداوند به كساني كه توبه مي كنند سه چيز مي دهد كه اگر خداوند اين آيات را به اهل آسمان مي داد همه نجات پيدا مي كردند :خداوند توابين را دوست دارد و محبوب من هستند ، هر كس خدا او را دوست بدار، او را عذاب نمي كند. (در دعاي جوشن كبير ما ذكر يونسيه را تكرار مي كنيم كه اين ذكر حضرت يونس را از شكم ماهي درآورد. ما اقرار به پاكي خدا مي كنيم و مي خواهيم كه ما را از آتش جهنم خلاص كند)، كساني كه توبه مي كنند و عمل صالح انجام مي دهند ،خداوند آنها را مي بخشد و اعمال بد آنها را به نيكي تبديل

ص: 13368

مي كند و در سوره مومن خدا مي فرمايد: خداوند ملائك را مامور كرده است كه براي كساني كه توبه كرده اند دعا كنند. پيامبر فرمود :چيزي در نزد خدا محبوب تر نيست از مرد و زني كه توبه مي كنند از گناه و به درخانه ي خدا مي آيند. سوال – صفحه 403 قرآن كريم را توضيح بفرماييد. پاسخ – امام هشتم(ع) مي فرمايد: كسي كه وسيله اي براي كفاره گناهانش ندارد بر محمد وآل محمد صلوات بفرستد كه كثرت صلوات گناهان را منهدم مي كند. كساني كه ايمان و اعمال صالح دارند ما غرفه هايي در بهشت كه زير آن نهرهايي جاري است به آنها مي دهيم كه جاودانه در بهشت بمانند، اين پاداش براي كساني است كه عمل مي كنند خوب اجري است. پس خداوند به كساني كه صبر و توكل مي كنند پاداش بهشت مي دهد. معمولا توبه ي انسانها قبول مي شود مگر كساني كه مسخره مي كنند و بر گناه اصرار دارند و پشيمان نيستند اما كسي كه شرمنده است و ناراحت است خداوند توبه او را مي پذيرد. گاهي ما گناه مي كنيم و مي گوييم كه بعداً توبه مي كنيم كه اين جرات بر گناه است ولي اگر فرد شرمنده بشود، خداوند او را مي آمرزد. شما مي توانيد از سايت مبين موبايل .ir قرآن ،مفاتيح ، نهج البلاغه و غررالحكم را دانلود كنيد و همراه داشتن آنها با موبايل اشكالي ندارد. وقتي اميرالمومنين در جنگ احزاب عمربن عبدود را كشت پيامبر فرمود: عمل امروز تو بالاتر از عبادت جن و انس امت من است. بخاطر اين

ص: 13369

ضربتي كه تو زدي ،هيچ خانه ي مشركي نبود مگر در آن ذلت و خواري رفت و هيچ خانه ي مسلماني نبود مگر اينكه عزت و سربلندي نصيب آن شد . يعني كشتن عمربن عبدود يك كشتن اساسي بود. زيرا اگر او علي و پيامبر را مي كشت اسلام از بين مي رفت. آقاي رمزي اوحدي كتابي بنام فضايل اميرالمومنين نوشته است كه پنج جلد است و در هر جلد آن ،هزار و يك فضيلت حضرت علي(ع) نوشته شده است . خانم هايي كه عذر شرعي دارند مي توانند در شب قدر قرآن بخوانند و مراسم آنرا انجام بدهند و مي توانند بيرون از مسجد يا در صحن ها بنشينند . شب قدر اصلي، شب بيست ويكم و شب بيست وسوم است . خوب است كه در اين شب ها از افراد فاميل نزديك حلاليت بطلبيم حتي مي توانيم با يك پيامك اين كار را انجام بدهيم. طرف هاي مقابل هم بگذرند. حضرت علي(ع) مي فرمايد :كم گذشت كردن زشت ترين عيب هاست و سرعت به انتقام جويي از بزرگترين گناهان است. خدايا به حق محمد و آل محمد از بهترين بركات اين شب همه را بهره مند بفرما. قلب امام زمان(عج) را از ما راضي و فرجش را نزديك بگردان .خدايا هر حقي گردن ماست به لطف و كرم خودت ادا بفرما و ما را به خودمان وانگذار ، رفع گرفتاري از همه ي گرفتارها بفرما.

92-05-14

سوال – راه هاي مبارزه با كبر و غرور چيست؟ پاسخ – يكي از راه هاي مبارزه با كبر و غرور ذكر خدا ،رفتن و استغاثه كردن به

ص: 13370

در خانه ي خداست. در قرآن داريم :اي پيامبر صبر كن ، صبرت تو هم از جانب خداست. ما مي توانيم اين آيه را در همه ي امور توسعه بدهيم مثل عبادت كن و عبادت تو از جانب خداست. ازدواج، كار، معنويت و رزق را هم خدا بايد جور كند. راه كار ديگر اين است كه هميشه خوبي ها را به خدا نسبت بدهيم و بدي ها را به خودمان نسبت بدهيم. اين ادب ورزي انسان، را از غرور و كبر دور مي كند. غرور توفيقات انسان را سلب مي كند. خيلي از افراد بخاطر غرور از كارهاي خير باز مي مانند. راه كار ديگر عملي مبارزه با تكبر و غرور اين است كه انسان در مقام عمل خوديت هايش را بشكند. در خطبه ي قاسعه 192 ، وقتي حضرت در مورد غرور شيطان و باطل شدن شش هزار سال عبادت شيطان صحبت مي كند مي فرمايد: تواضع و فروتني را روي سرخودتان قرار بدهيد يعني رفتار عملي شما فروتني باشد. هميشه تواضع روي سر شما باشد و تكبر را زير پاي تان خُرد كنيد. گردن بند غرور كه به خودمان آويزان كرده ايم مثلا دكتر يا مهندس هستيم را پاره كنيم. سلاحي كه مي تواند بين ما و شيطان قرار بگيرد تا شيطان را از ما دور كند، تواضع و افتادگي در مقابل خدا و حق است.حاج آقا دولابي مي فرمود: ما نبايد وابسته به چيزي باشيم كه نتوانيم از آن دل بكنيم. دندان طمع را بايد كند. دوست داشتن اشكالي ندارد ولي وابستگي بد است. افرادي كه غرور دارند بايد با كارهاي به

ص: 13371

ظاهر پست خودشان را بشكنند. پيامبر و همه امامان كار مي كردند و بيل مي زدند. محمدبن مسلم يكي از ياران امام باقر(ع) و امام صادق(ع) است كه رواي بزرگي است و بزرگ قبيله هم بوده است. روزي ايشان نزد امام صادق(ع آمد. حضرت فرمود: تواضع كن. وقتي او به كوفه برگشت يك مغازه ي خرما فروشي اجاره كرد و در آنجا خرما فروشي را شروع كرد. او فوري خودش را شكست. بعضي كارها پيش خدا شريف است ولي عنواني ندارد. بعضي شخصيت ها بزرگ بعنوان كفش دار يا جاروكش امام رضا(ع) خدمت مي كنند. اين كارها مبارزه با مَنيت هاست. اقوام محمد بن مسلم او را وادار كردند كه آسيابي بخرد و در آنجا كارهاي آسياباني انجام مي داد. كارهاي چوپاني يا كشاورزي از شغل انبياست ولي عده اي به اين كارها مي خندند. ممكن است كه كاري خوب باشد ولي عنوان اجتماعي ندارد و ما مي توانيم آنرا انجام بدهيم تا غرور مان از بين برود. راه كار ديگر از بين بردن غرور ،مجالست با افراد فقير است. منظور ما از فقرا افراد متكدي نيست ،منظور افرادي مستضعفي است كه در فاميل و محل هستند و شغل هاي پايين دارند ولي افراد شريفي هستند. امام حسن(ع) از جايي رد مي شدند و ديدند كه عده اي از فقرا نشسته اند و نان خالي مي خوردند. آنها به امام تعارف كردند و امام با آنها نان خوردند و فرمودند كه خدا انسان هاي مستكبر را دوست ندارد. اگر افراد فقير فاميل شما را دعوت مي كنند حتما به ميهماني آنها برويد. كمك كردن به

ص: 13372

افراد فقير و سرزدن به افراد بيمار غرور انسان را مي شكند. گاهي انسان بايد خودش را به تكلف بيندازد و وادار به تواضع يا بردباري كند. جواني براي بزرگي چاي آورد .اين بزرگ چاي را رد كرد و گفت كه ميل ندارم. اين جوان ناراحت شد و آيت الله انصاري همداني فرمود: اين چاي را به خودت بِميلان. يعني رد كردن اين چاي خوب نيست. مثلا فردي با شوق و ذوق كاري براي شما مي كند و شما آنرا رد مي كنيد. قبول كردن اين كار غرور شما را مي شكند. پس در بعضي مواقع انسان مي تواند خودش را وادار به كاري بكند و خودش را بشكند. در پشت خانه ي حضرت زهراو مسجد مدينه ، عده اي زندگي مي كردند .آنها افراد فقيري بودند و پيامبر خيلي به آنها مي رسيد. آنها فقط به مسجد مي آمدند و در نماز شركت مي كردند. عده اي از ثروتمندان نزد پيامبر آمدند و گفتند كه ما نزد شما مي آييم و به شما كمك مي كنيم بشرط اينكه از اين افراد فقير را از خودت دوري كني .آيه نازل شد: اي پيامبر، مبادا افراد فقير را ترك كني كه اهل عبادت هستند. پيامبر با فقرا و بندگان روي زمين مي نشست و با آنها غذا مي خورد. بعضي مواقع امام هشتم با افراد خانواده و حتي با كساني كه اسب ها را تيمار مي كردند، در سر سفره مي نشستند و با هم انس مي گرفتند. روايت داريم كه امام صادق(ع) خيلي به ياد سلمان مي افتاد. از حضرت سوال كردند :چرا شما اين

ص: 13373

قدر به ياد سلمان مي افتيد؟ امام فرمود: بخاطر سه خصلتي كه سلمان داشت و اين بود كه با علما زياد نشست و برخاست داشت، با فقرا مجالست داشت و پايش را جا پاي حضرت اميرالمومنين مي گذاشت. امام مي فرمود: نگوييد سلمان فارسي بگوييد: سلمان محمدي. عده اي خدمت امام صادق بودند و گفتند كه سلمان فارسي زرتشتي بوده و بعد مسلمان شده است. امام صادق(ع) خيلي ناراحت شدند و فرمودند: خداوند او را علوي و قريشي قرار داده ، صلوات خدا بر سلمان باد. راه كاره ديگر شكستن غرور، صله ي رحم با افرادي است كه به ما بدي كرده اند و ما از آنها دلگير هستيم. در اينجا ما مي توانيم غرورمان را بشكنيم. فردي نزد پيامبر آمد و گفت: من فاميلي دارم كه به آنها احسان مي كنم ولي آنها به من بدي مي كنند، به آنها محبت مي كنم ولي آنها به من كينه ورزي مي كنند، من چكار كنم؟ حضرت فرمود شما به اين آيه عمل كن كه خداوند فرمود: در مقابل بدي احسان كنيد. آيه ديگر مي فرمايد: كسي كه با شما قطع رحم كرده، با او صله رحم كنيد. آيه ديگر مي فرمايد: هر كس به شما ظلم كرد او را عفو كن. آيه ديگر مي فرمايد: كساني كه به شما بدي كرده اند ،در حق آنها احسان و خوبي كن. بدي را بدي سهل باشد جزا .اگر ما بدي را با بدي جواب بدهيم كار آساني است ولي اگر كسي كه به ما بدي كرده به خوبي جواب بدهيم، اين هنر است. خداوند عفو را دوست

ص: 13374

دارد .نا تا جايي كه مي توانيم گذشت كنيم. عفو و بخشش صفت بزرگي است. سوال مي كنند كه اي پيامبر ما چه چيزي انفاق كنيم؟ پيامبر فرمود :گذشت. گذشت بالاترين انفاق هاست. كساني كه اهل كينه هستند آرامش ندارند ولي كساني كه اهل بخشش هستند داراي آرامش هستند. محبت كردن به بدها غرور ما را مي شكند و تواضع را در ما ايجاد مي كند. سوال – صفحه 410 قرآن كريم را توضيح بفرماييد. پاسخ – روايت داريم :مداومت و زياد صلوات فرستادن بر محمد و آل محمد، امور ما را كفايت مي كند. بعضي از افراد خدمت پيامبر مي آمدند و مي گفتند كه ما بجاي خواستن حوائج شخصي به شما صلوات مي فرستيم. حضرت فرمود : خدا هم امر شما را كفايت مي كند. در آخر اين صفحه داريم كه علاج تهديدهاي دشمن صبر است. صبر روزي انسان را به پيروزي مي رساند حتي اگر طول بكشد. خداوند مي فرمايد: صبر كن، همانا وعده ي خدا حق است. افرادي كه خداوند را قبول ندارند و به قيامت يقين ندارند، تو را به انجام كارهاي پست وادار نكنند. ياد خدا ،توجه به خدا ،نسبت دادن خوبي ها به خداوند و نشستن با مستضعفين كبر و غرور را از بين مي برد. البته مجالست با فقرا بايد با كرامت و آبرومند باشد. اگر مي خواهيم به فقرا خدمتي بكنيم بهترين راه را انتخاب بكنيم كه باعث خفت و آبروريزي آنها نشود. ما بايد راه مودبانه و محترمانه را انتخاب كنيم. حفظ كردن عزت نفس افراد خيلي مهم است. حتي شما مي توانيد به حساب

ص: 13375

افراد فقير آبرومند پول واريز كنيد كه كسي متوجه كمك شما نشود . را ه كارهاي ديگر از بين بردن غرور سلام كردن به ديگران است. روايت داريم: كسي كه ابتداي به سلام مي كند از خطر كبر جدا مي شود. اين فرد از همه به خدا و پيامبر نزديكتر است. راه كار ديگر اين است كه انسان در پايين مجالس بنشيند. افراد بزرگي كه مي خواهند فقط در بالاي مجلس بنشينند، داراي غرور و تكبر هستند. آيت الله بهاءالديني و آيت بهجت در پايين مجالس مي نشستند. روزي با آيت الله بهاءالديني به خدمت آيت الله امجد رفتيم. ايشان در منزل نبود. ما در بيرون خانه ايشان روي زمين نشستيم و منتظر آمدن ايشان شديم. اين از تواضع ايشان بود. اگر ما توهمات و خيالات را از خودمان دور كنيم راحت مي شويم. راه كار ديگر دوري از تكبر، انتقاد پذيري است. ما بايد از ديگران مشورت بخواهيم و انتقاد پذير هم باشيم. بعضي افراد زير بار انتقاد نمي روند. راه كار ديگر دوري از غرور ،زياد سجده كردن است. راه كار ديگر اين است كه(امام هشتم فرمود:)هر چه براي خودت مي خواهي براي ديگران هم بخواهي. راه كار ديگر ترك غرور ،ترك جدال و مراء است حتي اگر حق با شما باشد. ما نبايد حرف مان را به زور به ديگران بگوييم. را ه كار ديگر اين است كه در مقابل افرادي كه از ما تعريف مي كنند بايستيم. روايت داريم :خاك بريزيد بر صورت كسي كه از شما تعريف مي كند. زيرا آنها مواد غرور را به شما تلقين مي كنند. راه

ص: 13376

كار ديگر كار كردن در منزل است. اگر افرادي درخانه ظرف مي شويند يا سفره مي اندازند، اين نشانه ي تواضع آنهاست. روايت داريم كه در خانه كار نمي كند مگر كسي كه صديق يا پيامبر باشد. بازي كردن با بچه ها و همنشيني غرور انسان را مي شكند. پيامبر با بچه ها بازي مي كردند. اعمال و حج و عمره هم باعث شكستن غرور مي شود. مرد آن را دان كه خود را بشكند مرد آن نَبوَد كه صف ها بشكند خوب است كه شما يك دور ختم قرآن را در ماه رمضان تمام كنيد. خدايا به حق محمد و آل محمد همه ي ما را از بركات ماه رمضان بهره مند بفرما، هر خيري كه به چهارده معصوم عنايت كرده اي به ما عنايت كن و هر شري كه از آنها دور كردي از ما هم دور كن ،رفع گرفتاري از همه ي گرفتاران عالم بفرما .

92-05-21

سوال- در مورد راه كارهاي دوري از كبر و غرور توضيحاتي بفرماييد. پاسخ – ريشه ي غضب و عصبانيت غرور و تكبر است. معمولا افرد افتاده حال دچار عصبانيت نمي شوند. بدترين صفت اخلاقي و ريشه ي همه ي رذايل غرور است. بايد غرور و تكبر در انسان از بين برود البته موارد خاصي در روايات ما وجود دارد كه غرور و تكبر استثنا شده است. در روايت داريم كه تكبر ورزيدن به افراد خودخواه عبادت است يا داريم كه با افراد متكبر، متكبرانه برخورد كنيد. اين از موارد خاص است. اگر تكبر ورزيدن با افراد متكبر باعث بشود كه متكبر از تكبرش بيرون بيايد و

ص: 13377

اصلاح شود، تكبر ورزيدن مانعي ندارد. وقتي جواز تكبر صادر شده است منظور اين نيست كه ما واقعا خودمان را بالا ببينيم بلكه منظور اين است كه ما شبيه سازي كنيم يعني خودمان را به مغرور بودن بزنيم نه اينكه واقعا مغروربشويم. حتي درمورد غضب هم اين طور است كه اگر ما مي خواهيم كار اشتباه را به فرزندمان بفهمانيم بايد حالت غضب يا تهديد را به خودمان بگيريم. پس جواز تكبر براي وقتي است كه هم تكبر اثر داشته باشد و هم اينكه حالت تكبر را به خودمان بگيريم. و قصد ما خير باشد. آقاي دولابي مي فرمود :ما دو راويت در مقابله با تكبر داريم يكي مي فرمايد كه خودت را متكبر نشان بده و روايت ديگر مي فرمايد: اگر كسي مغرور است و مَن مَن مي كند شما هم بگويد :بله ،درست است. ما بايد به روايت دوم عمل كنيم زيرا روايت اول مخصوص انبياء و اولياء است كه اگر قيافه ي متكبرها را بگيرند آلوده نمي شوند ولي اگر ما قيافه ي متكبرها را به خودمان بگيريم آلوده مي شويم. پس ما روايت اول را سفارش نمي كنيم. پس هر كس مي گويد: من، شما بگوييد: خوب تو و خيلي توجه نكنيم. يكي ديگر از موارد جواز تكبر در مانورهاي جنگي در مقابل دشمن است. پيامبر ديدند كه فردي در مقابل دشمن لباس جنگي پوشيده و تكبر او را گرفته است، پيامبر فرمود :خداوند اين حالت را دوست دارد. پس تواضع درمقابل دشمن معنا ندارد. ما بايد در مقابل دشمن قيافه بگيريم و او را بترسانيم حتي اگر توخالي باشيم. پس

ص: 13378

در مانورهاي جنگي و ميدان جنگ قيافه بگيريم و تكبر ورزيدن اشكالي ندارد. جواز ديگر تكبر ورزيدن براي خانم ها است كه در برابر اجنبي ها و غريبه كه قصد سوء دارند بايد تكبر بورزند. البته تكبر در برابر شوهر و ديگران جايز نيست. آقايان هم نبايد در خانواده قيافه بگيرند و دستور بدهند. بعضي از خانم ها خودشان چراغ سبز نشان مي دهند و غريبه ها سوء استفاده مي كنند. خانمها بايد پشت تلفن با نامحرم ها خيلي سلام وعليك نكنند مگر اينكه طرف خودش را معرفي كند. خانم ها بايد با نامحرم ها سنگين برخورد كنند . در قرآن خداوند به زنان پيامبر مي فرمايد كه با نامحرمان ملايم و نرم صحبت نكنيد زيرا كسي كه در دلش مرض دارد طمع مي كند. خيلي از مفاسد با پيامك ها شروع شده است. اينها پيشگيري هاي اسلام است. حتي خانم ها بايد با اقوام نامحرم نزديك كه قصد سوء دارند و مي خواهند ارتباط برقرار كنند، سنگين برخورد كنند. اميرالمومنين مي فرمايد كه سه خصلت براي خانمها خوب است ولي براي آقايان خوب نيست :تكبر در مقابل نامحرم، بخل ورزيدن و ترس. پس تكبر و بخل و ترس براي آقايان بد است. آقايان هم بايد در مقابل خانم هايي كه قصد سوء دارند جدي باشند. خدا مي فرمايد: مقدمات گناه را فراهم نكنيد. يكي ديگر از جوازهاي تكبر اين است كه حضرت علي(ع) مي فرمايد: چقدر زيباست كه اغنياء براي فقرا تواضع كنند و زيباتر اين است كه فقرا هم در مقابل اغنياء عزت نفس داشته باشند و خودشان را نشكنند. آقايي مي خواستند

ص: 13379

به سيدي كمك كنند و نزد حاج آقا ارباب آمدند و گفتند كه من مي خواهم به ايشان كمك كنم. حاج آقا ارباب فرمود: من تفضل ايشان را نسبت به شما قبول كردم. يعني عزت نفس سيد را حفظ كرد و حرمت كمك كننده را هم گرفت. ما بايد منت پذير فقرا باشيم. پيامبر فرمود كه ما واسطه هستيم كه رزق و روزي را به فقرا برسانيم. سوال – صفحه 417 قرآن كريم را توضيح بفرماييد. پاسخ – فراموش كردن چيزهاي مهم خوب نيست .پيامبر فرمود :اگر كسي اسم مرا بشنود و فراموش كند كه صلوات بفرستد ،خداوند كاري مي كند كه راه بهشت را گم كند. پس مشخص مي شود كه راه بهشت پيروي از محمد و آل محمد و راه آنهاست. در اين صفحه خداوند مي فرمايد :كساني كه در دنيا گناه مي كنند ،در اين دنيا عذاب نزديك دنيايي به آنها مي چشانيم تا با اين گرفتاري ها متنبه بشوند و دچار عذاب بزرگ روز قيامت نشوند و برگردند. پس خداوند براي افرادي كه گناه مي كنند گرفتاري و مشكلات مي گذارد تا بلكه در اين دنيا به سوي خداوند برگردند . سوال -در مورد وسواس و راه مقابله با آن توضيحاتي بفرماييد. پاسخ- بدانيد كه مقابله با وسواس با توكل به خدا و استغاثه حل مي شود. ما در نماز مي گوييم كه خدايا مرا كمك كن .اعتماد و توكل به خدا مشكل وسواسي ها را حل مي كند. سوره حمد خلاصه ي قرآن است. از اول اين سوره تا قبل اياك نعبدو در مورد خداست و بعد درمورد ما و

ص: 13380

خداست. راه حل وسواسي ها گفتن اياك نعبد و اياك نستعين است. افراد وسواسي يا مسئله را نمي دانند يا به خواهش دلشان عمل مي كنند يا به دستور شيطان عمل مي كند. پس افراد وسواسي بايد توكل و اعتمادشان به خدا زياد باشد. فرستادن صلوات براي بيماريهاي روحي خيلي موثر است. وسواسي ها بدانند كه خداوند سريع الرضا است و به عمل كم راضي مي شود. امام صادق (ع)مي فرمايد: من نوجوان بودم و با پدرم به طواف خانه ي خدا رفتم ،شوق طواف داشتم و پشت سر هم طواف مي كردم. بطوري كه از بدنم عرق مي ريخت .وقتي طوافم تمام شد پدرم فرمود: اي فرزندم ،چرا اين قدر خودت را خسته مي كني؟ وقتي خداوند از كسي راضي باشد با عمل كم هم از او راضي خواهد شد. داريم كه در ركعت سوم نماز مي توانيم يك حمد بخوانيم يا يك بار تسبيحات اربعه را بخوانيم .يك بار خواندن تسبيحات واجب و دو بار خواندن آن حرام و سه بار خواندن آن مستحب است. شما نمي توانيد به قصد نماز پنج بار تسبيحات بخوانيد با اينكه زحمتش هم بيشتر است. در وضو شستن بار اول و دوم اشكالي ندارد ولي براي بار سوم حرام است. اگر ما اين مسائل را بدانيم در حل مسئله ي وسواس موفق تر خواهيم بود. پيامبر فرمود: من بر يك دين ساده و فطري مبعوث شده ام. در زمان پيامبر زياد آب نبوده است و با كمبود آب مواجه بوده اند. در وسايل الشيعه داريم كه ابوحمزه با عده اي مُحرم شدند كه به مكه بروند. آنها

ص: 13381

نزد امام باقر(ع) رفتند در حاليكه بر اثر آفتاب پوست صورت شان كنده شده بود. امام پرسيد: شما از كجا مُحرم شده ايد كه اين قدر آفتاب به صورت شما تابيده است؟ آنها گفتند كه ما از كوفه مُحرم شديم. آنها گفتند: به ما حديثي رسيده است كه هر كاري كه سخت تر است بهتر است. و اگر از وطن تان محرم بشويد بهتر است. امام فرمود :اين حديث درست نيست. ابوحمزه از رَبَزه مُحرم شده بود و امام كار او را هم تاييد نكرد. عده ي ديگر از ميقات محرم شده بودند .امام فرمود: شما به حرف خدا و سنت پيامبرعمل كرديد. هر وقت دو موضوع حلال براي من پيش بيايد من آسانترين را مي گيرم. خدا آسان گيري را دوست دارد. چرا وسواسي ها به خودشان و ديگران سخت مي گيرند؟ وقتي خدا با عمل كم از ما راضي مي شود كاري نكنيم كه به خودمان و ديگران فشار بياوريم. و ثواب كمتري ببريم. يعني چيزي كه خدا از ما نخواسته انجام بدهيم. خدايا به حق محمد و آل محمد امام زمان(عج) را از ما راضي و فرجش را نزديك بفرما.همه ي ما را از بهترين ياران اهل بيت قرار بده ، در دنيا و آخرت ما را به خودمان وانگذار و بيماران روحي هم شفا عاجل عنايت بفرما.

92-05-28

سوال – وسواس چيست و راه هاي درمان آن را بفرماييد. پاسخ – وسواس يك بيماري است و يك ناراحتي روحي و رواني است. يك فرد وسواسي ممكن است كه مبتلا به چندين گناه بشود: بدعت ،اسراف و ... بعضي ها فكر مي

ص: 13382

كنند كه وسواس مخصوص افراد مذهبي و متدين است. وسواس فكري و عملي در همه ي انسان ها وجود دارد. در بعضي از كشورهاي كمونيسم هم وسواس فكري و هم وسواس عملي وجود دارد . پس وسواس منحصر به وضو، غسل و ... نيست. اين بيماري به روان انسان ربط دارد و بايد بعنوان يك بيماري روحي به آن نگاه كرد. بعضي ها گفته اند كه فكرهاي ناهنجار در مورد خدا و اهل بيت به سراغ ما مي آيد و از اين فكرها ناراحت هستيم. آنها بدانند كه براي اين فكرها هيچ گناهي براي آنها ثبت نمي شود. زشت ترين فكرها كه آنها را ناراحت مي كند گناه محسوب نمي شود. بايد بي خيال بشوند تا اين فكرهاي ناخواسته برود. براي فكرهاي ناخواسته گناه نوشته نمي شود. بعضي ها به امامان مي گفتند كه ما فكرهاي شيطاني به سراغ مان مي آيد و ايمان خود را از دست داده ايم. امام مي فرمود: اينها نشان دهنده ي ايمان شماست زيرا شما با اين فكرها درگير هستيد و به آنها راضي نيستيد .پس شما نگران اين فكرها نباشيد. اين فكرها مي آيد و مي رود و نبايد به آنها توجه كرد. شخصي نزد حضرت پيامبر آمد و گفت كه من منافق شدم. پيامبر فرمود كه اگر منافق مي شدي نزد من نمي آمدي. حضرت فرمود: شيطان نزد تو آمده است و گفته كه چه كسي شما را خلق كرده است و چه كسي خدا را خلق كرده است. چون شما جوابي نداشته اي فكر مي كني ايمان خودت را ازدست داده اي. هر وقت اين فكرها

ص: 13383

به شما هجوم آورد به خدا پناه ببريد، براي شما گناهي نوشته نمي شود. به حضرت گفتند كه وقتي ما نزد شما مي آييم حالت خوبي داريم ولي وقتي از شما دورهستيم به دنبال گناه مي رويم ،آيا ما منافق شده ايم؟ حضرت فرمود: خير شما منافق نشده ايد. پس بدترين فكرها براي شما گناهي ندارد و نبايد به آن توجه كنيد. در وسواس عملي افرادي هستند كه دچار بحران عملي هستند. يعني مدام در كارهاي عادي كه انجام مي دهد شك مي كنند. بخشي از آنها هم مربوط به اعمال مذهبي مثل نماز و وضو است. اين حملات شيطان و امتحان الهي است. كساني كه بيماري وسواس شديد دارند بايد آنرا معالجه كنند. كساني كه مسائل شرعي را مي دانند و روي آن پافشاري مي كنند، بيماري شان حاد است. اگر اين افراد بيماري شان را درمان نكنند، بيماري شان سرايت مي كند. افرادي بوده اند كه حمام شان تا ده ساعت هم طول مي كشيده است. وسواس باعث اضطراب ، بي خوابي شديد و در بعضي مواقع فرد را به حد جنون و طلاق هم مي رساند. اين افراد آرامش خودشان را از دست مي دهند. در ضمن يك پدر و مادر وسواسي اين بيماري را به فرزندان شان هم منتقل مي كنند. پدر و مادر ناخودآگاه الگوي فرزندان شان هستند.و گاهي بخاطر وسواس زياد فرزندان را از اصل كار مي اندازند. مثلا در كار نماز يا وضوي فرزندان شان،آنقدر ايراد گرفته اند كه آنها نماز را كنار گذاشته اند. اين كار براي كساني كه وسواس عملي را ادامه مي دهند خطرناك و

ص: 13384

مسري است. خدا ما را براي بندگي خلق كرده است و ما مي خواهيم از بندگي خودمان لذت ببريم .كساني كه دچار وسواس عملي هستند خوشي، آزادي ،اختيار و آرامش از آنها گرفته مي شود . بخشي از اين بيماري اختياري است و بخشي از آن مورثي يا بخاطر تربيت نادرست است. ورود به باتلاق بدست ماست ولي كم كم در آن فرو مي رويم بقدري كه امكان بيرون آمدن از آن غيرممكن مي شود. گاهي فرورفتن در وسواس عملي انسان را به سمت خودكشي و ناهنجاري ها مي برد. كساني كه وسواس عملي دارند شيطان طمع مي كند كه اعتقادات آنها را هم از بين ببرد. يعني طرف مي گويد :ديني كه باعث مي شود من در نجس و پاكي شك بكنم به درد من نمي خورد. ممكن است كه ديگران هم به اين نتيجه برسند كه اگر كارهاي مسلماني باعث وسواس مي شود ، دين اسلام را نمي خواهند. پس رفتارهاي ناهنجار ما نبايد باعث بشود كه هم خودمان و هم ديگران از دين زده بشويم. آرامش از انسان وسواسي گرفته مي شود و افرادي كه آرامش از آنها گرفته مي شود دچار وسواس مي شوند. اين يك رابطه ي دو طرفه است. ما دنبال آرامش و لذت هستيم. كسي كه اعمال را تكرار مي كند خوشي و آرامش را از دست مي دهد ،دائم در عذاب است و با خودش و ديگران درگير است. در واقع اين فرد از اصل كار باز مي ماند و به مقصد نمي رسد. خسارت فرد وسواسي اين است كه عمر، دين جان و سرمايه ي اصلي

ص: 13385

خودش را از دست مي دهد. خسارتي بالاتر از اين وجود ندارد. انسان هاي وسواسي نبايد نااميد باشند. شيطان مي خواهند به اين افراد مسلط بشود بنابراين به آنها مي گويد كه شما بعد از چهل سال درست نمي شويد. وسواس يك بيماري است مثل بداخلاقي و دروغگويي . پس افراد وسواسي روح نااميد را از خودشان دور كنند. نااميدي از اينكه نتوانيم وسواسي بودن را ترك كنيم، از خود وسواسي بودن بدتر است. افراد نااميد وسواسي نسبت به خدا بدبين هستند و مي گويند كه خدا نمي تواند من را درست كند. در اسلام بن بست وجود ندارد. خدا برهر چيزي قادر است. بخشي از درمان وسواس، دعا درماني است. ذكر صلوات و بسم الله الرحمن الرحيم لاحول ولا قوة الابالله العلي العظيم مفيد است. روايت داريم كه وقتي شيطان با غصه و ناراحتي به شما حمله مي كند ذكر لاحول ولا قوة الابالله العلي العظيم را بگوييد. پس يكي از راه هايي كه وسوسه هاي شيطاني را از انسان هاي وسواسي دور مي كند ذكر است. نگاه اطرافيان افراد وسواسي بايد مشفقانه و دوستانه به يك فرد گرفتار باشد. ما نبايد توي سر فرد وسواسي بزنيم. بچه اي پايش را در گودال قير گذاشت. پدر مي خواست او را نجات بدهد ولي خودش هم گرفتار شد و همه مي ترسيدند كه آنها را نجات بدهند. يك فرد عاقل گفت كه اگر ما بخواهيم آنها را نجات بدهيم يا خودمان آسيب مي بينيم يا آنها دچار آسيب مي شوند. بهتر است كه يك گودال در كنار اين گودال قير بِكنيم و قيرها را به

ص: 13386

آن گودال هدايت كنيم تا آنها آزاد بشوند. افراد وسواسي مثل اين است كه در گودال قير گرفتار شده اند. ما نبايد آنها را سرزنش و تحقير كنيم. روايت داريم :اگر كسي ديگري را بخاطر گناهي ملامت كند نمي ميرد مگر اينكه خودش گرفتار همان گناه بشود. افرادي بوده اند كه به وسواسي ها اهانت كرده اند ولي بعد خودشان دچار وسواس شده اند و با دعا و ذكر نجات پيدا كرده اند. پس درمقابل وسواسي ها نباشيم بلكه در كنارشان باشيم. از فكرمان استفاده كنيم تا آنها را نجات بدهيم. ما نبايد آنها را توبيخ بيجا بكنيم كه باعث لجبازي آنها بشود. البته نبايد دلسوزي بيجا هم براي آنها بكنيم. ما بايد به آنها كمك كنيم تا كم كم خوب بشوند. بيكاري يكي از خطرناك ترين چيزهاي براي فرد وسواسي است. فردي كه از صبح تا شب كار مي كند وقت ندارد كه به وسوسه هاي شيطان گوش بدهد مثلا چند ساعت در حمام بماند. ولي افرادي كه بيكار هستند ، دچار فكر و خيال مي شوند. هر كاري كه باعث بهم زدن آرامش آنها مي شود بيماري شان را تشديد مي كند. ما بايد به آنها اميد و آرامش بدهيم تا آنها بتوانند نجات پيدا كنند. وسواس درجات زيادي دارد. و درمان هاي آنها هم متفاوت است. اين بيماري نياز به روانپزشك و دارو دارد. بعضي از افراد وسواسي دوست ندارند كه به روانپزشك مراجعه كنند زيرا مي ترسند كه نسبت رواني به آنها بدهند. وقتي فردي بچه دار نمي شود ما به او ذكر مي دهيم ولي بايد دنبال درمان و دارو

ص: 13387

هم برود. وسواسي هاي حاد بايد نزد روانپزشك متدين و متخصص بروند .روانپزشك هايي كه متعهد نيستند ممكن است كه راه هاي غير اسلامي هم به بيماران پيشنهاد بكنند كه اينها درست نيست. مثلا به طرف بگويند كه اگر شما حجاب تان را برداريد وسواس تان خوب مي شود. بعضي مواقع خوردن دارو باعث آرامش فكري وسواسي ها مي شود . افرادي هستند كه وسواسي نيستند بلكه احكام را نمي دانند مثلا فكر مي كنند كه بايد فلان كار را پنج بار انجام داد تا جسم پاك بشود درحاليكه آن كار با يك بار هم پاك مي شود. پس ما بايد مسائل وضو و ... را ياد بگيريم تا خيال مان راحت بشود. گاهي ما مي توانيم با سه مشت آب وضو بگيريم. اگر ما مسائل احكام را بخوبي تفهيم كنيم بيشتر مشكلات حل خواهد شد. اين كار بايد قدم به قدم و با حوصله انجام بشود. سوال – صفحه424 قرآن كريم را توضيح بفرماييد. پاسخ – پيامبر فرمود :جفاكارترين مردم كساني هستند كه وقتي نام مرا مي شوند برمن صلوات نفرستند. افرادي هم كه وسواسي نيستند مي توانند به بحث هاي ما گوش بدهند زيرا ممكن است كه با اين افراد در ارتباط باشند يا خودشان در آينده با اين بيماري درگير بشوند .اين بحث به درد تمام بيماران روحي مي خورد. دانستن صحيح مسائل باعث آرامش مي شود. اگر ما مسائل را بخوبي براي مردم بازگو كنيم آنها راحت مي شوند. اصل طهارت مي گويد كه همه چيز پاك است ولي دوازده چيز نجس است كه در اين دوازده مورد هم اختلاف وجود

ص: 13388

دارد. در نجاست ما بايد به يقين صد درصد برسيم. مرحوم آيت الله گلپايگاني هنگام باران در گل و لاي در خيابان راه مي رفتند و گاهي اينها به لباس شان مي پاشيد و با همان لباس به كلاس درس مي رفتند. ايشان مي فرمودند كه اينها پاك است. شاگردان شان مي گفتند كه احتمال نجاست وجود دارد .ايشان مي فرمود: آنها احتمال است ما بايد به يقين برسيم .در امور ديگر اطمينان كافي است ولي در مسائل نجاست ما بايد به يقين صد درصد برسيم . خدايا قلب امام زمان(عج) را از ما راضي و فرجش را نزديك بفرما، همه ي ما را از بهترين ياران آن حضرت قرار بده و رفع گرفتاري از همه ي گرفتاران بفرما.

92-06-04

صبحي گره از زلف تو وا خواهد شد راز شب تار برملا خواهد شد تو آيه ي وحدتي كه با آمدنت هر قطب نما قبله نما خواهد شد. سوال – در مورد وسواس و راه درمان آن توضيحاتي بفرماييد. پاسخ – وسواس يك بيماري روحي است مثل بيماري بداخلاقي و مي توان آنرا درمان كرد. بايد اين بيماري را جدي گرفت ،اگر اين بيماري درمان نشود زياد مي شود و به بن بست مي رسد، چه بيماري كم باشد چه زياد. در ابتدا مقابله با آن سخت است ولي بعداً راحت مي شود. وسواس مخصوص مسلمان ها نيست و همه ي مردم دنيا دچار وسواس فكري و عملي هستند. بعضي از وسواسي ها بايد به روانپزشك متخصص متعهد مراجعه كنند تا درمان دارويي بشوند. افرادي هستند كه چندين سال است كه داروي اعصاب مي خورند و

ص: 13389

مشكلي هم ندارند. اطرافيان وسواسي ها نبايد آنها را ملامت كنند .افرادي بوده اند كه خودشان هم دچار وسواس شده اند. به اين افراد به چشم بيماري نگاه كنيم كه ناخواسته گرفتاري اين بيماري شده اند و دلسوزانه با آنها برخورد كنيم و به آنها كمك كنيم تا درمان بشوند. براي افرادي كه وسواس فكري دارند و ناخواسته گناهاني به ذهنش خطور مي كند، گناهي نوشته نمي شود. حتي بدترين فكرها در مورد خدا ،پيامبر و آخرت .حضرت به فردي كه ناراحت بود كه دچار اين فكرها شده است بشارت مي دهد كه تو محض ايمان هستي و نبايد به اين فكرها اهميت بدهي تا خودش برود. پس اگر فكري ناخواسته به ذهن شما مي آيد، گناهي براي شما نوشته نمي شود و با ذكر لاحول ولا قوة الا بالله به خدا پناه ببريد. بسياري از كساني كه دچار بيماري وسواس هستند بخاطر جهل نسبت به مسائل است.يعني بخاطرندانستن مسائل دچار وسواس شده است. اساس دين ما بر اساس اصولي است. پيامبر فرمود :من بر يك دين راحت مبعوث شده ام. زندگي ما بايد با راحتي و خوشي باشد .افكار شيطاني انسان ها را به وسواس مي كشاند. دين وعلماي دين اسلام راحت گرفته اند. يك اصلي داريم بنام اصل طهارت يعني در دنيا همه چيز پاك است. آسمان، زمين ،فرش ، هوا و خلاصه همه چيز پاك است مگر اينكه يقين به نجاست داشته باشيم. اصل طهارت به انسان آرامش مي دهد .داريم :خدايي كه پاك است و پاك كننده است. همه چيز پاك است جز دوازده چيز است كه در اسلام نجس است

ص: 13390

مثل خوني كه بيرون از بدن مي آيد. البته خون داخل بدن پاك است. خون ،بول ،مني ،سگ و خوك ،كافر( به فرموده ياكثر مراجع ) و... در اسلام چند چيز بايد پاك باشد: لباس و بدني كه با آن نماز مي خوانيم ،لباس احرام ،كفن ميت،مهري كه در هنگام نماز روي پيشاني مي گذاريم(اگر سجاده يا زمين نجس باشد اشكالي ندارد)، مسجد و مشاهد مشرفه . اگر ديوار يا پرده ي نجس باشد اشكالي ندارد. بعضي ها فكر مي كنند كه اگر ديوار خانه نجس باشد از خدا دور مي شوند درحاليكه اين طور نيست. اينها فتواي مراجع تقليد است. خانم هايي كه دچار عادت ماهيانه هستند يا زايمان مي كنند بدنشان آلوده است ولي مسحب است كه اين خانم در ساعات نماز روي جانمازش بنشينند و ذكر بگويند. تا وقتي ما يقين نكنيم ترشحاتي كه از انسان خارج مي شود بول، خون يا مني است، پاك است. پس اگر ما در مورد ترشحاتي كه از انسان خارج مي شود به يقين نرسيم نياز به غسل نداريم. يقين يعني اينكه همه مي دانند اين خون است و ما مطمئن هستيم كه اين خون است كه از بدن خارج شده است و مي توانيم روي آن قسم بخوريم. همه ي ترشحات مني نيست و تا ما يقين نكنيم غسل برگردن ما واجب نمي شود. خدايي كه مي فرمايد: فلان چيز نجس است، همان خدا مي فرمايد كه اينجا پاك است. خيلي ها فكر مي كنند كه وضوءشان باطل مي شود و باد از آنها خارج مي شود .روايت داريم كه شيطان در بدن انسان مي

ص: 13391

دمد تا فكر كند كه وضو او باطل شده است . نبايد به اين احساس ها اعتنا كرد( بعضي ها حس مي كنند كه حبابي از آنها خارج شده است). انسان بايد يقين بكند كه وضوءاش باطل شده است يعني خوابيده است يا ادرار از او خارج شده است. اگر شك مي كنيم كه خواب مان برده يا نه، وضو باطل نيست. وضو با شك باطل نمي شود. اگر ما اين مسائل را بدانيم خيال مان راحت مي شود. در دين ما سخت گيري نشده است. در نجاست نياز به يقين صددرصد است كه بتوانيم قسم بخوريم. افراد وسواسي زيادي به آيت الله گلپايگاني مراجعه مي كردند و مي گفتند كه آب باران و گِل به عباي شما ريخته است و شما با همين عبا نماز مي خوانيد. آيا اينها نجس نيست؟ ايشان مي فرمود :من يقين ندارم كه گِل و باراني كه به لباس من ترشح شده است نجس است. البته اگر خون هم به اندازه ي يك بند انگشت روي لباس نمازگزار باشد اشكالي ندارد. فردي با يكي از آيت الله ها به مكه رفته بود و وقتي مُحرم شده بودند، حوله اش را آويزان كرده بود تا وضو بگيرد كه حوله اش روي زمين افتاد. او نگران شد ولي آيت الله فرمود: اين حوله پاك است. او باور نمي كردم. ايشان با حوله ي تر روي زمين نشست و بعد با همان نماز خواند تا او باور كند كه اين حوله پاك است. ما بعضي از مسائل را خوب نمي فهميم و احتياط بيجا مي كنيم. وقتي پيامبر در مكه مبعوث شدند

ص: 13392

آب لوله كشي و جاري نبود. بيشتر افرادي كه با پيامبر رفت و آمد مي كردند كافر بودند. مسلمانان اوايل اسلام خيلي به مسائل نجاست اهميت نمي دادند و پيامبر با آنها غذا مي خورد. در آن زمان آب قليل بوده است و گاهي يك سپر جنگي را آب مي كردند و با آن زخم هاي پيامبر را مي شستند. گاهي بچه ها در لباس پيامبر ادرار مي كردند و پيامبر مي فرمود كه بگذاريد بچه راحت باشد. براي پيامبر راحتي بچه مهم بوده است. مرحوم بهاء الديني وقتي دستش خون مي آمد در استكان آب مي ريخت و كمي روي دستش مي ريخت .شما تصور كنيد كه پيامبر با آب قليل چطور حمام مي كردند؟ در مكتب ما خيلي به طهارت و نجاست اهميت داده نشده است. ما بايد به مسائلي مثل غيبت و آبرو بردن مردم اهميت بدهيم و جلوي زمان مان را بگيريم و احتياط كنيم. ما در مسائل طهارت و نجاست احتياط هاي بيجا مي كنيم كه اين اشتباه است. ما بايد مطابق شرع عمل كنيم و لاابالي گري نكنيم. اگر ما ندانيم و چندين سال با بدن و لباس نجس نماز بخوانيم، نمازهاي ما مورد قبول است. خداوند آب ،خاك، زمين، آفتاب و اسلام را جزو پاك كننده قرارداده است. اگر چيز نجس را يك بار در آب جاري فرو ببريم كافي است البته اگر همراه نجاست نباشد. با آب قليل دو بار تا سه بار مي توان چيز نجس را پاك كرد. ماشين هاي لباس شويي كه وصل به آب كر است، همه چيز را پاك مي كند ولي

ص: 13393

ماشين هايي كه به آب كر وصل نيستند، اگر آب سه بار بگردد، پاك مي شود. حيف است فكر و ذهني كه بايد مأنوس با خدا و اهل بيت بشود ،به فكر نجاست باشد. روايت داريم: امام صادق(ع) وقتي مي خواستند به دستشويي بروند مقداري آب به لباس شان مي پاشيدند كه وقتي از دستشويي بيرون مي آيند اگر ترشحي روي لباس شان ديدند بگويند: اين همان آبي است كه خودم پاشيده ام. پس ما بايد در نجاست ايجاد شك كنيم. روايت داريم :كسي به امام صادق (ع)گفت :من در تشت لباس شستم و آنرا روي بند پهن كردم ولي بعداً ديدم كه موش مرده اي در تشت است، امام فرمود: ممكن است كه اين موش بعد از شستن لباس در تشت افتاده است. انسان نبايد براي خودش ايجاد نجاست كند. البته اين با لاابالي گري فرق مي كند. ما نبايد به ترشحات اعتنا كنيم. سوال – صفحه431 قرآن كريم را توضيح بفرماييد. پاسخ – روايت داريم :مستحب است وقتي دو مسلمان يكديگر را ملاقات مي كنند بر محمد و آل محمد صلوات بفرستند. پيامبر فرمود :وقتي دو تا مومن مصافحه مي كنند و صلوات مي فرستند ازهم جدا نمي شود مگر اينكه خدا گناهان آنها را به بركت صلوات بيامرزد. در اين صفحه داريم: ما تو را نفرستاديم مگر براي همه ي مردم. پيامبر هم بشارت دهنده و هم هشدار دهنده است. اكثر مردم بخاطر جهالت پيامبر را درك نمي كنند. پس پيامبر اكرم پيامبر همه ي انسانها است. سوال – من دختري سي ساله هستم كه از كودكي با مسئله ي وسواس مواجه

ص: 13394

بودم .اين وسواس در مورد مسائل مذهبي مشكلي ايجاد نكرده بود. حتي زماني كه نماز مي خواندم واقعا لذت مي بردم، بنحوي كه نمي خواستم نمازم تمام بشود. دوازده سال پيش كه در دوران پيش دانشگاهي بودم،پيش نماز مدرسه مان مي گفت كه اگر يك حرف نماز را اشتباه بخوانيد يا حركت اضافي انجام بدهيد ،نمازتان باطل مي شود. در اينجا جرقه ي وسواس در مسائل ديني در من زده شد. و من در مسائل پاكي و نجاست دچار وسواس شدم. بطوري كه گاهي نمازم تا چهار ساعت بخاطر تكرار طول مي كشيد. الان بهتر شده ام ولي هنوز يك وسواسي شديد هستم. بيشتر زندگي من به هدر رفته است و نمي دانم كه خداوند مرا خواهد بخشيد يا خير. ترس من از مسئله ي مرگ بخاطر همين است. من بعضي از مسائل رساله را متوجه نمي شوم. اگر هنگام وضو آبي از دست مان روي سراميك دستشويي بريزد و بعد اين آب به لباس مان ترشح كند، آيا اين لباس نجس مي شود؟ مي گويند بهترين كار براي فرد وسواسي اين است كه به مسائل اهميت ندهد. و در سر نماز وسواس به خرج ندهد. مگر مي شود كسي براي نماز و وضو وسواس به خرج ندهد؟ ما وسواس به خرج مي دهيم كه نمازمان اشتباه نباشد و به جهنم نرويم .از كجا معلوم كه وقتي مُرديم به ما نگويند كه چرا توجه نكرديد يا تلاش نكرديد كه امور مذهبي را درست انجام بدهيد. با وسواس به خرج دادن مي توانيم از خودمان دفاع كنيم و بگوييم: ما تلاش مان را كرديم و نشد،

ص: 13395

راهنمايي بفرماييد. پاسخ – افرادي كه در رسانه يا منبرها مسئله مي گويند بايد توجه كنند كه طرح بعضي از مسائل وسوسه ايجاد مي كند .مثلا بعضي ها مي گويند كه وقتي مي خواهيد الحمدلله را تلفظ كنيد طوري اين كار را انجام بدهيد كه صداي ر ايجاد نشود .اين كار باعث وسواس در گفتن اين كلمه مي شود. مردم نبايد اينها را جدي بگيرند. بزرگي غسل مي كرد و فردي به او گفت كه پشت گردن شما خشك است. ايشان گفتند كه چرا شما اين مطلب را به من گفتي كه من به زحمت بيفتم زيرا من فكر مي كردم كه غسلم درست است. بدانيد كه خداوند كسي را بخاطر اينكه در غسل، به سر سوزني از بدنش آب نرسيده است به جهنم نمي برد. ما نبايد خداوند را اين قدر كوچك كنيم. وقتي مي گويند: گفتن كلمه اي اشتباه در نماز، نماز را باطل مي كند اين شك برانگير است و گفتن اين مسائل درست نيست. پس درست نگفتن مسائل براي مردم باعث مي شود كه مردم وسوسه بشوند. سعي كنيم كه مسائل را درست براي مردم توضيح بدهيم. يكي از راه كارهاي مقابله براي افراد وسواسي اين است كه با افرادي كه محتاط هستند رابطه نداشته باشند. و سعي كنند مسئله را از يك فرد متخصص يك بار بپرسند. بعضي از وسواسي ها يك مسئله را چندين بار از چندين نفر مي پرسند و به دنبال فردي هستند كه مثل خودشان وسواسي باشد. سعي كنيم براي مردم وسواس ايجاد نكنيم. ترشحي كه ما به آن شك داريم و نمي توانيم روي آن

ص: 13396

قسم بخوريم پاك است. اميرالمومنين با فردي از كنار خانه اي عبور مي كردند و از ناودان خانه آبي روي حضرت ريخت. فرد گفت كه شايد اين بول باشد .حضرت فرمود: وقتي من نمي دانم آب است يا بول است براي من اشكالي ندارد و من به آن اهميت نمي دهم. و اين براي من پاك است. ما بايد به اندازه ي كافي توجه كنيم و بي مبالاتي نكنيم. مي گويند كه در نماز گفتن تسبيحات اربعه يك بار واجب، دو بار حرام و سه بار واجب است. پس بايد توجه كنيم كه يك بار يا سه بار بگوييم. يك فرد وسواسي بيش از حد توجه مي كند و بيش از اندازه شك مي كند . راه درمان اين افراد اين است كه بي توجه باشند. توجه به اندازه خوب است. و اين عين تلاش است. اگر توجه بي اندازه شد و به وسواس كشيده شد، بايد بي توجه بود و اين دستور خداست. روايت داريم كه زُراه به امام صادق(ع) مي گفت: من گاهي در تاريك يك مايعي در بدنم حس مي كنم و نمي دانم خون است يا خير، آيا لازم است كه چراغ را روشن كنم يا صبر كنم تا روز بشود كه ببينم خون است يا خير. امام فرمود :لازم نيست. امام هادي(ع) مي فرمايد: خدا دشمن دارد كسي را كه حرف را قبول نكند. پس وقتي خداوند مي فرمايد كه اين پاك است بايد آنرا قبول كنيم. خدايا به حق محمد و آل محمد قلب امام زمان(عج) را از ما راضي و فرجش را نزديك بفرما، دعاهاي حضرت را مشمول

ص: 13397

حال ما بفرما، همه ي بيماران شفاي عاجل عنايت بفرما و بركات مادي و معنوي بر همه ي مردم سرازير بفرما.

92-06-18

چشمه هاي خروشان تو را مي شناسند، موج هاي پريشان تو را مي شناسند، پرسش تشنگي را تو آبي جوابي ريگ ها بيابان تو را مي شناسند ،نام تو رخصت رويش است و طراوت زين سبب برگ و باران تو را مي شناسند ،از نيشابور بر موجي از دريا گذشتي اي كه امواج طوفان تو را مي شناسند ،اينَك اي خوب فصل غريبي سرآمد چون تمام غريبان تو را مي شناسند، كاش من هم عبور تو را ديده بودم كوچه هاي خراسان تو را مي شناسند. سوال – در مورد راه كارهاي مقابله با وسواس هاي فكري و عملي توضيحاتي بفرماييد. پاسخ – بعضي از بينندگان حس مي كنند كه اگر ما مي گوييم كه مسائل دين و احكام ساده است بخاطر درمان بيماري وسواسي است ولي اين طور نيست اين مطالب از روايات گفته مي شود و مسائل حقيقي است. اگر كسي حتي وسواس هم نداشته باشد بايد بداند كه يك بار شستن كافي است . اميرالمومنين از محلي عبور مي كردند كه آبي از پشت بام روي سرشان ريخت و ايشان اين آب را روي صوت شان ماليدند و فرمودند: وقتي من علم به نجاست چيزي ندارم حتي اگر آن مايع بول باشد براي من پاك است. فردي از امام صادق(ع) سوال كرد كه در تاريكي حس مي كنم مايعي از بدنم بيرون مي آيد.آيا لازم است كه من چراغي روشن كنم كه ببينم آن خون است يا خير.امام فرمود: خير،لازم نيست.

ص: 13398

امام باقر(ع) وقتي از حمام بيرون مي آمدند بدون اينكه پاي شان را بشويند نماز مي خواندند.( در قديم آب لوله كشي در حمام ها نبود و ايشان بدون شستن پا از حمام بيرون مي آمدند) شخصي به امام صادق(ع)گفت كه من لباس ها را آب كشيدم و بعد ديدم كه موش مرده اي در تشت است ،آيا لباس ها نجس است؟ امام فرمود :احتمال دارد كه اين موش مرده بعد از آب كشيدن لباس ها در تشت افتاده است و شما يقين نداريد كه قبل از شستن لباس ها در تشت بوده است، پس لباس ها پاك است. امام هادي(ع) مي فرمايد: خداوند دشمن مي دارد كساني را كه به رخصت هاي خدا اهميت نمي دهند و آنرا قبول نمي كنند. مثلا مي گويند كه اگر بيمار هستيد روزه نگيريد ولي طرف مي گويد كه من مي خواهم روزه بگيرم. اين كار هم حرام است و هم بدعت است. و گناهش از كسي كه روزه اش را مي خورد بيشتر است. فردي كه روزه مي خورد كار حرامي انجام مي دهد و كفاره و قضا دارد. ولي كسي كه در مقابل حرف خدا مي ايستد و مي گويد كه مي خواهم روزه بگيرم و بدعت مي گذارد، گناهش بيشتر است. در زمان پيامبر عده اي بودند كه وقتي پيامبر در سفر روزه اش را خورد و نمازش را شكسته خواند، گفتند كه ما روزه مان را نمي خوريم و نمازشان را كامل خواندند و در مقابل پيامبر ايستادند. پس بعضي ها در مقابل حكم خدا و پيامبر مي ايستند. و تسليم نمي شوند. انتهاي

ص: 13399

قطار وسواس بسيار خطرناك است. زيرا به جهنم و خودكشي ختم مي شود. پس بهتر است كه هر كسي كه سوار اين قطار است در اولين ايستگاه پياده بشود. اگر هزاران فكر ناخواسته به ذهن افراد وسواسي بيايد نبايد به آن توجه كنند و گناهي براي آنها نوشته نمي شود. بايد فكر و رفتار وسواسي را در ابتدا از بين برد زيرا كم كم زياد مي شود و تمام وجود انسان را فرا مي گيرد. اين روايت ها روي خيلي از افراد اثر كرده است. امام صادق(ع) وقتي مي خواست به دستشويي برود روي لباسش آب مي ريخت كه اگر در دستشويي آبي روي لباسش ريخت فكر كند همان آبي است كه خودش ريخته است. 1- يك اصل مهم اين است: (در روايت داريم)همه چيز پاك است مگر اينكه يقين پيدا كنيد آن چيز نجس است. يعني بتوان روي نجس بودن آن قسم خورد. آيت الله تبريزي مي فرمودند كه اگر در دستشويي آبي كه به شلنگ وصل است به صورت تان مي بپاشد اين آب پاك است. زيرا ما نمي دانيم كه همراه اين آب بول يا خون هست يا خير و در ضمن آب هم كر است. با احتمال نمي توان گفت كه چيزي نجس است. اين مطلب مسائل را آسان مي كند. در هنگام نماز خواندن فقط بايد لباس و محل مهر پاك باشد و پاك بودن بقيه ي قسمت ها مهم نيست. اگر كسي نداند كه لباسش نجس است و با آن نماز بخواند و بعدا بفهمد، نمازش اشكالي ندارد و اعاده هم ندارد. ما بايد به نجس بودن علم پيدا

ص: 13400

كنيم. 2- بعضي ها فكر مي كنند كه اگر جُنب يا عادت ماهيانه بشوند تمام بدن شان نجس است. و بايد لباس شان را عوض كنند. ولي اين طور نيست .همان موضعي كه خوني يا ... بشود نجس است. پس كسي كه غسل بر او واجب شده است حتي اگرعرق بكند و بدنش به لباس بچسبد بازهم پاك است فقط موضعي كه نجس است و به لباس مي چسبد نجس است و بقيه ي بدن و لباس پاك است. و لازم نيست كه تمام لباس شان را دربياورند و آنرا عوض كنند. 3- رنگ و بوي نجاست اگر به بدن يا لباس بماند اشكالي ندارد. اگر لباسي خوني بشود و بعد آنرا در ماشين لباسشويي بيندازيم ولي اثر خون در روي لباس بماند اشكالي ندارد و اين لباس پاك است. همين كه جرم خون از بين برود كافي است. اگر كهنه ي بچه را مي شوييد و بوي نجاست در آن مي ماند اين هم اشكالي ندارد. به فتواي فقهاء وقتي عين نجاست برطرف شد جسم پاك است. پس ماندن رنگ نجاست و خون اشكالي ندارد. 4- خوني كه به اندازه ي يك بند انگشت يا به اندازه ي يك سكه ،روي لباس يا بدن باشد براي نماز خواندن اشكالي پيش نمي آورد. و نماز خواندن با آن صحيح است. البته آن قسمت نجس است و بعداً آب بكشند ولي براي نماز اشكالي پيش نمي آورد. 5- فتواي اكثر فقهاء اين است: ماشين لباس شويي كه به آب كر وصل است در و پيكرش پاك است و وقتي عين نجسات برطرف مي شود حتي اگر

ص: 13401

رنگش هم روي لباس مانده باشد پاك است. 6- آيا لازم است كه ما از صاحبخانه بپرسيم كه آيا فرش شما پاك است يا بچه ي شما پاك است ؟ خير، در اين مسائل تفحص لازم نيست. تا ما مسئله اي را نمي دانيم بايد به پاكي عمل كنيم مگر اينكه يقين به نجاست كنيم. پس براي يقين رسيدن نيازي به تجسس نيست. زيرا اين كار باعث زحمت و دردسر مي شود. يكي از كارهايي كه در روايات ما نهي شده است اين كه زياد سوال كردن و تكرار سوال است. خيلي از مسائل بخاطر سوالات بيجا و فضولي ها اضافه شده است. داستان سوره بقره اين بوده است: فردي كشته شد ولي قاتل مشخص نبود. به حضرت موسي مراجعه كردند و حضرت فرمود: گاويي را بكشيد و قطعه اي از آن را به بدن اين فرد بماليد تا جوان زنده شود و نام قاتل خودش را بگويد. روايت داريم كه اگر آنها هر گاويي را مي كشتند اين اثر را داشت ولي قوم بني اسرائيل سوال كردند كه چه نوع گاويي باشد، رنگش چه رنگي باشد،...آنها آنقدر در مورد گاو سوال كردن كه گاو در يك مورد منحصر شد. جواني چنين گاوي را داشت و او مبلغ زيادي را درخواست كرد. در روايت ما را از تفحص و سوال زياد نهي كرده است. كنجكاوي زياد در مسئله لازم نيست. رفتار مراجع بزرگ و امام خميني براي ما حجت است زيرا رفتار آنها برگرفته از روايات است .امام خميني وقتي در پاريس بودند اول درهتل بودند و بعد به دهكده رفتند. ايشان از حوله هاي

ص: 13402

هتل استفاده مي كردند ولي بعضي از خشك مقدس ها مي گفتند كه اينها براي غير مسلمان است و شايد دست آنها خورده باشد. يك روز كه امام به حمام رفتند، اطرافيان جلوي پاي ايشان پارچه اي انداختند كه پاي امام روي فرش هتل نباشد ولي امام آنها را كنار زد و پايش را روي زمين گذاشت. خيلي از فقهاء يهودي و نصراني را هم پاك مي دانند. تا جايي كه ما يقين به قسم خوردن پيدا نكنيم براي ما پاك است. امام از وسايل خارجي ها استفاده مي كردند و لباس شان را به خشك شويي محل زندگي شان در فرانسه مي دادند. رفتار اين بزرگان بايد براي ما الگو باشد. شايد نجس باشد يا احتمال دارد را بايد كنار گذاشت. فردي نزد آيت الله بهاء الديني آمد و گفت كه در نانوايي ديديم كه سنگ هاي تنور خوني است.(افراد وسواسي معمولا تَوَهم دارند و دنبال چيزهاي نجس مي گردند)آيت الله بهاءالديني ناراحت شدند و فرمودند: اين چه حرفي است آيا شما مي خواهيد نان مردم را نجس كنيد؟ سيره رفتاري بزرگان ما اين بوده است كه همه چيز پاك است مگر اينكه صددرصد يقين كنيد كه نجس است. در قديم براي مسافرت چند مشك آب براي خوردن مي بردند. حتي در قديم شير آب در خانه ها نبود. به فتواي اكثر فقهاء مي توان مدفوع را با دستمال كاغذي پاك كرد و شستشو هم لازم نيست. به فتواي عموم فقها كافر نجس است و وقتي اشهدان لا اله الاالله مي گويد پاك مي شود. آيا با گفتن شهادتين تغييراتي در بدن آنها حاصل

ص: 13403

مي شود ؟ خير. نجاست و طهارت يك امر اعتباري است و دقت عقلي نمي خواهد. مثلا خون داخل بيني پاك است مگر اينكه بيرون بيايد. 7- بعضي ها وقتي مي خواهند نيت كنند مشكل دارند و نمي دانند چطور نيت كنند. نيت يعني قصد و توجه .وقتي ما دست مان را بلند مي كنيم كه ليواني را برداريم يعني نيت شده است. سيد بن طاوس مي فرمايد: نيت امري است كه بدون خواسته ي ما تحقق پيدا مي كند. و لزومي ندارد كه ما روي آن مانور بدهيم. هركاري كه مي خواهيم انجام بدهيم تصميم مي گيريم. يعني به دست مان فرمان مي دهيم كه آنرا كار را انجام بدهد. همين كه مي خواهيم نماز بخوانيم يعني نيت كرده ايم. يك معني نيت اخلاص است يعني وقتي وضو مي گيريم براي شستشو و خنك شدن نباشد و به قصد امر الهي باشد. معني ديگر نيت اين است كه توجه به كار داشته باشيم. مثلا اگر از ما بپرسند كه چكار مي كنيد؟ بگوييم: وضو مي گيريم. طبق فتواي فقهاء گفتن نيت نماز، غسل و وضو به زبان واجب نيست. توجه به اين كارها كافي است. نيت يك امر واقعي است و انجام مي شود و لازم نيست كه در ذهن مان مرور كنيم. 8- در وضو يك بار شستن صورت كافي است. شستن دست ها قبل از وضو مستحب است. و جزو وضو نيست. روايت داريم :وضو دو تا شست و شو(دست و صورت) و دو تا مسح (سر و پا) است. امام صادق(ع) مي فرمايد: به خدا قسم ،وضو پيامبر نبود مگر اين

ص: 13404

چنين: يك مشت آب به صورت مي ريختند، يك مشت آب به دست راست و يك مشت آب به دست چپ. درمسح سر و پا به اندازه ي درازاي يك انگشت كافي است. دين ما راحت است ولي ما با سوال آنرا سخت كرده ايم .در مسئله ي آبروي مردم ، تهمت زدن و غيبت بايد سخت گرفت. ماه ذيقعده ماه امام رضا(ع)است. خدايا به حق امام رضا(ع) فرج امام زمان(عج) را نزديك بفرما،همه ي بيماران روحي و جسمي را شفا عنايت بفرما، رفع گرفتاري از همه ي گرفتارها بفرما. سوال – صفحه 445 قرآن كريم را توضيح بفرماييد. پاسخ – در كلمات قصار 361 نهج البلاغه داريم :اگر شما حاجتي در نزد خدا داريد اول صلوات برمحمد و آل محمد بفرستيد و بعد حاجت را بخواهيد. خداوند كريم تر از آن است كه صلوات را اجابت بكند و بقيه ي آنرا اجابت نكند (زيرا صلوات يك دعاي مستجاب است) خوب است كه بعد از حاجت هم يك صلوات بفرستيم كه دعاي اول و آخر اجابت مي شود و دعاي وسط هم اجابت بشود. درآخر سوره يس داريم كه در مورد معاد است. خدا مي فرمايد: براي ما مثالي مي زند از استخوان از بين رفته را چه كسي زنده مي كند. خلقت خودش را فراموش كرده است .خدايي كه شما را از هيچ درست كرده است مي تواند استخوانهاي پوسيده را دوباره بازگرداند . خداوند به همه خلقت داناست. نماز يكشنبه ماه ذيقعده را مي توان در هر يكشنبه ي ماه ذيقعده خواند. و يك بار خواندن آن كافي است. در مورد اين نماز

ص: 13405

سفارش زيادي شده است . بركات اين نماز زياد است . براي اين نماز بايدغسل كرد و وضو گرفت. اين نماز دو تا دو ركعتي است. كه در هر ركعت بعد از حمد، سه مرتبه ي سوره توحيد و يك مرتبه سوره ناس و يك مرتبه سوره فلق خوانده مي شود. بعد از سلام هفت مرتبه ذكر استغفار و يك مرتبه ذكر لاحول ولا قوة الا بالله العلي العظيم. با خواندن اين نماز خداوند گناهان انسان را مي آمرزد و طلبكاران انسان را راضي مي كند و پدر و مادر ما را هم مي آمرزد.و جبرئيل به ملك الموت سفارش مي كند كه او را به آساني از دنيا ببرد. سوال – كارشناس شما گفت كه خداوند بزرگتر از آن است كه بخاطر يك قسمتي از بدن ما درغسل كه شسته نشده است ما را به جهنم ببرد. من ياد حرف بعضي از خانم هاي بدحجاب افتادم كه معتقد هستند كه خدا بزرگتر از آن است كه بخاطر چند تار مو يا لباس نامناسبي كه پوشيده اند عذاب كند. تفاوت حرف شما با حرف آنها در چيست ؟ پاسخ – اگر كسي عمدا در غسل جايي از بدنش را خشك بگذارد، اين كاراشكال دارد. ولي كسي كه نمي داند قسمتي از بدنش خشك است،خداوند چنين كسي را غضب نمي كند. به فرض اگر كسي عمدا اين كار را بكند خداوند به اندازه ي همان قسمتي كه خشك است او را چوب مي زند. در حجاب هم همين طور است.اگر خانمي ناخواسته جايي از بدنش مشخص شد خداوند او را مي بخشد. و او را عذاب

ص: 13406

نم يكند. ولي خانمي كه مي داند اين كار حرام است و از قصد موهايش را بيرون بگذارد، عذاب مي شود .البته عذاب كسي كه فحشاي زيادي انجام داده است با عذاب فردي كه چند تار مويش بيرون است فرق دارد و هر كدام به اندازه ي خودشان عذاب مي بينند. خوب است كه خانم ها حجاب شان را رعايت كنند. روزي خانم ها به ملاقات آيت الله صافي گلپايگاني آمدند و اجازه گرفتند كه عباي آقا را ببوسند. آقا فرمود: چادر شما ازعباي من بالاتر است. من بايد چادرشما را ببوسم. ما لا اباليگري را در هيچ مسئله اي ترويج نمي دهيم. ما نمي گوييم كه به خوني كه روي لباس شما ريخته شده است اهميت ندهيد ولي مي گوييم: در جايي كه شك داريد و يقين نداريد، خداوند مسئله را سهل گرفته است. خيلي از مردم فكر مي كنند كه هرنوع ترشحات نجس است. خيلي ها خواب مي بينند و فكر مي كننند كه جُنب شده اند درحاليكه علائم مني در آنها نيست. اين افراد نيازي به غسل ندارند. اگر علائم بود مثلا عين مني را ديدند بايد غسل كنند. ترشحاتي كه ما يقين نداريم بول است يا مني يا خون ،پاك است و نيازي به غسل ندارد. گاهي شيطان در بدن انسان مي دمد كهانسان فكر كند وضوئش باطل شده است و نبايد به اينها اهميت دارد. معيار ما بايد علم و يقين و دستورات شرعي باشد. خون داخل ناخن و گوش و بيني پاك است.

92-06-25

زخمي ام التيام مي خواهم، التيام از امام مي خواهم. السلام عليك يا ساكن من

ص: 13407

عليك السلام، السلام عليك يا علي ابن موسي الرضا. سوال- درخصوص وسواس و راه هايمقابله با آن توضيحاتي بفرماييد. پاسخ - خانمي نوشته بود كه من شش سال وسواس داشتم و الحمدالله صحبت هاي شما موثر بود و من الان رو به بهبودي كامل مي روم. انسان براي خود شخص وسواسي و اطرافيان او دلش مي سوزد. گاهي حتي اطرافيان بيشتر از خود فرد صدمه مي خورند. شب چهارشنبه من به جمكران مشرف شده بودم. در آن فرد جواني به من گفت كه من دچار وسواس شديد هستم. پول آب منزل ما هشتصد هزار تومان آمده است. فرد كاسبي هم در قم به من برخورد كرد و گفت كه قبض آب منزل من يك ميليون و ششصد هزار تومان آمده است. همسر من وسواس شديد دارد. وسواس يك بيماري است كه هم به خود فرد و هم به ديگران صدمه مي زند. فردي مي گفت كه مادر ما آنقدر وسواس شديد دارد كه قبل از ظهر به حمام مي رود و تا ظهر آنجا مي ماند و ناهار را نيز در همان حمام مي خورد. بعد از خوردن ناهار نيز به شستن ادامه مي دهد و خسته مي شود و مي گويد كه براي من پتو بياوريد تا در حمام بخوابم. تا غروب در حمام مي ماند و مدام شك دارد كه پاك شده يا نه و يا غسل او صحيح است يا خير. خطر وسواس بسيار جدي است و افراد بايد از ابتدا جلوي آن را بگيرند. شايد يكي از علل وسواس نداستن صحيح مسائل باشد. با دانستن صحيح مسائلي كه در روايات آمده

ص: 13408

بسياري از افراد از اين قطار پياده مي شوند. اصل اول در نجاست و طهارت بناي بر پاكي است. همه چيز براي شما پاك است به جز چيزهايي كه در اسلام براي شما مشخص شده مانند: خون، مني، بول و غيره. البته در مورد اينها نيز ما بايد به قطع و يقين برسيم نه با شك و ترديد. همه چيز براي شما پاك است حتي اگر به كشورهاي غير مسلمان مي رويد، زمين، لباس، تخت و غيره براي شما پاك است. در صورتي كه با كفار هم رفت و آمد مي كنيد تا يقين نداريد كه چيزي آغشته به خون، بول وغيره است، آن را پاك در نظر بگيريد. رنگ و بوي نجاست هم مانعي ندارد. اگر عين نجاست برطرف شد اما رنگ آن باقي ماند باز هم پاك است. دقت و تفحص در مورد چيزي لازم نيست، چون نجاست يك امر اعتباري است. فقها معتقد هستند مثلاً وقتي گوسفندي ذبح شد و خون متعارف از بدن او خارج شد، بقيه ي خوني كه در بدن او باقي مانده پاك است. البته خوردن خون حرام است اما آن خوني كه در گوسفند مانده نجس نيست. اگر به ميهماني مي رويد حتي در مورد كساني كه يقين نداريد نجس و پاكي را رعايت مي كنند، نبايد تجسس كنيد و مكان پاك است. اگر ما نمي دانستيم و با لباس نجس هزاران بار نماز هم خوانده باشيم، نه نزديكي ما به خدا كم مي شود و نه در قبولي نماز اثر دارد. نداستن براي ما تكليف نمي آورد و آن چيز از نظر ما پاك است. اگر

ص: 13409

شما نمي دانستيد و با يك مهر ناپاك نماز خوانديد، از خدا دور نمي شويد و نماز براي شما صحيح است. تجسس در چيزها بخصوص براي افراد وسواسي كاملاً ممنوع است. يكي از مسائلي كه واقعاً در اسلام آسان گرفته شده وضو است. در روايات آمده كه اصل اركان وضو، دو شستشو و دو مسح است. شستن دست ها تا مچ قبل از وضو مستحب است. قبل از وضو يا غسل زدن شامپو يا صابون اصلاً لازم نيست. برخي از افراد مي پرسند كه بدن ما چرب است آيا قبل از وضو يا غسل، شستشو لازم است يا خير؟ طبق نظر فقها چربي بدن مخل وضو يا غسل نيست. برخي افراد موهاي چربي دارند يا بدن آنها چرب است اين مسائل مانعي براي وضو، غسل و يا مسح نيست. البته اگر اين چربي ناشي از روغن و چيزهايي از اين قبيل باشد و از بيرون به بدن ماليده شده باشد و به حدي باشد كه مانعي ايجاد كرده باشد بايد آن را شستشو داد. در هنگام وضو بعد از شستن دست ها يك مشت آب براي شستن صورت كافي است. بعد از ريختن آب به صورت بايد با دست باز به اندازه ي يك وجب و از رستنگاه مو يتا زير چانه بر روي صورت كشيد. اين مقدار واجب است. از امام صادق ( ع) در رسائل روايت است كه ايشان فرمود به خدا قسم پيامبر در هنگام وضو يك بار بيشتر صورت، دست راست و دست چپ خود را نمي شستند. ايشان با سه مشت آب كل وضوي خود را مي گرفتند. اصولاً پيامبر

ص: 13410

ترك اولي نداشتند و هيچ مستحبي را فروگذار نمي كردند بنابراين اگر زياد شستن مستحب بود ايشان حتماً اين كار را مي كردند. طبق آيه ي قرآن پيامبر الگويي براي همه ي افراد هستند. بنابراين در فتواها و روايات داريم كه يك بار شستن واجب و دو بار جايز است، حتي برخي از فقها معتقد هستند كه شايد دو بار جايز نباشد. در روايات آمده است كه دو بار شستن در وضو اجري به همراه ندارد. ولي سه بار شستن ممنوع و حرام است. البته در هنگام شستن براي اولين بار مي توان دو يا سه مشت آب ريخت ولي يك بار بايد بر روي آن دست كشيد و يك بار نيز بايد اين كار را انجام داد. حتي اگر دست چپ را كه از آب آن براي مسح بايد استفاده كرد، بيش از دو بار بشوريم وضو باطل مي شود. مسح پا به اين صورت است كه حداقل طول آن به اندازه ي يك انگشت و عرض آن نيز به اندازه ي يك انگشت بايد باشد. اگر سه انگشت باشد بهتر است. گاهي اوقات پاي انسان زخمي شده است اگر به اندازه ي عرض و طول يك انگشت خوني نباشد و پاك باشد مي توان به همان صورت مسح كشيد. مسح نيز از سرانگشتان تا برجستگي پا يا مچ بايد كشيده شود. زماني كه من جوان بودم و مقابل حرم حضرت معصومه زندگي مي كردم مي ديدم كه مرحوم آيت الله نجفي مرعشي صبح بسيار زود به حرم مي آمدند، گاهي حتي در صحن هنوز باز نشده بود. ما كسي را سراغ نداريم كه

ص: 13411

مانند ايشان روزي سه وعده نماز خود را در حرم بخوانند. مثلاً آيت الله بهجت روزي يك بار نماز خود را در حرم مي خواندند. آيت الله مرعشي نماز را مي خواندند و بعد از آن گاهي به سوالات پاسخ مي دادند. گاهي اوقات كه احتمال مي دادند خوابشان برده باشد، امر مي كردند طشت مي آوردند و در همان محراب با سه مشت آب وضو مي گرفتند. فيلمي از آيت الله خويي موجود است كه بخاطر اينكه ايشان يك مقدار در حركت كردن مشكل داشتند، يك حوله بر روي زانوي خود قرار مي دادند و به همان صورت با سه مشت آب وضو مي گرفتند. يعني مراجع به اين راحتي وضو مي گرفتند. در مورد افرادي كه محاسن دارند و پوست بدن آنها مشخص نيست، خيس شدن روي مو كافي است. واقعاً در اسلام سهل و آسان گرفته شده است. يك حديث زيبايي در وسائل موجود است به اين مضمون كه امام باقر(ع) مي فرمايد: وضو دستوري از دستورهاي خدا است كه مي خواهد شما را امتحان كند كه مقيد به وضو هستيد يا خير. يعني وضو يك آزمايش است. بنابراين اگر آب براي انسان ضرر داشته باشد و يا زخمي در بدن باشد مي تواند تيمم كرد. سپس امام فرمود: بدرستي كه مومن با هيچ چيزي نجس نمي شود. البته منظور از اين روايت روح و جان مومن است. در روايت ديگري داريم كه روح و جان مومن از طينت انبياء و امامان خلق شده و هيچ چيزي او را آلوده نمي كند. اگر واقعاً ما به دستورات آنها توسل بجوييم هيچ چيزي

ص: 13412

ما را نجس نمي كند. ما بايد بيشتر به طهارت فكر كنيم. افراد وسواسي بيشتر به نجاست فكر مي كنند كه اشتباه است. ما بايد ذهن خود را مديريت كنيم. نيت در وضو و نماز فقط توجه است. نيت به اين معنا كه بايد براي خدا خالص باشيم و اينكه اعلام كنيم در حال وضو و نماز هستيم. همه ي آقايان معتقد هستند كه اعلام زباني اصلاً لازم نيست. همينكه مي دانيم مي خواهيم نماز بخوانيم و رو به قبله مي ايستيم كافي است. اصولاً وضو بين سي ثانيه تا يك دقيقه طول مي كشد. اسلام در نجاست و طهارت و وضو اصلاً سختگيري نكرده است. ولي در مال مردم، غيبت، بردن آبروي ديگران و تهمت زدن سخت گيري زيادي شده و بايد دقت كرد. البته مسائل بهداشت و شستشوي بدن ارتباطي به غسل ندارد. افرادي كه جنب مي شوند فقط بايد محلي را كه مني به لباس يا بدن رسيده را بشويند. مردي كه جنب مي شود و يا خانمي كه عادت ماهانه مي شود فكر نكند كه چون بدن او عرق كرده پس تمام بدن او نجس است. بنابراين تنها شستن موضعي كه نجاست به آن رسيده كافي است. غسل به دو صورت است ارتماسي و ترتيبي. غسل ارتماسي فقط دو ثانيه وقت مي برد. كسي كه وان بزرگ يا استخري در اختيار دارد مي تواند به نيت غسل يك لحظه به طور كامل وارد آب شود، همين كار كافي است. به فتواي علما بيست يا پنجاه غسل را مي توان با يك نيت انجام داد. يعني اگر كسي غسل جنابت، غسل عادت

ص: 13413

و غيره را بر گردن دارد مي تواند با يك نيت انجام دهد. توصيه مي شود كساني كه غسل به آنها واجب مي شود بهتر است غسل زيارت چهارده معصوم و غسل توبه را نيز همزمان نيت كرده و انجام دهند. در نتيجه با يك عمل چندين ثواب مي بريم. بعد از غسل نيز به چهارده معصوم سلام كنيم. لازم نيست هركدام از غسل ها را به تنهايي انجام دهيم. در غسل ارتماسي لازم نيست وسواس به خرج دهيم وظاهر بدن كه آب مي گيرد كافي است. در غسل ترتيبي نيز ابتدا بايد انسان سر و گردن سپس سمت راست و سمت چپ بدن را بشويد. در اينجا نيز برخي علما مانند آيت الله سيستاني مي گويند كه چپ و راست لازم نيست يعني شستن سرو گردن و سپس شستن كل بدن از گردن به پايين كافي است. افرادي مانند آيت الله مكارم معتقد هستند كه غسل ترتيبي نيز مي تواند به صورت غسل ارتماسي باشد و شستن بدن زير دوش به صورت كامل كافي است. در جنابت بعد از برطرف كردن عين نجاست بايد غسل كرد. بعد از رفتن به دستشويي و انجام غسل هر نوع رطوبت، مايعات و ترشحات مشكوك، نه نجس است و نه غسل لازم دارد مگر اينكه ما يقين كنيم علائم و شرايط مني را دارد. حتي برخي از افراد سوال كرده اند كه ما خواب مي بينيم اما بعد از بيدار شدن هيچ آثاري از مني وجود ندارد، در اين حالت نه نجس است و نه نيازي به غسل وجود دارد. در مورد ابطال وضو و وجود بول و

ص: 13414

مني بايد يقين پيدا كرد. در جاهايي كه مشكوك است از نظر اسلام تكليفي وجود ندارد. اصولاً احتياط انسان را به وسواس مي اندازد. من معتقد هستم كه جايي كه به دل انسان نمي چسبد، خدا آن را بيشتر قبول مي كند. يك استاد بزگواري داشتيم كه در مشهد ساكن بودند. ايشان فرمودند يك قافله اي از خراسان براي زيارت عتبات به كربلا رفتند. يك عراقي آمده بود و به زوار خراساني مي گفت كه من همه ي امامان را زيارت كرده ام و به مدينه و كاظمين و سامرا رفته ام اما مشهد نتوانستم بروم. مابين شما كسي است كه زيارت مشهد خود را به من بفروشد. يكي از اهالي مشهد گفت كه من يك زيارت امام رضا رفته ام كه خيلي بي خود بوده است. روزي من جنب بودم خواستم از صحن انقلاب بگذرم ( چون در اين حالت عبور از صحن اشكالي ندارد برخي از فقها مي گويند كه نزديك حرم و مسجد حرام است) نزديك پنجره ي فولاد كه رسيدم با همان حالت و با كمال شرمندگي و خجالت يك سلام به امام هشتم دادم. من اين زيارت را به تو مي فروشم. آن عراقي قبول كرد و دينار عراقي به آن فرد داد و زيارت را خريد. روز بعد آن مشهدي كه از خواب بيدار شد خيلي ناراحت بود. علت را از او پرسيدند، گفت: من ديشب يك خواب عجيب ديدم. ديدم از دنيا رفته ام و در حال رفتن به بهشت هستم، آنجا باغ خيلي عالي بود اما وقتي خواستم وارد شوم ممانعت كردند و گفتند: اين باغ تا

ص: 13415

ديروز متعلق به شما بود اما چون آن را فروختيد از شما گرفته شده و به اسم فرد ديگري ثبت شده است. بنابراين معلوم نيست آن فردي كه فكر مي كند خيلي خوب خود را تطهير كرده نماز او با ارزش تر باشد. كسي كه عادي عمل مي كند اما دلشكسته است، ممكن است نماز او به مراتب مقبول تر باشد. سوال- در خصوص آيات 154 تا 182 سوره ي مباركه ي صافات توضيح بفرماييد. پاسخ – شيخ صدوق از امام هشتم درخصوص صلوات بيان زيبايي را نقل كرده اند. امام رضا(ع) فرمودند: كسي كه وسيله براي كفاره ي گناهان خود ندارد، زياد صلوات بر محمد و آل محم بفرستد. حداقل صد بار. به درستي كه كثرت صلوات گناهان را منهدم كرده و نوري است كه ظلمت ها را از بين مي برد. سه آيه ي آخر سوره ي مباركه ي صافات مي فرمايد: پاك و منزه است پرودگار تو كه پرودگار عزت است و برتر است ازآنچه كه وصف مي كنند، وصف كنندگان و سلام بر همه ي انبياء مرسل و حمد مخصوص پروردگان عالميان است. بسيار سفارش شده كه در پايان هر مجلسي اين سه آيه خوانده شود. اگر كسي اين سه آيه را بخواند خداوند جزاي فراوان به او مرحمت مي كند. مزمون اين سه آيه هم ستايش خدا وهم سلام به همه ي انبياء است. در روايت داريم كه اگر سوره ي صافات در روز جمعه تلاوت شود خداوند از هر بلايي او را دور كرده و بهترين رزق دنيا و آخرت را خدا به او عنايت مي كند. سوال- شما

ص: 13416

بارها اشاره كرده ايد كه همه چيز پاك است مگر اينكه يقين پيدا كنيد كه آن چيز نجس است. برخي بستگان ما زياد رعايت نجسي و پاكي را نمي كنند اگر دست ما خيس باشد و به دست يا لباس آنها بخورد آيا نجس مي شود يا خير؟ پاسخ – هرچيزي كه ما يقين نداريم پاك است. اگر ما به خانه ي كسي مي رويم كه كافر است ويا به مسافرت خارج از كشور مي رويم كه هيچ چيزي را قبول ندارند و يا آتش پرست هستند، در اين صورت هم اگر يقين نداشته باشيم پاك است. حضرت موسي و حضرت آسيه در خانه ي فرعون زندگي مي كردند، فرعون هيچ چيزي را قبول نداشت و مي گفت كه من خداي بزرگ شما هستم. پيغمبر ما با مشركين و كفار زندگي مي كردند. عموي حضرت ابراهيم مشرك بود. حضرت با ايشان نشست و برخاست مي كرد و غذاي آنها را مي خورد. در هرصورت براي ما پاك است و خدا تأثير آن را بر مي دارد. مگر جايي كه به حرام بودن و يا نجس بودن چيزي يقين داشته باشيم. سوال- غذايي كه همسايه هايي كه خيلي انسان هاي خوبي نيستند و به در خانه ي ما مي آورند آيا پاك و خوردني است؟ پاسخ – اگر كسي يقين دارد كه تمام درآمد فردي از راه حرام است و آن غذا راهم از راه حرام تهيه كرده ، اشكال دارد. اما زماني كه نمي دانيم اشكالي ندارد. بعد از اصل طهارت اصل حليت است. يعني همانطور كه همه چيز براي ما پاك است همه چيز

ص: 13417

نيز حلال است مگر حرام بودن آن قطعي شود. بنابراين زماني كه ميهماني مي رويم و يا همسايه ها براي ما غذا مي آورند تا زماني كه نمي دانيم پاك است و خدا اثر آن را بر مي دارد. سوال –گاهي اوقات برنج كه مي پزم دانه هاي سياهي داخل آن مي بينم كه احساس مي كنم شايد فضله ي موش و يا سوسك باشد چه كار بايد بكنم؟ پاسخ- انسان هاي وسواسي مدام به دنبال خون، فضله و چيزهايي از اين قبيل هستند. اين احساس را بايد از خود دور كنيم. با احساس حكم خدا درست نمي شود. اگر فردي خبره باشد و يا دو شاهد بگويند كه واقعاً فضله ي موش است مي توان آن را فضله در نظر گرفت. اما صرف يك دانه ي سياه نبايد آن را فضله در نظر گرفت. حتي اگر يقين داريم كه فضله داخل برنج افتاده بايد همان قسمت از غذا را جدا كنيم و برداريم. دين ما در مسائل شرعي با احساس درست نمي شود. دين نبايد بازيچه ي احساس ما باشد. سوسك و فضله ي آن اصلاً نجس نيست. امام هشتم(ع) فرمود كه پدرم موسي ابن جعفر را در عالم رويا ديدم به من فرمودند : فرزندم هروقت به شدت دچار بحران و گرفتاري شدي، اين دو نام خدا را زياد تكرار كن، يا رئوف و يا رحيم. انشاء الله به كمك خداوند از آن بحران بيرون بياييد. پيرمردي كه پدر دو شهيد بود به نام مرحوم حاج آقا جعفر روحاني ايشان از بستگان ما بود. ايشان يك زماني به مشهد مشرف شده بودند. اين

ص: 13418

فرد عصايي داشت كه با كمك آن راه مي رفت اما لاستيك انتهاي آن پاره شده بود و باعث مي شد كه در صحن سر بخورد. ايشان مي گفت همانطور كه داخل حرم مي شدم به ذهنم رسيد كه چكاري بايد براي لاستيك انتهاي عصاي خود بكنم. در همين حالت بودم كه يكي از خدامان جلو آمد و به من گفت كه حاج آقا اين لاستيك به عصاي شما مي خورد؟ ديدم دقيقاً اندازه ي عصاي من است. آنقدر خوشحال شدم كه گريه ام گرفت. گفتم يا امام هشتم شما به فكر لاستيك ته عصاي ما هستيد، آيا امكان دارد كه به فكر ما نباشيد و ما را به بهشت نبريد و شفاعت نكنيد. امام رضا(ع) به دعبل فرمود: هركسي به زيارت من بيايد با من و در درجه ي من در بهشت خواهد بود. انشاء الله از دور و نزديك زيارت امام رضا را فراموش نكنيد. در روايتي داريم هفتاد هزار و در روايت ديگري داريم كه يك ميليون حج مقبول شده به آنها داده خواهد شد. افرادي كه نمي توانند از راه دور يك زيارت جامعه را به نيت خود و بستگان خود بخوانند. امام هشتم فرمودند هركسي خواهرم حضرت معصومه را زيارت كنند، من را زيارت كرده اند. السلام عليك يا ابا عبدالله.

92-07-01

سوال – در مورد وسواس و راه كارهاي درمان توضيحاتي بفرماييد. پاسخ – بعضي ها بخاطر ندانستن دچار وسواس شده اند. جهل ريشه ي بدي هاست و علم ريشه ي همه ي خوبي هاست. اصول مسلمي كه برگرفته از آيات و روايات است كار ما را راحت مي كند.

ص: 13419

يكي از آن اصول ،اصل طهارت است. همه چيز درعالم پاك است جزء چند چيز معين و اين به انسان آرامش مي دهد كه بداند همه ي اطرافش پاك است. اگر يقين پيدا كرديم كه چيزي نجس است با شستن آنرا پاك مي كنيم . مسائلي در باب نماز، ضو و غسل داريم. انساني كه خواب است تا يقين به مني و نجاست پيدا نكرده است غسل بر او واجب نمي شود. تمام مايعات و ترشحاتي كه از بدن بيرون مي آيد پاك است غير از خون ، ادرار و مني. براي قرائت در نماز سخت گيري نشده است. قرائتي كه عرب دارد از زبان هاي ديگر نمي خواهند. در ضمن زبان فارسي به عربي خليي نزديك است ولي زبان هايي مثل چيني و انگليسي خيلي از زبان عربي دور است. بنابراين در نماز براي قرائت سخت گيري نشده است. به اندازه اي كه حروف درست گفته شود و زير وزبر درست خوانده شود كافي است. بزرگي فرمودند كه ما روايتي نداريم كه وقتي امام رضا(ع) در ايران بودند به فردي بگويند كه قرائت خودت را درست كن. گاهي اوقات مي گويند كه كلمه ي والظالين را بايد به اندازه ي چهار انگشت كشيد و ... اينها درست نيست و البته ما نمي خواهيم بگوييم درنماز لاابالي گري كنيد. ولي سعي كنيد كه كلمات و زير و زبَر را درست بخوانيد. در دستورات ديني نداريم كه اگر كسي زير و زبر كلمه اي از نماز را اشتباه خواند، بايد دوباره آنرا بخواند. البته كسي نبايد تعمداً اشتباه بخواند. قرائت نماز مراجع تقليد از رسانه پخش

ص: 13420

مي شود. و اكثراً همه ساده و روان است. پس در تلفظات نماز نبايد سخت گرفت. اين كار خلاف شرع است .و وسوسه ي شيطان است زيرا مهم اين است كه در نماز حضور قلب داشته باشيم و اين كارها ما را از حضور قلب در نماز دور مي كند. شيطان مي خواهد كه ما با الفاظ بازي كنيم. كساني كه مي خواهند به ديگران قرائت ياد بدهند سخت گيري نكنند. اسلام در اين مسائل سخت گيري نكرده است. البته در مسائلي مثل غيبت ،دروغ ،تهمت و مال حرام سخت گيري كرده است. در نمازجماعت همين كه صف اول نيت بكنند و آماده ي نماز باشند كافي است. و همه مي توانند با هم نيت كنند. درعدالت نماز امام جماعت سخت گيري نشده است. فتواي امام خميني اين است كه حُسن ظاهر كفايت مي كند. همين كه در محل امام جماعت را به خوبي مي شناسند كافي است. در عدالت قاضي و مرجع تقليد سخت گرفته شده است. ولي درعدالت امام جماعت سخت گرفته نشده است حتي داريم كه اگر فهميديد كه امام جماعت يهودي بوده است اعاده ي نماز بر شما واجب نيست. بعضي ها معتقد هستند كه همين كه فرد ظاهرش دوستدار اهل بيت است براي پيش نماز شدن كافي است. افراد وسواسي هستند كه پشت سر مراجع تقليد نماز نمي خوانند و اينها وسوسه ي شيطان است كه باعث مي شود شما از خير نمازجماعت محروم بشوي. يكي ديگر از اصول اصل حليت است يعني همه چيزها حلال است جز تعداد كمي از آنها. خوردن بعضي گوشت ها مثل گوشت خوك و

ص: 13421

شراب حرام است،چيزهاي مست كننده و موادمخدر حرام است. خوردن نجاسات حرام است. اگر ما شك كرديم كه خوراكي حلال است يا حرام، بدانيد كه آن خوراكي حلال است . پس حرام هاي مشخص شده است. مثلا در كشور خارج خوردن همه چيز حلال است به جز گوشت گوسفند و مرغ كه بايد ذبح اسلامي بشود، خوردن لبنيات و ميوه جات براي ما حلال و پاك است. وقتي ما به ميهماني يا رستوارن مي رويم ، خوراكي هاي آنها براي ما حلال است. اگر شما به ميهماني مي رويد و نمي دانيد كه طرف خمس مالش را داده يا خير، براي شما حلال است. مگر اينكه شما بدانيد كه مَمَر درآمد طرف فقط دزدي و رباست كه دراين صورت براي شما حرام است. خانواده هايي كه خمس و زكات نمي دهند، اين دين گردن ميهمان آنها نيست. رفت وآمد با خانواده هايي كه به نجاست اهميت نمي دهند براي ما اشكالي ندارد. استفتاء كرده اند كه اگر ما به ميهماني مي روييم بايد از صاحبخانه بپرسيم كه فرش پاك است يا خير، فرموده اند :خير ،براي ما واجب نيست. و همچنين برگردن صاحب خانه هم نيست كه به شما بگويد اين فرش نجس است. فقط در موردي كه مهر نجس است بايد اين را به طرفي كه نماز مي خواند بگوييم. ما نبايد تكليف را اضافه كنيم. بعضي مواقع تكليف خاص براي افراد خاص است. افراد بزرگي مثل آيت الله بهاءالديني و آيت الله بهجت به ميهماني مي رفتند. خدايي كه به ما مي گويد: صله رحم بكن خودش اثر حرام را براي ما بر

ص: 13422

مي دارد. اگر قرار بود كه نان فرعون روي آسيه و موسي اثر بگذارد آنها بايد كافر مي شدند. موسي در كودكي در بغل فرعون بزرگ شده. در شرايط عادي ما نبايد دنبال گناه برويم ولي اگر ندانسته به دنبال گناه رفتيم، خدا اثرش را برمي دارد. يكي از اصول دين اصل تجاوز و فراغ است يعني وقتي شما از نماز و غسل فارغ شدي ،ديگر نبايد به شك ها اعتنا كني. سوال شد كه من غسل كردم و بعد از چند روز يادم آمد كه انگشترم را نچرخاندم ،امام فرمود :اصلا به اين چيزها اعتنا نكن زيرا از زمان آن گذشته است. پس قاعده ي فراغ يعني اينكه وقتي از زمان عمل بگذرد، نبايد به شك مان اعتنا كنيم. بعضي ها متدين هستند و شيطان به آنها نمي گويد كه شراب بخور بلكه مي گويد كه غسل خودت را ادامه بدهد يعني از راه شر وارد مي شود. مرحوم مظاهري در كتاب شان دارند كه خانمي مي گفت كه چهار ساعت در دستشويي مي ماند و مي گويد كه من پاك نشده ام و براي يك نماز چهارساعت وقت مي گذارد. و زندگي اش مختل شده است. بعضي ها ديانت دارند يعني خدا آنها را دوست دارد ولي عمل شان را دوست ندارد. ما نبايد كاري بكنيم كه اعمال ما مبغوض خدا بشود. فرد وسواسي فكر مي كند كه زياد شستشو كردن كارخوبي است و خدا خوشش مي آيد ولي نمي داند كه خدا از اين كار متنفر است. اگر سربازي بگويد كه من بجاي يك بار سلام نظامي ،ده بار سلام مي دهم

ص: 13423

تا احترام بيشتري بگذارم، حتما او را زندان خواهند كرد. زيرا نظم را بهم مي زند. خدا هم مي فرمايد كه آب زياد ريختن اسراف و از گناهان كبيره است. كاري نكنيم كه خدا و پيامبر از ما بدشان بيايد. اصول تجاوز يعني اينكه شما از عمل خارج نشده ايد ولي از آن جزء خارج شده ايد و به جزء ديگر رفته ايد. مثلا كسي اذان و اقامه گفته و الان در ركوع است و شك مي كند كه اذان گفته يا خير،اين فرد نبايد به شك خودش اعتنا كند يا ركوع كرد و در حمد شك كند، نبايد به آن اعتنا كرد. مثلا در وضو شما داريد دست چپ را مي شوييد و شك مي كنيد كه دست راست را شسته ايد يا خير ،شما نبايد به اين شك اعتنا كنيد. امام داشتند وضو مي گرفتند و فرد فضولي گفت كه به اين قسمت آب نرسيده است و امام فرمود كه من فكر كردم كه به اين قسمت آب رسيده است ولي شما نبايد به من مي گفتيد. پس وقتي كه از يك جزء به جزء ديگر عمل رفتيم ،ديگر نبايد به جزء قبل شك كنيم. زيرا از آن عبور كرده ايم. بررسي جزءهاي قبل، كار وسواسي و شيطاني است. يكي ديگر از اصول ،اصل آسان گيري است كه مقدس اردبيلي روي آن تاكيد مي كند. عسر و حرج و ضرر در اسلام ممنوع است يعني در اسلام فشار آوردن به خود و ديگران و ضرر به خود و ديگران منع شده است .آسان گيري خيلي از مسائل را حل مي كند. پيامبر فرمود:

ص: 13424

من بردين آساني مبعوث شدم. قرآن مي فرمايد: خدا در مسائل از شما آسان مي خواهد نه سخت. پيامبر با شتر طواف مي كرد. مثل اينكه امروز فردي با موتور طواف كند. غرض اين است كه دور اين خانه بچرخيم نه اينكه بگوييم حتما بايد شانه ات چنان باشد يا ... با اين سخت گيري ها نزد خدا مسئول هستيم. زيرا اينها وسواس درست مي كند. آقايي كه بچه ي دوازده سال داشت به من گفت كه مي خواهم دوباره عقدخانمم را بخوانم. زيرا من به عقد دوازده سال پيش شك دارم. اين كار شيطاني است. داريم كه اگر آب براي شما ضرر داشت بجاي وضو، تيمم كنيد. در كافي داريم كه فردي بدنش مجروح بود و آب براي او ضرر داشت .از ناداني پرسيد و او گفت كه بايد غسل كني. او غسل كرد و بيماري اش سخت شد و بعد مُرد. امام فرمود: خدا بكشد كسي را كه اين فرد را كشت. چرا مسائل را صحيح نمي گويند؟ كارهايي كه افراد وسواسي انجام مي دهند از خودكشي بدتر است زيرا فردي كه خودكشي مي كند هم خودش و هم خانواده اش را راحت مي كند ولي فرد وسواسي پنجاه سال هم خودش و هم اطرافيانش را عذاب مي دهد. حتي در خوف ضرر، حكم واجب برداشته مي شود. پس اگر روزه به حد خوف رسيد، از گردن شما برداشته شود. سوال – صفحه 459 قرآن كريم را توضيح بفرماييد. پاسخ- صلوات شياطين را دور مي كند و انسان را در صراط مستقيم قرار مي دهد .پيامبر مي فرمايد: صلوات برمن باعث نوراني شدن

ص: 13425

مي شود و اگر كسي اين نور را داشته باشد از پل صراط رد مي شود. پيامبر فرمود: فرشتگان بال هايشان را براي كساني كه صلوات مي فرستند پهن مي كنند كه درآتش جهنم نسوزند. انشاءالله با فرستادن صلوات فكرهاي بد را از خودمان دور كنيم. بعضي ها هستند كه وقتي كارشان گره مي خورد خدا را صدا مي زنند و وقتي كارشان درست شد خدا را رها مي كنند. در اين صفحه داريم :آيا اين ها با كساني كه هميشه با خدا هستند وعبادت مي كنند و از خدا اطاعت مي كنند و از آخرت بيم دارند مساوي هستند؟ آيا كساني كه مي دانند با كساني كه نمي دانند يكسان هستند؟ كساني كه صاحب عقل هستند اين را درك مي كنند. روايت داريم كه يعلمون ائمه هستند و لايعلمون دشمنان اهل بيت هستند. اولوالالباب شيعيان اهل بيت هستند كه امامان را درك كرده اند و پيروان آنها هستند. بعضي گفته اند با اين اصل آساني گيري ممكن است كه عده اي نماز را هم رها بكنند. وضوئي كه اين قدر راحت است و با سه مشت آب مي توان آنرا انجام داد حيف است كه آنرا انجام ندهيم. غسلي كه در عرض سه دقيقه انجام مي شود حيف است كه آنرا انجام ندهيم و نمازي كه هر ركعت آن يك دقيقه است ،حيف است كه آنرا نخوانيم. بعضي از متدينين دين را سخت كرده اند. در كتاب آقاي مظاهري داريم كه آيت الله حائري داشتند از مدرسه فيضيه رد مي شدند، ديدند كه فردي دارد وضو را تكرار مي كرد. در گوش اوحرفي زدند

ص: 13426

و اين فرد كارش را ترك كرد. از او سوال كردند كه آقا به شما چه گفتند. او گفت كه آقا فرمود: اگر اطرافيان تو اين وضوئ تو را ببينند ،فكر مي كنند كه اسلام و وضو اين است و مي گويند كه ما دين را نمي خواهيم. آيت الله حائري خيلي راحت وضو مي گرفتند. كسي كه اين وضو را ببيند ديگر هراسي از وضو گرفتن ندارد. بعضي ها فكر مي كنند كه اعمال حج خيلي سخت است درحاليكه اين طور نيست .اعمال ديني ما خيلي راحت است. اگر همه بدانند كه غسل كردن خيلي راحت است ديگر غسل هايشان را جمع نمي كنند كه همه را در يك بار انجام بدهد. در زمان پيامبر با چند مشت آب غسل مي كردند. ما الان غسل كردن را خيلي سخت مي گيريم. ما با آسان گيري، همه را به اسلام دعوت مي كنيم. اين آسان گيري ها باعث مي شود كه عبادت ما با نشاط تر بشود. كتاب راه كارهاي عملي درمان وسواس نوشته آيت الله مظاهري است .انتشارات اين كتاب موسسه الزهرا اصفهان است. آيت الله مظاهري از مراجع هستند. ايشان پنج جلسه در مورد وسواس سخنراني كردند و استفتائات فراواني كه درمورد وسواس است را در اين كتاب نوشته اند. من براي سفر حج تمتع از همه ي عزيران حلاليت مي طلبم. مرحوم دولابي مي فرمودند: كساني به سفر حج مي روند بعد از اعمال بنشينند و ديگران را به اسم دعا كنند. مخصوصا كساني كه بيماري روحي و رواني دارند. براي كساني كه قرض دارند و ... ما دعاگوي همه هستيم. مرا

ص: 13427

عهدي است با جانان كه تا جان در بدن دارم، هواداران كويش را چو جان خويشتن دارم. ما سعي مي كنيم كه هر چه براي خودمان بخواهيم براي ديگران هم بخواهيم. از همه التماس دعا داريم. قدم اول مقابله با وسواس سخت است ولي بعد راحت مي شود. شما سعي كنيد كاري كه خدا امر كرده انجام بدهيد و كاري را هم كه نهي كرده انجام ندهيد. دعا و توسل هم موثر است. حج فقرا زيارت امام رضا(ع) است. روزهاي 21 و 23 ماه ذيقعده روزهاي زيارتي مخصوص امام رضا(ع) است. روايت داريم كه زيارت امام رضا(ع) ثواب يك ميليون حج مقبول را دارد. خدايا به حق اهل بيت، قلب امام زمان(عج) را از ما راضي و فرجش را نزديك بفرما. همه ي ما را جزو ياران واقعي آن حضرت قرار بده.

92-07-08

سوال – آيا براي غسل كردن مي توان ليف كشيد يا بايد حتما كيسه كشيد؟ باور كنيد من مي ترسم. پاسخ- كيسه كشيدن، ليف ،شامپو و صابون زدن جزو غسل نيست حتي چربي بدن هم مانع غسل نيست. خوب است كه انسان هميشه خودش را تميز نگه دارد ولي اين جزو غسل نيست. يعني اگر قسمتي از بدن كه نجس است را پاك كنيد و بعد چند دقيقه زير آب برويد، غسل تان صحيح است. سوال – بعد از غسل متوجه شدم كه انگشترم تنگ بوده و نمي دانم كه آب به زير انگشترم رسيده است يا خير. تكليف اعمال من چيست؟ پاسخ – قاعده ي تجاوز و فراغ خيلي از گره ها را باز مي كند. اگر در نماز يك آيه را

ص: 13428

خوانديد و به آيه بعدي رفتيد و شك كرديد، به شك خودتان اعتنا نكنيد. در نماز و غسل هم همين طور است. قاعده ي تجاوز و فراغ پاسخ همه ي مسائل را مي دهد. سوال- بعضي از خانم ها انگشت پاي خودشان را به جز انگشت كوچك لاك مي زنند آيا مسح پاي آنها در وضو صحيح است ؟ پاسخ – براي وضو اگر لاك در روي ناخن دست است بايد پاك بشود ولي در پا اگر يك انگشت لاك نداشته باشد براي وضو اشكالي ندارد ولي براي غسل بايد لاك را پاك كنند. سوال – نوزاد يك ساله اي دارم كه گاهي اوقات رطوبت نجاستش به فرش و لباسم مي خورد و بخاطر همين نماز را ترك كرده ام ولي خيلي دوست دارم كه نماز بخوانم، راهنمايي بفرماييد. پاسخ – بچه اي كه لاابالي است يا زياد ادرار مي كند ،مادر نبايد نماز را ترك كند. روايت داريم كه مادري كه بچه ي لاابالي دارد يك بار لباسش را پاك كند و نماز بخواند و نمازهاي بعدي را با همان لباس بخواند. ولي اگر ادرار بچه در حدطبيعي است و براي مادرعسر وحرج ندارد، مادر بايد خودش را پاك كند. مادري كه به عسر و حرج مي رسد ،كافي است كه يك بار لباسش را تميز كند و با همان لباس نمازهايش را بخواند. ترك نماز در حد كفر است. سوال – چند وقت پيش خالكوبي روي بدنم انجام دادم كه نمي دانم اين كار گناه دارد يا خير. آيا با پاك كردن آن كه شايد سخت هم باشد، گناهان من كمتر مي شود

ص: 13429

؟ پاسخ – كساني كه خالكوبي كرده اند براي غسل و وضو هيچ مشكلي ندارند همچنين خانم هايي كه تاتو مي كنند اشكالي براي غسل و وضوءشان پيش نمي آيد. اگر كسي از اين كار پشيمان است خيلي خودش را درگير نكند و دائم خودش را ملامت نكند. توبه و استغفار كافي است و از بين بردن آن لازم نيست. سوال- مي گويند :تا قبل از اينكه وقت نماز وارد بشود نمي توان به نيت نماز وضو گرفت، راهنمايي بفرماييد. پاسخ – اگر دوازده ظهر است و شما ده صبح وضو مي گيريد مشخص است كه هنوز وقت نماز وارد نشده است ولي شما مي توانيد به قصد قربت الي الله وضو بگيريد. وضو در هر حال مستحب است و مي توان با آن نماز خواند. پس وضوي خودمان را مقيد به نماز نكنيم. اين اشكال ندارد كه انسان وضو بگيرد و نيت تمام نمازها را بكند. مي توان شب اول ماه رمضان نيت تمام روزه هاي را بكنيد. پس وضو را به نيت قربت الي الله بگيريم و آنرا مقيد به نماز يا زمان خاصي نكنيم. سوال – من مدام احساس مي كنم كه وضوي من باطل مي شود كه اين حالت در هنگام گرفتن وضو شديدتر مي شود بطوري كه از رفتن به مسجد و مكان هاي زيارتي بسيار دلسرد هستم، راهنمايي بفرماييد. پاسخ – از امام سوال كردند كه من احساس مي كنم كه نفخي دارم و بادي از من خارج مي شود. افرادي كه يقين صددرصد ندارند كه بادي از آنها خارج مي شود، نبايد به آن اعتنا كنند. حديث است

ص: 13430

كه شيطان مي دمد و احساس اينكه بادي از او خارج شده را درست مي كند. اگر كسي يقين دارد كه وضوئش باطل شده ،اگر مبتلا به بيماري نفخ دائم است برايهر دونماز ،يك بار وضو بگيرد كافي است.ولي اگر مي تواند ده دقيقه وضو را كنترل كند براي هر نماز يك وضو جدا بگيرد. افرادي كه تكرر ادرار دارند براي هر دو نماز اگر يك بار وضو بگيرند كافي است. اينها بيشتر توهم است و نبايد به آن اعتنا كرد. سوال- غسل جبيره چيست ؟ آيا مي شود لاك زد و غسل جبيره گرفت؟ پاسخ - خير، غسل و وضو جبيره براي افرادي است كه زخمي دارند كه بايد آن قسمت را ببندند و از روي آن دست بكشند. ولي چون لاك اختياري است بايد براي غسل و وضو، آنرا پاك كنيد. سوال- آيا براي غسل كردن واجب است كه اول نيت سر وگردن بكنيم بعد بگوييم طرف راست و بعد طرف چپ ؟ پاسخ – خير، همين كه شما زير دوش مي رويد و توجه داريد كه غسل مي كنيد و به نيت غسل سر و گردن را مي شوييد كافي است. سوال – من در تلفظ صاد در كلمات مشكل دارم و نمي توانم آنرا درست تلفظ بكنم، راهنمايي بفرماييد. پاسخ – شما اصلا اعتنا نكنيد. تجويد در قرائت، سخت گيري نشده است. همين قدر كافي است كه بين سين و صاد فرق گذاشته شود. حداقل قرائت كافي است و اين نبايد باعث بشود كه انسان صلوات را ترك كند. سوال – بعضي از بستگان ما در منزل سگ نگهداري مي كنند.

ص: 13431

آيا اين سگ ها كه تمام اصول بهداشتي در مورد آنها رعايت مي شود حتي در مقاطع مختلف واكسن هاي گوناگوني را تزريق مي كنند، پاك هستند؟ پاسخ – سگ قطعا نجس است و هيچ فقيهي نگفته كه سگ پاك است. نظافت با نجاست و طهارت فرق دارد. نجس بودن سگ با شستشو پاك نمي شود لذا نگهداري سگ در خانه ها كراهت دارد و امر پسنديده اي نيست ولي نگهداري سگ براي كساني كه در بيابان هستند يا سگ هاي شكاري يا سگ هاي نجات و امداد اشكالي ندارد. عين سگ نجس است و اين دستور خداست .فرد بت پرست و خوك هم نجس هستند مگر اينكه فرد بت پرست مسلمان بشود.نظام بهداشتي غير از نجاست و طهارت است. ممكن است كه كافري خيلي تميز باشد ولي نجس است. معاشرت با اقوامي كه سگ دارند اشكالي ندارد ولي بايد مواظب باشيد كه آلودگي سگ به شما منتقل نشود. سوال – چرا مي گويند: با لباس پاكي كه فرد جُنُب عرق كرده نمي شود نماز خواند ولي شما مي گوييد كه لباس شخص جُنُب نجس نيست؟ پاسخ- افرادي كه جنب مي شوند فقط لباس و بدن شان (يعني موضعي كه مني يا خون يا ادرار آلوده شده است) نجس است و بايد تميز باشد ولي عرق فرد جنب نجس نيست. ونبايد شستشوبدهد و فقط فرد جنب بايد غسل بكند. سوال – مدتي است كه گوشواره ام را در آورده ام .بعضي مواقع در غسل شك مي كنم كه محل گوشواره را شسته ام يا خير،آيا بايد به اين شك اعتنا كرد؟ پاسخ – اين جزو

ص: 13432

قاعده ي تجاوز و فراغ است. چون ايشان بعد از غسل شك كرده اند شك ايشان باطل است. همين كه انسان در زير دوش قرار مي گيرد و آب متعادل به همه اعضاي بدن مي رسد كافي است و در غسل لازم نيست كه به همه ي سوراخ هاي بدن آب برسد. سوال – آيا هنگام خواندن قرآن يا دعا بايد حجاب داشته باشيم؟ پاسخ –خير. جز در نماز و طواف كه بايد حجاب رعايت بشود، در هنگام خواندن قرآن و دعا حجاب لازم نيست. سوال – اگر كسي عذرشرعي داشته باشد مي تواند صلوات بفرستد و دعا و قرآن بخواند؟ پاسخ – كساني كه عذر شرعي دارند مستحب است كه هنگام نماز، سرسجاده شان بنشينند و دعا و ذكر بگويند . اصل ديگر اصل كثيرالشك بودن است كه براي كساني كه وسواس هستند و زياد شك مي كنند راه گشاست. افرادي كه در نجاست و طهارت، وضو، غسل ،ركعات نماز يا قرائت زياد شك مي كنند به آنها كثيرالشك مي گويند، و راه درمان آنها اين است كه به اين شك ها بي اعتنايي كنند. اگر كسي سالي يا ماهي يك بار شك مي كند، اين فرد بايد اعتنا كند زيرا شكاك نيست ولي كسي كه هر روز يا مدام شك مي كند بايد به شك خودش بي اعتنايي كند. اگر در نماز شك مي كند بنا را بر اكثر بگذارد و نماز را ادامه بدهد. درمان انسان هاي وسواسي بي توجهي و بي اعتنايي به توهمات شيطاني است. اگر من از شما سوالي كنم و شما با روي باز به من جواب بدهيد،

ص: 13433

باز سوال بعدي را ادامه مي دهم ولي اگر شما با اخم جواب مرا بدهيد من سوال بعد را نمي پرسم. شيطان هم همين طوراست. به شما تلنگر مي زند كه وضو را تكرار كن، اگر شما توجه كرديد ،مي گويد: ده بار اين كار را تكرار كن. در در كتاب آيت الله مظاهري نوشته شده است كه درمان افراد شكاك بي اعتنايي است و حتي به علم اين افراد هم اعتباري نيست. يعني افراد كثيرالشك حتي يقين شان هم اعتبار ندارد. در قبله نمازسخت گيري نشده است. جهت قبله كافي است. فردي شك مي كرد كه وقت نماز شده است يا خير ،يكي از علما او را وادار كرد كه نمازش را در اول اذان بخواند. در واقع وسواسي ها بايد لاابالي بشوند تا به حد متعارف برسند. دعا و توسل در افراد وسواسي خيلي موثر است و راه كار ديگر اين است كه افراد وسواسي خودشان را جريمه كنند. اگر خواستند وضو يا غسل را تكرار كنند، خودشان را جريمه كنند و مبلغي به فقير بدهند. وسواسي هاي حاد كه با گفتگو و صحبت درمان نشده اند به روانپزشك و روانشناس مراجعه كنند زيرا مصرف دارو خيلي موثر است. مشاوره هم خيلي موثر است. راه ديگر اين است كه فردي كه وسواسي است به يك نفر اعتماد كند اعمالش را از او بپرسد و به او اعتماد كند. سوال – صفحه ي 466 قرآن كريم را توضيح بفرماييد. پاسخ – روايت داريم :وقتي نام پيامبر برده مي شود مستحب موكد است كه صلوات فرستاده بشود .افرادي كه تعمداً ذكر صلوات را نمي گويند،

ص: 13434

اين كار باعث مي شود به جهنم بروند. و كساني كه ذكر صلوات را مي گويند، اين كار باعث مي شودكه به بهشت بروند. انشاءالله با ياد پيامبرهمه اهل بهشت بشويم. در اين صفحه داريم :آنها را سوق مي دهند به طرف بهشت، كساني كه اهل تقوا هستند. درحاليكه درهاي بهشت قبلا آماده و باز است. نگهبانان بهشت به آنها سلام مي دهند .و مي گويند كه شما پاك بوديد وارد بهشت بشويد درحاليكه هميشه در بهشت ماندگار هستيد. پس راه رفتن به بهشت تقواست. در آيات قبل مي فرمايد كه درهاي جهنم بسته است و وقتي جهنميان مي آيند باز مي شود.

سوال- در مورد اعمال آخر ماه ذي القعده توضيحاتي بفرماييد. پاسخ – 25 ذيقعده شب دحوالارض است. فردا روز دحوالارض است و روزي است كه خدا زمين را از زير خانه ي كعبه گسترش داده است .امام رضا(ع)مي فرمايد: شب دحوالارض شب ولادت حضرت ابراهيم خليل و شب ولادت حضرت عيسي است. اين روزها و شب ها دعا هايي دارد كه در مفاتيح نوشته شده است. روزه ي روز دحوالارض خيلي ثواب دارد و مطابق هفتادسال عبادت است. از چهار روزه اي كه در سال ممتاز است روزه ي روز دحوالارض است . ماه ذيحجه هم ماه مهمي است و ده روز اول آن فضيلت زيادي دارد. در آيات قرآن به ده روز اول ماه ذيحجه اشاره شده است و خدا به اين ده شب قسم خورده است. نماز ده شب اول ماه ذيحجه را فراموش نكنيد.(و واعدنا موسي ...)اول ذيحجه جشن ازدواج حضرت علي (ع)و حضرت فاطمه(س) است. نهم ذيحجه

ص: 13435

روز عرفه است و روز سدالابواب است يعني روزي كه همه ي درها بسته شد جز در خانه ي حضرت علي(ع) و حضرت زهرا(س). در اين ماه روز عرفه و عيد غدير را خيلي جدي بگيريد. ما شبي مثل شب قدر نداريم و در ميان روزها هم روزي مثل عرفه نداريم. روز عرفه روزي است كه خدا حتي به كساني هم كه به دنيا نيامده اند نظر مي كند. افرادي كه شاغل هستند در اين روز مرخصي بگيرند. زيرا بركات زيادي دارد. تمام مشكلات با نيايش ودعا حل مي شود. محبوب ترين چيز نزد خدا دعا است و اوج دعا هم در روز عرفه است. روايت داريم كه در عرفات خدا به كافر و ملحد هم نظر مي كند و آنها را مي آمرزد ولي اگر كفر را ادامه بدهند مجددا براي آنها كفر نوشته مي شود. داريم :كسي كه براي ديگران دعا كند همان دعا، صد برابر يا صدهزار برابر براي خودش مستجاب مي شود. روزعيد غدير هم مهم است. بايد جشن ،عيدي دادن و گرفتن و اطعام دادن سنت بشود. داريم كه خداوند دو برابر افرادي كه در ماه رمضان وعيدفطر و شب هاي قدر مي آمرزد در شب عيد غدير مي آمرزد. اين روز ،روز ولايت حضرت علي(ع) است. روايت داريم :عيدي روز عيد غدير صد هزار برابراست. عيدي دادن را فراموشن كنيد تا اين سنت احياء شود. ما روايتي نداريم كه فقط بايد سيّدها عيدي بدهند ،همه بايد عيدي بدهند. سنت اطعام هم مهم است. در ايام عاشورا سنت اطعام انجام مي شود و بايد در عيد غدير هم اين سنت

ص: 13436

احيا شود. آيت الله بهجت در اين ايام دو روز اطعام مي دادند و الان فرزندان شان اين كار را مي كنند. آيت الله قاضي كه خودشان در فقر بودند، در عيد غدير قرض مي كردند، خودشان را به تكلف مي انداختند و اطعام مي دادند. اطعام دادن در روز عيد غدير به يك نفر شيعه و دوستدار حضرت علي(ع) مثل اين است كه 124 هزار پيامبر را اطعام داده ايد. اطعام فضيلت بالايي دارد. زيارت امام رضا(ع) در 23 ماه ذيقعده مستحب است. در 25 ذيقعده هم روز زيارتي امام رضا(ع) است. مرحوم ميرداماد فرموده :از مستحب ترين آداب در اين روز، زيارت امام رضا(ع) است. امام هفتم مي فرمايد: كسي كه به زيارت فرزندم برود و يك شب بماند، مثل اين است كه خدا را در عرش زيارت كرده است و روز قيامت خداوند تمام زوار قبور اهل بيت را جمع مي كند، امام علي(ع)،امام حسن(ع)، امام حسين(ع) و چهار نفر از انبياء در صدر اين زوار قرار مي گيرند. در مقابل تمام زوار، زوار فرزندم از همه بالاتر است و مزدشان هم از همه بيشتر است. روايت داريم: زيارت امام رضا(ع) افضل از زيارت كربلاست. سعي كنيد باني بشويد و كسي كه تابحال به مشهد نرفته را به مشهد بفرستيد. بينندگان بدانند كه ما در مكه و مدينه به ياد آنها هستيم و براي آنها دعا مي كنيم. پيمان ببنديم كه باهم به بهشت برويم. خداوند اين با هم بودن را دوست دارد. مهرباني با يكديگر باعث مي شود كه رحمت خدا نازل بشود. افرادي كه در حرم امام رضا(ع) هستند ما

ص: 13437

را از دعاي خودشان محروم نكنند. خدايا در اين ايام قلب امام زمان(عج) را از ما راضي و به ظهورش ما را شاد بفرما، رفع گرفتاري از همه ي گرفتارها و رفع هم و غم از همه ي دردمندان بفرما.

92-07-29

از خاك مي روم كه از آئينه ها شوم هان مي روم از اين من خاكي جدا شوم ،اين چند روز فرصت خوبي است تا كه من از چند سال بندگي تن جدا شوم ،لب را به ذكر قدوسي لبيك وا كنم با اهل آسمان و زمين هم صدا شوم، در لحظه ي طواف به گردم به گرديار سرگشته ي چون تمامي پروانه ها شوم، در جستجوي زمزم جوشان عاشقي از مروه تا صفا بروم با صفا شوم، حرف تمام شعر همين است اينكه كه من در خود فرو بريزم و از نو بنا شوم. سوال – در مورد سفر معنوي حج تمتع توضيحاتي بفرماييد. پاسخ – برنامه ي امروز را از كنار بيت الله حرام ارائه مي دهيم. من به نيت همه ي مردم طواف و دعا خواهم داشت. ولادت امام هادي(ع) را تبريك مي گوييم. ما براي همه ي كساني كه آرزو دارند خانه ي خدا را از نزديك زيارت كنند دعا مي كنيم. روايت داريم :كساني كه دوست دارند( از راه دور) در حج حاضر باشند، از دور اشك مي ريزند و دل شان را به سرزمين مكه پرواز مي دهند، در ثواب حاجيان شريك هستند. امام جواد(ع) مي فرمايد كه گاهي پرواز روحي به سرزمين هاي معنوي قويتر از اين است كه انسان بدنش در آن سرزمين باشد ولي روح و

ص: 13438

جانش در آنجا نباشد. پس هر كس قلبش در كنار حجاج و طواف كنندگان باشد بهره ي معنوي را خواهد برد. در خانه خدا بايد توجه داشته باشيم: همان طور كه بدن هاي ما در دور خانه ي خدا طواف مي كند ،بايد دلها و جان ها هم دور خانه خدا طواف كند. وقتي ما به ديدن كسي مي رويم منظورمان ديدن خانه و در و ديوار نيست بلكه منظور ديدار با صاحبخانه است. انشاءالله راهي از قلب هاي مان به سوي خدا باز بشود و به معرفت خدا برسيم. در حديث قدسي داريم :وسعت من آسمان ها، زمين و عرش من نيست ولي من مي توانم در دل مومن جا بگيرم. پس جايگاه واقعي انسان در قلب يك مومن است. اگر قلب ما، با خدا انس بگيرد و از خدا معرفت واقعي را بخواهيم( كه اين هم كار خداست كه بت ها را بشكند و منيت ها كنار برود تا ما با جان و حقيقت خدا را حس بكنيم و آنرادرك كنيم )تمام گره هاي مان باز خواهد شد. دوستي مي گفت كه من به مكه آمده بودم و هر چه طواف مي كردم و نماز مي خواندم آرامش پيدا نمي كردم. و گمشده ي خودم را درنمي يافتم. يك بار پرده ي كعبه را گرفتم و با خدا گفتگو كردم و به خدا گفتم كه من تو را خيلي دوست دارم و جز تو كسي را ندارم. انيس و مونس من تو هستي ،همه چيز من تو هستي. بعد از اين التماس و تضرع، آرامش عجيبي به من دست داد. همه ي ما

ص: 13439

از فقر، بيماري ،موت ،ناهمواري ها، تنهايي، غربت و مشكلات مي ترسيم. چكار كنيم كه از اين همه مشكلات بيرون بياييم و از آنها هراسي نداشته باشيم؟ گمشده ي ما خداي متعال است تا قلب ما به او وصل نشود به آرامش نخواهيم رسيد. امام رضا(ع)مي فرمايد: معرفت و شناخت خدا انسان را انس مي دهد از تمام وحشت ها و نگراني ها. بعد امام مي فرمايد: شناخت خدا ما را از هر غربتي نجات مي دهد. معرفت و انس با خدا ما را از هر تاريكي نجات مي دهد. از قرآن و امام تعبير به نور شده است. هستي عالم بر اساس نور گردش مي كند. اگر عالم در ظلمت فرو برود، عدم محض بوجود مي آيد. گاهي تاريكي ظاهري مهم و وحشت آور است. عمق وجودي انسان متصل به خداست. امام مي فرمايد: تمام ظلمت ها بر اساس آشنايي با خدا از بين خواهد رفت. و معرفت خدا تمام ضعف ها را به قوت تبديل مي كند. معرفت خدا كيمياي غريبي است. امام مي فرمايد: معرفت و انس با خدا تمام درهاي روحي و جسمي را از بين مي برد. چون خدا در قلب اصحاب امام حسين(ع) بود، آنها از ضربات شمشير هم لذت مي بردند. امام باقر(ع) مي فرمايد: آنچنان عشق خدا و اولياء خدا در دل آنها تجلي پيدا كرده بود كه رنج و درد شمشير را در بدن شان احساس نمي كردند. در قرآن داريم كه وقتي زنان مصري حضرت يوسف را ديدند، دست هايشان را بريدند، خون راه افتاد ولي متوجه نشدند. پس روح انسان بايد به خالق يوسف

ص: 13440

برسد. حسن يوسف را به عالم كس نديد حُسن آن دارد كه يوسف آفريد هر دو عالم يك فروع روي اوست گفتمت پنهان و پيدات نيز هم آيت الله بهاءالديني مي فرمود :اگر كسي مقداري با دستگاه خدا آشنا بشود، با خدا انس پيدا كند و چشمه اي از عالم بالا را به او بچشانند، حاضر نيست كه ارتباط با خدا را با هيچ چيز ديگر عوض كند. پس ما صميمانه از خدا معرفت بخواهيم و انس با خدا را در خودمان زياد كنيم. با دعا و توسل و التماس به خدا. حالا راه و روش شناخت و معرفت خداي متعال چيست؟ يكي از راههاي شناخت خدا، شناخت پيامبر و ائمه است. در زيارت جامعه ي كبيره داريم: اگر كسي خدا را مي خواهد بايد اهل بيت را بخواهد يعني كلاس توحيد و خدا شناسي در وجود پيامبر و اهل بيت منحصر شده است كه آنها راهي به سوي خدا هستند. آنها خدا را به ما مي شناسند. در ادامه دعا داريم: آنها آئينه تمام نماي حق هستند و بوسيله ي آنها خدا پرستش مي شود. بدن ما دور خانه كعبه طواف مي كند ولي جان و روح ما بايد دور نماينده و ولي خدا طواف كند. امام محمد باقر(ع) مي فرمايد: خدا امر فرموده كه دور خانه كعبه طواف كنند و ولايت را بر ما عرضه كنند و اعلان ياوري و نصرت ما را داشته باشند. الان در دهه ي ولايت و امامت هستيم. در اين دهه ي مهم است كه ما با اين بزرگواران اتصال داشته باشيم. خانه ي كعبه متعلق به اميرالمومنين

ص: 13441

است زيرا محل ولادت اميرالمومنين است. بايد در كعبه به ياد اميرالمومنين باشيم. حجاج به بيت خالق لم يزلي خواندند خداي خويش با آواز جليل آنقدر در خانه ي حق كوبيدند تا آنكه سر ازخانه بيرون كرد علي حاجيان مي خواهند خدا را ببينند و خدا هم آيينه ي تمام نماي خودش را كه وجود حضرت امير است را به آنها نشان مي دهد. اميرالمومنين اسدالله است،چشم و دست قلب خداست. روايتي از اهل سنت نقل شده است: اميرالمومنين ذوب در خداست. حضرت امير و فرزندانش همه ي اسماء خدا را نشان مي دهند. شهريار مي گويد: دل اگر خداشناسي همه در رخ علي بين به علي شناختم من به خدا قسم خدا را اگر ما خدا را مي خواهيم بايد به اميرالمومنين وصل بشويم. جرجدان مسيحي پنج جلد كتاب در مورد اميرالمومنين نوشته است. در اوايل انقلاب ايشان به قم آمدند. و به بزرگان قم گفت كه چرا مولاعلي بن ابيطالب تنها شخصيتي است كه در كعبه متولد شده است؟ بزرگان جواب هاي زيادي در مورد فضايل حضرت علي(ع)دادند: آيينه تمام نماي خداست ،جان پيامبر را حفظ كرده ،اولين كسي است كه به پيامبر ايمان آورده و... جرجدان يك مسيحي است كه بيش از دويست بار نهج البلاغه را خوانده است و در جواب مي گويد : كعبه مي تواند براي مسلمانان قبله باشد و دور آن طواف مي كنند ولي آيا كعبه مي تواند به ما درس زندگي بدهد؟ آيا مي تواند روش بندگي خدا را به ما بياموزد؟ (كعبه سنگ و نشاني است كه ره گم نشود، حاجي احرام دگر بند ببين

ص: 13442

يار كجاست) خدا محل ولادت علي را اينجا قرار داده است كه به همه ي عالم بگويد كه علي الگو و رهبر شماست كه خدا را به شما معرفي مي كند و راه زندگي را به شما نشان مي دهد. پيامبر فرمود: خوشبخت حقيقي كسي است كه عاشق اميرالمومنين باشد. و شقي حقيقي كسي است كه با حجت خدا دشمني كند. سوال- صفحه 487 قرآن كريم را توضيح بفرماييد. پاسخ – شخصي به امام صادق (ع)گفت كه من توفيق واردشدن به خانه ي كعبه را داشتم. از دعا و اعمال داخل كعبه چيزي را نمي دانستم. در آنجا صلوات بر محمد وآل محمد فرستادم، آيا من جزا و مزدي دارم ؟ امام فرمود: شما از خانه ي كعبه بيرون آمدي درحالي كه ثواب عمل شما از همه بالاتر بود بخاطر فرستادن صلوات بر محمد و آل محمد. پس مزد صلوات از همه ي ذكرها و دعاها بالاتر است. در اين صفحه داريم : اگر كسي با ما بدي كرد، با بدي مقابله نكنيم و اگر خواستيد مقابله كنيد به اندازه اي كه فرد با شما عملي انجام داده قصاص كنيد.( بعضي مفسرين مي گويند :اگر شما بدي را با بدي پاسخ داديد، شما هم مثل او هستيد ولي اگر قصاص نكنيد بهتر است)اگر كسي عفو و صلح كند ،اجر او با خداي متعال است. در روز قيامت ندا مي دهند كجا هستند كساني كه به خدا حق دارند؟( اين حق خلاف قاعده است) ؟عده اي بلند مي شوند. از آنها مي پرسند :شما چكار كرديد؟ آنها مي گويند كه ما اهل عفو و بخشش بوديم.

ص: 13443

در ادامه آيه مي فرمايد : كساني كه در زندگي گذشت و آشتي مي كنند و بدي را با بدي مقابله نمي كند اجر آنها با خداست و خدا آنها را بدون حساب به بهشت مي برد. اين كار نبايد باعث جري شدن ظالم بشود. خدا ظلم را دوست ندارد. از ديگران بگذريم تا از ما هم بگذرند. سوال – در مورد روز عيد غدير توصيه هايي بفرماييد. پاسخ - ما در طول سال ،روز و شبي به عظمت عيد غدير نداريم. از امام هشتم(ع) سوال كردند كه در شب ماه رمضان ،شب قدر و شب عيد فطر ،خداوند ميليون ميليون انسان را مي آمرزد، آيا از اين بالاتر هم داريم .امام فرمود :در عيد غدير، خدا دو برابر شب هاي قدر،عيد فطر و شب هاي ماه رمضان، بندگان را مي آمرزد و از آتش جهنم نجات مي دهد. روايت داريم :هر كجا هستيد در عيد غدير خودتان را به قبر اميرالمومنين برسانيد كه خداوند گناه شصت سال بندگانش را مي بخشد. عيد غدير بزرگترين جشن مسلمين است. اين جشن را به يك روز تمام نكنيد و ادامه بدهيد. تمام كارهايي كه شما در عيد نوروز مي كنيد، در اين روزهم انجام بدهيد. هجده ذيحجه همزمان با عيد نوروز (سال شمسي يعني اواخر اسفند) بوده است. پس در روز عيد غدير عيدي دادن را جدي بگيريد. حتما نبايد عيدي دهنده سيّد باشد. ديگر اينكه سنت اطعام را زنده كنيد. هر كس در روز عيد غدير يك مومن را اطعام بدهد مثل اين است 124 هزار پيامبر را اطعام كرده است. اعمال روز عيد را انجام

ص: 13444

بدهيد. همچنين روزه گرفتن در اين روز مستحب است. در اين روز عهد اخوت ببنديد حتي با كساني كه با شما خوب نيستند. نزديكان خودمان را به اطعام دعوت كنيم و اين سنت را احيا كنيم. انشاء الله خداوند براي همه مردم زيارت خانه خودش را روزي كند.

92-08-06

سوال – در مورد رحمت و محبت الهي توضيحاتي بفرماييد. پاسخ – ما به بينندگان قول داديم كه بينندگان را در زيارت هاي مان شريك كنيم و در زيارت حج هم اين كار را كرديم. در روايت داريم: جرم و گناه كسي كه فكر كند در روز عرفه خدا او را نيامرزيده است،از همه بيشتر است. حتي اگر كافر، غير مومن و دشمن اهل بيت در عرفات حاضر باشند ،خدا آنها را مي آمرزد. حجاج براي سمت خدا پيام مي دادند. كساني كه دل شان براي مكه و حج پر مي كشد، قطعا ثواب حج را خواهند برد. داريم :نيت مومن از عملش بالاتر است. آقاي بهاءالديني مي فرمودند كه ما قصد خير نداريم مگر اين كه ما را وادار به كار خير بكنند. ما سعي مي كنيم كتاب هاي خوب را به بينندگان هديه بدهيم. اگر يك نفر به خدا و اولياء خدا وصل بشود اگر همه به او چنگ بزنند، آنها را هم بالا مي برند. انشاءالله خداوند ما را درهم قبول كند. در برنامه ها به موضوع رحمت و محبت الهي كمتر پرداخته شده است. دشمنان بيشتر حالت خشونت پيامبر را نشان مي دهند درحاليكه پيامبر ما پيامبر رحمت است. خداوند مي فرمايد: ما تو را نفرستاديم مگر براي مظهر رحمت و مهرباني براي

ص: 13445

همه ي عالميان .اين رحمت عالم گير است.(رحمةللعالمين) اولين چيزي كه خلق شده است نور پيامبر بوده و بعد همه ي انبياء از نور پيامبر خلق شده اند. خلقت اوليه روي رحمت بوده است. پس نماينده ي خدا مظهر رحمت است .كتاب پيامبر(كه كلام حق است) كتاب مهرباني و رحمت است. شروع اين كتاب كه واسطه ي آن پيامبر است با بسم الله الرحمن الرحيم است. بعد از صفت الله، صفت رحمن و رحيم آمده است. شروع وحي با رحمن و رحيم است. در قرآن داريم كه ان الله بالناس لروف الرحيم :همانا البته حتما خدا به مردم رئوف و رحيم است. دوستي مي گفت :هر آيه اي را كه با قلب خودت پذيرفتي مال شماست. قشرهايي كه دل پاك دارند زود اين آيات را مي پذيرند . آيات و روايات را با قلب تان بپذيريد و وعده هاي خدا را بپذيريد. هر آيه اي را كه پذيرفتي با آن آيه راه مي روي و هدايت مي شوي. البته ما آيات جهنم هم داريم. پيامبر رحمة للعالمين است ولي خداوند به مردم رئوف و رحيم است. يكي از بزرگان تعريف مي كرد: ما دو برادر روحاني براي تبليغ به روستايي رفته بوديم. روحيه ي من ،روحيه ي بشارت و رحمت بود.( انذارها و هشدارها مقدمه ي رحمت است كه ما آنرا بپذيريم. حضرت امير مي فرمايد: كسي كه به شما هشدار مي دهد مثل اين است كه به شما بشارت مي دهد. پليس را ه ،فرشته ي رحمت هستند زيرا باعث مي شود كه مردم تصادف نكنند و راه نجات را به مردم نشان مي

ص: 13446

دهند. اگر پليس طرف را جريمه مي كند روي خير خواهي است. پس آيات جهنم هم در ذيل رحمت مي آيد .آياتي كه در مورد جهنم در سوره الرحمن آمده است :يرسل عليكم شواظ من النار و نحاس فلا تنتصران،( فباي آلاي ربكما تكذبان) بعد مي فرمايد : كدام نعمت خدا را تكذيب مي كنيد يعني آيات جهنم هم نعمت است و شما را پاك مي كند. داريم: خداوند ميليون ميليون افراد را از جهنم به بهشت مي برد ولي كسي را از بهشت بيرون نمي كند. اين يك بشارت است) ولي برادرم كه در روستاي كناري مشغول تبليغ بود، روحيه ي انذار و هشدار داشت. در اواخر ماه رمضان من به روستايي كه برادرم در آنجا بود رفتم تا او را ببينم. آن شب من در آن روستا ماندم و به منبر رفتم. حرف هاي من مملو از بشارت و رحمت بود. و از آمرزش خداوند در ماه رمضان صحبت كردم. وقتي من از منبر پايين آمدم ،آنها از من تشكر كردند و گفتند كه برادر شما از شب اول در مورد آيات جهنم صحبت كرده و ما را از خدا ترسانده است.(ما خداي خوبي داريم بجاي اينكه مچ ما را بگيرد دست ما را مي گيرد. خدا مي فرمايد كه اگر من بخواهم مچ بنده ها را بگيرم بايد سنگ از آسمان ببارد. ولي من همه ي آنها را مي بخشم) ما داشتيم كم كم نااميد مي شديم و احساس مي كرديم كه به جهنم مي رويم. اميدواري دادن، باعث بوجود آمدن انگيزه در فرد مي شود. خانمي در مدينه به من مي

ص: 13447

گفت كه من احتمال مي دهم در طواف نساء وضو نداشته ام و الان فكر مي كنم كه شوهرم به من حرام است و حج من هم، قبول نيست. الان سم نااميدي دارد مردم را از پا در مي آورد. در طواف مردم خيلي احساس ناراحتي مي كردند ولي ما به آنها اميد مي داديم. پيامبر با شتر طواف مي كردند و حتي در طواف مي توان كمي خستگي در كرد و دوباره طواف را شروع كرد. و اگر وضو باطل شد مي توان دوباره وضو گرفت و طواف را ادامه داد. مسائل طواف خيلي راحت است. ولي بعضي ها آنرا مي پيچانند. گفتن مسائل بصورت آسان ،باعث مي شود كه مردم خدا را بيشتر دوست داشته باشند و راحت عبادت كنند. اِن الله بالناس لروف الرحيم :خدا هم رفعت دارد و هم مهرباني دارد. خداوند بنده هايش را رها نمي كند. پس شروع آيات قرآن با بسم الله الرحمن الرحيم است. روايت داريم :همه ي قرآن در سوره حمد جمع شده است و تمام اين سوره بشارت است. خلاصه ي حمد در بسم الله الرحمن الرحيم است. 114 بار اين آيه تكرار شده است. چون شروع سوره توبه برائت از مشركين است،بسم الله الرحمن الرحيم نيامده است.و در سوره نمل دوبار بسم الله الرحمن الرحيم تكرار شده است. داريم كه اگر از اول سوره توبه شروع مي كنيد بسم الله نگوييد ولي اگر از وسط سوره شروع به خواندن مي كنيد، مي توانيد بسم الله را بگوييد. روايت داريم :آنهايي كه شفاعت ما را رد مي كنند ،شفاعت ما به آنها نمي رسد. بزرگترين

ص: 13448

مجرم كسي است كه در عرفه بگويد :خدا مرا نمي بخشد. هر ظن و گماني كه ما به خدا داريم ،خداوند همان طور با ما رفتار مي كند. البته ما نمي گوييم كه ما خوب هستيم. در مناجات امير در مسجد كوفه همه ي بدي ها را به خودمان نسبت داده و خوبي ها را به خدا نسبت داده است. لطف خدا فراگير است. ان الله بالناس لروف الرحيم را تكرار كنيم تا در جان ما جاي بگيرد. سوال – صفحه 494 قرآن كريم را توضيح بفرماييد. پاسخ – اگر كسي حال دعا ندارد و نمي تواند دعا بخواند، مي تواند صلوات را بفرستد و به ائمه هديه كند. خداوند به حضرت موسي فرمود :اي موسي اگر دوست داري به تو از كلام به زبانت نزديكتر باشم و از آنچه كه مي بيني به چشم تو نزديكتر باشم و از روح به تن و از انديشه به دل تو نزديكتر باشم( يعني قرب اعلي را مي خواهي)، بسيار بر حبيب من محمد مصطفي صلوات بفرست. صلوات بر محمد هم نور، هم رحمت و هم هدايت است يعني راه بهشت ،محمد و آل محمد است. در اين صفحه داريم: تمام دوستان در دنيا با هم دشمن مي شوند مگر كساني كه باتقوا باشند، كساني كه اهل تقوا هستند نه خوفي دارند و نه حزني. متقين كساني هستند كه از عدالت تعدي نمي كنند و كسي را اذيت و آزا نمي كنند و كساني كه در دنيا قهر هستند در قيامت هم اين قهر و دشمني ادامه دارد مگر اينكه در دايره ي تقوا و در اين

ص: 13449

دنيا با هم صلح كنند. سوال – در مورد مناسبت هاي ماه ذيحجه توضيحاتي بفرماييد. پاسخ - بيشترين مناسبات ماه ذيحجه در مورد ائمه است. در 14 ذيحجه روز بخشيدن فدك به حضرت زهرا(س) است كه خوب است آنرا در تقويم ها بنويسند. در 24 و 25 روز مباهله است كه دعا و اعمالي دارد. خوب است كه اين فضايل را بازگويي كنيم تا شامل حال ما هم بشود. روز انگشتر دادن حضرت درحال ركوع و نزول آيه تطهير و سوره ي هل اتي (يا سوره دهر يا سوره انسان) را در پيش داريم. سوره انسان ريتم و آهنگ خاصي دارد. در اين سوره در مورد شراب طهور صحبت شده است. امام صادق (ع) مي فرمايد: شراب طهور شرابي است كه دل انسان را از غير خدا مي كَند و جدا مي كند. بعضي ها مي گويند: سوره و آياتي كه خوانده مي شود براي پيامبر و اهل بيت است .در كنار علي ، فاطمه ، حسن و حسين خانمي به نام فِضّه بود كه سوره هل اتي در مورد او هم نازل شده است زيرا خودش را با اهل بيت قاطي كرد. سلمان فارسي مسلمان شد و از اهل بيت شد. پس با بندگي و اطاعت و ايثار مي توان اين كار را كرد. خانم فضه ي ايثار كرد و سه شب افطاري اش را به فقير،اسير و مسكين داد. و با آب افطاركرد. امام صادق(ع) مي فرمايد: سوره هل اتي و بركات آن بر هر زن و مرد مومني كه اين كار را بكند جاري مي شود. وقتي كسي از خودش بگذرد و

ص: 13450

ايثار كند، خدا به او شراب طهور، سلسبيل و زنجبيل مي دهد. امام حسن(ع) و امام حسين(ع) بيمار شدند. پدر و مادرشان نذر كردند كه اگر آنها شفا پيدا كنند بخاطر خدا، سه روز روزه بگيرند. آنها نان جو تهيه كردند. يتيم، مسكين و اسير هم سر سفره ي افطار در مي زدند. شب اول يك مسكين آمد، شب دوم يك يتيم آمد و شب سوم يك اسير آمد. يك فقير با يك نان سير مي شد ولي آنها پنج تا نان دادند يعني همه ي سفره را به او دادند. اين ايثار و اخلاص است كه ديگري را بر خودت مقدم بداري. امير المومنين مي فرمايد :نگاه كردن به فرد بخيل، قساوت قلب مي آورد. كساني كه فقط پول جمع مي كنند و به فكر خودشان هستند، بخيل هستند زيرا به فكر اطرافيان نيستند. ما بايد خمس بدهيم .يعني هزينه ي يك سال را خرج كنيم و هر چه اضافه آمد يك پنجم آنرا به فقير بدهيم. بعضي ها اگر نمي خواهند خمس شان را به روحانيون بدهند مي توانند از مرجع تقليدشان اجازه بگيرند و آنها مورد را معرفي مي كنند و خودشان پول را براي ساخت مساجد يا كارهاي خير بدهند. ما از خمس فرار مي كنيم . اهل بيت لقمه ي دهان شان را به اسير ،مسكين و فقير مي دادند. روايت داريم كه اين اسير مسلمان هم نبوده است. پس جا دارد كه خدا آنها را تشويق كند. آنها نه تشكر نه جزا مي خواستند آنها بخاطر خدا اين كار را كردند. خدايا به حق محمد قلب امام زمان(عج) به

ص: 13451

مژده ي ظهورش شاد بفرما، همه ي ما را از شيعيان خالص اهل بيت قرار بده، همه جاجتمندان را حاجت روا بفرما، همه ي بيماران را شفا عنايت بفرما، زيارت خانه خدا را نصيب ما بفرما، ما را عاشق و دلباخته ي خودت و اولياءخودت قرار بده.

92-08-13

شهيد شادماني ها مشو غم را مواظب باش اگر بر عمر حسرت مي بري دم را مواظب باش، جهان را از محرم تا محرم اشك مي بينم رجب را شاد زي امام مُحرم را مواظب باش، پريوار مَنا پروا مكن هرجا كه پروانه است فرشته آدما معراج آدم را مواظب باش ،كلام تازه پيدا كن بهشت گمشده اين است سحر را تازه كن باران نم نم را مواطب باش، اگر باران شدي لب هاي عطشان را رعايت كن اگر طوفان شد گل هاي مردمي را موظب باش. سوال – در مورد رحمت و محبت الهي توضيحاتي بفرماييد. پاسخ – در زمان پيامبر افراد بيابان نشين و صحرا نوردي بودند كه سالي يك بار به مدينه يا مكه مي آمدند. و از روي فطرت پاك شان، سوالات اساسي از پيامبر مي كردند و برمي گشتند. بعضي از اصحاب پيامبر آنها را رصد مي كردند. پيامبر در مسجد بودند كه يك اعرابي خدمت پيامبر آمد و پرسيد: قيامت چه زماني است؟ اول وقت اذان بود. پيامبر پاسخ سوال او را ندادند و مشغول نماز شدند. شايد پاسخ سوال چند دقيقه بيشتر وقت نمي برد ولي پيامبر اول نماز را خواندند. ما همان طور كه عزاداري ها را پر شور برگزار مي كنيم بايد مقصدهاي امام حسين(ع) كه يكي از

ص: 13452

آنها نماز اول وقت است را هم دنبال كنيم. در روايت داريم كه شيعيان ما را با چند چيز مي شناسيد ،يكي محافظت آنها از نماز اول وقت است. حالا ممكن است كه كار مهمي پيش بيايد كه نتوانيم اول وقت نماز بخوانيم ولي اينكه هميشه آخر وقت هم نماز بخوانيم يا نسبت به نماز اول وقت سهل انگار باشيم خوب نيست. نماز اول وقت رضوان و خشنودي خداست و نماز آخر وقت غفران خداست. آيت الله مجتهدي مي فرمودند :اگر پدري ساعت 12 ظهر پسرش را صدا بزند ولي او جواب ندهد و پنج بعدازظهر بگويد كه پدر مرا چكار داشتي ،اين كار زشتي است. خدا غروب مي فرمايد :حي علي الصلاة ، ما ساعت دوازده شب نماز مي خوانيم. اين كار بي ادبي است. نماز اول وقت از سيره ي اهل بيت است و ما بايد به آنها نزديك بشويم. نماز اول وقت مثل نان بيات شده است كه با بي اشتهايي خورده مي شود. پيامبر بعد از اتمام نماز، اعرابي را فراخواند. او خدمت حضرت آمد و پيامبر فرمود: وقت قيامت مهم نيست ولي قيامت وعده ي حتمي خداست و پيش مي آيد. مهم اين است كه شما چه چيزي آماده كرده ايد؟ او به حضرت گفت :من نماز مي خوانم و روزه مي گيرم ولي عبادت زيادي آماده نكرده ام ولي من خدا و رسول را دوست دارم. حضرت فرمود: بشارت مي دهم اين ذخيره ي(محبت خدا و رسول) تو ذخيره ي خوبي است. هركس هر چه را كه دوست دارد با آن محشور مي شود.حتي اگر آن چيز سنگ باشد.

ص: 13453

محبت، نماز ما را نجات مي دهد. لشكر عمربن سعد نماز مي خواندند ولي نماز دوست نبودند. همه ي دشمنان اهل بيت نمازخوان بوده اند ولي نماز دوست نبوده اند. نماز بايد به دل و قلب ما سرايت كند. و با وجودمان پيوند بخورد. بايد با محبت به نمازي برسيم كه معراج ما باشد. و قلب و روح ما را صفا بدهد. حالا بعضي نگويند كه اگر نماز را دوست نداريم پس آنرا نخوانيم. اين درست نيست. اعمال واجب را بايد انجام داد. محبت موتور اصلي ايمان ماست. امام باقر(ع) مي فرمايد: دين يعني محبت و محبت يعني دين. عبادات بايد از روي محبت باشد. نماز بدون محبت قرب آور نيست ولي نمازي ما را بالا مي برد كه در آن محبت باشد. محبت رشته ي انضمام است يعني ما دل به چه كسي سپرده ايم. رشته اي از محبت بر گردنم افكنده دوست، مي كشد هر جا كه خاطرخواه اوست. هر كجا كه دل ما برود اعمال و رفتار ما همان مي شود. يكي از معيارهاي محبت اين است كه انسان حرف طرف را گوش بدهد و صفات و اخلاق طرف در انسان بروز كند. از محبوب آثاري به مُحب مي رسد. در عشق هاي دنيايي هم وقتي كسي عاشق مي شود حرف محبوب را گوش مي دهد و هميشه به ياد اوست و روش او را مي گيرد. كيميايي كه راه ميانبر است و سريع انسان را به مقصد مي رساند، محبت است. از صداي سخن عشق نديدم خوش تر، يادگاري كه در اين گنبد دوار بماند. حيواني مثل سگ اصحاب كهف ،وقتي

ص: 13454

دنبال اصحاب كهف رفت ،قاطي آنها شد و خدا در قرآن نام سگ اصحاب كهف را چند بار آورده است. سگ اصحاب كهف پي مردم گرفت و مردم شد. اگر كسي احساس مي كند كه از همه پست تر است مي تواند با محبت خودش را تبديل كند. داريم :محبت تمام بدي ها را به حسنه تبديل مي كند. محبت فقط مخصوص انسان ها نيست بلكه مخصوص همه ي موجودات اعم از فرشته، جن و حتي جمادات است. كوه احد سنگ است. قبر عموي پيامبر حمزه هم در آنجاست. پيامبر فرمود هر كس ما را زيارت كند وعمويم را زيارت نكند، جفا كرده است. پيامبر نگاه شان به كوه احد افتاد و فرمودند :اين كوه احد است. ما او را دوست داريم و او هم ما را دوست دارد. اين كوه با ما محشور مي شود و به بهشت مي رود. اعرابي به پيامبر گفت كه اگر اين سنگ ريزه ها در دست من شهادتين بگويند ،من هم شهادتين مي گويم. حضرت توجه كردند و سنگ ريزه شهادتين گفت و آن فرد ايمان آورد. فردي سوسماري را در آستين خودش پنهان كرد و وقتي سوسمار شهادتين گفت، آن فرد مسلمان شد. ما داريم كه تمام موجودات ذكر و سجده دارند. در قرآن داريم كه تام آسمان و زمين تسبيح مي كنند. جمله ذرات زمين و آسمان لشكر حقند پيدا و نهان ما سمعيم و بصيريم و خوشيم با شما نامحرمان ما خاموشيم در سوره زلزال داريم :زمين در روز قيامت تمام كارهاي شما را خبر مي دهد. خدا به زمين وحي مي كند. پس همه

ص: 13455

ي موجودات شعور و فهم دارند و متوجه محبت مي شوند. امام عسگري (ع) مي فرمايد: خوش بين باش حتي به يك سنگ .خداوند سِّر خودش را در آن سنگ مي گذارد و تو بهره ات را مي بري. راوي تعجب كرد، حضرت فرمود: به حجر الاسود نگاه نمي كني ؟ اين سنگ از سنگ هاي بهشتي است كه پيامبر آنرا بوسيد. اين روز قيامت شهادت مي دهد. حتي وهابي ها هم بوسيدن حجرالاسود را قبول دارند زيرا پيامبر و ائمه هم آنرا مي بوسيده اند. باطن حقيقت اشياء، باطن حق است. بيشتر حاجيان موفق نمي شوند كه اين سنگ را ببوسند. سنگ ظاهر را نبين لااله الاالله را ببين. در دعاي دهه ي اول ذيحجه داريم :همه ي موج ها لااله الاالله مي گويند، همه ي سنگ ها لا اله الاالله مي گويند به عدد سنگ ها و پشم ها و موهاي حيوانات لااله الاالله به عدد شب ها و هستي ... در مدينه ستوني است بنام ستون توبه كه در كنار آن نماز مي خوانند. فردي گناهي كرده و بعد توبه كرد و خودش را به اين ستون بست و توبه اش مورد قبول واقع شد و آيه نازل شد. ستون ديگر ستون حنانه است. پيامبر درمدينه مسجد ساده اي را بنا كردند. هر چه مسجد ساده تر باشد بهتر است زيرا مسجد تشريفاتي و مجلل انسان را به ياد دنيا مي اندازد در حاليكه مردم بايد در مسجد به ياد آخرت بيفتند. وقتي پيامبر مي خواستند سخنراني بكنند يا خطبه بخوانند، به درخت خشكي تكيه مي دادند. فردي به پيامبر گفت كه

ص: 13456

اجازه مي فرماييد كه من براي شما منبر درست كنم. منبرهاي كوتاه بهتر است. ايشان يك منبر سه پله اي درست كردند و پيامبر روي منبر نشست. ناگهان صداي ناله اي از درخت بلند شد. اين معجزه بود. همه اين صدا را شنيدند. اين درخت آنچنان ناله مي زند كه پيامبر نتوانست صحبت كند. پيامبر از منبر پايين آمد و درخت را نوازش كرد. آيا ما از چوب كمتر هستيم ؟ مثنوي مي گويد: حيلت رها كن عاشقا ديوانه شو ديوانه شو وندر دل آتش درآي پروانه شو پروانه شو بنواخت نور مصطفي آن اُستون حنانه را كمتر زچوبي نيستي حنانه شو حنانه شو حنانه يعني ناله كننده از روي حزن .يك چوب با پيامبر محشور مي شود. ما از سنگ كمتر نيستيم. اگر ما از دوري پيامبر و امام زمان(عج) ناله بزنيم قطعا ما را هم نوازش مي كنند. امام صادق(ع) مي فرمايد: اگر پيامبر از منبر پايين نمي آمدند و او را نوازش نمي كردند، آن درخت تا قيامت ناله مي زد. خدا مي خواست اين معجزه را به همه نشان بدهد. اين درخت است يا حقيقت ديگري است؟ آيا ظهور لااله الاالله است؟ آيا خدا مي گويد كه من عاشق تو(محمد) هستم؟ شبستري مي نويسد: روا باشد اناالحق از درخت چرا نبود روا از نيكبختي . اين چوب نيست كه عاشق پيامبر است، اين هستي است كه عاشق پيامبر است. و پيامبر هم عاشق هستي است. در دل و جان خانه كردي عاقبت هر دو را ويرانه كردي عاقبت آمدي آتش در اين عالم زني وانگشتي تا نكردي عاقبت يا رسول الله

ص: 13457

ستون صبر را اُستون حنانه كردي عاقبت حبيب خدا آمده تا همه ي عالم را به عشق و محبت خدا پر كند. انشاءالله امام زمان(عج)هم اينكار را خواهد كرد. پيامبر ظهور محبت و عشق خداست.و آمده تا عالم را به عشق خدا متصل كند. سوال- صفحه 501 قرآن كريم را توضيح بفرماييد. پاسخ – پيامبر فرمود: جبرئيل برمن نازل شد و بشارت داد كه اگر كسي بر تو صلوات بفرستد هفتاد هزار فرشته بر او صلوات مي فرستند و كسي كه هفتادهزار فرشته بر او صلوات بفرستند، اهل بهشت است. محبوب خدا، پيامبر است. چيزي كه ما را به خدا وصل مي كند صلوات است. پس بسيارصلوات بر محمد وآل محمد بفرستيد. در اين صفحه داريم: روز قيامت نامه ي اعمال شما به آنچه كه به حق انجام داده ايد ثبت شده است. كساني كه ايمان، باور و عمل صالح در پرونده شان باشد،(ايمان همان محبت اهل بيت است و عمل صالح كارهايي است كه برخاسته از ايمان و محبت باشد) پروردگار آنها را در بهشت وارد مي كند در رحمت خودش و اين رستگاري آشكارايي است كه خداوند نصيب مومنين مي كند. اهداي كتاب نهضت خوبي است كه در اين برنامه شروع شده است. بسياري از بينندگان وقتي كتاب هاي رحمت خدا را مي خوانند آرام مي گيرند. بينندگان مي توانند باني اهداي كتاب بشوند. امام صادق(ع) مي فرمايد: يك درهمي كه انسان در راه دين و امام خرج كند بهتر است از دوهزار برابر كه در راه خير ديگر خرج كند. در بسياري از ميهماني ما شيريني و گل مي بريم .خوب است

ص: 13458

كه در اين مواقع كتاب را بعنوان هديه ببريم زيرا كتاب ماندگار است. پدر شهيدي بود كه هر كس ازدواج مي كرد يك كتاب مفاتيح را بعنوان هديه به آنها مي داد. كتاب وعده هاي الهي به صابران نوشته ي آقاي حسيني قمي و كتاب هاي بحث معاد آقاي عالي بسيار خوب و آرامش دهنده است. ما منتظر مُحرم مي شويم تا بيايد. بايد سوار اين كشتي نجات بشويم. هر كاري كه مي توانيد در اين مراسم ها انجام بدهيد .كشتي امام حسين(ع) هم سريع، هم وسيع و هم فراگيري است. يكي از مصداق هاي تبديل كننده سيئات به حسنات داخل شدن در دستگاه امام حسين(ع) است. كساني كه گرفتار روحي و جسمي هستند و كساني كه معرفت، سير و سلو ك مي خواهند، بايد به درخانه ي امام حسين(ع) بروند. حتما روزي يك توسل به آقا امام حسين(ع) داشته باشيد. باخواند دعاي آل ياسين يا عاشورا يا ... خدايا به حق امام حسين (ع) قلب امام زمان(عج) از ما راضي ،فرجش را نزديك و همه ي ما را جزو پيروان شان قرار بده و رفع گرفتاري از همه گرفتارها و دردمند ها بفرما.

92-08-20

سوال – در مورد محبت به اهل بيت در حادثه ي كربلا توضيحاتي بفرماييد. پاسخ – راهي كه ما را خيلي سريع به مقصد مي رساند و راه ميانبر است راه محبت است. محبت خدا، پيامبر و اهل بيت مظهر تبديل سيئات به حسنات است و ما را سريع مي برد. پيامبر فرمود: ريشه ي اسلام محبت من و اهل بيت است. ظاهر اسلام محرمات و واجبات است ولي مغز اسلام

ص: 13459

حب است. كساني كه به كربلا آمدند و با امام حسين(ع) جنگيدند ظاهر اسلام را داشتند، نماز مي خواندند ، حج مي رفتند و ... ولي حب نداشتند. يعني محبت به خدا و پيامبر را نداشتند. ما بايد هم ظاهر و هم باطن دين را داشته باشيم. پوسته و مغز بايد با هم باشند. اساسي ترين آن مغز است .زيرا اگر ريشه نباشد درخت خشك مي شود. محبت ديگران را دگرگون مي كند. محبت مخصوص انسان نيست بلكه براي همه ي موجودات است. همه ي موجودات شعور و احساس دارند و مي فهمند. حجرالاسود يك سنگ است. كوه احد يك سنگ است ولي پيامبر فرمود: من كوه احد را دوست دارم و او هم مرا دوست دارد. اُستون حنانه از حج رسول ناله مي زد همچو ارباب عقول عجيب است كه يك درختي كه پيامبر مدتي به او تكيه مي داده ،از حجر پيامبر چنان ناله بزند كه پيامبر منبر را رها كند و درخت را در آغوش بگيرد و به آن محبت كند. امام صادق(ع) مي فرمايد كه اگر پيامبر اين كار را نمي كرد اين درخت تا قيامت ناله مي زد. الان جاي آن درخت ستون است يعني بين منبر و درخت كه نماز مي خوانند. علم امروز ثابت كرده است كه گل و گياه محبت را مي فهمند. پس تمام ذرات عالم محبت را درك مي كنند. دانشمندان ژاپني روي آبي كه بر آن دعا مي خوانند يا نفرين مي كنند تحقيقاتي كرده اند. اينها حقيقتي است كه ملموس است. حيوانات هم متوجه ي محبت مي شوند. در روايات داريم كه حيوانات

ص: 13460

را اذيت نكنيد و آزار دادن حيوانات حرام است. روايت داريم كه خانمي گربه اي را در قفس انداخت و گربه از گرسنگي و تشنگي در قفس جان داد. امام صادق(ع) فرمود: اين زن معذب خواهد شد بخاطر اينكه حيواني را آزار داده است. از هزار و چهارصد سال پيش در مكتب اسلام ،دفاع از حقوق حيوانات وجود داشته است .اگر حيواني امام را نگاه مي كرد، امام يك لقمه خودشان مي خوردند و يك لقمه به حيوان مي دادند. خيلي حيوانات هستند كه به صاحبان شان وفادار هستند. بعضي از حيوانات جان خودشان را فداي صاحب شان كرده اند. مركب امام حسين (ع) بنام ذوالجناح كه از اسب هاي پيامبر خدا بوده، وقتي حس كرد كه امام حسين(ع) بر اثر جراحات نمي توانند روي مركب قرار بگيرند، زانوهايش را خم كرد تا بدن آقا روي زمين قرار بگيرد. عمربن سعد گفت كه اين از اسب هاي قيمتي است ، آنرا بعنوان غنيمت براي من بياوريد. وقتي مي خواستند اين اسب را بگيرند، دور بدن امام مي چرخيد و دفاع مي كرد. در آخر عمربن سعد گفت: آنرا رها كنيد. وقتي اسب را رها كردند ، اسب سر و صورتش را به پاهاي حضرت ماليد و خودش را خوني مي كرد. در زيارت ناحيه ،امام زمان(عج) به اين اسب اشاره كرده است. زيارت ناحيه شرح داستان كربلا هم هست. مي فرمايد: اي جد بزرگوار، من فراموش نمي كنم اسب بي صاحب تو با يال خونين و زين واژگون گريه مي كرد، شيهه مي زد در كنار خيمه. در تاريخ داريم كه حضرت سكينه با اسب

ص: 13461

امام(ذوالجناح)گفتگو مي كرد و مي گفت: من مي دانم پدرم كشته شده ولي آيا به او آب دادند يا نه. اين اسب به پشت خيمه آمد و آنقدر سرش را به زمين كوفت تا از دنيا رفت يعني نمي توانست جاي خالي امام را تحمل كند. اينها حيواناتي هستند كه با امام به بهشت مي روند. ما بايد سعي كنيم كه از چنين حيواناتي عقب نمانيم. كوچكترين وقايع كربلا، درس ايثار، فداكاري، شجاعت، محبت و هدايت را به ما مي دهد. هر رفتار امام و يارانش هدايت گر عالم است. وقتي ياران امام به شهادت رسيدند و امام وارد ميدان شدند، در مقطعي لشكر را شكافتند و به كنار آب آمدند. حضرت آب ننوشيدند ولي به ذوالجناح فرمودند كه تو آب بخور .يعني مركب خودش را بر خودش مقدم مي دارد. اسب هم آب نمي خورد. و منتظر اين بود كه امام آب بخورد. امام حسين (ع) بخاطر اينها ولي خدا شد و در دلها جا باز كرده است. پس در مكتب ما محبت كردن به حيوان سفارش شده است. امام سجاد(ع) 35 سال براي مصائب پدرشان گريه مي كردند. امام شتري داشتند كه با آن بارها به زيارت خانه ي خدا رفته بودند و يك بار هم به اين شتر تازيانه نزده بودند. امام باقر(ع) مي فرمايد: وقتي امام سجاد(ع) از دنيا رفتند، ديدند كه شتر حضرت در خانه نيست. شتر به قبرستان بقيع رفته و قبر امام سجاد(ع) را پيدا كرده و سر و صورتش را به خاك مي زد و ناله مي زد. امام باقر(ع) دستور دادند كه شتر را به منزل

ص: 13462

برگردانند. بعد از مدتي شتر مفقود شد و ديدند كه سر قبر امام سجاد(ع) است(عالم محبت مي تواند سنگ و چوب و حيوان را جذب كند) اين شتر در قبرستان بقيع اين قدر خودش را به خاك ماليد تا از دنيا رفت. بعد امام باقر (ع) دستور داد كه آن حيوان را دفن كنند كه بدنش طعمه ي حيوانات نشود. ديو اگر عاشق شدي آن گوي بُرد جبرئيلي كرد و آن ديوي بِمُرد سگ اصحاب كهف دنبال اصحاب كهف راه افتاد و به حق رسيد. پس محبت حيوان را انسان مي كند. در بهشت اينها تبديل مي شوند يعني چه بسا انسان هايي كه هيزم مي شوند و در آتش جهنم مي سوزند و چه بسا حيواناتي كه انسان مي شوند و به بهشت مي روند. پس محبت فاصله ها را بر مي دارد. طبيب اصفهاني مي گويد: بنازم به بزم محبت كه آنجا گدايي به شاهي مقابل نشيند مرنجان دلم راكه اين مرغ وحشي زبامي كه برخاست مشكل نشيند خلد ار به پا خاري آسان برآيد چه سازم به خاري كه دردل نشيند ممكن است كسي كه گدا يا يك غلام يا حيوان است بر اثر محبت به بهشت مي رود .اسب امام حسين(ع) با امام و شتر امام سجاد(ع)با امام محشور مي شود. روايت داريم :اگر سنگي ما را دوست داشته باشد با ما محشور مي شود. در بين لشكر امام حسين(ع) افراد معروفي مثل حبيب بن مظاهر كه شبي يك ختم قرآن داشت يا مسلم بن عوسجه و زهير ،بزرگ عثماني، بوده اند ولي افرادي هم مثل غلام ابوذر بنام جون بن

ص: 13463

حُوَي بوده اند. اين غلام اهل زنگبار بوده وعرب هم نبوده است. او يك برده بوده كه خريد و فروش مي شده و در جنگي اسير شده بود. تا بدست فضل به عباس پسر عموي پيامبر مي رسد. در تاريخ داريم كه اميرالمومنين اين غلام را خريد كه رنگش سياه بود و بدنش هم بو مي داد يعني جذابيت ظاهري نداشت. حضرت امير او را به ابوذر غفاري بخشيدند تا خدمت ابوذر را بكند. خلفا ابوذر را به رَبَذه تبعيد كردند. اين غلام مدتي در ربذه خدمت ابوذر را مي كرد تا اينكه ابوذر از دنيا رفت. اين غلام به مدينه برگشت و در خدمت اميرالمومنين بود. بعد خدمتگزار امام حسين(ع) و بعد خدمتگزار امام حسين(ع) شد. در روايات داريم كه در جريان سفر كربلا او بعنوان خدمتگزار اهل بيت بود و كارهايشان را انجام مي داد.(اين غلامي كه نه ظاهر داشته و نه شخصيت و فقط عشق داشته همراه حضرت شده است) وقتي اين غلام ديد كه بني هاشم دارند به ميدان مي روند، در دلش مي گفت كه من قابليت ندارم كه به ميدان جنگ بروم ولي وقتي تنهايي امام را ديد، به امام عرض كرد كه اجازه مي دهيد كه به ميدان بروم و بجنگنم. وقتي حضرت علي اكبر از پدرش اجازه گرفت كه به ميدان برود امام بلافاصله اجازه دادند. امام به غلام گفت كه من نمي خواهم شما در سختي ها باشيد ،من تو را حلال كرده ام، تو همراه اهل بيت باش. اين غلام دست امام را بوسه زد و گفت كه هرچند من شخصيتي ندارم ولي اجازه بدهيد

ص: 13464

كه خون سياه من در خون شما قاطي بشود. اين غلام خيلي اصرار كرد و خضوع و خشوع نشان داد. پيوند، محبت حجاب ها را كنار مي زند. امام زمان(ع) در دعا بر اين غلام سلام مي كند. ميليون ها نفر زيارت عاشورا مي خواندند و بر اصحاب حسين سلام مي دهند بخاطر فداكاري كه كرده اند و اينها بخاطر محبت است. امام قبول كرد و او به ميدان رفت. او با دل شكستگي به ميدان رفت و عده ي را كشت و بعد به شهادت رسيد. در آخرين لحظات، امام حسين (ع) به بالا سر اين غلام آمد و فرمود: خدايا رنگ او را سفيد كن، بدنش را معطر كن و او را با ابرار و محمد وآل محمد محشور كن. امام باقر(ع) مي فرمايد: بعد از چند روز كه مي خواستند بدن اصحاب را دفن كنند،(بدن آقا و حضرت ابوالفضل را امام سجاد(ع) دفن كردند) ديدند كه بوي مشك وعنبر از اين بدن مي آيد. اين بخاطر دعاي امام حسين(ع) بود. غرور انسان را عمر سعد مي كند ولي خضوع و خشوع كاري مي كند كه امام معصوم خم بشود و صورتش را بر صورت غلام بگذارد. حضرت براي محبت اين غلام گريه كردند. در لحظه ي آخر اين غلام گفت: چه افتخار بزرگي نصيب من شده است كه اباعبدالله صورت به صورت من گذاشته است. بعد روح از بدنش جدا شد. و به خدا پيوست. پس اسم اعظم خدا، محبت است. انشاءالله ما به كشتي امام حسين(ع) برويم و ما را تبديل كنند. سوال – صفحه 508 قرآن كريم را توضيح بفرماييد.

ص: 13465

پاسخ – پيامبر فرمود: هر يك صلوات بر من ،دري از درهاي عافيت و سلامت را باز مي كند. كساني كه مي خواهند در عافيت باشند زياد بر محمد و آل محمد صلوات بفرستند. در اين صفحه داريم: معبود واقعي خداست ،هم براي گناه خودت و همه ي زن و مرد مومن اسغفار كن. خدا از كارهاي شما كاملا آگاه است. پيامبر وقتي بزرگي خدا و كوچكي خودشان را مي ديدند، اظهار شرمندگي مي كردند و بعد استغفار مي كردند. پيامبر براي امت ،زياد استغفار مي كردند. توسل به اهل بيت يكي از وسايلي قوي براي استحابت دعاست. در روز هفتم به حضرت علي اصغر توسل پيدا مي كنند. دو شخصيت در گره گشايي معروف تر هستند :حضرت ابوالفضل وحضرت علي اصغر. كساني كه فرزند ندارند انشاءالله خداوند به آنها فرزند عطا كند و كساني كه فرزنددار هستند ،فرزندان شان عاقبت به خير بشود. بزرگان براي حوائج مهم نذر حضرت علي اصغر مي كردند. خون مظلوم كه دردعا شاره شده است خون علي اصغر است كه به آسمان رفت. در روايت داريم كه اگر خون علي اصغر به زمين مي ريخت، بلا نازل مي شد. در زمان حاج شيخ كريم حائري (موسس حوزه ي علميه ي قم) رضا خان خيلي به روحانيون سخت مي گرفت و عمامه از سرشان بر مي داشت و حوزه ها را تعطيل مي كرد. مشكل مهمي براي حوزه ها پيش آمده بود و ايشان گفت كه ديگر از دست من كاري برنمي آيد. شاگردان ايشان دل شكسته مي شوند و به امام زمان(عج) در مسجد جمكران توسل پيدا مي كنند.

ص: 13466

در مكاشفه مي بينند كه امام زمان (عج)مي فرمايد: به شيخ عبدالكريم بگوييد كه بالا سر قبر حضرت فاطمه معصومه روضه ي علي اصغر را بخواند و به علي اضعر توسل پيدا كند (زيرا مظلوميت ايشان از همه بالاتر بوده است). ايشان اين روضه را ترتيب دادند و همان روز مشكل حوزه حل مي شود. در كتب ما به طفل خردسال سفارش زيادي شده است. پيامبر در حال خواندن نماز جماعت بودند كه صداي ناله ي نوزادي را مي شنوند و نمازشان را خيلي سريع مي خوانند. پيامبر طاقت ناله ي كودكي را نداشتند. بالاترين مصيبت امام حسين(ع) مصيبت شهادت علي اصغر است كه خدا در اين مصيبت به امام حسين(ع) تسليت گفته است. و فرموده كه اين را به ما واگذار كن. امام حسين(ع) وقتي مي خواستند وداع كنند فرمودند كه علي اصغر را به من بده. حضرت ديدند كه علي اصغر از تشنگي بي جان شده است. امام فرمود كه حضرت علي اصغر در لحظه ي آخر است.(تلذي يعني وقتي ماهي از آب بيرون افتاده و مي خواهد به آب برگردد ،در لحظه ي آخر كه ديگر رمق ندارد، فقط لب هايش را بهم مي زند). در اين لحظه مردم منقلب شدند و آن نانجيب به هرمله گفت كه چرا جواب آقا را نمي دهي .ابو خليل خبرنگار دشمن بوده است. مختار به او گفت كه جريان عاشورا را براي من بگو. او داستان عاشورا را براي مختار مي گفت و مختار گريه و ناله مي كرد. مختار از او پرسيد: آيا زماني هم بود كه تو منقلب بشوي و گريه كني؟ او

ص: 13467

گفت :بله ،وقتي ديدم امام حسين(ع) قنداقه ي علي اضعر را گرفته و مي خواهد آنرا به خيمه برگرداند ،به ياد رباب مي افتاد و سه بار او را برگرداند زيرا از مادرش رباب خجالت مي كشيد كه بچه را تشنه برگرداند. در اينجا ناله ي من هم درآمد. امام حسين (ع) علي اصغر شهيد را پشت خيمه دفن كردند و دو ركعت نماز خواندند. خدايا به حق مظلوم ترين شهيد كربلا، فرج امام زمان(عج) را نزديك و قلب امام زمان(عج) را از ما راضي بفرما، بيماران و دردمندان را شفا عنايت بفرما و ما را در مسير اهل بيت قرار بده.

92-08-27

ما را نمانده است دگر وقت گفتگو تا درد خويش با تو بگوييم مو به مو، از خاك گرچه گرد حرم پاك كرده اي تا شام و كوفه راه درازي است پيش روبرو، خون گوشواره ها زد بر گوش هايمان صد بغض مانده جاي گلوبند در گلو، تنها گذاشتيم تنت را و مي بريم اما سر تو همسفر است كوه به كوه، بي تاب نيستيم خداحافظت پدر بي آب نيستيم خداحافظت عمو. سوال – در مورد اسلام آوردن و ايمان واقعي توضيحاتي بفرماييد. پاسخ – حقيقت و روح دين، محبت است. روايت داريم :دين محبت است و محبت دين است. پيامبر فرمود: محبت من و اهل بيت من، اساس اسلام است. ما يك اسلام و يك ايمان داريم. اگر كسي شهادتين بگويد يعني اقرار به خدا ،پيامبر و معاد بكند اسلام آورده است كه او خونش پاك است و احكام ظاهري اسلام بر او پذيرفته مي شود. ايمان زماني است كه حقيقت اسلام

ص: 13468

در قلب فردي جا باز كند. يعني اسلام از زبان به قلب سرايت كند و ايمان بشود. مثلا كسي كه وارد مكه شده است خانه ي خدا نرفته ولي وقتي وارد مسجدالحرام بشود مي گويند كه وارد خانه خدا شده است. و هم وارد مكه شده است. ايمان يعني اينكه به خانه ي خدا برويم و به خدا وصل بشويم. در سوره حجرات داريم كه اعراب زمان جاهليت به صرف گفتن شهادتين، خودشان را مومن مي دانستند .خدا به آنها مي فرمايد: با صرف گفتن شهادتين شما مسلمان نشده ايد ،نگوييد كه ما مومن شده ايم. ايمان براي قلب است. يعني وقتي محبت خدا و چهارده معصوم در دل شما جا باز كند. ايمان بالاتر از اسلام است. اسلام پوسته ي ظاهري است ولي ايمان مغز و روح است. اگر به قلب سرايت كند فرد مومن مي شود. ايمان چيزي است كه در قلب قرار مي گيرد و محبت ايجاد مي كند. پيامبر فرمود :محبت ما ايمان است، دشمني ما كفر و نفاق است. اگر اين محبت به دل آمد، فرد مومن واقعي مي شود. كسي كه به زور مسلمان شده است، كفر باطني دارد. تمام كساني كه به كربلا آمدند و با امام عناد ورزيدند مسلمان ظاهري بودند.يعني اسلام ظاهري را داشتند ولي ايمان نداشتند و معاد باوري به قلب شان نرسيده بود. ايمان وقتي است كه انسان به عشق برسد. اگر آنها خدا، پيامبر و امام شان را دوست داشتند، آيا امام را تشنه مي گذاشتند؟ آنها پوسته ي ظاهر اسلام را داشتند ولي مغز كه همان ايمان است را نداشتند. ولي اصحاب

ص: 13469

امام حسين(ع) ايمان داشتند. براي انسان هم پوسته و هم مغز لازم است يعني انسان هم بايد ظاهر اسلام را قبول كند و اعمال ظاهري را انجام بدهد و هم محبت و ايمان داشته باشند. كساني كه فقط محبت دارند هم كافي نيست. اما اصل مغز است. اگر محبت شدت پيدا كند به اعمال و جوارح هم سرايت مي كند. پس ايمان محبت است. ما بايد سعي كنيم كه محبت در دل ما نفوذ كند. عشق بايد در دل ما باشد. حافظ مي گويد: رهروان را عشق بس باشد شديد . اويس قَرَن در جنگ صفين شهيد شد و قبرش در سوريه است. ايشان ويژگي هاي زيادي داشت. اويس در تمام عمرش پيامبر را زيارت نكرد. مثل ما كه پيامبر و امام را نديده ايم. البته ديدن امام و اهل بيت خوب است. همه در كربلا امام حسين (ع) را ديدند و امام خودش را معرفي كرد. ديدن اصل نيست. ديدن با معرفت مهم است. مگر اطرافيان پيامبر او را نمي ديدند؟ افرادي مثل اويس زياد بودند. خيلي ها در خراسان بودند و امام شان در مدينه بود بنابراين نمي توانستند امام شان را ببينند. پس نديدن مانع محبت نيست. اويس عنوان ظاهري نداشت يعني نه مال نداشت، نه ثروت و نه مقام. او شتربان بود. و خيلي به مادرش خدمت مي كرد. شرط رسيدن به سعادت داشتن مقام نيست. اگر انسان بخواهد وارسته بشود، مي تواند در هر مكان و زماني باشد. اويس وقتي اوصاف پيامبر را شنيد از دور ايمان آورد و به فرامين پيامبر عمل مي كرد و خيلي مطيع بود، روزي

ص: 13470

از مادرش اجازه گرفت كه به خدمت پيامبر برود. مادرش گفت كه بيشتر از نصف روز در مدينه نمان. وقتي او به مدينه رفت، پيامبر به مسافرت رفته بود. محبت و اطاعت از خدا و پيامبر و اهل بيت باعث نزديكي ما به آنها مي شود. محبت به انسان آرامش مي دهد. خواهي به فراغ كوش خواهي به وصال من فارغم از هردو مرا عشق تو بس محبت باعث مي شود كه محبوب در دل فرد حاضر باشد. چون اويس به مادرش قول داده بود، برگشت و پيامبر را زيارت نكرد. وقتي پيامبر به مدينه برگشت فرمود كه من نوري در خانه حس مي كنم. به پيامبر گفتند كه شترباني از يمن آمده بود كه شما را ببيند. پيامبر فرمود: اين نور اويس است. محبت همان نور است. در سوره نور داريم :خدا هر كس را كه بخواهد به نور خودش هدايت مي كند. اين نور اهل بيت است و اگر در دلي بتابد ،روشنايي مي دهد. درواقع نور واقعي خداست كه به قلب پيامبر تابيده و از آنجا به قلب اويس تابيده بود. الله نورالسموات و الارض. از قرآن هم تعبير به نور شده است. پيامبر بارها رو به يمن مي كردند و مي فرمودند: من بوي خداي رحمان را از يمن استشمام مي كنم. اي اويس من مشتاق ديدن تو هستم. در روايت ديگري داريم كه پيامبر مي فرمود : بوي هاي بهشتي را از يمن استشمام مي كنم. يعني بوي هاي بهشتي از يمن به جاهاي ديگر منتشر مي شود بخاطر اويس. خوبي اويس آنقدر بالاست كه پيامبر فرمود :اويس در قيامت

ص: 13471

در جايگاهي قرار مي گيرد و عده ي زيادي ( به تعداد دو قبايل بزرگ عرب) را شفاعت مي كند. او فردي نبود كه كتابهاي زيادي نوشته باشد يا مقامي داشته باشد. او فرد شترباني بود كه به مقامات رسيده بود. پس ما نمي توانيم بگوييم كه نمي شود به كمال رسيد. يكي از ويژگي هاي اويس اين بود كه اطاعت مي كرد. وقتي مادرش گفت كه بيشتر از نصف روز در مدينه نمان، او اطاعت كرد. او از راه دور به پيامبرعشق مي ورزيد. او عاشق خدا بود و سجده را خيلي دوست داشت. روايت داريم كساني كه مي خواهند با پيامبر محشور بشوند زياد سجده كنند و سجده هايشان را طولاني كنند. پيامبر سجده را خيلي دوست داشتند. محدث قمي دارد كه اويس خيلي عاشق خدا بود و ركوع و سجده ي زيادي مي كرد. او آرزو مي كرد كه دنيا به يك شب بود و يك شب را به سجده مي گذراند. او خيلي عاشق خدا و انس با خدا و عبادت بود. او به دنيا عشق و علاقه نداشت و زندگي ساده اي داشت. به دنبال دنيا رفتن و حرص به دنيا، انسان را از خدا دور مي كند. يكي از ويژگي هاي اويس اين بود كه خيلي تواضع داشت. او خيلي با پيامبر سنخيت داشت. تابعين كساني هستند كه پيامبر را نديده اند. او سيد تابعين بود. روز قيامت ندا مي دهند: حواريون پيامبر چه كساني هستند؟ ابوذر وسلمان بلند مي شوند و ندا مي دهند: حواريون حضرت علي(ع) چه كساني هستند؟ اويس قرن بلند مي شود. تواضع، فروتني، زندگي

ص: 13472

زاهدانه و اطاعت او برجسته بود. پيامبر به اصحاب شان فرمودند كه فردي از يمن به مدينه مي آيد، سلام مرا به او برسانيد. بعد از پيامبر وقتي اويس به مدينه آمد همه اصحاب سبقت مي گرفتند كه سلام پيامبر را به او برسانند. وقتي سلام پيامبر را به او رساندند ، به سجده افتاد و خيلي خدا را شكر كرد. بعد خدمت اميرالمومنين آمد و در جنگ صفين با حضرت بيعت كرد ،اسب و مركب نداشت و جزو نظام پياده بود و به شهادت رسيد. گر در يمني چو با مني پيش مني ور پيش مني چو بي مني در يمني من با تو چنانم اي نگار يمني كاندر عجبم كه من توام يا تو مني وقتي اويس به مدينه آمد، بعضي از منافقين(كه پيامبر را اذيت مي كردند)گفتند كه تو پيامبر را نديده اي ولي ما پيامبر را ديده ايم. اويس به آنها گفت كه شما مي دانيد كه در جنگ احد كدام دندان پيامبر را شكستند؟ آنها گفتند :نمي دانيم. اويس گفت كه من در يمن بودم و آسيبي به دندان من رسيد و يقين كردم كه به محبوبم ،پيامبر هم چنين آسيبي رسيده است. گاهي اوقات وقتي بچه تب مي كند مادر هم از شدت علاقه تب مي كند. اينها دور از ذهن نيست. افرادي كه از نظر روحي با يكديگر علاقه دارند، ممكن است كه از نظر جسمي هم به يك بيماري مشترك مبتلا بشوند. احكام ظاهري اسلام وقتي ارزش دارد كه ما با قلب به پيامبر نزديك بشويم تا به ايمان كامل برسيم. اويس قرن مي تواند الگوي ما

ص: 13473

باشد. سوال – صفحه 515 قرآن كريم را توضيح بفرماييد. پاسخ – در اين صفحه خداوند مي فرمايد: اي كساني كه ايمان آورده ايد از خدا و پيامبر جلو نيفتيد. شأن نزول اين آيه اين است كه بعضي ها جلوتر از پيامبر راه مي رفتند يا حرف پيامبر را قبول نمي كردند، اگر پيامبر مي فرمود: صلح كنيد آنها مي گفتند: جنگ. يعني اطاعت نمي كردند. مثلا قبل از اينكه پيامبر فرمان قرباني كردن روز عيد قربان را بدهند، آنها قرباني مي كردند. اين جلو افتادن از پيامبر خداست. در مسافرت پيامبر روزه شان را خوردند ولي آنها قبول نكردند كه روزه شان را بخوردند. مصداق بزرگ اين آيه در مورد وسواسي ها است. زيرا خداوند مي فرمايد كه با يك بار شستن اين جسم پاك مي شود ولي آنها مي گويند: نه و چند بار آنرا مي شويند. اين جلو افتادن از خدا و پيامبر است. ما بايد تسليم خدا باشيم. شاخصه ي اصلي اويس محبت و تسليم بود. فردي اويس را در كنار فرات ديد و گفت: چطور مي شود به مقامات رسيد؟ اويس گفت :هر روز، چند دقيقه به آخرت و معاد فكر كن كه همه چيز در اين دنيا رفتني است .يعني شما از الان بدن خودت را خاك حساب كن . دو عمل تفضلاً حق پيامبر و اهل بيت را ادا مي كند: مداومت بر صلوات (امام سجاد (ع)در دعاي شعبان مي فرمايد: خدايا صلوات زياد بر محمد وآل محمد بفرست كه باعث رضايت و خشنودي آنها بشود. اين صلوات ها را حق ادا كردن پيامبر واهل بيت قرار بده.

ص: 13474

پس كثرت صلوات حق پيامبر واهل بيت را ادا مي كند. حداقل آن صد تا صلوات در روز است) و ديگري گريه بر اباعبدالله است كه حق پيامبر و اهل بيت را ادا مي كند. گريه اي كه دوستداران با معرفت دارند بهشت را واجب مي كند و گناهان را مي آمرزد. در كامل الزيارات از امام صادق(ع) داريم: كسي كه بر امام حسين (ع) گريه مي كند دل پيامبر را مسرور مي كند يعني به پيامبر و فاطمه وصل شده است. كسي كه بر امام حسين (ع)گريه كند حق ما اهل بيت را ادا كرده است. محبت پيوند ايجاد مي كند و ارتباط ما را محكم مي كند. امام حسين(ع) خيلي نزد خدا عزيز است. خيلي ها در عزاداري گريه شان نمي آيد، آنها مي توانند تباكي كنند كه آثارش مثل گريه است. پس اگر كسي حالت گريه را هم به خودش بگيرد ،خدا ثواب گريه را به او مي دهد. معمولا بعد از مراسم عاشورا ،عده اي از اهل بيت فاصله مي گيرند. طبق روايات ارتباط با مجالس اهل بيت و رفتن به روضه را ترك نكنيد. خواندن زيارت عاشورا و گره گشايي از كار مردم را ترك نكنيد. امام حسين(ع) مي فرمايد: مشكلاتي كه مردم رو به شما مي آورند از نعمت هاي خداست و از آنها خسته نشويد. اين گره گشايي خودش توسل است. پسر علامه اميني پدرشان را در خواب مي بيند كه جايش خيلي خوب است. ايشان از پدرش مي پرسد: در آنجا چه چيزي بيشتر به درد مي خورد؟ علامه فرمود: زيارت عاشورا و زيارت امام حسين (ع).

ص: 13475

زيارت عاشورا انشاي خداست زيرا انسان از دشمنان تبري مي جويد، به اهل بيت پيوند مي خورد و شفاعت امام را هم مي خواهد. محدث قمي در مفاتيح نقل كرده است كه زن آهنگري كه در يزد بود بخاطر خواندن هر روز زيارت عاشورا، امام حسين(ع) به ديدنش آمده است. در زيارت عاشورا ارتباط ما با امام حسين(ع) برقرار مي شود. علامه فرموده بودند كه زيارت امام حسين(ع) در كربلا هم خيلي خوب است. پسر علامه اميني مي گويد: زماني كه من اين خواب را ديدم راه كربلا بسته بود. به پدرم گفتم كه راه بسته است و نمي توانيم به كربلا برويم. علامه فرمود: هر كجا كه خيمه ي امام حسين(ع) برپاست برويد. اينها شعبه اي از حرم امام حسين(ع) است. گاهي افراد در يك مراسم عزاداري حديثي مي شنوند و زندگي شان دگرگون مي شود. انشاء الله سوار كشتي سيدالشهدا بشويم. خدايا به حق محمد و آل محمد قلب امام زمان(عج) را از ما راضي و فرجش را نزديك بفرما ،همه ما را جزو عزاداران واقعي آن حضرت قرار بده و بيماران را شفاعنايت بفرما.

92-09-04

يكي زخيل شهيدان گوشه ي چمنش، سلام ما برساند به صبح پيرهنش. كسي كه بوي هوالعشق مي دهد نفسش، كسي كه عطر هوالله مي دهد دهنش. كسي كه به من و عشق هيچ حايل نيست، كسي كه نسبت خونيست بين عشق و منش. به غير زخم كسي در ركاب او ندويد، و گريه هاي خدا مانده بود و عطر تنش. تمام دشت پر از زخم هاي عطشان بود، فرات پيرهنش بود و آسمان كفنش. يكي زگوشه نشينان زخم

ص: 13476

روشن او، سلام ما برساند به شام پيرهنش. سوال- درخصوص رحمت و محبت الهي توضيحاتي بفرماييد. پاسخ - ما در خصوص برخي از واجبات و مستحبات تعبيرهاي خيلي مهم و بلندي داريم. مثلاً در روايات يا آيات قرآن است كه نماز گناهان را ذوب كرده و از دل مي برد. در روايت داريم كه وقتي كسي وضو مي گيرد مانند برگ خزان گناهان او ريخته مي شود. يا خواندن نماز مانند نهر آبي است كه فرد را شستشو داده و پاكيزه مي كند. در روايت داريم كه صلوات باعث آمرزش گناهان شده، فرد به پيامبر اتصال پيدا كرده و شفاعت پيامبر بر او واجب مي شود. رمز اينكه براي يك عمل مستحبي يا واجب اين مقدار امتياز بحق و بجا داده شده چيست؟ آيا فرد در هر شرايطي اين كارها را انجام دهد شامل حال آن امتيازها مي شود يا خير؟ نكته ي مهمي كه برخي از بزرگان اشاره كرده اند اين است كه اين نماز، گريه، عزاداري، زيارت و غيره بايد ما را وصل كند. يعني اگر اين قطره به دريا متصل شد پاك و ابدي مي شود. وگرنه يك قطره كارآيي نداشته و از بين مي رود. يك قطره به تنهايي كارآيي زيادي ندارد مگر اينكه به دريا متصل شود و همه ي بركات دريا شامل حال او شود. بنابراين شرط اتصال حلقه ي اين اعمال به منبع خوبي ها يعني خداي بزرگ يا اولياي خدا اين است كه اعمال از روي محبت و اخلاص انجام بگيرد. اگر از روي محبت و عشق باشد اتصال برقرار شده و ما نوراني شده و جذب

ص: 13477

مي شويم و بركات و ثواب ها قطعاً شامل حال ما مي شود. تمام كساني كه امامان ما را شهيد كردند و يا با امام حسين (ع) جنگيدند نماز خوان بودند اما نماز دوست نبودند. در روايت داريم كه پيامبر خدا فرمود: صبر من هستم و نماز اميرالمومنين (ع) است. به معناي ديگر ريشه ي تمام خوبي ها به چهارده معصوم باز مي گردند و آنها مجسمه ي ياد خدا و نماز هستند. بنابراين آن افراد نماز خوان بودند اما نماز دوست نبودند. آن چيزي كه ما را نجات مي دهد و روح نماز است، محبت نماز و محبت خداي متعال است. اتصالي كه ما از آن سخن مي گوييم، اتصال جسمي و ظاهري نيست. خدا خالق زمان و مكان است و اتصال جسمي به او معنايي ندارد. ولي با قلب، روح و جان مي توانيم اتصال پيدا كنيم. خداوند متعال مي فرمايد: آسمان و زمين جاي من نمي شود ولي من مي توانم در قلب مومن تجلي پيدا كنم و جايگاه من دل مومن است. يعني با قلب و جان خود مي توانيم با خدا اتصال برقرار كنيم. در روايت زيبايي پيامبر خدا فرمودند: ليست الصلاه قيامك و قئودك و انما اخلاصك و ان تريد بها وجه الله. نماز يك ظاهري دارد كه ما بايد وضو بگيريم ركوع و سجده برويم و قرائت درست داشته باشيم. اين پوسته نبايد كوتاه شود و ظاهر احكام بايد رعايت شود. در نماز ما مي خواهيم به خدا توجه كنيم. ما در سفر حج اين نكته را بسيار به حجاج گوش زد مي كرديم كه ما بر روي

ص: 13478

احكام ظاهري نماز و حج بسيار مانور مي دهيم اما روح و جان حج اين است كه قلب ما به صاحب خانه متصل شود. ما كه عاشق اين در و ديوار و سنگ و بيابان عرفه و منا نيستيم كه ما در اينجا به دنبال گمشده ي خود يعني صاحب خانه هستيم. صاحب خانه هم اتصال محبتي و قلبي است. يعني نماز بهانه اي براي برقراري ارتباط قلبي است. اين چاشني محبت ما را به خدا متصل كرده و از غير خدا و دنيا غافل كند. يك چنين نمازي واقعي بوده و سازندگي دارد. يكي از شاگردان مرحوم آيت الله قاضي بارها مي فرمودند كه ايشان نماز را با توجه و عشق زيادي مي خواندند. گاهي قبل از نماز به دليل هواي سرد لباس زياد مي پوشيدند اما در حين نماز به قدري شارژ مي شدند كه بعد از نماز احساس گرما كرده و لباس هاي خود را از تن بيرون مي آوردند. مرحوم آقاي قاضي مي فرمودند من ريش خود را گرو مي گذارم كه اگر كسي با شوق و عشق نماز بخواند، همين نماز او را به همه ي كمالات مي رساند. افرادي كه مي خواهند گمشده ي خود را پيدا كنند و به تمام آرزوهاي خود برسند يكي از راه هاي آن نماز است. چون خدا همه چيز دارد وقتي ما به او متصل شديم ما هم همه چيز خواهيم داشت. خدا قدرت و علم دارد و چيزي كم ندارد بنابراين وقتي كه ما به او متصل شويم همه ي خواسته هاي ما برآورده مي شود. يك برزگي مي گفت كه من

ص: 13479

هميشه مستجاب الدعوه هستم به ايشان گفتند كه شما ادعاي بزرگي مي كنيد چطور چنين چيزي امكان دارد؟ گفت من دلم با خدا يكي شده است هرچه او بخواهد من هم همان را مي خواهم . خواسته هاي خدا هميشه اتفاق مي افتد بنابراين اين مستجاب الدعوه بودن به مراتب بالاتر از خواسته هاي پيش پا افتاده اي است كه شايد ما داشته باشيم. وقتي كه ما خواسته ي خود را مطابق با خدا كرديم و او را خواستيم، به معناي واقعي كلمه تمام خواسته هاي ما مستجاب شده است. اين يعني تسليم محض و راضي بودن. نماز وسيله ي قرب هر انسان با تقوا است. با اين كار من خود را شكسته و خود را قرباني مي كنيم. نماد قرباني گوسفند در عيد قربان است كه خدايا ما نفس خود را قرباني كرده و سر او را مي بريم و در مورد خواسته هاي خود تسليم تو مي شويم. برخي از افراد مي گويند :ما خدا را خيلي دوست داريم. اگر شما خدا را دوست داريد بايد نماز بخوانيد و حرف او را گوش دهيد. دوست داشتن خدا همراه با رعايت نكردن حجاب نمي تواند باشد. مثلاً فردي بگويد من عاشق دلباخته ي پدر و مادرخود هستم اما نه حرف آنها را گوش مي دهم نه با آنها مجالست كرده و به ديدن آنها مي روم و نه با آنها گفتگو مي كنم، انسان در اين نوع دوستي شك مي كند يا دوستي واقعي نيست و يا خيلي كم رنگ و بي ارزش است. نماز مقدمه اي است براي اينكه از دوستي خود بكاهيم

ص: 13480

و به دوستي خدا متصل شويم. يك مطلبي هم در نهج البلاغه و هم در خطبه ي حضرت زهرا(س) آمده است اينكه فلسفه ي وجود نماز چيست؟ هردو بزرگوار مي فرمايند كه الصلاة تنزيه عن الكبر. ما در هنگام نماز ممكن است هزاران مشكل و كارهاي دنيايي داشته باشيم اما بايد من خود و هوا و هوس خود را كنار گذاشته و با خدا گفتگو كنيم. برخي افراد مي گويند يا امام حسين(ع) هرچقدر بخواهي ما براي تو سينه مي زنيم، گريه مي كنيم و به دور ضريح تو مي آييم اما حرف تو را گوش نمي كنيم. اصولاً محبت با اطاعت همراه است. انسان عاشق مدام درصدد است كه خواسته هاي محبوب خود را برآورده كند. بسياري از افراد محبت خدا و امامان را با محبت خود اشتباه مي گيرند يعني به هرآنچه دلشان مي خواهد عمل مي كنند اما باز هم مي گويند ما خيلي خدا و امامان را دوست داريم. اين سخن بسيار گزاف است. محبت واقعي با اطاعت گره خورده. اويس قرني بسيار عاشق خدا و اهل بيت بود اما وقتي مادر به او گفت نصف روز بمان همان كار را كرد و بازگشت. هم بايد محبت ايجاد شود و هم همراه با اطاعت و عمل باشد. البته هر چقدر محبت بيشتر باشد اطاعت هم ايجاد مي شود. حقيقت نماز ارتباط قلبي، روحي و جاني است. ما نبايد تنها بر روي قرائت و ظاهر نماز توجه كنيم. البته همه ي اينها بايد باشد. محبت يعني اينكه ما هم بخاطر فرمان خدا نماز را مي خوانيم و هم او را دوست داريم.

ص: 13481

حضرت امير المومنين فرمودند: خدايا من از ترس جهنم عبادت نمي كنم از طمع بهشت هم عبادت نمي كنم بلكه تو را دوست دارم كه عبادت مي كنم. من مي خواهم بخاطر لطف وعنايتي كه به من داشته اي از تو تشكر كنم. تشكر يعني اطاعت از فرمان الهي و گفتگوي با او. محبت انسان را هم به طرف معبود مي كشاند و هم باعث مي شود كه فرمان معبود را اطاعت كند. اويس قرني هم اطاعت از مادر مي كرد و هم فرمان پيامبر را مي برد. خلف وعده نمي كرد و براي عهد و پيمان ها ارزش قائل بود. محبت انسان را به تمام خوبي ها مي رساند. يك استاد بزرگواري داشتيم كه مي فرمود: بايد در نماز جانم باشد. بايد در هنگام نماز به خدا عشق بورزيد. نمازي كه همراه با كسالت باشد نمره ي كامل رابراي انسان به ارمغان نمي آورد. البته همان نماز هم بايد خوانده شود. نمازي خوب است كه انسان را بسازد و او را عروج بدهد. آقاي دولابي به گونه اي نماز مي خواندند كه واقعاً حق مطلب را ادا كرده و گويي مي خواستند پرواز كنند. آقاي اربابي پيرمردي بود كه در تهران روضه داشت و گاهي به قم و جمكران مي آمد. ايشان جمله ي قشنگي داشتند و مي فرمودند كه اين جان را خدا براي چه به ما داده است؟ اين جان را داده كه ما بگوييم: جانم حسين، جانم زهرا، جانم علي و جانم خدا. يعني اين جان بايد فداي جانان شود و اين دل دلبر مي خواهد. دلبر واقعي ما خدا و

ص: 13482

چهارده معصوم است. چهارده معصوم مظهر عشق و محبت خدا و اعمالي كه خدا دوست دارد بودند. من اگر عاشق خدا هستم بايد عاشق چيزهايي باشم كه خدا دوست دارد. در تواريخ آمده كه در غروب روز تاسوعا يك صداي همهمه پشت خيمه ها آمد. صداي همهمه به گوش امام حسين (ع) رسيد. ايشان به حضرت ابوالفضل (ع) فرمودند كه برو ببين چه خبر است. ايشان رفتند وبازگشتند و گفتند كه مي خواهند حمله كنند. امام حسين (ع) فرمودند: اگر استطاعت داري و زورت مي رسد برو و با اين افراد صحبت بكن و امشب را از آنها مهلت بگير. يعني اين شب عاشورا را به ما مهلت بدهند. برخي گفته اند كه شأن امام حسين (ع) بالاتر از آن است كه از دشمن تقاضاي مهلت و يا آب بكند. اين مسئله را ما در تاريخ و روايات نمي توانيم انكار كنيم. قطعاً امام حسين(ع) از آنها تقاضاي آب كرده و قطعاً طبق تاريخ مهلت خواسته اند. اما هر درخواست و مهلت خواستني ذلت نيست. بايد ببينيم كه رمز و راز اين تقاضا و مهلت چيست. ما اعتقاد داريم كه امام مظهر غناي كامل خداي متعال است. پرتور غنايي خدا ابتدا به ولي او وانسان كامل تابيده است. امام حسين (ع) حتي به خوب هاي عالم هم نياز ندارد چه برسد به بدها. ولي گاهي مسئله اهميت زيادي دارد. نصف لشكر امام حسين (ع) در شب و روز عاشورا به ايشان ملحق شدند. ممكن است براي نجات برخي انسان ها حضرت يك شب را تقاضاي مهلت كند. ايشان براي انس با خدا، نماز وقرآن شب

ص: 13483

عاشورا را مهلت گرفتند. در تمام تواريخ نوشته شده كه ايشان تقاضاي آب كرده اند. شايد اين كار براي اتمام حجت بوده است. اصولاً امام به هيچ كس احتياج ندارد. معناي واقعي هل من ناصر اين است كه آيا كسي هست كه من او را ياري دهم و يا كسي هست كه من او را سيراب كنم. زشت است كه كسي به امام حسين (ع) تهمت بزند كه نياز به يك جرئه آب داشته است. امامي كه اينقدر مصيبت ها را تحمل كرده مسلماً اين چند ساعت نيز تشنگي را تحمل مي كند. امام حسين (ع) اگر تقاضاي آب مي كند مي خواهد رأفت و مهرباني آنها را به بروز برساند، چون به محض اينكه آنها قصد آب دادن بكنند رحمت خدا شامل حال آنها مي شود. بزرگي مي گفت كه مرحوم شاه آبادي مي فرمودند: لحظات آخر امام حسين (ع) به شمر فرمودند به من آب بده تا من نزد جدم از تو شفاعت كنم. نوشته شده كه امام حسين (ع) در چهره ي شمر تبسم كرد و راه به او داد بلكه او نجات پيدا كند. يعني حتي به قاتل خود نيز در مهرباني را نشان مي دهد. امام حسين (ع) سفره ي مهرباني و شفقت خود را پهن كرد اما آنها نيز سفره ي شقاوت خود را پهن كردند. شمر گفت كه من يك درهم يزيد را با شفاعت جد تو عوض نمي كنم. ترسم كه شفاعت كني از قاتل خود، از بس كه كرم دارد و آقاست حسين. اگر امام حسين (ع) براي حضرت علي اصغر آب خواستند به اين خاطر

ص: 13484

است كه دشمن توجه پيدا كند و باز گردد تا رحمت خدا شامل حال او شود. خداي متعال در قرآن مي فرمايد: ان تنصرالله ينصركم. اگر خدا در قرآن مي فرمايد به خدا قرض بدهيد به اين خاطر است كه ما نجات پيدا كنيم. ياري بنده ها به خدا كه براي او ارزشي ندارد فقط به اين خاطر است كه مورد ياري خدا قرار بگيرند. امام حضرت ابوالفضل (ع) را نزد دشمن فرستادند تا براي شب عاشورا مهلت بگيرند. صريح فرمايش حضرت است كه اين مهلت را بگير تا امشب را با خدا گپ و گفتگو كنيم و نماز بخوانيم، دعا بخوانيم و استغفار كنيم. فهو يعلم اني قد كنت احببت الصلوة و تلاوت كتابه و كثرت الدعاء و الاستغفار. امام حسين (ع) خدا را شاهد مي گيرد. آنهايي كه مي گويند ما سينه مي زنيم ولي به نماز اهميت نمي دهيم بايد ببينند مولاي آنها چه چيزي را فرموده است. امام حسين (ع) مي فرمايد: خدا شاهد است كه من نماز را دوست دارم و عاشق آن هستم. ايشان مي فرمايد كه خدا مي داند من هميشه اينطور بوده ام. البته ما نمي خواهيم چيزي را رد كنيم بايد همين حداقل ها را ادامه دهيم تا به كمال برسيم. ولي مي خواهيم بگوييم كه نمره ها را بالا ببريم و مدام در اين كلاس پايين نمانيم. ما در روايات زيادي داريم كه غير مسلمانان هم كه امامان را دوست داشته باشند، عزاداري كنند و براي آنها نذر و نذورات كنند هم اثر دارد. اما اين مراحل پايين است. كسي كه مانند حبيب ابن مظاهر

ص: 13485

عاشق نماز و عبادت بوده با كسي كه فقط از نذورات امام حسين استفاده مي كند قابل قياس نيست. از مرحوم علامه طباطبايي سوال كردند كه ما قرآن زياد مي خوانيم ولي بهره نمي بريم. ايشان فرمودند كه قرآن را با عشق نمي خوانيد. ما سعي نكنيم مقدار تلاوت خود را بالا ببريم، بلكه دو يا سه آيه بخوانيم اما با همان ها به خدا عشق بورزيم. يك مقدار كيفيت ها را بالا ببريم. استادي داشتيم كه مي گفت شما پاداشي نباشيد، محبتي و ولايي باشيد. امام مي فرمايد: خدا مي داند من نماز و قرآن را دوست دارم. انسان كسي را كه دوست دارم مدام مي خواهد با او ارتباط برقرار كند. اگر برخي دعاها طولاني است به اين خاطر است كه آنها عاشق خدا بوده اند. در ضمن امام مي فرمايند كه من زياد استغفار كردن را دوست دارم. بنابراين امام حسين (ع) به خاطر چهار چيز به دشمن رو مي زنند و از آنها مهلت مي گيرند. بنابراين محور اصلي اين است كه امام مي خواستند يك شب ديگر با خدا در اين دنيا انس بگيرند، نماز و قرآن بخوانند و زياد با خدا مناجات كرده و زياد استغفار كنند. سوال – درخصوص آيات 31 تا 51 سوره ي مباركه ي ذاريات توضيح بفرماييد. پاسخ – در روايت داريم كه اگر كسي در نماز صلوات بفرستد كار بسيار پسنديده اي است. در هرقسمتي از نماز مي توان ذكر گفت و بهترين ذكر صلوات است. در روايت داريم كه اگر كسي در قيام، ركوع و سجود در نماز واجب يا مستحب صلوات بفرستد

ص: 13486

خدا اضافه بر آن ركوع يك ركوع ديگر به او مي دهد. من قال في الصلاته الهم صل علي محمد و آل محمد كتب الله له القيام و الركوع و السجود. يعني صواب قيام ركوع و سجود به او مي دهد. هيچ كس از دست خدا نمي تواند فرار كند. بدترين انسان ها در آخر به سمت خدا مي روند. در آيه ي پنجاهم مفسرين گفته اند كه كسي نمي تواند از دست خدا فرار كند. از معصيت خدا به طاعت خدا فرار مي كند. جهنم هم متعلق به خدا است. بدها باز هم به زندان خدا مي روند. هم محبت و رحمت خدا آماده است و هم غضب خدا آماده است. چرا ما به طرف نوازش و محبت خدا نرويم. فالفروا الي الله يعني به سمت لطف و محبت و نوازش و بهشت خدا فرار كنيد. سوال- بسياري از افراد مي گويند كه ما خدا را دوست داريم. اما اثري از اطاعت خداوند در زندگي آنها نيست. علت چيست؟ پاسخ- قطعاً دوستي اين افراد ناقص بوده و بسيار ضعيف است. خطر اينكه اين دوست از بين برود وجود دارد. امام باقر(ع) فرمودند كه وقتي كسي گناه مي كند يك نقطه ي سياه در دل او كاشته مي شود اگر با توبه پاك نشود آنقدر زياد مي شود كه مانند چركي همه ي بدن را مي گيرد. اگر محبت صادقانه و واقعي باشد همراه با فرمانبرداري خواهد بود. در قرآن داريم كه اقم الصلوة لذكري. نماز را بخاطر توجه و ياد من بپا دار. امام صادق (ع) فرمودند كه از مهم ترين واجبات كه برمردم

ص: 13487

واجب شده توجه نسبت به خدا است. البته منظور من از اين ياد سبحان الله، الحمدالله، لااله الا الله و الله اكبر نيست. اگر چه اينها ذكر زباني است اما ياد خدا موقع حلال و حرام است. فرمود ياد خدا يعني اطاعت خدا. امام صادق (ع) فرمودند: هركس فرمان خدا را مي برد عاشق خدا است. ياد خدا يعني اينكه حجاب خود را مراعات كنيم، نماز خود را اول وقت بخوانيم، از حرام پرهيز كنيم وغيره . بنابراين عشق و محبت نسبت به خدا ذكر زباني نيست. بايد ببينيم محبت خدا چه نقشي در ما داشته است. امام صادق (ع) فرمود چطور كسي عاشق خدا است و نافرماني خدا را مي كند؟ انسان بايد در اين محبت شك كند. بنابراين يكي از معيارهاي محبت ميزان اطاعت است. خيلي مهم است كه پيامبر خدا فرمود :من بوي خداي رحمان را از يمن ( سرزميناويس قرني )استشمام مي كنم، من عاشق تو هستم. اويس قرني حلال و حرام را مراعات مي كرد، عاشق نماز بود و فرمان مادر و پيامبر خدا را مي برد. خدايا به حق محمد و آل محمد توفيق بهترين عبادت و بندگي را به همه ي ما عطا بفرما. گرفتاري همه ي گرفتارها رفع شود و باران معنوي و مادي بر سر همه ملت ها ببارد و انشاء الله همه ي مشكلات مرتفع شود.

92-09-11

سوال – چكار كنيم كه فرزندانمان نماز را دوست بدارند و نماز خوان بشوند؟

پاسخ – بين فرد نماز دوست و نماز خوان فاصله وجود دارد. پيامبر فرمودند: دو نفر از امت من نماز مي خوانند، فاصله ي نماز

ص: 13488

آنها از زمين تا آسمان است.يعني يك نمازي روح وجان دارد و يك نمازي بي روح و جان است. يك نمازي معراج است و ممكن است كه يك نمازي حتي از سقف خانه هم بالاتر نرود. روايت داريم كه اگر كسي پشت سر امام جماعتي اقتدا كند كه او را دوست ندارد، نماز از سرش بالاتر نمي رود. يعني بايد پشت امام جماعتي نماز بخوانيم كه او را دوست داريم. پس در اينجا هم بايد محبت باشد و امام جماعت هم مردم را دوست داشته باشد. براي درس خواندن، ايجاد محبت بين دانش آموز و معلم مهم است.

چكار كنيم كه در نماز حواس مان پرت نشود؟ بايد بدانيم كه حقيقت نماز طبق قرآن و روايات توجه قلبي و ميل و رغبت قلبي است. بايد پوسته و مغز با هم باشند. حقيقت نماز ،روح و جان نماز و اتصال قلبي است. دين چيزي است كه در كتاب ها نوشته شده است و علما آنرا مي گويند ولي بايد محبت را به آن اضافه كرد. اگر مسائل ديني را با قلب و عشق قبول كنيم آن دين كامل است. واِلا يك پوسته ي ظاهري است. پيامبر و امامان به نماز اهميت مي دادند. و امام حسين(ع) عاشق نماز بود و از دشمنان وقت گرفت تا نماز بخواند. به شدت محبت، عشق مي گويند .در اصول كافي داريم كه پيامبر فرمود :برترين انسان هاي روي زمين كساني هستند كه عاشق عبادت هستند. بايد با بدنش مباشرت بكند و با قلبش عبادت را در آغوش بگيرد. بعضي ها مي گويند كه ما دين و امامان را دوست داريم

ص: 13489

،نماز را دوست داريم ولي نماز نمي خوانند. انسان بايد دلش در عمل خير، جلو باشد.

در معاشرت،مرحله ي اول سلام كردن است بعد مصافحه كردن است و كسي را كه خيلي دوست داريم در آغوش مي گيريم .اين شدت اوج ادب و تواضع است. پيامبر مي فرمايد كه ما بايد با نماز هم آغوش بشويم و از آن لذت ببريم. روايت داريم كه امامان ما آنقدر اياك نعبدوا را تكرار مي كردند كه از حال مي رفتند يعني اينقدر شيفته ي مناجات با خدا بودند كه از حال مي رفتند. امام جواد(ع) مي فرمايد: انساني كه با قلبش به سوي خدا مي رود سريع تر از كسي كه اعمال ظاهري را بجا بياورد و دلش جاي ديگر است، به خدا مي رسد.

افرادي هستند كه سر درس مي نشينند ولي دل به درس نمي دهند. كساني كه به مباحث ما دل مي دهند مي توانند از آن بهره ببرند ولي كسي كه دارد غذا مي خورد يا قلبش جاي ديگر است نمي تواند از آن استفاده كند. سعدي مي گويد :هرگز از حديث غايب و حاضر شنيده اي، من در ميان جمع و دلم جاي ديگر است.

در روايات داريم: مقداري از نمازهاي ما مورد قبول واقع مي شود كه در آن حضور قلب باشد.يعني توجه قلبي داشته باشيم. توجه به هر چيزي، حقيقت آن چيز است. كسي كه به نماز دل مي دهد و علاقه دارد، از آن بهره مي برد. پس هر كس به اندازه اي كه در نماز حضور قلب دارند نمازش قبول مي شود. البته نمازهايي كه در آن

ص: 13490

حضور قلب نيست بايد خوانده شود زيرا اسقاط تكليف مي شود. يعني حداقل نمره را مي دهند. ولي اين نماز فرد را بالا نمي برد .

امام سجاد(ع) آنقدر به عبادت عشق مي ورزيدند كه گاهي اطرافيان به ايشان مي گفتند كه خسته شده ايد ولي امام مي فرمود: عبادت هاي من به عبادت هاي پدرم اميرالمومنين نمي رسد. شيطان براي اينكه حواس حضرت را پرت كند به شكل ماري درآمد و به پاي حضرت حمله كرد ولي امام هيچ اعتنايي نكردند و او برگشت. وقتي انسان در محضر بزرگي است از اطرافيان غافل مي شود. هر چقدر معرفت و جذبه ي عشق خدا در دل ما بيشتر بشود،عشق ما به خدا و حضور قلب مان بيشتر مي شود.

در حالات سيد بن طاوس نوشته اند كه ايشان در حال نماز بود، ماري دور پاي ايشان پيچيد ولي ايشان توجهي نكردند و مار دوباره برگشت. اگر فهم و عشق بالا برود توجه ما هم بالا مي رود. مرحوم آخوندكاشي در حجره نمازهاي طولاني مي خواند. يك بار ظرف آبگوشت از روي چراغ افتاد ،اطرافيان دوباره گوشت خريدند و آبگوشت درست كردند ولي ايشان اصلا متوجه نشد.

الان جوانان خيلي به فوتبال علاقه دارند. و به فوتبال دل مي دهند. وقتي مسابقه اي در حال نمايش است اصلا به اطراف شان توجهي نمي كنند زيرا محو بازي هستند. ما مي توانيم دل مان را به هر جايي كه بخواهيم بدهيم. گاهي بچه ها در آفتاب و در محل نامناسب فوتبال بازي مي كنند تا بتوانند يك گل بزنند. اينها بخاطر عشق است. اگر ما در نماز،

ص: 13491

عشق داشته باشيم حتي اگر شيطان بصورت مار هم به ما نزديك بشود ،باز توجهي نمي كنيم. خواندن نماز سخت است . روزه گرفتن مثل نماز خواندن سخت نيست زيرا در سال، يك ماه روزه مي گيريم.حج هم يك بار در عمر است. دادن خمس و زكات هم راحت است. در قرآن داريم :از صبر و نماز كمك بگيريد. نماز سنگين است. در غررالحكم حضرت فرمود :نفس شما مركب شماست. با آن مدارا كن تا تو را به مقصد برساند ولي اگر با آن مدارا نكني هم خودش وهم تو را نابود مي كند. پس بايد كم كم با نفس مان مدارا كنيم. روح و جان ما با عبادت گره خورده است و باطن افراد، خدا را دوست دارند. اگر نفس با ما همراهي نمي كند بايد با آن مدارا كنيم.

اگر انسان عاشق خدا شد مي خواهد با خدا خلوت كند. بايد به ياد نعمت هاي خدا باشيم. چرا امامان اين قدر به خدا عشق مي ورزيدند؟ پيامبر به اباذر فرمود: نماز من مثل كسي است كه گرسنه يا تشنه شديد است، من از نماز سير نمي شوم. مثنوي مي گويد :

آب كم جوي تشنگي آور بدست تا كه آبت جوشد از بالا و پست

بايد آثار و بركات انس با خدا براي ما روشن بشود. وقتي هنگام اذان مي شد پيامبر به بلال مي فرمود: اذان بگو و ما را راحت كن. معاشرت با كساني كه عاشق نماز هستند، اشتياق ما را به نماز زياد مي كند. اگر بچه اي ببيند كه عده اي دارند با اشتهاء و شوق غذا مي خورند،

ص: 13492

اگر اشتهاء هم نداشته باشد گرسنه مي شود. معاشرت با فردي كه با شوق و شعف نماز مي خواند خيلي موثر است. برعكس معاشرت با افرادي كه لاابالي هستند باعث مي شود كه انسان بي نماز بشود.

نماز آثار و بركات زيادي دارد. اميرالمومنين مي فرمايد: من از آن گناهي كه خداوند بعد از آن مهلت بدهد كه دو ركعت نماز بخوانم ،خوفي ندارم. زيرا نماز آن گناه را پاك مي كند.البته منظور حق الناس نيست. نماز هم گناهان را پاك مي كند و همه به ما درجه مي دهد. كسي كه پنج وعده با خدا انس مي گيرد، از ظلمت ها جدا مي شود. نمازي كه با شوق خوانده مي شود انسان را از بدي باز مي دارد. جرم افرادي كه مقيد به نماز هستند كمتر از كساني است كه به نماز مقيد نيستند. نماز در مقابل گناه مثل يك ترمز عمل مي كند. حداقلش اين است كه هنگام نماز مردم آزاري نمي كند. نماز يك كارخانه انسان سازي است. بالاترين عبادت ها، پنج وعده نماز با شوق و محبت است. فردي از پيامبر پرسيد: چكار كنم كه درنماز حضور قلبم زياد بشود؟ پيامبر فرمود :وضو را با حضور قلب بگير. يعني قبل از نماز خودمان را آماده كنيم و با عجله وضو نگيريم. خواندن دعاي وضو هم موثر است. وقتي دست مان را مي شوييم مي گوييم :خدايا مرا جزو توبه كنندگان قرار بده. هنگام شستن صورت مي گوييم: خدايا درروز قيامت روي مرا سفيد كن. وقتي درست راست را مي شوييم مي گوييم : خدايا كتاب را به دست راست ما بده

ص: 13493

و وقتي دست چپ را مي شويم مي گوييم: خدايا نامه ي اعمال را بدست چپ من نده. يعني به جهنميان هم رحم كن.وقتي مسح سر مي كشيم بگوييم :خدايا مرا در رحمت فرو ببر. يعني آب رحمت خداست و ما داريم در رحمت خدا فرو مي روييم. وقتي مسح پا مي كشيم مي گوييم: خدايا پاهاي مان در قيامت نلغزد و در آتش جهنم نيفتيم. اگر ما به اين وضوي چند دقيقه اي دل بدهيم با شوق نماز مي خوانيم. اين دلدادگي در حضور قلب موثر است. بايد براي نماز وقت گذاشت. بعضي ها گمشده ي خودشان را در هنگام خواندن نماز پيدا مي كنند زيرا حواس شان خيلي پرت است. اينكه گمشده ها در نماز پيدا مي شود نور نماز است يعني تمركز شما در نماز بيشتر از زمان هاي ديگر است. پس در نماز دل شما جمع مي شود و گمشده هاي شما پيدا مي شود ولي بايد آنرا تقويت كرد. نماز كليد حل مشكلات است . وقتي ابوعلي سينا مشكل علمي پيدا مي كرد، دو ركعت نماز مي خواند و مشكلش حل مي شد. وقتي كار مهمي پيش مي آمد حضرت به نماز پناهنده مي شد. خود نماز براي حل مشكلات علمي، اقتصادي و آرامش خوب است.

مرحوم دولابي مي فرمودند: بعد از گرفتن وضو با آرامش و قبل از نماز در سجاده بنشينيد تا كمي بدن تان آرام بگيرد و فكر و خيال جمع شود. وقتي آب حوض متلاطم ،ساكن مي شود آشغال ها ته نشين مي شوند. استغفار قبل از نماز خيلي موثر است. از كارهايي كه حواس ما

ص: 13494

را پرت مي كند جلوگيري كنيم. مثلا فرزند از مدرسه مي آيد و گرسنه است يا خود انسان گرسنه است. خيلي ها وضو گرفتن برايشان سخت است. كسي كه دائم وضو باشد اگر بميرد شهيد از دنيا رفته است. كسي كه قبل از خواب وضوبگيرد و بعد بخوابد تا صبح براي او عبادت مي نويسند. وضو نور است و اين نور انسان را حفظ مي كند. وضو گرفتن يك امر مستحب است. پس قبل از نماز فضا را آماده بكنيم يعني دل مان به كسي يا چيزي درگير نباشد.

گاهي قبل از نماز ،فقرا خدمت آيت الله بهاء الديني مي آمدند و ايشان قبل از نماز به آنها كمك مي كرد تا فكرشان مشغول نباشد. بچه هايي كه با بزرگترها به نماز مي آمدند به آنها خوراكي مي داد تا مشغول بشوند . اين فضاسازي باعث مي شود كه كم كم ميل و رغبت شما زياد بشود. خانمهايي كه در نماز چادر سر مي كنند مثل يك فرشته مي شوند. پس وقتي ميل و رغبت شما زياد شد ،الله اكبر بگوييد و با خدا صحبت كنيد. مادر به بچه ي نوزاد كم كم شير مي دهد. در روايت داريم وقتي كه خسته هستيد عبادت نكنيد زيرا از عبادت زده مي شويد. ما نبايد با فشار در نماز، باعث زدگي ديگران بشويم.

شيخ عبدالكريم حائري قبل از اقامه ي نماز، سلام بر حسين مي دادند. ايشان مي فرمودند كه در مورد سلام بر حسين قبل از اذان روايتي نداريم.ولي نماز و ياد خدا به بركت خون امام حسين(ع) است و من مي خواهم از امام تشكر

ص: 13495

كنم. روايت داريم كه وقتي مي خواهيد نماز بخوانيد، يكي از امامان را براي خودتان الگو قرار بدهيد. يعني الگوي ما در نماز، ائمه باشند.

سوال – صفحه 529 قرآن كريم را توضيح بفرماييد.

پاسخ- در قيامت موقفي براي ميزان است. هر كس حسناتش سنگين است اهل بهشت است. پيامبر فرمود: من در كنار ميزان خواهم ايستاد، اگر كسي ميزان اعمالش سبك باشد ولي در دنيا بر محمد و آل محمد صلوات فرستاده باشد ، من ثواب صلوات ها را در نامه ي اعمالش مي گذارم تا ميزان اعمالش سنگين بشود و اهل بهشت بشود. پس مدامت بر صلوات ميزان حسنات را سنگين خواهد كرد.

در اين سوره در مورد داستان هاي حضرت نوح ،صالح ، لوط و عذاب هاي آنهاست. بعد خدا در سوره قمر اين آيه را چهار بار تكرار مي كند :ما قرآن را براي پند و موعظه آسان قرار داديم. آيا كسي هست كه بيدار بشود؟ در قرآن بيش از دو هزار داستان و شأن نزول داريم.

ما بايد جايگاه نماز را بدانيم. اگر آب و اكسيژن به ما نرسد بدن ما از بين مي رود. كسي كه نماز را رها مي كند در مرز كفر است. در قرآن داريم :ما جزو نمازگزاران نبوديم. روح و جان ما با نماز به خدا اتصال پيدا مي كند. نماز واقعي دل ما را زنده مي كند. پيامبر داشتند از قبرستان عبور مي كردند. و ديدند كه عده اي دارند عزاداري مي كنند. پيامبر فرمود: دو ركعت نماز مختصر در نزد اين ميت ،محبوب تر از همه دنياست. يعني او آرزو مي كند

ص: 13496

كه كاش زنده بشود و دو ركعت نماز بخواند. زيرا نماز ما راشفاعت مي كند و از جهنم نجات مي دهد.

هفتم صفر شهادت امام حسن محتبي(ع) است. خدايا به حق محمد و آل محمد قلب امام زمان(عج) را از ما راضي و فرجش را نزديك بفرما. رفع گرفتاري از همه بفرما. حاجت همه را برآورده به خير بفرما و ما را از اهل بيت جدا نفرما.

92-09-18

سوال- درخصوص نماز و زيبايي هاي آن توضيحاتي بفرماييد. پاسخ- جان، روح و مغز نماز، عشق به آن است. اگر عشق در وجود ما ايجاد شود خواه ناخواه به طرف ذكر و ياد خدا كشيده مي شويم. بايد جاذبه ها و زيبايي هاي نماز بيشتر مطرح شود تا عشق به نماز در افراد ايجاد شود. هر انساني به دنبال يك هدفي است و تلاش مي كند كه به آن برسد. ما به دنبال آرامش و خوشي بوده و دوست داريم به آرزوها و خواسته هاي دنيايي و آخرتي خود برسيم. خداي متعال حلاّل همه ي مشكلات است. تنها او است كه همه ي گره ها را باز مي كند. اگر همه ي انبياء و اولياء جمع شوند بدون خواست خداوند هيچ كاري را نمي توانند انجام دهند. آنها تنها واسطه هستند. اگر ما بتوانيم پل ارتباطي قلبي و معنوي را با خدا برقرار كنيم همه ي مشكلات ما حل مي شود. مضمون برخي از خطبه هاي نهج البلاغه دعا است. اما دعاهاي آن مانند مفاتيح ياصحيفه ي سجاديه طولاني نيست. در خطبه ي 218 نهج البلاغه دعاي زيبايي از اميرالمومنين است كه مي فرمايد: خدايا تو از

ص: 13497

همه ي انيس ها(براي همه ي انسان ها)، انس بيشتري داري. يعني انيسي كه آرامش مطلق به انسان مي دهد و تمام مشكلات را حل مي كند خداست. آنكه مي تواند تمام امور ظاهري و باطني و اضطراب هاي ما از بين ببرد تو هستي كه از همه حاضر تري براي كساني كه به تو توكل مي كنند. تو بر سِرّ ما آگاهي و ظاهر و باطن ما دست تو است. خدايا تو از اسرار دروني انسان ها خبر داري. اگر غربت اولياي تو را بگيرد، ذكر و ياد تو به آنها آرامش مي دهد. اگر باران بلا و ابتلا بر آنها ببارد، پناه به خدا مي برند. در واقع خداوند اين بلاها را آورده و بدون اذن خدا هيچ ابتلايي پيش نمي آيد. خدا مي خواهد راه ها را ببندد تا ما مستقيم به سوي او برويم. پناه مي برم به خدا چون يقين دارم كه همه ي كارها دست او است. مشيت خدا بوده كه گرفتاري ها پيش بيايد. البته اعمال ما هم در آن دخالت دارد. تمام دستورهايي كه صادر مي شود بدون اذن خدا نيست. چون همه ي آنها از سوي خدا است، براي نجات نيز بايد به او پناه ببريم. از خدا بخواهيم كه به ما كمك كند. هيچ كسي مانند امام حسين(ع) بلا و مصيبت نديده است. ما در زيارت عاشورا مي گوييم: بر اهل آسمان و زمين اين مصيبت ها سنگيني مي كند. امام حسين (ع) به خدا پناهنده مي شود و شب عاشورا را مهلت مي گيرد. و مي فرمايد: خدا مي داند كه من نماز و

ص: 13498

دعا، استغفار و تلاوت قرآن را زياد دوست دارم. با وجود تمام بلايايي كه براي امام حسين (ع) پيش آمده باز هم در ظهر عاشورا به در خانه ي خدايي مي آيد كه همه ي ابتلائات را براي او قرار داده است. ايشان نماز جماعت برگزار كرده و ارتباط خود را با خدا برقرار مي كند . به همين خاطر آرامشي كه امام حسين (ع) و اصحاب ايشان داشتند در لشكر مقابل ديده نمي شد. به قول ابي شبيب شاكري افراد كلاه و زره خود را بيرون مي آوردند تا نيزه و شمشير به پوست بدن آنها بخورد. وقتي ارتباط مستقيم با خدا برقرار شود بلاها باطل شده و فرد به آرامش مي رسد. به قول سعدي: به جهان خرم ازآنم كه جهان خرم ازاوست عاشقم برهمه عالم كه همه عالم ازاوست به حلاوت بخورم زهر كه شاهد ساقي است به ارادت ببرم كه درمان هم ازاوست غم و شادي بر عاشق چه تفاوت دارد ساقيا باده بده شادي آن كين غم ازاوست حلاّل همه ي مشكلات خداوند است يا او مشكلات را برطرف مي كند و يا ما با آن كنار مي آييم و از اين طريق آرامش مي گيريم. اين نگاه وقتي حاصل مي شود كه ما ارتباط خود را با خدا حفظ كنيم. محبت و ياد خدا بلاها را باطل كرده و آرامش براي انسان به ارمغان مي آورد. اگر ما در پناهگاه خدا قرار بگيريم آرامش پيدا مي كنيم و بلاها باعث اضطراب و ناراحتي ما نمي شود. حافظ مي گويد: ما كه داديم دل و ديده به طوفان بلا گو

ص: 13499

بيا سيل غم و خانه ز بنياد ببر سرارادت و آستان حضرت دوست كه هرچه برسرما مي رود اراده ي اوست نيم ملول كه كارم نكو نشد بد شد شود شود نشود، گو مشو چه خواهد شد اگر ما دل و ديده را به اذن خدا بدهيم و بدانيم كه تحت حمايت او هستيم ناراحتي ها از بين مي رود. آرامش اصحاب امام حسين(ع) در روز عاشورا مربوط به بركات نماز و پناهنده شدن به خداي متعال است. خواندن سوره ي مومنون براي حفظ ايمان در آخر الزمان بسيار سفارش شده است. شروع سوره ي مومنون با اين جملات است: مومنون رستگار شدند. مومنيني كه نماز را با عشق و خشوع مي خوانند. بسياري از افراد دل پرست هستند. اگر در يك محيطي قرار بگيرند كه همه بي نماز هستند، خجالت مي كشند نماز بخوانند. خاشع يعني كسي كه منِ خود را كنار گذاشته و به طرف محبوب رفته است. هرچقدر دانايي شما بالا رود عمل بهتر مي شود. هرچقدرهم عمل كنيد علم شما بالا مي رود. شكستن من محبت را زياد مي كند و هرچقدر محبت بيشتر شود من زيادتر شكسته مي شود. نماز خوان واقعي كسي است كه من خود را بشكند. شكستن من بلاها را باطل كرده و اضطراب ها را از بين مي برد. خاشع كسي است كه عاشق نماز است و خود را مي شكند. خضوع و خشوع شكستن باطن و ظاهر است. درخصوص خضوع و خشوع گفته اند كه اگر به تنهايي استفاده شوند به معناي شكستگي و ذلت است. اما اگر با هم استفاده شوند، خشوع مربوط به

ص: 13500

قلب و خضوع مربوط به اعضاء و جوارح است. البته اگر قلب خاشع شود، بدن نيز خاضع خواهد شد. اگر قلب و نفس مومن در مقابل خدا شكسته باشد ظاهر او نيز شكسته خواهد شد. قرآن مي فرمايد: واي به حال كساني كه در نماز سهل انگاري مي كنند. البته همين افراد نيز بهتراز كساني هستند كه اصلاً نماز نمي خوانند و يا منكر نماز هستند. بخش مجزايي در قرآن و روايات در خصوص كساني است كه تارك الصلوة هستند. اين افراد پل ارتباطي خود را با خدا قطع كرده اند. خدا در قرآن مي فرمايد: سوال مي كنند چرا در آتش گرفتار شديم مي گويند كه جزو نماز گزاران نبوديد. استمرار در نماز به انسان آرامش و روشنايي مي بخشد. در اين حال فرد خوشحال مي شود كه حق خدا را ادا كرده است. خداوند لطف و عنايت خاصي به افرادي مي كند كه سجده ي شكر بجا مي آورند و يا سجده ي خود را طولاني مي كنند. كسي كه به حالت خشوع و از خود گذشتگي نماز بخواند قطعاً رستگار خواهد شد. قد افلح مومنون الذينهم في صلاتهم خاشعون. ما بايد تمرين كنيم و من خود را بشكنيم. اين شكستن انسان را به خدا نزديك مي كند. يكي از مشخصات نمازگزاران خاشع اين است كه از لغو پرهيز مي كنند. يعني اين افراد به دنبال كارهاي غير ضروري نمي روند. بسياري از اوقات ما وقت خود را تلف مي كنيم و به دنبال حرف ها وكارهايي مي رويم كه نه براي خودمان و نه براي ديگران كارآيي ندارد. لغو هر نوع عمل

ص: 13501

و گفتاري است كه براي دنيا و آخرت ما كارآيي نداشته و ما را از ياد خدا غافل مي كند. اگر ما جلوي كارهاي بيهوده ي خود را بگيريم به ما كمك مي كند كه در نماز خضوع و خشوع بيشتري بكار ببريم. خدا مي گويد كه ما بايد از لغو پرهيز كنيم تا تمركز، حضور قلب و خضوع و خشوع بيشتري داشته باشيم. مسجد گوهرشاد در كنار حرم حضرت امام رضا(ع) در شهر مشهد قرار دارد. اين مسجد از آثار باستاني بوده و بسيار نوراني و باشكوهي است. خانم گوهرشاد همسر شاهرخ ميرزا و عروس تيمور شاه بوده است. ايشان فردي بسيار مومن، باتقوا، اهل عبادت و با سخاوت بوده. ايشان كنيزي داشته بنام خانم پريزاد كه او نيز بسيار باسخاوت بوده است. اين خانم از پول خود يك مدرسه ي كوچكي بنام پريزاد در رواق حرم ساخته است. خانم گوهرشاد آنقدر مقيد به عدالت و تقوي بوده كه وقتي مسجد را مي ساختند شخصاً به كارگران سركشي مي كرده است. در آن زمان با استفاده از چهارپا مصالح را حمل مي كردند. ايشان دستور داده بود كه در راه ها علف و يونجه بگذارند تا آن حيوانات بخورند و خسته نشوند. اگر درك و فهم كسي بالا باشد به همه ي زواياي زندگي توجه مي كند. خانم گوهرشاد بسيار زيبا بوده و جاذبه هاي معنوي و روحي زيادي هم داشته است. يك روز جواني كه در مسجد كار مي كرده شيفته ي اين خانم مي شود. البته خانم گوهرشاد عروس شاه بودند. آرام آرام عشق اين جوان به حدي مي رسد كه بيمار

ص: 13502

شده ودر خانه بستري مي شود. فردي به يك طريقي به خانم گوهرشاد پيغام مي دهد كه جواني با اين خصوصيات شيفته ي شما شده و عشق او به حدي است كه نزديك است او را از پاي در آورد. خانم گوهرشاد آن جوان را مي خواهد و از او دلجويي مي كند. سپس به او مي گويد كه من حرفي ندارم مي توانم از شوهر خود جدا شده و با شما زندگي كنم اما يك شرط دارد. شرط اين است كه شما بايد چهل روز در جلوي محراب اين مسجدي كه ما در كنار حرم امام رضا(ع) بنا كرده ايم نماز بخوانيد. اگر اين كار را بكنيد من هم از شوهر خود جدا مي شوم. آن جوان به عشق خانم گوهرشاد شروع به خواندن نماز مي كند. چند روزي كه به پايان قرار مانده بوده خانم گوهرشاد پيغام مي دهد كه من آمادگي دارم شرط را انجام دهم. اما آن جوان در جواب مي گويد كه من ديگر با شما كاري ندارم. خانم گوهرشاد علت را مي پرسد. او مي گويد: لذتي از نماز در كام من نشسته كه با هيچ گوهرشادي عوض نمي كنم. گفت: هردو عالم يك فروغ روي اوست، گفتمت پيدا و پنهان نيز هم. نماز ما را به زيبايي هاي مطلق مي رساند. اگر تمام دنيا در مقابل ما قرار بگيرند و ما را تأديب يا تشويق كنند در ما اثري نخواهد داشت. نماز پل ارتباطي ما با سرچشمه ي تمام زيبايي ها است. سوال- درخصوص صفحه ي 536 قرآن كريم توضيح بفرماييد. پاسخ – عافيت نعمت بسيار بزرگي است.

ص: 13503

سفارش شده كه در دعاهاي خود درخواست عافيت كنيم. پيامبر فرمود: هركسي يك بار برمن صلوات بفرستد خدا دري از عافيت را به روي او باز مي كند. سوره هاي واقعه، الرحمن و ياسين از سوره هاي مهم قرآن هستند و تلاوت آنها بسيار سفارش شده است. خداوند مي فرمايد: بدن همه ي انسان ها از يك آب درست مي شود. آيا شما اين آب را ايجاد مي كنيد يا ما آن را درست مي كنيم؟ آن خدايي كه انسان را از يك آب مني درست مي كند، خالق است و مي تواند دوباره شما را زنده كند. يعني مي تواند شما را از دنيا ببرد و خاك كند و دوباره در قيامت با يك انشاي جديد احياء كند. در تقويم ها فردا هم ولادت امام هفتم (ع) و هم شهادت امام حسن مجتبي(ع) عنوان شده است. در مورد ولادت پيامبر كه مهمترين شخصيت عالم است نيز بين علما اختلاف نظر وجود دارد. مرحوم كليني ولادت پيامبر را روز دوازدهم ربيع الاول مي داند. بنابراين اينكه در مورد شهادت ها و تولد ها اختلاف نظر وجود داشته باشد يك امر طبيعي است. روايت معتبر داريم كه ولادت امام هفتم (ع) در اواخر ذيحجه است. البته به يك قول نيز تولد ايشان هفتم صفر است. اينكه ما از ايشان تكريم كنيم اشكالي ندارد. اما طبق نظر فقها و مراجع چون ما در ماه صفر قرار داريم و اين ماه زمان حزن و اندوه اهل بيت و اسارت آنها است، زيبنده ي جشن وشادي نيست. بنابراين از افرادي كه مسئوليت كارهاي فرهنگي و تبليغي دارند درخواست مي

ص: 13504

كنيم كه با استفاده از نظر مراجع اين تقويم ها را اصلاح كنند. يعني ولادت امام را به قول صحيح آن كه اواخر ذيحجه است انتقال دهند. در اين ماه صفر نمي توان حق تولد امام هفتم را به خوبي ادا كرد. شهادت امام حسن مجتبي (ع) در بيست و هشت صفر است. البته يك نظر هم وجود دارد كه مي گويند شهادت ايشان فردا است. در دوازده منبع از كتاب هاي معتبر ما، شهادت امام حسن مجتبي در هفت صفر است. طبق تحقيق مراجع و بزرگان قول معتبر تر مربوط به هفتم ماه صفر است. از حدود هفتاد سال قبل، مرحوم حاج شيخ كريم حائري موسس حوزه علميه ي قم رسماً اعلام كردند كه شهادت امام حسن(ع) در روز هفتم صفر است. الان هم در روز هفتم صفر قم تعطيل رسمي است. در منازل مراجع براي ايشان مجلس گرفته مي شود. در كشورهاي ديگر نيز اين روز جا افتاده است. در عراق، كويت و عربستان نيز روز هفتم صفر را روز شهادت برگزار مي كنند. با توجه به اينكه وفات پيامبر نيز در روز بيست و هشت صفر است، شهادت امام حسن(ع) تحت الشعاع ايشان قرار مي گيرد. چه خوب است كه دهه ي اول ماه صفر به نام امام حسن(ع) ثبت شود. شايد مظلوميت امام حسن (ع) در ميان پنج تن بي نظير باشد. همه ي عالم براي شهادت امام حسين (ع) اشك مي ريزند اما امام حسين (ع) براي غربت برادر خود گريه مي كردند. روزي فردي نزد امام حسين(ع) آمد و خواست درخصوص امام حسن(ع) چيزي به ايشان بگويد. امام حسين

ص: 13505

(ع) فرمود: مراقب باش ايشان امام من است. هيچگاه امام حسين(ع) در مقابل ايشان قدم برنداشت، خطبه نخواند و صحبت نكرد. امام حسن(ع) ده سال پيشواي امام حسين(ع) بودند. امام حسين(ع) فرمودند: واخي خيرٌ مني. برادرمن بهتر از من است. مظلوميت امام حسين(ع)، حضرت زهرا(س) و اميرالمومنين تا حدي براي همگان مشخص است. اميرالمومنين اولين مظلوم عالم هستند اما همسري مانند حضرت فاطمه (س) داشتند. اما امام حسن(ع) چقدر مظلوم هستند كه با قاتل خود زير يك سقف زندگي كردند. اين مسئله را به هيچكس نگفتند. يعني قاتل خود را حتي به برادر خود هم معرفي نكردند. امام حسين(ع) ياران بسيار باوفايي داشتند و درشب عاشورا فرمودند: من اصحاب و ياراني بهتراز شما سراغ ندارم. ولي ياران امام حسن(ع) سجاده را اززير پاي ايشان كشيدند و قصد داشتند ايشان را به شهادت برسانند. آنها به معاويه نامه نوشتند و گفتند كه هروقت بگوييد ما امام حسن(ع) را دست بسته تحويل شما مي دهيم. حضرت مجبور شدند صلح كنند. صلح امام حسن(ع) اگر بالاتر از قيام امام حسين (ع) نباشد كمتر از آن نيست. پيامبر فرمود: كسي كه براي امام حسن (ع) اشك بريزد كور وارد صحراي محشر نمي شود. كسي كه دل او براي امام حسن (ع) غمگين شود روز قيامت شاد و مسرور خواهد بود. كسي كه به زيارت قبر او برود پاهايش بر روي پل صراط نمي لرزد و به راحتي عبور كرده و به بهشت مي رود. خوب است كه مراسم شهادت امام حسن(ع) را در روز هفتم صفر برگزار كرده و دل حضرت زهرا(س) و اهل بيت را شاد كنيم.

92-09-25

بر

ص: 13506

در ميكده از روي نياز آمده ام پيش اصحاب طريقت به نماز آمده ام، از نهان خانه ي اسرار ندارم خبري به در پير مغان صاحب راز آمده ام، از سركوه تو راندند مرا با خواري با دلي سوخته از باديه باز آمده ام، با دلي غم زده از دير به مسجد رفتم به اميدي هِله با سوز و گذار آمده ام ،تا كند پرتوي رويت به او دو عالم غوغا بر هر ذره به صد راز و نياز آمده ام. سوال – در مورد رحمت و محبت الهي (مبحث نماز) توضيحاتي بفرماييد. پاسخ – يك تاجري به يك روحاني برخورد كرد و اصرار كرد كه او را به منزل ببرد. روحاني تعجب كرد و علت را پرسيد. تاجر گفت: من جواني دارم كه نماز نمي خواند،شما با زبان محبت او را موعظه كنيد. روحاني گفت كه آيا اطرافيان روي او كار كرده اند ؟ تاجر گفت: من چند بار به او گفته ام كه نماز بخوان ولي او مقابل من ايستاده و گفته كه مگر خودت بعد از هفتاد سال نماز مي خواني. نماز نخواندن پدر يا مادر در جامعه ي ما معظل بزرگي است. در بعضي پيامك ها داريم كه آقايي نوشته من براي نماز صبح خانمم را بيدار مي كنم ولي خودم نماز نمي خوانم زيرا گناهان زيادي كرده ام و خجالت مي كشم با خدا صحبت كنم. پس ايشان نماز را دوست دارد و آمادگي دارد كه به سمت نماز خواندن بيايد. بعضي ها مي گويند كه چون خدا خيلي به ما نعمت داده است، ما خجالت مي كشيم كه قنوت

ص: 13507

بگيريم. افرادي كه نماز را دوست دارند و به دلايلي نماز نمي خوانند، مجوز ندارند كه ارتباط شان را با خدا قطع كنند. در جامعه ي ما كسي نيست كه خدا ،پيامبر و ائمه را دوست نداشته باشد. نماز مغز است و بايد پوسته هم باشد. ماشيني كه فقط موتور دارد ولي بدنه ندارد نمي تواند مورد استفاده قرار بگيرد. پس موتور ايمان و عشق به اهل بيت وجود دارد، بايد بدنه ي آن هم كه نماز است خوانده شود. فردي نوشته است كه من در نماز متزلزل بودم ولي نكته اي باعث شده كه من از تزلزل بيرون بيايم و آن اين بود كه روز قيامت صف ها ( كساني كه نماز مي خوانند يا كساني كه نماز نمي خوانند يا تارك الصلاة هستند يا ...)را از هم جدا مي كنند، آيا تارك الصلاة ها را با ائمه محشورمي كنند؟ پس اين هشدار است كه ما اگر نماز نخوانيم از چهارده معصوم جدا مي شويم. اين نگراني باعث شده كه اين فرد خودش را به نماز مقيد كند.بايد بدانيم كه نماز مرز بين كفر و ايمان است. پس با نماز نخواندن زندگي در حال فروپاشي است. پيامبر فرمود : نماز مثل ستون است كه خيمه را نگه مي دارد. كساني كه پيامبر و اهل بيت را دوست دارند، نماز هم بخوانند كه دوستي شان كامل بشود. بعضي ها مدت ها نماز مي خواندند ولي چون حاجت شان برآورده نشده، ديگر نماز نمي خوانند. ما نماز را بخاطر حاجت گرفتن نمي خوانيم. نماز امر و فرمان خداست .كسي كه نمازش را كامل بخواند، خداوند به

ص: 13508

او آرامش مي دهد. يكي از زيبايي هاي مهم نماز اين است كه بلاها را باطل مي كند و يكي از جلوه هاي نماز كامل اين است كه به انسان آرامش مي دهد. البته نماز بايد واقعي باشد و انسان در آن به خدا وصل بشود. كساني كه به خواسته هايشان نمي رسند بايد نمازشان را كامل كنند. پيامبر فرمود :نماز مثل در زدن است كه روزي در باز مي شود. ممكن است كه اگر براي كسي در باز نشده است بخاطر اين است كه حق نماز را ادا نكرده است. نماز غذاي روح ماست و اگر حاجت ما را هم ندهند بايد اين غذا به روح ما برسد و نماز خوانده شود. نماز آرامش دهنده ي عجيبي است .خيلي ها به پول و مقام مي رسند ولي آرامش ندارند. اگر نماز درست و با روح ادا بشود انسان را به آرامش و خوشي مي رساند. اگر شما نماز را درست بخوانيد يا حاجت شما برآورده مي شود يا خداوند ديدي به شما مي دهد كه بدانيد آن حاجت به صلاح شما نبوده است. كسي كه فرزند ندارد يا بيمار است يا مشكلات اقتصادي دارد، اين نگاه آنرا جبران مي كند. سر فتنه دارد دگر روزگار، من و مستي و فتنه ي چشم يار. پس اگر ما بتوانيم دل مان را بخدا بوسيله ي نماز پيوند بزنيم به غنا، قدرت ،علم و نور مطلق مي رسيم. نور كه بيايد ظلمت از بين مي رود. خدا ،نماز، پيامبر، امام زمان(عج) نور و ... هستند. اگر اين نورها به مبدأ نور كه خداي متعال است وصل بشود،

ص: 13509

بلاها و مصيبت ها باطل مي شود. چرا امامان در بحران و گرفتاري ها نماز مي خواندند؟ در قرآن داريم كه از نماز و صبر كمك بگيريد. داريم كه هر وقت براي اميرالمومنين پيش آمد سنگيني اتفاق مي افتاد، حضرت دو ركعت نماز مي خواندند تا قلب شان آرام بشود. در مصيبت شهادت حضرت زهرا(س)، امام هنگام تدفين نماز خواندند تا خدا به ايشان آرامش بدهد. امام حسين (ع) در مصيبت شهادت علي اصغر در پشت خيمه ها، دو ركعت نماز خواندند. نماز تسلي دهنده فوق العاده اي است. اينكه قلب امام با خداست تمام مصيبت ها براي آن حضرت سبك مي شود. حافظ مي گويد: روي بنماي و وجود خودم از ياد ببر خرمن سوختگان را همه گو باد ببر نماز مقدمه ي آشنايي و آشتي با خداست. آيت الله بهاءالديني مي فرمودند: اگر ما انس با خدا را درك كنيم ،يعني با دستگاه خدا آشنا بشويم كه چه خداي مهرباني داريم و او مي خواهد ما را امتحان كند تا ما را رشد بدهد، آرامش عجيبي بدست مي آوريم. حافظ مي گويد: درنمازم خم ابروي تو در ياد آمد حالتي رفت كه محراب به فرياد آمد تا آنجا كه مي توانيم نمازمان را با حضور قلب بخوانيم تا بتوانيم اين آرامش را بدست بياوريم. هركس خودش را بيشتر در مقابل خدا بشكند و خاشع باشد، شيريني نماز را بهتر درك مي كند. بايد من خودمان را كنار بگذاريم تا نماز بتواند در اعماق وجود ما جا پيدا كند. گاهي با خدا خلوت بكنيم. پيامبر فرمود: دو ركعت نماز مختصر در نيمه ي شب

ص: 13510

بالاتر از همه ي دنياست. ياد خدا و انس با خدا با هيچ چيزي در عالم ماده قابل قياس نيست. خدا به حضرت سليمان( طبق دعاي خودش) ملكي مرحمت كرده بود كه همه چيز در اختيار( آب ،باد ،جن، انس و...) سليمان بود. طبق آيات قرآن خداوند ملكي به سليمان داده بود كه به هيچ كس نداده بود. كشاورزي داشت به ملك سليمان كه بوسيله ي باد جابجا مي شد نگاه مي كرد. او اين صحنه را تمجيد كرد. و آرزوي ملك سليمان را كرد. باد كلام او را به سليمان رساند. سليمان پايين آمد كه با اين كشاورز صحبت كند. سليمان گفت :ملك سليمان از بين رفتني است، يك لااله الاالله و يك سبحان الله گفتن(منظور ياد خدا) از ملك سليمان بالاتر است. روايت داريم كه اگر يك لااله الاالله را در يك كفه ترازو بگذارند و تمام دنيا را در يك كفه ي ديگر بگذارند ، كفه لااله الاالله سنگين تر است. ما در باورها و اعتقادات مان ضعيف هستيم يعني آن جور كه بايد خدا و معاد را قبول نكرده ايم. و فكر مي كنيم كه همه چيز دنياست. پرنده ي خوش آوازي روي درخت آواز مي خواند. قورباغه اي كه در لجنزار بود گفت كه اين صدا ما را آزار مي دهد. پرنده گفت تا وقتي كه سر تو در لجنزار است صداي من به گوش تو نمي رسد. ما بايد از دنيا و طبيعت گرايي بيرون بياييم تا لذت كلمه ي لااله الاالله را بفهميم. روايت داريم :هر چقدر به لذت ها دنيا پايبند باشيم به همان اندازه از لذت

ص: 13511

هاي معنوي لذت نمي بريم. پس ما نبايد غرق در لذت هاي دنيا بشويم. وقتي انسان در لجنزار دنيا فرومي رود ديگر نماز و صداي صوت قرآن برايش لذتبخش نيست. اگر انسان از تعلقات دنيايي كنده بشود و به معنويات انس پيدا كند، به دنيا پشت خواهد كرد. حافظ مي گويد: پير مي فروش كه ذكرش به خير باد گفتا بنوش باده و ببرد غم دل از ياد سودوزيان ومايه چون خواهند شدند زدست بر اين معامله غمگين مباش و شاد بادت بدست باشد اگر دل نهي به هيچ درمعرضي كه تخت سليمان رود به باد انس با خدا، همه ي غم ها را باطل مي كند. كساني كه باد به دست هستند يعني هيچي ندارند. كساني كه با خدا ارتباط ندارند، باد در دست دارند. ياد و توجه به خدا از گنج سليمان بالاتر است. داريم :مرا ياد كنيد تا شما را ياد كنم. ياد كردن خدا خيلي مهم است. وقتي شما نماز مي خوانيد در واقع خدا به شما نظر كرده است. پس اگر نماز بخوانيد خدا شما را ياد مي كند. اگر كمي با روح و جان و معرفت نماز آشنا بشويم و به نماز دل بدهيم، غصه هاي دنيا و آخرت از بين مي رود. وقتي كه زن هاي مصر، زليخا را بخاطر عشق به يوسف ملامت كردند،(من از آن حسن روز افزون كه يوسف داشت ،دانستم كه عشق از پرده عصمت برون آرد زليخا را)زليخا ميهماني ترتيب داد و ميوه و كارد دست ميهمان ها داد و وقتي درهمان لحظه يوسف وارد مجلس شد، همه ي زن ها محو جمال

ص: 13512

يوسف شدند و دست هايشان را بريدند ولي متوجه نشدند.و شگفت زده شدند. در يكي از جنگ ها وقتي تيري دو طرفه ،در پاي اميرالمومنين فرو رفته بود، امام حسن(ع) فرمود كه وقتي پدرم مشغول نماز شد آن تير را دربياوريد. وقتي تير را از پاي حضرت درآوردند حضرت متوجه نشدند. زيرا حضرت خدا را مي ديدند. ولي اينكه حضرت در ركوع انگشترشان را به فقير دادند، يك امر آخرتي بوده است. فقيري دلش شكست كه كسي در مسجد به او كمك نكرد .وقتي مي خواست از مسجد برود، حضرت مشغول نماز بودند، دل شكسته بودند و متوجه فقير شدند و با اشاره انگشترشان را به او دادند. گاهي در نماز به ذهن ما مي آيد كه به فقير كمك كنيم، اينها با حضور قلب منافاتي ندارد. در بحارالانوار داريم كه در نماز نبايد فكرهاي مادي باشد ولي فكرهاي معنوي اشكالي ندارد. در روايات داريم كه دو شتر قيمتي براي پيامبر هديه آوردند. و پيامبر فرمود: اين شترها را به فردي مي دهم كه نماز را با حضور قلب كامل بخواند. حضرت اميرالمومنين اين نماز را با حضور قلب خواندند. پيامبر فرمود: در تشهد نماز فكر كردي كه با دو شتر چكار كني و در سلام نماز، به فكرت آمد كه اين شترها را به فقير بدهي. جبرئيل نازل شد و گفت كه اين منافاتي با حضور قلب ندارد. اين مثل انگشتر دادن در حال ركوع است. صدقه دادن منافاتي با نماز ندارد. مسائل دنيايي با نماز منافات دارد. گناه كاران بايد بيشتر نماز بخوانند كه گناه از آنها دور بشود. حضرت امير مي فرمايد:

ص: 13513

من از آن گناهي كه بعد از آن دو ركعت نماز بخوانم ،خوفي ندارم. نماز گناهان را از ما دور مي كند و دل را نوراني مي كند. سوال – صفحه 543 قرآن كريم را توضيح بفرماييد. پاسخ – پيامبر فرمود: اگر كسي آخرين كلمه ي زندگي اش، صلوات بر محمد و آل محمد باشد، اهل بهشت است. در اين صفحه داريم :افرادي كه درمجلس وارد مي شوند براي آنها بلند شويد و به آنها جا بدهيد .يعني انسان بايد به ديگران احترام بگذارد. و با ديگران همكاري كند. در ذيل اين آيه داريم كه فردي وارد مجلس پيامبر شد و كسي به او جا نداد و احترام نكرد. پيامبر ناراحت شدند و فرمودند :از ما نيست كسي كه به كوچكترها رحم نكند و حرمت بزرگتر ها را نگيرد . سوال – حديث هول قيامت كه گفت واعظ شهر، حكايتي است كه از روزگار هجران گفت. چند روز است كه پدرم به رحمت خدا رفته است ،شما گفتيد كه به يكديگر قول بدهيم كه حتي اگر در آن دنيا، بهشت و نعمت هاي بهشت را به ما نشان دادند، بدون دوستان مان به آنجا نرويم. و همه با هم به بهشت برويم. من آن موقع قول و قراري نگذاشتم. من حقير كجا و آن ادعاها كجا !اما پدرم به شما علاقه داشت و حرف هاي شما را تحسين مي كرد. اميدوارم كه خوش قول باشيد و بدون ايشان به بهشت نرويد. در اين دنيا ايشان و همه درگذشتگان را به ياد داشته باشيد و اسيران خاك را از دعاي خيرات تان فراموش نفرماييد. پاسخ –

ص: 13514

انشاء الله خداوند روح همه ي درگذشتگان را با ائمه محشور بفرمايد. اين عهد و پيمان ما شوخي نيست و همه سمت خدايي ها بايد از خدا بخواهند كه ما را درهم قبول كند. نه اينكه عده اي به بهشت و عده اي به جهنم بروند. اگر خدا اين يگانگي را ببيند بهشت را واجب مي كند. اربعين تجديد عاشوراست. اربعين مخصوص امام حسين(ع) است .خواندن زيارت اربعين نشانه ي شيعه و همدري با اهل بيت است. در اربعين عده اي پياده به كربلا مي روند. آيت الله سيستاني دستور دادند كه شيعيان عراق ،چند روز قبل از اربعين از كربلا برگردند زيرا خيلي شلوغ است. ايستگاه هاي صلواتي در اربعين زياد است و از زائران پذيرايي مي كنند. كساني كه مي توانند حتما به كربلا بروند و اگر نمي توانند، دل هاي شان را روانه ي كربلا كنند. بزرگترين تجلي اجتماع شيعه، روز اربعين است. بايد ايثار و فداكاري اين روز را همه به تصوير بكشند. از دور و نزديك زيارت امام حسين(ع) را فراموش نكنيد. كساني كه نمي توانند به كربلا بروند در مجالس اهل بيت شركت بكنند و زيارت اربعين را همراه با نماز در زير آسمان بخوانند. در دعا داريم :خدايا باب فهم مرا باز كن تا انس با امام داشته باشم. خدمتگزاري به زوار و كمك كردن به آنها ثواب زيادي دارد. به احترام اربعين، در شب يلدا جشن نداشته باشيم. ولايت و محبت اهل بيت مي تواند ما را نجات بدهد. خدايا به حق محمد و آل محمد قلب امام زمان(عج) را از ما راضي و فرجش را نزديك

ص: 13515

بفرما، ما را از زوار واقعي امام حسين(ع) قرار بده و ما را در ثواب تمام زائران شريك بگردان.

92-10-09

زير پايش خدا غزل مي ريخت غزلي را كه از ازل مي ريخت، آن امامي كه تا سحر ديشب روي لب هاي من غزل مي ريخت آن كه در جيب كودكان يتيم قمر و زهره و زحل مي ريخت ،آن كريمي كه در پياله ي دست هر چه مي ريخت لم يزل مي ريخت، از هر آن كوچه اي كه رد مي شد حسن يوسف در آن محل مي ريخت، شتر سرخ را به خون غلتاند لرزه بر لشكر جمل مي ريخت ،آن امامي كه روز عاشورا از لب قاسمش عسل مي ريخت. سوال – بهترين انسان ها چه كساني هستند؟ پاسخ - يك دهان خواهم به پهناي فلك تا بگويم مدح آن رشك ملك سايه اش گر چه پناه خلق بود در نبرديد آفتابش زود زود عكس پنهان گشت وسوي غيب راند توگمان بردي كه آن اخترنماند حق مَر او را برگزيد از انس و جان رحمت للعالمينش خواند از آن عقل كوه نفس كوه مرد خداست عرش وكرسي را مدان از وي جداست بهترين و موفق ترين انسان ها كساني هستند كه رمز و راز خلقت را درك بكنند و در آن مسير خودشان را به كمال و تعالي برسانند. هدف از آفرينش چه بوده است ؟ چرا خدا ما را خلق كرده است؟ اگر ما بتوانيم در مسيري كه همه موجودات هستند قرار بگيريم و با آنها در عبوديت خدا همگام بشويم ،به همه ي كمالات مخلوقات مي رسيم. در سوره ذاريات خدا

ص: 13516

مي فرمايد:جن و انس را خلق كرديم براي بندگي وعبوديت. يعني از خدا اطاعت كنند و فرمان او را ببرند. چون خداوند متعال انسان را براي عبوديت و بندگي خلق كرده و در ذات و حقيقت او بندگي را نهادينه كرده است. يعني ما چه بخواهيم و چه نخواهيم عبوديت،بندگي و خضوع در برابر شخصيت در ما وجود دارد. لذا شما هيچ انساني را نمي توانيد پيدا كنيد كه عبوديت نداشته باشد. عبوديت تكويني يعني بدن ما از ابتداي كودكي به بزرگي و پيري مي رسد و اعضاي بدن ما كار مي كند تا به مرگ برسد، اينها اختياري نيست. عبوديت در نهاد انسان ها وجود دارد ،چه بخواهند چه نخواهند، فرمان كسي را مي برند. اگر ما فرمان خدا را نبريم ،گرفتار بندگي ديگران مي شويم. كسي پيدا نمي شود كه عبد نباشد. انسان يا عبد خداست يا عبد خود يا عبد شيطان يا عبد دنيا. انسان هايي هستند كه بت،گاو ،آتش، خورشيد و ماه مي پرستند حتي كمونيسم ها كه دين ندارند، درمقابل بزگان شان تواضع مي كنند. در شوروي سربازهايي موظف هستند كه در مقابل قبرهاي بزرگان تواضع كنند حتي بعضي از آنها نبايد تا چند ساعت چشم شان را حركت بدهند. پس ما بايد به يك جايي بند باشيم. و نمي توانيم رها باشيم. انسان بايد راهي را برود و بهتر است كه راه خدا را برود. انسان يا در صراط حق است يا در صراط باطل .همه ي انسانها يا تحت ولايت خدا و امام هستند يا تحت ولايت شيطان .عبوديت و فرمان برداري در وجود همه ي انسان ها

ص: 13517

وجود دارد. هر كه گريزد ز خراجت شاه باج ده غول بيابان شود اگر تسليم خدا و ولي خدا نشويم، حتما بنده ي بت و شيطان مي شويم. ملا عبدالله مي نويسد: شما غبطه نخوريد به حال افرادي كه فرمان خدا را نمي برند. اگر آنها از رحمت، مشقت ،عبوديت و بندگي خدا گريزان شدند، چندين برابر به زحمت،مشقت و بندگي غيرخدا گرفتار مي شوند. اگر ما عشق مان را به خدا نداديم عشق فردي ما را مي گيرد و بايد خودمان را براي او هزينه كنيم و در آخر به درد ما هم نمي خورد. پس اگر ما بنده ي خدا نيستيم، آزاد هم نيستيم. از امام صادق(ع) در مورد عشق و محبت سوال كردند، امام فرمود: هيچ ظرفي از مظروف خالي نيست.يعني اگر در ليوان آب نباشد حداقل اكسيژن وجود دارد. پس هيچ قلبي نمي تواند خالي باشد. دلهايي كه دلبرشان خدا نباشد، دچار مشقت شديد عشق ها مجازي مي شوند. و از عشق هاي مجازي، بي وفايي و اذيت و آزار مي بينند بعد هم آنها را رها مي كنند. تمام انسان ها درعبوديت غرق هستند منتها اين عبوديت بايد در مسير صحيح هدايت بشود. وقتي ديگران از ما برده كشي مي كنند ما را مصرف خودشان مي كنند و براي منافع خودشان مورد استفاده قرار مي دهند. يك پادشاه افرادي را كه به خدمت مي گيرد در جهت منافع خودش است يعني مي خواهد به دارايي و ثروت برسد و بعد طرف را رها مي كنند. تمام استعمارگران طرف را به استخدام مي گيرند و به نفع خودشان مصادره مي كنند

ص: 13518

و بعد طرف را رها مي كنند يا از بين مي برند. ولي دستگاه خدا برعكس است. تمام عشق و محبتي كه خدا و اولياء ي خدا به ما داده اند و مي گويند كه بنده ي ما بشويد، منفعت هايش به خودمان برمي گردد. خداي ما غني حميد و مطلق است. اگر خدا مي فرمايد كه بنده ي من باش يعني اگر او غني است مي خواهد توهم غني بشوي و پرتويي از صفات خودش در ما تجلي پيدا كند. خدا بي نياز است و تو را هم بي نياز مي كند. او كرم دارد و تو را هم كريم مي كند. خدا مي خواهد تمام صفاتش در ما تجلي پيدا كند. و مَثَل او بشويم. در مثنوي داريم : من نكردم خلق تا سودي كنم بلكه تا بربندگان جودي كنم گر نماز و روزه اي فرموده ام ره به سوي خويشتن بنموده ام من نگردم پاك از تسبيح شان پاك هم ايشان شود هم دُرالفشان اگر تمام عالم فرمان خدا را نبرند، سر سوزني به خدا ضرر نمي خورد و اگر همه فرمان خدا را ببرند به خدا سودي نمي رسد زيرا خداوند غني مطلق است. سبحان الله گفتن خدا را پاك نمي كند بلكه ما را پاك مي كند ،الله اكبر گفتن خدا را بزرگ نمي كند بلكه ما را بزرگ مي كند. با خواندن نماز ما به معراج مي رويم. كساني كه به نماز اهميت نمي دهند اگر اين را درك كنند، مشكل شان حل مي شود. بندگي خدا يك گوهر ارزشمندي است كه در آن ربوبيت(خدا بودن)خوابيده است يعني شما

ص: 13519

كه تسليم خدا مي شويد خداوند قدرت و قوت به شما مي دهد تا صفات الله بشويد. پس تمام منافعي كه در بندگي مثل نماز و روزه است، هم به خود انسان برمي گردد و هم به انسان منافع (ثواب و بهشت)مي دهند. در بندگي دنيايي همه چيز را از انسان مي گيرند و چيزي به او نمي دهند ولي بندگي براي خدا اين طور نيست. دادن خدا دادن است و گرفتنش هم دادن است. يعني وقتي خدا چيزي را از شما مي گيرد مي خواهد به شما چيزي بدهد. در نماز، خداوند براي شما دعوت نامه مي فرستد كه بيا با من صحبت كن تا تو را رشد بدهم. اوج عبوديت و بندگي در وجود پيامبر تجلي پيدا كرده است. پيامبر آنقدر درعبوديت محو بودند كه وقتي دست شان را در فضا بالا مي بردند مواظب بودند كه فضا آزرده نشود. يعني سرسوزني با خدا زاويه نداشتند. در تشهد نماز، بعد از شهادت به خدا، شهادت به پيامبري حضرت محمد مي دهيم. پيامبرعبد خدا شده و خدا نام او را در كنار خودش گذاشته است. رمز برجستگي پيامبر ما كه به معراج رفته ،در عبد خدا شدن است. عبوديت مراتبي دارد. حداعلي مراتب يعني راضي بودن به رضاي خدا ،تسليم و خالي بودن قلب از غيرخدا است. اين حداعلي در پيامبراسلام تجلي پيدا كرده بود. در جلد پانزدهم بحارالانوار روايتي از اميرالمومنين داريم :اول خدا بود و هيچ مخلوقي نبود. اول مخلوقي كه خدا خلق نمود، روح و نور حبيبش، پيامبر بود. حدود هزار سال(البته اين هزار سال حدسي است.مثل اينكه خدا آسمان و

ص: 13520

زمين را در شش روز خلق كرد) خدا بود و نور پيامبر،خدا به اين نور نظرمي كرد و نور پيامبر تسبيح و حمد خدا را مي كرد.(تمام حمدهايي كه مي كنيم ما را بالا مي برد .كساني كه مي خواهند نعمت هايشان زياد بشود، حمد خدا را بكنند)بعد از هزار سال خداوند به پيامبر خطاب فرمود: اي حبيب و اي عبد من،تو هم مريد من هستي و هم مراد من. اميرالمومنين مي فرمايد: اي بنده ي من براي من اين عزت بس است كه من بنده ي تو باشم و اين افتخار براي من بس است كه مراد من باشي. پس عزت در بندگي است. پيامبر مريد خدا بود ولي آيا خدا مريد كسي مي شود؟ بله. خدا مريد محمد بود و محمد مراد خدا بود. اميرالمومنين مي فرمايد: اول محمد ،وسط محمد، آخر محمد و همه چيز محمد. سرچشمه ي نور انبياء، فرشته و همه ي انسان ها حضرت محمد(س)است. تمام هستي سر سفره ي پيامبر هستند. مرحوم بهاءالديني مي فرمودند :همه سرسفره ي پيامبر هستند. و ائمه و معصومين هم جزو پيامبر هستند. پيامبر فرمود :حسين از من است و من از حسين هستم. ائمه تجلي محمد هستند. داريم كه خدا از نور محمد ،دوازده نور ديگر را خلق كرد. خدا فرمود :اگر تو نبودي من ديگران را خلق نمي كردم . اي عبد من هر كس تو را دوست بدارد من او را دوست دارم و هر كس با تو دشمن باشد من با او دشمن هستم. اميرالمومنين كه بعد از پيامبر، تمام كمالات در وجود اوست مي فرمايد كه تو بنده

ص: 13521

ي خدا هستي و من هم عبد تو هستم. كه اين سلسله وار به خداوند متعال وصل مي شود. عده از اهل كتاب نزد اميرالمومنين آمدند و سوال هاي مهمي از حضرت كردند. عظمت حضرت علي(ع) در دل آنها تجلي پيدا كرد.آنها گفتند: آيا شما همان روح الله هستي كه موسي وعيسي معرفي كرده اند؟ يعني ايشان را با پيامبر اشتباه گرفتند. حضرت امير فرمود: خير،من بنده اي از بنده هاي محمد هستم. پس راه رسيدن به همه ي كمالات عبوديت است و يكي از تجليات خارجي اين عبوديت در نماز است. ما در نماز اول مي گوييم :عبده و رسول .پس عبد بودن از رسالت بالاتر است. پيامبر فرمود: من عاشق نماز هستم. پيامبر آنقدر نماز مي خواند كه پاهايش ورم مي كرد. يكي از زن هاي پيامبر به ايشان گفت: خداوند تمام گناهان شما را بخشيده وهمه ي كارهاي شما مرتب است ،چرا اينقدر نماز مي خواني ؟ پيامبر فرمود: خدايي كه اين همه لطف به من كرده، من نبايد تشكر كنم؟ پيامبر فرمود :روشني چشم من نماز است. وقتي ما نماز مي خوانيم با خدا صحبت مي كنيم و خدا ما را سيراب و بي نياز مي كند. پيامبر فرمود :از دنيا شما سه چيز محبوب من است: زن و همسر خوب، عطر و نماز. با همسر ،انسان آرامش پيدا مي كند .روايت داريم: ثواب نماز كسي كه همسر دارد هفتاد برابر ثواب نماز كسي است كه همسر ندارد. فردي كه عطر مي زند ثواب نمازش هفتاد برابر بيشتر است. و اين آرامش دهنده است .نماز هم آرامش دهنده است. پيامبر به

ص: 13522

ابوذر فرمود :من از نماز سير نمي شوم. ما بايد سوار قطار بندگي خدا بشويم تا همنشين پيامبر بشويم. كسي كه مي خواهد عبد بشود، نبايد فرمان خودش را ببرد و بايد فرمان خدا را ببرد. يك مصداق عبد خدا شدن ركوع و سجود است. سوال – صفحه 557 قرآن كريم را توضيح بفرماييد. پاسخ – خدا به موسي كليم الله (صحبت خد)فرمود: اي موسي اگر دوست داري كه من از كلام به زبان تو نزديك تر باشيم و از آنچه مي بيني به چشم تو نزديكتر باشم و انديشه و فكرت به قلب تو نزديكتر باشم، ( قرب اعلي)كه بين تو و عالم هيچ چيزي حائل نباشد جز من، بر حبيب من محمد مصطفي زياد صلوات بفرست. اي موسي زيرا كه صلوات بر حبيب من نور و رحمت و هدايت است. پس حداقل روزي صد تا صلوات برمحمد وآل محمد بفرستيم. حدود پانصد آيه در قرآن در مورد انفاق و قرض دادن آمده است. اين تعبير در قرآن آمده :آيا كسي هست كه به خدا قرض بدهد ؟ خدا بي نياز مطلق است ولي قرض دادن به بنده ي مومن قرض دادن به خداست. قرض دان ثواب بيشتري نسبت به صدقه دارد زيرا آبروي فردي كه به او قرض مي دهند محفوظ مي ماند. و مشكلات هم حل مي شود. در آيات قرآن زياد به قرض سفارش شده است. در اين صفحه داريم :اگر قرض بدهيد خدا مال تان را چند برابر مي كند، گناهان تان را مي آمرزد و خداوند سپاسگزار و حليم است. پيامبر خدا مهربانترين و دلسوزترين افراد بودند. خدا مهرباني

ص: 13523

اش را به حبيبش عنايت كرده است. در زمان ارتحال پيامبر جبرئيل آمد و گفت :درهاي آسمان باز است و فرشته ها آماده ي استقبال از شما هستند. اگر اجازه بدهيد جناب عزرائيل(البته خداوند روح اولياء را خودش قبض مي كند) روح شما را قبض كند. پيامبر فرمود :اين خبرها مرا خوشحال نمي كند و براي من آرامش دهنده نيست. دغدغه ي من ،گناهكاران امت من هستند. جبرئيل گفت :به همين زودي آنقدر خدا به تو عطا مي كند كه راضي بشوي. آن هنگام پيامبر آرام شد. اين اميدوارترين آيه قرآن است. خدايا به حق اهل بيت، ايمان، معرفت و بندگي خالص مرحمت بفرما و رفع گرفتاري از همه ي گرفتارها بفرما و ما را به اهل بيت وصل بفرما.

92-10-16

سوال – در مورد تجلي حقيقت عبوديت (نماز) توضيحاتي بفرماييد. پاسخ – در پيامكي نوشته اند: نو كنيد جامه را، پاك كنيد خانه را،گل بدهيد زوجه را ماه ربيع مي رسيد ،گوش كنيد مست را ،آب زنيد دست را سجده كنيد هست را ماه ربيع مي رسيد، سير كنيد گشنه را، آب دهيد تشنه را، دور كنيد غصه را ماه ربيع مي رسيد، عفو كنيد بنده را، ارج دهيد زنده را، ياد كنيد رفته را ماه ربيع مي رسد. سعادتمند كسي است كه هدف آفرينش را پيدا كند و در مسيري كه خداوند ما را خلق كرده قرار بگيرد. هدف از آفرينش عبوديت و بندگي خداست. چون خدا ما را براي بندگي خلق كرده ،در ذات انسان و عالم خلقت بندگي را نهادينه كرده است. اگر اين بندگي در مسير صحيح بندگي خدا قرار نگيرد،

ص: 13524

بنده ي شيطان يا هوا و هوس يا مردم مي شويم. پس ما بايد عبد بشويم ولي بهتر است كه عبد خدا بشويم. اگر ما سرباز امام زمان (عج) نشويم ،سرباز شيطان مي شويم. كساني كه از مشقت بندگي خدا فرار مي كنند ،گير مشقت بندگي غيرخدا مي افتند. يعني بايد جايي كرنش و بندگي كنند . پس بهتر است كه ما براي خدا بندگي و كرنش كنيم. كساني كه در صف نماز نمي ايستند، حتما در صف ركوع كردن و سجده كردن به فرد ديگري مي ايستند. حضرت مي فرمايد: خدا را بشناسيد و بندگي كنيد كه اگر شيريني بندگي خدا را بچشيد از عبات غيرخدا آزاد مي شويد. همه ي خدايان غيرالهي براي بندگي خودشان، ما را به بندگي مي گيرند، ما را مصرف خودشان مي كنند. و بعد ما را رها مي كنند. ولي در دستگاه خدا و اولياء خدا اين طور نيست و برعكس است. يعني آنها ما را بخاطر خودمان مي خواهند نه خودشان. وقتي مي گوييم: الله اكبر ،خودمان بزرگ مي شويم ،خدا در دل ما جلوه مي كند و ما را بزرگ نشان مي دهد. سبحان الله ما را پاك مي كند، ركوع و سجده ما را بزرگ مي كند و به ما آرامش مي دهد. من نگردم پاك از تسبيح تو ،پاك هم ايشان شوند و دُر فشان. پس تمام منافع بندگي به خود ما برمي گردد. تمام گرفتاري ها و كدورت ها بخاطر شرك است. وقتي انسان به وادي توحيد و وحدت مي آيد و از چندخدايي بودن بيرون مي آيد، آرامش پيدا مي كند. خاطرت

ص: 13525

كي رقم فيض پذيرد هيهات مگر از نقش پراكنده ورق ساده كني وقتي انسان بداند كه بنده ي يكي است آرامش پيدا مي كند. خدا مي فرمايد: يك غلام و برده را در نظر بگيريد كه او چند تا سرپرست داشته باشند و همه بداخلاق باشند، همه به او دستور مي دهند و برده نمي داند حرف كدام را گوش كند. گاهي يك بنده ي خدا ،گير چند بنده مي افتد كه هر كدام فرماني مي دهند. اين فرد خرد مي شود و نمي تواند همه را راضي كند. اين مثالي براي مشركين است. اگر بنده اي غلام يك مولي باشد و اختيارش دست يك نفر باشد به آرامش مي رسد. اين مثالي براي توحيد است. بهتر است كه سر و كار ما با يكي مثل خدا باشد. در نماز امام زمان(عج)، اياك نعبدوا واياك نستعين را صد مرتبه تكرار مي كنيم. و مي توان در هر زماني اين نماز را خواند. من فقط از تو كمك مي گيرم و به تو سجده مي كنم و فقط فرمان تو را مي برم. انسان مي تواند فقط فرمان يكي را ببرد و اين كار انسان را آرام مي كند. در بحران هايي كه براي تصميم گيري است هر كس يك حرفي مي زند، بايد ديد كه خدا چه مي گويد. اگر ما رضاي خدا را مقدم داشتيم، تمام آرامش ها و خوشي ها به ما مي رسد. كساني هم كه در راه خدا هستند، خدا دل آنها را آرام مي كند كه از ما راضي باشند. پس دل ها دست خداست. در تصميم گيري ها فقط

ص: 13526

فرمان خدا را ببريم. اضطراب ها بخاطر داشتن چندين خداست. فردي به بزرگي نامه نوشت كه من حالم خوب نيست و پريشان و ... هستم. بزرگ نوشت: اينها بخاطر اين است كه از خدا روي گردان شده اي و به هوا و هوس رو آورده اي. پشت به خدايان خيالي بكن و به خداي يگانه رو بياور تا آرامش پيدا كني. در حديث عنوان بصري داريم كه امام صادق (ع) او را ،راه نمي داد تا آماده بشود .او دو ركعت نماز خواند تا خدا قلب امام را نسبت به او منعطف كند. بعد امام او را قبول كرد. پس براي اينكه نزد امام زمان بروي، بايد نزد خدا بروي و التماس بكني تا تو را راه بدهند. حضرت به او فرمود: اگر مي خواهي بنده ي خدا بشوي بايد حقيقت عبوديت را در خودت جابيندازي .حضرت فرمود: حقيقت عبوديت سه چيز است: خودت را مملوك بداني نه مالك،روي تدبير خدا تدبير نكني و امر و نهي خدا را گوش كني. اگر كسي اين سه محور عبوديت را روي خودش پياده كند، تمام مصائب دنيا برايش تمام مي شود. امام موسي كاظم (ع)داشتند از محلي عبور مي كردند و شنيدند كه از خانه اي صداي موسيقي وساز و آواز مي آيد. كنيزي داشت زباله هاي خانه را بيرون مي گذاشت. امام از او پرسيد كه صاحب اين خانه آزاد(مولا) است ياعبد(بنده). كنيز گفت :او مولا است . حضرت فرمود: او اگر عبد بود ،اين كارها را نمي كرد. كنيز گفتگو را به صاحب خانه رساند. هوش كنيد مست را، آب زنيد دست را، سجده كنيد

ص: 13527

هست را .كساني كه اهل نماز نيستند كم كم نماز را شروع كنند. در سجده بركات زيادي وجود دارد. حقيقت نماز همان سجده است كه شيطان اين كار را نكرد. صاحب خانه متوجه اشتباهش شد و پياده به كوچه دويد و خودش را به امام رساند و توبه كرد و بعد يكي از افراد مستحاب الدعوة شد. او تصميم گيرفت كه عبد بشود. انشاءالله خداوند طعم بندگي، عبوديت و نماز را به ما بچشاند. كساني كه نماز نمي خوانند تصميم بگيرند كه يك بار نماز بخوانند، شايد برق نماز آنها را گرفت و گرفت يار شدند. حقيقت بندگي شكستن مَنيت و از بين بردن مَن هاست. اگر من خودت را شكستي، به سعادت مي رسي. تجلي حقيقت بندگي در نماز است و اين مداوم است .هيچ چيزي مثل نماز انسان را نمي شكند. حضرت امير مي فرمايد كه خدا دستور داده كه نماز بخوانيم تا غرور ما شكسته شود. از امام صادق(ع) سوال كردند: چرا خدا بي نمازي را در حد كفر قرار داده است ولي شراب خواري و گناهان ديگر در مرز كفر نيستند؟ امام فرمود :گناهان ديگر شهواني است و فرد نمي خواهد به خدا عناد بورزد ولي نماز نخواندن دهان كجي به خداست. آقاي مجتهدي مي فرمود: چرا نماز اول وقت موجب رضاي خشنودي خداست و نماز آخر وقت موجب غفران و آمرزش خداست؟ اگر بزرگي شما را ظهر صدا بزند و شما جواب او را غروب بدهيد، شما بي ادبي كرده ايد و اين نماز آخر وقت با غفران قبول مي شود. حالا كسي كه اصلا نماز نمي خواند، چقدر كار

ص: 13528

زشتي مي كند. خداوند اين همه نعمت داده است، آيا ما نبايد فرمان او را ببريم مثل پدري كه تمام زندگي اش را براي فرزندانش گذاشته است، آيا فرزند نبايد فرمان پدر را ببرد؟ نفع فرمان بردن، براي فرزند است. فرزند آيت الله حائري موسس علميه قم كتاب سِّر دلبران را نوشته است. در اين كتاب اين داستان آمده است. آيت الله حائري خيلي به جمكران علاقه داشت و در آنجا نماز جمعه مي خواند. ايشان خيلي علاقه داشت كه به محضر افرادي كه امام زمان(عج) را ديده بودند برود. گفتند: سرهنگي در قم است كه خدمت امام زمان(عج) رسيده است. ايشان مي گويد : مي خواستم ببينم كه اين واقعيت دارد يا خير .وقتي با او صحبت كردم فهميدم كه فرد دروغ گويي نيست. من رمز اين توفيق را پرسيدم. ايشان گفت: من در هر شرايطي كه بودم نماز اول وقتم را مي خواندم. و سعي مي كردم به كسي ظلم نكنم. فردي نزد پدر آيت الله حائري آمد و گفت كه من تاجر هستم و گاهي كارهايم پيچ مي خورد، ايشان فرمودند: شما سعي كنيد كه نمازتان را اول وقت بخوانيد تا خدا هم به شما كمك كند. حضرت علي(ع) هر وقت با بحراني روبرو مي شدند، دو ركعت نماز مي خواندند. سوال – صفحه 564 قرآن كريم را توضيح بفرماييد. پاسخ- پيامبر فرمود :اگر كسي دوست دارد كه در قيامت خدا را ملاقات كند درحاليكه خدا از او راضي و او از خدا راضي باشد ،زياد صلوات بفرستد. در سوره قلم داريم : ما تو را بر يك خُلق بزرگ فرستاديم. امام

ص: 13529

صادق(ع) مي فرمايد: خدا پيامبر را با محبت خودش تربيت كرده است.بخاطر همين پيامبر داراي خلق عظيم است. همه ي صفات خدا در پيامبر هم وجود دارد. تجلي حقيقت عبوديت در نماز است. تا ما خودمان را نشكنيم، راه باز نمي شود. لااله الا الله يعني خودمان را بشكنيم و در برابر فرمان خدا اطاعت كنيم. و اگر در جايي اين كار را نكرديم از خدا عذرخواهي كنيم. بزرگي مي فرمود: ارتباط با خدا يعني نماز و ارتباط با ائمه يعني زيارت، خواندن دعا و سلام دادن را ترك نكنيد. اينها براي نجات دادن انسان مهم است .در قرآن داريم به خدا و اولياءخدا چنگ بزنيد. آيت الله موسوي همداني در كتابي آورده است :در همدان فردي بنام علي سياه گنداوي بود. او اهل معصيت و گناه بود ولي نمازش را مي خواند. حتي هنگام نماز هم كارد و چاقو با خودش داشت. او نسبت به اهل بيت حرمت نگه مي داشت. و تعصبات درستي داشت. او در اواخر عمرش منقلب شد. و در نجف توبه كرد. وقتي او چشمش به ضريح حضرت علي(ع) افتاد گفت: خدايا اين علي سياه آلوده را به اين علي خوب ببخش. او در نماز جماعتي كه در آنجا برپابود، شركت كرد و بعد از نماز مردم ديدند كه سر از سجده برنمي دارد. او همان جا از دنيا مي رود. او عاقبت به خير شد. در همان زمان، شايعه شده بود كه يكي از علماي نجف فوت كرده است و در حرم حضرت امير قبري را آماده كردند تا او را دفن كنند .مردم مي فهمند كه آن عالم

ص: 13530

نمرده بلكه سكته كرده است. امامت جماعت مي گويد كه اين قبر براي اين فرد است و او را در همان قبر خاك مي كنند. پس نماز ما را عاقبت به خير مي كند. و از بدي ها باز مي دارد. خدايا به حق محمد و آل محمد به همه ي ما توفيق بندگي كامل عنايت بفرما و رفع گرفتاري از همه گرفتارها بفرما.

92-10-23

سوال – در مورد ادامه ي مبحث نماز توضيحاتي بفرماييد. پاسخ – در قرآن مقام محبوبيت خيلي با اهميت است. يعني انسان به جايي برسد كه خدا او را دوست داشته باشد و به او ابرازعشق و محبت بكند. مهم اين است كه ما بگوييم :خدا را دوست داريم ولي مهمتر اين است كه خدا ،پيامبر و امامان بگويند: ما تو را دوست داريم يعني به مقام محبوبيت برسيم. حضرت ابراهيم خليل( دوست)خدا شدند ولي پيامبر اسلام حبيب الله شدند. حبيب به دو معنا آمده است: مُحب و محبوب. هم پيامبر عاشق خداست و هم خدا عاشق اوست .مقام محبوبيت مقام بالايي است. خدا مي فرمايد :اي پيامبر، به مردم بگو اگر شما ادعا داريد كه خدا را دوست داريد (انسان فهميده نمي گويد كه خدا را دوست نداريم)دوستي تان را به كمال برسانيد.و به دنبال پيامبر برويد تا خداهم بگويد كه شما را دوست دارد.و محبت دو طرفه بشود. پس يكي از راه هاي رسيدن به محبوبيت، دنبال كردن سيره ي پيامبر است. حتي شبيه سازي به پيامبر هم اثر مثبت دارد. در روايت داريم كه در زمان حضرت موسي ،خدا به حضرت موسي گفت كه فرعون را با سخنان

ص: 13531

نرم به خدا پرستي دعوت كن. يكي از خصوصيات خوب فرعون اين بود كه سهل الوصول بود و دربان و حجابي نداشت. به فرعون گفتند كه دو نفر چوپان( موسي وهارون) مي خواهند با شما صحبت كنند. فرعون آنها را پذيرفت. آنها گفتند كه دست از خدايي بردار و به خداي ما ايمان بياور. درخطبه ي قاسعه داريم كه حضرت موسي گفت :اگر تو دست از خدايي برداري و به خدا ايمان بياوري ،سلطنت را از تو نمي گيريم، تو فقط بگو من بنده ي خدا هستم. اطرافيان فرعون آنها را مسخره كردند. گاهي دلقك فرعون، شبيه سازي مي كرد يعني لباس چوپاني به تن مي كرد و فرعون و ديگران را مي خنداند .روايت داريم كه وقتي فرعونيان در درياي نيل غرق شدند اين دلقك نجات پيدا كرد. حضرت موسي گفت كه او مرا مسخره هم مي كرد. خطاب آمد كه چون او خودش را شبيه خليل من مي كرده، من او را نجات دادم. روايت داريم كه خودتان را شبيه كفار نكنيد. پس وقتي شبيه سازي به خوبان اينقدر اثر دارد حتما شبيه شدن به خوبان شدن اثر بيشتري دارد. باده دُر داروي تو مجنون كند صاف اگر باشد ندانم چون كند اگر ما مي خواهيم به مقام محبوبيت برسيم بايد راه پيامبر برويم و به سيره ي پيامبرعمل كنيم. روايت داريم: اگر خدا كسي را دوست داشت ،خطاهاي لحظه اي او را مي بخشد. نبايد بين فرزندان فرق گذاشت ولي اگر فرزندي نورچشمي پدر و مادر بشود، حتي اگر آنها را آزار هم بدهد به او كاري ندارند و خطاهاي او را

ص: 13532

مي بخشند. و از او توقع زيادي ندارند. اگر فرزندي در دل پدر و مادرش جا نداشته باشد، كوچكترين خطاي او را مي بينند. اگر ما در دل مدير و معلمي جا باز كنيم خطاهاي ما را مي بخشند و كمترين اظهار محبت را مي پذيرند. پس بايد ما در دل پيامبر و امامان جا باز كنيم تا كمترين محبت ما را بپذيرند. وقتي پيوند محبت محكم باشد، خطاها قابل جبران است. روايت داريم :اگر كسي محبوب خدا شد يا گناه نمي كند و يا اگر گناه هم بكند خدا او را مي بخشد. دشمنان اهل بيت هر چه كارهاي خوب بكنند فايده اي ندارد و خدا همه ي گناهان ريز آنها را مي بيند. و مورد مواخده قرار مي دهد. اميرالمومنين مي فرمايد: اصول دين را داشته باشيد. اگر اصول دين محكم بود، گناهان مورد آمرزش قرار مي گيرد و ثواب ها مورد قبول خداوند واقع مي شود. اگر شما اصول دين يعني ولايت و توحيد را از دست بدهيد گناهان آمرزيده نمي شوند و ثواب ها مورد قبول قرار نمي گيرند. پس كاري نكنيم كه از چشم خدا بيفتيم ، به مقام محبوبيت اهميت بدهيم. خدا متقين، محسنين و توابين را دوست دارد. در ضمن انسان متقي، صابر هم مي شود. پيامبر سرچشمه ي همه ي خوبي هاست و پيروي از پيامبر ما را محبوب خدا مي كند. پيامبر مي فرمايد: من عاشق نماز هستم و از نماز سير نمي شوم. پس ما بايد به نماز اهميت بدهيم. كساني كه به نماز اهميت نمي دهند، پيرو پيامبر نيستند. در قرآن بيش از صد

ص: 13533

آيه در مورد نماز آمده است كه خدا ما را به نماز سفارش كرده است. پس اين موضوع خيلي مهم است كه خدا صد آيه در مورد آن گفته است. در مورد نماز تهديدهاي تندي شده است .روايت داريم كه خانمي نزد پيامبر آمد و گفت كه من دچار فحشا مي شدم و بچه هايي كه از اين راه بدنيا مي آمدند را مي كشتم. پيامبر فرمود: چون نماز را ترك كردي به اين منكرات رسيدي. ترك نماز باعث فحشا و منكر مي شود. براي هيچ واجبي ،اين قدر تهديد انجام نشده است. امام سجاد (ع) مي فرمايد :من بعد از معرفت خدا نمي شناسم واجبي كه بالاتر از نماز باشد. نماز تنها واجبي كه بر همه واجب است و در هيچ حالي ترك نمي شود. انسان كه عاقل است و جان دارد هيچ وقت نماز را ترك نمي كند. از زماني كه انسان بالغ مي شود نماز بر او واجب مي شود تا لحظه ي آخر. نماز را مي توان درحال ايستاده، نشسته و خوابيده خواند. چرا ما در هيچ حالي نبايد نماز را ترك كنيم ؟ اين نشانه ي اهميت نماز است. فقط خانم ها در زمان عادت ماهيانه و زمان زايمان (نفاس)نبايد نماز بخوانند و در آن زمان هم مستحب است خانم ها سر سجاده بروند و ذكرخدا را بگويند يعني نبايد ارتباط را قطع كنند. چرا در مورد نماز اينقدر سفارش شده است؟ حضرت عيسي در گهواره فرمود : خدا به من وصيت كرده درمورد نماز و زكات .حتي داريم كه اگر كسي نمازش را نخواند، بعد از مرگش براي او

ص: 13534

نماز بخوانيد. خدا مي فرمايد: كسي كه از نماز روي گردان شود زندگي و عيش او را در زحمت قرار مي دهم. و خوشي او را تنگ مي كنم. و روز قيامت او را كور محشور مي كنم. اين تهديد بزرگي است. در قيامت سوال مي كنند كه خدايا ما در دنيا چشم داشتيم ،چرا الان كور هستيم؟ خدا مي فرمايد: شما از ياد من اعراض كرديد، چون چشم بر روي اوامر من بستيد و خدا را فراموش كرديد، شما را كور محشور مي كنم. اين تهديدها كافي است كه ما هيچ وقت نماز را ترك نكنيم. يكي از رموز نماز اين است كه نماز يكي از نيازهاي ضروري روح ماست. اگر لحظاتي به ما اكسيژن نرسد مي ميريم. نمازهم مثل اكسيژن براي روح ماست. نماز نياز معنوي و روح ماست. اگر ما نماز نخوانيم روح و جان ما مي ميرد و ارتباط ما با مبدا هستي قطع مي شود. اين بالاترين خطر است. تا تواني پا منه اندر فراق .قهر كردن با يك مومن يا دوست جايز نيست. آيا قهر كردن با خدا جايز است؟ خدايي كه خالق ماست و كمال مطلق است. اگر كسي يك هديه قابلي براي ما بخرد تا آخر عمر از او تشكر مي كنيم، خدايي كه همه چيز به ما داده است، آيا ارزش ندارد كه ما هفده دقيقه نماز بخوانيم و از خدا تشكر كنيم؟ نماز نخواندن قهر عملي است. بعضي ها مي گويند كه ما خدا را دوست داريم ولي نماز نمي خوانيم كه اين اشتباه است زيرا نماز نخواندن جدايي از خداست. در زمان امام صادق(ع)

ص: 13535

فردي شراب مي خورد ولي نمازش را مي خواند و در جلسات امام شركت مي كرد. يك روز او شراب زيادي خورده بود و داشت از كوچه ي باريكي رد مي شد كه ديد امام صادق(ع) از روبرو مي آيد. او خيلي خجالت كشيد و از گناهش شرمنده شد. او تصميم گرفت كه رو به ديوار بايستد تا با امام روبرو نشود. ناگهان دست امام را روي شانه اش حس كرد. حضرت فرمود :فلاني، در هر حالي كه هستيد روي تان را از ما برنگردانيد. پس خدا هر گناهي را مي بخشد ولي قهر و روي گرداندن از خدا را نمي بخشد. وقتي فردي قهر كرد ،نفرين مي كند، تهمت مي زند، غيبت مي كند ولي وقتي آشتي كرد خوبي ها را جلو مي آورد. وقتي انسان ها با هم آشتي هستند خوارها را نمي بينند. پس همه ي گناهان قابل تدارك است جز روي گرداندن . بعضي ها گفته اند كه ما نماز مي خوانديم ولي بخاطر گناهاني كه كرده ايم آنرا كنار گذاشته ايم. اين ترفند شيطان است. بهتر است كه بجاي ترك نماز، گناه را ترك كنيم. نماز مثل ريشه و تنه ي درخت است ولي گناه شاخ و برگ است. اگر ما ريشه ي درخت را محكم بكنيم شاخ و برگ ها درست مي شود. كل ذنب لك مغفور.گمشده ي ما خداست، نبايد آنرا از دست بدهيم. بي همگان به سَر شود بي تو به سر نمي شود داغ تو دارد اين دلم جاي دگر نمي شود گر تو نباشي يارمن گشته خراب كار من مونس و غمگسار من بي تو

ص: 13536

به سرنمي شود گر توسري قدم شوم گر تو كفي علم شوم گر بروي عدم شوم بي تو به سرنمي شود گاه سوي وفا روي گاه سوي جفا روي آن مني كجا روي بي تو به سرنمي شود پس بي همه مي توان زندگي كرد ولي بي خدا نمي توان زندگي كرد. با خدا نمي شود قهر كرد بايد با خدا كنار آمد تا رضايتمندي ايجاد شود. امام زمان(عج)مي فرمايد: هيچ چيزي مثل نماز بيني شيطان را به خاك نمي مالد. پس بيني شيطان را به خاك بماليد و نماز را در وقتش بخوانيد. سوال صفحه 571 قرآن كريم را توضيح بفرماييد. پاسخ – پيامبر سه خاصيت مهم براي صلوات برشمردند :خشنودي پروردگار، مستجاب شدن دعا و پاكيزگي اعمال. حضرت نوح مي فرمايد: بياييد استغفار كنيد كه اگر طلب مغفرت كنيد خدا همه ي كارها را درست مي كند(گناه باعث شده كه باران رحمت الهي قطع بشود)اموال و فرزندان شما را حفظ مي كند، باغ هاي شما را زياد مي كند. و نهرهاي شما را جاري مي كند. گاهي كاري كوچك است ولي اثر ماندگاري دارد. به مسجدي رفتم كه اكثر افراد مسجد كودكان و و نوجوانان بودند. يك فرد خيِّر مالي را وقف كرده كه از درآمد آن براي بچه هايي كه به مسجد مي آيند تنقلات بگيرند و به آنها بدهند. بچه در ابتداي كار ثواب و عقاب را نمي داند ولي براي شكلات به مسجد مي آيد. با اين كارها مي توانيم بذر محبت خدا و دين را در دل بچه ها بكاريم. اينكار كوچك است ولي اثرات زيادي دارد. ما بيشتر

ص: 13537

به دنبال تشريفات مسجد مثل گلدسته و... هستيم كه اين اشتباه است. امام صادق (ع)مي فرمايد :يك درهمي كه براي اهل بيت خرج مي شود، دوهزار برابر بالاتر از كارهاي خير ديگر است. اين كار سرچشمه ي همه ي خوبي هاست. مي توانيم شيريني و شكلات به بچه ها بدهيم كه ارتباط بچه ها با اهل بيت قطع نشود. مسيحيان براي حضرت عيسي غوغا مي كنند كه ما هم با آن موافق هستيم ولي پيامبر مابالاتر است. فردي وارد شهر بيروت(دوسوم مردمان اين شهر مسلمان هستند)شد و ديد كه تمام شهر چراغاني است ،تعجب كرد زيرا عيدخاصي در پيش نبود. بعد فهميد كه تولد حضرت مسيح است. درحاليكه يك سوم مردم بيروت مسيحي هستند، آنها كوچه هاي مسلمانان را هم چراغاني كرده بودند. بايد براي ولادت پيامبر هم جشن هاي با شكوه گرفت. مي توان براي روز ولادت پيامبر سور يا هديه داد. همچنين مديرها مي توانند هديه هايي براي زير مجموعه هايشان درنظر بگيرند. خدايا به حق محمد و آل محمد بيماران را شفاي عاجل عنايت بفرما و ما را جزو خدمتگزار اهل بيت قرار بده.

92-10-30

در آسمان عرش تمام ستاره ها بر نور باشكوه تو دارند اشارها ،چشم تو آينه است نه آينه چشم توست بايد عوض شود روش استعاره ها،شصت و سه سال عمر سراسر زلال تو داده است آبروي به تمام هزاره ها، همواره با نسيم مسيحايي اذان نام تو جاري است بر اوج مناره ها ،گل واژه اي براي هميشه است نام تو ثبت است بر جريده عالم داوم تو. سوال- در مورد نماز و بركات آن توضيحاتي بفرماييد. پاسخ

ص: 13538

– در قرآن بيش از صد آيه در مورد سفارش به نماز است. داريم كسي كه نماز را ترك كند در مرز كفر است. چرا اينقدر به نماز تاكيد شده است؟ زيرا نماز رابطه ي ما با خداست. خدا دوست ندارد كه ما با او قهر كنيم. داريم :خدا همه ي گناهان را مي بخشد ولي اعراض و پشت كردن به او را نمي بخشد. خدا هيچ وقت ما را رها نمي كند حتي اگر ما با خدا قهر كنيم. ما در سختي و ابتلاء هستيم ولي خدا هيچ وقت با ما قهر نمي كند. از طرف خدا بريدگي وجود ندارد. داريم :رحمت خدا بر غضبش سبقت دارد يعني رحمت بر غضب غالب است. حتي در غضب خدا هم رحمت وجود دارد. در تمام بلا ها، نعمت وجود دارد. اگر پدري موقتاً با بچه اش قهر مي كند، مي خواهد او را ادب كند ولي قصد غضب ندارد. ممكن است كه خدا ما را گوشمالي بدهد تا ما برگرديم. نماز پاك كنندگي شديدي دارد و ظلمت ها را از بين مي برد. يكي از دوستان سلمان فارسي مي گويد كه با سلمان در زير درختي نشسته بوديم. سلمان شاخه درخت را تكان داد و برگ هاي زرد پايين ريخت .بعد فرمود: روزي با پيامبر زير اين شاخه ي درخت نشسته بوديم كه پيامبر هم همين كار را كردند. و فرمودند: همانطور كه اين برگ ها ريخت، فردي كه با خدا ارتباط برقرار مي كند گناهانش مي ريزد. در سوره يونس داريم: نمازهاي پنجگانه را اقامه كن كه اين حسنات، بدي ها را دور مي كند.

ص: 13539

اميدورار كننده ترين آيه قرآن اين آيه است: ان الحسنات يذهبن سيئات. نماز پيوند اصلي انسان با خداست كه نبايد گسسته شود. اگر اين پيوند محكم باشد شيطان از ما دور مي شود. روايت داريم :نماز شيطان را دور مي كند. روايت داريم: تا زماني كه انسان نماز را رها نكند شيطان نگران است ولي وقتي نماز را ترك كرد ،انسان را به تمام گناهان وادار مي كند. امام زمان(عج) فرمود: چيزي مثل نماز بيني شيطان را به خاك نمي مالد. نماز بخوان تا بيني شيطان را به خاك بمالي. پس نماز ما را از بدي ها دور مي كند. انساني كه مقيد به نماز(حتي معمولي) است، همين نماز عامل بازدارندگي او از گناه مي شود. فردي كه نمازگزار است سعي مي كند كه نمازش در ملك غصبي نباشد. و حقي از مردم به گردن او نباشد. پس نماز ما را از مال حرام و غصبي دور مي كند. در سفر حج ، دزدها به كاروان زدند و بارهاي حجاج را دزديد. هنگام نماز رئيس دزدها وضو گرفت و نماز خواند .حجاج تعجب كردند و سوال كردند كه شما نماز مي خوانيد ولي دزدي مي كنيد. رئيس دزدها گفت كه من نمي خواهم با خدا بجنگم، درست است كه من با مردم مي جنگم. ولي قصد جنگ با خدا را ندارم( اگر كسي شراب مي خورد، نبايد بگويد كه نماز نمي خوانم. زيرا فرد بيمار بايد بيشتر نزد طبيب برود. درمان فرد گناهكار اين است كه بيشتر به سمت خدا برود تا نجات پيدا كند. كسي كه آلوده است بايد بيشتر به حمام برود. اگر

ص: 13540

مي گويند: نماز كسي كه شراب مي خورد قبول نيست يعني اينكه بالا نمي رود ولي منظور اين نيست كه فرد نماز نخواند. نماز دستاويز محكمي است. كسي كه گناه مي كند نماز را نبايد ترك كند)و اين حرف شما ناپخته است كه اگر من دزد هستم نماز نخوانم. مردم در هنگام طواف رئيس دزدها را ديدند كه در حال طواف است .آنها تعجب كردند و از رئيس دزدها پرسيدند كه چه اتفاقي افتاده است؟ او گفت: نماز باعث شد كه من گناهان گذشته را ترك كنم و اموال را به صاحبانشان پس بدهم ،يعني نماز مرا نجات داد. در قرآن داريم :نماز انسان را از بدي ها دور مي كند. به پيامبر گفتند كه فلان جوان گناهان زيادي مي كند. حضرت پرسيد :آيا نماز هم مي خواند؟ گفتند :بله. حضرت فرمود :روزي اين نماز او را از بدي ها دور مي كند. بعد از مدتي همين اتفاق افتاد. گناه بزرگ، بي نمازي و پشت كردن به خداست. نماز خواندن شاهرگ است، نبايد آنرا قطع كرد. بعضي ها مي گويند كه فلاني نماز مي خواند ولي بدزبان يا بداخلاق است. اگر اين فرد نماز نخواند، همان هفده دقيقه اي هم كه نماز نمي خواند، باز فحش مي دهد و گناه مي كند. اگر اين فرد نماز نمي خواند چكار مي كرد؟ حداقل اين است كه در اين هفده دقيقه فحش نمي دهد و گناه نمي كند. سلام دادن به امام حسين(ع) صدهزار گناه را پاك مي كند و مثل اين است كه صدهزار بنده در راه خدا آزاد كرده اي. اين ثواب ها بخاطر اتصال

ص: 13541

با امام است .فردي عادت داشت كه وقتي آب مي خورد به امام حسين(ع) سلام بدهد. او مبتلا به شرب خمر هم بود. يك روز كه شراب خورده بود، به امام حسين (ع) سلام داد. اين سلام تمام وجود او را منقلب كرد و بخاطر همين جمله شراب را كنار گذاشت. پس كسي كه آلوده است بهتر است كه نام خدا و امامان را ببرد. دو تاعراقي در كربلا باهم دعوا مي كردند و همديگر را مي زدند. يكي گفت كه تو را به امام حسين(ع) دعوا نكنيد. ناگهان دعوا تمام شد. اگر ما در بدترين حالات نام خدا و امامان را ببريم خوب است. خدا فرمود :اي موسي بردن نام من ،در همه ي حالات خوب است. يعني در هيچ حالي مرا فراموش نكنيد. يك روحاني در شيراز كه پدرشهيد هم بود مي فرمود: من قبل از انقلاب وضع مالي ام خيلي بد بود. حتي نمي توانستم اجاره خانه ام را بدهم. صاحبحانه مرا جواب كرد.(روزي پيامبر متبسم و خندان بودند. علت را از حضرت سوال كردند .حضرت فرمود :براي يك مومن در شگفتم كه هرچه براي او پيش مي آيد خير است. اگر سلطنت دنيا را به او بدهند چون خدا ولي اوست خير و صلاحش است، اگر او را در سختي بگذارد باز به صلاحش است زيرا كار دست خداست و خدا مربي است. اين نگاه به انسان آرامش مي دهد. امام حسين(ع) در گودي قتلگاه فرمودند: راضي به رضاي تو هستم و در هنگام شهادت متبسم بودند. حضرت علي (ع) در هنگام شهادت فرمودند: به خداي كعبه رستگار شدم. وقتي انسان

ص: 13542

با خدا باشد آرامش دارد) بنگاه مسكن نتوانست خانه ي مناسب براي اجاره پيدا كند. روزي به من گفتند كه زميني است كه خيلي ارزان است و صاحبش مي خواهد آنرا خيلي زير قيمت بفروشد، شما اين زمين را بخر. زيرا اين زمين كنار خانه اي است كه در آن فحشا و منكر انجام مي دهند. من روحاني بودم و نمي خواستم اين كار را بكنم. ولي مجبور شدم همان زمين ارزان را بخرم. روزي به خدا شكايت كردم كه ما را به اينجا آورده اي. خدا الهام كرد كه تو را حفظ مي كنم و به واسطه ي تو كار بزرگي هم انجام مي دهم. اين طور الهام شد كه موقع صبح و ظهر و مغرب روي پشت بام اذان بگو. من همين كار را كردم. آنها مي خواستند از من شكايت كنند ولي ديدند كه اذان گفتن اشكالي ندارد. بعد از مدتي مشتري هاي اين خانه ي فحشاء كم شدند. به بركت اذان گفتن ديگر كسي به اين مكان نمي آمد كه گناه انجام بدهد. وقتي اذان گفتن فحشاء را تعطيل مي كند ،ببينيد كه نماز چكار مي كند. همين نمازهاي دست و پا شكسته ي ما اشياء گم شده ي دنيايي ما را پيدا مي كند چه برسد به خدا ،اين نور است. بعد از مدتي مِلك هاي آن منطقه بالا رفت و صاحب مِلك از ايشان تشكر مي كرد كه با يك اذان گفتن لانه ي فساد تعطيل شد. سوال – صفحه 578 قرآن كريم را توضيح بفرماييد. پاسخ – پيامبر فرمود: نزديكترين افراد به رسول الله در قيامت كساني هستند

ص: 13543

كه در دنيا زياد صلوات بر محمد و آل محمد مي فرستند. در سوره ي قيامت خدا مي فرمايد: عده اي در قيامت شاداب و سربلند هستند براي اينكه آنها در دنيا، چشم دل شان با خدا نظر داشت و با خدا پيوند داشتند. عده اي ديگر در قيامت سرافكنده و عبوس هستند ،آنها كساني هستند كه گناه كرده اند و به خدا نظر نكرده اند و به غير از خدا نظر كرده اند و در عذاب هستند. امسال جشن ولادت پيامبر در مدارس انجام شد. اكثر اولياء دانش آموزان و راننده سرويس ها در اين جشن و شيريني دادن شركت كردند. روايت داريم :هر كار خيري را مأمور كرده ام كه ديگران بگيرند الا صدقه اي كه در راه من مصرف مي شود. چيزي كه براي من خرج مي كنيد خودم مستقيم مي گيرم حتي اگر نصف خرما باشد. در روز قيامت اين ثواب كم به بزرگي كوه احد جلوه مي كند . پيامبر فرمود : من در روز قيامت جواب هر كسي كه محبتي به من و اهل بيت كرده مي دهم. در خارج از كشور روي كودكان خيلي سرمايه گذاري مي كنند. ما برعكس روي دانشجويان سرمايه گذاري مي كنيم. فردي كه دانشگاه رفته شكل گرفته ،كه حفظ و نگهداري او مشكل است. ما بايد قبل از تولد فرزندمان برنامه ريزي كنيم. پيامبر بيشتر از همه روي بچه ها كار مي كردند. پيامبر به بچه ها سلام مي كردند و آنها را در آغوش مي گرفتند و مي فشردند. گاهي بچه هاي مي خواستند كه حضرت همان طور كه نوه هايشان را

ص: 13544

در آغوش مي گيرند آنها را هم در آغوش بگيرند. كه پيامبر مي فرمود: در اين كار مرا ياري كنيد. بذر محبت در دل هاي بچه ها كاشته مي شود. ما بايد روي بچه ها سرمايه گذاري بكنيم. خدايا به حق محمد و آل محمد رفع گرفتاري از همه بفرما. و قلب مان را پر از معرفت، عشق خدا و ائمه بفرما.

92-11-07

سوال – در مورد ادامه ي مبحث آثار نماز توضيحاتي بفرماييد.

پاسخ – نماز هم گناهان را از بين مي برد و هم حسنات و درجات را بالا مي برد. نماز مثل آب است كه هم در شستشو كاربرد دارد و هم مايه ي حيات است. نماز يك عامل بازدارنده ي قوي است. فردي خدمت امام صادق(ع) رسيد و گفت كه گاهي به من غصه و غم و گاهي آرامش و خوشي به من دست مي دهد. امام فرمود: زماني كه غصه شما را در بر مي گيرد معنايش اين است كه طائفه ي شيطان به شما نزديك شده اند و وقتي آرامش و خوشي به شما دست مي دهد معنايش اين است كه فرشته ها به شما نزديك شده اند.

شيطان هميشه منفي گراست و نيروهاي منفي را به انسان ها القاء مي كند. و انسان را به نااميدي مي كشاند. فراق و جدايي انداختن بين ما و خدا، كار شيطان است. بعد امام فرمود :شيطان وعده ي فقر مي دهد و شما را دعوت به گناه و معصيت مي كند. ولي خدا به شما وعده ي آمرزش مي دهد. پس تا مي توانيم منفي باقي را از بين ببريم و اميد

ص: 13545

و رجاء را تقويت كنيم. حاج آقا دولابي مي فرمود: الان دشمن ها هجمه هاي زيادي بر روي مسلمانان دارد. ما نبايد دشمنان را بزرگ جلوه بدهيم. و آنها را تضعيف كنيم. ما بايد مومن را بزرگ كنيم و ايمان را تقويت كنيم. شيطان به كساني كه كفر مي گويند ،تلنگر نمي زند.

روايت داريم :هجمه ي شيطان روي مومنين است. مثلا دشمنان ما با وهابي ها متحد هستند ولي با مسلمانان و شيعيان در جنگ هستند. الان تمام شبكه هاي اينترنتي و ماهواره ها فشارهاي زيادي روي ما آورده اند. و تقريبا صد برنامه به زبان فارسي وجود دارد. آيا امام زمان (ع) كاري نمي كند؟ نور و حرارت و انرژي نمي دهد ؟ پس چطور اين همه زائر پاي پياده به كربلا مي روند؟ پس چرا مردم اين همه شوق و ذوق كربلا و محرم و صفر را دارند؟ آيات نويد بخش و كارهاي خير را تقويت كنيم. امام زمان (ع) بيكار ننشسته است. در اصول كافي از امام هفتم داريم: ما به روح مومن كمك مي كنيم. الهام و نفس امام زمان(ع) موجي ايجاد مي كند كه شيعيان را نجات مي دهد. پس ملائكه و امام زمان(عج) مرتبا براي مسلمانان موج مي فرستند. ايمان سلاح ماست.

بعضي از وعاظ جنبه ي دشمن را تقويت مي كنند يعني مدام از جهنم مي گويند يا دشمن را بزرگ مي كنند. حاج آقا دولابي مي فرمود: راست يعني چيزي كه واقعيت دارد و دروغ يعني چيزي كه واقعيت ندارد. ولي ما نبايد فقط روي دروغ و بدي جولان بدهيم. همه ي بدي ها در صندوقي

ص: 13546

است و كليدي كه در اين صندوق را باز مي كند دروغ است. قرآن مي فرمايد: باطل و دروغ مثل حباب است و از بين مي رود ولي آب ماندگار است. روي بازو امام زمان(ج) نوشته است :جاء الحق و ذهق الباطل، ان الباطل كان زهوقا. حق آمد و باطل رفت همانا باطل ريشه ندارد. پس روي باطل جولان ندهيم.

پس اگر حق و راستي را تقويت كنيم ظلم و دروغ از بين رفتني است .اگر ما جنبه هاي مثبت را تقويت كنيم، جنبه هاي منفي از بين مي رود. حاج آقا دولابي مي فرمود:در كتاب نوشته كه فردي شيطان را خواب ديد كه انواع طناب هاي كلفت و نازك دارد. از شيطان سوال كرد كه اينها چيست؟ شيطان گفت: اينها بندهايي است كه براي گمراه كردن مردم تهيه كرده ام. بندهاي ضعيف براي افرادي است كه معمولي هستند ولي بندهاي كلفت براي افراد قوي مثل آيت الله ها است. ديروز اين بند كلفت را پيش شيخ انصاري بردم ولي او آنرا پاره كرد. اين داستان را به شيخ انصاري گفت و ايشان فرمود: من مي خواستم از بيت المال براي خانواده ام قرض بگيرم ولي پشيمان شدم. پس شيطان بند و طناب دارد.

حاج آقا دولابي مي فرمود: كسي تابحال خواب نديده كه امام زمان(عج) هم بند و تور دارد و دارد ما را به سمت خودش مي كشد. چرا همه خواب شيطان را مي بينند ؟ چرا دل مردم را خالي مي كنيد كه امريكا مي خواهد حمله كند؟ امام زمان(عج) و ائمه هم هستند كه از ما حمايت مي كنند. هر

ص: 13547

كشوري به جز ايران بود تابحال از بين رفته بود ولي ما از نظر معنوي خيلي قوي هستيم.

شيخ بهائي نقل كرده كه به قبرستان تخت فولاد اصفهان رفته بودم. خانم با تقوايي را در آنجا ديدم و سوال كردم كه شما در اين قبرستان چيز عجيبي نديده اي؟ ايشان گفت :بله. من روزي در قبرستان بودم، جنازه اي را آوردند و در قبري دفن كردند و رفتند. بعد از لحظاتي من ديدم كه يك جوان خوش سيما و معطر فضاي قبرستان را عوض كرد، اين جوان وارد همان قبر شد.( البته اين يك مكاشفه بوده كه شخص مي ديده ولي ديگران نمي ديدند.يعني پرده اي از عالم برزخ براي بعضي ها برداشته مي شود) بعد از مدت كوتاهي ديدم كه يك سگ هولناك هم وارد همان قبر شد. من شگفت زده بودم تا اينكه ديدم جوان از قبر بيرون آمد در حاليكه لباس هايش پاره و بدنش مجروح بود. ماجرا را از جوان پرسيدم. جوان گفت :فردي كه از دنيا رفته بود اعمال خوبش به شكل من و اعمال بدش، به شكل سگ تجسم پيدا كرد. در عالم برزخ خوبي ها و بدي ها همراه ما مي آيند. من و سگ با هم درگير شديم ولي چون اعمال بد او زياد بود و گناهان زيادي داشت، زور سگ بيشتر بود و مرا بيرون كرد. اين سگ تا آخر با او خواهد بود.

امام صادق( ع) مي فرمايد: به خدا قسم برزخ يا باغي از بهشت است يا چاله اي از جهنم. بعد از مرگ جسم ما به خاك مي رود و روح مثالي ما

ص: 13548

به عالم ديگر مي رود كه يا همنشين حورالعين است يا همنشين مار و عقرب .بعضي ها نماز مي خوانند ولي شراب مي خورند يا ربا مي خورند. در اينجا بايد جنبه ي مثبت را تقويت كرد. يعني نگوييم كه چون شراب مي خوري نماز نخوان ،بلكه بگوييم: تو كه نماز مي خواني، شراب نخور.

در قرآن داريم كه نماز ما را از منكر باز مي دارد. علامه طباطبايي مي فرمايد كه نماز اين طور نيست كه انسان را اجبار به كار خوب بكند. يا دست و پاي انسان را براي گناه كردن ببندد. نماز وجدان انسان را بيدار مي كند. و به انسان تلنگر مي زند.

كسي كه مي خواهد به عروسي برود، آيا مي تواند با لباس آلوده برود؟خير . پس نرود؟ خير .بايد با لباس تميز برود و همين رفتن به عروسي باعث مي شود كه طرف شستشو كند ، خودش را تميز كند، لباس هاي تميز بپوشد و عطر بزند. عروسي انگيزه ي خوبي براي تميز شدن است. اگر فردعروسي نرود آلودگي هايش از بين نمي رود.

پس بايد جوانه ي نماز را تقويت كرد. نماز علت تامه نيست ولي اقتضاي خواندن نماز را در ما تقويت مي كند. درخت نماز را با كارهاي خوب مان تقويت كنيم. روايت داريم :وقتي فردي از دنيا مي رود پنج صورت زيبا اطراف او را مي گيرند كه يكي از آنها خيلي زيبا و جذاب است و بالاي سر مي ايستد و نماز در سمت راست مي ايستد. در مكتب ما هيچ واجبي مثل نماز اين قدر مسئله ندارد. يعني روي آن خيلي تاكيد

ص: 13549

شده است. ما چندين آيه و روايت در مورد نماز داريم.

بزرگي مي فرمود: ما را به عروسي دعوت كردند. وقتي به دم در رسيديم بچه اي بلند به صاحبخانه گفت: آقا آمد. در مجلس بزن و بكوب بود. ولي با آمدن ما، بزن و بكوب را جمع كردند. ما وارد شديم و صاحبخانه گفت كه من مداحي را دعوت كرده ام كه بخواند. يعني مجلس خوبي برپا شد. آمدن آقا باعث شد كه خوبي هاي مجلس تقويت بشود. ما كساني را كه خيلي درعروسي سخت گير هستند و مراسم عروسي شان با عزا فرقي نمي كند، قبول نداريم. در عروسي بايد شادي باشد. بعضي ها در مراسم عروسي شان دست هم نمي زنند. در روايت داريم كه در جشن عروسي بايد شادي و پايكوبي حلال باشد.

وقتي امام زمان(عج) تشريف بياورند موج خوبي مي آيد. آقا هنوز نيامده و اين همه دعاي ندبه خوان و جمكران برو داريم، اگر آقا بيايد چه مي شود؟ بعضي مواقع در هنگام سخنراني آقا، خانم ها در پشت پرده هستند و صحبت مي كنند. ديدن آقا خيلي تاثير دارد كه خانم ها صحبت نكنند و به حرف آقا گوش بدهند. نماز به اميرالمومنين تعبير شده و فحشا و منكر به دشمنان اميرالمومنين تعبير شده است. حقيقت نماز وجود امام زمان(عج) است. اگر نماز تقويت بشود، باطل ،دروغ و فحشا از بين مي رود. حتي اگر نور نماز كم باشد.

كساني كه خصلت هاي بد دارند و نماز هم مي خوانند، جوانه ي نمازشان را تقويت نكرده اند. اگر نماز را تقويت نكنيم ممكن است كه اثر آن خنثي

ص: 13550

بشود. نماز معمولي همراه با صدق نيت، باعث تقويت نماز مي شود.

سوال – صفحه 585 قرآن كريم را توضيح بفرماييد.

پاسخ – پيامبر فرمود: شفاعت من واجب مي شود بر كسي كه هر شب و روز درود و صلوات بر من را ادامه بدهد حتي اگر گناهكار باشد. يعني صلوات با اعتقاد، گناهان فرد را از بين مي برد يا فرد را موفق به ترك گناه مي كند. اين يك دلگرمي خوبي است. پس اگر كسي صلوات را رها نكند، جهنم براو واجب نمي شود.

سوره عبس شأن نزول مهمي دارد كه اهل سنت گفته اند كه اين در مورد پيامبر خداست. جمعي از ثروتمندان آمده بودند كه به پيامبر ايمان بياورند، يك نابينايي وارد شد و نمي ديد كه پيامبر دارد آنها را مسلمان مي كند. او مرتب از پيامبر سوال مي كرد و پيامبر عبوس كردند و اين آيات در مورد پيامبر نازل شد. ولي عموم علماي ما مثل سيد مرتضي ،اين شأن نزول را رد كرده اند. زيرا با خلقيات پيامبر همخواني ندارد.

امام صادق (ع) فرمودند كه در مورد يكي از خلفاي بني اميه است كه در مجلس بود و حواسش به پولدارها بود و به نابينا توجهي نكرد و سوره عبس براي او نازل شد. ما هم بايد مواظب باشيم كه در مراسم ها فقط حواس مان به پولدارها نباشد و فقرا را هم در نظر داشته باشيم.

در مورد تجسم اعمال خوب و بد ما كه بصورت جوان و سگ در بالا گفته شد، علاوه بر نماز كارهاي مثبت ديگر هم اين جوان روح ما را تقويت مي

ص: 13551

كند. وقتي صله رحم مي كنيم، زيارت مي رويم، دعا مي خوانيم ، احسان مي كنيم نماز ما را رشد مي دهد. وقتي نماز مي خوانيم كارهاي خير ديگري هم بكنيم تا اين جوان را آبياري كنيم. از طرفي گناه و معصيت را كم كنيم، فحش ندهيم زيرا نور نماز را كم مي كند. دروغ گفتن و بداخلاقي جوان ما را زخمي مي كند. پش جوان وجودمان را تقويت كنيم و سگ وجودمان را از بين ببريم.

خدايا به حق محمد و آل محمد قلب، امام زمان(عج) را از ما راضي و فرجش را نزديك بفرما ،همه ي ما را از بهترين ياران امام قرار بده، لحظه اي پيوند ما را با چهارده معصوم قطع نفرما و رفع گرفتاري از همه بفرما.

92-11-14

بخوان به نام همان چشم ها كه ديده تو را به خون بسته نظر كرده آفريده تو را ،فرشته بي خبر از عشق و علم الانسان بخوان بنام عزيزي كه برگزيده تو را، قلم به دست تو داده كه شاعرش باشي شبيه روح به اين واژه ها دميده تو را، درون هر رگ تو قطره قطره طغيان است عرق سرخ گناهي شرر مكيده تو را ، به دست هاي خدا باز مي رسي هر چند به دست وسوسه شيطان زشاخه چيده تو را، صداي حي علي الاعشق را نمي شنوي وضو بگير كه عاشق كند سپيده تو را، بيا و توبه كن و تا هميشه عاشق باش خدا دوباره در آغوش خود كشيده تو را . سوال – در مورد نماز، آثار و بركات آن توضيحاتي بفرماييد. پاسخ – در بحارالانوار از امام

ص: 13552

صادق(ع) داريم : وقتي مومن را در قبر مي گذارند شش صورت زيبا در شش جهت اطراف او را مي گيرند يعني از بالا ،پايين، سمت راست و چپ و پشت سر و مقابل. اينها تجسم اعمال نيك انسان است. يكي از آنها خيلي زيبا و خوش بوست كه بالاي سر شخص است و به ديگران خطاب مي كند: شما چه كسي هستيد؟ صورت سمت راست مي گويد :من تجسم نماز هستم، صورت سمت چپ مي گويد: من تجسم زكات (يا مطلق صدقات)هستم، صورت مقابل مي گويد: من تجسم روزه است و صورت پشت سر مي گويد كه من تجسم حج عمره است و صورت پايين مي گويد كه من تجسم نيكي به بندگان خدا هستم. اين پنج صورت كه خيلي زيبا هستند به آن صورتي كه از همه زيباتر است مي گويند كه شما چه كسي هستيد؟ او مي گويد: من تجسم ولايت و دوستي با اهل بيت هستم. پيامبر فرمود: خدا براي اهل رحمت، پنج بار سفره ي پذيرايي پهن مي كند. كساني كه مي خواهند از آن استفاده مي كنند. در سفره ي خداوند همه نوع ويتاميني وجود دارد. و همه مي توانند با توجه به ظرفيت خودشان از اين سفره استفاده كنند. ما بايد از اين سفره الهي بهره ببريم . و نگوييم كه نماز ما كامل نيست. داريم :نماز معراج مومن است. آقايي خواب ديد كه در مسجد جلوي هر نمازگزار يك نردبان گذاشته اند. و هر كدام پله هاي مختلفي دارد و بالا رفتن از اين پله ها بستگي به خود ما دارد كه چقدر به نمازمان رشد مي

ص: 13553

دهيم. پس نبايد اين پله را رها كنيم. مرحوم قاضي خيلي به نماز اهميت مي دادند و به نماز عشق مي ورزيدند. يكي از شاگردان ايشان مي گفت كه وقتي ايشان نماز مي خواند بدنش گرم مي شد. آيت الله قاضي مي فرمود: نماز معمولي ما را از آتش نجات مي دهد. پيامبر فرمود: خدا فرشته اي دارد كه هنگام نماز ندا مي دهد، وقت هر نماز فرشته الهي به مردم خطاب مي كند: اي مردمي كه با گناه آتش افروزي كرده ايد با نماز اين آتش ها را خاموش كنيد. پس نماز اين اثر را دارد كه گناه را پاك كند. يعني نماز تلنگري به ما مي زند كه چرا آن كار بد را كردي؟ از آيت الله بهجت پرسيدند :نمازي كه آيت الله قاضي فرموده همان نماز كامل و با حضور قلب است؟ ايشان فرمود: خير ،همان نمازهاي معمولي است. اين نمازها ما را از بدي ها باز مي دارد. از پيامبر داريم : نماز از خطوات شيطان جلوگيري مي كند. البته ما نبايد به حداقل نماز بسنده كنيم ولي كم كم بايد نماز را بهتر بخوانيم و با حضور قلب بخوانيم تا به بالاترين كمال برسيم. كسي كه دنيا ،آرامش و آخرت را مي خواهد نماز بخواند. اميرالمومنين وقتي با مشكلي مواجه مي شدند به نماز پناه مي بردند. روايت داريم كه وقتي مشكلي داريد نماز بخوانيد و با خدا صحبت كنيد. اگر بخواهيم خدا با ما صحبت كند مي توانيم قرآن بخوانيم. پس ياد خدا بايد دائمي باشد. و قلب ما بايد به نماز وصل باشد. كساني كه چندين سال نماز

ص: 13554

نخوانده اند، نماز خواندن را شروع كنند و تصميم بگيرند كه در حد توان شان نمازهاي قضا را بخوانند.البته نه به اندازه اي كه خسته بشوند. به اندازه اي كه يقين داريد نماز قضا داريد آنرا در جايي بنويسيد و كم كم بخوانيد. مهم اين است كه شما در مسير جبران باشيد. شما حتما بايد نمازهاي واجب را بخوانيد ولي اگر نماز مستحبي نخوانيد اشكالي ندارد. داريم كه توبه را خيلي سنگين جلوه ندهيد زيرا قضاي نماز و روزه سنگين است. شيطان اينها را بزرگ جلوه مي دهد كه فرد توبه نكند. هر كس در حد توانش دِين هايش را ادا كند. كسي كه در مسير اداي دين است، خدا آنها را مورد رحمت قرار مي دهد. مي توان نمازهاي قضا را هم وصيت كرد. در حرم هاي شريف بجاي نماز زيارت مي توان نمازهاي قضا را خواند. روايت داريم :ثواب يك نماز بالاتر از بيست حج است. و يك حج ثوابش از يك خانه ي پر از طلا كه در راه خدا انفاق بشود بيشتر است. اگر ما پول نداريم كه به حج برويم، مي توانيم بحاي آن نماز بخوانيم. بالاترين ثواب براي واجباتي مثل نماز است. اگر ما نماز قضاي واجب داريم، اين نماز بر نمازهاي مستحبي ديگر مقدم است. پيامبر به حضرت علي(ع) فرمود: اي علي اگر ديدي مردم به سمت مستحبات هجوم آوردند و واجبات را عمل نكردند، تو به سمت واجبات برو زيرا از واجبات مواخده مي شود. و بهره ي واجبات هم زياد است. در قرآن سفارش شده كه هم خودت نماز بخوان و هم اهل خودت را دستور

ص: 13555

به نماز بده و روي آن استقامت كن. اگر فرزند ما بگويد كه من به مدرسه نمي روم يا دكتر نمي روم، ما از هر وسيله اي استفاده مي كنيم تا او را راضي كنيم. ما مي بينيم كه بچه با چه چيزي رام مي شود با همان وسيله، او را وادار به خوردن يا ... مي كنيم. پس بايد در ضروريات صبوري به خرج داد. بعضي مواقع در خانواده ، فرزندي نماز نمي خواند، اعضاي خانواده بايد صبور باشند و خيرخواهي كنند ، او را تشويق كنند و دعا را هم فراموش نكنند. آيه نازل شد: هم خودتان و هم خانواده تان را از آتش جهنم نگه داريد. عده اي نزد پيامبر آمدند و گفتند: ما خودمان از گناه دوري مي كنيم و نماز مي خوانيم ولي فرزندان مان اين كار را نمي كنند، وظيفه ي ما چيست؟ پيامبر فرمود: شما به اندازه ي وظيفه تان عمل كنيد. ما مي توانيم از كارشناسان كمك بگيريم .اگر فرزندي بگويد كه نمي خواهد درس بخواند، تمام محل بسيج مي شوند تا او را راضي كنند كه درس بخواند ولي ما در مورد نماز، اين سرمايه گذاري ها را انجام نمي دهيم. مرحوم بهاءالديني مي فرمود: فرزندان ما آن چيزي مي شوند كه ما رفتار مي كنيم نه آن چيزي كه شعار مي دهيم. مادري كه در اول وقت نماز مي خواند و به فرزندانش محبت مي كند، معمولا دخترش از او الگو مي گيرد و نماز خوان مي شود. در كارخانه اي نود درصد كارگران در نماز جماعت شركت مي كردند. علت اين بود كه مدير

ص: 13556

كارخانه خيلي مقيد به نماز بود و خيلي براي نماز تبليغ مي كرد. حتي كساني كه مشكلي داشتند و حل آن بعهده ي مدير نبود، در هنگام نماز آنرا حل مي كرد. اين تدبير زيبايي بود كه بستر نمازخواندن را فراهم كرده بود. اگر در مدارس مدير،ناظم و معلم ها به نماز بيايند، همه ي بچه ها هم خواهند آمد. نماز مشكلات ما را حل مي كند، ما را از فساد و بدي ها دور مي كند و رحمت خدا را زياد مي كند. سلطاني غلامي داشت كه خيلي او را دوست مي داشت. اطرافيان اعتراض كردند و سلطان گفت كه او اخلاص زيادي دارد و من آنرا به شما ثابت مي كنم. سلطان يك روز بدون مقدمه، يك دُر قيمتي را از خزانه اش درآورد و به وزيرش گفت كه اين دُر را بشكن. او قبول نكرد. سلطان به تمام اطرافيان اين دستور را داد ولي همه گفتند كه اين خلاف عقل است كه دُر گرانبها را بشكنيم. غلام با تيشه اين دُر را شكست .پادشاه گفت : شما بنده ي من هستيد يا دُر؟ بعد معلوم شد كه آن دُر نبوده است. با اين داستان اخلاص غلام ثابت شد. پيامبر فرمود: همانا صورت دين شما نماز است. پس كاري نكنيد كه صورت نماز شما خراب بشود. كساني كه مي خواهند با پيامبر خدا محشور بشوند سجده هايشان را طولاني كنند. پيامبر مشغول بنايي بودند. فردي اجازه گرفت كه به پيامبر كمك كند. بعد از اتمام كار ،پيامبر فرمود: حاجتي از من بخواه. او گفت: من مي خواهم در بهشت با شما همنشين باشم.

ص: 13557

پيامبر فرمود: اگر مي خواهي با من محشور بشوي با طول دادن سجده مرا همراهي كن. نزديك ترين حالات بنده به خدا زمان سجده است مخصوصا اگر اشكي هم جاري شود. سوال - صفحه 592 قرآن كريم را توضيح بفرماييد. پاسخ – اميرالمومنين فرمودند: اثر صلوات بر پيامبر براي از بين بردن گناهان از اثر آب بر آتش بيشتر است. در اين صفحه داريم :اي پيامبر، تو سلطه گر نيستي كه كسي را به نماز و خدا پرستي وادارا كني، تو مذكر و تذكر دهنده هستي .كساني كه پيامهاي الهي را قبول نمي كنند دچار عذاب الهي مي شوند. بازگشت همه بندگان به سوي ماست و حساب آنها هم با ماست. روايت داريم كه خداوند حساب امت پيامبر را به پيامبر و حضرت علي(ع) واگذار مي كند. پيامبر فرمود: روز قيامت حساب شيعيان(كساني كه در مسير ائمه هستند) به ما واگذار مي شود .گناهاني كه بين خدا و بنده است ،ما واسطه مي شويم تا خدا ببخشد و خدا هم مي بخشد. گناهاني كه بين خلق و بنده است يعني حق الناس ،ما واسطه مي شويم كه آنها شما را ببخشند.( روايت داريم كه اگر كسي حقش را نبخشد، خدا به خاطر اينكه مي خواهد آن مومن را به بهشت ببرد، جايگاه وسيعي در بهشت را به صاحب حق نشان مي دهد تا مومن را ببخشد.البته كساني كه در دنيا همديگر را مي بخشند، خدا در بهشت خانه ي بزرگتري به آنها مي دهند) گناهاني كه بين من و شما است را هم مي بخشم. پس اگر ما در مسير اهل بيت باشيم هم حق

ص: 13558

الله و هم حق الناس را مي بخشند. بحران فشارهاي مالي و سودهاي كلان بانك ها بر دوش مردم است و بايد پيگيري شود. يكي از معضلات اين است كه خيلي از كساني كه قرض مي گيرند در پرداخت وام يا قرض جدي نيستند يعني وقتي ما در بازپرداخت كاهلي مي كنيم مجبور مي شوند كه قانون هاي زيادي درست كنند. پس يكي از علت هاي اينكه قرض الحسنه احيا نمي شود بخاطر نپرداختن به موقع آن است. خانمي پيامك داده اند كه مادر من يك ماه روزه استيجاري گرفته تا پول آنرا در صندق قرض الحسنه بگذارد. بعضي از خانم ها هم طلاهايشان را فروخته اند و پول آنرا در صندوق قرض الحسنه گذاشته اند، بخاطر ثواب هايي كه دارد و پيامبر را خوشحال مي كند. آيا مي شود اين پول ها را سر موقع پرداخت نكرد؟ در ضمن ما نبايد زياد وام بگيريم ما بايد براي ضروريات زندگي وام بگيريم. رئيس قبيله دختر زيبايي داشت .جواني به خواستگاري او رفت .به او گفتند كه فلاني اسب زيبايي دارد كه آنرا نمي فروشد، بايد آنرا براي ما بياوري. اين جوان روزي خودش را به بيماري زد و صاحب اسب او را سوار بر اسب كرد ولي او مي خواست اسب را بردارد و فرار كند. صاحب اسب به او گفت كه تو با اين كار باعث مي شوي كه ديگر كسي كار خير نكند. پس كساني كه وام مي گيرند سر موقع آنرا بپردازند تا مردم از قرض الحسنه دادن پشيمان نشوند. خدايا به حق محمد و آل محمد قلب امام زمان(عج) را از

ص: 13559

ما راضي ،فرجش را نزديك بفرما .ما را از بهترين ياران آن حضرت قرار بده ، رفع گرفتاري از همه گرفتارها بفرما.

92-11-21

در اين حرم كه آمده ام پا به پاي عشق عاشق شدن دعاي من است و دعاي عشق، ما دست خالي آمده ايم اي خداي عشق اذن دخول مان بده محض رضاي عشق ،تا چشم كار مي كند اينجا كرامت است اينجا شفيعه است اينجا قيامت است ،ما اشك مي شويم كه باران مان كني ما درد مي شويم كه درمان مان كني ،ما را غريب و بي كس و بي خانه مان كني تا شب نشين صحن شب ستان مان كني ،يادش بخير ماه مبارك بهار تو سي جزء عشق خوانده شده در كنار تو ،بال فرشته است و قدم هاي مردم است در حوض صحن آئينه اش آسمان گم است، ديگر نگرد مادرمان در همين قم است اينجا كه آب است چه جاي تيمم است ،گفتند باز مي شود از قم در بهشت ما را ببر بهشت اي تو اي خواهر بهشت ،آهو شديم در دل صيادمان ببر پرواز مان بده به گوهرشادمان ببر. سوال- در مورد قرآن و بركات آن توضيحاتي بفرماييد. پاسخ – پيامبر دو يادگار مهم براي امت باقي گذاشتند: قرآن و اهل بيت يعني قرآن ناطق و قرآن صامت .روزي عالم فرهيخته اي به مدينه مشرف مي شود. اين سوال به ذهنش مي آيد كه از صاحب قرآن ،پيامبر سوال كند كه آيا از ما راضي است يا خير؟ مدتي كه در مدينه بود به پيامبر توسل پيدا مي كرد كه بپرسد پيامبر از او راضي است

ص: 13560

يا خير. روز آخري كه قصد خداحافظي داشت، در جوار پيامبر عرض مي كند كه من مي خواهم برگردم ،آيا شما از ما راضي هستيد يا خير. به اين نيت رو به قبر پيامبر، تفعل به قرآن مي زند. در اول صفحه ،اين آيه مي آيد: همانا قرآن درميان شما محجور است. در روز قيامت پيامبر شكايت مي كند كه عده اي از امتم از قرآن جدا شدند. داريم :تا زماني كه شما با قرآن باشيد، خدا و پيامبر از شما راضي هستند. روايت داريم :برتري كلام خدا بر ساير كلمات مثل برتري خدا بر بقيه موجودات است. در حالات امام رضا(ع) نوشته اند كه گاهي هر سه روز يك ختم قرآن مي كردند. امام صادق(ع) مي فرمايد: بر شما باد به تلاوت قرآن شب و روز و عمل به قرآن. ما بايد قدردان اين كلماتي باشيم كه بر قلب پيامبر نازل شده و جاودان است. ما بايد جوانان و نوجوانان را به فراگيري قرآن تشويق كنيم. امام صادق(ع) مي فرمايد: كسي كه در دوران نوجواني قرآن را قرائت كند، قرآن با گوشت و خونش آميخته مي شود، جزو سُفراي گرامي مي شود و جزو نيكوكاران عالم قرار مي گيرد. و قرآن در روز قيامت از او شفاعت و دستگيري مي كند. افتخار ما اين است كه اين برنامه، كلاس درس قرآن است. و مردم را به قرآن ارتباط مي دهد. قرآن يادگار مهم پيامبر است كه در اختيار امت است. و حبل متصل بين ما و خداست. پيامبر ما دلال محبت بوده است كه مي خواهد ما را به سمت سرچشمه اصلي كه قرآن

ص: 13561

است ببرد. وقتي شما قرآن تلاوت مي كنيد مستقيم با خدا صحبت مي كنيد و هيچ حائلي بين شما و خدا وجود ندارد. اگر ظرف وجودي ما پاك و تميز باشد، يك آيه كافي است كه ما را نجات بدهد. اولين راه بهره گيري و ارتباط با قرآن، خواندن قرآن است. در روايت سفارش شده كه حداقل در روز پنجاه آيه قرآن بخوانيد. در روايات داريم كه نگاه كردن به قرآن عبادت است. حتي دست كشيدن به قرآن با وضو ،نور قرآن را به ما مي رساند. در بعضي محله هاي مرسوم است كه وقتي فردي مي ميرد، بعد از غسل دادن و كفن ،قرآن روي سينه ي او مي گذارند. اگر فردي ديد كه دلش خيلي تاريك است، با وضو دست به قرآن بكشد تا دلش نوراني بشود. نگاه كردن به قرآن و همراه داشتن آن هم خوب است.شما مي توانيد موبايل هاي تان را با نصب برنامه هاي قرآني و ديني نوراني كنيد. آشنايي با تعاليم و مفاهيم قرآن هم قدم بعدي است.امام سجاد(ع) مي فرمايد: قرآن خزانه هاي خدايي است وقتي خرانه ي هاي الهي باز مي شود(يعني قرآن تفسير مي شود)مي توانيد از خزانه خدا بهره مند بشويد. اينها بخاطر اين است كه ما از قرآن بهره كامل بگيريم. عمل كردن به يك آيه قرآن بالاتر از هزاران بار تلاوت و تفسير قرآن است. تمام اينها مقدمه است كه اگر خدا مي فرمايد: دروغ نگوييد، ما هم دروغ نگوييم. يك اعرابي خدمت پيامبر آمد و گفت كه من مي خواهم قرآن ياد بگيرم. يكي از صحابي سوره زلزال را به دستور

ص: 13562

پيامبر به آن اعرابي ياد داد. وقتي آخرين آيه اين سوره ( فمن يعمل مثقال ذرة شره يره و ...) خوانده شد ،اين آيه بر قلب اعرابي نشست و گفت كه ديگر بس است. اين آيه قلب مرا گرفت و اعتقاد به قيامت و معاد به دلم نشست. او گفت: همه ي قرآن در همين يك آيه است و من به همين آيه عمل مي كنم. اينها را به پيامبر گفتند. پيامبر فرمود: اعرابي فقيه( عالم ودانشمند) شد و مطلب را گرفت. انشاء الله بيشتر با قرآن آشنا بشويم.س در بحارالانوار داريم كه پيامبر فرمود: جبرئيل بر من نازل شد و فرمود كه هر كس بر تو درود و سلام بفرستد، هفتاد هزار ملائكه بر او درود و سلام مي فرستند و هر كس كه هفتاهزار ملائكه بر او درود و سلام بفرستند، قطعا اهل بهشت خواهند بود. سوال – در مورد آثار و بركات زيارت حضرت معصومه توضيحاتي بفرماييد. پاسخ – قرآن و اهل بيت دو يادگار پيامبر است. بعد از مقام چهارده معصوم، امامزاده ها يي كه متصل به اهل بيت هستند، زيادند. اما امامزاده هايي كه بلافصل فرزند امام باشند و در مورد آنها اهل بيت مدح و ستايش كرده باشند و زيارتنامه هم از امام معصوم براي آنها رسيده باشد، كم هستند. يكي از آن شخصيت هاي برجسته كه امتيازات بسيار زيادي براي ايشان آمده حضرت فاطمه معصومه است. امام صادق(ع) مي فرمايد: بهشت هشت در دارد، سه در بهشت به قم باز مي شود. بنظر بنده يكي از علت هايي كه سه در بهشت به قم باز مي شود اين

ص: 13563

است كه اين سرزمين، سرزمين مقدسي است. امام صادق(ع) مي فرمايد: قم شهر ما اهل بيت است، قم شهر شيعيان ماست. خدايا قم را از هر فتنه اي حفظ كن. وجود علما و راويان از زمان امام باقر(ع) شروع شده و تا الان ادامه دارد و اكثر محدثين و راويان اهل قم بوده اند. الان قم مركز علوم اهل بيت و مركز تشيع است. امام صادق(ع) مي فرمايد: يك روزي علم از كوفه و نجف جمع مي شود و علم ما اهل بيت در شهري بنام قم ظهور خواهد كرد (حوزه ي نجف يك حوزه ي هزارساله بوده است ولي الان بر اثر ظلم ظالم ها اين حوزه بهم ريخته است)، شهر قم مركز علم و فضل خواهد شد تا وقتي كه مستضعفي در روي زمين باقي نماند. حتي خانم هاي پشت پرده، در زمان ظهور از علوم اهل بيت به آنها خواهد رسيد. اين اتفاق در قرب ظهور فرزندمان مهدي خواهد بود. علت ديگر اينكه سه در بهشت به قم باز مي شود وجود كريمه اهل بيت حضرت معصومه است. امام صادق (ع) مي فرمايد: در شهر قم فرزندي از فرزندان من از دنيا خواهد رفت نام او فاطمه است. به شفاعت او همه ي شيعيان عالم وارد بهشت مي شوند. يعني شفاعت ايشان اندازه ندارد. در قيامت خيلي ها اجازه ي شفاعت ندارند و خودشان بايد مورد شفاعت قرار بگيرند و عده اي هستند كه مي توانند بطور محدود شفاعت كنند ولي حضرت معصومه مي تواند همه ي شيعيان را شفاعت كند. در حالات آيت الله لنكراني داريم كه ايشان مي فرمود كه

ص: 13564

من در آيه تطهير مشكلاتي داشتيم و عمق آنرا نمي فهميدم .يك روز به حضرت فاطمه معصومه متوسل شدم و بعد همه مشكلاتم برطرف شد و يك كتاب در مورد آيه تطهير نوشتم. آيت الله ناصري مي فرمود: من هر مدت كوتاهي به قم مشرف مي شوم و كسب فيض مي كنم .وقتي مي خواهم وارد حرم بشوم به جاي پاي زوار حضرت معصومه بوسه مي زنم تا به بركت جاي پاي زوار، به من هم عنايتي بشود. آيت الله بروجردي يكي از مراجع بزرگ و استاد امام خميني و آيت الله بهجت بودند. روزي يكي از پادشاهان عربستان سعودي به ايران آمد و اجازه گرفت كه با مرجع بزرگ شيعه ملاقاتي داشته باشد. آيت الله بروجردي اجازه ندادند و فرموند: چون ايشان در قم به زيارت حضرت معصومه نمي رود( زيرا مسلك ايشان وهابيت است و اعتقاد به زيارت ندارد) بي ادبي به حضرت معصومه مي شود كه با من ملاقات كند. از رهگذر خاك سر كوي شما بود هر نافه كه در دست نسيم سحرافتاد اگر تاثيرگذاري برنامه سمت خدا فوق العاده بوده و در بين برنامه هاي ديني و معارفي رتبه اول شده، بخاطر زحمات تهيه كننده و دست اندراكاران برنامه است ولي اساس كار لطف خدا و توجه اهل بيت است. كارشناسان برنامه ي سمت خدا قبل از شروع صحبت در برنامه به حرم حضرت معصومه توسل پيدا مي كنند تا بتوانند حرف هايي كه مفيد است به زبان شان جاري بشود. امام هشتم(ع) مي فرمايد: كسي كه خواهرم معصومه را زيارت كند، مرا زيارت كرده است. نماد چهارده معصوم در

ص: 13565

حرم حضرت معصومه است. سه امام بزرگوار فرموده اند كه زيارت اين بانو معادل بهشت يا ثواب بهشت است. فرمود :كسي كه حضرت معصومه را با معرفت زيارت كند، بهشت بر او واجب مي شود. بازباش اي باغ رحمت تا ابد بارگاه من له كفوا احد

92-11-28

بي قرار تواَم و در دل تنگم گله هاست آه بي تاب شدن عادت كم حوصله هاست، مثل عكس رخ مهتاب كه افتاده درآب در دلم هستي و بين من و تو فاصله هاست ،بي تو هر لحظه مرا بيم فروريختن است مثل شهري كه روي گسل زلزله هاست ،باز مي پرسمت از مسئله ي دوري و عشق و سكوت تو جواب همه ي مسئله هاست. سوال – چكار كنيم كه زندگي مان پر از بركت و آرامش باشد؟ پاسخ – بعضي ها فكر مي كنند كه اگر ثروت داشته باشند به آرامش و نشاط مي رسند. اين مقصد زييايي است كه انسان دنبال كمال و آرامش باشد و به قرب برسد. ما فكر مي كنيم كه مسائل دنيايي حلال مشكلات است و مسير را اشتباه مي رويم.البته ما بايد به اندازه ي گذران زندگي دنبال دنيا برويم. ولي نبايد فكر كنيم كه مسائل مادي انسان را به آرامش مي رساند. انبياء آمده اند كه انسان را از اين فكر خطا بيرون بياورند. آرامش و خوشي در پيوند با خدا و رسيدن به گمشده ي اصلي بدست مي آيد. زندگي آرامش دارد كه در آن خير و بركت و معنويت باشد. ما معمولا به كميت كار توجه داريم و به بركت كار توجه نداريم. عواملي كه به عمر مال

ص: 13566

زندگي بركت مي دهد چيست؟ بعضي از شغل ها، مال ها و علم ها با بركت است. بعضي از مال ها گره مشكلات را حل مي كند ولي در بعضي از مال ها خير و بركت نيست. ممكن است كه فردي درآمد كمي داشته باشد ولي خوش باشد .كسب حلال يكي از عواملي است كه باعث بركت در زندگي و آرامش مي شود. خدا در مورد ربا مي فرمايد : خدا خير و بركت را از ربا مي گيرد. پس افرادي كه با ربا سر و كار دارند خير نمي بينند. آقايي مي گفت كه من زندگي مرفهي داشتم ولي خودم را آلوده به ربا كردم و حرص و طمع مرا وادار كرد كه وام هاي سنگين بگيرم ولي نتوانستم آنها را سر موقع پرداخت كنم و الان فقط يك ماشين قديمي دارم كه با آن كار مي كنم. و همه ي اموالم را از دست داده ام. داريم : خداوند درگوسفند خير كثير گذاشته است. كساني كه در كار گوسفند داري هستند، مال شان خير زيادي دارد. گوسفند سالي يك بار زايمان مي كند و هر سال تعداد زيادي از آنها ذبح مي شوند ولي نسل آن زياد مي شود ولي سگ يا خرگوش گاهي درسال بيش از چندبار زاد و ولد دارند ولي در نسل آنها بركت نيست. خدا در بعضي از كارها خير و بركت را گذاشته است. روايت داريم كه خدا در توليد عسل خير و بركت گذاشته است. بعضي از صفات ما بركت زا است. ما در اعياد تبريك مي گوييم. شروع نماز با الله يعني نام خداست و ختم

ص: 13567

نماز با بركاته است كه جمع بركت است. يعني نتيجه ي اين عروج ،خير و بركاتي است كه به ما مي رسد. دوستي خانه اي قديمي داشت و دبير بود. اين خانه قديمي براي ايشان خيلي خيرات و بركات داشت. ايشان افراد مهمي را در اين خانه ميهماني مي داد. وقتي ايشان به فكر ساختن خانه و دكور بندي خانه افتاد، تمام ميهماني ها از بين رفت. اگر ما به ظاهر در خانه و زندگي مان تشريفاتي داريم، اينها بركت نيست. بركت فقط مربوط به دنيا و ماديات نيست بلكه مربوط به معنويات هم هست. گاهي در يك زيارت يا ذكر ،خير و بركت زيادي وجود دارد. حضرت معصومه 27 سال داشته اند و ازدواج هم نكرده اند. اين بانوي با كرامت، بركاتي به همه ي عالم مي رساند. در جوار اين بانو در طول سال ميليون ها نفر نماز مي خوانند و ذكر مي گويند و تعليم و تعلم انجام مي شود. به بركت اين بانو قم مركز علم شده است. امام صادق(ع) مي فرمايد: به بركت اين بانو، همه ي شيعيان به بهشت مي روند و به خير مي رسند. استادي هر شب بالاي سر حضرت معصومه مي نشست و به ضريح نگاه مي كرد و خير و بركات زيادي كسب مي كرد. چند تا از دخترهاي امام جواد(ع) در جوار حضرت معصومه دفن هستند. در كنار حضرت معصومه ،قبورعالماني مثل آيت الله بهجت، علامه طباطبايي ، آقا شيخ عباس قمي ، شهيد مطهري و ... است. داريم كه اگر كسي حاجتي دارد، سر قبر پدر و مادرش برود. پس در كنار قبر

ص: 13568

يك عالم هم مي توان خير و بركت بدست آورد. در طبقه ي اول حرم، مردم مشغول خواندن نماز و دعا هستند يا مشغول توبه هستند يا جلسه ي درس است. در سطح بالاتر به فرمايش آيت الله بهجت محل نزول فرشته هاست. آيت الله بهجت به آيت الله مسعودي توليت حرم فرموده بودند كه به خادم ها بگوييد كه خليلي مودبانه با زوار برخورد كنند زيرا اينجا محل نزول و صعود ملائكه است. اينها به بركت اين بانوي با كرامت است. ما در افراد عادي و علماي هم داشته ايم كه زندگي شان پر از بركت بوده است. در سوره مريم داريم :خدا مرا با بركت قرار داده، هر كجا كه هستم. ما هم مي توانيم اين دعا را بكنيم. داريم كه مومن براي مومن بركت و خير است. يكي از عوامل بركت زا دوستان خوب است. وقتي دو تا مومن بهم مي رسند بركت دو برابر مي شود. يعني معنويت و نورانيت شان دو برابر مي شود. از مومن به حجت خدا تعبير شده است. حديث داريم: وقتي مومن در زميني قدم مي گذارد، هفت طبقه ي آن زمين پاك مي شود. يعني مومن اينقدر ارزشمند است. مومن جايي نمي رود مگر اينكه خدا بخاطر آن مومن زمين را پاك مي كند. وقتي مومني به قبرستان مي آيد خداوند عذاب را از مرده ها بر مي دارد. مثلا بزرگاني در چاهي، آب دهان انداخته اند و تابحال از آن چاه آب بيرون مي آيد. كنار مسجد شجره چاه هايي است كه حضرت امير حفره كرده اند و هنوز در آن خير و بركت

ص: 13569

خوابيده است. ساره همسر حضرت ابراهيم هفت بار صفا و مروه را رفته و برگشته و بعد ديده كه زير پاي حضرت اسماعيل آب زمزم فوران زده است. هر روز چندين هزار تن آب زمزم از مكه به مدينه مي آورند و به زوار مدينه مي دهند. و زائران به كشورهاي مختلف مي برند. اين چشمه در يك جاي خشك و بي آب است. عجيب است كه اين چشمه خشك نمي شود. اگر ما سرچشمه هاي بركت را پيدا كنيم و به آن پيوند بزنيم زندگي ما با بركت مي شود. آقا شيخ عباس قمي حدود صدكتاب تاليف كرده است كه يكي از آنها مفاتيح الجنان است كه دارد پا به پاي قرآن چاپ مي شود. و مشتري زيادي دارد. تمام كشورهاي شيعه نشين از اين كتاب استفاده مي كنند. كتاب دعاهاي جامع تر هم وجود دارد ولي بركت خاصي در مفاتيح الجنان وجود دارد. آقا شيخ عباس قمي در ثواب تمام كساني كه دعاهاي اين كتاب را مي خوانند، شريك است. ايشان نيت خالصي داشته است. يكي از چيزهايي كه بركت زا است نيت خالص و پيوند با اهل بيت است. به مناسبت هفتادمين سال وفات آقا شيخ عباس قمي كنكره اي برگزار شد .يكي از علماي بزرگ در اين كنگره مي فرمود: از صدر اسلام تابحال كتاب هاي زيادي نوشته شده است ولي هيچ كتابي به اندازه ي مفاتيح الجنان چاپ نشده است. خيلي از مبلغين از كتاب هاي ايشان استفاده مي كنند. كتاب سفينة البحار ايشان هم خيلي با بركت است كه مجموعه اي روائي است كه صد و ده جلد كتاب

ص: 13570

بحارالانوار را در چند جلد خلاصه كرده است .ايشان عمر با بركتي داشته اند. ايشان دعاي روز و شب و سال را براي خودشان نوشته بودند كه بخوانند. بعد فكر كردند كه شايد اين به درد ديگران هم بخورد.ايشان سعي مي كرده كه به همه ي اينها عمل كند. بعد تمام دعاها را جمع آوري كرده و اين را به محضر حضرت فاطمه(س) هديه مي كند. اين باعث خير كثير در زندگي آقا شيخ عباس قمي شده است. بزرگي مي فرمود :قبل از انقلاب افراد گرفتار زيادي به بزرگان مراجعه مي كردند. فردي كه نظامي بود مبلغ كمي خمس داد ولي اين مبلغ كم، خيلي با بركت بود و مشكلات زيادي را حل كرد. بعضي از خمس ها بسيار پربركت است و گره ها را باز مي كند. بخاطر بركت زياد اين خمس ما برآن شديم كه در مورد اين آقا تحقيق كنيم. وقتي به منزل ايشان رفتيم ديديم كه به ايشان نمي خورد كه جزو مقدسين و متدينين باشد. و سگي هم در منزل داشتند. ايشان با خانمي ازدواج مي كند كه بعد از گذشت مدت كوتاهي فلج مي شود. او به خدا مي گويد كه من با اين خانم زندگي مي كنم و به او خدمت مي كنم. بر اثر اين كار، خداوند به زندگي او بركات زيادي داده بود. بعضي صفات ،اخلاق، خير رساندن و احسان به درماندگان ،بركت عجيبي به مال و عمر انسان مي دهد. سوال – صفحه ي چهارم قرآن كريم را توضيح بفرماييد. پاسخ – يكي از معجزات قرآن تحدّي است يعني دعوت كرده كه سوره اي مثل

ص: 13571

قرآن بياوريد. اگر دشمنان و اديان مي توانستند نمونه اي مثل قرآن بياورند جنگ را خاتمه مي دادند. در اين صفحه خدا مي فرمايد: اگر شما شك داريد بر آنچه كه ما بر محمد فرستاديم، سوره اي مثل قرآن بياوريد و از همه افراد كمك بگيريد. اگر نمي توانيد پس عناد را كنار بگذاريد و حق را قبول كنيد كه خدا آتش جهنم را براي كساني كه حق را مي پوشانند و كافر هستند ،آماده كرده است. چهار ذكر شريف است كه در روايات زياد آمده است: لااله الاالله، سبحان الله ،الحمدلله و الله اكبر كه مجموع آنها تسبيحات اربعه ناميده مي شود كه در ركعت سوم و چهارم نماز خوانده مي شود. امام صادق(ع) فرمود: ذكر صلوات بر محمد وآل محمد هم ثواب ذكر لااله الاالله، هم ثواب ذكر سبحان الله ،هم ثواب ذكر الحمدلله و هم ثواب ذكر الله اكبر را دارد. معجوني كه همه ي ذكرها در آن است ،ذكر صلوات بر محمد و آل محمد است. پيامبر فرمود :شفاعت كسي كه اهل فرستادن صلوات باشد، بر من واجب مي شود. خودتان را مقيد كنيد كه در شبانه روز صد تا صلوات بر معصوم هديه كنيد تا بركات آنرا ببينيد. اين ذكر بسيار ساده و پر بركت است. مجموعه آواي محبت ،سيري در فضائل آثار صلوات است كه حاج آقا فرحزاد آنرا جمع آوري كرده اند. علاوه بر مجموع روايات در مورد صلوات، داستان ها و حكاياتي هم در مورد ذكر صلوات ،در اين كتاب آورده شده است. سعي كنيد هديه دادن كتاب را ترويج كنيد. بركت شيريني و گل مثل بركت

ص: 13572

كتاب نيست زيرا كتاب پايدار است. البته گل و شيريني هم خوب است. عواملي بركت زا و عواملي بركت سوز است .پيامبر فرمود :هر كس يك ذكر بگويد خدا يك درخت در بهشت براي او مي كارد. فردي گفت كه ما در بهشت درختان زيادي داريم چون زياد ذكر گفته ايم. پيامبر فرمود: بشرط اينكه آتشي نفرستيد كه آنها را بسوزاند. گاهي يك عامل بركت سوز همه ي سرمايه ي انسان را از بين مي برند مثل رفقاي ناباب. بعضي از گناهان مثل زنا بركت را از زندگي مي برد. راه علاج اين است كه قرض الحسنه را رواج بدهيم. پول هايمان را از بانك ها برداريم و در قرض الحسنه ها سرمايه گذاري كنيم. يكي از عوامل مهم بركت، شكرگزاري است. در زمان انبياء سابق، به فردي گفته شد كه خدا مي خواهد تو را به فقر و غنا امتحان كند. يعني نصف عمرت در غنا و نصف آن در فقر باشي ولي خودت انتخاب كن كه اول در فقر باشي يا در غنا .او همسر عاقلي داشت و گفت كه از خدا بخواه ما در نصف اول زندگي مان در رفاه باشيم. بخش اول زندگي آنها خيلي پربركت بود و آنها غني شدند. بعد همسرش گفت : بيا به فقرا احسان كن . در نيمه ي دوم، زندگي او همچنان خوب و پربركت بود. او نزد پيامبر زمانش رفت و علت را سوال كرد. پيامبر فرمود: خدا وحي فرمود كه چون درنيمه ي اول خير رسانده و شكرگزاري كرده است من او را در نيمه ي دوم زندگي اش در رفاه قرار مي

ص: 13573

دهم. پس ما بايد عوامل بركت زا را در زندگي مان پياده كنيم و عواملي كه بركت سوز است، را حذف كنيم. خدايا به حق محمد و آل محمد قلب امام زمان(عج) را از ما راضي و فرجش را نزديك بفرما و همه ي ما را مشمول دعاهاي ويژه آقا قرار بده. خير و بركت و وسعت رزق به همه ي ما عنايت بفرما.

92-12-05

چنديست شب هايي كه مهتاب است بي خوابم چندان كه اين امواج بي تابم، ياران به بسم الله رد شدند از روح من ختم قرآن كردم و مغلوب گردابم، هرچند ماه آسمان بر من نمي تابد من هرگز از اين آستان رو برنمي تابم، درحسرت مويي چنين تسبيح در دستم با ياد ابرويي چنين پايبند محرابم، تنها نه چشمانم كه جانم تشنه ي يار است حاشا كه گرداند سرابي دور سيرابم. سوال – در مورد عوامل بركت زا (قدر داني از نعمت هاي خدا) توضيحاتي بفرماييد. پاسخ – بركت در زندگي يعني دست و لطف خدا در زندگي. اگر اين بركت نباشد تلاش ها ما به هدر خواهد رفت. يكي از عواملي كه بركت زا است موضوع قدرداني و شكرگزاري از داده هاي خداست. مشكل بزرگ ما اين است كه به داده ها و نعمت هايي كه خدا به ما داده يا بي توجه هستيم يا اينكه قدردان نيستيم و تشكر نمي كنيم. آيه 7 سوره ابراهيم مي فرمايد: مالك شما اين خبر را اعلام مي كند(توجه كنيد)،اگر نعمت هاي خدا را قدرداني كنيد حتما شما را زياد مي كنم و رشد مي دهم. اين وعده ي شكرگزاري است. در آيه

ص: 13574

مي گويد كه ما را هم بزرگ مي كند. اين آيه فقط نعمت هاي مادي يا آخرتي را بيان نكرده است. خداوند قسمت اول آيه را محكم بيان مي كند. اگر شكرگزاري نعمت ها را بكنيد قطعا نعمت ها را زياد مي كنم. و وفور نعمت بدست مي آوريد. در ادامه آيه مي فرمايد: اگر سپاسگزاري نكرديد عذابي در انتظار شما است .در آخر آيه نياورده كه قطعا عذاب مي شويد. ما هم از خوف و هم از رجاء مي گوييم ولي اثرگذاري رجاء خيلي بيشتر است. در قرآن در مورد بشارت و اميدها صحبت كرده است. داريم كه رحمت خدا بر غضب خدا غالب است. حضرت علي (ع)مي فرمايد: انسان كريم اگر وعده بدهد حتما به آن وفا مي كند ولي اگر وعيد( تهديد و جريمه) بدهد، از آن گذشت مي كند. اگر پدري به بچه اش وعده بدهد كه اگر درس بخواند فلان چيز را مي خرد حتما آنرا مي خرد ولي اگر بچه را تهديد كند واجب نيست كه به آن تهديد عمل كند. يعني بايد از مواضعش كوتاه بيايد. پيامبر فرمود: اگر خدا برعملي وعده داد، حتما خدا به آن عمل مي كند. و اگر خدا برعملي وعيد داد، اختيار با خداست. در قرآن داريم :من به صابران ثواب مي دهم و مي توانم منافقين را عذاب بكنم يا نكنم. حاج آقا دولابي مي فرمود: در اميد و رجاء ،خوف هم خوابيده است. اگر در اميد حتي ذره اي خوف بيايد ،انسان ناراحت مي شود. عده اي فقط با خوف حركت مي كنند ولي تاثير اميد بيشتر است. كنار اميد واقعي

ص: 13575

خوف است كه اگر فلان كار نشود چه اتفاقي مي افتد؟ در كنار تمام آيات و روايات عذاب و جهنم، امكان بخشيدن خدا آورده شده است. يكي از آياتي كه انسان را اميدوار مي كند مي فرمايد: گرفتاري هايي كه براي شما پيش مي آيد بخاطر اعمال شماست. و اكثريت آنها را خدا مي بخشد. خدا اگر بخواهد به گناهان ما گير بدهد جنبده اي روي زمين نمي ماند. اين بشارت بزرگي است. قرآن اشارات و حقايقي دارد كه اشارات آن براي عوام است .اگر به اشارات قرآن ايمان بياوريم خدا به ما لطف مي كند. روايت داريم :هيچ نعمتي را خدا از بنده نمي گيرد مگر بخاطر كفران نعمت يا گناه و معصيت .پس راه زياد شدن نعمت و بركت شكرگزاري است. ما بايد شكر نعمت هاي خدا را بجا بياوريم و از آنها استفاده كنيم. در بحارالانوار داريم كه امام صادق(ع) در حال انجام مناسك حج بودند. در منا در خيمه نشسته بودند. سائلي دست نياز دراز كرد. امام داشتند انگور ميل مي كردند، مقداري از انگور را به سائل دادند. سائل داده ي حضرت را رد كرد.(اشتباه بزرگ ما اين است كه در ميهماني ها مي گويند: اين غذا قابل شما را ندارد. اين كار كفران نعمت و گناه است. شما مي توانيد به ميهمان بگوييد: من حق شما راادا نكردم يا در پذيرايي كوتاهي كردم. ما نمي توانيم بگوييم كه نعمت خدا بي ارزش است. پيامبر نان را مي بوسيد و احترام مي گرفت و مي فرمود :خدايا بين ما و نان جدايي نينداز).سائل كمي فكر كرد و فهميد كه اشتباه

ص: 13576

كرده است ،برگشت و انگور را طلب كرد ولي امام به او انگور ندادند. مدتي بعد سائل دومي آمد. و حضرت مقداري انگور به او دادند. او شكرگزاري كرد و الحمدلله گفت. حضرت از اطرافيان پولي قرض گرفتند و به سائل دادند. باز سائل الحمدلله گفت .بعد حضرت پيراهن خودشان را به او دادند. سائل از حضرت تشكركرد و اين بار الحمدلله نگفت. حضرت كمك كردن به سائل را قطع كردند. اميرالمومنين در نهج البلاغه مي فرمايد: چند چيز است كه اگر خدا به كسي مرحمت كند دومي اش را هم مرحمت مي كند. كسي كه توفيق توبه پيدا كند، از آمرزش خدا محروم نمي شود ،كسي كه درست دعا كند خدا اجابت را از او دريغ نمي كند، اگر كسي درست توكل كند از كفايت خدا محروم نمي شود و كسي كه توفيق شكرگزاري به او داده شود خدا زيادي را از او دريغ نمي كند تا وقتي كه شكرگزاري قطع نشود. متاسفانه روحيه ي ناسپاسي در ما زياد است. شايد ما راه هاي شكرگزاري را نمي دانيم. آقاي دولابي در مسجد الحرام نشسته بودند و نگاه مي كردند زيرا نگاه كردن به كعبه خيلي زيباست و ثواب دارد. روايت داريم كه خودتان را فقط مشغول به عبادت نكنيد و زائران را هم تماشا كنيد. خانمي ديد كه ايشان بيكار است .در كنار ايشان نشست و گفت كه من از دست اين (اشاره به كعبه) چكار كنم؟ من بچه بودم كه يتيم شدم، سختي ها و بلاهاي زيادي كشيده ام. او گفت كه سفر چهارمي است كه به كعبه مي آيم. حاج آقا دولابي

ص: 13577

فرمود: اين قدر افراد هستند كه تا بحال خانه كعبه را نديده اند. خوب است كه نعمت هايي را كه خدا به شما داده ببينيد. اگر انسان به داده هاي خدا توجه كند، خدا بقيه ي آنرا هم مرحمت مي كند البته در سختي ها هم نعمت هايي وجود دارد. سوال – صفحه يازدهم قرآن كريم را توضيح بفرماييد. پاسخ – پيامبر در شب معارج به فرشته اي برخورد كردند كه عظيم الجثه بود و انگشتان زيادي داشت. پيامبر سوال كرد كه اين فرشته مامور چيست. گفتند كه او ماموران شمردن قطرات باران است و حتي تعداد قطراتي كه در دريا و بيابان مي ريزد را مي شمرد. پيامبر از آن ملك سوال كرد: ملكي كه اين قدرحسابش دقيق است و قطرات باران را مي شمارد ،آيا چيزي است كه از شمردن آن عاجز باشد ؟ملك گفت :اگر عده اي از امت شما دور هم جمع باشند و صلوات بر شما بفرستند، من از شمردن ثواب صلوات آنها عاجز هستم. مثل نماز جماعت كه اگر از ده نفر بيشتر باشند تمام جن و انس نمي توانند ثواب يك ركعت آنرا بشمارند. اين صفحه در مورد داستان گاو بني اسرائيل است. جواني در قوم بني اسرائيل كشته شد و قاتل مشخص نشد. بين قبايل درگيري و نزاع درگرفت. آنها نزد حضرت موسي رفتند تا از خدا بخواهد كه قاتل را مشخص كند. حضرت موسي از خدا درخواست كرد و خدا فرمود: گاويي را ذبح كنند و مقداري از گوشت آن گاو را به بدن مقتول بمالند ،مقتول زنده مي شود و نام قاتلش را مي گويد.

ص: 13578

آنها براي پيدا كردن گاو به تكاپو افتادند. در روايت داريم كه اگر آنها هر گاويي را ذبح مي كردند همان خاصيت را داشت ولي بني اسرائيل آنقدردر مورد گاو سوال كردند كه گاو منحصر به يك گاو شد.( روايت داريم كه زياد سوال نكنيد و يك سوال را از چند نفر نكنيد. تكرار سوال در يك مورد نهي شده است. خوارج بخاطر زياد سوال كردن به خودشان سخت گرفتند و به ضيق افتادند. پيامبر مشغول اعمال حج بودند كه فردي سوال كرد: چند بار به حج برويم؟ پيامبر ناراحت شدند و فرمودند كه چقدر سوال مي كنيد اگر مي خواستم به شما مي گفتم .اگر چند بار بگويم همان تعداد بر شما واجب مي شود) اين گاو براي جواني بود كه قيمت سنگيني روي گاو گذاشته بود. آنها قيمت گاو را پرداختند، آنرا ذبح كردند و قاتل مشخص شد. جواني كه صاحب گاو بود ،پدري داشت. روزي جنس هاي داخل انبار را فروخت و وقتي مي خواست كليد انبار را به خريدار تحويل بدهد، ديد كه كليد زير سر پدرش است كه خوابيده .بنابراين گفت كه كليد را بعدا تحويل مي دهم زيرا پدرم خواب است. ولي آنها معامله را فسخ كردند. بخاطر همين احترام به پدر، خداوند ثروت كلاني به او عطا كرد( يعني همان مبلغي كه بني اسرائيل براي خريد گاو پرداختند). امام صادق(ع) مي فرمايد : يك خدمت به پدر و مادر اين قدر مال و ثروت براي شخص مي آورد. راه زياد شدن نعمت ها شكرگزاري نعمت هاست. خدا از بنده چه مي خواهد؟ امام صادق(ع) مي فرمايد :به خدا

ص: 13579

قسم ،خدا از بنده ها نمي خواهد مگر دو چيز ،نعمت هاي خدا را اقرار كند كه خدا زياد مي كند و اقرار به تقصير ها و كوتاهي ها .( خيلي ها گناه مي كنند ولي حاضر نيستند كه بگويند ما معصيت كرده ايم) و اقرار كردن يعني شكستن در مقابل خدا. هر چه انسان عذرخواهي كند خداوند مي بخشد. حضرت آدم با اينكه ترك اولي كرد خدا به او لطف كرد زيرا تا خدا گفت كه اشتباه كرده اي ،قبول كرد و كارش را توجيه نكرد. حضرت آدم به گناهش اقرار كرد حتي اقرار كردن نزد بنده هم خوب است . خداوند افراد لجوج را با امتحانات و ابتلائات روبرو مي كند. در روايت داريم كه شكرگزاري از خدا، شكرگزاري از واسطه ها مثل معلم ،مربي و پدر و مادر است. اگر كسي شكر اين واسطه ها را بجا نياورد شكر خدا را بجا نياورده است .پيامبر فرمود: اگر خانواده اي خوردن غذا را با نام خدا شروع كند و در آخر حمد الهي بگويد ،خداوند گناهان آن خانواده را مي آمرزد. در سر سفره ،بسم الله و الحمدلله را بلند بگوييم و از همسر خانه و پدر تشكر و قدرداني كنيم. يكي از راه هاي شكرگزاري اين است كه به نعمت هاي خدا توجه كنيم. بعضي مواقع ما به نعمت هايي كه خدا به ما داده توجه نمي كنيم. پدر و مادر از همه چيز خودش مي گذرد كه فرزندش پيشرفت كند، اين خودش يك نعمت است كه خدا به پدر و مادر داده است. روايت داريم :خدا بخاطر شدت محبت پدر و

ص: 13580

مادر به فرزند، آنها را مي آمرزد و به بهشت مي برد. قلب رئوف از ثروت هاي مادي بالاتر است. توجه دادن به نعمت ها مشكلات را حل مي كند. خدايا به حق محمد و آل محمد همه ما را شكرگزار نعمت ها قرار بده، قلب امام زمان(عج) را از ما راضي و فرجش را نزديك بفرما، رفع گرفتاري از همه گرفتارها بفرما و عافيت و سلامتي به همه عنايت بفرما.

92-12-12

بسم الله الرحمن الرحيم و صل الله علي محمدٍ و آله الطاهرين من بي تو دمي قرار نتوانم كرد *** احسان تو را شمار نتوانم كرد گر بر تن من زبان شود هر مويي *** يك شكر تو از هزار نتوانم كرد آقاي شريعتي: سلام مي گويم به همه ي بيننده هاي خوبمان، سلام عليكم و رحمة الله. خيلي خيلي خوش آمديد به سمت خداي امروز ما. آرزو مي كنم در هركجا كه هستيد، زندگي شما سرشار از بركت باشد، دلتان شاد بايد و لبتان خندان. خيلي خوشحاليم كه در اين لحظات و دقايق همراه شما هستيم و مي دانم كه بي صبرانه منتظر هستيد كه حاج آقاي فرحزاد عزيز مباحث را شروع كنند. آقا سلام عليكم و رحمة الله. خيلي خوش آمديد. حاج آقاي فرحزاد: عليكم السلام و رحمة الله، خدمت همه ي يبينندگان خوب و عزيز و مهربان و دوست داشتني عرض سلام داريم. «بِجَمِيعِ مَحَامِدِهِ كُلِّهَا عَلَى جَمِيعِ نَعْمَائِهِ كُلِّهَا» حمدهاي زيبايي در دعاها هست، يكي از آن حمدها اين است كه خدايا من به همه ي حمدها و به همه ي نعمت هاي تو شكر مي كنم. انشاءالله كه ما هميشه ستايشگر و شكرگذار همه ي نعمت هاي خدا باشيم و آرزوي موفقيت براي

ص: 13581

همه ي سرورانمان داريم. آقاي شريعتي: سلامت باشيد. ما خيلي خوشحال هستيم كه خدمت شما هستيم و خدمت دوستان خوبمان. قرار شد كه ياد بگيريم روزهاي دوشنبه كه زندگي ما پر بركت باشد، كه در ذيل اين بحث چه كنيم زندگي پر بركتي داشته باشيم، حاج آقاي فرحزادي بابي را باز كردند، و يك دريچه اي را كه مباحث بسيار فراواني را در اين باب مي گنجد و آن هم بحث شكر و سپاس هست. هفته ي گذشته يك اشاره اي كرديد و قرار شد كه اين هفته هم ادامه ي بحث شما را يشنويم، در خدمت شما هستيم. حاج آقاي فرحزاد: بسم الله الرحمن الرحيم. اللهم صل علي محمد و. آل محمد و عجل فرجهم. همينطور كه اشاره فرموديد، اميرالمؤمنين(ع) مي فرمايد: يكي از راه هاي خير و بركت و فزوني نعمت، شكرگزاري نعمت ها است. «الشكر يزيد في الرزق» آنهايي كه دنبال اين هستند كه رزق با بركت داشته باشند، و فراواني و وسعت رزق، يكي از راه هايش شكرگزاري است. اين هفته و هفته هاي بعد اگر خداي متعال توفيق مرحمت كند، راه هاي شكرگزاري را مي گوييم، حالا ما مي خواهيم، بنده هاي شكور، و سپاس گزاري باشيم، چطور شكر خدا را به جاي آوريم؟ راه هاي شكرگزاري چند راه است. ما در روايت داريم يكي از مهمترين راه هايش كه معرفت و درك نعمت است. يك تعبيري يك بزرگواري دارد كه مي فرمايد: «درك النعمة شكر النعمة، درك المنعم، شكر المنعم» يعني اگر نعمت را انسان با همه ي وجودش وجدان كند، بيابد، در واقع شكر آن نعمت را به جا آورده، و اگر درست خدا را بشناسد، شكر خدا را هم به جاي آورده است. آقاي شريعتي: خيلي وقت ها

ص: 13582

متأسفانه ما غافل هستيم. حاج آقاي فرحزاد: هم از منعم غافل هستيم و هم از نعمت هايي كه خداي مهربان مرحمت كرده است. يك روايت از امام صادق(ع) است كه حضرت مي فرمايد: «مَنْ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَيْهِ نِعْمَةً فَعَرَفَهَا بِقَلْبِهِ وَ عَلِمَ أَنَّ الْمُنْعِمَ عَلَيْهِ اللَّهُ فَقَدْ أَدَّى شُكْرَهَاوَ إِنْ لَمْ يُحَرِّكْ لِسَانَه» (بحارالانوار/ج75/ص252) فرمود: اگر كسي واقعاً نعمت را بشناسد، عرفان غير از علم است. ما مي دانيم خدا چيزهايي به ما داده است. ولي معرفت يعني درك كنيم، بيابيم. به تعبير ديگري الآن ما مي دانيم تشنگي يك چيزي است. اما ما گاهي همه ي وجودمان تشنه است. يعني احساس تشنگي، آن درك است. ما مي دانيم قند شيرين است. شكر شيرين است، اما يكوقت روي زبانمان است. در دهانمان است. يعني لمس مي كنيم. حسش مي كنيم. عالم مي گويد: من مي دانم، عارف مي گويد: من مي يابم. يعني در واقع شهود مي كند و مي بيند. فرق علم با معرفت خيلي زياد است. و لذا اين روايت امام صادق(ع) مي فرمايد: «من عرفَ النعمة» يعني وجدان بكند و ببيند خدا به او چه داده است. اين نعمتي كه خدا به ما مرحمت كرده است، چه نعمت بزرگي است. اگر واقعاً از صميم دل درك كرديم، و همه ي وجودمان، نعمتي را كه خدا به ما مرحمت كرده است، شما شكر آن را بر جاي آوردي. ولو اينكه با زبانت هم چيزي نگفتي، حالا راجع به شكر زباني هم عرض مي كنيم. ذكرهايي كه براي شكر زباني گفته شده است، كه اگر بينندگان عزيز نظرشان باشد، شايد يكي دو بار، ما اشاره اي كرديم. روايت زيبايي است در مفاتيح هم در حاشيه اش محدث قمي آورده است. كه در روايت

ص: 13583

داريم كه اميرالمؤمنين(ع) ديدند يك كسي دعاي خيلي طولاني مي خواند. «ادعوا بصحيفة طويله» پشتش را گرفته و همينطور دعا مي كند. گاهي هم خسته كننده است واقعاً اين دعاهاي كميل، ندبه، بعضي موقع ها خيلي مردم را خسته مي كنند. بايد مختصرش كرد. بعد حضرت جمله ي خيلي زيبايي فرمودند كه: آن خدايي كه دعاي طولاني را اجابت مي كند، دعاي كوتاه را هم اجابت مي كند. من دعاها را در چهار كلمه برايت خلاصه مي كنم. حمد و استغفار و درخواست از خداي متعال، همه ي دعاها در چهار كلمه، كه البته اگر عزيزان زيرنويس هم بكنند، خلاصه ي كتاب دعا، خلاصه ي مفاتيح، خلاصه ي دعاها، اميرالمؤمنين(ع) در چهار جمله ي كوتاه، كه خوب است هميشه ورد و ذكر همه ي بيننده ها باشد. عزيزان حتماً يادداشت كنند و پيامك ندهند كه هفته هاي بعد هم تكرار كنيد. اميرالمؤمنين همه ي دعاها را در چهار كلمه خلاصه كردند. در حاشيه ي مفاتيح هم هست. عنوانش دعاهاي موجز است. «الْحَمْدُ لِلَّهِ عَلَى كُلِّ نِعْمَة» كل را هم ما قرار داريم كه بكشيم. بلكه متوجه شويم. «كُل» نه يك نعمت و دو نعمت، «عَلَى كُلِّ نِعْمَة»، «الْحَمْدُ لِلَّهِ عَلَى كُلِّ نِعْمَة» اصلاً ما در روايت داريم يكي از عواملي كه دعا را مستجاب مي كند، قدرشناسي و حمد و ستايش خداست. يعني اول بگويم: آقاي شريعتي چقدر شما خوب هستي. مجري خوبي هستي. چنين هستي، چنان هستي، بعد درخواستي كه دارم را به شما بگويم. اين خيلي اثر دارد. يك موقع يكي از آقايان مي فرمودند: شما يك ترفندي به خانواده ي ما ياد داديد، ديگر هميشه جيب و كارت ما را خالي مي كند. گفتيد: كه آقاي دولابي فرمودند: خانم ما مي آيد مي گويد: چه حاج

ص: 13584

آقاي خوبي، چنين است، چنان است. خلاصه خيلي هندوانه زير بغل ما مي گذارد و بعد جيب ما را خالي مي كند. در راه خدا هم ما خيلي روايات داريم كه اول ستايش خدا، حمد خدا، يك عامل مهم اجابت دعا است. در ادعيه هم اين كاملاً محسوس و مشهود است. بله همه الحمدلله، الحمدلله، دعاي افتتاح، دعاي عرفه، بعد مي گويد: اين هم به من مرحمت كنيد. يعني رحمت خدا را به جوش مي آورد و خوبي ها را توجه پيدا مي كند، مي گويد: اينها را هم به من بده. «الْحَمْدُ لِلَّهِ عَلَى كُلِّ نِعْمَة وَ أَسْأَلُ اللَّهَ مِنْ كُلِّ خَيْرٍ» (بحارالانوار/ج91/ص242) خدايا همه ي خوبي ها را مي خواهم. «وَ أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنْ كُلِّ شَرٍّ» نه يكي دو تا، از همه ي بدي ها و شرها، من به خدا پناه مي برم. و چهارم «وَ أَسْتَغْفِرُ اللَّهَ مِنْ كُلِّ ذَنْبٍ» از هر گناهي هم خدايا «استغفرالله»! يك غزل زيبايي مرحوم فيض دارد. چند غزل دارد خيلي زيباست. مرحوم فيض خيلي مرد فوق العاده اي بوده است. در علماي شيعه كم نظير يا بي نظير است. مي گويد: ز هرچه غير يار استغفرالله *** ز بود مستعار استغفرالله نمي دانم از هرچه گفتيم استغفرالله، از هرچه كرديم استغفرالله، يك استغفار كاملي است. «وَ أَسْتَغْفِرُ اللَّهَ مِنْ كُلِّ ذَنْبٍ» خدايا تا حالا هر خطايي، هر لغزشي، هر بدي اي، هر كاري كردم استغفرالله. آقاي شريعتي: چه نعمت هايي كه مي دانيم، چه نمي دانيم. چه گناهاني كه مي دانيم، چه نمي دانيم. چه خيرهايي كه مي دانيم و نمي دانيم. اين خلاصه ي مفاتيح است و خلاصه ي از سفارش اميرالمؤمنين(ع). حاج آقاي فرحزاد: «الْحَمْدُ لِلَّهِ عَلَى كُلِّ نِعْمَة وَ أَسْأَلُ اللَّهَ مِنْ كُلِّ خَيْرٍ وَ أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنْ كُلِّ شَرٍّ

ص: 13585

وَ أَسْتَغْفِرُ اللَّهَ مِنْ كُلِّ ذَنْبٍ» اين شكر زباني. حالا شكر زباني ذكرهاي ديگر هم دارد، يك موقع مفصل مي گويم. الحمدلله كامل است. ولي شكر واقعي و كامل مربوط به درك نعمت است. يعني اگر نعمت را واقعاً درك كردي، شناختي، آن موقع شكر نعمت را در آن حال انجام دادي. يك روايت خيلي زيبايي از امام هادي(ع) است كه در اين زمينه خيلي زيباست. در كلمه ي نعمت سفينة البحار است. عزيزاني كه خواستند مراجعه كنند، كلمه ي نعمت! يك شخصيتي به نام ابوهاشم جعفري است. كه از نوادگان جعفر طيار برادر اميرالمؤمنين(ع) است. ايشان چندين امام را درك كرده و شخصيت وارسته اي بوده است. «أَصَابَتْنِي ضِيقَةٌ شَدِيدَةٌ» در مسائل مالي و امور اقتصادي دچار تنگنا شدند و مشكل اقتصادي پيدا كردند. فقر شديد به من روي آورد. بعضي مواقع درها بسته است. الآن هم من مي دانم خيلي از عزيزان مشكل مالي دارند. يا مطرح مي كنند، يا پيامك مي دهند. بارها به ما پيامك دادند حاج آقا شما نفست از جاي گرم درمي آيد. اين را من واقعاً قبول دارم. يعني كسي كه درد فقر نديده باشد، مريضي نديده باشد، گرفتاري نديده باشد، واقعاً درك نمي كند. ما بايد به اينها حق بدهيم. ولي مي خواهيم عرض كنيم شما هم خيلي چيزها را خدا به شما مرحمت كرده است، آنها را هم ببينيد، آنها را هم قدر بدانيد. و قطعاً پياده از سواره خبر ندارد. ما اينها را خبر داريم و از صميم دل مي پذيريم. ما اين را حق مي دهيم. يك كسي كه مثلاً چهل سال است، ازدواجش جور نشده است. هفتاد سال است هنوز مسكن ندارد. ما قبول داريم.

ص: 13586

ولي مي خواهيم به شما بگوييم كه به داده ها هم توجه كنيم. يك موقع اين گلايه ها حل مي شود و از بين مي رود. ابوهاشم مي گويد: فقر مالي به قدري به من فشار آورد كه من رفتم در گله و شكايت را نزد امام هادي باز كنم. عرض كرديم بسياري از گلايه ها براي مسائل مادي است. كه ما فكر مي كنيم اگر به پول و پله رسيديم، همه ي مشكلات ما حل مي شود. در صورتي كه پول به خود خدا قسم و به همه ي چيزهاي مقدس قسم كه پول حلال همه ي مشكلات نيست. ممكن است بعضاً مورد بعضي از مشكلات با پول حل شود، ولي اگر يك كسي در بيابان گير كرده است، بيابان كوير، خروارها طلا، معدن آنجا گيرش آمده است و يك ليوان آب ندارد بخورد. يك ليوان آب براي او از ميلياردها پول و طلا و سكه بالاتر است. از تشنگي مي ميرد. متوجه هستيد. آقاي شريعتي: حاضر است همه ي دارايي را بدهد، آن ليوان آب را بدست آورد. حاج آقاي فرحزاد: در تاريخ عزيزان نگاه كنند. ما در زمان قحطي پيرمرداني هستند كه يادشان است. زماني خشكسالي بود، مثل حالا از جاي ديگر نمي توانستند راحت گندم و اينها وارد كنند، خانمي در شهر اصفهان سال قحطي، چند كيلو طلا و سكه آورد، داد مي زد يك جوانمرد پيدا شود همه ي اينها را از من بگيرد، يك نان به من بدهد كه من دارم از گرسنگي مي ميرم. از ضعف دارم مي ميرم. از اول بازار تا آخر بازار هي گفت: نان، نان، نان! طلا هم در دستش بود. آخر بازار افتاد و مرد! يعني يك چيزهايي مافوق طلا و سكه

ص: 13587

و پول خدا به ما مرحمت كرده است كه ما توجه نداريم. قدرش را نمي دانيم. همه ي گلايه ها را روي مسائل مادي نبريم. خيلي چيزهاي ديگر هم خدا مرحمت كرده، و چه بسا همان مسائل مادي هم هزاران نعمت در آن خوابيده كه ما خبر نداريم. چون نوعاً افراد يك مقدار به پول و مقام مي رسند، خيلي شلوغ كاري مي كنند. خيلي ديگران را تحقير مي كنند. خيلي فخر مي فروشند. خدا به خاطر مصلحت هايي كه دارد... يعني همه ي نعمت هاي خدا را در مسائل مادي خلاصه نكنيم. اين يك حرف خيلي پخته و مهمي است. يك روايت زيبايي از پيغمبر عظيم الشأن(ص) ديدم كه حضرت فرمودند: اگر كسي تمام نعمت هاي خدا را در خوراك و ماديات ببيند، اين عملش كم است و عذابش نزديك شده است. در اصول كافي است. متن عربي اش را هم مي خوانم. «وَ مَنْ لَمْ يَرَ لِلَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ عَلَيْهِ نِعْمَةً إِلَّا فِي مَطْعَمٍ أَوْ مَشْرَبٍ أَوْ مَلْبَسٍ فَقَدْ قَصَرَ عَمَلُهُ وَ دَنَا عَذَابُهُ» (كافي/ج2/ص315) يعني اگر كسي نعمت را فقط در طعام و خوراك و پوشاك و مسائل مادي ببيند، اين عذابش نزديك است و عملش خيلي كوتاه است. يعني فقط مسائل مادي را نبينيم. حالا عرض مي كنيم. خدا ميليارد، ميليارد مافوق مسائل مادي به ما نعمت مرحمت كرد، فقط دركش كنيم. بعد بي اختيار سجده مي رويم، بي اختيار نماز مي خوانيم. بي اختيار عاشق خدا مي شويم. حالا روايت هايش را عرض مي كنم. در همين روايت زيباي ابوهاشم جعفري، مي گويد: مشكلات مالي به من فشار آورد. در تنگنا قرار گرفتم. باز اين روايت هم زيباست، عرض كنم. يك نفر خدمت امام صادق(ع) رسيد. گفت: من فقير هستم. بي پول هستم.

ص: 13588

قسط عقب افتاده دارم، به قول امروزي ها و چنين و چنان است! حضرت فرمودند كه: گمان نمي كنم. «مَا أَعْرِفُكَ فَقِيرا» (بحارالانوار/ج64/ص147) گمان نمي كنم شما فقير باشيد. عرض كرد آقا مثل اينكه شما متوجه نشديد. من بدهكاري دارم. مشكل مالي دارم. خدا مي داند قرض كردم و چنين و چنان. در روايت داريم هي براي حضرت شرح مي داد، حضرت «يُكَذِّبُه» به تعبير عوام الناس، ننه من غريبم و سوخته كني مي كرد، من بيچاره هستم. بدبخت هستم. گرفتار هستم. چنين و چنان هستم. حضرت «يُكَذِّبُه» مي گفت: نه! خيلي عجيب است، امام معصوم حرف كسي را قبول نكند. يعني خيلي جهالت هم داشته است. دائم پافشاري مي كرد كه «أنا فقير»! يك كلام خيلي زيبايي ملا عبدالله دارد، اين هم مواظب باشيم به زبان نياوريم. مي گويد: زياد محروم ديدن، محروميت مي آورد. هي بگويي: من مريض هستم، مريض هستم، مريض هم نباشي، مريض مي شوي. هي بگويي: فقيرم، فقيرم، گدايم، گدايم، فقير مي شوي. يعني اين يك بحثي است ما مفصل كرديم. گفتن به زبان «الْبَلَاءُ مُوَكَّلٌ بِالْمَنْطِق» (فقيه/ج4/ص379) يعني فال بد زدن، هي گفتن، تكرار كردن، تلقين كردن، فقير هم نباشي گاهي مي شوي. محروم هم نباشي، دائم بگويي: محرومم، محرومم، محرومت مي كنند. يا محروم مي شوي. اين از آنها بود. «أنا فقير» چنانم، چنينم. حضرت هم «يُكَذِّبُه» هي تكذيبش مي كرد. به قول امروزي ها به حضرت عرض كرد: عجب گيري افتاديم! من واقعاً بي پول هستم. شما چطور مي گويي: من فقير نيستم. «مَا أَعْرِفُكَ فَقِيرا» حضرت فرمودند: شما ولايت ما را داري يا نداري؟ ولايت ما را داري يا نداري؟ گفت: چرا. جدم حضرت علي را دوست داري؟ بله. ما را دوست داري؟ بله. فرمودند:

ص: 13589

اگر كسي پيدا شود بگويد: من هزار دينار به تو پول مي دهم از حضرت علي تبرّي بجو. از اهلبيت تبرّي بجو. حاضري ما ولايت را از تو بگيريم؟ پول به تو مي دهيم. گفت: نه. حضرت مبلغ را بيشتر كردند. چند هزار دينار! ده هزار دينار، ميليون دينار، همينطور آلاف و الوف، حضرت دينارها را بردند كه تو حاضر هستي ولايت ما را بفروشي؟ از ما تبرّي بجو من همه دنيا را به پايت مي ريزم. حاضري؟ گفت: نه آقا، قسم خورد. اول قسم خورد من فقير هستم. در روايت داريم «يَحْلِفُ» به حضرت مي گفت: من فقير هستم. ننه من غريبم! حضرت فرمودند: تو حاضر هستي من ميليون پول به تو بدهم، ولايت را از شما بخرم. گفت: والله حاضر نيستم. حضرت فرمودند: من يك نعمت خدا را برايت شرح دادم. كه اين ولايت ما است. تو حاضر نيستي با آلاف و الوف و دينار اينها را بفروشي. آنوقت چطور اينقدر مي گويي: من ندارم! به داده ها هم يك مقدار نگاه كن. نكته ي مهمي است. ابوهاشم جعفري مي گويد: «أَصَابَتْنِي ضِيقَةٌ شَدِيدَة» يعني بحران اقتصادي به من فشار آورد، نزد امام هادي رفتم كه در گله و شكايت را مثل اين بنده خدا باز كنم. اجازه گرفتم، محضر آقا وارد شدم، نشستم. تا خواستم باب گلايه را باز كنم، حضرت پيش دستي كردند و روي دست من زدند. متوجه شدند! فرمودند: «يَا أَبَا هَاشِمٍ أَيُّ نِعَمِ اللَّهِ عَلَيْكَ تُرِيدُ أَنْ تُؤَدِّيَ شُكْرَهَا» (فقيه/ج4/ص401) حالا ما آمده بوديم گله و شكايت كنيم. حضرت آن طرف ورق را برگرداندند. فرمودند: اباهاشم! آمدي كدام نعمت هاي خدا را براي من شرح بدهي؟ «فَوَجَمْت»

ص: 13590

مي گويد: من خودم را جمع كردم، در هم شدم. ما آمده بوديم با توپ پر، آمده بودم گله و شكايت كنم. حضرت فرمود: آمدي شكر كدام نعمت را بر جاي آوري؟ مي گويد: من خيلي سكوت كردم و در هم رفتم، بعد حضرت خودشان ابتدا كردند، سه نعمت مهم خدا را براي من توجه دادند. توجه به سه نعمت به من دادند. فرمودند: اباهاشم، «رَزَقَكَ الْإِيمَانَ فَحَرَّمَ بِهِ بَدَنَكَ عَلَى النَّار» خدا نعمت ايمان را به تو مرحمت كرده است. ايمان يعني اصول دينت درست است. خدا را قبول داري، پيغمبر را قبول داري. مبدأ و معاد را قبول داري، اهلبيت را قبول داري، ايمان در خيلي از روايات به معني ولايت اهلبيت آمده است. ايمان تعبير شده به اميرالمؤمنين(ع) در آيات و روايات فراوان، «وَ مَنْ يَكْفُرْ بِالْإِيمانِ فَقَدْ حَبِطَ عَمَلُه» (كافي/ج2/ص384) يعني كسي كفر به ايمان بورزد كه منظور حضرت علي(ع) است، همه ي اعمالش حبط مي شود. علي معيار است. «حَبَّبَ إِلَيْكُمُ الْإِيمانَ وَ زَيَّنَهُ فِي قُلُوبِكُم» (كافي/ج1/ص436) محبوب دل شما، آقا خدا به تو ايمان مرحمت كرده است. و با اين ايمان بدنت را بر آتش جهنم حرام كرده است. اين بشارت بزرگ، نعمت بزرگ! «هركه از پل بگذرد، خندان بود» فقط دوست داران اهلبيت هستند. فقط كساني از آتش جهنم عبور مي كنند كه محب اهلبيت باشند. «معه برات من جوازٌ من حب علي اب ابي طالب» خوب اين جواز عبور از جهنم را خدا به تو داده است. يعني محال است آتش جهنم عاشق و دوستدار حضرت علي را بسوزاند. برات آزادي خدا به او مرحمت كرده است. اين خيلي مهم است. يعني دغدغه ي

ص: 13591

مهم ما نرفتن جهنم است. و خدا به بركت ايمان چنين نعمتي را به ما عطا كرده است. «يَا عَلِيٌّ حُبُّكَ إِيمَانٌ وَ بُغْضُكَ نِفَاقٌ وَ كُفْرٌ» (بحارالانوار/ج39/ص42) پيغمبر خدا فرمودند: يا علي، محبت تو ايمان است و دشمني تو كفر و نفاق است. خوب اينكه خداي بزرگ به ما لطف كرده است، اين نعمت بزرگ محبت و دوستي اميرالمؤمنين را به ما مرحمت كرده است، و بدنمان را بر آتش جهنم حرام كرده است. يعني محال است در آتش جهنم برود. اين چه نعمت بزرگي است، ما توجه نداريم؟ آقاي شريعتي: خيلي هاي ديگر اين نعمت را ندارند. حاج آقاي فرحزاد: واقعاً ندارند. اگر در خانواده اي كه ناصبي، وهابي و دشمن اهلبيت باشد، كه دشمن شيعه است، دشمن اهلبيت است. خوب اگر در آن خانواده باشد، همينطور مي شود ديگر. خدا اين نعمت بزرگ را كه در خانواده ي اهلبيتي ما پرورش پيدا كرديم به ما عطا كرده است. چرا به اين داده هاي خدا توجه نداريم؟ اين يك نعمت. نعمت دوم حضرت فرمودند: «وَ رَزَقَكَ الْعَافِيَةَ فَأَعَانَكَ عَلَى الطَّاعَةِ» (فقيه/ج4/ص401) دومين نعمتي كه خداي متعال به تو مرحمت كرده است، عافيت و سلامتي است. بدن سالم، امنيتي كه ما داريم. اين نعمت سلامتي بدن، واقعاً اگر دو سه جلسه هم براي بيننده ها شرح بدهيم، جا دارد. من فقط اشاره مي كنم. اينكه ما بدنمان سالم است. با پاي خودمان راه مي رويم. قلب سالم، كبد سالم، چشم سالم، كليه ي سالم، آقا من مي خواهم قلب شما را بخرم. چند ميليون، چند ميليارد كسي حاضر است بفروشد؟ اصلاً اين قابل فروش نيست. كليه ي ما، كبد ما، اصلاً از بين مي رويم. آخر

ص: 13592

اين خيلي قيمت و ارزش دارد. آقاي شريعتي من يك آسايشگاهي رفتم براي معلول ها سخنراني كنم. براي من خيلي زيبا بود. من همين جا خواهش مي كنم يكي از چيزهايي كه ما را به درك نعمت مي رساند، نگاه كردن به افرادي است كه از خيلي نعمت ها محروم هستند. البته خدا در آخرت براي آنها جبران مي كند و به آنها درجه مي دهد. مقام مي دهد. ما نمي خواهيم يكوقت آنها را اهانت نبايد كنيم. آنها هم خدا قطعاً از حكمت و رحمت خودش جبران مي كند. ولي شايد آنها آن گرفتاري را پيدا كردند كه ما متوجه شويم كه به قول مرحوم آيت الله شبيري زنجاني، مي گويد: خدايا تو را شكر مي كنم به عدد كورهاي عالم كه به من چشم دادي. يعني حواسمان باشد به آنچه داريم. به عدد كرهاي عالم به من گوش دادي. به عدد لال هاي عالم، عزيزاني كه زبانشان لال است، چطور نماز مي خوانند؟ همينطور صمٌ بكم مي ايستد. ركوع و سجده مي رود. قرآن را فقط نگاه مي كند. آرزوي يك يا الله، آرزوي يك يا حسين، آرزوي يك يا زهرا، يا صاحب الزمان، يك «اللهم كل وليك»، من نمي دانم واقعاً در دل كر و لال ها چه مي گذرد؟ ولي واقعاً براي آنها خيلي سخت است. يعني اينقدر آرزو دارد يك يا علي بگويد. ولي نمي تواند بگويد. خوب اين نعمتي كه زبان است و اين همه ذكر مي توانم با آن بگويم. شكر كنم، الحمد بگويم، صلوات بفرستم، قرآن بخوانم، اين چه نعمت بزرگي است. همينطور در نماز زيارت عاشورا، همينطور صمٌ بكمٌ، خوب اين نعمت زبان خيلي نعمت بزرگي است. گويايي! در آن آسايشگاه بنده رفتم براي سخنراني، حالا بعضي ها از

ص: 13593

كمر به پايين قطع نخاع بودند. عده اي را با تخت پاي سخنراني ما آوردند. اينها كساني بودند از گردن به پايين قطع نخاع بودند. يعني اين آقا در جواني بر اثر حادثه يا در جنگ يا غير جنگ، عموماً حتي يك مريضي بعضي ها گرفتند. الآن نزديك منزل ما يك خانمي است، شوهر داشته، بچه هم داشته، مريضي پيدا كرده و از گردن قطع نخاع شده است. اين خانم يا اين آقا بايد هفتاد سال، پنجاه سال در رختخواب باشد، چه به او مي گذرد؟ چرا اينقدر ناشكري مي كنيم؟ به خدا قسم كفران نعمت در مملكت ما بيداد مي كند. يك بزرگي كه من خيلي به او ارادت دارم. يك موقع يكي از علما خدمت ايشان آمد. گفت: من مي خواهم مشهد بروم، كاري نداري؟ ايشان گفتند: سلام مرا به امام رضا(ع) برسان. و به امام رضا عرض كن. اي علي بن موسي الرضا ما دخيل تو هستيم. از در خانه ي خدا واسطه شو، خدا به ما مردم ايران چوب كفران نعمت، ناسپاسي را نزند. خدا خيلي به ما نعمت داده است. چه شخصي، چه دولتي، چه مملكتي، امنيتي كه در مملكت ما هست. شما ببينيد در عراق شايد روزي نيست كه چيزي منفجر نشود و كشته ندهد. در سوريه الان چند ميليون آواره هستند؟ در مصر چه خبر است؟ ما نمي خواهيم بگوييم مملكت ما مشكل ندارد. يا توجيه كنيم مشكلاتي كه بر اثر سوء مديريت يا تحريم ها يا بي رحمي بعضي از مردم ممكن است مشكلاتي باشد، ولي اين نعمت ها را هم واقعاً بينيم. واقعاً اين امنيت! بچه اش بيرون مي رود نمي داند برمي گردد يا نه؟ بچه ي ما يك ساعت از

ص: 13594

مدرسه دير بيايد، چه حالي پيدا مي كنيم؟ آقاي شريعتي من خانواده هايي را مي شناسم، بچه شان چندين سال است از خانه بيرون رفته، برنگشته است. يعني پدر و مادر همينطور دلشان آويزان است. چشمشان به در است. خدا يك چنين بلايي به ما نداده است. چرا اينقدر ناشكري مي كنيم؟ بچه مان زير سر خودمان است. سالم است، معلول نيست. يعني آنهايي كه دارند هم مي نالند. آنهايي كه ندارند هم بايد خدا را شكر كنند. همان ها هم بايد خدا را شكر كنند، خيلي چيزهاي ديگر هم خدا به آنها مرحمت كرده است. مي خواهم عرض كنم، من يك عالمي را مي شناسم از بزرگان كه حدود چهل سال بچه اش گذاشته رفته و مفقود است. هيچ خبر و اثري از بچه اش ندارد. افرادي همسرشان رفته، پدرشان از خانه بيرون رفته برنگشته اند. خيلي سخت است. يعني از شهيد دادن و معلول دادن به مراتب سخت تر است. چون نمي داند چه شده است؟ الآن كجا هست؟ زندگي مي كند؟ در چه حالي است؟ چه وضعي دارد؟ مي خواهم بگويم در عرب يك رسمي هست مي گويند، عرب زمان هاي سابق در بيابان زندگي مي كرد، به شتر خيلي علاقه داشت، هم مركب بردن خودش بود و هم بار خودش. اگر در بيابان مي خواست جايي برود يا جا به جا شود با شتر و بالاترين نعمت برايش شتر بوده و بدترين نقمت و بلا اين بوده كه شترش گم بشود. آنوقت شترش كه گم مي شد، مي گفت: اي خدا من در اين بيابان چيزي از تو نمي خواهم، فقط شتر من پيدا شود. حتماً بايد شترمان گم شود بعد در خانه ي خدا بياييم، ناله بزنيم، كه خدايا خواهش مي كنيم، تمنا مي كنيم، بابا شتر

ص: 13595

ما گم نشده، بچه ي ما گم نشده، خود ما صحيح و سالم هستيم. حتماً بايد اين كلام خيلي پخته است. عرض مي كنم وقت باشد. ملا عبدالله يكي از علماي بزرگ و از عرفا است. مي گويد: خدا كند كه وجود شيء پوشاننده ي آن شيء نشود. وجود شيء ساتر آن شيء نشود. خيلي نكته ي دقيق و حكيمانه اي است. يعني خيلي از چيزها هست، وقتي هست، ما توجه نداريم. وقتي سايه ي پدر مي رود، اين پدر مهرباني كه بالاي سر ما است، چرا ناشكري مي كنيم؟ مادر مهرباني كه در خانه، همسر خوبي كه داري، شوهر داري يا خانم داري، يا فرزند داري، حتماً بايد فرزند گرفته شود، بعد داغش، بعد خداي نكرده آدم بفهمد چه نعمتي داشته است؟ زمان رضا خان اينقدر ناامني و خفقان كولاك مي كرد، علماي ما حق عمامه نداشتند. يعني چند نفر از مجتهدين و مراجع مي توانستند عمامه بگذارند. عمامه از سر علما برمي داشتند. چادر خانمش را مي كشيدند، حق نداشت با چادر بيرون بيايد. حاج شيخ عبدالكريم حائري، كه بزرگ حوزه ي علميه ي قم بود، و مرجع بزرگي بود و حضرت امام و خيلي از مراجع پاي درسش بودند، وقتي از دنيا رفت، در شهر قم و شهرهاي مختلف يك ختم براي او نگرفتند. ممنوع بود! يعني يك مجلس فاتحه براي يك مرجع تقليد نمي توانستند بگيرند. روضه خواني ممنوع بود. يعني اين روضه خواني كه الآن ما راحت و آشكارا، حسينيه و تكايا به مناسبت هاي مختلف، فاطميه در پيش است، عزاداري مي كنيم، ممنوع بود. حتي تاسوعا و عاشورا! مرحوم آقاي دولابي فرمودند: من جوان بودم، نوجوان بودم، در دولاب زير زمين گرفتيم، مخفيانه، چند آدم هم گذاشتيم كه پاسگاه

ص: 13596

و مأمورها نيايند، يك ياحسين و يا حسين كنيم و كمي بر سينه بزنيم. يك مأموري ما را پيدا كرد و لو رفت و آمدند ما را كلانتري و پاسگاه بردند. آقاي دولابي با اشك و ناله مي گفت. مي گفت: وقتي ما را زندان كردند، خوب پدر ما ارباب دولاب بود. آمد به رئيس پاسگاه مي شناختند و احترام مي گذاشتند، خيلي هم پدرشان باسخاوت بوده است. گفت: كه بچه هاي ما را يك عده از دولاب گرفتند و اينها را مي خواهند تحويل دادگاه بدهد. گفت: رئيس پاسگاه گفت كه اگر اين دولابي ها آدم كشتند، هيچ مشكلي ندارد، اگر غارت كردند، مشكلي ندارد، چاقو كشيدند، شراب خوردند، هر گناهي كردند مشكلي ندارد، فقط روضه خواني نكرده باشند. من اين را نمي توانم كاري كنم. اصلاً آقاي دولابي مي گفت اين از هزارتا چاقو زدن براي ما بدتر بود. يعني روضه خواني از آدم كشي بدتر بود. مي گفت: بقيه ي گناهان را من مي كنم، من مي توانم وساطت كنم. ولي روضه نخوانده باشند، من از رضاخان مي ترسم كه مرا بزند و داغون كند. خوب يك خفقان اينطوري بوده است. چرا ما قدر امنيت را نمي دانيم؟ شايد شب و روزي نباشد من خبر دارم، نيروهاي انتظامي ما دم مرزها نگهباني مي دهند، كشته مي دهند. شهيد مي دهند. مكرر، حالا شايد خيلي از سربازان عزيز ما، مرزبان هاي ما الآن چقدر گرو گرفته شدند. اين بندگان خدا اين همه خدمت مي كنند، امنيت در مملكت ما باشد، چرا ما قدر اين را نمي دانيم؟ خداي نكرده اگر هرج و مرج شود، الآن كشورهايي كه اين وضع را دارند، خيلي ها آواره هستند. اين عزيزان ما هر كشوري مي رويم، عزيزان افغاني آنجا هستند. كشور

ص: 13597

اروپا، استراليا، آمريكا، به خاطر جنگي كه چندين سال است در كشور افغانستان است، همه آواره شدند در دنيا. خوب مي خواهم عرض كنم اين نعمت امنيت، نعمت عافيت، اين خيلي نعمت بزرگي است. اين حديث معروفي كه شايد همه حفظ باشند. «نعمتان مجهولتان الأمن و العافية» (روضةالواعظين، ج2/ص472) دو نعمت است، تا وقتي كه هست و ما در آن هستيم، قدر آن را نمي دانيم. گفت: «تو قدر آب چه داني كه در كنار فراتي» تا وقتي كه در امنيت هستيم، قدرش را نمي دانيم. وقتي ناامني شد، بعد مي فهميم اوه اوه چه خبر است؟ اميرالمؤمنين (ع) در نهج البلاغه مي فرمايد: «يَنَامُ الرَّجُلُ عَلَى الثُّكْلِ» (نهج البلاغه/ج19/ص212) يعني آدم داغديده، مصيبت زده شب خوابش مي برد. بچه اش مرده، همسرش فوت كرده، پدر و مادر، يك مقدار گريه مي كند و شب اول خيلي ناراحت است. ولي دو سه شب بگذرد خوابش مي برد. يا خسته مي شود، همان شب اول ممكن است خوابش ببرد. اما اگر بگويند: آقا امشب حمله مي كنند به خودت، به ناموست، مالت را غارت مي كنند. ناامن است، اصلاً چشمش روي هم نمي آيد. بدنش هم سالم، همه چيز سالم، پول هم خيلي دارد. كسي هم فوت نكرده، ولي ناامن است. امشب به شما حمله مي شود. اين محل، محل ناامني است. آدم خوابش نمي برد. خوب ما چرا قدر اين امنيت ها را نمي دانيم؟ داده ها را نگاه كن، تا برسيم به نداده ها، كه در همان هم مي خواهيم بگوييم خيلي نعمت است. عزيز من خيلي ها هستند از گردن به پايين قطع نخاع هستند، سه شيفت، سه پرستار در شبانه روز بايد اين را تر و خشكش كند. يعني بدنش زخم بستر نگيرد، حمام ببرند،

ص: 13598

معذرت مي خواهم دستشويي ببرند، اين طرف و آن طرف، خوب اين نعمتي كه شما يك هفته روي تخت بخواب. دو هفته روي تخت بخوابي، چقدر واقعاً سخت است. اصلاً تصورش براي ما سخت است. ولي بحمدلله، بدنمان سالم، دستمان سالم، پايمان سالم، چشممان سالم، اين نعمت عافيت واقعاً تكرار مي كنم، اين جمله اي كه فرمود: خدا كند وجود شي مانع شي نشود. وجود پدر داريم، مادر داريم، دوستان خوب داريم، كتاب خوب داريم، دعا داريم، جلسات خوب داريم، برنامه سمت خدا داريم، خدا را شكر كنيم، حتماً بايد از دست ما برود بعد ناله بزنيم كه عجب چيز خوبي بود! ما گاهي با رفقا مي نشينيم مي گوييم: مرحوم آيت الله بهاءالديني، مرحوم آيت الله بهجت، خيلي بزرگان، مرحوم آقاي دولابي، خوب چرا ما قدر اينها را درست ندانستيم؟ خوب حالا آنها رفتند. چرا اين كساني كه هستند، قدرشان را نمي دانيم؟ مرحوم آ سيد جمال اسد آبادي، مي گويند: يكي از علماي بزرگ از دنيا رفته بود، ايشان را دعوت كردند كه در ختم منبر برود. ايشان فرمودند: اين آقا كه از دنيا رفت، معمولاً ما بعد از اينكه از دنيا رفت، سر و صدا و كتاب و كرامت برايش مي نويسيم، آقا چنين بود. آيت الله بهجت چنين بود. آيت الله بهاءالديني چنين بود. چنين و چنان، برايش معركه مي گيريم. بابا جون وقتي كه زنده هست، چرا از او استفاده نمي كنيم؟ چرا از او بهره مند نمي شويم؟ چرا از نفس قدسي اش بهره نمي گيريم؟ چرا قدرشناسي نمي كنيم؟ ايشان فرمودند: اين عالم كه از دنيا رفت، اگر واقعاً شما دست مرده كشي شما خوب است و دائم براي اين دست بالا مي كنيد،

ص: 13599

بياييد لااقل قدر زنده ها را بدانيم. حالا او كه به ظاهر دستش از دنيا كوتاه شده است. ولي اين كه هست. اينها را قدردان باشيم. شكر گزار باشيم، تا خدابقيه ي نعمت ها را هم بر ما سرازير كند. يك روايت ديگر مانده است. يك نعمت ايمان، حضرت فرمودند: نعمت ايمان را خدا به تو مرحمت كرده است. با اين نعمت ايمان بدنت را بر آتش جهنم حرام كرديم. دوم «رَزَقَكَ الْعَافِيَة فَأَعَانَكَ عَلَى الطَّاعَة» خدا نعمت عافيت، سلامتي، آرامش، امنيت را به تو مرحمت كرده، با اين تو را كمك كرده، بعد طاعت و بندگي خودش. شكرگزار و قدردان باش. سوم فرمود: «وَ رَزَقَكَ الْقُنُوعَ فَصَانَكَ عَنِ التَّبَذُّل» خداي مهربان نعمت قناعت، عزتمندي و آبرومندي را به تو عنايت كرده است. كه اين هم واقعاً نعمت بزرگي است. گاهي ديدي اگر آدم عزت نفس نداشته باشد، براي هر نيازي دست گدايي دراز مي كند. يا نزد اين و آن آبرويش را مي ريزد، يا دست نياز دراز مي كند، ولي ما خدا يك عزت نفسي به ما داده كه گاهي مشكلات مهم هم باشد، حاضر نيستيم آبرويمان را ببريم. آبروي خانواده مان را ببريم. ممكن است نياز داريم، گرفتاري داريم، ولي حاضر نيستيم بياييم آبروريزي كنيم. مناعت طبع كنيم. اين نعمت عزت نفس، قناعت، مناعت طبع، شما ببينيد اگر ما گاهي مسجد مي رويم يا مثلاً كوچه و خيابان و سر چهار راه مي بينيم يك كسي دست گدايي، صحيح و سالم است، ما خجالت مي كشيم، اين نعمت از او گرفته شده است. اين نعمتي كه او خودش را خوار و ذليل كرده است. خودش را شكسته است. ذليل ترين افراد متكدي ها هستند.

ص: 13600

خيلي خوار هستند. آبرو ندارند! خوب اين عزت نفسي كه خدا به ما مرحمت كرده است، خودمان را حفظ مي كنيم، آبروي خودمان و ديگران را نمي بريم، اين چه نعمت بزرگي است. خدا نعمت عزت نفس، قناعت به تو داده و تو را از آبروريختن و آبرو ريزي و له شدن جان و روحت را حفظ كرده است. بعد حضرت فرمودند: من سه نعمت برايت شرح دادم. نعمت ايمان، نعمت عافيت، نعمت قناعت. حس كردم از آن خدايي كه اين همه چيز به تو مرحمت كرده، آمدي از او شكايت كني. من اين نعمت ها را برايت شرح دادم كه شكايت نكني. بعد حضرت فرمودند: من امر كردم، هزار دينار هم پول به تو دادم، برو آن پول ها را هم بگير. پول هم به تو مي دهيم. اگر واقعاً كسي قدردان بود، پول هم گيرش مي آيد، يا در همان پول هايي كه خدا دارد بركتي مي گذارد كه نيازهايش برداشته شود. ولي اين نعمت قدرشناسي نعمت، حالا يك نامه اي هم بود، مي خواستم بخوانم، اگر فرصت بود. پس يكي از راه هاي شكرگزاري نعمت، قدر شناسي نعمت است. درك نعمت است. درك نعمت، شكر نعمت، درك منعم، شكر منعم. آقاي شريعتي: انشاءالله بفهميم و دريابيم و با تمام وجودمان دريابيم كه غرق نعمت هستيم. حاج آقاي فرحزاد خيلي بحث خوبي را شنيديم امروز. خيلي الحمدلله برنامه ي امروز منور شد به كلام نوراني حضرات معصومين و اين اتفاق بسيار خوبي است، ولي وقتي صحبت از نعمت سلامت كرديم، و آن نمونه ها و موارد را شما اشاره كرديد كساني كه مشكلاتي دارند و به نوعي از نعمت عافيت محروم هستند، گفتم چقدر خوب است

ص: 13601

در آستانه ي تلاوت قرآن كريم دعا كنيم براي آن كساني كه به نوعي از نعمت سلامتي محروم هستند و انشاءالله خداوند به بركت اين آيات نوراني به همه انشاءالله عافيت عنايت كند. صفحه ي 18 مصحف شريف آيات 113 تا 119 سوره ي مباركه ي بقره در سمت خداي امروز تلاوت مي شود. انشاءالله زندگي همه ي ما منور به نور قرآن باشد. برمي گرديم همراه شما و در كنار شما به بركت صلوات بر محمد و آل محمد. «وَ قَالَتِ الْيَهُودُ لَيْسَتِ النَّصَارَى عَلىَ شىَ ْءٍ وَ قَالَتِ النَّصَارَى لَيْسَتِ الْيَهُودُ عَلىَ شىَ ْءٍ وَ هُمْ يَتْلُونَ الْكِتَابَ كَذَالِكَ قَالَ الَّذِينَ لَا يَعْلَمُونَ مِثْلَ قَوْلِهِمْ فَاللَّهُ يحَْكُمُ بَيْنَهُمْ يَوْمَ الْقِيَمَةِ فِيمَا كاَنُواْ فِيهِ يخَْتَلِفُونَ(113) وَ مَنْ أَظْلَمُ مِمَّن مَّنَعَ مَسَاجِدَ اللَّهِ أَن يُذْكَرَ فِيهَا اسْمُهُ وَ سَعَى فىِ خَرَابِهَا أُوْلَئكَ مَا كاَنَ لَهُمْ أَن يَدْخُلُوهَا إِلَّا خَائفِينَ لَهُمْ فىِ الدُّنْيَا خِزْىٌ وَ لَهُمْ فىِ الاَْخِرَةِ عَذَابٌ عَظِيمٌ(114) وَ لِلَّهِ المَْشْرِقُ وَ المَْغْرِبُ فَأَيْنَمَا تُوَلُّواْ فَثَمَّ وَجْهُ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ وَاسِعٌ عَلِيمٌ(115) وَ قَالُواْ اتخََّذَ اللَّهُ وَلَدًا سُبْحَنَهُ بَل لَّهُ مَا فىِ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ كلُ ٌّ لَّهُ قَنِتُونَ(116) بَدِيعُ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ وَ إِذَا قَضىَ أَمْرًا فَإِنَّمَا يَقُولُ لَهُ كُن فَيَكُونُ(117) وَ قَالَ الَّذِينَ لَا يَعْلَمُونَ لَوْ لَا يُكلَِّمُنَا اللَّهُ أَوْ تَأْتِينَا ءَايَةٌ كَذَالِكَ قَالَ الَّذِينَ مِن قَبْلِهِم مِّثْلَ قَوْلِهِمْ تَشَبَهَتْ قُلُوبُهُمْ قَدْ بَيَّنَّا الاَْيَاتِ لِقَوْمٍ يُوقِنُونَ(118)إِنَّا أَرْسَلْنَاكَ بِالْحَقّ ِ بَشِيرًا وَ نَذِيرًا وَ لَا تُسَْلُ عَنْ أَصحَْابِ الجَْحِيمِ(119)» ترجمه آيات: «با آنكه كتاب خدا را مى خوانند، يهودان گفتند كه ترسايان بر حق نيند و ترسايان گفتند كه يهودان بر حق نيند. همچنين آنها كه ناآگاهند سخنى چون سخن آنان گويند. خدا در روز

ص: 13602

قيامت درباره آنچه در آن اختلاف مى كنند، ميانشان حكم خواهد كرد. (113) كيست ستمكارتر از آنكه نگذاشت كه نام خدا در مسجدهاى خدا برده شود، و در ويران ساختن آنها كوشيد؟ روا نيست در آن مسجدها جز بيمناك و ترسان داخل شوند و نصيبشان در دنيا خوارى و در آخرت عذابى بزرگ است. (114) مشرق و مغرب از آن خداست. پس به هر جاى كه رو كنيد، همان جا رو به خداست. خدا فراخ رحمت و داناست. (115)گفتند كه خدا فرزندى گرفت. منزّه است او. بلكه هر چه در آسمانها و زمين است از آن اوست و همه فرمانبردار اويند. (116) آفريننده آسمانها و زمين است. چون اراده چيزى كند، مى گويد: موجود شو. و آن چيز موجود مى شود. (117) نادانان گفتند: چرا خدا با ما سخن نمى گويد؟ يا معجزه اى بر ما نمى آيد؟ پيشينيانشان نيز چنين سخنانى مى گفتند. دلهايشان همانند يكديگر است. ما براى آنان كه به يقين رسيده اند، آيات را بيان كرده ايم. (118) ما تو را كه سزاوار هستى، به رسالت فرستاديم، تا مژده دهى و بيم دهى. تو مسئول دوزخيان نيستى. (119)» آقاي شريعتي: خيلي خوشحال هستيم كه خدمت شما هستيم. حاج آقاي فرحزاد مي خواهند از فضيلت ذكر صلوات بر محمد و آل محمد براي ما بگويند و بعد هم اشاره ي قرآني امروز. حاج آقا بفرماييد. حاج آقاي فرحزاد: يك بزرگواري كلام قشنگي دارد مي گويد: خداي متعال معمولاً كارش با كار مخلوق فرق مي كند. او رزاق است، او خالق است. او خلاق است. ما همه مرزوق هستيم. مي گيريم، ولي يك كاري است كه خدا با بنده هايش شريك است. آن هم صلوات بر محمد و آل

ص: 13603

محمد است. «إِنَّ اللَّهَ وَ مَلائِكَتَهُ يُصَلُّونَ عَلَى النَّبِيِّ يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا صَلُّوا عَلَيْهِ وَ سَلِّمُوا تَسْليماً» (احزاب/56) يعني خدا كارش صلوات است يعني دائم لطف و رحمت و عنايتش را بر حبيبش و اهلبيت نازل مي كند و ملائكه هم كه كارگزاران هستند، همين كار را مي كنند. و لذا بزرگان فرمودند: صلوات تخلق به اخلاق خداست. يعني همكاري با خداست، همنوايي با خداست. آنهايي كه مي خواهند هميشه با خدا هم نشين باشند و با اولياي خدا دل و جانشان راجلاء مي دهند با صلوات بر محمد و آل محمد. (اللهم صل علي محمد و آل محمد و عجل فرجهم) آقاي شريعتي: اشاره ي قرآني امروز را بشنويم. حاج آقاي فرحزاد: آيه ي 115 اين سوره ي مباركه ي بقره مي فرمايد: « وَ لِلَّهِ المَْشْرِقُ وَ المَْغْرِبُ فَأَيْنَمَا تُوَلُّواْ فَثَمَّ وَجْهُ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ وَاسِعٌ عَلِيمٌ» وقتي كه قبله را از بيت المقدس به خانه ي كعبه انتقال دادند، خوب بعضي ها ايراد كردند. خداي متعال در آياتي جواب هايي داده از جمله اينكه همه طرف سمت و سوي خداست. يعني خداي متعال يك سمت و سوي خاصي ندارد، حالا به خاطر وحدت مسلمين، به خاطر اينكه اجتماع نمازها يكسان باشد، هركس به يك سمت نماز نخواند، كعبه را قرار داده، ولي به معني واقعي كلمه، خدا همه جا هست. سمت خدا همه جا است، يك جهت خاصي نيست. «وَ لِلَّهِ المَْشْرِقُ وَ المَْغْرِبُ» مشرق و مغرب، شمال و جنوب، پايين و بالا، همه طرف خداست. «فَأَيْنَمَا تُوَلُّواْ فَثَمَّ» يعني هر طرف روي بگردانيد آنجا «وَجْهُ اللَّهِ» است. يعني جهت خدا است. سمت خدا است. اين به درد برنامه ي سمت خدا هم مي خورد. «وَجْهُ اللَّهِ» يعني سمت

ص: 13604

خدا، «إِنَّ اللَّهَ وَاسِعٌ عَلِيمٌ» خداي متعال هم محيط است، هم داناست به همه چيز. يك روايت زيبايي هم ذيل اين آيه هست كه نماز واجب را فقط بايد به طرف قبله خواند. ولي نماز مستحبي به فتواي همه ي فقهاي ما فرمودند: به هر جهتي مي شود بخواني. نماز نافله، نماز زيارت، نمازهاي مستحبي، در راه هم مي شود بخواني. رو به قبله باشيم، البته به قبله بودن هم فضيلتش بيشتر است ولي جايز است. نماز مستحبي و نافله را به هر سمت و سويي بخواني، يا قبله را بلد نيستي، اشكالي ندارد. آقاي شريعتي: خيلي ممنون و متشكرم. هم نكته ي صلواتي را شنيديم، هم اشاره ي قرآني امروز را، شايد خيلي فرصت نداشته باشيم تا پايان برنامه امروز اگر نكته اي هست آقاي فرحزاد بفرماييد، دعا كنيد و بيننده هاي خوب هم آمين بگويند. حاج آقاي فرحزاد: بله، توجه پيدا كردن به نعمت هايي كه اشاره كرديم و خيلي از نعمت هايي كه ما به آن توجه نداريم، يك بزرگواري مي فرمودند: يك جواني پول داشت، خانه داشت، ماشين داشت، همه چيز داشت، به من گفت: من نمي توانم ازدواج كنم. گفتم: خوب چرا نمي تواني ازدواج كني؟ گفت: نمي توانم. گفتم: خوب چييست؟ گفت: بدن من بوي مردار مي دهد. گفتم: چطور؟ گفت: جلو بيا. ديدم يك بوي تعفّن عجيبي مي دهد كه هركس در كنار او باشد فرار مي كند. ببينيد اصلاً ما فكر اين نعمت را هيچوقت كرديم؟ بدنش با هيچ دارو و درماني خوب نمي شود و هزارها از اين نعمت هايي كه خدا به ما مرحمت كرده است و دفع بلا كرده است كه ما خبر نداريم. يك خانمي به من زنگ زد گفت: بدن

ص: 13605

من پوست مي اندازد، هرچه هم قيچي مي كنم باز پوست مي اندازد، مي گويد: گفت به قدري وضع من ناهنجار است كه اگر افرادي بيايند من را ببينند، همه اش سجده ي شكر مي كنند و خدا را شكر مي كنند. من همين جا عرض كنم. نعمت هاي خدا را قدرددان باشيم. اگر هم عزيزاني كه خودشان معلول هستند، يا اطرافيانشان مريض و معلول هستند. آنها هم البته خدا در لطف و رحمت را به آنها گشوده است. ما به آنها خدمت مي كنيم. شكرگزاري مي كنيم. آنها را مي رسيم، هم خدا به ما لطف مي كند، هم به آنها مقام مي دهد و آنها را شفيع ما قرار مي دهد. سعي كنيم هم به آنها محبت و خدمت كنيم. كسي را به خاطر بلا و گرفتاري تحقير نكنيم و براي همه ي آنها هم دعا مي كنيم. خدا انشاءالله براي همه ي آنها شفاي عاجل عنايت كند و از صميم دل خدا انشاءالله رفع گرفتاري براي همه ي گرفتارها، مشكلاتشان را حل كند. و ما را قدردان و قدرشناس همه ي نعمت ها، خصوصاً نعمت سلامتي، نعمت امنيت، نعمت عافيت، اين دعايي كه عرض كرديم اگر باز هم زير نويس شود، خيلي زود، «الْحَمْدُ لِلَّهِ عَلَى كُلِّ نِعْمَة وَ أَسْأَلُ اللَّهَ مِنْ كُلِّ خَيْرٍ وَ أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنْ كُلِّ شَرٍّ وَ أَسْتَغْفِرُ اللَّهَ مِنْ كُلِّ ذَنْبٍ» سه نعمت بزرگ هم كه خداي متعال به ما مرحمت كرده و حضرت به ابوهاشم جعفري فرموده است، يكي ايمان، بدنت را بر آتش جهنم حرام كرده است. دوم خدا عافيت به تو داده است. كمك بر بندگي خدا بر تو فراهم شده است. سوم هم عزت نفس و قناعت داده و از آبرو ريختن تو را حفظ

ص: 13606

كرده است. آقاي شريعتي: حاج آقاي فرحزاد از شما بسيار ممنون و متشكر هستم. خيلي ممنون از توجه شما. فردا انشاءالله با حضور حاج آقاي حسيني در خدمت شما خواهيم بود. دعوت مي كنم بيننده ي برنامه ي فردا هم باشيد. حاج آقا از قدرشناسي گفتند. قدر فرد فرد مخاطبان خوبمان را هم مي دانيم. و ابراز و لطف و محبت شما را هم ارج مي نهيم. بهترين ها را براي همه ي شما آرزو مي كنم. به رسم دوشنبته ها السلام عليك يا ابا عبدالله.

92-12-19

بسم الله الرحمن الرحيم و صل الله علي محمدٍ و آله الطاهرين آقاي شريعتي: سلام مي گويم به همه ي بيننده هاي خوبمان، خانم ها و آقايان. آرزو مي كنم در هر كجا كه هستيد انشاء الله خداوند متعال پشت و پناه شما باشد و زندگي تان پر نشاط باشد و باغ ايمانتان آباد. خيلي خيلي خوش آمديد به سمت خداي امروز ما. آرزو مي كنم در اين لحظات و دقايق كه خدمت شما هستيم، لحاظات مفيدي باشد براي همه ي ما انشاء الله در محضر حاج آقاي فرحزاد عزيز. آقا سلام عليكم و رحمة الله. خيلي خوش آمديد. حاج آقاي فرحزاد: سلام عليكم و رحمة الله، خدمت شما و همه ي زحمت كشان و بينندگان خوب و عزيز و مهربان عرض سلام داريم. اميدواريم كه همه ي بينندگان و همه ي مردم ما قدردان و شكرگزار همه ي نعمت ها، خصوصاً همين نعمت موجود سمت خدا كه گاهي آدم در خود آن نعمت قدر نعمت را نمي داند. گفت: تو قدر آب چه داني كه در كنار فراتي! جا دارد من واقعاً تشكر كنم از موفق ترين برنامه ي مذهبي كه در رسانه الحمدلله با زحمات فوق العاده ي تهيه كننده ي محترم آن كه ارادت خالصانه

ص: 13607

همه ي كارشناس ها به ايشان دارند و مجري خوب و عزيز كه ما هر هفته پيامك داريم و از شما تشكر مي كنند، و بينندگاني كه ما را به سر شوق مي آورند. بلبل از فيض گل آموخت سخن، ور نه نبود *** اين همه قول و غزل تعبيه در منقارش واقعاً لطف و محبت بيننده ها است كه ما را به شوق مي آورد. من همين جا بي نهايت تشكر مي كنم از خداي متعال، و همه ي عزيزان، مسؤولين رسانه كه در تأييد و كمك به اين برنامه زحمت مي كشند. و بالخصوص تهيه ي كننده كه رشته ي پيوند همه ي كارشناسان است و كارشناسان همه با هم همدل و يكي هستند و كمك هم هستند. الحمدلله كه اين برنامه ي زيبا شكل گرفته و اميدواريم مورد نظر اهلبيت قرار بگيرد، و آنها هم قطعاً دعا خواهند كرد. آقاي شريعتي: انشاء الله. خيلي ممنون و متشكرم. خيلي خوشحال هستيم كه خدمت شما هستيم. دوستان خوبمان قرار شد در روزهاي دوشنبه در محضر حاج آقاي فرحزاد ياد بگيريم كه چه كنيم زندگي ما سرشار از خير و بركت باشد، به بحث شكر رسيديم. مطالب بسيار خوبي را حاج آقاي فرحزاد اشاره كردند و وعده داده بودند، انشاءالله راه هاي شكرگزاري از خداوند متعال را هم به ما خواهند گفت. من مناجات خمسه عشر را نگاه مي كردم، مناجات شاكرين اش بسيار مناجات خوبي است با فرازهاي بسيار عالي و بلند. آنجا حضرت امام سجاد(ع) عرض مي كنند كه خدايا من چگونه مي توانم نواي «لك الحمد» سر بدهم كه اين نوا و اين تشكر هم خود محتاج يك شكرگزاري ديگري است. چگونه مي توانم سجده كنم در حالي كه پيشاني و خاكم از

ص: 13608

توست. لذا آن بيت معروف يادم افتاد، «كز دست و زبان كه برآيد، كز عهده ي شكرش به در آيد» حالا باز هم در حد وسع و توانمان راه هاي شكرگزاري را ياد بگيريم كه انشاءالله زندگي ما پر خير و بركت شود. حاج آقاي فرحزاد: بسم الله الرحمن الرحيم. اللهم صل علي محمد و آل محمد و عجل فرجهم. يكي از روايات زيبايي كه من خيلي موقع در ذهنم بوده براي بيننده هاي عزيز بخوانم واقعاً رمز مهمي كه ما بايد به آن برسيم و هدف خلقت هم همان است، رابطه ي عاشقانه بين ما و خداي متعال است و كسي تا به اين گنج دست پيدا نكند، به حقيقت هستي دست پيدا نكرده است. يك شخصيت بزرگي كه خوب خاطره ي خيلي مهمي دارد كه ايشان در جواني يك كسي تلنگري به او مي زند و باعث مي شود او نجف برود و از محضر اميرالمؤمنين(ع) استفاده كند و از علماي برجسته مي شود. به قم برمي گردد و ايشان مي گويد: هرچه هست در عشق و محبت است و حتي وصيت كردند كه روي سنگ قبرش هم اين شعر زيباي حافظ را بنويسند. عاشق شو، ورنه روزي كار جهان سرآيد *** ناخوانده درس مقصود از كارگاه هستي سيد بزرگواري بوده، من بارها سر قبر ايشان رفتم و اين شعر هم در سنگ قبرش نوشتند. تا انسان به عشق نرسد، حالا عشق خدا و عشق بندگان خدا، يعني اگر بين زن و شوهر عشق باشد بنده هزار تا امضا مي كنم تمام مشكلات حل است. كمبودها،غربت ها، حرف ديگران، دخالت ديگران، اگر اينها عاشق هم باشند. ولي اگر همه ي امكانات را بدهي ولي به همديگر

ص: 13609

عشق ندارند، دوست ندارند، اين بنياد ازدواجشان محكم نيست. بين برادر و خواهر، همسايه، دوست، رفيق، هركجا، اگر اين ماده اي است كه من در كتاب محبت و رحمت مفصل گفتم. يعني اين يك گنجي است كه از اين محبت همه ي خارها گل مي شود، همه ي سركه ها مل مي شود، همه ي جدايي ها به وصل تبديل مي شود و مهم ترينش در رابطه با خداست. يعني اگر ما عبادت مان، بندگي مان به عشق برسد، و رابطه عاشقانه باشد. خدا ما را دوست بدارد و ما هم از اين طرف به محبت خدا پاسخ بدهيم. اين كليد واژه و سرچشمه ي حل تمام معضلات عالم است. و بحث امروز ما و بحث شكر يكي از كليد واژه ها و راه حل هايي است كه ما را به عشق و محبت مي رساند. آن حديثي كه عرض كردم مدت ها بود مي خواستم بخوانم، حالا به اين مناسبت پيش آمد. دو روايت داريم هم از حضرت داود(ع) است و هم حضرت موسي(ع). كه خداي مهربان به اين دو پيغمبر بزرگوار فرمودند: «أَحِبَّنِي وَ حَبِّبْنِي إِلَى خَلْقِي» (مجموعه ورام/ج2/ص176) اي داود! اي موسي! مرا دوست بداريد، و يك كاري كنيد مردم هم مرا دوست بدارند. خيلي جالب است كه خدايي كه غني مطلق است البته بوي نياز در اين نيست، ولي چون خير و صلاح بندگان در او است، خدا مي گويد: كه بيايد مرا دوست بدارد. و الا هيچكس خدا را دوست ندارد، بدون اينكه يك سر سوزني به خدا كم و زياد نمي شود. آقاي شريعتي: ولي سعادت در محبت به خداي متعال است. حاج آقاي فرحزاد: خوب خدا فرمود: مرا دوست بداريد، و كاري كنيد مردم هم مرا دوست بدارند.

ص: 13610

«وَ حَبِّبْنِي إِلَى خَلْقِي» هردوي اين دو بزرگوار به خدا عرض كردند: بار پروردگارا ما دوستت داريم. ما عاشق تو هستيم. اما اين عشق و محبت را چطور در دل مردم بپاشيم؟ بذر محبت را بپاشيم. مردم را چه كار كنيم؟ خداي متعال راه حل قرار داد. فرمود: «اذكر لهم نعمائي عليهم و بلائي عندهم» (مجموعه ورام/ج2/ص176) يعني به بندگان من توجه بدهيد، ذكر را يادآوري كنيد كه من چقدر نعمت به شما دادم. چقدر به خاطر اينها هزينه كردم. چقدر لطف كردم. چقدر عنايت كردم. اگر بنشينند درست فكر كنند كه همه ي خيرات و بركات براي من است و من به آنها دادم، از چه خطراتي ما را رد كردند، چه بركاتي روي سر اينها ريختند. اگر يادآوري نعمت هاي من و اطلاعاتي كه من براي آنها هزينه كردم قطعاً بدانيد عشق و محبت مرا خواهند پيدا كرد. يعني رابطه ي عاشقانه وقتي برقرار مي شود كه آدم وجدان بكند. يعني نعمت هاي خدا و لطف و عنايت خدا را درك كند. اين كلامي كه هفته ي قبل تكرار كرديم، «درك النعمة شكر النعمة، درك المنعم، شكر المنعم» امام صادق(ع) فرمود: «من عرف بقلبه، فقد ادي شكرا» اگر كسي با قلبش نعمتي را شناخت، يعني شكرش را به جا آورده است. اينكه پيغمبر خدا گاهي از مركب پياده مي شد، سجده مي كرد، حالا مي گوييم كه يكي از راه هاي شكرگزاري سجده است كه در باب نماز هم وعده داديم، خيلي از بيننده ها منتظر بودند، پيامك دادند، سجده و نماز شكر را مفصل خواهيم گفت. ببينيد چه چيزي است كه پيغمبري كه سوار مركب است در مسير عبور و مرور دارد مي رود، يكباره

ص: 13611

از مركب پياده مي شود، بي اختيار به سجده مي افتد، يعني آن موقع مي يابد كه خدا به او چه كرده است؟ چه داده است؟ و به تك تك ما خيلي چيزها داده است. اين لطيفه اي كه در اين آيه ي مبارك است كه خيلي معاني بلندي را بزرگان ما از اين آيه درآوردند، خداي مهربان بعد از اينكه نعمت آسمان و زمين و ابر و باد و خورشيد و شب و روز و اينها را بيان مي كند، در سوره ي مباركه ي ابراهيم(ع)، بعد از بيان نعمت ها كه همه هستي را خدا براي ما خلق كرده است. يك حديث زيبايي است شايد يكبار ديگر خوانده باشم. استاد بزرگواري داشتيم فرمودند: اگر كسي براي اين حديث جان بدهد، جاي دارد. كه خداي بزرگ غني مطلق، زيبايي مطلق مي فرمايد: «يابن آدم خلقت الاشياء لاجلك و خلقتك لاجلي» اي فرزند آدم من همه ي عالم را به خاطر تو خلق كردم. آسمان، زمين، خورشيد، ماه، ستاره ها، گياهان، نباتات، حيوان ها، جمادات، همه ي اينها گل سر سبد مقصد تو هستي. تو نماينده ي من هستي. تو خليفه ي من هستي. تو انيس من هستي. تو مونس من هستي. آنها را فداي تو مي كنم. يعني كهكشان ها به خاطر تو مي گردند. گفت: ظاهر اين اختران قوام ما *** باطن ما گشته قوام سماء بله، اين موجودات عالم ظاهر ما را درست كردند، ولي باطن ما قوام موجودات است. ولي جمله ي دوم كه فرمود: اگر كسي جان بدهد، جا دارد. اي فرزند آدم! تمام موجودات را براي تو خلق كردم، ولي «خلقتك لاجلي» تو را براي خودم. چرا جاي ديگر مي روي؟ از آن مني كجا روي! چرا جاي ديگر مي روي؟ چرا

ص: 13612

عاشق كس ديگر مي شوي؟ تو را براي خودم خلق كردم، آن آيه اي كه در سوره ي حضرت ابراهيم(ع) مي خواستم اشاره كنم، خدا مي فرمايد: «وَ آتاكُمْ مِنْ كُلِّ ما سَأَلْتُمُوهُ وَ إِنْ تَعُدُّوا نِعْمَتَ اللَّهِ لا تُحْصُوها إِنَّ الْإِنْسانَ لَظَلُومٌ كَفَّارٌ» (ابراهيم/34) خداي مهربان بعد از اينكه نعمت ها را شرح داده مي فرمايد: اي انسان! من از آنچه مورد نياز تو است و لازم بوده به تو مرحمت كردم. «وَ آتاكُمْ» نه اينكه بعداً مي دهم. دادم! فقط بايد توجه كني، دريابي، يك مقدار پرده هاي جهل و غفلت را كنار بزني، ببيني خدا به ما چه داده و چه نداده است. داده هايش هم لطف است. نداده هايش هم لطف است. امام سجاد(ع) يك بيان لطيفي دارند در صحيفه ي سجاديه مي فرمايند: خدايا شكر مرا به نداده ها بيشتر قرار بده تا به داده ها! يك پزشكي هفته ي قبل پيامك داده بود، ما مرض هايي در افراد مي بينيم كه اگر بنشينيم شب و روز شكر كنيم كه خدا به ما خيلي از چيزها را نداده است، آفت ها را نداده است، مريضي ها را نداده است، فلان كارها را نداده، نداده! دنيايي كه ما را از همه چيز غافل كند، نداده است. رياست باطل نداده است. نداده ها يك طرف، داده ها يك طرف! ما را غرق كرده است. خداي مهربان مي فرمايد: «وَ إِنْ تَعُدُّوا نِعْمَتَ اللَّهِ» دو جاي قرآن تكرار شده است. در سوره ي نحل هم آمده است. خدا مي گويد: من اينقدر روي سر شما چيز ريختم، كه بخواهيد بشماريد از شمارش نعمت ها عاجز هستيد چه برسد به اينكه بخواهيد شكر آن را بر جاي آوريد؟ ولي خدا گلايه دارد، «إِنَّ الْإِنْسانَ لَظَلُومٌ كَفَّارٌ» حيف اين انساني كه

ص: 13613

خدا اين همه به او چيز داده است، هم خيلي ستم و ظلم مي كند و هم خيلي ناسپاس است. ببينيد واقعاًاز اين گلايه ي خداوند بر آدم عرق شرم مي نشيند. آقاي شريعتي: مشابه همان گلايه «قَليلٌ مِنْ عِبادِيَ الشَّكُور». حاج آقاي فرحزاد: حالا آنجا لطيف تر است، ولي اينجا واقعاً «لَظَلُومٌ كَفَّارٌ» خيلي ستمگر است. يعني ما به داده هاي خدا نگاه نمي كنيم، بعد يك ذره پول ما كم شود، ماديات ما ساييده مي شود. يك ذره ابتلايي كه همين هم درونش نعمت است، بعد گلايه و شكايت را باز مي كنيم كه چرا و چرا؟ يك داستان لطيفي دو، سه روز قبل يك بزرگواري خدمتشان بوديم، نقل كردند. براي من خيلي زيبا و جالب بود. يك عالم بسيار زيبا و برجسته اي در اصفهان بوده مرحوم ميرزا محمد بيد آبادي. ما بعد از وادي السلام واقعاً شايد قبرستاني مثل تخت فولاد اصفهان نداريم. يعني اگر عزيزان بار سفر ببندند، و بروند هم انبياء آنجا دفن هستند، هم عرفا و علماي بزرگ آنجا دفن هستند. هم شهداي والا مقام آنجا دفن هستند. كه اين را بي اغراق عرض مي كنم، بعد از وادي السلام، كه اين همه عالم و شخصيت در آن دفن شده باشند و اهل دل و معنا مثل تخت فولاد نداريم و چقدر كتاب نوشتند. شرح حال بزرگاني كه در تخت فولاد دفن هستند. يكي از آن شخصيت هاي برجسته مرحوم ميرزا محمد بيد آبادي بزرگ است كه الآن آنجا مقبره اش زيارتگاه است و مي روند حتي شب هاي جمعه آنجا مراسم است، برنامه مي گذارند. عالم بسيار برجسته و اهل دل و اهل معنا بوده است. ايشان يك موقعي مهمان هاي محترمي مي آيند دعوت

ص: 13614

مي شوند كه منزل ايشان بيايند، يا خودشان پيشنهاد مي دهند ديدن ايشان بيايند. ايشان هم دوست داشته كه از آنها پذيرايي كند. با اينكه عالم برجسته بوده، ما خيلي از علما را داشتيم، كه در فقر زندگي مي كردند. خيلي از انبياء، هفتاد پيغمبر، در فقر زندگي مي كردند. پيغمبر ما يك روز داشت، يك روز نداشت. جبرئيل آمد، ميكائيل كه مأمور رزق است، آمد. گفت: يا رسول الله اين در خزانه ي آسمان و زمين، مي خواهي اشاره كنم ريگ هاي بيابان براي شما طلا شود؟ ولي فرمودند: من دوست دارم يك روز داشته باشم، خدا را شكر كنم. يك روز هم نداشته باشم صبر كنم. اين بهتر است! يعني اين بالا و پايين رفتن، خدا صلاح او است. خيلي از انبياء فقر داشتند. يك فقري است كه باعث مي شويم آن خوب نيست. ولي فقري كه امتحان است. فقري كه مورد صلاح ما است، اين را بايد خدا را شكر كنيم. مشيت خداست، ما تلاشمان را كرديم. يا داشتيم، به ديگران داديم. مثل انبياء، مثل حضرت امير(ع). ولي تحمل مي كردند، خدا را شكر مي كردند. ايشان يك مقدار وضع مادي اش در فشار بوده است. حالا مهمان هم قرار است بيايد. مهمان هاي محترمي هم بودند. ايشان به خدمتگزارش مي فرمايد: مهمانان عزيزي در راه هستند. برو از قصاب يك مقداري گوشت نسيه بگير. از نانوا يك مقدار نان بگير. از بقال ميوه بگير، خدمتگزارش مي گويد: آقاجان! من از بس اين چند وقت نسيه از بقال و از قصاب و نانوا گرفتم، ديگر رويم نمي شود. من ديگر پيمانه ام پر شده است. يك روز، دو روز، يك ماه، هرچه هم شما اعتبار داري، ولي من

ص: 13615

ديگر نمي توانم! ديگر خادم هم خجالت مي كشد كه برود نسيه كند. ايشان يك تأملي مي كند و مي گويد: برويد در صندوقچه بگرديد، دور و اطراف اتاق را بگرديد، شايد يك ظرفي باشد كه بشود فروخت. امروز مثلاً از اين راه تأمين كنيم. مي گردند و در پستوي خانه يك باديه بوده، يك ظرف قيمتي بوده، از آبا و اجداد ايشان رسيده بوده، يعني عتيقه بوده. مي گويد: خوب ما اين را لازم نداريم. اين گوشه افتاده است، ببريد بفروشيد. مي برند مي فروشند. هم شايد قرض ها ادا مي شود و هم سور و سات مفصلي! مي روند مي فروشند و پول كلاني و پول حسابي و قرض ها را ادا مي كنند و مهماني مفصل برگزار مي شود. بعد از اينكه اين مهماني تمام مي شود، خادم مي آيد مي گويد: آقا، فهميدي كه ما باديه را فروختيم؟ ايشان زير گريه مي زند. مي گويد: آقا چرا گريه مي كني؟ آيت الله بيد آبادي مي فرمايد: گريه ي من از اين است كه من گاهي در ذهنم گلايه و شكايتي از خدا مي آيد كه مثلاً چرا سر وقت رزق مرا نمي رساني؟ الآن مهمان در راه است، الآن هم مثلاً دست ما خالي است. اين باديه اي كه شما برديد فروختيد، شصت سال است در خانه ي من است. از پدر من ارث رسيده است. شصت سال هم در خانه ي پدرم بوده است، بابا بزرگ من هم شصت سال در خانه اش بوده است، يعني 180 سال! رزق اين چند روز ما را خدا 180 سال قبل فرستاده و گوشه ي خانه ما گذاشته ايم و توجه نداريم. و اين واقعاً گريه دارد. «وَ آتاكُمْ مِنْ كُلِّ ما سَأَلْتُمُوه» يعني واقعش اين است كه اگر ما توجه كنيم به داده هاي

ص: 13616

خدا بايد اشك شوقمان دربيايد. گفت: اين واقعاً براي 180 سال قبل است. و ما همينطور دست به دست مي گشته و استفاده هم نمي كرديم. به عنوان اينكه مثلاً يادگاري است، نيازي نبوده، در انبار افتاده بوده است. گنج هايي كه در درون ما است، در برون ما است، واقعاً اگر به نعمت ها توجه كنيم، فكر نكنيم عبادت فقط نماز و روزه و اينها بلا شك عبادت است، اميرالمؤمنين(ع) يك بيان نوراني دارند كه مي فرمايد: «التَّفَكُّرُ فِي آلَاءِ اللَّهِ نِعْمَ الْعِبَادَةُ» (مستدرك/ج11/ص185) يعني تفكر در نعمت هاي خدا عبادت است. يعني واقعاً بياييم از سر انصاف تفكر كنيم. خدا به ما چه داده است، آيا باز هم از خدا طلبكار هستيم و چه نداده است؟ كه ما بياييم آنجا را به خدا گلايه كنيم. حتي در نداده ها هم هزارها داده است. يك جمله يك بزرگي دارد، «يا من عطاه عطا، و منعه عطا» يعني عطايش عطا است، منعش هم بيشتر عطا است. ما بايد اينها را بشكافيم و باز كنيم. من همين جا عرض مي كنم يك جمله ي تهديد آميزي در كلمات قصار مولا اميرالمؤمنين(ع) است كه مي فرمايد: كسي كه در بلاهاي كوچك صبوري نكند، ناشكري كند، ممكن است خدا او را به بلاهاي بزرگتري گرفتار كند. يعني ممكن است ما از فقر هي گلايه و شكايت كنيم، خداي نكرده گير يك مرض لاعلاج بيفتيم، كه بگوييم: خدايا من غلط كردم! همان فقر برايم بهتر است. سعدي يك داستان خوبي دارد مي گويد: كسي جوراب نداشت، كفش نداشت، هي ناله مي زد، نوحه مي زد اين چه وضعي است؟! خدايا نداشتي چرا خلق كردي؟ يك روز آمد رد شود ديد يك نفر دو

ص: 13617

پا ندارد. سجده افتاد و گفت: خدايا من غلط كردم! دخيل تو هستم! اگر من كفش ندارم، يا جوراب ندارم، يا شب عيد چهار تا چيز ندارم، اما هزارها چيز ديگر دارم. به اين داده ها هم نگاه كنم. والله قسم مي خورم ما خيلي ناشكر هستيم. نمي خواهم بگويم مشكلات نيست، مشكلات هست، گراني هست، هزينه هاي سنگين هست. سوء مديريت هست. تحريم ها هست. اينها واقعاً بي انصافي است كه كسي بگويد: نيست. مردم در فشار هستند، بلاشك! اما مي خواهم عرض كنم با خدا گلايه نداشته باشيم، با خدا قهر نكنيم. با اهل بيت قهر نكنيم، آنچه را كه داريم هم شكرگزار و قدردان باشيم، «لَأَزيدَنَّكُم» (ابراهيم/7) آيا داده هايي كه خدا داده، اين ليوان آبي كه خدا داده و من تشنه هستم، آيا اين را خوردم، درست مصرف كردم كه من براي بقيه اش نوحه مي زنم؟ اين كه پيش روي من است قدرش را بدانم. اين واقعاً خطري است كه حضرت امير مي فرمايد: «مَنْ عَظَّمَ صِغَارَ الْمَصَائِبِ ابْتَلَاهُ اللَّهُ بِكِبَارِهَا» (شرح نهج البلاغه/ج20/ص98) در كلمات قصار اواخر نهج البلاغه است. مي فرمايد اگر ابتلائات كوچك را كسي بزرگ جلوه بدهد، خدا يك موقع در كاسه ي او مي گذارد. يك بلاي بزرگي به او مي دهد كه آن بلاي كوچك را فراموش كند. آقاي شريعتي: اصلاً خيلي وقت ها حاج آقا ما اتفاقي كه نيافتاده همينطور گلايه مي كنيم و شاكي هستيم. حاج آقاي فرحزاد: همينطور است. واقعاً مردم سوريه مي گويند: خدايا فقط امنيت به ما بده، ما هيچي نمي خواهيم. يك كسي كه سرطاني است، خدا انشاءالله به حق پيغمبر تمام مريضان سرطاني را شفا بدهد. يك كسي كه معلول است. مي گويد: خدايا من حاضر هستم همه ي هستي ام را

ص: 13618

بدهم، اين مرض لاعلاج من خوب شود. ولي خدا اين را به من نداده است. يعني خدا هزارها نعمت به ما داده است. خوب چرا ناشكري مي كنيم؟ چرا قدردان نيستيم؟ آقاي شريعتي: يعني در واقع هر لحظه يك سپري در برابر ما است، كه اين بلاها به ما اصابت نكند و ما نمي بينيم. حاج آقاي فرحزاد: ما حديث داريم دو فرشته طرف راست و چپ ما هستند. محافظ ما هستند. هروقت كه اجل طرف برسد، با يك كمترين ويروس، با يك افتادن از بين مي رود. اگر خدا به اين فرشته ها بگويد: كنار برويد، ما بعدش رفتن است. خدا دائم ما را حفظ كرده است. يك جمله ي آقاي دولابي دارند، شما فرموديد در اين كتاب دارند كه فرمودند: يكي از ناشكري هاي ما اين است كه مثلاً يكجا پيش آمدي، تصادفي مي شود و بلا رفع مي شود. مي گوييم: خدايا شكرت! خدا امروز به من خيلي رحم كرد! اين كفران نعمت نيست؟ يعني خدا الآن و در اين ساعت به تو رحم كرد؟ ده سال، بيست سال خدا به تو رحم نكرده است؟ اگر يك لحظه جلوي اين رگ اكسيژن و خون را بگيرد، سكته ي قلبي يا مغزي مي شود. خدا هر لحظه، لحظه يعني فقط اين لحظه نيست كه رحم كرده است. همه وقت و همه جا رحم كرده است. اين جمله ي اميرالمؤمنين(ع) را بينندگان عزيز جدي بگيرند. اگر كفران نعمت، ناشكري نعمت كنيم، خدا در كاسه ِ طرف مي گذارد. يكوقت مي زند. ناشكري نكنيد. همين مقداري كه شوهر ما خوبي هايي دارد. خانم ما خوبي هايي دارد. بچه هاي ما خوبي هايي دارند، همسايه هاي ما، نظام ما، دين ما، مكتب ما، هرچه كه حسن ها را ببينيم،

ص: 13619

خوبي ها را ببينيم. يكوقت نگوييم كه هزار رحمت به آن قبلي... يك داستان خيلي خوبي را آقاي دولابي(ره) مثال مي زدند. مي فرمودند: يك كسي سوار كشتي شد. حكيم عاقل و فرزانه اي بود. خوب سابق مسافرت با كشتي بوده، دريا متلاطم شد. طوفاني شد. يك اربابي با غلامش در كشتي بود. اين غلام كشتي سوار نشده بود. طوفان نديده بود. مثلاً اينكه كشتي متلاطم شود و اين طرف و آن طرف شود نديده بود. وحشت او را گرفت. ترس و لرز عجيبي او را گرفت. الآن مي ميرم! الآن همه غرق مي شويم. مثل بعضي ها كه هواپيما يا كشتي سوار مي شوند. هرطور با او حرف مي زدند آرام نمي شد. بابا جون از اين چيزها در كشتي هست، ناخدا و همه اينها را ديدند، مسافرها ديدند، تو نديدي! از اين چيزها هست و در دريا طبيعي است. ولي اين مثل اينكه يك مقدار هواپيما تكان مي خورد، طرف دارد از ترس مي ميرد. البته نمي شود ملامت كرد ولي بايد واقعاً برايشان جا انداخت كه قدر عافيت را بدانند. هرطور با او حرف مي زدند اين آرام نمي شد. آن عاقل و حكيم و فرزانه كه در كشتي بود به ارباب اين و به ناخدا گفت: مي خواهي من آرامش كنم. گفت: خدا خيرتان بدهد. ما هر دري زديم، آرام نمي شود. گفت: من الآن آرامش مي كنم. يك طنابي به دست و پاي او بستند، گفت: اين را بلند كنيد در دريا بياندازيد. گفتند: آقا اين مي ميرد. گفت: نه هوايش را داشته باشيد. در دريا بياندازيد. اين كه در كشتي داشت مي لرزيد و مي مرد، در دريا انداختند. آقا چند جرعه آب خورد و زير آب رفت، گفت: غلط

ص: 13620

كردم نفهميدم، من را نجات بدهيد. گفتند: نه حالا زود است! چند بار زير آب رفت، او را در كشتي آوردند. مثل بچه خيلي مؤدب، چه جاي خوبي، عجب جاي خوبي است! آقا تا آخر مسافرت اين دم نزد. گفت: الحمدلله! كشتي خيلي خوب است. حتماً بايد ما را در دريا بياندازند، خداي نكرده بچه ي ما گم شود. من اينها را به زبان نمي آورم، براي كسي پيش نيايد. خداي نكرده مرض لاعلاج، گرفتاري، گرفتار يك ظالمي شويم كه بگوييم: خدايا، صد رحمت به قبلي، همان قبلي بهتر بود. ناشكري نكنيم. كفران نعمت، اينكه «وَ لَئِنْ كَفَرْتُمْ إِنَّ عَذابي لَشَديدٌ» (ابراهيم/7) خدا گاهي گوشمالي مي دهد، اينطور نيست كه خدا هيچ وقت اين كار را نكند. گاهي گوشمالي نمي دهد. پيغمبر خدا حضرت محمد(ص) بيان لطيفي دارند، مي فرمايد: «أسرع الذنوب عقوبة كفران النعم» (مجموعه ورام/ج2/ص175) بعضي گناه ها را خدا زود گوشمالي مي دهد. عاق والدين! من همين جا از بينندگان عزيز مي خواهم نسبت به پدر و مادر خيلي حرمت نگه دارند. عاق والدين را خدا زود گوشمالي مي دهد. دل شكستن، بقي و ستم، حق كشي، حق را پايمال كردن، اينها را خدا زود گوشمالي مي دهد. يكي هم فرمود چيزي را كه زود گوشمالي مي دهد، كفران نعمت است. ببينيد نعمت سلامتي، نعمت امنيت، نعمت آرامش، خيلي از نعمت هاي خدا، اگر قدرش را ندانستيم، خدا يك گوشمالي مي دهد، مثل همين كسي كه در آب دريا انداختند. بعد ديگر آرام شد. حتماً بايد يك بلاي بزرگي براي ما بفرستند، بعد ما بگوييم: خدايا دخيلت هستيم، غلط كرديم. همين قبلي را راضي هستيم. «مَنْ عَظَّمَ صِغَارَ الْمَصَائِبِ ابْتَلَاهُ اللَّهُ بِكِبَارِهَا» يعني اگر كسي مصيبت هاي

ص: 13621

كوچك را هي بزرگ جلوه دهد، خدا او را به بلاي بزرگ مبتلا مي كند كه قدر آن عافيت را بداند. حالا يك پشه و مگس به ما حمله كرده، ما مرتب ناشكري مي كنيم اين چه وضعي است؟ خدا چرا پشه و مگس را خلق كرده است؟ خدا يك گرگ بفرستد، يك حيوان وحشي بفرستد، مي گويي: هزار تا پشه بيايد! اينطور نباشد. ما قدر عافيت را بدانيم. يكي از بزرگان هفته ي قبل بعد از برنامه به من زنگ زد، خيلي تشكر كرد. من بحث شكر را مي خواستم فشرده كنم. ولي هم سفارش ايشان و خيلي از بزرگان اين است كه چون مورد ابتلاء مردم است. خيلي ها قدر همسر را نمي دانند. قدر اولاد را نمي دانند. قدر اسلام را نمي دانند. قدر همديگر را نمي دانند. واقعاً چه نعمت هايي كه ما در آن غرق هستيم و توجه نداريم. واقعاً اين مصداقي كه خدا گلايه كرده، «وَ لكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لا يَشْكُرُونَ» (بقره/243) ما مصداقش نباشيم. اين بحث شكر ما را از اين آيه بيرون بياورد. «قَليلٌ مِنْ عِبادِيَ» شويم. مردم ناشكر هستند، ناسپاس هستند. آن بزرگوار فرمود كه اين بحث را ادامه بدهيد و اين نكته هايي كه به مردم يادآوري كنيد. اين يادآوري ها خيلي رابطه ي عاشقانه بين ما و خدا ايجاد مي كند. ايشان فرمودند ببينيد نعمت هايي كه ما به آن توجه نداريم. من حالا نمونه هايش را عرض مي كنم. مثلاً نعمت خواب، چه نعمت بزرگي است. خوب عموم مردم راحت مي خوابند. شما ببينيد در اتوبوس مي خوابد، در مترو مي خوابد، رانند ه اي كه ما را مي برد، مي گويد: من مسافر مي آورم، همه ي مسافران راحت مي خوابند. صبح كه مي خواهد تهران بيايد كار كند. خوب خيلي

ص: 13622

هستند با قرص هاي خيلي قوي مي خوابند. بعضي ها با قرص هم جواب نمي دهد. ما الآن نمونه هايي داريم كه تلويزيون هم نشان داده، افرادي مي گويند: من چند سال است شب تا صبح نخوابيدم. خوابم نمي برد. «وَ جَعَلْنا نَوْمَكُمْ سُباتاً» (نبأ/9) خواب شما را وسيله ي آرامش شما قرار داديم. خواب چه آرامشي دارد؟ اين نعمت خواب را هيچوقت رفتيم دو ركعت نماز شكر بخوانيم، سجده شكر كنيم و بگوييم: خدايا از تو ممنونم كه راحت مي خوابم و راحت بيدار مي شوم! هزارها نفر در خارج و داخل مبتلا به بدخوابي يا بي خوابي هستند. با قرص هاي قوي ديگر جواب نمي دهد. ما راحت مي خوابيم. در احوالات يك ثروتمندي نوشتند كه مبتلا به مرض بي خوابي شده بود، يك روز داشت رد مي شد، ديد يك نفر در پياده رو خوابيده است. گفت: من حاضر هستم نصف ثروتم را بدهم مثل اين آقا بخوابم. اين چقدر نعمت بزرگي است. ما هيچوقت رفتيم خدا را شكر كنيم؟ به خاطر خوابي كه داريم و راحت مي خوابيم. يكي از نعمت هايي كه ما از آن خيلي غافل هستيم، نعمت حافظه است. نعمت ذكر است، يعني يادآوري. من الآن متوجه هستم كه چه آيه اي را بخوانم و چه حديثي را بخوانم. اگر اين نعمت حافظه را خدا يك لحظه از من بگيرد، يك حرف نامربوط بزنم، سمت خدا روي هوا مي رود. يعني كارشناسش كه قطعاً مي رود. يك كارشناس ديگر هم بگويد، به هم مي ريزد. مجري يك حرف بي خود بزند. يك لحظه! خوب زحمتي كه چندين سال براي اين سمت خدا كشيدي ممكن است با يك لحظه غفلت و نسيان از بين برود. خوب ببينيد حافظه اي كه به ما مي گويد،

ص: 13623

چه بگو و چه نگو. دارد تنظيم مي كند، چه نعمت بزرگي است، بنده فرحزاد نرفتم سر بسايم روي اين خاك و بگويم: خدايا ممنون و متشكرم! مرحوم ميرزا جواد آقاي تهراني، كه شخصيت برجسته اي بود در ميان شهداي مشهد دفنش كردند. من بارها خدمت ايشان رسيدم. خيلي بزرگوار بود. خليل، متواضع، در علما من كم ديدم تواضعي كه مثل ايشان باشد. هيچوقت بالاي مجلس نمي رفت، هميشه ته مجلس در بين مردم مي نشست. خيلي بزرگوار بودند. ايشان يك عده اي آمده بودند ملاقات كنند. فرموده بودند: كه فردا 4 بعدازظهر خدمت آنها هستيم. فردا آمدند 4 بعدازظهر، آقا نيست. يا در را باز نكرد. خلاصه اين طرف و آن طرف به خانواده اش مي گويند، آقا را پيدا مي كنند. به آقا مي گويند: آقا شما كه خلف وعده در امورتان نمي كرديد، چطور؟ گفت: عجب! عجب! تا امروز من نمي دانستم كه حافظه چقدر مهم است. به كل از ذهنم پاك شده بود. اصلاً فراموش كردم. گفت: شايد خدا اين لطف را كرده و امروز اين فراموشي را فرستاد، مي خواهد بگويد: ميرزا جواد آقاي تهراني هفتاد سال به تو حافظه دادم، شكرش را به جاي آوردي؟ چيزهايي كه بنا بود يادت نرود، يادآوري باشد، يادت مانده است؟ اين نعمت حافظه كه الآن آلزايمر مي گويند، اينهايي كه به فراموشي مبتلا مي شوند، خوب اسم خودش را فراموش مي كند. اسم بچه اش را فراموش مي كند. غذايي مي خواهد يادش مي رود. واقعاً همه ي زندگي مختل مي شود. در حالات يكي از علما نوشتند ايشان به همين مريضي مبتلا شده بود، از مسجد مي خواست به خانه برود، هر خانه اي كه درش باز بود داخل مي رفت. بابا اين خانه ي مردم است.

ص: 13624

ممكن است زن و بچه آمادگي ندارند. يكباره يك عالم وارد شود. اصلاً چه مي شود؟ من عالمي را سراغ داشتم كه پنج، شش سال آخر عمرش به همين مرض مبتلا شد. زن و بچه اش او را بسته بودند، نمي گذاشتند از خانه بيرون برود. چون بيرون مي رفت به خانه ي مردم مي رفت. مي رفت بيرون راه را گم مي كرد. بيرون مي رفت يادش نبود كه بگويد: من خانه ام كجاست؟ اسم من چيست؟ خيلي نعمت بزرگي است ما از آن غافل هستيم. براي خودش، خانواده اش و براي همه سخت است. اين خيلي نعمت بزرگي است. عذر مي خواهم شايد بي ادبي است اينجا بگويم. كسي بسيار شخصيت وارسته، حافظه اش را از دست داده بود، عذر مي خواهم، شايد گفتن اين بي ادبي باشد، نمي دانست كه اينجا توالت نيست، اينجا اتاق است. يا اينجا كوچه و خيابان است. فكر مي كرد اينجا دستشويي است. فكر مي كرد حمام است. لباس هايش را درمي آورد. خوب واقعاً ما اگر ميليارد سال خدا را شكر كنيم كه به ما حافظه داده است. حالت يادآوري سر جايش است، سيستم به هم نمي ريزد. اين چه نعمت بزرگي است. نماز يادمان است. دعا يادمان است. رفقا يادمان است. فاميل يادمان است. قرآن يادمان است. اين تنظيم برنامه ي ما با حافظه است، با عقل است. اينهايي كه اختلال رواني پيدا مي كنند، يا مغزي يا فكري، مي دانيد اگر كسي اين هفته يا هفته هاي بعد مفصل مي گوييم كه چندين عضو در بدن ما هست كه ديه ي كامل دارد. يعني ارزشش از نظر ظاهري حكم يك ديه ي كامل را دارد. يعني 150 ميليون اگر ديه ي معمولي كشتن يك انسان است، يعني اگر كسي آنها را آسيب بزند، بايد

ص: 13625

يك ديه ي كامل بدهد. يكي مغز و اعصاب است. يعني اگر كسي به طرف آسيبي برساند كه حافظه اش يا مغز و اعصابش بر هم بريزد. بايد 150 ميليون ديه بدهد. معادل ديه ي كامل! خدا آيت الله بهاء الديني(رض) را رحمت كند. ايشان فرمودند كه يك عالمي منزل ما آمد، از ناراحتي داشت مي پوكيد. گفتم: آقا چه شده؟ گفت: من دختر جواني دارم، مبتلا به مشكل روحي و رواني شده، حالت جنون و اين زندگي ما و فكر ما را مختل كرده است. دختر 17، 18 ساله عالم، دختر عالم يكباره بي چادر بيرون مي رود. مي گويند: دختر فلاني است. چادر سرش نيست، بي حجاب يا لخت يا حركاتي كه موجه نيست. ما نه دلمان مي آيد او را بيرون بگذاريم، تيمارستان و نه مي توانيم نگهداري اش كنيم. شب و روز و نصفه شب يكباره بيرون مي رود. مرحوم آيت الله بهاء الديني فرمودند: من خيلي متأثر شدم. فرمودند: مرحوم آيت الله صفايي در قم بودند و از علماي بسيار برجسته و بزرگ بودند. از كربلا آمده بودند، براي من يك مقدار تربت آوردند. تربت خالص كه ما روايت هم داريم، بحث تربت يك بحث مفصلي است. بايد يك موقعي در اين باره صحبت كنيم. كه روايت بسياري داريم «فِيهِ شِفَاءً مِنْ كُلِّ دَاء» (كافي/ج4/ص588) اگر كسي واقعاً تربت خالص، و واقعي گيرش بيايد و به مريضي بدهند، قطعاً شفا دهنده است. يعني به اذن خدا، به لطف خدا قطعاً شفا دهنده است. گفت يك تربت خالصي آن آقاي صفايي به من داده بود، آن جمله اي كه ايشان گفت من دلم ريش شد. و عجيب است ايشان فرمودند: من غفلت كردم براي

ص: 13626

خودم يك مقدار نگه دارم. همه را به ايشان دادم. ايشان هم بردند در آب حل كردند و به اين دختر دادند. دختري كه مادرش مثلاً صبح تا ظهر لباس مي شست، يكباره لباس ها را روي زمين مي ريخت، خيلي شلوغ كاري مي كرد. گفت: خوردن تربت همان، و برگشتن عقل و روح و فكر و روان به اين دختر همان. آب روي آتش، خوب خوب شد. ولي اين نعمت را بايد حتماً از كسي بگيرند، در آب بياندازند، بعد اين نعمت را درك كنيم؟ اينكه درك نعمت واقعاً شكر نعمت است. بدانيم كه خدا با ما چه كرده است. چه نكرده است. من خودم يك خاطره بگويم، بد نيست. البته اين تربت نزد من نيست ولي من خودم يك نمونه از تربت ديدم، حالا بحث تربت شد، كه بت اصل اگر كسي پيدا كند واقعاً معجزه مي كند. يك موقع من در حرم حضرت معصومه(عليها السلام) پنجشنبه بود، منبر رفتم. درباره ي تربت بود شايد ايام سوم شعبان بود. صحبت كردم كه در روايت داريم «فِيهِ شِفَاءً مِنْ كُلِّ دَاء» البته مرحوم آيت الله بهجت سفارش مي كردند، در آب زمزم هم كه روايت داريم شفا است براي هر دردي. و هفتاد حمد هم بخوانند. اين ديگر خيلي خوب است. گفتم تربت اين خاصيت را دارد. از منبر پايين آمدم، يك آقايي رسيد و گفت: حاج آقا من تازه از كربلا آمدم، تربت آوردم. خادمي كه آنجا قبر را تعمير مي كردند، از آباء و اجداد به او رسيده بود، به ايشان داد. ايشان هم گفت: من اين تكه اش را به شما مي دهم. ما هم گرفتيم و خوشحال شديم. آمدم نماز بخوانم

ص: 13627

و زيارت، يك روحاني به من رسيد و گفت: حاج آقا من مشكل بسيار حادي دارم، اگر مي شود براي من دعا كنيد. بعضي مواقع مي بيني آدم حامل رزق براي ديگران است. گفتم: مشكلت چيست؟ گفت: مشكل من اين است كه دختري دارم، لال است. يعني چند سال است بزرگ شده هم گوشش و هم زبانش كر و لال است. ناشنوا است! و اين واقعاً ما را زجر مي دهد. آدم نگاه مي كند... يك پيامك قشنگي داشتيم. خانمي نوشته بودند: من دو بچه ي لال و ناشنوا دارم. ولي به اينها گفتم كه خدا را شكر كنيد بدن شما سالم است. رو به قبله مي ايستند با زبانش، لب هايشان را تكان مي دهند، آدم دلش ريش مي شود. ما به همه ي معلول ها دعا مي كنيم، به همه ي مريض ها دعا مي كنيم. اين امتحان الهي است. و خدا به آنها جبران مي كند. معلول ها قهر نكنند. بعضي از معلول ها نوشتند شما به ما بي ادبي كرديد. من چه زمان بي ادبي كردم؟ من گفتم: قدر نعمت ها را بدانيم. قدر بقيه ي نعمت ها را بدانيم. و آنها هم خدا از در ديگري هزارها رحمت و لطف به آنها مي ريزد. جبران مي كند. ما هيچ قصد بي ادبي واقعاً نداشتيم. ما داريم توجه به نعمت ها را شرح مي دهيم. گفت من به بچه هايم هميشه با اشاره مي گويم كه خدا را شكر كنيد. بدنتان سالم است. جاي ديگر سالم است. چشم داريد. اين خيلي خوب است. در هر صورت ايشان گفتند: بچه ي من لال است. من فوري آن تربت را دادم و عجيب است كه مثل آقاي بهاء الديني يادم رفت براي خودم نگه دارم. دادم و گفتم: يك نفر از كربلا آمده، اين

ص: 13628

تربت را در آب بريزيد. چند روزي گذشت. شايد بيست روز، يك ماه، يك روز يك آقا در حرم نشسته بود. گفت: حاج آقا من ممنونم، گفتم: چه رابطه اي من با شما دارم، تشكر مي كنيد؟ گفت: شما يادت نيست يك ماه قبل تربت دادي؟ گفتم: چرا يادم آمد. گفت: اين تربت را در آب ريختيم، و الحمدلله به لطف و عنايت خدا، به بركت تربت مقدس اباعبدالله خداي بزرگ، خداي شافي، شفا مرحمت كرد و زبانش باز شد. خوب حتماً بايد به كار ما گير بياندازند بعد باز شود، قدر اين زبان را بدانيم؟ زباني كه از اول باز بوده، انشاءالله شكرگزار و قدردان باشيم. توجه به نعمت بسيار مهم است، خدا به موسي كليم الله و داود(ع) فرمود: اگر مي خواهي رابطه عاشقانه شود، بنده هاي من را توجه بدهيد من برايشان چه كردم؟ يك توجه ما را به سجده ي عاشقانه مي رساند. انشاءالله شاكر و معرفت دان نعمت هاي خدا باشيم. آقاي شريعتي: انشاءالله. يكوقتي هم به مناسبتي شايد حاج آقاي فرحزاد صحبت كرديم و از مرحوم حاج آقاي دولابي ياد كرديم و گفتيم: ايشان سفارش مي كردند كه در اين جلسات فاميلي كه مي نشينيم، نعمت هاي خدا را براي هم بشماريد. شكر كنيد. فكر مي كنم اين خودش خيلي نكته ي مهمي است. حاج آقاي فرحزاد: ما مي گوييم: يكي از راه هاي شكرگزاري «وَ أَمَّا بِنِعْمَةِ رَبِّكَ فَحَدِّثْ» (ضحي/11) جلسات شكرگزاري است، ما دائم جلسه براي گريه و ندبه و اينها داريم. اين اصلاً باب شود. جلسه براي شكر گزاري. دعاي جوشن صغير همه شكرگزاري است. خدايا من در زندان نيستم. ببينيد الآن عزيزاني كه شايد بيست سال بيشتر است در

ص: 13629

لبنان ربوده شدند، از بچه هاي سفارت ما و در زندان هاي صهيونيست ها هستند. به خانواده ي اينها چه مي گذرد؟ آيا آنها زنده هستند، كشته شدند؟ به خانواده ي امام موسي صدر چه مي گذرد؟ خوب اگر بچه هاي ما كه زير سر ما هستند، نبايد خدا را شكر كنيم؟ واقعاً ناشكر هستيم. آقاي شريعتي: اتفاقات خوبي هم افتاد، بعد از اينكه جلسه ي گذشته شما به اين نعمت ها اشاره كرديد. اگر پيام ها را ديده باشيد كه قطعاً ديديد، بيننده هاي خوب ما عليرغم مشكلات فراواني كه دارند، همان نكات مثبت زندگي شان و نعمت هايي كه خداوند متعال به آنها عنايت كرده را ديدند، و من خودم قلباً خيلي خوشحال شدم ضمن اينكه واقعاً از صميم قلب دعا مي كنيم به بركت اين آيات و روايات انشاءالله همه ي مشكلات از جامعه ي ما و از زندگي ها رخت برببندد و انشاءالله زندگي ها سرشار از خوشي باشد. ولي روحيه ي اميد را شما در مردم زنده كرديد. خدا حفظتان كند. انشاءالله. صفحه ي 25 مصحف شريف قرار روزانه ي امروز ما است، آيات 164 تا 169 سوره ي مباركه ي بقره در سمت خداي امروز تلاوت مي شود، انشاءالله همه ي زندگي ها منور به نور قرآن باشد و منور به نور صلوات بر محمد و آل محمد. «إِنَّ فىِ خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ وَ اخْتِلَافِ الَّيْلِ وَ النَّهَارِ وَ الْفُلْكِ الَّتىِ تجَْرِى فىِ الْبَحْرِ بِمَا يَنفَعُ النَّاسَ وَ مَا أَنزَلَ اللَّهُ مِنَ السَّمَاءِ مِن مَّاءٍ فَأَحْيَا بِهِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتهَِا وَ بَثَّ فِيهَا مِن كُلّ ِ دَابَّةٍ وَ تَصْرِيفِ الرِّيَحِ وَ السَّحَابِ الْمُسَخَّرِ بَيْنَ السَّمَاءِ وَ الْأَرْضِ لاََيَاتٍ لِّقَوْمٍ يَعْقِلُونَ(164) وَ مِنَ النَّاسِ مَن يَتَّخِذُ مِن دُونِ اللَّهِ أَندَادًا يحُِبُّونهَُمْ كَحُبّ ِ اللَّهِ وَ الَّذِينَ ءَامَنُواْ

ص: 13630

أَشَدُّ حُبًّا لِّلَّهِ وَ لَوْ يَرَى الَّذِينَ ظَلَمُواْ إِذْ يَرَوْنَ الْعَذَابَ أَنَّ الْقُوَّةَ لِلَّهِ جَمِيعًا وَ أَنَّ اللَّهَ شَدِيدُ الْعَذَابِ(165) إِذْ تَبَرَّأَ الَّذِينَ اتُّبِعُواْ مِنَ الَّذِينَ اتَّبَعُواْ وَ رَأَوُاْ الْعَذَابَ وَ تَقَطَّعَتْ بِهِمُ الْأَسْبَابُ(166) وَ قَالَ الَّذِينَ اتَّبَعُواْ لَوْ أَنَّ لَنَا كَرَّةً فَنَتَبَرَّأَ مِنهُْمْ كَمَا تَبَرَّءُواْ مِنَّا كَذَالِكَ يُرِيهِمُ اللَّهُ أَعْمَالَهُمْ حَسَرَاتٍ عَلَيهِْمْ وَ مَا هُم بِخَارِجِينَ مِنَ النَّارِ(167) يَأَيُّهَا النَّاسُ كلُُواْ مِمَّا فىِ الْأَرْضِ حَلَالًا طَيِّبًا وَ لَا تَتَّبِعُواْ خُطُوَاتِ الشَّيْطَانِ إِنَّهُ لَكُمْ عَدُوٌّ مُّبِينٌ(168) إِنَّمَا يَأْمُرُكُم بِالسُّوءِ وَ الْفَحْشَاءِ وَ أَن تَقُولُواْ عَلىَ اللَّهِ مَا لَا تَعْلَمُونَ(169)» ترجمه آيات: «در آفرينش آسمانها و زمين، و در آمد و شد شب و روز، و در كشتيهايى كه در دريا مى روند و مايه سود مردمند، و در بارانى كه خدا از آسمان فرو مى فرستد تا زمين مرده را بدان زنده سازد و جنبندگان را در آن پراكنده كند، و در حركت بادها، و ابرهاى مسخّر ميان زمين و آسمان براى خردمندانى كه در مى يابند نشانه هاست. (164) بعضى از مردم خدا را همتايانى اختيار مى كنند و آنها را چنان دوست مى دارند كه خدا را. ولى آنان كه ايمان آورده اند خدا را بيشتر دوست مى دارند. و آن گاه كه اين ستم پيشگان عذاب را ببينند دريابند كه همه قدرت از آن خداست. هر آينه خدا به سختى عقوبت مى كند. (165) آن گاه كه پيشوايان، عذاب را بنگرند و از فرمانبران خويش بيزارى جويند و پيوند ميان ايشان گسسته گردد. (166) و آن پيروان گويند: كاش بار ديگر بازمى گشتيم، تا آن چنان كه از ما بيزارى جسته اند از آنها بيزارى مى جستيم. خداوند كردارهايشان را اينچنين مايه حسرتشان

ص: 13631

سازد و آنان از آتش رهايى نيابند. (167) اى مردم، از آن چيزهاى حلال و پاكيزه كه در زمين است بخوريد و پاى به جاى پاى شيطان مگذاريد كه دشمن آشكار شماست. (168) او شما را به بدى و زشتى فرمان مى دهد و مى خواهد كه درباره خدا چيزهايى بگوييد كه بدان آگاه نيستيد. (169)» آقاي شريعتي: اللهم صل علي محمد و آل محمد و عجل فرجهم. من اين نكته را فقط متذكر شوم كه متن كامل صحبت هاي كارشناسان خوب ما در برنامه ي سمت خدا در سايت ما هست، احاديث آنجا ذكر شده و حتي آدرس آنها را هم نوشتند. شما مي توانيد مراجعه كنيد. samtekhoda.tv3.irو بسيار بسيار تشكر مي كنم هم از طرف خودم و هم از طرف بيننده هاي خوبمان از دوستاني كه نقش دارند و سهمي دارند در اداره و مديريت پايگاه اينترنتي برنامه ي سمت خدا كه بسيار بسيار از آنها سپاسگزار هستيم. حاج آقا خيلي فرصت نداريم، دعا بفرماييد. حاج آقاي فرحزاد: اللهم صل علي محمد و آل محمد و عجل فرجهم. خدايا تو را قسم مي دهيم به حق محمد و آل محمد ما را قدردان و شكرگزار همه ي نعمت ها قرار بده و ما را عارف به نعمت ها قرار بده و به حق محمد و آل محمد همه ي گرفتارها و مريض هاي روحي و جسمي، معلول ها، وسواس ها و همه ي گرفتارها را كه البته آنها را هم خدا از راه هاي ديگر جبران مي كند، به آنها لطف دارد. خدا همه ي آنها را شفاي عاجل و كامل عنايت بفرما و ما را دائم پيوند ما را با خودت و اوليائت محكم قرار بده. «السلام عليك يا ابا محمد يا

ص: 13632

حسن ابن علي، و السلام عليك يا ابا عبدالله» آقاي شريعتي: بسيار ممنون و مشتكرم حاج آقاي فرحزاد. خيلي ممنونم از توجه شما. فردا انشاءالله با حضور حاج آقاي حسيني قمي خدمت شما خواهيم رسيد. دعوت مي كنم بيننده ي برنامه ي فردا هم باشيد. حسن ختام دوشنبه هاي ما سلام بر حضرت اباعبدالله (ع) است. امامي كه تمام هستي خودش را در راه امر به معروف و نهي از منكر فدا كرد و اين راه، راهي است كه اين روزها برنامه ي سمت خدا قدم برداشته در مسير احياي آن، به دعاي خير فرد فرد شما محتاج هستيم. بهترين ها را براي همه ي شما آرزو مي كنم. والحمدلله رب العالمين و صلي الله علي محمدٍ و آل الطاهرين.

92-12-26

بسم الله الرحمن الرحيم و صل الله علي محمدٍ و آله الطاهرين من بي تو دمي قرار نتوانم كرد *** احسان تو را شمار نتوانم كرد گر بر تن من زبان شود هر مويي *** يك شكر تو از هزار نتوانم كرد آقاي شريعتي: سلام مي گويم به همه ي بيننده هاي خوبمان، خانم ها و آقايان. خيلي خيلي خوشحاليم كه با سمت خدا در خدمت شما هستيم. آرزو مي كنم در اين لحظات و دقايقي كه در خدمت شما هستيم، لحظات مفيدي را در كنار هم سپري كنيم، خدا را بسيار شكر مي كنيم كه بيننده هاي خوبي مثل شما داريم. بابت الطاف شما بسيار ممنون و متشكرم. حاج آقاي فرحزاد عزيز سلام عليكم و رحمة الله. خيلي خوش آمديد. حاج آقاي فرحزاد: عليكم السلام و رحمة الله، خدمت شما و همه ي بينندگان عزيز عرض سلام و ادب و احترام داريم و اين ايام كه منتسب است به حضرت صديقه ي

ص: 13633

كبري، فاطمه ي زهرا(عليها السلام) اميدواريم كه راه و روش و سبك زندگي ما انشاءالله شباهت به اهلبيت داشته باشد. آن هفته عزيزان بيننده گلايه داشتند كه بعد از قرآن ما ذكر صلوات را نگفتيم. چون يك دقيقه بيشتر وقت نبود. امروز دو بار مي گوييم، يك روايت زيبايي چون به تناسب اين ايام هم از پيغمبر خدا(ص) هست كه فرمود: كسي كه بر فاطمه درود و صلوات بفرستد، «غفر الله ذنوبه و الحقه بي حيث ما كنت من الجنه» دو بشارت بزرگ براي آنهايي كه به حضرت زهرا(عليها السلام) صلوات هديه مي كنند. فرمود: يكي اينكه خدا گناهانشان را مي آمرزد و دوم آنها را به من رسول الله ملحق مي كند. در هر كجاي بهشت كه هستند! ما واقعاً عظمت اين بانو را درك نمي كنيم. كه درود و صلوات بر او هم آمرزش گناهان را دارد، «و الحقه بي حيث ما كنت من الجنة» آنهايي كه مي خواهند با اول شخصيت عالم، پيامبر عظيم الشأن محشور شوند، انشاءالله فراموش نكنند. «اللهم صل علي فاطمة و ابيها، و بعلها و بنيها، بعدد ما احاط به علمه» اميدواريم كه به بركت شفاعت اين بانو همه ي ما در دنيا و آخرت انشاءالله رستگار شويم. آقاي شريعتي: در هفته هاي اخير كه خدمت حاج آقاي فرحزاد بوديم قرار شد كه ياد بگيريم زندگي پر بركتي داشته باشيم، در ذيل بحث خير و بركت به بحث شكر رسيديم. يكي از عواملي كه بركت را در زندگي زياد مي كند و خير را به سمت زندگي ما سرازير مي كند. حاج آقاي فرحزاد اتفاقات خوبي كه افتاد، پيام ها را كه رصد مي كرديم، الحمدلله توضيحات شما و نكاتي كه متذكر شديد،

ص: 13634

چشم ما را به داشته هايمان باز كرد. الحمدلله احساس مي كنم كه روحيه ي شكر، روحيه اي است كه شايد حداقل در من دارد زنده مي شود و خدا را از اين بابت شكر مي كنيم. بحث امروز شما را مي شنويم. حاج آقاي فرحزاد: بسم الله الرحمن الرحيم. اللهم صل علي محمد و آل محمد و عجل فرجهم. عرض كرديم يكي از راه هايي كه بركت و خير فراوان به مال و عمر و جان و هستي ما داده مي شود، قدرشناسي نعمت ها و شكرگزاري نعمت ها است كه در باب شكرگزاري به اينجا رسيديم كه يكي از مهمترين راه هاي شكرگزاري درك نعمت است و شناخت نعمت است. كه در روايات ما هست كه «مَنْ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَيْهِ نِعْمَةً فَعَرَفَهَا بِقَلْبِهِ وَ عَلِمَ أَنَّ الْمُنْعِمَ عَلَيْهِ اللَّهُ فَقَدْ أَدَّى شُكْرَهَاوَ إِنْ لَمْ يُحَرِّكْ لِسَانَه» (بحارالانوار/ج75/ص252) كسي واقعاً نعمت را با قلبش درك كرد، شكر آن نعمت را بر جاي آورده است. اين روايت هم باز يادآوري اش بد نيست كه واقعاً من معتقد هستم تا انسان به محبت خدا نرسد، گره ها باز نمي شود و آن آرامشي كه در قلب بايد بيايد، نمي آيد. آن محبوب و گمشده ي ما خداست. قدرت مطلق، جمال مطلق، همه چيز، هستي مطلق، و راه هاي ميانبري است كه ما را به محبت خدا مي رساند. اين روايتي كه هفته ي قبل گوشزد كرديم كه خداي مهربان به دو پيغمبر فرمود: هم من را دوست بداريد، هم كاري كنيد مردم هم مرا دوست بدارند. گفتند: بار پروردگارا! ما تو را دوست داريم. چه كار كنيم كه مردم تو را دوست بدارند؟ فرمود: «اذكر لهم آلايي و نعمايي و بلايي عندهم» آنها را يادآوري

ص: 13635

كنيد كه من خدا با آنها چه كردم؟ يعني از نعمت ها، بركات معنوي، مادي، ظاهري، خود بلا هم در روايات به معني نعمت آمده است. «بلايي عندهم» يعني نعمت هايي كه در اختيار اينها گذاشته اند. كه داريم در روز عيد فطر و عيد قربان مي گوييم، خدا را شكر مي كنيم كه به ما لطف كرده و نعمت داده است. يافتن اين خيلي ما را زير و رو مي كند، همه ي گلايه ها، شكايت ها را مي برد. استرس ها و اضطراب ها را دور مي كند، آرامش عجيبي به انسان مي دهد، محبوب اصلي مان را پيدا مي كنيم. يك مثال خيلي ساده اي من عرض كنم بعد اصل بحث را دنبال كنيم. اگر يك خانواده اي مثلاً دارند مسافرت مي روند. خداي نكرده انشاءالله سفرها با عافيت باشد، ملاحظه ي مسائل راهنمايي و رانندگي را داشته باشند، ديگر تصادف و آمار تلفات نداشته باشيم. خيلي كم باشد، انشاءالله نباشد. صدقه فراموش نشود. آرامش در مسافرت خيلي مهم است. اگر خداي نكرده يك ماشيني با خانواده رفتند مسافرت، در درّه سقوط كند. در آن مسير فقط يك ماشين پشت سر آنها بوده و كسي اينها را نديده است. ماشين پشت سري اينها را ديد، مي توانست راهش را ادامه بدهد، بي خيال شود، ولي گفت: من به خاطر خدا و به خاطر حس انسانيت مي آيم ببينم بر سر اين خانواده چه آمده است؟ آمد ديد اينها همه ته درّه رفتند، يك بچه ي نوزاد ته درّه سالم مانده ولي زخمي است. اگر اينها به خاطر خدا، به خاطر انسانيت، بيايند اين بچه اي كه در درّه افتاده، نجات دهند. و اگر اينها نمي آمدند، به حسب ظاهر اين هم از بين مي رفت، اين را هم

ص: 13636

مداوا كنند. منزل ببرند و به عنوان فرزند خوانده اين را بزرگ كنند، هرچه كه نياز ضروري اين بچه دارد برايش تأمين كنند. لباس و خوراك و پوشاك و تحصيل و اين را به سر و ساماني برسانند، وضعش خوب شود، زندگي اش را مرتب كنند. ولي او نمي داند كه اينها پدر و مادر اصلي اش نيستند. اينها خودشان داوطلبانه آمدند و اين همه زحمت كشيدند و كسي هم اينها را به اين كار اجبار نمي كرد. مي توانستند تحويل بهزيستي بدهند، تحويل دولت بدهند و كارهاي ديگر بكنند. حالا اگر كسي به اين فرزندي كه بزرگ شده، بيايد برايش باز كند و خرده خرده پرده را كنار بزند، و بگويد: شما مي داني كه عمرت، مالت و جانت، هستي تو مديون چه كسي است؟ خاطره اي كه برايش اتفاق افتاده، برايش ثابت كند. آيا اين بچه مي تواند دست اين پدر و مادر ناخوانده را نبوسد! كرنش نكند!؟ همه ي هستي اش را فداي اينها نكند؟ يعني اگر برايش وجدان شود كه هرچه دارد براي اينهاست و واقعاً اينها چه ايثار و فداكاري كردند؟ يعني اگر اين را به محضي كه درك كند، محبتش، عشقش، عبوديتش، كرنش اش، تمام هستي اش را فداي اينها مي كند. اگر بدانيم كه واقعاً خداي مهربان مافوق همه ي اينها است. يعني آن پدر و مادر مهربان را هم او به ما مرحمت كرده است. آن امام و پيغمبر مهربان را هم او به ما مرحمت كرده است. يك حديث را بارها خواندم. تكرار اين حديث ها را من به جا مي دانم. امام صادق(ع) فرمود: به خدا قسم، ما از خود شما به شما مهربان تر هستيم. يعني ما خودمان را سپر قرار

ص: 13637

مي دهيم كه شما در رفاه و آسايش باشيد. هرچقدر شما خودتان را دوست داريد، ما بيشتر شما را دوست داريم و مهربان تر هستيم. بعد فرمود: «وَ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ أَشَدُّ حُبّاً لَكُمْ مِنَّا» (بحارالانوار/ج65/ص146) خيلي عجيب است. امام زماني كه روزهاي گذشته آقاي عالي بيان كردند كه چقدر امام مهربان و رئوفي است. امامان ما چقدر مهربان و رئوف هستند، هستي شان را در طَبَق اخلاص گذاشتند كه ما را نجات بدهند، خون دلش را در راه خدا ريخته كه بندگان خدا نجات پيدا كنند، خوب چقدر اين امام مهربان است؟ چرا ما اينقدر ناشكري مي كنيم؟ بعد مي فرمايد: به خدا قسم! خداي مهربان از ما امام ها به شما مهربان تر است. مادر و پدري كه همه ي هستي شان را فداي بچه مي كنند. خودشان را به آب و آتش مي زنند بچه شان سالم باشد. تحصيل كند و به رفاه برسد. زندگي مرفه و خوبي داشته باشد. فرمود: والله! خدا از ما امام ها به شما مهربان تر است. انشاءالله يك مقدار اينها را درك كنيم و بيابيم. اين شكر نعمت را درك كه كردي ولو الحمدلله هم نگويي، همين كه درك كني خدا با تو چه كرده است، «التَّفَكُّرُ فِي آلَاءِ اللَّهِ نِعْمَ الْعِبَادَةُ» (مستدرك/ج11/ص185) حضرت امير(ع) فرمودند: تفكر در نعمت خوب عبادتي است. تفكر پدر و مادر و ريشه ي تمام خوبي هاست. امام عسگري(ع) فرمودند: «التفكر أبو كل خير و أمه» (مجموعه ورام/ج1/ص52) يعني ريشه و پدر و مادر تمام خوبي ها تفكر و انديشه است. اين يك لحظه فكر يا يك ساعت فكر از عبادت شصت سال و يا يك عمر بالاتر است، به خاطر همين است. يعني اصلاً زندگي انسان را

ص: 13638

متحول مي كند. آرامش عجيبي به انسان مي دهد. و الله خدا از چهارده معصوم، از انبياء، از پدر و مادر به ما خيلي مهربان تر است. كاش يك ذره محبت هاي خدا را درك مي كرديم. ببينيد بسم الله الرحمن الرحيم مهم ترين آيه ي قرآن است و آيه اي است كه 114 بار در قرآن تكرار شده است. يعني اگر ما بسم الله را جزء سوره بدانيم، 114 بار در قرآن تكرار شده است. من از بيننده ها سؤال مي كنم. سؤال قشنگي است و سؤال قرآني است. بعد از بسم الله الرحمن الرحيم، چه آيه اي بيشتر از همه تكرار شده است؟در ذهن شما مي آيد چه باشد؟ سوره ي مباركه ي الرحمن، سي بار «فَبِأَيِّ آلاءِ رَبِّكُما تُكَذِّبانِ» است. يعني خدا خيلي دارد گلايه مي كند. «فَبِأَيِّ آلاءِ رَبِّكُما تُكَذِّبانِ» يعني هر يك آيه يا دو آيه كوتاه، نعمتي را شرح مي دهد، حتي نعمت هاي جهنم را شرح مي دهد. «هذِهِ جَهَنَّمُ الَّتي كُنْتُمْ تُوعَدُونَ» (يس/63) آتش جهنم را بيان مي كند، مي فرمايد: «فَبِأَيِّ آلاءِ رَبِّكُما تُكَذِّبانِ» آن هم نعمت است. ما را پاك و تميز مي كند. آنهايي كه از جهنم بيرون مي آيند، آن هم از يك بعد نعمتي است كه خداي متعال مي خواهد اينها را مرتب كند، تميز كند، در بياورد، ميليون ميليون از جهنم درمي آيند. يعني حتي نعمت هاي آخرتي و جهنم را مي شمارد مي گويد: شما به كدام نعمت خدا تكذيب مي كنيد؟ اي جن و انس! «فَبِأَيِّ آلاءِ رَبِّكُما تُكَذِّبانِ» همينطور تكرار مي كند. آسمان و زمين نعمت است. پيغمبر نعمت است. حالا نعمت ها را يك مقداري شرح مي دهيم يك مقدار براي بيننده ها جا بيفتد. شما كدام نعمت هاي خدا را تكذيب مي كنيد؟ چرا نعمت ها را نمي بينيد؟ خوبي ها را نمي بينيد؟

ص: 13639

مثبت ها را نمي بينيد؟ داده ها را نگاه نمي كنيد؟ يك نامه ي زيبايي است چون من خودم از قرآن و روايات و محضر بزرگان استفاده كردم دوست دارم آن بهره اي كه مي برم به بيننده ها هم انتقال بدهم. يك موقعي مرحوم آقاي دولابي، خدا رحمتشان كند، مي گفت: حديث داريم هرچه براي خودتان مي خواهيد، براي ديگران هم بخواهيد. هرچه هم براي خودتان نمي خواهيد، براي ديگران هم نخواهيد. بعضي ها فكر مي كنند بايد اينقدر زور بزنند به اينجا برسند. من فكر مي كنم ايشان مي فرمودند: خيلي ها همينطور هستند. يعني من دوست دارم يك غذاي خوبي خوردم، ديگران هم بخورند. در امور معنوي هم چنين است. ديگران هم هي تشويق مي كنند سر همين سفره بياييد، حتي بدها هم همينطور هستند. معتادها مي خواهند همه را معتاد كنند. يعني خودش از اعتياد كه كيف مي كند، فكر مي كند آن زهر ماري براي همه خوب است. يعني ما بايد راه بدي ها را ببنديم. خوبي هايي كه هرچه براي خودمان مي خواهيم، براي ديگران هم بخواهيم. هر ضرر و شري كه براي خودمان نمي خواهيم، براي ديگران هم نخواهيم. مي خواهم بگويم: يك بخشي اش هم اتوماتيك هست. هركس چيز خوبي پيدا كرد، دلش مي خواهد به همه آن خير را برساند. نامه ي خيلي خوبي براي يكي از بزرگان است، نامه ي 206 مكتوب هست، خيلي نامه ي قشنگي است و در بحث همين شكرگزاري است. من اين نامه را طولاني نيست، كوتاه است، بخوانم و بعد بعضي از نعمت هاي خدا را انشاءالله شرح بدهيم. انشاءالله كه به بركت صلوات بر محمد و آل محمد، اين آيه ها و حديث ها در قلب و جان ما جا باز كند و يك آرامش و اميد و رجاء كاملي به ما

ص: 13640

مرحمت كند. خدا را شكر كنيم بر نعمت باراني كه چند روز مرحمت كرد، در خيلي جاهاي كشور ما بارندگي خوبي شد. الآن چند روزي است كه باد شديد بلند شده است. اگر اين باد نباشد، كلان شهرها و يا شهرهاي كوچك بايد بگذارند بروند. يعني هوا را تصفيه مي كند. اين همه آلودگي هايي كه بالاي سر شهرها مي آيد، اگر باد نوزد آدم خفه مي شود. تا به حال به سجده افتاديم شكر اين نعمات را كنيم؟ اگر خدا باد را نفرستد، چه كسي غير از خدا مي تواند بياورد؟ هيچوقت سجده شكر به جاي آورديم؟ كه خدايا اين باد را براي ما فرستادي؟ اين باد لقاح دارد، يعني نر و ماده درگياهان را به هم پيوند مي دهد، اگر باد نباشد، گياهان و درختان از بين مي روند. خيلي نعمت بزرگي است كه ما از آن غافل هستيم. ايشان مي فرمايد: به خدا كه چون در آسمان نگرم و ابر و باران بينم، مرا از آن روي نمايد كه ملوك در لذات خود چنان چيز هرگز نيابند. يعني نعمت هاي خدا را مي بيند. اي ولي من، قدرشناسي نعمت پيدا مي بايد كرد، نه بسياري نعمت، همه ي انسان ها دنبال زياد كردن نعمت هستند. فكر مي كنند پول زياد مشكلشان را حل مي كند. فكر مي كنند، رياست زياد، مدرك زياد، اگر خانه وسيع شود، الآن نزديك عيد است، فكر مي كنند مبلشان را عوض كنند. پرده شان را عوض كنند، قالي شان را عوض كنند. فكر مي كنند اينها آرامش مي دهد، به خدا اينها آرامش نمي دهد. چرا مرتب گوشي همراهشان را عوض مي كنند؟ براي اينكه يك مدل جديد مي آيد دلشان را مي زند. اين به آدم آرامش نمي دهد. آرامش هستي مطلق، زيبايي

ص: 13641

مطلق، قناعت، اينكه انسان به نيازش قانع باشد و خير به ديگران برساند. بله اگر شما اضافه ي اموالت را نزديك عيد دست به يتيم مي كشي، فقيري را كمك مي كني، صله ي رحم مي كني، چرا؟ چون اينها آرامش مي آورد. خوشي مي آورد كه هيچ سلطاني، هچ رياست طلبي به آن دست پيدا نمي كند. قانع بودن، راضي بودن، حرص نزدن و آنچه داري شكرگزارش باشي، تو را خوش مي كند، راحت مي كند و به تو آرامش مي دهد. مي فرمايد: اي ولي من قدرشناسي نعمت مي بايد كرد نه بسياري نعمت كه اكثراً دنبال اين هستند كه بر هركسي چندان نعمت خداي هست، كه اگر قدرشناس آن باشد، او را كافي است. «وَ إِنْ تَعُدُّوا نِعْمَةَ اللَّهِ لا تُحْصُوها» (نحل/18) خدا كه در دو جاي قرآن مي فرمايد: اگر مي خواهيد نعمت هاي مرا بشماريد، نمي توانيد بشماريد، چه برسد شكرش را بر جاي آوريد. مي فرمايد: اينكه نمي توانيد نعمت هاي مرا بشماريد، در شأن تمام انسان ها است. حتي گدايان كه بر لب جوي ها گدايي مي كنند. يعني حتي آن متكدي ها، گداياني كه سر چهارراه ها گدايي مي كنند، اگر بفهمند خدا چقدر چيز به آنها داده است، آنها هم نعمت هايي دارند كه نمي توانند بشمارند. اگر بفهمند، ديگر دست نياز دراز نمي كنند، اينقدر ناشكري نمي كنند. اي ولي من چون نعمت فوق شمارش است. كسي كه نعمت بر خود شناسد، غرق در نعمت مي شود. چنانچه نعمت بالاي سر اوست، و چون نعمت بر او افزود، چه تفاوت كند كه اندك افزايد يا بسيار. چون آب بالاي سر درآمد خواهي يك نيزه باشد، خواهي هزار نيزه، مثلي كه مي گويند: آب كه از سر گذشت، چه يك وجب، چه صد وجب! يعني اگر ما بنشينيم

ص: 13642

خوب و با انصاف ببينيم خدا به ما چه داده است، آن را بيابيم و درك كنيم، اينقدر بدهكار مي شويم، گلايه ها و شكايت ها مي رود، حتي فقيرترين، حتي مريض ترين، حتي معلولترين آدم ها، آن روايتي كه حضرت عيسي(ع) به يك فلج و كوري كه زمين گير بود، برخورد كردند. ديدند اينقدر مي گويد: الهي شكر! الحمدلله! الهي شكر! فرمودند: چه داري كه اين همه شكر مي كني؟ گفت: خدا به من در همه ي محيط خودش را به من داده است. يادش را به من داده است. الحمدلله اگر چشم ندارم و پايم فلج است، بقيه ي جاهايم سالم است. همين كه خدا مرا عاشق خودش كرده است. من شكر او را به جاي مي آورم. ما حديث داريم شكر نعمت از خود نعمت بالاتر است. چون نعمت از بين مي رود ولي شكر نعمت باقي مي ماند. اينقدر شكر خدا را مي كرد، حضرت عيسي تعجب كرد. خوب حضرت عيسي دم عيسوي داشت. شفايش داد، كوري و فلجي او را برطرف كرد. گفت: الحمدلله! باز هم شكر مي كنم. آن موقع هم شكر مي كنم و باز هم شكر مي كنم. يك پيامك زيبايي داشتيم كه يك خانواده نوشته بودند، الحمدلله ما مشكل مالي داريم، كمبود مالي داريم ولي الحمدلله خدا اينقدر نعمت هاي ديگر به ما مرحمت كرده كه ما عاجز هستيم، اگر ثروت نداريم قلب مهربان داريم. اگر ثروت نداريم بدن سالم داريم. اگر ثروت نداريم، زن و شوهر با هم مهربان هستيم. دل خوش داريم. همديگر را دوست داريم. اگر اتفاقي مي افتد، همه همدل هستيم و كمك هم مي كنيم. يعني اگر هم يكجايي خدا ما را امتحان كرده كمبود مالي هست، هزارها جبران از راه ديگر

ص: 13643

كرده است. ما چرا به آنها توجه نمي كنيم؟ يعني روي آن كمبود پافشاري مي كنيم كه گاهي همان كمبود هم صلاح ما است. آن هم يك نعمتي است كه ما گاهي از آن غافل هستيم. مي فرمايد: مثل آبي كه بالاي سر آدم است، چه يك نيزه، چه هزار نيزه، اگر كسي به نعمت توجه مي كند، آن نعمت بالاي سرش غرق در نعمت است. نمي تواند بشمارد. پس در اين مقام كه اگر خود را غرق نعمت ديد، زيادي نعمت و كمي نعمت يكسان شده است. براي آنكه اگر فراوان است و اگر كم است نعمت بالاي ادراك و قابل شمارش ما نيست. مي فرمايد: درياب اين دقيقه را كه از مواهب حكمت است. يعني اگر اين نكته كه نعمت ما را فرو برده، اين آيه ي قرآن است «وَ أَسْبَغَ عَلَيْكُمْ نِعَمَهُ ظاهِرَةً وَ باطِنَة» (لقمان/20) يعني خدا شما را فرو برده، غرق درياي نعمت هستيد. نعمت ظاهري و باطني است. مثنوي يك مثلي مي زند، مي گويد: ماهي ها خسته شدند. بعضي مواقع ما هواي سالم، اكسيژن تنفس مي كنيم. سلامتي و امنيت داريم، توجه نداريم. چون غرق نعمت هستيم، مثل اينكه خدا همه وقت و هميشه هست ما قدرش را نمي دانيم. از فرط ظهور غايب شده است. يعني چون هميشه هست، مثل اكسيژني كه ما هميشه استفاده مي كنيم. اگر يك جايي هوا خراب شود، بعد مي گوييم: چقدر اكسيژن فايده دارد. جلوي بيني و دهانم را بگيرم. بعد مي فرمايد: اي ولي من اگر مرد صحيح باشد، يك جرعه آب او را سيراب كند. ولي اگر مستسقي باشد، مستسقي كسي است كه مرض تشنگي گرفته است، هرچه آب مي نوشد سيراب نمي شود. مرض تشنگي

ص: 13644

يا مرض جوع، مرض بدي هم هست. بعضي هستند مي گويند: هرچه غذا مي خوريم، سيري ما از بين نمي رود. يعني آن حس سيري ما اشباع نمي شود. يا مثلاً تشنگي ما برطرف نمي شود. اين خيلي مهم است. يعني ما هيچوقت اين نعمت را شكر نكرديم كه الحمدلله آب مي خوريم سير مي شويم. مرض استسقاء نداريم. يا غذا خورديم الحمدلله! اگر سير نمي شديم و مرتب بايد مي خورديم، از بين مي رفتيم يا خسته مي شديم، بعضي ها اين مريضي را دارند. يعني مي گويد: ما از خوردن يا آشاميدن خسته شديم، ولي سير نشديم به خدا پناه مي بريم. مي فرمايد: اي ولي من! اگر مرد صحيح باشد، يك جرعه آب او را سيراب كند. ولي اگر مرض استسقاء داشته باشد، هزار مشك او را كفايت نكند. پس وظيفه ي كسي كه مرض استسقاء دارد، مرض عطش و تشنگي آن است كه علاج كند تا صحيح شود. شاكر شود، قانع شود، راضي شود نه آنكه كوشش كند هي آب بسيار بدست آورد. شما اگر قانع و راضي نباشي، ميليون ها ثروت و رياست هم تو را سير نمي كند. شما بايد مرض تشنگي را درست كني. بايد خود را از مرض استسقاء علاج كني، نه كوشش كني كه آب بسيار بدست آوري. اما چه گويم كه با آنكه مرض استسقاء و عطش دارد، مجنون نيز باشد. كجا هدايت به اين تدبير خواهد شد؟ اهل دنيا، دنيا پرستان، حريص ها، طمّاع ها، ناسپاسان نعمت ها، آنها كساني هستند كه با استسقاء جنون نيز دارند. جز زيادي نعمت و افزون كردن نعمت طريقي پيش نمي گيرند. «و لا يملأ جوف ابن آدم إلا التراب» (روضة الواعظين/ج2/ص429) يك مثلي است يا حديثي است كه مي فرمايد:

ص: 13645

درون انسان حريص را پر نمي كند، مگر خاك قبر! يعني آدم هاي حريص سرشان به چاله قبر بخورد يكوقت بيدار مي شوند. مي فرمايد: كاسه ي چشم حريصان پر نشد *** تا صدف قانع نشد پر دُر نشد يعني صدف درونش آب باران مي آيد. ولي چون قانع است درش را مي بندد، مي گويد: الحمدلله، خدا آن آب باران را تبديل به دُر مي كند. به قول مثنوي هم شعر زيبايي دارد، مي گويد: در پناه لطف حق بايد گريخت *** كو هزاران لطف بر ارواح ريخت تا پناه يابي آنگه چون پناه *** آب و آتش مر تو را گردد سپاه يعني اگر واقعاً كسي يك مقدار فكر كند، داده ها را ببيند، يكوقت مي بيني داده ها را كه ديديم، تمام گمشده هاي ما هم پيدا مي شود. تمام گلايه ها رفت. كفران نعمت ها رفت. ناشكري ها رفت. آقاي شريعتي: اين نكاتي كه شما گفتيد، قناعت هم بخشي از شكر است. يعني قانع باشيم در واقع شكر آن نعمت را به نوعي به جا آورديم. حاج آقاي فرحزاد: آدم هاي شاكر هميشه قانع و راضي هستند. «قانع بما رزقه الله»، «شاكر بما رزقه الله» همين كه قانع و راضي است خدا به او آرامش مي دهد، ثواب مي دهد، درجه مي دهد، نيازهايش را مافوقش به او برمي گرداند. آقاي شريعتي: يعني حرص اينجا كار ما را سخت مي كند. حاج آقاي فرحزاد: يعني نه به داده هايمان نگاه مي كنيم، نه شكرگزاري مي كنيم. خودمان را هم مرتب به زحمت مي اندازيم، دائم كفران نعمت، ناشكري، گلايه و شكايت، مي گويد: تمام نكته ها اين است كه قدرشناس باشيم. مثنوي مي گويد: ما غرق نعمت هستيم توجه نداريم، مثال مي زند كه ماهي ها آمدند به سلطانشان، به بزرگشان گفتند: مي گويند آبي

ص: 13646

هست، اين آب كجاست؟ ماهي كه در آب بزرگ شده، با آب زنده است، ولي چون دائم در آب است نمي فهمد. ما كه از بيرون نگاه مي كنيم مي فهميم در آب است. من از اينجا اشاره كنم اين ماهي هاي زبان بسته را در تنگ هاي كوچولو نگه مي دارند، يا در حوضي بياندازند، يا آبش را عوض كنند. اين زبان بسته ها را اذيت نكنيد! پرنده هايي كه در خانه نگه مي داريم. خيلي در اسلام سفارش شده است. رسيدگي به حقوق بشر و حقوق حيوانات را واقعاً بايد از اسلام ياد بگيرند. حضرت امير شبي كه مي دانند چند لحظه ي ديگر شهيد مي شوند، سفارش مرغابي ها را به حضرت ام كلثوم كردند، كه آب و دانه ي اينها را مرتب بده. واجب نيست اين ماهي هاي زبان بسته را از حوض در يك تنگ كوچك، در يك جاي تنگ بياندازيم، مي خواهيم دل بچه هايمان را خوش كنيم، حيوان را اذيت مي كنيم. مثل اينكه ما بياييم به خدا و پيغمبر بگوييم: خدا كجاست؟ يك بزرگي فرموده بود: من بچه بودم. عقلم نمي رسيد. در به در دنبال خدا مي گشتم. ولي خداي مهربان مرا به جايي رساند كه يك جايي باشد كه خدا نباشد. يك جايي نگاه كنم كه خدا را نبينم. برعكس شده است. دقيقاً مثال خوبي است. يعني خدا كجا نيست؟ همه ي عالم ظهور خداست. «اللَّهُ نُورُ السَّماواتِ وَ الْأَرْض» (نور/35) شما يك جايي را پيدا كن كه خدا نباشد. اصلاً نيست و معنا ندارد. آدم هاي جاهل در به در چراغ بدست مي گيرد، مي خواهد خدا را پيدا كند. نعمت ها هم همينطور است. يعني اول فكر مي كند نعمت ندارد بعد كه در وادي مي افتد، مي بيند اوه چه

ص: 13647

خبر است؟ چرا پيغمبر از همه بيشتر سجده ي شكر مي كردند؟ چرا از مركب پياده مي شد و به سجده ي شكر مي افتاد؟ سلطان ماهي ها گفت: من چطور جواب شما را بدهم؟ گفت: شما غير آب را به من نشان بدهيد، تا من آب را به شما نشان بدهم. گفت: شما غير از آب چيز ديگري مي بينيد؟ بله اگر ماهي را از آب دربياورند، بعد ممكن است بفهمد كه آب يعني چه؟ و آن روز نباشد كه آن روز هلاكت انسان است. انشاءالله اميدواريم كه قدرشناس باشيم، قدردان نعمت ها باشيم. من به يك نعمت بزرگي مي خواهم اشاره كنم كه نزديك سال نو و جديد هم هست توجه به اين نعمت كه ما از آن غافل هستيم. اميدواريم كه خدا ما را قدردان و قدرشناس نعمت ها قرار بدهد. آقاي شريعتي: خيلي ممنون و متشكريم از شما. من دو نكته عرض كنم. نكته ي اول اينكه اين بشارت را بدهم كه در ايام نوروز هم با سمت خدا مهمان خانه هاي شما خواهيم بود منتهي به صورت كوتاهتر. حوالي ساعت 13:30 دقيقه خدمت شما خواهيم رسيد. نكته ي دوم هم هديه نوروزي برنامه سمت خدا به بينندگانش كه مراحل پاياني كارهاي اجرايي اش را دارد سپري مي كند. و آن هم اينكه فايل هاي متني برنامه قابل دريافت خواهد بود. انشاءالله در قالب يك نرم افزاري كه روي گوشي هاي سيستم عامل اندرويد هستند، مي توانند دوستان اين فايل ها را داشته باشند و با قابليت جستجو كه باز هم من از همه ي دوستاني كه دست به دست هم دادند تا اين اتفاق خوب و مبارك بيفتد، تشكر مي كنم. صفحه ي 32 مصحف شريف آيات 203 تا 210 سوره ي مباركه ي

ص: 13648

بقره در سمت خداي امروز تلاوت مي شود. برمي گرديم همراه شما و در كنار شما به بركت صلوات بر محمد و آل محمد خواهيم بود. «وَ اذْكُرُواْ اللَّهَ فىِ أَيَّامٍ مَّعْدُودَاتٍ فَمَن تَعَجَّلَ فىِ يَوْمَينْ ِ فَلَا إِثْمَ عَلَيْهِ وَ مَن تَأَخَّرَ فَلَا إِثْمَ عَلَيْهِ لِمَنِ اتَّقَى وَ اتَّقُواْ اللَّهَ وَ اعْلَمُواْ أَنَّكُمْ إِلَيْهِ تحُْشَرُونَ(203) وَ مِنَ النَّاسِ مَن يُعْجِبُكَ قَوْلُهُ فىِ الْحَيَوةِ الدُّنْيَا وَ يُشْهِدُ اللَّهَ عَلىَ مَا فىِ قَلْبِهِ وَ هُوَ أَلَدُّ الْخِصَامِ(204) وَ إِذَا تَوَلىَ سَعَى فىِ الْأَرْضِ لِيُفْسِدَ فِيهَا وَ يُهْلِكَ الْحَرْثَ وَ النَّسْلَ وَ اللَّهُ لَا يحُِبُّ الْفَسَادَ(205) وَ إِذَا قِيلَ لَهُ اتَّقِ اللَّهَ أَخَذَتْهُ الْعِزَّةُ بِالْاثْمِ فَحَسْبُهُ جَهَنَّمُ وَ لَبِئْسَ الْمِهَادُ(206) وَ مِنَ النَّاسِ مَن يَشْرِى نَفْسَهُ ابْتِغَاءَ مَرْضَاتِ اللَّهِ وَ اللَّهُ رَءُوفُ بِالْعِبَادِ(207) يَأَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُواْ ادْخُلُواْ فىِ السِّلْمِ كَافَّةً وَ لَا تَتَّبِعُواْ خُطُوَاتِ الشَّيْطَانِ إِنَّهُ لَكُمْ عَدُوٌّ مُّبِينٌ(208) فَإِن زَلَلْتُم مِّن بَعْدِ مَا جَاءَتْكُمُ الْبَيِّنَاتُ فَاعْلَمُواْ أَنَّ اللَّهَ عَزِيزٌ حَكِيمٌ(209) هَلْ يَنظُرُونَ إِلَّا أَن يَأْتِيَهُمُ اللَّهُ فىِ ظُلَلٍ مِّنَ الْغَمَامِ وَ الْمَلَئكَةُ وَ قُضىِ َ الْأَمْرُ وَ إِلىَ اللَّهِ تُرْجَعُ الْأُمُورُ(210)» ترجمه آيات: «خداوند را در روزهايى چند ياد كنيد، و هر كه در دو روز شتاب كند، مرتكب گناهى نشده است. هر پرهيزگارى هم كه تأخير كند گناهى نكرده است. از خدا بترسيد و بدانيد كه همگان به پيشگاه وى گِرد مى آييد. (203) در اين دنيا كسى است از مردم كه خدا را به درستى اعتقاد خويش گواه مى گيرد و تو را سخنش درباره زندگى اين دنيا به شگفت مى دارد، در حالى كه كينه توزترين دشمنان است. (204) چون از نزد تو بازگردد، در زمين فساد كند و كشتزارها و

ص: 13649

دامها را نابود سازد، و خدا فساد را دوست ندارد. (205) و چون به او گويند كه از خدا بترس، خودخواهى اش او را به گناه كشاند. جهنم، آن آرامگاه بد، او را بس باشد. (206) كسى ديگر از مردم براى جستن خشنودى خدا جان خويش را فدا كند. خدا بر اين بندگان مهربان است. (207) اى كسانى كه ايمان آورده ايد، همگان به اطاعت درآييد و پاى به جاى پاى شيطان مگذاريد كه او دشمن آشكار شماست. (208) هر گاه پس از آن كه اين آيات روشن خدا به شما رسيد، در ايمان خويش لغزشى يافتيد، بدانيد كه خدا پيروزمند و حكيم است. (209) آيا اينان منتظر آن هستند كه خدا با فرشتگان در زير سايبانى از ابر نزدشان بيايد و كار يكسره شود؟ حال آنكه خدا مرجع همه كارهاست. (210)» آقاي شريعتي: «گفت دل شيخ نيشابور، دل پير هرات است *** دل نور محمد، عطر صلوات است» انشاءالله دلهايتان منور به نور قرآن و عطر صلوات باشد. اشاره ي قرآني و نكته ي صلوات حاج آقاي فرحزاد را بشنويم. حاج آقاي فرحزاد: يكي از آياتي كه در اين صفحه است درباره ي مولا اميرالمؤمنين(ع) است. «وَ مِنَ النَّاسِ مَن يَشْرِى نَفْسَهُ ابْتِغَاءَ مَرْضَاتِ اللَّهِ وَ اللَّهُ رَءُوفُ بِالْعِبَادِ» خداي مهربان مي فرمايد: بعضي از انسان ها، كساني هستند كه جان خودشان را با خدا معامله مي كنند، در مسير رضايت خدا و خدا هم بر بندگانش مهربان است. كه اين آيه درباره ي اميرالمؤمنين(ع) است كه در ليلة المبيت جاي پيغمبر خدا خوابيد، و جان پيغمبر را از توطئه اي كه بنا بود پيغمبر را به شهادت برسانند حفظ كردند. دين ما، مكتب

ص: 13650

ما، پيغمبر ما، واقعاً مديون زحمات و ايثار و فداكاري مولا اميرالمؤمنين علي(ع) است. آقاي شريعتي: نكته ي صلوات را هم مي فرماييد. حاج آقاي فرحزاد: در روايات ما هست كه دعاهايي كه مي كنيم مستجاب نمي شود مگر اينكه ضميمه شود در كنار دعاهاي ما، ذكر صلوات بر محمد و آل محمد. حتي در بعضي روايات، حتي اهل سنت هم نقل كردند كه حضرت فرمود: «الدعا محجوب حتي يصلي علي محمدٍ و آل محمد» يعني دعاهايي كه مي كنيم در پرده و حجاب است مگر وقتي در ضمن دعا صلوات بر محمد و آل محمد فرستاده شود. دعا مستجاب مي شود، رابطه برقرار مي شود و به بركت اين بقيه هم مستجاب مي شود. من همين جا به بينندگان عزيز عرض كنم كه در مهماني ها، دور هم جمع شدن ها، خيلي خوب است يك نفر باني شود بگويد: آقا 50 صلوات سه دقيقه! ما همين مهماني چند شب قبلمان كه خانوادگي و هفتگي است، گفتيم چون به مناسبت حضرت زهرا است، حديث كساء خوانده شود. نفري صد تا هم صلوات. در مجموع شايد بيست دقيقه طول كشيد. ولي واقعاً اصلاً فضا عوض شد. به جاي اينكه دائم بنشينيم حرف هاي متفرقه بزنيم، ديد و بازديدها خيلي خوب است، ولي مي خواهم عرض كنم فضاي جلسه را با حديث كساء، با ذكر صلوات، با ياد خدا و ياد پيغمبر، پيغمبر خدا فرمود: هر مجلسي كه ذكر خدا و ذكر صلوات دارد، آن مجلس وزر و وبال براي صاحبانش است. اگر هم احياناً خداي نكرده غيبتي، صحبتي متفرقه مي شود، به بركت آنها پاك شود. يا اين صلوات در پرونده ي كساني برود كه ما غيبتشان را كرديم. ما خيلي

ص: 13651

روايت داريم كنار هر گناهي يك ثوابي انجام دهيد آن چاله پر شود. يك نعمت بزرگي كه مي خواستم اشاره كنم، كه ما از آن غافل هستيم و در روايات هم خيلي روي آن تأكيد كردند، نعمت فاميل است. رحم! كه اين رحم واقعاً چه نعمت بزرگي است كه ما از آن غافل هستيم. اميرالمؤمنين(ع) تعبير عجيبي دارند كه به امام حسن مجتبي(ع) مي فرمايد: «و اكرم عشيرتك» فاميل هاي خودت، عشيره ي خودت را اكرام كن. اينها بال و پر تو هستند، به وسيله ي اينها پرواز مي كني. يعني كسي كه از فاميل جدا مي شود، پر و بال ندارد. سه تشبيه و تعبير بلند نهج البلاغه دارد. «وَ أَكْرِمْ عَشِيرَتَكَ فَإِنَّهُمْ جَنَاحُكَ الَّذِي بِهِ تَطِيرُ» (شرح نهج البلاغه/ج16/ص121) يعني اگر تو مي خواهي در امور معنوي و مادي پرواز كني، بايد فاميل در كنار تو باشند، پر و بالت را ببندند و يا بكنند نمي تواني پرواز كني. تشبيه ديگري مي كنند و مي فرمايند: «وَ أَصْلُكَ الَّذِي إِلَيْهِ تَصِيرُ» فاميل ريشه ي شما هستند. شما اگر ريشه ي درخت را دربياوري، درخت خشك مي شود. اگر شما از فاميل، پدر و مادر، خواهر، برادر، عمو و دايي جدا شوي، خشك مي شوي و از بين مي روي. در تشبيه سوم فرمود: «وَ يَدُكَ» دست تو هستند. انساني كه دست ندارد، نمي تواند كار انجام دهد. يك دكمه را نمي تواند ببندد. فاميل شما هم بال و پر شما هستند، هم دست شما هستند. راجع به فراموشي جلسه ي قبل گفتيم كه اين نعمت يادآوري چقدر نعمت بزرگي است. گاهي داستان و حديثي كه هزار بار خوانده ام را يادم مي رود. ما يك دوستي داشتيم كه مي گفت: من شب عيد فطر نيت كردم نماز

ص: 13652

هزار «قل هو الله» را بخوانم. تقريباً هفتصد بار خواندم، يادم رفت. بعد از هفتصد بار كه خوانده بود، فراموش كرد. خدا لطف مي كند كه به حافظه مان تكيه نكنيم. هم به منزله ي پر و بال تو هستند، هم ريشه ي تو هستند، و هم دست توانمند تو هستند. بعد حضرت امير(ع) فرمود: اگر تو از فاميل قطع كني، يك دست از صد تا كم مي شود ولي 99 تا از شما كم مي شود. بنده فرحزاد اگر از فاميل قطع شدم، فاميل همه جمع مي شوند كارهايشان را انجام مي دهند. ولي از من 99 دست كم مي شود. فاميل هاي خوب كه در سر ما جا دارند، همان فاميل هايي كه ما مي گوييم: بد هستند، با آنها مشكل داريم، همان ها ممكن است در مشكلات و گرفتاري به درد ما بخورند. از ابولهب بدتر داريم؟ عموي پيغمبر بوده است. يك سوره ي قرآن در مذمت او نازل شده است. ولي همين ابولهب كه الآن ليلة المبيت آيه اش را خوانديم، شبي كه خودش جزء توطئه گران بود، عموي پيغمبر بود ولي شبي كه مي خواستند بريزند پيغمبر را بكشند، ديد كه فاميل هاي ديگر متوجه مي شوند، شب تا صبح گريه مي كنند، اعصابش خورد مي شود. آمد مقابل همان توطئه گران گفت: الآن نريزيد صبح بريزيد. گفتند: ممكن است صبح نقشه لو برود. گفت: نه! من اجازه نمي دهم. اگر بخواهيد از اول شب پيغمبر را بكشيد، فاميل ها گريه مي كنند، من حال ندارم! مي روم شما را لو مي دهم. آنها را ترساند. همين كار فاميل بد باعث شد جان پيامبر حفظ شود. يعني پيغمبر را در غار ثور ببرند، و حضرت امير تا صبح بودند كه صبح هم ديگر روشن شد و

ص: 13653

نقشه لو رفت. نقشه به هم خورد! مي خواهم بگويم همان فاميل بد هم خيلي از جاها مفيد است. برادران حضرت يوسف كه دل برادر و پدر را خون كردند و بعد توبه كردند و خوب شدند. آمدند سر سفره ي حضرت يوسف خجالت مي كشيدند. ناراحت و سر به زير بودند. حضرت يوسف(ع) گفت: شما به من منت داريد، مرا مردم مصر به چشمي نگاه مي كردند كه من حسب و نسب ندارم. ريشه ندارم. شما ريشه ي مرا به مردم معرفي كرديد. من پسر يعقوب هستم و شما برادران من هستيد. مي خواهم بگويم، همان بدترين فاميل ها هم يك جايي به درد مي خورند. عروسي شود، وفاتي شود، گرفتاري شود. آدم بعضي مواقع واقعاً متأثر مي شود، مي بيند يك جنازه اي را مي برند، چهار نفر زير جنازه هستند. معلوم مي شود يا فاميل ندارد، يا قطع كرده است. همان فاميل هاي بد هم در مشكلات و گرفتاري ها باز يك غيرتي مي كنند، بلند مي شوند به آدم خدمت مي كنند. همان مادر شوهر بد، همان خواهر شوهر بد، همان عروس بد، همان دامادي كه بد است. همان ها سر بزنگاه مي رسند. گاهي آدم وقتي جنازه اش را روي زمين مي بيند، مي گويد: خدايا من گذشتم! خدايا من راضي نيستم اين عذاب شود. ما در روايت داريم بني عباس، عموزاده هاي امامان بودند. امامان ما را زندان مي كردند، مي كشتند، اذيت و آزار هم مي رساندند. ولي گاهي امام صادق و امام هفتم مي رفتند به اينها دست مي دادند يا وقتي غضب مي كردند، آرام مي شدند. مي فرمودند: از جدمان پيغمبر روايت داريم، كه رحم به رحم كه دست مي دهد، بدن به بدن مي خورد، آن آرام مي شود. رحم يك نعمت خدادادي است كه نمي توانيم از بين

ص: 13654

ببريم. يعني كسي نمي تواند بگويد: اين برادر من نيست. اين خواهر من نيست! اين عموي من نيست. همسر ممكن است با طلاق نامه جدا شود، ولي رحم با هيچ عقد قراردادي يا طلاقي قابل جدا شدن نيست. برادر، برادر است. پدر، پدر است. عمو، عمو است. نمي شود جدا كرد. و لذا فرمودند: فاميل بد را هم اكرام كنيد. احترام كنيد، قطع نكنيد. قطع رحم جزء گناهان كبيره است. من فراوان ديدم و در تاريخ ثبت است كه سر بزنگاه همان بدترين فاميل به درد خوردند و خيلي گره گشايي كردند. اين فاميل ها را قدر بدانيم. در غربت، الآن اين در خارج از كشور خيلي محسوس است. خارج از كشورالآن ما به همشهري ها و هم وطن هايمان يا به فاميل هايمان اهميت نمي دهيم. ولي در خارج از كشور دو ايراني كه به هم مي رسند، مثل اينكه صد سال با هم رفيق هستند. چون در غربت اين خيلي به دردش مي خورد. فاميلي كه در ايران ما اصلاً تلفن هم نمي كنيم، آنجا اگر بدانيم عموزاده اي با بيست واسطه عمو زاده ي ما است، سراغش مي رويم و خيلي با هم گرم مي گيريم. در آخرت و قيامت هم فاميل خيلي به درد ما مي خورد. روايت داريم كه در قيامت افراد كه مي خواهند از پل صراط عبور كنند، نرده ندارد، يعني اين پل در معرض افتادن است. دو طرف نرده اش يكي صله رحم است، يكي امانت داري است. آنهايي كه به رحم صله مي كنند، اين دو نرده ايجاد مي كند، اينها در آتش جهنم نيايند. اين رواياتي كه مي فرمايد: به دشمن و بدترين آدم صله رحم كن. امام صادق(ع) روايت داريم، داود رِقي مي گويد: من يك پسرعمويي

ص: 13655

داشتم ناصبي، دشمن اهلبيت بود. ولي فقير و گرفتار بود. چون دستور پيغمبر است، ما صله رحم كرديم. به او محبتي كردم و كمك مالي كردم. بعد مي گويد: مدينه رفتم، نماز خواندم، دعا كردم، حج رفتم، خيلي كار كردم ولي امام صادق فرمود: روز پنجشنبه پرونده ي اعمال تو بدست من رسيد، من را خوشحال كرد. خدايا به ما توفيق بده ايام عيد نوروز دل امام زمان را شاد كنيم. به بركت صله رحم، احسان به فاميل، گفت و آن صله رحم تو نسبت به پسر عم تو بود. حالا صدها كار خيري كرده بود، ولي رحمش پسر عموي ناصبي دشمن اهلبيت بود. به او صله كرده بود، خدمتي كرده بود، فرمود: اين در پرونده ي تو درخشيده و مرا خوشحال كرده است. بياييم با آنهايي كه قهر هستيم، كدورت داريم، دلمان خانه تكاني كنيم و از گرد و غبارهاي كينه و مشكلات دور كنيم و انشاءالله رحم ما را شفاعت كند. رحم ما را از آتش جهنم نگه مي دارد. روايت عجيبي است كه صله رحم عمر را زياد مي كند. رزق را زياد مي كند. عافيت و سلامتي مي آورد، بلاها را دور مي كند. شهرها را آباد مي كند. و لو اينكه قوم فجار و گناهكار باشند. اين روايت خيلي زيباست كه پيغمبر خدا فرمود: « مَنْ مَشَى إِلَى ذِي قَرَابَةٍ بِنَفْسِهِ وَ مَالِه» (فقيه/ج4/ص15) اگر كسي با فاميلش، با مال يا با نفسش صله كند، پول بفرستد، هديه بفرستد، يا خودش ديدن او برود، « أَعْطَاهُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ أَجْرَ مِائَةِ شَهِيد» خدا ثواب صد شهيد به او مرحمت مي كند. اين فرمايش پيغمبر خداست. «وَ لَهُ بِكُلِّ خُطْوَةٍ»

ص: 13656

به هر گام و قدمي كه براي رفتن به صله رحم برمي دارد، خدا چهل هزار حسنه به او مرحمت مي كند، چهل هزار گناه پاك مي كند، چهل هزار درجه به او مي دهد، و مثل اين است كه صد هزار سال به خاطر خدا عبادت كرده است. رسيدگي و خدمت به فاميل ولو بدها! آقاي شريعتي: خيلي ممنون و متشكرم. من باز هم اين نكته را يادآوري كنم. هديه ي نوروزي ما فايل هاي متني برنامه ي سمت خدا از ابتدا تا كنون است كه انشاءالله به زودي رونمايي خواهد شد و جزئياتش را خدمت شما عرض خواهيم كرد. حاج آقا دعا بفرمايند و همه ي ما آمين بگوييم. حاج آقاي فرحزاد: اللهم صل علي محمدٍ و آل محمد و عجل فرجهم. خدايا به حق محمد و آل محمد قلب امام زمان را از ما راضي و فرجش را نزديك بگردان. تمام مريض ها، گرفتارها، من باز هم سفارش مي كنم، در مجلس ها كه دور هم جمع مي شويد، يك حديث كساء، دعايي، 50 صلوات براي شفاي بيماران، گرفتارها، دردمندان و ملتمسين دعا بفرستيد. خدايا تمام مريض هاي روحي و جسمي شفاي عاجل عنايت بفرما. رفع گرفتاري از همه ي گرفتارها به فضل و كرمت و حق حضرت زهرا (عليها السلام) بفرما و همه ي ما را جزء پيروان و شيعيان خالص اهلبيت قرار بده. انشاءالله سال خوبي داشته باشيد. آخرين برنامه اي است كه در اين سال در خدمت شما بوديم، انشاءالله ما را هم حلال كنيد. دلتان را جلا بدهيد، هركس گردن شما حقي دارد، حلالش كنيد. من قول مي دهم كه بركات خدا بر شما سرازير مي شود. آقاي شريعتي: دعوت مي كنم هفته ي آينده بيننده ي برنامه هاي نوروزي

ص: 13657

ما هم باشيد. در خدمت حاج آقاي فرحزاد خواهيم بود. فردا انشاءالله با حاج آقاي حسيني قمي خدمت شما خواهيم رسيد. والحمدلله رب العالمين و صل الله علي سيدنا محمدٍ و آله الطاهرين.

1393

93-01-04

بسم الله الرحمن الرحيم و صل الله علي محمدٍ و آله الطاهرين فروبخش شب انتظار آمدني است *** رفيق آمدني، غم گسار آمدني است به خاك كوچه ي بيدار آب مي پاشند *** بخوان ترانه بزن، تار، يار آمدني است ببين چگونه قناري ز شوق مي لرزد *** ترسك از شب يلدا بهار آمدني است صداي شيحه ي رخش ظهور مي آيد *** خبر دهيد به ياران سوار، آمدني است بس است هرچه پلنگان به ماه خيره شدند *** يگانه فاتح اين كوهسار آمدني است «السَّلَامُ عَلَى رَبِيعِ الْأَنَامِ وَ نَضْرَةِ الْأَيَّام» آقاي شريعتي: سلام مي گويم به همه ي بيننده هاي خوبمان، خانم ها و آقايان، انشاءالله روزهاي بهاريتان پر بركت باشد. خيلي خوشحاليم كه در آغازين روزهاي سال 1393 با سمت خدا مهمان خانه هاي بهاري شما هستيم و خيلي خوشحال از اينكه خدمت حاج آقاي فرحزاد هستيم. آقا سلام عليكم و رحمة الله ايام مبارك و پر بركت باشد. حاج آقاي فرحزاد: سلام عليكم و رحمة الله، بنده هم خدمت شما و همه ي بينندگان خوب و عزيز عرض سلام دارم و انشاءالله كه سال پر خير و بركت، پر عافيت و سلامت و وسعت رزق، براي همه ي عزيزان باشد و رحمت معنوي و مادي بر سرشان ببارد. و انشاءالله لحظه به لحظه ظهور و فرج آقا و ولي نعمت ما امام زمان(ع) نزديك تر شود و آرزوي بهترين ها را براي همه ي بينندگان عزيز دارم. آقاي شريعتي: خيلي خوشحاليم كه خدمت

ص: 13658

شما و دوستان خوب بيننده مان هستيم. دعوت مي كنم كه بيننده ي بحث بهاري امروز ما باشيد، ببينيم كه حاج آقاي فرحزاد براي امروز ما چه ارمغان آورده اند و عيدي ايشان براي بيننده هاي خوب ما چيست؟ حاج آقاي فرحزاد: بسم الله الرحمن الرحيم. اللهم صل علي محمد و آل محمد و عجل فرجهم. چون بنا است در اين ايام برنامه هم يك مقدار مختصر باشد، در ابتداي صحبت دلهاي همه ي عزيزان را نوراني مي كنيم با نكته اي درباره ي صلوات بر محمد و آل محمد. (اللهم صل علي محمد و آل محمد و عجل فرجهم) بهترين مدرك و دليل بر ذكر صلوات آيه ي شريفه ي قرآن است كه در همه جاي قرآن «يا ايها الذين آمنوا» الا آيه ي صلوات، اول آيه آمده است. خداي بزرگ ما را براي پيام و امر بزرگ صلوات آماده مي كند، «إِنَّ اللَّهَ وَ مَلائِكَتَهُ يُصَلُّونَ عَلَى النَّبِيِّ» (احزاب/56) خود خدا دائم كارش صلوات است. يعني دائم لطف و رحمتش را بر پيغمبر و آل او نازل مي كند و ملائكه هم درخواست اين كار را مي كنند. بعد از اينكه زمينه را آماده كردند كه خدا و ملائكه اين كار را مي كنند، خطاب مي رسد كه «يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا صَلُّوا عَلَيْهِ وَ سَلِّمُوا تَسْليماً» كه انشاءالله عزيزان اين آيه را كه ظاهرش امر وجوب است عنايت كنند، حداقل در شبانه روز صد بار اين ذكر بلند را به روح چهارده معصوم هديه كنند. گشايش در امور مادي و معنوي آنها خواهد بود. چند روز پيش يك خانمي به حرم رسيد، اصرار مي كرد از صلوات خيلي بگوييد. گفت: من بچه دار نمي شدم. صلوات نذر كردم و الحمدلله

ص: 13659

خدا به من فرزند داد و من از صلوات خيلي خير و بركت ديدم. انشاءالله طبق رواياتي كه وعده داده است، دل و جان مان و خانه هاي مان و زندگي مان را با ذكر صلوات بر محمد و آل محمد معطر و نوراني كنيم. اللهم صل علي محمد و آل محمد و عجل فرجهم. همانطور كه بيننده هاي عزيز در جريان هستند بحث ما درباره ي بركت در زندگي و آنچه خير و بركت و وسعت رزق مادي و معنوي براي ما و خانه هايمان مي آورد. يكي از چيزهايي كه در روايات فراوان روي آن تأكيد و پافشاري شده است، موضوع ضيافت و مهمان داري است. كه ما در روايت داريم كه افرادي كه مهمان داري مي كنند، ضيافت مي كنند و اطعام مي دهند، در يك روايت زيبايي داريم كه رزق و روزي براي آنهايي كه اطعام مي كنند سريعتر و مؤثرتر است از كاردي كه در گوشت فرو مي رود. يعني همانطور كه گوشت را كارد تكه تكه مي كند و سريع اثر دارد، بيش از اين رزق و وفور رزق، براي آنهايي كه مهمان داري مي كنند اثر دارد. سنت مهمان داري، سيره ي همه ي انبياء و اولياي خدا بوده است. خضرت ابراهيم(ع) كه در قرآن هم ستايش شده «أبا اضياف» معروف بوده است به خاطر مهمان داري فراوان بوده است. بدون مهمان غذا نمي خورده است. سيره ي پيغمبر(ص) و همه ي امامان ما همينطور بوده است به حدي كه امام حسن مجتبي(ع) وضوف خانه ي دائمي داشتند و همه قشر افراد مي آمدند و از سر سفره ي اين بزرگوار به عنوان كريم اهل بيت بهره مي جستند و استفاده مي كردند. الآن هم اگر عزيزان خبر داشته باشند، همه ي مشاهد مشرفه مهمان خانه اي

ص: 13660

دارد. چه در كربلا و نجف، چه در كاظمين، چه سامرا، چه مشهد، چه قم كه اين سنت بسيار خوبي است. در طول ايام سال عده اي از زوار و مجاورين را مهمان مي كنند. در آن طرف هم تأكيدهاي بسيار عجيبي داريم براي آن خانه هايي كه مهمان وارد نمي شود، خالي از مهمان است. داماد، عروس، فاميل هاي نزديك، لازم نيست مهمان غريبه و اجنبي باشد. نزديكان را دعوت كنند. روايت داريم خانه اي كه در آن مهمان وارد نشود، ملائكه وارد نمي شوند. يعني ظلمت و نكبت آن خانه را مي گيرد. حداقل نزديكان مان را مهمان كنيم. يك پذيرايي مختصري باشد. من سراغ دارم بعضي از خانم ها در طول سال اهل رفت و آمد نيستند و اين اصلاً خوب نيست. روايت عجيبي است، يك روز ديدند اميرالمؤمنين(ع) محزون و غمگين است. در بعضي روايات داريم حضرت گريه كردند. سؤال كردند: يا علي چرا گريه مي كني و محزون هستي؟ فرمودند: چون يك هفته است به منزل ما مهمان نيامده است. اين خيلي عجيب است. يعني اميرالمؤمنين (ع) گريه مي كنند براي اينكه چرا ك هفته به منزل ما مهمان نيامده است. اميرالمؤمنين كه قلبش مركز مشيعت خداست، اين موضوع برايش نگران كننده است. قطعاً بدانيد طبق روايات مهمان هايي كه به منزل مي آيند، هم رزق و روزي را زياد مي كنند، هم بلاها و نكبت ها را از خانه بيرون مي برند و هم گناهان اهل خانه را پاك مي كنند. روايت زيبايي است، «مَا مِنْ مُؤْمِنٍ يَسْمَعُ بِهَمْسِ الضَّيْف» (بحارالانوار/ج72/ص460) امام صادق(ع) فرمود: هيچ مؤمني نيست كه صداي پاي مهمان را بشنود، و از آمدن مهمان خوشحال شود الا اينكه «غُفِرَتْ لَهُ خَطَايَاهُ وَ إِنْ كَانَتْ

ص: 13661

مُطْبَقَةً بَيْنَ السَّمَاءِ وَ الْأَرْضِ» يعني به اندازه ي هفت طبقه آسمان خداوند گناهانش را مي آمرزد. از آمدن مهمان شاد شود و استقبال كند. هديه ي خداست. باز روايت داريم هيچ مهماني وارد خانه نمي شود جز اينكه رزق او همراهش مي آيد، «فَإِذَا ارْتَحَلَ ارْتَحَلَ بِجَمِيعِ ذُنُوبِهِمْ» (بحارالانوار/ج72/ص461) وقتي از خانه مي رود، گناهان اهل منزل را مي بخشد و پاك مي كند. يعني واقعاً خير و بركتي كه در مهماني و مهمان داري و اطعام سفره اندازي هست در بقيه مستحبات شايد نباشد. روايت زيباي ديگري داريم، سه جمله است كه پيغمبر خدا يك چيز مكتوب براي حضضرت زهرا(س) گذاشته بود كه حضرت زهرا به كنيزشان فرمودند: من دوست دارم اين جمله را در خانه پيدا كنيد، به اندازه ي حسنين براي من ارزشمند است. سه وصيت پيغمبر خدا بود. همين جا عرض كنيم چون ايام نوروز بين دو فاطميه است، تشكر مي كنيم از عزيزاني كه حرمت نگه مي دارند، ديد و بازديد، صله ي رحم، محبت كردن خيلي خوب است ولي اينكه جلسات فاطميه هم شركت كنيم، عرض ادب به ساحت قدسي ام ابيها، حضرت زهرا (س) داريم، من واقعاً صميمانه تشكر مي كنم. البته بين او دو فاطميه هم يك مقدار حرمت نگه داريم، خيلي زيبا و قشنگ است كه قطعاً مورد شفاعت حضرت زهرا(ع) قرار بگيريم. حضرت زهرا فرمودند:اين سه جمله اي كه پيغمبر به من سفارش كرده، براي من معادل حسنين است. آن سه جمله اين است كه پيغمبر خدا فرمودند: اگر كسي به خدا و روز قيامت ايمان دارد، همسايه هايش را آزار ندهد.و اگر كسي به خدا و روز قيامت ايمان دارد، «فَلْيُكْرِمْ ضَيْفَه» (كافي/ج2/ص667) اگر واقعاً مؤمن است، مسلمان است،

ص: 13662

خدا و قيامت را قبول دارد، مهمان را احترام بگذارد و حرمت مهمان را نگه دارد. جمله ي سوم هم فرمودند: هركس به خدا و روز قيامت ايمان دارد، يا حرف خوب بزند، يا سكوت كند. يا حرف قشنگ و شايسته بزند يا سكوت كند. «فَلْيَقُلْ خَيْراً أَوْ لِيَسْكُتْ» و باز روايت داريم كه اگر كسي مهماني را اكرام كند، مثل اين است كه هفتاد پيغمبر را اطعام كرده است. پيغمبر(ص) فرمودند: «من أكرم الضيف فقد أكرم سبعين نبيا» (ارشاد القلوب/ج1/ص138) گويا هفتاد پيغمبر را اكرام كرده است. «و من أنفق على الضيف درهما فكأنما أنفق ألف ألف دينار في سبيل الله تعالى» فكر نكنيم براي مهمان هزينه كرديم، هدر رفته يا بي جا مصرف شده است. نه! پيغمبر عظيم الشأن مي فرمايند: كسي يك درهم، يعني نقره براي مهمان هزينه كند، مثل اين است كه يك ميليون دينار كه سكه طلا است در راه خدا انفاق كند. يعني اينها را ذخيره و اندوخته معنويت و آخرتمان كنيم. آقاي شريعتي: اين روزها كه بازار مهماني داغ داغ است، بالاخره بعضي مهمان دارند، بعضي مهماني دارند، نكته اش چيست؟ اين رواياتي كه ما مي بينيم و آن آثار و بركات فراواني كه اين ضيافت و مهماني دارد، و حتي در ذيل بحث زندگي پر بركت شما اين را مطرح كرديد، مي شود گفت رمزش همان محبتي است كه قبلاً درباره اش صحبت كرديم؟ حاج آقاي فرحزاد: يك رمزش اين است كه ما داريم كار خدا را انجام مي دهيم. همانطور كه خدا رزاق است و خير و بركت به بنده هايش مي رساند، تجلي صفات خود آدم مي شود. يعني اينكه ما پذيرايي مي كنيم، اكرام مي كنيم، صفاتي

ص: 13663

الهي ما برجسته مي شود. حرمت نگه داشتن از بندگان خدا است، سخاوت، جود، كرم، لطف، عنايت، محيت، نوازش، خدمت، اينها در واقع ما را رشد مي دهد و در حقيقت صفات الله ما را بارور مي كند. يك روايت عجيبي در اصول كافي است. ما در روايت داريم كه حتي غير مؤمن، غير مسلمان، مشرك، كافر، اگر مهمان داري كند اثر دارد. اين خيلي عجيب است. يك روايتي در اصول كافي از امام صادق(ع) است كه فرمودند: يك مؤمني در حكومت جباري زندگي مي كرد، بر اثر موضوعي آن جبار بر او خشم كرد. خواست آن مؤمن را بگيرد و اعدام كند. مؤمن هم از آن مملكت فرار كرد و در مملكت ديگري رفت. يك مشرك كافري اين مؤمن را پناه داد و از او پذيرايي كرد. با اينكه مشرك بود، كافر بود، ولي مهربان بود، دلسوز بود و از او پذيرايي كرد. آنوقت امام صادق(ع) مي فرمايد: بعد از مدتي آن مشرك از دنيا رفت. ملائكه ي جهنم و عذاب آمدند روح او را براي عذاب و عالم برزخ ببرند، به خاطر اينكه مشرك بود و كافر بود و خدا را قبول نداشت. ملائكه رحمت آمدند، گفتند: اين براي ما است. بايد او را در روح و ريحان و باغ بهشتي و براي اكرام و احترام. بينشان دعوا شد. به خدا گفتند: چه كار كنيم؟ اين هم شرك و كفر داشته و هم اينكه مؤمني را پناه داده، جانش را حفظ كرده است. پذيرايي كرده است. يعني اين كار با كفر و شرك مبارزه مي كند. خطاب شد اگر من قسم نخورده بود كه بهشت جاي موحدين هست، كساني كه خدا

ص: 13664

را قبول بكنند و شرك نداشته باشند، من دستور مي دهم به خاطر اين كارشان به بهشت ببريد. و لكن به خاطر اين كار بزرگي كه انجام داده بنده اي از بندگان ما را پناه داده و در واقع كار مرا انجام داده است. او را جهنم نبريد، آتش بر او اثر نكند، و روزي اش هم از جايي كه قرار است براي او برسانيد. يعني اسم بهشت نيست، جهنم هم نيست. ولي هم رزق و روزي اش را سر وقت برسانيد و هم اينكه عذابش نكنيد. با اينكه مشرك و كافر بود، اصلاً خدا را منكر شده بود، حتي در اين روايات يك نفر از امام صادق پرسيد: روزي اش از كجا مي آيد؟ فرمودند: لازم نيست بپرسيد. روزي اش را خدا مي رساند. مي خواهم بگويم: ولو ميزبان كافر باشد، اين با كفرش مبارزه مي كند. ما نمونه هاي ديگر داريم كه مثلاً كافر و مشركي اسير شد، بقيه حكمشان اعدام بود، اعدام كردند ولي اين را خدا امر كرد آزاد كنيد! جبرئيل امين نازل شد گفت: اين را آزاد كنيد. گفت: من با بقيه چه فرقي دارم؟ گفتند: خداي مهربان به ما امر كرده تو به خاطر اينكه اطعام طعام مي كني و سخاوت داري و مهمان داري مي كني و صبر در مصيبت ها داري، خدا اين صفات را دوست دارد. گفت: مگر خداي شما اينها را دوست دارد؟ گفت: بله! گفت: اشهد ان لا اله الا الله و اشهد ان محمداً رسول الله! و مسلمان شد. يعني اطعام دادن و مهماني كردن باعث شد كه مسلمان شود و اين يك ضرب به بهشت برود. مي خواهم بگويم حتي اين طرفش هم مهم است كه ولو ميزبان

ص: 13665

كافر باشد و آن طرفش هم همينطور، كه مهمانداري خيلي خوب است، حتي به غير مسلمان! «أكرم الضيف و لو كان كافرا» (بحارالانوار/ج67/ص370) كافر، منافق، مشرك، دشمن است، نه به خاطر دشمني و صفات بدي كه دارد. به خاطر اينكه بنده خداست. چون بنده ي خداست، به خاطر اينكه خدا او را دوست دارد، و سيره ي اهلبيت اين بوده كه كسي را از در خانه شان رد نمي كردند. دشمن بود، كافر بود، ملحد بود، كسي كه نياز شرعي داشت يا آب و غذا مي خواست به او مي دادند. يعني واقعاً سيره ي اهلبيت بوده است. آقاي شريعتي: فكر كنم با اين رواياتي كه خوانديد، خستگي از تن آن هايي كه واقعاً چند روز است دارند مهمان داري مي كنند در رفته باشد. حاج آقاي فرحزاد: واقعاً چه بركات و چه آثار معنوي و مادي براي مهمان داري هست. بخش دوم صحبتم را در مورد آداب مهمان داري مي گويم. شرايطي را ميزبان و شرايطي را مهمان بايد رعايت كنند. اين ايام هم كه بازار مهماني گرم است. خدا انشاءالله توفيق بدهد كه هم مهمان داري كنيم و هم مهمان شويم. يك روايت جالبي ديدم كه يك كسي از امام سؤال كرد كه آيا مهماني كه مهماني مي روند افضل هستند يا ميزبان هايي كه پذيرايي مي كنند؟ به ظاهر فكر مي كنيم كساني كه پذيرايي مي كنند، افضل هستند. ولي امام فرمودند: آنهايي كه مهمان مي شوند افضل هستند. يعني خدا به مهمان ها منت گذاشته و گفته ثواب شما بيشتر است. يعني شما واسطه ي اين خير مي شويد، مي آييد و اينكه خدا مي گويد: مهمان افضل است، ديگر غرور صاحبخانه را نمي گيرد، منت نمي گذارد. مي گويد: من كاري نكردم، من دستم خالي است. چون مهمان

ص: 13666

هديه ي خداست. عزيز و فرستاده ي خداست. ميزباني كه مي خرد و مي شويد و پذيرايي مي كند، ولي مي گويد: ميزبان افضل است. چون اين هديه از طرف رسول خداست. از طرف خداست. او باعث شده رزق و بركت شما زياد شود. او باعث شده كه گناهان شما پاك شود. او باعث شده كه بلاها و نكبت ها از اين خانه برود. يعني در واقع فرشته رحمت است. آداب مهماني را هم در چند جمله بگويم. باز هم بيننده هايي كه پاي گيرنده ها هستند، انشاءالله فضاي خانه را با ذكر حضرت زهرا(س) معطر كنيم و به ساحت قدسي بانوي دو عالم و شفيع روز جزا صلواتي بر محمد و آل محمد هديه كنيم. يكي اينكه ميزبان با روي باز و گشاده از مهمان استقبال كند و بداند هديه ي خداست. در آمدن به منزل او را خيلي كمك كند كه وسايلش را بياورد، تلفن بزند، دعوت كند، ولي در رفتن مهمان در روايت داريم كه كراهت دارد اثاث او را برداريم و در رفتن كمك كنيم. نه اينكه يكوقت بار سنگيني است كمك نكنيم ولي يك روي خوشي نشان دهيم، كه ما از رفتن تو خوشحال هستيم. طوري تفهيم نشود كه ما از رفتن شما خوشحاليم. يكي ديگر از آداب مهمان اين است كه مهمان مطيع صاحبخانه باشد. يعني اينكه ما در روايت داريم صاحبخانه به زندگي خودش و وضع خانه آشناتر است. مي گويد: اينجا بخواب، اينجا بنشين، اينجا سفره بياندازيم. دم و دستگاه ميزبان را بر هم نزنيم. يعني اطاعت كنيم. يعني هرطور كه ميزبان دستور مي دهد، در امور مشروع و صحيح از پذيرايي و امثال اينها ديگر تابع باشيم،

ص: 13667

فعلاً حكومت دست صاحبخانه است. امر نكنيم، نهي نكنيم، نگوييم: اين كار را بكن و اين كار را نكن. هرطور خودش دوست دارد. مطيع ميزبان باشيم. نكته ي ديگر اينكه خيلي مهم است اين است كه زحمات ميزبان را جبران كنيم. يعني افرادي كه از ما پذيرايي كردند هم زباناً تشكر كنيم و دعايشان كنيم. يك بزرگواري از اساتيد ما مي فرمود: من از شما كارشناس ها خيلي گلايه دارم، شما كلي گويي مي كنيد و دست به جزئيات نمي گذاريد. گفتم: آقا مگر چه شده است؟ فرمودند: شما مرتب مي گوييد: صله رحم كنيد، مهماني برويد، چنين و چنان كنيد. ولي شما مهمان يك آدم مستضعف يا يك كارمند بازنشسته يا پدر بزرگ و مادربزرگي مي شويد كه اينها از نظر معيشت در مضيغه هستند، خوشحال مي شويد و مي گوييد: ما يك گردان مهمان خانه ي او رفتيم و پانزده روز مانديم. واقعاً اين بنده ي خدا يكوقت مي بيني تا شش ماه و يكسال بايد قرض و به اصطلاح وام اينهايي كه براي شما خرج كرده بدهيد. مهمان روزي را زياد مي كند درست است، خدا از غيب هم مي رساند ولي يكي از راه هايش همين است كه گفتند: شما كه تمكن مالي داريد، غير مستقيم، پولي، طلايي، سكه اي، برنجي، روغني، سوغاتي از محلي كه مي رويد خلاصه به ميزبان گفتند: تقاضا بدون چشم داشت بايد كند. اما مهمان هم واقعاً وظيفه دارد. يعني جبران كنيم هم زباناً و هم عملاً و هم مالاً. مخصوصاً آنهايي كه تمكن دارند. طوري نباشد كه واقعاً اسباب زحمت و دردسر براي آنها شود. ولي واقعاً جبران كنيم و به هر حيله اي، غير مستقيم، طوري نباشد كه طرف صدمه بخورد، براي

ص: 13668

خانواده اش چيزي ببريم. هدايايي ببريم، طوري كه جبران شود اين واقعاً در آداب مهماني خيلي سفارش شده است. خصوصاً خانواده هايي كه كم درآمد هستند حتماً عزيزان به طور غير مستقيم به آنها محبت كنند. يكي از آداب مهم مهماني كه قابل توجه است اين است كه خودمان را براي مهماني به تكلف نياندازيم. يكي از آفات مهمي كه خيلي از مهماني ها را تعطيل كرده است، تشريفات، تجملات، بيش از معمول پذيرايي كردن، چند رقم غذا تهيه كردن، زيبا سازي سفره، دكور درست كردن، تشريفات، تجملات، اين باعث مي شود كه اصل مهماني را آدم يا كم كند، يا اصلاً پشيمان شود. در روايات ما خيلي سفارش شده كه براي مهمان خودتان را به زحمت نياندازيد. چه زحمت مالي و چه زحمت بدني. مرحوم بهاءالديني يك بيان زيبايي داشتند، بارها ما اين نكته را سفارش كرديم. ايشان فرمودند: مهمان داري و مهمان شدن كار مستحبي است. اما گنارش چند گناه و حرام مرتكب نشويم. ما مي خواهيم يك مهماني بدهيم، با خانم مان بد اخلاقي كنيم. به او زور بگوييم، بايد اينها را دعوت كنيم. بايد سه رقم غذا درست كنيم. بايد چند رقم غذا درست كنيم. يا خانم به آقا بگويد: بايد اينها را بخري. ليست مفصلي بدهد كه اين آقا از مهماني و رفت و آمد پشيمان شود. گاهي اصلاً اين مهماني ها ترك مي شود. ما فراوان داشتيم دوره هاي خانوادگي كه بر اثر همين تكلفات خرده خرده تعطيل شده، يا در تالارها مجبور شدند بياندازند. مهمان هاي عروسي، مهمان هاي سنگين، بحث اين جداست. ولي بركتي كه در خانه هست، پختن غذايي كه در خانه هست، آن بركات در تالارها نيست.

ص: 13669

سر ميز مي نشينند و همديگر هم درست نمي بينند و بعد هم مي روند. اين خوب است اگر كسي جا ندارد. ولي اگردر خانه رفت و آمد باشد، بركت و نورانيت خانه زياد مي شود. واقعاً تكلف نباشد، يك رقم غذا باشد. چه ايرادي دارد شب ها نان و پنير ساده باشد؟ مخصوصاً مهمان هايي كه خودي هستند. در روايت داريم كه مهماني كه خودش وارد مي شود، خيلي برايش زحمت نكشد. اما مهماني كه دعوت مي كنيد به اندازه ي معمول باشد. اينكه حتماً سه، چهار نوع غذا باشد، نه! اين درست نيست. نخواهيم پز بدهيم، منت بگذاريم، طوري كه طرف نتواند از پس مهماني ما بربيايد. اين آفت بزرگي است. يعني ما طوري پذيرايي مي كنيم كه طرف ديگر مي گويد: ما نمي آييم. چون ديگر واقعاً نمي تواند از پسش بربيايد. واقعاً يك آفت بزرگ به نام تكلف و تشريفات و چشم و هم چشمي در مهماني ها وجود دارد. او دو رقم سالاد درست كرده بود، او دو رقم خورشت درست كرده بود، اين همه چيز را بر هم مي زند. كاري نكنيم اصل مهماني از بين برود و اين سنت زيبا و عالي الهي پايمال شود. تكلفات جه در تهيه پذيرايي و چه در عمل، اينكه خود زن و بچه، خود افراد خانه خسته و كوفته شوند، ديگر راحتي و آسايش ندارند، مريض و گرفتار هستند، اينها تكلفات را در پذيرايي ها خيلي كم بكند. يكي از آداب ديگر مهماني اين است كه در روايت داريم، از مهمان كار نكشيد. البته به قول بزرگي فرمودند: به ميزبان يك سفارش مي كنند. به مهمان يك سفارش مي كنند. به ما مي گويند: تا مي توانيد قرض نگيريد، ولي به طرف

ص: 13670

مقابل مي گويند: هروقت مؤمني آمد قرض خواست به او بدهيد و آبرومندانه و خوب بدهيد. يعني هركس يك وظيفه اي دارد. امامان ما فرمودند: ما خانواده اي هستيم كه مهمان هايمان را براي خدمتگزاري استخدام نمي كنيم. مخصوصاٌ مهمان هايي كه بيگانه هستند. اما مهمان خودش وظيفه دارد، وقتي مي بيند اين صاحبخانه تنها است، مخصوصاً آنهايي كه خودي هستند، مخصوصاً آنهايي كه دختر، پسر، عروس، داماد، نوه، اينها اصلاً جزء خانه هستند، اصلاً بلند شوند كمك كنند، پذيرايي كنند، خدمت كنند و در آن ثواب هم شريك هستند. يعني خودشان را بيگانه نبينند. ميزبان نبايد به استخدام بگيرد ولي مهمان ها وظيفه دارند بلند شوند كمك كنند، و هر خدمتي كه مي توانند انجام دهند. يكي از نكات ديگر كه چند روز قبل هم اشاره كرده بوديم، قدرددان باشيم و نعمت خدا را كم نشماريم. در روايت داريم امام صادق (ع) مي فرمايد: براي ميزبان همين گناه بس است كه در پذيرايي از مهمان ها بگويد: اين قابل نيست. اين ارزش ندارد. قابل شما را ندارد. اين اهانت به نعمت خداست. چيزي كه براي پذيرايي آورديم، ولو نان خالي، ولو آب خالي، ول شربت خالي، بگوييم: الحمدلله! الهي شكر! من كوتاهي كردم و مقصر هستم ولي اين نعمت خداست. مهمان ها هم نگويند: از ما خوب پذيرايي نشد. اين گناه است، قدر نعمت را ندانستن و ناشكري كردن گناه است. آقاي شريعتي: يكي از اتفاقات خوبي كه در مهماني ها مي افتد اين است كه خيلي ها مي نشينند از مشكلات هم با خبر مي شوند و گره گشايي مي كنند. اين هم يكي از بركات نعمت است. حاج آقاي فرحزاد: بسيار نكته ي خوب است. واقعاً مهمان هايي كه دور هم جمع

ص: 13671

مي شوند، بسيار بسيار خوب است كه به داد هم برسند، مشكلات هم را حل كنند، مخصوصاً خانواده هايي كه متوسط هستند يا تمكن مالي دارند، اين بسيار كار پسنديده اي است. يعني از اصل مهماني هزارها مراتب ثواب و درجه اش بالاتر است كه چهار نفر بزرگتر بنشينند، كسي جهاز مي خواهد، كسي قرض مي خواهد، كسي مريضي مشكل دارد. مداوا دارد، نمي تواند هزينه كند و گره هايي را باز كنند. مورد ازدواج براي دختر يا پسري پيدا كنند. اين همياري و همكاري و همدلي در برنامه ي خانوادگي بسيار بسيار كار مهمي است. من فكر مي كنم شما گل اصل مطلب مهماني را داريد كه واقعاً اصل كار اين است كه گره هاي همديگر را باز كنيم و از اين فرصت استفاده كنيم. لذا در روايت داريم اگر شما از فاميل قطع كنيد، يك دست از صد دست كم شده است. ولي اگر رفت و آمد كنيد، 99 دست به شما اضافه است. در جاي جاي زندگي اينها به تو كمك مي كنند، دست شما را مي گيرند و شما را ياري مي كنند. انشاءالله كه خدا توفيق بدهد بهترين عرض ادب ها و مهمان كردن ها و مهمان شدن ها را خداي متعال به ما مرحمت كند و رزق و روزي ما را وسيع و با بركت قرار بدهد و اخلاق پسنديده هم در مهماني رعايت شود. آقاي شريعتي: خيلي ممنون و متشكرم. امروز نكات خيلي خوبي را شنيديم. انشاءالله اين روزها، روزهاي پر خير و بركتي براي همه ي ما باشد. خيلي ها اين روزها در كربلاي معلا، در مدينه ي منوره هستند. خيلي ها عازم هستند. ما هم شايد دلمان مي خواهد كه كربلايي و مدينه اي باشيم و انشاءالله زيارت كربلاي

ص: 13672

معلي و مدينه ي منوره قسمت همه ي ما شود. سلام مي گوييم بر امام حسن و امام حسين(عليهم السلام) حاج آقاي فرحزاد: السلام عليك يا ابا محمد يا حسن ابن علي، و السلام عليك يا ابا عبدالله! انشاءالله همه ي عزيزاني كه در مشاهد مشرفه هستند، دعا گوي همه ي عزيزان باشند و آنها را مهمان كنند. آقاي شريعتي: انشاءالله. بهترين ها را براي همه ي شما آرزو مي كنم. تا فردا و سلامي دوباره همه ي شما را به خداوند بزرگ و مهربان مي سپارم. حسن ختام برنامه ي امروز ما سلام بر امام حسين(ع) خواهد بود. السلام عليك يا ابا عبدالله! صفحه ي 39 قرآن كريم: «حَافِظُواْ عَلىَ الصَّلَوَاتِ وَ الصَّلَوةِ الْوُسْطَى وَ قُومُواْ لِلَّهِ قَنِتِينَ(238) فَإِنْ خِفْتُمْ فَرِجَالاً أَوْ رُكْبَانًا فَإِذَا أَمِنتُمْ فَاذْكُرُواْ اللَّهَ كَمَا عَلَّمَكُم مَّا لَمْ تَكُونُواْ تَعْلَمُونَ(239) وَ الَّذِينَ يُتَوَفَّوْنَ مِنكُمْ وَ يَذَرُونَ أَزْوَاجًا وَصِيَّةً لّأَِزْوَاجِهِم مَّتَاعًا إِلىَ الْحَوْلِ غَيرَْ إِخْرَاجٍ فَإِنْ خَرَجْنَ فَلَا جُنَاحَ عَلَيْكُمْ فىِ مَا فَعَلْنَ فىِ أَنفُسِهِنَّ مِن مَّعْرُوفٍ وَ اللَّهُ عَزِيزٌ حَكِيمٌ(240) وَ لِلْمُطَلَّقَاتِ مَتَاعُ بِالْمَعْرُوفِ حَقًّا عَلىَ الْمُتَّقِينَ(241) كَذَالِكَ يُبَينِ ُّ اللَّهُ لَكُمْ ءَايَاتِهِ لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ(242) * أَ لَمْ تَرَ إِلىَ الَّذِينَ خَرَجُواْ مِن دِيَارِهِمْ وَ هُمْ أُلُوفٌ حَذَرَ الْمَوْتِ فَقَالَ لَهُمُ اللَّهُ مُوتُواْ ثُمَّ أَحْيَاهُمْ إِنَّ اللَّهَ لَذُو فَضْلٍ عَلىَ النَّاسِ وَ لَاكِنَّ أَكْثرََ النَّاسِ لَا يَشْكُرُونَ(243) وَ قَتِلُواْ فىِ سَبِيلِ اللَّهِ وَ اعْلَمُواْ أَنَّ اللَّهَ سمَِيعٌ عَلِيمٌ(244) مَّن ذَا الَّذِى يُقْرِضُ اللَّهَ قَرْضًا حَسَنًا فَيُضَاعِفَهُ لَهُ أَضْعَافًا كَثِيرَةً وَ اللَّهُ يَقْبِضُ وَ يَبْصُطُ وَ إِلَيْهِ تُرْجَعُونَ(245)» ترجمه آيات: «نمازها و نماز ميانين را پاس داريد و مطيعانه براى خدا قيام كنيد. (238) و اگر از دشمن بيمناك بوديد، پياده يا سواره نماز كنيد. و

ص: 13673

چون ايمن شديد خدا را ياد كنيد، زيرا به شما چيزهايى آموخت كه نمى دانستيد. (239) مردانى از شما كه مى ميرند و زنانى برجاى مى گذارند بايد كه درباره زنان خود وصيت كنند كه هزينه آنها را به مدت يك سال بدهند و از خانه اخراجشان نكنند. پس اگر خود خارج شوند، در مورد تصميمى كه به نحو شايسته اى براى خود مى گيرند گناهى بر شما نيست. و خدا غالب و حكيم است. (240) براى زنان مطلّقه بهره اى است شايسته، چنان كه در خور مردان پرهيزگار باشد. (241) خدا آياتش را براى شما اينچنين بيان مى كند، باشد كه تعقل كنيد. (242) آيا آن هزاران تن را نديده اى كه از بيم مرگ، از خانه هاى خويش بيرون رفتند؟ سپس خدا به آنها گفت: بميريد. آن گاه همه را زنده ساخت. خدا به مردم نعمت مى دهد ولى بيشتر مردم شكر نعمت به جاى نمى آورند. (243) در راه خدا جنگ كنيد و بدانيد كه خدا شنوا و داناست. (244) كيست كه به خدا قرض الحسنه دهد، تا خدا بر آن چند برابر بيفزايد؟ خدا تنگدستى دهد و توانگرى بخشد و شما به سوى او باز گردانده مى شويد. (245)»

93-01-11

بسم الله الرحمن الرحيم و صل الله علي محمدٍ و آله الطاهرين اي مطلع شرق تغزل چشم هايت *** خورشيدها سرمي زنند از پيش پايت اي عطر تو از آسمان نيلوفري تر *** پيچيده در حرم نفس هايم هوايت آيينه ي موسيقي چشم تو باران *** پژواك رنگ و بوي گل موج صدايت با دست هايت پل زدي اي نبض آبي *** بر شانه هاي من پلي تا بي نهايت پس دست كم بگذار تا روز مبادا *** در چشم من باقي

ص: 13674

بماند جاي پايت «السَّلَامُ عَلَى رَبِيعِ الْأَنَامِ وَ نَضْرَةِ الْأَيَّام» آقاي شريعتي: سلام مي گويم به همه ي بيننده هاي خوبمان، آرزو مي كنم در هر كجا كه هستيد جسم و جانتان بهاري بهاري باشد. خيلي خوشحاليم كه امروز هم با سمت خداي بهاري همراه شما و مهمان خانه هاي شما هستيم. حاج آقاي فرحزاد سلام عليكم و رحمة الله. خيلي خيلي خوش آمديد. حاج آقاي فرحزاد: سلام عليكم و رحمة الله، بنده هم خدمت شما و همه ي بينندگان خوب و عزيز عرض سلام دارم. آرزوي موفقيت براي همه ي عزيزان هركجا كه هستند داريم. انشاءالله سفر و مهماني هاي خوبي داشته باشند. آرزوي عافيت، وسعت رزق، خير و بركت براي همه ي عزيزان داريم. انشاءالله كه زير سايه ي اهلبيت زندگي خرم و شادابي داشته باشند و در آستانه ي ايام شهادت حضرت زهرا(س) قرار گرفتيم. انشاءالله اين را هم ارج بنهند و همگي جزء عنايت شده هاي حضرت زهرا باشيم. آقاي شريعتي: انشاءالله اين روزها و آغازين روزهاي ماه فرودرين در سال 1393 براي همه ي بيننده هاي خوبمان پر خير و بركت باشد. هفته ي گذشته در ذيل بحث خير و بركت در زندگي به بحث مهماني رسيديم و نكات بسيار بسيار شنيدني را حاج آقاي فرحزاد براي ما مطرح كردند و الحمدلله فكر مي كنم مهماني هاي ما پررونق تر و پر بركت تر شد. حاج آقاي فرحزاد: بسم الله الرحمن الرحيم. اللهم صل علي محمد و آل محمد و عجل فرجهم. آغاز برنامه را با روايتي در فضيلت صلوات بر محمد و ال محمد شروع مي كنيم كه پيامبر عظيم الشأن(ص) فرمودند: «أقربكم مني يوم القيامة في كل موطن أكثركم علي صلاة في دار الدنيا» (جامع الاخبار/ص59) چه كساني روز

ص: 13675

قيامت به پيغمبر از همه نزديك تر هستند. فرمودند: آنهايي كه در دنيا بر محمد و آل محمد زياد صلوات مي فرستند. (اللهم صل علي محمد و آل محمد و عجل فرجهم) همانطور كه اشاره فرموديد، هفته ي گذشته راجع به آداب مهماني عرايضي خدمت بينندگان عزيز داشتيم و يكي از چيزهايي كه خير و بركت را مي آورد و بلاها و آفات را از خانه ها دور مي كند. يك بزرگي سفارش كرده بودند كه به جاي اينكه ما اينقدر پول دكتر و دوا بدهيم يك مقدار در خانه هايمان اطعام كنيم و صدقه بدهيم. كارهاي خير كنيم، خود اين بلاها را دور مي كند. در روايات داريم يك بزرگواري نقل مي كردند كه يك خانمي به شوهرش ايراد مي گرفت چرا اينقدر مهمان مي آوري؟ آمد به پيغمبر خدا شكايت كرد. پيغمبر خدا فرمودند: من را با چند نفر از اصحاب دعوت كن و به خانمت بگو: وقتي مي آييم ما را ببيند، وقتي مي آييم هم ما را ببيند. البته پيغمبر مي خواستند صورت باطني عالم را به او نشان بدهند. خوب به خانمش گفت و خانم هم قبول كرد، وقتي كه پيغمبر با يارانش مي آمدند، ديد كه روزي هايي از آسمان به طرف اين خانه سرازير مي شود. خير و بركت و رزق هاي فراوان، ميوه ها، برنج، گوشت و غذاهايي مي آيد. يعني باطن را ديدند. وقتي هم پيغمبر پذيرايي شدند و با اصحاب مي رفتند. ديد كه مار و عقرب و بلاها و سختي ها و زحمت ها و نكبت ها همراه اينها در بيابان ها مي رود. يعني اگر واقعاً بدانيم كه صدقه دادن، اطعام دادن، مهماني كردن، اينها جلوي بلاها و آفت ها را مي گيرد و هم خير و بركت معنوي و مادي

ص: 13676

مي آورد. اين يك واقعيتي است كه معصومين ما خبر دادند. آنوقت روايت داريم از آن به بعد اين خانم مشتاق آمدن مهمان شد، چون حضرت باطن را به او نشان دادند. بخشي از آداب مهماني را هفته هاي گذشته عرض كرديم. چند نكته ي ديگر هم مي گوييم. يكي از آداب مهماني كه در روايات هم آمده است، اين است كه قضر خاصي را دعوت نكنيم. متأسفانه بعضي ها مقيد هستند فاميل هايي كه مثلاً اسم و رسم دارند يا پولدار هستند دعوت كنند. يا مثلاً فقط قشر فقرا را دعوت كنند. اين اشتباه است. يعني از همه ي قشرها، متوسط، فقير، غني جدا نكنيم. هركس كه فاميل است. هركس كه دوست و همسايه و فاميل است، از هر صنفي كه هست دعوت كنيم. البته آنهايي كه تمكن مالي شان كمتر است بيشتر محبت كنيم. حتي در روايت داريم شركت كردن در مهماني كه فقط اغنياء باشند كراهت دارد. ما در روايت داريم كه امام حسن مجتبي و امام سجاد(ع) عبور مي كردند، ديدند جمعي از فقرا نشستند، تكه نان خشكي مي خورند و به اين دو امام تعارف كردند. اين بزرگواران پياده شدند در زمين نشستند، در بعضي روايات داريم يكي از اين امام ها روزه بود، فرمود: من روزه هستم. ولي قول مي دهم بار ديگر فرصتي شود و اين را بخورم. با نان خشك پذيرايي شدند، و بعد هم اينها را دعوت كردند و پذيرايي مفصلي از اين بزرگواران كردند. اين جمله ي بلند را امام حسن مجتبي(ع) فرمودند: «إِنَّهُ لا يُحِبُّ الْمُسْتَكْبِرينَ» (نحل/23) خدا مستكبرين را دوست ندارد. اينكه آدم با فقرا و مستضعفين ننشيند، در ديد و بازديدها فقط سراغ آنهايي كه

ص: 13677

اسم و رسم دارند برود، آنها را فراموش كند يا كم سركشي كند، اين خيلي بد است. بلكه بايد به آنها بيشتر توجه كرد. هم پذيرايي از افرادي كه مستضعف هستند از نظر ظاهري انجام شود. البته اينها عزيز ما و ولي نعمت ما هستند. نبايد به چشم بد اينها را نگاه كرد و هم اينكه دعوت آنها را هم بپذيريم. يعني اگر فاميل فقير و ضعيفي ما را به پذيرايي كمي دعوت كرد، پذيرا باشيم. روايت داريم اگر كسي اول شخص عالم، پيامبر عظيم الشأن(ص) را به يك فرسخ راه حتي به خوردن يك پاچه ي گوسفند كه ديگر كمترين عضو يك گوسفند است، دعوت مي كرد، حضرت اجابت مي كردند. اگر پذيرايي كم است، يا طرف يك آدم ضعيفي است او را رد نكنيم. هم اجابت كنيم و هم به او محبت كنيم. هرچه هم مي توانيم به او هديه و چيزي كه او هم از آمدن ما خوشحال شود. يكي از نكات ديگري كه در اداب مهماني سفارش شده اين است كه كاري نكنيم مهمان خجاللت زده يا شرمنده شود. يعني بعضي ها هستند آنقدر پذيرايي مفصل و زياد مي كنند كه طرف حالت منت پذيري و زدگي و شرمندگي پيدا مي كند. يعني ميزبان پذيرايي آنچناني كند كه مهمان نتواند پاسخ او را بدهد و مقابله به مثل كند و اين ٍار عرق شرم و خجالت زدگي در او بنشيند. يعني اين نكته خلي ظريفي است. من با يك روايت زيبا اين را بهتر واضح كنم، در روايت داريم يك عالمي به نام حسين بن ابي العلا بوده، وضعش بسيار خوب بوده است. با يك قافله اي همسفر مي شود،

ص: 13678

اينها در سفر مكه و زيارت خانه ي خدا بودند. سابق پياده مي رفتند يا با مركب مي رفتند، چند ماه در راه بودند. اين شخص چون وضع مالي اش خوب بود هر روز يك گوسفند ذبح مي كرد و همه ي اهل قافله را مهمان مي كرد. مي گفت: مهمان من باشيد. روز دوم، سوم در اين دو سه ماه چون تمكن مالي داشت هر روز از اينها پذيرايي مي كرد، گوسفند هم ذبح مي كرد. تا اينكه مناسك حج تمام شد و مدينه خدمت آقا امام صادق(ع) آمدند. وقتي خدمت حضرت رسيدند، حضرت فرمودند: به من خبر رسيده كه تو كاري انجام دادي كه باعث ناراحتي من شده است. عرض كردند آقا من چه كار كرده ام؟ فرمودند: به من خبر دادند شما هر روز در اين كاروان يك گوسفند ذبح كردي و از اينها پذيرايي كردي. عرض كرد خدا مي داند من قصد بدي نداشتم. قصد ريا و اهانت نداشتم. قصد من اين است كه از حجاجي كه زوار خانه ي خدا هستند پذيرايي كنم. حضرت فرمودند: شما نمي دانيد كه اينها هر روز سر سفره شما مي آمدند، خجالت مي كشيدند. آدم كسي را زياد پذيرايي كند و هر روز پذيرايي كند و آن هم نمي تواند پاسخ بدهد، يك احساس حقارت، يك احساس كوچكي، خيلي نكته ي عجيبي است. چقدر روانشناسي امام هاي ما دقيق بوده است كه كمترين تحقير به مهمان نشود. كمترين شرمندگي براي آنها ايجاد نشود. شما قطعاً نيتت اين نبوده است. ولي مي تواند اين كار را به اسم ديگران انجام بدهد. سخاوت و اطعام داشته باشد يا به قول ما نقدي بدهد يا هدايايي بدهد كه اينها هر روز آمدند سر سفره اين آقا

ص: 13679

نشستند، شرمنده مي شوم و خجالت مي كشم. اصل كار، كار خوبي است. ولي كاري نكنيم كه مهمان شرمنده شود از اينكه ما مرتب سر سفره نشستيم. آقاي شريعتي: يا حتي همان يك جلسه اي هم كه مي آيند، مثلاً يك مهماني كه ما دعوت مي كنيم، خيلي تمكن مالي ندارد، دستش تنگ است، انوقت چند مدل غذا بگذاريم احساس شرمندگي مي كند. حاج آقاي فرحزاد: اين كار خوبي نيست. يكي از نكات مهمي كه باز خوب است در مهماني ها رعايت شود اين است كه افرادي كه دعوت شدند، بروند. اين يك معضلي شده است. ما در روايت داريم كه افرادي كه دعوت نشدند، نروند. البته اگر ميزبان ها تمكني دارند يا امكاناتي كه بتوانند افراد را با همه ي اطرافيانشان دعوت كنند خيلي بهتر است كه كسي دل شكسته نشود، يا بعضي ها نمي توانند بچه هايشان را پيش كسي بگذارند. ولي اگر فقط بچه ها را دعوت كردند، مراسم جشني براي بچه ها است، خواهش مي كنيم بزرگترها اگر دعوت نشدند، نروند. همينطور اگر جايي بچه ها دعوت نشدند، بچه ها بزرگواري كنند و به خاطر دستور اسلام ناراحت نشوند و نروند. البته اگر كسي همه ي اهل خانه را دعوت كند، خيلي بهتر است. ولي مراعات كردن دستور دين بر همه چيز مقدم است كه هركسي به اندازه اي كه دعوت كرده همان مقدار افراد را براي مهماني ببرند. در مهماني طبق بايد عمل كنند. مگر جاهايي كه استثناء دارد كه مي دانيم اگر نبريم طرف ناراحت مي شود. روايت داريم كه يك نفر پيغمبر خدا با دو نفر از اصحابشان را مهمان كرد. حضرت با چهار نفر از اصحاب حركت كردند و در مسيري كه مي رفتند يك نفر رسيد. گفت:

ص: 13680

آقا من هم مي خواهم همراه شما بيايم. حضرت فرمودند: شما را هم دعوت كردند؟ گفت: نه! گفتند: دعوت نكردند، ما نمي توانيم شما را ببريم. پيغمبر مظهر حيا بودند. اينجا جايي نيست كه رودروايسي كنيم، بايد حيا را كنار بگذاريم. متن دين را بايد پياده كنيم و الا كار مشكل مي شود. او هم اصرار داشت كه بيايد. حضرت فرمودند: تا در خانه همراه ما بيا، من از صاحبخانه اجازه مي گيرم. اگر اجازه داد، با هم مي رويم. اگر اجازه نداد، برگرد. اين خيلي زيباست. يك نفر تنهايي به مهماني دعوت شد. يك نفر آمد گفت: آقا من هم مي خواهم بروم. گفت: تو چه كسي هستي؟ گفت: من طفيلي شما هستم. يك مقدار جلوتر آمدند، نفر سومي آمد گفت: تو چه كسي هستي؟ گفت: من قفيلي شما هستم. گفت: من تنها دعوت شدم. كمي كه گذشت، يك نفر ديگر آمد، گفت: تو كه هستي؟ گفت: صاحبخانه مرا مي شناسد. خلاصه رفتند و مهمان در زد، صاحبخانه وقتي در را باز كرد، ديد چهار نفر آمدند. پرسيد اين آقا كه همراه شما آمده، چه كسي است؟ گفت: اين طفيلي من است.گفت: اين كيست؟ گفت: اين قفيلي من است. گفت: نفر بعدي چه كسي است؟ گفت: نگفتم صاحبخانه مرا مي شناسد؟ اين است كه انسان بايد مراقب باشد طبق دعوتي كه شده همان مقدار افراد بروند. يكي از آداب مهماني اين است كه صاحبخانه زودتر از همه شروع كند، و ديرتر از همه دست بكشد. اين سيره ي اهلبيت بوده است كه مهمان سر سفره خجالت نكشد. بسم الله را بلند بگوييم. چه مهمان ها، چه ميزبان، الحمدلله را بلند بگوييم. خجالت نكشيم. همه

ص: 13681

به ياد خدا بيافتند. زودتر از همه شروع كند و آخر از همه هم دست بكشد. يكي از آداب مهماني اين است كه هرچه در خانه هست، زود آماده كنند. به مهمان نگويند: چيزي خوردي، نخوردي؟ سؤال نكنند. هرچه آماده است براي مهمان بياورند. يكي از آداب ديگر مهماني اين است كه مهماني يك روز يا دوز، نهايتاً سه روز باشد. يعني تا سه روز حرمت مهماني است. بعد جز اهل خانه مي شوند. البته اينها كه فاميل نزديك هستند، مثلاً نوه، نتيجه، عروس، داماد، اينها جزء اهل خانه هستند. فرمودند: براي اينها ديگر پذيرايي فوق العاده نباشد. مهمان تا سه روز مهمان است. بعد از اين اگر خود ميزبان دوست دارد، يا خيلي خودماني هستند، ادامه بدهند. و الا بدون رضايت ادامه دادنش مثل صدقه دادن مي شود يا جزء اهل خانه مي شوند. يعني ديگر براي اينها تدارك ويژه اي نبينند. اميرالمؤمنين(ع) مي فرمايد: «فِي سَعَةِ الْأَخْلَاقِ كُنُوزُ الْأَرْزَاق» (غررالحكم/ص255) يعني خوش اخلاقي، اخلاق شايسته گنج هاي رزق را به خانه هاي مردم باز مي كند. موضوع اخلاق خيلي موضوع مهمي است كه هنوز هم بعضي از بيننده ها به ما مي رسند، مي گويند: همسر ما بد اخلاق است يا پدر ما بد اخلاق است. خواهش مي كنند در اين باره صحبت كنيم. هر چند وقت يكبار ما يك تذكري راجع به اين موضوع بدهيم. اصلاً اگر بخواهيم دين را در يك كلمه معنا كنيم، چه بگوييم؟ پيغمبر خدا(ص) فرمودند: «الاسلام حسن الخلق» نمي گويد: اسلام فلان عبادت است. اسلام يك مجموعه است شكي نيست. ولي عصاره ي تمام آنها « الاسلام حسن الخلق» خوش اخلاقي است. حرف خدا را گوش بدهيم. نماز بخوانيم. روزه بگيريم،

ص: 13682

عبادت كنيم. خوش اخلاقي با بندگان خدا هم مهم است. پيغمبر ما آنقدر راجع به اخلاق پافشاري و تأكيد داشتند، كه فرمودند: انسان خوش اخلاق قطعاً پايان كارش ختم به خير مي شود. يعني اگر هزارها هزار گناه هم دارد، خدا پاك مي كند. خوش اخلاقي گناهان را ذوب مي كند، مثل اينكه خورشيد ميلياردها تن برف روي كوه ها را ذوب مي كند. خوش اخلاقي گناهان را ذوب مي كند، همينطور كه خورشيد تابنده برف و يخ ها را ذوب مي كند. بد اخلاقي بدترين رذيله ي اخلاقي است و گناه كبيره است و غير قابل آمرزش است. اگر كسي توبه نكند و از اين اخلاق زشت بيرون نيايد، با استغفرالله و توبه هم پاك نمي شود. روايتي ديدم كه حُضيفه به پيغمبر(ص) عرض كرد: آقا! من گاهي در خانه تندي مي كنم. گاهي عصباني مي شوم. من از آتش جهنم مي ترسم. «اين انت من الاستغفار» نبايد آدم تندي و بداخلاقي كند. اما اگر پيش آمد چه كار كند؟ توبه و استغفار و جبران كند. از همسرش، از همسايه اش، از دوستش، عذرخواهي كند و بگويد: ببخشيد من اشتباه كردم. عذرخواهي مي كنم، ديگر اين كار را نمي كنم. بداخلاقي مثل سم و مثل آتش است. بايد زود با عذرخواهي خاموشش كرد. اين عذرخواهي كردن و پوزش طلبيدن از زبان و از دل ما نيافتد. يك خاطره ي زيبايي برايتان نقل كنم. بنده چند شب قبل منزل آيت الله بهاءالديني(ره) منبر رفتم. بعد از منبر يك نفر از اهل محل آمد گفت: من يك خاطره ي زيبايي از آيت الله بهاءالديني(ره) براي شما بگويم. گفتم: بفرماييد. گفتند: من برادر زني دارم، سيد است و انسان بسيار بزرگواري است. ما بچه

ص: 13683

بوديم و در همين محله آيت الله بهاءالديني الك و دولك بازي مي كرديم. مرحوم آيت الله بهاءالديني ملبّس آمدند، مي خواستند جايي بروند. ما هم بي اعتنا به اينكه آقاست و محترم است، بازي را ادامه داديم. اين بچه اي كه مأمور زدن چوب بود، چوب را چنان محكم زد به پشت پاي آيت الله بهاءالديني خورد و پاي ايشان را زخم كرد و خون جاري شد. اينكه اخلاق حرف اول را مي زند، همين است. به خدا قسم پيغمبر ما با اخلاق و رفتارش عالم را متحول كرد. شما بالاترين حرف ها را هم داشته باشيد، رفتار و اخلاق است كه «فَبِما رَحْمَةٍ مِنَ اللَّهِ لِنْتَ لَهُم» (بحارالانوار/ج16/ص116) حقيقت قرآن خلق است. اخلاق قرآني پيغمبر عالم را متحول كرد. ايشان نه رويشان را برگرداندند، نه به ما تشر زدند، نه ما را توبيخ كردند، نه پدران ما را احضار كردند. حتي رويشان هم برنگرداندند به ما نگاه كنند. با پاي خوني، به راهشان ادامه دادند. اگر كسي به ما بگويد: بالاي چشمت ابرو است و يك تشر به ما بزند، ما كوتاه مي آييم. دو تا ماشين كه به هم مي خورند، گريبان همديگر را مي گيرند و دعوا مي كنند. در صورتي كه آدم بايد صبر و حوصله داشته باشد. قبول كند كه خلاف كرده است، يا با ملايمت و مسالمت طرف را راضي كند و يا عذرخواهي كند. ولي شما ببينيد كه پاي آقا خون آمد و حتي برنگشت نگاه كند. اينقدر كريمانه و بزرگوارانه برخورد مي كردند. همينطور به راهشان ادامه دادند. بچه ها مي گويند: وجدان ما خيلي ما را سرزنش كرد، و خودمان همديگر را ملامت كرديم. گفتيم: چرا مراعات نكرديم

ص: 13684

و به آقا چوب زديم؟ آقا حتي ما را توبيخ هم نكرد. سرزنش و نهي از منكر هم نكردند. فردا بچه ها جمع شديم و گفتيم به منزل آقا مي رويم و عذرخواهي مي كنيم. جمع شديم و خدمت آقا رفتيم و از آقا عذرخواهي كرديم و گفتيم: آقا ببخشيد! تا عذرخواهي كرديم، آقا فرمودند: نه! آقا جون من اشتباه كردم، من مقصر هستم. به خدا قسم اين رفتارها و اين برخوردها از هزار نماز شب، از هزار ذكر گفتن بالاتر است. مرحوم آقاي بهاءالديني اهل ذكر نبود. ولي تفكر و حلم و اخلاق و رفتار ايشان مافوق همه ي اينهاست. ايشان فرمودند: من مقصر هستم. شما تقصيري نداريد. يعني من بايد عاقل باشم. من ادعاي بزرگي دارم و شما بچه هستيد! من بايد از يك راه ديگر مي رفتم. الله اكبر! با اينكه آنها هم صد در صد اشتباه كردند. ولي چقدر كريمانه و بزرگوارانه برخورد مي كردند. فرمودند: من اشتباه كردم و خطاكار من هستم. شما مرا ببخشيد. كرم بين و لطف و پروردگار *** گنه بنده كردست و او شرمسار اين رفتار آيت الله بهاءالديني است كه انسان ها را مي سازد. خدا آيت الله مجتهدي را رحمت كند. دو كتاب دارند كه بسيار كتاب هاي خوبي است. فارسي است و به درد همه مي خورد. «آداب الطلاب و آفات الطلاب» كتاب هاي بسيار خوبي است. درس هاي اخلاق ايشان است كه چاپ شده است. ايشان انجا نوشتند كه كسي مي گويد: من سوريه براي زيارت حرم حضرت رقيه رفتم. مي گويد: در بازاري كه منتهي به مسجد اموي و حرم حضرت رقيه(ع) است، ديدم جمعيت خيلي زيادي جمع شدند. پرسيدم: چه خبر است؟ گفتند: يك

ص: 13685

عالم سني از دنيا رفته است. تشييع جنازه است. گفت: من هم رفتم. ولي ديدم در بين علماي اهل سنت عالم فرهيخته ي شيعه به نام آيت الله سيد محسن امين صاحب عيان الشيعه بوده كه اهل لبنان بوده اند، و آخر در دمشق آمدند و زندگي كردند و الآن هم قبرش در زينبيه است. گفتم: اين عالم هم هست ولي موقع نماز ميت كه شد، اين همه علماي اهل سنت بودند، ايشان را جلو انداختند. گفتند: آقا شما نماز بخوان. براي من خيلي جالب بود. هم اهل سنت و هم علماي اهل سنت به ايشان كه ادب مي ورزند و اقتدا مي كنند. بعد از پايان نماز ديدم اهل سنت جمع شدند، دست آقا را مي بوسند. دست به عبا و لباسش براي تبرك مي كشند. شايد خود ما به علماي شيعه اينقدر احترام نمي گذاريم كه اهل سنت اينقدر به آقا احترام مي گذارند. گفت: من خيلي شگفت زده شدم. بعد از اينكه آقا سرش خلوت شد، خدمت آقا رفتم. گفتم: رفتار امروز مرا شگفت زده كرد. ارادتمندان شما خيلي زياد هستند و به شما احترام مي گذارند. با وجود اين همه علماي اهل سنت شما را دعوت كردند. ايشان فرمودند: من وقتي كه از لبنان آمد و اينجا ساكن شدم، بعضي ها فكر مي كردند من مي خواهم با اينها درگير شود يا با مذهب اينها مخالفت كنم. در اين محله گاهي به من متلك مي گفتند، گاهي برخورد خوبي نداشتند. من گفتم: مطابق رفتار جدم پيغمبر خدا عمل مي كنم. پيغمبر خدا فرمودند: نرمي، ملايمت، خوش اخلاقي، «أَقْرَبُكُمْ مِنِّي مَجْلِساً يَوْمَ الْقِيَامَةِ أَحْسَنُكُمْ خُلُقاً وَ خَيْرُكُمْ لِأَهْلِهِ» (وسايل الشيعه/ج12/ص153) چه كسي در ميان عالم

ص: 13686

از همه به پيغمبر نزديك تر است. فرمود: هركسي كه خوش اخلاق تر است. هركس در جمع خانواده ها خوش اخلاق تر است، شك نكند به چهارده معصوم و رسول الله نزديك تر است. من گفتم: راه و روش جدم حلم و بردباري است. در مقابل بدي اينها دعايشان كردم. در نماز جماعت اينها شركت كردم. مريض مي شدند، عيادت مي كردم. كسي فوت مي كرد به تشييع جنازه اش مي رفتم. 180 درجه رفتارشان با من عوض شد. همان هايي كه گاهي چپ نگاه مي كردند و انتظار اهانت از آنها بود، الآن مريد من و دست بوس من هستند، اخلاق اينگونه است و واقعاً معجزه مي كند. يك خانمي چند روز قبل آمده بود گريه مي كرد، من خيلي خوشم آمد از اينكه ناراحت بود و مي گفت: حاج آقا من ماه يكبار يك مقدار بداخلاق مي شوم. گفتم: بارك الله! مثل ابر بهار گريه مي كرد چرا من بداخلاق هستم. اميدواريم اخلاق را جدي بگيريم. اميرالمؤمنين(ع) فرمود: خوش اخلاقي سرچشمه ي تمام خوبي هاست و بركت و رزق فراوان هم براي همه خواهد آورد. آقاي شريعتي: بسيار ممنون و متشكرم. انشاءالله با خوش اخلاقي و مهماني هايي كه مي رويم و مي دهيم، انشاءالله زندگي همه ي ما پر خير و بركت باشد. بحث خير و بركت شد خاطرم هست كه يك روايتي را مي ديدم كه زيارت امام حسين(ع) هم يكي از عوامل بركت زا در زندگي است. خوش به حال همه ي كساني كه اين روزها كربلا هستند. اين روزها در مدينه به سر مي برند. حتماً نايب الزياره ما و همه ي بيننده هاي خوب سمت خدا باشند. ما هم از همين جا اين قبور را زيارت مي كنيم. حاج آقاي فرحزاد: بله همينطور كه اشاره فرموديد، يكي

ص: 13687

از چيزهايي كه وسعت رزق و خير و بركت مي آورد، زيارت حج عمره، زيارت عتبات و زيارت مشاهد مشرفه است. انشاءالله دعاگوي همه ي عزيزان باشند. السلام عليك يا ابا محمد يا حسن بن علي و اسلام عليك يا اباعبدالله. آقاي شريعتي: خيلي ممنون و متشكرم. بهترين ها را براي همه ي شما آرزو مي كنم. بهارهاي شگفتي در راهند. فردا گلي مي شكفد كه بادها را پرپر مي كند. «السلام عليك يا ابا عبدالله». صفحه ي 46 قرآن كريم: «وَ مَا أَنفَقْتُم مِّن نَّفَقَةٍ أَوْ نَذَرْتُم مِّن نَّذْرٍ فَإِنَّ اللَّهَ يَعْلَمُهُ وَ مَا لِلظَّالِمِينَ مِنْ أَنصَارٍ(270) إِن تُبْدُواْ الصَّدَقَاتِ فَنِعِمَّا هِىَ وَ إِن تُخْفُوهَا وَ تُؤْتُوهَا الْفُقَرَاءَ فَهُوَ خَيرٌْ لَّكُمْ وَ يُكَفِّرُ عَنكُم مِّن سَيَِّاتِكُمْ وَ اللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِيرٌ(271) * لَّيْسَ عَلَيْكَ هُدَئهُمْ وَ لَاكِنَّ اللَّهَ يَهْدِى مَن يَشَاءُ وَ مَا تُنفِقُواْ مِنْ خَيرٍْ فَلِأَنفُسِكُمْ وَ مَا تُنفِقُونَ إِلَّا ابْتِغَاءَ وَجْهِ اللَّهِ وَ مَا تُنفِقُواْ مِنْ خَيرٍْ يُوَفَّ إِلَيْكُمْ وَ أَنتُمْ لَا تُظْلَمُونَ(272) لِلْفُقَرَاءِ الَّذِينَ أُحْصِرُواْ فىِ سَبِيلِ اللَّهِ لَا يَسْتَطِيعُونَ ضَرْبًا فىِ الْأَرْضِ يحَْسَبُهُمُ الْجَاهِلُ أَغْنِيَاءَ مِنَ التَّعَفُّفِ تَعْرِفُهُم بِسِيمَاهُمْ لَا يَسَْلُونَ النَّاسَ إِلْحَافًا وَ مَا تُنفِقُواْ مِنْ خَيرٍْ فَإِنَّ اللَّهَ بِهِ عَلِيمٌ(273) الَّذِينَ يُنفِقُونَ أَمْوَالَهُم بِالَّيْلِ وَ النَّهَارِ سِرًّا وَ عَلَانِيَةً فَلَهُمْ أَجْرُهُمْ عِندَ رَبِّهِمْ وَ لَا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لَا هُمْ يَحْزَنُونَ(274)» ترجمه آيات: «هر چه را انفاق يا نذر كرده ايد، خدا به آن آگاه است. و ستمكاران را هيچ يارى و مددكارى نيست. (270) اگر آشكارا صدقه دهيد كارى نيكوست و اگر در نهان به بينوايان صدقه دهيد نيكوتر است و گناهان شما را مى زدايد. و خدا به كارهايى كه مى كنيد آگاه است. (271) هدايت يافتن

ص: 13688

آنان بر عهده تو نيست، بلكه خداست كه هر كه را كه بخواهد هدايت مى كند. و هر مالى كه انفاق مى كنيد ثوابش از آن خود شماست و جز براى خشنودى خدا چيزى انفاق مكنيد و هر چه انفاق كنيد پاداش آن به شما مى رسد و بر شما ستم نخواهد شد. (272) اين صدقات از آن بينوايانى است كه خود را در طاعت حق محصور كرده اند و در طلب قوت ناتوانند و آن چنان در پرده عفافند كه هر كه حال ايشان نداند پندارد كه از توانگرانند. آنان را از سيمايشان مى شناسى كه به اصرار از كسى چيزى نخواهند. و هر مالى كه انفاق مى كنيد خدا به آن آگاه است. (273) آنان كه اموال خويش را در شب و روز، در پنهان و آشكار انفاق مى كنند، اجرشان با پروردگارشان است، نه بيمناك مى شوند و نه غمگين. (274)»

93-01-18

بسم الله الرحمن الرحيم و صل الله علي محمدٍ و آله الطاهرين تو صد مدينه داغي، تو صد بقيع دردي *** يتيم شود خاك، اگر كه برنگردي تمام شب نيافتاد صداي گريه ي باد *** چه بادهاي زردي، چه كوچه هاي سردي دو قريه آن طرف تر، بپيچ سمت لبخند *** شكوفه مي فروشد بهار دوره گردي كسي مي آيد از راه، چه ناگهان، چه ناگاه *** خداي من چه روزي، خداي من چه مردي! از آسمان چهارم، مسيح بازگشته است *** زمين ولي چه تنهاست مگر تو بازگردي «اللهم عجل لوليك الفرج» آقاي شريعتي: سلام مي گويم به همه ي بيننده هاي خوبمان، خانم ها و آقايان. خيلي خوش آمديد به سمت خداي امروز ما. آرزو مي كنم اين ايام و اين روزها براي همه پر بركت باشد.

ص: 13689

افتخار اين را داريم كه به رسم دوشنبه ها خدمت حاج آقاي فرحزاد باشيم كه به ايشان خوش آمد مي گويم. اميدوارم سال جديد براي شما سال پر بركتي باشد. حاج آقاي فرحزاد: عليكم السلام و رحمة الله، خدمت شما و همه ي بينندگان عزيز عرض سلام و ادب و احترام داريم و براي همه سال خوب و سرشار از محبت و معنويت، سلامتي و عافيت و وسعت رزق آرزو مي كنيم. انشاءالله عزيزاني كه كسي را از دست دادند، روح عزيزشان شاد و خدا به آنها صبر و اجر مرحمت كند و انشاءالله آنهايي كه در بستر بيماري هستند، خداوند شفاي عاجل عنايت بفرمايد و ما را قدردان نعمت ها قرار بدهد و براي شفاي همه ي مريض ها خوب است يك حمد و يك صلوات هديه كنند كه انشاءالله هم ما شاكر سلامتي ها باشيم و هم خداوند همه ي مريض ها را شفاي عاجل عنايت بفرمايد. آقاي شريعتي: به رسم دوشنبه ها بحث امروز ما بحث بركت است. در ذيل بحث بركت حاج آقاي فرحزاد اشاره كردند، اگر شاكر باشيم زندگي ما پر خير و بركت خواهد بود، گرچه از دست و زبان كه برآيد كز عهده ي شكرش به در آيد. حاج آقاي فرحزاد: بسم الله الرحمن الرحيم. اللهم صل علي محمد و آل محمد و عجل فرجهم. همانطور كه اشاره فرموديد بحث ما در مورد بركت است، كه همه ي انسان ها دنبال خير و بركت و زياد شدن و رشد و نمو هستند. اگر احياناً بينندگاني درگير مسافرت يا مهماني بودند، بحث هاي عيد نوروز را نديدند، من اشاره كنم كه ما دو هفته اي در اين موضوع در ايام نوروز صحبت كرديم كه يكي

ص: 13690

از چيزهايي كه خير و بركت را زياد مي كند، مهمان آوردن در منزل است و خانه اي كه در آن مهمان نيايد، ملائكه وارد نمي شوند. بعضي از خانه ها، ماه به ماه و سال به سال مهمان در خانه نمي رود و اين واقعاً نكبت است و ظلمت مي آورد. وسعت رزق مي آورد، بلاها را مي برد. بركت و خير را زياد مي كند، رزق اهل منزل را زياد مي كند و تجربه هم شده است. آثار فراوان و آداب و شرايط مهماني را بيان كرديم. جمله اي از مرحوم دولابي است كه خيلي جالب است، ايشان مي فرمودند: هميشه مهمان فكر و خيال ندارد. چون همه ي كارها دست صاحبخانه است. غصه ي غذا و جا و مسكن و خوراك را ندارد. مثلي است كه مي گويد: ميزبان در هزار فكر و خيال است، ولي مهمان هيچ خيالي براي پذيرايي ندارد. ايشان مي فرمودند: بياييم ما هم اگر مي خواهيم به آرامش مطلق برسيم در اين دنيا خودمان را مهمان خدا بدانيم. اگر ما مهمان خوبي باشيم، شاكر و قدردان باشيم، حتماً بدانيد كه هم فكر و خيال هاي ما راحت مي شود و به آرامش مي رسيم و اگر خودمان را واقعاً مهمان او بدانيم و او ميزباني است كه خودش فرموده، بدترين سائل، كافر، هركس هرچقدر بد هم است، مهمان كه شد از او پذيرايي كنيد. از چيزهايي كه براي زياد شدن بركت و خير و فراواني خيلي تأكيد شده است، شكرگزاري نعمت ها است. اگر واقعاً كسي اين مسير را درست برود، خيرات و بركات معنوي و مادي روي سر او خواهد ريخت. گفتيم يكي از راه هاي شكرگزاري درك نعمت ها است كه اين درك نعمت خودش شكر نعمت است.

ص: 13691

كسي واقعاً درك كند كه خداي متعال آنقدر نعمت هاي معنوي و مادي به او مرحمت كرده كه از شمارش و شكر آن عاجز است. يكي از چيزهايي كه باز در قرآن و روايات اشاره شده است، بازگو كردن نعمت ها است. يكي از راه هاي شكرگزاري نعمت ها، بازگو كردن نعمت ها است. اينكه نعمت ها را به خودمان و به ديگران يادآوري كنيم. حاج آقاي دولابي تعبير به مجالس شكرگزاري مي كردند. ما مجلس دعا و توبه و توسل و روضه داريم. گاهي در مساجد و حسينيه ها و خانه ها مجلس شكرگزاري برپا كنيم. دور هم بنشينند و هركدام يكي دو مورد از نعمت هاي خدا را شرح بدهند كه خدا چنين نعمتي به ما داده است. همين برنامه سمت خدا مي تواند يك برنامه ي شكرگزاري ميليوني باشد. خداي متعال مي فرمايد: «وَ أَمَّا بِنِعْمَةِ رَبِّكَ فَحَدِّثْ» (ضحي/11) حدث يعني حديث كن، خبر بده، بگو، خود اين گفتن هم خيلي اثر دارد و به انسان آرامش مي دهد. گفتن الحمدلله، الهي شكر، از صميم دل و از ته دل بسيار آرامش بخش است و واقعاً درياي لطف خدا را متلاطم مي كند كه سر ما ريزش كند. «فَحدِّث» باب تفعيل است و تأكيد است. يعني حتماً اين كار را بكن. در سوره ي مباركه ي ضحي است. قبل از آن هم آيات زيبايي است، خداي متعال خودش اين كار كرده است. به پيغمبر مي فرمايد: «أَ لَمْ يجَِدْكَ يَتِيمًا فََاوَى، وَ وَجَدَكَ ضَالاًّ فَهَدَى، وَ وَجَدَكَ عَائلًا فَأَغْنىَ فَأَمَّا الْيَتِيمَ فَلَا تَقْهَرْ، وَ أَمَّا السَّائلَ فَلَا تَنهَْرْ، وَ أَمَّا بِنِعْمَةِ رَبِّكَ فَحَدِّثْ» (ضحي/6 -11) سوره هاي كوچك خيلي مطلب دارد. به كوچكي نبايد نگاه كرد. سوره ي بقره، 20، 30 صفحه

ص: 13692

است، ولي فضيلتي كه سوره ي «قل هو الله» دارد، يك خط است، به مراتب بالاتر از سوره ي بقره است. يعني ممكن است در يك خط در قرآن شناسنامه ي خدا سوره توحيد است. سوره ي توحيد ثلث قرآن است. سوره ي حمد شايد دو، سه خط است ولي چكيده وام الكتاب خلاصه ي همين قرآن است. سوره هاي كوچك قرآن را اهميت بدهند. خداي مهربان بر پيغمبر منت مي گذارد و مي گويد: «أَ لَمْ يجَِدْكَ يَتِيمًا فََاوَى» تو يتيم نبودي، ما تو را پناه داديم. بي كس بودي. پدر از دست رفت، مادر از دست رفت. بعد از مدت كوتاهي پدربزرگ از دست رفت. پيغمبر ما هنوز متولد نشده بود، پدر بزرگوارشان حضرت عبدالله از دنيا رفتند. يعني وقتي متولد شدند، پدرشان نبودند. در مدت كوتاهي هم در خردسالي، مادر را از دست دادند. بعد به خانه آمدند، جناب عبدالمطلب چند سالي تا هشت سالگي آنجا بودند، بعد پدر بزرگ هم از دنيا رفت. خانه ي عمويشان آمدند. يعني واقعاى يتيم بودند. هم پدر، هم مادر، هم پدر بزرگ، در خانه ي عمو آمدند. نوجواني و جواني شان را در منزل عمو بزرگ شدند. من همينجا يك نكته ي زيبايي را عرض كنم. پيغمبر نمي تواند به خدا گلايه كند، خدا اين چه وضعي است؟ بيننده هايي كه پيامك مي دهند، پدر ما فوت كرده، ما ديگر با خدا قهر هستيم. در اين چند سال من فراوان ديدم. ما دعا كرديم خدا پدر ما را شفا بدهد، و شفا نداد. چون خدا پدر ما را برده است، ما با خدا قهر هستيم. يك جمله ي خيلي زيبايي را يك بزرگي مي فرمايد، آرامش در دوري از مشكلات نيست. آرامش در كنار

ص: 13693

آمدن با مشكلات است. چه بسا همان مشكلات هم لطف نعمت است و ما خبر نداريم. ولي اينكه فكر كنيد در دنيا كسي مشكل نداشته باشد و بتواند مشكلات را بردارد، اين امكان ندارد. براي همه ي انبياء، خوب ها، بدها و متوسط ها ابتلاء وجود دارد. هيچ كس در دنيا بدون ابتلاء نيست. مرگ و مريضي براي همه است. آرامش و خوشي و راحتي در كنار آمدن با مشكلات است. پيغمبر ما مي تواند گلايه كند كه خدايا اين چه وضعي است! پدر و مادر و پدر بزرگ من از دنيا رفتند. پول و ثروت به من ندادي. يك بزرگي فرمود: اگر كسي بخواهد از خدا طلبكار باشد و گلايه كند، پيغمبر و امام هستند. حضرت زهرا(س) هجده سال عمر كردند، بيايند به خدا گلايه كنند كه خدايا من در سن هجده سالگي، شوهرم جوان، بچه هاي من جوان، اگر بنا باشد در گلايه و شكايت باز شود، دختر پيغمبر است، ولي اينها هيچوقت اين كار را كردند؟ فقط به داده هاي خدا نگاه مي كردند و لطف ها را مي ديدند و تمام بلاها را هم چون در آن خيير و بركت مي ديدند، همه را باطل كردند و زيبايي مي ديدند و هميشه خدا را شاكر بودند. امام حسين(ع) عزيز خدا بوده است.حضرت زينب(س) محبوب خدا و عزيز خدا بوده است. يكي از بزرگان كلام بسيار زيبايي دارند. مي فرمايند: يك كارگردان ماهر و دانا، سخت ترين نقش ها را به آنهايي مي هد كه قوي ترين بازيگر هستند. و لذا خداوند به پيغمبر سخت ترين نقش ها را داده است. «ما أوذي نبي مثل ما أوذيت» (بحارالانوار/ج39/ص55) يعني در جزيرة العرب كه دختران را زنده به گور مي كردند و

ص: 13694

سخت ترين شرايط بوده است، جاهليت عجيبي بوده است، پيغمبري را اينجا آورده نقش آفريني كند و مردم را از اين جهالت نجات بدهد. يا سخت ترين نقش ها را به اميرالمؤمنين، حضرت زهرا و امام حسن و امام حسين داده است. اولاً داده هاي خدا را ببينيم. پيغمبر مي گويد: من اگر پدر و مادرم را از دست دادم، اما خدا چقدر به من لطف كرده است. از اين طرف پدر بزرگ مهربان، عموي مهربان و حليمه سعديه را براي من قرار داده است. چه باعث شد حليمه سعديه اين توفيق و سعادت بزرگ نصيب او شده كه اول شخصيت عالم در دامن و آغوش او پرورش پيدا كند و او را شير بدهد و در آغوش بگيرد. از سينه ي اين خانم بخورد؟ اين خيلي سعادت بزرگي است. ما آرزو داريم پيغمبر يك لحظه با گوشه چشمي به ما نگاه كنند. چرا اين خانمي كه در صحرا باديه نشين بوده است، موفق به شير دادن پيامبر مي شود؟ در روايت داريم كه حليمه سعديه خانم بسيار شكور و شكرگزاري بوده است. اين كار پاداش شكر او بوده است. خانمي فقير بوده كه وضع مالي آنچناني هم نداشته، پول مي گرفتند و بچه اي را شير مي دادند. به خاطر پول اين كار را قبول كرده بود. ولي از بس شكور و سپاسگزار بود، با همان فقر و نداري هميشه از خدا راضي بود و گله و شكايت نداشت. چون خانم بسيار شكور و سپاسگزاري بود، خدا اين سعادت را به خاطر سپاسگزاري نصيب او كرده كه پيغمبر چند وقتي در آغوش او باشد و محرم پيغمبر شود. بچه هاي او همه خواهر و برادر

ص: 13695

پيغمبر شوند. اينها خيلي زيباست. اين خيلي سعات بزرگي است كه انسان محرم شود. محرم رضايي شود. فاطمه بنت اسد(س) كه روايت داريم فال خوب زد و آرزو كرد. وقتي پيغمبر ما به دنيا آمدند، وقتي او را در آغوش زنمويش دادند، اينقدر از اين نوزاد خوشش آمد گفت: خدايا كاش يك چنين بچه اي من هم داشتم. حضرت ابوطالب فرمودند: غصه نخور! سي سال ديگر مثل همين در دامن خودت سبز مي شود. سي سال بعد خدا، حضرت علي جان پيغمبر را به او داد. هم پيغمبر را در خانه ي او برگرداند، در خانه ي زنمو آمد و در بچگي و نوجواني بزرگ شد و همين كه بعد از سي سال هم مثل پيغمبر حضرت علي در دامنش سبز شد. صبور و شكرگزار باشيم. در هر زماني بندگان صالح خدا در حد خودشان هستند، آنها با ما آشنا مي شوند. اگر ما واقعاً وعده ي خدا را جدي بگيريم كه ما صبور و شكور و قدردان باشيم، خدا در وقتش آن چيزهايي كه بهترين ها هست، نصيب ما خواهد كرد. حضرت فاطمه بنت اسد(س) به خاطر اين شكرگزاري و به خاطر فال خوب زدن به اين سعادت بزرگ نائل شد كه هم پيغمبر را بزرگ كند و هم اينكه حضرت علي در دامن او سبز شود و فرزند او شود. قبر حضرت فاطمه بنت اسد نزديك چهار امام است. وقتي از دنيا رفت، پيغمبر ما متوجه شدند حضرت علي گريه مي كند. فرمودند: علي جان چرا گريه مي كني؟ عرض كرد مادرم از دنيا رفته است. حضرت متأثر شدند و گريه كردند و فرمودند: يا علي! فقط مادر تو نبود، مادر من

ص: 13696

هم بود. خيلي حضرت به او محبت كرده است. يكي از موارد شكر اين است كه واسطه هاي نعمت را هم ما قدردان و سپاسگزار باشيم. افرادي كه به ما خدمتي كردند، محبتي كردند، جواب بدهيم و پاسخ بدهيم. اين زنمو چون به حضرت خدمت كرده بود، پيغمبر ما عباي خود را درآوردند و فرمودند: كفن او كنيد. پيراهني كه به بدن پيغمبر متبرك شده بود. اين افتخار بزرگي بود كه نصيب اين زن شد. در نماز بر اين زنمو چهل تكبير گفتند كه با هر تكبيري فرمودند: هزارها ملائكه هم آمدند تكبير گفتند. چون در نماز ميت بايد پنج بار تكبير گفت. ولي به خاطر كثرت ملائكه كه مي آمدند تكبير مي گفتند، پيغمبر بر اين زنمو چهل بار تكبير گفتند. از اين عجيب تر اينكه پيغمبر ما قبل از اينكه ايشان را دفن كنند، وارد قبر شدند و رد قبر خوابيدند. اينقدر براي اين زنمو دعا كردند، كه عالم بزرخ و عالم قيامت مشكلي نداشته باشد يا در قبر اذيت و آزاري نبيند. يعني سپاسگزاري از زحمات و كارهايي كه كرده بودند. پيغمبر فرمودند: يكبار صحبت قيامت شد، ايشان فرمودند: شنيدم كه قيامت برهنه محشور مي شوند. حضرت فرمودند: من لباسم و عبايم را به شما مي دهم كه شما در لباس محفوظ باشي. فرمودند: يك روزي هم از فشار قبر عالم برزخ مي ترسيد، من در قبر رفتم و اينقدر برايش دعا كردم كه نگران فشار قبر و عذاب قبر نباشد. برايش اينقدر دعا كردم و بيرون آمدم. مي خواهم عرض كنم ما اگر واقعا ًشكور باشيم سپاسگزار باشيم، پيغمبر ما، امامان ما، حد اعلاي بلاها و سختي ها، تهمت ها، فقر،

ص: 13697

پيغمبر ما مكرر گرسنه بودند. سنگ به شكم مباركشان مي بستند. اين خودش يك آرامشي مي دهد. در جريان احد وقتي خندق مي كردند، حضرت زهرا(س) يك تكه نان براي پيغمبر تهيه كردند و آوردند، فرمودند: پدر تو سه روز است غذا نخورده است. بعد فرمودند: «لَا عَيْشَ إِلَّا عَيْشَ الْآخِرَة» (بحارالانوار/ج19/ص124) زندگي دنيا مهم نيست. اينكه آخرت ما درست شود مهم است. اگر بنا باشد ما كمبودها و بلاها را ببينيم و ناشكري كنيم، مي خواهم عرض كنم كه پيغمبر ما در حد اعلاي اين مسائل بودند. هم به داده ها نگاه كنيم و هم اينكه در نداده ها هم لطف و عنايت ببينيم. آقاي شريعتي: نكته اي كه هست اينكه در مورد داده ها شكرش اگرچه باز هم كار سختي است كه فرمود: «و قليل من عبادي الشكور» ولي در مورد كمبودها من فكر مي كنم اگر قرار باشد براي نداشته هايمان شاكر باشيم، فكر مي كنم اين عجيب با مسأله ي صبر گره بخورد. يعني بايد صبور باشيم كه آن شكر اتفاق بيافتد. حاج آقاي فرحزاد: مرحوم آقاي دولابي از جملاتي كه معمولاً تكرار مي كردند، مي فرمودند: من به اهل آسمان بدهكار هستم، به اهل زمين بدهكار هستم، به مردم بدهكار هستم، به ائمه بدهكار هستم. به ملائكه بدهكار هستم، به ذرات عالم بدهكار هستم. يعني همان تعبيري كه سعدي مي گويد: ابر و باد و مه و خورشيد و فلك در كارند *** تا تو ناني به كف آري و به غفلت نخوري جمله از بهر تو سرگشته و فرمان بردار *** شرط انصاف نباشد كه تو فرمان نبري اين را حقيقتاً اگر ما درك كنيم، ايشان مي فرمودند: همه ي عالم در گردش است كه ما

ص: 13698

سالم باشيم. ما در مسير هدايت خدا حركت كنيم. همه ي عالم، انبياء آمدند، فرشته ها كار كردند، عرش و لوح و قلم و كرسي و كهكشان، اگر يكي از مدارش خارج شود، دنيا بر هم مي ريزد. يك ثانيه توقف كند، تمام مداردعالم هستي به هم مي ريزد. خداي مهربان اين همه كهكشان و ستاره ها و منظومه ي شمسي را خلق كرده است، اينها همه به خاطر انسان است. ما مديون اينها هستيم. مديون انبياء هستيم. مديون امامان هستيم. ايشان مي فرمودند: ما به همه هستي بدهكار هستيم و مديون هستيم و بايد براي آنها زحمت بكشيم. ايشان مي فرمودند: هميشه سعي كنيد، نسبت به خدا، نسبت به اهلبيت خودمان را بدهكار بدانيم نه طلبكار! اين درمان خيلي از دردها است. يعني اگر بنده كه در اين برنامه هستم، خودم را از مجري طلبكار بدانم. از كارگردان و تهيه كننده طلبكار بدانم. از عوامل و صدا و سيما طلبكار بدانم. اين باعث مي شود من توقعاتم بالا برود و مرتب هم با خودم درگير باشم، هم با آنها درگير باشم. اما اگر عكس اين باشد، يعني اگر من خودم را به زمين و زمان بدهكار بدانم. خدايا من چه لياقتي داشتم اينجا بيايم و اين حرف را بزنم؟ خدا به من لطف كرده است، من خودم را مديون اين عوامل بدانم. خودم را به بينندگان عزيز مديون بدانم. من وقتي خودم را بدهكار دانستم، اگر احترامي گرفتند و تشكري كردند، باز بدهكاري ما بيشتر مي شود. اما اگر هيچ احترامي نگرفتند، توقعي نيست، چون من خودم را بدهكار ديدم. اين چه آرامشي به من مي دهد. خانم اگر بگويد: من مديون اين شوهر هستم.

ص: 13699

شوهر من زحمت مي كشد و كار مي كند، اگر هم كمبودهايي هست، ناديده بگيرند. من خودم را بدهكار شوهرم بدانم. وقتي خودمان را بدهكار ديديم، پيغمبر ما تمام عالم هستي براي او خلق شده است. خدا همه ي الطاف را روي سر او ريخته ولي خود را مديون مي داند. خودش را بدهكار مي داند و يك ذره از خدا طلب ندارد. حضرت محمد مصطفي(ص) فرمود: «لن» نفي ابد است. «لن يدخل احدٌ الجنة بعمله» هرگز احدي در عالم با تلاش و كوشش خودش به بهشت نخواهد رفت. «و لكن يدخل بفضله و رحمة قيل يا رسول الله و لا انت، قال و لا أنا» يعني هيچ كس در عالم اينكه فكر كند، من كار كردم، نماز خواندم، روزه گرفتم، من همين جا يك اشاره كنم، خيلي ها مي گويند: ما نماز خوانديم، چرا خدا حاجت ما را نداده است. مي گويم: خودت را به خدا بدهكار بدان. اصلاً كسي كه بلند مي شود نماز شب مي خواند، مي گويد: خدايا ممنونم كه مرا بيدار كردي، كسي كه نماز شب مي خواند، از خدا بدهكار شود يا طلبكار شود؟ ميليون نفر خوابيدند تو مرا بيدار كردي. چه سعادتي از اين بزرگتر، با من حرف مي زني و من با تو دارم حرف مي زنم. دنبال ثواب نباشيم. دنبال طلب نباشيم. نماز كه مي خوانم، بگويم: الحمدلله! خدايا از تو ممنونم! شما در نماز بدهكار هستي و بايد نماز را بخواني. خدا اينقدر به تو نعمت داده كه ميليون سال هم نماز بخواني، حق يك نعمت را ادا نكردي. با خدا صحبت مي كنيم و دعا مي كنيم خودمان را بدهكار بدانيم. اگر ما خودمان را بدهكار خدا دانستيم، راحت عمل مي كنيم و آرامش

ص: 13700

داريم. يك نفر مي گفت: من مشهد رفتم، حاجت مرا نداد. محكم سرم را به ضريح كوبيدم. گفتم: قهر مي كنم و ديگر مشهد نمي آيم. شما چه طلبي از امام رضا(ع) داري؟ همين كه به شما اجازه زيارت داده است، ميليون ها نفر آرزو دارند زيارت امام رضا بروند. براي همين زيارت خدا را شكر كن. هميشه خودمان را بدهكار بدانيم و درخواستمان را بگوييم. دعا و توسل به صورت خواهش باشد، طلبكارانه نباشد كه ناشكري است و كفران نعمت است. امام حسين همه هستي اش را در راه خدا داده است. حضرت زينب كنار قتلگاه مي آيد و مي گويد: خدايا اين قرباني قليل را به لطف و كرمت قبول كن. پيغمبر ما فرمودند: احدي در عالم از خدا طلب ندارد. چند سال نماز خواندي، ميلياردها سال مي خواهي در بهشت بروي؟ تمام انسان ها به لطف و فضل و كرم خدا وارد بهشت مي شوند. مسؤولين مملكت و دولتمردان خودشان را وامدار مردم بدانند. بگويند: ما افتخار مي كنيم كه به مردم خدمت مي كنيم. ثروتمندان خودشان را مديون خدا بدانند. روايتي ديدم كه اگر فقرا نبودند، هيچ غني به بهشت نمي رفت. اغنيا بايد دست فقرا را ببوسند.اگر خدا فقرا را خلق نكرده بود، يك غني در بهشت نمي رفت. رفتن به بهشت اغنيا به بركت فقرا است. ولي نعمت ما هستند. به اينها خدمت و محبت كنند. پيغمبر فرمود: سعي كنيد با فقرا رابطه اي برقرار كنيد. در دنيا ممكن است افرادي رياست بگيرند و دنيا پرستي كنند، ولي در آخرت فقرا حاكم هستند. دولتمردان آخرت فقراي دنيا هستند، آنجا وكيل و وزير و نماينده و شفيع مي شوند. پيغمبر خدا فرمود: در دنيا بياييد، با

ص: 13701

فقراي فاميل و همسايه رابطه برقرار كنيد و زانو بزنيد، تا براي شما دعا كنند و شما را شفاعت كنند كه روز قيامت كار شما آسان شود. حافظ يك غزل زيبايي دارد، مي گويد: روضه ي خلد برين خلوت درويشان است *** مايه محتشمين همت درويشان است اي توانگر نفروش اين همه نخوت كه تو را *** سر و زر در كنف همت درويشان است خدا به بركت درويشان و فقرا به تو چيزي داده است. قدر اينها را بدان و به اينها خدمت كن. شما وكيل خدا هستي كه به اينها خدمت كني. يك پدر و مادر خودشان را مديون اولاد بدانند، بگويند: خدايا ما را كمك كن، كه ما دين بچه هايمان را ادا كنيم. نگويند: خدايا چرا بچه به ما نمي رسد، چرا احترام ما را نمي گيرد. بابا جان شما خودت را بدهكار بدان، شما وظيفه ات را انجام بده، او گردن خودش است. بچه ها هم خودشان را بدهكار پدر و مادر بدانند. پدر و مادر چقدر به فرزندان لطف كردند، چقدر زحمت اينها را كشيده اند. هركس من را كنار بگذارد، اگر خودمان را مديون بدانيم، آب روي آتش ما ريخته مي شود. عروس از پدر شوهر و مادر شوهر توقع نداشته باشد. بگويد: من عروسشان هستم. مادر شوهر پسر خوب تربيت كرده، شوهر من شده است، من مديون اينها هستم، من به اينها بايد خدمت كنم. پدر شوهر و مادر شوهر هم بگويند: ما به اين عروس مديون هستيم. به اين خدمت كنيم، جاي دختر ما است. يعني اگر تمام روابط اسلامي شود، همه چيز خوب مي شود. ولي اگر غير اين باشد همه جا كدورت مي شود. من واقعاً

ص: 13702

متأثير مي شوم وقتي مي فهمم كه در سال پنج الي هفت ميليون پرونده ي قضايي تشكيل مي شود. اينها علتش چيست؟ علتش اين است كه ما حق ديگران را نمي دهيم، مي خواهيم من را بپرستيم، مي گوييم: حق با من است و از طرف طلب داريم. حالا آنهايي كه طلب واقعي دارند، درست است ولي آنهايي كه طلب واقعي ندارند، ناحق مي آيند، دعوا درست مي شود. اگر واقعاً خودش را بدهكار بداند، مشكل حل مي شود. در دعاي ماه رمضان مي خوانيم «وَ يَا ذَا الْمَنِّ وَ لَا يُمَنُّ عَلَيْك مُنَّ عليَّ بفكاك رغبتي من النار» اي خدايي كه تو بر همه منت داري، هيچكس بر تو منت ندارد. همه منت پذير خدا باشيم. منت پذير بندگان خدا باشيم. الآن در بين فاميل ها گلايه مي شود كه فلاني ديدن من نيامده است، پذيرايي نكرده است، خودش را طلبكار مي داند. اگر اين طلب را قطع كنيم، بگوييم: خدايا من از اين به بعد تصميم مي گيرم خودم را بدهكار بدانم. به تو، به خلق، به بندگانت، من به اهل آسمان و زمين بدهكار هستم. اگر ما را تحويل نگرفتند، هيچ مشكلي پيش نمي آيد، ما خودمان را بدهكار خلق مي دانيم. خداي مهربان بر پيغمبرش منت مي گذارد، «أَ لَمْ يجَِدْكَ يَتِيمًا فََاوَى» تو يتيم بودي، يعني به نعمت ها توجه كن. كسي را در حجاز نداشتي. پدر و مادرت از دست رفتند، اما ما تو را پناه داديم. تو را در دامن حليمه سعديه بزرگ كرديم. «وَ وَجَدَكَ ضَالاًّ فَهَدَى» ضالاً را مفسرين معنا كردند كه قدر تو ناشناخته بوده، قدر تو را نزد مردم آشكار كرديم يا اينكه منهاي خدا تو هم گمراه هستي، يعني اگر هدايت

ص: 13703

خدا نباشد، در حديث قدسي داريم «كُلُّكُمْ ضَالٌّ إِلَّا مَنْ هَدَيْت» (بحارالانوار/ج68/ص140) خدا مي فرمايد: هركس را اگر هدايت نكنم، گمراه است. «وَ وَجَدَكَ عَائلًا فَأَغْنىَ» تو وضع مالي ات خوب نبوده است. پيغمبر هيچي نداشت. مال نداشت. اما خدا به دل حضرت خديجه انداخته است كه همسر او شود. همه ي اموالش را به پيامبر تقديم كرد. فرمود: مال من مال شماست. خانه ي من خانه ي شماست. من هم كنيز شما هستم. پيغمبر نبايد اين نعمت ها را ببيند؟ گاهي پيغمبر از شتر و مركب پياده مي شد، مي افتاد سجده مي كرد و از خدا تشكر مي كرد. مثل اينكه در مسير رانندگي آدم پياده شود و در كنار جاده سجده كند و دوباره سوار شود. بعد مي فرمايد: حالا كه خدا اين همه به تو نعمت داده است، «فَأَمَّا الْيَتِيمَ فَلَا تَقْهَرْ» با يتيم قهر نكن. خودت يتيم بودي به تو محبت كرديم. پس به يتيم ها رسيدگي كن. به سائل و درمانده كمك كن و دورشان نكن. «وَ أَمَّا بِنِعْمَةِ رَبِّكَ فَحَدِّثْ» پس نعمت هاي خدا را نگاه كن، بازگو كن تا به آرامش برسي. اگر عزيزان مي خواهند آرامش و خوشي پيدا كنند، اين حرفي كه امروز زديم كه آرامش در دوري از مشكلات نيست. آرامش در كنار آمدن مشكلات است. بزرگي مي فرمايد: آدم هاي بزرگ هميشه از خودشان توقع دارند. آدم هاي كوچك هميشه از ديگران توقع دارند. آدم بزرگ مرتب مي گويد: من براي ديگران چه كار كردم؟ من براي اسلام چه كردم؟ من براي انقلاب چه كردم؟ ما خانواده هاي شهدايي داريم كه سه شهيد داده و خودش هم جانباز است، باز شرمنده است. مي گويد: خدايا من مي توانم كاري كنم؟ چرا من كاري

ص: 13704

نكردم؟ آدمي هم هست كه يك قدم براي اسلام، براي خدا برنداشته و طلبكار هم هست. مرتب از خدا و ديگران طلبكار است. ما خودمان را بدهكار بدانيم. ما چه كار كرديم؟ آدم هاي بزرگ از خودشان توقع دارند. آد م هاي كوچك و جاهل از ديگران توقع دارند. اگر دندان حرص و طمع را نسبت به خدا و خلق خدا درآوريم و خودمان را مديون بدانيم. زن و شوهر، پدر و مادر، اولاد، خواهر و برادر، بگويند: من به همسايه ها خدمت كنم. نه اينكه انتظار خدمت ديگران را داشته باشند. اين ارتباط طلبكاري قطع شود . ارتباط بدهكاري در مردم ايجاد شود. ميليون ها پرونده بسته مي شود و آرامش به جامعه برمي گردد. اميدواريم كه خدا ما را شاكر، صبور و قدر دان نعمت ها قرار بدهند و اين حالت طلبكاري را از ما بگيرد. حتي از خدا هم طلبكار نباشيم. همين كه توفيق ذكر و صلوات و دعا را به ما داده است، بگوييم: خدايا از تو ممنونم كه توفيق قرآن را به من دادي. آقاي شريعتي: خيلي ممنون و متشكريم از شما. قرار روزانه ي امروز ما تلاوت صفحه ي 53 مصحف شريف آيات 23 تا 29 سوره ي مباركه ي آل عمران در سمت خداي امروز تلاوت مي شود. انشاءالله زندگي همه ي ما منور به نور قرآن باشد، به بركت صلوات بر محمد و آل محمد. «أَ لَمْ تَرَ إِلىَ الَّذِينَ أُوتُواْ نَصِيبًا مِّنَ الْكِتَابِ يُدْعَوْنَ إِلىَ كِتَابِ اللَّهِ لِيَحْكُمَ بَيْنَهُمْ ثُمَّ يَتَوَلىَ فَرِيقٌ مِّنْهُمْ وَ هُم مُّعْرِضُونَ(23) ذَالِكَ بِأَنَّهُمْ قَالُواْ لَن تَمَسَّنَا النَّارُ إِلَّا أَيَّامًا مَّعْدُودَاتٍ وَ غَرَّهُمْ فىِ دِينِهِم مَّا كَانُواْ يَفْترَُونَ(24) فَكَيْفَ إِذَا جَمَعْنَاهُمْ لِيَوْمٍ لَّا رَيْبَ فِيهِ وَ

ص: 13705

وُفِّيَتْ كُلُّ نَفْسٍ مَّا كَسَبَتْ وَ هُمْ لَا يُظْلَمُونَ(25) قُلِ اللَّهُمَّ مَالِكَ الْمُلْكِ تُؤْتىِ الْمُلْكَ مَن تَشَاءُ وَ تَنزِعُ الْمُلْكَ مِمَّن تَشَاءُ وَ تُعِزُّ مَن تَشَاءُ وَ تُذِلُّ مَن تَشَاءُ بِيَدِكَ الْخَيرُْ إِنَّكَ عَلىَ كلُ ِّ شىَ ْءٍ قَدِيرٌ(26) تُولِجُ الَّيْلَ فىِ النَّهَارِ وَ تُولِجُ النَّهَارَ فىِ الَّيْلِ وَ تُخْرِجُ الْحَىَّ مِنَ الْمَيِّتِ وَ تُخْرِجُ الْمَيِّتَ مِنَ الْحَىّ ِ وَ تَرْزُقُ مَن تَشَاءُ بِغَيرِْ حِسَابٍ(27) لَّا يَتَّخِذِ الْمُؤْمِنُونَ الْكَافِرِينَ أَوْلِيَاءَ مِن دُونِ الْمُؤْمِنِينَ وَ مَن يَفْعَلْ ذَالِكَ فَلَيْسَ مِنَ اللَّهِ فىِ شىَ ْءٍ إِلَّا أَن تَتَّقُواْ مِنْهُمْ تُقَئةً وَ يُحَذِّرُكُمُ اللَّهُ نَفْسَهُ وَ إِلىَ اللَّهِ الْمَصِيرُ(28) قُلْ إِن تُخْفُواْ مَا فىِ صُدُورِكُمْ أَوْ تُبْدُوهُ يَعْلَمْهُ اللَّهُ وَ يَعْلَمُ مَا فىِ السَّمَاوَاتِ وَ مَا فىِ الْأَرْضِ وَ اللَّهُ عَلىَ كُلّ ِ شىَ ْءٍ قَدِيرٌ(29)» ترجمه آيات: «آيا آنان را نديدى كه از كتاب بهره اى يافته بودند، چون دعوت شدند تا كتاب خدا درباره آنها حكم كند گروهى از ايشان بازگشتند و اعراض كردند؟ (23) و اين بدان سبب بود كه مى گفتند: جز چند روزى آتش دوزخ به ما نرسد. و اين دروغ كه بر خود بسته بودند در دين خود فريبشان داد. (24) حالشان چگونه خواهد بود در آن روز بى ترديد، وقتى كه همه را گرد آوريم، تا پاداش عمل هر كس داده شود، بى آنكه بر كسى ستمى رود؟ (25) بگو: بار خدايا، تويى دارنده مُلك. به هر كه بخواهى مُلك مى دهى و از هر كه بخواهى مُلك مى ستانى. هر كس را كه بخواهى عزت مى دهى و هر كس را كه بخواهى ذلت مى دهى. همه نيكيها به دست توست و تو بر هر كارى توانايى. (26) از شب مى كاهى و به روز

ص: 13706

مى افزايى و از روز مى كاهى و به شب مى افزايى. زنده را از مرده بيرون مى آورى و مرده را از زنده. و به هر كه بخواهى بى حساب روزى مى دهى. (27) نبايد مؤمنان، كافران را به جاى مؤمنان به دوستى برگزينند. پس هر كه چنين كند او را با خدا رابطه اى نيست. مگر اينكه از آنها بيمناك باشيد. و خدا شما را از خودش مى ترساند كه بازگشت به سوى اوست. (28) بگو: هر چه در دل داريد، چه پنهانش كنيد و چه آشكارش سازيد، خدا به آن آگاه است. او هر چه را كه در آسمانها و زمين است مى داند و بر هر كارى تواناست. (29)» آقاي شريعتي: انشاءالله زندگي شما سرشار از خير و بركت باشد. نكته ي صلوات و اشاره ي قرآني را حاج آقاي فرحزاد بفرماييد. حاج آقاي فرحزاد: پيامبر عظيم الشأن(ص) مي فرمايد: بر من بسيار صلوات بفرستيد. «أَكْثِرُوا الصَّلَاةَ عَلَيَّ فَإِنَّ الصَّلَاةَ عَلَيَّ نُورٌ فِي الْقَبْرِ وَ نُورٌ عَلَى الصِّرَاطِ وَ نُورٌ فِي الْجَنَّةِ» (بحارالانوار/ج79/ص64) در روايت داريم افرادي كه نور داشته باشند در جهنم نمي روند. مؤمنين در قيامت نور دارند، كافرين و منافقين نور ندارند. آنهايي كه صلوات را با «آل» نمي گويند، نور ندارند. آنها را هم ملائكه لعنت مي كنند. صلوات را حتماً بايد با «آل» فرستاد. پيغمبر خدا فرمود: بر من زياد درود بفرستيد. همانا صلوات بر من نور در عالم برزخ هست، و در عبور از صراط نور به انسان مي دهد، انسان را از آتش جهنم حفظ مي كند. كسي كه در موقع عبور از صراط نور داشته باشد، در آتش نمي رود و در بهشت هم نوراني خواهد بود. آنهايي كه دوست دارند

ص: 13707

نور و قلبشان نوراني باشد، انشاءالله هميشه دل و جانشان را جلا بدهند، با صلوات بر محمد و آل محمد. دو آيه در اين صفحه هست كه مستحب است بر از هر نمازي هم تلاوت شود. هم آيت الكرسي مستحب است و هم اين دو آيه بعد از هر نمازي مستحب است. در آيه ي 26 و 27 اين سوره مي فرمايد: «قُلِ اللَّهُمَّ مَالِكَ الْمُلْكِ تُؤْتىِ الْمُلْكَ مَن تَشَاءُ وَ تَنزِعُ الْمُلْكَ مِمَّن تَشَاءُ وَ تُعِزُّ مَن تَشَاءُ وَ تُذِلُّ مَن تَشَاءُ بِيَدِكَ الْخَيرُْ إِنَّكَ عَلىَ كلُ ِّ شىَ ْءٍ قَدِيرٌ» درك اين آيات هم خيلي زيباست، خدا به ما ياد مي دهد كه بگو: اي خدا مالك همه ي ملك ها شما هستي. يعني اگر ما خدا را مالك دانستيم، خدا صاحب اختيار ما است. اگر كسي عاريه اي را امانت به ما داد، بعد خواست بگيرد، ما بايد با او مقابله كنيم. صاحبخانه و صاحب اختيار است. به من لباس داده، پول داده، زن و بچه داده، يك وقت خواست بگيرد، نعمت داده خواست بگيرد. براي خودش است. او مالك الملك است. خودمان را مالك ندانيم. خدا را مالك بدانيم. اگر خدا را مالك دانستيم، هروقت خواست نعمتي را بگيرد، ما بايد در اختيارش باشيم و تقديم كنيم، و لذا اين گلايه ها از بين مي رود. تو مالك الملك هستي. «تُؤْتىِ الْمُلْكَ مَن تَشَاءُ وَ تَنزِعُ الْمُلْكَ مِمَّن تَشَاءُ» به هركس كه بخواهي ملك مي دهي و از هركس هم بخواهي مي گيري. وقتي گرفت، ديگر گلايه نكنيم. «تُعِزُّ مَن تَشَاءُ وَ تُذِلُّ مَن تَشَاءُ» هركس را بخواهي عزيز مي كني، هركس را نخواهي ذليل مي كني. عزت و ذلت دست خداست. ملك دست خداست.

ص: 13708

«بِيَدِكَ الْخَيرُْ» اينجا مي گويند: مبتدا بر خبر مقدم شده است، يعني تمام خوبي ها، خيرها به دست با كفايت خود خداست. دست خدا هم «يد الله» اميرالمؤمنين(ع) است. خدا با اسباب كار مي كند. همينطور كه كسي به وسيله ي فرشته ها كار مي كند، فرمانده كل فرشته ها مولي اميرالمؤمنين علي(ع) است. «بِيَدِكَ الْخَيرُْ» معني باطني اش اين است كه خداوند به دست با كفايت امام زمان و اهلبيت، همه ي كارهاي خير را انجام مي دهد. «إِنَّكَ عَلىَ كلُ ِّ شىَ ْءٍ قَدِيرٌ» خدايا تو بر هر چيزي قدرت داري. اينها همه آيات توحيدي است. شب را در روز فرو مي بريم. روز را در شب فرو مي بريم. بعد از روز شب مي شود. «تُخْرِجُ الْحَىَّ مِنَ الْمَيِّتِ» زنده را از مرده درمي آوري، يا آدم مرده را زنده مي كند. زنده را مي ميراند. «وَ تَرْزُقُ مَن تَشَاءُ بِغَيرِْ حِسَابٍ» به هركس هم بخواهي بدون حساب رزق و روزي خواهي داد. آقاي شريعتي: حاج آقاي فرحزاد از شكر و سپاس گفتند، و همينطور گفتند: خودتان را بدهكار به ديگران بدانيد. من مي خواهم از فرصت استفاده كنم در پايان برنامه ي امروز تشكر كنم از همه ي بيننده هاي خوبي كه قبل از سال 93 به حقير به عنوان مجري مورد علاقه ي خودشان رأي دادند و مرا انتخاب كردند. از همه ي شما بسيار ممنون و متشكر هستيم. اعتقاد قلبي من اين است كه من واقعاً خودم را بدهكار همه مردم مي دانم و عاجزانه تقاضا مي كنم كه انشاءالله براي ادامه اين مسير براي من و همه ي دست اندركاران سمت خدا دعا بكنند و ما را از دعاي خير خودشان فراموش نكنند. حاج آقا دعا بفرماييد و همه ما هم آمين بگوييم. حاج آقاي فرحزاد:

ص: 13709

خدا را قسم مي دهيم به حق محمد و آل محمد، به همه ي ما ايمان، معرفت، تقوا و اخلاص كامل، شكرگزاري كامل عنايت بفرمايد و ما را از بهترين بندگان خودت تربيت بفرما. خدايا همه ي مريض ها، مريض هاي مد نظر را لباس عافيت بپوشان و به همه ي كساني كه از دنيا رفتند رحمت نازل و به بازماندگانشان صبر و اجر و در رأس همه ي حاجت ها خدايا فرج ولي مان و آقايمان امام زمان(ع) را نزديك و ما را جزء بهترين ياران او قرار بده. «السلام عليك يا ابا محمد، يا حسن بن علي و السلام عليك يا ابا عبدالله» آقاي شريعتي: خيلي ممنون و متشكرم. بهترين ها را براي همه ي شما آرزو مي كنم. «السلام عليك يا ابا عبدالله»

حجت الاسلام والمسلمين رنجبر

1388

88-04-27

– آيا دين يك مقوله خشني است ؟ يا اينكه دين سرشار از لطافت و زيبايي است ؟

همه كرامت و لطف است شرح يزدان . حافظ لطيف مي گويد : دين خدا سراپا لطف است . سراپا لطيف است . دقيقا مثل گل نرگس است . شما گل نرگس را ديده ايد . هيچ تيغي ندارد . به امام زمان گل نرگس مي گويند . يك جهت به خاطر مادرشان است ولي يك جهت هم بخاطر اين است كه وقتي اين مرد پا به عرصه عالم مي گذارد ، هيچ رنجي با خودش به همراه ندارد . سراسر رحمت است . مايه آسايش و آسودگي خيال بندگان خداست . به همين خاطر مردم او را روي چشم مي گذارند . حافظ مي گويد : هر كجا آن شاخ نرگس بشكفد ، گلرُخانش ديده نرگس دان كند . گل نرگس را

ص: 13710

در گلدان هاي شيك و خاص مي گذارند و به آن نرگسدان مي گويند . امام زمان گل نرگس است و دين هم دقيقا ، شبيه امام زمان است . يعني مثل گل نرگس هيچ تيغ و تاري ندارد . مثل حرير است . ولي متاسفانه ما آن را جوري عرضه مي كنمي كه حرير نيست مثل برزنت مي ماند . برزنت خشك و خسن است و هيچ كس از برزنت كت و شلوار درست نمي كند . يك كاربرد خاصي دارد . مثلا برزنت را روي وانت مي كشند تا اثاثيه محفوظ بماند و باد و باران در آن نفوذ نكند . يا در صحرا از برزنت چادر درست مي كنند تا از گزند باد و سرما و باران در امان باشند . متاسفانه براي بعضي از افراد ، دين اين وضعيت را دارد . هرگاه گرهاي در كارهايمان مي افتد يك حادثه اي و طوفاني از بلا برمي خيزد ، دست به آسمان مي شويم و سراغ دين مي رويم . سراغ تسبيح ، سجاده ، نماز ، حرم امام رضا ، نذر و نياز مي رويم . اين بخاطر بدعرضه كردن دين و كج فهمي ما است . ولي بيشتر بخاطر اين است كه عرضه صحيحي از دين صورت نمي گيرد . چون اگر دين خوب عرضه بشود ، همه شوق و ذوق و اشتياق نشان مي دهند . چه كسي است كه از آب بدش بيايد ؟ شما يكنفر را در دنيا پيدا كنيد كه از آب نفرت داشته باشد . اين محال است . به دين شريعت مي گويند .

ص: 13711

شريعت همان شريعه عربي است كه به آب راه مي گويند . يك نهر بزرگ آب است و يك قسمتهايي را درست كرده اند كه شما مي توانيد راحت به آب دسترسي پيدا كنيد . به اين شريعه مي گويند . شريعه فرات هم يعني همان قسمت هايي كه از آنجا مي توان به آب دسترسي پيدا كرد . دين را شريعت مي گويند . يعني دين شما را به آب حيات مي رساند . چه كسي است كه از آب بدش بيايد ؟ ولي اگر شما همين آب را ، در يك ظرف آلوده بريزيد ولو آب زمزم باشد يا آب چشمه باشد و در يك ظرف آلوده بريزيد و اين آب همراه خاشاك و گرد و غبار باشد ، اگر طرف تشنه هم باشد به آن لب نمي زند و از آن فاصله مي گيرد . اگر ما دين را به همان زلاليتي كه هست و رنگ و لعابي كه دارد عرضه كنيم ، مردم به آن رو مي آورند . و استقبال مي كنند . سعدي كسي است كه دين را حقيقتا ، به همان اندازه اي كه درك كرده ، حرير وار و زلال بيان مي كند . امام خميني مي فرمايد: شاعر اگر سعدي شيرازي است بافت هاي من و تو بازي است . امام خودش شاعر بود و شاعر ، شاعر را خوب مي شناسد . قديم سنت خوب سعدي خواني بود . دور هم جمع مي شدند و گلستان و بوستان سعدي را مي خواندند . ما مي توانيم در اين برنامه سعدي خواني را رواج بدهيم كه

ص: 13712

هم سنت را احيا كرده باشيم و هم با منابع خودمان آشنا بشويم . خيلي ها هستند كه مي آيند ، مطالب ما را بر ميدارند و يك رنگ و لعابي به آن مي دهند و دسته بندي مي كنند و همين را به خودمان بر مي گردانند و ما مشتري آنها مي شويم . در پشت اين رنگ و لعاب ، منطق و حرفهاي خودشان را ميزنند و نكته ديگر سعدي خواني اين است كه ما مي توانيم ، دين را لطيف و زلال دريافت كنيم . شما يك قطعه از سعدي را بيت بيت بخوانيد و از آن استفاده مي كنيم . 8 – درباره ادامه دين توضيح دهيد .

قديم ها خانها گلي بود ولي باور مردم ، سيماني بود . محكم بود . ولي امروز متاسفانه وضعيت معكوس است . خانه ها سيماني شد و ضد زلزله شد ولي ايمان و باور بعضي ها گلي شد . و با يك ضربه فرو مي ريزد . مي گويند : در زمان ظهور امام زمان ، طرف صبح ايمان دارد و شب ايمان ندارد . در گذشته خيلي با احتياط زندگي مي كردند . در بچگي كه به مغازه قصابي مي رفتيم و صد گرم گوشت مي گرفتيم ، يك تكه گوشت هم اضافه روي آن مي گذاشتند و مي گفتند : اين هم براي بركتش . به لقمه ها حساس بودند . الان اين طوري نيست . نه تنها از آن خبرها نيست ، بلكه طرف ترازو را هم دست كاري ميكنند تا كمتر نشان بدهد . چرا در گذشته آن طور

ص: 13713

بوده و الان اين جور است ؟ زيرا در گذشته مردم به دين ، باور بيشتري داشتند . چون دين به آنها خوب عرضه شده بود . دين روان و مفهوم بود .ضُمُخت و خشك نبود . مردم هم استقبال مي كردند . متاسفانه الان آن جذابيت در تعليم ديني وجود ندارد . به همين دليل در بعضي جاها از آن اقبال نمي كنند . ما بايد دين را از زبان كساني بفهميم كه دين را با لطافت بيان كرده اند . به عبارت ديگر توانسته اند ، لطافت دين را خوب عرضه كنند. يكي از اين آدمها سعدي است كه خيلي ملموس و روشن حقايقي را بيان كرده است . و چه پندهاي گوش نوازي دارد . من نمونه اي عرض مي كنم . بسيار كاربردي است و به درد زندگي ما مي خورد . يك فرمول است .

88-05-03

16 - چرا براي بازخواني ، ابيات و سخنان نغز سعدي را انتخاب كرده ايد ؟

شما دقت كرده ايد كه هرچه تكنولوژي بيشتر پيشرفت مي كند ، محصولات تجاري هم ظرافت بيشتري پيدا ميكند . اساسا كاربرد و كارائي شان هم بيشتر ميشود . مثلا يارانه اول كه به بازار آمده بود ، چه حجمي و چه سايزي داشت ؟ ولي الان يك رايانه ، به اندازه كف دست مي سازند . گوشي هاي موبايل هم همين طور بودند و الان چقدر كوچك شده اند . رشد در انسان هم ، چنين پيامدي دارد . اينكه يك رشد عقلاني پيدا مي كنند ، محصولاتشان هم ظريف تر و كاربردي تر ميشود . زيرا ما

ص: 13714

آدمها هركدام يك كارخانه عظيمي هستيم . مثلا همين مجموعه دهان ما ، يك كارخانه چند كاره است . يكي از توليدات آن توليد سخن و كلام است . مواد مصرفي اين كارخانه هواي آلوده است . شما هواي آلوده تهران را مصرف مي كنيد و وقتي بصورت بازدم در مي آيد ، آلوده تر ميشود . بعد با همين هواي آلوده تر ، كلام و سخن مي سازيد . اين معجزه بزرگي است . براي اينكه اين معجزه براي شما ملموس بشود مثالي مي زنم . يك موتور وقتي به روغن سوزي افتاده باشد ، دود غليظي از اگزوز بيرون مي آيد . بعدا مخترعي ، يك دستگاهي اخترا ع كند و آن را به سر لوله اگزوز نصب كند و همينكه اين دودهاي آلوده مي آيد ، آنها را به شعرهاي حافظ تبديل كند . خدا اين را دروجود ما قرار داده است . يعني يك دستگاهي در دهان ما هست كه از همين هواي آلوده سخن مي سازد . حالا هرچقدر سازنده اين سخن از نظر عقلاني بيشتر رشد كرده باشد ، سخن او ظريفتر و كاربردي تر ميشود . جامع تر و كپسولي تر ميشود . حضرت علي (ع) مي فرمايد : وقتي عقل انسان به كمال ميرسد ، سخنش كوتاه ميشود . كلماتش قصار ميشود و گاهي در كوتاهترين جمله ، بلندترين مطلب را بيان مي كند . مثلا سهراب سپهري از نظر عقلاني رشد بالايي داشته است . مي بينيد گاهي در ضمن چند كلمه كوتاه ، عقايد بلندي را بيان مي كند . برويم از سايه ني ،

ص: 13715

اين چهار كلمه است ولي ببينيم چه حقيقتي را بيان مي كند . ني وقتي برابر آفتاب قرار مي گيرد ، سايه پيدا مي كند . ولي آياي شما با اين سايه در ظهر تابستان به خنكي مي رسيد ؟ شما از آسيب آفتاب در امانم مي مانيد ؟ مي گويد : اين آدمهايي كه تو مي بيني مثل ني هستند ، سايه اين ها مثل سايه ني است . خنك نمي كند . بياييد زير سايه خدا و شاخه طوبي قرار گيريد . در حج به حاجيان مي گويد : زير سايه نرويد . خدا مي گويد : زير سايه خودم بيا . زير سايه هيچ كس نرو . ببينيد چقدر كوتاه ، لطيف و نرم سخن گفته است . خود سعدي ، گاهي در كوتاهترين جملات ، بلندترين حقايق را در اختيار ما قرار مي دهد . بخصوص كه سخنان سعدي ريشه در سخن خدا دارد . البته همه آن نه ولي غالب آنها ريشه در آيات الهي دارد . علت ماندگاري شعرهاي سعدي و حافظ همين پشتوانه ها است و اگر اين جور نبود ، دوام نمي آوردند . مثلا دو آيه قرآن را برداشته : هركس كار كوچكي ولو به اندازه يك ذره دانه انجام بدهد ، پاداش مي گيرد و اگر كسي كار خوبي انجام دهد ، خدا دهها برابر به او پاداش خواهد داد . مثل پله هاي برقي است كه شمايك قدم بر ميداري ولي ده قدم تو را بالا مي برد . نتيجه اين دو آيه اين ميشود كه هر خير كوچكي پاداش عظيمي دارد . سعدي

ص: 13716

اين دو آيه رابرداشته و يك داستان را نقاشي ميكند و مي گويد: يتيمي از كوچه اي مي گذشت و يك خار در پاي او فرو رفت . درگوشه اي نشست و گريه كرد . كسي كه اين حادثه را ديد ، اين خار را از پاي يتيم درآورد . بزرگ شهر از آنجا رد مي شد و صحنه را ديد . بعد از مدتي كسي كه خار از پاي يتيم درآورده بود ، ميميرد وبه خواب آن بزرگ شهرمي آيد . ديد او در باغ بزرگي ، خرامان خرامان راه مي رود و وقتي آن بزرگ به او مي رسد ميگويد : چه خبر ؟ گفت: آن روز ديدي كه خاري از پاي يتيم در آوردم . گفت : بله و مرد گفت : اين باغ و گلزار بخاطر پاداش آن كار است . فمن يعمل مثقال ذرة خيراً يَره . سعدي آمده و اين كار را مصداقي كرده است. يكي خار پاي يتيمي بكند ، به خواب اندرش ديد صدرخُجَند ، همي گفت و در روضه ها مي چميد ، كزآن خار بر من چه گلها دميد . ببينيد در دو بيت ، سخن نغزي بيان مي كند . علاوه بر آنكه دو آيه قرآن را هم ، بيان كرد . به نظر من سعدي ارزش بازخواني را دارد .

88-05-10

20- جوانا ره طاعت امروز گير ، كه فردا جواني نيايد ز پيش

ببينيد گلاب همان آبي است كه مدتي روي گل نشسته و طعم و رايحه گل پيدا كرده است. لذا هرجا باشد ، بوي گل مي دهد . با استشمام

ص: 13717

آن ، انسان ياد گل مي افتد . قرآن هم مثل گل است . هر كس با قرآن مانوس باشد ، بعد از مدتي سخن و كلامش رنگ و بوي قرآن مي گيرد . سعدي با قرآن مانوس بوده است . بخاطر همين در جاي جاي بوستانش ، وقتي ابياتش را مرور مي كنيم ، به ياد آياتي از قرآن مي افتيم . نمونه اش هم همين بيت است . قرآن ما را به طاعت الهي دعوت ميكند . اطيعو الله و اطيعو الرسول . سعدي هم همين را مي گويد . سعدي اين راهم اضافه مي كند كه فصل طاعت ، جواني است . البته هميشه ميشود اطاعت كرد . مثل ميوه ها است . در همه فصل ها مي توانيم آنرا مصرف كنيم . اما در فصل خودشان ، يك طعم ديگر و آثار و خواص ديگر دارد . بخاطر همين هم مي گويند : ميوه ها را درفصل خودش مصرف كنيد . مثل ازدواج است . د رهر سن و سالي ميشود ازدواج كرد ولي در فصل جواني ، ازدواج معني دارد . در فصل زايش و زندگي معني دارد . در پيري اتفاق نمي افتد و اگر هم بيفتد حالت معجزه دارد . بهترين فصل طاعت الهي ، جواني است . كساني كه در كار گلاب گيري هستند مي گويند : گلها را در همان اول وقت صبح كه شكفته ميشود ، بايد چيد . زيرا عطر و رايحه آن بيشتر از بعد ازظهر است . هميشه مي توان گل را چيد ولي بهترين وقتش ، همان اول صبح است .

ص: 13718

طاعت الهي را هميشه مي توان انجام داد ولي بهترين وقت و فرصتش همان وقتي است كه سعدي روي آن تاكيد دارد . البته طاعتي هم اثرگذار است كه كامل باشد . بي كم و كاست باشد . وقتي به يك خانمي مي گويند : حجابت را رعايت كن يعني يك تار مو را هم بيرون نينداز . حالا نگويند با يك تارمو آدم به جهنم نمي رود .بله با يك تار مو بيرون انداختن كسي به جهنم نمي رود ولي با اطاعت نكردن به جهنم مي رود . تو اطاعت نكردي . مثل اينكه به شما بگويند : در گاوصندوق را ببند و شما يك سانت در آن را باز بگذاري . شما اطاعت نكرديد . در بازي فوتبال لازم نيست دو دست شما به توپ بخورد تا هند بشود . كافي است نوك انگشت بخورد و هند بشود . قانون الهي هم همانطور است . پس اين طاعتي را كه ميگويد ، طاعت صد درصد و بي چون و چراست . آدم بايد به خدا بگويد : بله و به غير خدا بگويد : نه . وقتي ما اين كار را كرديم با مثبت و منفي توليد نورمي شود . اولين چيزي كه به حاجي ميگويند، لبيك است . يعني بله . از اين به بعد فقط به خدا بله بگوييد . اگر انسان فقط به خدا بله بگويد ، شوري در فرشته ها ايجاد ميشود . شما در مراسم عقد و عروسي ديده ايد ، وقتي عروس بله مي گويد ، چه هلهله اي ميشود . انسان هم وقتي به خدا بله

ص: 13719

مي گويد، يك هلهله اي در بين فرشته ها ايجاد ميشود . به قول حافظ همين كه انسان آماده شنيدن مي شود ، قدسيان در آنجا هلهله و شادي مي كنند . اين تمثيل يك حقيقت است . 21- فراغ دل است و نيروي تن ، چو ميدان فراخ است گوي ( غنيمت شمردن )

ببينيد كشاورزها زمين را معطل نمي گذارند . پشت سر هم مي كارند و برداشت مي كنند و اين زمين هيچ گاه خالي از كشت نمي ماند . قرآن مي گويد : شما مثل مزرعه مي مانيد . نبايد هيچ گاه خالي بمانيد . الان فراغي داري و توان هم داري ، دست بكار شو و كاري بكن . يك روز همين فرصت را هم از تومي گيرند . مي گويد : اي كه دستت مي رسد كاري بكن ، پيش از آن كز تو نيايد هيچ كار . البته مولوي كار را اين جوري تعريف كرده است . كار آن دارد كه شد حق را مُريد ، بهر كار او ، زهر كاري بُريد . همه كار مي كنند ولي منظور كاري است كه براي خدا باشد . مقام معظم رهبري فرمودند : اگر در جمعي سخنراني مي كنيد ، براي خوشايند كسي صحبت نكنيد . براي خدا صحبت كنيد . رجبعلي خياط به شاگردش مي گفت : وقتي مي خواهي اُتو زغالي را روشن بكني و زغال را فوت بكني ، براي خدا فوت كن . شاگرد گفت : فوت كردن براي خدا و غير خدا ندارد . او گفت : چرا خيلي فرق دارد . اگر تو

ص: 13720

بخواهي براي خدا بفوت كني ، جايي مي رويي كه كسي نباشد و آرم آرام فوت مي كني . ولي اگر براي غير خدا باشد ، در كف بازار فوت شديد مي كني و ممكن است به چشم كسي برود و روي لباس كسي بنشيند و برايت هم مهم نيست . چون خدا فقط اين جور كارها را مي پذيرد . چون خودش خالص است ، خالص را مي پذيرد .هر چيزي خالصش ارزش دارد . گلاب خالصش ارزش دارد . شير وعسل هم همين طور است. آب اگر در يخچال در كنار خربزه وطالبي باشد ، بو ميگيرد و طعم و مزه اش عوض ميشود . حتي خدا هم خالصش خوب است . قرآن ميفرمايد : كنار خدا ،هيچ خدايي را قرارنده چون خودت زمين گير و ناتوان ميشوي . خداهم بي مزه مي شود . مثل اين كه شما به گل فروشي ميرويد ، در كنار گل رزو گل مريم ، چند شاخه كاهو و كرفس هم بگذارند . هيچ كس اين كار را نمي كند . وقتي شما كنار خدا ، چيزي را بگذاريد ، خدا هم در زندگي تان اين قدرمزه ندارد . چون با غير خدا قا طي شده است. عبادت هم بايد خالص باشد . قرآن مي فرمايد : عبادت را با چيزي قاطي نكن . اگرعبادت اين ويژگي را داشته باشد ، اين كار است و در دستگاه الهي خريدار دارد . سعدي مي گويد : الان كه جوان هستي ، فرصت داري ، از اين كارها بكن . 22- من روز را قدر نشناختم ، بدانستم اكنون

ص: 13721

كه درباختم ، قضا روزگاري زمن در ربود كه هر روزي از وي ، شب قدر بود ( غنيمت شمردن )

آدم وقتي در زمين بازي است ، تنش گرم است و جراحتها را حس نمي كند ولي همين كه از زمين بازي بيرون مي آيد و بدنش سرد ميشود ، دردهاي بدنش شروع ميشود ، سوزش زخم ها شروع ميشود و آن را احساس مي كني . ما در ميدان جواني هستيم . وقتي ازاين ميدان بيرون مي آييم ، مي بينيم چه داديم و چه گرفتيم . فردوسي ميگويد : الان كه پير شدم ، فهميدم كه چه گذاشتم و چه برداشتم . مثل كسي كه داشت مي رفت و پايش به سكه اي خورد و فكر كرد سكه طلا است و نوركافي هم نبود ، كاغذي را آتش زد و گشت ببيند چي هست ، ديد يك دو ريالي است . بعد ديد كاغذي كه آتش زده ، هزار توماني بوده است . بعد گفت : چي را براي چي آتش زدم . واقعا اين زندگي غالب ما انسانها است . ما يك چيزهاي عظيم را براي چيزهاي بسيار كوچك آتش مي زنيم و خودمان هم خبر نداريم . در بازار براي اينكه سود كني ، هزار قسم و آيه مي خوري تا اين سود را بدست بياوري . خداي با آن عظمت را مي دهيم تا دو سه تومان سود كنيم . به ما مي گويند : كم فروشي نكنيد يعني در دين و خدا هم كم فروشي نكن . مثلا ماهيگيري با چه زحمتي قلاب مي اندازد و يك كرم

ص: 13722

مياندازد . ماهي با چه زحمت ، كرم را مي گيرد و وقتي بالا ميآيد ، مي بيند دريا را داده و يك كرم گرفته است و در آنجا تب و تاب دارد . ما خدايي كه پر از رحمت و لطف است مي دهيم تا به چيزهاي كوچكي برسيم و خيلي مواقع هم به آن نمي رسيم . 23- شكسته قدح ، وَرببندند چُست ، نياورد خواهد بهاي درست ، كنون كو افتادت به غفلت زدست ، طريقي ندارد مگر بازپَس ( غنيمت شمردن )

در قديم مردم با قناعت زندگي مي كردند . عده اي در بازار بودند كه چيني هاي شكسته را بهم بند مي كردند و آنرا قابل استفاده مي كردند . مردم قانعانه زندگي ميكردند . مثل امروز اين قدر مصرفانه زندگي نميكردند . در قديم خيلي راحت بودند . چون با قناعت زندگي مي كردند زيرا قناعت علاوه بر اينكه عزت مي آورد ، راحتي هم مي آورد . آستين من اگر خيلي بلند باشد ، من ناراحت نيستم ولي اگر به اندازه باشد ، من راحت هستم . زندگي هم همينطور است . اگر رفاه و ماديات هم از اندازه بگذرد و حريصانه بشود ، باعث رنج ميشود . دست و پاگير ميشود . ولي اگر به اندازه و با قناعت باشد حداقل آن راحتي است . امروزه قناعت نيست . پس راحتي هم نيست . همه كارها رقابت و چشم هم چشمي است . بعضي ها مي گويند : بفرض ما قناعت كنيم و لامپ را خاموش كنيم ، آيا وضع درست ميشود ؟ خير. اگر شما

ص: 13723

كل برق خانه تان را هم در سال هم قطع كنيد ، معلوم نيست اتفاقي بيفتد . ولي يك اتفاق مي افتد . وقتي شما مراعات مي كنيد ، مردم درست نمي شوند ، خودت درست ميشوي . با خاموش كردن لامپ اتفاقي در معيشت مردم نمي افتد ولي يك اتفاق معنوي مي افتد ومن خودم را همرنگ دين كرده ام . خودم را همرنگ اولياء الهي كرده ام . بهتر است از يك نقطه اي شروع كنيم و بهتر است نقطه شروع ، خودمان باشيم . جواني مثل يك قدح است و بايد با احتياط با آن برخورد كنيم . ظرف مسي نيست . هرجايي آن را پرت نمي كنند و بدست هر كسي نمي دهند ، تو هم جواني ات را به دست هركسي نده . سعدي به پيرها مي گويد : حالا اين جام افتاد و شكسته ، درست است ارزشي ندارد ولي بي ارزش هم نيست و عامل استفاده است . از اين فرصت پيري استفاده كنيد . پيري تهديد نيست ، فرصت است . اگر جام شكسته را سريع ببندند يعني بند زني كنند ، درست است كه ارزش قبلي را پيدا نمي كند ولي قابل استفاده است . حالا كه از روي غفلت اين جام از دستت افتاده است ، طريقي ندارد مگر بازپس . 24- كنونت كه چشم است اشكي ببار ، زبان در دهان است عذري بيار( غنيمت شمردن فرصت )

اگر در چك كوچكترين خط خوردگي باسد ، چك از اعتبا ر ندارد . هيچ ارزشي ندارد. حالا هر چقدر شما معتمد بازاز باشي ، فرقي

ص: 13724

نمي كند . چه زماني اين اعتبار بر مي گردد ؟ وقتي چك پشت نويسي بشود . اگر پشت نويسي بشود ، مثل اين است كه اتفاقي نيفتاده است . ما آدمها مثل چك مي مانيم ، وقتي خطايي از ما سر مي زند ، از چشم خدا مي افتيم . هر قدر هم كه سابقه داشته باشيم و معتبر باشيم . چه زماني اين اعتبار رفته برمي گردد ؟ وقتي اهل توبه باشيم . توبه همان پشت نويسي كردن است . از خدا معذرت خواهي كنيد ، اعتبار شما برمي گردد . سعدي هم مي گويد : حالا كه فرصت داري ، اشك بريز و اعتبار رفته را بدست بياور . انسان هرقدر گناه كرده باشد، وقتي به زبان بياورد ، دست و پا هم ميچرخد و كاره اي نيك انجام مي دهد .

-نپيوسته باشد روان در بدن ، نه همواره گردد زبان در دهن

يك استاد دانشگاه مي شناختم كه خيلي خوش زبان بود . خوش قلم بود و زيبا مي نوشت و حرف مي زد . يك روز اين آقا را ديدم كه زبانش قفل شده بود . سعدي هم همين را مي گويد : هميشه روح در بدن نيست . روح روان است . هميشه اين زبان در دهان نمي گردد. يك روز اين زبان قفل ميشود . حالا كه اين زبان مي چرخد ، آنرا درست بچرخان . قرآن مي فرمايد : زيبا حرف بزنيد . وقتي دست من حساب شده حركت مي كند ، خط من زيبا ميشود . بر اساس فرمولها و استانداردهايي بالا و پايين مي

ص: 13725

آيد . سخن هم ، وقتي زيبا ميشود كه بر اساس استانداردهايي كه قرآن تعيين كرده ، گفته شود. قرآن مي گويد : بر اساس استانداردهايي كه ما مي گوييم سخن بگوييد . زشت سخن نگوييد . نگوييد همه زشت مي گويند ، ما هم مي گوييم . خداست كه عزت و ذلت ميدهد. سعدي مي گويد : عزيزي و خواري تو هستي و بس ، عزيز تو خواري نبيد زدست . اگر ما اين را بفهميم ، آرامش پيدا مي كنيم . سبكي و سنگيني دست خداست . كارما با خدا ، مثل چك دو امضائي است . اگر يكي از دو امضا كننده بخواهند به مسافرت بروند ، ميگويند : من پنج برگ را امضا مي كنم كه اگر كاري پيش آمد ، خودت امضا كني و كار پيش برود . بعضي مواقع مي گوييم : شما امضا بكن ، من يا امضا مي كنم يا نمي كنم . اگر من بخواهم كسي را عزيز يا ذليل كنم ، خدا از قبل يك امضا كرده است ، من خودم عزيز يا ذليل مي شوم ، در اين شكي نيست . مثلا من مي خواهم آقاي شريعتي را عزيز كنم . خدا مي گويد : در اينكه خودت عزيز يا ذليل مي شوي شكي نيست زيرا من امضا كرده ام تو با اقدام خودت عزيز يا ذليل بشوي . ولي در مورد اينكه آقاي شريعتي عزيز بشود ، اول تو امضا بكن ، به ما بده ، ما يا امضا مي كنيم يا نمي كنيم . در ذلت هم همينطور است . وقتي من

ص: 13726

تصميم مي گيرم شما را ذليل كنم ، خدا يك پيش امضا داده ، در اينكه خودت را خوار مي كنم ، شك نكن . زيرا تو با همين عملت صد در صد خوار مي شوي ولي دراينكه آقاي شريعتي را خوار كنم ، تو اول امضا بكن ، هر كاري مي خواهي بكن ، ما يا امضا مي كنيم يا نمي كنيم . 99 درصد هم امضا نمي كنيم . يعني اينكه من كه آمدم شما را خوار كنم ، خودم خوار مي شوم ولي شما خوار نمي شويد . در بازي فوتبال طرف شوت مي كند ، چيزي كه ضربه مي زند پاي شماست . چيزي كه ضربه مي خورد توپ است . توپ كه ضربه مي خورد جلو مي رود و پا كه ضربه مي زند ، عقب مي آيد . قصه عالم هم همين جور است . امام مي گفت : دست آن شيخ را ببوسيد كه مرا تكفير مي كردند . تكفير آنها باعث شد تا من بالا بروم . 25- مكن عمر ضايع به افسوس و حيف ، كه فرصت عزيز است و لحد سيف ( غنيمت شمردن عمر )

در جنگ هاي تن به تن كه با شمشير است ، شمشير تند حركت ميكند . عمر ما هم مثل شتاب شمشير است و مي گذرد . بخاطر همين سرعت و شتاب است كه ما عمر را طولاني مي بينيم . عمر كوتاه است . آتش را در آتش چرخان مي گذارند و بصورت يك نقطه است ولي وقتي مي چرخانند ، آنرا بصورت دايره مي بيني . باران

ص: 13727

بصورت قطره مي آيد ووقتي با شتاب مي آيد ، بصورت خط مي بينيد . اين عمر خيلي كوتاه است ولي چون با شتاب مي گذرد ، فكر مي كنيم طولاني است . سعدي مي گويد : حالا اين فرصت كم را ، عزيز بشمار . شما در ظرف طلا ، ته سيگار نمي ريزيد و شما عزيز را خرج عزيز مي كنيد . خرج عزيز تر از خودش كن يعني خرج خدا كن . تو براي خدا مايه بگذار ، خدا هم براي تو مايه مي گذارد . تو او را ببين ، خدا هم تو را مي بيند. در نزديكي هاي شام مزار ام كلثوم دختر حضرت علي (ع) بنام زينب است . زينب همان كلثوم است . اين زينب كبري در عصر عاشورا مي بيند ، طرف وارد خيمه مي شود و چيزهاي قيمتي را برمي دارد و همزمان گريه مي كند و چيزهاي قيمتي را هم برمي دارد. . به طرف ميگويد چرا هم گريه مي كني و هم چيزها زا مي بري ؟ او مي گويد : گريه مي كنم زيرا مي بينم به شما ستم مي شود و مي دزدم چون اگرمن برندارم ، كس ديگري بر مي دارد . حضرت زينب دعا كرد : خدايا دست و پايش را در اين دنيا قطع كند و او را در آتش بيفكند . در خبر است كه در زمان مختار، اين بلا بر سرش آمد . حضرت زينب يك عمرخودش را خرج خدا كرد و خدا هم به حرف اوگوش كرد .

88-05-17

26- اگر هوشمندي به معنا گراي ، كه

ص: 13728

معني ماند بصورت بجاي ( احسان )

ارزش مداد به مغر آن است . مدادي كه مغز ندارد ، ارزشي هم ندارد . يك چوب است. فقط به درد سوختن مي خورد . ارزش انسان هم به مغز او است . اگر انسان مغز داشت و مغزش را به كار بست ، ارزش دارد . و اگر نه ، خداوند جهنم را براي اين جور افراد آماده كرده است . يكي از ناله هاي اهل جهنم همين است كه قرآن بيان مي كند : اگر ما مي شنيديم و عقلمان را بكار مي انداختيم و تعقل مي كرديم ، الان اينجا نبوديم . اگر عاقلانه رفتار مي كرديم . البته همه انسانها عاقلانه رفتار مي كنند منتها يك جاهاي از اين عقل بهره مي برند كه عقل براي آنجا ساخته و پرداخته نشده است . دقيقا مثل اين است كه شما يك چكي داريد كه اگر پاس بشود ، شما يك ثروت كلاني بدست مي آوريد. بچه شما با اين چك يك موشك درست كند و با آن در حياط بازي كند . با برگ چك مي توان موشك بازي كرد ولي چك براي موشك بازي نيست . مثل اينكه كسي بيايد از يك كيس رايانه كه دريايي از اطلاعات روي آن است ، براي وزن كردن كاهوو سبزيجات استفاده كند ، ميشود اين كار را كرد و از آن بعنوان وزنه استفاده كرد ولي اين را براي وزن كردن به شما نداده اند و بايد از اطلاعات آن استفاده كنيد . عقل مثل رايانه است . عقل همان چكي است كه رقم كلاني روي

ص: 13729

آن نوشته شده است . ما آن را جايي خرج مي كنيم كه براي آنجا نيست . اگر به گوني سيب زميني نگاه كنيد ، مي بيند گاهي خيلي درشت هستند . وقتي آن را به خانه مي آوري ، مي بيني وسط گوني پر از سيب زميني هاي ريز است . براي اين كار ، لوله پليكا وسط گوني مي گذارند و اطرافش را سيب زميني درشت مي ريزند . وسط سيب زميني ريز مي ريزند و بعد لوله پليكا را بيرون مي كشند . اين عقلاني است ولي ببينيد اين عقل را كجا بكار مي بندد ؟ عقل براي استفاده در اينجا نيامده است . چنين فردي يك پوسته بدون عقل است . سعدي مي گويد : اين پوسته مي رود و مغز مي ماند . اگر خودت را زرنگ مي داني به معني بگراي . سراغ چيزي كه به تو معنا مي دهد ، و به سمت احسان برو . 27- هركه را دانش و جود و تقوا نبود ، بصورت درش ، هيچ معنا نبود

معدن چي ها كه به معدن مي روند ، كلاهي دارند كه جلوي آن چراغ است . چون اين چراغ را دارند ، مي توانند از معدن استفاده بكنند . عالم و انسانها مثل معدن هستند . ما در صورتي مي توانيم استخراج داشته باشيم ، بهره اي از اين دنيا داشته باشيم كه نوري در سر داشته باشيم . اين نورهمان دانش است كه به انسان معني مي دهد . به انسان هويت مي دهد ولي اين به تنهايي كافي نيست . بايد جود هم

ص: 13730

داشته باشيد . بايد بذل و بخشش هم بكنيد . انسان بايد جواد باشد ، آب صفت باشد . آب يك ويژگي دارد . آب در جوي حركت ميكند ، وقتي به چاله مي رسد بي تفاوت از آن رد نمي شود تا آن چاله را پر نكند ، از آن رد نمي شود . امام صادق (ع) فرمودند : انسان آب صفت است . يعني اهل جود است و اگر دانشي را در اختيار ديگران قرار مي دهد ، اين دانش ارزش دارد و به انسان معنا مي دهد . البته بايد كنارش تقوا هم باشد . تقوا يعني چارچوب . بايد چارچوب داشته باشد . خياط ها الگو دارند و استانداردي دارند و بر اساس آن مي بُرند و دست به قيچي مي برند . انسان مي تواند هردانشي را كسب كند ولي اين حق ندارد و بايد بر اساس تقوا باشد . اگر براساس تقوا نباشد ، همان دانش هم به درد نمي خورد . همان جود و سخا هم به درد نمي خورد . اگر مسجد بر اساس تقوي نباشد ، همان مسجدي ميشود كه پيامبر دستور داد آن را خراب كنند . وقتي هم خراب كردند ، دستور دادند : آشغالهاي شهر مدينه را هم در آنجا بريزند . چيزي كه بر اساس تقوا نباشد ، زباله داني ميشود . هر كس در آن تقوي نباشد ، فقط يك صورت است . مثل اينكه شما يك نقاشي خيلي زيبا روي بوم داريد ، چشم دارد ولي نمي بيند . گوش دارد ولي نمي شنود . يك نقاشي ميشود . كساني

ص: 13731

كه يك پوسته بي مغز هستند ، هميشه در معرض يك آفت هستند . خودشان را همرنگ شرايط و پيرامونشان مي كنند . شما دو تا دانه در باغچه بكاريد . يكي مغز داشته باشد و يكي مغز نداشته باشد . دانه اي كه مغز دارد ، بعد از مدتي جوانه مي زند و بالا مي آيد . دانه اي كه مغز ندارد و پوسته خالي است ، جوانه نمي زند . اگر خاك را هم كنار بزنيد ، دانه را پيدا نمي كنيد . چون مغز نداشته ، همرنگ شرايط پيرامون خود شده است . يعني خاك شده است . انسان هم همينطور است . اگر مغز نداشته باشد ، هر روز در جامعه يك جور ظاهر ميشود و از بهره عقلي خودش بهره اي نمي برد . بخاطر همين به رفتار و زندگي ديگران نگاه مي كند و مثل آنها زندگي مي كند . كسي كه اهل مغز باشد مي گويد : چرا من خودم را همرنگ جماعت بكنم ؟ چرا ديگران همرنگ من نشوند ؟ در دنيا هيچ كس مثل حضرت علي (ع) مورد بي عدالتي قرا نگرفت . و هيچ كس هم به اندازه حضرت علي (ع) از عدل و دادگري سخن نگفت . چرا ؟ زيرا خودش را همرنگ جماعت نمي كرد . زيرا صاحب مغز بود و پوسته نبود . پشت صورتش مغز بود . پس احسان و نيكي كن . 28- كسي خُسبد آسوده در زير گِل ، كه خُسبند از او مردم آسوده دل ( احسان 9

در صرافي ، شما پول مي دهيد و پول مي

ص: 13732

گيريد . از همان جنسي كه مي دهيد ، از همان جنس مي گيريد . خاك مثل صرافي است . رحم بدهيد ، رحم ميگيرد . يعني وقتي از خدا رحمت مي خواهيد ، خدا مي گويد : ببينم در دنيا به چه كساني رحمت كرده اي؟ در قرآن مي فرمايد : هر قدر رحم كرده باشي ، همان قدر به تو رحم مي كنيم . البته خدا به كرم خودش جبران مي كند . اگر تو يك قدم آمده باشي خدا ده قدم جبران مي كند . در روايت داريم : احسان كن تا به تو احسان كنيم . شما در آن دنيا آسايش مي خواهي . خوب مي گويند : در دنيا آسايش چه كسي را فراهم كردي ؟ مايه آسايش چه كساني شدي؟ سعدي مي گويد : كسي در زير گِل آرام است ، كه مردم از دستش آسايش ديده باشند . از قدم هاي او آسيب نديده باشند . از زبانش مردم در امان باشند . اهل بيت كاري نمي كردند كه مايه افسردگي ديگران بشود . هيچ وقت ناسزا نمي گفتند . حضرت علي(ع) سفارش مي كردند : به معاويه دشنام ندهيد . حالا معاويه كيست ؟ از كتاب اهل سنت براي شما مي خوانم . معاويه به سعد دستور داد : چرا به ابوتراب سب نمي كنيد و ناسزا نمي گوييد . يك دانشمند مصري كتابي بنام الدوله الامويه دارد . مي گويد : اهتمام معاويه ، به ناسزا گويي علي بود . حتي بعد از شهادتش هم مي گفت : بر روي منبرها دشنام بدهيد . يكي ديگر

ص: 13733

از دانشمندان مصري در كتابش مي نويسد : معاويه سنت بدي را از خود بجا گذاشت . او در بالاي منبر و بعد از خطبه نماز جمعه علي را سب ميكرد. با وجود اينكه بسياري از بزرگان و صحابه پيامبر او را از اين كار نهي كرده بودند . اُم سَلمه زن پيامبر نامه اي به معاويه نوشت : معاويه تو داري به رسول خدا و خود خدا لعن مي فرستي . شما به علي بن ابيطالب و كساني كه او را دوست دارند ، لعن مي فرستي . من شهادت مي دهم خدا و رسول خدا ، دوستدار علي بودند . ناسزا گويي بد است . بعضي ها سزاوار حرفهايي كه به او مي زنيد ، نيستند . حضرت علي (ع) مي گفت : معايه سزاوار اين حرفها نيست ولو او را دشمن خود مي دانيد . شما به شيطان هم حق نداريد هر نسبتي بدهيد . نسبتي مي توانيد به شيطان بدهيد كه آن نسبت در او باشد . 29- نخواهي كه باشي پراكنده دل ، پراكندگان را زخاطر مدار (احسان )

در آچاركِشي دنبال پيچ هاي شل مي گردند و دارد تا آنها را سفت كنند . ما آدمها بايد در جامعه آچار كش خوبي باشيم . بايد ببينيم چه كسي دارد از دست مي رود ، چه كسي پايه هاي زندگيش لرزان ميشود ، آن را تقويت بكنيم . به او احسان و خدمت كنيم و اورا محكم و پايدارش كنيم . ما گاهي برعكس عمل مي كنيم . مي بينيم چه كسي محكم است ، آن را شل كنيم .

ص: 13734

چه كسي بالا است ، او را پايين بياوريد . ما به چه زيبايي ، آدمها را قيچي مي كنيم و پايين مي كشيم . مي خواهيد آشفته نشويد ، بياييد كساني كه آشفته هستند را پيدا كنيم و به آنها كمك كنيم . احسان يعني گره گشايي و كمك به ديگران . احسان يعني طرف به شما نيكي نميكند ولي شما به او كمك ميكنيد . شما بايد خدمت كنيد تا خدا به شما خدمت كند . سعدي ميگويد : اگر مردهستي به كسي كه به تو بدي كرده ، خوبي كن و گرنه به كسي كه به تو خوبي كرده ، خوبي كني ، هنر نيست . هنر اين است كه به كسي خوبي كني كه به تو بدي كرده است . ارزش بدهي به كسي كه تو را بي ارزش كرده است . اين احسان است . محبت هم احسان است .گره گشايي است. هم گره مادي و هم گره معنوي . خدا به كسي خدمت مي كند و دست كسي را مي گيرد كه او دست كسي را گرفته باشد . شما هر چه بگوييد : اياك نعبد و اياك نستعين ، فايده اي ندارد . شما بايد خدمت كنيد تا خدا به شما خدمت كند . خدا مي گويد : حالا كه كمك خوب است چرا تو كمك نمي كني ؟ اگر بد است ، چرا از من مي خواهي ؟ مگر ميشود خدا فردا پناهگاه ما باشد در حاليكه ما پناهگاه هيچ كس نبوده ايم . بالاخره شما در زندگي مشكل داري و رو به خدا دست بلند مي

ص: 13735

كني . خدا ميگويد : به فرياد كسي رسيده اي كه من تو را دستگيري كنم . سعدي مي گويد: تو هرگز رسيدي به فرياد كس ، كه مي خواهي امروز فرياد رس . اين فريادرسي خدا وقتي به اوج خودش ميرسد كه شما به فرياد كساني رسيده باشي كه به فريادت نرسيده باشند .

30 - اشاره اي به مبحث قبل يعني احسان داشته باشيد .

در نگاه سعدي ، ما آدمها يك صورت و يك معنا داريم . صورت همان چهره ظاهر و خط و خال است و معنا همان عقل و مغز است . منتها بعضي آدمها از عقلشان بهره مي برند و بعضي ها بهره نمي برند . تفاوت اين ها را هم گفتيم . كساني كه از عقلشان بهره مي برند ، هيچ گاه همرنگ شرايط نمي شوند . بلكه از شرايط به نفع خودشان بهره مي برند . از آن طرف ، كساني كه از مغزشان بهره نمي برند ، همرنگ شرايط و جماعت ميشوند . مثال كاشتن دانه با مغز و بدون مغز را گفتيم . دانه با مغز بالا مي آيد و دانه بي مغز همرنگ شرايط ميشود و خاك ميشود . مثل ماشين و قطار است . ماشين تابع جاده است . ولي قطار اين جوري نيست . قطار به دره مي رسد پايين نمي رود از روي پل مي رود بعد به كوه مي رسد و بالا نمي رود و از تونل مي رود . يعني شرايط بايد تابع من باشد . انسانهايي كه عقلاني زندگي مي كنند . به قول قرآن اولوالالباب هستند و

ص: 13736

مي گويند : شرايط بايد تابع ما باشد . ما تابع شرايط نمي شويم و نمونه اولوالالباب حضرت علي (ع) است . هيچ گاه خود را همرنگ شرايط نمي كرد . وقتي پيامبر از دنيا رفت ، دين دستخوش تغييرات عجيبي شد . روايت از امام شافعي دركتاب الاُم داريم : (اين كتاب را اهل سنت هم زن قرآن مي دانند ) تمام سنتهاي زيبايي كه پيامبر پايه گذاري كرده بود ، تغيير كرد . حتي نماز . پيامبر هيچ گاه آمين نمي گفت . البته آمين معناي زيبايي دارد . اين آهنگ گوش نواز است . ولي پيامبر هيچ گاه اين كار را نمي كرد ، پس ما هم نمي كنيم . اين ها را بعدا خلفا اضافه كردند . يكي ديگر از كتاب اهل سنت مي نويسد : وارد شدم و ديدم اَنس گريه مي كند . گفتم چرا گريه مي كني ؟ گفت : تنها چيزي كه از پيامبر مانده بود ، همين نماز بود كه دست خورده شد . مردم اين جوري نماز مي خواندند . وقتي حضرت علي (ع) خليفه شد مث آنها نماز نخواند . در كتاب صحيفه مسلم مي گويد : بعد از اينكه پشت سرعلي نماز خوانديم ، عمران دست مرا گرفت و گفت : ديدي اين مرد مثل پيامبر نماز خواند . در جاي ديگر داريم كه مردي در بصره پشت علي نماز خواند و وقتي نماز تمام شد ، گفت : او ما را به ياد نماز پيامبر انداخت . انسان وقتي مغز دارد ، ديگر دماسنج نميشود . خودش را همرنگ دماي بدن نمي

ص: 13737

كند .پس در اينجا مسئله احسان هم هست .

31- مكن بر كف دست هرچه هست كه فردا به دندان گزي پشت دست

دين هم مثل ما آدمها يك صورت و يك معنايي دارد . صورت دين نماز و روضه و حج و جهاد است . ولي مغز دين محبت و عشق ورزي و عاشقانه زندگي كردن است . امام صادق (ع) فرمود : مگر دين چيزي جز محبت در زندگي است ؟ پيامبر فرمود : اساس كار من محبت است . با مهرباني كارم را پيش مي برم . سبك پيامبر اين جوري بود . پيامبر قبل ازاينكه ثابت كند حق است ، ثابت مي كرد مهربان است . اگر ما هم اين كار را بكنيم ، ديگر شاهد دعوا نيستيم ، زندگي زناشويي دچار جنگ ودعوا نمي شود . اگر يك مرد ثابت كند كه نسبت به خانواده اش مهربان است ، ديگر مشكلي پيش نمي آيد . ولي ما مي خواهيم اثبات كنيم كه حق هستيم . مي گوييم : ديدي گفتم اينكار را نكن . مي خواهيم اثبات حق بكنيم و مسلط بشوييم . اگر انسان ثابت كند كه مهربان است ، ثابت كردن حق براي او آسان ميشود و افراد راحت تمكين مي كنند و تسليم مي شوند . در زندانها وقتي بازجو مهربان باشد ، زنداني هم تسليم ميشود . شيوه پيامبر هم همين جور بود . سعي مي كرد تنور دلها را گرم كند . وقتي تنور دلها گرم ميشد ، راحت خمير مي چسبيد . وقتي شما بتوانيد مهرباني و احسان و دوستي تان را به طرف

ص: 13738

ثابت كنيد ، راحت مي توانيد منطق تان را به او القاء كنيد . و او به منطق شما ايمان مي آورد . بچه ها آنقدر كه به حرفهاي دوستانشان گوش مي دهند ، به حرفهاي ما پدرها و مادرها گوش نمي دهند . چرا ؟ زيرا دوستان با دوستي و مهرباني مي آيند . پيامبر هم با مهرباني آمد و مهرباني مغز دين است . اين مهرباني ، صورتهاي مختلفي پيدا مي كند . آدم وقتي از كنار آدم بي بضاعت رد مي شود ، بي اعتنا رد نمي شود ، دست به جيب مي شود . اهل كرم و بخشش ميشود . بُخل را كنار مي گذارد . بياييد مهرباني كنيد . شما بدهيد ، خدا جايگزين مي كند . قرآن مي گويد : اگر شما چيزي را بدهيد ، خدا آن را جايگزين ميكند . مثلل نعنا كه اگر ريشه در خاك داشته باشد ، هرچه آنرا بچيني ، جايگزين ميشود. بخشش هم همينطور است بشرطي كه ريشه درخدا داشته باشد . البته اين جا كه مي گويد : هرآنچه را داري بده . مخالف سخن قرآن است . زيرا قرآن مي گويد : نه بي اعتنا باش كه دستهايت را دور گردن بيندازي و دست به جيب نشوي و نه هر آنچه را داري بدهي . مثل ابر نباش . ابر هرچه دارد مي دهد . مثل چاه هم نباش ، هرچه هست مي گيرد . مثل خاك باش كه لبي ترميكند و بقيه اش را عبور مي دهد .

32- بزرگي رساند به محتاج خير ، كه ترسد محتاج گردد

ص: 13739

به غير

شما وقتي سبزي مي كاريد ، اولش برگها خودشان را جمع مي كنند ، ازهم فاصله دارند و بهم توجهي ندارند . ولي وقتي رشد مي كنند ، بهم نزديك تر ميشوند و شانه به شانه هم رشد مي كنند . انسانها هم همينطور هستند تا كوچك هستند، همه چيز را براي خود مي خواهند و وقتي بزرگ شدند و آسماني شدند ، آغوش رحمت خودشان را باز ميكنند . وقي آقا ميشوند ، دست به خير مي شوند و احسان مي كند زيرا مي داند اين عالم چرخ و فلك است . يك روز بالا مي رود و يك روز پايين مي آيد . مثل بازي فوتبال است . خدا نيمكت نشين زياد دارد و كسي كه خوب بازي نكند ، او را بيرون مي كشد و فرد ديگري را جايگزين اومي كند . 33- اگر عقل و رأي است و تدبير و هوش ، به عزت كني پند سعدي به گوش ، كه اغلب در اين شيوه دارد مَقال ، نه در چشم و زلف و بناگوش و خال ( احسان )

اگر صاحب مغز هستي و خودت براي خوت تصميم مي گيري و داراي هوش و زكاوت هستي ، بيا و حرفهاي ما را گوش كن . خودت را همرنگ ديگران نكن . نگو ديگران نمي بخشند ، ما هم نمي بخشيم . با آبروي كسي بازي نكن . به ديگران خوبي و احسان كن .

88-05-24

12- مپندار از آن دركه هرگز نبست ، كه نوميد گردد برآورد دست

درگاه خدا به روي هيچ كس بسته نيست . شما فكر

ص: 13740

مي كنيد كه بسته است . خودت را دور مي بيني كه فكر مي كني بسته است . شما نزديك شو ، در باز ميشود . درهاي برقي را از دور كه مي بيني بسته است ولي وقتي نزديك بشوي ، باز ميشود . خدا هم همين جور است . برايش مهم نيست كه شما كي هستيد ، همينكه نزديك مي شوي ، در را باز مي كند . مي گويد : تصور نكن كه آن در هيچ وقت بسته باشد ، كسي كه دستش را بالامي برد ، محال است كه نااميد برگردد . دست خالي برنمي گردد. از كجا بفهمي كه خدا نزديك است ؟

شما تا لباس را نپوشي ، نمي تواني بفهمي كه اندازه ات هست يا نه ؟ پس ما بايد در دستگاه خدا وارد شويم و تجربه كنيم ، آن وقت براي ما ملموس ميشود كه خدا واقعاً نزديك است يا دور . بايد قدم برداريم . خدا مي گويد : تو بندگي بكن ، آن وقت يقين مي كني كه درگاه من ، محل پذيرش است . من هركسي بيايد ، مي پذيرم . تو جلو بيا آنوقت معلوم ميشود كه ما نزديك هستيم يا نه . 34 - ريشه نا اميدي كجاست ؟

حاج اسماعيل دولابي مي گفت : خدا يك تار ، يك تور و يك تير دارد . با تار ، تير و تور خودش ، آدمها را جذب مي كند . مجذوب خودش مي كند . تار خدا ، قرآن است . نغمه هاي آسماني است . خيلي ها را از طريق قرآن جذب

ص: 13741

خودش مي كند . خيلي ها را با تور خودش جذب ميكند . مثل مراسم اعتكاف و مراسم ماه رمضان و شب قدر . تير خدا همان بارهاي مشكلات است . غالب آدمها را از اين طريق مجذوب خودش مي كند . اولياء خدا براي اين مشكلات لحظه شماري مي كردند . شيخ بهايي ميگويد : شد دلم آسوده چون تيرم زدي ، اي سرت گردم چرا ديرم زدي . از وقتي بلا و مصيبت به زندگي ام آمد ، فهميدم من ارزش دارم . ولي گلايه دارم كه چرا من را زودتر گرفتار نكردي . سعدي هم مي گويد: بزن سيلي و رويم را قفا كن . خدايا من را بزن چون زدن هاي تو ارزش دارد . پنبه را وقتي مي زنند ، باز ميشود و سفيد ميشود و ارزش پيدا مي كند . اگر كسي به گرفتاري ها چنين نگاهي داشته باشد ، ديگر جاي نااميدي برايش باقي نمي ماند . اين گرفتاري ها بايد زمينه اميد ما را فراهم بكند . زمينه نشاط ما را فراهم كند ولي چون ما با شيوه تربيتي خدا آشنا نيستيم ، تا مصيبتي مي رسد ، ناراحت مي شويم . اين شيوه خداست . آهنگرها يك گيره دارند و وقتي مي خواهند روي يك تكه كار كنند ، آنرا در گيره ميگذارد . خدا هم همينطور است . اگر بخواهد روي كسي كار بكند ، او را در گيره مشكلات مي گذارد و بعد روي او كار مي كند . گرفتاري ها ، نشانه عشق خداوند است . شما اگر كسي را دوست نداشته باشي

ص: 13742

، با او شُل دست مي دهي و اگر او را دوست داشته باشي ، دستش را فشار مي دهي و اين فشار ، علامت علاقه است . خدا هم اگر به كسي علاقه مند باشد او را تحت فشار قرار مي دهد . لذا تمام انبياء تحت فشار بوده اند . دليل نا اميدي ما آشنا نبودن با شيوه تربيتي خدا است و دليل ديگر كه مهم است اين است كه ما خود خدا را نمي فهميم . خود خدا را درك نمي كنيم . ميزان توانايي خدا را متوجه نمي شويم . چقدر مقتدر است . حافظ اگر كسي را مي ديد كه زيبا چهره بود ف مي گفت : تو اول نطفه بودي و خدا تو را به اين صورت درآورد ، پس اين خدا مي تواند به من آرامش دهد . جواني به من گفت : من خيلي نا اميد هستم . گفتم قرآن خيلي مفيد است . گفت يكبار قرآن را باز كردم و اين آيه آمد : ما تو را از نطفه آفريديم . گفتم اين دواي درد تو است . خدا ميگويد : من روي يك نطفه ، چنين نقش زيباي آدمي را درست كردم . پس خودت را بدست من بده . اميدوار باش . به من ايمان بياور . تو هرقدر پَست و گرفتار شده باشي ، من به هر كاري توانا هستم . مولانا مي گويد : آن را كه منم خرقه عريان نشود هرگز ، آن را كه منم چاره بيچاره نخواهد شد ، آن كس كه منم منصب معذور كجا گردد . اگر

ص: 13743

من به كسي منصبي بدهم ، هيچ كس نميتواند او را عزل كند. ممكن است او را هُل بدهند و بيفتد ولي آسيب نمي بيند . چتربازها با هلكوپتر بالا مي روند ، هرچه بالاتر مي روند ، بيشتر لذت مي برند و لحظه شماري مي كنند كه سقوط كنند . زيرا دلشان به چتر گرم است . انسان اگر پشت گرمي اش به خدا باشد ، اگر بالا برود ، لذت مي برد . اگر هُلش بدهند ، لذت مي برد . كسي هم كه عشقي به خدا ندارد ، باز اين مشكلات براي او مثل سرعت گير است و مي گويد : كمي آرامتر . موسي مي گفت : خدايا تو به من نعمت و آبرو و ...دادي پس من هيچ وقت خودم را به پشت گرمي دشمنانت قرار نمي دهم . يك جوري رفتار نمي كنم كه دشمنان تو ، دلشان گرم بشود . در مملكت بيانيه اي نمي دهم كه رضا پهلوي به من تبريك بگويد . تو به من عزت و آبرو دادي و من آنرا زير پا نمي گذارم . يك جوان بگويد : خدايا تو به من خانواده و عزت دادي ، پس من تيپي نمي زنم كه وقتي مجرمين من را مي بينند ، دلشان گرم بشود . پوشش مهم است . وقتي من اين مسائل را رعايت نمي كنم و پشت گرمي دشمنان خدا مي شوم و آن وقت پشت گرمي را از خدا مي خواهم . خدا مي گويد : ابراي همان كه كار مي كني ، برو از همان هم مزد بگير . چون

ص: 13744

من به پوشش تو هم حساس هستم . در مكه اولين كار كه مي كنيم ، لباس را عوض مي كنيم . شما شيشه اتوميبل را از بيرون پاك نكن و فقط از داخل پاك كن . خوب اين نميشود . حالا يك جوان پوشش خود را طوري تنظيم بكند كه باعث دلگرمي دشمنان خدا نشود . اين جوان هيچ گاه مأيوس نمي شود . خدا او را رها نمي كند . ولي وقتي من يك كاري ميكنم كه دشمنان خدا لذت ببرند ، خدا هيچ گاه به من نشاط واميد نمي دهد . 41-مكن سعديا ديده بر دست كس ، بخشنده پروردگار است و بس (اميد)

بچه كه بوديم با ما مشت بازي مي كردند . آن مشتي كه پوچ بود ، بزرگتر مي گرفتند و آنكه پُر بود ، كوچكتر مي گرفتند . حالا آنهايي كه اهل فكر و تعفل بودند گاهي به مشت نگاه مي كردند و به بزرگتر نگاه ميكردند و بعد يك جمع بندي ميكردند و تشخيص مي دادند كه كدام پُر است . ولي بعضي ها خيلي سريع همان مشتي كه بنظرشان بزرگتر بود ، انتخاب مي كردند و وقتي آنرا باز مي كردند مي ديدند هيچي تويش نيست . آيات قرآني مي گويند : دو تا مشت در برابر شما هست . يكي مشت خداست و يكي مشت خلق خداست . يادتان باشد مشت خدا پر است . مشت ديگران خالي است . در دعا ميخوانيم : خدايا هر خيري است در دست توست . اگر هم ديديد بعضي ها چيزي دارند و به ما مي دهند ،

ص: 13745

اينها مال خودشان نيست . مثل جوي است كه آب به مزرعه مي دهد . مال خودش نيست ، مال چشمه است . به طفيل مزرعه اين را به جوي ميدهند و او لب تر ميكند . همه كس در عالم ، نسبت جوي به ما را دارد و ما حكم مزرعه را داريم . خدا حكم چشمه را دارد . اگر به ما لبخندي مي زند ، مال خودش نيست . از جاي ديگر است و سفارشي است . اگر كسي به ما خدمتي مي كند از خودش نيست . پروين اعتصامي مي گويد : سوزن ما دوخت هرجا هرچه دوخت ، زآتش ما سوخت هرشمعي كه سوخت ، ما به دريا حكم طوفان مي دهيم ، ما به سيل و موج فرمان مي دهيم . شما آب نماهاي سفالي كه بصورت كاسه هستتند را ديده ايد . در ظاهر ، كاسه ها از هم آب مي گيرند ولي مال خودشان نيست. مال خزائن است . ما درعالم شبيه كاسه ها هستيم . خدا در قرآن مي فرمايد : هر چه هست از خزانه ماست و از عالم غيب است . شما از دست ما چيزي مي گيري ، از دست كسي نمي گيري . سعدي هم همين را مي گويد . همه چيز را خدا به ما مي دهد . خدا محسن است يعني نيكي او به ما يكطرفه است . خدا مي گويد : به پدر و مادراحسان كنيد . اگر خدمتي نمي كنند شما لطف كنيد . آنها قبلا لطف هايشان را كرده اند . اگر لطف دو طرفه باشد عدل

ص: 13746

است . اگر يكطرفه باشد احسان است . فقط اميد به خدا داشته باشيد.

88-05-31

15- اميد است از آنان كه طاعت كنند ، كه بي طاعتان را شفاعت كنند (توسل) .

دستگاه خدا يك دستگاه باز است . ولي يك شرط دارد و آن اين است كه دست به دامان پاكان بشويم ، چون آنان به دليل پاكي و طهارتي كه دارند ، پيش خدا آبروي ويژه اي دارند . راحت مي توانند وساطتت و شفاعت بكنند . چون يك عمر حرفهاي خدا را گوش كرده اند و خدا هم ، حرفهاي آنها را گوش مي كند . اگر انسان دستش را در دست آنها بگذارد ، خيلي راحت به اين دستگاه ورود مي كند . در باب شفاعت ، در روايات ما تاكيد زيادي شده است . از كتاب سيد بخاري روايتي ميخوانم كه ايشان سني هستند و روايات ايشان بسيارمعتبر است . مردي پيش رسول خدا آمد . گفت باران نيامده و گوسفندانمان دارند مي ميرند . تو كه پيش خدا آبرو داري ، دعا كن . پيامبر هيچي نگفت. و فقط دعا كرد . بعد يك هفته پيوست باران آمد . باز آن مرد آمد و گفت : اي رسول خدا ، از بس كه باران آمد ، خانه ها خراب شدند و جاده ها بهم ريختند . شترها و گوسفندهاي مان در آب غرق شدند . دعا كن باران بند بيايد . پيامبر خنديد و دعا كرد . روايت ديگر اين است كه ابوسفيان پيش پيامبر آمد و گفت : مردم دارند از تشنگي هلاك مي شوند و قوم تو دارند

ص: 13747

از بين مي روند ، بيا دعا كن . پيامبر هم دعا كرد و نگفت : اين شرك است . اين مرد به پيامبر متوسل شد . 35 - همي يادم آيد زعهد صغر كه عيدي برون آمدم با پدر ، به بازيچه مشغول مردم شدم در آشوب خلق از پدر گم شدم ، برآوردم از بي قراري خروش پدرناگهانم بماليد گوش ، كاي شوخ چشم آخر چند بار بگفتم كه دستم زدامن مدار ، به تنها نداند شدن طفل خرد ، كه مشكل بود راه ناديده بُرد ( توسل )

عالم يك مكتب خانه است . هرچيز براي آدم حكم كتاب دارد . همه چيز پيام دارد ولي مشكل ما اين است كه پيام گير نيستيم . حتي يك درخت گيلاس ، وقتي شما به درخت تنه مي زنيد ، او روي سر شما شكوفه مي ريزد . درخت با شما حرف مي زند و ميگويد : من درخت هستم . تو به من تنه زدي ، من به تو شكوفه دادم . پس از چوب كمتر نباش . كسي به طعنه و آسيب زد ، تو با خوبي و لطف و احسان رفتار كن . ممكن است او پُر رو بشود اما ما پُر نيرو مي شويم . وقتي به كيسه بوكس مشت مي زنيم عقب مي رود ولي دوباره جلو مي آيد . ولي شما نيرومند ميشوي . همه چيز به انسان درس مي دهد . درخت انگور وقتي تكيه مي كند ، رشد بيشتري مي كند . درخت انگور به ما مي گويد : اگر مي خواهي رشد بيشتري بكني ،

ص: 13748

تكيه گاه خوبي پيدا كن . چه تكيه گاهي محكمتر از خدا مي تواني پيدا كني ؟ چنگي كه نوازنده ها مي زنند با ما حرف مي زند . مي گويد : اگر من نواي خوشي دارم چون كوك هستم . سيم هاي تار وقتي شُل مي شوند ، آن را مي كشند تا سفت شود و صداي خوشي از آن بيرون بيايد . چنگ مي گويد : تو هم گاهي سستي هايي مي كني و خدا گوشمالي هايي مي دهد يعني مصيبت مي دهد . بگذار خدا تو را كوك كند . اين قدر بي تابي نكن . اگر من نواي خوشي دارم ، دردست نوازنده خوبي هستم . تو هم خودت را به دست خدا بده و به او توسل پيدا كن . سعدي از يكي از همين اتفاقات درس بزرگي به ما مي دهد . در زمان كودكي با پدرم به بازار رفتم و گم شدم و ناله و فرياد كردم و پدرم مرا پيدا كرد . گوشم را گرفت و گفت : چند بارگفتم بازار شلوغ است و دستت را از دست من جدا نكن . يك بچه به تنهايي نمي تواند را ه را پيدا كند . كسي كه راه را بلد نيست براحتي نمي تواند راه را پيدا كند . اين يك اتفاق زندگي است كه در همه زندگي ما رخ داده است . حالا ببينيد مي خواهد چه نتيجه اي بگيرد . 36 - تو هم طفل راهي به سعي اي فقير برو دامن راه دانان بگير ( توسل )

دنيا مثل بازار مكاره است . پس دستت

ص: 13749

را در دست بزرگان قرار بده و اگر دستت را جدا بكني گمراه مي شوي . پيامبر فرمودند : من و علي پدران اين امت هستيم . سعدي اشاره به همين نكته دارد . در اين بازار دنيا ، دستت در دست اين پدران باشد . از اين ها جدا نشو . اين ها را جلودار خودت بكن . دنبال اين ها راه بيفت . به اين ها اقتدا كن . چرا حضرت علي (ع) مي گفت : بگذاريد من جانشين پيامبر باشم . زيرا مي گفت : من چراغ هستم . بايد جلو باشم . البته براي چراغ فرقي نمي كند كه بالا باشد يا پايين ولي براي من و شما فرق مي كند . زيرا اگر جلوي ما باشد ، ما راه را پيدا ميكنيم و جلويمان روشن است . اگر بالا نباشد ، شعاع آن كمتر خواهد بود . خدا او را چراغ كرده بود . اگر همه كره زمين به شما راي بدهند كه شما چراغ باشيد ، آيا شما چراغ ميشويد ؟ آيا پلاستيك چراغ ميشود ؟ بله مي شود آن را روشن كرد ولي دودش از نورش بيشتر است . زيانش از سودش بيشتر است . علي چلچراغ است و ساخته شده تا بالا نصب شود . ميشود او را پايين گذاشت ؟ شيعه معتقد است امامت انتصابي است . امامت تعيين خداست . امامت يعني چراغ راه بودن و خدا مي تواند به كسي نورانيت بدهد و او را چراغ كند .

حتي پيامبر نمي تواند امام بشود . من يك نقل تاريخي برايتان مي گويم . ابن

ص: 13750

كثير دمشقي يك عالم سُني و وهابي است و خيلي مُلا است و خيلي هم كتاب دارد و نگين انگشتري اهل سنت است . البته ضد شيعه هم هست . كتاب معتبري بنام البدايه والنهايه دارد . در جلدسوم ، صفحه صد وهفتاد و يك ماجرايي را نقل مي كند . قريش ، پيامبر و يارانش را اذيت مي كرد . پيامبر به سراغ قبيله بني عامربن سعسعه كه بسيار توانمند و پرنيرو بودند رفت . آنها مسيحي بودند و در انجيل شرح محمد را خوانده بودند . پيامبر آنها را به اسلام دعوت كرد . اگر آنها دين اسلام را مي پذيرفتند ، كار قريش تمام بود . آنها گفتند: ما اسلام را مي پذيريم به اين شرط كه بعد از تو ما جانشين تو را تعيين كنيم . پيامبر فرمودند : اينكار دست من نيست . دست خدا است . او است كه تعيين مي كند و پيامبر ابلاغ مي كند . چراغ را با راي و شورا نمي توان تعيين كرد . براي اينكه شما بتوانيد امامي براي جامعه بشري تعيين كنيد ، شرطش اين است كه به نيازهاي تمام انسانها ، تمام عصرها و نسل ها احاطه داشته باشيد . بخاطر همين است كه ما ميگوييم امامت را خدا تعيين ميكند . يك كسي وقتي مي تواند كسي را اعتبار دهد كه خودش معتبر باشد . خدا جلودارعالم است و او مي تواند بگويد چه كسي بايد جلودار عالم بايد باشد . سعدي مي گويد : بيا تلاش كن و برو دامن كساني را بگير كه چراغ هستند و حقيقتا راه

ص: 13751

دان هستند و به آنها توسل پيدا كنيد

88-06-07

7 – درباره ي خصوصيت بارز اما م موسي كاظم (ع) صحبت بفرماييد .

بسم الله الرحمن الرحيم . شهادت غريبانه و غمبار امام موسي كاظم را تسليت عرض مي كنم كه فرمود : خانه كاهگلي ما ظلمات است ، ولي محشري ميشود از نم نم باران شما . انشاءالله باران لطف و كرم اين بزرگوار ، بر ما هم بارش داشته باشند و همانطور كه از شيفتگان آن امام هستيم ، از شيعيان او هم باشيم . يعني روش و مسلك ومنش او در زندگي ما هم باشد . حداقل چيزي كه ما بايد از اين امام بزرگوار بياموزيم ، همان صفت كاظم بودن است . اگر اين صفت در وجود ما جاري بشود ، مي توانيم حداكثر خوبي ها و فضيلت ها را به سمت و سوي خودمان داشته باشيم . كاظم يعني كسي كه به وقت خشم و عصبانيت ، خشم و عصبانيتش خودش را نه با نگاهش و نه با زبانش نه با قلمش ونه با قدمش اظهار نمي كند و فرو مي برد . فرو بردن خشم و غضب چه جلوه اي و چه جمالي ، به شخصيت انسان ميدهد . شما مغازه هاي كيف فروشي زنانه را ديده ايد كه چقدر قشنگ كيفها درآنجا آويزان شده اند و در آنرا كه باز كنيد ، مي بينيد داخل آن پر از كاغذ و روزنامه باطله است . وقتي شما كاغذهاي باطله را بيرون مي ريزيد ، زباله است و كيف ها هم ، از آن فُرم و قواره و شكل شكيلي كه

ص: 13752

دارند ، مي افتند . ولي وقتي كه همين كاغذهاي باطله را مچاله مي كنيد و در كيف فرو مي بريد كيف شكل مي گيرد . خشم و عصبانيت هم همينطور است . زباله زندگي است . وقتي ما آن را بيرون مي ريزيم ، خودمان زشت مي شويم ، ديده ايد كسي كه عصباني ميشود چهره اش زشت مي شود . ولي وقتي همين خشم را به خاطر خدا فرو مي بريد ، چه جلوه اي پيدا ميكنيد ! 38- درباره خصوصيت بارز امام حسن (ع) توضيح بدهيد .

وقتي من نيازمند ، دستم را به سوي شما دراز مي كنم و شما هم دست به جيب مي شويد و يك چيزي به من ميدهيد ، به شما كريم نمي گويند . اگر قبل از اينكه من سائل ، دستم را دراز كنم ، شما به من چيزي بدهيد به شما كريم ميگويند . از ويژگيهاي برجسته اين امام بزرگواركريم بودن است . پيش از اينكه كسي سوالي يا درخواستي بكند خود او كريمانه دست به جيب مي شد . كريم بودنش فقط در مال نبود . در علم هم دريغ نمي كرد . قبل از اينكه كسي از او درخواستي بكند خود او باران وار مي باريد و آنها را سرشار از حكمت مي كرد . من يكي از اين حكمتها را براي شما مي گويم .

فرمود : اگر كسي در خلوت خودش ، دور از چشم ديگران حتي در خيال خودش به يك خلافي عادت كند ، باور كند ، يك روز اين خلاف آشكار خواهد شد و دير يا زود

ص: 13753

آشكار خواهد شد و همه خبردار خواهند شد . لوله آب كه نشت مي كند ، پس از مدتي آثار نشت آشكار ميشود . خدا كند دير نشود . چون گاهي آنقدر دير ميشود كه ساختمان خراب ميشود . اگر ذهن شما و خلوت شما ، آلوده به گناه شد ، من كه امام شما هستم و از همه چيز خبر دارم ، شما را باخبر مي كنم ، ديگران متوجه ميشوند . پس بياييد خلوت هايتان را از گناه دور كنيد . حتي خيالاتتان را هم پاك كنيد . چون همين خيالات بعدا بصورت رفتار و كردار و گفتار در مي آيد . يك شطرنج باز اول در ذهنش مي بازد. بعد در صفحه شطرنج مي بازد . پس اول از خيال و ذهن شروع ميشود . مولانا ميگويد : تمام صلح ها و جنگ ها ، يك ريشه دروني دارد و از درون شروع ميشود . كه بعد در بيرون آشكار ميشود .

88-06-14

7- نكن با فرومايه ( دوستان بد) مردم نشست ، چو كردي زهيبت فرو شو دست

باد بهارمي آيد و درختان سبز ميشوند . از دل اين چوبهاي خشك ، شكوفه هاي لطيف و برگهاي ظريف بيرون مي آيد . اما باد پاييزي ميآيد وتمام اينها را مي تكاند . و درختان را خشك مي كند و تبديل به چوب مي كند . از جلوه و جمال و طراوت مي اندازد . پس يك بادي هست كه سبز ميكند و يك بادي هست كه زرد مي كند . دوست هم همينطور است . بعضي دوستان باد بهاري هستند .

ص: 13754

شما كنار آنها مي نشيني، زنده ميشوي . نشاط و طراوت پيدا مي كني . و بعضي باد پاييزي هستند . وقتي كنار آنها مي نشيني ، همان خرده معرفت و ايماني را هم كه داري از دست مي دهي . سعدي هم ميگويد : با هركس ننشين . حضرت علي (ع) به امام حسن فرمودند : با خوبها بنشين چون همنشيني اثر دارد . اگر با هركس بنشيني ، تمام شخصيت را از دست مي دهي . 39- تحولات درماه مبارك رمضان بدست آورده ايم . آيا اين تحولات بايد بماند ويا بايد كمرنگ شود ؟

وقتي شما در زمستان آب جوش در ليوان مي ريزيد ، ليوان ترك برمي دارد و مي شكند . زيرا آب جوش است و ليوان هم سرد است . پس اول بايد كمي آب جوش در ليوان بريزيد و فضاي ليوان را گرم كنيد تا ليوان با دماي آب مانوس بشود و بعد هيچ اتفاقي نمي افتد . اين تغييراتي كه شما مي فرماييد ، گاهي بدست مي آوريم و بعد آنرا از دست مي دهيم بخاطر اين است كه ميخواهيم اين تغيير يكباره اتفاق بيفتد . مي خواهيم در يك شب عوض بشويم و تغيير كنيم . اين دريك مقطعي ممكن است مثلا ماه مبارك رمضان اتفاق بيفتد ولي همينكه ماه تمام ميشود ، اين تغيير و تحول خود بخود كمرنگ ميشود . گاهي برعكس ميشود . وضعيت ما از قبل بدتر ميشود . در اين تغييرات يك اصل را نبايد فراموش كرد و آن اين است كه يكباره دنبال تغيير نباشيم . در اتوبانها نوشته اند

ص: 13755

از تغيير ناگهاني مسير بپرهيزيد . تغيير بايد آرام آرام باشد تا شما آسيب نبينيد . تغييرات معنوي هم بايد همينطور باشد . در يك شب نمي توان دور تمام آلودگي ها را خط كشيد . در يك شب نمي توان صاحب همه خوبيها شد . اگر هم بشوي آسيب مي بيني . چرا غذاهاي فست فود اين قدر ضرر دارد ؟ چون يك مرغ را در عرض چند دقيقه سوخاري مي كنند . به گفنه پزشكان : اكثر بيماري ها از همين جا است خيلي از سرطان از همين جا شروع ميشود ولي در قديم آبگوشت را چندين ساعت مي گذاشتند مي پخت و مغز پخت مي شد . چون غذاهاي فست فود زمانلازم براي پخت را ندارد و تغييرش ناگهاني است ، براي انسان ضرر دارد . انسان هم در مسائل معنوي همينطور است . اگر بخواهد بصورت فست فود تغيير بكند ، در يك شب زاهد و مسلمان بشود ، قطعا آسيب مي بيند . مثل رژيم گرفتن است . كسانيكه در يك شب دور همه غذاها را خط مي كشند و رژيم را شروع مي كنند ، اين ها يك ماه الي دو ماه دوام مي آورند . و بعد به حالت اول برميگردند و يا بدتر از حالت اول ميشوند . در رژيم معنوي هم همينطور است . يكجا نمي توانيم همه چيز را كنار بگذاريم . من كه در روز ده تا دروغ مي گفتم حالا تصميم بگيرم نه تا دروغ بگويم . الان دارم با شما صحبت مي كنم ، دروغي به ذهنم مي آيد ، مي گويم

ص: 13756

: خدايا اين يكي را بخاطر تو ترك مي كنم . بعد از مدتي نُه تا را هشت تا كن . چون اين تحول تدريجي اتفاق افتاده ، قطعا ادامه پيدا مي كند . در اينجا نبايد تعجيل كرد . تعجيل كار را خراب ميكند . يكي از حربه هاي شيطان تعجيل است . شيطان از آن موجوداتي است كه هيچ وقت عجله ندارد و متين كار مي كند . خيلي با صبر و حوصله است . چون خوب فهميده كه با صبر و حوصله است كه مي توان كارها را پيش برد . عجله نمي كند ولي عجله را توليد مي كند . مثل هم مرزي هاي ما كه ترياك را مي كارند ولي خودشان لب نمي زنند . فقط توليد مي كنند . شيطان هم تعجيل و عجله را توليد ميكند . اگر ما اين تعجيل را كنار بگذاريم و تدريج را داشته باشيم ، قطعا اين تغيير و تحول اتفاق مي افتد و تداوم پيدا مي كند . 40- گاهي مي خواهيم خوب بشويم و تحولات معنوي پيدا كنيم ولي بد مي آوريم . اين بد آوردن از كجاست ؟

شما يك چوب نتراشيده را دست نجار بدهيد . آنرا چه كار مي كند ؟ با اره و رنده و ميخ و چكش آنرا درست مي كند و آنرا مي سازد . شما وقتي تصميم مي گيريد كه خوب بشويد ، او هم با تبر و تيشه به سراغ شما مي آيد و هر روز يك چيزي را از شما ميگيريد . هر روز يك اتفاق ناگوار براي شما خواهد افتاد .

ص: 13757

شك نكنيد . اين ها علامت اين است كه مي گويد : من ميخواهم روي شما كار كنم و شما را بسازم . شرط ساخته شدن همين است . لذا اگر ديديد پس از تصميمي ، دردسرها شروع شد يعني خدا شما را پذيرفته است و مي خواهد شما را بسازد ولي اگر ديديد هيچ اتفاقي نيفتاد و اوضاع بر وفق مراد است ، بدانيد شما را نپذيرفته است . قرآن مي فرمايد : اگر ما كسي را نخواهيم ، همه چيز به او مي دهيم و او را به تمام آرزوهايش مي رسانيم . كاري ميكنيم كه درهاي آسمان به رويش باز بشود . هر چه بخواهد در اختيارش باشد . ما اگر كسي را بخواهيم از او كم مي گذاريم چون آن كمبودها او را به حركت در مي آورد . كمبودها ، زمينه رشد را فراهم مي كند و باعث تحولات معنوي در ما مي شوند .

88-06-21

49- چگونه مي توانيم اخلاق خودمان را به خوبي ها عادت بدهيم و زبان خودمان را از بدي ها باز بداريم ؟

مولوي مي گويد : آب بد را چيست درمان ؟ باز در جيحون شدن . خوي بد را چيست درمان ؟ باز ديدن روي يار . هر كس مي خواهد اخلاقش خوب بشود بايد خدا را در نظر بگيرد . در حرف زن و نگاه كردن بگويد : اگر خدا جاي من بود اين جوري حرف مي زد . اگر انسان همين را ملاك كار خودش قرار دهد ، اين كاري را كه من مي كنم خدا خوشش مي آيد ؟ يا

ص: 13758

خوشش نمي آيد ؟ و اگر خوشش نمي آيد آنرا ترك بكند . همه مي فهمند كه خدا كجا خوشش مي آيد و كجا خوشش نمي آيد . خدا به موسي گفت : برو به مردم بگو اگر كاري كنيد كه خوشم بيايد ، كاري ميكنم كه خوشتان بيايد . اين ملاك خوبي است . اگر در زندگي اتفاقي برايت افتاد كه خوشايند بود ، بدان كه كاري كرده اي كه براي خدا خوشايند بوده است . ببينم كاري را كه مي كنم اگر خدا خوشش نمي آيد آنرا رها كنم . قرآن مي گويد: با كسي كه صحبت مي كني نرم صحبت كن حتي اگر طرف شما فرعون باشد . اگر كسي ملاك داشته باشد يعني غربال داشته باشد ، قبل از اينكه حرف بزند درشتها و خشن ها را جدا كند . نرم حرف بزند . اتفاقي نمي افتد . نانوايي ها اگر غربال نداشته باشند ، نان از گلوي ما پايين نمي رود . ما هم حرفهاي لطيف را بزنيم . وقتي خانمي شوهرش دير به خانه مي آيد نگويد : تو هميشه دير مي آيي . اين كلمه ي هميشه خشن است . آنرا غربال بكن و بگو گاهي دير مي آيي . هيچ اتفاقي نمي افتد و او قبول مي كند كه گاهي دير مي آيد . 51- آيا امكان دارد كه امروز كه روز آخر ماه مبارك رمضان است ، يك تغيير اساسي در زندگي مان اتفاق بيفتد ؟

قديم كه به مكه مي رفتند ماهها در راه بودند و مثل الان نبود . از مكه تا مدينه روزها

ص: 13759

در راه بودند وهر روز حاجيان به اين اميد بودند كه غروب به خانه خدا مي رسند . ولي به حاجيان مي گفتند : بارها را بيندازيد ودر تنگه هاي كوه اُطراق مي كردند . شهريار اين صحنه را در بيتي بيان مي كند كه خيلي غمبار و جانسوز است . مي گويد : مغرب شد و تنگه كوه ، تو اي وقت ديري ، تو اي كعبه دوري . مي گويد : كعبه تو دور هستي و دست ما به تو نمي رسد . ماه رمضان چنين تصويري دارد . ما به غروب ماه مبارك رمضان نزديك مي شويم . در حالي كه نميدانيم دستمان به آن كعبه حقيقت رسيده يا نرسيده است . روايات به ما اميد مي دهند و ميگويند : اگر هم نرسيده ، اميدوار باشيد . چون خدا در ماه رمضان لطف مي كند بخصوص در ساعات آخر و روز عيد و بخصوص اينكه ما دست به دامان خوبان بشويم . هستند خوبهايي كه مورد توجه حق قرار گرفته اند و ما هم دركنار آنها هستيم و به يُمن آنها ، خدا هم به ما توجه ميكند . مثل ماهي گيرها كه تور مي اندازند ، اگر همه ماهي ها كوچك باشند ، وقتي تور را بالا مي كشند ماهي ها ريز از تور بيرون مي افتند ولي اگر يك جايي بيندازند كه ماهيها درشت باشند و ماهيهاي ريز در لابلاي ماهيهاي بزرگ باشند ، وقتي تور را بالا ميكشند ، اين ماهيهاي كوچك در كنار ماهي هاي بزرگ حفظ ميشوند . و از تور بيرون نمي افتند . بايد

ص: 13760

اميدوار بود چون خيلي ها در اين ماه مبارك مورد توجه حق هستند . روزه دار بوده اند و ما هم به ظاهر روزه دار بوديم و همرنگ جماعت بوده ايم . قطعا خدا توجه و عنايت مي كند . لذا هيچ كس نبايد نااميد باشد . انبياء گفته اند : نااميدي بد است و نا اميد نباشيد . چون نااميدي بزرگترين جسارت به خداست . وقتي شما از خدا نااميد هستي يعني خدايا تو نمي تواني براي من كاري بكني . در توانا تو نيست . خدا هرگناهي را مي بخشد ولي نااميدي را نمي بخشد چون جسارت به قدرت خداست . خدا در قرآن از قدرت و توانايي خودش مي گويد . شما وقتي نااميد مي شوي در حقيقت اين آيه را ناديده گرفته اي . منكر اين حقيقت شده اي . به خدا بر ميخورد كه كسي نااميد باشد ، بخصوص كسانيكه آلوده هستند ، اميدوارتر باشند . مرحوم دولابي مي گفت : يك پدر بزرگ اين قدر كه نوه اش را دوست دارد و به نوه اش توجه ميكند ، به بچه خودش توجه نمي كند . با اينكه با نوه اش نسبت دورتري دارد . خدا آنقدر كه به گناه كاران توجه مي كند به خوبان توجه نمي كند زيرا مي گويد خوبان از من بهره برده اند . كسي كه دور است بي بهره مانده است . لذا تمام توجه خدا معطوف به گناهكاران است . در روايت داريم : وقتي يك گناهكاري به خدا رو مي كند شبيه به چوپاني است كه در بيابان صد تا گوسفند داشته

ص: 13761

، نود ونُه تا در كنار چوپان هستند و يكي از آنها گم شده ، او به دنبال گمشده ميرود تا او را پيدا كند . اين قدر كه از پيدا كردن يك گوسفند شاد ميشود از حضور نود ونه تا در كنارش ، شاد نيست . پس بياييد در اين ماه تغييرات اساسي در خودمان ايجاد كنيم .

88-06-28

42- عبادت به اخلاص نيت نكوست و گرنه چه آيد زبي مغز پوست

اين نمازها و روزه ها وقتي قيمت دارد كه به انگيزه الهي باشد و به نيت الهي باشد و بخاطر خدا باشد . اگر اخلاص نداشته باشد و از اخلاص تهي باشد ، اين پوست بي مغز ميشود . شما تمام پوست گردوهاي عالم را در مرغوب ترين خاك بكاريد ، محال است كه سبز بشود . عبادت هم همينطور است . اگر شما سالها نماز بخوانيد و روزه بگيريد ولي انگيزه الهي عامل آن نباشد ، پوست بي مغز است . عبادت بايد از سر اخلاص باشد . مثل گلها كه برايشان فرق نمي كند ، ما آنها را ببينيم يا نبينيم . چه در معرض ديد باشد و چه نباشد ، كار خودش را مي كند . به موقع باز ميشود و عطر افشاني مي كند و كاري ندارد كه ديده ميشود يا نه . انسان هم نبايد برايش مهم باشد كه او را مي بينند يا نمي بيييند ، دركش مي كنند يا نمي كنند ، مثل دو تا نهالي است كه در باغچه هستند و به يكديگر كاري ندارند كه سبز ميشوند يا نه ، كار خودشان را

ص: 13762

مي كنند . اخلاص يعني اينكه انسان به هيچ كس توجهي نداشته باشد و ديدن و يا نديدن برايش اهميتي ندارد . سعدي هم مي گويد : عبادت وقتي زيبا است كه اخلاص همراه آن باشد . وگرنه مثل پوسته بدون مغز است . اخلاص يعني كاري را فقط براي خدا انجام بدهيم و كاري نداشته باشيم كه ديگران مي بينند يا نمي بينند . پياز ، هم در زير خاك و دور از نظر ديگران است و هم ، در سبد آشپزخانه . هر دو سبز ميشوند . پياز آشپزخانه هر چه سبز تر ميشود پوك تر ميشود و بي خاصيت ميشود ولي پيازي كه در زير خاك است هرچه سبزتر ميشود ، بيشتر مي ماند .

43- مكن گفتمت مردي خويش باز چو مردي نمودي مخنث نباش( اخلاص )

يك درخت هر چه دارد ، از ريشه اش دارد و ريشه درخت را سرپا نگه مي دارد . ريشه ، درخت را سبز مي كند . اما شرطش اين است كه مخفي باشد . اگر كسي خاك را كنار بزد و ريشه ها را آشكار كند ، درخت خشك ميشود . خوبي هاي ما حكم ريشه هاي ما را دارد ، اين ها وقتي ميتوانند ما را سبز كنند كه پنهان باشند . سعدي همين را مي گويد : اگر جايي مردانگي كردي و مشكلي را حل كردي ، فاش نكن خودش فاش ميشود ولي اگر تو فاش كني ، خدا كنار مي رود . شما كسي را مي بيني و از او خوشت مي آيد و براي اولين بار كسي را مي

ص: 13763

بيني و از او بدت مي آيد . اين بخاطر همان نهان هاي ماست . اما م حسن (ع) مي فرمايد : اگر نكته منفي در نهانت داشته باشي ، آشكار ميشود . شما تشييع جنازه آيت الله بهجت را ديديد . يك تشييع جنازه بي نظير بود . البته بعد از تشييع امام . چه كسي ايشان را مي شناخت و از خلوت و سِرش خبر داشت ؟ چه كسي حرفهاي ايشان را شنيده بود و كتابهاي ايشان را خوانده بود ؟ ولي ديديد با چه شكوه و عظمتي ايشان را تشييع كردند . خودش فاش نكرد . خدا فاش كرد . آنهايي كه كتاب مي نويسند ، دو جور هستند ، بعضي ها ناشر مولف هستند . خودشان چاپ مي كنند و خودشان توزيع مي كنند . اين ها بيچاره ميشوند چون هر چه پول دارند بايد بدهند و بعد آنها را بايد در خانه شان انبار بكنند . ولي بعضي ها كتابهاي خوب خود را پيش يك انتشارات معتبر مي برند و خود انتشارات به كتاب اعتبار مي دهد . در فاصله كمي ، چندين بار چاپ مي شود و همه با خبر ميشوند . ما آدمها در كارهاي مثبتي كه مي كنيم ، دو دسته هستيم . وقتي كار مثبتي ميكنيم مثل ناشر مولف ها عمل ميكنيم و اين قدرهزينه مي كنيم تا مردم بفهمند ما فلان گِره را بازكرديم . دردسرهاي زيادي هم پيدا مي كنيم . ولي يك وقت كار مثبت را به دست انتشارات خدا مي دهيم كه معتبر است و خودش آنرا منتشر مي كند . سعدي

ص: 13764

هم ميگويد : اگر جايي مردي كردي ، بعداز آن نامردي نكن و آنرا باز گو نكن . شهرتي هم بدست نمي آوري .

در كارهايت اخلاص داشته باشيد. 44- به اندازه بود بايد نِمود ، خجالت نَبُرد آنكه نَنمود و بود( اخلاص )

اين بيت خيلي شاهكار است . اگر اين در زندگي زناشويي ما مي آمد طلاق ها جمع ميشد . سعدي مي گويد : آنچه هستي بگو . بعضي ها آرم ماشين را عوض مي كنند . به اندازه اي كه هست ، نشان بده . بعضي آدمها شخصيت پاييني دارند اما خودشان را خيلي بالا جلوه مي دهند . پسري كه به خواستگاري مي رود ، اگر به اندازه اي كه هست خودش را نشان بدهد ، ديگر هيچ وقت اختلاف پيش نمي آيد . حال اگر كسي فوق ليسانس بود و گفت : من ديپلم هستم ، هيچ وقت شرمسار نمي شود . تازه وقتي مي فهمند اعتبارش بيشتر ميشود . در هر كاري اخلاص خوب است . 55- به اندازه بود بايد نمود خجالت نَبرد آنكه نَنمود و بود( خود واقعي )

انسان همان كه هست بايد نشان بدهد . در ميوه فروش ها گاهي چنان ميوه را نورپردازي مي كنند كه ميوه براي مشتري جلوه ي ديگري پيدا ميكند . اين معامله در شرع حرام است . چون به اندازه بود بايدنمود . ميوه همان قدركه مي ارزد بايد نشانش بدهيم . بعضي ها خودشان را نورپردازي مي كنند . خودشان را با هر چيز ممكن بَزك مي كنند اينها هم خلاف ميكنند . سعدي مي گويد :

ص: 13765

هماني كه هستي خودت را نشان بده . تو اگر يك مرتبه بالايي داشته باشي و خودت را در مرتبه پاييني معرفي كني هيچ گاه شرمنده نمي شوي . مرحوم پرفسور حسابي به خانه آقاي جعفري رفته بود و خادم ايشان گفته بودند : مگر ميشود آقاي جعفري را به اين سادگي ديد . بايد تماس بگيريد اگر ايشان بپذيرد . گفتند الان نيستند و بعد شماره ايشان را به پرفسور حسابي مي گويد و ميگويد سواد داري ؟ پرفسور ميگويد : بله كمي دارم . مي گويد : بنويس دو بعد يك دو كنارش بگذار و تا آخر و ميگويد اين شماره علامه است . هروقت خواستي زنگ بزن تا به شما وقت بدهد . علامه كه آمد و خدمتكار مشخصات را به ايشان مي دهد ، آقاي جعفري مي گويد : اين پرفسور حسابي بوده است . بعد به ايشان زنگ مي زند و از آن موقع هرگاه پرفسور علامه را مي بيند به او ميگويد : بنويس دو . پرفسور است وقتي مي گويند : سواد داري : ميگويد : كمي . سهراب سپهري ميگويد : سر سوزن ذوقي . حالا دنياي ذوق بود . وقتي مي گويد : سر سوزن ذوقي و شما اشعار او را مي خوانيد لذتي مي بري زيرا پايين تر از چيزي كه هست مي گويد . چنين كسي هيچ وقت شرمنده نميشود . خود واقعي ات را نشان بده . 56- اگركوتهي پاي چوبين نبند كه در چشم طفلان نمايي بلند (خود واقعي )

قديم ها بچه ها روي دو تا قوطي مي ايستادند و با

ص: 13766

طناب راه مي رفتند و بعضي ها با چوب اين كار را مي كردند . كه به آن پاي چوبين مي گفتند . مي گويد : اي طفل در زير پايت چوب نگذار شايد در بين بچه ها ، بزرگ بنظر بيايي ولي در بين بزرگتر ها كوچك هستي . بعد با اين پاي چوبي راحت نيستي و زياد نميتواني با آن راه بروي . آخرش بايد پايين بيايي و رسوا مي شوي . بعضي ها در جامعه پاي چوبين به خودشان مي بندند . خودشان را با يك چيزهايي مي خواهند بزرگ بكنند . گاهي با مدرك ، با پست ، با موقعيت . اين ها پاي چوبي است و يك روز از تو مي گيرند . آن وقت كوتاه بودنت نشان مي دهد . بيا و روي خودت كار كنم . اينقدر روي موقعيتها كار نكن . اينها پاي چوبي است . كاري بكن كه وقتي اينها را از تو ميگيرند ، بازهم بزرگ باشي . باز هم توي چشمها عزيز باشي . خيلي ها اين جوري نيستند . مثل بساز و بفروش ها . خانه قديمي را بَزك مي كند و ظاهرش را زيبا مي كند و مي فروشد . در ظاهر خيلي خوب است ولي بعد از مدتي خودش را نشان ميدهد . قرآن : خودتان باشيد . طبيعي بالا برويد . چون اگر غير طبيعي بالا برويد ممكن است بالا برويد ولي بالا نمي مانيد . وقتي نوشابه را در ليوان مي ريزيد ، گازهاي آن سريع بالا مي آيد ولي بالا نمي ماند . آدمهايي كه با هوس و

ص: 13767

هوا بالا مي روند ، بالا مي رود ولي بالا نمي مانند زيرا با هوا بالا رفته اند . كساني كه اين كارها را مي كنند ، علت دارد . آنها در درون رشدي نداشته اند . حالا بايد با عوامل بيروني رشد كنند . بالاخره شما بايد بزرگ بشويد ، يك وقت طبيعي و يك وقت غير طبيعي . اگر شما تن به رشد واقعي ندهيد ، شك نكن كه به رشد كاذب تن خواهيد داد . قرآن توصيه مي كند : اگر از كاري دست كشيدي به كار ديگر بچسب چون تو با كار رشد مي كني . بخاطر همين روي معنويت تاكيد مي شود چون معنويت انسان را از درون رشد ميدهد . انسان وقتي از درون رشد كرد ، ديگر اين بيروني ها برايش ارزش ندارد . حاضر است اين ها را بشكند . شما گلدان را ببينيد . وقتي گل رشد ميكند و بالا مي آيد گلدان را خرد ميكند. يك موقع آدم به جايي مي رسد كه خودش مدركهايش را خرد ميكند . پرفسور حسابي كم مدرك نداشت ولي به جايي رسيد كه اين مدرك ها برايش خيلي حقير بود . چون خودش رشد كرده بود . هركس به معنويت روي نياورد از درون حقير ميشود در نتيجه ناگزير است كه خودش را بَزك كند . خود واقعي ات باش . 57- برو جان بابا در اخلاص پيچ كه نتواني از خلق رستن

شما آب را با شير مخلوط كن . شير حجم پيدا مي كند ولي مزه و خاصيتش را از دست مي دهد . هر چيزي خالصش

ص: 13768

خوب است . معنويت مثل شير مي ماند و اگر آنرا با غير معنوي مخلوط كني ، خودت لذت نمي بري . اگر نماز خالص براي خدا باشد ، مزه مي دهد حتي اگر كم باشد . اگر يك استكان شير خالص بخوري بهتر از يك پارچ شير مخلوط با آب است . دو ركعت نماز بخوان . خالصانه بخوان . برو هر كاري ميكني براي خدا باشد و اگر تو همه اعمالت را هم براي خلق انجام بدهي ، مزه نمي دهد و اينكه ما از اعمال خودمان ، مثل بخشش هاي خودمان ، احساس لذت نميكنيم ، بخاطر اين است كه خالص نيست . اگر خالص بود ، حتي كم هم بود ، لذتش بيشتر بود . اخلاص در ه ركاري خوب است . 58- كليد در دوزخ است آن نماز كه در چشم مردم گذاري دراز( اخلاص )

اين كليد هم قفل مي كند وهم باز مي كند . نماز هم همين طور است . هم ميتواند در بهشت را باز بكند و هم مي تواند در دوزخ را ببندد. تا كليد را كدام طرف بچرخاني . نمازي كه به سمت خدا چرخيده بشود ، يك كار ميكند. اگر به سمت شيطان چرخيده بشود كارمعكوس مي كند . اگر نماز ميخواني براي خدا بخوان نه براي رييس اداره كه بداند شما نماز اول وقت مي خواني . گاهي نمازت را طول مي دهي كه مردم ببينند . اين نمازها ، زمينه آتش جهنم را براي تو فراهم ميكند . پس در نمازت اخلاص داشته باش .

88-07-04

3 – درباره بيت "

ص: 13769

حريص و جهانسوز و سركش مباش ، كه زخاك آفريدت آتش مباش" توضيح دهيد .

حريص و طماع نباش و اين طور نباش كه بخواهي هر چيزي را به سمت خودت بكشي اين حرص تو رااز بين مي برد و تو را مي شكند . هرچيزي حرص دارد . شمايك حبه قند را در آب ببريد و مي بيند با چه كششي آب آنرا بطرف خودش مي كشد . نتيجه آن متلاشي شدن قند است . اين قدر دنبال اين نباش كه هر چه امتياز است به سمت خودت بكشي . مثلا مغازه دار اين جوري نباشد كه هرچه مشتري از در بازار وارد مي شود بطرف مغازه خودش بكشد . اين قدر حريص نباش . البتهحريص بودن در جا يخودش خوب است . پيامبر هم حريص بود . پيامبر مي فرمود : من مشتاقانه ، حريصم كه شما رشد كنيد و سبز شويد . چون مي دانست كه اگر آدمها سبز بشوند ، خودش سبز ميشود .

هواي تهران آلوده و غبار آلود است . اگر مي خواهد هوا خوب بشود بايد هواي عراق خوب بشود . خيلي ها حاضرند در عراق همه كارها را بكنند تا هوا در اينجا تميز بشود. گاهي اوقات زندگي ما غبار آلود مي شود . منبع و منشأ آن ديگران است . اگر ما گره از كار ديگران بگشاييم ، گره كارخودمان باز مي شود . شما وقتي يكي را رشد ميدهي ، خودت را رشد مي دهي . دراينجا حريص باشي خوب است . ولي شما دنيا را آتش ميزني تا ساز خودت كوك باشد . شما

ص: 13770

حاضر هستيد كه همه خراب بشوند و تو آباد بشوي . بعضي از سنگ ها زيرش حفره است. آب مي جوشد و به اين سنگ ميخورد و نمي تواند بيرون بيايد . اين آبها در رگ ها مخفي ميشوند و در زمستان يخ مي زنند و حجمشان زياد مي شود . اين حجم به جداره هاي سنگ فشار مي آورد و سنگ را مي شكند و بالا مي آيد . يعني براي اينكه خودش بالا بيايد ، آنكه بالاي خودش است را مي شكند . بعضي آدمها هم همينطور هستند يعني ديگران را بشكنند و خودشان بالا بيايند . مي گويد سركشي نكن . خدا به سركشي حساس است و به تكبر حساس است و زود حساسيت نشان مي دهد . شما شمع را كي آتش مي زني ؟ وقتي كه ايستاده است . وقتي روي زمين افتاده است به آن كاري نداري . وقتي ايستاده و سركشي مي كند ، وقت آتش زدن است . بعضي در مقابل مردم سركشي مي كنند و بعضي در مقابل خدا . البته اين دو مقدمه هم هستند و هر كاري كم كم شروع مي شود . هر آتش بزرگي از جرقه اي كوچك است . هركسي تكبر كند ، خدا او را از پا در مي آورد . خدا توو را از خاك آفريده است . آتش نباش . چرا با حرفهايت دل ديگران را آتش مي زني ؟ مگر تو از جنس آتش هستي ؟ قرآن مي گويد : ما انسان را از خاك آفريديم و شيطان را از خاك آفريديم . مگر تو شيطان هستي

ص: 13771

كه آتش افروزي مي كني ؟ تو بايد مثل خاك افتاده باشي. خاشع و خاضع باشي . چرا ما نماز مي خوانيم و فلسفه نماز چيست ؟ حضرت فاطمه در خطبه فدكيه در چند خط بيان مي كند . حضرت علي (ع) فرمودند: اينكه خدا نماز را بر شما واجب كرد براي اين بود كه از تكبر دوري كني و افتاده باشي . ما ايستاده ايم و بعد ركوع و بعد سجده مي كنيم و سر بر مهر مي گذاريم . زيرا پيامبر هم سر بر مهر مي گذاشتند . پيامبر مي فرمودند : دقيقا مثل من نماز بگذاريد . پيامبر گاهي هم بر حصير و سنگ هم سجده مي كردند و لي بيشتر بر خاك سجده مي كردند . روايتي در كتاب حنبل از يكي از اصحاب پيامبر نقل است كه پيامبر وقتي به سجده مي رفت ، پيشاني و بيني اش را روي خاك مي گذاشت . در كتاب كنزالامال كه براي اهل سنت است در آنجا داريم : يكي از ياران پيامبر از خاك خوشش نمي آمد و مي خواست سجده بكند و پيامبر به او گفت : پيشاني ات را به خاك بگذار . پيامبر ديد شخصي مي خواهد سجده كند و عمامه داشت واين عمامه نمي گذاشت پيشاني روي خاك قرا رگيرد ، پيامبر گفت : عمامه ات را بالاتر بگذار و پيشاني را بر خاك بگذار . الان در مسجدهاي ما خاكي نيست . ما خاك را با آب مخلوط مي كنيم و قالب گيري مي كنيم و به آن سجده مي كنيم . اگر ما سر به مهر

ص: 13772

مي گذاريم ، بخاطر خاكساري و افتادگي است . اوج بندگي است و هرچه هم هست در اين افتادگي است . يعني خدا بخواهد به هركس چيزي بدهد نگاه به افتادگي طرف مي كند . مثل باران كه وقتي مي آيد مي بيند كدام چاله عميق تر است ، به آن بيشتر مي رود . هركس افتادگي و فروتني كمتري داشته باشد ، كمتر بهره مي برد . 45- راهي را نشان دهيد كه ما بتوانيم از آتش حسادت خودمان را دور كنيم .

شومينه خودش آتش مي گيرد و گداخته ميشود و دود آلود ميشود ولي فضاي اتاق را گرم مي كند . حرارت و گرما مي دهد . حسود دقيقا مثل شومينه است . خودش آتش مي گيرد و گداخته ميشود . خودش از دود گناه ، سياه و آلوده ميشود اما ديگري كه مورد حسادت قرا مي گيرد ، انرژي و گرما و حرارت پيدا مي كند . اگر آدمهاي حسود اول اين را بفهمند و لمس كنند ، هيچگاه حسادت به خرج نمي دهند . اينكه حسادت به سراغ انسان مي آيد بخاطر جهل به همين حقيقت است . امام صادق (ع) مي فرمايد : حسود خودش به خودش آسيب مي رساند . حسادت يك درمان موقت و يك درمان دائم دارد . يعني يك مسكن دارد و يك معالجه دارد . مسكنش اين است كه من وقتي نسبت به شما حسادت دارم هر جا مي نشينم در جلوي روي شما يا پشت سر شما ، صادقانه تمجيد كنم . اين يك آب سردي بر روي آتش حسادت شماست . اين

ص: 13773

را تجربه كنيد . خيلي به شما كمك مي كند . نسبت به هركسي كه حسادت داريد ، هر جا سخن او به ميان مي آيد ، شما صادقانه از او تعريف كنيد . اين تاثيرش را زود نشان مي دهد . مثل قرص هاي مسكن است. اين معالجه موقت است . معالجه دائمش آن است كه مولوي مي گويد : دنبال كمال برو و امتيازي بدست بياور . اگر تو هم صاحب هنر و امتياز بشوي ، هيچ گاه نسبت به ديگران حسادت نميكني . چرا من نسبت به شما حسادت ميكنم ؟ زيرا شما يك كمالي داريد و من آن كمال را ندارم . يك امتيازي دارد و من ندارم . اگر اين امتياز در زندگي من بيايد ، هيچ گاه نسبت به شما حسودي نميكنم . حافظ نسبت به سعدي حسادت نميكند زيرا همان هنري كه سعدي دارد ، حافظ هم دارد . مي گويند : اگر ميخواهيد در زمستان ليواني كه آب جوش در آن مي ريزيد نشكند ، يك قاشق در ليوان بگذاريد ، ليوان ديگر نمي شكند . انسان هم مثل ليوان است . اگر اين قاشق در زندگيش بيايد يعني همان كمال . اگر خبر داغ داغ هم بشنود نمي شكند و راحت مي تواند آنرا بپذيرد . نكته مهم اين است كه هر امتيازي ، امتياز نيست . فكر ميكنيم امتياز است . شما مي بينيد كسي شهرت دارد ، مردم او را اكرام مي كنند ، معلوم نيست اين نعمت و موهبت باشد . چه بسا عذاب است چون ما نميدانيم . در دعا ابوحمزه داريم

ص: 13774

: اي كسي كه با نعمت انسانها را عذاب ميكني . شايد اين نعمت عذاب الهي باشد . روايت داريم : هيچ گاه جايگاه كسي را آرزو نكنيد . قرآن داستان قارون را مي گويد : خيلي ها آرزو ميكردند جاي قارون مي بودند . ولي وقتي آن اتفاق برايش افتاد ، خودشان از حرف خودشان پشيمان شدند . پس اينطور نيست كه اگر كسي در جامعه جايگاهي داشت در پيش خدا هم جايگاهي داشته باشد . برعكس آن هم هست . كسي پيش خدا آبرو دارد ولي در جامعه اين طور نباشد . حافظ در زمان خودش منفور بود . خيلي پشت سر او حرف مي زدند . مي گفتند: به ظاهرش نگاه نكنيد ، در خلوتش اهل ميگساري است . خودش هم ميگويد : دي عزيزي گفت حافظ مي خورد پنهان شراب ، اي عزيز من نه عيب آن به كه پنهاني بود . شنيده ام كه عزيزي گفته من پنهاني شراب مي خورم . شراب خوري عيب است ولي همينكه من اين عيب را پنهان مي كنم ، باز اين خوب است و حُسن است. اينكه تو در پيش مردم آبروي مرا مي بري عيب است . اين عيب بدتر از آن عيب است . اگر قرار است عيبي نباشد هردو عيب نبايد باشد .

88-07-11

- نگاه حاج آقا به دنيا قشنگ است ولي باور كنيد دنيا به اين قشنگي نيست .

وقتي شما ميتوانيد يك خطي را زيبا بنويسي چرا ننويسي ؟ اين دليل نمي شود چون همه زشت مي نويسند ، شما هم زشت بنويسيد . وقتي شما مي

ص: 13775

توانيد دنيا را قشنگ ببيني چرا نبيني ؟ حالا همه زشت مي بينند چرا ما زشت ببينيم ؟ اين جواب بخش اول سوال كه شما زندگي را قشنگ مي بينيد . اما پاسخ بخش دوم . چرا . دنيا قشنگ تر از اين هم هست . من مثل كسي مي مانم كه آهنگ زيبايي در ذهنش است و با دهان خودش زمزمه مي كند خوب فاصله اين با آن خيلي زياد است . آن چيزي را كه من ميگويم با آن چيزي كه در ذهنم هست و از دل آيات وروايات گرفته ام ، خيلي فرق ميكند . دنيا رياضيات بسيار دقيقي دارد . هندسه بسيار زيبايي دارد . من به يك نمونه اشاره مي كنم تا ببينيد قشنگ است يا نه . از ديد قرآن كريم ما انسانها خط نيستيم ، دايره هستيم . من و شما در يك خط ايستاده ايم . من شما را هُل مي دهم و شما مي افتيد ولي من سر پا هستم ، اين خط مي شود . ما دايره هستيم . يعني ده نفر دايره وار ايستاده ايم و اگرنفر جلويي را هُل بدهيم ، نفر جلويي مي افتد و بر روي بعدي هم تاثير مي گذارد و در آخر خودمان هم مي افتيم . هركاري در اين دنيا بكنيم روي خودمان تاثير ميگذارد . هركسي يك دايره است . اگر شما به كسي خوبي كرديد در واقع به خودت خوبي ميكني . آدمها دايره هستند منتها بعضي دايره ها بزرگ هستند و بعضي دايره ها كوچك هستند . دايره كوچك ، الان كاري ميكند و چهار

ص: 13776

دقيقه بعد چوبش را مي خورد . يك پست و مقامي به كسي داده اند . اين دايره بزرگ است تا برود و برگردد ، زمان مي برد . اگر زمان زيادي ببرد ، انسان غافل مي شود . همه ما دايره هستيم . اين هندسه قرآن است . همه ما وقتي كنارهم قرار مي گيريم مثلث مي شويم . يك زن و شوهر وقتي كنارهم قرار ميگيرند ، يك مثلث تشكليل مي دهند . يك ضلع آن آقا و يك ضلع آن خانم و يك ضلع بالاي آن خداست . يعني تا وقتي دو نفر با هم جمع ميشوند ضلع سوم را خدا تشكيل مي دهد . اگر انسان عالم را ، زندگي زناشويي را مثلث ببينند ، هيچ وقت غم وغصه اي نمي بيند . چرا خانمها غصه مي خورند ؟ مي گويد : من هرچه به شوهر خدمت ميكنم او جواب نمي دهد . خوب اين يك ضلع است ولي ضلع بالا كه خداست مي گويد : من ناظر هستم و مي بينم كه تو خدمت كردي و او جواب نداد . من جبار هستم و جبران مي كنم . تو كارت را بكن . او جواب ندهد . به نفع توست . چون پاي من وسط مي آيد و من جبران مي كنم . دو تا همكار وقتي كنارهم قرا مي گيرند ، يك مثلث تشكيل مي دهند . دو تا همسايه وقتي كنار هم قرا مي گيرند ، مثلث تشكيل مي شود . اينجاست كه بايد حواسمان به ضلع بالايي باشد . خدا به پيامبرش گفت : تو اجر و

ص: 13777

مزدي از مردم نگير . من خودم اجر و مزد مي دهم . چون شما كه ميدهيد كم ميشود . مثل وقتي كه در يك آسمان پر ستاره ، به شما شمعي مي دهند و شما از زيبايي ستارگان دور ميشوي . از ضلع بالايي محروم مي شوي ولي اگر شمع هم به شما ندهند ، شما زيبايي آسمان را مي بيند . 59- نماز را آهسته بخوانيم يا تند ؟

ضرب انگشت است . بعضي ها ، انگشت را خيلي در استامپ فشار مي دهند و بعضي ها خيلي سريع اين كار را مي كنند . مهم ضرب انگشت است . يك قرارداد را بايد ضرب انگشت بزنيد . دوست داشتي طولش بده . روايت داريم : پيامبر نمازش را از همه سريع تر مي خواند . چون نماز قراردادي است كه شما با خدا مي بنديد . شما دستت را بالا مي بريد و به خدا مي گوييد : من به فرمان تو هستم . حالا مي خواهي با متانت بالا ببريد و يا تند اين كار را بكنيد . البته طوري هم باشد كه آن آرامش را داشته باشد . 65- از نمازي كه مي خوانم ، هيچ حالي به من دست نمي دهد . آيا با خواندن نماز ، بايد به ما حالي دست بدهد ؟

اصلا نماز به انسان حالي نمي دهد . نماز حال را نشان ميدهد . آمپر ماشين به ماشين بنزين نميدهد . بنزين را نشان مي دهد . نماز حال شما را به شما نشان ميدهد . اگر حال مي خواهيد ، بايد قبل از نماز

ص: 13778

حال داشته باشيد . نماز يك سُفره است . در آشپزخانه قبل از اينكه سفره را بيندازند ، روي آن كارها مي كنند . شما قبل از نماز ، بايد كارهايتان را كرده باشيد . چهار تا گره را باز كرده باشيد . مشكلي حل كرده باشيد . آن وقت وقتي نماز بخواني خودبخود حال داريد . قلبت حضور پيدا مي كند . ما قلب را به زور در نماز حاضر مي كنيم . قلب بايد خودش حضور پيدا كند . كِي حضور پيدا مي كند ؟ وقتي فضا و شرايط فراهم باشد . كِي فراهم ميشود ؟ وقتي شما قبل از نمازتان ، اقداماتي داشته باشيد .

88-08-02

48- من تصميم مي گيرم خوب باشم ولي وقت امتحان الهي ، سربلند بيرون نمي آيم . چه كار كنم ؟

ببينيد بچه ها چطوري راه رفتن را ياد ميگيرند . چند قدم مي روند و زمين ميخورند ولي زمين نمي مانند و دوباره بلند ميشوند . مسائل معنوي هم همينطور است . هركس بخواهد سالك و راهرو بشود ، در ابتدا چند روز حال خوشي دارد و بعد زمين مي خورد . غفلت ميكند . نبايد ناراحت بشود . بايد دوباره بلند بشود . خدا به چنين كسي تواب ميگويد . مي گويد : خدا عاشق آدمهاي تواب است . يعني زمين مي خورند و دوباره بلند ميشوند . اينكه ايشان تصميم دارند خيلي خوب است . افتادن هم طبيعي است . گاهي خدا دست از سر شما برمي دارد تا بفهميد اين چند قدمي هم كه آمديد دست خودت نبود . راننده هاي كاميون

ص: 13779

وقتي مي خواهند بفهمند چرخشان كم باد است ، دستشان را از روي فرمان بر ميدارند و اگر فرمان به طرفي متمايل شد ، معلوم ميشود كه چرخ كم باد است . خدا دستش را از سر انسان بر ميدارد تا بفهمد كمبود دارد . آنهايي كه مي خواهند دوچرخه سواري ياد بگيرند ، يك كسي ترك را مي گيرد و طرف پا ميزند و يك دفعه رهايش مي كند و او مي افتد و اين كار لازم است . خدا هم همينطور است . بعضي موقع ما را مي گيرد و بعد رها مي كند و مهم اين است كه وقتي افتاديم دوباره بلند بشويم . اين ها همه امتحان الهي است .

67- نا آرام و بيقرار هستم . چگونه آرامش پيدا كنم ؟

شمع دو قسمت دارد .يكي رشته دارد و يكي موم دارد . هرچه موم از خودش مايه بگذارد ، شمع شعله ور تر ميشود و آب ميشود . آرامش و آسايش در زندگي چنين نسبتي دارد . هركس مي خواهد به آرامش برسد يعني همان رشته شمع ، بايد از آسايش مايه بگذارد . مثل دو كفه ترازو است كه هرچه يكي بالاتر برود ، ديگري پايين تر مي رود . شما هرچه از آسايش هزينه بكنيد ، به آرامش مي رسيد . اين فرمولي است كه قرآن مي دهد . آرامش خوبي است . آسايش خوشي است . شما وقتي به خوبي مي رسيد كه خوشي را زير پا بگذاريد . به هر اندازه كه خوشي را زير پا بگذاريد ، به خوبي دست پيدا مي كنيد .

ص: 13780

مثل خربزه . آدم سرما خورده از خوردن خربزه كيف مي كند . اما خوب نيست . اگر اين خوشي را زير پا گذاشت ، به آن خوبي كه سلامت است مي رسد . گناه خوشي است . آدم لذت مي برد . آسايش است . گناه مثل پله است اگر زير پا گذاشتيد ، بالا مي آييد و اگر روي سر بگذاريد ، پايين مي آييد . اگر آسايش را زير پا گذاشتيد به آرامش مي رسيد . مثلا امشب محفلي است ، عروسي است ، بزن و بكوب است . در آنجا خوش هستيد ولي اگر در خانه بمانيد تنها هستيد و به شما خوش نمي گذارد . اگر دور خوشي را خط كشيديد ، آن آرامش را به شما مي دهند . مولوي ميگويد : كسي گِل خواره بود يعني از كوچكي عادت داشت گِل بخورد . به مغازه شكر فروشي رفت . شكر فروش سنگش از كلوخ بود . طرف تا چشم فروشنده را دور ديد ، كلوخ او را خورد . فروشنده هم اين را ديد و گفت هرچه ديرتر بروم ، بيشتر از كلوخ را مي خورد و شكر بنفع من است . اگر بخواهيم نسبت سنجي كنيم ، آرامش همان شكر است و آسايش همان گِل است . هرچه آسايش را بيشتر مصرف كنيد ، از آرامش مي مانيد . هرچه از خوشي بيشتر استفاده بكنيد ، از خوبي دور ميشويد . خدا در قرآن مي گويد : شما به خوبي دست پيدا نمي كنيد مگر آنكه از آنچه دوست داريد بگذريد . در بهشت آرامش است .

ص: 13781

بهشت با ناخوشي ها كادو پيچ شده است . هرچه ناخوشي ها را تحمل كنيد به جنت آرامش نزديك تر مي شويد . در اقتصاد و ماديات هم همينطور است . هرچه دايره زندگي را ازجهت امكانات ظاهر و آسايش بازتر كنيد ، به همان اندازه دايره آرامش شما كوچكتر ميشود . چون دغدغه هايتان بيشتر ميشود . حافظ مي گويد : هيچي ندارد و خشت زير سرش مي گذارد ولي پايش در آسمان است يعني وراي آرامش است .

88-08-09

10- بيا تا برآريم ( دعا كنيم )دستي زدل ، كه نتواند برآورد فردا ز گل

قرآن چه مي گويد ؟ به بنده ها بگو : من به آنها نزديك هستم . دور نيستم . هركس هر دعايي داشته باشد ، من مي شنوم و اجابت مي كنم . هيچ كس دست خالي برنميگردد . حالا سعدي همين آيه را برداشته و در قالب لطيفي عرضه كرده است . مي گويد : بيا دعا كنيم البته خدا دعايي را ميشنود كه از روي دل باشد نه از روي زبان . بيا با دل و جان دعا كن . شوخي نكن . جدي باش . كساني كه مي خواهند در دريا غرق بشوند ، دو تا دستهايشان را بالا مي برند يعني ما داريم غرق مي شويم و شوخي هم نمي كنند . به محض اينكه نجات غريق او را ببيند ، شيرجه مي رود . اما اگر كسي يكي دو بار شوخي كند ، نجات غريق ، ديگر او را جدي نمي گيرد حتي اگر غرق شود . اينجا هم مي گويد : شوخي

ص: 13782

دعا نكن . جدّي دعا كن . وضعيت ما مثل چرخ و فلك است يك وقت بالا هستي و يك وقت پايين . ما با خاك چنين وضعيتي داريم . ما الان روي خاك هستيم و يك روز خاك روي ما مي آيد . وقتي ما زير خاك برويم ديگر نمي توانيم دستمان را بلند كنيم . اصلا دستي نيست كه ما بلند كنيم . 11- به فضل خزان گر نبيني درخت ، كه بي برگ ماند به سرماي سخت ، برآرد تهي دستهاي نياز ( دست دعا ) ، ز رحمت مگردد تهي دست باز .

بعضي چشم ها چقدر دقيق مي بيند . سعدي هم چنين چشمي داشت . مي گويد : در فصل خزان درخت ها را ببين كه دستهايشان رو به آسمان است و دعا مي كنند و مي گويند : خدايا ما خشك هستيم و برگ و شكوفه و ثمري نداريم ، به ما بده . شما در فصل خزان درخت نمي بيني از بس كس كه سرما است ، تمام برگ هاي آنرا گرفته است . درخت شاخه هاي تهي را بلند مي كند و در فصل بهار دست خالي برنمي گردد. مي خواهد بگويد تو هم كمتر از چوب نباش ، دستهايت را به سوي آسمان بلند كن و دعا كن . كمتر از چوب هم نيستي زيرا خدا به او مي دهد ، پس تو هم اگر بخواهي خدا به تو مي دهد .

13 - قضا خلقتي نامدارش دهد ، ادب ميوه در آستينش دهد . (بخاطر دعا )

مي گويد : ببين در بهار

ص: 13783

چه خلقت سبز و لطيفي به درخت مي دهد يعني برگ مي دهد و در ضمن قدر الهي ، ميوه در آستينش مي گذارد يعني شاخه خشك را به دست تشبيه كرده و برگ ها را به آستين تشبيه كرده است . يعني دست خالي بر نمي گردد. پس دعا كن . 14- همه طاعت آرند و مسكين نياز، بيا تا به درگاه مسكين نواز ، چو شاخ برهنه برآريم دست (دعا ) ، كه بي برگ از اين بيش نتوان نشست .

ما مثل شاخه درخت خشك و افسرده هستيم و هيچي نداريم . بيا از شاخه درخت ياد بگيريم ، او دستش را بالا برد، به او دادند . ما هم دستمان را برابر خدا بالا ببريم نه برابر ديگران . چون ديگران نمي دهند و اگر هم بدهند ، ناچيزي مي دهند . مرحوم علامه طباطبايي ديوان شعري دارند كه ميگويند : اين ديوان را در آخر عمرش آتش زد البته تعدادي ابيات در دست شاگردانش از آن مانده است . يكي روستا دختري ماهرو ، همي رفت دوش و به دوشش سبو ، سبوي خود از آب پر كرد ، همي داشت با خود اين گفتگو ، اگر آب مي خواهي ، از جوي بجوي . آدم ها آنچه دارند در حد سبو است و اگر هم به تو چيزي بدهند خيلي ناچيز است . برو لب چشمه و هر چقدر مي خواهي آب بردارد . دستت را برابر خدا دراز كن نه برابر مردم . آقا شيخ عبدالكريم حائري به خادم خودش گفت : برو پيش آيت الله حجت و

ص: 13784

بگو اگر ازاين به بعد مشكلي داشتي ، به خودم بگو و به كسي نگو . جمله ات هم اين باشد : " عبدالكريم سلام رساند و گفت : اگر مشكل داشتي به خودم بگو ، به كسي نگو " . خادم آمد و پيغام را گفت . جواب زيبايي آيت الله حجت به ايشان داده است . گفتند : به ايشان سلام برسان و بگو تا كريم هست ، نيازي به عبدالكريم نيست . همه چيز را ازخدا بخواهيم و از او اطاعت كنيم . 47- از نظر شما شرط اجابت دعا چيست ؟

كسانيكه بار هندوانه را خالي مي كنند ، يكي در بالا است و ديگر در پايين است . اين كه پايين است دستش را بالا مي برد . و ديگري پرتاب مي كند . چه زماني او پرتاب ميكند ؟ وقتي آن طرف رو به او مي كند و دستش را بالا ببرد . اگر به او پشت كند ، طرف به او هندوانه پرت نمي كند . اگر به او بدهد ، مي خواهد زمينش بزند . ميخواهد به او آسيب بزند . دستگاه الهي هم همنيطور است . خدا اگر كسي را دوست داشته باشد و خاطرخواهش باشد ، به او نمي دهد مگر طرف به خدا روي كند . مگر اينكه دستش را به دعا بلند كند ، آنوقت به او مي دهد . هرچه بخواهد به او مي دهد . ولي اگر دوستش نداشته باشد ، اگر هم او نخواهد باز به او مي دهد ، هر چي هم كه او بخواهد به او مي دهد

ص: 13785

. منتها با همين رحمت ها و نعمت ها به او آسيب مي زند . پس شرط استجابت دعا همين است كه ما رو به خدا بكنيم . رو به خدا كردن يعني رو به كلام او بكنيم . حرف او را بشنويم و حرف او را ملاك قرار دهيم . ببينيم خدا چه مي گويد نه اينكه ببينيم مردم چه مي گويند . قرآن مي گويد : توي سَر جنس مردم نَزن . شما معلولي را بعنوان تايپيست استخدام مي كنيد و بعد به او نگوييد : تو معلول هستي و كسي به تو كار نمي داد . چون تو با پاي او كار نداري ، با دستش كار داري به رخ او نكش . منت سرش نگذار و حقوقش را كم نكن . خوب اگر انسان حرف خدا را بشنود خدا هم امشب كه شب قدر است حرف او را مي شنود . 50- هرچه دعا ميكنيم مستجاب نميشود علت چيست ؟

اجابت دعا معنايش اين نيست كه هرچه شما بخواهي خدا آنرا فراهم بكند . معنايش زمينه فراهم كردن است . فردي در جنگل بود . از خدا غذا خواست . دو نفر به او رسيدند و راه را به او نشان دادند و طرف از جنگل بيرون آمد و به رستوران رفت و غذا خورد . پس خدا زمينه را فراهم كرد نه اينكه رستوران را به جنگل برد . اين زمينه فراهم كردن زمان مي برد . بعضي ها فكر مي كنند دعا مستجاب نشده است . خير زمينه استجابت دعا زمان مي برد .

88-08-16

53- وقتي كه مدتي خدا

ص: 13786

را عبادت مي كنم به خودم غرّه مي شوم و غرور مرا فرا مي گيرد چه بايد كرد ؟

كسي در جاده ماشينش آتش مي گيرد ، كنار مي زند و از كسي كپسول آتشنشاني ميگيرد و آتش را خاموش مي كند . حالا كسي كه از طرف كپسول گرفته و آتش را خاموش كرده ، نسبت به او طلبكار است يا بدهكار ؟ بدهكار است . روايات مي گويند : نمازي كه شما مي خوانيد ، اين آتش هايي را كه برافروخته ايد ، خاموش مي كند. وقت نماز فرشته ها مي گويند : بلند شويد و با اين نماز ، آتش هايي را كه برافروخته ايد خاموش كنيد . پس نماز آتشنشان است . شما وقتي نماز مي خوانيد ، آتش هاي خودتان را خاموش مي كنيد . پس شما هر چه نسبت به خدا نماز مي خوانيد ، بدهكار تر مي شويد . اگر انسان اين حقيقت را بفهمد ، مغرور نمي شود . غرور به خاطر جهل ماست . ما فكر مي كنيم با عبادت طلبكار مي شويم . در حاليكه ما با عبادت بدهكار مي شويم . البته با عبادت نكردن هم بزهكار و گناهكار مي شويم . هر دو صورتش به زيان ماست چه عبادت بكنيم و چه عبادت نكنيم . عقل مي گويد : عبادت كن . چون تو مشكل كم نداري . ما با عبادت ، اشكالات و مشكلات خودمان را حل مي كنيم . اگر كسي اين را بفهمد ، هيچ گاه احساس غرور نمي كند . فكر ميكنيم گره اي از كار خدا باز ميكنيم

ص: 13787

. خيلي ها مي گويند : يك نمازي بخوان كه به درد خدا بخورد . مگر خدا درد دارد كه به دردش بخورد ؟ ما منبع و كانون درد هستيم . ما بايد با نماز خواندن دردهاي خودمان را دوا كنيم . 54- به دروغ عادت كرده ام ، به دادم برسيد . چه كار بايد بكنم ؟

آنكه به داد انسان مي رسد فهم است . حافظ مي گويد : گوهر معرفت آموز كه با خود ببري كه نصيب دگران است نصاب زر و سيم . هر چه هست در فهم و آگاهي است . ما بايد بفهميم كه دروغ ممكن است گل بدهد ولي ميوه نمي دهد . دروغ هايي را تاكنون گفته ايد را روي كاغذ بنويسيد ، ببينيد نتيجه داده است يا خير ؟

قرآن مي گويد : هيچ كس از من راستگوتر نيست . من خدا ميگويم ، دروغ شما را به جايي نمي رساند و خدا آدم دروغ گو را هدايت نميكند و راه را به او نشان نمي دهد و بخاطر همين عاقبت آدم دروغگو ، ندامت و پشيماني است . خاصيت دروغ اين است كه آدم را روسياه مي كند . حافظ مي گويد : به صدق كوش كه خورشيد زايد از نفست ، از دروغ سيه رو گشت صبح نخست . ما دو تا صبح داريم . يك صبح در وقت سحر ، يك روشني در آسمان مي زند و شما فكر مي كنيد صبح شده ولي دوباره تاريك ميشود . به اين صبح كاذب مي گويند . به آدم دروغ ميگويد . صبح اصلي وقتي

ص: 13788

است كه خورشيد مي آيد . تو با صداقت تابش و نورانيت مي دهي . صبح نخست دروغ گفت و به روسياهي مبتلا شد و دوباره مبتلا به تاريك شد . دروغ خيلي كه هنر كند ، كار شما را جلو مي برد ولي خود شما را عقب مي اندازد . صداقت ممكن است كار شما را عقب بيندازد ولي خود شما را جلو مي اندازد . شما تير را كه دركمان ميگذاري موقتا عقب مي رود ، ولي هرچه عقب تر برود با شتاب بيشتري به جلو مي رود و به هدف مي خورد . صداقت هم همينطور است . شما وقتي صداقت بخرج مي دهي ، ممكن است مدتي عقب بيفتي و شما احساس عقب ماندن مي كني ولي طولي نميكشد كه راه صد ساله را يك شبه مي روي . قرآن مي گويد : كساني كه اهل صداقت هستند اول ندارند ولي آخر دارند و به نتيجه مي رسند . اگر صداقت از همان اولش باغ سبز داشت ، چه كسي دروغ مي گفت ؟ بعضي ها ميگويند: من چوب صداقتم را مي خورم . راست است و همين است . بالاخره خدا امتحان ميكند چه كسي اهل صداقت است و چه كسي اهل صداقت نيست ؟ برعكس دروغ كه شكلات دارد . وقتي سوار هواپيما مي شويد يك شكلات مي دهند كه دهانتان را شيرين كنند . همان اولش است ، ممكن است آخرش سقوط هم باشد . دروغ با شكلات ، اول دهان شما را شيرين مي كند ، اما در آخر شما را بدبخت مي كند . 63- چه

ص: 13789

ميشود كه آدمها رياكار ميشوند ؟

اگر خط كش كج باشد ، خطي را هم كه شما با آن مي كشيد ، كج ميشود . راستي، راستي مي آورد و كجي ، كجي مي آورد . ريا كجي است و يك خطا ، زاييده يك اشتباه ديگر است . آن اشتباه كجاست ؟ سِّر رياكاري چيست ؟ چه ميشود كه انسان ريا كار ميشود ؟ اينها دچار اشتباه ميشوند . اشتباه آنها اين است كه تصور ميكنند ديگران روزي رسان هستند . شما مدير عامل شركت من هستيد . من فكر مي كنم شماهمه كاره هستيد . شما هستيد كه ميتوانيد به من روزي بدهيد و يا روزي را از من بگيريد . لذا من جلوي شما اهل تظاهر و ريا مي شوم . ظاهر سازي ميكنم . قرآن مي گويد : اشتباه نكن من رزاق هستم . هيچ كس جز خدا به تو روزي نميدهد . هيچ كس نميتواند به تو روزي بدهد مگر مگر او بخواهد . هيچ كس نميتواند از تو روزي را بگيرد ، مگر او بخواهد . حافظ قلم شاه جهان مقصد رزق است ، از بَهر معيشت نكن انديشه باطل . او است كه تقسيم مي كند و آن آقا يكي از خدمتكارهاي خداست . غم زانو ننشين غم بيهوده نخور كزغم خوردن تو رزق نگردد كم و بيش . با غم و غصه روزي كسي كم و زياد نميشود . پس اگرانسان اين را بداند ، فقط پيش خدا ريا ميكند و كاري مي كند كه فقط خدا ببيند . ديگر هيچ گناه و معصيتي هم انجام نمي

ص: 13790

دهد و دروغي هم نمي گويد . چرا ما دروغ مي گوييم ؟ چون مي خواهيم صد تومان خودمان را دويست بكنيم . چون احساس مي كنيم اگر دروغ بگوييم ، صد دويست ميشود . يعني دروغ رازق و روزي رسان است . خدا ميگويد : دروغ روزي رسان نيست . من روزي رسان هستم . حالا ممكن است طرف در بازار دروغ هم بگويد و روزي هم براي او بياورد . ممكن است بگويند : تملق هم رازق است . رزق فقط عدس و لوبيا نيست . در قرآن هر چيزي كه براي انسان خوب است ، رزق ناميده شده است . آبرو ، ثروت ، قدرت ، خوب است . مثلا دارو خوب است . رزق است . شما دارو را براي شفا مي خوريد و رزق دوم شفا است . اينكه قرآن مي گويد : خدا رازق است يعني اثر دست خداست . شما پول را براي رفاه مي خواهيد . شما با دروغ مي توانيد پول را كم و زياد كنيد ولي رفاه دست خداست . شما هر چيزي را براي چيزي مي خواهيد ، آن چيز دست من است . پوستش دست شماست ، مغزش دست من است . اگر كسي اين را بفهمد ، هيچ وقت به كسي تهمت نمي زند . زيرا تهمت مي زنيم كه آبروي طرف برود . آبرو دست خداست . من اعتبار ظاهري شما را پايين مي آورم تا شخصيت شما را پايين بياورم . شخصيت دست خداست . او تصميم ميگيرد . رزق يعني آثار . من هستم كه اثر مي دهم .

ص: 13791

پس اگر اين را بفهميم ، هيچ وقت ريا نميكنيم . زيرا من ريا مي كنم كه اضافه كار بيشتري بگيرم تا آرامش در زندگي ام داشته باشم . خوب آرامش دست خداست . قرآن انديشه ما را تهذيب مي كند . تو اگر مي فهميدي خدا رازق است و روي تهمت و ريا حساس است و وقتي شما مي خواهي از مدركت بهره ببري ، خدا جلوي آنرا مي گيرم .

88-08-23

2- خيلي زود عصباني مي شوم . براي نجات از عصبايت چه كار كنم ؟

وقتي رادياتور ماشين جوش مي آورد ، سريع كنار مي زنيد و متوقف مي شويد . ما هم وقتي عصباني مي شويم ، بايد كنار بزنيم . بايد توقف كنيم . روايات مي گويند : بايد سكوت كنيم . حضرت علي (ع) مي فرمايد : خشم و غضب و عصبانيت خود را با سكوت درمان كنيد . درمان آن سكوت است . بعد انسان بايد يك آب سردي به سر و صورتش بزند . اينكار هم در كاهش عصبانيت موثر است . مثل يك ديگ پر از آب جوش روي اجاق است كه اگر شما يك ليوان آب سرد روي آن بريزيد از جوش مي افتد . البته اين كاركافي نيست . سعي كند يك جابجايي هم انجام بدهيد . وقتي در خانه عصباني مي شويد چند ساعتي از خانه بيرون برويد . در محل كار كه عصباني مي شويد ، دو ساعتي مرخصي بگيريد و ار محيط كار دور شويد . اين جابجايي در آرامش انسان موثر است . عصبانيت و خشم مثل كيف قاپ است

ص: 13792

. كيف قاپ مي آيد كيف شما را به هرقيمتي كه هست بزند ولو به آسيب ديدن شما و ضرر شما هم باشد . عصبانيت كيف قاپ است و مي آيد كه سرمايه معنوي شما را به هر قيمتي كه هست ، بزند . شما همان برخوردي را كه با كيف قاپ مي كنيد با عصباينت هم بكنيد . سريع جا خالي مي دهيد و جابجا مي شويد . در اينجا هم انسان بايد جابجا بشود و اين هم كافي نيست . بايد وقتي از خانه بيرون مي رويد ، در فكرت ، ماجرا را دنبال نكنيد و پرورش ندهيد . به نقاط مثبت طرف فكر كنيد . اگر خدمتي به تو كرده ، به خدمات او فكر كنيد . روي نقطه هاي منفي خودت تامل كن . روايات مي گويند : هرچه به سر خودت مي آيد ريشه اش در زير سر خودت است . دنبال چيز ديگري نگرديد . قرآن صريح ميگويد : هر بدي كه به شما مي رسد ، ريشه اش در خودت است . لغزش و خطايي كرده اي حالا توسط اين آقا چوبش را مي خوريد . خودت را ملامت كن . اگر اين چهار مورد را رعايت كنيد ، خيلي موثر است .

88-08-30

5 – درباره بيت " گفت يكي قطره باران ز ابري چكيد ، خجل شد چو پهناي دريا بديد كه جايي كه درياست من كيستم ؟ گر او هست حقا كه من نيستم " توضيح بدهيد .

حقارت و كوچكي انسان را به چه زيبايي نقاشي مي كند . يك قطره از ابر چكيده

ص: 13793

بود و خوشحال بود كه آب است ولي وقتي چشمش به دريا افتاد ، از خجالت آب شد . سعدي مي خواهد همان آيه قرآن را بگويد : انتم فقرا : اي مرد شما چيزي نيستيد. دستان خالي است . شما حكايت همان قطره هستيد . اگر خدا را ببينيد ، ديگر اين قدر براي همديگر شاخ و شانه نمي كشيد و منم منم نمي كنيد . اين قدر ادعا نمي كنيد . اي مردم ، شما قطره هستيد و پيامبر دريا است . شما بايد دنبال دريا برويد . دريا نمي تواند دنبال قطره راه بيفتد زيرا قطره ظرفيت ندارد . ما درنماز بسيار حساس هستيم كه تمام حركات پيامبر را انجام بدهيم . حتي حركت دستهاي پيامبر . پيامبر در حالت نماز ، دستهايشان را مي انداختند و در روايت اهل سنت هم ، اين را قبول دارند . پيامبر وقتي مي خواست نماز بخواهد دستش را بالا مي برد و تكبير مي گفت و بعد هر عضوي را سر جاي خودش قرار مي داد يعني دستش را پايين مي انداخت . ما در نماز اين قدر حساس هستيم و نماز موكت زندگي است . هر حساسيتي كه در نماز داريم ، بايد در زندگي هم داشته باشيم . خدا ميگويد : شما بايد اين حالت نماز را دائم داشته باشيد . در خارج از نماز هم بايد دستت سر جاي خودش باشد و دست درازي نكنيد . امضاي ناحقي نكنيد و با دستت سيلي به كسي نزنيد . ما قطره هستيم و بايد دنباله روي دريا بكنيم . 6 – درباره بيت

ص: 13794

" چو خود را به چشم حقارت بديد ، صدف در كنارش به جان پروريد سپهرش به جايي رسانيد كار، كه شد نامور به اميد شاها " توضيح دهيد

مي گويند : كوتاهترين كوهها ، كوه تور است . روايت داريم در اطراف كوه تورهم كوههاي بلندي وجود دارد . كوهها شنيدند كه خدا مي خواهد در كوهي با موسي مناجات كند . همه كوههاي بلند گفتند : كه چون ما بلندهستيم ، خدا موسي را اينجا مي اورد . تنها كوهي كه اصلا به ذهنش هم خطور نكرد كه موسي به آنجا برود و با خدا صحبت كند ، كوه تور بود . خدا به موسي دستور داد بالاي كوه تور بيا . سعدي مي گويد : چون قطره خودش را كم ديد و به آغوش دريا رفت ، صدف دهانش را باز كرد و او را در كنارش جاي داد و با جان دل ، او را پرورش داد و اين به جايي رسيد كه از قطرگي بيرون آمد و به يك مرواريد تبديل شد و ارزش پيدا كرد . مي خواهد بگويد : اي آدمها ، اگر خودتان را در برابر خدا دست كم گرفتيد و خدا را دست بالا گرفتيد ، آن وقت شما كوچكي مي كنيد و خدا روي شما كار مي كند . انسان وقتي خدا توي زندگيش بيايد خودش را جمع و جور مي كند . ما كه رها هستيم چون خدا در زندگي مان نيست . مثل يك جواني كه پايش را دراز كرده و آواز هم مي خواند ، وقتي بزرگي مي آيد ، خودش را

ص: 13795

جمع ميكند . ما هم اگر خدا را در زندگي مان ببينيم ، خودمان را جمع مي كنيم . شهيد آويني سيگاري بود و يك مرتبه سيگارش را ترك كرد . به او گفتند چرا اين كار را كرديد ؟ گفت : شنيدم كه امام زمان همه جا حاضر است . من پيش پدرم ، سيگار نمي كشم و به بيرون مي روم . حالا كه فهميدم امام زمان حاضر و ناظر است ، گفتم : كجا بروم كه ايشان نباشند. ديدم هر جا بروم ايشان هستند ، پس تركش كردم . وقتي او را احساس مي كند ، خودش را جمع مي كند . ديگر سيگار دود نمي كند . ما كه اين كارها را مي كنيم ، كسي را حاضر و ناظر نمي بينيم . بلندي از آن يافت كه پس شد ، در نيستي كوفت تا هست شد . چرا ارزش پيدا كرد و مرواريد شد . چون پست شد و پايين آمد و خداوند به او ارزش داد . ما بايد به چشم حقارت يه خودمان نگاه كنيم .

اگر قرار باشد يك نفر پايين بيايد و حقير بشود ، علاوه بر امضاي ما ، حتما بايد خدا هم امضا كند . اگر همه عالم امضا كنند و خدا امضا نكند باز كار درست نمي شود . مثل ميوه است . شما ميوه آب دار را جدا مي كنيد و بر مي داريد ، اين بخاطر خود ميوه است .

چه كار مي توانيم بكنيم كه بهتر ببينيم و دلهايمان پاك شود ؟ چشمها را بايد شست و جور ديگر بايد

ص: 13796

ديد . مولوي دقيق تر مي گويد . ايشان مي گويند : چشمها چه فايده دارد ؟ دل را بايد شست . دل كه پاك بشود ، چشم هم ، پاك مي بيند . اگر دلت پاك باشد ، نگاهت پيمانه مي شود و هرچه را ببيني ، سرمست مي شوي .

88-09-21

2 – ز خاك آفريدت خداوند پاك ، اي بنده افتادگي كن چو خاك . در باره اين بيت سعدي راهنمايي بفرماييد .

يك قواره پارچه خيلي زيبا و خوش رنگ و قيمتي به شما مي دهند . ارزش دارد ولي به درد شمانمي خورد . وقتي به كار شما مي آيد كه يك خياط ماهر ، اين را ببُرد و خوب بدوزد و شما آن را تن كنيد . آيات قرآني دقيقا مثل طاقه ها و قوارهاي پارچه است . ارزش و قيمت دارد ولي وقتي به درد ما مي خورد كه ما آن را به دست يك كارشناس آگاهي بدهيم تا ازاين ، براي ما يك جامه بدوزد تا اين را به تن كنيم و بتوانيم در جامعه ظاهر بشويم و بتوانيم با او زندگي كنيم .خدا در قرآن مي فرمايد : من شما را از گل و خاك آفريدم . خوب اين يك قواره پارچه است . ارزش دارد و كلام خدا است . ولي اين به درد كجاي زندگي من مي خورد ؟ مااين قواره پارچه را دست سعدي مي دهيم . او خياط خوبي است . حالا ببينيد سعدي از يك قواره پارچه ، چه درآورده است . مي گويد: خدا گفته من تو را از خاك آفريده

ص: 13797

ام ، پس بنده مثل خاك باش و افتادگي كن . به در مي گويد تا ديوار گوش كند . يعني من تو را از خاك آفريدم پس انتظار دارم تو هم مثل خاك باشي . اين خاك افتاده است . ويژگي خاك ، افتادگي است . تو هم بيا افتادگي و تواضع كن . با تواضع و افتادگي خودت را بالا مي بري . يك دو ريالي از جيب شما مي افتد و ارزشي ندارد ولي شما خم مي شويد و آنرا بر ميداريد زيراافتاده است . شماهم اگر افتاده باشيد بالا مي روييد . يكي ديگر از ويژگي هاي خاك پذيرش است . سنگ پذيرش ندارد ولي شما روي خاك راحت مي توانيد شيار بزنيد . خاك به شما اجازه مي دهد زير و رويش بكنيد ولي سنگ به شما اجازه نمي دهد . خاك بذر را مي پذيرد ولي سنگ نمي پذيرد . به همين دليل خاك سبز مي شود ولي سنگ سبز نمي شود . خاك با پذيرش سبز شد . اگر توه مپذيرش داشته باشي سبز مي شوي . كلام خدا مثل بذر است اگر آنها را بپذيري ، تو هم سبز ميشوي . بلاهايي كه گاهي خدا بر سرت مي آيد ، همان شخم زدن ها است . آنها را بپذير تا سبز شويي . يكي از ناله هاي اهل جهنم همين است كه اي كاش خاك بوديم . خدا گفت : دست از خاك بودن بر نداريد . اي كاش افتاده بوديم و دست از خاكي بودن برنمي داشتيم . كاشكي من هم اهل پذيرش بودم و اهل

ص: 13798

ايمان بودم . 4 – درباره بيت " چو گردن كشيد آتش هولناك ، ز بيچارگي تن بينداخت خاك " توضيح دهيد .

باز اين قواره اي ديگر از قرآن است كه سعدي برداشته و خوب خياطي كرده است . قرآن مي گويد : خودتان باشيد . اين قدر چشم هم چشمي نكنيد و نقش بازي نكنيد . شما كه سايه نيستيد . خصوصت سايه اين است كه دائم خودش را با شما تطبيق مي دهد و هيچ اراده اي از خودش ندارد . سايه تابع و تسليم محض است . خدا مي گويد : سايه آدم نباشيد . خود آدم باشيد . سعدي مي گويد : شما آتش و خاك را نگاه كن كه كنار همديگر هستند . اين آتش دائم دارد شعله مي كشد و رقصان به سمت بالامي رود. و سركشي مي كند . خاك او را مي بيند و خودش را به رنگ او در نمي آورد . همچنان افتاده مي ماند و كار خودش را مي كند . من به زندگي ديگران چه كار دارم . هر روز يك رنگ و يك مُد و يك تيپ . چرا من خودم را مثل او بكنم ؟ آنها خودشان را به رنگ من دربياورند. حافظ مي گويد : روزگار بايد خودش را با من هماهنگ كند نه اينكه من خودم را با آن هماهنگ كنم . پيامبر زماني زندگي مي كرد كه همه گمراه بودند ولي پيامبر تن به گمراهي نداد . همه آلوده بودند . نظافت و بهداشت معنايي نداشت . پيامبر چنان بهداشت را رعايت مي كرد كه حتي از

ص: 13799

يك حوله بيش از يكبار استفاده نمي كرد . يعني دو بار از يك حوله استفاده نمي كرد و مي گفت : بهداشتي نيست . اوج بهداشت در زماني كه اصلا نمي دانستند نظافت چيست . خودش را هم رنگ جماعت نميكرد . هر چه آتش گردن كشي كرد ،خاك همچنان افتاده و بيچاره ماند و به آتش كاري نداشت و نتيجه اش اين شد كه "چو آن سرفرازي نمود اين كمي ، از آن ديو كردند از آن آدمي" خاك كوچكي و كمي كرد و خدا آدم را در دامان او قرار داد و شيطان هم از سركشي آتش بوجود آمد يعني ميوه خاك ، انسان شد و ميوه آتش ، شيطان شد . اگر افتادگي بكني به آدميت مي رسي ولي اگر بخواهي آتش صفت باشي ، با حرف و نگاه ، دلها را آتش بزني ، شيطان را در دامانت مي گذارند . زندگي ات شيطاني ميشود . و خودت يك شيطان مي شوي .

88-10-12

60- يكي در بيابان سگي تشنه يافت ، برون از رمق در حياتش نيافت ، كلاه دلو كرد آن پسنديده كيش ، چو حبل اندر آن بست دستار خويش ، به خدمت ميان بست و بازو گشاد ، سگ ناتوان را دمي آب داد . خبر داد پيغمبر از حال مرد ، كه داور گناهان از او عفو كرد .( خدمت به خلق خدا )

هميشه شما يك قطره عطر ميزنيد و بوي خوشش فضا را پر مي كند . يك نفر عطر ميزند ولي صدها نفر بهره مي برند يعني يك عمل كوچك ولي نتايج

ص: 13800

بزرگ . دنيا يك چنين شرايطي از نظر معنوي دارد يعني عمل كوچك ، نتايج بزرگ . نمونه اش همين روايت پيامبر است . يك بنده اي از بندگان خدا داخل بهشت شد به خاطره اين كه در جاده اي كه مي رفت ، ديد كه خاري افتاده است ، اين را برداشت و كنار گذاشت . جابجايي خار كاري ندارد حتي باد هم مي تواند آنرا انجام بدهد . سعدي هم كه اين را ميگويد ، پشت اين چندين روايت است . روايت مي گويد : كار خير را انجام بدهيد و نگوييد كوچك است . آن را دست كم نگيرد . كار خوب ، كوچكش هم بزرگ است . صدقه خيلي پاداش دارد . روايت ميگويد : اگر شما به دوستت يك لبخند بزنيد ، خدا به شما پاداش صدقه مي دهد . لبخند كار كوچكي است ولي پاداش آن بزرگ است . روايت داريم : كسي گوشش سنگين است ، همين كه شما ميخواهيد به او بفهمانيد به شما پاداش صدقه مي دهند . هر كار خوبي پاداش صدقه را دارد . شما پوست موز را كه در زمين افتاده برداريد و در سطل آشغال بريزيد ، پاداش اين كار صدقه است . اگر انسان يكي از نيازهاي برادرمومن خود را برآورده كند ، خداوند حاجات فراواني را به او مي دهد . دنيا معدن طلا است . هركسي نيازي از برادرش را رفع كند مثل اين است كه تمام عمر بندگي خدا كرده است . اگر كسي يك دور در و خانه خدا بگردد ، خدا پاداش شش هزار حسنه را

ص: 13801

به او مي دهند . حالا اگر كسي گره اي از كار برادر مومن خود باز كند ، خدا پاداش ده طواف دور كعبه را به او مي دهد . اعمال كوچك ، نتايج بزرگ . داستاني در بحار الانوار است . خانمي مي خواست لقمه را در دهانش بگذارد ، گدايي از آنجا ميگذرد و تقاضا مي كند و او لقمه را به گدا مي دهد و در دهان خودش نمي گذارد . اين خانم فرزند خود را بغل كرد و به كنار چشمه براي لباسشويي رفت . گرگ بچه اش را برد . خانم فرياد مي كشيد و دنبال گرگ مي دويد . خدا فرشته اي فرستاد و بچه را از دهان گرگ گرفت و تقديم مادر كرد . گفت : اين بچه تو لقمه دهان گرگ بود . خدا اين لقمه را برگرداند بخاطر آن لقمه اي كه آن روز به آن گدا دادي و به خلق خدا خدمت كردي . اين لقمه در برابر آن لقمه . لقمه در برابر يك كودك ، چقدر كوچك است . سعدي هم همين را مي گويد . طرف يك سگ تشنه اي در بيابان ديد . آخرين رمق هايش بود . دو طرف كلاه خود را سوراخ كرد و دستمال خود را به آن بست و داخل چاه كرد و آب بيرون آورد و به سگ داد . پيامبر خبر داد : خدا تمام اعمال بد او را پاك كرد . يك عمل كوچك نتيجه اي بزرگ داشت . حالا چه موقع اعمال كوچك ، نتايج بزرگ دارد ؟ انسان تا خودش مقبول نباشد

ص: 13802

، كارش هم مورد قبول قرار نمي گيرد . اگر يك انسان جزامي به شما يك سيخ كباب بدهد نميگيريد . از آن طرف يك رفيق صميمي كه خاطرش را خيلي ميخواهيد ، اگر به شما يك تكه نان خشك هم بدهد ، آنرا مي گيريد و براينان خاطره ميشود . چرا ؟ زيرا اولي خودش مقبول نيست و هرچه هم بدهد ، مورد قبول شما نيست . ولي دومي مورد قبول شما است و كم آن هم براي شما ارزشمند است . خيلي ها پيش خدا مردود هستند و هرچه كارهاي بزرگ هم بكنند ، مورد قبول خدا نيست . آقايي ميگفتند : فردي بود كه بزرگترين دسته ي سينه زني را داشت و اعدام شد . اين خودش مقبول نبوده و اعمالش هم ، هرچي بزرگ باشد مورد قبول نيست . اگر خودش مقبول باشد ، اگر خاري هم بردارد ، مورد قبول است . قرآن مي گويد : خدا فقط از اهل تقوي مي پذيرد . يعني خدا فقط از كساني مي پذيرد كه خودشان پذيرفته شده باشند . سعدي هم رندانه به اين موضوع اشاره كرده است . پسنديده كيش يعني خودش و آئينش پسنديده بود . ببينيد چون خودش پسنديده بود ، عمل كوچكش ، نتيجه ي بزرگي داشت . البته كسانيكه پسنديده كيش نباشند ، اگر گره اي باز ميكنند ، در دنيا گره اش باز ميشود ولي آن طرف چيزي ندارند زيرا خدا مي گويد : من فقط از اهل تقوي مي پذيرم . شما هر عملي داريد بايد بسته بندي شده ، آن طرف بياوريد . شما

ص: 13803

وقتي مي خواهيد از مكه به مدينه بروي ميگويند : اول وسايلت را بسته بندي كن و محكم ببند و بعد ، قبل از اينكه شما وارد اتاق بشويد ، وسايلت را در اتاقت مي گذارند . بدون بسته بندي نمي توان وسايل را فرستاد . اعمال هم همين جور هستند . عمل ريز نياز به حفاظ دارد و حفاظ آن تقوي است . 62- يكي با سگي نيكويي گم نكرد ، كجا گم شود خير با نيك مرد( خدمت به خلق خدا)

كسي در بيابان به دور از چشم ديگران به سگي يك جرعه آب داد و اين نيكويي در درگاه خدا ، گم نشد . حالا اگر شما با يك انسان نيكويي انجام بدهيد ، گم ميشود ؟ انسان با سگ جواب مي گيرد ، آن وقت با نيكويي به انسان پاداش نمي گيرد ؟

روايت داريم : هرگاه مي خواهيد كار خيري بكنيد ، تعجيل داشته باشيد . مبادا آنرا از دست بدهيد . دوم اينكه آنرا بپوشانيد . سوم اينكه اين خير را در ذهن خودت كوچك كن . خدا ذره بين وار عمل ميكند . هر چه زمان ميگذرد ، عمل بزرگتر ميشود و عمل كه بزرگ شد ، پاداش آن هم بزرگتر خواهد شد . در خدمت به خلق خدا فرصت را از دست ندهيد .

1389

89-07-03

2 – ز خاك آفريدت خداوند پاك ، اي بنده افتادگي كن چو خاك . در باره اين بيت سعدي راهنمايي بفرماييد .

يك قواره پارچه خيلي زيبا و خوش رنگ و قيمتي به شما مي دهند . ارزش دارد ولي به درد

ص: 13804

شمانمي خورد . وقتي به كار شما مي آيد كه يك خياط ماهر ، اين را ببُرد و خوب بدوزد و شما آن را تن كنيد . آيات قرآني دقيقا مثل طاقه ها و قوارهاي پارچه است . ارزش و قيمت دارد ولي وقتي به درد ما مي خورد كه ما آن را به دست يك كارشناس آگاهي بدهيم تا ازاين ، براي ما يك جامه بدوزد تا اين را به تن كنيم و بتوانيم در جامعه ظاهر بشويم و بتوانيم با او زندگي كنيم .خدا در قرآن مي فرمايد : من شما را از گل و خاك آفريدم . خوب اين يك قواره پارچه است . ارزش دارد و كلام خدا است . ولي اين به درد كجاي زندگي من مي خورد ؟ مااين قواره پارچه را دست سعدي مي دهيم . او خياط خوبي است . حالا ببينيد سعدي از يك قواره پارچه ، چه درآورده است . مي گويد: خدا گفته من تو را از خاك آفريده ام ، پس بنده مثل خاك باش و افتادگي كن . به در مي گويد تا ديوار گوش كند . يعني من تو را از خاك آفريدم پس انتظار دارم تو هم مثل خاك باشي . اين خاك افتاده است . ويژگي خاك ، افتادگي است . تو هم بيا افتادگي و تواضع كن . با تواضع و افتادگي خودت را بالا مي بري . يك دو ريالي از جيب شما مي افتد و ارزشي ندارد ولي شما خم مي شويد و آنرا بر ميداريد زيراافتاده است . شماهم اگر افتاده باشيد بالا مي روييد

ص: 13805

. يكي ديگر از ويژگي هاي خاك پذيرش است . سنگ پذيرش ندارد ولي شما روي خاك راحت مي توانيد شيار بزنيد . خاك به شما اجازه مي دهد زير و رويش بكنيد ولي سنگ به شما اجازه نمي دهد . خاك بذر را مي پذيرد ولي سنگ نمي پذيرد . به همين دليل خاك سبز مي شود ولي سنگ سبز نمي شود . خاك با پذيرش سبز شد . اگر توه مپذيرش داشته باشي سبز مي شوي . كلام خدا مثل بذر است اگر آنها را بپذيري ، تو هم سبز ميشوي . بلاهايي كه گاهي خدا بر سرت مي آيد ، همان شخم زدن ها است . آنها را بپذير تا سبز شويي . يكي از ناله هاي اهل جهنم همين است كه اي كاش خاك بوديم . خدا گفت : دست از خاك بودن بر نداريد . اي كاش افتاده بوديم و دست از خاكي بودن برنمي داشتيم . كاشكي من هم اهل پذيرش بودم و اهل ايمان بودم . 4 – درباره بيت " چو گردن كشيد آتش هولناك ، ز بيچارگي تن بينداخت خاك " توضيح دهيد .

باز اين قواره اي ديگر از قرآن است كه سعدي برداشته و خوب خياطي كرده است . قرآن مي گويد : خودتان باشيد . اين قدر چشم هم چشمي نكنيد و نقش بازي نكنيد . شما كه سايه نيستيد . خصوصت سايه اين است كه دائم خودش را با شما تطبيق مي دهد و هيچ اراده اي از خودش ندارد . سايه تابع و تسليم محض است . خدا مي گويد :

ص: 13806

سايه آدم نباشيد . خود آدم باشيد . سعدي مي گويد : شما آتش و خاك را نگاه كن كه كنار همديگر هستند . اين آتش دائم دارد شعله مي كشد و رقصان به سمت بالامي رود. و سركشي مي كند . خاك او را مي بيند و خودش را به رنگ او در نمي آورد . همچنان افتاده مي ماند و كار خودش را مي كند . من به زندگي ديگران چه كار دارم . هر روز يك رنگ و يك مُد و يك تيپ . چرا من خودم را مثل او بكنم ؟ آنها خودشان را به رنگ من دربياورند. حافظ مي گويد : روزگار بايد خودش را با من هماهنگ كند نه اينكه من خودم را با آن هماهنگ كنم . پيامبر زماني زندگي مي كرد كه همه گمراه بودند ولي پيامبر تن به گمراهي نداد . همه آلوده بودند . نظافت و بهداشت معنايي نداشت . پيامبر چنان بهداشت را رعايت مي كرد كه حتي از يك حوله بيش از يكبار استفاده نمي كرد . يعني دو بار از يك حوله استفاده نمي كرد و مي گفت : بهداشتي نيست . اوج بهداشت در زماني كه اصلا نمي دانستند نظافت چيست . خودش را هم رنگ جماعت نميكرد . هر چه آتش گردن كشي كرد ،خاك همچنان افتاده و بيچاره ماند و به آتش كاري نداشت و نتيجه اش اين شد كه "چو آن سرفرازي نمود اين كمي ، از آن ديو كردند از آن آدمي" خاك كوچكي و كمي كرد و خدا آدم را در دامان او قرار داد و

ص: 13807

شيطان هم از سركشي آتش بوجود آمد يعني ميوه خاك ، انسان شد و ميوه آتش ، شيطان شد . اگر افتادگي بكني به آدميت مي رسي ولي اگر بخواهي آتش صفت باشي ، با حرف و نگاه ، دلها را آتش بزني ، شيطان را در دامانت مي گذارند . زندگي ات شيطاني ميشود . و خودت يك شيطان مي شوي .

89-07-10

مي چرخم و دلم به مدار تو دل خوش است پاييز اين جهان به بهار تو دل خوش است، صبر و قرار رفته از اين عالم و هنوز اين وعده باز دل به قرار تو دل خوش است ، گفتي به دار مي كشي ام وعده ي خوشي ست اصلا دلم به وعده ي دار تو دل خوش ست ، خاكستري كه مانده به جا تا جوان شود هر لحظه دم به دم به شراب تو دل خوش ست ، يار صبور دست مرا آن جهان بگير اين غرق در گنه به تبار تو دل خوش ست ، سيب ازل جنون دلم را دوا نكرد با سهمي از لبان انار تو دل خوش ست .

سوال – در مورد ادامه ي خطبه ي 87 نهج البلاغه توضيحاتي بفرماييد.

پاسخ – حضرت علي (ع) مي فرمايد: با آنكه چراغ هاي هدايت روشن گر راهند چون گمراهان به كجا مي رويد ؟ چرا سرگردان هستيد درحالي كه عترت پيامبر خدا دركنار شماست .

اميرالمومنين گله مندانه مطرح مي كنند كه كجا مي روييد ؟ ما هستيم . منتها خودشان را با اوصافي توصيف كرده اند . در قديم در بيرون شهر ستون هايي نصب

ص: 13808

مي كردند وروي آن آتش روشن مي كردند كه كساني كه بيرون از شهر مي آيند گم نشوند . لذا هر چه به اين قسمت نزديكتر مي شدند به آبادي نزديكتر مي شدند . به اين ستون ها منار مي گفتند كه در فارسي به آن گلدسته ( جاي آتش ) گفته مي شود . البته الان به اشتباه به ماذن مسجد ، مناره يا گلدسته گفته مي شود . اميرالمومنين اهل بيت را به منار تشبيه مي كند . چون آنها ايستاده اند ، در راه خدا استوار هستند ، ثبات دارند ، در سر آتشي از عشق الهي و انديشه هاي نوراني دارند . پس به افكار و انديشه هاي ما توجه كنيد تا به خدا نزديك بشويد و اگر به آنها پشت كنيد از خدا دورمي شويد . حضرت مي فرمايد: چرا شما انديشه ها و افكار من را ناديده مي گيريد ؟ من مي گويم آنچه شما مي كاريد درو مي كنيد . اگر روزي نسبت به فرزند خودت محبت كردي در پايان محبت درو مي كني . كشور تركيه سريالي مي سازد كه تمام قسمت هاي آن نشان دهنده ي همين كلام حضرت است كه هر چه مي كاري همان را درو خواهي كرد. پس عملي درعالم عكس العملي دارد . حضرت مي فرمايد: چطور شما با وجود ما سرگشته هستيد درحالي كه خاندان پيامبر در بين شما هستند ؟ در واقع افكار پيامبر در بين شما نيست والا شما هيچ وقت خطا نمي كنيد . وقتي هوا وهوس به وسط مي آيد انسان حتي نمي تواند خدا را ببيند

ص: 13809

. پس ما بايد جليو هوا و هوس هاي خودمان را بگيريم .

حضرت مي فرمايد: آنها زمام داران حق هستند.اينكه امام علي (ع) اصرار مي ورزيد كه بگذاريد من زمام دار و حاكم باشم بخاطر حق آن بود . زيرا تنها امام است كه مي تواند به حق زمام داري بكند . مولوي در اين مورد توصيفي دارد : تا اميران را نمايد راه حكم تا اميري را دهد جان دگر تا دهد نخل خلافت را ثمر . افرادي درخت خرما را در زمان معيني تلقيح مي كنند والا اين درخت خرما نمي دهد . اين خلافت مثل نخل است و تنها كسي كه مي تواند اين را بارور كند من هستم . اگر من بر تخت خلافت بنشينم شما از او رطب شيرين خواهيد گرفت و اگر كسي جز خاندان ما باشد اين كار امكان پذير نيست . اگر كسي جا پاي ائمه بگذارد و خليفه ي آنها باشد مي تواند زمام دار حق باشد. مي فرمايد : آنها پيشوايان دين هستند . يك معناي علم پرچم و يك معناي آن كوه است . يكي از صفات كوهها اين است كه ثابت هستند بخاطر همين مظهر پايداري و صلابت هستند . ديگر اينكه كوهها از همه جا ديده مي شوند و ديگر اينكه كوهها مأمن خوبي هستند . ديگراينكه كوهها خزائن الهي را در دل شان جاي داده اند . ايشان اهل بيت را به كوهها تشبيه مي كند چون اهل بيت همين چند صفات را دارند . گنجينه ي دين در دل ، ذهن و افكار آنهاست . مي فرمايد : اينها

ص: 13810

زبانهاي راستي هستند و راستگويانند . حضرت اهل بيت را بخاطر ويژگي هايي كه دارند به زبان تشبيه مي كند . زبان سراپا نرمي است و استخوان ندارد . اهل بيت سراپا نرمي و لطافت هستند . هركسي كه نرم خو شد هواخواهان بيشتري دور او جمع خواهند شد . هر درختي كه چوب نرمتري دارد شاخ و برگ بيشتري دارد . انسان وقتي نرمخو شد دوستان ورفقاي بيشتري پيدا مي كند . ويژگي زبان اين است كه انسان بوسيله ي زبان مزه ها و طعم ها را مي فهمد . اگر شما مي خواهيد طعم دين را بفهميد بايد بوسيله ي اهل بيت آنرا بفهميد . شما با هيچ عارفي نمي توانيد طعم دين را بفهميد . اميرالمومنين مي فرمايد : كسي طعم دين را مي چشد كه با ما باشد . شما محال است كه بدون زبان طعم چيزي را بفهميد . اگر ما در كام شما و ذهن و فكر شما نباشيم هيچ وقت شما طعم دين را نمي فهميد . كساني كه اين ادعا را مي كنند توهم دارند . توهم نوعي بيماري است . بعضي ها فكر مي كنند كه كسي در كنار آنهاست و با آنها حرف مي زنند . حضرت مي فرمايد : بايد آنها را در بهترين منازل قرآن جاي دهيد . قرآن را در بهترين جايش قرار دهيد . شما مي توانيد قرآن را در سر يا توي سر قرار بدهيد . بهتر است كه ما قرآن را در توي سرمان يعني در فكرمان قرار بدهيم . بهترين جايي كه بايد اهل بيت را قرار داد

ص: 13811

در جان و دل انسان است . لذا مي فرمايد: بهترين جايي كه قرآن را قرار مي دهيد ما اهل بيت را قرار بدهيد . يعني ما را كنار قرآن قرار بدهيد. و ما را از قرآن جدا نكنيد. ما وقتي در كنار قرآن قرار بگيريم سودمند هستيم . اگر ما از هم جدا بشويم هيچ كدام از ما سودمند نيستيم . اين مثل نمك است كه از دوعنصر تشكيل شده است كه هر كدام از اين دو عنصر به تنهايي سم است ولي وقتي اين دو با هم تركيب مي شوند نمك را تشكيل مي دهند . قرآن منهاي اهل بيت سم است . اهل بيت منهاي قرآن سم است .وقتي قرآن و اهل بيت در كنار هم قرار مي گيرند طعم و مزه مي دهند .

افكار اهل بيت آنقدر روشن است مثل اين است كه آنها بين ما هستند .اي برادر تو همه انديشه اي . پيامبر و علي جز انديشه چيز ديگري نيستند و آنها در كنار ما هستند . نهج البلاغه و نهج الفصاحه در كنار ماست . پس به همه ي ما مي فرمايد كه كجا مي روييد در حالي كه بين شما پيامبر و امام هست ؟

حضرت مي فرمايد : همانند تشنگاني كه به سوي آب تشنگانند شما هم به سوي آنها بشتاب ببريد . حضرت مي فرمايد كه به سراغ اهل بيت برويد اما به نوع رفتن شتران تشنه . شترها بصورت قطار و پشت سر هم حركت مي كنند ولي همين كه چشمه ي آبي مي بينند بي تاب مي شوند و بهم مي ريزند

ص: 13812

و متانت ندارند و خودشان را به آب مي رسانند. حضرت مي فرمايد كه از سر سيري به سراغ ما نياييد بلكه از سر تشنگي به سراغ ما بياييد . گلفروش ها وقتي كه گل تشنه شد ساقه ي آنرا در جوهر فرو مي كنند و به هر رنگي كه بخواهند گل را در مي آورند . اين ساقه اگر تشنه نباشد يك قطره جوهر را هم بر نمي دارد و تغيير رنگ نمي دهد . شما براي اينكه افكار و انديشه هاي ما را جذب ذهن تان بكنيد تشنه به سراغ ما بياييد . يعني حرفهاي ديگران را كنار بگذاريد و حرفهاي ما را بخواهيد . و به هر حرفي گوش ندهيد . اگر شما تشنه به سراغ ما بياييد حرفهاي ما جذب وجود شما مي شود. ما مثل آب حيات براي شما هستيم زيرا آب مايه ي سبزي و طهارت است . هيچ چيزي جاي آب را نمي گيرد . ممكن است كه بعضي از چيزهاي جاي غذا را بگيرد ولي هيچ چيزي جايگزين آب نمي شود . اهل بيت مثل آب حيات هستند وهيچ چيزي جاي آنها را پر نخواهد كرد .

سوال – سوره بقره آيات 30 الي 37 را توضيح بفرماييد .

پاسخ – تفاوت كلام خدا با كلام ما در اين است كه خدا فرموليته صحبت مي كند ولي ما فرماليته صحبت مي كنيم . خدا وقتي با شما صحبت مي كند فرمول زندگي را به شما مي گويد. اين آيات پر از فرمول است. مي فرمايد كه اگر افتادگي نكنيد مي افتيد . خدا به شيطان گفت

ص: 13813

كه به آدم سجده كنيد او از شما بهتر است . شيطان افتدگي نكرد و از چشم خدا افتاد و مظهر زشتي و پستي شد . از طرفي فرشته ها افتادگي كردند و مظهر زيبايي و پاكي شدند . سعدي مي گويد : دانه تا نيفشاني نرويد يعني تا دانه اي در دست تو هست سبز نمي شود ، وقتي اين دانه افتاد ، افتادگي كرد ، تنش در خاك فرو رفت و فروتن شد سبز مي شود . مولوي مي گويد : هر دانه شد افكنده بر بست و درختي شد اين رمز چو دريابي با ما شوي افكنده . وقتي يك دانه مي افتد درخت مي شود يعني بزرگ مي شود و سايه پيدا مي كند چون افتادگي پيدا كرد . رمز اينكه من در چشمها مولوي و بزرگ شدم اين است كه افكنده شدم تا سرافكنده نشوم . اگر بيفتي سربلند مي شوي .

ما در شب قدر دوتا كار مي كرديم . يكي اينكه قرآن را در برابر صورت گرفتيم و بعد روي سر گذاشتيم . اينكه ما قرآن را در برابر صورت مي گيريم يعني اينكه قرآن از امشب هر روز در برابر من است و من آنرا مي خوانم و اينكه قرآن را روي سر گذاشتيم يعني اينكه خدايا هرچه تو در قرآن گفتي من روي سرم مي گذارم . و اطاعت مي كنم . انسان اگر روزي يك صفحه قرآن بخواند و به يك آيه عمل بكند خوب است .

سوال – آيا ازدواج پسرها و دخترهايي كه از نظر سطح سواد با هم متفاوت هستند اشكال دارد

ص: 13814

؟

پاسخ – زن و مرد مثل قاب و تصوير مي مانند . تصوير و قاب بايد به يكديگر بيايند . شما هيچ وقت يك نقاشي كودكانه را در يك قاب گرانقيمت نمي گذاريد زيرا به يكديگر نمي آيند . قاب بايد از تصوير بزرگتر باشد . پس اول بايد تفاوت باشد. اگر تفاوت هست بيشترين تفاوت براي مرد باشد نه براي زن يعني اگر زن سه امتياز دارد مرد بايد چهار تا امتياز داشته باشد . اگراين طور نباشد مرد نمي تواند قوام باشد . در نهايت بايد به اندازه ي يكديگر باشند . اگر قرار است كه متفاوت باشند مرد بايد متفاوت باشد .

انشاءالله مسلمين هميشه خندان باشند .

89-07-17

سوال – اين فراز از نهج البلاغه در مورد خصايص اهل بيت : " اي مردم هر كسي كه از ما بميرد در حقيقت نمرده است و چيزي هم از ما كهنه نميشود . آن چيزهايي را كه نمي دانيد نگوييد . پس بسياري از حقايق در اموري است كه شما نا آگاهانه آن را انكار ميكنيد . " را توضيح بدهيد . پاسخ – اهل بيت ويژگيهاي فراواني دارند . دو تا از آنرا امير المومنين در اين فراز بيان ميكند . مي گويد كه ما اهل بيت مردگي نداريم . ما اهل بيت كهنگي نداريم . مي ميريم مثل بقيه ولي مرده نيستيم . مرده كسي است كه منشا اثر و تاثير نباشد . ولي اين چه مرده اي است كه شما كنار قبر حضرت علي (ع) مي رويد و ميگوييد كه من شهادت مي دهم كه سخنان من را

ص: 13815

مي شنوي و پاسخ سلام من را مي دهي ، پس آنها مرده نيستند . بله مثل بقيه دفن مي شوند ، ظاهرا مي ميرند ولي حقيقتا مرگ ادامه ي زندگي است منتها به نوع بازتري . مي گويد كه ممكن است تن ما هم زير خاك بپوسد ولي ما پوسيده نخواهيم شد . كهنگي بر نمي داريم . چيزي كهنگي بر مي دارد كه بي ارزش باشد و خاصيت نداشته باشد . فرش هاي دست بافت و فرش هاي ماشيني خيلي تفاوت دارد . يكي از تفاوتهايش اين است كه فرش هاي ماشيني وقتي پا مي خورد از قيمت مي افتد . هر چه بيشتر پا بخورد بي ارزش تر و فرسوده تر ميشود ، رنگ و لعابش را از دست مي دهد ولي فرش دستي اين طوري نيست ، هر چه بيشتر پا بخورد قيمتي تر ميشود و رنگ و لعابش جاذبه ي بيشتري پيدا مي كند . اهل بيت هم دست پرورده ي خدا هستند . دست بافته ي خدا هستند به همين خاطر هر چه اينها در جامعه كوبيده تر بشوند ، قيمتي تر ميشوند . هر چه بمانند ، ارزشمندتر ميشوند . حافظ سِرش را مي گويد كه بارها گفته ام و بار دگر مي گويم كه من دل شده اين ره نه به خود مي پويم ، در پس آينه طوطي صفتم داشته اند آنچه استاد ازل گفت : بگو ، ميگويم ، من اگر خارم و گر گل ، چمن آرايي هست كه از آن دست كه مي پروردم مي رويد . مي گويد كه من طوطي صفت

ص: 13816

هستم و هر چه او مي گويد ، من مي گويم . هر چه او بخواهد مي خواهم ، وصل به او هستم . اگر او كهنه شد ، من هم كهنه ميشوم . اگر خدا مرد ما هم مي ميريم . ما متصل به او هستيم . خدا حي لايموت است ، اين ها هم حي لايموت هستند . البته امير المومنين مي گويد كه اين سخن مال من نيست . مردم اين حرف رسول خداست . توصيفي را هم كه بكار مي برد خاتم النبيين است. خاتم را همان نگين انگشتري مي گويند . حلقه ي انگشتر را بخاطر نگين آن مي سازند . زيبايي آن هم به نگين آن است . اگر هم بخواهند روي آن چيزي بنويسند روي نگين آن مي نويسند و هيچ گاه نگين را از انگشتري جدا نمي كنند . هميشه با هم هستند . پيامبر اكرم نسبت به پيامبران چنين نسبتي دارد . همه ي آنها آمدند تا پيش زمينه اي براي پيامبر باشند . پيامبر نگين آنهاست . خدا هر حرف تازه اي كه داشت روي اين نگين حك كرد . حرفهاي تازه مال اوست . البته اين نگين را هم نميشود از آنها جدا كرد . يعني شما نبايد پيامبر را از عيسي و موسي جدا كنيد . خدا در قرآن مي گويد كه ما مصدق هستيم و همه ي انبياء را تصديق مي كنيم . هم پيامبر را و هم پيامبران پيشين را . ما به عيسي معتقد هستيم و ما مسيحي واقعي هستيم . ما مسيح را قبول داريم باضافه ي تو .

ص: 13817

كليمي واقعي ما هستيم . ما موسي را قبول داريم باضافه ي تو . همه ي آنها باضافه ي تو را قبول داريم . اگر تو از آنها جدا بشوي و همه ي آنها دست به دست هم بدهند ، فرياد رس بشر امروزي نمي توانند باشند . چرا اين ها فرياد رس بشر روزگار خودشان بوده اند ؟ بشر مثل يك طفل نابيناي پنج ساله است . يك عصاي سفيد به اين بچه مي دهند كه اندازه ي خودش است . استقامت و استحكام آن هم به اندازه ي وزنش است . اگر اين بچه ده سالش بشود ، ديگر آن عصا را به او نمي دهند . عصاي بلندتر و مقاوم تري به او ميدهند . اگر سي سالش شد باز عصا را تغيير مي دهند . عيسي ، نوح و ابراهيم عصا هستند براي انسانهاي نابيناي ديروز . اگر امروز بخواهي عصاي مسيح را دست بشر بدهيد ، اصلا نمي توانند با آن حركت بكنند . همين مقدار افق ديدي هم كه دارند از دست مي دهند . اين پيامبران مقدمه اي هستند براي وجود نازنين پيامبر اكرم و نمي شود پيامبر را از آنها جدا كرد . لذا ميگويد اين سخن را از نگين انبياء بگيريد .

شما وقتي مي خواهيد سفر برويد اشياء قيمتي را جايي پنهان ميكنيد كه به ذهن كسي خطور نكند . در قديم طلا را سياه مي كردند و آنرا قاطي زغال ها مي انداختند . به ذهن كسي خطور نمي كرد كه لاي زغال ها طلا باشد يا پير زنها پول را در متكا ميكردند

ص: 13818

. مرحوم بهلول در راه مشهد هر بار كه از ماشين پياده مي شد ، يك دستمال كثيف داشت كه روي صندلي مي گذاشت و پياده مي شد و تهران جايي رفت و سيصد هزار تومان به طرف داد و گفت اين سيصد هزار تومان لاي دستمال كثيف بود و چون دستمال كثيف بود ، كسي به آن نگاه نمي كرد . حضرت علي (ع) مي گويد كه چون حقيقت با ارزش است خدا آن را جايي ميگذارد كه شما به ذهنتان هم خطور نكند و منكر ميشويد . پس اگر چيزي شنيديد منكر نشويد . حرفي در باره ي آن نزنيد . نه آن را رد كنيد و نه آنرا تاييد كنيد. شايد حق و حقيقت باشد . الان خيلي چيزها از عرفا نقل مي كنند و طرف مي گويد كه من قبول ندارم . چرا قبول نداري ؟ قبول نداشته باشد ولي رد هم نكند . شايد درست باشد . انكار نكن دليلي بر رد آن داشته باشد . با دليل تاييد كن و يا رد كن . هر چه كه با ذهن تو جور نيست رد نكن . خيلي از چيزها با ذهن تو جور نيست. چيزي كه نمي فهميد نگوييد . نه در تاييدش نه در رد آن . بيشتر حقيقت ها در همان جاهايي است كه شما منكر هستيد.

- مردم عذرخواهي كنيد و معذور بداريد كسي كه هيچ دليلي بر ضدش نداريد و آن شخص من هستم.

انسان بايد يا معيارهاي خوش آمدن هايش يا خودش باشد يا خدا باشد. گاهي وقتها مي گوييد كه من از فلاني خوشم

ص: 13819

نمي آيد . مي گوييم كه چيزي هم بر عليه او داري؟ ميگويد : نه . علي ميگويد كه خدا از اين خوش آمدن هاي تو خوشش نمي آيد . تو وقتي ميتواني بگويي از فلاني خوشم نمي آيد كه دليل داشته باشي . حق نداري به او بي توجهي و بي اعتنايي بكني . معذور بداريد كسي كه شما هيچ حجتي بر عليه او نداريد . مصداق روشن اين سخن من ، خود من هستم . شما به من بي توجهي مي كنيد و خيلي به من بدي ميكنيد و هيچ شاهدي نداريد . به من بي توجهي و بي اعتنايي نكنيد .

-آيا من به قرآن كه همان ثقل اكبر است عمل نكردم و آيا عطرت نبي شما را در ميان شما باقي نگذاشتم ؟

يك ساختمان كه بر اساس نقشه ساخته شده باشد ، مشخص است كه حساب شده بالا رفته است. يك فرش هم كه بر اساس نقشه ساخته شده است همين طور است . امير المومنين ميگويد : بافت وجودي شخصيت خودم بر اساس نقشه ساخته شده ، من هيچ عملي انجام نداده ام مگر بر اساس قرآن . قرآن نمي گويد ، مي گويد : ثقلل الاكبر . به قرآن هم ثِقل مي گويند هم ثَقََل مي گويند. ثقل يعني سنگين ، ثقل يعني سنگيني . قرآن چون سنگيني دارد به آن ثقل مي گويند . هر سبكي با يك حرف جابجا ميشود ، با يك هوا و هوس جابجا ميشود ، چيزي كه سبك هست اگر چيز سنگيني روي آن بگذاري حفظ مي شود . مثلا در بيابان

ص: 13820

وقتي فرش را باد مي زند روي آن چيز سنگيني ميگذاري كه تكان نخورد . هيچ چيز نمي تواند آنرا جابجا كند . عرب به هر چيز قيمتي ثقل ميگويد يعني گران بها به معني زاد و توشه مسافر هم هست . ما هم چون در اين دنيا مسافر هستيم ، قرآن زاد و توشه ي ماست يعني ثقل ماست . از يك طرف هم نفيس و گرانبهاست . لذا مي گويد : من در بين شما به قرآن كه ثقل است عمل نكردم ؟ منتها اهل بيت هم ثقل هستند . كساني جابجا ميشوند كه از علوي و حسيني شناختي ندارند . پس قرآن ثقل اكبر و اهل بيت ثقل اصغر هستند . دليلش هم اين است كه امام حسين (ع) خودش را قرباني قرآن كرد . گقت كه من قيام كردم چون به قرآن عمل نمي شد . پس معلوم ميشود قرآن بالاتر از اهل بيت است . آيا من نگذاشتم در ميان شما اهل بيت را ؟ اينجا تَرَك يعني چيزي كه مي گذارد كسي كه مي ميرد مي گويند ماترك يعني رها كردن . يعني امام حسن (ع) وامام حسين (ع) را با تمام وجود از خيلي از حوادث حفظشان نكردم ؟ در جنگ جمل حضرت به محمد حنفيه مي گفت : برو . حمله كن ، هجوم كن . او ميرفت و دوباره برميگشت و حضرت دوباره به او فرمان حمله مي داد . بعد از چند دفعه كه اين اتفاق افتاد ، او نگاه معنا داري به امير المومنين كرد و حضرت فهميد كه مي خواهد بگويد چرا همه

ص: 13821

اش من ؟ چرا به حسن و حسين نمي گويي ؟ حضرت فرمود كه تو فرزند علي هستي ولي اين دو فرزندان رسول خدا هستند ، خودت را سپر اينها قرار بده . يك وقتي علي شمشير ذوالفقار را مي خواست به چهار درهم كه خيلي ارزان بود بفروشد و مي گفت چون جان حسن و حسين از گرسنگي در خطر است اين را مي فروشم و بياييد آن را بخريد . مي گويد كه من اين ها را از ميان تمام حوادث براي شما حفظ كرده ام و شما در جريان هستيد .

- آيا پرچم ايمان را در بين شما استوار نكردم ؟ آيا من آگاهتان نكردم از حد و مرز حرام و به شما آگاهي ندادم ؟ كسي كه در چهار سال قبل از مرگش يازده هزار خطبه ، نامه و كلمات قصار دارد و بيست و چند سال سكوت مي كند ، شوخي نيست . مي گويد كه اگر حرف زدم براي اين بود كه عَلم ايمان نيفتد ، اگر سكوت كردم براي اين بود كه علم ايمان نيفتد . همه ي اين ها بخاطر اين بود كه پرچم ايمان و علم دين برقرار باشد و شما اهل ايمان باشيد . من در بين شما پرچم ايمان را با سكوت و صحبت خودم استوار كردم . يكي از خواننده ها مي گفت : من در تمام عمرم لب به انگور نزده ام چون انگور براي تارهاي صوتي يك خواننده خوب نيست . يك خواننده هم اگر بخواهد آواز خوشي داشته باشد ، يك محدوديت هايي دارد ، ممنوعيت هايي دارد و

ص: 13822

يك دانه اي تلخي بايد مصرف بكنند تا آن آواز خوش از دست نرود . اگر كسي هم مي خواهد دين دار باشد ، بايد يك محدوديتها و ممنوعيت هايي را بپذيرد . يك جاهايي ورود كند و يك جاهايي ورود نكند . اين را حدود حلال و حرام مي گويند . مي گويد كه من بودم كه آن مرزها را براي شما تعيين كردم ، من بودم كه شما را آگاه كردم بر مرزهاي حلال و حرام .

-لباس عافيت را با عدل خودم بر تن تان پوشاندم و آيا معروف را با حرفها و عمل خودم در بين تان رواج ندادم ؟

عدل را در جامعه به لباس تشبيه مي كند . چون همان ويژگي هاي لباس را هم دارد . لباس انسان را از گرمي و سردي حفظ مي كند و مايه ي زينت و زيبايي است . جامعه اي هم كه در آن عدل حاكم باشد ، جامعه ي تندرست و سالمي است و از طرفي در آن جامعه مردم باعدل باهم رفتار مي كنند . مي گويد كه من بودم كه آن جامعه ي عافيت را با عدل خودم بر تن شما پوشاندم . معروف را گسترش و توسعه دادم با سخن و عمل خودم و فقط هم حرف نزدم عمل هم كردم و بكار بستم تا پيش شما مجسم بشود و بفهميد كه اين حرفها قابل عمل است . لذا اول عمل مي كرد و بعدا مي گفت .

-آيا كرامات اخلاقي را به شما نشان ندادم ؟ آيا ملكات اخلاقي را به شما ياد ندادم ؟

يك

ص: 13823

وقت شما به من خوبي مي كني و من هم در ازاي آن به شما خوبي مي كنم ، به اين حسن خُلق مي گويند . حالا يك وقت شما بدي مي كني و من به شما خوبي ميكنم ، به آن كرامت اخلاقي مي گويند . مي گويد كه آيا من به شما كرامت اخلاقي نشان ندادم . شما به من بدي كردي و من به شما خوبي نكردم . مثل كاري كه زمين به آسمان مي كند كه زمين گرد و غبار به آسمان مي دهد و آسمان قطرات باران مي دهد .

-در آن موارد كه بينش تان ژرفاي آن را درك نمي كند و تفكرات تان از نفوذ در آن ناتوان است ، راي غلط بكار نبريد .

اين تكرار همان مطلب اول است . اين قدر مهم است كه باز مي گويد كه چيزي را كه نمي فهميد نگوييد . اين قدر آدمها از همين نقطه زمين مي خورند كه باز تكرار مي كند . چيزي كه ديد شما به آن كشيده نمي شود ، اعمال راي نكنيد . ابن سينا ميگفت : هر چه را مي شنويد در بُعد امكان بگذاريد . آنجايي كه فكرتان نمي رسد اعمال نظر نكنيد .

-سوره بقره صفحه 12را توضيح بدهيد .

در اين صفحه ي قرآن مي فرمايد : يا به همه ي آيات ايمان بياوريد يا ايمان نياوريد زيرا كارتان مشكل ميشود . ببينيد قرآن دكه ي ميوه فروشي نيست كه دست چين كني وگل چين كني و انتخاب كني ، هر كدام خوشت آمد برداري و هر كدام خوشت نيامد

ص: 13824

زمين بگذراي ، حق انتخاب نداري . يك انتخاب مي تواني بكني . يا همه را بردار يا برنداري . كاري كه پيامبركرد ، به همه آنچه كه نازل شد ايمان آورد . ولي ما جدا ميكنيم . قرآن مي گويد : دزدي و غيبت نكنيد . خوب ما دزدي نمي كنيم ولي غيبت مي كنيم . ما احساس مي كنيم قبح آن كمتر است ولي خدا مي گويد : هر دو قبيح است . من اگر پاك كن شما را بردارم مي شود دزدي ولي اگر آبروي شما را ببرم خيلي بدتر است . خانم حجاب دارد ولي سخن چين است . خانمي را ديدم كه خيلي بد حجاب بود و ذكر مي گفت ، خوب همان قرآني كه مي گويد ذكر بگو ، همان مي گويد حجاب داشته باشد . چرا جدا ميكني ؟ مثلا طرف روزه مي گيرد ولي ربا مي خورد . حج مي رود ولي خمس نمي دهد . قرآن مي گويد : شما ايمان به بعضي و كفر به بعضي داريد . دو تا اتفاق براي شما مي افتد ، در دنيا خار ميشود و در آخرت هم دچار عذاب شديد ميشويد . چرا جدا كرديد ؟ قرآن مثل طناب است و مي خواهيد با آن بالا برويد . شما بايد تمام قسمتهاي طناب را محكم بگيريد . آيه هاي قرآن مثل قسمتهاي طناب هستند ، بايد تمام آيه ها را محكم بگيريد و اگر يك آيه را سفت نگيريد از همان نقطه سقوط ميكني . ما يك ايمان داريم و يك عمل داريم . يك وقت طرف ايمان

ص: 13825

به حجاب دارد ولي عمل نمي كند . يك وقت ايمان ندارد . اين مخصوص كساني است كه ايمان ندارند .

89-07-24

سوال - دنباله نهج البلاغه خطبه 78 : بعضي از شما گمان ميبرند دنيا به كام بني اميه شد . همه ي خوبي ها را فزون تر از آن چيزي كه به ديگران سپرد ، به آنها سپرد و آنها را از سرچشمه ي خودش سيراب كرد ، توضيح دهيد .

پاسخ - سعدي قصيده اي دارد . قصيده ي بلندي هم هست ولي چند بيت اول آن ترجمه ي رواني براي اين كلمات امير المومنين است . قصيده ي معروفي هم هست . سعدي مي گويد :

بس بگرديد و بگردد روزگار دل به دنيا در نبندد هوشيار

اي كه دستت ميرسد كاري بكن پيش از آنكه از تو نيايد هيچ كار

اي كه در شه نامه ها آورده اند رستم و روئين تن ، اسفنديار

تا بدانند كه خداوندان مُلك كز بسي خلق است دنيا يادگار

اين همه رفتند وماي شوخ چشم هيچ نگرفتيم از اين ها اعتبار

آنچه ديدي برقرار خود نماند وانچه بيني هم نماند برقرار

اين همان كلام امير المومنين است . قبل ار اين فرمود : چيزي را كه نمي دانيد نگوييد . چون گفتند كه دنيا به كام بني اميه تا آخر تاريخ است . اميرالمومنين ميگويد كه اين حرف را نزنيد . من گفتم آنچه را نمي فهميد نگوييد . اين طوري نيست . دنيا به كام هيچ كس نمي ماند . هميشه دنيا براي يك كس روي يك پاشنه نمي چرخد . قرآن مي

ص: 13826

فرمايد : ما روزهاي برتري را دست به دست مي كنيم . مثل توپ است اگر پاس ندهي ، از تو پس مي گيرند . حكومت هم همين طور است ، استيلا هم همين طور است ، مقطعش موقت و كوتاه است . فكر نكنيد كه دنيا شبيه شتري باشد و دست و پايش را بسته باشند و در خانه ي بني اميه نشسته باشد و نتواند تكان بخورد . آنچه بيني در قرار خود نماند ، آن چه بيني هم نماند برقرار . كار به جايي رسيده كه كسانيكه اهل گمانه زني و پيش گويي هستند مي گويند كه دنيا براي بني اميه شتر پا بسته است و فقط در خانه ي بني اميه است . فقط به اين ها شير مي دهد و به كس ديگر شير نمي دهد و فقط اينها هستند كه از چشمه ي زلالشان مي نوشند .

سوال – باز همان ها گمانم مي كنند تازيانه و شمشيرشان از سر اين امت كنار نخواهد رفت .

پاسخ - اين هم گمان دوم است . تصور مي كردند كه شمشير و شلاق اين ها هميشه بر سر فرو دستانشان خواهد بود . امير المومنين مي گويد : اين جور نيست . هر جا پاي شمشير و شلاق بيايد ، دست و پاي خود ظالم را قطع مي كند . ريشه ي حكومت و حاكميت را سست مي كند . سعدي مي گويد :

شنيدم كه در وقت وضع روان هرمز چو ميگفت نوشيروان

كه خاطر نگهدار درويش باش نه در بند آسايش خويش

اي كاش مي شد كارمندهاي دولتي قبل

ص: 13827

از اينكه پشت ميزهايشان مي رفتند يك قطعه از گلستان و بوستان ميخواندند .

برو پاس درويش محتاج دار كه شاه از آن رعيت بود تاجدار

مكن تا تواني دل خلق ريش و گر مي كُني مي كَني بيخ ريش

اگر تو تاجي داري ، اين را مردم بيچاره به تو داده اند . اگر مدير كل هستي ، آنرا زير دستان به تو داده اند . اگر آنها نباشند رئيسي معنا پيدا نميكند . ارباب رجوع كلمه ي قشنگي است . يعني اربابت به تو رجوع كرده است . تو هر چه داري از او دار . اگر ريشه سست شد ، درخت هم سست مي شود . مردم اگر سست شدند تو هم مي افتي . پس اگر مي خواهي سرپا و پايدار باشي ، هواي مردم بيچاره را هم داشته باش .

امير المومنين بر اين اساس كه هندسه ي عالم است ، پيش بيني مي كند كه چون اين ها شمشير بدست هستند ، اين ها نمي مانند چون با اين حركات خودشان ريشه ها را كه همان مردم هستند سست مي كنند لذا يك روزي سقوط مي كنند . فكر مي كنند كه تازيانه و شمشير اين ها از روي سر امت برداشته نمي شود . بله برداشته ميشود و بر عليه خودشان بكار برده ميشود . بني اميه بعد از خيانت هايي كه كردند خيلي كشيدند . هر كسي كه گناهي ميكند و به مردم دروغ مي گويد در واقع به خودش دروغ گفته است . اين ها نمي ماند . عيش لذت بخش اين ها ، در نگاه

ص: 13828

امير المومنين مثل آب دهان است . آب دهان هم كم است و هم كثيف است . عيشي كه اين ها دارند در نگاه خودشان اين قدر جلوه و جاذبه و جذابيت دارد ولي در نگاه واقع بين من هم كم است و هم كثيف . پادشاهي وزيري حكيم داشت . دنبال فرصت مي گشت تا يك تلنگر به پادشاه بزند و نصيحتي براي پادشاه داشته باشد . روزي با هم به شكار رفته بودند . غروب شد و دور را دور پادشاه ديد كه چراغي سوسو مي زند . پرسيد اين چراغ از كجاست ؟ وزير گفت : نمي دانم . گفت پس برويم تا بدانيم . نزديك كه شدند ديدند كه تلي از زباله است كه داخل تل زباله اتاقكي درست شده است كه از دل اتاقك نوري بيرون مي زند . نزديكتر رفتند و ديدند كه يك پير مرد و پير زني هستند كه پير مرد در پياله شكسته و كثيف براي پير زن شراب مي ريزد . و با چه عيش و نوشي سر مي كشند . پادشاه به وزير گفت كه چقدر اين ها شاد هستند . اين قدر كه اين ها شاد هستند ما نيستيم . ديد كه وقتش است كه يك تلنگر بزند . گفت : هستند در عالم كساني كه وقتي به زندگي من و تو ، به كاخ من و تو نگاه ميكنند ، هماني را مي بينند كه ما اكنون مي بينيم . آنها قصر بلورين ما را تلي از زباله مي بينند ، كثيف مي بينند و شگفت زده هستند كه چرا ما اين

ص: 13829

قدر شاد هستيم . حالا امير المومنين همين را مي گويد . در نگاه شما اين ها اينقدر رونق دارند. در نگاه من مثل آب دهاني است . آنها نمي توانند آنهايي كه برداشته اند فرو ببرند . ديده ايد كسانيكه گلويشان درد مي كند نمي توانند آب دهانشان را قورت بدهند . همه را خرده خرده گرفتند ولي جمله جمله پس خواهند داد . در امثال الحكم دهخدا ضرب المثلي هست كه مي گويد : انگشت انگشت نَبر تا خيك خيك نريزي . داستان يك استاد و شاگردي را تعريف مي كند كه شاگردي رفت تا پيش استادي شاگردي كند . استاد گفت كه من در اينجا شرايطي براي كار كردن دارم ، اگر رعايت كني تو را مي پذيرم . وقتي مي خواهي جنسي را بفروشي آرام آرام بدون اينكه مشتري متوجه بشود انگشت خود را زير كفه اي كه جنس هست مي بري و آرام پايين مي كشي و در نتيجه جنسي كه ميكشي سنگين تر ميشود و پول بيشتري مي گيري ولي وقتي جنسي را مي خري ، انگشت خودت را زير آن كفه اي ببر كه سنگ در آن است تا جنس بيشتري بگيري و پول كمتري بدهي . شاگرد گفت : استاد اين كه حرام است . گفت : من كه گفتم شرايط من اين است. قبول كرد و مدتي كار كرد و بعد از آن كارشان خيلي گرفت و رونق گرفت . زمستان شد وسوخت كم شد . قرار شد اين ها بروند و از جزيره اي نفت بياورند . در قديم نفت ها را در خيك هايي

ص: 13830

مي ريختند چون بشكه نبود . خيك ها را سوار كشتي كردند و به وسط دريا رسيدند . در همين هنگام ناخدا گفت كه كشتي سنگين شده و الان در دريا غرق مي شويم . گفتند بارهاي سنگين را خالي كنيد . خلاصه خيك هاي نفت را خالي كردند . استاد و شاگرد و سرنشين ها اين كار را مي كردند . همين جور كه با هم داشتند نفت ها را خالي مي كردند ، شاگرد به استاد گفت : استاد يك چيزي بگويم ناراحت نمي شوي . استاد گفت : نه . شاگرد گفت : استاد انگشت انگشت نبر تا خيك خيك نريزي . امير المومنين مي گويد كه انگشت انگشت مي برند ، خرده خرده مي برند اما خيك خيك مي ريزند . يك روز آنچه را برداشته اند يكجا از دست خواهند داد .

سوال - صفحه 20 قرآن كريم سوره بقره آيات 127 الي 134 را توضيح دهيد .

پاسخ - تمام آياتي كه تلاوت مي شود فرمول زندگي است . گفت : كاري بكن چيزي بخواه . همان آيه اول . آيات متناسب با حج است . اگر چيزي از خدا مي خواهي بايد كاري بكني ، بي مايه فتير است . دعا كردن مثل چك كشيدن است شما وقتي مي تواني چك بكشي كه پشتوانه داشته باشي . اگر موجودي تو صفر باشد حق نداري چك بكشي . جريمه دارد . دعا كردن هم چك كشيدن است . شما وقتي دعا مي كني بايد در اعمالت چند تا كار مفيد داشته باشي ، چهار تا گره را باز كرده

ص: 13831

باشي و بعد از خدا بخواهي گره ات را باز كند . در قديم پهلوانان دوره گردي مي كردند يعني به محله اي مي رفتند و معركه گيري مي كردند و مردم دورشان جمع مي شدند . همان ابتدا ظرف گدايي شان را پهن نمي كردند و درخواست كمك نمي كردند . چند تا شيرين كاري ميكرد مثلا روي شيشه يا ميخ مي خوابيد و بعد در خواست كمك ميكردند . در درگاه خدا هم همينطور است . چند تا شيرين كاري نشان بده تا خدا خوشش بيايد و بعد از او درخواست بكن . كما اينكه درخواست هاي خدا هم از ما اين جوري است . همان اول كه به دنيا آمديم نگفت : نماز بخوان و روزه بگير و حج برو . پانزده سال به ما رسيد و به ما رحمت و نعمت داد بعد گفت : حالا كه به اين سن رسيدي ، روزه بگير . حالا كه استطاعت پيدا كردي ، حج هم برو . خدا از ما هم همين توقع را دارد . خدا اين توقع را با اين آيه نشان داد . ابراهيم همان اول دست به دعا نشد . مي گويد : وقتي ابراهيم و اسماعيل ديوارهاي كعبه را بالا بردند و كار را تمام كردند ، دعا كردند و گفتند كه خدايا اين را از ما بپذير . اين خودش يك درس است . ابراهيم بهترين بنده ي خداست . در بهترين مكان ، بهترين كار را كرده است . خانه ي خدا را بالا برده است . بهترين انگيزه را هم داشت كه مردم به آن

ص: 13832

سمت نماز بخوانند . اما كار خودش را پذيرفته نمي بيند لذا مي گويد خدايا بپذير . فرق بين قبول و تقبل ظريف است . يك وقت شما درس خوانده ايد و نمره ي بيست گرفته اي و قبول شده ايد . اما يك وقت نمره ات هشت است . با خواهش ، تمنا ، ارفاق ، تخفيف و سفارش هشت شما را ده مي كنند اين را تقبل مي گويند . شما قبول نشده ايد . ابراهيم مي گويد : خدايا كار ما را تقبل كن يعني اين كار ما ارزش ندارد . كار را كم مي بيند . در عصر عاشورا زينب مي گويد : خدايا تقبل كن حسين را يعني تو خيلي بالاتر از حسين هستي ، پس تقبل كن . اين جور حرف زدن درياي رحمت الهي را به جوش مي آورد . بعد هم نمي گويد كه چه را قبول كن ، نمي گويد كه اين بنايي را كه ساخته ايم قبول كن . مي گويد كه مي دانم كه تو شنوا و دانا هستي و همه چيز را مي داني . خدايا من را اهل تسليم قرار بده . ابراهيم مظهر تسليم است . او بود كه زن و بچه اش را در بيابان گذاشت و رفت . ابراهيم بود كه به امر خدا چاقو بر گلوي فرزندش گذاشت . ما مي بينيم كه بچه مان با كسي دعوا ميكند ، نشنيده در گوش طرف مي زنيم . همين ابراهيم مي گويد : خدايا ما را اهل تسليم قرار بده . تسليم خودش را نمي بيند . بچه هاي

ص: 13833

مان را هم اهل تسليم قرار بده . عبادات ما را به ما نشان بده . به ما نشان بده كه چه چيزي عبادت است و چه چيزي عبادت نيست . خيلي نكته ي مهمي است . ما نمي دانيم چه چيزي عبادت است . گاهي در يك شرايطي نماز خواندن عبادت نيست . گاهي پوست موز از پياده رو برداشتن عبادت است . شخصي تعريف مي كرد كه نزد امام از فردي تعريف مي كرديم كه ايشان سي سال است كه نماز ظهرش را سر وقت خوانده است . امام فرمودند : يعني در اين چند سال نيازمندي پيش او نيامده كه بخواهد گره اش را باز كند كه نمازش را ديرتر بخواند . خدايا به ما رو كن . تو اگر به ما رو كني ما آبرو پيدا مي كنيم . تو آب حيات هستي . در آيه آخر مي خواهد بگويد : هر كسي كار خودش ، بار خودش . اعمال شما مثل سايه است و همراه شماست . هيچ كس سايه شما را نمي توان از شما جدا كند به جز نور ، فقط نور است كه مي تواند سايه را از شما جدا كند . اعمال شما هم به شما وصل است . پس اگر كار خلافي مي كني اين مثل سايه با شما مي آيد . فقط خدا مي تواند اين سايه را از شما جدا بكند كه او نور عالم است. اعمال خوب هميشه با شما هست . سايه رحمت است . هيچ كس نمي تواند اين را از شما جدا كند . اگر پدران و مادرانتان كارهاي

ص: 13834

خوب كرده اند براي خودشان است و شما نمي توانيد آن را براي خودتان برداريد . بعضي ها مي گويند كه اين عمل را انجام بده ، گناهش پاي من . اين امكان ندارد مثل اينكه بگوييم تو برو در آفتاب ، سايه ات مال من . سايه شما مال خود شماست . سوال - فلسفه ي آداب حج را بگوييد .

پاسخ - دور خانه ي خدا را مي گرديم ، بعدش مي روييم پشت مقام ابراهيم ، معنا دارد . يعني خدايا فقط دور تو مي گرديم و كسي هم كه دور خدا مي گردد نبايد پشت سر هر كسي راه بيفتد . بايد پشت سر ابراهيم راه بيفتد زيرا او پيامبر است . مقام ابراهيم يك سنگ است كه جا پاي ابراهيم است يعني بايد رد پاي پيامبرش را بگيرد و برود و بعد سعي صفا و مروه مي رود . يعني هر كس كه دور خدا ميگردد و دنبال پيامبرش مي رود بايد اهل سعي و كوشش باشد . سعي و كوشش او هم بايد بين صفا و مروه باشد. گاهي هم هَروَله دارد . بعد تقصير مي كند معني آن اين است كه كوتاه بيايد . ناخنش را كوتاه مي كند . معنايش كوتاه آمدن است . بعد برود ريشه كن بكند براي راحتي و به مردم نگاه نكند . گاهي طرف سرش را نمي تراشد و ميگويد كه زشت است . مي گويد خودت را با مردم تنظيم نكن . خودت را با فطرتت ميزان كن .

89-08-01

سوال – درباره ي تفسير قرآن صحبت بفرماييد .

پاسخ- خيزودركاسه ي

ص: 13835

زرآب طربناك انداز پيشترزانكه شودكاسه ي سَرخاك انداز حافظ به سر كاسه ي زر مي گويد . اول نمي گويد كاسه سر . مي گويد يك كاسه طلايي است . در ظرف طلايي كسي زباله نمي ريزد ، هر چيزي وارد سر خودت نكن ، اين يك ظرف طلايي است . يك چيزي در آن بيانداز كه مايه ي پاكي و طهارت باشد مثل آب و از طرفي هم مايه ي طرب و نشاط تو باشد . به تو شادي و نشاط بدهد و چه چيزي بهتر از قرآن است . قرآن هم آب است يعني مايه ي حيات است و هم طرب ناك است مايه ي نشاط و شادي است . پيش از اينكه از دنيا بروي ، زير خاك بروي و اين خاك ها توي كاسه ي سر تو بروند ، اين آب را در سرت بينداز تا حيات و نشاط پيدا بكني . اقبال هم نكته ي لطيفي دارد و مي گويد كه وقتي قرآن در سر بيايد ، جان و انديشه هاي انسان دگرگون ميشود . انديشه ها كه دگر گون شدند ، انسان جهان را دگرگون مي بيند .

چون كه در جان شد جان ديگر شود جان كه ديگر شد جهان ديگر شود

كساني كه قرآن را در سر دارند ، اين ها دنيا را جور ديگري مي بينند چون در پرتوي نور مي بينند . ما الان دنيا را در تاريكي و خاموشي مي بينيم ، در تاريكي همه چيز مسئله و سوال انگيز است . شما وقتي وارد فضاي تاريكي ميشويد و به ستون ميخوريد مي گوييد

ص: 13836

كه چرا ستون اين اينجاست ؟ به ميز مي خوريد مي گوييد كه چرا اين اينجاست ؟ همه چيز سوال است ؟ ولي وقتي نور و چراغ باشد مي بيني كه همه چيز سر جاي خودش است . ميز و ستون بايد آنجا باشند . و اين است كه انسان عالم را بر اساس حساب و كتاب مي بيند و اعتراض و گلايه هاي را كنار مي گذارد . قرآن هم نور است . خدا مي فرمايد : ما از آسمان براي شما نور فرستاديم يعني اگر نور قرآن در زندگي تان بيايد ، گلايه ها و شكايت هاي شما كنار مي رود و مي بيند كه همه چيز حكيمانه است و در جاي خودش قرار دارد . ما از هرصفحه يك آيه را گلچين ميكنيم و توضيحات مختصري خواهيم داد .

سوال –صفحه ي اول قرآن را تفسير بفرماييد . بسم الله الرحمن الرحيم يعني چه ؟

پاسخ – همه چيز اسم خداست . اين گل ها اسم خدا هستند . اين نور اسم خداست . خود شما اسم خدا هستيد . هر چيزي در عالم اسم خداست . اسم يعني نشانه . اسم شما را هم كه مي گوييم يعني نشانه ي شماست و شما را مي شناسيم و شما را نشان ميدهد . به همين خاطر به آن اسم ميگويند . همه چيز نشانه ي خداست . چشم ما ، زبان ما اسم خدا است . وقتي شما خوراك مي خوريد مي گوييد : بسم الله الرحمن الرحيم . يعني با اسم خدا كه زبانم است غذا مي خورم اين زبان مال

ص: 13837

من نيست . وقتي قلم دست مي گيريد و چيزي مي نويسيد مي گوييد : بسم الله يعني با قلم كه اسم خداست مي نويسم . اين قلم مال من نيست مال خداست . با دستم كه اسم خداست مينويسم . همين كه انسان بداند از خودش نيست جور ديگري رفتار مي كند . ما فكر ميكنيم مالك هستيم و هر جوري كه دلمان خواست رفتار مي كنيم ولي وقتي مي گويم : بسم الله يعني مال من نيست امانت است . وقتي شد امانت ، امانت آداب خودش را دارد . شما سوار يك ماشيني هستي و به شما نمي آيد كه سوار آن ماشين باشي ، تا رفيقت تو را مي بيند ميگويي كه مال خودم نيست ، مال فلاني است . بسم الله يعني مال خودم نيست . به انسان مي گويند كه اول هر كاري بسم الله بگو . اين بسم الله جهت انسان را تغيير مي دهد . يعني امانت است و بايد رعايت امانت را بكنم . اگر شما با اين نيت بسم الله بگويي حواست جمع ميشود . وقتي ماشين به امانت مي گيري با آن هر جا نمي روي چون بايد برگرداني و خيلي مراقبت مي كني . بسم الله يعني با نشانه ي خدا كار مي كنم . وقتي راه مي روي مي گويي بسم الله يعني با پاهايم كه اسم خداست راه مي روم . اين پاها مال من نيست . پس در هر مسيري نبايد اينها را حركت بدهم . الله هم يك نام است ولي نامي است كه كليت دارد . مثل گل

ص: 13838

كه يك نام كلي است . شامل همه ي گل ها ميشود . خدا صفات زيادي دارد . آن صفات را اگر يك جا جمع كني نامش الله ميشود . اگر همه ي گل ها را يك جا جمع كني ، اسمش گل ميشود . وقتي ميگويي الله شامل همه ي صفات خدا ميشود . مثل اينكه گفته اي كريم ، غفار ، ستار و اسم جامعي است . ساعت قطعات زيادي دارد . اگر اين قطعات را يك جا جمع كني و هر كدام را هم در جاي خودش قرار بدهي ، به اين مجموع ساعت مي گويند . اگر صفات الهي را هم در جاي خودش در نظر بگيري ، رحمت خدا در جاي خودش و انتقام خدا در جاي خودش است و همه را در جاي خودش و در اوج خودش ببيني ، اسم مجموعه آنها ميشود الله . پس وقتي شما مي گويي الله مثل اين است كه تمام نام هاي خدا را بُرده باشي . شما تمام نامهاي خدا را در يك كفه بگذار و الله را هم در يك كفه بگذاريد ، اين ها با هم برابرند . پس الله مثل يك سبد گل مي ماند ، يك سبد گل كه مقابل شما ميگذارند ، چند تا گل روي گلها ديده ميشوند و بقيه زير هستند و ديده نميشوند مگر اينكه بهم بزني . صفات خدا هم همين جور است . آن صفاتي كه نمايان و ديده ميشود دو تاست . يكي رحمن است و يكي رحيم است . تا مي گوييم الله دو صفتش خيلي به چشم مي

ص: 13839

آيد يكي رحمن و يكي رحيم است . رحمن يعني بخشنده . يعني ديگران بخشنده نيستند و فقط خدا بخشنده است . ديگران ستاننده هستند ، اسم شان بخشنده است ولي ستاننده هستند . از شما مي گيرند و كسر ميكنند به ظاهر به شما مي دهند . شهريار مي گويد :

طفل بودم دزدكي پير و عليلم ساختند آنچه گردون ميكند با ما نهاني مي كند

بي ثمر هر ساله در فكر بهارانم ولي چون بهاران مي رسد با من خزاني مي كند

مي گويد اسمش بهار است ولي خزاني ميكند . شما قبل از اينكه بهار بيايد سي سالت است ، بهار كه آمد ميشود سي و يكسال پس تو را خزاني ميكند و عمر تو را مي گيرد . واقعا بعضي ها اسمشان بخشنده است ولي ستاننده هستند كسي كه بخشنده است خود خداست لذا مي گوييم با اسم خدا شروع ميكنم كه بخشنده است و هيچ چشم داشتي هم ندارد . معني چشم داشتي ندارد يعني رحيم است . اگر مي بخشد از روي رحمت و رافت و مهرباني است دوست دارد و اگر به من و شما چشم داشتي داشت بخاطر اين چشم ، چشم داشتي نداشت . اگر دستي داد نمي خواست با اين دست ، دستگيري اش بكني . يك پدر و مادر اين جوري نيست . درست است كه پدر و مادر هستند و فرزندانشان را دوست دارند ولي مي گويند كه مي خواهيم عصاي دستمان باشد بالاخره ته ذهنشان اين است كه اين بچه را بزرگش ميكنيم تا در پيري و كوري دستمان را بگيرد .

ص: 13840

پس خدا رحيم است .

سوال – تفسير الم را بفرماييد .

پاسخ – يك فردي با تخم شترمرغ شكل هاي خيلي شكيلي درست كرده بود . انواع چراغ خوابها و انواع تصويرها در اين پوسته درآورده بود . داخلش را خيلي زيبا نور پردازي كرده بود و داخلش چراغ بود و وقتي خاموش و روشن مي كرد ، از آن روزنه هايي كه رويش طراحي شده بود تصويرهاي زيبايي روي ديوار مي انداخت . اين هنر است كه انسان با پوست هاي تخم شترمرغ اين همه شكل هاي بديع و نو بوجود بياورد . با كمترين مصالح هنرمندانه ترين كار را بكند . خدا در ابتدا سوره مي گويد كه اين قرآني را كه شما مي بينيد كه مايه ي شفا و رحمت است ، نور و روشنايي است و قرآني كه آمده حيات بدهد از حروف بي معنا تشكيل شده است مثل الف ، مثل ميم . مصالح من اين ها بوده است . من با اين مصالح محدود و كم قرآن ساخته ام . همين مصالح در اختيار شما هم هست ، بيشترش هم هست شما فارسي زبانان سي و دو تا حرف و چيني ها خيلي بيشتر حرف دارند ، من چي ساختم شما چه مي سازيد ؟ شما به حرفهايتان نگاه بكنيد ، به جنس حرفهايتان نگاه كنيد . حرفهاي شما به جاي آنكه به طرف اميد بدهد ياس ميدهد ، بجاي اينكه به طرف رشد بدهد مايه ي خسارت ميشود ، بجاي اينكه تعالي بدهد انسان را پايين ميكشد ، وقت انسانها را تلف ميكنيد . من ساختم شما

ص: 13841

هم ساختيد . من از خاك انسان ساختم و شما كوزه مي سازيد . پس الم مي خواهد بگويد كه اين اعجاز را من با همين كلمات بوجود آوردم . پس شما هم ميتوانيد با همين حروف ساده قرآني حرف بزنيد . جوري حرف بزنيد كه بوي قرآن بدهد . حال و هواي قرآن داشته باشد يعني وقتي طرف مي شنود اميدوار بشود . تفاوت كلام خدا با كلام ما مثل ماشين هاي تك سرنشين و اتوبوس است . ماشين هاي تك سرنشين يعني يك ماشين چهار نفره مي رود و يك سرنشين دارد . اتوبوس پر از جمعيت است . كلام ما تك سرنشين است . وقتي يك جمله مي گوييم و اگر خيلي با معنا باشد يك معنا دارد ولي وقتي خدا حرف مي زند معنايي مختلفي دارد . الم يك معنايش اين است ولي دريايي از معاني را با خودش دارد . چون مخاطبين ما عموم مردم هستند سعي مي كنيم به نكته هايي اشاره بشود كه قابل فهم باشد .

سوال – صفحه سوم آيه هشتم را توضيح بفرماييد .

انسانها ي ثروتمند كه دارايي كلاني دارند ، هيچ گاه اعلام موجودي نمي كنند . نميگويند موجودي ما در بانك اين مبلغ است اتفاقا مي گويند كه ما چيزي نداريم . اعلام موجود نميكنند ، اِعمال موجودي مي كنند ف در عمل و معاملات از دارايي شان استفاده ميكنند . قرآن مي گويد كه يادتان باشد كه ايمان يك ثروت و سرمايه است . اگر كسي حقيقتا داشته باشد اعلام نمي كند . هيچ كس از اهل ايمان اعلام نمي كند

ص: 13842

كه من ايمان دارم و اهل معرفت هستم مثل بعضي ها كه دكان باز مي كنند و دعوي معرفت مي كنند ، دعوي عرفان مي كنند ، دعوي اينكه با امام زمان (ع) ارتباط دارند . كسي كه ارتباط داشته باشد اعمال مي كند ، اعلام نمي كند . زندگي او بوي ايمان ميدهد ، حرف زدنش بوي ايمان مي دهد ، خيلي ملاحظه ميكند ، در رفتارش پيداست كه ايمان دارد ولي خودش مي گويد ندارم . قرآن مي گويد در بين مردم هستند مي گويند كه ما ايمان و معرفت داريم ، اين ها ايمان دارند و باور ندارند اگر داشتند در رفتارشان پيدا بود . انسانها بايد با اعمالشان ادعا بكنند . امير المومنين در نهج البلاغه مي فرمايد : از نشانه اي ايمان اين است كه طرف مي داند اگر راست بگويد ضرر مي كند ولي راست ميگويد و مي داند اگر دروغ بگويد سود مي كند ولي دروغ نمي گويد . اگر مي خواهيد بدانيد كسي ايمان دارد يا نه ، به قولش نگاه نكنيد ، به نشانه هايش نگاه كنيد كه در عمل پيدا ميشود . كسي كه طلا دارد نمي آيد سر چهارراه بگويد من طلا دارم ولي كسي كه لبو دارد سر كوچه داد مي زند .

سوال - صفحه ي چهارم آيه 21 را توضيح بدهيد .

پاسخ – شما امتحان كنيد . يك گلدان گل را در آفتاب قرار بدهيد و فردا كه بياييد مي بينيد در مقابل خورشيد سر خم كرده است . گياه چون از خورشيد نور گرفته در مقابلش كُرنش مي كند

ص: 13843

. آيه مي گويد كه شما هرچه داريد از خدا داريد بياييد در مقابل او سرخم كنيد ، بندگي او را بكنيد . همه بنده هستند ، يكي بندگي شهرت مي كند يعني فقط شهرت برايش مهم است . هر چيزي را در پاي شهرت قرباني ميكند . اين شهرت تا آخر با انسان نمي آيد . يك فوتباليست مطرح قبل از انقلاب راننده تاكسي است و مي گفت كه الان كسي من را نمي شناسد . شهرت تا آخر نمي ماند تا آخر هم برويد لذتي ندارد . شما زيادي عسل بخوريد دلزده ميشويد . قدرت و ثروت هم همين است . خدا مي گويد : بندگي خدا كنيد كه هر چه پيشتر مي رويد لذت بخش تر است . خدا هر چيزي را كه مي خواهد به بنده بدهد در ظرف بندگي گذاشته است . حافظ مي گويد :

شاه شمشاد قدم خسروي شيرين دهنان كه به مژگان شكند قلب همه صف شكنان

مست بگذشت ونظربرمن درويش انداخت گفت:كاي چشم و چراغ همه شيرين دهنان

تاكي از سيم و زرت كيسه تهي خواهدماند بنده ما شو و برخور از همه سيم تنان

پشت سر ما بيا و بندگي ما بكن از همه ي زيبايي ها برخوردار ميشوي . خدا همه چيز را در بندگي قرار داده است . عزت را در بندگي قرار داده است . بدون بندگي محال است كه شما عزيز بشويد ، اگر هم بشويد مقطعي و موقت است ولي بادوام نيست . خدا را بندگي كنيد كه شما را آفريد . نگوييد ما را پدر و مادرمان به اين

ص: 13844

دنيا آورده اند . اگر بندگي كنيد اهل تقوا مي شويد . در جاي ديگري از قرآن مي فرمايد كه آنها در باغ هستند يعني چيزي حالي شان است مي گويند : فلاني تو باغ است يعني خوب مي فهمد . اهل معرفت ميشود . در هر مخمصه اي بيفتيد راحت نجات پيدا ميكنيد اگر اهل تقوا باشيد .

سوال – ترجمه صفحه ي 27 قرآن سوره ي را توضيح دهيد .

پاسخ – انسان وقتي بذري را سبز مي كند كه اين هسته مغز داشته باشد . اگر مغز نداشته باشد آب زمرم هم پاي آن بريزي هيچ اتفاقي نمي افتد . قرآن هم مثل آب حيات است . قرآن وقتي مي تواند انسانها را سبز كند و حيات پاك بدهد كه مغز داشته باشد . يا اولوالالباب اي صاحبان مغز يعني ما با كساني كار داريم كه مغز دارند . اگر شما مغز داشته باشيد مي فهميد كه ما در قصاص حيات قرار داديم . حيات امنيت قرارداديم . يعني اگر مي خواهيد در جامعه امنيت زنده بشود ، شرطش اين است كه قانون قصاص حاكم باشد . با قصاص جامعه به امنيت مي رسد . اگر قصاص را برداريم در جامعه امنيت از بين مي رود . اي كساني كه مغز داريد روي حرف ما فكر كنيد . ما روي همه چيز فكر ميكنيم ولي روي حرف خدا فكر نمي كنيم . يك نفر در دعوا حرفي به ما مي زند ساعتها روي آن فكر ميكنيم . چرا روي حرف ما تعقل نميكنيد ؟ ما عقل داديم كه روي حرف ما فكر

ص: 13845

كنيد . كسي چك چند ميلياردي داشت ، هر چه گشت آنرا پيدا نكرد و يك وقت ديد بچه اش با آن موشك درست كرده است و با چك چند ميلياردي موشك بازي مي كند . ما هم با عقل مان موشك بازي مي كنيم . اينكه روي حرف ديگران فكر مي كنيم موشك بازي است . خدا به ما عقل داد كه روي حرفهاي او تامل كنيم . اين است كه خداهميشه گله مي كند افلا تعقلون .

اگر كلام خداست براي مردم است . خدا مي گويد ما قرآن را براي شما نازل كرديم و آنرا در سطح شما پايين آورده ايم . اگر در سطح فهم شما نبود ما را دعوت به تفك رنم يكرد . همه مردم مي توانند روي آيات فكر كنند . اما وقتي تشريح ميشود بايد به زبان مردم توضيح داده بشود كه بعد كه فهميدند خودشان مصداقش را پيدا بكنند .

89-08-08

سوال – صفحه ي پنجم قرآن آيه 27 سوره ي بقره را توضيح بفرماييد .

پاسخ – اگر شما بذر را در خاك بكاريد سبز ميشود ولي اگر در خاكستر بكاريد سبز نميشود . بعضي از اعمال براي بذر وجود ما شبيه خاكستر است يعني اگر آن اعمال را انجام بدهيم نه تنها سبز نمي شويم بلكه از سبز شدن هم مي افتيم . مثل دانه اي كه اگر در خاكستر بكاري نه تنها سبز نميشود بلكه آن ماده ي نباتي خودش را هم از دست مي دهد و استعداد سبز شدن را براي هميشه از دست مي دهد . بعضي از اعمال اين طوري

ص: 13846

هستند . در اين آيه به چند تاي آن اشاره ميشود . مي گويد كه اگر اين اعمال را انجام بدهيد سبز نميشويد بلكه دچار خُسر ميشويد كه مقابل رشد است . يعني مايه را زكف دادن . كساني كه به خدا قول مي دهند و زير قولشان مي دهند . مثلا شب قدر حال خوشي داري و به خدا قول مي دهيد كه ديگر كارهايي را نكنيد ولي چند روز بعد زيرش مي زنند ، باز سر جاي اولش مي آيد . در برف داري مي رويد و مي بينيد كه دو تا ماشين در دره سقوط كرده است و جاده خطرناك است ، نذر و نياز ميكنيد ولي بعدش انجام نمي دهيد . شب كنكور است و به خدا وعده مي دهي كه اگر قبول بشوم چنين و چنان ميكنم ولي نمي كنيد . كسانيكه اين جوري برخورد مي كنند دچار خسر مي شوند . سود كه نمي كنند، مايه را هم از دست مي دهد و بي مايه هم كه فتير است . كسي كه وعده هاي الهي را زير پا مي گذارد براحتي وعده هاي مردم را هم زير پا خواهد گذاشت . چون نسبت ما با خدا و نسبت ما با مردم همسان است . اگر شما از خدا فاصله گرفتيد به همان اندازه هم از مردم فاصله مي گيري و اگر به خدا نزديك بشوي همان اندازه به خدا نزديك مي شوي . اگر شما يك كله ي قند را در نظر بگيريد كه از هم فاصله دارند ، هر چه به طرف راس كه مي روند بهم نزديك

ص: 13847

ميشوند . هر چه به راس عالم كه خداست نزديك بشوند به يكديگر هم نزديك ميشوند . اگر كسي كاري با خدا كرد همانكار را هم با مردم خواهد كرد . يعني كسي كه با خدا بي وفايي مي كند براحتي هم با مردم بي وفايي ميكند . داريم كه اگر به يك كودك وعده ميدهيد بايد به آن وفا كنيد . اگر شما به يك كافر وعده داديد چكي به او دادي و گفتي كه چند روز ديگر پاس ميشود بايد به قولت عمل كني و نگويي كه او كافر است . وفاي بعهد اسلام و غير اسلام ندارد، مرز ندارد. بعضي چيز ها مرز بردار نيست مثل احترام به پدر و مادر ، وفاي بعهد هم از همين دسته است .

وقتي بادام را مي كاريد تبديل به نهال مي شود ولي آن نهال به بار نمي نشيند مگر اينكه به درخت ديگري پيوند بزنيد . آن درخت هم مشخص است . مثلا درخت سياه گز يا سياه درخت . اگر به يك درخت هاي مشخصي پيوند بخورد به بار مي نشيند. اگر شما درخت بادام را به درخت ليمو پيوند بزنيد هيچ وقت نمي گيرد و بار نمي دهد . ما مثل نهال بادام هستيم درصورتي سبز مي شويم كه پيوند بخوريم و خدا دستور داده كه به اين ها وصل بشويد و پيوند بخوريد . گفته كه به عقلانيت پيوند بخوريد و عاقلانه رفتار بكنيد و زندگي بكنيد . اهل حساب و كتاب باشيد به عالمان پيوند بخوريد آنهايي كه دركي دارند و دريافتي دارند، از شما جلوتر هستند ، افق

ص: 13848

ديد شان وسيع تر است ، با اين ها همنشين بشويد . با نماز و مسجد پيوند بخوريد ، با اقوام و فاميل خودتان پيوند داشته باشيد . ميگويد كساني كه اين پيوند هايي را كه خدا دستور داده قطع ميكنند ، در آخرت از زيانكاران خواهند بود .

سوم كساني كه اهل مفسده هستند . در اداره است ، رشوه مي گيرد ، در بازار است ربا مي خورد ، احتكار مي كند . اين هايي كه اهل فساد و مفسده هستند اين ها در آخر خسارت مي بينند و دچار خسر مي شوند و هيچ گاه رشد نمي كنند و رشد خودشان را از دست مي دهند . سوال - آيه 34 سوره بقره را توضيح بدهيد .

پاسخ – شما در برابر گل سرخم مي كنيد و آن را مي بوييد ، در برابر خار كه سرخم نميكنيد . آدم گل سرسبد بود و بخاطر همين خدا به فرشته ها گفت كه در برابر آدم سجده كنيد . سجده تعابير مختلفي دارد . يك معنايش همين سرخم كردن است . عربها وقتي شتر سرش را پايين مي آورد مي گويند كه شتر سجده كرد يعني سرخم كرد . يك معني سجده هم اين است كه در برابرش كرنش كنيد . يك معني سجده هم سر در خاك ساييدن است . اين به دو دليل ميتواند اتفاق بيفتد ، يك وقت به خاطر بندگي است مثل سجده هايي كه ما در نماز داريم. اين بر غير خدا ولو حضرت آدم حرام است . يك سجده هم داريم كه نشان تكريم است، تجليل و

ص: 13849

احترام است . همين كاري كه زائران امام رضا (ع) در برابر او مي كنند . علامه طباطبايي مي گفتند كه اگر ملاحظاتي نبود من به طرف صحن امام رضا (ع) سجده كنان مي رفتم . خوب است كه انسان ملاحظاتي داشته باشد چون بعضي ها از اين سجده ها برداشت غلطي مي كنند . اين سجده اي كه در اين آيه است سجده ي تكريم و احترام است . همه ي فرشته ها هم اطاعت كردند مگر ابليس كه گفت : من در برابر آدم سجده نميكنم و همين موجب كفر او شد . هركس تكبر كند خدا او را زمين ميزند ، فرشته ها تواضع كردند و خدا آنها را بالا برد . ابليس مادر شياطين است و شيطان فرزند ابليس است . مثل آدم و انسان كه فرزندان آدم را انسان مي گويند، فرزندان ابليس را هم شيطان مي گويند . جن يعني پوشيده و فرشته ها هم چون پوشيده هستند از جن هستند . عده اي ميگويند كه خدا به فرشته ها گفت كه سجده كن به ابليس نگفت .اگر اين امر بر او نبود مي توانست بگويد كه من فرشته نيستم ولي ابليس اين را نگفت و خودش ميدانست كه اين امرمتوجه او هم بوده است . گفت كه او را از خاك آفريدي و ما را از آتش آفريدي . ما برتر هستيم و چطور بر انسان سجده كنيم ؟ اين معلوم ميشود كه خودش هم مي فهميد و بايد سجده مي كرد . از طرفي شيطان چه فرشته بود و چه نبود بايد سجده مي كرد . اگر

ص: 13850

فرشته نبود بايد ادب مي كرد او معلم فرشته ها بود . او بايد از شاگردان خودش متواضع تر بود . سوال – صفحه ي هفتم آيه 45 سوره بقره را توضيح دهيد .

پاسخ – صبر آرد آرزو را ني شتا . چيزي كه باعث ميشود انسان به آرزوهايش برسد صبر و حوصله است . چرا كشاورز دست به محصول پيدا مي كند ؟ زيرا حوصله مي كند . اگر امروز گندم مي كارد فردا خاك ها را كنار نمي زند كه ببيند ريشه زده يا نه و مي داند كه بايد حوصله كند و خودش بايد بيرون بيايد . قرآن مي گويد اگر مي خواهي به محصولي دست پيدا بكني بايد از صبر كمك بگيري . يكي از جاهايي كه صبر مطرح است ، حرف مردم است . خدا مي گويد كه بر حرف مردم صبر كن و از كوره در نرو . خدا به پيامبرش گفت كه صبوري كن ، ما تو را مي بينيم هركس هر چه مي خواهد بگويد بگويد و بعد مي گويد از نماز كمك بگير . نماز همان اندازه به ما كمك ميكند كه ما كمك مي كنيم . ما نماز را ميسازيم و نماز هم ما را مي سازد. نماز مثل خيمه است . يك وقت شما در زمستان بالاي قله ي هيماليا مي روي ،چادر مي زني و راحت هم هستي ، اين خيمه غير از خيمه اي است كه در شبها در پارك مي زني . اگر اين را به قله ببري اصلا نميتواني آنرا نصب كني . نماز مثل خيمه است . كمكي

ص: 13851

مي تواني از نماز بگيري كه نمازت آن قدر ارزش داشته باشد . يك وقت نماز مثل خيمه ي خياباني است ، اين نماز كمك ميكند ولي نه خيلي مثل همين نمازهايي كه ما ميخوانيم . خيلي ها مي گويند كه اين نماز چه اثري دارد و نسبت به آن سهل انگار هستند . ما قبل از نماز و بعد از نماز چه فرقي براي ما مي كند؟ بستگي دارد كه آداب نماز رعايت بشود يا نه ، اينكه مي گويد از نماز كمك بگيريد اين بستگي دارد كه ما چه نمازي ساخته باشيم ، به همان اندازه به ما كمك ميكند . تا چه خيمه اي ساخته باشيم و چه نمازي خوانده باشيم . پس نماز مي تواند كمك بكند بشرطي كه نماز واقعي باشد . اين نماز براي ما كه رشد نكرده ايم بزرگ است . حالا چرا بزرگ است ؟ چون جزء ما نشده است . شما اگر يك ليوان دستت بگيري بعد از يك مدت خسته مي شوي ولي آيا از دست خودت خسته مي شوي ؟ چرا ؟ چون ليوان جزء دست شما نيست ولي دست جزء بدن شما است . كسي نمي گويد از دستم خسته شده ام . نماز هم اگر جزء وجودي انسان بشود ديگر انسان از آن احساس رنج نمي كند . وقتي كسي در مجلسي شركت مي كند كه قصيده مي خوانند اگر آن قصيده را حفظ باشد با دقت گوش ميكند و مرور مي كند ولي شما كه يك بيت از اين قصيده را حفظ نيستي رنج مي بري . چون در وجود شما

ص: 13852

نيست . وقتي نماز در وجود انسان آمد و گفتي راه مستقيم يعني در بيرون نماز هم همان راه را مي روي . وقتي در نماز مي گويي از تو كمك مي طلبم واقعا در بيرون از نماز هم از او كمك بخواهي و با رشوه و پارتي كارت را راه نيندازي . براي اين فرد نماز بزرگ و كبير نيست و از آن لذت مي برد . مرحوم بهلول يك شب چهار ساعت نماز خواند . واقعا چهار ساعت نماز شوخي نيست و با نشاط بود و جزء وجودش شده بود و اگر نماز جزء وجودي انسان نشود انسان احساس خستگي مي كند مگر خاشعين . در آيه اي قرآن خاشعين را لطيف معنا ميكند . مي فرمايد : در بيابان گياهي وجود ندارد و خالي است وقتي باران مي آيد گياهان رشد ميكنند و بالا مي آيند پس زمين خاشع هيچي ندارد . انسان هم اگر واقعا به اينجا برسد كه بفهمد چيزي ندارد و تهيدست است ، آن وقت باران نماز آنرا سبز مي كند . ديگر احساس سنگيني ندارد و راحت نماز را در خودش راه مي دهد . باران وقتي در خاك مي بارد فرو مي رود ولي در آسفالت فرو نمي رود و آسفالت آن را پس مي زند. سوال – سوره بقره آيات 223 – 224 سوره بقره را توضيح بدهيد .

پاسخ – شما فرفره ها را ديده ايد كه داخل آن چراغ رنگي است . فرفره تا نچرخد چراغ آن روشن نميشود و وقتي هم كه از حركت ميايستد خاموش ميشود . در قديم چرخ هاي

ص: 13853

چراغ داشت و وقتي مي چرخيد روشن ميشود . ما انسانها اگر به حركت دربياييم ، اهل سير و سلوك باشيم ، نورانيت پيدا مي كنيم دل و چشممان روشن ميشود و عقل مان روشنايي پيدا مي كند . قرآن اين را به هجرت تعبير مي كند . هجرت نه اين است كه فقط از مكه به مدينه بيايي و مهاجر بشوي ، هجرت يعني حركت . يكي از شغلي به شغل ديگر هجرت مي كند و مي گويد كه در اين شغل آلوده مي شوم پس شغل خودم را عوض مي كنم . يا از يك محيط اداري به محيط ديگري هجرت مي كند يا از رفيقي هجرت مي كند . مي گويد اگر كسي هجرت كند و بخاطر خدا باشد ، بعد از آن تلاش هم باشد و با كبر و غرور و ريا كارش را خراب نكند ، اگر كسي اين چنين هجرتي داشته باشد قبلش ايمان بعدش هم مجاهدت ، اين ها مي توانند اميدوار رحمت الهي باشند و خدا نسبت به اين ها غفور است . سوال – سوره بقره آيه 51 را توضيح دهيد .

پاسخ – حافظ مي گويد : گل از خلوت ببار آورد مَسندها . مي گويد اين گل كه الان به تخت نشسته است ، از اول اين تخت و بارگاه را نداشته است ، يك خلوتي داشت و هرچه دارد از خلوتش دارد . يعني وقتي بذر بود و زير خاك بود تنها بود ، آنجا بود كه ريشه زد ، جوانه زد ، هرچه دارد از آن خلوت دارد . خيلي از بذرها

ص: 13854

در انبار رفتند و زير خاك نرفتند و اهل خلوت نشدند و ببار نيامدند . اين درخت ها اگر درخت هستند اول زير خاك تنها بوده اند ، يك خوشه ي گندم وقتي بذر بود تنهايي و خلوت داشت و بعد به اينجا رسيد . خلوت معنايش انزوا نيست ، ميشود انسان جايي باشد و خلوت هم داشته باشد . انبياء هرچه دارند از اين خلوت دارند . موسي اگر موسي شد بخاطر خلوتش بود . قرآن مي فرمايد : ما با موسي چهل شب قرار گذاشتيم و او آمد تا رشد بيشتري داشته باشد ولي مردم در غيبت او دچار خسران شدند . سامري طلاهاي مردم را جمع كرد و يك گوساله اي درست كرد و آنرا جوري ساخت كه وقتي باد مي آمد صداي خاصي از آن مي آمد و گفت كه اين خداي موسي است و موسي مي خواهد آخرش اين را به شما بگويد . درون ها تيره شد باشد كه از غيب چراغي بركند خلوت نشيني . كاش آن خلوت نشين بيايد و با چراغ وجودش مردم را از اين گمراهي نجات بدهد . و به همين راحتي مردم دچار ارتداد شدند و از خدا برگشتند . يكي از عوامل ارتداد رها كردن خداست و يكي ديگر اين است كه انسان منكر معاد بشود . حافظ گفته بود : گر مسلماني از اين است كه حافظ دارد ، واي اگر از پس امروز بود فردايي . كساني كه نسبت به او كينه داشتند و مي خواستند مچ او را بگيرند در شهر پر كردند كه او منكر معاد شده است

ص: 13855

و كافر شده است و بايد در شهر اعدام بشود . يكي از دوستانش گفت كه شنيده اي براي تو حرف در آورده اند . حافظ ناراحت شد و پيش بزرگ شهر رفت و گفت كه تو كه از اعتقادات من با خبر هستي ، من كه منكر قيامت نيستم ، برداشت آنها غلط است . او گفت : تو كه حافظ هستي و بلد هستي رندانه صحبت بكني پس قبل از اين بيتي بگذار تا معلوم بشود كه اين بيت نقل قول بوده است و حرف تو نيست . حافظ گفت : آن حديثم چه خوش آمد كه سحرگه مي گفت بر در ميكده اي باده و مي ترسايي . و اين بيت را قبل از بيت بالا گفت . خلاصه آنها گول سامري را خوردند و گوساله را پرستيدند . خدا مي فرمايد كه وقتي ما با موسي قرار داشتيم ، شما گوساله پرست شديد . ما يك اخذ داريم و يك اتخاذ داريم . شما يك چيزي را مي گيريد ممكن است با فكر باشد يا همين جوري باشد . در اتخاذ دقت مي كني و تامل مي كني و يك معرفتي پشت آن است . مي گويد كه شما گوساله را اتخاذ كرديد يعني فكر كرديد و گوساله را پرستش كرديد . مي خواهد بگويد كه وقتي انبياء بالاي سر ما نباشند ، سطح دقت ها پايين مي آيد و چه زود منحرف ميشويم ، انبياء آمده اند كه ما منحرف نشويم . شما با اين كار به خودتان ظلم كرديد .

89-08-15

سوال – درباره ي خود قرآن توضيحاتي بدهيد

ص: 13856

.

پاسخ - ما همه مس را ديده ايم ولي كيميا را شنيده ايم . شنيده ايم كه از كيميا مس طلا ميشود فقط شنيده ايم. حافظ كيميايي را بيان ميكند كه اگر در زندگي تان باشد ، مس وجودتان را به طلا تبديل مي كند . كيميايي است عجب بندگي پير مغان . ميگويد كه شما بياييد بنده ي خدا بشويد ، مطيع خدا بشويد ، حرفهاي او را در سر داشته باشيد ، نگاه تان به او باشد ، اينها با وجود شما كيمياگري ميكند . وجود شما كه الان مس است تبديل به طلا مي كند . بندگي هم همين است . قرآن را باز بكند و طبق آيات الهي و رفتار زندگي كند . چطور هر مغازه دار هر جنسي مي خرد يا مي فروشد ترازو دارد ؟ تا جنس را از از ترازو نگذراند به مشتري نمي دهد ، قرآن هم ترازو و ميزان است . اگر اين را در زندگي مان داشته باشيم ، اگر مي خواهيم حرفي بشنويم اول با اين كتاب وزن بكنيم ، ببينيم چقدر مي ارزد بعد بشنويم . حرفي مي خواهيم بزنيم با اين كتاب وزن بكنيم تا ارزش ها براي ما روشن بشود . اين كتاب آمده كه ارزش ها را روشن كند . چه چيزي ارزش دارد و چه چيزي ارزش ندارد .

سوال – آيه 60 سوره بقره را توضيح بدهيد .

پاسخ – مي گويد هر چه خدا خواست همان ميشود . واقعا هم همين طور است . در فصل بهار وقتي به درخت نارنج نگاه مي كني مي بيني

ص: 13857

كه برگهاي سبزش تك تك ريخته است در حاليكه برگهاي خشكيده به آن بالا چسبيده است . آن كه بايد بيفتد برگ خشك است و آن كه نبايد بيفتد ، برگ سبز است ولي مي بينيد كه برعكس است . اين يعني هر چه خدا بخواهد همان ميشود . خدا اگر بخواهد برگ سبز را مي اندازد . خدا اگر بخواهد برگ خشك را نگه ميدارد . گر نگهدار من آن است كه من ميدانم ، شيشه را در بغل سنگ نگه مي دارد . بابا طاهر مي گفت : شب تاريك و سنگستون و ما مست ، قدح از دست ما افتاد و نشكست ، نگه دارنده اش نيكو نگه داشت وگر نه صد سبو نفتاده بشكست . يعني همه چيز در دست اوست . اين آيه هم دقيقا همين را مي گويد. يك چوبي به يك سنگي خورده است . كدام بايد بشكند ؟ چوب بايد بشكند يا سنگ ؟ چوب بايد بشكند ولي در اين آيه مي گويد كه سنگ شكسته است و دوازده جاي آن شكسته است . و از دلش آب جوشيده است ، چشمه شده است . مي خواهد بگويد كه همه چيز دست خداست . البته بشرطي كه اين چوب دست موسي باشد ولي مي خواهد بگويد همه چيز دست ماست . ما اراده بكنيم آن چيزي كه بايد بشكند نمي شكند و آن چيزي كه نبايد بشكند مي شكند . اگر مقايسه بكنيم داستان ما در زمان شاه ، داستان چوب و سنگ بود . ما چيزي نداشتيم و مثل يك چوب خشك بوديم و حكومت شاه

ص: 13858

مثل سنگ مستحكم بود ولي اين چوب در دست امام به اين سنگ خورد . سنگ خرد شد و چشمه ي انقلاب در درون آن جوشيد . الان هم همين طور است . الان هم داستان ما و دشمن مثل داستان چوب و سنگ است . اگر خدا بخواهد او مي شكند و ما نمي شكنيم .اين آيه همين اميد را به ما مي دهد . مي گويد كه همه چيز دست من است. شما به دارايي خودت نكن ، نگاه به پشتوانه ات بكن . هر چيزي حتي كم به اضافه ي خدا زياد است . و هر چيزي حتي كم منهاي خدا كم است . قرآن اين را در داستان يك فيلم كوتاه بيان مي كند . موسي دستش را بالا برد و گفت كه خدايا اين مردم آب مي خواهند . ما به او گفتيم چوبي كه در دستت است به اين سنگ بزن . هم چوب را مشخص كرديم و هم سنگ را مشخص كرديم و سنگ دوازده شكاف برداشت زيرا آنها دوازده قبيله بودند. براي اينكه سر آب دعوايشان نشود به هر كدام يك چشمه داد زيرا خدا آخرش را مي خواند . اين نشان مي دهد كه انسان بايد از خدا بخواهد . خدا كريم است . او آب خواست و خدا چشمه داد . گفت : چو دست حاجت بري پيش خداوند كه رحيم است و كريم است و غفور است و ودود است . برخلاف ديگران كه اگر هم داشته باشند نمي دهند . اگر هم بدهند كم ميدهند و آن هم آلوده به منت است و

ص: 13859

مي دهند كه بيشتر بگيرند. پس مشخص شد كه موسي از كجا آب بردارد و هر قبيله يك چشمه اي . خدا به آنها گفت كه هر چه مي خواهيد بخوريد و وقتي انرژي گرفتيد در مسير فساد نرويد . در راه صواب باشيد و اين ها را در مسير خودش خرج كنيد .

سوال – آيه ي 62 سوره بقره را توضيح بدهيد .

پاسخ – اين هم سخني است كه مولانا به نظم درآورد . گفت : نام فروردين نياورد گل به باغ ، شب نگردد روشن از آن چراغ . اگر شما در فضايي نام گل را ببريد آيا آن فضا معطر ميشود ؟ آيا با گفتن اسم آب براي فرد تشنه باعث رفع عطش ميشود ؟ خير. چون به ياد آب مي افتد عطش او بيشتر ميشود . اين آيه مي گويد كه صرف اينكه من بگويم مومن هستم ، به خدا آخرت قرآن و پيامبر ايمان دارم كافي نيست . همين كه مسيحيان به اسم مسيح بنازند و بگويند كه ما پيروان او هستيم كافي است ؟ خير . انسانها از هر دين و طائفه اي و مسلكي كه باشند بايد دو چيز داشته باشند . يكي اينكه به خد ا ايمان داشته باشند و به اين باور داشته باشند كه خدا همه كاره است. بقول حافظ سر ارادت ما و داستان حضرت دوست كه هرچه بر سَر ما مي رود ارادت اوست . اگر انسان باور و ايمان داشته باشد كه اراده ي عالم دست خداست و ديگر اينكه عمل صالح هم باشد يعني عملي كه انسان را شايسته

ص: 13860

بكند و به انسان شايستگي بدهد و آن اعمال همان هايي هستند كه در كتاب آسماني آمده است ، اجرش پيش خدا محفوظ است . اگر انسان اعمال صالح داشته باشد و اين اعمال صالح ريشه در ايمان داشته باشد ، قرآن مي گويد كه اجر آنها پيش خدا محفوظ است . و اين ها كساني هستند كه در زندگي شان خوف و حزني نخواهند داشت . البته خوف و حزن دارند ولي نكته ي آيه اين است كه مي گويد : خوفي كه آنها را از پاي در بياورد و به زيان آنها باشد ندارند و اِلا انسان بدون حزن و خوف نمي تواند باشد . اينها نيروهاي محركه هستند، اين حزن ها و خوف ها هستند كه انسانها را به حركت در مي آوردند . انسان بايد خائف باشد ، خوف و رجاء داشته باشند . كساني كه ايمان آوردند يعني مسلمانها و آنهايي كه يهودي هستند ، هاد از ريشه تاب است يعني توبه كردن ، اين ها كساني بودند كه بعد از گوساله پرستي شان توبه كردند و نصراني ها كه پيروان مسيح هستند و كساني كه صابئي هستند آنها در طول تاريخ دو دسته بودند يكي از آنها كه ستاره پرست بودند و كاري به ايمان به خدا نداشتند و يك عده پيروان حضرت يحيي بودند كه به اين ها صابئي مي گويند كه الان هم در بخشي از خوزستان زندگي مي كنند .آنها در كنار رود زندگي مي كنند و قبل از هر عملي غسل مي كنند . هر كدام از اين گروه كه به خدا و قيامت اعتقاد

ص: 13861

داشته باشند و كارهاي شايسته انجام دهند كه خدا اين كارهاي شايسته را تعيين مي كند، اينها اجرشان پيش خدا محفوظ است . ممكن است سوال پيش بيايد كه خدا مسلمان و نصراني را در كنار هم قرار داده و براي آنها اجري گذاشته است . آيات قرآن مثل دسته ي گل است . وقتي گل را دسته مي كنند از يك نوع كنار هم قرار نمي دهند ، طبقه بندي نمي كنند و آنها را قاطي مي گذارند . آيات قرآن هم همين جوري است بقول حافظ زلف پريشان است . مثل كتابهاي ما فصل بندي و دسته بندي نيست كه البته دلايلي هم دارد لذا شما بايد يك دور قرآن را ببينيد ،آيات را كنار هم بچينيد ، و اِلا در يك جا چيزي ميگويد كه تبصره دارد و تبصره اش را در جاي ديگر ذكر نمي كند . برخلاف كتاب هاي قانون كه قانون را مي گويند و در پاورقي تبصره را هم ميگويند، قرآن تبصره را در جاي ديگر و به بهانه ي ديگر مطرح مي كند . مثلا يك جا مي گويد كه هر چه در زمين است حلال است . خوب شراب هم هست ، گوشت خوك هم هست ولي يك جاي ديگر مي گويد كه شراب و گوشت خوك حرام است . اين آيه ، آيه قبلي را استثنا مي زند يعني همه چيز حلال است به استثناي شراب و گوشت خوك . در اين آيه هم همين طور است. تبصره اين آيه در سوره آل عمران است كه مي فرمايد : اگر كسي در اين زمانه ديني

ص: 13862

به جز اسلام انتخاب كند به هيچ وجه از او پذيرفته نخواهد شد و او در آخرت زيان ميكند و در جاي ديگر مي گويد كه دين در نزد خدا فقط اسلام است . تمام اديان ديگر منسوخ شده اند و شما نمي توانيد برويد و يك دين ديگري انتخاب كنيد. پس تبصره ي اين آيه در جاي ديگري است و اين خودش يك تعليم است. خدا مي گويد كه تمام حرفهاي من را بشنويد و بعد داوري كنيد . اگر همه را نشنويد در داوري خطا مي كنيد . مي خواهد بگويد كه در حرف هاي همديگر هم همين طور باشيد حرفهاي همديگر را كامل بشنويد ، زود داوري نكنيد . كسي در سخنراني نكته اي مي گويد ، همان موقع مچ گيري نكنيد . مجموعه ي صحبت هاي او را بررسي بكنيد و بعد داوري بكنيد .

سوال – آيات 252-249 سوره بقره را توضيح بدهيد .

پاسخ – در قهوه خانه هاي سنتي چايي را در استكان هاي كمر باريك مي آورند و چاي هم خيلي داغ ، پررنگ و دبش است و چند حبه قند هم كنارش مي گذارند . چاي خودش تلخ است ولي چيزي كه چاي را دلچسب و گوارا مي كند همان حبه هاي قند است كه كنارش قرار دارد . قرآن هم چون حق است و حق هم تلخ است پس قرآن واقعا تلخ است . اگر كنارش عمل باشد خيلي شيرين ميشود . چطور وقتي چاي مي خوري و رفع خستگي مي كني ، نشاط پيدا ميكني . پس اگر همراه قرآن عمل باشد به انسان

ص: 13863

نشاط مي دهد . اينكه انسان عمل را كنار خواندن قرآن بگذارد به اين تلاوت مي گويند . تلاوت يعني چيزي را پهلوي چيز ديگري قرار دادن . مثل همان قند را كه پهلوي چاي ميگذارند . خدا به پيامبر مي گويد : تلاوت كن . قرائت خالي فايده ندارد . خيلي ها قرائت ميكنند و در سپاه عمر سعد 85 هزار نفر حافظ كل قرآن بودند يعني حافظان كل قرآن به جنگ سيد الشهدا و قرآن آمده بودند . زيرا تلاوت نميكردند، قرائت مي كردند ومي خواندند . ميگفتند كه ثواب دارد . حجاج بن يوسف كه سفاك بود و وقتي ميخواست غذا بخورد مي گفت كه كسي را بياوريد و سرش را ببريد تا من اشتهايم باز شود ، حافظ كل قرآن بود . وقتي در زندان به صدام گفته بودند كه چه مي خواهي ؟ گفته بود كه به من قرآن ، پاستور و شراب بدهيد . قرآن را قرائت مي كرد چون عرب بود و از اين آهنگ خوشش مي آمد . چون قرائت بود و تلاوت نبود صدام شد . خدا خودش هم اهل تلاوت است . يعني مي گويد : كنار اين آيات اگر حرفي مي زنيم عمل مي كنيم و اين ها وعده ي سر خرمن نيست . وقتي ميگوييم كه اگر خوب بشويد ، بدي هاي شما را به خوبي تبديل ميكنيم ، واقعا اين كار را مي كنيم ، شوخي نميكنيم . ما گل را آب فاضلاب پايش مي گذاريم ولي گل بوي عطر مي دهد و گلاب مي دهد يعني تبديل مي كنيم . پس

ص: 13864

خدا مبدل است . خدا مي گويد : حرفهايي كه مي زنيم عمل ميكنيم و اين ها حق هستند و آيات خدا هستند و تو هم از فرستاده هاي ما هستيد . فقط آب زال نيست ، جوي هم زلال است .

89-09-13

سوال – در مورد تفسير سوره فجر توضيح بفرماييد .

پاسخ – در اين سبد گل شما هم گل و هم غنچه هست . آيات قرآن تقريبا شبيه اين غنچه ها است . يعني بسته است و ممكن است در ابتدا براي خيلي ها ، آن جلوه جلال و شكوه نداشته باشد ولي وقتي باز ميشود و شبيه اين گلها ميشود آن وقت خودش را نشان مي دهد . من آرزو مي كنم كه اين برنامه ها اين هنر را داشته باشد كه بتواند اين غنچه ها را تبديل به گل بكند البته اين غنچه ها با نسيم گل ميشوند . آيات الهي هم با نسيم انديشه ، تامل و تدبر باز ميشوند . هركس مي خواهد آيات الهي برايش باز و روشن باشد بايد پيرامون آنها انديشه كند و از كنار آنها ساده و سطحي عبور نكند . هركسي انديشه اي در سر داشته باشد وقتي به آيات الهي مي رسد روشن ميشود . مثل كبريت كه چون چيزي در سر دارد ، وقتي به جعبه ي كبريت مي خورد روشن ميشود . اما چوب هاي ديگر چون چيزي در سر ندارد هرچه آن را به جعبه بزني اتفاقي نمي افتد . ما هم اگر در سر انديشه داشته باشيم و اهل انديشه باشيم ، وقتي به اين آيات الهي مي

ص: 13865

رسيم ، ما هم به نورانيت دست پيدا ميكنيم . چون در آستانه ي مُحرم هستيم و سوره فجر بخاطر آياتي كه دارد به يك معنا بوي سيدالشهدا را مي دهد و انشاءالله تاملي در اين سوره بكنيم . حالا چرا سوره ي فجر را انتخاب كرده ايم ؟ شما بازي فوتبال را ديده ايد ، وقتي كار به پنالتي مي كشد حساس ترين لحظه است . گاهي سرنوشت بازي با يك پنالتي عوض ميشود . چون حساس است ديوار حفاظي جلوي دروازه بان درست مي كنند تا ضريب گل خوردن پايين بيايد . سوره يعني ديوار . كسي كه اهل قرآن ميشود مثلا سوره ي فجر را در زندگي اش پياده ميكند مثل اين است كه يك ديوار دفاعي مقابل خودش كشيده است و ضريب امنيتش بالا ميرود . حالا اگر يك سوره بشود دو يا سه سوره ، مثل اين است كه مقابل خودش چند ديوار كشيده است . چون آيات قرآن ايجاد امنيت ، آرامش و آسايش مي كنند و به مجموع ، مجموعه هاي آنها سوره گفته ميشود . سوره ي فجر يعني از آيات فجر درست شده است و فجر به معناي شكفتن است . مي گويد كه تو غنچه هستي و اگر مي خواهي شكفته بشوي ، باز بشوي و يك عطر و رايحه اي از خودت به ظهور برساني ، آيات اين سوره را در زندگي ات پياده كن . اينها آيات فجر هستند . آياتي هستند كه فجر را در شما پديد مي آورند

سوال – تفسير سوره ي فجر را آغاز مي كنيم .

بسم

ص: 13866

الله الرحمن الرحيم : بچه كه بوديم چون ناشي بوديم وقتي مي خواستيم از باك ماشين بنزين برداريم ، شلنگ را در دهان مان مي گذاشتيم و آن را مي مكيديم تا بنزين بيايد ولي در ظرف چيزي ريخته نمي شد . كساني كه بزرگتر و آشناتر با اين كار بودند ، در شلنگ بشدت فوت مي كردند و هرچه بنزين مي خواستند به درون ظرف ريخته مي شد . اين بسم الله فوت كردن است يعني طرف نام خودش را فوت مي كند يعني نام نمي خواهد . حافظ مي گفت : گرچه بدنامي است نزد حافظ ما نمي خواهيم ننگ نام را . چون نام را فوت ميكردند هرچه اعتبار، نام و نشان بود به سمت آنها مي آمد . زمان حافظ خيلي ها شعر گفتند ولي اثري از آنها نماند چون آنها براي نام و نشان شعر ميگفتند ولي حافظ حقيقتا بسم الله گفت و گفت كه اگر قرار باشد كه نامي در جهان باشد بايد نام خدا باشد . و نام خودش را پس مي زد . خدا كه جوانمردي را آفريده از همه جوانمردتر است . وقتي تو نام خودت را كنار مي زني كه نام من باشد ، من هم نام تو را بالا مي آورم . و به نام تو اعتبار مي دهم . پس بسم الله يعني خدايا نام تو باشد . هرچه هست بنام تو باشد . آن تويي كه الرحمن الرحيم هستي ، بخشنده ي مهربان هستي . ديگران اگر بخشنده باشند مهربان نيستند ، سوداگر هستند . يك چيزي به شما مي بخشند تا

ص: 13867

در ازاي آن چيز بيشتري بدست بياورند . مثل لامپي است كه شما در سقف آويزان مي كني . شما بخشندگي كردي و يك موقعيت بالايي به او بخشيدي ولي تو بخاطر او اين كار را نكردي، تو مي خواهي از روشنايي او بيشتر استفاده بكني . ما اگر به كسي اعتباري مي دهيم بخاطر خودش نيست بخاطر خودمان است . مي خواهيم از كنار او استفاده ببريم ولي خدا اين جوري نيست . وقتي بچه ها بادبادك هوا مي كنند واقعا لذت مي برند كه اين بادبادك هوا برود ، هرچه هم بيشتر بالا برود بيشتر لذت مي برد . اصلا دوست دارد آن بالا باشد . بچه ها به خدا نزديكتر هستند چون صفاتشان الهي است . خدا هم دوست دارد كه شما بالا باشيد . مهرباني اش اقتضا مي كند كه شما بالا باشيد لذا مي گويد : بگذار نام تو باشد كه اگر بخشندگي ميكني از سر مهرباني و عطوفت است نه از سر سوداگري و معامله و اينكه كم بدهي تا زياد برداشت كني .

والفجر : شما اگر بخواهي اين گلها را آب بدهي چطور آب مي دهي ؟ آيا از بالا با يك پارچ آب ميدهي ؟ خير . چون ظريف و ضعيف هستند با يك ليوان آب آرام آرام به آن آب مي دهي . تمام ما انسانها مثل اين گلها ظريف هستيم . نصيحت آبياري است . آنهايي كه از موضع بالا مي ايستند و چكشي نصيحت مي كنند ، جزء اينكه اين گلها را از بين ببرند كار ديگري نمي كنند . كسي كه نصيحت

ص: 13868

ميكند بايد كوتاه بيايد ، خم بشود ، تواضع و كرنش كند . دقيقا همان كاري كه خدا درسوره ي فجر كرده است . خدا با مردم اوليه كه همان عربها بودند صحبت مي كند . داريم كه عربها در بين مردم بيشترين قسم را بكار مي برند . الان هم همينطور هستند . يك حرف كه ميخواهند بزنند چند تا قسم چاشني آن مي كند . خدا مي خواهد با اين ها حرف بزند و مي بيند كه آنها اهل قسم هستند . با اينكه قسم براي خدا مكروه و ناخوشايند است ، كوتاه مي آيد و ميخواهد با آنها همراهي كند . مي خواهد حرف بزند با قسم حرف مي زند . آن هم چندين قسم . اولي آن والفجر است يعني قسم به فجر . آخرين نقطه ي شب كه شروع به روشني مي كند مثل اينكه آسمان يك شكافي پيدا مي كند و نور از دل آن ظهور مي كند ، اين را فجر مي گويند . كه در دل خود اين يك نصيحت است . مي گويد كه فجر براي من مقدس است و بخاطرش قسم مي خورم . برو فكر كن و ببين كه چرا فجر مقدس است ؟ علتش اين است كه وقتي فجر مي آيد تاريكي آرام آرام مي رود . تو هم فجر باش وقتي در محفلي حضور پيدا مي كني شخصيتي داشته باش كه وقتي غروب مي كني بساط گناه برچيده باشد . اگر دارند غيبت مي كنند بگويند كه فلاني آمد . اگر دارند تهمت مي زنند بگويند كه فلاني آمد . همه خودشان

ص: 13869

را جمع و جور كنند . حرفهايش را غير مستقيم مي رساند و بخاطر همين تاثيرگذار است ولي اگر مستقيم باشد اين طور نيست . اگر به نان لواشك دست بزني ميشكند زيرا حرارت مستقيم به آن خورده است ولي نان سنگك اين طور نيست زيرا حرارت مستقيم به آن نمي خورد . حرارت ته تنور است و به اين ها آرام آرام مي خورد . نصيحت هم مثل حرارت است . اگر مستقيم شد ، شكننده ميشود و افراد مي شكنند ولي اگر غير مستقيم بود اين طور نميشود . لذا خدا غيرمستقيم حرف مي زند و نصيحت ميكند . نمي گويد مثل فجر باش . فجر وقتي مي آيد تاريكي ها مي روند و نور مي آيد . فقط مي گويد قسم به فجر و مي گويد كه به حرفهاي من فكر كن .

وليال عشر : بعضي گلها شب بو هستند . شب كه ميشود باز ميشوند و عطر و بوي شان بلند ميشود . انسان گل شب بو است و فقط بوسيله شب شكفته و باز ميشود . اول مي گويد : قسم به فجر و بعد مي گويد : قسم به شب يعني آن كه تو را به فجر و شكفتگي مي رساند شب است . از شب غافل نباش . اگر شب را از زندگي ات منها كردي و فقط هواي روز را داشتي ، دقيقا مثل اسكناسي ميشوي كه پشتوانه ندارد . اسكناس وقتي پشتوانه نداشت موجب تورم ميشود . تو هم وقتي مناجات شب نداشته باشي ، اهل سحر نباشي ، روز دچار غرور و تكبر ميشوي

ص: 13870

. بعضي شبها هستند كه خيلي فضيلت دارند . يعني خيلي به شكفتگي و فجر انسان كمك مي كنند . م يگويند ده شب اول ذي الحجه اين طوري است . كساني كه مي خواهند شكفته بشوند اين ده شب به آنها خيلي كمك مي كند . و بعضي ها هم گفته اند كه اين شبها ده شب اول محرم است . اين شبها پيش خدا خيلي حرمت دارد و هركس كه مي خواهد انسانيت ، جوانمردي و عاطفه اش شكفته بشود اين شبها يك فرصت هاي طلايي است .

واشفع والوتر : گفت شاخ گل هرجا برويد همانجا گل است . گل هرجا باشد گل است چه تنها باشد چه كنار علفهاي هرزه باشد . هيچ وقت دست از گل بودن خودش برنمي دارد . انسانهاييكه به فجر مي رسند و بوسيله شب شكفته ميشوند و گل ميشوند . اين ها چه درخلوت چه در جماعت . چه تنها باشند و چه در كنار ديگراني قرار بگيرند كه حتي مثل علف هرز هستند ، اين ها دست از گل بودن خودشان برنمي دارند . امام حسين (ع) چه آن موقع كه تنها بود و چه آن موقع كه در كنار سپاه يزيد قرار گرفت ، امام حسين (ع) بود . دست از عاطفه ، احساس ، جوانمردي و انسانيت خودش برنداشت . اين است كه خدا به اين جور انسانها سوگند مي خورد .

و اليل اذا يسر : قسم به شب وقتي كه سير مي كند . اگر شب پيش من مقدس است بخاطر حركتش است . اگر مي ايستاد فايده نداشت.

ص: 13871

شب چون حركت مي كند به صبح و روز مي رسد . مي خواهد بگويد كه تو هم مثل شب هستي ، تاريك و ظلماني هستي ، تو هم اگر اهل سير و سلوك باشي به نور ميرسي ولي اگر مثل شب باشي و زمان متوقف بشود زمين منجمد ميشود ، يخ مي زند . تو هم همينطور هستي . اگر سير و سلوك نداشته باشي يخ مي زني . دچار سردي و افسردگي ميشوي . اين حركت است كه تو را به جايي مي رساند . تو را پخته مي كند و به زندگي تو طمع مي دهد . كباب پزها وقتي گوجه فرنگي را روي منقل مي گذارند ، دائم آنرا مي چرخانند . اگر نچرخانند مي سوزد . يك طرفش مي سوزد و يك طرفش خام است . دنيا مثل منقل گداخته است . دائم بايد حركت كني ، سير و سلوك كني تا پخته بشوي و اِلا ميسوزي . اگر زمين قابل سكونت است بخاطر حركت و چرخش آن است . قرآن مي گفت و زماني هم كه اين را مي گفت همه معتقد بودند كه زمين ساكن است . قرآن آن روز گفت كه زمين حركت مي كند . تو كوهها را مي بيني و فكر مي كني ايستاده اند آنها مثل ابرها در حال حركت هستند . پس وقتي كوهها حركت بكنند زمين هم با همان شتاب حركت مي كند . حركت زمين باعث پديد آمدن شب و روز ميشود . و اين شب و روز است كه موجب حيات ميشود . اگر حركت نميكرد يك طرف زمين هميشه

ص: 13872

شب بود و يخچال ميشد . و يك طرف زمين هم آتشكده ميشد . اين حركت موجب حيات ميشود . بايد ما را يك حركت بدهند. قرآن و انبياء براي حركت انسان آمده اند . يعني راه و رسم حركت را نشان داد .

هل في ذالك قسم لذي حجر : كساني كه دست و پايشان شكستگي پيدا ميكند آتل مي بندند . اين آتل آنها را از خيلي از كارها ممنوع مي كند . آزادي را از آنها مي گيرد ولي منجر به سلامت شان ميشود . عقل درنگاه قرآن مثل آتل مي ماند . حِجر يعني منع . انسان را ذي حجر ميگويند و عقل اجازه نمي دهد كه هرجوري زندگي كني . محدودت ميكند ولي منجر به سعادت شما ميشود . حالا ميگويد كه من چند تا قسم خوردم و از اين ها آيا يكي به درد انسان عاقل مي خورد ؟ يعني بالاخره يك دانه اش به درد شما مي خورد . بايد شما را تكان بدهد . ما چند تا قسم خورده ايم تا يكي از آنها اثر كند . وقتي فردي مي خواهد سنگ بزرگي را بشكند اول يك ضربه مي زند و اثري ندارد بعد ضربه دوم و سوم و بالاخره مي شكند .

الم تر كيف فعل ربك بعاد ، ارم ذات العماد : يك تخته سنگ وقتي ارزش دارد كه ساخته بشود و مجسمه بشود . انسان وقتي ارزش پيدا مي كند كه ساخته بشود . متاسفانه انسانها هرچيزي را مي سازند جزء خودشان را . روي سنگ ، چوب و شيشه كار مي كنند جزء

ص: 13873

خودشان . خدا از قومي به نام قوم عاد ياد مي كند . آنها بجاي اينكه خودشان را بسازند شهر را مي ساختند . واقعا شهر را هم زيبا ساخته بودند . ارم ذات العماد . شهري ساخته بودند كه به ان اِرم ميگفتند . خيلي با شكوه بود . لذا در ادبيات ما به هر جاي باشكوهي ارم مي گوييم . ستون هاي خيلي بلند و رفيع دارد . مثل ستون هاي تخت جمشيد . در تمام دنيا چنين شهر باشكوهي پيدا نمي كردي . آنها از خودشان غافل بودند . ما با اينها برخورد كرديم . نديدي ما با اينها چه برخوردي كرديم . مي خواهد بگويد كه ماهمان خدا هستيم شما آن قوم نباشيد . اگر شما مثل قوم عاد شديد ، به سراغ ساختن خودتان نرفتيد و زندگي تان را ساختيد ضايع ميشويد البته زندگي را بسازيد ولي قبل از آن خودت را بساز . اگر خودت را نساختي و آنها را ساختي ، ضايع مي شوي و ما با تو برخورد ميكنيم . زيرا ملك ما هستي و ملك ما را ضايع كردي .

و ثمود الذين جابوا الصخر بالواد :

قوم ثمود هم همين طور است . قوم ثمود از سنگ خانه مي ساختند . كوه را برش مي دادند ( حالا با چه امكاناتي اين كار را مي كردند مشخص نيست ) و مي تراشيدند و كاخ درست مي كردند . ولي اين ها با خودشان كاري نداشتند . ما با اين ها برخورد كرديم

و فرعون ذي الاوتاد : فرعون كسي بود كه ميخ هايش را محكم

ص: 13874

كوبيده بود . شنيده ايد كه ميگويند كه فلاني ميخش را كوبيده است . مي گويد كه فرعون ميخ هايش را كوبيده بود . اين قدر مقتدر و محكم بود ولي ما براحتي سرش را زير آب كرديم . شما نمي توانيد ما مي توانيم . ممكن است شما با دست نتوانيد يك پيچ را باز كنيد ولي راحت با آچار مي توانيد آنرا باز كنيد . ممكن است انسانها نتوانند فرعون را شُل كنند ولي ما او را زير و رو كرديم . زيرا او روي خودش كار نكرد .

الذين طغوا في البلاد : وقتي انسان روي خودش كار نكرد فاسد ميشود و وقتي فاسد شد ، فاسدي ميكند . يك ميوه فاسد وقتي كنارميوه هاي ديگر قرا بگيرد آنها را هم فاسد مي كند .

فاكثرو فيها الفساد :

آب اگر خودش ضايع شد ضايع هم ميكند . هدر رفت ، هدر هم مي برد . اينها كساني بودند كه در سرزمين شان طغيان كردند و فسادشان زياد شد .

فصب عليهم ربك سوط عذاب : خدا هم تازيانه ي عذاب را بر اينها فرود آورد . عذاب خدا چيست ؟ بالا مي برد تا زمين بزند . مثل گردويي كه شما بالا مي بريد كه محكم به زمين بزنيد . خدا به ظالمين ميدان ، مجال و اعتبار مي دهد . مثل اعدامي ها كه وقتي مي خواهند اعدامشان كنند ، تخته اي زير پايشان مي گذارند كه بالا بروند و بعد آنرا از زيرش مي كشند و بعد همان بالا مي مانند. خداهم همين كار را ميكند . خدا هم

ص: 13875

او را بالا مي برد . روزي زير پايش را مي كشد . سوال – سوره آل عمران آيات 153-149 را توضيح دهيد .

پاسخ – اگر شما پا به پاي كوه بالا برويد ، وقتي كوهارتفاع پيدا مي كند شما هم رفعت پيدا مي كني . اگر پا به پاي دره رفتي با دره همراهي كردي هر بيشتر بروي فروتر مي روي . تنزل بيشتري پيدا ميكني . انسان مومن مثل كوه است . حضرت علي (ع) مي فرمايد : انسان مومن مثل كوه است . كافر مثل دره است .اگر شما با مومن همراه شدي روز به روز بالا مي روي و روز به روز افق ديدت بيشتر ميشود . اگر با كافر همراه شدي روز به روز تنزل پيدا مي كني . در آيه مي گويد : ار پا به پاي كفار برويد پايين مي رويد و بعد دچار خسران ميشويد .

دعاي آخر اينكه انشاءالله به حق سيدالشهدا خدا همه ي دلها را نوراني كند .

89-09-20

باران مِي گرفته به ساغر چه جاجت است ، به آب زمزمه كوثر چه جاجت است ، آوازه ي شفاعت ما رستخيز شد ما خود قيامتيم محشر چه حاجت است ، كِي اعتنا به نيزه و شمشير ميكنيم ، ما كشته ي توئيم به خنجر چه حاجت است ، بي سر دوباره مي گذريم از پل صراط تا ما بر آن سَريم به آن سرچه حاجت است ، بسيار آمدند و فراوان نيامدند ، من لشكرم خداست ، به لشكر چه حاجت است ، بنشين به پاي منبر من روضه خوان ، بخوان تا

ص: 13876

نيزه ها بپاست به منبر چه حاجت است .

سوال – درباره ي ماه محرم ، ماه عزاداري امام حسين (ع) نكاتي بفرماييد .

پاسخ – اگر شما به يك بوته ي گل آب بدهيد ، گل به شما گلاب ميدهد يعني همان چيز را بهتر به شما برمي گرداند . وجود ائمه و سيد الشهدا كه در اين روزها در سوگ او هستيم از جنس گل هستند .اينها گلهاي عالم هستي هستند. هر كسي به اين ها به هر نحوي و به هر نوعي اظهار ارادت و محبت كند ، اين ها هم مثل گل كرامت و بزرگواري مي كنند و اين لطف كم ما را با لطف بسيار خودشان جبران مي كنند . قرآن مي فرمايد : اگر كسي به شما اظهار لطف و محبت كرد ، شما به او زيباتر اظهار لطف و محبت بكنيد . اهل بيت اهل قرآن هستند و قرآن مجسم هستند . تمام آيات الهي در دل و جانشان جاي گرفته است ، اين است كه اگر كسي به اين ها اردات و محبتي ابراز بكند قطعا آنها زيباتر پاسخ مي دهند . اين را گفتم كه هركس به هر نوع و نحويي كه ميتواند خودش را از اين سفره ي كرم الهي محروم نكند .

سوال – ترجمه ي سوره فجر را بفرماييد .

پاسخ - ان ربك لبالمرصاد : الان در مغازه هايي كه پوشاك دارند يك مانكن هم دارند ، هر لباسي كه مي آورند تن اين مانكن ها مي كنند معنايش هم اين است كه اگر هيكل شما هم سايز اين باشد اين لباس

ص: 13877

به شما مي آيد ، وقتي شما اين را بپوشيد چنين شكلي پيدا مي كنيد . قصه هايي كه قرآن از فرعون ،عاد و ثمود مي گويد حكم مانكن را دارد . در حقيقت خدا ميخواهد بگويد كه اگر شما مثل اينها زندگي مي كنيد ماهم مثل اينها با شما برخورد ميكنيم. همان برخوردي كه با فرعون كرديم با شما هم مي كنيم . همان برخوريد كه با قوم عاد و ثمود كرديم با شما هم ميكنيم . مي فرمايد : خدا در كمين است و دارد تماشا مي كند . ببيند چه كسي مثل چه كسي رفتار مي كند . اگركسي مثل فرعون رفتار كرد خدا هم مثل فرعون با او رفتار ميكند . اگر كسي مثل موسي زندگي كرد همان كاري كه خدا با موسي كرد ، با او مي كند .

-فاما الانسان اذا ...ربي اهنن : يك كشاورز روزي در زمين بذري مي كارد و يك روز هم درو مي كند . يعني هرچه داده پس مي گيرد ، اصلا ريشه كن مي كند . نه آن موقع كه به زمين بذر مي دهد به آن احترام مي گذارد و نه وقتي درو مي كند به زمين بي احترامي كرده است . خدا در قرآن ميگويد كه ما كشاورز هستيم . يعني اگر ما چيزي به شما مي دهيم دليل بر احترام نيست . معني اش اين نيست كه انسان محترمي هستيد يا اگر از شما چيزي ميگيريم معنايش اهانت نيست . مثل وزن كشي است كه كشتي گيران قبل از كشتي خودشان را وزن مي كنند . نه وقتي بالاي

ص: 13878

ترازو مي روند به آنها احترام مي كنند و نه وقتي پايين مي آيند به آنها بي احترامي مي كنند فقط مي خواستند وزنشان را مشخص كنند . وقتي هم كه مشخص شد ميگويند كه پايين بيايند . هر نعمتي كه خدا ميدهد حكم همان ترازو را دارد . يك پست و منصبي امروز به شما ميدهد و فردا ميگيرد ، فقط مي خواهد وزن معرفت ، انسانيت و ايماننت را مشخص بكند . غرض احترام يا اهانت نبود . قرآن مي فرمايد : اگر چيزي به كسي ميدهيم فكرميكنند كه براي احترام است و اگر چيزي از كسي مي گيريم فكر ميكنند اهانت كرديم . اصلا اينطوري نيست .

-كلا بل لا تكرمون اليتيم : اگر ما نعمت را از شما گرفتيم دليل ديگري دارد . ما امتحان كرديم و تو امتحان را خوب پس ندادي . تو هواي زيرمجموعه ها را نداشتي ، هواي فقير بيچاره ها را نداشتي ، ما يتيم در كنار تو گذاشتيم كه از آنها سرپرستي كني . در بازي شما وقتي توپي به شما مي دهند مي خواهند كه اين را به آنكسي كه نزديكتر است پاس بدهي نه اينكه زير پايت نگه داري . حق نداري زير پايت نگه بداري . ما به شما نعمت هايي داديم و قرار بود كه شما منتقل كني ، خودت بهره ببري و ديگران هم از آن بهره مند بشوند . شما اين كار را نكرديد و هرچه بود براي خودت برداشتي . ما نعمتها را از شما گرفتيم زيرا شما از محرومان و در راس آنها يتيمان و بي سرپرستان

ص: 13879

ياد نكرديد .

-ولا تحاضون علي طعام المسكين : حالا ممكن است كسي بگويد كه من اين قدر نداشتم كه به كسي بدهم . و اگر مي دادم براي خودم چيزي نمي ماند . خودت نمي تواني چاي تلخ را شيرين كني ولي ميتواني دو تا حبه ي قند از قندان برداري و داخل آن بيندازي و آنرا شيرين كني . شما خودت نميتوانستي ديگران را شيرين كني ، تلخ كامي را از آنها دور كني ، مي توانستي دست چند تا انسان ثروتمند را بگيري ، قلم كه داشتي ، زبان كه داشتي ، مي توانستي ديگران را تشويق كني ، چرا نكردي ؟ تشويق نكردي و آنچه كه ما به تو داديم از تو گرفتيم .

-و تاكلون الثرات اكلا لما : بعضي وقتها وقتي چيزي از انسان مي گيريم قاطي مي كند مثل ماشين كه آب روغن قاطي ميكند و ببينيد كه چه خسارتي ببار مي آيد . وقتي قطره آب در روغن داغ مي ريزد چه سرو صدايي راه ميافتد . چون آب و روغن قاطي شده است . اين ها حلال و حرام را قاطي مي كنند . وقتي قاطي مي كنند خسارت بار ميشود . يكي از خسارت هايش همين است كه عرصه به خودشان تنگ ميشود . قاطي شدن حلال و حرام در ارث و ميراث ها خيلي اتفاق مي افتد . وقتي پاي تقسيم مي آيند ، آنهايي كه زورشان بيشتر مي چربد با تبصره ، قانون و ماده راحت بالا مي كشند . مي گويد: شما كساني هستيد كه ارث و ميراث ها را مي خورديد

ص: 13880

و مال ديگران را با مال خودتان قاطي كرديد پس ما آنچه به شما داديم از شما گرفتيم .

-و تحبون المال حبا جما: يكي از چيزهايي كه خدا مجبور ميشود بگويد حب مال است . اگر حب مال فراوان باشد و زيادي باشد خطرناك ميشود . البته حب مال خوب است . انسان بايد مال را دوست داشته باشد . انسان بايد ماشين و زندگي اش را دوست داشته باشد ولي اگر زيادي شد ، خطرناك ميشود . مي گويد كه ما از او ميگيريم . شما اگر يك قاشق روغن حيواني به غذا بزني بوي عطرش بلند ميشود طعم و خاصيت پيدا مي كند اما اگر بجاي يك قاشق بيست تا قاشق زدي ، سم ميشود ، خطرناك و مهلك ميشود . لذا اگر شما طرف را دوست داشته باشي بشقاب را از جلويش برمي داري . ميگويد : علت اينكه ما مال تان را از شما گرفتيم اين بود كه شما زيادي آنرا دوست داشتي . زيادي هر چيزي بد است . هر چيز مثبتي چه افراط و چه تفريط آن غلط است . مثل خيابان است ، اين طرفش جوي است و آن طرفش هم جوي است . هر دو طرفش بد است . بايد از جاده يعني وسسط عبور كنيم . خوبي هم همينطور است . حب مال خوب است ولي اگر زيادي شد ، بد است . اگر حب مال هم كم باشد كسي ديگر كار و تلاش نمي كند ، بي عار و مصرف كننده ميشود ، توليد كننده نيست .قرآن مي فرمايد : علت اينكه ما گرفتيم

ص: 13881

اهانت نكرديم ، شما مال را زيادي دوست داشتي .

-كلا اذا دكت الارض دكا دكا و جاء ربك و الملك صفا صفا : باز هم ميگويد كه اهانت نيست . ما قصد اهانت و جسارت به شما نداشتيم . و شما هم اين را نمي فهميد . يك روزي مي فهميد كه آن روز ، روز قيامت است . وقتي به صحنه ي قيامت آمدي تازه مي فهمي كه چه آن وقتي كه به شما داديم و چه آن وقتي كه نداديم يكسان بود . اگر دادن ما احترام و اكران بود ، ندادن هم احترام و اكران است . چه آن وقت كه داديم و چه آن وقت كه گرفتيم ، هر دو براي حفظ شما بود . وقتي يك پلاكارد را از اين طرف خيابان به آن طرف مي خواهند نصب كنند سوراخش مي كنند كه به طناب محكم ببندند و آن را حفظ كنند تا اگر باران آمد پاره نشود . قيامت جايي است كه ما اين زمين را درهم مي كوبيم . آن روز خدا و فرشته ها مي آيند كه حسابرسي كند . در قيامت ما از يك طرف آتش مي ريزيم و در هم ميكوبيم و از آن طرف هم فرشته ها به كار شما رسيدگي مي كنند .

-و جاء يومئذ بجهنم بحيات : آتش قليان را روي قليان درست نمي كنند . در روي منقلي درست ميكنند و بعد روي قليان مي گذارند . آتش جهنم هم همينطور است ، در جهنم درست نمي كنند ، در جاي ديگر درست مي كنند و آنجا هم دنيا

ص: 13882

است يعني هركس آتش جهنم خودش را خودش تهيه مي بيند . ما چيزي بنام جهنم براي شما در نظر نگرفته ايم . خدا مي فرمايد : آن روز جهنم آورده ميشود يعني هركس جهنم خودش را با خودش مي آورد . بهشت هم همينطور است . هر كسي بهشت خودش را از اينجا با خودش مي برد . اينجا خودت بهشت درست مي كني . مثلا حلوا كه در مغازه است ولي در مغازه درست نمي كنند . در جاي ديگر درست مي كنند و مغازه عرضه مي كنند . شيريني را كه پشت ويترين قنادي درست نمي كنند . شيريني بهشت را اينجا درست ميكنند. حافظ گفت : من كه امروزم به بهشت نقد حاصل ميشود ، وعده ي فرداي زاهد راچه باور،بده ساقي مي باقي كه درجنت نخواهي يافت،كنارآب ركن آبادوگلگشت مصلا.

آن چيزي كه شما را مسحور مي كند ماده و مايه اش را بايد در اينجا تهيه ببيني ، از اينجا بايد با خودت ببري . قرآن جهنم را ميگويد كه شما بهشت را خودت بفهمي .

-يتذكر الانسان و اني له الذكري يقول ياليتني قدمت لحياتي : اگر يك تشت آب وسط باشد و شما يك استكان از آن برداري ، نشان نمي دهد . اما اگر به لبه ي ظرف نگاه كني نشان ميدهد كه پايين رفته است . اين دنيا مثل وسط تشت است هر خلافي كه در دنيا بكني خودش را نشان نمي دهد. قيامت مثل لبه ي تشت است . وقتي رفتي تازه مي فهمي كه چه داده اي و چه قدر از دست داده

ص: 13883

اي و خسارت ديده اي . مي فرمايد : آن روز انسانها متوجه ميشوند كه چه از دست داده اند و اين تذكرهم هيچ سودي ندارد .اينجا اگر انسان متوجه بشود مي تواند جبران كند ولي آنجا راهي براي جبران ندارد . آن روزي است كه با افسوس مي گويد كه اي كاش براي زندگي ام چيزي از پيش فرستاده بودم .

-يومئذ لايعذب عذابه احد : ميگويند كه گل پشت و رو ندارد . اتفاقا دارد .يك طرف گل مخمل وار است ولي پشت آن اين طور نيست ، آنان رنگ و لعاب را ندارد . خدا هم گل هستي است . خدا هم پشت و رو دارد . اين طور نيست كه با همه رئوف باشد و رافت داشته باشد . خدا در قيامت نسبت به مومنين رافت دارد و نسبت به ديگران خردكننده است . خدا ميگويد كه اما انتقام مي گيرم . خدا دو چهره دارد و دوچهره را در اين سوره نشان مي دهد . آن روزي است كه هيچ كسي چنين عذابي نكرده باشد. آن روز خدا انسانها را به بند مي كشد كه تا آن روز هيچ كس اين را كار را نكرده باشد . در آيه اي مي فرمايد : وقتي انسانهاي خطاكار تقاضاي بخشش مي كنند خدا به آنها ميگويد : گم شويد و حرف نزنيد .(اخسو عربها براي درو شدن سگ بكار مي برند ) شما ظالم ها را پديد آورديد ، اگر شما نبوديد فرعون هم نبود . فرعون مثل سوزن بود و شما مثل نخ دنبال سر او راه افتاديد و هر كاري

ص: 13884

خواست براي خودش كرد . شما امروز عذابي ميشويد كه خود فرعون نميشود . اين قدر كه پيروان فرعون را عذاب ميكنيم خود فرعون را عذاب نمي كنيد . چون اينها فرعون پروري كردند .

-يا ايتها النفس المطئنه ارجعي ...جنتي : اين بشارت است . مصداق بارز آن سيدالشهدا است .اي كسي كه سراپاي وجودت اطمينان و اعتقاد بود و سياهي لشكر به چشمت نيامد چون به ما تكيه كرده بودي . وعده ي ما را باور داشتي ، بيا به سور پروردگار خودت هم تو راضي هسيت و هم ما راضي هستيم . اول بيا كنار خوبان و جَدّت ، بعد وارد بهشت بشو . بهشت بدون آنها صفا ندارد .

و در آخر قرآن مثل شيشه ي عطر سربسته است . تا اين سرباز نشود و به جامه زده نشود فايده اي ندارد . بايد سرش را باز بكني و استفاده بكني ، هم خودت استفاده بكني و ديگران هم بهره مند بشوند . قرآني كه به جلوي ماشين نصب كرده ايم خيلي فايده اي ندارد وقتي فايده دارد كه در زندگي انسان بيايد . تا وقتي آيه قرآن بري ما باز نشود خودش را نشان نمي دهد . مثل طاقه ي پارچه اي مي ماند كه تا باز نشود خودش را نشان نمي دهد . آيه قرآن مثل پارچه است تا باز نشود انسان مشتري نميشود و راه باز شدن آن هم با تفكر ، تامل و انس است . اگر كسي با قرآن مانوس بشود و آيه اي برايش روشن شود دائم پيرامون آن تامل كند ، خدا به او

ص: 13885

نورانيتي مي دهد و آيه باز ميشود . حالا كتاب خوبي يا استاد خوبي سر راهش سبز ميشود و آيه برايش باز ميشود و يكي از راههاي باز شدن عمل به آيه و دنبال كردن آيه است . گاهي با دنبال كردن خودش را نشان مي دهد .

سوال – سوره ي آل عمران آيات 200- 195 را توضيح دهيد

پاسخ – اگر شما يك شاخه ي گل ، دست يك بچه بدهيد سريع آن را پرپر ميكند اما اگر اين را دست بزرگتري بدهيد آن را در ظرف آب مي گذارد و آنرا حفظ مي كند . خدا مي گويد كه اعمال شما مثل گل است ، دست هركس بدهيد آن را پرپر ميكند و آن را ضايع ميكند .تنها كسي كه اعمال شما را حفظ ميكند و در جاي خودش قرار مي دهد من هستم . مي فرمايد: من عمل هيچ عمل كننده اي را ضايع نمي كنم چه زن باشد و چه مرد باشد. اگر اعمالشان براي جلب رضايت من باشد ، آنرا حفظ مي كنم .

سوال – درباره ي اشك بر امام حسين (ع) بگوييد .

پاسخ – اشك انسان را سرپا ميكند . شمع چند قطره اشك مي ريزد و بعد روي آن سرپا ميشود .اشك بر سيد الشهدا انسان را سرپا ميكند .اشك هم وقتي هست كه يك روشني باشد . شمع وقتي اشك مي ريزد كه روشن باشد. اگر معرفت و روشني اتفاق بيفتد انسان اهل اشك ميشود و ديگر لازم نيست كه شما يك مرثيه اي بخواني و اشك بريزي ، همين كه يك معرفتي نسبت

ص: 13886

به سيداشهداء پيدا بكند ، اين چراغ در وجود او روشن بشود كه عندالحسين مصباح اهل اشك هم ميشود . اشك به انسان انعطاف مي دهد . نان هاي محلي خيلي خشك هستند و زود مي شكنند ولي وقتي چند قطره آب به آن مي پاشند و در سفره مي پيچند نرم و لطيف ميشود . اشك بر امام حسين (ع) يك عاطفه ي عجيبي در انسان ايجاد ميكند . اگر اين اشك حرمت و قداست دارد بخاطر تاثيرش است . انشاءالله اين نعمت را خدا به ما بدهد . انشاءاله خدا به ما توفيق بدهد كه عزادار با معرفتي براي امام حسين (ع) باشيم

1390

90-03-27

دلم امروز گواه است كسي مي آيد حتم دارم خبري هست گمانم بايد فال حافظ هم بار كه مي گيرم باز مژده اي دل مسيحا نفسي مي آيد ، بايد از جاده بپرسم كه چرا مي رقصد مست موسيقي گامي شده باشد شايد ماه در دست بدنبال كه اينگونه زمين مست مي چرخد و يك لحظه نمي آسايد ، گله كم نيست ولي لب به سخن خواهم بست اگر آن چهره به لبخند لب بگشايد .

سوال – در مورد نهج البلاغه توضيح بفرماييد .

پاسخ – آب تماشايي است چه وقتي كه فواره مي شود و بالامي رود ، چه وقتي كه آبشار مي شود و فرو مي ريزد چه وقتي هم كه در جوي يا نهري جاري مي شود . صداي آب خيلي آرام بخش است و به انسان آرامش مي دهد بشرطي كه آب صاف و زلال باشد . آي كه گل آلود هست اصلا تماشايي

ص: 13887

نيست . وقتي كه سيل آب مي آيد و گل آلود است هيچ تماشايي ندارد ، صداي خوشي هم ندارد. صداي آب گل آلود نه تنها به شما آرامش نمي دهد بلكه خيلي هم كسل كننده و خسته كننده است . انسانها هم دقيقا مثل آب هستند و چنين تقسيم بندي دارند . بعضي از آنها زلال و صاف هستند و يك صفايي دارند . انسان وقتي كنار اين افراد مي نشيند آرامش پيدا مي كند . رفتار ، كلام و نگاه آنها به عالم و هستي خيلي تماشايي است . بعضي ها هستند كه مثل آب آلوده هستند و اصلا تماشايي نيستند . شما دوست داريد كه اصلا اين انسان را نبينيد و اگر او را ديديد كنار او ننشينيد و وقتي او كنار شما مي نشيند اذيت مي شوي و دوست داري كه زود از او فاصله بگيري . خوب است كه اگر انسان مي خواهد كنار كسي بنشيند آن فرد كسي باشد كه مثل آب زلال و گوارا باشد مثل اميرالمومنين . چه كسي از اميرالمومنين بهتر كه كنار او بنشينيم . ما كه مي خواهيم حرفي و سخني بشنويم ، چه سخن و حرفي زلال تر از كلام اميرالمومنين است .

سوال – حكمت 297 از نهج البلاغه را توضيح بدهيد .

پاسخ – مي فرمايد : عبرت ها چقدر بسيار هستند و آنهايي كه از اين عبرت ها پند مي گيرند چقدر كم هستند .

چرا شما از استكان چاي داغ را به نعلبكي مي ريزي ؟ زيرا مي خواهي سرد بشود . چرا وقتي چاي را در نعلبكي مي

ص: 13888

ريزي سرد مي شود ؟ چون نعلبكي سطحش باز است و دهانه اش گشاد است ولي استكان اين طوري نيست . يك چاي داغ زود در استكان سرد نمي شود. اين استكان و نعلبكي دارد به ما درس مي دهد . استكان مي گويد كه استكاني نباش ، سينه ي تنگ و بسته اي نداشته باش زيرا وقتي حرف داغي مي شنوي مدتها داغ هستي ، وقتي يك حرف آتشيني مي شنوي مدتها آتشي مي شوي .بعضي ها با يك كلمه برافروخته مي شوند و كينه هاي چندين و چند ساله دارند و تا طرف را مي بينند برافروخته مي شوند . زيرا سينه ي بازي ندارند. نعلبكي مي گويد كه بيا مثل من باش . سينه ي باز و گشاده داشته باش زيرا خودت راحت مي شوي . اگر كسي حرف تلخ و تندي زد اذيت نمي شوي و زود از يادت مي رود . بعضي ها وقتي حرفي به آنها مي زني يك لحظه داغ مي شوند و بعد سرد مي شوند. اينها سينه ي باز و گشاده اي دارند. چقدر انسانها هستند كه اين درسها را فرا بگيرند . بيشتر انسانها چاي در استكان را مي بينند و مي گويند كه چاي كمرنگ پرر نگ سرد داغ است . چه كسي است كه درس بگيرد . حضرت مي گويد كه همه ي عالم حرف دارد و استكان خودش يك كتاب حرف دارد ولي انسانها از آن درس نمي گيرند . درس گرفتن ها خيلي كم است . اميرالمومنين به اين درسها عبرت مي گويد زيرا وقتي انسان درس گرفت عبور مي كند

ص: 13889

و راه مي افتد . انسان وقتي مي بنيد كه نعلبكي اين جوري به او درسم مي دهد ، مي گويد چكار كنم كه سينه ام باز بشود و به دنبال آن مي رود و حركت مي كند . قرآن مي گويد : حالا كه دنبال كسي مي روي ، دنبال هر كس نرو واز هر كسي نپرس .اگر مي خواهي سينه ي بازي داشته باشي ،دنبال كتابهاي غربي نباشد اينها به تو راه نشان نمي دهند . برو ببين پيامبر و اميرالمومنين چه مي گويند . اوست كه تجربه دارد و سعه ي صدر دارد .الم نشرح لك صدرك . اگر مي خواهي بار شدن سينه را بفهمي پيش او برو زيرا او راه را رفته است و پيامبر يك نسخه ي چند كلمه اي براي شما مي پيچد . پيامبر مي گويد : هرگاه كه ناراحت شدي در درون خودت بريز و بيرون نريز تا سعه ي صدر پيدا كني . مثل اينكه اتفاقي نيفتاده است . بعضي از روان شناس ها فكر مي كنند كه انسانها زودپز هستند . مي گويند كه بايد تخليه بشوي و ِالا منفجر مي شوي . انسانها از نگاه قرآن چاه هستند . قرآن مي فرمايد كه بعضي از چاهها تعطيل شده هستند زيرا مردم از آنها استفاده نمي كنند . مصداق اين چاه اميرالمومنين است . يعني چاه را انسانها مي داند و در راس آن اميرالمومنين است . پس ما چاه هستيم . يكي در يك متري آب مي دهد و يكي در سي صد متري آب مي دهد . هرچه شما در اين چاه

ص: 13890

بريزي ، چاه يك سانتيمتر بالا نمي آيد . بخاطر همين پيامبر مي گويد كه هرگاه ناراحت مي شوي در خودت بريز زيرا ظرفيت پيدا مي كني . وقتي ظرفيت پيدا كردي ديگر هر كه هر چي گفت برايت مهم نيست . مثل اينكه در يك زمين بزرگ سطل زباله اي بگذاري ،اين سطل اصلا به چشم نمي آيد زيرا آنجا باز است . ولي اگر يك اتاق سه متري باشد اين سطل زباله خودش را نشان مي دهد . مي فرمايد : چقدر عبرتها فراوان هستند ولي عبرت ها چه بسيار اندك هستند.

سوال – سوره ي حجر آيات 32 تا 52 را توضيح بدهيد .

پاسخ – وقتي فرش پارگي و فرسودگي پيدا مي كند آنرا پيش رفوگر مي برند . بعضي از رفوگرها خيلي ماهر هستند و وقتي فرش را رفو مي كند فرش مثل حالت اول خودش مي شود . حتي گاهي بهتر هم مي شود. در اين آيه خدا مي گويد كه به مردم بگو من رفوگر خوبي هستم . اگر شما خطا و لغزشي داشتيد به سراغ من بياييد من همه را اصلاح و رفو مي كنم و مي آمرزم . مي فرمايد : به بندگانم بگوخودم مي آمرزم با مهرباني . ولي يادمان باشد كه همان فرش هم تا حدي رفوپذير است . اگر فرش خيلي فرسوده و پاره شد ديگر مشكل رفوگر نيست بلكه مشكل فرش است . در قديم لباس هايشان را هم رفو مي كردند . كسي پيراهنش پاره شد و پيش رفوگر رفت و آنرا رفو كرد . بار دوم و سوم و چهارم

ص: 13891

هم همين كار را كرد . دفعه ي آخر رفوگر عصباني شد و لباس را به سمت طرف پرت كرد . پرتاب رفوگر سوي من جامه من كرد گفتا كه دگر جامه ي تو دوختني نيست .گفت كه من رفوگر خوبي هستم ولي اين لباس رفوپذير نيست . خدا كند كه ما مشكلات را تا آنجا پيش نبريم كه خدا بگويد كه شما ديگر قابل اصلاح نيستيد .

90-04-03

عشق از من نگاه و تو تعريف مي شود گاهي تمام من به تو تبديل مي شود ، وقتي به داستان نگاه تو رسيدم يك باره شعر وارد تمثيل مي شود ، اي عابر بزرگ كه با گام هاي تو از انتظار پنجره تجليل مي شود تا كي سكوت مبهم شبهاي انتظار بر ديدگان غمزده تحميل مي شود ، يك روز هم به پاس غزل هاي چشم تو بازار وزن و قافيه تعطيل مي شود ، آن روز هفت سين اهورايي بهار موعود با سلام تو تكميل مي شود .

سوال – درباره ي نهج البلاغه توضيح بدهيد .

پاسخ – روز يك مرتبه شب نمي شود بلكه آرام آرام شب مي شود . شب هم يكباره روز نمي شود بلكه آرام آرام روز مي شود . ما انسانها مثل روز و شب هستيم . بعضي از ما انسانها روزهستيم و نور الهي برما تابيده و نورانيتي داريم ولي بعضي از ما انسانها شب هستيم ، شب صفت و شب گونه هستيم . گرفتار ظلمانيت هستيم . معاصي و گناهان زندگي ما را تاريك كرده است . آنهايي كه روزهستند نبايد مغرور باشند چون ممكن است كه

ص: 13892

آرام آرام شب بشوند . آنهايي كه شب هستند نبايد مايوس باشند چون ممكن است آرام آرام به سمت روز حركت كنند . خيلي هها روز بودند و شب شدند . حافظ مي گفت : زاهد خلوت

نشين دوش به ميخانه شد از سر پيمان برفت برسر پيمانه شد . كسي كه زاهد بود و اهل خلوت و دل بود در ابتدا طبق آيات الهي حركت مي كرد ولي آخر اين پيمان را زير پا گذاشت . بخاطر همين اولياءالهي توصيه به مراقبه مي كنند . به كساني كه شب هستند مي گويند كه نااميد نباشيد . روايت داريم : كسي كه هفتاد پيامبر را به ناحق كشته باشد نبايد نااميد باشد . بكوشيم اگر روز هستيم روز بمانيم ، اگر شب هم هستيم مثل شب كه به روز تبديل مي شود و بخاطر همين مقدس است و خدا به آن قسم مي خورد . و ليلي اذا يسر قسم به شب كه حركت مي كند و خودش را به خورشيد مي رساند ، خودمان را به

خورشيد برسانيم . چطور شب با خورشيد روز مي شود ما هم با اميرالمومنين به نور و نورانيت دست پيدا مي كنيم . با كلام او و تعابير حكمت آميز او بهره مي بريم .

سوال – حكمت 256 نهج البلاغه را توضيح دهيد .

پاسخ – حضرت مي فرمايد : سلامتي تن و جسم در دوري از حسادت است .

ما همه به هم مي گوييم كه تندرست باشي ولي نمي گوييم چطور و چگونه . در نگاه اميرالمومنين جسم ما مثل يك گلدان و روح و

ص: 13893

روان ما مثل گل مي ماند . اگر يك گلدان شكسته و فرسوده باشد و ترك خورده باشد هيچ گاه در آن گل رشد نمي كند و خشك مي شود زيرا ريشه نمي تواند آب جذب كند . اميرالمومنين مي فرمايد كه بدن شما مثل گلدان است مواظب باشيد كه ترك برندارد و نشكند . بعد مي گويد كه چه چيزي اين گلدان را مي شكند و چه چيزي به اين گلدان بيشترين آسيب را مي زند . حسادت بدن را از پاي در مي آورد . اجازه ندهيد كه حسادت وارد بدن و دل بشود. دل ما حالت نايلوني

دارد ، حسادت شبيه خار ، تيغ و سنجاق است و اگر آنرا در نايلوني بريزيد آنرا پاره مي كند و از اطراف آن بيرون مي زند و مشخص مي شود كه داخل آن چيست . حسادت به انسان آسيب مي زند و ديگران مي فهمند كه طرف حسود است و خودش را نشان مي دهد . اميرالمومنين مي فرمايد : اگر مي خواهيد تن شما سالم باشد حسادت نداشته باشيد . البته الان مي گويند كه بايد ورزش بكنيد و تغذيه سالم داشته باشيد تا بدن تان سالم بماند . اينها هم اشكالي ندارد . حضرت طبيب است و ناشي نيست .كساني كه براي از بين رفتن حسادت راه كار مي دهند آنها ناشي هستند . مي گويد : حسادت مثل آتش است

و دل شما مثل يك فرش ابريشمي است .وقتي يك خال آتش روي فرش مي افتد . شما راه كار آنرا پيدا مي كني كه چطور آتش را از روي فرش

ص: 13894

برداريد يا هرجوري شده آتش را از آن دور مي كني ؟ اميرالمومنين مي گويد كه حسادت آتش است . هر جوري شده اين را از خودت دور كن و نمي گويد كه چطور آنرا دور كن و شما را محدود نمي كند . اگر با ذكر و خير طرف است اين كار را بكن . اگر شما نسبت به كسي حسادت كني وقتي پيش ديگران ذكر خيرش را بكني حسادت كمرنگ مي شود . اگر ما بدگويي كسي را نكنيم و به اين اثر بهاء ندهيم حسادت رشد نمي كند . گاهي با هديه دادن مي توان حسادت را كمرنگ

كرد . گاهي طرف خطاط خوبي است و شما به او حسودي مي كني . خوب شما هم نقاش خوبي باش يا يك حرفه و هنري ياد بگير كه تو هم كم نياوري و همان جور كه مردم به او توجه مي كنند به تو هم توجه كنند .

سوال – چرا حسد به جسم آسيب مي رساند نه به روح ؟

پاسخ – هر دو آسيب مي بينند . گلدان وقتي شكسته مي شود هم گلدان از بين مي رود و هم گل ضايع مي شود . هر دو با هم هستند و آسيب مي بينند . حسادت هم بدن وهم روح را تحت تاثير قرار مي دهد . ما روح طرف را نمي بينم ولي جسم طرف را مي بينيم . امير المومنين مي گويد : آن چيزي كه تو مي بيني جسم است و من هم به اين اشاره مي كنم . اگر به چهره هاي انسانهاي حسود نگاه كني مشخص

ص: 13895

است . از نوع نگاه و رفتار آنها مشخص است . از هم پاشيده و خرد است . وقتي بدن اين قدر خرد باشد معلوم است كه در روح چه خبر است . وقتي حضرت جسم را مي گويد ، شما سريع مصداق هاي آن را در ذهن خودت مي

آوري . كسي كه حسودي است چه جوري است و كسي كه خيرخواه ديگران است چقدر بشاش است و چقدر از خوبي هاي ديگران شاد مي شود و چقدر راحت زندگي مي كند.

سوال – سوره نحل آيات35 تا 32را توضيح بدهيد .

پاسخ – همه ي آيات پيام خودش را دارد . پايان صفحه نكته ي لطيفي دارد . مي فرمايد : نظر كنيد سطحي نگاه نكنيد . شما كه مي خواهيد ميوه بخريد به حالت اولش بسنده مي كنيد . مي گوييد كه الان شاداب و آبدار است ، پلاسيده و پژمرده نيست . ممكن است كه در آخر پژمرده بشود . در مورد لباس به آخرش نگاه مي كني . به جنس آن نگاه مي كني و مي گويي كه اين اگر يك بار شسته بشود كوتاه مي شود يا از رنگ و رو مي افتد . اخلاقيات از آن چيزهايي است كه بايد آخرش را ببيني ميوه نيست . اگر برخوردي كه با ميوه مي كني با دروغ بكني ، اولش خوب است ولي آخر ندارد . با اخلاقيات بايد مثل

جامه رفتار بكني . قرآن مي فرمايد : نگاه بكنيد كساني كه حق را زير پا گذاشتند و آنرا تكذيب كردن چه عاقبت داشتند . الان آنها را نبين .

ص: 13896

عاقبت انديش باش . مردعاقبت بين بندي مباركي است . اگر مي خواهي بنده ي مباركي باشي در مسائل اخلاقي آخرش را ببين .اگر الان راست بگويي به مشكل برمي خوري ولي آخرش چه ؟ خدا مي گويد كه ما نجات را در راستي قرار داديم . پس من آخرش به رستگاري مي رسم . اگر چه در ظاهر به نفع من باشد . خدا مي گويد كه دروغ يك بن بست است وآخرش دره است . صداقت يك جاده ي دست انداز است و پيچ و خم دارد ولي آخرش باغ و چشمه است .كساني كه مي فهمند آخر اين

جاده باغ و چشمه است آنرا تحمل مي كنند . كساني كه مي فهمند آخر جاده ي صداقت نجات است مي گويند كه اشكالي ندارد اگر الان گرد و خاكي بلند مي شود ، در آخر به چشمه مي رسيم و همه ي اينها برطرف مي شود .

90-04-10

بي قرار توام و در دل تنگم گله هاست آه بي تاب شدن عادت كم حوصله هاست ، مثل عكس رخ مهتاب كه افتاده در آب در دلم هستي و بين من و تو فاصله هاست ، بي تو هر لحظه مرا بيم فرو ريختن است مثل شهري كه روي گسل زلزله هاست ، باز مي پرسمت از مسئله دوري وعشق و سكوت تو جواب همه ي مسئله هاست .

سوال – نكته اي در مورد كتاب نهج البلاغه بفرماييد.

پاسخ – آب بايد توي برگ برود نه روي برگ . شما برگ يك گياه را بچين و روي زلال ترين آب يا آب زمزم بگذار

ص: 13897

، اين كار فايده اي ندارد و برگ پوسيده مي شود. همان آب آنرا زودتر از بين مي برد ولي وقتي مقدار كمي آب توي برگ برود و در رگبرگ ها جاري بشود برگ سبز و شاداب خواهد بود. مثل توپ مي ماند كه بايد توي دروازه برود ، بيرون دروازه فايده ندارد . وقتي توپ توي دروازه مي رود آنهايي كه طرفدار تيم هستند خيلي ناراحت مي شوند . آنهايي هم كه طرفدار تيم مقابل هستند هُو مي كنند زيرا توپ توي دروازه رفته است . اخلاقيات هم همين طور است .اخلاقيات بايد توي دل انسان بيايد. دل همان دروازه است . زبان روي دروازه است . ما دين روي زبان مان هستيم .همان كه امام حسين (ع) فرمود : دين روي زبان شان است و در دل شان نيست. اين موجب مي شود كه ديندارها تعصب بخورند كه طرف مي گويد : من دين دارم ولي اين جوري است . بي دينان هم هُو مي كنند كه اينها دين دارند . كلمات اميرالمومنين بايد به دل ما بيايد ، اين سخنان مثل آب است و ما مثل برگ هستيم . اگر اينها به ذهن و رفتار ما آمد حتي يك حكمت آن به زندگي ما آمد ، ما شاداب مي شويم و سبز مي مانيم . و اِلا اگر شما تمام نهج البلاغه را مرور بكني و بخواني ، وقتي اين سخنان در دل ما رسوخ نكند گل نمي شود مثل توپ كه وقتي به توي دروازه مي رود گل مي شود . كلام اميرالمومنين وقتي گل مي كند و امتياز به همراه

ص: 13898

خودش مي آورد كه وارده دروازه ي دل ما بشود.

سوال – حكمت 62 نهج البلاغه را توضيح بدهيد .

پاسخ – مي فرمايد : چون تو را ستودند بهتر از آنها ستايش كن ، چون به تو احسان كردند بيشتر از آنها ببخش . به هر حال پاداش بيشتر از آن كسي است كه آغاز كرده است .

شما به درخت انگور آب مي دهي . ممكن است كه آب چاه بدهي و آب خيلي هم زلال نباشد. درخت همان آب را بر مي گرداند و يك چيزي هم روي آن مي گذارد . به آن يك طعم ، رنگ ، شكل ، خاصيت ، ويتامين و نشاط همراه آن مي دهد . حضرت امير مي گويد از انگور كمتر نباشد ، بهتر از آن چيزي كه به تو داده اند پاسخ بده . اگر كسي شما را ستايش كرد ، ستود و به شما توجه كرد ، ببين بهتر از آن چكاري مي شود كرد همان كاررا بكن .اگر هديه اي به تو داد ، توهديه اي قيمتي تر به او بده . اگر كسي به شما لطف و احساني كرد ، ببين چه احساني قابل توجه تر از آن هست تو هم همان كار را با او انجام بده اما يادت باشد گرچه تو احسان بيشتري به او مي كني ولي پاداش بيشتر مال اوست چون او باعث شده كه تو احسان بيشتري بكني . اگر او احسان نمي كرد شايد تو احسان نمي كردي . فضل و فضليت براي كسي است كه شروع كننده است . اين فرمول يك نسخه است

ص: 13899

. امير مي خواهد فرهنگ نيكو كاري در جامعه فراگير بشود .راه فراگيري آن همين است . اگر انسانها بدانند كه اگر خوبي كنند خوبي بيشتري پاسخ مي گيرند تشويق مي شوند . چرا الان خيلي ها پول هايشان را در بانك ها مي گذارند . چون طرف مي كويد كه وقتي من صد هزار تومان مي گذارم اين دويست هزار تومان مي شود . الان هر بانكي بيشتر سود بدهد سود با اوست زيرا طرف بخاطر نيم درصد سود بيشتر به طرف آن بانك مي آيد . اميرالمومنين مي گويد در عالم خوبي هم همين طور است. ار انسانها بدانند كه يك خوبي مي كنند و دو تا خوبي مي گيرند بازار خوبي ها رواج پيدا مي كند. الان چرا خوبي رواج پيدا نمي كند ؟ طرف به اندازه اي كه به او خوبي كرده اند ، به طرف مقابل خوبي مي كند . مثلا مي گويند كه فلاني براي عروسي دختر ما چقدر آورد ما هم همان قدر مي دهيم در واقع داد و ستد مي كنند. مثلا فلاني اين سفره را براي ما انداخت ، ما همان سفره را برايش مي اندازيم . بخاطر همين خوبي ها رونق پيدا نمي كند . اگر ما خوبي ها را اندازه گيري كنيم و به همان اندازه خوبي كنيم و بدي ها را اندازه گيري بكنيم و به همان اندازه بدي بكنيم پس با حيوانات فرقي نداريم . شما اگر به يك حيوان خوبي كني او هم به شما خوبي مي كند و دمش را تكان مي دهد و اگر بدي بكني تو را آزار

ص: 13900

مي دهد . پس اين يك رفتار حيواني است . رفتار انساني اين است كه اگر بدي كرد توخوبي كن و اگر خوبي كرد توخوبي بالاتر بكن يعني هميشه شما بايد يك پله بالاتر باشي . در جهت معنوي هم تو بايد يك سر و گردن بالاتر از او باشي .

سوال – سوره ي نحل آيات 94 تا 102را توضيح بدهيد .

پاسخ - سبد گل چون روياين ميز است ثابت است زيرا ميز ثابت است . حالا اگر شما اين را روي آب روان بگذاري تا چشمت را بهم بزني سبد گل ديگر نيست چون جايي گذاشته اي كه ثبات ندارد و حركت دارد . مي فرمايد : دراين دنيا فقط يك نقطه است كه ثابت و باقي است بقيه همه رفتني هستند . اگر تو خودت را به آن نقطه وصل كردي تو هم مي ماني و آن نقطه خداست . خدا باقي است . اگر خودت را به او ببندي تو هم باقي مي ماني . غير از خدا هرچه باشد فاني است . عرضه كردم دوجهان بردل كار افتاده به جز از عشق تو باقي همه فاني دانسته . تو هيچ كاري براي خودت نكن .تو مي روي و آنها هم مي روند . تنها چهره ي ماندگار خداست . هيچ كس چهره ي ماندگار نيست مگر اينكه به او وصل بشود. چون اميرالمومنين به خدا وصل شد باقي است . ديگران به خدا وصل نشدند و خودشان را به چيزهاي ديگر وصل كردند .چيزهاي ديگر نماند آنها هم نماندند . هرچه پيش شماست مي رود زيرا شما هم مي

ص: 13901

رويد. هرچه پيش خدا به امانت بگذاريد مي ماند و هميشه آنراداريد . الان مردم پولشان را بانك مي گذارند و به كسي نمي دهند چون ممكن است كه فردا فرار كند و پول آنها هم برود. تو حاضر نيستي پولت را پيش هر كسي بگذاري ، چرا خودت را پيش هر كسي مي گذاري . تو يك سرمايه ي اندكي داري به هركسي نمي دهي و ميزان ثبات طرف براي تو خيلي مهم است . از خدا ثابت تر و باقي تر كيست ؟ بيا با خدا داد و ستد بكن .

90-04-17

سوال – در مورد نهج البلاغه توضيحاتي بدهيد .

پاسخ – طلا فروش ها و زغال فروش ها ترازو دارند . مولانا مي گويد : بي ترازوهيچ بازاري نديدم در جهان . پس هر بازاري ترازوي خاص خودش را دارد . معنويت هم همين طور است . در معنويت هم بايد ترازويي باشد و الا انسان دچار خسران و زيان مي شود . بازاري كه ترازو نداشته باشد اگر كم بفروشد ضرر است ، زياد هم بفروشد ضرر است منتها يكي از آنها ضرر مادي است و ديگري ضرر معنوي است . در عالم معنويت اگر شما ترازو نداشته باشيد هركاري بكنيد خسارت است . خدا ترازويي براي رفتار ما بنام اميرالمومنين قرار داده است . وقتي هم كه به او سلام مي دهيم مي گوييم : السلام عليك يا ميزان الاعمال .سلام بر تو كه ميزان رفتار انسانها هستي يعني رفتار انسانها بايد با اعمال و كلام تو سنجيده بشود . يعني كلام تو معيار و ترازو است . انسانها هر

ص: 13902

كاري كه مي كنند بايستي با كلام و منطق تو هماهنگ باشد . پس اگر هر حكمتي كه مي خوانيم در زندگي پياده بكنيم موزون مي شويم .

سوال – حكمت سيزده نهج البلاغه را توضيح بدهيد .

پاسخ – چون نشان نعمت هاي پروردگارتان آشكار شد آنها را با ناسپاسي هاي تان از خودتان دور نسازيد.

وقتي ما مي خواهيم نخ در سوزن بكنيم خيلي دقت مي كنيم . همين كه سر و كله ي نخ از آن طرف سوزن پيدايش بايد نخ را بكشيد . اگر آنرا كشيديد تا آخر نخ هم مي توانيد بكشيد . اگر اين كار را نكنيد همان مقدار نخ هم برمي گردد . امير المومنين مي گويد كه هر موقع سر و كله ي نعمت در زندگي تان پيدا شد ، احساس كرديد كه دارد وضعتان خوب مي شود ، بجنيد و بقيه اش را هم بگيريد . اما چطور مي توانيم اين كار را بكنيم ؟ با شكر كردن . اگر شما شاكر باشيد اين نعمت تا آخر به دامن شما مي آيد اما اگر ناشكري كردي برمي گردد . و همين نعمتي هم كه هست از دست مي دهي . پس شاكر باش . شكر سه پايه است . ديده ايد كه ديگ را روي سه پايه مي گذارند و اگر يك پايه ي آن نباشد ديگ چپ مي شود و هر چه در آن هست بيرون مي ريزد . نعمتها هم روي سه پايه ي شكر قرار مي گيرند و حفظ مي شوند . يك پايه ي آن زبان است . سعي كنيد كه با

ص: 13903

زبان تان هر كجا نشستيد شكر خدا را بكنيد . سعدي مي گويد : نامت را در دهان پير و جوان انداز . حالا كه به من لطف كردي نامت را برسر زبانها مي اندازم . سعي كنيد نام خدا را بر سر زبانها بيندازيد . پايه ي دوم قلب است . در دلت هم اين باشد كه اين نعمت از خداست . نگوييد كه اگر فلاني واسطه نمي شد اين كار انجام نمي شد . بله درست است نمي شد ولي چه كسي به ذهن شما انداخت كه فلاني واسطه بشود و چه كسي به ذهن فلاني انداخت كه واسطه بودن را بپذيرد ؟ حضرت زهرا مي فرمايد : ما از خدا تشكر مي كنيم كه گاهي الهاماتي به ما مي كند . به ذهن ما مي اندازد كه چكار بكنيم و چكار نكنيم . پس در دلت هم اين باشد كه نعمت از خداست . پايه ي سوم مصرف است . نوع مصرف شما اين باشد كه مواظب باشيد . باغباني كه به شما بيل و كلنگ مي دهد منظورش اين است كه در باغ خودم كار كن . اگر مي خواهي در باغ ديگري كار كني بيل وكلنگ را هم از او بگير . خدا دست و پايي كه به تو مي دهد همان بيل و كلنگ است و بايد در باغ خدا كار كني . در راه و مسير من كار بكن . اگر اين كار را بكني شاكر هستي . اميرالمومنين مي گويد كه اگر تو شاكر باشي تمام نعمت به سمت شما جاري مي شود اما اگر شاكر نباشي

ص: 13904

اين نعمتها قطع مي شود . گاهي خدا نعمت را قطع نمي كند و هر چه شما بيشتر ناشكري مي كنيد بيشتر به تو مي دهد .در جامعه افراد ناسپاسي هستند كه شاكر نيستند ولي پولشان از پارو بالا مي رود . خدا مي گويد كه اين از عذاب سخت ماست كه وقتي كسي شاكر نبود به او نعمت مي دهيم . ما بايد ببينيم كه شاكر بوده ايم يا نه و اگر شاكر نبوده ام و نعمت پشت نعمت مي آيد اين ترس دارد . اميرالمومنين مي فرمايد كه از اين توالي نعم بترسيد . اين مثل كسي است كه از يك نحل بالا مي رود و بالا مي رود و وقتي مي خواهد خرما را بچيند زير پايش شل مي شود و به پايين مي افتد . گاهي خدا شما را بالا و بالاتر مي برد بعد يك شبه شما را پايين مي آورد. بخاطر هميت است كه مير المومنين مي فرمايد كه وقتي گوشه هاي نعمت را ديد كم شكري نكنيد زيرا اگر كم شكري بكنيد ديگر نعمت به شما نمي رسد . حتي كم شكري هم نكنيد .

سوال – سوره اسرا آيات 28 تا 38 را توضيح دهيد .

پاسخ – در بيمارستان ها وقت شام و ناهار ، غذاها خيلي متفاوت است . به يك نفر سوپ ، چلوكباب و دسر مي دهند و به يك كسي فقط سوپ مي دهند و به يك نفر حتي سوپ هم نمي دهند و مي گويند كه فقط آب بخور . به يك كسي مي گويند كه حتي آب هم نخور .

ص: 13905

جالب است كه هيچ كدام از اين بيمارها اعتراض ندارند زيرا آنها پذيرفته اند كه كسي كه اين تشخيص ها را داده است طبيب است و آن كسي كه طبيب است حكيم است . روايت داريم : همه ي شما بيمار هستيد و خدا طبيب است . پس اگر خدا به يك كسي كم داده يا زياد داده ، شما گله و شكوه نكنيد كه چرا به او بيشترداده اي و به من كمتر داده اي . اين كارها روي حساب و حكمت است . به شما بايد زياد مي داديم ، به او بايد كم مي داديم . يادتان باشد به كسي كه كم داده ايم مي تواند از همان زياد بهره ببرد . به شما هم كه زياد داده ايم ممكن است كه بهره ي كمي ببريد . به يكي كم مي دهيم و به يكي زياد مي دهيم ولي به يكي كه كم مي دهيم مي تواند بهره ي زياد بردارد و به آن كسي كه زياد داده ايم مي تواند بهره ي كم بردارد. مثل كشاورزان كه ممكن است يك كشاورز در يك هكتار پنج تن برداشت مي كند يك كسي توي پنج هكتار يك تن برداشت مي كند لذا كشاورز نمونه مي شود و جايزه هم به او مي دهند . يكي از آيات اين صفحه همين را مي گويد . مي فرمايد : پروردگار توست به يكي زياد مي دهد و به عده اي هم كم مي دهد . او مي بيند كه چكار مي كند او بصير است . يك وقت مي گويي من مي دانم و يك

ص: 13906

وقت مي گويي من مي بينم

90-04-24

سوال – در مورد نهج البلاغه توضيحاتي بدهيد .

پاسخ – كليد روي ديوار است اما چراغ توي سقف است . يعني شما يك جاي ديگر كليد مي زنيد ولي جاي ديگري روشن مي شود . گاهي كليد در ساختمان است و چراغ در حياط است . گاهي كليد در حياط است و چراغ در كوچه است . تمام كارهاي مثبت و نيك كه ما انجام مي دهيم مثل اين است كه ما داريم كليد مي زنيم . و يك جاي ديگري بنام قيامت و برزخ روشن مي شود . هر كار مثبتي كه انجام نمي دهيم مثل اين است كه كليد نمي زنيم . بخاطر همين است كه ما از مرگ هراسان هستيم ولي اولياء خدا مشتاق هستند . آنها كليد زده اند . چكار كنيم كه مرگ ما هم شيرين و هم شاد بشود ؟ ما بايد كليد بزنيم . اين نكته هايي كه اميرالمومنين در قالب حكمت بيان مي كند كارهاي كليدي است . اگر اينها را در زندگي مان بكار ببنديم نه فقط قيامت خودمان را روشن مي كنيم بلكه دنياي مان را هم روشن مي كنيم . وقتي شما كليد مي زنيد دست است كه جاي ديگر روشن مي شود ولي روشنايي اش روي خود كليد هم مي افتد . اين طور نيست كه اگر اين كارها را بكني فقط آخرت شما روشن بشود بلكه دنياي شما را هم روشن مي شود .

سوال – حكمت 158 نهج البلاغه را توضيح بدهيد .

پاسخ – برادرت را با احساني كه در حقش مي

ص: 13907

كني سرزنش كن و شر او را با بخشش به او برگردان .

بعضي ها مثل چاي تلخ هستند هر كاري كه با چاي تلخ مي كني بايد با آنها هم بكني . ما چاي را با قند يا شكر مي خوريم . امير المومنين مي گويد كه اگر كسي تلخ بود شما با شيريني با او برخورد و صحبت كن . حالا بعضي ها بدتر از چاي هستند ، قهوه هستند . هرچقدر هم كه در قهوه شكر بريزيد شيرين نمي شود اما قابل تحمل مي شود و تلخي آن قابل كنترل مي شود حتي اگر مثل قهوه باشد . با او تلخ صحبت نكن و تلخ رفتار نكن . نگوييد كه او بايد چوب بخورد . مگر نمي خواهي كه او دردش بيايد . اين كاري را مي گويم اگر انجام بدهيد او بيشتر دردش مي آيد . يعني وقتي كسي به شما لطمه اي زد ، اگر شما به او خدمت كني شرمسار مي شود . او حاضر است كه به او توهين بكني ولي اين كار را نكني . پس معلوم مي شود كه سختي اين خيلي بيشتر است . لذا اميرالمومنين راه سرزنش كردن را به ما ياد مي دهد و مي گويد كه اگر برادرت به تو آسيب رسانده سرزنش كن . حتي مي گويد كه بالاخره برادرت است . اگر او به تو بدي كرده ، تو به او خوبي كن . اگر به شما گفتند كه فلاني هرجا مي نشيند بدي تو را مي گويد ، شما بگوييد كه نه او انسان درستي است . شر او

ص: 13908

را با يك نعمت برگردان . يعني به تو سرايت نمي كند . اگر لباس شما چاك بخورد چاك آنرا كه بيشتر نمي كني بلكه آنرا مي دوزي . اگر مي خواهي شر او به تو نرسد دهان او را ببند . سخن تلخ نخواهي دهانش شيرين كن . سعدي مي گويد كه اگر كسي دهانش را باز كرده و دارد به شما فحش مي دهد ، اگر يك شيريني در دهانش بگذاري ديگر نمي تواند حرفي بزند . جواب خوبي را خوبي دادن سگ كاري است . جواب بدي را بدي دادن خركاري است. اگر شما به الاغ يك لگد بزني او هم به شما يك لگد مي زند ولي جواب بد را نيكو دادن كار خواجه عبدالله انصاري است . يعني اين كار انسان است و اگر كسي بخواهد آقا باشد بايد يك كاري از خودش نشان بدهد . در حكمت قبلي داشتيم كه اگر كسي به شما خوبي كرد شما پاسخ خوب تري به او بده . حالا مي گويد كه اگر كسي بدي كرد شما به او خوبي كن .

سوال – سوره اسرا آيات 94 تا 104 را توضيح بدهيد .

پاسخ – در پايان يك از آيات مي گويد كه يكي از ويژگي هاي ذاتي انسان نظر تنگي است . مثلا در جاي ديگر قرآن دارد كه انسان خيلي حريص است . جاي ديگر دارد كه انسان عجول است . اين صفات سرمايه هاي ما هستند و ما بايد با آنها تجارت كنيم . مثل كيسه بوكسي است كه دست شما مي دهند . اين كيسه را به شما

ص: 13909

نمي دهند كه آنرا در آغوش بگيري يا براي متكا از آن استفاده بكني ، بلكه براي مشت زدن است . وقتي به آن مشت زدي نيرومند مي شوي . خدا اين صفات را داده كه شما نيرومند بشويد . خدا حرص را به ما نداد كه حريص بشويم بلكه آنرا به ما داده كه با آن در بيفتيم . در زمين فوتبال توپ را به شما نمي دهند كه آنرا بگيريد بلكه آنرا به شما مي دهند كه حساب شده آنرا شوت كنيد تا گلي در آن باشد. خدا مي فرمايد كه ما شما را نظر تنگ كرديم نه اينكه نظر تنگ باشيد بلكه نظر تنگي را به شما داديم كه با آن در بيفتيد.

خانم رحماندوست

1388

88-06-30

سوال : مهمترين وسايل ارتباطي در ارتباطات انساني چه چيزهايي مي باشد؟

پاسخ : ابتدا بايد بگويم مهارت به چه شيوه اي است ، در يك مبحث مهارتي ، هم بايد فرد مورد نظر را در نظر بگيريم و هم نوع ارتباط و هم فردي كه مي خواهد اين ارتباط را برقرار كند .حضرت علي (ع) مي فرمايند: ارتباط بر 4 نوع است ، ارتباط يا در واقع نزديك شدن يك انتخاب در اين ارتباط نقش دارد . اين كه زن و شوهر ارتباطشان بر چه اساسي باشد مي فرمايند : بر اساس كمال و رشد ، در واقع نردباني براي صعود همديگر قرار گرفتن كه به نوع انتخابي كه فرد از ابتدا انجام داده است بر مي گردد ، آن انتخاب را واقعا به نوعي قرار داده كه راه كمال و سعادت را در اين مسير داشته

ص: 13910

باشد .حضرت علي (ع)خودشان به عنوان يك فرد ، در موقعي كه مورد سوال واقع مي شدند ، پيامبر از ايشان سوال كردند كه فاطمه را چگونه يافتي ؟ ايشان مطرح مي كنند كه فاطمه زني است كه براي من در واقع نعمت است بهترين و زيباترين كمك در راه رسيدن به خداست يعني همان كمال كه اگر گوينده اي كه اين حديث را مي گويد مي بينيم به عنوان يك نمونه در زندگي خودش هست و ايشان مي فرمايند : ارتباط زن و شوهر بر اساس كمال و رشد باشد ، پدر و مادر با فرزندان بر اساس و در واقع استواري اين ارتباط بر ايثار گذشت ، اغماض باشد كه خود به تبع ، وقتي پدر و مادر گذشت لازم را در مورد فرزندان داشته باشند اين آموزش غير مستقيم را به آنها خواهند داشت ، ارتباط فرزندان بر پدر و مادر بايد بر اساس احسان باشد ، همان آيه اي كه همه شنيده ايم (و بالوالدين احسانا )كه احسان معاني مختلفي دارد ، يكي از آن معاني را عرض مي كنم يعني خواسته اي كه فرد در درونش دارد را بيان نكند فرد مقابل اين را احساس كند كه اين خواسته بايد برآورده شود و براي او انجام دهد ، نه اينكه خداي نكرده اول او بگويد يا اگر او گفت خداي نكرده با منفي همراه باشد ، احسان يعني آن چيزي كه من احساس كنم نياز دارد و قبل از بيان او آن را انجام دهم يعني فرزندان بايد با پدر و مادر به اين شكل ارتباط داشته باشند .در قسمت

ص: 13911

چهارم حضرت علي (ع) مي فرمايند : فرزندان ، خواهر و برادر با هم بر اساس استوار ، ارتباطشان بايد بر انصاف باشد ، در يك جمله اين انصاف هم باز تربيت پدر و مادر با فرزندان است كه به آنها مي رسد ، اگر پدر و مادري شيوه هاي نادرست ارتباطي را با فرزندان داشته باشند ،تبعيض قرار دهند ، مقايسه كنند ، فرصت كمتري براي نيازهاي عاطفي آنها بگذارند ، خود به خود اين انتقال ارتباط به فرزندان در بين يكديگر قرار مي گيرد . پدر و مادري كه تبعيض و مقايسه در بين فرزندان مي گذارند ،حالا كه آنها به يك ثمري مي رسند گويا در آن ميداني قرار مي گيرند كه تسفيه حساب بايد صورت گيرد و باز متاسفانه خيلي از خواهر و برادرها در دوران كودكي و نوجواني شايد نتوانند همديگر را بپذيرند ولي بعد از يك مدت كه از سنمان مي گذرد اثرات رفتاري قبل و نوساناتي كه در ادامه تغير اين زندگي اتفاق افتاده آنها با هم خوب نيستند كه اين انصاف گم شده و بايد آن را پيدا كنيم و اصول را بر آن قرار دهيم . ارتباط يك پيام دهنده و يك پيام گيرنده دارد و مسيري است كه بين اين دو برقرار مي شود ، حالا اين مسير چه پيامي را انتقال مي دهد؟ پس من كه پيام را مي دهم با چه واژگاني و با چه حسي اين پيام را مي دهم ؟ از چه مسيري ارتباطي ارسال مي كنم ؟ طرف مقابل با چه شكل و حسي اين پيام را مي گيرد و

ص: 13912

در چه مقطع زماني و سني و جنسي است ؟ چيزي كه خيلي راحت ما يك قالبي براي آن مي زنيم ، يك ساختار و غير قابل تغير و انعطاف ، آن مي شود كه ما مي بينيم مقدار زيادي فاصله گرفته ايم ، من حرفي را مي خواهم به شما كه خيلي هم دوستتان دارم بگويم اما مي ترسم كه چگونه بيان كنم و از چه شيوه هايي استفاده كنم ، من حس طرف مقابل را در يافت نمي كنم به همين دليل نمي توانم اين جمله را به هر شكلي لذا سكوت بيان كنم ، آيا ما با سكوت مي توانيم ارتباط برقرار و پياممان را منتقل كنيم ؟ گاهي پيام دهنده ، مادرم و گاهي همسرم و گاهي معلم و استاد ، به هر حال فردي كه نقش تعليم و الگو دادن را دارد ، به طور مستقيم يا غير مستقيم مي خواهد پيام را برساند با الفاظ ، گاهي فقط با دستان . گاهي شما مي گوييد من خودم به عنوان يك مشاور تقريبا مشاوره مكالمي را خيلي قبول ندارم و اسمش را راهنمايي مي گذارم چون كه مشاوره بايد چهره به چهره باشد من از نگاه شما و شما از نگاه من يك سري چيزها را دريافت كنيد به همين دليل در مهارت همه چيز يك انسان در دادن آن پيام و در واقع نوع ارسال همم است ، من الان خيلي خوشحالم و دوست دارم با شما تماس بگيرم و همين الان اين خوشحالي را انتقال بدهم ، خبر ندارم او در چه خطي است و اگر بازخورد مطابق

ص: 13913

ديدگا خود تحويل نگيرم ، مي گويم چرا اينجوري شد و جالب است مي گويم چرا؟ نمي گويم چگونه شد كه چنين پيش آمد ،نمي گويم من توجه نكردم كه آيا آن زمان ، زمان انتقال پيام بوده يا نه ، يعني هميشه ديگري را متهم مي كنم و اين اتهام زدن به طرف مقابل من را از آن اشتباه دور مي كند ولي اگر فكر كردم آيا الان وقت پيام كلامي است يا نه ؟ شما بعضي وقت ها فرزندان يا در محيط خيابان رد مي شويد ،مي بينيد يك بچه كار قشنگ يا يك جمله قشنگ ادا مي كند يك باره دستتان را بر سر او مي كشيد و لغزشي كه روي موهاي او اتفاق مي اافتد او سرش را بالا مي گيرد و نگاه مي كند و لبخند مي زند و اين يعني رابطه .يعني اتقال اين عاطفه بين من و تو به همين دليل من فكر مي كنم چند نكته خيلي همه را در يك مهارت ارتباطي بايد بدانيم ، اينكه من كيستم و در چه موضعي قرار دارم ، چه چيزي را به عنوان پيام مي خواهم بفرستم ؟ با چه ابزاري ؟ پيام تلفني يا نوشتاري است ؟ دادن شاخه گل و آن فردي كه مي خواهد اين پيام را در يافت كند چه كسي است ؟ چه جوري مي خواهد در يافت كند ؟حالا كه دوره امتحانات و مخصوصا كنكور تما شد است و خيلي راحت خانواده كه مدت ها در اضطراب كنكور بوده اند ، نمي دانند فردي كه مي آيد ده ها برابر با خودش اضطراب

ص: 13914

مي آورد لذا بلا فاصله مي پرسند چه كار كردي ؟ شايد بزرگترين توهين اين است كه از يك نفر كه از امتحان بر مي گردد بپرسي چه كار كردي ، او همه تلاشش را كرده ، همه هم و غمش را كه شما هم كمك كرديد بروز داده الان وقتش نيست ، بايد اجازه بدهيم ، سلام و خسته نباشي بگوييم ، بپرسي من الان چه كاري مي توانم برايت انجام دهم ؟ نه اينكه شما بگوييد او چه كار كند و يا اصلا نه اينكه خيلي بي تفاوت ، گويا هيچ اتفاقي نيفتاده ، اينكه برخورد مي كنيم مي خواهيم بگوييم من حس تو را مي فهمم ، امكان دارد هيچ حس كلامي اتفاق نيفتد ، يك ليوان آب خنك يا يك ليوان چاي داغ يا يك نگاه پر از عاطفه ، دستت درد نكند خسته نباشي ، ما اين ها را بايد آموزش ببينيم ، زورقي كه ما از زندگاني درست كرديم و قايقي كه مي خواهيم بيندازيم در درياي مواج زندگي و دو پارو مي دهيم دست اين خانواده ، چه اطلاعاتي دارند؟ خيلي از بگو بگو ها و نزاع ها سوء تفاهم ها از همين عدم اطلاعاتي است كه اتفاق مي افتد ، آيا ما مي توانيم به خود اجازه بدهيم كه چون من شما را نمي شناسم و الان مي گويم خسته نباشي و شما فكر كنيد من كنايه مي زنم ،مقصر طرف مقابل است ؟ اين ها را بايد به خودمان برگردانيم ، يكي از آن مهارت هايي كه اگر فرصت شد به آن خواهيم پرداخت ، بحث

ص: 13915

عزت نفس است ، ما چقدر خودمان خودمان را قبول داريم كه توانايي در بروز مهارت هاي ارتباطي داريم . عدم مهارت زندگي كه يكي از آنها مهارت ها مهارت ارتباط است ، به خاطر تفاوت هايي مه بين زن و مرد موجود دارد خانم ها در توانايي كلامي ، از آقايان تواناتر هستند آن هم به تناسب اين تفاوتي است كه خدا در آنها قرار داده ، لا يكلف الله نفسا الا ما عاطها ، مي خواهم به من زن توانايي راحت بيان كردن كلام و توانايي فراوان است ،خزانه لغات داده است تا من بتوانم با كودكم بيشتر ارتباط برقرار كنم ، مادر در دوران بارداري هر چه با جنين ارتباط برقرار كند هوش شناختي او بالاتر مي رود چون مادر مي تواند از قدرت بيشتر كلامي استفاده كند ،اما متاسفانه به جايي كشيده شده كه نمونه اش را اتفاقا روز گذشته داشتم ، اصل مسئله اين بود كه آنها بلد نبودند با هم حرف بزنند مثلا وقتي به آقا مي گفتيم چرا شما با اينكه اينقدر علاقه مند هستي ابراز محبت نمي كني؟ جماه ايشا اين بود : مگر من كه اين همه زحمت مي كشم براي چه كسي است اينكه من خواسته هاي ايشان را برآورده مي كنم چه دليلي دارد ؟ اما خانم مي گويد همه اين ها را قبول دارم ملي من به عنوان يك زن همان طور كه خودم از هيجان كلامي استفاده مي كنم هيچ وقت از شما نشنيده ام كه بروز بدهي و يك بار مثلا كلمه دوست دارم را بگوييد ، ياد حديثي از پيامبر

ص: 13916

اكرم (ص) افتادم كه ايشان حتي فقط سفارش به آقايان دارد كه كلمه دوست دارم را به همسرت بگو اين تا ابد از قلبش بيرون نمي رود يعني اگر اين زمزمه هاي محبت آميز در زندگي اتفاق بيفتد ، متاسفانه بايد اين را عرض كنم اين شايد انحرافي باشد كه گاهي اتفاق مي افتد گريزهايي كه از زندگي اتفاق مي افتد و گاهي به طلاق عاطفي و گاهي هم به طلاق هاي ثبتي مي كشد اين ها را اگر ريشه يابي كنيم عدم مهارت هاي زندگي و به تبع مهارت هاي كلامي ارتباطي است .

سوال: لطفا ر مورد مشاوره در ازدواج و اينكه از چه فردي مشاوره بگيريم صحبت كنيد .

پاسخ : در بحث خواستگاري و ازدواج معمولا طرفين چند جلسه براي شناخت بيشتر با هم صحبت مي كنند حالا در محيط خانه يا بيرون از خانه ، تا شناخت لازم را پيدا كنند اينان مگر چند بار ازدواج مي كنند مگر چند بار تجربه انتخاب داشته اند ، ببينيد انتخاب خوب زماني اتفاق مي افتد كه يك طرف علم آن موضعي كه مي خواهد انتخاب كند بخوبي داشته باشد 2-گزينه هاي متفاوت را در اختيار داشته باشيد 3-اختيار انتخاب داشته باشيد ، با اين سه مسئله يك انتخاب خوب بايد قرار بدهيم به همين دليل طرف نمي تواند ، چون گزينه هاي متعدد را در زندگي نكرده و يك بار مي خواهد ازدواج كند بهتر است از يك شخصي كمك بگيرد نه از كسي كه دوستش هست و يك بار ازدواج كرده نه فقط شخصي كه حداكثر يك بارهم شكست در زندگي

ص: 13917

داشته است ، از آن فردي كه كارشناس اين جريان است و بگويد كه من كي خواهم اين انتخاب را انجام بدهم تا حالا هم اتفاق نيفتاده و براي اولين بار مي خواهم ازدواج كنم به همين دليل كمك كنيد چكار كنم ؟ يك مشاور به او از نظر اطلاعات ، حالا يك كتاب هايي معرفي مي كند يا راهكارو شيوهاي پرسش و پاسخ ، راهكارهاي به محك كشيدن رفتار چون به هر حال كليشه اي و غالبي نقش بازيگري را در اين مسائل ارتباطي مي تواند اتفاق بيفتد ، شيوه هاي مختلف براي شناخت همديگر را يك مشاوره مي گويد و همه اين ها كمك مي كند اول فرد انتخاب كند ، حالا كه انتخاب كرد تازه مر حله بعدي مشاوره اتفاق مي افتد ، دختر و پسري كه در مسيري رفتند كه مي خواهند انتخاب كنند باز مجدداً نياز به مشاوره ازدواج دارند كه گاهي مشاوره به دو تا سه جلسه مي تواند برسد كه شخصيت ها شناخته شده است يا به راحتي شناخته مي شود يا نه خيلي وقت ها نياز به يك سري تست ها دارد ، نمي خواهم بگويم هر كس اين كار را نكرده باشد زندگي ناموفق دارد و نمي خواهم بگويم هر كسي اين كار را انجام داده صد در صد زندگيش تضمين است اما اين را مي توانم اعتراف كنم كه حتما مشاورين مي توانند بهترين كمك و ياور شما در انتخاب درست و صحيح باشند.معمولا ما مشاورها معتقديم بهترين كار يك مشاور در مورد مراجعين اين است كه نگرشش را بسط و گسترش بدهد و حتي

ص: 13918

اگر لازم باشد تغير ايجاد كنيم ، هيچ وقت ما خودمان را در اختيار تصميم او قرار نمي دهيم ، برو اين را انتخاب كن ، برو اين را پس بده ، اصلا من بايد نگرش و گاهي مي گويم كوچه هاي زندگي تو را نشان بدهم چراغش هم روشن كرده ام كوچه پس كوچه هايش را خودت ببين مي تواني بروي ببيني ، برگردي مي تواني انتخاب كني ، ولي اين كوچه ها را من مي توانستم به شما نشان بدهم آن كوچه ها از اول اطلاعاتي است كه او مي گويد يعني اگر يك مراجع صداقت در برخوردش نداشته باشد براي رساندن مشاور به آن به اصطلاح اطلاعاتي كه او لازم دارد ناتوان است ، مثلا مراجعي خانمي داشتم كه از دانشجويان خودم بود ايشان فردي را انتخاب كرده بود ، آقا قبول نمي كرد كه پيش مشاور بيايد معتقد بود مگر من بيمارم ، روانيم كه پيش مشاور برم ، درست همين هفته قبل از آن به عكس آقايي مراجع داشتم كه قبلا هم چون يكي دوبار پيش من آمده بود حالا مورد ايشان به مرحله تصميم گيري رسيده بود و مي گفتند هر كاري مي كنم اين خانم راضي شود پيش شما بيايد مي گويد مگر ما مشكل داريم ، مي خواهم بگويم نگاه چه خانم و چه آقا به اين مسئله مي تواند هم مثبت و هم منفي باشد ، اين را يادمان باشد همان طور كه همه ما نيازبه درمان مشكلات جسمي داريم اين هم يك مشكل فكري روحي رواني است و نياز داريم كمك بگيريم ، مشاورين يا

ص: 13919

روانشناسان باليني مي خواهند در اين تعادل روحي كه در يك انتخاب مي خواهد اتفاق بيفتد كمك كنند كه چه كار بايد انجام بدهيد ، اصلا دليل بر اين نيست كه من تعادل ندارم ، مي خواهيم بگوييم متعادل وقتي تشكيل مي شود كه اين تعادل از ابتداي تشكيل بين هر دو به عنوان يك شكل قرار دادي اتفاق بيفتد .تعبير و تعريف غلط از مشاور ، شايد من مشاور هم مقصر هستم به خصوص چون موقعيت كاري من ايجاب مي كند الان مثلا حدود 145 يا 150 مركز مشوره در وزارت آموزش و پرورش انجمن اوليا و مربيان داريم ، بهزيستي ، سازمان ملي جوانان الان خيلي خوب شده است ، خيلي نگرش ها تغير كرده ، اگر هيچ مشكلي نداشته باشيم و براي پيش گيري از اتفاقاتي كه امكان دارد بيفتد برويم آن مي شود مشاوره اما اگر مشكلي اتفاق افتاد و من رفتم حالا بگويم چه كنم ، تازه مي شود يك سري راهنمايي .ما نگاهمان را بايد تغيير بدهيم ، من مي خواهم يك كفش بخرم از 4 نفر كمك مي گيرم ، مي خواهم خانه بگيرم از مشاور املاك استفاده مي كنم ،خانه زندگيم را مي خواهم بسازم كه به قول آيه قرآن در سوره روم بروي به طرف اين آرامش با انتخاب هم ، آيا نبايد ما از مشاورين انتخاب كنيم ؟ مشاوراني در بطن جريانات هستند نه ديدگاه هاي فقط سنتي يا فقط تجربي ، هم تخصص ، هم تجربه ، هم آشياني به آن فرهنگي كه ما با آن داريم زندگي مي كنيم . متاسفانه به خاطر

ص: 13920

گسستي كه بين نسل ها اتفاق افتاده ، اينكه خانواده ها از فرزندانشان فاصله فكري مي گيرند ، اينكه فرزندان بيشتر به همسالان و همراهان و دوستان خودشان اكتفا مي كنند ، اينكه آن نسل هاي قبل كه حتي با مادر بزرگ ها و پدر بزرگ ها مرتبط م يشوند شايد كمتر اتفاق مي افتد به همين خاطر خيلي مراجع داشتيم كه مثلا مادر يا پدر يا هر دو با هم مراجعه كردند كه در مسائل و تصميمات فرزندانشان دچار مشكل هستند ، خانواده چيز ديگري مي گويد و فرزند چيز ديگر ، همسري كه دختر يا پسر انتخاب مي كند او نيست كه با معيارهاي پدر و مادر جور در بيايد و به عكس فرزندي مراجعه مي كند و به هر حال مشكلي با خانواده دارد و نمي تواند حرفش را بزند و من مي توانم يك پل ارتباطي باشم ، موارد اين چنيني هم داشته ام كه بيشتر در مسئله ازدواج است كه اين عدم تفاهم را دارند و يك سري رفتارها و كارهاي حضور در محيط هاي اجتماعي كه تفاوت سليقه در آن ها ديده مي شود . خوشبختانه در مقطع تحصيلي دبيرستان ما مشاورين را داريم كه خانواده ها مي توانند از آن ها كمك بگيرند كه در رابطه با مسئله بلوغ نوجوانان الان بايد چه كار كنيم ؟ بچه ها قبل از بلبوغ خيليبا پدر و مادر حرف مي زنند و سوال مي كنند ، كنكاش مي كنند ولي يك باره اين ارتباط قطع مي شود ، چه مي شود ؟ بارها سوال كرده و جواب نگرفته ، بارها سوال

ص: 13921

كرده و محكوم شده است ، اين سوالات چيست كه مي پرسي ؟ بارها حرف زده و اظهار نظر كرده ، حالا ديگر تو بزرگ شدي فكر مي كني چيزي سرت مي شود و نظر مي دهي يعني من بيشتر مي فهمم و تو نمي فهمي ، اين گونه سخن گفتن در كجا پاسخ مي گيرد ؟مي رود در بين همسالان و مي بيند هر چه با هم حرف مي زنند و نظر مي دهند همه يكديگر را تاييد مي كنند ، همه براي شنيدن همديگر وقت دارند اما از پدر و مادر خبري نيست ، اعتقادم اين است كه به عنوان يك مادر ، يك همراه با رشد فرزندانمان اطلاعتمان را بالا ببريم ، در دوره نوجواني هورمان پرخاشگري تا حدودي تاييد شده است كه وجود دارد و به اصطلاح خودمان همان هورمون جنسي كه متاسفانه به آن خيلي منفي نگاه مي كنيم و توانايي برخورد درست را نداريم و حالا آن ناموزون شدن اندام و اعضا كه يك باره به يك شكل ناموزون رشد مي كند و بعدا درست مي شود و از همه بدترآن حس من كيستم و چيستم بچه ها است ، هويت يابي دچار مشكل مي شود ما خودمان را بايد بالا ببريم او كه در يك حيراني و سرگرداني سير مي كند بايد اطلاعاتمان را بالا ببريم ، نگاهمان ، صحبتمان ، كنترل هايمان به صورت محبت آميز و به خصوص كنترل ها غير مستقيم باشد ، شخصيت او را زير سوال نبريم كه همه اين را مي توانيم در اطلاعات بدست آوريم و هر از گاهي پيش مشاوره

ص: 13922

برويم و از او كمك بگيريم و اينجا پيشگيري از آن احتمال فاجعه اي است به اسم گسست نسل ها كه اتفاق مي افتد و گاهي خانواده به شدت كنترل و گاهي رها مي كند .سير مسئله كه مطرح مي شود ما يك وقت مي گيريم كه اين برنامه ها يا اين تست ها را انجام بدهيد و به او فرصت بدهيم و امكان دارد بگوييم برو يك ماه ديگر يا دو ماه ديگر مراجعه كند و گاهي مي گويد من فقط مي خواهم هفته اي يك يا دوبار بيايم مشكلات و مسائلم را از شما بپرسم .مراجع هر زماني را كه بخواهد در اختيارش مي گذارم مگر اينكه احساس كنم اين زمان كم من را به اول راه و او را به آن نتيجه اي كه بايد نمي رسد.

88-06-23

سوال– خلاصه ي خانواده متعادل هفته پيش را توضيح دهيد .

پاسخ - ما در هفته گذشته تعريفي از خانواده كرديم . بعد انواع مختلف خانواده را توضيح داديم و اين سفارش را كرديم كه با انواع مختلف خانواده اي كه داريم عزيزان بيننده ما برآوردي از خود و خانواده شان داشته باشند كه در كدام قشر هستند ، و توضيح داديم اين خانواده ها اثرات فرزند پروري يا تربيت فرزندشان به چه شكلي خواهد بود ، و در نتيجه تمركز پيدا كرديم روي يكي از موارد مثبت و خوب خانواده بنام خانواده موفق ، خوشبخت و ... براي اينكه به اين نكته برسيم كه فقط در تعريف نمانيم ، يك سري ويژگي ها را هم بگوييم و علاوه بر اين ويژگي ها ،

ص: 13923

راهكارهايي هم كه براي رسيدن به آن نيازداريم ، اشاره كنيم .

خانواده متعادل خانواده اي است كه هركس در منزلت و جايگاه خود قرار دارد در اين خانواده حالتهاي سالارپروري ، استبداد ، اين است و جز اين نيست ، وجود ندارد . در اين خانواده هركسي منزلت خودش مطابق با وظيفه و مسئوليت خودش از او خواسته ميشود ، درست است كه يك پدر و مادر با فاصله سني با فرزندان بخصوص كه الان يك مقدار هم اين فاصله سني بيشتر شده است ، و قبلا كمتر بود ، شايد خود من مادري بودم كه اختلاف سنم با فرزندم خيلي كمتر بود . با اوفقط هفده سال فاصله داشتم ولي در عين حال ميتوانم بگويم هفده سال از او عقب بودم ، با توجه به اينكه سنمان نزديك بود ولي در عين حال فاصله بود ولي الان خيلي معمولي و طبيعي بيست و پنج و سي رقم ميخورد ، خوب در يك خانواده متعادل اين فاصله سني چگونه ديده ميشود ؟ اهداف ، آرزوها و آمال دريك خانواده متعادل آيا برآورده شده ، يا آن برآورده نشده ها را ما از فرزندان طلب مي كنيم ؟ ما به اين توضيحات پرداختيم . در خانواده متعادل يك ويژگي خيلي خوب است اينكه هيچوقت ، هيچكس با هيچكس مقايسه نمي شود . ما به پدرو مادر ها ميگوييم : هيچوقت به اين نكته فكر نكنيد كه فرزندان شما يكي ميخواهند باشند ، ما هم بايد به تفاوت جنيسيتي فرزندان توجه كنيم ، هم به توانايي فردي آنان ، اين بحث را در رابطه با فرزند

ص: 13924

ميگوييم ، اما در خانواده متعادل زن و شوهر چي ؟ خيلي بي انصافي است كه گاهي مرد ها يا زن ها ، همسر خود را با ديگري مقايسه كنند ، وقتي انسان مقايسه ميكند ديگر مثبت هاي همسر خود را نمي بيند و وقتي مقايسه ميكند انگار يك خط كش گذاشته و دارد نمره دهي ميكند ، وقتي مقايسه ميشود فرد احساس ميكند ديگر آن توانايي لازم را نمي تواند از خود بروز دهد حتي بعضي وقتها اعتماد به نفس او زير سوال ميرود ، از همه بدتر خانواده كه مقايسه ميكنند ، باعث ميشود طرف مقابل هم سراغ مقايسه برود . تو مرا با خانم يا آقاي فلاني مقايسه ميكني ، خوب تو خودت هم اينجوري هستي يعني وقتي يكي از طرفين بعنوان زن و شوهر وقتي اينكار را انجام ميدهند ، در ذهن طرف مقابل اين حس را القاء ميكنند كه تو هم اجازه داري من را مقايسه كني . خوب اين ديگر چه ميداني ميشود ؟ فكر ميكنم جلسه دوم بود كه من اشاره به ميدان زندگي كردم . ميدان زندگي ، ميدان جنگ ، ميدان معامله ، ميدان رفاقت و ميدان عشق ، اين ميدان هاي متفاوت را ما اينجا تبديل به ميدان جنگ ميكنيم ، در خانواده متعادل به اين دليل كسي با كس ديگر مقايسه نمي شود، چون طرف خودش طرف مقابل را انتخاب كرده است ، دليلي ندارد فكر كند آيا به ديگري برتري دارد يا ندارد؟

سوال– ممكن است در انتخاب پشيمان شده باشد و بگويد اشتباه كردم؟

پاسخ - بله اين را نمي توان منكر

ص: 13925

شد اما هميشه ما در انتخاب فرصتها را نبايد از دست بدهيم ، گاهي اوقات يك مراجعه كننده ميگويد فكر ميكنيد ما به درد هم ميخوريم من ميگويم شما چند وقت است با هم آشنا شده ايد ، ميگويد خيلي دو ماه است ، آيا در اين دو ماه كه از ابتدا تا انتهاي آشنايي شده دو ماه، حالا يا بصورت رسمي و سنتي و يا به هر مدلي كه اتفاق افتاده، چگونه ميشود نسبت به فرد مقابل اين احساس را پيدا كرد كه تكيه گاه همديگر هستيم به خودم اين اجازه را ميدهم كه راحت بگويم ما حداقل بين چهار تا شش ماه به فرصت نياز داريم . حالا بماند كه آن زماني كه فقط داريم انتخاب ميكنيم ، دانشجوياني كنار هم مي نشينند ، يك رديف خانمها و يك رديف آقايان ، اينجا دارند درس ميخوانند ، حالا امكان دارد يك نظري هم نسبت به هم براي انتخاب داشته باشند ، تا زماني كه ما دانشجو هستيم و داريم درس ميخوانيم و يا همكار هستيم و با هم كار ميكنيم هيچوقت نميتوانيم انتخاب كننده يك همسر باشيم ، مگر اينكه بخواهيم اينكار اتفاق بيفتد و از راه درست و منطقي و با توجه به ضوابط حاكم بر جامعه و اعتقادات ما ، آنوقت ما ميتوانيم بگوييم .

در اين چهار تا شش ماه ، حالا علاوه بر آن شناختي كه خانواده ها بايد از هم پيدا بكنند با توجه به ارتباطات اوليه و حضورهاي بصورت رسمي و سنتي ، اينجاست كه پسر و دختر بارها و بارها در محيط خانه خود بايد بنشينند

ص: 13926

و باهم صحبت كنند حتي بعضي وقتها براي برخوردهاي اجتماعي و تجزيه و تحليلهايي كه از فرد در محيط بيرون بايد داشته باشيم ، باز با در نظر گرفتن همان ضوابطي كه براي ما مهم و قابل احترام است ، ميتوانند در محيط بيرون هم باهم بنشينند و صحبت كنند ، اين هشدار را هم بدهم در جلسه اول و دوم چون خانمها سيالي كلام بالايي دارند خيلي زياد مطالب خود را در اختيار قرار ميدهند و آقايان كمتر ، درحالي كه اين نه مثبت است و نه منفي ، خانم و آقايي كه ميخواهند براي زندگي آينده خود فردي را انتخاب كنند بايد واقعا ضابطه مند از سوالها استفاده كنند . واقعا بايد سوالهايي مطرح شود كه دو روز ديگر نگويند : من اشتباه كردم . خوب من فكر ميكردم الان خوب است ، بخاطر همين در بحث انتخاب براي ما رشد يا رسيدن و بلوغ يا دريافت كردن مهم است ، بلوغ عقلي ، بلوغ سني ، بلوغ احساسي و ... و چيزهاي ديگري كه خيلي نميخواهم در اينجا به آن بپردازم . اين تكامل ها و اين معيارها در يك فرد دختر يا پسر بايد پيدا شود كه بتواند شناخت روي فرد مقابل داشته باشد و انتخاب درستي بكند ، من اينجوري انتخاب كردم ، نمي دانستم يا من كه از اين مسئله خبر نداشتم ، اينها نكاتي است كه ما را كمك ميكند كه درست انتخاب بكنيم ، و يا ممكن است راهكارهايي را برويم كه ما را متأسفانه در مسير انحطاط و سقوط قرار دهد، اين نكته چهار تا شش

ص: 13927

ماه را به اين دليل گفتم كه خيلي فرصت خوبي است تازه بعد از آن هم ، بعضي از خانواده ها به اين نتيجه ميرسند كه هنوز وقت رسمي انتخاب كردن و رسمي تأييد كردن نيست ، و از يك فرصتهاي غير رسمي هم استفاده ميكنند كه حالا بحث آن اينجا نيست و ما فقط ميخواهيم بگوييم ، خانواده متعادل يكديگر را نه مقايسه ميكنند و نه بايد بكنند .

سوال – من و شوهرم دو سال است كه ازدواج كرده ايم ولي هر بار كه ميخواهيم درباره موضوعي كه در آن تفاهم نداريم گفتگو كنيم ، سرانجام كار به دعوا كشيده ميشود چكار كنيم ؟

پاسخ - عزيزان اگر يادشان باشد دو سه جلسه قبل از اينكه وارد بحثهاي ماه مبارك رمضان شويم بحث مهارتهاي ارتباطي را گفتيم و گفتيم چگونه ميتوانيم ارتباط خوبي را برقرار كنيم . يكي از راهكارهايي كه در بحث مهارتهاي ارتباطي بايد در نظر ميگرفتيم اينكه چه هنرهايي داريم كه از آن هنرها استفاده كنيم ، حالا مهارت كلامي بود ، مهارت شنيداري بود ، مهارت ديداري بود، چگونه سخن گفتن ، چگونه گوش دادن و چگونه نگاه كردن ، اين چيزي كه در اين سوال آمده اين است كه واقعا بعضي وقتها ما بلد نيستيم حرف بزنيم ، خرده به هم نگيريم و اگر كسي به ما گفت دلمان نگيرد ، خيلي وقتها است كه ما بلد نيستيم حرف بزنيم . حرف زدن بعنوان تكرار يا چرخاندن كلماتي در دهان فرد خيلي طبيعي اتفاق مي افتد ، فرمان مغز است و سريع اجرا ميشود ، اما اينكه چي

ص: 13928

بگويم ، كجا بگويم و چه جوري بگويم ؟ و از چه ابعاد فيزيكي غير از زبان در اين ارتباط كمك بگيرم ، اينها مربوط به من است . آيا طرف مقابل هم الان ميتواند بشنود ، آيا طرف مقابل من الان از آن چيزي كه من ميگويم ، تجزيه و تحليل نادرستي نمي كند، يك وقت من پيام ميدهم ، طرف مقابل گيرنده پيام است و مسير پيام از گيرنده تا شنوده يك عالم حرف در آن است ، پس خانم عزيزي كه اين سوال را دارند ، با كسي كه بعنوان شوهر اگر خطاب كنيم كه بيرون از خانه است و وارد خانه ميشود ، در همان بدو ورود تمام خواسته ها ، نيازها ، انتقادات و چيزهايي كه روي آن تفاهم ندارند مطرح ميكنند ، آيا واقعا همان لحظه وقت طرح سوال است ؟ آيا شما كه اين موضوع را چند بار گفتي و تفاهم نرسيدي ، فكر نمي كني بايد نوع بيان و كلام و زمان را بايد تغيير دهيد ؟ سفارش ميكنم به اين عزيز و به همه عزيزاني كه معمولا در صحبتهاي دو طرفه خود ، حالا چه ميخواهند موضوعي را طرح كنند يا به بحث بكشانند ، اطلاعات خود را بايد بالا ببرند ، من اين احساس را دارم ، شايد بعضي ها هم به من خرده بگيرند ، همه چيز را بلد هستيم . يعني ما گواهينامه ارتباط با آدمها را داريم ، در حاليكه نميدانيم اين گواهينامه را از كجا گرفتيم ، آيا ما با يك كودك يك يا دو ساله به همينگونه بايد بازخورد محبت

ص: 13929

آميز ارائه دهيم ، مثلا يك كودك دو ماهه را كه خيلي دوست دارم ميتوانم صورت او را بكنم ، يا آنگونه او را ببوسم كه كلي ميكروب وارد بدن او بكنم ، چرا فكر ميكنيم بلد هستيم ؟ به همين دليل من فكر ميكنم بايد اين اطلاعات را داشته باشيم : يك- اينكه تفاوت مرد بازن و زن با مرد چيست ؟ دو – چگونه سخن ها را و اينكه بايد مهارتهاي ارتباطي را ياد بگيريم ، الان با توجه به شناختي كه من از شبكه هاي متفاوت رسانه اي دارم ، بارها و بارها ديديم كه با صورتهاي مختلف و در فرصتهاي مختلف مهارتهاي ارتباطي مطرح شده است ، علت اين تكرار چيست ؟ علت اين است كه ما نياز داريم و اميدوارم آن عزيز هم علاوه بر توصيه هاي جزئي كه مخصوص ايشان بود به اين توصيه هاي كلي هم توجه داشته باشند .

سوال – جاي عاطفه و منطق در ميدان گاه خانواده ما كجاست ؟ چند درصد بايد عاطفه خرج دهيم و چند درصد بايد منطقي باشيم؟

پاسخ - سوال بجايي است . در خانواده ها يك سري مباحث بايد بصورت عقلي بررسي شود ، و روي آن تصميم گيري شود و يك سري چيزها خيلي طبيعي است كه بايد براي آن به سراغ عواطف برويم . در بحث هوش هيجاني هم يك اشاره كوتاهي به آن كردم كه ما يك سري هيجانات داريم و اين هيجانات در وجود ما است و در موقعيتهاي مناسب بروز داده ميشود و خيلي جاها هم بعنوان يك انسان منطقي ميخواهيم موضوعات را خيلي

ص: 13930

مشخص ومنظم به صورت دو دو تا ، چهار تا بررسي كنيم ، در خانواده متعادل براي اينها مرز دارند براي اينها حريم دارند ، عقل و منطق به ما حكم ميكند وقتي زن و شوهر در كنار هم قرار گرفتند بعد از يك انتخاب همديگر را دوست دارند و ميخواهند با هم زندگي كنند و در كنار هم تكامل لازمه را پيدا كنند ، و انشاءاله در مسير زندگي ثمراتي هم بعنوان فرزند داشته باشند . اين يك نكته اي است دقيق ، منظم و مشخص ، باز چرا به دوست داشتن اشاره كردم ؟ چون يك ازدواج هيچگاه بدون دوست داشتن اتفاق نمي افتد ، يعني ما با اين شرايط بحث ميكنيم اگر هم اتفاق بيفتد كه ديگر اسم آنرا نميتوان ازدواج گذاشت . آيا اين درست است وقتي كه منطق و عقل به ما ميگويد : اين زن و شوهر همديگر را دوست دارند و دارند زندگيشان را با هم ميكنند ، به آقا يا خانم اين حس را القا ميكند كه ديگر لزومي ندارد ما به هم ابراز علاقه و محبت كنيم ، اينجاست كه ما جاي احساس را نديده گرفتيم ، عقل و منطق را گذاشتيم كنار، حس هر مرد و زني بعنوان يك احساس نياز دارد بازخورد هاي مثبت را بگيرد و نياز دارد علاقه مندي طرف مقابل را دريافت كند، اصلا يكي از بزرگترين پايه هاي يك ازدواج ، بروز احساسات و علاقه يك زن و شوهر به همديگر است ، مراجعين فراواني را من داشته ام كه وقتي ميگوييم شما همديگر را دوست داريد ميگويند : بله

ص: 13931

، اگر دوست نداشتيم كه با هم زندگي نمي كرديم ، اگر دوست نداشتيم كه اين همه من زحمت نمي كشيدم براي زندگي ام ، هم خانم و هم آقا، هر چند لازم است من در پرانتز عرض كنم بيشتر معترضين به اين موضوع شايد خانمها باشند . حالا كار ندارم كه به حق است نا حق ، و پاسخ آقايان كه : ما واقعا دوستشان داريم ولي بروز عاطفه نداريم ، اينجاست كه منطقي همه چيز درست است اما احساس پاسخگو نيست ، باز بياييم در قسمت دوم چرا نوجوانان ما از خانواده يعني از پدر و مادر زود فاصله ميگيرند ؟ گرايششان را به همسالان رد نمي كنيم ولي ديگر زيادي گرايش پيدا ميكنند و گاهي هم ديگر وجود پدر و مادر خيلي بيرنگ ميشود . آيا شده پاي درد و دل اين عزيزان نوجوان بنشنيم و بپرسيم كه چرا ؟ خيلي از اينها در كلاسهاي كارگاهي كه هست و يا نشست هاي دانشجويي و غيره ، مطرح ميكنند كه ما نمي توانيم با پدر و مادران خود حرف بزنيم، تا حرف ميزنيم مورد اعتراض واقع ميشويم، اصلا مگر پدر و مادران ما را دوست دارند ، راست ميگويد مگر من چند بار بروز احساسات را به او داشته ام ؟ باز عقلي و منطقي براي يك پدر و مادر اين است كه فرزندم را دوست دارم، براي آينده اش تلاش ميكنم ، حتي زندگي خود را براي او فنا مي كنم ، آينده او در نظر من مهم است ، اما هيچوقت با احساسات اين را بروز نداده ام ، در خانواده

ص: 13932

متعادل از اين خبرها نيست ،

سوال- ابراز عاطفه مرزش تا كجاست ؟ چند درصد عاطفه و چند درصد منطق؟

پاسخ - اگر قرار باشد مرز بندي كنيم ، هميشه بايد عاطفه بروز داده شود الا زماني كه از آن سوء استفاده شود ، وقتي من بار عاطفه را زياد بكار بردم و طرف مقابل من ظرفيت اين همه عاطفه را نداشت ، سوء استفاده ميشود ، اما ما كمتر از اين مسئله برخوردار هستيم . يعني بيشتر شنيديم كه اصلا عاطفه اي به پاي همديگر نريختيم ، و چون اين عاطفه را نريختيم و بيشتر منطقي و خشك برخورد كرديم ، حتي بعضي از پدر ها و مادرها ميگويند : نه اگر قرار باشد ما خيلي عاطفي برخورد كنيم ، بچه هاي ما سوء استفاده ميكنند ، يا مثلا ميگويد : اين ديگر يك مرد بزرگ شده و يا اين ديگر يك خانم بزرگ شده و حالا من مثل زمان كودكي او را در آغوش خود بگيرم ، بخدا ما روايات متعددي از اهل بيت (ع) داريم كه سفارش ميكند به كودك و نوجوان خود چگونه محبت كن ، بر پيشاني او بوسه بزن ، با چشمان محبت آميز به او نگاه كن ، از اينطرف ميگويد : تو فرزند اگر به پدر و مادر نگاه كني گناهان تو فرو ريخته ميشود و به پدر و مادر ميگويد : تو اگر با رحمت به فرزند نگاه كني ، خدا بار رحمت بر تو فرو مي ريزد . اگر دين است كه دين اينگونه ميگويد ، اگر بعد علمي است كه فراوان روي امنيت رواني

ص: 13933

و بروز عاطفه و محبت ، كتاب ، نظر و نوشته داريم ، پس چرا ما اينگونه برخورد ميكنيم ، چون رنگ زندگي و خانواده متعادل و خوشبخت را احساس نكرديم ، يا شايد هم تجربه نكرديم براي آن تلاش نكرديم ، پس بايد تجربه كنيم ، چگونه ؟ با رفتار و كردار خودمان ، و باز تأكيد ميكنم ، زن و شوهر و فرزندان اگر احساسات و عواطفي به آنها انتقال داده شده باشد ، هيچ دزد و هيچ گرگ در لباس ميش نمي تواند در زندگي من خللي وارد كند . زني كه مدام نياز دارد بار عاطفه از شوهرش و مردي كه نياز دارد بار عاطفه از همسرش بگيرد و فرزندان از اين دونفر بعنوان پدر و مادر ، هيچ زمزمه هايي كه در گوش اينها و در قلب اينها بعنوان اينكه اينها را جذب خود كند تا به اهداف شوم خود برسند ، اتفاق نمي افتد ، شاهد بودم بارها و بارها ، در محيط كار كوچك خودم ، كه وقتي اين مسائل حل شده بعد از يك مدتي ، اشكال كار اين بوده كه بلد نبودم و گرنه هدفم اين نبوده ، لذا اميدوار هستم كه تمرين كنيم و ياد بگيريم حتي بعضي وقتها در اتاق را ببنديم و كنار آينه اي بنشينيم . درون آن نگاه كنيم و طرف مقابل خودمان را براي خود تصور كنيم و شروع كنيم محبت آميز با او صحبت كنيم ، ببينيم خودمان كه به خودمان ميگوييم لذت ميبريم ، يعني به خودمان اول احترام بگذاريم بعد هم به تبع به طرف مقابل احترام

ص: 13934

گذاشتن جزو لازمه زندگي ما ميشود . اين چيزي است كه به نظر من مطابق با رويش سني و مطابق با شخصيت هر كسي ، بار عاطفه و احساسات بر افراد ديگر تقديم ميشود و هديه داده ميشود .

سوال- بعد از چهار ماه كه از عقد ما ميگذرد همسر من به من ميگويد : تو كسي نبودي كه من ميخواستم ، اين اخلاق تو مطلوب من نيست . اينجا بايد چكار كرد ؟

پاسخ - من مصداقي اول همين مورد خاص را پاسخ بدهم ، سفارشي كه به اين خانم دارم در اولين فرصت مجددا با همسرش صحبتي بكند . ببيند واقعا چه ميخواسته و منظور او از اينكه ميگويد : كسي را كه من ميخواستم تو نيستي ، چيست ؟ آيا اصلا انتخاب من اشتباه بوده يا نه، انتخاب درست بوده الان كه وارد زندگي شدم ، رفتارهاي شما براثر مرور زمان كه به هم نزديك ميشويم غير از آن توقعي است كه من داشتم . پس سفارش ميكنم به اين خانم در يك فرصت خيلي مناسب و در فضايي كه عجله نباشد و مثلا در يك پارك ، خيلي دوستانه با همسرش مطرح كند كه اين تعبيرهاي شما را من ميخواهم بدانم ، چي ميخواستي چي شده ؟ يا درست انتخاب كردي، الان برخوردهاي من بد است، يكبار ميگويد : من اشتباه انتخاب كردم ، ميگويم خانم و آقاي بزرگوار هرچه زودتر از يك متخصص مشاور خانواده استفاده كنيد ، كه زودتر به تكليف و سرانجام برسيد ، نه اينكه شما تشكيل داديد كه همديگر را تحمل كنيد ، شما تشكيل داديد

ص: 13935

كه از وجود هم لذت ببريد ، يكبار برميگردد و ميگويد : نه من كسي را ميخواستم تو نيستي ، يعني تو درست انتخاب شده بودي به نظر من ، اما به مرور زمان رفتارهايي كه از تو بروز داده شد دور از انتظار من است . خوب مي نشينيم با هم صحبت مي كنيم ، كدام رفتار ها ؟ به اصلاح رفتار مي پردازيم ، در آن مورد اول خود مسئله فرد مورد سوال بود ، آن واقعا نياز به يك كار كارشناسي دارد، اما مورد دوم ، رفتارها نا مناسب بود ، مثلا شما آنجا كه با مادر من صحبت ميكردي خيلي بد حرف زدي ، آنجا موقع خريد اين برخورد را كردي ، يا شما چرا فلان مسئله را از من پنهان كردي؟ اين جور مسائل كه پيش مي آيد ابتدا طرفين بايد بنشينند با هم صحبت كنند ، يا تغيير اتفاق مي افتد ، بله من اينجوري عادت كرده بوده حالا ديگه اينجوري عمل نمي كنم ، قرار است زن و شوهر در كنار هم تكيه گاهي براي رشد هم بشوند ، ولي در مورد اول كه توضيح دادم . بايد يك كارشناس وارد قضيه شود كه زود به نتيجه برسند كه بايد چه كنند،

اين مسئله تقريبا يك مقدار حالت عموميت دارد ، خيلي وقتها زن و شوهر انتخاب خوبي داشته اند و زندگي خوبي دارند اما نفر سوم كه وارد ميشود ، مادر تو ، مادر من و پدر تو، پدر من و برادر تو ، برادي من ، اين عامل اختلاف ميشود ، اگر واقعا هر دو باهم

ص: 13936

مسئله اي را نداشته باشند و نبايد هم واقعا به اين موضوع بپردازند ، يعني خودشان خود بخود مشكل خاصي را نداشته باشند روي قضيه نفر سوم بايد فكر كنند، حالا برادر من است ماهي يكبار مي آيد اين برخورد را ميكند ، ميتواند با برادرش صحبت بكند ، حالا من اينجا ناچارم يك توضيحي بدهم ، خيلي وقتها ما مادرها بچه هايمان را دوست داريم، ولي بعضي وقتها آن احساسهاي منفي خود را در لسان دوست داشتن به فرزندان خود القاء مي كنيم . لذا به پسر يا دخترم ميگويم چرا شما به همسرت اينگونه محبت ميكني به من نمي كني ؟ چرا شما رفتاري كه آنجا كردي با من نداشتي ؟ يعني ميخواهم بگويم : پسر و دخترم را دوست دارم اما با استفاده از پايين آوردن طرف مقابل بعنوان همسر، دقت كنيد ميخواهيم محبتمان را به فرزندمان برسانيم اما آنقدر اين را به شكل غلط مطرح ميكنيم كه ميخواهيم بگوييم من دخترم و پسرم را خيلي دوست دارم ، چرا خانم شما اينجوري ميكند ، يعني اين محبت منتهي شد به زير سوال بردن همسرش ، اين غلط است ، باز به خودم ميگويم نگاهم را درست كنم ، وجودم را خالص كنم ، هركس محبت خالص به پاي فرزند و همسر فرزندش بريزد مطمئن باشيد خودش آدم موفقي است ، اصلا خودش آدم با شخصيتي است اگر من رفتار ناجور با فرزندم ميكنم، من بايد خودم را اصلاح كنم، بعد نه من آدم خوبي هستم ولي بچه ام اشتباه ميكند . پس بچه خودم را اصلاح كنم . چرا به همسرش

ص: 13937

خرده ميگيرم ؟ اينها شايد يك بحث هاي خيلي ريز ولي پيچيده است و نقطه هاي كوچكي است كه اين نقطه هاي كوچك گاهي خيلي از زندگي ها را تغيير ميدهد ، هروقت عزيزان در شرايطي قرار ميگرند كه واقعا نميدانند چه كنند ؟ مثل همه كارها كه ما از كارشناس كمك مي گيريم از يك كارشناس در امور خانواده كمك بگيرند ، مطمئن باشند پشيمان نمي شوند .

سوال - آيا در يك خانواده متعادل بايد اهداف پدر و مادر با اهداف نوجوان خانواده در يك راستا باشند و اگر نيستند چگونه ميشود اين اهداف را يكي كرد؟

پاسخ - سوال خوبي است با توجه به اينكه من يك اشاره در رابطه با فاصله زماني كردم ما در خانواده موفق ، خوشبخت و آينده نگر ، موضوعي را بعنوان اصول مذاكره مطرح مي كنيم يعني در رابطه با اينكه مثلا فرزند ميخواهد در يك رشته دانشگاهي قبول شود و ميخواهد ادامه تحصيل دهد در مدارج بالا ، حالا ليسانس يا فوق ليسانس و غيره يا ميخواهد انتخاب همسر بكند ، ميخواهد تغيير شغل دهد و هر تصميمي كه در راستاي زندگي يك جوان يا كلا خانواده ميخواهد بگيرد ، اينها معمولا زماني براي برنامه ريزي سخن گفتن براي خود دارند، زماني پدر با مادر بايد صحبت كند و زماني را پدر و مادر با فرزندان و زماني فرزند با پدر و مادر يا يكي از اين دو تا ، منظور من اين است كه وقتي حرف زدنهايمان را براساس يك اصولي قرار دهيم ، ميتوانيم حتي كاملا منتقدانه نظر يكديگر را تحليل كنيم ،

ص: 13938

متأسفانه من اخيرا بيشتر اين موضوع را ميشنوم كه بعضي اوقات ما ديدگاههاي متفاوت داريم، بينش هاي متفاوت داريم ، خط مشي هاي متفاوت ما در خانواده ها داريم ، و اين عامل موجب درگيري و بهم ريختن و جدايي و نفاق ميشود ، علت اين است كه اصول مذاكره را بلد نيستيم ، من يك انسان محترم هستم شما هم يك انسان محترم هستيد ، و هركدام ديدگاههاي خاص خود را بايد داشته باشيم ، اگر من نميتوانم شما را متقاعد كنم حق ندارم شما را محكوم كنم ، لذا فرزندان ما باتوجه به فاصله سني خود با ما و آينده نگريهايي كه با توجه به سن خود دارند ، و همچنين خانواده كه با استفاده از تجارت گذشته ميتوانند به خود و فرزندان كمك كنند، وقتي با هم مذاكره ميكنند البته منظور من اين نيست كه مثلا هرشب ساعت هشت شب ما ميخواهيم اصول مذاكره را رعايت كنيم ، منظور اين است كه زماني را در روز به همديگر اختصاص دهيم براي تجزيه تحليلها و صحبت ها و حرفهايمان و تا ميخواهد دعوايي و عصبانيتي اتفاق بيفتد بگويند : حالا ديگر بس است بقيه را براي فردا شب يا مثلا فردا ظهر بگذاريم ، با يك صحبت هاي اينچنيني هيچگاه حريم پدر و مادرها و فرزندان پاره نميشود و حرمت لازم هم بين ايشان اجرا ميشود .

مجددا به ويژگي هاي خانواده متعادل اشاره مي كنم : در خانواده متعادل مديريت نقش خودش را دارد ولي مشاركت و گرفتن نظر افراد مهم است ، و سعي ميكنند با هم به تبادل افكار بپردازند

ص: 13939

، افراد با يكديگر مقايسه نميشوند ، خانواده اي كه عدم تفاهم بين شان باشد فرزندان سوء استفاده ميكنند ولي در خانواده متعادل تفاهم لازمه هميشه وجود دارد ، در خانواده متعادل امكانات و انتظارات مطابق يكديگر است ، چه امكاناتي داريم ، چه انتظاراتي داريم ؟ زن از شوهر ، شوهر از زن و پدرو مادر از فرزندان و درنهايت خانواده متعادل معنويت ، ماديت و علم هريك در جايگاه خودش است ، همه اش ابعاد ديني ، همه اش ابعاد علمي و همه اش ابعاد تفريحي ما را به سر منزل مقصود نمي رساند ، همينطور كه در اعتقادات ديني ما هم است ، تفريح جاي خود و منزلت خودش را دارد ، باهم سفررفتن سفارشها شده و بحث اعتقادات هم جاي خود را دارد .

88-06-16

سوال- تعريف خانواده چيست ؟

پاسخ - نكته خوبي بود به هرحال ما ميخواستيم در اين فرصتي كه در ماه مبارك رمضان داشتيم، هم و غم و دغدغه ذهني مان كه براي تشكيل يك خانواده موفق و متعادل يا در يك جمله خانواده اي كه رشد يافته است و ما ميتوانيم به آن خانواده تكيه كنيم و از آن خانواده جامعه بزرگي بسازيم درست است كه خانواده جامعه كوچك است، ولي ريشه هاي خانواده بزرگ را ميسازد، اين خانواده ها ميتوانند براي ما آينده روشني در نظر داشته باشند ، اين خانواده يعني خانواده متعادل و موفق كه بعدا هم به تعالي و رشد ميرسد ، ميتواند دستاورد خوبي هم براي خود و هم براي جامعه داشته باشد ، يك معرفي از انواع ديدگاهها و نگاهها را

ص: 13940

به خانواده داشته باشم اين را به عنوان يك ياد آوري بگويم ، ما خانواده آشفته و متزلزل را گفتيم ، خانواده سالار پرور كه در واقع يك نفر قدرت استبداد بيشتري دارد ، خانواده اي كه نسبت به افراد خانواده بي تفاوت است و اصلا حس و حالت تعصبي يا درواقع مسئوليتي ندارد ، خانواده اي كه امروز به آن مي پردازيم كدام خانواده، خانواده اي است كه در آن بهداشت رواني و يا امنيت رواني از هر نظر در آن پيدا باشد ، همه تلاش ما اين است، كه در خانواده امنيت رواني باشد ، ببينيد امنيت جاني گاهي هست ولي امنيت رواني نيست تأثير روان را بر جسم يكبار توضيح دادم، ميشود ما جسم و اندام و فيزيك سالمي داشته باشيم ولي يك خبر بد و يك برخورد زشت و يا يك سري چيزها همه سلامت جسم ما را بهم بريزد ، بهداشت رواني آنقدر ميتواند موثر باشد كه تن بيمار بي درمان مثل سرطاني را روز به روز آماده پذيرش واقعيت ها بكند و با تمام تلاش اين درد را، يا درواقع مرگي كه قرار است رقم بخورد را به عقب بيندازد ، پس اگر ما ميخواهيم بعنوان يك خانواده متعادل حرف بزنيم اين است كه در يك جمله خانواده اي است كه آرامش و امنيت رواني در آن باشد، چون اينجا هركسي جاي خود است ، پدر و منزلت و شخصيت او و مسئوليت پذيري اش در جايگاه خود مشخص باشد ، در ديدن مادر و فرزندان هيچكس بر ديگري برتري داده نشود و هيچكس هم قرب و منزلتش زير

ص: 13941

پا گذاشته نشود ، اگر پدر و مادري رعايت يكسري اصول احترام و ادب را با هم دارند ، مطمئن باشند كه اين را به فرزندان منتقل ميكنند اين جمله را من خيلي ميگويم در هر فرصتي كه پيش بيايد و خيلي هم به آن معتقدم و به هرحال با دلايل مختلفي كه داريم از تجارت كار مشاوره اي مان تا جاهاي ديگر ما اگر ميخواهيم پدر و مادر خوبي باشيم ابتدا بايد زن و شوهر خوبي باشيم ، تا زن و شوهرخوبي نباشيم نمي توانيم اين امنيت را بعنوان پدر و مادر به فرزندان خود انتقال دهيم . شايد روزي ما پدر و مادرها فرزندان خوبي براي خانواده هاي خود نبوديم يا نگذاشتند كه بشويم كه حالا به هرحال جاي بحث در اينجا نيست ، اما بالاخره قرار است ما پدر و مادر بشويم ، تمام مطالب سه هفته پيش من كه در ارتباط با بارداري و قبل از بارداري بود ، فقط ميخواستيم بگوييم ما ميخواهيم پدر و مادر خوبي بشويم ، عزيزان بيننده حتما به اين نكته رسيدند كه تمام صحبت ما در يك نقطه خلاصه ميشد ، ما زماني ميتوانيم اين سير فرزند پروري را در دوران جنيني خوب پيش ببريم كه، زن كنار شوهر و شوهر كنار زن آن وظيفه و مسئوليت خود را ايفا كند و امنيت و اتكاء خود را برساند ، پس حالا ما ميخواهيم بگوييم چگونه پدر و مادر خوبي باشيم، يعني قرار است انشاء اله پدر و مادر خوب زماني اتفاق بيفتد ، كه همسر خوبي براي يكديگر بوديم، باز براي اينكه اين موضوع را

ص: 13942

بيشتر باز كنم ، خيلي وقتها زنها مراحل و برنامه هايي را براي فرزندان خود دارند كه ميخواهند ديواري را بسازند در مقابل همسرشان، يا مرد رفتارها و كارهايي را ارائه ميدهد چون نميتواند براي همسرش و خانمش انتقال دهد براي فرزندش انتقال ميدهد ، يعني زن و شوهر هميشه ديوارهايي را در زندگي درست ميكنند و پشت آن پنهان ميشوند و از طريق اين ديوارها ميخواهند به مقصد برسند و اين ديوارها چيزي نيست مگر فرزندان مظلوم آنها ، و اين بي انصافي است ، اگر ما واقعا اين حس را نداريم كه زن و شوهر خوبي هستيم چرا فرزند يا فرزنداني را رقم ميزنيم كه نسل آينده هم هستند كه با اين حس منفي ما رشد كنند . در دوره انتخاب رشته هاي كنكوري اين موضوع خيلي مشهود است . در يادگيري و فراگيري يك سري اعتقادات ، مسائل اخلاقي ، تحصيلي ، فرهنگي اين موضوع خيلي خود را نشان ميدهد ، كه پدر و مادر ناكامي هايي داشته اند يعني آن چيزهايي كه لازم بود به آن نرسيده اند و باعث شده كه اين ناكامي ها را در مورد فرزندان خود اجرا كنند ، پس بازهم تأكيد ميكنم ، پدر و مادر عزيز ، خواهر و برادر گرامي ، اميدوارم ره توشه شما از اين ماه مبارك اين باشد كه اول شما پدر و مادرها و زن و شوهرها باهم آشتي كنيد ، با درون هم ارتباط برقرار كنيد ، آشتي يعني نه كه ارتباط كلامي بلكه در درونتان پيوندها ايجاد شود ، با دلهايتان صادقانه در كنار همسر قرار بگيريد ،

ص: 13943

خواهيد ديد كه چقدر فرزندان شما با آرامش تربيت ميشوند .

سوال - اگر خانواده اي دچار تنش و تشنجي است و يكي از طرفين مايل است كه به هر وسيله اي شده همكاري و مشاركت كند كه اين تنش ها را از بين ببرد اما طرف مقابل زير بار نميرود و حتي اشاره كردند كه من هر چقدر محبت كنم انگار حتي محبتهاي من ديده نميشود راهنمايي شما براي ايشان چيست؟

پاسخ - اولا از اينكه اين عزيزان بيننده لطف داشتند و مطالب محبت آميز را گفته اند مطمئن باشند اين بار مسئوليت من را سنگين مي كند و مطمئنا من پيش خدا بيشتر شرمنده ميشوم و پيش بنده خدا كه شما باشيد بايد تلاش بيشتر بكنم كه حتما پاسخگوي صفا و صدق و لطف اين عزيزان باشم.

نكته دوم كه در رابطه با اين خانم مطرح كرديد . بله خودم بعنوان يك مشاور كه در محيط كارم سالهاست اين كار را ميكنم ، بيشتر اوقات خانمها هستند كه براي گره گشايي از مسائل به مراكز مشاوره مراجعه ميكنند ، ولي آقايان كمتر ، البته بي انصافي است كه به اين نكته اشاره نكنم كه موارد فراواني هم داشتم كه آقايان آمدند و بنيان حل مشكل را آنها شروع كرده اند ، و دو مورد كه الان به ذهنم آمد ، آقاياني بودند كه حتي سنشان بالاي پنجاه سال بود و اين آقا آمده بود كه مشكل زندگي را خانمش را حل كند در حاليكه بيست سال يا بيست و پنج سال از تشكيل زندگي اش گذشته بود ، و جالب است كه چون

ص: 13944

شروع كننده اين مسئله آقا بودند اصرار داشتند كه اين مسئله حل شود و خانم را هم تشويق كردند و باز يكي از خاصرات خوش ما اينجور وقتها اين است كه در اتاق ما باز شود و مراجع ما با يك جعبه شيريني يا يك شاخه گل اعلام ايجاد اين صفا و دوستي و حل مشكل را ميكند . اين است كه آقايان كمتر مراجعه ميكنند . اين گله را هم بكنم كه حتي چون كار من در انجمن اولياء و مربيان است و بيشتر با خانواده ها در ارتباط هستم، شايد معيار و يا آمار خوبي را نتوانم بگويم . اما خيلي سخت است وقتي مي بينيم شركت كنندگان در آموزش هاي والدين ما بين سه تا پنج درصد آن آقايان هستند و بقيه مادران هستند . چرا اين را مي گويم ؟ شما من را برديد كه به اين مشكل اشاره كنم . يكي از راههاي رسيدن به خانواده متعالي و رشد يافته هماهنگ شدن زن و شوهر در مسائل تربيتي است ، وقتي خانم شركت ميكند و پر از اطلاعات تربيتي ميشود اما همسر فاصله مي گيرد ، اين نداشتن توازن يا عدم تعادل در گيرش اطلاعات تربيتي ، باعث ميشود تا در اجراي آن خانواده دچار مشكل شود ، خانم ميگويد : اينكار بايد بشود اما چون همسر اطلاعاتي در اين موضوع دارد نپذيرد ، يا برعكس آقا يك سري چيزهايي را مد نظرشان است اما خانم نمي پذيرد ، چقدر خوب است با توجه به فشار كاري و مسئوليتي كه آقايان در محيط خارج از خانه دارند ، بخصوص اينكه

ص: 13945

يك مقدار زيادي به ما القاء شده كه اين بار تربيتي را مادران بايد به عهده داشته باشند ، اين ايجاد تضاد و جنگ و جدال نكند ، همسر يا خانم اطلاعاتي را كه دريافت ميكند بسيار زيبا، منصفانه و با احترام و به شيوه هاي غير مستقيم به همسر خود انتقال دهد ، شايد حضور آقايان در محيط اجتماعي و محيط كار باعث ميشود تا توانايي را در محيط بيرون از خانه بهتر از خانمها دريافت كنند كه حتما هم اينگونه است پس چقدر خوب است كه اين انتقال تجربه نيز به خانمها به اين شكل اتفاق بيفتد ، گفتم دستهايمان را در دست هم بگذاريم و شوهر با زن و زن با شوهر . من يك روايتي را هفته گذشته ديدم كه چقدر زيبا بود كه ائمه اطهار ما چقدر مسير را رفته اند و ما غافل هستيم، حديثي را حضر محمد (ص) شنيدم كه وقتي زن وشوهر دستانشان و در واقع انگشتانشان را در درون هم قرار دهند خداوند امر ميكند گناهان آنان از ميان انگشتان آنها فرو بريزد ، شايد ما بگوييم يعني چه ؟ يعني ما بايد اين را بفهميم كه حتي خداوند و اولياء خدا از اين ارتباط عاطفي و اين صميميتي كه بين زن و شوهر كه بعدا هم بهره برداري از آن به فرزندان و خود فرد ميرسد ، از اين حس لذت ميبرند . خداوند ميگويد : من الان چه كاري بكنم كه اين انتقال پيدا بكند ، پيامبر چه چيزي را ميخواهد به ما بگويد ؟ آيا ما به بهانه هاي مختلف براي بخشيدن گناهانمان

ص: 13946

اين فرصتها است اما راحت تر و زيباتر از اين فرصت بين زن و شوهر شايد بشود ، گفت : ديگر اتفاق نمي افتد . پس اگر ميگوييم اين معنويت را در اين ارتباط قرار ميدهيم كه بعد كلي آنرا در اين حديث گفتم ، وقتي زن و شوهر براي رسيدن به اين آرامش به فرزندان خود فكر كنند باز يكي ميشوند و دستشان را در دست هم ميگذراند . چون يكي از اساسي ترين و اصولي ترين مراحل تربيت فرزند كه به هيچ وجه نبايد ناديده گرفته شود ، هماهنگي زن و شوهر با همديگر است ، واي واي از آن روزي كه بچه بداند آنجا كه مادر آره ميگويد ، جايي است كه پدر نه ميگويد . و آنقدر زيبا ، البته بعضي ها ميگويند : مكارانه كه نه نوجوان و كودك من مكر و حيله نمي داند ، شايد خيلي با مهارت آنجا كه مادر ميگويد : نه ، اين نه را از مادر بگيرد و آنجا كه پدر ميگويد : آري ، آري را از پدر بگيرد . يعني خودش ميداند چگونه روانشناسي بكند . اينجاست كه من عرضم اين بود كه اين عزيز ما كه بعنوان مثال در بحث ما افتاد نا اميد نباشند ، براي رفع مشكلات ما هركاري ميخواهيم بكنيم بايد از كارشناس آن كمك بگيرند ، براي رفع مشكلات زندگي از مشاور خانواده كمك ميگيريم ، حالا همسر ايشان نمي آيد اشكالي ندارد ، خودشان بيايند چون در يك اختلاف هم زن نقش دارد و هم مرد اما درصد تأثير گذاري را يك مشاور ميتواند تشخيص دهد

ص: 13947

، آنجا خانم مي آيد راهكارهايش را ميگيرد و شروع به تأثير گذاري ميكند . خوب يكدفعه مرد احساس ميكند همسر تغيير كرده است . اين جمله اين خانم را من اصلاح كنم ، هميشه فكر نكنيم ما مقصر نيستيم ، لذا از كلمه چرا استفاده نكنيم ، اين را يكي دو بار هم باز به آن اشاره كردم ، نگوييم همسر من چرا اينكار را كرد ، بگوييم چگونه شد كه همسر من اينكار را كرد ، وقتي چگونگي آمد ، يعني من هم دخيل هستم . وقتي چگونگي آمد ، عوامل ديگر هم دخيل است ، ولي وقتي چرا آمد ، يعني تو متهم هستي ، پاسخ بده ؟ خوب كدام مرد يا زني حاضر است وقتي در لباس اتهام قرار ميگيرد خود را تبرئه نكند ، اما كدام وقت است كه از چرا استفاده نشود و از چگونه شد چنين شد ، استفاده شود و خود من هم احساس دخالت در اين مشكل نكنم ، و به همان مقدار آتش تند عصبانيت من به طرف مقابل كمتر ميشود .

سوال – ويژگي هاي خانواده متعادل چيست؟

پاسخ - شايد عزيزان به اين نكته رسيده باشند كه خيلي در باره اين موضوع بحث شده و خيلي ها مدام از خانواده متعادل ميگويند و خيلي ويژگي هايي از آن ميگويند . شايد از اول اين سري برنامه ها ، ما به اين نكته اشاره كرده ايم كه يكسري راهكارها ميخواهيم بگوييم ، صرف بيان يك سري تئوري ها يا نظريه ها براي ما كارساز نيست ، بخصوص خيلي از نظريه ها كه داده ميشود

ص: 13948

با فرهنگ و يا آموخته هاي ديني و ايراني من قابل قبول نيست . ما اين را بايد در نظر داشته باشيم كه اگر ميخواهيم در رابطه با خانواده متعادل صحبت كنيم يكسري از چيزهايي را بايد بگوييم يا يك سري چيزهايي را بشنويم كه در زندگي كاربرد داشته باشد، يك سري ويژگي هاي كه الان ميخواهم مطرح كنم و مربوط به فرهنگهاي ديگر است ، در خانواده متعادل تفكيك حق از وظيفه خود را نشان ميدهد .يعني چه ؟ يعني خيلي وقتها من وظيفه ام است اين كار را بكنم و وظيفه ام نيست اينكار را نكنم و حقش اين است كه آقا اين كار را بكند و حقش اين است كه خانم اينكار را بكند . ما يكسري چيزهاي اين چنيني را با ساختارهاي قانوني و با ساختارهايي كه در كتابها مدون است و متاسفانه كتاب قانون و كلا قوانين خشك و بي روح هستند ، اينها را كه نگاه ميكنيم در زندگي ما معني پيدا نميكند ، من آن جلسه عرض كردم زن و شوهر هنگامي كه فرزندي متولد ميشود خصوصا در ماههاي اوليه زن خيلي بايد فرسايشي دوندگي بكند ، و از نظر فيزيكي ، پيكاري واقعا داشته باشد ، يك جنگي است ، مدام بچه بايد عوض شود ، شير ميخواهد ، چون زبان گويايي ندارد آدم نمي داند اعتراضش براي چيست ؟ و اين گريه ها چه معنايي دارد ، مدام اين خانم در تكاپو است . و اينجا به ظاهر و در آن كتاب قانون حقي براي مرد نيست ، اما هنگامي كه مرد كنار خانمش مي آيد

ص: 13949

و ميگويد : من چكار برايت بكنم ؟ يا چه كاري از دست من بر مي آيد و ... اصلا اينها هيچ جايي معنا ندارد اما اين حسي كه آقا به خانمش انتقال ميدهد و اين حسي كه خانم دريافت ميكند انرژي را بالا ميبرد ، اما يك چيزي اينجا است ، در ساختار ديني من ، اين وظايف مسيري بسوي خدايي شدن است ، اين همراهي كردن مرد با زن يا زن با مرد اين حس را منتقل ميكند كه چون تو بنده خدا هستي و من نيز بنده خدا ، همه بايد در خدمت هم باشيم براي آن خالق ، يعني هرچه خود را نبينم و به ديگري بينديشم و به فكر او باشيم ، حالا از همسرم گرفته تا ديگري ، هرچه از خودم كم ميكنم بهتر رشد ميكنم ، بهتر اين منيّت زير پا ميرود و رشد فردي من در مسير تعالي پيدا ميشود . اينرا ما هيچ كجا نميتوانيم پيدا كنيم ، يا فرض بفرماييد خانم خانه دار است و همسر دارد وظايفش را انجام ميدهد، امكانات زندگي را فراهم ميكند و خسته و كوفته وارد خانه ميشود، من اين را از قول آقايان ميگويم كه هيچ چيزي با ارزش تر، زيبا تر و آرامش بخش تر براي يك مرد در زندگيش نيست كه زن دريافت كند كه مرد چقدر دارد تلاش ميكند ، و اين تلاشش را با رفتار، با كلام و با شيوه هاي مختلف به او القاء كند ، دست شما درد نكند ، حالا شايد بعضي ها بر من خُرده بگيرند ، خوب بگيرند ، اين

ص: 13950

چيزي است كه من يافته ام . شما چقدر وجودت براي زندگي من گرم كننده است ، سايه شما بر سر من چقدر زيباست ، شما ستون زندگي من هستي و من به شما تكيه كرده ام ، آيا غير از اين است چرا به خودمان دروغ ميگوييم ؟ چرا نميخواهيم اين الفاظ را بكار ببريم مبادا كم شود ، چون درست بلافاصله به خودم انتقال پيدا ميكند ، يعني همين آقا به خانم ميگويد : وجود توست كه مرا به اين پيكار و تلاش ميرساند ، اين حس توست كه به من انتقال مي يابد تا اين زحمات را بكشم ، اين به پاي او ميريزد و او به پاي اين و خدا همانجا از اين عشق بازي لذت ميبرد و اين عشق بازي كه در ايثار يكديگر اتفاق مي افتد و اين مطلوب پروردگار است و آنجاست كه ميگوييم اگر دستي در دست يگديگر قرار گيرد ، ريختن گناه توسط پروردگار انجام ميگيرد ، اينها در هيچ كتابي پيدا نمي شود ، بعضي از مراجعين در دوران عقد گاهي در شرايطي قرار ميگيرند كه از هم يك زدگي پيدا ميكنند مثلا چهار ماه است عقد كرده اند و ديگر نميتوانند همديگر را بپذيرند ، راهكارهاي متفاوت دارد ، يكي اين است كه شما يك ماهي با هم قطع رابطه كنيد ، اين به دليل اتفاق مي افتد كه اين ترديد مسير تصميم گيري اش مشخص شود ، يا آره يا نه ، يك موردي اخيرا داشتم كه اين خانم بي هيچ دليلي اين حس برايش اتفاق افتاده بود خودش هم ميدانست كه طرف

ص: 13951

مقابلش بسيار آدم خوبي است، اما خوب حسي است كه پيدا شده بود ، من به ايشان اين جمله را گفتم كه يك ماهي قطع رابطه كنيد و اين خانم سر ده روز به شدت پشيمان شد و سعي كرد مثبتهاي همسرش را ديد، اما چون به او گفته بود رابطه ات يك ماه بايد قطع باشد و او پذيرفته بود مشاور را ، ميگفت يك روز خيلي طاقتم تمام شد ، همه چيزم را از دست دادم ، اما چون ديدم هم بايد فرمان را بپذيرم و هم بايد به يك تصميم درست برسم ، بلند شدم ، رفتم حلقه ام را در دستم كردم، احساس كردم همه انرژي كه يك همسر بايد به يك همسر بدهد گرفتم ، حلقه هاي در دست آقايان و خانمها كدامش تجلي بخش يك ارتباط عاطفي قوي است و تا به اين حد انتقال انرژي مثبت است ؟ اين را كدام كتابي براي ما نوشته ، در خانواده متعادل همه اينها ديده ميشود . قرب و منزلت هر فرد در جايگاهش ديده ميشود و حرمت و احترام طرفين با هر شكلي شكسته نميشود ، دعوا ميشود ، اختلاف مي افتد ، سليقه ها به هم نميخورد ، عصبانيت ها بالا ميرود ، اما مرد يا زن وقتي مي بيند در كلامش امكان دارد حريم شكني كند ميگويد : ببخشيد فعلا با هم حرف نزنيم . اجازه بدهيد يك ساعت ديگر حرف بزنيم . در اين خانواده وقتي مي گوييم تعادل يعني هر چيزي در جاي خود است ، در اين خانواده دعوا ميشود بايد هم بشود ، اصلا

ص: 13952

همانطور كه گفته اند نظرات خود را بگوييد و بزنيد خوبش را انتخاب كنيد ، اگر اين حرفها در خانواده ها اتفاق نيفتد ، رشد كجا اتفاق مي افتد ؟ چرا ما ظرفيت نداشته باشيم كسي مقابل ما بايستد با اعتقادات و نظريات ما مخالفت كند ، شايد من اشتباه مي كنم . او هم اشتباه ميكند . بشينيم فكر كنيم كدام بايد چشم پوشي كند و از مسئله اش اغماض كند . يا به هرحال به همديگر فرصت دهيم . اينها در خانواده متعادلي كه در ساختار خيلي از كتابها نوشته هيچ جايگاهي ندارد ، اصلا معني ندارد ، چون ملاك و معيار فرد در اين خانواده يك سري ارزشهاي پنهان درون فرد است . گفتم و مثال زدم كه به چه شيوه هايي ما ميتوانيم اين انتقال را دريافت كنيم ؟ اينجاست كه متأسفم كه بايد اين جمله را بگويم . اين كلمه زيباي ، پرمعناي ، پرمحتوايي بنام عشق بازيچه شده دست كساني كه اصلا معني آنرا نمي دانند ، ولي شما ببينيد كه در رفتارهاي ديني ما اين چقدر زيبا معنا شده .

سوال – فرد اگر خطايي از همسر يا فرزند و يا مادر شوهر و اطرافيان ببيند اين تعادلش براي چشم پوشي تا كجاست چه زماني بايد چشم پوشي شود و چه زماني بايد به رو آورده شود ؟

پاسخ - ما يك نكته اي را كه در باره اغماض گفتيم ، ما يك بحث داشتيم در برنامه هاي متفاوتي كه من داشتم بعد از اينكه خانواده ها را معرفي ميكنيم . من جمله خانواده موفق و متعادل را

ص: 13953

، ميگوييم چطور ميشود كه اين خانواده اينگونه بماند ؟ من يك وقتي يك چيزي را با مشكلاتش تهيه ميكنم ولي بلد نيستم چگونه آنرا نگه دارم . زن و شوهري كه با تلاش فراوان و با آن معيارها همسرانشان را انتخاب كرده اند ، حالا در شرايط تشكيل خانواده ، آنها ميخواهند خانواده متعادلي داشته باشند ، چگونه اين خانواده متعادل را نگاه داريم ؟ اين ديگر بحث تحكيم بخشيدن و محكم كردن است . چگونه اين خانواده محكم بماند ، يك ضرب المثلي است از قديم كه گفته همه چيز ، تازه ي آن خوب است اما زن و شوهر و زندگي كهنه آن خوب است . اين اصطلاح هم به اين خاطر است كه هرچه سن ازدواج و زندگي بالاتر ميرود ، شناخت زن و شوهراز هم بيشتر ميشود و روز به روز به هم بيشتر نزديك ميشوند و روز به روز پايه هاي اين زندگي محكم تر ميشود . اين بحثي كه شما ميگوييد : يكي از عوامل برهم زننده تحكيم خانواده ، اغماض نكردن است . يعني زود عكس العمل نشان دادن است ، اغماض به معني چشم پوشي ، بعضي اوقات چشم داريم نبينيم ، گوش داريم نشنويم ، زبان داريم حرف نزنيم ، اغماض يعني انسان آنقدر بر خود مسلط باشد و بر داشته هاي خود بعنوان چشم و زبان و گوش تسلط داشته باشد و بداند كجا باز كند و كجا سكوت كند ، خيلي از جاها ما شنيديم كه ميگويند : هر چقدر بيشتر حرف بزني كمتر فكر ميكني ولي بعضي از مكان ها است كه

ص: 13954

اگر طرف حرف بزند اجازه فرصت فكر كردن به خود و طرف مقابل را مي دهد . اغماض را اگر شما اينجوري معني ميكنيد كه وقتي انسان عصباني ميشود چگونه ميتواند بپوشاند ،اين يك نكته خيلي خوبي است كه من بايد اينجا يك تقسيم بندي كوچك بكنم ، بعضي ها خيلي زود عصباني ميشوند ، زود از كوره در ميروند ، زود هم خاموش ميشوند ، بعضي ها زود عصباني ميشوند اما حالا حالاها ساكت نميشوند.

سوال– خانم در ارتباط با همسرشان متوجه بوي سيگار شده اند گفتن به روي ايشان بياورند يا اغماض كنند كه اگر هم يك چنين مسئله اي است و دلشان نمي خواهد در خانه مطرح شود در پس پرده خفا بماند ؟

پاسخ - اولا اصلا پيش بچه ، يك چنين چيزي كه پيش آمده را مطرح نكنند . البته چون شما مصداقي مطرح كرديد ، خانم متوجه شده كه همسر اين كار را انجام ميدهد به هيچ وجه درمحيط خانه كه همه باهم هستند طرح نشود . پيشنهاد من اين است كه يك روز خانم و آقا فقط هردويشان با هم در يك فضاي باز يا پارك خودشان دو نفر با يك آرامش روحي و كلامي و بدون عصبانيت و خشم خيلي راحت خانم اين موضوع را مطرح كند . بگويد : من در مورد شما اين مسئله را احساس كردم ، نظر شما چيست ؟ نگويد چرا اينكار را كردي ؟ تو خطا كردي ، نه ، ماقرار نيست كسي را محكوم كنيم ؛ چون امكان اين هم است بعضي وقتها بنده نشستم در ماشيني از آن ماشين

ص: 13955

كه پياده ميشوم ، عين همان آدمي هستم كه اين كار خلاف را كرده ام چون آنقدر در ماشيني كه من نشسته ام استفاده شده كه لباس من آلوده شده ، شايد اين خانم ديگراز حالت شك بيرون آمده و يقين كرده ، من هم درصورت يقين مي گويم ، اگر اين خانم واقعا يقين كرده ، چون اگر شك كرده اصلا مطرح كردن آن كار درستي نيست ، اگر واقعا يقين كرده ، در همان شرايطي كه عرض كردم خيلي دوستانه بگويد : من اين مسئله را فهميده ام بايد چكاركنم ؟ ايشان احتمال دارد بگويد : نه من ميخواهم ديگر اين كار را انجام ندهم يا بگويد : چند دفعه اتفاقي اين كار را انجام دادم ، ميتواند بگويد : نه يك اشتباهي شده ، اصلا بگذر . جوابها متفاوت به ما انتقال داده ميشود وما بر اساس اين جوابها است كه ميتوانيم تحليل بعدي را پايه گذاري كنيم ، بخاطر اين است كه ميگويم زود قضاوت نكنيد ، زود پيش هر كسي مطرح نكنيد ، زمان خاص با موقعيت خاص را در نظربگيريد و با اين جملات مطرح نكنيد من فهميدم شما سيگار ميكشي الان به من بگو تكليف من چيست ؟ اين چه حرفي است ايشان هم بلافاصله جبهه گيري ميكند و ميگويد : خوب حالا كه فهميدي تمام شد رفت ، سه نوع را يكبار ديگر مطرح ميكنم : من احساس ميكنم اين مسئله پيش آمده به نظر شما چكار بايد بكنم ؟ من چه كاري از دستم براي شما بر مي آيد ؟ در اينصورت اجازه و فرصت پاسخ

ص: 13956

و دفاع از خودش به فرد ميدهيد ، نه حكم بگوييم ، صادر كنيم و قضاوت كنيم .

براي جمع بندي من اول كلمه متعادل يا تعادل را معني كنم . قرارمان اين بود كه بگوييم خانواده متعادل چه خانواده اي است ؟ خانواده اي كه هرچيزي جاي خود باشد اگر يك كسي به يك كسي ميگويد : به من ظلم شده يعني آن چيزي كه در جايي بايد اتفاق مي افتاد اتفاق نيفتاده ، خانواده متعادل يعني هر چيزي ، هر شخصي ، هر موقعيتي همان باشد كه بايد باشد ، يعني در واقع زن و مرد متفاوت هستند و در خانواده متعادل تفاوتها ديده ميشود ، زن و مرد مسئوليتهاي متفاوتي در خانه دارند و هركس در مسئوليت خودش بازجويي و يا بازپرسي مسئوليتش را بايد انجام دهد ، باز در خانواده متعادل چيزي كه با ديد من بعنوان يك خانواده مذهبي و يا يك خانواده اي كه ميخواهيم شكوفايي داشته باشد ، ابعاد اعتقادي و ديدگاه معنوي خانواده در آن مشخص است، يعني اگر هركاري ميكند يادش باشد طلبش را ميتواند از كسي بگيرد ، يادش باشد اگر قرار است حتما طلبكارانه جلو برود ، كه البته غلط است و من اين را رد ميكنم، طلبش را بايد با چيز ديگري بگيرد ، من اينكار را براي شما كردم شما براي من چه كردي ؟

88-06-09

سوال- عوامل اختياري در تربيت فرزند كدام هستند و دخالت پدر و مادر چگونه مي تواند باشد ؟

پاسخ - من اولا از عزيزان بيننده تشكر ميكنم كه استقبال فراواني از اين موضوع كردند كه نحوه باروري

ص: 13957

آنان چگونه بايد باشد تا در واقع بار معنوي آن بيشتر باشد ، شايد اين استقبال ، به خود من يك هشداري داد كه يادمان بايد مردم ما و مردان وزنان ما بعنوان پدر و مادر هستند كه دغدغه ديندار شدن فرزندانشان را دارند و تلاش ميكنند كه فرزندان خوبي داشته باشند و اِلا اين موضوع ميتوانست زياد مورد توجه نباشد ، همانطور كه ديديد من زياد به آن نپرداختم ، وخيلي خلاصه از كنار آن گذشتم . اما بخاطر استقبال اين عزيزان با يكي دو نفر از همكارانم صحبت كردم و دست بقلم بردند تا مجموعه اي را در اين رابطه آماده كنند و من انشاءاله وعده ميدهم به عزيزان بيننده كه اين مجموعه آماده ميشود و در سايت قرار ميگرديد و از آنها ميتوانند استفاده كنند ، منتهي يك فرصت كوتاهي به من بدهند تا بتوانم يك جمع بندي كوتاه از آن داشته باشم چون اين مباحث خيلي پراكنده و زياد است و شايد حوصله بييندگان سر برود و خيلي فرصت نكنند آنرا بخوانند لذا آنرا خيلي مختصر و مفيد انجام ميدهم كه بزودي آماده ميشود و ما پاسخگو خواهيم بود البته اين منتي است كه خداوند بر ما نهاده و عزيزاني كه عمل ميكنند بتواند باقيات صالحات خوبي براي خود داشته باشند.

جمله اي كه شما اشاره كرديد كه ما خيلي از چيزها را در اختيار نداريم به اينگونه نيست كه دست ما بسته است ، در زمان امام صادق (ع) عده اي آمدند و گفتند : همه كارها بدست خودمان است و اين خودمان هستيم كه بهشت و جهنم خود را

ص: 13958

ميسازيم ، و هيچكس نميتواند تأثيرگذار باشد لذا بطور غير مستقيم ارسال رسل و پيامبر را زير سوال بردند كه ما خودمان هستيم كه بايد انتخاب كنيم ، يك عده ديگر در مقابل اين گروه آمدند و مطرح كردند كه همه چيز دست خداست و ما هيچ اختياري نداريم ، جمله زيباي امام صادق (ع) امروز ميتواند كه امروز ميتواند رهنمود ما باشد . فرمودند ما نه اجبار كامل بر ما است كه هيچ اختياري در دست خود نداشته باشيم و مجبور باشيم به انجام نه اينكه رها شده باشيم و بقول خودمان همه كارها دست خومان باشد ، اين را ميخواهيم به اين دليل عرض كنم كه در موضوع تربيت فرزند كه بايد آنرا اصلاح كنيم و بگوييم : در تربيت نسل چون هر فرزند ما مثل خود بنده و عزيزان ديگر كه به عنوان يك فرد امروز خود را مطرح ميكنند يك سلسله اي را پشت سر گذاشتند و خود نيز ريشه هاي يك سلسله و نسل آينده هستند ، به همين دليل ما بايد نكته اي را مطرح كنيم اگر هم داريم ميگوييم كه از ديگران به ما رسيد ، اگر همان ديگران هم دقت و تأمل لازم به اين موضوع داشتند كه بايد انتخاب كننده باشند با اختيار خودشان خيلي از چيزها راحت تر حل ميشود ، يك روايتي از معصوم (ع) است كه ميفرمايند : در انتخاب همسر هفت نسل را به آن فكر كنيد و در باره آن تحقيق كنيد . حالا اينجا هفت نسلي وجود ندارد بلكه اين يك هشدار و كنايه است ، يك شاه كليد است

ص: 13959

براي ما كه وقتي كه ميخواهيم فردي را بعنوان همسر خود انتخاب كنيم ، چه آقا و چه خانم يادمان باشد كه از شكل گيري زندگي شما ميخواهد نسلهايي بوجود بيايد كه اين نسلها بعدا همين اعتراض را ميكنند كه ما در انتخاب اين پدر و مادر نقشي نداشتيم . پس ما درست انتخاب كنيم تا اين انتخاب درست آنها را نيز خوشحال كند . عرض من از اين مقدمه اين بود كه درست است ما مطرح ميكنيم ولي خيلي از چيزها دست ما نيست . اما خيلي از انتخابها ، عملكرد ها ، حتي نياتي كه در اعمال ما ساري و جاري ميشود ، ميتواند تأثير گذار باشد اين يك نكته، اما آن چيزي كه بصورت آشكار و مشهود دست ماست آن جلسه عرض كردم شيوه پيامبر اكرم به اين صورت بود كه چهل روز روزه داشتند بعد فرزندي بنام فاطمه شكل گرفت ، خيلي از آقايان به همين صورت از دهه آخر شعبان روزه ميگيرند و بعد ماه رمضان را متصل ميكنند يعني همه ما آدمها ميخواهيم به شيوه هاي مختلف از اهل بيت (ع) و اولياء خود تأسي و الگو بگيريم . حالا هر كسي به شكلي ، حالا اين بدان معني نيست كه اگر اين كار بشود خيلي خوب است و يا اگر نشود خيلي بد است ، همه ما در هر مقدار و ميزاني بايد در سلامت روان جنيني كه ميخواهد فرزند شود و نسل شود تلاش خود را بكنيم يكسري به آقايان برميگردد و يك سري به خانمها ، جمله خوبي را شما در جلسه گذشته اشاره كرديد .

ص: 13960

نقش آقايان خيلي عميق تر است ولي ظاهر نيست ، ميگوييم : خانمهاي اين كار را بكنند يا اين كار را بكنند كه خيلي نقش آنان آشكار و مشهود است ولي خوب آقايان به شدت در آرامش رواني مسيري كه خانم ميخواهد طي كند سهيم هستند و خانم هر قدمي كه براي ثواب بردارد ، عامل آن شايد بيشتر ثواب ببرد.

سوال- لطفا سه دوره ي از بارداري كه اين مراحل را به آن تقسيم بندي كرده ايد بيان كنيد.

پاسخ - اين سه دوره اي كه گفتم . يكي قبل از دوران بارداري است ، يكي حين بارداري و يكي بعد از بارداري يعني در واقع دوران شيردهي ، چرا ما فقط اين سه مرحله را در نظر ميگيريم و به سالهاي بعد از آن اشاره نميكنيم ؟ زيرا قبل از آن كه مرحله شكل گيري و در واقع رشد اين نطفه است ، حين بارداري يعني بال پردادن اين رشد ، يعني در واقعي آبي كه به دانه اي كه در حال رشد است پاشيده ميشود ، و مورد سوم چون معمولا بچه از مادر شير ميخورد و تغذيه ميشود و تمام حالات رواني و معنوي مادر به بچه منتقل ميشود ، اين بدان معني نيست كه ما در دوران كودكي اين مسائل را ناديده بگيريم و بگوييم : در دوران نوجواني ديگر كاري از ما ساخته نيست ، در دوران بارداري سلامت نفس هر كسي موثر است . بعنوان نمونه من ميخواهم در مجلس شادي شركت كنم ، اگر غمگين و افسرده باشم روحيه رفتن به آن مجلس را ندارم ، عكس

ص: 13961

آن نيز همين است يا اگر مثلا كسل و خسته باشم شايد در پخت غذاي من اشكالاتي پيش بيايد ، خوب وقتي ما ميدانيم عوامل قبلي ميتواند در شكل گيري يك كار موثر باشد ، حالا هر چقدر آن كار سنگين تر و گسترده تر باشد ، روحيه بهتري ميخواهد . يعني براي دوران بارداري از قبل روحيه خود و همسرمان را آماده كنيم و اين زمينه را كه ما ميخواهيم انساني را پايه ريزي كنيم كه در آينده بعنوان نسل مطرح شود فراهم كنيم كه بتواند در اصطلاح ديني باقيات صالحات باشد، خوب اين مقدمات و حركتهايي كه بايد انجام دهيم ، ارتباط با خدا داشته باشيم و حس و حال پدر و مادر كه ميخواهند چه كار عظيمي را انجام دهند ، و براي آن زمينه سازي بكنند ما اين را دوران قبل از بارداري ميگوييم كه يك نمونه از آن همان روزه اي است كه مثال زدم .

بعد هم كه دوران بارداري شروع ميشود . يك سري بحث هاي كلي داريم ، مثلا در اين ايام با آيات خدا ارتباط داشته باشيم ، در اين ايام كلام خود را تربيت كنيم ، نگاه خود را تربيت كنيم كه به آنچيزي كه رضاي خدا نيست نيفتد . در يك جمله همه ابعاد وجودي يك انسان چه زن و چه مرد در اين مرحله قرار گيرد كه ميخواهم تسليم پروردگار بشوم ، كه اين تسليم بودن به رضا و عشق بكشد . اگر ما اين تسليم بودن و درواقع مراحل سخت را باوركنيم ، يواش يواش به رضا ميرسيم ، كه رضا جمله

ص: 13962

زيبايي است كه در توصيفاتم در جلسه قبل به آن اشاره كردم . اين مراحل كه به آن اشاره كرديم بصورت كلي است و اگر بخواهيم جزء به جزء بكنيم ، اينكه مثلا صبح به صبح با چه سوره اي از قرآن و با كدام ميوه روز خود را آغاز كني در طول روز در ماه چهارم چه كارهايي را انجام دهيد ، فقط يك نكته اي را ميخواهم بگويم كه اين نباشد كه عزيزان فكر كنند همه اين كارها بايد صددرصد اتفاق بيفتد . يعني يك استرس به مادر باردار وارد شود كه من بايد همه اين كارها را انجام دهم ، لايكلف اله نفسا هر چقدر توان تو ميرسد . همت تو اين باشد كه از اين دوران معنوي بهتر استفاده كني .

بحث بر سر خواندن سورهاي انعام بر دانه هاي بادام به تعداد چهل عدد بود . عزيزي اشاره كرده بودند شايد اينكار براي يك مادر با توجه به ضعفي كه شايد داشته باشد مشكل باشد، شما اشاره كرديد كه ما مسلمانان در همه جا دست دوستي به هم ميدهيم و به هم كمك ميكنيم كه در نذورات و دعاها به همين شيوه است و چقدر زيباست كه جمعي از چهل خانم يك جا بنشينند و انرژي مثبت خود را بر خوراك يا غذايي از طريق آيات خداوند جاري كنند و اثرات آنرا با هم تقسيم كنند .

بله منظور من اين بود كه اگر همچين چيزي را هم عزيزان مطالعه كردند ، نگويند : كي و چطور ميشود ؟ مثلا اين مقدار انار را با اين تعداد آيات و زيارتي

ص: 13963

كه بايد بخوانم چگونه ميتوانم ؟ ببينيد اينها همه بهانه اي است براي آشتي من با خداي خودم ، بهانه اي براي يافتن خود در بعد معنوي كه چه دارم ميكنم ، بهانه اي براي اينكه من ميتوانم مدتها چشمم را بر چيزي بدوزم كه به اصطلاح انرژي مثبت از آن متصاعد ميشود و خودم را از آنها چيزهايي كه باعث غفلت من ميشود دور كنم . در يك جمله آن چيزي كه من خودم به عنوان مادر به آن رسيده ام بگويم كه بخدا بچه هاي ما بهانه هايي براي خوب شدن ما هستند ، بچه هاي ما راههايي براي رسيدن به خدا هستند نه اينكه ما فكركنيم كه بچه ها دارند ما را دور ميكنند ، من مادر كه احساس ميكنم دارم اين كارها را انجام ميدهم نبايد به اندازه سر سوزني حس كنم كه چقدر بچه بزرگ كردن سخت است ، بايد بگويم خدايا چقدر زيباست كه تو اين بهانه را به من دادي تا بتوانم از اين طريق به تو برسم ، اگر من دارم بخاطر فرزندم اين آيات و روايات و اين رفتار و تغيير را در خود ايجاد ميكنم ، پس فرزندم نردبان رشد من است و به اين اميد بايد عزيزان جلو بروند كه ما هركاري براي فرزندانمان انجام ميدهيم منت كه هرگز گاهي بايد كلمه وظيفه را نيز حذف كنيم ما ميتوانيم از فرزندانمان ساخته شدن ، رشد كردن و در واقع انسان شدن و ايثار كردن را بياموزيم ، اريك فروم ميگويد : اگر ميخواهي بداني چقدر انساني هستي ببين چقدر ايثار ميكني ، آيا ما

ص: 13964

در شخصيتهاي ديني و شخصيتهاي علمي امروز غرب و اروپا مي بينيم كه همه به اين نكته رسيدند كه هركسي كه ايثار بيشتري دارد و انساني كه خود را نمي بيند و ديگران را مي بيند بهتر شكوفا ميشود ، و اين اولين قدم در مادر ديده ميشود . هنوز ضعف در بدن اوست ولي به فرزند خود شير ميدهد ، خودش در خطر است ولي به دنبال فرزندش ميرود كه همين در زندگي زناشويي نيز وارد ميشود و نقش پدرانه نيز بخود ميگيرد ، يكي از بزرگان جمله خيلي قشنگي را گفته اند كه به نظرم اينجا جايز است كه بگويم ، اينكه ميگويند : بهشت زير پاي مادران است . او ميگويد : نه جوان ، فرزند اگر ميخواهي بهشت را بدست بياوري از طريق مادرت بدست بياور، يعني اينكه آينده تو مادرت است . ما از اينطرف ميگوييم : من اگر ميخواهم مادر شوم ، بايد فرزند خوبي تربيت كرده باشم تا بهشت را به من بدهند از آن نطرف ميگويند : نه اگر توهم ميخواهي بهشت پيدا كني سراغ مادرت برو ، ببينيد اين عشق بازي چقدر زيباست . من براي تو و تو براي من ، من مادر و من پدر براي فرزندم و فرزندم براي من براي رسيدن به معبود و خالق ، يعني مخلوق ميتواند به خالق برسد از راه همين ايثار و نديدن خودش . اينها همه بهانه است براي رشد من ، شما الان ايام احياء را در پيش داريد ، حي بودن يعني زنده بودن يعني بيدارشو ، نه كه بيدار بمان ، حتي اگر

ص: 13965

خوابي گاهي تو بيداري ، ما از نظرعلمي مي بينيم كه حدود بيست دقيقه اول خواب حتي ميتواند از طريق ضبطي كه كنارش ميگذارند اطلاعات را بگيرد ، يعني بيدار است ، از طرف ديگر گاهي مي بينيم طرف بيدارشده اما در را از ديوار تشخيص نمي دهد يعني اولا اينكه خودمان را به خواب نزنيم ، امان از روزي كه به خواب بزنيم ،چون هيچ وقت بيدار نمي شويم . چرا كه تصميم نداريم بيدار شويم . گاهي خواب آلوده ايم بايد تكانمان بدهند تا بيدارشويم ، گاهي نه همچنان بايد بيدار باشيم ، حالا اگر اين سه تا را در زندگي خود پياده كنيم ، هركسي براي خود پاسخي دارد ، اين احياء يا در واقع اين ايام هم يعني بيدار شو حالا هركسي نسبت به توان خود ، خواسته خود و حس خود ميتواند از اين فرصت استفاده كند .

سوال – گاهي اوقات به ظاهر شرايط معنوي فراهم نيست و مخصوصا خانمها درگير معذوراتي ميشوند كه شايد فكر ميكنند نمي توانند به قدر كافي عبادت كنند . راهنمايي و راهكار شما براي چنين شرايطي چيست؟

پاسخ - اجازه بدهيد همين را هم به خانواده ديني ببريم، يعني همان تربيت ديني، يا اينكه خانواده به شكل مي تواند از اين مسائل بهره برداري كند ، كه بعد سخن را به قسمت مادر يا خانم برگردانيم ، يكي از نكاتي كه ما در بحث گذشته اشاره كرديم و امروز انشاءاله ميخواهيم آنرا جمع بندي بكنيم و در جلسات بعد به خانواده ديني و متعادل بپردازيم ، ما در واقع همگي ميخواهيم زمينه سازي

ص: 13966

براي يك خانواده متعادل بكنيم . من يك نكته اي را در دوران بعد از بارداري اشاره كنم كه در دوران شير دادن هم كه به يك شكل ديگري القاء و ارجاع به بچه ها است در تربيت ، خوب بله يك مادر كه يك استرس از نظر كاري يا خانواده يا همسر داشته باشد ، اين بچه وقتي در آغوش مادر قرار ميگيرد همه حالتهاي دروني مادر به فرزند منتقل ميشود ، يك زماني اگر كسي اينها را ميگفت و از نظر علمي تأييد نمي شد همه رد ميكردند در حالي كه الان ديگر كاملا مشهود است ، و از نظر علمي هم تأييد شده ، نه تنها حالا شير دادن بلكه شما كلامي را هم كه به او ميگوييد حس، درون و نيت تو، به فرزند انتقال پيدا مي كند ، ما اينها را در زمان گذشته هاي دور داشتيم كه مي گفتيم با نيت خالص صحبت بكنيم يا حتي من به همه عزيزاني كه گاهي ميگويند كه اين كلام شما و حس شما چقدر زيبا بود ، ميگويم اين شما هستيد كه با دعاي خير خود و حس خود و با آن انتقال سالم خود به من بگوييد و خدا مرا كمك كند كه بتوانم انجام وظيفه كنم ، تعارفي هم ندارد . همين الان ميتواند خداوند به نيم كره چپ و راست مغز من بگويد : متوقف و من ديگر جمله بعدي را نتوانم بگويم . حالا يا توقف مرگ يا توقف كلام همه ما اينها را ميدانيم ، پس وقتي كه ما اينها را ميدانيم كه اگر قرار باشد يك

ص: 13967

روزي با هر شرايطي كه پيش مي آيد از دست ما گرفته شود پس بياييم همان چيزهايي كه الان داريم قدردان باشيم ، يكي از چيزهايي كه ما داريم خانواده ، فرزند ، ايام ، روزگار ، امكانات ، هرچه كه هست ، حالا آيه صريح قرآن هم داريم كه روزي كه سوال مي كنيم از نعمتهاي شما ، حالا نعمتها يكي ميگويد : عمر است . يكي ميگويد : جواني است يا امكانات مالي است . هر چيزي بالاخره من زير سوال هستم و هرچه كه دارم زير سوال ميرود ، در خانواده ديني، وجود احياء يا حالتهايي بنام ابعاد معنوي يا مسائل ديني، ميتواند از طريق من پدر و مادر هر مدلي كه ميخواهد رقم بخورد ، چه جوري ما نگاه ميكنيم ، آيا من پدر و مادر كسل هستم ؟ حس خوبي ندارم ؟ آيا ميخواهم حس خوبي داشته باشم ولي بيان خوبي ندارم كه به خانواده و فرزندم برسانم ؟ اينها همه تأثير گذار ميشود ، چرا اينقدر به ما تأكيد شده دين را شيرين كنيد و تحويل دهيد ، مادر بزرگواري كه ايشان را ميشناختم ميگفتند : در تمام طول دوراني كه فرزندانم در زندگي من بودند ، هرگز غذاي مانده شده افطار را سحر تحويل فرزندم ندادم بلكه لحظاتي زودتر بيدار شدم و در همان حالي كه وضو گرفتم و رفتم غذا درست كنم ، نماز شب خود را نيز خواندم ، ببينيد در ظاهر رفتار غذا درست ميكند ولي در باطن رفتار نماز شب ميخواند ، هم بندگي را با خدا نزديك ميكند ، هم دين را شيرين

ص: 13968

تحويل فرزندانش ميدهد ، بچه اي كه بيدار ميشود و با غذاي آماده و طبخ مورد نظرش سر سفره سحري مي نشيند ، خيلي خوشحال است و البته نوجواني است و هزار حس و حالت ، ايشان ميگفت : هيچوقت از خودم ناراحت نبودم و هيچوقت هم احساس عقب ماندن نداشتم ؛ البته فرزندان اين فرد هم از نظر تحصيلاتي و هم از نظر اعتقادي در رده هاي بالاي پژوهشهاي قرآني هستند . اين باعث ميشود كه تمام سير دوران بارداري اش و ... را فرد رها نكند و بگويد : ديگر وظيفه من تمام شد ، بعد فرد همه اين سير را طي ميكند و بعدا هم در زمان انتخاب همسر، بعدا در تهيه روزي حلال ، بعدا هم در تشويق تحصيل و همه مسائل ، اين موضوع را به اين دليل اشاره كردم كه اگر شما فرموديد : سه دوره داريم ، ديگر اين سه دوره تمام شد ، سه دوره ريشه مي زنيم تا بعدا شروع كنيم از جوانه ها ، و از شاخ وبرگي كه داده ميشود ، هم خودم و هم ديگران بهره برداري كنند و به همين ترتيب مراقبتها ادامه پيدا كند ، شاخه يك گل و يك درخت اگر از آن مراقبت نشود زود ميشكند . حالا روز به روز او جوان است و اگر روزي برسد كه بتواند مسقتيم بماند ، خودش بايد ثمر دهي داشته باشد.

در پاسخ به سوال شما بايد بگويم ، خانمهاي بزرگوار و مادران عزيز اين نكته را توجه داشته باشند ما قرار است تسليم باشيم ، اِن الَذين امنو و عَملو

ص: 13969

الصالحات ، يعني بايد اول ايمان بياوريم و به اين تسليم شدن خود ايمان داشته باشيم بعد عمل صالح انجام دهيم ، عمل صالح من اين است كه امروز در مسجدي حاضر شوم و روز ديگر عمل صالح من اين است كه ممنوع ، حق نداري روزه بگيري و حق نداري در اين مكان وارد شوي ، آنجا كه تسليم هستم اينجا نيز تسليم هستم ، هيچ فرقي نكرده ، اگر ميگوييم احياء است براي آن كسي كه يك سري معذوراتي دارد هيچ فرقي نكرده ، بيدار شو و بيدار باش ، از اين بيداري خود در بيداري ديگران هم استفاده كن ، اگر خواب آلودي تكانت بده ، اگر خوابت برده بيدار شو ، اگر خودت را به خواب زدي كه زدي ، اگر دنبال بهانه ميگردي از اين موقعيت و معذوراتي كه برايت ايجاد شده ، اين ديگر به كسي ارتباط ندارد، ولي گاهي حتي چون معذورم دلم بيشتر شكسته ميشود ، چون معذورم حس نزديكي بيشتري مي كنم لذا از كجا معلوم صداي آن دل شكسته ازمن كه معذوريت ندارم انتقال پيدا نكند و وصل نشود ، يك نكته هم بگويم . حالا در بحث اعتقادي رساله را هم كه باز كنيم مي بينيم نوشته انجام اين عمل عبادي براي اين خانم مكروه است ، اولا دربحث هاي فقهي در ارتباط با كلمه مكروه داريم : اگر زماني كه زن بر سر جا نماز مي نشيند و عبادتش را ميكرده الان همان وضو را بگيرد و بر سر جانماز بنشيند و تلاوت آيات قرآن هم بكند آن مكروهيت برداشته ميشود ، دوم

ص: 13970

اينكه مكروه بودن يعني چه نه اينكه در آن روز ثواب تو را كم مي كنند ، نه اينكه تو را ناديده ميگيرند ، تو اين ممنوعيتت ايجاب مي كند كه تو در مواقع ديگر يادت باشد فقط آن زمان را از آن استفاده كني ، حالا اگر قرار است به همه صد و پنجاه امتياز بدهند شايد به تو هم صدوسي امتياز بدهند ، ولي اين خيلي فرق ميكند كه به من اصلا امتيازي نمي دهند ، من نااميد باشم و نه نااميد بلكه همه چيز را رها كنم ، كجاست شب قدري كه ديگر آنرا به دست بياوريم ، ولي يك اشتباهي است كه من بگويم ، بعضي از خانمها خود را به سختي مي اندازند . از نظر جسمي خود را دچار مشكل ميكنند و بيمار ميكنند خود را كه مبادا به اين معذوريت برسند چرا؟ خدا آنجا گفت : آري . اينجا گفت : نه تسليم . حتي ميگويد : اگر شما روزه ات را بگيري و احتمال بدهي، نميگويد شك كني ، بدن مريض ميشود آن روزه درست نيست ، ما خداي مهرباني داريم . چرا گاهي اوقات ما از خدا ميخواهيم بالاتر برويم . سوره حجرات ميگويد : از خدا و اولياء جلوتر نرو و از خدا و اولياء عقب هم نمان ، در مسيري برو كه رضاي او باشد ، تسليم باشيم لذا نه خود را به سختي بيندازيم كه نكند اين مسائل اتفاق بيفتد و نه وقتي اتفاق افتاد خود را يك انسان دوره دور از رحمت خدا بدانيم و نعوذا بالله گناه است وچنين چيزي اصلا

ص: 13971

نيست ، كه اين هم به هر حال بايد آگاهي بيشتري به خانمها داده شود . استفاده از بعضي از داروها درست نيست . و جالب است كه بدانيد خود اين دارو تمام سيستم يا آناتومي بدن را امكان دارد به هم بريزد و تبعات بعدي دارد . آخر كه چي ؟ همان گونه كه بود خدا داد . همان گونه كه نبود خدا داد . همانگونه كه بايد ، خدا گفت و همانگونه كه نبايد خدا گفت . دست من بشر نيست . لذا اصلا اين كار قابل توجيه نيست ، حتي من ديشب يكي از بچه هاي كوچك خيلي ضعيف را ديدم كه در روزه گرفتن دچار مشكل بود . به مادر گفتم به او نگوييد : روزه نگير ولي ميتوانيد هر روز صبح او را در سفر كوتاه همانطور كه ميدانيد خارج كنيد از آن شهر و او را مسافر كنيد و بعد در روزهاي كوتاه يازده ساعت روزه اش را بگيرد ولي اينكه تو بايد روزه بگيري و همه تبعات آنرا نيز تحمل كني اين امكان دارد يك گناه كبيره باشد و خداي نكرده آفتهاي بعدي را نيز به همراه داشته باشد.

سوال -عبادات مختلفي براي شب قدر به آن اشاره شده به نظر شما بهترين استفاده از شب قدر كه الان هم پيش روي ماست چيست؟

پاسخ - اول بايد به خودم تذكر بدهم كه چگونه استفاده كنم كه اميدوارم بتوانم استفاده كنم ، دوم بعنوان يك خواهر كوچك فكر ميكنم بهترين چيزي كه ميتواند حي بودن آنرا براي ما ايجاد كند ، يادمان باشد كه سه شب با فاصله

ص: 13972

هزار بار به خدا ميگوييم كه تو اين و اين هستي، نجاتم بده از آن چيزهايي كه امكان دارد باعث شود عاقبت من به آتش غضب تو ختم شود و آرامش و خلاصي رفتن به آنجا را به من نصيب كن ، بيشتر از هر چيزي به خودم اين سفارش را بكنم كه فكر كنم ، تدبر كنم در آيات الهي و اين ادعيه ها كه من را ميخواهند به كجا ببرند . خواندن و كلام را بيان كردن بدون مفهوم كلامي آن شايد هيچ احيائي را براي ما رقم نزند .

88-06-02

سوال– عوامل موثر در تربيت فرزندان به شكل ديني چيست ؟

پاسخ - من آن جلسه خدمت عزيزان بيننده عرض كردم كه در شكل گيري يك انسان هنگامي كه متولد ميشود و وقتي كه ما ميگوييم : چرا اين بچه اين جوري است و يا اين جوري نيست بلافاصله ميگوييم : شايد ژن او يا ارثي كه گرفته يا تربيت اوست ، توضيح داديم كه يك انسان از دو قسمت شكل گرفته يكي آن وراثت يا ژني است كه خود هيچ دخالتي در آن ندارد ، و يكي هم زمينه هاي تربيتي كه جامعه يا پدر و مادر به او ميدهد ، اين قسمتي را كه شما مطرح ميكنيد اگر ما بيرون از دوران جنيني و در واقع رشد فرزند در رحم مادر در نظر بگيريم ، بحث برميگردد به تربيتي كه خانواده در اختيار او ميگذارد ، اما همانطور كه شما گفتيد اگر قرار باشد كه ريز شويم شايد اگر ما بخواهيم در بحث معنوي و اعتقادات وارد شويم ، بايد به

ص: 13973

اين نكته اشاره كنيم كه حتي به ما سفارش شده ماهها قبل از اينكه تصميم بگيريد فرزندي را متولد كنيد يا نسلي را از خود به يادگار بگذاريد ، بايد يك سري برنامه هايي كه باعث ساختن هم زن و هم شوهر ميشود انجام دهيم يعني زمينه و محل رشد انساني كه ميخواهد در آينده شكل گيري كند بايد با پاكي و صفاي معنوي لازم باشد . به همين دليل گاهي اوقات ميگويند : تا چهارماه و گاهي اوقات ميگويند : شش ماه اما حداقل تا چهل روز را بيشتر اشاره ميكنند و ميگويند : تا چهل روز قبل از انعقاد نطفه پدر و مادر اين كارها را انجام دهند ، سعي كنند روزه باشند ، خيلي از دوستان و بزرگواراني كه فرزندان خوبي دارند، با هم صحبت كه ميكرديم ، ميگفتند : از ده روز قبل از ماه مبارك رمضان ، بعد هم خود ماه مبارك رمضان روزه بوده اند، يعني همان شيوه اي كه پيامبر اكرم انجام دادند كه امروز هم كه روز وفات حضرت خديجه همسر ايشان است يادي از اين بانو بكنيم . اين بزرگوار هم چهل روز را روزه گرفتند و بعد بر فاطمه باردار شدند، اين شيوه را خانواده هاي ديني با خود همراه ميكنند . اين يك نكته است بعد هم خوب وقتي كه اين جنين كه يك موجودي است كه فعلا در اختيار من مادر است و با اين حسي كه دارم ميخواهم او را پرورش بدهم اينجا ديگر به من مادر بر ميگردد ، چه كارهايي را در اين ايام نه ماهه داشته باشم.

سوال- من

ص: 13974

و همسرم حدود يك سال آينده قصد بچه دار شدن داريم در اين فاصله چه كاري بايد بكنيم و براي داشتن فرزند مذهبي در زمان بارداري چه بايد كرد؟

پاسخ - خوشبختانه مسائلي را كه ما ميخواهيم باز كنيم نمي شود همانجا ابتدا به ساكن شروع كنيم بايد به گذشته هم برگرديم، خانمي كه اين سوال را ميكند كه ما تصميم داريم در آينده ، يعني نوع انتخاب اين زن و شوهر بايك اصول و ساختار بوده با يك اهدافي كه براي هر دو مشخص و معين است اين خانواده شكل گرفته و تصميم گرفته شده است بخاطر همين است كه خيلي سفارش ميكنند در انتخاب همسر دقت كنيد ، خيلي ها را الآن داريم مي بينيم كه البته نمي خواهم به آمار اشاره كنم . اما مراحل نامزدي ها چند درصدشان بهم خورده اند . چندين درصد عقد ها كه خيلي هم زياد است متأسفانه به طلاق ميرسد ، يا مثلا پنج سال اول زندگي آمار طلاق بيشتر است . اينها خبر از اين نكته به ما ميدهد كه ما اگر درست انتخاب كنيم اين آفتها وارد زندگي ما نميشود . پس قبل از اشاره به اين مسئله بايد بدانيم شيوه هاي درست همسر چيست ؟ چگونه بايد انتخاب كنيم تا يك روزي مثل امروز افرادي بيايند مثل ايشان سوال كنند ما انتخاب كرديم ، درست هم انتخاب كرديم ، حالا ميخواهيم در ماههاي آينده فكر بچه دار شدن باشيم . چه كارهايي بايد انجام دهيم كه اين زمينه ، بستره و محل رشد آنگونه بشود كه يك انسان سالمي را من بايد از

ص: 13975

آن انتظار داشته باشم ، الان من اتفاقا بخاطر اينكه فكر ميكردم شايد هم سوال شود ، مجموعه اي را آماده كرده بودم كه قبل از بارداري چه سيري را طي كنيم ؟ چون خانواده ديني و معنوي را ميگوييم ميتوانيم اينها را به راحتي بگوييم ، با كدامين آيات و روايات آشنا باشيم ، چه شيوه و سيره اي را براي خود انتخاب كنيم از چه كارهايي پرهيز كنيم ؟ و به چه كارهايي خود را سوق دهيم ؟ حتي از چه غذاهايي استفاده كنيم ؟ و... اين مجموعه سالها است كه در اختيار من است و هركه بخواهد در اختيار او خواهم گذاشت ، اما يك سري از برنامه ها به اين شكل است كه مثلا از ماه اول شما ناشتا اين سوره را بر اين تعداد خرما ميخواني و ارتباط معنوي برقرار ميكني ف يكماه تو اينگونه پر ميشود ، ماه دوم به اينگونه و ماه سوم اينگونه و كنار آن رفتارها و برنامه هايي كه مختص هر روز و در واقع هر ماه است ، يا يك سري برنامه هاي جمعي كه در طول اين نه ماه بايد انجام شود ، مثلا چهل انار يا چهل بادام را كه سوره انعام به آن خوانده شده است در طول اين مدت استفاده كنيد ، اينها شايد در جنبه ظاهري براي خيلي ها جا نيفتد ، اما اولين مسئله اي كه در اين دستورات است ، آن حس و ارتباط و نياز فرد است به آن چيزي كه انتقال ميدهد كه امروزه در جامعه ما فراوان ديده شده است كه فلان جا يا

ص: 13976

فلان كلاس ميرويم انرژي مثبت بگيريم يا فلاني داراي انرژي مثبت است ، حالا در واقع من خودم دارم آن انرژي مثبت را به آن بادام انتقال ميدهم با سوره انعامي كه ميخوانم و با آن حس معنوي آنرا ميخورم به اين اميد كه اثر گذار حس معنوي در فرزند من باشد ، اينها همه از نظر رواني به خود فرد برميگردد و تا ما اين ذهنيت و آمادگي را نداشته باشيم اين مسائل تأثير پذير نيست ،

سوال- اينگونه كه شما ميفرماييد همه مسئوليت گردن مادر است آيا دستوراتي براي پدر هم وجود دارد ؟

پاسخ - اتفاقا ميخواستم به اين نكته هم اشاره كنم . اولين چيزي كه ما نمي توانيم از آن بگذريم اين است كه زن و شوهر قرار است فرزند دار بشوند و هر دو در كنار هم قرار است اين آرامش رواني را به فرزند انتقال بدهند ، خانمي كه اين كارها را ميكند يك - با نوع روزي كه مرد در اختيار او قرار داده است دو- نوع ارتباط عاطفي كه مرد با زن يا زن با مرد ميتواند داشته باشد ، بستگي دارد . مادري كه ميداند الان بر بال ملائك سوار است . آقا اگر احساس كند كه خدمت گزاري براي اوست و زن از اين مسئله سوء استفاده نكند و در اين مسير تواضع بيشتري داشته باشد ، در واقع ميتوان گفت : اينها يك تعامل است ، و درواقع يك گره به هم پيوسته براي رشد و تعالي فرزند است . شايد ميتوان گفت : ريشه همه اين امنيت رواني و آرامش را مرد

ص: 13977

بايد به زن بدهد و اگر اين حس را زن دريافت نكند ، شايد نيمه كاره رها كند ، اينها مسائلي است كه بايد هم از طرف زن و هم از طرف مرد رعايت شود ، تا اين دوره سپري شود و سپري شدن اين دوره مصادف با ورود يك فرزند يا كودكي است كه در واقع نه ماه از عمرش ميگذرد اما آغازين روز زندگي خود را در اين دنيا شروع ميكند . خوب حتما شنيديد كه بعضي ها گفته اند كه با علم هم ثابت شده بچه هنگام ورود كه گريه ميكند ، نشانه حيات اوست . از نظر روانشناسي گفته اند : ببينيد اين گريه ها به شيوه هاي مختلف است . بعضي ها واقعا اعتراض است ، بعضي ها آرامش است ، بعضي ها حيات است ، حالا اين خيلي به بحث ما برنمي گردد ولي او ميگويد : كجا من را آورده ايد يك جاي آرام و راحتي داشتم از خيلي مسائل به دور بودم ، يعني در واقع همه سپر بلاي من در اين دوره مادرم بود ، هرچند علم ثابت كرده است اگر مادر غمگين باشد و گريه كند كودك غمگين است ، و اگر خوشحال باشد كودك خوشحال است ، اخيرا من شاهد فيلمي در يكي از اين شبكه ها بودم كه نشان ميداد بچه با خنده مادر ميخندد ، نه با صدا يا حس بلكه از آن فركانس هايي كه از او تحويل ميگرفتند مشخص ميشد يا حتي غمگين بودن مادر ، خود ما هم ميدانيم اگر مادر باردار يك باره وحشتي به او عارض شود

ص: 13978

،خيلي سريع بچه در يك قسمتي از بدن مادر پناه ميگيرد ، اينها يك چيزهايي است كه در كنار آن علم است بعنوان علم فيزيك دوران يك جنين در رحم مادر ، علم روان شناسي از نظر علم آرامش رواني ورشد رواني كودك و مادر، اينها همه تأييد شده است، در حاليكه اگر ما خيلي منصفانه بخواهيم به اين موضوع بينديشيم و بگوييم قبل از اينكه به همه اينها بپردازيم ، دين ما اينها را گفته است ، همه اينها را ما در آيات و بخصوص در رواياتمان در ابعاد مختلف داريم ، هركسي خواسته از آن بهره برداري كرده و هركه نخواسته غافل شده است ، خيلي از جاها ما غافل هستيم از آن چيزهايي كه بايد انجام دهيم ، اما چون بحث ديني است بايد بگوييم با اين فرامين دين خود بايد آشتي كنيم ، نميخواهم اين كلمه را بگويم ولي ما بعضي وقتها قهر هستيم ، يعني مي بينيم و از كنار آن رد ميشويم و گاهي هم اصلا نمي بينيم ، اما اگر يك ديده عميق به اين مسائل داشته باشيم ببينيم چقدر خوب ميشود اين دوران را سپري كرد و بعد هم كه كودك وارد اين زندگي شد ، بايد اصولي را انجام دهيم تا فرزندان خوبي انشاءاله تربيت كنيم .

سوال- فرزند من يك ماه ديگر به دنيا مي آيد و من در طي اين مدت از رسيدگي معنوي به فرزند خود غافل بوده ام آيا در طي اين مدت باقيمانده ميتوان جبران كرد و چه كاري ميتوان كرد؟

پاسخ - جواب ايشان را با يك آيه قرآن ميدهم

ص: 13979

كه هيچوقت از رحمت الهي نا اميد نشويد ، رحمت و اميد به معني واقعي ما را كمك مي كند كه هر لحظه كه احساس كرديم غافل شديم از همان جا شروع كنيم . درست است شايد تأثيراتي كه شخصي كه نه ماه اين كارها را انجام داده با شخصي كه يك ماه انجام داده يكسان نباشد ولي به هر حال هر وقت احساس مي كنيم كه بايد اين وظيفه را انجام دهيم شروع كنيم ، ولي يك جور هم شروع نكنيم كه شتابان برويم ، رهرو آن نيست گهي تند و گهي خسته رود ، آرام آرام شروع كنيم ولي اين بدان معني نيست كه مراحل بعدي را در نظر نگيريم . به هرحال اين فرزند متولد ميشود ، آن لحظه اي كه متولد ميشود حالتهاي روحاني خود را داشته باشيم ، حالا اذان و اقامه كه در روال است ، من مادر شهيد بزرگواري را داشتم كه من در يك مكان سردسيري فرزندم متولد شد . اما چون اعتقاد داشتم با وضو بايد شيرم را در دهانش بگذارم گاهي ميرفتم يخ حوض را مي شكستم و وضو ميگرفتم ، و هنگامي كه مي آمدم تا سينه ام را دهان بچه بگذارم دستانم جان نداشت ، بعدا به من گفتند : اين كار تو درست نيست . نبايد اينقدر به خود فشار بياوري ، گاهي به جايي رسيدم كه بچه برايم توان نمي گذاشت . بلافاصله تيمم ميكردم ، منظورمن از اين مثال چه بود ؟ اين باور را داشته باشيم كه بايد معنويت و قداست را هنگام شير دادن داشته باشيم ، حالا

ص: 13980

هر كسي به تناسب خود الان كه امكانات خيلي راحت فراهم ميشود ، ولي اين باور ديني است كه برما غالب و چيره ميشود هنگام شير دادن به فرزند ، باز من مادري را ديدم كه شير خشك به بچه اش ميداد اما قبل از آماده كردن شير وضو ميگرفت ، بعد بچه را كنار خود مي آورد ، رو به قبله مي نشست و شيردادن به بچه ، با همان الفاظ و اذكار زيبا حالا يا زيارت عاشورا يا آيات قرآن همراه بود ، ببينيد ما اگر بخواهيم اين حس معنوي را به فرزند انتقال دهيم ، هيچ بهانه اي نبايد داشته باشيم و هيچ چيز نبايد مانع ما باشد هر مقدار و به هر شكل ، از اين خانمي كه يك ماه از دوران بارداري فرزندش مانده و ديگران كه اصلا گذشته هرآن ميتوانيد شروع كنيد . بازهم يادمان باشد نميخواهيم بگوييم كه همه آنهايي كه خوب تر و زودتر شروع كرده اند با شما يكسان ميشوند اما بايد بدانيم هرگز از اين فرصتي كه از دست داده ايم ، نبايد نااميد شويم كه ديگرنمي توانيم جلو برويم ، شروع كنيم ، بسم اله الرحمن الرحيم از اين ماه مبارك هم استفاده كنيم و سعي كنيم با اين حالات معنوي كه انشاءاله شامل حال ما ميشود كه بتوانيم در رشد فرزندانمان بهره برداري كنيم . نقش پدر در اين ارتباط هم مهم است . همانطور كه من در دوران بارداري به نقش پدر پرداختم ، اگر منصفانه به آن بپردازيم شايد يكي از سختي هاي يك همسر يعني پدر اين باشد كه در

ص: 13981

خيلي از جاها نمي تواند خانم را ياري كند ، در سختي هايش ، در دردهايش ، در شب نخوابيدن هايش ، بخصوص در ماه هاي آخر مادر خيلي دوران سختي را سپري مي كند ولي هيچوقت شوهرش نمي تواند او را كمك كند ، حالا حتما بايد سختي ها را خانم تحميل كند و شوهرش فقط در كنارش بي تفاوت باشد ؟ نه دلگرمي هايي كه او ميتواند داشته باشد كلامهاي زيبايي كه ميتواند داشته باشد ، احساسات و عواطفي كه ميتواند داشته باشد ، چون ما هميشه ميگوييم خانم ها از طريق گوش و شنيدن ميتوانند آن احساس همدردي را تحويل بگيرند و در واقع دردهايشان تسكين بيابد ، اما وقتي فرزند متولد ميشود ديگر بچه حضور دارد . زن در كنار بچه است و بچه هم در كنار مادراست . هم در كنار پدر ، در يك جمله هم پدر و هم مادر از حضور فرزند شاد هستند ، خوب خيلي زود آن شلوغي هاي روزهاي اول تمام ميشود و اين بچه در كنار پدر و مادر است، بازهم بماند در طول يكسال اگر بخواهيم رتبه بندي كنيم هرچه ماه بچه كمتر باشد ، وقت و فرصت بيشتر و تلاش فيزيكي پدر و مادر را مي طلبد، اما همچنان كه بزرگ و بزرگتر ميشود و يك سري از كارهايش را خودش انجام ميدهد، مثلا شما ببينيد نوزادي كه ميخواهد شير بخورد حتما شيشه اش بايد با دست بزرگتري در دهان او قرار گيرد . خود بچه نمي تواند اين كار را انجام دهد اما يك مقدار كه بزرگتر شد مثلا هفت يا

ص: 13982

هشت ماهه ، ديگر شيشه را خودش نگاه ميدارد اين خود باري را از دوش مادر كم ميكند ، با اين توصيفي كه عرض كردم ببينيم نقش پدر چگونه ميتواند باشد . از همين بدو ورود فرزند اين كارها در بين پدر و مادر اگر به اين شكل جلو برود ، در دوران كودكي و نوجواني شايد آن پدر و مادر احساس آرامش كنند ، چه كارهايي است ؟ يك – هماهنگ بودن خانواده اولين پله در راه درست تربيت كردن است اگر حس پدر و مادر باهم هماهنگ نباشد و دچار تفرقه باشد ، اولين چيزي كه اتفاق مي افتد عدم تفاهم و تنش بين خود پدر و مادراست و بعد هم انتقال به كودك مثلا اين را اين مقدار بدهيم ، نه اين را اين مقدار بدهيم، الان اين جوري بكنيم نه الان اينجوري نكنيم ، الان اورا بخوابانيم نه الان وقت خوابيدنش نيست ، اينها همه باعث ميشود در مرحله اول يك تنش بين خود پدر و مادر اتفاق بيفتد . ديگر اصلا بچه فراموش شد ، اگر اينها ادامه پيداكند درست چيزي كه قرار بود بچه باعث الفت و مهرباني ولذت زندگي باشد، باعث پلي ميشود براي تخريب پدر و مادر ، و يا در واقع وسيله اي براي بهم زدن خانواده ، چرا من اين كارها كه گفتم در مورد پسر يا حالا دخترم بكني انجام ندادي ؟ مادر ميگويد : چرا گفتم اين را براي بچه بگير چرا همكاري نميكني ؟ اين چراها در آن نهاد نا خودآگاه ضمير هر انساني مي ماند بعدا اين بچه پنج ساله يا

ص: 13983

پانزده ساله ميشود ، يك كار اشتباهي كه مي كند مادر ميگويد : ديدي آن را بهت گفتم اين كار را بكن نكردي ، من ميخواهم جلوي اين قضيه را بگيرم . ميخواهم بگويم اين جوري شروع كنيد كه به اينجا نرسيد ، پدر و مادر بزرگواري مثل شما كه به لطف خداوند فرزندي دركنارتان قرار داده شده ، اولين كاري كه مي كنيد بايد بشينيد و باهم حرف بزنيد كه چگونه بايد باشد كه در كارها و مسائل تربيتي بتوانيد هماهنگ عمل كنيد ، اگر ما بخواهيم با هم هماهنگ عمل كنيم چه راهكارهايي را بايد داشته باشيم ؟ حالا من اين را نميگويم كه مادري كه زايمان كرده و به تبع فشارها و سختي هاي بچه روي دوش اوست بگويد كه حالا بايد تقسيم كنيم . مادر حتي اگر شاغل رسمي هم باشد در چهارماه اول بايد مرخصي داشته باشد و اين مادر است كه ميتواند ساعتها را جابجا كند و آن وقت كه بايد بخوابد نخوابد و آن وقت كه بايد نخوابد ، بخوابد ، ولي پدر بايد به كار و وظيفه خارج از خانه بپردازد . ما اينجا نبايد بگوييم كه اين تقسيم بايد اتفاق بيفتد ، همه اين كارها براي شروع زندگي در آن چهارماه اول كه بعدا هم كه كارها در روال خود مي افتد حالا اگر شغلي است مادر بايد به كار خود ادامه دهد يا هر برنامه اي است ، ما اگر اين چهارماه اولي كه مادر آرامش بيشتري مي طلبد ، اينجا آماري را بدهم كه بين سي تا سي و پنج درصد خانمها بعد از

ص: 13984

زايمان دچار افسردگي ميشوند ، و اين ديگر چيزي نيست كه بخواهيم پنهان كنيم و خيلي ها متأسفانه به اين مسئله بي توجه بوده اند ، اين سير را نتوانسته اند درست طي كنند و به خطرات بعدي برخورد شده است . من ميخواهم بگويم يك كاري بكنيم كه همسر دچار افسردگي نشود ، چون ما افسردگي اول بارداري داريم انتهاي بارداري داريم ، بعد از زايمان هم داريم، اما چرا به اين بيشتر تأكيد مي كنيم ، چون خيلي پدر ميتواند كمك كند ، حتي ديگران هم ميتوانند كمك كنند تا اين فراز و فرود دوران اول شير دهي براي مادر به سلامت سپري شود . حالا ميخواهم بگويم اگر مادري نشسته و بچه اش به شدت گريه ميكند و گرسنه است اما مادر زودتر از او گريه ميكند و حاضر نيست هيچ چيزي بخورد اينها همه هشدارهاست كه به پدر ميدهد . حالا ديگر حتي آن لذتي مادري را هم احساس نمي كند حتي از بچه به عنوان اينكه چرا آمده و حوصله مرا سربرده ياد ميكند ، اينها به پدر هشدار ميدهد كه مواظب باشد كه مادر بچه و بچه سلامتشان در خطر است . من وقتي موضوعي را شروع ميكنم بعضي از عزيزان بيننده افسوس ميخورند و اين حس را دارند كه چرا ما خوب شروع نكرديم لطفا اين حس را نداشته باشيد و براي بعدي شروع كنيد ، خوب ببينيد بحث عبادت بخصوص در سالهاي اول زندگي يك كودك بايد بصورت عادت گونه اتفاق بيفتد ، مثلا من يك كاري را مي كنم و كودك بعنوان اينكه مي بيند من

ص: 13985

ميكنم آن را انجام دهد اما ما يك مشكلي كه داريم اگر قرار باشد كه يواش يواش اين عادتها را به عبادت واقعي تبديل كنيم ، يك سير خيلي درستي مي طلبد . اما بحث خواندن فرزندان به فرائض ديني ، خوب همه ما ميدانيم كه يكي از نكاتي كه در يك سني براي كودكان خيلي مهم است اين است كه خيلي تشويق بشوند ، خوشحال بشوند ، يك سري از چيزهاي نداشته شان بدست بيايد و يك سري از آرزوهايشان برآورده شود يعني ميخواهم بگويم تنها صرف باج دادن و دادن يك سري از امتيازات هم نميتواند ، بلكه كنار آنها يك سري ارتباطات عاطفي خوب يك سري صبر و حوصله در اين مسير گذاشتن است ، يك سري اطلاعات در ارتباط با رسش سني فرزندان ، جنسيت آنهاست آيا آن بچه اي كه دختر است با آن بچه اي كه پسر است ميشود به يك شكل تشويق كرد ؟ آيا سن بلوغ پسرها و دخترها در يك مقطعي است ؟ وقتي ما به اينها فكر كنيم چند نكته را لازم است بدانيم ، يك پدر و مادر هاي گرامي حتما در ارتباط با اين مسائل با هم هماهنگ باشيد ، ولش كن حالا عجله نكن ميخواند ، نه حتما بايد اول وقت بخواند ، تو بايد اين كار را نكني چون اين كار را كردي ، ببينيد ما سريع و بلافاصله از قيامت و عذاب الهي ميگوييم ديگر حرف تو چه تأثيري دارد ؛ مادري به من مراجعه كرد و گفت فرزندم يك دروغي گفته . گفتم چرا دروغ گفتي ، روزه ات

ص: 13986

باطل شد . يك لحظه بعد رفتم ديدم توي آشپزخانه نشسته غذا ميخورد . گفتم چرا اين كار را كردي ؟ گفت : تو خودت گفتي روزه ات باطل شد ، ببينيد ما خيلي بايد حواسمان به اين نكات باشد . خود ما هم بايد دروغ نگوييم كه روزه باطل شود ، ببينيد ما يك شرط قبولي و يك شرط صحت داريم . خوب صحت اين است كه بايد درست روزه بگيريم . ازاذان صبح تا اذان مغرب چيزي نخوريم . حالا امكان دارد در اين حين غيبت هم بكنيم ، دروغ هم بگوييم و خداي ناكرده خطا كنيم ، شرط صحت را انجام داديم حالا آيا مقبول درگاه خداوند شد يا نه آن به خودش بر ميگردد ، اين ديگر به ما مربوط نيست ، من اين زمينه را ايجاد كردم كه قبول شود يا نشود . ولي او بايد اين نمره را بدهد ، لذا ما به فرزندانمان لطفا نمره قبولي را ندهيم ، ما فقط شرايط صحت را در عبادات را در هر كارشان براي آنها ايجاد كنيم ، شايد نماز اول وقت كه با ارتباط خوبي برگزار شود حتما قبول است ، ولي شرايط صحت نماز يك وضو است و يكسري الفاظي كه ما ميگوييم و سالم بايد ادا شود ، به بچه ها نگوييم : چرا اينجوري خواندي ؟ اين غلط است . اول وقت چرا نخواندي اينجوري شد، اگر نمازش تمام شد و يك سوالي از ما كرد ، نگوييم : اين چه نمازي بود تو خواندي ؟ تو همه حواست به اين بود ، اينها يك مقداري بچه

ص: 13987

هاي ما را زده مي كند . پس اول هماهنگ عمل كنيم دوم شرايط صحت عبادت را براي آنها فراهم كنيم ، سوم وقتي شرايط صحت را اجرا ميكنند خوب آنها را تشويق كنيم ، ولي حواسمان باشد كه نوعي تشويق كنيم كه مستمر باشد تند و يكباره نباشد ،اين ادامه داشته باشد ، چهارم هر چند گاهي هم از اينها به شرطي كه دوست داشته باشند . بعنوان افراد موفق و افرادي كه نمره هايي را در دستگاه خداوند كسب كرده اند به ديگران بگوييم ، اما نه اينكه همه جا مطرحشان كنيم خيلي خوششان نمي آيد ، پنجم خودمان چگونه داريم عمل مي كنيم ؟ مني كه اينجا نشسته ام و شما كه آنجا نشسته ايد ، مطمئن باشيم تا جمله اي كه خودمان باور نداشته باشيم و به آن عمل نكنيم درقلب و رفتار بينندگان ما تأثير نمي گذارد ، داريم خودمان را بازي مي دهيم . داريم در يك شكل فقط زمان را ميگذرانيم . لذا در مرحله اول اگر بايد دقايقي را من عمل كنم تا تأثير گذار باشم ، پس حتما بايد پدر و مادر بزرگوار از نظر اعتقادي بايد به مطالب خود باور داشته باشند و بعد هم در اعمال خود اجرا كنند . مطمئن باشيد همان انرژي مثبتي كه پدر و مادر از عباداتي كه باور دارند و در واقع بعنوان حالت نهادينه و بعنوان يك بنده اجرا مي كنند ، اين خيلي كمك ميكند كه فرزند هم ناظر باشد ، ببيند هر چند گاهي بچه ها ميگويند : مگر قرار نيست ما براي خدا عبادت كنيم،

ص: 13988

ما يك جايي ميرويم خلوت كه فقط خود خدا باشد، زود بعد منفي به اين قضيه ندهيم و نگوييم : نه تو ميروي آنجا پس نمي خواني يا من بايد ببينم تو ميخواني ، يعني من به تو اعتماد ندارم ، وقتي من اين بي اعتمادي را به او ميرسانم چرا بايد او به من اعتماد كند ؟ خوب اين زمينه قبلي داشته است ، يعني در واقع حالاتي ايجاد شده كه ديگر او نمي خواهد عبادت كند . فقط ميخواهد فرار كند . بازهم ميگويم بچه هاي ما مثل يك كفه پاك و تميز و صاف در اختيار ما قرارگرفته اند . ما چه كرديم كه آنها اينجوري رفتار مي كنند ؟ يا نه من درست عمل كردم كجا توي اين جامعه به بچه من پاسخ نداده ؟ لذا من نميتوانم اينجا منكر اين شوم كه جامعه نقش ندارد ، حتما نقش دارد ، حالا اين جامعه مدرسه است مهد كودك است محيط كار است و جوامع ديگر .

88-05-26

سوال– تعريف يك خانواده متعادل و معنوي چيست ؟

پاسخ - اگر بخواهيم به خانواده متعادل بپردازيم ابتدا بايد بگوييم تعريفي از خانواده داشته باشيم ، چه برداشتي از خانواده داريم ، اگر با آموزه هاي ديني بخواهيم به خانواده نگاه كنيم . اگر بخواهيم به آيات اشاره كنيم . شايد حدود هفتاد و پنج بار در قرآن اشاره به قرآن شده است ، كه يا هفتاد ويك و يا هفتاد و پنج بار است، ولي يك سري آياتي كه فقط خانواده را به عنوان محل آرامش مطرح مي كند حدود پنجاه و يك آيه

ص: 13989

است . تعداد زيادي خانواده را محل امن معرفي ميكند و در واقع ديدگاه ديني ما از خانواده آن است كه بايد محل آرامش باشد . اين ديدگاه به ما كمك ميكند كه در نحوه شكل گيري خانواده نيز به آن ساختار و چارچوب فكر كنيم كه بايد با كسي زندگي را شروع كنيم كه به آن امنيت و آرامش برسيم چند تا تعريف است . بعضي ها ميگويند : خانواده يك اجتماع كوچك است ، خانواده انتقال و توسعه فرهنگ به جامعه بزرگتر است ، خانواده هويت ها را به فرد نشان ميدهد ، ما تفاوتهايي را در نگاهها مي بينيم ، اما آن چيزي كه براي ما ملاك است اين است كه ببنيم خود خانواده در آموزه هاي ديني ما چگونه معرفي شده ؟ سكون و آرامشي كه در آموزه هاي ديني به ما گفته شده همينطوري يك دفعه كه وارد خانه نميشود ، يك خانواده اگر ما امروز روي آن بحث ميكنيم ، خانواده اي است كه از قبل با آن شرايط خاص فرد يا درواقع ديدگاهها و ساختارهايي كه براي انتخاب داشته يك همسر را انتخاب كرده است ، همسر را انتخاب كرده و امروز خانواده تشكيل شده است . در كشورهاي اروپايي يك انسان را به همراه يك حيوان اگر به تنهايي زندگي ميكند خانواده ميدانند ، دو انسان هم جنس را در كنار هم با همان موازيني كه براي آنها قابل قبول است خانواده ميدانند ، ولي در ديدگاه اعتقادي ما خانواده فقط تشكيل شده از يك زن و مرد است ، ادامه اين خانواده كه وجود فرزند است

ص: 13990

در واقع تكميل كننده اين خانواده است . حالا بعد نسلهاي بعدي ، حالا ما ببينيم چگونه بايد خانواده تشكيل بدهيم ، آن ساختارها و ريشه هاي اوليه خانواده را چگونه نهاده ايم ، اگر با آموزه هاي ديني قرار داده ايم بايد آرامش پيدا كنيم توأم با آرامش بايد باشد ، با تمام سختي هايي كه هركسي هر جا با هرشغلي و با هر موقعيتي دارد ، وقتي در اين چارچوب و به اصطلاح چهار ديواري قرار ميگيرد ، و در زير خيمه ي خانواده و يا چادري كه براي خود بنا كرده قرار ميگيرد ، بايد به آرامش رواني برسد . بحث آرامش رواني را همه ميدانيم آنقدر ميتواند به يك فرد غلبه داشته باشد كه عامل تسكين دهنده جسم او هم باشد و برعكس اگر جسم سالمي در كنار هم باشند ولي امنيت خاطر و آرامش نداشته باشند ، ميتواند يواش يواش فرسودگي جسمي هم ايجاد كند . اين را به عنوان مقدمه ميتوانم بگويم كه خانواده و معنويت ناشي ميشود از انتخابي كه از خانواده كرده ايم و حالا قرار گرفتيم در محيطي كه ميخواهيم معنويت را در خانواده داشته باشيم .

سوال- گام اول براي اينكه آموزه هاي معنوي در خانواده ايجاد شود چگونه است و در اين امر بعهده ي چه كساني است ؟

پاسخ - اگر عزيزان بيننده در طول هفته هاي گذشته با ما همراه بودند ، يكي از بحث هايي كه سعي كرديم به آن بپردازيم اينكه توجه داشته باشيم به عنوان دو انسان يعني يك زن و يك مرد اگر بخواهيم تعريف كنيم در دستگاه

ص: 13991

خلقت و پروردگار هيچ فرقي ندارند ؛ نفختُ فيه روحي من دادم به انسان و فرقي بين زن و مرد نيست ، يا مسلمين و مسلمات ، مومنين و مومنات همه اينها است ، يا حتي در بحث شخصيت كه ميرويم يا در بحث كفويت در دين كه ميخواهيم سوالاتي داشته باشيم باز بحث شايسته ها كنار هم ، هم خبيثان و خبيثين ، همه را مطرح ميكند . ما بعنوان يك موجود اگر بخواهيم نگاه كنيم كه بنده اي در مقابل خدا هستيم و به تناسب بندگي و تفاوت هايمان وظيفه خود را بايد انجام بدهيم ، اينجا ديگر نمي شود بگوييم كه آقا چقدر ؟ خانم چقدر ؟ مادر چقدر و پدر چقدر ؟ ما دو انسان متفاوت با وظيفه هايمان هستيم . حالا اين دو انسان متفاوت كه اتفاقا همين تفاوتها است كه كنار هم زيبايي و گرما و معنويت ميبخشد ، ميشود زن و مرد ، ميشود پدر و مادر . ببينيد ما قرار است از اين رسانه بحث تفاوتهاي انسانها را بگوييم نه سليقه ها و ديدگاههاي افراد را، ما به ساختارها و آموزه هاي ديني اشاره مي كنيم . ساختار ديني ما زن و مرد را در بحث تكليفشان و اداي وظيفه آنها و در واقع پاسخ دادن به سوالات و مسئوليتها و مسئول آنگونه كه پاسخ بدهد به آنچيزي كه زير سوال است ، اينگونه اگر بخواهيم نگاه بكنيم ، ميخواهيم بحث را مطرح كنيم ، بله ميتواند زن و مردي سليقه هاي متفاوت خود را در اداره زندگي داشته باشد ، اصلا ميتوانند همين گونه تقسيم بندي

ص: 13992

كنند يا به عكس تقسيم بندي كنند ، نميخواهيم بكوبيم، رد كنيم يا تأييد كنيم ، سليقه هاي مختلف را اين اصلا در حيطه كار ما نيست . اما به اين نكته بايد نگاه كنيم همه ما يا در واقع يك زن و يك مرد بعنوان يك انسان قرار است خانواده اي را تشكيل دهند كه بايد در كنار اين ابعاد معنوي و ماوراء اين قانونهاي نوشته شده آرامشهاي لازم را بگيرند ، امكان دارد يك خانم در محيط خانه و يا يك خانم در محيط خارج ازخانه وظيفه اي را كه انجام ميدهد احساس آرامش وجدان داشته باشد ، احساس شكوفا شدن و شكوفا نمودن ديگران را داشته باشد ، لذا خيلي راحت به وظيفه بندگي خود نيز بپردازد ، اينجا يك نكته است اگر ما به اين نقطه برسيم كه مهم و مهمتر چيست ؟ وظيفه چيست ؟ كجا شماره يك ، دو و سه است ، يعني ما بدانيم كجا و به چه شكلي بايد ايفاي نقش بكنيم ، خيلي آرام تر و خيلي منصفانه تر به اين حرفها و صحبتها مي پردازيم ، منظوراز اين الويت بندي ها اين است كه ، من مادرم و آن آقا پدر است من بعنوان يك جنس مونث ميخواهم حرف بزنم و يك آقا بعنوان جنس مذكر ميخواهد صحبت كند ، با توجه به تفاوتهايش بايد مسئوليتهاي خود را بررسي كند . الان ميدانيد از نظر علمي حتي علم اروپايي و حتي ديدگاه هاي اعتقادي خودمان ، هيچكس نمي پذيرد كه كودكان ما زير سه سال ، در محيط هاي مهد كودك پرورش پيدا كنند

ص: 13993

. حالا شايد اين صحبت من اعتراض يك عده از عزيزان را بلند كند كه خوب پس چكار كنيم ؟ ما داريم قانون را ميگوئيم . ما داريم چارچوب ساختار درست را طرح مي كنيم ، كودكان تا سه سالگي آن شخصيت لازم را پيدا نكرده اند تا سه سال كودكان نياز دارند با يك يا دو مربي در تماس باشند و يواش يواش هويت خود را بشناسند ، درون گرايي آنان يك مقدار تبديل به برون گرايي شود، البته نمي گوييم سه سالگي بگذاريد ، ميگوييم تا سه سالگي كه تقريبا نگذاريد ، حتي اگر بين سالهاي سه تا پنج هم ميخواهيد بگذاريد يك زمان كوتاه ، تا آن بچه فرق بين خانه و بيرون را تشخيص بدهد ، فرق بين تعداد محدود خانواده را با آن محيط مهد كودك كه بيست تا بچه با يك مادر و يا دو مادر هستند را تشخيص دهد ، كودكي كه مالكيت نمي شناسد و تا سه سالگي هر چه را بردارد اعتراض ميشود ، و اعتراض او نيز به شكل ديگر در آينده بروز داده ميشود ما ميگوييم كه نباشد ، حالا اين مادر در كنار مادري خود و يا آن پدر در كنار شغل خود ، مي توانند تفكيك وظايف بكنند ، ببينيد كدام اولويت دارد . آيا واقعا اولويت دارد من مادر تمام وقت در محيط بيرون خانه از سن يك سالگي كودك خود ، بچه را در محيطي قرار دهم كه او را آنگونه كه ميخواهند تربيت كنند ، و بنا بر محدوديتهاي آن محيط بچه من تربيت شود . فرق خيلي چيزها

ص: 13994

را از نظر محيط هاي اجتماعي و محيط داخل خانه تشخيص ندهد ، من براي كي زحمت ميكشم ؟ آيا اين كودك من در زمان نوجواني همان كودكي است كه در دوره سه تا پنج كه دوره خيلي حساسي است از نظر شكل شخصيتي يا همان هويت شناسي دوره كودكي ، آيا اين مانند همان بچه اي است كه در محيط آرام خانه رشد كرده و يك نوجوان شده است؟ نميشود.

من قرار نيست الان داخل اين بحث ها بشوم اما چون قرار است بحث هاي ما كاربردي باشد ، ميگويم : كدام پرستار با چه حسي ؟ يكبار مادر بزرگ پرستار است ولي تخريب كننده تر از يك مهد كودك است ، يكبار خواهر من پرستار است اما ازمن مادر بهتر مادري ميكند ، ما نمي توانيم دست بگذاريم روي چيزي كه الان اين نمره ميگيرد و آن نمي گيرد . ما يك تعريف ميدهيم : آن كسي كه اين مقطع سني كودك را مي شناسد ، آن كسي كه الان احساسات كودك را ميداند بايد به چه شكلي جوابگو باشد و به مرور زمان كه كودك مراحل دوران كودكي ، يك ، دو ، سه را سپري ميكند ، بتواند آن اطلاعات نيازهاي لازم را هم خودش داشته باشد و هم بتواند به كودكي كه به او سپرده شده كه از نزديكان و يا بعنوان يك فرد كه ميخواهد آنجا كار كند ، برآورده كند . يك نكته اي را همين جا پرانتز باز مي كنم ، آموزه ديني به من مادر ميگويد : از لحظه اي كه جنين را تو در رحم

ص: 13995

خودت پرورش ميدهي ، خداوند به قرب و عزت تو ، تو را بر بال ملائك سوار ميكند ، خداوند به مادر باردار ميگويد : تو مستجاب الدعوة هستي ، خداوند ميگويد : مادر باردار را احترام كنيد . او انتخاب شده كه در ادامه نسل انساني قدم بر دارد ، خداوند اين تعبير را به مادر باردار كه ميدهد ، مادر دردهايش را با خود و معبودش تقسيم ميكند و در يك جمله عشق بازي اتفاق مي افتد ، و آن صبوري مادر در اين دوران و اين حمايت عاطفي خدا از آن مادر ، آنقدر دوره را آرامش بخش ، تسكين بخش و متعالي قرار ميدهد ، و مني كه غير از او هستم و او را مي بينم به او به ديد احترام نگاه ميكنم ، خدمت به او ميكنم چون او خادم خداست و اين به مادر باردار زيبايي ميدهد ، يك شكوفايي خاصي به مادر ميدهد ، همين همسر در كنار مادر هر خدمتي كه بكند احساس ميكند كه او فردي انتخاب شده است كه در برابر بنده خوب خدا خدمت ميكند ، مادري كه شب بيداري دارد سعي مي كند كسي نفهمد ، چون قرار است بين خود و خدا تسليم اين مسير باشد ، لذا سعي ميكند اصلا ديگران نفهمند ، نه اينكه كجايي ؟ چرا به دادم نميرسي ؟ چرا مرا دريافت نمي كني ؟ اين مادر اين سختي را ارزان مي فروشد ، و اين كالا را ارزان از دست ميدهد ، آموزه ديني اين درسها را به ما در خانواده ميدهد ، آموزه ديني مي

ص: 13996

گويد : مادري كه ميخواهد باردار بشود ، بايد چهل شب از قبل از اين بارداري برنامه هايي براي خود داشته باشد ، وقتي كه آن دوره باضافه دوره بارداري و زايمان و شير دادن همه اينها با آموزه ديني من را روز به روز به انساني توانمند و شكوفا شده و انساني كه در دستگاه عدل الهي ديده ميشود و در رديف انسانهايي كه خداوند رحتمش بر او ساري و جاري است ، تبديل ميكند . اين انسان سختي ها را كجا بايد تقسيم كند ؟ به كي متوقع ميشود و از كي توقع دارد ؟ به كي اعتراض ميكند و از كي انتظار دارد ؟ خانواده با آموزه ديني اين زيبايي ها را دارد كه هيچ اعتقادي ، هيچ ديدگاهي چنين چيزي ندارد . اين فقط مال من و شماي مسلمان است ، فكر ميكنم خيلي بايد براي آن ارزش قائل شويم و به آن احترام بگذاريم ، و لذت ببريم كه چنين هستيم . شايد خيلي از جاها دين به ما بد معرفي شده ، اما اينها را كه ديگر نمي توانيم از كنار آن بگذريم و نبينيم ، بايد ببينيم كه ما انتخاب شديم و همه كس لايق اين انتخاب نبوده است .

سوال - نقش معنويت در خانواده را توضيح دهيد . آيا كفايت مي كند همه اسباب و ابزار و علل مادي براي فرزندان ما مهيا باشد و اين كافي است ؟

پاسخ - من منكر اين نيستم كه نيازها بايد برآورده شود ، منكر اين نيستم كه كنجكاوي و تحليل گري در يك سني از كودكي و نوجواني

ص: 13997

بايد امكاناتي باشد تا پاسخ داده شود ، و باز منكر آن نيستم كه يك آرامش رواني در خانواده ميتواند يك سري از بارهاي اقتصادي به كمك آن بيايد، اما همه چيز نيست و ما بايد به اين نكته توجه داشته باشيم ، پدر و مادري كه خسته و درمانده و از كار روزانه ، بچه را از مهد كودك برمي دارند و به خانه مي آورند ، كودكي كه همه لحظات منتظر است كه چهره پدر و مادر را ببيند و سوالهاي پاسخ نگرفته خود را از پدر و مادر بپرسد و آغوش گرم پدر و مادر او را از آن مدت زمان تنهايي بيرون بياورد ، آيا ما ميتوانيم پاسخ دهيم ؟ ما بايد به وجدان خود پاسخگو باشيم ، بايد به مسئوليتها يمان پاسخ گو باشيم ، يك روزي خانواده فقط زن و مرد بود ، خودمان خواستيم و امضاء كرديم حضور يك انسان و يك فرزند را كه نسلهاي بعدي از او متولد شود ، جنسيت خود را خودش انتخاب نكرده ، پدر و مادرش را خودش انتخاب نكرده ، امكاناتي كه قرار است در اختيار او قرار گيرد خودش اختياري ندارد ، ما خواستيم و بايد پاسخگو باشيم و اگر قرار باشد در اين پاسخگويي اهم و في الاهم و خوب و بد و خوبها و بدها را نشناسيم . چرا پاسخ داديم ؟ به همين دليل ، باز در اعتقادات خودمان كه ما را خيلي كمك ميكند كه اول به خودم بگويم كه در تو اين ايام يكسري كارهاي معمولي كه همه ميكنند نكنيم چون شايد بهره برداري معنوي

ص: 13998

خوبي از آن نداشته باشيم ، بياييم يك سري كارهايي كه نياز ماست انجام دهيم . حالا الان بياييم فكركنيم كه دوران بارداري و جنين در درون مادر با آيات و روايات ما در اين ايام كه ميدانيم بركت مباحث معنوي در همه ي انسانها است بخصوص با اعتقاداتي كه ما داريم ، چنگ بيندازيم بر اين و ببينيم محبتها چگونه بايد باشد . ديدگاه اعتقادي ما اينجا چگونه ما را كمك مي كند . ببينيم اگر يك آيه قرآن بدين مضمون كه تو بدت مي آيد خيلي چيزها براي تو مي آيد ، تو خوشت مي آيد ولي خيلي چيزها براي تو خوب نيست ، چيه ؟ فكر كنيم . اشاره به اين موضوع داشته باشم كه ما اگر در اين ايام فقط دو تا از سوره هاي زيباي قرآن يعني (حجرات) و(ق) را براي راهكارها و رشد عملي براي خودمان انتخاب كنيم و بخوانيم مشخص ميشود چرا فرزندان ما با ما بي ادب هستند، چون ما ادب لازم را نداشتيم و به بيان قرآن خيلي چيزها را زير پا گذاشتيم .

سوال – لطفا در ارتباط با تربيت معنوي كودك بگوييد .

پاسخ - سن كودكان ، سن گرفتن يك سري حرفها و صحبتها بصورت ملموس است ، آنها انتزاعي نمي توانند فكر كنند ، من آن هفته فرصت كوتاه بود و اشاره اي كردم . اجازه بدهيم قبل از اينكه وارد اين موضوع بشوم ، يك مقدمه اي بگويم ، يكي از چيزهايي كه ما پدر و مادرها دوست داريم اين است كه دين را دوست داشته باشند و به اين مسير

ص: 13999

بروند . اما يادمان ميرود كه ارائه دهنده دين به فرزندان خودمان هستيم ما چكار كرديم كه دين را به بچه ها ، خوب ، شيرين و جاذب معرفي كنيم ، بچه اي كه تازه تكليف شده و ميخواهد نماز بخواند ، مثلا سريالي را ساعت هشت شب پيگيري ميكند ، مادر ميگويد : نمازت دير شد ،اول وقت از دست رفت ، نمي خواهي نماز اول وقت بخواني ، ببينيد همين تكرارهاست كه شيريني سريال يا برنامه كودكي كه بچه نگاه ميكند او كه تا ديروز اين كارها را انجام نميداد امروز بايد شروع كند و انجام دهد او را مي آزارد ، ما بيش از اينكه بچه ها را به مستحبات عبادي بكشانيم به واجبات عبادي شيرين هدايتشان كنيم . آيا خودمان همه وقت ، نماز اول وقت خوانده ايم كه اين را اينقدر مصرانه از بچه هايمان متوقع داريم ؟ بله خيلي خوب است اگر پدر و مادرها شيوه هاي خيلي قشنگي داشته باشند ، بچه ها را آموزش بدهند و بگويند اگر نماز اول وقت ميگوييم چرا ؟ گفتم بچه ها خيلي چيزها را نميتوانند به صورت انتزاعي بپذيرند ، يا مثلا بچه اي كه از مدرسه خسته آمده است يك چيزي ميخواهد بخورد ما ميگوييم برو نمازت را بخوان تا شام حاضر ميشود ، برو نمازت را بخوان تا ناهار حاضر كنم ، ناهارمان اگر حاضر نيست . نگوييم : برو نمازت را بخوان تا ناهار حاضر كنم ، بگوييد : يك فرصتي ميخواهم تا ناهار حاضر شود . ببين چه دوست داري انجام دهي ميخواهي كارهات را انجام بدهي

ص: 14000

، نمازت را بخواني ، يعني او را در چند مسير و چند كار بگذار تا او بگويد : من خودم انتخاب كردم ، نه به من اجبار شد ، اين شيوه هايي كه متأسفانه دين را نه شيرين بلكه براي بچه ها تلخ ميكند ، يك مثال ميزنم براي پدر و مادرها اميدوارم كه حواسشان به اين مسئله جمع باشد . الان روز به روز تعداد روزهاي روزه گرفتن بالا ميرود و يك مقدار سوخت و ساز بدن به هم ميريزد يك مقدار حتي امكان دارد قند خون پايين بيايد ، در حالت عصبانيت بدن داغ ميشود و چون آب نمي خوريم حرارت بدن بالاست ، زود عصباني مي شويم ، اي كاش بعضي اوقات ميشد در دل اين بچه ها و نوجوانان رفت و يك ضبط صوتي كار گذاشت تا ببينيم چه تعريف و تعبيري از پدر و مادر در ماه مبارك رمضان دارد ، مامانت كيه ؟ بابات كيه ؟ يك آدم عصباني آنوقت كه من ميخواهم بخوابم ميگه ميخوام بيدار باشم ، آن وقت كه من ميخوام بيدار باشم ميگه بايد بخوابي ، آن وقت كه من غذا دوست دارم ، غذا نميدهد ، آن وقتي كه ميخواهيم غذا بخوريم ، غذا هاي مانده و بهم ريخته كه زيبا جلوه نميكند به ما ميدهد ، در تمام روز ميگويد : من روزه دار هستم بايد توجه به من داشته باشي ، يا ميهماني هاي آنچناني رفتن و آنچناني آمدن، چرا بايد اين بچه از دين چهره شيريني برايش بماند ؟ در حالي كه ما قرار است يك ميهماني برويم ديگر آيا

ص: 14001

ما ابتدا به ساكن وارد يك ميهماني ميشويم ؟ مقدماتي براي رفتن آماده ميكنيم، حالا لباسي وسيله اي و چيزهاي ديگر، حالا اين را زودتر براي بچه ها آمادگي ايجاد كنيم ، دختر خوب من ، پسر عزيز من ماه مبارك رمضان كه مي آيد اينجوري است اين زمان بندي را داريم اين شكلي بايد انجام دهيم ، حالا باهم چه كاري ميتوانيم براي اين ميهماني رفتن انجام دهيم ؟ ما چقدر از بچه ها كمك مي گيريم براي اجراي اين برنامه ها ؟ ما چرا بايد مدام معلم اخلاق و معلم تذكر بشويم ؟ بيش از آنچه كه از آنها نظربخواهيم بكنيم و نكن بگوييم ، بخاطر همين خيلي وقتها ميتوان از بچه ها كمك گرفت و گفت بچه ها ميدانيد بيست روز ديگر ماه رمضان است ، بيايم ببينيم چكار كنيم ؟ مثلا برنامه غذايي تنظيم كنيم ، ميهماني ها را تنظيم كنيم ، ورودمان و خروجمان ، شبهاي احياءمان را همه اينها را با بچه ها در نظر دادن تقسيم كنيم ، در اين مسير يواش يواش همان كودك و همان نوجوان ، با من به طرف دين مي آيد با من خودش را سهيم ميداند و چون اين حس او پاسخ داده ميشود كه من هم سهيم هستم از من حرف را مي پذيرد ، اينجا آره و اينجا نه ، يا يك نكته ديگري كه براي همه خيلي زيباست ، شما برگرديد به من بگوييد : اين كارتان درست نيست يا اين كارتان درست است، من بلافاصله جبهه ميگيرم و دفاع مي كنم ولي اگر برگرديد بگوييد : فلاني به

ص: 14002

نظر شما درست است يا غلط است يعني به من اجازه دادي كه فكر كنم كه آري يا نه ؟ ما از همين كودكي اين كار را بكنيم ، اتفاقا باز يك سفارشي دارم به مادراني كه فرزندان يك ونيم سال تا سه سال يا يك سال به بعد دارند معمولا اينها چون نمي توانند حرف بزنند جيغ ميزنند . انتظارات خود را چون نمي توانند بيان كنند اعتراضشان بلند است و اعتراض را با چه چيزي مطرح ميكنند با گريه و لجبازي كردن . اگر همين بچه اي كه الان دارد گريه ميكند صدا كني و بگوييي چكار بايد براي تو بكنم ؟ اين شد يك سوال و وقتي تو سوال ميكني آن مغزش را از اعتراض كلامي متوقف ميكند ، حالا به هرمدل و فكرش را داخل ميكند به اندازه حجم خودش ، اينجوري اگر بكني هم عمل را بكار ميگيري و هم فكر را به كار ميگيري و از آن حالت اعتراض كردن خارج ميشود ، در پرانتز ميگويم خانواده هاي گرامي مادران و پدران محترم بياييد كه از همان كارهاي غير معمولي كه لحظه قبل به آن اشاره كردم اين باشد كه بياييم براي بچه سه ساله خود يك مقدار مطالعات خود را بالا ببريم . براي نوجوان خود يك مقدار بدانيم به چه شكلي بايد وارد صحبت با آنها شويم ، ببينيم چرا آنها در مسيري ميروند كه درست مخالف ماست .

سوال- چه زماني براي يك گفتگوي صريح مذهبي و ديني وقت مناسبي است يا اصلا يك چنين گفتگوي صريحي وجود دارد يا خير؟

پاسخ - اينجا دو موضوع

ص: 14003

وجود دارد . تنها به صرف عمل ، اينجا گفته ميشود دعوت كنيد افراد را به دين به غير از زبانتان ، حالا در بحث تفاوتها بايد بدانيم كه ما يك زبان داريم و دو گوش ، يكي بگوييم و دو تا گوش كنيم ، اما ما صد تا ميگوييم و يكي هم گوش نمي كنيم . چقدر وقت ميگذاريم براي گوش دادن به بچه هايمان ، تازه وقتي هم كه داريم گوش ميدهيم داريم مطالعه ميكنيم و ميگوييم : بگو من دارم گوش ميدهم ، چهره به چهره نگاه نمي كنيم و حرفهايش را بگيريم ، يك ارتباط عاطفي بين زبان و چشم و گوش يعني هرسه نقطه مهارتهاي ارتباطي برقرار نمي كنيم ، يعني چشم زبان و گوش را كم بكار مي گيريم . نكته ديگر اين است كه يكسري كارها را بصورت غير مستقيم انجام ميدهيم ، يكي ديگر به او اجازه پرسش و پاسخ يعني قدرت فكر كردن ميدهيم ، بعد هم اين را بگويم الان عزيز شنونده اي كودك يا نوجوان چهارده و پانزده ساله اي در خانه اش دارد ميگويد من از همين امروز شروع مي كنم . نه ، او چهارده سال حالا اگر چهار سال آنرا نيز در نظر نگيريم ، ده سال با آموخته و يا شيوه تربيتي شما آموزش ديده و بالا آمده است، الان يك مقداري سخت تر از گذشته است اگر از ابتدا شروع كنيم يك عمل كنيم ، دو فرصت فكر كردن به بچه ها بدهيم ، سه گاهي غير مستقيم وارد مسئله شويم ، چهار تشويق ، اگر كودك نه ساله

ص: 14004

، پنج ساله يا چهار ساله نماز ميخواند سرش را از سجده بردارد و ببيند يك چيزي كه خيلي دوست دارد توي سجاده اش است، اصلا نماز كه يادش ميرود و ميگذارد و ميرود . آيا فكر ميكنيد اين كار سنت شكني نماز است، نه ، به بچه آموزش ميدهيم و بعد به بچه آموزش ميدهيم اينجا ركوع است اينجا سجده است . اينجا تو ميتواني قطع نكني ، يواش يواش ، بچه پنج ساله كه نماز ميخواند كه اين حرفها نيست ، يا مثلا با يك روسري به نماز مي ايستد و ما ميگوييم اين چيه برو پاهايت را بپوشان . نه ، اينها مدام يك حس منفي به اين بچه انتقال ميدهد ، يا روزه ميخواهد بگيرد ميگويد من ميخواهم با شما سحر بيدار بشوم ما ميگوييم نه بابا كي حوصله داره تو را بيدارت كند . نق نق ميكني نه ، مادر و پدر خوب حوصله كنيد . او را هم بيدار كنيد . بعد هم ببينيد چي خيلي خيلي دوست دارد آنرا هم به او بدهيد . حالا هر مدلي كه دوست دارد بخورد و بگوييد : صبح ميخواهي روزه بگيري پسر يا دختر خوب من چون سن تو كم است . تا اين زمان كافي است ، اما تا هر وقت حس كردي ميتواني چون خدا تو را خيلي خيلي دوست دارد ، قبول دارد ، هروقت دوست داشتي برو آب بخور يا يك چيزي بخور بعضي ها ميگويند نكند چيزي بخوري ، صبر كن تا لااقل ظهرشود ، اين بچه يواشكي ميخورد ، به اين بچه به خطا ياد

ص: 14005

ميدهيم اگر نتوانست خود را كنترل كند به دروغ به من بگويد ، دروغ به او ياد ميدهيم ، اينقدر كه خداي جل و جلاله نسبت به دين نسبت به بنده هايش انعطاف دارد .آنروز عرض كردم كه قرآن بشيرا و نذيرا است نه نذيرا و بشيرا همه اش بشارت و رحمت اما ما مدام ميگوييم : اينكار را بكني خدا روز قيامت اينكار را ميكند خودمان پس چي، پس چرا ياد خودمان نيستيم كه اين بچه خبر ندارد كه ما چه هستيم ، به همين دليل كلام ما شيرين باشد ، رفتارهايمان عملي باشد ، كنار آن گاهي قدرت اختيار بدهيم ، چكار ميخواهي بكني ؟ اين چند تا لباس است كدام را دوست داري بپوشي ؟ اگر ما بگوييم : اين را بپوشي ديگر زير بار نمي روند ، خيلي درد آور است اميدوارم به حق اين ماه مبارك رمضان نصيب هيچ پدر و مادري نشود ، درد آورتر از اين نيست كه پدر و مادري به مسيري بروند كه بچه آنها عكس آن مسير برود ، خيلي خانواده شكنجه ميشوند و هرآن فكر ميكنند اگر بخواهند مقابله كنند بد تر ميشود ، ولي يادمان رفته اين بچه يكروز كاملا تحت اختيار من بود ، قدرت هيچ چيزحتي خوردن را نداشت ، آن روز من با فكر بلند، توانايي علمي بيشتر و كمك از كارشناسان ميتوانستم زندگي خوبي براي بچه خود رقم بزنم.

سوال – دختري پانزده ساله هستم دوست دارم به مسائل مذهبي پايبند باشم اما پدر و مادر و اطرافيان من اين نگرش مذهبي من را جدي نمي گيرند ، و

ص: 14006

حتي گاهي مسخره ميكنند چكار كنم ؟

پاسخ - درست برعكس چيزي است كه تا الان مطرح شد . اتفاقا خيلي از اين موارد به خود من هم مراجعه ميشود ، كه خيلي ها دوست دارند خيلي كارها را انجام بدهند ولي خانواده نمي پذيرند ، حالا من كار به اين خانواده ندارم كه چه مي كنند ، عزيز سوال كننده مورد خطابمان است ، ايشان ميدانند بعنوان يك فرد مذهبي كه به خيلي چيزها معتقد هستند چراغ قرمزها را مي شناسند ، تا آنجاييكه ميتوانند نگذارند ايجاد تنش شود . اگر بخواهند كارهايي انجام دهند كه در خانواده تنش و عصبانيت ايجاد شود و حريمها پاره شود ، حتي يكبار يكي از عزيزان كه تحقيقي در اين موضوع داشت جالب بود كه مطرح ميكردند هر جا و بالوالدين احسانا است يعني رعايت احسان را نسبت به پدر و مادر مطرح كرده اند حتما اشاره اي به رعايت ادب نيز است ، اين پدر و مادر را اينگونه كن و اينگونه رعايت كن اما آنها نمي توانند به شما بگويند كه خدا پرست نباش ، آنها نميتوانند به شما بگويند كه دين را زير پا بگذار، فقط در آنجاست كه ما ميتوانيم اطاعت از پدر و مادر نداشته باشيم ؛ ولي اين بهانه به دست ما ندهد كه يعني بي ادبي كنيم، يعني حريم شكني كنيم، يعني شخصيت آنها را زير سوال ببريم ، اينجاست كه اين عزيز، بايد مهارت، كياست و سياست براي خود داشته باشد كه عبادات و برنامه هاي خود را داشته باشد بدون اعتراضاتي كه حريم شكني شود ، سفارش من

ص: 14007

به اين عزيزان اين است كه لحظاتي را با پدر و مادر خود خلوت كند و با آنان حرف بزند شما خيلي كارها را دوست داشتيد بكنيد كه من اعتراضي نداشتم مثلا نسبت به اينكه رشته تحصيلي خود را انتخاب كنم از شما نظر خواستم شما گفتيد من اطاعت كردم اجازه بدهيد يك سري كارهايي كه خودم هم دوست دارم انجام بدهم . ميخواهم آرامش داشته باشم ، اگر اين كارها را انجام دهم آرامش بهتري دارم ، اتفاقا اين دختر خانم در كنار موازيني كه اجرا مي كند مي تواند جاذبه هاي بيشتري از خود به خانواده بروز دهد ، كه حتي اين خانواده بگويند كه اين بهتر از اوست مثلا فاطمه از مهسا بهتر است يا حسن بهتر است از رضا چرا ؟ چون اين يكسري آموزه هاي ديني را در رفتار خود آورده است ، ميتواند اين فرصت را براي خود داشته باشد ، اين نباشد كه قهر كند اعتراض كند وهمه چيز را تحت الشعاء قرار دهد چون خودش بيشتر از همه رنج ميبرد ، ميتواند از اين شيوه ها استفاده كند ، برنامه هاي عبادي خود را داشته باشد و به شيوه هاي مختلف احترام خود و خانواده اش هم رعايت شود، يك نكته ديگر در رابطه با اجراي عملي يا راهكارهاي عملي در ماه رمضان ، ببينيد ما اصلا روزه ميگيريم كه اداي حق اندام و سيستم گوارشي خود را بدهيم ، در اصطلاح ميگويند : يك فرصت خستگي به دستگاه گوارش خود مي دهيم ، يازده ماه مدام در فعاليت بوده است هر چند كه گاهي ما يادمان

ص: 14008

ميرود اين بنده خدا سيستم گوارشي از ساعت هشت شب تا پنج صبح فردا سه برابر بكار مي اندازيم ، معلوم است كه هيچ فرصتي داده نميشود . معلوم است كه به اين صورت فرد نه بهره برداري روحي ميكند و نه بهره برداري جسمي و كسي كه به اين شكل عمل ميكند ديگر حال مساعدي براي كار و عبادت ندارد ، اينها را بايد حواسمان باشد ولي يكي از حالات زيباي رمضان اداي حق و دين است ، حق چشم خود را ادا كنم كه كجا باز شود و كجا باز نشود . تمرين كنم ، زبانم را كجا بكار بياندازم و كجا اجازه كلام ندهم ، دستم بلند ميشود به صورت فرزندم بزنم نه ، حق او را ضايع نكن ، يك ماه بايد اينگونه تمرين كنيم . عادت كرده بوديم آن ساعت بخواهيم حالا بايد بيدار باشيم كه فكر كنيم چه حقي را ادا كنيم ؟ لذا ميگويند : اگر تو بداني روزه بگيري در آينده بيمار ميشوي حرام است ، پس ما روزه را صرف خوردن و نخوردن قلمداد نكنيم ، صرف بيدار شدن و فكر كردن يعني انديشه در خود ، يعني انديشه با خويشتن خويش كه من به خودم چقدر اداي حق كردم و به ديگري چقدر ، اينجاست كه فرزند ، همسر ، ارباب رجوع و همه و همه مثل يك بند تسبيح از جلوي چشم من رد ميشود ، پس هركس كه اينجا نزديك تر به من هست ، حتما بايد حواسم باشد كه چقدر حق او را ادا نكردم ؟ اينجا يك پرانتز باز كنم كه

ص: 14009

پدر و مادر گرامي چه دستها به صورت فرزند خود نواختيم كه بخاطر صاحب كارمان يا بخاطر صاحب خانه مان يا خواهر شوهر و خواهر زنمان بود به آنها جرأت نداشتيم ، به اين مظلوم اين اعتراض را كرديم ، فكر كنيم جرأت داريم به فرزندانمان بگوييم ما را ببخشند ، تورا زديم كه حق تو نبود ، گفتيم كه نبايد مي گفتيم ، رفتيم نبايد مي رفتيم ، كسب كرديم نبايد كسب مي كرديم ، اينها آشتي با خود بعد با ديگري است . اولين كساني كه كنار ما هستند پس اول ميشود خانواده بعد محيط بيرون است . اين آموزه ديني است از خانواده اين اثر عملي رمضان در خانواده است و در يك جمله رشد من بعنوان عضوي از خانواده و تأثير اين شكوفايي و رشد بر ديگر اعضاء و گرنه اگر بخواهيم يكسري رفتارهاي كلامي و يك سري رفتن هاي بدون تأثير داشته باشيم ، بدانيد زود رمضان تمام ميشود مثل همه روزگاري كه فلك مي چرخد ولي اگر من يكماه با بچه ام آشتي كنم ، يكماه با خودم آشتي كنم ؛ يك ماه با خودم و فرمان دادن ها انديشه كنم كه چه شكلي بايد بگويم يا نگويم ؟ خيلي تأثير مي گذارد چون ميدانيد ما از نظر رواياتمان هم داريم چهل روز هركسي هركاري را شروع كند تأثير مي گذارد . خيلي از عزيزان در مسائل عرفاني هستند كه بهره هاي عملي هم براي خود دارند ده روز قبل از رمضان را شروع ميكنند ، حالا نكرديم همين كه هست انجام دهيم ، مگر ميشود من يكماه ياد

ص: 14010

بگيرم حرف نزنم بعد هرجا آمد حرف بزنم مگر ميشود من يكماه ياد بگيرم با بچه ام با محبت برخورد كنم . توي چشمهاي او با محبت نگاه كنم ، صبر و ايثار را تمرين كنم ، بعد با بچه ام بجنگم . به نظرم اينجاست كه ماه رمضان مراحل عملي خود را نشان مي دهد و شايد شب عيد واقعا بايد عيد باشد ، ديگر واقعا بايد آشتي كنيم ، واقعا بايد خودمان را نشان دهيم ، واقعا بايد لذت ببريم چون يك تحول عميق اتفاده افتاده است.

گفتم شيوه هايي كه ما بايد در ماه رمضان داشته باشيم يك شيوه هاي غير معمول باشد ، پيشنهاد من به عزيزاني كه ميخواهند زندگي آينده اي براي خود رقم بزنند و در مورد كيستم و چيستم خودشان مطالعه داشته باشند تا بتوانند يك كيست و يك چيستي را كه انتخاب مي كنند در زندگي به تعالي و رشد برسد يا اگر خانواده اي است كه در مرحله باروري و فرزند است اطلاعات لازم را براي خود داشته باشد ، خانواده اي است كه كودك يا نوجوان و ... دارد منظورم اين است كه در ماه مبارك رمضان براي مطالعاتي كه مورد نياز ما بود اما زمان نداشتيم ، از اين فرصت استفاده كنيم ، حالا اين مطالعات ميتواند بصورت كتاب باشد يا تكنولوژي پيشرفته در سايتهاي مختلف باشد به هر حال آموزه هايي را كه نياز داشتيم . ابتدا از نظر تربيتي ياد بگيريم بعد هم رنگ و لعاب اعتقادي را به آنها بزنيم و مورد دوم اينكه سعي كنيم در آيات تدبر كنيم و

ص: 14011

به مفهوم آنها بيشتر نگاه كنيم .

88-05-19

سوال- به نظر شما دليل ايجاد مشاجره چيست ؟ و دعوا را چه كسي شروع ميكند ؟

پاسخ - من قبل از اينكه به اين موضوع نگاه كنم ابتدا ببينيم كه چه ميشود كه دعوا ايجاد ميشود ؟ عوامل ايجاد كننده يكبار فردي است . ما در آموزه هاي ديني خود هم داريم كه وقتي عصباني و خشمگين هستيد فرمان نرانيد ، تصميم گيري نكنيد . گاهي عصبانيت هاي ما و فشارهاي عصبي كه داريم باعث ميشود ظرفيت ما كم شود و در اصطلاح آستانه تحول ما پايين بياييد ، و فرد در مقابل يك سري بازتاب هايي كه از خود بايد نشان دهد ، نميداند چكار دارد ميكند ، پس عصبيت هاي فردي من كه ميتواند عوامل دروني ، بيروني و يا حتي ميتواند بيماريهاي جسمي داشته باشد كه باعث ميشود آستانه تحمل من كم شود ، باعث ميشود اين مشكلات ايجاد شود ، گاهي اين عوامل به اصطلاح فردي به خود فرد تنها بر نمي گردد ، يك سري توقعاتي ايجاد شده كه باعث اين عصبانيت ها و پرخاشگري شده منظورم اين است كه من چه توقعي از همسرم از فرزندم يا از مجموعه دارم ؟ آيا اين توقعات بجاست يا نابجا ، حالا اين توقع بجا بودن يا نا بجابودن، خودش هم عامل مشاجره ميشود ، جالب است كه ما گاهي حتي فكر هم نكنيم كه چرا اين توقع حتي اگر هم بجاست برآورده نشده ؟ بلكه سريع حمله ور ميشويم و هجوم مي آوريم.

گاهي خود فرد عامل نيست و باعث عصبانيت نيست و

ص: 14012

عوامل بيروني و خارج از دو فرد مثلا زن و شوهر است گاهي شوهر عصباني است يا زن عصباني است ، گاهي مرد از زن توقع دارد و يا زن از مرد توقع دارد ، گاهي هم هيچكدام از اين دو نيست ، عوامل بيروني است ، اين عوامل ميتواند محيط زندگي باشد ، فيزيكي باشد ، نفرسوم باشد و يا عوامل مختلف ، خواستم اول بگويم كه ما كجا هستيم به اين عوامل كه تعيين كننده است ابتدا توجه داشته باشيم، كه وقتي مي پرسيم چه كسي دعوا را شروع كرد ؟ اصلا شايد كي نباشد و يك سري عواملي غير از انسان باشد كه ايجاد شده ، انشاءاله فرصت شود چون ما در آستانه ماه مبارك رمضان هستيم متأسفانه گاهي از اين ماه نمي توانيم استفاده كنيم كه هيچ ، يك سري عصبانيت ها و پرخاشگري ها هم اتفاق مي افتد ، چرا ؟ يكي از عوامل ، همانطور كه من الان مثال زدم عوامل فيزيكي است ، به هم خوردن سوخت و ساز در پنج روز يا يك هفته اول ، آن روال و عادتهايي كه داشتيم يك مقدار تغيير ميكند ، ان وقتهايي كه خواب بوديم حالا همه ميخواهيم نخوابيم ، ان وقت كه همه بيدار بوديم حالا همه ميخواهيم بيدار نباشيم و بخصوص اعضاء خانواده ، آنها كه روزه ميگيرند با آنها كه نمي گيريند يك مقدار تغيير و تفاوت را در خوردن و خوابيدن دارند ، همه اينها عواملي ميتواند باشد براي تغيير رفتار و پرخاشگري كه انشاء اله درآخر برنامه به آن اشاره اي خواهم داشت .

و

ص: 14013

نكته بعدي را كه ميخواهم بگويم گاهي هيچ نكته عصبانيتي از طرف من نيست، توقعي هم نيست كه برآورده نشده باشد ، عوامل بيروني هم نيست، اگرياد بينندگان باشد به جلسه اول و دوم آنها را ارجاع ميدهم ، مهارت كلامي بلد نيستيم ، بلد نيستيم چه جوري حرف بزنيم ، بلد نيستيم بگوييم ببخشيد الان با من صحبت نكنيد . الان من عصباني هستم ، بلد نيستيم وقتي ميخواهيم سوالي را بپرسيم متهم نكنيم، چرا چنين كردي؟ چي شد كه اينجوري شد ؟ اين دو خيلي با هم متفاوت است ، بلد نيستيم كه بايد حرف نزنيم و سكوت كنيم .

پس من در ابتداي كلام پاسخ سوال شما را دادم كه چهار عامل ميتواند بحث و مشاجره و پرخاشگري را ايجاد كند . حالا ما به اين نكات رسيديم ، بخصوص اگر برويم و نگاهي داشته باشيم گاهي شايد فرصت من در اين برنامه اجازه نميدهد كه گريزهايي را به اعتقادات و آيات خود داشته باشيم ، مثلا وقتي پرخاشگري ميكنيم ميگويند : لقب زشت به همديگر ندهيد ، يا نگاه كنيم به پيامبر (ص) كسي كه خاكستر بر سرش ميريزد چون چند روز تكرار نمي شود سراغ او ميرود ، اينجا من يك پرانتز باز كنم خدمت عزيزان متاسفانه گاهي ما اولياء ديني خود را آنقدر ستاره هاي دست نايافتني معرفي ميكنيم كه خيلي سريع مي گوييم ما كجا آنها كجا؟ يا گاهي اوقات وقتي ميخواهيم معرفي كنيم با اين بزرگنمايي شخصيتي كه از آنان داريم، نه اينكه ميخواهيم بگوييم بزرگ نما نيستند بلكه بزرگ و بزرگ هستند اما اين بدان معني

ص: 14014

نيست كه از آنها بعنوان رفتار الگو نداشته باشيم ، ان بشرٌ مثلكم يوحي . من از خودتان هستم ولي به من وحي ميشود ، ميخواهم اين را بگويم كه ما در كوچكترين رفتارها حتما الگو داريم ، حتما يادآوريها و گوشزدهايي داريم . شايد ما نرسيم به همه اشاره كنيم ، ولي هست و ما اگر به اين نكات فقط بعنوان نمونه مثال ميزنيم ميخواهيم بگوييم اگر كسي طالب آن است ميتوان بعنوان يك شاه كليد داشته باشد و به سراغ آن برود ، و يا بعنوان نمونه داريم خانمي از حضرت فاطمه (س) سوال ميپرسند در ارتباط با مادرشان كه مادر من اينجوري ميگويد ، جواب ميگيرد و ميرود . در روايات داريم تا پنج بار من تا ده بار هم شنيده ام كه سوال ميكند يكي از نزديكان حضرت زهرا (س) ميگويد يك چيزي به ايشان بگوييد . وقت گرانبهاي شما خيلي ارزشمند تر است كه يك سوال يا يك موضوعي را چند بار به شكل مختلف پاسخ دهيد و ايشان ميگويند اين بزرگترين عزت است كه خدا به من داده كه پاسخگوي سوالات و گره گشاي ديگران باشم . يك هشدار به خود بنده و ديگران است كه اگر فكر ميكنيم كاري را براي ديگران ميكنيم هرگز منت نگذاريم هرگز توقع نداشته باشيم ، يادمان باشد و اما بِنعمتِ رَبكَ فَحدث اين را قرآن به ما اشاره ميكند كه اين نعمتي است كه خدا به من داده در خدمت مردم باشم و بتوانم كاري انجام دهم، به اين دليل خواستم اشاره بكنم كه حتما يادمان باشد در مسائل و برنامه هايي

ص: 14015

كه ما داريم در ماه مبارك رمضان يك فرصت براي خود بگذاريم حالا اگر به قرآن يا به روايات مراجعه ميكنيم فقط نخوانيم ، بخوانيم و بايستيم همانطور كه قرآن اشاره كرده از درك و فهم خودتون تدبر كنيد، بخوانيد و ببينيد چه ميفهميد، بعد به معني ها و تفسيرهاي آن نيز مراجعه كنيد ، بياييد در كارهاي عملي هم پياده كنيد، كه اينجا ميتوانيم از اين دستاورد در ماه مبارك رمضان هم داشته باشيم اين را در پرانتز گفتم كه خيلي هم طول كشيد .

اما در ارتباط با اينكه چه كسي معيار توقع را تعريف ميكند ، هميشه ما از افرادي توقع داريم كه يك شناخت قبلي يا يك پيش زمينه از آنها داريم بنده كه اينجا نشسته ام اين آشنايي را از شما دارم كه شما مرا در اين مسير كمك مي كنيد و يا همكاران محترمي كه اينجا تلاش ميكنند و تلاش و زحمات آنها است كه ما اينجا راحت مطالب را مطرح ميكنيم ، اين نكته را بايد داشته باشيم كه من از همسرم چگونه توقع ميكنم؟ از پسرم، دخترم، همسايه ام ، دانشجوم چگونه توقع مي كنم ؟ حتما با مقدار شناختي كه از فرد دارم بايد اين توقع را داشته باشم در غير اينصورت اين خودخواهي محض است . من الان اينجا نشسته ام و انتظاراتي از شما داشته باشم كه در قالب وظيفه شما نيست ، شايد شما بخواهيد خدمت بيشتري بكنيد ، شايد بخواهيد ايثار بكنيد ، اما حق من از شما و در واقع توقع من از شما به مقدار شناخت است ، پس بياييم

ص: 14016

هميشه در توقعات مان يك تحليلي بكنيم كه آيا واقعا توقع من از شخص بايد برآورده شود ، يك مثال به ذهن من آمد شايد اين به خانواده هايي كه كودك زير سه سال دارند يك هشدار باشد ، اين عين حقيقت است كه هيچ كودك زير سه سال كنار خانواده راه نميرود ، كودك سه ساله هميشه ميدود چرا؟ چون ميخواهد به پدر و مادر برسد ، چرا ما بايد هميشه اينها را بدوانيم ؟ چرا ما همراه اينها آهسته راه نرويم ؟ گاهي اوقات شده كودك شب نخوابيده ، وقتي مادر بدنش را ماساژ داده ، ديده دست اوست، چرا ؟ چون موقع راه رفتن هميشه پدر و مادر دست او را كشيده اند ، چون ما هميشه از آنان انتظار راه رفتن همراه خود را داريم ، حالا اميدوارم فرزندان ما از اين موضوع سوژه نگيرند ، همين ابتداي شروع من پدر، با فرزندم كه توقع بيش از حد دارم ، من را هميشه اينگونه بار مي آورد و به او هم آموزش ميدهد كه بايد آن باشي كه خانواده ميخواهد ، و يك روزي كه توانايي پيدا كرد ديگر فرزند ما نيست ، ديگر ميخواهد خودش باشد ، چرا از ابتدا اينگونه شروع ميكنيم كه به اينجا برسيم ؟ سعي كنيم با آنها راه برويم سعي كنيم با آنها حرف بزنيم . باز جمله زيباي پيامبر اكرم به ياد آمد كه اگرميخواهيد فرزندانتان بزرگ شوند شما كوچك شويد ، ولي ما هميشه مي گوييم تو بايد مثل من بشوي . تو بايد من را بفهمي و نه در ارتباط با فرزندان

ص: 14017

، اگر همه وقت اين شكل با اطرافيان خود برخورد كنيم ، هميشه متوقع ميشويم و چون توقع برآورده نميشود ، هميشه پرخاشگر هستيم ، اين يكي از نكات هشدار دهنده ايست كه بايد به خودمان بدهيم ، بچه را داريم مي بريم كودك يك دفعه سرش به جايي ميخورد شما توجهتان جلب ميشود و ميگوييد به كجا خورد ؟ من چون قد يك و هشتاد دارم آن مانع را نمي بينم ،اما كودكي كه پنجاه تا پنجاه و پنج سانت قد دارد به جايي ميخورد كه چشم من نديد اما او لطمه خورد ، چرا ؟ چون نگاه من با نگاه او متفاوت است ، از نظر قد من همانگونه مي بينم كه مي بينم و او هم همانگونه مي بيند كه مي بيند ، من نمي توانم او را ببينم، لذا وقتي كه ميخواهد حرف بزند ، بشدت بايد سرش را بالا بياورد ، باز مجدد تأكيد دارم اگر ميخواهيم در زندگي توقعات ما اصولي باشد و به پرخاشگري نكشد ، سعي كنيم مقدار ظرفيت و وظيفه اي كه فرد مقابل دارد را بشناسيم ، تا به اندازه آن تجزيه و تحليل كنيم .

سوال– گاهي اوقات جر و بحث در خانواده ها پيش مي آيد عوامل اين جر و بحث ها كدام هستند و راهكارهاي جلوگيري و تسكين دهنده اين مشاجره ها چيست؟

پاسخ - جمله خوبي را گفتيد شايد ميخواهيد بگوييد : چگونه خشم خود را بپوشانيم ؟ به هر حال اين خشم آمده است در اصطلاح پزشكي ميگويند : حرارت بدن بالا ميرود و موارد ديگر ، گاهي ميتوانيم از

ص: 14018

كارهاي خيلي معمولي استفاده كنيم . شايد بينندگان زياد اين را از كارشناسان متفاوت شنيده اند كه خوردن يك ليوان آب براي پايين آوردن حرارت بدن ، تغيير فيزيكي آن مكان ، نفس هاي عميق كشيدن ، استفاده از از ذكرهاي خوب آرام بخش ، با گفتن كلمات لااله الا اله يا لا حول و لاقوه الا باله العلي العظيم ، يا با گفتن افوض امري الا اله اينها حالا باتوجه به شناختي كه از هريك از اين اذكار دارد كه اينها واقعا آرامش بخش است ، شايد گاهي وقتها كه صبر ما به انتها ميرسد يك نفسي بكشيم و سوره والعصر را بخوانيم ، اينها ديگر نياز است به تناسب دريافت او و به تناسب نيازي كه آن آرامش را دريافت ميكند ، گاهي اين عواملي كه فرد است، يعني طرف مقابل ايجاد كننده است، همانطور كه در قسمت قبل گفتم ، با ايشان فاصله بگيرد . الان اين فرد را ديد احساس كرد الان عصباني ميشود ، يك مقدار فاصله بگيرد و دور شود ، مثلا گاهي انسان يك فرد را مي بيند به شدت عصباني ميشود ، چون آن توقعي كه گفتيم امكان دارد ايجاد شود ، يعني ايجاد شده ولي برآورده نشده ، حالا الان او را ديدم . سريع اول از او فاصله بگيريم ، اين كارهايي كه گفتم اول انجام بده ، بعد هم كه خوب فكر بكند كه حالا چه كاري بايد انجام دهد، من اينجا يك پرانتز باز كنم . شايد براي شما هم نكته مهم باشد ، بعضي اوقات ما سكوت نمي كنيم و قهر ميكنيم

ص: 14019

اين خيلي برعكس سكوت معني ميدهد ، ببينيد قهر ميكند اما هزارها كلام را با چهره خود نشان ميدهد ، بازخوردهاي متفاوت ، سكوت است ولي دست خود را يك شكلي ميكند ، نگاه را آنقدر بغض آلود ميكند ، ابروها را در هم گره ميكند كه اصلا اين سكوت نيست . اين شيوه هاي مختلف بازخورد رفتاري است در مقابل آن چيزي كه در دل خود از فرد دارد ، از نظر روان شناسي زجر سكوت آقايان با خانمها فرق ميكند ، خانمها از سكوت بيشتر عذاب ميكشند تا آقايان و يا بعكس آن هم ميتواند باشد ، ولي حالا ما از نظر تفاوتهاي جنسيتي ميگوييم ، ولي واقعا سكوتي كه انسان را در چند گونه انديشه كردن و بلاتكليفي در نرسيدن به راهكار قرار دهد اصلا مناسب نيست ، اين قهر است و سكوت نيست ، كودكي كه يك كاري انجام ميدهد و من قهر ميكنم ، فرزند نوجوان من كاري ميكند قهر ميكنم ، همسرم كاري ميكند قهر مي كنم ، و پدر و مادرم هم كاري ميكند قهر ميكنم ، آيا واقعا اين قهرها يك نوع بازخورد ميدهد ؟ بعد هم اين نكته قهر ميكنيم چكار كنيم، چه چيزي از اين قهر كردن ميخواهيم ، ميخواهيم التماس و التجاء فرد را به همراه داشته باشد؟ ميخواهيم منزلت كاذب براي خود ايجاد كنيم . الان يادم آمد امام صادق (ع) در ارتباط با همين قهر كردن ميگويند كه ابر باش ولي نبار ، يعني برو توهم ولي يك حالتي ايجاد نكن كه همه چيز شسته شود و برود ، اين قهر آنقدر

ص: 14020

طولاني شود كه حريم ها شكسته شود ، با فلاني نه بابا او كه همه اش قهر ميكند . جرأت نميكنه آدم حرفي به او بزند ، يك هشدار به عزيزان همسر ، هم به خانمها هم به آقايان تا زماني كه خداوند به ما قدرت فكر داده است ، كلام داده و تعمق داده، قهر چرا؟ قهري كه فرد را در لايه هاي پنهاني فرو مي برد كه نمي داند چه تكليفي بايد انجام دهد ، چه كار بايد بكند .

اما گاهي ما يك قهرهايي مي كنيم به شدت طولاني كه اصلا همين موارد را دارد و گاهي يك قهرهايي ميكنيم بسيار كوتاه مدت كه اين خيلي قشنگ است اين يعني تنبه ، يعني هشدار يعني آگاه شو و فكر كن كه چه بايد بكني ، اين خيلي قشنگ است در هر صورت قهر بايد طولاني شود ، اگر ما قهر را به اين شكل ميگيريم ، ببينيد بچه هاي خيلي كوچك مثلا يك ساله ، در خوردن شير اگر اشكالي پيش مي آيد يعني آن لحظه اي كه شتاب مي كند و به او داده نميشود قهر مي كند، اين را كي به او ياد داده است ؟ اين قهر نيست اين اعتراض است، چرا آن موقع كه من گرسنم بود شيشه يا سينه مادر از من گرفته شد يا به من داده نشد؟ اگر اين قهر در لسان آن كودك يكساله به ما ميرساند كه من اعتراض كردم ، من قهر ميكنم چه اعتراضي كنم ؟ او نميتواند كلام به من بگويد ، بچه يكساله چگونه به من بگويد ناچار است

ص: 14021

كه قهر كند ، ولي مني كه ميتوانم اين اعتراض خود را به شيوه هاي مختلف مطرح كنم چرا قهر كنم ؟ و لذا تنها موردي كه مهم است در اينجا به آن اشاره كنم اينكه اگر هم قهر ميكنيم تنها به اين نيت كه فقط يك هشدار و تنبه باشد در غير اينصورت سعي كنيم هرگز قهر نكنيم ، ماه مبارك رمضان تمرين عملها است ، تمرين كنيم قهر نكنيم .

بعضي وقتها دو نفر قهر هستند ولي با هم صحبت مي كنند يك ميانجي پيدا شده ، يك بچه مظلوم كه فقط بايد مطيع باشد ، اين را برو به بابات بگو يا اين را برو به مامانت بگو، خدا ميداند در دل اين بچه چه ميگذرد وقتي اين پيامها به او القا ميشود كه برو بگو و بيا و خدا ميداند اگر اين رفتارها تكرار شود، ما داريم چه الگوي رفتاري در زندگي زناشويي آينده اش به او ميدهيم ، و خدا ميداند اين رفتارها چه آزار روحي به اين بچه ميدهد ، او چه گناهي كرده است ؟ خانم و آقاي گرامي شما با عقل و شعور خود انتخاب كرديد و براي بودن با هم امضاء كرديد ، اين بچه شما را امضاء كرد و خواست و باز اين بچه اين قهر و دعواهاي شما را بايد تحمل بكند؟ ما قرار است زندگي هاي خود را به شكلي پيش ببريم كه با اين زندگي به بچه آرامش بدهيم ، اگر آرامش نمي دهيم ، او را بهم نريزيم . حالا من به عزيزان ميگويم حتي شده از نفر سوم براي ارتباط

ص: 14022

استفاده بكنند ولي لطفا از بچه ها استفاده نكنند ، بچه هاي عزيزو گرامي اين نعمت ها و رحمت هاي خدا را ديوار نكنيم و پشتشان قايم شويم و بخواهيم از پشت آنها به اهداف خود برسيم ،آنها را بگذاريم در مسيري كه ما را كمك كنند رابطه عاطفي بيشتري پيدا كنيم ، ديديد بعضي وقتها بچه چه پل عاطفي قشنگي براي پدر و مادر ميشود ، ما از آنها بايد به اين شكل استفاده بكنيم .

سوال - آيا در ذهنتان مورد خاصي است از طولاني ترين قهري كه براي مشاوره نزد شما آمده است ؟

پاسخ - نكته خيلي خوبي بود ، مثالي بزنم زن و شوهري كه تنها فرزندي داشتند در واقع همه بچه هاي آنها ازدواج كرده بودند و اين فرزند آخر بود و پسر هم بود .نميدانم حالا كدام مشاور به آنها راه كار داده بود كه شما بياييد يك طلاق بگيريد تا مادر تنها باشد و اين باعث شود كه به اين پسر كفالت يا همان معافيت بدهند ، وقتي صحبت از اين موضوع ميشود خود آقا متوجه ميشود كه بين خودشان مسائلي است ولي هيچوقت فكر نمي كردند كه اين دو نفر يك روزي كه ميخواهند براي اينكار طلاق بگيرند عاقبت به كجا مي كشد ، عاقبت به اينجا كشيده بود كه متأسفانه بلافاصله بعد از طلاق يك مسئله اي بينشان پيش آمده بود كه قهر كرده بودند يعني گفته بودند حالا برويم و اين مسئله را مجدد تمام كنيم . يكي از آنها حالا يا آقا يا خانم نپذيرفته بودند و آنها بر اين طلاق ماندند و

ص: 14023

جالب است موقعي كه براي مشاوره آمده بودند حدود سه سال و اندي بود با هم قهر بودند و در طلاق بودند . حالا ما مانده بوديم كه قهر اينها را درست كنيم يا طلاقشان را و جالب تر اينكه اين قهر باعث شده بود اين طلاق در زندگي اينها بماند، نيامده بودند بشينند صحبت كنند يا از كسي كمك بخواهند ، بعد از سه سال يك مسئله اي براي همين پسري كه معافيت براي او بود پيش آمده بود و به همان صورت نكته قبلي كه به آن اشاره كردم فرزند واسطه بردن خبر از مادر به پدر و از پدر به مادر شده بود و بچه به مشاور مراجعه كرده بود براي كمك به پدر و مادر كه اين قهر را يك جوري از بين اينها برداريد كه من تازه بفهمم پدر و مادرم ميخواهند با هم باشند يا نمي خواهند ، كه حدودا هشت ماه طول كشيد تا اين ارتباط مجددا برقرار شد و اينها چيزهايي است كه باعث ميشود ما در كارهايمان انرژي مثبت بگيريم ، روزي كه اينها هرسه باهم آمدند نه تنها براي برگشت به زندگي مشتركشان بود بلكه براي ازدواج پسرشان مشاوره ازدواج آمده بودند .

يك زن و شوهر خوب هميشه خوب هستند و يك زن و شوهري كه خوب شروع كرده اند انشاءاله بايد هميشه ادامه بدهند ولي گاهي اوقات پيش مي آيد كه يك مشاجره هايي بين آنها اتفاق مي افتد ، لذا بعد از اينكه اين مسئله اتفاق افتاد اين سوال را از خودشان ميكنند كه چه شد كه اين اتفاق افتاد ؟ چه

ص: 14024

شد كه ما باهم درگيري لفظي و كلامي پيدا كرديم ؟ گاهي كلماتي كه زن و شوهر ميگويند حالت تمسخر در آن است ، برادرات را ديدم به چه برادري . اول آدم فكر مي كند تعريف ميكند ، جمله دوم كه ادا ميشود مي بينيم تمسخر است ، يا بعضي مواقع آقا به خانم يا خانم به آقا ميگويد : خسته نباشي ، آدم فكر ميكند واقعا خسته نباشي ميگويد . ميگويد خسته نباشي چكار كردي يعني ريشخند يعني تمسخر ، يعني در واقع بغض در حرف رساندن يعني تحقير حتي ما در روايات داريم كه مثال ميزنند كه اگر كسي آبروي كسي را ببرد گويا هفتاد بار جسم او را گرفته است ، يعني مرگ يكبار است ولي كشتن آبروي يك انسان هميشه با اوست ، فرد يكبار مي ميرد و از زندگي افراد ديگر جمع ميشود ولي كسي كه نفس ميكشد ولي آبرو ندارد هر بار كسي را ميبيند كه خبر از بي آبرويي او دارد ميميرد و زنده ميشود باز اينجا يك پرانتز باز مي كنم پدر و مادران بزرگوار در ماه مبارك رمضان بياييد تمرين كنيم هرگز فرزندان خود را تحقير و توهين نكنيم تا آنها هم با ما تحقير آميز و توهين آميز برخورد نكنند ، و تمرين كنيم اگر به كسي عزت نمي گذاريم و او را رشد نمي دهيم توهين هم به او نكنيم ، در بحث هاي اعتقادي يكبار من غيبت مي كنم فقط شما حضور داري ولي يكبار من غيبت مي كنم در كنار شما دهها نفر حضور دارند ، يكبار غيبت مي كنم اصلا

ص: 14025

كسي نيست خودم در دل خودم از فرد غيبت مي كنم ، يعني اين غيبت نفسي است و تكرار آن انسان را آلوده ميكند ، تكرار اين به فرد جرأت ميدهد كه پهلوي يكنفر ديگر هم بگويد ، در آموزه ديني ما اگر غيبت نفسي را به عنوان يك گناه مطرح نمي كند يا حتي در گناهان كبيره ميگويد اگر تكرار صغيره باشد كبيره ميشود، ميخواهد جرأت ورزي كاذب را از ما بگيرد ، جرأت گناه را از ما بگيرد اينكه در ضرب المثل ميگوييم : تخم مرغ دزد شتر مرغ دزد ميشود يعني از كوچك شروع ميكند اينها ريختن قبح گناه است ، پس وقتي كه من يكبار تحقير كردم ، يكبار سرزنش كردم عادت مي كنم و گاهي اوقات بدون اراده تحقير ميكنم ، زن و شوهري كه در زندگي و پدر و مادري كه با فرزندان در كلامشان تحقير و توبيخ و تمسخر و سرزنش است اينها زماني كه تكرار ميشود و ادامه پيدا ميكند ، ايجاد مشاجره لفظي ميكند .

بعضي اوقات آن لحظه اي كه فرد سكوت مي كند و ظاهرا عصبانيت خود را فرو مي برد ، اين را كاملا نبلعيده ، اين خشم فرو نرفته ، علي الظاهر سكوت كرده ولي در واقع اين را نگه داشته و شايد در روزهاي آينده حتي تبديل به يك عقده شود و نگراني او را بيشتر هم بكند و بازهم كينه شود ، كه در اسلام اين را هم جزو بيماريهاي قلبي محسوب مي كنند. اين دل دچار كينه شده چرا ؟ چون ده روز پيش خشمي را فرو بلعيده ،

ص: 14026

اينجا چه راهكاري پيشنهاد ميشود ؟

ببينيد ما اولين چيزي كه در بحث هاي گذشته هم اشاره كردم نگذاريم مشكلات ذهني باقي بماند، من از شما ناراحت هستم چرا ميگذارم امروز به فردا برسد؟ همين امروز من به فردا برسد يك چيزهاي ديگر هم اضافه ميشود ، چند عامل با هم جمع ميشود ، اگر من همانجا اين مسئله را جمع كنم ، حتي آنهايي كه در ذهنم بود ديگر يادم نمي آيد چون حس من ديگر منفي نيست . هميشه ما با حسهاي خود تحليل مي كنيم ، حس من اگر به شما خوب است خوب فكر مي كنم و اگر بد است بد فكر مي كنم ، بعنوان مثال عرض كنم خيلي از مراجعين ما براي يك مشكل مي آيند ، من آمدم براي اين مشكل پيش آمده با پسرم يا دخترم يا همسرم با شما مشاوره كنم ، وقتي مي شنيد و ميگويد تنهاي چيزي كه روي آن ايست نمي كند و براي تحليل آن به من زمان نمي دهد مشكلي است كه بخاطر آن مراجعه كرده است ، مال ده روز پيش و ده سال پيش و سي سال پيش است ، چرا ما نمي آييم وقتي اين مسائل و مشكلات برايمان پيش مي آيد ، همين الان يا حداكثر يك هفته آنرا سريع برداريم بخصوص در زندگي زناشويي و در خانه و خانواده اين را ميگويم كه اعضاء آن بايد در محيط احساس آرامش بكنند . من فرد تنها مطرح نيستم همه با هم هستيم ، پس نگذاريم مشاجره ها طولاني شود . مشكلات را با هم زود مطرح كنيم

ص: 14027

و خيلي خوب است بعنوان يك راهكار كه اگر ما در زندگي براي حرف زدن هايمان برنامه ريزي داشته باشيم ، هر آن تصميم نگيريم حرف بزنيم هر وقت نشد سكوت كنيم با بچه مان هر وقت با همسرمان هر وقت نه ، هركسي زمان خاص خود را مي طلبد ، دانش آموز من كه خسته و كوفته از مدرسه آمده و به هرحال در فكر درس است وقت حرف زدن با او نيست ، همسر من كه الان از سر كار آمده چه خانم چه آقا كه خسته است بخصوص خانم كه بايد الان به سراغ تهيه غذا برود يا همسري كه بايد به كار ديگري بپردازد، آن لحظه ، لحظه حرف زدن و طرح موضوعات نيست .

يك موضوعي را در ارتباط با ماه مبارك رمضان به مادران بزرگوار بخصوص عرض ميكنم بياييد ماه مبارك رمضان را با رفتارها و عباداتمان براي بچه هايمان شيرين جلوه دهيم ، اگر كه ما خودمان يك تغييرات بدني داريم و سوخت و سوزهايمان تغيير ميكند ، عصبانيت ها ، پرخاشگري ها ، توجه نداشتن به زمان خواب و خوردن بچه ها بخاطر اينكه ما اينگونه نيستيم ، باعث نشود كه فرزندانمان از ماه مبارك هاي ما خاطره منفي داشته باشند ، زندگي را شيرين كنيم ؛ دين را شيرين بر ذائقه فرزندانمان قرار دهيم تا انشاءاله خودمان هم از بركتهاي معنوي اين ماه برخوردار شويم .

88-05-12

سوال- خانواده ها با قشر جوان چگونه بايد مهارتهاي ارتباطي خود را بكار ببرند ؟

پاسخ - براي اينكه پاسخي به سوال شما داشته باشم ابتدا يك تعريفي از جوان

ص: 14028

بكنم كه خوب حالا تقسيم بندي مقاطع سني كه از طريق روانشناسان مطرح ميشود . حالا بحث مقطع كودكي را كه از آن استفاده ميكنيم به مرحله نوجواني كه ميرسيم دو الي سه مرحله وجود دارد . چون ديدگاهها متفاوت است . دوازده تا پانزده سالگي را نوجواني اول ، پانزده تا هيجده سالگي نوجواني دوم و هيجده تا بيست و يك سالگي را نوجواني سوم ميگويند . بعضي ها ميگويند : اين نيست ، بعضي ها برنامه را از سيزده تا نوزده ميگذراند يعني از سيزده تا شانزده و از شانزده تا نوزده سالگي . بدين ترتيب بعضي ها سه مرحله ميدانند و بعضي ها دو مرحله ، حالا ما براي اينكه ميانگين اين دو ديدگاه را داشته باشيم خود را از بين هيجده خارج ميكنيم و بين نوزده تا بيست را سن جواني قلمداد ميكنيم ، حالا چرا اين تقسيم بندي صورت ميگيرد و اين تقسيم بندي چه كمكي مي تواني بكنيم ؟ همين تقسيم بندي ها است كه به ما كمك ميكند كه شيوه هاي رفتاري خود را با مقدار توانايي فرد و در احساسات سني فرد به اصطلاح پياده كنيم و ببينيم به چه شكلي ميشود ، مثلا شما مي بينيد در دوره نوجواني اول كه همان دوازده تا پانزده است يك مقدار بحث هويت يابي نوجوان مطرح ميشود ، هورموني كه در او مترشح ميشود ، شناختي كه از جنسيت خودش و جنس مقابل خود ميخواهد پيدا كند ، در بحث بعدي مسئله مسئوليت پذيرنبودن نسبت به ديگران مطرح است و حالتهاي زود بزرگ شدن ، حالا شما حتما دقت

ص: 14029

نسبت به اين موضوع داشتيد و يا عزيزان شنونده و بيننده ما كه مثلا از يك پسر پانزده ساله سوال شود چند سال داري ؟ ميگويد : هيجده سال و حالا اگر از يك دختر شانزده ساله سوال شوند چند سالتان است ؟ ميگويد : چهارده سال ، يعني با توجه به همان تفاوت جنسيتي دختر ميخواهد خود را در سن پايين تر نشان دهد و پسر بالاتر ، حالا اين به من مادر ، به من معلم و مربي اين هشدار را ميدهد كه وقتي به پسر اين شكلي كه برخورد كردي ، بايد او را خيلي بزرگ ببيني و دختر را هم بزرگ ببيني ولي با ظرافت هاي خاص خود . در دوره نوجواني ، آنقدر كه مطالعاتم به من اجازه ميدهد كه نظر بدهم ، اينكه چرا مرحله نوجواني را طولاني تر كرده اند ، اين است كه يكي از خصيصه هاي بارز دوره نوجواني عدم مسئوليت پذيري است ، كمتر زير بار مسئوليت ميرود و بيشتر ميخواهد با خوشي هايي كه در حال حاضر است سَر كند و بيشتر خيال پردازي دارد ، حالا اين هم ديدگاههاي متفاوت است و اينكه چقدر درست و چقدر غلط است با آن كاري نداريم ، اما در ارتباط با دوره جوان ، چه كسي ميتواند جوان باشد ؟ كسي كه اين دوره نوجواني را خيلي خوب سپري كرده باشد ، چه كسي ميتواند نوجوان خوبي باشد ، كسي كه دوره كودكي را خوب سپري كرده باشد ، و به همين شكل ناچارم اشاره كنم چه كسي ميتواند كودك و نوزاد خوبي داشته باشد ؟

ص: 14030

كسي كه بچه اي را يا در واقع جنين در رحم مادر، آرامش لازم را از جهت امنيت رواني در رشد وپرورش او داشته باشد، اين نكته را دقت كنيم كه يك روان شناس ميگويد : اگر ميخواهي كه دوران نوجواني خوبي داشته باشد ، طغيان نكند و آرامش لازمه را خانواده شما داشته باشد و خانواده نسبت به او احساس امنيت بكند ، دوران كودكي سه تا پنج سالگي هر چه كمتر امر و نهي شود نوجواني خوبي دارد ، همينطور من و شما ميمانيم چه ارتباطي است با بين سه تا پنج سالگي و سيزده تا هيجده سالگي علت اين است كه در اين سنين بچه ها تازه شكل گيري ميخواهند بكنند ، شخصيت شناسي آنها تازه شروع ميشود ، اين لباس را نپوش ، نه اين را ميپوشم ، حالا كودك سه ساله ميخواهد برود لباسي بپوشد . امكان دارد برعكس بپوشد ، هركاري هم بكند خيلي از من پذيرا نيست ، ميگوييم به اين دست نزن ميسوزي ، بايد بسوزد ، ميخواهد تجربه كند ، در آن دوره چكار كنيم ؟ بگذاريم هركاري دلش ميخواهد بكند ؟ در آن دوره معلمان تربيت به ما ياد داده اند كه هرچه ميخواهي نبيند يا نرود يا دست نزد در جلوي روي او نباشد ، يعني وجود نداشته باشد، ميخواهيم دست به آتش نزند آتشي نباشد ، ميخواهيم با چاقو دستش را نبرد، كارد جلوي او نباشد ، اين آرامش را اين بچه احساس ميكند، يواش در دوره نوجواني زمان تجربه دستاوردهاي آن روز به جهت شكل گيري شخصيت است ، من حالا بعداً

ص: 14031

انشاءاله اشاره خواهم كرد تا زماني كه خانه محل امن و آرامش است و شخصيت افراد مطابق سن آنها پرورش پيدا ميكند و آن امنيت لازمه را ميگيرند، اين خانواده ها ثمرات خوبي را ارائه ميدهند ، يعني اگر زن و شوهر هاي خوب با آرامش لازمه در خانه زندگيشان را سپري كنند ، حتما كودكان خوب و بعدا نوجوان و جوان خوبي را به جامعه عرضه ميكنند .

اين نكته را من يك توضيح بدهم . اينكه ميگوييم در دوره كودكي سفارش ائمه اطهار است كه هفت سال اول بقول خودمان پادشاهي است ، منظور اين نيست كه هركاري دلش ميخواهد بكند ، هركاري كه نبايد بكند موضوع آن برايش ايجاد نشود ، و هركاري بايد بكند موضوع آن برايش ايجاد بشود . اينكه پادشاهي بكند منظور اين است كه كدام پادشاهي به او نكن و بكن ميگويند ، او خودش تصميم گيرنده است و تصميماتي را ميگيرد كه در حيطه كاري خودش است ، يك كودك در حيطه سني و دريافت خودش وقتي وارد اين زندگي است و كارهايش را انجام ميدهد خود را به محك ميرساند ، خودش به تجارب لازمه ميرسد ، خيلي آزمايش و خطا نميكند . بعدا اين مراحل را در دوره نوجواني شكل ميدهد ، منظور اين است كه در اين دوره خانواده هزارجور مشكلات ميتواند داشته باشد، ما خيلي عادي ، طبيعي و معمول بايد به اين موضوع نگاه كنيم كه حتما بچه هاي خوب ، در خانواده هايي نيستند كه در رفاه و آرامش از نظر مادي باشند ، فرزندان خوب در خانواده هايي هستند كه

ص: 14032

امنيت رواني را به آنان خوب هديه ميكنند . فرزندان خوب مربوط به خانواده هايي هستند كه هركسي موضع خود را مشخص ميكند يعني احترام و تكريم . هر كسي سر جاي خودش است . فرزندان خوب در خانواده هايي هستند كه فرصت براي يكديگر ميگذارند . وقتي اين فرصتها گذاشته ميشود يعني پدري ، مادري ، فرزندي و اقوام ديگر موضع شخصيتي و موقعيت اجتماعي خود را دريافت ميكند ، فكر ميكنم ما امروز بحث را به قسمتي بكشانيم كه جوان ما چه وقتي احساس امنيت و آرامش رواني را درخانواده ميكند ؟ در دوره نوجواني ، باز به قسمت كودك بروم از نظر علوم تربيتي بچه زماني در مهد كودك احساس آرامش ميكند كه سه سال او بگذرد ، چون از سه سال به بعد است كه قدرت اجتماعي بچه رشد ميكند ، يعني ديگر ميداند با همكلاسي يا هم دوره اي خود در مهد كودك به چه شكلي برخورد كند ، همين مسئله را ما در دوران نوجواني داريم براي يك نوجوان حرف اول را همسالان او ميزند ، خوب من و شماي مادر و عزيز شنونده پدر، چرا بچه ها به هم همسالان خود اينقدر اهميت ميدهند و قبولشان دارند ؟

ببينيد ما در جوامع مختلف بين المللي هم روز كودك داريم ، روز جوان ، روز خانواده و روز سالمند هم داريم ، ولي ما روز نوجوان نداريم ، و جالب است بدانيد مظلوم ترين مقطع زندگي انسان مقطع نوجواني است ، يعني آنچه كه از كودكي با خود دارد و ميخواهد براي فرداي جواني زمينه هايي را فراهم كند

ص: 14033

، و اگر واقعا بخواهد اين مقطعي كه ميان اين دو مقطع سني است خوب سپري كند ، توجه آن مربي ، مادر يا هركس را مي طلبد كه اطلاعات لازم را داشته باشد ، نوجوان انگار يك دفعه بزرگ ميشود ، از نظر قيافه بزرگ ميشود، شايد وقتي من والدين يا مربي كاري با او داشته باشند و به قيافه رعناي او نگاه كند او را يك بزرگ مي پندارد و طلب حاجت خود را از او مي كنم . چون فكر ميكنم بزرگ است .اما هر چند گاهي كه ميخواهد بعنوان يك بزرگ نظر بدهد و در تصميم گيريها دخالت بكند به او ميگوييم : كي گفته تو بزرگ شدي ، فكر ميكني همين كه استخوانهاي تو بزرگ شد ، قد تو بالا رفت ، فهم تو هم بالا رفت ، اينجا است كه خودش در رشد خود حيران ميماند . بالاخره خدايا من كودك هستم يا جوان . راست ميگويد . بعضي وقتها هم دوست دارد كودكي كند ، خيلي وقتها هم دوست دارد بزرگي كند يعني خودش هم در يك حيراني است ، ما نبايد آن چيزي را كه او احساس ميكند ما هم تقويت كنيم ، وقت احساسات خودمان كه ميخواهيم بزرگ باشد او را بزرگ ببينيم، وقتي كوچك باشد كوچك ببينيم ، اين را من به پدران و مادران ميگويم كه بعنوان يك مادر از زبان من اينجا بشنويد ، ما مادران هميشه دوست داريم بچه هايمان بچه بمانند ، يعني هميشه دوست داريم يك فرزندي داشته باشيم كه هنوز كوچك بماند ، و آن احترامات لازمه را به

ص: 14034

ما بگذارند، مطيع محض ما باشند ، و لذا در آخرين لحظه يك مادر ميگويد بچه من كجاست ؟ حالا يك عزيز براي من تعريف ميكرد ميگفت : ميدانيد بچه يعني چه ؟ گفتم نه ، گفت يعني بد را نميداند چيست ، واي به حال ما اگر ما اين لفظ را براي بچه هاي خود به اين شكل بكار ببريم . خيلي توهين است . منظور ما اين نيست كه او بد را نميداند چيست، ولي ما ميخواهيم هميشه آن احساسات پدرانه و مادرانه و بزرگوارانه خودمان را ، او دريافت كند . خوب حالا جوانهاي ما نيستند خدايشان كه اينجاست آيا ما آنها را درك ميكنيم ؟ مني كه دوران نوجواني و جواني را سپري كرده ام يعني تجربه آن را دارم ، او را نفهمم، اما او كه دوره سني چهل ، پنجاه سالگي من را تجربه نكرده ، اصلا احساسات من را نميداند . او من را بفهمد ، من اينجا ميخواهم دو جانبه صحبت كنم نه خداي ناكرده حق را به خانواده ها بدهم و ناحقي در مقابل جوان كنم و بالعكس، من ميخواهم بگويم تعامل مي طلبد ، ما اگر ميخواهيم جوانهاي خوبي باشيم بايد پدر و مادرهاي خوبي داشته باشيم ، اگر پدر و مادران خوبي باشيم جوانهاي خوبي داريم ،

سوال- اينكه من نوجواني دارم، در سني است كه درحال گذر ازمقطع كودكي به جواني است ، با او چه برخوردي داشته باشم و مسائل مذهبي را چطور به او بگويم؟

پاسخ - اجازه بدهيد بعنوان اينكه انشاءاله يك مادرمذهبي هستم ، به همه خانواده هاي مذهبي

ص: 14035

يك نكته كوچك را بگويم با اينكه نزديك به دو دهه است كه كار مشاوره را انجام ميدهم و الحمداله ثمره زندگي دو فرزندي دارم كه در حال حاضر جوان هستند ، ميخواهم بگويم بعضي وقتها به خودمان اجازه بدهيم اينقدر سياه بين و سفيد بين نشويم ، يعني يا بچه هاي ما بايد خوب خوب باشند يا حتما بد هستند ، نه گاهي هم خاكستري فكر كنيم . اگر بچه من نمازش را ميخواند ولي دير وقت ميخواند ، خدا را ستايش كنيم و سر به سجده بگذاريم كه بچه من بندگي خدا را ميكند ، خيلي قشنگ است كه او اول وقت اينكار را بكند و قشنگ تر زماني است كه درمحلي بنام مسجد وارد شود .

ما اين سفارش را از اولياء خدا داريم كه هرچه ميتوانيد دعوت كننده به حق از طريق زبانتان نباشيد از طريق عمل خود باشيد . شايد يكي از بزرگترين مشكلاتي كه در حال حاضر جامعه ما را در برگرفته و حتي باعث شده جوان من آن خوش بيني نسبت به دين را ازدست بدهد آن لطافت و ظرافت ديني را آنگونه كه بايد دريافت نكند بخاطر اين است كه ما حرفي زديم كه عمل نكرديم ، وعده اي داديم كه عمل نكرديم ، بخاطر همين من با جامعه كار ندارم ، او را به خانه ي خودم مي آورم . من مادرم ، پدرم ميخواهم اينگونه حرف بزنم با جوانم چكار كنم ؟ به نظرم بهترين كاري كه ميتوانيم بكنيم اين است كه خودمان عامل باشيم ، الان بصورت نمونه مثال ميزنم . همسري دير به

ص: 14036

خانه مي آيد . خانم نگران اوست . منتظر هستند كه غذا بخورند . ببينيد برخورد چگونه ميتواند اتفاق بيفتد . خانم ميتواند بگويد كجا بودي؟ ديركردي ، منتظرت بوديم يعني همه اين حس ها را وقتي از خودش بروز ميدهد كه بنده دارم شما را متهم ميكنم من يك بازجو هستم و از تو جواب ميخواهم كدام مردي دوست دارد اين جواب را بصورت آرام و قشنگي بدهد . خوب لحن را خانم عوض كند ، آمدي نگرانت بودم ، برويم كه غذا سرد شد . امكان دارد مرد حتي از اين رفتار آنقدر شرمنده شود كه بخواهد توضيح هم بدهد . اما خانم ميگويد : بعدا حالا بيا غذايمان را بخوريم ، درود بر اين خانم كه با صبوري خود هم همسرش را به فكر وادار ميكند و هم زندگي اش را شيرين نگاه ميدارد و هم شام شان را دور هم با يك حس خوبي ميخورند ، بعدا ميتوانند بنشينند و فرصتي داشته باشند يا حتي ميتواند اين رفتار ، آقا را يك تنبهي بدهد ، همين حالت را بچه من دارد نگاه ميكند ، پدر دير آمد، اصلا ايشان حواسش نيست، ما همه گرسنه مانديم ، اين زمينه سازي منفي مادري است كه از پدر تعريف ميكند ، كلام مادر و رفتار مادر به بچه ميگويد كه خيلي هم بابا مهم نيست .

15 - آيا مقايسه در رده سني نوجوان و حتي مقايسه بين خواهر و برادر درست است ؟

اين هم نكته خيلي مهمي است . اگر من اين مثال را زدم ، خواستم ابتدا سوال اول شما را

ص: 14037

پاسخ دهم كه ما هرچقدرميتوانيم با رفتار خودمان اين موضوع را شيرين كنيم و به بچه ها تحويل بدهيم ، باز هم به دليل اينكه از من خواسته شده كه نمونه هايي را كه دارم مثال بزنم . خيلي وقتها اين موضوع پيش آمده كه خانواده ها گله دارند از بعضي از رفتارهايي كه نوجوانان آنها دارند ولي وقتي با هم نشستيم و بعنوان پدر و مادر حرف زديم، آنها ديدند كه اين بچه آنقدر هم سياه نيست ، و من اينجا باز يك نكته اي را بگويم . اگر قرار باشد ما هميشه بچه هاي خود را توبيخ كنيم و هميشه سياه نمايي كنيم ، بچه هاي ما فرصت شكوفايي به خود نمي دهند ، چرا ما ميترسيم ؟ پدر و مادر گرامي اگر بيننده اين برنامه هستيد فقط چند ثانيه به اين جمله فكر كنيد . چقدر ما جرأت داريم اگر دختر و پسر ما آمد دين ما وعبادات ما را طي سوالي از ما پرسيد و علم توانمندي براي پاسخ به اين سوال داريم كه بگوييم : پسر و دختر خوب من بيا تا باهم حرف بزنيم وقتي ما شايد اين جرأت و جُربُزه را در اعتقادات ديني خود نداريم . چرا ميترسيم اگر او از من ميپرسد پاسخ نميگيرد از كس ديگري بپرسد؟ لذا يكي از ويژگي هاي جوان كه گرايش به همسالان و دوستان است و معمولا اينها براي هم حرف ميزنند ، حرفهاي همديگر را قبول دارند و فرصت حرف زدن به همديگر ميدهند ، اين باعث ميشود كه از پدر و مادر فاصله بگيرند و آنچه را كه

ص: 14038

بايد پدر و مادر با رفتار خود بر او تأثير بگذارند ، تأثير گذار نيستند، سوال شما بسيار سوال خوبي است . چه راهكارهايي داريم كه جوانان ما در خانه خودمان احساس گرمي بكنند و امنيت رواني داشته باشند و وجود هر دو يعني پدر و مادربراي فرزند و فرزند براي پدر و مادر، زيبا، پرمعني و با استفاده باشد ؟ يك آنها را مقايسه نكنيم . همان نكته اي كه شما گفتيد . وقتي ما مي بينيم دوقلوي با يك تخمك اينقدر متفاوت تربيت ميشوند ، چرا به خود اجازه ميدهيم پسر چهار ساله را با دختر پانزده ساله و يا بالعكس دختر هشت ساله خود را با پسر پانزده ساله مقايسه كنم ؟ مورد دوم ، بعض بر بعض نكنيم دخترم خيلي خوب است اما پسرم نميدانم ، هيچكدام بد نيستند هردو خوب هستند با تفاوتهاي خودشان ، يك نكته اي را من ميگويم كه شايد يكي از آفتهاي ما باشد . خانواده هاي گرامي وقتي دختر و يا پسر هايتان يك كار ناشايستي كه شما دوست نداريد انجام ميدهند ، نگوييد : پسر بد من چرا اين كار را كردي ؟ بگوييد : پسر خوب من شما كار اشتباهي كردي ، دختر خوب من شما اينكار را نبايد ميكردي، يعني حُسن فاعلي فرزندانتان هميشه مد نظر شما باشد ، پسر من هميشه خوب است اما گاهي كار اشتباه ميكند ، گاهي كار خوب ميكند . شخصيت بچه ها را زير سوال نبريم و شخصيت آنها بعنوان يك انسان كه داراي كرامت است مد نظر ما باشد ، فقط به رفتار هاي آنها

ص: 14039

هشدار بدهيم ، اين يك نكته اي بود كه براي رعايت شخصيت بود . يكي بحث تبعيض بود ، يكي يك نكته اي كه اميدوارم كه شنوندگان ما حواسشان باشد كه جوانهاي ما از اين مسئله سوء استفاده نكنند ، گاهي من پدر و مادر خيلي چيزها دوست داشتم كه به آن نرسيدم خيلي پستهاي عالي ، خيلي تحصيلات عاليه ، خيلي پول زياد ، حالا هر كسي به تناسب دريافت خود اما نشد، نيايم خود و ناكاميهاي خود را به فرزندانم انتقال بدهم، تو بايد اين تحصيلات را داشته باشي و يواشكي در دل خود بگوييم : چون خودم نداشتم . تو بايد داشته باشي من چون نتوانستم خودم را مطرح كنم تو بايد مطرح بشوي، من چون نتوانستم اين هزينه يا در واقع توان اقتصادي را داشته باشم تو بايد داشته باشي ، الان در ايام كنكور و انتخاب رشته هستيم يك هشدار كوچك در پرانتز به خانواده ها بدهم ، دنبال آن رشته ها براي فرزندانتان نرويد كه خودتان نتوانستيد به آن برسيد ، بگذاريد بچه هاي ما از لحاظ استعدادها و توامنديشان خودشان باشند و جوانهاي خوبي از لحاظ ديني ، اعتقادي و سلامت نفس و روان داشته باشيم ، مدرك بجاي درك قرار نمي گيرد و دركهاي ماست كه از ما انسانهاي متفاوت ميسازد، خيلي از مدارك نتوانسته آن شعور واقعي را به ما بدهد و خيلي از دركها وشعورها ي واقعي ما هم همراه با تحصيلات ما بوده است .

سوال- الان كه بچه ها در زمان انتخاب رشته هستند يك مشاور در اين زمينه ها ميتواند كمك بكند؟

ص: 14040

پاسخ - حتما ، ما اينجا بايد دو تا موضوع در بحث مشاوره داشته باشيم چون خودم هم با اين طيف همكاري دارم هم بحث نمره و درصدهايي كه كسب كرده مهم است ، هم نيازها و توانمندي هاي فرد مهم است، يعني رغبت فرد كجاست ؟ مثلا وقتي پدر و مادر گرامي ميگويد : فقط بايد تهران باشد ، فقط فلان شهرستان يا فقط فلان رشته ، اين يك بعدي و تك نگري در اين مسير بچه هاي ما را موفق نمي كند ، و متأسفانه امكان دارد بچه بعد از يكي دو ترم احساس كند كه اشتباه كردم ، و ديگر اينها از آن بچه هاي دوران دبستان و دبيرستان نيستند كه سكوت كنند و مطيع محض خانواده بشوند از درس زده ميشوند .

مورد را داشتم . يك دانشجويي در ترم پنج شيمي داشتم كه در يكي از دانشگاههاي آزاد در آن زمان مشاوره داشتم خيلي بهم ريخته بود . قبلا هم به من اطلاع داده بودند كه يكي از دانشجويان ميخواهد بيايد هنگامي كه آمد تمام حضورش نشان ميداد كه افسردگي خيلي پيشرفته دارد ، حالا بعد از جلساتي كه من با او صحبت كردم ، نتيجه را خدمت شما ميگويم ايشان پدرش در تمام مدت به اجبار چون دوست داشته رشته تجربي برود و موفق نشده بود رشته تجربي را به او تحميل كرده بود و براي دانشگاه گفته بود تو فقط بايد رشته شيمي بخواني، ايشان به قول خودش گفته بود كه چه جشن و مراسمي داشتند ، ولي باعث شد به خاطر رشته شيمي از پدر و

ص: 14041

مادرم جدا شوم و به شهر ديگري بروم ، حالا اين بچه آمده بود ترم يك و دو ، يك سري جاذبه ها او را نگه داشته بود ، بعداَ يواش يواش خانواده در شهر خودشان بودند و اين جوان مانده بود با تنهاي خود و رشته اي كه اصلا به آن علاقه نداشت ، و ايشان ميگفت : حدود يك ترم با خودم جنگيدم كه چگونه به خانواده بگويم و وقتي به نتيجه نرسيده بود دچار افسردگي شده بود ، متاسفانه اقدام به خودكشي هم كرده بود، اولين كاري كه ما كرديم مرخصي تحصيلي از دانشگاه براي او گرفتيم تا او بتواند به درمان بپردازم و درصورتيكه توانست بعد از درمان خود را با موقعيت تطبيق بدهد ادامه تحصيل دهد ،اگر نه تغيير رشته ، فكر نمي كنم اين خانواده خود را ببخشد كه باعث شده دو تا سه سال اين بچه يك عقب گردي بكند و بعدا هم معلوم نيست آن توانايي لازم را از خود داشته باشد .

سوال - چگونه بايد جوان و نوجوان در خانه احساس امنيت بكند، چه راهكارهايي داريد و پدرها و مادرها چگونه ميتوانند اين محيط امن و احساس امنيت را براي نوجوان خود فراهم كنند ؟

پاسخ - در ادامه مطالب قبل كه گفتم : مقايسه نكردن ، تبعيض نگذاشتن و به دنبال آرزو و آمال خود در نوجوان نرفتن ، مورد ديگر وقت گذاشتن است ، كودكان ما تا سن سه تا چهارسالگي و حداكثر تا چهار سالگي وقت زيادي را در بعد فيزيكي از والدين ميخواهند ، به آنها برسيم ، غذاي آنها را

ص: 14042

چگونه بدهيم بخصوص در يك تا دو سالگي ، چقدر يك مادر در تكاپو است تا غذاي كودك خود را آماده كند ، نحوه رساندن ويتامين ب لازم ، لباس او تميز باشد . مُدام بعد فيزيكي مادر گرفته ميشود ، مواقع خيلي كمي را مادر از بعد فكري بايد براي بچه خود بگذارد ، خيلي وقتها سلامت جسم بچه او را كمك ميكند تا سلامت روانش را انديشه كند ، يواش يواش دوره كه سپري ميشود فرزندان كمتر از بعد فيزيكي مادر را مي طلبند ، مثلا ميگويم : بچه پنج ساله دوست دارد خودش لباسش را بپوشد ، حتي اگر برعكس بپوشد ، اين سير ادامه پيدا ميكند تا سن نوجواني اصولا بچه هاي نوجوان ديگر اتو كردن من مادر را قبول ندارند ، خودشون بايد اتو بزنند يعني نه تنها بار فيزيكي را از دوش ما برميدارند بلكه كار هم براي ما انجام ميدهند، پسر من دختر خوب من اينكار را براي من انجام ميدهي از اين مثال ميخواهيم نتيجه بگيريم كه پدر و مادر گرامي همانطور كه در بيست و چهار ساعت از روز را در دوران كودكي فرزندتان شايد پانزده و شانزده ساعت وقت مي گذاشتيد ، خدا وكيلي براي نوجوان خود چقدر وقت ميگذاريد اصلا جوان و نوجوان شما در خانه شما چه جا و محلي از اعراب دارد ؟ آيا صرف اينكه هيكل او بزرگ شده و صرف اينكه من باعث شدم به همسالان خود بيشتر گرايش پيدا كند و ... حضوري اصلا ندارد يا خيلي بيرنگ است يعني ما وظيفه خود را خيلي خوب انجام داده ايم

ص: 14043

فارشي كه دارم چون ما خانواده را ميگوييم اگر پدرو مادري برنامه ريزي درستي در زندگي داشته باشند زن و مرد باهم ، زن براي فرزندانش جدا ، مرد براي فرزندانش جدا ، يعني هركسي موضع شخصيتش و موضع نيازهايش در خانواده برنامه ريزي شده باشد ، جوان خود را در خانواده حساب ميكند و مي بيند، وقتي همه تصميم ها گرفته ميشود و به جوان گفته نمي شود ، وقتي همه كارها اتفاق مي افتد و جوان آخرين كسي است كه خبردار ميشود ، يعني ميخواهيم به اوبگوييم ، تو هستي هستي، نيستي نيستي ، اما بعضي وقتها پدران گرامي كه شما پسران بزرگ داريد ، با هم كوه برويد ، باهم به ورزش برويد ، مثل همه جوانها كه با هم ميگويند و ميخندند و تو سر و كله هم ميزنند شما هم همين كار را بكنيد متأسفم بگويم كه گاهي وقتها مادرها كه دخترشان بزرگ ميشود و پدر كه پسرش بزرگ ميشود شايد لفظ بهتر از اين خبر نميدانم كه بگويم ولي احساس ميكنم آنها به فرزندان خود حسودي مي كنند ، از يك طرف هم ما مي بينيم كه نقش پدر جوري ميشود كه پسر به طرف مادر ميرود و دختر هم به طرف پدرميرود . حالا اگر مادري در زندگي خود ناكامي هايي از طرف همسر داشته باشد ، خيلي زياد به اين پسر تكيه ميكند و در واقع نقش جابجا ميشود ، همين حالت را نسبت به دختران داريم ولي اگر ما روي اصول درستي گام برداريم ، بله گاهي پسران بيشتر به طرف مادر كشيده ميشوند . اين

ص: 14044

هم شكل گيري براي آينده آنهاست و همچنين دختران ، اين بدان معني نيست كه پدر وظيفه اش را به گردن مادر بگذارد و بگويد : خانم شما اين را به پسربگو يا برعكس ، نه مادر همانگونه بايد به دخترش نزديك شود يعني فردا در زندگي تو مانند من ميشوي ، يعني يك مادر و يك زن ميخواهي براي اجتماع خود بشوي اين حس ارتباط يعني وقت گذاشتن يعني ما بايد وقت بگذاريم . من صريح عرض ميكنم به شدت مخالف هستم كه يك تلويزيون روشن باشد سفره پهن باشد و اعضاء خانواده هم دور و بر آن نشسته اند ، اولا از نظر اصول تغذيه و مقدار و نحوه غذا خوردن در خانواده درست نيست چون هم ميخورند حتي امكان دارد زيادتر هم بخورند و بعد هم مشكلات چاقي و رژيم گرفتن است ، هم اينكه اينها ديگر فكرشان در غذا نيست و از اين مادر زحمت كشيده براي تهيه غذا تشكري نيست . اعضاء ديگر چشمهايشان در چشم همديگر نيست . من يك اشاره اي بكنم از يك روايتي از پيامبر (ص) كه ميگويند : وقتي دور سفره مي نشينيد دو حالت دارد . اين روايت بعضي هاي ميگويند در چشمهاي همديگر نگاه كنيد ، با هم حرف بزنيد و غذا بخوريد يعني يك ارتباط عاطفي ، يعني يك تقدير از همديگر براي حضور و يك تشكر از خدا كه سفره گرم و محفل گرمي به ما داده است ، بعضي وقتها هم ميگويند با هم حرف نزنيد و غذا بخوريد يعني تعقل در غذا يعني در واقع ببينيم چي و چه

ص: 14045

مقدار داريم ميخوريم ، ما هر دو را قبول ميكنيم و هر دو را اطاعت مي كنيم . اما اين چيزي كه شما مثال ميزنيد هيچ چيزي در آن نيست ، آقا تا وارد خانه ميشود روزنامه دست ميگيرد و خانم تا وارد خانه ميشود ، سراغ آشپزخانه ميرود ، بچه ها در اين زندگي حيران هستند . ما فردا همين بچه ها را جوان خود ميكنيم بعضي از ما مثل خود بنده كه فرزندانم متأهل هستند اگر مادري خوبي در دوران نوجواني نداشته باشند موقع ازدواج يعني برو ديگر هر وقت لازم بود و دلت خواست يك كوچولويي به من سر بزن .

سوال- يك بار من ناخواسته شاهد گفتگوي شما با فرزندتان پشت تلفن بودم شما خيلي مادرانه و دوستانه به فرزندتان گفتيد الان ناهارت را خوردي يا برو ناهارت را بخوربا توجه به اينكه آنها متأهل هستند و از دوران نوجواني به جواني رسيده اند باز اين لحن مادرانه به اين شيوه است ؟

پاسخ - بله آن روز كه شما شاهد بوديد ايشان يك مشغله كاري سنگيني داشتند با من تماس گرفتند وگفتند : الان من اينكار را چگونه ادامه بدهم . گفتم : اول برو غذايت را بخور كه مواد قندي لازم به مغزت برسد و فرصت لازم را پيدا كني بعدا فكر كن بايد چكار كني ؟ گفت : نه طول ميكشد . گفتم : نه تو همين اضطرابي كه داري باعث ميشود آستانه تحملت پايين بيايد و با ان فردي كه ميخواهي برخورد كني( كه دانشجوي خودش بود و ميخواست صحبت كند) امكان دارد يك مقدار پرخاشگرانه با

ص: 14046

او صحبت كني، بله من در همين سن هم آداب معاشرت كه الان برويد و چه كار بكنيد را گوش زد ميكنم به شرطي كه ازمن بپرسند و از من بخواهند . خدا اين عزت را به من داده است كه بايد شاكر او هم باشم در زندگي فرزندانم سعي كرده ام كه حمايت نظارتي داشته باشم نه حمايت دخالتي ، حمايتشون كنم با نظارت خودشان نه دخالت كنم و اگر ما ميخواهيم جوانهاي ما در آينده با ازدواج ديگر از زندگي ما رخت بر نبندند ، يك زماني در كودكي آنها ميخواستند دنبال ما بيايند و ما مي گفتيم : برو بشين و نيا ، دو روز ديگه پير و فرسوده ميشويم و ميخواهيم بيايند سراغ ما ولي نمي آيند . اگر ميخواهيم اين تعادل بين ما بماند ، هميشه براي هم بمانيم ، بدون دخالت و گرفتن اراده فرد، اجازه بدهيم نظارت ما با حمايت باشد، حمايت ما با نظارت باشد و در كنار شكوفايي فرزندانمان روز به روز از آنها لذت ميبريم . نعمت خدا را هم شاكر باشيم .

براي اينكه بگويم خانواده هاي عزيز فرزندانمان را حالا حتي اگر بچه ايست كه امروز يا فردا جوان ميشود يك جوري برنامه ريزي بكنيم كه جوانان ما هميشه كنار ما بمانند و در كنار شما احساس امنيت رواني بكنند اينكه اونها را مقايسه نكنيم تبعيض براي آنها قرار ندهيم برايشان وقت بگذاريم، هراز گاهي اجازه بدهيم آنها در برنامه ها دخالت داشته باشند، حتي اگر اشتباه كنند، قدرت تجربه و درواقع انتخاب به آنها بدهيم، به شرطي كه راهكارهاي درست انتخاب كردن

ص: 14047

را به آنها داده باشيم و در زندگي اگر ميخواهيم آنها را حمايت كنيم حمايت همراه با دخالت نباشد، بلكه نظارت باشد و در شكوفايي انتخاب همسر هم باقيات صالحات براي من باشد.

ما روايت داريم دو دعا هرگز به صاحب آن بر نميگردد و به عرش پروردگار ميرسد يكي دعايي كه پدر و مادر در حق فرزندش ميكند و يكي دعايي كه همران با توسل به اهل بيت باشد .

88-05-05

سوال- تعريف ارتباط و انواع آن چگونه است ؟

پاسخ - به موضوع خوبي اشاره كرديد چون يك زمان بيشتري نسبت به برنامه هاي گذشته اتفاق افتاده . حدود دو هفته است فكر ميكنم از امروز ما باب را باز كنيم و موضوع را پيگيري كنيم تا انشاء اله هرتعداد جلساتي كه خدمت عزيزان بيننده هستيم ، ما بحث انسان را اگر بخواهيم مطرح كنيم ، ميخواهيم بگوييم : انسان به حكم انسان بودن دوست دارد با ديگران در ارتباط باشد زواياي وجودي او به صورتي است كه تنهايي را دوست ندارد و بايد با ديگران مرتبط باشد هرچه اين ارتباط درست تر، زيبا تر و با شناخت بيشتري اتفاق بيفتد اين فرد، احساس آرامش بيشتري ميكند ، در يك جمله، يك انسان زماني ميتواند يك امنيت و يا آرامش رواني را به خود عرضه كند كه هرچه بيشتر بتواند با مردم ارتباط داشته باشد و اين ارتباط هم براي خود و هم براي ديگري سازنده باشد، منتها يك نكته خوبي را به آن اشاره كرديد . ارتباط مگر ميشود انواع يا نوع هاي متفاوتي داشته باشد ؟ آيا اين نكته قابل قبول است

ص: 14048

كه خودمان با خودمان هم بايد ارتباط داشته باشيم ؟ بله گاهي ما با خودمان چه ارتباطي داريم با ديگران چه ارتباطي؟ شايد گاهي در اصطلاحات و ضرب المثل ها شنيده ايد كه انگار فلاني با خودش هم دعوا دارد يعني آنقدر فرد در ارتباط با خودش دچار مشكل است كه در نتيجه با ديگران هم نميتواند اين ارتباط مثبت را سرايت بدهد و به اصطلاح از آن بهره برداري كند . اما يك سوال را از عزيزان بيننده بكنم كه چگونه ميتوان يك ارتباط خود انسان با خودش داشته باشد ؟ آيا واقعا نياز است كه بدانيم ؟ ما هر چه عزت نفس بيشتري داشته باشيم و هرچه شناخت بيشتري از خود داشته باشيم ، بهتر هم ميتوانيم اين شناخت از خود را به ديگران انتقال بدهيم ، هر چه بهتر به زواياي وجودي خودمان پي برده باشيم ، بهتر انتقال مي دهيم . حالا من از يك آيه زيباي قرآن استفاده ميكنم كه : خداوند به هرانسان كرامت خاص خود را داده است و يا حتي اينكه بگوييم يك انسان فرقي نميكند در تفاوت خلقتش ، خدا گفته من روح را در انسان دميده ام . حالا آن انسان چه زن باشد چه مرد ، پس با توجه به اينكه ما كرامت داريم و روح خدايي در ما دميده شده است ، پس بايد خيلي بزرگ انديشه كنيم و بزرگ با ديگران هم اين ارتباط را داشته باشيم اما اين به معني خودخواهي نيست ، يعني اگر من خود را بزرگ ميدانيم نميگويم پس من خوبم و شما بد ، ميخواهم بگويم به

ص: 14049

حكم انسان بودنم كه خدا من را خلق كرده است . پس انتظار خدا از من چون خودش خيلي بزرگ است ، پس هيچوقت آدمهاي بزرگ چيزهاي كوچك هديه نمي كنند هرچه بزرگي و كرامت هر فردي ، اينجا ما به خدا ميگوييم ، بيشتر باشد پس اون هديه و آن دادن هم خيلي بزرگ است پس من اگر از خدا آمده ام . چون او بزرگ است من هم بايد بزرگ باشم.

سوال- در بين فرمايشان شما به اين نتيجه ميرسيم كه ارتباط فرد با خودش همان ارتباط فرد با خدا است آيا همين طور است ؟

پاسخ - بله ، شما سريع من را به اصل موضوع برديد يعني ميخواهم بگويم ، من هرچه بهتر با خودم ارتباط داشته باشم ، درواقع به خالق خود احترام و تكريم لازم را مي كنم ، مثل اينكه شما به من يك هديه ميدهيد چون يك كرامت خاصي از شما در نظر دارم و هديه شما را دوست دارم ، سعي ميكنم به شما كه برخورد ميكنم حرمت لازم را به شما بگذارم ، اين باعث ميشود كه من غير مستقيم به داده ، و درواقع به خالق خود احترام بگذارم ، حتما اين را شنيده ايد كه ميگويد اگر ميخواهيم از خداي خود تشكر كنيم بايد از مخلوق او تشكر كنيم . پس اولين چيزي كه ما اينجا ملاك داريم و ميتواند به عنوان يك ميزان باشد ، اين است كه خودمان چقدر خودمان را ميشناسيم ، يعني چقدر بر آن داده كه ما را داده است آشنا هستيم . اين باعث ميشود كه هرچه

ص: 14050

بيشتر بشناسيم عزت نفسمان بالا رود ، باز يك نكته كوچك را در پرانتز بگويم وقتي من مي بينم بعنوان يك بنده خيلي زياد به من لطف شده و من را خدا بوجود آورده ، اينجا من نميخواهم بگويم من خيلي بزرگ هستم بلكه او كه داده خيلي بزرگ است و چون كسي كه داده خيلي بزرگ است ، پس من بايد از عظمت و منزلت خودم درست استفاده كنم .خوب من با توضيحاتي كه در قسمت قبل براي عزيزان بيننده گفتم به اين نتيجه رسيديم كه ما بايد در اوج بزرگي كه يك خداي بزرگ ما را خلق كرده ، بدانيم كه در مقابل آن بزرگ هيچ هيچ هستيم ، يعني ميشود گفت : خيلي سخت هست يعني هم آدم خود را بالا بداند چون يك بزرگ او را عرضه كرده يا خلق كرده و بوجود آورده و هم خيلي حقير و پست ببيند چون در مقابل آن بزرگ خود را مي بيند . اين خيلي ظريف است ولي در عين حال هرچه انسان در وجود و زواياي خود پيش رود و آگاه باشد بيشتر خود را ميشناسد . اين نشانه ي چيست ؟ ميخواهد بگويد كه من عزت نفس بايد داشته باشم و اگر اين عزت نفس را دريافت كردم، خودخواه نميشوم ، و در ارتباط با ديگران سعي ميكنم تمام هم وغم من اين باشد كه بهترين ارتباط را داشته باشم ، حالا چگونه ميشود با ديگران ارتباط داشت و يا نوع سومي از ارتباط كه شما مثال زديد چگونه ميشود كه از نوع سوم اين ارتباط بهره مند شد ؟ حالا

ص: 14051

ما رواياتي هم داريم كه من ازامام صادق (ع) اشاره ميكنم كه ايشان ميفرمايند كه ما سه نوع ارتباط بايد داشته باشيم . ارتباط انسان با خدا ، انسان با خودش و انسان با ديگران . حالا نوع اولي كه انسان با خداست يك توضيحي من دادم و در ارتباط با آن آوردم و رابطه با خودمان گفتم ، حالا ديگران چه كساني هستند؟ يعني اين ارتباطي كه ما با ديگران ميگوييم چه طيف و چه قشر و گروهي را در بر ميگيرند ؟ انسان به تناسب همه افرادي كه دور و اطرافش هستند ميتواند ارتباط برقرار كند . اما آيا من با همسرم ، با دخترم با پسرم با همسايه و محيط كارم ، به يك شكل ارتباط برقرار مي كنم ؟ كي ميشود انسان اين توانمندي را از خودش بروز دهد كه همه اين طيف بگويند چقدر خوش برخورد است ، چه ميشود كه بعضي ها اين گونه ميشوند ؟ چه ميشود كه يك كودك همان آرامش را از مادر خود ميگيرد كه همسرش و فاميلهاي اين خانم و ديگران ميگيرند ؟ يادم مي آيد كه دو هفته پيش به اين موضوع يك اشاره كردم در هرارتباط ، بحث مهارتهاي ارتباطي را كه ميخواهيم بگوييم يكبار من هستم كه پيام را ميدهم ، يكبار فردي است كه پيام را ميگيرد و مسيري است كه بين من پيام دهنده و پيام گيرنده ايجاد ميشود ، ما اگر قرار باشد يك ارتباط خوب را بخواهيم برقراركنيم ، يك مثلث سه ضلعي را بايد مد نظر داشته باشيم ، من كه غمگين و افسرده هستم و

ص: 14052

فكرم در گرو مسئله اي است حتما خوب نمي توانم پيام بدهم ، حالا من خوب پيام را ميدهم ولي شما نمي توانيد اين حس را از من دريافت كنيد ، يا گرفتاري فكري داريد يا بيماري جسمي داريد، ولي هرچه قدر سعي ميكنم كه شما آن مسئله اي را كه ميخواهم از من دريافت كنيد ، مورد بعدي يا در واقع ضلع سوم اين جريان ، من خيلي خوب صحبت ميكنم شما هم خيلي خوب ميخواهيد صحبت كنيد مثل عزيزان بيننده اي كه ميخواهند مطالب ما را بگيرند ، من دارم خوب ميگويم عزيز بيننده ما هم است اما گيرنده اي كه در خانه ايشان است مشكل دارد ، پس هم بايد درست طي شود . در واقع طي طريق بايد سلامت خود را داشته باشد ، پس يك چيز خيلي مهمي است . گاهي ميتواند من پيام دهنده خيلي ازنظر جسمي سرحال نباشم ، پيام گيرنده من هم نباشد ، ولي خطي كه بين ما ارتباط برقرار ميكند يعني بعد عاطفي و فيزيكي جريان ميتواند خوب تأثير خود را بگذارد . بعد عاطفي و فيزيكي اين جريان مهم است در يك جمله در يك پيام دادن و پيام گرفتن هم سلامت فيزيكي لازم است هم سلامت رواني و عاطفي.

با توجه به مراجعين ماهانه اگر بخواهم در نظر بگيرم تعدادي كه عزيزان هستند و خانواده را هم من بيشتر كار مي كنم ، شايد سخت باشد كه موضوع را در حضور شما و عزيزان بيننده بگويم كه خيلي خيلي از ريشه هاي اختلافات و وجود طلاقهاي خاموش يا در واقع طلاقهاي عاطفي در

ص: 14053

بين خانواده ها ، عدم همين مهارت است ، آقاي خسته از راه برگشته با مشقات و خستگي كاري وقتي وارد خانه ميشود ، چون خانم فقط ميخواهد حس خود را بروز دهد و آقا نيز ميخواهد همين حس را انتقال دهد ، در اين مسير و در واقع كانال ارتباطي هم به همين شكل تغييرمي پذيرد ، آقاي غمگين و خسته ميخواهد حرف نزد ، خانم هميشه منتظر براي برگشت آقا ، ميخواهد كلامي را بشنود ، كه در تفاوتهاي كلامي خواهم گفت . ايشان ميگويد : من خسته هستم و ايشان ميگويد : من چه نقشي دارم؟ ايشان ميگويد : چرا با من دعوا ميكني ؟ ايشان ميگويد : چرا برخورد من را منفي جلوه ميدهي ؟ وقتي اين حس ها را انسان شاهد ميشود مي بيند كه هيچ نقصي در اين گفتگو و مهارت نيست الا اينكه طرف بلد نيست بگويد : الان حرف نزنم بهتر است . الان سكوت كنم بهتر از كلام رد و بدل شده ميتواند انتقال عواطف من را بدهد . الان در اين شرايط اين حالت را ميپذيرد كه بگويم خسته نباشي، فكر ميكنم شما خيلي خسته اي ، من بروم يك آبي براي شما بياورم يا آقاي خسته وقتي ببيند اين خانم دارد اين مسئله را بروز ميدهد بگويد : ميتوانم يك خواهشي از شما بكنم . الان يك مقدار خسته هستم ، سوالي رد وبدل نشود تا بعدا بشينيم با هم صحبت بكنيم يعني همين آئين ارتباط اتفاق افتاد ، متأسفانه يك موردي من داشتم الان يادم آمد كه اينكه در موضوعي راجع به جريان

ص: 14054

عروسي برايشان اختلاف پيش آمده بود يعني همين در كادو بردن يا كادو آوردن كه متأسفانه شايد در ظاهر مسئله كوچكي باشد اما ريشه دار ميشود . در هر حال فكر ميكنم ديگر بوي طلاق هم نشسته بود در خانواده ، حالا به هر دليل آمده بودند براي مشاوره ، من مشاور فكر ميكنم مگر ميشود يك كادو بردن براي يك عروسي ميتواند اختلاف ايجاد كند ، تا اين حد كه با دو بچه بالاي چهارده سال كه همراهشان بود به جدايي فكر كنند، وقتي كه يك خانواده درماني ميخواهد اتفاق بيفتد زمان زيادي را يك مشاور بايد اختصاص بدهد ، وقتي نشستم و گوش دادم ديدم بر ميگردد به نقطه هايي از زندگي پانزده و شانزده ساله اينها كه بعد از پانزده و شانزده سال بلد نيستند، كي وقتي خسته هستند سكوت كنند ، كي حرف بزنند ، آقا توجه به حالت هيجاني خانم ندارد كه معمولا از كلام استفاد ميكند ، خانم توجه به حالت هيجاني آقا ندارد كه معمولا با سكوت اعتراضش را ميرساند ، همه اين ها با يكي دو كتاب و يكي دو جلسه خانواده درماني حل شد ، علت اين چه بود؟ علتش اين بود كه يادمان ميرود به اين فكر كنيم كه ما براي هرچيزي نياز به علم داريم مشاوره يعني نه اينكه بيماريم يا رفتار نادرستي داريم يا اختلالات شخصيتي داريم ، مشاور يعني مثل همه مسائل ديگر، كه مثلا من يك سرم درد ميكنم ، يك دندان درد مي كنم و بايد پيش پزشك بروم . مشكل بايد حل كند و مشكل خانواده من را يك

ص: 14055

خانواده درمان بايد حل كند ولي خوب نكته خوبي بود، علت اين بود كه اين مسئله را با عزيزي درميان گذاشته بودند و ايشان خيلي خوب اينها را هدايت كرده بودند و گفته بود من خيلي شما را دوست دارم ، شما هم من را خيلي دوست داريد اما من در اين مسير نميتوانم شما را راهنمايي كنم . بهتر است از يك مشاور استفاده كنيد ، حالا اين اعتماد لازم بايد اتفاق مي افتاد ، همه همكاران خوبم اين مسئله را ميدانند و من هم اين را به آنها يادآور ميشوم و آنها هم به من بايد ياد آوري بكنند كه ركن اصلي مشاوره رفتن ، اعتماد است و ايمان به رازداري مسئله آنها هم حس كرده بودند ميتوانند اين اعتماد را داشته باشند و به من مراجعه كرده بودند و هنوز هم كه هنوز است با بعضي از مراجعين خود كه ميروند بعد از مدتها با حضور چند دقيقه ايشان ، اين حضور ها باعث ميشود كه ما را به كارمان اميدوار كند و لطف آنها را به ما برساند و مسئله آن خانواده نيز حل شد.

سوال – درباره ي تفاوت رفتار آقا و خانم توضيح دهيد .

پاسخ - نكته خوبي را اشاره كرديد اما قبل از اينكه به آن بپردازم ميخواهم تعريفي از كلمه مهارت داشته باشم كه خيلي متفاوت براي عزيزان تعريف ميشود يا همه ما ميشنويم يادمان باشد كه مهارت هنر يا توانمندي است كه فرد در وجود خود دارد اما بايد راه بكارگيري آنرا بلد باشد يعني مهارتها، هنر بكارگيري توانمندي ها و داشته هاي هر فرد

ص: 14056

است، يعني من زبان دارم اما چگونه آنرا بكارگيرم ، چشم دارم اما چگونه از آن استفاده كنم ، نه اينكه چيز نداشته را ما طلب مي كنيم كه بكارگيريم و وسيله ارتباطي قرار دهيم ، اين يك نكته اي بود كه از جهت مهارت ها خواستم خدمت شما بگويم ، بله ما در بحث روانشناسي دو تفاوت داريم : يكي تفاوتهاي فردي و يكي تفاوتهاي جنسيتي . اگر تفاوتهاي جنسيتي را نبينيم به تبع تفاوتهاي فردي را هم نمي توانيم ببينيم . پس اول اجازه بدهيد آنكه سخت است يعني تفاوتهاي فردي را تعريف كنم . بعنوان تعريض اين موضوع : يك دوقلوي دختر و پسر كه به آن دوقلوي همسان ميگويند ، اين يك تخمك بوده كه از وسط نصف شده ، حالا شدن دو تا دختر يا دو تا پسر ، درصد شباهت آنها در بدو ورود به اين دنيا ، به تناسب در هشت سالگي و به تبع در سالهاي بالاتر كه حدودا نوجوان ميشوند و موارد ديگري كه برايشان پيش مي آيد اين همه باعث ميشود كه روز به روز همين دوقلوهاي همسان و يك تخمكي تفاوت بشوند ، حالا بعضي وقتها مطرح ميكنند كه علت اين ميتواند تأثير تربيتي باشد ، ژن باشد يا چيزهاي ديگر . حالا من اينجا در مقام بررسي موضوع نيستم ، فقط ميخواهم بگويم دو تا دختر يا دو تا پسر دوقلو چطور روز به روز متفاوت ميشوند . پس به اين ايمان بياوريم كه پدران و مادران گرامي ، خواهران بزرگوار ، برادران عزيز ، در موقعيت كاري تان ، در اداره زندگيتان

ص: 14057

كه چه پدر هستيد يا مادر، چه ارباب رجوع هستيد يا رئيس، چه معلم ، چه دانشجو ، چه شاگرد ، ما نبايد همه را به يك شكل ببينيم ، چه همه دختر باشند چه همه پسر ، رفتارها متفاوت بروز ميكند، به ما اين هشدار را ميدهد كه هرچه را كه ميخواهيم بگوييم و يا نحوه ارتباطمان بايد متفاوت باشد اين يك مقدار سخت تر است البته من سخت را اول گفتم ، تا بعد موضوع جنسيتي را بگويم . وقتي من ميگويم يك دختر با يك دختر متفاوت است ، وقتي دوتا پسر يا دو تا دختر دارم ، مي بينم رفتارهاي آنها متفاوت است ، اين به من هشدار ميدهد كه بچه هايم را با هم مقايسه نكنم . بعضي را بر بعضي ارجحيت ندهم . اين خوب است و اين بد است نكنم . اين به من نشان ميدهد كه يك زن بروز رفتارش و هيجانش با مرد متفاوت است . من يك مثالي ميزنم يك مقدار شايد برنامه مان تعادل بيشتري پيدا كند يا شايد عزيزان شنونده يك مقدار كسل شده باشند نميدانم برنامه ما به چه شكلي است؟ خانمي كه شايد پنج نوع بوي غذا را در خانه استفاده كرده و انواع خورش ها را آماده كرده ، آقا از در وارد خانه ميشود ، هركاري اين آقا بكند بين يك يا دو بو را نمي تواند استنشاق بكند ، يعني فيزيك اين آقا و راههاي استنشاقي اين آقا محدود است حالا اين مهارت استنشاق را اين آقا ميخواهد بكار بگيرد . ميداند كه زحمات فراوان در خانه كشيده

ص: 14058

شده است . ميداند تلاش شده كه آقا خوشحال تر، مسرورتر و با لذت بيشتري غذاها را استفاده بكند . اما اين آقا بدليل تفاوت فيزيكي ، آيا ميتواند بگويد : من كه نفهميدم ، من نمي دانم چه بويي مي آيد ، حالا اين ها همه مهارتهاي ارتباطي را بهم ميريزد، اين آقا ميتواند بگويد بوهاي متفاوتي مي آيد ، خبر از تلاش خانم مي آيد ، من نميدانم الان بايد كدامش را بگويم، يعني ميدانم تفاوت است ولي من دريافت نمي كنم ، اين نه يك امتياز براي اين آقا است و نه يك افت يا درجه منفي دادن است، و نه براي خانمي كه اين احساس را ميكند درجه مثبت يا منفي است. من بايد اين تفاوت را ببنيم ، يا خانمها توانايي شنيدن چهار يا پنج صدا را با هم دارند . آقايان بيشتر از يك يا دو صدا را نمي توانند بشنوند ، لايكلف اله نفسأ خداوند اين تفاوت را به زن و مرد داده و براساس همان تفاوت هم از او اين توانايي را ميخواهد يا مثلا آقايان از قدرت جمع بيني و كلي نگري قوي برخوردار هستند . خانمها از جزء به كل ميرسند، باز اين نه امتيازي براي آقايان و نه افتي براي خانمها است يا بالعكس ، اينها را گفتم چي ميخواستم نتيجه بگيرم ؟ اينجا قرار نبود تفاوت آناتومي يا همان فيزيكي و اندامي افراد را بگويم اما ميخواستم از اين راه به آن مسيري برويم كه در رابطه با مهارتها ميخواهيم ازآن استفاده بكنيم . قرار است بحث ما روزهاي دوشنبه خانواده و بخصوص

ص: 14059

بُعد زن باشد ، ما ميخواهيم بگوييم : خانواده كه ستون و مديريت اداره آن به عهده زن است ، با توجه به اين تفاوتها است كه بايد مهارتهايش را برقرار كند ، وقتي خانمها سيالي در كلام دارند يعني راحت جملات و كلمات را بيان ميكنند و يا خانمها دربرخورد اول چند جمله ميگويند ، امكان دارد آقايي كه با من صحبت ميكند در حد دو تا سه كلمه باشد يعني خانم هم خزانه لغات بيشتري دارند و راحت كلمات را ادا ميكنند بخاطر اينكه مادر باشند .

ما ميخواهيم بگوييم براساس تفاوتها ، آيا اگر مرد اين قدرت كلام را ندارد پس از اين موضوع عقب است ؟ نه اينطور نيست . خانم اين قدرت را دارد چون بايد مادر باشد ، علم ثابت كرده زناني كه كلام بيشتري با فرزندان خود دارند هوش شناختي فرزندشان بالا ميرود، اين بچه يا پسر است يا دختر، خدا اين را به زن داده تا وظيفه اش را انجام دهد اين را به مرد نداده و وظيفه اي هم نميخواهد منظور من اين بود كه خانمها زماني سرمنشأ و ستون خانه براي ادامه زندگي به حساب مي آيند كه اين گرمي زندگي را به همسر و فرزندان خود انتقال بدهند ، اگر ندهد بايد مواخذه شود و اين از آقايان توقع نيست، اما در ارتباط با تصميم گيريهاي كلان ، معمولا آقايان توانايي بيشتري از خانمها دارند ، شايد خانمها در اين جريان ضعف از خود بروز دهند اما آقا مي آيد و اين را تكميل مي كند ، اين مسئله را آقا نمي داند

ص: 14060

خانم تكميل مي كند و اين مسئله را خانم نميداند و آقا تكميل ميكند ، ما ميخواهيم بگوييم كه خداوند زن و مرد را با تفاوتها خلق كرد ، كه در كنار هم به اوج عروج برسند ، اين اصطلاح را ما خيلي شنيده ايم و ديگران هم گفته اند كه كنار هر مرد موفقي زن موفقي است، من ميخواهم بگويم كنار هر زن و مرد موفق ، زن و مرد موفقي است ، فرقي نميكند ، ما همه با توجه به تفاوتها مسئول هستيم ، حالا بگوييم كه آقايان و خانمها چگونه با هم ارتباط برقرار كنند ؟

سوال- آيا مسيرها و كانالهاي ارتباطي ما فقط زبان است ؟

پاسخ - نكته خيلي خوبي است و من به عزيزان بيننده اين نكته را باز ياد آور شوم كه ما بعنوان يك انسان بايد هميشه با يكديگر ارتباط داشته باشيم ، گاهي من از كنار شما رد ميشوم و فقط يك نگاه ميكنم ، شما ميخواهيد اين نگاه را معني كنيد، با توجه به شناختي كه از من داريد اين نگاه معني ميشود . من از كنار شما رد ميشوم نكته اي را ميشونم خوب گوش ميدهم . نحوه گوش دادن من و مقدار حساسيت من به آن شنيده و شما كه گوينده هستيد باعث ميشود كه ببينيم ما چه ارتباطي را ميخواهيم برقرار كنيم . گاهي من اصلا صحبت با شما نمي كنم گاهي اصلا گوش نمي دهم ، گاهي نگاه نمي كنم ، فقط نزديك مي آيم و با دستي كه با شما ميدهم و مصافحه اي كه با شما مي كنم ارتباط

ص: 14061

برقرار مي كنم . گاهي هيچكدام از اين كارها را انجام نمي دهم فقط يك بسته يا كادويي شاخه گل و نوشته اي روي ميز شما ميگذارم و ميروم حتي بدون حضور خود شما، يعني يك هديه اي كه ميتواند از جملاتي برخوردار باشد يا ميتواند گل يا بسته اي باشد . پس رابطه هاي ما با مردم ميتواند از طريق ديدن باشد ، شنيدن باشد ، گوش دادن باشد يا اهدا و هديه دادن باشد و يا دست دادن و يك ارتباط فيزيكي باشد و گاهي هيچكدام از اينها نباشد ، مثل همين لحظه اي كه خود جنابعالي فقط سكوت مي كنيد و با سكوت تان مي گوييد : من با شما هستم ، پس كانالهاي مهارت ارتباطي ما متفاوت است ، ما از اين كانالها در چه مواقعي به چه مقدار زماني و به چه شكلي ميخواهيم استفاده كنيم ؟ برميگردد به من و شما كه طرف مقابل من هستيد ، آيا نگاه زيباي معصومانه يك كودك در آغوش مادر در موقع نوشيدن شير با نگاه گرم و صميمانه يك پدر بصورت فرزندش كه خورد سال شده خودش و دست نيازش را با اين نگاه ميرساند، با نگاه يك معلم به شاگرد يكي است ؟ از يك بُعد فيزيكي برخوردار است ؟ هرچند كه ارگان آن فقط يك چشم است ، ولي معاني كه از اين نگاه ميخواهيم بدهيم . خيلي متفاوت است ، پس در نگاه ما يك معني ميخواهيم بدهيم و يك معني دريافت كنيم ، شما به بنده زنگ ميزنيد من در اوج خستگي هستم . شما خبر از اين

ص: 14062

طرف گوشي من نداري گوشي را كه برميدارم با خستگي ميگويم الو شما ميگويي خسته اي ؟ سريع قيافه خود را عوض ميكنم ، كلامم را تغيير ميدهم چون نمي خواهم شما را با اين خستگي خود درگير كنم ، و بعضي وقتها هم ميگويم آره ، چون احساس ميكنم ميخواهم با كسي درد و دل كنم . پس اين كانالهاي ارتباطي علاوه بر اينكه از اين دو فرد دهنده و گيرنده استفاده ميكند ، از معاني آن ، خودِ زمان و موقعيت هم شرط است ، حواسمان باشد گاهي در يك محدوده زماني خيلي تحت فشار ميگويم فقط ميخواستم بگويم : سلام ، خوبي ، يعني زمان نقش داشت ، نوع حس من با زبان بيان شد ، با زمان بيان شد ، با گيرنده درگير شد ، اين را هم بگويم كه در يك مهارت ارتباطي ، ابعاد مختلف را ما مي بينيم ، ميگويم : فلاني يك جمله اي را گفت ولي انگار يك نيش توي حرفهايش بود. شما اين را به من ميگوييد . من رد ميكنم، من اين را نمي گويم شما تأييد مي كنيد ، پس حس من اين را ميرساند .

من اول برنامه عزت نفس را گفتم، يعني اگر من توسعه نفس داشته باشم اگر يك درخت پرباري باشم كه نهايت تواضع را در خود جا داده باشم ، اينقدر سريع و محدود حرفها را معني بد نمي كنم، اما گاهي فشارها ، تجارت و ظرفيتها به ما محدود نگري ميدهد ، اين خوب نيست ، بخصوص من اين را به خود و ديگران سفارش ميكنم

ص: 14063

اگر از افرادي هستيم كه تصميم گيرنده ايم حالا ميخواهد معلم باشيم ، در يك پستي باشيم ، حتي ميخواهد تصميم گيرنده براي زندگي خود باشيم ، بايد بيش از آنچه فكر ميكنيم توسعه بينش داشته باشيم . هرچه عميق بينديشيم ، عميق تر تصميم ميگيريم . هرچه توسعه گرفته تر باشيم يعني نظرات مختلف داشته باشيم . حضرت علي (ع) ميفرمايند : نظرها را بگيريد، تحويل بدهيد ، بعد از بين اينها قشنگ و زيبا را انتخاب كنيد . يعني ميخواهد بگويد : مردم بسته نگر نباشيد ، نظرات متفاوت بشنويد حالا اين در بحث مهارتها هم خيلي نقش دارد .

ببينيد من حتما حساسيت به اين موضوع نشان ميدهم كه ما هيچوقت نه در اين برنامه و نه در هيچ برنامه اي كه بعنوان يك رسانه عمومي مخاطب دارد ، نبايد تعصبات خاص جنسيتي داشته باشيم ، ما ميخواهيم به تفاوتها انديشه كنيم و براساس تفاوتها راهكارهاي درست را بفهميم و بگوييم اينكه حس زنانه من اين را ميگويد يا حس مردانه من اين را ميگويد، بعنوان اينكه بخواهيم از يك اعمال قدرت استفاده بكنيم اين كار درستي نيست. اما نه ، اگر حس زنانه و مادرانه من اين را ميگويد . چون مدتها با تو زندگي كرده ام ، ديگر ميدانم وقتي چشمهاي تو غمگين است چه موقعي است، وقتي برق شادي در چشمهاي توست چه عكس العملي نشان ميدهي ، ميدانم وقتي ميخواهي من ناراحت نشوم غم و غصه هاي خود را چگونه پنهان ميكني ، اين خيلي قشنگ است ، اين توضيح را خدمت عزيزان داشته باشيم ، الان يادم

ص: 14064

آمد كه موردي را بعنوان مثال عرض كنم ، يكي از شيوه هايي كه من و همكاران مصداق قرار ميدهيم . مراجع نوع آمدنش به اتاق مشاوره و نوع نشستنش روي صندلي و نوع انتخاب صندلي كنار همسر ، براي ما همه يك علائمي را در خصوص ارتباط اين دونفر ميگويد . پس من كه يك لحظه اينها آمده اند و دارم ميفمم چه جوري اينها نشسته اند . پس خبر از چه چيزي ميدهد ؟ لطفا خانمها و آقايان ، پدران و مادران ، زن و شوهرهاي عزيز با هم صادقانه برخورد كند . مثلا وقتي افراد وارد ميشوند هركسي اگر فقط ميخواهد حرف خود را بگويد و حتي فرار ميكند ازاين جريان نوع نشستن او بگونه اي است كه ميخواهد خود را به مشاور نزديك كند . اگر از مشاور فراري است ، يك گوشه اي مي نشيند كه كمتر از او سوال شود . حالا اميدوارم من و همكاران خودم كمك كنيم كه رابطه هاي خوبي بين زن و شوهر ، اعضاء خانواده و جامعه خود داشته باشيم .

88-04-22

سوال - انواع وسايل ، ابزار و مهارتهاي ارتباطي در ارتباطات انساني چه چيزهايي است ؟

پاسخ - من فكر ميكنم ابتدا قداست ببخشم به بحثمان از يك جمله زيبا و كلمات زيباي علي (ع) و بگويم مهارت به چه شيوه هايي است . در يك بحث مهارتي هم بايد فرد مورد نظر را در نظر بگيريم و هم نوع ارتباط را و هم فردي كه ميخواهد اين ارتباط را برقرار كند . حضرت علي (ع) ميفرمايند كه ارتباط بر چهار نوع

ص: 14065

تقسيم ميشود : ارتباط يا در واقع نزديك شدن كه يك انتخاب در اين ارتباط نقش دارد ، اينكه زن و شوهر ارتباط شان برچه اساسي باشد ميفرمايند : براساس كمال رشد و در واقع نردباني براي صعود همديگر قرار گرفتن ، كه به طبع ، به نوع انتخابي كه فرد از ابتدا انجام داده برميگردد ، اين انتخاب را واقعا به نوعي قرار بدهد كه راه كمال و سعادت را در اين مسير داشته باشد ، حضرت علي (ع) خودشان بعنوان يك فرد ، موقعي كه مورد سوال واقع ميشوند از طرف پيامبر و از او ميپرسند كه فاطمه را چگونه يافتي ؟ ايشان مطرح ميكنند كه فاطمه براي من زني است كه در واقع زيباترين و بهترين كمك در راه رسيدن به خدا است ، يعني همان كمال ، كه اگر گوينده اي كه همين حديث را ميگويد مي بينيم كه بعنوان يك نمونه در زندگي خودش است ، لذا ايشان ميفرمايند كه زن و شوهر روابطشان و ارتباطشان بايد بر اساس كمال و رشد باشد ، پدر و مادر با فرزندانشان بايد بر اساس و استواري اين ارتباط بر ايثار و گذشت و اغماض باشد كه خوب به طبع ، اگر يك پدر و مادر گذشت لازم را در تربيت فرزندانشان داشته باشند ، اين آموزش غير مستقيم را به فرزندان خواهند داشت ، ارتباط فرزندان با پدر و مادر بايد براساس احسان باشد ، اين آيه اي است كه همه ما شنيده ايم و بالوالدين احسانا كه خوب حالا احسان معاني متفاوتي دارد ، يكي از آن معاني اش را من

ص: 14066

اينجا عرض مي كنم يعني خواسته اي كه فرد دارد ، در درونش است بيان نمي كند ، فرد مقابل اين احساس را بكند كه اين خواسته بايد برآورده شود و برود براي او انجام بدهد ، نه اينكه خداي نكرده بگذاريم او بگويد يا اگر هم گفت با منتي خداي نكرده همراه باشد، احسان يعني آن چيزي كه من احساس كنم فرد نيازش است و قبل از بيانش به او برسانم يعني فرزندان بايد با اين شكل با فرزندان ارتباط داشته باشند ، در نهايت قسمت چهارم را حضرت علي (ع) ميفرمايند كه فرزندان با هم ، خواهر و برادر ها با هم ، اساس و استوار ارتباطشان بايد بر اساس انصاف باشد ، در يك جمله اين انصاف هم با تربيت پدر و مادر با فرزندان است كه به فرزندان ميرسد . اگر پدر و مادري شيوه هاي نادرست ارتباطي را با فرزندان داشته باشند ، آنها را مورد تبعيض قرار بدهند ، مقايسه بكنند ، فرصت كمتري را براي ارتباطات عاطفي يا نيازهاي بچه ها بگذارند ، خود بخود اين انتقال ارتباط عاطفي با فرزندان در بين همديگر قرار ميگيرد ، پدر و مادري كه اين تبعيض و مقايسه را در بين فرزندان داشته اند ، حالا كه فرزندان خودشان به يك ثمري ميرسند ، گويا در آن ميداني ميتوانند قرار بگيرند كه تسويه حساب بايد صورت بگيرد ، و باز متأسفم كه بايد بگويم خيلي از ما خواهر و برادرها در دوران كودكي و نوجواني شايد توانسته ايم همديگر را بپذيريم، ولي بعد از يك مدتي كه از سن مان ميگذرد،

ص: 14067

آن اثرات رفتاري قبل و نوساناتي كه در تغيير اين زندگي در سيرش و در ادامه اش اتفاق مي افتد ، برادران و خواهران خوبي با هم نيستيم ، كه اين انصاف گمشده و بايد پيدايش بكنيم و اصول را بر آن قرار بدهيم .

سوال - ويژگي هاي خانواده متعادل را در سايه همين مهارتهاي ارتباطي بگوييد ؟

پاسخ - اگر اجازه بدهيد قبل از اينكه به اين موضوع بپردازم يك اشاره به ساختار ارتباط بكنم . ارتباط در واقع يك پيام دهنده ، يك گيرنده پيام و يك مسيري است كه بين اين دوتا برقرار ميشود ، حالا اين مسير چه پيامي را انتقال ميدهد ، پس من كه پيام را ميدهم ، چه پيامي ميدهم ، با چه واژگان و با چه حسي اين پيام را ميدهم ، از چه مسير ارتباطي اين پيام را ارسال ميكنم ، طرف مقابل من با چه شكل و با چه حسي اين پيام را ميگيرد ، و در چه مقطع زماني و سني و جنسيتي است، به همين دليل شما دست گذاشتيد به يك موضوعي به عنوان ارتباط ، كه خيلي گسترده بايد به آن پرداخته شود . چيزي كه خيلي راحت ما يك قالبي برايش ميزنيم يك ساختار و غير قابل تطبيق و باصطلاح انعطاف است و اين ميشود كه الان مي بينيد ، يك مقدار خيلي زيادي از هم فاصله مي گيريم . من حرفي را ميخواهم به شما بزنم ، خيلي هم دوستتان دارم اما ميترسم كه چگونه بزنم و نمي دانم بايد از چه شيوه هايي استفاده كنم و حس طرف

ص: 14068

مقابلم را هم دريافت نمي كنم ، بخاطر همين نمي توانم اين جمله را به هرشكلي بگويم لذا سكوت مي كنم و آيا واقعا با اين سكوت ما ميتوانيم اين ارتباط را برقراركنيم ؟ بخاطرهمين من ناچارم اشاره بكنم كه گاهي من پيام دهنده ، مادر هستم ، گاهي همسر هستم، گاهي معلم و استاد و نقش تعليم يا به اصطلاح الگو دادن دارم و گاهي بصورت غير مستقيم ميخواهم پيام را برسانم ، گاهي بصورت مستقيم و غير مستقيم با الفاظ ، گاهي فقط با دستانم . مثلا گاهي شما ميگوييد كه من خودم بعنوان يك مشاور تقريبا مشاوره مكالمه را خيلي قبول ندارم . اسمش را راهنمايي ميگذارم ، علت آن هم اين است كه مشاوره بايد چهره به چهره باشد . من از نگاه شما و شما از نگاه من يك سري چيزها را دريافت كنيم . بهمين دليل در مهارت همه چيز يك انسان در دادن آن پيام و در واقع نوع ارسال مهم است ، من الان خيلي خوشحال هستم . دوست دارم همين الان خوشحالي ام را با شما تماس بگيرم به اصطلاح انتقال بدهم . خبرندارم آن طرف خط چيست . و اگر يك بازخورد مطابق ديدگاهم تحويل نگيرم ، مطابق انتظارم ميگويم چرا اين اينجوري شد ؟ و جالب است كه مي گويم چرا؟ نمي گويم چگونه شد كه چنين شد . نمي گويم من در اين پيام مهم بودم يعني من توجه نكردم و اين زمان ، زمان انتقال پيام بود يا نه ؟ ميگويم چرا اينجوري برخورد كرد ؟ يعني هميشه ديگري را متهم ميكنم

ص: 14069

، و اين اتهام زدن به طرف مقابل ، من را ازآن اشتباهم دور ميكند ولي اگر نشستم . فكر كردم كه آيا الان وقت پيام كلامي است ؟ شما بعضي وقتها فرزندتان، بچه كوچكي را داريد رد مي شويد يا در خيابان اصلا نزديكي و قرابتي با او نداريد ولي يك كار قشنگ يا يك جمله كوچكي را ادا ميكند يك دفعه دستت را بر سرش ميكشي ، همان لرزشي كه بر موهاي او اتفاق مي افتد و يك حسي كه او سرش را بالا مي گيرد و يك نگاه و يك لبخند رد و بدل ميشود، اين يعني رابطه ،يعني انتقال عاطفه بين من و تو، به همين دليل هم فكر مي كنم چند تا نكته خيلي مهم را در يك مهارت ارتباطي بايد بدانيم . اينكه من كه هستم ؟ در چه موضعي هستم ؟ چه چيزي را به عنوان پيام ميخواهم بفرستم ؟ و با چه ابزاري ؟با پيام تلفني من ، پيام نوشتاري من ، دادن يك شاخه گل ، اينها همه مهم است و آن كسي كه ميخواهد پيام مرا دريافت كند ، چه كسي است ؟ و چه جور ميخواهد دريافت كند ؟ اينها حالا ديگر همه تمام شد و حالا هم دوره امتحانات تمام شد هم دوره كنكور ، خيلي راحت خانواده كه مدتها در اضطراب اين امتحانات خصوصا در كنكور بوده اند ، اين نميداند حالا اين كه دارد مي آيد دهها برابر با خودش اضطراب مي آورد ، لذا بلافاصله بر ميگردد و ميپرسد چكار كردي ؟ به نظر من بزرگترين توهين اين است كه

ص: 14070

به يك فردي كه از امتحان بر ميگردد بگوييم چكاركردي ؟ او همه تلاشش را كرده ، همه ي هم و غم خود را كه شما هم كمك كردي بروز داده ، الان وقتش نيست بايد اجازه بدهيم و بگوييم : سلام ، آمدي خسته نباشي، اميدوارم يك آرامشي در تو ايجاد شده باشد ، من الان چه كاري ميتوانم براي تو بكنم ، از او بخواهيد كه برايش كاري بكنيد ، نه به او بگوييد كه او چه كاري بكند و يا اصلا نه اينكه خيلي بي تفاوت گويا هيچ اتفاقي نيفتاده ، اينكه برخورد كنيم و بگوييم من مثل تو ميخواهم حس تو را بفهمم ، اينجوري اين ارتباط شايد هيچ ارتباط كلامي هم اتفاق نيفتد ، يك ليوان آب خنك، يا يك چاي داغ در زمستان سرد يا يك نگاه پر از عاطفه ، دستت درد نكند ، خسته نباشي ، ما اينها را بايد آموزش ببينيم . زورقي كه ما از زندگاني براي خود درست كرده ايم و قايقي كه ميخواهيم بيندازيم در درياي مواج زندگي و دو پارو به دست زن و شوهر و يا در واقع خانواده ميدهيم چه اطلاعاتي دارند ؟

سوال – چكار كنيم سوء تفاهم ها را كم كنيم و كاهش بدهيم ؟

پاسخ - خيلي از بگو مگوها ، دعواها و سوء تفاهم ها از همين عدم اطلاعات است كه اتفاق مي افتد آيا ما ميتوانيم به خودمون اين اطلاع را بدهيم كه چون من شما را نمي شناسم و الان دارم ميگويم : خسته نباشيد و شما اين جملاتي را كه الان داريد ميگوييد

ص: 14071

، به من بر مي گردانيد ، تقصير طرف مقابل است . ما بايد اينها را به خودمان بر گردانيم . يكي از آن بحث هاي مهارتي كه اگر فرصتي بشود من به آن ميپردازم ، بحث عزت نفس است . ما چقدر خودمان خودمان را قبول داريم كه توانايي در بروز مهارتهاي ارتباطي داريم.

4 - بين مراجعه كنندگان موردي را داشتيد كه بيايند و بگويند كه من سعي ميكنم محبتم را به فرزندم يا همسرم ابراز كنم، ولي نميدانم چرا همسرم اين محبت را نميفهمد ، چرا درك نميكند ،بعد از همسرش سوال مي كنيم كه ايشان به شما محبت نميكند ، ميگويد نه چه محبتي ، اينجا مشكل چيست ؟

نكته خوبي را به عنوان يك نمونه گفتيد . اتفاقا خيلي زياد مراجعه ميكنند ، متناسب با تعداد مراجعه كنندگان در هفته و ماه فراوان وجود دارد . منتهي من نمي گويم مهارت ارتباطي ، خيلي چكيده بخواهم توضيح دهم، اين به دليل عدم مهارتهاي زندگي است كه يكي از مهارتهاي زندگي ، مهارت ارتباطي است، مثلا به دليل تفاوتهايي كه بين زن و مرد است خانمها توانايي كلامشان بعنوان سياقي كلام از آقايان بيشترتر هستند . ان بدليل تفاوتي كه خدا در درونشان قرار داده است . لا يكلف اله نفسا ، آنكه دادم از تو ميخواهم، به منِ زن توانايي راحت بيان كردن كلام و توانايي فراواني خزانه لغات داده است تا بتوانم با كودكم ارتباط برقرار كنم .علم گفته در دوران بارداري هرچه مادر با جنين ارتباط برقرار كند ، هوش شناختي او و نه هوش هيجاني و اجتماعي

ص: 14072

او بالا ميرود. چرا اين را ميگويند ؟ چون خانم ، مادر و زن ميتواند از قدرت بيشتر كلامي استفاده كند ، اما اين متاسفانه به يك جايي ميرسد كه من نمونه آنرا در روز گذشته داشتم كه چهارمين جلسه آنها بود كه حالا خوشبختانه با يك شادي از اتاق من بيرون رفتند، اينكه اصل مطلب اين بود كه اينها بلد نبودند با هم صحبت كنند ، وقتي به آقا ميگفتيم كه شما چرا ابراز محبت نمي كنيد ؟ شما كه اينقدر به خانم علاقمند هستيد چرا اظهار نمي كنيد ؟ جمله شان اين بود كه اگر من اين همه زحمت ميكشم براي چه كسي مي كشم ؟ اين همه خواسته هاي اين خانواده را برآورده ميكنم به چه دليلي اين كار را مي كنم ؟ خانم ميگويد : من به عنوان يك زن ، همانطور كه خودم از هيجان كلامي استفاده مي كنم و از ارتباط كلامي استفاده ميكنم ، من يك بار نشنيدم كه شما به من بروز بدهي و مثلا يك بار به من بگويد : دوست دارم ، ياد حديث پيامبر(ص) افتادم كه ايشان اتفاقا فقط سفارش به آقايان دارد كه اني احبكِ ، اينكه من دوستت دارم را به همسرت بگو ، ادامه حديث ميگويد : اين تا ابد از قلبش بيرون نمي رود ، يعني اگر اين زمزمه هاي محبت آميز در زندگي اتفاق بيافتد تا آخر عمر از يادش نميرود . متأسفانه اين انحرافات و گريزهايي كه در زندگي اتفاق مي افتد كه گاهي به طلاق عاطفي و گاهي هم به طلاق ثبتي ميكشد ، اينها را اگر

ص: 14073

ريشه يابي بكنيم بدليل عدم مهارتهاي زندگي و به تبع آن مهارت كلامي و ارتباطي است .

سوال – بازهم من ميخواهم برگردم به بحث مشاوره و كساني كه به شما مراجعه ميكنند و پاسخ - مسائلشان را مطرح ميكنند چون اين تجربه ها نظايرش در خانواده ها زياد است، شايد مراجعه نمي كنند و نميدانند ، اگر حضور ذهن داريد بازهم از اين مسائلي كه فكر ميكنيد نسبت به خانواده ها رايج تر است برايمان مطرح بكنيد كه به چه نتيجه اي رسيديد و چه راهكاري شما ارائه كرديده؟

اولين نكته اي كه گفتيد به آن ميپردازم . اينكه گفتيد : در خانواده ها اتفاق مي افتد و گاهي مراجعه ميكنند و گاهي مراجعه نمي كنند . اين را من نميدانم بايد چگونه اين حس را در خانواده ها ايجاد كرد كه براي هر كاري بايد به كارشناس آن مراجعه كنند. ما اساتيد بزرگواري داريم كه خيلي از بنده گوي سبقت را ربوده و تجربه فراواني دارند و خودم بعنوان يك استاد به آنها نگاه ميكنم و همانطور كه ما به يك دندانپزشك ميخواهيم مراجعه كنيم بهترينش را انتخاب ميكنيم يا يك چشم پزشك، از مشاورين در طول زندگي مان استفاده كنيم . اما اگر بخواهيم بصورت پيشگيري باشد كه اينها كمتر در جامعه خود را نشان دهد ، استفاده از مشاوره ازدواج است يك جلسه يا دو جلسه ، سير خواستگاري اتفاق مي افتد حالا البته در اين ارتباط هم حرف دارم كه خواستگاري بصورت سنتي اتفاق بيفتد يا بصورت آشنايي قبل از اينكه خانواده ها اطلاع داشته باشند ، اتفاق بيفتد و

ص: 14074

مواردي كه الان جاي بحثش نيست . اگر فرصتي شد يك برنامه جداگانه به آن ميپردازيم . حالا هر مدلي كه اين ازدواج اتفاق مي افتد چند جلسه اي كه يك دختر و پسر براي شناخت و آگاهي يكديگر به صورتهاي مختلف قرار ميدهند ، در محيط خانه يا بيرون، صحبت مي كنند تا شناخت لازم را از همديگر پيدا بكنند ، اينها مگر چند بار ازدواج كرده اند؟ چند بار تجربه انتخاب داشته اند؟ يك انتخاب خوب زماني اتفاق مي افتد كه طرف ، 1- علم آن موضوع را كه ميخواهد انتخاب كند به خوبي داشته باشد ، دو - گزينه هاي متفاوت را در اختيار داشته باشد ، سه- اختيار انتخاب داشته باشد . ما با اين سه گزينه و اين سه مسئله يك انتخاب خوب را بايد قرار بدهيم . به همين دليل طرف نمي تواند چون گزينه هاي متعدد را در زندگي اش تجربه نكرده است و يكبار ميخواهد ازدواج كند ، باز هم نه از دوستش كه او هم يك بار فقط ازدواج كرده است نه حالا حداكثر از كسي كه يك بار هم شكست در زندگي اش داشته و مجدد ازدواج كرده ، از آن كسي كه كارشناس اين جريان است از او كمك بخواهد و بگويد : من ميخواهم اين انتخاب را انجام بدهم ، تا به حال هم اتفاق نيفتاده و براي اولين بار ميخواهم ازدواج كنم ، و به همين دليل كمكم كن . چكار بايد بكنم ؟ يك مشاور از نظر اطلاعات به او كتابهايي را معرفي ميكند . راهكارها و شيوه هاي پرسش و

ص: 14075

پاسخ و راهكارها و شيوه هاي به محك كشيدن رفتار . چون گاهي وقتها كليشه اي و نقش بازيگري در مسئله ارتباطات ميتواند اتفاق بيفتد ، شيوه هاي مختلف براي شناخت يگديگر را يك مشاور ميگويد و همه اينها به فرد كمك ميكند تا بتواند انتخاب كند و حالا كه انتخاب كرد ، تازه مرحله بعدي مشاوره اتفاق مي افتد ، دختر و پسري كه انتخاب كرده اند ، يعني در يك مسيري رفته اند كه ميخواهند انتخاب كنند ، باز مجددا نياز به مشاوره ازدواج دارند ، كه با يك يا دوجلسه مشاور ميتواند برسد به اينكه شخصيتها شناخته شده است و يا براحتي شناخته ميشود و گاهي وقتها هم نياز به يك سري تستها دارد ، نميخواهم بگويم هركه اين كارها را نكرده ، زندگي ناموفق دارد و نميخواهم بگويم هركه اين كارها را كرده ، صد در صد زندگي اش تضمين است ، اما اين را هم ميتوان اعتراف كنم كه حتما مشاورين بهترين ياور شما در انتخاب درست و صحيح ميتوانند باشند.

سوال - لطفا به مواردي مشاوره بكنيد كه خدمت شما آمدن و مشاوره گرفته اند آيا موردي بوده پاسخ - كه شما به عكس هميشه كه ما سعي در پيوند دادن داريم، شما بگوييد بعنوان يك كارشناس و صاحب نظر تشخيص من اين است كه شما نبايد ازدواج كنيد ؟

معمولا ما مشاورين معتقديم كه بهترين و خوب ترين كاري كه يك مشاور ميتواند براي مراجعين خود انجام دهد ، نگرش او را بسط و گسترش دهد و يا اگر لازم باشد نگرش او را تغيير دهد. هيچوقت در

ص: 14076

اختيار تصميم او ما خودمان را قرار نمي دهيم ، برو تو اين را انتخاب كن يا برو اين را پس بده ، اصلا بايد نگرش را تغيير دهيم و گاهي من از اين الفاظ بكار ميبرم ، ميگويم كه من كوچه هاي زندگي ات را دارم نشان ميدهم ، چراغش را هم روشن كردم ، كوچه پس كوچه هايش را ديگر برو ، خودت ببين ، ميتواني بروي .ببيني برگردي و ميتواني انتخاب بكني ، ولي اين كوچه ها را من توانستم به تو نشان دهم ، اين كوچه ها هم از آن اطلاعاتي است كه او ميدهد ، يعني اگر يك مراجعه كننده صداقت در گفته هايش نداشته باشد در رساندن مشاور به آن اطلاعات لازم ، من هم ناتوان هستم ، حالا بعنوان نمونه ، مراجعي را من داشتم . خانمي بود كه از دانشجويان خودم بود و با او مشاوره ميكردم، فردي را انتخاب كرده بود كه آقا قبول نميكرد ، معتقد بود مگر من بيمارم ، مگر رواني هستم كه بايد مشاوره بروم ، درست عين همين را هفته قبلش من به عكسش داشتم ؛ مراجعه كننده آقا بودند و دو سه مورد هم قبلا براي مشاوره به من مراجعه كرده بودند . حالا موردشان كه باز به مرحله تصميم گيري رسيده بود، مي گفتند : من هركاري ميكنم اين خانم راضي نميشود بيايد ، مي گويد : شما مشكل داريد برويد ، مي خواهم بگويم نگاه كنيد چه خانم چه آقا به اين مسئله ميتواند مثبت يا منفي باشد ، عزيزان من ، اين يادمان باشد همانطور كه همه

ص: 14077

ما نياز داريم براي درمان ناراحتي ها و مشكلات جسمي خود كمك بگيريم ، اين هم يك مشكل فكري ، روحي و رواني است و ما نياز داريم كه كمك بگيريم ، مشاورين ما يا روان شناسان باليني ما ميخواهند به ما كمك بكنند در اين تعادل روحي كه در يك انتخاب ميخواهد اتفاق بيافتد چه كاري بايد بكنيم ؟ اين دليل نيست كه من تعادل ندارم . ميخواهيم بگوييم : زندگي متعادل زماني تشكيل ميشود كه اين تعادل ، از ابتداي تشكيل بين هردو بعنوان يك شكل قرار دادي، اتفاق بيافتد و بعد انتخاب بكنيم .

سوال - ريشه اين مخالفت با مشاوره در چيست ؟

پاسخ - تعبير و تعريف غلط از مشاوره ، شايد من مشاور هم مقصر هستم . من بخصوص چون موقعيت كاري ام ايجاب مي كند . الان ما حدود صدو چهل و پنج تا صدو پنجاه مراكز مشاوره در آموزش و پرورش در انجمن اولياء و مربيان دارد ، بهزيستي دارد ، سازمان ملي جوانان دارد ، خصوصي دارد ، الان خيلي خوب شده ، خيلي نگرشها تغيير كرده است . اتفاقا ببينيد ما اگر هيچ مشكلي نداشته باشيم و برويم براي پيشگيري اتفاقاتي كه امكان دارد بيفتد آن تازه مشاوره ميشود اما اگر مشكلي اتفاق افتاد و من بروم بگويم چه بكنم ؟ اين ميشود يك سري راهنمايي . حالا بحث روانكاويي بماند كه در بحث ما نيست ولي عرض بنده اين است كه ما بايد نگاه خود را تغيير دهيم . من ميخواهم يك كفش بخرم از چهارنفر كمك ميگيرم ، وقتي ميخواهم يك خانه اي

ص: 14078

را بخرم از مشاوره املاك فراوان استفاده ميكنم ، خانه زندگي ام را ميخواهم بسازم كه بقول آيات و روايات بخصوص آيه قرآن در سوره روم آيه بيست و يك ميگويد : لتسكنو اليها مودةَ و رحمة . نمي گويد : عندها ، در درون هم برويد . به طرف اين آرامش با انتخاب هم . آيا ما نبايد از مشاورين استفاده بكنيم ، مشاوريني كه در بطن جريان هستند نه ديدگاههاي فقط سنتي و تجربي ، هم تخصص هم تجربه ، هم آشنايي با آن فرهنگي كه ما با آن زندگي مي كنيم.

سوال - ما وقتي صحبت از مشاوره ميكنيم اغلب خانواده ها فكر ميكنند اين مشاوره يعني مشاوره براي ازدواج ، براي شما پيش آمده كه بين مراجعه كنندگان تان مادري دست دخترش را بگيرد بياورد براي مشاوره يا پدري دست فرزند پسرش را بگيرد و بياورد براي مشاوره ؟

پاسخ - بعنوان مقدمه بگويم . چون يك مقدار زيادي فاصله مي افتد ميان پدران و مادران در اثر بزرگ شدن فرزندان، مثل جواني و نوجواني، همين رشد كردن دختران و پسران كه توانايي علمي بيشتري پيدا مي كنند ، تجاربي نسبت به سنشان پيدا ميكنند و گاهي ما خانواده ها نمي رويم دنبال اينكه چه جوري بچه هايمان دارند رشد ميكنند ، ما هم با آنها بايد بزرگ بشويم و باز به جمله زيباي پيامبر اكرم (ص) اشاره ميكنم كه مضمون آن اين است كه اگر ميخواهي فرزندانت خوب بزرگ شوند تو كوچك شو يعني ما هرچه جلو برويم و با فرزندانمان همانند سازي بكنيم ، آنها باور كنند كه مثل

ص: 14079

آنها فكر ميكنيم ، ميتوانيم آنها را وادار كنيم كه البته شايد وادار كلمه درستي نباشد، بصورت غير مستقيم آنها را بطرف خودمان بياوريم . چيزي كه شما به آن اشاره كرديد ، دردي است كه بعنوان فاجعه بايد به آن نگاه كنيم ، اينكه گسست نسلها در حال اتفاق افتادن است ، اينكه خانواده ها از فرزندانشان فاصله فكري مي گيرند ، اينكه فرزندان بيشتر به همسالان، همراهان و دوستان خود دارند اكتفا ميكنند ، اينكه آن نسلهاي قبل كه با مادر بزرگها و پدربزرگها مرتبط ميشدند ، شايد كمتر دارد اتفاق مي افتد ، بخاطر همين خيلي مراجعه كننده داشتم كه گاهي مادري يا پدري و يا هر دو با هم مراجعه كرده اند در مسائل فرزندانشان دچار مشكل هستند ، خانواده چيز ديگري ميگويد و فرزند چيز ديگر. همسري كه پسر يا دختر انتخاب ميكند آن نيست كه با معيارهاي پدر يا مادر جور باشد و به عكس فرزندي مراجعه مي كند و مشكلي با خانواده اش دارد و نميتواند حرف خود را بزند و من ميتوانم يك پل ارتباطي باشم ، يك چنين مواردي هم دارم ، بعنوان نمونه اگر بخواهم اشاره كنم بيشتر در مسئله ازدواجشان است كه اين عدم تفاهم را با يكديگر دارند و يك سري رفتارها و كارهاي حضور در محيط هاي اجتماعي كه تفاوت سني درآنها ديده ميشود . ببينيد باز هم شما داريد ميفرماييد كه بحث ازدواج وجود دارد خواهش ميكنم همين الان در اين فرصتي كه دست داده به خانواده ها بگوييد و از زبان شما بشنوند بهتر است علي الخصوص در دوران بلوغ

ص: 14080

بچه ها اين ارتباط خيلي تيره و تار ميشود، اتفاقات عجيبي رخ ميدهد پدرها و مادرها در ذهن بچه ها مثل يك دشمن ميشوند كه شما بهترازمن ميدانيد و اشراف داريد در اين قضيه . شايد همان موقع زمانش باشد كه مادري دست فرزندش را بگيرد و نزد شما بياورد.

خوشبختانه در مقطع تحصيلي دبيرستان ما مشاوريني را داريم كه از همين جا اين خواهش را از همكاران خوب خودم دارم كه توانايي علمي آنها با تجربه اي كه بدست مي آورند با رعايت اصول قوانين يك مشاور كه يكي از آنها رازداري است ، سعي كنند نقش خوبي براي نوجوانان دانش آموز داشته باشند ، يعني همانهايي كه در آن بحران هويت يابي دچار مشكل هستند و همين ممكن است باعث شود يك مقدار از خانواده ها فاصله بگيرند و گرايش به همسالان خود داشته باشند . اين يك موردي است كه خيلي خوب ميتواند اتفاق بيفتد و خانواده ها خيلي خوب ميتوانند از مشاورين مدرسه كمك بگيرند و بپرسند در ارتباط با بلوغ نوجوان خود ، ما الان بايد چكاري بكنيم ؟ ببينيد بچه ها در سنين قبل از بلوغ خيلي با پدر و مادر صحبت ميكنند . خيلي سوال ميكنند و كنكاش ميكنند ولي يكباره اين ارتباط قطع ميشود ، چرا ، بارها شده سوال كرده و جواب نگرفته ، بارها شده سوال كرده و محكوم شده ، اين سوالها چي است كه تو مي كني ، بارها شده حرف زده و اظهارنظر كرده گفتيم : حالا تو بزرگ شدي فكر ميكني چيزي سرت ميشود ، نظر ميدهي ؟ يعني من بيشتر

ص: 14081

مي فهمم و تو نمي فهمي ، اين گونه پاسخ گفتن كجا نتيجه ميگيرد ، در همسالان خود مي بيند هر چه نظر ميدهد و حرف مي زند همه همديگر را تأييد ميكنند ، همه براي شنيدن همديگر وقت ميگذارند اما از پدر و مادر خبري نيست ، اينجا اجازه بدهيد نه بعنوان يك مشاور بلكه يك مادر عرض كنم ، اعتقاد بنده اين است كه عزيزان بيننده همراه با رشد بچه هايمان بيايد اطلاعات خود را بالا ببريم ، بيايد بدانيم در دوران نوجواني هورمون پرخاشگري تا يك حدودي تأييد شده كه هست و به اصطلاح خودمان همان هورمون جنسي كه متاسفانه به آن با ديد منفي نگاه مي كنيم و توانايي برخورد درست نداريم ، و ناموزون شدن اندام و اعضاء آنها كه يكباره به يك شكل ناموزون رشد ميكند و بعدأ درست ميشود و از همه بدتر اينكه من كيستم و چيستم يعني بحران هويت يابي آنها دچار مشكل ميشود ، ما بايد خود را بالا ببريم او كه در يك سرگرداني سير ميكند ، ما بايد اطلاعات خود را بالا ببريم ، نگاههاي ما ، صحبتهاي ما ، كنترلهاي ما بصورت محبت آميز و بخصوص كنترلها بصورت غير مستقيم باشد . شخصيت آنها را زير سوال نبريم كه همه اينها را ما ميتوانيم در اطلاعات بدست بياوريم . هر چند گاهي هم به اتاقهاي مشاوره مراكز در هر جايي سر بزنيم و بگوييم كمكمان كنيد و اينجا پيشگيري از فاجعه اي است بنام گسست نسلها كه عرض كردم گاهي در خانواده ها بشدت كنترل و گاهي رها مي كنند ، همان

ص: 14082

چيزي كه شما جزء بحث ما قرار ميدهيد يعني خانواده نامتعادل و آشفته .

سوال- تاريخ مراجعه بعدي بعد از مراجعه اول را در مراكز مشاوره چه چيزي تعيين ميكند؟

پاسخ - سير مسئله كه با ما مطرح ميشود ، گاهي بايد يك سري كارها و برنامه ها و تست ها را انجام بدهند كه بايد فرصتي به آنها داده شود . امكان دارد بگوييم : يك ماه ديگر يا دو ماه ديگر ، گاهي فرد مي آيد و ميگويد : من فقط ميخواهم هفته اي يكبار يا دو هفته يكبار بيايم و مسائل و مشكلات خود را از شما بپرسم ، كه البته من از همينجا از مراجعين خود عذر خواهي ميكنم كه احتمال دارد گاهي زمان طولاني تري هم داده شود ولي اين حقش است كه او هرزماني ميخواهد من وقت را در اختيار او بگذارم ، مگر اينكه احساس كنم اين زمان كم ، او را به آن نتيجه و راهكاري كه ميخواهد نمي رساند .

با توجه به اينكه اين برنامه به تازگي شروع شده ، براي دست اندركاران آن آرزوي توفيق دارم و از خانواده هاي محترم و بييندگان عزيز استدعا دارم ابتدا سعي كنيم برنامه دو جانبه باشد . هرچند گاهي اگر برايشان امكان دارد سوالاتي را داشته باشند كه ما بدانيم روند كار به چه شكلي پيش ميرود . سوال كردن ما را به محك ميرساند كه چكار داريم مي كنيم و مسير را به چه شكلي بايد داشته باشيم و در آخر به آيه قرآن اشاره ميكنم كه همانطور كه گفتم آيات فراواني در ارتباط با خانواده

ص: 14083

وجود دارد كه اميدوارم استفاده بكنيم . از آيه زيباي بيست و يك سوره روم كه در انتخاب همسر با كمك مشاورين ، لتسكو اليها مودة و رحمه بهترين انتخاب را داشته باشيم ولي يادمان باشد كه مودة يعني بروز عاطفه ، مودة يعني به زبان آوردن احساسات مان كه انشاءاله زندگي خوب و زيبايي داشته باشيم .

خانم نيلچي زاده

1388

88-07-06

سوال - خانواده ي دين مدار با خانواده ي سكولار بي دين كه دين را از اساس و بنيان نپذيرفته چه تفاوتي دارد؟

پاسخ - خانواده ي دين دار و خانواده اي كه فاقد دين است هر دو به دنبال خوشي هستند اما با يك تفاوت اساسي . خانواده ي دين دار دنبال خوشي است كه به خوشبختي برسد اما خانواده ي سكولار به دنبال خوشي صرف است . به اين دليل مثل حبابهاي روي آب خيلي وقتها چيزهايي را بدست مي آورد كه تاريخ انقضاي آن خيلي زود به سر مي رسد. شادي ها و خوشي هايي را دارد كه در نگاه ظاهري بسيار پرهياهو و پرسر و صداتر از خانواده هاي دين مدار نشان مي دهد اما آنچه رخ مي دهد از درون تهي شدن است ، به يك بي معنايي و پوچي رسيدن است. خوب اين همه براي چيست ؟ اين براي چه سوال اصلي است كه بايد به خود مان جواب بدهيم . به زبان يكي از فلاسفه ي بزرگ غرب هر كسي كه چرايي داشته باشد با هر چگونه اي مي سازد . اين خانواده ي دين دار حول محور وجودي خداوند مي گردد . البته دين دار با دين مدار تفاوت

ص: 14084

اساسي دارد ، در خانواده ي دين دار گزاره ها و گزينه هاي ديني وجود دارد اما زندگي او براساس دين و شاخص هاي ديني تعريف نشده است . عاشورا و محرم است در مراسم شركت مي كند ، به آداب و رسوم ديني مي پردازد ، اما دين زندگي او را مهندسي نمي كند . خانواده ي دين مدار خانوادي است كه پازل زندگي او براساس وجود خداوند تنظيم مي شود و با چنين ويژگي است كه يك هماهنگي منطقي ، معنا دار ، يك سرعت و شتاب حقيقي در اين زندگي رخ مي دهد ، آن شتابي كه ذره ذره لحظات را پر نشاط مي كند . اما آيا هر دو خانواده برداشتشان از شادي يكي است ؟ آيا تعريف خوشبختي در هر دو خانواده يكي است و هر دو از خوشبختي يك مفهوم را درك مي كنند و يك جور لذت مي برند؟ اول به نگاه اصلي ما بر مي گردد . در حقيقت نگاه ما به عالم هستي و به خود ما برمي گردد. ما براي چه اينجا آمده ايم ؟ ايستگاه پايان زندگي ما كجا است؟ سوت پايان مسابقه را چه وقتي خواهند زد؟ و قرار است كجا محاسبات ما روشن شود ؟ قطعاً خانواده اي كه تعريف او زندگي هفتاد و هشتاد ساله ي اين دنيا است ، خود را در همين محدوده تعريف مي كند ، بعد از آن و قبل از آن براي او معنا و حقيقتي ندارد . به همين خاطر ترجيح مي دهد دنبال چيزهايي برود كه فكر مي كند به او معنا مي دهد

ص: 14085

. عده اي معناي زندگي را در لذت ها پيدا مي كنند و اين لذت ها متفاوت است . براي يكي لذت، فقط رفاه ظاهري است به همين دليل خانواده اي كه دين دار نيست يك مسابقه ي كوركورانه اي را در رفتن به سمت ماديات و به سمت چيزهاي ظاهري كه بتواند چشم او را پُر كُند دارد . در حقيقت بايد دل او پر شود و چشم او را پر كند .براي اينكه فراموش كند كيست و براي چه آمده است ؟ ولي خانواده اي كه دين دار است به دنبال چه چيزي مي گردد ؟ او به دنبال حقيقتي است كه خود را شكوفا كند و به قول روان شناسان خود شكوفايي حقيقي . در خانواده اي كه دين دار نيست خود شكوفايي حقيقي رخ نمي دهد ، در اين صورت يك سري از استعدادهاي آنها شكوفا مي شود . مثلاً من به عنوان فردي كه استعداد رياضي و فيزيك دارم ، استعداد علوم مختلف دارم ، اينها را كاملاً عيان مي كنم و موفقيت هايي هم بدست مي آورم و اين موفقيت ها من را مشهور مي كند و تأثيرات خوبي هم مي توانم در عالم بگذارم اما نهايتاً به كوچه بن بست خودم مي رسم كه تنها و خسته هستم .. نهيليسم به عنوان مكتب فلسفي دنياي غرب از همين جا متولد مي شود، از همين جا كه ما معنايي براي زندگي پيدا نكنيم . در خانواده اي كه دين حقيقت نيست ، خوشبختي به عنوان يك سرگرمي است . از زبان علم پزشكي مي گويم كه در دسترس و

ص: 14086

شناخته شده است ، طبق تحقيقاتي كه در سطح بين الملل انجام شده كساني كه دين دار هستند كمتر مريض مي شوند و وقتي بيمار مي شوند زودتر خوب مي شوند. اگر بيماري هاي وخيمي پيدا كنند راحت تر با آن كنار مي آيند و سير بهبودي آنها بهتر است . به همين دليل امروز مي بينيد در كشورهاي آمريكا ، انگلستان و كشورهايي كه مبناي تمدن خود را براساس سكولاريسم طراحي كرده اند ، كرسي هاي روان شناسي ديني به عنوان كرسي هاي علمي است و جاي تأسف دارد كه ما هنوز در دانشگاه هاي خود روان شناسي اسلامي نداريم . يعني اسلام را به عنوان زمينه سازي كه مي تواند مكاتب مختلف روانشناسي را عرضه كند نگاه نمي كنيم . خوب آنها با چه چشمي نگاه مي كنند ؟ مثلاً ما آمديم مقايسه كرديم و جزء آمارهايي كه بصورت روزانه و هفتگي در مقالات معتبر دنيا منتشر مي شود ديديم عنوان مي كنند كه دعا موجب مي شود كه خيلي از بيماري ها سريع تر بهبود يابد و درد هاي پس از جراحي هاي سخت سريع تر التيام پيدا كند و كم شود . خوب او به عنوان يك فرد سكولار با دعا چه كار دارد ؟ او مي گويد براي من هرچيزي كه درد را تسكين دهد مهم و معتبر است و مهم نيست كه از كجا آمده . به همين دليل هم تمدن سكولار امروزه چهل تكه است و هر تكه را از يك جاي دنيا آورده اند . دچار يك خود ويرانگري شده است ، اجزايي در آن وجود دارد

ص: 14087

كه در حال از بين بردن آن است . حالا در يك چنين دنيايي خانواده يك قرارداد دو طرفه است و هيچ قداست حقيقي ندارد . يعني همان معنويتي كه بايد خوشبختي را تعريف كند از طريق خود خانواده شروع مي شود . وقتي خانواده دين دار نباشد خدا در آن جايگاهي ندارد ، پيمان هاي توحيدي در آن نقش ندارد . دو نفر با هم قرار داد بسته اند و بعد هم مي توانند قرارداد را فسخ كنند . ارتباطات ، رفتارها ، عوالم معنوي ، روحي و عاطفي هيچكدام حقيقتي از معنويت ندارند . به همين خاطر خوشبختي فقط براساس منافع تعريف مي شود . منفعت من و منفعت طرف مقابل . تا آنجايي كه مي توانم منفعت خود را به دست بياورم و اگر هم براي طرف مقابل در خانواده منفعتي لحاظ مي كنم تا آنجايي است كه به منافعي من آسيب نزند. حالا آيا اين سلامتي جسم و روح با دين تضمين شده است ؟ اول سلامتي را تعريف كنيم . در حقيقت 3 سال است كه بطور جدي سازمان هاي بين المللي كه بايستي سلامتي را در كل دنيا انجام دهند ، به مسئله ي سلامت معنوي به طور جدي پرداخته اند. به عنوان بعد ديگري از سلامتي آن را جدي مي گيرند ، يعني علاوه بر سلامت جسمي ، سلامت معنوي مطرح است . اين هم مال دنيايي است كه به تجربه يك چيزهايي ديده و دريافت كرده است . در بُعد سلامت معنوي ما با ويژگي هايي كه به دست مي آوريم ، با رفتارها و عملكردها ،

ص: 14088

با بينش ها و گرايش ها و تمايلات دين دارانه سلامت خود را تضمين مي كنيم . خوب اين چطور امكان پذير است ؟ بگذاريد يك مثال ملموس بزنم : اشاره كرديد كه بحث هاي قبلي شما بحث ارتباطات و تعاملات بوده و خوب روان شناسي امروز مدلي را كه ارائه مي كند مدلي است كه ما در روابط بين يكديگر، هر دو كاملاً مثبت عمل نمي كنيم . گاهي امكان دارد من يك رفتارغلط انجام دهم يا طرف مقابل من ، خوب ارزيابي و تحليل ، احساس و ادارك ما از آن وضعيت نامناسب باعث مي شود ما رفتاربدي پيش بگيريم . مدل چهارگانه اي كه در دنيا است اين است كه وقتي من به كسي سلام مي كنم و جواب سلام دريافت نمي كنم ،طبيعي است يك احساسي در من رخنه مي كند كه من خوب هستم و طرف مقابل من بد است ، من سلام كردم ولي او پاسخي نداد . حالت ديگر اين است كه من كه سلام كردم من بد هستم ، من نبايد به يك چنين آدمي سلام مي كردم پس من بد هستم او هم بد است . حالت سوم اين است كه من سلام كردم او پاسخي نداد ، در حقيقت من بد هستم و او خوب است يعني من رفتاري داشته ام كه متناسب با او نبوده ، اينجا جايي است كه ما در گفتگو هاي خود به آن مي رسيم كه مي گوييم من اشتباه كردم با اينكه طرف مقابل اشتباه كرده است . خوب هرسه مورد اينها غلط ديكته هاي ارتباطات اجتماعي است ،

ص: 14089

مدلي كه روان شناسي به ما ياد مي دهد اين است كه ياد بگير تو خوب هستي و طرف مقابل تو هم خوب است كه براساس اين مدل كتابي تحت عنوان وضعيت آخر از يك زن و شوهر آمريكايي به نام هاي امي هريس و كامس هريس چاپ شده است . 16 سال كار تكنيكي مي كنند و بعد كتاب ديگري چاپ ميشود به نام ماندن در وضعيت آخر چاپ مي شود يعني جالب است آخر به اين نتيجه مي رسند كه من هم به خودم بتوانم نمره ي خوبي بدهم و هم به طرف مقابل. نظر دين راجع به اين چهار حالت چيست؟ دقيقاً نگاه دين فراتراز اينها است ، اينها مدل خيلي كوچك از ارتباطات اجتماعي سالم است . دين مي گويد در ارتباط من با طرف مقابل ، وقتي كه اين ارتباط شكننده است ، يك بار ديگر از موضوع بيرون بيا و نگاه نكن به ارتباط خود و طرف مقابل ، قبل از اينكه اين فرد طرف مقابل تو باشد ، كس ديگري در اين رابطه حقيقت و وجود دارد كه او خدا است . من اسم اين قانون را مثلث طلايي گذاشته ام ، يعني من پايين اين قاعده قرار دارم و خدا بالاي اين مثلث است و ضلع ديگراين مثلث تو هستي . به نظرمي رسد كوتاه ترين راه خط مستقيم من و تو است ، من چه كردم تو در مقابل من چكار كردي ؟ بعد مي توانم تصميم بگيرم و مدل رفتاري انتخاب كنم اما در مدل ديني مي گويد كه تو طرف مقابل خود را اصيل

ص: 14090

ندان ، طرف مقابل تو خدا است . مهم ترين مشتري تو در اين دنيا خدا است ان اله اشتري، خداوند مي گويد :من خريدار تو هستم. من وقتي مي خواهم براي طرف مقابل كاري انجام دهم يادم باشد كه براي حساب جاري خدا واريز كنم . تو نيكي مي كن و در دجله انداز كه ايزد در بيابانت دهد باز . اين مدل هندسي شده ي مهارتهاي ارتباطي دين مدارانه است . يعني من كار ندارم طرف مقابل همسر من يا فرزندان ، افراد فاميل يا همسايه هاي من است و كساني كه به نوعي در ارتباط با هم قرار مي گيريم هستند ، رفتار آنها لزوماً با من خوب بوده يا نه ؟ من قبل از اينكه به اين فكر كنم ، مي دانم با كسي ارتباط مستقيم دارم و او خدا است و خدا در زندگي من است . خدا چيزي در آسمان ها نيست ، وجودي نيست خارج از من ، از رگ گردن به من نزديك تر است و امانت خودش را در وجود من قرار داده است . نفخت من روحي ، يعني او اثر انگشت خدا در قلب و وجود ما است . حالا از اينجا نزديك ترين راه در هر ارتباطي خود خدا است . براي همين هم اين رابطه نزديك مي تواند تازه ارتباط من را با طرف مقابل معني دار كند . مثال مي زنم ما هميشه وقتي از مدل خانواده ي خوب و موفق مي خواهيم صحبت كنيم قطعا به سراغ حضرت محمد (ص) و حضرت خديجه (س) و بعضاً همسران ديگر كه ايشان

ص: 14091

داشتيد مي رويم . در اين مدل شما نهايت زيبايي را در رفتار ، گفتار و كردار ايشان مي بينيد و بعد به سراغ حضرت امير(ع) و حضرت زهرا(س) مي رويد .خوب اين دو زندگي ، زندگي هايي بسيار آسماني و و عرشي است اما زندگي هاي ما فرشي است . خيلي وقتها مردم وقتي فاصله ي خود و اهل بيت را مي بينند مي گويند ما كه نمي توانيم به آنها نزديك شويم و مهارتي نيز آموخته نشده براي اينكه ما بتوانيم خود را شبيه كنيم ، براي همين ترجيح مي دهيم فقط به آنها ابراز محبت كنيم اما در اين ابراز محبت ما الگوي عملي نمي گيريم . يك نكته اضافه كنم چون ما در ارائه ي نمونه ي زندگي موفق فقط خانواده اي را نشان داديم كه زن و شوهر هر دو در مدار خدا حركت مي كنند اما زندگي هاي عادي اين طور نيست گاهي زن از مدار خدا خارج مي شود و گاهي مرد و گاهي هر دو و دقيقاً خداوند در آن مدلي كه يك نفر از مدار خدا خارج شده يعني در آن مثلث طلايي قرار نگرفته ، مهارتهاي زيبايي را ياد مي دهد . به عنوان زن نمونه ي عالم آسيه همسر فرعون را داريم كه ضرب المثل همه ي انسانهاي مؤمن در قرآن مي شود . همسر ايشان كيست ؟ فرعون ، هيچ كجا در تاريخ نوشته نشده كه آسيه از فرعون طلاق گرفته باشد و هيچ كجا هم صحبت نشده كه فرعون از مهارت هاي همسرداري آسيه ناراضي باشد . در حقيقت مي توان گفت

ص: 14092

: آسيه به عنوان يك همسر و يك فردي كه در كانون خانواده در نهايت زيبايي حول محور خدا مي گردد و مانند طواف كننده اي كه دور كعبه مي گردد به دور خدا مي چرخد و محبت خود را به اعضاء خانواده ابراز مي كند . اما اختلاف بنيادين با هم دارند ، فرعون سردمدار كفر و آسيه پناهگاه ايمان و پناهگاه حضرت موسي است . خوب به آسيه به عنوان يك زن موفق هم مي توان نگاه كرد ، به همين دليل در دستورات ديني ما است كه هر زني كه بر بدخلقي ها و بدرفتاريهاي همسر خود تا حد كفر تحمل كند جايگاهي همانند جايگاه آسيه پيدا خواهد كرد . اين هم يكي از عنوان هاي زندگي ما است . چيزي كه امروز كم رنگ شده سازگاري در خانواده ها است . بعضي ها سازگاري را با سازش كاري اشتباه مي گيرند براي همين سازگاري را به نفع سازش كاري اوت مي كنند و كنار مي گذارند . خوب مدل ديگري هم است چون در رفتارهاي سنتي معمولاً مي گوييم خانم ها بايد نيم من باشند ، اين قدر مي گوييم كه نتيجه ي معكوس به دست مي آيد ولي رفتار ديني خط تعادل است و دقيقاً به سراغ شيوه ي مقابل مي آيد و مي گويد مي تواند مرد در مدار خدا بچرخد اما زن اصلاً در مدار خدا نباشد و زندگي زندگي خوشبخت و موفقي هم باشد . حضرت لوط و حضرت نوح همسراني با رفتار هاي ناشايسته داشتند اما پاك دامن بودند . همسران انبياء همه پاكدامن بودند اما

ص: 14093

جاسوس دشمن بودند يعني در خانه اي كه پيامبر است و خانه اي كه فرودگاه ملائكه است آنها براي دشمن خبر مي برند براي اينكه كفار و مشركين عليه پيامبران رفتارهاي غلط را انجام دهند . حالا مي پرسند تفاوت ساز گاري با سازش كاري چيست ؟ سازش كاري در حقيقت اين است كه من بخاطر منافع خود با طرف مقابل به صورت تاكتيكي موقتاً همراهي كنم و منتظر باشم تا موقعيت به نفع من بشود و وقتي موقعيت به نفع من شود ، ورق برگردد و من جورديگري رفتار كنم . به همين دليل سازش كاري يك روحيه اي است كه به نفاق و دورويي خيلي نزديك است ، چون فرد آن رفتار صحيح را انجام نمي دهد ، فقط منافع زود گذر را لحاظ مي كند و به راحتي به طرف مقابل دروغ مي گويد . خيلي وقت ها آدم هاي سازش كار ، انسانهاي ضعيف و ناتواني هستند ، روحيه ي سازش كاري ، روحيه ي ناتواني است ، ضعف اراده و ضعف اعتماد به نفس دارد ، به همين دليل هم خود فرد و هم طرف مقابل دچار مشكلات اساسي مي شود . مثلاً اگر خانمي در ارتباط با همسر خود ويژگي هاي خاصي داشته باشد يا زندگي او پتانسيل خاصي داشته باشد كه به او اجازه ندهد اين روحيه ي سازش كاري را بروز دهد به سمت مقابله حركت مي كند ، يعني مقابله و سازش كاري دو رفتار غلط است كه هر دو نيز رخ مي دهد . در مدل سازگاري فرد مي داند كه مي تواند اما نمي

ص: 14094

خواهد مقابله كند اما درمدل سازش كاري مي داند اما نمي تواند و اين نتوانستن به گره هاي روحي و عاطفي براي او تبديل مي شود به همين دليل مثلاً اگر پدر يا مادري مجبور به سازش كاري شوند بعداً اين گره ها را در ارتباط خود با فرزندان نشان مي دهد. يا بعداً اگر توانايي او بيشتر شود به شكل هاي مختلف آسيب مي زند . در نوع نگاه خود به بچه ها ، در نوع رفتار او و نوع حمايتي كه بايد از آنها بكند . مثلاً خانواده اي كه 25 و 30 سال زير يك سقف مشترك زندگي كرده اند گاهي مي بينيد بعد از يك دوره زندگي مشترك طولاني از هم مي پاشد ، وقتي مي پرسند چرا بعد از اين همه سال ؟ بارها شنيده ام كه آن خانم يا آقا مي گويند ما به خاطر بچه ها صبر كرديم تا آنها به سر خانه ي خود بروند ، يا تا الان صبر كرديم فكر كرديم اين جور بهتر است، يك عمر سكوت كرديم اما ديگر الان نمي توانيم تحمل كنيم . اجازه دهيد اينجا يك قانون ديگري را كه در معنويت خانواده خيلي مي تواند كمك كنم عرض كنم . ما قانوني داريم تحت عنوان سكوت خلاق . سكوت خلاق با سكوت منفعل زمين تا آسمان فرق مي كند . سكوت منفعل يعني من مجبور به سكوت باشم ، نمي توانم چيزي بگويم چون اگر بگويم طرف مقابل عليه من رفتار بدي انجام مي دهد يا يك سري از منافع من به خطر مي افتد ، به اين دليل

ص: 14095

سكوت مي كنم . گاهي اوقات در رفتارهاي خانوادگي اگر ببينيد مثلاً يك عروس مقابل مادر شوهر سكوت مي كند و مي گويد اگر حرف بزنم غوغا مي شود ، مشكل پيش مي آيد ، با اين نگاه ترجيح مي دهد سكوت كند و ديگران را هم دعوت به سكوت مي كند ، اما اين سكوتي است كه مي داند غلط است اما نمي تواند بگويد چون اگر بگويد مشكلات بيشتري پيدا مي شود . اين سكوت ارزشمند نيست ، اين تحمل غلط است ، اين سكوت را روش هاي سالم را به ما ياد نمي دهد . در نگاه ديني ما حتي در مسائل عرفاني ما اگر كسي بخواهد مدارج سير و سلوك را طي كند اصطلاحي داريم تحت عنوان سكوت خلاق يعني سكوتي كه در آن دانايي و توانايي است . فرد آگاهانه اراده مي كند كه سكوت كند ، مي تواند حرف بزند و مي تواند دفاع كند اما مصلحت هاي حقيقي اخلاقي كه دور مدار خدا است او را به كار مي خواند يعني اينجا كاملاً مدار خدا مهم است . حالا توصيه براي كساني كه سكوت منفعل دارند . دو راه حل مشخص است .اول اينكه آن فردي كه خود را ملزم به سكوت ديده يك مقدار بايد اعتماد به نفس خود را بالا ببرد چرا كه او در حقيقت دچار ضعف اعتماد به نفس است . دوم اينكه يك مهارت به او ياد مي دهيم در تعامل با طرف مقابل كه احياناً آدمي است كه خيلي زود رنج است يا آدمي است كه هياهو مي كند و كوچك ترين

ص: 14096

چيزي را به يك پروژه تبديل مي كند ، مي گوييم در مقابل چنين فردي كه ميزان آسيب پذيري او بالا است ، از قانون 1+6 استفاده كنيد . اين قانون يعني اينكه 6 بار از طرف مقابل بهانه گيري كنيم اما بهانه گيري مثبت ، ويژگي هاي مثبت حتي كوچك او را جستجو كنيم و از او تعريف كنيم ، تعريفي واقعي و نه چاپلوسي. مثلاً مادر شوهري مي خواهد عروس خود را به خاطر رفتار اشتباهي كه داشته راهنمايي كند . هرگز نبايد مستقيم به سراغ انتقاد برود ، چون گزندگي موقعيت او را دچار مشكل خواهد كرد . او بايد دنبال بهانه بگردد ، مثلاً سليقه ي عروس او در دكوراسيون خانه خيلي خوب است ، از آن بطور جدي و واقعي تعريف كند ، خوبي هاي او را ببيند و آن را به رخ خود و عروس خود بكشد . اگر ايشان هديه اي گرفته كه فوق العاده به دل مادر شوهر نشسته از آن تعريف كند و يا از غذايي كه اين عروس خوب درست مي كند تعريف كند و از بهانه هاي كوچك استفاده كند . متأسفانه بهانه گيري ما نيمه ي خالي ليوان است ، آدم هاي بهانه گير در هر چيز خوبي به دنبال عيوب آن هستند اما آدم هاي بهانه گير مثبت در هرچيزي كه احياناً مشكلي هم دارد به دنبال نقاط مثبت آن مي گردند ، به همين دليل به نقطه اي مي رسند به اسم همه را فهميدن و همه را بخشيدن . من بفهمم كه او چرا اين كار را كرده ، وقتي

ص: 14097

كه توانستم شش بار او را تحسين كنم به او يك شرح صدري داده ام و در ارتباط او با خود اگر اينها واقعاً بدون يك رفتار منفي و با ديدگاه مثبت باشد ، با يك مثبت انديشي خوب كه بتواند در كلام و رفتار من جاري شود قطعاً وقتي به هفتمي مي رسم حالا مي خواهم بگويم اين رفتار شما ، آن حركت شما يا آن حرفي كه زده ايد به نظر من شايد بهتر بود اينطور باشد . اگر بخواهد مقاومت هم بكند مقاومت او خيلي كمتر است و به جاي اينكه يك برخورد عاطفي منفي كند، مجبور مي شود اندكي فكر كند و فكر كردن هنري است كه ما بايد بتوانيم در طرف مقابل ايجاد كنيم .

سوال - مبحث هوش معنوي چيست و از چه زماني اين مبحث درلابلاي تقسيم بندي هاي هوش ، خود را گنجانده است؟

پاسخ - هوش تحصيلي يا همان آي كي يو معروف كه مخفف هوش تحصيلي است به عنوان شناخته شده ترين هوش در دنيا مطرح مي شود . ما معمولاً شرط موفقيت را همين هوش تلقي مي كنيم اما تقسيم بندي هاي زيادي در مقياس هوش مطرح شده است : هوش هيجاني ، هوش احساسي يا هوش عاطفي دومين هوشي است كه مي توان گفت مطرح شده و مردم با آن كم و بيش آشنا هستند . اما هوش معنوي از سال 2007 توسط انديشمندان غربي اولين بار به عنوان ويژگي كه فرد مي تواند قدرت دريافت از ماوراء عالم داشته باشد مطرح شد . اين ماوراء در چنين نگاهي لزوماً ماوراء مثبت نيست

ص: 14098

، اما قدرت اين را دارد كه به يك معنا و حقيقتي برسد كه پشت پرده ي عالم طبيعت و عالم ملكه چيست . اجازه دهيد اين را عرض كنم كه معنويت بخش حقيقي زندگي ما بعنوان يك مسلمان و كسي كه پيرو مكتب اهل بيت است مي باشد . ما در سوره ي بقره مي خوانيم ذالك الكتاب لاريب فيه هدي للمتقين اين هدي للمتقين نوع ويژگي اين كلمات نشان مي دهد كه انحصاري است يعني فقط كساني مي توانند به سر منزل حقيقي برسند كه اهل تقوا باشند . حالا اهل تقوا چه ويژگي هايي دارند كه ما بايد در خود ايجاد كنيم ؟ اولين ويژگي اين است الذين يؤمنون بالغيب كساني كه باور دارند كه غير از عالم محسوس عالم ديگري وجود دارد و آن عالم غيب است . عالمي كه از نگاه من ، از قدرت شنيداري من و قدرت لامسه و بويايي و چشايي من پنهان است و آن عالم معنا است . حالا اين هوش معنوي در حقيقت مي خواهد فرد را در قدرت دريافت و ارتباط با عالم معنا قوي كند ، در دنياي غرب ببيند كه متأسفانه كليساي شيطان پرستي وجود دارد ، ولي يك انسان موحد فقط به سراغ خدا مي رود. به همين دليل پيامبر اكرم به عنوان مهم ترين پيام به همه انسانها مي فرمايد : بگوييد غير ازخدا هيچ معبودي نيست كه ما بخواهيم سرگردان وجود او باشيم . اله به عنوان معبودي است كه ما بايد دور او بچرخيم و زندگي را با او تعريف كنيم تا خوشبخت شويم قولو الااله الا

ص: 14099

اله تفلحوا . خوب وقتي اين هوش معنوي مي آيد هوش هيجاني و حتي هوش تحصيلي را تغيير مي دهد ، يك نكته ويژه عرض كنم .همه ي متخصصان مباحث هوش اين را به طور جدي مطرح مي كنند كه بخشي از هوش ما ژنتيكي است اما بخش قابل توجهي قابليت ارتقاء دارد حتي مي تواند پايين هم بيايد . اگر بخواهيم هوش معنوي را از نگاه اسلام بگوييم به اين صورت است . شما وقتي يك كامپيوتر مي خريد چند برنامه رايگان روي اين سخت افزار رايت مي كنند و مي گويند اگر مراقبت كنيد ويروسهاي جدي روي اين دستگاه نيايد ، اين برنامه هاي نرم افزاري به خودي خود فعال هستند . اگر بگوييم انسان به عنوان سخت افزاري است كه خداوند چند برنامه نرم افزاري روي آن رايت كرده ، هوش معنوي از اينجا سرچشمه مي گيرد . برنامه ي نرم افزاري اصلي فطرت است ، در همه ي انسان ها فطرت وجود دارد اِلا در گروه هايي كه اين هوش معنوي فوق العاده كم مي شود ، براي همين راه ايشان خيلي سخت است . نگاه كنيد در مكتب هاي توحيدي اعم از اسلام ، مسيح ، يهود و زرتشت اگر فرزندي نتيجه ي ازدواج غير رسمي پدر و مادر باشد فرزند نامشروع اين برنامه ي نرم افزاري دچار اختلال است، نه اين فطرت ندارد نه، مقام روح الهي را دارند يعني اثر انگشت خدا بر قلب آنها هم هست منتها راه سختي را بايد طي كنند . حالا هوش معنوي در هر كسي كه اين پاكي ها را با خود

ص: 14100

از عالم ملكوت بياورد وجود دارد .عالم ملكوت ، عالم قبل از خلقت ما است وقتي نوزاد متولد مي شود با خود اين هوش معنوي را دارد . مي گويند كه وقتي نوزادي را پيش امام خميني مي آوردند كه ايشان در گوش او اذان و اقامه را بخواند (كه البته اينكار هوش معنوي را فوق العاده بالا مي برد) امام خيلي جدي و عميق به اين بچه نگاه مي كردند به طوري كه گويي در بچه محو شده اند ، بعد كسي از اعضاء خانواده از آقا سوال مي كردند كه چرا به اين بچه اينطور نگاه مي كنيد اين هم يك بچه اي مانند بقيه بچه ها است ايشان گفتند : نه بچه ها جديد العهد به ملكوت هستند، يعني هنوز زرورق معنوي ايشان باز نشده و هوش معنوي ايشان فوق العاده بالا است . وقتي يك نوزادي گريه مي كند با او دعوا نكنيد ، گريه ي او تسبيح خدا است ، اين ظرفيت هايي است كه روح مي دهد . بعد نوع ارتباط مادر با بچه و ارتباطات بعدي كه رخ مي دهد ، هوش معنوي ما يك استعداد است كه مانند بسياري از استعداد هاي ديگر خداوند در ما قرار داده است ، هرچقدر پدر و مادر با تقواتر باشند هوش معنوي بچه خيلي بيشتر مي شود و هرچقدر اين دوره ي رشد هفت سال او با مراقبت هاي واقعي بدون افراط و تفريط رخ دهد قطعاً اين هوش معنوي سرشار شده و لبريز مي شود و در هفت سال دوم شروع به جوانه زدن مي كند و در هفت

ص: 14101

سال سوم از 14 تا 21 سالگي شكوفه مي دهد و مي توانيد ميوه هاي هوش معنوي را خيلي جدي ببينيد . ميوه ي آن اين است كه اين بچه به طور طبيعي نمي تواند دروغ بگويد ، نه بخاطر اينكه من اين بچه را اينطور تربيت كرده ام بلكه ويژگي هايي را با خود آورده و پدر و مادر هم با مراقبت هاي درست و صحيح با استانداردهاي خدا او را همراهي كرده اند كه اين هوش به حد اعلاي خود برسد . ببينيد چه آنها كه هوش معنوي را كاملاً دريافت كرده اند و فطرت آنها كامل دست نخورده است و چه آناني كه اين هوش معنوي ايشان دچار آسيب هاي اساسي است يك شاه راه خدا تعريف مي كند . جالب اين است كه آن را با هم مقايسه اوليه نمي كند چون توانايي هاي ايشان متفاوت است به همين دليل داريم كسي كه در مسير خدا حركت مي كند به ميزان رنجي كه مي كشد نمره مي گيرد نه به ميزان صرفاً سرعت او كه ديگران را جا بگذارد . بهترين راه ، راه تقوي است ، يعني اين شاه راهي كه سرعت بايد گرفت ، شاه راه تقوا است ، اصلي كه در خانواده مي شود معنا شود . بگذاريد من دو يا سه فرمول اساسي را در تقوا معني كنم : تقوا را اگر بخواهم ساده معنا كنم يعني اينكه وقتي به گناه رسيدي بتواني ترمز دستي را بكشي . آن كسي كه در نرم افزار فطرت دچار اختلال است گرايش جدي به گناه دارد براي همين خيلي بايد

ص: 14102

روي خود كار كند . مسير اول خود را بشناس ، به همين دليل خدا مي گويد كه آنها كه خود را گم مي كنند ما نيز در عرف هم به كساني كه يك دفعه به ثروت نابهنگام برسد مي گوييم كه آدمي است كه خود را گم كرده ، خدا خيلي جدي تر مي گويد ، مي گويد بعضي از آدم ها خودشان را گم مي كنند . هر كسي خدا را در زندگي گم كند خود را گم مي كند و روز قيامت هم خدا را پيدا نخواهد كرد. اين آيه ي صريح قرآن است . با يك چنين نگاهي مني كه دچار مشكل هستم بايد در اين مسير اول سراغ خود بروم يعني درخانه ي خدا را بزنم ، تو كه من را آفريدي چه چيزي مي خواهي به من بدهي و من در اين كانون خانواده در چه مسيري حركت كنم ؟ نقشه ي راه را به من نشان بده و در اين مسير از خود شناسي تا خدا شناسي يك قدم است اما قدم هاي ديگري در اين يك قدم وجود دارد كه در برنامه هاي بعدي عرض مي كنم . اجازه بدهيد بگويم كه بيننده ها آن را در فرمول مثلث طلايي و سكوت خلاق را تا هفته ي آينده تمرين كنند ، چون تمرين هاي ديني اگر تبديل به رفتار نشود هميشه يك سري اطلاعات در ذهن است و قطعاً ما را دچار مشكل مي كند

88-07-13

سوال - من به خاطر خدا از بي احترامي هاي خانواده ي شوهرم مي گذرم و در مقابل ايشان سكوت مي

ص: 14103

كنم ولي آنها فكر مي كنند اين از سادگي من است . آيا كار من درست است يا خير؟

پاسخ - به اين خواهر عزيز كه توانسته سكوت كند تبريك مي گويم اما اجازه دهيد فرمول هفته ي قبل را كامل كنم ، اين كه سكوت به موقع نيازمند سخن به موقع هم است . در حقيقت اين قانون وقتي خود را نشان مي دهد كه ما به موقع سكوت كنيم و به جاي خود نيز حرف بزنيم . در حقيقت بحث اين است سكوت زماني احترام مضاعف ايجاد مي كند كه ما نمي توانيم هيجان خود را مديريت كنيم يا طرف مقابل ما در يك هيجان و برافروختگي خاص است كه اگر با هم حرف بزنيم صداي هم را نخواهيم شنيد و نه حرفهاي يكديگر را ، يا وقتي حرمت ها شكسته مي شود . پس در حقيقت سه كليدي كه در سوال اين عزيز بود اينها است : سكوت ، بي احترامي ، لقب ساده بودن . لقب ساده بودن اگر به خاطر سكوت صحيح است بايد از كنار آن عبوركنيم . بارها شده كه به خوبان اين سادگي و ساده لوحي را لقب داده اند ، ولي اگر فكر مي كنيم و مطمئن هستيم كه كار ما درست است بايد از ادامه دهيم تا وقتي كه آنها روش درست را بياموزند. اما اجازه دهيد من روي كلمه ي بي احترامي كه گفته اند تأكيد كنم ،

گاهي بي احترامي طرف مقابل به دليل زمينه اي است كه ما ايجاد كرديم كه او به خود اجازه دهد تا به ما بي احترامي كند

ص: 14104

. اصطلاحاً مي گويند احترام هركسي دست خود او است ، غير از افرادي كه هتاك و جسور هستند ، كس ديگري اين ويژگي را ندارد كه بتواند به راحتي به ديگران بي احترامي كند . در حقيقت ما براي خود حريم خصوصي مي سازيم . اين در مديريت استراتژيك در دنيا مطرح است كه هر كس براي خود حريم خصوصي دارد . مهم نيست مرد يا زن ، مسلمان يا غير مسلمان ، مثالي كه مي زنند مي گويند اگر شما به يك اداره اي مي رويد ، اگر فاصله ي كسي كه مشغول صحبت با شما است كمتر از 50 سانت شود شما ناخود آگاه خود را عقب مي كشيد چرا كه او وارد حريم خصوصي شما شده است . هركس در دور تا دور خود 50 سانت حريم خصوصي دارد ، در گفتگوها و رفتارها نيز همين طور است . ما حريم معنوي خصوصي هم داريم. اگر ديگران به خود اجازه مي دهند به ما بي احترامي كنند شايد ما به موقع سخن نگفته ايم و ما رفتاري انجام داده ايم كه آنها براي اين كار بهانه پيدا كرده اند، ما بايد اين زمينه ها را از بين ببريم.

سوال - مادر شوهري دارم كه دائماً گله و شكايت مي كند . هرچه قدر با او مهرباني مي كنم ، صبوري و تحمل مي كنم و مي خواهم رضايت خاطر او را جلب كنم نمي شود .چكار كنم ؟

پاسخ - مي خواهم بگويم عنوان مادر شوهر بودن يك عنوان بد نيست چون همان مادر شوهر ، مادر هم است ، مي

ص: 14105

تواند مادر زن هم باشد اما چون عنوان مادر شوهر برچسب نامناسبي تلقي مي شود هر كلامي او بگويد قطعاً آزاد دهنده است . اما در مورد اينكه كسي امكان دارد تيپ شخصيتي او به گونه اي باشد كه روحيه ي گِله كردن در او قوي باشد و فرد گله كننده اي باشد و مداوم دنبال بهانه باشد كه به ديگران گِله گي كند يا احياناً نيش و كنايه بزند . چرا در مادر شوهر اين خصوصيت بيشتر به چشم مي آيد ؟ به خاطر اينكه مادر شوهر نگران پسر خود است ، من بارها در مشاوره ها ديده ام عروس خانم مي گويد كه از دست مادر شوهرم خيلي ناراحت هستم .اگر شوهر من يك ذره لاغر شود فوري با من دعوا مي كند . اگر سرما بخورد مي گويد كه تقصير تو است يعني تا اين اندازه . الان بخصوص روش هاي تربيتي ما روش هايي است كه خيلي غلط ديكته در آن وجود دارد ، گاهي ما آنقدر بچه ها را ناز پرورده بار مي آوريم كه نگران كوچكترين امور آنها هستيم ، مبادا پتو از روي آنها عقب برود . يك مشاوره اي داشتم با خانمي كه مي گفت : مجاور مادر شوهرم بوديم . مداوم نگران بود ، مي آمد دم در كه مشكلي نداريد؟ پتو از روي بچه ام كنار نرفته ؟ كسي كه روحيه ي گله كردن داشته باشد ، انساني كه با حرف و رفتار نيش و كنايه مي زند ، سعي كنيد كه در او زيبايي هايي را پيدا كنيد . اين آدم فوق العاده آدم

ص: 14106

ريز بيني است كه نتوانسته توانمندي خود را در ديدن خوبي ها نشان دهد و تبديل به يك سم شده ، سم او به اين شكل است كه انتقادهاي مخرب مي كند . يك نكته ي ويژه اي را اضافه كنم اينكه مادر شوهرهاي امروز عموماً در سنين ميان سالي يا كهنسالي هستند . در حقيقت فرد را در دوره ي سالمندي قرار مي دهد ، سالمند مانند بچه است ، آن روحيه ي گله كردن كه در بچه ها مي تواند باشد ، در سالمندان هم وجود دارد ، پس لزوماً به خاطر مادر شوهر بودن نيست. ما كلاً با آدم هاي گله كننده چطور برخورد كنيم ؟ مي توانيم از قانون 1+6 استفاده كنيم . بارها من در مشاوره ها وقتي به دوستان تمريني مي دهم و جلسات بعد تمرين را تحويل مي گيرم مي بينم نمك و فلفل آن را تغيير داده اند و ادويه را چيز ديگري كرده اند . بعد نتيجه كاملاً متفاوت شده است.

سوال - قانون 6+1 را توضيح دهيد .

پاسخ - ببنيد قانون 1+6 مي گويد كه 6 بار خوبي هاي طرف مقابل را پيش چشم خودت بياور و به او بگو يعني اين سه مرحله را داشته باش ، بعد يكي از اشكالاتي كه در او است و تو را آزار مي دهد به او بگو كه رفتار يا گفتار او را تغيير دهد . شايد دوستان بپرسند اين قانون را از كجا آورده ايد؟ اين عدد 6 از كجا مي آيد و اصلاً چه ارتباطي بين يك چنين تقديري با گفتن عيوب است ؟

ص: 14107

افظ مي گويد : زان يار دلنوازم شكري است باشكايت گر نكته دان عشقي بشنو اين حكات

شُكر و شكايت كنار هم كه بيايد زيبا است ، يعني شش بار شكر مي كني بابت خوبي هاي طرف مقابل و يك بار هم شكايت مي كني ، اما شكايتي كه زهر آن گرفته شده است . اين 1+6 همان هفت است ، هفت بار طواف ، هفت بار سنگ زدن به شيطان ، همان هفتي كه در اديان توحيدي مقدس است ، اين از همان روش گرفته شده است . البته مي تواند اعداد ديگري هم بيايد اما هفت به عنوان يك عدد تك رقمي مبناي بسياري از اعداد مقدس است . قطعاً اگر اين روش را ما در روابط خود استفاده كنيم خيلي از مشكلات مي تواند كم رنگ شود . اگر صبوري كنيم و به روش خود ادامه دهيم قطعاً با يك يا دو بار مشكل حل نمي شود . فرض كنيد مادر شوهر پنجاه ساله اي كه اين روحيه را دارد و مداوم از فرزندان خود نيز گله مي كند ، ديگر من كه عروس هستم چه توقعي مي توانم داشته باشم كه از من گله نكند. اگر مي خواهم او را تغيير دهم ابتدا بايد خودم را تغيير دهم . ياد بگيرم كه سني از او گذشته است و توقعات متفاوتي دارد . بايد بتوانم توقعات به حق او را پاسخ دهم و توقعاتي كه درست نيست را با ملاطفت و مهرباني از كنار آن عبور كنيم ، همانند زماني كه فرزند ما يك توقع غلط دارد چه طور از كنار آن

ص: 14108

عبور مي كنيم و او را آرام نگاه مي داريم و به او محبت مي كنيم ، سالمند نيز به محبت و احترام نياز دارد . گاهي اوقات ما آنقدر از گلهگي ها خسته مي شويم كه آن خوشي ها از بين مي رود و حرمت ها شكسته مي شود.

سوال - در ارتباط با هوش معنوي پرسيده اند كه اين در كنار عدالت خداوند چگونه بايد قضاوت شود ؟ و اينكه فرزندي كه مشروع نيست آيا گناه از او است و آيا او بايد گناه پدر و مادر را به دوش بكشد؟

پاسخ - قطعاً گناه از او نيست ، بخاطر همين هم بابت اين موضوع مؤاخذه نخواهد شد اما اينكه سرمايه ي معنوي كمتري دارد شايد جاي سوال باشد كه چطور ديگران اشتباه كرده اند اما او بايد جريمه ي آن را پس دهد ؟ ببينيد در عالم ماده زماني كه شما در جاده اي حركت مي كنيد به خوبي جلو مي رويد اما شايد راننده اي كه از مقابل مي آيد با شما تصادف كند و خداي ناكرده افراد اين ماشين دچار آسيب شوند و بعضي از آسيب ها براي هميشه با آنها بماند . آيا مي توانيم بگوييم اين چه ربطي به عدالت خداوند دارد ؟ چرا خداي عادل كاري كرد كه دست و يا پاي من تا آخر عمر دچار اختلال شد؟ قانون عالم است ، ما همگي سوار يك كشتي هستيم ، اگر آن را كسي سوراخ كرد قطعاً اين آب به ديگران هم آسيب مي رساند . مثال ديگر بچه اي كه در شرايط نامناسب جسمي يا رواني

ص: 14109

متولد مي شود ، بخاطر عدم مراقبت هاي بهداشتي پدر و مادر بچه اي ناقص الخلقه است ، آيا اينجا هم همان سؤال مطرح نمي شود ؟ قطعاً همينطور است . مواد و مصالح اوليه را پدر و مادر مي دهند به همين دليل پدر و مادر نقش كليدي در زندگي بچه ي خود دارند . هر زن و شوهري نمي توانند و نبايد پدر و مادر شوند ، بايد بدانند و با آگاهي مصالح مادي و معنوي را تحويل دستگاه خلقت بدهند تا فرزندي سالم و صالح تحويل جامعه دهند.

سوال - شما مي گوييد سكوت من آن قدر سكوت كردم كه افسردگي گرفته ام آيا باز هم توصيه مي كنيد سكوت خود را ادامه دهم؟

پاسخ - من يك مثال مي زنم . در آشپزي وقتي شما مواد ديرپز را داخل زودپز ريخته و روي آن آب مي ريزيد و در آن را محكم مي بنديد ، اين زودپز سوپاپ هاي اطمينان دارد اگر اين سوپاپ ها دچار گرفتگي شود آيا يك خطر بزرگ در خانه وجود دارد يا خير ؟ اين خطر ، خطر انفجار است ، انفجار در اثر اينكه زود پز نتوانسته اين فشار دروني را تحمل كند . وجود همه ي ما براي پختن مسير زندگي نياز دارد كه ظرفيت هايي را در خود ايجاد كنيم . اما اگر اين سوپاپ ها را در خود تعبيه نكنيم براي اينكه بتوانيم در حالت تعادل قرار گيريم قطعاً دچار مشكل خواهيم شد. اين خانمي كه گفته اند در اثر سكوت افسرده شده اند به اين دليل است كه سكوت ايشان منفعل

ص: 14110

بوده و همراه با سخن گفتن نبوده است. خانمي مي گويد : من با همسرم قرار داشتم كه شب يلدا به خانه ي پدرم بروم ، همه ي خواهرها ، برادرها ، دامادها و عروس ها آنجا بودند ، ايشان هم مي دانست و ساعت 8 قرار بود برويم . من از ساعت 8 تا ساعت 11 با اضطراب شديد، از يك طرف با تلفن هاي مكرري كه از طرف خانواده به من مي شد كه چرا نمي آييد ؟ و نگران خلف وعده بودم و از طرف ديگر نگران همسرم بودم صبركردم، همان زود پزي كه فوق العاده تحت فشار است ، ساعت 11 همسر من با بي خيالي وارد خانه مي شود ، سلام مي كند و مي گويد: شام چي داريم ؟ اصلاً فراموش كرده كه چه قراري داشته ايم . اينجا سخن گفتن اين خانم چه حالتي دارد ؟ شبيه همان حالت انفجاراست ، چون به قدري فشار را تحمل كرده كه قطعاً بين آنها تنش و درگيري ايجاد خواهد شد. بسياري از مواردي كه منجر به طلاق مي شود از همين سخن گفتن هاي بي موقع است . توصيه ي من اين است كه اگر اين قدر به خود مسلط بوديد و توانستيد خود را كنترل كنيد از او بپرسيد كه قرار هشت شب ياد شما بود يا نه ؟ اگر يادش بود و خود را به بي خيالي زده بود ، طبيعي است كه شما خيلي آتشي تر شويد . آن موقع بهترين حالت اين است كه اگر مي توانيد غذا يا چاي جلوي او بگذاريد و برويد داخل

ص: 14111

اتاق خواب و در را قفل كنيد تا موقعي كه به خود مسلط شويد . يعني من الان يك شعله ي جدي هستم كه مي توانم خود و زندگي و همسرم را در خود بسوزاند ، حالا وقت سكوت است چون من نمي توانم عصبانيت خود را كنترل كنم ، هر كلام و هر رفتاري از من سر زند قطعاً تنش ها را بيشتر خواهد كرد. حالا فرصت آن ميهماني از دست رفته را چطور بايد جبران كرد؟ آيا از دست رفتن آن ميهماني مهم تر است يا از دست رفتن اين زندگي ؟ خيلي وقت ها ما خانم ها ممكن است بخاطر اين موقعيت هاي خانوادگي اصل خانواده ي خود را دچار مشكل كنيم يعني بگوييم آبروي ما پيش خواهر و برادر ها رفته ، از آن موقع تا به حال به تمام بيمارستان ها زنگ زده ام ، به پليس 110 زنگ زدم و بسيار مضطرب و نگران بودم ، حالا امكان دارد شارژ گوشي اين آقا تمام شده و اصلاً اين قرار را نيز فراموش كرده است . آيا شما بايد هميشه سكوت كنيد ؟ خير در اولين فرصت كه به خشم خود غلبه كرديد و توانستيد حرف بزنيد ، بدون تنش و نيش و كنايه ، در فضاي مناسب كه رابطه ي عاطفي مثبتي داريد ، دلخوري خود را به او بگوييد و آنجا راحت خود را تخليه كنيد . شما وقتي زود پز را از روي گاز بر مي داريد آيا مي توانيد بلافاصله در آن را باز كنيد ؟ اول بايد چند دقيقه روي زمين بگذاريد ، سوپاپهاي آن

ص: 14112

را بالا نگاه داريد تا بخار تخليه شود ، بعد اجازه داريد در آن را باز كنيد . من وقتي مي توانم در قلب خود را باز كنم كه بتوانم به هيجانات خود مسلط شوم ، شكستن ظرف ها و بد و بيراه گفتن كه مي تواند مداوم رخ دهد و تنش ايجاد كند . اين فراموش كاري ها احياناً به خاطر مشغله ي زياد است. حالا چه طورخانم مي تواند در آن خلوتي كه گفتم خشم خود را كنترل كند ؟ اينجا مهارت بعدي را ياد مي دهيم . هر موقع شما از كسي كه رابطه ي عاطفي نزديكي با او داريد مانند همسر ، فرزندان ، پدر ، مادر و دوستان نزديك به قدري عصباني هستيد كه هر موقع ياد آن مي افتيد خون شما به جوش مي آيد ، بهترين حالت اين است كه قطعاً شما در آن موقعيت نياز به تخليه داريد اما تخليه ي شما چيزي نيست كه بخواهد در مقابل طرف مقابل شما رخ دهد . من يك مثال ديگر بزنم شما وقتي دچار مسموميت غذايي مي شويد قطعاً بايد اين مواد را از معده ي خود خارج كنيد اما به مكاني مي رويد كه كسي شما را نبيند و نشنود تا بتوانيد به راحتي آن مواد را خارج كنيد تا حالت تهوع شما بر طرف شود . آدمي كه عصباني است به همين صورت است . سيستم عصبي ، روحي و رواني اين فرد دچار التهاب شده است حتي او مي تواند اخلاق و ادب را به راحتي كنار بگذارد . در اين حالت او در اتاق تنها

ص: 14113

مي تواند همه چيز را بنويسد . من مي گويم حتي شما هر حرف بدي را كه اگر مقابل طرف مقابل بوديد به او مي گفتيد حالا بنويسيد ، خود سانسوري نكنيد ، اينجا شما هستيد و آن كاغذ ، بنويسد اگر مي بينيد كه تخليه نمي شويد صداي خود را ضبط كنيد و كاملاً فكر كنيد كه طرف مقابل روبروي شما است . وقتي كه كامل تخليه شديد ، كمي استراحت كنيد تا آن همه تنشي كه مي توانست به اسپاسم عضلاني ، پرش چشم و يا ناراحتي معده تبديل شود آرام بگيرد. يكي از مشكلات خانم هاي ما بيماري هاي روان تني است چون سكوت ايشان سكوت منفعل است ، بعد از يك مدت كه نزد هر دكتري كه مي روند تشخيص داده نمي شود و آخر مي گويند بايد دكتر مغز و اعصاب برويد و وقتي علت را جستجو مي كنند مي گويند كه بيماري شما نتيجه ي پيام هاي شديدي است كه به مركز عصبي شما وارد شده است. شما به آنها پاسخ نداديد ، همه ي آنها سرريز كرده در جسم شما ، حالا پا درد داريد ، معده درد داريد . معده درد از آن بيماري هاي رايج است ، اين ها معده دردهاي عصبي است كه دليل آن هم اين است كه چون نتوانسته ايد حرف هاي خود را بزنيد آنها را فروخورده ايد و درون شما دچار آسيب شده است ، يا قلب درد و انواع دردهايي كه در دست ها و پاهاي شما ايجاد شده است .

سوال - معناي كلمه ي صَمت يا سكوت خلاق

ص: 14114

چيست ؟

پاسخ - من امروز براي دوستان كتاب ميزان الحكم را آورده ام . اين كتاب از جمله دايرة المعارف احاديث است كه توسط آقاي محمدي ري شهري جمع آوري شده است ، با ترجمه ي فارسي آن كه يك دوره ي 15 جلدي است . خوب است هر خانواده اي يك دوره ي اين كتاب را داشته باشد ، بابي در اين كتاب است از امير المومنين تحت عنوان صَمت به معناي سكوت خلاق كه ايشان مي فرمايند: تنها كسي سزاوار نام صمت است كه به جواب گفتن توانا باشد و اگر نه اطلاق درماندگي به او سزاوارتر است . پس صمت ، سكوت خلاق است . من مي توانم جواب دهم ، بلد هم هستم ، خيلي وقت ها من مي خواهم طرف مقابل را سر جاي خود بنشانم و جواب او را بدهم اما با سكوت او را سر جاي خود مي نشانم ، همان چيزي كه در عرف رايج است كه جواب ابلهان خاموشي است يا به قول قرآن هر موقع با امر بيهوده و بدي روبرو شديد با بزرگواري از كنار آن عبور كنيد. او مي خواهد مداوم مانند خار به شما بچسبد شما از كنار او رد شويد و او را جدي نگيريد . اين روايت كه خواندم روايت شماره ي 1829 از كتاب صمت ممدوح است كه در كتاب غرر الحكم از كلمات امير المؤمنين جمع شده است . از امام رضا (ع) داريم كه چه نيكو است آن خاموشي كه از روي درماندگي در سخن گفتن نباشد ، من از سر ناچاري سكوت نكرده باشم و

ص: 14115

حواس من باشد كه پرگو را لغزشها است .

سوال - شما يك مقدار ايده آلي فكر مي كنيد . شايد آن چيزي كه مي گوييد در دنياي واقعي بين زن و شوهر ، عروس و مادر شوهر نتواند پياده شود . نظر شما چيست؟

پاسخ - من قبول دارم كه ايده آلي است . ببينيد يك انسان مسلمان يقين دارد كه خداوند كليد بهشت را از دنيا مي زند ، ايده آلي است چون قرار است كه من بهشت را به زندگي خود بياورم ، ايده آلي است چون قرار است من در زندگي خود عطر محمدي داشته باشم ، بايد بوي پيامبر از همه ي ما استشمام شود . اين ايده آل است چون پيامبر فرمود : اني بعثت الاتمم المكارم الاخلاق . ولي اين ايده آل واقعي است و دست يافتني چون بارها كردن و شده است . عرض من هميشه اين است كه ما دوره هايي بنام مهندسي ذهن براساس قانون معنويت داريم ، يعني بياييم فرمول هاي معنوي را در زندگي خود ايجاد كنيم و نتايج ملموس آن را ارزيابي كنيم . كاملاً آنها را بررسي كنيم و اگر اين تمرين را انجام داديم قابليت اين را داريم كه در مورد آن صحبت كنيم . اما اگر بنشنيم و از دور نگاه كنيم و قضاوت كنيم و بگوييم خوب يا بد است هيچ كدام نمي تواند مفيد باشد . وقتي ارزشمند است كه بتوانيم به اين تمرين ها عمل كنيم و بعد ببينيم تا چه اندازه موفق مي شويم .

سوال - محبت نامشروط و بدون شرط ، آيا در

ص: 14116

خانواده تمام محبتي كه به هم مي كنيم محبت نامشروط و بدون شرط است ؟ هر لحظه كه محبت مي كنيم كار درستي انجام مي دهيم يا زماني مي رسد كه محبت نكردن چاره ي درد است ؟

پاسخ - ببينيد اگر محبت كردن مانند آب دادن به گل باشد قطعاً اگر زياد آب بدهيم ريشه هاي اين گل مي پوسد چون خاك آن به لجن تبديل مي شود . بعضي ها ديگران را از محبت خفه مي كنند . چيزي كه امروز در بحث فرزند پروري ما وجود دارد . حتي گاهي در روابط دو دوست صميمي و گاهي بين زن و شوهر ها اينگونه است ، فرد آنقدر محبت مي كند كه طرف مقابل مي خواهد از آن فرار كند . نه قطعاً محبت يك حدي دارد ، محبت بايد مانند آب خوردن باشد ، ما وقتي آب مي خوريم كه حداقلي از تشنگي را داشته باشيم . اما محبت مشروط نيز در زندگي جنبه ي ديگري از اشتباه در ابراز محبت است . من از بچه ها مثال مي زنم . وقتي يك بچه ي 3 ساله سر سفره مي نشنيد و غذا جلوي او مي گذاريم مي گويد : نمي خورم . ما مي گوييم اگر من را دوست داري بخور يا اگر غذا بخوري ، من تو را دوست دارم . مادر ، پدر و مربي معمولاً از بچه انواع رفتارهاي خوب را انتظار دارند ، به او مي گويند كه در ميهماني شلوغ نكني ، اگر بكني تو را دوست ندارم . اگر كاربدي كني من اصلاً دوست ندارم

ص: 14117

، بدترين آسيب تربيتي به بچه ها زماني مي خورد كه ما به آنها محبت مشروط بدهيم و بگوييم دوست دارم اگر... اين قضيه در روابط زن و شوهر نيز خود را نشان مي دهد . زن نسبت به شوهر پيام هاي مستقيم و غير مستقيم مي دهد، تو را دوست دارم اگر فلان وسيله را بخري يا فلان مسافرت را ببري ، اين اگرها ، اگرهاي حقيقي نيست ، بهانه اي است براي اينكه باور كنيم طرف مقابل من را دوست دارد ، به همين دليل گاهي مي بينيم در بعضي خانواده ها جنبه هاي ظاهري ابراز محبت زياد است اما از محبت واقعي تهي هستند . به عبارت ديگر محبت يك هجي دارد و بايد آن را هجي كرد ، هجي كردن عشق يعني وقت گذاشتن براي طرف مقابل و صميمانه او را فهميدن و باور كردن . ما معمولاً اين مسئله را جدي نمي گيريم . 15 سال پيش خانمي بودند كه سه فرزند داشتند . يك فرزند دو قلو هم خدا به آنها داده بود و شده بودند 5 بچه ي كوچك و پر سر و صدا . ايشان هم در شهري دور از تهران و دور از خانواده ي خود زندگي مي كردند ، ايشان فوق العاده آدم اكتيو ، سرحال و جدي بودند اما در ارتباط با بچه ها مشكل داشتند ، بچه ها هم همينطور . آمد پيش من يك برنامه به او دادم و گفتم برنامه ي شما اين باشد براي تك تك بچه ها وقت اختصاصي بگذار و گرنه بچه ها همديگر را رقيب هم مي

ص: 14118

دانند و مي گويند : مامان كاش وقت ما را داشتي . چون بچه هاي كوچك دوست دارند توجه مادر مداوم به آنها باشد . گفتم مثلاً شنبه را براي پسر كوچكت بگذار و بگو امروز يك ساعت وقت براي تو ، حق نداري در خانه باشي ، او را بردار و بيرون برو ، نه به قصد خريد ، چون گاهي مادر به بچه مي گويد كه بيا باهم بيرون برويم ولي به بازار روز مي رود . نه آن روز هيچ خريدي نمي كني به بچه خود مي گويي حتي چون مي خواهم با تو باشم تلفن همراه خود را نيز خاموش مي كنم يا خانه مي گذارم ، اگر همسر شما يا كسي است كه امكان دارد نگران شود قبلاً به او اطلاع دهيد كه امكان دارد من يك ساعت پاسخگو نباشم . به او گفتم برويد و با هم صحبت كنيد اجازه دهيد او از دغدغه ها ، ترس و نيازهاي كودكانه اش راحت حرف بزند . باهم به پارك برويد ، قدم بزنيد ، بازي كنيد ، با او از كودكي خود صحبت كنيد . فردا اعلام كنيد روز يك شنبه نوبت آن يكي خواهر است ، هركدام تا آخر هفته و يك روز هم اختصاص به خود و همسرتان بدهيد . امروز كه 15 سال از آن روز و آن فرمول مي گذرد ، اين خانم با موفقيت اين طرح را ادامه داده است و الان از دختران خود نوه دارد و يك آرامش ويژه اي من در اين خانواده مي بينم . بارها شده دخترخانم ها با من

ص: 14119

صحبت كرده و گفته اند ما لذت زيبايي را هنوز از آن روزها احساس مي كنيم ، وقتي فكر مي كنيم كه روز شنبه متعلق به من بود ، آن روز و آن ساعت مامان تعلق به من داشت ، احساس عزت نفس و محبت نامشروط در من زنده شده است و الان كه بزرگ شده اند مي توانند آن را بيان كنند . بچه ها بايد محبت را نامشروط بچشند تا بتوانند بعداً بدون شرط به ديگران محبت بكنند. ما دقيقاً بايد در خواستگاري رفتن براي پسر خود به فرمول ها و ويژگي هايي دقت كنيم از جمله اينكه آيا به اين دختر خانم در خانواده محبت شده يا نه ، او نازپرورده نباشد ولي عزيز باشد ، اين مسئله چه فايده اي دارد ؟ فايده ي آن اين است كه چون مثل گلي كه به موقع آب خورده باشد ديگر نيازي نيست كه با تشريفات و با خريد و سروصداي اضافي بخواهد آن كمبودها را جبران كند . او يك وجودي است كه اشباع شده است يك اشباع صحيح . زماني كه ما وقت مي گذاريم براي كسي كه او را دوست داريم و در آن زمان خود را از دغدغه ها خالي مي كنيم به يك نتيجه ي مثبت مي رسيم . ببينيد چرا خانم ها معمولاً از همسر خود عصباني مي شوند ؟ همسر ايشان وقتي كه از در مي آيد خسته است و حوصله ندارد كه حرفهاي او را بشنود ، بايد از موقع ورود همسر تا نيم ساعت از اتفاقات محيط كار يا خانه يا بچه ها و يا

ص: 14120

حتي از موفقيت ها صحبت نكنند . اجازه دهند اين گل و لاي اين رودخانه كه آمده ته نشين شود و به يك آرامش برسد . آن زمان حالت صيميمت ، آرامش و نياز به گفتگو رخ دهد و بعد از آن وارد صحبت بشوند . خانم ها چرا دچار مشكل مي شوند ؟ آقا آمده روزنامه را باز كرده جلوي صورت خود و مداوم پشت آن قايم شده اما خانم در حال حرف زدن است . خانم حرف مي زند و آقا مي گويد كه بگو گوش مي دهم . جلوي تلويزيون است و به آن نگاه مي كند و مي گويد : بگو گوش مي دهم . بچه ها چون صادق هستند راحت مي گويند : ديگران را نگاه نكن به من نگاه كن . زماني كه شما با خواهرتان صحبت مي كنيد مي آيد وسط و مي گويد به من نگاه كن يا بهانه مي گيرد كه مامان دندان من درد مي كند ، مامان كفش من كجا است ؟ و چيزهايي مي گويد كه اصلاً معنا ندارد چون مي خواهد بگويد به من توجه كن . محبت نامشروط يعني اينكه من آن قدر محبت دريافت كرده باشم كه بتوانم بي دريغ آن را نثار ديگران كنم . اما زندگي هيچكدام از ما كامل نيست ، همه ي ما در زندگي دنيوي پر از خلاء هاي متفاوت هستيم . خوب چكار كنيم ؟ كار حقيقي اين است كه همگي به سمت خدا برويم ، قرار شد در آن مثلث طلايي من گيرنده ي حقيقي محبت خدا باشم و دهنده ي حقيقي آن

ص: 14121

به خدا باشم . شما كه با من ارتباط داريد پشت سر خدا هستيد و جلوي او نيستيد ، در ارتباط من و شما هاله اي از نور هست و آن خداست ، خدا واسطه ي محبت ما است . خيلي از افراد مي گويند كه ما در زندگي خود محبتي نديده ايم كه محبت كنيم حتي امكان دارد گاهي محبت هايي را كه ديده اند را نيز انكار كنند . ما مي گوييم درست است ولي يك آب كر ملكوتي وجود دارد كه اين نوع ظرفيت محبت آن بي نهايت است . اگر مي شود دست هاي خود را مانند قنوت بالا بياوريد ، سر انگشت هاي شما چه نوشته شده است ؟ حرف خدا چيست ؟ خدا نوشته كه من تو را بي اندازه دوست دارم ، تو براي من منحصر به فرد هستي ، مانند تو ندارم و نمي خواهم داشته باشم ، از اول كه انسان را خلق كرده ام از آدم تا قيام قيامت تو براي من يكي هستي . مگر نه اينكه در هر عشق و محبتي ما به دنبال اين هستيم كه طرف مقابل ما را بي اندازه و منحصر به فرد بخواهد ، خدا اين را به همه ي ما گفته و در يك سند مخملي كف دست همه ي ما گذاشته است ، ساخت خدا همين چند خط مدور است كه اگر دقت كنيم عجيب ترين معجزه ي او است كه در كف دست ما وجود دارد و اين نشانه ي خدا است ، آيه ي خدا و آدرس و نشاني او است كه سر انگشت

ص: 14122

ما نوشته شده است . خدا مي گويد : من تو را بي اندازه مي خواهم ، تو را با تمام بدي ها و با تمام نقص ها و كمبودهايت مي خواهم . من ثابت كردم تو را بي اندازه دوست دارم ، جلو بيا تا بي اندازه محبتم را به تو ابراز كنم. وقتي ما مي توانيم به ديگران محبت كنيم كه بي اندازه و بي دريغ محبت را دريافت كرده باشيم . هر چقدر رابطه ي من با خدا هموارتر و حقيقي تر باشد محبت من به ديگران نامشروط تر خواهد بود .

سوال - شما فرموديد سكوت محيط را آرام مي كند ، خشم را فرو مي نشاند ولي من وقتي عصباني هستم و همسرم در مقابل من سكوت مي كند من بيشتر عصباني مي شوم .راهنمايي بفرماييد .

پاسخ - در حقيقت بايد اينجا از اين خانم پرسيد كه وقتي شوهر شما در مقابل عصبانيت شما سكوت مي كند بعد از آن چه مي كند ؟ اگر همان موقعي كه شما عصباني هستيد شروع كند به حرف زدن ، آيا حاضر هستيد حرف هاي او را بشنويد ؟ عصبانيت مانند شعله ي آتش به دنبال طعمه مي گردد ، هر فرد جديد و هر حرف جديدي شعله ي آن را بيشتر خواهد كرد . شما زماني كه مي خواهيد آتش فشاني كنيد نمي توانيد آتش نشاني كنيد ، براي خاموش كردن آتش قطعاً بايد سكوت باشد . ولي اين خانم چرا احساس مي كند كه زجر آور است ؟ شايد به اين خاطر كه بعداً آن آقا بلد نيست صحبت كند

ص: 14123

، تمرين نكرده و ترجيح داده كه هميشه سكوت كند . ايشان نيمه ي راه را رفته اما يك قدم مانده به پيروزي شكسته است . قطعاً سكوت خلاق تشكيل شده از دو جزء است : 1- سكوت به موقع 2- سخن گفتن به موقع . اين دوست عزيز ما در مورد آن سخن به موقع صحبتي نكرده اند و ياد نگرفته اند خود يا همسرشان وقتي آرام شدند تازه آن زمان با هم صحبت كنند .

سوال – در باره ي تمرين كردن سكوت خلاق راهنمايي بفرماييد .

پاسخ - قرار شد ما در هر جلسه تمرين بدهيم و در ضمن آنها را انجام داده و موفقيت يا عدم موفقيت يا سوال هاي خود را از طريق پيامك به ما منتقل كنند ، تمرين هفته ي قبل ما بحث صمت يا سكوت خلاق بود . اين جلسه بحث خود را كامل كرديم و در مورد سكوت به موقع زماني كه نمي توانيم هيجانات خود را كنترل كنيم يا زماني كه طرف مقابل ما در يك هيجان و برافروختگي زياد است صحبت كرديم ، در اين زمان قطعاً وظيفه ي ما سكوت است و وقتي كه توانستيم بر هيجانات خود پيروز شويم وظيفه ي ما سخن گفتن است . تمرين اول اين هفته سكوت به موقع و سخن گفتن به موقع است و تمرين دوم پيداكردن رابطه هاي پنهان و نجواهاي خدا با من است به عنوان كسي كه محبت او به من نامشروط ترين محبت هاي عالم است . چه طور اين رابطه را پيدا كنيم ؟ با خواندن قرآن ، با خواندن صحيفه

ص: 14124

و دعاهايي كه با آن مأنوس هستيم ، يك بار با اين چشم نگاه كنيم تا رد پاي محبت او را پيدا كنيم .

88-07-20

سوال - يك فرد درون خود چه اندازه اعتماد به نفس بايد داشته باشد كه به سمت خود پسندي كشيده نشود؟

پاسخ - همه ي ما مي دانيم كسي مي تواند روي پاي خود بايستد كه خود را باور كرده باشد. براي داشتن اعتماد به نفس ما نياز داريم كه اول خود را بشناسيم . خيلي از ما توانايي ها ، نقاط ضعف و قوت خود را خوب نمي شناسيم به همين دليل زمينه ي آسيب پذيري ما زياد مي شود . بعضي از انسان ها عيب هاي خود را در چشم خود خيلي بزرگ مي كنند يا اجازه مي دهند ديگران اين كار را بكنند به همين دليل بطور مداوم خود را سرزنش مي كنند . يك گفتگوي دروني در آنها است كه به مجرد اينكه كوچك ترين اشتباهي مي كنند خود را سرزنش مي كنند . آنها كساني هستند كه در معرض كمبود اعتماد به نفس قرار خواهند گرفت . اما عده ي ديگري در سويي ديگر قرار دارند آنها راه اشتباه را مي روند . آنها آنقدر خود را قبول دارند كه ديگر هيچ كس را قبول ندارند ، حرف فقط حرف خودشان است حتي اگر غلط باشد . راه فقط راهي است كه آنها انتخاب كرده اند حتي اگر همه ي خيرخواهان عالم آنها را از اين راه برحذر دارند . در دو سوي اين ويژگي مثبت اعتماد به نفس ، عزت نفس و كرامت نفس،

ص: 14125

دو همسايه ي ناجور قرار گرفته اند كه اگر يك ذره غافل شويم خانه ي قلب ما را تصرف مي كنند . همسايه اي كه افراط مي كند تكبر است كه از عُجب شروع مي شود . عُجب يعني خود پسندي و خود باوري اضافه . مثالي بزنم مانند چراغ هاي فتيله اي وقتي مي خواهيم روشنايي بيشتري بگيريم گاهي آنقدر فتيله ي آن را بالا مي كشيم كه چراغ دود مي كند . اعتماد به نفس اضافي مانند ماشين هايي است كه سرعت اضافي دارند هم سرعت آنها دچار مشكل مي شود و هم سلامتي آنها براي رسيدن به مقصد . آدم هايي كه اعتماد به نفس اضافي دارند يا آدم هاي مغرور آدم هايي هستند كه دوستان كمي دارند . آدم هايي هستند كه معمولاً در هنگام شكست كسي را ندارند كه به آنها تكيه كنند و از او كمك بگيرند . آنها بخاطر خود پسندي كه دارند ديگران را از خود دور مي كنند و به خاطر اعتماد به نفس زيادي كه دارند معمولاً اهل مشورت نيستند به همين دليل خود را در معرض انواع خطرها قرار مي دهند . ريسك هاي بزرگ مي كنند و شكست هاي بزرگ مي خورند و معمولاً مدت طولاني در لاك خود هستند تا احياناً بتوانند خودشان را مجدداً پيدا كنند . به جاي بلند همتي ، بلند پروازي دارند . يعني به جاي اينكه تلاش خود را زياد كنند فقط خيالات در زندگي خود دارند كه براي رسيدن به آنها تلاش واقعي نمي كنند . خودپسندي باعث مي شود كه رابطه ي انسان با خود

ص: 14126

دچار مشكل شود . وقتي كه من دچار خودپسندي شوم ديگر نمي توانم نقص هاي دروني خود را ببنيم . اگر هم ديگران بگويند باور نمي كنم و ترجيح مي دهم خودم را بدون نقش و نگارهاي غلط ببينم . به همين خاطر ممكن است بطور مداوم اشتباهات من بيشتر شود . در آيات داريم كه انسانهاي خود پسند از خدا فاصله مي گيرند چون كبريايي رداي خدا است و اگر كسي دچار تكبر شود ادعاي خدايي كرده است . انسانهايي كه اعتماد به نفس ندارند بطور مداوم آرزو مي كنند كه كاش جاي ديگري بودند . راحت خود را سرزنش مي كنند ولي راحت از سر اشتباهات خود نمي گذرند . در حقيقت اشتباهات خود را اصلاح نمي كنند و آن را تكرار مي كنند اما خودشان را مي خورند كه چرا اشتباه كرده اند . كوچك ترين اشتباه خود را خطاي خيلي بزرگ مي بينند ، معمولاً انرژي كمتري دارند و فاقد انرژي هستند . كساني كه اعتماد به نفس ندارند به همان نسبت موقعيت هاي كمتري به دست مي آورند . فاقد غرور و ويژگي هاي مثبت شخصيتي هستند كه اجازه ندهند ديگران نسبت به آنها رفتار نامناسبي داشته باشند . راحت نمي توانند تصميم بگيرند اما امكان دارد ريسك هاي بزرگ كنند . اين ريسك ها در حقيقت انتحار شخصيتي است . نمي توانند در مقابل اين همه ترديد خود صبوري كنند و خسته مي شوند ، گاهي اوقات به سيم آخر مي زنند . يك مفهوم مقدس كه در فرهنگ توحيدي و به طور مشخص در فرهنگ اهل بيت داريم

ص: 14127

همان چيزي است كه در سوره ي دهر داريم . تأكيد بر اينكه اهل بيت (ع) از خود چيزي را ايثار كرده اند كه خود به آنها خيلي احتياج داشته اند . حالا اين مفهوم ايثار زماني كه مي خواهد در مصاديق زندگي ما قرار بگيرد ، در شخصيت افرادي كه دچار اعتماد به نفس كم هستند و كساني كه اعتماد به نفس زياد دارند و همچنين كساني كه اعتماد به نفس متعادل دارند چه نوع رفتاري نشان داده خواهد شد ؟ آنها كه اعتماد به نفس كمي دارند زماني كه به وادي ايثار مي رسند احساس خود شكوفايي مي كنند اما به شكل غلط . يعني چه ؟ يعني از آن خود مقدس مي گذرند . ما در حقيقت دو تا خود داريم ، يك خود و يك خود غير واقعي كه خود نيست . نفس اماره ي ما آن نفس غير مقدس ما است كه گفته اند مراقب خود باشيد . به قول قرآن كريم عليكم انفسكم . حالا آن خود مقدس ما چيست ؟ همان دم الهي كه نفخت فيه من روحي خداوند دم الهي خود را در همه ي ما انسانها دميده است به اين جهت ما بايد عزيز باشيم . مؤمن كه نفخه ي الهي را در زندگي خود تجلي داده عزتش در اختيار خود او نيست در اختيار خداوند است . حالا اين فردي كه دچار كمبود اعتماد به نفس است نوع رفتار او در وادي ايثار چيست ؟ به همه به جاي محبت ، بي اندازه محبت مي كند . طوري كه از نظر ايماني ، جسمي ،

ص: 14128

روحي و رواني دچار آسيب هاي سنگين مي شود . نتيجه اينكه يك روزي چون از ديگران پاسخ مناسب را دريافت نمي كند از تمام ايثارهايي كه كرده پشيمان مي شود. ممكن است بپرسيد چرا پشيمان مي شود ؟ وقتي من به ديگران باج عاطفي مي دهم هر كس مشكل دارد من حل المسائل مي شوم و اصلاً به نيازهاي خود و بستگان درجه يك خود كه نسبت به آنها وظيفه دارم نگاه نمي كنم و مهم براي من اين است كه كسي از من چيزي مي خواهد به راحتي به او بله بگويم ، چرا كه انسان هايي كه اعتماد به نفس پاييني دارند مهارت نه گفتن درست را ندارند و نمي توانند به موقع نه بگويند . بارها از دست و سلامتي خود عقب افتاده اند به اين خاطر كه كسي با آنها كار داشته ، زنگ زده يا به خانه ي آنها آمده و او به شخص مراجعه كننده پرداخته نه به خود . گاهي پدر و مادر ها اين بلا را بر سرفرزندان خود مي آورند ، وجهه ي بيروني آنها ، آدمهاي خَيّر ، توانمند و بسيار خوب است اما آب در كوزه و ما تشنه لبان مي گرديم . بچه ها در خانه اصلاً پدر و مادر را نمي بينند ، ارتباط عاطفي آنها خيلي گسسته است ، اينجا مي گويند چراغي كه به خانه روا است به مسجد حرام است . يعني اگر شما افرادي داريد كه بايد به آنها رسيدگي كنيد و اولويت اول شما هستند حق نداريد به ديگران بپردازيد و از آنها غافل شويد كه

ص: 14129

آنها دچار مشكل شوند . اين اولويت بندي خيلي مهم است ، اگر ما اشتباه كنيم قطعاً به جايي مي رسيم كه ديگر قابل جبران نيست . از همين جا پدر و مادر هايي را داشته باشيد كه در حيطه ي اجتماعي روي سر آنها قسم مي خورند اما گاهي امكان دارد در خانواده ي ايشان بچه ها دچار آسيب هاي شديد اخلاقي و رفتاري شوند . حالا اگر بيننده اي حس كند كه در مرز عدم اعتماد به نفس قرار دارد ، راهكاري را به او پيشنهاد مي كنيم . البته اجازه بدهيد كه اصطلاح عدم اعتماد به نفس را بكار نبريم همه ي ما بخشي از اعتماد به نفس را داريم اما من نمره اي كه به آن دادم زير ده است . امكان دارد كسي نمره ي او دو شود يا 9 شود ، با هم فرق دارد . همگي ما يك بخشي از اعتماد به نفس را داريم والا هرگز نمي توانستيم كوچك ترين فعاليتي انجام دهيم ، يعني يك مقدار خود را قبول داريم اما به اندازه اي كه به حد نصاب و استاندارد برسد كه بتواند من را به پويايي صحيح برساند نيست . اما براي آنهايي كه اعتماد به نفس پايين دارند راه هاي زيادي براي خروج از اين ورطه وجود دارد : اول اينكه كارهايي را كه نيمه تمام گذاشته اند تمام كنند. چون يكي از زمينه هاي استرس زا كه اعتماد به نفس را پايين مي آورد ، كارهايي است كه مي دانيم بايد انجام دهيم ولي تعلل مي كنيم و پشت گوش مي اندازيم .

ص: 14130

با يك چنين ويژگي ما خود را بيشتر سرزنش مي كنيم. يعني اجازه مي دهيم مدام يك چيزي وجود داشته باشد كه باعث شود ما خود را سرزنش و تحقير دروني كنيم . خوب با اين خصوصيت چه كنيم ؟ به سراغ كارهايي كه انجام نداده ايم برويم و از بين آنها آسان ترين را انتخاب كنيم و انجام دهيم . امكان دارد اين كار آسان دوختن دكمه ي يك لباس باشد كه هروقت به سراغ آن مي رويم و آن را مي بينيم دچار مشكل دكمه نباشد ، آن را بياوريم و اصلاح كنيم . شايد اين كار به نظر پيش پا افتاده باشد اما يادمان باشد كه مني كه اعتماد به نفس پايين دارم اگر بخواهم از كارهاي بزرگ شروع كنم هرگز شروع نخواهم كرد . خيلي وقت ها آدم هايي كه اعتماد به نفس آنها كم است به همين دليل تأييد طلبي افراطي دارند ، مدام بايد ديگران به آنها رسيد بدهند كه آقا تو خيلي خوب هستي آنها نيازمند تحسين هاي اضافي هستند ، به همين دليل رفتارهاي اغراق گونه دارند . حتي ما در بحث اختلال هاي شخصيتي داريم ، كساني كه نوع پوشش ايشان در يك محيط خيلي متفاوت است و خيلي توي ذوق مي زند كساني هستند اعتماد به نفس پايين دارند ، ولي به اين طريق مي خواهند خود را پنهان كنند . آن خودي كه جسارت بروز و ظهور را ندارد .دوم سعي كنيم در بين حلقه ي دوستاني باشيم كه خوبي هاي ما را مي بينند و اشتباهات ما را با نرمي و لطافت جوري

ص: 14131

كه ما آزرده نشويم تا دوباره زخم ما عميق شود گوشزد مي كنند. پس درحلقه ي دوستاني كه حمايتگر هستند و فرد را حمايت و محبت و كمك مي كنند ، شخص داراي اعتماد به نفس پايين يواش يواش به حد مناسبي مي رسد . راه حل ديگري كه براي بالا بردن عزت نفس وجود دارد اين است كه ما در ارتباط عاطفي خود قطعاً بايد با آن آب كر الهي كه در جلسه ي قبل گفتيم ارتباط خود را خيلي عميق تر كنيم . يعني آن كسي كه بدون هيچ قيد و شرط ما را دوست دارد ، ارتباط معنوي خود را با خدا بالا ببريم ، اگر ارتباط ما با خدا قوي و جدي شود تازه مي فهميم خيلي از خوبان عالم همه ي هنر ايشان اين بوده كه عيب هاي احتمالي خود را هم مي ديدند . وقتي كه من به عنوان كسي كه اعتماد به نفس پاييني دارم به مناجات هاي 15 گانه ي امام سجاد نگاه كنم متوجه مي شوم كه با كدام يك از تيترهاي اصلي آن ارتباط برقرار مي كنم . مثلاً مناجات تائبين مربوط به كساني است كه از اشتباهات خود خيلي ناراحت هستند . من هروقت در يك چنين فازي قرار مي گيرم مناجات تائبين آن را پانسمان و درمان مي كند، اين زخم بدست رحمت خدا پانسمان مي شود . هرچقدر من بيشتر در اين مناجات عميق شوم و آن را بخوانم و زمزمه كنم راه حل ها را درون آن ببينم قطعاً راه من به سمت خوبي ها بيشتر باز مي شود . همين

ص: 14132

طور به سراغ ساير مناجات ها برويم مانند مناجات شاكّين ، كساني كه از دست خود گله دارند . وقتي من به جايي مي رسم كه مي گويم خدايا چرا من اين قدر ناموفق هستم ؟ چرا هر وقت مي خواهم اشتباهات خود را درست كنم بدتر مي شود ؟ در اين حالت مناجات شاكّين من را به فازي مي برد كه ارتباط من با خدا، خدايي كه مي تواند همه ي نقص ها را درست كند به زيباترين حالت قرار مي گيرد . در حقيقت من با كسي درد و دل مي كنم كه شنواترين و مهربان ترينِ عالم نسبت به من است و چه كسي ياد داده كه من چگونه بگويم ؟ امام سجاد (ع) كسي است كه آن نقشه هاي ملكوتي را در زندگي و در وجود من مي آورد و مرا از زيبايي لبريز و پرنشاط مي كند. حالا مي خواهيم در مورد كساني كه افراط در اعتماد به نفس دارند و مي خواهند خود را درمان كنند صحبت كنيم . خوب بعد از خود كم بيني به خود بزرگ بيني مي رسيم ، يعني آن كسي كه اعتماد به نفس اضافي دارد . اگر كسي دچار اين عارضه است و مي خواهد خود را درمان كند مي توانيم راه حل هايي را به او پيشنهاد كنيم . آن كسي كه دچار خود بزرگ بيني است در حقيقت هميشه خود را با كوچك تر از خود مقايسه كرده و به زبان ديگر هميشه جلوي رشد خود ايستاده است . كسي كه خود پسند است به خاطر ويژگي هايي كه دارد احتمال

ص: 14133

آسيب ديدن او خيلي زياد است چون حرف كسي را قبول ندارد . براي اينكه خود را اصلاح كند بايد سعي كند با آدم هايي كه از جهت عقلي ، علمي و معنوي و از جهات مثبت اخلاقي از او بالاتر هستند معاشرت كند . اين موجب مي شود كه يك مقدار كوچكي خود را ببيند. آدم هايي كه زياد براي خود حساب باز كرده اند بايد كوچكي خود را ببينند و اين كوچكي بايد بدون تحقير باشد ، بلكه با سلامتي نفس همراه باشد كه بتواند خود را از اين وادي عبود دهد. دومين راه حل اين است كه آدم هاي مغرور آدم هايي هستند كه خدا در زندگي آنها كم رنگ شده و يا به حاشيه و يا بالاي طاقچه رفته است ، يعني گاهي اوقات آنها هم مثل همه ي ما و شايد در اين زمينه بيشتر از ديگران نياز دارند ارتباط خود را با خدا قوي كنند . سراغ چه چيزي بروند و چكار كنند ؟ در ارتباط با خدا من نهايت كوچك بودن خود را مي بينم و نهايت بزرگي خدا را ، بزرگي كه كه آن را به من نمي فروشد ، بزرگي كه من را تحقير نمي كند بلكه دست مرا مي گيرد تا بزرگم كند . اينجاست كه ما مي توانيم به سمت مابقي مناجات هاي خمس عشر برويم . مناجات الشاكرين يعني كساني كه از خدا تشكر مي كنند بابت نعمت هاي بزرگي كه خيلي از ما آنها را نمي بينيم . اين مناجات خيلي زيبا به ما مي گويد كه چه چيزهاي زيبا و قشنگي

ص: 14134

در زندگي ما وجود داشته كه هيچ وقت آنها را نديده و لحاظ نكرده ايم . معمولاً ما چيزهايي را مي بينيم كه با حواس پنجگانه ي خود آن ها را حس كنيم . بتوانيم بشماريم يا احياناً آنها را شكر كنيم ولي مناجات الشاكرين قلب انسان را سرشاراز زيبايي ها و لطافت ها مي كند. دومين مناجاتي كه خيلي مي تواند به اين دوستان كمك كند مناجات مطيعين است. مناجات كساني كه مي خواهند خود را مدام در مدار چشم گفتن نسبت به خدا قرار دهند . آدم هاي مغرور به كسي راحت چشم نمي گويند ، آنها بايد به كسي چشم بگويند كه بدانند خيلي دانه درشت است آيا دانه درشت تر از خدا در عالم وجود دارد ؟ خوب اين دو تا راه حل براي دوستاني كه در معرض اين آسيب هستند بود . اما اجازه دهيد اينجا يك نكته را عرض كنم امكان دارد بيننده هاي اين برنامه نه دچار خود كم بيني باشند نه خود بزرگ بيني، اما با آدم هايي از هر دو سنخ مواجه باشند چكار بايد بكنند ؟ نوع رفتار و مهارت رفتار با آدم خود كم بين بايد چگونه باشد ؟ و مهارت ارتباط با آدم خود بزرگ بين چگونه بايد باشد ؟ سعي كنيد آدمي كه خود كم بين است را تحسين كنيد .خوبي هاي او را به او بگوييد تا بتواند توانمندي هايي كه در او است ولي آنها را باور ندارد ببنيد . به او كمك كنيد موفقيت هاي كوچك را مزه مزه كند ولي كارهاي بزرگ از او نخواهيد . قطعاً اگر

ص: 14135

كارهاي بزرگ از او بخواهيد كه باعث شود او را دچار ترس و اضطراب كند اين كمبود اعتماد به نفس روز به روز بيشتر خواهد شد . سعي كنيد با ابراز محبت صادقانه او را حمايت كنيد . آدم هاي خود كم بين مانند بوته ي گل هايي هستند كه گل هاي آنها از حد معمول كوچك تر است پس نياز به نور محبت و آبياري احترام و مسئوليت دادن و اعتماد به نفس دارند ، يعني اجازه دهيد حتي گاهي اوقات اشتباهات كوچك كنند. من يك نكته ي كوچك عرض كنم كه در بحث تربيت كودك خيلي جدي است شما ديده ايد يك بچه ي دو يا سه ساله وقتي ميهمان به خانه مي آيد خيلي جدي مي خواهد ميهمان ها را ارزيابي كند نوع مواجهه ي شما را ببيند . شما ميوه جلوي ميهمان مي گذاريد و يك چاقو كنار آن قرار مي دهيد ، معمولاً چاقو چيزي نيست كه شما در دسترس بچه بگذاريد ولي بچه به خاطر ناداني خود اعتماد به نفس اضافي پيدا مي كند مي خواهد برود و چاقو را امتحان كند ، شما چه واكنشي نشان مي دهيد ؟ جلوي او را مي گيريد . حالا اگر اين چاقوخيلي تيز باشد شما براي اينكه او را از خطر دور كنيد يا بايد به ميهمان بگوييد كه بشقاب هاي خود را برداريد و يا مي گوييد كارد خود را قايم كنيد ، اين بچه به دنبال كوچك ترين فرصتي است كه آن را امتحان كند . من هميشه چيزي كه به دوستان عرض مي كنم اين است كه اجازه

ص: 14136

ي اشتباه كردن به فرزندان خود بدهيد ولي اشتباهاتي كه قابل جبران باشد . اگر نتواند اشتباهات قابل جبران انجام دهد ممكن است اشتباهات خيلي بزرگتري انجام دهد . مي گويم چاقويي كنار بشقاب ميهمان بگذاريد كه شايد راحت حتي نشود با آن خيار را خورد كرد و اجازه دهيد بچه ي شما جيز بودن را بفهمد ، اينكه شما بطور مداوم به بچه مي گوييد كه اين جيز است او هيچ تصور ذهني ندارد چون تا حالا تجربه اي نكرده است . اجازه دهيد حتي دست خود را ببرد يك مقداري هم خون بيايد ، اگر خون آمد آنوقت مي توانيد بگوييد جيز اين است . حالا ديگر هركس به خانه ي شما بيايد ، پدر ، مادر بزرگ ، خواهر و برادر ، چاقو را به او نشان مي دهد و مي گويد جيز . يعني او فكر مي كند اين داده ي اطلاعاتي او چيز منحصر به فردي است كه هيچ كس آن را نمي داند . ما براي اينكه ياد بگيريم كه از شكست هاي خود پل پيروزي بسازيم بايد ياد بگيريم كه دركودكي به بچه ها اجازه دهيم كه اشتباهات كوچك قابل جبران انجام دهند اما تحت نظارت ما . اشتباهاتي كه به جسم ، به روح و به معنويت آنها آسيب جدي نرساند . اينها در حقيقت بايد تحت يك تدبير و مديريت حقيقي قرار گيرد، اين در مورد آدم هايي كه اعتماد به نفس آنها پايين است . اما آنها كه دچار خود بزرگ بيني هستند و مغرور هستند و مدام مي خواهند ديگران را تحقير كنند راه

ص: 14137

مقابله اين است كه آدم ها به او نيازمند نباشند پس هر موقع كه كنار آدمهاي مغرور قرار مي گيريد به آنها محبت كنيد اما احترام زياد نگذاريد و از ايشان بي نياز باشيد ، بي نيازي شما باعث مي شود آنها مجبور شوند به رفتار خود فكر كنند و يك بازنگري در رفتار خود انجام دهند.

سوال - من و شوهرم هردو لجباز هستيم . وقتي بحثمان مي شود نمي توانيم جواب هم را ندهيم و سر يك موضوع وقتي بحث مي كنيم هر دو با هم به چالش كشيده مي شويم . نگران اين هستيم كه مبادا اين مجادله ها ما را به سمت طلاق بكشاند.راهنمايي بفرماييد .

پاسخ - لجبازي كاريكاتور استقلال طلبي است . كساني كه لجباز هستند دلشان مي خواهد كسي به كار آنها كار نداشته باشد . احتمالاً اين زن و شوهر به جزئيات اعمال و رفتار يكديگر كار دارند ، زن و شوهر مانند دو ستون زير يك سقف هستند اگر فاصله ي آنها خيلي نزديك شود در تعاملات دچار مشكل مي شوند و سقف فرو مي ريزد ، وقتي فاصله ي آنها خيلي دور هم شود باز سقف فرو مي ريزد . در حقيقت هر كدام از آنها بايد حريم و حرمت خود را حفظ كنند . روحيه ي لجبازي كودكِ آلوده ي درون ما آدم ها است آدمهايي كه نمي توانند استقلال صحيح داشته باشند يا آن را ياد نگرفته اند بنابراين لجبازي مي كنند . راه حلي كه پيشنهاد مي كنم براي اين خانم اين است البته شايد اين تلقي پيش آيد كه چون هم

ص: 14138

من خانم هستم وهم ايشان اين بحث را براي ايشان گفته ام اما عرض كنم بحث ما فراجنسيتي است درخصوص انسان است چه از جنس زنانه و چه از جنس مردانه . اگر در هركدام از اين جنس ها ويژگي خاصي باشد حتماً عرض خواهم كرد مثل سكوت كه فرمول آن را عرض كردم . سكوت فقط مربوط به خانم ها نيست طبق عرف مي گويند هميشه خانم ها بايد در زندگي نيم من باشند نه اين مهارت نيم من شدن مهارت انسان است كه بايد يك جاهايي سكوت خلاق داشته باشد ، اين مهارت انساني است چه زن و چه مرد . اين خانمي كه گفته اند من و همسرم هردو لجباز هستيم در حقيقت از خود و همسرخود شناخت دارند چرا نمي توانند اين روحيه را كنار بگذارند؟ چون در جزئيات زندگي حساسيت زيادي دارند . از يك جايي كه راحت تر است كار را شروع كنند ، شايد ايشان از خريد همسر خود يا نحوه ي پوشش يا دكور منزل و يا جزئيات ديگر ايراد مي گيرند ، از يك جايي شروع كنند و به خود اين امتياز را بدهند كه در يك روز بحشي از اين لجبازي ها را ارادي كنار بگذارند . لجبازي جزو كارهايي است كه ارادي سراغ ما مي آيد و اگر به فكر آن نباشيم در ميان سالي به يك روحيه ي وحشتناك تبديل مي شود و از انسان يك موجود عجيب و غريب مي سازد. حالا بعضي ها مي گويند كه ما وقتي نزديك هم هستيم با هم دعوامي كنيم . ممكن است من و شوهرم

ص: 14139

باهم رابطه ي صميمانه اي نداشته باشيم اما به محض اينكه از هم دور مي شويم شوهرم به من ابراز محبت مي كند .

چرا وقتي ما آدم ها كنار هم هستيم از هم آزرده مي شويم ؟ به خاطر دخالت زيادي كه شايد مي كنيم و يا بخاطر محبت زياد . اگر در كنار هم بودن موجب اصطكاك و تنش مي شود ، يعني ما براي يكديگر فرصتي كه اختصاصي باشد قرار نمي دهيم. يعني چه ؟ ببينيد قطعاً يك مرد نياز دارد وقتي درخانه است زماني را براي مطالعه قرار دهد يا تلويزيون ببيند و به كارهاي شخصي بپردازد ، خانم هم همينطور . اگر آن آقا اعتراض كند خانم شما چرا نشستي و مطالعه مي كني در زماني كه هر دو كار فردي خود را مي توانند انام دهند طبيعي است كه بلافاصله مشكل ايجاد مي شود. يا نه خانم زماني كه آشپزي مي كند به او بگويد چرا اين جوري غذا مي پزي مادر من اين جوري مي پزد يا چرا اينطور جارو مي كني ؟ مادر من آن طور جارو مي كند ، اين را به قول معروف مي گويند زياد گيردادن . اينها موجب مي شود كه صميمي ترين افراد كاملاً از يكديگر آزرده شوند ، راه حل اين است كه باور كنيم طرف مقابل ما مي داند و مي تواند راه هاي خوبي را انتخاب كند و حتي اگر كار او اشتباه است بعداً شايد بتوانم به او كمك كنم ولي در حين كار جز آزردگي چيز ديگري نخواهد بود سوال - يك سال از زندگي مشترك ما

ص: 14140

گذشته ولي هنوز همسرم سفرهاي مجردي خود را كنار نگذاشته است . راهنمايي بفرماييد.

پاسخ - سفر مجردي چه براي خانم ها و چه براي آقايان روشي محسوب مي شود كه نمي شود به آن نزديك شد . لزوماً چيز بدي نيست اگر با خود بدي نياورد و اگر تعادل حفظ شود . مثلاً سالي يك و يا دو بار آقا يا خانمي كه ازدواج كرده اشكالي ندارد به سفر مجردي برود چون حلقه ي دوستان قطعاً مي تواند بخشي از انرژي هاي روحي و معنوي او را تأمين كند . اما اگر اين رويه تبديل شود به اينكه آقا سال تا سال با خانم خود بيرون نرود ولي هر دو يا سه ماه يك بار با دوستان خود بيرون برود نشان دهنده ي اين است كه اين آقا هنوز باور نكرده كه متأهل شده است . توصيه ي من به اين خانم اين است كه شما سعي كنيد در كنار اين كه نقش يك همسر را داريد نقش يك دوست را هم داشته باشيد ، اين هنر به همسر شما كمك خواهد كرد تا يواش يواش خود را پيدا كند مگر اينكه اشكال جاي ديگري باشد كه بايد جستجو كرد . حالا خانمي گفته اند همسر من مي گويد : من زماني با تو خوب رفتار مي كنم كه تو خوب باشي. ما مي گوييم حتي مادر ها به فرزندان خود محبت مشروط مي كنند ، همان ايده آل و همان بهشتي كه مي خواستيم بياوريم . گفتيم محبت بايد نامشروط باشد براي اين كه من محبت نامشروط را به طرف مقابل ياد دهم

ص: 14141

بايد اول خودم محبتم را نامشروط كنم يعني اگر اين خانمي مي خواهد شوهرش بدون قيد و شرط او را دوست داشته باشد بايد خودش ياد بگيرد كه محبتش بي قيد و شرط باشد نه اينكه تا وقتي كه خواسته هاي اين خانم عملي شود بگويد محبت مي كنم ولي به محض اينكه كوچك ترين تخلفي كردن قهر كنند و كنار بگذارند و به كوچك ترين ارتباط عاطفي هم پشت پا بزنند . من وقتي مي توانم به طرف مقابل محبت نا مشروط را ياد دهم كه خود بارها و بارها اين كار را كرده باشم .

سوال - چرا خدا به مردها اجازه مي دهد كه اين همه ظلم كنند و بعد به ما زن ها مي گويند كه سكوت كنيد؟

پاسخ - خدا هيچ وقت به هيچ كس اجازه ي ظلم نمي دهد . حضرت علي (ع) مي فرمايد : اگر تمام عالم را به من بدهند و بگويند پوست جويي را از دهان موري به ظلم بگير اين كار را نخواهم كرد . حضرت علي (ع) ، مرد مردان هستي است ، خداوند هيچگاه به كسي اجازه ي ظلم نداده. اما اگر گاهي مردها ظلم مي كنند شايد اين روحيه ي خانم ها است كه دلمان مي خواهد هميشه طرف مقابل را محكوم كنيم . آقايان هم شايد اين كار را بكنند و بگويند خانم ها اين طور هستند . اين غلط است هركس كه ظلم كند نتيجه كار خود را قطعاً خواهد ديد . سختي هاي آن را در اين دنيا و نتيجه ي حقيقي آن را در آخرت اگر توبه

ص: 14142

نكند خواهد ديد . اما سكوت كردن براساس آن مهارتي كه خدمت دوستان عرض كردم ، سكوت خلاق يك توانمندي است و اين توانمندي را هركس به آن مجهز شود فرقي نمي كند .

سوال - من براي بهتر شدن زندگي مشترك تلاش زيادي كردم ولي نتيجه ي مثبت نگرفتنم . تقريباً نااميد شده ام . خسته هستم . احساس مي كنم راه حل هايي كه شما پيشنهاد مي دهيد ديگر جواب نمي دهد . چكاركنم ؟

پاسخ - ببينيد يك موقع هست كه احساس مي كنيد يك مقدار دندان شما درد مي كند خيلي هم جدي نيست ، بستني سرد مي خوريد درد مي گيرد ، كافي است يك كم با حرارت دست يا با حوله ي گرم آن را گرم كنيد . راه حل اول تسكيني است . بعد يك چند روز بعد مي بينيد نه مثل اينكه دندان يك مقدار بيشتر درد مي كند ترحيج مي دهيد قرص مسكن مي توانيد روي آن بگذاريد ، دوباره راه حل بعدي را بكار مي بريد باز هم درد درمان نمي شود يك مدت همين جور ادامه مي دهيد غافل از اينكه مشكل روز به روز عميق تر مي شود و شما به اين تشكيل دل سپرده بوديد . خيلي وقت ها راه حل هايي كه براي حل مسائل پيش مي گيريم خيلي كمتر از آن مشكل است ، گاهي ما نياز به درمان هاي اساسي داريم . تا وقتي به نزد دندان پزشك مي رويد او مي گويد اول عكس آن را بگيريد بعد كه مي آوريد مي گويد اين بايد عصب كشي شود

ص: 14143

مشكل آن زياد است . خيلي وقت ها نوع مشكلي كه در زندگي ايجاد شده نياز به مشاوره هاي جدي دارد ، من بارها عرض كردم گاهي اوقات امكان دارد من يكي دو تا مهارت را بلد نباشم يا بعضي جاها روش هايي را بايد آموزش ببينم تا زندگي من به يك سامانه ي خوبي برسد . اما گاهي اوقات يك مشكلات اساسي در زندگي من است مثلاً اگر كسي در زندگي قرار دارد كه طرف مقابل او خيلي دروغ گو است و اهل فريب است يا طرف مقابل ويژگي هاي شخصيتي بسيار نابهنجاري دارد يا انواع مشكلات وجود دارد اين نمي تواند با دو يا سه توصيه و مهارت حل شود بلكه نياز به يك درمان پي گير و مستمر دارد آنهم زير نظر متخصص امر . گاهي چند متخصص يا مجموعه اي از متخصصين بايد نظر بدهند و كمك كنند . اين دوست ما بهتر است به مشاور خانواده مراجعه كنند و احياناً مشاوره هاي فردي در اين زمينه بگيرند .

سوال - لطفاً مهارت هاي مربوط به اعتماد به نفس را بگوييد .

پاسخ - اعتماد به نفس يك ويژگي است كه به ما جرأت و جسارت انجام كارهاي خوب را به شكل موفقيت آميز مي دهد . براي اينكه بتوانيم در اين زمينه خوب جلو برويم بايد از راه حل هاي درستي استفاده كنيم اول اينكه بايد ياد بگيريم كه خوبي هاي خود را ببينيم ، دوم اينكه ياد بگيريم اشتباهات كوچك خود را ببخشيم و ناديده بگيريم . كسي كه اشتباهات خود را مي بخشد ديگران را راحت تر مي

ص: 14144

بخشد . ويژگي ديگري كه كمك مي كند ما روي مدار تعادل و عزت نفس قرار بگيريم از خود كم بيني دور شويم اين است كه اجازه ندهيم كارهاي عقب افتاده ي زيادي داشته باشيم . هر كاري را درمورد آن تعلل و تنبلي كنيم بار منفي بر دوش ما است و قطعاً مارا دچار استرس و اضطراب مي كند . استرس اضافي و اضطراب زياد مي تواند اعتماد به نفس فرد را پايين بياورد . پس زمينه هاي استرس را تا اندازه اي مي توان كنترل كرد . بعضي متخصصان در اينجا قانون هشتاد ، بيست را بيان مي كنند مي گويند در حقيقت ما 80 درصد از وقت خود را براي 20 درصد از كارهاي خود مي گذاريم . اگر با يك چنين فرمولي پيش رويم در زندگي خيلي از وقت هاي خود را براي كارهاي كم اهميت مي گذاريم اما مدام كارهاي مهم را پشت گوش مي اندازيم . اگر در زندگي برنامه ريزي كنيم و وقت هاي خود را تنظيم كنيم ، تصميم گيري هاي به موقع و درست انجام دهيم، در اين برنامه ريزي هاي درست موفقيت هاي كوچك نصيب ما خواهد شد . هر موفقيت برگ امتيازي است بر روي كارت شارژ اعتماد به نفس ما و براي اينكه اعتماد به نفس بيشتري پيدا كنيم ، روحمان دچار دود زدگي نشود و اعتماد به نفس اضافه پيدا نكنيم و زياد خود را تحويل نگيريم لازم است كه هميشه خود را با كساني كه بالاتر از ما از جهت معنوي و فكري و روحي هستند مقايسه كنيم . حضرت امام

ص: 14145

15 دستور دارند براي اينكه انسان ها بتوانند خود را خوب بسازند . يادم مي آيد سالهاي 58 و 59 اين دستورالعمل هاي خودسازي امام همه جا بود . دو فرمول را ايشان براي تعادل اعتماد به نفس معنوي مي گويند : اول براي اينكه اعتماد به نفس معنوي پويايي خود را از دست ندهد و مرداب نشود زياد خود را تحويل نگيريد . در هر درجه اي كه هستيد در مسائل معنوي خود را با بالاتر از خود مقايسه كنيد. آنوقت هيچ وقت نمي ايستيد و فكر نمي كنيد ديگران بايد به شما احترام بگذارند . حس مي كنيد خيلي راه داريد براي اينكه برويد و به آن عظمت روحي برسيد . ايشان مي فرمايند در مسائل مادي هميشه به پايين تر از خود نگاه كنيد تا دچار بازي برتري به دنيا چشم و هم چشمي و تفاخر و به زبان قرآن تكاثر نشويد . گاهي اوقات افتادن در بازي تبليغات و تجملات انسان را خيلي از معنويات دور مي كند . هميشه خود را در ماديات با پايين تر از خود مقايسه كنيد و در معنويات با بالاتر از خود . و آن وقت راه و جاده را پيدا مي كنيد كه اسم آن صراط مستقيم است كه جهت و سمت و سوي آن به سمت خدا است .

88-07-27

209- لطفا دلايل دروغ را شمرده و بفرماييد چرا گاهي وقتها احساس ميكنيم بايد در زندگي دروغ بگوييم؟

همه ما ميدانيم كه عالم هستي برپايه حق و صدق است . درحقيقت حضرت امير(ع) درحكمت 126 ميفرمايند: ان الدنيا دارالصدق لمن صدقها . دنيا خانه

ص: 14146

راستي است براي كسي كه راستي را باوركرده و حقيقت را تصديق كند. خداوند از ويژگيهاي ممتازخود راستي و راستگويي را بيان ميكند. سوره نساءآيه 87 ميفرمايد : چه كسي ازخدا راستگوتر است ؟ همه ما ميدانيم راستي و راستگويي خيلي خوب است اما وقتهايي نياز مبرم به دروغ گفتن و دروغ رفتاركردن پيدا ميكنيم .درحقيقت دروغ گفتاري و دروغ عملي . حالا واقعا نياز پيدا ميكنيم يا فكرميكنيم كه نياز داريم؟ واقعا احساس ميكنيم. ما دو جور نياز داريم .نيازهاي كاذب و نيازهاي حقيقي. مثلا يك معتاد نياز دارد به مواد مخدر يعني اگر استفاده نكند تمام بدنش درد ميگيرد و دچار انواع اختلالها ميشود. او خودش اين نياز را براي خودش آفريده . با دست خودش خانه وجودش را تخريب كرده ، بايد بتواند از شر اين نياز راحت شود نه از شر مواد. شايد همين جا تصديق كنيد كه بحث بازگرداندن معتاد به زندگي عادي كار سختي است به همين دليل مي گويند به طور ميانگين 8 ماه طول ميكشد تا معتاد بتواند كم كم از اعتياد دست بكشد. بعضي انسانها به دروغگويي معتاد هستند. دروغگويي در حقيقت يك نوع عفونت فكر و قلب است كه از يك سرماخوردگي ساده شروع ميشود. كسي كه دروغ ميگويد كاذب است اما بعضي ها حرفه اي دروغ ميگويند . كذابي ، دروغهاي حرفه اي كه در روانشناسي به آن دروغ گويي مرضي ميگويند كه نياز به درمان اساسي دارد. اما چرا بعضي افراد در نيازهاي اوليه احساس نياز به دروغ گفتن پيدا ميكنند ؟ براي اينكه درون تله اين اشتباه مي افتند يك دليلش اين

ص: 14147

است كه احساس حقارت ميكنند .ديگران آنها را تحقير كرده اند يا درموقعيتي قرار گرفتند كه احساس ميكنند اگر راست بگويند كوچك تلقي ميشوند پس از خودشان دروغهاي شاخدار ميسازند. روايات داريم كه النجاه في الصدق .آيا فكرنميكنيد صداقت ما را بيشتر بزرگ ميكند و دروغ باعث ميشود بيشتر ذليل شويم ؟ بخاطرهمين دروغگويي يك دولتي مستعجل است يعني پيروزي موقت مي آورد.انسان دروغگو همانطور كه حافظ ميگويد : بعضي حقيقتهايي كه زمان كوتاهي دارند مثل حباب روي آب است .آدم دروغگو پاداش خيلي سريعي به دست مي آورد و ديگران تصديقش مي كنند بخاطر آن دروغي كه خودش باور ندارد اما بلافاصله رسوا خواهد شد . اين بلافاصله بودن مدت زماني دارد .گاهي يك ساعت بعد ، گاهي يك روزبعد ، گاهي 50 سال بعد اما دروغگو ميوه تلخ دروغگويي اش رسوايي است. ما در نگاه توحيدي در همه اديان آسماني دروغگويي جزء زشت ترين رفتارهاست اما به عنوان ايرانيان يكتاپرست كه از گذشته قبل از اينكه اسلام ارمغان ما شود و در زندگيهاي ما جزو نورانيت هاي وجوديمان و حقيقت وجوديمان بشود، آيين زرتشت يكي از مهمترين شعارش اين بود كه دروغگويي ممنوع . شما حتي در ديوارجنوبي كاخ آپادانا در كتيبه داريوش هست كه خدايا سرزمين مرا از قحطي و دروغ حفظ كن. دروغگويي جزء چيزهايي است كه حتي هرودت از مورخين در قرن 5 ميگويد كه ايرانيها در زندگي به بچه هايشان راستگويي را ياد ميدهند و اين به عنوان يكي از ويژگيهاي ممتاز ايرانيان نقل شده است .چنين ويژگي وقتي به اسلام ناب محمدي(ص) ميرسد با تمام عشق سراغش ميرود

ص: 14148

، چون همه حقيقت و راست را در اول مي بيند اما اگر راستي نجات است چرا ما در دروغ دنبال راه حل مي گرديم ؟ به خاطر اينكه خيلي وقتها نفس دروني مان و ابليسي كه بيرون هست با يك شعبده بازي يك رنگين كمان مي اندازد ،سراب را همان آب نشان مي دهد . به همين دليل راحت مي توانيم دروغ بگوييم .فكر مي كنيم دروغ را بگويم مسئله حل شده ،بعدش را يك كاري مي كنيم يعني ترجيح مي دهيم به عاقبتش فكر نكنيم .آدمهاي دروغگو معمولا از عاقبت اعمالشان دورمي مانند. براي اينكه شدت زشتي دروغ را به ما نشان بدهند در روايات ميگويند كه همه زشتي ها در يك خانه است و قفل كليدش دروغ است .چرا اين قدر دروغ بزرگ ميشود .حتي يك روايت ازپيامبر هست كه مي فرمايد: مومن وقتي بدون هيچ دليل حقيقي دروغ مي گويد يك اتفاق عجيب درون عالم هستي اتفاق مي افتد ، 70 هزار ملك او را لعن مي كنند يعني با يك دروغ موج وسيعي از انرژيهاي منفي در كل عالم به سمت او حركت مي كند و از قلب آدمي كه دچار دروغ شده بوي تعفني مي آيد كه به عرش ميرسد، طوري كه ملائكه حامل عرش همي او را نفرين ميكنند.دروغگويي به عنوان ويژگي كه عين خود دوزخ است ،ظاهرش شايد به نظر زيبا ميرسد اما باطنش نهايت پستي است . شايد سوال كنيد دروغ با بقيه گناهان چه فرقي دارد ؟ دروغ سپر تمام گناهان است چون آدم وقتي گناه ميكند بعدش وجدان درد مي گيرد همان چيزي كه

ص: 14149

زمينه اي ميشود براي توبه اش ولي وقتي دروغ بگويد تازه يك كارت موفقيت هم براي خودش صادر ميكند . ببين من اين اشتباه را كردم ، اين دروغها را گفتم ، در حقيقت سرپوش روي آن احساس معنوي حقيقي كه مي خواهد او را هوشيار كند ميگذارد نسبت به اينكه از حقيقت و واقعيت فاصله گرفتي و دومين دليلي كه دروغ مادر همه بديهاست اين است كه دروغ ، دروغ مي آورد. براي يك دروغ گاهي فرد مجبور است هزاران دروغ بگويد مثل يك باتلاق است . هرچه جلوتر مي رود سختر ميتواند از درون آن وادي بيرون بيايد. حالا اگركسي بخواهد از اين باتلاق بيرون بيايد چطور ميتواند اين كار را انجام دهد ؟ آياهمان لحظه برگردد و حقيقت را بگويد؟ شايد مصلحت اين باشد كه يك جوري قضيه را تمام كند ولي اعترافي هم نكند. دراينجا ما دروغ را تقسيم بندي سه گانه ميكنيم. ميگوييم دروغ مصلحت آميز، منفعت آميز و فتنه انگيز. دروغهاي متداول مردم و افرادي كه در حقيقت به عاقبت عملشان فكر نميكنند را دروغهاي منفعت آميز ميگوييم. مثلا دانشجويي كه از كلاس آموزشي غيبت كرده و بايد واحدش حذف شود براي خودش گواهي پزشكي جعلي درست كرده و ميآورد كه مريض بودم.ميگوييم تو كه مريض نبودي، ميگويد كه اگراين گواهي را نبرم واحدم حذف ميشود. اين دروغ رفتاري است. ممكن است خود استاد پيشنهاد كند . دروغگويي وقتي رواج پيدا مي كند كه پاداش داشته باشد. در بحث تربيت كودك در مورد اينكه بچه دروغ ميگويد چه بايد كرد،؟ گفتيم كه اگربخواهيم او دروغ نگويد اين راه حل

ص: 14150

را داريم كه اگر بچه اي اشتباهي كرد و پدرو مادر سختگيري باشيد ، علاوه بر اشتباهش اشتباه ديگري ميكند، دروغ ميگويد تا ديگران را مقصر نشان دهد. ميگويد من نبودم. شما براي اينكه بتوانيد از شر دروغگويي نجاتش دهيد و كاري كنيد كه راستش را بگويد، بخاطر راستگويي بايد او را تشويق كنيد و به خاطراشتباهش جريمه .اما اگر كار اشتباهي كرد و دروغ هم گفت، او را دو تا جريمه كنيد تا بداند دروغگويي تاوان دارد.اما در جامعه اي كه حتي به ما دروغ گفتن را توصيه مي كنند، در حقيقت ما براي دروغ تشويق نامه ميگيريم، به همين دليل دروغ جزء سفره ي زندگي مهارتهاي اجتماعي ما ميشود. دروغ منفعت آميز، مي نويسيم منفعت آميز و مي خوانيم مصلحت آميز .ما ميگوييم دروغ مصلحتي بود. آخر مصلحت من اقتضا مي كرد، مصلحت يعني آن خير بزرگي كه جز با دروغ نميشود بدستش آورد ، آن هم براي يك چيز فوق العاده ارزشمند. مثلا جان انسان مومني در خطر باشد و شما راهي جزء دروغ نداريد. اينجا شما ميتوانيد دروغ بگوييد و بايد بدانيد اين دروغ براي نجات است .مي خواهم بگويم ما اين برچسب مثبت را روي آن رفتارهاي غلط مي چسبانيم . يك دروغ هم دروغ فتنه انگيز است .اصلا دروغ ميگويد كه ميانه ي دو تا خانواده يا دو تا دوست را بهم بزند .در جامعه ايجاد مشكل كند . شايعه ها ازهمين جا در مي آيد . امروز كه عصر انفجار اطلاعات است ، دنيا دنياي دروغ است . درمورد دروغ هاي رسانه اي بررسي ميكردم .دروغهاي رسانه اي

ص: 14151

كه سال 84 اعلام كرد برج ميلاد 4 سانت كج شده است طوري كه زمين اطراف برج ميلاد ارزان شد. راننده هايي كه ميخواستند از كناربرج ميلاد رد شوند با عجله رد ميشدند و اين تبديل شد به يك بحث خيلي جدي رسانه اي . يكي از روزنامه ها به عنوان دروغ اعلام كرده بود كه بعدا هم اعلام كردند كه ما به عنوان طنزسياسي گفتيم . ولي بيننده هاي ما بدانند كه برج ميلاد هيچ انحرافي ندارد . البته اين در دنيا سابقه دارد . در دنياي امروز اول آوريل كه مصادف با 12فروردين ما است با عنوان روز دروغ است و هر كسي آن روز بتواند دروغ بيشتري بگويد آدم موفقي تري است . وقتي مي پرسي يعني چي ؟ مي گويند : اين دروغ سفيد است ، براي اينكه افرار تخليه رواني شوند ، آدم ها نياز دارند دروغ بگويند و مي گويند : با اين كار شادي و خنده به دست مي آيد .در 13 فروردين امسال دوستان رسانه اي سعي كردند اين كار را به عنوان يك فرهنگ غلط رايج كنند ، اعلام كردند كه سلمان رشدي كشته شده ، همه پيامك ها حتي روي رسانه ها مي آيد و تبديل مي شود به اينكه اگر رسانه اي نگفته است شايد مشكل دارد و دنبال اين هستند كه فردي جايگزين سلمان رشدي شود . اين خبر، خبر شيريني بود ولي دروغ بود . بعضي ها دارند جا مي اندازند كه مي شود دروغ گفت . حتي مناسبتي براي اينكه مردم بخندند ، اينجا است كه بايد دل بسپاريم به حرف

ص: 14152

پيام آوران حقيقي خدا . در روايت داريم : مومن مزه ايمان را نمي تواند بچشد مگر اينكه دروغ را ترك كند چه جدي و چه شوخي . يعني حق نداري حتي به شوخي دروغ بگويي. داريم واي بر كسي كه دروغ بگويد كه ديگران بخندند اين يعني واي بر اول آوريل اگر در ايران رايج شود . اگر در فرهنگ ما راستي هست چرا ما يك روز نگذاريم براي اينكه همه آدم ها به خودشان بگويند حتي اگر امروز بيشترين تهديد و سختي را حس كنم كسي يك كلمه دروغ از من نخواهد شنيد ، چرا روز راستگويي نمي گذاريم ؟ سابقه تمدني و اسلامي به ما ياد مي دهد كه به جاي روز دروغ دنيا ، روز راستي و درستي بگذاريم . مغلطه در حقيقت يك جور حركت موازي است مدام فرد بند بازي مي كند بين اينكه از مصلحت به منفعت حركت كند ، اگر زياد پا روي دمش بگذاريم به سمت شرارت و فتنه مي رود . سدر حقيقت با اين روحيه مي خواهد توجيه مثبت براي خودش ايجاد كند . همان چيزي كه بچه ها مي گويند ، خدا انسان را آفريد انسان توجيه را ساخت ، توجيه به معناي اينكه دروغ را ماست مالي كند . مي خواهد يك جوري نشان دهد كه من دروغ نگفتم ، گاهي اوقات ما امكان دارد دروغ نگوييم اما اشتباه كنيم ، دروغ در حقيقت مخالفت كلام ما يا رفتار ما با واقعيت است يعني هر موقع من از احساس دروني خودم به دروغ چيزي بگويم در درونم چيزي مي گذرد و من

ص: 14153

در زبانم چيز ديگري بگويم ، من دروغگو هستم كه به سمت نفاق كشيده خواهد شد . دروغ منشاء سرطان بدخيم اخلاقي است به اسم نفاق و اگر من حرفي را بزنم كه واقعيت ندارد و بگويم از كجا معلوم قيامت باشد ، قيامت نيست ، من دروغگو هستم چون يك واقعيت خارجي را انكار مي كنم . اما يك موقع امكان دارد اشتباه كرده باشم ، به واقعيت خبر دسترسي پيدا نكرده باشم ، براي هر فردي پيش مي آيد كه اشتباه كند به همين دليل فرهنگ علوي به ما ياد مي دهد هر چي را شنيديد نگوييد . فاصله بين حق و باطل چهار انگشت است ، فاصله بين چشم و گوش . اگر به شنيده هايت اعتماد كني به حرف هايي كه ديگران مي زنند ، پيامك هايي كه مي آيد ، خبرهايي كه در چت روم خود مي آيد و آنها را تكرار كني ، بازار شايعه ، دروغ و بي اعتمادي رايج خواهد شد و سعي كنيد خودتان به منبع خبري برسيد تا قطعا به آن اطمينان پيدا كنيد .

210- مدت 4 ماه است ازدواج كرده ام . همسرم به راحتي به من دروغ مي گويد وقتي به او از اين موضوع گله مي كنم با بي تفاوتي مي گويد : اشكالي ندارد . لطفا راهنمايي كنيد .

اشاره كرده اند به دروغگويي مرضي ، اگر فردي به طور دائم حتي در مسائل پيش پا افتاده و مسائلي كه حتي نيازي به دروغ ندارد ، دروغ بگويد دچار بيماري ويژه دروغگويي است ، ويژگي اين افراد اين است كه

ص: 14154

بي هدف دروغ مي گويند . گاهي اوقات همراه با اين مطلبي كه مي خواهند براي طرف مقابل بگويند ، فريب براي او ايجاد كنند در ظاهر افرادي سليم الطبع هستند حتي خوش مشربند و افرادي كه به طور دائم دروغ مي گويند ، خوش بين هستند و حتي به ظاهر رقيق القلب به نظر مي رسند اما با استفاده از يك سري صحبت ها و اصطلاحات سعي مي كنند طرف مقابل كه آدم ساده دلي است او را صيد كند ، اگر احيانا اين رابطه بين زوجين پيش بيايد يعني شوهر به زن يا زن به شوهر به طور دائم دروغ بگويد قطعا نياز به درمان اساسي است . گاهي در يك موضوع خاص امكان دارد فرد دروغ بگويد . مثلا اينكه آقايي دير به خانه مي رسد. خانم استنطاق مي كند و او فكر مي كند با دروغ رها مي شود ، اينجا مي گوييم سخت گيري زياد ، سوالات زياد آدم هاي مستعد را به سمت دروغ هول مي دهد . بعضي ها فكر مي كنند به زن و بچه ها مي توان دروغ گفت حتي دنبال يك سري سندهاي روايي مي گردند. من منابع روايي زيادي را در بحث دروغ بررسي كردم براي بحث امروزمان بسياري از انديشمندان اعلام كرده بودند كه دروغ گفتن شوهر به زن اشكال ندارد به خاطر بعضي احاديث كه يك مقداري هم ضعيف السند بود ، بررسي دقيقي كردم به دوستان توصيه مي كنم سايت حوزه را ببينند چون در اين موضوع يك متن دقيق تحقيقي ارائه شده است ، نتيجه تحقيق بنده اين شد كه

ص: 14155

اگر شوهر بخواهد دل زنش را در ابراز محبت بدست بياورد مثلا خانمي آماده شده و مي خواهد به مهماني برود از همسر مي پرسد كه اين لباس مناسب است و آقا شروع مي كند به تعريف از خانم ، خيلي ويژه طوري كه او را ملكه زيبايي قلمداد مي كند ، طبيعي است كه يك چنين چيزي نباشد ولي آقا با ابراز محبت دل همسرش را بدست مي آورد اين اشكال ندارد ، اما اينكه وعده دروغ بدهد يا حرفي را به خلاف بزند يك اشكال مهم پيش مي آيد . آقايي كه دير به منزل آمده به دروغ مي گويد كه در ترافيك بودم . به نظر شما با اين دروغ زمينه اي را فراهم مي كند كه همسرش به او اعتماد بيشتر كند يا سستي اعتماد پيش مي آيد ؟ در تحقيقات بين المللي اعلام كردند مردها دروغگوهاي خوبي نيستند به خاطر اينكه حركات چشم ، صورت ، دست و بدنشان يعني زبان بدن مثل خانم ها خيلي ماهرانه نيست به همين دليل به آقايان مي گويند اگر مي خواهيد به خانمتان دروغ بگوييد از پشت تلفن بيان كنيد . معمولا فردي كه دروغ مي گويد نمي تواند به چشم طرف نگاه كند ، به عنوان غلط ديكته دائمي ممكن است در ذهن همه ما باشد كه اگر دروغم برملا نشود كارم پيش مي رود . دروغگو قطعا رسوا مي شود فقط دير و زود دارد ولي سوخت و سوز ندارد

211- شوهر من اعتماد به نفس ندارد حتي در مورد لباس پوشيدن ، من دائم بايد قسم بخورم كه تو خوبي

ص: 14156

، لباست هم قشنگ است . لطفا در اين مورد من را راهنمايي كنيد.

افرادي كه اعتماد به نفس ندارند در دوران كودكي سخت گيري زياد به آنها شده است يا مدام مورد تحقير يا تمسخر قرار گرفته اند و حالا به عنوان فرد بزرگ كه مسئوليت يك خانواده را به عهده دارد همچنان دچار عدم اعتماد به نفس است ، قطعا نياز به درمان دارد . ياد آوري مي كنم بحث هاي ما در حد جهت يابي به سمت مسئله است ، بعضي از مشكلات ، مشكلات اساسي است حتما دوستان بايد به روانشناس و مشاور مراجعه كنند ، يكي دو راه را به ايشان مي دهم ، فردي كه اعتماد به نفسش پايين است نياز دارد در جمع دوستان و افرادي قرار بگيرد كه در عين صحبت او را تاييد كنند ، او نياز به تاييد زياد دارد يعني بانك اعتباري و پس انداز تاييدش فوق العاده خالي است و مدام نياز دارد ديگران به او بگويند خوب است پس بايد مدام در حلقه دوستان و كساني كه او را در زمينه هاي مثبت تاييد مي كنند قرار بگيرد تا كم كم اعتماد به نفسش بالا برود .

212 - همسر من مرد خوبي است و اخلاقش را دوست دارم و از او راضي هستم ولي از ميزان تحصيلات و شغل او راضي نيستم و اين مسئله من را اذيت مي كند و حتي من را نسبت به او دلسرد مي كند . چه كار كنم ؟

به اين دوست عزيز و همه دوستان خوبي كه بعد از ازدواج به چيزي كه قبل

ص: 14157

از ازدواج وجود داشته و تغييري نكرده نگاه مي كنند مي گويم اگر شما اين انتخاب را آگاهانه كرديد ، پس مهارت هاي خوب زندگي را بيشتر بايد ياد بگيريد . مواقعي وجود دارد كه مشكلي بعد از ازدواج پيش مي آيد كه بايد براي آن تدبيرهاي ويژه كرد ، آن دوستاني كه مي خواهند ازدواج كنند بايد حساسيت هاي ويژه خود را در نظر بگيرند ، من در سفري كه به كرمان داشتم با يك سري دانشجويان جلسات مشاوره داشتم و يكي سوال كرد من با يكي از بستگان نامزد شده بودم و تحصيلات اين آقا را نمي پسندم ، خيلي پايين است و من تحصيلاتم بالا است و دچار مشكل شده ايم ، راه حلي كه به ايشان گفتم به اين بيننده عزيز هم مي گويم ، تحصيلات همه زندگي نيست ، تحصيلات ميوه اي دارد به اسم مدرك و سواد ، براي اينكه اين دو نفر بتوانند خوب زندگي كنند بايد جهات اشتراك بينش و منش خود را زياد كنند . راه حل آن فهميدن بيشتر همديگر و پيدا كردن راه حل هاي مشترك است .خيلي از وقت ها زن موفق كسي است كه كمك مي كند همسرش در آن شغل و مدارج علمي كه دارد بالاتر بيايد و همين طور مرد موفق كسي است كه كمك كند خانمش بتواند ارتقا پيدا كند ، چه بسياري ازعلماي بزرگ كه خودشان خيلي وقت ها براي همسرشان مدرس بودند و سطوح علمي آن ها را ارتقا دادند ، شايد براي يك خانم عادي اين امكان پذير نباشد ولي قطعا براي اينكه بتواند زندگي هاي

ص: 14158

خوبي داشته باشد بايد زمينه موفقيت هاي همديگر را فراهم كنند .

213 - من چطور مي توانم به همسرم بگويم كه وظيفه مرد فقط رفع نيازهاي مادي خانه نيست . او از خانواده دور شده است. كمي هم در كنار من و بچه ها باشد و وقتش را بدون دغدغه براي ما بگذارد ؟

بعضي خانم ها و آقايان با كارشان ازدواج مي كنند قبل از اينكه با همسرشان ازدواج كنند و اين از پيامدهاي دنياي مدرن امروز ما است بعضي ها هم خودشان را از خودشان با يك مشغله زياد پنهان مي كنند . گاهي اوقات هم خانه آن جذابيت هاي لازم را ندارد يعني نوع برخورد يك خانم در خانه بايد به گونه اي باشد كه مرد را از خانه فراري دهد و وقتي هم خانه است خود را مدام سرگرم مي كند يا با گوشي همراه يا با تلويزيون يا روزنامه . پس دو نگاه بايد همزمان داشته باشيم يك نگاه به خودمان به عنوان همسر ، ببينيم چه زمينه هايي براي دور شدن همسرمان ايجاد كرده ايم و يك نگاه به همسرمان داشته باشيم او براي اين كار شايد دليلش زندگي راحت تر باشد يا در كارش نشاط و شادابي را به دست مي آورد كه در خانواده به دست نمي آورد .

214 - من در خانه خيلي زود سر مسائل كوچك از كوره در مي روم ولي بيرون از خانه صبور و خونسرد هستم . با اين اخلاق چه كار كنم ؟

اين روايت زندگي بسياري از دوستان است در خانه با بيرون از خانه روحياتشان ، رفتارشان

ص: 14159

خيلي متفاوت است ، چرا ما اجازه مي دهيم در خانه اخلاقمان خيلي خوب نباشد ، بين خانم ها و آقايان رايج است وقتي مي خواهند تا سر كوچه بروند خريد حتما به سر و وضع ظاهرشان مي رسند كه اين خيلي خوب و درست است اما در خانه براي عزيزترين افراد در يك نابساماني پوششي و آرايشي هستند طوري كه طرف مقابل كاملا معترض مي شود ، دقيقا اخلاق هم همين طور است تلقي شده است كه بايد با ديگران خوب رفتار كرد اما با هم ديگر صميمي هستيم ، ما خيلي وقت ها فكر مي كنيم صميميت و راحتي يعني اينكه آن آسيب هاي دروني بيرون بيايد ، آسيب بايد بيرون بيايد براي اينكه درمان شود من اگر به خود اجازه مي دهم با همسرم ، با بچه بد اخلاقي كنم اما همه مردم من را يك آدم خوش اخلاق مي دانند براي اينكه من با خودم يك دوگانگي دارم با خودم رو راست نيستم ، من واقعا آن آدم خسته و تنهايي هستم كه به خاطر ديگران نقاب به چهره مي زنم كه ديگران من را بپذيرند اما خانواده ام مجبور هستند من را بپذيرند.

215- شوهرم خيلي راحت هم دروغ مي گويد و هم قسم دروغ مي خورد البته خانواده ي او هم همين طور هستند . من بايد چه كار كنم؟

براي درمان همسرتان حتما اقدام كنيد چون اين دقيقا از مصاديق دروغگويي مرضي است . يعني كسي كه ياد گرفته كه به طور مكرر و براي هر كار پيش پا افتاده اي ، بدون هدف دروغ بگويد و بدون

ص: 14160

آنكه منفعت خاصي براي او داشته باشد ، روش ترك دروغ اين افراد اين است كه مثلا يك موقع است كه من عادت به دروغ كردم و به عنوان يك رفتار، فكر مي كنم دروغ گفتن چه اشكالي دارد؟ يك موقع هست كه با دروغ گفتن زندگي خود را مهندسي مي كنم . همه ي هويت يك انسان ، گاهي ممكن است دروغ باشد . اما ممكن است آقايي بگويد كه من عادت كردم كه به خانمم دروغ بگويم يا برعكس خانمي به همسرش يا فرزندي به والدينش بگويد كه عادت كردم به مادرم دروغ بگويم . تا وقتي كه ما علت را پيدا نكنيم نصيحت كردن اينكه دروغ نگوييد ، قطعا مشكلي را حل نمي كند . مهارت آموزي ما دقيقا همين جا است كه به جاي كشتن پشه هاي مرداب ، مرداب را بخشكانيم . گفتيم يكي از علتهاي دروغ اين است كه من در خودم احساس كوچكي مي كنم مثلا بچه اي به مدرسه اي مي رود كه همه ي بچه هاي آن مدرسه از جهت رفاه اقتصادي خيلي بالا هستند ولي او درحد متوسط يا رو به پايين است . امكان دارد دروغگوي حرفه اي شود چون همه از سفرهاي خارجي و زندگي آن چناني براي او تعريف مي كنند و او فكر مي كند براي اينكه از آنها كم نياورد بايد دروغ بگويد پس شروع مي كند به دروغ گفتن . چشم و هم چشمي ، حرص و طمع ، زمينه هاي دروغگويي را فراهم مي كند . حالا اين سوال پيش مي آيد كه چطور مي توانيم به اين

ص: 14161

بچه طوري آموزش بدهيم كه در همان محيط باشد ولي راست بگويد ؟ او بايد مهارت خود شكوفايي را ياد بگيرد يعني ياد بگيرد كه مهارت ها و دارايي هايي دارد كه با ارزش و قابل ارائه هستند يعني به جاي اينكه به كيف و كفش خود بنازد مثلا به قدرت خطاطي يا به نقاشي هاي قشنگ خود بنازد يا به درس رياضي كه در آن موفق است . وقتي به اين ها به عنوان ويژگي هاي شخصيتي فرد ، پرداخته شود يا تحسين و تاييد شود . آدم هاي راستگو بايد در راستي هايشان تاييد بشوند به عبارت ديگر آدم هاي دروغگو انسان هايي هستند كه اعتماد به نفس پاييني دارند و افراد با اعتماد به نفس پايين در معرض بيماري دروغ قرار مي گيرند .

216 - لحظه اي كه همسرم دروغ مي گويد و من متوجه دروغ او مي شوم ، آيا بايد همان لحظه به روي او بياورم ؟

ما مي گوييم كه لطفا سوال نكنيد . خانمي كه قبلا چك كرده كه شوهرش كجا بوده و نيز مي داند كه ايشان خانه مادرش بوده و جاي ناجوري نرفته است ، اما بنا به حساسيتي كه دارد سوال مي كند كه كجا بوده و اين سوال باعث مي شود كه او دروغ بگويد در حقيقت خانم روش و كليدي را دادند كه همسرشان به او دروغ بگويد . دقيقا محل جر و بحث خانواده ها از همين جا شروع مي شود . وقتي فرد دروغ مي گويد اول يك جنگ جهاني است يعني او مي گويد من خانه مادرم بودم ،

ص: 14162

ايشان سند و مدرك ارائه مي كند حتي همان موقع به خانه مادر شوهر زنگ مي زند و بعد مادر شوهر هم بين عروس و پسرش نمي داند كه كدام را انتخاب كند و بعد هم مشكلات بعدي .اگر ديديم فردي از اعضاي خانواده دروغ گفت ، صبر كنيم تا زشتي دروغش آشكار شود ولي بدون آنكه به رخش بكشيم زيرا به رخ كشيدن جز لجبازي ، دعوا و جر و بحث نتيجه اي ندارد . حالا اگر فرزند نوجوان يا همسري كاري را كه مورد پسند خانواده نيست انجام دهد و بعد در خانه اعتراف به اشتباهش كند در اينجا وظيفه ما اين است كه دروغگويي را به عنوان رأس مخروط زشتي ها ، به خود و به كساني كه مي خواهند برايشان نقش تربيتي داشته باشد نشان بدهيم . يعني اشتباه اين فرد به اندازه خودش غلط است اما دروغ گفتنش خيلي بزرگتر از اشتباه او است حتي اگر بدترين اشتباه باشد . در حقيقت او بايد سخت ترين تنبيه ، البته تنبيه هاي معقول براي او انجام شود و اين تنبيه را در قبال دروغش دريافت كند و نيز به تناسب اشتباهات بعدي باز هم تنبيه شود و محروميت هاي بعدي را بدست آورد تا متوجه شود كه ديگر اشتباهات خود را تكرار نكند . معمولا علت دروغ نوجوانان ، ترس شديد است . طبق آمار ، 70 درصد دروغ ها به خاطر ترس است مثلا فرزند از والدين مي ترسد پس دروغ مي گويد يا خانم از شوهرش مي ترسد پس دروغ مي گويد يا آقا از خانم مي ترسد و

ص: 14163

دروغ مي گويد . شايد بعضي والدين بگويند كه فرزندشان دروغ مي گويد ، عيبي ندارد ، ما هم خودمان را به ندانستن مي زنيم تا پرده و حريم بين والدين و فرزند از بين نرود اما ما توصيه مي كنيم كه اگر اين فرزند ، كودك است از روش بازي درماني و قصه درماني ، او را از بدي دور كنند و اگر نوجوان است ، از طريق همراهي كه اصطلاحا مي گويند به در بگو كه ديوار بشنود ، نقل كردن ماجراها و بودن با فرزند و تعريف كردن اين كه اين مشكلات مي تواند براي افرادي كه دچار اين مشكل مي شوند پيش بيايد ولي در مورد تو اين حرف را نمي زنم چون در مورد كسي است كه چنين مشكلي براي او پيش آمده است . در قالب داستان و خاطره آنها را تعريف كند .

88-08-04

سوال- كاربرد دروغ سفيد يا دروغ مصلحتي يا دروغ خوشايند چيست؟

پاسخ- البته دروغ مصلحتي با دروغ سفيد متفاوت است .دروغ مصلحتي يعني براي خير بزرگي كه هيچ راه ديگري نداريم جز دروغ ، اجازه داريم دروغ بگوييم. براي اينكه مشخص شود و ما اشتباه نكنيم و منفعت مان را جاي مصلحت مان حساب كنيم ، دروغ گفتن در موقعي كه مي خواهيد دو نفر را آشتي دهيد. مي دانيد كه اين دو نفر همديگر را دوست دارند ولي از همديگر دلخورهستند . مثل يك زن و شوهري كه بين شان اتفاق تلخي افتاده و از هم دلخوري دارند يا دو تا خواهر يا مادر شوهر و عروس يا دو تا دوست بين شان

ص: 14164

جنگ و قهر رخ داده ، شما اينجا اجازه داريد اگر واقعا راه ديگري وجود ندارد دروغ بگوييد اما نه هر دروغي . دروغي كه نشان بدهد كه اين دو تا به همديگر علاقه دارند، مي توانيد به ياد آنها بياوريد محبتي را كه بين آنها بوده است و بگوييد كه همديگر را دوست داشتيد ، اين كار كمك خواهد كرد كه دو نفر آن محبت اصلي را به ياد بياورند و دوباره به همديگر روي بياورند .قهر و آشتي خودش را به خوبي نشان بدهد . آن قهر به خاطر يك سوء تفاهم و يك اشتباه اما آشتي به خاطر آن محبت حقيقي كه وجود دارد و دوباره ميتواند شكوفه بدهد . درمورد آشتي دادن ديگران ما اجازه داريم دروغ بگوييم اما نه دروغهاي شاخدار . حالا نمونه جملات دروغي را كه ما مجازهستيم بگوييم . مثلا امكان دارد بين دو تا دوست مشكل پيش بيايد يا دو تا همكار آقا در اداره .آنها با نگاهشان سايه ي همديگر را با تير مي زنند، شما وقتي سراغ اولي مي رويد به او مي گوييد كه فلاني گفته من خيلي به همكارم علاقه مند هستم به خاطر اينكه خيلي صادق است و هميشه هم منظم است ، او تمام ويژگيهاي خوبي كه گاهي اوقات آن همكار ياد مي كرده را به او مي گويد .ممكن است او بگويد : مگر با من قهر نيست ؟ چطور اين حرفها را درمورد من زده است؟ شما هم مي گوييد : بالاخره دوستان حتي وقتي باهم قهر باشند خوبي هاي همديگر را فراموش نمي كنند. بعد سراغ دومي

ص: 14165

مي رويد و براي دومي هم از خوبيهايي كه اولي در خاطر خودش دارد را ياد مي كنيد و مي گوييد : فلاني با اينكه با تو قهر است اما دلش برايت تنگ شده است.شايد بگويد از كجا مي دانيد ؟ شما مي گوييد : نگاه كن به رفتارش و گفتارش ، من يك چيزهايي ديدم و شنيدم كه حس مي كنم خيلي دوستت دارد .به خاطر اينكه شما به عنوان دوست و همكار هميشه پشت هم بوديد ،موفقيتهايتان را مديون همديگر هستيد .درحقيقت آن قهر تلخ را به يك شيريني تبديل مي كنيد. من اين مثال را هميشه براي خانمها مي گويم كه خانمهاي ايراني كه كدبانوگري هاي خوبي دارند مي توانند از پوست تلخ ليمو ترش ، مرباي شيرين و خوشمزه درست كنند چه طور نمي توانند از تلخيهاي زندگي ، شيريني درست كنند . بين عروس و مادر شوهر هم همينطور. اينها قطعا لحظات بسيار خوب و ويژگيهاي خيلي خوبي از هم سراغ دارند اما اتفاقي يك مشكلي بينشان بوجود آمده و به قول مردم كه مي گويند اگر دو تا كاسه را توي هم بگذاري بالاخره يك صدايي خواهد داد. دو نفر در مجاورت همديگر هم مي توانند از هم دلخور شوند ولي حق ندارند قهر را آنقدر ادامه دهند كه موجب فاصله بين آنها شود . به همين دليل به ما گفتند كه اگر دو تا مومن سه روز با هم قهر باشند ايمانشان دچار آسيب اساسي مي شود . در اينجا براي حفظ ايمان مي گويند حتي اگر لازم است هر طور شده محبت را در دل آنها بيشتر

ص: 14166

كنيد حتي با دروغ. يعني براي زياد شدن محبت آنها اجازه داريد دروغ بگوييد. مدل ديگري هم براي دروغ گفتن وجود دارد ؟ مدل ديگر را هفته پيش گفتيم كه اگر واقعا آبرو يا جان انسان ديگري در خطر است مي شود دروغ گفت. مثلا سوال كرده بودند اگر در دادگاه شهادت دروغ بدهيم خوب است ؟ اينجا اشاره كنم كه شهادت دروغ چه در دادگاه و چه در محكمه ي خانوادگي و دوستانه ، قطعا چيزي است كه پشت فرد را خواهد شكست چون در شهادت دروغ ، من خدا را شاهد مي گيرم و خودم به عنوان شاهد يك صحنه مي گويم كه چه اتفاقي افتاده است ، قطعا در اين حالت همه ي عالم هستي را عليه خودم كرده ام مگر اينكه من با اين ويژگي كه دارم حقيقت را نقل كرده و كمك كنم كه آن حقيقت بهتر خودش را نشان بدهد. مثلا اگر قرار است فردي با ويژگي هاي مثبت شخصيتي به خاطر يك اشتباه كوچك مجازات خيلي بزرگي بشود كه آن هم معمولا در مدار حق و حقيقت رخ نمي دهد . جايي است كه فرد تحت حكومت ظلم و دشمن باشد. در حكومت اسلام و عدالت حتي اگر راستگويي موجب ضرر شود راستي تجويز مي شود .بعضي دوستان مي گويند كه ما از راستگويي ضرر كرديم و ترجيح مي دهيم ديگر راست نگوييم .آقايي بودند كه در مورد مغازه نانوايي خود صحبت كرده و گفته بودند كه بازرس آمد و من حقيقت را گفتم و زندگي ام را از دست دادم و تصميم گرفتم ديگر راست نگويم .در

ص: 14167

اين موارد نه فقط توصيه ما بلكه فرهنگ اصيل شناخت خويشتن خوديابي و خودباوري مي گويد كه مواقعي هست كه من بايد در مورد خودم راست بگويم و درجاي ديگر در مورد ديگران . اگر در مورد خودم است قطعا من وظيفه دارم كه راست بگويم يعني وقتي از من سوال مي شود كه آيا در خميرتان جوش شيرين مي ريزيد ؟ و من بگويم بله . پس مغازه بسته مي شود ، يك فرصتي به ما بدهيد ما نمي دانستيم ريختن جوش شيرين در خمير يك جرم است و چرا تا حالا انجام دادم ؟ چون كارگرم حوصله نداشت زودتر بيايد و خمير را آماده كند تا به موقع ور بيايد. اگر مشكل ديگران است ،اينجا خيلي وقتها لازم است كه ما از روش اهل بيت استفاده كنيم . مي فرمايند : اگر ديديد با گفتن حقيقت ضرر خيلي بزرگي به تو مي رسد ، سخن خودت را پنهاني بگو . پنهاني به معني اينكه يك مقدار پوشيده باشد مثل غنچه ي گل ، اما حقيقت را به طور كامل ذبح نكن ، يعني مثلا وقتي مي پرسند آيا در اينجا جوش شيرين در خمير ريخته مي شود ؟ شما مي گوييد : مي توانيد بررسي كنيد ، اگر اينجا جوش شيرين هست شايد استفاده بشود . بدون اينكه شما گفته باشيد كه در اين خمير جوش شيرين ريخته مي شود . انكار مطلق موجب مي شود كه من دچار انواع آسيبهايي مي شوم كه دروغ باعثش مي شود. ان شاء اله به آن هم خواهيم رسيد، انواع ميوه هاي تلخي كه دروغگويي براي

ص: 14168

ما به ميان خواهد آورد. در اين ويژگي ، توريه كردن يعني ما سخن را طوري بيان كنيم كه اشاره فهم ها بفهمند كه يك واقعيتي هست كه ما نمي توانيم صريح بگوييم و نياز به جستجوي آنها دارد. ما هم در سيستم نظارت اجتماعي مان و هم در تعاملات خانوادگي مان ما دنبال اين هستيم كه يكي را قرباني كنيم . مثلا مي گويند حرف راست را بايد از بچه شنيد . گاهي امكان دارد پدر وارد خانه شود و از بچه سوال كند كه امروز چه اتفاقي در خانه افتاده است ؟ بچه هم در نهايت سادگي و ساده دلي همه چيز را مي گويد . اين نهايت زيبايي است اما شما اين بچه را قرباني كرديد و يادش داديد كه هميشه دروغ بگويد زيرا راستگويي كرد و احيانا مشكلي در خانه پيش آمده و او از چشم خواهر و برادرها افتاد يا مادر با او برخورد بدي كند ،پس ياد مي گيرد كه راستگويي جريمه دارد و همان بهتر كه راست نگويد. در اينجا وظيفه ي آن كسي كه واقعا اگر مي خواهد سلامت و راستي را زياد كند و مي خواهد هميشه افراد راست بگويند اين است كه به جاي اينكه ديگران را قرباني كند خودش خوب جستجو كند ، از نشانه ها استفاده كند يعني نگاه كند كه مشكلي كه در خانه پيش آمده علتش چيست ؟ من جلسه پيش گفتم كه گاهي بچه ها دروغ مي گويند چون به خاطر اشتباهاتشان بايد تنبيهات سنگيني را تحمل كنند . وقتي بچه مي گويد كه من ظرف را شكستم يا من

ص: 14169

وسايل خواهرم را خراب كردم ، ما آنچنان او را تنبيه مي كنيم كه دفعه ي بعد خيال پردازي كرده و مي گويد من در خواب ديدم يكي آمد و خرابش كرد يا فكر كنم دختر خاله ام كه آمده بود دست زده است . ما گاهي با تنبيهات سخت مان ، ديگران را وادار به دروغ گفتن مي كنيم حتي بين زن و شوهرها هم پيش مي آيد . خانمهايي كه مي گويند : همسرم طوري برخورد مي كند كه من حس مي كنم مجبورم دروغ بگويم يا آقاياني كه مي گويند آنقدر خانمم سوال مي كند كه من مجبور مي شوم دروغ بگويم . البته شما مجبور نيستيد مگر اينكه شما باور كنيد كه طرف مقابلتان مديريت زندگي را به عهده دارد. شما دو فرد هستيد در يك خانواده و مسئوليت تان مشترك است .خانم با سوال كردن زيادي از همسرش يا فرزندانش موجب مي شود كه آنها دروغ بگويند . گاهي ميگويد ما مي فهميم دروغ گفته ولي باز دروغش را ادامه ميدهد ، در حقيقت شما موجب مي شويد كه دچار ويژگي لجبازي و گستاخي بشود. چطور مي شود جلوي دروغگويي طرف را گرفت يا كمك كرد كه آن را ترك كند؟ اگر دفعه اولش است ما بايد خودمان را به تغافل بزنيم . در فرهنگ ديني و تربيتي ما ، همان اصطلاحي را كه مردم مي گويند: شتر ديدي نديدي. شتر خيلي بزرگ است نمي شود آن را نديد اما گاهي بايد خودت را به نديدن بزني. درمورد كسي كه اشتباه كرده ، بگو كه نديدم ، به شرطي كه

ص: 14170

او قدرت داشته باشد كه برگردد. در اثر ادبي بينوايان، وقتي ژان والژان به عنوان يك فرد اصلي داستان، قاشق و چنگالهاي نقره را دزديد و برد به خاطر اينكه دزدي جزء سرشتش شده و حس مي كند بايد از اين راه زندگي خود را بگذراند . وقتي پليس او را مي گيرد و به در خانه برميگرداند كاري كه آن فرد خدايي مي كند اين است كه به جاي مچ گيري خود را به تغافل مي زند. چيزي كه به اشتباه در فرهنگ خانوادگي و اجتماعي ما است اينكه مچ گيري مي كنيم حتي وقتي پليس مي خواهد قبض جريمه صادر كند ، يك جايي مي ايستد كه مردم آنها را نبينند بعد به راحتي قبض جريمه را صادر مي كند. اگر جريمه براي اين است كه جلوي جرم گرفته بشود پس بايد طوري باشد كه من ببينم. حالا همسري است كه مي گويد من مي دانم تا 10 دقيقه پيش كجا بودي ، مي خواهي برايت بگويم ، پس دروغ نگو. درمورد فرزندش هم همين طور مي گويد. شوهر هم در مورد خانم همين كار را ميكند و اين موجب مي شود يك احساس اسارت جدي رخ بدهد و افراد معمولا پيچيده تر رفتار مي كنند. اگر رفتارشان غلط باشد ، آن فرد باخدا چه كاري ميكند؟ جاي اينكه آبروي اين آدم را بريزد ، با اينكه ظاهرا يك دزد آبرو ندارد و از زندان هم فرار كرده است اما براي ساختن اين آدم يك روش تربيتي را به كار مي برد و به او مي گويد : دوست من ، تو شمعداني

ص: 14171

ها را جا گذاشتي ، اينها را هم ببر. چيزي كه ژان والژان اصلا توقعش را نداشت . آيا ما حاضر هستيم كه اگر كسي به ما دروغ گفت ، به او كمك كنيم؟ او مي داند دروغ گفته ، ما هم مي دانيم پس آبرويش را حفظ كنيم ، بصورت پنهاني به او بگوييم ، مي دانم ولي نمي خواهم آبرويت برود .دوستان گفته بودند ما به روي خودمان نمي آوريم ولي فكر مي كنيم طرفمان در دروغ گفتن جسورتر مي شود . حالا اينجا مرحله ي درمان است .درحقيقت درمرحله ي درمان وقتي دروغ فرد هرروز بيشتر ميشود وظيفه ي ما اين است كه پنهاني او را نصيحت كنيم و يادآوري كنيم كه اين دروغها باعث چه آثار منفي ميشود .اول اين كه دروغ احترام انسان را از بين ميبرد. در فرهنگ تربيتي آدم دروغگو هيبتش را از دست ميدهد. شايد خودش هم متوجه نشود. انواع روشها را هم بكار ببرد تا براي خودش جايگاه ويژه باز كند اما اگر دروغ بگويد اعتبارش را از دست خواهد داد و مردم براي او اعتباري قائل نيستند .پدر خانواده اگر دروغ بگويد بچه ها ديگر برايش تره هم خرد نمي كنند . ديگر اينكه فرد دروغگو دچار فراموشكاري ميشود . در روايت داريم : يكي از راه كارهايي كه خدا بر ضد دروغگوها قرار داده فراموشكاري است . براي همين شما راحت مي توانيد ضد و نقيض هاي يك انسان دروغگو را پيدا كنيد و اين جزء آن ويژگي هايي است كه ما مي توانيم دروغگوها را از راستگوها تشخيص بدهيم .

سوال – خانمي

ص: 14172

گفته اند من از ترس همسرم دروغ مي گويم چون اگر راست بگويم ممكن است حتي به درگيري فيزيكي ختم بشود .

پاسخ – ما گفتيم كه يكي از ريشه هاي دروغگويي ترس است اما بايد پرسيد ريشه ي ترس چيست ؟ اين خانم چرا از همسرش مي ترسد يا كارش واقعا اشتباه بوده ، خوب طبيعي است گاهي اوقات ما دنبال صدق يا كذب حرف مي گرديم مثل قضيه جوش شيرين در نانوايي . اگر در نانوايي جوش شيرين استفاده ميشود طبيعي است كه هميشه اين ترس باشد كه بازرس بيايد و بفهمد كه جوش شيرين استفاده شده است . در زندگي هم اگر خانمي يا آقايي در قبال همسرش روش اشتباهي دارد و مي داند اين روش ايجاد تنش بين آنها مي كند يا بايد آن روش غلط را ترك كند يا بايد براي هميشه اين ترس را بجان بخرد . در حقيقت ما براي از بين بردن دروعگويي بايد علتش را از بين ببريم . اگر من دندان درد دارم بايد علتش را از بين ببرم . امير المومنين مي فرمايند كه كسي كه دروغ مي گويد بخاطر اين است كه دچار خود كم بيني شده است ، خودش را كم مي بيند و روش هاي اشتباه را بعنوان روش هاي درست بر مي گزيند . كسي كه ميترسد اگر ترسش ترسي است كه بايد بابت او از خدا هم بترسد يعني او روش غلطي دارد و خدا هم كه بر كار ما ناظر است و از من خواسته اين اشتباه را نكنم . آنجا لازمه اش اين است كه من رفتار

ص: 14173

غلط خودم را ترك كنم آن وقت ديگر از گفتن حرفم نمي ترسم . فردي نزد پيامبر مي آيد و مي گويد : من چهار بيماري بزرگ دارم بخاطر شما حاضرم يكي از آنها را درمان كنم اولي اين است كه دچار روابط نامشروع هستم .دومي اينكه عادت به شرابخواري دارم . سومي اينكه دزد هستم و چهارم اينكه دروغ مي گويم . طبيعتا پيامبر طبيب روح انسان ها و گفت كه دروغگويي را ترك كن . فرد گفت كه بخاطر پيامبر دروغ را ترك مي كنم . او قصد روابط نامشروع را مي كند و مي گويد اگر پيامبر از من پرسيد چه بگويم ؟ قصد دزدي مي كند و مي بيند نه نمي شود قصد شرابخواري مي كند و باز مي بيند كه هركاري انجام بدهد يك قول به پيامبر داده ، پس بايد تمام كارهاي زشت خودش را درمان كند . پس اگر مي گوييم درغ را ترك كنيم به اين معنا ست من كاري كنم كه فقط از خدا بترسم نه از ديگران . اگر همسرم به خاطر اينكه من كار خوبي انجام دادم من را توبيخ ميكند ، اينجا وارد فرمول بعدي مي شويم . شما اگر توبيخ شويد فكر مي كنيد كه بايد دروغ بگوييد تا از خودتان دفاع كنيد يعني سوال مي كنم با يك دروغ چه چيزي را مي خواهيد بدست بياوريد ؟ مي گويد : احترام و اينكه پيش طرف مقابل عزيز باشم . سوال ميكنم آيا دروغگويي شما مثل نمك در آب بعد از چند روز و چند ساعت حل نميشود و طرف مقابل تان

ص: 14174

واكنش شديدتري نسبت به شما نشان نمي دهد ؟ قطعا همين طور است . وارد فرمول بعدي بشويد . مدافع تان را خدا قرار دهيد . اگر اهل ايمان باشيد اهل ايمان كار درست را انجام مي دهد و بعد از درستي راستي مي آيد . من وقتي كارم درست باشد ديگر راست مي گويم ، چه در خانواده چه در جامعه . اما اگر من بخاطر كارهاي درست خودم توبيخ بشوم قطعا مي دانم كه خدا از من دفاع مي كند . خدا در قرآن مي گويد : آيا خدا براي بنده اش كافي نيست ؟ يعني اگر خداوند را داري و وقتي روش تو درست است از هيچ چيز نترس . در روايات زيادي داريم : كسي كه دروغ مي گويد روزي اش كم ميشود و دچار فقر ميشود . امكان دارد بعضي ها بگويند ما انسان هاي دروغگويي را ديده ايم كه روزي شان خيلي بهتر از ما است . جواب ما اين است كه اول روزي اش خيلي بيشتر از اين بوده است ولي با دروغگويي بخشي از حقيقت عالم را از دست داده و كل سيستم عالم عليه او است . حالا اين سوال پيش مي آيد كه آيا كسي كه علي الظاهر ثروتمند بنظر مي آيد واقعا رزق او زياد است ؟ بركت رزق چيزي است كه همه ي ما ديده ايم. گاهي اوقات ممكن است ما پول خيلي كمي داشته باشيم اما بتوانيم با آن بسياري از نيازهاي اصلي مان را برطرف كنيم و برعكس گاهي درآمدمان خيلي زياد است ولي هنوز كم داريم . بركت مال غير

ص: 14175

از ميزان مال است . صفرهايي كه جلوي عدد يك مي آيد چشم پُركن است .فكر مي كنيم اگر كسي صفرهاي جلوي عدد حقوقش زياد باشد، رزق او خيلي زياد است . در مهندسي معنوي عالم در روايتي داريم : هيچ مالي در خشكي يا در دريا تلف نميشود مگر اينكه بهره اي از حقوق الهي در آن بوده و ادا نشده باشد . يعني من يك دروغ عملي گفتم و بايد به بستگانم كه نيازمند بودند پولي را مي دادم و ندادم . بايد صدقه ، زكات و خمس مي دادم كه ندادم . كلاه شرعي گذاشتم كه آنها را انجام ندهم . بر اساس قانون معنويت تمرين كنيد و ببينيد در اين دو مورد نتيجه اش را سريع مي گيريد . يك در وقت و يكي در مال . وقتي زمان نماز اول وقت است كه امام رضا (ع) مي فرمايد : هرگز نماز اول وقت را از دست ندهيد . وقتي نماز اول وقت را نمي خوانم مي گويم در اولين فرصت مي خوانم و بعد هم به تاخير مي افتد . پس موجب ميشود همان زماني را كه بايد براي نماز مي گذاشتم چند برابرش را تلف كنم يا منتظر اتوبوس شوم يا خدايي نكرده در راه گناه بگذارم . در مورد مال هم وقتي مال مان در راه حقوق الهي مصرف نشود قطعا زمينه اي پيش مي آيد كه بيهوده از بين برود يا خدايي نكرده در راه گناه استفاده كنيم . در ديوار دانشگاهي نوشته : كاري را كه به نماز مقدم كنيم آن كار ناقص مي ماند ولي

ص: 14176

وقتي نماز را مقدم بر كار قرار دهيم ،آن كار جنبه الهي پيدا مي كند و خود به خود انجام ميشود. دقيقا من اين را به عنوان تمرين به بچه ها گفتم و دوستان هم در زمينه هاي مختلف نتيجه اش را ديده اند. گفتم كه اگر در اتوبوس بوديد و صداي اذان را شنيديد از اتوبوس پياده شويد ، نمازتان را بخوانيد و بعد حركت كنيد .ممكن است در دلتان كلي نق بزنيد و بگوييد دير مي شود .قطعي بدانيد در نظم زمان عالم ملكوتي و عرشي كه وجود دارد شما هرگز دير نمي رسيد و هميشه به موقع خواهيد رسيد . يك جمله هم در مورد زناني كه از ترس شوهرانشان و يا مرداني كه از ترس زنانشان و يا بچه هايي كه از ترس والدين شان دروغ مي گويند، اينكه براي ترك دروغ از خدا بترس تا همه چيز در عالم از تو حساب ببرند.اما اگر از خدا نترسيدي ،ازهمه چيز خواهي ترسيد. امروز از همسرت ،فردا از همكارت ،پس فردا از رئيس خودت و همين طور تعداد افرادي كه بايد ازآنها بترسيد زياد خواهد شد چون تابع آن كسي كه بايد از او مي ترسيدي ، آن هم ترسي از سر عشق، نداشتي.

سوال- آقايي كه شغل شان رانندگي كاميون است ،گفتند كمك راننده اي دارم كه دروغ مي گويد اگر اول جاده راستش را بگويد خودم كار را درست مي كنم ولي وسط راه ديگر كاري ازدستم برنمي آيد. من متوجه دروغش مي شوم ولي چون معرفش آشنا است نمي توانم به او چيزي بگويم و رودربايستي مي كنم .

ص: 14177

حالا چه كاري مي توانم انجام دهم تا ايشان عادت به راستگويي پيدا كنند؟

پاسخ- درحقيقت اين آقاي راننده چون مي داند همراهش يك دروغگواست اولين كارش اين است كه به حرفهاي او مطلقا اعتماد نكند و خودش همه چيز را چك كند ولي براي كمك به همراه دروغگويش لازم است به او نشان بدهد راستي هايي كه ظاهرا ايجاد مشكل كرده بعدش راه جدي را به او نشان داده است . خانمي منشي يك شركت بودند. ايشان مي گفتند :گاهي اوقات ما بايد باري را مي داديم تا به مقصد برسد . تماس مي گرفتند كه از مقصد ارسال كرديد ؟ كار فرما مي گفت به دروغ بگو ارسال كرديم . من اولين حرفي كه به ايشان در بدو استخدام زدم اين بود كه من به خاطر شما به جهنم نخواهم رفت .من سعي مي كنم كاري كنم كه آنها به شما اعتراض نكنند ولي من دروغ نخواهم گفت . من به مشتريها مي گفتم هنوز نفرستاديم ولي تا نيم ساعت ديگر مي فرستيم و شما نگران نباشيد .شايد در مراحل اول آنها برايشان جا نمي افتاد ولي بعدا ديدند از من جز حرف راست نمي شنوند و حرف هيچ كس را حتي رئيس شركت را قبول نميكردند و مي گفتند اگر خانم فلاني بگويد قبول مي كنيم.

سوال- فرق صداقت با حماقت چيست؟ من انسان راستگويي هستم ولي فاميل مرا به ساده بودن مي شناسند.

پاسخ- گاهي اوقات ما راست مي گوييم ، گاهي اوقات مي خواهيم راست بشنويم . لقب حماقت به كسي داده مي شود كه با اينكه مي داند طرف

ص: 14178

مقابلش به او دروغ مي گويد اما بازهم مي پذيرد و مدام او را تصديق مي كند. احمق واقعي كسي است كه دروغ دروغگويان را بعنوان حرف راست باور كند و با دروغ گفتن خودش ، راه دروغهاي بعدي را باز كند بعبارت ديگر انسان صادق كسي است كه راست مي گويد ولي توقع ندارد هميشه راست بشنود يعني اين احتمال وجود دارد كه ديگران به ما دروغ بگويند اما اين دليل نمي شود كه ما در مورد همه ي اطرافيان خود احساس كنيم كه دروغ مي گويند چون اين كار زمينه ي بدبيني را پيش مي آورد . در حقيقت صداقت و خوش بيني متعادل بين بدبيني افراطي و حماقت قرار گرفته است اما بايد روش متعادل را داشته باشيم . انسان ساده دل انساني است كه مي داند طرف مقابلش با دروغگويي او را سر كار گذاشته است . خيلي وقتها ديگران براي اينكه كسي را دست بيندازند به او دروغ مي گويند و با اين دروغ به نوعي او را مضحكه مي كنند . اين صداقت نيست . ما در روايت داريم كه انسان مومن انسان حواس جمعي است يعني مومن زيرك است ولي انسان زيرك هميشه لازم نيست به طرف مقابلش بفهماند كه ميداند او دروغ مي گويد . در زمان پيامبر عده اي از منافقين خدمت پيامبر حرفهايي مي زنند و حرفهايي نقل مي كردند و پيامبر آنها را تاييد مي كرد بعد كه برمي گشتند شروع به خنديدن مي كردند و مي گفتند كه پيامبر را سر كار گذاشتيم .هر چه ما گفتيم ايشان گوش دادند ،ايشان چقدر ساده

ص: 14179

دل هستند يعني آدم ساده دل. در اينجا خدا شروع مي كند به دفاع از پيامبر در آيات قرآن كريم مي فرمايد: اي پيامبر به آنها بگو اينكه من حرف شما را بشنوم و دروغتان را به رختان نكشم براي شما خيلي بهتراست . من هم به عنوان انسان فرهيخته كه روانشناسي اجتماعي را خيلي بهتر از شما بلد هستم . من از چهره ي شما دروغ را مي فهمم به علاوه اينكه من به نور ملكوتي وحي ، وصل هستم و خداوند به من پيام مي دهد و من مي دانم كه شما دروغ مي گوييد اما علت اينكه دروغتان را به روي شما نمي آورم اين است كه راه برگشت شما را به خوبي ها باز كنم ولي شما فكر مي كنيد من از روي ساده دلي اين كار را انجام مي دهم .پس حواسمان باشد كه ما فقط در يكجا به طور جدي اجازه داريم سكوت كنيم . در مورد دروغ ، هم به اين وسيله آبروي دروعگو را مي خريم و هم فرصت مي دهيم راه را پيدا كند و اشتباهش را جبران نمايد.

سوال- يكي از خواستگارانم قبل از اينكه خواستگار من بشود به من دروغي گفته حالا نمي دانم آيا دروغي كه ايشان آن وقت گفتند را الان برملا كنم يا نه ؟ نكند از همين اول به عنوان دروغگو شناخته بشوند و اثر بدي بگذارد؟

پاسخ- بعضي ها به صورت يك عادت كه عادت ثانويه آنها شده و اتومات دروغ مي گويند . بعضي ها سبك سنگين كرده فكر ميكنند اگر اين دروغ را بگويند پيش ديگران عزيزتر

ص: 14180

مي شوند و مي ترسند از اينكه مچ آنها را بگيرند .اينجا بايد چه كاري انجام دهند ؟ ما مي گوييم از زماني كه متوجه شديد اشتباه كرديد آن شعله ي مقدس كه در قلب شما روشن شده وجدان درد است . اگر احساس كردي اشتباه كردي بلافاصله براي خدا اشتباهت را جبران كن . بگو اشتباه كردم . شايد به نظر كار سختي بيايد .ما هر گناهي كه انجام مي دهيم كارت اعتباري شيطان را شارژ مي كنيم . اما هر اشتباهي را كه انجام نمي دهيم يكي از اعتبارات او را مي سوزانيم . كسي كه اهل نماز است و از نمازش مراقبت كند قطعا از بسياري از زشتي ها دور مي شود . حالا مي خواهي بگويي كه من دروغ گفتم . اگر مي خواهي به دروغگويي خودت مسلط شوي و جبرانشان كني ، اعتبارت را پيش ديگران نشكن . ديگران مي گويند كه پس او دروغگو است پس حرفهاي بعدي او را نبايد شنيد . پس زمينه چيني كنيد و قبل از زمينه چيني پيش خودتان بگوييد كه من دروغ گفتم و زمين خورده ي شيطان هستم . حالا براي اينكه بلند شوم بايد دو ركعت نماز بخوانم و توبه كنم. خدايا تو از من صدق و راستي خواستي و من دروغ گفتم حالا مي خواهم كارم را جبران كنم ولي اگر تو پشت من نباشي من دوباره زمين مي خورم . بعد كه مي خواهم با طرف صحبت كنم و علت دروغ گفتن را توضيح بدهم مي گويم من آن موقع فكر مي كردم كه تو در مورد انسان هايي

ص: 14181

با اين ويژگي ها ، فقط ديدگاه مثبت داري و دلم ميخواست در نگاه تو يك فرد مثبت باشم . به همين دليل اشتباه كردم ولي معمولا اصلا روش من در زندگي اين نيست . به همين خاطر من دچار عذاب وجدان هستم . دلم نمي خواهد اين ارتباط با دروغ شروع بشود و حالا آمده ام احترام و آبروي خودم را بشكنم و بگويم كه دروغ گفتم ولي بدان من انسان دروغگويي نيستم .

88-08-11

229 - راه حل ترك صفت رذيله دروغ گفتن و به سوي راست گويي رفتن چيست ؟

دروغ گفتن گاهي به صورت رفتار و گاهي به صورت عادت است. ديد گروهي از افراد اين است كه اگر دروغ نگوييم كسي ما را تحويل نخواهد گرفت. براي ترك اين عادت ناپسند اولين مرحله خود آگاهي است يعني به اين باور رسيم كه دروغ رهايي موقت و حل كننده مشكلات در زمان كوتاه است كه نهايتاً در بلند مدت مشكل ساز خواهد بود. اين عالم هستي داراي ناخدايي است كه اگر انسان به اين باور برسد زندگي دنيايي خود را شكل ديگري تنظيم مي كند ، براي دستيابي به اين مقوله بايد به دنبال آسان ترين راه بود كه عبارتند از : 1) انسان مبتلا به دروغ گويي هر روز ، يك دروغ كمتر بگويد كه در انتهاي هفته مشاهده مي كند ديگر هيچ دروغي بر زبان جاري نساخته است. گاهي راستگويي موجب بد نام كردن ديگران مي شود كه در اينجا صفت ممدوح راستگويي ارزشمند نيست ، همه ارزش يك اسكناس به نخ آن است ، اگر فاقد اين نخ

ص: 14182

باشد بي ارزش و تقلبي مي شود . ارزش راستگويي انسان زماني خواهد بود كه براي رضاي پروردگار باشد نه خوب جلوه دادن خود در اذهان مردم كه در اين صورت عيار و ارزش آن از بين مي رود . در راز و نياز با معبود بر زبان جاري كنيم كه دروغ نمي گويم به خاطر رضاي تو . آدمي براي ترك عادات خود نياز به عمل تدريجي دارد پس مهارت اول شروع از حداقل است. 2)مهارت دوم اين است كه مديريت خويشتن كنيم كه براي اين كار نياز به محاسبه خود داريم . محاسبه كردن يعني مراقب رفتار و كردار خود بودن كه در اصل معناي تقوا هم همين است ، خود كنترلي براساس مديريت خويشتن ، امام صادق (ع) مي فرمايند : اگر كسي به طور روزانه خود را محاسبه نكند از ما نيست . اين از ما نيست جمله بسيار وحشتناكي است چرا كه نمي توان گفت من ارتباط با اهل بيت ، با آسمان و ملكوت دارم ولي دچار روزمره زندگي شدم يعني دروغ مي گويم ، غيبت مي كنم . پيشنهاد ما به دوستان عزيز در مهارت آموزي اين است كه در آخر شب وقتي مسواك مي زنيد در مقابل آيينه مرور امروز زندگي خود را كنيد و ببينيد چه غلط ديكته هايي داشته ايد . خوبي اين زمان اين است كه ديگر با ديگران حرف نمي زنيم زيرا گاهي صحبت با ديگران مانع تمركز بر خود مي شود . 3)مهارت سوم استفاده از روش تنبيه و تشويق است . بابت هر دروغي كه بر زبان آوردم يك تنبيه معين

ص: 14183

كنم . ما انسان ها گاهي نفس اماره خود را با دل آسمان مان اشتباه مي گيريم اين هم از شيطان رجيم است كه با رنگين كمان گناهان كاري مي كند . اين دو مقوله را با هم اشتباه مي گيريم زيرا همه هنر شيطان در شعبده بازي اوست . ما چون خود نفس اماره را محاسبه مي كنيم مانند يك شئي دوست داشتني دست محبت بر سرش مي كشيم و مانع ناراحت شدنش مي شويم كه در اصل نفس ما به انجام اين امور مي پردازد . انسان بابت هر اشتباه بايد خود را جريمه كند. ما براي دوستان عزيز از شاه كليد صحبت كرديم گفتيم يك مهارت معنوي است كه مانند شاه كليد عمل مي كند يعني فقط يك قفل را باز نمي كند كه يكي از آن شاه كليدها ، استغفار است. حالا مي پرسند كه شما استغفار را روش تنبيهي مي دانيد ؟ دقيقاً يعني وقتي فردي نا خواسته دروغي مي گويد كه بعداً متوجه اشتباه خود مي شود ، در همان لحظه استغفار كند و بر زبان آورد كه خدايا اشتباه كردم و به جبران خطاي خود 6 مرحله استغفار كه امير المومنين (ع) براي استغفار بيان فرموده اند را انجام دهيد . استغفر الله نبايد به شكل زباني بيان شود بلكه بايد واقعاً دل آدمي بسوزد. حالا 6 مرحله استغفار : اولين مرحله ، توبه ، وجدان درد گرفتن ، غصه دار شدن است يعني در درون خود اين حس به وجود آيد كه با گناه خود موجب ناراحتي خداي بزرگ شدم . قطعاً خوبان عالم هم از گناه

ص: 14184

ديگران با خبر شوند ناراحت و متعذي مي شوند . پس من خوبان عالم اهل بيت را هم ناراضي كردم اين عوامل باعث آن مي شود كه به قول حافظ شيرازي آن آتش مقدس در درون من به وجود آيد تا اين آتش هوا شكل نگيرد ، چيزي از بين نمي رود. گاهي انسان بايد داغ بعضي چيزهاي خوب را بر دلش گذارد. روش تنبيهي بعدي جبران دروغگويي است. گروهي اظهار داشتند دروغ گفتم ، اگر توبه كنم برطرف مي شود ؟ بله به شرطي كه اين مراحل را طي كنيد يعني اگر بابت دورغ شما كسي متضرر شده ، بايد اعتراف كنيد هر چند كار مشكلي است ولي خيلي راحت مي توان انجام داد . زيرا دفاع خداوند تبارك و تعالي فعال شده زيرا شما پناه به او برده ايد . به زبان آوريد ، خدايا فقط به خاطر تو اعتراف مي كنم ، آبرويم مي ريزد حال فقط تو مي تواني به دادم برسي. گروهي بيان كردند اگر راست بگوييم بايد به زندان برويم ، زندگي مان دچار مشكل مي شود ، اگر آثار و نتايج دروغ ما باقي است موظف هستيم آن را از بين ببريم يعني درصدد جبران آن برآييم . بدون جبران توبه واقعي رخ نداده است. مرحله بعدي تصميم جدي گرفتن مبني بر اينكه تكرار گناه نكنم . در بحث سلامت رواني داريم كه گناه همانند تب نشانه ي بيماري است . وقتي مبتلا به دروغ ، غيبت مي شويم نشان مي دهد كه يك نابساماني در روح و روان ما به وجود آمده . اگر فقط به ترك

ص: 14185

تدريجي دروغ بپردازيم ولي درمان قطعي نكنيم ، بعد از مدتي مجدداً همانند فنر بر مي گردد ، عزم جدي براي ترك آن بگيريم و ديگر تكرار نكنيم. حال در بحث تنبيه براي جبران خطاي خود بايد امر مستحبي را انجام دهيم . زمان رياست جمهوري شهيد رجايي ، روزي براي ايشان ناهار مي آورند . در همان لحظه صداي اذان به گوش ايشان رسيد . گفتند كه بايد نماز بخوانم . ميگويند : آقا غذا سرد مي شود . پاسخ مي دهند اگر غذا را بخورم فردا بايد روزه بگيرم . مي پرسند چرا ؟ پاسخ مي دهند زيرا با خود عهد كرده ام ، اگر نماز اول وقت را ترك كنم به جبران عمل خود جريمه بپردازم و جريمه آن هم روزه مستحبي است . اين عمل ايشان در اصل همان تنبيه است. يعني انجام يك كار مستحبي كه باعث مي شود خود را تنبيه كنيم. محور بعدي تشويق است.وقتي با دروغ مي توانستيم كار خود را پيش ببريم ولي نگفتيم قطعاً در درون خود موج مثبتي احساس مي كنيم كه اين موج مثبت همان احساس رضايت خود و خداي متعال است. وقتي انسان خود را در مدار خاص پروردگار قرار دهد به يك آرامش حقيقي مي رسد زيرا زماني كه مي خواستيم دروغ را بر زبان جاري سازيم ياد خدا افتاديم و از عمل ناپسند خود جلوگيري كرديم. اينجاست كه فرد بايد خود را تشويق كند. يكي از مشكلات انسان ها اين است كه منتظر آن هستند كه ديگران تشويق شان كنند به همين دليل فضاي ريا ايجاد مي شود . با

ص: 14186

انجام عمل راستگويي تشويق نامه اي با آرم الهي از جانب خدا دريافت خواهيم كرد. دقيقاً ما در حقيقت زماني كه وارد فضاي گناه شديم دل مان سوخت. آموختيم كه چگونه پشيمان شويم ، پشيماني از گناه ، عزم به ترك گناه ، جبران گناه و از بين بردن آثار ظاهراً مثبت آن . مثلاً فرد از راه حرام مالي به دست آورده است . براي جبران بايد آن قدر رياضت هاي شرعي بكشد تا آن گوشت و پوستي كه از اين طريق ايجاد كرده از بين برود و گرنه نمي توان با لقمه ناپاك به سوي نور حركت كرد . مرحله نهايي توفيق خواستن از خداست . خدايا من حقي را زير پا گذاشتم از تو مي خواهم مرا ببخشي و توفيق ترك دائمي

به من عطا كني . اين ها مراحل اصلي استغفار است. مهارت بعدي آيه استعينوا بالصبر و الصلاة است . استفاده از نماز و روزه كه دو روش ويژه براي بالا بردن سلامت معنوي است. چون خيلي وقت ها كننده كار ، آن كسي كه قصد دارد عليه كننده كار فعاليت كند و تكرار دوباره گناه توسط خود ماست ، در اين حالت نياز به يك ذخيره معنوي است تا كمك كند بر خود پيروز شوم. همان آيه شريفه كَفا بِنَفْسِكَ اليومَ عليك حسيبا در روز قيامت خدا پرونده هر كس را دست خودش مي دهد و مي فرمايد : خودت حكم بده ، متهم، شاكي ، قاضي خودت هستي . هر چه خودت بگويي من قبول مي كنم . اگر انسان در دنيا حساب خود را كرده باشد در

ص: 14187

آخرت راحت خواهد بود حاسبوا قبل ان تحاسبوا . خواندن نماز ، علي الخصوص اول وقت راه مناسبي براي سلامت معنوي است . امام رضا (ع) مي فرمايند: هرگز نماز اول وقت را به تاخير نيندازيد. يعني نماز اول وقت به انسان نيرو و قوت مي دهد كه بر گناه مسلط شود . در روايات آمده است كسي كه از نماز اول وقتش مراقبت كند شيطان بر او تسلط پيدا نخواهد كرد يعني دژ محكم در برابر وسوسه هاي شيطان خواهد بود. حال كنار نمازهاي واجب ، نوافل است يعني نمازهاي مستحبي. دو ركعت نماز بخواند و بيان كند كه خدايا جز تو پناهي ندارم ، كمك كن تا دروغ نگويم ، دست از گناه بردارم و سمت طاعت حركت كنم . تو با محبت خود مرا از خواب غفلت بيدار كن . پس انسان براي منتقل شدن از عادت هاي منفي به طور جدي بايد به سمت محبت خدا برود . نماز وسيع ترين ، زيباترين ، عالي ترين پاسخ به مهم ترين نياز روح انسان است. نماز مستحبي باعث آن مي شود كه تمام ملكوت شروع به كمك كردن به فرد كنند پس نوعي امداد غيبي است . انسان علاوه بر عالم شهود با علم غيب هم ارتباط دارد، يومنون بالغيب يعني باور كنيم ملائكه در كنار ما هستند و در راس همه آنها وجود عزيز خداوند متعال است. اما مهارت بعدي صبر است كه مدار آن روزه داري مي باشد. تحقيقات علمي نشان داده ، كساني كه با يك هدف متعالي مانع خوردن ، آشاميدن خود مي شوند داراي اراده فوق العاده

ص: 14188

قوي هستند . يكي از راه هاي ترك دروغ اين است كه يك روز در ميان روزه گيرد ابتدا كار مشكلي است ولي نهايتاً عادت مي شود . شخص روزه دار كمتر و حتي كلا ً به سمت و سوي گناه نمي رود . پس روش مناسبي براي ترك گناه است. حالا مي پرسند كه آيا مهارت ديگري هم وجود دارد؟ دروغ در عالم هستي با هيچ چيز هم خواني ندارد زيرا عالم هستي ، عالم حقيقت و واقعيت است . انسان اگر بداند با دروغ گويي چه بلايي سر خود مي آورد و چه آثار و نتايجي به همراه دارد قطعاً راحت تر مي تواند آن را كنار گذارد. پيشنهاد ما اين است كه كتاب داستان هاي شگفت آيت الله دستغيب را مطالعه كنند. شهيد دستغيب به عنوان يك عالم فرهيخته و كسي كه سير الي الله را به شكل عملي نشان دادند و پاداش آن را به عنوان شهادت از خداوند متعال دريافت كردند ، راستي هايي را از زندگي انسان ها به تصوير كشيدند و در اختيار ما قرار دادند. در دنيايي كه دروغ هاي فراواني مي شنويم خيلي وقت ها لازم است راست درماني كنيم . كتاب دومي كه پيشنهاد مي شود عزيزان مجدد به آن مراجعه كنند كتاب داستان راستان شهيد مطهري است، اين كتاب ويژگي هاي منحصر به فردي دارد كه ايشان بابت تحرير اين كتاب جايزه يونسكو دريافت كردند در حالي كه وقتي شهيد مطهري اقدام به نوشتن اين كتاب كردند خيلي از افراد با ايشان مخالفت نمودند و گفتند كه شما به عنوان كسي كه فلسفه غرب

ص: 14189

اين درس خشك را تدريس مي كنيد حال اقدام به نوشتن قصه مي كنيد ؟ آن هم كتابي كه بچه ها مخاطب آن هستند ؟ استدلال زيباي ايشان اين بود كه اگر ما مي خواهيم خود و جامعه را اصلاح كنيم بايد به اين باور برسيم كه حقايق گمشده اي در تاريخ وجود دارد كه بايد آنها را پيش چشم خود بگذاريم و زماني كه در زندگي ما قرار گيرد قطعاً زندگي شكل ديگري پيدا مي كند . در دنياي امروز متاسفانه خبر هاي مختلفي از ركوردهاي گينس گرفته تا انواع ماجراهاي عجيب ، كارناوال ها و جشن هاي فاقد معنا و هويتي كه در همه جاي دنيا رسم است به گوش مي رسد ، دنياي امروز دنياي سرگرمي است به نقل از قرآن لهو و لعب مي باشد . قرآن مي فرمايد : در ميان اين ماجراها خود را پيدا كن و زندگي ات را با شيريني ارتباطات معنوي زيبا تر كن ، كه كتاب داستان راستان در اين زمينه بسيار مناسب است.

230 - خيلي دروغ مي گفتم . حال مدت يك هفته است كه سعي كردم دروغ نگويم . آيا خدا مرا مي بخشد ؟

قطعاً ، به اين دوست عزيز و همه كساني كه سعي در رفع اين معظل كرده اند تبريك عرض مي نمايم و دو مهارت تكميلي هم به اين دوستان ياد مي دهيم ، يكي اينكه ، براي آن كه ما بتوانيم ترك گناهان را در خود نهادينه كنيم و قانون تدريجي بودن را فراموش نكنيم بر روي نفس اماره و شيطان يعني دشمن دروني و بيروني كه

ص: 14190

دائماً ما را به سمت بدي ها سوق مي دهند مسلط شويم. در روايت آمده كه قلب مومن بين دو انگشت خداست كه عبارت است از خوف و رجاء يعني اميد و ترس كه به يك اندازه متناسب هستند حال هر يك بيشتر از حدّ تعادل باشد ، دچار عدم تعادل شخصيتي خواهيم شد. كار شيطان وسوسه كردن بنده است . انساني گناهي مرتكب شده همان گناهاني كه پاي آدمي مي لغزد و در قرآن آمده يعني زماني خود را در يك اشتباه مي بينيم در اينجا به ما هشدار داده شده بلافاصله توبه كنيد. در روايت آمده خداوند به ملائك امر مي كند كه تا هفت ساعت گناه بنده را ننويسيد شايد توبه كند. به طور مثال فرض كنيد قطره چاي روي لباس ريخته ، اگر بلافاصله اقدام به پاك كردن آن كنيد قطره از بين مي رود ولي اگر بگذاريد ساعاتي بگذرد و اقدام به پاك كردن آن كنيد قطعاً بايد زحمت بيشتري بكشيد گناه هم حكم اين قطره را دارد اگر فوراً توبه كنيد خدا خواهد بخشيد .به همين دليل توبه واج و فوري است. حال توبه كردم ولي مجدد آن اشتباه را انجام دادم ، باز هم نااميد نشويد كه اين نااميدي كار شيطان است. البته اين به معناي خوب جلوه دادن كار بد و مدام توبه كردن نيست بلكه غرض نااميد نشدن از لطف و مرحمت پروردگار است. در عالم هستي همه چيز داراي حساب است مثلاً ترس از خطاي خود در دل نداشتم شيطان هم بيان مي كند خدا ارحم الراحمين است حال دروغ بگو تا مشكلت حل شود

ص: 14191

بعد توبه مي كني انشاء الله مشكلي پيش نمي آيد . جالب است كه شيطان واژه انشاء الله را به كار مي برد زيرا 6 هزار سال عبادت خدا را كرده . شيطان با هر انساني با فرهنگ زبان خود همراه مي شود . شخصي بيان مي كرد دين خدا سخت نيست آن را سخت نكنيد آري دين سخت نيست بلكه جدا شدن از بدي ها سخت است. شيطان انسان را نا اميد مي كند . مي گويد : اين همه توبه كردي باز به كار خودت پرداختي ، قبل از گناه به رحمت خدا اميدوارت مي كند و بعد از گناه انسان را مي ترساند . خداوند مي فرمايد : چشم هاي تان را شستشو دهيد و دوباره نگاه كنيد. قبل از گناه از من بترسيد و بعد از گناه به آغوش رحمت من بياييد كه اين همان مصداق توبه است. توبه يعني قبل از گناه با خوف پروردگار پيشگيري از انجام آن كنيد ولي اگر ناخواسته انجام داديد با رحمت خدا به شستشو بپردازيد.

231 - قبلاً دروغگو بودم ولي حال اين عمل را كنار گذاشتم ، اطرافيان مرا باور ندارند؟

بر طبق اين ضرب المثل كه مي گويند : درد خروار خروار مي آيد اما ذره ذره مي رود . گناه و بيماري هم همين طور است . با گفتن مداوم دروغ آبرو ، احترام و اعتماد خود را از دست مي دهم حال قصد دارم به دستش آورم كار مشكل و زمان بري خواهد بود كه نياز به فرصت دارد . امير المومنين (ع) مي فرمايند : درد، تو در تو

ص: 14192

است و تو از آن بي خبري، درمان تو در تو است و باز هم از آن نا آگاهي يعني درون انسان مقام روح الهي وجود دارد اگر بتوان آن را فعال كرد با كمك اهل بيت و قرآن توفيقات فراواني حاصل خواهد شد و خداوند براي انسان آبرو ايجاد خواهد كرد.

232 - در جايي كار مي كنم كه رئيس دروغ مي گويد ولي من حقيقت را مي گويم اما چون او دروغ مي گويد ، من هم مجبور به اين كار مي شوم ؟

در مبحث روان شناسي بحثي با نام فرافكني وجود دارد به اين معني كه هر كسي كه دچار مشكلي است ديگران هم با همان ويژگي مي بيند يعني انساني كه اهل غيبت است وقتي دو نفر در حال مكالمه با هم هستند مي گويد آنها غيبت مي كنند در اصل ويژگي منفي خود را به ديگران عموميت مي دهد. مرحله اول در حل مشكل اين دوست عزيز اين است كه اعلام كنيد من راست خواهم گفت و مي دانم كه شما راستي را دوست داريد در اصل به او تلقين مثبت دهيد . اين كار وقتي چندين بار تكرار شود به شكل عادت مي شود و در بين شما جا مي افتد. مهارت دوم به قول افلاطون كه مي گويد عادت كرده ايم كه شوخي ها را جدي تر از جدي بگيريم ، در اينجا مهارتي است كه در ايراني ها به فراواني يافت مي شود و آن روحيه طنز گويي است. اگر طرف مقابل طنز گويي و اغراق شما را به عنوان واقعيت بپذيرد ، در اين حالت

ص: 14193

شما مرتكب دروغ گويي شده ايد ولي اگر بداند كه شما قصد بزرگ نما جلوه دادن آن كار را داريد اغراق شما ايرادي ندارد. پس مهارت دوم استفاده از روحيه طنز گويي است.

233- اگر در مورد گذشته خود راست بگويم زندگي ام از هم پاشيده مي شود .آيا مي توانم دروغ بگويم ؟

اگر اشتباهاتي در گذشته انجام داده ايد و توبه كرده ايد و ديگر به سمت آن باز نگشته ايد هرگز حقّ به زبان آوردن آن را نداريد يعني با گذشته اي كه با گذشتن از آن پايان يافته بازگويي مجدد آن خشم خدا هم بر مي افروزد زيرا در روايات آمده كه گناهي را پنهان كرده و آشكارنساخته ، به آمرزش الهي نزديك است. اما با آشكار شدن آن چند كار صورت مي گيرد . اول آنكه قبح گناه مي ريزد . ثانياً خدا كه بخشيده بود تو چه حقي داشتي كه آبروي خود را از بين بردي ؟ آبروي مومن دست خودش نيست بلكه دست خداوند است ، آنجا كه بيان مي كند راست بگوييد به اين خاطر است كه آبروي بنده در دست خودش است.

234 - براي حفظ آبروي دختري مجبور به دروغ هستم تا خواستگارش او را رد نكند . راهنمايي بفرماييد .

در اين باره بسيار سوال شده كه ما در اين قبيل شرايط مجاز به دروغ گويي هستيم يا خير ؟ در پاسخ بايد گفت كه اگر اطمينان داريد آن قبيل كارها كه از آن با خبريد ديگر تكرار نخواهد شد مانعي ندارد ولي اگر مطمئن نيستيد شرعاً و قانوناً موظف به راست گويي هستيد

ص: 14194

حتي اگر به ضرر او تمام شود زيرا در مشورت حقّ خيانت نداريم. مومن داراي چند ويژگي است كه يكي از آنها خيانت يعني دروغ است. اين ها قطعاً در مومن راه پيدا نمي كند كه اگر كند ، ايمان از بين خواهد رفت . جستجو كردن در عيوب ديگران عملي است كه قرآن آن را نهي كرده حتي گفته شده اگر از كنار خانه اي رد مي شويد در خانه باز باشد و نگاهي به داخل اندازيد عمل شما حرام است. اما اگر سفارش شد از چيزي يا كسي مراقبت كنيم و ما بيان كنيم كه من دخالت نمي كنم از اشتباهات بزرگي است كه مرتكب شديم. روايت است كه اگر شما عيوب ديگران را جستجو كرديد و آن را آشكار كرديد ، بدانيد از دنيا نخواهيد رفت مگر آنكه ديگران به مانند شما عيب تان را سرزنش كنند. همان چيزي كه مولانا بيان مي دارد كه عالم هستي همانند كوه است و رفتار ما صدايي است كه در كوه مي كنيم كه قطعاً بازگشت آن به خود ماست. تا به اينجا مهارت هاي عمومي كه براي همه عادات منفي گناهان بود عرض كرديم اما در مورد خود دروغ مهارت ويژه اي هست كه بتوان به وسيله آن كنترل كرد . سال 2003 دانشمندان به اين نتيجه رسيدند كه انسان هايي كه دروغ مي گويند در ناحيه پيشاني خود دقيقاً قسمتي كه مهر بر آن مي گذاريم شروع به فعاليت مي كند يعني خون به طور سريع حركت مي كند كه در سوره علق آيه 9 تا 19 هم آمده است . راه حلي

ص: 14195

كه براي كنترل دروغ وجود دارد سجده كردن در پيشگاه خداوند باري تعالي است. آيه آخر سوره علق مي فرمايد : سجده كنيد و به خدا نزديك شويد . در اين حالت بنده به بالاترين درجات مي رسد . در روايت آمده است كه مومن وقتي براي عبادت سر بر سجده قرار مي دهد شيطان شروع به زجه زدن مي كند كه خدايا من سجده كردم و رانده شدم او سجده مي كند و به تو نزديك مي شود و اين چيزي است كه ما را از شيطان با آن انرژي هاي منفي كه بنده را به سوي گناه مي كشاند دور مي كند. براي مبارزه با دروغ سجده هاي مستحب و شكر يكي از بهترين مهارت هاي سلامت معنوي است. در سايت دايرة المعارف ، اعجاز علمي در قرآن و حديث در مورد كشفيات 2003 دانشمندان توضيح داده شده كه دوستان مي توانند به آن مراجعه نمايند. سوره هود آيه 56 از زبان حضرت هود (ع) كه از جمله پيامبراني است كه فوق العاده تكذيب مي شدند مي فرمايد: اني توكلت علي الله ، من به خدا توكل مي كنم ، آدمي كه راستگويي و از اين بابت مي ترسي ، آدمي كه مجبور به دروغ مي شوي از اين آيه شريفه مدد بگبر. 1) به خدا توكل كنيد ، كسي كه با خدا و فرمول هاي الهي حركت كند قطعاً پروردگار او را رها نخواهد كرد . حضرت هود (ع) مي فرمايد : هيچ جنبنده اي در كره خاكي نيست مگر اينكه خدا پيشاني او را در اختيار گيرد. خدا موهاي جلوي پيشاني

ص: 14196

او را خواهد گرفت . اگر انسان دروغ گويد بخش نرم افزاري وجودش يعني پيشاني اش در روز قيامت آشكارش مي كند

88-08-18

سوال – در مورد سخن چيني توضيحاتي بدهيد .

پاسخ - بحث اين جلسه در مورد سخن چيني است. ما بعضي از رذيلت هاي اخلاقي را خوب مي شناسيم اما گاهي اوقات خودمان به آنها مبتلا هستيم و گاهي اوقات اطرافيان ما را دچار آسيب مي كنند . مانند سخن چيني . سخن چيني در فارسي به معني نمّامي است كه در فرهنگ توحيدي جزء گناهان كبيره محسوب مي شود. اگر كسي مي خواهد خداي يگانه را بپرستد بايد خود را از بيماري سخن چيني دور كند . در اصطلاح عاميانه به سخن چينان انسانهاي دو بهم زن هم مي گويند يعني كسي كه قصد دارد ميان دو نفر را به هم بزند پس حرفي يا رفتاري را از يكي به ديگري منتقل مي دهد كه موجب دلخوري و سردي روابط بين آن دو نفر مي شود . به همين دليل روايت داريم كه مي فرمايد: سخن چيني بزرگترين جادوگري است . چون خيلي راحت رابطه ي بين انسان هايي كه در يك دوره ي طولاني بين آنها دوستي و محبت بوده را سرد مي كند .براي مقابله با سخن چيني اول بايد بدانيم چرا يك انسان دچار سخن چيني مي شود ؟ معمولا كساني در راس سخني چيني قرار مي گيرند كه مي خواهند به ديگران بفهمانند كه آنها اطلاعاتي دارند كه بقيه از آن بي خبر هستند و با اين رفتار مي خواهند خود را در جايگاه ويژه اي نشان

ص: 14197

دهند .گاهي علت سخن چيني ، بيكاري است . كسي كه بيكار است فرصت زيادي براي سرك كشيدن در زندگي ديگران دارد البته گاهي به خاطر دلسوزي زياد است يعني كسي كه سخن چيني مي كنند چون دل نگران من و شماست با اين كار مي خواهد ما را احيانا از گفتار و رفتار ديگران آگاه كرده تا ما خودمان را از آنها حفظ كنيم. حالا اينجا مي پرسيم آيا سخن چيني كه با نيت خير انجام مي شود باز هم مذموم است ؟ بله .سخن چيني در هر نوعي كه باشد نشان دهنده ي يك بيماري روحي است. اگر كمي به عقب برگرديم مي بينيم كه سخن چيني در حقيقت روحيه ي جستجو گري است اما جستجوگري در مورد حالات و رفتارهاي منفي ديگران و منتقل كردن آنها به افراد مختلف ، بعبارت ديگر روحيه ي كنجكاوي از ويژگي هاي خوب انساني است .انسان كنجكاو مي تواند خيلي چيزها را كشف كند ، خيلي از خلاقيت هايش را رشد دهد اما به شرطي كه در زمين خوبي اين بذر را بكارد نه روي معايب ديگران يا حرفها و زندگي خصوصي افراد. كسي كه سخن چيني مي كند به دنبال اين است كه براي خود احترام و اعتماد كاذب ايجاد كند به همين دليل مي گويند براي در امان ماندن از مكر سخن چين به حرفهاي او اعتنا نكرده و حرفهايش را پيگيري نكنيد. اين رفتارهاي زيبا را هم در مورد اميرالمومنين و هم امام زين العابدين (ع) داريم .در اين مورد كتابهايي معرفي مي كنم ازجمله كتاب آفات زبان نوشته ي آقاي محسن غفاري

ص: 14198

كه در دو جلد تنظيم شده و كتاب خيلي خوبي است كه به ما ويژگيهايي كه در شخصيت ما است و مي تواند از طريق زبان منتقل شود را معرفي مي كند .در اين كتاب ماجرايي از امام سجاد (ع) نقل مي كند كه روزي فردي سخن چين خدمت امام مي رسد و اعلام مي كند كه فلان فرد درمورد شما كه امام هستيد حرفهاي نامربوطي زده و شما را فردي گمراه و بدعت گزار معرفي كرده است .حضرت به اين فرد مي فرمايد: اولا در مورد برادر مسلمانت حق برادري و هم نشيني را به جا نياوردي و به امانت او خيانت كردي چون او تو را محرم دانسته و به تو حرفي گفته است ولي تو آن حرف را به من منتقل كردي .دوم اينكه حق احترام و هم نشيني با من را هم رعايت نكردي چون من از تو حرفي از قول برادرم شنيدم كه به آن احتياج نداشتم و تو از قول او به من خيري رساندي كه من از آن اطلاعي نداشتم . سپس حضرت فرمود: آيا نمي داني سخن چينان سگهاي دوزخ هستند ؟ از جانب ما به برادر مسلمانت بگو روزي كه مرگ به سراغ ما مي آيد همه ي ما ميميريم و قبر پيكر ما را در خودش فرو مي برد . معاد، محشر ما و قيامت ، ميعادگاه ما است و خداوند حاكم بر ما . در آن روز خداوند بين ما و او قضاوت خواهد كرد . در حقيقت اينجا حضرت فرد سخن چين را توبيخ مي كنند و به او مي گويند كه رفتار

ص: 14199

غلطي را در پيش گرفته است . معمولا بين ما وقتي فردي حرفي از ديگران نقل مي كند ، او را با جمله ي ديگر چه خبر تشويق مي كنيم.

سوال – من قبلا به نفع دوستم سخن چيني مي كردم ولي الان ديگر آن كار را نمي كنم .اما ديگران به من اعتماد نمي كنند ؟

پاسخ- شما براي اينكه اشتباهتان را جبران كنيد به چند رفتار درست احتياج داريد .يكي اين كه تصميم تان جدي باشد و به ديگران فرصت بدهيد مثل زخمي كه در جسم ما ايجاد شده قطعا فرصتي مي خواهد تا التيام پيدا كند . وقتي من در يك زمان به اشتباه دچار سخن چيني شده ام بايد به ديگران فرصت بدهم تا بتوانم اعتماد آنها را جلب كنم .نكته ي ويژه اين كه تدريج براي فرد خيلي راحت تر از ديگران رخ مي دهد زيرا اعتماد از بين رفته پس زمان بيشتري احتياج است يعني امكان دارد فرد بتواند در عرض يك ماه كاملا خودش را تغيير بدهد ولي ديگران 2 ماه فرصت براي باور و اعتماد كردن به او لازم داشته باشند كه ديگر او رفتارهاي غلط را انجام نمي دهد . حالا چه كاري براي صبور بودن خود و براي جلب اعتماد ديگران بايد انجام دهيم؟ همت ما اعتماد ديگران نباشد . در حقيقت حواس ما به اين باشد كه اگر مي خواهيم اعتماد ديگران را بدست بياوريم گاهي اوقات امكان دارد با يك تهمت واهي اين اعتماد بشكند پس ما نبايد فقط به دنبال به دست آوردن اعتماد و محبت تك تك انسانها باشيم .قرآن مي

ص: 14200

فرمايد : آيا داشتن رب هاي مختلف براي شما بهتر است يا اينكه فقط يك خدا داشته باشيد ؟ اگر شما در مسيري حركت كنيد كه خدا را از خودتان راضي كنيد به مرور زمان خداوند قلب ديگران را با شما مهربان خواهد كرد .هر كسي با خدا باشد مي تواند پادشاهي كند اما اگر به دنبال اين باشد كه امروز يك فرد را از خود راضي كند ممكن است او در جاهايي رفتارهاي غلطي را بپسندد كه مورد پسند خدا نباشد . من بايد قبله ي قلبم را به طرف خداوند تنظيم كنم. مهارتهايي را كه اميرالمومنين در برخورد با انسانهاي سخن چين به ما ياد مي دهند ، پس زمينه اش اين است كه اول بدبيني و بد گماني را حذف كنم . اگر كسي پيش شما سخن چيني كرد ، سخن چيني و جاسوسي را تكذيب كن يعني فورا بگو دروغ است و حرف سخن چين را قبول نكنيد چه او به شما راست بگويد و چه دروغ بگويد .جالب است بدانيد كه ما از چه كساني ضربه فني مي شويم و چه موقع ؟ وقتي از فردي نقل مي كنند كه اتفاقا ما كمي از او دلخور هستيم يا به او بدبين هستيم راحت تر مي توانيم دچار اين بيماري شويم مثل اينكه اگر بدن من ضعيف باشد خيلي راحت تر سرما مي خورم . در حقيقت وقتي شما حرف سخن چين را نفي مي كنيد او مجبور مي شود رفتار بدش را كنار بگذارد اما وقتي شما با اشتياق به حرفهاي او گوش ميدهيد او را تشويق مي كنيد تا

ص: 14201

رفتار غلطش ادامه پيدا كند . شايد اگر از خودمان بپرسيم حالا كه او راست مي گويد چرا تكذيبش كنيم ؟ به خاطر اين است كه حتي اگر او راست هم گفته باشد زمينه اصلي كه از بين مي رود آن رابطه ي عاطفي مثبتي كه بين دو نفر است امكان دارد احيانا فرد دچار غفلت بشود و پشت سر كسي حرفي زده باشد يا احساسي را گفته باشد كه نتواند جلوي روي او بگويد . اگر چه اين رفتار غلطي است ولي اينكه ما آن بدي را نقل كنيم و ده تا خوبي را نگوييم ، با اين كار به راحتي رابطه ي دو نفر را از بين برده ايم .اين بلاي بزرگ برسر همه ي ما مي تواند بيايد .از كتاب ثواب اعمال و عِقاب اعمال نقل كنم . اين كتاب از كتابهاي دائرة المعارف خلاصه است كه همه ي خانواده ها بايد در منزلشان داشته باشند. ابن بابويه معروف كه مزارشان نزديك حضرت عبدالعظيم است ، ماجراي عجيبي را از امام صادق (ع) نقل مي كنند كه هر كسي مطلبي را بازگو نمايد تا آبروي مومني را بريزد و او را ذليل كرده تا از چشم مردم بيفتد ، خداوند متعال او را از ولايت و سرپرستي خود بيرون كرده و او را به ولايت شيطان واگذار مي كند .جستجو و نقل كردن عيب ديگران باعث خروج انسان او ولايت خدا مي شود و وارد وادي ظلمت ميشود و انواع مشكلات خانوادگي ، فكري و روحي كه برايش پيش مي آيد پيامدهاي همان امواج منفي است كه خودش ايجاد كرده است .

ص: 14202

اين امر به عنوان يك واقعيت زندگي ، انسان را كاملا تحت شعاع قرارمي دهد . چيزي كه امروز زياد در موردش مي شنويم ، انرژي درماني و انرژيهاي مثبت و منفي است .قطعا نگاه ، رفتار و نيت هاي ما به عنوان انرژيهاي نوراني يا ظلماني مي تواند زمينه ساز زندگي خوب يا بد ، براي افراد باشد. كتاب بعدي، كتاب بهشت اخلاق است كه 313 واژه ي اخلاقي را به نيت ياران امام زمان (عج) ، خيلي ساده و راحت با ريشه ها و راههاي درمان آن بوسيله ي آيات و روايات بررسي مي كند . نويسنده ي آن آقاي نيلي پور هستند . در اين كتاب تمام ويژگيهاي مثبتي را كه ما بايد در خود پرورش دهيم و نيز راه كارهايشان را هم به طور خلاصه به ما نشان مي دهد و اينكه ويژگيهاي منفي را چگونه مي توانيم برطرف نماييم . سخن چيني به قدري قبيح است كه پيامبر اكرم (ص) مي فرمايند: كسي كه سخن چين باشد به بهشت راه پيدا نخواهد كرد يعني اگر كسي به اين سرطان بدخيم اخلاقي دچار شد و با اين بيماري از دنيا رفت ، راهي به بهشت نخواهد يافت و همين كه مي گوييم از گناهان كبيره است تكليف را مشخص مي كند . بعضي از گناهان كبيره را شايد بهتر بتوان پاك كرد ولي سخن چيني گناهي است كه فرد بين سه نفراختلاف مي اندازد. اول خودش دوم از كسي كه بدگويي شده سوم كسي كه بدگويي كرده است. گاهي موج انفجار اين اشتباه در طي چندين نسل ادامه پيدا مي كند.

ص: 14203

يك حرف يا گفتگوي غلط مشكلات زيادي را مي تواند براي فرد ايجاد كند . مانبايد فقط به اولين مرحله نگاه كنيم . پيامبر (ص) در مورد عاقبت سخن چيني مي فرمايند : كسي كه براي سخن چيني بين دونفر رفت و آمد مي كند ، خداوند در قبر براو آتشي را مسلط مي كند كه او را بسوزاند همانطوري كه در دنيا هيزم كش آتش بين دو نفر بوده است و بين آنها دعوا را تقويت مي كرده يعني همان ويژگيهاي دنيايي در زندگي آخرتي او هم خواهد بود و هنگامي كه از قبرش بيرون مي آيد ماري بزرگ و سياه بر او مسلط مي شود و گوشت او را مي خورد تا او را وارد جهنم شود . پس اينها چهره قيامتي رفتار اوست و چهره ي دنيايي او به قول سعدي هيزم كش بيچاره است كه به جاي اينكه آتش را سرد و خاموش كند مدام رفتاري را در پيش مي گيرد كه دلخوري بين دو نفر بيشتر شود .قطعا اولين كسي كه ضرر مي كند خود اوست زيرا تمام اعتمادها را از خود سلب مي كند. در اينجا سوالي مطرح مي شود كه آيا ما حق داريم عيب ديگران را ببينيم يا چشم خود را روي بديهاي آنها ببنديم ؟ خير ما وظيفه داريم عيب ديگران را ببينيم به اين معني ببينيم تا كمكشان كنيم تا رفتارهايشان را اصلاح كنند مانند آينه كه اشكالاتم را به من نشان مي دهد .ويژگي آينه اين است كه واقعيتها را به من نشان مي دهد .شاعر مي گويد: آينه چون نقش تو بنمود راستي

ص: 14204

، خودشكن ، آينه شكستن خطاست . پس ديدن عيوب ديگران خوبست براي اينكه به زيبايي بتوانم وظيفه ي امر به معروف و نهي از منكر را انجام دهم اما قطعا اين كار نياز به يك بهداشت رواني دارد يعني بدون سرزنش و برملا كردن رفتار بد فرد و سرو صدا كردن به او تذكر دهم تا شخصيت او از بين نرود .در مرحله دوم بايد عيوب آنها را ببينيم تا متوجه عيوب خودمان شويم .در روايات است كه خوش به حال كسي كه با ديدن عيوب ديگران متوجه عيوب خود مي شود و به دنبال برطرف كردن عيوب خود مي رود .مرحله سوم من حق ندارم عيوب ديگران را ببينم چون ممكن است با ديدن عيوب ديگران نسبت به آنها بدبين بشوم . پس اگر با دوربين ، مرحله اول و دوم عيوب ديگران را ببينم خوب است ولي اگر با دوربين مرحله سوم عيوب ديگران را ببينم بايد مواظب باشم تا دچار آسيب روحي نشده و فورا به سمت خودم برگردم و او را در حل مشكلاتش كمك كنم .در مرحله چهارم بايد مواظب باشي تا اگرعيب فرد را ديدي رازش را برملا نكني بخصوص اگر آن عيب آشكار نباشد .در اينجا راز نگهداري و پوشاندن عيوب ديگران از مهارتهاي زندگي افراد بهشتي محسوب مي شود .در روايات هم گفته شده است كه در عيوب ديگران تجسس نكنيد كه اگر اين كار را انجام دهيد خداوند عيوب شما را در تنهايي و جمع جستجو كرده و اين فرد از دنيا نمي رود مگر اينكه عيب او برملا شود .با چنين ويژگيهايي قطعا بايد

ص: 14205

عيوب ديگران را با نگاه زيبا و درمانگر بنگريم يعني با اين نگاه به اضافه ي انتقاد مثبت مي توان كمك زيادي به افراد كرد .پس ياد بگيريم اشكال را بگوييم ولي قبل از آن خوبي هايش را بازگو كنيم تا در رفع عيوب ديگران بتوانيم به آنها كمك كنيم .

سوال- با يك فرد سخن چين چگونه رفتار كنيم و اگر خودمان سخن چين هستيم چكار كنيم ؟

پاسخ - اگرعلتش را پيدا كنيم راحت تر مي توانيم مشكل را حل كنيم .بيشتر افراد به خاطر دلسوزي سخن چيني مي كنند كه از نوع قشنگ آن مي باشد .بايد گفت كه اگر دلسوزي است پس كمك كن كه در معرض اين سخنان قرار نگيرد يعني همان مهارتهاي برطرف كردن عيوب ديگران .يعني اگر طرف مقابل داراي عيبي است بايد بدون اينكه به او بگوييم چه كسي عيب تو را بازگو كرده ، به او كمك كنيم تا مشكل شخصيتي خود را برطرف كند. دراينجا ما سخن چيني را كه مانند يك سم است تبديل به يك درمان و واكسن مي كنيم مانند صنعت سرم سازي كه سم عقرب را تبديل به واكسن خوب مي كنند. پس اگر سخن چيني من از سر دلسوزي باشد خيلي راحت مي توان آن را اصلاح كرد اما اگر به خاطر مشكلات روحي و شخصيتي باشد مثلا حسادت يا بدبيني يا خود كم بيني باشد و بخواهد به رابطه بين دو نفرآسيب برساند دراينجا بايد به سراغ درمان بيماريهاي خود بروم زيرا سخن چين هايي كه از سر بدخواهي سخن چيني مي كنند تحمل خوشي و محبت ديگران را

ص: 14206

ندارند.

سوال- شوهر من در مورد گذشته ام زياد سوال كرده و من را قسم مي دهد ولي مي دانم كه اگر بازگو كنم تاثير بدي در زندگي ام خواهد داشت . مرا راهنمايي كنيد.

پاسخ – نه دروغ بگوييد و نه تمام اشتباهات گذشته را بازگو كنيد .راه حل اين است كه واقعا توبه كنيد چون توبه مرحمي براي همه زخمهاي كهنه است و ميتواند آنها را درمان كند به شرطي كه توبه ي واقعي باشد ، توبه اي كه با برگشتن به سمت خدا و تصميم جدي براي تكرار نكردن اشتباه باشد . ديگر اينكه توكل و توسل به خداوند داشته باشد اينها مكانيزم هايي است كه به فرد كمك مي كند تا با اعتماد به نفس معنوي در زندگي پيش برود و باور كند كه خداوند از او حمايت خواهد كرد .پس اگر اين دو مرحله را انجام دهد وقتي همسرش از او بخواهد كه درباره رفتارهاي گذشته اش قسم خورده و آنها را بازگو كند چون ايشان توبه ي واقعي كرده است و قصد تكرار آنها را ندارد ميتواند بگويد كه من قسم مي خورم اهل هيچ كدام از گناهاني كه مي گويي نيستم و اين حرفها راست است به شرطي كه واقعا به عهد با خدا پاي بند باشد.

سوال- اگر دختري قبلا رفتارهاي ناپسند داشته و حالا آنها را ترك كرده باشد به خواستگاراني كه در مورد او از ما تحقيق مي كنند چه بايد گفت ؟ راست يا دروغ ؟

پاسخ – راست بگوييم ولي رفتارهاي زمان حال او را توصيف كنيم . ما حق خيانت نداريم .اگر

ص: 14207

واقعا مي بينيد طرف تغيير كرده حق نداريد گذشته ي او را براي كسي بگوييد .زمان حال او را توصيف كنيد و از ويژگيهاي خوبي كه در وجود اين دختراست تعريف كنيد .اگر ويژگي منفي در اين دختر است و در اين انتخاب موثراست بايد بدون درشت نمايي و اضافه كردن رفتارها گفته شود .اگر خوف اين مي رود كه مشكل ايجاد شود ، بگويند كه من تا اين اندازه ويژگي هاي مثبت را مي شناسم . شما ميتوانيد جستجوي بيشتري كنيد .حالا فرض كنيد پسري به خواستگاري دختر همسايه آمده و شما از رفتار بد اين پسر اطلاعاتي داريد . دراينجا اگر شما به عنوان طرف مشاوره واقع شويد ،مشاورحق خيانت ندارد و وظيفه اش اين است كه واقعيت را اعلام كند و شما نمي توانيد غير از واقعيت را بگوييد .سوال پيش مي آيد كه اگر از شما سوال نكنند وظيفه نداريد واقعيت را بگوييد؟ چرا آنجا هم لازم است ، در مواقعي من درمورد چيزهايي كه نمي دانم از شما سوالاتي مي كنم و شما اطلاعاتي داريد كه در انتخاب من موثر است ولي به من نمي گوييد در اينجا حق امانت داري رعايت نشده زيرا اگر بدانيد طرف با اطلاعات شما انتخاب بهتري خواهد كرد بايد به او بگوييد .

سوال – بعضي انسانها در زندگي ديگران حتي مسائل شخصي و خصوصي آنها كنجكاوي مي كنند آيا مي شود به آنها دروغ گفت ؟

پاسخ - قبلا گفتيم اگر شخصيت او را بشناسيم راحت تر مي توانيم از كنجكاويهاي آزاردهنده ي او آزاد شويم چون ممكن است او اطلاعات بيشتري نسبت

ص: 14208

به ما داشته باشد و بتواند به ما كمك كند و با شناخت او شايد ما زيادي پنهان كاري مي كنيم و با اين كار در كنجكاو شدن زيادي وي موثر باشيم . ما به تناسب شناخت تيپ شخصيتي اين انسان مي توانيم به شكل مسالمت آميز با او مقابله كنيم .اگر انسان دانايي است و مي خواهد به ما كمك كند سعي كنيم در ساير زمينه ها از او كمك بگيريم . اما اگر انساني است كه از بيكاري دچار كنجكاوي زيادي شده است كمكش كنيم تا يك شغل خوب و مناسب داشته باشد .بعضي مواقع افراد كنجكاو كساني هستند كه از جهت مكاني يا سببي و نسبي به ما نزديك هستند يعني مجاورتي بين ما وجود دارد.مثلا همسايه يا همكار يا بستگان نزديك است و كنجكاويهاي آنها ممكن است آزاردهنده باشد . پس به آنها كمك كنيم تا بصورت خلاق از وقتشان استفاده كنند . گاهي اجازه دهيم تا ما را نصيحت كنند چون بعضي افراد از جهت علمي يا موقعيت سني يا اجتماعي از ما برترهستند و كنجكاويهاي ويژه اي دارند .روش ديگر مقابله اين است كه از كانالهاي شخصيت اين افراد كنجكاو استفاده كنيم .كانال يك اين است كه خيلي جدي با فرد مواجه شده و صحبت كنيم . كانال دو اين است كه با زبان طنز ولي محترمانه و با محبت به او بفهمانيد كه علاقه مند به گفتگو با وي نيستيد .يك مثال عيني بگويم ، مثلا شما هديه اي خريده ايد و از شما قيمتش را مي پرسند . اگر گران قيمت باشد ممكن است به شما بگويند

ص: 14209

كه چه قدر گران است اصلا نمي ارزد و اما اگر ارزان خريده باشيد ممكن است بگويند كه چقدر ارزان است و در هر صورتي محبت شما را با قيمت شي ء مقايسه مي كنند و مدام با كنجكاويهاي آزاردهنده نقد مي شويد . دراين مورد بنده راهي براي خودم انتخاب كرده ام اينكه از زبان طنز استانداردي استفاده مي كنم . وقتي از من قيمت شي سوال مي شود آنها مي دانند من فقط دو تا قيمت مي گويم ، شونصد تومان يا شونصد هزارتومان .البته اين اصطلاح فردي است و هر كسي ميتواند از اصطلاحات مخصوص خود استفاده كرده تا همه بخندند و يعني اينكه لطفا قيمت را سوال نكنيد. هرگز به شما نخواهم گفت چون مي خواهم لذت هديه اي را كه من گرفتم ببريد نه اينكه قيمتها را با هم مقايسه كنيد.طنز با محبت و با عطوفت خيلي وقتها مي تواند كارهايي را كه ما زباني براي گفتن آنها برايش نداريم به زبان مخاطب مان ترجمه كند يعني دلم نمي خواهد بداني و دلم هم نمي خواهد ناراحت شوي. پس لطفا سوال نكنيد.

سوال- من قبلا دروغ مي گفتم ولي الان ديگر دروغ نمي گويم .وقتي ياد دروغهاي گذشته ام مي افتم از خودم متنفر شده و از صحبت كردن درمورد گذشته ي خودم نگران مي شوم . چگونه ازاين رنجها رهايي پيدا كنم و اعتماد ديگران را به خودم جلب كنم؟

پاسخ – در فرهنگ ديني ما گفته شده هر گاه گناهي مرتكب شديد و بعد توبه كرديد هميشه قلب خود را بين خوف و رجاء نگه داريد كه آيا

ص: 14210

خداوند مرا خواهد بخشيد يا نه ؟ اميدوارهم باشيد اما نه خيلي قطعي چون اميد اضافي مانند فتيله ي چراغي است كه زيادي بالا آمده باشد و آن وقت روحتان دود مي زند و دچار امن از مكر الهي خواهيد شد و در آن موقعيت گناهتان را راحت تر تكرار مي كنيد . توبه به همين راحتي نيست كه هر وقت گناه كردم توبه كنم و مشكلم حل شود. در روايات داريم كه گاهي اوقات غبارغمي در ذهن شما مي نشيند و وقتي دوباره ياد گناه خود مي افتي دوباره غصه مي خوري كه واي چه اشتباهي كردم و اين لطف خداوند است كه به شما يادآوري مي شود زيرا هر موقع قلبت از گناه غمگين مي شود و به خدا پناه مي بري در حقيقت دوباره دست نوازش خداوند را برسرت احساس مي كني و اين كمك مي كند كه قلبت را از آلودگي پاك كني .اما براي اينكه من مدام دچار عذاب وجدان اضافي نشده و برايم مشكلي پيش نيايد قطعا لازم است من توبه خود را جدي تر بگيرم .خيلي وقتها امكان دارد جبران واقعي را انجام نداده باشم .براي هر گناه توبه ي ويژه اي وجود دارد.

سوال – اگر مالي از ديگران در مال ما وجود دارد فقط استغفار كافي است يا بايد تا مي توانم سعي كنم و مال ديگران را به خودشان برگردانم؟ و اگر مسئله آبرو درميان باشد چه طور؟

پاسخ – هر گناهي توبه ي ويژه ي خودش را دارد . اگر مالي از ديگران درمال ما هست بايد به آنها برگردانيم و يا به طور

ص: 14211

ناشناس برگردانيم .اصل هم نيت طرف است .بگويد من اين اموال شما را برداشته بودم و حالا مي خواهم برگردانم .البته در پيامكها صراحتا سوال شده بود كه اگر كسي دزدي كرده باشد و اموالي پيش او مانده باشد آيا مي تواند برنگرداند چون آبرويش مي رود ؟ مي گوييم خير بايد برگرداند ولي لازم نيست مستقيما بگويد كه اين اموال از راه دزدي به من رسيده و لازم هم نيست كه خودش ببرد .مي تواند آنها را با يك پيك بفرستد و مشخص هم نباشد كه چه كسي فرستاده است و يا ازطريق فرد ديگري بفرستد. البته همه جبرانها جبران مالي نيست .بعضي مواقع به آبرو و روحيه ي فرد مقابل صدمه خورده است و جبران كردن اينها كارهاي بسيار سختي است و به همين دليل توبه وارد مقوله ي خيلي جدي و اساسي خواهد شد ، اينكه ما فكر كنيم حالا كه گناه كرديم عيبي ندارد توبه مي كنيم و راحت مي شويم. خيراينطور هم نيست .در پيامكها داشتيم كه گفته بودند چون ما اميدمان به خدا زياد است دائما ميگوييم بعدا توبه مي كنيم ، اين مكر شيطان است ، اين فركانس منفي است كه كارت شيطان به خاطر گناه من شارژ شده و بر من تسلط پيدا كرده است .اين پارازيتهاي وسوسه هاي شيطاني است كه روي صداي خدا افتاده و به شما القا مي كند كه اگر گناه كردي راحت مي تواني توبه كني .اصولا همه موفق به توبه نمي شوند .وقتي من گناهانم را تكرار مي كنم ،قلبم به طرف سنگ شدن حركت مي كند و گناه پشت گناه،

ص: 14212

فرد را رو به بي ايماني مطلق مي كشاند. به همين دليل مي گويند كه هر گناهي مرتكب شوي دل نگران باش كه شايد فرصت توبه پيدا نكني .اگر فردي مي خواهد از رنج گناهان رهايي يابد بايد در جبران كردن گناهانش دقت كند و زمينه ي آن گناه را براي خودش به صفر برساند .براي خوب توبه كردن مهارتهايي لازم است . يكي اينكه خودم را از محيط هاي گناه جدا كنم زيرا وقتي هنوز من با محيط هاي گناه ارتباط جدي دارم ،آن فضا مرا به گناه تشويق مي كند و من دوباره به گناه مبتلا مي شوم .مهارت دوم اين است كه در معاشرت هايم تجديد نظر كنم چون گاهي اوقات با افرادي هم نشين هستم كه آنها مرا به گناه تشويق مي كنند و سومين مهارت اين است كه هر موقع وسوسه هاي شيطاني به سراغم آمد ياد خدا و ياد مرگ مي توانند به عنوان درمان الهي به من كمك كنند و چهارم مطالعه ي زندگي گذشتگان است آنهايي كه واقعا به طرف خدا برگشته و جزء بزرگان شده اند . حالا چه طور مي شود توبه دائمي كرد ؟ توبه ي دائمي يعني مدام مراقب خودت باشي ، خودت را محاسبه كني و با اين كارها غلط هايت كم خواهد شد و با كم كردن آنها قطعا توبه ات دائمي و مستمر خواهد شد .

سوال – من در گذشته گناهان كبيره مرتكب شده ام ولي الان احساس مي كنم كه حتي اگر توبه هم كنم خدا مرا نمي بخشد.من را راهنمايي بفرماييد .

پاسخ – در آيات زيادي

ص: 14213

هست كه خداوند گناهان را مي بخشد در سوره زمر خداوند مي فرمايد: ان الله يغفرالذنوب جميعا يعني خداوند همه گناهان را مي بخشد . در داستاني نقل مي كنند فردي پيش پيامبر رفته و مي گويد : من خيلي گناه كرده ام و حضرت جواب مي دهند كه خداوند مي بخشد . دوباره فرد مي گويد : گناهان من خيلي بزرگ است . باز حضرت مي فرمايند : خداوند مي بخشد . باز فرد مي گويد : گناهان من آنقدر بزرگ است كه نااميدم و پيامبر از ايشان سوال مي كند كه گناه تو بيشتر است يا رحمت خداوند ؟ در حقيقت دوستان بايد بدانند كه اگر از رحمت خداوند نااميد باشند يعني گناه خود را بزرگتر از رحمت خدا حساب كرده اند. خداوند هر وقت توفيق توبه را به بنده اش مي دهد بين دو تا توبه ي خودش است يعني بنده اي نمي تواند به سمت خدا برگردد مگر اينكه اول خداوند به سمت او برگشته باشد و وقتي كه توبه مي كند حالا دفعه ي دوم خداوند اين چك را امضا مي كند و توبه را مي پذيرد .

سوال – در مورد روزه ي مستحبي توضيح بفرماييد .

پاسخ - ما در روايت از پيامبرا كرم (ص) داريم كه در مورد روزه هاي مستحبي يا انواع روزه ها سوال كرده بودند و حضرت مي فرمايند : محبوب ترين روزه نزد خداوند روزه هاي مستحبي است . در مورد روزه حضرت داوود (ع) است كه ايشان يك روز روزه مي گرفتند و يك روز روزه نمي گرفتند و آن منبع اين

ص: 14214

شيوه ي روزه گرفتن است و در مورد نماز هم سوال شده بود كه در نمازي كه مي خواهيم توسل يا استغفار كنيم نيتش چيست ؟ نيتش غير از نماز واجب يا نافله يا مستحبي است .نيت قربةالي الله است .

88-08-25

سوال- تعريف حسادت چيست و چه تفاوتي با غبطه دارد؟

پاسخ- حسادت يعني بد ديگران را خواستن و تا نعمت براي فرد مورد حسد وجود داشته باشد فرد حسود رنج مي برد. انسان حسود زبان نعمت را براي خودش يك ارزش مثبت مي داند .چنين كسي قطعا بايد يك ويژگيهاي شخصيتي پيدا كرده باشد تا به اين بيماري مبتلا شود .انسان حسود خودش را هم رتبه ي طرف مورد حسدش مي داند . شرايط انسان حسود اين است كه احساس رقابت داشته و حس مي كند مي توانست در جايگاه طرف مقابل باشد و ديگر اينكه فرد حسود فكر مي كند به حق خود نرسيده و ديگران چيزهايي دارند كه او ندارد . ديگر اينكه فكر مي كند كه اگر ديگران داشته هايي داشته باشند او از داشته هاي خود نمي تواند لذت ببرد . به همين دليل انسان حسود دچار عوارض ومشكلات زيادي مي شود. او كسي است كه در جسم ، روح ، روان ، دين ، دنيا و آخرتش آسيبهاي اساسي مي بيند. در حديث آمده كه حسد ايمان را مي خورد آنچنان كه آتش هيزم را. درحقيقت حسودي موجب مي شود فرد حسود دچار بيماريهاي جسمي بشود . به همين دليل در روايات گفته مي شود كه تعجب مي كنيم از انسان حسود كه به فكر سلامتي خود نيست

ص: 14215

.او سلامتي جسمي خود را در معرض خطر قرارميدهد حتي در نگاهي ديگر اين است كه كسي كه بيماريهاي جسمي كمي دارد حسود نيست .حسد آنقدر مي تواند موثر باشد كه جسم فرد را كاملا دچار آسيب بكند .انسان حسود دينش را به خاطر دشمني با خدا از بين مي برد. در روايتي داريم كه فردي كه حسادت مي كند در حقيقت به دنبال جنگ با خداست . از خدا خشمگين است كه چرا آن نعمت را به او نداده و چنين كسي خودش را از سايه ي رحمت خدا دور كرده است. خداوند در سوره نساء درمورد حسود مي فرمايد: آيا حسادت مي كنند مردم به چيزهايي كه خداوند از فضلش عطا كرده است ؟ يعني حسودان به آن نعمتهايي كه خداوند به مردم داده است حسادت ميكنند . صاحب نعمت ، نعماتش را از كجا آورده است ؟ ولي نعمت او خداوند است . پس انسان حسود با خداوند دچار مشكل شده به همين دليل دين او دچارآسيب مي شود .انسان حسود چون هميشه براي خود موجب رنج مي شود دچار بيماريهاي رواني شده ، دل مردگي ، افسردگي و افسوس به سراغ او مي آيد. انسان حسود با چنين رنج دائمي هم در دنيا دچار بدبختي مي شود و هم در آخرت .اگر ابليس از درگاه خداوند رانده شد به خاطر حسادتش به حضرت آدم بود .انسان حسود دو كار انجام مي دهد . يكي اينكه هر چه بدبختي وجود دارد به سمت خود مي كشاند و ديگر اينكه هر چه خوش بختي است براي انسان مورد حسد قرار گرفته باقي مي

ص: 14216

ماند . شيطان هم باعث شد حضرت آدم به درجه ي بالاتري برسد ولي درجه ي خودش پايين آمد و از بهشت رانده شد . درحقيقت فرد حسود به دنبال ايجاد لذت برا ي خود است ولي دائما براي خود توليد رنج و بيماري مي كند و دقيقا براي طرف مقابل موجب پيشرفت مي شود. در حقيقت صاحب نعمت هميشه مورد حسد قرارميگيرد . درروايات داريم كه هر وقت شما نعمت داشته باشيد كسي هست كه از نعمتهاي شما ناراحت باشد ودلش بخواهد ضربه خوردن تو را ببيند و وقتي شما خود را در مدار منفي او قرار ندهي و بتواني سلامت خودت را با برقرار كردن ارتباط بيشتر با خدا حفظ كني ، قطعا درجات شما بالاتر خواهد رفت. زماني كه ابليس به آدم حسادت كرد ، آدم با پناه بردن به خدا درجاتش بالاتر رفته و برگزيده مي شود ولي چون ابليس از حسد خود برنگشت از درگاه خدا رانده شد . به همين دليل حسد ريشه ي كفر مي شود يعني فرد همه هويت خود را از دست مي دهد . براي انسانهاي حسود چهار ويژگي گفته شده است . اول اينكه پشت سر غيبت كرده و به دنبال عيب مي گردند . دوم اينكه دشمني خود را پشت سر فرد ابراز مي كنند ولي جلوي او تملق و چاپلوسي مي كنند . سوم اينكه وقتي شما دچار مشكلي مي شويد خوشحال مي شوند .چهارم اينكه وقتي شما خوشحال باشيد و موفقيتي نصيب شما شود او دچار غم و اندوه مي شود. اين چهار نشانه از نشانه هاي پاتولوژيك اين بيماري است

ص: 14217

. البته حسادت هم مي تواند مانند رذايل اخلاقي به عنوان يك حالت و صفت باشد .حالت يعني اينكه فردي در طول عمرش آدم حسودي نبوده است و از اين بابت بسيار خوشحال است ولي ماجرايي پيش مي آيد و او حس مي كند نسبت به دوست يا همكار يا يكي از اعضاي خانواده اش ناراحتي و رنج دارد .چرا كه آنها به موفقيت رسيده اند و در اينجا زمينه ي يك حسادت را در خودش مي بيند كه مثل يك سرماخوردگي شديد است .حسادت صفتي است كه بطور ناگهاني شروع مي شود و فرد دچار دل مردگي و گوشه گيري شده و بدخواه طرف مقابل مي شود . در اينجا بايد خودش را درمان كند اما گاهي اوقات بعضي افراد دچار حسادت مزمن هستند يعني به خير و بركتهاي زندگي مردم حسادت دارند و دلشان نمي خواهد ديگران آنها را داشته باشند. سه علت به عنوان منشاء حسادت وجود دارد . يكي اينكه حسود خودش را هم طراز طرف مقابل مي داند . يكي ديگر اينكه فكر مي كند حقي داشته كه از آن محروم شده است . ديگري اينكه بدبيني نسبت به خدا دارد . درحقيقت تلقي ميكند كه خدا به طرف مقابل داده و به او نداده است .نعوذا بالله خدا را ناتوان مي بيند از اينكه آن نعمت را به او بدهد و در روايات به طور جدي داريم كه انسان حسود با خدا دچار مشكل مي شود نه با صاحب نعمت و چون همه موجودات عالم همه چيز را از خدا دارند پس انسان حسود به چه چيزي حسودي مي

ص: 14218

كند ؟ چون ممكن است نعمتهاي هر كسي ، روزي با كوچكترين حادثه از بين بروند .پس انسان حسود برايش مهم است كه ديگران نداشته باشند تا او از نداشته هاي ديگران لذت ببرد. اينها به خاطر اين است كه انسان حسود ارتباط معنوي قوي ندارد و خودش را دست كم مي گيرد و نعمتهايي را كه خداوند به او داده نمي تواند ببيند . دائم به دنبال داشته هاي ديگران است .انسانهاي عيب جو به دنبال عيب ديگران هستند و انسانهاي حسود به دنبال خوشي ديگران مي گردد تا غصه بخورد زيرا خوشي ها ، آسايش و نعمتهايي كه خدا به او داده را نمي بيند . به زبان ديگر انسان حسود ، انسان ناشكر و ناسپاسي است كه با رحمت خداوند نتوانسته رابطه برقرار كند چون رحمت خداوند عام و براي همه ي موجودات عالم است . با رحمت خاص هم قطعا نتوانسته ارتباط برقراركند چون در رحمتهاي خاص مي توانست بهترين نعمتها را از خداوند دريافت كند و فاصله ي بين خود ، خدا و مردم را از بين ببرد. انسان حسود معمولا تنها بوده و دوستان جدي ندارد يعني دوستانش از او فاصله مي گيرند و با آن انرژي منفي كه او از خود ساطع مي كند فضاي كاملا منفي ايجاد كرده و ديگران معمولا از ناچاري با او ارتباط برقرار مي كنند .آنها چون از درون بزرگ نيستند انسانهاي كوچك و كم ظرفيتي بوده كه خوشي ها رنجشان مي دهد و به سروري و آقايي نمي رسند . انسانهاي حسود با ناخشنود بودنشان غضب الهي را از درگاه خداوند براي

ص: 14219

خود حلال مي كنند. انسان حسود معمولا وارد فاز دوم مي شود كه آن حيطه ي تجاوزگري است يعني مي خواهد هر طور شده نعمتها را از بين ببرد . اگر بتواند تخريب شخصيت كند و دائما مانعي براي ديگران مي شود. در قرآن كريم مي فرمايد: پناه ببريد به خداوند از شر حسود اما چه موقع؟ زماني كه اين بيماري از قلب به رفتار و گفتار مي رسد و شروع به آسيب رساندن مي كند مانند يك سيلاب عجيب و غريب كه مي خواهد همه ي خوبيها را از بين ببرد. آيا انسان حسود حاضر است براي خاموش كردن آتش درونش هر كاري انجام دهد؟ انسان حسود حاضراست تا چند برابر به خود آسيب برساند ولي طرف مقابلش را داراي نعمت و آسايش نبيند. در داستاني خواندم كه مردي خيلي به همسايه ي خود حسادت مي كرد . روزي به غلام خود گفت : سرمن را ببر و روي پشت بام همسايه بگذار كه وقتي صبح همسايه ها بيدار شدند فكر كنند اين همسايه قاتل است و او را مجازات كنند .غلام هم پول را گرفت و اين كار را انجام داد و از آنجايي كه همسايه انسان خوب و بي گناه بود غلام به همه چيز اعتراف كرد و در اين داستان چيزي كه براي مرد حسود باقي ماند اين بود كه زندگي خود را از دست داد و براي همسايه جز نيكنامي چيزي به همراه نداشت .در واقع براي اينكه طرف مقابلش رنج ببرد چون خودش رنج مي برد ، دنيا و آخرتش را از دست داد .انسان حسود رنج خود را

ص: 14220

همه جا با خود دارد .جايي كه همه خوشحال هستند او ناراحت است .حضرت علي (ع) مي فرمايند: آفرين بر حسادت . چقدر حسادت عدالت پيشه است چون اولين كسي كه مي كشد صاحب خود يعني حسود را مي كشد . در روايات گفته شده است كه حسادت زندان روح است و اين انسان است كه زنداني خودش است . زنداني تنگ نظريهاي خودش است و نيز دچار بيماري بزرگي شده كه فقط با استمداد از خداوند مي تواند اين بيماري را از بين ببرد. راه كارهاي مقابله با حسادت چيست؟ حسادت بيماري است كه از قلب شروع مي شود .ما از دو شيوه ي بينش درماني و رفتار درماني بايد استفاده كنيم . بينش درماني يعني كسي كه دچار حسادت شده بايد دنبال علت حسادتش بگردد . مثلا خانمي از اينكه ديگران در دانشگاه قبول شده اند يا خانه خريده اند يا موقعيت خاصي پيدا كرده اند ،احساس رنج و دلخوري مي كند . اگر انسان دقيقي باشد بلافاصله از خودش مي پرسد چرا از خوشي اعضاي خانواده ام بايد ناراحت باشم؟ اين انسان دقيق وقتي از خودش مراقبت كند بايد علت ناشادي خود را بررسي كند . ببيند از اينكه او به اين درجه رسيده ناراحت است يا از اينكه خودش آن ويژگيها را ندارد يا اينكه او با داشتن آن ويژگيهاي مثبت باعث جلب توجه ديگران شده؟ خانمي تعريف مي كردند كه ايشان تصميم گرفته بودند بعد از اتمام تحصيلات و پيدا كردن شغل بچه دار شوند ولي خواهر كوچكتري دارم كه او زودتر بچه دار شد . ناگهان از چنين اتفاقي

ص: 14221

خيلي ناراحت شدم زيرا من و همسرم براي بچه دارشدن يك برنامه ريزي دقيق و مدبرانه طرح ريزي كرده بوديم . بعد از مدتي متوجه شدم ديگران به خاطر موقعيت ويژه اي كه براي خواهرم پيش آمده است نسبت به او توجه و محبت بيشتري دارند و به همين دليل من غصه داربودم كه چرا اين محبتها به سمت من نيست. گاهي اوقات ممكن است موضوع لزوما نعمت نباشد ولي آثار و نتايج آن چيز باعث حسادت فرد شود. مثلا اگرآقايي خانه دار يا بچه دار شد يا آقايي در زندگي احساس كرد كه همكارش ارتقاء شغلي گرفته يا باجناقش را بيشتر از او در خانواده تحويل مي گيرند و احيانا همين دلايل مثلا باعث حسادت وي به باجناقش شده و او باجناقش را تحويل نمي گيرد ، سعي مي كند با او زياد مواجه نشود چون آن نعمت را ندارد . وقتي علت ناراحتي خود را پيدا كرد ، وارد مرحله دوم مي شويم . درمرحله دوم به افرادي كه داراي اعتماد به نفس خوبي هستند پيشنهاد مي شود به صورت عملي با حسادتشان مقابله كنند يعني شروع كنند به هم صحبتي با كسي كه نسبت به او حسادت دارند . البته اين كار براي انسانهايي كه دچار بيماري مزمن حسادت هستند بسيار سخت است ولي اين كار براي كساني كه بطور ناگهاني به يك مورد خاص حسادت پيدا مي كنند راحت تر است چون دچار بيماري زمين گيري نيستند . در نتيجه ي اين هم صحبتي سه فرايند پيش مي آيد. اول اينكه من اجازه ندارم آسيبهاي آن بيماري حسادت كه در قلب

ص: 14222

من ايجاد شده است را به رفتار و گفتارم انتقال دهم در حقيقت بيماري خودم را كنترل مي كنم و اين اولين موفقيت من در از بين بردن اين بيماري است . چون فرد حسود با كوچكترين رفتار و گفتار خود حسادتش را هر چه بيشتر خواهد كرد مثل بنزيني كه روي آتش ريخته شود .دوم اينكه محبت آن كسي كه مورد حسادت قرارگرفته نسبت به اين فرد بيشتر خواهد شد چون انسان حسود به طور ناخود آگاه انرژي منفي ساطع مي كند و ديگران در نگاه و رفتار او متوجه ناراحتي او از خوشي هاي آنها مي شوند لذا وقتي فرد حسود شروع به صحبت مي كند آن فضاي منفي و سرد را شكسته و محبت ديگران را به دست مي آورد. سومين و مهمترين نتيجه اين است كه وقتي انساني توانست با محبت و صحبت حسادت خود را بشكند در واقع لطف و محبت خدا را بدست آورده است .در روايات داريم از كسي كه زير سايه ي عرش در روز قيامت است سوال مي شود كه اين فرد چه ويژگيهايي داشته و خطاب مي رسد كه او در دنيا به كسي حسد نورزيده و به همين دليل او زير سايه ي رحمت عرش الهي قرارگرفته است . خوش به حال آن كساني كه دائما مراقب خود بوده و تلاش مي كنند تا آتش حسادت را در وجود خود خاموش سازند .در اين مرحله او بايد بتواند براي كسي كه صاحب نعمت است دقيقا برعكس شيطان كه القا مي كند كه من فقط آنها را داشته باشم و نه ديگران، دعا كند و

ص: 14223

برايش خير بخواهد . ممكن است كار دراين مرحله سخت تر از كار درمرحله ي دوم باشد ، سخت تر هست ولي آسانتر هم هست .سخت تر است چون فردي كه حسود است وقتي مي خواهد نعمت از بين برود چطور مي خواهد كه نعمت بيشتر شود . دراينجا او مستقيما از خدا كمك مي گيرد و خودش را در وسيع ترين و عظيم ترين دايره ي نوراني عالم هستي قرار مي دهد . الله نورالسموات و الارض .و وارد نور الهي مي شود و از آسيبهاي دروني خود به خدا پناه مي برد . پس خداوند مستقيما او را هدايت خواهد كرد و قلب او را در اختيار خود مي گيرد البته قلب همه ي ما در اختيار خداوند است . خداوند مي فرمايند: من بين همه ي شما با قلبهايتان قرار گرفتم يعني قبل از اينكه چيزي در قلب شما قرار گيرد من مي دانم و اختيار آن هم در دست من است . پس كسي كه خودش را به خدا مي سپارد و به خدا مي گويد : خدايا من به فلان انسان حسد ورزيدم و وقتي به دلم رجوع مي كنم دلم نمي خواهد كه او اين نعمت را داشته باشد ولي وقتي به تو نگاه مي كنم مي بينم كه تو اين نعمت را ممكن است به خاطرپاداش خوبي ها و يا امتحان او به وي داده باشي و دلم مي خواهد بيشتر از او اين نعمت را داشته باشم . براي همين است كه براي خودم دعا نمي كنم و براي او دعا مي كنم كه خدا نعمت بيشتر

ص: 14224

و توفيق سپاسگزاري بابت اين نعمت را به او بدهد و قطعا مي دانم چون در غياب او دعا مي كنم دعايم در حق او مستجاب است و چون او خبر ندارد تو دعاها را بيشتر در حق خودم مستجاب مي كني . پس وقتي با خدا معامله ميكني چون در عالم هستي جز خداوند موثر نيست قطعا خودم را با آن انگيزه ي الهي درمان مي كنم .يادمان باشد كه ما معمولا نمي توانيم مستقيما بيماريهاي اخلاقي و روحي خود را جراحي كنيم چون آنقدر برايمان دردناك است كه ترجيح مي دهيم سكوت كرده و رنجش را برخودمان تحمل كنيم اما براي موفقيت در اين مسير دو فرمول طلايي توكل و توسل بسيار مهم است .توسل كردن به اولياي الهي يعني طلب كمك با يك استغاثه ي دروني ، استغاثه يعني بگويد بيچاره ام ، به دادم برسيد .انسان حسود بيچاره است چون خلاف خلقت خود حركت مي كند .قانون خداوند اين است كه اگر به ديگران محبت كني و نعمت ديگران را هم بخواهي ، من آن نعمت را اول به تو مي دهم . ترحم يعني ديگران را مورد رحمت خودت قرار بده تا من تو را مورد رحمت خود قرار دهم اما حسود از اين فرايند كاملا خارج شده و وقتي به بيچارگي خودش اعتراف كند ما به آنها توصيه مي كنيم نماز استغاثه به امام زمان (عج) كه در مفاتيح الجنان شيخ عباس قمي آمده است را بخوانند اين استغاثه كمك ميكند تا فردحسود خود را در جايگاه خيلي بالاتري قرار دهد . درحقيقت چون انسان حسود خودش را هم

ص: 14225

طراز ديگران و سعي مي كند خودش را بالاتر ببيند دراينجا وقتي در مدار قرار بگيرد خودش را بالاترخواهد ديد . درواقع فرياد خواهي از امام زمان (عج) به فرد كمك ميكند كه با اعتماد به نفس معنوي و نوراني حركت كرده و با اين ويژگي وقتي با آتش دلي مواجه مي شود كه با شادي هاي ديگران بوجود آمده ،با خداي دلش معامله مي كند و از اهل بيت كمك بگيرد تا مشكلاتش را حل كنند .ما خيلي وقتها زورمان به خودمان نمي رسد و بايد از او يعني آن وجودهاي نوراني كمك بگيريم تا بتوانيم خيلي از بديها را در وجود خود مهار كنيم و بعد از توسل نوبت به توكل مي رسد و من يتوكل علي الله فهو حسبه يعني هر كسي دل به خدا بسپارد خدا برايش كافي است و قطعا همه امور او را به بهترين شكل مديريت خواهد كرد.

سوال- دلم مي خواهد زيبا و ثروتمند باشم . آيا اينها حسادت است يا آرزو؟

پاسخ – چون خود را با فرد ديگري مقايسه نمي كند آرزوست . اما در آرزوها هم مي توانيم دچار حسادت بشويم . وقتي براي رسيدن به آرزوهاي خود تلاش واقعي نكنيم و در واقع به جاي بلند همتي ،بلند پروازي كنيم قطعا دچار حسادت خواهيم شد زيرا انسان بلندهمت براي رسيدن به آرزوهاي خود تلاش مي كند ولي انسان بلند پرواز فقط در خيال و رويا به سر مي برد.

سوال – ما زندگي خوب و موفقي داشتيم كه زبان زد فاميل بود ولي حسادت ديگران نگذاشت همانطور باقي بماند. راهنمايي بفرماييد .

پاسخ-

ص: 14226

اجازه دهيد تا اين جمله دوستمان كه گفته حسادت ديگران نگذاشت را نپذيريم زيرا اگر اين زوج خوب ما بدانند كه يك ازدواج خوب و موفق مانند يك گلدان ، گل تازه است كه بايد دائما از آن مراقبت كرد نه مانند يك گلدان مصنوعي كه اگر كسي برگ و گلش را جدا كرد بگوييم ديگر نمي توانيم آن را درست كنيم .

88-09-02

سوال- چرا خانمها حسودتر هستند ؟

پاسخ- البته حسادت فرا جنسيتي است يعني ويژگي است كه هم در زنان و هم در مردان وجود دارد ولي چون خانمها حساس ترند و ظريف انديشي ، جزئي نگري در روح و روان آنها وجود دارد و نيز چيزهاي كوچك برايشان مهم تراست پس خانمها بيشتر به حسادت مبتلا مي شوند و اين عزيزان بايد روي عزت نفس و اعتماد به نفسشان بيشتر كار كنند .

سوال- حسودي عجيبي دارم .لطفا كمك كنيد تا آن را درمان كنم.

پاسخ- كسي كه يقين دارد حسادت بد است در حقيقت خودش را گول زده و خود فريبي مي كند يعني مي داند حسادت بد است ولي نمي تواند خود را نجات دهد . در اينجا راه علمي و عملي براي درمان حسادت در درون خودمان است . كسي كه دچار اين بيماري چه كم و چه زياد شده است و نعمتهايي كه خدا به او داده را نمي بيند ، دراينجا راه عملي اين است كه خودش را در اين مدار قرار داده و شروع به شكرگزاري از خداوند بكند و نسبت به نعمتهايي كه خداوند به او داده ، سجده ي شكر به جا آورد

ص: 14227

و هيچ الهي شكري را نگويد مگر اينكه همزمان نعمتهاي خدا را هم از پيش چشمش عبور دهد و آنها را به خود يادآوري كند . اين نعمتها مي تواند ثروت ، تواناييهاي ذهني ، زيبايي يا موقعيت اجتماعي باشد .او بايد با تك تك سلولهاي بدنش به خاطر سلامتي ، جواني و تواناييهاي فكري و روحي خود خداوند را شكر كند . افراد حسود اين نعمتها را در راه رنج دادن خود استفاده مي كنند . دومين راه حل طبق فرموده پيامبر در كتاب وسائل الشيعه كه حسد مانند تيغ برنده است اما اين تيغ برنده اي كه مي تراشد و از بين مي برد درواقع دين را از بين مي برد ، اين است كه براي اينكه فرد حسود دينش دچار آسيب نشود با سه روش مي تواند خود را نجات دهد يكي اينكه از تخريب افراد براي گرفتن نعمتهاي آنها جلوگيري كند و از اين رفتار دست بردارد.دومي اينكه زبانش را نگه دارد يعني از بدگويي ديگران دست بردارد. سومي اينكه بديها را به زبان نياورده و به برادر ديني خود ابراز نكند. اين سه ويژگي يعني من شر حاسد اذا حسد و آنها حسادت را در درون خود نگه دارند كه آسيب متوجه ديگران نشود تا اينكه درمان خود را شروع كنند.چون حسادت تا وقتي در قلب باشد فقط به خود حسود آسيب مي زند ولي وقتي در رفتار ، گفتار و حركات وارد شود باعث آسيب ديگران و از بين رفتن ارتباط هاي سالم مي شود. براي قطع ريشه ي حسد سه روش تكميلي ديگر وجود دارد. يكي اينكه وقتي

ص: 14228

ميخواهي شروع به بدگويي در مورد طرف مورد حسادت بكني با خودت مبارزه كن و برعكس به مدح و ثناي آن فرد بپرداز و با اين كار جلوي نفس خودت بايست. تشبيهي است كه مي گويند حسد مانند سگي است كه پارس مي كند اگر به آن اعتنا نكني پس از مدتي صدايش كم شده و ديگر قدرت نفوذ روي شما را ندارد. دومي اينكه افراد حسود ، متكبر هم هستند و دلشان مي خواهد خودشان را بالاتر از ديگران نشان دهند وقتي اين حس به شما دست داد براي رضاي خدا نسبت به او تواضع كن . سومي اينكه افراد حسود بخيل هم هستند . دراينجا بلافاصله براي رضاي خدا بخشش كن .درحقيقت در يك مثلث طلايي من ، خدا و او قرار بگيرد تا خداوند به طور مستقيم وارد عمل شده و او را كمك كند.

سوال- من عروس اول خانواده هستم از وقتي كه برادر شوهرم نامزد كرده، پدر و مادر شوهرم به آنها احترام بيشتري مي گذارند و اين باعث ناراحتي من و همسرم شده است .ما به آنها احترام مي گذاريم ولي نسبت به رفتارشان حساس شده ايم و حسادت مي كنيم . چاره چيست؟

پاسخ- گاهي حسادتهاي درون خانواده ناشي از تبعيضي است كه بزرگترهاي خانواده بين فرزندان، عروس ها و دامادهاي خود قائل مي شوند و اين رفتارغلط باعث مي شود رابطه ي عاطفي مثبت و كانون مهر و محبت در اين خانواده از بين برود. توصيه ي ما اين است كه اگر رفتار ديگران باعث حسادت شما مي شود ،خودتان را مهار كنيد . مثلا كسي كه

ص: 14229

بيماري سختي دارد و سرفه مي كند، شما براي اينكه در معرض آسيب اين فرد بيمار قرار نگيريد از خود محافظت كرده و سعي مي كنيد در درمان بيماري به او كمك كنيد. در اينجا شما بايد ويژگي مثبت افراد اضافه شده به خانواده ي خود را كه باعث محبت و جلب توجه مادرشوهرتان شده است و نيز نقصي كه بين رابطه ي شما با آنها بوده و با آمدن افراد جديد به خانواده ، تازه خود را نشان داده است را هم پيدا كنيد .حتما اشكالي در رابطه شما وجود داشته و اِلا محال است كه يك رابطه ي خوب با آمدن يك فرد جديد تبديل به يك رابطه منفي بشود به خصوص در مورد پدر و مادر شوهرتان كه داراي پختگي لازم هستند . ما بايد به دنبال مشكل ارتباطي خود با آنها باشيم و آنها را حل كنيم.

سوال- پدرم مرا به اجبار شوهر داد .من به كساني كه با انتخاب خود و با عشق ازدواج مي كنند حسودي مي كنم . چه كاري انجام دهم تا اين حسادت از جانم بيرون برود؟

پاسخ- يادمان باشد كه عشق حقيقي بعد از ازدواج بوجود مي آيد و محصول يك ارتباط سالم ، پويا و دائمي است .اين خانم محترم ببينند همسرشان هيچ ويژگي مثبتي ندارد كه شايسته ي دوست داشتن ايشان باشد؟ مشكل ما اين است كه هميشه نيمه خالي ليوان را مي بينيم و اين خانم هميشه ويژگيهاي منفي همسرشان را كه نمي پسندند را ديده اند .خداوند قدرت عاشق شدن و عشق ورزي را يكي از ويژگيهاي مخصوص زنان قرار داده

ص: 14230

است.

سوال- خانواده شوهرم براي من عروسي نگرفتند. چه طور مي توانم ببينم كه براي فرزندان بعدي خود عروسي مفصلي مي گيرند؟ چرا اين همه تبعيض ؟

پاسخ- در بحث ازدواج بيان كرديم كه هرگز اجازه ندهيد ازدواج ها بدون مراسم صورت بگيرد. يك مراسم خوب ، معقول ، زيبا و درعين حال ساده. اين مراسم كمك مي كند كه شما با آمادگي و شادابي بيشتري وارد زندگي جديد شويد زيرا بعدها هميشه يك زمينه ي سرزنش و حسرت براي خودتان باقي خواهيد گذاشت .اما براي اينكه اين مشكل جبران شود در اولين سالگرد ازدواجتان يك مراسم كوچك خانوادگي برگزار كنيد و كارهايي را كه درعروسي انجام نداده ايد همه را در اين مراسم سالگرد انجام دهيد . مثلا لباس عروسي بپوشيد ياعكس بگيريد و تا وقتي كه با همسرتان زندگي مي كنيد اين عشق بين خود را بازآفريني كنيد.

سوال- من بچه دار نمي شوم و به هر كسي كه بچه دارد و بچه دار مي شود حسودي مي كنم .آيا اين گناه است؟

پاسخ- مهمترين گناه اين است كه انسان حسود به خود ش ضرر مي رساند شما تا كي مي خواهيد از بچه ها و خانواده هاي بچه دار فرار كنيد درصورتي كه شما به محبت كردن به بچه ها نياز داريد؟ اگرشما محبت به كودكان را ياد نگيريد، لطافتهاي روحي شما رشد نكرده و دچار بدرفتاري و بدگفتاريهاي جدي مي شويد و خشونتي هم در طبيعت شما بوجود مي آيد. شما به جاي حسودي ،عاشقي كردن را ياد بگيريد شايد خداوند به همين زودي به شما فرزند خوب و صالحي عطا

ص: 14231

فرمايد.

سوال-خواهرم درجمع ديگران به من گفت كه تو نسبت به خواستگارانم حسودي مي كني. من از گفته ي او در جمع ناراحت شدم ولي اين موضوع صحت ندارد و من او را دوست دارم و دلم مي خواهد كه او خوشبخت شود ولي چه طور به ديگران بفهمانم كه اشتباه مي كنند و من به او حسودي نمي كنم؟

پاسخ- اين بدترين رفتار است كه فردي را در جمع نصيحت كنيم چون اگرآن فرد غرور داشته باشد به بيماري لجبازي دچار خواهد شد و در غير اين صورت دچار ضعف اعتماد به نفس خواهد شد در هر دو صورت ما به اين فرد آسيب وارد كرده ايم .با نصيحت آشكار در عين اينكه فرد دچار بيماري نيست ولي ما او را وادار مي كنيم تا خودش را بيمار تلقي نمايد اما اين خانم بايد با عمل بي ريا، بي توقع و آشكارا به ديگران ابراز محبت كرده تا براي آنها ثابت شود كه اشتباه مي كنند.

سوال- با اينكه به تازگي فرزندم را از دست داده ام ولي زن برادرم به من حسودي مي كند ؟ راهنمايي بفرماييد .

پاسخ- با عرض تسليت اميداريم كه ايشان با انس بيشتر نسبت به خدا و با ارتباط حقيقي و سالم با انسانها بتواند اين خلاء دروني را تا اندازه اي پر نمايند. گاهي اوقات ما آنقدر حساس مي شويم كه فكر مي كنيم ديگران به ما حسودي مي كنند مانند دستي كه ظرف و لباس شسته و پوستش نازك شده باشد، شما حتي اگر به نوازش ،دست اين آدم را بگيريد او احساس رنجش خواهد كرد

ص: 14232

.اين خانم به خاطر اتفاقي كه برايشان افتاده به توجه بيشتري نياز دارند اما شايد نوع برخوردها و تعاملات باعث شده كه ايشان حساسيت مضاعفي پيدا كنند چون حساسيت زياد بستر حسادت است به همين خاطر به اين خواهر عزيز عرض مي كنم كه يا شما واقعا به اين واقعيت رسيديد كه ديگران نسبت به شما حس حسادتشان برانگيخته شده يا شما خيال مي كنيد كه ديگران به شما حسادت مي كنند و بهترين كار اين است كه به كساني كه فكر مي كنيد به شما حسادت مي كنند محبت كرده و نيز براي مهار كردن دل خود به شكرگزاري از خدا بپردازيد.

سوال- به خاطر حسودي خواهرشوهرم سه ماه است كه من و همسرم باهم قهر هستيم . لطفا راهنمايي بفرماييد .

پاسخ- قهر خوب است ولي كوتاه مدت .در فرهنگ اهل بيت به ما مي آموزند كه دو فرد مومن حق ندارند بيشتر از سه روز با يكديگر رابطه ي سرد و قهر آميز داشته باشند و وظيفه ي ما اين است كه اين دو نفر را با هم آشتي بدهيم . در سوره ي حجرات كه از سوره هاي اخلاقي درقرآن كريم است نيز تاكيد مي كند كه فاصلحو يعني صلح ايجاد كنيد و اصطلاح ذات البين يعني با سخن چيني مثبت واسطه ي محبت بين دو نفر شويد . دراين خانواده هم خيلي اتفاق بدي افتاده و بدتر اين كه هيچ كس براي آشتي بين اين زن و شوهر واسطه نشده است .من به اين خانم توصيه مي كنم كه خودشان فرصت سازي كرده و منتظر باشند يا بهانه اي ايجاد

ص: 14233

كرده و آشتي كنند و ايشان يقين بدانند كه خداوند محبتشان را بيشتر خواهد كرد .

سوال- خواستگاري براي خواهرشوهرم آمده بود كه بواسطه ي حسودي من اين ازدواج انجام نشد و اكنون پشيمانم .چكار كنم؟

پاسخ- گاهي اوقات پشيماني خيلي دير و جبران ناپذير است . اين خواهر شجاعت اخلاقي را داشته كه به اشتباه خودش اعتراف كند و اين كار باعث اصلاح رابطه ايشان با خدا مي شود ولي به ياد داشته باشيم كه نبايد گناهان مان را پيش ديگران اعتراف كنيم مگر پيش كسي كه بخواهد ما را راهنمايي كند .ايشان بايد با محبت ظلم و اشتباهشان را جبران كنند و اگر به فرد مقابل هم دسترسي دارند و مي دانند كه اوهنوز ازدواج نكرده با توسل به اهل بيت و توكل برخدا و معامله آبروي خود با خدا به آن فرد بگويد كه من همه صحبتهايم را نگفتم و شروع به تعريف و تمجيد رفتارهاي خوب خواهر شوهرشان كنند . شايد رابطه ي بين آنها اصلاح شود در غير اين صورت توبه ي واقعي كنند يعني تصميم بگيرند كه نه عليه اين خانم بلكه عليه هيچ كس ديگري بدگويي نكرده و نعمتهايشان را از بين نبرند و در مرحله ي دوم اگر امكان جبران نيست ،دعا كنند كه همسرخوبي براي خواهر شوهرشان پيدا شود و با اين دعاي خير امواج منفي رفتار غلط خود را جبران كنند.

سوال- نمي توانم تحمل كنم كه همسرم از مرد ديگري چه از لحاظ ايمان يا اخلاق يا ماديات تعريف كند . آيا اين غيرت مردانه است يا حسادت؟

پاسخ- در اينجا كمي غيرت است

ص: 14234

و كمي هم حسادت. غيرت و حسادت دو ويژگي مختلف هستند.غيرت خوب و حسادت بد است. غيرت هم مال زن و هم مال مرد است و اينكه حسادت مال زنهاست اولين غلط ديكته اي است كه ما انسانها در زندگي مي نويسيم حسادت يعني اينكه من چه مرد باشم و چه زن دلم مي خواهد ديگري نعمتش را از دست بدهد و اصلا آن نعمت را نبينم و مدح و ثناي آن نعمت را هم نه بشنوم و نه ببينم .غيرت يعني من در قبال رفتاري كه خدا از من مي پسندد بي تفاوت نباشم .در حقيقت بعد از غيرت يك صفت مي آيد مانند غيرت ديني ولي حسادت ديني نداريم چون حسادت شيطاني است .غيرت ديني يعني من چه مرد باشم و چه زن باشم نسبت به كارهايي كه خدا از من خواسته بي تفاوت نبوده و حساس و دقيق باشم ، دراين صورت من يك انسان با غيرت هستم .در فرهنگ امروز دنياي غرب با آزادي بيش از حد در هر كار، غيرت ديني را تحت الشعاع قرار داده اند.در اينجا اگر تعريف هاي اين خانم نسبت به ويژگي هايي است كه نبايد به يك مرد نامحرم توجه داشته باشد .بله، اين غيرت شما خوب است و شما سعي كنيد ويژگي هاي شخصيتي خود را آن قدر بالا ببريد كه همسر شما به هيچ مرد ديگري توجه نكند اما اگر همسر شما به عنوان يك انسان از مردان ديگر تعريف مي كند مثلا از نوع برخورد يا پشتكارمردي نسبت به خانواده اش تعريف مي كند و شما ازاين تعريفها ناراحت مي شويد پس

ص: 14235

دچار حسادت شده ايد. البته گاهي اوقات همسران از مردها يا زنان همسايه و فاميل و همكار تعريف مي كنند تا توجه همسرشان را به خود جلب كنند و اين بدترين راه حل است زيرا با اينكار چند مشكل را ايجاد مي كنند . اول اينكه حس اعتماد همسر را نسبت به خود از بين مي برند دوم اينكه از راه گناه سعي مي كنند كه چيز خوب و خير را بدست آورند ولي محال است زيرا هدف ،وسيله را توجيه نمي كند سوم اينكه آنها بجاي كمك به رشد همسر باعث از بين بردن عزت نفس او مي شوند .بهترين كار اين است كه همسرتان را با خودش مقايسه كنيد . در حقيقت ويژگيهاي مثبت او را يادآوري كنيد. مثلا دردوره اول زندگي از زبان خانواده همسرتان ويژگيهاي مثبت او را شنيده ايد ،اين حرفها را بهانه قرار داده و از او بخواهيد دوباره آنها را انجام دهد تا شما هم ببينيد و اين يك روش تربيتي است. سعي كنيد خودش را با خودش مقايسه كنيد. توصيه ي ما به والدين وهمسران اين است كه سعي نكنند با يك رقابت غلط راه را درست كنند.

سوال- من همسر دوم هستم و همسر اول نسبت به من حسادت مي كند. چكار بايد بكنم ؟

پاسخ- اين طبيعي ترين نوع حسادت است .شرط عدالت براي مردان به عنوان شرط ضروري و واجب در به اختيار گرفتن همسر دوم است در صورتي كه همسراول در قيد حيات باشد و اين يك حقيقت براي بقاي سلامت خانواده است و حسادت همسر اول براي اين است كه آقا نتوانسته

ص: 14236

عدالت را رعايت كند .مانند پدر يا مادري كه فرزندي را بيشتر از ديگري دوست داشته و محبت بيشتري نسبت به او دارند و اين رفتار باعث حسادت فرزندان ديگر مي شود. درواقع بين آنها تبعيض قائل شده اند .در رابطه زوجيت بدترين حالت اين است كه فرد ازعدالت خارج بشود. زيرا دو زندگي را تباه ميكند .

سوال- پدر ما بين دختر و پسر فرق مي گذارد به خصوص پسرها را ارجح مي داند و براي خريد و گردش آنها را بيرون برده و برايشان چيزي مي خرد درحاليكه ما دختران از خريد و گردش بي نصيب هستيم. لطف كنيد و ما را راهنمايي كنيد .

پاسخ- دراينجا لازم است كه دختران به پدرشان توجه و محبت بيشتري كنند و رابطه ي عاطفي خود را با ايشان قوي كنند و اين رفتار فرزندان است كه مي تواند به اين پدر كمك كند .توصيه اي به اين نوع پدران و مادران مي كنم كه شما تا وقتي در قيد حيات هستيد با اين رفتارتان باعث اختلاف بين آنها مي شويد و محبت آنها نسبت به شما كم خواهد شد و وقتي شما چشم از جهان بسته باشيد اين فرزندان دشمن خوني همديگرمي شوند . درهر دو حالت شما تخم دشمني را ميان آنها كاشته ايد و اين بدترين كار است زيرا شما با اين كار زندگي خود را از بين برده ايد.

سوال- من دوست دارم كه همسرم مرا بيشتر از خانواده ي خود دوست داشته باشد . آيا اين حسادت است؟

پاسخ- هم بله و هم خير.همه خانمها به خاطر محبت عاشقانه اي كه

ص: 14237

خداوند در دل آنها قرار داده يعني مودت، دوست دارند دُردانه ي همسرشان باشند اما اينكه حسادت بين عروس و خانواده همسرش يكي از دعواهايي است كه درهمه ي كشورها وجود دارد. براي رفع اين مشكل سه راه حل پيشنهاد مي كنيم يكي اينكه شما وقتي با همسرتان تنها هستيد محبت را آن طور كه او مي پسندد بيشتر ابراز كنيد .شما با اين كار يك رضايت خاطر ي از جهت عاطفي به او مي دهيد. دوم اينكه به كساني كه او دوست دارد بيشتر محبت كنيد شما اگر مي بيني همسرت به خواهر و مادرش بيشتر محبت مي كند شما كمك كن كه در اين جهت او قدرت توجه را داشته باشد از خريد گرفته تا هديه و وقت گذاشتن . درحقيقت شما اين رابطه عاطفي را بيشتر كنيد چون خودت هم سهيم ميشوي چون شما سرمايه گذار اين رابطه عاطفي هستيد و دور و كنار از اين بازي عاطفي نيستي و كمتر رنج خواهي برد . با اينكار محبت آنها را به سمت خودت جلب مي كني . سوم براي اينكه اين رابطه يك رابطه سالم باشد شما بايد بتواني رابطه عاطفي و معنوي خودت را با خدا بيشتر بكنيد . شما وقتي كه رابطه تان با خدا بيشترشود اين قدر در قيد و بند نمي افتي كه همسر من چند تا كلمه با مادر و خواهرش صحبت كرد و چه وقت آنها را ديد ؟

سوال:من حسودي نمي كنم ولي ديگران فكر مي كنند من حسود هستم و به همين دليل موفقيت هايش را از من مخفي مي كند مثلا كنكور قبول

ص: 14238

مي شوند به من نمي گويند يا وسيله مي خرند به من نمي گويند . چه طور به آنها ثابت كنم من حسود نيستم و چشم نمي زنم؟

پاسخ- با ابراز خوشحالي در موفقيت ديگران،مثلا اگر كسي كنكور قبول شده يا وسيله خريد و شما از طريق ديگران متوجه شدي ، شما با وسيله اي خوشحاليت را نشان بدهيد از طريق تلفن، پيامك يا تهيه يك هديه و خوشحالي تان را اعلام كنيد . وقتي شما اين كار را به كرّات انجام بدهيد ديگران متوجه مي شوند كه اشتباه كرده اند.

سوال- شايد عدم موفقيت ها را به حساب اينكه من موفقيتم را به فلاني گفتم و چشمش شور بود، حسادت كرد و اين موفقيت دچار خدشه شد بگذارند .در اين مواقع بايد چه كرد؟

پاسخ- چشم زخم در حقيقت يكي از بحث هاي جدي است كه در فرهنگ همه ملت ها وجود داشته است . اينكه بلافاصله تا وقتي از كسي تعريف مي كنند مي گويند بزن به تخته و به تخته زدن به عنوان يك فرهنگ عمومي است.شما مثلا در دايرة المعارف آكسفورد هم نگاه كنيد مي بينيد در انگلستان هم رسم دارند به تخته بزنند چون معتقد هستند از اين طريق چشم زخم از بين مي رود يا انواع روش هاي مختلف. مثلا از نظر بندي هايي كه سر شانه بچه ها مي زنند تا انواع چشم هايي كه كشيده مي شود .در تمدن هاي مصر چشم زخم ، چشم شوري و تنگ نظري يكي از بحث هاي جدي است. حسادت يكي از علت هاي چشم زخم مي تواند باشد .در حقيقت

ص: 14239

ما وقتي امكان دارد از طريق نوع تلقي و نگاه ديگران و احساس شگفتي كه در آنها ايجاد مي شود دچار آسيب شويم كه انرژي درون آنها خيلي انباشته باشد . در حقيقت حالت نفس آنها به خاطر شدت انرژي هاي منفي از طريق نگاه و رفتارشان به طرف فرد مي آيد و اگر من اين قدر پر ، خالص و نوراني نباشم مي توانم دچار آسيب شوم اما هميشه چشم زخم در اثر حسادت نيست ،چشم زخم مي تواند در اثر تحسين زياد و محبت زياد باشد.يعني مادري كه فرزندش را تشويق مي كند مي تواند او را چشمش بزند؟ در مورد بچه ها تشويق زياد مي كنند . وقتي تعريف زياد مي كنند مي گويند چشمم كف پاش يعني مبادا من او را چشم بزنم .در حقيقت يك جور تعارف و مقاومت خيلي اندكي در مقابل نفسانيت ما است .تحسين زياد، علاقه زياد، حسادت و حسرت و آه چهار علت چشم زخم ميباشد .حسادت يكي از علت هاي چشم زخم است .فكر نكنيم اگر فردي دچار چشم زخم شد حتما حسود است در عين اينكه خيلي وقت ها فكر مي كنيم چشم زخم خورده ايم در حاليكه چشم زخم نبوده ، يك توهم بوده است. تاكيدي كه داريم اين است كه در مقابل كسي كه حس كرديد امواج منفي را سمت شما مي فرستد به خاطر نعمتي كه داريد آيت الكرسي بخوانيد . در مورد فضيلت ويژه اين آيه ما به قدري روايت داريم كه حتي مي فرمايند : اگر افراد مي دانستند كه فضيلت آيت الكرسي چه قدر است از قرآن چيزي

ص: 14240

نمي خواندند اِلا آيت الكرسي .دوستان كتاب ارزشمند آيت الكرسي پيام آور توحيد را ازحجت الاسلام فلسفي حتما يك نگاه بيندازيد زيرا ويژگي هاي خاصي در اين دعاي شريف وجود دارد كه قطعا مي تواند فرد را محافظت ويژه اي كند.

سوال- من و شوهرم عاشق همديگر هستيم اما حتي مادر و خواهر خودم هم حسادت مي كنند و ما نگرانيم كه بالاخره چشم بخوريم . آيا به مسئله چشم زخم مربوط مي شود؟

پاسخ: دعاي ارزشمندي از امام سجاد(ع) به نام مكارم الاخلاق در اواخر مفاتيح وجود دارد .فراز هايي از اين دعا را انتخاب كرده ام .اين دعا مي تواند ابعاد وسيعي از ويژگي هاي مثبت شخصيتي را در ما پرورش بدهد بخصوص اگر با آن انس بگيريم و سعي كنيم كه آن را در زندگيمان پياده كنيم .حضرت در يكي از اين فراز ها مي فرمايند : خدايا بر محمد و آل محمد درود فرست و تبديل كن بغض آن كساني كه مي خواهند به من بدي كنند به محبت و مودت . در حقيقت اين مودت و محبت از من شروع مي شود و با اتصالم با خداوند كامل مي شود و آنهايي كه نزديك من هستند به جاي اينكه با من دشمني كنند مادر و خواهرم كه دارند احيانا به زندگي من حسادت مي كنند آنها را در حقيقت يك نوع سرپرستي ، ياري و ياوري از آنها براي من قرار بده . اين فراز از دعا به عنوان اينكه اگر مي بينيم عزيزان و نزديكان ما به ما حسادت دارند شايد ما زياد از زندگيمان جلوه گري و خودنمايي

ص: 14241

كرده ايم در قبال آن چيزهايي كه آنها ندارند . به همين دليل بايد يك مقداري دقت كنيم اگر كسي دارايي هاي معنوي و عاطفي اش كمتر است خيلي سعي نكنيم او را آزار و اذيت بدهيم .

88-09-09

سوال- من و شوهرم همديگر را بي نهايت دوست داريم . در زندگي خوشحاليم و لذت مي بريم ولي مي ترسيم كه ديگران به خوشبختي ما حسادت كنند و ما را چشم بزنند. چه كار كنيم؟

پاسخ- اولين راه اين است كه خودنمايي نكنند يعني نعمتهاي خود را زياد به چشم كساني كه ندارند ، نكشند . چون گاهي اوقات يك نعمت ساده و پيش پا افتاده هم امكان دارد به نظر ديگران برسد و حسادت افرادي را برانگيزد خصوصا اگر همراه با محبت عميق و صميمانه باشد. بخش قابل توجهي از اين محبت بايد مثل ريشه هاي يك درخت پنهان بماند تا بتواند عمل تغذيه را خوب انجام دهد و آن را سرشار كند . قطعا اين زن و شوهر با استفاده از مهارتهاي درست زندگي زناشويي ، ارتباط خود را روز به روز بهتر مي كنند ولي لازم است كه دوست داشتن همديگر را پيش ديگران ابراز نكنند تا كه حس حسادت يا حسرت در ديگران برانگيخته نشود . بعضي افراد جلوي ديگران مثلا در مهماني ها از همسرشان بدگويي مي كنند در حالي كه قلبا او را دوست داشته و صفاتش را مي ستايند و اين كار را فقط براي پيش گيري از چشم زخم انجام مي دهند كه درست نيست اگر ديگران خوبي همسر را ديده باشند فكر مي كنند اين فرد چه

ص: 14242

قدر ناسپاس است و با وجود همسرخوب، قدردان نيست و اگر خوبي همسر را نديده باشند و با نگاه يك حسود نگاه كنند، با خودشان مي گويند : خدا را شكر ، زندگي اينها ، آنقدر هم كه فكر مي كرديم رو به راه نيست و حسود از اين جهت خوشحال هم مي شود ولي بنده مي پرسم كه آيا وظيفه ي ما اين است كه اشتباهات ديگران را بيشتر كنيم يا كمتر؟ در حقيقت ما براي فرد حسود يك نوشابه ي خانواده باز كرده ايم يعني اينكه حسادت تو بجا است پس من همه ي خوبي ها را هم زشت نشان مي دهم و اين رفتار قطعا غلط است. اولا در آن دروغ به كار رفته ثانيا تهمت است . خيلي وقتها فرد با اين رفتار و گفتار، نعمت خود را از دست مي دهد چون ناسپاسي لفظي مي كند و درعين حال با چنين رفتاري باعث مي شود كه آن نعمتهاي حقيقي كه زندگي را شيرين كرده ، در فكر ديگران زندگي خوبي جلوه نكند و يك حس نااميدي كم رنگي را هم درديگران ايجاد مي كند چرا كه مي خواهد چشم نخورد، بنابراين راههاي بهتر و منطقي تري هم وجود دارد. مثلا در يك مهماني پيش خانمي از همسر او تعريف مي كنند كه او چه قدر خوب است . دراينجا اين خانم بايد شروع كند به تعريف كردن از خوبي هاي افرادي كه در اين جمع هم حضور دارند مثلا بگويد درست است كه همسر من ويژگيهاي خوب زيادي دارد و من هم از اين بابت خدا را شكر مي كنم

ص: 14243

ولي همسرشما هم ويژگي هاي خوبي دارد كه شما نمي بينيد و به آنها ياد بدهد كه علاوه بر بديها ، خوبيهاي همسرشان را هم ببينند و خوبيهاي خود را هم تبديل به بدي نكنند زيرا فقط انسانهاي حساس و احيانا حسود ، خوبيهاي ديگران و بديهاي خود را مي بينند. دوم اينكه جلوي ديگران شكر خدا را كند و در حقيقت رابطه ي آن ويژگي مثبت با خدا را ، پيش چشم خود و ديگران بياورد. مثلا اگر ديگران مي گويند كه شوهر شما خيلي مهربان است ، بايد بگوييد كه من خدا را شكر مي كنم كه به من همسر مهرباني داده است و اميدوارم لياقت اين نعمت را داشته باشم و بتوانم اين نعمت را زياد كنم، نعمتي را كه خدا به من امانت داده و معلوم نيست تا چه موقع وجود داشته باشد يعني آن واقعيت حقيقي را. زيرا ما نمي دانيم كه اين نعمتي كه خدا به ما عطا كرده تا چه موقع در اختيار ما خواهد بود. ما وقتي دچار حسادت مي شويم كه فكر مي كنيم ديگران دارند و ما نمي توانيم داشته باشيم و وقتي دچارغرور مي شويم كه فكرمي كنيم آن چيزي كه ما داريم، ديگران ندارند و ما همه ي خوبيها را براي هميشه داريم درحالي كه همه ي اينها دروغ هاي بزرگي است كه ما به خودمان مي گوييم به همين دليل است كه مي گوييم خودت باش، نه كوچكتر و نه بزرگتر. سوم اينكه افرادي كه از خوبيهاي ديگران تعريف مي كنند، ويژگيهاي مثبت را در جمع خود شناسايي كنند. مثلا وقتي ميگويند

ص: 14244

كه همسر شما مهربان است، شما به آنها يادآوري كنيد كه اين مهرباني ايشان ، درحقيقت با ويژگيهاي خوب رفتاري و گفتاري تقويت شده است تا توانمندي هاي خودش را نشان بدهد مثلا در جواب آنها بگويد : خيلي وقتها هم امكان دارد كه مشكلات مختلفي پيش بيايد ولي قطعا صبوري هاي من هم موثر بوده تا محبت او روز به روز بيشتر شود .

سوال- من گل فروش هستم و در رابطه با شغلم با خانمهايي سر و كار دارم كه بايد بهترين سليقه هايم را دراين رابطه به كار ببرم ولي همسرم نسبت به اين قضيه حسودي مي كند؟

پاسخ- اين تقريبا مشكل تمام آقاياني است كه در كارشان به طور جدي با خانمها سر و كار دارند و آن طبيعت حساس خانمها هم مي تواند موجب حساسيت ويژه بشود. اولين توصيه ي ما اين است كه براي كمك به خانمها در انتخاب گلها نيازي به صميميت مضاعف شما نيست زيرا گاهي اوقات امكان دارد فكر كنيم كه چون مي خواهيم در شغلمان به توانمندي هاي ويژه برسيم پس حتما بايد با همه ي مشتريهاي خود صميمي شويم ، چه خانم باشند و چه آقا ، اين كار ضرورتي ندارد به خصوص وقتي كه يك جنس مخالف، مشتري ما باشد. قطعا اين صميميت، بهداشت رواني من و طرف مقابلم را دچار خدشه مي كند . چه لزومي دارد كه من كاري را انجام دهم كه خط قرمز خداست و اگر زمينه ي اشتباه در فكر و خيال و قلب اين آقا ايجاد شود ، آن غيرت خانم صحيح است .

سوال- من پدر

ص: 14245

دو فرزند هستم و فرزند كوچكترم را بيشتر دوست دارم و از اينكه فرزند بزرگترم از اين موضوع احساس حسادت كند مي ترسم .چه كار كنم كه او اين موضوع را نفهمد؟

پاسخ- ما به اين پدر خوب تبريك مي گوييم كه در زندگي حواسش به رابطه ي عاطفي خوب، بين فرزندانش هست و اينكه فرزند كوچكتر را بيشتر دوست دارند طبيعي است ، اكثريت هم همين طور هستند . زيبايي رفتار و گفتار او و نيز داشتن اشتباه در اداي كلمات او و همچنين شيريني آن اشتباه گفتن هاي او به جان همه مي نشيند . پس طبيعي است كه انسان به بچه ي كوچكتر توجه بيشتري داشته باشد چون آنها به قدري احساس نياز خود را معصومانه و صميمانه به ما انتقال مي دهند كه شش دانگ وجود ما را به خودشان جلب مي كنند اما راه حل اول اين است كه حتما براي ابراز محبت به فرزندان ديگر يك وقت اختصاصي قرار دهند يعني روزهاي هفته را تقسيم كرده و در هر روز يك ساعت وقت پدر و مادر به تنهايي براي يك فرزند باشد و در آن به طور اختصاصي به آن فرزند محبت شود بدون اينكه از او گزارشي بخواهيد يا او را سرزنش يا نصيحتي كنيد و يا به درسهاي او رسيدگي كنيد بلكه فقط يك رابطه ي عاطفي و دوستانه با فرزند داشته باشيد كه تصور نكند ، فرزند دوم جاي او را گرفته است . دوم اينكه بسياري از محبت ها از طريق فرزند كوچكتر به فرزندان ديگر منتقل شود مثلا اگر براي فرزند كوچكترهديه اي

ص: 14246

خريده مي شود ، براي فرزندان ديگر هم هديه تهيه شود و به دست فرزند كوچكتر به آنها داده شود تا با اين كار رابطه ي عاطفي بين فرزندان را بيشتر كنيم . طوري رفتار نكنيم كه فرزندان بزرگتر آرزو كنند كه فرزند كوچكتر نباشد چون او محبت پدر و مادر را دزديده است . در يك زمانهايي بايد محبت به فرزند كوچكتر را پنهان كرد تا آنها به جاي رقابت با يكديگر با هم رفاقت كنند و رابطه ي خواهري و برادري آنها شكل بگيرد اما اگر اين طور نباشد ، با هم رقابت خواهند كرد و گاهي اوقات هم مي توانند به يكديگر آسيب هاي جدي وارد كنند.

سوال- خانمم از من بزرگتر است وچون بچه دار هم نمي شود ، خانواده ام اصرار دارند كه من ايشان را طلاق دهم ولي خودم با اين قضايا مشكلي ندارم . چه كنم ؟

پاسخ- البته تلقي اين كه براي انتخاب ، خانم، بزرگتر از آقا باشد ، اولويت نيست اما وقتي دو نفر با هم ازدواج كرده و كانون آرامش و محبتي را زيرسايه ي خداوند تشكيل دادند ، نهايت ظلم است كه بستگان و دوستان دائما سعي كنند ، رابطه ي آنها را خراب كرده و به يكي از آنها پيشنهاد طلاق از ديگري را بدهند. در فرهنگ اهل بيت توصيه هاي عجيب و غريبي دراين رابطه داريم كه اگر زن و شوهري با هم اختلاف پيدا كردند آنها را به هم وصل كنيد و اگر حتي حرفهاي شما فقط باعث سرد شدن رابطه ي آنها شود و نه جدايي بين آنها،عقوبتها ي

ص: 14247

خيلي سختي درانتظار شما خواهد بود . به همه ي خانواده هايي كه ناآگاهانه و از روي دلسوزي فكرمي كنند با جدايي فرزندشان از همسرش، احيانا بتوانند زندگي بهتري را تشكيل دهند ، توصيه مي كنم كه قدري خدا و قيامت را هم به ياد بياورند چون ما حق نداريم كه يك زوج الهي و خوشبخت را جدا كنيم بخاطر اينكه احتمال مي دهيم شايد در آينده آنها دچار مشكل شوند . اين حس خودخواهي ما است كه فكر مي كنيم بهتر از خدا و خود آنها مي توانيم مصلحت زندگي آنها را تشخيص دهيم و برايشان نقشه ي راه بكشيم . قطعا آسيب اين موضوع براي افرادي كه اين توصيه ها را مي كنند بيشتر از آن خانواده خواهد بود. من به اين زوج توصيه مي كنم خود را از اين حرفها دور نگه دارند و رابطه ي مثبت عاطفي خود را بيشتر تقويت كنند تا حرفهاي غلط ديگران روي آنها اثر بدي نگذارد . براي بچه دار نشدن آنها هم خوشبختانه امروزه علم براي آنها راهكارهاي جدي دارد و اگر راههاي پيگيري و حل كردن مسئله ي ناباروري هم به نتيجه نرسد باز امكان اينكه فرزند داشته باشند، هست و اگر اين هم نباشد باز زندگي باقي است و مهم اين است كه همديگر را باور كنند نه حرفهاي غلط و دروغ ديگران را . بعضي ها معتقد هستند كه اگر خانم در سنين بالاتر بزرگتر باشد ، مشكل ايجاد مي شود . آنها استدلال مي كنند كه زنها زودتر شكسته مي شوند مثلا يك خانم سي ساله، ده سال بعد، يك خانم

ص: 14248

چهل ساله مي شود ولي آن آقايي كه 25 سال دارد ده سال بعد تازه 35 ساله مي شود. دراين موارد اگر هنوز زندگي تشكيل نشده بود ما مي گفتيم كه بهتراست اين زندگي شروع نشود . اما وقتي زندگي شروع شده است و يك موجود جديدي هم متولد شده كه ما نيز حق كشتن او را نداريم بايد كمك كنيم تا با كمترين آسيب و بيشترين موفقيت اين كار جلو برود . براي اينكه مشكلاتي براي اين طور خانواده ها پيش نيايد ، آنها بايد براي سلامتي ، شادابي ، رابطه ي عاطفي و موفقيتشان نسبت به خانواده هاي ديگر، سرمايه گذاري مضاعفي كنند و چه بسا با اين سرمايه گذاري مضاعف بتوانند در بين دوستان و آشنايان به عنوان خانواده ي موفق ضرب المثل بشوند.

سوال – من زني هستم كه حتي گاهي به نان شب خودم هم محتاج هستم ولي به هيچ عنوان حسادت نمي كنم چون خدا را دارم يعني همه چيز دارم .

پاسخ- ما وقتي كه از مرز گمرك الهي عبور مي كنيم و به عالم آخرت وارد مي شويم ، در بهشت هيچ تكليفي متوجه بهشتيان نيست مگر شكر خدا . پس انسان شاكر انساني است كه مي تواند نعمتهاي خدا را ببيند و با شيريني و رضايت خدا ، شكر خدا را بجا آورد در اين صورت در همين دنيا بهشت او كليد خورده است كه من اسم آن را شِكَر شُكر يعني كسي كه جانش ، كلامش و نگاهش شيرين است ، گذاشته ام . دنياي روانشناسي به آن مثبت انديشي مي گويد و ما به

ص: 14249

آن شهد شيريني مي گوييم زيرا مومن با تمام وجود شيرين است و محبت خدا را حس مي كند و مي بيند حتي اگر نيمه ي خالي ليوان هم باشد باز نيمه ي پُري وجود دارد و به همين خاطر مي تواند رضايت خدا را بچشد. ولي انسان حسود همه چيز مي تواند داشته باشد اما لذت رضايت خدا را نمي چشد و به همين خاطر بيچاره است پس كسي كه رابطه ي خود را با خدا تقويت مي كند زيبايي هاي زندگي و دارايي هاي حقيقي خود را مي بيند و قطعا يكي از انسانهاي بهشتي است كه ما او را روي كره ي خاكي مي بينيم .

سوال- اگر مردي نسبت به همسرش نه حسادت داشته باشد و نه غيرت ، آيا به اين معني است كه همسرش را دوست ندارد؟

پاسخ- حسادت نداشتن خيلي خوب است و كسي كه حسود نيست بايد براي خودش آن را به عنوان يك ويژگي مثبت و يك مقام احسن بداند . اما اگرغيرت ندارد ، غيرت نداشتن نشانه ي بي محبتي نسبت به طرف مقابل و در حقيقت يك نوع بي تفاوتي به زيبايي هاي زندگي است . اگر در زندگي من فردي است كه نسبت به او هيچ غيرتي ندارم و هر كسي هم درست يا غلط مي تواند در كنار او قرار بگيرد و براي من اصلا اهميتي نداشته باشد قطعا بي عاطفه هستم يا عاطفه ام خيلي ضعيف شده است و بايد غيرت زيباي الهي را درخود بيشتر تقويت نمايم.

سوال- همسرم مرا دوست دارد ولي ابراز نمي كند. مرا راهنمايي كنيد.

پاسخ-

ص: 14250

معمولا خانمها بيشتر به ابراز محبت توجه دارند .انسانهاي برون گرا و درون گرا در احساساتشان با هم فرق مي كنند . انسانهاي درون گرا شايد صد بار دوست داشتن طرف مقابل را در قلبشان مرور كنند اما شايد به سختي ، بتوان ابراز محبت را از دهان آنها بيرون كشيد . اگر طرف مقابل ما انسان درون گرا باشد بايد بدانيم كه آنها به راحتي نمي توانند ابراز محبت كنند ولي گاهي با رفتار و عملشان ، ابراز محبت را نشان مي دهند . بعضي افراد هم هستند كه در زندگي ياد گرفتند كه نبايد محبت خود را ابراز كنند در حقيقت يك زمينه ي اكتسابي و تربيتي است كه در خانواده ديده شده است و گمان مي كنند كه محبت هاي موفق، آنهايي بوده كه اصلا ابراز نشده و هيچ وقت بين پدر و مادر به طور جدي گفته نشده است و اين همان زمينه اي است كه اگر نبينيم در ارتباط با اين شخص خاص دچار مشكل شده و مي گوييم كه چرا اين انسان ؟ پس چون ابراز محبت نمي كند ، شايد مرا دوست ندارد و به اصل محبت شك مي كنيم . گاهي اوقات هم علتش اين است كه شايد من با كوچكترين ابراز محبت ، دچار توقع زيادي از او مي شوم و او هم از اين موضوع مي ترسد يا بين اطرافيان اين موضوع را ديده است كه با ابراز محبت ، توقعات طوفاني به سراغ آنها مي رود به همين دلايل بايد ظرفيت هاي خود را بالا برده تا اگر به ما ابراز محبت شد ،

ص: 14251

خيلي توقعات عجيب و غريب و بيشتر از توان طرف مقابل نداشته باشيم . اگرهم او ياد نگرفته يا خوب ابراز محبت كردن را نمي داند ، بدون سرزنش و نق زدن، كم كم با ابراز محبت خودم به او كمك كنم كه او هم اين كار را ياد بگيرد.

سوال- آيا از نظر اسلام چشم زخم وجود دارد؟

پاسخ- اين موضوع در بين همه ي ملل ، اديان و آئين هاي مختلف مطرح است و مي توان گفت كه آنها به نوعي چشم زخم را قبول دارند و معتقد هستند كه از طريق نگاه مي توان به ديگران آسيب رساند اما اسلام به عنوان يك دين آسماني و نيز در قرآن كريم هم در مورد چشم زخم تاكيد دارد كه افراد مي توانند از طريق چشم ، نگاه و نوع ويژگي هاي شخصيتي خود به ديگران آسيب برسانند . در سوره ي قلم آيه اي را مطرح مي كند كه وقتي به شأن نزول آيه دقت مي كنيم در آن ماجراي فردي در بين اعراب است . وقتي افرادي متوجه مي شوند كه نمي توانند به پيامبر آسيب جدي برسانند به سراغ فردي مي روند كه بسيار به چشم شوري معروف است تا او با نيروي باطني شيطاني خود بتواند از اين طريق به پيامبر آسيب وارد كند و در شأن نزول آن گفته شده است كه آيه ي وان يكاد در همين زمان نازل شده است . در حقيقت اين پناهگاهي است كه خداوند براي پيامبر اسلام نازل فرموده تا كساني كه مي خواستند با چشم خود به پيامبر آسيب برسانند ذكر الهي

ص: 14252

و كلام خداوند را از دهان مبارك پيامبر مي شنيدند .حالا درباره ي مقابله با چشم زخم آيا مي توان كسي را متهم به چشم شوري كرد؟ در بعضي ملتها حتي اكنون هم گاهي افراد را به همين دليل مي سوزانند چون آنها موجب خشكسالي در يك قبيله شده اند يا موجب وارد شدن آسيب به يك خانواده شده اند . تهمت چشم شوري زدن به ديگران حرام و گناه است و ما حق نداريم به كسي بگوييم چشم شور، و تلقي ما دائما اين باشد كه ما از طريق او ممكن است آسيب ببينيم . همه ي ما مي توانيم ويژگي چشم شوري را پيدا كنيم چون قبلا گفتيم كه يكي از علتهاي چشم شوري ، حسادت است يعني كسي در درون خود يك انرژي منفي انباشته اي به نام حسادت دارد و آن نيروي باطني او براي از بين بردن نعمتهاي ديگران است تا از اين طريق به ديگران آسيب برساند . حالت دوم اين است كه امكان دارد فردي از روي محبت و علاقه ي زياد كه مثلا با حالت شگفتي زياد بگويد : واي چه قدر زيباست يا واي چه قدر زياد است ، در حقيقت با اين وايي كه با تمام وجود ابراز مي كند ، نيروي عظيم دروني خودش را مانند يك سيلاب به طرف مقابل منتقل مي كند . اين كار مانند اين است كه كسي آنفولانزا گرفته باشد و با يك عطسه ي خيلي بد ، محيط اطراف خودش را كاملا آلوده كند و به اطرافيان آسيب برساند. حتي اگر با خوشحالي و خرسندي هم گفته شود

ص: 14253

، چشم زخم منتقل مي شود دقيقا براي همين گاهي اوقات مادر و پدر هم مي توانند فرزندان خود را چشم بزنند و ربطي هم به حسادت ندارد چون يكي ديگر از علت هاي چشم زخم تحسين زياد است . براي همين است كه عده اي مي گويند كه ما افراد موفقي هستيم و مي ترسيم كه مورد چشم زخم قرار بگيريم در واقع چشم زخم از طريق كساني كه خيلي به نظر آنها موفقيتشان شگفت انگيز است هم ، مي تواند باشد . راه حل هاي زياد اما غلط هم براي اين موضوع زياد است مانند همراه داشتن انواع سنگها و صدفها يا شاخ كرگدن و يا شانه ي هدهد و عاج فيل كه در ملل مختلف براي مقابله با چشم زخم استفاده مي كنند . بخشي از آنها كه جزء ادبيات عاميانه ي مردم است ، رايج تر به نظر مي رسد مانند زدن به تخته ي چوبي يا تعارفات را به كار بردن يا نوشتن برچشم بد لعنت ، پشت ماشين . كار رايج ديگر شكستن تخم مرغ است كه با زغال روي آن خط مي كشند و بعد آن را مي شكنند و گاهي اوقات هم كه اين كار چند بار تكرار مي شود و تخم نمي شكند آنها مي گويند: ما حتما بايد اين كار را انجام دهيم . در اينجا ما به عنوان كسي كه معتقد هستيم يك قدرت حقيقي در عالم ، وجود دارد و هيچ برگي از درخت ، بدون اجازه خداوند نمي افتد پس چرا بايد به چيزهايي پناه ببريم كه نود درصد آنها دروغ است.

ص: 14254

اصل چشم زخم و راه مقابله با آن، واقعيت است اما راههاي دروغين دركنار آنها آمده است. يعني يك آب گل آلوده ي عجيب وغريبي از انواع مهره هاي آبي رنگ كه مدل چشم درست مي شود تا چشم زخم را از بين ببرد البته جالب است كه رنگ آبي در لغت نامه ي دهخدا كه او هم از خيام به عنوان يك حكيم ياد كرده و مي گويد كه ايشان معتقد است كه فيروزه با رنگ آبي ، قدرت برگرداندن طول موج منفي چشم زخم را دارد و وقتي اين مطلب با بحث رنگ درماني و روانشناسي رنگها كه امروزه در دنيا مطرح است ، مقايسه مي شود معلوم مي شود كه همين موضوع مطرح شده كه رنگ آبي ، رنگ آرامش است و با اين ويژگي قدرت برگرداندن انعكاس امواج منفي را به طور كامل دارد . شايد هم يكي از علل استحباب استفاده از نگين فيروزه ، علاوه بر داشتن عالم ملكي و ملكوتي ، قطعا همين رنگ آبي خاص خودش باشد كه اثرات ويژه اي دارد و امروز علم هم توانسته آن را اثبات كند . البته رنگ آبي خيلي كم، مي تواند اثر گذار باشد زيرا ميدان تاثير گذاري آن فقط فيزيك است ولي چشم زخم از متافيزيك يعني درون و باطن فرد بيرون مي آيد به عبارتي ديگر وقتي ما به عنوان يك انسان موحد و مسلمان به در خانه ي اهل بيت رفته و از آنها راه حلي براي مقابله با چشم زخم مي خواهيم ، آنها راه حلهاي خيلي دقيق آسماني را به ما نشان مي دهند

ص: 14255

. امام صادق (ع) مي فرمايند: هر موقع حس كرديد كه در معرض چشم زخم ديگران قرار گرفته ايد سه با ر اين ذكر شريف را بگوييد و طبيعتا هرچه اين ذكر با تمام وجود گفته شود اثرش نيز خيلي بيشتر خواهد بود كه: ما شاءالله لاحول ولا قوة الا بالله العلي العظيم يعني آنچه كه خداوند بخواهد همان خواهد شد. يعني اي كسي كه نگاه منفي از روي حسد يا علاقه يا تحسين داري و اين نعمت به نظرت چيز عجيبي آمده است آنچه خدا بخواهد، درعالم رخ مي دهد و هيچ كس كوچكترين قدرتي درس عالم ندارد مگر به واسطه ي خداوندي كه عظيم است . وقتي فرد با تمام وجود اين ذكر را مي گويد ، تمام انرژيهاي منفي اطراف خود را خنثي مي سازد. اين به عنوان يك راه حل مقابله با چشم زخم است و از همين جا هم بين ما رايج شده است كه وقتي از چيزي يا كسي خوشمان مي آيد ماشاءالله مي گوييم . اگر تلفظ درست اين ذكر را به كار نبريم و مثلا بگوييم ماشالا ، اثر مثبت آن از بين نمي رود ولي مانند آن ويتاميني است كه به حداقل ميزان جوش رسيده و ويتامين آن هنوز هست اما خيلي كم يا مانند نور خورشيد كه در پشت ابر كمتر گرم خواهد كرد. پس ياد بگيريم كه ذكر كامل و درست را همان طور كه قبلا گفتيم ، ادا كنيم و با اين ذكر دوباره به خدا مي گوييم كه خدايا باور دارم كه هيچ چيز در عالم جز اراده ي تو تاثير گذار

ص: 14256

حقيقي نيست و يك بار ديگر موحد بودن خود را به سوي خداوند اعلام مي كنم . دومين ذكر را كه امام صادق (ع) خواندن آن را دراين مواقع تاكيد كردند دو سوره ي ناس و فلق است كه به عنوان پناهگاه مي باشند كه هرجا احتمال خطر مي دهيد با خواندن اين سوره ها در پناه خداوند برويد و خود را در پناه تخم مرغ و شانه ي هدهد يا از اين قبيل اجسام قرار ندهيد چون بخش قابل توجهي از اين كارها بخاطر توهمات ذهن بشر است كه فكر مي كند اينها مشكل گشا هستند. سومين راه حل صدقه دادن است .هر وقت احساس كرديد كه در معرض چشم زخم قرار گرفته ايد صدق خود را به خدا اثبات كنيد و صدقه دهيد تا بلاها را از شما دور كند . در روايا ت داريم كه صدقه هفتاد نوع بلا را ازما دور مي كند . اين در حقيقت خريدن لطف خدا نيست زيرا لطف خداوند بي دريغ است . من با اين كار اثبات مي كنم كه هستم ، مانند آن پيرزني كه با يك گلوله ي نخ آمده است تا در زمره ي خريداران يوسف محسوب شود اگر چه اين گلوله ي نخ هيچ ارزشي ندارد ولي با آن كار بندگي خود را ثابت مي كند . ما با اين كار ثابت مي كنيم كه يقين داريم درعالم هيچ اهريمني نمي تواند هيچ كاري انجام دهد و اگر كوچكترين اتفاقي در عالم رخ مي دهد براي امتحان شدن ما و رفتن بيشتر ما به سمت خداوند است و يكي ديگر از

ص: 14257

توصيه ها همراه داشتن و نيز قرائت آية الكرسي است كه البته بين ما ايراني هاي مسلمان رايج است . مثلا حتي براي نوزاد هم وان يكاد را به عنوان آويز به لباسش استفاده مي كنند . البته بهتر از همه ي اين كارها اين است كه ما با قرائت وان يكاد بطور دائم آن را بر جانمان بنشانيم و آخرين كاري كه در فرهنگ اهل بيت هم تاكيد ويژه شده است دود كردن اسپند است يعني يك ماده ي طبيعي با عمل ملكوتي . شايد ما فكركنيم كه اين كار فقط جنبه ي بهداشتي دارد مثلا حتي اخيرا بعضي عزيزان براي مقابله با آنفولانزا نوع آ يا براي از بين بردن عاملهاي بيماري زا براي آمدن حاجي ها اسپند دود مي كنند . واقعا همين طور است اما هرچيزي در اين عالم چهار بُعد دارد . بُعد اول بُعد فيزيكي است و بُعدها ي متافيزيكي آن هم از ملكوتي آغاز مي شود . در روايتي داريم كه هيچ دانه ي اسپندي نيست مگر اينكه فرشته اي همراه آن است يعني دانه ي اسپند بُعد ملكوتي ويژه اي به همراه دارد و كاركردهاي خاصي هم دارد . جالب است كه باشگاه خبرنگاران جوان هم براساس تحقيق علمي ثابت كرده بود كه استنشاق بوي اسپند ترس را كم كرده و ايجاد آرامش مي كند يعني از فيزيك و دنياي مادي و جسمي فرد شروع مي كند تا بَعد هم به عالم روح و روان و معناي او برسد . خيلي از چيزهايي را كه خداوند در دنيا به ما عطا كرده است ، بُعد ملكوتي و

ص: 14258

آسماني آن به قدري قوي است كه مي تواند آسمان را به زمين بياورد. نكته اي هم در مورد صدقه دادن هست كه همان طور كه خداوند از ما خواسته است كه در صبح دوركعت نماز، درظهر و عصر چهارركعت و درمغرب سه و درعشاء چهارركعت نماز بخوانيم ، حالا همه هفده ركعت را با هم بخوانيم براي اينكه راحت شويم . اين نمازها در زمانهاي مختلف روز، مانند آبي است كه در زمانهاي مختلف پاي گلدان مي ريزيم ، با دادن صدقه هم به مقدار كم در هر روز، در حقيقت ذكر الهي در زندگي هر روز ما جاري مي شود . صدقه يادآوري اين است كه من در زندگي محتاج خداوند هستم و اعلام مي كنم خدايا من آنچه را دارم درراه تو خرج مي كنم پس تو هم مرا در زندگي از آن خودت قرار بده .

88-09-18

سوال- راه كارهاي مبارزه با چشم زخم را بيان بفرمائيد؟

پاسخ- مهمترين راه كار، سپردن خود به خداوند است انسان مومن كسي است كه يقين دارد ، فاعل عالم هستي ، خداوند است. در حقيقت اين توحيد افعالي ، كننده ي حقيقي و موثر در عالم خداوند است و موجب مي شود كه ما با اطمينان خاطر و اعتماد مضاعف به جلو برويم. پس از اين طريق راه اصلي را به سمت خود باز مي كنيم يعني اول ايمان مان را اضافه كنيم . دوم اينكه صدقه دهيم و صدق خود را به خداوند ثابت كنيم كه ما قطعا باور داريم كه اگر بخشي از نعمتهايي كه او به ما داده است را در راه

ص: 14259

خودش به ديگران كمك كنيم ، جريانها ي مثبت عالم هستي را از طريق اراده ي الهي به سمت خودمان جذب مي كنيم . سومين كار اين است كه هر موقع در معرض نگاه آزار دهنده اي كه مي خواهد نعمت را از ما بگيرد قرار بگيريم يا نگاه تحسين كننده اي كه نعمت ما به نظر او چيز عجيبي آمده ، ذكر شريف ما شاء الله لا حول و لا قوة الا بالله علي العظيم را سه با تكرار كنيم كه اين دستور شريفي از امام صادق (ع) است و نيز خواندن آية الكرسي هم به عنوان يك پناهگاه ، به ما بسيار كمك خواهد كرد.

سوال- آيا چشم زخم باعث مرگ هم خواهد شد؟

پاسخ- وقتي به روايات نگاه مي كنيم ، اين روايات هم چشم زخم را باعث مرگ مي دانند اما يادآوري مي كنيم كه ما حق نداريم به عنوان يك انسان مومن، ديگران را به چشم شوري يا به اين كه ما در اثر چشم زخم او آسيب ديده ايم ، متهم كنيم . اين كارها حرام و گناه است كه ما فردي را متهم به قدرت چشم زدن بكنيم . اگر احيانا ما در مجاورت فردي يا در ارتباط با فردي ، حس كنيم كه انرژي منفي او زياد است ، موظف هستيم به جاي اينكه ايمان خود را به شرّي كه در عالم هستي است بفروشيم ، ايمان خود را به خداوند زياد كنيم .

سوال- من مي دانم كه چشم شور هستم و اگر احيانا چيزي نظرم را جلب كند آن مطلب خراب خواهد شد . من

ص: 14260

چه كاري بايد انجام دهم ؟

پاسخ- همان ذكر شريف ماشاءالله.... را بخوانيد يعني وقتي كه ما حس كنيم كه قدرت چشم ما آنقدر زياد است كه مي توانيم به ديگران آسيب برسانيم يا اينكه در مقابل فردي قرار گرفتيم كه مي خواهد با چشم به ما آسيب برساند خواندن اين ذكر همان ويژگي خنثي كننده را دارد . حالا اگر حس كنيم كه آنقدر قدرت داريم كه مي توانيم با چشم زدن چيزي را تخريب كنيم ، شرعا به ما حرام است كه از اين قدرت خود استفاده كنيم چون مانند اين است كه ما آگاهانه به ديگران آسيب برسانيم . چنين افرادي موظف هستند كه اين نيرو را درخود مهار كرده و آن را كنترل كنند . مثل كسي كه از قدرت مُشت خود با خبر است و مي داند با يك ضربه ي مشت مي تواند كسي را به كشتن دهد در اينجا كار او حرام است . پس هر فردي كه حس مي كند چنين قدرتي را دارد بايد اول به خدا پناه برده و بعد نگاهش را مديريت كند و آن نعمت را با ذكر شريف ماشاءالله لا حول ولا قوة الا بالله العلي العظيم به خداوند بسپارد.

سوال- شما گفتيد كه چشم زدن به ديگران حرام است ولي من به كسي اين تهمت را بستم و الان او از من دور است . لطفا مرا راهنمايي كنيد .

پاسخ- بايد از آن فرد حلاليت بطلبيد و براي اين كار استغفار كنيد و به افرادي كه اين از اين موضوع با خبر شدند ، بگويند كه من اشتباه كردم چون

ص: 14261

فكر نمي كنم فردي آگاهانه به كسي ضرر برساند و ويژگي هاي او را هم يادآوري نكند . اين كارها كمك مي كند قدرت ايجاد شده از آن امواج منفي از بين برود.

سوال- از كجا بفهميم ، موقعيت بدي كه براي ما پيش آمده در اثر چشم زخم بوده است؟

پاسخ- البته اصلا نيازي به جستجو براي پيدا كردن مقصر بيروني دراين كار نيست مهم اين است كه ما در حال حاضر يك مشكل داريم و براي رهايي از اين مشكل بايد رفتار خود را درست كنيم . ما گاهي دچار افراط و تفريط مي شويم در مواقعي هست كه من مي دانم فردي با نگاهش يقينا به من آسيب اساسي مي زند دراينجا بايد راههاي پيشگيرانه را داشته باشم اما در مواقعي كه فرد نمي داند كه نعمتي را كه ازدست داده بخاطر چشم زخم بوده يا نه پس اگر همين طور است اول آن فرد را پيدا كند و در اين حالت ببيند كه چه مشكل جدي پيش مي آيد . من به عنوان يك انسان آگاه و مومن و عاقل به دنبال مقصر بيروني مي گردم و اگر آن مقصر وجود نداشت به دنبال چه كسي خواهم گشت؟ حالا اگر منظور دوستمان اين است كه اگر ما منشاء را پيدا كرديم ، اين ذكرها را در همان منشاء به كار ببريم؟ اولا سه منشاء وجود دارد و اين دوستمان اشتباه مي كند كه به دنبال مقصر بيروني مي گردد . منشاء اول ، كاري است كه ما از بچگي ياد گرفتيم، اينكه براي حل مشكلات خود در بيرون از خودمان بگرديم

ص: 14262

و فرافكني كنيم . وقتي يك بچه ي كوچك دو يا سه ساله به ديوار برخورد مي كند ، فورا به ديوار كوبيده و به كودك مي گوييم ببخشيد ديوار تورا نديد و اين گونه كودك آرام مي شود و ياد مي گيرد كه بيرون از خودش علتي وجود دارد و همه ما نيز به معصوميت اين كودك مي خنديم اما نمي فهميم كه چه بلايي سر اين كودك مي آوريم . روش غلط تربيتي ما اين است كه هميشه به كودك مي آموزيم ، براي حل مشكل خود به دنبال مقصر بيروني باشد پس واقعا من نعمتي را كه از دست داده ام بخاطر چشم زخم بوده است . البته يك ، در، هزار شايد ، اما به دنبال علتهاي ديگري بگرديم . شايد كفران نعمت كرده باشيم ، شايد از آن نعمت مراقبت نكرده ايم ، شايد صلاحيت اوليه ام را از دست داده ام ، شايد دادن آن نعمت به بنده از طرف خداوند ، آزمايشي بوده و خداوند با گرفتن آن نعمت از من امتحان ديگري خواهد گرفت . پس علت اول اين است كه با فكر غلط وجود خود را مهندسي كرده و فرافكني مي كنيم . در روانشناسي تست هايي به نام روشاخ وجود دارد كه روي كاغذي مركب ريخته و آن را تا مي زنند بعد آن را باز كرده و ده الي پانزده اَشكال مبهم ايجاد مي شود ، سپس به فردي اين شكلها را نشان مي دهند و از او مي خواهند كه بگويد دراين تصاوير مبهم چه چيزهايي مي بيند و دراينجا فرد تمام دنياي

ص: 14263

درون خود را در آن كاغذ خواهد ديد و با اين كار روانشناسان متوجه مشكلات و ذهنيات و دنياي دروني اين فرد خواهند شد . ما خيلي وقتها در رفتارها و گفتارهايمان فرافكني مي كنيم يعني مشكل از خودم است ولي آن را به ديگران نسبت مي دهم . پس اين قسمت قضيه را فراموش نكنيد اما اگر واقعا خودم را به طور مرتب درگير نگاه و رفتار ديگران حس مي كنم و اين حالت مكررا برايم رخ مي دهد، بدون تهمت به ديگران از خودم مراقبت كنم . مثلا اگر امروز شما به منزل برويد و احساس كنيد كه سرما خورده ايد آيا به دنبال افرادي مي گرديد كه ازصبح تا شب با آنها مراوده داشته ايد ؟ يا احيانا با چه كسي دست داده ايد كه ممكن بوده حالش خوب نبوده است؟ خير، شما به دنبال درمان خود مي رويد و اگر هوشمندانه عمل كنيد صبح كه از خانه بيرون مي رويد بخاطر هواي سرد بيشتر مراقب خود خواهيد بود و نيز از انواع غذاهايي كه مقاومت بدن شما را بالا ببرد استفاده مي كنيد تا احيانا اگر با افراد سرماخورده برخورد كرديد دچار بيماري نشويد. پس اگر مي ترسم كه در كنار كسي قرار بگيرم كه به من آسيب مي رساند ، با پناه بردن به خدا و نيز ياد و ذكر خداوند خودم را درمان مي كنم . اگر تاكيد شده كه آية الكرسي را دائما قرائت كنيد براي اين است كه اين آيه ي شريفه قلب و روح و جان و جسم مرا حفظ خواهد كرد و يك صيانت هميشگي

ص: 14264

و يك مهار آسيب هاي بيروني و دروني است . يا اگر تاكيد ويژه اي براي خواندن چهار قل است يعني سوره هاي توحيد ، ناس ، فلق و كافرون ، همه ي اين سوره ها به عنوان پيشگيري هستند يعني لازم نيست كه من به دنبال مقصر يا درمان باشم . در حالت درمان هم بهترين راه اين است كه صدقه بدهيم . سومين علت اين است كه بعضي مواقع من نعمتي را بخاطر گناهانم از دست مي دهم به همين دليل تاكيد به استغفار شده است . هروقت كارتان گرهي خورد يا نعمتي را از دست داديد ، شروع به پيدا كردن غلط هاي ديكته ي خود باشيد و بابت آنها از خداوند عذرخواهي كنيد و به دنبال جبران آن باشيد . دو راه استغفار زباني و استغفار عملي براي برگرداندن نعمت به ما خواهد بود .

سوال- آيا درخت يا گياه خاصي براي شگون واز بين بردن اثر چشم زخم وجود دارد كه ما بتوانيم آنها را در خانه بكاريم؟

پاسخ- درخت هاي مبارك زياد هستند ولي مبارك ترين آنها كه قرآن از آن به عنوان شجره ي مباركه ياد مي كند درخت زيتون است. درخت پربركتي كه درحقيقت واسطه ي گفتگوي خدا با حضرت موسي (ع) بوده است و در اسلام هم به استفاده از زيتون و روغن زيتون تاكيد شده است و خداوند به زيتون قسم مي خورد . درسوره تين ، از درخت زيتون به عنوان يكي از درختهاي مباركه ياد شده است اما فكر نكنيد كه اين درخت به تنهايي و جداي از ايمان من كاري از دستش

ص: 14265

برآيد اگر اين طور باشد بسيار بسيار چيزهايي هستند كه انسان مومن درجان خودش بايد به عنوان شجره ي طيبه بكارد مانند شجره ي طيبه ي لا اله الا الله و با عمل صالحش آن را به آسمانها ببرد و هر نوع چشم زخمي را از خود دور كند .

سوال- آيا قرباني دادن تاثيري دارد و شرايطش چگونه است؟

پاسخ- بله ، قرباني كردن براي رضاي خدا ، قطعا بسياري از آسيب ها و آفت ها را از بين مي برد . در روايات و فرهنگ ديني ما گفته شده كه هر وقت نعمت بزرگي به دست شما مي رسد قرباني كنيد و از آن قرباني غذايي تهيه كرده و به مومنين بدهيد . اصلا وليمه دادن با همين فرهنگ است . حالا اگر در معرض آسيبي هم قرار گرفتيد ، باز قرباني كنيد تا آن بلا و سختي از شما برطرف شود . قطعا قرباني كردن ، مي تواند مشكلات را به حداقل رسانده و آن امتحان الهي را براي ما آسان كند .ان شاءالله

سوال- حكم دعاهاي مختلف سحر و جادو و مواردي كه مردم بابت آنها پول خرج مي كنند تا موفقيت فردي را ازبين ببرند چگونه است ؟ و آيا واقعا موثراست ؟ يعني پولي كه براي خريد دعا مي دهند و آن را به شكل پودر يا نوشته در خانواده هاي مورد نظرشان به كارببرند ، آيا اين دعا براي زايل كردن موفقيت خانواده ها عمل مي كند و اگر عمل مي كند ، راه مقابله با آنها چيست؟

پاسخ- بله واقعا سحر و جادو وجود دارد و اصلا

ص: 14266

نيازي نيست كه شما مطمئن شويد كه مشكل پيش آمده از سحرو جادو است زيرا تاكيد هميشگي ما براي راه حل ، ايمان قطعي به خداوند و عمل كردن به دستورات اوست و اين كار قطعا سحر و جادو را از بين خواهد برد و بهترين راه حل درآيات شريفه ي قرآن است كه وقتي ساحران در مقابل پيامبران مي ايستادند و مي خواستند كه معجزه ي آنها را باطل كنند ، از سحر خودشان كمك مي گرفتند . به كتاب مفاتيح الجنان هم مي توانيد مراجعه فرماييد . البته بعضي افراد بخاطر فراواني اين كتاب در دسترس مردم كه نويسنده ي آن مرحوم شيخ عباس قمي از نويسندگان و دانشمندان بزرگ دنياي اسلام است و نيز ويژگيهاي منحصر به فردي هم دارد ، آن را كتاب كم ارزشي مي دانند ولي اخلاص ويژه ي او موجب شده كه امروز در كنار هر قرآني يك مفاتيح هم باشد و اين اخلاص ، آن را ماندگار كرده است. معمولا ايشان رواياتي را نقل مي كند كه بسيار معتبرند . اگر درفهرست اين كتاب دقت كنيد روايتي از اميرالمومنين را نقل مي كنند كه حضرت فرموده اند : اگراحيانا حس كرديد در معرض سحر هستيد آيه اي از قرآن را نوشته و به خداوند توكل كنيد . پس لازم نيست كه سراغ دعا نويس ، جن گير ، رمال و ساحر برويد زيرا مراجعه به اينها و پول خرج كردن در اين راه حرام است. قطعا پناه بردن به غير خداوند نشانه ي كم ايماني و كم باوري ما است و با اين كارها اگر چه ظاهرا

ص: 14267

گره از مشكلمان باز مي شود اما گره هاي زيادي در زندگي خود پيدا خواهد شد.

سوال- اگر خانم بارداري جنازه ببيند نوزادش چشم شور مي شود؟

پاسخ- خير زيرا دليل شرعي و دليل عقلي براي اين موضوع وجود ندارد ولي يك دليل وهمي وجود دارد و آن هم اين است كه ، چون فردي كه از دنيا رفته ، روح در كالبد او نيست ممكن است براي فرد بد يوم باشد . فردي كه باردار است ميزان حساسيت او به دريافت انواع پيامهاي بيروني خيلي بيشتر است . به همين دليل در فرهنگ ما حال اين افراد را بيشتر مراعات مي كنند البته اگر خانم بارداري به طور ناگهاني با چنين صحنه هايي مواجه شود ، ترسي بر اوغالب مي شود كه روي جنين ايشان اثر منفي دارد اما اين فكركه جنين او چشم شور شود غلط است و نيز اگر فردي با اين صحنه ها مواجه شود باز هم با پناه بردن به خداوند و اطمينان بخشيدن به قلب ، با ياد او آثار منفي و نيروهاي منفي كه به واسطه ي آن شَك در او ايجاد شده از بين خواهد رفت .

سوال- آيا استفاده از حرزهاي مختلف جلوي چشم زخم را خواهد گرفت؟

پاسخ- البته ما براي همه ي اهل بيت (ع) حرزهاي مخصوصي داريم كه از طرف خداوند به عنوان هديه به آن امام عزيز يا آن معصوم داده شده است و توصيه شده كه از اين حرزها استفاده كنيد يعني قرائت كرده و همراه داشته باشيد . بله حرزهايي كه اصطلاحا به آن معثوره مي گويند اثر خاص خود

ص: 14268

را دارند چون اثر اهل بيت هستند اما همچنان تاكيد مي كنيم كه اثر ويژه ي حرز با جان آن فردي است كه اول اين حرز را به همراه داشته باشد يعني ميزان اثر اين حرز به ميزان ايمان من به خداوند بستگي دارد . مثلا وقتي يك لامپ هزار وات در منزل داريد و مي پرسيد كه آيا قدرت روشن كردن را دارد يا خير؟ در جواب شما مي گوييم چه موقع؟ يعني وقتي كه بتواند از مدار الكتريكي استفاده كند و جريان برق وارد آن شود ، در آن موقع روشن مي شود. مدار الكتريكي حقيقي و يا مدار نوراني حقيقي كه درون حرزها وجود دارد به ميزان ايمان ما به خداوند بستگي دارد نه به ايمان ما نسبت به خود حرز چون حرز چيزي است كه از طرف خدا فرستاده شده است تا من ايمان خود را بالاتر ببرم نه اينكه فكر كنم چيزي غير از خداوند در عالم وجود دارد كه مي تواند كارهاي خاصي را انجام دهد.

سوال- نسبت رزق و روزي با چشم زدن چگونه خواهد شد؟

پاسخ- نمي توان گفت كه رزق و روزي افراد با چشم زدن آسيب مي بيند . در بحث رزق و روزي ، كاري كه به فرد كمك خواهد كرد اين است كه حقوق الهي مانند خمس و زكات را كه در مال او وجود دارد را از اموالش جدا كرده و در راه خداوند و صرفا براي رضاي خدا آن را خرج كند ، چه به صورت صدقه دادن يا هديه دادن مي تواند باشد. در فرهنگ ديني ما هديه دادن در

ص: 14269

راه رضاي خدا ثوابش بيشتر از صدقه دادن است و متاسفانه گاهي اوقات در فرهنگ عامه ، هديه به عنوان يك معامله قلمداد مي شود يعني چه هديه اي آورده اند و حالا چه چيزي جاي آن بگذاريم؟ اينها جزء آن كارهايي است كه رزق و نعمت ما را زياد مي كند و در اين مورد حضرت امام رضا (ع) مي فرمايند: هديه ، كينه ها را از بين مي برد.

سوال- دوست دارم كه همه از من تعريف كنند ، آيا تعريف كردن ديگران از من باعث چشم خوردن من مي شود؟

پاسخ- اگر تعريف كردن ديگران از ايشان به اندازه ي استاندارد باشد ، طبيعي است چون تأييد طلبي يكي از نيازهاي دروني انسانها است اما اگر اين كار به اندازه ي زيادي باشد ، نشان دهنده ي نقصان در روح و روان من است و لزوما موجب چشم زخم خوردن نمي شود چون ديگران آن طور كه ايشان مي خواهد و خيلي زياد از او تعريف نمي كنند بلكه احيانا زمينه اي براي دلخوري ايشان از ديگران فراهم مي شود يا اينكه موجب حسادت به نعمتهاي ديگران مي شود .

سوال- آيا بسته شدن بخت دختران زيبا ، ممكن است از چشم زخم باشد؟

پاسخ- خير . البته بخش قابل توجه بسته شدن بخت دختران ، در ارتباطات است كه اشكالاتي در آن وجود دارد . يك بخش آن اين است كه ما در نوع نگاه خود به زندگي دچار مشكل هستيم ، وقتي كه سراغ نگاه آسماني مي رويم حتي در روايات است كه اگر كسي سه خواستگار استاندارد خدايي داشت

ص: 14270

يعني با اخلاق ، با ايمان و مسئوليت پذير بودند و آنها را به دلايل وَهمي و عُرفي جواب رد بدهيم خداوند شما را به خودتان واگذار خواهد كرد . آيا واقعا اين بهانه جويي ها در زندگي ما وجود ندارد كه به دنبال علت چشم زخم در اين موارد مي گرديم؟ هر موقع بشر درعلت هاي جاريه ي زندگي به نتيجه يا نتيجه ي روشني نمي رسد آن را به عوامل غيبي نسبت مي دهد و اتفاقا همين جا است كه زمينه ي خرافات پيش خواهد آمد . در اسلام آمده كه مقابل خرافات ايستادگي كنيد و اگر چشم زخم را مي پذيرد براي اين است كه يكي از واقعيت هاست نه همه ي واقعيت ها . همه واقعيت ها خداوند است . من و رفتار و نوع تعاملاتم در زندگي بايد به صورت واقعي باشد و طبق آن نقشه اي كه خداوند براي زندگي من طراحي كرده است پيش بروم زيرا اگر از آن نقشه فاصله بگيرم قطعا خوشبختي من كم خواهد شد ، حتي اگر خوشي داشته باشم. پس حالا اين سوال پيش مي آيد كه اگر چشم زخم وجود دارد ، چرا ما نبايد به دنبال اين علت براي بسته شدن بخت دختران بگرديم؟ بخاطر اينكه اين يكي از هزاران علت است . چرا ما بلافاصله از چشم زخم يا سحر و جادو يا بد خواه مي گوييم و به دنبال علت ، در خودمان نمي گرديم ؟ مثلا فردي دچار سرما خوردگي مي شود و علت آن ممكن است دو تا باشد يكي علت بيروني يعني عامل ويروسي يا ميكروبي

ص: 14271

در نزديك او و علت دوم ، ضعيف بودن بدن فرد باشد . آيا فرد واقعا بررسي كرده است كه علت بيماري ضعف بدن او بوده يا قدرت عامل بيماري زا؟ در اينجا ما به خود فرد كاري نداريم ، بنده مي گويم عامل بيروني است ، يعني اگر من سرما خورده ام قطعا عامل ميكروبي وجود داشته است و اين سوال است كه من چه قدر خودم را تقويت كرده بودم ؟ دين به ما آموخته است كه خود را با ايمان و عمل صالح تقويت كنيم به همين خاطر اگر انسان در مقابل افراد يا رفتارهايي كه غير الهي هستند قرار بگيرد ، يا اصلا آسيب نخواهد ديد يا ميزان آسيب به اندازه ي خراشي خواهد بود يعني اول روي پوست ما رخ مي دهد كه قابليت جبران آن خيلي زياد است . فردي كه زياد مي ترسد ، ايمان ندارد به همين دليل خيلي افراد حتي تقوا را به معني خدا ترسي مي دانند يعني از هيچ چيز و هيچ كس جز خدا نترس و اگر خدا را در زندگي داريد قطعا چيزي در عالم هستي نمي تواند زندگي شما را فلج كند البته امكان دارد كه در يك مقطع زماني دچار اختلال بشويد اما دوباره در مدار اصلي بر مي گرديد به شرطي كه ايمانت به خداوند واقعي باشد و با عمل صالح آن را جبران كنيد . اما وقتي من به دنبال چشم ديگران يا طلسم و سحر ديگران يا حرف ديگران هستم ، از خودم دور شده ام . دين به ما آموخته است كه خودت را بشناس و

ص: 14272

خدا را باور كن يعني اول اين دو هنر را ياد بگيريد و سپس به سراغ ساير عوامل فرعي و جنبي برويد .

سوال- چه كار كنيم تا هيچ گاه به حسد مبتلا نشويم؟

پاسخ- بهترين و اصلي ترين راه كار اين است كه باور كنيم ، نعمتهاي ديگران جزء امتحان آنها و از طرف خداوند است و اگر هم بواسطه ي لياقتشان آن نعمتها را دريافت كرده اند ، پس خداوند كه مهربان ترين مهربانان عالم است ، هم مي تواند مثل آن نعمتها را يا شايد بهتر از آنها را در اختيار ما قرار دهد . راه حل اصلي اين است كه عشق و ايمان خود را به خداوند آن قدر زياد كنم كه به هيچ چيز ، نه حسرت بخورم و نه حسادت بورزم . نشانه ي انسان مومن اين است كه اصلا حسد در دلش راه پيدا نمي كند و اگر گاهي هم غباري بر دلش بنشيند ، با خواستن نعمت براي ديگران و قوي كردن ايمان خود ، آن غبار اندك هم از دلش بيرون خواهد رفت.

سوال- آيا تخم مرغ شكستن و دعاي محبت گرفتن براي مقابله با چشم زخم موثر هستند؟

پاسخ- خير . تخم مرغ شكستن به عنوان يك رفتاري است كه فرد فكر مي كند از اين طريق مي تواند مشكل خود را حل كند . تخم مرغ شكستن يك خرافه است البته شايد بعضي دوستان بگويند كه اين كار اثر دارد يعني ما تخم مرغ را شكسته ايم و مثلا ناراحتي يا بيماري سبك شده است . در جواب اين دوستان بايد گفت كه

ص: 14273

ما انسانها به عنوان موجودات ملكوتي و ملكي ، امانتي در وجودمان است به نام روح الله. يعني نفخه ي الهي يا مقام روح الهي است كه به انسان قدرت آفرينش گري مي دهد ، قدرت خلاقيت مي دهد . حالا اگر اين خلاقيت را در مدار ايمان به خدا قرار بدهيد ، بالاترين درجه ي نورانيت و نزديكي به خدا را براي خود ايجاد مي كنيد و اگر آن را در مدار غلط قرار دهيد به همان اندازه كه فرد اراده ي محكمي داشته باشد ، حتي در راه غلط، موفق خواهد شد. يعني اگر من باور كنم كه مثلا تخم مرغ شكستن يا زدن به تخته مي تواند به فردي كمك كند بخاطر اين باور من است كه آن اثر مي كند و اِلا خود آن كار اثر ندارد زيرا انسان در درون خود آن قدرت را دارد اما اثر تخريبي آن ، اين است كه ايمان من به خدا كم خواهد شد و اين يعني پناه بردن به خرافات . اسلام جلوي همه ي خرافات مي ايستد و اهل بيت هم دستورات دقيق و ريزي در اين موارد دارند كه براي ما اين سوال را پيش مي آورد كه اينها را بشر با علم و تجربه ، مي تواند به دست آورد پس چرا اهل بيت در مورد آنها به ما گفته اند ؟ براي اينكه بشر دچار جهل مركب است يعني نمي داند كه نمي داند . فكر مي كند تخم مرغ خيلي موثر است و يا اگر براي اين انسان دعاي محبت بگيرد ، مشكلش حل مي شود . البته

ص: 14274

دعا موثر است ولي اسم آن را دعاي محبت گذاشته اند . خيلي مواقع روشهاي غلطي است كه فرد فكر مي كند دعاي محبت است و معمولا يك عده كاسب كارهستند و از اين طريق براي خود اموال غير مشروعي را به دست مي آورند . مثلامي دانيد كه دعاي مهر و محبت چيست؟ براي شادي و نشاط دروني خود ، روز به روز قلب خود را به سمت خداوند ، بيشترهدايت كنيد و با اين هدايت قلبي ، عشق شما به خداوند بيشتر مي شود و حالا قدرت اين را داريد كه همه را عاشق خود كنيد . هر كسي به خداوند عشق بورزد ، همه عاشق او خواهند شد حتي دشمنانش يعني با اينكه مي خواهند به او آسيب برسانند اما يك حس غريبي در آنها هست كه براي او احترام خاصي قائل هستند و مثل اين است كه به او محبت دارند.

سوال- كوتاه ترين و آسان ترين راه براي در امان ماندن از چشم زخم چيست؟

پاسخ- انسان مومن با بالا بردن ايمان خود در امان خواهد بود . اصلا ريشه ي ايمان با امنيت ، يكي است . انسان مومن از همه ي خطرات عالم هستي در امان است ، هر چه ايمان او بيشتر باشد قطعا آثار رفتارها ، گفتارها و نگاههاي منفي روي او به حداقل مي رسد و يا نزديك صفر و زير صفر خواهد رسيد. پس افرادي كه ترسو هستند ، ايمان خود را به خداوند زياد كنند و اين همان بخشي است كه تحريف نشده و حتي در انجيل امروز هم وجود دارد و فردي

ص: 14275

كه ايمان خود را به خداوند را زياد كند ، ترسش از ديگران اندك خواهد شد و لازمه ي زياد كردن اين ايمان هم اين است كه من چيزي را بخواهم كه خدا مي خواهد و ذكر ماشاءالله هم يعني آنچه كه خدا بخواهد ، همان خواهد شد . پس كوتاه ترين و آسان ترين و مطمئن ترين راه زياد كردن ايمان ، جاري كردن ذكر شريف ماشاءالله و لا حول و لا قوة الا بالله العلي العظيم بر دل و جان است.

88-09-25

سوال -غرور و تكبر را تعريف كنيد و فرق آن با خودخواهي و خود پسندي بيان كنيد.

پاسخ- غرور يعني غره شدن يا فريب خوردن اينكه من احساس كنم چيزي را كه دارم خوب است. اين خود سري است. انسان هايي كه دچار اين مشكل مي شوند خيلي از خود راضي هستند .به زبان عربي عُجب به معني خودبيني و از خود راضي بودن ترجمه مي شود .كسي كه از خودش زياد راضي باشد قطعا ديگران از او راضي نخواهند بود . چون نظر ديگران را نه مي پذيرد و نه مي پسندد و نه براي آنها احترامي قائل است. اين انسان ها معمولا تنها هستند و اگر با ديگران ارتباط دارند از روي ضرورت مي باشد اما در بحث خود بيني و خودپسندي لازم نيست شخص ديگري باشد تا من خود را بپسندم . من آنقدر وصف خوبي هاي خود را براي خودم بيان كرده ام كه فراموش كرده ام به عنوان يك انسان دچار معايب و نواقصي هستم .به همين خاطر مهمترين اشكالي كه پيدا مي كنم اين است كه

ص: 14276

هيچ وقت دنبال رفع اشكالات خودم نيستم يعني انسان مغرور و خودپسند خوبي هايش زياد نمي شود ، فقط روز به روز بدي هايش زيادتر مي شود حتي اگر اين غرور به خاطر ويژگي هاي بسيار خوبش هم باشد چون متاسفانه گاهي امكان دارد فرد به خاطربديهايش خود را بپسندد. مثلا كسي كه با بد اخلاقي رابطه خوبي با ديگران برقرار نمي كند خيلي مغرور است و مي گويد كه همه از من حساب مي برند . در اينجا دو اشتباه وجود دارد . اول اينكه ويژگي مثبتي را براي خود گمان كرده كه اين ويژگي كاملا منفي است . دوم اينكه به خاطر اين ويژگي منفي براي خود هم كارت تبريك فرستاده و هم دچار خود پسندي و خود بيني شده است . اگر فرد به خاطر ويژگي مثبت به خودش مغرور و از خودش راضي باشد ، آسيب پذيري خود را بالا برده است چون هر لحظه امكان دارد به خاطر اينكه خودش را چكاب معنوي نمي كند و فكر مي كند انسان خوبي است و به خود آفرين مي گويد ، دچار مشكل شود .انسان متكبر فردي است كه هميشه خود را با ديگران مقايسه مي كند و خود را بالاتر از ديگران مي داند.در حقيقت خود برتر بيني و كوچك تر ديدن ديگران وقتي با هم تركيب شوند يك سم خطرناك به نام تكبر يا احساس خود بزرگ بيني يا خود برتر بيني ايجاد مي كنند. فردي با اين ويژگي رابطه اش هم با خدا دچار اختلال اساسي مي شود .چون وقتي حكم خدا را هم مي شوند ، مي گويد

ص: 14277

: نه من چنين چيزي را قبول ندارم ،براي چه بايد اين كار را انجام بدهم ؟ تكبر به دستور خدا همان كاري را كه ابليس انجام داد. و گفت : براي چه مني كه از آتش آفريده شده ام بايد به انساني كه از خاك آفريده شده سجده كنم ؟ من بالاتر از او هستم و خودش را بهتر از خدا تلقي مي كرد.انسان هايي كه در مورد دستورات خدا گردن كشي مي كنند مي گويند : ما چرا بايد نماز بخوانيم ؟ چرا روزه بگيريم ؟ چرا حجاب داشته باشيم ؟ چرا عشق به امام حسين (ع) بايد زندگيمان باشد؟ اين فرد راه فهميدن و دانستن و خوب بودن را به روي خود بسته است با تكبري كه به خدا مي كند همه خوبي ها را از دست خودش بيرون كرده و همه نعمت ها از او فراري شدند. ابليس تكبرش به انسان بود و نتيجه اين ، تكبر به خدا شد .اما بعضي افراد مستقيما به خود خدا تكبر مي كنند يعني مقابل حكم خدا ايستادگي مي كنند و مي گويند كه خدايا من از تو بهتر مي فهمم .شخصي كه اطاعت خدا را روي زمين مي گذارد و معصيت مي كند آگاهانه بدترين و زشت ترين نوع تكبر را دارد .پس تكبر بر دو نوع شد ، يكي تكبر به خدا و دستوراتش كه بدترين است و ديگري تكبر به مردم كه نتيجه اش همان تكبر به خدا است .انساني كه فكر مي كند خودش خيلي فرد بزرگي است ديگران مي گويند كه فكر مي كند آسمان باز شده و او

ص: 14278

از آسمان به زمين آمده ، چنين فردي حتي راه رفتنش با تكبر است. در سوره لقمان آمده : لقمان به فرزند نوجوان خود مي گويد كه اي پسرك عزيزم حواست باشد حتي اگر راه رفتن تو شبيه كسي شد كه خود را تحويل مي گيرد خودت را فورا درمان كن ،هرگز بر روي زمين با غرور و تكبر راه نرو كه تو نه سرت به كوه ها خواهد رسيد و نه مي تواني زمين را با پاهايت سوراخ كني يعني تو يك انساني و از ضعف و سستي آفريده شده اي ،در مقابل چه چيزي تكبر مي كني ؟ امام صادق (ع)مي فرمايد : علت بيماري انسان متكبراين است كه در خودش احساس حقارت و پستي دارد يعني انسان هاي متكبر كوچك هاي بزرگ نما هستند مثل مورچه اي كه جلوي آينه محدب ايستاده و خودش را خيلي بزرگ مي بيند در اينجا مخصوصا نام مورچه را بردم چون در فرهنگ ديني ما انسان هاي متكبر در روز قيامت به شكل مورچه هاي انسان نما محشور مي شوند و چون مورچه زير دست و پا له مي شود انسان متكبر هم از طريق ساير انسان هايي كه محشور مي شوند زير دست و پا لگد مال مي شود.به عبارت ديگر انسان هاي كوچك چون حقايق را نمي بينند و فقط يك سري از ويژگي هاي خود را مي بينند براي خودشان ارزش ويژه اي قا ئل هستند .بايد به اين انسان ها كمك كرد تا ازاين دنياي كوچكي كه خودشان را در آن حبس كرده اند نجات يابند.

سوال- جدا از قضيه ي احساس

ص: 14279

خود كم بيني چرا انسان ها دچار غرور مي شوند ؟به عبارت ديگر آيا اين يك فرافكني است؟يعني در آن احساس كوچك بودن وبروز ظاهري اين احساس مثل يك انسان مغرور رفتار كردن است؟

پاسخ -در حقيقت اين يك نوع سيستم دفاعي غلط است البته در روانشناسي گفته مي شود كه ما نياز داريم در خيلي از احساسات بد و آزار دهنده كه در ما ايجاد مي شود از خود دفاع كنيم. افراد متكبر چون مهارت درست دفاع كردن از خود را ياد نگرفته اند ،سعي مي كنند با بزرگ جلوه دادن خود ،اول در احساس خود و بعد در رفتار خود نسبت به ديگران خود را بزرگ ببينند و چون خيلي افراد كوچكي هستند ،اين كوچكي درون آنها ،آنها را به اين روش جبراني وادار كرده است .البته علتهاي ديگري هم وجود دارد .مثلا افراد متكبر انسانهاي هستند كه محاسبه گري دقيق ندارند و افراد رهايي هستند اگر از خود مراقبت مي كردند و غلط ديكته هاي خود را حساب مي كردند مي فهميدن اين قدر انسان هاي با كمالاتي نيستند. قطعا با اشتباهات خودشان از حالت غرور پايين مي آيند و نهايتا براي اينكه فرد متكبر بفهمد كه چرا بيماري بد شده است بايد بداند كه توانمندي هاي ديگران را دست كم گرفته است . همزمان او از يك آينه محدب جلوي خودش و يك آينه مقعر جلوي ديگران استفاده مي كند. انسان مغرور خودش را بزرگ مي بيند ولي مردم را كوچك وبراي همين رفتارش نسبت به ديگران رفتار تحقير و سرزنش و متاسفانه دچار رفتارهاي غلط مي شود كه از چشم

ص: 14280

مردم و حتي از چشم ملكوت هم مي افتد.

سوال-من در محل كار كم حرف مي باشم به خصوص با آقايان براي اينكه حريم را رعايت كرده باشم اما ديگران فكر مي كنند من مغرورم .چه كار كنم؟

پاسخ- حضرت علي (ع)مي فرمايند: سه اخلاق بد و رذيله وجود دارد كه براي خانم ها در موقعيت هاي ويژه فضيلت محسوب مي شود .يكي از آنها چيزي است كه در فارسي به آن غرور مي گويند كه از رفتار هاي غلط و يك مدل خاصي از تكبر است. ايشان مي فرمايند :خانم ها در مقابل نامحرم يك نوع خاص تكبر داشته باشند يعني در رفتار و گفتار با نامحرم به گونه اي باشند كه او حس نكند آنها در خيلي دسترس هستند . بايد دور خودشان يك سيستم ايمني از رفتار و گفتار داشته باشند كه نامحرم را از ارتباط صميمانه كه با فرد محرم مي شود برقرار كرد دور كند و اين چيزي است كه امير المومنين براي زن مومن مي پسندند و در حقيقت كارت آفرينش را ايشان صادر مي كنند و دستورات ديني ما كه زن پاك دامن و عفيف نبايد در مقابل نامحرم لحن كلماتش ،نوع كلمات و نوع رفتارش به گونه اي باشد كه با يك فرد نامحرم خواهد بود و اين بايد كمك كند كه فاصله و حريم شخصي من محترم شناخته شود . بعضي خانم ها يا آقايان كه مي خوانند به اين دستور خوب عمل كنند امكان دارد دچار افراط شوند يعني يك خانم فكر مي كند در مقابل يك نامحرم بايد با پرخاشگري و خشونت رفتاري و

ص: 14281

گفتاري برخورد كند. اين جزو آداب ديني نيست ،حسن خلق براي همه مومنين يك رفتار پسنديده است .در مقابل نامحرم همين قدر كه كلمات صميمانه و رفتار و گفتار طوري نباشد كه با يك محرم رفتار مي كنيم كافي است .البته انسان ها متفاوت هستند. اگر حتي تلقي غرور هم شود ايرادي ندارد و نشان مي دهد موفق بوده ايم.

سوال -14 سال است كه با برادرم قهر مي باشم . او را دوست دارم و مي دانم اشتباه كردم اما به خاطر غرورم حاضر نيستم پا پيش بگذارم و آشتي كنم .لطفا راهنمايي كنيد.

پاسخ-در روايت آمده روزي پيامبر از مكاني عبور مي كردند مي بينند يك عده دور دو نفركه بيهوش آن وسط افتاده اند جمع شده اند ،پيامبر پرسيدند چه اتفاقي افتاده ؟ مي گويند اين فرد ديوانه ،اينجا غش كرده است. پيامبر مي فرمايد نمي خواهيد شما را با خبر كنم كه ديوانه واقعي چه كسي است؟ مردم مي گويند يا رسول الله بفرماييد،ايشان مي فرمايند : ديوانه حقيقي كسي است كه با تكبر را مي رود ، متكبرانه نگاه مي كند و با يك چنين ويژگي هايي نافرماني خدا را مي كند.به اين دوست عزيز مي گويم شما به دستور خدا كه مي فرمايند صله رحم كنيد عمل نكرده ايد و آن كسي كه خداوند دوست دارد و از بستگان شما مي باشد ،از پوست و گوشت شما و با او قهر هستيد آيا خودتان را در زمره اين روايت نمي بينيد؟پيامبر مي فرمايند: كسي كه نافرماني خدا را مي كند و با اين حال آرزوي بهشت مي كند .آيا

ص: 14282

واقعا اين دوست خوب دلش مي خواهد بهشت برود ؟بهشت را همين جا با عمل صالح خلق كند و پا روي غرورش بگذارد.هيچ كس از شر انسان متكبر ايمن نيست و به خيرش اميد ندارد.14 سال است كه خير را از بين برده اند و كسي اميد ندارد كه ايشان پا پيش بگذارد.

88-10-02

سوال- غرور بي نهايت همسرم موجب دوري ما حتي در منزل شده است به قدري كه موقع رفتن به منزل بدنم مي لرزد و به خاطر دو فرزندم مي سوزم و دم نمي زنم ولي به خداي محمد(ص) او را نمي بخشم زيرا با غرورش مرا مي سوزاند . لطفا راه كاري به من بدهيد .

پاسخ- متاسفانه وقتي غرور در جايي وارد ميشود ، باعث مي شود كه انسان تنها و درمانده بشود حتي عزيزترين كسان خودش را هم از دست مي دهد . يك زن و شوهر به عنوان دو نفري كه بالاترين رابطه عاطفي را با همديگر دارند قطعا اگر بينشان غرور و تكبري باشد بچه ها ياد مي گيرند كه نسبت به همه اين حالت تكبر و به اضافه آن خود كمتر بيني را داشته باشنديعني يك حس حقارت دروني در بچه ها ايجاد ميشود و شايد زمينه انواع خيانت ها و پوچي هاي دروني را ايجاد كند. اما راهكار اين است كه درمان تكبر و غرور قطعا با محبت و عاشقي است . درمان اصلي اش چون عشق به عنوان پادزهر اصلي است .اگر همسر شما به عنوان يك فرد مغرور موجب شده زندگي براي شما تبديل به جهنم شود ،شما با محبت كردن بيشتر به

ص: 14283

بچه ها و به خودش كمك كنيد تا ياد بگيرد كه با محبت مي تواند رفتارهاي زيبا را ببيند و شرط اصلي اين است كه محبت شما بي دريغ و بي توقع باشد. گاهي وقت ها ما محبت مي كنيم و نتيجه عكس مي بينيم به خاطر اينكه منتظريم با يك بار ،دو بار،ده بار محبت كردن بلافاصله محبت بيشتري را دريافت كنيم و اين غلط است . محبت غير مشروط نتيجه آن محبت حقيقي است كه مي تواند فرد را در مدار سلامت قرار دهد. اگر محبت ما بي توقع باشد مي تواند به فردي كه بيماري غرور دارد كمك كند اما اگر به او كمك نكرد و ديديم غرورش بيشتر شده ، اينجا راهكارش اين است كه در كانون خانواده ، اين غرور را به سمت درمانش حركت دهيم يعني حتما يك مشاوره جدي براي درمان بگيريم .

سوال- من فردي مغرور هستم كه حتي محبت كردن به شوهر و فرزندانم را دريغ مي كنم . خودم هم از اين بابت ناراحت هستم ولي غرورم اجازه نمي دهد . از شما كمك مي خواهم.راهنمايي بفرماييد .

پاسخ-اين خانم عزيز خودش مي داند دچار اين بيماري است از اين جهت خيلي خوب است. وقتي انسان خودش بداند دچار مشكل است براي درمانش مي تواند اقدام كند . ايشان حتما سراغ يك مشاوره بروند چون بايد فردي كه تا اين اندازه اي مغرور است و حتي محبت كودكان هم نتوانسته كمكش كند كه از غرور دست بردارد ، پس نياز به درمان اساسي دارد. براي حل غرورشان و برطرف كردن آن ،لازمه اش اين است

ص: 14284

كه به افرادي كه نيازمند به محبت هستند اما آنها نمي توانند جبران كنند مثل ايتامي كه در يك مجموعه نگهداري مي شوند ،افراد بي سرپرست ،افراد سالمند كه ما از آنها طبيعتا نمي توانيم توقع داشته باشيم كه محبت ما را پس بدهند، ايشان فرصتي بگذارند و فقط براي درمان بيماريشان با طلب كمك از خداوند شروع به محبت كردن بكنند . انسان متكبر تا تواضع نكند درمان نمي شود ولي شايد مرحله اول سخت باشد نسبت به كساني كه يك عمر با آنها مغرورانه برخورد كرده اند . شروع به رفتار متواضعانه اما به افراد غريبه بي بهانه و افراد نيازمند . دو انگيزه ويژه دارند كه بتوانند متواضعانه رفتار كنند و اين تواضع در حقيقتت زمينه ي اين را به وجود مي آورد كه آن بيماري سخت تر از غرور كه قساوت قلب است شكسته شود و ايشان را به سمت برطرف كردن بيماري هموار شود. معمولا مي گويند براي ملكه شدن يك رفتار بايد آن را چهل بار انجام داد.

در بحث رفتار درماني اگر شما الگوي سختي را برداريد فردي كه تمرين نكرده مثل فردي كه ورزش نكرده ، اگر بخواهد دو كيلومتر را با سرعت بدود ، ماهيچه هاي پايش خواهد گرفت .فردي هم كه تمرين معنوي ندارد اگر يك باره خودش را در تمرين معنوي سنگين قرار دهد زود مي بازد و رها مي كند. خيلي از عدم موفقيت هاي افراد در تمرين هاي معنوي به همين دليل است كه از همان اول سنگ بزرگ بر مي دارند و سنگ بزرگ نشانه ي نزدن است .در مرحله اول

ص: 14285

پيشنهادمان اين است به عنوان نمونه اين را تجربه كنند . هفته اي يكي دو بار اين كار را انجام دهند، وقتي ديدند مي توانند اين كار را انجام بدهند آن سختي بر طرف مي شود .در مرحله ي دوم بهترين راه اين است كه چهل روز فرد خودش را در مدار سلامت معنوي قرار دهد و آنجا به سمتي مي رود كه بيماري مي خواهد ريشه كن بشود ولي در مرحله اول فقط اين قدري است كه با تجربه هاي صحيح رياضت هاي شرعي فرد به اين مرحله مي رسد كه باور مي كند مي شود غرور را كنار گذاشت .كار اين مادر عزيز مرحله سختي است . از مرحله آسان بايد شروع كنند و آسان ترين مرحله اين است كه يكي دو بار به اين مراكز سر بزنند و بعد كه عادت كردند و اُنس گرفتند ، بعنوان تمرين جدي چهل روز انجام بدهند.

سوال- دختري در سن بالاي بيست سال هستم و مادرم به خاطر غرور و توقع بالاي خودش ، مانع ازدواج من شده است .با غرور بي جاي مادرم چگونه برخورد كنم تا با ازدواج من موافقت كند؟

پاسخ- متأسفانه گاهي اوقات بلند پروازي والدين موجب مي شود ازدواج بچه ها به تأخير بيافتد و از آن آسيب هاي روحي و معنوي كه به آنها مي زنند غافل مي شوند .پيشنهاد ما به اين دختر خانم اين است كه شما مي توانيد سه كار انجام دهيد يكي اينكه محبتتان را به مادرتان بيشتر كنيد .بالوالدين احسانا ،احسان كردن آن محبت بي دريغ و سرشار ،احترام به اضافه محبت،اين دو

ص: 14286

گزينه موجب مي شود مادر آن رأفت مادرانه اش به جوشش در بيايد .دوم اينكه شما علاوه بر اينكه احترام و محبت مي كنيد تمرين كنيد حرف دلتان را مستقيم و بدون پرخاشگري با قاطعيت اما بدون توقع و جسارت به او بگوييد كه تمايل داريد ازدواج كنيد و شما ملاكتان با ملاك ايشان متفاوت است . توقعات ايشان غير واقعي و توقعات شما متناسب با واقعيت هاي جامعه است و آن را به صورتي كه ايجاد التهاب نكند حتماً بيان كنيد تا وقتي بيان نكنيد امكان دارد يك هرمي ببيند پنج سال،ده سال گذشته اما هنوز بين شما يك فاصله جدي وجود دارد. به جاي اينكه ما به رفتار طرف مقابل اعتراض كنيم از احساس خودمان كه آزردگي دروني نسبت به آن رفتارداريم حرف بزنيم يعني به جاي اينكه دختر خانم اعتراض كند كه مادر شما چقدر پُر توقع و مغرورهستيد ، بگويند كه مادر ، شما با اين آرزوهاي زيبايي كه در مورد آينده من داريد مي ترسم زندگي خوبي نداشته باشم . احساس آزردگي مي كنم و بعد شروع كند به گفتن احساسات دروني خودش و آن افقي كه درون خود مي بيند. اين ماجرا قطعا كمك مي كند يكديگر را بيشتر بفهمند . سومين كار همان بحث توسل است. توسل به حضرت فاطمه (س) بكنيد . دو ركعت نماز استغاثه به ايشان را بخوانند كه در مفاتيح نوشته شده است و از حضرت كمك بخواهند تا بهترين راه را براي زندگيشان پيش بگيرند.

سوال- در فاميل ما خانم ها در برابر مردان نامحرم بلوز و دامن يا شلوار مي پوشند و

ص: 14287

مي گويند اگر مردي چشم چران باشد از نگاه كردن صورت زن نامحرم نيز لذت مي برد و مي گويند كه چون تو چادر سر مي كني مردان فاميل بيشتر به تو حساس مي شوند . با حرف هاي آنها من يقينم را به حجاب كامل از دست داده ام . لطفا من را كمك كنيد.

پاسخ- در مورد اين موضوع كه مي گويند حساس تر مي شوند ، من سوال مي كنم، يك معلم نسبت به شاگرد اول كلاس يا دوم يا سوم حساس است يا نيست ؟ اگر او نيم نمره هم كم بياورد كاملا توجهش را جلب مي كند اما يك دانش آموزي كه هميشه سيزده مي گيرد و حالا يازده شده خيلي توجه معلم را جلب نمي كند ،آن فردي كه حجابش با استانداردهاي قرآن مطابقت نداشته باشد ، قطعا نوع رفتار و گفتارش جلب توجه نمي كند چون نشان داده خيلي زير نور قرآن قرار نگرفته اما فردي كه چادر زيباي حضرت زهرا(س) را به عنوان پرچم وجودش انتخاب مي كند ، در حقيقت خواسته خودش را در مدار المپيادي هاي قرآن قرار دهد با اين ويژگي ، بله همه حساس هستند،حساس هستند نسبت به اينكه اگر فردي ظاهرش تلالو نور دين را نشان مي دهد ، در باطن و در رفتارش بيشتر دقت كند اين حساسيت ،حساسيت مثبت است . در روانشناسي اجتماعي فشار مثبت اجتماعي مي گويند يعني وقتي كه شما شاگرد اول كلاس باشيد هيچ كس توقع ندارد كه يك بار نمره هفده يا هجده بگيريد . مصداق چادر ايراني كه ما استفاده مي كنيم كلمه اصليش

ص: 14288

، جلبابه است كه در قرآن هم رنگ سياه چادر و هم پوشش سراسري آن مطرح شده است . چادر فقط به عنوان يك نماد نيست ،بعضي ها فكر مي كنند چادر يك سمبل است . خير بيش از يك سمبل ،يك حقيقت و يك واقعيت است .فردي كه نوعي دلبستگي به قرآن و اهل بيت دارد و دلش مي خواهد خودش را در مدار پاكي و پاك دامني قرار دهد ، قطعا به سمتي حركت مي كند كه خود را بيشتر شبيه اهل بيت كند. قطعا مانتو يا هر نوع پوشش ديگري كه جاذبه هاي زنانه را به جلوه در نياورد پوشش مورد نظر اسلام مي باشد اما لزوما نمره درجه يك نمي گيرد،پوشش درجه يك قرآن و اسلام پوششي است كه اهل بيت(ع) به ما نشان داده اند .يك دانشجو از من سوال كرد چرا شما چادر را به عنوان اولويت مطرح مي كنيد ؟ من يك جواب كوتاه به او گفتم ،آيا به حضرت زهرا عشق مي ورزي يا نه ؟گفت:خيلي .آيا حضرت مانتويي بودند يا چادري ؟ لبخند زد و رفت .ما يادمان باشد چادر يك نماد ويژه است و هر فردي حق ندارد سرش كند .چادر يك ارزش است . من اگر قداست چادر را بفهمم خيلي بيشتراز خودم مراقبت مي كنم تا اين ارزش و هويت خودش را نشان دهد و با رفتار و گفتار غلط چادر را دچار خدشه نكنم.

سوال- دوستان من مي گويند خيلي مغرورم ولي اين رفتار من از روي خجالت است نه غرور. مي خواهم بدانم ظاهر فرد چه قدر مهم است؟

پاسخ- افراد

ص: 14289

خجالتي اشخاصي هستند كه با ديگران كم رابطه برقرار مي كنند البته خجالتي بودن به اين اندازه اگر جدي شود نياز به درمان دارد . در حقيقت كمرويي نياز به درمان دارد لزوما يك صفت خوب نيست ولي اگر انسان هايي كه درون گرا هستند خيلي با خودشان حشر و نشر دارند تا با ديگران ، به همين دليل از ديگران فاصله مي گيرند . اين فاصله گرفتن را بعضي ها بد تعبير مي كنند . مي گويند چون او ما را شايسته نمي داند با ما حرف نمي زند و اين قضاوت در مورد افرادي كه انسان شناس نيستند رخ خواهد داد . براي اينكه مشكل حل شود ، در درجه اول يادمان باشد در فرهنگ اهل بيت به ما ياد داده اند كه مومن كسي است كه ديگران با او الفت مي گيرند و او هم با ديگران الفت مي گيرد .مومن نبايد مثل جغد در تاريكي و در يك خرابه خودش تنها باشد . او در جمع است اما با هيچ كس دوستي و رفاقت نمي كند و رابطه مثبت برقرار نمي كند .كتاب مهارتهاي زندگي رضوي ، كتاب نامه هاي عرفاني به اهتمام آقاي دكتر ابراهيم كلانتري با مقدمه ايشان و به اهتمام آقاي دكتر علي محمدي كه با نشر معارف چاپ شده است . يكي از كتاب هاي ارزشمند مي باشد اين كتاب اخلاق عرفاني است كه نامه بسياري از علماي بزرگ كه املاهاي نوشته و بي غلط يا بسيار كم غلط داشتند به ما ياد مي دهند كه چگونه زندگي مان را در مدار نوراني حق و معنويت داشته

ص: 14290

باشيم . دستورالعمل هاي كوتاه و بلندي در آنها است كه خيلي زيباست . توصيه مي كنم اين كتاب را حتما همراه خود داشته باشند .

سوال- دوست دارم براي امام حسين (ع) گريه كنم ولي نمي توانم . چه كار كنم؟

پاسخ- گريه براي امام حسين(ع) وقتي بر اساس معرفت باشد ،گريه اي است كه قطعا انسان را نجات مي دهد.به همين دليل به ما گفته شده كه براي امام حسين (ع) گريه كنيد حتي اگر گريتان نمي گيرد . خود را در حال گريه و حزن قرار دهيد. وقتي شما وارد مجلس ختمي مي شويد و اين مجلس مصيبت شديدي است اما اصلا فضاي شما گريه و حزن نيست ،آيا شما همين جور به چهره آنهايي كه گريه مي كنند نگاه مي كنيد يا براي اينكه با صاحب مصيبت همدلي كرده باشيد خود را در حالت محزون قرار مي دهيد؟ اين همدلي كمك مي كند به اينكه او در اين مصيبت التيام پيدا كند . ما در مصيبت امام حسين (ع) نمي خواهيم كسي را به جز خود و قلبمان التيام ببخشيم . يادمان باشد كه ياد امام حسين (ع) ذكر و ياد خداست و ياد خدا آرامش بخش است. اول اينكه قطعا بايد شكم خود را از حرام خالي كنيم ، كسي كه شكمش از مال شبه ناك و حرام پر شده باشد نه تنها نمي تواند گريه كند بلكه اين روضه خواني و گريه شايد به نظرش بيهوده باشد.همان مطلبي كه امام در روز عاشورا فرمودند. وقتي امام حسين (ع) بارها سخنراني كردند و آنها هر بار با هلهله يا سوت

ص: 14291

، كف و گاهي با الله اكبر نگذاشتند صداي حضرت به گوش لشگر برسد ، حضرت در يكي از آن فرازها فرمودند كه شكم هايشان از حرام پر شده است براي همين حرف ها ي من را نمي شنوند .متاسفانه بعضي از رفتارهاي غلطي كه دينداري را دچار آسيب هاي شديد مي كند رفتار هاي اقتصادي است . رشوه ، ربا، مال شبهه ناك، مال خمس نداده ومال هايي كه حقوق الهي ادا نشده قطعا من و فرزندانم را دچار آسيب هاي عميق معنوي مي كند اما لقمه اي كه حلال و پاك باشد هر كاري انجام دهيم تبديل به نور مي شود . در وجود شما تبديل به ذكر ، ياد خدا و اشك خواهد شد .اشك در راه خدا و آرامش قلبي با ذكر الهي. براي طلب اشك بهترين راه حل اين است كه فرد اول يك دقتي در زندگي خود كند . پس يك نور افكن بيندازد و سعي كند خود را از محرمات اقتصادي دور كند. دوم از گناهان فاصله بگيرد . در محرم و صفر هر قدر مي تواند به احترام امام حسين(ع) گناه نكند و هر قدر اين كار را تكرار كند به حضرت و يارانش بيشتر شبيه مي شود . براي همين در مدار نوراني آنها قرار مي گيرد و اين هماهنگي و هارموني كمك مي كند حتي وقتي نام مبارك سيدالشهداء مي آيد قلبش بلرزد. در قرآن داريم : افرادي وقتي ياد خدا گفته مي شود يا آيات قرآن خوانده مي شود دلهايشان مي لرزد . يادمان باشد امام حسين(ع) آيه و نشانه خدا است .راه بعدي

ص: 14292

اين است كه قلبمان را به سمت محبت حقيقي امام حسين (ع) ببريم و براي اينكه درك كنيم خود را در صحنه كربلا ببينيم در عاشورا يعني در مكان و زمان ،من در اين مكان و زمان نبايد به عنوان كسي باشم كه نشسته و دارد تصويري مي بيند ،شما همزاد پنداري كنيد برويد در صحنه عاشورا وقتي روضه اي خوانده مي شود وارد آن صحنه شويد و خود را پيدا كنيد . ( كل يوم عاشورا و كل عرض كربلا )كربلا همين ويژگي است.در انواع غذاهايي كه مي خوريم بعضي ها اشك را زياد مي كند و بعضي ها كم . مثلا حتي خوردن زياد گوشت حلال و پاك قساوت قلب مي آورد و خوردن عدس گريه را زياد مي كند . براي همين قديم در تهران رسم بود شب شام غريبان همه هيئت ها عدس پلو مي دادند ولي متاسفانه سال ها است كه اين رسم فراموش شده است .

سوال- مشاغلي وجود دارد كه استفاده از چادر مقداري سخت است .آيا چون از چادر استفاده نمي كنيم به نمره عالي در حجاب دست پيدا نخواهيم كرد؟

پاسخ- قبلا گفتيم از نمره 10 تا 20 قبولي حساب مي شود . در حجاب هم همين طور است از 10 تا 20 قبول است نمره درجه ب ،درجه دوم حجاب از 10 تا 17 يعني اينكه شما نگاه كنيد زنهاي پاك دامن چگونه لباس مي پوشند ،همان گونه بپوشيد اما استاندارد هاي قرآن را به آن اضافه كنيد . گردي صورت بدون زينت و دست ها تا مچ بدون زينت در مقابل نامحرم باشد و

ص: 14293

شما بتوانيد راحت فعاليت هاي مختلف را انجام دهيد اما نمره برتر آن را قطعا نبايد فراموش كرد . نمره الف كه از 18 تا 20 است آن حجاب سراسري از سر تا پا است ولي اين بُعد حجاب فيزيكي است . حجاب يك قصر پنج ضلعي است ،حجاب فقط پوشش ظاهري نيست ،حجاب در گفتار ، در رفتار، درفكر و قلب، در نگاه انسان ،همه اين ها موجب مي شود فرد حقيقت يك حجاب كامل داشته باشد .اگر ما نمي توانيم حجاب چادر را داشته باشيم قطعا بايد روي ساير ابعاد بيشتر كار كنيم. حجاب در گفتار و رفتار دو بُعد همه حجاب است كه متاسفانه امروز كمتر به آن توجه مي شود . پوشاندن بدن لازم است ولي كافي نيست و در ابعاد گفته شده مهم و جدي است و بايد خيلي به آن توجه كنيم و بخش قابل توجهي كه خيلي ها فكر مي كنند نمي شود حفظش كرد ،حجاب در نگاه است كه امروز به عنوان عصر ديجيتال همه فكر مي كنند اين امكان پذير نيست. امكان پذير است ، سخت است ولي بسيار ارزشمند است. از پيامبر اكرم (ص) داريم : كسي كه چشمش را به محرمات الهي ببندد خداوند شگفتي هاي عالم را به قلب او عرضه خواهد كرد و اين راه فرعي ديدن همه زيبايي هاي عالم خواهد بود .

سوال- بين حجاب مجري و كارشناس چه تفاوتي وجود دارد؟

پاسخ - نمي دانم. من تلقي ام به اين است كه مجري ها در صدا و سيما روي لبه تيغ راه مي روند چون كه فانوس خيال بالاخره

ص: 14294

نيازمند اين است كه براي بيننده رنگ و تنوع را جدي مطرح كند اما كارشناس اين ضرورت را مطلقا ندارد چون گاهي مهمان خواهد بود و آن چيزي كه ارائه خواهد كرد همان چيزي است كه هست اما مجري خيلي وقت ها مجبور است متناسب با زمان ها و مكان ها به شكل هاي مختلف كه با حجاب شخصي اش متفاوت است باشد. من بارها ديده ام دوستان مقنعه هاي رنگي استفاده مي كنند ولي بلافاصله برنامه كه تمام مي شود از همان پوشش متعارف زن مسلمان ايراني كه ريشه قرآني دارد يعني پوشش مشكي استفاده مي كنند و آنها مجبورند به خاطر نور پردازي و تصوير و ماجراهاي فني خيلي وقت ها مجبور مي شوند به نحوه ديگري به بيننده نشان بدهند.

سوال- شوهرم استاد دانشگاه است و شاگردان زيادي دارد كه برخي از آنها دختر هستند . با چند تا از آنها خيلي صميمي شده و مرتب به هم پيامك مي دهند مخصوصا به يكي از آنها دلبستگي عجيبي دارد . در پيام هايشان قربان صدقه هم مي روند علت را مي پرسم مي گويد : او مثل دخترم است در صورتي كه تا حالا نشده اين پدر بنشيند تا بداند چه مشكلي دارد اما اگر اين دانشجو كمي ناراحت باشد آن قدر پيگيري مي كند تا علت را بداند و كمك كند . به نظر شما من چه كار كنم ؟ واقعا ضعف اعصاب گرفته ام و چند روزي هم در بيمارستان بستري شدم . آيا اين از حسادت من است؟

پاسخ - نه اين حسادت نيست . وقتي فردي در مدار

ص: 14295

حرام الهي حركت مي كند قطعا زمينه هاي آسيب را براي خودش و جامعه ايجاد مي كند .شأن يك معلم و استاد شأن بالايي است و براي ما قداست دارد اما نبايد من معلم فراموش كنم كه امتحان هاي خدا از من هم خواهد بود و من هم امكان دارد خداي نكرده تجديد شوم. راهكار اصلي محبت بي دريغ و بي شرط به همسرتان است . و قطعا ايشان به دختر نامحرمي توجهي كردند شايد خلاهاي ويژه اي در رفتار و گفتار و نوع ابراز محبت شما وجود دارد . شما بدون اينكه بخواهيد ايشان را متهم يا سرزنش و يا مقابله كنيد سعي كنيد جاذبه هاي رفتاري و عاطفي خودتان را اين قدر زياد كنيد كه ايشان را بتواند از گناه و حرام دور كند. تنوع طلبي براي آقايان نيست . براي همه است . هر فردي كه در مدار هوس حركت كند به حلال خدا قانع نخواهد بود و اسمش را تنوع طلبي مي گذارد . خدا مي فرمايد : آيا نديدي كسي را كه هوا و هوس را خداي خودش گرفته ؟ با يك چنين ويژگي بايد حواسمان باشد كه هوا و هوس مي تواند به همه ي زيبايي هاي زندگي آسيب بزند . راه كار اصلي رفتن به سمت خدا است.

88-10-09

سوال- من دختر 23 ساله اي هستم .تا به حال خواستگاراني داشته ام ولي براي اينكه به جنس مخالف اعتماد ندارم به هيچ كدام جدي فكر نكرده ام .ترسم به خاطر تجربه ناموفق بعضي دوستان در ازدواج بوده كه همگي، همسرانشان بعد از ازدواج حرف هايشان از زمين تا

ص: 14296

آسمان فرق كرده و به وعده هايي كه داده اند عمل نكرده اند،از طرفي اطرافيان مي گويند كه اگر الان ازدواج نكني ديگر موفق به ازدواج نمي شوي . اين حرف ها آزارم مي دهد . من هنوز آمادگي قبول مسئوليت يك زندگي را ندارم . از طرفي از حرف مردم هم مي ترسم . راهنمايي بفرماييد .

پاسخ- در جامعه ما يك اتفاق بد و بزرگي افتاده و آن اينكه بلوغ زوجيت خيلي به تاخير افتاده است . من اين اصطلاح را مخصوصا استفاده مي كنم .بلوغ زوجيت در حقيقت معدلي از چند بلوغ و رشد است . اول بلوغ جنسيت بعد بلوغ عاطفي بعد بلوغ عقلي بعد بلوغ اجتماعي ،معدل همه اينها فرد را براي زندگي مشترك موفق آماده مي كند .اگر فردي ازدواج كند و حداقلي از اين رشد يافتگي ها را نداشته باشد قطعا در زندگي دچار اختلال مي شود . از همين جا علت بسياري از نابساماني هاي زناشويي را و جدا شدن ها را جستجو كنيم. مادرها و مادر بزرگ هاي ما سيزده الي هجده سالگي ازدواج كرده اند ،قطعا آسيب هايي را داشته اند ولي ويژگي هاي مثبتي هم داشته اند،اينكه در نسل هاي گذشته يك خانم خيلي زود به آن بلوغ زوجيت مي رسيد ،مثلا وقتي 23 يا 24 سالش بود چند تا فرزند داشت و به راحتي مي توانست 20 يا 30 مهمان را اداره كند،قدرت تعامل اجتماعي خوبي داشت و قدرت عاطفي بالا كه هم مي توانست به فرزند و همسرش و اطرافيان محبت ابراز كند و هم محبت را دريافت كند اما امروز يك

ص: 14297

دختر 23 يا 24 ساله ما چه حالتي را دارد ؟ كاملا آماده است كه پدر و مادر به او خدمات ارائه كنند، كمك كنند ،ببرند ،بياورند ،حالا دانشگاه مي رود يا آموزشكده ،وسايل خانه براي او آماده باشد ،غذا و لباس آماده باشد اين يعني اينكه ما پدر و مادرها يك غلط ديكته در زندگي فرزندانمان نوشتيم. سن بچگي فرزندمان را طولاني كرديم،دلمان مي خواهد هنوز فرزندمان بچگي كند ،وقتي به يك مادر و پدري مي گويند سن 18تا 24 سالگي زمان طلائي ازدواج براي يك دختر خانم است مي گويند نه هنوز بچه اند بگذاريد براي خودشان بگردند ،زندگي كنند ،درس بخوانند حالا وقت است .اين اصطلاح هنوز بچه اند از يك حالت تربيتي حكايت مي كند يعني والدين فرزندان را آماده زندگي مشترك نمي كنند،ترجيح مي دهند فرزند تجردشان و حس وابستگي به خانواده طولاني شود.من از شما سوال مي كنم دختر بچه ها از چه سني دوست دارند مادر شوند با عروسك نقش يك مادر را بازي مي كنند؟ وقتي شما يك عروسك به بچه 4 ساله مي دهيد . وقتي به سن 6 سالگي مي رسد خيلي جدي كاملا نقش يك مادر را بازي مي كند. درحقيقت ما رفتار آموزي را براي يك زندگي اجتماعي در كانون خانوادگي در دوره طفوليت ياد مي گيريم اما براي اينكه بتوان اين آموزش ها را به شكل صحيح استفاده كرد قطعا پيرامون سن بلوغ جنسي براي پسران و دختران زمان خيلي خوبي است كه فرايندهاي رفتاري و اجتماعي بچه را تقويت كنيم .يكي از مشكلات جدي بحث ازدواج اشتغال است ،اما آيا اين

ص: 14298

مشكل اصلي شغل است يا مسئوليت پذيري؟ يعني امكان دارد فردي شغل داشته باشد ولي مسئوليت پذيريش خيلي پايين باشد ،شغل را به راحتي از دست بدهد يا درآمدش را در راه هاي مناسبي مصرف نكند .پس اولين مسئله مشكل تربيتي است كه در خانواده هاي ما هر روز پر رنگ تر مي شود البته در يك زمان طولاني اين پروسه قطعا به حالت اوليه اش بر مي گردد، نقش مربيان اجتماعي اين است كه اين هشدار را به والدين بدهند كه با طولاني كردن دوران تجرد ،اين زمينه را ايجاد مي كند كه آن ها در امر ازدواج دچار ترديد و وسواس شوند و فكر كنند چه نيازي است كه ازدواج كنند يا دچار شك شوند كه به سختي ازدواج كنند و لزوما زندگي موفقي نداشته باشند اما اين دوست عزيز گفتند كه از حرف اطرافيان مي ترسند . اين ترس، ترس خوبي است و آن را حفظ كنيد و آن را به عنوان يك انرژي مثبت استفاده كنيد .ما همه از سگ مي ترسيم ،اگر يك سگ وحشي به ما حمله كند يا دنبال مان كند فرار مي كنيم .آيا قدرت ما در دويدن كمتر مي شود يا بيشتر ؟ بيشتر مي شود . قطعا اگر شما مي ترسيد پس آسيب هاي اجتماعي كه ديگران بطور مداوم گوشزد مي كنند ،گاهي با سرزنش و گاهي با نصيحت خوب است بترسيد و سرعت تان را براي بلوغ زوجيت بالا ببريد .حس مسئوليت پذيري را بالا ببريد تا آماده شويد واقعا عضو حقيقي جامعه شويد .يك خانواده عضو جامعه است نه يك فرد ،يك انسان

ص: 14299

يك نصف آدم است و هنوز عضو اصلي جامعه نشده است.

سوال- من خيلي بد شانس هستم چون با اينكه زيبا، پاك، مومن و دانشجو هستم خواستگاري ندارم . اگر هم باشد غير ممكن است به مرحله خواستگاري يا ابراز علاقه برسد چون قبل از همه اينها خيلي زود منصرف مي شودمثلا يك مورد خوبي بود كه يكسال مي خواست با من ازدواج كند اما او هم خود به خود منصرف شد با اينكه خيلي نماز و دعا مي خوانم و با خود نوشته اي از سوره نگه مي داشتم تا منصرف نشود بالاخره او هم از ازدواج با من منصرف شد .مي دانم بختم باز است چون كتاب باز كرده ام ،اما مطمئنم كه شانس ندارم . حالا چه كار كنم تا هم شانس داشته باشم و موردي كه گفتم دوباره به من علاقه مند شود؟

پاسخ- در پيامك اين دوست عزيز هفت الي هشت غلط ديكته فكري وجود دارد .اول اين كه رفته اند و سركتاب باز كرده اند و گفتند كه بختت باز است .اين جزء معدود افرادي است كه به طرف مقابل راست گفته است .در مورد بسته و باز بودن بخت اجازه بدهيد توضيحي بدهم .اين كه گفته مي شود بخت دختري بسته يا باز شده ،راستشس را بخواهيد بخت همه دختر ها باز است . بسته شدن آن فقط براي اين است كه چند نفر پيدا شوند از اين راه براي خودشان پولي به دست آورند و آن پول قطعا حلال نيست . كسي كه مي گويد : من مي خواهم سر كتاب باز كنم ،دعا بگيرم ، قرآن

ص: 14300

راهي است براي موفقيت ،خواندن ،تدبر در آن و عمل كردن به آن ، چرا مي خواهيد مثلا بگوييم سوره حمد يا فتح يا يس ؟ همه سوره هاي قرآن خوب است در صورتي كه به آنها عمل شود .اين دوستمان اشاره كردند به روشي كه رايج است مثلا مي گويند كه فلان دعا يا فلان سوره را همراه فرد كنيد تا مشكلاتش حل شود . من مي گويم درست است اما غلط است .درست است يعني من قرار است جانم با حقيقت آن سوره يكي شود طوري كه با جان من همراه باشد . در وجود من نقش بگيرد آن سوره مبارك هر موقع اين طور شد شما ديگر بنده اين نمي شويد كه اين سوره را كي بنويسد ،چه جوري بنويسند ،چه قدر از شما پول بگيرند ،همه اين ها راه هاي غلطي است كه متاسفانه رايج شده است .قطعا اين ها دور از روش اهل بيت است .شما در روش ائمه كجا ديده ايد كه توصيه براي اين كه دختر يا پسر ازدواج كند اين سوره را بنويسيد و در لباسش بگذاريد ؟ بهترين راه حل برگشتن دوباره به سمت خداست .شما سوره حمد را در روز بارها در نماز مي خوانيد چون سوره حمد ،سوره بسيار زيبايي است كه عصاره كل قرآن است و خدا از زبان ما با خودش صحبت مي كند تا ما ادب سخن گفتن با خدا را ياد بگيريم .آيه شريفه اياك نعبد و اياك نستعين جواب همه كساني است كه مي خواهند سركتاب باز كنند و دعا بگيرند ،مي خواهند سحري را باطل كنند ،اياك نعبد

ص: 14301

يعني خدايا فقط تو را مي پرستم اگر كسي فكر مي كند برايش دعاي نوشتند باور دارد كه خدا را مي پرستد ، پس با تمام وجود تكرار كند اين قدر كه قلبش بپذيرد اياك نعبد خدايا ما تنها تو را مي پرستيم ، خدايا ما با پرستش تو اعلام مي كنيم كسي غير از تو را موثر در عالم نمي دانيم و اياك نستعين ،فقط از تو كمك مي خواهيم . كسي در اين عالم بدون اراده تو تاثير گذار نيست . اين آيه به عنوان كليد گشايش همه ي درهاي بسته زندگي يك انسان مسلمان است . هر موقع در زندگيمان حس كرديم گرفتگي سختي ، بسته شدن راهي هست ، دل بسپاريم با تمام وجود آن قدر اين ذكر شريف را بگوييم تا آن گشايش را در قلب خودمان و زندگيمان حس كنيم .اين را به عنوان يك سوره و يك دستور العمل عرض نمي كنم به عنوان تدبر يعني كجا داريم مي رويم ، قرآن سوال مي كند به كجا مي رويد ؟ كجا مي رويم كه فكر مي كنيم بايد با قرآن معامله اي از اين دست بكنيم . قرآن را سر طاقچه بگذاريم چون خانه نو خريديم ، چون مي خواهند خطبه بخوانند،مسافرمان را از زير قرآن رد كنيم ،قرآن همه اين هنر ها را دارد ولي نهايت ظلم به اين معجزه بزرگ خداست كه هر لحظه قدرت آفريدن معجزه را دارد .اگر من جانم را با قرآن همراه نكنم چه سوره اي را بخوانم و بنويسم كه مشكل اقتصاد ي پسرمان ،همسرمان ،مشكل بخت دخترمان حل شود ،

ص: 14302

جانتان را با قرآن اين قدر آشنا كنيد و با ذكرآيه شريف اياك نعبد و اياك نستعين كه عصاره كل قرآن است ،يقين داشته باشيد معزه خدا را خواهيد ديد.

سوال- دختري 29 ساله هستم تا حالا هيچ خواستگاري براي من نيامده است و از من جوابي براي ازدواج نخواسته است . هيچ كس تا به حال من را دوست نداشته است . چرا بخت من بسته است ؟

پاسخ - ايشان 29 سال دارند . اجازه بدهيد بگويم محال است از ايشان خوشش نيامده باشد ،شايد ابراز نكرده باشند ،امكان دارد كسي درخانه ي ايشان را براي ازدواج نزده باشد ، قطعا به پدر و مادر ،خواهر ،عمو ،دايي،خاله و كساني بوده اند كه اعلام كرده باشند و آنها گاهي اوقات با مصلحت انديشي غلط حتي نگفته اند .در پيامك ها بعضي دخترها شكايت كرده بودند از پدر و مادر كه مثلا وقتي خواستگار مي آيد به ما نمي گويند بعد ما چند سال بعد متوجه مي شويم كه موردي بوده است ،حتي گفته بودند هر خواستگاري مي آيد بدون توجه به نظر ما رد مي كنند . چون مي گويند كه داماد ما بايد ماشين و خانه داشته باشد ولي براي من ماديات آن قدر مهم نيست ،با اين تلقي كه امروز گروهي از پدر و مادر ها كه در نهايت دلسوزي هستند اما آسيب هاي اساسي را به فرزندان مي زنند و آن اينكه عامل تاخير ازدواج فرزندان مي شوند .گفتيم براي ازدواج بلوغ زوجيت نياز داريم .اگر فرزند شما مي بيند از جهت عاطفي قدرت اين را دارد كه به فردي

ص: 14303

وابسته نشود اما قدرت ابرز محبت و دريافت محبت را دارد ، ازجهت شكلي و عقلي قدرت تدبير امور زندگي خود را به حد سن خود دارد ،قدرت پذيرش مسئوليت را به اندازه خود دارد ، شما يقين بدانيد در حق او جفا كرده ايد اگر زمينه ازدواج او را فراهم نكنيد. ما در فرهنگ اهل بيت اين دستور را داريم كه فردي كه واسطه بين دختر و پسر براي ازدواج آن ها شود ، هر قدمي كه بر مي دارد ،اين قدم ها او را به خدا نزديك مي كند .اين فرد مي خواهد دو نفر را به يكديگر از راه زوجيت الهي برساند و خودش بطور مداوم به خدا نزديك مي شود و حتي داريم روز قيامت كه سايه اي نيست فردي كه واسطه اي در ازدواج باشد ، زير سايه عنايت خدا قرار مي گيرد .اين بالاترين شفاعتي است كه ما انسان ها مي توانيم انجام دهيم.دليل ديگري كه اين فكر غلط در جامعه است علتش اين است كه فرهنگ وساطت در ازدواج در جامعه ما مثل آفتاب بهمن ماهي است . وقتي برف شديد آمده ، شما گاهي مي بينيد خورشيد سَرَكي مي كشد. من كه دختر يا پسري براي فرزندم معرفي كرده اند فكر مي كنم آن معرف ، ضامن تمام خوبي ها و بدي ها است . معرف اسمش معلوم است يعني فقط من تا اين اندازه اين آدم را مي شناسم شما هستيد كه بايد تحقيق و بررسي كنيد ببينيد كه اين دختر يا پسر چه قدر با يكديگر تناسب هم شاني دارند ؟ اين فرهنگ غلط است

ص: 14304

كه اگر ازدواجي رخ دهد و كسي واسطه باشد ، اگر موفق باشد همه مي گويند كه خودمان كرديم و آن واسطه را فراموش مي كنند . مراسم عقد يكي از شاگردانم دعوت شده بودم . مادرشوهر و خواهرشوهرها همه بودند . علاوه بر لباس ها و پارچه هاي خلعتي كه براي خانواده دختر مي آورند ، ديدم يك كادوي ويژه اي هم دست مادر شوهر است . پرسيدم اين كادو مال كيست؟ گفت : مال واسطه است كه اين امكان را به ما داد كه اين دختر خوب را بتوانيم بشناسيم و ما قدردان او هستيم . رسما جلوي همه آن كادو را به او دادند ،تشكر كردند و گفتند ايشان معرفي كرده و ما بعد تحقيق كرديم و در همين اندازه كه معرفي كرده ما ممنون ايشان هستيم. اين روش خيلي قشنگ و زيباست چرا در جامعه ما دلمان مي خواهد يك فرافكني غلط بكنيم . اگردر كاري ناموفق شديم دنبال مقصر بيروني مي گرديم ،اگر دو نفر كه ازدواج كردند در زندگيشان به مشكل برخورد كنند دنبال اين نمي گردند كه چه رفتار يا گفتار غلطي داشتند ؟ مي روند سراغ آن كسي كه آنها را به هم معرفي كرده است .

سوال- من 35 سال دارم . نمي توانم به هيچ يك از خواستگارانم دل ببندم و تصميم ازدواج برايم از اول سخت بوده و هست ولي اطرافيان فكر مي كنند اين غرور من است و فكرهاي ديگران من را بيشتر اذيت مي كند .من هم مي خواهم ازدواج كنم ولي نمي دانم چرا نمي توانم اين تصميم زندگيم را بگيرم

ص: 14305

. بعضي مي گويند : بخت تو بسته شده است . لطفا من را راهنمايي كنيد.

پاسخ- ايشان در حقيقت مهارت تصميم گيري ندارند .بعضي افراد كمال گرا هستند . همه چيز را صد مي خواهند ،همه چيز را 20 مي خواهند، اين كمال گرايي افراطي موجب مي شود كه معمولا در وضعيت هاي نامناسب بگيرند ، بدتر از آن چيزي كه حتي فكرش را مي كردند يعني مي بينند افراد عادي خيلي خوشبخت تر از آنان زندگي مي كنند چون اينان همه چيز را خيلي عالي مي خواستند به همان حداقل ها هم نرسيدند. به اين دوست عزيز اعلام مي كنم قطعا بخت شما را نبسته اند چون شما مي گوييد به طور جدي به موضوع ازدواج فكر مي كنيد تصميم ازدواج هم داريد اما قدرت تصميم گيري نداريد ،خواهش مي كنم حتما به مشاوره خوب برويد يا كلاس هاي مهارت تصميم گيري برويد تا ياد بگيريد در مسائل مهم و بزرگ زندگيتان به طور عاقلانه ريسك كنيد . ما قطعا نياز داريم خوب بشناسيم و خوب تحقيق كنيم ولي بقيه اش به مهارت هاي خوب زندگي كردن ما بستگي دارد.

سوال- من پسري 33 ساله هستم . شايد از دختري خوشم بيايد اما آنها را به چشم خواهري مي بينم . من قصد ازدواج دارم ولي نمي توانم دختري را براي همسري انتخاب كنم . در ضمن براي انتخاب هر چيز ديگري هم بسيار سخت گير و تا حدي مغرور و بسيار خجالتي هستم . بهترين راه انتخاب همسر و اختلاف سن چيست؟

پاسخ- خود ايشان اعتراف كردند كه ريشه مشكل كجاست .خجالتي

ص: 14306

هستند ايشان قطعا بايد ضريب اعتماد به نفسشان بالا برود اما جالب است كه دچار يك نوع تضاد هويتي هستند چون افراد مغرور كساني هستند كه اعتماد به نفس اضافي دارند مثل افرادي كه روي باربند ماشين بار اضافي بسته اند ،براي خودشان زيادي حساب باز مي كنند اما از آن طرف خجالتي هستند ،ايشان از آن دست افرادي است كه استعداد ها و توانايي هاي خود را به طور جدي نمي شناسند .لازمه اش اين است يك سري تست هاي خودشناسي را بدهند و كمك كنند به اين كه در مسئله شناخت از جنس مقابل وارد يك سري از بحث هاي روان شناسي جنس مقابل شوند تا با شناختن خودشان و طرف مقابل يك تصميم درست و خوب بگيرند.

سوال - من خانمم را دوست ندارم و مي خواهم با فرد ديگري ازدواج كنم . راهنمايي بفرماييد .

پاسخ- اين تصميم خيلي دير هنگام است .اگر فرد ديگري را از قبل دوست داشتيد اين ظلم به خود و همسرتان بود كه با ايشان ازدواج كرديد و اگر بعد از ازدواج با همسرتان اين محبت ايجاد شده است پس معلوم مي شود كه شما يك جاهايي در حريم الهي قانون شكني كرده ايد ،مرتكب حرام شده ايد، نگاه حرام، فكر حرام و احساسي كه شما را دچار محروميت از محبت همسرتان كرده است .حرام يعني چيزي كه براي من محروميت مي آورد . راه برگشت دقيقا اين است كه خودتان را از كسي كه فكر مي كنيد او مي تواند شما را خوشبخت كند فاصله بگيريد . اين فاصله گرفتن احساسي ،عاطفي ، رفتاري و

ص: 14307

گفتاري كمك مي كند شما كارت اعتباري شيطان را ديگر شارژنكنيد. كمك مي كند شما خودتان را پيدا كنيد چون فكرمي كنيد شخص ديگري را دوست داريد . اصلا محبت هاي همسرتان را نمي توانيد ببينيد پس اول قطع همه نوع رابطه با آن طرفي كه با شما هيچ رابطه معنادار صحيحي ندارد و بعد مهارت هاي خوب شوهرداري كردن و خوب همسرداري كردن را ياد بگيريد تا با محبت شما قطعا محبت همسرتان هم شكوفا شود. فردي خدمت امام معصوم (ع) مي آيد و مي گويد : من گاهي اوقات بيرون هستم و زنهاي زيبا رو را مي بينم و دلم كاملا متوجه آنها مي شود و نمي دانم چكار كنم ؟ امام (ع) مي فرمايند: آن خيال را از دلت خالي كن و سراغ همسرت برو و به او ابراز محبت و عشق كن كه قطعا آن ويژگي مشترك عاطفي و رفتاري كه بين زنان وجود دارد در صورت محبت تو به همسرت از او دريافت خواهي كرد و اين راه شيطان را درفكر تو خواهد بست . ما براي اينكه بتوانيم خوب راه زندگي كردن را بياموزيم ،يادمان باشد پشت اين زندگي دنيايي ، يك زندگي غيبي و ملكوتي وجود دارد كه براي همين هم بارها پيامبران از ما خواسته اند كه ايمان به غيب بياوريم ،ايمان به چيزي كه با حواس پنجگانه قابل دريافت نيست ،الذين يومنون بالغيب كساني هستند كه اهل ايمانند و قرآن هدايتشان مي كند . يكي از آن پيام هاي غيبي اين است كه پيامبر مي فرمايد:هر كسي كه چشمش را به روي حرام ببندد خداوند قلبش

ص: 14308

را به شگفتي هاي عالم باز مي كند . به عبارت ديگر بتواند مديريت در مقابل نامحرم زن و مرد داشته باشد، چون اين دستور خدا در قرآن هم به مرد هاي مومن و هم به زن هاي مومن گفته شده كه نگاه خود را فرو بيفكنيد يعني اگر ديديد اين فرد براي شما جاذبه دارد بلافاصله نگاهتان را از او دور كنيد ،چشم را اندكي با حيا به پايين انداختن ، خيره نگاه نكردن و جستجوگرانه و با حس عاطفي نگاه نكردن ،اين موجب مي شود كه فرد قلبش پاكي هاي ويژه را دريافت كند .در حقيقت چشم سوم يا چشم برزخي او به مرور زمان باز خواهد شد . جدا كردن نگاه از حريم گناه راه باز شدن شهود عالم غيب است و فردي كه به اين مرحله برسد قطعا به كرامت مي رسد . راه سختي است اما زيبا و شيرين است و تمرين راحت و رايگان دارد . در دنياي امروز كم ديدن و نديدن جنس مقابلي كه زيبايي هاي خود را عرضه مي كند كار سختي است ولي هميشه كارهاي آسان كارهايي نيست كه ما را خوشبخت كند، كارهاي سخت آن تمرين هاي ويژه المپيادي خدا است كه از انسان هاي مومن مي گيرد تا دلشان را گارانتي كند براي خدا چون دل حريمي است كه بايد عرش الهي در آن جا بگيرد .

سوال- من خيلي به شوهرم شك دارم و خيلي هم به او تهمت زده ام . شما را به خدا من را كمك كنيد.

پاسخ- شكاكي يا شك كردن به ديگران اسم دقيقش بدبيني و سوءظن

ص: 14309

است . اين خانم خودشان از اين روحيه منفي مفرط حرف زده اند و مي دانند كه خودشان دچار يك نوع اختلال احساسي و عاطفي شده اند .فردي كه دچار بدبيني افراطي است و اين به صورت زمان طولاني رخ داده و خودش هم يقين دارد كه اين كار غلط است ، يك قدم به سمت سلامتي آمده چون بيماريش را شناخته است اما خودش نمي تواند از پس خودش برآيد ،اين بدبيني افراطي نيازمند حتي دارو درماني است و بعد از آن نياز به رفتار درماني دارد .البته اين احتمال را هم مي دهيم كه شايد رفتار همسرشان به خاطر روحيه درون گرايي شان ، به خاطر پنهان كاري ،به خاطر اينكه هنوز روحياتشان همراه نشده زمينه هايي را فراهم مي كند كه اين خانم مدام دغدغه داشته باشد و شايد هم اين اشكال در موقعيت خاص اين خانم است يعني مثلا تجربه هاي بد و غلطي كه ديگران از بي وفايي ها ، خيانت و سوء رفتار هاي مردان ديگر مي گويند يا ايشان در مجلات و روزنامه مي خوانند و ذهنشان اين قدر روي اين موضوع متمركز كرده كه فقط بدي ها را مي بيند .براي آن دسته از افرادي كه مي گويند : ما در مورد همسرمان شك داشتيم در مورد اينكه رفتار غلط انجام مي دهد و بعدا براي ما اثبات شد ،حالا چه كار كنيم ؟ گاهي وقت ها مربوط به اعتياد فرد مي شود ،گاهي به روابط نامناسب و ناسالم مي شود،گاهي در حقيقت رفتار هاي غلط اقتصادي است ،انواع خطاهايي كه فرد سعي مي كند پنهانش كند

ص: 14310

اگر ما متوجه شديم به عنوان يك همسر در درجه اول وظيفه ما اين است كه بسنجيم اين رفتار چه قدر مي تواند به بنيان هاي خانوادگي و بنيان هاي اعتقادي همسرمان آسيب مي رساند . اگر اين آسيب خيلي خطرناك و جدي است قطعا بايد وارد عمل شويم اما نه اينكه سرزنش كنيم يا نصيحت . من گاهي خانم ها را ديده ام كه مثلا وقتي پيگيري مي كنند و مي بينند همسرشان دچار مواد مخدر شده است يا دچار رابطه ناسالم شده ،گوشي همسرشان را مي آورند و مي گويند اين پيامك ها از كي آمده ؟ اين تماس با چه كسي بوده است ؟ يا مثلا چيزي كه پيدا كرده اند نشان مي دهند و مي گويند كه توبايد بگويي اين چيست ؟ بايد اقرار كني كه چنين اشتباهي را انجام داده اي.اولين توپ به دروازه خودي زدن اشتباه است . ما اگر مي خواهيم به عزيزترين فرد خانواده كه همسرمان است كمك كنيم قطعا لازمه اش اين است كه به او محبت بيشتري كنيم چون چه بچه ما و چه همسر ما وقتي سراغ خطا مي روند و از ما پنهان مي كنند قطعا از ما مي ترسند يا به نوعي اين قدر ما را دوست دارند كه مي خواهند ما متوجه نشويم و سر و ته قضيه را هم بياورد. مرحله اول اين است كه ما به روي طرف مقابل نياوريم و دنبال چاره جويي باشيم . از افرادي كه در اين امر دانا هستند و خير خواه و امين هستند كمك بگيريم . ترجيحا بستگان درجه اول نباشند چون

ص: 14311

امكان دارد مشكل همسر من حل شود ولي او هنوزخاطرش هست كه همسر من اين مشكل را دارد و اگر فرد كم ظرفيتي باشد مي تواند اين مسئله را به رخ من و همسرم بكشد .بارها به زوج هاي جوان عرض مي كنم كه هيچ وقت تنش كه بين شما و همسرتان وجود دارد به مادرتان نگوييد يعني عروس خانم به مادرش و آقا پسر به مادرش نگويد به خاطر اين كه اين مادر با تمام عشقي كه به فرزند دارد اين ناراحتي در قلبش جا مي گيرد حتي دچار سوء رفتار مي شود به عروس يا داماد ولي اين خانم يا آقا با رابطه عاطفي كه خدا بين آنها قرار داده بعد از مدتي فراموش مي كنند و همسرش براي او جبران مي كند ولي نمي تواند از دل مادرش بيرون بياورد وگاهي ساليان سال طول مي كشد و گاهي به خاطر اينكه فوق العاده نزديك هستند رفتارهاي غلط و تندي را پيشنهاد مي كنند .به خانواده هاي خوب مان پيشنهاد مي كنم كه اول ازدواج اگر هنوز ازدواج نكرده ايد در همان ابتدا و اگر ازدواج كرده ايد هنوز دير نشده ،مشاور امين ديندار و دانايي را براي خودتان در بين كساني كه مي شناسيد پيدا كنيد كه هم شما و هم همسرتان حرف او را قبول داريد و در مشكلات از او كمك بخواهيد . او قطعا به شما كمك خواهد كرد. دوم اينكه شما حتما نصف عقلتان را كامل كنيد. تغافل نصف عقل يك انسان دانا است يعني خودتان را به نديدن بزنيد تا وقتي كه قرار است به صورت غير

ص: 14312

مستقيم به همسرتان كمك كنيد .خيلي وقت ها امكان دارد من زمينه منفي را ايجاد كنم ،مثلا توقعات زياد يك خانم در زندگي مي تواند احيانا موجب شود كه همسر به سمت مفاسد اقتصادي حركت كند پس من زمينه را ساختم ،علت اصلي نيستم ولي در جرم سهيم هستم . اگر احيانا همسرم با فرد نامحرمي ارتباط غلطي را آغاز كرده ، اين نشان مي دهد من خلاهايي را دارم . اگر اين خلاها را جبران كردم و او همچنان به رفتارش ادامه داد نشان مي دهد نياز است در مورد ويژگي هاي همسرم سراغ يك مشاور جدي بروم تا مشكل او را حل كنم .آن قانون طلايي هميشگي مان ، ما هيچ وقت نمي توانيم ديگران را تغيير دهيم مگر اينكه خودمان را تغيير دهيم . پس هميشه تغييرات را از خودمان شروع كنيم . من اگر با هر كسي مشكل دارم اول بايد ببينم چه بهانه اي به او داده ام يا چه زمينه اي را براي او فراهم كرده ام كه او با من بدرفتاري يا بد گفتاري مي كند . وقتي همه اين زمينه ها را به شكل عاقلانه و بدون توقع از بين بردم ،حالا نوبت به اين مي رسد كه به او كمك كنم تا بتواند اشكالات خود را بر طرف كند .در حقيقت دوستان مي گويند مادر من،پدر من ، همسرم ،مادر شوهرم ،اين مشكل را دارد اما نمي گويند مشكل خودشان چيست ؟ و اين بزرگترين اشتباهي است كه ما در اصلاح كردن رفتار ديگران در تعاملشان با خود پيدا مي كنيم.

سوال- براي علاقمند كردن ديگران

ص: 14313

به داشتن حجاب كامل بايد از رنگ هاي شاد هم استفاده كرد و اِلا با اين بهانه كه رنگ تيره افسردگي مي آورد همه از حجاب فرار مي كنند .خانم ها محكوم به مشكي پوشيدن نيستند . رنگ شاد چه اشكالي دارد؟

پاسخ- ما هميشه بعنوان يك معلم در دانشگاه يا حوزه مي گوييم كه هر موقع سوالي را در امتحان ديديد كه جوابش را بلد نبوديد ،سوال را خيلي خوب حلاجي كنيد . نصف جواب در سوال است اين دوست عزيز سه قسمت جواب را خودشان گفته اند يكي تهمت افسردگي را به رنگ مشكي مي زنند . ديگر اينكه براي اينكه ديگران را مي خواهند جلب كنيم رنگ شاد بپوشيم تا ديگران بگويند حجاب چيز خوبي است و آخري اين است كه رنگ شاد گناه ندارد. بله ، رنگ مشكي رنگ محبوب مسلمانان قطعا نيست ،رنگ اول در حريم خصوصي رنگ سفيد است . رنگ عبادت هم رنگ سفيد است ف بعد رنگ سبز ، بعد رنگ زرد و بعد تمام رنگ هاي زيباي سالم تا هر سليقه اي داريد از آن استفاده كنيد اما رنگ حضوراجتماعي در درجه اول ، مشكي است و اين تهمت افسردگي هم درست است .اگر كسي در زندگي شخصي خود بطور مداوم از رنگ مشكي در خانه استفاده مي كند بدون اينكه ايام سوگواري اباعبدالله باشد يا بدون اينكه غم و مصيبت شخصي داشته باشد ، اين فرد دچار بيماري روحي است يا در معرض افسردگي است .اما رنگ مشكي يازده معني دارد . رنگ مشكي رنگ اقتدار است . به خاطر همين هم در ورزش هاي

ص: 14314

رزمي كمربند مشكي يعني بالاتر از رنگ سياهي رنگي نيست ،رنگ دانايي است به خاطر همين هم رداي قضاوت وكلا در جهان غرب همچنان رنگ مشكي يا سورمه اي بسيار تيره است،رنگ تقدس است به خاطر همين رداي كشيش ها و راحبه ها مشكي است،رنگ نه گفتن به غريزه جنسي و شهوت است به خاطر همين هم كار كرد ويژه در حجاب دارد . براي اينكه قرار است جاذبه هاي جنسي را به حداقل برساند،رنگ هيبت و عظمت است به خاطر همين رنگ پرده خانه خدا مشكي است و وقتي كه پرده هاي كعبه را در ايام حج تمتع بالا مي زنند مي بينيد سنگ هاي خانه خدا هم مشكي است و شما آن عظمت را بيشتر احساس مي كنيد ،رنگ نجابت و شرافت است به همين دليل در فرانسه و انگلستان قصرها و حتي سنگ ها و لوازم منزل به رنگ مشكي است ،چيزي كه در بازار لوازم منزل كشور ما هم آمده رنگ مشكي ايتاليك . رنگ مشكي معناي بسياري دارد كه اگر همه را ببينيم ديگر تهمت افسردگي ، دل مردگي و غم به آن نخواهيم زد.

88-10-16

سوال- من دختر كوچك يك خانواده هستم كه براي دو خواهر بزرگترم تاكنون خواستگاري نيامده يا پسنديده نشده اند. دراين ميان براي من يك خواستگار مناسب آمد و من هم جواب مثبت دادم و حالا در دوران عقد هستيم اما من از اينكه نمي بايست زودتر از خواهران بزرگترم ازدواج مي كردم احساس گناه و پشيماني مي كنم.راهنمايي بفرماييد .

پاسخ- مسئله ي خواهر بزرگتر و كوچكتر تقريبا در ملل شرقي وجود دارد . روال

ص: 14315

عادي اين است كه اول خواهر بزرگتر ازدواج كند و بعد خواهر كوچكتر و شايد هم روال طبيعي همين باشد . اما لزوما روال درست براي همه اين طور نخواهد بود يعني اگر براي يكي از خواهران بخصوص براي آنهايي كه فاصله ي سني كمي نسبت به هم دارند، خواستگار خوبي بيايد، هم وظيفه ي آن فرد و هم وظيفه ي عقلي و شرعي پدر و مادر است كه آن خواستگار را بررسي كنند . حتي دليل ما براي نداشتن خواستگار مناسب براي دختران بزرگتر و ازدواج نكردن او چيست ؟ گاهي دليل ما اين است كه خواهر بزرگتر ممكن است شرايط خاص يا امتيازات ويژه اي داشته باشد و به راحتي و به اين زودي ها نخواهد ازدواج كند و اينها دليل نمي شود كه ما موقعيت هاي خوب بقيه ي فرزندان خود را حذف كرده و آنها را دچار مشكل كنيم . اما وجدان درد اين دوستمان يك وجدان درد كاذب است در حقيقت ايشان از اينكه مي بينند خودشان در يك سامانه ي سالم و آرام بخش قرار گرفته اند و خواهرانشان هنوز به اين درجه نرسيدند ، نگران شده اند . دوم اين كه ايشان از حرف مردم نگران هستند و سومين نگراني بخاطر اين است كه مي ترسند ازدواج خواهرانشان بعد از ايشان دچار اختلال بيشتري شود . اولين اتفاق شكر خدا را به دنبال دارد يعني نفس اين كار كه شما يك ازدواج خوب و موفق را داشتيد يعني يكي از نعمتهاي خدا نصيب شما شده است پس شاكر باشيد و اين شكرگزاري ضمانت بيشتر خوشبختي شما در زندگي

ص: 14316

خواهد بود . دوم اينكه از حرف مردم نگران نباشيد ، اگر شما به روشي عمل كنيد كه هم خدا پسندانه باشد و هم مورد پسند خواهران شما باشد قطعا خدا براي شما خوشبختي و خوبي را در اين دنيا ضمانت كرده است و اين ضرب المثل كه در دروازه را مي شود بست ولي در دهان مردم را نمي شود بست يعني هميشه مردم با قضاوتهاي غلط خود ، موجب رنجش ما مي شوند و وقتي اين رنجش بيشتر خواهد شد كه ما حرف آنها را به عنوان حقيقت تلقي كنيم و فكر كنيم چون مردم گفته اند پس درست است خير لزوما درست نيست . هميشه حرف مردم را با حرف خداوند تطبيق دهيد و هركدام كه با حرف خداوند نمي خواند آنها را دور بريزيد . نگراني بعدي شما اين است كه مي ترسيد خواهران شما ازدواج موفقي به اين زودي نداشته باشند پس شما لطف كنيد با همسر خوبتان ، به طور جدي ، دنبال افرد مناسبي براي خواهران خود باشيد يعني داماد شما بايد به دنبال باجناق هاي خوب بگردد و اين دوران عقد بستگي شما يك فرصت خوبي است براي اينكه هم با دعا به درگاه خداوند و هم با تلاش واقعي بدنبال پيدا كردن دامادهاي خوب ديگر براي خانواده باشيد .

سوال- چرا دختران در جامعه ي ما بايد مانند خرگوش يك گوشه بنشينند تا يكي آنها را شكار كند ؟ چرا يك دختر نمي تواند به خواستگاري پسر مورد علاقه ي خود برود؟

پاسخ- خواستگاري دختر از پسر نه اينكه حرام باشد و حتي تلقي مكروه

ص: 14317

بودن هم نمي توان روي آن داشت ولي چند بحث در روانشناسي جنسيت وجود دارد يعني روانشناسي زنان و مردان كه همه ي دوستان مطلع هستند كه شهيد مطهري هم در كتاب نظام خانواده در اسلام ، اين بحث را مطرح مي كند و مي گويد كه چون قدرت تحمل پسران در شنيدن جواب نه خيلي زياد است ، راحت تر مي توانند از كنار اين موضوع بگذرند اما اگر يك دختر از فردي كه خواستگاري كرده است ، جواب نه بشنود آسيب هاي عميقي را خواهد ديد . امكان دارد كه دختر خانمي بگويد كه من آنقدر خودم را قوي و محكم كرده ام كه حتي از جواب نه ، پنج نفر كانديداي مورد نظرم هم ناراحت نشوم . جواب ما اين است كه شايد در ظاهر شما اتفاقي نيفتد و هيچ آسيبي نبيني ولي طبيعي است كه شما يك لطايفي را از دست خواهيد داد . حالا اگر دختر خانمي ، آقا پسري را ديد كه ويژگي هاي مثبتي دارد و به او تمايل قلبي پيدا كرد براي او هيچ مانع عقلي و شرعي هم وجود ندارد بلكه اين دخترخانم براي ازدواج با اين آقا بايد كارهاي را انجام دهد . يكي اينكه يك واسطه بفرستد . دقيقا روش حضرت خديجه (س) است كه ايشان وقتي پيامبر اسلام را مي بينند و مي پسندند ، كرامت و وقار خود را در يك فضاي كاملا زيبا و متعالي حفظ كرده و واسطه ي معتبري بين خود و پيامبر قرار مي دهند . فردي كه بتواند پيام ايشان را برساند . دختر خانمها هم بايد

ص: 14318

به دنبال فرد واسطه اي بگردند كه در شأن آنها و طرف مقابلشان باشد تا در درجه ي اول بفهمند كه آيا آن پسر تمايلي به ازدواج دارد؟ دوماً آيا تمايلي به سمت شما دارد و ويژگي هاي مثبتي را در شما ديده است كه مد نظرش باشد ؟ سوماً بعد از تمايل پسر ، اعلام كند كه از طرف دختر هم تمايلي وجود دارد ، در حقيقت دختر خواستگاري نمي كند بلكه زمينه سازي مي كند و بعد همان فرد معتبر واسطه شود تا اين خواستگاري به شكل طبيعي يعني خواستگاري پسر از دختر رخ دهد . قطعا اين زمينه خيلي بهتر و به موفقيت نزديكتر است و دختر خانمها هيچ وقت لازم نيست مانند خرگوش باشند بلكه مانند خورشيد خانم باشند يعني هميشه حيا و وقار خود را حفظ كنند بدون اينكه موقعيت هاي مثبت را از دست بدهند.

سوال- از ابتداي محرم تا كنون براي انجام امور معمولي هم به آرايشگاه نرفته ام و شوهرم اصرار زيادي دارد كه من به خودم برسم اما احساس مي كنم كه با اين كار حرمت ماه محرم و صفر را نگه نداشته ام . لطفا راهنمايي كنيد.

پاسخ- ماه محرم و صفر جزء شعائر الهي و ايام سوگواري اهل بيت (ع) است اما سوگواري نبايد با رفتارهاي غلط و احيانا خرافه آميز همراه باشد . البته افرادي كه در ماه محرم وصفر به عشق امام حسين (ع) تا آخر اين ماهها لباس مشكي مي پوشند ، حرمت نگه داشته اند كه اين كار يك سنت است اما اگر فردي از جهت شرايط روحي ، رنگ

ص: 14319

مشكي او را آزرده و غمگين مي كند و چون استفاده از اين رنگ براي عزاداري اهل بيت نزد خداوند اجر ويژه اي دارد و احترام به سالار شهيدان است ، و شرايط روحي و خانوادگي شما اين اقتضا را ندارد و نمي تواني با قلب يا موقعيت خودت هم كنار بيايي ، حداقل اين است كه از رنگ هاي خيلي شاد استفاده نكني و يا كمتر استفاده كني و استفاده از رنگ مشكي را در حضور اجتماعي خود به عنوان رنگ جدي قرار بده . در رابطه با لوازم آرايش و رفتن به آرايشگاه كه يك نوع نشاط روحي درون خانواده را تامين مي كند ، قطعا هيچ اشكال شرعي ندارد و خيلي وقت ها هم جزء ضرورت هاي زندگي است . ما در داستاني داريم كه خانمي پيش امام معصوم رفته و اعلام مي كند كه همسرش دچار يك نوع سردي در گفتار و رفتار نسبت به آن خانم شده و او مي ترسد كه پاي يك زن ديگر در ميان باشد و حضرت از اين خانم مي خواهند كه به زيبايي خودشان بيشتر رسيدگي كرده و آرايش كنند . حتي دستوري كه حضرت مي دهند اين است كه آرايش كنيد . آن خانم بعد از مدتي دوباره پيش حضرت آمده و عنوان مي كند كه هنوز مشكلش حل نشده است و حضرت مي فرمايند پس بيشتر آرايش كن . تامين زيبايي درون خانواده يعني زن براي شوهر و اهل بيت مي گويند كه زيبايي شوهر هم براي زن لازم است . ما تصور مي كنيم كه آرايش و زيبايي فقط وظيفه ي

ص: 14320

زنانه است درحالي كه حق و وظيفه ي زن و شوهر در قبال همديگر است تا آن لطافتي كه خداوند در اين زندگي قرار داده ، تأمين شود . مانند لطافت يك گل درون گلدان است كه دائما شكوفه و غنچه مي دهد . پس آرايش و رفتن به آرايشگاه اشكال شرعي ندارد و خيلي هم مناسب است ولي در ايامي كه ايام ويژه و روز شهادت است و به طور طبيعي هم معمولا آرايشگاه هاي شهر ما هم تعطيل است . آرايش صورت نگيرد چون تلقي ما اين است كه روزي كه روز اصلي غم است ما هيچ وقت دنبال شاديهاي اضافه نمي رويم . كتاب همسر دوست داشتني ، نوشته ي آقاي مهدي خداميان آراني ، بر اساس آيات و روايات ، دستور العمل هايي را كه براي زنها و مردها در قبال زيبايي ها و لطافت هايي كه در عالم ملكوت در روابط مثبت بين زن و شوهر است ، را تصوير مي كند و هر دستورالعملي را در يك تا يك صفحه و نيم ، به زبان ساده و شيوا بيان مي كند .

سوال- بخت پسران چگونه باز مي شود؟

پاسخ- بخت همه ي جوانان باز است يعني از وقتي كه بلوغ زوجيت ايجاد مي شود كه آن هم تركيبي از بلوغ جنسي و بلوغ عقلي و بلوغ اجتماعي است ، بخت آنها باز است مانند دري كه باز شده يعني در رحمتي از سمت خداوند كه اگر ما بتوانيم به خوبي تدبير كنيم قطعا اين بخت با كليد زيبا و طلايي كه از طرف خداوند مي آيد ، باز

ص: 14321

خواهد شد . باز بودن بخت دختر يا پسر به اين است كه براي انتخاب فرد مناسب و داشتن مهارتهاي درست براي زندگي ، مسير و معيار درستي داشته باشند . پس بخت دختران و پسران وقتي باز مي شود كه معيارهاي آنها واقعي باشد . بعضي دخترخانمها به زيبايي ظاهري آقايان حساسيت ويژه اي دارند ، زيبايي ظاهري مهم است ولي حسن سيرت خيلي مهم تر از حسن صورت است . وقتي اين دو با هم باشند يك زندگي خوشبخت را ايجاد خواهند كرد . من از بينندگان سوال مي كنم كه ما در رفتارهاي خانوادگي و اجتماعي چه قدر ياد گرفته ايم كه اول افراد را شناخته و بعدا به آنها ابراز محبت كنيم ؟ در رسانه هاي خود آيا زيبايي هاي ظاهري را بيشتر علني مي كنيم يا زيبايي هاي باطني را نشان مي دهيم ؟ ما يك آسيب بزرگ اجتماعي داريم و آن هم اين است كه زيبايي چهره براي ما خيلي مهم شده است طوري كه خيلي افراد ترجيح مي دهند ، فكر كنند كه با عمل جراحي بيني خيلي زيباتر مي شوند و اگر فردي هم نتواند بيني خود را عمل كند سه الي چهار چسب به بيني خود مي چسباند ، و اين كارها خيلي خطرناك است. درست است كه يكي از ملاكهاي اصلي انتخاب همسر بين دخترها و پسرها ، زيبايي هاي ظاهري است اما يادمان باشد كه خداوند وقتي آدم و حوا را آفريد به خودش آفرين گفت ، فتبارك الله احسن الخالقين . خداوند مي فرمايند : من بهترين خلقت خودم را كردم به زبان

ص: 14322

ديگر در فلسفه ي زيبايي شناسي ، خداوند هيچ انساني را زشت نيافريده است خصوصا در مورد زنان كه آينه ي زيبايي هستند و به همه ي آنها زيبايي را داده است و مهم اين است كه از اين زيبايي دو ويژگي را حس كند يكي اينكه در مدار رضايت خداوند حركت كند يعني اين زيبايي را در مسير حرام قرار ندهد چون محروميت مي آورد و نيز در مقابل نامحرم خودش را در مسيري كه خداوند آن را نمي پسندد و زشتي هاي دروني او هم بوجود مي آيد ، قرار ندهد . دوم اينكه اين زيبايي چهره را با نشاط عميق معنوي همراه كند و آن وقت آن چهره اي مي شود كه همه مي گويند ، يعني دلنشين . زيبايي ظاهري تعدادي شاخص دارد . دلنشين بودن با ويژگي هاي خوب شخصيتي و اخلاقي است كه ايجاد خواهد شد . امكان دارد كه بسياري از افراد چهره ي زيبايي داشته باشند اما خداي نخواسته باطن زيبايي نداشته باشند . چند وقت پيش در اينترنت يك خبر علمي نوشته شده بود كه : مردهايي كه زنهاي بسيار زيبا دارند عمرهايشان كوتاه است . طبق آمار به اين نتيجه رسيده بودند كه زن زيبا عمر مرد را كوتاه مي كند شايد به اين دليل كه مرد دائما نگران است كه از چشم زنش بيفتد يا خداي نخواسته زنش در مسيري قرار گيرد كه به فرد ديگري دل ببندد و اينها جزء آفت زيبايي هاي افزون شده است . زيبايي درحد خود و در مدار خود قطعا به سلامتي روحي فرد كمك خواهد كرد.

سوال-

ص: 14323

دختري 17 ساله هستم كه علاقه مندم زودتر ازدواج كنم ولي همه اصرار دارند كه ادامه تحصيل دهم . لطفا راهنمايي كنيد كه كدام راه درست است؟

پاسخ- زمان طلايي براي ازدواج دختران سن 18 تا 24 سالگي است اما نه به اين معني كه قبل يا بعد اين سنين نبايد يا نمي تواند ازدواج رخ دهد . سن اين دختر خانم يك سال زير استاندارد طلايي است يعني سوم دبيرستان هستند و هنوز دوره پيش دانشگاهي را هم نگذرانده اند . متاسفانه جامعه ي امروز ما به طور طبيعي يك دختر 17 ساله را آماده ي ازدواج نكرده است مگر موردهاي اختصاصي كه در يك خانواده از جهت تربيت خانوادگي ، مسئوليت پذيري و آگاهي دادن به طور همه جانبه در امر ازدواج به طور اختصاصي كار كرده باشند ولي نگاه يك دختر 17 ساله به ازدواج ، در حقيقت بحث مديريت غريزه ي جنسي است . بحث يك نوع آرامش و علقه ي خاطر به جنس مخالف است . اينها جزء عنوانهاي اصلي او است ولي ازدواج به مسئوليت و ارتباطات اجتماعي و بلوغ عاطفي نياز دارد و دوستان دراين سنين خيلي به اين مهم نرسيده اند . دختر عزيز اگر واقعا دلتان مي خواهد ازدواج كنيد پس ازدواج را يكپارچه ببينيد يعني فقط شاديها و لذت هاي آن را نبينيد . مسئوليت هاي زيباي آن را كه در دل آن مسئوليت ها ، اين زيبايي خودش را نشان مي دهد ، اينها را هم در نظر بگيريد و خودتان را نسبت به اين موضوع جامع الاطراف كنيد و همه جانبه فكر كنيد

ص: 14324

و بعد اگر فكر كرديد كه مي توانيد به اين تواناييها برسيد ، وقت آن مي شود كه با صراحت و بدون پرده پوشي اما در نهايت حيا و وقار اين موضوع را حتما با مادر خود مطرح كنيد . به مادر بگوييد كه به اين دلايل مي خواهم زودتر ازدواج كنم و اجازه دهيد تا مادر شما به عنوان يك دوست به شما كمك كند تا در موقعيت ازدواج قرار بگيريد . البته بعد از ازدواج هم مي شود ادامه تحصيل داد اما مهم اين است كه شما در انتخاب همسر خود دقت كنيد و اگر قصد ادامه تحصيل داريد بايد مديريتي در زندگي داشته باشيد كه درس را با زندگي جمع كنيد و همسرتان هم به درس خواندن شما عشق بورزد .

سوال- پسر 18 ساله اي هستم كه مدتي به دنبال دختران مي رفتم اما حالا مي خواهم اين كار را ترك كنم ولي نمي توانم . لطفا به من كمك كنيد .

پاسخ- ما به اين برادر خوب كه توانسته خود انتقادي كند و اشتباه خودش را توجيه كند، تبريك مي گوييم . چون متاسفانه مهمترين مانع براي برگشت به سمت پاكي و خوبي اين است كه ، بديهاي خود را با هزار بهانه توجيه مي كنيم كه مثلا رابطه ي دختر و پسر چه عيبي دارد؟ يا حالا كه ما ازدواج نكرده ايم بايد جنس مخالف را بشناسيم و هزار و يك مدل حرفهاي غلط . اما اينكه ايشان گفته بودند نمي توانند دست از اين كار بردارند ، درست گفته اند و به راحتي نمي شود پس بايد يك

ص: 14325

فرايند را طي كنيد مانند ساختن يك ساختمان كه فاز يك و دو و سه دارد . در مرحله ي اول ارتباط بين خود و خدا را تقويت كنيد چون شما نمي توانيد با اين ارتباط عاطفي غلط ، بدون قوي كردن ارتباط معنوي خود با خدا ، يك دفعه تصميم به كنار گذاشتن آن بگيريد زيرا يك خلاء عاطفي براي شما پيش خواهد آمد . پس ارتباط معنوي خود را با خدا زياد كرده و با او مناجات كنيد. مناجات يعني با خدا ، با كسي كه شما را بي اندازه دوست دارد ، عاشقانه حرف بزنيد . مناجات شعبانيه از زيباترين و قشنگ ترين مناجات ها است كه اتفاقا عشق به خدا را دائما طلب مي كند و يك فراز بسيار زيبا دارد كه به درد افرادي مانند اين آقا مي خورد كه در آنجا حضرت مي فرمايند: خدايا من نمي توانم از گناه دست بكشم و به سمت اطاعت تو بروم مگر وقتي كه تو مرا با محبت خودت بيدار كني يعني من يك عشق جايگزين حقيقي احتياج دارم . اين آقا هم سراغ مناجات با خدا برود و خلوتي براي خود پيدا كنيد . شب و نصف شب ، در اوقات تنهايي در امامزاده و مسجد ، وقت هاي كوتاهي را پيدا كنيد و به جاي گپ زدن و گفتگو با نامحرم كه فقط كارت شيطان را شارژ مي كند ، با خدا گپ بزنيد و ارتباط خود را با خدا عميق كنيد . مناجات شعبانيه جزء دعاهايي است كه امام سفارش كرده و فرموده اند كه همه ي دعاها را

ص: 14326

بخوانيد ، مخصوصا دعاي مناجات شعبانيه را. البته در مفاتيح در قسمت اعمال خاص ماه شعبان ، بعد از مناجات ، شيخ عباس قمي بيان مي كند كه اين مناجات مختص ماه شعبان نيست و هر وقت حالي داشتيد آن را بخوانيد و ادامه مي دهد كه فقط مختص يك امام هم نيست بلكه همه ي معصومين اين مناجات را مي خوانند چون مناجات عظيمي است. در مرحله ي دوم به اين دوست خوب پيشنهاد مي كنيم كه همه ي كانالهاي ارتباطي خود را با دختران نامحرم ببندند يعني حتي اگر لازم است سيم كارت گوشي خود را عوض كرده و سيم كارت جديد بگيرند. اين كارها يك مرتبه اتفاق نمي افتد اما بعد از مناجات اين امر رخ مي دهد زيرا ما نمي توانيم راهي را براي گناه باز بگذاريم و بعد خودمان را از گناه حفظ كنيم . جايگزين آن ارتباط هاي گناه ، ارتباط خودش را با خداوند تقويت كرده و ارتباط با نامحرم را قطع كند و در اين ارتباط بايد براي خود ، يك دوره ي رياضت قرار دهد يعني يك دوره ي پالايش و استريل كردن روح . اين پالايش همانا با روزه گرفتن انجام خواهد شد چون يكي از كارهايي كه در مديريت غريزه ي جنسي خيلي مهم است ، روزه گرفتن است كه غريزه را به حداقل مي رساند . ايشان خودشان را خيلي ، در مسير نامحرم قرار ندهند چه با اينترنت يا پيامك ويا با تماس تلفني و چه در مسير ترددشان و سعي كنند از همه ي اين كارها پرهيز كنند . ارتباط عاطفي

ص: 14327

خود را با محارمشان بيشتر كنند و يك ابراز محبت سالم نسبت به برادر و خواهر و مادر خود داشته باشند ، اين ارتباطات سالم همان ارتباط با جنس مخالف است اما ارتباطي سالم و در يك معنويت و نورانيت .

سوال- پسري هستم كه مي خواهم به خواستگاري بروم ولي مي ترسم از دختر خوشم نيايد و اثر منفي براي آن دختر داشته باشد. من را راهنمايي كنيد.

پاسخ- اين آقا جزء افرادي هستند كه نمي خواهند با خواستگاري رفتن ، موجب آزردگي روحي و عاطفي يك دختر خانم شوند و اين كار ازجهت مدار سلامتي ايشان بسيار خوب است و براي چنين دقت نظري ، از ايشان ، جاي قدرداني دارد اما يك نكته را دقت كنيد كه من از همه ي بينندگان مي پرسم كه اگر ايشان نگران دخترخانمهايي است كه به خواستگاري آنها مي رود و ممكن است آنها را نپسندد و نيز آنها براي خودشان امتياز منفي قائل شوند ، پس ايشان چه كار كنند ؟ راه جايگزين براي ايشان چيست؟ ايشان بايد در كوچه و خيابان و با ارتباطات ناسالم دختري را انتخاب كنند ؟ آن كار قبلي چه قدر اثر منفي دارد و اين كار چه قد اثرات منفي ؟ من قبلا به دخترخانمها در مورد چگونه جواب منفي دادن به خواستگارشان را گفته ام و همان را به آقا پسرها هم مي گويم . به دختران گفتم كه ياد بگيريد كه بتوانيد به خواستگاران خود با يك سلامت رواني و معنوي ، جواب نَه را بدهيد چون شما قطعا از بين خواستگاران بايد به يك نفر جواب

ص: 14328

مثبت بدهيد و به بقيه هم نَه بگوييد پس مهارت نَه گفتن را طوري ياد بگيريد كه به ديگران آسيب نرسانيد. از من پرسيده شده كه يك جمله خوب درباره گفتن نَه به آقا پسرها ، طوري كه ناراحت نشوند را براي آنها عنوان كنم . بعضي دوستان احيانا ، خداي نخواسته ممكن است براي نَه گفتن ، به سمت دروغ بروند . مثلا به طرف مقابل مي گويند كه استخاره كرديم و بد آمده است درحالي كه استخاره كردن يا نكردن در اينجا ، جايي نداشته است چون استخاره جا دارد ، يا افرادي مي گويند كه پدرش راضي نيست يا مي گويند دخترمان راضي نيست . همه مي دانند كه اين جمله ها بهانه است و به نظر مي رسد بهانه هاي محترمانه اي هستند اما اينها بي احترامي به خودم و شعور مخاطبم است و مخاطب من هم مي داند كه به هزار و يك دليل به او نه گفتيم . سوال پيش مي آيد كه آيا مخاطب ترجيح نمي دهد كه در لفافه دلايل ما را بشنود؟ چرا در لفافه بلكه گفتن دليل واقعي يعني اگر آقا پسر ويژگي هاي مثبتي داشته است از قانون 1+6 همچنان مي توانيم استفاده كنيم و وقتي مثلا خانواده ي پسر براي جواب گرفتن تماس مي گيرند ، خانواده ي دختر اول بگويد كه پسر شما تحصيلات و موقعيت شغلي خوبي دارد و شما خانواده ي اصيلي هستيد اما وقتي ما مجموع شرايط را سنجيديم متوجه شديم كه اين ازدواج ، ازدواج موفقي نخواهد بود به همين دليل به طور قطعي جواب ما منفي است

ص: 14329

. استخوان لاي زخم نگذاريد و بهانه هاي دروغي بالا را عنوان نكنيد چون آنها ممكن است مثلا بگويند كه ما چند سال براي درس دختر شما ، منتظر مي مانيم . چند وقت پيش مادر عزيزي به من مي گفت براي دخترم خواستگاري نمي آيد بنابراين خيلي ناراحت هستم و من به ايشان گفتم كه شايد شما به فرد مناسبي جواب نَه داده ايد و ايشان جواب دادند : بله يك پسري بود كه چهار سال منتظر دختر من شد و ما در آخر هم جواب نَه داديم . واقعا اين انصاف و عدالت است كه ما يك پسر يا دختري را چند سال منتظر خود بگذاريم و بعد هم به او جواب نَه بگوييم؟ اين كار ، خلاف مروت و عدالت و اخلاق و انسانيت است . به غير از اينها ما به عنوان فردي كه پيرو مكتب اهل بيت هستيم ، حق نداريم ديگران را رنج داده و از زندگي عقب بيندازيم پس اگر شما واقعا شرايط را به طور حقيقي بررسي كرديد و فرد را براي ازدواج مناسب نمي دانستيد ، به طور قطع و صراحت به او جواب نَه را داده و برايش آرزوي خوشبختي كنيد و اين ارتباط را كاملا قطع كنيد چون اثر منفي آن اين است كه آن آقا پسري كه زندگيش به تاخير افتاده و دل بسته شده و خيلي وقتها هم در خواب و خيال اين دخترخانم هم بوده ، آسيب هاي معنويي بعد از جواب منفي خواهد ديد و بعدا متوجه زندگي اين دختر خانمي شده كه به او انرژي هاي منفي زيادي داده

ص: 14330

است و سراغ زندگي او خواهد آمد . اما به اين آقا پسري كه از جواب منفي به دخترخانم ها مي ترسد و به تمام خانواده هاي پسرها عرض مي كنم كه لطفا براي رضاي خدا ، اگر به خواستگاري مي رويد يا در مرحله ي اول آن هستيد ، در هر مرحله كه به جواب منفي رسيديد و همه ي شرايط را بررسي كرديد و مشورت هم گرفتيد و تحقيقات كاملي هم انجام داديد و جواب منفي شما قطعي هم شد ، آن وقت از خوبي هاي طرف مقابل تعريف كرده و عنوان كنيد كه ما در جمع بندي خود به نتيجه ي مثبتي براي ازدواج نرسيديم و به همين دليل جواب ما براي انتخاب دختر شما متاسفانه منفي است ولي آرزو مي كنيم كه دختر شما خوشبخت شوند . حالا اگر اين دختر خانم از بستگان نزديك آقا پسر باشد ، به خانواده دختر بگويند و نيز عمل هم بكنند كه ما براي دختر شما سر سجاده دعا مي كنيم كه خوشبخت شود و از اينكه نتوانستيم دختر شما را به عنوان عروس خود انتخاب كنيم ناراحت هستيم . آيا اين رفتار يعني خواستن خير و خوبي براي همه يك رفتار سالم نيست؟ آداب اجتماعي و ديني ما هم مي گويد كه ما حق نداريم ديگران را با نكات منفي آزاردهنده اذيت كنيم . مثلا بگوييم كه دختر شما كوتاه قد يا چاق يا لاغر يا زشت است چون اين صفات را شما در نگاه اول هم مي توانستيد تشخيص بدهيد اما چرا با اين روش زشت ، فرد ديگري را تخريب مي

ص: 14331

كنيد ؟ آيا دختر خانم كوتاه قد ، هيچ خوبي ديگري نداشت كه شما از او تعريف كنيد و كمك كنيد كه زيبايي هاي روحي اش را بيشتر كنيد؟ مطمئن باشيد آرزوي قبلي كه براي دختر يا پسر يا خانواده هاي آنها ايجاد مي كنيد ، طوفان هاي سهم گيني را در زندگي فرزند خودمان ايجاد خواهد كرد و از اين طوفانها بترسيم . اگر خانواده ي پسري به خواستگاري رفتند به خانواده ي دختر نگويند كه اگر ما زنگ نزديم يعني جواب ما منفي بوده چون اين بدترين رفتار است بلكه با ادب و احترام و با عشق به آنها بگوييد كه جواب ما منفي است و قطعي بدانيد كه دعاي خير آن دختر هم پشت سر شما خواهد بود .

88-10-23

217- دختري 18 ساله هستم ، تنها برادرم فوت كرده است ، من براي پر كردن جاي خالي او با پسري هم سن و سال خود ، ارتباط تلفني دارم . آيا اين كار گناه است؟

اين يك فتح باب مي شود براي اينكه دوستي بين دختر و پسر تا چه اندازه اي درست است و تا چه اندازه اي مي تواند به آنها آسيب بزند ، خود اين خواهرمان گفتند كه با فوت برادرم اين زمينه را براي خودم مجاز دانستم ، پس شما يك خلاء عاطفي داريد و آماده ايد كه هر آب آلوده اي را بنوشيد تا آن خلاء پر شود . آسيب پذيري شما بيش از هر كس ديگري است ، قطعا شما به طور ناخودآگاه ، قبل از اين كه بخواهيد اين آدم را بشناسيد به او

ص: 14332

عادت خواهيد كرد و بعد از عادت ، انس مي گيريد و ترك كردن اين آدم برايتان سخت مي شود و اين يعني يك نارنجكي كه ضامنش كشيده شده و آماده براي انفجار است . براي ايشان سه پيشنهاد دارم . يكي اين كه رابطه را براي آن كسي كه واقعا دوستش دارد يعني خدا ، كه يك رابطه عاشقانه دو طرفه است ، كامل كنار بگذارند . بعضي افراد گفته بودند مي شود گناه را يكباره ترك كرد ؟ فقط يك تصميم جدي مي خواهد و يك برنامه عملياتي . ترك گناه و دور شدن از زمينه هاي گناه ، در حقيقت رابطه ها را از هر طريقي كه هست ، تلفن ، پيامك ، ديدن و نامه را قطع كنيد و بعد ارتباط خود را با خدا جدي تر كنيد و بعد رابطه عاطفي خود را با خانواده زياد كنيد . شما يك عضو خانواده را از دست داده ايد پس اگر با بقيه افراد خانواده سعي كنيد رابطه عاطفي قوي تري برقرار كنيد متوجه مي شويد آنها هم مثل شما ، نيازمند اين رابطه هستند و شما بهتر از هر كس ديگري مي توانيد به يكديگر كمك كنيد ، با يك تعادل سازنده و خوب و بالنده .

218- من ازدواج كرده ام و قبلا شخصي را دوست داشتم و الان هم از طريق پيام تلفني در ارتباط هستم و همسرم اطلاع ندارد ، آيا اين عمل گناه است؟

اين دوست داشتن چه معني دارد ؟ آيا كسي را كه قبل از ازدواج فكر مي كرده كانديداي ازدواج با او هست ،

ص: 14333

وقتي ازدواج كرده آيا مطلع شدن همسرشان به معني اين نيست كه رابطه عاطفي آنها فوق العاده آسيب اساسي خواهد ديد؟ پس كاري كه پنهاني انجام مي شود خيلي وقت ها همان باطن گناه است كه ما ترجيح مي دهيم حتي از خودمان هم پنهان كنيم . وقتي شما مي توانيد لذت محبت همسرتان را بچشيد و بتوانيد اين فرد را از زندگيتان حذف كنيد ، خوبي هايي كه در او مي بينيد موجب شده به او انس بگيريد ، سعي كنيد اين خوبي ها را در همسرتان پيدا كنيد و اگر نيست ، ايجاد كنيد ، شما قطعا به عنوان يك زن قدرت خلاقيت داريد . يادتان نرود شما امانت دار خالقيت خدا در وجودتان هستيد . شما قدرت آفرينش زيبايي ها را در آن كسي داريد كه دوستش مي داريد و او هم به شما علاقه دارد . اين رابطه هر چه زودتر قطع شود راه نجات از دره هاي سقوط خيانت به خودتان و همسرتان را پيدا كنيد .

219 - حد شرعي صحبت كردن و ارتباط با نامحرم چه ميزان مي باشد؟

براي ارتباط با نامحرم فرقي ندارد ما مجرد يا متاهل ، زن يا مرد باشيم ، يك ملاك و قاعده عمومي وجود دارد و آن اينكه هر موقع حس كرديم اين فرد نامحرم براي ما موضوعيتي از محبت ويژه پيدا كرده به نوعي به او عادت كرديم و دوست داريد صداي او را بشنويد ، با او چت كنيد و حس كنيم در كنار او آرامش داريم ولي كاذب است چون كار شيطان رنگين كمان زيبا انداختن روي گناه

ص: 14334

است . براي همين هم يك ميدان مغناطيسي روي گناه ايجاد مي كند و خلاء او براي ما طوري شود كه دچار آشفتگي شويم و دلمان مي خواهد كه او در كنار ما باشد يعني يك آرامش حقيقي را از دست داديم و آرامش كاذبي را بدست آورديم . اينجا قطعا ما دچار حريمي شديم كه خداوند قرق گاه خودش قرار داده است و بايد بلافاصله از آن دور شويم يعني قبل از اينكه كارت قرمز بگيريم در همان كارت زرد حواسمان جمع باشد ، در چراغ چشمك زن سر چهار راه روابط بين دو جنس متوجه شويم كه بايد رابطه را كم رنگ كنيم ، مديريت احساس و مديريت هيجانات عاطفي چيزي است كه انسان به صورت ارادي و آگاهانه آن را دارا است ولي امروز در زندگي مدرن همه فكر مي كنند كه بايد با آخرين سرعت از اين مرزها عبور كنند تلقي آنها اين است كه ما تمايل ويژه اي نداريم مگر چه اشكالي دارد ؟ موجب مي شود كه آن نيازهاي دروني سيراب شود ، يا حتي گاهي اوقات فرد فكر مي كند با اين رابطه به سلامت روحي خود كمك مي كند . اين ها همه دروغ هاي بزرگ است كه به خود مي گوييم و نشانه اش همان وجدان درد است ، وجدان دردي كه آدم مي گيرد تا وقتي است كه هنوز اين گناه برايش عادي نشده است ، بعد از اينكه گناه عادي شد ، وجدان درد هم اين قدر ساكت مي شود كه شما فكر مي كنيد اصلا گناه كار خوبي است . كساني كه گناه

ص: 14335

نمي كنند انگارمجرم هستند ، جاي خوبي و بدي عوض شده است پس راه حل ما اين است كه حواسمان باشد در ارتباط با نامحرم ، در گفتن ، شنيدن و ديدن مدار قلبمان كف دستمان است . مراقب باشيم كه هم به خودمان و هم به طرف مقابلمان خيانت نكنيم . مبادا در رفتارها و گفتارها آن پالس عاطفي قوي بيايد و جايگزين يك رابطه انساني شود.

220- شوهر خيلي خوبي دارم اما نمي تواند نگاه خود را كنترل كند و هر زن زيبايي كه مي بيند به او عميقا خيره مي شود .چگونه او را راهنمايي كنم؟

در معيار ازدواج قرار شد زيبايي طرف مقابل يكي از آن اولويت هايي باشد كه تا در مراحل بعدي نگاه كنيم يعني اول به خاطر زيبايي سراغ فرد نرويم ،اما زيبايي هاي حقيقي آن زيبايي هاي عاطفي و معنوي است . حالا چرا همسر ايشان نمي تواند اين زيبايي را ببيند ؟ شايد در ارتباط عاطفي و محبت اين زن و شوهر آن جنبه هاي زيبايي به حداقل خودش رسيده يعني اين خانم تمايلات سالم و خوب همسر شما را شايد پاسخگو نيست .هميشه وقتي چه زن و چه مرد مي بيند همسرش اشتباه مي كند يك بار به خودش برگردد و خود انتقادي كنند ، ببيند چه غلط ديكته اي در گفتار يا نوع تعاملشان هست كه موجب شده يك جوري دوري عاطفي بينشان رخ دهد . اگر ديدند كه همه آن غلط ديكته ها را پاك كردند و همچنان همسرشان ادامه مي دهد پس معلوم مي شود يك اختلال هويتي در همسر وجود دارد

ص: 14336

. حالا بايد دنبال درمان همسرشان بروند ، خودشان مشاوره بگيرند براي اينكه بتوانند همسرشان را درمان كنند . اگر همسر ايشان جزء اين طيف باشد يعني اين خانم همه مهارت هاي زنانه خود را در مدار سلامت بكار مي برند و همچنان همسرشان تمايل به زن هاي ديگر دارند لازم است كه در نوع گفتگوها و رفتارها ببينند آيا اين عدم تمايل در زمينه هاي ديگر هم است يا نه ؟ يعني اين عدم سلامتي كه در رفتار و برخوردش هست آيا در خواسته هاي ديگرشان اين عدم سلامتي وجود دارد . آنجا ديگر بايد به فكر درمان جدي باشند يعني از يك نشانه عبور مي كنيم و مي رسيم به يك شناخت هويتي .اگر اين خانم به طور صريح به همسرشان بگويند كه من از اينكه به خانم هاي ديگر نگاه مي كنيد ناراحت مي شوم ، كار صحيحي نيست . اول اينكه همسرشان در حقيقت كيبورد شخصيتي اش دستش آمده ، هر موقع بخواهد به شوخي يا جدي همسرش را اذيت مي كند. دوم اينكه به طور ناخودآگاه طرف مقابل را به سمت لجبازي مي كشانيد و سوم اينكه با اين صراحت گفتار پرده حيا و احترامي كه بايد بين زن و شوهر حفظ شود از بين مي رود . پس اشتباه عمل نكنيد به طور غير مستقيم ايجاد جاذبه و محبت و نهايتا اگر به نتيجه نرسيديد حتما مشاوره خوب و اميني را پيدا كنيد و از او راهنمايي بگيريد.

221- من پسري را دوست دارم و او هم من را دوست دارد . مي خواهيم با هم ازدواج كنيم اما

ص: 14337

پدرش نمي گذارد چون او دانشگاه مي رود . آيا ازدواج مانع درس خواندن است؟

اگر بگويم نيست اشتباه كرديم و اگر بگويم هست باز هم اشتباه كرديم يعني چه؟ يعني مهم اين است كه آن طرف مقابل ما درس را كجاي زندگي قرار داده است ، بعضيها بچه درس خوان هستند كه فكر مي كنند تا وقتي درس مي خوانند نبايد هيچ نوع فعاليت اقتصادي يا اجتماعي جدي داشته باشند ، اينها اگر قطعا ازدواج كنند به همسرشان خيلي سخت خواهد گذشت . اما اگر كسي است كه به اين حد از بلوغ اجتماعي رسيده كه درس را به عنوان يكي از زمينه هاي رشد شخصيتي مي بيند ، در اين حالت چه بهتر كه درس با ازدواج همراه باشد . ما معمولا به دوستان دانشجو پيشنهاد مي كنيم سال دوم و سوم دانشجويي جزء بهترين سالهاست براي ازدواج . به خاطر اينكه سال اول شما هنوز در هياهوي درس و دانشگاه هستيد و هنوز خودتان و رشته را پيدا نكرده ايد . سال آخر هم درگير پايان نامه و آماده شدن براي دوره بعدي هستيد ،سال دوم و سوم يك مقدار به آرامش رسيده ايد .معمولا آمار ازدواج دانشجويي كه كمتر از دو درصد خوشبختانه شكست عاطفي و ازدواج در آن بوده بيشترين موفقيت در همين سال دوم و سوم بوده است.

222 - خانمي هستم كه شوهرم هميشه در زندگي با زورگويي رفتار مي كند . چكار كنم؟

اگر اين آقا در خانواده اي است كه زورگويي را از پدر و مادر به صورت ديكتاتورمآبي ياد گرفته است ، قطعا رفتار ايشان

ص: 14338

را خيلي سخت تر مي شود تغيير داد چون به صورت تربيتي ياد گرفته و از بچگي با زورگويي كارش را پيش برده است اما اگر نه ، پدر و مادر روحيه ديكتاتوري نداشته و اين فرد در خانواده معروف به ديكتاتور است ، من هميشه به دوستان مي گويم اگر آقايي داد زد ، فرياد زد ، تعجب نكنيد ، عصباني هم نشويد ، داد زدن يك مرد يك زير نويس آن اين است كه من نياز به توجه و محبت دارم ، همان طور كه گريه كردن يك خانم ترجمه دارد ، لطفا من را نوازش عاطفي كن ، كلامي ، رفتاري و گفتاري ، پس اين فرد زورگو شخصيت پنهان ضعيف يك كودك دروني دارد كه آن كودك درون به قول اريك فرن به عنوان يك روانشناس كودك آلوده است . دلش مي خواهد با زورگويي جلب توجه كند ،مي خواهد بگويد من كي هستم ، شما با محبت به او نشان دهيد كه كسي هست .

223- آيا در زندگي زناشويي ، عاشق كس ديگري بودن بدون فكر بد گناه است و اگر گناه است چه طور بايد فراموش كرد؟

وقتي ما ازدواج مي كنيم با خود و خدا عهد مي بنديم . در اديان توحيدي زرتشت ، يهود ، مسيحيت و كامل ترين آنها اسلام ، عقد قرار داد دو طرفه بين زن و مرد نيست .عقد يك قرار داد سه طرفه بين خدا ، زن و مرد است . خدا مستقيما پا مي گذارد وسط اين معامله و مي گويد كه من هستم كه شما دو نفر را به

ص: 14339

يكديگر پيوند مي زنم و در اين رابطه حواسمان باشد ما اول با يكي ديگر عهد بستيم . پس خط قرمزهايي كه او برايمان گذاشته بايد جدي بگيريم حتي روانشناسان و انديشمندان به شكل ديگر مي گويند كه قبل از ازدواج چشمانتان را باز كنيد تا درست انتخاب كنيد اما بعد از ازدواج چشمانتان را به ساير محبت ها كامل ببنديد تا بتوانيد مزه محبت همسرتان را بچشيد . وقتي شما چشم به محبت و توجه جنس مخالف خود نمي بنديد قطعا شما وارد آن حريمي شده ايد كه آسيب هاي زيادي به روابط عاطفي خواهد زد و به طور ناخودآگاه تخم نفاق و خيانت را در وجودتان كاشته ايد و متاسفانه دنياي امروز ، دنياي عشق بي مرزي را توصيه مي كند كه هر زني مي تواند عاشق هر مردي شود و هر مردي مي تواند عاشق هر زني شود حتي اگر متاهل باشد و اين يعني يك فاجعه بزرگ يعني فروپاشي خانواده ، يعني بچه ها ياد بگيرند كه خيانت كردن به يكديگر جزء قانون هاي زندگي است و اين چيزي است كه قطعا تلخي و زشتي آن را اين خانم و يا آقايي كه دل به كسي غير از همسرش بسته دير يا زود خواهد ديد . خيانت جزء آن چيزهايي است كه در همين دنيا نتيجه اش عايد فرد مي شود ، رسوايي ، تنهايي و سرشكستگي و اين محدوديت هم براي خانم ها است و هم براي آقايان اما يك تفاوت كوتاه دارد . لازم نيست مردي براي خودش مجاز بداند اول ما بايد با خدا حساب و كتابمان را

ص: 14340

يكي كنيم . اجازه بدهيد وارد اين تله انفجاري نشويم ، ازدواج مجدد و ازدواج موقت دو تا ازحريم هاي الهي است كه خداوند با شرايط ويژه به مرد اجازه داده است اما نه اينكه هر مردي هر زني را كه دلش خواست . يك مرد متاهل نمي تواند به يك زن متاهل دل ببندد ، اگر يك خلا در زندگي شخصي او باشد ، بايد اول آن خلاء را بر طرف كند ، بعضي ها امروز ازدواج مجدد و موقت را مثل ماجراي ملانصرالدين اجرا مي كنند . مي گويند : يك شب ملا را ديدند كه زير نور ماه در كوچه دنبال چيزي مي گردد ، مي پرسند ملا چه چيزي گم كرده است ؟ گفت دنبال انگشترم مي گردم .گفتند كه كجا گم كرده اي ؟ گفت : در خانه . گفتند كه پس چرا در كوچه دنبال آن مي گردي ؟ گفت: چون خانه تاريك است و كوچه روشن است. بعضي از مردها خانه تاريك كن و بيرون روشن كن هستند يعني در خانه خودش روابط سالمي كه مي تواند با همسرش داشته باشد را از او دريغ مي كند و مي گويد : من در زندگي خلاء عاطفي دارم و مي توانم ازدواج موقت يا مجدد كنم . اين يك هشدار بزرگ به همه خانم ها است . اگر روابط عاطفي خوب و سالمي را در زندگي خود نداشته باشيد گريزگاه هوس پيش مي آيد و بعد احيانا اگر فردي خوب دين را نفهميده باشد دنبال عنوان هاي ديني هم نيز برايش مي گردد . قطعا ازدواج مجدد و موقت

ص: 14341

جزء تب اورژانس عاطفي است و شرايط خود را دارد . كاش يك روز جامعه ما به اين بلوغ مي رسيد كه زن ها و مردها بدون حب و بغض به خودشان اجازه مي دادند حرف خدا را درست بشنوند . قطعا راه بيرون رفتن از بسياري مشكلات جامعه ما ازدواج مجدد و موقت است اما نه هر مردي و نه هر زني . اينجا لازم است كه يك چكاب معنوي و عاطفي از خودمان انجام دهيم.

224- حدود دو سال است پسري را دوست دارم و عاشق او هستم . تمام خواستگارانم را رد كرده ام ولي ايشان هر بار بهانه اي مي آورد . چه كار كنم ؟

بايد از اين دوستمان بپرسيم مشكل شما با خوستگاران چيست ؟ علل رد كردن آنها را دسته بندي كنيم ،1-اينكه فردي ، فرد ديگري را دوست دارد اما پدر و مادرش مانع مي شوند ، اگر واقعا شما هنوز ازدواج نكرديد فردي را دوست داريد ، مهم نيست بيننده ما دختر است يا پسر و مهم نيست چه كسي مخالف اين ازدواج است ، دلتان را با خودتان يكي كنيد ، با خودمان يك دل باشيم چند تا دل نداشته باشيم ، واقعا طرف مقابل ما شرايط اينكه پدر يا مادر خوبي براي فرزندانمان باشد را دارد؟ يا صرفا دل بستيم به همين اندازه اي كه من او را دوست دارم و او هم من را دوست دارد ، تهمت زدن چيز بدي است و بدتر از آن اين است كه آدم به خودش تهمت بزند ، خيلي ها به خودشان تهمت عاشقي مي زنند

ص: 14342

، تهمت بدي است و امتحانات سختي هم پشت سرش دارد.

225- چه تستي وجود دارد كه مطمئن شوم واقعا اين پسر را دوست دارم؟

اينكه ببينيم اگر خداي نكرده اين زيبايي هاي ظاهر را در تصادف يا آتش سوزي دچار سيب شود ، آيا همچنان حاضرم در كنا او باشم؟ اگر بدانم ايشان قبل از من فرد ديگري را دوست داشته ، ببينيد امتحانات مختلف از دلم مي گيرم ، انشاء الله هيچ كدام از اين شرايط پيش نيايد ولي براي تست گرفتن قطعا بايد بزنگاههاي قلبم را چك كنم و اِلا تا وقتي كه دو نفر قربان صدقه يكديگر مي روند هيچ مشكلي وجود ندارد. اگر نتيجه تست مثبت بود ، قدم دوم را برمي داريم .پس 1- يك خود آزمايي مي كنيم كه واقعا اين فرد شريك مناسبي براي زندگي ما هست يا نه؟ 2- آيا حاضر هستيم در شرايط سخت در كنار او باقي بمانيم ؟ 3-حالا اينجا وظيفه من است كه احساس قلبي خود را به آداب و رسوم عقلاني شرعي و منطقي ترجمه كنم . بايد فردي را كه در فاميل و دوستان قدرت نفوذ و قدرت بيان دارد را پيدا كنم و اين فرد بايد خدا ترس باشد ، من روي اين صفت تاكيد دارم ، چون اگر تقوا نداشته باشد خداي نكرده آسيب هاي جدي تري وارد مي كند اگر پدر يا مادر مخالف است و براي صحبت كردن بيايند ، به طور غير مستقيم امكان دارد بگوييد چرا ما مهارت قاطعيت داريم ، مهارت تصميم گيري داريم اگر خود اين فرد برود و بگويد بسم الله

ص: 14343

، من اين فرد را مي خواهم يا اين فرد را مي گيرم يا هيچ كس ديگر ، باعث مي شود حرمت ها شكسته شود . پدر و مادر شما خيلي وقت ها امكان دارد بعضي حرف ها را به شما نتوانند بزنند و اين بد است ولي وجود دارد. شما شايد آن مطلبي كه كنار قلبتان وجود دارد به خاطر اينكه احساستان درگير شده است حتي نتوانيد آن را به زبان و كلمات ترجمه كنيد ،به بستگان بگوييد و بگذاريد فردي كه به شما نزديك است مثل خاله ، دايي ، عمو ، يك دوست عاقل ، يك معلم خوب از او كمك بگيريد و او مترجم قلب شما براي نزديكان شود و يك واسطه شود و اين واسطه حريمي بين شما و اطرافيان ايجاد كند . اين قلب را در تپش قرار ندهيد كه فكر مي كنيد فردي را دوست داريد و به خاطر او بايد صبر كنيد ،سه سال ، چهار سال ،دين و دنيايتان ،دنياي احساساتان ، همه چيز ، مانع مي شود و جلوي آن گرفته مي شود يك باره مي بينيد آن پسري كه خيلي هم به او علاقه داشتيد كارت ازدواجش دستتان مي آيد و مي گويد : من تصميمم را گرفتم و آن وقت شما فكر مي كنيد بايد با زندگيتان چكار كنيد ، خيلي سخت است دوباره بتوانيد خودتان را بسازيد.

226 - دختري را دوست دارم و خانواده ام خبر دارد ولي آنها شخص ديگري را براي من در نظر گرفته اند . او دختر خوبي است و عاشق او هستم . راهنمايي بفرماييد .

ص: 14344

ن معتقدم كه اين آقا پسر آن چيزي كه در دلش بوده را كامل نگفته يا نتوانسته يا نخواسته بگويد . چون مادرها معمولا اين خصيصه ي غريزي را دارند و نسبت به فرزندان خيلي حساسند . اگر اين دختر خانمي كه مادر انتخاب كرده يك فرد ويژه با ويژگي هاي ممتاز است ، او را هم ببينند و بررسي كنند بعد از ديدن اين دو نفر به مادر بگويند به دلايلي به فرد اول تمايل دارم ، اگر نتوانستند مادر را قانع كنند كه من معتقدم مي توانند ، ايشان به طور جدي قانع كردن را شروع نكرده اند چون پرسيده اند كه خودم نمي دانم چكار كنم ؟ يعني ايشان ترجيح مي دهند بي هيچ حرف و حديثي دل مادر را بدست آورند ،خيلي خوب است ، فوق العاده ارزشمند است اما اگر عاشق دختر ديگري است و او نيز شرايط مثبتي را دارد او را مطلع كنند و بخواهيد كه مادرشان هم ايشان را ارزيابي كنند و احياناً اگر نقاط ضعف و قوتي وجود دارد ، ايشان به عنوان مشاور به شما كمك كنند ، بعداً در دو كفه ترازو بگذاريد و افق آينده زندگيتان را ببينيد و فكر كنيد ده سال آينده با هر كدام از اين دختر خانم ها ازدواج كنيد ، كجاي زندگي خواهيد بود ؟ آن وقت راحت تر تصميم مي گيريد .

227 - خواستگاري دارم كه از لحاظ اعتقادي با ما هماهنگ نيستند . آنها بي حجاب هستند و ما با حجاب هستيم . تكليف چيست ؟

يكي از آن شرايط ازدواج ، همسان همسري، كفويِِِّت

ص: 14345

و هم شأني است . هم شأني در اعتقاد ، در ايمان و اخلاق . اگر باورها و رفتارهاي ديني در حد متعارفي كه دين از ما مي خواهد در خانواده طرف مقابل وجود ندارد ، يقين بدانيد شما بعد از دو سال چالش هاي سنگيني را خواهيد داشت يعني مدام در كشمكش هاي فكري و رفتاري هستيد ، مدام رفتارها به صورت هاي مختلفي تعبير مي شود و بدترين حادثه وقتي اتفاق مي افتد كه بچه ها به دنيا مي آيند و مي خواهند تربيت شوند ، حالا تحت دو تربيت متضاد قرار مي گيرند و مهمترين آسيب را خواهند ديد . حجاب يكي از رفتارهاي كوچك ديني نيست ، يك ضرورت ديني است كه اگر آن را انكار كنيم به گونه اي كه موجب انكار نبوت و توحيد شود از دين خارج است . پس حجاب را جدي بگيريم البته حجاب قرآني كه حداقل دارد . حداكثر همه اين است كه اصل حجاب را به عنوان يك دستور خوشبختي الهي در زندگيمان جدي بگيريم ، اگر آنها با حجاب كنار نمي آيند ، بدانيد كه بعدا مشكلات عجيب و غريبي را خواهيد داشت . اگر اين دختر خانم يك آدم خود ساخته باشد ، مثلا رشته تحصيلي كه مي خواسته انتخاب كند اگر افراد خانواده مخالف بودند و رشته خوبي بود و ايشان توانسته مقاومت كند يعني آدم مستقلي است ،اگر كه موقعيت فكري ايشان طوري باشد كه مي تواند مستقل از خانواده فكر كند ، اين فرد رشد يافته است .هيچ ايرادي ندارد ، اگر من ببينم كه حتي در انتخاب رنگ

ص: 14346

لباسش ، جوراب ، كفش ، ضرورتا همه بايد نظر بدهند و طبق نظر خانواده عمل كند و به قولي دهان بين است ، نه ، قطعا اين فرد فقط فكر مي كند كه با محبت و با قول اوليه قبل از ازدواج مي تواند ازدواج كند و قطعا بعد از آن سختي هايي خواهد داشت .

228 - من با آقا پسري قرار ازدواج گذاشته بودم و سوگند خورديم ، اما به هم نرسيديم الان 2سال است كه با فرد ديگري با اجبار پدرم ازدواج كرده ام اما راضي نيستم ، من از اينكه قسم قرآن خورده ام شرمنده قرآن هستم و آن طوري كه مي خواستم نشد و بسيار افسرده هستم . راهنمايي بفرماييد .

سوگندي كه آدم مي خورد و مي شكند قطعا بايد كفاره آن را بدهد . براي بيرون رفتن از اين وجدان درد ديني خداوند راه حل گذاشته است ، البته آنجايي كه مي توانيم اصلا دليلي ندارد ما قسم بخوريم و قسم خوردن به طور كلي مكروه است . اگر كه هم قسم شدند ، قطعا چيزي است كه به دين ما مي آورد ، جزو قسم هاي كفاره دار نيست .قسم هاي ويژه اي براي كفاره داريم ولي اين به عنوان يك رفتار است كه هم عهد شدن دو نفر با يكديگر است . هر دو نفر گفته اند كه ما با هم خواهيم ماند ، معلوم نيست اگر به هم مي رسيدند خوشبخت مي شدند . راه اول ، رابطه اش را با خدا و قرآن بيشتر كند ، همان قرآني كه به آن قسم خورده

ص: 14347

ايد يبشتر در آن تدبر كنيد و بخوانيد ، قطعا قرآن دروازه هاي نور را به سمت قلبتان باز مي كند . دوم ، ارتباط خود را با همسرتان بيشتر كنيد ، وقتي خطبه عقد خوانده مي شود خداوند دو هديه به عروس و داماد مي دهد كه به درجه ايمان هم بستگي ندارد ، يكي مودت و يكي رحمت است ، محبتي كه بايد اظهار شود ، روحيه بخششي كه بايد در كنار خطاهاي يكديگر رخ دهد ، اين دو را در زندگي تان فعال كنيد تا بتوانيد خوشبختي را بچشيد . من كتابي را كه مربوط به اين بحث است معرفي مي كنم ، يك كتاب چهار جلدي است كه انتشارات آستان قدس رضوي متتشر كرده است (دو كوچه قبل از بله ) براي دوستاني كه مي خواهند ازدواج كنند ، شرايط قبل از ازدواج و مهارت هايي براي خواستگاري و اين كه چه فردي را مناسب ببينيم . كتاب بعدي مربوط به بعد از ازدواج است (مهارت هاي ارتباطي همسران ) كه نوع ارتباط سالم و پوياي بين دو همسر را بيان مي كند ، تحكيم پيوند زناشويي كه كمك مي كند يك زندگي موفق ، روز به روز بتواند اصالت و عمق بيشتري پيدا كند . كتاب بعدي (مديريت تعارض همسران ) اين كتاب مي گويد هيچ اشكالي ندارد كه شما صد در صد با نظر همسرت موافق نباشي اما بايد ياد بگيريد كه مهارت قهر و آشتي داشته باشيد و مهارت اينكه بتوانيد مشكلات بين خودتان را حل كنيد .

سه كتاب در مورد بحث رزق و روزي خدمت عزيزان

ص: 14348

معرفي مي كنم و با مراجعه به آنها ، بحث هايي كه ما خلاصه آن را خدمتشان مي گوييم مفيد خواهد بود .نوشته اعجاز كلام كوتاه در يكصد نسخه طلايي ، روش هاي موفقيت در كسب و كار . اين كتاب جزو مهارت هاي زندگي بر اساس نگرش اسلامي است ، در اين كتب آمده ، بر حسب آيات و روايات عبارت هاي دقيقي را دارد و به ما مدل مديريت رزق و روزي را ياد مي دهد و كمك مي كند چطوري زندگيمان را خوب اداره كنيم ، از اين كتاب ماجرايي را نقل مي كنم . ماجراي فردي است كه در زمان پيامبر (ص) جزء كساني بوده كه وقتي بانگ اذان بلند مي شود فوري خود را به نماز ،آن هم نماز پشت سر پيامبر مي رساند ، يك توفيق بزرگ نماز اول وقت و نماز جماعت است ، اين فرد در يك فقر و سختي است و سراغ پيامبر (ص) مي رود و مي گويد : من مي خواهم مقداري گشايش در رزق داشته باشم ، حضرت مي فرمايد : ثروت و مال به نفع تو نيست ، هر چند وقت يكبار آن را مطرح مي كرد و نهايتا پيامبر (ص) به او دو درهم هديه مي دهد و براي او دعا مي كند . اين فرد براي خودش كنار مسجد مغازه اي مي خرد و كم كم روزيش زياد مي شود . اين قدر كه موقع نماز او مشغول كسب و كار است . يكي از مهارت هاي معنوي اين است كه هر چيزي كه از خدا خواستيم ، قبل از

ص: 14349

آن قابليتش را بخواهيم و الا خدا آن را به ما مي دهد و بعد جزء رفوزه يا تجديدي ها در مي آييم . اين ثروت باعث شد فرد توفيق نماز اول وقت را از دست بدهد و يواش يواش يك وعده نماز را به مسجد مي رفت و تعداد گوسفنداني كه خريده بود آنقدر زياد شد كه از مدينه خارج شد و ديگر نتوانست براي نماز بيايد . يك روز مامورين پيامبر(ص) براي گرفتن زكات به سراغ او رفتند و او گفت : اين باج است و من زكات نمي دهم . در همين حال آيه اي نازل شد : كساني كه از فضل ما مي خواستند و ما به آنها عطا كرديم اما آنها اعراض كردند و به سمت خدا نيامدند ، وقتي اين آيه را شنيد به قدري ناراحت شد كه به پيامبر(ص) گفت ،من حاضرم همه ثروتم را بدهم ولي اين آيه در حق من نازل نشده باشد . پيامبر(ص) گفتند : نمي خواهد مالت را بدهي فقط همان دو درهمي كه داده بودم را برگردان . دو درهم را برگرداند و بركت از مالش به آن شكلي كه ايمانش را از بين برده بود رفت و دوباره به فقر برگشت . در روايت داريم : ايمان بعضي از بنده ها حفظ نمي شود مگر با فقر، البته ثروت فرصت خوبي است براي اينكه ما بتوانيم معامله اي با خدا انجام دهيم و جلب محبت و رحمت الهي را بكنيم . اين داستان را از كتاب گشايش روزي ، انتشارات نورالزهرا نقل كردم ، اين كتاب خوبي است كه عوامل رزق

ص: 14350

و روزي و بركت در زندگي را از اعمالي كه ما بايد در زندگيمان انجام دهيم مشخص مي كند ، كتاب آخر ، درمان فقر از آقاي روح الامين كلباسي مي باشد كه تمام واجبات و مستحبات و مكروهات و محرمات و آدابي كه مرتبط با اين مي شود كه ما چكار كنيم فقر معنوي فقر اخلاقي و فقر مادي در زندگيمان نيايد وجود دارد .

88-11-21

سوال- در بحث رزق و روزي و اينكه از راه حلال باشد ما نتيجه آن را مي بينيم، من كسي را مي شناسم كه از اول كار خود تا كنون كه بيست سال است سابقه كاري دارد فقط رشوه مي گيرد تا به حال هم مشكلي نداشته است ايشان اول وقت نماز مي خوانند ، به ديگران كمك مي كنند و پدر و مادر اين آقا با اينكه مي دانند چه كاري مي كند هميشه براي او دعا مي كنند آيا به نظر شما چون اين كارها را مي كند و به پدر و مادر احترام مي گذارد و آنها دعا مي كنند خدا به او كمك مي كند؟

پاسخ - در حقيقت وارد اين بحث مي شويم كه چه عواملي ، عوامل فقر است و چه عواملي باعث مي شود كه روزي ما بركت پيدا بكند و تغييرات آن در زندگي ما باقي بماند . امروز مهارتهاي ارتباطي و كليدهاي معنوي در ارتباط با ديگران وجود دارد . يعني نوع ارتباط ما با ديگران را خداوند مهندسي كرده است و اگر طبق آن پيش برويد قطعا روزي شما به نحو ويژه تضمين شده است . يكي از اين

ص: 14351

كليدهاي اصلي يا در واقع شاه كليد و كليدي كه فقط يك قفل را باز نمي كند احسان به والدين است . بعضي از كليدها مؤمن و كافر ندارد و احسان به والدين از جمله آن موارد است . انسان نيكوكار يا احسان گناه كار مثل اين موردي كه دوست ما فرمودند و متأسفانه آلوده به رزق حرام است و همانطور كه گفته اند بيست سال است كه رشوه مي گيرد، پس قطعا پوست و گوشت و استخوان فرزندان و افراد خانواده او با گناه آلوده شده است . راه ايشان به سمت خير خيلي سخت است اما چون به پدر و مادر نيكي مي كنند قطعا زندگي ايشان گارانتي دنيايي دارد ولي گارانتي آخرتي ندارد . دعاي پدر و مادر در حق ايشان نشانه رضايت است يعني پدر و مادر احساس مي كنند كه فرزندان هواي ايشان را دارد . آن چيزي كه خداوند بعد از توحيد به ما ياد آوري كرده است وبالوالدين احسانا است . احسان به والدين در زندگي انسان معجزه مي كند . در روايت داريم كه كسي نزد امام صادق (ع) مي آيد و مي گويد افرادي هستند كه اصلاً اهل تقوا نيستند اما زندگي ايشان خيلي خوب است با هم در خانواده و فاميل خيلي رفت و آمد دارند و خيلي محبت مي كنند ، چرا با اينكه اينها اينقدر اهل گناه هستند ولي زندگي ايشان خوب است ؟ حضرت مي گويند كه اگر اينها اهل ايمان بودند قطعاً بهره اخروي آن را نيز مي بردند . ولي در دنيا بخاطر همين خير و بركتي كه به يكديگر

ص: 14352

مي رسانند خداوند روزي آنها را زياد كرده است. اما اين روزي فراوان موجب نمي شود كه اينها راه خير را پيدا بكنند ، مگر اينكه واقعاً رابطه خود را با خدا اصلاح كنند . پس مهارت اول احسان به والدين است ، احسان به والدين براي انسان مومن يا كافر ، انسان اهل تقوا يا انسان گنه كار وجود دارد، هركس كه هواي پدر و مادر خود را داشته باشد در اينكه به آنها محبت بكند و نگذارد آب در دل آنها تكان بخورد . من هميشه به دوستان مي گويم كه يادتان باشد اطاعت از پدر و مادر را خدا از ما نخواسته است اما احسان را خواسته است. احسان بالاتر از اطاعت است يعني اگر مي بينيد حرف پدر و مادر شما خلاف حرف خداوند است ، اصلاً لازم نيست كه از آنها تبعيت بكنيد ولي حق نداريد كه صداي خود را روي آنها بلند كنيد ،حق نداريد نگاه غضب آلود به آنها بكنيد ، حق نداريد به آنها اف بگوييد . به آنها محبت كنيد اين محبت درب همه ي خيرها را به روي شما باز مي كند ، كاش درب خير اخروي را نيز براي شما باز كند . من همين جا كه اشاره كردم بعضي از مهارتهايي را كه خداوند در قوانين معنوي خود به ما ياد داده است اعم از مؤمن و كافر است ، اجازه بدهيد يك مثال دقيق هم بزنم : اگر شما به يك كودك پيش دبستاني يك قطعه اسكناس پنج هزار توماني بدهيد و بگوييد كه اين اسكناس را روي يك كاغذ كادو بگذار

ص: 14353

و به اندازه اين اسكناس برش بزن اين كار را مي كنم اما حالا در حقيقت اين كودك يك شبه اسكناس دارد كه از نظر قد و قواره شبيه آن اسكناس است و يك عدد هم اسكناس پنج هزار توماني دارد ، قيمت آن كاغذ كادوي كوچكي كه به اندازه آن اسكناس بريده شده به نظر شما چقدر است ؟ خيلي كمتر از آن اسكناس است چون اگر مثلاً شما يك كاغذ كادو را دويست يا پانصد تومان خريده باشيد ارزش يك قطعه آن خيلي كمتر از اسكناس است هردو يك كاغذ رنگي هستند با ارزش هاي گوناگون . احسان به والدين رنگ و عطر و بوي زندگي ما است اما احسان به والدين يك انسان مومن و يك انساني كه اهل گناه است و احيانا رابطه خود را با خدا خيلي جدي و معنا دار نكرده است فرق مي كند. نماز مي خواند اما رشوه مي گيرد يعني گروهي از دستورهاي خدا را قبول دارد ولي بعضي از دستورهاي خدا را خودش براي خود قانون گذاري كرده است در اين صورت ايمان اين فرد خيلي خطرناك است . در مورد اين آدم بايد گفت كه رفتار او مانند همان قطعه كاغذ كادو است ، قطعاً در زندگي او زيبايي مي آورد ، روزي فراوان هم مي آورد اما فرق آن با اسكناس چيست ؟ اسكناس پشتوانه اي دارد به اسم بانك مركزي و نشانه آن همان يك عدد نخي است كه در آن وجود دارد . احسان به والدين براي انسان مؤمن پشتوانه ايمان به خدا را دارد ، يعني من قبول دارم و

ص: 14354

خدايا هرچه كه تو بگويي دربست مخلص تو هستم و هرچه كه تو بگويي عمل مي كنم ، به همين خاطر در دنيا و آخرت از بركات آن استفاده مي كند. ولي آدمي كه اهل تقوا نباشد بركات آن فقط مربوط به دنياي اواست. اين مهم ترين تفاوتي است كه بايد در بحث رزق و روزي حواس ما به آن جمع باشد و اشتباه نكنيم اگر كسي روزي او زياد بود يا اگر توانست از روزي خود در كارهاي مختلف استفاده بكند فكر كنيم كه بايد لزوماً مانند او بشويم . اجازه بدهيد اينجا از همان كتابي كه جلسه قبل خدمت دوستان معرفي كرديم « كتاب گشايش روزي » صفحه هفتادو هفت بحث احسان به والدين را بخوانم كه آن را از زبان اهل بيت (ع) كاملا بيان مي كند ، از پيامبر اكرم حضرت ختمي مرتبت محمد مصطفي (ص) نقل است كه هر كسي دوست دارد عمر او طولاني باشد و روزي اش فراوان باشد به پدر و مادر خود احسان بكند اين دوتا گارانتي نامه الهي دارد . در قانون معنوي و قانون هاي متافيزيكي مانند قوانين فيزيكي مواردي وجود دارند كه ما بدانيم يا ندانيم در زندگي اثر دارند . قبل از اينكه قانون جاذبه را نيوتون كشف بكند قانون جاذبه وجود داشت و تفاوت آن اين بود كه بعد از كشف آن مردم ياد گرفتند كه از قانون جاذبه در زندگي خود استفاده بكنند . قوانين معنوي را كه وحي و اهل بيت به ما مي گويند براي آن است كه ما بتوانيم زندگي خود را مهندسي بكنيم و به آن

ص: 14355

صورتي كه خداوند مي خواهد خوشبختي ما بدون سختي و بدبختي باشد . حضرت مي فرمايند كسي كه اين كار را بكند تا پايان عمر او فقر و بدبختي به سراغ او نمي آيد . منبع اين روايت بهار الانوار و كتاب شريفي است كه علامه مجلسي رحمت اله عليه نوشته است . حتي داريم كه اگر كسي احسان به والدين بكند هفتاد نوع مرگ از او دور مي شود. يعني آنقدر آثار عجيب و غريبي دارد ، انساني كه اهل محبت به والدين است نورانيت وانرژي هاي مثبتي دور او توليد مي شود كه حتي اگر غرق در گناه هم باشد، اميد است روزي راه خود را پيدا بكند .

اگر زنده بوديم و توفيق بود بحث مهارتهاي غيبت نشنيدن و غيبت نكردن و همچنين بحث مهارتهاي معنوي تعامل با فرزند و مهارتهاي معنوي تعامل با پدر و مادر و اقوام را مورد بررسي قرار مي دهيم.

سوال – تا به حال از راه حرام پول در نياورده ام و هميشه از راه حلال روزي بدست آورده ام اما هرچه سعي مي كنم روزي من افزايش پيدا كند كم مي شود هر روز هم دعاي وسعت روزي مي خوانم نزد دعانويس هم رفته ام گفته روزي شما را طلسم كرده اند لطفاً دعاي باطل كردن طلسم و افزايش رزق و روزي را بگوييد ؟

پاسخ - اينكه دعاي وسعت رزق را مي خوانند خيلي خوب است ، ولي اينكه نزد دعا نويس رفته اند خيلي وحشتناك است . «دعاي وسعت رزق دعا هاي مختلفي است كه از اهل بيت به ما رسيده است و

ص: 14356

چند تا از آنها را ما امروز عرض مي كنيم» . دعا در حقيقت رابطه من با ملكوت است و وصل شدن من به آب كر ملكوت است تا حوادث زود گذر زندگي، من را دچار ورشكستگي و شكست هاي عميق نكند . اما اينكه پيش دعانويس رفته اند قطعاً يكي از آن اشتباهاتي است كه رخ داده و زمينه منفي ايجاد كرده است ، اين را به دوستان جلسات قبل هم عرض كرديم رفتن نزد افرادي كه دعانويس هستند يا جادو باطل مي كنند غير از اينكه گرفتگي زندگي شما را بيشتر بكند چيز ديگري نخواهد بود ، يك گره را باز مي كنند ده تا گره ايجاد مي كنند.

سوال – دعايي كه مختص رزق و روزي است بايد نزد چه كساني يافت و پيش چه مرجعي بايد رفت؟

پاسخ - نزد اهل بيت ، بگذاريد بحثي را كه من براي جلسه بعدي پيش بيني كرده بودم اينجا عرض كنم. ازجانب اهل بيت كه كل ملك و ملكوت را مي بينند به ما يك راهكار خيلي ساده نشان داده مي شود مي گويند گناه نكن ، گناه نكردن مي تواند رزق و روزي تو را زياد كند . يعني هر موقع من ديدم در زندگي از جهت مالي دچار مشكل شده ام حتماً گناهي انجام داده ام .طبق روايات، گناه يكي از آن چالش هاي سلبي است در زندگي به اين علت كه من خود را با نظم عالم هستي هماهنگ نكرده ام ، كوك ملكوتي من به هم ريخته است . به خاطر همين هم ضرب آهنگ زندگي من درست نخواهد

ص: 14357

بود . هر موقع ديدم دچار مشكل هستم دور و بر خود را نگاه كنم و ببينم چه اشتباهي كرده ام و چه غلط ديكته اي نوشته ام كه خدا نمي پسندد ، آن را اصلاح كنم ، يعني استغفار عملي كردن . حتي نيت گناه مي تواند روزي انسان را از بين ببرد ، بعضي از افراد فكر مي كنند چون هنوز گناهي مرتكب نشده اند لابد تأثيري ندارد. ما مي دانيم كه بالاترين انرژي ، انرژي فكر و اراده است و مي تواند ايجاد ظلمت يا نورانيت براي انسان بكند . بالاترين عمل مؤمن نيت او است ، نيت مؤمن بلندترين طول موج و فركانس را در عالم هستي ايجاد مي كند به همين خاطر نيز امام سجاد (ع) در دعاي شريف مكارم الاخلاق از خداوند مي خواهد : خدايا خيلي نيت من را زياد كن ، يعني همه كارهاي من ليبل رضاي خداوند بخورد ، ما نمي توانيم گناه كنيم براي رضاي خداوند يعني آنجا ديگر ترمز دستي خود را محكم مي كشيم چرا كه گناه ديگر براي رضاي خداوند نمي تواند باشد ، و اين حالت شرمندگي و خجالت كشيدن اتفاقا يكي از راههايي است كه باعث مي شود ما برگرديم . به همين دليل هم به ما مي گويند اگر كسي با خنده و خوشحالي گناه كند با غم و اندوه وارد دوزخ خواهد شد. يعني من نبايد به گناه خود مباهات كنم اگر خداي نا كرده يك دفعه خودم را وسط يك آلودگي ديدم بلافاصله شرمنده بشوم و از خود و خدا حيا كنم و برگردم . تنها عقب

ص: 14358

رفتني كه خيلي زيبا است اين است كه در گناه خود را عقب بكشم و داخل مرداب نروم . اهل بيت به ما مي آموزند و مي گويند دو وقت است در هر بيست و چهار ساعت كه جزو وقتهاي طلايي رزق است يكي وقت بين الطلوعين يعني از اذان صبح تا زماني كه خورشيد اولين طلوعش به كره خاكي مي رسد كه در قوانين فيزيكي داريم حدود سه يا چهار دقيقه طول مي كشد از زماني كه خورشيد طلوع مي كند تا نور آن به زمين برسد يعني فاصله صبح صادق و طلوع آفتاب . بين دو طلوع ، طلوع خورشيد و طلوع فجر اين وقت يكي از زمانهاي طلايي است . اگر دوستان همين كتاب شريف مفاتيح كه يكي از دعاهاي ارزشمند است را نگاه كنند داريم كه تعقيبات نماز صبح همگي در زياد شدن رزق و روزي مؤثر است يعني تعقيبات ويژه اي داريم كه مربوط به رزق وروزي است . چون بعد از نماز ما يك دعاي مستجاب داريم و تا زماني كه شما از سر سجاده بلند نشده ايد هنوز در همان محور نورانيت ملكوتي قرار داريد . يكي ديگر از همان زمانهاي طلايي و ويژه براي زياد شدن رزق و روزي بعد از نماز عصر است. اين دو زمان متاسفانه زمانهايي است كه ما عجله داريم يا استراحت كنيم يا به دنبال كارهاي خود برويم . داريم كه يك فرصتي به خود بدهيد، هفت يا هشت دقيقه به اندازه اي كه منتظر اتوبوس يا مترو مي شويد ، منتظر شويد تا ملائكه بيايند و دعاي شما را به آسمان

ص: 14359

ببرند . آن گناهي را هم كه به عنوان موانع ، خدمت شما عرض كردم در حقيقت جزو آن مواردي است كه بايد خيلي جدي و مداوم همه ما نگاه كنيم . گاهي اوقات بعضي از گناهها را ما گناه نمي دانيم كه موجب مي شود در زندگي ما رشد پيدا بكند .

سوال - من مغازه اي دارم به مدت دو سال است كه حتي كرايه خود را بدست نياورده ام احساس مي كنم كه بي رزق و روزي مانده ام چه كنم ؟

پاسخ - يكي از چيزهايي كه خيلي به ما درخصوص رزق و روزي تأكيد شده تلاوت قرآن در خانه و محل كار است . البته نه اينكه من پشت ميز نشسته ام كار مراجعه كننده را انجام ندهم و قرآن بخوانم اين يكي از فاجعه هايي است كه گاهي اوقات ممكن است با غلط و وارونه خواندن اسلام رخ بدهد. نه ، زماني كه مجال و فرصتي دارم به اندازه يك صفحه قرآن قرائت كنم . تأكيد شده است كه تلاوت نكردن قرآن موجب مي شود فقر وارد زندگي شود . در آن مغازه اي كه شما مي گوييد درآمد خود را بدست نمي آورد نگاه كنيد ببنيد اگر اين مغازه اجاره داده شده يا خود ايشان كار مي كند شايد مال حرام وارد آن شده است . ببينيد آيا سود گرفتن آن واقعاً براساس معيارهاي ديني است يا روزي حلال مي آورد . روزي حلال بركت ويژه خود را دارد و قطعا گره گشايي مي كند ، اگر من در اين مغازه دروغ مي گويم ، قسم دروغ مي

ص: 14360

خورم و يا نه اصلاً قسم مي خورم بدانيد روزي آن كم است و از آن چيزي كه مقدر شده بسيار كمتر است . اگر من در اين مغازه تلاوت قرآن نمي كنم ، من بارها شده هنگامي كه استانهاي مختلف مي روم معمولاً از فضاهاي سنتي ديدن مي كنم ، يكي از آن فضاهاي سنتي هم در متن بازارهاي سنتي است خيلي زيبا است كه مي بينم در مغازه ها گاهي اول وقت و گاهي نيز نزديك اذان ظهر يا اذان مغرب ، مغازه دارها مشغول قرآن خواندن هستند . اصلاً در بازار رسم بوده كسي كه مي آمد و كركره مغازه را بالا مي برد و مي نشست نگران اين نبود كه مشتري مي آمد يا نه چرا كه مي دانست اولين مشتري او خدا است اله اشتري .. اولين مشتري من خدا است و آخرين مشتري من نيز خدا است ، شروع مي كرد به تلاوت قرآن كه از اين طريق قلب او آرامش پيدا مي كرد قلب خود را با ملكوت هماهنگ مي كرد و از گناه فاصله مي گرفت. آن نورانيتي كه در اين فضا و در قلب اين فرد ايجاد مي شد ، كاملاً آن فضاي معامله و تجارت او را نيز نوراني مي كرد . تلاوت قرآن و تدبر در قرآن يكي از راهكارهاي اصلي است ، قطعا سوره هاي زيادي است كه مي تواند به صورت ويژه روي روزي اثر بگذارد كه به تعدادي از آنها اشاره مي كنيم. ازجمله داريم كه شما اگر مالي را داريد كه به فروش نمي رود يا مال التجاره و يا

ص: 14361

خانه اي است سوره قارعه را بخوانيد . قارعه كه سوره قيامت است و نه تجارت چرا به ما مي گويند كه اين سوره را بخوانيم ؟ اهل بيت اين را به ما آموخته اند كه يادمان باشد آن ضربه كوبنده اي كه مي خواهد همه چيز را از بين ببرد. دل خود را به سمت خدا ببر تا خدا همه ملكوت خود را به سمت تو بياورد يعني با مال دنيا فريب نخوريد و برويد دنبال اين كه با دنيا معامله كنيد بلكه با خدا معامله كنيد تا خدا به بهترين و بالا ترين قيمت از شما بخرد .

سوال - اگر كسي با خواندن قرآن مشكل داشته باشد و نوار قرآن را در مغازه خود بگذارد و استماع كند آيا همان تأثير را دارد ؟

پاسخ - قطعا آن تأثير را ندارد اما آب دريا را اگر نتوان كشيد هم به قدر تشنگي بايد چشيد

حتي در قديم هم افرادي بودند كه بيسواد بودند و سواد مكتبي هم نداشتند قرآن را باز مي كردندو نگاه مي كردند ، ديدن قرآن كه اعجاز لفظي دارد حتي مي تواند روي قلب مؤثر باشد . من كه سواد دارم و مي توانم قرآن را بخوانم و يا ترجمه آن را بخوانم جفاي به خود و قرآن كرده ام كه قرآن را بخوانم يا فقط بشنوم قطعاً وظيفه من اين است كه قرآن را بفهمم تا به آن عمل كنم .

سوال – شوهر من يك كارگر ساده است كه درآمد بسيار ناچيزي دارد كه خيلي وقتها خرج خوراك خود را نيز نمي توانيم تأمين كنيم با

ص: 14362

اينكه فرزند كوچكي دارم احساس مي كنم كه خداوند مرا كمك نمي كند و رزق و روزي فرزند من را نمي دهد . لطفاً راهنمايي كنيد؟

پاسخ - يك نكته اي دور از چشم اين عزيز مانده است ما دو نوع رزق داريم رزق مادي و رزق معنوي . فرزند شما يكي از آن هديه هاي بزرگ و با ارزش خداوند به شما است در حقيقت شما يك رزق معنوي داريد و اين بچه روزي را با خود آورده است اگر شما دچار سختي زندگي هستيد به دنبال اين باشيد كه در زندگي شما يا همسرشما چه اشكال فني وجود دارد . احياناً امكان دارد كه شما خوب همسايه داري نمي كنيد چون يكي از آن مهارتهايي كه مي تواند خيلي مؤثر باشد خوب همسايه داري كردن است . صفحه 116 همان كتابي كه خدمت دوستان معرفي كرديم روايات بسيار زيبايي را در ارتباط با همين موضوع مطرح مي كند ، از امام صادق (ع) آمده است كه خوب همسايه داري كردن روزي فرد را زياد مي كند ، خوب همسايه داري كردن يعني چه ؟ يعني اينكه اگر گرفتار است به او كمك كنيم ، اگر نياز مالي دارد بدون آنكه مجبور باشد آبروي خود را ببرد ما به او كمك كنيم به او قرض بدهيم . اگر در وسايل زندگي مشكل دارد از غذا و نوشيدني به او بدهيم . اينها زمينه هايي است كه باعث مي شود ما خوب همسايه داري كنيم اگر غم و اندوهي دارد به او كمك كنيم تا تسلي پيدا كند . اگر شادي دارد در شادي او

ص: 14363

شريك بشويم ، اينها مسائلي است كه قطعاً در رزق و روزي فرد مؤثر است . از جمله يكي از چيزهايي كه خيلي مي تواند به فرد كمك كند عدم اظهار فقر به ديگران است اين يكي از همان مهارتهاي ويژه است . از قديم به ما ياد داده اند كه حتي اگر گرسنه بوديد تا زماني كه جان تو به خطر نيفتاده است به ديگران نگو . اين در زندگي مدرن امروز شايد حرف عجيبي باشد خوب وقتي من گرسنه هستم اعلام مي كنم .احياناً شايد تكدي گري از همين جا شروع شده باشد كه در فرهنگ ديني ما گدايي و گدايي پروري نيست . يعني به مؤمن ياد مي دهد كه حتي اگر گرسنه هستي نگو ، از آن طرف مي گويد ببينيد اگر كسي نيازي دارد حتي اگر به زبان نياورده به او كمك كنيد اين يعني روحيه عزت و استغنا. ما زماني كه به ديگران مي گويم ما مشكل داريم و هشت ما گروي نه ما است ،اگر كسي اظهار فقر بكند خداوند دوباره دري از فقر را به روي او باز خواهد كرد ، يعني من عزت خود را فروخته ام و ارتباط حقيقي خود با خدا را خدشه دار كرده ام و فكر مي كنم مردم كاره اي هستند كه مي توانند من را كمك كنند نه اينگونه نيست . حتي كساني كه زمان پيامبر و اهل بيت سراغ ايشان مي آمدند، در صدر اسلام زن و شوهري بودند كه در زندگي مشكل داشتند زن به شوهر مي گويد به خدمت پيامبر برو ايشان كريم هستند و كريمان كرمشان

ص: 14364

بي اندازه است مرد مي گويد من وارد مسجد شدم پيامبر مشغول صحبت بودند با خود سبك و سنگين كردم كه خدمت آقا بگويم خجالت كشيدم ، حضرت جمله اي را عنوان كردند كه هركس از ما كمكي بخواهد ما نياز او را برآورده مي كنيم اما اگر نخواهد و تلاش كند خداوند براي او جبران خواهد كرد. اين مرد مي گويد باز گشتم تا سه روز من مي رفتم و مي آمدم همسرم از خانه به من مي گفت برو و نزد پيامبر عرض نياز كن اما زماني كه خدمت پيامبر مي نشستم با تمام عظمت و لطف ايشان پيامبر بالاترين پيام را به من مي دادند كه دست خود را به زانو بگير و بگو يا علي. اين يا علي گفتن به معناي استمداد گرفتن از آن قوت والاي الهي است ، روز سوم مي گويد اين كلام پيامبر روي قلب من اثر كرد رفتم يك تيشه با يك طناب برداشتم و به بيابان رفتم ديدم هيچ كاري از من ساخته نيست مقداري هيزم جمع كردم و آوردم و فروختم هر روز اين كار را تكرار كردم و زماني رسيد كه آن تيشه اي را كه قرض گرفته بودم توانستم پس بدهم و يك تيشه بخرم و از آن راه مال بسيار بدست آوردم. بعد كه خدمت پيامبر رسيدم پيامبر مجدداً همان كلام خود را فرمودند . يعني حتي به وجود مبارك پيامبر كه عزيزترين فرد هستند و تو را زماني كه نياز خود را مي گويي ذليل نمي كنند به ايشان نيز نگوييد، پيامبر حتي مي گويد به من هم نگو تو

ص: 14365

رابطه مستقيم خود با خداوند را تقويت بكن قطعاً خداوند به داد تو خواهد رسيد.

سوال – يكي از همسايه هاي ما مدام دعا مي كند كه گنج پيدا كند تا با پول آن به ديگران كمك كند لطفاً به اينگونه افراد بگوييد طمع و تنبلي كار اشتباهي است .

پاسخ - البته اين حرص نيست اين يك جور تنبلي و كسالت است . يعني تلاش نمي كند فقط مي گويد خدايا آسمان را سوراخ كن تا يك مقدار طلا و پول بدست من برسد تا من بتوانم به ديگران كمك كنم. اين آدم دچار يك جور خود فريبي شده است چون خداوند مي گويد از آنچه كه من به تو داده ام صدقه بده و خيرات كن . خداوند كه نيازمند من نيست چرا كه تمام كليدهاي آسمان و زمين در اختيار او است اما چرا مي گويد قرض و صدقه بدهيد بخاطر اينكه من رشد كنم ، همانطور كه درخت انگور را زماني كه مي خواهند انگور درشتي بدهد شاخه هاي اضافي آن را مي زنند . مالي را كه من در راه خدا مي دهم بخاطر اين است كه هويت دروني من رشد كند تا بتوانم به كمال برسم . اجازه بدهيد دو كليد را اينجا خيلي بصورت خلاصه بگويم : يك كليد صدقه ، هر گاه در زندگي به مشكل مالي برخورد كرديد صدقه بدهيد شايد يك مقدار به نظر دوستان عجيب بيايد چرا كه هرگاه ما پول زيادي داشته باشيم صدقه مي دهيم و در راه خدا خرج مي كنيم اما زماني كه نداريم ، چراغي كه به خانه روا

ص: 14366

است به مسجد حرام است ، نه زماني كه نداري با صدقه ، صدق خود را به خداوند اثبات بكن تا خداوند چندين برابر آن را به تو بدهد اين روش اهل بيت است . دوم اين است كه هرگاه چيزي را از دارايي هاي خود خيلي دوست داشتي و ديدي كه در زندگي گره بزرگي داري و از لحاظ معنوي جا مانده اي و در رزق و روزي مشكل داري از همان مال انفاق كن . يك كليد طلايي را قرآن به همه ما نشان مي دهد و مي گويد اين كليد طلايي راه ميانبر است حواس شما باشد كه جايگزين ندارد و آن نيز اين است كه هرچه را دوست داري فوري در راه خدا بده . اگر دو لباس داري آن را كه خيلي دوست داري در راه خدا بده ، اگر خوردني داري آن را كه خيلي دوست داري در راه خدا بده . آن چه را كه دوست داري و بدهي شايد براي فرد مقابل شما خيلي فرق نكند اما براي شما فرق مي كند دقيقاً هم قرار است شما رشد كنيد و با اين انفاق اثبات مي كنيد كه خدايا تو را باور دارم. آنچه را كه در خزانه غيب خود براي من قرار دادي بيشتر از آن چيزي است كه من در اختيار دارم . و اين يعني ايمان صد در صد به آن خدايي كه همه چيز در اختيار او است .

سوال – من دختري هستم محجبه و با ايمان اما چون پدر من خيلي در شهرما خوش نام نيست اكثر افرادي كه به خواستگاري من

ص: 14367

مي آيند از نظر اعتقادي فرد مناسبي نيستند من هم كم كم ترس اين را دارم كه فرصت ازدواج مناسب را از دست بدهم چه كنم ؟

پاسخ - يك مشكلي كه در جامعه ما هر روز بيشتر مي شود اين است كه مسئوليت اجتماعي پايين آمده است . در حقيقت اين وظيفه افراد دين دار است كه اگر دختر خانم و يا آقا پسر مؤمني را مي شناسند با حداقلي از شناخت و اينكه به سلامت اوليه ي او مطمئن باشند به يكديگر معرفي كنند . اگر در فاميل ، در خانواده و در محيط كار اين رويه به رويه اي سالم تبديل شود قطعاً آن دختر خوبي كه در خانواده احياناً نا مناسبي است دچار يك چنين حسرتي نمي شود. گرچه اجازه بدهيد اين وعده الهي را به او بدهيم كه كسي مثل آسيه كه زن فرعون مي شود در كاخي پر از نكبت و فساد و گناه زندگي مي كند، با پاكي هاي دروني و بيروني خود يك رابطه مستقيم با پيامبر خدا و خداوند برقرار مي كند . پس تقوا قطعاً پاداش خود را در همين دنيا خواهد داشت . اما ما فراموش نكنيم بعنوان يك انسان مؤمن ، اگر شقايق در كويري وجود دارد و اگر دختر و پسر مؤمن در يك خانواده نامناسبي هستند خيلي حواس ما به آنها جمع باشد كه در روز قيامت خداوند از ما سؤال مي كند كه آيا به فكر ازدواج آنها بوديد ، آيا تلاشي كرديد يا فقط نگران فرزند خود بوديد . من بارها به مادران و پدران مي گويم حواس شما

ص: 14368

باشد اگر مي خواهيد مشكل ازدواج دختر يا پسر شما بر طرف شود صداقت خود را به خدا اثبات كنيد و حداقل براي ازدواج يك يا دو دختر يا پسر مسلمان تلاش كنيد . نه براي اينكه بگوييد خدايا من كردم پس جواب من را بده نه ما سر خداوند منتي نداريم ما هميشه بدهكارخداوند هستيم براي اينكه بگويم خدايا من باور دارم و تلاش كردم و از تو بي دريغ محبت مي خواهم . همينجا به بحث رزق و روزي اشاره مي كنيم كه ازدواج يكي از همان راه هاي گشايش رزق است .

سوال – ما هرچه نگاه مي كنيم مي بينيم گناهي نكرده ايم اما شما مي گوييد اگر روزي ما كم است احياناً مربوط به گناه ها و اشتباهات ما مي باشد ما خيلي ها را مي بينيم كه گناه زيادي مي كنند اما وضع مالي آن ها از ما خيلي بهتر است و رزق و روزي زيادي دارند .

پاسخ - ما زماني كه آينه قرآن و روش اهل بيت را پيش روي خود باز مي كنيم به ما چهار گروه از انسان ها را نشان مي دهند كه دو به دو به هم شبيه هستند اما حقيقت آنها متفاوت است . يك انسان هايي كه خيلي داراي پول و مال و ثروت بوده و زمينه رشد علمي و اجتماعي دارند ياد ما باشد كه رزق فقط مادي نيست ، علم و معنويت و فرزند و چيزهاي ديگر هم مي تواند رزق قطعي ما باشد كساني هستند كه اين نعمت ها را دارند و كساني نيز هستند كه از اين

ص: 14369

نعمت ها فوق العاده كم بهره هستند ، آنقدر دنبال رزق و روزي خود مي گردند كه مي گويند به اصطلاح من دنبال يك صد يا دويست توماني مي گردم و در يك نهايت ضيق معيشتي هستند ما هميشه به دوستان مي گوييم كه شما شاخص داشته باشيد . قرآن به ما شاخص داده است و مي گويد نه آنكه به او نعمت دادم خيلي آدم ويژه اي است و نه آن كسي كه او را دچار سختي كرده ام . چهار مدل اينجا در مي آيد ، هر موقع ديدي كسي ، چه پول دار و چه فقير ، چه دارا و چه ندار ، آنچه را كه دارد در راه اطاعت خدا خرج مي كند قطعي بدان كه خداوند او را خيلي دوست دارد . چرا كه مدار ثروت و قدرت نيست ، مدار اطاعت هست . بخاطر همين هم قرآن به ما كسي مانند قارون را نشان مي دهد مي گويد آنقدر پول او زياد بود كه نه پولهاي او را بلكه كليد گنج هاي او را با شتر حمل مي كردند ، مردم كه او را مي ديدند مي گفتند خوش به حال او. مانند امروز كه بعضي مردم ، ماشين هاي گران قيمت يا بعضي از خانه ها را مي بينند ، مي گويند واي چه ماشين يا چه خانه اي ؛ خدا مي گويد كه نه بگوييد واي بر او چرا كه همه ديدند كه قارون در زمين فرو رفت . چرا چون اهل اطاعت خدا نبود ، با آنكه فاميل نزديك پيامبر زمان خود بود . اما در

ص: 14370

حقيقت انسان پولدار يا فقير اگر در راه اطاعت خدا باشد خدا اين آدم را خيلي دوست دارد . اما اگر فقير يا غني باشيم و كفر بگوييم قطعاً از چشم خداوند افتاده ايم . صلوات بر محمد و آل محمد يكي از راهكارهاي اصلي گشايش روزي خواهد بود .

88-12-05

سوال – اولين روز ازدواج من از كار اخراج شدم و بركت و رزق و روزي ندارم با توجه به اينكه يكي از عوامل رزق و روزي انجام سنت الهي ازدواج است چه كنم ؟

پاسخ - اين يكي از همان عوامل است مانند اين است كه به يك نفر بگويند براي آنكه كلسترول بد خون شما پايين بيايد روغن زيتون مصرف كنيد و اين فرد روغن زيتون كه مصرف مي كند مي گويد من بعدا دچار ناراحتي گوارشي شدم ، پس ديديد كه روغن زيتون چيز بدي است . مي گوييم نه، در حقيقت اين روغن زيتون به شما كمك كرده بود كه از ناراحتي هاي اضافه تر دور بمانيد . به عبارت ديگر ازدواج شما قطعاً زمينه خير و بركت را براي شما فراهم كرده است ، اما اينكه اتفاقاً بعد از ازدواج شما ماجراي كم شدن رزق و روزي رخ داده است ، نشان دهنده اين است كه يك عواملي بوده است كه قطعاً ازدواج جلوي بخشي از آن را گرفته است ، يعني كمك كرده كه آسيب هاي ديگري به شما نرسد . احتمالاً ، اين رايج است بين ما كه معمولا هنگامي كه مالي را از دست مي دهيم ، تلقي ما اين است كه چه بسا بخاطر كار خيري

ص: 14371

كه انجام داده ايم يك تخفيف الهي دريافت كرده ايم و موفق شديم نظر مرحمت الهي را بيش از پيش به سمت خود جلب بكنيم . اينجا لازم است ما آن عوامل را بشماريم ، من به مناسبت همان سؤال بالا بعضي از مهارتهاي ويژه را عرض مي كنم : گاهي اوقات امكان دارد ما در ازدواج زمينه تفاخر را فراهم كرده ايم ، يعني يك تعداد زيادي دل شكسته شب عروسي ما به خانه رفته اند ، يك تعداد افرادي كه فكر كرده اند با اين همه تجملات ما احتمالا ديگر نمي توانيم ازدواج كنيم . قطعاً اين گناهان در رزق و روزي ما موثر هستند ، اينها گناهاني است كه ما هيچگاه به حساب خود نمي نويسيم ، يعني همه اينها را ما از زير چشم رد مي كنيم و مي گوييم كه انشاء اله گناه حساب نمي شود . مشكل ما اين است زماني كه مي گوييم گناه ، همه گناهان خيلي بزرگ جلوي چشم آنها مي آيد ، گناه يعني هرچيزي كه در عالم هستي ، خير و بركت و رحمت را طبق فرمول هاي الهي از زندگي ما حذف كند . ما قرار است خيرخواه همه باشيم نه فقط خيرخواه خود ، اين همه اسراف هايي كه شب هاي عروسي مي شود ، آيا آنها در بعضي از دعواها ، دلخوري ها و كينه ها دخيل نيست ؟ قطعاً مؤثر است . طول موج رفتار و كرداد منفي ما مي تواند درزندگي ما اثر ويژه بگذارد ، همينطور طول موج هاي مثبت . اينجا مطلبي را عرض بكنم ، قبل

ص: 14372

از ماه محرم ما يك عروسي خيلي خوب دعوت بوديم كه در اين عروسي فقط يك نوع غذا به ميهمان ها داده شد . هنگامي كه مجلس عروسي تمام شد و من در حال خروج از تالار بودم ، مادر عروس تشكركردند و بابت اينكه مجلس خيلي ساده و بي ريا بود عذرخواهي كردند . من از صميم قلب اين مطلب را به ايشان گفتم كه گاهي اوقات ما بايد در طول عمر خود بگرديم و عروسي هايي از اين قبيل را پيدا كنيم كه در آن گناه نباشد و پر از ياد خدا باشد و در نهايت زيبايي و شادي بدون ريا و تفاخر برگزار شود . اين بركتي براي زندگي ما بود . ولي خيلي ها فكر مي كنند اگر عروسي بايك نوع غذا باشد مگر مجلس ختم است ، خيلي ها حتي با اين تعبير از آن ياد مي كنند . در حالي كه خدا ولخرجي هاي اضافي را دوست ندارد. بله، اگر ما بتوانيم از ميهمان خود به بهترين شكل ممكن پذيرايي كنيم كار خوبي است . حتي ميهماني دادن و اطعام راههايي براي باب رزق است . اما قطعاً در زندگي امروز ما كه خيلي ها از لحاظ مسائل مالي مشكلات زيادي را دارند ، چرا ما بايد اسراف بكنيم و مدام زمينه اي را فراهم كنيم كه ديگران با حسرتي بر دل از مجلس عروسي خارج بشوند ؟ حالا شايد اين نظر دختر است ، و داماد مي خواهد به هر صورتي نظر مساعد خانواده دختر را جلب كند ؟ اجازه بدهيد بگويم اين نه نظر دختر است و

ص: 14373

نه نظر خانواده دختر ، دليل اين است كه عزت نفس خانواده عروس دچار آسيب شده است و مي گويد با حرف مردم چه كار كنم ؟ ما نزد مردم آبرو داريم . اين يعني يك خداي دروغي پيش خود ساخته ايم ، مردمي كه مي توانند همين الان تعريف شما را بكنند و پشت سر، بد شما را بگويند . آن مردمي كه ربطي به خدا ندارند آب قليل هستند و با كوچك ترين حرف و نگاهي ، آلودگي به سمت آنها خواهد آمد . اگر من خدا را راضي كنم ، يقيناً خدا قلب همه را راضي خواهد كرد اما اگر به دنبال رضاي مردم باشم ، خيلي از اوقات رضايت مردم اصلا با رضايت خداوند تطبيقي ندارد .

سوال - اگر بدون اجازه شوهر به فقير كمك كنيم ايراد دارد؟

پاسخ - اين يك سؤال فقهي است . يادمان باشد احكام بخشي از زندگي ما است كه جاده هاي اصلي زندگي ما را مشخص مي كند . اما در كنار آن آداب، اخلاق و عقايد يك پكيج و بسته كامل خوشبختي است همه اينها بايد با هم باشد . اگر مالي را كه من به فقير مي دهم مالي است كه همسر من به من بخشيده است در حقيقت مال خود من است مثل مالي است كه از خانه پدر خود آورده باشم يا از درآمد شخصي باشد . ما در اين سه مال به هر نحو حلالي اجازه دخل و تصرف داريم ، مي توانيم به ديگران ببخشيم ، مي توانيم به پدر و مادر يا هركسي كه فكر مي كنيم

ص: 14374

خوب است و خداوند هم مي پسندد بدهيم . قطعاً پاداش معنوي آن را نيز دريافت مي كنيم . اما اگر اين مال مربوط به همسرم است و دل او مي خواهد در زندگي شخصي ما مصرف شود ، من مي توانم صدقه دهم اما قبلاً بايد يك راهكار درستي را در پيش بگيرم ، اينكه دل همسر خود را به سمت ملكوت ببرم و او را راضي بكنم بعد از رضايت دل او ، قطعاً او هم بيشتر به من كمك خواهد كرد براي اينكه به ديگران خير برسانم .

سوال – درآمد آرايشگري حلال است يا حرام ؟

پاسخ - درآمد آرايشگري و هر شغل ديگري اگر براي يك كار حلال باشد بله حلال است . روش و راهكاري كه حلال باشد و يك رزق حلال را بدست آورد حلال است . اما گاهي در يك كار حلال مي توان كارهاي حرام هم انجام داد . فقه التجاره يا دستورات ديني براي راه هاي كسب معاش ، يكي از آن بحث هاي جدي است كه فكر مي كنم مدتي شبكه يك يا شبكه سه تلويزيون اين كار را مي كرد و دقيقاً ارائه مي كرد كه در هر شغلي چه چيزهايي حرام است و چه چيزهايي حلال است چه چيزهايي مستحب و چه چيزهايي مكروه است . در آرايشگري نيز قطعاً خيلي كارها حرام است ، يك سري كارها حلال و يك سري كارها مستحب است . اگر اينها را دوست خوب ما بشناسند قطعاً راه ايشان خيلي آسان خواهد شد . حالا شما كه نمي دانيد فردي كه نزد شما است چه

ص: 14375

منظوري دارد آيا براي شركت در مجلس حرام آمده يا مجلس حلال ؟ وقتي فردي مي آيد و من مي بينم كه او حداقلي از دين داري را ندارد و آنچه را كه خدا خواسته است حداقل در ظاهر خود رعايت نمي كند، مي توانم از او سؤال كنم . چطور است زماني كه ما مي خواهيم وارد حرم امام رضا (ع) شويم تأكيد بر اين است كه ظاهر خود را آنگونه كنيم كه امام رضا مي پسندد و مثلاً اعلام مي شود كه به عنوان يك ويژگي خاص چادر به سر بكنيم چرا كه مي تواند يك نورانيت افزوده اي را براي فرد ايجاد كند با اينكه امكان دارد حجاب فرد هم كامل باشد . شما وارد مكاني كه مي خواهيد بشويد مي بينيد نوشته شده با پوشش اسلامي باشيد من هم مي توانم در آرايشگاه خود اين را دوستانه بنويسم و اعلام بكنم از پذيرفتن افرادي كه با آرايش و زيبايي در مجلس حرام و يا در معرض نگاه حرام قرار مي گيرند معذور هستيم .البته اين ابلاغ براي حلال شدن آن مال كفايت نمي كند . اين مرحله اول است . مثل اين است كه من بگويم از هيچ كس پولي را كه از نظر شرعي اشكال دارد نمي گيرم اما زماني كه به من بدهند بگيرم . البته امكان دارد اين آرايشگر مرد باشد چون ما نمي دانيم كه جنسيت فرد سوال كننده چيست ، اگر آقايان هم باشند به همين صورت است لازم است من راه هاي كسب درآمد حلال و حرام در شغل خود را بشناسم . كتابي را

ص: 14376

خدمت دوستان آورده ام به نام كتاب روزي حلال اين كتاب بحث لقمه حلال و حرام را در سرنوشت انسان و تأثيرات ويژه آن را مي گويد . يك سري از غلط ديكته هاي كسب روزي را كه بين مردم رايج است كه قطعاً اثر منفي در تربيت فرزند ، در روابط عاطفي بين زن و شوهرو در روابط اجتماعي دارد به ما مي گويد . و مي گويد كجا حرام و كجا حلال است . اين كتاب مربوط به انتشارات نور الزهرا و نويسنده آن آقاي محمد علي قاسمي است . در واقع اين يك پايان نامه بوده است با منابع بسيار معتبر كه ارزش آن را دارد كه دوستان يك نسخه از آن را تهيه كنند و گاهي به آن رجوع كنند. بعضي از دستورات اهل بيت بايد بطور مداوم پيش چشم باشد ، چون آنقدر جاذبه هاي منفي گناه زياد است كه مي تواند زمينه هاي زيادي را براي ما ايجاد كند و يا ما با ندانستن و غفلت دچار آن بشويم .

سوال - اگر ما فكر مي كنيم كه لقمه حرامي خورده ايم اثرات سوء آن را چگونه از بدن خارج كنيم ؟

پاسخ - ما نياز به توبه عملي داريم . اين نكته زيبايي است بگذاريد من يك قدم عقب تر بروم . بعضي ها مي گويند با روزي حلال كه نمي توان زندگي كرد امروزه اگر يك مقدار مال حرام وارد زندگي نشود كه زندگي نمي گذرد . بعضي فروشنده ها كه شيطان به نوعي كارت اعتباري آنان را كه با اشتباهات خود شارژ كرده اند خوانده است

ص: 14377

، آنها را سركار مي گذارد ، زماني كه مثلاً مرغي را كه مي خواهد بفروشد در آب مي اندازد و به هركدام چند گرم آب اضافه مي كند و مي فروشد اين مال حرام وارد مال او مي شود . يا يك زرگري كه احياناً عيار طلا را يك چند اونسي پايين تر مي آورد. آن مرغ فروش را همه مي فهمند شايد كم فروشي اين زرگر را همه متوجه نشوند. معلم سر كلاس آن چيزي را كه وظيفه او است به دانشجو منتقل نكند . و لا تخسرالميزان ... اي آدم ها حواس شما باشد كه كم فرو شي نكنيد . گاهي كم فروشي ها آنقدر كوچك و رايج است كه ما فكر مي كنيم اشكالي ندارد . همين چيزها زمينه اين مسئله مي شود كه گاهي اوقات ما مي گوييم نمي دانيم كه چرا بچه هاي اين نسل اصلا ًحرف ما را گوش نمي دهند . حرف درست كه به آنها مي گوييم اصلاً جواب مثبت نمي گيريم شايد بد به آنها مي گوييم شايد رفاقت بلد نيستم و شايد لقمه من شبهه ناك بوده است ، لقمه منِ پدر يا منِ مادر . پس مراقبت كنيم كه گاهي وقت ها اين لقمه هاي شبهه ناك مي تواند هندسه روان من را عوض كند كه من اصلاً پالس هاي معنوي را دريافت نكنم يا نسبت به آن مقاومت جدي داشته باشم . البته اين را نيز داخل پرانتز عرض كنم خيلي وقت ها امكان دارد ما نوجوان و يا جوان داشته باشيم و احياناً منِ مادر يا منِ پدر هم روش دقيق

ص: 14378

تعامل با فرزند را بلد نباشم، خيلي عصباني با او برخورد كنم و مدام امر و نهي كنم يا سرزنش و نصيحت كنم و بعد بگويم اين مربوط به لقمه يا دوست است . نه اينگونه نيست اشكال از من است چكاب يعني همين ، يعني شاخص ها دست من باشد و ببنيم كجا اشتباه كرده ام . امر و نهي مستقيم به جوان يا نوجوان قطعاً اثر منفي دارد ، ما بايد رفيق فرزندان خود باشيم همانطور كه قرار است رفيق همسر خود باشيم تا بتوانيم به او كمك كنيم كه جاده بهشت را درست طي كند. حالا آن روزي حرامي را كه خداي نكرده من از سر غفلت به آن دچار شده ام بايد بدانم كه جز با پرداخت صدقه و رد مظالم امكان پذير نيست. اگر مي دانم اين مال مربوط به چه كسي است به او برگردانم و بعد با توبه كردن و استغاثه به درگاه خداوند زمينه آن را از بين ببرم . اگر بچه كوچكي در خانه داروي سمي را كه براي يكي از افراد خانواده ضروري بوده است بخورد شما چگونه اين كودك را پاك مي كنيد؟ بايد معده و روده او را شستشو بدهيد و يا كاري بكنيد كه آن سم را برگرداند . لقمه حرام دقيقاً مانند اين سم عمل مي كند، من بايد بتوانم آن را از چرخه سوخت و ساز و متابوليسم بدن خود خارج بكنم. بعداً عوارض روحي و رواني آن نيز از بين ببرم . راه كار عملي آن است كه پرهيز كنم ، البته نه آنقدر كه ديگران را دچار مشكل

ص: 14379

كنم . ما هميشه بايد خط عدالت و تعادل را رعايت كنيم ما گاهي دچار افراط و تفريط مي شويم . در پيامك ها ديده ام كه دوستان مي پرسيدند اگر نذري را براي ما بياورند كه مي دانيم مال آن ها حرام است اگر بگيريم نمي توانيم بخوريم و بايد آن را دور بريزيم و اسراف مي شود و اگر نگيريم ناراحت مي شوند چكار كنيم ؟ توصيه من اين است كه اگر شما يقين داريد كه مال فرد حرام است آن را نگيريد ، عذرخواهي بكنيد ، دروغ نگوييد و صراحتاً هم به آنها نگوييد كه مال شما حرام است بهانه بياوريد مثلا بگوييد ما متأسفانه اين نوع غذا را دوست نداريم خدا انشاء اله از شما قبول كند . حالا سوال ميكنند كه نمي توان قبول كرد و به فقير ديگري داد ؟

مال حرام مربوط به من نيست كه بتوانم در آن دخل و تصرف كنم . مثل اين است كه من سر امتحان از يك كتابي تقلب بكنم و به بقيه نيز تقلب برسانم . اين رد مظالم محسوب نمي شود بايد اصلاً نگذارم كه وارد زندگي من شود يعني ما پيشگيري مي كنيم . اما آن چيزي كه رايج است مال شبهه ناك است نه مال حرام ، يعني من مي بينم كه اين خانم يا اين آقا در زندگي اهل دين داري و رعايت دستورات خدا نيستند ، نشانه هايي در زندگي آنها است و به دستورات ظاهري كه دين گفته است اصلاً توجهي ندارند. لازم نيست من جستجو كنم و حق هم ندارم در زندگي آنان جستجو

ص: 14380

كنم فقط بايد علائم را ببينم. مثلاً شما مي خواهيد به يك مغازه برويد و دو تا ساندويج بخوريد آيا شما به آشپز خانه مي رويد و آنجا را بازرسي مي كنيد؟ نه ،يك كمي پشت مغازه مي ايستيد و داخل را نگاه مي كنيد كه ببينيد اين فرد چگونه غذا را برمي دارد ودر چه روغني سرخ مي كند ، از ظاهر و تميزي ميز و نيمكت مي فهميد كه اينجا مكان تميزي است بهداشت رعايت شده يا خير . ما در رابطه با ارتباط با ديگران هم همين گونه عمل مي كنيم يعني من نگاه مي كنم اگر فرد ظواهر دين را رعايت مي كند كافي است و من حق ندارم از او مثلاً بپرسم آيا شما خمس مي دهيد كه ما از شما نذري بگيريم يا خير . گاهي اوقات من ديده ام بعضي افراد سؤال مي كنند يا بطور جدي در زندگي يكديگر سرك مي كشند اين كار غلط است . اما اگر گاهي ارتباط من با يك دوست يا يك همسايه يا يك فرد خاص زياد است و امكان دارد از طرف او زياد به من نذري داده شود، به شكل غير مستقيم در ارتباط با خمس و زكات و صدقه با او صحبت كنم و نظر او را جويا شوم .اگر ديدم او گفت من اصلاً دليلي براي خمس نمي بينم و خدا كه محتاج ما نيست ما براي چه بايد خمس بدهيم ؟ يعني حرف آن كساني را مي زند كه حضرت موسي آنان را لعنت كرده است ، كساني كه ظاهراً پيرو حضرت موسي بودند اما زماني

ص: 14381

كه به آنان گفته شد در راه خدا صدقه بدهيد گفتند : مگر خدا به صدقه ما نيازدارد؟ خود خدا به محتاجان كمك كند. اين يكي از چيزهاي غلطي است كه امكان دارد گاهي اوقات براي بعضي از افراد پيش بيايد، نه اينگونه نيست ، خداوند صاحب تمام خزانه هاي غيب است از من خواسته تا با دادن ذكات و خمس و صدقه راه ملكوت را پيدا بكنم ، وگرنه خدا نيازي به مال من ندارد.

سوال - يك سال و نيم است كه شوهر من بيكار است چه بكنم ؟

پاسخ - اينكه چه بخوانم را با استفاده از آيات و دعاها خواهم گفت ، اما اجازه بدهيد همچنان به مهارتهاي زندگي توحيدي تأكيد بكنم. يك انساني كه به حضورخداي يگانه، مافوق همه قدرتها اعتقاد دارد ، اگر دل و فكر خود را به خدا بسپارد يعني هم سرسپرده خدا شود و هم دل سپرده او زندگي او تغيير مي كند . براي شغلي كه دوست ما در سؤال گفتند از دست داده بودند و دوست ديگري گفته بودند كه همسر من بي كار است و چه بكنم كه اين راه باز شود ؟عرض مي كنم كه شاه كليد اين است بيشتر به پدر و مادر خود رسيدگي بكنيد و بيشتر به آنان محبت كنيد . داشته هاي معنوي شما خيلي زياد است ، محبت كردن و احترام گذاشتن جزو آن داشته هايي است كه هر فرد ايراني مسلماني دارد و بايد از آن خرج كند . صله رحم ، دعا كردن براي ديگران ، تقسيم كردن اموال باديگران، يعني چيزي را كه دارم

ص: 14382

يكي را براي خود نگاه دارم و يگي را به ديگري بدهم . ما در ارتباط با زندگي اهل بيت خصوصاً امام حسن مجتبي ( ع) داريم كه ايشان چندين بار در زندگي كل اموال خود را تقسيم بر دو كردند ، نصف آن را خود برداشتند و نصف ديگر را به افراد ديگر بخشيدند . امكان دارد يكي از عزيزان بگويد من كه مي گويم ندارم شما مي گوييد به ديگران بدهيد، من مي گويم اين دقيقاً روش اهل بيت است . فردي نزد پيامبر آمد و گفت من هيچ چيزي ندارم نه مال دارم ، نه كار دارم ، پيامبر فرمودند به خانه برو و نگاه كن هيچ چيز كوچكي را از جلوي چشم خود دور نكن ، رفت و آنچه را كه در خانه پيدا كرده بود فردا آورد و گفت همين را داشتم چيز بدرد بخوري نبود ، حضرت همانجا فرمودند چه كسي اين اشياء را مي خرد ؟ فردي گفت من يك درهم ميخرم ، حضرت فرمودند چه كسي بيشتر ميخرد ؟ ديگري گفت من دو درهم ميخرم، حضرت آنها را براي او فروختند به دو درهم و نهايتاً فرمودند يك درهم آن را براي خانواده خود غذا بخر و با درهم بعدي يك تيشه بخر، رفت تيشه را خريد ، گفتند چه كسي يك دسته تيشه دارد كه به اين فرد بدهد ؟ دسته تيشه را خود حضرت براي او انداختند و فرمودند به بيابان برو و هيچ خار كوچك و بزرگي را نگذار كه از زير دست تو رها شود، يك هفته گذشت و زندگي او با هيزم

ص: 14383

كشي به روال طبيعي بازگشت . اين جزو مهارتهاي كارآفريني امروز است يعني در دنيا بحث مهارتهاي كارآفريني اين است كه از هيچ چيز كوچك و حداقلي نگذريم . آن دوست عزيزي كه مي گويد همسر من بيكار است آيا هيچ هنر ، مهارت و حداقل فني را بلد نيست ؟ قطعا بلد است اما فكر مي كند اين مهم نيست ، من بايد مكاني استخدام شوم ، من بايد جايي بروم كه بيمه شوم . انشاء اله زماني برسد كه بيمه كار براي همه عمومي شود ولي بيمه من خدا است و بعد قوتي كه در فكر و خلاقيت وجودي من است . صنايع دستي در زندگي ما بعنوان يك ايراني بخشي از آن مهارتهاي هميشگي بوده و است براي اينكه فرد هيچگاه بيكار نباشد . امير المومنين در افق نگاه خود مي گويند اي زن و مرد مسلمان بيكاري و تنبلي درب فقر را بسوي تو باز مي كند ، حتي اگر بسيار ثروتمند هستيد كار كنيد چون بالاترين لذت را در زندگي به شما مي دهد . بالاترين و بهترين تفريح كار است ، اين از كلمات قصار امير المومنين است . يك خانم هميشه در منزل يك دار قالي و گليم داشت ، يك مرد در خانه انواع كارهاي دستي را بلد بود و انواع كارگاهها را براي بافتن و دوختن و صنايع دستي داشت اما امروز چطور ؟ البته در كانالهاي مختلف تلويزيون انواع كارهاي دستي را آموزش مي دهند كه درآمد زا هم است، اما اجازه بدهيد يك اعتراض بكنم اينها خلاقيت هاي واقعي نيست يك چيزهاي تجملي است

ص: 14384

. خوب است اما براي زندگي هايي كه همه چيز آن صد است ، انواع گل سازي ها ، انواع جعبه سازي ها و ... كجاي زندگي واقعي ما را مي گيرد؟ پيشنهاد من اين است كه : همان دوست خوب ما در خانه نگاه كند و حداقل كاري را كه بلد است انجام دهد . ما الان يك بحثي را در ارتباط با خانم ها و آقايان داريم كه هر كسي حداقل يك يا دو هنر دستي را بلد باشد ، وقت هاي بيكاري براي اينكه بتواند جلوي خشم هاي پنهان خود را بگيرد و آنها را بعنوان راديكال آزاد رها كند و مهارت خوب فكر كردن را ياد بگيرد ، از انواع كارهايي كه هنرهاي دستي ايراني است كمك بگيريد از خطاطي گرفته تا تذهيب و منبت و چيزهاي ديگري كه حداقلي را نياز د ارد . ما در كلام اهل بيت داريم كه خط خود را زيبا كنيد رزق شما را زياد مي كند . اين يكي از كليدهاي رزق است ، شايد بخواهيم تحليل كنيم كه چرا ؟ اما من مي گويم يك كسي كه خط زيبايي دارد حتي با خط نوشتن هم مي تواند روزي بدست بياورد ، فقط يك قلم ، يك هنر و يك جوهره مي خواهد و آن عبارت هاي زيبايي كه خيلي وقت ها مي تواند مشكل خيلي ها را حل بكند . آيا واقعاً من حتي خط نوشتن را بلد نيستم . شما وقتي كه به جنوب كشور مي رويد مي بينيد از درخت نخل بعنوان يك درخت بهشتي هزار و يك استفاده مي شود

ص: 14385

، حتي برگ هاي خشك آن به بادبزن ، جارو و يا ظرف هاي زيبا تبديل مي شود . اين يعني هيچ چيزي در زندگي دور ريز ندارد . اين يعني صنعت بازيافت هنر هاي من ، نه صنعت بازيافت بيروني . البته خوب است امروزه در كشور ما خوشبختانه صنعت بازيافت زباله وجود دارد ، اما آيا قبل از اينكه اينها تبديل به زباله شود من بلد نيستم كاري انجام دهم ؟ قطعاً از يك سري كارهاي كوچك و مهارتها مي توانم استفاده بكنم براي اينكه زمينه كار آفريني را ايجاد بكنم .

سوال – شوهرمن تمام پس انداز ما را به خانواده خود مي دهد چه كنم ؟

پاسخ - اينكه مردي در زندگي شلوغ امروز كه گاهي اوقات فرد گرايي هاي ما انواع مشكلات را ايجاد كرده است ، به فكر پدر و مادر خود باشد جاي آفرين دارد. اما اينجا قطعاً بايد حواس ما جمع باشد كه دچار افراط نشويم ، مبادا خانواده اين فرد دچار انواع مشكلات باشند ، نيازهاي ضروري داشته باشند ولي اين آقا بگويد كه نه من بايد به پدر و مادر خود رسيدگي كنم . در حقيقت خانواده اول اين آقا همسر و فرزندان او هستند و بعد پدر و مادر . اگر بطور طبيعي و به اندازه متعارف زندگي آنان تأمين است خوب كمك كردن به پدر و مادر خيلي خوب است . اما اينكه اين خانم گفته اند همه درآمد ، يعني قطعاً در زندگي آنان يك نقطه هاي جدي دچار مشكل است . يعني يك چيزي بيش از آنكه احساس كمبود بكنند .

ص: 14386

گاهي اوقات امكان دارد يك فردي همه چيز داشته باشد اما چون چشم او دنبال حرص است و زياده خواه، بدون آنكه واقعاً احتياج داشته باشد مدام احساس نياز كند و در حقيقت وجود او دوزخي شود . روز قيامت خداوند مي فرمايد كه زماني كه اهل عذاب وارد دوزخ مي شوند تعداد خيلي زيادي هستند ، خداوند از دوزخ سوال مي كند : آيا پر شدي ؟ پاسخ دوزخ اين است : باز هم جا دارم . بعضي ها از جهت هويتي دچار بيماري حرص مي شوند، زياد دارد اما دل او مي خواهد باز هم داشته باشد. معمولاً در زندگي دنيايي اگر داشتن ها در مسير خداوند قرار نگيرد ما را گرفتار اين بيمار مي كند ومانند آب دريا عطش مضاعف مي آورد . البته اين سؤال ما اين ويژگي را نداشت اما اين مرد دچار يك انحراف معيار شده است فكركرده كه چون پدر و مادر هستند و مهم هستند و زحمت من را كشيده اند ، اشكالي ندارد از زن و بچه خود كم بگذارم . اجازه بدهيد همينجا يك نكته را عرض كنم : مردي كه خداوند به او گشايش روزي بدهد اما به صورت متعارف در زندگي زن و فرزندان خود گشايش ايجاد نكند ، به شرطي كه دچار اصراف و ولخرجي نشوند ، قطعاً در روايت داريم كه اين فرد دچار تنگي روزي خواهد شد . يعني سخت گرفتن بر زن و بچه در زندگي و خرج كردن آن در جاي ديگر و يا صرفاً پس اندازكردن تنگي روزي مي آورد. گاهي اوقات بعضي افراد مي گويند همسر

ص: 14387

من مي گويد ما بايد پس انداز داشته باشيم به صورتي كه خرج اوليه زندگي ما دچار مشكل مي شود و من مجبور مي شوم از ديگران قرض كنم ، اين يعني اينكه من اصلاً خوش بخت زندگي كردن را نفهميده ام ، خوشبختي اين است كه من در زندگي تعادل داشته باشم . قطعاً ما نياز داريم كه فرهنگ پس انداز كردن ، فرهنگ كمك به ديگران و كمك به پدر و مادر را ياد بگيريم. اما شايد صحبت اين دوست ما مصداق اين مثل باشد كه چراغي كه به خانه روا است به مسجد حرام است.

سوال – خانمي هستم كه بچه دار نمي شوم و شوهرمن نبودن رزق و روزي را به گردن من مي اندازد چه كنم ؟

پاسخ - درست است كه فرزند رزق مادي و معنوي را با خود از عالم ملكوت مي آورد اما اينگونه نيست كه رزق پدر و مادر وابسته به فرزند باشد، قطعاً اين آقا دچار مشكلي شده است كه در روان شناسي به آن فرافكني مي گويند . فرافكني يعني اينكه مشكلي كه در درون خود است به ديگران نسبت دهد . من هميشه براي مشكل خود به دنبال مقصر بيروني بگردم كه البته مربوط به مشكل تربيتي است. اگر بچه دو يا سه ساله ما زماني كه مانعي را بين راه خود نمي بيند و به آن برخورد كرده و زمين مي خورد ما برويم و آن مانع را زده وبگوييم واي ببين چشم نداشت كه تو را ببيند اين بچه را دچار فرافكني مي كنيم و مدام به او ياد مي دهيم

ص: 14388

كه به دنبال يك مقصر بيروني بگردد . اين آقا هم در زندگي ياد گرفته است كه به دنبال يك مقصر بيروني بگردد و نزديك ترين فرد قطعاً همسر او است . نه اين غلط است و براي اينكه رزق و روزي شما بيشتر شود رابطه عاطفي را با همسر خود بيشتر بكنيد و نماز و نماز اول وقت را به عنوان يك حقيقت جدي بگيريد و تا آنجايي كه مي توانيد از گناه به سرعت نور دور شويد ، يقين بدانيد كه روزي شما بيشتر مي شود.

سوال – شغل من آزاد است و براي بدست آوردن روزي حلال هر روز كار و تلاش مي كنم ، نماز و قرآن مي خوانم ذكر هاي روزمره را مي خوانم ، صدقه هم مي دهم اما حتي براي پرداخت كرايه مغازه خود مشكل دارم ، چه كنم كه رزق و روزي من بيشتر شود؟

پاسخ - من متشكرم از اين دوست كه شرح حال كاملي را ارائه كرده اند ، چون هرچه قدر كه شرح حال كامل تر باشد ما احياناً بهتر مي توانيم به دوستان كمك بكنيم . اينكه مي گويند به دستورات ديني عمل مي كنند قطعاً دعاي ملكوت پشت سر آنها خواهد بود، اما ايشان بايد به دنبال علت هاي فقر خود بگردد . شايد يكي از علت ها اين است كه اگر ايشان مال زيادي داشته باشد سر به طغيان مي گذارد . امكان دارد كه به بنده اعتراض كنيد و بگوييد از كجا معلوم است؟ اشكالي ندارد خود را تست كنند و ببينند زماني كه مال زيادي در اختيار شما قرار

ص: 14389

مي گيرد آيا صدقه دادن براي شما سخت نيست ؟ در زندگي خود جستجو كنند آيا زماني كه قبلاً مال زيادي در اختيار ايشان بوده است خمس دادن براي ايشان سخت نشده بوده ؟ آيا كمك كردن به ديگران براي ايشان سخت نبوده ؟ اينها يعني اينكه من هنوز ظرفيت داشتن روزي مادي بيشتر را ندارم . البته روزي ما فقط مادي نيست ، روزي هاي معنوي نيز است . روزي معنوي خيلي مهم تر از روزي مادي است ، چون خيلي وقت ها ما مالي را در اختيار داريم اما روزي هاي معنوي ما كم است و دل ما به اين روزي مادي خوش است . اجازه بدهيد با فرصت كوتاهي كه داريم من چند سؤال را باهم جمع بكنم . براي زياد شدن روزي تدبر در قرآن مهم است در روايت از امام صادق (ع) داريم كه هر كسي كه كم روزي و كم توفيق است يعني هم روزي مادي و هم روزي معنوي او كم است و زياد به زيان كاري و ندامت گرفتار مي شود و خداي ناكرده گرفتار غفلت هاي زياد در زندگي است مي فرمايند در قرائت سوره شمس مداومت نمايد در نتيجه توفيق و روزي زياد به او روي خواهد آورد . سوره شمس به دنبال آدم هايي مي گردد كه تمام وجود آنها هندسه خدا را گرفته است و به دنبال چيزي مي روند كه خدا مي خواهد .

88-12-19

سوال - آيا نيت يك فرد در ايجاد مجموعه هاي خيريه مهم نيست ؟ پاسخ - نيت يك فرد مربوط به قلب او است مربوط به فعل او

ص: 14390

نيست . ما آنچه را كه به عنوان يك انسان از بيرون مي بينيم اين است كه آيا درآمد او حلال است يا خير در همان اندازه كه متوجه مي شويم . همانقدر كه رزق او حلال باشد و در راه درستي نيز مصرف كند در همين اندازه ما موظف هستيم كه قدردان او باشيم.آيا سنت املاء يعني اينكه آنقدر نعمت به فرد داده شود و رنجي نداشته باشد كه فرصت بندگي نكند ؟ دقيقا اين فرمول را قرآن مطرح مي كند : ما آنقدر فرصت مي دهيم تا گناه ايشان زياد شود چون اين آدم با اين همه گناه كارهاي خوبي هم دارد پاداش آن كارهاي خوب او قرار است كه اين طرف مرز گمرك ملكوتي همه را بدست بياورد به همين دليل هم راحت زندگي خواهد كرد اما اين زمينه گناه و طغيان او را بيشتر خواهد كرد . وقتي كه جان انسان و روح انسان زمينه اين تربيت يافتگي را نداشته باشد هرچه قدر رزق و روزي او بيشتر باشد زمينه طغيان گري و فخر فروشي و چشم هم چشمي و اسراف و انواع آسيب ها زياد تر خواهد شد . عوامل فقر و نعمت را بايد دقت كرد اما نه اينكه هر كسي رزق مادي او زياد بود ما بگوييم اين فرد از چشم خداوند افتاده است ، ما همچنان نگاه مي كنيم اگر او در راه خدا بود قطعا بواسطه شكرگزاري اين نعمت را بدست آورده است . اين شكرگزاري ها را اهل بيت (ع) به ما ياد داده اند ، يك سري از اين فرمول ها مربوط رفتارهاي اجتماعي

ص: 14391

و مهارتهاي ارتباطي ما است مانند احسان به والدين ، صله رحم ، خوب همسايه داري كردن ، دعاي براي ديگران ، رفع نياز نيازمندان و .. اينها جزو مهارتهاي ارتباطي موفق براي يك روزي پربركت بود . در بعضي موارد به ما يك سري آداب را ياد داده اند رفتار هاي كوچكي كه گاهي اوقات احياناً دور از چشم ما باقي مي ماند كه كاملا در رزق و روزي موثر است و گاهي اوقات نيز مواردي را به ما مي گويند كه زمينه فقر و سختي را ايجاد كرده است كه قطعا بايد از آنها پرهيز كنيم . يكي از دعاهايي كه در روايات شريف آمده است دعاي كميل است كه حضرت خضر به اميرالمونين آموخته است و زمان ويژه آن شب نيمه شعبان و همه شب جمعه هاي سال است . يكي از آثار و ويتامين هاي ويژه دعاي كميل ، گشايش رزق و روزي است . يعني كساني كه مي خواهند دعايي براي گشايش رزق و روزي بياموزند انس خود را با دعاي كميل بيشتر بكنند ، قطعا اين اثر را در زندگي آنها خواهد داشت . از جمله رفتارهايي كه به نوعي عبادت است و تأثير گذار مي باشد با وضو بودن است دائم الوضو بودن آثار خاصي را ايجاد مي كند در قلب نورانيت ايجاد مي كند ، گناهان را مي ريزد و رزق و روزي فرد را زياد مي كند . ما در بحث مهارتهاي زندگي توحيدي معمولا به دوستان مي گوييم : هر موقع فكر كرديد گناهان به سمت شما حمله مي آورد يا مبتلا به يك اشتباهي

ص: 14392

شده ايد و دچار عذاب وجدان شده ايد همانطور كه به سمت خدا بر مي گرديد سعي كنيد يك مدت طولاني دائم الوضو باشيد . هميشه وضو داشته باشيد و هر موقع باطل شد مجددا وضو بگيريد كه اين نورانيت ويژه مي آورد و به همان تناسب رزق را زياد مي كند . يا دستور ويژه اهل بيت است كه زماني كه صداي اذان را مي شنويد دست ازهر كاري كه داريد بكشيد، دست كشيدن از كار موقع اذان رزق را زياد مي كند . مهارت ديگر اين است كه هرموقع صداي اذان شنيديد بعد از موذن تكرار كنيد اين نيز روزي شما را زياد مي كند اين يكي از كارهاي بسيار آسان و در دسترس است كه در حقيقت يك فرهنگ عمومي معنوي را ايجاد مي كند و طول موج هاي نوراني را از سوي عالم ملكوت به عالم ملك مي آورد . بر نماز شب تأكيد ويژه اي شده است ، نماز شب يكي از آن مواردي است كه فوق العاده در روزي افراد اثر مي گذارد . نماز شب هم انسان را خوش چهره و نوراني مي كند هم راه هاي رزق و روزي فرد را زياد مي كند، در روايت داريم كه اگر كسي نماز شب بخواند و با اينحال بگويد در رزق و روزي مشكل دارم ما باور نمي كنيم يعني اينقدر نماز شب موثر است، البته نمازي كه فقط براي خداوند باشد . من براي اينكه رابطه بين خود و خدا را هموار كنم و بندگي را به خدا اثبات كنم نماز شب بخوانم . ما در هر بيست

ص: 14393

و چهار ساعت در شبانه روز يك زمان طلايي داريم ، طلايي ترين زماني كه دروازه هاي ملكوت بيش از هميشه باز است كه آن هم يك سوم آخر شب است . يعني زمان اذان مغرب و اذان صبح را بنويسيد و اين فاصله زماني را تقسيم بر سه بكنيد ، آن يك سوم آخر، گلدن تايم هر بيست و چهار ساعت است . يعني مثلا الان كه حدود ده دقيقه به شش عصر اذان مغرب است و ساعت پنج و سي و چند دقيقه نيز اذان صبح است يعني اين يازده ساعت فاصله را تقسيم بر سه بكنند و آن يك سوم آخر قبل از نماز صبح طلايي ترين زمان است . نماز شب يازده ركعت است يعني در حقيقت هشت دو ركعت به شيوه نماز صبح به نيت نماز شب خوانده شود و ويژگي نماز هاي مستحب اين است كه مي توان حمد را خواند نيازي به خواندن سوره نيست و بعد دو ركعت نماز به نيت نماز شفع و يك ركعت به نيت نماز وتر خوانده شود . خداوند در قرآن قسم مي خورد و الشفع و الوتر ، يكي از معاني اين آيه شريفه در سوره شمس را همين خواندن سه ركعت نماز ويژه در نماز شب گفته اند . حتي به ما ياد داده اند كه اگر وقت نداريد يا از لحاظ كشش جسمي اين توان را در خود نمي بينيد كه آن يازده ركعت را بخوانيد همان سه ركعت آخر را بخوانيد . يعني همان دو ركعت نماز شفع و يك ركعت نماز وتر را بخوانيد و مهمترين ويژگي

ص: 14394

نماز وتر همان استغفارو طلب مغفرت براي چهل نفر مومن است . در قنوت نماز وتر فرد بايد چهل نفر مومن را به هر زباني كه مي خواهد دعا كند چون در هنگام قنوت ما حتي مي توانيم به زبان خود دعا كنيم و لازم نيست حتما عربي باشد ما مي توانيم مثلا بگوييم خدايا پدر من را بيامرز و ... تا چهل نفر شود . لزوما هم لازم نيست خيلي آدم با تقوايي باشد همينقدر كه مومن و مسلمان است و گاهي گرفتار بعضي از گناهان ، نياز به استغفار دارد و چه زيبا است براي كساني كه از ايشان دلخور و كدر هستم ولي مي دانم به واسطه بعضي از كارهاي خوب ممكن است خداوند به آنها نظر كند دعا كنم ، كه دعا كردن براي ديگران يكي از همان زمينه هاي بعدي زياد شدن رزق و روزي است . سوال - مواردي كه باعث افزايش رزق و روزي ميشود ؟ پاسخ - پنج موردي كه در گشايش رزق و روزي موثر است اينها هستند : خواندن دعاي كميل ، مداومت بر وضو ، نماز اول وقت خواندن ، تكرار كردن اذان ، نماز شب خواندن و ششم دست كشيدن از هر كاري موقع اذان است يعني امكان دارد ما سوار اتوبوس باشيم و جايي مشغول باشيم كه نتوانيم نماز را بخوانيم اما موقع اذان در حقيقت زنگ تلفن الهي زده مي شود. ما بايد به نوعي خود را با آن كوك ملكوتي همراه بكنيم ، نفس دست كشيدن از كار عادي و توجه به ملكوت موجب مي شود كه من با طول

ص: 14395

موج ملكوت هم فركانس شوم و بيشترين دريافت مادي و معنوي را از عالم هستي داشته باشم . در ارتباط با نماز شب چند نكته ديگر را بگويم : در روايت شريف داريم دروغ مي گويد كسي كه نماز شب مي خواند حال آنكه گرسنه است زيرا نماز شب روزي روز را تضمين مي كند . آنهايي كه مي گويند مدام در زندگي دچار سختي معيشتي هستيم حتما نماز شب را جدي بگيرند ، شايد به ما خورده بگيرند و بگويند ما براي نماز صبح هم مشكل داريم شما مي گوييد نماز شب ؟ عرض مي كنم كه نماز شب را خيلي مدل هاي راحت تر هم مي توان خواند شما قبل از خواب مي توانيد نماز شب بخوانيد يا فردا صبح قضاي آن را بخوانيد ، نماز شب را مي توان به هر صورت خواند . نماز شب جزو آن مستحباتي كه خيلي به آن تأكيد شده و جزو آن ويژگي هايي است كه قطعا راه ملكوت را باز مي كند، داريم كه اگر دنيا را مي خواهيد نماز شب بخوانيد ، اگر آخرت را نيز مي خواهيد نماز شب بخوانيد . حالا مواردي كه مي تواند زمينه مشكلاتي را براي كم بركت شدن مال ايجاد كند : يك - خيانت ، خيانت در مال ، خيانت در حرف ، خيانت در اعتماد ديگران بركت روزي را از بين مي برد . به هر ميزان كه خيانت در جامعه مسلمين باشد روزي سخت خواهد شد . دو - ترك جهاد ، زماني كه جهاد الهي واجب باشد و ديگران جهاد را جدي نگيرند ،

ص: 14396

شايد بگوييد الان كه زمان جهاد نيست خوشبختانه دوره جنگ تحميلي و دفاع مقدس تمام شده است ما الان جهادي به عهده نداريم ، چرا قطعا جهاد ما مبارزه با هر كسي است كه به دنبال از بين بردن روش اهل بيت و مقابله با روش ولايت است . در واقع ترك نهي از منكر است امروز در جامعه ما در يك سري از زمينه ها بدي ها خوب شده و خوبي ها بد و اين موجب شده كه رزق مردم خيلي سخت شود و پولي كه دست ايشان مي آيد خيلي بي بركت باشد . ما در مورد ترك نهي از منكر روايت هاي عجيبي داريم و اين وظيفه همه آنهايي است كه مي خواهند حرف خدا را به گوش مردم برسانند كه بگويند ترك نهي از منكر به چه ميزان مي تواند آسيب هاي عميق و وحشتناكي داشته باشد . گناه را مي بينيم اما آنقدر ديده ايم كه براي ما عادي شده است و فكر نمي كنيم لازم باشد كه بگوييم وفكر مي كنيم اگر بگوييم چه فايده اي دارد ، قطعا گفتن ما با زبان گرم و خوب و با يك معاشرت مناسب نه با زبان توهين و توبيخ كه خود جزو منكرات است موثر مي باشد. البته با منكرات نمي توان جلوي منكري را گرفت . سوال - اگر همسايه شما حجاب مناسبي نداشته باشد چطور به او نهي از منكر مي كنيد؟ پاسخ - قطعا پل اول ايجاد يك ارتباط دوستانه و صميمانه است. با يك رابطه دوستانه است كه ديگري مي تواند از من بپذيرد كه دل سوز

ص: 14397

او هستم بجاي اينكه مزاحم هستم و مي خواهم براي او تعيين تكليف كنم . خيلي وقتها اتفاق افتاده زماني كه افراد نهي از منكر مي كنند خود را بالاتر از ديگران تلقي مي كنند ، نه همه ما در زندگي غلط ديكته داريم . اگر خانمي سوار موتور باشد و كسي ببيند كه چادر اين خانم در حال رفتن داخل پره هاي موتور است قطعا همه ماشين هاي بوق مي زنند بعد آن كسي كه سوار موتور است تشكر مي كند ، نهي از منكر شد اما چطور تشكر كرد ، بخاطر اينكه خطر را جدي ديد و متوجه شد اما متأسفانه بسياري از خطرهاي معنوي را در جامعه ما نمي بينيم . ربا متأسفانه در جامعه ما در حال جدي شدن است و به شكل هاي مختلف كلاه شرعي روي آن گذاشته مي شود ، به اينصورت كه فرد پولي را بدهد بدون اينكه با آن كاري انجام شده باشد و يا مضاربه اي صورت گرفته باشد سود پول خود را بخواهد . خداوند مي گويد بدانيد اين كار اعلام جنگ به من است يعني همه ملك و ملكوت من عليه شما است . خدا در قرآن مجيد به ما رباي حلال ياد داده است كه همان صدقه مي باشد . خداوند مي گويد من خودم رباي صدقه را به شما مي دهم مگر شما سود پول نمي خواهيد به من بدهيد همه خزانه در اختيار من است .همانطور كه گفتيم مفتاح باز شدن رزق، صدقه دادن از آن چيزي است كه داريم نه از پول اضافي از هرچه كه داريم صدقه اي

ص: 14398

را در راه خداوند بدهيم .ربا قطعا زمينه فقر را فراهم مي كند ، ظلم به هر نحو بركت روزي را از بين مي برد ، حرام خواري قطعا بركت رزق را از بين مي برد . اگر ما به كسي بدهكار هستيم و باوجود آنكه پول به دست ما رسيده در پرداخت قرض و وام تأخير كنيم قطعا بركت روزي ما را از بين مي برد. حتي در روايت داريم كه اگر كسي بتواند وام خود را پرداخت كند اما آن را نپردازد هر يك شبي كه بگذرد گناه يك دزد براي او نوشته مي شود چون من از زماني كه مي توانم پول را بدهم و وام را برگردانم به عهده من خواهد آمد و اين در مهارتهاي معنوي ارتباط خلاق قطعا آثار منفي خواهد گذاشت . گوش كردن به موسيقي مبتذل و رايج اثر تخريبي دارد ، موسيقي حرام اراده فرد را ضعيف مي كند و همين طول موج هاي غلط مانند پارازيت هايي است كه امواج ملكوت را كاملا بر مي گرداند و روزي را كم مي كند . از چيزهايي كه مي تواند آثار تخريبي داشته باشد اسراف و بعد از آن ولخرجي است ، اسراف يعني اينكه من چيزي را بدست بياورم اما در راه درست استفاده نكنم و حرام كرده و دور بريزم اما ولخرجي يعني اينكه من مالي را از راه حلال بدست آورده ام و در راه حلال اما زياد خرج مي كنم اين نيز روزي را كم مي كند. اگر كسي كه مسئوليت نفقه خانواده را دارد يك مقدار پول دست او آمد عيدي و

ص: 14399

پاداش گرفت يا به عنوان يك كاسب توانست اموال خود را بفروشد اما همچنان به خانواده خود سخت گيري كند يا در واقع ترك گشايش بر خانواده كند روزي او كم خواهد شد. آداب كوچكي كه در روزي فرد موثر است : در نقشه خوشبختي بشر از جانب اهل بيت بسياري از ريزه كاري ها را به عنوان آداب فردي و آداب اجتماعي و بهداشتي به ما ياد داده شده است از جمله تأكيد شده كه خلال دندان كردن روي رزق موثر است ، مسواك زدن روزي فرد را زياد مي كند ، شانه كردن مو و براي آقايان شانه كردن ريش روزي را زياد مي كند . يعني چيزي كه به بهداشت نظافت و پاكي ارتباط داشته باشد چرا كه خداوند پاكي و زيبايي را در حد صحيح و سالم بسيار دوست دارد و اين در حقيقت هماهنگ شدن با فركانس ملكوت است. وقتي كه شما زيبايي نظافت و پاكي را داريد و در مسير صحيح از آن استفاده مي كنيد بيشترين نور ملكوت را به سمت خود جذب مي كنيد . حتي تأكيد شده در هنگام غذا خوردن اگر نان يا برنجي بيرون ريخته شد تا جايي كه آلوده نيست آنها را برداريد و بخوريد، خوردن خورده هاي غذا رزق را زياد مي كند . شستن ظرفها در روزي موثر است شما ديده ايد كه پدر بزرگ و مادر بزرگ ها مي گويند شب ظرفها را بشوييد به اين دليل كه آلودگي زمينه امواج منفي را ايجاد مي كند . اينها بسيار نكته هاي كوچكي است كه جزو اولين مسائل بهداشتي است اما

ص: 14400

در آئين ما به آنها تأكيد شده است . جارو كردن جلوي در خانه رزق را زياد مي كند چيزي كه در قديم بسيار رايج بود اما امروزه در آپارتمان ها با مشكل مواجه شده است كه چه كسي اين كار را انجام دهد . شستن دست قبل و بعد از غذا رزق را زياد مي كند و تأكيد بر اينكه حواس فرد به عبادتهاي خود باشد ، زيارت دو امام رزق را زياد مي كند : يكي امام صادق (ع) ، اين حضرت فرموده اند كسي كه به زيارت من بيايد روزي او زياد مي شود و همينطور كسي كه به زيارت سيد الشهدا امام حسين (ع) برود رزق او زياد مي شود و تأكيد شده كسي كه مي تواند به زيارت امام حسين (ع) برود البته از راه هاي قانوني آن و نرود دچار تنگي معاش خواهد شد ، و اين، كسي است كه امام حسين را مي شناسد ولي به خود زحمت زيارت مزار ايشان را نمي دهد . سوال – صيغه خواهر و برادري وجود دارد؟ پاسخ - خير اين جزو چيزهايي است كه رايج است و گاهي اوقات از زبان جوان ها شنيده مي شود اما اصلا اين صيغه وجود خارجي ندارد ، ما دو نوع خواهر و برادري داريم يكي اينكه افراد از پدر و مادر يا يكي از اينها مشترك باشند كه خواهر و برادر خوني هم خواهند شد يا از راه شير باشد كه اصطلاحا به آن خواهر و برادر رضايي مي گويند و اين در صورتي است كه پانزده وعده پشت سر هم فرد از شير

ص: 14401

مادر ديگري در دوران نوزادي استفاده كرده باشد . اما خواهر و برادري عمومي ديني بين همه است اما اين اصلا به معناي محرميت نيست بلكه به اين معنا است كه ما بالاترين مهارت ارتباطي را در رابطه ي دوستانه اي كه خيرخواهي همديگر را بكنيم داشته باشيم. سوال – دختري هستم كه دو سال است بدون عقد و صيغه نامزد هستم و هنوز ازدواج نكرده ام . چكار كنم كه دچار گناه نشوم؟ پاسخ - نامزدي به معناي وجود دوره اي قبل از عقد در فرهنگ ديني ما وجود خارجي ندارد. نامزدي براي اينكه دوره اي باشد قبل از اينكه دو نفر زندگي مشترك خود را شروع كنند يا بايد به واسطه صيغه عقد دائم باشد و يا صيغه عقد موقت . يعني بايد اين محرميت حاصل شود اگر كه مي خواهند ارتباط و تعاملي باشد براي شناخت بيشتر . اما نامزدي بدون محرميت متأسفانه در بعضي از خانواده ها بعنوان يك دوره گذر ديده مي شود كه قطعا زمينه آسيب را ايجاد مي كند چون يا اين دو فرد به هم تعلق خاطر پيدا مي كنند كه به صورت طبيعي چون قصد ازدواج دارند پيدا مي كنند اما اين خارج از چار چوب است و آسيب هاي روحي و عاطفي زيادي را به ايشان خواهد زد . هم آثار تخريبي معنوي به واسطه ورود به حريم الهي در آنها ايجاد خواهد كرد و هم از آن جهت كه خود ايشان دچار يك سري علقه هاي سردرگم مي شوند كه معني خارجي و قرارداد اجتماعي ندارد . بارها ديده شده خانمي گفته است من

ص: 14402

با آقايي رابطه دوستي داشته ام وقصد ازداوج داشتيم كه اين رابطه نامزدي به دلايلي از هم پاشيده شد اما ما هنوز نسبت به يكديگر تعلق خاطر داريم . دوره نامزدي بدون محرميت اگر رخ دهد جزو اشتباهات بزرگ است ، دوره آشنايي بايد قبل از نامزدي انجام گيرد و در حقيقت در دوره خواستگاري كه در واقع تلفيقي از خواستگاري مدرن و سنتي است دختر و پسر بايد حداقل هايي را از يكديگر بدانند بتوانند وارد سيستم خانواده شوند و امكان خواستگاري پيش بيايد، بعد امكان جستجو و تحقيق از محيط كار ، محل زندگي و نوع تعاملات اجتماعي رخ بدهد و بعد از آن دو فرد با يكديگري گفتگو كنند و با كساني كه احياناً مي توانند به آنها كمك بكنند مشورت كنند و اگر به نتيج رسيدند رابطه حقيقي خودشان را شروع كنند . در بعضي از خانواده ها رسم است كه يك دوره اي را صيغه عقد موقت مي خوانند ولي بعضي ديگر صيغه عقد موقت را به نوعي در شأن خود نمي دانند و اعلام مي كنند كه اگر قرار است زندگي شروع شود با همان صيغه عقد دائم باشد ، كه البته هر دو خوب است و بستگي دارد مخاطبين ما از كدام خانواده ها باشند البته صيغه عقد دائم بهتر است زيرا صيغه عقد موقت مي تواند آسيب هاي خاص خود را داشته باشد . سوال – پسري هستم كه خانواده چادري دارم و به خواستگاري دختري با مانتو روسري رفته ام ولي خانواده ام مخالف هستند چه كنم؟ پاسخ - من به عنوان يك خانمي كه به

ص: 14403

چادر عشق مي ورزم به دليل اينكه نماد وجود فاطمه زهرا(س) است و با علم و استدلال برتري آن را اثبات مي كنم اما اينجا عرض كنم كه حجاب منحصر به چادر نيست اجازه بدهيد من به مادر و پدر اين آقاي داماد بگويم درست است كه شايد خانواده شما چادري باشند و شما دوست داشته باشيد و عروس اين خانواده نيز چادري باشد اما نبايد اين شرط اصلي باشد . شما به نجابت ، تقوا و پاكدامني اين دختر نگاه كنيد به ويژگي هاي شخصيتي او به روحيات مثبتي كه در او وجود دارد اگر اين ويژگي ها را دارد و نسبت به دستورات خداوند فروتن و خاضع است مانتويي بودن او را ناديده بگيريد. البته نه به اين معنا كه فردا او را اجبار به چادر كنيد بگذاريد اگر خواست چادر را انتخاب كند و عرصه را به او تنگ نكنيد اجبار چادر چه در جامعه ، چه در مجامع دولتي و چه در خانواده بد ترين حالت است . يك مشكلي كه اينجا پيش مي آيد اين است كه بارها آقا پسرها با من صحبت مي كنند و مي گويند ما به خواستگاري يك دختر خانمي با ضوابط شرعي رفته ايم اما خانواده با اشكالاتي از اين دست كه يا گفته اند اين دختر مانتويي است و يا برعكس چادري است و يا در خانه مبل ندارند سد راه شده اند. البته مبل داشتن يا نداشتن با چادري و مانتويي بودن خيلي فرق دارد، اما اينها صرفا نگاه كردن به ظاهر زندگي است . به نظر من حقيقت وجودي آن فرد را

ص: 14404

بررسي كنيد اگر قابليت هاي خوبي خود و خانواده او دارد ، اصالت شخصيتي خود آن فرد را ببينيد اگر اين ارزشمندي ها را در آن فرد يافتيد به فرزندان خود آسيب نزنيد . بسياري از اين فرزندان دچار روابط غلط خواهند شد به خاطر اينكه خانواده ها روي نقاط كوري دست مي گذارند و اجبار مي كنند ، اين بدترين ظلمي است كه ما مي توانيم به بچه هاي خود بكنيم . سوال – رفتيم خواستگاري پسنديديم اما استخاره كرديم بد آمده چكار كنيم؟ پاسخ - استخاره جا دارد اولا كه طلب خير است از خدا و طلب خير يعني اينكه شما كاري را كه مي خواهيد انجام دهيد ، اگر كار خلاف شرع نيست و عاقلانه است و عقلا آن را تأييد مي كنند يا علي بگو و شروع كن و از خداوند خير بخواه اين استخاره مي شود . نماز استخاره اصلا همين است يعني خدايا من كار را مي خواهم شروع كنم تو كار را براي من خير قرار بده و من را ياري كن . اما استخاره رايجي كه بين مردم است يعني كار را بكن يا نكن و خوب يا بد ، چرا كه معمولا مردم ترجيح مي دهند تصميم گيري را به كس ديگري واگذار كنند و به يك صورتي گاهي اوقات فرار از مسئوليت است بايد در جايگاه خود انجام شود . اين دوست عزيز نگفته اند كه قبلا آيا تحقيق و بررسي كرده اند يا خير ؟ اگر تحقيق و بررسي كرديد و همچنان بر سر دو راهي مانديد آنوقت حق داريد استخاره كنيد . اما

ص: 14405

اگر شما هنوز تحقيق و بررسي نكرده ايد به خواستگاري رفته ايد يا هنوز نرفته ايد اول استخاره كرديد ، بد يا خوب آن استخاره به شما كمكي نمي تواند بكند چون شما در جايگاه حقيقي استخاره عمل نكرده ايد . در حقيقت ابتدا فرد را شناسايي بكنيد براي خواستگاري برويد و يا خواستگار را به منزل راه بدهيد بعدا از دوستان و كساني كه با او ارتباط دارند تحقيق و بررسي كنيد و بعد از آن اگر بعد از تحقيق و مشورت و بررسي همچنان به نتيجه نرسيديد و بعد از خدا طلب خير كنيد. اما بدانيد خدا گاهي اوقات مي گويد به داخل آتش برويد همانطور كه به حضرت ابراهيم گفت و يا گاهي اوقات مي گويد مانند حضرت يوسف به ته چاه برويد اگر از خدا طلب خير مي كنيد پاي آن بايستيد .

88-04-02

سوال - به نظر شما و كارشناسان مذهبي رابطه دوستي قبل از ازدواج دختر و پسر ممنوع است، ازدواج موقت در جامعه مطرود است ، اسلام هم كه به حفظ حريم هاي خانوادگي دستور داده است ، به نظر شما اگر يك دختر و پسر بخواهند براي ازدواج از يكديگر شناخت داشته باشند چه بايد بكنند؟ با اين مدل هايي كه شما مي گوييد بيشتر ازدواج ها به طلاق منجر خواهد شد.

پاسخ - براي اينكه يك جواب خلاصه داده باشم ابتدا يك سؤال مي كنم و براي اين سؤال مي خواهم از برهان خلف استفاده كنم ، ايشان مي گويند با اين روش هايي كه شما پيشنهاد مي دهيد درصد طلاق بالا مي رود ، من مي

ص: 14406

گويم پدر بزرگ ها و مادر بزرگ هاي ما كه ازدواج مي كردند چقدر از يكديگر شناخت داشتند ؟ حتي گاهي اوقات همديگر را نديده بودند . لزوماً اين كار راه درستي نيست اما مي خواهم بگويم اگر كسي جاي ديگري غلط ديكته نوشته است ما اينجا برگ جريمه صادر نكنيم . پدربزرگ ها و مادر بزرگ هايي كه حتي يكديگر را تا لحظه عقد نديده بودند چقدر طلاق بين آنها رايج بود؟ زندگي با تمام فراز و نشيب هاي آن ادامه پيدا مي كرد . اين بعنوان يك روش توصيه نمي شود، اما مي خواهم توجه همه دوستان جوان را به اين موضوع جلب كنم كه گاهي اوقات آنطور كه دل ما مي خواهد صورت مسئله را طرح مي كنيم . ما بايد صورت مسئله را بطور واقعي و در موقعيت هاي متفاوت ببينيم . آيا امروز كه جوان ها مدت هاي طولاني با يكديگر ارتباط دارند و متأسفانه به گونه اي شده كه آنها مي گويند خانواده ما از اين ارتباط مطلع هستند و ما شايد ازدواج كنيم ، شايد هم نكنيم ، در بين اين جوان ها چه مقدار طلاق رايج است ؟ خيلي بيشتر ، با كوچكترين اتفاقي يك تيتر عمومي بوجود آمده كه مي گويند ما باهم تفاهم نداريم يا بدرد هم نمي خوريم ، توافقي طلاق گرفته ايم . طلاق امروز با وجود اينكه شناخت قبل از ازدواج كه ما اسم آن را آشنايي ها ، دوستي ها ، دلبستگي ها و وابستگي هاي قبل از ازدواج مي گذاريم ، زياد تر شده است . اما همه اينها گارانتي

ص: 14407

نامه اي براي زندگي نشد بلكه موجب طلاق هاي آسان شده است . پس يك بار ديگر صورت مسئله را نگاه كنيم ، به طور قطع و يقين در همين جامعه اي كه شما زندگي مي كنيد ما نيز زندگي مي كنيم ، اما مي گوييم دستورات اصيل دين براي اين است كه سلامتي ما در هر سه بعد روح و روان و جسم حفظ شود . اين سلامتي در مرحله ازدواج كه ما مي خواهيم زندگي خود را تا پايان عمر به سرنوشت شخص ديگري گره بزنيم بايد به صورتي حفظ شود و به گونه اي ما انتخاب كنيم كه ضريب خطا را به حداقل ممكن برساند . يكي از مهم ترين عوامل اين است كه ما طرف مقابل را واقعاً بشناسيم و همينجوري چشم بسته او را انتخاب نكنيم . من از شما سؤال مي كنم شما مي خواهيد چه ويژگي هايي را از طرف مقابل خود بشناسيد؟ در حقيقت ما اينجا به سراغ معيارها و ملاك هاي ازدواج مي رويم . اما از شما مي پرسم آيا درصد قابل توجهي از جوان هايي كه امروز قبل از ازدواج در دانشگاه ، در محيط كار ، در محل زندگي و در جاهاي مختلف با فردي از جنس مخالف رابطه دوستي دارند و مي گويند شايد ما بايكديگر ازدواج كنيم ، صرفاً ملاك آنها اخلاق طرف مقابل بوده است ؟ يا نه بخش قابل توجهي جاذبه هاي ظاهري طرف مقابل بوده است ؟ مثلاً مي گويند از تيپ او ، از حرف زدن او ، از چهره ي او خوشم آمد ، موقعيت خوبي

ص: 14408

دارد براي همين ما با هم دوست هستيم . اين مسئله اي كه شايد ما باهم ازدواج كنيم يك سرپوش است چون ديده مي شود زمان آنقدر طولاني مي شود و اين دونفر به يكديگر وابسته مي شوند كه ترجيح مي دهند اين رابطه نه به ازدواج تبديل شود و نه قطع شود . بين آنها همان عادت و انسي كه گفتيم ايجاد مي شود . من بارها در مشاوره ها با دوستاني كه مي گويند ما با فردي از جنس مخالف ارتباط عاطفي پنهان يا آشكار داريم و فكر نمي كنيم كه هيچ اشكالي هم داشته باشد چون ما در حريم هاي ظاهري هيچ تماسي با يكديگر نداريم و فقط از جهت فكري ، روحي و قلبي به يكديگر تعلق داريم ،پاسخي كه به آنها مي دهم اين است كه شما بدترين جرم را در حق خود مرتكب شده ايد . چون قلب خود را كه مهمترين عضو از وجود شما است بي حريم در اختيار كسي گذاشته ايد كه هنوز و شايد براي هميشه به شما نامحرم باشد . اين نامحرم بودن در بعدي است كه شما رابطه فوق العاده عميق با اين فرد بسته ايد و حاضر هستيد بخاطر او خيلي كارها را انجام دهيد . حالا به همان ماجراي آشنايي و شناخت باز مي گردم : براي آشنايي و شناخت ملاك عمومي خيلي وقت ها جاي خود را با امتيازات ظاهري عوض مي كند اما من و شمايي كه اينجا نشسته ايم يا پدر و مادرها و يا ساير كساني كه مصلحت انديش جوان ها هستند مي گويند اخلاق ملاك است

ص: 14409

. به خود جوان ها كه مي گوييم پاسخ مي دهند بله اخلاق هم مهم است اما آن را مهمترين معيار نمي دانند . به همين دليل وقتي در ارتباط چهره به چهره قرار مي گيرند خود را مي بازند و با همان جاذبه هاي ظاهري به طرف مقابل خود دلبسته مي شوند و با اين دلبستگي زمينه اي بوجود مي آيد كه ديگر نسبت به اخلاق او توجهي نكنند . آنها مي گويند اتفاقاً فلان و فلان اخلاق بد را هم دارد اما من او را دوست دارم . در حقيقت معياري كه در بين جوانان ايجاد شده كه مي گويند قبل از ازدواج ما رفت و آمد هاي طولاني داشته باشيم موجب مي شود كه از خودشان رو دست بخورند . يعني از نظر احساسي به يكديگر قلاب مي شوند و ديگر زمينه اي براي شناخت بوجود نخواهد آمد گرچه اين رفت و آمد ها را بخاطر شناخت انجام مي دادند اما كاملا ضد شناخت مي شود و چون به يكديگر علاقه پيدا كرده اند همديگر را خوب نخواهند شناخت . من روي بحث جلسه گذشته تأكيد مي كنم كه حريم هاي متعارفي وجود دارد كه غلط است اما جوان ها فكر مي كنند از آن طريق شناخت را بدست مي آورند . حالا ما به جاده اصلي بازگرديم يعني در جاده اصلي كه يك دختر خانم و آقا پسر مي خواهند با هم ازدواج كنند اما مي گويند چون ما مي خواهيم يك عمر زندگي كنيم بايد يكديگر را بشناسيم . ما مي گوييم اين نظر درست است. اما در ارتباط با

ص: 14410

شيوه و روش آن ، رابطه دوستي اشتباه است بخاطر اينكه اين دوستي شما را درگير مسائل عاطفي مي كند . پس چه چيزي را جايگزين آن كنيم ؟ جايگزين هاي متفاوتي كه اينجا مي توانند با يكديگر تركيب شوند تلفيقي از روش هاي مدرن و سنتي است كه تركيب صحيح و دقيق آنها مي تواند نتيجه خيلي خوبي را بدهد. هم رضايت والدين و جوان ها را فراهم كند و هم عمر اين زندگي را انشاء اله خيلي طولاني كند. شيوه سنتي رايج اين است كه احياناً دخترخانمي را به آقا پسر يا به خانواده او معرفي مي كنند . در اين شيوه سنتي اگر قرار باشد ملاك از جانب خواهر و مادر يا خود آقا پسر تنها ويژگي هاي ظاهري باشد قطعاً اشتباه است . يعني اينكه مثلاً ببينيم منزل دختر خانم كدام خيابان است اگر فلان خيابان است كه بدرد ما نمي خورند . حتي ديده شده در شهرهاي بزرگ خيابان محل زندگي دختر خانم از اخلاق و خانواده او بسيار مهم تر است و آنقدر خيابان مهم است كه ويژگي هاي خلقي و رفتاري آقا پسر به همان اندازه مهم نيست . بعضي از خانواده ها متأسفانه منزل خود را عوض مي كنند و در جاي ديگر مستأجر مي شوند بخاطر اينكه بگويند ما ساكن فلان خيابان هستيم تا شناخت كاذبي را ايجاد كنند . خوب حالا براي گفتگو آنچه كه رايج بوده اين است كه در جلسه اول محارم داماد مي آمدند و در فضايي كه نامحرمي نيست در يك فضاي دوستانه اين دختر خانم را مي ديدند بررسي هاي

ص: 14411

ظاهري و اجمالي خود را مي كردند و اخلاق و رفتار او را در همان يكي دو ساعتي كه ميهمان آن خانواده بودند مي سنجيدند بعد به پسر خود منتقل مي كردند و درحقيقت به او كمك مي كردند كه يك نگاه اوليه نسبت به اين دختر خانم داشته باشد و بتواند ويژگي هاي ظاهري او را بشناسد . اگر در اين مرحله به يك نتيجه منفي نرسيدند اين رابطه ادامه پيدا مي كرد و در مراحل بعدي پسر خود را نيز همراه مي بردند و بعد جلسه گفتگو رخ مي داد كه اين قسمت الان رايج است . يعني شما خواستگاري را از قسمتي مي بينيد كه آقا پسر و دختر خانم وارد گفتگو مي شوند اما خود اين نيز اشكالات جدي دارد . اشكال اين است كه اين دختر خانم و آقا پسر بطور طبيعي جنبه هاي مثبتي را از خود نشان مي دهند ، معايب اخلاقي خود را عنوان نمي كنند مگر اينكه بخواهند طرف مقابل را رد كنند . پس همه ويژگي هاي مثبت خود را مي گويند كه من مثلاً فلان دانشگاه درس خواندم ، فلان هنر را دارم و فلان ويژگي اخلاقي را دارم و آقا پسر نيز از شغل و كار و ويژگي هاي خود مي گويد . اگر ما به همين ها بسنده كنيم و احياناً خانواده همين ها را جدي و كافي بداند شناخت حقيقي را بدست نمي آوريم . چون ما نمي دانيم كه آيا اين فرد حرف هايي را كه زده درست است يا خير ؟ بارها من ديده ام بخصوص در مورد خانواده

ص: 14412

دختر و حتي دوستان در سطح نشريات نيز ديده اند كه مثلاً وقتي آقا پسر اعلام مي كند من فلان مدرك تحصيلي را دارم يا فلان شغل و درآمد را دارم اكتفا مي كنند و ازدواج مي كنند و سه يا چهار ماه بعد متوجه مي شوند آن آقايي كه گفته من فوق ليسانس دارم حتي ديپلم هم ندارد . خوب اكتفا كردن به صرف آن گفتگو ها شناخت را فوق العاده پايين آورده است. توجه به جعبه شريني و گل و چيزهاي ديگر از جانب هردو خانواده ، يك نوع ظاهر گرايي است كه اگر در هر مرحله رخ دهد ما را دچار مشكل مي كند. گاهي اوقات امكان دارد در همين مرحله خواستگاري سؤال هايي از جانب دختر خانم و يا آقا پسر مطرح شود كه اصلاً نقشي در زندگي آينده آنها ندارد . مثلاً مي پرسند تو چه گلي را دوست داري ؟ من چه رنگي را دوست دارم ؟ دوست داري براي تفريح كجا بروي؟ اينها سؤال هاي كليدي و اصلي و اساسي نيست . بررسي اخلاق فرد از طريق اين سؤال ها مربوط به كسي است كه داراي هوشمندي ويژه اي باشد و اين سؤال ها بايد در جلسات بعدي مطرح شود نه اينكه مهم ترين سؤال آنها اين نوع سؤالات باشد. من اينجا مجبور هستم كه به شناخت هاي عاميانه اي كه بين جوان ها دامن زده مي شود برگردم . انواع طالع بيني هايي كه رايج شده است اعم از طالع بيني هندي و چيني ، فال پنيرو درخت و چيزهايي از اين قبيل كه در اينترنت نيز

ص: 14413

در دسترس جوانان است و بيشتر به يك سرگرمي شبيه و درصد واقعيت آن فوق العاده پايين است. اما جوانان با استناد به اين موارد اول مي پرسند متولد چه ماه و چه سالي هستيد براي اينكه به طالع بيني چيني يا هندي مراجعه كنند تا ببينند فرد مقابل چه ويژگي هاي شخصيتي دارد . يا مثلاً چه نوع پنيري را دوست دارد تا بفهمند چه نوع شخصيتي دارد . اينها روان شناسي كوچه بازاري است كه جايگاهي در علم روان شناسي ندارد البته امكان دارد يك نغمه كوچكي داخل آن باشد اما مانند يك كوه بزرگي است كه يك تكه كوچك طلا داخل آن است و ارزش زيادي ندارد . در جلسه گفتگو طرفين بايد از يكديگر سؤال كنند و ازفرد مقابل بخواهند كه از ويژگي هاي اخلاقي ، رفتاري، خواسته ها و آرمان هاي خود در زندگي و چيزهايي كه براي او مطلوب است بصورت جداگانه صحبت كند . مثلاً من الان نماز اول وقت نمي خوانم ولي دلم مي خواند نماز شب بخوانم طرف مقابل از من سؤال مي كند نظر شما در رابطه با نماز چيست ؟ من مي گويم عاشق نماز شب هستم يعني يك تصوير ايده آل از خود ارائه مي كنم ولي مابين بخش ايده آل و وضعيت موجود تفاوت قائل نشده ام . من گاهي اوقات در جلسات خواستگاري به دوستان مي گويم كه سؤالات چند گزينه اي ارائه كنيد مثلاً بپرسيد اگر شما و همسرشما در يك ميهماني شركت كنيد اما بخاطر مشكل و مسئله اي كه آنجا رخ داده همسر شما بخواهد كه آن جلسه

ص: 14414

را ترك كنيد شما چكار مي كنيد؟ بجاي اينكه بگوييد ترك مي كنيد يا خير چند گزينه پيشنهاد كنيد تا ضرب آهنگ روحي اين فرد را پيدا كنيد . ترك مي كنم اما بعداً با همسرم دعوا مي كنم ، ترك نمي كنم اما بعداً از او دلجويي مي كنم ، ترك نمي كنم و همانجا با او بحث مي كنم و مي گويم اينجا ماندن براي من مهم است، قبل از ترك كردن بررسي مي كنم ببينيم منزل خانواده خود ميهمان هستيم يا منزل خانواده همسرم ، در واقع يك سبدي از پاسخ در اختيار او قرار دهيد . ما در تست هاي روان شناسي روشي را داريم كه فرد مجبور نشود با بله و نه پاسخ دهد ، خود را در حالت هاي مختلفي كه خيلي به هم نزديك هستند ببيند و براي هركدام از اين سؤال ها دو سه سؤال ديگر هم داريم كه اگر يك جايي خواست يك چهره دروغين احياناً از خود نشان دهد مچ او را بگيريم. حالا اگر آقا پسر بگويد هرچه شما مي گوييد براي يك احترام و تعارفي كه مابين ما ايرانيان رايج است خوب است اما دختر خانم بايد بگويد من ممنون هستم از اينكه شما اين حرف را مي زنيد ولي من به عنوان يك فرد غريبه از شما سؤال مي كنم آيا همسر شما هرچه كه بگويد شما مي پذيريد حتي اگر حرف او اشتباه باشد؟ يعني گاهي اوقات لازم است شما يك ايست كوتاه بدهيد يا به سراغ سؤال هاي بعدي برويد اما اگر ديديد پاسخ هرچه شما بگوييد زياد است پس

ص: 14415

معلوم است كه اين فرد اصلاً شما را انتخاب نكرده است بلكه يك چيزي در زندگي شما وجود دارد مثلاً پدر شما يك موقعيت شغلي يا يك موقعيت اقتصادي خاص دارد و يا خود ايشان يك ضعفي را دارد كه فكر كرده هر طور است بايد با شما ازدواج كند براي همين هم مي گويد هرچه شما بگوييد. شايد اين آقا پاسخ بدهد چون شما را دوست دارم و به شخصيت شما احترام مي گذارم بنابراين طراحي اين قسمت از زندگي با شما . در اين صورت بايد پرسيد آيا شما قبل از اين در ارتباط با مادر خود نيز يك چنين حالتي را داشته ايد يا خير؟ هميشه احترام مادر بيشتر از همسر است اگر شما در ارتباط با مادر خود نكرده ايد پس در حقيقت فكر مي كنيد يك روز اين كار را خواهيد كرد . وبعد از چند سؤالي كه دختر خانم پرسيد اين پرسش را بكند كه آيا بين شما و مادر شما تا حالا اختلاف نظري پيش آمده است يا اختلاف جدي كه از او دلخور شويد چه واكنشي داشته ايد و اختلاف برسر چه موضوعي بوده است؟ آنوقت اين فردي كه ادعا مي كند حاضر است بعداً طراحي يك بخش از زندگي را به همسر خود بسپرد معلوم مي شود كه در قبال مادر خود با آن همه محبت نتوانسته است بصورت سالم و با بزرگواري عبور كند بلكه منجر شده به اينكه شش ماه با مادر خود قهر بوده است . جلسه خواستگاري با اين گفتگو ها جلسه خوبي است و مي تواند پاسخگو باشد و مي تواند

ص: 14416

احياناً تا سه يا چهار جلسه ادامه پيدا كند . اما هرچقدر كه جلو تر مي رود ساير اعضاء اصلي خانواده ، پدر ، برادر و خواهر نيز به نوعي بايد از فرد مقابل شناخت پيدا كنند چون ازدواج وصلت دو خانواده است و بايد بصورت مشترك ادامه پيدا كند . يكي از روان شناسان خوب كشورما مي گويد توصيه اي كه من به جوان ها مي كنم اين است كه جا دارد تا ده جلسه با يكديگر تعامل داشته باشيد . وقتي از ايشان سؤال مي شود كه دليل شما براي اين پيشنهاد چيست چرا كه ما قائل به حريم هاي اجتماعي هستيم و به دل بستگي ها نيز بايد توجه شود، ايشان گفتند كه بعضي از ابعاد روحي ، شخصيتي و جسمي و رواني فرد پنهان است و وقتي فرد احساس راحتي كرد و در يك رفت و آمد طولاني قرار گرفت در برخي از وضعيت ها شخصيت اصلي خود را نشان مي دهد . مثلاً كسي كه دچار وسواس است در جلسات مختلف و زمان هاي مختلف: احياناً هنگام غذا خوردن در منزل و يا خوردن يك خوراكي در بيرون ازخانه و يا رفتن دريك محيط بسيار شلوغ و در موقعيت هاي مختلف وضعيت اصلي خود را نشان مي دهد . شما بايد برخورد هاي او را بررسي كنيد ، ببينيد نوع برخوردها ي او نشان دهنده فردي است كه به خود مسلط است و از يك حداقلي از سلامت روحي و رواني برخوردار است يا نه آنقدر عصباني مي شود كه حاضر است يك كتك كاري جدي نيز بكند . يا

ص: 14417

آنقدر در پول خرج كردن درست سعه صدر ندارد كه مثلاً براي پنجاه تومان اضافه گرفتن با راننده تاكسي كلي جرو بحث مي كند . چيزهايي از اين دست به ما كمك مي كند كه پاشنه آشيل هاي طرف مقابل را بشناسيم . براي اينكه تعامل با راننده او را ببنيد لازم نيست با او به سفر برويد صرف اينكه براي بيرون رفتن از ماشين هاي عمومي استفاده كنيد كافي است . يعني با اطلاع خانواده يك تعامل دو نفره ايجاد شود و بخشي از گفتگو ها در بيرون از خانه رخ دهد .

سوال – آيا بجز مراسم خواستگاري ، شيوه ها و جاهاي ديگري نيز وجود دارد كه براي شناخت فرد مناسب باشد؟

پاسخ - همانطور كه عرض كردم بايد در موقعيت هاي مختلف قرار بگيرند . چون خواستگاري متعارفي كه ذهن دوستان به طرف آن مي رود اين است كه خانواده داماد درب خانه ي عروس را بزنند و به آنجا آمده گفتگويي بكنند و بروند . نه ، زماني كه از فاز يك و دو عبور مي كنيم و توافقات و اشتراكات اوليه سنجيده مي شود حالا فرصتي است براي اينكه اين تعاملات بيرون از خانه رخ دهد . يعني آن چيزي كه دختر خانم ها و آقا پسرها مي گويند ما بايد شش ماه ، يك سال يا سه سال با يكديگر رفت و آمد كنيم تا يكديگر را بشناسيم در پنج يا شش جلسه خلاصه شود و در حد رفاقت و در حدي كه طرف مقابل را بشناسند و هوشمندانه در يك تعامل سالم و نه يك نگاه خيلي

ص: 14418

بدبين و نه خيلي خوش بين قرار بگيرند انجام شود. اين نگاه تنها نگاهي براي شناخت باشد و تا زماني كه علقه بوجود نيامده است احتمال خطا فوق العاده پايين است . پس آن خواستگاري با اين ويژگي ها براي حضور اجتماعي فرد در موقعيت هاي مختلف مؤثر است . مثلاً امكان دارد يكي از اين دو خانواده به رعايت حريم هاي الهي مقيد باشد اما طرف مقابل در محيط خانه نشان دهد كه اين حريم ها براي او مهم است اما بيرون از خانه فرق مي كند. مثلاً نيم ساعت مانده نماز قضا شود آقا يا خانم مي گويد اشكالي ندارد مي رويم خانه نماز مي خوانيم ، اين خود نشان دهنده يكي از آن ويژگي هاي اخلاقي و رفتاري است كه لزوماً با گفتگوي در خانه بدست نمي آيد چرا كه در خانه ارتباط رسمي است و خيلي از اين نوع مشكلات بروز نمي كند. بعداً زماني كه اين گفتگو ها ادامه پيدا كرد و نقاط اشتراك بدست آمد حالا فرصت است كه مرحله تحقيق شروع شود . تحقيق از افراد و محيط هاي مختلفي كه اين دو نفر در آنجا تعامل داشته يا دارند . در واقع تحقيق در مرحله دوم است چرا كه خصوصاً در مورد دختر خانم ها زماني كه شما از همسايه ها سؤال مي كنيد همه متوجه مي شوند كه دختر فلاني مي خواهد ازدواج كند . يا در مورد آقا پسر زماني كه از محيط كار او تحقيق مي كنيد همه همكاران و دوستان او متوجه مي شوند يعني به يك فشار اجتماعي تبديل مي شود .

ص: 14419

براي اينكه ما اين ازدواج را به يك فشار اجتماعي تبديل نكنيم و بتواند مسير سلامت خود را طي كند لازم است كه ابتدا ببينيم اين دو خانواده نقاط اشتراكي را دارند يا نه بعد وارد مرحله تحقيق شويم . البته ياد ما باشد زماني كه خانواده داماد وارد خانه ي عروس مي شوند يك فرد معرف وجود دارد و يك فردي است كه اينها را معرفي كرده است و آن فرد نقش خوبي را مي تواند بازي كند . .معرف عاقل و هوشمند طبيعتاٌ هر كسي را معرفي نمي كند يعني يك تحقيق اجمالي اوليه رخ داده است . اگر معرف هم نباشد ، امكان دارد آقا پسري يك دختر خانم را در محل كار خود ديده و پسنديده و چند ماهي او را زير نظر داشته باشد البته اين شناخت نيست اما يك حدي از آشنايي را براي او ايجاد كرده است . آقا در موقعيت هاي مختلف بدون اينكه آن فرد بداند او را زير نظر داشته است اما چون اين دختر خانم نمي دانسته، اين يك شناخت يك طرفه است كه بايد وارد آزمون هاي اصلي خود شود يعني آن مرحله خواستگاري و آشنايي و بعد تحقيق رخ دهد . البته با توجه به اينكه آن دختر خانم نمي دانسته زير ذره بين است رفتارهاي او احتمالاً رفتارهاي خالصي بوده اما چون يك طرفه است و در ازدواج بايد دو نفر هم پرواز بشوند يعني اين فرصت در اختيار اين خانم نبوده پس كافي نيست . گاهي اوقات مي بينيد كه دختر خانم فكر مي كند شايد زيرنظر باشد آقايان را

ص: 14420

نيز زيرنظر قرار مي دهد يعني تلقي او اين است كه ببينم رفتار اين آقا چگونه است؟ رفتار آن آقا چگونه است ؟ بطور ناخود آگاه يك توجه اضافي ايجاد مي شود كه مي تواند مانع از رشد فكري فرد شود . با يك چنين ويژگي وارد مرحله تحقيق كه مي شويم در آن مرحله ما از خود فرد مي خواهيم دوستان خود ، ارتباطاتي را كه داشته ، محيط كارو تحصيل خود را به ما معرفي كند و در اين ارتباطات طبيعي است كه ما نود درصد تعريف مثبت بشنويم . اما همانطور كه گفتيم ما از زير نويس حرف ها مي توانيم به بعضي از حرفها برسيم خصوصاً اگر از كسي كه سؤال مي كنيم بخواهيم كه صادقانه با ما صحبت كند و صداقت او را مورد سنجش قرار دهيم و از او بخواهيم كه معايب طرف مقابل را به ما بگويد . گفتن اين معايب و نواقص مي تواند به ما كمك كند تا ما ميزان صحت وسقم آن را بسنجيم نه اينكه همه گفته ها را باوركنيم . اشكال اصلي ما در تحقيق اين است اگر از پنج نفر سؤال كرديم و همه گفتند اين فرد خيلي خوب است و ما به سر او قسم مي خوريم ما مي گوييم اين بهترين فرد است و بهتر از او ديگر پيدا نمي شود . و اگر رفتيم و بدگويي كردند مي گوييم نه اين فرد بدرد نمي خورد . آدمي كه براي تحقيق مي رود بايد خيلي فرد دانايي باشد كه درگير دوستي ها و دشمني ها نشود و از لابلاي اين

ص: 14421

دوستي ها و دشمني ها واقعيت ها را بيرون بكشد.

سوال - در اين قحطي خواستگار يك نفر هم كه به خواستگاري يك دختر خانم مي آيد و يا پسري به دختري ابراز علاقه مي كند با اين مشاوره هايي كه شما مي دهيد همان يك خواستگار را نيز منصرف مي كنيد به نظر من بايد به تبعات مشاوره هاي خود بيشتر دقت كنيد.

پاسخ - خوب اگر قحطي خواستگار است كه ديگر مشاوره نياز نيست اما اگر اين دوست ما به مشاوره ها انتقاد دارند بايد حواس ايشان باشد آيا يك زندگي ناموفق بهتر است يا يك ازدواج موفق و درست ؟ گاهي اوقات افراد فكر مي كنند كه اگر ما ازدواج كنيم همه مشكلات حل مي شود . من بارها با افرادي مواجه شده ام كه ازدواج كرده اند و بعداً وقتي مشكل آنها را بررسي مي كنيم مي بينيم براي خود يك قصر بلوريني ساخته بودند كه با زندگي واقعي خيلي اختلاف داشته است و فكر مي كردند در اين قصر بلورين همه مشكلات حل خواهد شد. در حاليكه ازدواج، شروع يك زندگي مشترك و عاشقانه است براي اينكه با يكديگر مشكلات را حل كنند . وقتي طرف مقابل شما ويژگي هاي اخلاقي را دارد كه آماده انواع آسيب هاي اجتماعي و اخلاقي است آيا اينكه ازدواج كنيد و بعد از چند سال از هم جدا شويد خوب است ؟ يا اينكه نه ما بگوييم اگر هر كسي آمد و شما ديديد اندكي با او توافق داريد ازدواج كنيد انشاءاله عاقبت بخير مي شويد . آيا همين را بگوييم كفايت مي كند

ص: 14422

؟ شايد بعضي از دوستان به ما اعتراض كنند و بگويند شما مدام فضاي سنتي را مي گوييد از فضاي سنتي دور شويد و يك مقدار به سراغ فضاهاي مدرن برويد، شما كه گفتيد مي خواهيد تلفيقي از فضاهاي مدرن و سنتي را بگوييد. در پيامك هاي دوستان ديدم كه گفته اند بارها در روابط دوستانه اي كه قبل از ازدواج بين دختر خانم ها و آقا پسرها رخ مي دهد ، دختر خانم به ازدواج تمايل دارد اما آقا پسر مي گويد ما نمي خواهيم با هم ازدواج كنيم و من ترجيح مي دهم با هم دوست باشيم . يا احياناً اين آقا پسر وعده ازدواج مي دهد اما هر بار كه دختر خانم از او مي خواهد كه بطور جدي قدم پيش بگذارد مي گويد نه حالا بعداً و اين وعده گاهي چندين سال طول مي كشد . همينجا لازم است دست اين دوستان خوب را بگيريم و بگوييم صبر كنيد شما كه وقتي بحث خواستگاري پيش مي آيد به شما برمي خورد و مي گوييد اين بحث سنتي است، حواس شما باشد خيلي از اين دوستي ها زماني كه بحث ازدواج و خواستگاري بطور جدي پيش بيايد تبديل به يك رابطه منقطع مي شود چرا كه قصد طرف مقابل اصلاً ازدواج نبوده است . الان متأسفانه درصد بسيار بالايي از جوانان درگير روابط دوستانه ي بدون هدف مي شوند . دوستي صرفاً براي لذت و سرگرمي و براي اينكه وقت آنها بگذرد و اين گاهي تا سنين بالا ادامه پيدا مي كند . من جداي از انواع آسيب هاي فكري و روحي

ص: 14423

و اخلاقي بگويم، آزموني كه اين دختر خانم مي تواند از اين آقا پسر بگيرد اين است كه اگر تمايل به من داريد براي خواستگاري اقدام كنيد . گاهي دختر خانم مي گويد نه اگر من اين را بگويم ديگر دوستي خود را با من ادامه نمي دهد . پس معلوم است كه شما آمادگي اين را داريد كه بعنوان گلي كه چند روزي يك آب ورنگي داريد در اين رابطه دوستي قرار بگيريد بعد فرد ديگري در اين رابطه قرار گيرد و شما نهايتاً با انواع آسيب هاي روحي روبرو شويد. در اين تعريف دقت كنيم ، تا مي گوييم سنتي بعنوان چيزي كه ديگر از مد افتاده و بدرد نمي خورد و بكاري نمي آيد با آن برخورد مي شود نه ، سنت با فرهنگ و دين ما آميخته است. چرا امروز خانواده ها با برخي از جوان ها دچار چالش مي شوند بخاطر اينكه آن جوان اعلام مي كند كه من اصلاً اين سنت ها را قبول ندارم .

سوال– آيا اگر دو جوان بخواهند با يكديگر آشنا شوند تنها پيشنهاد سنت، خواستگاري است ؟

پاسخ - مرحله اصلي آن خواستگاري است يعني يك كانال و دهليزي است كه اگر از اين مرحله عبور حقيقي نكند بخشي از سلامتي زندگي آينده دچار آسيب خواهد شد . امروز در بين اطرافيان ، دوستان و آشنايان جستجو كنيد درصد قابل توجهي از كساني كه زندگي آنان منجر به طلاق شده است به اين علت است كه پدر و مادر مي گويند اين دو جوان خودشان همديگر را ديدند و پسنديدند حالا نيز با هم

ص: 14424

تفاهم ندارند و خودشان طلاق گرفته اند و در اين صورت پدر و مادر احساس مسئوليت جدي نمي كنند . نمي گويم اين مسئله درست است اما اتفاقي است كه در شرف رخ دادن است چرا ما مي خواهيم چشم خود را روي واقعيت ها ببنديم ؟ يادما باشد خيلي وقت ها كه جوان ها براي ازدواج ريسك نمي كنند به اين علت است كه فكر مي كنند پدر و مادر كاري به كار آنها ندارند . ما استقلال جوان ها را اشتباه قرائت كرده ايم و آنها را به خودشان واگذار كرده ايم و مي گوييم چكار كنيم جوان هستند و تحصيلات آنها از ما بالاتر است و عقل آن ها بيشتر مي رسد ، قطعاً اينها است اما محبت و تجربه شما خيلي بيشتر است. خوب حالا چون من مرحله بعدي را نگفته ام دوستان فكر مي كنند كه ما مي گوييم خواستگاري مهمترين معبر است و بعد از آن نيز قضيه تمام مي شود نه ، پيشنهاد من به دوستان اين است كه بعد از اين مرحله وارد مرحله تست شخصيت و تست ازدواج شويد . در اين مرحله با رفتن نزد مشاور امين دين دار و خدا ترس امكان شناخت ابعاد پنهان شخصيت فرد مقابل را فراهم كنيد . همينجا به برخي از خانواده هاي متدين يك توضيحي بدهم من گاهي اوقات با مقاومت هاي ويژه ي خانواده هاي متدين مواجه مي شوم كه مي گويند وقتي كه ما تحقيق كرده ايم و احياناً خانواده فرد مقابل را نيز مي شناسيم چه نيازي به مشاور است ؟ اصلاً امكان دارد اگر

ص: 14425

پيش مشاور برويم نظر اينها را عوض كند و زندگي اينها دچار مشكل شود . من مي گويم اگر مشاور شرايط مشاور بودن را داشته باشد توفيق شما در زندگي آينده بيشتر خواهد شد و زمينه اشتباهات به حداقل مي رسد. مشاوره آن چيزي است كه فرهنگ ديني به شما مي گويد: و شاوِرهُم فِي الاَمر – و اَمرَهُم شوري بَينَهُم – مشورت كردن يعني افزودن عقل ديگران به عقل خودم ، اين جزو فرهنگ اصيل ديني و نبوي ما است كه به ما اين ويژگي را ياد مي دهد . من از خانواده هاي خوب و اصيل و متدين مي خواهم كه در باره اين موضوع جدي باشند البته نه هر مشاوري بلكه در انتخاب مشاور دقت كنند .

سوال – استخاره خوب است؟

پاسخ - استخاره در جاي خود خوب است البته نه اينكه من تصميم گيري را به خدا بسپارم بعداً هم مدام برگ جريمه براي خدا صادر كنم كه اي بابا ما استخاره كرديم خوب آمد اما ديديد چه شد؟ ما معمولاً منت سر خدا مي گذاريم چون گاهي اوقات استخاره را بجاي مشورت ، بجاي شناخت و بجاي بسياري از راه هاي درست انتخاب مي كنيم . استخاره طلب خير از خدا كردن است اما خدا خيلي چيزهاي بد را خوب مي گويد : چه بسيار چيزهايي كه شما دوست نداريد و دلپسند شما نيست اما منِ خدا مي گويم خوب است . حالا منِ خدا گفته ام خوب است و شما وارد آن مي شويد همانطور كه خدا به حضرت ابراهيم گفت داخل آتش شوي خوب است و به

ص: 14426

حضرت يوسف هم گفت ته چاه بروي خوب است، به حضرت يونس هم گفت در دل نهنگ بروي خوب است ، كداميك از متدينين ما تحمل اين همه خوبي هاي خدا را دارند ؟ پس ياد ما باشد خوبي هاي خدا يعني از ته چاه به تخت پادشاهي رسيدن ، از دل آتش به باغ و بوستان رسيدن . يك مقدار بايد نگاه خود را عوض كنيم و اگر مي خواهيم خدايي نگاه كنيم بايد روي خوبي ها و بدي هاي زندگي جور ديگري حساب كنيم . اينكه دوست ما گفتند قطحي خواستگار است سه يا چهار علت دارد كه من سريع مي شمارم : قبلاً مهاجرت هاي شغلي و تحصيلي فقط براي پسرها بود ولي الان دخترها از شهرها و استان هاي كوچك به شهرهاي بزرگ مي آيند و زماني كه درس آنها تمام مي شود حاضر نيستند برگردند. در همان شهر شغلي را بدست مي آورند و يك خانه پانسيوني نيز مي گيرند و مي مانند آيا كانديد مناسبي براي ازدواج پيدا مي كنند ؟ خير ، آنهايي كه در شهر خود ايشان بودند ديگر خيلي با آنها هماهنگ نيستند ، در اين شهر نيز كسي آنها را نمي شناسد پس طبيعي است كه فرد مناسبي را پيدا نكنند . آقا پسر براي اينكه به دانشگاه رفته است و احياناً محيط كاري او عوض شده است و به ويژگي هاي اخلاقي و اجتماعي خانواده خود انتقاد دارد روش آنها را قبول ندارد ، پس مي گويد من بايد يك فكري به حال خود بكنم . كسي نيست كه آقا پسر و دختر خانمي

ص: 14427

كه مناسب يكديگرهستند را به هم معرفي كند . همينجا اين وعده را به دوستان بدهم همان مجموعه ساج كه معرفي كرديم با اين كه زمان طولاني از آن نگذشته روزي بيش از بيست هزار بازديد كننده دارد و انشاء اله زمينه اي فراهم مي كند كه بحث دو يا سه ساله اخير كشور ما در خصوص همسر گزيني، سامانه دقيق و درست خود را پيدا كند. اميدوار هستم مسئولين اين سايت توضيحات دقيق و خوبي را به مردم بدهند تا زمينه ي يك انتخاب خوب ، هوشمندانه ، متناسب و همراه با فرهنگ اصيل ايراني و اسلامي را بوجود آورند . آيا سايت ساج جوان ها را نيز براي ازدواج به يكديگر معرفي مي كند ؟ اين قسمت البته هنوز راه اندازي نشده و در آينده انشاءاله راه اندازي خواهد شد . صحبتي كه من با دوستان داشتم اين بود كه آنان مي گفتند اين معرفي رخ خواهد داد البته با كد و مسئوليت اصلي آن با مسئولين سايت خواهد بود و در نهايت با سازمان ملي جوانان هماهنگ خواهد شد و ضريب امنيت بالايي را خواهد داشت.

سوال – دختري بيست و چهار ساله هستم و مي دانم مقصر اصلي تمام گناهان گذشته خودم هستم گذشته ام مرا منزوي كرده است و افسوس آن را مي خورم اما مي خواهم از صفر شروع كنم آيا خداوند مرا كمك مي كند ؟

پاسخ - آن چيزي كه خداوند در آيات شريفه خود بعنوان معجزه جاويد به ما ياد داده اين است كه كسي كه حقيقتاً از گناه بازگردد و تصميم جدي بگيرد كه سمت

ص: 14428

گناه نرود و بخواهد آن را جبران كند و در قلب خود بيزاري از گناه را ايجاد كند ، بدي هاي اين فرد تبديل به خوبي ها مي شود . اين درحقيقت كرامت ويژه خداوند است چرا كه او اكرم الاكرمين است. شما هرچه بدي كرديد خدا آن را به خوبي تبديل مي كند ، يعني يك چيزي بيش ازروسفيد كردن است. هرچيزي كه موجب از بين رفتن آن همه ويژگي هاي مثبت مي شود تبديل به خودِ ويژگي هاي مثبت مي شود . اما به اين معنا نيست كه ما بگوييم گناه مي كنيم بعداً خدا مي بخشد و وضع ما خيلي هم بهتر مي شود ، اين دقيقاً مكر شيطان است كه قبل از گناه در دل ما يك اميد كاذب ايجاد مي كند كه گناه كن خدا مي بخشد.

يك توصيه ي ويژه به جوان ها بكنم اينكه اگر مي خواهيد يك زندگي خوب و خوشبخت و سربلند داشته باشيد حواس شما باشد آن فردي كه انتخاب مي كنيد قرار است يك عمر در كنار شما با همه تلخي ها و شيريني ها بماند و با شما همراهي و همدلي بكند . پس كسي را انتخاب نكنيد كه احياناً بخاطر يك سري از امتيازات ظاهري به سمت شما آمده است . چون اين امتيازات ممكن است در طول زمان تغيير كند و خداي ناكرده باعث شود كه او از مسير سلامت عبور كرده و دلبسته شخص ديگري شود . دومين توصيه ي ما به جوان ها اين است كه ازدواج وصلت دو نفر نيست وصلت دو خانواده است پس سعي كنيد كه

ص: 14429

با كسي ازدواج كنيد كه بيشترين هماهنگي را از جهت خانوادگي با شما داشته باشد و لطف كنيد والدين خود را دور نزنيد ، والدين را با خود همراه كنيد تا بتوانيد بعداً همراهي آنها را بطور جدي در زندگي خود ببينيد . يك توصيه ي ويژه نيز به والدين و پدر و مادر هاي خوبي كه دلسوز و دل نگران بچه هاي خود هستند: خواهش مي كنم به انتخاب هاي فرزندان خود احترام بگذاريد يعني حواس شما باشد ذوق و سليقه جوان شما با نگاه شما متفاوت است . گاهي اوقات من جوانهايي با روحيات مختلف را مي بينيم كه بخاطر بعضي سخت گيري هاي بي مورد يا كم اهميت پدر و مادر، در يك دوره اي از زندگي خود دچار مشكل مي شوند ، چون پدر و مادر مي گويند ما حاضر نيستيم شما با دختري از اين خانواده ازدواج كنيد ، يا حاضر نيستيم با پسري از اين خانواده ازدواج كنيد . اين ظلم بزرگي است كه امكان دارد گاهي ما پدر و مادر ها در حق فرزندان خود بكنيم و اين ظلم خيلي وقت ها جاي جبران پيدا نمي كند . حواس ما باشد اگر فرزندان خوبي تربيت كرديم كه درصد قابل توجهي از ويژگي هاي خوب را دارند به انتخاب آنها احترام بگذاريم و كمك كنيم كه بهترين انتخاب را داشته باشند .

1389

89-01-18

سوال – من عاشق دختري شده ام كه خانواده من راضي نيستند من هم گفته ام يا اين دختر يا با كس ديگري ازدواج نمي كنم شما بگوييد چه كنم ؟ پاسخ - ما همه مي

ص: 14430

دانيم كه مقدمات عاشق شدن اختياري است اما خود عاشقي اختياري نيست به همين دليل نيز حرف و حديث هاي زيادي در رابطه با آن زده شده است . دخترها و پسرهايي كه عاشق شده اند براي اينكه بدانند آيا اين عشق مي تواند سرانجام داشته باشد نياز به مشاوران خوب و دلسوز دارند . من هميشه به پدر و مادران توصيه مي كنم هنگامي كه فرزندان شما مي گويند يا اين يا هيچ كس خواهش مي كنم آنان را تنها نگذاريد. چرا كه اين زمان ، آن موقعي است كه ديگر هيچ چيزي را نمي توانند ببينند پس شما بيش از هميشه چشم و گوش آنها بشويد . تا اگر فرد مقابل آنان ويژگي هاي خوب و درست را دارد بتوانند سر يك سامانه درست قرار بگيرند و اگر فرد مناسبي نيست به او كمك بكنيد تا بتواند آن نواقص را ببيند ولي لزوماً خود شما به او نه نگوييد چرا كه اين فقط تنش ، لجاجت و آسيب هاي روحي و رواني را در كانون خانواده ايجاد خواهد كرد . اينجا بهترين زمان است كه شما به يك مشاور امين و خداترس مراجعه بكنيد. اين چند وقت اخير من ديده ام عده اي از جوان ها مي گويند ما به مشاورمراجعه كرده ايم و او گفته است بايد با يك نامحرم ارتباط داشته باشيد تا بتوانيد به مشكلات خود فائق شويد ، خوب اين روش روشي نيست كه بتواند فرد را به مدار سلامت بازگرداند بلكه امنيت رواني او را قطعا دچار آسيب خواهد كرد . اين پيشنهاد نه تنها ديني نيست بلكه

ص: 14431

ضد نقشه خوشبختي ما است و فرد را بعدا دچار نابساماني خواهد كرد . مثل اين است كه فرد از مواد شادي زا استفاده كند و بعد دچار انواع آسيب ها بشود . خوب اين دوست ما كه مي گويند فقط اين آدم و نه كس ديگر ما حرف ايشان را مي پذيريم اما فقط به عنوان يك عابر سري به دادگاه هاي طلاق بزنيد و از كساني كه پشت در اين دادگاه ها هستند سوال كنيد ، قطعا در بين آنان افرادي كه گفته بودند فقط اين آدم و نه كس ديگر و از افرادي كه صاحب فكر و ارزيابي هستند كمك نگرفته بودند زياد است و ببينيد كار آنها به كجا رسيده است . عشق خيلي خوب است ولي كافي نيست عشق ما وقتي كه با ملاك نباشد امكان دارد اين آدم الان آمده ولي دفعه بعد كس ديگري بيايد ، به چه علت شما عاشق اين فرد شده ايد؟ بخاطر زيبايي هاي ظاهري او، قطعا بدانيد همسر شما زيباترين فرد روي اين كره خاكي نيست . اگر صرفا بخاطر ويژگي هاي ظاهري او را پسنديده ايد و اگر هم با يكديگر ازدواج كنيد قطعا شما خوشبخت نخواهيد شد مگر اينكه ياد بگيريد درست زندگي كنيد . اگر بخاطر ويژگي هاي اخلاقي اين فرد باشد ، حالا مي پرسيم كدام ويژگي اخلاقي ، مثلا آدم درون گرايي كه هميشه خود را مخفي مي كرده عاشق دختر خانمي مي شود كه فوق العاده شهر آشوب است فوق العاده گرم و گيرا است و تعداد زيادي طرفدار دارد واين آقا هم جزو طرفداران ويژه اين

ص: 14432

خانم شده است . اين نوع تعلق خاطر لزوماً تعلق خاطر سالمي نيست يعني فرد فقط خواسته نقطه ضعف خود را بپوشاند و نقطه كمال شخصيت طرف مقابل لزوماً به اين آدم كمك نخواهد كرد كه رشد پيدا كند بلكه باعث مي شود اين فرد خود را پنهان تر كند . به اين دليل مي گوييم شما يك كار انجام دهيد به سراغ آن مشاور خوب و امين برويد و تست هاي مربوط به ازدواج و شخصيت را بدهيد اين تست ها حدود پانصد سوال است و بگذاريد يك مشاور بي غرض، نه خود شما و نه پدر و مادر شما كه به واسطه تجربه و دغدغه خاطر نسبت به شما مخالفت مي كنند ، به عقل شما كمك كند تا بتوانيد ضرب آهنگ خفاي اين ازدواج را هم ببينيد . سوال – خواستگاري دارم كه از هر نظر خوب است فقط پدر ايشان با خانمي دوست بود آيا هركس كه پدرش بد باشد بايد جواب نه بشنود در ضمن اگر پدر ايشان بد است چرا پدر من با اين فرد دوست است ؟ پاسخ - اينكه پدرها با هم دوست هستند ما نمي دانيم شايد منافع اقتصادي ايجاب مي كرده است چون دوستي ها در سنين بالا گاهي اوقات صرفاً بر اساس منفعت ها است . اما شما نمي خواهيد دوستي كنيد بلكه مي خواهيد يك عمر زندگي مشترك داشته باشيد. قطعاً اگر يكي از افراد خانواده دچار مشكل اخلاقي باشد ما بايد دقت چند برابر بكنيم . ببنيم آيا ويژگي هاي شخصيتي اين پسر آنقدر مثبت است و خود باوري و خود اتكايي

ص: 14433

دارد كه بتواند خود را از آن زشتي هاي دور بكند يا نه براحتي پذيرفته آن سبك و سياق را و پس از چند سال مي خواهد اعلام كند كه من هم مانند پدرم هستم شما كه پدر من را ديده بوديد. ما مي گوييم جواب نه قطعي غلط است و جواب مثبت نيز چه به صورت قطعي و چه به صورت عاشقانه اشتباه است . همه اينها مي تواند فرد را در وادي سختي و مشكلات عجيب و غربي قرار دهد . آگاهانه و بطور مضاعف بررسي كنيد اگر ويژگي هاي شخصيتي اين آدم به گونه اي است كه مي توانيد يك عمر روي او سرمايه گذاري كنيد و پدر خوبي براي فرزندان شما خواهد بود ازدواج كنيد . سوال – رابطه دوستي در حد پيامك زدن به زن شوهردار گناه است؟ پاسخ - دليل اين پيامك چيست؟ ما هميشه با بار معنايي و مفهومي كلمات حركت مي كنيم . گاهي اوقات خانم هايي چه مجرد و چه متأهل به مراجعه كرده اند كه ما با آقايي ارتباط پيامكي برقرار كرده ايم ابتدا با پيامكهايي مربوط به يك مناسبت ، سپس با شعرهاي ويژه مثلاً مربوط به امام زمان و بعد به داد وستدهاي عاطفي رسيده است . قطعا رابطه بين دونفر ، بخصوص يك خانمي كه متأهل است و تعلق خاطر و فكر او بايد به شوهر و همسر خود باشد تا بتواند يك زندگي خوشبخت داشته باشد با اين رابطه عاطفي دچار چندگانگي خواهد شد و او نمي داند كه بايد به چه كسي تعلق داشته باشد ، تعلق روحي و فكري

ص: 14434

او دچار آسيب شده است . چه اين خانم و چه اين آقايي كه پيامك مي زنند هرچقدر هم كه پنهان كنند ولي به گفته قرآن خود مي دانند كه مي كنند بله انسان خيلي خوب مي داند و به خود آگاه است گرچه به شكل هاي گوناگون پنهان كاري كند . بگويد ما رابطه كاري و اداري داريم ، ما باهم رابطه عاشقانه نداريم ، يا ما حريم ها را حفظ مي كنيم، اين در واقع زمينه خطا و خطر است كه رشد مي كند . قطعي بدانيد كه اينجا خارج شدن از حريم حياي الهي است . من از آن آقا و از آن خانم سوال مي كنم آيا اگر دختر و پسر شما بخواهد همين رابطه را داشته باشد در مقابل با او مقاومت مي كنيد ؟ يا نه مي گوييد اشكالي ندارد ، اگر مي گوييد اشكالي ندارد كه زمينه را فراهم كرده ايد كه فرزندان شما دچار انواع آسيب ها بشوند و اگر مي گوييد اشكال دارد چيزي را كه براي ديگران نمي پسنديد براي خود نيز نپسنديد . سوال - با اجبار پدر و مادر با دختري ازدواج كردم كه او را دوست ندارم اما به او محبت مي كنم اين فرد با من حرف نمي زند هرچند كه به او محبت مي كنم ولي تغييري نمي كند . دو سال است ازدواج كرده ام و يك پسر دارم ، مي خواهم از او جدا شوم بخاطر اينكه ازدواجم تكراري بوده است . پاسخ - يك چنين زندگي دچار انواع آسيب ها است ، ازدواج اجباري رخ داده است

ص: 14435

بچه دار هم شده اند و دو سال نيز از اين زندگي گذشته است. اما حالا به اين نتيجه رسيده اند كه به درد يكديگر نمي خورند . اين يعني قرباني كردن يك بچه و قرباني كردن يك نسل، چون اين بچه ازدواج خواهد كرد و نسلي بوجود خواهد آمد . توصيه من به اين آقا اين است كه حداكثر تلاش خود را براي يافتن راه هاي يك زندگي سالم انجام دهند . همچنان به سراغ آدمهاي موفقي كه در زندگي ايشان هستند بروند براي اينكه از آنها براي بازگشت به مدار سلامت كمك بخواهند . شايد تلاش فردي ايشان تلاش مناسبي نبوده و نتوانسته اند به يك زبان مشترك برسند و بعد تصميم بگيرند. چرا كه تصميم گيري ايشان الان ديگر فقط مربوط به دو نفر نيست بلكه مربوط به نفر سومي است كه هنوز قدرت گفتن اين مسئله كه هم پدر مي خواهد و هم مادر را ندارد و پدر و مادر راحت مي خواهند روي او خط قرمز بكشند . سوال - در خصوص نماز شب توضيح دهيد . پاسخ - قطعا نماز شب در ملكوتي را به انسان باز مي كند و آن زمان طلايي هر بيست و چهار ساعت زمان ويژه و اختصاصي نماز شب است . اما اگر براي كسي سخت است كه موقع سحر بيدار شود مي تواند در طول روز نماز شب را قضا كند . يا مي تواند قبل از آنكه بخوابد نماز شب خود را بخواند و اگر خيلي براي او خواندن يازده ركعت سخت است تنها دو ركعت نماز شفع و يك ركعت نماز

ص: 14436

وتر را بخواند و انشاءاله اميد است كه بتواند آن فضيلت ها را پيدا كند. نماز شب هم باب گشايش مشكلات دنيايي است و هم باب نجات در آخرت انشاء اله . سوال - سي و پنج ساله هستم و هيچ مشكلي هم ندارم . مي گويند كه بخت من را بسته اند و صحبت ها و مراسم خواستگاري من بدون هيچ حرفي به هم مي خورد من به خدا توكل كرده ام ولي مادر من خيلي بي قراري مي كند بگوييد چه كنم ؟ پاسخ - موقعيت سني افراد تا حدودي نشان مي دهد كه آيا قبلا خود ايشان و خوانده ايشان نسبت به مسئله ازدواج آگاهانه تصميم گرفته اند يا سعي كرده اند به دنبال گزينه بهتر بگردند . شايد در مورد آقا پسرها هم رخ دهد و همينطور در مورد دختر خانم ها كه هرچه سن بالاتر رود قطعا سخت گيري بيشتر خواهد شد و اين سخت گيري موجب خواهد شد كه انسان قطعا گزينه هاي كمتري را بتواند انتخاب كند. اما اين دوست عزيز ما فرموده اند كه وقتي خواستگار مي آيد مراسم به هم مي خورد علت اين است كه همانطور كه انتخاب براي شما خيلي سخت شده آن فردي نيز كه به خواستگاري شما مي آيد قطعا از شما بزرگ تر است و تصميم او نيز امكان دارد با كوچك ترين رفتار يا گفتاري عوض شود . چون در حقيقت همين كه به مراسم خواستگاري آمده شايد تشويق ديگران بوده است . ازدواج در سنين بالاتر يعني بالاي بيست و هفت يا هشت سال براي دختر خانم ها و

ص: 14437

بالاي سي و دو سال براي آقا پسرها معمولا يك كار طبيعي نيست . مانند فردي است كه دچار بي اشتهايي عصبي شده زيرا به طور طبيعي همگي ما به غذا اشتها داريم اما ممكن است در شرايط روحي قرار بگيريم كه تمايل به غذا خوردن عادي را نيز از دست بدهيم . در مقوله ازدواج نيزهمينطور است وقتي كه سن بالاتر برود فرد ترجيح مي دهد كه اصلا ازدواج نكند . چاره اين است كه افراد عاقل و دلسوزي كه در اطراف آقا پسرها و دختر خانم ها هستند با ايشان صحبت كنند كه هم آگاهانه تر و هم با وسواس كمتر حركت كنند . باضافه اينكه آن آقا پسري كه به خواستگاري رفت و ديگر بر نگشت حتما نقش واسطه ها را در اين وسط پررنگ كنند . من در يكي از مشاوره هاي خود موردي را داشتم كه دختر خانم در همين سنين بودند ايشان مي گفتند خواستگار آمده و رفته و پنج ماهي گذشته اما هيچ ازدواجي رخ نداده است شما چه توصيه اي داريد ؟ گفتم آن واسطه اي را كه در بين شما قرار دارد تشويق كنيد كه با خانواده آقا پسر صحبت كند و ببيند كه مشكل آنها چيست؟ احياناً شايد كوچكترين رفتار يا حركت به نظر آنها جدي آمده است و خوشبختانه آنها الان به عنوان يك زوج خوشبخت هستند و توانستند ازدواج كنند. در سنين بالا ما نياز به واسطه هاي عاقل و دلسوز داريم تا قدرت ريسك جوانها را بيشتر كنند . ببيند يك پسربچه چهارده ساله خيلي راحت روي پشت بام راه مي رود

ص: 14438

اما زماني كه هيجده ساله مي شود كمي فاصله مي گيرد وقتي بيست و پنج ساله شد خيلي فاصله مي گيرد و زماني كه چهل ساله شد اصلا از آن طرف رد نمي شود . ازدواج چه بخواهيد و چه نخواهيد بخشي از آن ريسك است و بخشي ديگر دلدادگي هاي روحي و عاطفي است وقتي فرد به يك سني از عقل مي رسد حساب كتاب مي كند و مي گويد اصلا براي چه ازدواج كنم ترس زيادي دارد و اين ترس و وسواس و دودلي موجب مي شود كه نتواند تصميم بگيرد . دلسوزها پادرمياني كنند و بگويند اين وسواس ها اگر ازدواج نكني روزبه روز مانند خوره به جان تو خواهد افتاد . حالا اگر دلسوزها پا درمياني كردند ولي ازدواج به خوشي منتهي نشد چه ؟ دلسوز قرار نيست كه جاي عروس يا داماد تصميم بگيرد . حتي پدر و مادر كه دلسوزترين افراد هستند نبايد اين كار را بكنند . يادمان باشد كه تكليف ازدواج خود فرزندان است . ما در بحث ازدواج افرادي كه آنان را دوست داريم آتشي بر كف دست داريم يعني هم بايد حواس ما باشد كه آنها بايد انتخاب كنند و ولي ما بعد به آنها كمك كنيم كه راحت تر انتخاب كنند در حقيقت به آنها كمك كنيم كه جنبه هاي خوب را نيز جدي تر ببينند. سوال – حكم آرايش خفيف در بيرون از خانه چيست؟ پاسخ - چون خداوند زن را آينه زيبايي وجمال خود و مرد را آينه جلال خود قرار داده است از خانم ها مي خواهد كه در بحث ارتباط

ص: 14439

با نامحرم تا جاي ممكن هيچ نوع زيبايي افزودني نداشته باشند. به اين دليل در اصل موضوع فرقي مابين خفيف و غليط نمي كند مثل اين است كه من بگويم يك دكمه لباس من غصبي است يا اينكه بگويم كل لباس من غصبي است در هر دو مورد نماز باطل است اما آنكه كل لباس او غصبي است چوب بيشتري خواهد خورد و محروميت هاي بيشتري را خواهد كشيد . معني حرام يعني چيزي كه من را از پاكي ها و پاكيزگي هاي عالم محروم مي كند . وقتي كه شما يك آرايش كم مي كني و از خانه خارج مي شوي به پوست خود آسيب مي زني . سوال – به مادرها بگوييد اينقدر به ما گير ندهند به خدا من دوست پسر ندارم اما او كمد من را مي گردد و موبايل من را كنترل مي كند چه كنم ؟ بگوييد پدرها و مادرها اين قدر فرزندان را كنترل نكنند . پاسخ - اينجا به مادرهاي خوب مي گويم از اينكه شما به عنوان يك دوست و يك ناظر هميشگي همراه دخترهاي خود هستيد خيلي خوب است . قديم اين ضرب المثل در تهران مرسوم بود كه مي گفتند يك دختر خوب هفت مادر گبر مي خواهد. يعني اگر قرار است كه يك دختر خوب پرورش كند مادر بايد در نهايت لطف اما با سخت گيري از دختر خود مراقبت كند اما نكته اين است اگر قرار است از دختر خود مراقبت كنيد و به كار او نظارت داشته باشيد حواس شما باشد كه به عزّت نفس او آسيب نزنيد . اگر شك

ص: 14440

كرده ايد كه امكان دارد در موبايل او كسي از طريق پيامك يا تماس مزاحم شده باشد به صورتي چك كنيد كه او آسيب نبيند امكان دارد بعداً متوجه شود اما اينگونه نباشد كه زندگي او را به هم بريزيد و اين كار نبايد مدام رخ دهد . اين تكرار زياد قطعاً فرد را دچار لغزش خواهد كرد . ما در نگاه حضرت اميرالمومنين (ع) به زن و شوهر داريم كه شوهر حق ندارد به زن عفيف و پاكدامن خود بد گمان شود كه در اين صورت او را در معرض آسيب قرار مي دهد. پس اگر مي خواهيم كه دختر ما درست رفتار كند مانند يك دوربين مخفي عمل كنيم و دلسوزانه بصورت پنهان و بعنوان يك رفيق و نه به عنوان يك مادري كه مدام خط و نشان مي كشد، نصيحت مي كند و بازرسي مي كند عمل كنيد . اين كنترل مخفي چگونه بايد باشد ؟ آن رابطه دوستانه اي كه گفتيم با فرزندان خود داشته باشيم، وقت ويژه بگذاريم، از جواني خود بگوييم ، به در بگوييم كه ديوار بشنود ، نمونه و مثال ها را بگوييم و كمك كنيم كه او راحت حرف خود را بزند و نمونه هاي مشابهي كه احتمال مي دهيم در زندگي كاري و درسي فرزند ما پيش آمده و دچار آسيب شده اند را براي او بگوييم . بعد اجازه دهيم كه او درونيات خود را باز گو كند . حضرت امير مي گويند كه هر كسي زير زبان خود پنهان است دختر شما هم زير زبان خود مشخص است زماني كه شروع به حرف

ص: 14441

زدن كند حرفهاي خود را خواهد گفت و نيازي به چك كردن گوشي نيست مگر اينكه ما احساس خطر جدي كنيم . اما مادري كه مدام تلفن همراه فرزند خود را چك مي كند قطعا بدانيد كه به او آسيب مي زند اما اينكه گاهي اوقات چك كند خوب است. سوال - من مدتي است كه به مرد متأهلي دلبسته ام و به او قول ازدواج داده ام او به من مي گويد كه صيغه محرميت بخوانيم و من با اينكه مي دانم بدون صيغه رابطه ما گناه است قبول نمي كنم ؟ پاسخ - عقد موقت مربوط به مردهاي متأهل نيست مربوط به پسرهاي مجرد است و آنهايي كه اين امكان را ندارند كه در زندگي عادي تا فرصت ديگري بتوانند ازدواج خوب و سالمي داشته باشند آنها براي راه برون رفت و به دست آوردن عرصه خويشتن داري يك راه ميانبر گذاشته شده است . رابطه بدون محرميت قطعا ايجاد مشكل خواهد كرد و زمينه گناه را فعال مي كند اما اين آقايي كه متأهل است و به شما دلبسته و از همسر خود چشم پوشي كرده آيا به شما هم متعهد خواهد ماند اين خانم بايد اين سوال را از خود بكند . سوال – خواستگارم پسر بدي نيست اهل نماز و روزه است و اهل دود نيست من از او شناخت كامل دارم اما خانواده من قبول نمي كنند پاسخ - در دنياي امروز كه همه جور گناهي به امور مباح تبديل شده است شايد سيگار و دخانيات اصلا گناه تلقي نشود حرفهاي ويژه اي نيز روي آن نداريم فقط گفته

ص: 14442

شده كه اشكال دارد اما چه كسي است كه نداند سيگارضرردارد همه مي دانند مسئله اين است كه فتح باب خيلي از مشكلات شخصيتي و روحي با سيگار شروع مي شود بخصوص كسي كه مي خواهد با دخانيات بطور جدي تعامل داشته باشد . قطعا اين آدم اراده قوي ندارد چرا كه اگر اراده قوي داشت مي توانست سيگار خود را ترك كند . زمينه آسيب جسمي و روحي براي او فراهم مي شود هر يك نخ سيگار يك روز از عمر فرد را كم خواهد كرد . اگر اين فرد سيگار نمي كشد پس مسئله چيست كه خانواده قبول نمي كند . ما اينجا احتياج به اطلاعات بيشتري داريم و بايد بدانيم دقيقا معيارها چيست ؟ وگرنه با كلي گويي مشكلي حل نمي شود بايد بدانيم معيار اين دختر براي انتخاب اين آقا چه بود ، آيا مثل آن سوال اول فقط عاشقي است يا نه براي اين انتخاب معياري وجود دارد و معيار رد كردن اين مادر چيست؟ شناخت از خواستگار مهم است . سوال - پسري هستم بيست و يك ساله و قصد ازدواج دارم متأسفانه هركسي را كه من مي خواهم پدر و مادر من مخالف هستند و هركه را آنها مي خواهند من نمي پسندم من مي خواهم با رضايت والدين خودم ازدواج كنم چه كنم ؟ پاسخ - يك فرد ثالثي بايد پيدا شود كه بين اين آقا پسر و پدر و مادر ايشان پادرمياني كند امكان دارد كه آنها روي يك جزئياتي ايستاده اند وقتي مي گويند هيچكدام، البته ما نمي دانيم كه چند مورد خواستگاري رفته اند

ص: 14443

، من به عنوان يك مشاور ديده ام كه فرد مي گويد اين صدو پنجمين خواستگاري است كه من رفته ام ، پدر و مادر يا اين آقا پسر و يا هردو شايد خيلي نكته بين باشند يعني امكان دارد روي جزئياتي دست بگذارند كه حتي اگر اين آقا پسر چهل ساله نيز شود به نتيجه نرسند . بايد معيارهاي خود را يك بار ديگر خانه تكاني كنند چرا كه ما به خانه تكاني فكر و ذهن و دل بسيار نياز داريم . كسي بايد باشد كه به اينها كمك كند تا معيارهاي حقيقي خود را بازشناسي كنند يعني نهايتاً بپذيرند كه يك جايي با يكديگر كنار بيايند. رضايت والدين شرط است . سوال – هنوز عاشق پسري هستم و پدرم به زورو اجبار مرا به كس ديگري داد و من ازدواج اجباري كرده ام . پاسخ - ازدواج هاي اجباري هم براي آقا پسرها رخ مي دهد واحيانا بيشتر براي دختر خانم ها ، شما بايد الان دو مسئله را ببينيد يكي فردي را كه دوست داشتيد وديگر اينكه الان همسر فرد ديگري هستيد.اما آن دوستي و محبت فقط تله انفجاري فكر و احساس شما است شما را روز به روز نحيف تر و بدبين تر مي كند و اجازه نمي دهد كه خوبي هاي همسر خود راببينيد . شما كه ازدواج كرده ايد فقط به دنبال اين باشيد كه خوشبختي خود و همسرتان را فراهم كنيد ، اگر نتوانيد يك ديوار فولادي بكشيد بين احساس خود و آن فردي كه قبلا دوست داشتيد قطعا دچار آسيب هاي جدي خواهيد شد و اين ارتباط

ص: 14444

را نمي توانيد برقرار كنيد مگر اينكه به دل خود چيره شويد . ما خيلي وقت ها ازپس دل خود بر نمي آييم مگر آنكه به آن خدايي كه دل را به ما داده توكل پيدا بكنيم . متأسفانه من در بين پيامك ها ديده ام كه هم دربين خانم ها و هم در بين آقايان كه گفته اند با اينكه ازدواج كرده اند تمايل به شخص ديگري پيدا كرده اند و يا اينكه اين تمايل را از قبل داشته اند . 37 – من متأهل هستم اما به پسري علاقمند شده ام و عاشق او شده ام . رابطه را قطع كرده ايم اما او را دوست دارم و هر لحظه تصوير او در نظر من است و عشق او را دارم . اين عشق درمانگر نيست بلكه يك عشق ويرانگر است . عشق ويرانگر عشقي است كه من را از خودم و از همسرم مي گيرد و متأسفانه مهم تر از همه از خداوند نيز مي گيرد . راه حل اين است كه من ابتدا نگاه كنم و ببينم اين عشق هنوز چگونه در دل من جا باز كرده است . يك روز از امام صادق (ع) سوال مي كنند كه اينجور عشق ها چيست؟ عشق آن چيزي است كه در قلب كسي وارد مي شود كه خالي از ياد خدا است . پس اگر من مبتلا به يك عشق حرام هستم كه خداوند روي آن خط قرمز كشيد نشانه آن است كه قبلا قلب من مشكل پيدا كرده است . يك نقص فني داشته، آن كه ياد خدا در قلب من نبوده

ص: 14445

است كه يك چنين عشقي توانسته در قلب من جا بگيرد و چاره اين است كه سراغ درمانگاه رفع غفلت بروم سراغ اين بروم كه ياد خدا در زندگي خود جدي كنم و خداوند با هزار اسم زيبا خود را به ما معرفي كرده است . من بايد رابطه عاشقانه خود و خداوند را جدي كنم تا اين محبت هاي غلط از ذهن من بيرون برود . گفتن نام يا ودود خدا قطعا مي تواند خيلي به فرد كمك كند كه بيشتر فرد با اين نام انس بگيرد و با حقيقت آن خود را تطبيق دهد . آنقدر اين ذكر را تكرار كند كه احساس سيري و سيرابي كند گاهي گفتن چندهزار بار اين ذكر مي تواند كمك كند . دومين مهارت اين است كه با آيات شريفه قرآن خصوصا سوره ياسين كه قلب قرآن است و متعلق به حضرت ختمي مرتبت خود را آرام كند . خواندن سوره ياسين و دميدن آن به آب و خوردن آن آب كمك مي كند كه در تمام رگ به رگ وجود فرد كه پر از عشق كاذب شده نفوذ كند و آنها را پاك كند . 38 – مدت شش ماه است كه ازدواج كرده ام و مادر شوهر من مي گويد بايد براي برادر شوهرخود خواهر باشي به اين دليل من مجبور هستم بابرادر شوهرم دست بدهم و شوخي كنم تكليف چيست؟ خواهر بودن براي برادر شوهر هيچ اشكالي ندارد اما نه با اين مفاهيم غلط . ما در زندگي قوانين و فرمول هايي داريم كه آنها راه و چاه زندگي را به ما نشان مي

ص: 14446

دهد اگر قرار باشد كه از آن راه و چاه ها عبور كنيم قطعا دچار مشكل خواهيم شد يعني امنيت عاطفي خود و همسرم را به هم خواهم زد و بعد ارتباط من با ملكوت دچار مشكل خواهد شد . دست دادن من با برادر شوهر از محرمات است ، كسي كه با نا محرم دست بدهد دست او غل و زنجير شده در گردن او در آخرت خواهد بود و اين يعني اين دست شما در دنيا نيز بسياري از بركت ها را از دست خواهد داد .

89-02-01

سوال – سه سال است عاشق دختري هستم اما خانواده قبول نمي كنند آنها مي گويند چون ارتباط دوستي بين شما بوده است خوشبخت نمي شويد آنان حتي حاضر به ديدن دختر يا تحقيق در مورد او نيستند چه كار كنم ؟

پاسخ - چيزي كه امروز متأسفانه به شكل هاي مختلف به آن دامن زده مي شود اين است كه بايد قبل از ازدواج عاشق شد تا ازدواج تضمين شود . اين يك دروغ بزرگ است كه افراد به شكل هاي مختلف با داستان ها ، فيلم ها و ... سعي مي كنند براي جوان ها جا بيندازند ، حتي گاهي اوقات امكان دارد افراد خانواده اين كار را بكنند. اجازه بدهيد يك گفتگو با اين برادر خوب داشته باشيم و يك گفتگو نيز با پدر و مادر ايشان . به ايشان و هر كس ديگري كه مي گويد من قبل از ازدواج عاشق طرف مقابل شده ام مي گوييم ، اين عشق به اندازه اي است كه معايب ايشان اعم از اشكالات رفتاري ،

ص: 14447

روحي و فكري كه در هركسي امكان دارد باشد را نخواهيد ديد . اين بدان معني نيست كه به دنبال عيوب يك فرد بگرديد اما براي اينكه يك عمر زندگي مشترك داشته باشيد ، شما بايد محاسن و معايب طرف مقابل را خوب بسنجيد و بعد عاقلانه تصميم بگيريد و آنوقت عاشقانه زندگي كنيد. درحقيقت احتمال اينكه شما در اين زندگي دچار مشكل شويد خيلي زياد است . اما حالا وقت اين است كه با پدر و مادر اين برادر عزيز صحبت كنيم ، شما پدر و مادر خوب كه مي بينيد پسر شما سه سال است دلبسته اين دختر خانم شده است، گرچه اين روش نه با فرهنگ ديني كه خداوند مي گويد هم خواني دارد و نه با سلامت يك زندگي موفق ، اما شما بعنوان يك پدر و مادر دلسوز لازم است كه چشم و گوش فرزند خود باشيد . پيشنهاد من اين است كه اين خانواده تحقيق و بررسي كنند هم خوبي هاي اين دختر خانم را ببينند وهم نواقصي كه احياناً امكان دارد وجود داشته باشد . كمك كنند اين آقا پسر در مورد كسي كه او را دوست دارد و فكر مي كند عشق براي زندگي او كافي است يك نگاه جامع داشته باشد. عشق براي شروع يك زندگي ضرورت نيست بلكه عقل و تدبير و آگاهي ضرورت است . پس پدر و مادرهايي كه مي بينند فرزندان آنان عاشق شده اند يا اظهار عشق مي كنند ،آنها را ترد نكنند بلكه بررسي كرده و كمك كنند تا اين عشق بتواند با عقل همراه شود و زندگي موفقيت آميز

ص: 14448

شود .

سوال – دوستي قبل از ازدواج آيا امكان دارد بعد از ازدواج به رخ كشيده شود؟

پاسخ - به رخ كشيدن كوچك ترين جزء اين ماجرا است خيلي مسائل و مشكلات ديگري پيش مي آيد . اولين مسئله اي كه رخ مي دهد عدم اعتماد است ، مكرر در جامعه رخ داده است كه دخترخانم و آقا پسري كه قبل از ازدواج با يكديگر رابطه عاطفي داشته اند ، بعد از ازدواج مدام به يكديگر شك مي كنند ، پيامك هاي يكديگر را چك مي كنند ،مدام كوچك ترين ديركردن را به معاني بدي تعبير مي كنند. حق دارند و حق ندارند ، حق دارند چون قبلاً ديده اند كه همسر ايشان با ايشان رفيق بوده است و حق ندارند چون در اين زندگي مشترك براي يك زندگي سالم بايد تصميم جدي بگيرند . اين زندگي دچار آسيب هاي خيلي عجيب غريب تر از به رخ كشيدن مي شود ، به رخ كشيدن خيلي مسئله كوچك و پيش پا افتاده اي است . اگر آقا پسر به اين خاطر به دختر خانم اعتماد ندارد بايد دختر خانم سلامت رفتاري خود را در خانواده نشان دهد البته هر دو نفر نه فقط دختر خانم ، تأكيد روي دختر است چون آسيب پذير تر است و مانند يك گل لطافت هاي او به راحتي مي تواند دچار آسيب شود و قلب او دچار يك سري آسيب هاي ويژه خواهد شد . يك سري عاطفه هاي سردرگم در او ايجاد خواهد شد اما قطعاً با درست رفتار كردن و تعهد مشكل حل خواهد شد. البته اين

ص: 14449

تعهد نه فقط متقابل بلكه بايد سه طرفه باشد، من ، خدا و تو ، اگر خدا به ميان نيايد هرچقدر هم ما به يكديگر قول بدهيم اما امكان دارد بشكنيم . اما اگر خدا باشد كس ديگري است كه مدار زندگي ما را روشن كند يعني مهارت خدا محوري در زندگي يك مهارت جدي است كه بايد آن را ياد بگيريم و تمرين كنيم تا خوشبختي را به صورت حقيقي ببينيم. قانون مثلث طلايي يكي از همان قوانين خدا محوري است كه يادمان باشد وقتي كه من با هر كس ديگري در اين عالم هستي ارتباط برقرار مي كنم رابطه مستقيم من با آن آدم نيست و قبل از آن با آن كسي است كه به قلب او و قلب من ، نزديك تر از خود ما است و او خدا است . من با طرف مقابل خود هر رابطه اي كه دارم طبق آن نظام متعالي كه خداوند تنظيم كرده رابطه خود را برقرارمي كنم . ديگر حالا گداي اين نيستم كه او با من چه رفتاري مي كند يا چه گفتاري خواهد داشت . كس ديگري هست كه من با تمام وجود مي خواهم او در زندگي من حاضر باشد حتي اگر همه غايب باشند.

سوال – پسري در اطراف ما هست كه سه سال از من كوچك تر است و مادر او هرگاه من را مي بيند مي گويد : عروس خودم ، لطف كنيد من را راهنمايي كنيد ؟

پاسخ - كاش مي دانستيم سن اين دختر خانم چند سال است . در پيامك هاي دوستان ازدواج هاي زيادي را

ص: 14450

ديدم كه سن دختر خانم بيشتر از آقا پسر است . البته اينجا در تعارفات اجتماعي اين دختر خانم به عنوان عروس ناميده شده البته هيچ اقدام عملي رخ نداده است . لازم است كه يك فردي كه با ايشان رابطه عاطفي دارد و با آن خانواده نيز نزديك است با آنان صحبت كند اگر واقعا اين مسئله بيش از يك تعارف و نوازش كلامي است ، بجاي اين نوازش كلامي كه درحال تبديل شدن به يك زخم مي باشد ، اگر تصميم جدي دارند كه اين دختر خانم را به عنوان عروس خود انتخاب كنند، اقدام عملي انجام دهند چرا كه نشانه صدق اين كار اقدام عملي است . اما اگر واقعاً به عنوان يك تعارف است جز آسيب چيز ديگري نخواهد داشت . به ذهن اين دختر خانم مي رسد كه شايد من پسنديده شده ام كه به عنوان عروس اين خانواده باشم و شايد در انتخاب هاي خود دچارتزلزل شود و اين كاملاً آسيب مي زند . متأسفانه گاهي ما از بچگي اين رفتارها را بعنوان يك رفتار زيبا و مزاح گونه تلقي مي كنيم . به دختر و پسرهايي كه دبستاني يا كوچكتر و يا بزرگتر هستند مي گوييم اين داماد من و يا اين عروس من است ولي نمي دانيم كه چه آسيب هاي روحي را روي بچه ها خواهد گذاشت . قطعاً آسيب هاي جدي و عميقي است كه فرد را در خلوت خود دچار پردازش عاطفي مي كند . دختر خانم در اين مورد اخير چيزي نگويد بلكه خواهربزرگتر ، مادر ، خاله ، دايي يا يك كسي

ص: 14451

كه با خانواده دختر خانم و هم با خانواده متقابل مي تواند ارتباط برقرار كند خيلي محترمانه و دوستانه با ايشان صحبت كند . اگر مشخص شد كه تعارف است، اين دختر خانم با يك برخورد كاملاً مؤدبانه اعلام كند كه من احساس عدم رضايت مي كنم و حس مي كنم كه اين كلام شما كلام مناسبي نيست و شما به دنبال يك عروس خوب بگرديد و من به درد پسر شما نمي خورم و از جهت سني حداقل از پسر شما بزرگتر هستم .

سوال - يك سال است كه من با پسري دوست شده ام و براي جلوگيري از گناه بدون اطلاع خانواده صيغه خوانده ايم تا زماني كه شرايط او براي خواستگاري مهيا شود آيا اين كار گناه دارد؟

پاسخ - عقد موقت كه در بين مردم اصطلاحاً به صيغه معروف شده است يكي از قانون هاي طلايي اسلام براي مديريت غريزه جنسي و مهارت زندگي سالم است . در حقيقت در فرهنگ اسلامي چيزي كه ما نياز داريم اين است كه از نگاه خداوند به مقوله خانواده و رابطه بين دو جنس بنگريم و از دريچه دوربين نگاه خداوند يك بارديگر زندگي مشترك را ببينيم . زماني كه صحبت از ازدواج موقت مي شود يك عده از خانم ها رنگ از چهره ايشان مي پرد و يك عده از آقايان نيز چهره آنان گلگون مي شود. فكر مي كنم دستور خداوند هم به آن خانم هايي كه خيلي ناراحت مي شوند و هم آن آقاياني كه خيلي خوشحال مي شوند بطور كامل نرسيده است ، براي همين اين گروه خيلي ناراحت

ص: 14452

و آن گروه نيز خيلي خوشحال شده اند. اجازه بدهيد از نگاه كسي خارج از فرهنگ ديني ما كه زندگي غربي را نيز تجربه كرده است بگويم . خانم تاچيگو ماراتا در حقيقت بعنوان يك فرد ژاپني كه بعداً مسلمان مي شود كتابي در خصوص ازدواج موقت نوشته است. اين كتاب سال پنجاه و هشت يعني اول انقلاب چاپ شده است ، ايشان بعنوان خانمي كه پنج سال در دانشكده الهيات در تهران درس خوانده است در رابطه با تلقين هاي غلطي كه در جامعه ايراني وجود دارد نوشته است . اينكه گروهي ازدواج موقت را خيلي خوب مي دانند و گروهي خيلي بد و حتي ممكن است بعنوان ناسزا تقلي بكنند . ايشان اعلام مي كند كه ازدواج موقت يك ضرورت براي سلامت جامعه است .اجازه بدهيد من از متن اين كتاب براي شما بخوانم : موضوعات بسياري است كه شرقي ها آن را دليل عقب ماندگي خود مي دانند و دور انداخته اند و يا لااقل توجهي به آن ندارند ولي متفكران غربي بعد از تحقيق و بررسي زياد در تاريخ گذشته و مطالعه واقعيت هاي اجتماعي كنوني به اين نتيجه رسيده اند كه همان امور، كليد حل مشكلات است . ايشان توضيح مي دهد كه دردنياي غرب چه آسيب هايي وجود دارد و گردش روزگار شهادت مي دهد كه در مغرب زمين به اصطلاح امروزي آخرين مد ازدواج ، ازدواج قرار دادي است به اين صورت كه زن و مرد با يكديگر توافق مي كنند و براي مدت معيني ازدواج مي كنند . در حالي كه در سرزمين شيعه مذهب متعه را

ص: 14453

به دستاويز تساوي زن و مرد، كم كم و به تدريج از بين برده اند . و نكته قابل توجه اين است كه در نتيجه تساوي زن و مرد و آزادي كامل زن در مغرب زمين ازدواج قرار دادي بوجود آمده است . ايشان توضيح مي دهد كه چه آسيب هايي در دنياي غرب و چه مشكلات خاصي در دنياي شرق به دليل كم توجهي نسبت به موضوع ازدواج موقت بوجود آمده است. با توجه به اينكه هفته وحدت است و هفته شيعه و سني و كليه فرقه هايي كه به آئين ناب محمد (ص) اعتقاد دارند ، هم شيعيان و هم اهل تسنن معتقد هستند كه در زمان پيامبر ازدواج موقت وجود داشته است و جزو دستورات قطعي است كه اسلام بر آن پافشاري مي كند . اما آنچه كه با هم اختلاف دارند اين است كه اهل تسنن اعتقاد دارند كه خليفه دوم آن را بنا به ضرورت هايي فسخ كرد و اين فسخ باقي ماند ولي شيعيان معتقد هستند كه اين امر الهي براي هميشه اسلام باقي مانده و چيزي است كه نفي نشده است. جالب است بدانيد چند سال گذشته در يكي از نشريات عربي ازدواجي را تحت عنوان ازدواج تابستاني در بين يك سري از فرقه هاي خاص بسيار سرسخت اهل تسنن مطرح كرد « ازدواج الصيوف » . با توجه به اينكه بعضي از كشورهاي عربي ، كشورهاي توريستي و گردشگري حساب مي شوند اينها ازدواج هايي را تحت اين عنوان داشته باشند كه بتوانند جذب توريست بكنند . يا ازدواج هاي شغلي و ازدواج هايي باشرايط خاص ،

ص: 14454

ببينيد اين ازدواج ها حتي با مباني فرهنگي آنها هماهنگي ندارد اما باتوجه به تناسب زماني و اجتماعي براي آنها ضرورت ويژه اي پيدا كرده است. ازدواج موقت بعنوان يكي از امور حلال و طلايي خداوند بزنگاه ها و بن بست ها را بايد از بين ببرد . اگر دقيق شناخته نشود زمينه انواع سوء استفاده ها را فراهم مي كند ، در ازدواج موقت اولين شرط اين است كه آن خانم شرايط ازدواج موقت را داشته باشد يعني هيچ مانعي براي ازدواج او نباشد ، متأهل نباشد ، عقد كرده يا نامزد كس ديگري نباشد، اگر اين خانم مجرد است و هنوز ازدواج نكرده بايد اجازه پدر او براي ازدواج موقت باشد . البته فتواهاي فقها يك مقداري در بعضي از شرايط سني متفاوت است كه من توصيه مي كنم دوستان حتماً به نظر مرجع تقليد خود رجوع كنند. اما آن چيزي كه يك مقدار در جامعه ما در حال رايج شدن است ازدواج موقت دختران مجرد با پسران مجرد و يا دختران مجرد با مردان متأهل است . اگر ما واقعاً مي خواهيم به دستورات الهي عمل كنيم تا خوشبختي و بهشت آسماني خداوند را برروي زمين بياوريم بايد طبق همان خطوطي كه خداوند تعيين كرده جلو برويم. نه اينكه ما يك مقدار از اسلام را برداريم و بقيه را خودمان طراحي كنيم اينكه ما بعضي امور ديني را قبول داشته باشيم و بعضي را قبول نداشته باشيم بدترين مدل دين داري است . شخصي حرف زيبايي مي زد مي گفت در جامعه امروز ما بعضي از خطوط قرمز ديگر قرمز نيست و

ص: 14455

تبديل به خط نارنجي شده است و مردم ديگر بعنوان خط قرمز به آن نگاه نمي كنند . يك دختر مجرد كه پدر او در قيد حيات است چه براي ازدواج موقت و چه براي ازدواج دائم اذن پدر را نياز دارد . اما نكته ويژه اين است كه ما فكر مي كنيم اذن پدر تنها يك بله گفتن است در صورتي كه اين يك فرآيند تربيتي است . يعني پدر در كنار دختر بايد او را براي يك رويارويي و تعامل سالم با جنس مخالف پرورش بدهد، تابتواند در آن زماني طلايي كه اين دختر مي خواهد فردي را براي زندگي مشترك انتخاب كند به او كمك كند كه بهترين گزينه را داشته باشد . خوب حالا اين خانم مي فرمايند ما براي اينكه دچار گناه نشويم عقد موقت خوانده ايم من اينجا سوال مي كنم آيا بعد از اين زمان طولاني كه شما عقد موقت بوده ايد در نوع ارتباط شما شرايط الهي رعايت شده است ؟ آيا اذن پدر بوده است ؟ آيا شما طبق دستورات مرجع تقليد خود عمل كرده ايد؟ يا نه فكرده ايد فقط صرف اينكه يك عبارت صيغه را بخوانيد كافي است ؟ در عين حال اينكه خواندن آن صيغه شرايط خاص خود را دارد، به قول فقها مي گويند براي خواندن صيغه عقد چون فعل هاي آن فعل هاي ماضي است اما در زمان حال رخ مي دهد بايد كسي كه عقد را مي خواهد قصد انشاء كند . اينها فرمول هايي است كه اهل فن مي دانند به خاطر همين هم هميشه ديده ايد سر سفره

ص: 14456

عقد همه منتظر عاقد هستند وگرنه آن خواندن جمله عربي كه كار ويژه اي ندارد حتي بعضي از مراجع اجازه مي دهند كه به زبان فرد هم قرائت شود . چون آن شرايط ويژه بايد رعايت شود و در حقيقت با آن قدرت كلام فقط موضوع رسميت نيست بلكه قرار است من در يك تعهد سه طرفه : من ، خدا و طرف مقابل قرار بگيرم. پس بايد طبق همان فرمول ها عمل كنم نمي توانم آن طور كه دل من مي خواهد عمل كنم . كسي به نام علي ابن يقتين از ياران امام كاظم (ع) كه در ميان صحابي حضرت جايگاه ويژه اي نيز دارد روزي نزد ايشان مي آيد و مي گويد من مي خواهم ازدواج موقت كنم حضرت مي فرمايند تو را چه به اين كار ، تو همسر داري و نيازي به ازدواج موقت نداري در اين مورد تأكيد ويژه مي كنند اما امروز در جامعه ما آنچه كه رايج شده است ازدواج موقت مردان متأهل با دختر خانم ها است . اين مدلي نيست كه اسلام ترويج كرده باشد البته تأكيد مي كنم حرام نيست اما اين مدل اصلي نيست ، اما در اسلام ازدواج موقت به عنوان يك ضرورت براي برون رفت از بن بست ها بوده است . اهل بيت تأكيد خاصي دارند كه شما ازدواج موقت را در جايگاه حقيقي خود قرار دهيد . اجازه بدهيد در اين زمينه من يك كتاب خوبي را معرفي كنم : كتاب خانواده در قرآن از آيت اله دكتر احمد بهشتي كه جزو كتاب هاي خيلي خوبي است كه در

ص: 14457

زمينه خانواده اطلاعات كاملي را به ما مي دهد . در اين كتاب ما با ويژگي هاي خاص ازدواج موقت ، ازدواج مجدد و ساختار خانواده كاملاً آشنا مي شويم آن اطلاعاتي كه در ارتباط با ازدواج موقت من از خانم ساچيكو موراتو نقل كردم از همين كتاب بود . با يك چنين نگاهي ما احتياج داريم ازدواج موقت را آن گونه كه هست ببينيم . به قول سهراب سپهري چشم ها را بايد شست ، جور ديگر بايد ديد . ازدواج موقت راه حلي براي سرپوش گذاشتن بر روي دوستي پسرها و دخترها نيست. امام مي فرمايند كه اصرار بر ازدواج موقت نكنيد ، بر شما است كه اقامه سنت كنيد و بوسيله متعه خود را از همسران دائمي باز نداريد . اين مسئله در صفحه نود و دو همين كتاب خانواده در قرآن آمده كه منابع آن نيز معرفي شده است . در حقيقت اسلام مي خواهد كه آن رابطه عاطفي بين زن و شوهر باقي بماند وگرنه ما دچار انواع آسيب ها مي شويم . در پيامك هاي دوستان من مي ديدم گاهي اوقات آقايان اعلام مي كردند كه ما از همسر خود ناراضي هستيم و احساس مي كنيم كه نياز به ازدواج دوباره اي داريم و مي خواهيم ازدواج موقت كنيم آيا اشكالي دارد ؟ قطعاً اشكال شرعي ندارد ولي شما به دنبال چه چيزي هستي ؟ اگر به دنبال روش اهل بيت هستيد بايد بتوانيد همين زندگي كه داريد به بهترين شكل مديريت كنيد وآن روابط عاطفي را با همسر خود ايجاد كنيد. يك آسيب ديگر اين است كه افراد

ص: 14458

از اين طريق هوس خود را رنگ و لعاب ديني مي زنند ، يعني اول به يك خانمي تمايل پيدا مي كنند بعد جستجو مي كنند و يك راه شرعي پيدا مي كنند و بعد در اين تمايل شرعي اعلام مي كنند اين خانم فرد مناسبي است و احياناً زماني را مشخص مي كنند و اين ازدواج موقت رخ مي دهد . پس از اتمام اين زمان تلقي او اين است كه افراد جديدي را نيز مي توان در اين گردونه قرار داد حالا دنبال يك فرد جديد مي گردد . اينجا آن آسيبي است كه اهل بيت محكم مقابل آن ايستاده اند و عبارت عجيبي را در سخن اهل بيت داريم اينكه خداوند لعنت مي كند مردها و زن هايي را كه ازدواج هاي مكرر مي كنند و دل آنها مي خواهد كه جنس مخالف را به طور مكرر در انواع مختلف بچشند . يعني ترجيح مي دهند كه با هر فردي از جنس مخالف البته با قاعده شرعي ارتباط داشته باشند و در اين زمينه فكر مي كند كه به دين عمل مي كنند. اهل بيت مي گويند تو دچار يك بيماري شده اي و از رحمت خداوند دور شده اي به اسم اينكه ازدواج موقت مستحب است ، كه قطعاً مستحب است اما در جايگاه درست خود . خواهش من اين است كه دوستان اين بحث را فراجنسيتي ببينند شايد تلقي اين باشد كه چون بنده از جنس خانم ها هستم در ارتباط با ازدواج موقت اين صحبت ها را مي كنم ، نه اينگونه نيست . تلقي من اين است كه

ص: 14459

ازدواج موقت جزو كليدهاي طلايي خداوند است چون اهل بيت ما اعلام مي كنند اگر كسي ازدواج موقت را در جايگاه حقيقي خود قرار دهد محال است جز آدم شقي و بدخت و جهنمي دچار روابط غلط ، روابط نامشروع و يا زنا شود . يعني اينكه اين امر راه برون رفت حقيقي است اما نه براي هر كسي و نه در هر موقعيتي. اگر شرايط آن را رعايت نكنيم قطعاً آسيب هاي بعدي پيش مي آيد . كتابي منتشر شده است كه البته اين كتاب نقاط قوت و نقاط نيز ضعفي دارد ، اين كتاب روان شناسي زن را در ازدواج موقت تحليل كرده است . خانم هايي كه وارد پروسه ازدواج موقت مي شوند كه عملاً آسيب هاي روحي براي آنها دارد و اين قسمتي است كه معمولاً در بحث هاي ديني كمتر ديده مي شود . همه ما فكر مي كنيم كه ازدواج موقت براي آقايان است و قرار است كه مشكل آقايان حل شود نه ، ازدواج موقت بعنوان يك فرآيند اجتماعي قرار است سلامت زن ها و مردها را حفظ كند . اما شما از اكثر خانم هايي كه وارد اين پروسه شده اند سوال كنيد مي گويند چون ازدواج دائم براي ما امكان پذير نشد و يا شرايط آن را نداشتيم ازدواج موقت كرديم. يعني نگاه اين زن اين است كه هرچه امكان دارد اين ازدواج طولاني تر باشد. خانم هايي به من مراجعه مي كردند كه وارد پروسه ازدواج موقت شده بودند و احياناً ارزو داشتند كه ارتباط آنها با آن آقا بصورت دائمي باشد اما آن آقا

ص: 14460

اين مسئله را نمي خواست . من دو نكته را عنوان كنم اينكه خانواده هاي اصيل و خانواده هايي كه به طور ويژه پايبند سنت هاي الهي هستند اصولاً عقد موقت را براي خود بد مي دانند .شايد بگوييد كه كار بدي مي دانند چون خداوند اين امر را خوب دانسته است ، از امام صادق (ع) سؤال مي كنند ايشان نيز مي گويند بله براي خانواده هاي ما پسنديده نيست. بخاطر همين هم خانواده هاي اصيل در دوره نامزدي هم اجازه عقد موقت را نمي دهند و مي گويند اگر قرار است زوجيتي صورت بگيرد همان عقد دائم رخ بدهد . اما در سطوح عادي جامعه وقتي افراد مي گويند شما شرايط عالي را مي گوييد ، براي ما شرايط خوب را بگوييد بايد به آنها بگويم بله ازدواج موقت مقدم است بر اين كه اين رابطه بدون هيچ محرميتي باشد ولي حواس ما باشد كه حكم همه را يكسان ندهيم .

سوال - من هيجده ساله هستم و مادر من دوست دارد كه من زود ازدواج كنم به همين خاطر به من مي گويد با شخصي دوست شوم و ازدواج كنم ولي من با اين نظر مخالف هستم و مي گويم قسمت بايد باشد

پاسخ - در اين سوال سه سوال نهفته است همچنان ما بايد هم با اين مادر عزيز صحبت كنيم و هم با اين دختر خوب ، من به ايشان تبريك مي گويم كه توانسته در بين اين همه آبراهه هاي مختلف راه زندگي كردن با رضايت خداوند را جستجو كند . نكته اين است كه ما فكر مي كنيم

ص: 14461

جستجو كردن رضايت خداوند اين معنا را دارد كه من بهترين، زيبا ترين ، ثروتمند ترين و قدرتمند ترين زندگي را خواهم داشت نه اينگونه نيست . آدمي كه متدين و اهل ديانت است قطعاً امتحان هاي جدي را بايد بدهد . همانطور كه يك فردي كه وارد امتحان المپيك مي شود امتحان هاي جدي را بايد بدهد در حالي كه آدم هايي كه راحت طلب هستند فقط كتاب خود را مي خوانند و نمره مي گيرند چرا كه از نمره دوازده تا بيست قبول است . اين مادر عزيز چرا اين حرف را زده است به دلايل مختلف: يك به اين دليل كه ايشان ديده اند در جامعه متأسفانه حراجي حياو ايمان است فكر كرده در اين حراجي ها شايد دختر ايشان عقب بماند و ازدواج نكند . آيا لزوماً كسي كه با فردي كه قبلاً با او دوست بوده ازدواج مي كند ازدواج موفقي خواهد داشت ؟ احتمال شكست و آسيب پذيري فوق العاده بالا است به دلايل متعددي كه اگر فرصتي شد در جلسات آينده به آن خواهيم پرداخت . اگر به دخترها گفته مي شود كه نحوه رفتار و گفتار ايشان به گونه اي باشد كه نامحرم را به سمت خود جذب كنند تا ازدواج موفقي داشته باشند اشتباه بزرگي مي كنند مبناي ما مبناي خدا محوري است . اما اجازه بدهيد من يك دفاع فرا ديني بكنم بجاي اينكه الان براي دوستان آيه و روايت بخوانم از يك دختر آمريكايي بگويم اين خانم به عنوان يك انديشمند ، صاحب نظر و نويسنده كتابي را تحت عنوان دختران به عفاف روي

ص: 14462

مي آورند نوشته است . اين كتاب در ارتباط با دختران آمريكايي است دختراني كه آزادي بي حد و مرز دارند در اين آزادي بي حد و مرز كه اصطلاحاً مي گويند از هفت دولت آزاد هستند نه پدر ، نه مادر ، نه خانواده در نظر گرفته نمي شوند و حتي خيلي وقت ها مي گويند كه خدا معنا ندارد در يك چنين نگاهي با انواع روابط غلط اعلام مي كند كه دختران آمريكايي هم به سمت پاكدامني روي مي آورند و در اين كتاب در ارتباط با زن ها و دختران موفقي صحبت مي كند كه بين رضايت خدا و رضايت مردم و يا اصطلاحاً رضايت مردها ، رضايت خدا را در زندگي جدي مي گيرند و به همين دليل موفقيت آنها روز افزون مي شود .

89-02-15

سوال – من بيست و يك سال دارم و عاشق دختري هستم كه از نظر اخلاقي وضعيت خوبي ندارد امكان دارد به خواستگاري او بروم تا او را به سمت خدا بياورم؟

پاسخ - بستگي دارد به اينكه اين دختر خانم چه قدر به خدا و اهل بيت باور جدي دارد . براي اينكه اين باور را متوجه شويد بايد ببينيد بخاطر نفس خود كه اشتباهاً برروي آن ليبل دل خورده است و ما خيلي وقتها دل را بكار مي بريم كه منظور ما نفس اماره است ، حاظر است چه مقدار خشم خداوند را بخرد ؟ اين يك راه . راه دوم ببينيد كه خانواده اين فرد چقدر اصالتاً دين دار و دين مدار هستند ؟ اگر اين دختر ويژگي هاي مثبت دارد اما رفتارهاي

ص: 14463

او با دين همخواني ندارد و خانواده ي او نيز اينگونه نيستند قطعاً بدانيد كه شما هيچ كارو كمكي نمي توانيد بكنيد . او بايد خود آگاهانه در اين مسير حركت كند ، پس لطفا ً كاري را انجام ندهيد كه شما و آينده شما را دچار آسيب كند و كمكي نيز به طرف مقابل نكند . به نظر شما چقدر وقت بگذارد تا اين مسائل را متوجه شود؟با تحقيق و بررسي امكان پذير است اما از چشم و گوش هاي امين استفاده بكنند . آدمهايي كه اين توانمندي را دارند ، خواهر ايشان ، خاله ايشان و كساني كه از محارم ايشان و از جنس خانم ها و آدم هاي دقيق و بي غرض و مرض هستند را شناسايي كنند . كساني كه خيلي حواس آنها جمع است كه مبادا بخواهند صرفاً دل اين آقا را بدست بياورند ،آدم هاي عاقل و خداترس كه واقعيت ها را آنگونه كه هست مي گويند .به نظر شما چقدر ممكن است دختري كه در يك رنج متوسط سني در محيط خانوادگي خاصي بوده است با ازدواج تغيير كند ؟امكان پذير است ولي قبلاً بايد تست بزنند ، بقول كساني كه بحث هاي اجتماعي را كار مي كنند ابتدا بايد يك تست اوليه يا پايلوت انجام شود . يعني من مطمئن شوم كه دل اين آدم مي خواهد آنگونه شود كه خدا مي پسندد . مشاور مي تواند ميزان توانمندي اين فرد را سنجش كند.

سوال – شما برنامه مي گذاريد و سخنراني مي كنيد اين چه دردي از جوان ها درمان مي كند به جاي اين برنامه

ص: 14464

مي توانيد دختر و پسرهايي كه با سن بالا ازدواج نكرده اند به اين برنامه پيامك بزنند شما هم آنها را به هم معرفي كنيد .

پاسخ - يك خبر خوبي را بدهم اينكه بزودي سيستمي روي شبكه ديجيتال راه اندازي مي شود تحت عنوان سيستم ساج . اين سيستم در حقيقت ساماندهي و آگاهي بخشي براي كساني است كه مي خواهند براي ازدواج آماده شوند. به اين ترتيب اين آمادگي فراهم مي شود كه افراد در طي سه ماه آموزش هاي غير حضوري از طريق سيستم رايانه اي به توسط سازمان ملي جوانان استان تهران را بگذرانند. اين برنامه بعنوان يك مدل كمك مي كند فرد آگاهي هاي لازم را براي اينكه بتواند يك همسر مناسب داشته باشد بدست بياورد و انشاءاله در اين مدل بحث همسريابي و همسر گزيني نيز مي تواند در آينده بشكلي ايمن وجود داشته باشد . اين برنامه براي كل كشور و براي كل دنيا امكان پذير است. مي توانند در گوگل با همين عنوان فارسي ساج جستجو كنند و يا با سازمان ملي جوانان بعنوان مسئول مستقيم اين كار تماس بگيرند .

سوال – اگر دختر و پسري واقعا همديگر را دوست داشته باشند و با هم سوگند خورده باشند كه خيانت نكنند و قصد آنان ازدواج باشد و به مدت پنج سال با يكديگر صحبت كنند گناه مي كنند؟

پاسخ - حرف زدني كه پنج سال طول بكشد قطعاً درآن داد و ستد عاطفي رخ داده است و گرنه انگيزه جدي وجود ندارد براي اينكه اين دونفر بيش از مدت يك مقطع ليسانس با يكديگر ارتباط

ص: 14465

داشته باشند. يعني ايشان ليسانس ارتباط نزديك يا گفتگو را گرفته اند . پنج سال با يكديگر گفتگو كرده ايد ، در اين گفتگو ها آيا به هم عادت نكرده ايد ؟ آيا به هم انس نگرفته ايد ؟ آيا حاضر نيستيد حالا به خاطر يكديگر هر كاري بكنيد ؟ اين يعني اينكه باخته ايد ، يعني گناه رخ داده است و شما اصلي ترين وجود خود يعني دل خود را براي كسي حراج كرده ايد كه نمي دانيد قرار است تا آخر عمر با او زندگي بكنيد يا نه و او بخشي از مهمترين خاطره زندگي شما شده است . درست است كه حرف زدن گناه ندارد اما حواس ما باشد كه كلمات بار عاطفي خود را منتقل مي كنند . زبان شناسان مي گويند هفتاد درصد از انتقال مفاهيم از طريق لحن كلمات و نوع ادا كردن به ديگران مي رسد نه خود آن كلمه . با گفتگو كردن است كه ما به راحتي دل خود را كف دست گذاشته و به مخاطب خود ارائه مي كنيم . آنها بايد يك بار به سمت خود برگردند و ببينند چه شد كه با اين فرد اينگونه ارتباط برقرار كردند . من چه نقاط ضعفي داشتم كه او جبران مي كرد و او چه نقاط ضعفي داشت كه ويژگي هاي من جبران مي كرد؟ پس من اول بايد خود را بشناسم يك بارديگر خود را خانه تكاني كنم و ببينم كه من كه هستم كه اين آدم در گفتگو هاي خود توانست بخش هايي از هويت من را ترميم كند ؟ شايد آن بخش ها

ص: 14466

كاذب باشد شايد هم واقعي باشد. براي شناخت ، نياز به يك مشاور امين و خداترس است كه به من كمك كند تا ببينم اين آدم تا چه حد مي تواند جنبه هايي از شخصيت من را پوشش مي دهد ، ضمناً آيا اين شخص مي تواند فردي باشد كه من در كنار او و او در كنار من خوشبخت بشويم؟

سوال– دو ماه است كه من با پسري از طريق رابطه ي تلفني آشنا شده ام و به يكديگر دلبسته شده ايم و عاشق او شده ام ولي همديگر را نديده ايم آيا اين رابطه ما باعث گناه مي شود؟

پاسخ - بچه ها معمولاً براي سرگرمي با كبريت بازي مي كنند اما اين سرگرمي خطرناك است . بازي كردن با احساسات ديگران جزو آن بازي هايي است كه از كبريت خطرناك تر است . جالب اينجا است كه ما خيلي وقت ها احساسات خود را نيز نمي شناسيم . انسان هاي خوب و توانمند گاهي اوقات از خود رو دست مي خورند . من قطعاً به اين علت كه نياز داشتم كسي به من ابراز محبت كند اين ارتباط را آغاز كردم ، و اين ابراز محبت عبوركردن از چراغ قرمز چشمك زن بوده است. حالا در واقعه قرار گرفته ام ، بايد در دو راهي زندگي قبل از رسيدن به پل صراط مسير خود را انتخاب كنم . اگر اين آدم مناسب براي ازدواج است واقعاً و عاقلانه از كساني كه مي توانند وراي احساسات من كمك كنند استفاده كنم . ما يكديگر را سنجش كنيم اگر قابليت اين را دارد كه

ص: 14467

براي هميشه با هم باشيم و زندگي كنيم اين ازدواج رخ بدهد و اگر امكان پذير نيست ، يك تصميم جدي و يك همت بلند براي اين كه به هدف اصلي برسيم لازم است . امكان دارد يك روز من از زندگي او يا او از زندگي من با نفرت بيرون برويم كه تازه زمان انواع آسيب ها است . به اين دوست خوب پيشنهاد مي كنم صفحه هاي حوادث روزنامه ها را نگاه كنند ، البته خيلي از افراد مي گويند اين اتفاق براي من نمي افتد ، يك مشكل اساسي كه ما داريم اين است كه فكر مي كنيم ديگران دچار اشتباه مي شوند نه ما . باور كنيد ما آدم هستيم نه فرشته ، اشتباه مي كنيم و زمين مي خوريم ، قبل از اينكه زميني بخوريم كه نتوانيم بلند شويم يك بار ديگر چشم هاي خود را بشوييم و دنيا را يك جور ديگر ببينيم.

سوال – دختري هستم كه با پسري رابطه تلفني داشتم نه او را ديده ام و نه مي شناسم ولي دلبسته او شده ام به صورتي كه مدام حرف هاي او را با خود تكرار مي كنم

پاسخ - خانم ها محرك هاي زيبايي شناسي را از طريق گوش خود دريافت مي كنند و آقايان از طريق نگاه. قطعاً اين آقا حرفهايي زده كه توانسته دل و نفس اين خانم را باهم در اختيار بگيرد .اين ابراز محبت زمينه اي بوده كه اين مشكل پيش آمده است. از همين رو انواع مزاحمت هاي پيامكي ، مزاحمت هاي تلفني و مزاحمت هاي اينترنتي براي خانم ها بطور

ص: 14468

جدي رخ مي دهد و زمينه اي مي شود كه فرد با خود دچار مشكل شود ، او ديگر با بيرون مشكلي ندارد بلكه با دل خود مشكل دارد . او بايد به خود نگاه كند و ببيند اين دل كه با چهار كلمه زيبا توانسته ببازد ، اگر چهار كلمه نامناسب بشنود چگونه خواهد بود؟ يعني اگر همين آدم به او بگويد از تو متنفر هستم باور نمي كند و مي گويد نه چون او به من گفته كه تو را دوست دارم من صحبت اخير او را باور نمي كنم . پيامبر مي فرمايند : اگر مردي به همسر خود بگويد تو را دوست دارم هيچگاه از دل او خارج نمي شود . به خانم ها تأكيد كنم ( چون اين موضوع را پيامبر به صورت ويژه در ارتباط با آقايان مي گويند) دختران جوان و خانم هاي متأهل خيلي مراقب شنيده هاي خود باشند و اجازه ندهند كسي نسبت به آنها ابراز محبت كند ، شنيده هاي خود را مديريت كنند تا از اين طريق دل آنها بي حساب در اختيار ديگران قرار نگيرد .

سوال - من مدتي با پسري دوست بودم اما پشيمان شده ام حالا او به من گفته كه دل من را شكسته اي تو را نفرين مي كنم چه كنم؟

پاسخ - ما نمي دانيم اين دختر خانم چه قول هايي داده است اما هرچه گفته در دنيايي غلط بوده است . يعني در املاء غلط همه چيز آن غلط است. مانند اينكه شخصي بخواهد با مال دزدي به حج برود يا كسي بخواهد با محبت دزدي

ص: 14469

محبت بيشتري ايجاد كند . حالا اگر اين فرد مي گويد كه من نفرين مي كنم از نفرين او نترسيد اما از خدا خيلي بترسيد ، نفرين او در نظام هستي زماني جايي پيدا مي كند كه شما حقي از او ضايع كرده باشيد اما او از اول اصلاً حقي نداشته است . اما اگر شما با گفتار و رفتار خود دل او را برده ايد حالا بايد خيلي جدي تر و محكم تر تصميم بگيريد دل هيچ كس ديگري را جز همسر واقعي خود نبريد. اجازه بدهيد از امام صادق (ع) كلامي را بگويم : حضرت عيسي از ميان جمعي عبور كردند ديدند همگي گريه مي كنند حضرت پرسيدند چرا اين افراد گريه مي كنند ، گفتند بخاطر گناهاني كه كرده اند ، حضرت فرمودند اگر آنها گناهاني را كه كرده اند براي هميشه ترك كنند خداوند آنان را مي بخشد . پس اگر مي خواهيد نفرين آن فرد شامل حال شما نشود و بتوانيد عبور كرده و به يك حقيقت ناب ترو زيبا تر برسيد واقعا تصميم بگيريد و براي اين تصميم كمك بگيريد تا بتوانيد شخصيت خود را بشناسيد كه كجا نسبت به ابراز محبت نامحرم ضربه فني مي شويد.

سوال – من مدتي با دختري دوست بودم حالا كه فهميدم اين رابطه اشتباه است و پشيمان شده ام و مي خواهم آن را پايان دهم . او گفته كه خودكشي خواهد كرد چه كنم؟

پاسخ - اين قطع ناگهاني امكان دارد اين زمينه را فراهم كند در عين اينكه ما اجازه نداريم به كسي آسيب بزنيم . آيا شما مي خواهيد

ص: 14470

اين دختر را رها كنيد و سراغ دختر ديگري برويد؟ در اين صورت قطعاً شما دچار بحران شخصيتي شده ايد كه مي خواهيد هر دفعه با دنياي درون ، شخصيت ، هويت و آبروي يك نفر بازي كنيد . اما اگر تصميم گرفته ايد كه دور گناهان خط بكشيد ، از بهترين و صحيح ترين روش استفاده كنيد . كمك كنيد اين دختر خانم هم به همان مسيري برود كه شما مي خواهيد برويد . شايد دوباره در تقاطع ديگري بنام تقاطع خدا به هم رسيديد. يعني اين آقا تصميم بگيرد كه من از گناه فاصله مي گيرم و به او كمك كنم كه اين رابطه اي كه اشتباه بوده ترك كنيم . مانند ترك اعتياد نياز دارد كه من در فرصت هايي شخصيت خود را بشناسم ، به آن فرد كمك كنم كه ويژگي هاي مثبت خود را بشناسد در اين جا قانون شش باضافه يك هم چنان عمل مي كند .اما به او بگوييد با تمام اين ويژگي ها من و تو در مسير نور معنويت خداوند حركت نمي كرديم ، ما با سرعت دويست و بيست به دل جهنم مي رفتيم ، جهنمي كه با دست هاي خود بوجود آورده بوديم . حالا مي توانيم برگرديم و برگشتن من و تو اين است كه رابطه خود را با خدا محكم تر كنيم ، چهل روز با هم ارتباط نداشته باشيم و ارتباط خود را باخدا واقعي و عاشقانه قرار دهيم . بعد دوباره مي بينند كه دل ايشان خيلي كم هوس گناه مي كند وقطعاً بعد از آن خيلي بهتر مي توانند

ص: 14471

به هوس هاي خود پيروز شوند . به همين مناسبت من يك پيك شادي عيدانه به دوستان هديه كنم : قديم ها رسم بود براي عيد نوروز به بچه ها يك پيك شادي مي دادند نمي دانم الان نيز اين كار را مي كنند يا خير . پيك شادي ما زيبا و لطيف است مانند عطر بنفشه هاي بهاري كه در همه جا هست و عطر بنفشه عطر پيامبر است كه هيچ حساسيت و اگزمايي ايجاد نمي كند . اين پيك شادي اين است : از امروز همگي تصميم بگيريم يك دفترچه چهل برگ درست كنيم در اين دفتر بالاي سربرگ هر ورق اسم يك شهيد را بنويسم، اما خواهش مي كنم به سراغ شهداي معروف نرويد چرا كه اين شهدا در آسمان و زمين شناخته شده هستند . به سراغ شهدايي برويد كه اسم آنها را فقط در تابلوي كوچه ، روي بعضي از اطلاعيه ها و يا روي يكي از آدرس ها ديده ايد . اسم آنها را بنويسيم و بعضي از صفحه ها را نيز خالي بگذاريم تا اسم آن شهدا خودشان بيايند ،گاهي در مسافرت و يا اين طرف و آن طرف رفتن اسم هايي را مي بينيم آنوقت بنويسيم . حالا با اين شهيد چه تعاملي بكنيم ؟ همه اعمال خوب آن روز غير از واجبات كه بايد در مقابل آن ها پاسخگو باشيم يعني همه اعمال مستحب كه خداوند دوست دارد را به نيت آن شهيد انجام دهيم . يعني به يك صورتي خود را در استخدام شهدا قرار دهيم و بگوييم من به نيابت شما يك كاري را

ص: 14472

انجام مي دهم . مگر ما نمي گوييم كه شهيدان زنده اند ، اين شعار حقيقي نياز به يك خودآگاهي و شعور معنوي دارد . اين اعمال هديه اي از جانب اين شهيد به امام زمان يا حضرت زهرا (ع) باشد. در حقيقت من آن مورچه اي هستم كه ران ملخي را بر روي شانه خود گذارده و پيش سليمان مي برم و مي گويم بضاعت من اين مقدار بود ، كرم تو چقدر است ؟ وقتي كه در يك روز من همه اعمال خود را از طرف شهيد كوچه و محله خود به حضرت زهرا و امام زمان هديه كنم ، قطعاً او سر سفره من نيست بلكه من سرسفره شهيد هستم . عند ربهم يرزقون ، خدا مي گويد قدرت شهدا در عالم برزخ خيلي بيشتر از دنيا است ، اگر اين شهيد زنده بود و من درب خانه ايشان مي رفتم و مي گفتم يك گناه درزندگي من است كه نمي توانم آن را ترك كنم يا من يك مشكل در زندگي دارم مي توانيد به داد من برسيد ؟ همه شهدا يي كه روي مين رفتند و همه شهدايي كه جان و مال خود را براي رضاي خداوند دادند مي گفتند ما حاضر هستيم حتي اگر براي ما خطر داشته باشد . حالا در عالم برزخ من يك هديه كوچك براي آنها آورده ام ، يك دور تسبيح صلوات فرستاده ام ، ديدن يك مريض برفته ام يا ديدن كسي كه خويشاوندي ندارد به او سر زده ام ، بايد حواس ما به ايتام و سالمندان و كساني كه در خانه

ص: 14473

هاي سالمندان هستند باشد ، يا كساني كه زنداني هستند و جرم قطعي ندارند . من هركارخوبي كه مي كنم مي گويم اي شهيد من بجاي تو اين كار را انجام مي دهم و براي خود نيز نگاه نمي دارم . من مي خواهم از قانون فيزيك استفاده كنم كه در عالم متافيزيك خيلي بيشتر جوابگو است . قانوت فيزيك مي گويد اگر دو آينه را مقابل هم بگذاريم و وسط آنها چند شمع روشن ، بي نهايت تصوير مي دهد يعني عمل من ضربدر بي نهايت مي شود . شهيد يك آينه ، امام زمان و حضرت زهرا(س) يك آينه بزرگ تر به اندازه كل عالم ، عمل كوچك من مثلا يك صلوات را اين بين مي گذارم و مي گويم از طرف تو هديه مي دهم ، چيزي هم نمي خواهم تو هرچه خواستي بده . قطعاً شهدا به يك صورتي با ما تعامل مي كنند ، من از دوستان مي خواهم رصد كنند ، آن روزي كه به نام آن شهيد است در پايان روز بنويسند چه چيزهايي در آن روز ، چه موفقيت هاي معنوي و روحي و گشايش ها براي ايشان رخ داده است . بعداً وقتي آن شهيد را شناختيد مي بينيد خدا را درست دريافت كرده ايد ، شهيدي كه ارتباط ويژه با امام حسين دارد در آن روز براي شما ظرفيت ها ي موفق و ارتباط ويژه با امام حسين برقرار مي كند . شهيدي كه توانسته است در زندگي از يك گناه جدي بگذرد براي شما ظرفيت ويژه ايجاد مي كند كه از گناه بگذريد .

ص: 14474

پس اين يعني چهل شبانه روز با شهدا زندگي كردن و سرسفره شهدا روزي خوردن .

51- يك سال قبل با پسري ارتباط داشتم اما آن را قطع كرده و پشيمان شده ام و توبه كردم خواستگاري دارم كه خصوصيات اخلاقي خوبي دارد و من به او علاقه دارم اما مي ترسم از اين ارتباط مطلع شود و مي دانم اگر بفهمد اين ارتباط را قطع خواهد كرد . چه كنم ؟

همه ما زماني كه گناهي را مرتكب مي شويم بايد بترسيم اما اين ترس ما نبايد بيشتر از اميد به خدا باشد. در روايت شريف مي فرمايند كه قلب مؤمن مابين دو انگشت خدا است ، خوف و رجاء ، قلب مؤمن همانقدر كه مي ترسد همان ميزان نيز به خدا اميد دارد . من مي گويم خواهرمؤمن خيلي خوب است كه مي ترسيد اما اين ترس نبايد از خواستگار باشد بايد از خدا بترسيد، اميد خود را به خدا بيشتر كن و ظرفيت سازي كن براي اينكه بيشترين اميد الهي را به سوي خود جلب كني . اين اميد واقعاً و براي تمام وجود بايد باشد نه براي اين خواستگار بلكه براي خود خداوند بايد باشد . برگرد ، توبه كن و جبران كن ، درحقيقت آن مقداري كه در گفتگو ،رفتار، برخورد و ارتباط با نامحرم لذت برده اي آن را به لذت مناجات با خدا تبديل كن . به لذت دست كشيدن به سر كودك يتيم تبديل كن ، به لذت رسيدگي به مشكلات افرادي كه كسي را ندارند تبديل كن . گفته شده برطرف كردن نياز نيازمندان جبران

ص: 14475

گناهان بزرگ است ، آدمهايي كه در برطرف كردن نيازهاي اوليه زندگي خود مانده اند حتي اگر لازم باشد بخشي از نيازهاي خود را حذف كني ، به آنها رسيدگي كن .

به نظر شما به آن آقا پسر اعتراف كند ؟ نه اعتراف نيازي ندارد ، چون گناهي است كه بايد پنهان بماند . اگر آشكار شد آنوقت توضيح دهد و بگويدمن بيش ازتو از خدا مي ترسم و خدا را بيش از تو دوست دارم . من توبه كرده ام و يقين دارم كه خداوند توبه من را مي پذيرد ، خدا تواب است يعني بسيار توبه پذير . خدا مي بخشد ، اگر دل تو هم خدايي باشد من را مي بخشي. اگر او فهميد مهم اين است كه رابطه ي مثلثي برقرار باشد ، اگر آن مثلث نباشد و فقط من باشم و تو ، خوب طبيعي است كه آن آدم مي گويد من فكر مي كردم تو آدمي هستي كه هيچ ارتباطي با نامحرم نداشته اي و دل خود را در يك برهه زماني در اختيار نامحرم قرار نداده اي اما حالا كه اينگونه است خدا حافظ. اما اگر ببيند من اين دلي را كه داده بودم پس گرفته ام و واقعاً اين دل براي خدا است و دلي كه براي خدا باشد واقعاً مي تواند متعلق به همسر باشد وگرنه انواع چشم هم چشمي ها و حرف هاي ديگران دل من را از همسرم خواهد ربود. اگر من واقعاً توبه كنم و با او در ميان بگذارم خدايي كه توبه پذير است دل اين آدم را به سمت من

ص: 14476

خواهد آورد.

سوال - شوهر من ازدواج موقت كرده اما مي گويد براي ثواب اين كار را كرده است زندگي ما تا مرز طلاق پيش رفته است . خواهش مي كنم در برنامه خود با دلايل معتبر اين قضيه را نفي كنيد.

پاسخ - ما نمي دانيم كه واقعاً شرايط چيست ؟چرا كه شرايط ازدواج موقت حكم اخلاقي آن را مشخص مي كند، حكم فقهي آن كه قطعاً حلال است . جلسه پيش من خدمت دوستان عرض كردم : امام رضا (ع) و امام كاظم (ع) بعنوان دو عزيز معصوم كه عالم ملكوت را مي شناسند اعلام مي كنند كسي كه همسري دارد و در رابطه با او مشكلي ندارد دليلي نيست كه به سراغ ازدواج موقت برود. اما امكان دارد آن خانمي كه در شرايط ازدواج موقت قرار گرفته از لحاظ روحي ، فكري و اجتماعي نياز جدي به اين ازدواج داشته است . اگر چنين چيزي رخ داده است نمي توانيم بگوييم كه اشتباه است. تنها مي توانيم بگوييم ، شما ، آن خانم و همسر شما و خدا بايد با يكديگر حساب رسي كنيد . گاهي امكان دارد در دل اين خانم يا خانم هايي با شرايط مشابه اين حس بوجود آيد كه بگويند همسرم من را دوست ندارد ، يا حتي عنوان خيانت را به اين رابطه بدهند و يا اعلام كنند كه آن خانم دل همسر من را برده است پس اين آقا خيانتكار است و آن خانم نيز دزد است . خوب طبيعي است كه انسان با خائن و دزد به بدترين شكل برخورد مي كند. اما در يك

ص: 14477

چنين نگاهي قطعاً من با خدا كاري ندارم ، خواهش مي كنم يك بار ديگر براي خدا حاضري بزنيد ، خدا حاضر ، من غايب . خدايا در اين ارتباط تو چه چيزي را مي پسندي ؟ البته ما هيچوقت اعلام نمي كنيم كسي براي ثواب ازدواج موقت بكند نه ما اين توصيه را نمي كنيم . در همان كتاب خانواده در قرآن اثر آيت اله دكتر بهشتي كه ما معرفي كرديم، ايشان به عنوان كسي كه محقق در اين زمينه است تمام روايات مرتبط را هم در حيطه مثبت و هم در حيطه آسيب رسان مطرح كرده اند . اما هنگامي كه ازدواج رخ مي دهد در حقيقت يك موجود جديد متولد شده است ، همانگونه كه شما حق نداريد جنين خود را سقط كنيد و حق نداريد يك انسان زنده را بكشيد پس حق نداريد بگوييد من چون دوست ندارم اين رابطه بايد قطع شود . البته ازدواج مجدد با ازدواج موقت كاملا متفاوت است آن دائمي است و اين يكي منقطع است . اما بايد به اين آقاي عزيز اعلام كنيم كه شما اگر براي ثواب ازدواج موقت كرديد چرا به سراغ يك خانمي نرفتيد كه واقعاً نيازهاي ظاهري و مادي داشته باشد؟ احياناً به سراغ كسي رفته ايد كه ويژگي هاي ظاهري خاصي دارد و به اسم ثواب به هوس خود رنگ الهي زده ايد. اگر اينگونه است بايد يك بار ديگر بررسي كنيد و ببيند كسي كه خواسته اي نفساني را به اسم خدا اعلام مي كند به خدا خيانت كرده است مگر اينكه واقعاً خدا را در نظر بگيرد

ص: 14478

و كليه كارها بخاطر او انجام دهد . به اين خانم و آقا مي گوييم يك بار ديگر خدا را حاضر كنند آن موقع معامله به يك صورت ديگر خواهد شد.

سوال – اگر كسي متوجه شود همسر او ازدواج موقت انجام داده آيا بايد به او اعتراض كند يا نديده بگيرد؟

پاسخ - اگر به يك رفتار دائمي تبديل نشده است نبايد به روي ايشان بياورد . در نگاه آسماني روان شناسي آل اله اين است كه تغافل نصف عقل است . يعني اينكه خود را به ندانستن بزند تا زماني كه بداند اين فرد متوجه اشتباه خود شده و مي خواهد برگردد. اما اگر حس كند كه تكرار مي كند ، يعني بعنوان يك رفتار خيلي خوب به آن افتخار نيز بكند ، تعداد را بيشتر كند و يا زمان را طولاني تر كند ، اين فرد دچار يك بيماري و يك رفتار پاتولوژيك شده است . اينجا نياز است كه من براي درمان او اقدام كند ، اما درمان نه با جروبحث و نه با قهر كردن ميسر است. بلكه همه خانم ها اگر مي بينند كه دل و چشم همسر ايشان به صورت حرام سراغ خانم ديگري رفته است و بعد از آن مي تواند به سراغ ازدواج موقت بعنوان يك فاز الهي برود و مي ترسند كه اين قضيه زندگي ايشان را دچار آسيب هاي عميق بكند، از بهترين مهارت هاي الهي يعني ارتباط بيشتر با همسر خود استفاده كنند. بدون اينكه بخواهند آن خانم را محروم كنند بگذارند اين معادله بعنوان يك معادله خلاق باشد. يادمان باشد كسي كه

ص: 14479

ميان زن و شوهر فاصله بيندازد بدترين جرائم را دارد اما اگر اين زن ، زن اول باشد يا دوم فرقي نمي كند . بارها ديده شده در رابطه بين زن اول و زن دوم ، زن اول مي تواند ظالم باشد ، گاهي مرد مي تواند ظالم باشد گاهي نيز زن دوم . زن اول بايد نسبت به زن دوم مهربان و دلسوز باشد.

اينجا يك هديه اي خدمت دوستان تقديم كنم : نقل مي كنند دختر و پسري كه مي خواستند خطبه عقد را بخوانند خدمت آيت اله بهجت رسيدند ، ايشان وقتي خطبه را خواندند گفتند مي خواهيد به شما هديه بدهم ؟ ا گفتند بله ، آقا فرمودند هديه من به صورتي است كه وقتي مي خواهم هديه عروس خانم را بدهم آقاي داماد بايد گوش خود را بگيرد و برعكس . حالا چه كسي آماده است ، داماد ديد كه مرد است بايد پيش قدم بشود گفت من گوشم خود را مي گيرم ، آقا گفتند گوش خود را گرفتي؟ گفت بله ، هيچ چيزي نمي شنوي ؟ گفت نه ، گفتند يك مقدار باز بگذار تا كمي بشنوي ، به عروس خانم گفتند : واي برزن ، واي بر زن و واي برزني كه اقتدار و غرور شوهر خود را بشكند. خوب حالا عروس خانم شما گوش خود را بگير و بگذار به آقاي داماد هديه بدهم ، واي بر مرد ، واي بر مرد و واي بر مردي كه دل همسر خود را بشكند. اين يك مهندسي معنوي است . آيت اله بهجت بعنوان يك فقيه ، عصاره

ص: 14480

همه فقه و قوائد ديني، همه عرفان و اخلاق را در زندگي زناشويي با اين دو عبارت بيان كرده است . يعني خانم حواس شما باشد نفس اينكه كارمند هستيد و ديگران شما را تحويل مي گيرند و احياناً موقعيت و پايگاه اجتماعي داريد ، نفس اينكه خانواده شما از نظر اقتصادي و اجتماعي بالاتر هستند ، مبادا اقتدار همسر خود را بشكنيد و به او فخر بفروشيد. يك رابطه عاشقانه پر از تواضع و دلدادگي داشته باشيد و اي آقا هواس شما باشد مبادا چون خانم شما توانمند و عاقل است توقع داشته باشيد هميشه رفتار هاي او با حساب دو دوتا چهار تا بخواند . البته بايد با حساب دو دوتا چهارتاي خداوند بخواند اما ياد شما باشد دل زن اصلي ترين بخش وجود او است و اگر مي خواهيد كه زن شما هميشه عاشقانه شما را دوست داشته باشد هواي دل او را داشته باشيد. اما اين دل بايد ضربدر رضايت خداوند بشود و اگر همسر شما چيزي را از شما خواست كه مورد رضاي خداوند نيست عاشقانه به او بگوييد من اشتباه مي كنم اگر به خواسته تو عمل كرده و تو را جهنمي كنم . من آنقدر عاشق تو هستم كه اين چيزي را كه تو خواستي و خدا نمي خواهد انجام نمي دهم .

سوال – پسر بيست ساله اي هستم كه به كسي علاقمندم اما خجالت مي كشم با پدر و مادر خود در رابطه با او صحبت كنم و مي ترسم اگر ازدواج نكنم به گناه بيفتم چه كنم؟

پاسخ - همان پيشنهاد هميشگي ، به دنبال

ص: 14481

يك كاتاليزور خوب يا در واقع يك واسطه خوب بگرديد. عمو ، دايي ، برادر يا يك دوستي كه سن او بيشتر از شما باشد و با خانواده شما رفت و آمد داشته باشد ، يا كسي كه پدر و مادر شما حرف او را قبول دارند و او قدرت بيان دارد واسطه شود و دل شما را كف دست آنها بگذارد تا حريم حيا نيز بين شما نشكند . ايشان اعلام كند كه شما تمايل داريد با چه كسي ازدواج كنيد و او اين رابطه را تقويت كند . هرچه آن مشاور دانا تربوده و سن و قدرت نفوذ بيشتري داشته باشد و خدا ترس باشد حرف او مؤثر تر خواهد بود . پس شما مستقيماً عمل نكنيد و از يك واسطه عاقل كمك بگيريد و ياد آن توت طلايي ( توسل ، توكل و تلاش) باشيد . به عنوان اينكه هندسه وجود شما با اين سه ويژگي به نتيجه مي رسد . اگر مي خواهيد خوشبخت شويد تلاش خود را بكنيد و توكل به خداوند متعال داشته باشيد و با اهل بيت ارتباط ويژه برقرار كنيد خصوصاً بقية اله الاعظم امام زمان (ع) و از ايشان بخواهيد به يك صورتي راه شما را براي زندگي آسماني باز كند . نماز استغاثه به امام زمان كه در كتاب شريف مفاتيح الجنان است را بخوانيد و با خدا ارتباط برقرار كنيد و از واسطه عاقل نيز كمك بگيريد قطعاً بدانيد آغازگر يك زندگي خوشبخت و آسماني خواهيد بود انشاء اله.

سوال – شما مي گوييد دوست نباشيم ارتباط تلفني هم نداشته باشيم پس چگونه يكديگر

ص: 14482

را بشناسيم ضمناً درجلسه اول خواستگاري چه سؤالاتي مطرح شود بهتر است ؟

پاسخ - براي شناخت يكديگر لازم نيست از جهت عاطفي درگير شويم . وقتي كه ما با يكديگر ارتباط برقرار مي كنيم من يك حرف مي زنم و طرف مقابل چيزي مي گويد و به اين ترتيب صحبت ها ادامه پيدا مي كند علقه عاطفي براي ما ايجاد مي شود . اين علقه عاطفي مانع از شناخت حقيقي مي شود پس راه درست اين است : قبل از اينكه علقه اي پيدا كنيم از طريق چشم و گوش هاي امين خود و كساني كه مي توانند اين فرد را بررسي كنند ، اگر پسر هستند در رابطه با دختر خانم و اگر دختر هستند در رابطه با آن آقا پسر ، كساني كه مي توانند ويژگي هاي شخصيتي ، روحي ، خلقي و عاطفي اين آدم را دقيق شناسايي كنند ، در محل زندگي ، محل كار و درس بازشناسي كنند . با افراد مختلف و با روحيات مختلف صحبت كنند و كمك كنند كه اين فرد بهتر شناخته شود . بعدازآن گفتگوي ما مي تواند كمك كند وگرنه طبيعي است من حرفي مي زنم كه طرف مقابل از من خوشش بيايد و او نيز حرفي مي زند كه دل من را ببرد پس هردو بازنده مي شويم يا نهايتاً يكي بازنده و ديگري برنده مي شود. اين زمينه ازدواج هاي نا پايدار را فراهم مي كند ، عشق هاي خياباني ، عشق هاي اينترنتي و عشق هايي از اين دست كه با يك چت كردن و يك پيامك و يا حتي

ص: 14483

يك مزاحم تلفني شروع مي شود ، ضمانت جدي براي ادامه ندارد . اينجا يك نرم افزار را خدمت دوستان معرفي مي كنم تحت عنوان حرف ربط جاي خط فاصله ، اين نرم افزار جزو نرم افزارهاي برنده امسال در رسانه هاي ديجيتال است كه در روابط دختران با پدر و مادر با دوستان و با جنس مخالف به ايشان مدل ياد مي دهد .چه كنند بهترين ، سالم ترين و خلاق ترين رابطه را داشته باشند و زمينه يك زندگي موفق و توانمند را فراهم كنند . از كارشناسان مختلفي در اين برنامه نرم افزاري استفاده شده است . يك يا دو سؤالي كه بايد در جلسه خواستگاري مطرح شود را نيز خدمت شما بگويم: من هميشه به دوستان توصيه مي كنم همانقدر كه سوال مي كنيد فرصت دهيد طرف مقابل نيز پاسخ دهد ، بهترين حالت اين است كه من از مدل فولكلور يا از ادبيات عاميانه يعني همان قصه خاله سوسكه و آقا موشه استفاده كنم . اگر روزي روزگاري ما دعواكنيم من را با چه چيزي مي زنيد ؟ يعني نگويم كه من اين چيز را دوست دارم آيا شما نيز دوست داريد؟ من بگويم كه اگر اختلاف نظر در خانواده در ارتباط با مسافرت پيش بيايد شما چگونه تصميم مي گيريد؟ اين جزو سوالاتي است كه حتماً در جلسه اول به من كمك مي كند . بعد از اينكه فرد خود را معرفي كرد در ارتباط با ويژگي هاي خانوادگي ، ويژگي هاي تحصيلي ، نوع علائق و چيزهايي كه او را آزرده مي كند توضيح داد . از او

ص: 14484

بپرسيم همسر متعادل و متناسب از نظر او چه ويژگي هايي دارد و اگر همسر مقابل او چه ويژگي هايي داشته باشد هرگز با او زندگي نخواهد كرد ؟ بعد به سراغ آن بزنگاه ها برويم ، جاهايي كه مي تواند ريل زندگي افراد را عوض كند . اگر اين فرد خود را خوب بشناسد خيلي خوب نيز خود را به من معرفي خواهد كرد و اگر نشناسد لااقل سر نخ هايي مي دهد . اولين و مهم ترين سوالي كه بايد مطرح شود چيست؟ اولين چيزي كه مطرح مي شود لزوماً مهم ترين نيست چون ما تازه در حال آشنا شدن هستيم پس مجبور هستيم از سؤالات عمومي شروع كنيم ، در حقيقت اينكه اين فرد چه ويژگي هايي را براي خود قائل است . من هميشه به دوستان توصيه مي كنم سعي كنيد در حرفهايي كه مي شنويد حرفهاي ناشنيده را پيدا كنيد و در نوشته اي كه مي خوانيد نوشته هاي ناپيدا را پيداكنيد . يعني وقتي فردي خود را معرفي مي كند و مي گويد اسم من اين است بايد ببينيد با چه لحني از اسم و فاميل خود ياد مي كند بعد بگوييم آيا در خانه نيز شما را با اين اسم صدا مي كنند ؟ نه اسم من چيز ديگري است اين اسم شناسنامه اي من است . من اگر يك كمي دقت كنم از گفتگو ها ، روحيات و حالات اين فرد پيدا مي كنم كه چه بخشي از شخصيت خود را احياناً پنهان مي كند.

89-03-12

سوال - درباره ي ديدار با خويشان و نزديكان توضيح بفرماييد .

ص: 14485

اسخ - در فرهنگ ديني زماني ما بعنوان يك انسان توانمند ، مؤثر و خلاق معرفي مي شويم كه ارتباط ما باديگران ، ارتباطي پر از معنويت و نورانيت باشد . ما بوسيله يك رابطه متقابل رشد كرده و اطرافيان ما نيز از آسيب ها دورشده و رشد خواهند كرد. به همين دليل مدام به ما تأكيد شده كه حواس شما به اطرافيان باشد . در درجه اول به آنان كه با شما رابطه خويشاوندي دارند يعني به كساني كه به صورت سببي و نسبي به شما متصل مي شوند . همه ما شنيده ايم كساني كه قطع رحم كنند و دور فاميل يك خط قرمز بكشند ، انسانهايي هستند كه از رحمت خداوند خواهند شد . اگر كسي به دور بستگان خود خط قرمز بكشد، دور رحمت خداوند خط كشيده است. با يك چنين نگاهي مي خواهيم امروز با يكديگر صحبت كنيم و ببينيم ايام نوروز كه زمان ديد و بازديد ها است و ما سعي مي كنيم كه سال نو را براي يكديگر شيرين كرده و احياناً دلخوري ها از بين ببريم و بيشتر به يكديگر محبت كنيم و هواي همديگر را داشته باشيم، چكار كنيم كه اين لحظات شيرين و نوراني بتواند ماندگاري طولاني تري داشته باشد.همه ما ارتباط با اقوام را قبول داريم اما گاهي اوقات دردسرهاي جدي در اين خصوص پيش مي آيد . يكي از جرو بحث هايي كه عموماً مابين زن و شوهر ها رخ مي دهد اين است كه اول به ديدن مادر من برويم يا مادر تو؟ اجازه دهيد اينجا آن توضيح كلي را عرض كنم

ص: 14486

: گاهي اوقات خانم ها از من سوال مي كنند كه محبت كردن به مادر شوهر و پدر شوهر به اندازه محبت به پدر و مادر ارزشمند است يا خير؟ چون اين رابطه با يك واسطه است به ما ارتباط ويژه ندارد و ما نهايتاً بخاطر همسرخود به آنها محبت مي كنيم. من مي گويم قطعاً بدانيد محبت به مادر شوهر و پدر شوهر يا مادر زن و پدر زن به سه دليل اثرات ماندگار تري دارد . اولين دليل اين است كه زماني كه شما به پدر و مادر همسر خود توجه و محبت مي كنيد در حقيقت آن رابطه مستقيم فرزندي را كه از اول نداشته ايد و بعداً با رابطه دامادي و عروسي فرزند آنها شده ايد ، پس اين محبت بصورت آگاهانه رخ دهد ، چرا كه درواقع آن رابطه غريزي و طبيعي به يك رابطه ارادي و آگاهانه وخلاق تبديل شده است . حالا اگر با آگاهي در اين زمينه قدم برداريد موجب مي شود كه اين رابطه بصورتي زيباتر جلوه گر شود . محبت من به پدر و مادر خود بسيار طبيعي است مانند محبت پدر و مادر به فرزند است . اما محبت خالصانه به پدر و مادر همسر همانگونه كه به پدر و مادر خود محبت مي كنيم به اصطلاح روان شناسان يك نوع از خود بيرون آمدن و شكوفايي است. دومين دليل اين است كه اگر خداي نكرده روزي همسر شما به هر دليل خوب و زيبا و يا دليل بد در زندگي شما نباشد مثلا به شهادت رسيده باشد ، از شما جدا شده باشد

ص: 14487

و ... به هر دليلي او ديگر همسر شما نباشد ، پدر و مادر او همچنان تا آخر عمر براي شما پدر و مادر خواهند ماند . اين رابطه فقهي كه مي گويد پدر شوهر و مادر زن براي هميشه به عروس و داماد محرم مي مانند حقيقتي هميشگي است . پس من جداي از همسر يك رابطه مستقيم با پدر و مادر او دارم . اگر بايك چنين نگاهي به قضيه بنگرم ديگر بخاطر همسر خود به آنها محبت نمي كنم ، بلكه به خاطر خود آنها به ايشان محبت مي كنم . البته در همان مثلث طلايي كه من رابطه مستقيم با خدا دارم و در اين رابطه مستقيم همه دل خود را كف دست مي گذارم و به پدر و مادر همسرم عاشقانه و بي ريا محبت مي كنم. چقدر زيبا است روز اول عيد كه به ديدن بزرگترها مي رويم داماد پيشنهاد بدهد كه من مي خواهم به ديدن پدر و مادر همسرم و عروس نيز بگويد كه دل من مي خواهد به ديدن پدر شوهر و مادر شوهرم بروم . نهايتاً هركدام توپ را به زمين فرد مقابل پاس مي دهند نه براي اينكه برنده شوند بلكه براي اينكه عشق خود را به خدا نشان دهند و اگر احياناً ديدند كه اختلاف ميان آنها ايجاد شده است و نمي توانند يكديگر را قانع كنند از روش پيامبر استفاده كنند . پيامبر گفتند هرگاه شما مابين دو كار خوب مانديد قرعه بكشيد يعني اعلام كنيد كه من مي گويم پدرشوهر و مادر شوهر و شما مي گوييد پدر خانم و مادر

ص: 14488

خانم قرعه مي كشيم اسم هر كدام آنها كه در آمد به ديدن او مي رويم و هر باز نيز مي توانيد اين كار را بكنيد . البته گاهي اوقات ممكن است شرايط متفاوت باشد يكي از آنها بيمارستان باشند يا شرايط سختي داشته باشند مثلاً امكان دارد بقيه خواهر و برادرها نباشند و يا ... اگر شرايط ويژه دارند و نياز آنها به محبت بيشتر است ، بدون اينكه بخواهيم تأمل كنيم بايد آن را بپذيريم . من هميشه به خانم ها مي گويم يك عروس موفق كسي است كه مادر شوهر بهترين پناهگاه او باشد بيشتر از مادر خودش ، و يك داماد موفق كسي است كه پدر زن و مادر زن او بيشتر از پدر و مادر خود از او حمايت كنند. اين بعنوان يك روش خلاق كمك مي كند نه به براي اينكه صرفاً بخواهيم در زندگي موفق باشيم ، براي اينكه خدا دوست دارد من از خودخواهي ها و منيت ها جدا شوم تا در اين جدا شدن خدا را پيدا كنم و با پيدا كردن خدا زندگي خود را طراحي كنم .

سوال – هفته اي چند بار لازم است دختر خانم و آقا پسري كه ازدواج كرده اند و در مكاني دورتر زندگي مي كنند به ديدار پدر و مادر خود بروند ؟

پاسخ - سوال خوبي است بخصوص براي زوج هاي جوان و يا زوج هايي كه نظر آنها با يكديگر متفاوت است. يكي مي گويد دل من مي خواهد هر روز سر بزنم ديگري مي گويد روزي دو بار و يكي مي گويد ماهي يك بار

ص: 14489

نيز زياد است . من براي اينكه پاسخ سوال شما را بدهم يك سوال مي كنم : من به شما مي گويم من يك گلدان دارم روزي چند بار به آن آب بدهم يا هفته اي چقدر آب بدهم با نشاط باقي مي ماند ؟ شما چه جوابي به من مي دهيد ؟ در حقيقت زماني كه شما يك گلدان از گلفروش مي خريد او مي گويد حواس شما باشد هفته اي يك بار به آن آب بدهيد بيشتر آب بدهيد ريشه هاي آن خراب مي شود . گلدان ديگري را كه بر مي داريد مي گويد روزي دو بار به آن آب بدهيد و يك گلدان ديگر را نيز مي گويد دو روز يك بار به آن آب بدهيد . پس من به اقتضاي زندگي والدين خود و همسرم نگاه كنم ، مثلاً كسي كه فرزند اول يا فرزند آخر يك خانواده است و يا در يك خانواده كم جمعيت مي باشد ، پدر و مادر نياز بيشتري به توجه او دارند. چون براي آنها جدا شدن از بچه ها سخت است، خصوصاً شش ماه يا يك سال اول ما بايد خيلي هواي پدر و مادرها را داشته باشيم . يا امكان دارد پدر و مادر ما يكي از آنها فوت كرده باشد و ديگري تنها زندگي كند نياز در اين صورت نياز به سركشي و محبت بيشتري دارد . به شرايط فرد مانند يك گل زنده در يك گلدان نگاه كنيد و به آنها كمك كنيد . اما اينجا يك هشدار جدي بدهم گاهي اوقات ديده شده فرد بدون اينكه با همسر خود

ص: 14490

ارتباط دلي ايجاد كند مي گويد من بايد به پدر و مادر خود هر روز سر بزنم و هرچه طرف مقابل بگويد نياز و اقتضاعات زندگي من با اين شكل هماهنگ نيست مي گويد نه اگر نمي خواهيد تكليف خود را روشن كنيد ، اين بدترين حالت و يك رابطه شكننده است . چاره ايجاد همدلي است . من چه عروس و چه داماد يك خانواده باشم بايد بتوانم محبت همسر خود را به سمت پدر و مادر خود سوق دهم «بقول حافظ تو خود حجاب خوي از ميان برخيز» يعني من بعنوان مرد خانواده اجازه ندهم ارتباط همسرم با مادر من فقط بخاطر من باشد. يك كاري كنم اين دونفر با يكديگر دوست شوند و زماني كه دوست شدند خيلي راحت تر با هم كنار مي آيند . واگر من بعنوان عروس يك خانواده مي بينم همسر من با پدر و مادر من ارتباط خوبي ندارد سعي كنم كه رفاقت آنها را باهم بيشتر كنم .

يك غلط مشهوري كه در ذهن ما متدينين است را اصلاح كنم : ما شريعت را فقط فقه مي دانيم و اين خيلي بد است . بله در قوانين فقهي ما شوهر هرجايي را كه دوست نداشته باشد و يا صلاح نداند و يا اصلاً نخواهد و دوست نداشته باشد مي تواند اجازه ندهد كه همسرش برود. اين را حق خود مي داند، اين از لحاظ فقهي درست است اما مگر همه دين من فقه است . ما در دين خود احكام داريم كه همان فقه است، اما آداب و اخلاق و عقايد ما نيز جايگاه ويژه دارد

ص: 14491

از دين مگر بايد فقط فقه آن را گرفت . فقه در حقيقت آن شاخ و برگي است كه طراوت و زيبايي زندگي را تأمين مي كند، اما ميوه دين من اخلاق من است . پيامبر فرمودند من مبعوث شدم كه بزرگي ها و زيبايي هاي بشر را در اخلاق كامل كنم و گرنه همه آئين ها شريعت دارند . پس من بايد از فقه پلي بزنم براي عرفان و معرفت الهي . يعني خيلي وقت ها از حق خود بگذرم و آن را مديريت كنم . من اينجا مي گويم اگر آقايي يا خانمي صرفاً از دين فقه را فهميد ابتدا او را بيدار كنيم كه خواب نماند و بگوييم اشتباه كردي دين تو فقط فقه نيست. فقه آن بخش جدي و اساسي است كه روابط را تنظيم مي كند ، اما مثل اين است كه شما فقط در سفره غذاي اصلي را بگذاريد ، آب ، نوشابه ، سالاد و نان نگذاريد و بگوييد اين غذا را بايد خشك بخوريد . نه ، غذاي اصلي دين من اخلاق است در اخلاق مي گويد : اگر ديديد همسر شما نياز جدي دارد و حتي خيلي وقت ها آن نياز را بيان نمي كند شما فقط ديديد كه خسته و كلافه و دلخور است نياز او را برآورده كنيد. ديده شده يك خانم يا يك آقا مي گويد من وقتي مي بينم همسرم خسته و كلافه است يك جوري بهانه مي كنم و مي گويم به ديدن پدر و مادرتو برويم ، خيلي دل من مي خواهد آنها را ببينم. وقتي مي رويم و كمي

ص: 14492

با آنها صحبت مي كند مي بينم خيلي حال او بهتر شد . در حقيقت رگ خواب و نبض همسر من دست من است و مي توانم به او كمك كنم . اگر قرار باشد در زندگي ما فقط قانون باشد حتي اگر اين قانون زيباترين ، بهترين و عالي ترين قانون كه همان اسلام و شريعت است نيز باشد، قطعاً بدانيد زندگي ما خشك و خشن خواهد شد. حالا چند پيشنهاد به خانمي كه همسر او مي گويد نبايد به خانه مادر خود برود بكنم : شما براي آنكه بتوانيد همسر خود را راضي كنيد 1- اصلاً با او بحث نكنيد 2- اصلاً صراحتاً به او نگوييد كه مي خواهم به خانه مادر خود بروم 3- زمينه انواع جرو بحث ها و آسيب ها را ايجاد نكنيد 4- محبت و احترامي را كه مي كنيد دوبل كنيد با اين روش نمي خواهيد باج دهيد بلكه مي خواهيد منيت را از بين ببريد . من مي گويم به اين علت است كه روابط عاطفي بين دو نفر ضعيف شده و كارت شارژ عاطفي خيلي پايين آمده است . حالا ديگر آنقدر طرف مقابل را دوست نداريد كه بخاطر دل او كنار بياييد . پس لازم است كه من آنقدر به حساب عاطفي او واريز كنم تا در يك نشاط معنوي بگويد اگر مايل هستيد به خانه مادرشما برويم . در واقع شما بايد رگ خواب همسر خود را بدانيد و بدانيد همسر شما چه نيازهاي صحيح و مثبتي دارد حتي امكان دارد اين نياز بصورت عمومي و ظاهري خيلي هم درست نباشد اما چون او

ص: 14493

دوست دارد انجام دهيد البته ياد ما باشد كه از چراغ قرمز خدا عبور نكنيم و اين دوست داشتن ها در دايره دوست داشتن هاي خدا باشد . نه اينكه بخاطر همسر خود مرتكب گناه شويم كه موجب شود از چشم خدا بيفتيم كه واي به من و همسر من اگر كاري كنيم كه از چشم خدا بيفتيم كه آنوقت خيلي زود از چشم هم مي افتيم .

سوال – اگر شما بخواهيد به ديدن كسي برويد كه يكي از اقوام نزديك با او قهر است و از شما گله كند كه چرا به ديدن او رفته ايد پس من با تو هم قهر هستم و اينگونه اختلاف پيش بيايد شما چه مي كنيد؟

پاسخ - من اينجا يك پيشنهاد مي دهم : من مي دانم كه دو نفر باهم قهر هستند مثلاً دو برادر يا دو خواهر يا دو جاري يا عروس و مادر شوهر و يا داماد و مادر زن و مي خواهم عيد به ديدن هر دو بروم ولي بايد از آنها مخفي كنم و كاري كنم كه هيچكدام از يكديگر باخبر نشوند. نيازي به فيلم بازي كردن نيست كاري كنيد كه هردو را با هم آشتي دهيد، كسي كه براي آشتي دادن قدم بر مي دارد يك تعداد زيادي خداوند براي او باديگارد مي فرستد. بگذاريد اين را بصورت مستند عرض كنم نقل مي كنند كه آخرين خطبه اي كه پيامبر قبل از فوت خود در شهر مدينه قرائت كردند ، خطبه بسيار بلند و عجيب و غريبي است من توصيه مي كنم همه دوستان كه كتاب شريف صواب الاعمال را

ص: 14494

خدمت ايشان معرفي كرديم و قرار شد در هر خانه اي اين گنج بزرگ باشد ، آخر اين كتاب را نگاه كنند در اين خطبه حضرت مي فرمايند : هركس براي آشتي دادن دو نفر قدم بردارد فرشته هاي الهي پيوسته بر او درود و سلام مي فرستند . يعني اين آدم با سلام و صلوات و دعاي ملائكه هر يك قدم خود را بر مي دارد . اين آفرين و بارك اله ملائكه به او يك انرژي معنوي و يك نورانيت ويژه مي دهد و قدرت تأثير گذاري او را زياد مي كند و تا زماني كه بازگردد در اين نورانيت ويژه كه همه ملائك متوجه او شده اند قرار مي گيرد. و دومين اتفاقي كه در عالم هستي رخ مي دهد اين است كه پاداش اين فرد ثواب شب قدر است ، ليلة القدر خيرٌ من الف شهر، در حقيقت به اندازه هشتاد و خورده اي سال عمري كه برابر با هزار ماه است براي اين آدم بارش نورانيت رخ مي دهد . ملكوت وجودي او به كمال مي رسد و يك ظرفيت عجيبي در خود اين فرد ايجاد مي شود . يعني من بجاي اينكه از اين و آن مخفي كنم و يا بخاطر دل يكي ديگري را كنار بگذارم كاري مي كنم كه تلاقي نور رخ بدهد . و مي فرمايند گناه او به اندازه پاداش شخصي است كه ميان دو نفر ايجاد صلح و آشتي كرده است يعني همانطور كه اگر كسي ارتباط ميان دو نفر را به هم بزند گناه مي كند اين فرد دقيقاً برعكس او ثواب آن

ص: 14495

را مي برد و خداوند براي او كارت شارژ معنوي را پر مي كند. و يك چنين آدمي قدرت اين را پيدا مي كند كه رابطه معنوي بين اينها را اصلاح كند . حالا اگر اين دونفري كه ارتباط آنها با يكديگر قطع شده است زن و شوهر باشند اينجا ديگر ثواب آن چيزي است كه تصور آن سخت تر از تصديق آن است . يعني اهل بيت مي خواهند بگويند در ملكوت چه اتفاقاتي مي افتد اي مردم مبادا غافل بمانيد . شما مرغ باغ ملكوت هستيد و مال اين عالم خاكي نيستيد و بدانيد بعد ملكوتي شما كارهاي خود را مي كند حتي اگر هوشيار نباشيد . براي آشتي دادن زن و شوهر بعنوان كساني كه خداوند دوست دارد عاشقانه با يكديگر زندگي كنند خداوند ثوابي گذاشته كه نمي توان تصور ساده اي براي آن كرد . پيامبر مي فرمايند اگر كسي زن و شوهري را با يكديگر آشتي دهد ثواب هزار شهيد مي برد . شب قدر ياد شما باشد قرار شد كسي كه دو نفر را باهم آشتي مي دهد ثواب هزار ماه را ببرد اما اينجا ثواب هزار شهيد را مي برد و براي هر يك قدمي كه بر مي دارد ثواب عبادت يك سال را مي برد . شما حساب كنيد هرچه راه دورتر ، هر چه كار سخت تر و هرچه اين دو نفر سمج تر باشند ثواب شما بيشتر خواهد بود . معني حقيقي ثواب اين است كه در وجود من ابعاد ملكوتي آفريده مي شود و سعه ي وجودي من به اندازه كل ملكوت عالم مي

ص: 14496

شود . آنقدر بزرگ مي شوم كه ظرفيت جذب اين مقدار نورانيت را پيدا مي كنم چون نمي شود كه من ظرفي نداشته باشم بعد خداوند در آن نور بريزد . پس اول به من يك ظرفيت افزوده و ويژه مي دهد . امكان دارد دوستان خوب ما اينجا بپرسند قبول است آشتي دادن ثواب زيادي دارد اما ما چگونه آنها را آشتي بدهيم؟ آشتي دادن در صورتي كه يكي از دو طرف و يا هر دو آنها لجباز باشند كه بسيار سخت تر است . امكان دارد گاهي مصلحت اين باشد كه دو نفر آشتي نكنند؟

قرآن كريم كه معجزه جاويد است و هر لحظه معجزات خود را به ما نشان مي دهد ، دقيقاً در باره زن و شوهرهايي كه به تعبير قرآن بين آنها شقاق افتاده است يعني زن اين طرف جوي است و مرد آن طرف جوي و با يكديگر كاري ندارند و به محض اينكه با يكديگر ارتباط برقرار كنند انواع خشونت هاي روحي و جسمي را در مقابل يكديگر و يا پشت سر هم اعمال مي كنند ، مي گويد اگر دو نفر از اين دو خانواده بيايند و واقعاً بخواهند كه ميان آنها صلح برقرار كنند نه اينكه مثلاً يك نفر از طرف خانواده عروس بيايد و بگويد فايده اي ندارد اينها بايد از يكديگر جداشوند و يا همينطور از طرف خانواده داماد، اين دو حكم به درد نمي خورند و اگر آنها بخواهند بين اين زن و شوهر اصلاح ذات كنند و فضاي صميميت آفتابي و باراني برقرار كنند ، من نيز سهم خود را مي گذارم

ص: 14497

. حالا منِ خدا به ميدان مي آيم اما لطف كنيد شما همه هنر خود را به كار ببريد ، يعني اگر زن وشوهري سه بار با هم دعوا كنند معلوم است كه من يا هر كس ديگري كه مابين آنها وساطت كرده است نتوانسته مشكل آنها را برطرف كند مانند بسياري از بيماري ها كه خداي ناكرده ما مدام از اين دكتر به آن دكتر مي رويم اصلا ً تشخيص هنوز داده نشده كه بتواند دارويي بدهد و شايد دارو داده ولي مشكل را بيشتر كرده است ، خوش بحال آن كسي كه به نزد پزشكي برود كه بتواند درد او را درست بفهمد . گاهي اوقات متأسفانه ما چه در مشاوره هاي رسمي و چه در مشاوره هاي غير رسمي توصيه هاي غلط به زن و شوهرها مي كنيم . مي گوييم مثلاً او با تو بد رفتار مي كند تو نيز با او قهر كن يا او حق تو را ادا نمي كند پا را در يك كفش بكن و بگو من حقم را مي خواهم يا مهريه خود را اجرا بگذار . متأسفانه حواس ما نيست كه در فرهنگ ديني من و در نگاه اهل بيت ، اخلاق و حقوق مانند شير و شكر به هم آميخته هستند اگر آنها را از هم جدا كنيم هركدام عوارضي دارند . اگرما مدام توصيه هاي اخلاقي كنيم مشكل ايجاد مي كند چون گاهي اوقات بايد حق خود را بخواهيد و اگر كسي فقط حقوق خود را در زندگي بخواهد قطعاً دچار مشكل خواهد شد . البته حقوق به تنهايي خيلي بيشتر مشكل ساز

ص: 14498

خواهد بود چون روح انسان نياز به آن اخلاقيات دارد . پس من مي خواهم دو نفر را باهم آشتي دهم و فكر مي كنم چون اينها چند بار با هم قهر كرده اند و با هم كنار نمي آيند شايد مصلحت ا است كه با هم قهر باشند، نه اينگونه نيست لازم است كه ديگر من به اين مشكل بعنوان يك سرما خوردگي ساده نگاه نكنم كه با دوتا ويتاميل ث حل مي شود بلكه بايد از كسي كمك بگيرم چون اينها دو مريض لجباز هستند كه خودشان نزد دكتر نمي روند، من بايد از چند نفر افراد توانمند مشورت بگيرم و بگويم افرادي هستند با اين ويژگي ها من چكار كنم و كمك كنم آن عشق و محبتي كه در سر سفره عقد و در ماه عسل به يكديگر داشتند دوباره زنده شود .

سوال - اگر وارد مجلسي شويم بعنوان صله ارحام و آن جا مجلس گناه باشد اينجا مصلحت چيست آيا ديدار از اقوام مصلحت است يا ترك آن مكان ؟

پاسخ - معناي صله رحم اين نيست كه ما در مجلس گناه حاضر شويم ، صله رحم خيرخواستن و خيرخواهي كردن است و اينكه از من به او بدي نرسد حتي اگر او در نهايت بدي است . از پيامبر سوال مي كنند ايشان مي فرمايند صله رحم حتي به يك جرعه آب و يك سلام وحداقل اينكه از جانب شما دچار زحمت و آزار نشوند . ما در عرف خود صله رحم را مساوي با ديد و بازديد و نهار وشام پيش يكديگر بودن مي گيريم ، نه اين

ص: 14499

ضرورتي ندارد بلكه من هستم كه بايد روابط خود را به يك شكل خوب و زيبا طراحي كنم . بخصوص خانواده هايي كه فرزنداني دارند كه هنوز به سن رشد نرسيده اند و از رفتارهاي غلط تأثير پذيري دارند . ما بايد مراقب باشيم اگر دوست و آشنا و فاميلي داريم كه متأسفانه گناه و ثواب براي آنها يكي شده و آنقدر صدا خفه كن گناه روي وجدان آنها آمده است كه ديگر خوبي و بدي براي آنها يكي شده است و بدي ها را زيبا تر از خوبي ها مي دانند ، لازم است ارتباط ما با آنها به گونه اي باشد كه بتوانيم آنها را از گناه جدا كنيم اگر حضور ما در جمع باعث مي شود كه به اندازه بودن ما گناه كم شود برويم ، اما اگر باعث مي شود كه در نهايت بد رفتاري آنان به گناه ادامه دهند و شما را محكوم به اين موضوع بدانند ، بدون اينكه رفتار غلطي انجام دهيد و آنان را دچار آسيب كنيد بگوييد چون مجلس گناه است اجازه رفتن مي خواهيد . اين رفتن و برگشتن شايد يك تلنگري به احساس آنها باشد اما تأكيد مي كنم بدون تنش و درگيري و بدون بحث و گفتگو و بدون اينكه آنها را دچار آسيبي كنيم كه نتوانند پس ورد الهي فطرت خود را باز كنند اين كار را انجام دهيم . اگر در محفلي گناه است من مي توانم وارد نشوم نهايتاً تماس تلفني بگيرم و يا براي آنها هديه اي بفرستم البته هديه اي كه نتوانند در گناه استفاده كنند .

سوال-

ص: 14500

پدر من پزشك است و به كلي از من ، مادر و خانواده غافل شده است او مي گويد مردم به من بيشتر نياز دارند .

پاسخ - پيشنهاد من به ايشان اين است بدون اينكه اين پدر متوجه شود از منشي ايشان به اندازه زمان دو مريض وقت بگيرند براي هر مريض شايد يك ربع يا ده دقيقه ايشان وقت مي گذارند حتي لازم نيست كه اسم خود را بگويند فقط اعلام كنند كه براي دو مريض وقت مي خواهند و در آن ساعت با گل و يادداشت ويك جعبه شيريني بروند و بگويند ما حق ويزيت شما را نيز پرداخت مي كنيم ولي آمده ايم با شما گپ بزنيم و با شما يك گفتگوي پر عاطفه بكنيم چون ما نيز به شما احتياج داريم. گاهي اوقات بيشتر از مريض هاي شما . البته اجازه دهيد همينجا به همه پرستاران و پزشكان و هر كسي كه در كادر درمان است تبريك بگويم آنها كه عيد ندارند و عيد آنها اين است كه دردي از دردمندان بردارند و يادمان باشد كسي كه يك شب پرستاري و حمايت از يك مريض مي كند بقدري خداوند در ملكوت براي او خيرات جمع مي كند كه مي تواند به همه پخش كند . اما اين پيشنهاد را به همه پزشكان و همه كساني كه در كادر درمان هستند مي كنم ايشان بخشي از زمان مربوط به خودشان است يعني مديريت زمان دست خود ايشان است . به اندازه يك مريض يا نهايتاً سه مريض آخر وقت به منشي بگويند كه وقت من را خالي كن و آن وقت

ص: 14501

را به خانواده اختصاص دهند . همينجا از همان آخرين سخنراني پيامبردر مدينه عبارتي را خدمت دوستان عرض كنم ايشان مي فرمايند هركسي كه به اهل و عيال خود به هر نحوي رسيدگي نكند يا با خويشاوندان خود قطع رابطه بكند ، خداوند عزيز و بلند مرتبه كه در روز قيامت به نيكوكاران پاداش مي دهد از او پاداش نيكو را دريغ مي كند . اين همه زحمت كشيد و به ديگران رسيد اما خداوند مي گويد سهم تو مصادره شده است و حساب تو دستت نخواهد رسيد و او را به خودش واگذار مي كند و خداوند هر كسي را در آخرت به حال خودش واگذار كند در صف هلاك شدگان مردد خواهد ماند به اميد اينكه شايد راه نجاتي براي او باز شود . اين يعني يك هشدار عظيم كه پيامبر به همه ما مي گويند كه حواس ما به خانواده خود بيشتر باشد.

سوال – من هر وقت كه مي خواهم به منزل والدين خود بروم بايد كلي به خانم خود التماس كنم و نهايتاً او با بي ميلي مي آيد و در آنجا نيز با ايما و اشاره مي گويد كه زودتر برويم . من با اين بي ميلي خانمم در رفت و آمد با اقوام چه كنم ؟

پاسخ - سه مسئله را در سوال ايشان پيدا كرديم : يك – شما هنوز خانم خود را نمي شناسيد و نمي دانيد چه چيزي ايشان را آزرده مي كند قطعاً يك چيزي آنجا است كه ايشان را آزرده مي كند . شايد پدر و مادر شما به شما محبت مي كنند

ص: 14502

ولي به ايشان احترام مي گذارند در حالي كه ايشان نياز به محبت پدرو مادر شما دارد اين هم مسئله دوم . پس اول بايد همسر خود را بشناسيد البته مستقيم از ايشان نپرسيد كه مگر در خانه ي پدر و مادر من چه اتفاقي مي افتد كه مدام مي گوييد برويم بلكه بگوييد دل من مي خواهد كه در منزل پدر و مادرم به تو خوش بگذرد اما حس مي كنم كه تو آزرده خاطر هستي چه اتفاقي در دل تو مي افتد نه در بيرون ، چون مهم احساس اين فرد است . شايد كسي حرف نامناسبي زده است يا حرفي را نقل كرده يا رفتاري داشته است به من بگو تا من بتوانم كمك كنم كه تو آن محبت حقيقي و صميمانه پدر و مادر من را بچشي . پس يك - من در يك گفتگوي صميمانه ، با محبت و بدون بازخواست شركت كنم تا بفهمم كه چرا او آزرده است . دو- از پدر و مادر خود بخواهم كه بجاي احترام و بلكه مكمل احترام به او محبت كنند ، ما احترام را مي خواهيم اما گاهي اوقات احترام به اين علت است كه ما نمي توانيم با فرد مقابله كنيم و مجبورهستيم به او احترام بگذاريم . من به همه خانواده ها مي گويم بيشتر از فرزند خود به عضو تازه وارد محبت كنند . خانواده داماد و خانواده عروس حواسشان باشد اگر عروس شما به خانه شما آمد بيشتر از پسر خود عروس خود را تحويل بگيريد و اگر داماد به خانه شما آمد بيشتر از دختر خود

ص: 14503

داماد خود را تحويل بگيريد . اين كمك مي كند كه شما توفيق بيشتري در عروس داري و داماد داري داشته باشيد .

سوال – من وقتي به منزل والدين همسرم مي روم حس مي كنم كه آنها احترامي را كه به بقيه دختران و پسران خود مي گذارند به من و همسرم نمي گذارند چه كنم ؟

پاسخ - من اينجا همان نگاه آسيب شناسي را مي گويم بايد علت آن را پيدا كنيد . شايد همسر شما در جواني يا در انتخاب شما يا در مسائل ديگر رفتاري را داشته كه پدر و مادر هنوز رنجيده خاطر هستند. شايد اينها سبب شده كه شما را جدي تحويل نگيرند يا شايد علت اين است كه بقيه فرزندان بيشتر هواي پدر و مادر را دارند. شايد شما مانند يك ميهمان غريبه مي آييد و مي رويد و شايد دليل آن احساس دروني شما است و واقعيت خارجي آن خيلي كم باشد . در حقيقت آنقدر من در ذهن خود تكرار كرده ام كه من را خيلي نمي خواهند كه باور كرده ام . براي اينكه بتوانيد اين ورق را برگردانيد علت ها را جستجو كنيد و همزمان آنها را برطرف كنيد. اين را بدانيد كه پدر و مادر همسر شما براي اينكه بتوانند مانند بقيه و حتي بيشتر به شما محبت كنند بايد شما آن رابطه صميمانه را با آنها داشته باشيد حتي اگر از آنها دلخور هستيد زماني كه تنها هستند دلخوري خود را به آنها بگوييد . مثلاً بگوييد زماني كه شما با بقيه مي گوييد و مي خنديد ولي ما را تحويل

ص: 14504

نمي گيريد ما فكر مي كنيم كه ما را اصلا ً دوست نداريد و به ما مانند انگشت ششم و يا ميهمان هاي اضافي نگاه مي كنيد . احساس خود را بيان كنيد و بگذاريد هر چيزي كه در دل آنها است بيرون بريزد . نهايتاً از قانون ديگه چي استفاده كنيد اين قانون مي گويد كه اگر ديديد طرف مقابل خيلي آزرده است و حرف هاي زيادي براي گفتن دارد و حتي در اين گفتن ها مداوم تو را آزار مي دهد وقت آن است كه از سكوت خلاق استفاده كنيد و صبر كنيد مانند كسي كه غذاي مسموم خورده است تمام اين سم ها خارج كند ، حرف او را قطع نكنيد ، نكات را يادداشت كنيد و نهايتاً به او بگوييد كه منتظر هستم بقيه حرف شما را بشنوم ديگه چي ؟ آنقدر ادامه دهد كه خيال او راحت شود و نفس او پر شود از عشق و عاطفه اي كه من با سكوت خود به او ارزاني كرده ام .

سوال – آيا ثواب خدمت به مادر شوهر با مادر برابراست؟

پاسخ - نه گاهي بيشتر و گاهي كمتر است . قرار شد ثواب خدمت كردن به هركسي در اين عالم به اندازه پشتوانه در بانك مركزي او باشد به اندازه نخ اسكناسي كه به من مي گويد پشتوانه اسكناس عمل من چقدر است . هر چقدر عمل من بيشتر براي رضاي خداوند باشد قدرت آن بيشتر مي شود. ديديد يك موقع مي گويند بنزين معمولي ، يك موقع مي گويند بنزين سوپر و يك موقع نيز مي گويند سوخت جت

ص: 14505

، هر چقدر عمل من نه فقط بخاطر احساس دروني من بلكه بيشتر براي خدا باشد اثر آن نيز بيشتر خواهد بود . حالا اين محبت چه به مادر باشد و چه به مادر شوهر بايد فقط براي خدا باشد و بخاطر اينكه عشق و لبخند زيباي خداوند را در زندگي خود ببينم و بچشم .

دعا مي كنم همه ما كه دور سفره نشسته ايم آنقدر بتوانيم خود را آسماني و زيبا بكنيم كه امام زمان اولين عيدي را به ما بدهد و آن نيزاين باشد كه ظهور ايشان بسيار بسيار نزديك شود . الهم عجل لوليك الفرج.

89-03-26

سوال - مدتي است به دختر خانمي علاقمند شده ام و مدام به او فكر مي كنم ، نمي دانم او نيز از علاقه من به خودش خبردارد يا خير چگونه بفهمم كه من عاشق او شده ام يا دچار يك هوسي شده ام كه بزودي از سر من خواهد رفت؟

پاسخ - اين دوست ما سه سؤال را هم زمان كرده اند. آقا پسر يا دختر خانمي كه در محيط كار، در محيط زندگي ، در دانشگاه و يا در جاهاي مختلف گرايش خاصي به جنس مخالف خود پيدا مي كند ، اين يك گرايش دروني از قلب انسان است كه خيلي وقت ها مي تواند رفتارهاي انسان را تحت تأثير خود قراردهد و معمولاً بعنوان ويژگي دوران جواني محسوب مي شود كه قلب ، رفتار و گفتار انسان را تحت الشعاء قرار دهد. اين درواقع احساس تمايل ويژه به يك فرد خاص است . دوست خوب ما در حقيقت يك شاخص را ارائه كرده

ص: 14506

بودند وگفته بودند كه نمي دانند اين يك عشق است يا يك هوس زودگذر؟ زود گذر بعنوان يكي از همان معيارها است اگر ما به خودمان اين تهمت را بزنيم و بگوييم ما عاشق هستيم بعد ببينيم كه امروز عاشق يك نفر هستيم و روز ديگر عاشق يك فرد ديگر . اين روز ديگر مي تواند ماه ديگر باشد ، مي تواند سال ديگر باشد ، مي تواند چند سال ديگر باشد . آدم هايي كه زود عاشق مي شوند و زود فارغ آدم هايي هستند كه عشق را نچشيده اند و كالاي تقلبي هوس را بجاي عشق گرفته اند . در حقيقت مقطع زماني كوتاه كه براي هر كسي زمان آن متفاوت است يكي از معيارهايي است كه مابين عشق و هوس تفاوت ايجاد مي كند. اما تفاوت اصلي عشق و هوس زمان آن نيست بلكه اين است كه بپرسيم من چرا به اين فرد خاص تمايل پيدا كرده ام ؟ و اين تمايل من با كداميك از ويژگي هاي شخصيتي من ارتباط برقرار مي كند ؟ بعضي از افراد بخاطر نقص ها ، نيازها و خلاء هاي خود به كسي تمايل پيدا مي كنند كه اين خلاء ها را براي ايشان پوشش مي دهد و جبران مي كند. در حقيقت به دنبال كسي هستند كه جبران كننده نيازهاي ايشان باشد و چون به راحتي و بي دريغ اين فرد داراي اين ويژگي ها است به او گرايش خاص پيدا مي كنند . مثلاً كسي كه در موقعيت درسي ، شغلي يا خانوادگي احياناً آدم كم حرفي است و اين ويژگي باعث شده كه

ص: 14507

ديگران حق او را بخورند و يا موجب شده كه در جمع هاي دوستانه خيلي جدي گرفته نشود ، معمولاً به كسي تمايل پيدا مي كند كه خيلي پرسرو زبان و خيلي محل توجه ديگران است و اگر آن آدم خاص توجه ويژه اي نيز به اين فرد داشته باشد فكر مي كند كه عاشق او شده است . چرا ؟ به دليل همان تضاد و نيازي كه دارد . او يك كسي را مي خواهد به عنوان تكمله ي وجود خود كه بتواند اين خلاء را در او جبران كند . حالا بگذاريد ببينم اين حالت عشق است يا هوس تا بتوانيم تكليف خود را براي ازدواج روشن كنيم . عشق به اين نياز دارد كه ما از خودخواهي هاي خود بيرون بياييم ، درحقيقت آدم عاشق آدمي است كه همه چيز را براي فردي كه خيلي دوست دارد مي خواهد . معمولاً تفاوت عمومي كه بين عشق و محبت قائل مي شوند اين است كه محبت زمينه ي دوستي را ايجاد مي كند اما عشق زمينه ي يك محبت بسيار شديد را ايجاد مي كند . اجازه بدهيد روي اين موضوع بحث نكنيم و بعنوان يك تعريف مشهور اين مسئله را همينجا نگاه داريم . وقتي كه يك نفر حس مي كند عاشق ديگري است بايد بتواند از خواسته هاي خود بخاطر خواسته هاي معقول و منطقي طرف مقابل بدون اينكه بخواهد حساب و كتاب كند بگذرد. آدم عاشق بايد اين ويژگي ها را داشته باشد اما ديده شده بسياري از افرادي كه به خود تهمت عاشقي مي زنند مي گويند ما اين

ص: 14508

فرد را دوست داريم مشروط بر اينكه او از آنِ ما باشد و فقط به خواسته هاي ما توجه كند ، خواسته هايي كه منطقي و غير منطقي آن نيز خيلي مهم نيست . در حقيقت اين يك خودخواهي چند برابر است بخاطر همين هم ما انواع آسيب ها را مي بينيم . احياناً در صفحات روزنامه ها و نشريات ديده مي شود كه آقا پسر و دختر خانمي كه به خود تهمت عاشقي زده بوده رفتار خشن و آسيب رساني نسبت به طرف مقابل خود انجام داده است . اين در واقع عاشقي نيست ، يعني حاضر است كه طرف مقابل آسيب هاي جدي ببيند و حتي بميرد اما متعلق به او باشد چرا كه فكر مي كند اين آدم سهم او است . مثل اينكه شخصي خانه اي ، ماشيني و يا فردي را براي خود اختيار كرده باشد و اجازه ندهد كس ديگري از آن استفاده كند . البته در بحث ازدواج ما حريم هاي خصوصي داريم اما اينجا فقط در ارتباط با محبت قلبي اين فرد صحبت مي كنيم كه ببينيم اين محبت قلبي است يا خير؟ ويژگي ديگر كه فرق بين عشق و هوس را مشخص مي كند اين است كه عشق نيازمند يافتن حسن هاي مختلف در طرف مقابل نيست بلكه نگاه ويژه آن فرد عاشق است كه كمالات را در اين آدم پيدا مي كند و از همينجا نيز ايراد اصلي عاشقي نمايان مي شود. آدمي كه عاشق است عيب معشوق خود را نمي بيند ، انسان وقتي دچار عارضه محبت شود كور و كر مي شود و

ص: 14509

هرچه قدر كه معايب را به او بگويند نيز نمي تواند بپذيرد . به همين خاطر حاضر است خود را آب و آتش ها بزند و حركت كند . در بستر چنين عشقي كه زمينه ساز عشق هاي غلط است هوس بطور جدي جلوه گري مي كند . ويژگي هوس اين است كه وقتي انسان فردي را با ويژگي هاي ظاهري خاصي پسنديد اما كس ديگري را با قابليت هاي بهتري ديد ترجيح مي دهد كه سراغ فرد بعدي برود . يعني عشق به ويژگي هاي دروني وابسته است اما هوس بستگي به ويژگي هاي ظاهري دارد . ازقيافه ، ژست ، پز ، خانه و ثروت شروع مي شود و اگر اينها يك مقدار دچار اختلال شود خيلي راحت مي تواند از طرف مقابل بگذرد و احياناً تبديل به نفرت شود . اصطلاحي كه بين عرفا و ادبا معروف است عشق و نفرت به يكديگر نزديك هستند در واقع برادر خوانده يكديگر هستند . افرادي كه ادعاي عاشقي مي كردند خيلي راحت نيز مي توانند از يكديگر متنفر بشوند و خداي ناكرده به خون يكديگر تشنه شوند . پس ما بايد معيارهاي مختلفي داشته باشيم براي اينكه بتوانيم عشق را از هوس جدا كنيم . همينجا بايد يك سؤال جدي كرد اينكه آيا بايد همه عشق ها را با يك چوب راند يا نه با يكديگر فرق مي كند؟ احتمالاً عزيزان شنيده اند در يك تقسيم بندي اوليه عشق دو مدل اصلي دارد عشق حقيقي و عشق مجازي. معمولاً عشق حقيقي به كسي ايجاد مي شود كه خود همه ويژگي هاي مثبت دارد و

ص: 14510

از كسي عاريه نگرفته است بخاطر همين مي توان براي هميشه عاشق او بود . اما عشق مجازي به كسي يا چيزي است كه زيبايي هاي او ظاهري است مانند عشق به گل كه ظاهري و كوتاه مدت است و از بين مي رود چرا كه گل آب و رنگ دارد و آن را از خورشيد و از آبي كه جذب كرده گرفته است و بعد از يك مدت كه عمر آن تمام شد زيبايي هاي ظاهري او نيز از بين مي رود . عشق هايي كه بين دو جنس مخالف رخ مي دهد خيلي وقت ها تنها بخاطر ظاهر است اعم از ويژگي هاي ظاهري رفتاري و ويژگي هاي ظاهري جسماني . قد و بالا و چشم و ابرو و نوع گفتگو و مجلس داري و همه اينها موجب مي شود كه احياناً فرد حس كند كه يك گرايش ويژه دارد و اين وقتي كه باضافه شود با يك توجه خاص به طرف مقابل ، افراد خيلي راحت به خود تهمت عاشقي مي زنند . ما يك عشق مُجاز داريم و يك عشق غير مُجاز ، عشق مُجاز عشقي است كه در درون كانون خانواده و در مسيرهاي اصلي كه مسيرهاي ايمن زندگي كردن است رخ مي دهد . من اينجا به سؤال سوم دوستمان برسم كه پرسيده بودند آيا عشق براي ازدواج كافي است يا نه و اينكه فرد بايد قبل از ازدواج عاشق باشد يا خير؟ در حقيقت در بين جوان ها اين غلط مشهور شده كه اول بايد عاشق شويم و بعد ازدواج كنيم و اين زمينه بسياري از خلاف ها

ص: 14511

است . بسياري از افرادي كه ظاهراً نسبت به يكديگر عشق آتشين داشته اند اما عشق آنها عشق حقيقي نبوده و يا در حقيقت براساس فرمول ها و دستورهاي حقيقي روح و روان و سلامت نفس نبوده به راحتي نيز به انواع دشمني ها و كينه ها دربين آنان تبديل شده است . با تمام عاشقي به تعداد سال هاي عمر طرف مقابل مهريه گذاشته است اما بعد با انواع آسيب هاي روحي و رواني فرد را به جايي رسانده كه بگويد مهرمن حلال و جان من آزاد . براي زندگي مشترك ما نياز داريم كه عاقلانه تصميم بگيريم اتفاقاً توصيه ي همه ي مشاورين توانمند و صاحب تجربه اين است كه اگر دختر و پسري قبل از ازدواج فكر مي كنند كه عاشق هستند خيلي احتياط كنند چه بسا كه اشتباه كرده باشند و بخاطر علاقه اي كه به يكديگر پيدا كرده اند ديگر عيوب هم را نبينند .

آقا پسري براي مشاوره نزد من آمده بودند و مي گفتند من به دختر خانمي علاقه داشتم و قرار بود ازدواج كنيم اما شرايط به نحوي عوض شد كه ايشان با شخص ديگري ازدواج كرده است البته ايشان از ازدواج خود راضي نيست من حالا بايد چه كنم ؟ من جمله اي كه به اين آقا گفتم اين بود كه حواس شما باشد ايشان الان ديگر خانمي است كه همسر دارد و با قبل فرق مي كند . آيا اگر شما ازدواج مي كرديد تمايل داشتيد كه كسي به همسر شما احساس علاقه ويژه اي بكند ؟ يعني آن غيرت حقيقي كه از صفات الهي

ص: 14512

است و بيشترين تجلي آن در مرد است را در او زنده كردم در نتيجه خجالت كشيد و گفت از سؤالي كه كردم عذرخواهي مي كنم. نوع نگاهي كه وجود دارد اين است كه شما ظاهراً مي گوييد احساس تملك از بين رفته چون طرف مقابل ازدواج كرده است اما اگر از اين آقا سؤال كنيد يعني چه كه به اين خانم علاقه داريد مي گويد دل من مي خواهد كه يك روزي اين خانم با من ازدواج كند . حالا آن يك روز مي تواند خداي ناكرده با جدايي اين خانم از همسر خود رخ دهد يا با هر علت ديگري اما اين احساس تملك بعنوان يك احساس حقيقي باقي مانده است . اما اگر فرد بگويد چون اين خانم دختر خوبي است و زندگي خوبي الان ندارد من نگران او هستم خيلي خوب است . اين نكته فاز دومي بود كه من با همان آقايي كه براي مشاوره نزد من آمده بود جلو رفتيم و ايشان مي گفت من احساس نگراني مي كنم وبخاطر محبتي كه به ايشان داشته ام ناراحت هستم كه زندگي نابساماني دارد. من گفتم اگر شما بخواهيد وارد اين زندگي شويد جز لطمه به احساس و آبرو و آينده ايشان هيچ اثر ديگري نخواهيد داشت . اگر واقعاً دلسوز او هستيد از طريق محارم خود كمك كنيد براي اينكه او بتواند بهتر زندگي كند و راه صحيحي را داشته باشد اما نه براي اينكه علقه دوباره اي را به شما پيدا كند . چون خيلي وقت ها خداي ناكرده امكان دارد اين رابطه بصورت پيام تلفني يا پيامك و

ص: 14513

يا شيوه هاي مختلف ادامه پيدا كند و اين تنها زمينه اي است براي كه اين خانم محبت هاي همسر خود را نبيند حتي اگر اين محبت ها خيلي كم باشد اما چون از طرف همسري است كه نپسنديده و احياناً به دلايلي مجبور شده كه با او ازدواج كند آن را ديگر نمي بيند . چرا كه محبت ديگري وجود دارد كه بي دريغ به او عرضه مي شود . شايد بعضي از دوستان به ما اعتراض كنند و بگويند عشق مجازي ديگر مُجاز و غير مُجاز ندارد يا بايد بگوييد عشق مجازي خوب است و يا بگوييد بد است . همانطور كه بعضي از انديشمندان و عرفا گفته اند: مجاز راهي است براي اينكه به حقيقت برسيم. آدم هايي كه عشق زميني و مجازي را تجربه مي كنند راهي باز مي كنند براي اينكه عاشق خدا بشوند و بعد مي گويند كه خيلي هم خوب است عاشق شويد تا بتوانيد عاشق خدا شويد . اينجا مي گوييم ايست ، توقف و اخطار، بخاطر اينكه اصلاً عشق قابل توصيه نيست ، عشق مجازي در بسياري از اوقات زمينه انواع آسيب ها را براي شما ايجاد مي كند چرا؟ چون شما با همان نگاهي كه بدي ها و خطرات را نديديد مانند راننده اي كه ترمز ندارد در جاده پرفراز نشيبي حركت مي كنيد كه اگر بين دو جنس مخالف باشد طبيعتاً غريزه جنسي نيز در اين ميان ميدان داري مي كند . بعد نفساني و حيواني فرد باضافه بعد روحاني او همه با هم بازيگر هستند و اگر يك مقدار فرد غفلت كند نفس

ص: 14514

يا همان بعد حيواني كارگردان اين عاشقي مي شود . حالا اينجا است كه ما تفاوت بين هوس و عشق را متوجه مي شويم در حقيقت تفاوت بين عشق و هوس در اين است كه آيا ما طرف مقابل را با آن ويژگي هايي كه دارد صرفاً بخاطر جسمانيت او مي خواهيم؟ يا نه در صورتي كه مانع حقيقي براي اين وصال وجود نداشته باشد حاضر هستيم براي رسيدن به او و يك زندگي سالم مشترك درمدار بسته الهي حركت كنيم . اگر ما در عشق ترمز ببريم زمينه اصلي است براي اينكه عشق كاذبي كه ما فكر مي كرديم عشق است چهره اصلي خود را نشان دهد و به يك هوس حقيقي تبديل شود و هوس رابطه ويژه با شهوت و غريزه جنسي دارد .

سوال – اگر فردي تمام عيوب ظاهري و باطني شخص مقابل را ببيند و در عين حال او را دوست داشته باشد چطور؟

پاسخ - از اين آدم بايد پرسيد به چه چيز فرد مقابل دل بسته ايد و اگر بگويد درنگاه اول عاشق او شده ام اين قطعاً هوس است اگر ما هيچ معيار حقيقي نداشته باشيم هوس است. اما گاهي نيز يك حسني را در شخصيت فرد مقابل به شما ارائه مي كند ، چون همانطور كه گفتيم عشق در خود عاشق متولد مي شود ولي نيازمند حسن بيروني است . به عبارت ديگر مي توان گفت تناسبي ميان اين دو فرد وجود دارد اين تناسب مي تواند در محاسن يا در معايب باشد . اين تناسب ايجاد جاذبه كرده است و اين جاذبه باعث شده كه

ص: 14515

تمايل رخ بدهد . در بسياري از قصه هاي شرق و غرب عالم ، قصه هاي شهرزاد و انواع رمان ها ، عشق هاي ظاهري كه ما به آن عشق هاي مجازي مي گوييم كه خارج از مدار الهي حركت مي كند خيلي ديده شده است و گفته اند كه به يك نگاه يك دل نه صد دل عاشق شد اين عاشقي نيست بلكه تهمت عاشقي است . و اما به دل نشستن اين است كه طرف مقابل مي گويد به دل من نشسته است اما شروع مي كند دل خود را براي شما توصيف مي كند ، يعني ويژگي هاي مثبتي كه انعكاس محاسن اين آدم در قلب او است به شما ارائه مي كند . دختر خانمي بود كه به آقا پسري دل بسته بود اين آقا پسر ويژگي هاي مثبتي داشت اما ويژگي هاي منفي جدي نيز داشت و مانند بسياري از اين مدل هاي هوس ، هميشه وعده مي داد كه يك روزي بالاخره به خواستگاري تو خواهم آمد و اين روز معمولاً نمي رسيد. در پيگيري هاي زيادي كه دو خانواده خصوصاً خانواده دختر كرده بودند نهايتاً آقا پسر اقرار كرده بود كه بله من معتاد هستم و نمي توانم اعتياد خود را كنار بگذارم ولي اين دختر خانم را خيلي دوست دارم . خانواده دختر خيلي خوشحال شده بودند و گفته بودند ما اين عيب را به اين دختر خانم مي گوييم و او كه طرف مقابل خود را سراپا حسن مي بينيد با شنيدن آن طبيعتاً منصرف خواهد شد . اما وقتي به آن دختر خانم گفتند كه

ص: 14516

اين آقا پسر معتاد است فكر مي كنيد چه جواب داد ؟ گفته بود كه پس معلوم مي شود كه او واقعاً عاشق است حالا كه عيب خود را گفته و آبروي خود را پيش شما برده است من حتماٌ با او ازدواج مي كنم . اين در حقيقت آن چيزي است كه ما به آن تهمت عاشقي مي گوييم ، اين دونفر با هم گفتگو ها و ارتباطات زيادي را داشتند كه ازعادت و انس به يك ارتباط عاطفي رسيده بودند يعني يك سرمايه گذاري عاطفي غلط در آنها رخ داده بود و اين سرمايه گذاري باعث شده بود كه وقتي اين دختر خانم فرد ديگري را مي بيند كه شايسته تر است و ويژگي هاي مثبت اين آدم را دارد باز هم مي گويد نه من فلاني را مي خواهم يا آن آقا پسر همين را اعلام مي كند. متأسفانه امروز در جامعه ما اين مسئله زياد شده است چون عاشق شدن به يك مد تبديل شده است . اجازه دهيد همين جا يك انتقادي به بعضي از فيلم ها و سريال هاي تلويزيون خودمان بكنم در حقيقت در سيماي جمهوري اسلامي علي رغم همه زحماتي كه دوستان مي كشند و جنبه هاي مثبتي كه دارند اما باز گاهي اوقات خيلي اوت مي زنند . مثلاً در يك سريال بيست قسمتي در هيجده قسمت آن نشان مي دهد يك آقا پسري كه نامزد دارد به يك دختر خانم ديگري علاقه پيدا كرده است بعد در اين هيجده قسمت نشان مي دهد كه اينها مدام با يكديگرهستند و از لحاظ عاطفي با يكديگر نگاه

ص: 14517

ردوبدل مي كنند و ابراز محبت مي كنند بعد در دو قسمت آخرنشان مي دهد كه كارآنها اشتباه بوده و مي خواهند اشتباه خود را جبران كنند . به نظر شما بيننده ي جوان و نوجواني كه مقابل تلويزيون نشسته است آن هيجده قسمت را باور مي كند يا اين دو قسمت را ؟ با آن هيجده قسمت انس مي گيرد و باور مي كند كه حتماً بايد عاشق شد . در همين چندين هزار پيامكي كه دوستان براي ما زده اند من ديده ام خيلي راحت مانند كسي كه وارد محدوده طرح ترافيك مي شود بعد كارت طرح ترافيك خود را به افسر نشان مي دهد و مي گويد من را جريمه نكن وقتي كه سؤال مي كنيم مي گويد من به او علاقه دارم و عاشق هستم . يعني عاشق بودن را مانند كارت طرح ترافيك مجوز عبور مي داند ، چون مدام ديده و به شكل هاي مختلف براي او ترويج شده است . اشكال اصلي ما اين است كه فكر مي كنيم صرف گفتن، مشكل حل مي شود. نه قطعاً تلويزيون بايد كياست بيشتري را داشته باشد . ما گاهي اوقات مدل هاي غلط ازدواج را ترويج مي كنيم مانند برنامه هاي طنز كه گاهي اوقات مي خواهيم بگوييم اين كلمات غلط است اما بسيار زيبا ادا مي كنيم درست مانند بچه اي كه حرف زشتي را زيبا بيان مي كند و همه او را تشويق مي كنند و مي گويند يك بار ديگر اين حرف را بزن . و آن برنامه طنز مقدار زيادي حرف غلط را بين مردم رايج

ص: 14518

مي كند و اينها چيزهايي است كه ما بايد عيناً ببينيم .نمي توان در برنامه سمت خدا گفت اينها غلط است و شب احياناً همان ها را ترويج كرد. كدام يك از اينها براي ازدواج مناسب است و كداميك مناسب نيست: اختلاف سني زياد و غير قابل جبران ؟ ما در اين رابطه پيامك زياد داشته ايم تحت اين عنوان كه پسر يا خانواده او سؤال كرده بودند ما دختر خانمي را براي ازدواج پيش بيني كرده ايم و اين دختر خانم چهار سال ، شش سال ، هشت سال و بيشتر يا كمتر از ما بزرگتر است آيا براي ازدواج مناسب است يا خير؟ من يك مدل اصلي ارائه مي كنم تا دوستان بتوانند خودشان تصميم بگيرند و يك خود ارزيابي كنند . در رابطه با دختر خانم ها معيار اصلي اين است هرموقع ديديد سن دختر خانمي زياد است يا از آقا پسر بيشتر است يا احياناً بطور متعارف رِنج عمومي سن ازدواج نيست ، به اين دليل روي ازدواج خط قرمز نكشيد. بلكه به سن نشاط و شادابي آن دختر خانم نگاه كنيد ، يعني اگر يك دختر خانمي است كه سن بالايي دارد اما از لحاظ نشاط ده سال از سن خود پايين تر است ( نشاط به معناي شادابي و سلامت روحي ، خوش خلقي و خوش رفتاري است ) اين فرد توانايي آن را دارد كه يك زندگي خوب و موفق را داشته باشد . در اينجا سن ديگر تعريفي ندارد يعني شما نمي توانيد بگوييد تا چند سال بلكه بايد خود نگاه كرده و سنجش كنيد . من

ص: 14519

يك مثال پزشكي بزنم مي گويند در سنين بالا افراد دچار فشار خون مي شوند اما در چه سني مشخص نيست ، مثلاً امكان دارد شما يك فرد هشتاد يا نود ساله پيدا كنيد كه اصلاً فشار خون ندارد پس نمي توانيد محكوم كنيد و بگوييد بالاي شصت سال عموماً سن فشار خون است . پس سن نشاط را نگاه كنيد اگر سن نشاط آن دختر خانم با سن تقويمي اين آقا پسر هماهنگي دارد مثلاً سن اين دختر خانم در حال حاضر براي ازدواج سي و پنج سال است و سن اين آقا پسر بيست و هفت سال است اما سن نشاط اين دختر خانم بيست وپنج يا بيست و هفت سال است اين يكي از معيارهايي است كه مي تواند به آنها كمك كند كه روي اين مورد فكر كنند و زمينه هاي ديگر را نيز بررسي كنند . يعني سن را به عنوان عاملي براي حذف اين دختر خانم در نظر نگيرند . و گاهي نيز امكان دارد بعضي از دختر خانم ها در سنين پايين تري ازدواج كنند ، اگر ديديد دختر خانمي سن او حدود هفده و هيجده سال يا احياناً كمتر از اين است نگوييد كه اين بچه است و عقل او به زندگي نمي رسد و معلوم نيست بتواند زندگي را اداره كند ، افراد در سنين بالاتر ازدواج مي كنند مشكل دارند واي به حال اينها . اين نيز اشتباه است نگاه كنيد به سن عقل اين دختر خانمي كه سن او پايين است . اگر يك دختر خانم در سن هفده سالگي است اما عقل و

ص: 14520

تدبيرو درايت او به يك آدم بيست و دو سه ساله مي خورد بدانيد اين فرد آمادگي دارد و در مورد سن او مانعي نيست و بايد بقيه عوامل را بررسي و جستجو كنيم .

سوال – عوامل ديگري كه كفويت را در دختر و پسر به هم مي زند مثلاً اختلاف زياد تحصيلات در خصوص تحصيلات بالاي دختر خانم و اختلاف زياد آن با آقا پسر نظر شما چيست؟

پاسخ - بطور طبيعي اين اتفاق در كشور ما زياد خواهد افتاد و از اين به بعد نيز زياد تر مي شود چون بيش از شصت درصد دختر خانم ها به دانشگاه مي روند و به دلايل مختلف آقا پسرها وارد دانشگاه نمي شوند . پس اين درصد دخترخانم ها كه تحصيلات عاليه ي از ليسانس به بالا دارند يا بايد ازدواج نكنند يا بايد با آقا پسرهايي كه از جهت تحصيلات از ايشان پايين تر هستند ازدواج كنند. تحصيلات يكي از زمينه هاي كفويت است اما لزوماً مانع ايجاد نمي كند به شرطي كه آن آقا پسر نسبت به درس خواندن در خود احساس كمبود ويژه نكند يعني مثلاً نگويد اگر من مجبور نبودم سركار بروم از تو جلو مي زدم . يك اشتباه بزرگ كه امروزه متأسفانه در زوج هاي جوان رخ مي دهد حس رقابت بين آنها است ، زن و شوهرها فكر مي كنند يك مسابقه دو است و بايد از يكديگر جلو بزنند يعني بجاي رفاقت در شغل ، در تحصيلات ، در موقعيت اجتماعي و در مسائل مختلف رقابت ها بوجود آمده است ، آنها مي خواهند از يكديگر

ص: 14521

امتياز بگيرند و اين خطرناك است. اگر آن دخترخانم ظرفيت مدرك تحصيلي بالاي خود را نداشته باشد و اگر همسر مدرك تحصيلي پاييني داشته باشد اين خانم مدام بخاطر حرف دوستان و آشنايان يا با نظر خود تا يك مشكل پيش مي آيد مي گويد اگر تو هم دانشگاه رفته بودي مي فهميدي من چه مي گويم . امكان دارد حتي اين خانم يك بار در عمر خود اين حرف را بزند اما همان يك بار براي هميشه بس است . ميوه سواد مدرك است بله خانم مدرك شما بالاتر است اما ثمره ي علم تواضع است و يكي از آن جاهايي كه خيلي زيبا مي توان تواضع را نشان داد زندگي مشترك است . گاهي اوقات اين مسئله ازجانب آقايان نيز رخ مي دهد و بلايي نيست كه فقط خانم ها به آن دچار شوند . بيماري دنياي مدرن اين است كه به شما يك ورق پاره مي دهد و مي گويد خيلي درجه علمي بالايي داريد اما لزوماً معرفت به شما نداده است بعد با آن درجه علمي مي خواهيد به پدر و مادر ، به دوست و آشنا ، به همسايه و به همسر وفرزندان خود فخر بفروشيد و به اين صورت دچار يك كبر عميق دروني مي شويد. آقا مي گويد خانم من خجالت مي كشم همسر همه ي همكاران من از لحاظ علمي خيلي از تو بالاتر هستند و من فكر مي كنم كه ما از اول مناسب يكديگر نبوديم و مسائل بعدي پيش مي آيد. پس تفاوت زمينه علمي مابين خانم و آقا از طرف هركدام كه باشد خصوصاً

ص: 14522

اگر از جانب خانم ها ، چون معمولاً براي آقايان اين احساس پيش مي آيد كه اگر تحصيلات همسر من بالاتر باشد شايد من نتوانم در زندگي او را مديريت كنم ، پس در اين صورت بايد مرد توانمندي هاي ديگري را از جهت اخلاقي ، رفتاري و فكري داشته باشد چون فكر جداي از تحصيلات است . چه بسا آدم هايي كه تحصيلات عاليه دارند ولي از لحاظ فكري شايد خيلي رشد نكرده باشند . همينجا از همه عزيزان كه تحصيلات عاليه دارند عذر خواهي مي كنم اما همه دوستان نيز معترف هستند كه نظام آموزشي كشور ما شايد اهتمام خيلي كمي براي رشد فكري و اخلاقي ما داشته باشد .

سوال – اگر كفويت در فرهنگ خانواده يا در ملاك هاي زيبايي وجود نداشته باشد چه كنيم؟

پاسخ - در اختلافات فرهنگي قطعاً ما بايد آداب و رسوم خانواده و شهر طرف مقابل را كاملاً بشناسيم و بتوانيم به آن آداب و رسوم احترام بگذاريم . البته اين آداب و رسوم بايد منطقي و معقول باشد و ياد ما باشد گاهي اوقات امكان دارد بعضي آداب و رسوم با دستورات خدا تقاطع پيدا كند اين نوع آداب و رسوم را با نرمي و مدارا بايد حذف كنيم. اما اگر آداب و رسومي وجود دارد كه با حرف خداوند منافاتي ندارد بايد بتوانيم قلباً به آن احترام بگذاريم وگرنه انواع كينه هاي عجيب و غريب رخ مي دهد كه حتي تا نوه دار شدن اين خانواده خداي ناكرده ممكن است ادامه پيدا كند. مثلاً اگر يك تهراني با يك تبريزي ازدواج كند اگر اين

ص: 14523

خانواده تبريزي مربوط به آقا پسر باشد و آنها يك جعبه شيريني براي خانواده دختر بياورند اين خانواده براي تشكر كنار ظرف شيريني خود يك ظرف نيز از شيريني كه خانواده پسر آورده اند مي گذارد تبريزي ها اين قضيه را خيلي كار زشتي مي دانند . يعني اگر تهراني ها به تبريز بروند و براي خانواده داماد يك جعبه شيريني ببرند خيلي بد مي دانند كه جلوي ميهمان آن چيزي را بياورند كه خود او آورده است و آن را به اين معنا مي دانند كه درحقيقت ما چيزي نداشته ايم كه جلوي ميهمان بياوريم . اين قضيه مربوط به نوع نگاه است و هيچ ربطي لزوماً به دستورات ديني ندارد پس من بايد از قبل اين فرهنگ را بشناسم وگرنه قبل از اينكه آشنا شوم كلي اشتباه كرده ام ، چه از جانب خانواده داماد و چه از جانب خانواده عروس . مثلاً در بعضي از فرهنگ ها شب حنابندان داماد نيز بايد حنا ببندد بعد اگر از منطقه اي باشد كه اين كار را براي داماد زشت بداند ممكن است بر سر همين قضيه كلي اختلاف پيش بيايد. اگر مي خواهيم با خانواده اي ازدواج كنيم كه از شهر ما نيست و از منطقه ي ديگري است سعي كنيم قبلاً از آداب و رسوم مردم آن شهر بدانيم و در خود باور احترام به اين آداب و رسوم را بوجود بياوريم . براي من بعنوان يك مشاور احترام خيلي مهم تر است و بايد تأكيد كنم كه احترام گذاشتن به اين آداب و رسوم بايد باشد و ما تمسخر نكنيم تا موجب

ص: 14524

دل زدگي طرف مقابل نشويم . اما در خصوص ظاهر اعم از قد و قيافه و چيزهاي ديگر كه معمولاً قضاوت مردم را بر مي انگيزد و مثلاً مي گويند عروس از داماد سر تر است يا داماد از عروس سر تراست بايد همينجا به بحث عشق و هوس بازگرديم . اگر يكي از اين دو نفر از لحاظ زيبايي، قد و قامت و موقعيت خانوادگي يا اقتصادي و اجتماعي با طرف مقابل متفاوت باشد اما از لحاظ شخصيتي داراي ويژگي هاي خاصي باشد ديگر دهان بين نخواهد بود . يعني منتظر قضاوت هاي عمومي مردم نمي شود تا شروع كنند به انتقاد از ويژگي كه در آن تفاوت فاحشي وجود دارد . با لبخند از آن عبور مي كند و از محاسن خوب طرف مقابل خود مي گويد و دفاع مي كند . اگر اين قضيه را باور كرده باشد و عاشق باشد روي او تأثيري نخواهد داشت اما اگر باور نداشته باشد دير يا زود امكان دارد يك سري آسيب هاي گفتاري و رفتاري رخ بدهد .

سوال – دختري نوزده ساله هستم كه با پسري آشنا شده ام و بسيار در اين مدت به او وابسته شده ام البته امكان ازدواج وجود ندارد زيرا ما با هم كفويت نداريم .اما اصلاً دوست ندارم از او جدا شوم من را راهنمايي كنيد؟

پاسخ - ما از جدايي چيزي نمي گوييم اما سعي مي كنيم صورت مسئله را كمي باز تر كنيم تا شما واقعيات را بهتر ببينيد چون پاسخ در سوال خود شما نهفته بود . بگذاريد ببنيم اين خانم چرا در اين

ص: 14525

تله احساسي افتاده است ظاهراً ايشان احساس خلاء هاي جدي در زندگي خود كرده است و نياز به يك همدردي و هم دلي داشته است . كسي از جنس مخالف پيدا شده كه به هر دليلي با ايشان احساس همدردي و هم دلي كرده است ، بخاطر نفس اينكه ايشان از جنس مخالف است و طبق همان قانون آهن رباها كه دو قطب غير هم نام يكديگر را مي ربايند بنابراين يك جاذبه طبيعي بين آنها بوجود آمده است. براي گريز از همين مسائل است كه ما عفاف و حجاب را در گفتار و رفتار در آئين خوشبختي ديني خود جدي مي گيريم . بهتر است از ابتدا وارد اين عرصه نشويم چرا كه دلبستگي ها مي تواند انسان را دچار بيماري هاي روحي و رواني كند . اين دختر خانم خود را در معرض اين هم دلي و هم دردي قرار داده و حالا معتاد آن شده است. يعني به اينكه اين آقا زنگ بزند ، پيامك بزند و با او صحبت كند معتاد شده است و در اين حالت او احساس آرامش مي كند مانند كسي كه به يك دارو يا مواد مخدر معتاد شده است البته رقيق تر. ايشان مانند هر معتاد ديگري بايد اين مسئله را ترك كند وگرنه آن آقا ايشان را ترك خواهد كرد چرا؟ بخاطر اينكه اين رابطه به گفته خود ايشان يك رابطه حقيقي نيست و فقط باهم ارتباط دارند. يا خداي ناكرده زمينه هوس آنقدر جدي مي شود كه از چراغ قرمز خدا عبور كند و عذاب دنيا و آخرت را براي خود بخرد و كاملاً

ص: 14526

دچار يك روان پريشي دروني و يك وجدان درد جدي شود. و اگر ايشان فكر مي كند كه اين رابطه به همين صورت ادامه پيدا خواهد كرد امكان پذير نيست . اين رابطه مي تواند در يك مقطعي كاملاً قطع شود كافي است اين آقا ازدواج كند يا حتي ازدواج نكند ولي زمينه اي در خانواده شما و يا ايشان پيش بيايد كه نخواهند اين رابطه ادامه پيدا كند چرا كه اين رابطه به هيچ چيزي بند نيست نه به خدا ، نه به قانون و نه حتي به دل شما. اين قضيه به نفس شما وابسته است و لازم است آن مشكلاتي كه مدام شما را رنج مي دهد و پيامك ها و تماس هاي اين آقا بعنوان قرص مسكني براي آن شده را حل كنيد كه اگر اين مشكلات را حل كنيد احساس نياز كاذبي كه رخ داده برطرف خواهد شد . ما صحبت اين دوست خود را قبول مي كنم كه مي گويد من احساس نياز به حضور ايشان مي كنم يك فردي كه به سيگار معتاد است نياز دارد و يا يك فردي كه به مواد مخدر معتاد است احساس نياز مي كند و تمام بدن او زماني كه مواد استفاده نمي كند درد مي گيرد اما او اين نياز را به خود تحميل كرده است و اين يك نياز دروغين است چرا كه هر نيازي نياز حقيقي نيست .

سوال – با پسري آشنا شده ام كه او صراحتاً گفته من را فقط براي دوستي مي خواهد به من بگوييد من دقيقاً ارتباط دوستي قبل از ازدواج چه ضرري خواهم

ص: 14527

كرد؟

پاسخ - ضرر اين مسئله اين است زماني كه شما بخواهيد ازدواج كنيد و تمام عشق و علاقه خود را نثار همسر و بعداً فرزندان خود بكنيد از خود شرمنده مي شويد كه مرد ديگري در زندگي شما بوده و شما با تمام وجود و قلب خود به او علاقه داشته ايد . اما آسيب دوم اين است كه اگر به اين فرد علاقه داريد و او اعلام مي كند كه من براي ازدواج با شما ارتباط برقرار نكرده ام اين در حقيقت از همان دوستي هاي معلق و پا در هوا است كه به هيچ جايي وصل نيست و شما به كسي علاقه پيدا كرده ايد كه او نه در قبال دل شما ، نه در قبال آبروي شما و نه در قبال زندگي شما هيچ تعهدي احساس نمي كند. پس به چه چيزي وصل هستيد ، يك بار ديگر چشمهاي خود را بشوييد و خود و دنياي پيرامون را نگاه كنيد دنبال چه چيزي در اين زندگي مي گرديد كه در يك زندگي حقيقي و درست آن را پيدا نمي كنيد ؟

سوال – تصميم گرفته ام عشق خود را به پاي دختري بريزم كه بخاطر من به حجاب و نماز روي آورده است و تا حدودي نيز معتقد شده است آيا فكر مي كنيد انجام چنين كاري بيهوده است ؟

پاسخ - من امتحان تلخي را پيشنهاد مي كنم و از پيشنهاد اين امتحان نيز عذرخواهي مي كنم . اين آقا پسر در يك موقعيت مناسب و نه بحراني به اين دختر خانم بگويد من نمي خواهم با شما ازدواج كنم

ص: 14528

و ببيند آيا در يك فاصله زماني آن ارتباط معنوي كه با خدا بدست آورده را كنار مي گذارد و مي گويد حالا كه تو در زندگي من نيستي هيچكدام از اينها را نيز نمي خواهم يا خير. اگر اينگونه بود معلوم است كه اين فرد دروغ مي گويد چون اينها را براي بدست آوردن شما خواسته و حقيقتي ندارد . اما اگر شما توانسته ايد در او نهال خدا باوري را بكاريد بايد حتي بدون شما هم بتواند ادامه دهد و اگر از اين امتحان سرفراز بيرون آمد بله بخش قابل توجهي از موفقيت را بدست آورده ايد به سراغ بقيه ارزيابي ها برويد .

سوال – نوزده ساله هستم دو سال است كه نامزد كرده ام نامزدم را دوست دارم اما گاهي اوقات از او متنفر مي شوم چون دوست داشتم نامزد من خيلي زيبا باشد و خانواده اي مانند خودم داشته باشد.

پاسخ - يك بخش زيبايي ظاهري است و يك بخش آن باطني است چه بسيار آدم هاي نازيبايي كه اخلاق خوبي دارند . وقتي شما ياد بگيريد كه زيبايي هاي دروني آنان را ببينيد و مي توانيد به ايشان تمايل داشته باشيد . براي اينكه خوب ياد بگيريد ديوان ليلي و مجنون نظامي را يك بار ديگر نگاه كنيد كه ليلي اززيبايي بهره اي نداشت اما مجنون عاشق او بود .

89-05-13

سوال - من در گذشته خواستگاران زيادي داشتم اما به دلايل مختلف آنها را رد كردم اما الان كه درس من تمام شده ديگر خواستگار مناسبي ندارم ، خانواده و بستگان مدام به من سركوفت مي زنند و خواستگاران

ص: 14529

گذشته را به رخ من مي كشند لطفاً آنها را نصيحت كنيد.

پاسخ - درست است هيچكدام ما علم غيب نداريم اما قرار است كه عاقلانه زندگي كنيم . به همين دليل بايد علاج واقعه را قبل از وقوع آن بكنيم . اين دوست خوب ما مي گويند به دلايلي از جمله درس خواندن خواستگاران را رد كرده ام اين همان سبك و سياق رايجي است كه براي دختران خوب ما ايجاد شده است . گاهي خود ايشان و گاهي پدران و مادران به خواستگار مي گويند دختر ما در حال درس خواندن است . حالا فعلاً قصد ازدواج ندارد، او الان براي ارشد و دكتري درس مي خواند . متأسفانه اين به يك مد عمومي و فراگير تبديل شده است از آن مدهاي خانمان سوز. اين روش غلطي است كه رايج شده و يك جور پرستيژ اجتماعي براي خانواده به همراه مي آورد اما يك پرستيژ بي هويت كه مي تواند هويت فردي را دچار آسيب هاي عميق و جدي بكند . به همين دليل از همه دوستان ، پدران و مادران خوبي كه بيينده اين برنامه هستند خواهش مي كنيم حواس ايشان باشد با آينده و سرنوشت فرزند خود بازي نكنند . كه در نتيجه هم مديون فرزند خود خواهند شد و حسرت خواهند خورد و هم عنداله بايد پاسخگو باشند . اما در رابطه با سرزنش هايي كه دوست خوب ما مي گويند متوجه ايشان شده است ، در واقع يك مقدار جاي آن است كه خود شما بگوييد اي كاش اين كارها را نكرده بودم . اما سرزنش كردن جزو آن

ص: 14530

ويژگي هاي منفي روحي است ، زماني كه ما نتوانيم براي ديگران خيرخواهي كنيم آنها را سرزنش مي كنيم . مي دانيد چرا پدر و مادر شما را سرزنش مي كنند ؟ ايشان دلخور هستند كه چرا آن موقع با دختر خود جدي صحبت نكرده و او را راهنمايي نكرديم كه يك گزينه خوب را براي ازدواج انتخاب كند . خيلي وقت ها زماني كه ما فردي را كه دوست داريم سرزنش مي كنيم درواقع با صداي بلند خود را سرزنش مي كنيم . حواس اين خواهر خوب ما باشد براي خود بعنوان كسي كه كوتاهي كرده و درست براي آينده خود برنامه ريزي نكرده است يك تنبيه تزكيه نفس در نظر بگيرد . سرزنش پدر و مادر را مانند سرزنش ديگران نبيند و بداند كه آنها در واقع قبل از اينكه با شما دعوا كنند خود را سرزنش مي كنند . بجاي اينكه در مقابل اين سرزنش ها شما مكدر شده و دچار افسردگي ، آزردگي و پرخاشگري در مقابل پدر و مادر شويد يك گوش شما در باشد و گوش ديگر دروازه . زماني كه تحمل نداريد سعي كنيد مانند ماهي سر بخوريد ، فضايي كه پر از آسيب هاي گفتاري و رفتاري است امكان دارد شما را وادار به پاسخ دادن بكند و در اين صورت است كه شما نتوانسته ايد مديريت بحران كنيد . پس از اين موقعيت هاي آسيب رسان بصورت هوشمندانه غايب شويد نه اينكه خود را منزوي كنيد . و نهايتاً بعد از اين ماجراها قانون ديگر چه را اعمال كنيد ، يعني يك بار براي هميشه ،

ص: 14531

زماني كه مادر شما خيلي ناراحت است و از آسمان و زمين مي گويد و عنوان مي كند كه ببين چه خواستگاراني را رد كردي و ببين كه دختران فلاني ازدواج كرده اند، سعي كنيد كه بتوانيد خود را آماده كنيد و به مادر خود كمك كنيد تا بتواند با خود كنار بيايد . يك بار براي هميشه آرام كنار او بنشين وسط صحبت او حرف نزن و با او دعوا نكن زماني كه حرف هاي خود را كامل زد بدون سرزنش و عتاب بگو مادر ديگر چه ؟ وقتي صحبت هاي خود را ادامه داد قطعاً زماني مجدداً سكوت خواهد كرد شما همچنان بپرسيد مادر ديگر چه ؟ آنقدر اين كار را ادامه دهيد تا ديگر حرفي براي گفتن نداشته باشد زماني كه همه حرفها تمام شد ، باعشق و محبت صورت او را ببوسيد وبگوييد من مي دانم كه شما من را دوست داريد و همه اين دلخوري ها از روي محبت است اما زماني كه شما تكرار مي كنيد رنج من دو برابر مي شود چون مي بينم هم شما ناراحت شديد و هم من . اما به نظر شما آب رفته از جوي را مي توان به آن بازگرداند؟ من از شما ياد گرفته ام كه بايد عاقلانه زندگي كنم پس من را كمك كنيد كه در گزينه هاي بعدي بتوانم فرد مناسب را انتخاب كنم . هر زمان كه شما اينگونه دلخوري هاي خود را به من بازگو مي كنيد من بيشتر از همه ناراحت مي شوم چرا كه حس مي كنم باعث آزردگي شما شده ام . به نظر

ص: 14532

شما مي توان خواستگاران گذشته را بازگرداند؟ نود درصد خير . شايد در مواردي خواستگاران خوبي باشند كه هنوز ازدواج نكرده اند در اين موارد گفتيم كه سعي كنند از طريق معرف و واسطه پي جويي كنند و به نوعي سراغ بگيرند كه خوب آن فردي كه قبلاً آمده بود ازدواج كرده يا خير ؟ و اينكه اگر مجدداً بيايد پاسخ ما تغيير كرده است و بصورت غير مستقيم اظهار تمايل كنند. واگر اين قضيه بصورت غير مستقيم باشد هم احترام آنها حفظ شده و هم موقعيت هاي مثبت را جستجو كرده اند . البته بايد حواس ايشان باشد كه با تدبير و درايت و نه با يك نوع رياكاري و تخريب گري اين كاررا انجام دهند و اظهار تمايل خود را با يك شكل زيبا از طريق يك واسطه كاتاليزور و نه به صورت مستقيم عنوان كنند و زمينه هاي مثبت آن را فراهم كنند . اين يك فرصت خوب است براي اينكه ازدواج هاي مناسبي رخ دهد .

سوال - من دختري بيست شش ساله هستم كه تا به حال هرچه خواستگار براي من آمده سن ايشان كمتر از سن من بوده است اما چون اين قضيه براي من مهم است قبول نكرده ام لطفاً در اين مورد توضيح دهيد كه چطور مي توان به پسري كه سن كمتري دارد اعتماد كرده و مطمئن بود كه در آينده پشيمان نمي شود؟

پاسخ - معيار سن و اينكه سن دختر خانم از آقا پسر كمتر باشد بعنوان يك الگوي عمومي و رايج است كه به نوعي فرهنگ ديني نيز آن را تأييد مي كند

ص: 14533

. اما در فرهنگ ناب اسلامي ما موارد متفاوتي نيز است و ما نبايد تنها يك مدل را بصورت دائمي و هميشگي و براي تمامي افراد در نظر بگيريم. مدل اصلي تفاوت سني بين پنج تا هفت سال است و ميانگيني كه امروز در كشور ما وجود دارد تفاوت سني سه سال است ، يعني دختر خانم سه سال كوچكتر از داماد باشد . اما طبق آمار، حدود پنج سال است كه مدل ازدواج ديگري بصورت شاخص مطرح شده است و آن نيز بالاتر بودن سن دختر خانم از آقا پسر است كه بصورتي رايج شده است . اين مسئله در بحث هاي جامع شناسي علت هاي خاصي دارد كه ما به آن كاري نداريم. اينجا ما مي گوييم كه لزوماً سن شرط اصلي نيست ، سن معياري است براي اينكه اين فرد چه مقدار گردش ماه و خورشيد را ديده است اما بايد پرسيد كه با اين گردش چه مقدار عقل و درايت او زياد شده است ؟ چه بسا فردي كه سي سال دارد اما عقل او به اندازه يك بچه بيست ساله است . ما سه نوع سن داريم : يكي سن تقويمي است يا درواقع همان چيزي كه شناسنامه به آن گواهي مي دهد و طبق آن نشان مي دهد كه سن اين فرد چقدر است . يك سن ديگري وجود دارد تحت عنوان سن عقلي ، سن عقلي با سن تقويمي لزوماً رابطه مستقيم ندارد . امكان دارد فردي شانزده سال داشته باشد اما عقل او به اندازه يك فرد بيست و چهار ساله باشد. پس براي اينكه به اين

ص: 14534

فرد اعتماد كنيد و تدبير آينده زندگي خود را به او بسپاريد ميزان عقل او را مورد سنجش قرار دهيد و در حقيقت بلوغ عقلي او را بررسي كنيد . راه حل اين است كه در گذشته ي اين فرد بررسي كنيد و ببينيد كه ايشان چگونه تدبير زندگي خود و اطرافيان خود را كرده است . مثلاً اينكه فردي براي تدبير معاش و مسائل اقتصادي خود از دوره نوجواني تا كنون چه برنامه ريزي هايي را داشته است ؟ آيا دست او در جيب پدر و مادر خود بوده و هرچه را كه آنها به او داده اند خرج كرده است؟ خرج هايي كه تمامي آنها برج بوده و بدرد كاري نمي خورده است . يا مثلاً تمام پول يك ماهي را كه به او مي دادند براي يك جفت كفش هزينه مي كرده است ؟ اگر از اين نوع رويه هاي عمومي است كه احياناً عقل و تدبير جدي در پي آن نيست ، خوب اين فرد امكان دارد اگر چهل سال هم داشته باشد نتوان به او اعتماد كرد . چون امكان دارد كل سرمايه و پس انداز خانواده را مثلاً صرف تعويض مدل ماشين خود كند . ايشان در واقع همان بچه هيجده ساله است كه كل پول را صرف خريد كفش مي كرد . متأسفانه ما در بحث بلوغ اقتصادي در محور سن عقلي يك ضعف هاي جدي را داريم چون مي توان گفت تربيت اقتصادي در جامعه ما كم رنگ است . مثلاً داشتن پس انداز معقول براي يك فرد شاخص عقل و تدبير او است . اما معمولاً

ص: 14535

اگر كسي پس انداز كند دچار خساست مي شود و فكر مي كند چون بايد پس انداز كند حداقل ها را كنار مي گذارد و يا اصلاً پس انداز نمي كند و مدام خرج مي كند . اينها چيزهايي كه در بحث عقل زندگي و معاش براي يك مرد بسيار مهم است . پس سن عقلي طرف مقابل و همينطور ميزان مسئوليت پذيري او در مقابل افراد خانواده و خود و مسائل اجتماعي را مورد سنجش قرار دهيد . هرچه ميزان مسئوليت پذيري و عقل اقتصادي و اجتماعي فرد بيش از سن تقويمي او باشد بيشتر مي توان به او اعتماد كرد و روي سن عقلي او حساب كرد . در مورد دختر خانم ها بطور مشخص سن نشاط مطرح است اگر ديديد سن دختر خانمي كه براي ازدواج انتخاب شده بيشتر از آقا پسر است لزوماً به سن تقويمي او دقت نكنيد بلكه از آن عبور كرده و سن نشاط او را بدست بياوريد . ميزان شادابي و سلامت روحي و جسمي و معنوي و اخلاقي او را در نظر بگيريد . اگر تفاوت سني خيلي زياد شود آن موقع بايد بعنوان استثناء با آن برخورد كرد يعني ابتدا بايد ببينيم چه انگيزه اي براي اين ازدواج وجود دارد . متأسفانه من در ميان پيامك هاي دوستان و يا در مناطقي از كشور برخورد كرده ام كه رويه رايج براي آقايان اين است كه اگر مي خواهند با دختر خانمي ازدواج كنند لزوماً فردي با نصف سن خود را انتخاب مي كنند . من مورد خاصي را داشتم كه اين آقا مي گفت من

ص: 14536

لزوماً مي خواهم با دختر خانم هفده ساله ازدواج كنم و وقتي از ايشان سؤال كردم كه دليل شما چيست چرا كه آن دختر خانم قطعاً از نظر عقلي به اندازه شما رشد نكرده و شما دچار تنش خواهيد شد ، گفت بخاطر زيبايي ظاهر و نشاط جواني او . اين مسئله قبل از اينكه ظلم به اين دختر خانم باشد ظلم به خود اين آقا است چون مدام بايد رويه هايي را پيش بگيرد كه بتواند نيازهاي يك نوجوان را برآورده كند در صورتي كه نيازهاي فكري و روحي او متفاوت است . پس اگر تفاوت سني بعنوان يك استثنا خيلي زياد باشد بايد علت آن را جستجو كرد وگرنه اصلاً توصيه نمي شود.

سوال – درباره ي تفاوت مذهب توضيح بدهيد .

پاسخ - ما يك تفاوت دين داريم و يك تفاوت مذهب ، در بحث تفاوت دين بسيار روشن است كه فرد را دچار معضلاتي اساسي خواهد كرد چرا كه مباني اعتقادي كاملاً متفاوت است و اوج اين قضيه در رابطه با تربيت فرزند خواهد بود كه بچه ها دچار تشتت هويت اعتقادي خواهند شد . دستورات دين در اين خصوص كاملاً صريح و روشن است كه ممنوعيت هاي مشخصي را گذارده است . اما تفاوت مذهب نيز بطور مشخص مي تواند آسيب هاي خاصي را براي فرد ايجاد كند يعني اگر ازدو فرقه متفاوت كه از فرق شناخته شده و مسلم اسلام هستند نيز بخواهند با يكديگر ازدواج كنند قطعاً بايد نقاط اشتراك خيلي زيادي داشته باشند وگرنه مشكلات خيلي شديد تر و حاد تر رخ مي دهد . امكان دارد

ص: 14537

گاهي اوقات يك اصطلاح ، رفتار يا گفتار مانند يك بمب اتم در زندگي آنها عمل كند و زمينه ي دلخوري هاي بسياري را پيش بياورد . اين مسئله اي زود گذر مانند زيبايي و يا صرفاً تحصيلات نيست كه بتوان آن را بدست آورد ، دو مبناي اعتقادي و فكري است كه اين دونفر در خانواده هاي خود دريافت كرده و آنها را باور دارند . اختلاف مذهب بعنوان يك خط قرمز جدي ديده مي شود چون بعداً فرزندان كه بزرگ شدند پدر مي خواهد گرايش آنها به مذهب او باشد و مادر نيز به همين ترتيب ، طبيعتاً آسيب هاي عميقي خواهند ديد . گفتيم در مسائل فرهنگي اگر ما در خصوص مسائل اصلي مماشات بكنيم خانه صحنه ي جنگ رستم و اسفنديار مي شود .

سوال – دختري بيست و چهار ساله هستم خواستگاران زيادي دارم اما مادر من به هيچكدام راضي نيست ولي پدر من راضي است با اينكه هيچكدام مشكل اساسي ندارند ولي مادرمن راضي نمي شود و خواستگاران را رد مي كند . چكار كنم ؟

پاسخ - ما نمي دانيم شايد مادر اين دختر خانم معيار ويژه اي مد نظر دارد در حقيقت معيار اين دختر خانم و پدر ايشان با معيار مادر متفاوت است اما آنچه مسلم است اين است كه مادر مخالف است و ما بايد سعي كنيم كه بتوانيم براي اينكه يك حركت سازنده ي اجتماعي رخ دهد ايشان را هم تيم كنيم . اگر دليل آن مادر را مي دانستيم خيلي راحت تر مي توانستيم راهنمايي كنيم چون گاهي اوقات دليل ها عليل هستند

ص: 14538

. مثلاً من در پيامك هاي دوستان با اين مسئله مواجه شدم كه مادر دختر خانمي گفته داماد من بايد خيلي زيبا باشد ، يا بايد فلان رشته تحصيلي را خوانده باشد ، يا فلان مقطع را داشته باشد . البته اينكه مي گوييم مادر نظر ما لزوماً مادر نيست امكان دارد يكي از پدر و مادرها تعصبات ويژه و خاص فردي داشته باشند . پيشنهاد ما به اين دختر خانم اين است كه : يك – با مادر مطلقاً بحث نكنيد. دو – خيلي جدي با پدر صحبت كنيد يعني در يك جلسه دو يا سه ساعته احياناً بيرون از خانه دغدغه هاي ذهني خود را با او در ميان بگذاريد چرا كه ايشان علاوه براينكه پدر شما است يك دوست امين ودلسوز نيز است . يعني به او بگوييد من اين دغدغه ها را دارم خواستگاران من خوب هستند شما هم مي دانيد البته من صرف هوس و احساسات نمي گويم و دل من مي خواهد از بين اينها به فرد مناسبي جواب مثبت بدهم و مي خواهم كه شما از من حمايت كنيد . در بحث ازدواج چون پدر هم نسبت به دختر ولايت دارد و هم داراي ارتباط عاطفي با مادر و دختر است مي تواند مثبت باشد پس از او صراحتاً و نه با تعارفات معمول مابين دختر و پدر بخواهيد كه از شما حمايت كند . به او بگوييد اگر اين كار را نكند مجبور خواهيد شد جداي از آنها تصميم بگيريد يعني در واقع يك تهديد معقول اما با صراحت نفس بكنيد . من از پدر و مادرهاي

ص: 14539

خوبي كه هم اكنون بيننده برنامه ما هستند معذرت خواهي مي كنم اما برخي از آنان امكان دارد هنوز در منيت هاي خود مانده باشند و ياد ايشان برود كه در خصوص يك انسان تصميم مي گيرند و حق ندارند اين قدر خودخواهانه و بخاطر خواسته ها و تمايلات فردي ازدواج خوب و موفق فرزندان خود را به تأخير بيندازند .

سوال – پسر و دختر من به من مي گويند كه شما هم مانند برخي از خانم ها در خارج از خانه لباس بپوش و آرايش كن چگونه هم آنها و هم خدا را راضي كنم ؟

پاسخ - بهتر بود ايشان مي گفتند چگونه هم خدا و هم ايشان را راضي كنم . براي راضي كردن خداوند خوشبختانه شما راه خود را پيدا كرده ايد به همين دليل هم به شما تبريك مي گوييم. اما صحبت فرزندان شما نشان دهنده سه يا چهار خلاء پنهان است : اول اينكه شما نتوانسته ايد فرزندان جوان و نوجوان خود را زماني كه به سن عقل رسيدند با تربيت عميق ديني آشنا كنيد . شما دستورات ديني را به آنها گفته ايد ولي نتوانسته ايد آنها را به باور برسانيد و به جاي اينكه شما آنها را امر به معروف كنيد آنها شما را امر به منكر مي كنند . يعني بازي زندگي برعكس شده است . پس يك خلاء تربيتي در روش شما وجود داشته است . احتمالاً در خانه آن نشاط ، زيبايي ، سلامت و شادابي كه بايد در روش شما وجود داشته باشد را آنها خيلي كم مي بينند طوري كه همه

ص: 14540

انرژي خود را به بيرون از خانه انتقال داده اند و مي گويند مانند بقيه خارج از خانه لااقل آن زيبايي ها و جلوه گري ها را داشته باشيد. براي اينكه شما بتوانيد فرزندان خود را راضي كنيد به صورت غير مستقيم در بحث تربيت ديني آنها سرمايه گذاري كنيد و در مورد بهداشت و زيبايي خود در خانه دقت بيشتري بكنيد . سوم اينكه در بيرون از خانه به مهارتهاي ارتباط مستقيم سالم و منطبق با شريعت بيشتر دقت كنيد . بچه ها فكر مي كنند اگر كسي در ارتباطات اجتماعي موفق است به اين دليل است ظاهر آنچناني دارد ، نه انسان مي تواند خير خواه و خوش اخلاق باشد اما لزوماً اهل اين نباشد كه با نا محرم بخندد يا زيبايي هاي ظاهري خود را به جلوه در بياورد . شما نشان دهيد كه اين قدرت و قابليت را داريد كه در حضور اجتماعي خود با توانمندي حاضر شويد و ارتباطات خوب و سالمي داشته باشيد تا فرزندان شما از اين تحقير نفس كه در خود احساس كرده اند خارج شوند و به عزت نفس دروني شما دسترسي پيدا كنند.

سوال - لطفاً درخصوص تهمت هاي ناروا به دختران پاك صحبت كنيد و بگويد در قيامت چه كسي جواب خدا را مي دهد من كاملاً بي گناه بودم اما مورد تهمت واقع شدم.

پاسخ - ما قبلاً در خصوص غيبت صحبت كرديم اما گناه تهمت بسيار وحشتناك تر از غيبت است . اما به يك نكته مهم دقت كنيد: در روايت داريم كه يك شب حضرت محمد(ص) با يكي از همسران خود

ص: 14541

شايد سوده ام المؤمنين كه قامت رشيدي داشتند از كوچه اي مي گذشتند در اين حال يكي از صحابه به كنار حضرت آمده به ايشان سلام كرده و عبور مي كنند اما پيامبر به سمت ايشان باز مي گردند و مي گويند آن خانمي كه همراه من بود همسر من است ، آن صحابي بسيار خجالت زده مي شود و مي گويد خواهش مي كنم من هيچ حس منفي نسبت به اين قضيه نداشتم شما پيامبر خدا هستيد چرا اين حرف را به من مي زنيد ؟ پيامبر مي گويند به اين خاطر كه مبادا تو گمان بدي ببري و در دل خود تهمتي به من بزني . اين رفتار پيامبر خدا روش زندگي به ما ياد مي دهد. و صراحتاً اهل بيت كه نقشه خوشبختي را پيش چشم ما گذاشته اند مي فرمايند : خيلي جدي از جايگاههايي كه زمينه تهمت را براي شما فراهم مي كند فرار كنيد . هر جايي كه زمينه تهمت درآن مكان فراهم است شما غايب باشيد ، يا آنجا خيلي صريح شاهدي داشته باشيد يا توضيحي بدهيد . دوست ما مي گويند با اينكه من مقصر نبودم پس معلوم است كه كسي مقصر بوده است و معلوم است كه متأسفانه شرايط خاصي مهيا بوده كه به ايشان تهمتي خورده است . به ايشان و همه دوستان خوب چه دختر خانم و چه آقا پسرها البته بيشتر منظور نظر ما دختر خانم ها هستند چرا كه امانت دار عالم هستي هستند و پاكي ونجابت آن نور الهي است كه خداوند بيشتر از ديگران از آنها خواسته است و به

ص: 14542

راحتي مي تواند آبروي آنها به صرف سوء تفاهم دچار آسيب شود توصيه مي كنيم تا حد ممكن اين امكان را براي ديگران فراهم نكنند ودر موقعيت هاي ابهام برانگيز قرار نگيرند. ببينيد ما در روايت شريف داريم كه خداوند نمي پسندد كه مرد و زني در جايي با يكديگر گفتگويي بكنند كه كسي نتواند به آن مكان وارد شود ، به نوعي خلوت نكنند چرا كه شيطان قسم خورده كه سومين نفر او خواهد بود . خوب اين خود شرايط اتهام است يعني در واقع شرايطي را فراهم كرده است كه ديگراني كه در آن مكان نيستند و نمي دانند شما بحث علمي مي كرديد يا بحث سياسي ويا در حال حل مشكل شخص سومي بوديد و لزوماً نگاه منفي نبوده است ، اما صرف آن ميدان جاذبه ،صرف نگاه هاي ديگران و اينكه ديگران نتوانسته اند در آن مكان وارد شوند اين ذهنيت را بوجود آورده كه احياناً چه گفتگويي رخ داده است . پس مي گويند اگر خانم و آقايي در جايي نشسته اند و گفتگو مي كنند درب آن مكان آنقدري باز باشد كه هيچ كسي به خود اجازه ندهد فكر منفي بكند . من از شما سؤال مي كنم كه شما راننده ي خيلي خوب ده سال هم است كه هيچ تصادفي نكرده ايد اما لزوماً امكان دارد هيچ كس ديگري هم با شما تصادف نكند ؟ پس ما بايد تا آنجايي كه مي توانيم شرايط ايمني معنوي و اجتماعي خود را رعايت كنيم . اما اگر با رعايت تمامي اين مسائل آدمهايي بيمار دل و كساني كه مشكلات روحي

ص: 14543

و فكري دارند سعي كردند به شكل هاي مختلف اين تهمت را بزنند و اين آسيب را برسانند، با استفاده از قانون سكوت خلاق ، با آن كسي كه از سر حسادت ، نافهمي و آسيب هاي دروني خود به شما تهمت مي زند برخورد كرده و وارد مجادله و گفتگو هاي تخريبي نشويد . البته وظيفه شما است كه در نهايت سلامت نفس و بدون اينكه آن فرد بتواند شما را عصبي كند و با مديريت خشم و با توجه به اينكه امكان دارد از اين فرد حرفهاي بي ربط بشنويد يكبار به او توضيح دهيد و ادله پاكي خود را ارائه كنيد ولي بيش از اين هيچ وظيفه اي نداريد و ديگر هيچ چيز به او نگوييد . بعد حساب خود را با خدا صاف كنيد چرا؟ بخاطر اينكه خداوند در خصوص انسان هاي مظلوم گفته است پرهيز ويژه بكنيد از ظلم كردن به كسي كه جز من كسي را ندارد آنوقت من دفاع مقدس او مي شوم و شما ديگر نمي توانيد از پس من برآييد و من آنچنان چوبي به شما مي زنم كه صدا و دوا ندارد . حواس چنين آدمي بايد جمع باشد چرا اينقدر خود را نيازمند دفاع مي بيند اِن الهَ يُدافعُ اَنِ الذيَن آمنو. اين آيه معجزه است و قرآن هر لحظه معجزه مي كند من بايد اين فرصت را با باور و عمل صالح خود فراهم كنم تا قرآن هرلحظه معجزه خود را به من نشان دهد چرا كه قرآن معجزه جاويد است . قرآن مي فرمايد : قطعاً خدا دفاع مي كند بطور دائمي

ص: 14544

از كساني كه اهل ايمان هستند . تو خود را در مدار ايمان و باور الهي قرار بده دير يا زود از شما دفاع خواهد كرد البته زود بودن آن به اين وابسته است كه شما مطلقاً اين فرد بدبين را تخريب نكنيد و از اسرار مگوي او صحبت نكنيد چرا كه امكان دارد گاهي ما آنقدر از طرف مقابل ناراحت مي شويم كه سرّ او را افشا مي كنيم و مي گوييم اين فردي كه اين حرف را درباره من زده است مي دانيد خود او چه كاره است . بدانيد كه اينجا از ولايت خدا خارج شده و وارد ولايت شيطان شده ايد و خدا ديگر از شما حمايت نخواهد كرد پس اين متد را داشته باشيد تا خداوند از شما دفاع كند.

سوال – متأسفانه اكثر مادراني كه خواستگاري مي آيند تنها اندام و ظاهر خانم را مورد نظر قرار مي دهند و حتي با او صحبت نيز نمي كنند مي آيند و مي روند البته اين مسئله مهم ترين چيز براي آقا پسر ها نيست ولي براي اطرافيان است . لطفاً در خصوص ظاهر و زيبايي صحبت كنيد

پاسخ- من در جلسه ي آينده اخلاق در خواستگاري را عرض خواهم كرد البته در سؤالات جسته و گريخته چيزهايي را گفته ام اما من مي خواهم اينها را بصورت قدم هايي پشت سر هم براي خانواده داماد ، خانواده عروس ، شخص داماد و شخص عروس در مراحل خواستگاري بصورت كامل در جلسه آينده توضيح دهم . ولي جواب اين دوست خوب را بطور خلاصه مي گويم : مي فرماييد كه احياناً

ص: 14545

مادر و خواهر آقا پسر به منزل شما آمده اند و قد و قامت شما را فقط بررسي مي كنند و حتي با شما وارد صحبت نمي شوند ، من از شما سؤال مي كنم چرا اينقدرمنفعل هستيد يك مقداري شما شروع به صحبت كن اما نه به شيوه ي صحبت كردن با هم كلاسي خود نه با كسي كه بحث علمي يا سياسي مي كنيد چون گاهي اوقات جلسات خواستگاري اصلاً به انحراف مي رود ، موضوع خواستگاري است اما درخصوص سريال تلويزيون صحبت مي كنند يا در مورد اينكه قيمت ها پايين رفته يا بالا رفته است چون بلد نبوده اند چگونه وارد بحث اصلي شوند . من از اين دختر خانم هاي خوب و نجيب مي خواهم كه شروع كنند با مادر اين آقا با متانت و وقار صحبت كنند . مگر اين جلسه براي مطرح كردن نيست مثل اين است كه شما بگوييد مغازه اي كه قرار است چيزي را عرضه كند چرا ويترين دارد؟ خوب ويترين براي عرضه كردن است ، اينجا نيز در حقيقت مغازه دانايي شما است و ويترين علم و آگاهي و ايمان و اخلاق شما است . قرار است در اين جلسه شما ذره هايي از فكر و روح و رفتار خود را نشان دهيد . متاع حقيقي كه شما عرضه مي كنيد در واقع هويت و استراكچر و شخصيت شما است پس اجازه ندهيد كه هر كسي هرطور كه خواست اين متاع را بررسي و ارزيابي بكند . يك اصطلاحي بين عامه مردم است كه در تقسيم بندي هاي خود مي گويند برخي دختر خانم

ص: 14546

ها داماد پسند هستند و برخي دختر خانم ها مادر شوهر پسند هستند . همينقدرعرض كنم كه اين دختر خانم در گفتگو با يك خانمي كه سني از او گذشته و تجربياتي دارد و اكنون در جايگاه اقتدار مادر يك آقا پسر وارد اين خانه شده است در عين حالي كه به اين اقتدار احترام مي گذارد نبايد مرعوب آن شود . با سلامت نفس ، ادب و احترام صحبت كند و در اين ميان سؤال نيز بكند و اطلاعاتي نيز بصورت غير مستقيم از خود منتقل كند . بله من دانشگاه كه مي رفتم به اين صورت درس مي خوانديم يا دوستاني از اين دست داشتيم ، فلان سفر كه رفتيم اينطور بود . مثلاً ما سفر كربلا مشرف شديم حاج خانم آيا شما تا به حال سفر تشريف برده ايد ؟ بحث و گفتگويي از خود بكنيد نه از چيزهايي كه غير مرتبط است . خيلي وقت ها من در خواستگاري ديده ام كه بحث ها به بيراهه مي رود ووارد موضوع نمي شوند . من از شما مي پرسم اگر قرار باشد امروز با قطار به مشهد مقدس تشريف ببريد حدود چهارده ساعت در قطار هستيد اگر به كوپه بغل رفتيد كه آنجا دو يا سه نفر خانم هستند چگونه با آنها شروع به صحبت مي كنيد؟ آنها نيز در سنين مختلف هستند . يواش يواش مي بينيد كه صحبت ها گل مي اندازد شما از خودتان مي گوييد آنها نيز از خودشان مي گويند در آنجا تفاوت سني خيلي مهم نيست اما شما احترام سنين مختلف را خواهيد داشت . اگر

ص: 14547

يك خانمي در كوپه قطار شما را ببيند و سن ايشان پنجاه يا شصت سال باشد و شما نمي دانيد كه ايشان آقا پسري دارد يا خير و اين خانم نيز شما را پسنديده باشد، او امكان دارد با هوشمندي سؤالاتي از شما بكند اما شما با همان رويه چند نفر دوست كه ساعاتي را در كنار هم هستيد تا رنج سفر را كم كنيد به ايشان پاسخ مي دهيد. ياد شما باشد خواستگاري كه بقول قديمي ها مي آيد و روي شال خانه شما مي نشيند حبيب خدا است چه شما را بپسندد يا نپسندد ، بعنوان ميهمان او را تنها نگذاريد و جلسه خواستگاري آنقدر سرد و يخ باشد كه همه منتظر يك اتفاق عجيب و غريب باشند . از خود و تجربيات خود صحبت كنيد و ازآنها بخواهيد تجربيات خود را در اختيار شما بگذارند . يك طرفه صحبت نكنيد و اينگونه نباشد كه اين دختر خانم يا مادر و خواهر ايشان فقط از خودشان صحبت كنند . مانند بازي پينگ پنگ يك صحبتي كه مي كنيد بعد توپ را در زمين فرد مقابل پاس كنيد و منتظر شويد كه بازگردد. شما چيزي را بگويد و بخواهيد كه آنها هم با لطافت چيزي را بگويند و اين زمينه ي آشنايي و شناخت بيشتر را فراهم مي كند . در ارتباط با بحث زيبايي هاي ظاهري و لاغري هم كه گفتند اجازه دهيد در جلسه آينده همزمان با سن نشاط و موارد مربوط به آداب خواستگاري بصورت تفضيلي توضيح خواهم داد.

سوال - من بيست و يك سال دارم حدود يك سال پيش

ص: 14548

با فردي رابطه ي دوستي داشتم البته قصد ما ازدواج بود ولي به صورت پنهاني اما به دلايلي اين دوستي بهم خورد .الان فكر مي كنم اگر با كسي ازدواج كنم اين دوستي در زندگي آينده من تأثير خواهد گذاشت به همين دليل نمي توانم ازدواج كنم لطفاً به من بگوييد اين درست است ؟

پاسخ - سه مسئله را به اين دوست خوب و احياناً ديگران كه شرايطي شبيه ايشان دارند عرض مي كنم : ايشان كليد واژه هاي زيبايي را در سؤال خود استفاده كردند گفتند ما با هم دوست بوديم و قصد ما ازدواج بود اما پنهاني ، فقط روابط غلط است كه با پنهاني بودن مي تواند شرط حيات داشته باشد . ازدواج آئين و رسم خدايي زندگي كردن است پس چرا پنهاني ؟ مگر شما گناه مي كنيد ، اگر واقعاً قصد شما ازدواج است بايد رسمي و علني باشد . من حرفي را كه هميشه به دوستان مي گويم اين است كه بعد از يك جلسه يا دو جلسه گفتگو اگر قابليت اين است كه شما براي ازدواج و براي يك عمر با هم زندگي كردن به اين رابطه نگاه كنيد فوراً وارد مدار اصلي زندگي شويد . جلسه رسمي خواستگاري كه ما آن را مطرح كرديم به همين دليل است كه اين دوستي هاي آسيب رسان كه متأسفانه مد شده است كنترل شود . اين دوستي ها فقط آن عواطف پا در هوا و معلق را بوجود مي آورد .

سوال – به نظر شما چرا يك دختر و پسري كه واقعاً قصد ازدواج دارند بايد روابط آنها

ص: 14549

پنهاني باشد؟

پاسخ - يك بخش آن اين است كه واقعاً اين قضيه وجود ندارد ، من مي خواهم بگويم گاهي ما با خود روراست نيستيم . مي گوييم ما حالا با هم دوست هستيم شايد ازدواج كرديم از خيلي از دختر و پسرها كه بپرسيد همين را به شما مي گويند . ما خيلي وقتها بخاطر اينكه با خود رك نيستيم از خود رودست مي خوريم . من مي خواهم با اين آدم دوست باشم اما نمي دانم كه مي خواهم با اين فرد ازدواج كنم يا خير ، ما مي گوييم خوب اين دوستي مي خواهد به كجا برسد پس موضوع صحبت ما اصلاً عوض خواهد شد. اما كسي كه به خود اين تهمت را مي زند و مي گويد ما هردو قصد ازدواج داشتيم و با يكديگر دوست بوديم مي گوييم آفرين به شما كه قصد ازدواج داشتيد و مي خواستيد يك دوستي هميشگي برقرار كنيد پس اين دوستي را به مسير اصلي خود بياوريد مانند باران بهاري كه بايد به جوي آب اصلي وارد شود وگرنه تبديل به سيلاب مي شود و آسيب مي زند. پس توصيه ي ما به همه دوستان خوب اين است كه بعد از يكي دو جلسه كه با يكديگر صحبت و بررسي كرديد نگذاريد بيشتر از آن ادامه پيدا كند كاري كنيد كه خانواده ها رسماً در جريان ازدواج شما قرار بگيرند يعني يك جلسه رسمي خواستگاري رخ بدهد . اگر خانواده ها مخالف باشند ، دوستي اين دختر و پسر شش ماه يا يك سال ، دو سال و گاهي خداي ناكرده تا پنج سال

ص: 14550

ادامه پيدا مي كند و اين رفاقت يك انس و الفت و صميميت ويژه ايجاد كرده و نمي دانند با آن چه كنند . اگر منتظر شرايط هستند آيا اين شرايط قرار است از كره مريخ فراهم شود؟ حداقل شما پنج يا شش ماه صبر كنيد ولي بعد از آن تصميم قطعي خود را بگيريد يا رومي روم و يا زنگي زنگ ، چرا با احساسات خود بازي مي كنيد . هفته ي گذشته با يكي از دوستان خوبي كه جزو فعالين فرهنگي در كشور نيزهستند صحبت مي كردم ايشان مي گفتند حدود سه سال ما تلاش كرديم تا رضايت خانواده خود را بدست بياوريم اما آنها راضي نشدند . همسر من با عشق ويژه اي كه به من داشت نذر كرد و انواع ملاطفت ها را با خانواده خود كرد در آخر ازدواج كرديم اما الان كه در ماه آخر بارداري هستم مي بينم كه ايشان كاملاً با سبك و سياق خانواده ي خود عمل مي كنند و چيزي به غير از آن عشقي كه ابراز مي كردند وجود دارد . چرا ما ترجيح مي دهيم كه به خود دروغ بگوييم اگر قرار است كه ما با هم زندگي كنيم همه آن آسيب ها را ببينيم و با هوشمندي برنامه ريزي كنيم و اگر هم قرار است كه عطاي آن را به لقاي او ببخشيم همان اول راه خود را از يكديكر جدا كنيم . گاهي ديده شده كه دل يك نفر به پاركينگ عمومي تبديل شده است امروز تعلق خاطر به فرد الف ، چند سال بعد تعلق خاطر به فرد ب و

ص: 14551

همينطور ادامه پيدا مي كند. سؤال دوست ما كاملاً رسا بود گفتند من احساس مسئوليت نسبت به همسر خود پيدا خواهم كرد و نمي دانم چه كنم؟ جواب ايشان اين است كه اگر واقعاً قصد داريد كه يك زندگي سالم داشته باشيد كه به نظرمي رسد اينگونه است و اين خود يك نقطه روشن و نوراني در زندگي شما است پس اين نقطه نوراني را بزرگ و عميق و جدي كنيد و بگذاريد هميشگي باشد . تصميم جدي بگيريد ، از رابطه هاي غلط با جنس مخالف دست برداريد، از اين تعلق خاطر دست برداريد و يك دوره چهل روزه را حداقل براي پاك كردن ذهن خود ، عواطف درون و خانه تكاني روح خود در نظر بگيريد و شروع به تزكيه نفس كنيد . در عبادات خود مراقبت هاي ويژه كنيد ، دائم الوضو باشيد ، نماز استغاثه به امام زمان (ع) بخوانيد و براي سلامتي ايشان روزه بگيريد و دست طلب بسوي بقية اله الاعظم (ع) دراز كنيد و از ايشان كمك بخواهيد . در حقيقت شما يك حمام روح احتياج داريد و بايد خود را از اين آلودگي هاي فكري و روحي پاك كنيد ، چون پاك كردن اين رسوبات با يك اراده قوي امكان پذير است . اين عبادات چند كار مي كند اول اينكه نور ملكوتي را مستقيماً به سمت اين فرد مي آورد ، دوم در ارتباط با خداوند و آل اله كه قرار مي گيرد قدرت اراده او قوي مي شود و سوم اينكه ويتامين اصلي اين عبادات ويژه تقويت اراده است . يعني اين سه ويژگي كمك

ص: 14552

مي كند و اين آدم ديگر نمي تواند با خود شوخي كند و بگويد خوب من تصميم دارم اما نمي دانم چه كنم خوب اگر تصميم داري بذري بيفشان و آبياري كن تا ثمره ي آن را ببيني . يكي از مراحل توبه عزم جدي براي ترك گناه است اين عزم جدي را با اين چهل روز رياضت شرعي بايد به خود هموار كند تا بتواند براي هميشه با كمك خداوند با اين نوع ارتباطات غلط فاصله بگيرد . اگر واقعاً به سمت خداوند برگردد توبو اِلي اله قطعاً خداوند نيز به سمت او باز مي گردد و بهترين خيرات را براي او قرار خواهد داد. اجازه دهيد همين جا اعلام كنم بحثي امروزه در اينترنت از جانب يكي از علماء بزرگ كشوردر خصوص گناهان مختلف و زمينه ي نزول عذاب مطرح شده كه همه ما بايد آن را جدي بگيريم و يك توبه ي همه جانبه و فراگير داشته باشيم و هر كسي به هر اندازه كه مي تواند به سمت خدا بازگشت كند ماستطعتم بالقوة و از بدي ها و زشتي هاي دروني خود فاصله بگيرد . توسل ويژه به امام زمان پيدا كنيم چرا كه بسياري از آسيب هاي خانوادگي و اجتماعي و آسيبي را كه نمي دانيم و شايد به همين زودي ايجاد شود را از بين خواهد برد چرا كه خداوند گفته است كه از مكر من ايمن مباشيد وقتي كه گناه مي كنيد و خندان هستيد .

89-06-24

سوال - اخلاق پدر و مادر در خواستگاري چگونه بايد باشد ؟

پاسخ - هرروز در شادي ها و غم ها

ص: 14553

مي توان از اهل بيت گفت. اهل بيت آمده اند كه ما از آنها تبعيت كنيم نه اينكه آن ها را تقديس يا تجليل كنيم . تقديس و تجليل صرف بين ما و آنها فاصله مي اندازد ، قرار است كه ما ذره ذره ي رفتارهاي خود را از آنها ياد بگيريم و خود را در آينه ي تمام نماي وجود آنها ببينيم . به همين دليل براي بحث اخلاق در خواستگاري به خانه پيامبر مي رويم وقتي حضرت فاطمه (س) بعنوان دردانه ي عالم هستي و امانت ويژه اي كه خداوند به حضرت ختمي مرتبت محمد مصطفي (ص) داده و ايشان مي خواهند اين امانت را به يك امانت دار بزرگ بسپارند. در بحث اخلاق در خواستگاري من مي خواهم الگو ها را از بيت پيامبر(ص) براي دوستان عرض كنم . همه مي دانيم كه حضرت زهرا بعنوان دختر پيامبر در يك جايگاه ويژه قرار دارند ايشان خواستگاران زيادي دارند و جالب اينجا است كه پيامبر همگي را به حضرت اعلام مي كنند. اولين اخلاق در خواستگاري براي خانواده دختر اين است : لطف كنيد به دختر خانم هاي خود بگوييد كه خواستگار براي ايشان آمده است . بعضي از مادرها به من اعتراض مي كنند و مي گويند مي ترسيم حواس او پرت شود ، مي ترسيم از از درس باز بماند ، مي ترسيم فكر و خيال كند. بعضي از دختر خانم ها مي گويند گاهي براي ما خواستگاري آمده اما دو يا سه سال بعد مي فهميم كه اين آدم خواستگار ما بوده است و پدر و مادر ما به ما

ص: 14554

نگفته اند و خود ايشان جواب رد داده اند . ماحق نداريم در خصوص فرزندان خود كه عزيزترين چيز ما و پاره ي تن ما هستند خودمان تصميم بگيريم . بايد اجازه دهيم آنها براي آينده خود تصميم بگيرند و ما به عنوان مشاور امين در اين انتخاب آنها را كمك كنيم. پس يك : حتماً خواستگارها را به دختر خود اعلام كنيم و در حقيقت به او كمك كنيم كه بازشناسي كند و فرد مناسب را انتخاب كند . البته شايد از لحاظ زماني زود باشد و شرايط جسمي ، جنسي ، عقلي و اجتماعي اين دختر خانم اقتضاي ازدواج را اصلاً نكند و به قول معروف يك ازدواج پيش رس مطرح باشد آنجا لازم است تا از خانواده خواستگار بخواهيم دوباره در زمان مناسب اين خواستگاري را مطرح كنند و در آن زمان مناسب ما به دختر خود اعلام كنيم . در حقيقت دختر هايي كه گاهي دچار التهاب هاي روحي مي شوند از پدر و مادر خود بخاطر همين غفلت هاي ويژه دلخور هستند . البته يك درصدي از اشتباهات دختر خانم ها به اين علت است كه فكر مي كنند پدر و مادر به فكر آنها نيستند و خودشان تصميم مي گيرند و فكر مي كنند بايد براي آشنايي با پسري كه مناسب باشد خود بايد اقدام كنند . زماني كه پيامبر در مدينة النبي بودند افراد دانه درشت و شاخصي كه بعضي از آنها فوق العاده پول دار بودند به خواستگاري حضرت زهرا مي آمدند . ايشان حتي خواستگاري داشتند كه اعلام مي كند به عنوان پيش كش مي خواهد

ص: 14555

چندين شتر سرخ موي با بارهايي از طلا بياورد و با اين مهريه حضرت را به همسري خود در آورد . اين مسئله را گفتم چرا كه بعضي فكر مي كنند مهريه حضرت زهرا به اين دليل كم است كه جامعه آن روز در فقر بسر مي برده ، ايشان اشتباه مي كنند در آن جامعه نيز طبقات مختلف اجتماعي و اقتصادي وجود داشته است ، افرادي بودند كه فوق العاده ثروت مند بودند و از مسلمانان نيز بودند . فرد اول اسلام بعد از پيامبر حضرت خديجه هستند كه در زمان خود ميلياردر بودند اما با ويژگي هاي خاص ايماني كه دارند هزينه هايي را در راه رشد اسلام مي دهند براي اينكه مسلمانان قدرت آموزش معارف ديني به ديگران را پيدا كنند . خيلي وقت ها من ديده ام كه بين خانواده دختر و پسر برسر مهريه مشكل ايجاد مي شود . دومين اخلاق اين است كه خانواده دختر صرفاً به پرستيژ اجتماعي يا ثروت پسر يا خانواده او نگاه نكنند اين قطعاً موجب مي شود كه دختر خود را بفروشند يعني همان چيزي كه در دوران مدرن بعنوان ظلم ويژه به دختران مطرح مي شود. پيامبر دختر خود را به گونه اي پرورش دادند كه قناعت و نجابت شاخصه ي اصلي حضرت فاطمه(س) است به اين دليل با اينكه مادر ايشان بسيار ثروتمند و پدر ايشان بسيار دانا هستند اما ثروت براي ايشان معيار انتخاب نيست. نهايتاً زماني كه حضرت علي به خواستگاري حضرت زهرا مي آيند حضرت در مقابل پيشنهاد اميرالمؤمنين كه از طريق پدر به ايشان مي شود سكوت مي

ص: 14556

كنند ،اين سكوت نجابت ويژه و همراهي دختر در خانه است . سكوت معاني متعددي دارد و بستگي به مكان آن دارد . يعني مي توان گفت آن قدر شناخت بين پدر و دختر وجود دارد كه وقتي ايشان سكوت مي كنند و با احترام ويژه بر مي خيزند پيامبر متوجه مي شوند كه سكوت ايشان به معناي رضايت است و با اين هم خواني ، هم فازي و تفاهمي كه رخ مي دهد پدر متوجه نظر ايشان مي شوند . دختر خانم لزوماً نمي گويد خوب اين فردي كه آمده چه ويژگي هايي را دارد ، چه زندگي را مي تواند براي من تأمين كند ؟ چون بعد ها حضرت زهرا مورد نقد واقع مي شوند كه همسر شما يكي از فقيرترين مسلمانان است و به حضرت زهرا كنايه مي زنند. امروز امكان دارد پسر خوبي با ايمان و اخلاق در خانواده اي قدم بگذارد و خيلي وقت ها بحث سربازي ، شغل و اينكه پدر شما چقدر مي تواند كمك كند پيش آيد ومانند ماجراي مهريه اشكال ايجاد كند . قطعاً اينها چيزهايي است كه در بحث اخلاق خواستگاري بايد نسبت به آن دقت كنيم . اولين ابعاد و اخلاق خواستگاري اين است كه ما نمي توانيم بگوييم ما خيلي حضرت زهرا و امير المؤمنين را دوست داريم اما زندگي آنها در يك قاب آينه بالاي سر ما و ما مي خواهيم زندگي خود را داشته باشيم. ما قرار است زندگي آنها را الگوي عملي خود قرار دهيم و از آن تبعيت كنيم و با اين تبعيت مي توانيم راه خود را پيدا

ص: 14557

كنيم . اخلاق مهم براي خانواده پسر اين است كه با توجه به اخلاق و فرهنگ اصيل ديني كه ما از آن برخوردار هستيم زماني كه مرحله خواستگاري به عنوان خواستن و طلب جدي در خانواده رخ مي دهد همراه با احترام و آداب خاص خود باشد. بعضي چيزهاي خيلي كوچك در بعضي زمان هاي خاص خيلي حساس مي شود مثلاً زماني كه شما قول مي دهيد ساعت چهار در كتابخانه دوست خود را ببينيد و با او صحبت كنيد ازساعت چهار تا يك ربع به پنج صبر مي كنيد ايشان نمي آيد و ساعت پنج دقيقه به پنج مي آيد و مي گويد ببخشيد در ترافيك ماندم اين خلفه وعده را شايد شما در آن موقعيت بتوانيد ببخشيد و مسئله خاصي پيش نيايد. اما اگر قرار باشد در مسئله خواستگاري نيز همين كار را بكنيد مثلاً خانواده داماد اعلام كند ما ساعت چهار به منزل شما مي آييم بعد خانواده دختر از ساعت سه يا سه و نيم همه آماده باشند و با التهاب منتظر يك ميهمان غريبه باشند ، زنگ ساعت چهار كه زده مي شود همه منتظر هستند كه زنگ در هم زده شود ولي همينطور ساعت مي گذرد و نمي آيند گاهي اوقات من بعضي موارد را در مشاوره هاي خود داشته ام كه مي گفتند يكي دو ساعت اين خانواده دير آمدند . بقول يك عزيزي كه مي گفت من هميشه در جلسات اداري زود مي رفتم اما يك بار دير رفتم همه علت را پرسيدند گفتم من ديدم بعضي از اعضاء جلسه هميشه دير مي رسند گفتم شايد كلاس

ص: 14558

دارد و اگر كسي دير بيايد بايد احترام ويژه اي به او گذاشت براي تأديب جمع تصميم گرفتم يك بار دير بيايم . امروزه يك غلط ديكته جدي ميان مردم رايج است كه اگر سر ساعت برويد يعني طلب شما خيلي جدي و زياد بوده و احياناً خيلي شاگرد مدرسه اي رفتار كرده ايد . وفاي به عهد و عمل به وعده جزو آداب مسلماني ما است نه صرف اينكه فكر كنيم يك ديسيپلين اجتماعي است قبل از اينكه بخواهد يك نظم اجتماعي باشد يك نظم علوي است . اگر حضرت علي (ع) مي فرمايند كه اوصيكُم به تَقوي اله و نَظمِ اَمرِكُم يعني مدل هندسه زندگي ، جامعه و خانواده را به ما ياد مي دهند . از گناه فرار كنيد و نظم را در زندگي خود جدي كنيد تا انسانهاي مؤمن و خوبي باشيد . همه ي ما مي دانيم كه هفت شهر بزرگ كشور، شهرهايي پرترافيك هستند اما شما بايد ترافيك را متناسب با زماني كه مي خواهيد برويد پيش بيني كنيد . بيست دقيقه تا نيم ساعت براي ترافيك پيش بيني كنيد و زودتر راه بيفتيد .

سوال – امكان دارد گاهي خانواده پسر با اين وصلت مخالف است و پسر به اجبار آنان را به اين خواستگاري راضي كرده است و خانواده ي پسر با دير آمدن مخالفت خود را ابراز مي كنند در اين موارد چه بايد كرد؟

پاسخ - اين موارد بايد قبل از گذاشتن اين وعده حل شود و ما نمي توانيم دقيقاً زماني كه يك خانواده اي را چشم انتظار گذاشته ايم و از آنان

ص: 14559

اجازه گرفته ايم كه به عنوان ميهمان وارد خانه ي آنها شويم تازه با يكديگر بحث و جدل كنيم و خط و نشان بكشيم . در چنين وضعيتي اگر ما مي بينيم كه هنوز پدر و مادر راضي نشده اند و ما هنوز داريم براي اين كار تكاپو مي كنيم نبايد اين وعده را بگذاريم و اگر مي بينيم كه امكان دارد اين تنش به جلسه خواستگاري منتقل شود عذرخواهي كنيم و وقت ديگري را بگيريم . اگر پدر و مادر اين آقا پسر با ناراحتي همراه ايشان شوند صبيعتاً در جلسه خواستگاري حرف هاي خيلي خوبي رد و بدل نخواهد شد . نوع گفتگو ها آزاردهنده خواهد بود آنها از پسر خود ناراحت هستند ولي با خانواده دختر بد برخورد مي كنند. اين هم از خط قرمزهاي اخلاق در خواستگاري است. ما حق نداريم اگر از انتخاب فرزند خود راضي نيستيم ، دختر يا خانواده ي او را مورد اتهام قرار دهيم و بگوييم ما نمي دانيم چه شده كه پسر ما دختر شما را مي خواهد با اين كه خيلي دختر هاي زيباتر و پولدارتر ازدختر شما به او معرفي شده اما او نخواسته است . گاهي اوقات اين تير و تركش هايي كه در جلسه خواستگاري وجود دارد حق خانواده دختر نيست و اين رفتار غلط و زشتي كه ما انجام مي دهيم با ويژگي هاي اخلاقي مسلماني خيلي فاصله دارد . پيشنهاد من به خانواده دختر و پسر و هم خود دختر و پسر اين است: اگر انتخاب دچار تنش هستند يعني مي بينند كه ديگران با آنها همراه نيستند و

ص: 14560

نظر ايشان را نمي پذيرند از همان مدل و الگوي اصيل اسلامي ايده بگيرند. الگوي ما اين است كه كسي كه وارد منزل ما مي شود حبيب خدا است در واقع ميهمان حبيب خدا است و اينها قبل از اينكه عنوان خواستگار را داشته باشند ميهمان هستند پس حرمت ميهمان را نگاه داشتن جزو اخلاق هاي اصلي است كه ما بايد جدي بگيريم . دختر خانمي كه راضي نيست و نمي خواهد به اين خانواده جواب مثبت بدهد براي همين هم مي ترسد كه اگر جلو بيايد به زور از او جواب مثبت بگيرند لازم است با همان متانت و وقار و با محبت وارد جمع شود و نهايتاً اعلام كند كه موافق نيست . گاهي اوقات اعتماد به نفس ما پايين است براي همين هم خود را پنهان مي كنيم ، انزوا ، پنهان شدن و مجادله كردن نشانه هاي كمبود اعتماد به نفس فرد است . اين دختر خانم بايد اعلام كند كه تمايلي به اين ازدواج ندارم و دلايل شخصي دارم كه الان مناسب نيست آنها را عنوان كنم اما شخصاً نظر من نسبت به اين ازدواج مثبت نيست. ولي شما به عنوان ميهمان كه به خانه ي ما قدم گذاشته ايد براي ما محترم و عزيز هستيد و من به سهم خود براي اينكه نمي توانم جواب مثبت بدهم از شما عذر خواهي مي كنم . پس بجاي اينكه تنش شديد مابين دختر و خانواده او رخ دهد و يا اينكه مجبور باشد به اصرار هاي زياد آن خانواده براي پذيرش ازدواج پاسخ دهد صراحتاً نظر خود را اعلام كند .

ص: 14561

اگر دلايل منطقي و عقل و ايمان پسند براي جواب نه دارد آن را با آرامش بيان كند . دلخوري اين دختر خانم از پدر و مادر خود است كه چرا اين خواستگار را راه داده اند و با اين دلخوري تنش ايجاد مي شود و اين تنش موجب مي شود كه براي اين دختر خانم چند اشتباه اخلاقي طبيعي باشد . يك – با پدر و مادر خود شروع به جروبحث مي كند پس حرمت پدر و مادر خود را مي شكند، همان هايي كه خداوند گفته اف نيز به آنها نگوييد دو – اين تنش موجب مي شود كه به ميهمان در خانه خود بي احترامي كند و خداوند نمي پسندد كه به دوست او در خانه بي احترامي شود . سه – نشان مي دهد كه اين آدم رشد يافته نيست و ايشان به عنوان يك دختر خانم كه مي خواهد يك زندگي جديد را تشكيل دهد به آن منش و شخصيت لازم نرسيده است كه بتواند خانواده را مديريت كند و در متانت نظر خود را اعلام كند و اگر احتمالاً منجر به بحث و جدل و گفتگو شود نشان مي دهد كه تنش هاي دروني اين فرد آن قدر زياد است كه مي تواند به حرمت هاي اخلاقي آسيب بزند . به اين دليل تقاضاي ما اين است كه اگر اين دختر خانم نتوانست پدر و مادر خود را براي اينكه خواستگار را راه ندهند راضي كند ، خود او با وقار ، اقتدار و محبت اين كار را انجام دهد. چون در بحث اخلاق خواستگاري يكي از مكان هايي

ص: 14562

كه بسيار مهم است آنجا است كه ما مجبور هستيم جواب نه بدهيم. يعني در واقع داشتن مهارت و هنر نه گفتن چه از جانب خانواده پسر و چه از جانب خانواده دختر بسيار مهم است. و اگر اين هنر را نداشته باشند در بحث اخلاق در خواستگاري از مسلماني خود خيلي فاصله مي گيرند . در صورتي كه قرار است با خواستگاري يك سازه اي در دنياي اسلام ساخته شود كه پيامبر مي فرمايند هيچ بنا و سازه اي در دنياي اسلام محبوب تر و دوست داشتني تر از ازدواج نيست . حالا اين بناي زيبا قرار است كه در بداخلاقي ها و كم اخلاقي هاي ما ساخته شود و اين نشان مي دهد كه سرمايه ما براي زندگي مشترك خيلي كم بوده است .

سوال – آيا صلاح است اگر پسري تمايل به دختر خانمي دارد ولي پدر و مادر و خانواده ي او راضي نيستند شخصاً اقدام كند و اينكه اگر دختر خانمي خواستگاري را كه پدر و مادر به خانه راه داده اند دوست ندارد و شخص ديگري را مي خواهد آيا صلاح است صريحاً به آنها اعلام كند؟

پاسخ - در جلسه خواستگاري نبايد دختر اين مسئله را به اين صورت صريح بيان كند چرا كه مي تواند زمينه ي آسيب براي شخصيت و جايگاه اجتماعي او ايجاد شود. با هركدام از پدر يا مادر كه ارتباط صميمانه ترو دوستانه اي دارد و در يك موقعيتي كه بحران زا نباشد يعني نه بلافاصله قبل يا بعد از جلسه خواستگاري بلكه در موقعيتي كه با صفا و صميميت كنار يكديگر نشسته

ص: 14563

اند و موقعيت بسيار خوبي است نظر خود را بيان كند. لازم است ابتدا دختر خانم اعلام كند اگر فردي با اين ويژگي هاي مثبت به خواستگاري من بيايد نظر شما در ارتباط با اين فرد چيست ؟ در حقيقت بدون اينكه آنها را روي فرد خاصي حساس كند يك نظر سنجي عمومي انجام دهد . اگر آنها گفتند اين ويژگي هاي او خوب است حالا شغل او چيست ؟ شغل پدر و مادر او چيست ؟ چه امكاناتي را براي او فراهم مي آورند؟ و آن چيزهايي را بپرسند كه در ويژگي هاي حقيقي ازدواج جايگاه خاصي نداشته باشد. اينجا بايد دختر خانم در خصوص خواسته هاي خود با پدر و مادر وارد گفتگو شود . يك نكته مهم عرض كنم خيلي وقت ها مادر ها دختر هاي خود را نمي شناسند و نمي دانند كه دختر آنها به دنبال چه چيزي است همينطور كه امكان دارد پسر خود را خوب نشناسند . من هميشه به دختر ها و پسرها در دانشگاه و موقعيت هاي مختلف عرض مي كنم نگوييد كه طرف مقابل ما مي تواند يك همسر خوب باشد بلكه يك قدم جلو تر برويد و بگوييد آيا مي تواند يك پدر يا يك مادر خوب باشد ؟ يعني ويژگي هاي خاصي را در او جستجو كنيد، ببينيد آيا خصوصيات روحي و شخصيتي و باورهاي عقلي و ايماني او به نحوي است كه بتواند استقامت و توانمندي هاي ويژه اي را از خود بروز دهد ؟ اگر از جهت عقلي و ايماني فرد مناسبي است شما در اين موقعيت به نحوي عمل كنيد

ص: 14564

كه بتوانيد خانواده را مجاب كنيد . اگر خانواده مجاب نشد اينجا بايد پسر بصورت مستقيم اقدام كند اما نه بدون هيچ فردي از افراد خانواده . بايد از يكي از بستگان درجه دو خود يعني عمو ، خاله ، دايي و .. كه همفكر و هم عقيده او است بخواهد كه در مرحله اول خواستگاري او را همراهي كند.

سوال - اگر دختري فكر مي كند كه پسري در خانواده يا دانشگاه براي او مناسب است اما آن پسر به خواستگاري او نمي آيد يا اصلاً اطلاعي از نظر مثبت او ندارد آيا صلاح است اين دختر منتظر باشد و خواستگاران ديگر را رد كند تا شايد آن پسر به خواستگاري او بيايد؟

پاسخ - قطعاً اين انتظار مخرب است . يعني منتظر كسي كه اصلاً نمي داند شما او را دوست داريد و تمايل ازدواج با او را داريد بمانيد درست نيست . مگر اينكه واسطه اميني را بفرستيد تا او اين كار را به نوعي براي شما ساماندهي كند . حضرت فاطمه (س) مادر گرانقدر و بزرگواري بعنوان بزرگ بانوي جهان اسلام دارند وي كسي است كه بخاطر ويژگي هاي شخصيتي حضرت محمد به ايشان تمايل پيدا مي كنند . پيامبر در يك مرحله مسئوليت مال الاتجاره حضرت خديجه را به عهده مي گيرند و بسياري از افراد به اين دليل كه آن حضرت بعنوان يك خانم داراي موقعيت اقتصادي ويژه است خواهان ايشان هستند ولي حضرت خديجه آنها را مناسب نمي بيند. آن حضرت پيامبر را به عنوان يك دوست دائمي و حقيقي و يك فرد برگزيده در قلب و فكر

ص: 14565

خود مي پسندد . به اين دليل حضرت منتظر نمي شوند كه شايد پيامبر به خواستگاري ايشان بيايند بلكه خود ايشان فرد مناسبي را مي فرستند تا ضائقه پيامبر را جستجو كند و ببيند آيا پيامبر نيز تمايلي دارند و بعد اعلام كنند . در حقيقت اين نوع نگرش و رفتار چيزي است كه در خانواده مادري حضرت زهرا به شكلي زيبا مي بينيم . پس انتظار صرف غلط ، پيشنهاد مستقيم نيز غلط است تنها راه درست واسطه امين و عاقلي است كه بتواند در اين مسير حركت كند . اگر چنين ويژگي باشد قطعاً پايه اين زندگي با عشق است و به اين صورت حضرت فاطمه در خانه با پيامبر و حضرت خديجه كه سرشار از محبت هستند زندگي مي كنند و آنقدر اين محبت را به زيبايي دريافت كرده اند كه مي توانند در زندگي خود آن را نثار اميرالمؤنين و فرزندان خود كنند. اگر دراين شرايط آن آقا اعلام كند كه من احساس خاصي به اين خانم ندارم چطور؟

در آن صورت لازم است كه در ارتباط با ويژگي هاي مثبت اين خانم گفتگو شود . ويژگي هاي اين خانم را از لحاظ شخصي ، علمي و معنوي براي اين آقا توضيح داد و اگر همچنان متمايل نبود مانند هر خواستگاري كه رخ مي دهد جواب مثبت نبوده است .

سوال – اگر پسري به خواستگاري رفت و جواب منفي گرفت چقدر بايد اصرار كند و منتظر بماند؟

پاسخ - بستگي دارد اين جواب رد را از خود دختر شنيده باشد يا از خانواده او. يك مشكل اساسي كه امروز ما

ص: 14566

در جامعه داريم اين است كه دختران و پسران ما فكر مي كنند داراي استقلال هستند و بايد همه جا خودايشان تصميم بگيرند . همه كار را مي كنند و نهايتاً پدر و مادر را بعنوان تشريفات وارد موضوع مي كنند . از آن طرف نيز گاهي حواس پدر و مادرها خيلي به فرزندان خود نيست يعني آقا پسر اعلام مي كند كه من اين خانم را با اين ويژگي هاي خاص پسنديده ام و به او تمايل دارم اما خانواده كنار نمي آيند. و در خصوص دختر چون معمولاً انتخاب مي شود مظلوميت او بيشتر است يعني خانواده دختر مي گويند اگر اين آقا پسر فلان شغل ، فلان مدرك تحصيلي و ... را نداشته باشد ما او را به خانه اصلاً راه نمي دهيم . متأسفانه من در نقاط مختلف كشور در دانشگاه ها و مجامع مختلف علمي با دختر خانم هايي برخورد كرده ام كه اعتراض مي كنند و مي گويند شما اعلام كنيد گاهي اوقات پدر و مادر هاي ما يادشان مي رود ما آن شور و نشاطي را كه الان براي شروع زندگي موفق داريم شايد در آينده نداشته باشيم . مثلاً خانمي مي گفت پدر من اعلام كرده تا دكتراي خود را نگيري كسي را به خانه راه نمي دهم ، خوب اين خودخواهي است ، اين خودخواهي اين پدر است كه فكر مي كند بايد دختر او حتماً فوق ليسانس و دكترا بگيرد تا خواستگار را به خانه راه دهد . حالا اگر جواب نه از جانب خانواده دختر به اين علت است كه مي خواهند ارزش و

ص: 14567

قيمت دختر خود را بالا ببرند چه؟

گاهي اوقات اين ناز كردن براي آن آقا پسر نيست بلكه منتظر هستند خواستگار بعدي بيايد . اين جزو آن چيزهايي است كه متأسفانه در اخلاق خواستگاري كم رعايت مي شود . يعني هم زمان كه خواستگار اول آمده است او را نگاه داريم و ببينيم خواستگار بعدي چطور است گاهي اوقات ديده شده مثلاً در هفته سه خواستگار به خانه آمده است حالا بايد روي هر سه تاي آنها فكر كنند ، از جهت اخلاق خواستگاري اين جزو غلط ترين مدل ها است . مورد اول كه آمد حق ندارند مورد دوم و سوم را راه بدهند ، بايد در مورد اولي تصميم بگيرند يا جواب قطعي بله يا خير تا جلوتر بروند وقتي كه جواب مشخص شد مي توانند در خصوص بقيه صحبت كنند . براي همين است كه در بعضي از ازدواج هاي امروز، فرد حتي بعد از اينكه بچه دار نيز شد همسر خود را با بقيه خواستگاران مقايسه مي كند. از لحاظ شرعي مكروه است كه اگر خواستگاري آمد و هنوز به او جواب نداده ايم خواستگار بعدي را راه بدهيم . چرا كه در اين صورت فرد دچار سردرگمي مي شود و مي گويد اگر ويژگي هاي ظاهري اين فرد را باضافه ويژگي هاي شغلي فرد دوم و باضافه ويژگي هاي خانوادگي فرد سوم همه با هم يك نفر داشته باشد من دختر خود را مي دهم . حالا اگر خواستگار چهارم هيچكدام از اين ويژگي ها را نداشته باشد چه كاري مي كنيد؟ تأخير ازدواج دختر خانم ها گاهي اوقات از

ص: 14568

جانب خانواده و گاهي اوقات نيز از جانب خود ايشان به اين علت است كه مدام منتظر گزينه بهتري هستند كه وجود ندارد.

سوال - ما براي جواب منفي به خواستگاران مشكل داريم حضرت زهرا چگونه به خواستگاران جواب منفي مي دادند و جواب مثبت ايشان به حضرت علي چگونه بود؟

پاسخ - حضرت زهرا (س) نه پاسخ منفي و نه پاسخ مثبت را هيچگاه خودشان مستقيماً اعلام نكردند . اين وظيفه خانواده است كه اعلام كند . پيامبر هستند كه بين حضرت زهرا و خواستگاران اين فاصله نوراني را ايجاد مي كنند تا دختر آسيب نبيند . به همين دليل حضرت پيامبر جواب منفي را اعلام مي كنند و در خصوص حضرت امير (ع) نيز جواب مثبت را ايشان اعلام مي كنند . درخصوص جواب منفي دادن به خواستگار قبلاً هم گفتيم اينجا نيز بطور خلاصه عرض مي كنم مهارت بله گفتن در سر سفره عقد اينقدر سخت نيست كه مهارت نه گفتن به خواستگار سخت است . شما به عنوان خانواده پسر خواستگاري هاي متعددي كه مي رويد و از خواستگاران متعددي كه به خانه ي شما مي آيند به عنوان خانواده دختر به يكي از آنها بايد جواب مثبت بدهيد پس بايد به بقيه نه بگوييد . اين نه گفتن خيلي تكرار مي شود و مهارت نياز دارد . مهارت اين است كه زماني كه شما مي خواهيد جواب نه بگوييد آن خانواده را تحقير نكنيد حتي اگر ويژگي منفي بسيار بارزي داشته باشند . اگر خواستگار اصرار كرد اعلام كنيد كه جمع بندي خانواده ما اين بوده كه جواب منفي است

ص: 14569

و اگر گفتند كه پسر ما و خود ما مگر چه عيب و ايرادي داشتيم كه شما جواب منفي به ما مي دهيد ؟ دليل واقعي جواب منفي را با احترام ويژه به طرف مقابل بگوييد . مثلاً اگر درخصوص ويژگي هاي اخلاقي و ايماني فرد به اين نتيجه رسيدند كه فرد سلامت ويژه را ندارد اعلام كنند كه از لحاظ ويژگي هاي اخلاقي و ايماني ما باهم همخوان نيستيم به همين دليل امكان دارد اينها باهم بعدها مشكلات خاصي داشته باشند . پس نگويند كه پسر شما گفته است كه فلان اخلاق نامناسبي را دارد براي همين هم ما مخالف هستيم . خيلي وقت ها زماني كه ما مي خواهيم جواب منفي بدهيم لازم است با كرامت عبور كنيم . خداوند مي فرمايند بندگان خداي مهربان كساني هستند كه زماني كه يك چيز پوچ و بيهوده اي پيش مي آيد با بزرگواري از كنار آن عبور مي كنند . خوب حالا اگر آن خانواده يا آن واسطه اصرار كنند كه شما بايد بگوييد چه چيزي را از چه كسي شنيده ايد كه به ما جواب منفي مي دهيد ؟ اينجا بايد با بزرگواري و كلي گويي با همان احترام ويژه ازكنار آن عبور كنند و بگويند كه ما در تحقيقات صحبت هاي مختلفي را شنيديم ولي در جمع بندي به اين نتيجه رسيديم كه اينها به هم نمي خورند نه اينكه پسر شما خوب نيست ، پسر شما قطعاً خوب است و دخترهاي خوبي مناسب خود حتماً پيدا خواهد كرد . بعد از بحث هاي زياد ما به اين نتيجه رسيده ايم كه پسر

ص: 14570

شما و دختر ما نمي توانند باهم خوشبخت شوند .

سوال – به نظر شما مي توان در جواب خانواده پسر دروغ مصلحتي گفت؟

پاسخ - ما دروغ منفعتي را بجاي دروغ مصلحتي مي گوييم بعد مي گوييم اشكالي ندارد ، دروغ خلاف هستي حركت كردن است اما مصلحت يعني اينكه يك خير عظيمي درحال از دست رفتن است و ما مجبور به دروغ گفتن هستيم . اگر نظام هستي يك خير بزرگي را فراهم مي كند شما مي توانيد در يك ميانبر كوچك كلامي را بگوييد كه خيلي با واقعيت هم خواني نداشته باشد اما اينجا اصلاً جاي مصلحت نيست . البته اگر با دلايلي مانند تحصيلات و پول به خانواده اي جواب رد بدهيد مطمئن باشيد كه در زندگي آسيب هايي براي خانواده اي كه به اين دلايل خاص جواب منفي مي دهد پيش خواهد آمد. اما اگر تحصيلات معيار دختر خانم باشد بايد اعلام كند . ما جلسات قبل نيز با يكديگر صحبت كرديم امروز كه داشتن يك مدرك تحصيلي در نگاه مردم هويت ساز و حقيقت ساز شده است ، افراد حاضر هستند با پول مدرك بخرند . شما بارها در نشريات اين چنين مسائل تلخي كه به دادگاه ها كشيده مي شود را ديده ايد ، مثلاً مي گويند ما فلان مدرك تحصيلي را بطور جعلي خريده ايم براي اينكه خانواده دختر به ما جواب بله بدهد. من به اينجور خانواده ها مي گويم آيا اين مدرك اين مقدار مي ارزيد و بجاي اينكه شما مدرك را چك كنيد عرصه دانايي و توانايي هاي اين فرد را چك كنيد .

ص: 14571

دو نكته را اينجا عرض كنم اول اينكه حق هيچ پدر و مادري نيست كه دختر خود را براي ازدواج با شخص خاص زور كنند . پدر و مادر هاي خوب اگر بهترين دختر عالم را براي پسر خود انتخاب كنند يا به بهترين پسر عالم بجاي دختر خود جواب مثبت بدهند و بگويند بايد با اين پسر ازدواج كني ، يقين بدانند هرچند اين فرد خيلي فرد خوبي هم باشد ظلم بزرگي به فرزند خود كرده اند . چون اگر شما بهترين فرد را نيز انتخاب كنيد اما دختر شما نتواند به اين ويژگي هاي مثبت و حقيقي اين فرد برسد امكان دارد حتي تا زمان نوه دار شدن هم از اين ازدواج ناراضي بوده و بگويد من شخص ديگري را مي خواستم. بدانيد كه در اين صورت پايه خوشبختي فرزند خود را روي آب گذشته ايد نه روي حقيقت . اجازه بدهيد من به بعضي از مادران يك اعتراض بكنم اينكه اي مادر خوب شمايي كه آنقدر با فرزندخود رفيق نيستيد و نتوانسته ايد او را رشد دهيد كه به اين حقيقت برسد كه زندگي عرصه معامله نيست بلكه عرصه با هم مكمل بودن و هم پرواز شدن است ، با اين نوع رفتار زمينه ايجاد خطاهاي ديگري را براي دختر خود گذارده ايد چون امروز مي گويد اين تحصيلات و فردا مي گويد فلان شغل . دختر خانم ها در گروه تحصيلات ويژه با موقعيت هاي خاص گاهي اوقات وارد يك ريزه كاري هاي عجيب و غريبي نيز مي شوند، من بعضي وقت ها ديده ام مي گويند اگر ما از فلان

ص: 14572

دانشگاه معتبر كشور هستيم بايد حتماً همسر ما نيز از همين دانشگاه باشد و از دانشگاه هاي ديگري كه گروه الف نيستند اصلاً نمي خواهيم باشد.نشان مي دهد كه ايشان اصلاً زندگي مشترك را نفهميده اند و فكر كرده اند مي خواهند يك تيم علمي تشكيل دهند ، بله در زندگي مشترك بايد قدرت فهميدن يكديگر وجود داشته باشد اما بحث احساسات ، ادراكات دروني و انساني است ، نه اينكه چقدر بلد هستند كه فرمول فيزيك و شيمي حل كنند و چقدر صنعت نانو تكنولوژي بلد هستند . اگر دو خواستگار هستند يكي مناسب نيست و يكي مناسب است اما دختر آنكه مناسب نيست را پسنديده است مادر چه كند ؟

علت اين پسنديدن چيست ؟ پسند ما حتماً بايد دلايلي براي خود داشته باشد و اگر به دل اونشسته است پس نيازمند استدلال دلي است نه استدلال عقلي . مثلاً اگر مي گويد از تيپ ظاهر او ، از نوع حرف زدن او كه مثل فلان هنرپيشه است خوشم آمد ، تيپ ظاهر او شبيه فلان گوينده ي تلويزيون است يا نوع حركات او شبيه فلان استاد ما است . ما قبل از خواستگاري يك واحد پيش نياز داريم و اين واحد معيارهاي ازدواج است اگر من معيار درستي نداشته باشم حتي اگر كسي با همين معيارهاي ويژه نيز بيايد قطعاً دچار مشكل خواهم شد. قد و وزن و سايز و ويژگي هاي ظاهري فرد تا برسد به مبلمان و امكانات مالي خانواده.

سوال – شما از اخلاق در خواستگاري صحبت مي كنيد بعضي از افراد براي خواستگاري زنگ مي زنند ولي تا

ص: 14573

متوجه مي شوند كه خانه ما كوچك است ديگر زنگ نمي زنند يا يك سري معيارهاي مادي زماني كه به خانه مي آيند بجاي اينكه دختر را نگاه كنند چشم آنها به اطراف خانه است وقتي خبري از مبلمان و وسايل خيلي گران نيست مي روند و پشت سر خود را نگاه نمي كنند به اين دليل ازدواج حسرت مي شود .

پاسخ - من اول به اين خانواده ها بگويم ازدواج حسرت نيست ، ازدواج يك مرحله واقعي در زندگي است شايد نياز باشد شما نيز يك دقت هاي جديدي در زندگي خود داشته باشيد . اما تلقي اينكه خانواده ي پسر يا بعضي از آنها به اين توجه كنند كه خانواده دختر در يك سطح مالي بسيار بالايي قرار بگيرد شايد خود آنها در سطح مالي بالايي هستند و مي گويند بايد دختر هم كفو ما باشد تا بتوانيم به مردم معرفي كنيم يعني در حقيقت به او افتخار كنيم و به مردم بگوييم خانه اين خانم در فلان خيابان است يا متراژ آن اين مقدار است من بارها اين مسئله را در مشاوره هاي خود ديده ام . اين جزو تفاخر هايي است كه قرآن خيلي جدي مي گويد اين جزو اخلاق مسلماني نيست از مسلماني فاصله زيادي داريد و واي به آنهايي كه مدام به دنبال انباشته كردن ثروت ها هستند . دختر خانمي مي گفت پدرمن دامادي مي خواهد كه آورده اي داشته باشد كه سرمايه آنها با هم زياد شود يعني لزوماً در پي يك داماد بسيار پول دار است . يا در مورد دختر نيز به همين صورت

ص: 14574

است مثلاً پدر اعلام مي كند كه من دامادي مي خواهم كه ثروت خانوادگي ما بيرون از خانه نرود زياد هم بشود . اين افراد نفهميده اند كه زمينه ي بسياري از بي وفايي هاي خانوادگي از همين جا كليد مي خورد . انواع آسيب هاي خانوادگي كه با فرهنگ ديني ما دنيا دنيا فاصله دارد از همين جا بوجود مي آيد كه عشق و محبت و عاطفه به افسانه اي بيرون از خانواده تبديل شده است و در داخل خانواده مدام مشغول محاسبه كردن و چرتكه انداختن هستند از زمان قبل از خواستگاري تا بعد از آن كه قرار است اين خانواده رشد پيدا كند و بچه دار بشوند. خانواده پسري كه به مبلمان ، فرش و تابلوهايي كه روي ديوار است و منطقه اي كه اين خانه قرار دارد نگاه مي كند يقين بداند اگر پسر او با دختري ازدواج كند كه وضعيت مالي بسيار خوبي داشته باشد ،آن دختر خانم هم طبيعتاً توقعات ويژه اي را خواهد داشت . از مسافرت هاي خارجي گرفته تا امكانات مختلف و ريخت و پاش هاي شب عروسي و اين يعني دوي ماراتن غلط به سمت زندگي هاي نابسامان كه متأسفانه بسيار رايج است . خاطر من است كه چند وقت پيش يكي از تالارهاي بزرگ و معروف شمال شهر تهران كه قرار بود مجلس جشني رابراي تمام كساني كه در سال گذشته مجلس عروسي خود را در اين تالار برگزار كرده اند بگيرد وقتي كه با آنها تماس گرفته بود درصد قابل توجهي از اين زوج ها از هم جدا شده بودند . آن كساني

ص: 14575

كه در چشم و هم چشمي هاي مالي قرار مي گيرند بدانند كه دوي ويژه اي را به سمت بدي ها و زشتي ها گذاشته اند ، ثروت لزوماً بد نيست اما زماني كه موجب تفاخر من شود يعني من زندگي فرزند خود را از بين مي برم . حضرت زهرا اصلاً چنين مسيري را آغاز نكردند و با آغاز نكردن اين مسير به همه ياد داد چگونه مي توان با قناعت ، كرامت و عشق يك زندگي پويا داشت. خوب قرار بود ما چهل روز ميهمان شهدا باشيم البته ظاهراً قرار بود ما آنها را ميهمان اعمال مستحب خود بكنيم اما در حقيقت ما سر سفره شهدا نشسته بوديم چون خداوند مي فرمايد احياءٌ عند ربهم يرزقون شهيدان زنده اند و در نزد پروردگار روزي مي گيرند. وقتي كه ما سر سفره شهدا مي نشينيم قطعاً آنها نيز از اين سفره لقمه مي گيرند و به ما مي دهند آن دوستاني كه موفق شدند اين چهل روز را با شهدا باشند ، حتماً سفرهاي زيارتي ويژه نصيب آنها شده است چرا؟ چون شهيد به وجه اله نظر مي كند و وجه اله ائمه اطهار (ع) هستند و زيارت اهل بيت يكي از آن هديه هاي ويژه اي است كه شهدا نصيب همه ي دوستان خوب ما كرده اند .از دور و نزديك من در پيامك ها و گفتگو هاي حضوري اين مسئله را ديده ام انشاءاله نصيب همه خوبان شده باشد و بيش از اين هم بشود. ويژگي ديگر كه گفتيم اين است كه ببينيم با هر شهيدي كه در يك روز خاص انس

ص: 14576

مي گيريم و اعمال را هديه مي كنيم چه توفيقاتي براي ما ايجاد مي شود چون هر شهيدي جايگاه خاصي را دارد . بقول آيت اله حسن زاده آملي كه خداوند توفيقات ايشان را روز افزون كند مي فرمايند كه برخي از شهيدان ما از بعضي از شهداي كربلا بالاتر هستند اين يعني غفلت بزرگ اگر ياد من برود كه با شهدا زندگي كنم . و در بين همه شهدا ، شهداي گمنام جايگاه ويژه اي را دارند چون مانند حضرت زهرا هستند اما قبر و قدرآنها پنهان است . اجازه بدهيد در اين دقايق آخر يك كتاب خوبي كه زندگي حضرت زهرا را بصورت رمان در آورده و به زيبايي تمامي بزنگاه ها را مي گويد معرفي كنم : كتاب فرياد مهتاب كه خاطرات مادر مظلوم مدينه را به ما مي گويد . اين كتاب بصورت رمان است و بسيار شيرين ، خوب است كه اين كتاب را بخوانيم و با زيبايي ها ي زندگي حضرت زهرا و عرصه هاي دانايي و معرفت ايشان بعنوان يك قصه زيباي واقعي بيش از پيش آشنا شويم . ما به سراغ رياضت هاي شرعي برويم ، گفتيم عدد چهل عدد كمال است كه با سن پيامبر زماني كه قلب مبارك ايشان فرودگاه وحي مي شود هماهنگي دارد ، ماه جمادي الاولي و جمادي الثاني ماه فاطميات است ، فاطميه اول و فاطميه دوم ايام شهادت و بيستم جمادي الثاني روز ولادت ايشان است . از امروز تا چهل روز ما يك انس ويژه با حضرت زهرا پيدا كنيم به اين صورت كه روزي يك گناه بخاطر گل

ص: 14577

روي حضرت فاطمه از زندگي خود كم كنيم و خوبي هاي خود را نذر وجود ايشان بكنيم همه خوبي هايي كه دل ما مي خواهد شبيه حضرت زهرا بشويم . چهل روز با خود عهد كنيم خادم فاطمه زهرا باشيم . مرد يازن ، دختر و پسر چهل روزبراي ما كارتي صادر كنند تا همگي در خدمت فاطمه زهرا باشيم و نورخدا در قلب هاي ما بتابد.

89-06-31

سوال - به دختر خانمي كه مي گويد در ازدواج سنت از مُد افتاده ، چه جوابي بايد داد؟

پاسخ - دعواي بين سنت و مدرنيته درمباحث انديشه اي بحث نظري جدي دارد اما بصورت عملي چگونه مي توان مشكل را حل كرد؟ من مي گويم بجاي اينكه بگوييم چه چيزي جديد و چه چيزي قديمي است بايد ببينيم چه چيزي خوب است . بعضي از چيزها تاريخ انقضاء ندارد و خوبي و بدي آن هميشگي است . مثلاً دروغ قديم خيلي بد بوده است الان نيز خيلي بد است ، بدگويي كردن قديم خيلي بد بوده است الان نيز بد است ، محبت از زماني كه انسان آفريده شده است خيلي خوب بوده الان نيز خيلي خوب است . آيا اينكه مي گوييم محبت قديم خيلي خوب بوده يعني اينكه سنتي بوده و الان ديگر از مد افتاده است ؟ در حقيقت اگر اينجا بخواهيم فلسفه علم و زندگي را مطرح كنيم و بخواهيم به زبان ساده براي همه بينندگان خوب خود بگوييم ، دعواي سنت و تجدد يا سنت و مدرنيته برسر روش و مدل است اما گاهي اوقات روش ها و مدل ها با محتوا

ص: 14578

يك ارتباط تنگا تنگ دارد. مثلاً شما مي گوييد قديم زماني كه مي خواستند با خدا ارتباط برقرار كنند نماز مي خواندند حالا چه احتياجي است ما مديتيشن مي كنيم يا براي خدا نامه مي نويسيم . ما مي گوييم اين روش و قالب با اينكه سنتي است اما ماندگار و هميشگي است ، بعضي از چيزها تاريخ بردار نيست ، نماز بهترين و كامل ترين نوع حرف زدن با خدا است و با خدابودن و از خدا شنيدن است . پس مدل و روش ها گاهي اوقات فراتر از زمان است . قديم هر كسي كه تشنه مي شد آب مي خورد البته الان بعضي ها زماني كه تشنه مي شوند نوشابه مي خورند و براي همين نيز انواع ناراحتي هاي گوارشي را دارند . زماني كه ما باور كنيم دنياي مدرن لزوماً دنياي بهتري است از دنياي مدرن آسيب مي بينيم . همان مدل ها و روش هايي كه به خواستگاري مربوط نيست اما در زندگي ما خيلي رايج شده است ، جوان ها و نوجوان هاي ما امروزه خيلي علاقه به خوردن غذاهاي فست فود دارند ساندويچ مي خورند اما اگر به آنها بگوييم كه مي خواهيم يك لقمه براي شما نان و پنيريا ماكاراني يا الويه درست كنيم بخوريد مي گويند نه چرا كه آنها فكر مي كنند شكل اشكال دارد درصورتيكه نه اين ساندويچ همان لقمه است اما به روش جديدتري تبديل شده است. به دوستان متجددي كه در ميان دعواي سنت و مدرنيته مانده اند مي گويم يك فلسفه جديدي بوجود آمده است به نام پست مدرن كه نقد.

ص: 14579

مدرنيته و بازگشتن به سنتهاي خوب گذشته است.اگر يكي از طرفين دختر يا پسر خواستگاري سنتي را نپذيرفت چه ؟

ياد ما باشد ما بايد مابين سنت و مدرنيته يك آشتي معقول ايجاد كنيم ما نمي گوييم كه حالا اگر يك آقا پسري اعلام كرد كه خانم من براي خواستگاري شما مي خواهم بيايم به او بگوييم كه اجازه نداريد دو كلمه ديگر صحبت كنيد اين شماره تلفن منزل ما اگر خواستيد تماس بگيريد و به منزل ما بياييد. يا اينكه دختر خانم بگويد اين آقا پسر حتماً بايد با خانواده خود با دسته گل بيايد . من اگر بخواهم حرف دل جوان ها را بگويم نظر آنها اين است كه شما مي گوييد ما دو جلسه با هم حرف بزنيم ، خانواده آنها بيايند و خانواده ي ما را نيز ببينند ديگر تمام است پس ما اين را قبول نداريم ، من مي گويم حرف جوان ها در اين مورد درست است . چرا كه اگر ما فكر كنيم بايد بر روي همان نشست و برخواست اوليه و گفتگوهايي كه صورت مي گيرد براي يك عمر تصميم گيري كنيم غلط است. اما خواستگاري با مكمل هاي آن مي تواند جوابگوباشد . مكمل هايي مانند معرف ،مشاور ، واسطه ، تحقيق ، گفتگو و سؤال و جواب ، همه اينها با هم قرار است مدل خواستگاري صحيح را ايجاد كند . پس جلسه ي گفتگوي دختر و پسر با يكديگر و خانواده هاي آنها يك پروسه يا يك فرآيند است مجموعه اي از يك سري كارها است. اما ياد ما باشد تا زماني كه وارد

ص: 14580

روش رسمي خواستگاري نشود آسيب زايي آن فوق العاده بالا است چون بجاي خواستگاري به دوستي هاي نابهنجار تبديل مي شود . يعني دو نفر كه به هم علاقمند شده اند و به نوعي دلداده هم هستند و ترجيح مي دهند با هم ارتباط داشته باشند يا به همديگر انس و عادت پيدا كرده اند كه اين مدل امروزه رقيب دروغين ازدواج شده است .

سوال – لطفاً در خصوص رفع آسيب هاي روحي براي دختران صحبت كنيد زماني كه خواستگار براي آنها مي آيد ولي آنها را نمي پسندد.

پاسخ - از آنها بپرسيد چرا شما را نپسنديده اند؟ ما خيلي وقت ها بايد از خط هاي نانوشته پي ببريم در بين هر خط نوشته يك خط نا نوشته وجود دارد ، همينطور كه در هر كلمه لحن آن صدا خط نانوشته است كه به وسيله آن ما مفهوم را در مي بابيم . اگر آن خانواده صرفاً بخاطر نداشتن زيبايي آن چناني جوان منفي داده اند همان بهتر كه رفتند ، بخاطر اينكه اين فرد توقع داشت شما به يك عروسك تبديل شويد و او عروسك گردان باشد از همه ي زيبايي هاي زنانه شما فقط زيبايي ظاهري را مي بيند و چه بسا اگر زن زيباتري را ببيند به دنبال او حركت كند . اگر صرف ثروت و موقعيت اقتصادي بوده بازهم خوش بحال شما كه رفتند ، چون اگر مي ماندند انواع تنش ها ، سرزنش ها و تحقير ها مي توانست در اين زندگي نصيب شما شود . اگر بخاطر حرف هاي غلطي است كه ديگران در ارتباط با شما

ص: 14581

زده اند جا دارد كه در ارتباطات اجتماعي ، خوبي هاي اخلاقي و رفتاري شما خود را نشان دهد . گاهي اوقات امكان دارد دختران خوب ما در محيط كاري و تحصيلي بخاطر محجوب بودن منزوي به نظر برسند . يعني اين افراد اصلاً شناخته شده نباشند و مورد شناسايي اوليه نيز قرار نگيرد . گاهي با تمام فعاليت هايي كه فرد دارد بازهم اينگونه است بقول يك دوست عزيزي مي گفت در خانه ما مادر من با همه همسايه ها ارتباط دارد اما آنها من را بعنوان دختر خانواده خيلي كمتر ديده اند يك روز كه همزمان براي رفتن به دانشگاه من از در خانه خارج شدم گفتند ايشان مثل اينكه مستأجر اين خانه است . امروزه گاهي اوقات آنقدر دختران و پسران ما كمتر با خانواده حضور اجتماعي دارند كه كسي اصلاً نمي داند اين خانواده دختري در اين سن و سال دارد دقت كنيم كه اين ويژگي ها را جدي بگيريم . حالا چكار كنيم كه افسردگي رخ ندهد ، من اينجا بحث سن نشاط را كامل كنم : كسي كه دل او به ايمان زنده است و دستورات اسلام را تابلوي اصلي زندگي خود كرده است حتي اگر صدو بيست يا صدو پنجاه سال نيز زندگي كند با نشاط و جوان است چون دل مؤمن هميشه با نشاط است و جسم او نيز در نهايت پويايي است . با چه ويژگي هايي اينها قابل دسترسي است ؟ براي دختر خانم ها با ويژگي هاي خاص خود مثلاً ورزش بعنوان يك تفريح سالم لزوماً بايد بخشي از زندگي امروزآنها باشد . اگر

ص: 14582

نگاه كسي نگاه اصالتاً ديني است بايد ياد او باشد ورزش نكردن يعني از دست دادن نشاط و شادابي اوليه ي جسمي او ، باضافه اينكه بسياري از اضطراب ها و استرس ها كه بيماري قرن حاضر است با ورزش خوب به راحتي كم مي شود و تقليل پيدا مي كند . توصيه اي كه من به دوستان مي كنم اين است كه هفته اي سه بار نيم ساعت تا چهل دقيقه پياده روي بسيار تند بصورتيكه عرق شما در بيايد بكنيد . اگر ورزش در زندگي ما جدي شود خيلي از تنش هاي عصبي به حداقل مي رسد چون خيلي وقت ها انرژي زياد ما در خود ما از بين مي رود بعد ما را دچار فرسايش دروني مي كند . كسي كه ورزش همگاني انجام مي دهد در يك مداري از سلامت جسمي و رواني بسر مي برد . زود رنج نيست و اينگونه نيست كه اگر كسي به او گفت بالاي چشم تو ابرو است زود گريه كند برنجد يا صداي او بالابرود و داد بزند خيلي راحت كنار مي آيد . آنهايي كه معمولاً به شرايط خوب جسمي از لحاظ ورزش و سلامتي دقت نمي كنند طبيعتاً آدم هايي آسيب پذير هستند ، البته شرط اصلي، ارتباط معنوي و ويژه با عالم ملكوت است . يكي از ابعاد وجود ما تن ما است اما تن مساوي با من نيست ، بايد حواس من به آن من حقيقي و آن پرنده ملكوتي كه در وجود من است خيلي جمع باشد ، اين من زماني كه در معرض امواج منفي گناه و غفلت

ص: 14583

قرار مي گيرد طبيعتاً نشاط و شادابي آن به حداقل ممكن مي رسد و آسيب پذير مي شود. حتي امكان دارد در اين آسيب پذيري سراغ گناه بيشتر برود ، وسوسه شيطان اين است كه خيلي از گناهان نشاط براي تو مي آورد ، انواع موسيقي هاي مبتذل ، انواع روش هاي غلط ، انواع مجالس نامناسب و ... شيطان مي گويد تو كه جوان هستي يك مقدار اين چيزها را رها كن چقدر دعا مي خواني ، چرا اينقدر نماز مي خواني ، چرا ارتباطات معنوي خود را قوي مي كني يك كمي هم به فضاهايي از اين دست كه فكر مي كني گناه است بيا . بعضي از گناهان قطعاً مي توانند لذت كاذب داشته باشد ، آدم ها بخاطر ميدان مغناطيسي لذت هاي كاذب آن به سراغ گناه مي روند. اما بعد از لذت يك حسرت عميق است ، آدم هايي كه دچار رفتارهاي غلط هستند و مي خواهند شادي كاذب بدست بياورند ، آدمهايي با نشاط موقت هستند مانند كسي كه مدام بايد دوپينگ كند تا بتواند به طور عادي زندگي كند. پس توصيه من براي رفع افسردگي و دلخوري هاي اين دوستان اين است كه نشاط معنوي و نشاط روحي را جدي تر بگيريد و در اين ارتباط حقيقي بگذاريد ويژگي هاي مثبت شخصيتي ، معنوي و كمالات اخلاقي شما را بجاي جاذبه هاي زنانه و زيبايي هاي ظاهري شما بشناسند. كه آن وقت شما دستمال چندبار مصرف يا يكبار مصرف مي شويد. عرضه زيبايي هاي ظاهري به معناي ورود به يك ميدان با رقيب هاي قدرتر است و دنياي

ص: 14584

امروز كه تجارت برهنگي را بعنوان سومين تجارت پرسود مطرح كرده است ، رقيب هاي زيادي را با عكس و فيلم و سينما و هزار و يك جاي ديگر براي شما بوجود خواهد آورد آنوقت هميشه بايد حسرت بخوريد . زيبايي را در درون خود و مال خود بكنيد تا هيچكس نتواند از شما جلو بزند.

سوال – خواهش مي كنم بگوييد مراسم خواستگاري را اينقدر سخت نگيرند مگر مي خواهند ميوه بخرند كه هرچه عيب است روي دختر مي گذارند و مي روند و ديگر پشت سر خود را نگاه نمي كنند.

پاسخ - اين سؤال خيلي خوبي است ما گفتيم كه اگر عيبي را ديديد هم نبايد به رخ طرف بكشد و او را سرزنش كنيد چون سرزنش كردن جزو بي اخلاقي هاي خواستگاري است . خداوند كسي را كه سرزنش مي كند تهديد عجيبي كرده است . اگر واقعاً عيبي در طرف مقابل باشد اعم از عيب اخلاقي و رفتاري ، جسمي و خانوادگي و من او را به آن عيب سرزنش كنم در روايت از اهل بيت است كه اين بنده از دنيا نمي رود مگر اينكه به همان عيب آزمايش مي شود . يعني نظم عالم هستي فوق العاده ويژه و دقيق است و اگر تو كسي را به واقعيت بدي كه در او است سرزنش كردي تو خود در همان چاله خواهي افتاد و نمي تواني از آن بيرون بيايي. ولي واي به كسي كه به قول قرآن عيب جو است ويلٌ لِكلِ حُمزةٍ لمزه يعني طرف اصلاً عيب ندارد ولي براي اينكه بخواهد خود را تبرعه كند عيبي

ص: 14585

را روي ديگران بگذارد. اينجا در حقيقت به بابي وارد شده است كه خداوند مي گويد واي بر تو . ديديد مادر با تمام مهرباني زماني كه فرزند اشتباه بزرگي مي كند مي گويد واي به حال تو اگر دستم به تو نرسد. خدا مي گويد واي به حال شما دست من به شما مي رسد و بدجوري زمين مي خوريد آنجا كه بايد خوبي هاي شما گل كند همه آن را به عنوان بدي در شما مي بينند بخاطر اينكه بيخود به روي ديگران عيب گذاشتيد. بدترين نوع عيب گذاري ، عيب گذاري روي دختر هاي پاكدامن و عفيف است.

براي بعضي از عيوب مثلاً قد بطور خاص روش خيلي منطقي تري وجود دارد . من در خواستگاري ها ديده ام اگر يك ويژگي ظاهري خاصي وجود دارد مثلاً قامت بلند يا قامت ميانه و پايين ، فرد معمولاً قبلاً از خواستگاري يا از همان معرف سؤال مي كند و اعلام مي كند كه اين فرد از لحاظ قد و قامت يا ويژگي ظاهري به گونه اي است كه طبيعتاً مي خواهد فردي را كه هماهنگي بيشتري دارد انتخاب كند . در اين موقعيت خيلي راحت مي توان شناخت ، اما اگر چنين چيزي اتفاق نيفتاد و مجلس خواستگاري برقرار شد معمولاً هر دو خانواده به اين نتيجه مي رسند كه ما به هم نمي خوريم . بعداً هم خيلي راحت و سريع بدون نيش و كنايه يعني بدون بكار بردن كلمه اي كه مزمت در آن است واقعيت را بگويند اينكه قامت اين دو نفر به هم نمي خورد و تفاوت قامت اين

ص: 14586

دونفر مي تواند موجب شود كه انگشت نما بشوند . به همين دليل علارغم همه ويژگي هاي خوب دختر خانم شما ما عذرخواهي مي كنيم و براي ايشان آرزوي خوشبختي مي كنيم .

سوال – من يك سال است كه ازدواج كرده ام و خوشبخت هستم مادر بسيار مهرباني دارم اما خواسته هايي دارد كه من نمي توانم اجرا كنم مثلاً از من مي خواهد در فيلم عروسي برادرم با همان وضعيت حضور داشته باشم اما من دوست ندارم چه كنم ؟

پاسخ - ما آفرين مي گوييم به اين خانم و همه كساني كه وقتي به حقيقت رسيدند حتي بخاطر عزيزترين كسان خود از حقيقت عبور نمي كنند . اين آفرين مربوط به خداوند است نه مربوط به من يا چهار نفر ديگر مانند من ، خدايي كه ارحم الراحمين است و بهترين خيرها را براي بنده خود رقم مي زند . مي فرمايد كه فَاستَقِم كَما اُمِرت و تلقي قرآن همين است يعني نوع نگاهي كه ملكوت به زندگي ما ارزاني مي كند اين است كه كساني كه مي گويند خدا پروردگار ما است قالو ربٌ اله واقعاً باورشان شده كه خدا بخيل نيست و هرچيزي را كه گفته حرام است چيزي است كه براي او محروميت مي آورد . خدا مي گويد كساني كه اين حرف را قبول كردند ثم الستَقامو و پايمردي كردند و روي عقيده حق خود ايستادند ديگر نگهبان آنها ملائكه هستند . تَتَنَزلُ عَليِهمُ المَلائِكه خدا مي گويد من فرشته هاي خود را از آسمان به اينها نازل مي كنم تا كارت تبريك الهي را تقديم آنها كنند

ص: 14587

و اين كارت تبريك زمينه موفقيت هاي بعدي را پيش مي آورد. اما يك نكته : مادر شما از شما گناه خواسته است و همينطور كه خداي ناكرده امكان دارد فرزندي كارخلافي را از مادر بخواهد همانطور كه در جلسات قبل گفتم ، در بحث مهارتهاي زندگي توحيدي ما به دوستان عرض مي كنيم قرار نيست كسي كه به گردن شما حق دارد مانند مادر يا همسر و فرزند چون حرف غلطي را زده است با رنجيدگي خاطر به او نه بگوييد. با تمام عشق و محبت و با ادب بيشتر و با روحيه ادب ايراني و مسلماني بابت اينكه نمي توانيد به خواسته اوعمل كنيد از او عذرخواهي كنيد . نگوييد كه شما چرا بي دين هستيد چرا حرف خدا را نمي فهميد من به شما مي گويم اين حرام است ، چون در اين صورت آدم خوب هايي كه حرف آنها حرف خدا است گاهي اوقات خدا كنار مي رود و حرف آنها حرف من مي شود يعني منيت مهم مي شود . من به شما مي گويم حرف خدا اين است چرا حرف من را مي شكنيد ،گاهي اوقات شيطان از طريق منيت به آدم هاي خوب غلبه مي كند . باور من بشود كه من بنده خدا هستم و خداوند از من حمايت مي كند اما قرار نيست دل مادر خود را بشكنم بلكه به او بگويم هرچه كه شما به من بگوييد من خاك پاي شما هستم و اگر چيز خوبي هم در شخصيت و ويژگي هاي اخلاقي من وجود دارد از تربيت خوبي است كه بخش قابل توجهي از

ص: 14588

آن را شما در زندگي من ايفا كرديد . همان تربيت خوب به من اجازه نمي دهد كه خلاف محبت هاي خدا كاري را انجام دهم بخاطر همين اجازه مي خواهم كه چنين اشتباهي را نكنم . يعني تا آخرين مرحله اجازه ندهم كه اين رابطه شكننده شود ، حتي اگر مادر پرخاشگري كرد و رفتار غلطي را انجام داد فرد سر خود را زير بيندازد و واقعاً بقول امام سجاد (ع) خود را مانند يك برده در مقابل يك سلطان ببيند ، دعاي امام سجاد در صحيفه سجاديه ، دعاي فرزند در حق پدر و مادر . اين روحيه كمك مي كند كه ما با پدر و مادر هاي خود يك و به دو نكنيم . اما اگر اين دست اختلافات مابين زن و شوهرها باشد داروي آن همانطور كه مولوي گفته است محبت است كه كيمياي زندگي است . با محبت و ملاطفت بدون سرزنش و بدون غر زدن و رفتار هاي تنبيهي بايد تفاهم ايجاد كرد البته ما يك كمي كم صبر هستيم مي خواهيم اگر الان گفتيم نيم ساعت بعد اجرا شود . الان بايد بگوييد گاهي تا يك ماه ، دو ماه ، شش ماه و تا يك سال با محبت پيش ببريد كه قلب طرف مقابل آرام شود و همراهي كند . وقتي كه ببيند بحث لجبازي نيست آرام مي شود ، چون ببينيد آن خانمي كه با آرايش در مجالس حاضر مي شود و همسر او مي گويد من از اين رفتار آزرده هستم وهرچه به او مي گويم قبول نمي كند حتماً در ابراز محبت صميمانه و

ص: 14589

به دست آوردن دل همسر خود كم گذاشته است . شما بايد زمينه هاي ديگري كه همسر شما ويژگي هاي خوب دارد مدام تشويق كنيد و مدام از آنها تعريف كنيد تا اعتماد به نفس او بالا برود . اصلاً اينكه نيازمند جلوه گري هاي كاذب است بخاطر پايين بودن اعتماد به نفس است ، اين محبت كردن خيلي وقتها مي تواند حلاّل مشكل باشد. مانند همان كه اگر اين آقا مي خواست اين خانم را به منزل مادر خود ببرد هزار و يك مدل به دل او راه مي رفت تا اين كار انجام شود الان نيز همين كار را بكند .

سوال – دختري بيست و چهار ساله هستم كه يك روز بطور اتفاقي به يك شماره پيامك زدم كه او پاسخ داد الان چند روزي است كه با او در تماس هستم و او به من پيشنهاد ازدواج داده است آيا مي توانم به او اعتماد كنم ؟

پاسخ - بگذاريد يك دفاعيه را از خدا داشته باشيم اگر كسي در چاه بيفتد مي گويند خدا انداخته است ، اگر كسي در چاله اي افتاد مي گويند خدا ، اگر در يك ازدواجي نا موفق باشند مي گويند چه كنيم قسمت بود خدا خواسته است . ياد ما باشد خدا همه خوبي ها را براي ما مي خواهد ما هستيم كه بايد انتخاب كنيم . خيلي ساده انگارانه است كه با يك پيامك اشتباه يك چنين مسائلي پيش بيايد ، بعد از ارسال پيامك اشتباه راه درست اين بود كه شما عذرخواهي مي كرديد و مي گفتيد كه اشتباه فرستاده ايد و

ص: 14590

مسائل بعدي را بوجود نمي آورديد . اما اگر اين فرد واقعاً تمايل به ازدواج با شما دارد بايد وارد سيستم منطقي ، متعارف و مرسوم بشود چون زمينه ي اوليه از يك راه متعادل و سالم رخ نداده است . گاهي اوقات افراد مي گويند كسي بعنوان مزاحم تلفني چه با گوشي همراه و چه با تلفن ثابت با ما ابراز آشنايي كرده است و او ويژگي هاي خوبي دارد و ما مي خواهيم ازدواج كنيم . متأسفانه اين باب در كشور ما در حال رايج شدن است كه فرد با همين تماس هاي اشتباهي تلفني و به اسم خدا تمام كردن يك جوري كار خود را پيش مي برد . نه اين كار غلط و ساده راه بدست آوردن يك زوج خوب نيست فقط مي تواند به يك صورتي هواي نفس ما را سيراب كند همان هواي نفسي كه ما اسم دل بر روي آن مي گذاريم . مي گويد حس مي كنم كه به دل من نشسته و در دل من جا پيدا كرده است ، اين چه دروغي است كه به خود مي گوييم؟ براي اينكه اين دروغ را بسنجيم و واقعيت آن را ببينيم و يك درصد احتمال دهيم كه اين فرد مانند هر كس ديگري فرد مناسبي باشد زمينه ي يك خواستگاري متعارف را فراهم كنيد . مانند هر خواستگاري ديگري اين فرد بيايد و وارد مدل ارزيابي خانوادگي و بررسي و تحقيق و گفتگو شود حقي است كه مي تواند از آن استفاده كند .

سوال - من جواني هستم كه اخيراً درس طلبگي را انتخاب كرده ام

ص: 14591

اما اكثر دختراني كه به خواستگاري آنها رفته ام و محجبه نيز بوده اند گفته اند به اين شرط با شما ازدواج مي كنيم كه در آينده لباس روحانيت نپوشيد چه كنم؟

پاسخ - همه ي ما مي دانيم كه لباس روحانيت به واسطه اينكه شبيه ترين لباس به لباس اهل بيت و پيامبر است قداست ويژه دارد . به همين دليل كساني كه درس دين را مي خوانند با اين لباس در جامعه ممتاز مي شوند . البته ياد ما باشد اين لباس مانند خيلي از لباس هاي ديگر نيست مثلاً روپوش سفيد يك پزشك فقط در مطب و بيمارستان استفاده مي شود ، طبيعتاً يك پزشك زماني كه در مترو ، هواپيما يا قطار سوار مي شود شما نمي توانيد تشخيص دهيد كه او پزشك است يا يك پرستار يا يك كارگر يا هر كس ديگري در هر شغلي لباس اين افراد مختص زماني است كه خدمت انجام مي دهند . كسي كه لباس طلبگي مي پوشد لباس او در حضور اجتماعي هميشگي است يعني هميشه در خدمت خدا و خلق خدا است و اين مسئله يك مقدار زيادي دردسر درست مي كند بخصوص كه در جامعه توقع مردم اين است كه اگركسي لباس روحانيت پوشيد بايد جزو قديسين يا معصومين (ع) باشد. بقول يك فردي مي گفت من زماني كه رانندگي مي كنم عمامه را بر سرم مي گذارم اما اگر مجبور شوم از قوانين راهنمايي رانندگي كه شبانه روز در حال تغيير است تخطي كنم ، ترجيح مي دهم عمامه خود را روي صندلي بگذارم و بگويم من نيز مانند يك

ص: 14592

شهروند عادي اشباه مي كنم . اما اگر كسي من را ببيند كه با عمامه روحانيت در جايي كه دور زدن ممنوع است دور مي زنم همه مي گويند ديديد كشور دست روحانيت هست و هركاري بخواهند مي كنند . اصلاً اين روحاني چرا اشتباه كرد در صورتيكه اگر عمامه او را نبينند مي گويند زود برو نگذار مأمور بيايد . مي خواهم بگويم ما يك سري توقعات كاذب در جامعه نسبت به روحانيت داريم وتلقي ما اين است كه معصوم است، اما ياد ما نرود كسي كه لباس پيامبر را مي پوشد غلط ديكته هاي كوچك او نيز خيلي بزرگ است . حق نداريم ما زماني كه اين لباس را پوشيديم به خودمان اجازه دهيم كه بعضي اشتباهات را بكنيم . در حقيقت اين لباس به قدري روحانيت و معنويت دارد كه هر زمان من شايستگي آن را دارم بايد آن را بپوشم . آن دختر خانمي كه مي گويد براي من مهم نيست كه اين درس را شما خوانده ايد اما لباس اين شغل و مشغله و دغدغه زندگي را نپوشيد، يك مقدار بخاطر تنش هاي اجتماعي است . مثلاً اگر يك روحاني بخواهد در سطح شهر ماشين بگيرد يك عده مخصوصاً جلوي او ويراژ مي دهند و انواع طنز ها را نيز بكار مي برند، كه آقا بنز به تو نداده اند يا ماشين خود را كجا گذاشته ايد كه مي خواهيد ماشين معمولي سوار شويد . در جامعه امروز ديني ما انواع روش ها و تنش ها را داريم اينها را بايد جدي بگيريم و جزئي از مديريت زندگي اجتماعي ما

ص: 14593

باشد . خيلي از طلبه ها و روحانيت خوب ما مظلوم مي شوند بخاطر اينكه شايد يك كسي اشتباهي مرتكب شده و به اسم همه نوشته شده است . گاهي اوقات مثلاً ديده ايد كه يك خبري در روزنامه نوشته مي شود تحت اين عنوان كه پزشكي كه اتفاقاً جراح يا پزشك پوست بوده است بايك گواهي جعلي طبابت كرده است ، تا يك مدت شما مي بينيد كه مطب پزشكان پوست خلوت مي شود چرا كه افراد مي گويند نكند اين دكتر نيز همانطور باشد. امكان اين است كه كسي از لباس روحانيت استفاده غلط بكند ، دادگاه ويژه روحانيت نيز به همين دليل بوجود آمده است . بله كسي كه لباس روحانيت را پوشيده است بطور دائم در خدمت خدا و خلق خدا است و اين لزوماً بدان معنا نيست كه در جامعه و در كنار مردم نباشد. تلقي اين دختر خانم اين است كه اگر من با اين آقاي روحاني ازدواج كنم و قرار باشد يك شب به رستوران برويم آيا اين آقا با من براي خوردن غذا مي آيد؟ نود درصد نمي آيد خوب من هم جوان هستم و دلم مي خواهد يك شب در رستوران غذا بخورم. چاره اين است كه يك مقداري جامعه و يك مقداري دختران و يك مقداري نيز طلبه هاي خوب جوان ما چشم هاي خود را خوب بشويند . اگر جايي در شأن روحانيت است و مجلس گناه و ناسالم نيست وموقعيت اجتماعي براي اين حضور وجود دارد دليلي ندارد كه خود و خانواده را محروم كنيد. تلقي ما اين است كه چون روحاني است

ص: 14594

اگر به رستوران برود خيلي بد است ، بله هر رستوراني به اين دليل كه شرايط مناسبي ندارند نمي توانند بروند اما اين دليل نيست كه رستوران و پارك نروند . نبود روحانيت مابين مردم خيلي وقت ها مشكل ايجاد كرده است. يعني زماني كه شما از مطب پزشك تا صف نانوايي در اتوبوس و مترو و تمام جاهايي كه افراد معمولي هستند حضور پيدا نمي كنيد اين دغدغه براي همه بوجود مي آيد كه چرا روحانيت در بين ما نيستند كه ما زندگي آنها را ببينيم . حرف دل خود را به آنها بزنيم و اگر مي خواهيم انتقاد نيز بكنيم . چون جاي انتقاد نيست گاهي سرزنش و تنش بوجود مي آيد. تلقي من اين است كه آن دختر خانمي كه نه مي گويد در واقع به لباس پيامبر نه مي گويد و آن آقاي طلبه اي كه بخاطر اين مسئله خانواده خود را حتي بخاطر امور حلال در محروميت مي گذارد ياد او باشد كه خانواده خود را نسبت به روحانيت بد بين مي كند و گاهي اوقات در بچه ها اثر منفي مي گذارد . بعضي از افراد كه با نيش كلام و رفتار خود طلبه و روحاني را آزار مي دهند ياد آنها باشد كه اين فرد جريمه مي شود بخاطر اينكه لباس پيامبر را پوشيده است . البته اگر روحانيت نباشد قطعاً دين دچار آسيب هاي اساسي مي شود كه حضرت امام مي فرمايند جامعه بدون روحانيت مانند كشور بدون طبيب است و طبيب هاي معنوي جامعه همان كساني هستند كه سر و دل به رواج روش پيامبر مابين

ص: 14595

مردم سپرده اند .

سوال – آيا دختر خانمي كه مايل است با يك فرد طلبه ازدواج كند و يا طلبه اي كه به دنبال فرد مورد نظرخود است مي تواند از سايت ساج استفاده كند ؟

پاسخ - سايت ساج الان مسئله آموزش هاي قبل از ازدواج را دارد اما در طول سال جاري به مسئله همسرگزيني نيز خواهد پرداخت و در واقع سامانه هاي علمي آن در حال تكميل است . در اين موقعيت قطعاً افرادي كه مي خواهند با دانايي وارد يك زندگي خوب و موفق بشوند مي توانند گزينه هاي متناسب با خود را پيدا كنند . سامانه ساج در آينده ي پيش رو قطعاً اين مورد را نيز خواهد داشت.

سوال - حدود چهار سال پيش با پسري دوست شدم و قصد ازدواج داشتم اما بعداً كه عاقل تر شدم توانستم برخلاف نظر او به اين دوستي خاتمه دهم الان حدود يك سال و نيم است از اين مسئله مي گذرد اما من نمي دانم به خواستگاراني كه براي من مي آيند اعتراف بكنم و بگويم يا نه اگر بگويم چه نظري نسبت به من كه حتي دستم به دست او نيز نخورده است پيدا مي كنند لطفاً من را راهنمايي كنيد.

پاسخ - چند روز پيش در مشهد من جلسه اي را خدمت دوستان بودم انتهاي جلسه يكي از خانم ها يادداشتي را به من داد كه مربوط به همين سؤال بود ، به اين مضمون كه به دخترها بگوييد زندگي عملي من به اين صورت بود كه در يك رابطه دوستانه غلط با يك آقا پسري قرار گرفتم

ص: 14596

و بعد از اينكه فهميدم كار من اشتباه است اين دوستي را قطع كردم و توبه كرده و تصميم گرفتم رابطه خود را با نامحرم در مداري قرار دهم كه خدا مي پسندد و اجازه ندهم به عرصه ي دل و خيال و فكر و رفتار من كشانده شود . بعد از اين توبه ي واقعي ازدواج كردم و همسر من بسيار نجيب و پاك است و اين را به شكرانه ي همان توبه مي دانم . خيلي از دوستان از نحوه ي توبه سؤال مي كنند خلاصه ي آن را گفتيم تصميم جدي گرفتن ، جبران كردن و پاك كردن قلب خود و اينكه خود را در مسير ارتباط با نامحرم قرار ندهيم . هرچيزي كه از آن فرد در اختيار ما است نوشته ، يادداشت يا هديه را دور بريزيم و اجازه ندهيم هيچ نوع حلقه ارتباطي وجود داشته باشد تا بتواند انرژي هاي منفي خود را از دور به سمت ما بفرستد. قلب خود را نيز براي خداوند خالص و كامل كنيم . در مناجات المحبين و مناجات شعبانيه گفتيم كه خيلي خوب مي توانيم ارتباط قلبي خود را با خدا تنظيم كنيم . حالا اين دوست ما مي گويد من توبه كردم و يك سال و نيم هم نشان دادم كه از جهت روح و فكر و قلب پاك و پاكيزه هستم و در گذشته نيز سعي كرده بودم رفتار خود را مراقبت كنم و اين متأسفانه زماني كه افراد در ميدان هاي گناه قرار مي گيرند كم رخ مي دهد . اما اينكه مي گويد دروغ بگويم يا راست ؟

ص: 14597

ما مي گوييم دروغ هرگز ، راست بله ولي نه همه ي آن . دليل اين جواب اين است كه خداوند اين مدل را به ما ياد مي دهد التاعِبُ مِن الظَن كَمَن لا ذَنب لَه كسي كه از گناه برگردد و واقعاً قصد او اين باشد كه ديگر اين گناه را نكند مانند كسي است كه هرگز اين گناه را نكرده است . پس از آن زماني كه پرونده شما سفيد است حرف بزنيد و اگر از گذشته شما پرسيدند بگوييد بناي هميشگي زندگي من پاكدامني بوده است و اين بنا را هميشه مراقبت كرده ام . با وجود رفتار هاي مختلف گنج پاكدامني فكري و رفتاري خود را هميشه حفظ كرده ام . حالا اگر آقا پسر صريح سؤال كند و بگويد اگر بعد از ازدواج بفهمم چنين و چنان مي كنم آيا در اين شرايط باز هم اعتراف لازم است ؟ دو تيپ شخصيتي خاص فقط اينگونه اعتراف مي گيرند ، يك تيپ افرادي هستند كه احتمالاً با دختران زيادي ارتباط داشته اند و حالا مي خواهند با دختر خانمي ازدواج كنند كه با هيچ كس ارتباط نداشته است . يا اينكه جزو افرادي است كه يك وسواس فكري ويژه دارد . معمولاً اين دو تيپ شخصيتي به اين صورت اعتراف مي خواهند يعني به كسي كه مي خواهند از او خواستگاري كنند بعنوان يك مجرم نگاه مي كنند . ضرورت دارد كه شما ببينيد مابقي ابعاد شخصيتي او نيز به همين صورت است خوب اگر هست كه بعداً شما هرجايي بخواهيد برويد با يك نگاه بدبينانه ويژه با شما رفتار خواهد

ص: 14598

كرد . من فكر مي كنم كسي كه اينطور رفتار مي كند قطعاً بايد از او سؤال مقابل را هم كرد . شما در ارتباط خود با نامحرم تا به حال چگونه رفتار كرده ايد ؟ اين سؤال نه بخاطر اينكه مساوي بشويد بلكه به اين خاطر كه اين فردي كه به خود اجازه مي دهد براي كسي كه به خواستگاري او آمده خط و نشان بكشد و بگويد اگر روزي بفهمم كه پسري به تو پيامي داده يا حرفي زده روزگار تو را سياه مي كنم سلامت رواني ندارد . اين رفتار نه با نگاه روانشناسي منطبق است نه با نگاه الهي ، خدا مي گويد تو بايد روش زندگي خود را به سمت من قرار دهي و از اشتباهات عبور كني و آنها را تكرار نكني يعني تو از خداوند جلوتر هستي ؟ پس تو مي خواهي در زندگي ما خدايي كني اين فكر مناسب براي ازدواج نيست.

ما دو جلسه است كه در ارتباط با اخلاق در خواستگاري صحبت مي كنيم يعني اينكه چه ويژگي هاي خلقي در نزد ما مسلمانان است كه افتخار مي كنيم پيامبر ما براي تكميل زيبايي ها و بزرگواري هاي اخلاقي بر روي اين كرده خاكي آمد و دست بشريت را گرفت و از چاه بيرون آورد و مانند يوسف به تخت عزت نشاند ؟ چنين ويژگي هاي اخلاقي قطعاً از همان ويژگي هاي عمومي شروع مي شود و در مسئله خواستگاري چون خلاصه يك زندگي است خيلي واضح تر به چشم مي آيد . قرار شد ما به فواي به عهد دقت كنيم ، از ساعتي

ص: 14599

كه براي خواستگاري قول مي دهيم تا وعده اي كه براي يك مراسم مي دهيم و توافقي كه بر سرمهريه مي كنيم و چيزهايي از اين دست را به عنوان يك ويژگي اخلاقي خاص ببينيم . اگر از عيوب ديگران مطلع مي شويم حق نداريم آن عيوب را به سرزنش و نيش و كنايه تبديل كنيم و باعث رفتارهاي غلط ديگران شويم . اينها به عنوان ويژگي هاي اخلاقي مثبتي كه بايد خانواده دختر و پسر و خود دختر خانم و آقا پسر نسبت به هم داشته باشند بايد مد نظر قرار گيرد . باضافه اينكه چيزي كه ما در مدار اخلاق خواستگاري نياز داريم اين است كه ما نيامده ايم يك كالايي را بخريم چه خانواده داماد و چه خانواده عروس كه در اين خريد و فروش به سود مادي و يا لزوماً اقتصادي و اجتماعي آن توجه كنيم بلكه اين قضيه همان است كه اخلاق خواستگاري را از بين مي برد. به عبارت ديگر جلسه ي خواستگاري براي اين برگزار شده كه آن خانه ي زيباي الهي كه پيامبر فرمودند محبوب ترين ساختمان و سازه در اسلام ازدواج است تشكيل شود، پس اين جلسه يك جلسه ي خدايي است . شما وقتي كه مي خواهيد به زيارت امام رضا يا امام حسين برويد به چه صورتي خود را آماده مي كنيد ؟ يا وقتي كه مي خواهيد به مكه مكرمه برويد چگونه خود را براي يك ديدار آماده مي كنيد؟ ما نياز داريم اين جلسه ي خواستگاري را با آن نور معنويت ببينيم نه جلسه اي براي عيب جويي ، پي جويي ،

ص: 14600

آزار و براي زحمت .

سوال – به نظر شما براي جلسه ي خواستگاري داماد دست خالي بيايد يا گل بياورد و عروس چه مقدار براي اين جلسه مهيا شود؟

پاسخ - اينجا يك كتاب خوب معرفي كنم: كتاب جوانان و انتخاب همسر از آقاي علي اكبر مظاهري كه جزو كتابهاي برتر كشور در موضوع خانواده بوده است قطعاً مي تواند كمك كند كه دوستان جزئيات آن را با مصاديق بدست بياورند . اما اينكه خانواده پسر وقتي به خواستگاري مي آيند گل و شيريني باخود بياورند يا خير ؟ در كشور ما و در اغلب شهرها اين رايج است كه جلسه ي اولي كه براي خواستگاري مي روند براي اينكه به خانواده اي كه همديگر را نمي شناسند زحمت مي دهند و شايد اين جلسه ادامه پيدا كند و شايد هم تمام شود اما بالاخره زماني را از آنها گرفته اند و ميهمان آنها بوده اند ، روي فرش آنها نشسته اند و از ميوه و شيريني آنها استفاده كرده اند يك حقي به گردن آنها آمده است . براي اينكه حتي اگر اين جلسه خواستگاري ادامه هم پيدا نكند اما سعي مي كنند با آن خلق زيبا بعنوان يك ميهمان به خانه آنها وارد مي شوند سعي مي كنند چيزي را با خود ببرند كه نشانه محبت يك خواستگار است . اما بعضي از خانواده ها مي گويند ما اين را بد مي دانيم چون بردن گل و شيريني اين معنا را دارد كه ما اين دختر را پسنديده ايم در صورتيكه ما اصلاً نمي دانيم اين دختر را مي خواهيم يا خير

ص: 14601

؟ توصيه ي من به اين دوستان اين است كه بردن گل و شيريني در مجلس خواستگاري يك ادب اجتماعي و ديني است ، لزوماً به اين معنا نيست كه شما دختر را پسنديده باشيد بلكه در قبال محبتي كه آنها كرده اند شما نيز محبت كرده ايد و در يك تعادل رفتاري قرار گرفته ايد . گاهي اوقات امكان دارد خانواده پسر فكر كنند كه مي توانند هر زحمتي را به خانواده عروس بدهند . بقول يك دختر خانمي مي گفت كه پدر من تهديد كرده و گفته من ديگر بهترين ميوه و شيريني ها را براي خواستگار نمي گيرم آنقدر خواستگار به خانه ي ما آمده و تو به آنها جواب رد دادي ديگر از اين به بعد ميوه و شيريني با خود تو . اين را براي مزاح عرض كردم ولي گاهي استنباط اين است كه خانواده ي دختر بايد در يك شرايط ويژه ، ميوه و شيريني آنچناني باشند . نه اينها قطعاً برجي است كه در كنار خرج زندگي براي خدا نشسته است و خيلي وقت ها از همين جا آسيب هاي زندگي شروع مي شود. ما قرار است در كنار ارتباط معنوي و ارتباط سالم روحي و رواني خود ، محبت را به ديگران عرضه كنيم چه با هم زندگي مشترك را شروع كنيم و چه هرگز همديگر را نبينيم .

سوال – آيا در جلسه ي اول خواستگاري بايد سؤالات خصوصي مطرح شود يا ديدار خانواده ها كفايت مي كند؟

پاسخ - قبلاً اشاره اي را به اين موضوع داشتيم كه مدل متداولي كه مدل خوبي هم است

ص: 14602

اين است كه جلسه ي اول دختر و خانواده دختر توسط خانواده ي پسر ديده مي شود . بخاطر اينكه دخترخانم زماني كه با آقا پسر مواجه مي شود طبيعتاً حجاب خواهد كرد و اين حجاب بخشي از ويژگي هاي مد نظر آقا پسر براي شروع زندگي مشترك را مي پوشاند ، مادر ، خواهر و ديگران بعنوان راويان صادق و نه راويان عيب جو و كساني كه بقولي براي ديدن مجسمه و مانكن آمده اند بلكه بعنوان كساني كه در يك سلامت نفس حركت مي كنند و فقط بعنوان كسي باشند كه ويژگي هاي ظاهري و نوع برخورد و تعامل اين دختر خانم را اعلام مي كنند در جلسه ي اول مراجعه كنند . امكان دارد بگويند آقا پسر ما اين دختر را در دانشگاه و محيط كار ديده است بخاطر همين مي خواهد از جلسه اول ما را همراهي كند ، توصيه ي من اين است كه خانواده آقا پسر بيايند ونهايتاً اين آقا پسر يك نيم ساعت يا چهل دقيقه بيرون باشد و بعد اگر ديدند اين توافق بيشتر جلو رفت اجازه بگيرند از خانواده دختر و بخواهند كه آقا پسر نيز بيايد . كتاب قبلي كه در باره حضرت زهرا(س) بود كتاب فرياد مهتاب از مجموعه كتاب هاي آقاي مهدي خداميان آراني است ، كتاب همسر دوست داشتني نيز از كتابهاي ايشان است. جلسه ي آينده بحث حيا و نجابت و مهارت هاي زندگي با حيا و با نجابت را شروع خواهيم كرد .

89-07-21

سوال – چطور آميزه هاي و باورهاي ديني را به فرزندان 5 تا 7 سال بياموزيم

ص: 14603

؟ پاسخ – ما گفتيم تربيت صحيح فرزندان قبل از دوران بارداري شروع ميشود . وقتي قرار ميشود زن و مردي زير نورافكن وجود خداوند ، فرزندي را به اين عالم هديه بكنند كه با گفتن كلمه ي لااله الاالله زمين را سنگين و گران قدر بكنند ، قبل از اينكه بچه دار بشوند بايد فكر كنند كه چكار كنيم كه اين موجود زيبا و با بركت ، يك زندگي خوب و متعالي داشته باشد و بتواند وجود خودش و استعدادهاي عالم هستي را شكوفا بكند . مراقبتهاي قبل از دوران بارداري را تاكيد كرديم . مراقبت هاي ويژهاي كه اهل بيت بعنوان راهنمايان عالم ملكوت به ما گفته بودند. يادم هست كه دوستان گفته بودند كه اين چيزهايي را كه شما در مورد اقدام زمان بارداري مي گوييد ، خرافات است و در اين دوره اين چيزها مهم نيست . تاكيد كرديم كه يادمان باشد كه زمان يكي از ابعاد وجودي ماست . بعد چهارم ما زمان است كه كاملا تاثير گذار است . همانطوري كه همه ي ما منتظر هستيم كه شب ميلاد امام رضا (ع) در هفته ي آينده برسد و دلمان را بيشتر با خدا گره بزنيم بااينكه همه زمانها متعلق به خداست ، قطعا زمانها در زندگي ما موثر هستند . بعد در مورد مراقبتهاي معنوي و مراقبتهاي بهداشت رواني خانمي كه مسافري را در وجود خودش حمل مي كند صحبت كرديم كه بايد مراقبت بشود . بعضي از آقايان گفته بودند كه خانم ها دراين دوره اخلاق شان غير قابل تحمل ميشود . و براي ما مردها خيلي سخت

ص: 14604

است . اين طبيعي ترين حالت است . همانجوري كه اگر يك آقايي انفولانزا بگيرد ، قدري اخلاقش براي يك هفته بد ميشود ، يك خانم وقتي در دوره ي بارداري است طبيعتا باري را كه بايد نه ماه شبانه روز با خودش حمل بكند ، سختي هايي را براي او ايجاد مي كند . خلق و خوي و روحياتش متفاوت خواهد شد . اين ها ربطي به خودش ندارد ، ربطي به همان هديه ي الهي دارد كه خدا به شما دو نفر داده است . پس با همراهي كردن و ابراز محبت و به دل او راه رفتن ميتوانيد كمك كنيد و سختي هاي اين دوره را به زيبايي تبديل كنيد . وقتي مسافر كوچك پا به عالم خاكي ميگذارد ، شما دو نفر شيرين ترين لحظات را خواهيد چشيد . اما اگر فزند اولتان باشد ، قطعا با سختي هايي همراه است زيرا شما اولين مرحله است كه نام زيباي پدر و مادر را از ملكوت دريافت كرده ايد . و مهمترين ويژگي اين است كه شما بتوانيد اين هديه الهي را دوباره جوري تربيت بكنيد كه بتواند بيشترين و عميق ترين رابطه را با خداي هستي پيدا بكند كه همه جا حواسش هست و ما پدر ها و مادرها اگر جايي كم ميگذاريم خدا مي بيند و كمك مان ميكند . سبك تربيت فرزندان تا دوره ي هفت سالگي كه دوره ي سيادت و سلطنت بچه هايمان است ، با عشق و محبت است . به زبان روانشناسي بازي درماني بهترين روش آموزش هاي مختلف خصوصا در مسائل ديني است .

ص: 14605

ما امروز مي خواهيم بيشتر به اين محور بپردازيم كه براي بچه ها از سه سالگي به بعد كه قدرت فكر و جستجو گري شان بيشتر ميشود ، چه بخشهايي از دين را بايد آموزش بدهيم و چه جوري در موقعيت لجبازي آنها رفتار بكنيم . ما در مفاهيم ديني مان چهار بُعد اصلي داريم . عقايد ، احكام ، اخلاق و آداب . بايد بدانيم چه بخش هايي را در چه زماني به بچه ياد بدهيم . بچه هاي الان ضريب هوشي بالاتري را دارند بواسطه ي نوع تغذيه شان و مراقبتهاي ويژه ي دوران بارداري و نوع تعاملاتي كه پدر و مادر با آنها دارند و رسانه ها و انواع وسايلي و امكاناتي كه براي بالا بردن هوش بچه ها هست ، اصطلاحا ميگويند كه بچه هاي حالا از بچه هاي قديم خيلي بيشتر مي فهمند . ما از عقايد چه چيزهايي را به بچه ياد بدهيم ؟ اولين و مهمترين اصل حقيقي توحيد است . از سه سالگي به بچه مان ياد بدهيم كه خدا كيست و كجاست؟ با ما چه ارتباطي دارد ؟ و اگر ما بخواهيم خدا را از خودمان راضي كنيم بايد چكار كنيم ؟ اين ها را در قالب قصه و بازي و رفتار بايد به بچه ياد بدهيم . يك صحنه ي نمايشي ايجاد بكنيم ، خيلي از وقتها بهتر است كه ما نقش بچه و بچه نقش ما را بازي كند و از او بخواهيم بعضي از رفتار غلط ما را اصلاح بكند . مخصوصا اگر بچه ي ما دچار يك رفتار غلط شده است مثلا

ص: 14606

حرف زشتي را مي زند . يا اينكه وسايل دوستش را بر مي دارد . خانمي مي گفتند كه بچه ي من چهار سالش است و هر جا مي رويم از آن وسايلي كه برايش جالب است بر مي دارد و در كيفش مي گذارد بايد چكاركنم ؟ سن 3 الي 4 سالگي سن مالكيت بچه هاست . همان جور كه راحت اسباب بازي هايشان را به كسي نمي دهند ، دلشان مي خواهد همه وسايل ديگران هم مال خودشان باشد و نمي دانند كه حكم ديني آن دزدي است . ما بايد به شكل دقيقي به بچه ياد بدهيم كه هر كس بايد وسايل خودش را بردارد . و اگر بخواهيم از وسايل ديگران استفاده بكنيم بايد از آنهااجازه بگيريم . اگر آن وسيله را خيلي دوست داريم ببينيم كه او مي خواهد آنرا به ما هديه بدهد ؟ يا با پس انداز خودمان و كمك پدر و مادر چيزي شبيه آن تهيه بكنيم . اين ها چيزهايي است كه بچه ها مي فهمند و به آن احتياج دارند . در اصل اعتقادي ، اينكه خداوند در اين عالم يك وجود خيلي عزيز كه همه ما را دوست دارد و همه ي موجودات عالم را دوست دارد . محبت و معيت خدا مهمترين قانوني است كه بچه ها بايد ياد بگيرند . اينكه خداوند همه جا با ما هست . من صحبت امام را كه مي فرمايد : عالم محضر خداست در محضر خدا معصيت نكنيد را براي مربيان بچه ها بعنوان بازي گفته ام . بچه ها بازي قايم موشك كه حس كنجكاويي

ص: 14607

بچه هاي سه ساله را ارضا مي كند ، دوست دارند و گفتم از همين بازي استفاده بكنيد . شما قايم بشويد و از بچه بخواهيد كه شما را پيدا بكند يا وقتي او قايم ميشود بگوييد كه فكر مي كني كسي تو را نمي بيند؟ بچه مي گويد : بله مامان من پشت پرده قايم شده ام . مي گوييم : من كه نمي بينمت ولي يكي دارد تو را نگاه مي كند و تو را خيلي دوست دارد . بچه ميگويد : مامان كسي من را نمي بيند . شما من را مي بيني ؟ بگوييد : نه . او من را از تو هم بيشتر دوست دارد . او خداست . هر جا تو باشي خدا هم هست . ميگوييم برو جايي قايم شو كه خدا تو را نبيند. او زير ميز مي رود . يا توي كمد قايم ميشود . بگوييد : من تو را نمي بينم ولي اگر حرف بزني ، شايد بتوانم تو را پيدا كنم اما هر جا قايم بشوي خدا تو را مي بيند حتي اگر حرف هم نزني . به بچه هايمان ياد بدهيم كه خدا هميشه با آنهاست ، حتي وقتي كار بدي مي كنند و كسي خبر ندارد ، باز خدا خبر دارد . از اين طريق قاعده ي تقوا را به بچه ها ياد بدهيم . يعني دوري كردن از همه ي زشتي هاي عالم. همه ي زشتي هايي كه خدا دوست ندارد ولي به زبان ساده ، خدا چون ما را دوست دارد مي خواهد كه ما هميشه كارهاي خوب بكنيم .

ص: 14608

حالا در مورد قهار بودن و جبار بودن خدا را بايد در آينه رافت خدا به بچه ياد بدهيم . يعني خدا خيلي تو را دوست دارد ولي اگر كارت را جبران نكني و كار اشتباه را تكرار كني ، آن وقت خدا ميگويد كه اين بچه كار بدي كرده و بگذار همه بفهمند ، شايد خجالت بكشد و امكان دارد كه خدا آبرويت را ببرد . خدا ، خداي همه ي ما انسانهاست .فقط خداي تو نيست . من هم اگر كار اشتباهي بكنم كه كسي خبر نداشته باشد ، خدا يك جاهايي با من مدارا مي كند مثل من كه مامان تو هستم و يك جاهايي كه كار اشتباه مي كني به تو هيچي نمي گويم اما اگر زياد اشتباه كني ، براي اينكه راه اشتباه مي روي بايد يك جاهايي آهسته روي دستت بزنم و بگويم كه مامان اين كار را نكن ، دست نزن اين چاقو خطرناك است و من روي دست تومي زنم با تمام عشقي كه به تو دارم چون تو را دوست دارم . خدا هم چون ما را دوست دارد ، يك وقت هايي گوش ما را مي گيرد و مي پيچاند . پس حواسمان باشد كه خداي مهربان مي خواهد هميشه مهربان باشد مگر اينكه اشتباهات ما خيلي زياد باشد . پس قالب توحيد را به اندازه اي كه بچه ما مي فهمد بايد به او ياد بدهيم . و از كتاب قرآن شناسي براي كودكان كمك بگيريم . اگر در دوره ي كودكي فرزندمان دوستي يا عزيزي از دنيا رفته است و قانون انالله و

ص: 14609

انا اليه راجعون را بچه ديد . مرگ را از بچه پنهان نكنيم . بعضي از پدرها و مادرها براي اينكه از بچه شان حمايت كنند مرگ را پنهان ميكنند . مي گويند كه چيزي نشده و به مسافرت رفته است . اگر بچه دو سال و نيمه است عيبي ندارد ولي بعد از آن بايد حواسمان باشد بچه بين دروغ و راست و توريه تفاوتي قائل نميشوند . چيزي كه بزرگترها ميگويند ، نظرشان واقعيت است . و دچار اشتباه ميشوند . بايد به بچه ها ياد بدهيم كه همه ي ما آدم ها در اين دنيا ميهمان هستيم ، يك روز قرار است كه برويم ولي هيچ كس آن روز را نمي داند . اين خيلي قشنگ است . خدا اين قدر ما را دوست دارد كه به هيچ كدام از ما انسانها نمي گويد كه چه وقت مي خواهيم برويم . يك ميهماني خيلي بزرگتر در آن دنيا است . براي همين ما بايد در اينجا خودمان را آماده كنيم . حالا اين مسافري كه رفته مي تواند پدر بزرگ يا مادر بزرگ باشد يا فردي كه بچه با او انس و الفت دارد و دوستشان دارد ، براي بچه خيلي تلخ است كه آنها را از دست بدهد . بايد ياد بدهيم كه مرگ يكي از طلايي ترين قانون هاي خداست . و قانون عاشقي كردن است اما نه اينكه بچه فكر كند كه حالا كه پدر بزرگ پيش خدا رفته ، من هم مي خواهم پيش خدا بروم . نه يك چنين چيزي نيست . ما الان هم پيش خدا

ص: 14610

هستيم . آن يك ميهماني بزرگ است و بايد شرايطش آماده شود . خدا بايد كارت دعوت بفرستد . ما خودمان نمي توانيم پيش خدا برويم . خدا دوست ندارد و مي گويد كه تو ميهمان سرزده هستي . بچه ها در فوت يك عزيز دچار مشكل ميشوند . حالا چقدر در مراسم ها شركت كنند ؟ اگر بچه مي فهمد زمان حضورش را در مراسم كوتاه كنيم . يك مراسم دو ساعته ، نيم ساعت در آن شركت كند . اجازه بدهيم كه غمش را تخليه كند و گريه كند . نگوييم كه گريه نكن مادر بزرگ پيش خدا رفته . بگوييد گريه كن . چون من هم گريه ميكنم . دلمان برايشان تنگ ميشود مثل وقتي كه رفته بودند كربلا ، يادت هست چقدر دلمان برايشان تنگ شده بود . حالا يك مسافرت بزرگ است و ما هم قرار است كه پيش آنها برويم ولي فقط وقتي كه خدا كارت دعوت بدهد . پس قانون زيباي معاد را هم بايد به بچه هاي مان ياد بدهيم . حالا بعضي وقتها خيلي چيزها لازم تر و ضروري تر است و مثل اكسيژن براي ما است ، حرمت به خويشتن و احترام براي جسم و روح بچه است . بچه ها بايد ياد بگيرند كه براي خودشان ارزش قائل بشوند و اجازه ندهند كه كسي آنها را برهنه ببيند . وقتي بچه به سن عقل مي رسد ، به عقل رسيدن بچه ها با هم فرق مي كند . مادري مي گفت كه بچه ي من دوره ي دبستان است و من از همان اول

ص: 14611

ولادتش وقتي مي خواستم پوشك بچه ام را عوض كنم يا به او شير بدهم او را به اتاقي مي بردم تا ناظر بيروني نباشد . مادر همسرم هميشه ميگفت كه دخترم اينقدر به خودت سخت نگير . مثل بقيه مادرها باش . ولي من ميگفتم كه اگر من مراقبت بدون وسواس بكنم ، باعث ميشود كه او حيا را ياد بگيرد و مي آموزد كه جسم او محترم است . بچه ي من كلاس پنجم دبستان است و هيچ وقت حتي جلوي بچه ي ديگر برهنه نميشود بدون اينكه من به او امر و نهي بكنم او ياد گرفته براي بدنش احترام قائل بشود . اين مراقبت را نسبت به خودمان و بچه ها بكنيم . در تربيت ديني آموزش بايد غير مستقيم باشد . در بعضي از جاها به اندازه ي فهم و كنجكاوي بچه به او توضيح مي دهيم اما توضيح هاي خيلي كوتاه . ما بايد جمله هاي كوتاه بكار ببريم . بهترين روش اين است كه از تمثيل استفاده كنيم . بچه ها چيزهايي را كه در اطرافشان مي بينند خوب مي فهمند . مثلا وقتي مي خواهيد به بچه قانون پوشش را ياد بدهيد ، از طريق عروسكش به او ياد بدهيد . و از اين طريق كه ما در هر مكاني لباس خاصي مي پوشيم . مثلا وقتي تو مي خواهي آب بازي بكني لباست كمتر ميشود و وقتي مي خواهيم ميهماني برويم لباسمان بيشتر ميشود . وقتي هوا سرد است لباس مان بيشتر است . قانون لباس پوشيدن را به او نشان مي دهم . بحث قانون

ص: 14612

قبله هم مهم است و ما بايد به بچه ها ياد بدهيم . ما با قبله خيلي كار داريم . ما دو جا با قبله كار داريم . يكي هنگام نماز كه بايد قبله را بشناسيم . بچه مي بيند كه پدر و مادر روزي پنج بار به سمت خاصي مي ايستد و نماز مي خواند و هنگام نماز رويش را بر نمي گرداند . بقول قرآن اقبال به قبله و بچه بايد اين اقبال به قبله را ياد بگيرد . من بايد به زبان ساده برايش توضيح بدهم كه خدا همه جا خانه دارد . بعضي از خانه ها مستقيما اسم خدا رويش است . مثل همه ي مسجدها ولي خدا يك خانه ي خيلي بزرگ دارد و گفته هر كس كه توانست بيايد و خانه ي من را زيارت كند . هر كسي اين خانه ي من بيايد من خيلي دوستش دارم . دومين جايي كه بچه بايد قبله را ياد بگيرد هنگام دستشويي رفتن است. بچه بايد بداند كه بايد در جهت متقاطع بنشيند و بداند كه وقتي دستشويي برود روبه قبله ننشيند . از قانون نجومي استفاده كنيم و جهت سايه ها ي خورشيد و ستاره استفاده كنيم و به او ياد بدهيم كه هر كجا باشد بتواند قبله را پيدا كند . قبله نما را جلوي او بعنوان يك بازي بگذارم و جهت هاي شمال و غرب و شرق و جنوب را به اونشان بدهم و بچه در پنج سالگي بتواند قبله را نشان بدهد . بحث بعدي بحث مطهرات است كه بايد به بچه ياد بدهيم . همين كه

ص: 14613

بچه عقلش برسد بايد بداند چه چيزهايي نجس است و چه چيزهايي پاك است . بداند كه اگر دستش خون آمد و دردش آمد ، دستش را در دهانش نكند . بداند كه خون نجس است . اما نه به اين معنا كه خون چيز بدي است . خون سرمايه ي الهي است و خدا به همه ي ما داده است تا وقتي در رگ است پاك است ولي وقتي بيرون مي آيد نجس است . ما بايد مراقب باشيم كه وقتي دستمان خون آمد آنرا به لباس مان نزنيم يا به جاي ديگر نزنيم و بتوانيم آن را آب بكشيم . و اينكه بچه بداند كه چيزي كه نجس شده را چطور مي تواند پاك كند . اگر دستش به چيزي خورد كه نجس بود چطور آب بكشد . به او ياد بدهم كه با آب قليل چطور آب بكشد . يك ليوان را آب مي كنيم و سه بار روي دستش مي ريزيم يعني دفعه ي اول ، دفعه ي دوم و دفعه ي سوم و او بشمارد و دفعه سوم مي گويم كه دست تو پاك شد. خدا دوست دارد كه اگر جايي از بدن مان يا لباس مان نجس بود زود آب بكشيم . قانون طهارت و نجاست را به او ياد ميدهم . به تناسب فهم بچه به او ياد مي دهم كه خاك هم پاك كننده است . آفتاب هم پاك كننده است و اين ها را در يك بازي به او ياد ميدهم . بگوييد ببينيد كه وقتي ما كنار دريا مي رويم و روي ماسه ها راه

ص: 14614

مي رويم چقدر آرام بخش است . اگر ما هفت قدم روي خاك بشرطي كه نجاست كف پايمان نباشد راه برويم كف پا پاك ميشود . بچه اين را بعنوان يك قانون ياد مي گيرد كه كف پا و كفش چگونه پاك ميشود . به اندازه ي فهمش اينها را ياد ميدهيم. بعد قانون محرم و نامحرم را بصورت ساده و خيلي زيبا مي گوييم كه نامحرم معني اش غريبه نيست يا يك فرد مهاجم نيست كه وقتي بچه ي من در ده سالگي يك غريبه را ديد جيغ بزند بلكه نامحرم يعني خدا اجازه نداده است كه زيبايي هاي من را ببيند . من اين قانون را براي بچه ي چهار ساله تا هفت ساله به اندازه ي فهمش بايد به او ياد بدهم . قانون خمس هم مهم است . خانه ي هر مسلماني در سال يك روز جشن است . قرار است كه امام زمان (عج ) براي ما يك دعاي ويژه بكند . در روايت داريم كه هركس كه خمس خودش را ادا بكند حجت خدا روي زمين براي او يك دعاي ويژه مي كند . آن روز را روز جشن اعلام بكنيد و روز سال مالي اعلام بكنيم . بچه ها ياد بگيرند كه اگر دفتر يا قلمي دارند كه استفاده نكرده اند و يا مادر مواد غذايي كه در آشپزخانه هست ، هر كس وسايلي كه استفاده نكرده است بياورد و جشن حساب مالي بگيريم . ما مي خواهيم يك پنجم از مال مان را كه متعلق به امام زمان(عج) است به ايشان تقديم بكنيم تا بقيه اموال ما

ص: 14615

با دست گذاشتن شما روي آن معنوي و ملكوتي بشود . كتاب احكام دين آقاي محمد حسين فلاح زاده نوشته اند . اين كتاب به زبان ساده است .

سوال - آيه 110 از سوره ي بقره را توضيح بفرماييد .

پاسخ - مي فرمايد : نماز را بپا بداريد و زكات بدهيد . خدا ميگويد كه اگر اين قانون را هميشه جلوي چشمتان باشد شما تا ابديت خوشبخت هستيد . اين قانون اين است كه هر چيزي را كه براي خودتان پيش بفرستيد همه ي خوبي ها را براي خودت مي فرستي قبل از مرگ همه ي آنها را پيش خدا پيدا مي كنيد . هر كار خوب كوچك و بزرگ پيش خدا حساب شده است . اينها گم نمي شود و هيچ كار خالصانه تو پيش خدا گم نميشود .

سوال - پسري بيست وچهار ساله هستم و يكسال از ازدواج ما ميگذرد . پدر و مادرم خيلي براي بچه دار شدن ما اصرار ميكنند بطوري كه در همه جا حرف از بچه دار شدن ماست . چه برخوردي با آنها داشته باشيم كه آنها در مسائل خصوص ما دخالت نكنند و همچنين احترام آنها هم حفظ شود ؟ پاسخ - بايد علت آنرا پيدا كنيد . چرا اين حساسيت ويژه را دارند ؟ شايد خودشان دير ازدواج كرده اند و شايد در اقوام نزديك كساني هستند كه ده سال است بچه دار نشده اند و الان دچار مشكل هستند . مي دانيد افرادي كه بعد از ازدواج دير بچه دار ميشوند براي بارداري بايد يك سيكل درماني را طي كنند . ما

ص: 14616

بايد بدانيم كه چرا پدر و مادرمان حساسيت ويژه پيدا كرده اند . گاهي اوقات ممكن است كه به اين دليل باشد كه ايشان پسر اول هستند و همه دلشان مي خواهد كه بچه ي ايشان را ببينند يا ممكن است كه پدر و مادر بيماري خاصي دارند و يا در سن كهولت هستند . و مي گويند كه ما دلمان مي خواهد قبل از اينكه از اين دنيا برويم بچه ي شما را ببينيم . يا اينكه بچه دوست هستند . گاهي آن شدت روحيه عاطفي پدر و مادر است . اما راه حل اصلي ، دليل را كه پيد اكرديد شما يك گفتگوي دلنشين با پدر يا مادرتان داشته باشيد ، هر كدام كه نفوذشان بيشتر است ، از خوبي هاي بي دريغشان نسبت به خودتان و همسرتان بگوييد و از آنها قدر داني كنيد و بگوييد چيزي است كه ما را دچار مشكل كرده است . ما احساس مي كنيم محبت زياد شما نسبت به ما و اينكه اينقدر ما را دوست داريد كه مي خواهيد بچه هاي ما هم باشند ما را دچار حساسيت كرده است . ما حس مي كنيم كه اين محبت زيادي شما ما را در فشار گذاشته است . يعني اراده و انتخاب ما تحت الشعاع واقع شده است . ما در نهايت تشكر و قدر داني ، از شما مي خواهيم كه به ما اجازه بدهيد كه حداقل دوسال بچه دار نشويم و يا آن چيزي كه مد نظرتان است بگوييد . آنها را در جريان بگذاريد و هر گاه شما مي گوييد كه دوست داريد

ص: 14617

بچه ي ما را ببينيد ما رنجيده خاطر مي شويم كه نمي توانيم خواسته ي شما را برآورده كنيم ، نگوييد شما در كار ما دخالت مي كنيد . هميشه بهانه گير مثبت باشيد .

سوال - دختري دارم شش ساله كه علاقه ي شديدي به استفاده از لوازم آرايش دارد . من خودم خوشم نمي آيد ولي دختر عموهايش كه هم سن او هستند اينكار را مي كنند . چند نفري گفته اند كه به او كاري نداشته باش اگر جلوگيري كني ، بزرگ كه ميشود عقده اي ميشود حالا من مانده ام كه چكار كنم ؟ پاسخ - نمي دانم چرا برچسب عقده اي اينقدر در بين ما رايج است . ما كاري را كه دوست داريم بچه ها يا جوانان انجام بدهند ميگوييم اگر انجام ندهند عقده اي مي شوند .اين برچسبي است كه همه از آن مي ترسند .عقده اي بودن معنايش اين است كه كسي گره روحي در آن ايجاد بشود بخاطر تحقيرش بابت نياز واقعي اش . اين خانم در سوال علتش را گفته است . ايشان بايد علت را كمرنگ كنند . بچه ها در اين سن از همسالان خود آموزش مي بينند و طبيعي است كه بچه شما مدام مي بيند كه دختر عموهايش از لوازم آرايشي مادرشان استفاده مي كنند ، او هم دلش مي خواهد تقليد كند . همان جور كه اگر مي ديدي دختر عموهايش كلاس قرآن مي روند ، او هم مي گفت كه مي خواهد كلاس قرآن برود . اين خيلي طبيعي است . شما رفت و آمدتان را كنترل كنيد .

ص: 14618

براي بچه تان دوستاني انتخاب بكنيد كه حداقل از آگاهي و درايت را دارند كه لوازم آرايش را در اختيار بچه هاي اين سن قرار نمي دهند . حالا ببينيم كه استفاده از لوازم آرايش چه اشكالي براي بچه ي شما دارد ؟ امروزه لوازم آرايش در دنيا يكي از علل آسيب هاي پوستي و آسيب هاي جسمي خانم هاست . يعني يك خانم عاقلانه مي تواند تصميم بگيرد كه از اين لوازم استفاده بكند و دليل ويژه اي هم براي خودش دارد . و ما اميدواريم كه استفاده از لوازم آرايش براي همسرش و دلنشين كردن زندگي همسرش باشد نه در مسير گناه و رفتارهاي غلط ، آن را محل طمع انسانهاي هرزه قرار بدهد. در نيويورك آمده اند و روي رُژلب ها كار كرده اند كه ببينند ميزان سرب آن چقدر است ؟ ديده اند كه چند برابر حد استاندارد است و اين براي كشوري است كه لوازم آرايشهاي آن مرغوب است . سرب هم روي ريه اثر منفي مي گذارد و هم روي مغز . جنايت بزرگي است كه ما لوزام آرايش را در اختيار بچه ها قرار بدهيم . چطور ما اجازه نمي دهيم كه بچه مان كفش دوازده سانتي مادرش را پوشد و از پله هاي ساختمان پايين برود ؟ زيرا ممكن است بچه با مغز به زمين بخورد واز پله بيفتد و ديگر نتوانيم جبران كنيم . به او ياد بدهيم كه هر چيزي مال سن خاصي است . بهتر است از كرم هاي نرم كننده كوچك براي آنها استفاده بكنيم و ياد بدهيم كه با همين كرم ها

ص: 14619

هم زيبا ميشوند .

89-08-05

سوال – تربيت ديني فرزند زير هفت سال را ادامه بدهيد .

پاسخ – اهل بيت به ما نقشه ي ملكوتي خودمان را به ما نشان داده اند و گفته اند كه هفت سال اول زندگي هر انساني دوره ي سروري او پيش پدر و مادرش است در حقيقت دوره ي پادشاهي كه او بايد بطور غير مستقيم بياموزد ، زيبايي ها را ياد بگيرد . بقول روانشناسان ارزش هايي كه ما در اين هفت سال به بچه ها با رفتار و گفتارمان آموزش مي دهيم ، اين ها گنج هاي بزرگي است كه تا ابديت با خودشان مي برند . ما دين را در چهار عقايد ، احكام ، آداب و اخلاق مي بينيم . در گذشته به عقايد و احكام پرداختيم .من از والدين مي خواهم كه دانايي شان را در عرصه ي خلاقيت گسترش بدهند . ما بعضي از روش ها را مي توانيم بگوييم ولي پيشنهاد مي كنم با مطالعه و با در نظر گرفتن يكسري اطلاعات و خلاقيت هاي خودتان ، دانايي تان را افزايش بدهيد تا تاثير بيشتري داشته باشيد . يك پدر و مادر فرزند خودشان را بيشتر مي شناسند ، مي دانند اين رفتار بهتر جواب مي دهد و مدل ديگر كمتر جواب مي دهد . امروز مي خواهيم درباره ي اخلاق و آداب توضيح بدهيم . در تربيت آسماني فرزندان مان ما بايد اخلاق و آداب را به آنها ياد بدهيم . در خانواده ها عموما به آداب توجه مي شود و آن هم ادب هايي كه معمولا در مهارت ارتباطي

ص: 14620

و معاشرتي بكار مي روند . مثلا آداب اين كه بچه سر سفره چطور بنشيند يا در مقابل بزرگتر چطور رفتار كند يا چه كلماتي را بكار ببريد يا نبرد . ادب هايي كه لزوم ادب هاي آسماني نيستند در حاليكه ما در بحث آداب آموزي به كودكان فرمول هايي بسيار دقيقي داريم كه اهل بيت به ما ياد مي دهند . الان يكي از آن چيزهايي كه در دوره نوجواني و كودكي آسيب شان را نشان مي دهند بحث روحيه شكرگزاري است . روحيه سپاس گزاري و شكرگزاري يكي از آن ارزش هايي است كه من بايد در همان هفت سال اول بصورت غير مستقيم به بچه ام ياد بدهم . در حقيقت به او نشان بدهم كه اگر كسي كوچكترين كاري را براي ما انجام داد ما قدرداني كنيم . اگر قرار است پيش كسي برويم لازم است كه همزمان به بچه ايم بگويم و ياد بدهم نه اينكه بگويم برو لباست را بپوش مي خواهيم برويم . مثلا اگر مي خواهيد كادويي بخريد تا جايي كه امكان دارد از بچه تان نظر بخواهيد و بگوييد خدا به خاله ات ني ني داده است چي براي او بگيريم ؟ ما از او مشورت قطعي نمي خواهيم ولي همين قدركه فكر ميكند موجود ارزشمندي است و بعد توضيح بدهيم كه چرا بايد اين كار را بكنيم و يا اينكه بچه بگويد كه اين لباس ها قشنگ است براي من بخر كه همان حس مالكيت كودكانه است ، من بايد به اين بچه ياد بدهم كه مثلا وقتي تو هم بچه بودي خاله براي تو

ص: 14621

هديه آورده است و الان هم مي آورد ، فكر نمي كني كه بايد از او تشكر بكنيم . تشكر كردن را به شيوه هاي مختلف رفتاري ، گفتاري و جبراني يعني از طريق هديه ي به بچه ياد بدهيم و به او كمك كنيم كه او هم در اين مسير قرار بگيرد . در بحث آداب زندگي جاري خودمان ما دو يا سه بار در روز كنار هم قرار مي گيريم و با هم غذا مي خوريم . آداب شكرگزاري سر سفره را ما در آداب ديني مان داريم ، دعاي افتتاح سفره و دعاي خاتمه ي سفره ، اين ها چيزهايي است كه حتي بچه هاي ما در تلويزيون هم نمي بينند . بچه هاي ما بارها در فيلم هاي ايراني ديده اند كه سفره يا بدون دعا شروع و خاتمه پيدا كرده است ولي در فيلم هاي خارجي ديده اند كه خانواده ي مسيحي اول سفره يكي از افراد خانواده حتما دعا مي خواند . ما بايد اين دقت را بكنيم و اين ظلم به فرهنگ اهل بيت است كه به ما ياد داده اند كه آيين كامل اسلام است . اين خيلي زيباست كه در دين مسيحيت وجود دارد ولي كامل تر و دقيق تر آن در دين اسلام وجود دارد . من بايد اين روش ها را درغذا خوردن به بچه ام ياد بدهم البته اول خودم ياد بگيرم . ما نمي توانيم مربي كسي باشيم مگر اينكه به نوعي خودمان را تربيت كرده باشيم . ضمير ناخودآگاه و خودآگاه بچه ها تحت تاثير ما قرار مي گيرند .آنها كوچكترين

ص: 14622

رفتار را مثل ما عمل ميكنند. فردي ميگفت كه خياري را پوست كندم و خوردم ولي بقدري خيار تازه بود كه كم كم پوست آنرا خوردم و بچه ي چهارساله اي گفت كه چه كار زشتي ميكني كه پوست ميوه مي خوري . ديدم همزمان سه تا كار اشتباه را انجام داده ام . اهل بيت به ما ياد داده اند كه پوست كندن ميوه هايي كه پوست هاي آن قابل خوردن است مكروه مي باشد . و وقتي شما پيش علم روز مي رويد ، ميگويد : بيشترين تاثير پذيري ميوه در پوست آن است پس شما همان خيار را با شستشوي خوب مي توانستيد با پوست بخوريد . اشتباه بعدي اين است كه شما همزمان خيار را خورده اي و پوستش را هم خورده اي و اگر بچه اين كار را ميكرد ما روي دست او مي زديم و مي گفتيم زشت است . ما بزرگترها املاي بي غلط نيستيم اما اگر بچه دار شديم بايد املاي كم غلط بشويم . اين قدر كم كه بچه ي ما اشتباهات ما را ضربدر صد نكنند در حالتي كه بچه ها بي حوصله هستند و نق مي زنند ، بهتريم حالت اين است كه من بچه ام را بيرون ببرم به پاركي ببرم و به او كمك كنم كه زيبايي ها را ببيند ، همان زيبايي هايي كه گاهي اوقات تكراري ديده است . مي گوييم مي داني چرا اين برگها سبز هستند ؟ چون خدا اين قدر دوست شان دارد كه خورشيد از آن بالا مي تابد و از زمين هم آب مي گيرند

ص: 14623

و همه ي اين كار شده تا اين غذا را به برگ رسانده و ببين چقدر زيباست و زنده است اگر تو دست بزني خراب ميشود . اين برگهاي سبز در اينجا بيشتر از كولر براي ما كار مي كنند . بيا از خدا تشكر كنيم همين امشب كه خانه رفتيم در نماز از خدا تشكركنيم يا همين الان دست مان را بطرف آسمان ببريم و از خدا تشكر كنيم . اين رفتارها كوچك و خيلي پيش پا افتاده است ولي اگر ما اين رفتار را ياد بگيريم و ياد بدهيم ، بچه مان از ما ناسپاس نخواهد بود . هنر شكرگزاري را خدا مساوي ايمان قرارداده است . طلايي ترين بُعد ايمان ، شكرگزاري است . و قليل من عبادي الشكور . اما سبك زندگي انسانها طوري است كه هيچوقت راضي نيستند و هميشه دنبال بقيه اش هستند . بزرگترها هميشه دنبال بقيه اش مي گردند . ما بزرگترها يادمان رفته است كه بابت آن چيزهايي كه داريم از خدا تشكر كنيم . كتاب آقاي خداميان بنام راز شكر گزاري از روايات برگرفته است و راز شكر گزاري را ميگويد . در بعد از نماز داريم كه حتما سجده شكر بجا بياوريد . اگر كسي سجده ي شكر بجا بياورد اين زمينه فراهم ميشود كه خداوند بهترين نعمت ها را به او بدهد . ما مي توانيم به بچه وضو گرفتن را ياد بدهيم و سجده شكر و هم چنين دستش را بطرف آسمان ببرد و شكر گزاري كند را ياد بدهيم . در روايتي از امام صادق (ع) داريم كه وقتي كسي بعد

ص: 14624

از نماز سرش را به سجده بگذارد و شكر خدا را بجا بيآورد خدا همه ي حجاب هاي بين بنده و فرشته ها را بر مي دارد يعني زيباترين واقعه اتفاق افتاد . اين انسان يكباره خودش را در ملكوت مي بيند و ملكوت را به كره ي خاكي آورده است . فرشته ها اين انسان را مي بينند و خدا با ملائك سخن مي گويد : اي فرشتگان نگاه كنيد كه بنده ي من نمازش را خوانده و اكنون در سجده ي شكر است و بخاطر نعمت هايي كه به او دادم از من تشكر ميكند . خدا به فرشته ها ميگويد كه بنظر شما من به اين بنده ام چه بدهم ؟ خدا مي خواهد عظمت را به فرشته ها نشان بدهد كه شكر گزاري يك بنده پيش خدا عظيم ترين نعمت براي اين بنده است . فرشته فكر مي كنند و مي گويند : خدايا رحمت و مهرباني ات را بر او نازل كن و بعد از آن بهشت خودت را به آنها بده و حاجت هايش را برآورده كن . و بعد هرچه از خوبي و كمال هست به او بده و چيزهايي كه به زبان مي آورد و خدا براي بار چهارم سوال مي كند كه چه چيزي به بنده ام بدهم و فرشته ها گيج ميشوند ، هر چه خوبي بوده ذكر كرده اند و ديگر چيزي به ذهنشان نمي رسد و خدا مي فرمايد : من مي خواهم چيزي به او بدهم كه از همه ي اين ها بالاتر است ، همه ي عالم هستي را به سمت

ص: 14625

او مي برم كه من هم از او تشكر كنم .اين چيزي است كه در قانونهاي معنوي وجود دارد وقتي تو كار خوبي انجام ميدهي كارتت شارژ ميشود و هر چه مي خواهي از اين حساب بيرون بياوري مي تواني و خدا همه ي عالم هستي را هوادار تو قرار مي دهد . در عالم هستي تو ديگر تنها نيستي . ما به دوستان گفته بوديم كه وقتي مي خواهيد تسبيحات حضرت زهرا(س) را بعد از نماز بخوانيد به الحمدلله كه رسيد صبر كنيد و نخوانيد . سي وسه بار رسيد بابت چه چيزي ميخواهيد به خدا رسيد تحويل بدهيد ؟ براي هر يك از رسيدها بايد يك نعمت را پيش چشمت بياوري و بعد به خدا بگويي ممنون هستم . براي هر يك از الحمدلله نعمت هاي خدا را به ياد بياور . ما مي توانيم از بدن خودمان شروع كنيم و به شكرگزاري بپردازيم يعني همان چيزي را كه بايد به بچه ياد بدهيم .بچه ها آن چيزي كه از حواس پنجگانه شان دريافت مي كنند بهتر آموزش مي بينند . من به بچه ام ياد بدهم كه از نعمت چشم داشتن از خدا شكر گزاري كند . مادر با بستن چشم كودك مي تواند اين كار را بكند . من به بزرگترها هم اين را ميگويم كه در خانه ده دقيقه چشم هايتان را ببنديد و كارهايتان را انجام بدهيد و آن موقع بهتر مي توانيد شكر چشم هايتان را بجا بياوريد . ارزش آنرا درك مي كنيد . بعضي از روشن دلان ما از چشم محروم هستند ولي ارزش آنرا بهتر

ص: 14626

مي فهمند و خداوند جاي ديگري اين نعمت را برايشان جبران كرده است . در دعاي عرفه هم اين كار را امام حسين (ع) ميكند و قرار است كه اين دعاي عرفه من را به معرفت برساند . يعني من نسبت به خدا بي معرفت نباشم . ما خيلي وقتها خدا را مي شناسيم ولي نسبت به او بي معرفت هستيم . مقتضاي معرفت اين است كه هر چه خدا ميگويد ما دست تسليم بالا ببريم . ما در مقابل خدا خيلي وقتها چون و چرا مي كنيم . زيرا يك جورهايي قبول نداريم كه خدا خير مطلق است و هرچه براي ما قرارداده بهترين خيرهاست . اگر ما به بچه هايمان هنر شكر كردن را ياد بدهيم ، بچه هاي ما نِق زن و بي حوصله و كم تحمل ناسپاس نخواهند بود . بعد از روحيه شكر گزاري ، روحيه صبوري است . در روايات داريم كه صبر مثل سر در بدن است . همانطور كه انسان بدون سر زنده نخواهد بود انسان ايمانش را كامل نميكند مگر اينكه هنر صبوري كردن را ياد بگيرد اما نه صبري كه از سر بيچارگي باشد . گاهي اوقات ما اسم تحمل از سر ناتواني را صبر مي گذاريم . اين صبر خلاق نيست . صبر خلاق اين است كه وقتي من قدرت دارم كه انتقام بگيرم يا بد زباني و بدرفتاري كنم پا روي دل ، هوا و هوس خودم بگذارم و بخاطر خدا تحمل كنم . و با اين تحملم زيبايي هاي دروني خودم را شكوفا كنم و به ديگران هم كمك كنم كه زيبايي

ص: 14627

ها را ببينم . اگر بچه ها هنر صبر كردن را ياد بگيرند البته طبيعي است كه بچه ها بواسطه ي سنشان و عقل شان كامل نشده ، فوق العاده عجول و بي تحمل باشند و يادمان باشد كه ما در نيازهاي اوليه ي يك كودك نبايد از او صبوري بخواهيم چون اين بچه ما را روزي رسان خودش تلقي مي كند و در نيازهاي اوليه اش من حق ندارم كوچكترين سختي به او بدهم اما بايد به او ياد بدهم كه گاهي اوقات تحمل كردن باعث ميشود كه او تواناتر بشود . مثلا در ماه مبارك رضان كه ميگويند روزه كله گنجشگي را به بچه ياد بدهيد يعني بچه اي كه بايد به موقع آب و غدا بخورد و استراحت بكند ، ياد بگيرد كه بيشترين شباهت را به بزرگترها پيدا بكند . بخاطر خدا نخورد و نياشامد و اين به بچه كمك مي كند البته بايد در حد توانايي اش باشد . صبوري را در خيلي از چيزهايي كه مي خواهد مي توان به او ياد داد . مثلا هنگام آماده كردن غذا مي توان به بچه صبوري را ياد داد البته مادرها بيشتر از روش حواس پرت كردن استفاده مي كنند . بچه ي پنج ساله اي منتظر است كه مادرش سيب زميني ها را سرخ كند و نق مي زند . مادر چند تا از سيب زمين ها را به او ميدهد تا بخورد و مي گويد كه بايد صبر كني . بچه صبر كردن و تحمل برايش معني ندارد . وقتي امكان پذير است كه تحملش جدي بشود كه ببيند

ص: 14628

مادر دارد صبوري مي كند و مادر براي او توضيح بدهد كه چرا صبر مي كند . لازم نيست براي بچه ها استدلال كنيم ولي لازم است كه برايشان توضيح بدهيم . اصطلاحا انشاي توصيفي برايشان بنويسيم . بعضي مواقع ما پدرها و مادرها بچه ها را بي صبر تر مي كنيم . براي مثال يك بچه كه براحتي نميتواند كفشش را ببندد و ما دير راه افتاده ايم و حساب نكرديم كه اين بچه پنج دقيقه براي پوشيدن كفشش وقت لازم دارد ، من با عجله از خانه بيرون مي آيم و به بچه مي گويم : زود باشد چقدر تنبلي ميكني ؟ و ميگوييم كه اصلا نمي خواهد بند كفشت را ببندي ، سوار ماشين بشو . من به بچه ام عجله ياد داده ام و قطعا اين بچه ، بچه ي صبوري نخواهد بود . اگر دلت مي خواهد بچه ات يك بچه ي آرام و پرآرامشي باشد با او با آرامش و صبوري برخورد كن ف كمكش كن تا ياد بگيرد . اگر شما او را به عجله ي بيش از اندازه وادار بكنيد ، بچه ي شما كسي ميشود كه مدام كج خلق است و كم حوصله است و وقتي بزرگ بشود عجول بودن او به شكل بدتري خودش را نشان خواهد داد.

سوال – آيات 222-197سوره بقره را توضيح بفرماييد .

پاسخ – قواعد ويژه ي حج و حاجي بودن و حاجي ماندن را در اين آيات داشتيم . كسي مي تواند حاجي بشود كه بارش را سبك كند . حواسش باشد كه پيش چه كسي دارد مي رود

ص: 14629

. حج به معني آهنگ و قصد جدي كردن است ، كسي كه قصد كرده پيش خدا برود يعني يك جورهايي از همه حلاليت طلبيده است . اگر از كساني كه مكه رفته اند بپرسيد مي گويند كه وقتي از همه حلاليت طلبيدم و سوار هواپيما شدم ، حس مي كردم كه دارم پرواز مي كنم چون ديگر آن دلخوري ها و دل شكستگي ها وجود ندارد . هنر اصلي حج اين است كه من راه خودم را به طرف خدا از ميان مردم باز بكنم و اِلا خدا مي توانست به ما دستوربدهد كه يك گوشه ي خانه مان عبادت بكنيم . چرا مي گويد بيا وسط جمعت و دور خانه ي من بچرخ و سعي صفا و مروه را انجام بده ؟ اما آيه اي كه معمولا در قنوت مان مي گوييم ربنا اتنا في الدنيا حسنه و في الاخره حسنه وقناعذاب النار . پروردگارا در دنيا يك زندگي نيكويي به من بده و در آخرت هم به ما خوشبختي عطا كن و ما را از آتش سوزاننده ي جهنم دور كن . اما مردم معمولا آيه قبلي را نديده اند يا كمتر به آن توجه مي كند . اي حاجيان وقتي حج شما تمام شد و برگشتيد حاجي باقي بمانيد ، خدا را ياد كنيد جوري كه پدرانتان را ياد مي كنيد بلكه بيشتر از آن خدا را ياد كنيد . حاجي ماندن هنري بزرگتر از حاجي بودن است . خدا مي گويد كه گروهي از مردم هستنند كه مي گويند هر چه مي خواهي بدهي در دنيا به من بده و

ص: 14630

به بقيه اش كاري نداريم . و اين انسانها در آخرت هيچ نصيبي ندارند . يادمان باشد زندگي ما حركت به سوي ابديت است و همه چيز ما براي بعد از مرگ ماست همه چيز را براي دنياي مان نخواهيم .

سوال – دختري بيست و نه ساله ، تحصيل كرده و شاغل هستم . در تمام مراحل زندگي و تحصيلم سعي كردم در چارچوب شرعي و عرفي زندگي بكنم . از وقتي كه به درك رسيده ام نماز خوانده ام و روزه گرفته ام و از وقتي شاغل شده ام مسائل خمس و زكات را درنظرگرفته ام . از دوران نوجواني به پسر يكي از دوستان پدرم علاقه مند شدم ولي نگذاشتم خودش و يا ديگران چيزي بفهمند و فقط دوستان مورد اعتمادم اين را مي دانستند . من او را از خود خدا خواستم . من نه سال انواع دعاها را خوانده ام . حتي از امام رضا (ع) هم خواستم ولي هيچ نتيجه اي نگرفتم و خدا اين دعا را كه با تمام وجود از او خواسته بودم از من دريغ كرد. در اين سالها من ترجيح دادم كه حيا را نگاه دارم .سه سال پيش او اقدام به ازدواج كرد . من دلم براي آن خواستگاراني كه دراين نه سال رد كردم نمي سوزد چون نميتوانستم با تمام وجودم با آنها زندگي كنم . دلم بابت اين ميسوزد كه بابت كار درست و حفظ اخلاقيات لطمه خوده ام . در اين سه سال خواستگاران زيادي داشته ام و براي من آنها فقط انسانهاي محترمي بوده اند و نمي توانستم آنها را

ص: 14631

به چشم شوهر ببينم و آنها را دوست داشته باشم . پدرم انسان معقولي هست ولي مادرم زن كم سوادي است كه در اين دوازده سال هيچ وقت نفهميد كه من چه دردي دارم . با اين درد كه خدا لطفش را شامل من نكرد و نگذاشت كه به عشقم برسم . چه كار كنم ؟

پاسخ – در حقيقت من از اين دوست مان مي خواهم كه يكبار ديگر فيلم زندگي اش را به عقب برگرداند . ايشان مي گويند كه مراقبت كرده اند كه حيا داشته باشند ، بابت اين موضوع قطعا ملائك به او آفرين ميگويند . و بابت اين رفتار خوبش هيچوقت رفتارش گم نميشود و خداوند مي فرمايد : ذره اي از اعمال شما درعالم هستي گم نميشود. اما چرا ما هر وقت كاري را انجام مي دهيم خوب است ولي اگر در آن غلط ديكته داشتيم پاي خدا مي نويسيم ؟ غلط ديكته ي ايشان اين بوده است كه اهل بيت به ما گفته اند كه اگر شما فقط دعا بكنيد و راه پاك و طيبي را براي بدست آوردن رزق حقيقي تان انجام ندهيد دعايتان مستجاب نيست . حالا اگر كسي در اتاق را به روي خودش ببندد و روزه بگيرد و از صبح تا شب دعا بكند ، قرآن و مفاتيح را ختم كند و بگويد كه خدايا من از تو فقط يك نان مي خواهم ، بنظر شما خدا سقف اين خانه را سوراخ مي كند و يك نان مي فرستد ؟ خير .تلقي تلاش و توسل است . اما تلاش يك دختر مومن ، معتقد

ص: 14632

و دانا براي اينكه به فردي علاقه پيداكرده است چيست ؟ واسطه ي عاقل خداترس . بارها اين را گفته ايم . ايشان گفته اند كه مادر من كم سواد است ولي كم سوادي لزوما دليل اين نميشود كه مادر ازدل دخترش خبر نداشته باشد . مگر فقط مادرهاي تحصيل كرده هستند كه مي فهمند درد دل بچه شان چيست ؟ اين يك زنگ خطر براي همه ي مادرها است . نكند شما از دل بچه تان بي خبر بمانيد ؟ بخصوص افرادي كه مثل اين دخترخانم درون گرا هستند و هيچ كس از دل آنها خبر ندارد . وقتي مادرها هنر رفيق بودن با فرزندانشان را از يا ميبرود ، آنوقت حرفشان را به دوستانشان مي گويند . شما مي توانستيد بدون اينكه پرده ي حيا پاره بشود ويژگي هاي همسر آينده تان را به پدرتان مي گفتيد و همان ويژگي آقا پسر را مي گفتيد . پدر شما مي توانست به شما كمك كند . يك بخشي از حياي شما حياي عاقلانه بوده است تا آنجايي كه شما را وادار به كار حرام نكند . اما از آن به بعدش حياي عاقلانه نبوده است يعني شما از پدر خودتان و از افرادي كه بتوانند در اين زمينه امكان ازدواج درست را فراهم كنند دوري كرده ايد و از آنها كمك نخواسته ايد . پس شما نمي توانيد طلبكار خدا بشويد . ما هميشه روغن ريخته را نذر شاه چراغ مي كنيم . همه ي گناه نكردن هاي شما بخاطر خدا بوده ولي همه ي بي تدبيري ها بخاطر ندانستن بوده است ، ربطي

ص: 14633

به خدا ندارد . شما در اين سالهاي طولاني سعي نكردي يك عشق مقدس داشته باشي ، شما يك خيال پردازي داشتي . شما كه اين قدر پاك و عفيف بوده ايد يك غلط ديكته بزرگي در زندگي تان نوشته ايد . در اين سالهايي كه محبت اين فرد را در دل خودت پرورش دادي ، فقط اجازه دادي كه دلت بي حريم بشود . در خيال پردازي جدي اين فرد را بعنوان همسر خودتان انتخاب كرده اي و با آن زندگي ميكردي . براي همين نمي تواني به خواستگارهاي خوب جواب بدهي . بخش اصلي پاكي ما دل ماست كه بي حريم ترين بخش وجودي مان است . دل ما خيلي راحت مي تواند در اسارت احساسات ما قرار بگيرد . دل و خيال توسني هستند كه راحت مهار نمي شوند . وقتي ارزشمند بود كه شما مي توانستيد اين انسان را از ذهن دلت حذف بكني . شما دوازده سال در دل خودت با اين انسان زندگي كردي ، به او فكركردي و لحظات زيباي زندگي ات را به او پرداختي ، من نميگويم كه فكر گناه كردي ولي در احساس دروني خودت بعنوان يك همسر او را پذيرفتي الان وقت اين است كه برگردي و غلط ديكته هايت را اصلاح كني . واِلا يك افسردگي شديد در مقابل شما خواهد بود و فكر ميكني كه از خدا ، پدرت و مادرت طلبكار هستي . زمان اين است كه يك بار ديگر به داد دلت برسي و دلت را خانه تكاني بكني . اگر آن فرد ويژگي هاي خوب داشته ، خداوند يك

ص: 14634

انسان را خوب نيافريده است و انسانهاي خوب ديگري را هم آفريده است. شايد اگر تو با آن پسر ازدواج ميكردي او حرام ميشد ، شايد هم تو حرام ميشدي . چرا فقط به موفقيتش فكر ميكني گزينه هاي ديگر را هم ببين . با همان هوش و دانايي خودت را ارزيابي كن . اگر دختري به خواستگارانش جواب رد بدهد ، مادرها مي گويند كه شايد تعلق خاطر به كسي پيدا كرده است . گاهي مادرها در نهايت عشق ، رفتار غلطي را انجام ميدهم يعني دختر پاك و نجيب خودش را متهم ميكند كه نكند يك كسي با او ارتباط دارد . اگر بچه ي شما يك برنامه ي ويژه اي براي خودش دارد ، بايد با خانواده اش به هماهنگي برسيد . اگر بچه ي شما جواب منفي مي دهد شما نظارت نامحسوس خودتان را جدي تر بگيرد بدون اينكه بخواهيد روحيه ي پليسي در خودتان ايجاد بكنيد با بچه تان بيشتر رفيق باشيد . و بگويد تو كه خواستگارانت را رد مي كني ، فكر مي كني چه كسي ميتواند تو را خوشبخت بكند ؟ بعد آهسته آهسته اين ارتباط را ادامه بدهيد بدون اينكه بخواهيد به او انتقاد كنيد . البته بعضي مواقع اين قدر دخترهاي ما ايده ال گرا مي شوند كه انسان وجود خارجي پيدا نميكند . يا از آن انسان يك بتي در ذهنشان مي سازند ، بخشي از ويژگي هاي او را پيدا كرده اند و بقيه اش را هم در دنياي خيالي طراحي ميكنند و مي گويند كه من فقط با اين پسر خوشبخت مي

ص: 14635

شوم . يك زن يا مرد خوب هفتاد درصد هويتش در زندگي ساخته ميشود . مهم اين است كه ويژگي هاي خوب داشته باشد . اين مادر بدون توبيخ و سرزنش و بدون اينكه بخواهد سِر فرزندش را آشكاركند با او همراهي بكند و به او كمك كند كه معايب و خوبي هاي طرف را ببيند اگر مورد خوبي است ، امكان اين را فراهم بكند كه با واسطه هاي عاقل اين ازدواج صورت بگيرد و اگر امكانش نيست به او كمك كند كه دل فرزندش آزاد بشود .

89-08-12

سوال – دختري هستم كه در سن هجده سالگي طلاق گرفته ام و احساس مي كنم كه ديگر آينده اي ندارم . من چكار كنم ؟

پاسخ – من به همه دوستان مان كه مبتلا به يك امتحان بزرگي بنام طلاق شده اند مي گويم كه درست است كه شما در سن پايين عنوان مطلقه بودن را گرفته ايد و خيلي از وقت ها مي تواند براي شما آزار ايجاد بكند و در جامعه بواسطه ي همين عنوان مورد اذيت كلامي يا رفتاري قرار بگيريد ولي شما مي توانيد راه كارهايي از همين تلخي ها بيرون بكشيد . اولين نكته اين است كه شما با همه ي دخترهاي هجده ساله ي همسن خودتان كه ازدواج نكرده اند بالاتر هستيد . شما چيزهايي را مي دانيد و مي فهميد كه اگر اين چيزها را به آنها بگوييد مي گويند مگر مهم است ؟ در واقع كوله بار دانايي شما با يك تجربه ي تلخ پربارتر شده است . پس يك امتياز ويژه داريد . فقط معايب

ص: 14636

آنرا نبينيد . دومين نكته اين است كه شما بعد از اين جدايي ، يكبار ديگر به انتخاب تان نگاه كنيد . آيا انتخاب شما درست بوده است يا نه ؟ حالا شايد بعضي ها بگويند كه ولش كن ، اين ديگر از دست رفته است . چرا مي خواهيد اين بچه را اذيت كنيد ؟ بنظر من الان فرصت خوبي است كه شما دوباره به انتخاب تان نگاه كنيد شايد بايد دقت بيشتري مي كرديد . شايد اصل انتخاب ، انتخاب خوبي نبوده است . بعضي مواقع كساني كه يكبار دچار اين مشكل شده اند در انتخاب بعدي زندگي شان باز هم دچار اشتباه مي شوند . وقتي اين اتفاق مي افتد كه نفهمند چرا اين جدايي رخ داد . اگر يكبار ديگر خودتان را از بيرون ارزيابي كنيد كه انتخاب تان چه اشكالاتي را داشت ، در زندگي مشترك تان چه اشتباهاتي را انجام داديد ،ياد مي گيريم كه از شكست هاي مان پل پيروزي بسازيم . شما در زندگي تان شكست خورديد ولي الان وقت اين است كه شما دوباره آماده بشويد و فرصتي را پيش بياوريد كه يك زندگي بهتري را بسازيد . و سومين نكته اين است كه اگر شما در اين موقعيت از خودتان فرار بكنيد يعني سراغ انزوا طلبي برويد كه البته يك بخشي از آن مي تواند طبيعي باشد ، وقتي فردي در موقعيت طلاق قرار مي گيرد بخاطر رنجش خودش حوصله ي شادي ديگران را كمتر دارد و ديرتر با ديگران انس ميگيرد ، اين بصورت طبيعي اشكالي ندارد اما نگذاريد كه خيلي جدي بشود .

ص: 14637

به انزوا طلبي و گوشه گيري مفرط دچار نشويد . خودتان را در فضاهاي دوستانه و معنوي قرار بدهيد و توانايي ارتباط خودتان را بالا ببريد ، مراقب دوستان خودتان باشيد. دوست هايي را انتخاب كنيد كه به شما كمك كند كه خوبي ها و توانايي هاي خودتان را ببينيد و ديگر اينكه شما سطح علمي و دانايي خودتان را ارتقاء بدهيد . شما اين فرصت را براي بازتوانايي خودتان پيدا كرده ايد. براي انكه دوباره خوتان را بسازيد . ممكن است در اين مواقع فرد خودش را دست پايين بگيرد و غزت نفس فرد پايين بيايد يعني اينكه من خودم را در درون خودم ارزشمند ارزشيابي نكنم يعني بگويد كه من ارزش نداشتم كه زندگي ام از بين رفت . نگاه هاي ديگران و حرفهاي آنها مي تواند اين عزت نفس را خدشه دار بكند .براي بالا بردن اين غزت نفس يكبار ديگر رابطه ي خودتان را با خدا قوي تر كنيد . ما قرار است كه در همه ي اين ها خدا را پيدا كنيم . بايد جدي تر به سمت خدا برگرديد ولي نه فقط به اين عنوان كه خدا پر كننده ي اين خلا باشد و اگر شما دوباره ازدواج كرديد خدا را كنار بگذاريد . اين ارتباط را اين قدر جدي تقويت بكن كه بتواني در ارتباط خودت با اطرافيانت ، راس قله ي ارتباطات ، خدا قرار بگيرد . يعني فرمول مثلث طلايي يعني در ارتباط با كساني كه دلخواه من هستند هميشه خدا را ببينم و با ارتباط با خدا ، ارتباطم با آنها را معني كنم .

ص: 14638

بعضي بر خودشان آسان مي گيرند يعني مي گويند : من كه در آن زندگي موفق نشدم بگذار در ارتباطات اجتماعي ام آزاد باشم . يك جورهاي فرمان الهي را كمرنگ مي بيند . اين ميتواند انواع آسيب هاي روحي واخلاقي را براي او ايجاد بكند . چون تلقي او اين است كه من در يك ارتباط سالم خانوادگي نيازهاي حقيقي ام به كمال خودش نرسيد پس حالا من اجازه دارم در ارتباطات اجتماعي راحت حركت بكنم . اين جا ، جايي است كه شيطان تورش را پهن كرده است يعني هر موقع ما دچار يك شكست و يك مشكل مي شويم خصوصا اگر آن شكست عاطفي باشد اگر ارتباط مان را با خدا تقويت نكنيم براحتي زمينه ي اين را ايجاد ميكند كه ما به خودمان تخفيف بدهيم و كارهايي را كه خدا روي آن خط قرمز كشيده به خودمان ببخشيم . پس چون در آن زندگي موفق نشدم اجازه دارم الان رفتار غلط بكنم . پس اين زمينه را ايجاد بكنيد كه بتوانيد انتخاب خوب بكنيد و آدم هاي خوب هم شما را انتخاب بكنند . اگر فردي در خانواده ي شما زندگي اش دچار شكست شد و به جدايي رسيد يادتان باشد كه اين يكي از آن امتحانهايي است كه شايد مي شد از آن پيشگيري بشود ولي به هر دليل نشده است ، اگر شما بخواهيد با رفتار و گفتارتان اين فرد را سرزنش بكنيد ، پنج تا آسيب براي او ايجاد كرده ايد . طبق قانون الهي كه هر چه كني به خود كني گر همه نيك و بد كني

ص: 14639

كه قرآن هم آنرا تاكيد مي كند : اگر خوبي كنيد به خودتان خوبي كرده ايد و اگر بد بكنيد به خودتان بد كرده ايد . اگر به اين پسر يا دختري كه در معرض آسيب قرار گرفته است با ملايمت ، مهرباني ، بدون سرزنش و كنايه با او رفتار كنيد ، مطمئن بدانيد كه خوبي هاي اين رفتار شما به خودتان برمي گردد . اگر او را سرزنش بكنيد قطعي بدانيد كه آن فرمول معنوي عالم هستي شروع به حركت مي كند . خدا مي فرمايد كه اگر كسي را بخاطر رفتار غلط سرزنش بكني نمي ميري مگر اينكه مثل آن يا به بدتر از آن مبتلا بشوي . اين قانون معنوي عالم هستي است كه اگر همه ي آدمهايي كه نگاه و زبانشان تلخ است اگر به خودشان فرصت بدهند و فكر بكنند رفتارشان خيلي بهتر از آن خواهد شد .

سوال – مادري دارم كه بسيار بداخلاق و بد دهان است . من و برادرم هيچ وقت سايه ي مادر را روي سرمان حفظ نكرديم و به جز داد و فرياد چيزي از او نشنيديم . احترام هيچ كس را نگه نمي دارد ولي انتظار دارد كه همه احترام او را نگه دارند . حتي احترام پدر و مادر خودش را هم نگه نمي دارد . جلوي پدرم به مادرش بد و بيراه ميگويد . مادرم فقط ايراد هاي بقيه را مي بيند خيلي دعا كرده ام ولي هر روز بدتر از ديروز ميشود گاهي دلم مي خواهد كه او نباشد . بدون مادر راحت تر هستم و در ضمن برنامه

ص: 14640

ي شما را هم مي بيند و نماز هم نمي خواند ولي ذكر زياد مي گويد . آيا احترام چنين مادري واجب است ؟ راهنمايي بفرماييد .

پاسخ – اگر اين خانم به نامه ي خودش نگاه كند مي بيند كه مهمترين آسيبي كه به ايشان وارد شده است اين است كه شبيه مادرش شده است . آيا ايشان در سرتاسر اين نامه نكته ي خوبي از مادرشان گفتند ؟ واقعا اين مادر هيچ خوبي ندارد ؟ حتي دست پختش خوب نيست ؟ گاهي اوقات محبت صميمانه اي نكرده است ؟ محال است . ما همه ياد گرفته ايم كه بهانه گير منفي باشيم . اگر به ما نصف ليوان آب بدهند مي گوييم كه چرا پُر نيست ؟ حيف كه ما نتوانستيم نيمه ي پر ليوان را ببينيم . بايد مي گفتيم كه چه خوب است نصف ليوان پر است كاش همه ي ليوان پر بود . ما بايد هنر بهانه گير مثبت بودن را ياد بگيرم. اين دختر بايد ياد بگيرد كه همين مادر با اين تلخ زبانيها و تلخ رفتاري ها شيرين هايي دارد ولو خيلي كوچك . اگر شما نتواني آن خوبي ها را ببيني ، شما هم مثل مادر يا بدتر از مادر رفتار كرده ايد. ما نمي دانيم كه اين مادري كه به اين تلخي ها رسيده ، چه پيشينه ي تلخي را گذرانده است چون معمولا وقتي آدم به اين شرايط مي رسد يك شرايط خيلي سختي را طي كرده است و نتوانسته مسائلش را حل كند . اين تلخي ها در جانش تبديل به شيريني نشده است

ص: 14641

. داشتن پدر خوب باعث شده كه شما از اين غافل بشويد كه مادر شما نياز به همراهي شما دارد . اگر مادر شما اين قدر تلخ زبان و تلخ رفتار است ، نياز به مراقبت هاي ويژه ي شما دارد ، يك عمليات عاطفي و اورژانسي نياز دارد . ببينيد ، يك پدر مهربان و يك مادر تلخ زبان كه به همه ي چي گير مي دهد و بهانه ميگيرد . بچه ها به سمت پدر مي روند و طبيعتا مادر تنهاست . مادر در اين خانواده مورد توجه نيست . بداخلاقي و بدرفتاري او باعث ميشود كه افراد خانواده با اين مادر كج دار و مريز كنار بيايند ، به حداقل ارتباط عاطفي برسند . گاهي دختران دبيرستاني خوب است كه بي بهانه مادرشان را ببوسند بخاطر اينكه ممكن است كدورتي پيش آمده باشد و اين باعث ميشود كه رابطه ي عاطفي آنها هم قطع بشود . پس يادتان باشد كه ايشان مادر شما هستند بعنوان يك مادر بيولوژيك ، اگر شما را بدنيا آورده بود و رهايتان كرده بود ، باز هم تمام حقوق مادري را داشت . حالا اين مادر هست و قطعا خدماتي را به شما ارائه مي كند ، هيچ كدام وظيفه اش نيست . شما از حقوق مادري هيچ چيزي را نبايد كم بگذاري و منظور اين نيست كه شما به كارهاي مادرت رسيدگي بكني ، شما بايد دل مادرت را مراقبت كني ، مگر چيزي را غلط بگويد كه خدا روي آن خط قرمز كشيده است . ما بايد هر جا به چراغ چشمك زن خدا برخورد

ص: 14642

كنيم توقف كنيم يعني جلوتر نرويم . ما با گناه كردن دل كسي را بدست نمي آوريم . پس من يادم باشد كه اهل بيت بعد از خدا سه بار تاكيده كرده اند مادرت ، مادرت ، مادرت . حواست باشد كه دل مادرت را بدست بياوري . اگر مادر شما خيلي خوش اخلاق بود ، خيلي مهربان بود ، شما هنر مي كردي كه به او محبت كني ؟ محبت محبت مي آورد . مادري كه خيلي مهربان است و هواي بچه اش را دارد اين خيلي بي معرفتي است كه بچه به او بي توجهي كند . مادري كه تلخ زبان است اگر شما توانستي تلخي او را شيرين كني پيروز شدي ، بر خودت پيروز شدي . در حقيقت يك فرايند خودسازي است . خداوند در اين دنيا يك گنج بزرگ برايت گذاشته است . گنج بزرگ همان مادر بداخلاق است يعني اينكه اين مادر بداخلاق قرار است سوئيچ بهشت رفتن شما بشود و بهشت ساختن اين زندگي كه تلخي هايش را تحمل كني . فردي كه مسئوليتي در مملكت دارد و وضع مالي خوبي هم دارد مي گفت كه مادر كهنسال شده بود ، بي حوصله و بد زبان شده بود . من مجبور بودم كه به همه ي امورش رسيدگي كنم ، مرخصي بگيرم و مادرم را حمام ببرم ولي مادرم از اين كار خيلي عصباني مي شد و در حمام من را مي زد و من بابت اينكه به سلامتي او رسيدگي مي كردم كتك مي خوردم . وقتي او كار را مي كرد من دست و پايش را

ص: 14643

مي بوسيدم . الان مادر ايشان از دنيا رفته است . ايشان مي گفت كه من هرآنچه كه در زندگي ام دارم از شيرين برخوردن كردن با تلخي هاي مادرم است آن هم فقط براي خدا . مي دانستم كه خدا تمام رضايتش را سمت من مي آورد وقتي من با چنين مادري كنار مي آيم . اگر ما نتوانستيم خوبي ديگران را پيدا كنيم يعني اينكه بينايي عاطفي ما ضعيف شده است . چطور اگر خوب نبينيم سراغ بينايي سنجي مي رويم . بينايي عاطفي شما كم شده است كه نمي تواني خوبي هاي اين آدم را ببيني . هنر ديدن زيبايي در متن زشتيها ، هنر انسان بودن و خليفه ي خدا بودن است . من خودم چقدر عيب و گناه دارم ولي خدا چقدر از من خوبي مي بيند. در دعاي كميلي مي گويد : خدايا تو چقدر خوب و زيبا بين هستي كه من را پيش مردم اين قدر زيبا جلوه دادي كه همه از زيبايي هاي من تعريف مي كنند. اين نگاه خدا است كه به همه ي ما ياد مي دهد. كسي كه زشتيها را مي بيند بي هنر است . تمرين كنيد . اگر من قدرت ديدن خوبي ها را داشته باشم در من روحيه ي شكرگزاري پيدا ميشود و شِكر شُكر زندگي شما را عوض مي كند .

سوال – به مادرم بگوييد كه بخاطر خواهر بزرگترم خواستگارهاي من را رد نكند . توضيح بفرماييد .

پاسخ – هيچ كس مثل مادرها از خوشبختي دخترهايشان لذت نمي برند . اگر دختر بزرگ شما نخواهد ازدواج بكند و

ص: 14644

ازدواجش به تاخير بيفتد ، آيا سرنوشت دختر كوچك شما برايتان مهم نيست ؟ قطعا مي گويند كه مهم است ولي حرف مردم را چكار كنم ؟ حرف مردم خيلي وقتها مي تواند به ما كمك كند بشرطي كه انسانهاي مومن و عاقلي باشند و اِلا بعضي وقت ها مردم حرفهايي مي زنند كه نه با حرف خدا ميخواند نه با عقل . پس بياييم براي حرف مردم حسابهاي جداگانه اي باز كنيم . آيا خداوند به ما اين دستور را داده كه چون دختر كوچكترمان خواستگار دارد و دختر بزرگتر داريم ، دختر كوچكتر را از يك زندگي خوشبخت محروم بكنيم بخاطر اينكه دختر بزرگتر درس مي خواند يا تصميم به ازدواج ندارد يا امكان ازدواجش نيست ؟ حالا سوال مي كنند كه به خواهر بزرگتر لطمه وارد نميشود ؟ اگر رابطه ي عاطفي خواهر كوچكتر و بزرگتر درست مهندسي بشود هرگز . نگاه مردم با نوع رفتار افراد خانواده نشان داده ميشود . اگر افراد خانواده خودشان دچار شك و شبهه هستند و خودشان روي شان نميشود كه بگويند كه دختر بزرگتر در خانه مانده است يعني اين قدر اين برچسب اجتماعي سريع به دختر بزرگتر مي چسبد كه همه واهمه ي كاذبي دارند و همه مي ترسند مثل يك كابوس به آن نگاه مي كنند . در سفرهايي كه مي روم خيلي از مادرها به من مي گويند كه ما حرف شما را عمل كرديم و ازدواج دختر دوم را فراهم كرديم و بعد از آن زمينه ي ازدواج دختر اول هم فراهم شد . گاهي اوقات به من مي گويند كه

ص: 14645

به تمام بچه هاي سمت خدا سلام برسانيد . ما مي خواهيم حرف خدا را به مردم برسانيم و اگر اين طور نشد نقص از ماست . مي گويند كه خدا جاي حق نشسته است شما اين نگاه آسماني را داشته باشيد كه خداوند در نهايت عدالت ، حكمت ، علم و دانايي در زندگي همه ي ما عمل مي كند . وقتي خواستگاري براي دختركوچكتر شما مي آيد و شرايط را آماده مي بينيد شما كه اگر بخاطر دختر بزرگتر نه مي گوييد يقين بدانيد وارد جريان خلاف عالم هستي شده ايد . وارد جريان ظلم شده ايد . و كسي كه ظالم باشد خدا از او حمايت نميكند. اگر من به دختر كوچكترم ياد بدهم كه در رفتار و گفتارش كاري نكند كه خواهر بزرگتر آسيب ببيند ، خدا هم به من كمك ميكند و مي تواند با خواهر بزرگتر ارتباط خوبي داشته باشد . حالا صحبتي با خواهر بزرگتر داريم . خيلي از وقت ها خواهر بزرگتر مشكل ندارد و معمولا مادر و اطرافيان مي گويند كه اگر تو ازدواج نكني ديگران درباره ي توحرفهاي ناجور مي زنند . يعني اين ديگران هستند كه خواهر بزرگتر را تحريك مي كنند و معمولا خواهرهاي بزرگتر مشكل ندارند . به اين خواهر بزرگتر مي گويم كه وقتي شما ازدواج خواهر كوچكتر را فراهم ميكنيد حواست باشد كه خدا مي فرمايد : من مدافع همه ي مومنان هستم . با خدا معامله كن با خواهركوچكتر و مادرت هم معامله نكن خدا مي گويد كه من يك مشتري نقد هستم و بگو : خدايا چون تو

ص: 14646

دوست داري كه خواهر من به موقع ازدواج بكند و اين فرد ، فرد مناسبي است ، من بخاطر تو خودم را كنار مي كشم ، از تو طلبكار نيستم ولي منتظر حمايت تو هستم .

سوال – آيه 237- 234 سوره بقره را توضيح بدهيد .

پاسخ – در اين آيات شريفه بحث طلاق است . آيه ي 235 در مورد عده است وقت ي خانمي كه خانم فاقد همسر بشود خدا فرمول طلايي مي گذارد كه اين ها چگونه انتخاب بشوند و انتخاب بكنند ؟ به آقاياني كه تمايل دارند با اين خانم ازدواج بكنند مي گويند كه اشكالي ندارد كه شما اين خانم را كه در عده هستند براي خواستگاري مد نظر قرار بدهيد يا اينكه در دل خودتان داشته باشيد كه بعدا بخواهيد با اين خانم ازدواج بكنيد اما حواستان باشد كه ايشان الان در عده هستند . در وفات چهار ماه و ده روز و در طلاق هم سه ماه وده روز . اين زماني طلايي است . بهداشت معنوي و بهداشت رواني اين زن بايد به يك تعادلي برسد و حتي بعد از آن هست كه شما بايد پيشنهاد رسمي بدهيد . با اينكه در عده ي وفات ، آن مرد ديگر حضور ندارد ولي شما اجازه ي خواستگاري در آن زمان را نداريد . خدا مي فرمايد : كه شما به فكر خواستگاري باشيد يا در دلتان باشد اشكالي ندارد اما وعده ي پنهاني با اين خانم نگذاريد. يعني شما اجازه نداريد بصورت پنهاني با ايشان قرار بگذاريد و بصورت آشكار هم اين اتفاق نمي افتد زيرا در

ص: 14647

جامعه و خانواده اين را نمي پذيرد و ميگويد كه حتي پنهاني هم اين را نگوييد . با هم خوب و زيبا صحبت كنيد و به نوعي دلداري بدهيد يعني اگر بابت همسرش دلداري مي دهيد اعلام بكنيد كه عالم به آخر نرسيده است و دنيا تمام نشده است ، شما امكان اين را داريد كه با افراد مناسبي ازدواج بكنيد ،چه بسا آنها هم امكان ازدواج را داشته باشند . يك جورهايي اعلام آمادگي كردن است البته بصورت رسمي نبايد بگوييد . اميد او به خدا قطع نشود و اميد به يك زندگي خوشبخت باشد و يكبار شكست يا از دست دادن همسر معني اش اين نيست كه اين خانم بايد تا آخر عمر تنها بماند . در اين مدت دنبال بحث محرميت نروييد تا اين ضرب العجل تمام بشود و خدا حامي ويژه آيين زندگي خواهد بود .

سوال – مادري بيست و نه ساله هستم . يك دختر 12 ساله و يك پسر 6 ساله دارم . رابطه ام با پسرم خوب است ولي با دخترم خوب نيست . او با محبت و با حجاب است و نمازش را هم با تاخير مي خواند و در همه ي كارها بايد به او گوشزد كنم .خيلي خونسرد است و اين من را آزار مي دهد . همين باعث شده كه محبتم به او كم بشود دلم براي او و خودم مي سوزد . من نه او را مي بوسم و نه او را بغل مي كنم و در بسياري از موارد در مقابلم مي ايستد ولي در عوض همسرم به او محبت مي

ص: 14648

كند . لطفا من را راهنمايي كنيد .

پاسخ – فردي نزد پيامبر بود . يكي از فرزندانش را بوسيد و ديگري را نبوسيد و پيامبر به او اعتراض كرد كه چرا ديگري را نبوسيدي ؟ وقتي مي گوييم خداوند عادل است يعني وقتي عطر و بوي خدا پيدا ميكنيم كه عدالت را در زندگي مان جدي بگيريم . عدالت مطلب نوشته شده در كتاب ها نيست . عدالت در زندگي ماست . اگر ما نتوانيم انصاف را در مورد بچه هاي خودمان رعايت كنيم چطور از خدا انتظار داريم در مورد ما به انصاف رفتار كند . اما توصيه به مادر ، گفتيم كه بهداشت معنوي و اخلاقي دوران بلوغ مثل سه ماه اول بارداري خانم ها است . يك شرايط ويژه جسمي و روحي و رواني را ايجاد كرده است . اينكه كارهايش را با تاخير انجام ميدهد و حوصله ندارد و مقابل شما مي ايستد ، اين ها خيلي طبيعي است .اين ها ويژگي هاي سن بلوغش است . اين ويژگي ها بخاطر هورمون درون ريزش است . شما گفتيد كه او را خيلي سرزنش مي كنيد غلط ديكته شما همين جاست . شما سه تا از خوبيهاي او را گفته ايد . شما اين قدر از دست او ناراحت هستيد كه خوبي هاي او را مثل نماز خواندن نمي بينيد . دختر شما نياز زيادي به عاطفه ي شما دارد با اينكه پدر به او محبت مي كند و نقطه ي مثبتي است ولي دختر خانم احتياج دارد كه با شما همانند سازي بكند . بعد ازسن بلوغ دخترها با مادر

ص: 14649

و پسر ها با پدر همانند سازي خواهند كرد . وقتي با شما همانند سازي نكند مي داني چه اتفاقي مي افتد ؟ شباهت خودش را با پدرش ايجاد مي كند و اگر يك بچه ي خيلي خوب و بالغي بشود ، آخرش يك پارچه آقا مي شود . هويت جنسي او به پسرها شبيه خواهد بود . بهانه ي او هم جدي تر است زيرا شما در خانه برادرش را بيشتر دوست داريد پس ترجيح مي دهد در خانه رفتارا پسرانه داشته باشد . شما بين خودش و خودش دعوا انداخته اي و با جنسيت خودش دچارمشكل ميشود . به اين مادر خوب خيلي شفاف مي گويم كه توبه كنيد . گناه بزرگي است كه من بچه ي خوب ، مومن و عزيز خودم را نديده بگيرم چون دلم مي خواهد بچه ام خيلي خوب باشد . چون نمره يا اخلاق و نماز خواندنش نمره بيست نيست و چون نمره اش هفده شده من ترجيح مي دهم او را با نمره دو ببينم . اين گناه بزرگي است و اگر ادامه بدهيد خدا بدجوري شما را عقوبت خواهد كرد و عقوبتش اين است كه شما حسرت بچه هاي ديگر را خواهيد خورد در حاليكه دختر خودتان توانايي هاي ويژه اي دارد . ارتباط عاطفي با بچه تان برقرار كنيد بخاطر خدا . براي اينكه بتوانيد خودتان را اصلاح كنيد از شما يك سوال مي كنم ؟ اگر در خواب ديديد كه حضرت زهرا بچه ي خودت را بصورت امانت به شما داد و گفت كه مراقب او باش . اگر صبح بيدار بشويد آيا

ص: 14650

باز هم نسبت به اوآرزده هستيد ؟ بچه هاي ما امانت خدا هستند و بچه هاي مومن امانت ويژه اهل بيت . با بچه تان عاشقي كنيد تا او هم ياد بگيرد . كمتر به او گير بدهيد . خوبي هايش را ببينيد و او را تحسين كنيد .

89-08-19

سوال – چگونه اخلاق و آداب اسلامي را به كودكان زير هفت سال آموزش بدهيم ؟ پاسخ – قرآن مي فرمايد : خودتان و خانواده تان را از آتش دوزخ حفظ كنيد . اين آتش از همين الان در زندگيهاي ما شروع ميشود نه بعد از پروازمان به عالم ملكوت . اميرالمومنين مي گويند كه بهترين ارث براي فرزندان ياد دادن آداب اسلامي است . قرار شد كه تا هفت سالگي ما از روش بازي درماني استفاده كنيم . با بازي كردن نقش بچه ها و نقش بچه ها را به بزرگتر ها دادن به آنها ياد بدهيم . قرار شد از دو روش اصلي استفاده كنيم . يكي روش هاي مثبت يعني اينكه كارهاي خوب انجام بدهيم و او ببيند و ياد بگيرد و روش دوم اينكه كارهاي بدي كه بچه مان انجام ميدهد را انجام بدهيم و از بچه مان هم بخواهيم كه ما را راهنمايي كند . ادب از كه آموختي از بي ادبان . درست روش لقمان حكيم . اگر بچه مان حسود و بي نظم است و صفاتي دارد كه ما دوست داريم بچه مان زود حرف ما را بفهمد و اگر نفهميد او را تنبيه مي كنيم كه در واقع تنبيه نيست تخليه ي خشم است ، تنبيه خوب

ص: 14651

است و آگاه كردن است و اثر مثبت دارد ولي تخليه ي خشم اثر معكوس دارد يعني بجاي اينكه بچه ما را دوست داشته باشد و راه خوب را ياد بگيرد لجاجت را ياد ميگيرد . مشكل اخلاقي كه بچه هاي سه الي چهار ساله دارند اين است كه چون مي خواهند خودشان و محيط پيرامون شان را بشناسند حس مالكيت در آنها قوي ميشود . اين حس اين قدر زياد است كه ما بعضي مواقع به بچه هاي مان اتهام مي زنيم كه اين بچه خيلي خسيس است و هيچ يك از اسباب بازي هايش را به بچه ها نمي دهد يا وقتي خانه ي دوستانش مي رود اسباب بازي آنها را بر مي دارد و مي گويد ما خودم است . اين حس طبيعي است و من بايد به بچه هم حس مالكيت و هم حس ايثار و هم حس بخشش را ياد بدهم و اينكه بتواند به ديگران كمك كند . اين ها يك مجموعه است و اگر يكي از اين ها را به بچه ام ياد بدهم قطعا بايد بدانم كه بچه ام در دوره ي دبستان و بزرگسالي دچار يكسري از آسيب ها مي شود تا وقتي كه اين قدر آسيب ببيند تا ياد بگيرد يا اينكه فردي بشود كه دچار بخل بشود و حتي حاضر نباشد اطلاعات علمي خودش را به ديگران بدهد . براي اينكه بچه مان از خسيس بودن و بخل دور بشود لازمه اش اين است كه خيلي وقت ها وقتي مي خواهيم هديه اي به كسي بدهيم آنرا به بچه مان بدهيم كه او هديه

ص: 14652

كند . داريم كه اگر مي خواهيد صدقه بدهيد آن را به بچه تان بدهيد تا اين كار را انجام دهد كه هم اين رفتار را ياد بگيرد و هم گذشتن از چيزي كه ارزشمند است ياد بگيرد . نوع رفتاري كه بچه ها بعضي وقتها پيدا ميكنند حسد است . در خانواده هايي كه بيش از يك فرزند دارند ، وقتي بچه ي دوم بدنيا مي آيد ممكن است دو تا روحيه در بچه ي اول پيش بيايد . يك حالت اين است كه بصورت منزوي و گوشه گير ميشود حتي غذا خوردنش كمرنگ ميشود و مي خواهد يك جورهايي از خودش انتقام بگيرد . چون مي بيند كه اين بچه اي كه بدنيا آمده تمام مهر و محبت پدر و مادر را از او دزديده است . و بچه ي دوم را هووي خودش ميداند . ما راه حلي پيشنهاد مي كنيم كه اين بچه دچار حسد نشود و درهمان دوران كودكي ممكن است بطرف انتقام برود كه ممكن است خطرناك باشد . خانمي نقل مي كردند كه در دوران كودكي وقتي دختر دوم من بدنيا آمده بود ديدم كه مادر به او زياد مي رسد و حتي موقع غذا خوردن به كس ديگري مي گفت كه به من غذا بدهند و من يك روز يك بالش روي دهان خواهرم گذاشتم و مي خواستم روي آن بنشينم كه مادرم رسيد و خوشبختانه او آسيب نديد . دردنياي بچگي اين مفهوم ندارد كه چه كسي حق دارد كه پدر و مادر من را از من بگيرد . بچه همانطور كه يك عروسك را با

ص: 14653

خودش اين طرف و آن طرف مي برد به همان نسبت به پدر و مادرش هم تعلق دارد مي گويد : مادر خودم است و كسي حق ندارد با او حرف بزند . وقتي فرزند دومي بدنيا مي آيد شما بايد عدالت بين فرزندان را رعايت كنيد و پيامبر اين را به ما توصيه كرده است . روايت هست كه فردي نزد پيامبر بود . پسر كوچكش آمد . او بچه اش را روي پايش نشاند و او را بوسيد و مدتي بعد دخترش آمد و او را روي زمين نشاند. پيامبر به او اعتراض كرد و گفت كه چرا دخترت را روي زمين نشاندي و روي پايت ننشاندي ؟ پبامبر مي گويد كه مواظب محبت كردن به دخترها باشيد كه آسيب نبينند . و وقتي او دخترش را روي پايش گذاشت پيامبر گفت : حالا عدالت را رعايت كردي . درست است كه بچه هاي كوچكتر بيشتر به محبت نياز دارند اما ما بدون آنكه متوجه بشويم گاهي اوقات به روابط عاطفي خواهرها و برادرها آسيب مي زنيم . يعني با توجه كردن به يكي از آنها و محبت كردن به او باعث ميشويم كه آنها با هم دشمن بشوند . اين گاهي تا بزرگسالي هم مي ماند و اين خواهر و برادري كه بايد پشتوانه هم باشند ، رقيب هم مي شوند . به پدرها و مادرها مي گويم كه شما تمام محبت خودتان را به بچه ي اول بكنيد و به او بگوييد كه ببين كه چقدر تو خوب بودي كه خدا براي تو خواهر ديگري فرستاد تا تو تنها نباشي و

ص: 14654

تو را دوست داشته باشد . شما واسطه ي محبت خواهر و برادر بشويد . بجاي اينكه بگوييد كه به اين بچه دست نزن اذيت مي شود بگذار بخوابد بگوييد كه آفرين تو آمده اي كه خواهرت را نوازش كني ولي حالا او خوابيده ، بيا برويم بيرون و هر وقت بيدار شد با او بازي كن . كمكم ميكني ؟ آخر اين خيلي كوچك است . آن موقع كه تو كوچك بودي ، هيچ كس نبود كه كمكم كند ولي الان تو هستي و ميتواني به من كمك كني . ما بايد كمك كنيم كه آن حس حسادت كه از حساسيت شروع ميشود ، بعضي از شرايط زندگي ما انسانها را زودرنج مي كند و اين حساسيت به حسادت تبديل ميشود يعني يك بيماري بدخيم اخلاقي . سرطان هاي جسمي يك امتحان بزرگ خداست و وقتي خداوند به بعضي ها سخت مي دهد ميتوانند ارتباط بيشتري با خداوند برقرار كنند . خدا ميگويد كه در اين سختيها راهي گذاشته ام كه بيايي و من را پيدا كني اما در سرطان هاي اخلاقي من هم خدا را گم ميكنم هم خودم را و هم بهشت را گم ميكنم . پس كمك كنيم كه خواهرها و برادرها با هم يك ارتباط عاطفي محكم داشته باشند . بايد ببينيم كه بزرگتر زورگويي ميكند يا كوچكتر اذيت ميكند . مراقب باشيم كه اين ها با هم ارتباط خوبي داشته باشند . وقتي خواهر و برادر با هم دعوا ميكنند چكار كنيم ؟ بچه ي كوچكتر كتاب بچه ي بزرگتر را خط خطي كرده است و بچه ي بزرگتر

ص: 14655

يا به شكايت مي آيد يا خودش او را تنبيه مي كند . احيانا روي دستش مي زند و او هم گريه كنان سراغ مادر مي آيد كه برادرم من را زد . و چون بچه ي كوچكتر آسيب پذيرتر است مادر مي آيد و برادر بزرگتر را دعوا ميكند . شما با اين كار بدون اينكه بخواهيد تخم كينه بين خواهر و برادر را كاشته ايد . هر دو تا را به اندازه دعوا كنيد و از هر دو تا به اندازه حمايت كنيد . شما چه از بزرگتر حمايت كنيد و چه از كوچكتر حمايت كنيد اشتباه كرده ايد . وقتي اين بچه گريه كنان مي آيد و مي گويد كه داداش من را زد . مادر بايد بگويد كه حتما تو كار بدي كردي كه تو را زده است . يعني در نبودن برادر مادر سيستم دفاعي برادر ميشود . چون برادر منتظر است كه مادر بيايد و از او انتقام بگيرد . بچه ميگويد كه روي كتاب دادش نقاشي كشيدم و مادر ميگويد كه كار بدي كردي و باهم به اتاق داداش مي روند . مادر بگويد كه مثل اينكه اين بچه اشتباه بزرگي كرده كه شما او را دعوا كرده اي يعني كمك ميكند كه جنبه هاي مثبت هر دو طرف را ببيند . بچه بزرگتر مي گويد كه اين بچه ي شما چقدر لوس است كه كتاب هاي من را خط زده است و مادر مي گويد كه كار بدي كرده ، الان عذر خواهي ميكند و بچه مي گويد كه من عذرخواهي نمي كنم زيرا من را زده

ص: 14656

است . مادر مي گويد كه تو اشتباه كرده بودي و مي گويد كه داداشي ميشود كه خواهرت را ببخشي ؟ اشتباه كرده و قول مي دهد كه به وسايل شما دست نزند . حالا صورت همديگر را بوس كنيد . بيا برويم داداش را راضي بكنيم و دلش را بدست بياوريم . برو در آشپزخانه تا با هم ميوه بياوريم و وقتي بچه ي كوچكتر به آشپزخانه رفت به پسر بزرگتر بگويم كه تو نبايد او را مي زدي اين كوچك است و عقلش نمي رسد . كاش در اتاقت را بسته بودي او اشتباه كرده است . من هم حواسم نبود ولي اين كوچك است و همين كه تو دستت را به دست كوچك او ميزني او دردش مي آيد . تو هم كه كوچك بودي اشتباهات بزرگ ميكردي و ما تو را مي بخشيديم . حالا اگر دعوا بين پدر و بچه باشد چكار كنيم ؟ اگر بچه سن هفت سال باشد اصلا طرف همسرتان را رها نكنيد . مادرها زودتر دچار خطاي احساسي مي شوند زيرا احساسي تر هستند اگر از خودشان مراقبت نكند . اگر به فرض همسرتان اشتباه كرده است سكوت كنيد و سرتان را پايين بيندازيد . اگر خواست بچه را بزند و آسيب جدي بچه را تهديد مي كرد شما حق نداري سكوت بكني ، بچه را بردار و بدون اينكه به همسرت پرخاش بكني از اتاق بيرون برو ولي اگرغير از اين بود نگذاريد كه بچه از صميميت بين شما و همسرتان استفاده بكند . در خانواده اي كه صميميت بين پدر و مادر نمره ي

ص: 14657

خوبي را مي آورد بچه ها كمتر دچار آسيب هاي اخلاقي مي شوند حتي اگر يكي از والدين بزهكار باشد و مستحق زندان رفتن باشد . يعني والدين همديگر را جلوي بچه خراب نميكنند و مادر طرف بچه را نمي گيرد و طرف همسر را هم نمي گيرد و سكوت مي كند . اختلاف روش تربيتي بين پدر و مادر وجود دارد . گاهي بچه ها اعتراض ميكنند . خانمي ميگفت كه بچه ام به من ميگويد كه تقصير توست كه با او ازدواج كردي مثل اينكه اولين خواستگارت بوده است . يعني اين قدر دعوا بين پدر و مادر را مي بينند كه به خودشان اجازه مي دهند كه اين جوري صحبت كنند . پس جلوي بچه ها از هم جدي حمايت كنيد ولي وقتي خودتان تنها مي شويد با قانون يك باضافه ي شش اشتباهات همسرتان را با محبت به او ياد آوري كنيد . شش تا خوبي همسرتان را به او بگوييد و بعد بگوييد اما كاشكي صبر مي كردي و بچه را اين طور تنبيه نمي كردي .اين بچه خيلي تو را دوست دارد ولي با اين بدرفتاري محبت تو مثل نمك در دل اين بچه مي تواند حل بشود و بدون اينكه بخواهد با تو لجبازي ميكند . من دلم نمي خواهد بچه به تو بي احترامي كند . حال اگر بددهاني پدر رخ داد من بايد كارت شارژ عاطفي بچه را پُر كنم كسي كه بد دهان است يعني يك آسيبي در هويت او وجود دارد يعني با افرادي نشست و برخاست كرده كه خيلي راحت حرفهاي زشت مي

ص: 14658

زند يا در دوران كودكي اين كلمات براي او استفاده شده است يا در جامعه خيلي احساس حقارت كرده است . و حقارتش را با فحش دادن مي خواهد حل بكند . اين انسان به درياي محبت احتياج دارد و درمان او با داد و فرياد نيست . در روايت داريم كه اگر كسي به شما گفت كه اگر يكي بگويي من ده تا جواب مي دهم فوري جوابش را بده كه اگر تو ده تا بگويي يكي هم جوابش را نمي شنوي . اين كمك ميكند كه فرد كمي به خودش بيايد . سكوت خلاق براي اين جور موقعيت هاست . در اين موقع من بايد به بچه ام بفهمانم كه سكوت كن و جواب پدرت را نده و بعد كه پدر نبود به بچه بگويد كه تو اين قدر پدر را عصباني كردي كه حتي خودش از حرفهاي نامناسبي كه زده شرمنده است . تو نبايد اين كار را مي كردي گرچه كار پدر هم زشت بود . ما بزرگترها هم گاهي اشتباه ميكنيم ولي تو هم بايد مراقبت كني . اگر انصاف داشته باشيم و همزمان هم هواي پدر و هم هواي فرزند را داشته باشيم قطعا زندگي مان بهتر خواهد شد.

سوال – سوره بقره آيات 265-269 را توضيح بدهيد .

پاسخ – آيه آخر مي فرمايد كه خدا حكمتش را به هركسي كه شايسته باشد عطا خواهد كرد . حكمت آن چيزي است كه وقتي قلب انسان به سمت آن باز بشود نوع نگاهش به كل عالم هستي تغيير مي كند ، سبك زندگي اش متفاوت ميشود . خدا مي

ص: 14659

فرمايد : هر كسي كه حكمت را بدست بياورد خير كثير بدست آورده است . هر كسي كه چهل روز از خودش مواظبت كند و مراقب دل خودش باشد خدا به او حكمت ميدهد و حتي ميتواند آنرا به ديگران هم بدهد . اين ايام ماه ذيحجه خوب وقتي است براي اين كار .

سوال – دختر نوزده ساله هستم و تابحال فقط يك خواستگار داشته ام و مادرم عكس من را پيش رمال ها مي برد و به خاله هايم سفارش ميكند كه براي من خواستگار پيدا كنند . پدرم هم از اينكه من شوهر نمي كنم ناراحت است . خيلي ناراحت هستم و از رفتارهاي آنها خسته شده ام و احساس ميكنم كه اضافه هستم . راهنمايي بفرماييد .

پاسخ – واسطه گري در ازدواج يك هنر ويژه است كه نياز به خلاقيت و توجه زياد دارد . من از اين دختر خانم مي خواهم كه نيمه ي پر ليوان را ببيند . بجاي اينكه نكات آزار دهنده را مي بيني يك بار هم نكات مثبت را هم مرور كن . كساني كه پي رمال ها مي روند كار درستي نمي كنند در واقع اين كار يك نوع شرك به خداست . كسي كه وارد اين كارها مي شود حواسش باشد كه نه تنها كار درست كه انجام نميدهد بلكه گره ي بيشتري در زندگي خودش و خانواده اش قرار مي دهد . مادرت چون نگران آينده شماست دچار چنين اشتباه بزرگي شده است . اين نگراني قشنگ است . بقول ائمه دختر گلي است خوش بو كه پدر و مادر به او

ص: 14660

علاقه مند هستند اما گاهي رفتار تو تلخ شده است و آنها به خودشان اجازه مي دهند كه حس زيباي خودشان را به زشتي به تو نشان بدهند . ميگويند كه دلمان ميخواهد تو ازدواج كني و بروي و ما راحت بشويم . در صورتيكه منظورشان اين نيست . هيچ پدر و مادري نيست كه بچه اش را راهي خانه ي بخت بكند و ننشيند گريه كند . جاي خالي او را مي بيند و ميگويد كه بچه ام الان چكار مي كند با اينكه مي داند او الان راحت است و اين حرفهاي آنها را باور نكنيد زيرنويس اين حرف اين است كه دوستت دارم ولي نمي دانم چكار كنم . بهترين راه حل اين است كه از فرمول هاي خدا استفاده كنيم . خدا مي فرمايد بعد از من به پدر و مادرت احسان كن و اين بهترين كار است . چيزي كه تو را حمايت ميكند احسان به پدر و مادر است كه تو از آنها دلخور هستي . به آنها محبت كن . حضرت عيسي فرموده اند كه اگر كسي يك سيلي به صورت تو زد طرف ديگر صورتت را هم بياور كه سيلي بزند . اين را مي توانيم براي پدر و مادر استفاده كنيم . ممكن است كه اين ميوه تلخ باشد ولي ميوه ي آن شيرين است . احسان و احترام بيشتر . و حواست باشد كه سني از تو نگذشته است البته در بعضي از شهرها دخترها از 16 سالگي آماده ازدواج مي شوند . تو وقتي رفتار بدي از آنها مي بيني سكوت كن و در

ص: 14661

اولين فرصت چاي براي مادرت بياور و خوبي هاي مادرت را بگو ولي در آخرش بگو با اينكه شما را خيلي دوست دارم ولي من فكر ميكنم كه در اين خانه نان خور اضافي هستم و فكر مي كنم شما از اينكه من ازواج نكرده ام ناراحت هستيد و تمام احساسات منفي خودت را اعلام بكن ولي با يك دنيا احترام و محبت . مطمئنا در مادرت اثر خواهد كرد .

سوال – من در دوران مجردي دوران گناه آلودي داشته ام الان ازدواج كرده ام و شوهرم در مجردي دوران پاكي داشته است من با اينكه توبه كرده ام ولي وقتي شوهرم را مي بينم احساس گناه ميكنم . چون من گذشته ام را به شوهرم نگفته ام آيا حقي از او ضايع كرده ام ؟

پاسخ – گناه قطعا اثر خودش را دارد مگر با يك توبه حقيقي اثر آن از بين برود . شما هيچ اشتباهي نكرده ايد كه گناهان گذشته ي خودتان را به شوهرتان نگفته ايد بلكه كمك كرديد كه يك زندگي خوبي را شروع كنيد . ما حق نداريم ديگران را از گناهان گذشته ي خودمان باخبر كنيم مگر كسي كه يك طبيب است و قدرت دارد كه به ما كمك كند كه اين گناه را پاك كنيم . غير از اين حق نداريم بگوييم . گناه پنهاني به آمرزش خدا خيلي نزديكتر است تا گناه آشكار . و گناهي كه گفته ميشود خشم خدا را برمي انگيزد . ايام خوب ذيحجه فرصتي است كه شما دوباره با خدا تجديد عهد كنيد . الان حاجيان دور خانه ي خدا

ص: 14662

ميگردند تا يادمان باشد كه زندگي ما مثل يك دايره است كه نقطه ي مركزي آن خداست . يعني خدا محور زندگي ما است . ما شعاعي بشويم بين خدا و خودمان و همه چيز دور خدا بگردد . شما ببينيد كه توبه ي شما چقدر قبول شده است كه خدا همسر به اين خوبي نصيب شما كرده است . اين كارت آفرين خداست و نشانه ي قبولي توبه ي شماست . رابطه ي خودت با خدا را بهتر كن و ليلي بودن در زندگي خودت ، به همسرت محبت بكن و حواست بيشتر به خدا باشد .

سوال – من با حجاب هستم و مسائل ديني را رعايت مي كند و شوهرم همين طور است . اطرافيانم هم همينطور هستند ولي دختر هفت ساله ي من دوست ندارد به نماز و حجاب اهميت بدهد و از خانم هاي بي حجاب و باكلاس خوشش مي آيد . راهنمايي بفرماييد .

پاسخ – احتمالا تضاد فرهنگي در بين اقوام نزديك خانواده وجود دارد كه درالان خانواده هاي رايج است . شما بدون سرزنش و پرخاشگري بچه تان را به خوبي ها دعوت كنيد از جمله حجاب و نماز . ديگر اينكه از ارتباط عاطفي خودتان با اين بچه مراقبت بكنيد مبادا افرادي كه داراي ويژگي مثبت هستند تحقير بكنيد و از افرادي كه كارهاي غلط مي كنند مدام تعريف بكنيد . گاهي اوقات شما اشتباهي رفتاري را مي كنيد كه نشان ميدهد كسي كه رفتارهاي غلط دارد خيلي بهتر از آن كسي است كه رفتارهاي خوب دارد . ديگر اينكه در ارتباط عاطفي خودتان در خانه

ص: 14663

، شاخص هاي زيباشناسي اين بچه را ارضاء كنيد يعني اين امكان را فراهم بكنيد كه نوع پوشش و نوع رسيدگي به موها ، لباس و رفتارش در خانه خيلي جدي باشد و خودتان هم جدي بگيريد . و به او كمك كنيد كه ياد بگيرد كه هنر يك زن اين است كه زيبايي خودش را در بين محارم خودش داشته باشد تا در بيرون از خانه بتواند خودش را صيانت بكند تا يك زيبايي ماندگار و بهترين حالات روحي را درك كند .

89-08-23

سوال – در مورد ده روز ذيحجه توضيحاتي بفرماييد .

پاسخ – اين ده روز جزء عشره مباركه است . ده روز اولش عبادت و اطاعت خدا به شكل روزه خواسته شده است . روز عيد قربان روزي خواهد بود كه ما بتوانيم روي نفس خودمان پا بگذاريم و اسماعيل خودمان را پيدا بكنيم ، كسي يا چيزي كه گاهي اوقات اين قدر دلبستگي به آن داريم كه مانع بين ما و خدا ميشود . ما گاهي اوقات بجاي اينكه كنار خدا باشيم كنار بعضي از خواسته هاي دلمان قرار مي گيريم و يا خداي نكرده مقابل خدا قرار مي گيريم . ان شاء الله اين دين و بينش را پيدا بكنيم كه بتوانيم همه ي آن چيزي كه خدا را از ما ميگيرد قرباني كنيم .

سوال – احساس مي كنم شوهر من نسبت به كارهايي كه من در خانه انجام ميدهم توجهي ندارد ولي اگر همين كار را ديگري انجام دهد او متوجه ميشود . او حتي رفتارهاي خوب من را ناديده مي گيرد ولي رفتارهاي خوب ديگران

ص: 14664

را بزبان مي آورد و متذكر ميشود . احساس مي كنم او ديگران را به من ترجيح مي دهد . اين را به شكل ها ي مختلف به همسرم گفته ام . اين رفتار او من را دلسرد مي كند . حتي احساس مي كنم من را از او دور كرده است . او درك نمي كند كه من به چه چيزي احتياج دارم . اگر من بخواهم براي خدا مخلصانه زندگي بكنم به اين معني است كه نبايد نسبت به محبت هايي كه به او مي كنم ، انتظار پاسخ داشته باشم . راهنمايي بفرماييد .

پاسخ – اين دوست خوب مان مي گويد كه به شكل هاي مختلف به همسرم گفته ام . شما تيغ ماهي محبت را لاي لقمه ي عاطفي ات گذاشته اي و بخاطر همين هم همسرت جدي نمي گيرد . اگر فيلم زندگي ات را دوباره نگاه كني ، بدون اينكه متوجه بشوي و تصميم داشته باشي ، سر همسرت منت گذاشته اي . و اين موجب شده كه مقاومت منفي در او ايجاد بشود . در ارتباط عاطفي خودتان و همسرت يادت باشد كه از همان اول محرميت ، خدا به شما كادوي پايتختي را به شما داده كه همان مودت و محبت است . محبتي كه بايد ابراز بشود و با محبت بايد با هم زندگي كنند . شما وقتي دلخور هستي بطور ناخود آگاه زبانت گزنده و همراه با سرزنش ميشود . گاهي ممكن است لحن صداي شما اين حالت را داشته باشد . ممكن است كلمه ي خاصي را بكار نبري ولي نشان بدهي

ص: 14665

كه ببين من چقدر كار مي كنم ولي تو قدر من را نمي داني . همين كار شما مي تواند ايجاد آسيب بكند . اگر ياد بگيريم جدا از همه ي خواسته هاي شخصي خودمان محبت بكنيم ، طرف ما هم ياد ميگيرد كه محبت بي قيد و شرط ما براي خدا رضاي بيشترين اثر مثبت را دارد . امام خميني مي فرمايند : براي رضاي خدا كار كنيد تا نتيجه ي آن تا ابد باقي بماند . بالاي سر يك بانك اين نوشته را ديدم ولي الان آنرا برداشته اند و يك تابلوي نئون جاي آن زده اند و خدا را پنهان كرده اند . واي بر من كه وقتي به همسرم محبت ميكنم يك تابلوي نئون بزنم و خدا را پنهان كنم . مي گويم كه ببين من بخاطر تو دارم اين كارها را مي كنم . پس منت و سرزنش مثل سركه اثر محبت را از بين مي برد . تمرين كنيد . به مدت يك هفته نخواهيد با زبان و رفتارتان محبت را به رُخ بكشيد . در مقابل محبت هايي كه ميكنيد يك هفته مهر سكوت برلب بزنيد و فقط انجام بدهيد . تقاضاي توجه هم نكنيد زيرا وقتي شما اين كار را مي كنيد با دلخوري تقاضا مي كنيد و اين معني اش سرزنش و منت است . و اثر منفي خواهد گذاشت . پيشنهاد بعدي اين است كه شما وقتي به همسرت محبت ميكنيد ، يك كارت عاطفي بين شما و همسرت وجود دارد كه بايد مدام شارژ بشود . كارت عاطفي زن و شوهرها مي تواند از

ص: 14666

طريق ابراز محبت زباني ، رفتاري و گفتاري شارژ بشود . شما وقتي در رفتار خودت نشان مي دهي كه محبت داري ، با ارزش است ولي گاهي يادت باشد كه در گفتارت همسرت را تحسين و تاييد بكني . وقتي شما نياز به تحسين همسرتان داريد بايد بتوانيد با رفتارتان نشان بدهيد كه تحسين چقدر مي تواند به بالا رفتن عزت نفس همسرتان كمك كند . شما در هفته چند بار بخاطر كارهاي كوچك و بزرگ شوهرتان از او تشكر مي كني ؟ و با محبت نشان مي دهي كه محبت هاي كوچك او را مي بيني ؟ يا پيش خودتان مي گوييد كه او وظيفه اش است من هم در خانه زحمت مي كشم ، او هم بيرون زحمت بكشد . ما كه معامله ي اقتصادي نداريم. پس حتما تحسين و تاييد بكنيد . گاهي اوقات نسبت به مردها در جامعه ي ما كم توجهي ميشود .گاهي بچه ها و همسر بخاطر مشغله هايي كه دارند و بخاطر مشكلات مالي كه وجود دارد ناخود آگاه پدر خانواده را بعنوان يك كارت اعتباري مي بينند كه مدام بايد پول به خانه بياورد . جيب بابا را مي بينند بجاي اينكه محبت او را ببينند . اين خانم چقدر از همسرش تشكر ميكند ؟ با نوازش نگاه ، رفتار و گفتار . پيشنهاد آخري اين است كه در مقابل ارتباط عاطفي خودش و همسرش دقت بيشتري بكند . آيا شما به پوشش ، رفتار و آرايش خودت مطابق آنچه كه همسرت دوست دارد توجه ميكني ؟ بيشتر خانم ها هنگام ميهماني رفتن به خودشان مي

ص: 14667

رسند و در بقيه اوقات ميگويند كه داريم زندگي ميكنيم و اين اشتباه است . اين خانم در ارتباط عاطفي خودش سرمايه گذاري حقيقي را فراموش كرده است .

سوال – دختر بيست و نه ساله هستم . تابحال خانواده ام بخاطر سطح تحصيلات و چيزهاي ديگر خواستگارانم را رد ميكردند . حالا كه من درسم تمام شده است خانواده ام انتظار دارند كه همه با كمال ميل من را قبول كنند ولي اصلا اين طور نيست . چون خواستگارها هم همه چيز را با هم مي خواهند . دختر تحصيل كرده با خانواده ي اصيل ، نجابت ، زيبايي و اضافه بر همه ي اين ها كم سن و سال ميخواهند . من استرس دارم كه هر بار بخاطر پذيرفته نشدن توسط خواستگار ، جلسه ي خواستگاري را از دفعه قبل خراب تر كردم . هر خواستگاري كه مي آيد و مي رود و خبر نمي دهد مثل اين است كه اعتماد بنفس من را زير سوال مي برد . خانواده و فاميل هم من را سرزنش مي كنند . گناه من چيست ؟

پاسخ – شما خشت اول اعتماد بنفس را خودت برداشتي . شما گفته اي كه كم سن و سال بودن را بعنوان يك امتياز در خواستگارها ديده اي يعني خواستگاري كه مي آيد نظرش مهم است كه سن شما كم باشد . شما قبل از اينكه وارد جلسه ي خواستگاري بشويد براي خودت كارت زرد و قرمز صادر كرده اي . مي گويي كه من كه مي دانم موفق نمي شوم . شما تلقي تان اين است كه

ص: 14668

من امتياز لازم را براي يك زندگي موفق و خوشبخت نمي آورم . توصيه اي به خانواده ي آقا پسرها ميكنم . خانواده آقا پسر هروقت به خواستگاري خانمي مي روند كه سن شان از آن كه آن حدي كه مي خواهند بالاتر است به سن نشاط دختر خانم نگاه كنند . به اين دختر خانم ميگويم كه شما فكر نمي كني از سن خودت كم نشاط تر شده اي ؟ زيرا مداوم به خودت نمره ي منفي دادي و هر خواستگاري كه مي آيد يك نمره ي منفي در كارنامه خودت ثبت ميكني . شما بايد به نشاط روحي ، معنوي ، اخلاقي و جسمي خودت بطور جدي برسي . اين نشاط را خداوند تا پايان عمر از ما خواسته است . در قرآن درباره ي اصحاب كهف داريم كه وقتي بزرگان و سران كه دعوت به شرك شدند از كاخ بيرون آمدند و به غار پناه بردند و سن اين ها از ميان سالي به بعد است اما قرآن از اين ها بعنوان جوان ياد مي كند . چرا قرآن به انسان پنجاه ساله جوان ميگويد ؟ چون دل و ايمان شان جوان است و اين قدر با نشاط هستند كه بخاطر خدا حاضرند از همه چيز بگذرند . شما تا وقتي كه زنده هستي بايد شادابي را داشته باشي . شادابي خودت را وابسته به ازدواج كردن يا نكردن نكن . شما خودت را در موقعيت انفعال قرار دادي و بخاطر همين اين قدر به خودت نمره ي منفي ميدهي . همان قدر كه آنها قدرت انتخاب دارند شما هم قدرت بله

ص: 14669

يا خير گفتن داريد . به نشاط خودت رسيدگي بيشتري بكن . برنامه هاي عبادي جدي را داشته باش . در كنار آن ورزش را داشته باش . امام مي فرمايند كه ورزش براي همه لازم است . و اگر كسي وارد سن ميانسالي بشود به او واجب ميشود يعني بايد شادي و نشاط جسمي با شادي و نشاط روحي مخلوط بشود . يادت باشد كه شما هم قدرت انتخاب داري و ديگر اينكه قطعا شما در جلسه ي خواستگاري با نوع رفتار و منش خودت اين قابليت را ايجاد ميكني كه ديگران بجاي اينكه به شناسنامه ي شما توجه بكنند به روحيات مثبت ، خلاقيت و ارتباط موثر شما دقت كنند . وقتي تعامل مثبت شما را مي بينند بسيار موثر خواهد بود . حتما رشته ي علمي خودت را بصورت پژوهشي ادامه بده و زمينه ارتباط با دوستان خوب و خدا ترس را بيشتر كن . روانشناسان اعلا ميكنند كه كساني كه دوستان خوب و خداترس دارند ، كمتر مريض ميشوند و اگر مريض بشوند زودتر خوب ميشوند . چون يك سيستم امنيت عاطفي دور خودشان دارند . شما ناخودآگاه داريد به يك انزوا كشيده مي شويد . اين مهمترين خطر است . ازدواج كردن يا نكردن شما خطر نيست . توصيه اي هم به پدرها و مادرها بكنيم . همه ي پدرها و مادرها مي خواهند كه پسر و دخترشان در بهترين موقعيت ازدواج بكنند . اما اشتباهشان اين است كه فكر مي كنند اگر دخترشان تحصيلاتش را تمام بكند خواستگار با شرايط بهتري او را مورد پذيرش قرار مي دهد .

ص: 14670

بهترين سنين ازدواج سالهاي دوم و سوم دانشجويي دخترها در كشور ما است . در بهار جواني كه آمادگي دارد با فراز و نشيب هاي زندگي دست و پنجه نرم بكند . قدرت انتخاب خيلي بيشتري را دارد و گزينه هاي بهتري را مي تواند انتخاب بكند . پس اين اشتباه را نكنيد كه اگر دختر ما ليسانس و فوق ليسانس بگيرد حتما زندگي موفق تري را خواهد داشت. ممكن است از جهت علمي جلو برود ولي شادابي و نشاط حقيقي او مي تواند در معرض خطر قرار بگيرد . زيرا قدرت انتخابش را پايين آورده ايد . وقتي اقوام و بستگان دلسوزي شان را زياد ميكنند مثل چراغ نفتي است كه فتيله اش را زياد بالا كشيده ايد . روح اين دختر از دلسوزي هاي بي مورد شما دچار كدورت ميشود . شما بجاي اينكه دلسوزي كنيد سرزنش مي كنيد . راه حلش دعا ، توسل و معرفي كردن افراد خوب و مناسب است .

سوال – من و همسرم كه با هم فاميل بوده ايم شش سال است كه ازدواج كرده ايم و علاقه مان هم هر روز بيشتر ميشود . من در خانواده ي مذهبي بزرگ شده ام ولي خانواده ي همسرم به حجاب اهميت نمي دهند . همسرم يكي از ملاك هاي ازدواجش حجاب بوده است . و بخاطر همين از من خيلي حمايت ميكند . من شخصيتي هستم كه دوست دارم به همه نشان بدهم كه مي توانم به همسرم خوب ابراز علاقه بكنم و شوهر داري بكنم و با مردان غريبه صحبت كنم . بعضي از مواقع اين

ص: 14671

محبت ها را جلوي غريبه ها ابراز مي كنم شايد بخاطر اين است كه مي خواهم بگويم من هم مي توانم با مردان فاميل وارد بحث بشوم . در باطن دوست ندارم كه اينگونه باشد . مي ترسم اين رفتارها روي بچه اي كه در راه دارم اثر بگذارد . راهنمايي بفرماييد .

پاسخ – ايشان در اعتماد بنفس خطايي پيدا كرده اند يعني براي اينكه از ديگران كم نياورد نياز است كه از جهت علمي ، اجتماعي ، فكري و سياسي جلوه بكند بخاطر همين هم وارد بحث با آقايان ميشود . آيا وقتي شما وارد بحث ميشويد اين بحث نياز جدي به حضور شما دارد ؟ و نظر شما به رشد ديگران كمك مي كند يا فقط يك جورهايي خود نمايي كردن است ؟ اگر حضور شما مثبت است و كسي جز شما نمي تواند آن را بيان بكند اشكالي ندارد ولي يادتان باشد كه فقط براي رضاي خدا باشد . حالا اگر مي بيني حرف خيلي مهمي هم نيست و شما مي خواستي اظهار فضلي بكني و نشان بدهي كه مي تواني و مي داني ، اينجا دچار يك آسيب شده اي و ظرفيت اعتماد بنفس شما پايين آمده است . اعتماد بنفس شما آسيب ديده است . حس كردي كه در نگاه ديگران احتياج به يك تاييد ويژه داري . ما مي گوييم كه اين افراد خلاهاي شخصيتي پيدا كرده اند البته اگر بصورت افراطي باشد . شما در خانواده ي همسرت چون مداوم تفاوت را ارزيابي كرده اي ، حس كردي بايد كاري بكني كه از آنها كم نياورم

ص: 14672

. و به سمت رفتار غير درست مي روي . خدا وجدان را صورت فطرت در ما گذاشته است . وقتي كار غلطي ميكنيم شروع به آژير كشيدن مي كند . ايشان خودشان حس ميكنند كه كارشان درست نيست . اگر حرفهاي شما ضروري است و به رشد ديگران كمك ميكند لازم است كه شما در اين بحث ها حضور داشته باشي . ما در تعاملات اجتماعي مقداري از رشد خودمان را بدست مي آوريم ولي اگر من مي خواهم خودم را نشان بدهم ، اين نشان دهنده ي يك پاتولوژي است . نشان دهنده ي يك آسيب است. من پيش خودم كم آورده ام . ما مي گوييم نه بطور مطلق اين ارتباط را قطع كن و نه ميگوييم اين ارتباط بطور مطلق درست است ، خودتان مثبت و منفي را ارزيابي كنيد . در دوران بارداري اگر شما با خدا رابطه ي درستي داشته باشيد ، 50 درصد هويت بچه تان را گارانتي مي كنيد . فرزند شما همراه با بخشي از هويت و فكرهاي پنهان شماست كه جز شما و خدا كسي از آن خبر ندارد . دلتان را مراقبت كنيد قبل از اينكه رفتارتان را مراقبت كنيد . مراقب باشيد كه قبله نماي دلتان مداوم خدا را نشان بدهد . اگر براي رضاي خدا مي گوييد ، شك نكنيد و بگوييد ولي اگر براي خودنمايي مي گوييد پا روي دلتان بگذاريد تا اين بطور وراثتي به فرزندتان هم منتقل بشود .

سوال – من مدتي است كه دست از كارهاي زشت برداشته و توبه كرده بودم ولي چندي قبل با

ص: 14673

فردي دعواي مان شد و كارمان به فحش كشيد . من احساس ميكنم كه از چشم خدا و امام زمان (عج) افتاده ام . هر چه نماز مي خوانم آرام نميشوم . از كاري كه كرده ام پشيمان هستم . من را راهنمايي بكنيد . فقط نگوييد كه از او عذرخواهي كنم زيرا او همه چيز به من گفت .

پاسخ – خيلي از وقتها فردي پيش دكتر متخصص مي رود بعد به دكتر پيشنهاد مي كند كه فلان آمپول را هم برايم بنويسيد ولي فلان كپسول را ننويسيد چون خوشم نمي آيد . من ميگويم كه اين ها فوق تخصص هستند چون پيش متخصص آمده اند ولي براي خودشان فوق تخصص را قائل هستند . شما كه عذرخواهي اين قدر برايت سخت است اگر آن موقع جلوي زبانت را مي گرفتي كارت خيلي راحت تر ميشد . ما در جامعه با افرادي كه تعامل داريم همه داراي مديريت خشم نيستند . اگر خشم ديگران بتواند خشم شما را برانگيزد يعني ديگران دارند شما را مديريت ميكنند. شما مديريت خويشتن نداري . امام باقر (ع) نزديك منزلشان بودند . فردي كه كاملا پرخاشگر بود آمده بود تا امام را تخريب شخصيتي بكند . جلوي ديگران به حضرت فحاشي ميكند . همه ي مدينه قبول دارند كه هر چه آموخته اند از امام باقر (ع) و امام صادق (ع) است . صحابي عصباني مي شوند كه چرا او احترام سن حضرت و امامت ايشان را ندارد؟ مي خواستند با او برخورد بكنند ولي امام ميگويد كه دست نگه داريد . باقر يعني شكافنده ي علم

ص: 14674

و بقره هم همان معني شكاف مي دهد زيرا گاو را به گاو آهن مي بندند و زمين را مي شكافد . آن فردي مي گويد : شما كه باقر نيستي بقر هستي . كلام بسيار زشت است . بيشتر دعواهاي خانوادگي ما بخاطر اين است كه ما مديريت كلام نداريم . حضرت مي فرمايد : اين حيواني كه تو نام بردي سُم ، دم و پشم دارد ولي من اينها را ندارم . مثل اينكه با يك بچه ي دو ساله حرف مي زنند . چون مي خواهند او را به خرد اوليه برگردانند زيرا خشم برادر جنون است . او اگر فرد دانايي بود عذرخواهي مي كرد و مي رفت ولي او آنقدر وقيح بود كه به مادر حضرت فحاشي كرد . كسي در بدترين شرايط باشد اجازه نمي دهد كه كسي به مادرش توهين كند . پيامبر مي فرمايند كه باقر بعد از من شكافنده ي علم است . او گفت كه مادر شما آشپز بود و فحاش بود . حضرت مي فرمايند : آشپزي كه عيب نيست هنر است . ولي اگر در مورد مادرم راست مي گويي كه بد دهان بوده است اگر راست باشد خدا مادر من را بيامرزد و اگر تو دروغ گفتي ، خدا تو را بيامرزد . او آخر خط بدرفتاري را رفت و حضرت آخر خط بزرگواري را رفت . اگر مي خواهيم بدي ها را اصلاح كنيم لازمه اش اين است كه به سمت خوبي ها حركت كنيم . حالا اين دوست ما هم اشتباه كرده است وقتي او كلام زشت گفته است دوست

ص: 14675

ما نتوانسته خشم خودش را مديريت كند . بهترين راه حل اين است كه يك بار ديگر توبه كنيد . لقب خدا تواب است . هر چه اشتباه كردي برگرد خدا مي پذيرد تا بتواني رفتارت را جبران كني . ياد داشتي را بنويس و بگو من كلمات زشتي را گفتم ولي دلم نمي خواست اين كلمات ، از دهان من بيرون بيايد و دلم هم نمي خواست كلمات زشت بشنوم اما به سهم خودم اشتباه كردم . و حاضرم عذر خواهي كنم و اين كار را بدون هيچ منتي بكن . اگر پشتت به خدا باشد و به خدا وصل باشي ، اين عذرخواهي تو را كوچك نمي كند . البته عذرخواهي هيچوقت انسان را كوچك نمي كند و حتي عذرخواهي در بين افراد سن دار راحت تر است زيرا مي دانند كه با عذر خواهي كوچك نميشوند بلكه بزرگ ميشوند . اگر توبه كني دوباره به مدار ايمان برگشتي و خدا هاف بگ تو است . در قرآن داريم كه خدا از تو دفاع ميكند .

سوال – سوره بقره آيات 286-283 را توضيح دهيد .

پاسخ – اين آيات آمن بما رسول مي فرمايد كه عبادتهاي شبانه را نصيب كساني مي كند كه بعد از نماز عشا و قبل از خواب اين آيات شريفه را قرائت بكنند . مرور كردن تمام اعتقادات است . اگر با توجه و حضور قلب قرائت كنيد بيشترين بهره هاي را خواهيد داشت . شب عرفه به اندازه ي روز عرفه ارزشمند است . براي شب عرفه هم دعاي ويژه داريم . اين شبها شب هاي

ص: 14676

برگزيده خداوند است . مبادا اين شب ها و روزها بيايد و برود و ما نفهميم و كار داشته باشيم .

سوال - من دختر بيست و هفت ساله اي هستم كه بيماري ام اس دارم يعني ضعف عضلاني پيش رونده . و كاملا فلج شده ام و الان با واكر راه مي روم . شبها خيلي خسته هستم و تا آنجا كه توان داشته باشم بعضي از شبها نماز شب مي خوانم . دلم مي خواهد هر شب نماز شب بخوانم . در مورد افزايش روحيه ما بيماران هم صحبت بكنيد .

پاسخ – اين خانم موفق به صبوري خلاق شده است . كساني كه خدا بابت سختي ها از آنها امتحان ميگيرد براي اين است كه راهي به سمت يافتن خودشان پيدا كنند . كسي كه با اين درد و رنج كنار مي آيد براي خودش بصورت مداوم انرژي هاي نوراني و ملكوتي را بدست مي آورد . حضرت علي (ع) مي فرمايد : بي تابي تقدير خدا را دگرگون نميكند فقط ثواب را از بين مي برد . كساني كه مشكل صعب العلاج دارند اگر بي تابي كنند مشكل شان دو تا ميشود ولي اگر بي تابي نكنند و صبرشان را به خدا اتصال دهند موفقيت شان بيشتر خواهد شد . من حسرت نماز شب هاي ايشان را خوردم . يعني كسي با اين ضعف عضلاني اراده اش قوي تر از آن بيماري است . روايت داريم كه مومن از كوه محكم تر است . هر چه اين فرد به اطاعت خدا مراقبت ميكند اراده اش بيشتر خواهد شد .

ص: 14677

اگر مي خواهي نماز شب را جدي تر بگيري اراده ات را محكم تر بكن و به ميزاني كه به نمازهاي اول وقتت توجه ميكني به نماز شب هم توجه كن . خدا مي فرمايد كه عبادتهاي شبانه را نصيب كساني مي كند كه بعد از نماز عشا و قبل از خواب اين آيات شريفه آمن رسول را قرائت بكنند . خواندن يك بار اين آيات مرور كردن تمام اعتقادات است . اگر با توجه و حضور قلب قرائت كنيد بيشترين بهره هاي را خواهيد داشت . در اين روزها مي توانيم ذخيره هايي براي كساني كه به اين امتحان الهي مبتلا هستند پيدا كنيم .

89-07-28

سوال – ما سه سال است كه ازدواج كرده ايم و رابطه ي ما با خانواده ي شوهرم خيلي خوب نيست . خيلي ها مي گويند كه بچه بيايد زندگي تان خوب ميشود ولي من اين اعتقاد را ندارم . لطفا ما را راهنمايي بفرماييد .

پاسخ – من به همه ي آنهايي كه ميخواهند فرزندي بياورند عرض ميكنم كه قبل از آوردن بچه ما قطعا بايد پيرامون خودمان را از جهت تربيتي بسنجيم . اگر شما با خانواده ي همسرتان مشكل داريد با آوردن بچه ممكن است كمتر بشود ولي بعد بيشتر ميشود . اول اينكه شما ببينيد مشكل اصلي خانواده ي همسر شما با شما يا مشكل شما با آنها چيست ؟ اگر ريشه ي آنها را درمان نكنيم بچه فقط بعنوان يك موجود مظلوم آمده كه وجه المصالحه بشود . گاهي اوقات اين اشتباه را زوجين در زندگي خودشان مي كنند . مي گويند كه

ص: 14678

زندگي مان سرد بود و گفتيم كه بچه بيايد خوب ميشود . بچه بعنوان يك موجود زنده كه رشد مي كند و نيازمند توجه ويژه است حتي مي تواند اختلافات را بيشتر بكند . توصيه ما اين است كه قبل از اين كار يك برگه جلوي خودتان بگذاريد و حداقل بيست رفتاري كه در تعامل با خانواده ي همسرتان آنها را آزرده كرده و بيست تا از آنهايي كه مي تواند آنها را شاد كند بنويسيد سعي كنيد قانون بيست بيست كه چهل ميشود و عدد مقدسي هست استفاده كنيد . در روابط تان آن چيزهايي كه آنها را آزرده مي كند كم كنيد . آن چيزهايي كه آنها را خوشحال ميكند و مورد رضايت خداوند هم هست بيشتر كنيد . بعد كه توانستيد يك رضايت نسبي در آنها ايجاد بكنيد قطعا بچه دار شدن شما باعث ميشود كه شما و همسرتان هم دوست داشتني تر بشويد . چون يك موجود معصوم دوست داشتني آمده و به روابط بهتر كمك ميكند .

سوال – من با پسري آشنا شده ام كه به من قول اردواج داده است . مدتي با هم بوديم ولي حالا مادرش خواستگاري نمي آيد و مي گويد كه دختري كه با پسرها دوست مي شود به درد ما نمي خورد ولي خدايي اين اولين وآخرين دوستي من بود . من بعضي از وقت ها تصميم ميگيرم كه خودكشي كنم . من را راهنمايي بفرماييد .

پاسخ – خودكشي كردن جزء گناهان كبيره است كه انسان را از همه ي حق هاي معنوي و انساني اش ساقط مي كند و در واقع

ص: 14679

گناه بزرگي است كه خداوند وعده ي قطعي عذاب را به او داده است . طبق آمار بُعد نمايشي خودكشي خانم ها بيشتر است و بخاطر همين موفق به خودكشي نميشوند و اين خيلي خوب است . اما اينكه كسي در فكرش بيايد كه خودكشي بكند يعني اين قدرعزت نفس واعتمادش پايين آمده است كه فقط از طريق اين آقا مي خواهد خودش را دوست داشته باشد . مهمترين مشكل از جهت روانشناسي اين است كه اين خانم ديگر براي خودش ارزشي قائل نيست اِلا اينكه با اين آقا ازدواج كند . حتي خودش را هم دوست ندارد . شما اگر بخواهيد با اين ويژگي ازدواج بكنيد يك همسر موفق نخواهيد بود . روابط دوستي خارج از ازدواج براي شما ميتواند مشكلات ويژه اي را ايجاد بكند . مثلا مشكلي كه ميتواند اين دختر خوب را تهديد بكند . فرض كنيد مادر اين پسر به خواستگاري شما بيايد ، فكر مي كنيد كه اولين حرفشان به اين پسر چيست ؟ اين است كه مي خواهيم ببينيم دختري كه توانسته تو را گول بزند و چشم عقلت را ببندد كيست ؟ يعني موضع ارزيابي خانواده ي اين پسر خيلي سخت گيرانه تر از يك ارزيابي معمولي است . هنوز به خواستگاري نيامده اند موضع منفي را دارند . بخاطر همين اگر شما به هر شيوه اي عروس اين خانواده بشويد آن عزت و احترام لازم را كم خواهيد داشت . و بايد تلاش مضاعف بكنيد تا خودتان و ويژگي هاي خوبتان را اثبات بكنيد . كتاب بررسي روابط دختر و پسر قبل از ازدواج موجوداست كه

ص: 14680

سي تا از مشكلات اخلاقي ، روحي ، فكري و اجتماعي دخترها و پسرها را مي گويد كه در اثر گرفتن دوست دختر و دوست پسر به آن مبتلا ميشوند . يكي از آنها همين بود كه عرض كردم يعني دخترخانم بعنوان عروس و آقا پسر بعنوان داماد عضو اصلي خانواده تلقي نميشوند بخصوص كه اگر خانواده ي اصيل و سنتي باشند كه تلقي شان اين است كه شما رفتار غلطي كرديد . بعضي ها فكر ميكنند كه خانواده ي سنتي يعني خانواده اي كه با هر چيز جديد مخالف است . از نگاه ما خانواده ي سنتي خانواده اي است كه ارزشهاي ماندگار و اصيل را براي خودش قائل هست . ممكن است كه اين ارزش ها كوچك باشد و قابليت تغيير داشته باشد ولي بعضي از ارزش ها ماندني و الهي است . يك خانواده اي اعتقاد دارد كه قبل از اينكه پسرشان دختري را انتخاب بكند حتما خانواده هم بايد نظر مثبت داشته باشند ، حتما دقت بيشتري بكند . يادتان باشد دوستي هاي پسر و دختر بجاي دلبستگي فقط وابستگي هاي شديد مي آورد و اين وابستگي ميتواند حتي ارزش من را پيش خودم از بين ببرد . حتما اين كتاب را مرور كنيد . حالا اگر اين آقا پسر قبل از اينكه به خانواده اش اعلام ميكرد ما مي توانستيم راهنمايي هاي بهتري به او بكنيم ، مي گفتيم كه ضرورتي ندارد كه شما وقتي دختر اعلام مي كند دوستي آخري باشد البته گفته اند اولي و آخري ولي ما نمي دانيم وقتي دل من بسمت هواهاي نفساني مان حركت

ص: 14681

مي كند خيلي سخت تر است . امير المومنين مي فرمايد كه گناه نكردن آسانتر از توبه كردن است . وقتي شما لذت حرامي را به كام خودتان ريختيد ، كارتان سخت تر شده است. و همه ي روانشناسان اين را قبول دارند كه اگر كسي دچار يك پاتولوژي اخلاقي و رفتاري بشود خيلي سخت تر مي تواند خودش را اصلاح بكند . كسي كه مي گويد فقط همين پسر ، اين حتي عشق نيست . شما به خانواده تان ميگفتيد كه دخترخانمي را در نظر گرفته ام و لزومي نداشت كه بگوييد با او ارتباط عاطفي داريد و ويژگي هاي خوب آن دختر را به خانواده تان مي گفتيد و اين فرصت را مي داديد كه خانواده ي شما خوبي هاي اين دختر را بشناسند حالا كه آب از سر گذشته است بهترين راه اين است كه شما بخواهيد اين دختر زير نظر خانواده ي خودتان قرار بگيرد . در حقيقت يك جورهايي از سماجت و لجبازي دست برداريد اين جوري بهتر مي توانيد خانواده ي خودتان را به يك ازدواج خوب ترغيب بكنيد . و امكانش را هم فراهم كنيد . از مادر و خواهرتان بخواهيد كه در فرصت هاي مختلف بدون اينكه بخواهيد دختر بفهمد او را زير نظر بگيرند ، اگر رفتار و گفتار نامناسبي از او ديدند به آنها حق بدهيد كه قبول نكنند . اگر اين دختر نجيب و پاكي است و تنها اشتباهي كه كرده اين است كه با شما دوست شده است البته اشتباه بزرگي است ولي قابل بخشش است ، به اين دختر بگوييد كه ملاكهاي

ص: 14682

مادر من براي انتخاب يك دختر خانم نجيب چه ويژگي هايي دارد . اگر اين ويژگي ها در تو هست نشان بده و اگر نيست ايجاد بكن تا خانواده ي من هم به انتخاب من آفرين بگويند .

سوال – به خانم ها بگوييد كه دست از تجمل بردارند . چندين ساعت برنامه در اين رابطه بگذاريد . خانم ها خيلي بيشتر عبادت ميكنند ولي خواسته هاي تجملي آنها باعث ميشود كه همه را به باد بدهند . چون شوهرانشان بخاطر آنها به راه گناه مي روند تا جواب خرج هاي آنها را بدهند .

پاسخ - اين ها درد دل آقايان است و بيشتر آن هم درست است . خيلي وقت ها خانم ها بدون اينكه بخواهند به همسرشان آسيب مي زنند . فكر مي كنند كه مردها چون قدرتشان بالاست ، آسيب نمي بينند ، اشكالي ندارد و هر كاري ميتوان كرد . آن روحيه تنوع طلبانه ي زنانه ي اگر در وجود زن مديريت نشود و به عزت نفس اضافه نشود در زندگي خانم ها كم يا زياد اين مشكلات پيش مي آيد . گاهي اوقات صرف آشنايي با ظواهر ديني نمي تواند به خانم كمك بكند . امكان دارد اهل نماز و دعا هم باشد ولي برايش مهم باشد كه اگر امروز خانه ي كسي رفت كه فرش و مبلمانش يك كمي بهتر از خودش بود ، وقتي برميگردد ناراحت و غصه دار است . اولين سرزنش براي همسرش اين است كه اگر شما مي توانستيد بايد زندگي ما را مثل آنها مي كردي . به خانم ها عرض مي كنم

ص: 14683

كه اگر ما ياد نگيريم از آن چه كه داريم لذت ببريم ، در حقيقت به خودمان ياد داده ايم كه هرگز لذت نبريم . چون انسان بي نهايت طلب است و اگر ياد نگيريم در زندگي عادي خودمان محدوده هايي قائل بشويم يعني دو تا قاعده ي قناعت و زهد را ياد نگيريم ، مي شود مهندسي عالم آخرت . بهشت زير پاي مادران است ولي بيشتر دوزخيان زنان هستند . اين يك پارادكس و معماست . يعني چه ؟ يعني خيلي جاها خانم ها مي توانند دچار اشتباه بشوند . يكي از آن جاها اين است كه بجاي زيبايي ، دچار تجمل خواهي بشوند . راه حلش اين است كه اگر خانم ها مي خواهند زيبايي زندگي شان بهتر بشود بايد باد بگيرند كه تقدير و تحسين از همسرشان را به موقع انجام بدهند . و آقايان هم ياد بگيرند كه ابراز محبت زباني و رفتاري شان را خيلي بيشتر بكنند . پيامبر مي فرمايند : هر قدر كه مرد به همسرش بگويد كه او را دوست دارد به ايمانش اضافه ميشود . اگر مردهاي ما ياد بگيرند حتي اگر مومن به دين اسلام هم نباشند ، به اين قانون طلايي عمل بكند ، يقين بدانند كه قدرت معنوي فرد و توانايي هايشان زياد خواهد شد .

سوال – من سالهاست كه با همسرم زندگي ميكنم ولي تابحال نشده كه اين همه نعمتي كه در زندگي خدا داده شكر بكند ولي كمبودها را هميشه بيان ميكند تا بحال نشده كه او را به مسافرت ببرم ، خانه بزرگتر تهيه كنم و .. و

ص: 14684

او را خوشحال ببينيم ولي اگر فرزند يا برادرش چيزي به او بدهند فراموش نمي كند . زندگي با اين شرايط خيلي سخت است . راهنمايي بفرماييد .

اين خانم نسبت به همسرش ناسپاس است و نسبت به فرزندانش اين طور نيست . پس اين خانم محبت را مي داند . ولي در مقابل همسرش توقعات بيجايي دارد . چرا هنوز منتظر بقيه اش است ؟ اين مشكل عمومي است كه آقايان معمولا در گفتگوهايشان مي گويند . مي گويند كه ما هرچه براي همسرمان مي خريم و تهيه ميكنيم ، هنوز عرق مان خشك نشده دنبال بقيه اش مي گردد . چرا ؟ ميدانيد كه چرا خانم ها در پاساژها دنبال كفش و لباس مي گردند در حاليكه كمد هايشان پر از لباس است ؟ بخاطر اينكه سعي مي كنند زمينه ي خلاهاي عاطفي در روابط با همسرانشان را در اين ها پوشش بدهند . اگر شما ياد بگيريد كه كلمه ي طلايي دوستت دارم را به موقع و بجا با رفتارت نشان بدهي و آنجايي كه راي خدا هست به دل همسرت راه بروي نه آنجايي كه خلاف حرف خداست ، ديگر اين مشكلات پيش نخواهد آمد . آقايان مي گفتند كه گاهي خانم ها ما را در كسب حلال مان به گناه مي كشانند . بله اين امكان هست ولي شما مردانگي ات كجا رفته است ؟ اگر خانمت مي گويد كه به من ربطي ندارد ، اگر زندگي ات را مثل خواهرت كردي كه هيچ و گرنه ، نَه من و نَه تو . مي دانيد چرا اين را مي گويد

ص: 14685

؟ چون مطمئن نيست كه شما او را دوست داشته باشيد و تنها زن زندگي شما او باشد . بخاطر همين است كه از شما باج مي خواهد . باج خواهي هاي مالي براي اين است كه خلا هاي عاطفي وجود دارد . اگر در دلت جايي براي همسرت باز نكرده اي ، او سعي ميكند كه جيبت را خالي بكند . و اين بدترين رفتاري است كه ميتواند آسيب ها را عميق تر كند . در كارگاه هاي آموزش كه دارم هم خانم ها حضور دارند هم آقايان ، خانم ها اين مطالب را تاييد ميكنند . گاهي دلم ميسوزد كه آقايان با كارهاي پيش پا افتاده از نظر خودشان و مهم از نظر خانمها يادشان مي رود كه همسرشان را اقناع كنند . اگر هيچ مناسبتي نباشد و اين آقا هر چند وقت يك گل رز بدون تزيين براي خانمش ببرد و خودش را به بيراهه يا تغافل نزند و بگويد كه خانم اين را آوردم كه بداني واقعا دوستت دارم . البته بدانيد كه همسرشان با شك به آنها نگاه خواهد كرد . آقايان بايد زاويه قلبشان كمي بازتر باشد و شرح صدر داشته باشند و ناراحت نشوند كه خانم گل را آن طرف انداخت و در گلدان هم نگذاشت و بعدش هم گفت چه خبراست ؟ قرار است كه چكار كني ؟ حتي اگر خانم بدون مناسبت آرايش و پوشش و نوع غذايش در خانه عوض بشود آقا شك ميكند . و مي گويد كه خانم چه خبر است ؟ چه بلايي مي خواهي سرم بياوري ؟ يعني رضايت در زناشويي

ص: 14686

تبديل به معامله شده است . زن وقتي كه بي بهانه به همسرش محبت ميكند همسر مي داند كه خانم يك چيز ويژه مي خواهد . و چون مرد پذيرفته حاضر شده باج عاطفي بدهد . اين يعني فاجعه . يعني اينكه طلاق هاي عاطفي خيلي زياد شده است . زن و شوهرهايي كه كنار هم هستند ولي يك دنيا با هم فاصله دارند . با پيامك و چت و اينترنتي مي خواهند خودشان را اقناع كنند و اين خطرناك است . اگر زنها ليلي بودن را ياد بگيرند و مردها ياد بگيرند كه هواي دل همسرشان را داشته باشند يعني فقط طبق استاندار خدا و بدانند كه زندگي شان شيرين ميشود .

سوال - سال آخر دبيرستان هستم . مادرم مي گويد كه بايد ازدواج كني و وقتي ميگويم كه قصد ازدواج ندارم ميگويد كه نمي خواهم تو را ترشي بيندازم و من از اين حرفهاي مادرم كلافه شده ام . من و مادرم را راهنمايي كنيد .

يك پيشنهاد به دخترخانم و يك پيشنهاد به مادر دختر خانم دارم . پيشنهاد من به اين دختر خانم اين است كه اگر مادرش با قانون رفاقت آشنا نيست ، شما سعي كن كه ديگر مادرت را مامان نبيني و يك جاهايي قانون رفاقت را بكار ببري ، كاري كه ما به مادرها هم توصيه مي كنيم . بگو مادر دو ساعت وقت داري كه بيرون برويم ؟ و مادر مي گويد همين جا كارت را بگو ، وقت ندارم . اين بدترين وقت است . مادرتان را بيرون ببريد و در فضاي سبز مثل پارك

ص: 14687

با او صحبت كنيد و بگوييد از اينكه شما به فكر من هستيد خوشحال هستم . از قانون شش باضافه ي يك استفاده مي كنيم . خوبي هاي مادر را به او بگويد . بگذاريد ويترين عاطفي دل ما بتواند بخشي از دل ما را نشان بدهد . خوبي هايي را كه كرده به مادرتان بگوييد . اينكه دلش شور مي زند مثل بعضي از فاميل و بستگان دير ازدواج كرده اند و يا نتوانستند همسر مناسبي انتخاب كنند . و دل نگران اين موضوع است . يك ترسي دارد و دلش مي خواهد شما را وارد منطقه ي امن زندگي مشترك بكند . شما بابت همه ي اين ها به مادرتان رسيد تحويل بدهيد و بگوييد كه من ميدانم شما نگران من هستي و دوستم داري و ميدانم به همان اندازه كه ميخواهي من در درسم موفق بشوم ، دلت مي خواهد در زندگي مشترك هم موفق بشوم اما يعني هفتمين با اينكه شما دوست داري هرچه مي گويي من سرم را پايين بيندازم الان بعنوان يك دوست به شما مي گويم كه وقتي شما اين حرف را مي زني اعتماد بنفس من مي شكند . و من حس مي كنم كه نكند در اين خانه اضافي باشم . آسيب هاي احساسي خود را بدون گله به مادر بگويد و من فكر نمي كنم كه شما من را دوست نداري با اينكه مي دانم من را خيلي دوست داري . به من اجازه بده كه توانايي هايم را در ازدواج بالا ببرم و در نقطه درسي به يك جايي برسم . در مورد ازدواج

ص: 14688

با كنايه با من صحبت نكن . اگر خواستگاري هست با من مطرح كن و اينكه شما مي گوييد كه من نميخواهم تو را ترشي بيندازم مثل اين است كه من مزاحم هستم . شما مي خواهي من را هوشيار كني كه از زندگي غافل نباشم اما اين جوري نگو زيرا من آزرده ميشوم . كتاب لذت ديدار ماه ازآقاي خدامي است و درباره فضيلت زيارت امام رضا (ع) مي باشد .

سوال – سوره بقره آيات 154-163 را توضيح بدهيد .

پاسخ – خدا گارانيت نامه اين آيات را امضا كرده است . مردم شك نكنيد كه از شما امتحان ميگيرم و پنج تا امتحان را مطرح كرده است . يكي از آنها ترس است . در زندگي مواقعي پيش مي آيد كه شما مي ترسيد آغوش خدا باز است . بعدي گرسنگي است بعضي ها ميگويند كه چرا سختيها مال ماست ؟ بخاطر اين است كه در سختي ها رشد است . سومي نقص در اموال و چهارمي نقص در انفس . اگر يكي از نزديكان را از دست بدهيم خدا مي گويد كه نكند كه فكر كني من تو را دوست ندارم . ورق امتحاني گذاشته ام و ميخواهم جواب بدهي و پنجمي نقص در ثمرات است . ثمرات گاهي ميوه ي درختان است ، گاهي در علم و عمل است . يعني كاري كه كردي نتيجه اش را مي بيني . هر موقع به يك امتحان خيلي سخت و مصيبت بزرگ دچار شدي ، خودت را با گفتن انا لله و انا اليه راجعون به خدا وصل كن . ما اين

ص: 14689

را در جريانات ختم شنيده ايم ولي اين براي همه جا است . اگر كسي اين آيه را در مواقع سخت بگويد خدا سه ويتامين را به او مي دهد . آيه 157 مي گويد : يكي درود خداوند به سمت شما مي آيد . دوم رحمت ويژه خدا به سمت شما مي آيد و سومي هدايت ويژه خداست . كساني كه ميتوانند در مصيبت قلبشان را به خدا وصل بكنند ، راه بهشت را گم نمي كنند .

سوال – دختر هفت ساله من دوست دارد كه از وسايل آرايشي من استفاده كند . البته من در خانه براي شوهرم آرايش ميكنم . شوهرم با اين كار دخترم مخالف است . چكار كنم ؟

پاسخ – در اينجا بحث زن ، زيبايي و سلامتي در آيين ملكوتي اسلام باز ميشود . اين خانم مي گويد كه من براي همسرم آرايش ميكنم . اين خوب است اما بايد دقت بكنيم كه يكي از مشكلات جامعه امروز ما و دنيا اين است كه سن آرايش كردن پايين آمده است طوري كه بچه هاي دبستان بجاي مداد و پاك كن لوازم آرايشي دارند . گفتيم كه اين لوازم مي تواند به پوست بچه ها آسيب بزند . مهمتر از آن آسيب به ارزش هاست . ارزش هايي است كه بچه ها بايد ياد بگيرند . اين مادر بايد مهارت نه گفتن به بچه اش را ياد بگيرد . همان جور كه بچه دست به چاقوي آشپزخانه مي زد چطور از او مي گرفتي و اين بهانه درست است كه چون من به چاقوي آشپزخانه دست ميزنم بچه

ص: 14690

ام هم دوست دارد دست بزنم پس جلوي او را نگيرم ؟ چطور وقتي بچه كفش پاشنه بلند مادرش را مي پوشاند مادر نمي گذارد از پله پايين بيايد و جلوي او را مي گيرد ، اينجا هم بايد همين كار را بكند . بچه را بايد از خطرات روحي و عاطفي حفظ بكنيد . حالا مادرها مي گويند كه خيلي سخت نگيريد مگر نمي بينيد كه جلوي هر عكاسي عكس بزرگ شده ي دختر بچه اي كه آرايش كرده است گذاشته اند ؟ من اين را جنايت بزرگ مي دانم . آزار جنسي كه امروز در مورد دخترها است بخاطر اين است كه دخترها در تِم دخترانه ي خودشان قرار نمي گيرند و از آنها خواسته اند كه زن باشند و اين آسيب جدي به آنها مي زند . زيبايي زنها نشانه ي عقل آنهاست ولي در مدار الهي و اينكه ما به سن بچه ها دقت بكنيم .

89-09-10

سوال - آيا امروز كه روز مباهله است شما پيشنهاد خاصي از لحاظ انجام اعمال عبادي داريد؟

پاسخ - سلام به شما و همه ي خوباني كه در روز مباهله دل به محبت اهل بيت (ع) بستند . اميدوارم امروز كه روز مباهله است و فردا كه روز نزول آيه ي شريفه از سوره ي مباركه ي هل اتي است ، بخشش امير المومنين به عنوان اينكه انگشتر خود را مي بخشند را سر لوحه ي كار خود قرار دهيد . اين دو روز را ما روزهاي گرامي و بسيار بزرگي مي دانيم و از ايشان با دعا و نماز و بخشش به ساير مومنين

ص: 14691

پيروي مي كنيم و اين امكان را فراهم مي كنيم كه به همه ي آن امواج معنوي بپيونديم.

دوستان خوب ما مي دانند كه درخصوص روزه ي امروز و فردا تأكيد ويژه اي شده است . بعد از آن دو مورد نماز كه مربوط به امروز است و هنوز وقت آن باقي است و تا قبل از اينكه اذان مغرب گفته شود وقت اين دو نماز است . دعا و زيارت جامعه ي سوم را من پيشنهاد مي كنم . دوستان بخوانند و همه ي اينها در مفاتيح است . حتماً همديگر را دعا كنيم تا دعاي اهل بيت شامل حال ما شود.

سوال – درباره ي تربيت ديني كودكان زير هفت سال توضيح بفرماييد .

پاسخ - جلسات قبل گفتيم كه راستگويي و صداقت جزو فطرت ما است . همه ي ما انسانها راستي و درستي را دوست داريم مگر اينكه معلم هاي بدي داشته باشيم و ياد بگيريم كه براي اينكه موفق شويم بايد دروغ بگوييم . بچه ها تا هفت سالگي كه دوره ي سروري آنها است نياز دارند كه از ما يعني پدر و مادر ، مربي ها و از همه ي آنها كه دوستشان دارند يك صداقت خيلي زلال ببينند . اين حس راستگويي اگر خوب تقويت شود گرايش بچه ها به زشتي ها فوق العاده كم مي شود . و از همين جا تربيت حس دوم ، حس زيبايي شناسي ، زيبايي خواهي و خيرخواهي بوجود مي آيد . تربيت حس زيبايي يكي از آن چيزهايي است كه فلاسفه ي تعليم و تربيت خيلي به آن تأكيد مي كنند

ص: 14692

. اما ما بعنوان كساني كه عشق به خدا ، پيامبر و اهل بيت داريم چگونه بايد اين حس را به شكل صحيح و منظم تربيت كنيم ؟ طبيعتاً براي بچه اي كه تا سن هفت سال است توجه به اينكه بتواند پاكي ها را بشناسد و از زشتي ها دوري كند خيلي جدي است . ابتدا بايد از چيزهاي ملموس شروع كنيم يعني ديدني ها و شنيدني ها . چه چيزهايي خوب است كه اين بچه ببيند و چه چيزهايي خوب است كه نبيند ؟ اينها چيزهايي است كه بايد به او ياد بدهيم . اما چگونه ؟ من در جلسات قبل به آن اشاره كردم كونوا دعاة الناس بالغير السنتكم . اين روال يكي از روش هاي اصلي است و يك شاهراه ويژه است براي اينكه اگر خواستيم به هركسي تا سن صد و بيست سالگي چيزي ياد دهيم بهترين راه اين است كه قبل از اينكه بگوييم ، عمل كنيم . اما براي سن كودكي و خردسالي بچه ها بهترين روش چيست ؟ بهترين روش بازي است . بازي درماني كه حتي به عنوان يك روش درماني در روان شناسي تربيتي امروز هم مورد استفاده قرار مي گيرد . گفتيم بازي در سن كودكي بچه ها جدي تر از مسائل جدي براي ما بزرگترها است . ما از طريق بازي بايد به بچه ديدن خوبي ها و دوري كردن از بدي ها را ياد دهيم . به همين ترتيب از اين وادي اعتقادي بايد وارد وادي احكام و آداب هم بشويم . يعني به بچه ياد دهيم كه نجس و پاكي را

ص: 14693

تشخيص دهد . چيزهايي نجس هستند كه ارتباط با آنها مي تواند به ما آسيب بزند نه اينكه لزوماً مضر باشند. اما در آن زمان و با آن شيوه اي كه ما ارتباط برقرار مي كنيم مي تواند براي ما ايجاد ضرر كند . مثلاً به يك بچه ي كوچك بايد ياد دهيم كه زماني كه دست او خون مي آيد و اين خون از بدن خارج مي شود نجس است و اگر ما به آن دست زديم بايد دست خود را آب بكشيم. در حقيقت اين همان مسائل اصلي طهارت و نجاست است . اما اينكه خون چيز بدي است ، نه خداوند هيچ چيز بدي درعالم نيافريده است. از اينجا ما بين عقايد و احكام حركت مي كنيم . آن سوال هميشگي آيا خداوند شر را آفريده است يا نه ؟ خداوند هيچ شري را در عالم هستي نيافريده است و هر چيزي را كه ما فكر مي كنيم بد است ، بدي نسبي دارد . پس اگر ما از چيزي دوري مي كنيم براي اين است كه در اين موقعيت خاص به ضرر ما است. در همين ويژگي ما به بچه احكام خوردني ها و آشاميدني ها را ياد مي دهيم . چه چيزهايي را خدا اجازه داده كه ما بخوريم و چه چيزهايي را اجازه نداده كه بخوريم ؟ اينها همه از طريق بازي و ارتباط مستقيم باشد . گفتيم كه آموزش نبايد مستقيم باشد يعني آموزش غير مستقيم باشد اما ارتباط بچه با آن موارد بصورت طبيعي و مستقيم رخ دهد . مثلاً مادر يك مقداري سبزي ، ميوه ،

ص: 14694

ماهي و مرغ خريده است اما بجاي اينكه به بچه بگويد به اينها دست نزن ، زماني كه آنها را به اتاق آورده و روي سيني يا روفرشي قرار داده به بچه ي كوچك چهار يا پنج ساله ي خود بگويد اينجا بنشين و به من بگو هركدام از اينها چه فايده اي دارد ؟ كداميك از اينها را خدا دوست دارد كه ما بخوريم ؟ اين ماهي كه در دريا شنا مي كرده چرا خدا اجازه داده كه ما بخوريم ؟ معمولاً من ديدم كه بچه ها نسبت به گوشت يك حس منفي دارند ، حالا اگر قرباني كردن گوسفند يا پرنده اي را نيز ديده باشند گاهي اوقات امكان دارد اين حس آزردگي تا سنين بالا براي آنها باقي بماند . ما افرادي را داريم كه گياهخواري را انتخاب مي كنند و يكي از دليل هاي آنها همان آسيب ديدگي دوران كودكي است . تأكيد بر اين نكته است كه برنامه ي غذايي بچه ها بايد همه ي ويتامين ها را داشته باشد اما ويتامين هاي حلال و سالم و غذاهاي طاهر و طيب . اينكه خدا چرا اجازه داده كه ما اين ماهي را بخوريم و خدا چرا اجازه داده اين سبزي را كه در حال رشد بوده از آن استفاده كنيم و ديگر مانع رشد آن شويم ؟ چون خدا ما را خيلي دوست دارد و قرار است ما به عنوان بنده هاي حقيقي خدا باشيم . اجازه داده كه از آن چيزهايي كه پاك و خوب است و به نفع ما است استفاده كنيم . اما بايد فقط با اجازه

ص: 14695

ي خدا باشد و اگر خدا اجازه ندهد بخش عمده اي از اين فايده را از دست مي دهيم . يعني ما به اين بچه مي گوييم وقتي كه قرار است گوسفندي قرباني شود ، با توجه به اينكه اين ايام زمان بازگشت حاجي ها از حج است و ما به يمن آمدن حاجي ها قرباني مي كنيم و خيلي وقت ها ما به نفس اينكه قرباني شده و خوني جاري شده و كار بدي است بچه ها را دور مي كنيم . درست است كه ديدن لحظه ي قرباني كردن يك حيوان زنده بر آن تأكيد نشده و حتي گفته اند كه از تماشاي آن پرهيز كنيد چون يك موجودي در حال از دست دادن جان خود است . اما اينكه فكر كنيم مثل اينكه اين بچه با يك صحنه ي جنايت روبرو مي شود و در او يك حس منفي ايجاد كنيم غلط است . خدا به ما اجازه داده اين حيوان حلال گوشت را به او آب و غذا بدهيم از خدا اجازه بگيريم او را رو به قبله قرار دهيم و آن كسي كه اين توان را دارد و به شكل صحيح او را ذبح كند . اين خدايي كه ما را دوست دارد اجازه داده از آن حيواني كه دوست داشتني است استفاده كنيم چرا؟ تا اينكه ما بتوانيم كارهاي خوب بكنيم . اين مفهوم را به زبان بچه بيان مي كنيم البته آن بي مبالاتي هايي را كه گاهي اوقات رخ مي دهد بايد اصلاح كنيم . مثلاً گاهي اوقات ديده شده كه يك گوسفند را در كوچه قرباني

ص: 14696

كرده اند و تا ساعت ها اين خون در همانجا باقي مانده است . بعضي ها نيز عقيده دارند كه خون قرباني را به عنوان تبرك به در و ديوار مي مالند . نه اين خون نجس است و بايد تطهير و پاك شود و اينكه اين بچه بداند در چه موقعي خدا اين اجازه را به ما داده است. تشخيص بين نجسي و پاكي و اينكه اگر دست من نجس شد چگونه آن را پاك كنم مهم است . بايد به بچه بگوييم بيا با هم مسابقه بگذاريم ببين دست من موقع پاك كردن سبزي خون آمده است به نظر تو چكار بايد بكنم ؟ خوب مامان بايد آب بكشي ، حالا اگر زير شير آب بگيرم يك بار كافي است ؟ بله اگر ديگر خوني روي آن نباشد . اما اگر همينطوري تو روي دست من آب بريزي بايد سه بار بريزي . به اين صورت حكم آب قليل و كُر را به او ياد مي دهيم اما بدون اصطلاح و خيلي ساده . اينها نشان مي دهد كه ما بعنوان پدر و مادر از قبل بايد اين مسائل را خوب بدانيم و باوركرده باشيم كه بخش هايي از پازل خوشبختي ما است تا بتوانيم آنها را به شكلي ساده و بدون وسواس به كودك ياد دهيم . گاهي اوقات ما از اين طرف پشت بام مي افتيم يعني آنقدر بچه را نسبت به نجس و پاكي حساس مي كنيم كه دچار وسواس مي شود و متأسفانه ممكن است تا زمان طولاني براي او باقي بماند . همين جا اجازه دهيد اشاره كنم

ص: 14697

كه گاهي اوقات پدر و مادر ها دچار آسيب وسواس هستند و بچه ها دچار اين آسيب مي شوند . بچه ها زماني كه به سن عقل مي رسند قطعاً بايد مقاومت ويژه اي را بكنند بدون اينكه پرخاشگري كنند و حرمت پدر و مادر را بشكنند ، حيطه هاي خاصي را براي خود تعريف كنند. ما بايد حد تعادل را داشته باشيم انسان متعادل انسان خوشبختي است. يعني هم پرهيز از زشتي ها و بدي ها و چيزهايي كه نجس است و هم گرايش به خوبي ها را در خود داشته باشيم و در بچه ها نيز ايجاد كنيم . بعد از آن بحث حلال و حرام است چه چيزهايي حلال است و چه چيزهايي حرام است ؟ خوب من مي توانم وسيله ي تو را بر دارم؟ بله اما اگر تو به من اجازه بدهي. وقتي كه چيزي متعلق به كسي است ما بايد از او اجازه بگيريم. به اين صورت در حقيقت من احكام غصب نكردن را به فرزند خود ياد مي دهم ولي اينها را چگونه ياد مي دهم ؟ با بازي . همينجا اجازه دهيد اشاره كنم به نقش اسباب بازي وبين اسباب بازي ها دخترها معمولاً عروسك را دوست دارند. البته پسرها نيز تا سن سه يا چهارسالگي با عروسك سرو كار دارند . البته اينجا من حكم فقهي عروسك را نيز عرض كنم : حكم بسياري از مراجع اين است كه خريد و فروش عروسكي كه به صورت كامل طراحي شده باشد محل شبهه است. اما عروسك هايي كه براي بچه ها به شكل طبيعي معمولاً ساخته مي

ص: 14698

شود بخش قابل توجهي از آن بايد به صورت پارچه اي و نرم باشد و از موادي كه به بچه آسيب نزند واجزاء آن قابل جدا شدن نباشد اينها چيزهايي است كه ما بايد به آن دقت كنيم . يك عروسك ساده اي كه معمولاً مي شود با پارچه يا بافتني درست كرد يا عروسك هاي آماده اي كه بخشي از بدن آنها به صورت پارچه است را عموماً مراجع اجازه مي دهند. البته من توصيه مي كنم كه دوستان به حكم مرجع خود رجوع كنند. عروسك چه نقشي در رشد عاطفي و رشد شخصيتي بچه ها دارد ؟ خوبي عروسك اين است كه يك همراه هميشگي براي او است و بخشي از امنيت عاطفي بچه را ايجاد مي كند . و اينكه وقتي بچه با عروسك حرف مي زند آيا عروسك وسط حرف او مي پرد ؟ آيا مدام اشكالات تلفظي بچه را مي گيرد ؟ آيا به خاطر اينكه بچه گاهي كند و به سختي صحبت مي كند با خنده ي او مواجه مي شود ؟ اينها همه كمك مي كند كه قدرت تكلم بچه بالا برود . بچه بايد به صورت متعادل با عروسك ارتباط برقرار كند ، گاهي اوقات بچه ها بخاطر خلاء هاي عاطفي و نبودن بزرگترها ارتباط خيلي زيادي با عروسك مي گيرند و او را جايگزين همه ي نداشتن هاي خود مي كنند اين مي تواند يك مقداري براي بچه آسيب رسان باشد . اما به صورت متعادل اين بچه بايد هم با عروسك بازي كند هم با اسباب بازي هاي ديگر و هم گاهي اوقات كنار مادر

ص: 14699

با قابلمه ها و بشقاب ها بازي كند . هم اينكه بتواند در فضاي سبز بدود و در خانه بازي هاي دست جمعي را داشته باشد اينها همه بايد بصورت همه جانبه باشد . خيلي بد است كه ما براي بچه ها تنها يك يا دو نوع بازي را توصيه كنيم مثلاً فقط به او بگوييم نقاشي كن . همينجا اشاره كنم خيلي وقت ها ما با بچه ها مشكل داريم چون دوست دارند كه روي در و ديوار نقاشي كنند و اين نقاشي كردن ها بخشي از ذهنيات آنها را بيرون مي ريزد. ما در حقيقت به عنوان يك مسلمان به او كمك مي كنيم كه همه ي خلاقيتها و هوش خلاقه ي خود را بيرون بريزد چكار بايد بكنيم زماني كه مدام به او مي گوييم دست نزن ، نكن ، بد است ما اينجا مستأجر هستيم و ديوار كثيف مي شود . هزار و يك دليل داريم براي اينكه بچه ها كارهاي بد نكنند البته گاهي اوقات اين دليل ها واقعي است، اما سوال من اين است آيا نقاشي كردن روي يك سطح بلند كار بدي است ؟ من مي خواهم بين كارهايي كه ذاتاً بد است و كارهايي كه بخاطر موقعيت بد است تفكيك قائل شويم تا بچه بتوان آرام آرام تشخيص موقعيت بدهد . اين آن چيزي است كه ما به آن احتياج داريم يعني هم زمان كه ما او را از جهت ارتباط عاطفي با افراد خانواده و خدا تقويت مي كنيم ، زمينه ي رشد او را نيز فراهم كنيم . ماجراي آن شهر بازي ياد شما است

ص: 14700

، قرار بود پدر و مادرها يك ملحفه ي رنگي مناسب با ذوق و سليقه ي بچه احياناً با طرح هاي كارتوني تهيه كنند . آن را آماده بگذارند و اسم آن را شهر بازي بگذارند . يك ساعت صبح و يك ساعت بعد از ظهر و اگر وقت مادر خيلي كم است نهايتاً نيم ساعت در روز در يك ساعت مشخص در روي اين شهر بازي هر كاربدي كه ذاتاً بد نيست را انجام دهند . يعني اين بچه اجازه داشته باشد يك كاغذ بزرگ را روي آن بگذارد و بعد نقاشي كند. ياد بگيرد يك سري از كارهايي كه بدي آن حقيقي نيست مي توان انجام داد . آيا درست است كه ما بچه را از هر كاري كه ما بزرگترها فكر مي كنيم بد است منع مي كنيم ؟ آيا اگر خوراكي هاي خود را روي زمين ريخته يا اسباب بازي هاي خود را روي زمين ريخته كار بدي است؟ البته بد است چون ميهمان مي آيد. ولي آيا واقعاً اين كار بد است ؟ نه ، او بايد بتواند در اين شهر بازي كارهاي بدي كه ذاتاً بد نيست را انجام دهد . از اين طريق مي خواهيم چه حسي را در او تقويت كنيم؟ اينكه بتواند تشخيص دهد بدي هايي را كه خداوند نمي پسندد و بدي هايي را كه ما بخاطر ضرورت هاي زندگي بايد از آن دوري كنيم . البته بايد محدوديتها را براي بچه ها كمتر كنيم . من گاهي اوقات به مادرها توصيه مي كنم كه در روي آن ملحفه اي كه به عنوان شهر بازي

ص: 14701

نشسته ايد اجازه دهيد اين بچه مثلاً پفك خود را باز كند و كاملاً روي آن بريزد چون روي فرش قطعاً با او دعوا خواهيم كرد . يكي از چيزهايي كه باعث مي شود بچه دچار درهم تنيدگي عاطفي شود اين است كه مدام بابت هركاري به او گوشزد شود . چرا اين كار را كردي ، به اين دست نزن ، آن را بردار ، اين را سرجاي خود بگذار ، امر و نهي هاي زياد فرزند ما را لجباز مي كند . اميرالمومنين (ع) مي فرمايند : اگر به كسي زياد سرزنش كنيد قطعاً زمينه ي لجبازي او را فراهم كرده ايد . بهترين راه براي اينكه بچه هاي خود را از لجبازي دور كنيم اين است كه امر و نهي بيهوده را كنار بگذاريم . امر و نهي را در مقابل اطاعت خدا بگذاريم يعني همان كلام اميرالمومنين (ع) هرموقع آن كسي كه زير دست تو است چه كارمند تو در اداره و چه فرزند تو در خانه آن چيزي را كه تو دستور داده بودي انجام نداد و آن چيزي را نيز كه خدا گفته بود انجام نداد . در مقابل آن چيزي كه دستور تو بود، اگر دستور خدا نبود سخت گيري نكن و تغافل كن. اما اگر دستور خدا است جدي باش ونسبت به آن مماشات نكن . اين هم فرمول طلايي است كه فكر مي كنم درخصوص تربيت ديني كودكان مي تواند موثر باشد. سوال- حرف هاي شما زيبا است ولي زندگي واقعي ما دختر ها به اين زيبايي كه شما مي گوييد نيست . زمان جاهليت دختر

ص: 14702

ها را زنده بگور مي كردند الان فقط مدل زنده بگور كردن عوض شده است . اطرافيان با نيش و كنايه ، با نگاه هاي سنگين ، با تحقير و با شكستن غرور ما را زنده بگور مي كنند . من خواستگاراني دارم كه همگي يا سيگاري هستند يا اهل دود و يا بيكار هستند يا ولگرد هستند. درحالي كه من هم نجابت دارم هم تحصيلات دارم و هم به طور نسبي زيبايي دارم از خدا هم يك همسر خوب و با ايمان خواسته ام اما چه سود ؟ احساس مي كنم ديگر مجبور هستم با كسي ازدواج كنم كه به عدم صلاحيت او مطمئن هستم چون سن من درحال بالا رفتن است.

پاسخ - اين خانم گفته اند كه نسبت به عدم صلاحيت خواستگار اطمينان دارم ولي از جمله مواردي كه اشاره كرده اند ولگرد بودن با سيگاري بودن است و آنها را در يك سطح قرار داده اند . من فكر مي كنم اين قسمت را بايد اصلاح كنند . نگاه ايشان اين است كه اگر طرف مقابل من يك سري عيب هايي را دارد پس آن كسي نيست كه خدا او را تأييد كند .من مي خواهم بگويم اين غلط است . ما خيلي وقت ها اشتباهات خود را به بيرون فرافكني مي كنيم . آيا سيگاري بودن يك حُسن است؟ نه ، قطعاً يك عيب و يك نقص است. اما آيا سيگاري بودن با ولگرد بودن مساوي است ؟ قطعاً نه . اينكه ما فكر كنيم خواستگاري كه براي ما مي آيد بايد كسي باشد كه ويژگي هاي بسيار خوبي را

ص: 14703

دارا باشد . مهمترين خطاي شناختي دختر هاي خوب ما است. مهمترين خطاي شناختي اين است كه من فكر كنم خواستگار بايد صد در صد و از همه جوانب خيلي عالي باشد . يعني بايد جاي پاي خود را مستقيماً جاي پاي حضرت علي (ع) بگذارد . اين امكان پذير نيست چون ما داريم براي خوب بودن تلاش مي كنيم ، ارزش هر كسي به ميزان تلاش او است. اين حكم قرآن است ليس للانسان الي ما سعي ، در مسير اطاعت خدا تلاش كن . اگر فكر مي كني سيگاري بودن يعني عدم صلاحيت براي ازدواج اشتباه كرده ايد . سيگاري بودن قطعاً يك اشكال است اما قابليت اين را دارد كه كم و اصلاح شود. بياييد يك بار ديگر به زندگي اطرافيان خود و كساني كه موفق هستند نگاه كنيد . چند وقت پيش من در فرودگاه تهران پروازي داشتم ، زن و شوهري آمدند و گفتند كه ما برنامه ها را ديده ايم و مي خواهيم با شما مشاوره كنيم . چون ما در سالن ترانزيت بوديم امكان مشاوره نبود. اما از آن جايي كه خداوند تقدير خود را انجام مي دهد هر دو گروه يعني هم ما و هم آنها يك ساعت پروازمان به تأخير افتاد . در اين فرصت با آنها مشاوره كردم . خانم گفتند : زماني كه من با همسرم ازدواج كردم ايشان نمي توانست نماز بخواند يعني اصلاً بلد نبود. من حمد و سوره را مي نوشتم جلوي سجاده مي گذاشتم و كنار آن مي ايستادم . مانند يك بچه اي كه مي خواهم به او نماز

ص: 14704

خواندن را ياد بدهم و او شروع به نماز خواندن كرد و الان به صورتي شده كه سر او برود نمازش نمي رود . اما به خاطر يك سري از نقص ها در ارتباطات عاطفي باعث شده كه من عملاً در نماز دچار مشكل شوم ولي با برنامه ي سمت خدا بخش قابل توجهي از مشكلات من حل شد . من مي خواهم اين نكته را بگويم كه آيا نماز نخواندن به اندازه ي سيگاري بودن مهم است يا كمتر اهميت دارد ؟ قطعاً نماز خواندن يكي از آن دستور هاي جدي خدا است . بياييد اولويت قائل شويم ما فكر مي كنيم كه طرف مقابل همه ي نمره هاي او قطعاً بايد بالاي هجده باشد . نه ممكن است يكي از نمره هاي او چهارده باشد اما معدل او نوزده باشد. يعني نمره هاي ديگر او خوب باشد . چه كنيم ؟ ببينيم آن كسي كه به خواستگاري شما مي آيد روحيه ي امانت داري او چگونه است ؟ آيا در مقابل رفتار ، گفتار ، وسايل و آدم ها چقدر امانت دار است ؟ يك مرد بايد بداند همسر او امانت خدا در دستش است قبل از اينكه امانت پدرخانم و مادر خانم او باشد . امانت خدا است و بايد روز قيامت در مقابل هر رفتار و گفتار خود پاسخگو باشد. روحيه ي امانت داري نسبت به نوجواني و جواني او كاملاً سنجيده مي شود . بعد ميزان دين داري او ونه تظاهر به دين داري او چقدر است ؟ دين داري حقيقي كه با صداقت و پايبندي او به حلال و

ص: 14705

حرام الهي و حكم خدا همراه باشد ،يعني شرط بندگي كردن . اين دو تا شرط اصلي است و مابقي آن سالاد و نوشابه ي يك زندگي موفق است . اين را حتماً جدي بگيريم و بقول سهراب سپهري چشم ها را بايد شست جور ديگر بايد ديد . حالا اگر نمره ي معدل همه ي خواستگاران نمره ي خيلي بالايي نبود شما توصيه مي كنيد كه تنها بمانند يا بالاخره با يكي كه نمره ي پاييني دارد و عدم صلاحيت دارد ازدواج كنند ؟ عدم صلاحيت اگر به عنوان سيگاري بودن است من توصيه مي كنم كه بايد ازدواج كرد .

سوال – سوره ي آل عمران آيات 126-121توضيح دهيد .

پاسخ - در اين آيات شريفه كه با هم شنيديم خداوند يك ويژگي مشخص را بيان مي كند اينكه خداوند به بنده ي مومن قطعاً كمك مي كند اما بنده ي مومن بايد بهانه ي رحمت را فراهم كند . اين بهانه ي رحمت را خداوند در آيه ي شريفه مي فرمايد كه بلا ان تصبرو و تتقوا اگر شما صبر داشته باشيد . خيلي از ما معمولاً دچار بي صبري مي شويم و اين بي صبري است كه بخشي از توفيقات ما را در امدادهاي غيبي كم رنگ مي كند . شرط اول صبر است . و تتقوا دوم ترمز دستي شما در مقابل گناه محكم باشد . هرجا كه اطاعت خدا است شما آنجا حضور داشته باشيد ، هرجا كه معصيت خدا است غايب شويد و مانند ماهي سر بخوريد . فرار كنيد ، به سمت چه كسي وفرو الي اله

ص: 14706

به سمت خدا فرار كنيد . اگر در اين حالت دشمنان به سمت شما بيايند خدا مي گويد : اينجا من با ملائكه ي خود شما را همراهي مي كنم . آيه ي بعدي مي گويد كه به اين خاطر است كه دل شما مطمئن شود وگرنه نصرت و ياري با منِ خدا است. آنكه ياري كننده ي حقيقي شما است من هستم . و در آيه ي اول فرمود و علي اله فليتوكل المومنون آدم هايي كه مومن باشند قطعاً دل به خدا مي سپارند و براساس آن بهترين عمل را انجام مي دهند چون مي دانند كه هيچ چيزي در اين عالم گم نمي شود. امروز چون روز شريف مباهله است و فردا نيز روز بخشش انگشتر از طرف حضرت امير (ع) است و هنوز هم از عيد غدير خيلي دور نشده ايم اجازه دهيد كه رمان ماجراي غدير را براي دوستان به عنوان هديه عرض كنيم . كتاب روي دست آسمان ، خاطرات غدير خم است و فضائل ويژه ي اهل بيت (ع) . همينجا اشاره كنم كه اين كتاب خوب را آقاي خداميان آراني نوشته اند كه خوشبختانه ايشان رمان هاي خوب ديني را در اين زمينه نوشته اند كه بسيار مستند است و علما و دانشمندان بزرگ دنياي اسلام هم اين كتاب ها را مورد تأييد خود قرار داده اند . يك اشاره ي ديگر هم من به روز مباهله بكنم ، امروز چون روز مباهله است امام حسن(ع) و امام حسين (ع) بعنوان دو بچه ي كوچك زير هفت سال همراه پيامبر و دركنار حضرت امير و حضرت زهرا

ص: 14707

آمده اند براي اينكه نشان دهند كه اسلام تنها راه خوشبختي بشر است . داستان مباهله يكي از آن شاه كليد هاي عشق فرزندان ما به اهل بيت مي تواند باشد وقتي كه ما به فرزندان خود بگوييم كه امام حسن(ع) و امام حسين (ع) كوچك نيز در اين جايگاه يك نقش ويژه داشته اند . اين نقش را در كوچكي نيز داشته اند نه فقط زماني كه بزرگ مي شوند . اين را بطور جدي ببينيم و داستان مباهله را حتماً با كودكان خود در ميان بگذاريم.

سوال - من متوجه شده ام كه اكثر كساني كه به خواستگاري من مي آيند بخاطر رنگ چشم ، من را انتخاب كرده اند . از اينكه مرا بخاطر كمالات احتمالي كه دارم انتخاب نكرده اند ناراحت هستم . واقعاً نمي دانم با خواستگاراني كه تنها به اين خاطر در خانه ي ما را زده اند چه برخوردي داشته باشم؟

پاسخ - حتماً رنگ چشم ايشان متفاوت است . در حقيقت يك اشتباه بزرگ ديگري كه در خواستگاري ها رخ مي دهد اين است كه گاهي ما با عنوان هاي خاص و بعد با ويژگي هاي ظاهري انتخاب مي كنيم و بعد فكر مي كنيم كه حتماً خوشبخت مي شويم . ثروت اين دخترخانم ، زيبايي ظاهري او ، اسم و عنوان شغلي آن آقا ملاك است . مثلاً اگر از يك خانم بپرسيد داماد شما كيست مي گويد داماد من دكتر است يا مهندس است، اصلاً نمي گويد خود او كيست . فقط به آن تيتر و عنوان اجتماعي او صرفاً توجه مي كند . اين

ص: 14708

خانم معلم است ، البته معلمي با هيچ چيزي در عالم قابل مقايسه نيست ولي صرف معلم بودن ، دكتر و مهندس بودن ، صرف داشتن زيبايي ظاهري يا ثروت پدر و مادر يا اينكه اهل فلان شهر باشد يا در فلان دانشگاه درس خوانده باشد يا پدر او فلان شغل را دارد اينها همه خطاهاي سيستماتيك در شناخت است . يعني جزو همان غلط هاي ويژه است كه موجب مي شود ازدواج ها را به سمت ناكامي بكشاند چون مانع از شناخت حقيقي مي شود . اين دختر خانم يا افرادي مانند ايشان كه به خاطر موقعيت هاي ويژه مورد انتخاب قرار مي گيرند چه كاري بايد انجام دهند ؟ در نهايت آرامش و بدون اينكه عصباني شويد با اين قضيه برخورد كنند . در حقيقت اين ويژگي را كه شما داريد يك امتياز الهي است. درست است كه شما براي بدست آوردن آن تلاشي نكرده ايد اما اين را يكي از نعمت هاي خدا بدانيد. اجازه دهيد كه فرصت شناخت طرف مقابل را با سوال هاي دقيق و خوب به دست بياوريد. بعد ببينيد كه بين ويژگي هاي شما چه چيزي را غير از رنگ چشم و موقعيت شغلي يا ثروتي شما انتخاب كرده است. اگر او دليل بيهوده اي دارد و هيچ انگيزه اي براي شناخت شما نداشته است از ويژگي هاي مثبت شخصيتي و علمي و اجتماعي و معنوي خود بگوييد . اما اگر ديديد كه او صلاحيت ندارد صراحتاً اعلام كنيد و بگوييد من متأسف هستم از اينكه آن ويژگي هاي مثبت شخصيتي كه مد نظر من است نتوانستم در

ص: 14709

اين گزينه ي خاص پيدا كنم . فكر مي كنم كه شما هم به اين دليل سراغ من نيامده بوديد در نتيجه نمي توانم بپذيرم . اين باعث مي شود كه بعضي از اين افراد يك تلنگر ويژه بخورند ، گاهي اوقات ما اين تلنگر ها را نياز داريم . اما نبايد مانع شود كه ديگران را درست بشناسيم و نبايد موجب شود كه به ديگران بي احترامي كنيم و احياناً آنها را تحقير كنيم . اين جاذبه را به عنوان يك نكته ي مثبت ببينيم اما فرصت عبور از آن را نيز فراهم كنيم .

سوال – دختري بيست و چهار ساله و مجرد هستم . تا سال قبل هروقت براي من خواستگار مي آمد ، همسايه ها بخاطر يك اختلاف قديمي از خانواده ي ما بد مي گفتند و آنها را منصرف مي كردند . الان يك سالي است كه براي من خواستگار نيامده دو سوال دارم ، يكي از اين همسايه ها كه مدعي دينداري هم هستند و با سرنوشت يك دختر بي گناه بازي مي كنند . دوم اينكه چرا من بايد قرباني اختلاف خانواده ام بشوم . مگر گناه من چيست ؟

پاسخ - قبل از اينكه پاسخ اين دختر خانم را بدهم، به آن همسايه هاي خوب كه شايد بعضي از آنها نيز بيننده ي اين برنامه باشند مطلبي را عرض كنم : اگر خاطر شما باشد ما درخصوص تحقيق هاي ازدواج صحبتي را كرده بوديم ، گفته بوديم كه هر راستي را نبايد گفت ولي بايد راست گفت . اينكه اگر از ما سوال كردند چه چيزهايي را

ص: 14710

بايد بگوييم و چه چيزهايي را نبايد بگوييم . گاهي اوقات فراموش مي كنيم كه بعضي از حرف ها و كارهاي ما امكان دارد سرنوشت يك آدم را كاملاً تغيير دهد . بايد عنداله پاسخگوباشيم ، نمي توانيم خيلي راحت بگوييم خوب ما يك چيزي گفتيم . مثلاً اگر پدر ايشان با يكي دو تا از همسايه ها بگو مگويي داشته است يا مادر ايشان يك دلخوري با يكي از خانم ها دارد نبايد عنوان كنيم . ما قطعي بايد بدانيم كه اين ظلم در همين دنيا دامن گير ما مي شود . داريم كه اگر كسي به مظلومي كه جز خداوند دادرسي ندارد ظلم كند ، از اين ظلم بايد خيلي جدي بترسد . قانون عمل و عكس العمل اعلام مي كند كه تو از اين دنيا نمي روي ، مگر اينكه در آنجايي كه خود نمي داني و متوجه نيستي اين پاسخ را دريافت خواهي كرد وكسي بدون اينكه بداند به تو آسيب خواهد زد. در روز قيامت همه ي ما در نزد خداوند بايد پاسخگوي رفتار و گفتار خود باشيم . از اين جهت به خودم و به همه ي آن دوستان خوبي كه اين برنامه را مي بينند عرض مي كنم كه مواظب باشيد و راحت حرف نزنيد و قضاوت نكنيد . وقتي از شما سوال مي كنند در خصوص اين خانواده و دختر خانم شما چه چيزهايي را بايد بگوييد ؟ ويژگي هاي خوب اين خانواده و اين دختر خانم را حتماً بگوييد . ويژگي هاي بدي كه مي تواند در سرنوشت و آينده ي اين دختر خانم اثر بگذارد

ص: 14711

همه را بگوييد . ولي اگر چيزي است كه مربوط به اين دختر خانم نمي شود حق نداريد كه آنها را اعلام كنيد . گفتن يك چيزي مانند اينكه برادر دختر خانم معتاد است قبل از اينكه ويژگي هاي شخصيتي اين دختر خانم را شناخته شود قطعاً تأثير منفي در ذهن مخاطب خواهد گذاشت. يعني همانطور كه به اسم دكتر و مهندس و معلم و رنگ چشم و هزار و يك ويژگي ظاهري به غلط يك فرد انتخاب مي شود ، حالا نيز به غلط رد مي شود . بجاي اينكه بگوييد برادر او معتاد است بگوييد خود او كيست ، چه ويژگي مثبتي دارد ؟ نوع آداب و رفتار و نوع تمايلات او ، نوع روحيه ي او و ويژگي هاي مثبت اين دختر را اول بگوييد . و اگر خانواده ي او دچار مشكلي است نهايتاً بگوييد اين دختر خانم بسيار خوب است ، خانواده ي او اين مشكل را دارد اما او با خانواده ي خود تفاوت دارد . بشناسيم شقايق هايي را كه در كوير هستند وظلم نكنيم به دختر خانم ها و آقا پسرهاي خوبي كه احياناً خانواده ي خوبي ندارند . به اين دختر خانم پيشنهاد مي كنيم كه اولاً شما به عنوان عضوي از اين خانواده امكان دارد كه بتوانيد روابط همسايگي را اصلاح كنيد . يك رسم خوبي كه بين ما ايرانيان است دادن نذري است، مانند امروز يا فردايي كه روزهاي زيبايي است به بهانه ي دادن شيريني يا نذري با آنها صحبت كنيد و بگوييد كه ما اين امكان را داريم كه با هم دوستي

ص: 14712

كنيم . به قول اهل بيت با هم محبت داشته باشيد تا خداوند اين محبت را به خزانه ي غيب خود پيوند بزند .

89-09-17

سوال- من خيلي دوست دارم از مراسم عزاداري بهره ي كامل را ببرم ، اما كودك هفت ساله ي من بعد از مدت كوتاهي از حضورما در مراسم عزاداري خسته مي شود و دوست دارد كه به خانه برگرديم . بعضي وقت ها بخاطر دل او به خانه باز مي گردم و بعضي اوقات نيز به خاطر دل خودم و علي رغم مخالفت او تا پايان مراسم صبر مي كنم . واقعاً نمي دانم چه كنم مي ترسم او در آينده ارتباطي با اين مجالس برقرار نكند . لطفاً من را راهنمايي بفرماييد.

پاسخ – عشق به سيد الشهدا (س) و اهل بيت جزء آن سرمايه هايي است كه خداوند در وجود هر انساني كه جهت خود را به سمت خداوند تعيين كرده قرار داده است و شاهراه نجات او است . اما چند پيشنهاد براي اين خواهر خوب و همه ي مادراني كه فرزنداني دارند كه هنوز به سن عقل و آگاهي نرسيده اند و تحمل جلسات روضه خواني و عزاداري طولاني ممكن است براي آنها خسته كننده باشد دارم. اول اينكه در اين ايام حداقل تا سن هفت سالگي ، سن مدرسه ي فرزند خود يعني تا پايان سن سيادت او برنامه ي شركت در مراسم مذهبي ، خصوصاً عزاداري را مطابق با اندازه ي تحمل و ظرفيت فرزند خود پيش بيني كنيد . يعني اگر فرزند شما بعد از حدود بيست دقيقه شروع به ابراز خستگي ، سروصدا

ص: 14713

، بازيگوشي و ايجاد مشكل مي كند، شما براي خود تعريف كنيد من در اين مراسم فقط براي بيست دقيقه حضور پيدا مي كنم هرچند كه گاهي حدود يك ساعت در رفت و آمد باشم . يك زمان طلايي بيست دقيقه به اندازه ي ظرفيت اين بچه در نظر بگيريد همانطور كه در ساير مراسم نيز كه مادر شركت مي كند بايد مناسب با فرزند خود زمان را تنظيم كند . ما به طور ويژه بايد رعايت حال دو گروه را بكنيم : يكي افرادي كه كهنسال هستند و يكي كودكان. ظرفيت آنها با ظرفيت ما خيلي متفاوت است ، زود خسته مي شوند ، تشنه و گرسنه مي شوند ، نيازهاي عادي براي آنها پيش مي آيد. به خصوص بچه هايي كه امكان دارد هنوز با سخنراني و مجالس عزاداري ارتباط برقرار نكرده باشند، پس زمان را كوتاه كنيم . اين اولين كاربرد است يعني مطابق با نياز بچه باشيد . دوم زمان هايي كه مناسبت هاي ويژه است يا مراسم خاصي است كه دل من نمي خواهد كوتاه در آن جا حضور داشته باشم بلكه مي خواهم واقعاً سه ساعت در اين مراسم باشم ، مثلاً ايام ويژه اي مانند تاسوعا و عاشورا است يا مجلس خاصي است كه با كلي سختي توانسته ايم در آن جا شركت كنيم. بهترين راه اين است كه در اين موقعيت ها بين افراد فاميل ، خانواده يا همسايه يعني آنهايي كه بيشتر باهم ارتباط نزديكي دارند و گاهي مجاورت هاي مكاني كار را آسان مي كند. مثلاً چند همسايه اي كه در كنار هم هستند و

ص: 14714

فرزندان كوچك دارند بصورت نوبتي بين خود برنامه ريزي كنند . هر دفعه يكي از اين افراد مسئوليت ساير بچه ها را به همراه فرزند خود به عهده بگيرد و مابقي مادرها اين امكان را داشته باشند كه در مجالس شركت كنند و اين مسئله به صورت چرخشي جابجا شود. دفعه ي اول اين همسايه ، دفعه ي دوم همسايه ي ديگر ، آنها كه بچه هايي در يك سن دارند و مي توانند بجاي مادر از بچه هاي ديگر مراقبت كنند . البته در آن ساعت نيز بچه ها را با فرهنگ اهل بيت آشنا كنند يعني نه اينكه فقط بچه ها بازي كنند ، بخوابند يا تلويزيون نگاه كنند. بلكه در آن ساعت نيز فرهنگ عاشورا را متناسب با توانايي بچه ها به آنها آموزش دهند . حالت سوم اينكه ما مجلس عزاداري و روضه خواني خانوادگي داشته باشيم . يعني مادر و بچه ها با هم مراسم روضه خواني داشته باشند ، تلويزيون و راديورا خاموش كنيم و جلسه ي روضه را گاهي اوقات در خانه برگزار كنيم . مادر كتابي را متناسب با فهم و درك بچه ها ( چه كودك و چه نوجوان ) تهيه كند و براي آنها از روي آن كتاب بخواند . گاهي اوقات اجازه دهد كه بچه ها نيز بخوانند و درحقيقت اينگونه بچه ها فرصت پيدا كنند كه روي مراسم عاشورا فكر كنند . هم انديشه كنند ، هم ياد بگيرند و هم با آن انس بگيرند . اجازه بدهيد همينجا از يكي از مادران خوب كشورمان ياد كنم كه ايشان حدود هشتاد سال سن

ص: 14715

دارند . مي فرمودند كه در دوره ي طاغوت كه بي بند و باري هاي فراواني در سطح شهر بود صاحب سه فرزند كوچك بودم ، همسرم كه مانند من خيلي مقيد بود مي گفت كه من راضي نيستم تو از خانه بيرون بروي و هركاري داري من انجام مي دهم . موقعي كه ايام عزاداري حضرت امام حسين (ع) مي شد من مي گفتم كه دلم مي خواهد بچه ها را بردارم و باهم به جلسه ي روضه برويم، او مي گفت نه ، چون من اين امكان را ندارم كه شما را ببرم و مطمئن باشم و اينكه شرايط جامعه اين گونه نيست كه شما به عنوان يك زن جوان در مكان هاي عمومي حضور داشته باشيد پس در خانه بمانيد . تلويزيون و راديو نيز در آن زمان مراسم عزاداري پخش نمي كرد. من فكر كردم كه چه كار كنم در مراسم عزاداري امام حسين (ع) و ايام محرم كه نمي توانم بنشينم و كارهاي عادي را انجام دهم . همينطور كه در غم عزيزترين افراد ما خود را مصيبت زده مي دانيم و مصيبت سيدالشهدا (س) بزرگترين مصيبت عالم است و بايد همگي در آن شريك باشيم . ايشان گفتند من رفتم مقتل گرفتم بعد بچه هاي كوچك خود را در يك ساعت خاص صدا مي كردم و همگي مي نشستيم و من از روي آن مقتل به زبان بچه گانه براي آنها مي خواندم . الان فرزندان من همگي بزرگ شده اند ، دكتر و مهندس هستند و مسئوليت هاي مختلف در كشور دارند اما گاهي اوقات زنگ مي زنند

ص: 14716

و مي گويند دل ما براي آن روزهايي كه ما را مي نشاندي و براي ما روضه خواني مي كردي تنگ شده است . حالا چرا اين تأكيد را مي كنم ؟ بخاطر اينكه وقتي مادر يا پدر در خانواده جلسه و هيئت حسيني برگزار مي كنند همه ي اعضاء خانواده با هم تجربه ي مشترك و هماهنگي پيدا مي كنند . ما اينجا اولويت را به بچه ها داده ايم درصورتي كه وقتي به مراسم عزاداري مي رويم اولويت را به بزرگترها داده ايم اين يكي از آن خطاهاي استراتژيك در مراسم عزاداري هاي ما است . من از همه ي خوباني كه دست اندركار جلسات عزاداري اباعبداله الحسين هستند و احياناً برنامه ي سمت خدا را مي بينند ابتدا خاك پاي آنها را سرمه ي چشم هاي خود مي كنم و از خداوند مي خواهم بهترين خيرات را نصيب آنها بكند كه كرده است . يك تقاضاي كوچك مي كنم كه بياييد يك نهضت بزرگ را در كشور خود پايه گذاري كنيم يعني هيئت هاي كودكانه براي كودكان برگزار كنيم . مبلغ هاي خانم و آقايي كه به زبان بچه ها و با همان شيوه هاي بازي و خواندن قصه از ماجراهاي عاشورا براي آنها تعريف مي كنند . در همان ساعتي برگزار كنند كه پدر و مادر مي خواهند در مراسم عزاداري كه حدود سي يا چهل دقيقه است شركت كنند و بچه پنج دقيقه ي آن را تحمل مي كند و بعد از آن نمي تواند ارتباط بگيرد همانطور كه ظرف غذاي كودك با ظرف غذاي پدر متفاوت است بايد به

ص: 14717

اندازه ي گنجايش وجود او باشد . هيئت هاي كودكانه امام حسين (ع) بايد رايج شود و بچه هاي پيش دبستان بايد هيئت مخصوص داشته باشند . بچه هاي دبستاني بايد هيئت داشته باشند . من از دوستان خوب خود در آموزش و پرورش خواهش مي كنم در دبستان ها نيز در اين زمينه فعاليت كنند . در راهنمايي و دبيرستان ها فعاليت هايي مي شود ولي در دبستان ها شايد ما خيلي اين مسئله را جدي نگيريم . يك سخنران دعوت مي كنيم كه براي بچه ها سخنراني كند كه احياناً شايد خيلي به زبان بچه ها هم نباشد . مثلاً در مدرسه ي پسرانه ما بايد هيئت علي اصغر داشته باشيم ، در دبستان دختران هيئت حضرت رقيه داشته باشيم . در مدرسه ي راهنمايي هيئت حضرت قاسم را داشته باشيم و در دبيرستان هيئت حضرت علي اكبر را داشته باشيم . براي دختر ها هيئت حضرت سكينه ، ام كلثوم ، حضرت زينب داشته باشيم . يعني يك همزاد پنداري و همانندي داشته باشيم . بچه ها عضو اين هيئت ها باشند ، همانطوركه عضو انجمن اسلام ، عضو بسيج و عضو كانون هاي ادبي مي شوند در اين هيئت خود بچه ها اين فعاليت ها را انجام دهند . پسر بچه ها معمولاً خيلي راحت مي توانند در كوچه و خيابان اين كارها را بكنند اما دختر بچه ها نه . بنابراين ما بايد براي آنها اين امكان را فراهم كنيم . در خانه حتي مادر، خاله ،عمه و مادربزرگ اين امكان را فراهم كنند كه مثلاً بچه ها بتوانند سه

ص: 14718

يا پنج روز در خانه م هيئت داشته باشند . بچه هاي مدرسه و دوستان خود را دعوت كنند همينطور معلم ديني يا كسي كه از آشنايان بتواند ارتباط خوبي را با آنها برقرار كند و از عاشورا براي آنها بگويد. يا اينكه اگر شما در عاشورا بوديد چكاري مي توانستيد بكنيد ؟ اينكه اگر عاشورا تكرار شود كه تكرار خواهد شد شما نقش خود را پيدا كنيد و عاشورا براي اين است كه هركسي نقش عاشورايي خود را پيدا كند . اين آن جايگاهي است كه ما خيلي جدي به آن احتياج داريم كه اين امكان هم فراهم شود كه بچه هاي كوچك ما هم متناسب با فهم و احساس خود وقدرت دريافت و معرفت خود عشق و محبت به اهل بيت را در وجود خود شعله ور كنند .

سوال – من بيشتر اوقات فرزندان خواهرهاي خود را نگاه مي دارم تا آنها به مراسم عزاداري برسند و من از تلويزيون اين مراسم را نگاه مي كنم آيا اين كار من ثواب هم دارد؟

پاسخ – به تعداد بچه هايي كه شما مراقبت مي كنيد و به تعداد افرادي كه به مراسم عزاداري رفته اند كارت معنوي شما شارژ مي شود . يعني اگر شما سه بچه را نگاه داشته ايد و سه خانواده توانسته اند در مراسم شركت كنند، حداقل براي شش نفر شما ثواب را يكجا دريافت كرده ايد . اگر شما به اين مراسم رفته بوديد فقط سهميه ي يك نفر را برده بوديد . اما يك عبارتي در كلام اين دوست ما بود كه آن نكته ي مهمي است

ص: 14719

اينكه گفته اند بيشتر اوقات اين كار را مي كنند كار غلطي است . اينكه يك نفر پطروس شود و بعد همه ي كارها را به عهده بگيرد يعني در خانواده و در فاميل، همه بگويند تو كه هستي پس بچه ي من را نيز مراقبت كن كار غلطي است . گاهي اوقات ما يادمان مي رود آنهايي كه به ما محبت مي كنند قرار نيست كه به ما سرويس بدهند بلكه قرار است محبت را با محبت جبران كنيم . اين چيزي است كه قرآن به ما ياد مي دهد هل جزاء الاحسان الي الاحسان . يعني اگر يك خواهر بچه هاي خواهر ها يا برادرها را مراقبت مي كند تا بقيه به راحتي و با آرامش در مراسم عزاداري شركت كنند لازم است كه خود او نيز مراقبت باشد كه عقب نيفتد . يعني بعضي اوقات از آنها بخواهد كه شما بچه ها را نگهداري كنيد تا من بتوانم در مراسم شركت كنم . قبل از اينكه او بخواهد، مني كه بچه ي خود را نزد خواهرخودم يا خواهر شوهرم گذاشته ام حتماً اين امكان را فراهم كنم كه بگويم حاضر هستم من بچه ها را نگهداري كنم تا شما در مراسم شركت كنيد . اين تبادل جزء آن مهارت هاي ويژه ي هنر مهر ورزيدن است . اگر يك نفر هميشه بار را به دوش بكشد قطعاً دير يا زود خسته مي شود و استعفا مي دهد . بقول معروف از محبت كردن پشيمان مي شود چون بار اضافي برداشته است . قرار نيست كه ما بار همديگر باشيم بلكه قرار است

ص: 14720

يار همديگر باشيم . يك تعامل دو طرفه و دوسويه برقرار باشد . يعني با محبت كردن به ديگران به شكل متناسب و صحيح به خود محبت كنيم .

سوال – ما سال گذشته به كربلا مشرف شديم و دختر نه ساله ي خود را به عنوان جايزه و هديه ي جشن تكليف به همراه خود برديم . اما او واقعاً ما را اذيت كرد و مدام دل او مي خواست كه ما در بازار باشيم و اسباب بازي ها و لباس هاي مختلف را تماشا كنيم يا اينكه بخريم . بخاطر او توقف هاي ما در حرم امامان بسيار كوتاه بود و من احساس ضرر كردم . بعضي اوقات نيز صداي خود را روي او بلند كردم . ماه آينده ما توفيق تشرف مجدد به كربلا را داريم واقعاً نمي دانم او را همراه خود ببرم يا نه ؟

پاسخ – اين سفرهاي زيارتي خصوصاً سفر زيارتي كربلاي معلي يكي از آن طلايي ترين توفيقات هر انساني است كه مي تواند نصيب او شود . در روايت داريم كه اگر كسي آنقدر پاكي در خود ذخيره كند كه اهل بهشت شود اما مشرف به زيارت امام حسين نشده باشد ، در بهشت به او خانه اي نمي دهند و مستأجر است ، خانه بدوش است و نمي تواند جايي داشته باشد. مشرف شدن به كربلا خيلي با ارزش است . ولي غلط ديكته اي كه اين خواهر خوب نوشته اين است كه براي جشن تشرف دختر نه ساله ي خود به سن تكليف ، يك حقيقت عظيمي را پيش روي اين بچه گذاشته كه

ص: 14721

هنوز براي درك آن راه زيادي را نياز داشته است . طبيعي است كه اين بچه از كربلا چيزي نفهمد مگر اينكه از سن سه تا چهار سالگي با مفهوم كربلا آشنايي داشته باشد . اگر آشنا باشد آنوقت اين امكان خيلي راحت تر فراهم مي شود اما باز هم بايد متناسب با نياز اين بچه باشد . من نمي توانم سه ساعت در حرم سيدالشهدا باشم چون خودم دلم مي خواهد . بله اگر ما را رها كنند شايد حتي بخواهيم براي خوردن يك لقمه غذا از حرم بيرون بياييم اما بچه ي من بيست دقيقه يا نيم ساعت بيشتر طاقت ندارد . چون جمعيت زياد است و شلوغ است نمي تواند حريم آن حرم را نگاه دارد . دوست عزيزي را من دارم كه البته الان پسر او بزرگ شده و به سن دبيرستان است اما ايشان مي گفت زماني كه پسر من دو يا سه ساله بود سعي كردم كه عشق امام رضا (ع) را در دل اين بچه خيلي عميق وارد كنم . راهكار من اين بود كه كاملاً شيوه ي زيارت خود را عوض كردم وقتي كه به حرم امام رضا (ع) مي رفتم توفيق پيدا مي كردم كه نماز حضرت ، نماز زيارت ، نماز جعفر طيار را بخوانم . اما زماني كه بچه ي من بدنيا آمد گفتم خدايا حالا من وظيفه دارم كه عشق همه ي اين خوبي ها را در دل فرزند خود بكارم اما او ظرفيت هيچكدام از اينها را ندارد . من اگر دو ركعت نماز هم بخوانم بايد خيلي خوشحالي كنم براي همين

ص: 14722

با فرزند خود كه به حرم مي رفتم دو ركعت نماز كه مي خواندم با او به حياط مي رفتم و بدنبال كبوترها مي كرديم و در كنار حوض هاي امام رضا آب بازي مي كرديم . بچه ي من عاشق حرم امام رضا بود چون مي دانست آنجا او را دعوا نمي كنم ، او را داخل حرم نمي برم و بگويم بنشين من مي خواهم زيارت كنم . او را به حياط مي برم مي دود بازي مي كند به دنبال كبوترها مي رود و زيبايي هاي ظاهري حرم كه به نظر او عجيب است مي بيند . و هر موقع كه مي گويم امام رضا ، آن فواره هاي آب و كبوترها و زيبايي ها و نغمه ي زيباي دعا و مناجات براي او احياء مي شود . الان او عاشق حرم و امام رضا است . الان عقل او مي رسد و دوست دارد كه كتاب دعا را باز كند و بخواند . در حقيقت مي خواهم اين نكته را تأكيد كنم كه اگر خداوند اين رزق ملكوتي را داده است كه كوچولو هايي را بيشتر از رزق بلكه به عنوان امانت داشته باشيم، از آنها مراقبت كنيم. همانطور كه بچه هاي ما نمي توانند زمان زيادي بيدار بمانند ، زمان زيادي گرسنه بمانند ، نمي توانند زمان زيادي هم در حرم اهل بيت باشند . نمي توانند زمان زيادي را در مراسم عزاداري و در مسجد باشند بايد زمان را به اندازه ي آنها كوتاه كنيم . اين دوست خوب ما گفته اند مي خواهند ماه ديگر به كربلا مشرف

ص: 14723

شوند ، پيشنهاد من اين است كه از روش تنبيهي استفاده نكنند يعني به جاي اينكه به دختر خود بگويد ياد تو است دفعه ي قبل ما را مدام به بازار بردي من اين دفعه مي خواهم يك زيارت خوب بكنم و تو را نمي خواهم ببرم چه احساسي به اين بچه دست مي دهد . اين احساس به كودك دست مي دهد كه مامان من را تنبيه مي كند و اين خيلي بد است . لازم نيست من يك چنين چيزي را به او بگويم . البته تأكيد من اين است كه اگر هنوز گنجايش ندارد بچه را با خود نبريد . اما به او بگوييد دفعه ي پيش كه آمدي مشخص شد كه فضاي كربلا به گونه اي است كه نياز است سن تو بيشتر شود و تو بايد فرصت بيشتري داشته باشي انشاء اله دفعه هاي بعد تو را مي برم . اين مسئله در مورد امام رضا (ع) و مكان هاي زيارتي ديگر هم است بگذار عقل تو بيشتر برسد ، خود تو عاشق كربلا بشوي . اين دفعه مي خواهم من بروم و براي تو دعاهاي خيلي قشنگ بكنم اگر مي خواهم به فرزند خود جايزه اي بدهم بايد متناسب با او باشد . جايزه ي جشن تكليف اين است كه زيبايي هاي ظاهري دنيا براي او بيشتر باشد ، نمي تواند خيلي عميق به سمت معنويات برود. شما اورا به سمت نماز و حجاب برده ايد ، حالا لازم است براي او زيورآلات ، اسباب بازي يا عروسك بخريد . اين مسئله را مي توانستيد در بازار تهران هم

ص: 14724

انجام دهيد ، او را به بازار شهري كه زندگي مي كنيد ببريد و براي او كمي اسباب بازي بخريد . اجازه دهيد او با اسباب بازي سرگرم شود و بعد با نشاط به سراغ عبادت مي رود . ما در بحث عبادت بايد مراقب ظرفيت شناسي و ظرفيت سنجي باشيم . به اندازه ي اندك به بچه ها بدهيم تا آنها با عشق سراغ آن بيايند . همان ادبي كه در آداب زيارت به خود ما ياد داده اند ، هنگامي كه به حرم مي رويد با آرامش قدم برداريد و بيرون كه مي آييد و هنوز ميل ماندن در حرم را داريد، تند و سريع از آنجا بيرون بياييد تا اشباع نشويد. قاعده ي روان شناسي است كه اشباع باعث مي شود نتيجه ي عكس بدهد . تو زماني كه احساس كني كه زياد در جلسه ي روضه و حرم بوده اي ، امكان اينكه به سمت غفلت حركت كني زياد خواهد بود .

سوال – كربلا صحنه ي حماسه است شما توصيه مي كنيد كه چه داستان هايي را با چه ادبياتي براي فرزندان خود بازگو كنيم . شما در هفته ي گذشته به بيان داستان مباهله براي كودكان خيلي تأكيد داشتيد . از حماسه ي كربلا بر روي چه داستانهايي تأكيد داريد؟

پاسخ - داستان كربلا يك سكه ي دورو است . يك صحنه ي آن صحنه ي جنايت هاي عجيب و غريب است كه شنيدن آنها دل هر انسان آزاده اي را به درد مي آورد . در حقيقت شايد علت يكي از لقب هاي امام حسين (ع) كه كشته

ص: 14725

ي اشك است همين است كه محال است كسي در مدار انسانيت باشد، قصه ي امام حسين را بشنود و اشك از چشمان او جاري نشود . اما اينكه ما از كداميك از صحنه ها بايد بگوييم ، نبايد از صحنه هاي جنايت بگوييم بلكه بايد از سفيدي هاي كربلا بگوييم . از صحنه هاي وفاداري ، عشق ، محبت و ولايت مداري همه ي كساني كه شهيد شدند يا در كربلا اسير شدند بگوييم . آن چيزي كه بايد براي بچه ها ، كودكان و نوجوانان بگوييم اين است كه اولا بايد به زبان قصه و شيرين باشد . از كلماتي استفاده كنيم كه آن را به يك صحنه ي جنايي تبديل نكنيم ،متأسفانه آن چيزي كه فضاي قصه هاي ما را چه ديجيتال ، چه قصه هاي مكتوب و چه شفاهي پر كرده همين است. صحنه هاي اكشن و جنايي كه آسيب هاي جدي را به رفتار و روحيات مي زند ، گاهي اوقات شما مي بينيد كه روز جمعه همه ي خانواده مشغول نگاه كردن فيلم سينمايي هستند يا شب سريال نگاه مي كنند اما همه به دنبال دزد ، قاتل يا جنايت هستند . در نوع فيلم هايي كه ما ارائه مي كنيم اين بد ترين حالتي است كه رخ مي دهد . در صحنه ي عاشورا شما بدترين جنايت ها را داريد ولي قرار نيست ما به جنايت بپردازيم . قرار است ما ببينيم در بدترين وزشت ترين رفتارها چگونه زيبايي ها گل كرد . اگر عاشورا يگانه ي عالم هستي مي شود بخاطر اين زيبايي هاي وفاداري است .

ص: 14726

وقتي كسي مانند حضرت قاسم (س) به عنوان يك نوجوان دوازده يا سيزده ساله با امام حسين ارتباط مي گيرد ، امام حسين دل نگران است كه اين بچه چگونه مي خواهد با اين پليدي ها و صحنه ي جنگ كنار بيايد ؟ آيا واقعاً در خود اين ظرفيت را ايجاد كرده است ؟ از او سوال مي كنند كه مرگ را چگونه مي بيني ؟ كلام حضرت قاسم اين است كه مرگ شيرين تر از عسل است . يعني اين بچه به يك درك ويژه رسيده است و جايگاه خاص دارد . ما براي فرزندان خود از بچه هاي عاشورا در عرصه ي تاسوعا و عاشورا ، در حركت از مدينه تا كربلا و در عرصه ي اسارت بگوييم. در عرصه ي اسارت فقط بچه ها و زن ها هستند . اينكه بچه ها چگونه وقتي در نهايت گرسنگي به آنها نان و خرماي صدقه مي دهند نمي خورند . اينكه از شدت گرسنگي ضعف مي كنند ، به زمين مي خورند ، از شدت گرسنگي مي ميرند ولي نان را نمي پذيرند . عزتي كه در عاشورا است يعني امام حسين تمام رخ عزت خدا است و تجلي كامل اسم عزيز خداوند است . بخاطر همين هم هركسي كه با امام حسين انس بگيرد پيش خداوند عزيز مي شود . هركسي با امام حسين (ع) ارتباط بگيرد عزت در درون او مي جوشد و نمي تواند ذلت و خواري را بپذيرد و دنيا نمي تواند او را كوچك كند.

سوال - سوره آل عمران – آيه 180-174توضيح بفرماييد .

پاسخ - صفحه ي

ص: 14727

73 قرآن خيلي زيبا واقعه ي عاشورا را مي تواند براي ما تفسير كند . اما نكته ي كليدي، آيه ي دوم همين صفحه است . حواس شما باشد كه شيطان ياران خود را مي ترساند ، درحالي كه مومنين فقط از خدا مي ترسند . دو ترس در دل انسان جا نمي گيرد ، يا انسان بايد از خدا بترسد يا از همه ي عالم بترسد . اگر مي خواهيد از چيزي نترسيد بگذاريد كه ترس خدا را آنقدر در دل خود زياد كنيم كه زماني كه به گناه رسيديم در آن شيرجه نزنيم . وقتي كه ولي خدا را تنها ديديم او را تنها نگذاريم ، او را ياري كنيم حتي اگر به قيمت جان ما باشد. و در همين صفحه خدا اين را قطعي مي گويد كه خداوند اين راه را قرار داده براي اينكه خبيث را از طيب جدا كند . كاري كه عاشورا و حماسه ي كربلا كرد كه پاكان از نا پاكان جدا شدند . مراقب پاكي هاي خود با اطاعت خداوند باشيم .

سوال – اگر شرايط زيارت كربلا فراهم نباشد با توجه به تمام ثواب هايي كه گفتيد چه كاري بايد انجام داد ؟

پاسخ – شايد خيلي از دوستان خوب ما دلخور شده اند و مي گويند ما امكان مالي و امكان خانوادگي اين كار را نداريم . يا احياناً مگر نمي بينيد اين همه بمب منفجر مي كنند مگر آدم بيكار است جان خود را كف دست خود بگيرد و برود ، انشاءاله هرموقع اوضاع آرام شد مي رويم . اجازه دهيد عرض كنم همه

ص: 14728

ي اين حرف هاي شما درست است ، قطعاً هر جايي كه شما پرچم عزاداري اباعبداله حسين را ببينيد وارد حرم آقا شده ايد . هرجايي كه نام مطهر اهل بيت باشد خانه ي آنها است . همانطور كه وقتي خورشيد مي تابد در هر خانه اي كه شعاع آن بيايد ، خورشيد در آن خانه وجود دارد اما به زيارت خورشيد رفتن چيز ديگري است . من برخلاف روايات چيزي را عرض نمي كنم و آن چيزي كه ما آموخته ايم از اهل بيت ياد گرفته ايم ، به كربلا رفتن يعني اينكه بتوانيد در زندگي خود راه ولايت را پيدا كنيد و اگر اين راه را حقيقتاً پيدا كنيد هرگز راه بهشت را گم نخواهيد كرد .

سوال - لطفاً كتاب معرفي كنيد .

پاسخ - كتاب خوب هفت شهر عشق از آقاي خداميان آراني كه نگاهي نو به واقعه ي عاشورا دارد. اين كتاب در واقع حماسه ي عاشورا را به شكل رمان اما بصورت مستند و دقيق براي دوستان خوب ما جوان و نوجوان و همه ي كساني كه اهل علم و دانايي هستند بيان كرده است . همينجا اين مژده را بدهم كه ديروز نويسنده ي خوب اين كتاب اعلام كردند كه من متن اين كتاب را براي اينكه دوستان بتوانند استفاده كنند در اينترنت گذاشته ام . اگر دوستان همين عنوان هفت شهر عشق را با نام نويسنده ثبت كنند امكان اين فراهم است كه متن كتاب را در اقصي نقاط كشور و يا خارج از كشور دان لود كنند .

سوال – بچه هاي ما پسر هستند و

ص: 14729

اكثر مجالس مخصوص خانم ها است آيا ما بايد آنها را همراه خود ببريم يا خير؟

پاسخ – اگر پسر بچه هاي ما كوچك هستند و خيلي تفاوت ميان زن ها و مرد ها را به صورت جدي دقتي روي آن ندارند اشكالي ندارد . مهم اين است كه اين فضا به صورتي فراهم شود كه نه آنها و نه خانم هايي كه در اين مجالس هستند آزرده نشوند . ولي اين امكان را فراهم كنيد كه حتماً پسربچه ها با پدر ، عمو ، دايي و يا با پدر بزرگ هاي خود نيز در مجالس عزاداري حضور پيدا كنند، به نوعي حتماً در مجالس مردانه نيز شركت كنند و فقط همراه مادر نباشند .

سوال – چه كنيم تا قبل از ازدواج يا قبل از فرزند دار شدن مقدمات اينكه فرزند ما محب اهل بيت باشد را فراهم آوريم ؟

پاسخ- در درجه ي اول در دوران بارداري با مراقبت هاي ويژه ي بارداري اين كار را انجام دهيم . الان دوستاني كه مسافري را در راه دارند مراقبت ويژه بكنند ، سلام به ابا عبداله الحسين جزء طلايي ترين و ملكوتي ترين رزق هاي هر انساني روي كره ي خاكي است . چون خود وجود حضرت و ياد ايشان بهشت عالم است . بعداً كه فرزند به دنيا مي آيد تأكيداتي به ما شده است اينكه كام بچه را با آب فرات برداريد يا كام او را با تربت سيد الشهدا (س) برداريد . اينها راه هايي است براي اينكه ما بچه ي خود را محب اهل بيت بكنيم . انس ويژه ي

ص: 14730

مادر در دوران بارداري خيلي موثر است . همينجا من يك يادآوري كنم چند روز پيش در يكي از استان هاي كشور ميهمان بودم ، پسر بچه ي هفت يا هشت ماهه اي را ديدم دوستان گفتند اين بچه سمت خدايي است . گفتم يعني چه ؟ گفتند يعني ما در دوران بارداري ميان برنامه هاي مذهبي ، برنامه ي سمت خدا را خيلي ويژه و جدي مي ديديم . الان نيز هر موقع تلويزيون روشن باشد اين بچه برنامه ي سمت خدا را خيلي با دقت نگاه مي كند . براي ما جالب است كه آن چيزي را كه ما در دوران بارداري خيلي دقت مي كرديم و با رضايت به آن توجه داشتيم در بچه ي مانيز همان حالت ايجاد شده است . براي امام حسين ، اهل بيت و زيارت عاشورا نيز همين اتفاق ممكن است بيفتد . توجه شما با محبت و آگاهي و بدون اينكه دچار دلزدگي شويد اين محبت را به صورت ژنتيكي در ژن ها و كروموزوم هاي آنها قرار خواهد داد .

سوال – چند سالي است كه روز جمعه ي اول ماه محرم همايش ويژه ي شيرخوارگان حسيني در سراسر كشور و بسياري از نقاط جهان اجرا مي شود ما چگونه مي توانيم از اين مجلس بهره ببريم؟

پاسخ – همه ي دوستان مي دانند كه هم در شهر تهران و هم در ديگر شهرها و هم در بسياري از كشورهاي اروپايي و آسيايي اولين جمعه محرم مجلسي است كه بچه هاي كوچك را لباس حضرت علي اصغر مي پوشانند . به اين عنوان كه يا

ص: 14731

ابا عبداله اگر روز عاشورا ما نبوديم كه خود و بچه هاي خود را فدايي شما بكنيم ، اين بچه هاي ما امانت نزد شما باشد . دل ما مي خواهد كه اين بچه ها عشق شما و ولايت شما را بپذيرند و بدون چون و چرا كردن حرف ولي خود را بپذيرند. هم سايت هايي دسترسي دارند و هم مجموعه هايي كه در شهرها و استان هاي مختلف اين امكان را فراهم مي كنند . اگر دوستان دسترسي به اينترنت دارند همين عنوان شيرخوارگان حسيني را تايپ كنند اطلاعات مربوط به آنها در كل كشور و كشورهاي خاصي كه اين مراسم برگزار مي شود خواهد بود . حواس ما باشد كه اين ارتباط حضور تمام مادراني است كه بچه هاي شيرخواره دارند . يعني يك بار ديگر همه يك نهضت ويژه ي حسيني دارند براي اينكه اعلام كنند كه ما حتي بچه هاي خردسال را كه جان خود را فداي آنها مي كنيم، حاضر هستيم قرباني راه اسلام و نداي بلند سيدالشهدا (س) بكنيم . بهانه ي خوبي است ، گاهي اوقات خداوند براي اينكه ما را بيشتر سمت خود بكشاند كاسه ي ما را مي شكند تا راه را پيدا كنيم . آنهايي كه بچه دار نشده اند البته نه براي بچه دارشدن بلكه براي اينكه ياد بگيرند و ببينند حتي اگر بچه دار شوند قرار است او را به زيبايي پرورش دهند تا بتواند در ملكوت بشكفد . به بهانه ي بچه دار شدن در خانه ي امام حسين را بزنيد و نذر حضرت علي اصغر كنيد ، اما اشتباه نكنيد و

ص: 14732

حاجت شما هدف شما نشود بعد خدا و امام حسين وسيله شود . هميشه بايد هدف بزرگ تر از وسيله باشد ، هدف شما امام حسين باشد و حاجت شما وسيله اي باشد براي اينكه در خانه ي امام حسين را بزنيد و اگر صلاح باشد قطعاً امام حسين بي جواب نمي گذارد.

-سامانه اي را خدمت شما معرفي كنم تحت عنوان سامانه ي پاسخگويي به سوالات ديني و شرعي كه دوستان با صبر و حوصله و با نظم و ترتيب پاسخگوي سوالات شما هستند . 09640 و 09650 سامانه اي است كه پاسخگوي اينگونه سوالات شما است .

سوال – در سال هاي قبل و در دوران كودكي ما در بيشتر منازل در ايام سال به مناسبت هاي مختلف مجلس روضه برپا بود اما الان به واسطه ي فرهنگ آپارتمان نشيني و شهر نشيني جديد اين مجالس كم شده ما نگران ارتباط فرزندان خود با مجالس اهل بيت هستيم چه كنيم ؟

پاسخ – اگر معناي عزاداري براي ابا عبداله الحسين اين است كه ما شريك در غم پيامبرو اهل بيت باشيم مي توانيم يك پرچم كوچك جلوي درخانه ي خود بزنيم و بگوييم ما هم هستيم . حتي اگر بتوانيم در اين چهل روز يا در اين دو ماه محرم و صفر هر كدام از ما يك روز مجلسي را داشته باشيم و اين امكان را فراهم كنيم كه بچه هاي ما هم با اين فرهنگ آشنا شوند . درست است كه فرهنگ آپارتمان نشيني شده اما از يك جهاتي به هم نزديك تر شده ايم . در حقيقت اين فرصت را فراهم

ص: 14733

كنيم كه همه جا مجلس عزاداري امام حسين باشد . همين امروز كه ما در بعضي از خيابان هاي بالاي شهر تردد مي كرديم راننده گفت خوشحال هستم مثل اينكه اينجا هم مسلمان است ، گفتم همه جا عاشق امام حسين است . اجازه دهيم پرچم عزاي امام حسين در همه جا باشد وحتي اگر شده وقتي كه در خانه ي خود هسستيم با يك فرصت كوتاه و اندك اين امكان را فراهم كنيم كه خود ما و بچه هاي ما در خانه ي امام حسين (ع) باشيم .

89-10-01

سوال – من در يكي از روستاهاي زيباي كشورمان زندگي مي كنم. ما در كودكي پدر خود را از دست داديم و برادر نوجوان ما سرپرستي ما را بعهده گرفت . الان من سي سال دارم و تاكنون كسي به طور رسمي از من خواستگاري نكرده است . من هيچ شغلي ندارم ، برادرم هم كه الان سي و پنج سال دارد ما را تحت فشار قرار داده كه ديگر سرپرستي شما را بعهده نمي گيرم . من شما را سربار خود مي بينم و مي خواهم ازدواج كنم و شما را تنها بگذارم . باور كنيد آنقدر بر سر ما منت مي گذارد كه هر لقمه مانند يك گلوله از گلوي ما پايين مي رود . ما هر لحظه آرزوي مرگ مي كنيم. الان حدود ده سال است كه هر روز و هرشب با گريه از خدا مي خواهم كه ما را نجات دهد و شرايط يك ازدواج موفق را براي من فراهم كند . ولي خدا به من بيچاره توجهي نمي كند مثل

ص: 14734

اينكه من نه در زمين و نه در آسمان كسي را ندارم . من ديگر وقت زيادي براي ازدواج ندارم . لطفاً بگوييد من كه اضافي هستم پس چرا خدا من را آفريده است ؟ او كه مي گويند كار عبث انجام نمي دهد، باوركنيد ايمان خود را دارم از دست مي دهم .

پاسخ – به اين خواهر خوب و برادر نجيبشان سلام عرض مي كنم و خدا را شاكر هستم كه در اين دنياي بزرگ با وجود كمبود هاي مختلف معنوي و فكري و فرهنگي ، هنوز فرهنگ ناب آل اله در ميان مردم خوب ما جاري است . وقتي پدر و مادري از دست رفتند اين برادر با اينكه جوان بوده مسئوليت خواهر و برادرهاي خود را بعهده گرفته است . اول - ايشان مي گويند كه ده سال است كه من از خدا مي خواهم كه ازدواج كنم . دوم مي گويند كه هيچ شغلي ندارم . برادر من نوجوان بوده و الان سي و پنج سال دارد و مي خواهد ازدواج كند . اجزاء سوال در حقيقت كاملاً گويا است كه روحيه ي شكرگزاري در خواهر خوب ما كم شده براي همين هم قدرت ها و توانمندي هاي خود را دست كم گرفته است . اولاً چرا شما هنوز شغلي نداريد ؟ شغل به اين معنا نيست كه حتماً پشت ميز يك اداره بنشينيد . شغل يعني اينكه شما جوهره ي وجودي خود را نشان بدهيد . در فضاي روستا يك سري فعاليتهايي است كه شما مي توانيد انجام دهيد باضافه ي هنرهاي دستي كه قطعاً مي توانيد آنجا داشته

ص: 14735

باشيد . از قالي بافي گرفته تا كاركردن با انواع وسايلي كه آنجا در محيط است . وقتي نگاه ما به عنوان بهداشت معنوي و رواني به زندگي اين است كه بهترين تفريح كار كردن است ، يعني هر كسي كه كار خلاق و موثر نداشته باشد قطعاً بداند كه شادابي هاي دروني او خواهد مرد . اين خواهر خوب ما حداقل بخاطر تشكر از برادر خود لازم بود كه امكاني فراهم مي كرد كه بتواند بخشي از محبت هاي برادر خود را از جهت مالي جبران كند و براي خود يك سرپناهي را فراهم كند . بعد از گذشت اين همه سال هنوز فكر مي كند كه برادر ايشان مانند يك پدر بايد مسئوليت هاي او را به عهده بگيرد . آيا فكر نمي كنيد اين يك مقداري زياده طلبي باشد ؟ البته شايد يك مقدار هم تقصير اين برادر خوب باشد . آنقدر خوب حمايت كرده كه حالا كه به قول معروف جان او به لبش رسيده و مي گويد مي خواهم ازدواج كنم ، همه مي گويند شما مي خواهيد منت سر ما بگذاريد. اي كاش ما مي مرديم و زنده نمي مانديم . من هميشه به دوستان عرض كردم اگر از لحاظ تيپ شخصيتي نگاه كنيد مردم دو تيپ اصلي دارند : آدم هايي كه طلبكار هستند و آدم هايي كه بدهكار هستند . آدم هاي طلبكار در زندگي ما خيلي زياد هستند . خيلي وقت ها اگر ما مراقب بهداشت معنوي و رواني خود نباشيم هميشه طلبكار هستيم . اول از چه كسي ؟ از خداوند ، يعني بيشترين طلبكاري

ص: 14736

مردم از خدا است . حالا اگر خداوند به او اين توفيق را داده باشد كه اهل خدا و پيغمبر و دين و ديانت و نمازو دستورات ديني هم باشد بيشتر از خدا طلبكار مي شود . مي گويد خدايا من نماز مي خوانم ، حجاب دارم ، خمس مي دهم و محبت مي كنم پس تو خدايي خود را چه وقتي مي خواهي نشان بدهي ؟ چرا اين همه خدايي كه مي كند را نمي بينيد ؟ همين كه شما برادر به اين خوبي داشته ايد كه بالاي سر شما بوده و در آن محيط توانسته ايد سالم رشد كنيد نعمت خدا بوده است . ولي از اين فرصت هايي كه داشته ايد استفاده ي لازم را نكرده ايد . اما الان چه كاري بايد بكنيد ؟ بهترين راه حل اين است كه يكبار ديگر نگاه كنيد . برادر شما زحمت هاي زيادي براي شما كشيده است ، شما براي جبران زحمت هاي ايشان چه كاري كرده ايد ؟ دوم حتماً شما بايد يك توانمندي اقتصادي سالم را براي خود فراهم كنيد . فكر نكنيد كه اول بايد سرمايه داشتيد . يكي از اشتباهات رايج جوان هاي ما ، چه دختر و چه پسر اين است كه ما بايد حتماً اول يك پول زيادي داشته باشيم بعد دست به يك كاري بزنيم . بعد دست به يك كار مي زنند دو يا سه ماه در آن كار هستند بعد آن را رها مي كنند . مي گويند نه نشد اين كار و اين پول جواب نداد . اين اشتباه است ، بجاي كارآفريني ،

ص: 14737

كارجويي و بجاي بلند همتي ، بلند پروازي . شما از همان نداشته هاي خود استفاده كن . از همان چهل تكه اي كه مي توانيد درست كنيد تا همان ساقه هاي گندم و برنجي كه در روستا هست و مي توانيد از آن تابلو درست كنيد و هزاران كار ديگر . پس پيدا كردن يك شغل مناسب از نداشته هاي شما به عنوان يك كار قشنگ و راحت است . بعداً ده سال است كه دل شما مي خواسته ازدواج كنيد و مي گوييد كه خواستگار داشته ايد ولي رسمي نبوده است ، يعني اينكه شما در اين عالم و در آن روستا غير از برادر هيچ كس ديگري را نداريد ؟ معمولاً افراد يك روستا با يكديگر نسبت دارند . خاله ، عمو ، عمه ، پسر خاله يكي هست، يعني بين آنها هيچ انسان عاقل و خدا ترسي نيست . با او همراهي كن تا زمينه ي يك زندگي خوب را داشته باشي . البته اين دوست خوب ما دير به فكر خود افتاده است . ولي لازم است بجاي اينكه شما خود را سربار ببينيد و سربار باشيد ، اتفاقاً قدرت اين را هم داريد كه دست خيلي ها را هم بگيريد . شما خود را جزء بدهكارها به برادر خود و به خدا بدان . كه بدن سالم ، فكر خوب و ايمان و توانايي به شما داده است، حيف است كه با اين همه سرمايه دم از نااميدي بزنيد .

سوال – دختري سي و دو ساله هستم كه به علت بيماري نمي توانم ازدواج كنم اما خيلي سرحال

ص: 14738

و دل زنده ام و خدا را شكر مي كنم . تا به حال براي اين امر گله و شكايتي از خدا نداشته ام و هميشه خدا را شاكر بوده ام . با توكل به خدا توانستم واسطه ي ازدواج خواهر كوچك خود بشوم . الان پنج سال از ازدواج او مي گذرد و الحمد الهم خوشبخت است . مي خواستم بدانم الان با اين شرايط من چطور مي توانم به آرامش برسم ؟ از واقعيت كه نمي توان فرار كرد ، بالاخره من دختري تنها هستم و بايد تمام مشكلات زندگي را خود به دوش بكشم . هر شبكه ي تلويزيوني كه نگاه مي كنيد درخصوص ازدواج جوانان، مشكلات ازدواج و ارتباط بين زن و شوهر صحبت مي كند . حتماً كساني مثل من هستند كه نمي توانند به اين امر مقدس برسند . ما هم در اين جامعه سهم كوچكي داريم درست است ؟ از شما خواهش مي كنم كه مرا راهنمايي كنيد ، از سنگ و آهن كه نيستم من هم خسته مي شوم .

پاسخ – من چند تبريك ويژه به اين خواهر خوب بگويم . اول بابت قدرت نگاه كردن به واقعيت ها و واقع بيني . تفاوت اين خواهر خوب ما با آن خواهر اول اين است كه توانسته واقعيت ها را ببيند و بپذيرد . اين اولين شرط موفقيت ما است، ما با نديده گرفتن واقعيت نمي توانيم مشكلي را حل كنيم . دوم روحيه ي شكرگزاري است كه ايشان خيلي قشنگ آن را عملي كرده است . سومين تبريك بابت اينكه با اين شرايط ويژه اي كه

ص: 14739

ايشان داشته مانع ازدواج خواهر خود نشده است . اين چيزي است كه من در حوزه ، دانشگاه و جاهاي مختلف كشور ديده ام كه خواهرهاي كوچك تر اعلام مي كنند كه خواهر بزرگتر ما خواستگار دارد ولي نمي خواهد ازدواج كند . خواستگار مناسب ندارد و يا پدر و مادر مانع هستند و به نوعي خواهر كوچك تر اين امكان را دارد كه يك ازدواج خوب داشته باشد اما پدر و مادر با نوع نگاه خود مانع هستند . من دفعات قبل هم به پدر و مادر هاي خوب عرض كردم كه ما بين خود و خدا هيچ حجتي نداريم كه به خاطر خواهر بزرگتر از ازدواج خواهر كوچكتر جلوگيري كنيم. و يا بخاطر برادري كه در خانواده است بگوييم كه اول بايد دختر ازدواج كند بعد اين پسر ازدواج كند . نه هركدام كه آمادگي دارند و شرايط مناسب براي يك زندگي را دارند اين شرايط را فراهم كنيد يقين بدانيد كه گفته هاي خداوند قطعي و خطا ناپذير است . خداوند مي فرمايد : از شاكرين باشيد من خير را براي شما بيشتر خواهم كرد . با اين نوع نگاه اين خواهر خوب ما موفقيت هاي زيادي را داشته است . اما موفقيت بعدي كه بايد در زندگي خود ايجاد كند و از ما در اين زمينه كمك خواسته اين است كه چكار كند كه خسته نشود و اين شادابي روز به روز بيشتر شود ؟ راه حلي كه مي خواهم به ايشان عرض كنم شبيه همان راه حلي است كه به خانم هاي متأهلي كه مي گفتند ما همه ي راه

ص: 14740

ها را رفتيم و بچه دار نشديم عرض كردم . ما وقتي كه به عنوان يك فرد موفق بتوانيم از تهديد هاي زندگي فرصت بسازيم قدرت بيشتري پيدا مي كنيم . آدم هاي خوشبخت ، آدم هايي نيستند كه همه چيز براي آنها فراهم بوده بلكه آدم هاي خوشبخت اتفاقاً آدم هايي هستند كه خيلي چيزها را در زندگي نداشته اند . چيزهايي كه آدم هاي عادي خيلي راحت به آن مي رسيدند، اين افراد گاهي اصلاً نمي رسيدند و گاهي نيز با چنگ و دندان به آن مي رسيدند . چكار بايد كرد ؟ شما با اين سرحالي و شادابي كه داريد شكر اين نعمت را بكنيد . در اطراف خود، در محل خود و در فاميل خود و يا اگر بين اين ها هم نيست دايره ي ديد خود را گسترده تر كنيد و افرادي كه از لحاظ روحي دچار آسيب هستند و نياز به حمايت روحي و فكري شما دارند و شما مي توانيد به آنها كمك كنيد را پيدا كنيد . به افرادي كه سرپرست مناسب ندارند و به بچه ها در سنين مختلف كمك كنيد . يكي از آن خلاقيت هاي معنوي براي شادي دروني خدمت كردن به ديگران است . روايت شريفي از پيامبر اكرم (ص) است كه مي فرمايند: شما به هر مومني كه خدمت كنيد به من پيامبر خدمت كرده ايد . من بارها به دوستان عرض مي كنم كه آيا شما دوست نداريد كه پيامبر به شما مي گفتند دل من مي خواهد تو به خانه ي من بيايي و جارو بزني . مي گفتند چرا

ص: 14741

ما حاضر هستيم با مژه هاي چشم خود آن جايي را كه شما مي خواهي بنشيني و برخيزي جارو بزنيم . چرا در قبال همديگر اين روحيه را نداريم ؟ به هم كه مي رسيم مي گوييم نه يكي من و يكي تو يعني در مقابل هم گارد مي گيريم . براي اينكه روحيه ي ايماني ما ضعيف است. اين همه انسان خدامحوري كه در زندگي خود نقاط كم و اندكي دارند ، براي اينكه بتوانيم نقاط اندك آنها را روشن كنيم ما توان خيلي زيادي داريم . كمك به كساني كه نيازمند هستند يا بد سرپرست و بي سرپرست هستند. يا يتيم هاي روحي ، يعني كساني كه ظاهراً پدر و مادر بالاي سر آنها است اما به حمايت هاي معنوي شما نياز دارند . شما در اين زمينه مي توانيد كمك كنيد و به قول كساني كه در بحث انرژي هاي معنوي كار مي كنند يك سينرژي ايجاد كنيد . يك هم افزايي انرژي ايجاد كنيد تا از اين طريق خود نيز بعد معنوي بيشتري پيدا كنيد .

سوال – ما ديشب به ديدن مادربزرگ شوهرم كه از كربلاي معلي بازگشته بود رفتيم . ايشان با اينكه خانم مذهبي هستند و ادعاي مومن بودن بيش از حد مي كنند و نماز شب و غيره مي خوانند اما از عفت كلام برخوردار نيستند . مدام نيش و كنايه مي زنند و دل مي شكنند . با اينكه تازه از حرم امام حسين (ع) آمده بودند و من هم باردار بودم ولي دل من را با حرف هاي خود خيلي شكستند و پيش جمع من

ص: 14742

را خوار و خفيف كردند . آيا از آن خانه اي كه در بهشت حرف آن را زديد كه نصيب كساني مي شود كه به زيارت امام حسين (ع ) مي روند نصيب اين افراد هم خواهد شد ؟ آيا اصلاً جاي اين ايشان در بهشت است ؟ كه يك دختر از شهر غريب وارد خانواده ي آنها شده اينقدر به او بي احترامي مي كنند و دل او را مي شكنند . آيا اين درست است ؟

پاسخ – من به اين خواهر خوب حق مي دهم كه فوق العاده زود رنج باشند زيرا كه دوران بارداري را مي گذرانند و در يك شهر غريب زندگي مي كنند . اينها ظرفيت هاي عاطفي ما را پايين مي آورد يعني كمك مي كند كه ما با كوچكترين حرف و رفتاري كه حس كنيم سرد است آزرده شويم . اما ايشان مي گويند كه اين خانم كلمات نامناسبي بكار برده اند و اصطلاحاً گفته اند كلمات ايشان معمولاً كلمات زيبايي نيست و ايشان فردي نيست كه از لحاظ شخصيتي خيلي نسبت به كلمات خود دقت كند . من چند نكته به اين خواهر خوب توصيه مي كنم : اولاً گفته اند اين خانم مادر بزرگ همسرشان هستند پس بايد سن ايشان بالاي شصت يا شصت و پنج سال باشد . يكي از آسيب هاي كهن سالي كه بعضي از افراد كه كمتر مراقب خود هستند به آن دچار مي شوند بدزباني و نيش زبان است . يعني اگر در دوران جواني افراد از خود مراقبت نكنند ، آدم هايي كه حساس و دقيق هستند هرچه پا

ص: 14743

به سن مي گذارند به قول معروف نق زن و نيش زن مي شوند . قرآن به اين تيپ شخصيت ها چه در سنين پايين و چه در سنين بالا ، واي گفته است . ويلٌ لكل حمزةٍ لمزه ، واي بر هر عيب جوي هرزه زبان . واي بر هركسي كه منتظر است از يك كسي عيبي پيدا كند و بعد با كلمات زشت از آن ياد كند چه در حضور او و چه در غياب او . خدا به اين فرد گفته واي . اما خواهر خوب مراقب باش و حواس تو باشد ايشان سني از او گذشته است . سن زياد ايشان اين اقتضا را دارد كه شما بتوانيد از كنار او عبور كنيد . شما مي دانيد اين فرد دچار اين مشكلات اخلاقي است . پس زمان حضور خود را در كنار ايشان به حداقل برسانيد . يعني نيازي نيست كه شما سه ساعت خانه ي اين خانم باشيد . بهانه هاي مناسب و درست و بدون دروغ گفتن براي همسر خود درست كن و بگو كه چون باردار هستم و شرايط جسمي درستي ندارم اجازه بده كه فقط نيم ساعت منزل مادر جون باشيم . نيم ساعت برويد و قبل از اينكه زير رگبار كلمات نامناسب قرار بگيريد و با همان تركش هاي اول صحنه ي جنگ را ترك كنيد . پس ما زمان حضور خود را در كنار افرادي كه زبان و روحيات منفي دارند به حداقل برسانيم . از لحاظ تلفن هم شما مي دانيد كه معمولاً قبض تلفن همراه خانم ها فوق العاده زياد است وقبض تلفن

ص: 14744

منزل هم عموماً متعلق به خانم ها است . البته من از خانم هاي خوب عذرخواهي مي كنم كه گاهي اوقات مجبور هستند، يعني در شهر ديگري كسي را دارند يا بيمار دارند و يا شرايط خاصي دارند كه مجبور هستند با تلفن دلجويي كنند . اما در غير از حالت اجبار واقعاً فكر مي كنم كه آسيب هاي جدي را دارد ، شايد ما در يك جلسه بايد به مهارت هاي اخلاقي و بهداشت معنوي مكالمات تلفني هم بپردازيم . گاهي اوقات من ديده ام تلفن زنگ زده و طرف مقابل نيم ساعت ، چهل دقيقه و يا يك ساعت ما را پاي تلفن نگاه داشته است چرا كه فرد مهارت قطع كردن تلفن به صورت اخلاقي را ندارد . اگر اين مهارت را ندارند اين كار را نكنند چون داخل تله مي افتند ، ما نبايد خود را در موقعيت منفي قرار دهيم بعد از لحاظ عصبي به هم بريزيم و رفتار نامناسب بكنيم . بايد اين خانم مهارت هايي را در اين زمينه ياد بگيرد . پس حضور خود را كم كنيد و محبت خود را جدي كنيد . ياد ما باشد همه ي ما روزي اگر انشاءاله خداوند خواست پيمانه ي ما را پر كند قرار است به كهنسالي برسيم . خدا پيري همه ي ما را ختم به خير كند ، بهداشت رواني خود را بايد از ميان سالي بالا ببريم . من نمي توانم بگويم كه اگر به سن كهنسالي رسيدم لزوماً خيلي آدم خوش اخلاقي مي شوم . بعضي پيرزن و پيرمردها هستند كه آنقدر خوش اخلاق و

ص: 14745

شيرين هستند كه همه دور آنها مي چرخند و مانند پروانه به دور شمع مي گردند . بعضي ها متأسفانه كج خلق هستند كه علت آن مي تواند بيماري جسمي باشد . پادرد شديد دارد ، ضعف جسماني دارد ، پوكي استخوان دارد ما هزار و يك جور مشكل داريم . قرآن مي فرمايد: و من نعمرهم ننكسهم في الخلق افلا يعقلون . هركسي كه پا به سن مي گذارد و عمر او طولاني مي شود يك حالت شكستگي در او ايجاد مي شود . ديگر آن فرد جواني نيست كه ظرفيت او بالا باشد . اگر دانا هستيد به اين مسئله توجه كنيد كه افرادي كه سني از آنها گذشته قدرت تحمل پاييني دارند . نكته ي بعدي كه مي خواهم به اين خواهر عرض كنم اين است كه ايشان فقط مظلوميت خود را عنوان كرد گفت كه من از يك خانواده ي غريب هستم و حامله هستم اما كسي هواي من را نداشت وقتي كه مي گوييد طرف مقابل شما در مقابل همه بد گفتار است پس شما نبايد اينقدر ناراحت شويد . يعني ايشان به هر كسي كه برسد احياناً يك يا دو كلمه ي نامناسب خواهد گفت . اما اجازه دهيد به اين مادر بزرگ خوب و احياناً مادر بزرگ هاي خوبي كه پاي برنامه هستند يك نكته عرض كنم : شما كه اينقدر زحمت كشيديد و خدا هم به شما منت گذاشته و توفيق زيارت سيد الشهدا(س) را پيدا كرده ايد ، اين امكان را بايد براي خود فراهم كنيد كه مبادا آن خانه اي را كه در بهشت به

ص: 14746

اين وسيله بدست آورده ايد يك بمب گذار گناه آن را تخريب كند . يك نفر در كنار پيامبر بود . زماني كه پيامبر فرمودند : هر ذكري را كه شما مي گوييد و با هر لاالهر الاالهد ، سبحان اله و اله اكبر يك درخت براي شما در بهشت كاشته مي شود ، يعني ذكر الهي اين قدرت را دارد ، آن فرد گفت پس ما خيلي در بهشت درخت داريم يك جنگل براي خود داريم . حضرت فرمودند : اگر آتش نفرستيد و آن را نسوزانيد . گناهاني كه شما مي كنيد موجب مي شود كه آن درخت ها بسوزد . شما با سختي ، بهشتي را با عشق اباعبدالهي الحسين (ع) بدست آورده ايد ، مبادا با آزردن دل ديگران به آن آسيب بزنيد . من همين جا اين روايت را از پيامبر عزيز اسلام نقل كنم كه مي فرمايند : هركس مومني را اذيت كند قطعاً بدانيد من پيامبر را اذيت كرده است . آن مادر شوهر خوب ، آن خواهر شوهر خوب و آن مادر بزرگ خوب كه ديگران را با رفتار و گفتار خود آزرده مي كند ، ببيند آيا دوست دارد كه پيامبر را رنجيده خاطر كند ؟ پيامبر مي گويد كه قطعي بدانيد و من با شما تعارف نمي كنم . كلمه قد در اين جمله قد تحقيقيه است يعني مو لاي درز آن نمي رود . اگر كسي را اذيت كرديد و او مومن بود يقين بدانيد كه قلب من پيامبر را آزرده كرده ايد . اين روايت را دوستان مي توانند در كتاب شريف بحارالانوار

ص: 14747

جلد شصت و هفت ببينند .

سوال – پارسال من به همراه خواهرم و بچه ي پنج ساله ي او براي عزاداري به حسينيه رفته بوديم همه ي خانم ها حرف مي زدند . بچه ي خواهر من با بچه ي من يك كمي حرف زد خانمي كه جلوي ما بود ، بچه ي خواهر من را دعوا كرد و با اخم به ما گفت : شما كه بچه داريد چرا به مجلس آمده ايد ؟ خواهر من گريه كنان رفت ، يك خانمي كه آنجا بود اين صحنه را ديد و سعي كرد كه ازخواهر من دلجويي كند اما خواهر من هرگز ديگر به حسينيه نيامد . خواهش مي كنم از طريق برنامه به مردم بگوييد كه عواقب كارها و حرف هاي خود را بدانند و نسبت به آن آگاه باشند كه خداي ناكرده باعث روي گرداني افراد از مجالس ديني و مساجد نشوند .

پاسخ – جا دارد كه اينجا چند نكته را عرض كنم . من در بين بستگان خودم خانم محترم و عزيزي بود كه البته ايشان به رحمت خدا رفته اند . يك بار با من درد و دل مي كرد و مي گفت وقتي من دختر بچه بودم يك بار سجاده و جانماز خود را برداشتم و با عشق به جلسه اي رفتم كه خانم هاي متشخص و متديني بودند كه صف اول نماز مي ايستند . شايد بعضي از تهراني هاي قديم يادشان باشد كه خانم اشرف الحاجي يكي از خانم هايي بود كه در دوره ي طاغوت از طرف آيت اله بروجردي اجازه ي نماز داشت .

ص: 14748

مي گفت : من به جلسه ي ايشان رفتم ، اما نوع برخورد خانم ها با من خيلي زننده بود كه مي گفتند يك دختر بچه اينجا چه مي كند ؟ با اينكه آن مجلس خيلي خوب بود و من آن خطيب را قبول داشتم اما برخورد آن افراد طوري بود كه من ديگر هيچوقت مسجد نرفتم . البته اين خانم امروز رحمت خدا رفته اند ولي اين نكته هميشه در قلب من مثل يك ميخ آتشين فرورفت كه خدايا مبادا ما با رفتار و گفتار خود كسي را كه به قول روانشناسان زود رنج است ، دچار آسيب معنوي كنيم كه او از بعضي از خوبي ها دست بكشد . اما چكار كنيم ؟ اين خواهر و مادر خوب كه مي گويند ما با بچه به حسينيه رفته ايم ، اولا قرار شد كه ما وقتي بچه ها را با خود به اين مجالس مي بريم كاملاً زمان را كوتاه كنيم. دوماً حتماً با خود يك مقدار خوراكي و چند اسباب بازي كوچك و بي صدا همراه ببريم كه اين بچه بتواند با يك اسباب بازي كوچك و يك عروسك كه سرو صدايي نداشته باشد بازي كند . يعني اين امكان را فراهم كنيم كه در آن مكان به نوعي فضاي كودكانه ي او تأمين شود . سوم تا حد ممكن در مجالس عزاداري بچه ها را كنار يكديگر نگذاريم چون طبيعي است كه بچه است و مي خواهد حرف بزند . چهارم چون تا پايان اربعين مراسم عزاداري آل اله خيلي جدي تر در كشور ما است به برادران و خواهران خوب توصيه

ص: 14749

مي كنم كه وقتي مي خواهيد نذر كنيد ، يا حتي اگر نذر هم نكرده ايد براي اينكه خدمتي به مجالس اهل بيت بكنيد، با خود يك مقدار خواركي هاي كوچك كه خورد هم نشود و مجلس را كثيف نكند ، مانند نان و خرما ، نان و پنير و يا چند عدد بيسكويت كوچك آماده كنيد . بيست تا يا پنجاه يا صد تا و يا هر چه قدر كه مي توانيد آماده كنيد و در كيف خود بگذاريد و بگوييد يا امام حسين گرچه من در روز عاشورا نبودم كه كودكان تشنه و گرسنه ي شما را اطعام كنم ، در اين مجلس مي آيم و هر بچه ي كوچكي كه آمد به عشق بچه هاي شما در روز عاشورا به او خدمت مي كنم . من اين بچه ها را بچه هايي مي بينم كه قرار است در لشكر شما باشند . يعني وقتي اين بچه سرو صدا مي كند و اذيت مي كند، گاهي اوقات تشنه و گرسنه و بي حوصله است و گاهي اوقات نيز خسته است . من بايد ظرفيت او را با محبت بالا ببرم. خاطر من است اين مسئله را در دهه ي اول ماه محرم در يكي از مجالس كه گفتم ، خيلي خوشحال شدم و خداوند به من منت گذاشت و دو يا سه بار ديدم كه دوستان اين كار را كردند . مي ديدم كه گاهي حتي سه يا چهار نوبت به بچه ها مي رسيدند و در نتيجه بچه ها احساس مي كردند كه اين چه جاي خوبي است ، چقدر همه هواي

ص: 14750

ما را دارند . بخاطر خدا هواي بچه هاي كوچك را در مسجد و حسينيه ها و مجالس ذكر اهل بيت داشته باشيد . البته توصيه مي كنم مراقبت كنيد و وقتي بچه را مسجد مي بريد با او عروسك نبريد ، طبيعي است به خاطر نوع فتواهايي كه ما در رابطه با بحث عروسك داريم ممكن است خيلي از مادر بزرگها بگويند كه براي چه اين بچه با عروسك به مسجد آمده است ؟ شما چيزي را ببريد كه بدون دردسر و بدون شبهه باشد . ياد ما باشد من بزرگسالي كه نشسته ام و عزاداري و ذكر اهل بيت را گوش مي دهم ، درست است كه پچ پچ هاي اين بچه ممكن است مزاحم من باشد و حال من را تغيير دهد . ولي نگاه به اين مسئله كنم كه پنجاه سال ديگر من نيستم اما اين بچه هست و قرار است مجلس ذكر اهل بيت را حفظ كند . مبادا من خيانت به اهل بيت بكنم و كسي را با دل شكستگي از خيمه ي امام حسين (ع) بيرون كنم. نمي دانم آقا چه كسي را مي خرد و نمي دانم كداميك از ما پاك تر و زيباتر دل به اهل بيت مي سپارد. شايد آن بچه را خيلي جدي تر و آن مادري كه بچه ي خود را با سختي آورده است جدي تر بگيرد . چرا فكر مي كنيم كه آن مادر از بيكاري آمده است ؟ چرا فكر مي كنيم كه جاي اين آدم در اين مجلس نيست ؟ اتفاقاً در اين مجلس جاي مادرها و بچه ها

ص: 14751

است . و توصيه ي آخر من كه اين را خوشبختانه در اصفهان ديدم كه رايج شده در بعضي از حسينيه هاي بزرگ و فرهنگي كشور ما اين روش را دارند كه در كنار حسينيه مهد كودك هاي ساعتي مي گذارند . يعني اگر قرار است سه ساعت مجلس اهل بيت باشد يك چيزي حدود چهار ساعت ، يعني نيم ساعت قبل از جلسه و نيم ساعت بعد از آن يك اتاقي را فراهم مي كنند . اسباب بازي هايي براي بچه ها در آن اتاق است و مداح و سخنران مخصوص براي بچه ها هم در اين اتاق است . من سفري به اصفهان داشتم و لذت بردم كه يك موسسه اي دو سال است كه دقيقاً به اين روش عمل مي كند . اما واي به من اگر كسي را با رنجش خاطر دور كنم كه شايد ديگر هيچوقت نتوانم اصلاح كنم . من به سهم خود و به عنوان كسي كه خاك پاي عزاداران امام حسين را سرمه ي چشم هاي خود مي كنم از اين خواهري كه رنجيده شده عذرخواهي مي كنم . و دل من مي خواهد ايشان بپذيرد كه اين به دليل نفهمي من است كه در حق آن بچه اشتباه كرده ام و چيزي نيست كه ايشان بخواهد تلقي كند و به حساب امام حسين (ع) بگذارد . من بد كرده ام چرا با امام حسين(ع) قهر مي كند ؟

سوال – بخاطر حيا و ايمان و فقر خانواده و عدم حضور در مراسم گناه با اينكه دبير و تحصيل كرده هم بودم هيچكس براي ازدواج سراغ من

ص: 14752

نيامد و وقت ازدواج من گذشت . آيا مي توانم بعضي از شاگردان خود را كه به درد من گرفتار هستند به پنهان كردن روحيات مذهبي تشويق كنم تا مثل من تنها و طرد نشوند ؟

پاسخ – اين خواهر خوب ما جزء همان گروهي است كه هنوز در صف طلبكاران قرار دارد . بخصوص كه طلبكاري او از خدا است و مي گويد خدايا علت اينكه من ازدواج نكردم مربوط به اين مسئله است كه دين دارم . چرا فكر نمي كنيد شايد غلط ديكته هاي ديگري داشته ايد ؟ شايد نوع اخلاقيات شما مانع از اين شده كه افراد ديگري سمت شما بيايند ، افراد مناسب و خوبي كه شما را به عنوان گزينه ي ازدواج ببينند . چرا فكر مي كنيد كه موفق نبودن شما در زندگي تقصير خدا است ؟ خدا مظلوم ترين موجود عالم است ، براي همين هم تا يك جايي ما كم مي آوريم از طرف خدا چك مي كشيم . تا يك جايي فكر مي كنيم كه مشكلي است ، دست خود را به سمت خدا مي بريم كه خدايا تقصير تو است ، واي خدايا چه كنم ؟ خدايا شكايت به تو از تو ، الهي اَشكرُ اِليكَ مِنك . خواهر خوب من دبير بودن شما يك افتخار است . اينكه اين قدرت را داريد كه به خيلي از افراد خيلي چيزهاي خوب را ياد بدهيد . اما ياد ما باشد من و شمايي كه معلم هستيم وقتي معلمي مي تواند خود را نشان دهد كه هنر شاگرد بودن را از ياد نبريم . معلم اگر

ص: 14753

روزي يادش برود كه ياد بگيرد ، فسيل شده و ديگر معلم نيست ، چون نمي تواند ياد بگيرد. من و شما بايد خيلي چيزها را ياد بگيريم . شما خواهر خوب من يك بار ديگر نگاه كن دينداري ، شما را از خيلي از آسيب ها حفظ كرده است . اما اينكه شما يك ازدواج خوب نكرده ايد ، آيا همه ي كساني كه ازدواج كرده اند آيا ازدواج آنها موفق بوده است؟ همه ي كساني كه ازدواج كرده اند تا آخر عمر با هم مانده اند ؟ همه ي كساني كه ازدواج مي كنند هيچ مشكلي ندارند ؟ بقول آن نويسنده ي غربي مي گويد كه ازدواج آن قلعه اي است كه هركس داخل آن است فكر مي كند اگر بيرون برود خيلي بهتر است و آن افرادي كه بيرون هستند فكر مي كنند حتماً اگر وارد شوند خوب است . دين ما مي گويد ازدواج يكي از آن قلعه هاي محكم و خوب است ولي تنها راه موفقيت و خوشبختي نيست . پس اشتباه نكنيد و فكر نكنيد كه تقصير دين داري شما است . و اگر فكر مي كنيد كه بايد چيزهاي غلطي ياد شاگردان خود بدهيد ، يك بارديگر سر خود را به سمت آسمان بلند كنيد و ببينيد آن چيزهايي كه مي خواهيد به شاگردان خود ياد دهيد كه دين داري خود را پنهان كنند و يا حتي انكار كنند و به دين پشت كنند براي اينكه زندگي دنيايي خوشي داشته باشند در اين صورت معلم موفقي بوده ايد ؟ پيامبر معلم بود و به همه ي ما گفت

ص: 14754

كه يادتان باشد زندگي حقيقي شما اينجا نيست . اينجا آمده ايد كه كوله پشتي خود را از يك خوبيهاي هويتي و شخصيتي پر كنيد ، زندگي حقيقي شما جاي ديگري است . اگر قرار شده بخاطر آخرت ، زندگي دنيايي را كنار بگذاريد اشكالي ندارد، اما ياد شما باشد كه بخاطر دنيا آخرت خود را كنار نگذاريد . چون اينجا پنجاه يا شصت سال است ولي آنجا براي هميشه و تا ابد است .

سوال - سوره نساء آيات 59 - 52 را توضيح دهيد .

پاسخ - همه ي دوستان در اين ايام خود را مقيد مي كنند به اينكه زيارت عاشورا را قرائت كنند . مي دانيد كه زيارت عاشورا حديث قدسي است . اما بعضي از افراد كه در دينداري فقط باب حب را جدي گرفته اند با زيارت عاشورا مشكل پيدا مي كنند . اين افراد مي گويند براي چه ما بايد لعن كنيم ؟ دل ما نمي خواهد كه لعن كنيم اما در زيارت عاشورا خيلي جدي بايد لعن كرد . اللهم اَول ظالمٍ ظَلم حَق مُحمد و آل مُحمد . خدايا اولين كسي را كه به پيامبر و خاندان او ظلم كرد و افرادي كه از او تبعيت مي كنند و همينطور دانه دانه مي شمرد تا ظالمين روز عاشورا . چرا ما بايد لعن كنيم ؟ البته اين بحث طولاني است و من امروز فقط مي خواهم آيه را بگويم و اگر امكان داشت بعدها به اين موضوع مي پردازيم . لعن كردن در فرهنگ ديني ما جزء آن خط قرمز هاي خيلي جدي است . به

ص: 14755

ما بارها گفته اند كه مبادا به عنوان فحش و يا به عنوان نفرين از لعن استفاده كنيد . لعن قدرت عجيبي دارد و فقط در مورد كساني لعن كنيد كه يقين بدانيد خداوند و پيامبر او آنها را لعن كرده اند . آن كساني كه در زيارت عاشورا لعن شده اند دقيقاً در آيات امروز كد شناسايي آنها وجود دارد . در صفحه ي قبل از آياتي كه امروز خوانده شد توضيح داده شده بود كه اين افراد چه كساني هستند . آيا آن كساني را كه كتاب آسماني به آنها داده شده نديديد ؟ كساني هستند كه به سمت طاغوت رفتند و كفار را بهتر از مومنين مي دانند . يعني پناه مي برند به روش هايي كه خدا نمي پسندد . مومنين و مسلمانان را كنار مي گذارند اما با آمريكا و اسرائيل و هركسي كه دشمن خوني خدا و پيغمبر است خيلي جدي روابط سياسي ، خانوادگي و اجتماعي دارند . اينها مي گويند كه شما خيلي بهتر و هدايت شده تر از مسلمانان هستيد . خدا مي گويد اينها كساني هستند كه من آنها را لعنت مي كنم . آيه ي اول صفحه اي كه امروز خوانده شد دقيقاً همين بود . اولئك الذين لعنهم الهن ، خدا مي گويد من اينها را لعنت مي كنم يعني چه ؟ يعني رحمت عام من كه شامل تمام موجودات عالم مي شود ، ديگر بالاي سر اينها نيست . اينها بي بركت ترين موجودات عالم هستي هستند . هر كسي كه پشت بكند به خدا و اهل بيت در حالي كه اين

ص: 14756

بركت ها را دارد قطعاً بالاترين عذاب ها شامل حال او مي شود .

سوال - حدود يك سال و نيم است كه من عقد كرده ام . قبل از اين جريان به پسر ديگري علاقه داشتم و قصد داشتيم ازدواج كنيم . ما با هم رابطه ي آشنايي داشتيم و خانواده هاي ما نيز خبر داشتند . اما شرايطي پيش آمد كه بين ما ازدواجي صورت نگرفت . بعد از يك سال و نيم از هم جدا شديم و بعد از آن با پسر يكي از دوستان خانوادگي عقد كردم . من او را زياد نمي شناختم اما خانواده ي بسيار شريفي داشت . در ابتدا كاملاً راضي بودم چون وصف خوبيها و پاكي او را به وفور شنيده بودم . اما بعد از عقد نفرت شديدي نسبت به او تمام وجودم را فرا گرفت كه تا الان ادامه دارد . زيرا او مثل ديوار سنگ و سرد است و فقط به كارهاي خود رسيدگي مي كند . و زماني كه مي گويم بيشتر با هم حرف بزنيم و يكديگر را ببينيم مي گويد من كار دارم و آيا نبايد به كارهاي خود برسم ؟ يا مي گويد : من خجالت مي كشم كه زياد به خانه ي شما بيايم . زماني كه از سر كار مي آيد مدام سر او توي لب تاپ خود است و كار او اين است كه مقالات خود را بخواند . او زنگ زدن و پيامك زدن را خرج اضافه مي داند ، افكار من را نمي پسندد . چيزهايي را كه دوست دارم مسخره مي داند و

ص: 14757

به من مي گويد كه رفتار تو بچه گانه است . مثلاً هديه خريدن براي روز مادر ، روز زن و عيد و غيره را مسخره مي داند. گل خريدن را مسخره مي داند و مي گويد بايد پول آن را جمع كنيم در حالي كه وضع اقتصادي او از تمام جوان هاي فاميل ما بهتر است . در يك كلام او خسيس است و من از مردهاي خسيس متنفر هستم . من دختر خيلي شادي بودم و هميشه دوستان من مي گفتند خوش بحال شوهر تو . اما پشت سر هم احساسات و افكار من سركوب شده و حالا افسرده و تنها هستم . تقريباً پسري را كه به او علاقه داشتم كاملاً كنار گذاشته بودم و گفته بودم كه بايد به زندگي آينده ام فكر كنم و زن خوبي براي همسر خود باشم اما الان خيلي وقت است كه فقط به او فكر مي كنم و خاطرات او را شب و روز مرور مي كنم . با ازدواج خود تمام خاطرات او را دور ريخته بودم اما شوهرم بامن كاري كرد كه اين خاطرات را از سطل زباله ي ذهن خود بيرون بياورم و دوباره در قلب خود جاي دهم . بخدا من پول و شغل و موقعيت و تحصيلات و غيره را نمي خواستم ، من خود طرفم و احساسات و فهم و شعور او را مي خواستم . خيلي دوست داشتم جدا شوم اما نشد و دو ماه ديگر به عروسي ما مانده است . تنها يك اميد براي من باقي مانده آنهم اينكه شايد بعد ازازدواج شرايط بهتر شود .

ص: 14758

يك سال است كه ذره اي او را دوست نداشته ام و حتي لحظه اي هم دل من براي او تنگ نشده است . به من بگوييد چكار كنم ؟

پاسخ – اين دوست خوب ما مي گويد كه يك مدت طولاني با پسري در موقعيت دوستي به قصد ازدواج قرار گرفته بوده است . اين همان چيزي است كه بارها خدمت دوستان عرض كرده بوديم ، علقه هاي عاطفي قبل از ازدواج وقتي كه استاندارد خدا را روي آن نداشته باشد ، يعني بدون اينكه به هم محرم باشند يك رابطه ي دلدادگي ويژه بين دونفر وجود داشته باشد طبيعي است كه بخشي از قلب آنها دچار آسيب شود . اين اولين آسيبي است كه شما براي بعد عاطفي خود ايجاد كرده ايد . مهمترين مسئله ي اين خواهر خوب اين است كه در قلب خود يك رقيب براي همسر خود ايجاد كرده است. هر كسي كه روابط عاطفي قبل از ازدواج را تجربه كرده باشد ، دانسته يا ندانسته به خود خيانت مي كند . چرا؟ چون هميشه يك كسي را داشته كه بي دريغ به او محبت كرده و قصد داشته كه دل او را بدست بياورد . محبت هاي بي دريغ به او كرده ، مدام براي او گل خريده و هرجايي كه او خواسته او را برده است . به شكل هاي مختلف به او ابراز محبت كرده ، روزي ده يا بيست تا پيامك به او داده يا به او تلفن زده طبيعي است كه يك بخشي از قلب آن فرد تصرف شده است . ايشان گفته از زباله

ص: 14759

دان احساسي خود آن فرد را وارد قلب خود كردم من مي خواهم بگويم شما هيچوقت آن فرد را وارد زباله دان نكرده بوديد فقط در ذهن خود جلوي او يك ديوار كشيده بوديد . گفته بوديد من فرض مي كنم كه نيست و از همسر آينده ي خود يك چيزي شبيه او يا بهتر از او مي سازم . اين مهمترين اشتباهي بود كه كرديد . يعني فكر كرده بوديد قبل از اينكه خود را خانه تكاني عاطفي كنيد ، همين كه در يك زندگي مشترك وارد شويد حتماً همه ي آن چيزهايي را كه قبلاً داشتيد و بلكه بهتر از آن را بدست مي آوريد . رفتار غلط قبلي شما آن خوشي هاي الان را از شما مي دزدد. اما در اين فرصت كمي كه داريد چاره ي اصلي چيست ؟ شما سعي نكنيد كه مدام آن چيزي را كه در رابطه ي عاطفي قبلي داشتيد در اين جا احياء كنيد بايد نرم نرم طرف مقابل خود را بشناسيد و به خواسته هاي قلبي خود نزديك كنيد . چه طور ؟ با نزديك شدن به خواسته هاي قلبي او . وقتي كه مي گوييد ايشان لب تاپ خود را باز مي كند و به سراغ مقالات خود مي رود يعني آدمي است كه اهل علم و دانايي است ، خوب طبيعي است كه اين آدم خيلي وقت خود را بي خود از بين نمي برد . وقتي كه مي گوييد نسبت به جوان هاي ديگر وضع مالي خوبي دارد پس معلوم است كه آدم دانايي بوده و موقعيت اقتصادي داشته است ، طبيعي

ص: 14760

است كه پول خود را بيخود حرام نكند . ولي شما خوبي ها و بدي هاي اين آدم را با هم ببينيد . بهترين راه حل اين است كه بجاي اينكه مدام بهانه بگيريد ، ناراحت شويد ، قهر كنيد و دچار زودرنجي شويد و تصميم به طلاق بگيريد. يك بار خود را اصلاح كنيد و آن رابطه هاي قلبي را كه داشته ايد كنار بگذاريد . شايد لازم باشد يك مشاور خداترس و دلسوز هم در كنار شما باشد تا آن خاطرات كاملاً از ذهن شما جارو شود و مهارت هاي همسر داري را ياد بگيريد . اگر دل شما مي خواهد كه همسر شما بيشتر به شما توجه كند شما نيز به او بيشتر توجه كنيد . ايشان مي گويد من خجالت مي كشم به خانه ي شما بيايم ، اين فرصت را فراهم كنيد كه بيرون از خانه در يك زمان كوتاهي همديگر را ببينيد. ايشان از لحاظ اقتصادي مي خواهد زمينه ي رشد اقتصادي زندگي آينده ي شما را پيش بيني كند اين امكان را فراهم كنيد كه حداقل هزينه ها را در دوره ي نامزدي و عقد داشته باشيد . شما گفتيد كه محبت كردن براي شما مهمتر از پول و ثروت است اما شما به راحتي به اين فرد مي گوييد : خسيس، چون مديريت اقتصادي دارد. اگر مردي راحت گل نمي خرد به اين معنا نيست كه خسيس است بلكه شايد به نظر او اين كار بيهوده است. آيا دوست دارد براي شما كتاب بخرد ؟ اين امكان را فراهم كنيد كه آن چيزي را كه شما دوست

ص: 14761

داريد براي شما تهيه كند و محبت خود را اظهار كند .

89-10-08

سوال – در دوره ي هفت سال اول زندگي فرزند، يعني دوره ي سيادت و سروري اگر هر كاري كه بچه مي خواهد انجام دهد و پدر و مادر اجازه دهند ، آيا باعث نمي شود كه يك مقدار نازپرورده شود ؟

پاسخ – بين لوس كردن بچه و عزيز كردن او تفاوت است . هميشه ما اين ضرب المثل را از بزرگتر ها شنيده ايم كه بچه عزيز است اما تربيت او عزيزتر است . گفتيم سه فرمول در تربيت بچه وجود دارد كه اينها بايد مانند شير و شكر با هم مخلوط شود ، محبت ، قاطعيت و كرامت . هركدام از اينها كه نباشد يا كم رنگ شود قطعاً بچه دچار مشكلات هويتي و شخصيتي خواهد شد . در باب محبت بايد حواس ما باشد كه از بچه بابت رفتارها و كارهاي خوب او تقدير و تحسين كنيم . اين موجب مي شود كه زمينه ي عزت نفس بچه بالا برود . اما دو شيوه ي ديگر مي تواند بچه را لوس كند . يكي اينكه بچه را بابت كارهايي كه انجام نداده تشويق كنيم و آن چيزهايي را كه مي خواهد بدون اينكه كوچكترين سختي متحمل شود در اختيار او قرار مي دهيم . اين مسئله باعث مي شود كه بچه لوس شود . نشانه ي لوس بودن بچه اين است كه توقعات نابجا ، بيش از حد توان ما و بيش از نياز خود دارد . هر موقع بچه به اين سمت مي رود معلوم است كه

ص: 14762

ما اشتباه كرده ايم و نمك آش تربيتي ما با محبت زياد شده و شور شده است . راه حل اين است كه با قاطعيت يك مقدار محبت اضافي را كم كنيم . اگر اين روحيه تا بزرگسالي ادامه پيدا كند فرد نيازمند تملق و چابلوسي ديگران مي شود. حتي اگر در موقعيت هاي برتر علمي و اجتماعي نيز قرار بگيرد، هميشه نياز به تأييد افراطي ديگران دارد . بخاطر همين نيز شخصيت او فوق العاده آسيب پذير مي شود . به همين دليل در ديدگاه تربيتي داريم كه حتي گاهي اوقات به فرزندان خود آن چيزهايي را كه مي خواهند ندهيد . به آنها فرصت دهيد كه براي بدست آوردن آن چيزها تلاش كنند و زحمت بشكند . زماني كه با زحمت بدست بياورند ارزش بيشتري قائل هستند . اينكه مثلاً ما به بچه ها پول بدهيم كه هرچيزي را كه نياز دارند بخرند بدترين كار ممكن است . بهترين كار اين است كه ما به بچه ياد بدهيم كه پول خود را پس انداز كند . من هميشه به دوستان خود توصيه مي كنم كه براي بچه هاي خود سه عدد قلك بخريد . يك قلك براي خرج روزمره ي او ، روي آن هم بنويسيد خرج جاري . يك قلك براي پس انداز و همان چيزي كه ما به آن روز مبادا مي گوييم كه متأسفانه در فرهنگ ما رايج نيست كه فرزندان خود را به پس انداز عادت دهيم . گاهي اوقات مي گوييم همه ي پول هاي خود را پس انداز كنيد ، خوب براي اين بچه خيلي دردناك است

ص: 14763

كه هرچيزي را كه مي خواهد نتواند بخرد . بايد هم بتواند پس انداز كند و هم براي خرج روزمره اين امكان را داشته باشد . و صندوق سوم نيز براي كمك كردن به ديگران . ايثار كردن و بخشيدن از آنچه كه دارد را به عنوان بالاترين ويژگي رشد به او ياد دهيم . همانطور كه قرآن گفته است : هرگز شما به بالاترين درجه ي نيكوكاري نمي رسيد مگر اينكه بتوانيد آنچه را كه دوست داريد به ديگران ببخشيد. با اين فرمول در حقيقت من به بچه مديريت اقتصادي و مديريت نسبت به آنچه كه دارد و دوست دارد را ياد مي دهم . من بايد ياد بگيرم كه در چه زماني با بچه قاطعانه برخورد كنم . قاطعانه بودن به معناي تنبيه بدني يا رفتاري نيست . اينكه با بچه قهر كنيم اما خيلي كوتاه و بچه بداند به چه دليلي با او قهر كرده ايم . قهر كردن اين است كه يك مقدار با او سرسنگين باشيم و راحت كلمات محبت آميز را به او نگوييم . و نشان دهيم كه از او دلخور هستيم تا او بيايد و عذرخواهي كند . البته به بچه راه عذرخواهي كردن را نشان دهيم . اهل بيت به ما ياد داده اند كه با بچه ها قهر كنيد اما كوتاه ، چون دل بچه ها كوچك است و زود دچار آسيب روحي و عاطفي مي شوند . اينها روش هايي است براي اينكه بچه هاي خود را خوب تربيت كنيم . هم عزيز بار بيايند و هم لوس نشوند . هم مهربان بار بيايند

ص: 14764

و هم اينكه خشن نشوند . محبت ، قاطعيت و كرامت .

سوال – من يك دختر يازده ماهه دارم كه بيشتر اوقات با هم تنها هستيم و همسر من بخاطر مشغله ي كاري زياد منزل نيست . گاهي اوقات وقتي بچه ي من لج مي كند از فرط خستگي و تنهايي سر او داد مي زنم . آيا اين داد زدن در تربيت و روحيه ي او تأثير دارد چكار كنم حس مي كنم دست خودم نيست ؟

پاسخ – ايشان از چيزي سوال كرده اند كه خيلي بديهي است . سوال كردند كه من داد مي زنم سر فرزندم آيا براي او اثر منفي دارد يا خير . شما نگاه كنيد آيا اگر كسي سر شما داد بزند روي شما اثر منفي دارد يا خير ؟ قدرت گيرندگي آن بچه فوق العاده بيشتر از شما و بنده است . براي همين تأثير فرياد هاي شما كه تنها و مهمترين قطب عاطفي او هستيد، خيلي شديد احساس بي پناهي و عدم امنيت عاطفي را در او معنا دار مي كند . شايد بگوييد اين بچه ي يازده ماهه مگر چه چيزي را مي فهمد . خيلي چيزها را مي فهمد كافي است شما به همان بچه ي يازده ماهه اخم كنيد ببينيد بچه بغض مي كند . كافي است شما به او بخنديد ، بچه مي خندد . بچه ها آينه ي ما هستند . اما به اين دوست خوب كلام حضرت امير (ع) را عرض مي كنم ، ايشان مي فرمايند: بي تابي كردن تقدير را عوض نمي كند اما ثواب را از

ص: 14765

بين مي برد . شما زحمت مي كشيد و يك بركت الهي و يك كوچولوي بابركت را پرورش مي دهيد . اينكه در مقابل رفتار و حركات او كه خيلي وقت ها هم ظاهراً فكر مي كنيد كه حرف شما را نمي فهمد دچار بي تابي مي شويد ، غير از اينكه خود شما دچار آسيب روحي شويد براي آن بچه چيز ديگري ندارد . اما راه حل چيست ؟ ايشان از سه كليد واژه ي اصلي استفاده كرده بود . گفته بود تنها و خسته هستم و همسر من اكثر اوقات نيست . اينها نشانه ي پاتولوژي و آسيب است . حالا زمينه ي اين آسيب از كجا ايجاد شده است . شايد ايشان در شهري است كه خانواده ي ايشان در آنجا نيستند . اگر شما در شهر غريبي هستيد كه خانواده ي شما نيستند و دوستان زيادي هم نداريد راه حل اين است : اينكه شما خود را در خانه حبس كرده ايد بدترين راه است . در فرصت هاي مناسب كوچولوي خود را آماده كنيد و مثلاً ظهر به مسجد برويد . امكان دارد براي شما زحمت زيادي هم داشته باشد يعني خواندن هشت ركعت نماز ظهر و عصر در خانه با اين كوچولويي كه داريد خيلي راحت تر باشد . تا اينكه بخواهيد كلي امكانات فراهم كنيد لباس تن كودك خود بكنيد و وسايل مورد نياز او را برداريد و احياناً از طبقات بالاي ساختمان پايين بياييد و به مسجد برويد . آنجا نيز احياناً كسي به شما بگويد كه چرا بچه را مسجد آورده ايد؟ خوب البته اين يك

ص: 14766

پروسه است . اما يك راه حلي است براي اينكه شما از آن تنهايي كاذبي كه براي خود ايجاد كرده ايد بيرون بياييد. در يك محيط معنوي قرار بگيريد ، ارتباط اجتماعي مناسب و سالم داشته باشيد. و اين فرصت را براي اينكه دوست داشته شويد و ديگران هم اين امكان را داشته باشند كه به شما محبت كنند فراهم كرده باشيد. در روايت داريم كه مومن در مسجد يكي از هشت چيز را بدست مي آورد ، يكي از آنها دوست خوب است . انس با مسجد براي شما اين امكان و فرصت را فراهم مي كند كه شما از فضاي تنهايي خود خارج شويد . در عين اينكه شما بايد فرصتي را بگذاريد و از بين همان افرادي كه در كنار شما هستند حالا احياناً از بين همسايه ها با يك همسايه كه از لحاظ روحي و اخلاقي با هم هماهنگي بيشتري داريد انس بگيريد و بچه را به او بسپاريد . و فرصتي را براي خود ايجاد كنيد كه كاري را كه دوست داريد انجام دهيد . حتي امكان دارد چون اين بچه پيوسته گريه مي كند اين خانم نتواند راحت غذاي خود را درست كند، از اين طريق مي تواند راحت اين كار را انجام دهد . حتي مي توانيد با پول اين خدمت را بخريد و اگر اين فرد را نمي شناسيد در مراحل اول در خانه ي خود شما و زير نظر شما بچه را نگهداري كند و به كار او ناظر باشيد . و وقتي به يك اطمينان قلبي رسيديد راحت مي توانيد بچه را به او بسپاريد

ص: 14767

. از اين طريق اين امكان فراهم مي آيد كه شما از اين حالت خستگي بيرون بياييد . باضافه ي اينكه قطعاً فرصتي براي مطالعه ، ورزش و پرداختن به علايق مورد نياز شما ايجاد شده و از اين طريق مي تواند آن شادي و نشاط را در شما ايجاد كند . به همين بهانه من يكي از كتاب هاي خوب را كه يكي از اساتيد خوب حوزه و دانشگاه نوشته اند خدمت دوستان معرفي مي كنم : خدايا چگونه شاد باشم ؟ نوشته ي خانم زبيده خدايي كه از اساتيد خوب حوزه ي علميه ي قم هستند . ايشان بسيار خوب با فرمول هاي معنوي و بحث هاي تغذيه در باره ي اينكه ما چگونه در مقابل نا آرامي هاي روحي و جسمي خود مقاومت مثبت بكنيم و آنها را از بين ببريم راه حل هاي خوبي ارائه كرده اند . من توصيه مي كنم كه اين خواهر خوب و بسياري از دوستان كه به دنبال شادي هاي خوب و الهي مي گردند اين كتاب را حتماً داشته باشند و از محتواي بسيار خوبي كه ايشان زحمت كشيده اند استفاده كنند و شادي را به زندگي خود ارمغان بياورند . يكي از نام هاي خدا سرورالعارفين است يعني خدايي كه شادي را به قلب هر كسي كه او را بشناسد هديه مي كند .

سوال – من به مسجد رفتم و بچه ي من خيلي كوچك بود و سر و صدا مي كرد . يك نفر خطاب به مادر بچه ها گفت كه به مسجد نياييد بچه ها را نيز نياوريد گناه آن به

ص: 14768

گردن من است . آيا كار او درست بوده است ؟

پاسخ – همه ي ما مي دانيم كه قطعاً كار او درست نبوده است . متأسفانه اين كليد واژه ي شيطاني است كه بعضي ها فكر مي كنند كه مي توانند با اين وسيله براي ديگران ايجاد امنيت كنند . مي گويند كه تو اين كار را انجام بده ، گناه آن گردن من. اين بدترين حالتي است كه در فرهنگ قرآني خداوند صراحتاً در مقابل اين نگاه و اين نوع حرف مي ايستد . خداوند مي فرمايد : هيچ كس گناه ديگري را به دوش نخواهد كشيد . يعني نمي تواند اين كار را بكند و چنين چيزي محال است . پس هر موقع ديديد كه كسي شما را به يك امر غلط تشويق كرد و بعد گفت گناه آن گردن من ، يقين بدانيد كه او با اكوي شيطان پيش مي رود . اين حرفي كه از حلقوم او بيرون مي آيد حرف شيطان است . اين موارد زياد نيست ولي وجود دارد . در قديم وقتي كه با بچه بازي مي كردند كف دست خود را مي آوردند و مي خواستند به بچه چيزي ياد دهند انگشت هاي او را دانه دانه خم مي كردند و مي گفتند اين گفت دزدي برويم ، اين يكي گفت چه چيزي بدزديم ، اين گفت جواب خدا را چه كسي مي دهد ؟ بعد انگشت شصت را حركت مي دادند و مي گفتند من كله گنده . اين دقيقاً همان تيپ شخصيتي است كه مي گويد : گناه كن ، گردن من . اين

ص: 14769

مربوط به افرادي است كه فكر مي كنند قرار است آنها جاي خدا تصميم بگيرند و براي ديگران حكم بدهند . ما حق نداريم اين كار را بكنيم . بترسيم از اينكه كسي را از مسجد ، از منبر، از محراب و از عبادتگاه الهي كه خداوند براي انسان قرار داده دور كنيم با اين عنوان كه من خوشم نمي آيد شما با بچه آمده ايد . شما در خانه بنشينيد خودتان نياييد و بچه هاي خود را نيز نياوريد . اين جزء آن چيزهايي است كه ياد ما رفته همان خدايي كه ارحم الراحمين است ، اشدالمعاقبين هم است . در روايت داريم كه اگر قطره اي از آتش دوزخ را بر كل كره ي زمين خداوند فرو فرستد ، هيچكدام از موجوداتي كه در اين كره هستند نمي توانند تحمل كنند . همان چيزي كه اميرالمومنين در دعاي كميل مي فرمايند : آسمان ها و زمين تحمل عذاب خداوند را ندارند . از كجا معلوم اين حرفي را كه من مي زنم قدرت جبران آن را پيدا كنم . به اين خانم و بچه ي او گفته ام بيرون برويد و در مسجد نباشيد كه ما راحت باشيم . من جلسه ي قبل هم در مورد حضور بچه ها در مسجد و حسينيه گفتم دقت كنيم و اتفاقاً آنها را خيلي جدي تحويل بگيريم . و ترجيحاً براي آنها مهد و اتاق هاي بازي مناسب داشته باشيم . من چند روز پيش در شهر دماوند بودم ، بعد از اينكه جلسه ي گفتگوي ما با دوستان تمام شد يك خانمي جلو آمد و

ص: 14770

گفت شما در برنامه خود گفتيد كه به بچه ها بيشتر رسيدگي كنيم . ترجيحاً آنها را ازفضاي عمومي كه برايشان خسته كننده است جدا كنيم و معارف ديني را به زبان كودكانه به آنها آموزش دهيم . ايشان گفتند كه من اين كار را كرده ام . اين جلسه را براي بچه ها درست كرديم و احكام ديني را به زبان خود آنها و به اندازه ي سن آنها به ايشان ياد داده ايم . براي آنها جايزه خريديم و در آن چند شبي كه در مسجد محله برنامه بود ، بچه با ذوق همگي مي دويدند و مي گفتند ما جايزه نمي خواهيم بلكه مي خواهيم بگوييم كه چيزهايي كه به ما ياد داده ايد همه را ياد گرفته ايم . ايشان قدردان بودند و مي گفتند من به عنوان يك الگو مي خواهم اين مسئله را در منطقه ي خود گسترش دهم . من خوشحال هستم از شهرهاي مختلف دوستان تماس گرفتند و در گفتگوهاي حضوري اعلام كردند كه ما سعي كرديم اين روش را داشته باشيم . اميدواريم اين دوستان خوب ما حواسشان باشد كه دوربين مخفي خداوند همه جا كار مي كند و شايد من يك گوشه يك حرفي به كسي بزنم واو هم خيلي نجيبانه و مظلومانه سر خود را زير بيندازد و چيزي نگويد ولي خدا مي بيند و مي داند . مبادا من قدرت توبه را پيدا نكنم و آنوقت مجازات او چيزي است كه هرگز تحمل آن را نخواهم داشت . اين تأثير پذيري فقط در ارتباط با خانم ها نيست . من راجع به آقايان

ص: 14771

هم ديده ام البته نه در ارتباط با اين برنامه ، بلكه برنامه هاي ديني تلويزيون را من ديده ام. بخصوص برنامه ي سمت خدا و كارشناسان مختلفي كه در آن حضور داشته اند . تلقي من اين است كه اين لطف خداوند به دست اندركاران اين برنامه است و لطف دوستان خوب ما است كه در نهايت صداقت و صميميت مسائل خود را با اين برنامه در ميان مي گذارند . سوال – من دختر جواني هستم كه مدتي است به كلاسي مي روم كه معلم ما جواني خوش چهره است . اكثر بچه ها عاشق ايشان شده اند . من هم همينطور و پيوسته در فكر او هستم . چگونه از فكر و عشق او بيرون بيايم ؟

پاسخ – اگر خاطر شما باشد ما قبلاً گفتيم كه حجاب يك قصر است كه ديوارهاي بلندي دارد . بعضي از افراد ديوارهاي بلند قلعه ي حجاب را با ديوارهاي بلند زندان اشتباه مي كنند . بعد مي گويند : چرا ما بايد خود را در عرصه ي عفاف و حجاب به بعضي از سختي ها مجبور كنيم ؟ دقيقاً با همين ديدگاه . من هميشه سوال مي كنم و مي گويم ديوارهاي زندان بلند است ، ديوارهاي قصر و قلعه نيز بلند است اما با دو مكانيسم و ديدگاه مختلف . پشت ديوارهاي زندان آدمي را قرار مي دهند كه مجرم است و اهل فساد و تباهي است . بخاطر همين مي گويند بايد پشت اين ديوار قرار بگيرد تا خود را پيدا كند و شايستگي حضور در جامعه را بيابد . حجاب در

ص: 14772

حقيقت زندان نيست. چون آدمي كه قرار است در جاذبه هاي هويتي و جنسيتي خود را مديريت كند ، مجرم نيست . غريزه را خداوند به انسان داده است و جزء نعمت هاي الهي است و مهم اين است كه من بتوانم آن را مديريت كنم . اين قلعه و قصر به اين علت ديوارهاي بلند دارد كه برنامه هاي بزرگي دارد . مبادا ديگراني كه هرزه گرد هستند بخواهند اين سرمايه ها را به نفع خود و با طمع بدست بياورند . با اين نوع نگاه حجاب و عفاف يك قلعه با پنج ضلع مشخص است . اولين آن مديريت نگاه است . تأكيد ويژه اي كه خداوند و قرآن به ما مي كند اين است كه آقايان در اين زمينه بايد خيلي ويژه تر در سر خط قرار بگيرند . ايشان بايد مديريت نگاه را جدي بگيرند چون بيشترين محرك هاي زيبايي شناسي را از اين طريق دريافت مي كنند . اما خدا بلافاصله بعد از آقايان به خانم ها هم تأكيد كرده است كه شما مراقب خود باشيد . اميرالمومنين مي گويند: دل، كتاب سفيدي است كه با قلم چشم روي آن نوشته مي شود . اين دوست خوب ما مي گويند كه همه ي بچه ها يك جوري مسابقه گذاشته اند در رابطه با اين كه نسبت به اين فرد خوش چهره علاقه داشته باشند . و احياناً اين علاقه را بروز و ظهور بدهند و من نيز همراه اين بچه ها به غلط حركت مي كنم ، چكار كنم ؟ راه اول اين است كه مراقب چشم خود باشيد تا

ص: 14773

بتوانيد دل خود را مراقبت كنيد . دل، بي پناه ترين عضو وجود ما است چون خيلي راحت دچار نفرت و عشق مي شود . آسيب هايي كه مي تواند يك عمر فرد را مبتلا كند . من همين جا به اين دوست خوب و دوستان ديگر كتابي را كه قبلاً معرفي كرده بودم دوباره تأكيد مي كنم : كتاب دوستي هاي قبل از ازدواج كه بررسي روابط دختر و پسر است. كه براي بحث شناخت بيشتر و ازدواج و تهمت عاشقي است . نويسنده ي آن آقاي مجتبي حورايي است . اين كتاب جزء كتاب هاي خيلي خوبي است كه هر نوجوان و جواني خوب است اين كتاب را بخواند . چون براساس نوع نگاهي كه آقاي حورايي در اين كتاب دارند ، كمك مي كنند كه جوان بداند چه بلايي سر خود و طرف مقابل مي آورد. اما اينكه اين دوست خوب ما چه كنند ؟ بهترين راه اين است كه ياد شما باشد اين معلمي كه شما داريد و خوش چهره است ، از او خوش چهره تر در دنيا خيلي زياد هستند . اگر قرار باشد بخاطر زيبايي چهره، نسبت به او تمايل قلبي پيدا كنيد ، امروز به اين فرعلاقه مند مي شويد. در عين حال كه مي دانيد بيست ، سي يا چهل نفر ديگر به او علاقه مند شده اند . اما نه بخاطر ويژگي هاي شخصيتي او بلكه بخاطر چهره ي زيباي او . اگر من مي بينم كه قدرت مديريت نگاه را ندارم اصلاً نبايد در اين كلاس شركت كنم . بايد كلاس يا معلم خود

ص: 14774

را عوض كنم تا زماني كه به بلوغ عاطفي برسم . يعني كليد دل من دست خودم باشد نه اينكه پيوسته مستأجر پيدا كند . دل برخي از افراد پاركينگ عمومي است ، هر دفعه به يك نفر تمايل پيدا مي كنند . مهم اين است كه چقدر از جهت رفتار ، گفتار يا چهره بتواند براي آنها جاذبه پيدا كند . اين بلاي قرن ما است كه نسبت به ديگران مدام احساس محبت مي كنيم ولي اين محبت يك دفعه مانند قرص كلسيم مي جوشد و بالا مي آيد. بعد دوباره سرد مي شود چون يك فرد ديگري را پيدا مي كند يا از آن فرد يك رفتار يا گفتار دل سرد كننده را مي شنود يا مي بيند .

سوال – مد نظر شما نگاه است يا توجه ؟ يك نفر ممكن است بگويد من نگاه مي كنم اما وقتي از او بپرسيم روسري او چه رنگي بود به خاطر نياورد .

پاسخ – اين دوست خوب ما مي گويد كه نگاه ما نگاه كنجكاوانه است . اگر بخواهم درست اينجا بگويم بايد بگويم اين دل نيست ، هوس و نفس است . اينجا بجاي اينكه قدرت ديده ي من و دل من براساس قدرت رحماني من باشد ، نفس اماره ي من است . اِن النَفسَ لِاَمارةٌ باِلسوء اِلا ما رَحِمَ الرَبي . بقول حضرت يوسف (ع) كه نفس ما انسانها چون به سوي بدي گرايش پيدا كرده و ما آن را خوب تربيت نكرده ايم پيوست به ما دستور مي دهد . مي گويد حالا نگاه كن ، چقدر كم ظرفيت

ص: 14775

هستي ، حالا يك فردي را پيدا كرده اي كه خوش چهره است ديدن او مگر چه اشكالي دارد ؟ اين آدم وقتي كه نسبت به تو و ديگران محبت مي كند بگذار يك كمي اين محبت در قلب تو نيز جا باز كند . پيوسته بابت رفتار غلط به خود كارت سبز مي دهد . بخاطر همين ما بايك گناه كه انجام مي دهيم گناهان بعدي پشت سر او حركت مي كند . اول با نگاه ، بعد با توجه و بعد به اين مسئله مي پردازد كه توجه آن فرد را نسبت به خود جلب كند . بعد داد و ستدهاي گفتاري ، رفتاري و عاطفي و بعد از آن در تله ي انفجاري شيطان است . در حقيقت از همان اول كه نتوانست مديريت نگاه داشته باشد ، خود را آماده كرده بود كه در بي پناهي خود در معرض آسيب هاي روحي و عاطفي جدي قرار بگيرد . وقتي كه من مي دانم در جايي نمي توانم خود را مديريت كنم و در عرصه ي اطاعت خدا قرار بگيرم ، خدا به ما فرمول ياد داده است . فرار كن و بدو به سمت خدا . اين، آن نوع هجرتي است كه خدا از ما خواسته است . هر موقع ديديد در مكاني زمينه ي اطاعت خدا براي شما امكان پذير نيست ، آنقدر محيط پر از گناه است و در آن فضا جاذبه هاي منفي و غلط زياد است كه نمي توانيد در مقابل آن بايستيد . در اين مكان عقل ، دل و ايمان به شما فرمان مي دهد

ص: 14776

كه فرار را بر قرار ترجيح بدهيد . چون ايمان را از دست مي دهيد و سرمايه هاي معنوي شما آسيبي مي بيند كه نمي توانيد آن را جبران كنيد . اما در همينجا دستوري از قرآن را عرض كنم براي اين دوست خوب و دوستان ديگرچه پسر و چه دختر كه مي گويند ما به كسي علاقه پيدا كرده ايم و مي دانيم كه اين علاقه غلط است اما ضمير ناخودآگاه ما مدام ما را به جلو مي راند . يعني فرصت داده ايم كه گناه در وجود ما جا باز كند . ما به صورت ارادي موقعيت را ترك كرده ايم و هرچه كه متعلق به اين فرد بوده از پيامك و بولوتوث و عكس و يادگاري همه را دور ريخته ايم . اما ذهن ما در بعضي از مواقع درگير او است مانند همان دوست ما كه در جلسات قبل گفت از سطل زباله ي عاطفي خاطرات خود را بيرون كشيده ام و دوباره با او تبادلات عاطفي مي كنم . در يك چنين موقعيتي اين دستور قرآن را عرض كنم كه ياسين قلب قرآن است و اين قدرت را دارد كه به عنوان يك برنامه ي نرم افزاري روي قلب من سوار شود و ريست كند . من پيشنهاد مي كنم كه اين دوستان ابتدا بخش ارادي خود آگاه خود را فعال كنند . يعني رفتارهايي را كه گفتيم : ترك موقعيت گناه و رها كردن هر چيزي كه آنها را به اين آدم نسبت مي دهد. بعد استغفار از گناهان خود . وقتي كه قسمت ارادي را خيلي جدي فعال

ص: 14777

كنم ، راحت تر مي توانم قسمت غيرارادي خود را مديريت كنم . بايد بيست و يك بار سوره ي ياسين را در يك موقعيت قرائت كنند. يعني بدون اينكه وسط آن حرف بزنند يا تلفن جواب بدهند ، بيست و يك بار سوره ي ياسين را قرائت كنند و به آب بدمند . يك شيشه يا بطري آب بگذارند و ترجيحاً در آن يك مقدار آب زمزم بگذارند. چون آب زمزم اين قدرت را دارد كه همه ي قطرات آب را شبيه خود بكند . و بعد چهل روز روزي يك جرعه از آن بخورند . ما مي گوييم آيا اينها خرافات نيست ؟ نه . شما مي دانيد پروفسوري ژاپني است بنام پروفسور ايموتو . دوستان مي توانند در اينترنت جستجو كنند ايشان كسي است كه در رابطه با انتقال انرژي هاي نوراني از طريق آب كار كرده است . و هر ماه اسلايد هاي جديد خود را روي اينترنت مي گذارد . حداقل چهار كتاب از ايشان در كشور ترجمه شده است . بحث معجزه ي آب و يا شهادت آب جزء آن بحث هاي معروفي است كه يادم است آقاي دكتر فرهنگ جزء اولين نفراتي بودند كه در يك كشور آن را ارائه كردند . جا دارد كه از ايشان تقدير كنيم . آب اين قدرت را دارد كه همانطور كه هادي انرژي هاي فيزيكي است ، هادي انرژي هاي نوراني و ملكوتي هم باشد كه جنس آن كاملاً متفاوت است . ما در آداب عيادت از بيمار داريم كه وقتي شما بالاي سر مريضي مي رويد ، هفت بار سوره

ص: 14778

ي حمد را بخوانيد و به آب بدميد و آن آب را به مريض بدهيد كه بخورد . چون سوره ي حمد سوره ي شفا است . اين قابليت انتقال نورانيت قرآن را از طريق آب فراهم كرده ايد . اينجا هم مي خواهيم سوره ي مباركه ي ياسين اين قدرت را در وجود ما ايجاد كند تا بخش ضمير ناخودآگاه من از آن آسيب هاي عاطفي خانه تكاني شود . يعني خانه تكاني روح با مدد قرآن به شرطي كه اراده ي جدي كنيم .

سوال - آيات 95-91سوره ي نساء را توضيح دهيد .

پاسخ - من خوشحال هستم كه دقيقاً همان آيه اي را كه به آن اشاره كرديم با اينكه من قبلاً نمي دانستم چه صفحه اي قرائت مي شود خوانده شد. خداوند مي فرمايد گروهي هستند كه هنگام مرگ وقتي ملائك مي آيند كه جان آنها را بگيرند به آنها مي گويند كه شما چرا اينقدر به خود ظلم كرديد ؟ آنها مي گويند كه ما نمي توانستيم ، در جامعه ، خانواده يا موقعيتي بوديم كه هميشه گناه بود . ما هم جزء گناه كاران قرار گرفتيم . سوال ملائكه كه در واقع سوال خدا هم است اين است كه آيا زمين خدا گسترده نبود نمي توانستيد به جاي ديگري برويد ؟ خدا مي گويد كه اين آدم ها ديگر راه برگشتي ندارند . آنها هم در دنيا و هم در آخرت دوزخ را نصيب خود كرده اند . در آيه ي صد خداوند مي فرمايد : هر كسي براي رضاي خداوند هجرت الهي كند يعني از موقعيت گناه

ص: 14779

، موقعيت مكاني كه در آن قرار دارد و زمينه ي گناه است ، نترسد و خود را جدا كند ، خداوند مناطق امن فراوان و وسعت و امكانات زياد به او مي دهد . يعني مثلاً آن دوست خوب ما كه گفته بودند كه يك استادي دارند كه آنگونه است و ايشان مي ترسد از درس او عقب بيفتد يا استاد ضعيف تري بيايد . خدا مي گويد نه نگران نباش من موقعيت هاي خيلي بهتر را براي تو قرار مي دهم . به شرطي كه فقط براي خداوند باشد . تو براي رضايت خدا از موقعيت گناه هجرت كن ، خداوند بهترين خير ها را براي تو قرار مي دهد .

سوال – با سلام من بيست و دو سال دارم و سه سال است ازدواج كرده ام . اما هرروز بيشتر از ديروز از ازدواج خود پشيمان هستم . شوهر من بسيار بد زبان و زشت كردار است . دروغگو و تهمت زن است و هميشه عزيزان من را دشنام مي دهد و نفرين مي كند . او آرزوي مرگ من و خانواده ام را دارد . خانواده ي من از اين موضوع بي خبر هستند . او من را آزار مي دهد . به خدا صبر من تمام شده و ديگر نمي دانم چه كنم . بچه دار هم نشده ايم . طلاق هم سخت است چون مشكلات آن كمتر از اين زندگي زجر آور نيست . به من بگوييد چه كنم ؟

پاسخ – اين دوست خوب ما گفتند كه سه سال است ازدواج كرده اند . خوب قطعاً از

ص: 14780

روز اول ازدواج اينگونه نبوده است . ايشان ويژگي هاي منفي همسر خود را شمرده اند اما هيچ ويژگي خوبي از همسر خود نگفته اند . آيا واقعاً اين مرد هيچ ويژگي خوبي ندارد . قطعاً اين دوست ما مي گويد چرا دارد اما آنقدر بدي هاي او مرا اذيت كرده كه نمي خواهم خوبي هاي او را به چشم بياورم . ما در روان شناسي فرمولي كه داريم كه جزء روش هاي رفتار درماني است و به نوعي از ايده هاي دقيق ديني و قرآني گرفته شده اين است كه وقتي كه مي خواهيد به بدي هاي يك نفر پيروز شويد با خوبي هاي خودتان پيروز نشويد بلكه با خوبي هاي خود او پيروز شويد . اين همان قانون شش باضافه ي يك است . يعني اين همسري كه بد زبان و بد گفتار است ، ببينيد چه خوبي هاي كوچك و پيش پا افتاده اي دارد . اولاً از اين خوبي ها كمك بگيريد هم خودتان و هم به او بگوييد و هم دانه دانه كمك كنيد كه ابدي هاي او برطرف شود . دوماً شما مي گوييد كه به خانواده ي خود نگفته ايد ، اينكار كار خوبي است . زيرا مادر و پدر و خواهر و برادر شما به اين علت كه شما را به عنوان فردي از افراد خانواده خيلي دوست دارند ، طبيعي است كه با كوچك ترين اذيت و آزاري كه براي شما پيش بيايد فوق العاده ناراحت مي شوند . و اگر آدم هاي خيلي عاقل و مدبري نباشند اين مشكل را بيشتر خواهند كرد . اگر

ص: 14781

آدم هاي مدبري باشند اين مشكل را حل مي كنند اما در گوشه ي ذهن آنها تلخي رفتار اين آدم باقي مي ماند و سخت مي توانند اين تلخي رفتار را از ذهن خود دور كنند . ولي شما يادتان مي رود چرا كه شما به عنوان يك همسر هم تلخكامي و تلخ رفتاري را از همسرخود ديده ايد و هم يك جاهايي نيز روابط شما خوب و عاشقانه بوده است . آن خوشي ها مي تواند اين بدي ها را از بين ببرد ولي در مورد مادر و خواهر و برادر شما اين مسئله رخ نمي دهد . اما اينكه به هيچكس نگوييد اين بدترين رفتار است . يعني لازم است كه شما در كنار زندگي خود يك مشاور لايق و خدا ترس داشته باشيد . من يقين دارم شما هم مانند همان مردي كه در زندگي شما است رفتارهايي كرده ايد كه اين رفتار روز به روز بيشتر شده است . ايشان گفته بودند كه روز به روز ناراحتي من بيشتر مي شود . بدزباني همسر شما با پاسخ گفتن شما قطعاً بيشتر مي شود چون خشم به دنبال طعمه مي رود . وقتي كه ايشان به خانواده ي شما بد مي گويد آيا شما سكوت مي كنيد ؟ هفتاد درصد از خانم ها هرگز سكوت نمي كنند . وقتي كه اين آقا به مادر و پدر و خواهر و برادر ايشان بد و بيراه مي گويد اين ها همه را باضافه ي يك چيزهايي اضافه تر در مورد خانواده ي اين آقا مي گويند . دقيقاً رفتار غلط رخ مي دهد .

ص: 14782

روش اهل بيت چيست؟ ايشان مي گويند اگر هر موقع كسي به شما گفت كه اگر يك حرف بزنيد ده تا حرف جواب شما را مي دهم به او پاسخ دهيد اگر ده تا بگويي يك دانه نيز جواب تو را نمي دهم . يعني اين فرصت را داريد وقتي كه او به هر دليلي با بهانه يا بي بهانه شروع كند به بدرفتاري و بد گفتاري بايد آنقدر ظرفيت امنيت عاطفي شما با عبادت ، با روش هاي معنوي ، با ورزش و با تغذيه هاي سالم بالا برود كه بتوانيد فشار عصبي خود را پايين بياوريد . قدرت اخلاقي و شجاعت اخلاقي خود را بالا ببريد تا بتوانيد اين آدم را از بدي هاي خود دور كنيد . با يك چنين روشي شما مي توانيد در نهايت آرامش و صبوري به او كمك كنيد تا خشم او و آن فاضلاب روحي كه در رفتار و گفتار خود نشان مي دهد تخليه شود. تا شما بتوانيد آن روش هاي مثبت را نشان دهيد . اگر فردي مانند همسر ايشان بيننده ي اين برنامه باشد يعني مردي كه بگويد خانم شما چه خبر داريد ؟ خانم ها براي شما نامه نوشته اند شما از دل ما آقايان چه خبر داريد ؟ خوب وقتي ما وارد خانه مي شويم مثلاً زندگي اين خانم مرتب نيست يا احياناً سرو وضع ظاهر او بسيار آشفته و نا مناسب است . وضعيت خانه و زندگي آنگونه كه بايد آرامش ايجاد كند نيست . دلخوري هاي ما مردها را نيز ببينيد بعد راه حل نشان دهيد . من مي گويم

ص: 14783

گاهي اين برادر هاي خوب احساس مي كنند كه اينجا خانه ي من است من اينجا داد نزنم كجا داد بزنم ؟ بهترين راه اين است كه همانگونه كه دل آنها مي خواهد در خانه بهترين آرامش را داشته باشند ، بايد بتوانند اين آرامش را براي همسر خود فراهم كنند . در حقيقت آن مردي كه از رفتار همسر خود و خانواده ي او ناراضي است يقين بداند كه با بد رفتاري خود آن تتمه ي محبت را نيز از بين مي برد . بهترين راه درمان اين است كه ياد شما باشد وقتي كه بد رفتاري مي كنيد خداوند اين بدرفتاري شما را بي پاسخ نمي گذارد. بخصوص در مقابل همسري كه راه چاره اي ندارد و تلقي او اين است كه من نمي توانم جدا شوم من بايد زندگي خود را بكنم ، كجا برگردم . اگر از سر ناچاري با شما زندگي مي كند متأسفانه زمينه ي انواع آسيب ها در زندگي شما رايج شده است . راه حل اين است كه شما هم بهانه گير بشويد اما بهانه گير مثبت . در ليوان خالي زندگي، قسمت هايي كه همسر شما توانسته رفتارهاي خوبي را داشته باشد با قانون شش باضافه ي يك تشويق كنيد . فرصت بدهيد كه عزت نفس همسر شما بالا برود و بتواند محبت بي دريغ به شما بكند . ياد ما باشد اولين كادوي پاتختي را خداوند با جلوه گري هاي محبت به اسم مودت و رحمت به عنوان بخشش به هر زن و شوهر داده است . نگذاريم كه اين گلدان ها با بي توجهي

ص: 14784

خشك شود .

سوال- در هر سوالي كه ما از شما داشته ايم و اختلاف زن و شوهري داشته اند شما به مصالحه دعوت كرده ايد . آيا در اين ساليان سال كه شما مشاوره مي دهيد تا به حال راهكار طلاق را پيشنهاد كرده ايد؟

پاسخ – متأسفانه بله، ولي شايد از هر صد مورد يكي از آنها . طلاق از زلزله ي بم با تمام دردناكي كه داشت خيلي تلخ تر و سخت تر است . با يك چنين نگاهي بايد حواس ما باشد كه طلاق اولين راه حل نيست . مانند اين است كه يك جوان بيست يا بيست و پنج ساله را به بيمارستان مي برند او دچار آسيب شده است و پزشكان تصميم مي گيرند كه پاي او قطع كنند يا خير ؟ به نظر شما بايد راحت به قطع كردن اين پا رأي بدهند ؟ قطعاً نه . بايد همه ي راه حل ها را بروند. حتي اگر بتوانند يك روز ديگر در مورد آن فكر كنند شايد راه حلي وجود داشته باشد. تا وقتي كه احتمال بدهند اگر اين پا را نگاه دارند اعضاء ديگر آسيب مي بيند . درصورتي طلاق واجب مي شود كه من ببينم سلامت معنوي ، روحي واخلاقي يكي از زوجين در معرض تهديد قطعي است و راه حل ديگري وجود ندارد .

89-10-15

سوال – مادري 36 ساله هستم .مدتي قبل تصادفا در گوشي موبايل پسرم تصاويري را ديدم كه واقعا شوكه شدم . اصلا انتظار نداشتم كه فرزند پانزده ساله ام كه در مجموع پسري منظم و مرتب است به خودش اجازه

ص: 14785

داده باشد كه به چنين تصاويري نگاه كند يا آنها را در گوشي خود نگه دارد . از آن روز از او دل چركين هستم . اما اين مسئله را نه به خودش و نه به پدرش نگفته ام . احساس مي كنم كه ديگر دوستش ندارم و او هم از اينكه با او رفتار سردي دارم كلافه شده است . مي ترسم گفتن اين مسئله حرمت مادري و فرزندي را بين ما بشكند . راهنمايي بفرماييد .

پاسخ – من اين برنامه هاي آخري است كه در خدمت شما و دوستان سمت خدا هستم و مي خواهيم بحث تربيت فرزند را تمام كنيم . محبت دوستان به من خيلي زياد بوده است و اين بواسطه ي اين است كه ائمه به ما ياد داده اند كه هروقت خواستيد كه محبوب و عزيز بشويد كلام ما اهل بيت را براي ديگران نقل بكنيد . اين كلام موجب ميشود كه شما محبوب بشويد. اگر محبوبيتي است بابت لطف اهل بيت است . اما جواب اين مادر خوب مان ، من به اين مادر و يا مادراني كه در طول تربيت فرزندانشان خطاهاي كوچك و جدي از فرزندانشان مي بينند .خطا مي تواند بزرگ يا ك.وچك باشد . خطا مي تواند از دوره ي پيش دبستان شروع بشود تا دوره بزرگسالي كه احيانا خودش هم داراي فرزندي بشود . چگونه قلب مان را به سمت يك محبت الهي تاثير گذار و تربيت كننده ببريم طوري كه در قبال اشتباهات فرزندان مان ، اشتباه انها بيشتر نشود بلكه كمتر بشود و ما هم بتوانيم در قلب خودمانان محبت

ص: 14786

را رشد بدهيم . پيامبر فرمودند :قطعا خدا جوانان توبه كاررا دوست دارد .جوان توبه كار يعني جواني كه اشتباه كرده است . من مي توانم فرزند خطاكار خودم را جزء كساني قرار بدهم كه خدا آنها را دوست دارد. چطوري ؟ اينكه بتوانم غير مستقيم مثل اين مورد كمكشان كنم تا اشتباه خودشان را بفهمند ، جبران كنند و راه برون رفت شان را بفهمند . اين رفتار غلط مي تواند خيلي كوچك باشد مثل برداشتن وسايل ديگري توسط يك بچه ي 5 ساله يا گرفتن وسايل دوستش در مدرسه باشد. يا حرف نامناسبي زده يا رفتار غلطي كرده . انواع رفتارهايي كه مي تواند پدر و مادر را آزرده كند. به حدي كه فكر كنند كه ديگر بچه شان را دوست ندارند . اين كمال طلبي ويژه پدرها و مادرها اين زمينه را خيلي سخت مي كند و آن خطا اينقدر دور از ذهن ما بوده مثل اينكه تمام كوه عشق مان فرومي ريزد . چند ماه پيش مادري به من زنگ زدند كه من الان غسل كرده ام و مي خواهم نماز نفرين به اولاد بخوانم . اين حرف من را خيلي بهم ريخت كه اين فرزند چكاري كرده است كه مادري كه يك دنيا عشق به فرزند است اين قدر جدي آماده است كه براي بچه اش عذاب بخواهد. يك گناه حادي براي آن فرزند پيش آمده بود . اما راه حل ، گفتيد كه پسر شما خوبي هايي دارد. گفتيد كه مودب و منضبط است ويژگي هاي اخلاقي مثبتي دارد و حتي الان كه من با او تلخ رفتار مي

ص: 14787

كنم ناراحت است . اينكه ايشان از كم محبتي شما ناراحت شده است يك امتياز است . يعني برايش فرق مي كند كه شما با او با محبت باشيد يا او را حذف كنيد . فرمول طلايي ما اين است . با خوبي فرزندتان بر بدي هاي خودش پيروز بشويد . يكي از روشهاي قانون 1+6 بود . قبل از اين قانون ، من مادر كه اين قدر آزرده شده ام از اين رفتار ، اول بدون اين كه قبح گناه پيش چشم من بشكند . ما گاهي اوقات براي اينكه كسي را از گناه بيرون بياوريم گناه را كوچك ميكنيم . درست است كه بعضي از گناهان صغيره و بعضي كبيره هستند . اما گناه صغيره اي وجود ندارد . اگر كسي حواسش باشد كه بداند از فرمان چه كسي دارد سرپيچي ميكند . او از فرمان خدا تخطي مي كند . خداي كبير و عظيم . هر گناهي گناه كبيره است . راحت گناه انجام ندهيد شايد هيچ وقت فرصت توبه پيدا نكنيد . پس از يك طرف گناه را جدي بگيريم . آيا شده يك فنجان وايتكس بگيريد و آنرا بخوريد . آيا شده چند قطره ي آنرا بخوريد ؟ همه مقاومت ميكنيم زيرا مي دانيم كه اثر منفي دارد . اشتباه ما اين است كه فكر مي كنيم كه گناه اثر منفي نداريد زيرا خدا همه را مي بخشد. از كجا معلوم كه من توفيق توبه پيدا كنم . پس حواسم به عظمت و بزرگي گناه باشد . يادم باشد كه عظيم تر از گناه فرزند من مغفرت خداست . و

ص: 14788

من جاي خدا قرار نگيرم . نكند كه خداببخشد و من نبخشم . ديگر اينكه من بعنوان مادر يا پدر وظيفه ي اصلي ام تربيت آسماني فرزند ماست واگر كوتاهي بكنم قطعا آسيب هاي دنيوي متوجه من خواهد شد قبل از اينكه متوجه بچه ام بشود . بي مسئوليتي و كم مسئوليتي نكنيم. بعضي از پدرها و مادرها مي گويند كه چكار كنيم جوان است . يعني خيلي راحت از خودشان سلب مسئوليت ميكنند . اين اثر منفي اش را در زندگي پدر و مادر نشان مي دهد و خدا مي فرمايد : مراقب خودتان و خانواده تان باشيد . اين مادر زمينه سازي توبه ي فرزندش را ايجاد بكند . نماز بخواند و دو ركعت نماز بخواند و به حضرت زهرا (س) هديه بكند . از ايشان بخواهيد كه به او كلام شيرين و با محبتي را بدهد كه بتوانند اين گناه و آسيب را از بين ببرند . و كمك به فرزندشان بكنند . يعني يك توكل ويژه با توسل به ائمه . بعد تلاش خودش را زياد كند . اگر فكر مي كند كه با گفتن موضوع مشكل ايجاد ميشود بصورت مكتوب اشاره بكنيد كه چه خوبي هايي را دارد . شش تا خوبي فرزندشان را بگويند و بعد بگويد كه من حس مي كنم كه در ديناي امروز خطرهاي زيادي تو را تهديد مي كند . دنيايي كه برهنگي را بعنوان پاداش تلقي كرده در صورتي كه در تورات و انجيل و قرآن برهنگي مجازات خداست كه آدم و حوا بر اثر گناهي كه كردند به آن دچار ميشوند . و

ص: 14789

من ميترسم كه اين عرصه تو را در بعد غريزي دچار نابساماني هاي جدي بكند . تو بايد هنر نديدن و نشنيدن را در عرصه اي كه تو را به سمت گناه و آسيب مي كشاند ياد بگيري . اين ها را هم بگويد و هم نگويد . نگويد كه من چه ديده ام . بگويد كه من ميترسم و بعد توضيح بدهد كه انواع رسانه هاي شنيداري و ديداري و بولوتوث و سي دي ها مي تواند اين آسيب را ايجاد كند و به او هنر نديدن را ياد بدهد . واز او بطور جدي بخواهد و بگويد كه من ميدانم تو در سني هستي كه تمايل داري از دو جنس بيشتر آگاه بشوي .اين آگاهي هم در احساس تو و هم در فكر و هم در غزيزه ي تو است .اين ها را با هم اشتباه نكني . اين ياد داشت را بگذارد و به بچه اش هم بگويد كه من دلخور و دل نگران هستم و بيشتر دل نگران هستم تا دل خورد. چون مي دانم امروز اين آسيب ها تو را تهديد مي كند . به جوان فرصت بدهد كه او خودش را يك چكاب بكند . قرار نيست تكليفي كه برگردن بچه هاي ما است متوجه ما بشود . ما بايد آتش كف دست نگه داريم . هم نگران و دلواپس واقعي فرزند و همسرمان باشيم و هم اينكه ما جاي آنها بيشتر حرص و جوش نخوريم . ما فكر ميكنيم كه الان موظف هستيم جاي او اين تكليف را انجام بدهيم . خير من بايد براي فرار كردن او

ص: 14790

از گناه در قلب او ايجاد انگيزه بكنم . باورش بشود كه ديدن يك فيلم نامناسب مي تواند تا مدتهاي طولاني او را درگير بكند. فرصت بعدي اين است كه من بتوانم از بچه ي خودم بگذرم . يعني بخشش قلبي كه اين مادر ميگويد كه من حس مي كنم ديگر بچه ام را دوست ندارم . بواسطه ي اهل بيت مخصوصا سيد الشهدا از كساني كه از چشم ما افتاده اند و چه بسا خوبي هايي دارند بگذريم . اين فرمول اين است : اگر فكر كنيم كه امشب روياي صادقه ببينيم كه امام حسين (ع) به ما ميگويند كه از اين آدمي كه خيلي دلخور هستيم و از او ناراحت شده ايم و از ما مي خواهند كه از اين آدم بگذريم زيرا او امام حسين (ع) را دوست دارد. و شايد يك خدمت يا اشك خالصانه داشته باشد . و حضرت آبروي خودشان را پيش ما گرو بگذارند كه بخاطر من از او بگذر . آيا ما حاضريم روي امام را زمين بيندازيم ؟ هرگز . پس بين دل خودم و اين همه آزردگي يك واسطه بگذارم . آنها در بيداري چنين چيزي را از ما خواسته اند ما احتياج نداريم كه خواب ببينيم . خيلي از وقت ها ما فكر ميكنيم كه اگر كسي خواب نما بشود مشكلش حل شده است . قديم كه پشت مفاتيح هاي حرم مي نوشتند كه فلان روحاني خواب ديده است كه امام رضا (ع) گفته كه خانم ها با چادر نازك و با جوراب نازك به حرم نيايند . اين اصلا نياز به خواب ندارد

ص: 14791

. در همه ي رساله هاي عمليه ما نوشته اند . اين اصلا نياز ندارد كه يك روحاني خواب بيند . همه ي كساني كه دل به دين سپرده اند اين را مي فهمند. اين نيازي ندارد كه من بصورت غصبي آنرا در كتاب بنويسم. واي به من كه بايد بيداري ام را تبديل به خواب بكنم تا بيدار بشوم . اهل بيت از ما مي خواهند كه از اشتباهات همديگر بگذريم تا خدا هم از اشتباهات ما بگذرد . و راه قانوني ارحم ترحم در زندگي ما ايجاد بشود . بگذر تا خداوند هم بگذرد .

سوال – خانم 24 ساله هستم و سه سال است كه ازدوج كرده ام . فارغ التحصيل رشته ي مهندسي هستم . دوست دارم كار كنم ولي رشته ام طوري است كه بايد زياد با آقايان سر و كار داشته باشم و فكر ميكنم كه كار كردن من را از خدا و وظيفه ي اصلي دور مي كند . من فوق العاده برون گرا هستم و با ماندن در خانه احساس پوچي ميكنم . مدتي است كه فكر مي كنم بي هدف در زندگي مانده ام . نمي دانم وظيفه ي من با اين شرايط نسبت به خودم و جامعه ام چيست ؟ چطور مي توانم بدون احساس گناه و همراه با كاري كه انجام ميدهم رضايت خدا را جلب كنم . احساس مفيد بودن هم بكنم و به آرامش هم برسم ؟

پاسخ – خوب است به بهانه ي صحبت دوست مان الان كه موقع گرفتن دفترچه هاي كنكور است يك توضيح كلي در مورد انتخاب رشته

ص: 14792

ها عرض بكنيم . گاهي اوقات يك مُد فرهنگي ايجاد ميشود . مثلا ده سال پش مد فرهنگي اين بود كه همه دكتر بشوند . چند سالي است كه مد شده كه همه مهندس بشوند . اين مد فرهنگي كه ضد فرهنگ است و در واقع يك آسيب فرهنگ است و در روانشناسي اجتماعي به آن پاتولوژي اجتماعي مي گوييم . افراد به نيازها و احساساتشان امكانات و شرايط آينده خودشان هيچ توجهي نمي كنند و فقط يك عنوان تايتل مهندس يا دكتر را داشته باشند . اين خطرناك است . من در مشاوره ي تحصيلي مي گويم كه شما چند چيز را ببينيد . اول اينكه آيا واقعا استعداد آن رشته را داريد . دوم اينكه آيا واقعا دوست داريد در محيطي كه ديگران كار ميكنند بعد از فارغ التحصيلي در آنجا كار كنيد ؟ مثلا شيمي محض خوانده باشد و بايد برود در يك كارخانه كار كند . آيا تمايل به آن محيط را درارد و آيا اين محيط رشد تو هست ؟ به تناسب جنسيت و استعدادها و توانايي هاي مختلفي كه داري . يعني اول موقعيت و زندگي و ازدواج و آينده ده سال را پيش بيني كن و بعد انتخاب رشته كن . از كساني كه دارند خودشان را براي كنكور آماده مي كند مي خواهم كه اين مسائل را بطور جدي تري دنبال بكنند . و نگذارند كه مدهاي فرهنگي آنها را با خودش ببرد . ايشان مي گويند كه من از احساس گناه مي ترسم . احساس گناه يك نعمت است يعني اينكه من در موقعتي گناه قرار

ص: 14793

بگيرم و آنرا احساس بكنم خيلي خوب است . همان جور كه وقتي دست من به يك شي داغ يا بُرنده بخورد و احساس درد بكند خيلي خوب است چون من خودم را از خطر حفظ مي كنم . گاهي ما نسبت به گناه احساس كاذب داريم . من واقعا گناه نميكنم و زمينه ي گناهي هم فراهم نيست . من فكر ميكنم كه نكند در محيطي كه كار ميكنم چون آقايان حضور دارند گناه دارد . اين غلط است . من فكر بكنم كه صرف حضور خانم در اجتماع گناه است . اين خيلي غلط است . ايشان مي گويند من به عنوان يك فرد برون گرا وقتي در خانه مي نشينم احساس پوچي مي كنم . چرا شما بايد در خانه بنشيني ؟ اگر شما قدرت و موقعيت خانوادگي را داريد ومسئوليت هاي خودتاناينامكان را به شما مي دهد كه فرصت هايي را بطور جدي يك كار خلاق و تاثير گذار متناسب با استعدادهاي تان داشته باشيد حتما اين كار را انجام بدهيد . مسئوليت زندگي شما به شما اين فرصت را ميدهد كه شما يك زمانهايي را براي خلاقيت داشته باشيد . ولي حتما اين كار لازمه اش اين نيست كه شما در يك فضايي قرار بگيريد كه ايجاد آسيب بكند . من مي دانم كه خانم ها در عرصه ي تحقيق و پژوهش معمولا در دنيا سرآمدتر هستند . بخاطر پشتكار و ويژگي جزئي نگري شان ويژگي خاصي دارند كه در كارهاي پژوهشي موفق تر هستد . ايشان اين قابليت را دارد كه در همان رشته ي تخصص خودشان عرصه ي

ص: 14794

علمي و پژوهشي را فراهم بكند . اين امكان را دارد كه يك فضايي را فراهم بكند با چند تا از دسوتان خودش كه فارغ التحصيل همان رشته هستند و يك مجموعه ي زنانه ي خوب اما كارآمد توانمندي را ايجاد بكند . ايشان خلاقيت خودش را و هوش خلاقش را در حقيقت جدي بگيرد و اين امكان را فراهم كند. به جاي كارجويي كارآفريني كند . وقتي جوانان ما در عرصه ي كارآفريني قرار مي گيرند حلقه هاي گمشده ي نقشه ي جامع كشور را روشن مي كنند . ايشان خودش را دست كم نگيرد . توانايي اين را دارد كه با فكرهاي خوب و بكري كه جوانان ما دارند اين قابليت را بيشتر كنند. قطعا بيكاري زمينه ي انواع آسيب ها است . امام علي (ع) مي فرماند : بزرگترين لذت كاركردن است .

سوال – با حرفهايي كه شما زده ايد تصميم گرفته ام كه گذشت كنم و به خواهر كوچكترم اجازه بدهم كه زودتر از من ازدواج كند . ولي بعد از اين هر چند وقت يكبار حال روحي ام بهم مي ريزد . احساس مي كنم كه عقب مانده ام .كوچك شده ام و كسي به من اهميت نميدهد . اعتماد بنفس من كم شده است و تحمل نگاه اطرافيان را ندارم . از تصميمي كه گرفته ام پشيمان نيستم . دلم نمي خواهد اين حالات به من دست بدهد .

پاسخ – در مملكت ما موج هاي اصلاح فرهنگي در خانواده ي ما رخ مي دهد . قطعا رسانه هم در اين زمينه توانسته تاثيرگذار باشد . اين دوست

ص: 14795

مان توانسته بر دل خودش پيروز بشود. و فرصت ازدواج را از خواهرش ندزدم . اما آسيبي كه به من خورده عزت نفسم پايين آمده است . من مخصوصا كلمه ي اعتماد بنفس را استفاده نمي كنم . چون عزت نفس را خيلي دقيقتر و جدي تر مي دانم . عزت نفس مثل يك قناعتي است كه در روي زمين حضور دارد. يك جايي اين چشمه خودش را بروز مي دهد ولي اعتماد بنفس صرفا يك ويترين خيلي بزرگ است . گاهي اوقات پشت آن خيلي هم چيزي نيست . چكار كند اين خواهر ما كه عزت نفس او بالا برود ؟ يك – يادمان باشد كه ما در حضور خانوادگي و اجتماعي مان نياز به تحسين و ترغيب داريم اما اگر مدام منتظر تحسين و تاييد ديگران باشيم خيلي وقت ها امكان دارد ديگراني كه هنوز خيلي به آن حد از رشد هويتي نرسيده اند كه كار خوب ما را درك بكنند طبيعي است كه با نيش ، كنايه ، اشاره و روش غلط بخواهند روش خودشان را به ما تحميل كنند . اين خواهر ما يك مسير را جلو رفته اما پشت چراغ قرمز احساسي خودش ايستاده است و احساس مي كند كه اطرافيان او را تاييد نمي كنند . ايشان مي گويند كه من حس مي كنم كه نگاه ها سنگين است يعني لزوما كلام نامناسبي نشنيده است اما در درون خودش يك كارت قرمز به خودش داده است. به خودش گفته كه تو كه ازدواج نكردي پس شايد شايستگي هاي لازم را نداشتي پس تو يك نمره كم آوردي . من

ص: 14796

مي گويم شايد اين باشد و شايد هرگز اين نباشد. شما مي توانيد يك بُعد ديگرش را هم ببينيد. بگوييد كه من ويژگي و توانمندي هايي را دارم كه هنوز نتوانسته ام فرد مناسب خودم را پيدا بكنم بدون اينكه اين تبديل به يك وسواس و يك سخت گير اضافي ، اين خودش نشان دهنده ي قدرت و قوت شما است . دخترهاي خوب ما كه توانمندي هاي علمي اجتماعي و شغلي خوبي دارند گاهي اوقات اينها هم زندگي هاي موفقي نصيب شان نميشود زيرا در زمان هاي طلايي اقدام نمي كنند . من به دوستاني كه اين زمان طلايي را هنوز دارند اعلام مي كنم كه صرف موفقيت هاي تان شما را فريب ندهد كه من هر موقع خواستم ميتوانم ازدواج بكنم. زمان طلايي در دوره اي است كه در نهايت شادابي و نشاط قدرت اين را دارند كه در مقابل همه ي سختيها بايستند . آن زمان طلايي از 18سالگي شروع ميشود تا 27 سالگي در دخترخانم ها و براي آقا پسرها وقتي است كه عقل اجتماعي ، اقتصادي و عاطفي شان كامل بشود . براي بعضي ها اين ها در سن20 سالگي هم است ولي عموما در سن 24 سالگي آن زمان طلايي است . اين خواهر خوب مان چكار كند ؟ راه كارهاي بالا بردن عزت نفس را جدي بگيريم . يك- قدرت علمي خودش را بالا ببرد البته نه صرفا مدرك . در عرصه ي دانش محوري نه مدرك محوري . دانايي خودش را در جاهاي مختلف بالا ببرد . دو – حضور خانوادگي و اجتماعي اش را يك حضور

ص: 14797

موثر بكند . در فضاهاي مطلوب و مناسب كه در خانواده و جامعه وجود دارد ، بعضي از دخترهاي خوب مي گويند كه چون ما مومن هستيم خواستگارهاي خوبي نداريم ، چون ما اهل بي بند و باري و احيانا اهل نابساماني هاي رفتاري و پوششي نيستيم و مي بينيد كساني كه اهل آرايش هستند خيلي راحت ازدواج ميكنند . آيا اين نحو عرضه كردن خودتان را درست مي دانيد يا توانايي هاي خلقي و رفتاري و فكري و معنوي خودتان را بتوانيد عرضه كنيد . عرضه كردن شما به انها و رقابت منفي شما قطعا شما را به ورطه ي هلاكت مي كشاند . خودت را عرضه بكن اما در مكاني كه واقعا نگاه نقاد و ارزش يابي وجود دارد . اين را جدي بگيريد. در ضمن من حواسم باشد كه در ارتباط با افرادي كه در خانواده وجود دارد فكر نكنم كه آنها لزوما دارند من را سرزنش مي كنند . ما هر موقع خودمان را احساس كمبود مي كنيم اين نگاه و رفتار در ديگران را براي خودمان منفي ارزيابي مي كنيم . فكرهايي كه فكر نيستند فكر خوره هستند . من در فكر خودم دچار سوء ظن ميشوم . وقتي دو نفر دارند حرف ميزنند من ميگويم كه حتما آنها دارند مي گويند كه چرا او ازدواج نكرده است ؟ اين دليلي ندارد .اين زمينه ي سوء ظن است . يكسري آسيب هاي روانشناختي در ذهن است كه ذهن من دارد مريض ميشود . بيكاري كم تحركي عدم حضور جدي و فعال در جامعه و خانواده موجب ميشود كه من دچار

ص: 14798

يك مشكل بشوم : انسان منزوي ، تنها ، بدبين و يواش يواش بدخواه . هر چه حضور فعال تر تقويت ، بعد معنوي ، علمي و اجتماعي خودم به شكل صحيح داشته باشند .

سوال – سوره نساء آيات 147-141را توضيح دهيد .

پاسخ – مي فرمياد : كساني كه دچار آسيب هستند كساني هستند كه با نماز جدي نيستند . وقتي به نماز مي روند با بي حوصلگي و كسالت به نماز مي روند . با عشق واشتياق سراغ نماز نمي رود . يادمان باشد زمان نماز و اذان خداوند عاشقانه ما را صدا مي كند براي اينكه بتوانيم عبوديت او را بكنيم و با جان و دل ، خودمان را تسليم او بكنيم . در اين آهي مي فرمايد : اين ها كساني هستند كه اهل دوگانگي شخصيتي هستند . هم دچار نفاق دروني هستند و هم ميخواهند پيش مردم بهتر از آن چيزي كه هستند باشند . اين ها ياد خدا م يكنند اما خيلي كم و اين قد كم كه حقيقت را نمي توانند دريافت بكنند . همت و توجه به نماز را بيشتر كنيم .

سوال – اگر ما در آن سن طلايي ازدواج نكنيم بعد از آن سن ، ازدواج ديگر جواب نمي دهد ؟

پاسخ – سن 18 سالگي تا 27 سالگي كه عرض كرديم جدي خودتان را براي ازدواج آماده بكنيد . و در مورد خواستگاري رفتن و خواستگار آمدن سخت گيري نكنيد . نگوييد كه مي خواهم فوق ليسانس خود را بگيرم و يا مي خواهم همسرم ماشين يا خانه داشته باشد شرط هايي نگذاريد

ص: 14799

كه جزء ذات موفقيت زندگي زناشويي نيست . گاه ياوقات ما دچار آسيب هاي خيلي عميق و جدي هستيم . مثلا دختر خانم 27 ساله نگوييد كه سن ازدواج من گذشته و ميخواهم راحت زندگي بكنم يا مي خواهيم مجردي باشيم . اين نشان دهنده ي آن آسيب است . پيامبر مي فرمايد: كسي كه ميل ازدواج را در درون خودش يك ميل حقيقي نبيند ، اين فرد دارد از اسلام و بندگي خدا فاصله ميگيرد . هركسي ميل ازدواج در خودش را بِكشد و احساسي نداشته باشد كه ازدواج بكند اين انسان با مسلماني فاصله گرفته است . و از خدا فاصله مي گيرد چون بسياري از ابعاد هويتي او مي تواند دچار آسيب بشود . اين ميل دروني است . نامه ي يك برادر26 ساله را ديدم كه در زمان طلايي ازدواج كرده بود اما با يك انتخاب غلط . با دختري كه ده سال از خودش كوچكتر است . و بعد دچار مشكل شده بودند . اشتباه بزرگي است كه در خانواده هايي كه پسر دارند وجود دارد اين است كه فكر ميكنند وقتي سن پسر بالا مي رود سن دختر بايد نزولي پايين بيايد . اگر سن پس 23 باشد مي گويند سن دختر 21 باشد خوب است ولي اگر سن پسر 27 سال شد مي گويند كه سن دختر بايد 19 سال باشد . فكر مي كند با كم شدن سن دختر خوشبختي او تضمين ميشود . اين اول مشكلات است زيرا آن دختر خانم نوع احساسات و نيازهايش خيلي با پسر فاصله دارد . شما مجبور هستيد نقش يك

ص: 14800

پدر را بازي كنيد و او هم نقش يك دختر را بازي كند . و يك زندگي موفق خيلي كم رخ مي دهد .

سوال – دختر 20 ساله هستم دو ماه است كه نامزد كرده ام و نامزدم را واقعا دوست دارم . چون از هر نظر عالي است و در غير اين صورت او را قبول نمي كردم . تنها يك اشكال بزرگ دارد . من فكر ميكردم برطرف ميشود ولي نشد و آن نماز نخواندن او است . البته نماز را قبول دارد و از كساني كه واجباتشان را انجام ميدهند طرفداري مي كند ولي نمي دانم چرا خودش نماز نمي خواند و روزه هم نميگيرد . مادر من بشدت مذهبي است . و معتقد است كه پيامبر فرمود است با شخص بي نماز وصلت نكنيد . اگر مادرم بفهمد مانع ازدواج ما ميشود . من مي توانم به او كمك كنم كه نماز بخواند ولي او خيلي مغرور است . من نميخواهم نامزدي ام را بهم بزنم ولي اين مسئله من را رنج مي دهد . راهنمايي بفرماييد .

پاسخ – از فرمول طلايي پيروز شدن بر بديهاي فرد با خوبيهاي او استقاده كنيد . گفته اند كه نماز را دوست دارد . بدون اينكه غرورش را بشكنيد قانون 1+6 را استفاده بكنيد . توسل ويژه به حضرت زهرا (س) داشته باشيد و يادمان باشد انساني كه عشق به نماز دارد و نماز نمي خواند احيانا غرور و تنبلي اش مانع شده است . بايد با خوبي هايش بر تنبلي و غرورش پيروز بشود .

نكته ي پاياني اينكه ما حواس

ص: 14801

مان باشد كه در مثلث طلايي ما رابطه ي خودمان را با هركسي كه مي خواهيم تعريف بكنيم اول با خدا تعريف كنيم . با دوستان ، همسر ،اطرافيان و كساني كه به ما ظلم ميكنند ما قبل از اينكه آنها را ببينيم خدايي را ببينيم كه همه ي خوبي هاي عالم از او صادر ميشود . اگر اين خوبي ها را ببينيم بعد قدرت بخشيدن آنهايي كه به ما ظلم كرده اند را پيدا ميكنيم . قدرت محبت كردن به همديگر را پيدا مي كنيم و قدرت اين را پيدا مي كنيم بدون اينكه خودمان را به رخ ديگران بكشيم خوب باشيم ولي اين خوبي ها مثل عطر يك گل همه جا را پُر كند بدون هيچ ادعايي . مادر و پدري در تربيت بچه شان موفق هستند كه يادشان باشد كه بچه شان امانت است . زن و شوهري در قبال هم موفق هستندكه يادشان باشد كه همسرشان امانت خدا است در اختيار آنها و روزي بايد پاسخگوي همه ي كارهاي خومان باشيم . چنين كسي در نهايت شخصيت هويتي خواهد بود .

89-10-22

سوال – من همسري دارم كه خيلي از ازدواج موقت و ازدواج مجدد صحبت مي كند . با اينكه اهل اين كار نيست و فقط در حد حرف زدن است . من در زندگي هيچ كمبودي براي او نگذاشته ام . خود او نيز اين مسئله را قبول دارد. ولي هرگاه من معترض مي شوم مي گويد كه خدا در قرآن اين را گفته و يا اينكه دستور اسلام است . بعضي اوقات آنقدر شاكي مي شوم كه مي گويم

ص: 14802

اگر اسلام اين است من نمي خواهم مسلمان باشم . چكار بايد بكنم ؟

پاسخ – خدمت اين دوست خوب و تمام خانم هايي كه گاهي اوقات در رفتارهاي خانوادگي مورد آزار زباني قرار مي گيرند عرض كنم كه ياد ما باشد كه ما اسلام را با تمام حقيقت آن پذيرفته ايم . اين نكته اي را كه فرمودند كه اگر اسلام اين باشد من نمي خواهم ، يكي از آن خطاهاي شناختي ما است . ما فكر مي كنيم كه اگر ما علت حكمي را نفهميديم و چون از آن خوشمان نمي آيد پس اسلام مشكل دارد . نه . اين دقت را داشته باشيم كه اسلام به عنوان يك وحي الهي يك هندسه ي دقيق دارد . اينكه هركسي بايد در جايگاه خود قرار بگيرد و در آن جايگاه معنا و حقيقت خود را پيدا مي كند . اما مسئله ي اين خانم اصلاً اين موضوع نيست . تلقي من اين است كه ايشان كلامي را كه مي گويد جايي است كه قرآن مي فرمايد شيطان سعي مي كند بين شما دشمني و بغض برقرار كند . در حقيقت همسر ايشان شروع كننده ي اين بازي غلط است . شايد بتوان گفت كه اين مسئله بين بعضي از آقايان رايج است . دل اين آقايان مي خواهد كه يك جاهايي همسر خود را ناراحت كنند و از اين موضوع لذت مي برند . با مقايسه هاي بيهوده يا گاهي اوقات با بحث ازدواج موقت و مجدد . اينها خيلي با هم فرقي نمي كند ، گاهي اوقات هم بهانه هاي ديگري پيدا مي

ص: 14803

كنند. مثلاً حتي همسر خود را با مادر خانم مقايسه مي كنند و مي گويند كه فلان غذايي كه تو مي پزي اصلاً خوشمزه نيست ولي بارك اله به مامان تو . يك جورايي مي خواهند صداي خانم را در بياورند . عنوان اين كار در روان شناسي همسرآزاري كلامي است . كسي كه مبتلا به اين روحيه است بايد خيلي حواس خود را جمع كند . يعني نسبت به بهداشت رواني خود مراقبت كند . اگر خاطر شما باشد چند جلسه ي قبل روايت عجيبي را از پيامبر در كتاب شريف بحارالانوار نقل كردم. فرمودند : هركس مومني را اذيت كند، قطعاً شك نكنيد كه من پيامبر را اذيت كرده است . حالا اين آقا براي اين كار يك بهانه اي را نيز پيدا كرده است كه اتفاقاً در اين صورت گناه او بيشتر است . چرا؟ چون با زبان دين در همسر خود رنجش خاطر ايجاد مي كند . براي چه ؟ فقط براي اينكه مي خواهد ببيند همسرش چقدر او را دوست دارد اما پيشنهاد من به اين خانم اين است كه در مقابل اين حرف هاي نامربوط همسر خود اگر مقاومت به خرج دهيد ايشان بيشتر لذت مي برد و دلش مي خواهد كه بيشتر صداي شما را در بياورد. براي همين قرآن به ما ياد داده است كه هرگاه حرف بيخودي و بيهوده اي به شما گفتند ( خود شما هم مي گوييد كه اهل اين چيزها نيستند و مي خواهند صداي شما را در بياورند ) از كنار آن عبور كنيد و مثل ماهي سر بخوريد . در حقيقت

ص: 14804

اين رفتار شما كمك مي كند كه ايشان فرصتي براي اذيت كردن شما پيدا نكند . بگذاريد علت هاي اين روحيه را بگويم : اذيت مومن در فرهنگ ديني ما از گناهان كبيره است، يعني هركسي مومني را بدون دليل و بهانه و بي هيچ دليل واقعي اذيت كند، قطعاً بداند كه با خدا مقابله مي كند و وارد گناهان كبيره شده است . لعنت خدا و فرشتگان بر كسي است كه ديگران و مومنين را اذيت كند . يك روايت خيلي عجيب تر را بخوانم كه فكر مي كنم ذهن خيلي از دوستان را مشغول كند و آنها را مجبور كند كه بيشتر فكر كنند : از پيامبر نقل است كه هركسي كه يك مومني را بيهوده غمگين كند بعد همه ي دنيا را به او بدهد ( اين آقا مي گويد حالا من يك چيزي گفتم حالا براي تو طلا يا لباس مي خرم ، فلان ميهماني يا مسافرت تو را مي برم و فكر مي كند كه با اين نوع رفتارها جبران كرده است ) كفاره ي گناه او نيست و ثواب نيز نمي برد . حواس شما باشد از همان اول پيشگيري بهتر از درمان است . دل شما مي خواهد با اين نوع رفتار چه چيزي را بدست بياوريد ؟ مي خواهيد كه نشان دهيد اين قدرت را داريد كه ديگران را با خود همراه كنيد و بُعد عاطفي آنها را به سمت خود جذب كنيد ؟ خوب اين قدرت را در مورد زن خود استفاده كنيد و بگوييد كه اگر همه ي دنيا را هم به من بدهند من

ص: 14805

به زن ديگري غير از تو نگاه نمي كنم . سوال – اگر همسر اين خانم اهل ازدواج مجدد و يا موقت بود چكار بايد مي كردند ؟

پاسخ – اگر اهل اين مسئله بودند موضوع فرق مي كرد و ما وارد يك پروسه ي جديد مي شديم . اين خانم بايد اشكالات زندگي خود را جستجو مي كرد. يعني بجاي آسيب فرافكني يك خودكاوي مي كرد . يك بچه ي دو يا سه ساله كه در اتاق راه مي رود و به يك مبل يا وسيله اي مي خورد و به زمين مي افتد به مادر نگاه مي كند تا واكنش او را ببيند . اگر ببيند كه ما اخم مي كنيم او نيز اخم مي كند و گريه مي كند . اما اگرما با شادي و نشاط با او مواجه شويم راحت بلند مي شود . اما ما هيچكدام از اين دو كار را نمي كنيم بلكه يك كار بدتر مي كنيم . مي رويم آن مبل يا آن ميز را مي زنيم و مي گوييم : آخ آخ ديدي چشم نداشت كه تو را ببيند . از همان ابتدا يك روش غلط را به بچه ياد داده ايم يعني به دنبال مقصر بيروني بگرد . من معتقد هستم كه اگر اين آدم هيچ خلاء جدي نداشته باشد و خود نيز داراي نا بساماني نباشد، به دنبال زندگي ديگري نخواهد رفت . اگر خاطر شما باشد ما قبلاً هم در خصوص ازدواج موقت و مجدد صحبت كرده ايم و بايد از آن عبور كنيم و فقط اين نكته را بگويم كه اين دو

ص: 14806

نوع ازدواج هركدام جزو قانون هاي طلايي اسلام است . اگر در جاي خود استفاده شود مانند قوانين اورژانسي فوق العاده خوب و موثر است . اما متأسفانه خيلي اوقات به غلط استفاده مي شود . بخاطر همين هم يك ديدگاه بدي را ايجاد كرده است . از امام رضا (ع) داريم كه با ازدواج موقتي كه نابجا است زن ها را به دين بدبين نكنيد .

سوال – من دختري هستم با ايمان و نماز خوان، به اسلام ايمان دارم و آن چه اسلام گفته رعايت مي كنم . اما فقط كمي بي حجاب هستم . به من نگوييد كه حجاب خود را رعايت كن كه نمي توانم . مي خواهم بدانم نماز و كارهاي ديني كه انجام مي دهم مورد رضايت خداوند واقع مي شود يا خير ؟

پاسخ – خدمت امام صادق (ع) نقل مي كنند كه يك فردي است كه شيعه ي شما است و مي گويد من شيعه ي جعفري هستم . نماز هم مي خواند ولي دزدي مي كند ما بابت كاري كه مي كند خجالت مي كشيم و شرمنده هستيم چكار بايد بكنيم ؟ اگر به ما يك چنين چيزي را مي گفتند و با عرف جامعه ي ما مي گفتند كه نماز مي خواند ولي دزدي مي كند و خود را نيز شيعه مي داند ما با تمام سوزدل چه مي گفتيم ؟ مي گفتيم كه كاش نماز نمي خواند و لااقل آبروي نماز خوانها را نمي برد . اما امام صادق (ع) خلاف اين را فرمودند ، گفتند نماز مي خواند ؟ گفتند : بله آقا

ص: 14807

. ايشان گفتند كه اگر نماز خوان است نماز او را نجات مي دهد . من به اين خواهر خوب مي گويم كه اگر دل به نماز بسپاري و آن را جدي بگيري ، فرمول نماز بر روي تو اثر مي كند . مگر اينكه نماز تو نماز نباشد . چون قرآن اين فرمول را ارائه كرده است : نماز از هر نوع زشتي و بدي آشكاري انسان را حفظ مي كند . يواش يواش اين پالايش و حمام روح در اعماق وجود انسان مي رود . آدم نمازخوان و كسي كه به طور جدي پايبند به نماز باشد ، از يك سري از بدي ها حياء مي كند . اما اين دوست خوب ما گفته كه من از بد حجاب و بي حجابي حياء نمي كنم . مي گويد كه من نماز مي خوانم اما مي خواهم بي حجاب باشم ، متأسفانه اين قشر در حال زياد شدن در جامعه است . يعني كساني كه يك يا دو تا از دستورات ديني را انجام مي دهند و يك يا دو تا از آنها را مي گويند قبول نداريم . من مي خواهم از اين دوستان خوب سوال كنم و بگويم كه شما كه نماز را خوب مي دانيد و توانسته ايد زيبايي هاي آن را درك كنيد ، آيا حجاب را جزء دين مي دانيد يا خير ؟ درصد زيادي مي گويند كه جزء دين مي دانيم اما براي ما سخت است . ما مي خواهيم اين ثواب را ببريم ، آن گناه هم هست انشاء اله اين ثواب آن گناه را پاك مي

ص: 14808

كند . ياد ما باشد وقتي كه قرار است روز قيامت اعمال ما به ما عرضه شود و خداوند براي ما محاسبه كند شاهدهاي زيادي را داريم . شاهدهاي ما چه چيزهايي هستند ؟ ابتدا اعضاء و جوارح ما عليه ما شهادت مي دهند . خداوند مي فرمايد : كساني كه گناهكار هستند ، من به زبان و دهان آنها مهر مي زنم و بعد به دست و پاي آنها مي گويم شما بگوييد كه اين فرد چه كارهايي كرده است . فرد مي گويد : چرا عليه من شهادت داديد ؟ مي گويند : خدا از ما خواست . ما در حقيقت دوربين مخفي هاي خدا همراه تو بوديم اما تو جدي نگرفتي . تو فكر كردي كه شهر كه خيلي شلوغ است و دوربين مخفي هاي خدا نيز كه خاموش است و چون زماني كه ما گناه مي كنيم مشخص نمي شود ، پس لابد هر گناهي كه مي كنيم عيبي ندارد خدا بخشيده است . نه روز قيامت ما شاهد هاي خيلي جدي را داريم . اولين شاهد خود خداوند است . كسي كه در مقابل يك گناهي مانند بي حجابي خود را ايمن مي داند و مي گويد چه عيبي دارد . وارد يك پروسه ي بيماري خاص شده است . بيماري خاص او چيست ؟ ظرفيت حياي او فوق العاده در حال پايين آمدن است . ديديد يك موقع مي گويند كه گلبول هاي قرمز يك نفر فوق العاده پايين آمده است و احتمال اينكه دچار مرگ شود وجود دارد . يا در ماه هاي گرم سال شما ديده ايد

ص: 14809

كه مي گويند : آب پشت سد آنقدر پايين آمده كه احتمالاً ما دچار خشكسالي مي شويم . كسي كه زمينه ي حياي او در مقابل يك گناه پايين بيايد ، دچار قحطي ايمان مي شود . اهل بيت خيلي جدي به ما ياد داده اند كه سه تا تيپ شخصيتي هستند كه نسبت به يك گناه به خود گرين كارت مي دهند و مي گويند كه عيبي ندارد اين يك گناه را خدا مي بخشد . شما حزب الهي ها سخت مي گيريد خدا كه به خاطر چهار تا تار مو ما را به جهنم نمي برد . اين افراد دچار يكي از اين تيپ هاي شخصيتي شده اند . اميرالمومنين (ع) مي فرمايند كه كسي كه دچار ظرفيت كم حياء نسبت به يك گناه مي شود و آشكارا گناه مي كند ، دچار يك نوع نشست شخصيتي شده است و فرو رفته است . ديده ايد گاهي اوقات يك ساختمان بلندي را نشان مي دهند كه فرو مي ريزد . دچار يك نوع پستي دروني مي شود و يك سري ظرفيت هاي هويتي را مي بازد . وقتي كه از يك گناه آشكار حياء نمي كني ، در درون تو بخش هايي از هويت تو به گونه اي فرو مي ريزد كه به يك باره خود را در ناكجا آباد مي بيني . اول فكر نمي كردي كه گناهان ديگر براي تو جدي باشد و مي گفتي كه اگر من اين گناه را مي كنم ، گناهان ديگر را نمي كنم . اما نمي دانستي كه حجاب در حقيقت ظرفيتي است براي اينكه

ص: 14810

حياء بالا برود و بتواند پاكدامني جنسي تو را حفظ كند . اميرالمومنين مي فرمايند : دومين گروهي كه دچار اين مشكل مي شوند كساني هستند كه دچار حرص شده اند . من كه دچار حرص دنيايي شده ام . به نظر شما چرا خانمي كه بي حجاب است و نماز مي خواند ، علي رغم نماز خواندن حجاب را جدي نمي گيرد؟ چون دل او مي خواهد احترام زيادي به او بگذارند و به دنبال يك احترام كاذب مي گردد . تا به وسيله ي زيبايي هاي ظاهري و فيزيكي مورد تحسين قرار بگيرد . يا امكان دارد بگويد من تحسين نمي خواهم اما چون اگر حجاب داشته باشم من را طرد مي كنند و پذيرش نمي شوم ، ترجيح مي دهم كه مانند بقيه باشم . و حرص اين قضيه مربوط به اين است كه در حقيقت اشتها و ولع زيادي دارد، مانند كسي كه آب دريا خورده و طمع به اين دارد كه همه او را تأييد كنند . من دلم مي خواهد كه همه ي افراد خوب و بد بگويند كه اين فرد چقدر آدم خوبي است . بخاطر همين چون بعضي از اين افراد در خانواده هايي هستند كه خيلي جدي گناه در بين آنها رايج است و اگر كسي سمت پاكي برود متهم است . ماجراي كسي كه وارد شهري شد ، تن همه خارش داشت ولي تن او خارش نداشت . گفتند : تو مريض هستي چون تن همه ي ما مي خارد ولي تن تو نمي خارد . گفت به خدا شما مريض هستيد نه من .

ص: 14811

اما آنقدر او را زدند كه گفت شما راست مي گوييد من مريض هستم نه شما . من مي خواهم اينجا يك كتاب را معرفي كنم . كتاب دختران راهي ديگر . ماجراي زن هاي آمريكايي كه اسلام را پذيرفته اند . اين كتاب را انتشارات دفتر نشر فرهنگ اسلامي چاپ كرده است . ماجراي زن هاي آمريكايي كه اصلا با اسلام آشنا نبوده اند . دخترها و زنهايي كه در محيط آلوده ي آمريكا اعلام مي كنند كه ما به سراغ اسلام آمده ايم و حرف هايي براي گفتن داريم . با وجود اينكه جامعه يك جامعه ي برهنه است و برهنگي در آنجا مدال افتخار تلقي مي شود . در يكي از نامه ها اين خانم ها اين را نوشته اند كه دوست داريم مردم آمريكا بدانند كه ما انسان هايي درست مانند آنها هستيم . ما نگران آينده و خواهان صلح هستيم . اعتقادات مذهبي راسخي داريم و سعي مي كنيم كه شيوه ي زندگي ما مورد قبول خداوند باشد . نگفته مورد قبول همه باشد . شما يقين بدانيد كه اگر بخواهيد همه را راضي كنيد نمي توانيد . بقول قرآن تو مي خواهي اين همه آدم را راضي كني ؟ برو سراغ خداوند اگر خدا را راضي كني او واسطه ي تو و بقيه خواهد شد . اول شايد سخت باشد ولي بعد اين قدرت را پيدا خواهي كرد . حالا ببينيد اين زن هاي آمريكايي مسلمان چه توصيه اي براي بقيه زن هاي آمريكايي دارند مي گويند: شوهرم من را مجبور به پوشيدن اين نوع لباس نكرده است و

ص: 14812

به من ستمي روا نداشته است . چون بعضي از افراد فكر مي كنند كه حجاب مربوط به خودخواهي مرد است درصورتي كه نمي دانند اين نهايت آزادي زن است . اين خانم مسلمان اين را مي گويد كه من آزاد هستم ، آزاد از بند مد ، از قيد و بند لباس ها ، مو ، كفش و هرچيزي از اين قبيل . از آمريكا و آمريكايي ها متنفر نيستم . هنوز مسيح (ع) را دوست دارم و خدايي را كه او از آن عروج كرده مي پرستم . از يهوديان متنفر نيستم . چيزي كه از آن بيزار هستم : بي عدالتي ، دروغ ، بي ديني ، تبعيض ، سقط جنين ، بي عفتي و سرپيچي از فرامين خداوند است . زيرا خداي محمد (ص) را دوست دارم . اين كتاب در حقيقت فضايي را براي اين دوستان كه در فضاهاي حريم شكن و هنجار شكن زندگي مي كنند فراهم كرده و كتاب خوبي است. خوش است كه حسن دلبران گفته آيد در حديث ديگران .

ما بايد ببينيم زن ها و دختراني كه در فضاي كاملاً غير ديني زندگي مي كنند و اتفاقاً پوشيدن حجاب براي آنها تبديل مي شود به يك پروژه ي فوق العاده سخت . در كشور ما دقيقاً برعكس آن است غير از بعضي از فضاهاي خصوصي ، شما مي بينيد كه حجاب ايجاد امنيت ، حريم و احترام مي كند . امكان دارد در بعضي از جاها خورده فرهنگ ها مانع شود . با تحقير ، تمسخر و شيوه هاي مختلف سعي كنند آن كسي را

ص: 14813

كه به راه درست رفته است ، وادار كنند كه بر گردد . اميرالمومنين (ع) درخصوص سومين تيپ شخصيتي كه گناه را براي خود بخشيده و ظرفيت حياء را براي خود پايين آورده است ، مي گويند اين آدم فرد دروغ گويي است . حياء آدم هاي دروغ گو كم مي شود . شما مي توانيد بپرسيد يك آدمي كه نماز مي خواهد اما حجاب او ضعيف است يا حجاب ندارد چرا به او مي گوييد : دروغ گو ؟ بخاطر اينكه ابتدا به خود دروغ مي گويد و بعد هم به خدا . مي گويد خدايا تو را دوست دارم و نماز مي خواند . اما تو را دوست ندارم چون حجاب تو را نمي خواهم . قرآن به اين افراد مي گويد كساني هستند كه بعضي را قبول كرده اند و بعضي را قبول نكرده اند . به اين دوست خوب و تمام دوستان از اين قسم عرض مي كنم كه ياد ما باشد ، قرآن مي گويد : آيا وقت آن نرسيده كه آدم هاي مومن ، تو كه به نماز ايمان آورده اي، به آن ظرفيت طلايي و آسماني كه خداوند ويژه قرار داده و كامل ترين نوع نماز را در كامل ترين دين قرار داده ايمان آورده اي و با جان و دل آن را مي پذيري ، چرا اجازه مي دهي كه هفت در را بسته باشي اما يك در را باز بگذاري ؟ و اجازه مي دهي كه حريم حياء تو پايين بيايد . هيچ خصلت اخلاقي را دين ما به اندازه ي حياء مهم نمي داند .

ص: 14814

عقل و ايمان با حياء در دو كفه ي مساوي ديده شده اند . عقل ندارد كسي كه حياء ندارد . ايمان ندارد كسي كه حياء ندارد و بي حجابي ، ظرفيت حياء را بدجوري مي سوزاند . آنقدر كه گويي غير ممكن مي شود كسي بتواند پاكدامني خود را بدون حجاب حفظ كند . اگر راه آسان تري وجود داشت ، قطعاً خداوندي كه همه چيز را براي بنده آسان مي خواهد تا خوشبختي را بدست بياورد ، آن را براي ما ايجاد مي كرد. قرآن اين الگو را به ما ياد مي دهد و تأكيد من براي اين دوستان خوب است كه خوشبختانه به ريسمان نجات چنگ زده اند ، نماز را گرفته اند اما در بعضي از ابعاد خطا مي كنند . قرآن يك آيه ي شريفه ي ويژه اي را دارد و مي فرمايد كساني كه دلشان مي خواهد كارهاي زشت آشكار را بين افراد خوب ترويج كنند ، يعني مي گويند كه چقدر به حجاب چسبيده ايد نماز خود را بخوانيد و حجاب را رها كنيد ، مثلاً من نماز مي خوانم خيلي هم خوب ، هرچقدر هم شما بخواهيد نماز مي خوانم اما حجاب ندارم شما هم مثل من باشيد . يعني دلشان مي خواهد كه زشتي ها و گناهان در بين مردم رايج شود . خدا مي فرمايد : چنين كساني دردها و رنج هاي عجيب و غريبي خواهند داشت در اين دنيا و در آخرت . اين را همان قرآني كه نماز را براي ما قرار داده در سوره ي مباركه ي نور ، آيه ي نوزده

ص: 14815

مي فرمايد . آن كسي كه ايمان ندارد يا به فرهنگ ديني آشنا نيست يا با فرهنگ توحيد و اهل بيت آشنا نيست ، حساب او جدا است. او اصلاً وارد مدرسه ي الهي نشده است . اما تو آمده اي و به خوبي ها و بدي ها با هم عمل مي كني . قطعاً اين مسئله باعث مي شود كه قبح بسياري از زشتي ها بريزد و اين خطرناك است . اين روايت را از حضرت امير(ع) بخوانم كه رأس همه ي بدي ها اين است كه من بي مبالات شوم و جرأت به گناه كنم و بگويم مي كنم و خوب كردم كه مي كنم . اميرالمومنين به عنوان كليد دار ملكوت مي فرمايد كه ياد شما باشد كه آنقدر گناه مي كنيد و جلو مي رويد كه نه تنها ناراحت نمي شويد بلكه به گناهان خود افتخار خواهيد كرد و آنجا يعني ديگر اميدي براي اصلاح شما نيست. اميدوار هستم كه اين دوستان قبل از اينكه به اين مرحله برسند نماز آنها را نجات دهد .

سوال – من دختري هيجده ساله و از يك خانواده ي متدين هستم . امسال در دانشگاه شهر خود پذيرفته شدم . من موافق آرايش زننده در بيرون از خانه نيستم ولي وقتي به دانشگاه مي روم يك روژ لب كم رنگ استفاده مي كنم . اما مادر من ، مرا از اين كار منع مي كند و مي گويد گناه است . به هرحال من حجاب كامل را دارم اما چطور بايد به مادرم بگويم كه محيط دانشگاه با كوچه و خيابان فرق دارد .

ص: 14816

تازه بعضي اوقات كه به مي خواهم به دانشگاه بروم مادرم حاضر مي شود و مرا تا دم در دانشگاه مي رساند و بعد هم مي گويد از محيط جامعه مي ترسم . به من بگوييد چه كنم ؟

پاسخ – خوب اين دوست خوب ما گفتند كه حجاب كامل دارند ، احتمالاً منظور ايشان چادر است اما اشتباه كرده اند . چادر لزوماً حجاب كامل نيست . متأسفانه چادر مي تواند با ضد رفتاري ها و ضد هنجارها نيز جمع شود . همانطور كه خود ايشان اين كار را مي كنند يعني بلايي كه سر اين ارزش مقدس مي آورند . اولين اشتباه ايشان اين است كه فكر كرده اند كه اگر چادر به سر مي كنند يعني فرهنگ چادر را نيز دارند . فرهنگ چادر سر كردن با خود چادر سركردن خيلي متفاوت است . هركسي كه چادر به سر مي كند چادري نيست و هركسي كه چادر به سر مي كند لزوماً حجاب او كامل نيست . چه بسيار افرادي كه مي توانند بدون چادر حجاب خود را حفظ كنند ولي امكان دارد با چادر بي حجاب و بد حجاب بشوند . ما نبايد با كليشه ها و ظواهر در باره ي خود قضاوت كنيم يعني با خودمان روراست باشيم . اول اينكه ياد ما باشد كه موضوع حجاب يك موضوع درون ديني است . يعني مانند نماز است آيا ايشان مي تواند بگويد كه من دلم مي خواهد بجاي اينكه نماز را ظهر بخوانم ده دقيقه قبل از اذان ظهر بخوانم ؟ من بعد از آن مي خواهم سركلاس بروم يا

ص: 14817

سوار هواپيما شوم . مگر موضوع ارتباط با خدا نيست؟ پس چه اشكالي دارد كه ده دقيقه قبل از اذان خوانده شود . اگر فرد رو به قبله باشد ، وضوهم داشته باشد و نماز او نيز درست باشد ولي ده دقيقه قبل از اذان باشد چه اشكالي دارد ؟ در اين صورت آداب دين رعايت نشده است . اين فرد از خود يك فرمول جديد اختراع كرده است كه اصطلاحاً به آن تفسير به رأي مي گوييم . يعني هركسي براي خود پيامبر مي شود . البته يك اصطلاح جديد تري مد شده و مي گويند الان چون عرف شده ، مثلاً خانم ها يك مقداري از لوازم آرايش استفاده مي كنند و بلاي همه گيري شده نمي توانيم به اين وسيله بگوييم ايرادي ندارد . البته كه نه . مثلاً اگر عرف شود كه مردم نماز را با كفش بخوانند آيا مي توان گفت كه ايرادي ندارد و مي توان با كفش خواند ؟ نه . ما دستورات دين را از خود دين مي گيريم . شما نمي توانيد نسخه را از پزشك بگيريد و بعد هر مدل كه خواستيد آن را بخوريد . دكتر گفته اين آنتي بيوتيك را هر هشت ساعت بخور شما هر دوازده ساعت بخوريد يا گفته هر دوازده ساعت شما هر شش ساعت بخوريد . خوب در اين صورت قطعاً به نتيجه نمي رسيد . در رابطه با حجاب اين دوست خوب ما مي گويد كه محيط جامعه با محيط دانشگاه فرق مي كند . من مي گويم شما درست مي گوييد اما اشتباه رفتار مي كنيد .

ص: 14818

محيط دانشگاه دقيقاً محيط درس است نه محيط خود آرايي . يعني امروزه عملاً تلقي ما اين است كه دانشگاه چون فضاي درسي و آموزشي است پس اگر ما هر مدلي رفتيم يا هر مدلي رفتار كرديم و حرف زديم ، يك محيط ايمن است و هيچ مشكلي هم نخواهد داشت . نه يك چنين چيزي نيست . اتفاقاً آنجا آسيب بيشتر مي تواند باشد چرا ؟ چون دختر ها و پسرهاي جواني هستند كه در معرض ازدواج هستند و مي خواهند فرد مناسبي را انتخاب كنند . اين شايد دقيقاً انگيزه ي همين دوست ما هم باشد . يعني تلقي ايشان اين است كه چه اشكالي دارد حالا كه من مجبور هستم چادر سركنم يا حالا كه چادر سر مي كنم يك مقدار هم به زيبايي هاي ظاهري خود برسم كه ديگران فكر نكنند چيزي از آنها كم دارم . من مي گويم اتفاقاً اين نشانه ي پايين بودن عزت نفس است . يعني شما خود را مجبور مي بينيد كه با چادري كه داريد به زيبايي هاي ظاهري خود بيشتر برسيد و از حريم هاي الهي عبور كنيد . البته ايشان مي تواند سوال كند كه كجا من از حريم هاي الهي عبوركرده ام ؟ مي گويم قاعده و قانون را آيات شريفه ي قرآن ، دستور علما و مراجع تقليد خيلي زيبا و واضح گفته اند . شما يا مقلد هستيد يا مجتهد هستيد . اگر مجتهد هستيد كه يك چنين دستوري در هيچيك از آئين ها به اين شكل وجود ندارد يعني ما هيچ رساله اي را نديده ايم كه يك

ص: 14819

چنين چيزي را بگويد . اگر من و شما مقلد هستيم كه هستيم بايد ببينيد دستور مرجع تقليد شما چيست ؟ مرجع، احكام الهي را از درون آيات و روايات و دستورات اهل بيت بيرون مي كشد . آيات قرآن چه مي گويد ؟ مشخص مي كند كه حجاب تو قرار است زيبايي هاي زنانه ي تو را بپوشاند، نه اينكه به جلوه بياورد. حجاب زيبا است ولي زيبايي نيست يعني جلوه گري نيست . اين دختر خانم در دوران نوجواني احتمالاً يك مقدار تنش داشته و الان مي خواهد سري در سرها در بياورد و بگويد كه هست . راه حل آن اين است كه امكان بروز زيبايي هاي او در درون خانواده و در حضور محارم وجود داشته باشد و اينكه بداند هر زيبايي جايگاه خاص خود را دارد . والدين نبايد به دنبال فرزند خود به دانشگاه بروند اما قطعاً بايد نظارت غير مستقيم داشته باشند . گاهي اوقات به طوري كه نفهمند به دنبال فرزندان بروند و گاهي اوقات امكان دارد به گونه اي ديگر مثلاً مساجد و دانشگاه ها معمولاً برنامه هاي علمي مي گذارند درآنها مشاركت كنند . اگر توان علمي و اجتماعي دارند به معاونت دانشجويي و رفاهي مراجعه كنند و بگويند من اين توانايي ها را دارم و دل من مي خواهد تعامل كنم . وارد سايت دانشگاه بشوند و اساتيد را ببينند . يعني به تناسب اينكه ظرفيت من مادر به عنوان يك فردي كه چقدر توانمندي دارم در تعامل با اين مجموعه رفتار كنم . چون دانشگاه مدرسه نيست و ياد ما باشد كه دانشگاه

ص: 14820

را با مدرسه اشتباه نكنيم . اما شايد بعضي از بچه هاي ما و در بعضي زمينه ها آسيب پذيري آنها در دانشگاه بيشتر از مدرسه شود . اما من نبايد اشتباه كنم و فكر كنم كه اين بچه مدرسه اي است و او را چك كنم و ببينم كه با چه كسي حرف زد و يا با چه كسي راه رفت و چكار كرد . بخصوص در مواردي كه بچه ها در شهرستان ها قبول مي شوند . اگر احساس خطر مي كنند خيلي بصورت غير مستقيم موبايل فرزند خود را چك كنند وگرنه لزومي ندارد چرا كه موبايل حريم شخصي او است . الان يك مشكلي كه ما داريم اين است كه گاهي اوقات از پسرها غافل مي شويم و تلقي ما اين است كه فقط بايد مواظب دختر ها باشيم . اتفاقاً فكر مي كنم كه الان بايد هواي پسرها را بيشتر داشت . چون پسرها با آزادي مضاعف امكان دارد به خود و ديگران بيشتر آسيب بزنند. ولي نه به آن معنا كه من او را بچه تلقي كنم و پيوسته او را چك كنم و سرزنش كنم . مدام بگويم كه با چه كسي بودي ، به چه كسي زنگ زدي و چكار كردي ؟ نه اينها قطعاً باب لجاجت را باز مي كند و تأثيرات منفي بوجود مي آورد . ما بايد باب رفق و مدارا ، آگاهي دادن ، همراهي و گفتگو را باز كنيم . و كمك به او كه بتواند توانمندي هاي خوب خود را نشان دهد . وگرنه در ضد ارزش ها خود را نشان

ص: 14821

خواهد داد .

سوال - سوره ي مائده آيات 6-9 را توضيح دهيد .

پاسخ - آيه ي شماره ي نه اين سوره ي مباركه يك قانون طلايي را براي خوشبخت بودن به همه ي ما ياد مي دهد . حواس شما باشد كه بد رفتاري ديگران شما را به اين سمت بكشاند كه بي عدالتي و بي انصافي كنيد. گاهي ظلم ديگران ما را به ظلم مي كشاند . يك كاري كرده يا يك حرفي زده كه ما مي خواهيم ده تا جواب او را بدهيم . رفتار نامناسبي داشته من مي خواهم در مقابل او رفتار نامناسبي داشته باشم . خدا مي گويد كه حواس شما باشد كه به اين سمت كشيده نشويد اين يك تله است . تله اي است كه نفس براي شما مي گذارد و ديگران عامل آن مي شوند . راه ميانبر خوشبختي اين است كه كوله پشتي خود را از تقواي الهي پر كنيد . عدالت داشته باشيد و اين عدالت و انصاف كمك مي كند كه شما را جزء خوشبخت هاي دنيا و آخرت قرار دهد .

سوال – مراقبت مادر ها در مورد پسرها چگونه بايد باشد ؟

پاسخ – نگوييد تنها مراقبت مادرها بلكه بگوييد مراقبت مادرها و پدرها . ما يك خطاي سيستماتيك داريم و آن هم اين است كه ما فكر مي كنيم چون مادرها خيلي دلسوز هستند حتماً آنها فقط بايد مراقبت كنند . نه اين وظيفه ي مشترك است . اين كه چگونه ما از پسرهاي خود در دوره ي جواني مراقبت كنيم اول اينكه استقلال آنها را جدي بگيريم ،

ص: 14822

يعني باور كنيم كه آنها بزرگ شده اند . دوم باور كنيم كه تجربه ندارند ، خام هستند و هنوز خيلي از چيزها را نمي دانند . سوم باور كنيم كه مراقبت ما بايد به گونه اي باشد كه باعث شود شخصيت آنها رشد كند ، نه اينكه شخصيت آنها را تحقير كنيم و مدام به آنها بگوييم كه يا جامعه دچار مشكل است يا دانشگاه دچار مشكل است و يا تو دچار مشكل هستي . نه اين مشكلات جزء آن امتحاناتي است كه بايد از آنها عبور كند و راه عبور از آنها را ياد بگيرد . بهترين راه حل اين است كه ما نسبت به يك سري از آسيب ها او را آشنا كنيم . ادب از كه آموختي از بي ادبان . من بايد به او نشان دهم و ياد بدهم كه مثلاً امكان دارد در دانشگاه ده آسيب تو را تهديد كند . اين ده آسيب امكان دارد فقط براي تو ايجاد نشود يا امكان دارد كه فقط دو تاي آنها براي تو جدي باشد. اما بدان كه در اين فضا اين آسيب ها وجود دارد . همانطور كه مثلاً در فصل زمستان پنج تا بيماري شايع است ، اين بدان معنا نيست كه زمستان فصل بدي است. بلكه در اين فصل اگر مي خواهي مواظب سلامتي خود باشي بايد بطور ويژه مراقب باشي كه دچار اين بيماري ها نشوي و اگر شدي چگونه از آن عبور كني . وقتي كه ما اينها را نمي دانيم يا نمي گوييم ، بچه هاي ما طبيعتاً به اين سمت حركت مي كنند كه

ص: 14823

مرحله ي اول پنهان كاري كنند . بعد خيلي جدي آشكارا اعلام كنند كه اين مسئله وجود دارد بعد هم اختلاف و دعوا و تنش رخ مي دهد . حمايت پدر و مادر از فرزند و مراقبت از او و همراهي و همدلي و رفق و مدارا با او خيلي كمك كننده است . اما ياد ما باشد كه قاطعيت با محبت و كرامت بايد يكجا باشد . يعني اگر مي دانيم كه فرزند ما هنوز آنقدر خودساخته نيست كه بتواند احياناً در يك فضا يا يك شهر و يا يك دانشگاه از آسيب هاي خاص آن عبور كند و اگر وارد آن محيط شود دچار آسيب هاي جدي مي شود ، من اجازه ندارم كه او را در آن22/10/89

سوال – من همسري دارم كه خيلي از ازدواج موقت و ازدواج مجدد صحبت مي كند . با اينكه اهل اين كار نيست و فقط در حد حرف زدن است . من در زندگي هيچ كمبودي براي او نگذاشته ام . خود او نيز اين مسئله را قبول دارد. ولي هرگاه من معترض مي شوم مي گويد كه خدا در قرآن اين را گفته و يا اينكه دستور اسلام است . بعضي اوقات آنقدر شاكي مي شوم كه مي گويم اگر اسلام اين است من نمي خواهم مسلمان باشم . چكار بايد بكنم ؟

پاسخ – خدمت اين دوست خوب و تمام خانم هايي كه گاهي اوقات در رفتارهاي خانوادگي مورد آزار زباني قرار مي گيرند عرض كنم كه ياد ما باشد كه ما اسلام را با تمام حقيقت آن پذيرفته ايم . اين نكته

ص: 14824

اي را كه فرمودند كه اگر اسلام اين باشد من نمي خواهم ، يكي از آن خطاهاي شناختي ما است . ما فكر مي كنيم كه اگر ما علت حكمي را نفهميديم و چون از آن خوشمان نمي آيد پس اسلام مشكل دارد . نه . اين دقت را داشته باشيم كه اسلام به عنوان يك وحي الهي يك هندسه ي دقيق دارد . اينكه هركسي بايد در جايگاه خود قرار بگيرد و در آن جايگاه معنا و حقيقت خود را پيدا مي كند . اما مسئله ي اين خانم اصلاً اين موضوع نيست . تلقي من اين است كه ايشان كلامي را كه مي گويد جايي است كه قرآن مي فرمايد شيطان سعي مي كند بين شما دشمني و بغض برقرار كند . در حقيقت همسر ايشان شروع كننده ي اين بازي غلط است . شايد بتوان گفت كه اين مسئله بين بعضي از آقايان رايج است . دل اين آقايان مي خواهد كه يك جاهايي همسر خود را ناراحت كنند و از اين موضوع لذت مي برند . با مقايسه هاي بيهوده يا گاهي اوقات با بحث ازدواج موقت و مجدد . اينها خيلي با هم فرقي نمي كند ، گاهي اوقات هم بهانه هاي ديگري پيدا مي كنند. مثلاً حتي همسر خود را با مادر خانم مقايسه مي كنند و مي گويند كه فلان غذايي كه تو مي پزي اصلاً خوشمزه نيست ولي بارك اله به مامان تو . يك جورايي مي خواهند صداي خانم را در بياورند . عنوان اين كار در روان شناسي همسرآزاري كلامي است . كسي كه مبتلا

ص: 14825

به اين روحيه است بايد خيلي حواس خود را جمع كند . يعني نسبت به بهداشت رواني خود مراقبت كند . اگر خاطر شما باشد چند جلسه ي قبل روايت عجيبي را از پيامبر در كتاب شريف بحارالانوار نقل كردم. فرمودند : هركس مومني را اذيت كند، قطعاً شك نكنيد كه من پيامبر را اذيت كرده است . حالا اين آقا براي اين كار يك بهانه اي را نيز پيدا كرده است كه اتفاقاً در اين صورت گناه او بيشتر است . چرا؟ چون با زبان دين در همسر خود رنجش خاطر ايجاد مي كند . براي چه ؟ فقط براي اينكه مي خواهد ببيند همسرش چقدر او را دوست دارد اما پيشنهاد من به اين خانم اين است كه در مقابل اين حرف هاي نامربوط همسر خود اگر مقاومت به خرج دهيد ايشان بيشتر لذت مي برد و دلش مي خواهد كه بيشتر صداي شما را در بياورد. براي همين قرآن به ما ياد داده است كه هرگاه حرف بيخودي و بيهوده اي به شما گفتند ( خود شما هم مي گوييد كه اهل اين چيزها نيستند و مي خواهند صداي شما را در بياورند ) از كنار آن عبور كنيد و مثل ماهي سر بخوريد . در حقيقت اين رفتار شما كمك مي كند كه ايشان فرصتي براي اذيت كردن شما پيدا نكند . بگذاريد علت هاي اين روحيه را بگويم : اذيت مومن در فرهنگ ديني ما از گناهان كبيره است، يعني هركسي مومني را بدون دليل و بهانه و بي هيچ دليل واقعي اذيت كند، قطعاً بداند كه با خدا مقابله

ص: 14826

مي كند و وارد گناهان كبيره شده است . لعنت خدا و فرشتگان بر كسي است كه ديگران و مومنين را اذيت كند . يك روايت خيلي عجيب تر را بخوانم كه فكر مي كنم ذهن خيلي از دوستان را مشغول كند و آنها را مجبور كند كه بيشتر فكر كنند : از پيامبر نقل است كه هركسي كه يك مومني را بيهوده غمگين كند بعد همه ي دنيا را به او بدهد ( اين آقا مي گويد حالا من يك چيزي گفتم حالا براي تو طلا يا لباس مي خرم ، فلان ميهماني يا مسافرت تو را مي برم و فكر مي كند كه با اين نوع رفتارها جبران كرده است ) كفاره ي گناه او نيست و ثواب نيز نمي برد . حواس شما باشد از همان اول پيشگيري بهتر از درمان است . دل شما مي خواهد با اين نوع رفتار چه چيزي را بدست بياوريد ؟ مي خواهيد كه نشان دهيد اين قدرت را داريد كه ديگران را با خود همراه كنيد و بُعد عاطفي آنها را به سمت خود جذب كنيد ؟ خوب اين قدرت را در مورد زن خود استفاده كنيد و بگوييد كه اگر همه ي دنيا را هم به من بدهند من به زن ديگري غير از تو نگاه نمي كنم . سوال – اگر همسر اين خانم اهل ازدواج مجدد و يا موقت بود چكار بايد مي كردند ؟

پاسخ – اگر اهل اين مسئله بودند موضوع فرق مي كرد و ما وارد يك پروسه ي جديد مي شديم . اين خانم بايد اشكالات زندگي خود

ص: 14827

را جستجو مي كرد. يعني بجاي آسيب فرافكني يك خودكاوي مي كرد . يك بچه ي دو يا سه ساله كه در اتاق راه مي رود و به يك مبل يا وسيله اي مي خورد و به زمين مي افتد به مادر نگاه مي كند تا واكنش او را ببيند . اگر ببيند كه ما اخم مي كنيم او نيز اخم مي كند و گريه مي كند . اما اگرما با شادي و نشاط با او مواجه شويم راحت بلند مي شود . اما ما هيچكدام از اين دو كار را نمي كنيم بلكه يك كار بدتر مي كنيم . مي رويم آن مبل يا آن ميز را مي زنيم و مي گوييم : آخ آخ ديدي چشم نداشت كه تو را ببيند . از همان ابتدا يك روش غلط را به بچه ياد داده ايم يعني به دنبال مقصر بيروني بگرد . من معتقد هستم كه اگر اين آدم هيچ خلاء جدي نداشته باشد و خود نيز داراي نا بساماني نباشد، به دنبال زندگي ديگري نخواهد رفت . اگر خاطر شما باشد ما قبلاً هم در خصوص ازدواج موقت و مجدد صحبت كرده ايم و بايد از آن عبور كنيم و فقط اين نكته را بگويم كه اين دو نوع ازدواج هركدام جزو قانون هاي طلايي اسلام است . اگر در جاي خود استفاده شود مانند قوانين اورژانسي فوق العاده خوب و موثر است . اما متأسفانه خيلي اوقات به غلط استفاده مي شود . بخاطر همين هم يك ديدگاه بدي را ايجاد كرده است . از امام رضا (ع) داريم كه با ازدواج

ص: 14828

موقتي كه نابجا است زن ها را به دين بدبين نكنيد .

سوال – من دختري هستم با ايمان و نماز خوان، به اسلام ايمان دارم و آن چه اسلام گفته رعايت مي كنم . اما فقط كمي بي حجاب هستم . به من نگوييد كه حجاب خود را رعايت كن كه نمي توانم . مي خواهم بدانم نماز و كارهاي ديني كه انجام مي دهم مورد رضايت خداوند واقع مي شود يا خير ؟

پاسخ – خدمت امام صادق (ع) نقل مي كنند كه يك فردي است كه شيعه ي شما است و مي گويد من شيعه ي جعفري هستم . نماز هم مي خواند ولي دزدي مي كند ما بابت كاري كه مي كند خجالت مي كشيم و شرمنده هستيم چكار بايد بكنيم ؟ اگر به ما يك چنين چيزي را مي گفتند و با عرف جامعه ي ما مي گفتند كه نماز مي خواند ولي دزدي مي كند و خود را نيز شيعه مي داند ما با تمام سوزدل چه مي گفتيم ؟ مي گفتيم كه كاش نماز نمي خواند و لااقل آبروي نماز خوانها را نمي برد . اما امام صادق (ع) خلاف اين را فرمودند ، گفتند نماز مي خواند ؟ گفتند : بله آقا . ايشان گفتند كه اگر نماز خوان است نماز او را نجات مي دهد . من به اين خواهر خوب مي گويم كه اگر دل به نماز بسپاري و آن را جدي بگيري ، فرمول نماز بر روي تو اثر مي كند . مگر اينكه نماز تو نماز نباشد . چون قرآن اين فرمول را

ص: 14829

ارائه كرده است : نماز از هر نوع زشتي و بدي آشكاري انسان را حفظ مي كند . يواش يواش اين پالايش و حمام روح در اعماق وجود انسان مي رود . آدم نمازخوان و كسي كه به طور جدي پايبند به نماز باشد ، از يك سري از بدي ها حياء مي كند . اما اين دوست خوب ما گفته كه من از بد حجاب و بي حجابي حياء نمي كنم . مي گويد كه من نماز مي خوانم اما مي خواهم بي حجاب باشم ، متأسفانه اين قشر در حال زياد شدن در جامعه است . يعني كساني كه يك يا دو تا از دستورات ديني را انجام مي دهند و يك يا دو تا از آنها را مي گويند قبول نداريم . من مي خواهم از اين دوستان خوب سوال كنم و بگويم كه شما كه نماز را خوب مي دانيد و توانسته ايد زيبايي هاي آن را درك كنيد ، آيا حجاب را جزء دين مي دانيد يا خير ؟ درصد زيادي مي گويند كه جزء دين مي دانيم اما براي ما سخت است . ما مي خواهيم اين ثواب را ببريم ، آن گناه هم هست انشاء اله اين ثواب آن گناه را پاك مي كند . ياد ما باشد وقتي كه قرار است روز قيامت اعمال ما به ما عرضه شود و خداوند براي ما محاسبه كند شاهدهاي زيادي را داريم . شاهدهاي ما چه چيزهايي هستند ؟ ابتدا اعضاء و جوارح ما عليه ما شهادت مي دهند . خداوند مي فرمايد : كساني كه گناهكار هستند ، من

ص: 14830

به زبان و دهان آنها مهر مي زنم و بعد به دست و پاي آنها مي گويم شما بگوييد كه اين فرد چه كارهايي كرده است . فرد مي گويد : چرا عليه من شهادت داديد ؟ مي گويند : خدا از ما خواست . ما در حقيقت دوربين مخفي هاي خدا همراه تو بوديم اما تو جدي نگرفتي . تو فكر كردي كه شهر كه خيلي شلوغ است و دوربين مخفي هاي خدا نيز كه خاموش است و چون زماني كه ما گناه مي كنيم مشخص نمي شود ، پس لابد هر گناهي كه مي كنيم عيبي ندارد خدا بخشيده است . نه روز قيامت ما شاهد هاي خيلي جدي را داريم . اولين شاهد خود خداوند است . كسي كه در مقابل يك گناهي مانند بي حجابي خود را ايمن مي داند و مي گويد چه عيبي دارد . وارد يك پروسه ي بيماري خاص شده است . بيماري خاص او چيست ؟ ظرفيت حياي او فوق العاده در حال پايين آمدن است . ديديد يك موقع مي گويند كه گلبول هاي قرمز يك نفر فوق العاده پايين آمده است و احتمال اينكه دچار مرگ شود وجود دارد . يا در ماه هاي گرم سال شما ديده ايد كه مي گويند : آب پشت سد آنقدر پايين آمده كه احتمالاً ما دچار خشكسالي مي شويم . كسي كه زمينه ي حياي او در مقابل يك گناه پايين بيايد ، دچار قحطي ايمان مي شود . اهل بيت خيلي جدي به ما ياد داده اند كه سه تا تيپ شخصيتي هستند كه نسبت به

ص: 14831

يك گناه به خود گرين كارت مي دهند و مي گويند كه عيبي ندارد اين يك گناه را خدا مي بخشد . شما حزب الهي ها سخت مي گيريد خدا كه به خاطر چهار تا تار مو ما را به جهنم نمي برد . اين افراد دچار يكي از اين تيپ هاي شخصيتي شده اند . اميرالمومنين (ع) مي فرمايند كه كسي كه دچار ظرفيت كم حياء نسبت به يك گناه مي شود و آشكارا گناه مي كند ، دچار يك نوع نشست شخصيتي شده است و فرو رفته است . ديده ايد گاهي اوقات يك ساختمان بلندي را نشان مي دهند كه فرو مي ريزد . دچار يك نوع پستي دروني مي شود و يك سري ظرفيت هاي هويتي را مي بازد . وقتي كه از يك گناه آشكار حياء نمي كني ، در درون تو بخش هايي از هويت تو به گونه اي فرو مي ريزد كه به يك باره خود را در ناكجا آباد مي بيني . اول فكر نمي كردي كه گناهان ديگر براي تو جدي باشد و مي گفتي كه اگر من اين گناه را مي كنم ، گناهان ديگر را نمي كنم . اما نمي دانستي كه حجاب در حقيقت ظرفيتي است براي اينكه حياء بالا برود و بتواند پاكدامني جنسي تو را حفظ كند . اميرالمومنين مي فرمايند : دومين گروهي كه دچار اين مشكل مي شوند كساني هستند كه دچار حرص شده اند . من كه دچار حرص دنيايي شده ام . به نظر شما چرا خانمي كه بي حجاب است و نماز مي خواند ، علي

ص: 14832

رغم نماز خواندن حجاب را جدي نمي گيرد؟ چون دل او مي خواهد احترام زيادي به او بگذارند و به دنبال يك احترام كاذب مي گردد . تا به وسيله ي زيبايي هاي ظاهري و فيزيكي مورد تحسين قرار بگيرد . يا امكان دارد بگويد من تحسين نمي خواهم اما چون اگر حجاب داشته باشم من را طرد مي كنند و پذيرش نمي شوم ، ترجيح مي دهم كه مانند بقيه باشم . و حرص اين قضيه مربوط به اين است كه در حقيقت اشتها و ولع زيادي دارد، مانند كسي كه آب دريا خورده و طمع به اين دارد كه همه او را تأييد كنند . من دلم مي خواهد كه همه ي افراد خوب و بد بگويند كه اين فرد چقدر آدم خوبي است . بخاطر همين چون بعضي از اين افراد در خانواده هايي هستند كه خيلي جدي گناه در بين آنها رايج است و اگر كسي سمت پاكي برود متهم است . ماجراي كسي كه وارد شهري شد ، تن همه خارش داشت ولي تن او خارش نداشت . گفتند : تو مريض هستي چون تن همه ي ما مي خارد ولي تن تو نمي خارد . گفت به خدا شما مريض هستيد نه من . اما آنقدر او را زدند كه گفت شما راست مي گوييد من مريض هستم نه شما . من مي خواهم اينجا يك كتاب را معرفي كنم . كتاب دختران راهي ديگر . ماجراي زن هاي آمريكايي كه اسلام را پذيرفته اند . اين كتاب را انتشارات دفتر نشر فرهنگ اسلامي چاپ كرده است . ماجراي

ص: 14833

زن هاي آمريكايي كه اصلا با اسلام آشنا نبوده اند . دخترها و زنهايي كه در محيط آلوده ي آمريكا اعلام مي كنند كه ما به سراغ اسلام آمده ايم و حرف هايي براي گفتن داريم . با وجود اينكه جامعه يك جامعه ي برهنه است و برهنگي در آنجا مدال افتخار تلقي مي شود . در يكي از نامه ها اين خانم ها اين را نوشته اند كه دوست داريم مردم آمريكا بدانند كه ما انسان هايي درست مانند آنها هستيم . ما نگران آينده و خواهان صلح هستيم . اعتقادات مذهبي راسخي داريم و سعي مي كنيم كه شيوه ي زندگي ما مورد قبول خداوند باشد . نگفته مورد قبول همه باشد . شما يقين بدانيد كه اگر بخواهيد همه را راضي كنيد نمي توانيد . بقول قرآن تو مي خواهي اين همه آدم را راضي كني ؟ برو سراغ خداوند اگر خدا را راضي كني او واسطه ي تو و بقيه خواهد شد . اول شايد سخت باشد ولي بعد اين قدرت را پيدا خواهي كرد . حالا ببينيد اين زن هاي آمريكايي مسلمان چه توصيه اي براي بقيه زن هاي آمريكايي دارند مي گويند: شوهرم من را مجبور به پوشيدن اين نوع لباس نكرده است و به من ستمي روا نداشته است . چون بعضي از افراد فكر مي كنند كه حجاب مربوط به خودخواهي مرد است درصورتي كه نمي دانند اين نهايت آزادي زن است . اين خانم مسلمان اين را مي گويد كه من آزاد هستم ، آزاد از بند مد ، از قيد و بند لباس ها ،

ص: 14834

مو ، كفش و هرچيزي از اين قبيل . از آمريكا و آمريكايي ها متنفر نيستم . هنوز مسيح (ع) را دوست دارم و خدايي را كه او از آن عروج كرده مي پرستم . از يهوديان متنفر نيستم . چيزي كه از آن بيزار هستم : بي عدالتي ، دروغ ، بي ديني ، تبعيض ، سقط جنين ، بي عفتي و سرپيچي از فرامين خداوند است . زيرا خداي محمد (ص) را دوست دارم . اين كتاب در حقيقت فضايي را براي اين دوستان كه در فضاهاي حريم شكن و هنجار شكن زندگي مي كنند فراهم كرده و كتاب خوبي است. خوش است كه حسن دلبران گفته آيد در حديث ديگران .

ما بايد ببينيم زن ها و دختراني كه در فضاي كاملاً غير ديني زندگي مي كنند و اتفاقاً پوشيدن حجاب براي آنها تبديل مي شود به يك پروژه ي فوق العاده سخت . در كشور ما دقيقاً برعكس آن است غير از بعضي از فضاهاي خصوصي ، شما مي بينيد كه حجاب ايجاد امنيت ، حريم و احترام مي كند . امكان دارد در بعضي از جاها خورده فرهنگ ها مانع شود . با تحقير ، تمسخر و شيوه هاي مختلف سعي كنند آن كسي را كه به راه درست رفته است ، وادار كنند كه بر گردد . اميرالمومنين (ع) درخصوص سومين تيپ شخصيتي كه گناه را براي خود بخشيده و ظرفيت حياء را براي خود پايين آورده است ، مي گويند اين آدم فرد دروغ گويي است . حياء آدم هاي دروغ گو كم مي شود . شما مي

ص: 14835

توانيد بپرسيد يك آدمي كه نماز مي خواهد اما حجاب او ضعيف است يا حجاب ندارد چرا به او مي گوييد : دروغ گو ؟ بخاطر اينكه ابتدا به خود دروغ مي گويد و بعد هم به خدا . مي گويد خدايا تو را دوست دارم و نماز مي خواند . اما تو را دوست ندارم چون حجاب تو را نمي خواهم . قرآن به اين افراد مي گويد كساني هستند كه بعضي را قبول كرده اند و بعضي را قبول نكرده اند . به اين دوست خوب و تمام دوستان از اين قسم عرض مي كنم كه ياد ما باشد ، قرآن مي گويد : آيا وقت آن نرسيده كه آدم هاي مومن ، تو كه به نماز ايمان آورده اي، به آن ظرفيت طلايي و آسماني كه خداوند ويژه قرار داده و كامل ترين نوع نماز را در كامل ترين دين قرار داده ايمان آورده اي و با جان و دل آن را مي پذيري ، چرا اجازه مي دهي كه هفت در را بسته باشي اما يك در را باز بگذاري ؟ و اجازه مي دهي كه حريم حياء تو پايين بيايد . هيچ خصلت اخلاقي را دين ما به اندازه ي حياء مهم نمي داند . عقل و ايمان با حياء در دو كفه ي مساوي ديده شده اند . عقل ندارد كسي كه حياء ندارد . ايمان ندارد كسي كه حياء ندارد و بي حجابي ، ظرفيت حياء را بدجوري مي سوزاند . آنقدر كه گويي غير ممكن مي شود كسي بتواند پاكدامني خود را بدون حجاب حفظ كند .

ص: 14836

اگر راه آسان تري وجود داشت ، قطعاً خداوندي كه همه چيز را براي بنده آسان مي خواهد تا خوشبختي را بدست بياورد ، آن را براي ما ايجاد مي كرد. قرآن اين الگو را به ما ياد مي دهد و تأكيد من براي اين دوستان خوب است كه خوشبختانه به ريسمان نجات چنگ زده اند ، نماز را گرفته اند اما در بعضي از ابعاد خطا مي كنند . قرآن يك آيه ي شريفه ي ويژه اي را دارد و مي فرمايد كساني كه دلشان مي خواهد كارهاي زشت آشكار را بين افراد خوب ترويج كنند ، يعني مي گويند كه چقدر به حجاب چسبيده ايد نماز خود را بخوانيد و حجاب را رها كنيد ، مثلاً من نماز مي خوانم خيلي هم خوب ، هرچقدر هم شما بخواهيد نماز مي خوانم اما حجاب ندارم شما هم مثل من باشيد . يعني دلشان مي خواهد كه زشتي ها و گناهان در بين مردم رايج شود . خدا مي فرمايد : چنين كساني دردها و رنج هاي عجيب و غريبي خواهند داشت در اين دنيا و در آخرت . اين را همان قرآني كه نماز را براي ما قرار داده در سوره ي مباركه ي نور ، آيه ي نوزده مي فرمايد . آن كسي كه ايمان ندارد يا به فرهنگ ديني آشنا نيست يا با فرهنگ توحيد و اهل بيت آشنا نيست ، حساب او جدا است. او اصلاً وارد مدرسه ي الهي نشده است . اما تو آمده اي و به خوبي ها و بدي ها با هم عمل مي كني . قطعاً

ص: 14837

اين مسئله باعث مي شود كه قبح بسياري از زشتي ها بريزد و اين خطرناك است . اين روايت را از حضرت امير(ع) بخوانم كه رأس همه ي بدي ها اين است كه من بي مبالات شوم و جرأت به گناه كنم و بگويم مي كنم و خوب كردم كه مي كنم . اميرالمومنين به عنوان كليد دار ملكوت مي فرمايد كه ياد شما باشد كه آنقدر گناه مي كنيد و جلو مي رويد كه نه تنها ناراحت نمي شويد بلكه به گناهان خود افتخار خواهيد كرد و آنجا يعني ديگر اميدي براي اصلاح شما نيست. اميدوار هستم كه اين دوستان قبل از اينكه به اين مرحله برسند نماز آنها را نجات دهد .

سوال – من دختري هيجده ساله و از يك خانواده ي متدين هستم . امسال در دانشگاه شهر خود پذيرفته شدم . من موافق آرايش زننده در بيرون از خانه نيستم ولي وقتي به دانشگاه مي روم يك روژ لب كم رنگ استفاده مي كنم . اما مادر من ، مرا از اين كار منع مي كند و مي گويد گناه است . به هرحال من حجاب كامل را دارم اما چطور بايد به مادرم بگويم كه محيط دانشگاه با كوچه و خيابان فرق دارد . تازه بعضي اوقات كه به مي خواهم به دانشگاه بروم مادرم حاضر مي شود و مرا تا دم در دانشگاه مي رساند و بعد هم مي گويد از محيط جامعه مي ترسم . به من بگوييد چه كنم ؟

پاسخ – خوب اين دوست خوب ما گفتند كه حجاب كامل دارند ، احتمالاً منظور ايشان

ص: 14838

چادر است اما اشتباه كرده اند . چادر لزوماً حجاب كامل نيست . متأسفانه چادر مي تواند با ضد رفتاري ها و ضد هنجارها نيز جمع شود . همانطور كه خود ايشان اين كار را مي كنند يعني بلايي كه سر اين ارزش مقدس مي آورند . اولين اشتباه ايشان اين است كه فكر كرده اند كه اگر چادر به سر مي كنند يعني فرهنگ چادر را نيز دارند . فرهنگ چادر سر كردن با خود چادر سركردن خيلي متفاوت است . هركسي كه چادر به سر مي كند چادري نيست و هركسي كه چادر به سر مي كند لزوماً حجاب او كامل نيست . چه بسيار افرادي كه مي توانند بدون چادر حجاب خود را حفظ كنند ولي امكان دارد با چادر بي حجاب و بد حجاب بشوند . ما نبايد با كليشه ها و ظواهر در باره ي خود قضاوت كنيم يعني با خودمان روراست باشيم . اول اينكه ياد ما باشد كه موضوع حجاب يك موضوع درون ديني است . يعني مانند نماز است آيا ايشان مي تواند بگويد كه من دلم مي خواهد بجاي اينكه نماز را ظهر بخوانم ده دقيقه قبل از اذان ظهر بخوانم ؟ من بعد از آن مي خواهم سركلاس بروم يا سوار هواپيما شوم . مگر موضوع ارتباط با خدا نيست؟ پس چه اشكالي دارد كه ده دقيقه قبل از اذان خوانده شود . اگر فرد رو به قبله باشد ، وضوهم داشته باشد و نماز او نيز درست باشد ولي ده دقيقه قبل از اذان باشد چه اشكالي دارد ؟ در اين صورت آداب دين

ص: 14839

رعايت نشده است . اين فرد از خود يك فرمول جديد اختراع كرده است كه اصطلاحاً به آن تفسير به رأي مي گوييم . يعني هركسي براي خود پيامبر مي شود . البته يك اصطلاح جديد تري مد شده و مي گويند الان چون عرف شده ، مثلاً خانم ها يك مقداري از لوازم آرايش استفاده مي كنند و بلاي همه گيري شده نمي توانيم به اين وسيله بگوييم ايرادي ندارد . البته كه نه . مثلاً اگر عرف شود كه مردم نماز را با كفش بخوانند آيا مي توان گفت كه ايرادي ندارد و مي توان با كفش خواند ؟ نه . ما دستورات دين را از خود دين مي گيريم . شما نمي توانيد نسخه را از پزشك بگيريد و بعد هر مدل كه خواستيد آن را بخوريد . دكتر گفته اين آنتي بيوتيك را هر هشت ساعت بخور شما هر دوازده ساعت بخوريد يا گفته هر دوازده ساعت شما هر شش ساعت بخوريد . خوب در اين صورت قطعاً به نتيجه نمي رسيد . در رابطه با حجاب اين دوست خوب ما مي گويد كه محيط جامعه با محيط دانشگاه فرق مي كند . من مي گويم شما درست مي گوييد اما اشتباه رفتار مي كنيد . محيط دانشگاه دقيقاً محيط درس است نه محيط خود آرايي . يعني امروزه عملاً تلقي ما اين است كه دانشگاه چون فضاي درسي و آموزشي است پس اگر ما هر مدلي رفتيم يا هر مدلي رفتار كرديم و حرف زديم ، يك محيط ايمن است و هيچ مشكلي هم نخواهد داشت . نه يك چنين

ص: 14840

چيزي نيست . اتفاقاً آنجا آسيب بيشتر مي تواند باشد چرا ؟ چون دختر ها و پسرهاي جواني هستند كه در معرض ازدواج هستند و مي خواهند فرد مناسبي را انتخاب كنند . اين شايد دقيقاً انگيزه ي همين دوست ما هم باشد . يعني تلقي ايشان اين است كه چه اشكالي دارد حالا كه من مجبور هستم چادر سركنم يا حالا كه چادر سر مي كنم يك مقدار هم به زيبايي هاي ظاهري خود برسم كه ديگران فكر نكنند چيزي از آنها كم دارم . من مي گويم اتفاقاً اين نشانه ي پايين بودن عزت نفس است . يعني شما خود را مجبور مي بينيد كه با چادري كه داريد به زيبايي هاي ظاهري خود بيشتر برسيد و از حريم هاي الهي عبور كنيد . البته ايشان مي تواند سوال كند كه كجا من از حريم هاي الهي عبوركرده ام ؟ مي گويم قاعده و قانون را آيات شريفه ي قرآن ، دستور علما و مراجع تقليد خيلي زيبا و واضح گفته اند . شما يا مقلد هستيد يا مجتهد هستيد . اگر مجتهد هستيد كه يك چنين دستوري در هيچيك از آئين ها به اين شكل وجود ندارد يعني ما هيچ رساله اي را نديده ايم كه يك چنين چيزي را بگويد . اگر من و شما مقلد هستيم كه هستيم بايد ببينيد دستور مرجع تقليد شما چيست ؟ مرجع، احكام الهي را از درون آيات و روايات و دستورات اهل بيت بيرون مي كشد . آيات قرآن چه مي گويد ؟ مشخص مي كند كه حجاب تو قرار است زيبايي هاي زنانه

ص: 14841

ي تو را بپوشاند، نه اينكه به جلوه بياورد. حجاب زيبا است ولي زيبايي نيست يعني جلوه گري نيست . اين دختر خانم در دوران نوجواني احتمالاً يك مقدار تنش داشته و الان مي خواهد سري در سرها در بياورد و بگويد كه هست . راه حل آن اين است كه امكان بروز زيبايي هاي او در درون خانواده و در حضور محارم وجود داشته باشد و اينكه بداند هر زيبايي جايگاه خاص خود را دارد . والدين نبايد به دنبال فرزند خود به دانشگاه بروند اما قطعاً بايد نظارت غير مستقيم داشته باشند . گاهي اوقات به طوري كه نفهمند به دنبال فرزندان بروند و گاهي اوقات امكان دارد به گونه اي ديگر مثلاً مساجد و دانشگاه ها معمولاً برنامه هاي علمي مي گذارند درآنها مشاركت كنند . اگر توان علمي و اجتماعي دارند به معاونت دانشجويي و رفاهي مراجعه كنند و بگويند من اين توانايي ها را دارم و دل من مي خواهد تعامل كنم . وارد سايت دانشگاه بشوند و اساتيد را ببينند . يعني به تناسب اينكه ظرفيت من مادر به عنوان يك فردي كه چقدر توانمندي دارم در تعامل با اين مجموعه رفتار كنم . چون دانشگاه مدرسه نيست و ياد ما باشد كه دانشگاه را با مدرسه اشتباه نكنيم . اما شايد بعضي از بچه هاي ما و در بعضي زمينه ها آسيب پذيري آنها در دانشگاه بيشتر از مدرسه شود . اما من نبايد اشتباه كنم و فكر كنم كه اين بچه مدرسه اي است و او را چك كنم و ببينم كه با چه كسي حرف زد

ص: 14842

و يا با چه كسي راه رفت و چكار كرد . بخصوص در مواردي كه بچه ها در شهرستان ها قبول مي شوند . اگر احساس خطر مي كنند خيلي بصورت غير مستقيم موبايل فرزند خود را چك كنند وگرنه لزومي ندارد چرا كه موبايل حريم شخصي او است . الان يك مشكلي كه ما داريم اين است كه گاهي اوقات از پسرها غافل مي شويم و تلقي ما اين است كه فقط بايد مواظب دختر ها باشيم . اتفاقاً فكر مي كنم كه الان بايد هواي پسرها را بيشتر داشت . چون پسرها با آزادي مضاعف امكان دارد به خود و ديگران بيشتر آسيب بزنند. ولي نه به آن معنا كه من او را بچه تلقي كنم و پيوسته او را چك كنم و سرزنش كنم . مدام بگويم كه با چه كسي بودي ، به چه كسي زنگ زدي و چكار كردي ؟ نه اينها قطعاً باب لجاجت را باز مي كند و تأثيرات منفي بوجود مي آورد . ما بايد باب رفق و مدارا ، آگاهي دادن ، همراهي و گفتگو را باز كنيم . و كمك به او كه بتواند توانمندي هاي خوب خود را نشان دهد . وگرنه در ضد ارزش ها خود را نشان خواهد داد .

سوال - سوره ي مائده آيات 6-9 را توضيح دهيد .

پاسخ - آيه ي شماره ي نه اين سوره ي مباركه يك قانون طلايي را براي خوشبخت بودن به همه ي ما ياد مي دهد . حواس شما باشد كه بد رفتاري ديگران شما را به اين سمت بكشاند كه بي

ص: 14843

عدالتي و بي انصافي كنيد. گاهي ظلم ديگران ما را به ظلم مي كشاند . يك كاري كرده يا يك حرفي زده كه ما مي خواهيم ده تا جواب او را بدهيم . رفتار نامناسبي داشته من مي خواهم در مقابل او رفتار نامناسبي داشته باشم . خدا مي گويد كه حواس شما باشد كه به اين سمت كشيده نشويد اين يك تله است . تله اي است كه نفس براي شما مي گذارد و ديگران عامل آن مي شوند . راه ميانبر خوشبختي اين است كه كوله پشتي خود را از تقواي الهي پر كنيد . عدالت داشته باشيد و اين عدالت و انصاف كمك مي كند كه شما را جزء خوشبخت هاي دنيا و آخرت قرار دهد .

سوال – مراقبت مادر ها در مورد پسرها چگونه بايد باشد ؟

پاسخ – نگوييد تنها مراقبت مادرها بلكه بگوييد مراقبت مادرها و پدرها . ما يك خطاي سيستماتيك داريم و آن هم اين است كه ما فكر مي كنيم چون مادرها خيلي دلسوز هستند حتماً آنها فقط بايد مراقبت كنند . نه اين وظيفه ي مشترك است . اين كه چگونه ما از پسرهاي خود در دوره ي جواني مراقبت كنيم اول اينكه استقلال آنها را جدي بگيريم ، يعني باور كنيم كه آنها بزرگ شده اند . دوم باور كنيم كه تجربه ندارند ، خام هستند و هنوز خيلي از چيزها را نمي دانند . سوم باور كنيم كه مراقبت ما بايد به گونه اي باشد كه باعث شود شخصيت آنها رشد كند ، نه اينكه شخصيت آنها را تحقير كنيم و مدام

ص: 14844

به آنها بگوييم كه يا جامعه دچار مشكل است يا دانشگاه دچار مشكل است و يا تو دچار مشكل هستي . نه اين مشكلات جزء آن امتحاناتي است كه بايد از آنها عبور كند و راه عبور از آنها را ياد بگيرد . بهترين راه حل اين است كه ما نسبت به يك سري از آسيب ها او را آشنا كنيم . ادب از كه آموختي از بي ادبان . من بايد به او نشان دهم و ياد بدهم كه مثلاً امكان دارد در دانشگاه ده آسيب تو را تهديد كند . اين ده آسيب امكان دارد فقط براي تو ايجاد نشود يا امكان دارد كه فقط دو تاي آنها براي تو جدي باشد. اما بدان كه در اين فضا اين آسيب ها وجود دارد . همانطور كه مثلاً در فصل زمستان پنج تا بيماري شايع است ، اين بدان معنا نيست كه زمستان فصل بدي است. بلكه در اين فصل اگر مي خواهي مواظب سلامتي خود باشي بايد بطور ويژه مراقب باشي كه دچار اين بيماري ها نشوي و اگر شدي چگونه از آن عبور كني . وقتي كه ما اينها را نمي دانيم يا نمي گوييم ، بچه هاي ما طبيعتاً به اين سمت حركت مي كنند كه مرحله ي اول پنهان كاري كنند . بعد خيلي جدي آشكارا اعلام كنند كه اين مسئله وجود دارد بعد هم اختلاف و دعوا و تنش رخ مي دهد . حمايت پدر و مادر از فرزند و مراقبت از او و همراهي و همدلي و رفق و مدارا با او خيلي كمك كننده است . اما

ص: 14845

ياد ما باشد كه قاطعيت با محبت و كرامت بايد يكجا باشد . يعني اگر مي دانيم كه فرزند ما هنوز آنقدر خودساخته نيست كه بتواند احياناً در يك فضا يا يك شهر و يا يك دانشگاه از آسيب هاي خاص آن عبور كند و اگر وارد آن محيط شود دچار آسيب هاي جدي مي شود ، من اجازه ندارم كه او را در آن مكان رها كنم . بايد براي او فرصت هاي بهتر و زمينه هاي بهتري را فراهم كنم .

سوال – من داراي بيماري ديابت هستم و خواستگاراني كه براي من مي آيند وقتي با آنها درباره ي اين موضوع صحبت مي كنم منصرف مي شوند . به من بگوييد چه كنم ؟

پاسخ – داشتن بيماري هاي مختلف لزوماً مانع ازدواج نيست . اين چيزي است كه شايد در فرهنگ عمومي جامعه ي ما جانيفتاده است . اما اجازه دهيد به اين دوستان خوب چه آقا پسرها و چه دخترخانم ها كه مي خواهند براي ازدواج اقدام كنند بگويم كه شما اطلاعات شخصي و خانوادگي خود را طبقه بندي كنيد . مانند مجموعه هاي امنيتي كه معمولاً چهار دسته اطلاعات را طبقه بندي مي كنند : محرمانه ، خيلي محرمانه ، سري ، فوق سري . محرمانه آن چيزي است كه خانواده ي شما مي دانند اطرافيان نيز مي دانند ولي سعي مي كنند كه خيلي در باره ي آن صحبت نكنند . اين مسئله بهتر است كه آخر جلسه ي اول گفته شود . مثلاً بيماري ديابت شما چيزي است كه همه ي افراد نمي دانند ولي افراد خانواده

ص: 14846

ي شما مي دانند . ابتدا به فرد مقابل فرصت شناخت بدهيد بعد در پايان جلسه ي اول يا در ابتداي جلسه ي دوم به او بگوييد . اما براي اين كه بيماري شما به يك معضل هميشگي تبديل نشود، يعني اينكه شما با اين مسئله مواجه نشويد كه تا اين مشكل را گفتيد خواستگار منصرف شود و زمينه ي آسيب روحي را براي شما ايجاد كند . شما با پزشك خود يك مشاوره داشته باش و اگر لازم است از ايشان يك برگه اي را بگير كه خيلي فارسي و روان اين چيزها را نوشته باشد كه اين بيماري اين شاخصه ها را دارد . اين راه هاي پيشگيري را دارد . اين ابتلاء ها در بحث ازدواج است و اين راه ها براي اينكه دچار مشكل نشويد . امكان اين را فراهم كنيد كه خواستگار شما بتواند با پزشك شما مشورت كند و پرونده ي پزشكي شما را ببيند . بعنوان يك مسئله ي طبيعي و جدي با آن مواجه شويد . اما نه بعنوان اينكه اولين مسئله باشد و نه آخرين مسئله باشد . وقتي كه مي گذاريم اولين مسئله، قبل از اينكه با توانايي هاي شما آشنا شوند، منصرف مي شوند . وقتي كه مي گذاريم آخرين مسئله ،چون شما نسبت به هم علقه ي اندكي پيدا كرده ايد ممكن است دچار آسيب شويد . پس اين را به تناسب اينكه چقدر مسئله حاد يا جدي است با كمك پزشك خود خيلي جدي مطرح كنيد . ياد شما باشد كه اين نقص بعنوان يك نقص ايمني ، لزوماً يك گناه نيست

ص: 14847

. يك چيزي است كه شما در جسم خود اين آسيب را داريد. اصلاً امكان دارد كسي بعد از ازدواج دچار اين آسيب شود . ما در دوره ه حاملگي يا بعد از آن امكان دارد مشكل ديابت داشته باشيم . يك اشتباه ما آدم ها اين است كه از خود يك تصوير ثابت خيلي خوب داريم . يعني فكر مي كنيم كه ما مريض نمي شويم و مريضي هاي سخت نمي گيريم . ما آدم ها نمي ميريم و هيچ مشكلي براي ما پيش نمي آيد . براي همين هميشه مي خواهيم كسي را كه انتخاب مي كنيم بهترين آدم باشد ، هيچ نقصي هم نداشته باشد . اين دوست خوب ما مي تواند اين مسئله را لحاظ كند كه اگر مثلاً دچار بيماري ديابت است ، مي تواند با كسي ازدواج كند كه احياناً او هم يك بيماري دارد و قابل پيشگيري و درمان است . ولي قبل از اينكه بخواهد بيماري را بعنوان يكي از ملاك ها قرار دهد ، دينداري او را ملاك قرار دهد . يعني نقص اين دو نفر در يك ويژگي نباشد كه زمينه ي آسيب جسمي آنها را بالا ببرد . مثلاً بگوييم اين فرد ديابت دارد با كسي ازدواج كند كه او هم ديابت دارد در اين صورت احتمال اينكه فرزندان آنها مبتلا به اين بيماري شوند خيلي بيشتر است . ما مي گوييم شما مي توانيد از آن خواسته ي صددرصد خود يك مقدار پايين بياييد و دايره ي خواستگاران خود را گسترش دهيد . اجازه دهيد اگر كس ديگري هم است كه احياناً او

ص: 14848

هم همين آسيب يا مشابه آن را دارد ، در گردونه ي انتخاب شما قرار بگيرد . ولي مشروط بر اينكه از اين بيماري شما يك چماق براي شما درست نكند . مكان رها كنم . بايد براي او فرصت هاي بهتر و زمينه هاي بهتري را فراهم كنم .

سوال – من داراي بيماري ديابت هستم و خواستگاراني كه براي من مي آيند وقتي با آنها درباره ي اين موضوع صحبت مي كنم منصرف مي شوند . به من بگوييد چه كنم ؟

پاسخ – داشتن بيماري هاي مختلف لزوماً مانع ازدواج نيست . اين چيزي است كه شايد در فرهنگ عمومي جامعه ي ما جانيفتاده است . اما اجازه دهيد به اين دوستان خوب چه آقا پسرها و چه دخترخانم ها كه مي خواهند براي ازدواج اقدام كنند بگويم كه شما اطلاعات شخصي و خانوادگي خود را طبقه بندي كنيد . مانند مجموعه هاي امنيتي كه معمولاً چهار دسته اطلاعات را طبقه بندي مي كنند : محرمانه ، خيلي محرمانه ، سري ، فوق سري . محرمانه آن چيزي است كه خانواده ي شما مي دانند اطرافيان نيز مي دانند ولي سعي مي كنند كه خيلي در باره ي آن صحبت نكنند . اين مسئله بهتر است كه آخر جلسه ي اول گفته شود . مثلاً بيماري ديابت شما چيزي است كه همه ي افراد نمي دانند ولي افراد خانواده ي شما مي دانند . ابتدا به فرد مقابل فرصت شناخت بدهيد بعد در پايان جلسه ي اول يا در ابتداي جلسه ي دوم به او بگوييد . اما براي اين كه بيماري

ص: 14849

شما به يك معضل هميشگي تبديل نشود، يعني اينكه شما با اين مسئله مواجه نشويد كه تا اين مشكل را گفتيد خواستگار منصرف شود و زمينه ي آسيب روحي را براي شما ايجاد كند . شما با پزشك خود يك مشاوره داشته باش و اگر لازم است از ايشان يك برگه اي را بگير كه خيلي فارسي و روان اين چيزها را نوشته باشد كه اين بيماري اين شاخصه ها را دارد . اين راه هاي پيشگيري را دارد . اين ابتلاء ها در بحث ازدواج است و اين راه ها براي اينكه دچار مشكل نشويد . امكان اين را فراهم كنيد كه خواستگار شما بتواند با پزشك شما مشورت كند و پرونده ي پزشكي شما را ببيند . بعنوان يك مسئله ي طبيعي و جدي با آن مواجه شويد . اما نه بعنوان اينكه اولين مسئله باشد و نه آخرين مسئله باشد . وقتي كه مي گذاريم اولين مسئله، قبل از اينكه با توانايي هاي شما آشنا شوند، منصرف مي شوند . وقتي كه مي گذاريم آخرين مسئله ،چون شما نسبت به هم علقه ي اندكي پيدا كرده ايد ممكن است دچار آسيب شويد . پس اين را به تناسب اينكه چقدر مسئله حاد يا جدي است با كمك پزشك خود خيلي جدي مطرح كنيد . ياد شما باشد كه اين نقص بعنوان يك نقص ايمني ، لزوماً يك گناه نيست . يك چيزي است كه شما در جسم خود اين آسيب را داريد. اصلاً امكان دارد كسي بعد از ازدواج دچار اين آسيب شود . ما در دوره ه حاملگي يا بعد از

ص: 14850

آن امكان دارد مشكل ديابت داشته باشيم . يك اشتباه ما آدم ها اين است كه از خود يك تصوير ثابت خيلي خوب داريم . يعني فكر مي كنيم كه ما مريض نمي شويم و مريضي هاي سخت نمي گيريم . ما آدم ها نمي ميريم و هيچ مشكلي براي ما پيش نمي آيد . براي همين هميشه مي خواهيم كسي را كه انتخاب مي كنيم بهترين آدم باشد ، هيچ نقصي هم نداشته باشد . اين دوست خوب ما مي تواند اين مسئله را لحاظ كند كه اگر مثلاً دچار بيماري ديابت است ، مي تواند با كسي ازدواج كند كه احياناً او هم يك بيماري دارد و قابل پيشگيري و درمان است . ولي قبل از اينكه بخواهد بيماري را بعنوان يكي از ملاك ها قرار دهد ، دينداري او را ملاك قرار دهد . يعني نقص اين دو نفر در يك ويژگي نباشد كه زمينه ي آسيب جسمي آنها را بالا ببرد . مثلاً بگوييم اين فرد ديابت دارد با كسي ازدواج كند كه او هم ديابت دارد در اين صورت احتمال اينكه فرزندان آنها مبتلا به اين بيماري شوند خيلي بيشتر است . ما مي گوييم شما مي توانيد از آن خواسته ي صددرصد خود يك مقدار پايين بياييد و دايره ي خواستگاران خود را گسترش دهيد . اجازه دهيد اگر كس ديگري هم است كه احياناً او هم همين آسيب يا مشابه آن را دارد ، در گردونه ي انتخاب شما قرار بگيرد . ولي مشروط بر اينكه از اين بيماري شما يك چماق براي شما درست نكند .

89-10-29

سوال

ص: 14851

- در خصوص آرامش فكر ،روح و روان و چگونه فكر كردن توضيح بفرماييد .

پاسخ – ما بحث تفكر را به عنوان تفكر مثبت و خلاق به شكل هاي مختلف سعي كرديم كه در جاهاي مختلف مطرح كنيم . آن چيزي است كه من در بين سوالات دوستان در پيامك ها ديدم و گاهي اوقات در كارگاه هاي آموزشي كه داريم افراد خيلي مراجعه كرده و عنوان مي كردند . حس كرديم كه اين موضوعي است كه بايد به آن بيشتر پرداخته شود . مابين پيامك ها ديده مي شد كه گاهي اوقات افراد مي گفتند فكر گناه خيلي ما را اذيت مي كند . احساس مي كنيم كه يك فكر گناه آلود وارد ذهن ما شده است . هميشه مانند يك خوره به جان ما افتاده و ما را آزار مي دهد . بعضي از افراد مي گفتند كه فكر خودكشي در ذهن ما مي آيد و ما حس مي كنيم كه خود اين فكر شروع كرده به آسيب زدن به دنياي زيباي درون ما و ما را به سمت اين فكر غلط مي كشاند . بعضي از افراد اعلام مي كردند كه فكر هاي وسواس گونه و زمينه ي وسواس فكري ما را آزار مي دهد . مثلاً ما مي ترسيم كه مبادا فرزند خود را از دست بدهيم يا مبادا پدر و مادر خود را از دست بدهيم . حتي گاهي اوقات ما شب ها درست نمي خوابيم و چند بار آنها را چك مي كنيم كه نفس مي كشند يا خير؟ ما به اينها تفكر زائد يا فكر خوره مي

ص: 14852

گوييم . يعني فكري كه حقيقت آن فكر نيست . اما فكر را از بين مي برد و به آن آسيب مي زند . نكته ي ويژه ي آن اين است كه دنياي درون ما را خيلي جدي به خود مشغول مي كند . بعضي از افراد مي گفتند كه ما احساس مي كنيم اگر دونفر در حال صحبت با هم هستند ، حتماً در باره ي ما بدگويي مي كنند . در حقيقت يك جوري احساس مي كنيم كه ما مورد تحقير و تمسخر و آسيب زباني و رفتاري ديگران هستيم . با اينكه از آنها چيز خاصي نمي بينيم اما در دنياي درون خود چون احساس مي كنيم آدم بدبخت و ناشادي هستيم ، رفتارهاي ديگران موجب مي شود كه بدون هيچ علامتي در ما ايجاد انرژي منفي كند و ما فكر منفي بودن خود را بكنيم . يا گاهي اوقات در تنهايي خود احساس مي كنيم كه چقدر آدم هاي بدبختي هستيم . هيچ چيزي نيست كه در زندگي بتواند ما را خوشحال كند . اين فكر منفي كه خصوصاً در تنهايي ها براي ما ايجاد مي شود بطور جدي به ما آسيب مي زند . بعضي از افراد اعلام مي كردند كه اين فكر ها ما را اذيت نمي كند بلكه بازخواني خاطره ما را آزار مي دهد . كه اين مسئله به شكل هاي مختلف بود . افرادي كه اعلام مي كنند مثلاً ما صحنه ي نامناسب يا فيلم نا مناسبي را ديده ايم و اين تصويري كه در ذهن ما ثبت شده ، در مكان هاي مختلف ما را

ص: 14853

دچار هجوم قرار مي دهد . ما حس مي كنيم در مقابل آن يك فرد بي دفاع هستيم . گاهي اوقات حتي مي گويند مثلاً من در نماز هستم اما آن تصاوير نامناسب وارد ذهن من مي شود و مانند يك ويروس كامپيوتري مرا دچار اختلال مي كند . يا كسي كه سفر حج را مشرف شده است مي گويد مدام دچار وسواس و دچار خاطره هاي منفي مي شوم و يا حس مي كنم كه ميل به گناه خيلي در من جدي است و به من آسيب مي زند . بخصوص در يك مكان مقدس يا در يك موقعيت خوب و مثبت . بعضي از افراد نيز در سنين مختلف مي گويند يك افكاري در رابطه با خدا به ذهن ما مي رسد كه ما مي ترسيم از چشم خدا بيفتيم . بعد كه از آنها سوال مي كنم كه چه فكري ؟ مي گويند : خدا از كجا آمده است ؟ كجا زندگي مي كند ؟ آيا كسي خدا را بوجود آورده يا خير ؟ چيزهايي از اين قبيل كه در حقيقت در خصوص زمينه هاي اعتقادي است . در مورد خدا ، در مورد قيامت ، در مورد انبياء است . فكرهايي كه مربوط به حيطه ي اعتقادات مي شود و احياناً فكر دچار فكر خوره شده است . يعني يك زمينه هايي براي شك و شبهه هاي او ايجاد مي شود . بعضي از افراد نيز دچار يك جور فراموشكاري مي شوند . يعني مي گويند كه من فكرم خيلي خوب است ، فكرهاي مزاحم ندارم . اما فكرهاي خوب من

ص: 14854

باز نمي گردد . كارهايي را كه بايد انجام دهم به خاطر نمي آورم . روايتي را خوانده ام ، قرآني را حفظ كرده ام ،نسبت به بخشي از ادبيات خوب و شيرين كشورمان تسلط داشته ام ، اما الان هرچه فكر مي كنم به خاطر نمي آورم . اين نوع مراجعات را نيز ما به شكل هاي مختلف در مورد بحث فراموش كاري داريم . تلقي ما اين است كه همه ي اينها در يك حيطه جا مي گيرد . يعني همه ي افكاري كه فكر حقيقي نيست و فكرهاي كاذب است ولي واقعاً فكر و ذهن را مشغول مي كند . اما شايد سوال خيلي از دوستان ما اين باشد كه ما بايد آرامش فكر داشته باشيم يا آرامش دل ؟ به نظر شما كسي كه نماز مي خواند به كداميك از اين دو نياز دارد ؟ در حين نماز خواندن بيشتر به تمركز فكر نياز دارد يا حضور قلب ؟ فكر مي كنيد فرق بين حضور قلب و تمركز فكر چيست ؟ وقتي مي خواهيد چيزي را به قلب خود القاء كنيد عبارات را آرام آرام و شمرده بگوييد . آنطور كه قلب شما مانند يك كودك دوساله آن عبارات را كاملاً بفهمد و بتواند تكرار كند . در حقيقت مانند يك نوآموزي كه مي خواهد كلمات را تكرار كند . يكي از معماهاي وجود ما آدم ها اين است كه يك مملكت وجود داريم و دو پادشاه ، عقل و دل. بخاطر همين هم اكثر اوقات ما از خود ناراضي هستيم ، تا زماني كه ياد نگيريم كه چگونه هندسه ي

ص: 14855

وجود خود را زير نور ملكوت تنظيم كنيم . بسياري از اوقات ما كاري را انجام مي دهيم كه كار خوبي است اما دل ما براي ما شكايت نامه مي فرستد كه من اصلاً راضي و خوشحال نيستم . عقل ما مي گويد كه اين كار خيلي خوب بوده است اما دل ما راضي نيست و مي گويد من خوشم نيامد . گاهي اوقات مي خواهيم دل خود را راضي كنيم عقل، ما را جواب مي كند . مي گويد درست است كه آن كاري كه دل تو مي خواست كردي اما آيا آدم عاقل اين كار را مي كند ؟ چرا اين كار را كردي ؟ مدام بين خود ما با خود ما دعوا است . اگر نتوانيم تكليف اين دو پادشاه را روشن كنيم، طبيعي است كه اين دعوا هاي مختلف به شكل هاي گوناگون بروز و ظهور پيدا كند . از انواع فراموشكاري ها گرفته تا بدبيني ها و سوءظن ها تا افكار منفي و فكر گناه . اول به سراغ آن چيزي برويم كه بايد خيلي جدي تر به آن بپردازيم . من مي خواهم همين جا دوباره اشاره كنم به اينكه به نظر شما قرآن كريم كه به وجود مبارك خاتم الانبياء محمد مصطفي (ص) نازل شد ، به قلب ايشان نازل شد يا به عقل ايشان ؟ آيا قلب ايشان غير از عقل ايشان است ؟ يكي است . در ما آدم هاي عادي يعني آدم هايي كه هنوز خود را نشناخته ايم واصطلاحاً هنوز يك دل نشده ايم ، دچار چند گانگي هويتي هستيم . زمينه ي آن

ص: 14856

براي اينكه دچار افتراق شخصيتي شويم فراهم است . اما در وجود مبارك پيامبر ، قلب و عقل يكي است . دل همان چيزي را مي گويد كه عقل مي گويد و عقل همان چيزي را مي گويد كه دل مي گويد . گيرنده ي حقيقي دل مي شود . بخاطر همين هم محل حقيقي ايمان ، دل ما آدم ها است . بعضي از افراد زماني كه دچار مشكل مي شوند ، مثلاً كسي كه مي گويد فكر گناه به ذهن من مي آيد ، شايد بتوان گفت اين فكر گناه نيست . اصطلاحاً مي گوييم توسن خيال است . بالا ترين درجات سير و سلوك و رشد اخلاقي آن است كه ما بتوانيم خيال خود را مديريت كنيم . وقتي كه يك فكر منفي وارد ذهن من مي شود چگونه بايد آن را بيرون كنم ؟ آيا به دليل اين فكر كه وارد شده، من گناه كار هستم ؟ دقيقاً داريم كساني كه به سراغ اهل بيت (س) مي آيند و سوال مي كنند و اعلام مي كنند كه ما حس مي كنيم منافق شده ايم . ما حس مي كنيم از دين خارج شده ايم . اهل بيت به آنها مي گويند شما اشتباه كرده ايد. همينكه به سراغ ما آمده ايد نشان دهنده ي اين است كه نه منافق هستيد و نه كافر . وگرنه با اهل بيت به عنوان يك رفرنس و منبع حقيقي اين موضوع را چك نمي كرديد . جزء همين موارد ، موردي است كه فردي خدمت پيامبر اكرم مي رسد و مي گويد ذهن من درگير

ص: 14857

شده است و احساس مي كنم كه خدا وجود ندارد . اگر هست كجا است ؟ چرا من او را نمي بينم ؟ با ذهنيت هاي منفي و كاملاً آلوده مواجه شده بود . حضرت دقيقاً به او مي گويند كه اين فكري كه به تو رسيده فكري نيست كه از درون تو باشد . تو در برابر چنين فكري گناهكار نيستي . اين فكر جزء وسوسه هاي شيطاني بود كه وارد ذهن و دل تو شد و تو جواب آن را داده اي و آن را كنار گذاشته اي . درحقيقت اين تفكر و خيالي است كه دل و ذهن ، يعني هر دو را به آن مشغول كرده است . موضوع چون مربوط به عرصه ي ايمان است، دل مشغولي خيلي شديدي آورده است و عرصه ي ايمان را دچارتلاطم مي كند . ولي ذهن او شروع مي كند كه به دنبال استدلال بگردد كه با چه استدلالي جواب آن را بدهد . در يك چنين جايگاهي حضرت مي گويند كه تو مي تواني فكر و دل خود را با ايمان اصلاح و درمان كني . من مي خواهم اينجا كتاب تفكر برتر از آقاي دكتر شرفي را به دوستان پيشنهاد كنم . اين يكي از كتاب هاي خوب است كه ايشان نوشته اند و به ما نشان مي دهند كه چگونه مي شود كه فكر انسان در مدار سلامت و ويژگي هاي مثبت خود قرار بگيرد . در چنين حالاتي اگر فرد احساس مي كند كه فكر منفي در حال اشغال ذهن او است بايد به سراغ عرصه ي حقيقي درون خود

ص: 14858

برود . و آن عرصه ي حقيقي ايمان او به خداوند است . در روايتي است كه امام صادق (ع) مي فرمايند كه هرچيزي حد و محدوده اي دارد حتي عبادات الهي . مثلاً شما نماز را كه مي خوانيد و تمام مي شود به پايان رسيده است . ايام روزه به پايان مي رسد . ايام حج به پايان مي رسد . ولي آن چيزي كه خداوند به كم آن راضي نمي شود ذكر الهي است . خداوند از ما ذكر كثير خواسته است . يا اَيها الذينَ آمنو اُذكرو اله ذِكراً كَثيرا . يعني خدا را زياد ياد كنيد . ذكر الهي مانع از اين مي شود كه اين فكر خوره ها به جان انسان بيفتد . انشاءاله در ادامه ي بحث من ذكر هاي خاص و اينكه چگونه بايد آنها را داشته باشيم عرض مي كنم .

سوال – آيا اين ترديد ها ارزشمند است يعني همان كه مي گويند شك ابتداي يقين است ؟ يا اينكه بايد جلوي آنها را گرفت ؟

پاسخ – گاهي اوقات ما در عرصه ي اعتقادات خود شك مي كنيم . به اين خاطر كه اطلاعات ، آگاهي ها و بينش ديني ما ضعيف است . مثلاً كسي در خصوص قدرت شيطان دچار شك مي شود و مي گويد نكند خيلي كارها از دست شيطان ساخته باشد . و قدرت شيطان را معارض قدرت خدا تلقي بكند . اين نشان دهنده ي اين مسئله است كه آگاهي او خيلي كم است و نمي داند كه شيطان يك اخراجي از بهشت الهي است . يك كسي است

ص: 14859

كه در نهايت ضعف است و علت اين ضعف آن است كه نمي تواند خود را خوشبخت كند . خداوند به او فرصت داده تا همه بتوانند از اين كنكور الهي عبور كنند . به عبارتي در زبان روايات ، شيطان سگ درگاه الهي است . خوب وقتي كه من در ارتباط با شيطان شناخت كاملي نداشته باشم ، ممكن است فكر من به اين سمت برود كه مبادا شيطان مانع از اين شود كه من يك انسان موفق و خوشبخت شوم . مبادا شيطان من را فريب دهد و دين مرا بدزدد؟ مبادا الان شيطان حضور داشته باشد ؟ خوب اين آگاهي كم من مانع شده است . يا كسي در مورد جن اطلاعات كم و ناقص و چه بسا غلط داشته باشد . طبيعي است كه دچار اضطراب هاي بيهوده مي شود . فكرهاي غلط به ذهن او خطور مي كند . كافي است پرده به واسطه ي بادي تكان بخورد و بگويد پشت آن جن است . صدايي بيايد يا چيزي را گم كند فوراً تقصير جن مي گذارد . اينها نشان دهنده ي كمي آگاهي و بصيرت ديني است . اينجا درحقيقت ما مي خواهيم بگوييم حتي شك واقع نشده بلكه فقدان آگاهي هاي حقيقي موجب شده كه من دچار عارضه ي ديني بشوم . به همين دليل است كه به ما ياد داده اند كه خداوند با عقل ، دانايي و علم عبادت مي شود . هميشه زمينه ي خرافات، جهل است . وقتي كه من چيزي را ندانم زمينه ي آن مي شود كه به هر دستاويزي چنگ بزنم

ص: 14860

. و تلقي من اين باشد كه اينها مي توانند من را نجات دهند . مرحله ي اول اين است كه دانايي خود را در عرصه ي دينداري به حد معرفت برسانيم . يعني بتوانيم حقيقت دين را از دانايان ديندار بگيريم نه از هركسي . همانطور كه ما اجازه نمي دهيم دستفروشان در نزديك مدرسه ها به بچه ها مواد غذايي بفروشند . بعضي از افراد دست فروشي علمي مي كنند . كلاسهايي به اسم عرفان هاي كاذب ، عرفان حلقه و شهود كيهاني و از اينجور چيزها كه گاهي دكتر و مهندس ها و دانشجويان و كساني كه عرصه ي علم دانشگاهي دارند ولي علم ديني آنها ضعيف است نيز به سراغ آن مي روند . صرف اينكه احياناً كسي توانسته كاري انجام دهد براي آنها خيلي جالب مي شود . يا تلقي اينكه اين فرد انرژي هاي مثبت دارد ، مي خواهيم هاله بيني كنيم و انرژي هاي معنوي و انرژي هاي ملكوتي و كيهاني را ايجاد كنيم . مي بينيد كه فرد وارد يك وادي ديگري شد . چرا ؟ چون دينداري او براساس دين آگاهي نبود . ادبيات ديني او به اندازه اي بود كه چهارتا كتاب ديني ضعيف خوانده ، اما كتاب هاي غير ديني خيلي قوي خوانده است . بدون اينكه بتواند قدرت مقاومت داشته باشد و فهم ديني خيلي عميق داشته باشد خود را دچار تلاطم كرده است . مثل اينكه كسي شناگري بلد نباشد خود را وسط طوفان دريا انداخته باشد . پس مرحله ي اول : ما دين خود را از اهل آن ياد بگيريم

ص: 14861

. اين كليد طلايي قرآن است براي اينكه ما از چه كسي بپرسيم؟ از هركسي كه خداوند به او علم الهي داده است . از معلمان حقيقي كه اهل بيت (ع) هستند . و از كساني كه اين علم را به طور صحيح از اهل بيت دريافت كرده اند. در خصوص مسائل ديني حواس ما باشد كه از دست فروشان ديني هرگز دين خود را ياد نگيريم . كه متأسفانه امروز خيلي كالاي رايجي شده است . انواع جلساتي كه به عنوان فرقه هاي شبه عرفاني است . از عرفان هاي سرخ پوستي گرفته تا عرفان هاي مختلف وارد مي شود و دين افراد را دچار مشكل مي كند . اما مرحله ي دوم ، مرحله ي شك است . امكان دارد كسي علم ديني داشته باشد . بحث اعتقادي خود را كامل كرده باشد . اطلاعات ديني او كامل است و نسبت به رفتار و دستورات ديني آگاهي خوبي را دارد . اما در اين مرحله با يك سري شبهه هايي مواجه مي شود كه در ذهن او ايجاد شك مي كند . مي گويد براي چه ما بايد نماز بخوانيم ؟ چه كسي گفته خدا يكي است ؟ شهيد مطهري اول كتاب عدل الهي جمله ي خيلي زيبايي را دارند كه روش زندگي و فكر كردن را ايشان خلاصه كرده اند . مي گويند شك خوب معبري است اما بد جايگاهي است . آفرين به تو كه شك كردي ، به شرطي كه ياد بگيري با ايمني بالا عبور كني . يعني ياد بگيري كه بتواني به شك خود غالب شوي و به

ص: 14862

يقين برسي . بخاطر همين هم از ما خواسته اند كه در مرحله ي ايمان خود به يقين برسيم . كسي كه به يقين برسد مانند كسي است كه يقين دارد الان روز است ، هرچقدر شما به او بگوييد شب است امكان دارد يك جايي با شما همراهي كند . اما مي گويد چون تو دوست داري قبول كن كه شب است ولي من يقين دارم كه روز است . ماجراي گاليله است زماني كه اعلام كرد كره ي زمين به دور خورشيد مي چرخد . اربابان كليسا به او اعلام كردند كه چون تو حرفي مي زني كه خلاف فهم ما از انجيل است پس تو كافر هستي و بايد جام شوكران را بنوشي. وقتي كه ديد حرف علمي او اين نتيجه را دارد كه بايد جام شوكران را بنوشد گفت كه من حرف خود را پس مي گيرم . اما در خاطرات گاليله نقل مي كنند كه پاي خود را محكم در دادگاه روي زمين زد و گفت من كه مي دانم تو مي گردي اما بگذار بگويم نمي گردي. يقين اين است كه من در عرصه ي دانايي و ايمان خود مطمئن باشم و چشم بسته اصطلاحاً بپذيرم . من يقين دارم كه خدا از رگ گردن به من نزديك تر است يا نه . اگر يقين ندارم مطمئن باشم يك جاهايي كه خدا از من امتحان مي گيرد من مي لرزم . پل صراط زندگي ما در همين دنيا است . جلوه ي حقيقي و تجلي آن در آخرت است . اينكه مي گويند صراط از شمشير تيز تر و

ص: 14863

از مو باريك تر است . خوب با اين نگاه است كه من در مقابل شكي كه كرده ام احساس نكنم كه كافر شده ام . نه يك چنين چيزي نيست . خيلي خوب است كه تو شك كني براي اينكه قدرت بيشتري پيدا كني. با همين نگاه است كه انديشمند بزرگ شهيد مطهري مي گويند كه شيعه و اسلام وقتي رشد كرد كه عليه آن شبهه هاي مختلف علمي مطرح شد . درحقيقت لازم شد كه حقايق ديني را استخراج كرده و ارائه كند، بخاطر همين هم قدرت و قوت بيشتري گرفت. پس وقتي كه شك مي كنم يادم باشد كه در اين شك به سراغ دست فروشان علمي و ديني نروم . فكر نكم يك كتابي كه مثلاً نوشته هرچيزي با خدا ممكن است ، آن كتاب را بخوانم و بگويم به نتيجه مي رسم . نگاه كن ببين اين آدم آن خدايي را كه مي گويد كه واقعاً خداي محمد و آل محمد (ص) است. يا اينكه نه او يك چيزي را به اسم خدا ساخته است . خيلي ها امروز مي گويند خدا ولي منظور آنها چيز ديگري است . خيلي ها هم مي گويند خدا ولي انسان را جاي خدا نشانده اند . مي گويند تو به هرچيزي فكر مي كني مي تواني آن را به دست بياوري . يادم است در يكي از دانشگاه ها يكي از دانشجويان يك يادداشتي به من داد كه در آن نوشته بود طبق فيلم رازي كه تلويزيون نشان داده و كتاب آن نيز چاپ شده و CD آن نيز در بازار است و

ص: 14864

در آن گفته بود شما به هرچيزي كه فكر كنيد و خوب به آن تصوركنيد مي رسيد ، من اين كار را كرده ام اما به آن نرسيده ام چرا؟ من براي او توضيحاتي دادم و گفتم تو خيال كرده اي كه خالق عالم هستي ؟ تو مظهر خالقيت خدا هستي ولي خالق عالم نيستي . گاهي اوقات ما پيام هاي ديني را كه مي گيريم چون از اهل بيت نيست ، اشتباهات عجيب و غريب در آن رخ مي دهد . ظاهراً مي گوييم خدا ولي آن خداي حقيقي نيست . خداي حقيقي آن خدايي است كه هر آن و هر لحظه در عالم هستي تأثيرگزار است . با چنين نگاهي است كه هرگز فكر منفي من را خراب نمي كند . چرا ؟ چون من يقين دارم كسي وجود دارد كه از همه به من نزديك تر و مهربان تر است و اين قدرت را دارد كه همه ي بدي ها و سختي ها را از من دور كند . فقط از من خواسته كه او را باور كنم و طبق دستورات او زندگي كنم . مابقي آن را گفته كه دل تو شور نزد . حواس من به تو است . و مَن يَتوكَل عَلي اله فَهُوَ حَسبُه . هركسي به خدا توكل كند خداوند براي او كافي است . من مي خواهم به دوستاني كه در عرصه ي حوزه و دانشگاه كارهاي تحقيقاتي مي كنند توصيه كنم كه اين كتاب دوم را حتماً مطالعه كنند . كتاب اسلام و روان شناسي . اين كتاب خيلي خوب به موضوعات مرتبط با نگاه

ص: 14865

ديني مي پردازد . اينكه اسلام ناب محمدي چگونه موارد روان شناسي را كه گاهي اوقات اشتباه گفته مي شود بيان مي كند . مثلاً اينكه گاهي اوقات چقدر فكرهاي منفي مي تواند ما را دچار مشكل كند . تأكيد مي كنند كه اسلام گاهي اوقات مي گويد حواس تو باشد كه از گناهي كه كردي بترس . چون بعضي از افكار اين بود كه ما يك گناهي را كرده ايم و حالا نسبت به آن نگران هستيم . اسلام مي گويد تا يك اندازه اين نگراني خيلي خوب است . اما چقدر من بايد خود را سرزنش كنم ؟ به اندازه اي كه شوق تو را در مسير اطاعت خدا زياد كند . اگر بيشتر از اين شد تو دچار روحيه ي خود سرزنش كني شده اي . و در حقيقت عزت تو تبديل به ذلت شده است . كسي كه با خدا باشد عزيز مي شود . آدمي كه توبه مي كند و اعمال خود را جبران مي كند ، بخاطر اينكه خدا را خيلي دوست دارد اين زمينه را براي خود ايجاد مي كند كه به سمت خدا برگردد . من اينجا روي بحث احساس گناه مثبت و احساس گناه منفي تأكيد مي كنم . اين مسئله را جلسه ي گذشته هم يكي از دوستان سوال كرده بودند . آيا احساس گناه خوب است يا بد ؟ ما يك احساس گناه منفي داريم و يك احساس گناه مثبت . اينكه من احساس گناه كنم در جايي كه احتمال گناه مي دهم . يا اينكه نه ،گناه را كرده ام و توبه هم

ص: 14866

نكرده ام . خوب اين احساس گناه كاري چيز خوبي است . زيرا مانند حس دردي است كه من نسبت به سوختن با آتش دارم . اين درد مرا از آتش دور مي كند . اما احساس گناه منفي اين است كه كسي در مرحله ي گناه نيست ، خود را هم از گناه حفظ كرده، اما مدام در ذهن او اين است كه من آدم بدي هستم . اگر خدا حاجت من را نمي دهد لابد من آدم گناه كاري هستم . يا اگر من تنها هستم چون آدم گناه كاري محسوب مي شوم . اينها احساس گناه منفي است كه خوشبختانه خيلي زيبا در اين كتاب به آن پرداخته شده است .

سوال – درخصوص سوره ي مائده آيات 42 - 45 توضيح بفرماييد.

پاسخ – خيلي زيبا در آيه ي 45 خدا مي فرمايد كه از مردم نترسيد . ما در زندگي نياز به ترس داريم اما يك ترس حقيقي كه مدام ما را رشد دهد . خدا مي گويد حواس شما باشد . از من بترسيد به اين علت كه هميشه شما را مي بينم . حواس من به شما است . من از بدي هاي شما با خبر هستم . از گذشته و آينده ي شما با خبر هستم . هر لحظه كه اراده كنم مي توانم طومار زندگي شما را در هم بپيچم . بيخود ترس از مردم را در دل خود جا ندهيد . كسي كه از خدا بترسد از هيچ چيز ديگري نمي ترسد . خدا مي گويد حواس شما باشد اينها نشانه ها و آيه هاي

ص: 14867

من است . مبادا آنها را ارزان بفروشيد . فكر كنيد كه فلان كتاب را خوانده ايد كه در آن گفته نبايد از خدا ترسيد . بايد از خدا آنگونه ترسيد كه از يك عزيزي كه خيلي او را دوست دارد كه نمي خواهد حتي ذره اي او را آزار دهد .

سوال – چرا اين مقدار در برنامه هاي تلويزيوني مختلف در خصوص مهريه ي كم صحبت مي شود ولي در باره ي جهيزيه ي كم صحبت نمي شود ؟ مهريه آنقدر ضروري است كه در كلام خدا يعني قرآن به آن اشاره شده است . و در سيره ي ائمه (ع) نيز وجود داشته در حالي كه اسمي از جهيزيه در قرآن و كلام ائمه نيامده است . حضرت زهرا (س) هم جهيزيه نداشتند و از پول مهريه براي ايشان خريداري شد . من مي سوزم كه اين همه تبليغات و فرهنگ سازي در خصوص مهريه ي پايين مي شود ولي اسمي از جهيزيه نمي آيد . مگر نه اين است كه مي گوييد به روش ائمه و علي الخصوص زندگي حضرت زهرا و حضرت علي (ع) اقتدا كرده و آنها را الگوي زندگي خود قرار دهيد . پس چرا اين مسئله را ترويج نمي كنيد كه خانواده ي دختر جهيزيه ندهد و خانواده ي پسر از پول مهريه جهيزيه تهيه كند ؟ اينكه حرف من نيست ، سيره ي حضرت علي و حضرت زهرا (س) است . چرا من بايد از بچگي ببينم كه پدر و مادر من از تفريح ، آسايش ، آرامش و رفاه زندگي خود مي زنند تا براي

ص: 14868

جهيزيه ي من پول جمع كنند ؟ چرا پدر و مادر من زندگي راحت نداشته باشند ، براي اينكه خانواده ي پسر به آنها سركوفت نزند ؟ آنوقت خانواده ي پسردر راحتي به سر ببرند . درحاليكه اين همه تبليغات در باره ي مهريه ي پايين مي كنيد كه خانواده ي پسر آن را پرداخت نمي كند مگر در شرايط خاص كه كار به طلاق بكشد . اما خانواده ي تمام دختران در شرايط عادي و نرمال جهيزيه را نقداً پرداخت مي كنند . پس چرا اينقدر بي انصاف هستيد كه يك بار هم كه شده درباره ي جهيزيه كلامي به زبان نمي آوريد ؟ اين رفتار شما و آنچه من در زندگي پدر و مادرم مي بينم مرا آزار مي دهد .

پاسخ – اين دوست خوب ما كه مي گويند اين موضوع اينقدر براي ايشان دردناك است ، حداقل فكر مي كنم در برنامه ي سمت خدا هم آقاي نقويان و هم به تناسب بنده اين مطلب را به عنوان كارشناسان ديني اشاره كرده ايم . بله جهيزيه جزء ضرورت هاي ديني ما نيست . ولي حرف اين دوست خوب را مي پذيرم . ايشان راست مي گويند . در فرهنگ عمومي جامعه ي ما ، درخصوص مهريه ي كم زياد صحبت شده است . ولي در مورد اينكه مكانيسم جهيزيه بايد در خانواده ها چگونه باشد كم حرف مي زنيم ، كاملاً حق با ايشان است . اما اين نكته را بگويم كه شايد هيچ دختري به دليل جهيزيه نداشتن به زندان نرفته است . اما خيلي از پسرها متأسفانه الان در

ص: 14869

زندان هستند بخاطر اينكه نتوانسته اند مهريه را بدهند . من معتقد هستم كه فرهنگ كشور ما با كشور هندوستان فرق مي كند . مدام شما در اخبار مي شنويد كه در كشور هندوستان دختر خانمي به اين دليل كه جهيزيه ندارد خودكشي مي كند . در آن كشور دختر را بخاطر جهيزيه و با جهيزيه وارد زندگي جديد مي كنند . خودكشي دختر ها به دليل نداشتن جهيزيه به عنوان يك رفتار غلط اجتماعي پذيرفته شده است . در كشور ما خوشبختانه اينگونه نيست . خصوصاً كه الان مراكز فعالي در رابطه با بحث ازدواج هستند كه جهيزيه هاي خوب با هزينه ي كم و با يك سري از ضروريات مي توانند تهيه كنند . كاملاً اين خانم درست گفته اند ، در قرآن و كلام اهل بيت بحث مهريه و يا به قول قرآن صداق به عنوان يك فرهنگ جدي و اساسي است . و اينكه مهريه حضرت زهرا (س) آن بخشي از آن كه مربوط به حضرت امير (ع) بوده پرداخت شده و صرف جهيزيه شده است . اينها همه گزاره ها و حرف هاي درستي است . اما يك نكته ي ويژه اي كه وجود دارد اين است كه بايد حواس ما باشد گاهي اوقات روحيه ي طلبكاري خانواده ي پسر آنقدر جدي مي شود كه دقيقاً همين مشكلي كه دوست ما گفتند اتفاق مي افتد . يعني خانواده ي دختر آسايش و آرامش را به خود حرام مي كنند براي اينكه جهيزيه ي جدي تر و چشم پركن تري را براي دختر بگذارند . به همين خاطر خيلي وقت ها

ص: 14870

خانواده هاي دختر در معرض آسيب قرار مي گيرند . اما ياد ما باشد امروز يك اتفاق ديگري افتاده است ، امروزه دخترها هستند كه خيلي وقت ها جهيزيه هاي زياد را از خانواده ي خود طلب مي كنند . يادشان مي رود كه جهيزيه هديه ي پدر و مادر به عروس و داماد است . توقعات بالاي دخترها از يك طرف و يا عشق زياد پدر ومادرها كه سبب مي شود زماني كه به بازار مي روند مي خواهند همه چيز را براي دخترشان بخرند مبادا از دختر خاله و دختر عموي خود كمتر داشته باشد . اين نگاه زياده خواهي ، تشريفات و تجمل گرايي موجب شده كه ما يك اشتباه بزرگ بكنيم . به اين نكته توجه ويژه بكنيد ، آرامش اين خانواده از بين مي رود به اميد اينكه آسايشي را براي زوج جديد ايجاد كند. اما سوال مي كنم واقعاً آرامش مهم تر است يا آسايش ؟ در فرهنگ بهداشت معنوي و بهداشت رواني آرامش مهم تر از آسايش است . خيلي وقت ها ما آسودگي نداريم اما آرامش داريم . امكان دارد در بعضي از مقاطع كيف ما پر از پول باشد اما آيا واقعاً ما آرامش داريم ؟ نه . ظاهراً آسايش داريم امكان دارد از جهت مسكن ، وسيله ي نقليه و خيلي از امكانات تأمين باشيم ولي آرامش نداشته باشيم . ما براي تهيه ي آرامش و ايجاد زمينه ي آن براي فرزندان خود كمتر تلاش مي كنيم . بيشترين تلاش ما صرف آسايش فرزندانمان شده است . گاهي اوقات نيز نه آرامش را به آنها

ص: 14871

هديه داده ايم و نه آسايش را . طوري كه خانه ي يك زوج جوان كه ازدواج مي كنند سمساري مي شود . يعني شما جايي نمي بينيد ، يك طرف ميز نهار خوري آنچناني ، يك طرف مبل ، يك طرف دكور . بعد شما مي خواهيد سجاده پهن كنيد جايي براي آن نيست . حواس ما باشد كه اشتباه نكنيم . فرهنگ اهل بيت يك فرهنگ فراگير است . درست است جهزيه نبايد تبديل به يك توقع براي خانواده ي پسر و يا براي خود دختر شود .

89-11-06

افكار ، آرامش دروني و افكار مزاحم

سوال – گاهي وقت ها فكرهاي غير اخلاقي به ذهن مي مي رسد و من را آزار مي دهد . من را كمك كنيد و بگوييد چكار كنم ؟

سوال – من دختري بيست ساله هستم و به اصول ديني پايبند هستم . ولي گاهي اوقات فكرهايي به ذهن من مي رسد كه مي ترسم خدا نگاه خود را ازمن دور كند . مثل اينكه خدا كيست ؟ از كجا آمده و چرا ما را خلق كرده است ؟ لطفاً من را راهنمايي كنيد .

سوال – يك فكرهايي به ذهن من خطور مي كند كه اين فكرها گناه و حرام هستند . هرقدر هم ذكر مي گويم و دعا مي كنم فايده اي ندارد . اين فكرها مرا خيلي اذيت مي كند. مي خواهم بدانم آيا من دچار گناه بزرگي شده ام ؟

سوال – خيلي احساس سرگرداني مي كنم آرامش خاطر ندارم . هركاري مي كنم نمي توانم ذهن خود را از مشكلات پاك كنم

ص: 14872

. چند وقتي است كه فكرهاي گناه آلود به سراغ من مي آيد . سعي كردم با ياد خدا افكارم را كنترل كنم ولي نمي دانم چكار كنم . بجز نماز و روزه و ذكر و دعا چكار بايد بكنم كه بيشتر به من آرامش دست بدهد ؟

بحث ما درخصوص آرامش رواني در سايه ي دينداري بود . درحقيقت اينكه چطور مي شود آرامش فكر ، خيال و روان را با يك دينداري حقيقي و درست بدست آورد؟ بايك چنين نگاهي بايد خاطر ما باشد كه ما بعنوان يك انسان قدرت هاي مختلفي داريم . خشم يا اصطلاحاً قوه ي غضبيه ، قوه ي غريزي و شهوت و قوه ي خيال و فكر . اينها قوايي هستند كه همه ي انسانها دارند و بايد ياد بگيرند كه چگونه آنها را مديريت كنند يعني مديريت خويشتن . اما آن چيزي كه اينجا مورد بحث ما است اين است كه گاهي به فكر و ذهن انسان خيالاتي مي آيد كه آزار دهنده است . دل او نمي خواهد كه اين افكار را داشته باشد اما اين افكار ظاهر مي شود و او را دچار فرسايش و آزردگي مي كند . نكته ي مهم اين است كه شروع اين فكر و آمدن اين فكر لزوماً گناه نيست . اين نكته ي مهمي است كه مي خواهيم دوستان به آن توجه كنند . فكربه گناه يا فكري كه به طور ناگهاني به ذهن ما خطور مي كند به خودي خود گناه نيست . ورود اين فكر كه در بحث سيرو سلوك به آن واردات قلبي مي گويند جزء

ص: 14873

گناهان محسوب نمي شود . پس ما نبايد خود را توبيخ و سرزنش كنيم كه چرا اين فكر به سراغ ما آمد . اما دو چيز ديگر است كه ما بايد از آن پيشگيري و مراقبت كنيم. گاهي اوقات فكر هاي منفي كه به سراغ ما مي آيد ، علت و عامل بوجود آمدن آن را خود ما ايجاد كرده ايم . بعد ناراحت هستيم كه چرا اين فكر به ذهن ما آمده است . مثلاً كسي كه مديريت نگاه را بلد نيست و ياد نگرفته كه حريم هاي الهي را رعايت كند آنچه كه خدا تأكيد مي كند كه مراقبت كنيد آنچه را كه من حرام كرده ام به آن چشم ندوزيد . اين فرد به خود كارت سبزي مي دهد و مي گويد اشكالي ندارد حالا اگر من ببينم چه اتفاقي مي افتد . در اثر ديدن چيزهايي كه خدا نهي كرده ، تصويري در ضمير خود آگاه او مي آيد و بخشي از آن وارد ضمير ناخود آگاه او مي شود . ضميرخود آگاه را شايد بتوان در بعضي از قسمت ها مديريت كرد اما ضمير ناخودآگاه هرازگاهي شروع به پمپاژ انرژي هاي منفي مي كند . حتي امكان دارد فرد در يك موقعيت الهي ، مثبت و معنوي ؛ مثلاً سرنماز يا در يك زيارتگاه ، يا هنگام خواندن قرآن، فكرمنفي و گناه آلود ذهن او را اشغال كند. مانند يك بوي بد و نامناسبي كه انسان را آزرده مي كند . پس نكته ي اول اين است كه راه پرهيز از فكر گناه ، پرهيز از خود گناه است .

ص: 14874

براي اينكه فكر گناه به ذهن من وارد نشود بايد خود را نسبت به گناهان مديريت كنم . نبايد به خود بگويم كه من گناه مي كنم بعد توبه مي كنم مشكل حل مي شود . به همين دليل است كه حضرت امير(ع) مي فرمودند كه گناه نكردن آسان تر از توبه كردن است . يعني اگر مي خواهي كه راه پاكي را پيش بگيري سعي كن كه اصلاً زمينه ي گناه را براي خود فراهم نكني و در محيط لغزان گناه قرار نگيري . يكي از راه هايي كه مانع از فكر گناه مي شود و از آن پيشگيري مي كند اين است كه با افرادي كه اهل گناه هستند هم نشين نشويم . رفاقت با افرادي كه فكر گناه را براي خود مباح كرده اند و مي گويند اگر چهارتا فيلم گناه هم ديديم اشكالي ندارد يا اگر تعدادي موسيقي مبتذل هم شنيديم اشكالي ندارد ، يا اگر رفتار غلط را با كسي كرديم يا در باره ي آن حرف زديم اشكالي ندارد . گناه را به خود مي بخشند و سلطنت نفس اماره را براي خود جدي كرده اند ، داريم كه از اين افراد فرار كنيد . چون اين آدم ها گناه را پيش شما مي شكنند . قبح گناه را مي شكنند و وقتي قبح گناه شكسته شود مي توانيد خيلي راحت به آن فكر كنيد . زمينه هاي گناه هميشه در ضمير خود آگاه شما فراهم مي شود . در درجه ي اول ياد ما باشد كه اراده ي خود را به ترك فكر هاي غلط وگناه از طريق

ص: 14875

ترك زمينه هاي آن فراهم كنيم . هم نشيني كردن با افرادي كه اهل ترس از خدا هستند . من فكر مي كنم بعضي از دوستان مي گويند كه ما نبايد از خدا بترسيم . چه كسي گفته كه ما بايد از خدا بترسيم . از خدا ترسيدن حرف غلطي است . خدا خيلي مهربان و ارحم الراحمين است و ترسيدن از خدا مربوط به كساني است كه خدا را نمي شناسند . به اين دوستان خوب مي گويم كه ما بايد هم از خدا بترسيم و هم فوق العاده خدا را دوست داشته باشيم . به همين خاطر در روايت داريم كه قلب مومن بين دو انگشت خدا است خوف و رجاء. اين دو در قلب مومن موازنه دارد . يعني اين دو حالت تعادل دارد . ترازوي ديجيتال قلب مومن پيوسته نشان مي دهد كه همان اندازه كه به خدا اميد دارد همان اندازه نيز مي ترسد . آدم هايي كه اميد آنها بيشتر از ترس از خدا است راحت گناه مي كنند . چون در هر گناهي براي خود يك كارت گناه مجاز، صادر مي كنند . فكر گناه مي كنند و بدي فكر گناه اين است كه اگر ادامه دهيد گناه خواهد شد . ورود فكر گناه به ذهن ما به خودي خود گناه نيست ، اما اگر من اين فكر را در خلوت خود ادامه دهم و تبديل به يك خيالبافي كنم . يك تصوير سازي خيال انگيز كه مي تواند من را مدتها غرق خود كند. ادامه دادن فكر گناه ، خود گناه است . بخاطر همين دستور اهل

ص: 14876

بيت اين است كه وقتي فكر گناه وارد ذهن شما شد تغيير موقعيت بدهيد . تغيير موقعيت فيزيكي ، تغيير موقعيت روحي و رواني و تغيير موقعيت فكر و ذكر . اين چهار معيار به طور جدي مي تواند به ما كمك كند . پس ياد ما باشد شروع فكر، گناه نيست اما ادامه دادن فكر گناه خود گناه است . زيرا كه فكر من شخصيت من را مي سازد . با يك چنين نگاهي وقتي فكر گناه وارد ذهن فرد مي شود، بايد اين مراقبت را بكند كه تغيير دادن موقعيت فيزيكي چگونه باشد . مثلاً وقتي من نشسته ام و اين كتاب را مي خوانم ، در آن زمان فكر گناهي به ذهن من بيايد و بگويم به من گفته اند فكر گناه اشكالي ندارد پس آن را ادامه بدهم . نه همان قدر كه شما ديديد اين فكر غلط آمد ، در همان لحظه متوجه شويد . يعني بايد قسمت اراده و عزم را تقويت كنيم. آدم هايي كه ظرفيت عزت نفس آنها پايين است ، ويترين اعتماد به نفس آنها نيز شكسته است . بخاطر همين مي گويند من چكار كنم وقتي اين فكرها مي آيد من نمي توانم كاري كنم . اين آدمي است كه خود را باور نكرده است و اراده ي او ضعيف است. چكار كنيم كه اراده ي خود را تقويت كنيم . كه بتوانيم فكر گناه را عقب بزنيم و در مقابل آن ايستادگي كنيم . يكي از مهمترين چيزهايي كه مي تواند به ما كمك كند ترك گناه است . در دستورات اهل بيت (ع)

ص: 14877

داريم كه هيچ چيزي به اندازه ي ترك گناه قدرت اراده ي ما را بالا نمي برد . آدم هايي كه ترك مي كنند آن چيزهايي كه نفس آنها مي خواهد اما خدا نمي خواهد . قبل از اينكه بخواهيم به مباحات برسيم بايد گناهان را ترك كنيم . يعني راه شروع اين است . اين كه سراغ مباحات بروم قبل از اينكه گناهان را ترك كرده باشم دچار يك اشتباه جدي مي شوم . يك اشتباهي كه امروز در زمينه ي ديگري در جامعه ي ما رايج است . بعضي از افراد واجبات را انجام نمي دهند اما به مستحبات خيلي مقيد هستند . اين در حقيقت دين وارونه است . مثلاً كسي كه نماز نمي خواند اما زيارت عاشورا مي خواند . خوب اين دين غلط و وارونه است . امام صادق (ع) مي فرمايند كه هرگاه ديديد كه مستحبات به واجبات شما ضرر مي زند آنها را رها كنيد . اينكه من فكر كنم كه حجاب ندارم اما نذري مي دهم ، اين كار غلط است . من خمس نمي دهم اما به افرادي كه نيازمند هستند هرجور كه دلم مي خواهد كمك مي كنم ، اين كار غلط است . يعني من يك دين خود ساخته اي دارم كه خودم پيغمبر خودم هستم و براي خود فرمول مي نويسم . فرمول هاي زندگي و خوشبختي را جديداً خودم كشف كرده ام . اين آن چيزي است كه آدم را فوق العاده دچار خطا و خطر مي كند . مهمترين مشكل اين كار اين است كه به قول محدثين جمود شيطاني به

ص: 14878

من مسلط مي شود . يعني اجازه داده ام كه نفس اماره ي من با شيطان رفاقت كنند و سر من كلاه گشادي بگذارند . من فكر كنم كه آدم متديني هستم . حتي به نظر خيلي ها آدم متديني باشم و بگويند آفرين تو هر هفته امام زاده مي روي . ولي كسي باشم كه اصلا به دستورات خدا اهميت ندهم . مثلاً كسي باشم كه به احسان و اطاعت از دستورات والدين اهميت ندهم . اهل اين باشم كه خيلي راحت همسايه ي خود را اذيت كنم . اما اهل اين هم باشم كه مراسم روضه خواني بگيرم . اينها چيزهايي است كه خيلي بايد به آن دقت كنيم . همه ي آن مستحبات در جاي خود فوق العاده قدرت بالايي دارند . اما زماني مستحبات اثر مي كنند كه من واجبات را انجام دهم . كسي مي تواند بگويد كه من مي توانم خيلي راحت فرمول هاي رياضي دانشگاه را حل كنم كه اصلاً در كنكور دانشگاه قبول شده باشد . كسي كه در كنكور الهي قبول نشده و هنوز از مسير واجبات عبور نكرده ، قطعاً مستحبات نمي تواند كمك جدي به او بكند .

سوال – گناهي كه خيلي عادت شده شايد ترك آن خيلي سخت باشد . چه راهكاري براي اين داريد ؟

پاسخ – به بعضي از گناهان ما عادت مي كنيم به اين خاطر كه فكر مي كنيم به اينصورت ما خوش تر هستيم . يكي از اشتباهات بزرگي كه وجود دارد اين است كه افراد فكر مي كنند با رعايت آن چيزهايي كه خدا به عنوان

ص: 14879

گناه براي آنها قرار داده احساس خفقان مي كنند . مي گويند چرا خدا به ما گفته كه بعضي چيزها را نخوريم ، بعضي حرف ها را نزنيم ، بعضي چيزها را نبينيم ؟ خيلي براي ما سخت است . خوش بحال آنهايي كه راحت مي توانند هر جور دلشان مي خواهد كيف كنند. مهمترين اشتباه اين است كه اين فرد در مسير الهي خود و در مسير آن چيزهايي كه خداوند حلال كرده ، سراغ حلال هاي الهي نرفته . يا حلال هاي الهي را خيلي جدي نگرفته بلكه به دنبال حرام رفته است . نفس خود را به حرام عادت داده است . راه حل آسان اين است : ما براي اينكه ترك كنيم در درجه ي اول بايد يادمان باشد كه گناه چه كسي را مي كنيم . خدايي كه همه ي نعمات را بي منت در اختيار ما قرار داده است . اگر يك نفري همين امروز به شما اعلام كند كه يك مجتمع آپارتماني بدون هيچ منتي به اسم شما مي كند ، شما چه احساسي نسبت به اين فرد پيدا مي كنيد ؟ از او تقدير و تشكر بي اندازه مي كنيد . اصلاً يك چنين انتظاري نداشته ايد چون دقيقاً اين فرد را نمي شناخته ايد . خداوند بي منت همه چيز را در اختيار ما گذاشته است . از اكسيژني كه به راحتي تنفس مي كنيم . فقط روزهايي كه وارونگي هوا در تهران و شهرهاي بزرگ اعلام مي شود تازه مي فهميم كه هواي خوب و سالم چه نعمت بزرگي است . تا نوشيدن آب ،

ص: 14880

غذايي كه مي خوريم و سلامت جسمي كه داريم . ما معمولاً وقتي دچار مشكل مي شويم تازه يادمان مي افتد كه چقدر نعمت داشته ايم . قدر عافيت كسي مي داند كه به مصيبتي گرفتار آيد . در حقيقت ما بخاطر نعمت هاي زيادي كه داريم و غرق در اين نعمت ها هستيم به دنبال چيزهاي ديگري هستيم كه ما را خوشحال كند . چون يادمان رفته كه چيزهايي كه داريم فوق العاده مي تواند ما را شاد كند . در حقيقت براي ترك گناه، ايجاد روحيه ي شكر گزاري براي چيزهايي است كه خدا به ما داده خيلي مهم است . كسي كه روحيه ي شكر گزاري را در درون خود تقويت كند نيمه ي پر ليوان را مي بيند . چون نيمه ي پر ليوان را مي بيند بهانه گير مي شود . اما بهانه گير مثبت . اين هم در رابطه با خدا معني دارد هم در رابطه با ديگران . ما معمولاً از ديگران آزرده مي شويم بخاطر زحمت ها و اذيت هايي كه ازآنها مي بينيم . اما اگر خوبي هاي آنها را ببينيم، مي بينيم كه خيلي آدم ناسپاسي بوده ايم . حالا بايد همين را در رابطه با خدا جدي كنيم . من چرا قصد مي كنم كه گناه كنم ؟ علت گناه كردن ما آدم ها چيست ؟ به اين علت كه فكر مي كنيم كه آن چيزي كه خدا حرام كرده حتماً چيز خوبي بوده است . باور نداريم كه خدا خير و صلاح ما را مي خواهد . مثلاً وقتي كه خدا خوردن گوشت

ص: 14881

خوك را حرام مي كند براي انساني كه مي خواهد خوشبخت زندگي كند ، چه نفعي به خدا مي رسد ؟

سوال – آيا براي ترك گناهان در دين جايگزين خوب و شيريني داريم يا اساس اين است كه ما در اين دنيا براي خوشي نيامده بوديم ؟

پاسخ – دقيقاً جمله ي دوم شما است . اگر خاطر شما باشد ما در بحث ازدواج نيز اين را گفتيم كه ازدواج خوشگذراني حلال نيست . اين در حقيقت تعبيري از كلام اهل بيت (ع) است كه ما براي خوش گذراندن و تفريح به اين دنيا نيامده ايم . بعضي ها فكر مي كنند كه خدا ما را زنگ تفريح فرستاده كه يك كمي بگرديم و خوش باشيم . در صورتي كه اينطور نيست ما آمده ايم كه كوله پشتي خود را از تقوي پر كنيم . كوله پشتي خود را پر كنيد چون مسير بعدي شما فوق العاده سخت است . يك جوري كوله پشتي خود را پر كنيد كه كم نياوريد . ما نمي دانيم كه چند هزار سال در عالم برزخ مي مانيم . حتي در دستورات اهل بيت (ع) داريم كه براي برزخ خود خيلي جدي فكر كنيد . اگر شما صلاحيت آن را پيدا كنيد كه شفاعت ما به شما برسد مربوط به قيامت است . برزخ خود را چه مي كنيد ؟ نسبت به اين موضوع مراقبت كنيد . اگر نگاه خود را عوض كنيم . به قول سهراب سپهري چشم ها را بايد شست ، جور ديگر بايد ديد . من اين طور به عالم نگاه كنم كه خداوند

ص: 14882

من را به اين عالم فرستاده و نقشه ي بازگشت به بهشت را در دست همه ي ما گذاشته است . از طريق انبياء و در رأس آنها خاتم الانبياء محمد مصطفي (ص) و اهل بيت مكرم ايشان نقشه ي راه را دست ما داده است . قرآن ناطق و قرآن صامت . اهل بيت و 114 سوره ي مباركه . از طريق اينها قرار است كه من راه بازگشت به بهشت را پيدا كنم . وگرنه مسير خود را در كوره راه ها گم مي كنم و نمي توانم راه خود را پيدا كنم . پس اگر نگاه من اينطور باشد كه من آمده ام تا از اين تلخي هاي دنيا شيريني درست كنم و جلو بروم . من مثالي كه براي دوستان مي زنم اين است كه روز قيامت خداوند اعمال ما را نمي خرد بلكه خداوند مرواريد قلب ما را مي خرد . همانطور كه در فصل مناسب غواصان كه به ته دريا مي روند شن ريزه هايي را در صدف وارد مي كنند و در صدف را مي بندند . اين نرم تن طبيعتاً از برخورد اين شن ريزه ها به پيكر نرم خود خيلي آزرده مي شود . هر يك آخي كه مي گويد يك آب دهان دور اين شن ريزه مي غلطاند . ياد من باشد هر رنج و سختي كه من در اين دنيا مي بينم براي اين است كه بتوانم مسير رضايت خدا را پيدا كنم . در اين مسير رضايت حالا مي توانم فكر خود را كنترل كنم . براي كنترل فكرهاي منفي و بد ،

ص: 14883

اولاً سعي كنم خود را مسير گناه قرار ندهم . دوماً با كساني كه اهل گناه هستند مصاحبت نكنم و خيلي نشست و برخاست نداسته باشم . خصوصاً اگر جايي است كه گناه به يك فرمول رايج تبديل مي شود و اگر كسي باشد كه گناه نكند دچار مشكل است . مي گويند اگر تو نمي تواني محيط گناه را تغيير بدهي بايد از آن محيط دور شوي . سوم سمت كساني بروي كه ياد خدا را در تو زنده كنند . چهارم فكرو تعقل ما مانند سيستم گوارش نياز به ماده دارد . اگر شما غذاي سالم نخوري ، هر غذاي ناسالمي كه پيدا كني مي خوري . اين ماده تفكر است . براي اينكه فكر خوره ها و يا اصطلاحاً فكرهاي مزاحم و نامناسب به ذهن ما نيايد و ذهن و قلب ما را اشغال نكند، بايد يا د بگيريم كه فكر هاي خوب را در خود پرورش دهيم . يكي از آن ابعاد فكري خوب ، خوش بيني به عالم هستي است. يعني ياد ما باشد كه خداوند خير مطلق است و جز خير براي ما نمي خواهد . هر موقعي خدا سختي و رنجي را در زندگي من قرار مي دهد، خوب گوش بدهم، حتماً خدا حرفي براي گفتن دارد ومن قرار است آنجا چيزي را ياد بگيرم . اين خوش بيني ، مثبت انديشي الهي است نه مثبت انديشي است كه قرار است با تلقين و چهار جمله در من ايجاد شود . يك مثبت انديشي حقيقي كه ياد من باشد يا من ارجوا اي كسي كه اميد دارم به

ص: 14884

او لكل خير . خدايا همه ي خوبي ها را من از تو توقع دارم چون مي دانم تو منشأ همه ي خيرات هستي . مثبت انديشي نسبت به اينكه خدا در نهايت عدل است . به قول قرآن حتي به اندازه ي پوسته ي نازك روي هسته ي خرما كه زرورقي و خيلي كوچك است ، خداوند ظلم نمي كند . من با اين نگاه مي توانم نگرش خود را عوض كنم . بعد از اين فكر كه فكر در رابطه با عدالت خدا است ، فكر در رابطه با طبيعت ، فكر در رابطه با عالم هستي و نعمت هايي كه خداوند به من داده و فكر در خصوص آخرت و بعد از آن ذكر است . گفتن ذكر لا اله الا اله هر موقعي كه ذكر منفي و آزار دهنده اي به ذهن ما مي آيد و تغيير موقعيت دادن. وضو گرفتن فوق العاده مي تواند موقعيت جسمي و رواني ما را تغيير دهد . افرادي كه مي گويند ما بمباران فكرهاي منفي هستيم ، اگر فكر شما در مسير اعتقادات است يعني نسبت به خدا ، نسبت به قرآن ، نسبت به قيامت دچار شك مي شويد ، ياد شما باشد درمان آن با يقين است . يعني كتابهاي خوب و با ارزشي كه در اين زمينه است را بخوانيد و در اين زمينه خود را تقويت كنيد . اينجا دو كتاب را معرفي مي كنم : يكي كتاب رشد عقلي از آقاي رشيد پور است كه خيلي كمك مي كند به دوستاني كه مي خواهند در زمينه ي تفكر مثبت

ص: 14885

خود را جلو ببرند . رشد عقلي مي تواند كمك كند به اينكه ما فكرخود را در زمينه هاي مثبت حركت دهيم . كتاب غم و شادي در سيره ي معصومان (ع) از آقاي محمود اكبري مي تواند جزء كتاب هاي خوبي باشد كه افكار مزاحم را به اشكال مختلف دور كند . در خصوص دور كردن افكار مزاحم تفكر شاه كليد آن است . تفكر كردن به خدا ، قيامت و عاقبت هر امر. داريم كسي كه به عاقبت كارها بينديشد خود را از مهلكه و نابساماني هاي بزرگ نجات مي دهد .

سوال – درخصوص سوره ي مائده آيات 83 تا 89 توضيح بفرماييد.

پاسخ- در آيات 87 و 88 توجه دوستان را به اين نكته ي كليدي جلب مي كنم كه قرآن مي فرمايد: اي مومنان چيزهاي پاكي را كه خداوند به شما حلال كرده براي خود حرام نكنيد . انسانهايي كه گاهي اوقات با سخت گيري هاي بيجا چيزهايي را كه خداوند حلال كرده حرام مي كنند . البته تأكيد بر اينكه اينجا بحث چشم و هم چشمي و تجمل گرايي نيست . يعني آن كساني كه مي خواهند جلوتر از دين خدا حركت كنند و چيزهايي را به خود حرام مي كنند . بايد اين دقت را داشته باشيم كه خداوند مي فرمايد نه از اين طرف پشت بام بيفتيد و نه از آن طرف . نه حرام هاي خدا را به خود حلال كنيد و نه حلال هاي الهي را به خود حرام كنيد . ياد شما باشد كه خداوند آدم هايي را كه از حريم الهي عبور مي

ص: 14886

كنند و تجاوز مي كنند دوست ندارد . از چيزهايي كه خداوند حلال و پاك كرده بخوريد و تقواي الهي داشته باشيد . اين قطعاً زمينه ي مي شود براي اينكه دين داري ما با استانداردهاي الهي هم خواني داشته باشد . كساني كه در اقصي نقاط دنيا اين روزها را با حب اهل بيت گذراندند ، كساني كه در كربلاي معلي در مسير زيارت امام حسين (ع) به شهادت رسيدند . شيعيان خوبي كه هرساله در پاكستان به دست افراد كوردل به شهادت مي رسند و رهبر شيعيان عربستان كه در دو روز گذشته به رحمت الهي رفتند . شهادت و وفات اين بزرگواران را گرامي مي داريم و ثواب قرائت امروز را به روح همه ي اين دوستان هديه مي كنيم .

سوال – ديروز در برنامه ي سمت خدا آقاي ماندگاري يك طرحي را پيشنهاد كردند ما نيز استقبال مي كنيم و به ياري خداوند و به ياري دوستان اين طرح را ادامه مي دهيم . گفتند خيلي ها دوست دارند كه خادم حرم امام رضا(ع) باشند . گاهي اوقات حتي بعضي از خانم ها با اصرار جارو را مي گيرند و خواهش مي كنند كه بگذاريد حداقل چند پله اي را ما جارو بزنيم . شايد يك چنين شرايطي فراهم نشود و همه ي آنهايي كه يك چنين عشقي در دل آنها است بتوانند در فضاي حرم خدمت كنند . ولي اين اتفاق مي تواند در خارج از فضاي حرم و به صورت يك خادم معنوي رخ دهد . در اين خصوص شما بيشتر توضيح دهيد كه چگونه مي توانيم اين

ص: 14887

يك روز را كه ما خادم معنوي حرم هستيم ، حريم هركدام از ائمه اطهار (ع) هستيم و مي خواهيم خدمتگزار آنها باشيم . اولاً چه ارزش معنوي و بركاتي براي ما دارد ؟ اين كار چگونه مي تواند مهيا باشد ؟پاسخ – در روايات اهل بيت (ع) و حتي از وجود حضرت ختمي مرتبت (ص) داريم كه مي فرمايند هركسي به مومني خدمت كند به من پيغمبر خدمت كرده است . قطعاً خدمت به آل اله بالا ترين درجات را دارد . دل همه ي ما مي خواهد كه خادم اهل بيت باشيم . پايتخت معنوي همه ي ما ايراني ها مشهد مقدس است . طبيعتاً دل ما مي خواهد كه يك جوري يك كاري را در حرم انجام دهيم و بعد بگوييم كه خيلي آرامش گرفتيم و خوشحال شديم كه توانستيم براي حضرت يك كار كوچكي انجام دهيم . در حدي كه چهار جفت كفش جفت كنم ، حرم را تميز كنم يا به چهار نفر زائر خدمت كنم . اينها چيزهايي است كه قلب ما را به يك آرامش حقيقي مي رساند . چون ما با واسطه هاي فيض الهي مرتبط مي شويم . اما اين فرمولي را كه حاج آقاي ماندگاري فرمودند اجازه دهيد من به طور كامل عرض كنم . در روايت اهل بيت داريم كه با روزگار دشمني نكنيد . راوي سوال مي كند كه منظور شما از روزگار چيست ؟ مي فرمايند كه روزگار، ما اهل بيت هستيم . تطبيق ويژه ي آنها با اينكه هر هفته ، در حقيقت از روز شنبه تا روز جمعه شما زيارت

ص: 14888

چهارده معصوم (ع) را داريد .آن دوستاني كه اهل دقت هستند مي دانند كه مثلاً روز شنبه متعلق به وجود پيامبر اكرم (ص) است و روز جمعه متعلق به امام زمان (ع) است . هر روزي به تناسب متعلق به اهل بيت (ع) مي شود و نمازهاي خاص و زيارتي سفارش شده است . هركسي به اندازه ي خود ، يعني هر كسي به اندازه ي ظرفيت معنوي كه دارد يك قدم جلوتر بيايد . افرادي كه اهل مراقبت هستند كه هرروز هفته زيارت اهل بيت (ع) را بخوانند ، ثواب كارهاي مستحبي را كه در آن روز انجام مي دهند به ائمه ي آن روز هديه كنند . كساني كه اين توفيق را تا الان نداشته اند، با توجه اينكه دهه ي آخر ماه صفر است و اين دهه با روز شهادت امام رضا (ع) خاتمه پيدا مي كند ، اين ده روز را يك تمرين معنوي بكنند . ما مي توانيم در هرروز يك كار مستحب را به امام رضا (ع) هديه كنيم . از يك دور تسبيح صلواتي كه مي فرستيم تا راهنمايي كه يك نفر را مي كنيم تا كمك فكري كه به يك نفر مي دهيم . تا چيزي را به كسي امانت مي دهيم . اينها همه راه هايي است براي اينكه ما بتوانيم خدمتگزاري خود را جدي كنيم. آن كساني كه مي گويند براي ما سخت است شما هر هفته نگوييد . مي گوييم ماهي يك روز اين كار را بكنيد . در هر ماه يك روز را اختصاصي براي امام رضا قرار دهيد . همه در حقيقت

ص: 14889

آن روز امام رضايي بشوند . همه آن روز مدال خدمت به امام رضا را داشته باشند . درآن روز كارهاي خوب خود را وقف امام رضا بكنند . به امام رضا خطاب مي كنيم كه اي كسي كه ما از نور معنوي شما بهره ي زيادي مي بريم گرچه دور هستيم اما دل ما مي خواهد كه بيش از پيش به شما نزديك شويم . ماجراي آن مورچه اي است كه پاي ملخي را بر روي شانه ي خود گذاشت و به سختي به دربار حضرت سليمان برد . حضرت از او سوال كرد كه چه چيزي آورده اي ؟ گفت من بعنوان يك مورچه يك پاي ملخ آورده ام كه خيلي از من بزرگتر است . حضرت لبخندي زدند و گفتند خيلي هديه ي تو با ارزش است بخاطر اينكه چند برابر آن چيزي كه مي توانستي زحمت كشيدي . گرچه سليمان از همه ي اينها بي نياز است . سليمان وجود ، اهل بيت (ع) بي نياز از همه ي اين زحمت ها هستند. اما زحمت هاي ما براي اين است كه بهانه اي بشود تا رحمت ال اله را كه جلوه ي رحمت خداوند است به سمت خود جلب كنيم . اما آن كساني كه مي گويند ماهي يك بار نيز زياد است به ما بگوييد سالي يك بار . مي گوييم اشكالي ندارد، سالي يك بار شما ببينيد چه كار خوبي مي توانيد انجام دهيد . ولي در آن كار حواس شما باشد كه فقط براي رضاي خدا باشد چون بايد شايستگي امام رضا را داشته باشد . ما كاري

ص: 14890

را مي توانيم به اهل بيت هديه كنيم كه هيچ نوع ريايي در آن نباشد . يعني من بدانم كه از هيچ كسي توقع تشكر ندارم . مثلاً امكان دارد در يك روز من به يك شيرخوارگاه بروم و به بچه ها سركشي كنم . براي اين بچه ها قصه بگويم . با آنها حرف بزنم . يك فرد نيازمندي را مي شناسم كه خيلي با آبرو است و كسي از نياز او خبر ندارد. بدون اسم و نشان نياز او را رفع كنم . اگر مي توانم از جهت مواد غذايي به او كمك كنم . با توجه به اينكه ما به ايام سال نو نزديك مي شويم . در ضمن داريم كه اگر مي خواهيم به ديگران كمك كنيم نبايد بگذاريم كه كسي ازما تقاضا كند . اگر من نيازمند اين مسئله باشم كه كسي از من نياز خود را تقاضا كند ، در روايت داريم كه به اندازه اي كه آبروي او از بين رفته به او كمك كرده ايد پس زحمتي نكشيده ايد . يك مسئله هم قرض دادن است كه بتوانيم انشاء اله باب ربا را از بين ببريم . اين قرض دادن هايي كه مي تواند بصورت قرض الحسنه هاي خانوادگي يا دوستانه باشد . كارهاي زيادي است اما مهمترين كار ترك گناه است يعني هركسي به عشق امام رضا يك گناه خود را ترك

89-11-20

سوال – دين و دينداري چطور مي تواند براي رسيدن به آرامش قلبي به ما كمك كند ؟

پاسخ – همه ي ما امكان دارد كه درگذشته دچار اشتباهاتي شده باشيم . گاهي

ص: 14891

اوقات يك اشتباه خيلي كوچك در يك زمان خيلي طولاني موجب مي شود كه يك دغدغه ي خيلي جدي در ذهن ما ايجاد كند. مثلاً كسي كه مي گويد من وقتي بچه بودم در مدرسه پاك كن همكلاسي خود را برداشته ام ولي الان نه او را مي شناسم و نه موقعيت اجتماعي من اجازه مي دهد كه اگر او را هم بشناسم از او عذرخواهي كنم و بگويم من در بچگي دزدي كردم و پاك كن تو را برداشته ام . يا مثلاً زماني كه خواستم ماشين خود را پارك كنم به يك ماشين ديگر برخورد كرد، بي خبر از آنجا رفتم و جريمه يا خسارتي نپرداختم . پشت سر كسي حرفي زدم و الان ناراحت هستم كه چرا مرتكب اين كار شدم و غيبت كردم و نمي دانم چگونه بايد جبران كنم . هرموقع به ياد آن ميفتم عصباني و ناراحت مي شوم و اين فكر مرا دچار آزردگي مي كند . يا حرفي را به يك نفر زده ام و هروقت ياد آن ميفتم ناراحت مي شوم كه چرا اين حرف را زده ام . چيزهاي مختلفي است كه مي تواند براي ما دغدغه ايجاد كند . يا كسي كه مي گويد در يك دوره اي در موقعيت هاي قبلي، من نماز نمي خواندم يا روزه نمي گرفتم و بعضي از عبادات خود را جدي نگرفتم . كسي كه مي گويد من در يك دوره بي حجاب بودم و امر خدا را در خصوص حجاب جدي نمي گرفتم . هرموقع ياد اين مسئله ميفتم خيلي ناراحت مي شوم و گاهي آنقدر ناراحت

ص: 14892

مي شوم كه نااميد مي شوم . ياد ما باشد راه حل مواردي از اين دست را دين خيلي آسان پيش پاي ما قرار داده است . مي گويد اگر شما اشتباهي كرديد راه باز است براي اينكه بتوانيد توبه و اصلاح كنيد . البته به قول آن انديشمند بزرگ كه مي گويد اگر آن وجدان درد بعد از گناه ، قبل از آن به سراغ ما آدم ها مي آمد ، ما آن قدرت را پيدا مي كرديم كه آدم هاي بسيار با تقوايي بشويم . دقيقاً آن مكانيسم اصلي كه در بحث هاي بهداشتي نيز است كه پيشگيري بهتر از درمان است . يادمان باشد كه گناهان بخواهيم يا نخواهيم ما را دچار وجدان درد مي كنند . هشياري بعضي از افراد بيشتر است و درمقابل گناه هاي كوچك نيز اين درد را حس مي كنند . اما بعضي از افراد نيز ممكن است بدترين گناهان را بكنند ولي از آن ناراحت نشوند . پس اولاً مراقبت كنيم از اينكه دوربين مخفي خداوند همه جا كار مي كند و حواس ما نسبت به اين مسئله جمع باشد . دوم مراقب باشيم كه در بسياري از دستورات ديني مانند همان بحث نماز ، روزه و حجاب حتماً به كسي مراجعه كنيم كه دين آگاه است . روحانيت ، مراجع و كساني كه مي توانند دستورات ديني را بطور صحيح به ما آموزش بدهند . لازم نيست ما يك زمان طولاني ذهن خود را درگير كنيم و كلي آزردگي داشته باشيم بدون اينكه اقدامي بكنيم . در حقيقت اين دوستان بايد به اين آيه ي

ص: 14893

قرآن عمل كنند كه فسعلوا اهل الذكر ان كنتم لا تعلمون اگر نمي دانيد كه راه و روش چيست حتماً از كساني كه اهل فهم ديني و دقت در مسائل ديني هستند ، از روحانيت ياد بگيريد و از مراجع بپرسيد و به آن عمل كنيد . درمورد آن كساني كه مي گويند حقي را از كسي ضايع كرده ايم چطور؟ آن مواردي كه ما فرد را مي شناسيم لازم نيست كه به آنها بگوييم كه ما دزدي كرده ايم ، كوچك بوديم و ندانسته اشتباه كرديم . مثلاً فردي كه مي گويد من كوچك بودم و از كيف خاله ي خود ازكيف مادرم يا از جيب پدر خود پول برداشتم . الان فهميدم كه كار من خيلي زشت است هرموقع آن را به ياد مي آورم عصباني و ناراحت مي شوم و مي گويم كه خدا من را نمي بخشد. اين دقيقاً فرمولي است كه خداوند در قرآن به ما ياد داده است . شيطان در اين موقعيت ها كمين كرده كه شما را از ما نااميد كند ، مراقب خود باشيد با وسوسه هاي خود مي خواهد فكر شما را منحرف كند از اينكه راه اصلي را پيدا كنيد . راه اصلي اين است كه اگر من بخاطر مرتبه ي اجتماعي ، جايگاه و سن و موقعيت خود اين امكان را ندارم كه بروم و صراحتاً به او بگويم كه يك چنين خسارت مالي را به او زده ام ، مي توانم از طريق هديه آن هزينه را به آن فرد پرداخت و جبران كنم . مهم جبران آن است و لازم نيست

ص: 14894

كه حتماً يك آرمي را روي آن بزنم كه من اين گناه را انجام داده ام . و در جايگاهي كه حق الناس مربوط به آزردگي هاي فكري و روحي و احساسي است ما به شجاعت اخلاقي احتياج داريم . يعني اينكه ما بتوانيم هنر عذرخواهي كردن را ياد بگيريم . مهارت عذرخواهي كردن يكي از آن مهارت هاي بزرگي است كه فقط آدم هاي توانمند دارند ، انسان هايي كه با خود روراست هستند . من وقتي كه نمي توانم بابت اشتباه خود عذرخواهي كنم دچار پيچيدگي و چندگانگي شخصيتي شده ام . دچار يك جور رودربايستي با خود شده ام كه ترجيح مي دهم خود را خيلي خوب بدانم در حالي كه مي دانم اشتباه دارم . زماني كه من با خودم تنها مي شوم مي فهمم كه اشتباه دارم . در اينجور موارد راه حل اين است كه بايد دوستان روش توسل، توكل و تلاش را دنبال كنند . اول اينكه ياد من باشد كه خدا مدافع قطعي من است . اِن الهَ يُدافع انِ الذين امَنو. كارم را با خدا قرار بدهم و از خدا كمك بخواهم كه خدايا من به خاطر تو مي خواهم بروم و از حرف بد و رفتار بدي كه انجام داده ام عذرخواهي كنم . خدا مي فرمايد كسي كه بخاطر من و بخاطر رضاي من تواضع بكند من او را عزيز كرده و پيش چشم همه بزرگ مي كنم . پس فكر نكنيد كه كوچك مي شويد . چون خيلي از افراد مي گويند كه ما نمي رويم كه خود را كوچك كنيم . اگر

ص: 14895

ما برويم عذرخواهي كنيم ديگران مي گويند ببينيد چقدر خود را كوچك كرد . اين دقيقاً حرف شيطان است . هرجا كه ما رضايت خدا را نمي بينيم بدانيم كه آنجا هواي تيره و آلوده اي است كه با نفسانيت ها و افكار و ايده هاي شيطاني همراه شده است .

سوال – اگر اين اعتراف ايجاد مفسده ي بيشتري بكند چطور؟

پاسخ – تشخيص آن ضروري است . اگر مفسده ي بيشتر به آن معنا باشد كه دعواي جديدي به راه بيندازد يك مقدار به اين علت است كه ما گاهي اوقات هنر خوبي براي عذرخواهي كردن نداريم . يعني وقتي عذرخواهي مي كنيم خود را آماده نكرده ايم كه الان فرد مقابل شروع به دفاع از خود مي كند. مي گوييم من وقتي عذرخواهي كردم او بايد قبول مي كرد . من در مهارت عذرخواهي كردن بايد يادم باشد كه امكان دارد طرف مقابل نپذيرد . حق طبيعي او است كه عذرخواهي من را نپذيرد. يا امكان دارد كه با يك برخورد خيلي نامناسب مواجه شويم . در قواعد اخلاق گفته شده كه فرصت ندهيد كه او عذرخواهي كند بلكه او را ببخشيد و براي او دعاي خير بكنيد چرا كه او اشتباه كرده است . ولي اينكه من توقع داشته باشم كه وقتي عذرخواهي كردم حتماً طرف مقابل بايد بپذيرد يك جور خودخواهي است . شما اشتباه كرده ايد بايد تاوان آن را پس بدهيد . تاوان آن اين است كه جبران كنيد . اگر آبروي او را برده ايد ، خوبي هاي اورا بين مردم پخش كنيد . اگر حرف بدي

ص: 14896

زده ايد كه دل او را آزرده كرده است ، خوبي هاي او را ببينيد و از آن خوبي ها قدرداني كنيد و او را به شكل حقيقي تحسين كنيد . اما اگر مشكلي است كه تمام شده است و گفتن آن ايجاد مفسده مي كند، نياز نيست كه عنوان كنم. فقط زمينه اي را فراهم كنم براي اينكه هم محبت خود را نسبت به او بيشتر ابراز كنم و هم اينكه جلب محبت الهي بكنم .

سوال – خانمي گفتند كه من مانع ازدواج دو نفر شدم الان پشيمان هستم . الان سه سال گذشته است آن آقا و آن خانم با افراد ديگري ازدواج كرده اند من چه كنم ؟

پاسخ – نكته ي خوبي را گفته اند . گاهي اوقات ما اشتباهي را كه انجام مي دهيم و گناهي را كه مي كنيم ، جبران آن خيلي سخت است . يا اينكه همه ي عوارض و نتايج آن را نمي توان جمع و جور كرد . مانند يك بيماري است كه گاهي اوقات بيماري درمان مي شود اما عوارض آن ممكن است مدت هاي طولاني باقي بماند . اين هشداري است به همه ي ما كه نسبت به گناه بي پروا نباشيم . يعني راحت هر حرفي را نزنيم . راحت هر قضاوتي را نكنيم . راحت هر كاري را انجام ندهيم . امكان دارد كه بعضي از گناهان را ما جدي نگيريم . اهل بيت به ما ياد داده اند كه اگر كسي گناهي را كوچك بگيرد آسيب هاي بزرگي خواهد خورد . چون كوچك شمردن گناه زمينه اي است براي

ص: 14897

اينكه شيطان به ما مسلط شود و نفس ما به ما حكومت كند . در اين صورت خواسته هاي ما ديگر خواسته هاي الهي نيست و ديگر ميلي به روش هاي الهي نداريم . اما در مورد اين دوست خوب ، اگر كسي مانند ايشان مبتلا به يك چنين اشتباه بزرگ و نامناسبي شده است راه حل اين است كه ابتدا توبه كند . يعني ابتدا غلط ديكته هاي برگه ي پرغلط خود را با خدا بگيرد . به سمت خدا بگردد ، توبوا الي اله . بازگشت به سمت خدا به اين معنا است كه من تصميم جدي بگيرم كه ديگر رفتارهاي شبيه اين را نداشته باشم . دوماً اينكه راهكار جبراني را براي اين فرد پيگيري كنم . يعني اگر آن دختر خانم ازدواج نكرده و احياناً خواستگارهاي او نيز بعد از گذشت اين سالها كمتر شده يا مناسب نيستند به دنبال اين باشم كه افراد مناسبي را به ايشان معرفي كنم . اين كار را با نيت خيرخواهانه انجام بدهم نه به اين خاطر كه فقط بخواهم كفاره ي گناه خود را پس بدهم . بعضي از افراد به كفاره ي گناه مثل ماليات نگاه مي كنند كه از سر اجبار است . اين كار پاكي و طراوت روحي را براي شما مي آورد و آن نورانيت و هم افزايي نورهاي معنوي را در محيط شما پراكنده مي كند . سوماً اينكه حتماً براي اين دو نفر استغفار كند . اما اعتراف لازم نيست . چون اين اعتراف زمينه اي را فراهم مي كند كه آسيب ها را جدي تر كند و

ص: 14898

ممكن است در ذهن و دل آنها اين مسئله باقي بماند و هيچگاه نتوانند رابطه ي خوبي را با ايشان برقرار كنند . ما در فرهنگ ديني ، قرآن و اهل بيت (ع) اصلاً اعتراف به گناه نداريم . مگر جايي كه كسي را به جرم گناه نكرده تنبيه مي كنند در صورتيكه شما گناه كار هستيد در اين صورت بايد اعتراف كنيد . يعني در صورتيكه كه كس ديگري را به گناه شما تنبيه مي كنند بايد اعتراف كنيد . اما يك موقع كسي از گناه شما خبر ندارد يعني بين خود شما بوده با خدا ، يا بين شما با يك يا دونفري كه اطلاع داشته اند بوده است . ما حق نداريم بدي ها را گسترش بدهيم بلكه بايد بدي ها را با خوبي جبران كنيم . بخاطر همين غير از آن موردي كه گفتم ما اجازه ي اعتراف به گناه نداريم . چون مومن و انسان نزد خداوند جايگاه ويژه دارد و خداوند تاج كرامت بر سر او گذارده است . مي گويد وقتي كه تو گناه كردي و آن را آشكار مي كني ، هم قبح گناه براي آن كساني كه شنيده اند مي ريزد و هم احترام تو مي شكند . ديگران هم مي گويند خوب فلاني كه اين گناه را كرده است پس چه عيبي دارد . در حقيقت ما مي خواهيم فضاي منفي در ارتباطات به حداقل برسد و ما به سمت سلامت معنوي حركت كنيم . خدا اين فرمول را خيلي دقيق به ما ياد داده است . جايي كه ايجاد مفسده مي كند قطعاً من

ص: 14899

اجازه ندارم كه اعتراف كنم . فقط در جايي كه كسي آسيبي مي بيند و بخاطر گناه من براي او ايجاد زحمت شده است و با اعتراف من امكان دارد كه دست از او بردارند لازم است كه من اعتراف كنم . نه اينكه گناهي را به گردن كسي ديگري بيندازم. چرا كه خيلي اوقات افرادي كه گناهكار هستند به دنبال يك بي گناه مي گردند تا گناه خود را به گردن او بيندازند . اين دقيقاً كساني هستند كه دچار ضعف هويتي و شخصيتي هستند و مسئوليت پذيرش گناه خود را ندارند . كسي كه مسئوليت پذيري نسبت به اشتباهات خود ندارد، هميشه زمينه ي آسيب براي خود و ديگران را فراهم مي كند .

سوال – اگر گناهي در گذشته انجام شده اعم از كوچك و بزرگ ، اول با توبه و استغفار بعد با جبران كردن سعي كنيم كه آن را برطرف كنيم و گفتيد كه عوارض آن ممكن است همچنان باقي بماند و ممكن است مانند يك خوره مدام ذهن ما را دچار تشويش كند در اين صورت چه بايد كرد ؟

پاسخ – ذهن حرف اصلي ما بود . يعني اينكه ما در دنياي خيال وفكر امكان دارد دچار خيال ها و فكرهايي بشويم كه آزار دهنده باشد . چكار بايد بكنيم كه به اين افكار بد و منفي مسلط شويم ؟ يك بخشي از اين فكرهاي نامناسب ، فكر نسبت به همان گناهي است كه من انجام داده ام . گروه اول گناهاني است كه قابليت جبران دارد . گناهان كوچكي هستند كه من مي توانم به راحتي آنها

ص: 14900

را جبران كنم اما مدت ها به آنها فكر مي كنم و زجر مي كشم و آنها را جبران نمي كنم . بهترين راه اين است كه صبر كنيم ، توبه و اصلاح كنيم و اجازه ندهيم كه اين افكار بد را با خود به همه جا ببريم . يعني لباس احرام دين داري نياز به اين دارد كه خود را پاك كنيد . اما گروه دوم مي گويند ما گناهي را پنهاني انجام داده ايم . گناه بسيار بزرگي است كه وعده ي عذاب دوزخ براي آن داده شده است . هرموقع كه به ياد آن ميفتيم همه ي نور اميد ما به خدا و مسائل ايماني و به موفقيت و خوشبختي از بين مي رود ما چه كنيم ؟ راه حل آن ، همان فرمول اصلي است ، يعني شاهراه اصلي توبه است . بخاطر همين هم خداوند به همه ي آدم ها مي گويد توبوا الي اله جميعا ، همه ي شما به سمت خدا برگرديد . با يك چنين استدلالي اهل بيت به ما ياد مي دهند كه هر موقع ديديد در زندگي دچار گرفتاري هاي ناشناخته مي شويد و هيچ علت ظاهري ندارد . يعني با عقل سليم ، بررسي و مشورت مي بينيد كه واقعاً هيچ دليل خاصي نيست اما مدام گرفتاري هاي مختلف در زندگي شما ايجاد شده است . در اين صورت استغفار كنيد . بيخود دچار توهم نشويد و نگوييد كه سحر و جادو كرده اند . بيهوده دچار خرافات نشويد و به دنبال بهانه هاي بيخود نگرديد. بدنبال اين باشيد كه غلط ديكته هاي هرچند

ص: 14901

كوچك از نظر شما وجود دارد ولي شما آن گناهان را كوچك شمرده ايد . هر موقع شما گناه را كوچك گرفتيد آن گناه قطعاً زمينه ي غضب الهي خواهد شد . اينجا موجب مي شود كه شما عوارض و نتايج منفي آن را در زندگي خود ببينيد . پس براي اينكه من بخواهم ذهن خود را آرام كنم چه كنم . فرمولي را كه اهل بيت به ما ياد مي دهند اين است كه خداوند با علم و دانايي عبادت مي شود يعني اگر عبادت الهي همراه با معرفت باشد، زمينه ي اين پديد مي آيد كه من از گناهاني كه پيش روي من است و ممكن است به سمت آنها لغزش داشته باشم دور شوم . از گناهان گذشته ي خود فاصله بگيرم و آنها را جبران كنم . ما اگر با عضوي از اعضاء خود گناهي را انجام داده ايم مثلاً كسي كه با گوش خود صداها و حرفها يي را مي شنود كه خداوند روي آنها خط قرمز كشيده است براي تطهير آن چه بايد بكند ؟ چون اين خود پارازيت هاي فكري و معنوي ايجاد مي كند . در اين صورت مثلاً با آيات قرآن آن را نه جايگزين بلكه درمان كنيد . مثلاً شما وقتي كه روي يك زخم عميق عفوني پانسمان مي گذاريد كه چرك را از بين ببرد ، در اين صورت شما جايگزين نكرده ايد بلكه درمان كرده ايد . چون واقعاً عفونت ايجاد شده است . حضرت امام رحمة اله عليه در چهل حديث خود از آيت اله شاه آبادي بزرگ نقل مي كنند و

ص: 14902

مي گويند: كساني كه به نغمه هاي لهوو لعب گوش مي دهند اراده ي ضعيفي دارند . احتمال دارد شما بگوييد كه آدم هاي با اراده اي نيز در بين آنها است . مي گويم اگر اين فرد اهل موسيقي هاي حرام نبود اراده ي او دهها و بلكه صدها برابر بود . راه چاره چيست ؟ من خود را با آنچه كه حلال الهي است و آنچه كه خداوند مي پسندد درمان كنم . در اين صورت راه درماني است براي اينكه من بتوانم آن مشكلات را از بين ببرم . فكرهاي گناه و غلطي كه به ذهن ما مي آيد گاهي اوقات آنقدر فرد را به سمت نا اميدي سوق مي دهد كه فرد را به سوي خودكشي مي كشاند . مثلاً افراد مي گويند كه به ذهن ما رسيد كه خودكشي كنيم . خودكشي كه خود يك بلاي عجيب و غريب است ، فكر كردن به آن نيز نشان دهنده ي يك بيماري عميق است . يعني اينكه من آنقدر راه را براي شيطان باز گذاشته ام كه به من مسلط شده تا يك اندازه من را نا اميد كند . همينجا يك نكته را بگويم ، اهل بيت خصوصاً امام صادق (ع) در روايتي مي فرمايند كه شيطان سگ درگاه الهي است . چون خيلي از افراد سوال مي كنند كه خدا به اين خوبي چرا شيطان را آفريد كه ما را گول بزند . مثلاً يك بچه ي چهار يا پنج ساله هم مدام كارهاي بد او را بجاي اينكه به خود او نسبت بدهند و اينكه درست بايد فكر

ص: 14903

كند ، به او مي گويند شيطان تو را گول زده است ، هميشه به دنبال اين مي گردد كه كارهاي بد خود را تقصير يك نفر بيندازد . ما نمي گوييم همه ي كارهاي بد خود را تقصير شيطان بيندازيم ، نه اينكه سهم شيطان را حذف بكنيم و بگوييم شيطان ساخته و پرداخته ي ذهن كساني است كه در فرهنگ هاي ديني و آئيني هستند . شيطان واقعاً يك موجودي است كه وجود دارد و نقش اصلي او اين است : وقتي كه شما وارد يك خانه اي مي شويد اگر در آن خانه سگ نگهباني وجود داشته باشد ، او را معمولاً در ورودي خانه مي گذارند. براي اينكه جلوي كساني كه غريبه ، مهاجم ، بيگانه يا دزد هستند را بگيرد . اگر هيچ كاري نتواند بكند پارس مي كند . اگر آزاد باشد پاي آن افراد را خواهد گرفت و آنها را دچار آسيب مي كند . شيطان دقيقاً همين نقش را دارد . در اقليم الهي وقتي كه ما ولايت خدا را مي پذيريم ، در آفرينش ما خداوند برنامه ي نرم افزاري روح اله را در همه ي ما نصب كرده است . و نَفَختُ فيه مِن روحي . گرچه گاهي اوقات اين روح اله وجود من و تو به خواب مي رود و فقط بايد روح اله موسوي الخميني باشد كه در آن بدمد و آن را زنده كند . اينكه خداوند در وجود من اين نغمه ي ملكوتي را گذاشته است اما خيلي وقت ها من از ولايت خداوند خارج مي شوم . يعني ترجيح مي

ص: 14904

دهم كه چتر محبت خداوند را كنار بگذارم و در رگبار آسيب ها قرار بگيرم . چه زماني ؟ هرموقع كه در زندگي خود از گناه نترسم و بگويم كه خدا الرحم الراحمين است و مي بخشد . اين دقيقاً همان شيطان است . يكي از روش هاي شيطان اين است كه در شما آرزو هاي زياد ايجاد مي كند . مي گويد اشكالي ندارد بعداً كه سني از شما گذشت توبه مي كنيد . پس مراقبت نسبت به اينكه شيطان قسم خورده است من در مسير مستقيم قرار مي گيرم بخاطر همين هم در روايت داريم كه كسي كه سر نماز مي ايستد دور او را شياطين پر مي كنند . ولي وقتي كه فرد اذان و اقامه مي گويد ملائك پشت سر او قرار مي گيرند . يعني من اين قدرت را دارم كه با نور معنويت و ملكوتي و با آن علم و آگاهي و معرفت خود اين فضاهاي منفي را كاملاً از خود دور كنم . شيطان نسبت به چه كسي تسلط پيدا مي كند ؟ شيطان به هيچ كدام از ما تسلط ندارد . اما بعضي از افراد از شيطان خيلي مي ترسند به گونه اي كه ولايت او را مي پذيرند . يعني از آن طرف پشت بام ميفتند . خداوند مي فرمايد حواس شما باشد شيطان با كساني كار دارد كه اهل گناه هستند . كسي كه گناه مي كند شيطان بر او مسلط مي شود . خدايا اگر ما دچار گناه شديم چه كنيم ؟ فوراً برو و از توبه ي الهي استفاده كن . بخاطر همين

ص: 14905

هم توبه جزء واجبات اورژانسي است . مانند اينكه بر روي يك لباس سفيد و خيلي زيبايي يك فنجان قهوه بريزد ، همه بلافاصله آن را مي شويند . ما در مورد روح و فكر خود هم همين دقت را بكنيم . به محض اينكه دچار گناه شدم و حواس من نبود بلافاصله برگردم و تصميم بگيرم با آگاهي كه دفعه ي بعد دچار اين لغزش نشوم . شيطان به كساني پارس مي كند كه با خدا غريبه هستند . كسي كه با خدا غريبه است و اهل نماز نيست ، اهل حجاب نيست و اهل اطاعت از خداوند نيست . رضايت خدا در زندگي او جاي جدي ندارد ، شيطان با اين آدم خيلي سروكار دارد . به گونه اي سرو كار دارد كه گاهي اوقات او را سركار مي گذارد و او را آدم خود مي كند . يعني ديگر حرف هاي اين فرد حرف هاي شيطان است ، چون گناه را پيش چشم ديگران آسان مي كند . كسي كه گناه را براي شما آسان مي كند يقين بدانيد كه او صداي شيطان است . با اين نوع نگاه من چكار كنم كه فكرهاي بد و منفي و فكرهاي گناه از ذهن من دور شود؟ شاهراه توبه را جدي بگيرم و متناسب با آن راه اصلي را پيدا كنم . قرآن مي گويد حواس شما باشد گاهي اوقات شيطان شما را وسوسه مي كند در اين صورت فوراً به پناهگاه خدا برويد. من اينجا دو كتاب را معرفي كنم : يكي كتاب استعاذه است از شهيد دستغيب رحمة اله عليه كه از

ص: 14906

شهداي محراب هستند . استعاذه به معناي پناه بردن به خدا است . دوستاني كه دوران دفاع مقدس را ديده اند يادشان است كه هرموقع حمله ي هوايي مي شد ، آژير قرمز پخش مي شد . پيامي كه داده مي شد اين بود كه معني و مفهوم آن اين است كه به پناهگاه ها برويد . هرموقع كه حس مي كنيد ميل شما به گناه جدي شده است به پناهگاه برويد . مانند وقتي كه كسي گناهي را انجام نداده اما در تنهايي خود نشسته مي بيند كه فكر گناه به ذهن او آمده است . گاهي اوقات ده دقيقه تا يك ربع در دنياي خيال خود، او به موضوع گناه مي پردازد اين خيلي خطرناك است . داريم كه كسي كه دچار خيال هاي گناه مي شود اصلاً تنها نماند . تنهايي مانند بيكاري راهي است براي اينكه شيطان به فرد نفوذ كند . وقتي كه حادثه شروع مي شود مانند يك زلزله است . زلزله يك حادثه ي طبيعي است اما ممكن است تعداد كشته هاي آن زياد باشد پس بايد مراقب باشيم .

سوال - درخصوص صفحه ي 136 سوره ي انعام توضيح بفرماييد .

پاسخ – آيه ي هفتاد از سوره ي مبارك انعام همين مطلبي را كه مي گفتيم مي تواند در ذهن دوستان كامل كند . خداوند مي فرمايد رها كن كساني را كه دين خود را به بازي و سرگرمي گرفته اند ، دينداري آنها به بازي و سرگرمي است. كساني كه بيرون از خانه ي خدا هستند سگ وجود شيطان حاضر است ، مراقب باش كه

ص: 14907

شيطان وقتي با تو كار دارد كه تو غريبه باشي و پاي خود را از در اين خانه بيرون بگذاري . تو كسي هستي كه بايد در ولايت خدا باشي . آن كساني كه دين خود را به بازي و سرگرمي گرفته اند راه را هموار مي كنند براي اينكه تو هم دين خود را جدي نگيري . دين را جدي بگير و با قرآن دل خود را آرام كن كه قرآن آرامش بخش دل ها است . مبادا روز قيامت بيايد و تو شرمنده ي خداوند شوي. آيه ي هفتاد اين سوره ي مباركه قلب و دل همه ي ما را متوجه امنيت ولايت الهي مي كند . حواس ما باشد كه صاحب خانه ي اصلي خدا است و شيطان سگي است براي اينكه به كساني پارس كند و آسيب بزند كه از اين ولايت خارج شده باشند .

لطفاً جمع بندي بفرماييد :

فكرهاي منفي وقتي به سراغ ما مي آيد كه ولايت خدا را جدي نگيريم . رضايت خداوند جهت يابي اصلي زندگي ما را مشخص نكند . اطاعت خداوند كم رنگ باشد . گناهان به نظر ما كوچك باشد. اما در روز قيامت ، روز خيلي دور آن وقتي است كه فراموش مي كنيم همه ي حقيقت و همه ي زندگي به اين وابسته است كه بتوانيم رضايت خدا را بيش از پيش بدست بياوريم . مانند همان شهدايي كه هم خدا از آنها راضي است و هم آنها از خدا راضي هستند و آن چيزي نيست جز اينكه قلب آنها پر از خشيت الهي است . روز بيست و دو

ص: 14908

بهمن به نيابت از شهدا در راهپيمايي شركت كنيم و هر كدام از ما نايب يك شهيد باشد

89-11-27

سوال – ما حدود هفت سال است ازدواج كرده ايم و الان حدود پنج سال است كه خانم من وسواس شديد دارد . چند بار او را دكتر برده ام و تأثير نداشته است . يعني خواسته هاي دكتر را انجام نداده است . وسواس او به حدي است كه دوسال است كاهل نماز شده است . همسرمن كسي بود كه نماز جمعه ي او ترك نمي شد . بعضي مواقع حتي كفر مي گويد . از شما خواهش مي كنم من را راهنمايي كنيد.

پاسخ – بحث ما درخصوص آرامش رواني و دين داري از فكرهاي مزاحم شروع شد . چطور فكرهاي مزاحم ،خيال پردازي هاي غلط و پرداختن به گذشته ها را از ذهن خود بيرون كنيم . امروز مي خواهيم بحث وسواس و درمان آن را دنبال كنيم . بحث بيماري هاي روان تني يعني بيماري هايي كه ريشه ي عصبي دارد ولي در جسم و فيزيك انسان اثر منفي مي گذارد . وسواس مي تواند يكي از آن بيماري هاي روان تني باشد . پيام هايي كه مدام وارد ذهن فرد مي شود بدون اينكه بصورت ارادي تصميم بگيرد، او را به يك فكر و رفتار وادار مي كند كه خود او مي داند غلط است . نكته ي ويژه همين است . ضمير خود آگاه او اعلام مي كند كه اين كار غلط است ، اما باز تكرار مي كند . اين برادر خوب گفته اند كه همسر ايشان دو سال

ص: 14909

بعد از ازدواج مبتلا به وسواس شده است . نكته ي كليدي اول اين است : بيماري وسواس معمولاً يك ريشه ي ژنتيكي و خانوادگي دارد . يعني بايد ببينيم كه در خانواده ي اين دختر خانم ، آيا كسي است كه مبتلا به وسواس فكري و عملي باشد . وسواس فكري يعني اينكه يك فكر مزاحم بصورت تكراري در ذهن فردي ايجاد شود . مثلاً كسي كه در را قفل مي كند اما باز مي گردد و مي گويد مبادا در را قفل نكرده باشم . مسيري را كه رفته باز مي گردد و دوباره چك مي كند و اين فكر مدام ذهن او را آزرده مي كند . يا فكر مي كند كه پنجره را بسته يا خير ؟ شير گاز را بسته يا خير ؟ يا فكر مي كند كه مبادا كليد برق جرقه بزند كه در اين صورت حتماً آتش سوزي خواهد شد . از يك حادثه ي خيلي كوچك يك حادثه ي خيلي بزرگ را در ذهن خود طراحي مي كند . زمينه برخي خرافات نيز از وسواس هاي فكري شروع مي شود . وسواس بعضي از افراد عملي است . مثلاً كسي كه وضو مي گيرد اما مي گويد نه وضوي من غلط است . پس دوباره بايد وضو بگيرم . يا فكر مي كند كه وضوي او باطل شده است . اين فكر مزاحم مدام او را آزار مي دهد پس دوباره وضو مي گيرد . طوري كه كاملاً به جسم خود آسيب مي رساند . يا فكر مي كند كه همه چيز نجس است . از دستگيره

ص: 14910

ي در گرفته تا ناني كه مي خرند . هر چيزي كه به خانه مي آيد يا با آن ارتباط برقرار مي كند فكر مي كند كه نجس است . زمينه ي اينكه فردي دچار بيماري وسواس شود ، يك نوع ظرفيت عصبي ضعيف در خود فرد است . مثلاً گاهي اوقات ممكن است كه مادر يا پدر مبتلا شود . معمولاً وسواس بين خانم ها رايج تر است . وسواس عملي بين خانم ها رواج بيشتري دارد . براي آن دلايل خاصي نيز شمرده شده است . اين خانم از اول ازدواج دچار وسواس نبوده است . ما نمي دانيم وضعيت خانوادگي اين دوستان چگونه است . گاهي اوقات در برخي از خانم ها بعد از اولين زايمان زمينه ي وسواس شروع مي شود . يعني بعد از يك فشار ويژه ي جسمي و رواني اگر مراقبت هاي فكري ، روحي و غذايي از اين افراد نشود ظرفيت عصبي آنها به بدترين وضعيت خود تبديل مي شود . و نهايتاً فرد زمينه ي وسواس را خيلي جدي خواهد داشت . با توجه به اينكه دو سال فاصله بوده است بايد ببينيم كه آن زماني كه وسواس شروع شده چه علتي داشته است . چه ضعف جسمي ، روحي و يا چه فشاري براين فرد وارد شده است . امكان دارد در اثر مرگ يك عزيزي يا حادثه اي كه ظرفيت عصبي او را پايين آورده زمينه ي اين وسواس ايجاد شده است . بدبيني نيز همين گونه است . اگر از همه ي افرادي كه داراي وسواس عملي هستند سوال كنيد كه مگر وضوي

ص: 14911

شما غلط است مي گويد نه مي دانم درست است اما دل من نمي تواند قبول كند . خدا شيطان را لعنت كند ، مدام من را مجبور مي كند و فكر مي كنم كه مبادا وضوي من باطل شده باشد . مبادا غسل من غلط باشد ؟ با اينكه اين خانم دستورات شرعي را جدي داشته است اما آنقدر زجر كشيده و آنقدر شيطان به او مسلط شده و در حقيقت آنقدر انرژي هاي منفي دروني او انباشته شده و پيرامون او را پر كرده كه حتي در خصوص واجبات نيز دچار مشكل شده است . يعني حتي كاهل نماز شده است . در حقيقت سيستم عصبي او تحمل اين همه فشار را ندارد . همه ي ما يك ظرفيتي از تحمل را نسبت به رفتار هاي مختلف داريم . من خاطرم است كه دختر خانمي را داشتم كه با مادر خود آمده بودند . ايشان مي گفت موقع اذان صبح كه ما بيدار مي شويم ، گاهي تا پنج دقيقه مانده به طلوع آفتاب مدام مشغول وضو گرفتن است و نمي تواند از كنار دستشويي كنار بيايد . گاهي تا اين حد وسواس شديد مي شود . وقتي كه خيلي شديد است قطعاً نياز به دارو درماني وجود دارد . يعني نياز است كه فرد داروهايي را دريافت كند تا آن بخش آسيب ديده ي عميق عصبي او شروع به ترميم كند . بعضي اوقات افرادي كه براي مشاوره مي آيند به دلايل مختلف كار مشاوره ي آنها يا نيمه كاره باقي مي ماند يا خيلي موثر واقع نمي شود . يكي از

ص: 14912

آن دلايل اين است كه بعضي از مواردي كه خيلي حاد و شديد است حتماً بايد با دارو همراه باشد . بعضي موارد ديگر اين است كه فرد نسبت به خود آگاه و ناخودآگاه توجه ويژه نمي شود . يك بخشي از رفتارهايي را كه انجام مي دهد آگاهانه است. اما يك بخشي از آن فرماني است كه آنقدر در درون خود جدي گرفته است كه تبديل به عادت هاي ثانويه شده است. يعني حس مي كند كه يك كار غلط است . وقتي كه به اندازه ي عادي وضو مي گيرد ، مثلاً وضوي او يك دقيقه و سي ثانيه طول مي كشد فكر مي كند كه حتماً يك چيزي غلط بوده وگرنه وضوي من بايد حداقل پنج دقيقه طول مي كشيد . اين به عنوان يك مسئله ي جدي بايد حتماً مد نظر قرار بگيرد . ما نياز داريم كه ضمير خود آگاه را از طريق تفكر و ضمير نا خود آگاه را از طريق مراقبت ها و ذكر و شيوه هاي عملي را با برنامه هاي كوتاه مدت اصلاح كنيم . يعني همه ي اينها بايد با هم باشد تا بتواند به فرد كمك كند . در مواردي كه شيوه هاي معمولي است و فرد اين آمادگي را دارد . گفتيم وسواس عملي در بين افرادي كه مقيد به دستورات ديني هستند گاهي اوقات رايج تر است . گفتيم يكي از زمينه هاي شروع وسواس زايمان است . زايمان به خاطر فشار جسمي كه دارد و زمينه اي كه به طور متداول پزشكان اعلام مي كنند كه يك خانم وقتي كه زايمان

ص: 14913

مي كند آماده است براي افسردگي . براي همين هم نبايد او را خيلي تنها گذاشت . افسردگي پس از زايمان خيلي مسئله ي عادي است مانند سرماخوردگي در زمستان است . نه اينكه همه ي افراد سرما مي خورند ولي سرما خوردن خيلي رايج است . موقعيت هاي ديگري هم وجود دارد كه امكان دارد فرد دچار وسواس شود . بخاطر همين هم ما مي خواهيم اين مقاطع را پررنگ كنيم . تا دوستان خوب ما از خود و اطرافيان خود مراقبت كنند ودر اين بزنگاه ها و پيچ هاي زندگي مراقب باشند . در سن بلوغ دختران و پسران ، اولين احتلام و اولين دوره ي عادت ماهيانه خيلي وقت ها شروع وسواس است . يعني فرد براي اينكه مي خواهد مطمئن شود كه طهارت جسمي را بدست آورده است يعني زماني كه مي خواهد غسل يا كارهاي ديگر را انجام دهد چون نسبت به پليدي و ناپاكي توجه داشته ، آنقدر ذهن خود را نسبت به ناپاكي متوجه كرده كه پاكي ديگر به نظر او جدي نمي آيد . بخاطر همين گاهي اوقات آغاز سن بلوغ ، استارت وسواس افراد مي شود . يعني زمينه اي مي شود كه فرد دچار وسواس شود . براي همين از پدرها و مادران خوب مي خواهم كه حتماً نسبت به بهداشت رواني فرزندان خود در سن بلوغ دقت بكنند . آنقدر اين موضوع را بزرگ و عجيب و غريب مطرح نكنند كه بچه ها دچار آسيب شوند . گاهي اوقات دچار كابوس مي شوند . ترس هاي پنهاني براي آنها رخ مي دهد و موقعيت

ص: 14914

بيولوژيك خود را نمي توانند خوب درك بكنند . اگر خاطر شما باشد كتاب هاي خوبي را در رابطه با بلوغ به دوستان معرفي كرديم كه هم پدر و مادرها در اين زمينه اطلاعات داشته باشند و هم به فرزندان خود معرفي كنند .

سوال – شما گفتيد كه چه بزنگاه ها و چه لحظه هاي بحراني وجود دارد كه اين زمينه ي ارثي وسواس خود را نشان مي دهد و بروز پيدا مي كند . لطفا درخصوص راهكارها توضيح بفرماييد .

پاسخ – دو مورد ديگر هم مي تواند زمينه ي وسواس فكري و عملي را بوجود بياورد. يكي آغاز زندگي مشترك و رابطه اي كه در اين زندگي مشترك مابين زن و شوهر رخ مي دهد گاهي اوقات بخاطر نوع نگاه و نوع تلقيناتي كه در خانواده است مي تواند زمينه ي وسواس را براي فرد ايجاد كند . چون رابطه ي خصوصي مابين زن و شوهر را ناخودآگاه به عنوان يك رابطه ي پليد تعريف كرده اند. احياناً خواسته اند كه فرد را از زشتي ها و بدي ها دور كنند اما آنقدر اين موضوع را جدي كرده اند كه حتي آن چيزي را كه خداوند به اذن خود موجب قرب به خود قرار داده است ، آن را نيز پليد تلقي مي كنند . بخاطر همين بعد از زوجيت نيز امكان دارد بعضي از افراد دچار آسيب بشوند . افرادي كه ظرفيت عصبي ضعيف تري را دارند يا اينكه آموزش هايي را كه گرفته اند ، آموزش هاي نادرستي بوده است . يا اگر خداي ناكرده كسي موجب تعدي

ص: 14915

واقع شود . اگر مورد تعدي جنسي قرار بگيرد قطعاً او هم زمينه ي خيلي جدي را براي وسواس فكري و عملي پيدا مي كند . اينها آن موقعيت هاي آسيب رسان و پاتولوژيك قضيه است . اما اجازه بدهيد از نگاه يك فرد وسواسي دنيا را ببينيم . خيلي از افراد دچار وسواس نيستند و نمي توانند بفهمند كه فرد وسواسي چرا يك كار به اين سادگي را اينقدر براي خود سخت مي كند . چرا اينقدر همه را زجر مي دهد . گاهي اوقات آنقدر وسايل را مي شويد كه پوست دست هاي او همه كنده مي شود . گاهي از دست او خون جاري مي شود اما براي او مهم نيست . مهم اين است كه آنگونه كه دل او مي خواهد همه چيز را تميز كند . بگذاريد نگاه يك وسواسي را ببينيم . يك فرد وسواسي يك جور پليدي و زشتي و ناپاكي را در اطراف خود جدي گرفته است . اين ناپاكي و پليدي مي تواند در چيزي باشد كه در فرهنگ ديني ما و در همه ي فرهنگ هاي توحيدي به نوعي وجود دارد . ما بحث نجاسات را داريم . طهارت و نجاسات در بحث تربيت فرزندان جزء اولين چيزهايي است كه ما بايد به آنها ياد بدهيم . مثلاً اگر دست او به جايي خورد كه خون آمد بايد بچه بداند كه خون نجس است . اين كه اين خون نجس است به اين معنا نيست كه ما داد بزنيم و بگوييم واي دست تو نجس شد به هيچ جايي دست نزن . دست خود را

ص: 14916

بالا بگير، مبادا جايي بچكد ، تكان هم نخور تا من يك دستمال بياورم . اين رفتار ما كار را خيلي سخت مي كند . خود اين رفتار نشان دهنده ي اين است كه اين مادر ، يا اين مادر بزرگ يا پدر و پدر بزرگ يا اين بزرگتري كه كنار اين بچه است ، ظرفيت آسيب پذيري جدي را دارد . يعني اين فرد يا وسواسي است يا زمينه ي وسواس را دارد . چون بچه فرمان هاي تدوين زندگي را همراه با عاطفه از بزرگتر خود دريافت مي كند ، باور مي كند . به نوعي مي توان گفت يك فرماني در ضمير ناخودآگاه او بوجود مي آيد كه خون خيلي چيز پليدي است . من بايد مراقبت كنم كه هيچ جا خوني وجود نداشته باشد . خون را خيلي جدي نه ببينم و نه حضور داشته باشد . اگر جايي خون وجود دارد آنقدر بشويم تا يقين پيدا كنم كه ديگر هيچ خوني وجود ندارد . در اين صورت جهان بيني اين آدم و نگاه توحيدي او دچار مشكل شده است . نه اينكه بگويم افراد وسواسي موحد نيستند، بلكه خيلي هم آدم هاي مذهبي در بين اين افراد وجود دارد . ولي بايد يك مقدار نگاه خود را به عالم عوض كنند . يك مثال بزنم : اگر شما به عنوان يك خانم در جمع خانم ها باشيد يا در جمع افرادي باشيد كه نسبت به دستورات ديني مقيد هستند ، اگر از يك كوچه اي عبور كنيد و در حين عبور دستكش شما در آبي كه در كوچه جمع شده

ص: 14917

بيفتد اكثر افرادي كه دركنار شما هستند مي گويند كه اين دستكش نجس شده است . در صورتيكه واقعاً نجس نشده ، كثيف شده اما من نمي دانم شايد نجس شده باشد شايد هم نشده باشد . ولي عموماً افراد اينگونه مي گويند كه همه چيز نجس است مگر اينكه من يقين كنم كه پاك است . اما من از اين دوستان خوب مي خواهم كه يك بار ديگر از پشت دوربين ملكوت عالم را نگاه كنند . اهل بيت يك اصل ديگري را به ما مي آموزند كه در فقه به آن اصالت و طهارت مي گويند . همه چيز پاك و طاهر است مگر اينكه تو يقين كني كه نجس است . يعني بايد يقين كنيد و علائم نجاست از جمله رنگ ، بو و عين نجاست در آن مكان وجود داشته باشد تا بگوييد چيزي نجس است . بخاطر همين هم اهل بيت در بحث بهداشت رواني در آداب معاشرت به ما ياد مي دهند و مي گويند اگر وارد خانه ي كسي شديد و در آنجا وضو گرفتيد و يك مقدار پاي شما خيس شده . مي خواهيد پاي خود را روي فرش آن خانه بگذاريد، نمي دانيد كه اين فرش پاك است يا نجس است . اگر يك بچه ي سه يا چهار ساله هم داشته باشند مي گوييد خوب معلوم است كه نجس است . افرادي كه زمينه ي وسواس دارند از خدا و پيغمبر هم بدون اينكه متوجه شوند جلو مي زنند. مي گويند وقتي انسان بچه ي سه ساله در خانه داشته باشد حتماً بالاخره يك جاهايي

ص: 14918

از اين فرش پاك نيست . خيلي هم اگر بخواهند لطف كنند مي پرسند كه اگر من پاي خود را روي اين فرش بگذارم نجس نيست ؟ دين مي گويد سوال كردن ممنوع است شما چكار داريد . مگر اينكه صاحب خانه به شما بگويد كه اينجا نجس است . اصل زندگي ما در فرهنگ پاكي، اين است كه همه چيز پاك است . شايد لازم باشد به طور مكرر از همه ي منبرها ، از همه ي رسانه هاي جمعي و از طريق همه ي كساني كه فرهنگ ديني را در مجالس مختلف ياد مي دهند ، اين فرهنگ صحيح اهل بيت ارائه شود . آنقدر زياد گفته شود كه جان ها از اين حقيقت پر شود . همه چيز پاك است مگر اينكه يقين كنيد نجس است . سوال – لطفاً درخصوص راهكارهاي دوازده گانه اي كه قرار بود براي افرادي كه دچار وسواس عملي هستند ارائه دهيد توضيح بفرماييد.

ما گفتيم كه در بحث وسواس بايد روي سه بخش كار كنيم . بخش اول زمينه هاي اين وسواس چيست ، بخش دوم افرادي كه دچار وسواس هستند و بخش سوم اطرافيان آنها . اينكه ما بتوانيم روي اينها كار كنيم و خود فرد وسواسي بتواند در ضمير خود آگاه ، نا خودآگاه و روي عمل خود به طور جدي مراقبت كند . در ضمير ناخودآگاه اين فرد فرماني كه وجود دارد همان چيزي است كه گفتم . يعني اگر از اين فرد بپرسيد كه مگر تو همه چيز را نجس مي داني مي گويد نه ولي اين را مي دانم كه

ص: 14919

وقتي كه آدم ها دقت نمي كنند خوب معلوم است كه نجس است . اين نوع نگاه را بايد در ضمير ناخودآگاه ذهن خود جستجو كند تا متوجه شود كه چه خبر است . اما در قسمت ضمير خود آگاه او چه چيزي وجود دارد ؟ در ضمير خود آگاه اين مسئله است كه من مي خواهم آدم پاكي باشم ، چه از لحاظ فكري و چه از لحاظ عملي . چون مي خواهم آدم پاكي باشم پس بايد درست زندگي كنم حتي اگر همه اشتباه زندگي كنند . در فكر آدم وسواسي يك فكر خيلي خوب وجود دارد ، دل او مي خواهد خوب باشد اما اين را كسي باور نمي كند . چون رفتار يك فرد وسواسي معمولاً براي خود و ديگران آزار دهنده است . اين فرد ديگران را دچار زحمت مي كند . هرچه قدر اين وسواس شديد تر باشد بيشتر دچار زحمت مي كند . طبيعي است كه همه دچار آزردگي هستند و مي خواهند به گونه اي از او فرار كنند . كسي نمي تواند يك فرد وسواسي را خيلي راحت باور كند . بخدا 1- اين فرد وسواسي مي خواهد خوب باشد 2- خود نيز از كارهاي خود خسته شده است و 3- مي گويد مي دانم كار من غلط است يك مواقعي گريه مي كنم كه من چرا اين كارها را انجام مي دهم . وقتي كسي به اين مرحله مي رسد و اين مقدار شديد مي شود حتماً نياز به دارو دارد . گاهي اوقات متأسفانه در فرهنگ عمومي جامعه ي ما اين است كه اگر

ص: 14920

كسي داروهاي اعصاب را استفاده كند ، انواع اتيكت ها و عنوان هاي غلط به او چسبانده مي شود . در صورتي كه ما براحتي براي سردرد خود انواع قرص ها را مي خوريم . براي معده درد راحت قرص مي خوريم حتي به پزشك هم مراجعه نمي كنيم و متأسفانه خود درماني مي كنيم . اما اگر كسي دچار يك آسيب عصبي شده باشد ،يعني پيام هاي غلطي را سلول هاي عصبي به مغز او برساند ، براي اينكه بتواند اين را زير نظر يك پزشك متخصص مديريت كند بايد دارو مصرف كند مي گوييم نه اين كار غلط است . روي اين قسمت ضمير ناخودآگاه چه كاري بايد بكنيم . در بحث هاي مشاوره ما معمولاً از ضمير خود آگاه شروع مي كنيم . بخاطر همين هم معمولاً آدم هاي وسواسي مشاوره را نيمه كاره مي گذارند . يعني بعد از دو يا سه جلسه آمدن مي گويند من كه كارهاي خود را ادامه مي دهم، پس اين هم فايده اي نداشت . از افراد وسواسي بپرسيد مي گويند جاهاي مختلف براي مشاوره رفته اند اما كمتر موفق شده اند. چون روي ضمير ناخودآگاه آنها كار نشده است . روي ضمير ناخودآگاه اگر ياد شما باشد گفتيم كه مي خواهيم براساس ذكر عمل كنيم . ضميرخودآگاه را براساس فكر و ضمير ناخودآگاه را براساس ذكر كه ياد خداوند است بتوانيم درمان كنيم . سراغ قرآن كريم كه مي آييم مي بينيم سوره ي ناس به عنوان آخرين سوره اي كه در قرآن كريم ثبت شده است، از وسوسه هاي غلط در فكر و

ص: 14921

ذهن افراد صحبت مي كند . يعني همان چيزي كه اين دوستان خوب به آن گرفتار شده اند . همان دفعه ي اولي كه در ذهن اين آدم آمده بود كه مبادا دست من پاك نيست . در مواردي كه شما مي دانيد كه دست خود را آب كشيده ايد اگر بعداً شك كرديد كه دست من پاك است يا نجس ديگر به آن توجه نكنيد . يعني بلافاصله در اولين مرحله بايد جلوي فكر غلط را بگيريد، وگرنه به وسواس تبديل مي شود . كسي كه مي گويد مبادا زمان وضو گرفتن به من ترشح شده باشد بايد خود را آب بكشم ، دفعه ي اول مي گويد اشكالي ندارد يك كمي هم خنك شدم . دفعه ي دوم ، سوم و چهار درصورتيكه ادامه پيدا كند اگر يقين هم داشته باشد كه ترشح نشده اما حس مي كند اگر اين كار را نكند يك چيزي كم است . بخاطر همين هم آدم وسواسي در حقيقت حرف شيطان را گوش مي دهد . مي خواهيم اينجا خيلي جدي از خود مراقبت كنيم . آن ذكري كه خيلي مي تواند كمك كند به دوستاني كه دچار وسواس هستند ، توجه ويژه به سوره ي مباركه ي ناس است . توصيه اي كه به دوستان مي كنيم اين است كه دست راست خود را روي قلب خود بگذارند و با توجه ، به قول امام صادق (ع) مانند يك كودك نو زباني كه مي خواهد به حرف زدن بيفتد و شما مي خواهيد به او حرف زدن ياد بدهيد قلب خود را جاي آن بچه ببينيد،

ص: 14922

كلام قرآن را به آن بباورانيد . چون قلب من درحال گرفتن پيام هاي قلب است و در احساس خود من كار غلطي را تكرار مي كنم . سوره ي ناس را با آرامش قرائت كنيد . هر موقع كه اين فكر غلط به سراغ شما مي آيد دست راست خود را روي قلب خود بگذاريد ، هم از طريق شنيدن و هم از طريق ميدان هاي انرژي نوراني كه در رفتار و گفتار شما است ، اين را وارد فكر و درون خود بكنيد . اما كساني كه وسواس طولاني دارند مانند سوالي كه در بالا خوانده شد ، آن كسي كه ساليان سال است به وسواس مبتلا است مانند كسي است كه يك مدت طولاني يك بيماري را با خود داشته است . مثلاً كسي كه پنج يا شش سال است پا درد دارد با يك بار يا دو بار مشكل او حل نمي شود . تا فردي كه الان پاي او پيچ خورده و درد مي كند ، پاي اين فرد خيلي راحت تر خوب مي شود. پيشنهاد ما اين است كه دوستان خوبي كه دچار وسواس فكري يا عملي هستند ، در يك فرصتي يك فضاي خلوتي را براي خود ايجاد كنند . البته فضاي خلوت شخصي نه اينكه در اتاقي بروند و در را قفل كنند . چون اين كار خود مي تواند زمينه هاي وسواس را زياد كند . مثلاً به يك مسجد يا يك امام زاده بروند يك گوشه دنجي را انتخاب كنند و سوره ي ناس را حداقل هزار مرتبه بخوانند . اين عدد هزار را الان

ص: 14923

من مي خواهم با ادبيات عاميانه توضيح بدهم نه با ادبيات علمي و عرفاني . معمولاً وقتي كه شما مي خواهيد به كسي بگوييد كه من بارها به تو گفته ام كه اين كار را انجام بده مي گوييد هزار دفعه به تو گفته ام . عدد هزار اصطلاحاً در ادبيات عدد كثرت است . يعني اينكه من بايد آنقدر به اين قلبي كه مدام پيام هاي غلط را گرفته و من عمل كرده ام و با عملكرد خود ميخ اين پيام را در قلب خود محكم كرده بودم . پيام هايي از اين قبيل كه اين وضو كه باطل است ، اين غسلي كه من كرده ام غلط است ، اين ظرفي را كه آب كشيدم كه پاك نشد ، دست من كه خون آمده پاك نشده است . وقتي من به اين پيام هاي غلط عمل كرده ام وسواس در من قوي تر شده است . من بايد هزار بار به قلب خود بگويم كه خدايا به تو پناه مي برم ، به پرودگاري كه پروردگار آدميان است . كسي كه فرمانروا و مالك همه ي مردم است . معبود همه ي مردم است . يعني من خودم را در پناهگاه قرار مي دهم . اصطلاحاً سوره ي ناس و سوره ي فلق پناهگاه هايي هستند كه نسبت به آنها تأكيد ويژه شده است . كه خوشبختانه بين فرهنگ متدينين نيز عموماً رايج است . البته خواندن آن رايج نيست بلكه نصب كردن آن بالاي سردرخانه و جلوي آينه ي ماشين رايج است . قرآن به معناي خواندني است يعني زياد آن را

ص: 14924

بخوانيد و زياد بدانيد و تدبر كنيد .

سوال – سوره ي انعام آيات 124-119 را توضيح بفرماييد.

پاسخ – قرآن در اين آيه ي شريفه مي فرمايد الهُ اَعلمُ حَيث يَجعلُ الرِسالةَ . خدا مي داند كه رسالت خود را در كجا قرار دهد . اينكه پيامبر عزيز اسلام به عنوان موعود و خاتم انبياء براي همه ي اديان هستند . كسي كه دين را بايد كامل كند زيبايي هايي دارد كه با آن زيبايي ها عالم را فتح مي كند . پيامبر ما اگر عالم را فتح كرده باشد با خُلق محمدي خود فتح كرده است . همينجا يك كتاب را به دوستان معرفي كنم : كتاب سياحت جمال ، سير در سيره ي نبوي از حجت الاسلام حاج آقاي علي اكبري كه خيلي زيبا بصورت نكته اي زيبايي هاي سيره ي پيامبر اسلام را معرفي مي كند . همه ي مسلمانان بايد از اين سيره خوب بدانند و بتوانند خوب به آن عمل كنند . حتي آن افرادي كه مسلمان نيستند يك بار ببينند شايد قلب آنها با اين حقيقت آشنايي پيدا كند .

سوال – لطفاً بحث وسواس را جمع بندي بفرماييد . پاسخ – امروز گفتيم وقتي پيام هاي غلط به ذهن ما مي آيد براي اينكه يك رفتار غلط را تكرار كنيم ، خصوصاً در بحث طهارت و نجاست يا در بحث امنيت و سلامتي كه زمينه ي وسواس عملي يا وسواس فكري است ،بايد بتوانيم هم از ضمير ناخودآگاه و هم از ضمير خود آگاه خود بيرون كنيم . و هم در عمل به آن

ص: 14925

رفتار ايست بدهيم و در مقابل آن بايستيم . بهترين نقطه ي شروع ، ضميرناخودآگاه ما براي اينكه بتوانيم از طريق ذكر الهي كه قرآن است ، از طريق نور قرآن بتوانيم قلب خود را پاك كنيم . توضيحي كه خدمت دوستان داديم اين بود كه به سوره ي مباركه ي ناس توسل پيدا كنند . دست راست خود را روي قلب بگذارند و با آرامش اين آيات شريف را به قلب خود القاء بكنند . تا قلب نيز شروع به گفتن آن بكند . اصطلاحاً از ذكر زباني به ذكر قلبي برسيم . پيشنهادي كه به دوستان داديم اين بود كه كساني كه مدت طولاني دچار وسواس هستند ، بهترين حالت اين است كه در يك فرصت خلوت ، حداقل هزار بار اين سوره ي مباركه را با قلب خود تمرين كنند . تا اين كثرت كمك كند به اينكه قلب آنها پاك شود . اما اين وسواس را هم روي عدد هزار نداشته باشند .

89-12-04

سوال – دختري هيجده ساله هستم كه تا بحال با هيچ پسري رابطه اي نداشته ام و خوشحال هستم . اما يك ماه پيش پسري با موبايل من تماس گرفت و اصرار كرد كه با او صحبت كنم . بعد فهميدم كه از شهر ديگري است . او از ايمان من خوشش آمده و بدون اينكه مرا ديده باشد مي خواهد با خانواده ي خود به خواستگاري من بيايد . خيلي هم احساس دوست داشتن مي كند . به مادرم گفتم او مي گويد اين حرف ها را باور نكن و جواب او را نده . خودم

ص: 14926

نيز به او علاقه پيدا كرده ام . با توجه به اينكه در خانواده ي متديني هستم نمي دانم چه كنم . آيا چنين انتخابي درست است لطفاً مرا راهنمايي كنيد .

پاسخ – به اين دوست خوب و به همه ي پسران و دختران نجيب و پاكدامن كشورمان كه مراقب خود هستند و سعي مي كنند مديريت خويشتن را به بهترين شكل داشته باشند سلام مي كنم . اما اين اتفاق متأسفانه جزء اتفاقات مكرر است . يعني اينكه يك نفر بصورت اتفاقي شماره اي را مي گيرد ، آقا پسر يا دختر خانم ، و اعلام مي كند كه من مي خواهم با شما دوست شوم . وقتي مقاومت طرف مقابل را مي بيند، مي گويد تصميم دارم با تو ازدواج كنم . بهانه اي هم پيدا مي كنم ، مثلاً اينكه چون نمي خواهي با من دوست شوي پس معلوم است كه مومن هستي . يا از نوع حرف زدن تو خوشم آمده ، يا فكرهاي تورا مي پسندم و بالاخره بهانه اي پيدا مي كند براي اينكه در قلب طرف مقابل جايگاهي براي خود پيدا كند . بعد از آن تماس هاي مكرر و پشت سرهم با فاصله هاي زماني به گونه اي كه آن به يك خيال نفساني كه رنگين كمان گناه به روي آن مي افتد تبديل شود . يعني فرد احساس مي كند كه تعلق خاطر پيدا كرده يعني همان چيزي كه دوست خوب ما گفته اند . اما اينكه چكار بايد بكنيم و بهترين راه حل چيست ؟ يك فرمول كلي داريم آن هم اين است كه

ص: 14927

اگر آقا پسري واقعاً قصد ازدواج داشته باشد طبيعي است كه پيشنهاد را بطور مستقيم و آنهم از طريق دوستي به شما ندهد . و اگر پيشنهاد داد براي اينكه شما مطمئن شويد و ضريب خطا را به صفر نزديك كنيد بهترين راه حل اين است كه بعد از كوتاه ترين و كمترين صحبت اعلام كنيد كه من مي خواهم شما با خانواده ي من مرتبط شويد . يعني هم زمان اعلام كنيد كه گوشي دست شما و گوشي را به مادر خود بدهيد . بگوييد ظاهراً اين فرد خواستگار است حتي لازم نيست كه توضيحات ويژه اي هم بدهيد . يعني بجاي اينكه شما در تله بيفتيد طرف مقابلي كه ادعايي دارد ادعاي او سنجيده شود . اما اتفاق خاصي كه اينجا افتاده اين است كه فقط تماس هاي تلفني مكرر و پشت سرهم از لحاظ فكري و خيال نفساني اين زمينه را فراهم كرده براي اينكه يك تعلق خاطر كور بوجود بيايد . محبت حقيقي براساس شناخت است . اين دختر خانم مي گويد من به او علاقه دارم، او هم گفته تو چون مومن هستي من به تو علاقه دارم . آيا اين علاقه ارزشمند است و مي تواند سرمايه ي يك زندگي مشترك شود ؟ چقدر يكديگر را مي شناسيد ؟ چقدر خود را مي شناسيد ؟ به ميزان اينكه خود و طرف مقابل را مي شناسيد و به ميزان اينكه واقعاً طرف مقابل اين قدرت را دارد كه يك زندگي خوب و همسفري تا بهشت را با شما شروع كند ، ارزش دارد . اما شما يكديگر را اصلاً نمي

ص: 14928

شناسيد . فقط با چندبار تلفن زدن و كلمات شيرين احياناً از روي اينترنت و جاهاي ديگر به يكديگر گفتن موجب مي شود كه راهزن دل وفكر شما شود . فرمول اين است كه حتماً بلافاصله در هرنوع تماسي از اين دست ، اولاً اجازه ندهيد كه اين ارتباط ادامه پيدا كند . چون در ضمير ناخودآگاه ما ، طرف مقابل به واسطه ي قدرت دلبري جايگاه پيدا كرده است . شناخت بايد در يك مرحله ي رسمي و جدي ايجاد شود . ازدواج يك مرحله ي رسمي و حقيقي است و درخفا و پنهاني با دوستي هاي پنهاني هيچگاه رخ نمي دهد . دوستي هاي پنهاني و تماس هاي مستقيم بين دو جنس مخالف براي اين است كه فرد به لذت هاي نفساني خود برسد . گاهي لذت ها خيالي است و آنقدر اين خيال را رنگين مي كند كه زمينه ي گناهان بعدي نيز براي فرد فراهم مي شود . يعني از يك مكالمه ي تلفني سه ماهه ، بعد پيامك هاي زياد به مدت يك سال يا دو سال ، متأسفانه من مواردي را داشته ام كه تا هفت سال دو نفر به اين اميد كه روزي با هم ازدواج كنند ، ارتباط هاي سنگين و عجيب و غريب عاطفي با هم برقرار كرده اند . و خداي ناكرده در اين مسير به گناهان جدي هم دچار شده اند . چرابايد سرمايه هاي پاكي و روحي و معنوي و اخلاقي خود را به حراج بگذاريم . بابت چيزي كه نمي دانيم ارزش حقيقي دارد يا خير . از كجا معلوم كه اين

ص: 14929

آقا پسر با چند دخترخانم ديگر هم ارتباطي اين چنيني نداشته باشد . اينكه ما بخواهيم به كسي كه او را نه ديده ايم و نه مي شناسيم و نه تحقيقي در باره ي او كرده ايم اعتماد كنيم و اجازه دهيم كه در دل ما جا پيدا كند. مانند اين است كه كسي كليد خانه ي خود را به دست شخصي بدهد كه نمي داند دزد است يا نگهبان . اين خطرناك ترين كاري است كه ما مي توانيم انجام دهيم . به عبارتي مي توان گفت كه اين خانم از خودش رودست مي خورد . چون اجازه داده كه اين فرد در دل او جا پيدا كند . بهترين راه اين است كه از مادر بخواهد در مكالمه ي بعدي وقتي شماره ي اين آقا را ديد مستقيماً گوشي را بردارد. و قبلاً مادر را توجيح كند كه شما با ايشان صحبت كنيد و او را سنجش كنيد اما با او برخورد بدي نكنيد . اگر واقعاً آمادگي دارد كه خواستگاري رسمي رخ دهد اين امكان را فراهم كنيد و شماره تلفن ، آدرس و نشاني از اين آقا گرفته شود و تحقيقات انجام شود . اين بهترين راه است . اما اجازه دهيد اينجا يك توصيه هم به مادران بكنيم . مادرهاي خوب ما گاهي فكر مي كنند كه نفس اينكه دخترها و پسرها بزرگ شده اند و ديگر براي خود تصميم مي گيرند ، به اسم استقلال طلبي گاهي فرزندان خود را رها مي كنند . يعني مي گويند خوب چكار كنم نمي توانم او را كنترل كنم . تا ديروقت

ص: 14930

يا پيامك مي زند و يا چت مي كند يا از جنس مخالف مدام با او تماس مي گيرند . من نمي دانم چه كنم اما ترجيح مي دهم كه راه حلي براي آن پيدا كنم . اولين راه حل اين است كه با فرزند خود با رفق و مدارا رفتار كنيد. يعني نه يك برخورد سنگين و سخت و خداي ناكرده پرخاشگرانه داشته باشيد، بخاطر آزردگي خاطر و تهديدي كه نسبت به او مي بينيد . نه اينكه بگوييد ايرادي ندارد حالا ببينيم چه كسي است . بعضي از مادران متأسفانه حتي به نوعي دخترهاو پسرهاي خود را تشويق مي كنند . كه اشكالي ندارد همه دوستاني از جنس مخالف دارند، تو هم داشته باش شايد همين مورد مناسبي بود و با او ازدواج كردي . اين مسئله مانند اين است كه مادري فرزند خود را به بخش عفوني بيمارستاني ببرد و او را آماده كند براي اينكه انواع ويروس ها وارد بدن اين بچه شود . او در نهايت پاكي و معصوميت قلبي اين آمادگي را دارد كه هر ابراز محبتي را باور كند . و شما اجازه داده ايد كه هركسي اين ابراز محبت را به او بكند . دومين مرحله اين است كه وقتي دختر خانم شما اين مسئله را اعلام كرد كه آقا پسري با او تماس داشته است ، حتماً بخواهيد كه با شما تماس برقرار كند و رفتار دختر خود را تأييد كنيد. مدام با او برخورد شديد نكنيد و بگوييد كه خيلي خوب است كه اين پسر اين حرف را زده است و اگر واقعاً قصد ازدواج

ص: 14931

دارد اجازه بدهيد كه من با او صحبت كنم . خيلي هوشمندانه و درنهايت احترام با اوصحبت كنيد و اگر ديديد كه مزاحم است آنوقت بعد از آن با او برخورد كنيد . اگرمزاحم بود به او بگوييد كه اگر شما اين تماس را ادامه دهيد ، شماره ي شما به مخابرات داده مي شود و پيگيري مي شود . احياناً از طريق پدر اين خانواده با او برخورد كنند و پدر دو كلمه حرف مردانه با اين جواني كه در نهايت خامي دل اين دختر خانم را كه در نهايت پاكي و نجابت است مي دزدد بزند .

سوال- زماني كه چشم همسر من به زني زيبا تر از من ميافتد اخلاق او با من عوض مي شود و با من بدرفتاري مي كند و مي گويد تو را دوست ندارم . تا مدتي با من قهر مي كند خسته شده ام . خواهش مي كنم به من پاسخ دهيد آيا من همان كسي نبودم كه در خانه ي او زيبايي خود را از دست داده ام ؟

پاسخ – اين خانم خوب معلوم است كه يك زندگي نسبتاً خوب و طولاني را داشته است . حداقل ده يا بيست سال زندگي مشترك داشته اند كه مي گويد زيبايي خود را در خانه ي همسرم از دست داده ام . اما از ايشان سوال مي كنيم كه چرا شما نسبت به سلامت روحي ، فكري و جسمي خود بي تفاوت هستيد ؟ قبل از اينكه معيار همه چيز در زندگي شما شوهر شما باشد . اگر فرهنگ ديني ما اعلام مي كند كه خداوند

ص: 14932

زيبا است و زيبايي را دوست دارد و دليل حجاب هم اين است كه زيبايي ها حقيقي تر و ماندگار تر شود . شما بايد زيبايي هاي روحي ، اخلاقي و رفتاري و ظاهري خود را در درجه ي اول بخاطر نعمت هاي الهي داشته باشيد . يعني اول نسبت به زيبايي خود براي خود توجه داشته باشيد . بخاطرهمين هم در روايت داريم كه وقتي شما به نماز مي ايستيد موهاي خود را شانه كنيد . از بوهاي خوش استفاده كنيد . خواسته هاي مثبت و فركانس هاي نوراني را در وجود خود بيشتر كنيد . زيبايي هاي ظاهري خود را بيشتر كنيد . حتماً مسواك بزنيد . هركدام از اينها ثواب نماز را چندين برابر مي كند . اين زيبايي هاي ظاهري به زيبايي هاي رواني و اخلاقي و روحي كمك مي كند. اين نوع نگاه يك نگاه جدي است . در رواياتي كه از اهل بيت (ع) به ما رسيده اين است كه اگر خانمي گردن بندي را نداشت به گردن خود بياويزد حتي اگر شده يك نخ را بتاباند و به گردن خود آويزان كند . به اين دليل كه جلوه اي از زيبايي را داشته باشد . براي چه كسي ؟ در درجه ي اول براي خود . در روانشناسي اصطلاحي را داريم تحت عنوان احساس خود ارزشمندي . اينكه ياد ما باشد خداوند به ما جسم ، روان و روح را داده است . درست است كه جسم پايين ترين درجه ي هديه ي الهي است، يعني كاغذ كادوي هديه ي معنوي و روح الهي است . اما به

ص: 14933

همان اندازه نيز بايد نسبت به جسم خود دقت كنيم . يا در روايت داريم كه روزي خانمي از پشت پرده دست خود را دراز كرد كه نوشته اي را به پيامبر بدهد پيامبر دست خود را عقب كشيدند . پيامبر گفتند من نمي دانم كه اين دست يك مرد است يا دست يك زن ، چون حنا روي دست اين خانم نيست . يعني آن جلوه هاي زماني خود را براي اينكه در يك حد متعارف و متعادل ، آن زيبايي شناسي در رابطه با اين خانم رعايت نشده است . تأكيد مي كنند به اينكه نسبت به زيبايي هاي خود دقت كنيد . اينها از جمله آن فرمول هايي است كه متأسفانه مي توان گفت زن هاي خوب و مومن ما نسبت به آن كمتر آگاهي دارند . هوشمندي هاي معنوي و هوشمندي هاي زنانه ي خود را كمتر در اين زمينه استفاده مي كنند . 1- ارزشمندي خود را بالا ببريد و حواس شما باشد كه زيبايي هاي جسمي ، روحي و اخلاقي شما بايد باهم هماهنگ باشد . پيامبر هرموقع مي خواستند از خانه خارج شوند در ظرف آبي خود را نگاه مي كردند . موهاي خود را زياد شانه مي كردند . بوي خوشي كه استفاده مي كردند يك سوم كل هزينه ي زندگي ايشان بود . درروايت داريم كه روزي پيامبر هيچ عطرياتي پيدا نكردند و عطر در خانه تمام شده بود ، يك مقدار زعفران را در آب حل كردند و يك مقدار از آن به سر و صورت خود زدند. يعني تا اين اندازه دقت مي كردند

ص: 14934

و نسبت به خانم ها نيز اين تأكيد را داشته اند . اين مراقبت هاي ويژه اي است كه ما نسبت به خود بايد داشته باشيم ، بهداشت رواني و بهداشت معنوي . دوم اينكه معيار همه چيز همسر شما نباشد . اما سومين مسئله اين است كه دستوري كه امام باقر(ع) مي فرمايند : خانمي نزد امام باقر(ع) مي آيد و مي گويد كه همسر من با من بدرفتاري و بد اخلاقي مي كند . امام باقر(ع) مي فرمايند كه از زيبايي هاي ظاهري استفاده كن و خود را براي همسر خود زيباتر كن . از لوازم آرايش متعارف زمان خود استفاده كن . بعد از چند وقت اين خانم دوباره مي آيد و مي گويد اثري نكرد . حضرت مي گويند كه بيشتر استفاده كن . يعني تلقي به اينكه بخشي از زيبايي خدادادي است اما بخشي از آن نيز اين قابليت را دارد كه در فضاي معنوي و سالم درون خانواده به نهايت جلوه ي خود برسد . چيزي كه اسلام مي خواهد اين است كه تمام اين انرژي در درون خانه باشد و بيرون از خانواده آن جلوه گري ها و زيبايي نمايي ها به صفر نزديك شود تا ايجاد التهاب و دغدغه هاي روحي و فكري نكند . اين خانم بايد اين دقت را داشته باشد . اما اجازه دهيد يك نكته را به آقايان نيز عرض كنم : آقاياني كه عموماً طبق قانون روان شناسي بيشتر از هفتاد درصد ، محرك هاي جنسي و زيبايي شناسي را از طريق چشم دريافت مي كنند . به همين دليل خداوند در

ص: 14935

قصر پنج ضلعي حجاب ، دستور ويژه ي مديريت نگاه را دردرجه ي اول به آقايان مي دهد . كه اي مردان مومن چشمان خود را خيره به زنان ندوزيد . حتي داريم كه بعد از ماجراي طائف فردي مي آيد و زيبايي هاي يك خانم را با ريزه كاري براي يك جمع شروع به توضيح مي كند و پيامبر او را نفرين مي كند و اعلام مي كنند كه معلوم است تو به اين زن زياد نگاه كرده اي كه انقدر زيبايي هاي او را دقيق مي گويي . اين نداشتن بخشي از مديريت خويشتن است . مردي كه چشم او رها و يله است و سعي مي كند كه هميشه از زيبايي هاي ظاهري تصويري و حضوري زنان مختلف بهره بگيرد ، دل او هميشه پر از حسرت است . اين كلامي است كه حضرت امير(ع) فرموده اند . آقايان يك بار ديگر دل خود را زير و رو كنند . مردي كه مديريت نگاه را بلد نيست و نگاه او نجيب نيست ، هميشه حسرت اين را دارد و دل او مي خواهد كه با اين هنرپيشه ، آن هنرپيشه ، اين خواننده آن خواننده و انواع تيپ هاي شخصيتي مختلف كه فكر مي كند زيبايي هاي ظاهري آنها خيلي خوب است مأنوس باشد . در صورتي كه اصل ارتباط حقيقي ما بين زن و مرد آن ارتباط عاطفي ، قلبي و روحي است كه در بين يك زوج مي تواند در نهايت شكفتگي و ويژگي هاي مثبت باشد . پس مديريت نگاه ، دستور ويژه ي خداوند نسبت به آقايان است

ص: 14936

البته بعد از آن نيز به خانم ها مي گويد كه شما خانم هاي مومن نيز مديريت نگاه را جدي كنيد . اگر حس كرديد كه در نگاه به نامحرم در دل شما احساس يا خيالي ايجاد شده است ، نگاه خود را دريغ كنيد تا بتوانيد مديريت دل خود را قوي تر كنيد .

سوال – به دو تا پسر قسم قرآن خورده ام كه تا آخر عمر با آنها بمانم هردو نيز عاشق من هستند نمي دانم چه كنم . ضمن اين كه تكليف قسم من چه مي شود ؟

پاسخ – اينكه آدم براي يك كار گناه و حرام قسم بخورد چيز عجيبي است . ايشان مي گويد كه به دو تا پسر قسم خورده ام كه تا آخر عمر با آنها باشم، به چه قيد الهي، يا انساني يا تعهد واقعي؟ از كجا معلوم كه خود اين آقا پسر ها به سه يا چهار دختر ديگر قسم نخورده باشند كه با آنها باشند ؟ ما دچار يك جور بي هنجاري عاطفي شده ايم . من نمي خواهم الان بحث از روابط درون خانواده و زندگي مشترك و ازدواج بكنم، مي خواهم بگويم در روابط عاطفي وقتي يك دختر خانم با چند آقا پسر است يا يك آقا پسر با چند دختر خانم است يعني دچار يك جور تعارض هاي عميق شخصيتي شده است . در حال گرفتن يك بيماري شديد و وحشتناك است . آن هم اين است كه فكر مي كند از اين طريق وقتي با آدم هاي مختلف است سير مي شود . درصورتي كه اين خوردن از آب

ص: 14937

دريا است . هركس آب دريا را مي خورد مي داند كه تشنه تر مي شود. بدون اينكه واقعاً آن مقدار آبي را كه نياز دارد به سلولهاي بدن برساند فقط به آنها آسيب اساسي مي رساند . كساني كه در رابطه ي غير الهي و غير استاندارد اخلاقي در رابطه با نامحرم قرار مي گيرند ، چه دختر ها و چه پسرها ، قلب آنها پاركينگ عمومي مي شود . امروز به فرد الف علاقه مند هستند و فردا به فرد ب و مي گويند چه اشكالي دارد ؟ الف و ب و ج در كنار هم باشند . اصلاً تكليف خودش را نمي داند . چون خود را نمي شناسد و طرف مقابل را نيز نمي شناسد . اين جزء آن موارد خطرناك و آزاردهنده و آسيب رساني است كه متأسفانه گاهي اوقات انسان در برخوردها مي بيند . اينكه دوست ما الان اين دغدغه را دارد كه من با قسم خود چه كنم ، اين قسم از اصل باطل بوده است . شما براي يك چيز حرام به قرآن قسم خورده ايد از اصل باطل است . شما حتي نبايد براي يك چيز فوق العاده ارزشمند قسم بخوريد . به ما تأكيد شده كه براي امور دنيايي به نام خداوند و امور ارزشمند قسم نخوريد و قسم به گونه اي نشان دهنده ي اين است كه كار شما مشكل دارد . براي همين قسم مي خوريد كه بگوييد نه واقعاً هست . چه قسمي بالاتر از عقد ازدواج و زوجيت كه خداوند شاهد آن است . در حقيقت بدون آنكه شما قسم

ص: 14938

بخوريد عهد كرده ايد . شما اين را جايگزين آن عبارت طلايي وكليد نهايي كرده ايد كه خداوند براي محرميت يك زن و مرد به هم اجازه داده است . حتي اگر قسم خورده باشيد كه من با تو ازدواج مي كنم اين قسم ارزشمند و حقيقي نيست. چون در يك رابطه ي غلط و نادرست پيش رفته است . البته اگر يك آقا پسر يا يك دختر خانم نسبت به جنس مخالف فقط يك نفر كه در حيطه ي الهي معنا دار شود اين قسم را خورده باشد كه با هم ازدواج كنند ، اين لوازم حقيقي آن باشد . نه اينكه اين دختر خانم يا اين آقا پسر با يكديگر روابط غلط عاطفي و غير الهي را داشته باشند بعد اين قسم را براي روز مبادا نگاه داشته باشند . يك نكته ي تكميلي را خدمت دوستان عرض كنم : آن دوست خوب كه گفته بودند آقا پسري شماره ي تلفن ايشان را گرفته اند و از ايمان اين خانم خوششان آمده و اين دختر خانمي كه قسم خورده به قرآن براي اينكه با دو تا آقا پسر دوست باشد ، شايد به نظر خيلي از دوستان طنز بيايد و ويژگي هاي منفي آن را خيلي جدي ببينند . وبرخي از بينندگان هم كه موارد و مشكلاتي را در همين زمينه دارند آنها هم نگاه كنند و به نظر آنها بيايد كه موقعيت آنها كاملاً با اين افراد متفاوت است . اما مسئله اين است كه حواس ما باشد هر كسي كه داناتر و عاقل تر است نسبت به آن افرادي كه عهد

ص: 14939

ايماني و عهد عقلي و فكر حقيقي خود را جدي نمي گيرند طبيعي است كه اشكالات را خيلي جدي تر مي فهمد . يك بار اگر ما از بيرون به خود نگاه كنيم خيلي راحت مي توانيم بفهميم كه چقدر اشتباهات بزرگ و عجيبي مي كنيم . اينكه اين دوست خوب مي گويند كه من حاضر هستم با دو آقا پسر دوست باشم و به قرآن قسم بخورم و آن دختر خانمي كه مي گويد آقا پسري شماره تلفن دختر خانمي را گرفته براي اينكه ايمان او را بفهمد . آيا اينها واقعاً عرصه اي است براي اينكه ما با قرآن و سنجش ايمان جلو برويم يا نه اينها اصلاً جاي غلطي است . درحقيقت آقا پسري كه همينجوري شماره تلفن دختر خانم ها را مي گيرد با آنها حرف مي زند ، گپ مي زند و ابراز محبت مي كند واقعاً دنبال ايمان اين دختر خانم است ؟ اگر يك مقدار توجه كنيم مي بينيم كه اينطور نيست و راحت جواب معادله را بدست مي آوريم . اما گاهي اوقات به خود اجازه مي دهيم كه اشتباه كنيم . اين بدترين اشتباه بزرگ زندگي ما آدمها است وقتي كه دل ما مي خواهد، از هنر چشم پوشي استفاده كنيم و ترجيح دهيم كه حقيقت را نبينيم. مراقب باشيم مبادا در رفتار ، فكر و گفتار ما به گونه اي عمل شود كه كساني كه اهل ايمان و فكر هستند در دل خود به ما بخندند . وآنوقت اينها ذخيره اي مي شود براي اينكه ما راه بهشت را گم كنيم .

سوال – لطفاً

ص: 14940

درخصوص آيه 165 تا 158 سوره ي انعام توضيح بفرماييد .

پاسخ – همه ي ما وقتي يك كسي را خيلي دوست داشته باشيم به او مي گوييم كه حاضر هستم براي تو بميرم . خدا به ما ياد داده كه تنها و بالاترين كسي كه شايسته ي اين ويژگي است خود خداوند است . قل اِن صَلاتي و نُسُكي و مَحيايَ و مَماتي اله رَبِ العالَمين اين آيه ي شريفه جزء دعاهاي استقبال نماز است . قبل از اينكه ما براي نماز قامت ببنديم مستحب است كه با اين آيه با خدا حرف بزنيم . كه خدايا من براي تو مي مانم ، براي تو مي ميرم ، نمازم ، همه ي اعمال حج من و همه ي اعمال عبادي خود را فقط براي تو قرار مي دهم . همه ي اينها يعني اگر خدا نقطه ي مركزي زندگي كسي شود ، او ديگر هرگز خود را گم نخواهد كرد و دچار اشتباهات بزرگ نخواهد شد تا روز قيامت حسرت بخورد .

سوال – دختري بيست و دو ساله هستم كه در ترم آخر دانشگاه هستم. هميشه سعي كرده ام به گونه اي زندگي كنم كه از گذشته ي خود پشيمان نباشم . اين سخن علي (ع) هميشه در ذهن من است كه حاصل كوتاه انديشي پشيماني و حاصل دورانديشي سلامت است . اما مدتي است كه موضوعي فكر من را مشغول كرده و آرامش من را بهم زده است . و آرامشي را كه حاصل توكل من به خدا بود از من گرفته آن هم موضوع ازدواج است . اما اين جمله كه

ص: 14941

از تو حركت و از خدا بركت درست نيست ؟ حتماً درست است . اگر من پسري را در اقوام بشناسم كه از هشتاد درصد مسائل او با خبر باشم ، از ايمان ، اخلاق و خانواده ي او . اين درست است كه بنشينم و كاري نكنم ؟ به توكل اعتقاد دارم . اما هميشه به خود مي گويم مبادا خداوند از من حركت مي خواهد و مي خواهد كه من با عقل خود اين كار را بسنجم وحركتي بكنم تا او بركت خود را شامل حال من بكند ؟ اگر من حركتي نكنم و آن پسر ازدواج كند ، چطور اين را به حساب تقدير ، قسمت و صلاح و مصلحت بگذارم ؟ مثل كسي كه درس نخواند و فقط دعا كند كه قبول شود و وقتي قبول نشد بگويد كه صلاح من نبود . خواهشم مي كنم كه من را راهنمايي كنيد . آيا مقايسه اي كه من انجام داده ام درست است ؟

پاسخ – سوالي از اين دست را بارها من در دانشگاه ها و مراكز استان ها از دختر خانم ها مي شنوم . اينجور سوال نشان از يك خلاء ويژه در خانواده و در جامعه است. آن خلاء هم اين است كه مثل اينكه كسي به فكر جوان ها نيست . يعني انگار بزرگترها يادشان رفته كه سن بچه ها مي گذرد و ازدواج آنها به تأخير ميافتد. بهانه مي آورند كه حالا بگذاريد درس خود را بخواند ، حالا كار پيدا كند ، حالا سربازي برود . اين دست دست كردن پدر و مادرها خيلي اوقات كار

ص: 14942

دست بچه ها مي دهد . اينكه اين دختر خانم نجيب و خوب مي گويد كه من در نزديكان خود آقا پسري را دارم كه ويژگي هاي مثبت رفتاري و اخلاقي خوبي را دارد . آنقدر كسي به فكر من نيست كه فكر مي كنم بالاخره خودم بايد كاري بكنم . اين خلاء را من خواهش مي كنم از بزرگترهاي فاميل و خانواده پر كنند . دقيقاً آن چيزي است كه روز قيامت از همه ي ما سوال خواهد شد در مقابل دخترها و پسرهاي جوان يا مردها و زن هاي تنهايي كه در تنهايي خود مدام و روز به روز فرو مي روند و اطرافيان هركسي به كار خود مشغول است . اصلاً انگار ديگر كسي به ديگري كار ندارد . روز قيامت همه ي ما بايد جواب دهيم بابت اينكه مي توانستيم حرفي بزنيم ، اقدامي بكنيم ، راهي را باز كنيم و زمينه ي مثبتي را فراهم كنيم براي اينكه يك زنگي خوب و مثبت شكل بگيرد . نسبت به اين مسئله جدي باشيم . اما در باره ي اين دخترخانم و راه حلي كه گفته بودند . كاري كه در اين زمينه مي توان انجام داد اين است كه اگر شما مي خواهيد كار عاقلانه اي بكنيد حتماً بايد عقل خود را با ايمان همراه كنيد . چون گاهي اوقات عقل ، عقل حيله گري و مكاري است . عقل وقتي كه با نفس اماره رفيق شود ، بدجوركارهاي اشتباهي انجام مي دهد . روي مكر و حيله زرورق هاي قشنگي مي كشد و بعد مي گويد چاره اي نبود كه

ص: 14943

اشكالي ندارد همه انجام مي دهند . به اين مسئله دقت كنيد كه يك دختر مومن و اهل فكر و دانايي ، باتوجه به نوشته اي كه داشته اند معلوم است كه نسبت به اينها توجه ويژه اي را دارند و اين ويژگي ها را درخود پرورش داده اند . اينكه شما اقدام كنيد خيلي خوب است. اما مهم اين است كه چه اقدامي باشد . آن اقدامي خوب است كه هميشه سعي كرده ايم به شكل هاي مختلف به دوستان بگوييم . دنبال يك واسطه ي عاقل ، دلسوز و خداترس بگرديد. بين نزديكان خود ، ترجيحاً هم جنس خود ، يعني شما كه دختر خانم هستيد دنبال يك خانم در اطرافيان خود بگرديد . خاله ، عمه يا يك كسي از بستگان كه تجربه ي خوبي داشته باشد نه اينكه يك دختر جوان همسن خود شما يا چند سال بالا تر از شما . اين روش اشتباهي است كه گاهي اوقات بين جوان ها رايج مي شود . يك خانم عاقلي كه تجربه داشته باشد و بتواند حرف شما را بعنوان يك راز پيش خود نگاه دارد و خود را در مقابل آن آقا پسر قرار دهد . يعني شما را جزء آن افرادي قرار دهد كه بايد به آن آقا پسر پيشنهاد بدهد . خيلي جدي مطرح كند و ويژگي هاي خوب شما را به او معرفي كند . و اعلام كند كه من فكر مي كنم كه ايشان و خانواده هم تمايل دارند . اگر شما خواستيد اقدامي كنيد من حاضر هستم كه پا درمياني كنم . يعني كاملاً خود او

ص: 14944

پيشنهاد دهنده ي اين موضوع شود نه اينكه دختر خانم را وسط بيندازد و بگويد دل فلاني مي خواهد با شما ازدواج كند آيا شما هم به او علاقه داريد يا خير ؟ اين بدترين حالت ممكن است و معلوم است كه اين فرد تدبير و عقل لازم را نداشته است . دلسوز بايد باشد تا در نهايت محبت و عاطفه جلو برود نه اينكه براي او فرقي نكند كه نتيجه ي ماجرا چه مي شود . بگويد من رفتم گفتم ولي فايده اي نداشت . معلوم است كه با دلسوزي پيگيري نكرده است . و حتماً خداترس باشد يعني حواس او به حرف هايي كه مي زند و هيچ كس غير از آن آقا پسر شاهد آن نيست باشد . روزي بايد همه ي اين حرف ها را جواب بدهد . لنز دوربين مخفي خدا در خلوت هاي ما چند برابر مي شود . حواس خدا خيلي جدي تر در خلوت ها به ما است . ادبيات اين گفتگو اين است كه اين دختر خانم با يكي از بستگان نزديك خود را ، خاله ، عمه ، مادربزرگ ، زن دايي يا زن عمو ، يك كسي كه عاقل و دانا باشد با او صحبت كند . اين دختر خانم اعلام كند كه من مي خواهم يك رازي را از قلب خود به شما بگويم چون شما را دانا و خداترس مي دانستم و نسبت بخود دلسوز ديدم . اجازه دادم كه حرفي را كه هنوز به مادر خود نزده ام به شما بگويم . براي همين مي خواهم اين حرف مرا به عنوان

ص: 14945

يك سر و يك راز ببينيد نه اينكه پنج نفر ديگر بگويند فلاني اين حرف را به ما زده است . بعد از گفتن اين موضوع اين راه را باز كند و اعلام كند كه من مي خواهم شما ببينيد نظر اين آقا پسر چيست . آيا واقعاً نسبت به من تمايل و فكري دارد يا نه اصلاً من درذهن او به دلايل مختلف خط زده هستم. تمايل دارم بدانم او واقعاً مي خواهد در اين زمينه پا بگذارد ؟ آيا نسبت به ويژگي هاي شخصي ، روحي و اخلاقي من و ويژگي هاي پنهان و مثبت من آگاهي دارد يا خير ؟ و بخواهد كه اينها را بصورت مرحله بندي در اختيار اين آقا قرار دهد و نهايتاً خود را مستقيماً وارد موضوع كند . و بعد از آن اگر جواب آن آقا پسر مثبت بود ، زمينه ي ارتباط رسمي نه اينكه اين دونفر را با هم دوست بكند بلكه ارتباط رسمي را فراهم كند كه جلسه ي خواستگاري بتواند به صورت رسمي و سنتي خود شكل بگيرد . تا مبادا زمينه ي سوء استفاده هاي غلط و ارتباط هاي عاطفي غلط پديد بيايد . اين خانم واسطه ، ادبياتي را كه بايد استفاده كند اين است كه بعنوان يك دلسوز بزرگتر در ارتباط با آينده از آن آقا پسر سوال كند كه بالاخره چه زماني آستين بالا مي زني و به ما شيريني مي دهي ؟ فكري داري يا خير ؟ يعني با خنده و شوخي صحبت را شروع كند . به صورت جدي نگويد كه من يك مورد را پيدا كرده

ص: 14946

ام و مي خواهم تو ازدواج كني . اينجوري نبايد پيشنهاد بدهد . اول اينكه ببيند اصلاً اين آدم در فضاي ازدواج است . بعضي از پسرها ممكن است خود را خيلي دور از موضوع بگيرند و بعضي نيز ممكن است خيلي جدي بگويند كه فردي مد نظر من است . نوع صحبتي كه آن آقا پسر مي كند تا حد زيادي خط مشي صحبت ها را مشخص مي كند .

89-12-11

سوال – اگر كسي خودكشي كرده باشد ، آيا مي توانيم سرقبرش برويم ؟ آيا گناه ندارد ؟

پاسخ - اگر كسي در خانواده شان فردي مبتلا به خودكشي شده باشد يا فكر كنند كه او خودكشي كرده ، اينكه مي گويند فردي كه خودكشي كرده آمرزيده نميشود ، آيا ما اجازه داريم برايش دعا بكنيم ؟ در فرقه هاي مسلمانان همه قائل به اين هستند كه خودكشي يكي از بدترين گناهان كبيره است يعني خدا ورود ممنوع جدي گذاشته است زيرا مرگ و زنذگي دست خداست . يكي از فرقه هاي اهل سنت هستند كه قائلند كسي كه خودكشي بكند كافر است و حتي براي او نماز ميت نمي خوانند . اما اكثريت فرقه هاي مسلمان قائل به اين هستند كه كسي كه خودكشي كرده گناه بسياربزرگي كرده اما ما هرگز از خدا نااميد نيستيم ، ما براي او دعا مي كنيم ، اميدواريم كه دعاي او در برزخ براي او مسيري را فراهم كند و براي او نوري را بياورد. قطعا دعاي ما براي او و سر مزار رفتن نه تنها گناهي ندارد كه بركاتي هم براي ما مي آورد

ص: 14947

. ما براي كساني كه به زبان خدا و اهل بيت مورد لعنت واقع شده باشند اجازه نداريم كه دعا بكنيم زيرا آنها براي هميشه در بهشت را به روي خودشان بسته اند . اما كساني كه دچارگناهان كبيره هستند ؛ بقول معصوم هرگز گناه تو از رحمت خدا بزرگتر نيست بخصوص اينكه من براي كس ديگري دعا مي كنم .امام صادق(ع)مي فرمايد: براي مومنين دعا بكن خدا هم فرشته اي براي تو قرار مي دهد كه همان دعا را براي تو بكند. يعني دعاي من در حق ديگران جزء دعاهاي مستجاب است . اين انسان خوب بوده و من كارهاي خوبي هم از او سراغ داشتم و معروف است كه او خوكشي كرده است و من نمي دانم كه لحظات آخري كه او از دنيا رفته نمي دانم پشيمان شده بوده يا نه ، نمي دانم لحظاتي كه او مبتلا به اين گناه بزرگ شده بوده آيا در حالت ارادي و عقل بوده يا دچار يك نوع جنون شده . اگر كسي دچار جنون آني شده باشد تكليف ندارد . من نمي دانم لحظات آخر اين انسان چطوري سپري شده است ، مي گويند كه خودكشي كرده ، اميدوارم كه خودكشي نكرده باشد . طلب مغفرت براي او هم براي من بركاتي خواهد داشت و اميدوار هستيم كه بركاتي هم براي او داشته باشد .

سوال – كسي كه خودكشي كرده روحش كاملا موت شده يا همچنان سرگردان است ؟

پاسخ – از نوع سرگرداني فيلم هاي هاليوودي خير . چون فيلم هاي هاليوودي امروزي سعي مي كند كه روح را بعنوان روان نشان

ص: 14948

بدهد و به چيزي كه آواره است و تكليفش روشن نيست و گاهي در جسم ديگران مي رود كه اينها مدل تناسخي در مورد ايده معاد است كه همه ي اديان توحيدي به آن قائل هستند . اين انسان در حقيقت جانش گرفته شده است. و ديگر با جسمش هيچ كاري ندارد . در حقيقت توفي كامل رخ داده است اما هنوز كارت ويزيت خدا را دريافت نكرده بوده تا زمان مرگ حقيقي خودش در يك حالت عذاب شديد و سختي بزرگي است. كه تحمل و شنيدن آن براي ما فوق العاده سخت است .

سوال – سوره اعراف آيات 57-52 را توضيح دهيد .

پاسخ – خدا مي فرمايد در روز قيامت كه حقيقت همه چيز آشكار مي شود . عده اي مي گويند كه خدايا ما را برگردان تا كارهايي را كه نكرده ايم انجام بدهيم . ما مي توانستيم كارهاي خوب بكنيم ولي آنرا انجام نداديم . مي توانستيم روي كارها ، فكرها وحرفهاي مان خط بطلان بكشيم نكرديم ، خدايا به ما فرصت بده ولي آنجا ديگر فرصتي نيست . حواستان باشد كه خدا خيلي نزديك است خصوصا به آنهايي كه جزء محسنين هستند يعني كساني كه دنبال كارخوب مي گردند و دنبال فكر و رفتارخوب هستند و خدا به اينها نزديكتر است .

سوال – چه ميشود كه يك نفر به فكر خودكشي مي افتد ؟

پاسخ – گاهي افراد براي انتقام گرفتن از ديگران مي خواهند خودكشي كنند . مثلا بچه اي در خانواده است و حس مي كند آنطور كه بايد ديگران توجه لازم را نمي كنند يا

ص: 14949

خانمي كه فكر مي كند از طرف همسرش مورد بي مهري هاي مكرر و زياد قرار گرفته يا كسي كه نابرابري هاي اجتماعي به شكل هاي مختلف تجربه مي كند . كسي كه احساس مي كند رحمت عدالت وجود خارجي در زندگي شخصي خودش وجود ندارد براي انتقام گرفتن از ديگران ترجيح مي دهد كه خودكشي بكند تا هم آبروي آنها برود و هم خودش راحت بشود . و به هيچ كدام از دو تا هدف نمي رسد . متاسفانه با تمام سختي و بدبختي كه مي كشد جز اينكه بدبختي و نكبت جديدي ايجاد بكند و يك مسير تاريكي رابراي خودش فراهم مي كند هيچ نتيجه اي ندارد . مي گويد آبروي خانواده ام را مي برم تا همه بدانند كه اينها چقدر بد بودند . اين خانواده اي كه بعد از شما دچار زحمت مي شود و احيانا بعضي از بستگان ممكن است براي يك عمر خودشان را سرزنش بكنند ، آيا كمك كرد كه رفتار آنها اصلاح بشود يا اينكه فقط رنج جديدي را آفريد و آنهايي هم كه نسبت به اين رنج كم توجه بودند خودشان را در وادي غفلت جددي قرار بدهند آن كسي كه ضرر كرد كه بود ؟ خودتان . با خودكشي در واقع راهي براي جبران وجود ندارد . ما فكر مي كنيم كه خودكشي مي تواند نتايجي داشته باشد بعبارت ديگر بايد از كساني كه فكر خودكشي در ذهنشان مي آيد و يا اقدام به خودكشي مي كنند بپرسيم كه دليل تو براي خودكشي چيست ؟ مي گويد كه از زندگي خسته شده بودم . و

ص: 14950

ديگر تحمل اين همه سختي را نداشتم . اين انسان يادش رفته كه فلسفه ي زندگي بشر در اين كره ي خاكي رنج كشيدن براي بدست آوردن گنج بود . لقد انسان في كبد . كتابي بنام رنج آدم شدن است از آقاي اصغر طاهر زاده . خدا مي خواهد رنجي را به ما عطا كند تا ما گوهر انساني مان را پيدا كنيم . حقيقت هاي اين عالم خودش را با راحتي نشان نمي دهد همانطور كه براي بدست آوردن ذرات طلا بايد زمين را كند . طلاي وجود من و شما با رنج هايي كه مي كشيم بدست مي آيد . اگر آنها به زندگي اولياء الله نگاه كنند و در اطراف خودشان به انسانهاي خوب نگاه كنند مي بينند كه آنها هشت شان گرو نه شان است . خيلي وقتها هزاران مشكل دارند . اگر در بخشي مشكلاتي ندارند حتما در بخش هاي ديگر مشكلاتي را دارند . مشكلات آن چيزهايي است كه قرار است من بروم در خانه ي خدا را بزنم و هنرهاي خودم را ياد بگيرم و نهايت تلاش خودم را بكنم . قرآن مي فرمايد : براي انسان بهره اي نيست جز تلاش خودش . من تلاشم را مي كنم ولي حواسم بايد به يك نكته باشد ، قديم رسم قشنگي بود بنام ديوار نوشته ا كه الان خيلي كم رنگ شده است. جمله هاي زيبايي را از بزرگان مي نوشتند . خيلي اوقات اين جملات دست انساني را كه راهش را گم كرده بود مي گرفت . امام خميني مي فرمايد : ما مكلف به تكليف هستيم

ص: 14951

نه موظف به نتيجه . يعني يك انسان مومن سرش به عرش مي خورد و هيچ وقت شكست نمي خورد . مومن مدل شخصتي اش طوري است كه حتي مي تواند مثل ابراهيم وسط آتش باشد اما سربلندترين فرد باشد. در زندگي مثل يوسف ته چاه باشد ولي فوق العاده خوشبخت است زيرا با خداست . مي تواند مثل يونس در دل نهنگ باشد بابت اشتباهي كه كرده اما همچنان با خدا باشد . با چنين نگاهي كساني كه فكر مي كنند زندگي شان پوچ است و ارزشمند نيست ، تو آن طوري كه خدا دوست دارد عمل بكن حتي اگر همه ي عمري اشتباه كرده باشي .دوباره شروع كن . خدا مي گويد كه تو نگران نتيجه ها نباش . من خدا نتيجه را مي آفرينم همان طور كه امام حسين (ع) با همه ي يارانش به شهادت رسيد و من بعدا نتيجه ي آن را نشان دادم .

89-12-18

سوال – گناهي كرده ام كه بخاطر آن عذاب وجدان سختي گرفته ام هرچند توبه كرده ام . ولي عذابي دارم كه بعضي اوقات دل من مي خواهد دست به خودكشي بزنم لطفاً من را راهنمايي كنيد .

پاسخ – آن دوستان خوبي كه راه غلطي را در زندگي خود پيش گرفته اند و آنگونه كه خدا مي پسنديده زندگي نكرده اند . يا در كل ابعاد زندگي يا در يكي دو مورد از آن كلاً براي خدا غايبي رد كرده بودند. ترجيح داده بودند آنطوري كه فكر مي كردند قشنگ تر است زندگي كنند در نهايت زشتي . با خود گفته بودند بهتر است

ص: 14952

كه گناه كنيم ما نيز مانند بقيه جوان هستيم و دل داريم . بعداً مي توانيم بر گرديم . با اين بهانه ها كه شيطان به دل آنها داده بود و نفس اماره را بر آنها مسلط كرده بود راه را گم كرده بودند . يك زماني آنقدر شيطان به اينجور افراد مسلط مي شود و آنقدر نفس اماره از درون آنها شعله مي كشد كه آن شعبده بازي حقيقي خود را نشان مي دهد . شما نگاه كنيد كسي كه مي خواهد گناه كبيره اي را مرتكب شود ، مي داند كه اين كار گناه است و در آن صورت از چشم خدا مي افتد . به هزار و يك بهانه نفس او كه حالا ديگر قيافه ي دل گرفته است ، چون يكي از اشتباهات ما اين است كه خيلي اوقات مي گوييم دل ما مي خواهد اما منظور اين است كه نفس اماره ي ما مي خواهد نفس با دل فرق مي كند . نفس مي گويد اين كار را انجام بده خدا مي بخشد . اين كار را انجام بده راه باز است اين همه افراد گناه مي كنند مگر بلايي سر آنها آمده است . اينقدر به شيوه هاي مختلف انواع توجيحات غلط را به من القاء مي كند كه من اصطلاحاً به گناه شجاع مي شوم . دليري كردن در گناه از خود گناه خطرناك تر است . در حقيقت به من يك اميد كاذب مي دهد . خوب دقت كنيد حتي درخصوص افرادي كه نگاه مذهبي و ديني دارند وقتي كه مي خواهند مرتكب گناه شوند كاملاً با

ص: 14953

يك فضاي ديني ابليس براي آنها طراحي مدل مي كند تا مبادا آنها جا بزنند و از گناه فرار كنند . به آنها مي گويد خدا ارحم الراحمين است اين همه آدم ها كه گناه كرده اند خدا آنها را مي بخشد . تو را هم خدا مي بخشد يك بار كه اشكالي ندارد . اين دقيقاً روشي است كه ابليس به كار مي برد، چون ابليس عابدي بوده كه شش هزار سال عبادت كرده است . بعد از همه ي اينها يك دين خود ساخته آورده كه خدايا من آنطور كه دلم مي خواهد مي خواهم عمل كنم . بخاطر همين بلد است كه با هركسي چگونه رفتار كند كه او را به عرصه ي گناه بكشاند . پس يك اميد كاذب قبل از گناه به من مي دهد براي اينكه من مبتلا به گناه شوم . وقتي كه گناه را كردم مي گويد ديگر كار از كارگذشت . تو اين گناه را كردي حالا آن را تكرار كن ، يك بار با صد بار كه فرقي نمي كند تو داخل يك مرداب افتاده اي. شجاع مي كند به اينكه اين گناه را فرد ادامه دهد . متأسفانه مي بينيم در هركدام از اين مراحل آن كسي كه مبتلا به گناه شده به نغمه هاي زشت و كريه شيطان گوش مي دهد . اگر يك لحظه به اين سمت بازگردد كه خدا چه مي گويد مي تواند راه خود را عوض كند . در مراحل بعدي نيز فرد را به جلو مي راند كه تو اين اشتباه را كرده اي ديگر تمام شد چيزي

ص: 14954

براي تو باقي نمانده و ديگر آبرو نداري پس گناه خود را ادامه بده . آنقدر فرد را مبتلا مي كند كه به اصطلاح روان شناسان گناه براي فرد عادت ثانويه مي شود . اصطلاحاً مي گويند به انسان نگوييد بني آدم بگوييد بني عادت . انسان فرزند عادت هاي خود مي شود . زماني كه عادت هاي زشت در فرد جا مي گيرد ديگر اصلاً كارزشت را زشت نمي داند و گناه را گناه نمي داند . حتي خداي ناكرده به يك بلاي بزرگ دچار مي شود به اسم مباهات به گناه . يعني افتخار مي كند به اينكه اين گناه را انجام مي دهد و اگر كسي اين كار را انجام ندهد مي گويد شما عقب افتاده هستيد . شما مرتجع هستيد و نمي دانيد كه اين گناه چه مزه اي دارد . متأسفانه مي توان گفت امروز در بحث آسيب شناسي اجتماعي ما مبتلا به اين هستيم كه خيلي از افراد به گناه هاي آشكار مبتلا مي شوند اما ديگر گناه خود را گناه نمي دانند. چون آنقدر براي آنها عادي شده كه فكر مي كنند گناه نيست . همينجا يك خاطره ي كوچكي را بگويم : در يكي از شهرهاي كشور جلسه اي را من داشتم كه خانم هاي خوبي از طيف هاي مختلف حضور داشتند . جلسه كه تمام شد يكي از خانم هايي كه حجاب كاملاً نامناسبي را داشت جلو آمد و ابراز محبت كرد . هنگامي كه در كنار من قرار گرفته بود و خيلي محبت مي كرد من ديدم كه فرصت خوبي است مي توانم به او

ص: 14955

ياد آوري كنم كه رفتار غلط خود را نسبت به اين حجاب الهي اصلاح كند . به ايشان گفتم شما كه اينقدر از برنامه ي سمت خدا تشكر مي كنيد و مي خواهيد جهت زندگي خود را سمت خدا انتخاب كنيد خوب نيست كه موهاي خود را آگاهانه بيرون گذاشته ايد . اين چيزي نيست كه خدا بپسندد .خدا نمي خواهد كه طول موج نگاه هاي هرزه و آلوده حتي به يك تار موي زن مومني بيفتد . ايشان در جواب من گفت اين كار كه مد است . اين مسئله خيلي دردناك است اما از شدت دردناكي خنده ام گرفت كه چه چيز عجيبي را اين فرد مي گويد . ايشان معتقد بود كه بيرون گذاشتن مو كه مد است شما چرا ايراد مي گيريد. مگر اشكالي دارد گر حكم كنند كه مست گيرند در شهر هرآنكه هست گيرند

همه نسبت به حجاب خود بي مبالاتي مي كنند شما چرا به من مي گوييد . من مي خواهم بگويم كه آسيب گناه اين است كه در چشم ما كوچك مي شود . گناهي را كه ما كوچك بگيريم رابطه ي آن با مغفرت خدا خيلي كم مي شود . خدا خيلي سخت آن گناه را مي بخشد و خيلي من بايد براي بخشش آن تلاش كنم . كسي كه مرتكب گناه شد ، شيطان با شعبده بازي خود ابتدا من را به گناه شجاع كرد . گفت خدا ارحم الراحمين است و مي بخشد . گفت حساب اين را نكن كه خدا مي بخشد يا نه راحت باش و زندگي خود را بكن .

ص: 14956

بعداً شايد فرصتي بدست آمد و توبه كردي حالا كه جوان هستي راحت باش . در مرحله ي بعد گفت تو كه آلوده شده اي ديگر چه فرقي دارد چه يك بار گناه و چه صدبار گناه . با اين حرف ها خميره ي وجودي فرد را تغيير شكل مي دهد . آنقدر او را به گناه عادت مي دهد كه بدون آن حس كند كه مي ميرد مانند يك فردي كه به گناه معتاد شده است . بدون اينكه آن گناه را انجام دهد احساس شادابي و نشاط نمي كند، درصورتي كه اين يك نشاط كاذب است . بخاطر همين حضرت امير(ع) مي فرمايد حواس شما باشد لذتي كه سراب گناه براي شما ايجاد مي كند و بعد از آن آتش غضب و دوزخ خدا است هيچ خير و فايده اي ندارد. مانند يك حباب است كه شما مي بينيد خيلي زيبااست اما بلافاصله رها مي شود و شما مي بينيد كه هيچ فايده اي نداشت . اما مرحله ي سوم ، بعد از يك مدت برنامه ي نرم افزاري روح اله كه گفتيم در وجود فرد است فعال مي شود. خداوند در روح هر انساني برنامه ي نرم افزاري كار گذاشته كه آنهم نَفَخة فيه مِن روحي است . در وجود همه ي ما يك مقام روح الهي است . وقتي كه ما گناه مي كنيم اين برنامه بيدار مي شود . اما براي برخي افراد آنقدر اين برنامه مدفون شده و آنقدر روي آن خاك ريخته اند كه اين وجدان درد خيلي دير سراغ آنها مي آيد . بعد از يك عمري

ص: 14957

اشتباه و بعد از يك اشتباه عظيم و بزرگ تازه به خود مي آيد و مي گويد واي برمن ، من چه كار كردم . در اين مرحله شيطان خيلي جدي تر وارد مي شود ما فكر مي كنيم كه شيطان ديگر بايد دست بردارد . اينجا طمع شيطان بيشتر مي شود چون مي بيند كه اين فرد با صفت تواب و غفار خدا در حال ارتباط برقرار كردن است، تلاش مي كند كه اين ارتباط را قطع كند . به او مي گويد كه تو از خدا خجالت نمي كشي ؟ تو اينهمه گناه كرده اي چطور مي تواني توبه كني ؟ توبه ي تو كه قبول نيست . هرچقدر مي خواهي گريه و زاري كن ولي فايده اي ندارد . تو از درگاه خدا رانده شده اي و بدبخت هستي . امكان ندارد كه خدا تو را ببخشد . گاهي اوقات توبه را كرده است اما فكر گناه كه به سر او مي آيد ،مي گويد خوب همينقدر كه فكر گناه مي آيد پس معلوم است كه خدا من را نبخشيده است . يعني همينقدر كه به ياد من مي آيد كه چه اشتباه بزرگي انجام داده ام . پس هنر زشت و كريه شيطان چه بود ؟ رجاء كاذب كه خداوند اسم آن را مي گذارد مقام امن ، امن از مكر الهي . قبل از گناه خوف و ترس از خدا و بعد از آن نااميدي . يعني جاي اين دو را عوض كرد . قرار بود قلب مومن مابين دو انگشت خدا باشد خوف و رجاء . من اگر قبل

ص: 14958

از گناه مي ترسيدم يعني بجاي اينكه بعد از گناه بترسم ، قبل از آن مي ترسيدم . اگر اين حساب را مي كردم كه همين گناهي كه شيطان پيش چشم من كوچك مي كند ، همين گناهي كه بخاطر جواني و شادابي خود مي گويم حالا اشكالي ندارد اين يكي را انجام دهم . اگر در حين اين گناه فرشته ي مرگ به سراغ من بيايد و زندگي من تمام شود چه بايد بكنم ؟ اگر بعد از اين گناه فرصتي براي جبران آن پيدا نكنم چه كنم ؟ اگر با همين يك گناه نمره ي قبولي را پيش خدا از دست بدهم و از چشم خدا بيفتم آن موقع چه كنم ؟ اگر بترسم از گناه كردن و اين خوف قبل از گناه باشد ، اين مدل رحماني است . يعني من دل خود را با كوك ملكوت هماهنگ كرده ام . آن افرادي كه از گناه مي ترسند ، هرچند گناهان كوچك ، كساني هستند كه قلب آنها ضرب آهنگ فركانس ملكوت را خوب گرفته است . ولي آن افرادي كه موقع گناه ديگران را تشويق مي كنند و مي گويند ما اين همه گناه كرديم هيچ بلايي هم سر ما نيامد حالا تو هم يك بار بكن . خود اين افراد ميدان مغناطيسي شيطان شده اند . براي همين بايد از اين افراد فرار كنيم بيش از آن چيزي كه از مقابل شيرو پلنگ و حيوانات وحشي فرار مي كنيم . اين افراد خوف از گناه را پيش چشم ما مي شكنند . خوف قبل از گناه و رجاء بعد ازگناه

ص: 14959

. اگر خداي ناكرده به قول قرآن مومن دچار لغزش شد، نه اينكه با برنامه ريزي با عزم و اراده به سراغ گناه رفته و لذت آن را چشيده باشد. حواس ما باشد كه مدل مومن اينطور است ، گناه مي كند اما بدون اينكه به طور جدي بخواهد آن كار را انجام دهد . يعني او مي افتد در گناه كه قرآن به آن مي گويد لغزشگاهي كه فرد سُر خورده است . پس مومنين هم امكان دارد كه دچار گناه و اشتباه شوند، بخاطر همين هم خداوند از خود به نام غفار ياد مي كند . غفار يعني بسيار بخشنده . غافر اسم خدا است اما غفار از آن اسماء حسنايي است كه خدا خواسته است كه ما او را به اين نام ياد كنيم . يا غفار الذنوب ، يا ستار العيوب . اي خدايي كه خيلي مي بخشي ، من خيلي غلط ديكته نوشته ام . وقتي كه از صميم قلب برگشتم و توبه كردم تو پاك كن الهي خود را روي وجود من قرار دادي و من را دوباره نوراني كردي . عرفا به اين مسئله معتقد هستند كه هر توبه ي بنده ما بين دو توبه ي خداوند است . يعني قبل از اينكه من توبه كنم خدا دوباره به من رو كرده است . وقتي كه من به خدا مي گويم اشتباه كردم و با تمام بزرگي اشتباه خود يقين دارم كه رحمت تو بزرگ تر از اشتباه من است . خدا دوباره به من رو مي كند و مهر تأييد را مي زند . ابتدا برگه ي

ص: 14960

سفيد را به من مي دهد كه من توبه كنم و بعد خود او پاي آن را امضاء مي كند . آن كسي كه مي گويد براثريك گناه بزرگ فكر خودكشي به ذهن من آمده است ، اجازه دهيد من با اين افراد صحبت كنم . من از آن دوستان خوبي كه در مسير تند باد گناه افتاده اند ، چه يك بار و چه بارها به گناه مبتلا شده اند ، سوال مي كنم . شما براي چه مي خواهيد خود را بكشيد ؟ مي گوييد ديگر از اين زندگي جهنمي خسته شده ايم . مي گويند بخاطر اينكه نمي توانند گناه را ترك كنند . مي دانيم گناه است اما آنقدر جزء گوشت و خون ما شده كه وقتي گناه نمي كنيم حال ما بد است . مي گويم اشكالي ندارد تو مانند انساني هستي كه به مواد مخدر معتاد شده است . همانطور كه اگر مواد مخدر به اين افراد نرسد تمام استخوان هاي آنها درد مي گيرد ، بدن آنها و فكر و ذهن آنها دچار آسيب مي شود و طول مي كشد كه خود را درست كنند . صبوري كنيد . همانطور كه رفته رفته به گناه عادت كرده ايد بايد بتوانيد به پاكي هم عادت كنيد . در مرحله ي پاكي طبيعي است كه ابتدا خود را پاك مي كنيد اما حس مي كنيد كه ميل به گناه داريد . به اين دوستان خوب يك توصيه ي ساده بكنم . اگر كسي مي گويد كه شما خيلي راحت براي خود نظر داده ايد ، ما با تمام گناهان بزرگ

ص: 14961

و عجيب و غريبي كه در زندگي ما رخ داده مي توانيم به سمت خدا برگرديم و مي توانيم به راحتي خود را از اين همه انس به زشتي جدا كنيم ، چون خود شما در زندگي هيچ تجربه ي جدي از گناه نداريد مي توانيد اين حرف را بزنيد. من مي گويم قبول اما بگذاريد از اين مدلي كه مي گويم پيروي كنيد . دل من مي خواهد دوستان يك مقدار دقت كنند اين مبنايي را كه مي خواهم بگويم هم برمبناي دستورات اهل بيت است و هم بر مبناي روان شناسي . اصطلاحاً در فضاي روان شناسي اسلامي است . آن هم اين است كه شمايي كه مي گوييد روزي پنج بار يك گناه را مرتكب مي شويد ، روز بعد به خود بگوييد كه من فقط مي خواهم يك بار آنرا انجام ندهم . پنج بار را چهار بار بكنيد . اگر به خود بگوييد كه من از فردا اصلاً نمي خواهم گناه كنم، امكان پذير است اما يك مقدار سخت است . به خود بگوييد من مي خواهم آن قدري كه مي توانم در مقابل شيطان بايستم . شيطان و نفس من دست به دست هم داده اند كه من را از چشم خدا بيندازند ولي من با تمام وجود مي خواهم دست خود را در دست خدا بگذارم و بگويم خدايا دست من را بگير . من در چاه نفس خود افتاده ام . هر يك باري كه شيطان به تو مسلط مي شود و تو در دام او ميفتي يك تو دهاني بر دهان او بزن و بگو كه

ص: 14962

تو يك بار من را مجبور كرده اي كه اين گناه را بكنم، اما يك بار ديگر كه پيش آمد بگو نمي كنم . بگو بخاطر خدا ، خدايا اين يك بار از دست من برآمد اين كار را نمي كنم . نگوييد كه ميان اين همه گناه اين يك گناه كه ارزشي ندارد . شما با اين گناه نكردن هاي اندك خود با تمام وجود به خدا رو مي كنيد . درحقيقت فضاي توبه را براي خود ايجاد مي كنيد و مي گوييد خدايا دل ما مي خواهد كه برگرديم . با اينكه محيط من پر از آلودگي است و اطراف من پر از هوس گناه است . يعني من قرار نيست استغفار را تمسخر كنم اما به خدا بگويم كه اين مقدار از دست من بر مي آيد . من از اين پنج گناه توانستم يكي از آنها را انجام ندهم و بابت چهار گناه ديگر شرمنده هستم .

سوال – برخي روايات وجود دارد مانند اينكه شخصي كه مشروب مي خورد تا چهل روز نماز او مورد قبول نيست و يا اينكه بوي بهشت بر او حرام مي شود . در مورد رواياتي از اين دست توصيه ي شما چيست ؟

پاسخ – خواندن اين روايات در حقيقت نقشه ي راه بازگشت به بهشت است . ياد ما باشد وقتي كه حضرت آدم و حوا عليهما السلام از بهشت اخراج مي شوند ، قرار است خداوند در كوله پشتي آنها سرمايه اي بگذارد و يا نقشه اي به دست آنها بدهد كه راه بازگشت به بهشت را پيدا كنند . به همه

ص: 14963

ي افراد، خداوند اين نقشه را داده است . سرمايه حيا است . حيا سرمايه اي است كه خداوند به همه ي آدم ها داده است . من قرار است كه آن سرمايه را تقويت كنم . قبل از گناه ، در حين گناه و بعد از آن . هرچه توانستم آن را بيشتر كنم . وقتي كه آدم و حوا از ميوه ي درخت ممنوعه چشيدند ، هنوز خداوند آنها را از بهشت اخراج نكرد اما برگ جريمه براي آنها نوشت . آدم و حوا ناگهان خود را برهنه ديدند و برهنگي برگ جريمه ي خدا شد . گرچه در دنياي مدرن ، سومين صنعت پرسود دنيا برهنگي است بعد از مواد مخدر و اسلحه . بخاطر همين است كه عرصه ي گناهان زشت بسيار فراهم مي شود ، چون برهنگي كه سرآغاز آسيب ها است رخ مي دهد . با يك چنين نگاهي وقتي كه آدم و حوا خود را برهنه ديدند از خود خجالت كشيدند ، از يكديگر خجالت كشيدند و از خدا خجالت كشيدند . حيا ضربدر سه، شد سرمايه ي آنها ، بخاطر همين هم خود را با برگ هاي درختان پوشاندند . آدمي كه گناه مي كند بايد بتواند خود را با برگ مغفرت الهي بپوشاند . چون كسي كه گناه مي كند زشتي ها را عيان مي كند اينجا است كه بايد راه را باز كند . حالا آن كسي كه اين روايت را خوانده ، اين روايت كه اگر كسي مبتلا به مادر همه ي زشتي ها يعني مسكرات شود ، قدرت شامه ي معنوي خود را

ص: 14964

از دست مي دهد . صداي او فركانس و طول موجي در ملكوت ندارد . اين را بايد آنقدر خوب بداند كه هر يك باري كه مي خواست مبتلا شود پاي خود را عقب بكشد . چند وقت پيش من با فردي گفتگو داشتم كه مي گفت وقتي كه من در جمع دوستان مي نشينم ، متأسفانه خيلي وقت ها مبتلا به اين آسيب و اين گناه بزرگ هستند . گاهي اوقات جرأت نمي كنم كه از جمع آنها جدا شوم اما به خود مي گويم تو كه نمي تواني بيرون بروي اما ديگر غلط دوم را نكن . چون نشستن در جايي كه مشروبات الكلي نوشيده مي شود حرام است . ايشان مي گفت من به خود مي گويم تو كه نمي تواني خود را از اين زشتي جدا كني حداقل غلط بعدي را نكن و مبتلا به نوشيدن چنين نجاست و كثافتي نشو. به خود مي گويم كه من اين كار را نمي كنم اما دوستان خيلي جدي به من تعارف مي كنند كه بايد اين مشروبات الكلي را بخوري. باز مي بينم كه جرأت ندارم به آنها بگويم نه اما بهانه درست مي كنم و مي گويم پزشك به من داروهايي داده كه مصرف مي كنم بنابراين نمي توانم مشروب بخورم . يعني اين فرد سعي مي كند با آخرين دستاويز نيز خود را نگاه دارد و تلقي او اين است كه همينقدر كه من بتوانم خود را حفظ كنم كافي است . از او پرسيدم كه چرا ؟ گفت به اين خاطر كه من اين روايت را شنيده ام كه اگر

ص: 14965

كسي مبتلا به اين زشتي شود چهل شبانه روز خداوند صداي او را دوست ندارد و نخواهد شنيد . در نتيجه به خود اجازه نمي دهم كه اينقدر از خدا فاصله بگيرم و دلم مي خواهد كه خدا هميشه صداي من را بشنود . اين نوع نگاه براي قبل از گناه خوب است . اما بعد از گناه ، اگر افرادي مبتلا به اين آسيب شدند . حالا اين روايت را شنيده و مي گويد كه من اگر قرار است بوي بهشت را نشنوم پس خود بهشت را نيز نمي خواهم . پس بگذاريد كه من بروم داخل گناه . به اين آدم مي گوييم كه تا به حال ديده ايد جايي كه سيل مي آيد ، هنگام سيل همه چيز از بين مي رود . آدم عاقل كسي است كه خود و وسايلي را كه نياز دارد نجات دهد . حتي اگر شده كوچكترين وسيله را نجات دهد شايد اين وسيله به او كمك كند كه زنده بماند . آدمي كه مبتلا به گناه شده شايد بعضي از خيرات را از دست بدهد ، اما راه او براي رفتن به بهشت هرگز بسته نيست . اجازه دهيد بازگرديم به آن قسمت كه برخي افراد مي گويند ما آنقدر گناه كرده ايم كه مي خواهيم خودكشي كنيم چرا كه از خدا خجالت مي كشم . ما به او مي گوييم كه حواس شما باشد كه معما مي گوييد ، شما مي گوييد كه بابت گناهان خود از خدا خجالت مي كشيم اما مي خواهيد گناه بزرگتر از آن را انجام دهيد . يكي از بزرگترين

ص: 14966

گناهان كبيره خود كشي است . درحقيقت شما براي هميشه باب رحمت را به روي خود مي بنديد . انسان تا زماني كه زنده است درگاه مغفرت خداوند به روي او باز است . فكر كنيد كه امروز روزي است كه خداوند به شما عمر دوباره و فرصت مجددي داده است . چيزي كه براي كمتر كسي پيش مي آيد . داريم كساني كه اهل ايمان نيستند و يك عمر را در تباهي گذرانده اند . زماني كه فرشته ي مرگ به سراغ آنها مي آيد و مي خواهد جان آنها را بگيرد مي گويند خدايا يك مقدار به ما وقت بده كه آن كارهايي را كه نكرده ايم انجام دهيم. خداوند به اين افراد مي گويد كلا ، هرگز . هرگز ديگر عمر دوباره اي به تو نخواهم داد. تو يك انسان گناه كار و پر از غفلت هستي، خداوند يك فرصت دوباره به تو داده است چرا قدر اين را نمي داني . فرصت داده دوباره برگردي و تمام صفحه ي زندگي خود را يك بار ديگر ريست كلي بكني . يك بار ديگر پاك كن . خداوند قبل از هر گناهي آغوش خود را باز كرده است و بعد از هر گناهي همچنان آغوش محبت خدا باز است. براي اينكه من بتوانم خود را با خدا زيباتر ، پاك تر و خدايي تر ببينم . اينجا يك كتاب را خدمت دوستان معرفي كنم ، كتاب بامن تماس بگيريد . كتابي كه انشاء اله مي تواند به دوستان آرامش بدهد . نويسنده ي آن آقاي خداميان آراني است كه جزء آن نويسندگان خوب

ص: 14967

و پركاري هستند كه كتاب هاي خوب و باارزشي نوشته اند . با من تماس بگيريد ، خواسته ي خدا است . خدا مي گويد حواس شما باشد من مي خواهم كه شما برگرديد با يك عالمه گناه . حتي من حاضر هستم كه ابليس را هم ببخشم به شرط اينكه واقعاً برگردد . بخاطر همين هم در روايت داريم كه ابليس مي گويد خدايا من حاضر هستم كه عبادت جن و انس را بكنم بگونه اي كه هيچ كس تا به حال نكرده باشد فقط به من نگو كه به آدم سجده كنم . خدا مي گويد كه من فقط همان سجده را از تو مي خواهم . شايد در ظاهر راه به روي ما بسته باشد، اما در حقيقت خدا منتظر است كه ما برگرديم و دوباره رفتارهاي غلط خود را اصلاح كنيم . هرگز دير نيست ، اين چيزي است كه خداوند تواب و رحيم به همه ي ما هرزماني كه شيطان قلب ما را پر از ميل به گناه مي كند ، مخابره مي كند . حواس شما باشد كه من خدا منتظر هستم كه مرا انتخاب مي كنيد يا پستي ها و زشتي ها را . انشاء اله كه هميشه خدا را انتخاب كنيم .

سوال – سوره اعراف آيه ي 105-120 توضيح بفرماييد.

پاسخ – در اين آيات يكي از زيباترين تصاويري كه گناه كاران به درگاه خدا برگشته اند را خداوند تصوير مي كند . زماني كه حضرت موسي (ع) در مقابل گناه كار ترين خلق قرار دارد . جادوگراني كه آمده اند تا خدايي دروغين فرعون را

ص: 14968

قطعي كنند و همه ي مردم را به سمت يك چنين بتي بكشانند . وقتي كه حضرت موسي اعجاز الهي را نشان مي دهد ، اين جادوگران هستند كه در مرحله ي اول قبل از همه به خداوند ايمان مي آورند . به خدا مي گويند كه خدايا ما بخاطر اينكه جزء اولين گروهي بوديم كه ايمان آورديم اميد داريم كه از گناهان ما بگذري . در دستورات اهل بيت داريم كه اگركسي خداي ناكرده مبتلا به سحر و جادو شود و اهل اين كار باشد بخشيده نمي شود . مگر اينكه قبل از اينكه از دنيا برود توبه كند و تمام اشتباهات خود را جبران كند . مي خواهيم ازهمينجا كمك بگيريم و بازگرديم به صحبتي كه دوستان گفته بودند بر اثر زياد گناه كردن گاهي آنقدر شيطان به ما غلبه مي كند كه حتي فكر خود كشي را در ما ايجاد مي كند . يك بار ديگر دوستان اين آيات را نگاه كنند ، قرآن مي گويد كه حتي اگر مثل جادوگران درگاه فرعون هم باشيد راه شما به سمت من باز است . من مي خواهم همينجا دو فرمول اصالتاً درون ديني و دستورات ويژه ي اهل بيت پيامبر را خدمت دوستان عرض كنم . امام سجاد(ع) در كتاب صحيفه ي سجاديه ي خود كه اصطلاحاً به آن زبور آل محمد (ص) مي گويند ، دعاي دوازدهم ايشان دعايي است كه براي اعتراف به گناه و درخواست مغفرت از خدا است . در اين دعا امام سجاد خيلي زيبا ، انگار كه مقام بدترين و گناه كارترين فرد را درنظر مي گيرند

ص: 14969

و از جايگاه او از خداوند طلب مغفرت مي كنند . امام سجاد (ع) مي فرمايند : خدايا من نه از گناهكارترين گناهكاران هستم كه تو او را آمرزيده اي ، خدايا گناهكار تر از من هم وجود دارد اما تو او را بخشيده اي و تو مي تواني من را ببخشي . اين گناه فوق العاده زيبا است . من پيشنهاد مي كنم كه حتماً دوستان در فرصت هاي مختلف ، بخصوص كساني كه فكر مي كنند كه ظلمت گناه قلب و فكر آنها را آلوده كرده است و آنها را به سمت بدي هاي بيشترمي كشاند يك مقدار بيشتر با اين دعا انس بگيرند . فرمول دوم اين است : نمازي وجود دارد كه منسوب به حضرت امير (ع) است كه در اعمال روز جمعه شما در همه مفاتيح ها مي توانيد پيدا كنيد . اين نماز دو تا نماز دو ركعتي است كه در هر ركعت بعد از حمد پنجاه بار خداوند را به يگانگي ياد مي كنيم و سوره ي مباركه ي توحيد را مي خوانيم . بعد از اين چهارركعت نماز يك دعاي خيلي زيبا حضرت امير(ع) مي فرمايند ، آنجا مقام كسي است كه خود را بين بهشت و دوزخ مي بيند . حضرت امير مي فرمايند كه خدايا آيا مي خواهي به من نه بگويي يا مي خواهي بگويي آره ؟ اگر مي خواهي بگويي نه ، واي بر من . من ديگر هيچ راهي ندارم . اگر مي خواهي بگويي بله و من را مي پذيري ، هيچ زيبايي قشنگ تر از اين در عالم نيست كه

ص: 14970

خدا به آدم جواب مثبت بدهد . من پيشنهاد مي كنم كه دوستان شهد و شيريني اين نماز را حتي اگر شده براي يك بار بچشند . گرچه حتي در دستورات بزرگان وارد شده كه وقتي كه به مكه ي مكرمه مشرف مي شويد به چهار ركن خانه ي خدا ، از ركن حجر الاسود شروع كنيد و اين نماز را بخوانيد . در هر ركن اين چهار ركعت و اين دعا را بخوانيد . شايد كل اينها يك زمان خاصي را بگيرد اما فرصتي را فراهم مي كند براي اينكه شما در آن مكاني كه محل نزول رحمت هاي خاص خداوند است بيشترين رحمت را دريافت كنيد . نماز ويژه ي امير المونين و دعاي دوازدهم امام سجادف بهترين ريسماني است كه ما را مي تواند به ملكوت برساند و از گناهان دور كند .

سوال – به من بگوييد كه با اينهمه اسرافي كه به دليل وسواس خود كرده ام باز هم خدا من را دوست دارد يا خير ؟ هميشه فكر مي كنم كه در قيامت جزء جهنمي ها هستم . همين فكر باعث شده كه به كارهاي خوب رغبت نداشته نباشم چون فكر مي كنم كه فايده اي ندارد . چون با اسراف آب ، خداوند روي خود را از من برگردانده است . به خدا بيماري وسواس امان من را بريده است . تمنا مي كنم كه جواب من را بدهيد فكر من مشغول است . براي همه ي وسواسي ها از صميم قلب دعا كنيد كه واقعاً گرفتار بد دردي هستند .

پاسخ – قرآن مي فرمايد : انَ

ص: 14971

الهَ يُحب التَوابين ، قطعاً شك نكنيد كه خداوند كساني را كه گناه كرده اند اما به سمت خدا بر مي گردند دوست دارد . اين دوست داشتن خدا چيزي است كه قرآن پاي آن ايستاده و گارانتي نامه و ضمانت نامه ي الهي دارد . قطعاً اگر ما به سمت خداوند بازگرديم و اشتباهات خود را جبران كنيم ، خداوند آغوش خود را باز كرده براي اينكه رحمت الهي را شامل حال ما كند .از همه ي دوستان خوب مي خواهم كه بعد ازاين برنامه در اولين فرصتي كه مي توانند دو ركعت نماز را بخوانند و ثواب آن را به حضرت زهرا (س) هديه كنند . از خداوند بخواهند كه همه ي آن كساني كه زندگي خود را به سمت قبله ي الهي و به سمت خداوند تعيين كرده اند، اگر مشكلي در فكر ، دل ، رفتار و احساس خود دارند خداوند از آنها به بركت صلوات بر محمد و آل محمد گره گشايي كند .

89-12-25

سوال – آيا مسافرت و سفر رفتن براي افراد وسواسي خوب است يا خير ؟ پانزده سال است به دليل وسواس به سفر نرفته ام زيرا دوست ندارم از سرويس هاي بهداشتي بين راه ها استفاده كنم . همين مسئله باعث شده كه هميشه خانه نشين باشم لطفاً من را راهنمايي كنيد .

پاسخ – ما در جلسات قبل پيشنهاد داديم كه اين غم و اين سختي وسواس را با آيات شريفه ي قرآن و با سوره ي مباركه ي ناس درمان كنند . اما ياد ما باشد كه تدريجي اين مشكل حل خواهد شد

ص: 14972

. يعني ما فكر مي كنيم اگر فردي دچار وسواس است ، اگر دارو مصرف مي كند و با آيات قرآن انس گرفته و درمان خود را انجام مي دهد حتماً بايد خيلي سريع مشكل وسواس او حل شود . نه اينگونه نيست ، در قديم مي گفتند كه درد خروار خروار مي آيد و مثقال مثقال مي رود . يك مشكلي كه با افرادي كه دچار وسواس هستند وجود دارد اين است كه همه فكر مي كنند كه اين فرد وسواسي كه مثل همه ي ما است پس چرا خود را اينقدر اذيت مي كند ؟ اين فرد مانند ما مي خورد ، مي خوابد ، راه مي رود ولي چقدر همه چيز را سخت گرفته است . او هم بيايد و مانند ما همه ي كارها را آسان كند . اين كار بطور ناگهاني هرگز امكان پذير نيست . همانطور كه اگر پاي كسي شكسته باشد و آن را گچ گرفته باشند شما نمي توانيد به او بگوييد كه بدود . اشكالي ندارد كه پاي تو را گچ گرفته اند تو بدو . ما بايد به اين مشكل روحي كه در قلب و دل فرد وسواسي وجود دارد دقت كنيم . حواس ما باشد كه به فردي كه دچار وسواس فكري و عملي است فشار نياوريم . پس مهمترين نكته اين است كه من خواهش مي كنم خانواده و اطرافيان رعايت اين افراد را بكنند . اما در خصوص اين دوست كه گفتند 15 سال است مسافرت نرفته اند . كلمه و كليد واژه اي كه ايشان استفاده كرده اند گفته اند كه

ص: 14973

من دوست ندارم از سرويس هاي بهداشتي استفاده كنم . نگفتند كه رنج مي كشم يا اذيت مي شوم . يعني بخش ارادي ذهن ايشان خيلي فعال است . اين مسئله جاي تبريك دارد . همه ي دوستان وسواسي ما كه مي گويند دوست ندارم دست بزنم ، يا دوست ندارم بخورم و... يعني اينكه مي دانم اين كار خوب نيست اما ضروري نيست مي توانم انجام ندهم . ما به همه ي اين افراد مي گوييم كه اين دوست نداشتن اگر مربوط به دستورات خدا نمي شود و مربوط به اصول اوليه ي بهداشتي هم نمي شود لطفاً روي اين دوست نداشتن پا بگذاريد . وگرنه زمينه ي وسواس در شما قوي مي شود . يعني كساني كه خيلي به مسائل بهداشتي معتقد هستند و خيلي جدي مي گيرند ، زمينه ي وسواس در آنها ايجاد مي شود . كساني كه خيلي روي تميزي و پاكي مراقبت مي كنند ، ناخودآگاه اين پيام غلط به مغز آنها صادر مي شود . بخاطر همين يك مواقعي من به شاگردان خوب خود اين توصيه را مي كنم ، البته يك اصل علمي است ولي من آن را به شوخي و مزاح مي گويم ، بدن همه ي ما به يك مقدار ميكروب احتياج دارد . خوش به حال آن افرادي كه ميكروب وارد بدن آنها مي شود ولي آنتي كور آن تشكيل مي شود . يعني بدن آنها مقاومت پيدا مي كند . خيلي فكر نكنيد كه همه چيز بايد فوق العاده استريل و خوب باشد . بله در سفر و در طب مسافرت مي گويند

ص: 14974

كه بايد يك مقدار اصول بهداشتي را رعايت كرد . اما اينكه من بايد همه چيز ر ا استرليزه كنم و همه چيز بايد فوق العاده تميز باشد اشتباه است . اصلاً يكي از ويژگي هاي سفر اين است كه شرايط آنگونه كه دل شما مي خواهد نيست . بخاطر همين هم مي گويند اگر مي خواهيد كسي را بشناسيد با او به سفر برو . پس به اين دوست خوب مي گويم كه چند كار را شما مي توانيد انجام دهيد : اول ياد شما باشد كه باتوجه به اينكه شما مي گوييد دوست ندارم پس براي شما امكان پذير است ابتدا شما سفرها و مسيرهاي كوتاه را برويد . لازم نيست كه يك سفر طولاني را با ماشين ، قطار يا چيزهاي مختلف برويد كه مجبور شويد در يك زمان طولاني احياناً از اين سرويس هاي بهداشتي استفاده كنيد . يا شرايط نابسامان را تحمل كنيد . اگر سفري را كه مي خواهيد انجام دهيد يك سفر سه يا چهارساعته باشد رعايت كردن آن فوق العاده راحت تر است . اين مسئله گام اوليه ي درمان است . چون كسي كه پانزده سال سفر نرفته يعني پانزده سال تجربه هاي دانايي خود را به تعويق انداخته است . چون داريم كه مسافرت كنيد تا سالم شويد . مسافرت كنيد تا نشانه هاي خداوند را بيابيد . در قرآن داريم و شش بار در دستورات الهي است كه روي كره ي خاكي سفر كنيد . سفر جزء دستورات الهي است و عقل تجربي ما از طريق سفر فوق العاده زياد مي شود . با

ص: 14975

آن ما خيلي از بزنگاه هاي شخصيتي خود را مي شناسيم و مي فهميم كه كجا ها كم مي آوريم . كجا دچار مشكل مي شويم . يعني به يك صورتي زمينه ي خود شناسي را براي انسان بازمي كند . بخاطر همين هم سفر خيلي توصيه شده است . بنابراين اولاً مسافت هاي كوتاه را براي سفر انتخاب كنند و همچنين طول زمان را كوتاه انتخاب كنند . يعني لازم نيست كه مثلاً دو هفته به مشهد بروند . مي توانند يك سفر سه يا چهار روزه بروند . زمان را خيلي كوتاه كنند . اطرافيان افراد وسواسي نيز از آنها نخواهند كه اين طول سفر طولاني باشد چون آنها رنج زيادي مي كشند و لذت آنها خيلي كمتر از آن رنج خواهد بود . پس زمينه را فراهم كنند براي اينكه آنها نيز بتوانند از اين سفر لذت ببرند . و سومين مسئله اين است كه شما مي توانيد يك سري از مسائل بهداشتي حداقلي را خودتان فراهم كنيد البته بدون وسواس هاي شديد. يعني به خود بگوييد كه من مي دانم كه چيزهايي را كه خداوند پاك اعلام كرده پاك است . ما در يك كشور اسلامي زندگي مي كنيم . همه چيز پاك است مگر اينكه ما نجاست را ببينيم و يقين كنيم كه نجس است . اين يكي از نعمت هاي بزرگي است كه وجود دارد . آن افرادي كه به كشورهايي كه كفرمطلق است سفر كرده اند مي دانند كه حتي ميوه و گلي كه مرطوب است حكم نجاست را پيدا مي كند . بخاطر اينكه نمي داند كه

ص: 14976

اين قطره ي آب چه بوده كه اينها مرطوب شده است . بنابراين اين دقت ها را داشته باشند . به اين دوست خوب وسواسي و همه ي دوستان خوب عرض مي كنم كه شما وقتي پانزده سال به سفر مي رويد به اين معنا است كه يك عده اي در خانواده اسير شما شده اند . يا يك كسي مجبور مي شود كه پيش شما بماند . يا بقيه هم دست از سفر بكشند . اگر به اين بعد قضيه نگاه كنيد راضي مي شويد كه يك مقدار كوتاه بياييد . در حقيقت يك مقدار شما كوتاه بياييد و يك مقدار نيز اطرافيان شما از سفر هاي طولاني دست بردارند . پس براي شروع به سفرهاي كوتاه برويد . حتي اگر مي بينيد كه حوصله و مجال سفرهاي دو يا سه روزه را نداريد، اشكالي ندارد . نگاه كنيد كه آيا اطراف شهري كه زندگي مي كنيد يك محل زيارتي يا يك محل خوش آب و هوايي كه شما مي توانيد يك نيم روز برويد و برگرديد وجود دارد به آنجا برويد . اگر تهران هستيد به حضرت عبدالعظيم براي زيارت برويد . يك بي بي شهربانو ، امام زاده صالح ، دربند و بالاخره جايي برويد كه مسافت كوتاهي است و شما مي توانيد برگرديد . چون فردي كه دچار وسواس است هر چقدر در تنهايي خود بماند بيماري او عميق تر مي شود . پس از دوستان خوب خواهش مي كنيم به عنوان يك دستور بهداشت رواني كه فرهنگ ديني و فرهنگ اهل بيت (ع) به ما ياد مي دهد حتما به

ص: 14977

سفر برويد و بدانيد كه خداوند درسفر، درهايي از رحمت خود را به روي شما باز خواهد كرد .

سوال - خواهري متدين و پايبند به اصول اخلاقي داشتم كه بعد از يازده سال ناباروري خداوند فرزندي به او عطا فرمود . اما بعد از گذشت چهار ماه بچه ي او سقط شد و او دچار افسردگي شد و خودكشي كرد . اين مسئله تأثير بسيار بدي بر روي خانواده علي الخصوص مادرم گذاشت . و از لحاظ اعتقادي ما را دچار مشكل نموده است . ما خيلي متأثر و نگران شديم كه آيا خداوند او را بخشيده و آمرزيده شده است يا نه ؟ از شما خواهش مي كنيم كه ما را راهنمايي كنيد .

پاسخ – من به همه ي دوستان خوبي كه خاطره ي تلخ يك مصيبت را در قلب خود دارند ، چه بسا كه اين زخم ها زخم هاي نزديكي هم باشد تسليت عرض مي كنم . و ياد آوري مي كنم كه فرهنگ عظيم و معجزه ي قرآن به همه ي ما ياد مي دهد كه هرموقع مصيبت سختي به قلب ما وارد مي شود آيه ي شريفه ي انا الله و انا اليه راجعون را با خود بگوييم . يعني اينكه همه ي ما از خدا هستيم وبه سوي خدا بازمي گرديم . وقتي كه معناي اين رفت و آمد را در عالم هستي پيدا كنيم اينقدر دچار بحران نمي شويم . يك نكته مربوط به كساني است كه در زندگي خود احساس بن بست مي كنند . فكر مي كنند كه همه ي درها به روي آنها

ص: 14978

بسته شده است . ياد ما باشد كه هيچ كس در اين عالم هستي تنها نيست . حتي اگر در يك جزيره تنهاي تنها باشد . در حقيقت همراه اول حقيقي همه ي ما خود خداوند است. من هر موقع اين پيام را در تلويزيون و راديو مي شنوم كه هيچ كسي تنها نيست و همراه اول با او است و تبليغ يك سيستم مخابراتي مي شود خيلي غصه مي خورم . كه اين پيام با متن قرآن ناخوان است . قرآن مي گويد كه هركسي در هركجاي عالم كه باشد تنها نيست چرا كه همراه او و همراه اول او خدا است . نه يك گوشي تلفني كه اگر چند ساعت شارژ به او نرسد به درد نمي خورد و تبديل به يك تكه حلبي مي شود. اين دقت را داشته باشيم كه فرهنگ توحيدي به ما ياد مي دهد كه خدا با همه ي ما است . اين كه ما احساس تنهايي كنيم و احساس كنيم كه ديگر هيچ راه حلي وجود ندارد ، نتيجه ي افكار غلط است . احساسات غلطي كه ما بايد به آن پيروز شويم . خداوند به همين دليل از همه ي ما خواسته كه مراقبت كنيم مبادا ترس ما تبديل به يأس شود . يعني آنقدر فتيله ي چراغ ترس را بالا بكشيم كه دود بزند و تبديل به يأس شود . يأس بد تر از كفر است . اين نكته ي اول كه بايد به آن دقت كنيم . نكته ي دوم ، آن كساني كه فكر خودكشي به ذهن آنها آمده است ، مي خواهيم

ص: 14979

اين فضا را تفكيك كنيم از آن كساني كه مبتلا به اين آسيب شده اند . آن كسي كه فكر خودكشي به ذهن او مي آيد حواسش باشد كه بدجوري شيطان به او طمع كرده است . چون بيشتر و بدتراز اين نمي توانست گناهي را براي او آسان كند . چون كسي كه فكر خودكشي به ذهن او رسيده يعني اينكه همه ي درهاي رحمت را به روي خود بسته است . ياد ما باشد كه خودكشي از روي علم و آگاهي هرگز بخشيده نمي شود و راه را سخت مي كند . پس اين دقت يك دقت خيلي جدي است . در مورد كساني كه اين مسئله به ذهن آنها رسيده يا فكر مي كنند كه خودكشي يك مسئله ي آساني است و عيبي ندارد بالاخره شايد خدا يك جوري حل كند. اما در مورد آن كساني كه به واسطه ي خودكشي از اين دنيا رفته اند . و كساني از اطرافيان آنها درگير اين موضوع هستند كه خوب اينكه خودكشي كرده ما چكار بايد بكنيم . ببينيد كسي كه خودكشي كرده ما در لحظاتي كه او خودكشي كرده در ضمير خودآگاه و ناخودآگاه او نيستيم و نمي دانيم شايد او لحظاتي را داشته كه بازگشت به سمت خدا كرده است . شايد او لحظاتي را داشته كه بصورت غير ارادي وارد اين سيستم شده است . يعني ما در مورد آن كسي كه همه مي گويند با خودكشي از دنيا رفته هم نمي توانيم قضاوت كنيم . ما نمي دانيم كه آن كسي كه متهم است كه با خودكشي از دنيا رفته

ص: 14980

آيا به صورت ارادي اين كار را كرده ؟ آيا واقعاً آن زماني كه اقدام به اين كار كرده توبه كرده و خواسته كه خدا او را نجات دهد اما اين مسير بسته شده بوده ؟ پس ما حق قضاوت قطعي در مورد كسي كه خودكشي كرده نداريم . پس ما چكار بايد بكنيم ؟ بايد حواس ما باشد كه خدا يك وظيفه اي از من خواسته آن هم اينكه در حق كسي كه با ايمان از اين دنيا رفته ، دعا و خيرات كنم . نه فقط كسي كه خودكشي كرده بلكه كسي كه من از او كدر هستم . خداي ناكرده كسي از دنيا رفته و دست او از اين دنيا كوتاه شده است ، در روايت داريم كه اگر كسي از دنيا رفت و به شما بدي كرده بود ، او را با بدي خود تنها بگذاريد و او را حتي به بدي ياد نكنيد . فقط دشمنان اهل بيت هستند كه قطعي در دوزخ خواهند بود . ما در مورد بقيه اميد به رحمت الهي داريم بخاطر همين هم اهل بيت به ما ياد داده اند . بگذريد از آن كسي كه به شما ظلمي كرده ، حقي را از شما خورده است ، در حق شما حرف ناجوري زده كه هنوز آثار آن است و از اين دنيا رفته است . ايام نوروز و ايام سال نو است پنج شنبه ي آخر سال است . اين پنج شنبه ي آخر سال دقيقاً ويژگي مثبتي كه بين مسلمانان ايراني رايج است و مسلماناني كه در بسياري از كشورها من ديده ام

ص: 14981

، اين است كه به پنج شنبه ي آخر سال اصطلاحاً شب برات مي گويند . يعني اين شبي است كه كساني كه از اين دنيا رفته اند چشم آرزوي آنها به سمت زنده ها است . به دنبال اين هستند كه ما آنها را ياد كنيم . ما در ايام عيد ياد زنده ها زياد مي كنيم . خوشبختانه رسم صله ي رحم وجود دارد . به ديدن يكديگر مي رويم حتي گاهي اوقات به طنز تبديل مي شود يعني صبح به ديدن كسي مي رويم و او بعد از ظهر به ديدن ما مي آيد . يعني به يك ديدار خيلي جدي تبديل مي شود . اما مبادا اموات را از ياد ببريم . از آن كساني كه از دنيا رفته اند . اگر براي ما امكان پذير است حتماً سرخاك آنها برويم . اولويت يك زماني است كه هنوز خورشيد طلوع نكرده و به آن بين الطلوعين مي گويند . يعني بعد از اذان صبح تا قبل از طلوع آفتاب ، در روايت داريم زماني است كه بيشترين اتصال مابين ميت و مكاني كه دفن شده وجود دارد . يعني زماني كه هنوز نماز صبح قضاء نشده ، زمان طلايي ارتباط با ميت است و داريم كه او با شما انس مي گيرد وقتي كه سر مزار او مي رويد . خصوصاً اگر او جزء ذوالحقوق شما باشد . پدر و مادر و بستگان باشد براي شما دعا مي كند . پس ياد ما باشد كه دست مومن در برزخ بيشتر از دنيا باز است . شما خيلي وقت ها به يك

ص: 14982

مومن كه مي رسيد و با او حال و احوال مي كنيد رسم ما ايراني ها اين است كه وقتي از هم جدا مي شويم به او مي گوييم التماس دعا . رسم خوبي است به شرط اينكه حواس ما باشد كه اين يعني چه ؟ اين جزء قسمت آخر خداحافظي نيست . مي دانيم كه چون او انسان مومني است دعاي او در حق ما موثر است . انسان مومني كه از دنيا رفته دعاي او در عالم برزخ بيشتر در حق ما مستجاب است . تأكيد شده كه به سر مزار پدر و مادر خود برويد اگر از دنيا رفته اند و از آنها بخواهيد كه براي رفع مشكل شما و بدست آوردن حاجات دنيايي شما ، بهتر شدن اخلاق و روحيات شما ، ايمان شما و اينكه آخرت در اين بازار شلوغ دنيا فراموش نشود دعا كنند . مطمئن باشيد كه دعاي آنها براي شما مستجاب است . خوشبختانه اين رسم در كشور ما است كه لحظات زيباي سال تحويل را افراد در كنار زيارتگاه ها و مزار شهدا و مزار عزيزان خود هستند . ياد ما باشد كه لحظه ي مرگ يكي از زيباترين لحظات زندگي يك مومن است . اگر بخواهيم عناصر زيبايي شناسي را جمع كنيم ، آن لحظه زيبا است . اما قرار نيست كسي خودش براي خود آن كارت دعوت را بفرستد. خودكشي يعني اينكه من خودم تصميم گرفته ام كه به سمت خدا بروم و معلوم نيست كه اصلاً به آن سمت برود . پس آيا براي كسي كه خودكشي كرده دعا كنيم، خيرات بدهيم ،

ص: 14983

صدقه بدهيم يا نماز بخوانيم ؟ حتماً اين كارها را بكنيد . مگر اين چيزها به او مي رسد ؟ قطعاً . او اگر اهل ايمان باشد اين چيزها به او مي رسد . اگر اهل ايمان نباشد به شما مي رسد. يعني داريم كسي را كه شما مي دانيد اهل خير ، توحيد و ايمان بوده است . در روايت داريم كه كسي كه براي مومني صدقه اي مي فرستد ، براي اين فردي كه صدقه را فرستاد ، خيراتي كرد و يا چند ميوه خريده بود شست و تميز به ديگران داد ، غذايي را پخت داد ، حلوا يا شيريني را داد ، در روايت داريم كه در روز قيامت مانند كوه احد اجر ثواب آن را دريافت مي كند . كوه احد يكي از بزرگترين كوه هايي است كه در جزيرة العرب است . روز قيامت زير سايه ي عرش خدا است كسي كه براي اموات خيرات مي كند . روزي كه هيچ سايه اي جز عرش خدا نيست . نكته ي زيبا اين است وقتي كه شما براي كسي كه از دنيا رفته خيرات مي كنيد خوشحال مي شود و با هديه ي شما شاد مي شود مانند وقتي شما براي افراد خانواده ي خود سوغاتي مي آوريد. همانطور كه شما براي زنده ها عيدي مي دهيد ياد ما باشد كه براي اموات نيز اين خيرات را بكنيم. در روايت شريف داريم كه وقتي كسي براي مومن صدقه اي مي دهد خداوند جبرائيل را با هفتاد هزار ملك مي فرستد ، هر ملكي يك طبق در دست دارد و اين

ص: 14984

صدقه ي مومن را در عالم قبر و عالم برزخ به دست مومني كه از دنيا رفته مي رسانند . و او دقيقاً مي داند كه از طرف چه كسي است و به او اعلام مي كنند كه فلان فرد فرزند فلاني اين هديه را براي تو فرستاده است . و او اين هديه را جايي كه در نهايت سختي است دريافت مي كند. چون در عالم برزخ خيراتي به او نمي رسد مگر خيراتي كه در دنيا زمينه ي آن را فراهم كرده بوده . نكته ي ويژه اين است كه ما نمي دانيم در عالم برزخ يك فرد چندين هزار سال مي ماند تا به قيامت برسد . چون قيامت اول و قيامت كوچك ما زماني است كه ما از دنيا مي رويم تا زمان دميده شدن در صوراسرافيل دوم . وقتي كه شما به سفر مي رويد يك كوله پشتي با خود مي بريد كه يك مقدار خوراكي در داخل آن گذاشته ايد ، به ميزان طول سفر نگاه مي كنيد اما اگر اين طول سفر خيلي طولاني باشد قطعاً شما آذوقه كم مي آوريد . گاهي اوقات افراد مي گويند ما خواب فلان فرد را ديده ايم كه از دنيا رفته و طلب چيزي از ما كرده است . مي گويند اين فرد خيلي خوبي بوده و خيلي هم خيرات داده آيا باز هم نياز دارد ؟ بله . چون مواقف سختي را بايد عبور كند . گاهي اوقات در يك موقف و در يك جايگاهي كه بايد در عالم برزخ طي كند خيلي به او سخت مي گذرد . مانند

ص: 14985

يك دانشجويي كه در خارج از كشور تحصيل مي كند گاهي اوقات همه ي پول او تمام مي شود و به نان شب خود محتاج مي شود . با اينكه امكان دارد در كشور خود مقدار زيادي پول داشته باشد . پس دقت كنيم كه اموات خود را فراموش نكنيم . خصوصاً درمورد كساني كه از آنها كدر و دلخور هستيم مراقب باشيم كينه و دلخوري كه از آنها داريم تعفني را در وجود ما ايجاد مي كند پس بخاطر خودمان آنها را ببخشيم تا خداوند از گناهان و اشتباهات ما بگذرد.

سوال – دختري هستم با كوله باري از اشتباهات مختلف. اما الان دوسالي است كه خانه نشين شده ام و با هيچ كس سرو كار ندارم . الا يك تسبيح كه روزي هزار بار استغفار مي كنم و صلوات مي فرستم . با اينكه الان عبادات خود را به درستي انجام مي دهم بازهم هميشه فكر مي كنم ممكن است خداوند از خطاهاي گذشته ي من نگذرد بگوييد من چه كنم ؟

پاسخ - جاي تبريك دارد كه اين دوست خوب توانسته به اشتباهات خود آگاه شود و قبل از اينكه كارت پرواز او را خداوند بفرستد و اعلام كند كه بايد به سمت زندگي ابدي خود برگردي ، اشتباهات و غلط ديكته هاي خود را پيدا كند و اصلاح كند . وقتي كه من اشتباهات خود را مي فهمم و خود را در پناه خدا قرار مي دهم ، اگر به زندگي عادي و طبيعي بر نگردم راه ديگري را براي شيطان باز كرده ام . اين دوست خوب كه مي گويند

ص: 14986

من در خانه نشسته ام و تنها پناه من يك تسبيح و ذكر صلوات است يعني اينكه در حقيقت فقط يك نوع ويتامين معنوي به او مي رسد . بايد با مردم معاشرت كنيد ، بايد به كارهاي علمي بپردازيد، بايد زندگي طبيعي داشته باشيد . هرزندگي كه با استاندارد خدا و اهل بيت همخواني نداشته باشد، قطعاً راه خطا و اشتباه در آن جدي خواهد شد . اين خانم همين مقدار خلوتي را كه كرده كافي است . يعني همين قدر كه توانسته به پالايش دروني برسد . حالا وقتي است كه عزم خود را جدي كند و به زندگي عادي خود برگردد با آن امنيتي كه بدست آورده است . يعني يك امنيت معنوي و رواني كه در درون خود ذخيره كرده است . ارتباط خود را خدا جدي كرده و حواس او به يك نكته جلب شده است . يك نكته ي خيلي قشنگ آن هم رضايت خدا . چند روز پيش يك مطلبي را مي خواندم اين بود كه يك نويسنده اي كه بطور جدي با اسلام مشكل دارد يك تحقيقي را در انگلستان انجام داده درخصوص زن هايي كه غيرمسلمان هستند و مسلمان مي شوند . مي گويد من يك تحقيق كردم تا ببينم چرا اينها آزادي هاي ظاهري خود را كه نياز به حجاب ندارند و حتماً نبايد سر يك ساعتي نماز بخوانند و روزه بگيرند كنار مي گذارند و اسلام را مي پذيرند . مي خواهم ببينم اينها چه جور افرادي هستند . اين نويسنده در كتاب خود صراحتاً اعلام مي كند كه من به اشتباه خود پي

ص: 14987

بردم و ديدم زن هاي فهميده ، فرهيخته و نخبه ي انگلستان مسلمان مي شوند . حتي يك مجري تلويزيون كه با يك موقعيت نابسامان در تلويزيون حضور پيدا مي كرده مي گويد من وقتي كه به اسلام رسيدم ديدم كه چقدر زندگي من پوچ بوده است . چون مدام به دنبال زيبايي هاي ظاهري مي گشتم . به دنبال مدل لباس ، مدل مو و تجملات ظاهري زندگي بودم و اينكه چگونه شادابي ظاهري خود را حفظ كنم . اما وقتي كه به اسلام رسيدم ديدم كه همه چيز يك نقطه ي پرگار دارد آن هم رضاي خدا است . قرار است حواس من باشد كه براي يك پرواز خود را آماده كنم . ياد من باشد كه من يك زندگي بلند و جاويدان را دارم . چيزي را كه به ما خيلي جدي گفته اند در ايام بهار مراقب آن باشيم . هرموقع بهار شد زياد ياد قيامت بكنيد. چيزي كه متأسفانه ما در ايام نوروز در تلويزيون و راديو خيلي كم مي بينيم . اگر كسي بخواهد ياد قيامت كند معمولاً در ايام ماه رمضان است و در بقيه ي اوقات فراموش مي شود. اين جزء آن چيزهايي است كه فكر مي كنم بعد از تعطيلات نوروز همه ي ما حسرت مي خوريم كه چرا بعد معنوي رسانه در ايام نوروز كم بوده است . انشاء اله اميدوار هستم كه امسال بهتر از سال هاي قبل باشد . اجازه دهيد من همينجا كتاب در آغوش خدا را به دوستان معرفي كنم . ترس از مرگ را در خود از بين ببريد .

ص: 14988

در آغوش خدا براي آن كساني كه فكر مي كنند فصل بهار و نوروز زمان خوشي و شادي است و چرا شما مي خواهيد با يادآوري مرگ آن را به كام ما تلخ كنيد . يادآوري مرگ به عنوان اينكه يك حقيقت و يك جزء جداناشدني از زندگي ما است . يعني اينكه من در آغوش رحمت خداوند باشم . و اينكه خودم را براي آن لحظه ي طلايي آماده كنم . آدم هاي مومن يك عمر براي آن لحظه ي رفتن از اين عالم دعا مي كنند . داريم كه در ركوع آخر نمازهاي خود اين دعا را بخوانيد : خدايا سختي هاي لحظات پركشيدن از اين عالم را براي من آسان بكن . من از اين دوستان خوب مي خواهم كه اين دقت را وقتي كه به طبيعت مي روند بيشتر داشته باشند . و به آن دوست خوب كه گفته بودند پناه من فقط يك تسبيح است كتابي را كه قبلاً معرفي كرده ام ياد آوري كنم: با من تماس بگيريد جزء كتاب هاي خوبي است كه درمورد آرامش مي تواند به افراد كمك كند . كساني كه مي خواهند ارتباط خود را با خدا جدي تر و قوي تر بكنند . يعني اينكه يك بار ديگر چشم هاي خود را بشوييم و عالم هستي را آن گونه ببينيم كه مي توان از دوربين خدا نگاه كرد . يعني اينكه همه چيز زيبا است مشروط بر اينكه ياد ما باشد كه ما آمده ايم تا يك مسافر باشيم .

سوال – لطفاً درخصوص سوره ي اعراف آيات 60-163 توضيح بفرماييد .

پاسخ

ص: 14989

– در اين آيات شريفه يك نكته ي ويژه وجود دارد آن هم اين است كه خداوند مي فرمايد وقتي كه به قوم بني اسرائيل گفته شد كه درسرزمين مقدس ساكن شويد واز همه ي نعمت هاي الهي استفاده كنيد . خدا مي گويد من فقط از آنها خواستم كه يك چيز را بگويند و وارد باب رحمت الهي شوند آن هم كلمه ي خدايا ما را ببخش بود . ولي كساني كه اهل ظلم به خود بودند اين كلمه را تغيير دادند و كلمه ي ديگري گفتند . و اين زمينه اي شد براي اينكه رحمت الهي در اين مقطع از آنها برداشته شود . اين را به عنوان يك كليد در زندگي خود داشته باشيد . مبادا خدا به ما فرمولي را بدهد بعد ما آن طور كه دلمان مي خواهد آن را عوض كنيم . بگوييم نه حالا چه اشكالي دارد يك مقدار آن را عوض كرده باشيم. من مي خواهم از همينجا وارد توصيه هاي ايام نوروز بشوم . بالاخره در ايام نوروز زمينه ي بسياري از كارهاي خوب و ثواب وجود دارد . اينكه ما به كساني كه در طول سال گاهي اوقات كم از آنها دلجويي كرده ايم سركشي كنيم . يا احياناً يادمان رفته است . افراد سالمندي كه در خانه ي سالمندان هستند . ايتامي كه كمتر به آنها توجه مي شود . مراكزي كه محل نگهداري معلولين است . اينها مراكزي است كه معمولاً افراد فراموش مي كنند به آن سر بزنند . در حقيقت دقت كنيم به اينكه صله ي رحم يكي از آن بهترين

ص: 14990

ها است . در عين اينكه بايد مراقبت كنيم كه دچار گناه نشويم . بعضي از گناهاني كه به خود مي بخشيم و مي گوييم اشكالي ندارد . خدا گفته ولي ما يك مقدار به خود آسان بگيريم . در نوع پوشش ، من مي خواهم تأكيد كنم نسبت به دوستان و خواهران خوب ايماني ما كه نسبت به پوشش خود دقت بيشتري را داشته باشيد و برادران خوب ايماني خود را نسبت به نگاه كردن هاي خود . اين توفيقي كه در سال جاري به همه ي دوستان سمت خدايي و به همه ي ما عايد شد اين بود كه روزي يك صفحه ي قرآن را بخوانيم و ثواب آن را به همه ي خوبان عالم هديه كنيم . من از همه ي دوستان مي خواهم كه ثواب خواندن قرآن امروز را هديه كنند به همه ي كساني كه از اين دنيا رفته اند و به ما حقي دارند . حتي به اندازه ي يك جرعه ي آب يا به يك سلام . و اين را در ايام نوروز ادامه بدهيم . يعني اين روزها را متبرك كنيم و اين نورانيتي را كه بدست آورده ايم از دست ندهيم . ياد ما باشد خانه اي كه در آن قرآن تلاوت مي شود براي اهل آسمان و ملائكه مانند ستارگان درخشيده مي شود . نورانيت قرآن كمك مي كند به اينكه ما از بسياري از گناهان دور شويم . اين مراقبت در خيلي از جاها مي تواند به ما كمك كند . اشاره كرديد به اينكه دوستان سمت خدا در تمام نقاط دنيا هستند ،

ص: 14991

حداقل در سال جاري در چند كشوري كه من توفيق داشتم و رفتم و بارها دوستان خوب ما گفته اند . اجازه مي خواهم كه همينجا عرض كنم ، جمله ي زيبايي كه دوستان مي گفتند اين بود كه از همه ي دوستان سمت خدايي تشكر مي كنيم از عوامل صحنه و همه ي آن كساني كه ديده نمي شوند ولي زحمت مي كشند براي اينكه كلام اهل بيت به جان و دل خوبان برسد . يكي از آن خاطرات شيرين خاطره اي بود كه چند وقت پيش من در هندوستان داشتم . يك خانم مومنه اي كه مسئوليت تربيت زنان مومنه را داشت دقيقاً يكي از آن جملاتي را كه ما در برنامه گفته بوديم عيناً به من گفت . ايشان به من گفت كه ما برنامه ي شما را خيلي جدي مي بينيم . ايشان گفتند كه شما گفته بوديد حجاب زيبا است اما زيبايي نيست . ايشان وقتي اين جمله را گفت من اصطلاحاً ذوق زده شدم و گفتم خدايا تو چقدر مهربان هستي كه كلام اهل بيت و خوبان عالم را در اقصي نقاط عالم به آنها مي رساني . مراقبت كنيم كه اين خوبي ها را حفظ كنيم و انشاء بتوانيم بيشتر كنيم . فكر مي كنم كه اين توفيقي بوده براي همه ي ما كه بتوانيم در خدمت قرآن و اهل بيت باشيم . اگر ياد شما باشد سال گذشته ما يك پيك شادي داشتيم . كه همه ي دوستان بتوانند در ايام نوروز كارهاي خوب خود را هديه كنند . امسال كه طرح خادمان معنوي امام رضا (ع)

ص: 14992

را كليد زديم ، مي خواهيم همه ي خوبان در ايام نوروز مراقبت كنند و يك چله اي را دوباره شروع كنيم . در اين چهل روز از طرف كساني كه به گردن ما حقي دارند و از دنيا رفته اند ، معلمان ، دوست و آشنا ، فاميل ، از طرف آنها كارهاي مستحب خود را به امام رضا(ع) هديه كنيم . يعني اين كارها را انجام دهيم و بعد از طرف آن كساني هم كه زنده هستند به لطف خداوند و سايه ي آنها بر سر ما است، از طرف آنها نيز اين كار را انجام دهيم . يعني اعمال مستحب هم از طرف آن كساني كه زنده هستند و هم آن كساني كه از دنيا رفته اند هديه به امام رضا(ع) به مدت چهل روز باشد تا اين سال جديد را با عشق امام رضا (ع) و با توجهات ويژه ي ايشان بتوانيم سال پر از خير و بركتي را داشته باشيم و سال ظهور امام زمان (عج) باشد .

1390

90-01-17

سوال – من دختر بيست ساله هستم كه بيشتر خواستگارهايم كارگر هستند و من دوست ندارم كه همسرم كارگر باشد . وضع مالي خانواده ام اين قدر خوب نيست كه خواستگار دكتر و مهندس داشته باشم . بنظر شما من بايد چكار كنم ؟

پاسخ – به دوستاني كه فكر مي كنند خواستگار خوب يعني حتما طرف يك عنوان اجتماعي خوبي داشته باشد عرض مي كنم كه شما به قشر كارگر اشاره كرديد ، بنظر شما وقتي يك برج ده طبقه ساخته مي شود مهندس ها بيشتر زحمت مي كشند يا

ص: 14993

كارگرها ؟ يك اشتباه بزرگي كه رخ داده اين است كه ما گاهي اوقات اسير عنوان مي شويم . اسير عنوان شدن يك آسيب فراگير است . فقط اين دختر جوان درگير اين مسئله نيست حتي كساني كه در سن بالاتر هم هستند اسير اين عنوان هستند . اگر ما كسي را خيلي برايش ارزش قائل باشيم حتما او را دكتر يا مهندس صدا مي زنيم بدون اينكه بدانيم طرف مدركي دارد يا خير . بعضي وقتها كه من را دكتر صدا مي زنند مي گويم كه درست است كه من طب مكمل خوانده ام ولي مدرك دكترا ندارم و ضرورت ندارد كه شما عنوان دكتر را به من بگوييد و اين غلط است . مردم فكر مي كنند كه اگر كسي مدرك دكترا يا مهندسي داشته باشد خيلي قابل احترام است و اگر كسي اين مدارك را نداشته باشند هيچ حرمت اجتماعي ندارد . اين جزء اشتباهات و غلط هاي رايج است . پس شما در ازدواج بايد ارزش هاي شخصيتي طرف مقابل را بشناسيد ، با دكتر يا مهندس بودن او كه نمي خواهيد رندگي كنيد . ببينيد كه ميزان صداقت او چقدر است ، در قبال خانواده اش چقدر احساس مسئوليت مي كند ، چقدر قدرت اين را دارد كه به خانواده اش وفادار بماند و دستورات خدا مدار زندگي اش را تعيين كند . به ميزاني كه اين ارزش ها را داشته باشد نمره ي قبولي مي آورد . نكته ي بعدي اينكه مي گويند كه چون خانواده اش سطح پايين است افراد بالا به خواستگاري ايشان نمي آيند. اگر شما

ص: 14994

در ارتباطات اجتماعي دنبال اين باشيد كه با يك پسر ثروتمند يا موقعيت بالا ازدواج بكنيد همانطور كه آقا پسرها مي خواهند كه با دختري ازدواج كنند كه خودش يا پدرش ثروتمند باشد . وقتي از آنها علت را مي پرسيم ، مي گويند : براي اينكه او سكوي پرش من باشد نه سكوي پرش ما باشد . من او را زير پاي خودم قرار بدهم و به آسمان بروم . اين ماهواره ي اميدي نيست كه به جايي برسد ، اين ماهواره ي خودخواهي است . يعني در حقيقت من م يخواهم از عنوان و موقعيت او استفاده كنم براي اينكه خودم رشد كنم . از اين دوست خوب مان سوال مي كنم كه دارايي هاي شما چيست ؟ دارايي شما ايمان ، اخلاق ، علم ، استعداد و هنرهايي است كه شما داريد . شما دارايي هاي خودت را به آنها نگفته ايد . اين ميزان از داشته هاي خودت را توانسته اي به حساب بياوري ؟ اخلاق و نجابت خود و خانواده ات ، توانمندي ها و استعدادهايي كه داري و شكوفا كردي ، اينها سرمايه ي تو است براي اينكه بتواني يك زندگي موفق داشته باشي و همسر شايسته اي باشي . ما الان دچار مشكل ظاهر گرايي فوق العاده وسيع هستيم . يعلمون الظاهر من الحيات الدنيا . قرآن مي گويد كه حواستان باشد يك تيپ شخصيتي رايج وجود دارد كه آنها از هر چيز ظاهرش را مي بينند و از زندگي خودشان فقط دنيا را مي بينند . راه نجات اين است كه در گفتگوها ، نوع تعامل و

ص: 14995

برخوردها اين سرمايه ها بايد معرفي بشود . و اِلا ما دچار اشتباه خواهيم شد . من ضمن احترام به همه كساني كه تحصيلات عاليه دارند و به مملكت خدمت مي كنند ،عرض مي كنم كه يادمان باشد كه چه بسا آقا يا خانم دكترهاي كه زندگي شان به هزار جور مشكل اخلاقي و رفتاري مي رسد. خانم يا آقاي مهندس در زندگي شان مشكلاتي وجود دارد كه در زندگي افراد خيلي معمولي نمي بينيد . پس فريب ظواهر را نخوريد . قرآن مي فرمايد كه چشمهايتان را بشوييد و جور ديگري نگاه كنيد . به صرف پول ، زيبايي ، عنوان و تحصيلات آنها نباشيد .اينها فريبي است كه شما احتمالا تا پنج سال مي تواني زندگي ات را ادامه بدهي . اين اتفاقي است كه دارد در كشور ما مي افتد و عمر مفيد بيش از 50 درصد ازدواج ها به پنج سال مي رسد . اگر اين دختر خانم با كسي ازدواج كند كه تحصيلاتش خيلي از خودش پايين تر است بايد ببيند كه اين تحصيلات پايين روي روحيه ي طرف اثر مثبت گذاشته است يا منفي ؟ انسان موفق انساني است كه از تهديدها فرصت مي سازد . امكان دارد كه كسي تحصيلاتش پايين باشد اما در جبران نداشتن بخشي از آگاهي ها در مورد اخلاق و رفتار ويژگي هاي مثبتي دارد. حتما شما دربين نزديكان ديده ايد كساني كه از نظر تحصيلات خيلي پايين تر هستند اما از نظر نوع روحيات از خيلي از تحصيل كرده ها بالاترهستند . كارنامه ي ملاك وانتخاب اين است كه ما ببينيم كه اگر

ص: 14996

طرف در نمره ي فيزيك و شيمي نمره ي چهارده را آورده است ولي در املا وانشاء نمره ي نوزده آورده است. يعني در اخلاقيات ، رفتار و نوع مواجه اش با پدر و مادر ، در مسئوليت پذيري و عمل به دستورات خدا نمره اش بالا است . اين چيزي است كه ائمه به ما ياد داده اند ايمان ، اخلاق و مسئوليت پذيري . بقيه اش همت دو نفر شماست براي اينكه زندگي تان را بسازيد.

سوال – من زن بيست و سه ساله اي هستم كه در مورد حجاب همه ي مسائل را رعايت مي كنم ( سه قسم حجاب : پوشش ، گفتار و رفتار ) ولي شوهرم با نامحرم ها ارتباط برقرار مي كند . از اينكه من با نامحرم ها ارتباط برقرار نمي كنم مطمئن است. بعضي وقتها فكرمي كنم كه اين رفتار با حياي من و ايماني كه دارم باعث اين كارهاي شوهرم مي شود . من چكار كنم ؟

پاسخ – با سلام به دوستاني كه همه ي دستورات خدا را انجام مي دهند و حواسشان است چيزي مثل حجاب قرار نيست كه منفعتي را براي خدا قرار بدهد و قرار است كه حجاب منفعت و مصلحت ما را تامين بكند. اين اشتباه بزرگي كه از طريق رسانه هاي غربي بر ذهن جوانها قرار مي گيرد اين است كه حجاب چيز ضروري نيست و عوارضي هم دارد و دست و پاگير هم هست . با چنين نگاهي طبيعي است كه بخواهند آن ارزش ها مثبت را كنار بگذارند . انديشمند سرخپوستي مي گفت : وقتي كريستف كلمب

ص: 14997

وارد امريكا شد در يك دستش انجيل داشت و وقتي مي خواست از امريكا خارج بشود انجيل دست ما بود و الماس ها و چيزهايي كه ما داشتيم دست او بود . گاهي اوقات ما آن دارايي هايي را كه داريم ارزش شرقي بودن و ارزش محب اهل بيت بودن به اين است كه من با تمام وجود خودم را نشان بدهم . حجاب يك زن داشته هاي او را صيانت و افزوده مي كند در واقع سرمايه گذاري در بورس الهي است . اين دوست خوب ما به يك خطاي شناختي رسيده است و اين خطا در مدل هاي مختلفش دارد رايج مي شود . مگر من و همسرم نبايد در قبال هم مسئول باشيم ، من حجابم را رعايت مي كن ولي او در روابطش با نامحرم رعايت نمي كند . پس نكنند تقصير من است ، پس من هم مي توانم كمي آزاد باشم تا بتوانم جبران كنم و به او بگويم كه من هم كم نمي آورم يعني او دارد اشتباه مي كند و در مسير هلاكت حركت مي كند ، من هم براي اينكه بتوانم جبران در اين مسير از او جلو بزنم . مثل دو تا راننده كه دارند زيگزاك حركت مي كنند تا روي همديگر را كم كنند و با هم تصادف مي كنند . حجاب ما در قبال همسرمان نيست ، حجاب ما در قبال خداست . ما بخاطر همسرمان حجاب نداريم . اين دقيقا نگاه غربي هاست كه مي گويند حجاب زنهاي مسلمان ظلم شوهران شان است. شوهران شان مي گويند كه بايد حجاب داشته باشيد

ص: 14998

و زنها هم زنداني حجاب هايشان هستند. در صورتي كه اين طور نيست ، حجاب آزادي و انتخاب زن مسلمان است . عطر و بوي يك زن مسلمان با حجابش نشان داده ميشود . شما براحتي در خارج از كشور مي بينيد كه يك زن مسلمان ايراني كه با حجاب هست ، آن نگاه وقار و نگاه احترام را جلب مي كند . البته اينجا جاي تاسف دارد كه زن مسلمان ايراني بيرون از كشور ما چادر شناخته نمي شود . در هندوستان وقتي ما را با چادر مشكي مي ديدند ، اولين سوالي كه از ما مي كردند اين بود كه اهل كدام كشور هستيد ؟ اول فكر مي كردند كه ما كشميري هستيم زيرا زنان آنجا خيلي مقيد هستند و بعد كه ما مي گفتيم از ايران هستيم تعجب مي كردند . و مي گفتند كه ايراني ها به كشور ما محجبه نمي آيند . يك خانم هندي در همه جاي دنيا ساري مي پوشد كه بگويد : من هندي هستم وافتخار مي كند . واي به من و شما كه به حجاب مان كه حجاب فاطمي است افتخار نكنيم . به ايراني بودن و مسلمان بودن خودتان افتخار كنيد و اگر در كشور خودتان حجاب تان خيلي محكم نيست ، در بيرون از كشور حتما اين كار را بكنيد زيرا آنجا ديگر شما نيستيد پرچم ايراني بودن و مسلمان بودن خودت را بلند كرده اي و شما نماينده ي كل كشور هستي .

در درجه ي اول ممكن است كه اين خانم وظايف خودش را در قبال همسرش در رابطه ي عاطفي

ص: 14999

و عاشقانه اش بخوبي انجام نداده است .در اين زمينه خودش را يك چكاب معنوي بكند. ببيند كه اگر نقص و خلأيي در ارتباطاتش دارد يا اگر زبان و رفتار تندي دارد يا به زيبايي هاي خودش در درون خانواده بطور جدي نمي پردازد ، اينها اصلاح بكند . حالا اگر جزء كساني باشد كه بگويد من همه ي اينها را رعايت مي كنم ولي همسرم بي مبالات است . در حقيقت رعايت شما ايجاد علت بي مبالات بودن همسر شما نيست . همسرشما بي مبالاتي اش علت ديگري دارد . يعني شما مدار سلامت را ايجاد كرده ايد ولي او دچار بيماري است . مثل اينكه شما غذاي سالمي را در اختيار بيماري بگذاريد كه تب دارد و وقتي اين غذا را مي خورد مي گويد كه اين غذا تلخ است . خود فرد بيمار است و ذائقه اش دچار مشكل شده است . اينكه شما رفتارهايي شبيه او بكنيد نتيجه اش اين است كه يكي اينكه شما در گناه مسابقه مي گذاريد يعني شما مي خواهيد روي او را كم كنيد و او هم مي خواهد روي شما را كم كند و جالب اين است كه هيچ كدام تان برنده نيستيد . چون شيطان دارد به شما مي خندد و مي گويد : من اول او را در تله انداختم و او را كرم سر قلاب كردم و بعد تو را به تله انداختم . راه حل اين است كه هرگاه فرد ببيند همسرش در

معرض گناه قرار گرفته با رفتار بهتر و ملاطفت بيشتر اين زمينه را آماده كند كه او را

ص: 15000

به سمت پاكي بكشاند . اگر به همه ي اين روش ها عمل كرد و فايده نداشت از كساني كه دانا ، دلسوز و خدا ترس هستند و در خانواده ي خود طرف هستند استفاده كنند ولي داستان را علني نكنند . زيرا گاهي اوقات ديده ام كه خانمي پيامكي در گوش همسرش مي بيند و بعد مهرش را به اجرا مي گذارد و بعد جهيزيه ام را هم بردم ، اين هياهو براي هيچ است . اين فرد سيستم درمان را بطور جدي شروع نكرده است. يا خانمي مي گفت كه من با پدر شوهر و مادرشوهرم صحبت كردم و آنها گفتند كه جوان ما پاك است و من رفتم و هر كاري كه مي توانستم كردم . در حقيقت انگشتي كه مي شود با پانسمان مشكلش را حل كرد ايشان شروع به قطع كردن انگشت كرده است . ما همه ي مسيرهاي عاقلانه را پيش ببريم تا در قلب و فكر خودمان امنيت باشد و پيش خودمان ، آينده ي بچه هاي مان و خدا ، هميشه سرمان بلند باشد كه بگويم خدايا آنچه كه من مي توانستم كردم و از امتحان تو سلامت بيرون آمدم . از آن افراد كمك بخواهم كه او را به مدار پاكي برگردانم و به او فرصت بدهم و اينكه من مشكلم را فقط با همسرم حل كنم ما را به نتيجه نمي رساند . چون اگر فرد دچار بيماري شده باشد پنهان كاري هاي بيشتري مي كند . اگر اين شيوه ها فايده اي نداشت آن موقع بايد مسيرهاي بعدي حقوقي طي بشود . يادم باشد

ص: 15001

كه همسرم مثل بچه ام راهي است براي اينكه خدا ضرب آهنگ ايمان من را بشمارد و ببيند كه چقدر من مي توانم خود را حفظ بكنم . اگر به اين چشم نگاه كنيم و مثل بازي پينگ پنگ نگاه نكنيم كه هر كاري طرف مقابل كرد من هم بكنم ، قطعا نوع رفتارمان متفاوت خواهد بود .

سوال – من بيست و نه سال دارم و پنج سال است كه ازدواج كرده ام . شوهر خوبي دارم و از همه لحاظ از من سر است . من دختر مهرباني بودم و هيچ وقت به كسي حسادت نمي كردم ولي الان احساس مي كنم كه به خواهر شوهرم كه هم سن من است حسادت مي كنم . اين موضوع براي من بسيار آزاردهنده است بطوري كه دوست ندارم اصلا او را ببينم . من الان يكسال است كه مي خواهم بچه دار بشوم ولي هنوز موفق نشده ام ولي او به تازگي مادر شده است . من دوست ندارم كه تبديل به انسان حسودي بشوم . چگونه مي توانم اين احساس زشت را در خودم از بين ببرم ؟

پاسخ – گاهي اوقات دو برادر همزمان و نزديك بهمديگر ازدواج مي كنند يا دو تا عروس با همديگر وارد يك خانواده مي شوند يا اينكه يك خواهر شوهر و يك عروس همزمان وارد زندگي متاهلي مي شوند ، اين زمينه ي مقايسه ها را خيلي زياد مي كند . يكي كه ويژگي ها و امكاناتي را بدست مي آورد و ديگري مي گويد كه چرا فلاني اين چيزها را دارد من هم بايد داشته باشيم

ص: 15002

. اصطلاحا به آن چشم و هم چشمي مي گوييم . ما در روانشناسي به اين اصطلاح مي گوييم مقايسه ي خويشتن با ديگري وقتي كه در توانايي هاي مثبت و با ويژگي هاي ذاتي فرد مرتبط نباشد نشان دهنده ي اين است كه من در مدار سلامت حركت نمي كنم . اگر ايشان مي گفت كه خواهر شوهر من توانسته حافظ قرآن باشد و من نتوانستم يا خواهر شوهرم توانسته در ارتباط با همسرش يك فرد توانمند باشد ولي من بداخلاق هستم ، حتي در مورد دانايي خودش را با او مقايسه كند اما ايشان مي گويد كه خواهر شوهر من بچه دار شده ولي من بچه دار نشده ام . خانواده اي هستند كه نزديك به بيست سال ازدواج كرده اند و خانواده ي موفقي هستند . آن آقا مي گفت كه من هر وقت به زندگي برادرم كه فرزند دو قلو دارد نگاه مي كنم اين آيه ي قرآن پيش چشمم مي آيد : خدا به هركسي كه بخواهد يك دانه مي دهد و به هركسي كه بخواهد دوتا مي دهد و به هر كسي بخواهد اصلا نمي دهد . فرزند آوري يكي از آن چيزهايي است كه مردم بهتر مي توانند بفهمند كه خواست خدا نقش ويژه اي دارد . البته مراحل درمان هم هست ولي نهايتا خواست خداست. اين دوست مان وقتي مي گويد كه من حسود شده ام ، حسودي ايشان زمينه ي يك آسيب است و ايشان يك خلائي را قبل از اين ماجرا داشته است كه مثلا در اين پنج سال مسابقه گذاشته بود كه هيچ چيزي

ص: 15003

كم نياورد ، فرش ، مبل ، پرده و روابط و حالا به چيزي رسيده كه نتوانسته ، اين نشان دهنده ي اين است كه ما در عرصه ي خودخواهي به نفس مان پيروز نشده ايم . ما زندگي مان براي اين نيست كه با همديگر رقابت بكنيم ، براي اين است كه با خودمان رقابت بكنيم. انساني كه حسود است بايد همه انرژي خودش را در اين رقابت بياورد . انسان حسود مي خواهد به جايي برسد كه ديگران نرسيده باشند . قرآن مي فرمايد: انسانهايي هستند كه مي خواند از انسانهاي درجه يك هم جلو بزنند آنها كساني هستند كه در ويژگي هاي مثبت جلو رفته اند . اين دوست ما بجاي اينكه اجازه بدهد قلبش پر از كينه و رنجش بشود ، اول كينه و بعد رنجش و بعد حسد است يعني دو تا بيماري بدخيم اخلاقي . اگر ايشان دندان درد گرفته بود حتما آنرا درمان مي كرد ولي در مورد درمان حسد كاري نكرده است در حاليكه درمان آن بايد خيلي جدي تر از درمان دندان درد باشد . پس نسبت به كساني كه در زندگي او محبت مي كنند شكر گزار خدا باشد ، چه بجا آوردن سجده ي شكر چه شكر زباني . از صميم قلب بگويد كه خدايا متشكر هستم كه همسر من خوش اخلاق ، اهل نماز ، اهل توجه به خانواده و ... است .بعد در مورد سلامتي شكر گزاري بكند ، در مورد ويژگي هاي خوبي كه دارد ، در مورد پدر و مادر خوبي كه دارد ، همه ي اينها را بشمارد و

ص: 15004

بعد بگويد كه خدايا من شاكر همه ي نعمت هايت هستم اما شاكر آن چيزهايي هستم كه به من ندادي . چون خيلي از وقتها چيزهايي كه خدا به ما نمي دهد به مصلحت ما باشد . شايد اگر خدا به شما فرزندي مي داد ، ناقص به دنيا مي آمد يا شما در دروان بارداري عارضه اي مي گرفتي كه هيچ وقت اين عرضه از بين نمي رفت . البته اين امتحان خداست و ممكن است خيلي از دوستان درگير اين ابتلاءها باشند . بنظر ايشان موقعيت خواهر شوهرش خيلي عالي است و خودش ته بدبختي قرار گرفته است . اگر ايشان دنبال درمان حسد خودش باشد اول با شكر گزاري نعمت هاي خدا و بعد با توجه كردن به چيزهايي كه خدا از او مي خواهد . مثلا ايشان مي خواهد بچه دار بشود ، پس به يك يتيم خانه سر بزند و حس نياز به محبت كردن به بچه ها را جدي بكند . و براي رضاي خدا اين كار را بكند نه فقط براي التيام خشم خودش چون ممكن است كه خودخواهي طرف را بيشتر كند و تنفرش را بيشتر كند . اگر طرف به آب كر ملكوت وصل نباشد در خودخواهي هايش دچار آسيب بعدي هم مي شود . اما اگر بداند كساني هستند كه نيازمند لبخند و مهرباني او هستند و اينها را جدي بگيرد و به آن عمل بكند بيماري حسد او كم كم آرام مي شود و از بين مي رود .

سوال – سوره توبه آيات 32-36 را توضيح بدهيد .

پاسخ – در آيه 32

ص: 15005

اين نكته ي كليدي است كه كساني كه مي خواهند با نَفَس و دم خودشان نور خداوند را خاموش بكنند محال است كه بتوانند چنين كاري را انجام بدهند . چون خدا اراده كرده كه نور خودش را در عالم هستي درخشان بكند . منظور از اين نور قرآن كريم محبت ، اهل بيت و دين اسلام است . نكته ي كليدي اين است كه مي فرمايد : اگر كافران نخواهند . همه جمع شده اند كه امت اسلامي كه در خاورميانه بپا خواسته با انواع بمب هاي شيميايي و با اسم جنگ هاي شيعه و سُني سركوب كنند . خدا مي فرمايد كه آنها هيچ كاري نخواهند كرد و اين آتش به دامن خودشان خواهد افتاد . در آخر مي فرمايد : خدا با انسانهاي با تقوا است . شما در باب تقوا حركت بكنيد ، ماهيت آنها آشكار خواهد شد و آنها كساني هستند كه با اهل ايمان در مي افتند .

سوال – من بيست سال سن دارم . يكي از همسايه ها مادرم را پيش دعا نويس برده است و دعا نويس گفته كه فردي دختر شما را مي خواهد و دعا گرفته كه هر خواستگاري كه براي دخترتان مي آيد او قبول نكند حتي اگر خواستگار موقعيت خوبي داشته باشد . دعا نويس گفته كه شما بايد ناخن و موي سر دخترتان را بياوريد تا ما طلسم را باطل بكنيم . با اينكه من به اين چيزها اعتقاد ندارم آرامش خودم را از دست داده ام .

پاسخ – ما مي دانيم كه هميشه وقتي يك پيامبري به پيامبري برانگيخته

ص: 15006

مي شد يك عده اي با او مخالفت مي كردند . براي اينكه پيامبر ارتباط خودش را با خدا و آنچه مي گويد اثبات بكند بايد چيزي بياورد كه ديگران نتوانند آنرا بياورند و اسم آن معجزه است . و قرآن به آن آيه مي گويد يعني نشانه اي براي صدق پيامبر . عموما براي اينكه حرف انبياء زمين گذاشته بشود ، دشمنان انبياء از سِحر استفاده مي كردند . سحر در زمانهاي گذشته بعنوان يك روش رايج بود . يعني انجام دادن كارهاي عجيب و غريب به شيوه اي كه مردم به آن احاطه نداشتند تا حقيقت را جور ديگري نشان بدهند . اوج آن را خدا در قرآن ياد مي كند . ماجراي حضرت موسي است كه پيامبر يهوديان بود و پيامبر تمام كساني كه بعد از او بودند . قرآن مي فرمايد كه وقتي حضرت موسي خواست كه اثبات بكند كه پيامبر است ، از اونشانه خواستند و ما نشانه هايي در اختيار او قرار داديم كه كس ديگري نمي توانست بياورد. فرعون براي اينكه حرف او را باطل بكند همه ي جادوگرها را از اقصا نقاط مملكت خودش فراخوان كرد و گفت كه توانمندترين شما بياييد و معجزه ي موسي را باطل بكنيد براي اينكه من نشان بدهم كه خدا هستم . يعني دروغي كه من توانسته ام در بين مردم به حقيقت جا بيندازم . همه ي اين ساحرها آمدند و زماني كه سحر خودشان را انجام دادند ، سِحر آنها مردم را به اعجاب مي انداخت . حضرت موسي عصاي خودش را انداخت و عضا تبديل به يك مار

ص: 15007

عظيم الجثه شد و همه ي آن سحرها را خورد . خود جادوگرها سر به سجده گذاشتند و همه ايمان آوردند . مسئله ي سحر و ساحري چيزي در قبال معجزه بوده است . در متن قرآن بارها كلمه ي سحر و صيغه هاي مختلفش بكار رفته است . يعني سحر يك واقعيت است . نكته ي ديگر كتاب شريف امالي شيخ صدوق روايتي از امام صادق (ع) است كه مي فرمايد : از زمان پيامبر سحر همه ي ساحران باطل شد و بعد از آن ديگر سحري وجود ندارد . يعني همان جور كه پيامبر خاتم المرسلين هستند و كامل ترين معجزه را آوردند و تاريخ انقضاء ندارد . سحر ساحران هم در همان موقع از بين رفت . بله سحر بوده اما تا زمان پيامبر بوده است . پس در زمان ما سحر به معناي حقيقي اش رخ نمي دهد و ديگر كارائي ندارد و باطل شده است . مثل اين است كه در زمان بعثت پيامبر جن ، به آسمانهاي بالاتر دسترسي پيدا نكرد تا اينكه خبرهاي غيبي را استراق سمع بكند . امكان دارد كه دوستان بگويند كه ما نمي توانيم حرف شما را خيلي جدي بگيريم هرچند كه روايت معتبر است . نفرين و چشم زخم بحث جدايي از طلسم است . امروز دكان بازارهايي است كه مي گويند مي خواهيم سحر را باطل كنيم . اصلا كلمه ي دعا غير از سحر است. طلسم و سحر واقعا وجود ندارد ولي شما مي بيند كه در زندگي شما اثر منفي وجود دارد . مي خواهيد اين مشكل را برطرف كنيد

ص: 15008

، راه حل منطقي آن چيست ؟ اين دختر خانم مي گويد كه براي من خواستگار مي آيد و مي رود و كار به جايي رسيده كه مادرم پيش دعانويس رفته است . اين مدل هم در شرق و هم در غرب رايج است . اينها يك خرافات فوق العاده گسترده است . دين اسلام آمده است كه اين خرافات را بشكند . شما بهتر است در اولين مرحله يك چكابي بكنيد . مثلا طرف مي بيند كه در حالت عادي يك دفعه تغيير فشار پيدا مي كند و حالش خيلي بد مي شود . وقتي او پيش پزشك مي رود او را چطوري چكاب مي كند ؟ او اول از علائمي كه احتمالش بيشتر است شروع مي كند و دانه دانه چك مي كند و هر كدام كه نبود حذف مي كند . اولين علامت براي اين دختر خانم اين است كه مي گويد خواستگار به خانه ي ما مي آيد و مي روند . ببيند آيا در نوع برخورد خود و خانواده اش ، نوع برخوردي هست كه آن خواستگاري كه آمدند آنها سرد بشوند و بگويند كه اين خانواده شايستگي لازم را براي يك عمر زندگي كردن ندارند يعني اول خودشان را چكاب كنند . در اخلاق ، رفتار و منش شان تجديد نظر كنند . ديگر اينكه در اطرافيان شان كساني را پيدا كنند كه رشد اخلاقي نداشته باشند و از نظر روحي و اخلاقي دچار آسيب هستند و رنجش هايي از آنها گرفته اند و دنبال انتقام هستند . انسانهايي كه بيمار هستند و بيماري روحي و اخلاقي پيدا كرده

ص: 15009

اند ، آنها را درمان كنيد . ممكنا ست خواستگاري آمده و او را پسنديده ولي از همسايه يك چيز دروغ شنيده است . من اول بايد علت را بشناسم . درمان اول بداخلاقي و بدرفتاري خود خانواده است و اينكه بتوانند آن اخلاق و رفتار را تصحيح كنند . حداقل در نوع برخورد اين دختر خانم وپدر و مادر يك اصلاحاتي انجام بشود البته در درجه ي اول خود اين دختر خانم . در مورد دوم اينكه بدخواهان را تبديل به خيرخواه خودشان بكنند . آنانكه قوي مشتند دشمنان را به دوستي كشتند . به آنها محبت كنند البته نه براي چوب كاري كردن ، اين يعني نفس اَماره . يعني من مي خواهم كه همه هوادار من باشند . اينجا جمع كردن بحث هوادار نيست . من بايد ببينم كه اين اسناني كه از من رنجش پيدا كرده چه مشكلي در زندگي اش دارد يا مشكلش با من چيست كه فكر مي كند كه من علت آن هستم . حالت ديگر اينكه من ببينم اين خواستگارهايي كه معرفي مي شوند واقعا قصد جدي خواستگاري دارند يا نه آمده كه ببيند چه خبر است. اگر همه ي اين كارها را كرديد و فايده اي نداشت ، اين پاسخ در صفحه ي 28 كتابي كه مي خواهم معرفي كنم است . اسن سوال را از آيت الله بهجت پرسيدند كه ازدواج دختري سر نمي گيرد و بختش باز نمي شود و از شما راهنمايي مي خواهد . ايشان فرمودند كه نماز جعفرطيار بخواند وپس از آن دعايي كه در مفاتيح نقل شده است را بخواند

ص: 15010

و در پي آن به سجده رود و سعي كند كه حتما گريه كند . گريه براي اينكه به خدا بگويد كه من جز تو كسي را ندارم . دنيا پر از دروغ است . يك عده اي مي گويند كه گناه كن تا خواستگار خوب پيدا كني ، بدحجاب بشو و با نامحرم ارتباط برقرار بكن شايد يكي پيدا شد كه با او ازدواج كردي . يك عده اي من را دارند به جهنم دعوت مي كنند ، يك عده من به دعا نويس و رمال و بخت گشايي مي برند . اين گريه براي اين نيست كه چرا من ازدواج نكرده ام . گريه براي اين است كه خدايا پاكي كم شده و راه خير بين اين همه راههاي باطل ديده نمي شود ، خدايا تو راه امانو نجاتي براي من قرار بده . بعد هميمن كه چشمش را اشك گرفت حاجتش را از خدا بخواهد زيرا اشك چشم نشانه ي شكسته شدن دل است . چرا دل انسان بابد بشكند ؟ طبق آيه ي قرآن ام يجيب المضطر اذا دعا و يكشف السوء .چه كسي است هنگامي كه مضطر مي شويد مشكل شما را حل مي كند به جزء خدا . يادم بيايد كه جز خدا كننده ي كار نيست . اين رمال و طلسم باز كن اگر مي توانست كاري بكند براي خودش كرده بود . اين عمل را تا زماني كه حاجتش روا شود انجام دهد و اگر نشد بداند كه يا كم خوانده و يا با اعتقاد كامل نخوانده است . آيت الله بهجت مي فرمايند كه اين كليد

ص: 15011

اصلي است . نماز جعفر طيار آثار ويژه اي دارد بخصوص كساني كه با تومأنينه توجه زياد بكنند . خواندن نماز جعفر طيار گشايش هاي ويژه اي را مي آورد . امام خميني وقتي در نجف اشرف تبعيد بودند ايشان در منزلشان هر روز يك نماز جعفر طيار مي خواندند . از يك طلبه اي كه در خانه ي امام زندگي مي كرد مصاحبه اي كرده بودند كه شما چه احساسي داريد كه در خانه ي چنين انساني زندگي مي كرديد و چه توفيقاتي داشتيد ؟ گفته كه در اين خانه توفيق نماز جعفر طيار پيدا كردم . منظور من اين نيست كه هر روز اين نماز را بخوانيم . منظورم اين است كه با نماز انس بگيريم كه نماز مفتاح فلاح است يعني كليد خوشبختي است . و نماز جعفر طيار ويژگي هاي خاص خودش را دارد . اين هديه نوروزي من است . اين كتاب آيت الله بهجت بنام پرسش هاي شما پاسخ هاي آيت الله بهجت كتاب خوبي است كه خيلي كوتاه و مختصر است و آقاي اسلام جو اينها را از جاهاي مختلف بصورت مستند جمع كرده اند . در مورد عرفان زدگي هاي مختلف صحبت مي كند كه مي گويد حواستان باشد كه مرشد حقيقي امام زمان (عج) است و راهش هم آسان است . يكي اينكه مراقب اين باشيد كه دستورات خدا را طبق رساله ي عمليه عمل كنيد . ديگر اينكه جاهايي كه مي روييد فكر كنيد كه با امام زمان (عج) هستيد ، اگر فكر مي كنيد كه امام زمان (عج ) آنجا حضور پيدا مي كند

ص: 15012

، شما هم حضور پيدا كنيد و اگر شك داريد آنجا نروييد . يعني مراقب دل خودتان باشيد . اين مي تواند بسيار به ما كمك كند .

ثواب قرائت قرآن امروزمان را به روح مطهر آيت الله بهجت و همه ي مسلماناني كه مظلومانه و غريبانه در اين يكي دو ماه اخير يعني از انقلاب مصر تا امروز به شهادت رسيده اند و انشاءالله خدا درجات آنها را متعالي بكند . و به ما كمك كند كه پاس داشت خون آنها را داشته باشيم و بتوانيم همراه با ولي الله الاعظم انتقام خون مظلوماني كه در نهايت غربت به شهادت رسيده اند را از ظلم و استكبار بگيريم .

90-01-24

سوال – در مورد يكي از آسيب هاي اخلاقي در خانواده يعي تفاخر و چشم هم چشمي صحبت بفرماييد .

پاسخ – خانواده هاي خوب ما نيازمند اين هستند كه يك نگاه زيبا به خودشان داشته باشند تا ضعف ها و قدرتهاي روابط درون خانواده را يك بار ديگر ببينند . اينكه ما بتوانيم آسيب هاي اخلاقي كه در خانواده ها و روابط فاميلي و همسايگي هست ، غلط ديكته هاي خودمان را پيدا و اصلاح كنيم . اين در نوع نگرش ما به خودمان كمك مي كند و زمينه ي رشد ما را بيشتر مي كند يعني انسانهايي كه سعي مي كنند مدام خودشان را اصلاح بكنند بدون اينكه دچار خود سرزنش گري بشوند يا ديگران را سرزنش كنند . پس دنبال اين باشند كه اشتباهات خودشان را پيدا كنند ، اصلاح كنند و راه كمال را بدست بياورند .

انسانهايي اطراف ما

ص: 15013

هستند يا گاهي خود ما بدون اينكه بخواهيم دچار چنين بيماري و آسيبي مي شويم يعني دلمان مي خواهد بگوييم كه ببينيد من از همه بالاتر هستم ، من از بقيه بهتر هستم . واصطلاحا خودمان را به رخ ديگران بكشيم . اين به رخ كشيدن بيماري همه گيري است كه در افراد مختلف نشانه هاي مختلفي پيدا مي كند . مثلا در نوروز كه افراد به ديد و بازديد مي روند ، خيلي جدي مي خواهند اين حالت تفاخر را نشان بدهند . نگاه كنيد كه مبلمان ما بهتر از مبلمان شماست يا نوع پذيرايي يا وسايل پذيرايي يا نوع غذايي شان . از جزئي ترين رفتارها شروع مي شود . لباسهاي نو كه در بچه هاي كوچك شما خيلي جدي مي بينيد كه مدام كفشش را در كنار كفش بچه ي ديگر مي گذارد و مي گويد كه ببين كفش من قشنگ تر است ، ببين مامان من يا باباي من بهتر است . اين رفتارهاي كودكانه بدون معصوميتش هم در بزرگترها هم ايجاد مي شود . خانواده ي آقا پسري براي خواستگاري به خانه ي دختر خانم مي روند و شروع مي كنند به تفاخر نسبت به خواستگاريهايي كه مي رفتند يا تفاخر نسبت به دارايي هاي خانوادگي شان . ما تفاخر را نسبت به دارايي هايي كه فكر مي كنيم دارايي هاي ماست ، براي مان ايجاد مي شود . بعضي ها دارئي هاي شان چيزهاي خوبي است كه به آن افتخار مي كنند ، بعضي ها دارائي هايش انچيزهاي بدي است ولي باز به آن افتخار مي كنند . هر

ص: 15014

دوي اينها دچار بيماري شده اند . چيزهاي خوب واقعا خوب است ولي نيازي نيست كه شما به رخ ديگران بكشيد. اصطلاحا خوب باش ولي خوب بودن خودت را به رخ ديگران نكش . كسي اززشمند است كه درنهايت خوبي بتواند بي ادعا باشد . وقتي ادعاي خوب بودن را كردن يعني توقف رشد هويتي شماست و زمينه ي انواع بيماري هاست . مثل يك آبي كه از كوه بلند درنهايت زيبايي جاري مي شود ، وقتي خودش را نگاه مي كند مرداب مي شود كه ايستاده وهرگز به دريا نمي ريزد . افرادي كه اهل تفاخر هستند دچار اين روحيه مي شوند . رشد و پويايي شخصيت شان دچار ركود مي شود . اما تفاخر به چيزهاي خوب ، بعضي از افراد به مال و ثروت شان تفاخر مي كنند . مال و ثروت لزوما چيز بدي نيست . قرآن از ثروت تعبير خير يعني يك چيز خوب را دارد ،اينكه ما مال را چيز بدي ندانيم. بعضي ها فكر مي كنند كه وقتي به يك انسان ثروتمند رسيدند براي شان فرقي هم نمي كند كه اين ثروت از راه حلال بدست آمده يا حرام ، فكر مي كنند كه اين چقدر پولدار است پس يك جوري با او حرف بزنيم كه از او به اينها چيزي برسد . اينها دچار ضعف هويتي هستند . ثروت يكي از آن امتحان هاي خداست . خدا مي فرمايد : مال و فرزند زينت هستند و در جاي ديگر مي فرمايد كه فتنه است يعني عامل امتحان بزرگي است كه خيلي ها در آن امتحان رد مي

ص: 15015

شوند . كساني كه مال و ثروت دارند افرادي با آنها زياد گرم مي گيرند و چاپلوسي مي كنند ، اينها دچار ضعف هويتي هستند . كساني هستند كه وقتي به انسانهاي ثروتمند مي رسند سعي مي كنند خردشان كنند ، آنها هم دچار ضعف هويتي هستند مگر اينكه آن انسان ثروتمند از راه حرام بدست آورده باشد يا خود آن طرف بخواهد ديگران را تخريب كند يعني از لحاظ روحي يك انسان مستكبر باشد ، در اين مورد داريم كه به اين فرد اصلا باج ندهيد. بعني با همان حالت بي نيازي با او مواجه بشويد . يك موقع فرد حتي مي خواهد به تاير ماشين خودش بنازد ، برايش فرقي نمي كند ميخواهد چيزي داشته باشد كه به آن بنازد . چرا ارزشمنداست زيرا در فلان قسمت شهر زندگي مي كند و فلان ماشين را دارد ، بچه ي من فلان مدرسه درس مي خواند و شوهر من فلان جا كار مي كند. اينها همه يك جورهايي سرمنشا از غرور و منيّت هاي فرد دارد . اين منيت ها آن استكبار هويتي و نفس انسان است . گاهي مواقع افراد به تحصيلات شان تفاخر مي كنند . علم در فرهنگ اهل بيت يكي از آن اهداف رفتاري ميانه اي است كه گفته اند تا مي توانيد دانايي هايتان را زياد كنيد اما دانايي كه به شما عمل صالح بدهد نه دانايي كه فقط به شما مدرك بدهد . و اين خطري است كه جامعه ي تحصيل كرده ما را تهديد مي كند . تفاخر اين است كه من احساس مي كنم من با

ص: 15016

بقيه فرق مي كنم ، حساب من را از بقيه جدا كنيد ، من يك درجه از بقيه بالاتر هستم . كسي كه دچار اين خود برتربيني بشود نيازمند اين است كه دارايي هايش را به رخ بكشد . به اين بيماري تفاخر مي گوييم يعني به رخ كشيدن چيزهايي كه تو فكر مي كني مي تواند تو را تافته ي جدا بافته بكند . در ايمان ،اخلاق ،علم ،دارايي ات و همهي خوبي ها تافته ي جدا بافته باشد اما هرگز ادعايي نكن زيرا اين ها همه ي حقيقت تو نيست . بسياري از اينها قابل از دست رفتن است و حقيقت اصلي تو اين است كه خداوند تو را بخرد . آيا واقعا خدا تحصيلات تو را مي خرد ؟ آيا جهت گيري علم و آگاهي تو به سمت خدا بوده است ؟ يا به سمت اين بوده كه هر جوري شد واحدها را پاس بكني و نمره اي بدست بياوري و مدركي بگيري ؟ دارائي هاي خوب گاهي ممكن است حسب و نسب باشد . مي دانيد كه من دختر چه كسي هستم ؟ مي دانيد كه شوهر من كيست ؟ مي دانيد آقاي فلاني چه نسبتي با ما دارد ؟ گاهي فرد براي تفاخر نياز دارد كه خودش را به انساني وصل كند كه محبوبيت دارد و بعد اين قدر نسبت او دور است كه هيچ معني ندارد كه او بخواهد به آن فرد افتخار كند و با خنده مي گويند كه فلاني قوم و خويش نجار ده ماست . يعني تا اندازه حاضر است كه تفاخر كند . مي گويد

ص: 15017

ما محله اي زندگي مي كنيم كه فلان آقا زندگي مي كند ، مي خواهد اهميت خودش را برساند و بگويد كه ما مهم هستيم . نظامي گنجوي شاعري است كه اهل حكمت و دانايي است ، دقيقا اين حرف را به فرزند خودش مي زند . فرزند خصال خويشتن باش ، چون شير به خود سپه شكن باش . ياد باشد كه نگويي باباي من نظامي گنجوي است و شاعر است، تو خودت چه كسي هست . بجاي اينكه دائم بگويي پدر من كيست ؟ ببين از اخلاق ، علم ، دانايي ، روحيات مثبت و استعدادهاي شكوفا چه ويژگي هايي را داري ؟ ارزش تو فقط به اين است كه فاميل فلاني هستي ؟ اينكه تو اين مايه ها را نداري بايد خجالت بكشي و سرت را زير بياندازي . كسي تفاخر مي كند به اينكه برويد شجره نامه خانواده ي ما را نگاه بكنيد . تنها گروهي كه خدا تفاخرشان را به يك شرط مي پذيرد سادات هستند يعني كساني كه پاكي نسل شان به پاكي نسل اهل بيت مي رسد ، ذريه ي پيامبر باشند مشروط به اينكه اهل طاعت باشند . امام صادق (ع) مي فرمايند : اينكه من شيعه و پيرو اميرالمومنين باشم براي من با ارزش تر از اين است كه فرزند ايشان باشم . يعني به صرف اينكه ما ذريه ي پيامبر هستيم و بگوييم كه ما از ذريه پيامبر هستيم ولي از پيامبر هيچي نداريم نه نماز نه روزه نه حجاب ولي افتخار مي كنم كه خون پيامبر در رگهاي من جاري است . پيامبر مي

ص: 15018

فرمايد كه من و علي پدران اين امت هستيم . هركسي كه شبيه پدش باشد فرزندي بيشتري برايش ثبت مي شود . ما ببينيم از ارتباط با اهل ببيت چقدر رنگ و بوي آنها را بدست آورده ايم ، چقدر رفتار ، گفتار ، حركات ،زندگي كردن ،درس خواندن ، همسرداري و نوع تعاملات مان به عطر و بوي پيامبر شبيه است يعني هركس كه ما را ببيند بگويد كه او چقدر روحيات محمدي ، علوي و فاطمي دارد. اگر اينها را در ديگران احياء مي كنيم آفرين برما كه چنين ويژگي هايي داريم و جاي شكر دارد . بعضي ها هم به عباداتشان افتخار مي كنند . مثلا مي گويد كه مي داني من هميشه نماز شب مي خوانم. نماز شب براي خودت مي خواني يا براي مردم يا براي اينكه ارتباط خودت را با خدا قوي تر كني ؟ انسان نياز نيست كه خودش را مطرح كند حتي اگر جنبه ي تبليغ داشته باشد . بايد ببينيم كه در من نماز شب مي خوانم ، تاكيد ما بر روي كدام كلمه است . مثل تبليغات تلويزيوني كه بانكي مي گويد كه فقط من اين ويژگي را دارم . لحن كلام طوري است كه فقط خودش را تاييد مي كند . ما خيلي وقت ها مي خواهيم خودمان را مطرح كنيم . بعضي وقت ها اين قدر نقص داريم و آنرا تربيت نكرده ايم كه بعضي وقتها مي گوييم مگر چپه اشكالي دارد ؟ در وجود ما دشمن ترين دشمن ها وجود دارد كه ما دشمني او را جدي نمي گيريم . پيامبر مي

ص: 15019

فرمايد : دشمن ترين دشمنان نفس خودت است يعني آن نيروي دروني عجيبي كه مدام تو را به سمت بدي ها دعوت مي كند و هر چه به حرف او گوش بدهي روي تو قدرت پيدا مي كند و مي تواند در تو ميل جدي به گناه پيدا كند و اگر گناه نكني بيمار مي شوي . مثل كسي كه مواد مخدر مصرف مي كند و معتاد شده است و اگر مواد مصرف نكند بيمار مي شود . مثلا مي گويد كه من امسال مي خواهم مكه بروم . ميداني چندمين سفر من است ؟ خسر الدنيا و الاخرت . براي چه به مكه مي روي ؟ داريم كه مردم در آخرالزمان به مكه رفتن شان تفاخر مي كنند همانطور كه به امور دنيايي تفاخر مي كنند . افتخار كردن بابت اينكه من خدا را عبادت كرده ام ، من از كجا مي دانم كه اين حج من مورد قبول واقع شده است ؟ گاهي اوقات وقتي فرد از حج واجب برمي گردد كل دين را كنار مي گذارد . چون انسان در حج يك جوري خودش را در آيينه خدا مي بيند و آلودگي هايي كه تكليفش را با خودش روشن نكرده رو مي آيد . و در اين بدي ها اگر بناي جدي براي ترك آن نداشته باشد بدي ها به او غالب مي شود . مثل ديگي است كه دارد مي جوشد و حرارت حج باعث شده كه بدي ها و خوبي هايش رو آمده باشد . آنجا رفتي كه خودت را پاك كني . با هم صحبت مي كنند و مي

ص: 15020

گويند كه ما هر سال كربلا مي روييم . خوشا به سعادت شما كه هر سال مي روييد اما واي به حالت كه داري تفاخر مي كني . همين تفاخر نشان دهنده ي اين است كه حواست باشد ماشيني هست كه لبه پرتگاه هستي البته در دره نيستي . كافي است كه كمي جلوتر بروي ، در دره ي نفس خودت مي افتي . خدا خريدار چيزي نيست كه دچار ريا بشود . تفاخر اين است كه من قصد اين را دارم كه خودم را به رخ ديگران بكشم . بعضي از انسانها خودشان را خوب نمي شناسند . چون ما روي معرفت نفس كم كار مي كنيم ،مي گوييم كه قصد من تفاخر نبود از من پرسيدند و من گفتم. اما بعدا مي فهمم كه ته دلم خوشحال شدم كه فهميدند انسان خوبي هستم . تا آنجا كه مي تواني خوبي ها و كارهاي مستحب خودت را پنهاني انجام بده . بيخودي براي خودت تابلونزن .اگر كسي از شما پرسيد كه چند بار حج مشرف شدي و او صرفا به تعداد حج شما نيازي ندارد و دلش مي خواهد با شما بيشتر آشنا بشود ، بگوييد چندين باري موفق شده ام ولي نمي دانم كه خدا آنرا پذيرفته يا نه . حضرت علي مي فرمايد : هر وقت بابت خوبي ها و توفيقاتي كه داري ديگران از تو تعريف كردند بترس زيرا آژير قرمز روشن شده است و به پناهگاه خدا پناه ببر چون زيرا در معرض هجوم نفس خودت هستي . آن موقع نفس خودت مثل يك اژدها عليه تو مي شود .

ص: 15021

فوري در خودت سه تا حالت را ايجاد كن . فوري پادزهرش را در خودت ايجاد كن . تا ديدي دارند از تو تعريف مي كنند و خودت براي خودت كارت تبريك فرستايد ، به خودت بگو كه خدايا اينها از من تعريف مي كنند ولي از گناهان من بي خبر هستند و اين دعا را بگو : اللهم لا تواخذني بما يقولون . ديگران از او تعريف مي كنند ولي مي داند كه نفس او مثل خاري دارد شعله ور مي شود . به يك آيت الله گفتند كه شما چرا اين قدر احتياط مي كني و حدود را رعايت مي كني . ايشان گفتند كه من خودم آيت الله شدم ولي نفس من هم آيت الله شده و مي داند كه چطوري كلاه شرعي سر من بگذارد . بايد مراقب خودم باش كسي كه دارايي هاي معنوي اش بيشتر مي شود بايد بيشترمراقب خودش باشد . زيرا شيطان براي آن انسانها برنامه ي جدي تري دارد . پس بگو خدايا بيامرز گناهاني كه آنها نمي دانند ولي نمي تواني آبروي خودت را ببري و به گناهانت اعتراف كني . گناه پنهان به مغفرت خدا نزديكتر است . گفتن گناه خودت عزت تو را از بين مي برد و ديگر اينكه آبروي تو را مي برد .آبروي مومن از كعبه بالاتر است و ديگر اينكه موجب مي شود كه او به تو بدبين بشود .ديگر اينكه منجر مي شود اعتماد عمومي از بين برود . قبح گناه ريخته مي شود و ديگر اينكه گناه شايع مي شود . و مردم مي گويند كه همه

ص: 15022

دارند گناه مي كنند . عبادات را آشكار انجام بده ، عبادت مستحب را پنهان انجام بده و گناه را تا آنجا كه مي تواني انجام نده ، اگر انجام شد فوري توبه كن و نگذار كه كسي بفهمد . مي فرمايد : اينها من را انسان خوبي مي دانند ولي تو مي داني كه من پايم لغزيده است ، من را با اين تعريف هاي مردم مواخذه نكن زيرا من طاقت نمي آورم . من را ببخش بابت چيزهاي خوبي كه مشهورشدم و تو من را مشهور كردي . كم من ثناء الجميل ...و جعلني افضل بما يذنون .انسان با اين ويژگي اجازه نداده كه نفس خودش بالا برود ، نكند دچار ذلت بشود . اميرالمومنين مي فرمايد كه اميدت به خدا باشد به مردم نباشد . بگو خدايا اينها من راخيلي خوب مي دانند خدايا من را از اين چيزي كه آنها مي دانند خيلي بهتر بكن يعني من دنبال اين هستم كه بهتر اين چيزي كه هستم بشوم . با اين ويژگي ما راه را پيدا مي كنيم براي اينكه راه رشد و دارايي هاي دروني مان بيشتر بشود . با اين ويژگي من به به عبادات خودم افتخار مي كنم چون مي دانم خدا داده و نه به ثروت و مال خودم افتخار مي كنم كه ممكن است در شبي از بين برود و دزدي همه را ببرد و نه به زيبايي هاي خودم كه ممكن است به تبي از بين برود . با اين ويژگي انساني كه به يك ثروت دروني رسيده فهميده كه كسي هست كه فوق العاده او

ص: 15023

را دوست دارد . و او خداست كه او را بي اندازه دوست دارد . اين دوست داشتن سرمايه ي بزرگي است كه من در سختي ها و جاهايي كه فكر مي كنم كم آورده ام و دچار ذلت نفساني شده ام كه طرف چه خانه و زندگي داشت و من خجالت مي كشم كه او را دعوت كنم ، حواست باشد كه بگويي خداراشكر كه من اندكي از مال دنيا دارم كه حسابم روز قيامت آسان است . ديگر اينكه خدا را شكر كه من زندگي ام را به زيبايي به پاكي مي گذرانم و نيازمند به مال ديگران نيستم . مثلا الان داشتن مبلمان در خيلي از خانه ها به يك جزء جدي تبديل شده است . شما در فيلمها و سريال ها اين را به صورت يك جزء جدي مي بينيد . يعني اگر تلويزيون سريالي نشان مي دهد يا اينكه خيلي بيچاره هستند و در خرجي اوليه شان هم گير كرده اند يا اينكه خيلي وضعشان خوب است . مثل اينكه قشر متوسط وجود ندارد . آيا خانه ي كوچكي كه من دارم ، ظرفيت مبلمان را دارد ؟ آيا واقعا جزء ضرورت هاي زندگي من است ؟ ممكن است كه به ما بگويند كه پزشكان گفته اند دو زانو و چهار زانونشستن بد است و بخاطر همين ايراني ها زانو درد دارند . اين طور نيست . اگر شما در خانه كسي را داريد كه پا درد دارد بايد يك مبلي داشته باشيد ولي نه اينكه مبلمان آنچناني مي گذارد و فكر مي كند كه جزء ضروري زندگي است .

ص: 15024

بعضي ها به من مي گويند كه اين چيزهايي كه شما مي گوييد خودتان چقدر عمل مي كنيد ؟ من در خانه مبلمان نگذاشته ام ولي براي كساني كه پايشان درد مي كند مبلي در نظر گرفته بودم . اگر مبلماني هم بگذارم مبلمان ايراني مي گذارم مثل تخت گاهي هايي كه در يزد هست و مي توان آنرا جابجا كرد . نمي خواهم بگويم كه اين الگويي براي همه باشد . ما م يتوانيم به زندگي مان فكر كنيم . ما نيازي نداريم كه تقليدهاي كوركورانه بكنيم . و در اين تقليد مدام داريم به سمت جهنم مي رويم . يعني تفاخرهايي كه زندگي ها دچار گناهان عجيب و غريب مي شود . از غيبت و تهمت گرفته تا رشوه و ربا وارد زندگي فرد مي شود براي اينكه زندگي اش شبيه خواهر شوهرش يا پسرخاله اش بشود . اينها نشان دهنده ي بيماري تفاخر است . شما سبك زندگي تان را جوري بكنيد كه همه ي اجزاء زندگي شما نشان بدهد كه خانه ي شماست. يعني ويژگي هاي شخصيتي روحي سليقه ي شما با تمام ويژگي هاي خاص خودش را نشان بدهد . در اين خود بودن ، موحدبودن ،مسلمان بودن و ايراني بودن من خودش را نشان مي دهد . اين زيبايي دلنشيني است كه شما آنرا جاي ديگر پيدا نمي كنيد . و به يك آرامش دروني مي رسيد . بعضي از افرادبه بدي ها تفاخر مي كنند . بعضي از افراد تفاخر مي كنند به اينكه مي داني من تا به حال چند خواستگار رد كرده ام . اين رفتار

ص: 15025

بدي است . يا مي داني من سالي چند بار كفش مي خرم ؟ بعضي مواقع فرد به گناهان قطعي و علني خودش افتخار مي كنند . در بين دانشجويان به تعداد روابط با جنس مخالف خودشان مفاخره مي كنند . مي داني من چند تا دوست دختر يا دوست پسر دارم ؟ اينها نشان دهنده ي اين است كه من هيچي نيستم . من فقط در اين روابط معني پيدا مي كنم و اگر اين روابط را از من بگيري ، من ديگر هيچي ندارم . ماجراي حاكمي كه يك روز به حمام عمومي رفت و ديد يك آقايي دارد خودش را مي شويد . ولي او را تحويل نمي گيرد . اتفاقا لُنگ گران قيمتي هم به خودش آويزان كرده بود . از فرد پرسيد كه فكر مي كني كه من چقدر ارزش دارم ؟ فرد گفت : دويست تومان . حاكم گفت كه دويست تومان فقط قيمت لنگ من است . فرد گفت كه من هم فقط قيمت همان را گفتم ، تو كه خودت چيزي نداري ، تو از فكر خوب ، ايمان ، اخلاق زيبا و از روحيات مثبت چه چيزي داري كه من روي آنها قيمت بگذارم ؟ انساني كه چيزي نيست جزظاهر او قطعا دچار مشكل است . كسي كه به گناهش افتخار مي كند بايد خيلي بترسد . اگر گناه مي كرد و افتخار نمي كرد و خجالت مي كشيد و عذاب وجدان داشت راهش به سمت خوبي ها باز بود . كسي كه اهل افتخار كردن است . اين قدر انرژي هاي منفي و ظلمات در

ص: 15026

او متراكم شده بقول قرآن ظلمات فوق ظلمات . اين انسان بايد خيلي به فكر خودش باشد تا بيدار بشود . چون خودش را به خواب زده و ترجيح مي دهد كه با به خواب زدن خودش راه موفقيت را پيدا كند كه هرگز پيدا نخواهد كرد .

سوال – سوره توبه آيات 79-73 را توضيح دهيد .

پاسخ – در اين آيات مي فرمايد كه گروهي بودند كه گفتند كه اگر به ما روزي بدهي در راه تو خرج مي كنيم و به كساني كه نياز دارند رسيدگي مي كنيم . اما وقتي ما به آنها روزي داديم بخل كردند و عهدي را كه با خدا بستند يادشان رفت . اينها در حقيقت اِعراض از راه خدا كردند و از خدا دور شدند و دچار يك سرطان بدخيم اخلاقي شدند و آن هم سرطان نفاق بود . خدا مي فرمايد كه اينها جزء كساني هستند كه با تخلف كردن راه پاكي را برخودشان بستند . اين هشداري است به همه ي ما انسانها . يادمان باشد تمام كساني كه با نذر و نياز وارد دانشگاه مي شود اين نذر فقط براي ترم يك و دو است و بعد ديگر خدا ، نماز و حجاب از بين مي رود . ما يك زمانهاي اورژانسي رو به خدا راداريم و بعد خدا را فراموش مي كنيم . خدا اين نقاط ويژه را براي شما مي گذارد براي اينكه به آغوش رحمت من نه اينكه فقط بياييد حاجت تان را بگيريد و برويد . و اگر اين كار را بكنيد شما دچار دوگانگي هويتي مي شويد .

ص: 15027

اصطلاحا تضاد شخصيتي در شما ريشه مي گيرد و اين شما را بيچاره مي كند . اي صد دل دل يك دله كن ، مهر ديگران را زدل خود يله كن .

ثواب قرآن را به شهداي بحرين ، يمن و ليبي كه دارند در مظلوميت به شهادت مي رسند و همه ي شهدايي كه در سالهاي گذشته در كشور ما به شهادت رسيده اند مثل شهيد صياد شيرازي ، شهيد آويني و همه ي كساني كه ديني به گردن ما دارند هديه مي كنيم و انشاء الله روز قيامت خدا ما را جزء بدهكاران به آنان قرار ندهد .

سوال – يازده ماه است كه نماز جعفر طيار را خوانده ام با شروطي كه شما ذكر كرده ايد التماس ، گريه و تضرع . اوايل هفته اي يك بار و بعد هفته اي دوبار ، سه ، چهار بار و بعد هر روز اين نماز را مي خواندم . بطوري كه از لحاظ جسمي ديگر نتوانستم ادامه بدهم . من از خواندن نماز طيار سير شده ام . آيا اين مقدار هنوز كافي نيست ؟ چقدر خواندن جواب مي دهد ؟

پاسخ – شما كه نماز جعفر طيار را يازده ماه ، هر روز خوانده ايد خيلي خوب است ولي بايد اين را در يك منظومه ي شخصيتي و رفتاري اين را ببينيم . نماز جعفرطيار زمان بر است و معمولا 45 دقيقه وقت مي برد . شما هر روز 45 دقيقه با حال زار و نزار سراغ خدا رفته ايد ، براي چه ؟ براي خدا سراغ خدا رفته ايد يا براي اينكه

ص: 15028

شما به حاجت خودتان برسيد سراغ خدا رفته ايد . اگر فقط براي حاجت باشد همين اتفاق خواهد افتاد . اين دوست ما ظاهرا كارهاي ديگرش را تعطيل كرده و اين نماز براي او مهمترين روش شده است . يادمان باشد كه دين نيامده كه ما را نسبت به همه چيز بيكار بكند و براي انسانهاي بيكار نيست . بعضي ها فكر مي كنند كه كتاب مفايتح و قرآن را باز كنند و نمازهاي مستحبي فراوان بخوانند كه فرد در اين موارد دچار افراط مي شود . اين فرد اينقدر جلو مي رود كه ديگر خودش هم نمي تواند درست و غلط را پيدا كند . حضرت زهرا بقدري به نماز مي ايستادند كه پاهايشان ورم مي كرد . حضرت زهرا بقدري گندم آسياب مي كردند كه دستشان از آسياب كردن زخم شده بود يا جاي مشك آب روي بدن ايشان مانده بود . شما مي بينيد كه حضرت در زمينه هاي ديگر هم در حد نهايي تلاش مي كردند . آيا زندگي مدرن ما اين اقتضا را دارد كه ما با اين شيوه عمل كنيم ؟ آيت الله بهجت فرمودند كه نماز جعفرطيار بعد از عبادت خدا و احسان به پدر و مادر ، شاه كليدي است كه رمز خوشبختي را براي فرد ايجاد مي كند. اينكه فكركنيم كه ما همه ي كارها را تعطيل كنيم و فقط به اين كار بپردازيم غلط است . خودشان نقل مي كنند كه وقتي به نجف مشرف شدند براي تحصيلات عاليه طلبگي ، پدرم اعلام كردند كه من راضي نيستم كه در نجف با گرمايي كه دارد

ص: 15029

روزه ي مستحب بگيري . ايشان پذيرفتند و گفتند كه تا وقتي پدر من در حيات بودند من امر ايشان را اطاعت كردم . با اين كه روزه ي مستحب خيلي آثار دارد ، ايشان روزه مستحب نگرفتند. ما قرار است كه سمت و سوي زندگي مان را به سمت خدا قرار بدهيم ، اگر به سمت خدا برويم درس خواندن هم عبادت است ، خدمت كردن به مردم هم خدمت است ، احسان به والدين هم خدمت است . ما نمي توانيم همه ي عبادات را تعطيل كنيم و فقط بگوييم : نماز . خانمي امكان دارد كه از رسيدگي به بچه هايش غفلت بكند و نسبت به تربيت آنها غفلت مي كند و هر روز به مسجد و روضه و .. برود ، همان جور كه گفتيم اگر خريد و بازار برود و از تربيت بچه باز بماند غلط است ، اين هم ا شتباه است . اما انسان از كسي كه اهل عبادت است انتظار بيشتري دارد . زيرا دين ما دين تعادل است. اين دوست مان ميگويد كه هر روز نماز جعفر طيارمي خواند تا همسر مناسبي بدست بياورم . اينكه شما هدف اصلي زندگي خودتان را بدست آوردن همسر مناسب قرار داده اي غلط است . مثل كسي كه مي گويد كه به من توصيه كرده ام كه اگر مي خواهم همسر خوبي بدست بياورم آرايش بكنم و پوشش خوبي داشته باشم تا مردها را به سمت خودم جذب كنم كه متاسفانه دارد رايج مي شود يا اينكه مي گويند كه با مردها همكلام و گفتگو داشته باشيم تا همسرمناسبي

ص: 15030

پيدا كنيم . يعني عزت نفس كرامت و هويت انساني اش را زير پا لگد كوب مي كند جاذبه هاي جسمي و جنسي اش را به حراج مي گذارد كه شايد همسري را بدست بياورد. همسري كه با اين زيبايي ها به طرف تو آمده قطعا با زيبايي هاي فرد ديگري به سمت او خواهد دفت . پس به هر قيمت ، به هر روش و به هر شيوه ازدواج ، هدف يك فرد متعادل نيست . شما تعدل هويتي داريد و با اين تعادل هويتي سراغ نماز جعفرطيار رفته ايد . اگر هدف شما ازدواج ، دانشگاه قبول شدن و بچه دار شدن است كه خيلي ها فرزند دار شدن را مورد تفاخر خودشان قرار مي دهند كه خدا فرموده فرزند آزمايش تو است . خيلي ها از فرزند داري تجديد يا رد مي شوند . حواس مان باشد كه دچار اين بيماري ها نشويم . با اين نگاه به تعادل هويتي خودت نگاه بكن . انسان مسلمان انساني است كه در شادي و نشاط فول است . مگر در زندگي او غم و غصه نيست ؟ چرا ولي اين قدرت و خلاقيت را دارد كه از مشكلاتش مسئله بسازد و مسئله را حل كند . در اين مسئله شما دنبال راه حل يعني نماز جعفر طيار سراغ خدا رفتيد . خدا تو را بيشتر دوست دارد يا خودت ، خودت را بيشتر دوست داري ؟ خدا . پس در محبت خدا شكي نداري . آيا خدا خير و مصلحت تو را بهتر مي داند يا خودت ؟ خداوند . پس خداي مهربان ،

ص: 15031

مصلحت انديش ،قادر و توانا مصلحت ندانسته است . شما كه اين قدر اصرار مي كني در دام نفس و شيطان افتاده اي . شيطان مي خواهد در تو ضعف ايجاد كند . بگويد كه ديدي اين همه نماز خواندي واين همه حجاب داري ، آيا همسرخوب پيدا كردي ؟ تو مديريت نگاه با نامحرم را داشته اي ، ببين زندگي ات خوب است ؟ هنر شيان اين است كه خوبي ها را علت ناكامي بدانم و ناكامي را ناكامي بدانم . آيا صرف اينكه شما ازدواج نكرديد همه ي درهاي خوشبختي و موفقيت به روي شما بسته است ؟ يكي از راههاي خوشبختي اين بود كه شما يك انيس و مونسي داشته باشي كه همراه شما باشد . خدا اين را براي شما قرار نداد ، شما از چه كسي ناراضي هستي ؟ از خدا . شما اگر ازدواج هم بكني ، درهمسرت دنبال يكسري عيب ها مي گردي و مي گويي همه ازدواج كردند و همسر خوب دارند ولي ببين همسر من چه جوري است . اين فرد همان شخصيت كارتوني گاليور بنام ايگل است فردي كه مدام ناراضي است. انسان مومن كسي است كه راضي باشد . يكي درد و يكي درمان پسندد يكي وصل و يكي هجران پسندد . انسان مومن مي گويد كه خدايا چون به من گفته بودي اين كار را انجام بده ، من انجام دادم ولي بقيه اش به من ربطي ندارد . خدابيشتر به فكر من است و من نهايت آرامش را دارم . مناز درمان ودرد و وصل و هجران ، پسندم آنچه را جانان

ص: 15032

پسندد . هرچيزي را كه خدا مي پسندد من هم مي پسندم . با تمام سختي ها خوشحال و شاد هستم .

سوال – من پدر و مادرم را دوست دارم ولي آنها به ناحق زن من را دوست ندارند. من بايد چكار كنم ؟

پاسخ – ناحق بودن يعني اينكه همسر من خوبي هايي دارد و آنها خوششان نمي آيد .اين دوست ما ببيند كه انتخاب همسرش را فردي انجام داده يا خانوادگي ؟ جوانان ما فكر مي كنند كه وقتي مي خواهند ازدواج كنند يعني مي خواهند زن بگيرند يا شوهر كنند ، پس به پدر و مادرم مربوط نيست . ازدواج وصلت دو تا خانواده است نه دو تا فرد . گاهي ما چوب لاي چرخ زندگي آينده مان مي گذاريم . يعني همدلي و همراهي را كم كرده ايم. پس ببينيم كه در تعاملات مان چه اشتباهاتي را داشته ايم و آنها را درست كنيم. همسر من در نوع برخوردهايش و تعاملاتش اگر رفتارهاي بسيار خوبي دارد ، مثلا اگر فردي نماز خوان و با حجاب است و خانواده ي شما نسبت به اينها آلرژي دارند و خوششان نمي آيد . اول اينكه شما خودتان ظرفيت عاطفي اضافه اي را ايجاد كني . وقتي مي داني باك بنزين محبت خانواده ات سوراخ است باك بنزين اضافه ايجاد كن . در روابط با همسرت محبت بيشتري بكن . از خوبي هاي ناديده ي همسرت ، كه براي خانواده ات ارزش است بصورت جسته و گريخته تعريف كن و امكاني را فراهم كن تا محبت بين اين دو تا بيشتر بشود . قرآن

ص: 15033

مي فرمايد : وقتي بين مومنين اختلافي هست بين آنها صلح و دوستي آشكار كن . راه صلح اين است كه اين دو تا را براي هم عزيز كني ، بدون چاپلوسي و دروغ . خوبي هاي آنها را نقل كنيد و ارتباطات عاطفي شان را بيشتر كنيد كه وقتي با هم مواجه مي شوند با هم دعوا نكنند . اگر خانواده ي شما همس ر شما را به ناحق تحويل نمي گيرند نبايد زمينه ي اين بشود كه شما نسبت به خانواده ات بي تفاوت بشوي . شما نسبت به همسرت زبان عذر خواهي داشته باش و بگو اينكه خانواده ام نسبت به تو بي توجهي مي كنند عذرخواهي كن و بگو كه بخاطر من آنها را ببخشي اما اين موجب نشود كه آقامدام با خانواده ي خودش بجنگد . بعضي از آقايان نسبت به خانواده ي خودشان خيانت مي كنند و حتي بچه هايشان را هم نمي برند كه آنها را ببينند و مي گويند كه چون خانم من را نمي خواهند ، من هم نمي خواهم با آنها ارتباط داشته باشم . اين فرد جزءافرادي است كه دنيا و آخرتش را باخته است . شما احترام بگذار و احسان بكن و فرصت بده تا خوبي ها بيشتر بشود .

سوال – با اينكه دو سال از زندگي امي مي گذرد و فرزند دارم ، شوهرم هنوز به من شك دارد در حدي كه وقتي از سركار مي آيد طوري در را باز مي كند كه مثل اين است كه مي خواهد مچ من را بگيرد و دنبال يك مرد غريبه در خانه

ص: 15034

مي گردد . سيم كارت مي خرد و خودش را جاي دوست پسر نداشته ي من جا مي زند كه ببيند عكس العمل من چيست . ديگر خسته شده ام . چكار كنم ؟

پاسخ – ايشان در يك موقعيتي قرار گرفته كه همسرش در يك بي اعتمادي ويژه اي قرار گرفته است . اگر اين بي اعتمادي از قبل از زندگي شان بوده ، بي دقتي شده زيرا به ما تاكيد شده كه در اخلاقيات طرف مقابل جستجو بكنيد خصوصا نسبت به شوهر دقت ويژه اي بكنيد كه دچارسوء خلق نباشند . حالا اگر اين روحيه بعد از ازدواج ايجاد شده علتش را پيدا كند زيرا در زندگي زناشويي بزرگترين سرمايه زن اعتماد همسرش به او است . يعني اعتمادي كه مبتني بر حقيقت باشد بدون هيچ نوع رودربايستي و دروغ گفتن يا حتي توريه كردن . با اين نوع نگاه يا ديده يا شنيده كساني كه دچار اين رفتار بيمار گونه هستند مثلا خانم يا آقايي علي رغم تأهلش دچار روابط غلط است .يا شغل او چنين اقتضايي را دارد . مثلا شغلش طوري است كه در معرض اين افراد قرار دارد يا اصلا زمينه اي درخانواده يا اقوام وجود داشته كه كسي دچار اين مشكل شده و اين قدر اين براي ايشان دهشتناك بوده كه مدام مي ترسد در زندگي خودش پيش بيايد مثل كسي كه از سرطان مي ترسد ،هميشه اخبار سرطان را جستجو مي كند و در ضمير ناخودآگاه خودش ايجاد مي كند . بهترين راه اين است كه ظرفيت اعتماد همسرش را بالا ببرد يعني بدون اينكه مستقيما به

ص: 15035

اين موضوع بپردازد . ايشان قطعا اين كار را كرده است و گفته كه مگر تو به من شك داري ، برو همه جا را ببين ، از دستت خسته شده ام . از امروز خودش را به نديدن بزند . اگر همسرش جستجوگرانه و با يك رفتار غلط مي آيد كاملا بعنوان اينكه او دچار يك نوع آسيب شده و من بايد با او كنار بيايم . مثل كسي كه دچار يك نوع تنگي نفس شده است . ايشان دچار تنگي نفس در اعتماد همسرش شده است . شما بايد زمينه اي فراهم كنيد كه به او اكسيژن بيشتري برسد . اگر اين عدم اعتماد دارد شما تمام زمينه هاي عدم اعتماد را از بين ببر . مثلا وقتي سيم كارت خريده و چنين تعاملي با شما كرده ، لازمه اش اين است كه شما براي گوشي خودت رمز نگذاري و جواب هم نده و اولين كسي هم كه خبردار مي شود همسر شما باشد . چون اين شماره مزاحم شما شده بهترين دفاع شما همسرشماست. بگو اين گوشي دست تو باشد يك نفر هست كه مزاحم من مي شود . مي خواهم تكليفش را روشن كني . اگر شما جايي مي رويد ومي آييد از او بخواهيد كه شما را همراهي بكند. و اگر جايي مي روييد او را در جريان بگذاريد . اگر با تمام اين كارها باز هم همسر شما به كارهايش ادامه داد ، احتمالا در درون ايشان يك اختلالي است كه شما براي درمان آن بايد با يك مشاور صحبت كنيد .

90-01-27

سوال – وقتي براي معصومين ما

ص: 15036

مصبتي پيش مي آمد ، آيا آنها دردي احساس مي كردند و صبر براي آنها راحت بود ؟ آيا ما مي توانيم مثل آنها صبر پيشه كنيم ؟

پاسخ – صبر يكي از آن قدرتهايي است كه براي انسانهاي متعادل و متعالي است . افرادي كه قصد دارند خودشان را پيدا كنند و نقشه ي بهشت را بازخواني كنند ، صبر براي آنها مثل نقطه ي مركزي دايره است . بخاطر همين اهل بيت به ما آموخته اند كه براي يك انسان سر در بدنش عضو مهمي است . امكان دارد بعضي از اعضاي بدن را نداشته باشد و دچار نقصان بشود ولي زنده بماند . تنها عضوي كه اگر از پيكر جدا بشود ، ديگر حيات برايش غيرممكن است سر است . صبر براي انسان مومن در حكم سر در بدن اوست . يعني ايمان بدون صبر هيچي از آن باقي نمي ماند . اينكه من بتوانم به يك خداباوري حقيقي برسم و بتوانم در يك سلامت معنوي و رواني خوب زندگي بكنم ، اگر صبر خلاق نداشته باشم ، قطعا همان چيزهايي را هم كه دارم ازدست خواهم داد . مهمترين معيار براي بدست آوردن حفظ سرمايه هاي معنوي صبر خلاق است . من به كلمه ي خلاق بودن و فعال بودن صبر تاكيد دارم . زيرا وقتي ما مي گوييم :صبر ، تحمل هايي كه از سرناچاري و ناكارآمدي داريم ، اسم آن را صبر مي گذاريم و بعد خودمان عليه آن صبر قيام مي كنيم و دچار آسيب مي شويم . انسانهاي صبور انسانهايي هستند كه در درجه ي اول خودآگاه

ص: 15037

هستند و مي دانند كه چرا بايد صبر بكنند . آنها دليل ارزشمندي دارند علي رغم اينكه مي توانند بي تابي كنند . مدام شكوه و گلايه كنند و به هركس كه رسيدند از مشكلات شان بگويند اما با يك آگاهي كه قرار است من بتوانم مشكل خودم را از حالت مشكل بودن در بياورم . مهمترين مهارت صبر خلاق اين است كه من بصورت ارادي تصميم مي گيرم كه آگاهانه در مقابل اين سختي ، استعدادهاي خودم را بيرون بريزم. مثل معدني از الماس كه در مقابل ضرب آهنگ ضربات تيشه صبوري مي كند تا الماس هايش بيروم بيايد . بخاطر همين است كه خدا مي فرمايد : من انسانها را در رنج آفريدم . قرار است كه همه شما سختي بكشيد . اگر كسي جزع و فزع بكند دو تا مشكل دارد . يكي مشكلي كه برايش بوجود آمده است و ديگري بيقراري و بي ساماني وجود خودش است . يعني به جاي اينكه مسئله اش حل بشود مشكلش دو تا شد . اما انسان صبور انساني است يك فرايندي را در درون خودش ايجاد مي كند و آن اين است كه مشكل خوش را تبديل به مسئله مي كند . وقتي ما مشكلي داشته باشيم طبيعي است كه گله و شكايت بكنيم ، طبيعي است كه بي قرار باشيم و اضطراب و استرس مان بالا برود ، طبيعي است كه دچار افسردگي و انواع آسيب هاي روحي و رواني بشويم حتي بيماري هاي روان تني . انواع دردهايي كه در اين قرن رايج است . بيماري هاي جسمي كه ريشه ي جسمي

ص: 15038

ندارد . و علتش نابساماني هاي رواني است . در نگاه ديني حضرت زهرا بعنوان يكي از آن تابلوهاي راهنمايي كه در راهنمايي كردن ما به سمت بهشت به بهترين شكل صبر را مجسم مي كنند . فاطمه ي زهرا صبر مجسم مي شوند . ايشان يك فرايندي را طي مي كنند تا به همه ي ما صبر را نشان بدهند . گاهي اوقات ما به حال كساني كه در زندگي به موفقيت رسيده اند حسرت مي خوريم كه معمولا هم بين جوانان و نوجوانان هم رايج تر است . مثلا مي بينند كه يك فوتباليست يا يك ورزشكار در يك موقعيت خوب قرار گرفته است . مي گويند كه نگاه كن چه شانسي داشت . آنهايي كه وارد فضاي جدي تر مي شوند ، به زندگي كساني كه در مسائل علمي و انديشه اي جلو رفته اند نگاه مي كنند . مي بينند كه كسي به اختراع يا اكتشافي رسيده ، مي گويند كه خوش بحال او ، ببين چقدر خوشبخت بوده و خانواده اش چقدر هواي او را داشته اند و بعد دنبال دليل مي گردد كه چرا او به آنجا نرسيده است . يعني فقط بالا رفتن كوه نورد را نگاه نمي كنند ، فقط اينكه بالاي قله قرار گرفته و پرچم فتح را زده نگاه مي كنند . به تناسب اين ، وقتي ما به خوبان عالم و اولياء الله و معصومين در بالاترين حد خودش و حضرت فاطمه نگاه مي كنيم مي گوييم خوش به حال آن حضرت ، ببين چه جايگاه ويژه اي داشته اند . نمي گوييم كه

ص: 15039

اين جايگاه را چطوري بدست آورده اند . هر كس در زندگي اش تلاش صحيح و ويژه اي انجام بدهد به اين جايگاه مي رسد . خدا بخاطر حضرت زهرا بودن اين جايگاه را به حضرت زهرا نداده است ، بخاطر حضرت زهرا شدن اين جايگاه را به ايشان داده است . يعني حضرت مسيري را طي كرده اند و تلاش كرده اند و در درون خودشان و زندگي شان تغييراتي ايجاد كرده اند كه به اين مقام رسيده اند . اين مي تواند براي ما فرمول عملي زندگي مان باشد .

سوال – آيا همه در زندگي داراي سرمايه معنوي هستند ؟

پاسخ – همه ي ما با سرمايه ي معنوي بدنيا مي آييم . براي اينكه فرايند طي بشود سرمايه ي اوليه معنوي لازم است . در زيارت همه ي اهل بيت مي خوانيم كه شهادت مي دهيم كه شما از پدران و مادران پاك متولد شده ايد ، اين سرمايه اول است . اين براي همه ي انسانهاست . هركسي كه از پدر و مادر حقيقي خودش بدنيا بيايد يعني فرزندي باشد كه با حكم الهي، شيوه ي متداول دين ، آيين و فرهنگ متولد شده باشد ، اولين سرمايه ي معنوي را دارد . اصطلاحي كه استفاده مي كنند فرزند مشروع يا حلال زاده . همان كسي كه هستي وجودي او در يك فرايند بسيار سالم شكل گرفته است ، چنين كسي تمام نرم افزارهايي الهي روي سي دي او رايت شده است . يعني نفخت فيه من روحي يعني برنامه ي نرم افزاري روح الله . همه ي ما به

ص: 15040

دم الهي زنده هستيم . واين دم الهي بزرگترين سرمايه اي است كه خداوند مي دهد . گاهي اوقات افرادي با پاكي هاي ويژه يعني نسل هاي پشت سر هم نورها منتقل شده است ، همه ي پدرها و مادرهايي كه بسيار پاك هستند و از حريم خودشان مراقبت كردند ، مديريت خويشتن را مي دانستند و براي آموختن آن زحمت كشيده اند ، اين سرمايه هاي معنوي را بالا مي برد . امروز كتابهايي چاپ مي شود كه چگونه فرزندهاي باهوش تر داشته باشيم . يا قبل از بدنيا آمدن فرزند جنسيت فرزند را انتخاب كنيد . قبل از جنسيت و هوش تحصيلي ما هوش معنوي فرد را مدنظر قرار مي دهيم . براي همين است كه در فرايند بوجود آمدن يك فرزند خدا دستورات ويژه اي را مي دهد كه بچه اين سرمايه هاي معنوي را داشته باشد . اهل بيت اين سرمايه ي معنوي را بطور كامل دارند . پس كسي كه فرزند پاكي باشد اين سرمايه ها را دارد . اگر بخواهيم تفاوت اين دو را بدانيم مثلا وقتي در هنگام ظهر خورشيد در وسط آسمان است . خورشيد در نهايت پاكي و نورانيت است .اهل بيت مثل خورشيد هستند و دست كسي به آنها نمي رسد . اما خانه ي هر كسي كه پنجره اي رو به سمت آسمان داشته باشد ، زماني از روز نور خورشيد وارد خانه اش مي شود . در حقيقت مي گويد كه آفتاب به خانه ي من آمده است . آيا آفتاب در آسمان است يا در خانه ي شخص است ؟ اين آفتاب

ص: 15041

در خانه ي اين شخص هم هست . اگر شما دست خود را در مقال اين نور قرار بدهي گرم مي شود . پس آفتاب وجود دارد . كسي كه سرمايه ي معنوي پاكي را از پدر و مادر بدست مي آورد ، عظيم ترين سرمايه را مثل اين ذرات نوراني درون يك خانه از خورشيد عالم گرفته است . پاكي نسل پاكي همان ذرات است . او با آن حقيقت نسبتي دارد بخاطر همين هم داريم كه در اين مسير مراقبت كنيد .اولين نعمتي كه خدا به شما عطا كرده اين است كه پاكي نسل را داريد . ما اين سرمايه ي معنوي را بدست مي آوريم و حالا بايد آنرا اضافه كنيم . اين سرمايه ي معنوي بايد در بازار بورس الهي سرمايه گذاري بشود تا سود بدست بياوريم . من بايد بتوانم با اين تجارت كنم . حالا اين را به چه كسي بفروشم ؟ به خدا. نه به مردم و نه به لذت هاي نفس خودم و نه به دنياي زود گذري كه خدا خيلي زود سوت پايان مسابقه را مي كشد . صد سال هزار سال ، هر چقدر باشد در مقابل زندگي ابدي كه ما داريم زود است . ما اين نوع نگاه را داريم . پس اين قابليت را داريم كه گنج صبر را در وجود خودمان ايجاد كنيم . اما صبر با ويژگي كه در فرهنگ اهل بيت و تربيت ديني ما وجود دارد يعني اينكه جايي سخت است ولي بايد تحمل بكني و تحمل تو براي يك هدف با ارزش است . نه از سر نتوانستن

ص: 15042

و ناچاري . فرق بين صبر فعال و صبر منفعل همين است . صبر منفعل يعني اينكه انساني كه از سر ناچاري يا ندانستن مي گويد نمي توانستم يا نمي دانستم و صبر كردم . اين انسان صبرش خوب است ولي صبري است كه خارش از گلش خيلي بيشتر است . اين صبر گلهاي خيلي كوچكي مي دهد ولي خارهايش خيلي بيشتر است . خارش اين است كه بيماري هاي روان تني مي گيرد و معمولا اهل شكايت و شكوه است با اينكه صبر كرده است ولي هر جا وقت بكند شروع به درد و دل مي كند و باب تهمت و غيبت برايش پيش مي آيد . خارش خيلي زيادي است . به ميزاني كه نخ بانك مركزي خدا در آن باشد مثل يك اسكناس . اسكناس اعمال خوب ما اين است كه قربت الي الله باشد . خدايا فقط بخاطر تو . خدايا تو دوست داري كه من رنج بكشم تا انسان بشوم و كنج وجودي خودم را در اين ويرانه پيدا كنم . به ميزاني كه من آگاه به اين موضوع باشم قدرت مهندسي وجود من را پيدا مي كند. بخاطر همين خدا اجر مي دهد و اولين اجر اين است كه من شروع به ساخته شدن مي كنم . من هويت جديد خودم را بعنوان يك انسان و خليفه ي خدا مي سازم . صبر سه مدل اصلي دارد . صبر در مصيبت ، صبر در طاعت و صبر در معصيت . صبردر مصيبت براي همه ي مردم شناخته تر است . يعني ما فرد عزيزي را داريم كه از دست

ص: 15043

ما گرفته مي شود به هر دليل و ما مجبوريم با نداشتن او بسازيم . اگر اين نداشتن را با خدا قسمت كنيم و يادمان باشد كه اين مسير مسيري است براي همه ي انسانها .اين صبر خلاق فوق العاده كمك مي كند به اينكه من يادم باشد كه اينجا غفلتكده و پيك نيك عالم هستي نيست اينجا سرايي است براي پيدا كردن خودم .

سوال – فرض كنيد فردي عزيزي را از دست مي دهد . در اينجا فرد كاري جز صبركردن نمي تواند بكند . آيا در چنين موقعيتي خدا به او پاداش صبر را مي دهد ؟

پاسخ – چرا مي تواند راحت جزع و فزع بكند . اين فرد مي تواند از زندگي بيزار بشود ، افسرده بشود ، مي تواند دور خودش يك پيله بتند و منزوي بشود ، مي تواند همه ي لذت هاي حلال دنيا را برخودش حرام بكند و مي تواند باهمه عالم قهر بكند . داريم افرادي را كه رشد هويتي شان هنوز كامل نشده ، وقتي در زندگي به يك خلا بزرگ مي رسند مثل يك قماربازي كه همه چيزش را باخته ، همه چيزش را مي بازد . اين انسان براي هميشه مي ميرد . و ديگر نمي تواند رو بيايد . بعضي ها با از دست دادن يك عزير با زندگي خداحافظي مي كنند . ميشود كه انسان دچار روند منفي هم بشود . انسان موجود عجيبي است بين دو بينهايت است . ممكن است كه كفرش دربيايد . وقتي كسي يا چيز عزيزي را از دست مي دهد ، به ميزاني كه

ص: 15044

آنچيز برايش عزيز بوده حالا بايد بين خودش ، خدا و آن چيزي كه خدا از او گرفته يك رابطه ي خوبي برقرار كند . داريم كه مراقب لحظه اي باشيد كه خدا مي خواهد جانتان را بگيرد . لحظه ي جدا شدن جان از جسم لحظه ي سختي است . كه هركسي فقط خودش مي تواند درك بكنند . منتها اين را براي ما توضيح داده اند كه دقيقه طلائي آخر زندگي مان را درك بكنيم . بعضي افراد درهمين دقيقه ي آخر كافر مي شوند . يعني به خدا مي گويد كه چرا مي خواهي همه ي لذت ها را از من بگيري . من اين هم زحمت كشيده ام كه كاخ و ويلا ماشين و هزار جور وسايل راحتي براي خودم و خانواده ام راهم كرده ام ، آن وقت تو مي خواهي همه را از من بگيري ؟ پس با خدا دشمن مي شود . خدايا من اين همه زحمت كشيده ام كه جسمم زيبا باشد ، خوشحال و شاد باشم و فكر مي كردم كه زندگي همين دنياست چرا مي خواهي من را از شادي هايم جدا مي كني ؟ من دروغ و راست گفتم كه پولهايم روي هم جمع بشود ، من هزار جور كار درست و غلط كرده ام براي اينكه خودم مطرح بشوم و به يك جايگاهي برسم . حالا داري همه ي اينها را از من مي گيري ؟ داريم كسي كه آزمون صبر را در زندگي اش خوب نداده ، دقيقا در اين زمان همه آنچه را كه داده وارونه مي شود و همه چيز

ص: 15045

را از دست مي دهد . حتي نمي تواند بگويد خدايا تو يكتا هستي و من به يكتايي تو شهادت مي دهم و به پيامبري محمد شهادت ميدهم و به ولايت امير المومنين . با همه ي اينها سر و كار داشت ولي با آنها آب بازي مي كرد . و با آنها كار جدي نداشت و ترجيح مي داد كه بگويد من حضرت زهرا را دوست دارم . حضرت زهرا خيلي خوب هستند ولي من نمي توانم به ايشان شبيه بشوم . شبيه شدن ما به حضرت زهرا يعني اينكه ما ببينيم ايشان چه پروسه و فرايندي را طي كرده اند . من با چنين نگاهي مي خواهم صبر بر مصيبت را داشته باشم . پس صبر بر مصيبت اين است كه ما با زيبايي هاي زندگي خداحافظي كنيم . حالت دوم اين است كه با اينها خداحافظي نمي كنيم بلكه ترجيح مي دهيم يك انسان پر از سختي و نيش و كنايه باشيم . انسانهاي زود رنج وقتي يك مصيبت سختي برايشان ايجاد ميشود ، زودرنجي شان طغيان مي كند و يك چيز عجيب و غريبي مي شود . به هر چيزي كه مي رسند مثل كاسه ي شكسته هستند فوري صدا مي دهند . ديگر تحمل كوچكترين رنجي را ندارند . بخاطر همين هم پيله ي فردي خودشان را بيشتر مي پسندند . حالت سوم كساني هستند كه نه جزع و فزع مي كنند نه با زندگي خداحافظي مي كنند و به زندگي ادامه مي دهند همان جور كه بعد از رفتن از اين دنيا زندگي ادامه دارد . يادم مي آيد

ص: 15046

ك وقتي خدا عزيزي را از من گرفته ، يك ضرب آهنگ است كه يادت باشد قرار است كه تو هم بيايي . فردي به امير المومنين برخورد مي كند كه كسي را ازدست داده بود . حضرت امير به ام مي فرمايد : چيزي كه مي تواند غم را بر تو آسان كند اين است كه بداني او به تو ملحق نمي شود ولي تو به او ملحق مي شوي . صبر بر معصيت جزء سخت ترين صبرهاي دنياي مدرنيته است . چون امروزه گناه كردن هزينه اي ندارد . براحتي بولوتوث ها و پيامك هاي غلط در دسترس هستند و فرد براحتي مي تواند چيزهاي آلوده را با هزينه اي اندك از اينترنت دان لود بكند . امروزه گناه كردن خيلي آسان است . يعني اطاعت خدا گاهي اوقات خيلي سخت است . چون بايت آن مجبور هستي كه جريمه پرداخت بكني . كسي كه نماز مي خواهند و مراقبت مي كند كه رضايت خدا را در زندگي خودش قرار بدهد گاهي حتي مورد تمسخر ديگران واقع مي شود . در اين جامعه سخت ترين كارها صبر بر معصيت است . داريم كه ارزش هركس به ميزان صبري است كه براي او سخت است يعني هر كاري برايت سخت تر است آنكار ارزشمندتر است . يك مربي ورزش به كسي كه تازه آمده تمرين هاي سخت تري مي دهد چون مي گويد اينها موجب مي شود كه تو ساخته بشوي . تمرين براي اينكه ما صبوري بكنيم كه وقتي زمينه ي گناه پيش مي آيد و گناه بدون هزينه و با حداقل سرزنش

ص: 15047

است ، فرد بتواند فاصله بگيرد . حالا چطور مي شود اينها را در زندگي حضرت فاطمه ديد . اين دقيقا ضرب آهنگي است كه ما به آن احتياج داريم . همسر حضرت فاطمه حضرت امير بودند ، داماد پيامبر، فرزند خوانده ي پيامبر ، وصي پيامبر و اولين مردي كه به پيامبر ايمان آورد ، جايگاه علي در اين هستي با هيچ كس قابل مقايسه نيست . خيلي ها مي گويند كه وقتي همسر انسان حضرت علي (ع) باشد ديگر سختي ندارد . در صورتي كه فكر نمي كنند سختي هاي حضرت زهرا ويژه بود. اگر قدري از اين سختي ها براي ما قرار داده مي شد مي گفتيم كه حاضريم به سختي هاي زندگي خودمان صبر كنيم ولي به آن سختي ها صبر نكنيم . حضرت امير بعنوان يك مجاهد في سبيل الله هميشه در ركاب حضرت پيامبر است ، از همان دوره ينوجواني كه به خانه ي پيامبر مي آيند تا زماني كه پيامبر پيروز مي شود ، ايشان دست پيامبر هستند در همه ي جنگ ها كه قرار است راه خدا باز بشود تا كلام خدا به آنها برسد . خيلي از وقتها حضرت امير اصلا خانه نيستند . اصلا در مكه و مدينه نيستند . و حضرت زهرا با چند تا بچه ي كوچك تنها بودند . چند تا بچه ي كوچكي كه گاهي رسيدگي به امور آنها سخت مي شود . حضرت زهرا در موقعيتي قرار مي گيرند كه رسيدگي به امور جاري خانه و فرزندان و رسيدگي به اموري كه پيامبر به حضرت زهرا رجوع مي دهند ،

ص: 15048

اين قدر زياد است كه حضرت در يك شرايط بسيار سخت قرار مي گيرند . ما داريم كه حضرت زهرا آنقدر سنگ آسياب را حركت داده بودند كه دستشان زخم مي شده ، بقدري مشك آب را بلند كرده بودند كه جاي بند آن روي شانه حضرت باقي مانده بود . يعني اين جوري نبوده كه ايشان با سختي مواجه نبوده و همه ي كارهايشان راحت بوده است . حضرت علي (ع) گاهي اوقات با دل رحمي مي گفتند كه من مي توانم براي تو كاري انجام بدهم زيرا در خانه نيستم و كمكي از من بر نمي آيد . كاش مي شد پيش پدرتان برويم و از ايشان بخواهيم كه كنيزي براي كمك به شما قرار بدهد . آنها در اين موقعيت قرار گرفتند ولي دست پيامبر باز نبود و نمي توانستند چنين كاري برايشان انجام بدهد . پيامبر هنر صبر خلاق را در يكي از بهترين چهره هايش نشان داد كه امروز امانتي در دست ماست . براي سختي هايي كه يك خانم كه بچه ي كوچك دارد و كارهاي خانه اي كه اكثر اوقات مرد آن خانه نيست و مردمي كه انواع توقعات ،سوالات و كارها را دارند پيامبر مي فرمايد : فاطمه جان شبها كه مي خواهي بخوابي 34 بار الله اكبر ، 33 با رالحمدلله و 33 بار سبحان الله بگو تا خداوند در كارها به تو كمك كند . مي دانيم كه عزيزترين فرد خانه ي پيامبر حضرت زهرا هستند و اگر پيامبر گنجي بزرگتر از اين داشت به فاطمه هديه مي كرد . اين يعني مهارت هاي معنوي

ص: 15049

، يعني مهندسي وجود بر اساس قوانين معنوي .كسي كه صبر خلاق دارد مدام به امكانات عادي خودش نگاه نمي كند و در اين صبر خلاق از اين امكانات حداقل كمك مي گيرد اما مراقبت بر اين مي كند كه من در اين عالم تنها نيستم . من خدايي دارم كه از همه ي انسانها به من مهربانتر است . مهم اين است كه من خودم را در جهت الهي قرار بدهم و خدا به من كمك خواهد كرد . و اين كمك كردن خيلي اوقات قدرت روحي فرد است . اينكه ما مي گوييم يك انسان موفق و خوشبخت كسي است كه قدرت روحي بالا داشته باشد نه لزوما قدرت جسمي بالا يا اينكه خانواده ي خيلي ويژه اي داشته باشد يا يك موقعيت اجتماعي بالا . عموما كساني كه در موقعيت هاي سخت بوده اند انسانهاي خوشبخت و طراز اول مي شوند. مثلا علماي بزرگ و دانشمندان بزرگ هميشه از خانواده هايي كم درآمد و پرجمعيت و سخت بوجود آمده اند . در خانواده هاي مرفه خيلي كم افراد موفق بوجود مي آمده است .

سوال – سوره قدر را توضيح دهيد .

پاسخ – شب قدر در ماه مبارك رمضان پنهان است . معمولا سه يا چهار شب از ايام ماه رمضان را احتمال مي دهند كه شب قدر باشد . حضرت زهرا هم قبرشان پنهان است و با همين ويژگي اين قدر عظمت جايگاه ايشان زياد است كه آن پنهان بودن به ما كمك مي كند كه ما به دنبال اين حقيقت بگرديم و پيدا بكنيم و قدر ايشان را در

ص: 15050

كمالات ويژه ي ائمه ي اطهار پيدا بكنيم ، اينكه شب قدر از هزار ماه برتر است و مطلع الفجر و سلام است يعني مادر پاكي كه پاكي هاي خودش را صيانت بكند به عالمي مي ارزد و اين ويژگي را در حضرت زهرا در نهايت زيبايي و كمال مي بينيم .

سوال – من انساني صبور هستم ولي بعضي وقتها فكر مي كنم خداوند جواب انسانهاي عجول و آنهايي را مي دهد كه زودتر لب به گله و شكايت باز مي كنند . من پدر و مادر را از دست داده ام ولي باز هم صبور هستم ولي گاهي اوقات احساس مي كنم به بن بست رسيده ام . راهنمايي بفرماييد .

پاسخ – اينجا باز فرق بين صبر منفعل و صبر خلاق است . انسان وقتي در موقعيت هايي قرار مي گيرد كه كاري از دستش برنمي آيد بجاي صبر منفعل كردن مي تواند صبر خلاق دشاته باشد يعني حواسش باشد كه خداوند طرفش است . ان الله اشتري علي المومنين . خداوند مشتري است و پاي كار من ايستاده و به بالاترين قيمت هم مي خرد . اينكه ما بتوانيم درموقعيت هاي سخت حواسمان باشد كه وقتي خدا نعمتي را از ما مي گيرد براي اين است كه در ما يك ظرفيتي را ايجاد بشود . اشكال ما اين است كه فكر مي كنيم كه انسانها مثل لامپ هستند . مثلا لامپي كه در يخچال است با لامپ پر مصرف فرق مي كند و اگر اضافه تر از به آن ولتاژ برسد مي سوزد واز بين مي رود . ولي ما اين

ص: 15051

جوري نيستيم و ظرفيتهاي قابل گسترش داريم .دقيقا فرايند صبر با همين ويژگي است . اينكه دوست مان فكر كرده خدا جواب انسانهاي عجول مي دهد اين طور نيست . انسانهاي عجول در حقيقت با انسانهايي كه در سرعت گرفتن در كار شديد هستند امكان دارد كه اشتباه بشوند . انسانهاي عجول انسانهايي هستند كه مي خواهند كاري را با شتابزدگي انجام بدهند بدون اينكه برايش تدبير و برنامه ريزي داشته باشند ، اينها معمولا مجبور هستند كه يك كار را چند بار انجام بدهند . مثلا كسي كه مي خواهد به سرعت به جايي برسد معمولا چيزي را جا مي گذارد و اشتباه مي كند و بايد آنرا چند بار تكرار كند ، به اين انسان ، انسان عجول مي گوييم اما انساني كه سرعت مي گيرد خدا مي فرمايد : سرعت بگيريد از همديگر در كار خير . اين ها انسانهايي هستند كه برنامه ريزي مي كنند و نمي گويند كه خدا الرحم الراحمين است و يك جوري مي شود ، خدا همان جوري كه بخواهد مي شود و تلاش ها و مستوليت هاي خودشان را كه انجام نمي دهند پاي خدا مي گذارند . خدا مي فرمايد كه به من توكل بكن، توسل به اهل بيت را داشته باش ، تلاش تان بي نهايت باشد و در جاهايي كه كاري از دست تو بر نمي آيد خدا براي تو نقشه اي دارد كه با توانمندي هاي تو تطبيق پيدا مي كند و آن استعدادها و توانمنديها بايد در تو شكوفا بشود . و اين مشكلي را كه داري راه حل هاي جديد

ص: 15052

پيدا كني . اگر نداشتن پدر و مادر بزرگترين غم عالم بود البته بزرگ است ولي بزرگترين نيست ، خداوند آنرا براي پيامبرش كه عزيزترين فرد عالم است قرار نمي داد . خداوند پيامبر خاتم را يتيم قرار مي دهد تا آن استعدادهاي ويژه در حد نهايت خودش بوجود بيايد . اگر صرف بودن پدر و مادر بالاي سر حضرت موجب مي شد كه ايشان توانمندي هاي ويژه داشته باشد ، خدا براي پيامبر اين را قرار مي داد . پس اين يك موقعيت ويژه است . پس در اين موقعيت خودت را پيدا بكن بدان كه خيلي از توانمنديهاي تو در نداشتن آن تكيه گاهها قابليت رشد پيدا مي كند اما اگر به داد خودت نرسي ، اين اتفاق نمي افتد . كلي دل خوري ، ناراحتي و فرافكني خواهي داشت كه ديگران را مقصر مي داني بخاطر اينكه خودت مشكل داري .

سوال – در فاميل ما به كساني كه در مصيبت صبر مي كنند ، مي گويند كه شما محبت تان نسبت به اطرافيان كم است . چگونه رفتار كنيم كه هم صبر پيشه كنيم و هم مورد اين اتهام واقع نشويم ؟

پاسخ – ايشان درست مي گويند ، اين اتهام رايجي است . اگر كسي عزيزي را از دست بدهد و مثل بقيه بي تابي هاي شديد نكند و لب به كفر باز نكند مي گويند كه طرف متوفي را خيلي دوست نداشته است . و علاقه ي ويژهاي به متوي نداشته است . اين نگاه انسانهاي عوام است . اگر ما مدام بخواهيم خودمان را برا اساس فكر مردم

ص: 15053

عوام سانت بزنيم كه آنها چگونه فكر مي كنند ماجراي آن پدر و پسري است كه مي خواستند مركب خودشان را بفروشند و هر روشي را پياده مي كردند ايراد مي گرفتند. پس خودتان را با حرف مردم عوام تطبيق ندهيد. ظرفيت هاي اضافي كه در شما ايجاد شده را به مردم نشان بدهيد و بگذاريد كه آنها ياد بگيرند . بجاي اينكه شما مدام بنشينيد و گريه و زاري بكنيد و از كارهاي عادي خودت دست بكشي ، شما در ارتباط با اين انسان كه از دنيا رفته و بيشترين نياز را به شما دارد زيرا دستش از دنيا كوتاه شده است و حتي نمي تواند يك ذكر بگويد و شما هستيد كه با اعمال خير و قرآن خواندن مي تواني به او كمك بكني ، جلسه ي شكايت و گريه كردن را به ذكر اهل بيت و ذكر قرآن تبديل كنيد . و مصيبت خودت را با مصيبت اهل بيت شريك بشويد تا غم شما را به ذلت نكشاند بلكه غم شما با غم اهل بيت گره بخورد و روح شما به يك عزت برسد . و بتواند توانمند بشود .

سوال – من معلم كودكان استثنايي هستم . بيشتر مادران آنها مي پرسند چرا خدا اين امتحان يعني دادن بچه ي معلول را براي ما قرار داده است و ما چطور از اين امتحان سرافراز بيرون بياييم ؟ انتظار خدا از ما به جزء صبر كردن چيست ؟

پاسخ – آيا بچه هاي استثنايي جزء مخلوقات محبوب خدا هستند يا خير ؟ قطعا هستند . زيرا آنها معصوميتي دارند كه خيلي از

ص: 15054

بزرگترها بايد تلاش كنند تا به آن برسند . بچه هايي كه يكسري نواقصي درجسم و روان شان دارند اينها ظرفيتي براي گناه و اشتباه ندارند و هميشه در دنياي پاك و معصومانه ي خودشان مي مانند اما با نيازمنديهاي اضافي . يعني به اندازه ي يك كودك نياز دارند كه به آنها رسيدگي بشود. اين مخلوقات دوست داشتني ، خداوند در زندگي شما سهميه اي قرار داده است يعني اين قدر شايستگي داشته اي كه خدمت بكني به چنين موجودي كه تا پايان عمرش معصوم است . گاهي بايد مثل يك نوزاد به اين فرد رسيدگي بكنيد. و تا پايان عمر نياز به محبت شما دارد . محبتي كه شما هيچ وقت توقع نداري كه آن را جبران بكند . پس شما براي نزديك تر شدن به خدا راهت فوق العاده آسان شده است . به كسي محبت مي كني كه جز خدا كسي نمي تواند محبت تو را جبران كند. ما به هركس محبت مي كنيم دلمان مي خواهد كه از ما تشكر بكند يا با نگاهش قدرداني كند واين بچه حتي شايد تا اين حد نتواند قدرداني بكند . بخاطر همين اين صبر يك گنج عظيم است . كسي كه درگير يك فرزند معلول يا فردي كه نواقصي در زندگي او ايجاد شده و اين نقشه ي الهي هم براي خود فرد است تا در اين نقشه بتواندتا ميزان صبر بكند وهم براي كساني كه اطراف او هستند يعني خداوند براي هريك از آنها نقشه ي ويژه اي گذاشته تا قدرت امتياز آنها را بالا ببرد . عظيم ترين كاري كه شما

ص: 15055

مي كنيد صبر است تا او را به توانمندي اندكي برسانيد . ممكن است كاري كه بچه ها در يك ماه ياد مي گيرند يك كودك استثنايي در سه سال ياد بگيرد. روايت داريم كه كساني كه قرآن را سخت حفظ مي كنند و به تعداد دفعاتي كه حفظ مي كنند و يادشان مي رود و دوباره تكرار مي كنند خدا براي هر مرتبه آنها درجه و قربي قرار مي دهد . كساني كه با فرد معلول صبوري مي كنند خداوند به اندازه اي كه شما رنج مي كشيد كه او آسوده زندگي بكند خدا براي تو قدرت رشد هويتي قرار مي دهد . يعني دردرون تو ظرفيت هاي اضافه اي پيدا مي شود اما اگر با خدا معامله نكني بدان كه قدرتش را نداري . يعني روزي مي رسد كه مي خواهي از اينها فرار كني و مي گويي من براي چه بايد خودم را قرباني كنم ؟ چون فكر مي كند كه قرباني شده است . چون كسي نيست كه 24 ساعت اين انسان را بخرد ولي خدا بينهايت است و به بي نهايت و گرانترين قيمت مي خرد . قانون مثلث طلايي : من و تو قبل از اينكه با هم ارتباطي برقرار كنيم خدايي هست كه فرمول هاي زييايي را ارئه مي كند و مي گويد كه من پاي تمام محبتها ، دغذغه هاي و زحمت هاي تو ايستاده ام و تمام بيداريهاي تو را به بهترين شكل مي خرم و آن بهشت رصايت من است .

سوال – جواني 26 ساله هستم و مذهبي هستم وخيلي تحت فشار غرايزم هستم

ص: 15056

اما والدين مناين رادرك نمي كنند .حدود يك سال است كه درسم را تمام كرده ام . بارها گفته ام كه مي خواهم ازدواج كنم .درمغازه اي هم كار مي كنم .مادرم مي گويد كه همسر تو بايد كارمند باشد و در غير اين صورت بايد صبر كني . من ديگر نمي توانم صبر كنم وغرايز امان من را بريده است و در تكاليف ديني هم ديگر آن شور و شوق سابق را ندارم . راهنمايي بفرماييد.

پاسخ – ما بايد اول با پدر و مادرهاي اين جوان صحبت بكنيم . يادمان باشد كه ما در قبال بچه هاي مان بعنوان يكي از بزرگترين نعمتهاي زندگي مان نگاه كنيم. اينكه شما زحمت كشيديد و بچه تان را به عرصه رسانديد والان موقعيتي است كه وجود او بايد در يك آرامش و در يك قدرت و قابليت هاي ويژه قرار بگيرد .شما بخاطر نوع نگاه شخصي خودت كه مثلا اگر كارمند باشد و بيمه بشود ديگر زندگي او تامين شده است در صورتي كه چنين چيزي نيست . چيزي كه كمك مي كند اين است كه يادم باشد كه اگر فرزند من بتواند نجابت و پاكي خودش را حفظ بكند او خوشبخت است و اگر نتواند حفظ كند من هم در گناه او شريك هستم بدون اينكه از گناه او كم بشوديعني اين مجوزي برا گناه كردن او نيست . ولي پدر و مادر آسيب هايش را خواهند ديد و دودش در چشم خودشان مي رود زيرا هر مشكلي كه براي او پيش بيايد من هستم كه از صميم قلب دچار آسيب و مشكل مي شوم

ص: 15057

.به اين جوان مي گويم كه صبر بر معصيت يكي از سخت ترين صبرهاست . اينكه شما فكر مي كنيد صرفا يا بايد راه گناه را پيش بگيريد يا اينكه حرف پدر ومادرتان را گوش بدهيد خير ، راه خدا راهي است كه در زندگي مراقبت كن همان قدر كه خدا به تو قدرت غرايز را داده همان قدر هم به تو قدرت مديريت را داده است . جايي كه براي تو گناه رايج است فرار كن و راه ديگري را انتخاب كن . لازم است مسيري را انتخاب بكني كه بتواني زندگي شخصي خودت را در يك پاكي داشته باشي و اين امكان پذير نيست مگر اينكه باور كني خدا تو را دوست دارد ، حامي توست و در راه اطاعت او قدم برداري

90-01-31

سوال – چگونه تفاوت ها موجب تفاخر نشوند ؟ و در ما ايجاد حس خود برتربيني ، تفاخر و نازيدن نكنند ؟ آسيب هايي كه با اين تفاخر كردن ايجاد مي شود هم براي فرد و هم براي اطرافيان چيست؟

پاسخ – تفاخر يكي از آن ويژگي هاي منفي است كه در آدمهايي كه هويت حقيقي خود را در دارايي هاي بيروني خود جستجو مي كنند ايجاد مي شود. بخاطر همين ويژگي بهانه هايي پيدا مي كنند براي اينكه تفاخر كنند . بعضي ها به چيزهاي خوبي كه دارند و بعضي به چيزهاي بدي كه دارند . واي بر افرادي كه بخاطر خوبي ها به خود تفاخر مي كنند . چون اگر خوبي نتواند من را به يك تعادل شخصيتي برساند و نتواند به من حقيقت دانايي را ببخشد

ص: 15058

قطعاً اين خوبي ، خوبي اندكي بوده كه براي من ايجاد مشكل كرده است . و واي برآن كسي كه به بدي هاي خود افتخار مي كند . و بدي هاي خود را خوب تصور مي كند . بخاطر اينكه اين آدم حتي نفهميده كه كار او زشت است و عمل زشت او در رويه اش ادامه پيدا مي كند . اينجا من يك مثالي را بزنم كه چند وقت پيش متأسفانه خود من شاهد آن بودم و فكر مي كنم كه احياناً بازهم تكرار خواهد شد . دقيقاً يكي از روزهايي كه روزهاي ايام نوروز بود من پروازي را از مشهد به تهران داشتم كه آن حدود چند دقيقه بعد از اذان به وقت مشهد برگزار مي شد . اين پرواز پرواز ماهان بود كه معروف است سر ساعت انجام مي شود . مي دانستم اگر با اين پرواز بروم به تهران كه برسم نماز من قضا شده است . كارت پرواز را گرفته بودم و مانده بودم كه چكار كنم نه مي توانستم سوار شوم و نه مي توانستم سوار نشوم . اين ريسك را به خودم خريدم كه در سالن ترانزيت بنشينم و نماز خود را بخوانم و اينكه احياناً به پرواز نرسم بهتراز اين است كه نماز خود را نخوانم . وقتي كه نشستم ديدم كه افراد مختلفي نيز در حالت اضطراب قرار گرفته اند . دو تا پسر جوان آمدند و يكي به آن يكي گفت من تا نماز خود را نخوانده باشم سوار هواپيمان نمي شوم من آمده ام زيارت امام رضا . بعد يكديگر را دلداري مي دادند

ص: 15059

. نهايتاً ديديم كه افراد ديگري هم هستند كه دل آنها شور مي زند . بلافاصله كه اذان را گفتند نماز را اقامه كرديم . يك بوئينگ بزرگ چهارصد و چند نفر طول مي كشيد تا همه سوار شوند . وقتي كه سوار هواپيما شديم افرادي بودند كه تازه متوجه شدند كه اذان گفته اند و نمازشان چه مي شود . يك خانمي خواست كه كناري بايستد و نماز بخواند هواپيما بزرگ بود و اين امكان وجود داشت . پرسيد من مي توانم اينجا نماز بخوانم . دقيقاً من در جايي بودم كه به اندازه ي دو تا صندلي جاي خالي بود و كنار در اضطراري بودم . وقتي كه اعلام كردم خانم قبله اينطرف است و شما سريع نماز خود را بخوانيد ، مهماندار آمد و گفت نه خانم نماز نمي توانند بخوانند . خانم نماز نخوانيد نماز خواند ممنوع است . گفتم كه آقا اجازه بدهيد چند دقيقه طول مي كشد . گفت نه خانم اينجا در اضطراري است و كسي نمي تواند اينجا نماز بخواند . گفتم كه پرواز كه هنوز بلند نشده و در اضطراري در حاليكه شما آماده ي پرواز شده باشيد ولي هنوز در هواپيما بسته نشده است . و نهايتاً ايشان گفت نه، ما جزء ايرلاين هايي هستيم كه خيلي ويژگي هاي خاصي داريم وبايد همه ي قوانين رعايت شود . گفتم كه واقعاً شما همه ي قوانين را رعايت مي كنيد؟ و نهايتاً مانع شدند از اينكه اين خانم نماز خود را بخواند . من خيلي حسرت خوردم و ناراحت شدم از اينكه در كشور جمهوري اسلامي

ص: 15060

هستيم و يك عده تفاخر مي كنند به اينكه گناه مي كنند و اجازه نمي دهند كه ديگران عمل واجب خود را انجام دهند . من عذر خواهي مي كنم از اينكه اسم آن ايرلاين را صراحتاً گفتم به اين خاطر كه ويژگي هاي مثبت زيادي در زمينه ي كاري وجود دارد ولي گاهي اوقات ما اشتباهات خود را فراموش مي كنيم . تفاخر آن است كه گاهي اوقات ما بواسطه ي خوبي هاي خود به گناه كشانده مي شويم . نفس اينكه اين پرواز در ساعتي گذاشته شده كه نماز قضا مي شود اشتباه است . اين پرواز بايد اصطلاح شود . سيستم برنامه ريزي چيزي كه مقام معظم رهبري بارها تأكيد كردند و جزء اولويت است در يك كشوري كه آيين رسمي آن آيين اسلام است و بايد اين مسئله رعايت شود . اما من به اين مهماندار گفتم كه آقاي مهماندار اي كاش اين مسافر دچار حالت تهوع شده بود و شما احساس مي كرديد كه بايد به اوكمك كنيد . كاش به اندازه ي يك خط پرواز اروپايي فكر مي كرديد كه وظيفه داريد به ميهمان هايي كه در اين سفر هستند كمك كنيد براي حل مشكل شخصي آنها . اصلاً نمي گويم مشكل اسلامي و ديني . در روايات داريم كه تفاخر ما را به گناه خواهد كشاند . و هركسي به هر ميزان كه تفاخر داشته باشد عقل او كم شده است . در روايت داريم امام باقر (ع) مي فرمايند كه هركسي كه تكبر و تفاخر مي كند چه كم و چه زياد به همان اندازه از خرد

ص: 15061

او كاسته شده است . ومي دانيم كه دل ما نمي خواهد جزء آدم هايي باشيم كه عقل ما اندك مي شود . چون كسي كه عقل او اندك مي شود نه در دنيا لذت خوشبختي هاي الهي را خواهد چشيد و نه در آخرت . مهم اين است كه رعايت اين زمان تبديل به يك دغدغه شود . يعني حداقل بعنوان يك رفتار شخصي ما براي دين و زندگي توحيدي خود ارزش قائل باشيم .

سوال – ما اقوامي داريم كه وقتي به خانه ي آنها مي رويم چند نوع غذا و دسر درست مي كنند خودشان دوست دارند و مي گويند به نوعي احترام به ميهمان است به نظر شما وقتي اين افراد به خانه ي ما بيايند مي توان يك نوع غذا درست كرد حتي اگر دل من هم بخواهد كه يك رقم غذا درست كنم مادر من و همسرم مي گويند كه اين كار زشت است و شايد آنها خيال كنند كه خسيس هستيم و يا توان مالي نداريم . هر چند براي من هم كمي خجالت آور است كه فقط يك نوع غذا درست كنم و سر سفره بگذارم . از طرفي هم ممكن است اين مسئله روند صعودي داشته باشد و در آينده بد تر هم شود . مي دانم بايد با اين مسائل مقابله كرد . اما به چه قيمتي ؟ آيا به قيمت شرمنده شدن و احساس حقارت كردن در برابر آنها ؟چون وضع مالي ما در حد آنها نيست و مسلماً با كم درست كردن غذا و اينكه فقط يك نوع خورشت جلوي ميهمان بگذاريم ذهن

ص: 15062

آنها به اين سمت مي رود كه اينها فقير هستند.

پاسخ – مثلاً كسي كه اعلام مي كند ما به منزل يكي از بستگان خود مي رويم اينها به اين خاطر كه خيلي به ما علاقه دارند و يا اينكه دل ايشان مي خواهد ميهماندار هاي خوبي باشند و يا خداي ناكرده مي خواهند تفاخري ايجاد كنند سعي مي كنند كه يك پذيرايي آنچناني بكنند . تفاخر ممكن است با بعضي از ويژگي هاي ديگر اشتباه شود . تفاخر يعني اينكه من بخواهم دارايي هاي خود را خيلي جدي بگيرم و به رخ ديگران بكشم . و از اين طريق نشان دهم كه آنها كوچك و پست هستند و من خيلي بزرگ و عالي مقام هستم . اين يك بيماري هويتي و شخصيتي است .ريشه ي آن در درون فرد است و در رفتارها خود را نشان مي دهد . اين دوست خوب مي گويد كه ما در رفتار ميزبان خود ديده ايم كه غذاهاي متعددي گذاشته است . ما براي اينكه مي خواهيم اين رفتار را نداشته باشيم يك نوع غذا درست مي كنيم . حالا چند نوع غذا درست كنيم يا يك نوع غذا ؟ اصلاً مشكل اين نيست . شما يك نگاهي به ميزبان خود بكنيد و يك نگاه به خود وقتي كه ميزبان مي شويد . و در اين ميان نگاه به خط كش خدا بكنيد . ببينيد خدا براي ما چه خط سيري را تنظيم مي كند ؟ اهل بيت به ما دستور داده اند كه يك انسان متعادل ، يك انسان مومن كه از ويژگي هاي منفي در امان

ص: 15063

است سعي مي كند در نوع برخورد خود با ميهمان آنچه كه دارد در طبق اخلاص بگذارد. اگر ميهمان را دعوت كرده يك مقدار به خود سخت بگيرد ولي دچار تكلف نشود . يعني اينطور نشود كه براي چشم و هم چشمي و روكم كني و اصراف اين كار را كند كه قطعاً حرام است . اگر ميهمان را دعوت كرديد به بهترين شكل ممكن از او پذيرايي كنيد . و اگر ميهمان سرزده آمده هر آنچه كه داري در طبق اخلاص بگذار. پس اينجا به ما نمي گويد كه يك نوع و يا ده نوع مي گويد آنچه كه مي تواني به زيبايي و شيريني براي او قرار بده . اما اگر ميزبان شما اين رفتاررا انجام مي دهد به اين خاطر كه نشان دهد خيلي دارا است و شما در رفتار و برخورد او اين حالت را مي بينيد براي اينكه بيماري اين فرد را درمان كني ، يك راه حل اين است كه شما دقيقاً يك رفتار ساده و بي آلايش داشته باشيد اما بدون اينكه شما بخواهيد او را خورد كنيد . ببينيد نگاه اجتماعي ما اين است كه گفتند مادر و همسر من مي گويند كه اين رفتار تو زشت است . چرا كه سخاوت شما زير سوال مي رود به شما مي گويند كه خسيس هستيد . خوب اگر در خانه اين امكان براي شما است كه يك غذاي مناسبي بگذاريد ، انواع دسر ها ي دردسترس را قرار دهيد . يكي از مشكلات ما اين است كه فكر مي كنيم مثلاً اگر مي خواهيم غذايي را درست كنيم

ص: 15064

حتماً بايد چند نوع غذاي اصلي باشد . سفره ي ايراني سفره ي چند نوع غذا به معناي متداول اروپايي نيست . شما مي بينيد كه در يك سفره يك نوع غذاي اصلي است و چند نوع غذاي فرعي . چرا؟ چون ذائقه هاي متفاوتي وجود دارد . مثلاً يك خورشت قورمه سبزي گذاشته اند يك كمي هم قيمه بادمجان مي گذارند . يا اينكه يك كمي هم كشك بادمجان گذاشته و يا آب دوغ خيار درست كرده حالا به تناسب فصل . نفس آن اين است كه سعي كرده با آن چيزي كه داره خيلي خوب و زيبا از ميهمان پذيرايي كند. يعني آن چيزي كه من دارم دلم مي خواهد شما از آن استفاده كنيد و بهره ببريد. اين روحيه ي ميهمان داري امروز به يك تكلف و چشم و هم چشمي و اسراف تبديل شده است . يعني اين سه ويژگي است كه ايجاد مشكل كرده است . شما اگر آن چيزي كه در توان داري و براي شما امكان پذير است انجام دهيد مشكلي نخواهيد داشت . اگر براي شما امكان دارد كه يك نوع غذا درست كنيد كدبانوگري شما اقتضا مي كند كه چيزهاي كوچكتر ديگري هم در كنار آن داشته باشيد. من مثالي را كه خيلي وقت ها در بحث مهارت هاي زندگي در كارگاه هاي آموزشي براي دوستان مي زنم ، مي گويم ببينيد در دو نوع خانه است كه وقتي ميهمان به خانه مي آيد فرد ممكن است ميوه نداشته باشد يكي در خانه هاي خيلي پر جمعيت و ديگري در خانه هاي خيلي كم جمعيت .

ص: 15065

در خانه هاي پرجمعيت همه ي ميوه ها خورده مي شود و ناگهاني مي بينيد كه ميوه اي نيست كه بخواهيد جلوي ميهمان بگذاريد. در خانه هاي كم جمعيت هم يا معمولاً كم خريداري مي شود و يا اگر هم خريده مي شود احياناً خورده نمي شود و خراب مي شود . اتفاقاً اينجا جايي است كه شما مي توانيد ميهمان داري كنيد ولي به يك سبك خيلي زيبا و بدون تفاخر . شما مي توانيد در اين جا سالاد ميوه درست كنيد . يعني مثلاً شما مي بينيد كه يك عدد سيب و نصف موز داريد كه هر دو سالم و خوب هستند مي توانيد آنها را به قطعات ريز تقسيم كنيد و روي آن نيز شربت يا آب ميوه بريزيد . اين كار هم متفاوت است و هم خوب است. مي خواهم بگويم كه ما در تفاخر دچار يك نوع تقليد كوركورانه هستيم . دقيقاً آن چيزي كه ما را دچار آسيب كرده است . مي گوييم فلاني اين نوع غذا را پخت من بايد مثل او يا بهتر از او را درست كنم . بعد به دنبال آن مي روم كه اگر اين غذا مربوط به فلان كشور بود ، من دو مدل غذا از يك كشور ديگر را هم بگذارم . در روان شناسي اسلامي مي گويد اگر كسي دچار روحيه ي خود بزرگ بيني و به رخ كشيدن خود نسبت به ديگران شد بداند كه در وجود او دچار ضعف شخصيت است . يعني احساس كمبودهايي در درون او است . يك حقارت هايي دردرون خود دارد كه مي خواهد

ص: 15066

از اين طريق جبران كند . شخصيت آدم متكبر يك شخصيت دوگانه است . از بيرون خود را خيلي بزرگ مي بيند مانند حباب و از داخل خيلي كوچك است . تا يك حرفي به او بزنند يا يك رفتاري بكنند حس مي كند كه او را كوچك كرده اند . آدمي كه اهل تفاخر مي شود آدمي است كه ذاتاً متكبر است و دچار عجب است . خوب در اينجا چكار كنيم ؟ رويه ي خود را با رويه اي كه اهل بيت گفته اند تطبيق بدهيم . نه نگاه كنيم به حرف مردم . نه نگاه كنيم به اينكه دلمان مي خواهد چه كنيم . الان چه در توان داري به بهترين شكل و با نهايت صميميت رفتار كن. اصطلاحي را ما داريم و مي گوييم كه فرد به در باز كسي به خانه اي نمي رود بلكه با روي باز او در آنجا حضور پيدا مي كند. يعني روي خوش و محبت شما حتي اگر زمينه ي حداقلي امكانات را داشته باشيد، مي تواند ايجاد شادي و نشاط كند . اگر مهارت شادي و نشاط را در درون خود داشته باشيد يعني تعادل هويتي داريد . نياز نداريد كه با پول و ثروت و دارايي هاي خود ، خود را به رخ ديگران بكشيد. اما شما سوال خود را به گونه ي ديگري مطرح كرديد كه گاهي تفاوت است ولي تفاخر نبايد باشد .

سوال – برخورد ديگران با فردي كه تفاخر مي كند بايد چگونه باشد ؟ ممكن است كه اين تفاخر از يك دارايي خوب و حقيقي باشد، مانند تحصيلات

ص: 15067

و يا حتي دانش الهي داشتن و يا ممكن است از دارايي هاي بد باشد . همانطور كه شما در هفته ي قبل اشاره كرديد مثلاً دخترخانمي مي گويد من اينقدر خواستگار داشتم و همه را رد كرده ام و به آن تفاخر مي كند . در مقابل شخصي كه تفاخر مي كند ما چه برخوردي بايد داشته باشيم كه روايات اسلامي آن را تأييد كند ؟

پاسخ – ببينيد قرآن كريم مي فرمايد اين قضيه خيلي جدي است و بايد در زندگي خود آن را پررنگ كنيد ، مي گويد خدا قطعاً از هر آدمي كه با حالت افتخار زندگي كند و با حالت افتخار راه برود و حركت داشته باشد اين نوع روحيه را خدا اصلاً نمي پسندد . اصلاً شك نكنيد كه خدا كسي را كه اهل گردن فرازي و يا اصطلاحاً اهل تفاخر باشد دوست ندارد . حالا من در قبال اين آدم چكار بايد بكنم كه مانع شوم از اينكه آسيب او وارد زندگي من شود . در درجه ي اول مهمترين ويژگي اين است كه من احساس بي نيازي كنم . يعني وقتي كه در مقابل كسي قرار مي گيرم كه دچار بيماري تفاخر است بايد ايمني دروني من بالا رفته باشد . مثل كسي كه با يك بيمار با بيماري واگير دار مواجه شود بايد خود را واكسينه كرده باشد . چطور مي شود كه فرد خود را در مقابل تفاخر واكسينه كند ؟ با بالا برد عزت نفس . وقتي كه فرد تفاخر مي كند به اينكه من فلان مدرك تحصيلي را از فلان دانشگاه دارم يا

ص: 15068

اينكه من از فلان خانواده ي اصيل هستم . اين تفاخر در يك جا ارزشمند است جايي كه آن اصالت باعث شود كه به يك خود شكوفايي برسد . از جهت شخصيتي ، رفتاري و منش در يك افق مثبت اخلاقي قرار بگيرد . اين مسئله هم در خصوص اصالت است و هم در خصوص تحصيلات . اما درصورتي كه اين فرد از اين ويژگي ها استفاده كند براي اينكه ديگران را تحقير كند ، در اين حالت مهم اين است كه شما اعلام بي نيازي نسبت به اين فرد بكنيد . در روايات داريم كه قناعت ثروتي است كه همه ي افراد به آن نياز دارند . و ثروت حقيقي در قناعت قلبي و وجودي است . يعني اينكه من به آنچه كه دارم بتوان راضي باشم . فكر مي كنم يك بار من اين روايت را خدمت دوستان گفتم ولي چون مهم است يك بار ديگر عرض كنم كه : آدم خوشبخت كسي است كه به آن چيزي كه دارد راضي است اما آدم موفق دنبال چيزي مي گردد كه او را راضي كند . موفقيت خوب است اما نه به اين قيمت كه من خوشبختي خود را از دست بدهم . آدمي كه خوشبخت است شادي در درون وجود او است و شادي او به وابسته به اين نيست كه حس بكند كه چقدر خوب است من چيزي را دارم كه بقيه ندارند . اصلاً بعضي از افراد كه دچار بيماري تفاخر هستند جوري رفتار مي كنند كه مي گويند چون من ماشيني را دارم ، خونه اي را دارم و امكانات

ص: 15069

و تحصيلاتي را دارم كه بقيه ندارند از اين مسئله لذت مي برم كه بقيه ندارند ومن فقط دارم . اين خميره ي حسادت است . يعني اين بيماري و اين سرطان به اصطلاح متاستاز مي دهد . مدام دارد قسمت هاي ديگر بخش هاي هويت قلبي اين فرد را دچار آسيب مي كند . پس اعلام بي نيازي در رفتار و برخورد و احساس عزت نفس در درون اين فرد موجب مي شود كه كه بعد از يك مدتي اين فردي كه اهل تفاخر است ببيند كه اصلاً فايده اي ندارد يعني هر چقدر فخر فروشي كرد نتوانست شما را كوچك كند و نه توانست عزت نفس شما را بگيرد . اين يك ويژگي خيلي مثبت و موثر است .

سوال – سوره ي توبه آيه 122-118 را توضيح بفرماييد .

پاسخ – اي كساني كه اهل ايمان هستيد ويژگي مهمي كه بايد در زندگي خود مراقب باشيد تقواي الهي است . يعني يك خود كنترلي و مديريت خويشتن كه از درون فرد مي جوشد . و اينكه خداوند را هميشه حاضر و ناظر مي بيند . در حالات قلبي كه شايد هيچكس از آن خبر ندارد . در موقعيت هاي پنهان و خلوتي كه شايد هيچكس از آن خبر ندارد . مدام مراقب اين است كه در مسير رضايت خداوند حركت كند . و خداوند فرمول بعدي را كه كنار آن در اين آيه ي شريفه مي فرمايد اين است كه همراه با راستگويان باشيد . در شأن نزول اين آيه ي شريفه داريم كه يعني با حضرت اميرالمومنين (ع) حضرت صديقه و

ص: 15070

فرزندان آنها همراهي بكنيد تا بتوانيد در مدار تقوي به طورصحيح قرار بگيريد. اجازه دهيد ثواب قرائت امروز را هديه كنيم به همه ي محبين حضرت صديقه ي طاهره (س) كه متأسفانه اين روزها در كشورهاي اسلامي خصوصاً در بحرين مظلوم دچار آسيب هستند و زير ظلم بيشماري قرار گرفته اند كه امكان جريان سازي مثبت فرهنگ ديني را دچار مشكل كرده است . و اجازه دهيد همينجا اين خبر خوب را خدمت دوستان بگويم كه من در حرم مطهر حضرت معصومه (س) ديروز خوشبختان مي ديدم كه خيلي زيبا اين ظلم هايي كه پنهان شده و شايد گاهي در بعضي از موارد امكان پذير نباشد كه بصورت ويژه و مشخص تبيين شود در آنجا براي هر كسي كه محب اهل بيت بود آشكار بود . و بغض نسبت به دشمنان حقيقي اسلام كه استكبار جهاني است .

سوال- شما گفتيد در مقابل شخصي كه احساس تفاخر مي كند ابراز بي نيازي كنيد منظور شما چيست؟

پاسخ – ببينيد آدمي كه اهل تفاخر است دل او مي خواهد كه نشان دهد من دارم و شما نداريد . پس يك جوري در اين به رخ كشيد نيازمند نياز شما است . وقتي كه شما در برخورد ،رفتار و حركات ، خود را محتاج آن فرد نبينيد و مگر بر حسب ضرورت و احترام كار ويژه اي با او نداشته باشيد، موجب مي شود كه اين فرد دچار يك خود ويرانگري شود . مثل يك زخمي است كه سر بازنكرده و اين زخم در درون سر باز مي كند . چون تفاخر وقتي خود را خوب نشان

ص: 15071

مي دهد كه ديگران خريدار اين تفاخر باشند . قصد ما اين نيست كه بي احترامي كنيم يا اينكه در مقابل آنها تفاخر داشته باشيم . يعني بگوييم كه شما اين ويژگي ها را داريد ما هم اين ويژگي ها را داريم . نه در مقابل آنها من احساس نيازمندي نكنم . ببينيد آن حالت حسرت دروني كه در فرد ايجاد مي شود به خاطر اينكه عزت نفس او كم است و در نگاه و رفتار و برخورد خود به سمت چاپلوسي حركت مي كند . به سمت اينكه يك جوري خود را متصل به اين آدم بكند . يك جوري از منفعت هايي كه اين آدم به صورت صدقه سري به او مي دهد استفاده كند . يعني يك جوري او را تحقير مي كند . بتواند در حالت عزت نفس حتي اگر هم نياز دارد رها كند . اين جزء آن ويژگي هاي مثبت شخصيتي است . و آدم هايي كه اهل عزت نفس هستند با اين ويژگي ها مي توانند خود را پاك كنند . داريم كه كسي در ته چاه مشغول كندن بود و فردي كه دستور داده به انجام كارهاي مختلف بالاي چاه مي آيد و مي بيند كه آن فرد مشغول خواند شعر است و شعر او اين است كه اي نفس ببين كه من براي تو چه عزتي ايجاد كردم . كسي كه آن بالا ايستاده و آدم ثروتمندي است مي بيند كه اين فرد ته چاه در حال كندن است و اينقدر هم احساس عزت نفس مي كند . خيلي تعجب مي كند كه يعني چه تو

ص: 15072

كه در نهايت بدبختي و بيچارگي هستي و مجبور هستي كه كارهاي پست را انجام دهي چطور فكر مي كني كه اينقدر عزيز هستي ؟ مي گويد عزت من اين است كه من از زحمتي كه مي كشم و تلاشي كه مي كنم رزق حلال بدست مي آورم . من محتاج كسي مانند تو نمي شوم كه بخواهي با منت به من چيزي را بدهي . يعني اينكه من اين عزت را در درون خود با بي نيازي ايجاد كنم . داريم خداوند مي فرمايد كه من بي نيازي مردم را و فخر حقيقي انسان را در قناعت او قرار داده ام . و اگر به دنبال ثروت برود قطعاً به آن حقيقت نخواهد رسيد .

سوال – من جواني بيست و هفت ساله و اهل اصفهان هستم . علي رغم ميل و علاقه ي خودم به تشكيل خانواده ، پدر و مادر من نه تنها علاقه اي به اين امر نشان نمي دهند بلكه بشدت با ايراد گرفتن با اين امر خالفت مي كنند . گاهي سن طرف مقابل را مورد حمله قرار مي دهند و از رفتن به جلسه ي خواستگاري ممانعت مي كنند و گاهي موارد ديگر. از اينكه دوستان من در مجلس از سر لطف و محبت آشنايان ، خواهران و يا حتي دختران خود را به من پيشنهاد مي كنند و من نمي توانم سر بلند كنم و اصل قضيه را به آنها بگويم خجالت مي كشم . اخيراً هم علي رغم درآمد خوب خود شغل من را مورد حمله قرار داده اند و مي گويند ما نمي خواهيم دختر

ص: 15073

مردم را بدبخت كنيم . و دختر مردم را براي يك راننده ي كاميون بگيريم . در ضمن خواهراني دارم كه چهل سال سن دارند و هنوز مجرد هستند . و حرف آنها نيز روي اين مادر تأثيري ندارد . احساس پشيماني مي كنم از اين كه بچه هاي خدمتگزار و خوبي براي والدين خود بوديم .لطفاً من را راهنمايي كنيد.

پاسخ – اينجا با پدر و مادرهاي خوب صحبت كنيم . ببينيد شايد اين احساس ، چيزي باشد كه در جاهاي مختلف انسان ببيند . فرزندان خوب و نجيبي كه در نهايت معرفت و دانايي و ايمان و ويژگي هاي مثبت شخصيتي در يك رفتار خوب با پدر و مادر خود هستند . و اين ويژگي موجب شده كه براي پدر و مادر يك غفلت ايجاد شود . با اينكه پدر و مادر جزء دلسوز ترين افراد در اين عالم هستند . ولي آنها نيز از اشتباه دور نيستند . اينكه شما كاري كرده ايد كه زندگي فرزند خود را دچار آسيب اساسي مي كنيد . ايشان مي گويد نه تنها ازدواج من بلكه ازدواج افراد ديگر نيز در خانواده ي ما دچار مشكل است . مثل اينكه اصلاً خانواده ي ما نمي خواهند ما ازدواج كنيم . حالا البته دلايلي دارد . شايد دليل آن اين باشد كه پدر و مادر خيلي كمال طلب هستند . كه در صحبت هاي ايشان نيز مي ديديم كه مي گفتند با اينكه درآمد من خوب است اما پدر و مادر مي گويند كه ما نمي خواهيم دختر مردم بدبخت شود . يعني حاضر هستند كه فرزند

ص: 15074

آنها بدبخت شود و خداي ناكرده در مسيري قرار بگيرد كه مسير آسيب و گناه باشد اما ازدواج نكند . يا حتي اگر ازدواج هم بكند ممكن است بعداً به رخ او بكشند كه اين دختر اصلاً دختر خيلي مهم و جدي نبود كه با تويي كه چيزي نداري ازدواج كرده است . چون نگاه آنها به گونه اي است كه همه چيز را خيلي عالي مي خواهند ، چيزي كه در روان شناسي به آن كمال طلبي افراطي مي گوييم . آدم هايي كه مي خواهند يك سروگردن ازديگران بالا تر باشند . همان افرادي كه زمينه ي تفاخر را دارند ولي امكان تفاخر را ندارند . هم خود را دچار آسيب مي كنند وهم ديگران را . مواظب باشيم كه مبادا با بدرفتاري خود خوبان را از خوبي كردن پشيمان كنيم . اين جزء آن خطرات جدي است كه آدم هاي خوب به آن دچار مي شوند . در حقيقت قدرداني نكردن بموقع و صحيح ، اينكه الان پسر شما به سني رسيده كه سن مناسبي است . امكانات اوليه را نيز براي يك زندگي مشترك دارد . مقابله ي شما با اين فرد موجب مي شود كه هم محبت شما در دل او كم شود و هم اينكه يواش يواش دلسردي در زندگي او بيايد . چون دلسوزترين افراد براي او دل نمي سوزانند . اما پيشنهاد ما به افرادي مانند ايشان : آن پيشنهاد هميشگي ، ياد شما باشد كه پدر و مادر در اينجا در حقيقت چون نسبت به امر الهي كه دستور به ازدواج است، البته ازدواج ذاتاً مستحب

ص: 15075

است اما اگر كسي در معرض گناه قرار بگيرد ازدواج براي او جزء واجبات مي شود بخصوص ايشان كه آقا است و امكان ازدواج به راحتي براي او فراهم است ، در عين حالي كه شما بايد مراقب باشيد كه احترام پدر و مادر از بين نرود . و اگر آنها به شما بي احترامي كردند شما سكوت كنيد و همچنان محبت كنيد و مقابله به مثل نكنيد . اين امكان را فراهم كنيد كه از بين اقوام نزديك خود كه دلسوز شما هستند با آنها در ميان بگذاريد و از آنها بخواهيد كه مسير ازدواج شما را جدي بگيرند . خاله ، عمه و ترجيحاً خانمي كه دلسوز شما باشد و بتواند اين مسير را پيگيري كند . اين مستأسفانه جزء آن ضرورت هايي است كه امروزه در خلأ هاي خانوادگي ما ديده مي شود . مراقب باشيم كه مبادا خود ما با رفتار نامناسب بچه ها را از خانه و خانواده فراري كنيم .

سوال – من يك گلايه از شما كارشناسان عزيز دارم آن هم اين است كه شما فقط از توبه و گناه و روزه و نماز و ترك محرمات و انجام واجبات صحبت مي كنيد . پس من درد خود را به چه كسي بگويم ؟ من جواني با ايمان، خوش رفتار و آرام هستم . اهل نماز و روزه و كارهاي مستحب نيز هستم اما يك مشكل دارم . آن هم بي ثباتي شخصيت من است . احساس مي كنم اصلاً بنده ي بدرد بخوري براي خدا نيستم . و همچنين فرزند موفقي براي خانواده ي خود . چون

ص: 15076

وقتي صبح ها از خواب بيدار مي شوم به خود مي گويم خدا بنده اي را كه تا ظهر مي خوابد دوست ندارد . كسي كه وقت خود را به بطالت مي گذراند يا كلاً هدف مشخصي ندارد چه سودي از زندگي و از زنده بودن مي برد ؟ وقتي كه من فكر مي كنم خداي عزيز در روز قيامت از من مي پرسد جواني خود را در چه راهي خرج كردي و من جوابي ندارم بدهم تمام وجودم پر از ترس مي شود . خيلي فكرها در سر دارم مانند حفظ قرآن ، طراحي ، برنامه نويسي ، خدمت به ديگران اما هركدام از اين كارها را فقط تا يك جلسه و يا تا چند روز انجام داده ام . چون خيلي زود خسته مي شوم . كتاب هاي روان شناسي و خود شناسي زيادي هم در اين باره خوانده ام اما بي فايده بوده است . خواهش مي كنم كه من را كمك كنيد تا از اين بند بي ثباتي خلاص شوم . چطور مي توانم يك فرد استوار و ثابت قدم باشم ؟

پاسخ – خوب ايشان به همه ي كارشناسان اعتراض كرده اند . اما من تا آنجايي كه به خاطر دارم ما به سراغ مشكلات شخصيتي و هويتي هم زياد رفته ايم . اما اين دوست خوب مي گويند من از دست خودم زياد دلخور هستم چون كارهايي مي كنم كه دل من نمي خواهد . تا ساعت هاي طولاني قبل از ظهر مي خوابم . بعد وقتي كه بيدار مي شوم عصباني هستم كه تو به چه دردي مي

ص: 15077

خوري كه تا اين وقت خوابيدي ؟ اجازه بدهيد اينجا من قبل از اينكه جواب اين دوست خوب را بدهم به سراغ مادرها و پدرهاي خوب بروم . من نمي دانم اين دوست ما دختر خانم هستند يا آقا پسر كه اين سوال را داده اند . اين مسئله شايد بين دختر خانم ها نسبتاً رايج تر باشد . تلقي والدين خصوصاً مادرها اين است كه بچه ي من بايد مسئوليت يك زندگي را به عهده بگيرد بگذار راحت باشد و بخوابد او را چكار داريم . كاري كه ندارد بگذار بخوابد . مسئوليت ندادن به فرزندان در خانواده بدون اينكه رعايت سن آنها شود . يعني مي بينيم كه سن آنها در يك سن عقلانيت و خوب است و قدرت و توانمندي هاي ويژه اي را دارد . اما هيچكس در خانه از او كاري نمي خواهد . ببينيد يك دختر بچه و يا يك پسر بچه ي كوچك سه يا چهارساله وقتي كه شما سفره ي غذا را پهن مي كنيد با همان زبان شيرين كنار آشپزخانه مي آيد و مي گويد من چه چيزي را ببرم ؟ چرا؟ چون حس مسئوليت پذيري يك حس دروني و فطري است . ذاتاً دل همه ي آدم ها مي خواهد كه كار موثر و مفيدي را انجام دهند . اين يكي از آن سه ويژگي بهداشت كار است ، اينكه من كار مفيد انجام دهم ، از كارم راضي باشم و كار من موثر باشد . خوب شما اين را از فرزندان خود دريغ كرده ايد . متأسفانه امروز يكي از الگوهاي غلط اما رايج

ص: 15078

در خانواده ها اين است كه به بچه ها خيلي آسان مي گيرند . البته يك اندكي نيز خيلي جدي سخت مي گيرند. ولي آنها كه زيادي آسان مي گيرند مي گويند اشكالي ندارد دختر من كه پس فردا مي خواهد به خانه ي شوهر برود و كار كند بگذار اينجا راحت باشد . پسر من پس فردا مي خواهد برود سربازي و سركار بگذار امروز راحت باشد . اين رها و يله كردن و مسئوليت ندادن امر خطرناكي است . چرا؟ چون استعداد هاي فرد دچارآسيب مي شود . از قديم رسم بود كه اگر دختر خانمي بخواهد مسئوليتي را قبول كند ، مثلاً يك دختر خانم چهارده و پانزده ساله به او مي گفتند الان كه ديگر مدرسه نمي روي و تابستان است ناهار امروز را تو درست كن . اگر احياناً دو نفر ميهمان هم به خانه مي آمد وقتي غذا را مي گذاشتند براي اينكه تشكر كنند و يا احياناً عذري هم بخواهند اين اصطلاح را استفاده مي كردند و مي گفتند بخوريد دختر پزان است . اين اصطلاح دخترپزان يك اصطلاحي بود كه يعني دختري كه هنوز مسئوليت جدي را ندارد اما مشغول تمرين است . و به همان اندازه نيز قابل تقدير است . من مي خواهم بگويم كه امروز ما در بحث فرزند سالاري دچار فرزند ابزاري شده ايم. يعني بچه ها يك جوري قرباني مي شوند . بخاطر اينكه مانند گلدان هايي شده اند كه زياد به آنها آب مي دهيم . مسئوليت به آنها داده نشده است . اما اين دوست خوب ما چه كار كند

ص: 15079

؟ شما دو كار انجام دهيد اول اينكه چند هندوانه را با يك دست بلند نكنيد . شما مي گوييد دل من مي خواهد طراحي كار كنم ، برنامه نويسي كار كنم و براي حفظ قرآن بروم . شما بايد تعداد اهداف راكم كنيد و يك هدف را در نظر بگيريد . بخصوص كسي كه دچار يك چنين مرحله اي است . يك هدف را انتخاب كن و با برنامه ريز ي جلو برو و بعد فكر نكن كه بايد بهترين بشوي . كمال طلبي خود را پايين بياور. با كوچكترين موفقيت به يك شكل خوب و زيبا اين موفقيت را جشن بگير . تحسين و تقدير بموقع به شما كمك مي كند كه وارد مرز تنبلي ،بي مسئوليتي و خداي ناكرده افسردگي نشوي .

90-02-07

سوال – من يك جاري دارم كه هم ظاهرا و هم از لحاظ درسي و هم از نظر روابط اجتماعي از من كمتر است . با اينكه ويژگي هاي مثبت زيادي دارد ولي من هميشه احساس مي كنم كه حضورم چهره ي خندان او را محزون مي كند . آيا بايد ويژگي هاي مثبت خودم را كتمان كنم ؟ عذاب وجدان دارم . چكار كنم ؟

پاسخ – در روابط فاميلي جاري ها و باجناق ها ، معمولا جاري ها چشم هم چشمي هايشان بيشتر است . چون روحيه خود بيني و ديدن زيبايي هاي خود ، شايد در زمان بيشتر جلوه كند . و اگر خودشان را هم نساخته باشند بيشتر از بيشتر جلوه مي كند . البته بعضي مواقع بين باجناق ها دعواي جدي راه مي افتد كه

ص: 15080

چرا او به جايي رسيده و من نرسيده ام . اگر انصاف داشته باشيم مي پذيريم كه روحيه ي زن خيلي لطيف تر و حساس تر است و نكات ريز را مي بيند و گاهي امكان دارد كه در درونش از يك مسئله ي كوچك به اندازه ي يك بمب اتم منفجر بشود. يعني ضرب آهنگش خيلي جدي است به همين دليل روحيه ي تفاخر در زنها سريعتر مي تواند رشد پيدا بكند . اين دوست مان توانمنديهاي جاري اش را ديده است ، اين خيلي خوب است . قدرت ديدن خوبي هاي ديگران حتي اگر ما در رقابت قرار گرفتيم يك امتياز شخصيتي است . انسانهاي متعادل و مومن قدرت اين را دارند كه خوبي هاي ديگران را ببينند و اين يك هنر است . اينكه دوست مان مي گويند از نظر اجتماعي از ايشان كمتر است و خوشش نمي آيد كه جايي كه او هست من هم به نوعي جلوه كنم . اين نكته ي دقيقي است كه چرا جاري شما نمي خواهد كه شما باشيد . شايد شما جاي او را تنگ كرده اي . گاهي اوقات يك جاري ويژگي هاي شخصيتي مثبت زيادي دارد ، بعد يك جاري ديگر مي آيد كه خيلي خوش سر و زبان تر است . و جاي بقيه را تنگ مي كند . صرف داشتن امتيازات حقيقي نيست ، جلوه كردن مهم است . امكان دارد شما به خاطرات نوع برخورد خاص خودت و تعاملي كه داري مثلا ايشان درون گراست و شما برون گرا هستي ، بواسطه برون گرايي كه شما داري تعامل جدي تري

ص: 15081

داري بخاطر همين توجهات ديگران را به سمت خودت جلب مي كني . با اين نوع نگاه دقت كنيد كه ما مي خواهيم كاري بكنيم كه ديگران از حضور ما رنجيده نشوند بايد خوبي هاي آنها را به آنها يادآوري كنيم . ديگر اينكه بابت خوبي هايشان آنها را تحسين كنيم . يعني اين جاري ياد بگيرد تاييد يا تحسين به موقع بكند . و اظهار بكند كه من خوشحال هستم كه شما اين موفقيت ها را داري . ديگر اينكه گاهي اوقات حضورتان را كمرنگ كنيد . برويد ولي همه ي كارها را شما نكنيد . مثلا اگر قرار است سفره آرايي بشود شما با زيباترين شكل سفره آرايي مي كنيد و بعد همه مي گويند كه اين سفره آرايي چقدر زيباست و گاهي تا چندين روز از آن ميهماني و سفره آرايي صحبت مي كنند . شما مقداري از آن جلوه كردن مراقبت كن . يعني درنشان دادن خودت مراقبت كن . و فرصت ها را به ايشان بسپار . اين كمك مي كند كه هم شما رشد كنيد و هم ايشان رشد كند . و شما را دوست خودش ببيند و او آسيب نبيند . اين فرصت دادن يك نوع ابراز محبت حقيقي است .

سوال – دخترم دوستي فخر فروش دارد كه دائم خانه ، وسايل و لباسهايش را به رخ او مي كشد . اين بر ذهن و فكر دخترم اثر بسيار بدي گذاشته است . و دائما احساس كمبود و سرخوردگي كرده و از من مي خواهد كه براي او لباس و وسايل فاخر به تعداد زياد بخرم كه

ص: 15082

در حد توان مالي من نيست . در ضمن در جواب من كه مي گوين با او قطع رابطه بكن مي گويد كه او را دوست دارم و نمي توانم رابطه ام را با او قطع كنم . راهنمايي بفرماييد .

پاسخ – ما در مقابل افرادي كه دچار بيماري فخر فروشي هستند ، اولين نكته اين است كه فخر فروشي نشان دهنده يك آسيب است . آسيب اين است كه دارائي هاي روحي و رواني من كم است و من مجبور هستم كه به يك چيزهاي اضافه اي فخر فروشي كنم . دختر بچه اي كه به ظواهر زندگي خودش فخر فروشي مي كند كه زحمتي براي آنها نكشيده است و سعي مي كند كه از اين طريق خودش را بهتر نشان بدهد ، اين بچه در روابط عاطفي خانواده دچار مشكل است . براي يك روانشناس و يك مربي خيلي واضح است كه بچه اي كه در مدرسه و دانشگاه يا همكاري كه در محيط كار سعي مي كند مدام به سر و تيپ خودش برسد و ابراز كند كه من از همه بهتر هست ، من را نگاه كنيد. اين نشان دهنده ي خلا عاطفي فرد است . اين فرد مورد توجه نيست و نتوانسته توجه كساني را كه اطرافش هستند به شكلي كه نياز داشته به طرف خودش جلب بكند و آن خلاها را نشان مي دهد . اين دره هاي زندگي اش است . اين فرد كه خودش را يك كوه مغرور نشان مي دهد ، دره هاي زندگي اش را هم ببينيد . من به دخترم كمك كنم كه

ص: 15083

هم ويژگي هاي خوب وهو ويژگي هاي منفي اين دوست فخر فروش خودش را ببيند و به نوعي قدرت لنز دوربين او را دو برابر كنم . دخترم بايد قدرت اين را داشته باشد كه بداند انسانهايي كه به آنچه كه موجب شده بين آنها و ديگران فرق ايجاد بكند فخر فروشي مي كنند دچار كمبود هستند . همان جور كه تكبر نشان دهنده ي حقارت دروني است . يعني چيزي كم دارند ولي به همه مي خواهند بگويند كه ما را نگاه كنيد ما ازهمه بالاتر هستيم . من مي توانم اين را از طريق مثال هاي گوناگون براي بچه ام اثبات كنم . اين يك روش است كه باعث مي شود نگاه دختر من اصلاح بشود . در حقيقت بينش درماني كنم . روش دوم رفتار درماني است . روايت داريم كه با مردگان رفت و آمد نكنيد يعني با ثروتمنداني كه اهل اطاعت از دستورات خدا نيستند . راوي مي پرسد كه ما با مردگان رفت و آمد نمي كنيم ولي زيارت اهل قبور مي رويم . رفت و آمد يك جركت دو سويه است . كسي كه بخاطر موقعيت و ثروتش فكر مي كند كه آسمان باز شده است و ايشان از آن پايين آمده اند . اين انسان مرده است و خود تو را ه مي كشد . اين انسان نمي تواند لذت هاي حقيقي زندگي را بچشد . با اين انسانها زياد رفت و آمد نكنيد . حالا چكار كنم ؟ وقتي ما در هواي تهران در هواي گلخانه اي قرار مي گيري ، بايد اكسيژن زيادي تنفس بكني

ص: 15084

و خطا پذيري را تنفسي جبران كني . شما سعي كنيد در اطرافيان و دوستان دخترتان افراد توانمند و خلاقي را پيدا كنيد كه اخلاق فخر فروشي ندارند و يك امتياز ويژه دارند و آن تواضع است . تواضع پادزهر تفاخر است . براي درمان تفاخر ما بايد روحيه ي تواضع را در فرايند تربيتي مان ، در خانواده ايجاد بكنيم . خيلي از دوستان گفته بودند كه دارايي يا توانايي ما خيلي زياد است . چكار كنيم ؟ ما بخاطر داشتن ها بايد محروميت بكشيم و نبايد اجازه بدهيم كسي بفهمد . آيا تفاوت با تفاخر يكي است ؟ شما بهترين باشيد ولي بهتر بودن خودتان را باور نكنيد . چون اگر بهتر بودن خودت را باور كني درجا مي زني و جلو نمي روي . اگر بهتر بودن خودت را باور بكني فقط نقص ديگران را مي بيني ، پس دچار خودپسندي مي شوي . اگر بهتر بودن خودت را باور بكني نتيجه اش اين مي شود كه خودت را به رُخ خواهي كشيد . اينها همه بيماريهاي هويتي و شخصيتي است . با ويژگي شما با افرادي رفت و آمد بكني كه داراي يك نعمت بزرگ هستند ، تنها نعمتي كه در اين كره ي خاكي حسود ندارد . يعني تواضع . هرچي تواضع انسانها بيشتر مي شود حسودي حسودان كمتر مي شود . شما هر نعمتي كه داشته باشيد بالاخره حسوي پيدا مي شود كه به اين نعمت شما حسودي كند ولي در مورد تواضع اين طوري نيست . من و دخترم با هم همنشين بشويم و در تعامل با افرادي

ص: 15085

قرار بگيريم كه روحيه شان روحيه ي تواضع است ، اين به ما كمك خواهد كرد . اين باعث مي شود كه از آن آسيب ها دور بشويم . بسياري از افراد وقتي تفاخر را ياد گرفتند ، موقعي خلع سلاح مي شوند كه با يك انسان توانمندتر ، داراتر و موفق تر از خودشان روبرو مي شوند و مي بينند كه طرف سر و صدايي ندارد ، ناخودآگاه خودشان را به رخ مي كشند . يك مدت احساس مي كنند كه برتر هستند ، بعد كه به دليلي متوجه مي شوند كه او سطح تحصيلات و دارائي اش خيلي بيشتر از آنها بوده ، آن موقع خلع سلاح مي شوند . خانمي مي گفت كه من تازه وارد محلي شده بودم و به مسجد مي رفتم . خانم يدر مسجد به من تمايل نشان داده كه مي خواهد با من رفت و آمد بكند . گاهي مي گفت كه من وقتي به نماز جماعت مي آيم و شما را مي بينم ذوق مي كنم . اين خانم مي گفت كه من درجه ي علمي بالايي داشتم و فكر مي كردم كه اين خانمي كم سواد است و خودش را به من متصل كرده است . براي خودم كلاس گذاشتم كه من خيلي هم در دسترس نيستم . بعد از مدتي به تناسب صحبت شد و بعد فهميدم كه ايشان سطح سوادش و مدرك تحصيلي اش خيلي از من بالاتر است و من خيلي خجالت كشيدم . تازه آن موقع متوجه شدم كه من دچار يك درد بي درمان بودم و تا وقتي كه اني

ص: 15086

انسان در مقابل من قرار نمي گرفت من نمي توانستم بفهمم كه دچار روحيه ي تفاخر هستم ، چون موضوع آن را پيدا نكرده بودم . ما بايد يك جورهايي خودمان را چكاب معنوي بكنيم . به همين دليل به ما گفته اند با انسانهايي كه از جهت مالي از خودتان پايين تر هستند رفت و آمد كنيد . اينها ضربه گير هويت شماست . كمك مي كند كه بفهيمد كه زندگي اين چيزها نيست . يك فردي كه از نظر مالي از شما پايين تر است ممكن است لذت حقيقي زندگي را بهتر از شما بفهمد . لذت ارتباط با خدا و همراهي را با خانواده بچشد . هر وقت داري حسرت مي خوري ، امام مي فرمايند كه در مسائل مادي هميشه به پايين تر از خودت نگاه كن و در مسائل معنوي به بالاتر از خودت نگاه كن .اين طوري بالانس مي شوي و اين اهرم تعادل توست. تو در جا نمي زني و در مسابقه در بهترين ها قرار مي گيري ، در رشد فردي و معنوي . در ماديات به جهنم دنيا داري نمي افتي . كسي كه در جهنم دنيا داري بيفتد بعيد است كه بتواند راحت خودش را بيرون بكشد .

سوال – من يك خانم خانه دار هستم . بعضي موقع ها احساس مي كنم كه در خانه آنچه كه بايد و شايد در خانه از وقتم استفاده نمي كنم . بسياري از كارها بنظرم تكراري مي آيد .اگر شما خودتان شاغل نبوديد چگونه از وقت تان در خانه استفاده مي كرديد ؟

پاسخ – يك قسم

ص: 15087

سوال جوابش علمي است و قسمتي معطوف به بنده مي شود كه الگويي كه از اسلام گرفته ام خدمت دوستان عرض كنم . اين خانم مي گويد كه در خانه احساس مي كنم كه كارهايم تكراري است . يك فيلم سينمايي ساخته شده بود كه يك خانم خانه دار در خانه دچار كسالت و روزمرگي شده بود . بنظر شما يك كارمند كه هميشه كارهاي تكراري مي كند بايد كسل بشود تا شما كه در خانه ، گستره ي فعاليت زيادي داريد ؟ اگر تكراري بودن كار موجب مي شود كه شما فكر كنيد كار خسته كننده است ، تنوع كار شما از تنوع يك كار كارمند ، خيلي بيشتر است . يك كارمندي كه تايپيست است و هر روز بايد تايپ كند يا كسي كه منشي است يا كسي كه مسئول تلخيص پرونده هاست . اينها كارهاي تكراري است . صرف تكرار بد نيست . ما هر روز داريم نماز مي خوانيم . يعني تكرار مي كنيم ، مگر اين كار بد است ؟ ما هر روز داريم غذا مي خوريم ، هر شب مي خوابيم . يادمان باشد كه هر چيزي كه تكراري باشد بد نيست . تكرار زماني بد است كه موجب رشد من نشود ، وقتي كه من در تكرار خلاقيت نداشته باشم ، وقتي كه من حقيقت اين تكرار را متوجه نشوم . اتفاقا خدا مي خواهد ما را با بعضي از تكرارها آشتي بدهد بخاطر همين هم هست كه نماز را به ما واجب كرده است . ما هر روز بارها بايد بگوييم كه خدايا من فقط تو را

ص: 15088

مي پرستم ، فقط از تو كمك مي خواهم ، خدايا نكند من جزء گروهي قرار بگيرم كه تو از آنها رخ برگرداندي ، مبادا من جزء كساني باشم كه از سر ندانستن از چشم تو بيفتم . تكرار الزاما بد نيست و بعضي جاها تكرار خوب است . دوست خوب مان گفته اند كه از روزشان خوب استفاده نمي كنند . من از همه ي كارمندان و كارگران وتمام كساني كه فعاليت هايي ا نجام مي دهند تا چرخ جامعه مي چرخد به سهم خودم از همه ي اين دوستان تشكر مي كنم . مثلا در آمار داريم كه مقدار كار مفيد يك كارمند در كشور ما چقدر است ؟ كار مفيد يك خانم خانه دار بيشتر است يا يك كارمند ؟ آمار مي گويد : خانم خانه دار . در مورد قسمت سوم كه قلب سوال شماست اين است كه شما در حد خودآگاهي هستي كه مي خواهي روزت خيلي زيبا باشد . يعني وقتي روزم تمام مي شود بگويم : خدايا شكرت . چقدر روز خوبي را طي كردم . حتي اگر با ناكامي و عدم موفقيت هايي روبرو باشم . من حس كنم كه روزم را با توانمندي پيش بردم . يعني روزم را پربركت طي كردم . مهمترين سرمايه ي ما وقت ماست . وما خيلي رايگان وقت مان را از دست مي دهيم . حالا سوال اين است كه اگر من خانه دار بودم چه مي كردم ؟ يكي از افتخارات بنده اين است كه من يك خانم خانه دار هستم . درستاست كه من اشتغالات اجتماعي و اداري

ص: 15089

دارم ولي بعد از مقطع ليسانس كه بايد وارد حيطه ي شغلي مي شدم ، برايم هيشه مهم بود كه بين نقش و شغل فاصله بگذارم. اينكه يك خانم نقش خودش را در خانه و اجتماع ايفا بكند برايم مهم بود ولي اعتقاد نداشتم كه لزوما بايد يك شغل داشته باشم . مهمترين شغل يك خانم تربيت است. من حتي رشته ي دبيري نرفتم زيرا استخدام در آن ضروري بود . الان همه دنبال اين هستند كه استخدام بشوند . من هميشه وظيفه ي اول خودم را خانواده مي دانم . بخاطر همين هم اگر الان فعاليتي را با سازمان ها و ارگان ها دارم بعنوان نيروي قراردادي عمل مي كنم . در هيچ جا به شكل يك كارمند رسمي و پيماني نيستم . پس خانه داري يك توهين نيست . ما فكر مي كنيم كه اگر يك خانمي به مدرسه ي بچه اش برود و در فرمي كه پر مي كند وقتي به شغل مي سد خجالت مي كشد كه بنويسد خانه دار . اگر بگويم خانه دار يعني هيچ كاري از دست من بر نمي آيد . خانه داري با تمام خلاقيت هايش يعني شما ملكه ي خانه خودت هستي . يعني همه ي امكانات در اختيار تو است و تو هستي كه مي تواني در خانه و خانواده ي خودت فرمانروايي بكني با هوشمندي و زيبايي و با تمام خلاقيت . اكثر زنان و مردان موفق دنيا وكشور ما ، ببينيد كه اكثر مادرشان خانه دار بودند يا شاغل ؟ آمار مي گويد : خانه دار . مادري كه وظيفه ي مادري

ص: 15090

و همسري اش را بعنوان اولين اولويت زندگي اش تعريف كرده ، امكان دارد در مقاطعي فعاليت هاي خيلي جدي داشته باشد ولي زندگي اش به او مي گويد كه الان چقدر مي تواني براي فعاليت هاي اجتماعي ، علمي ،شغلي و مالي ات وقت بگذاري . يك خانم ممكن است از جهت مالي بايد زندگي اش را تامين بكند حتي اگر سرپرست خانوار نباشد . خودتان را پيدا كنيد . اين مهم است . در روزنامه خواند كه خانم خانه داري نوشته بود كه كاش دولت به خان مهاي خانه دار هم پول مي داد . قرار نيست كه ما همه را به دولت وصل بكنيم . شما بايد به خلاقيت هاي خودت و همسرت متصل بشوي . شما بعنوان يك خانم خانه دار برنامه ريزي ات چيست ؟ يك وقت جدي بگذار براي اينكه بتواني سلامتي ، شادابي و نشاط خودت را در مدار رضايت خدا بدست بياوري . شدابي و نشاطي دروني كه امروزه با زندگي مدرن در تضاد است . چون امروزه كالاي خوشي بجاي خوشبختي و كالاي موفقيت بجاي خوشبختي فروخته مي شود . خيلي ها فكر مي كنند كه با هم بگوييم و بخنديم و احياناً زمينه ي گناهي هم فراهم بكنيم ، به ما خيلي خوش مي گذرد. خوشي هاي حقيقي اين است كه من بتوانم خودم ، خدا و عالم را بيشتر بشناسم . در يكي از روزنامه اروپايي نوشته شده بود كه كرسي فيزيك بعلت فوت استاد آن خالي مانده بود . بين اساتيد فرد مناسبي را پيدا نكرده بودند . مجبور مي شوند كه يك

ص: 15091

ا طلاعيه در رونامه بدهند كه هر كس كه توانايي بدست آوردن كرسي فيزيك را دارد بيايد و امتحان بدهد . افراد زيادي براي امتحان دادن مي آيد . خانم 60 ساله خانه داري بين آنها اول مي شود زيرا استعدادش را باور داشته ، در عين اينكه خانه دار بوده به سطح دانايي ها و توانايي هايش افزوده و به تمام خلاقيت ها رسيده بدون اينكه فكر كند كه بابد بابت آن به من پول بدهند و اِلا تحقيق نمي كنم و روي پروژه كار نمي كنم يا اينكه مقاله نمي نويسم . چرا يك خانم خانه دار موفق مي شود ؟ زيرا خودش را باور كرده است . مقام معظم رهبري روي اين تاكيد ويژه اي مي كنند كه خودتان را باور كنيد. وقتي خودت را باور كني آن وقت مي تواني بچه هايت را به يك خودباروري برساني . خودت را وقتي مي تواني باور كني كه باور كني تاج كرامت الهي بالاي سر توست . و لقد كرمنا بني آدم . تو بهترين مخلو ق خدا هستي و توانايي ويژه اي تو بعنوان يك زن مظهر خلاقيت خداست . من توصيه مي كنم كه كتاب زن مظهر خلاقيت الله نوشته ي بانو علويه همايوني را مطالعه كنيد . پس يك وقت بگذار براي اينكه بيشتر با خودت آشنا بشوي . من خانم هايي را مي بينم كه خانه دار هستند و بين برنامه هاي تلويزيوني يك برنامه را انتخاب كرده اند مثلا برنامه ي معارف را در ساعت مشخص نگاه مي كنند و ياد داشت برداري مي كنند و اطلاعات خوبي

ص: 15092

را از آنها مي گيرند . و توانايي هاي او را بالا مي برد . بعضي از دوستان مي گويند كه ما فلان برنامه ي شبكه راديويي را ضبط مي كنم يادداشت مي كنم و رويش فكر مي كنم . اين توانمندي است كه يك خانم خانه دار در اوجش دارد ولي خانم شاغل اين توانمندي را ندارد . حالا ممكن است كه دوستان بگويند كه ما مي خواهيم اين كار را بكنيم ولي امكانش نيست . من مي گويم از ساعت هاي خاص خودتان از رسانه استفاده كنيد . مثلا اول صبح شبكه ي سوم سخنراني هاي مذهبي كه معرفت زا هم هست پخش مي كند . چند روز پيش سوار يكي از اين تاكسي هاي بانوان شده بودم ، خانمي كه بر حسب ضرورت بايد شغل مي داشت و درآمد كسب مي كرد تا زندگي اش را بچرخاند به من گفت كه من تا سخنراني شبكه ي سومرا گوش نكنم از خانه بيرون نمي آيم . زيرا اين كمك مي كند كه من دنيا را زيباتر ببينم . و بفهمم كه كجاي زندگي ام ايستاده ام . امروزه رسانه برنامه هاي خوبي دارد مي توانيد از اين استفاده كنيد و توانمندي هاي تان را بالا ببريد . و اين امكان در همه جاي كشور هست . پس از رسانه بصورت خلاق استفاده بكنيم نه اينكه از صبح تا شب تلويزيون روشن باشد . زيرا هيچ فايده اي ندارد و فقط دارد فكر كردن را از شما مي گيرد. من يك روش قشنگي بين دانشجويان مي بينم .گاهي اوقات پيامكي مي آيد كه الان

ص: 15093

فلان شبكه فلان برنامه است . يعني اطلاع رساني سريع بابت يك برنامه ي خوب و ارزشمند . مرحله ي دوم اينكه به سلامت خودتان و خانوده تان بپردازيد . زن ريشه است و وقتي ريشه ي يك درخت خوب تغذيه كند ، مي تواند آن را به شاخه ها و برگها برساند . ممكن است بعضي از فضاهاي ورزشي كشور ما مناسب نباشد . يا فضاهاي ورزش خوب محرم سازي نشده باشد يعني اينكه من بتوانم با آرامش از اين فضا استفاده بكنم يا مخلوط كردن آن با انواع موسيقي هاي مجاز و غير مجاز . من از همه مربيان تقدير مي كنم ولي امروزه به اسم ايروبيك سالن هاي ورزش به سالن هاي رقص تبديل مي شود . لازم است كه تربيت بدني نسبت به اين موضوع جدي تر باشد . خلاقيت نسبت به ورزش . ممكن است كه براي شما امكانات ورزشي فراهم نباشد .چكار كنيم ؟ پياده وري . كساني كه كوه در دسترس و نزدكشان است از ورزش كوهنوردي استفاده كنند زيرا خيلي كمك مي كند. مقام معظم رهبري از تهراني ها گله دارند كه كوه در دسترس آنها هست ولي از ورزش كوهنوردي بصورت جدي استفاده نمي كنند . خودشان از كساني هستند كه شش ماه از سال را بطور جدي كوهنوردي مي كنند . پس اين بعنوان يك الگو كه من ورزش را در زندگي ام جدي كنم نه براي زيبايي يا براي به رخ كشيدن اين ها همه بيماري است بلكه براي قو علي خدمتك جوارحي .خدمتك كردن براي حقيقت روحي كه در من وجود دارد .

ص: 15094

خدا به دليل من را به اين عالم آورده است . وقتي جسم من در يك سلامتي بسر ببرد من توانايي بيشتري پيدا مي كنم .پس علم آموزي ، سلامت جسم و بعد خلاقيت هاي فردي .كدبانوگري هاي يك خانم در خانه خلاقيت است . مادر و مادر بزرگهاي مان وقتشان را با خلاقيت سپري مي كردند . مثلا درست كردن انواع ترشي ها و مرباها ، خشك كردن انواع سبزي ، اين ها همه روش هايي بود براي اينكه خلاقيت هاي فردي باشد . الان در قسمت هايي از مناطق كشورمان خانم هاي خانه دار با هم رقابت مي كنند . مثلا فلان مدل مربا را درست مي كنند و به كسي هم نمي گويد. مهمترين كار تربيت است . اگر من بتوانم خودم را تربيت كنم ، مي توانم بچه هايم را تربيت كنم و در كنار همسرم بصورت خلاق باشم تا همديگر را در مسير الي الله رشد بدهيم .

سوال – سوره يونس آيات 42-34 را توضيح دهيد .

پاسخ – قرآن معجزه ي جاويدان خداوند است . يعني تاريخ انقضاء ندارد . خدا در اين آيات مي گويد كه مردم من مي خواهم از شما يك سوال ساده بكنم . آيا شما دوست داريد كسي كه به حق هدايت شده را پيروي بكنيد يا كسي كه تا راه حق را به او نشان ندهي نمي تواند راه را از چاه تشخيص بدهد . در زندگي شما الگوي ما كيست ؟ آيا دنبال پيروي از قرآن هستيد يا هر جوري كه دلتان بخواهد ؟ امروزه مشكل ما اين است كه ما

ص: 15095

يك چهل تكه ي فرهنگي داريم . يك بخشي از هويت مان غربي است . يك بخشي از آن ايراني و يك بخشي از ايراني بودن در تعامل با اسلامي بودن و يك بخشي در تعامل با ايراني بودن در تضاد است . خدا مي فرمايد كه من قرآن را براي خوشبختي شما فرو فرستادم . آيا شك داريد ؟ بياييد بخوانيد تا بدانيد . كساني كه قرآن را انكار مي كنند براي اين است كه به حقيقت قرآن نرسيده اند . مبادا رزق تان را تكذيب قرآن قرار دهيد . الان عمل ما تكذيب قرآن است . من مي گويم كه قرآن را دوست دارم ولي خلاف دستورات قرآن عمل مي كنم . مي گويم كه نماز مي خوانم و مسلمان هم هستم ولي حجاب را خيلي به من سخت نگيريد . يا اينكه نخواهيد از من كه حجاب داشته باشم يا نماز بخوانم يا نخواهيد كه من ربا نگيريم. خدا مي گويد حواستان باشد كه اينجا شما ضرر بزرگي مي كنيد و جزء ظالميني قرار مي گيريد كه معلوم نيست كه بتوانيد دستگيره ي حقيقت را بتوانيد پيدا بكنيد . عمل به قرآن چيزي است كه خدا ازهمه ي ما خواسته است .

سوال – در مورد بحث تفاخر يك جمع بندي بفرماييد .

پاسخ – خدا ما را براي بهترين ها آفريده است اما در خوب بودن مان دو تا ملاك جدي را در نظر بگيريم . اول اينكه خوبي هاي مان را صرف حرام ، گناه و غفلت هاي مان نكنيم . ديگر اينكه خوبي هاي مان را به زخ ديگران

ص: 15096

نكشيم . خوب باش ولي هرگز خوب بودنت را به رخ نكش چون تمام خوب هايي هم را كه داري ، با اين فاقد ارزش مي شود . براي اينكه مبتلا به تفاخر نشويم قرار شد كه تواضع را تمرين بكنيم و براي اينكه انسا متواضع خوبي باشيم قرار شد عشق به خدا ، خشيّت خدا و ترس از شكوه خداوند را درقلب خودمان قرار بدهيم . و باورمان بشود كه دنيا محل گذر است . انسانهايي كه تفاخر مي كنند به اميد چيز زودگذر تفاخر مي كنند اگر بدانند كه عالم يك حقيقت ماندگار است ديگر دلشان را وصل به چيزهاي زودگذر و بي ارزش نمي كنند . انساني كه به آن حققت مي رسد مثل يك جويبار است ، رودخانه اي كه به دريا و اقيانوس ريخته و شما صدايي از او نمي شنوي . در مقابل افرادي كه تفاخر مي كنند ما بايد احساس بي نيازي وعزت نفس را در خودمان تقويت بكنيم و با كساني رفت و آمد كنيم كه اهل تواضع هستند تا اين ويژگي به ما هم برسد و ما هم اهل پاكي ها بشويم .

سوال – در مورد بحث بي انصافي كه يكي ديگر از آسيب هاي اخلاقي است توضيحاتي بفرماييد .

پاسخ – بي انصافي يكي از آن مشكلاتي است كه بعضي از مواقع مايادمان مي رود كه ببينيم كه ما بطور ناخودآگاه بي انصاف شده ايم . بي انصافي زن در حق شوهر ، بي انصافي شوهر در حق زن ،بي انصافي آنها در حق بچه ها ، بي انصافي بچه ها در حق پدر

ص: 15097

و مادر ، بي انصافي دو تا دوست در حق همديگر و بي انصافي دو تا همكار در حق همديگر . در فرهنگ توحيدي مي گويد كه حواستان باشد كه شما انسانها همه از يك پدر هستيد . حضرت علي (ع) در فرمان شان به مالك مي فرمايند : مالك يادت باشد انسانهايي كه در زير مجموعه تو هستند

دوجور هستند . يا در دين و آيين با تو هم كيش هستند ، مسلمانند و برادر و خواهر ديني تو هستند يا اينكه دين آسماني ديگري را دارند و هنوز به حقيقت اسلام دسترسي پيدا نكرده اند و آنها در خون و نسب تو به حضرت آدم و هوا مشترك هستند . پس نسبت به آنها هم بايد انصاف را مراعات بكني . اسلام يك برنامه ي دقيقي به ما داده كه روحيه انصاف را در خودمان پياده كنيم زيرا انسان منصف انسانهايي هستند كه قدرت روحي شان خيلي بالاست و مدام در حال رشد هستند و رشدشان خيلي بالاست . انسان منصف اشبتاهش را مي پذيرد . انساني كه انصاف داشته باشد وقتي ديگران در حقش اشتباه مي كنند قدرت بخشيدن آنها را پيدا مي كند . چون خودش را جاي آنها مي گذارد و مي بيند كه شايد خودش هم اين اشتباه را مي كرد . راحت عبور مي كند و دچار كينه نمي شود . انساني كه با انصاف باشد دچار بيماري حرص نمي شود . چون براي ديگران هم سهمي مي خواهد . يعني فكر نمي كند كه هر چه خوب است بايد براي من باشد . انسان با انصاف اين

ص: 15098

قدرت را پيدا مي كند كه در مقابل ديگران از تفاخر دور بشود . مثلا شما نماز جمعه رفته ايد و جمعيت زيادي آمده است وتمام خيابان هاي اطراف پر از جمعيت شده است . خانمي به شما مي گويد كه مي شود به من جا بدهيد . شما مي بينيد كه واقعا جا نيست و مي گوييد : جا نيست . البته ناراحت مي شوي ولي راحت به خودت مي بخشي و مي گويي جا نبود . از دور يكي از دوستان قديمي ات را مي بيني و اتفاقا او هم دنبال جا مي گردد . شما به او اشاره مي كني تا بيايد و بعد از بغل دستي هايت كمك مي گيري تا خيري به او برساني چون او را دوست داري و براي او جايي پيدا مي كني . شما اينجا بي انصافي كردي . زيرا شما همه چيز را براي خودت و كساني كه دوستشان داري مي خواهي . و براي كساني كه در ايمان با شما شريك هستند نمي خواهي . مرگ براي همسايه خوب است . آن موقع كه من گفتم جا نيست راست گفتم و بخاطر همين وجدان درد نگرفتم . گاهي اين قدر صفوف نماز بم فشرده است كه ما نمي توانيم اعمال واجب را بجا بياوريم يا اينكه مجبور هستيم نظم صف نماز را بهم بزنيم . پيامبر وقتي براي نماز به مسجد مي آمدند دو تا حرف اصلي را به مردم قبل از نماز مي زدند . مي فرمود : اي مردم صفها را پر بكنيد و بهم بچسبيد كه اگر بين تان فاصله باشد

ص: 15099

شيطان جا مي گيرد . اين بي انصافي به خاطر اين است كه من دوست خودم را جا دادم و سختي را تحمل كردم ولي من به كسي كه او را نمي شناختم جا ندادم . هر كس در مجالس ديني به ديگران جا بدهد ، خدا در بهشت به او جا خواهد داد . يعني اگر من چشم داشته باشم انصافم گل مي كند و به اين خود شكوفايي معنوي مي رسم . همه مسلمانان حتي كساني كه شيعه هم نيستند دوست دارند به زيارت امام رضا (ع) مشرف بشوند . خيلي ها دوست دارند كه در نماز جمعه مشهد شركت كنند . روايت داريم كه در مسافرت ثواب نماز جمعه 25 برابر ثواب در شهر خودت است . در روايت ديگري 70 برابر داريم . يعني الين قدر قدرت دارد كه تو را يك قدرت معنوي فوق العاده بدهد . پس وقتي ما به مسافرت مي رويم حواسمان به نماز جمعه باشد . من خودم بارها ا خدا خواسته ام كه رزق من قرار بدهد كه نماز جمعه را در امام رضا (ع) بخوانم . نماز جمعه زهاي بسيار خوب و پرجمعيتي هم دارد . قبل از گفتن اين مطلب من از ستاد نماز جمعه مشهد و هم از امام جمعه مشهد معذرت خواهي مي كنم . در اين هفته كه من به مشهد رفتم آفتاب بسيار شديدي بود . در نماز آقايان زير سقف نماز مي خوانند و خانمها زير آفتاب . اين هواي آزاد خلاف انصاف است . آستان قدس رضوي شبانه روزي زحمت مي كشند و دنبال آسايش زوار هستند

ص: 15100

ولي اين بي انصافي است . شايد هيچ خانمي هيچ وقت دستش به كسي نرسد كه بگويد كه اين خانم با نوزاد در زير آفتاب در نماز جمعه شركت مي كند . خطبه هاي با ارزشي را گوش مي دهد ولي ديگر تحمل ندارد . من خودم كه نماز جمعه رفته بودم فقط مي خواستم كه سرم در سايه باشد بخاطر گرماي زياد . من مي دانم كه در زير آسمان و با سختي نماز خواندن ثواب بيشتري دارد ولي نمي شود مثل مسجد النبي ، چترهاي خاصي را در صحن هايي كه نمازخوانده مي شود بگذارد ؟ آفتاب مشهد قابل تحمل نيست . اين كم انصافي است ولي اين كم انصافي براي كسي كه اهل عمل كردن به دستورات خدا و اهل بيت است ، زياد است . در تهران هم همين جور است . براي آقايان سقف زده اند ولي خانم ها زير آسمان هستند . چرا ؟ يك بار در مشهد من زير باران نماز جمعه را خواندم كه مهرها همه خيس شد و تبديل به گِل شد ولي آقايان زير سقف بودند . چرا خودمان را جاي ديگران نمي گذاريم . بي انصافي در خانواده جامعه اسلامي خيلي دردناك است . خيلي وقتها اگر ديديد كه كسي با جمهوري اسلامي و خدا مشكل پيدا كرده ، حرفهاي او را گوش بدهيد . او نه با خدا مشكل دارد نه با جمهوري اسلامي . از بي انصافي ها رنجيده است . من در يك موقعيت اداري قرار گرفته بودم . يك دختر خانم دانشجويي آمد و گفت كه من فلان مدرك علمي

ص: 15101

را دارم و كار مي خواهم . بعد اين امكان بطور خاص براي ايسان فراهم شد . ايشان به من زنگ زد و گفت : من فكر مي كردم كه هيچ فكر ديگري نيست . شما منصف بوديد . من خوشحالم با اينكه شما من را نمي شناختيد به توانايي هاي من اعتماد كرديد .

90-02-14

سوال – من سه سال است كه ازدواج كرده ام و بخاطر رضاي خدا و اينكه مادرشوهر من تنها بود در منزل ايشان و زير يك سقف زندگي خود را شروع كرديم . اوايل رفتار ايشان مناسب بود اما با مرور زمان يك مقدار تند شد . گاهي حرف هايي به من زدند كه از ايشان رنجيدم و تصميم به ترك ايشان گرفتم . اما باز هم به خاطر همسر خود كه راضي به اين كار نبودند و هم بخاطر خداوند منصرف شدم . مي دانم اين امتحان الهي زندگي من است . اما دل من از ايشان شكسته و نمي توانم مانند قبل به ايشان محبت كنم . از طرفي هم چون نيت كردم به خاطر خدا بمانم مي ترسم خداوند از من ناراضي باشد كه مثل سابق محبت مادر شوهر خود را به دل ندارم . اما چكار كنم چون دل من شكسته است .

پاسخ – من به اين دوست خوب و تمام عروس خانم هايي كه در كنار مادر شوهر خود زندگي مي كنند سلام عرض مي كنم و به سهم خود از اين انس ايشان تشكر مي كنم . اما دو مسئله ي ويژه كه در سوال اين دوست خوب بود : يكي اينكه

ص: 15102

گفتند من به خاطر رضاي خدا حاضر شدم اين كار را بكنم . ما وقتي كه كاري را براي خدا انجام مي دهيم بايد ياد ما باشد كه در مسير الهي هم باشد . همچنين به شيوه اي باشد كه اهل بيت مي پسندند و بتوانيم مهارت هاي لازم را نيز بدست بياوريم . بسم الهي و بالله و في سبيل الله و علي ملت رسول الله . آن چيزي كه گفتم ترجمه ي اين عبارات شريف بود كه به ما يادداده اند كه كارهاي خود را با آن شروع كنيم . شما براي رضاي خداوند تصميم گرفتيد كه مادر شوهر خود را از تنها در بياوريد . اما مهارت ها و بزنگاه هاي لازم را نمي شناختيد به همين خاطر دچار تنش شديد .من اينجا يك كتاب را خدمت شما معرفي كنم : كتاب ارتباط با خانواده ي همسر . اين كتاب از مجموعه كتابهايي است كه سازمان ملي جوانان آن را چاپ كرده است . مجموعه ي شفا آن را تجديد چاپ كرده و در اختيار دوستان قرار داده است . چه دامادها و چه عروس ها بايد فنون و ريزه كاري هاي لازم در ارتباط با خانواده ي همسر را مد نظر داشته باشند . چون جوانان ما كمتر در تعاملات خانوادگي هستند و عموماً در درس و كار هستند، لازم است كه اينها را از طريق كتاب ها به آنها آموزش داد . اما اينكه ايشان چه كاري مي تواند انجام دهد . علت اينكه مادر شوهر شما حرف هاي تندي به شما زده و بعد بد برخورد كرده را پيدا

ص: 15103

كنيد . احتمالاً بعضي از علت ها اين چيزي است كه خدمت شما مي گويم : اول اينكه شما در خانه ي ايشان وارد شده ايد . يعني وارد به خانه و زندگي ايشان شده ايد در نتيجه حيطه ي استقلال ايشان آسيب ديده است . ممكن است بگوييد استقلال من هم آسيب ديده است . مي گويم اين حرف درست است . پس با يكديگر تصميم بگيريد ، مي توانيد از همين الان نيز اين كار را بكنيد . اين دوستاني كه الان تصميم به اين كار دارند از همين اوايل شروع كنند اصطلاحاً مي گويند جنگ اول بهتر است از صلح آخر . همان اول با يكديگر بنشينيد و مشخص كنيد كه چه حيطه هايي حيطه ي شخصي شما باشد و طرف مقابل اين حريم را براي شما نگاه دارد . يعني خيلي شفاف و در نهايت صميميت با هم گفتگو كنيد . يا اينكه در خانه تقسيم كار شود ولي در عين حال با انعطاف . همانطور كه مثلاً دو خواهر امكان دارد در خانه با انعطاف باشند . كسي كاري را به عهده مي گيرد و ديگري كار ديگري را اما اگر يكي از دو نفر نتوانست ديگري شروع به داد و بيداد كردن نمي كند . بلكه سعي مي كند به نوعي جبران كند چون او را دوست دارد . آن محبتي را كه شما گفتيد از اين طريق امكان پذير است ولي شما به شخص مادر شوهر خود محبت نمي كنيد بلكه به خدا محبت مي كنيد . چون خداوند مي گويد من مي پسندم و دوست دارم ،

ص: 15104

اِنَ اللهَ يُحب المُحسنين . خداوند كساني را كه اهل احسان و خوبي هستند ، منش ، روش و حرف زدن آنها با محبت و صداقت است دوست دارد . اين دوست داشتن الهي را وقتي كه ما در مقابل اطرافيان خود استفاده مي كنيم ، همانطور كه شما در مقابل مادر همسر خود استفاده مي كنيد ، در اين صورت ملائك به نوعي هوادار شما هستند و كارت تبريك الهي به سمت شما خواهد آمد . براي اينكه بتوانيد به آن دلخوري پيروز شويد بايد خيلي جدي تر از قبل با خدا معامله كنيد . قبلاً چون مادر شوهر شما فرد خوش اخلاقي بود خيلي راحت مي توانستيد با او رفتاركنيد . اما الان كه يك مقدار اخلاق او تند شده براي شما خيلي سخت است و مي گوييد كه تصميم دارم از اين خانه بروم. بگذاريد اينجا از آن روشي كه پيامبردر مورد خاندان خود فرمودند استفاده كنيم . پيامبر فرمودند با خاندان من و كساني كه سادات هستند ، آنها كه خوب هستند به خاطر خوبي ايشان با آنها خوش رفتاري كنيد و آنها كه بد رفتار هستند بخاطر من با آنها خوش رفتاري كنيد . البته بد رفتاري ايشان تا وقتي است كه معصيت داشته باشند و يا ترويج معصيت را بكنند . من مي توانم اين روش را براي همه ي خلق خدا داشته باشم . همه ي خلق تحت تكفل خدا هستند . با اين فرد خوب برخورد كنيد چون مخلوق خدا است و انساني است كه خداوند تاج كرامت بر سر او گذاشته است و نعمت مادر بودن

ص: 15105

را به او عطا كرده است . اتفاقاً دين ويژه اي به گردن شما دارد چون هرچه خوبي ، شادي ، لذت و نشاط در وجود همسر شما است و نثار شما مي كند بخش عمده اي از آن به واسطه ي زحمات مادر است . پس شما به نوعي دين خود را جبران مي كنيد . حواس شما باشد كه اين تعامل را هم اول با خدا معامله كنيد . در رفتار خود اين خلاقيت را استفاده كنيد كه ما در قبال بدرفتاري ديگران وقتي كه خدا را ببينيم و حواس ما باشد كه عابربانك خدا همه جا در قبال كارهاي خوب ما پاسخگو است ، قرآن مي فرمايد اِن اَحسنتم اَحسنتم لِاَنفسكم . قرآن مي فرمايد كار خوب كرديد و ظاهراً به كس ديگري خير آن رسيده است اما اول به خود شما رسيده است . در حقيقت طول موج نوري كه شما ايجاد كرديد اول براي شما است . شما در درون وجود خود به آرامش ، پاكي و خير رسيده ايد . ولي براي اينكه مادر شوهر شما بيشتر با شما برخورد نكند سعي نكنيد كه جلوي مادر شوهر خود نشان دهيد كه همسر شما خيلي شما را دوست دارد . طبيعي است كه اين مسئله ايجاد حساسيت مي كند . يعني مادري كه يك عمر زحمت كشيده حالا مي بيند كه نقطه ي كانوني پسر او اين عروس خانمي است كه آمده است . حتي ممكن است بيست سال هم طول بكشد و بعد از بيست سال عروس خانم يك چنين چيزي را ببيند . مهم اين است كه حواس

ص: 15106

من باشد ناخودآگاه دزد محبت نشوم . وقتي كه همسر من مي آيد در صورتي كه همه در كنار هم هستيم اجازه دهم كه مابين اين پسر و اين مادر يك تعامل عاطفي باشد و من نيز كمك كننده باشم . اما در فضاي خصوصي ديگر غيري حضور ندارد . اين حريم خصوصي و فضاي اختصاصي بايد جدي باشد و اگر نباشد مانند اين است كه شما مدام محبت كرده ايد بدون اينكه شارژ عاطفي شويد طبيعي است كه ديگر انرژي براي يك ارتباط خلاق نخواهيد داشت . حتماً در ارتباط با همسر دقت كنيد كه محبتي كه به او مي كنيد اين مسئله را القا نكند كه اين خانم مي خواهد جاي خود را باز كند و جاي ما را تنگ كند. يعني حتي درابراز علاقه ي خود به همسر خود در حضور ديگران بخصوص كساني كه ارتباط عاطفي با همسر شما دارند يعني مادر ، خواهر ، برادر ، پدر و مادر دقت كنيد و اين محبت هاي ويژه را براي فضاهاي اختصاصي خود بگذاريد .

سوال – من دختري بيست و هفت ساله هستم كه از تمام صفات خوب خدا فقط جبار بودن آن شامل حال من شده است. اگر حتي من يزيد باشم آيا بايد خدا همه ي درها را به روي من ببندد ؟ اگر حضرت ايوب هم بود كم مي آورد . با اين همه مشكل اگر من به كمال انسانيت برسم خدا بايد بهشت را به نام من بزند .

پاسخ – شما دوست خوب چه يزيد باشيد كه البته كسي به آن درجه دوري از رحمت خدا

ص: 15107

نمي رسد وچه با يزيد باشد خدا شما است . خدا هيچگاه در رحمت خود را حتي به روي يزيد هم نبست . يعني تا زماني كه او زنده بود اين امكان را داشت كه توبه كند . و حداقل بخشي از آن گناهان عظيم خود را جبران كند . انسان تا زماني كه زنده است قابليت و قدرت آن را دارد كه خود را بسازد . اما صفت جباريت خدا به معناي جباري كه ما در فارسي مي گوييم نيست . ما اصطلاحي را در فرهنگ ديني خود داريم به اسم وضوي جبيره . جبيره در حقيقت استخواني است كه شكسته شده و روي آن پمادي گذاشته و آن را بسته اند. خداوند جبار است يعني شكسته بند است و در شكستگي هاي شما خدا است كه مرهم بر روي زخم شما مي گذارد . اگر شما جباريت خدا را در اين مي بينيد كه خيلي شديد و غليظ و جدي است و جاهايي كه فكر مي كرديد كه خدا خيلي مراقب شما است شما را در امتحان هاي خيلي سختي قرار داده اشتباه كرده ايد. خداوند فقط در مورد ظالمين جباري است به آن معنا كه جلوي ظلم آنها را مي گيرد . آن هم در ظلم هاي خاص. خداوند در بسياري از ظلم ها آنچنان با صبر الهي عالم را نگاه مي دارد كه شما فكر مي كنيد كه من اين همه گناه مي كنم ببينيد هيچ چيزي نمي شوم . من هرچه قدر گناه مي كنم و دروغ مي گويم هيچ اتفاقي برايم نمي افتد . خداوند به من فرصت مي

ص: 15108

دهد و پرده ي ستاريت مي اندازد براي اينكه اشتباهات خود را جبران كنم . اگر در لجاجت ادامه دادم و همان تفاخر به گناه رخ داد يعني من حس كردم كه كار خوبي مي كنم و هركسي كه خلاف من انجام مي دهد كار او اشتباه است . نگاه كنيد و در زندگي خود ببينيد كه علت چيست ؟ چون سختي هايي كه ما در زندگي خود مي كشيم سه علت دارد : ببينيد كدام يك از اين سه علت بيشتر در زندگي شما است . علت اول اين است كه گاهي اوقات من اشتباهاتي را كرده ام و چون بنده اي هستم كه سعي مي كنم خود را به خوبي ها نزديك كنم الان يك غلط ديكته اي در زندگي خود نوشته ام و نمي خواهم آن غلط ديكته را در زندگي خود جدي بگيرم اما چون خدا من را دوست دارد گوش من را مي پيچاند . اصطلاحاً تنبيه به معناي هشدار كردن نه تنبيه به معناي انتقام كه دوست ما گفته است . پس يك سري از دردسرهاي من و شما در زندگي براي اين است كه خوابمان نبرد . بيدار بمانيم و اشتباهات خود را جبران كنيم . خدا زود گوش آدم هايي را كه لياقت دارند و خوبي خود را نگاه مي دارند مي پيچاند. و زود آنها را نوازش درماني مي كند . گاهي اوقات اين نوازش بايد محكم باشد . يعني اگر شما بخواهيد كسي را با صداي آرام و ملايم بيدار كنيد تازه خواب او عميق تر مي شود گويي براي او لالايي مي خوانيد .

ص: 15109

گاهي اوقات بايد بلند تر باشد به طوري كه او هشيار شود در نتيجه خدا اين صدا را بلند تر مي كند . حالت دوم اين است كه نه من اشتباه كرده ام و فهميدم كه اشتباه كرده ام اما نمي دانم چگونه پاك كن را به دست بگيرم و اين اشتباه را جبران كنم . خدا براي من كه در دل خود به دنبال اصلاح مي گردم اين فرصت را فراهم مي كند . يعني آمده ام اما خجالت مي كشم كه به خدا بگويم كه اشتباه كرده ام . قاعده ي تمحيص يعني پاك كردن . بعضي از سختي هايي كه من و شما در زندگي خود مي كشيم به اين خاطر است كه اشتباهات گذشته ي ما جبران شود . بخاطر همين هم داريم كه مومن دردسرهاي زيادي دارد . حتي امكان دارد كه در خيابان در حال رفتن باشد و پاي او پيچ بخورد انسان مومن فوري پشت سر خود را نگاه مي كند كه دل چه كسي را شكسته است . چه حرفي زده و چه نگاه چپي به كسي كرده است . در روايتي از امام صادق (ع) است كه گاهي اوقات شما پول خود را در يك جيب خود گذاشته ايد و دست خود را در جيب ديگر مي بريد و مي بينيد كه پول شما نيست يك دفعه تكان مي خوريد كه پول من كجا است؟ بعد دست خود را در همان جيب مي كنيد و مي بينيد كه پول آنجا است . به اندازه ي همين چند لحظه اي كه شما نگران شديد ، اين نگراني

ص: 15110

مانند همان تند بادي است كه آمد و برگ هاي خشك را ريخت و گناهان شما را ريخت . مومن زماني كه دچار دردسرهايي مي شود كه خود او زمينه ساز آن نبوده است و در حقيقت امتحان الهي آن را پديد آورده است ، يك بخشي از آن به اين علت است كه اشتباهات او بريزد و گناهان او پاك شود . شما وقتي مي بينيد كه كتري جرم گرفته است ، گاهي اوقات شما آن را بدون آب مي گذاريد و اين كتري شروع به صدادادن مي كند . اين جرم ها براثر حرارت مي ريزد . آن حالت كدري و اعتماد به نفس كاذبي كه براي من ايجاد شده ، چون انساني كه اهل خطا و غفلت است اعتماد به نفس كاذب دارد براي همين افرادي كه اهل گناه هستند خيلي راحت و با سربلندي گناه مي كنند طوري كه ممكن است برخي از مومنين را نيز دچار شك كنند . در بعضي از جاها ديده شده كه گناه سكه ي رايج شده و احياناً افراد افتخار مي كنند به اينكه اهل گناه هستند و اگر كسي اهل گناه نباشد او را تحقيرو تمسخر مي كنند. مومنان مي بينند كه هرچه ظالم است سالم است . ببينيد اين فرد اين همه گناه مي كند آخ هم نمي گويد . ولي ما بيچاره ها هرچقدر خوب هستيم اما هشت ما گرو نه ما است . خدا مي گويد حواس شما باشد مشروط بر اينكه او رابطه ي خود را با من حفظ كند من او را نيز بيدار خواهم كرد . اما اگر

ص: 15111

خود را به خواب بزند نمي توان . انساني كه خواب است مي توان او را بيدار كرد اما انساني كه خود را به خواب زده مي گويد من را بيدار نكنيد من خواب هستم. حالت سوم ترفيع است كه البته مختص بندگان فوق العاده خوب است . يعني شما هرچقدر در زندگي خود چراغ قوه مي اندازيد و زواياي آن را جستجو مي كنيد در حق كسي ظلم نكرده ايد و اشتباه نكرده ايد، كفر نگوييد صبر كنيد و ببينيد چرا خدا اين بلاها را سر شما مي آورد . خدا مي گويد من اين بلاها را سر شما آوردم تا در امتحانات سخت استعدادهاي شما شكوفا شود . يعني به يك خودشكوفايي معنوي برسيد و هوش معنوي شما بالا برود . چون از اين طريق امكان پذير بود . همانطور كه ما هوش تحصيلي خود را با امتحانات زياد بالا مي بريم . بچه اي كه المپيادي است ما مدام از او امتحان مي گيريم . يعني به او آموزش مي دهيم و امتحان مي گيريم به اين دليل كه مي دانيم قابليت هاي اضافه اي را دارد . در مورد انبياء و اولياء دقيقاً به همين حالت است . يعني در مورد حضرت ايوب كه دوست ما گفتند يا انبياء يا ائمه عليهما سلام كه مشكلات بسيار زيادي پيش روي آنها است بخاطر تنبيه يا تمحيص نيست . بلكه براي ترفيع است . براي اينكه درجه ي آنها بالا برود . با هر رنجي كه مي كشند مرواريد وجود آنها جدي تر و زيبا ترمي شود. كتاب رنج آدم شدن را قبلاً

ص: 15112

خدمت دوستان معرفي كرديم . به اين دوست خوب و بقيه ي دوستاني كه مي گويند چرا دنيا پر از سختي است و چرا ما خوب ها بايد اينقدر سختي بكشيم؟ مي گويم كه كتاب رنج آدم شدن را از آقاي اصغر طاهرزاده حتماً نگاه كنيد . قطعاً به شما كمك مي كند كه بينش شما اصلاح شود و در رفتار اينقدر دچار معضل نشويد .

سوال – من دختري پنج ماهه دارم و تا آنجا كه امكان دارد سعي مي كنم طبق تربيت ديني او را پرورش دهم . ضمن اينكه حدوداً دوسالي است كه كارهاي حرام را مانند رقص و موسيقي كه البته چون خيلي مذهبي نبوديم و چندان اطلاعي از ممنوعيت ديني آن نداشتم ترك كرده ام . مي خواهم بدانم در مورد دعوت به اينگونه مجالس كه همين رقص و موسيقي آن را به مجلس حرام تبديل كرده چكار بايد بكنم . از طرفي ترس از اينكه تلاش من براي تربيت دخترم بي نتيجه باشد من را دچار وسواس كرده است .

پاسخ – بچه ها امانت خدا در دست ما هستند و صرف اينكه پاره ي تن ما هستند فكر نكنيم كه ما مالك آنها هستيم . ما بايد ظرفيت هاي روحي ، فكري و اخلاقي آنها را بالا ببريم . تا بتوانند با يك سرمايه ي معنوي ويژه زندگي خود را داشته باشند . اينكه اين خواهر خوب گفتند مجالس حرامي است كه ما را دعوت مي كنند آيا ما اجازه داريم برويم يا خير؟ حكم خدا در اينجا واضح وشفاف است و حتي اختلاف نظر ما بين مراجع

ص: 15113

وجود ندارد . حضور در مجلس حرام ، حرام است. امكان دارد دوست خوبي كه اين مطلب را مي شنود بگويد شما خيلي راحت براي خود حكم مي دهيد . ما چكار كنيم اگر اينگونه باشد فاميل به هم مي ريزد . اگر اينطور باشد ما در اكثر مجلس ها نمي توانيم شركت كنيم و يا حتماً دلخوري پيش مي آيد . شما براي خود تصميم مي گيريد و به زندگي ما نگاه نمي كنيد . شايد برخي از شما توانسته ايد زندگي خود را مهندسي كنيد به گونه اي كه دچار گناه نشويد ولي ما درگير اين ماجراها هستيم لطفاً يك راه حلي بدهيد كه مشكل ما حل شود . من مي گويم كاملاً درست است . يعني گاهي اوقات امكان دارد در آن مجلس حرامي كه است همه ي فاميل جمع باشند و نبودن شما يك سروصدا ايجاد كند و احياناً يك قهر طولاني چند ساله پيش بياورد . اما راه حل چيست ؟ شما نگاه كنيد به ضرورت آن مجلس ، مثلاً عروسي برادر شوهر شما است و همه ي فاميل منتظر اين مجلس بوده اند و طبيعي است كه از شما بعنوان عروس خانواده خيلي توقع جدي دارند . شما از قبل بايد شروع به پس انداز عاطفي و معنوي كنيد . چون شما يقين داريد كه اين مجلس ، مجلس گناه خواهد بود . ارتباط عاطفي خود را با كساني كه موثر هستند براي اينكه آن جلسه از گناه به حداقل برسد و تقريباً گناه در آن محو شود بيشتر كنيد . به قصد نزديكي به خداوند نه براي اينكه

ص: 15114

حرف خود را ثابت كنيد . من اگر حرف حق بزنم و چون من مي زنم برايم مهم باشد اصلاً اثر نمي كند . اين شارژ عاطفي را ما براي كم كردن گناه نياز داريم . ما به اين دنيا آمده ايم براي اينكه ياد بگيريم چگونه اطاعت خدا را بكنيم . هدف حضور ما در اين عالم اين مطلب است . بنده به اين دنيا آمده تا اطاعت خدا را بكند . من اگر مي خورم ، مي خوابم ، در مجلسي حضور دارم ، مي خندم و يا گريه مي كنم براي اين است كه در مدار رضايت خداوند بتوانم آن نور الهي را پيدا كنم. پس در درجه ي اول همت من براي اين است كه گناه را كم كنم . اگر قرار باشد كه من بگويم من در خانه ي خود مي نشينم آنها نيز هركاري دوست دارند بكنند ، اين اشتباه است . من در درجه ي اول بايد بتوانم به يك شكل خلاق و مثبت تأثير بگذارم . و فرصت گناه را به حداقل ممكن برسانم . در اين ارتباط خلاق با مادر شوهر ، با عروس خانم جديدي كه آمده قرار بگيرم . در ارتباط عاطفي بدون اينكه بخواهم عنوان كنم كه من اين را مي گويم . مخصوصاً در اين مورد تأكيد مي كنم . چون در مكان هايي كه ما كار خوب مي كنيم نفس اماره مي ايستد و مي گويد سهم من را بده . يعني ببين تو عروس بزرگ هستي و بايد حرف تو پيش برود. تو اهل دين و خدا هستي و بايد

ص: 15115

نشان بدهي كه همه ي اينها اشتباه مي كنند . من شرمنده هستم اصلاً يك چنين چيزي نيست . من اگر حرفي را مي زنم به خاطر اينكه دستور خدا است. من هم تابع حرف خدا هستم بخاطر اينكه خوشبختي حقيقي دنيا و آخرت در اين است . فقط وظيفه ي من در اين است كه به شما كمك كنم كه اين را ببينيد و انتخاب كنيد . فرصت انتخاب بيشتر را به شما بدهم . انسان مومن انسان متعادل است و انسان زورگو و جبار نيست . يك مكان هايي كه لازم باشد چرا ، من اگر ببينم خطر خيلي جدي است مجبور هستم كه با قدرت و اقتدار بيشتري بايستم . ولي اينجا مي خواهم كمك كنم كه انتخاب بهتري را داشته باشند.

سوال – اگر خانواده اي در مجلسي حضور پيدا كردند به اين تصور كه مجلس گناه نيست . اما بعداً ديدند كه مجلس گناه است آيا بايد آنجا را ترك كنند و يا اينكه سازش كارانه حضور پيدا كنند ؟

پاسخ – اين حالت براي خود من هم پيش آمده است . شايد فكر كنيد كه اين حالت براي ما نيست و ما از قبل تصميم خود را مي گيريم . اما واقعاً براي من هم پيش آمده ، ما در جايي وارد شديم و ديديم كه مجلس آميخته به گناه شده است. در اين موقعيت من با يك محبت ويژه رفتم و با آن كسي كه مسئول اصلي ميهماني و صاحب خانه و صاحب نفوذ بود عذرخواهي كردم و اجازه ي رفتن خواستم . چون مي دانستم كه حضور

ص: 15116

يا عدم حضور من براي آنها موثر است . از من پرسيدند كه چرا مي خواهيد برويد آيا مي خواهيد كه در يك اتاق ديگر بنشينيد . من گفتم كه نه من آمده ام كه در ميهماني باشم نه اينكه بروم و در نمازخانه ي تالار بنشينم . من آمده بودم كه در شادي شما شريك باشم . براي آنها آرزوي خوشبختي كردم و هديه ي خود را دادم بدون اينكه عصباني شوم و يا قهر كنم . خاطر من است كه دقيقاً اين ماجرا چند وقت پيش براي من پيش آمد و آن كسي كه صاحب خانه بود گفت اشكالي ندارد ما آن را خاموش مي كنيم شما بمانيد . بعداً اين فرصت پيدا شد كه با يك شادي و نشاط بيشتري جمع ادامه پيدا كند . من بايد ببينم كه ميزان نفوذ من چقدر است . تا آنجايي كه مي توانم با محبت و ملاطفت جلسه را از گناه باز گردانم . اما اگر در جايي اصلاً حرف من تأثير نداشت و گفتند اگر مي خواهيد برويد اشكالي ندارد . براي من اين حالت هم پيش آمده است . يعني گفتند اگر مي خواهيد برويد اشكالي ندارد بودن يا نبودن شما چه اهميتي دارد . آنجا صراحتاً اعلام كردم كه به چه دليل مي روم بدون اينكه بخواهم مجلس را به هم بزنم . خود آن زمينه اي شد كه سالهاي بعد خود آن افرادي كه در آن مجلس بودند و زندگي آنها به گناه آلوده بود بازگشتند و زندگي آنها عوض شد . يعني گاهي اوقات امكان دارد كه ما نتيجه ي

ص: 15117

مستقيم و بلافاصله را نبينيم . ولي بعداً نتيجه را ببينم چون براي خودنمايي و خود بزرگ بيني اينكار را نكرده ام . من رابطه ي عاطفي خود را با آنها ادامه دادم . قرآن اين فرمول را ياد داده است . قرآن به پيغمبر گفته است : هر موقع ديديد كه گروهي نشسته اند و حرف هاي بي ربط مي زنند ، در مورد خدا ، پيغمبر و همه چيز حرف ناجور مي زنند . يعني مجلس آنها مجلس گناه است خداوند دستور مي دهد كه در اين شرايط تو با آنها ننشين . آنها را رها كن و هرگاه از آن كار باطل دست كشيدند با آنها همراهي كن . اما اينكه اين دوست خوب گفته اند كه در مورد بچه ي خود چكار كنم كه دچار وسواس نشوم . ما معمولاً زماني كه مي خواهيم فرزند خود را بخوابانيم براي او لالايي مي خوانيم . لالايي بخاطر ريتمي كه دارد به او كمك مي كند . بچه ها ريتم را خوب مي فهمند . بنيان اصلي موسيقي و آواز نيز ريتم است. به همين خاطر اگر جايي روضه خواني و مداحي هم باشد بچه شروع به رقصيدن مي كند . چون نمي تواند تشخيص دهد . خنده ي شما مي گيرد كه الان مداحي است چرا اين بچه مي رقصد؟ بخاطر اينكه اين بچه ريتم را فهميده است اما چون رقص را ديده و شناخته اينجا اين كار را مي كند پس لطفاً دچار وسواس نشويد . در مقابل هر حركتي كه بچه انجام مي دهد به آهستگي او را به سمت

ص: 15118

مضامين مثبت ببريد . بچه اي كه در اين سن است براي اين كار بايد او را به سمت ورزش ببريد . ما براي ترك رقص و موسيقي پنج يا شش راه حل را ارائه مي كنيم كه همگي مكمل هم هستند ، يكي از آنها اين است كه فرد بتواند ورزش و حركات بدني را در جايگاه حقيقي خود قرار دهد. چون قصد من تن پروري نيست و بلكه اين است كه بدن و جسم خود را براي اطاعت بيشتر خدا پرورش بدهم .

سوال – لطفاً درخصوص سوره يونس آيات 98 تا 106 توضيح بفرماييد.

پاسخ – ما ثواب قرائت قرآن امروز را به روح مطهر شهيد مطهري هديه مي كنيم و همه ي معلم هاي خوبي كه به ما چيزي را آموخته اند ولي امروز در ميان ما نيستند . اما در اين آيات شريف آن زيبايي هايي را كه خداوند در معجزه ي جاويد خود قرار داده به خوبي همه ي دوستان مي توانند ببينند . در آيه ي شريفه ي 103 خدا مي فرمايد: مردم حواس شما باشد من نجات دادن مومنان را به خود واجب كرده ام . قطعاً بدانيد من خدا ، هرجا مومنان به بن بست برسند دست آنها را مي گيريم و آنها را نجات مي دهم . اما شرط دارد . شرط آن چيست ؟ آن را خداوند در آيه ي 105 مي فرمايد : كاملاً رخ به سمت خدا برگردانيد و حتي يك ذره نيز دل شما به غير خدا وصل نباشد . فكر نكنيد كه كسي مي تواند براي شما كاري كند .

ص: 15119

از اسباب و علل كمك بگيريد اما تمام رخ به سمت خدا برگرديد . اين در مورد قيام ها و انقلاب هاي منطقه دقيقاً جواب مي دهد . مردمي كه اعتماد پيدا كنند به كسي كه غير حرف خدا را مي زند احتمالاً موفق نمي شوند . چون خدا مي فرمايد اگر ايمان كامل بياوريد من حتماً شما را نجات مي دهم . وهمينطور در مورد كساني كه هم مي گويند خدا و هم مي گويند غير خدا . يعني هم حرف خود را مي زنند و هم حرف خدا را مي زنند . در زندگي اينها نيز زماني كه واقعاً مي گويند خدا ، خدا دست آنها را مي گيرد .

سوال – من يك دوستي دارم كه عقد كرده است و الان نامزده او گفته بخاطر من بايد از پدر و مادر خود بگذري. الان دوست من با ديدن يكي از سريال هاي تلويزيون اين مسئله به سر او زده و به پدر و مادر خود توجه نمي كند. آيا او كار درستي مي كند ؟

پاسخ – اول بايد بگوييم كه آيا رسانه نسبت به اينكه بد آموزي دارد كار درستي مي كند ؟ البته من مي دانم كه دوستان خوب ما در رسانه زحمت زيادي مي كشند و مراقبت مي كنند اما گاهي اوقات اين خطا ها رخ مي دهد . ما مي خواهيم نشان دهيم كه كاري بد است اما آنقدر آن را زيبا نشان مي دهيم كه افراد مي گويند پس شايد كاري كه اينها نشان مي دهند كار خوبي است پس ما نيز آن كار بكنيم . احياناً

ص: 15120

اين دوستان بايد تا قسمتهاي آخر سريال صبركنند تا ببينند اين فرد چه آسيب هايي بابت آن كار اشتباه مي بيند . اينكه همسر من اعلام كند كه بخاطر من بايد از والدين خود بگذري و به نوعي به آنها بي توجهي و بي محبتي بكني ، خلاف دستور خدا است . همين طور خلاف سلامت روان است . اينكه مي گويند كه بعد از خداوند اطاعت از شوهر واجب است درست است اما در صورتي كه در چهارراه زندگي به تقاطع و چراغ قرمز خدا نخورد . يعني وقتي كه همسر من چيزي را بخواهد كه خدا مي گويد من آن را قبول ندارم . ما بايد بين اين دو يكي را انتخاب كنيم ، قطعاً حرف خدا اول است . اما چگونه من با مشكلات بعدي كه همسر من ناراضي است بسازم ؟ البته ايشان گفته اند كه در دوران نامزدي است . يعني امكان اينكه خيلي جدي تر و محكم تر جلو بروند و از آدم هاي عاقل در اين مرحله كمك بگيرند خيلي بيشتر است . قبل از اينكه بخواهم اين مسئله را باز تر كنم اين توضيح را بدهم كه دوست خوب من وقتي شما مي گوييد كه همسر شما گفته بخاطر من از والدين خود بگذر ، آيا فكر نمي كنيد كه روابط و رفتار و گفتار والدين شما باعث شده كه او را دچار رنجش عميقي بكند ؟ به حق و يا به ناحق اصلاً مهم نيست . اين خانم اول بايد مشكل را بشناسد . تا وقتي كه ما درد را نشناسيم نمي توانيم آن را درمان

ص: 15121

كنيم . شما ببينيد كجا همسر شما احساس كرده كه والدين شما او را جدي نمي گيرند و براي او ارزش قائل نيستند . اين احساس در اين فرد توليد شده و مهم اين است كه احساس آزردگي دارد . شما به عنوان فرزند اين خانواده مي توانيد خيلي راحت هم به پدر و مادر خود كمك كنيد و همسر خود را براي آنها عزيز كنيد كه بتوانند به او احترام كنند و هم به طور غير مستقيم كاري كنيد كه محبت آنها را براي همسر خود بياوريد . پس اولين راه حل براي اطاعت از خدا اين نيست كه من بگويم چون خدا گفته من اصلاً با شما كاري ندارم و مي خواهم به پدر و مادر خود محبت كنم و شما هر كاري مي خواهيد انجام دهيد اما من روش الهي را انجام مي دهم . روش الهي به شيوه ي الهي است . گفتيم كه انسان مومن از اين آسيب ها در امان است . چون روش ما اين نيست كه فقط يك بعد را بگيريم و ساير ابعاد را رها كنيم . انسان يك موجودي است كه بايد جامع الاطراف شود و در اين جامعيت است كه از فرشتگان هم جلوتر مي زند . پس اول علت را بشناسيد كه چه دلخوري مابين آنها پيش آمده است . حالا امكان دارد كه ايشان بگويد من مي دانم كه دلخوري او چيست ولي حرف او ناحق است . مثلاً انتظار دارد كه پدر من يك مقدار پول زيادي را در اختيار او قرار دهد او نيز با آن سرمايه گذاري كند .

ص: 15122

پدر من اين نيز اين كار را نمي كند . به هر دليلي يا نمي خواهد و يا نمي تواند و يا صلاح نمي داند . شما اگر با اين ديالوگ وارد صبحت با همسر خود شويد مشكل بيشتر مي شود . علت را شناختيد ، كمك كنيد كه ضريب عزت نفس شوهر شما آنقدر بالا برود كه حتي اگر پدر شما ميلياردر باشد و شوهر شما به نان شب محتاج باشد ، احساس نياز به پدر شما نكند . يعني راهكار افزايش عزت نفس است . شما بايد سرمايه گذاري عاطفي را بكنيد ، عزت نفس او را بالا ببريد و همينطور عزت نفس خود را نيز بالا ببريد . در عين حال در روابط عاطفي، آن نقش ليلي گونه اي را كه يك زن بايد در ارتباط با همسر خود داشته باشد ايفا كنيد . اصطلاحاً مي گوييم كه يك زن موفق زني است كه رگ خواب همسر خود را در دست داشته باشد . بداند كه چگونه برخورد و رفتار كند . بدون اينكه منيت خود را به رخ بكشيد وبدون اينكه بگوييد مادرو پدر من خيلي بهتر از مادر و پدر تو هستند . گاهي اوقات وقتي همسر من مي گويد كه دل من نمي خواهد كه با پدر و مادر خود ارتباط داشته باشيد ، من مي گويم مگر پدر و مادر تو خيلي خوب هستند . بعد شروع مي كنم به گفتن عيب هاي آنها . شما با خوبي هاي خانواده ي او كمك كن كه خوبي هاي خانواده ي تو را ببيند . به بگو كه پدر و

ص: 15123

مادر تو خيلي خوب هستند و خيلي محبت كرده اند . پدر و مادر من هم خوبي هاي زيادي كرده اند اما هركدام نواقصي را دارند و سني از آنها گذشته است . در حقيقت شروع به التيام دادن قلب همسر خود بكن . بايد كمك كنيد كه شكستگي هاي عاطفي او به حد اقل برسد . در عين حال براي احسان كردن به والدين خود خيلي اوقات نيازي نيست رابطه ي شما دچار چالش شود . شما با تماس گرفتن ، هديه دادن و با خبرگرفتن اين امكان را فراهم كنيد . در ضمن كاري كنيد كه همسر شما نزد پدر و مادر شما عزيز شود . مطلقاً اجازه ندهيد كه از حرف همسر شما پدر و مادر شما مطلع شوند . چون خواهند گفت كه اين مطلب را گفته است پس ما نيز دور او را خط مي كشيم . شما عامل فتنه شده ايد و بدون اينكه بخواهيد سخن چين شده ايد . مي خواستيد رابطه را درست كنيد ولي آن را خراب تر كرده ايد. اگر همسر شما يك جايي از والدين شما تعريف كرده ، آن را بزرگ كنيد و به والدين خود بگوييد . بگوييد من نمي دانم كه شما چكار كرديد اما فلان موقع همسر من گفته كه شما خيلي افراد مهرباني هستيد . معلوم است كه خيلي هواي داماد خود را داريد . نتيجه اين كار اين است كه وقتي آنها تلفني يا حضوري با هم مواجه شوند همسر شما خواهد ديد كه به او بيشتر محبت مي كنند . در نتيجه به خود و اشتباه خود

ص: 15124

شك مي كند و براي اصلاح قدم بر مي دارد. بناي ما بر اين است كه در درجه ي اول از خوبي هاي طرف بگوييم . و در صورتي كه يك ضرر خيلي بزرگ ما را تهديد مي كند اجازه داريم دروغ بگوييم . اما چون تشخيص آن براي خيلي از افراد سخت است فعلاً اين فايل استفاده از دروغ را ببنديم چون ما هنوز از همه ي امكانات خود استفاده نكرده ايم . فوراً همه ي ما مي گوييم دروغ مصلحتي در حالي كه دروغ منفعتي است . اين مسئله ما را دچار خطا مي كند . چون قطعاً و يقيناً دروغگو در پازل خوشبختي جا مانده است . دروغگو دشمن خدا است .

سوال – وقتي نماز صبح من قضا مي شود چگونه با برنامه ي شما همخواني كنم و بگويم كه روزم را با بندگي تو پاگشا مي كنم ؟

پاسخ – بايد علت قضا شدن نماز را پيدا كنند . نماز صبح يك عده قضا مي شود چون تا ديروقت بيدار هستند . يا با دلايل خيلي مهم و يا با دلايل خيلي سطحي و مي گويند اصلاً خوابمان نمي برد.شما براي برنامه ي خواب خود بايد يك تنظيم جدي در تغذيه و در برنامه ي روزانه ي خود بكنيد . وقتي كه شب قهوه و چاي مي خوريد و يا ويتامين ث زياد استفاده مي كنيد ، پرتقال ، ليمو و نارنگي طبيعي است كه خواب شما به تعويق مي افتد . وقتي ساعت خواب شما تغيير مي كند طبيعي است كه به رختخواب مي رويد و خوابتان نمي برد

ص: 15125

. اول تغذيه ي خود را درست كنيد . يعني انسان زمان خواب نبايد از چيزهايي كه ايجاد نشاط و شادي و انرژي مضاعف مي كند نبايد استفاده كند . شام را نبايد ديروقت بخورد . بعد از ظهرنخوابيد . يعني طوري باشد كه شب قرارگاه آرامش و خواب شما باشد . چون خداوند مي فرمايد: شب و خواب را مايع ي آرامش شما قرار دادم . اگر اين به هم بريزد طبيعي است كه روز من به هم مي ريزد . خداوند مي خواهد انسان مومن مانند ماه و خورشيد باشد . يعني خود را با آسمان هماهنگ كند . طلوع فجر صادق و سپيده ي صبح كه زمان اذان صبح است خدا دوست دارد كه ما بيدار باشيم . چون قرار است كه آن زمان بيشترين طول موج نور را وجود ما دريافت كند . من اشاره مي كنم به كتاب هاي خوبي كه برخي از نويسندگان ما نوشته اند و بعضي از آنها نيز به صورت ترجمه است ، درخصوص بحث رنگ درماني و نور درماني . كساني كه زمان طلوع سپيده بيدار هستند چه آثار مثبتي بر روي جسم و روح و روان آنها دارد . كساني كه مي خوابند چه آثار منفي را در خود احساس مي كنند . مهندسي خواب ، دير نخوابيد ، برنامه ي تغذيه ي خود را تنظيم كنيد و وقتي كه مي خواهيد بخوابيد از خدا بخواهيد كه براي نماز صبح شما را بيدار كند . چگونه ؟ به ما روش هاي متفاوتي را ياد داده اند ، يكي از آن روش ها اين است

ص: 15126

كه آيه ي آخر از سوره ي مباركه ي كهف را قرائت كنيم . اين آيه ي شريفه را بنويسيد و از روي قرآن شريف بخوانيد . داريم كه آيه آثار عجيبي را دارد بخصوص زماني كه ما با توجه و تدبر آن را بخوانيم . به اين مضمون كه اي پيامبر بگو كه من هم يك بشري مانند شما هستم . گرچه شما مثل من نيستيد ولي من مانند شما هستم . همان نيازهايي كه شما داريد من پيامبر هم دارم . ولي به من وحي مي شود ، فرق من با شما اين است براي همين هم من مي گويم كه اطاعت من را بكنيد . من اطاعت محض خدا را مي كنم براي همين خداوند من را گيرنده ي اول در پيام خوشبختي قرار داده است . آن پيام اين است : معبود تو فقط خدا است . به خدا هرگز شرك نورزيد . هركسي كه آماده ي ديدار با خداوند است ، با عمل صالح بار خود را مي بندد و كوله پشتي خود را با آن پر مي كند تا راه خود را پيدا كند. در روايت داريم كه كسي كه اين آيه را در رختخواب خود بخواند مسيري نوراني از جايگاه خواب او تا آسمان ها حركت مي كند. يعني مانند ستاره ها براي ملائك خواهد درخشيد . اين ميدان نوراني مانع از اين مي شود كه من دچار خواب زدگي شوم . سوم اينكه : گاهي اوقات افراد مي گويند كه ما براي نماز صبح حساس هستيم اما امكان دارد غسل واجبي به گردن ما باشد ، نمي

ص: 15127

خواهيم و يا شرايط آن را نداريم كه صبح اول وقت به حمام برويم . اگر واقعاً شرايط و امكان اين را نداريد كه غسل واجب خود را انجام دهيد ، خداوند تيمم را براي يك چنين شرايطي گذاشته است . يعني شما مي توانيد تيمم بدل از غسل بكنيد و وضو را بگيريد و نماز بخوانيد . به هر حال نماز ترك نشود . نهايتاً اگر بيدار شديد و ديديد كه خورشيد همه ي دنيا را طلايي كرده و شما ورق طلايي زندگي خود را باخته ايد، بلافاصله اولين كاري كه مي كنيد بخاطر اينكه تو دهاني به شيطان بزنيد ، وضو بگيريد و نماز صبح را قضا كنيد . باز هم مي توانيد بگوييد كه خدايا روز خود را با بندگي تو آغاز مي كنم .

90-02-21

سوال – لطفاً درخصوص بي انصافي توضيح بفرماييد.

پاسخ – گفتيم كه انصاف يك معيار واقعي دارد و قلب ها به سمت انصاف حركت مي كند . همه، آدم هاي منصف را دوست دارند . اما چگونه متوجه شويم كه نمره ي انصاف ما چند است . و اگر خواستيم انسان منصف تري شويم چه كاري بايد انجام دهيم . يك فرمول و معيار دقيقي است كه اگر به آن خوب دقت كنيم قطعاً توانمندي هاي ما بيشتر مي شود . آن فرمول اين است كه هرچه را براي خود مي پسندي براي ديگران هم بپسند . و هرچه را براي خود نمي پسندي براي ديگران هم نپسند . كلام ارزشمند اهل بيت (ع) است اما گاهي اوقات ممكن است بعضي از افراد در فهم آن

ص: 15128

اشتباه مصداقي بكنند . مثلاً كسي يك غذايي را خيلي دوست دارد حالا فكر مي كند چون بايد انصاف داشته باشد پس حتماً بايد آن را به بقيه نيز بدهد . اين به آن معنا نيست كه هرچيزي را كه سليقه و احساس شما به آن امتياز مثبت مي دهد ، آن را براي ديگران بخواهد . منظور اين است كه شما معيار را براي شناخت حقيقت به گونه اي قرار بدهيد كه ، چگونه دوست داريد مردم با شما رفتار كنند ؟ دوست داريد چگونه در مورد شما حرف بزنند و دوست داريد زماني كه اشتباه مي كنيد چگونه در مورد شما قضاوت كنند ؟ در مورد ديگران هم به همان شيوه عمل كنيد . اگر كسي اين روحيه را در خود ايجاد كند ، يعني ديگران را مانند خود نگاه كند ، اين روحيه موجب مي شود كه اين فرد به راه گناه نرود . چگونه ؟ وقتي ما در دست كسي خيلي ناراحت مي شويم و نتوانيم به او بگوييم ، به غيبت كشيده مي شويم . اما چرا فكر مي كنيم كه در حضور او نمي توانيم به اين شكل در مورد او صحبت كنيم ؟ به اين خاطر كه فكر مي كنيم ناراحت مي شود و براي ما مشكل پيش مي آيد . اين حيايي كه ما از اين كار مي كنيم خوب است اما در مكان بدي آن را خرج مي كنيم . يعني اشتباهي كه مي كنيم اين است كه انصاف را فراموش كرده ايم . اگر پشت كسي به گونه اي حرف بزنم كه در حضور او

ص: 15129

صحبت مي كنم ، انسان منصفي هستم . اگر بگوييد كه ما آدم هاي صريحي هستيم و در حضور او نيز هرچه بخواهيم به او مي گوييم . نه اين درحقيقت يك بي انصافي ديگر است . آيا شما دوست داريد كه عيب شما را خيلي صريح و واضح به شما بگويند ؟ يا دوست داريد كه به شما كمك كنند كه عيب خود را بشناسيد و آن را اصلاح كنيد . چرا مردم از انتقاد فرار مي كنند ؟ چون انتقاد خيلي اوقات گزنده رك ، صريح و يك كمي هم غليظ تر مي شود و با نيش و كنايه همراه است . پس در فرمول انصاف به اين مسئله دقت كنيم . انصاف در حالتي است كه من ديگران را مانند خود ببينم . وقتي ديگران را مثل خود ببينم حتي اگر كسي در مورد من بي انصافي كند ، من ديگر نمي توانم در حق او بي انصافي كنم . اين مهمترين فرمولي است كه به آن مي رسيم . بخاطر همين اهل بيت به ما ياد داده اند : بالاترين درجه ي انصاف اين است كه بتوانيد در خصوص كسي كه در مورد شما بي انصافي كرده، انصاف داشته باشيد . اگر من در مورد فردي كه رابطه ي خوبي با او دارم انصاف را رعايت كنم كار سختي نكرده ام. اين طبيعي است چون او را دوست دارم سعي مي كنم در حق او انصاف داشته باشم . اما اگر از او دلخور باشم و حق من را خورده باشد آيا در اين صورت هم مي توانم انصاف داشته باشم

ص: 15130

. اينجا انصاف به معناي بخشيدن نيست، به اين معنا است كه قبل از بخشيدن او را بفهمم . همه را بخشيدن ، همه را فهميدن است . اگر من بتوانم احساس ، فكر و مشكل او را بفهمم ، هم مي توانم به حل مسئله ي او و هم مسئله ي خود كمك كنم . درصورتي كه ما هميشه خود را در مدار قضاوت نسبت به ديگران قرار مي دهيم و هميشه ديگران را محروم مي كنيم . اصطلاحاً مي گويند يك تنه به قاضي رفتن ، انسان را راضي بر مي گرداند . يعني وقتي كه من فقط خود را محق ببينم و حق ديگري را نبينم طبيعي است كه قاعده ي انصاف در زندگي من گم شود . وقتي كه يك آقايي درخصوص خانم خود دچار كم انصافي شود امكان دارد چه رفتاري داشته باشد ؟ امكان دارد زحمات او را ناديده بگيرد و احياناً در مقابل كم كاري و ضعف هايي كه در خانم او وجود دارد ، شروع كند بجاي اينكه خوبي هاي او را ببيند ، بدي ها و اشكالات او را ببيند . نمي گوييم اشكالات نيست ، وجود دارد . ولي اگر فقط اين اشكالات را ببيند و مطرح كند دچار كم انصافي شده است . گاهي اوقات آنقدر كم انصافي مي شود كه به ظلم قطعي تبديل مي شود. به همين ترتيب يك خانم در مقابل همسر خود . وقتي كه فقط بدي ها و اشكالات او را مي بيند دچار بي انصافي و كم انصافي مي شود . انساني كه مي تواند در ديگران به

ص: 15131

ازاء بدي هاي آنها ، خوبي هاي آنها را ببيند و كمك كند كه در مقابل خوبي هاي خود به بدي ها پيروز شوند ، توانسته روحيه ي انصاف را در خود پرورش دهد. اين مثبت انديشي توحيدي و الهي و آسماني است كه اهل بيت به ما ياد داده اند . كه شما بتوانيد اولاً نقاط قوت ديگران را هم ببينيد و فقط نقاط ضعف آنها را نبينيد . دوم اينكه نقاط ضعف خود را نيز ببينيم . اين دومعيار خيلي به ما كمك مي كند كه ما در مدار انصاف حركت كنيم .اما اگر احساس كنيم كه كسي از انصاف ما سوء استفاده مي كند ، امير المومنين (ع) مي فرمايند : با عموم مردم انصاف داشته باشيد ، يعني به دين او و اينكه انسان خوب يا بدي است كاري نداشته باشيد . يك انسان است كه خداوند لباس انسانيت به تن او پوشانده است . با او انصاف داشته باشيد . يعني اگر هم او به تو ظلم كرده زياده روي نكن . اما با مومنين ايثار كن . يعني اگر اهل ايمان است اگر مي تواني از حق خود بگذر . اما سوء استفاده ، يك پله بعد از اين است . يعني در واقع آسيب شناسي ايثار است كه شايد در برنامه هاي بعد به آن برسيم . زياده روي در محبت مي تواند چه مشكلاتي را ايجاد كند كه اين مسئله جزء آسيب هاي اخلاقي خانواده است . اگر من به كسي زياد محبت كنم مانند اين است كه به يك گلداني زياد آب بدهم . آيا به

ص: 15132

آن گلدان كمك كرده ام ؟ خير. فقط ريشه هاي آن پوسيد و خراب شد . همانطور كه گاهي اوقات ما در مورد فرزندان خود و كساني كه آنها را دوست داريم آنقدر زياد محبت مي كنيم كه ممكن است آنها را دچار نابساماني كنيم . يك دسته از مشكلات در كودكان ونوجوانان ما و در روابط عاطفي نزديك همين افراط در محبت است . وقتي من در محبت افراط كرده باشم علائم و نشانه هايي دارد كه يكي از آنها اين است : طرف مقابل روحيه ي طلبكاري پيدا مي كند . يعني مي گويد تا حالا كرده اي پس وظيفه ي تو بوده است . در اين صورت محبت تبديل به وظيفه مي شود و ديگر قدردان نيست . در اين حالت مشخص مي شود كه من فرمول ها و هنر مهر ورزيدن را بلد نبوده ام . نه اينكه من ايثار كرده ام ، چون ايثار در جايگاهي است كه فرد مقابل نياز داشته باشد . وقتي كه اين گلدان به آب نياز نداشت ، شما در جايي خرج كرده ايد كه احتياجي نبوده است و شما زياده روي كرده ايد . همانطور كه خدا در مقابل كم گذاشتن خيلي جدي مي ايستد و مي فرمايد: اي انسان ها حواس شما باشد كه كم فروشي نكنيد . كم فروشي در محبت نكنيد . كم فروشي در نقش والديني خود نسبت به بچه ها نكنيد . كم فروشي در اينكه نسبت به پدر و مادر و معلم و هر كسي احترام داشته باشيد نكنيد . از آن طرف هم خدا مي گويد حواس

ص: 15133

شما باشد كه زياده روي نكنيد . زياده روي كردن هم موجب مي شود شما را دچار عدم تعادل كند . بارها گفته ايم كه انسان مومن انساني است كه در مسير تعادل حركت كند. پس آدم منصف كسي است كه دل او مي خواهد با ديگران چگونه رفتار شود ، بايد به دل خود رجوع كند. دوست داريد با شما چگونه برخورد شود ؟ دوست داريد كه عزيز و محترم باشيد . دوست داريد اگر اشتباهي داشتيد مورد بخشش واقع شويد . دوست داريد اگر اشتباهي كرديد به شما كمك كنند كه اشتباه خود را جبران كنيد . دوست داريد كه اگر اشتباه كرديد مدام به رخ شما نكشند . دقيقاً همين رفتارها را در مقابل ديگران داشته باشيد . خوب ما اين كارها را كرديم چه اثري دارد ؟ يك اثري كه خيلي تضمين شده اين است كه فردي كه داراي انصاف باشد ديگران داوري هاي او را مي پذيرند . انسان هاي منصف در مقابل ديگران صاحب نفوذ هستند . كسي كه در مورد خود انصاف داشته باشد . چون ما سه مدل انصاف داريم . انصاف در مورد خود، يعني اينكه در زمان اشتباه ، شجاعت عذرخواهي كردن را داشته باشيم . گاهي اوقات ديده شده كه اين روحيه در خانواده ها ضعيف است . بخصوص اگر كسي فكر كند كه در صورتي عذرخواهي كردن شأن او از بين مي رود . پدر ، يا مادر . بچه ها وقتي كه در سنين جواني هستند فكر مي كنند كه اگر عذرخواهي كنند بعد از آن همه مي خواهند آنها را تنبيه

ص: 15134

و يا توبيخ كنند و يا منتظر اين باشند كه مدام از آنها بهانه بگيرند . فرهنگ عذرخواهي متأسفانه در بين ما ضعيف است و يكي از دلايل آن اين است كه روحيه ي انصاف نسبت به خودمان ضعيف است . شجاعت اخلاقي ما در عذرخواهي كردن كم است . فكر مي كنيم كه اگر عذرخواهي بكنيم ، همه را از خودمان طلبكار كرده ايم . اين يكي از اشتباهات بزرگ است . به همين خاطر نيز شما مي بينيد كه افراد گاهي اوقات در روابط عاطفي نزديك دچار مشكل مي شوند . دو نفر كه ساليان سال با هم دوست بوده اند بخاطر بي انصافي كه در حق هم مي كنند رابطه ي آنها گسيخته مي شود. ما چيزي را از ديگران توقع داريم كه خودمان آن را انجام نمي دهيم . اين همان بي انصافي و يا كم انصافي است . در روايت داريم كسي كه اهل انصاف باشد ، دوستان زيادي پيدا مي كند . كسي كه اهل انصاف باشد دومين اثري كه در زندگي او مي آيد اين است كه روز به روز عزيزتر مي شود . اين روايت را از اميرالمومنين (ع) بخوانم ، چرا كه خيلي از افراد حواسشان پرت مي شود و اين تابلو را اميرالمومنين براي آنها واضح مي كند كه بعداً نگويند ما نمي دانستيم . آگاه و هوشيار باشيد و در روزمرگي هاي زندگي خوابتان نبرد ، كسي كه انصاف با مردم را پيشه بگيرد، يك كاسب كار و يا فردي كه در اداره كار مي كند ، يك مراجعه كننده ، فرقي نمي كند

ص: 15135

هركسي در هر موقعيتي كه است . انصاف داشته باش و خود را به جاي طرف مقابل بگذار و ببين كه اگر تو بودي به خود حق مي دادي كه اين كار را انجام دهي . البته در مدار حق الهي . امير المومنين مي فرمايد : فرد هيچ انصافي را به خرج نمي دهد مگر اينكه خداوند عزت او را اضافه مي كند . بين مردم عزيز و خواستني مي شود . افرادي كه اهل انصاف هستند در دل مردم جا باز مي كنند . اگر پدر و مادرها مي خواهند در دل فرزندان خود جا باز كنند . اگر مادرشوهر ها و مادر زن ها مي خواهند در دل عروس و داماد هاي خود جا باز كنند . اگر عروس ها و داماد ها مي خواهند در دل خانواده ي همسر خود جا باز گنند . اگر كارمندها مي خواهند در دل مراجعه كننده و رئيس و مسئولين جا باز كنند . اگر هر كسي در هر جايي كه است مي خواهد عزيز شود، اميرالمومنين اين فرمول را به او ياد مي دهد و مي گويد كه انصاف داشته باش. همانطور كه به خود حق مي دهي به ديگران هم حق بده ، در چيزي كه خداوند حق داده است نه بيشتر از آن . چون گاهي اوقات ما حقي را به ديگران مي دهيم كه خداوند آن حق را نداده است . مثلاً حق گناه كردن مي دهيم . حق اين را بدهيم كه ديگري اشتباه كرده باشد و بعداً اشتباه خود را جبران كند اما حق گناه كردن نه . بعضي

ص: 15136

ها مي گويند اشكالي ندارد همانطور كه من خودم دلم مي خواهد گناه كنم بگذار زن من نيز گناه كند . بگذار فرزند و شوهر من نيز گناه كنند . منظور ما اين حق نيست بلكه حقي است كه خداوند اجازه داده است . اميرالمومنين (ع) در نامه اي كه به مالك اشتر دارند مي فرمايند كه ياد تو باشد كه انصاف را نسبت به مردم و نسبت به خدا رعايت كني . پس قرار بود كه انصاف را من نسبت به خود داشته باشم يعني خيلي جدي با خودم بي رودربايستي باشم . انصاف در حق خود يعني اينكه خود را نقد كنم بدون اينكه دچار وسواس و بدبيني شوم . اگر اشتباهي دارم واقعاً به خودم بگويم كه من اين اشتباه را دارم و نخواهم از آن چشم پوشي بكنم . انصاف در حق خداوند چيست ؟ يعني آنكه آن چيزي را كه خداوند حلال كرده است حلال بدانيم و آن چيزي را كه حرام كرده است حرام بدانيم . جلو تر از چراغ قرمز خدا حركت نكنيم . دل تو بيشتر از خدا براي خود و ديگران نسوزد . انصاف در حق مردم يعني اينكه آن چيزي كه حق مردم است و تو مي تواني آن را ادا كني ، انجام بده . ولي گاهي اوقات امكان دارد كه بي انصافي من نسبت به برخي افراد به اصطلاح گل بكند . مثلاً در خانواده ها بي انصافي نسبت به مادران رايج تر است تا نسبت به پدرها . چرا؟ چون مادر عموماً اهل محبت كردن است . به طور ، طبيعي ،

ص: 15137

فطري ، غريزي و ارادي محبت بيشتري مي كند . براي همين امكان دارد پدر و فرزندان ممكن است يادشان برود كه اين مادر حق اين را دارد كه در محدوده ي الهي به حقوق خود بپردازد . به رشد فكري ، رشد اجتماعي وسلامت خود بپردازد . گاهي اوقات ممكن است شاگردان نسبت به معلم خود بي انصاف شوند . چون عموماً معلم اهل گذشت است . معلم كه مي گوييم منظور از آموزگار دبستان است تا اساتيد محترم دانشگاه . چون حس مي كند قرار است معلم جواب او را بدهد حتي به او اجازه نمي دهند كه يك چاي نيز بخورد . مي گويد من كجا شما را پيدا كنم بايد سوال هاي خود را از شما بكنم . اين قضيه كم انصافي است .قرار شد هميشه من خود را جاي طرف مقابل بگذارم . فقط جاي خودم نباشم ، هم زمان هم جاي خود باشم و هم جاي طرف مقابل . يك مادر شوهر موفق مادر شوهري است كه خود را جاي عروس خود بگذارد . ببيند آيا دوست دارد كه افراد در زندگي او اينقدر وارد جزئيات شوند . اگر دوست ندارد پس اين كار را نكند . اينها فرمول هايي است كه ما بايد نسبت به آن دقت كنيم . طبيعي به معناي درست نيست به معناي غلط رايج است . غلط رايج است كه كسي كه قدرت دارد در مقابل افرادي كه زيردست او هستند، خيلي لازم نباشد كه انصاف را رعايت كند . مي گويد من رئيس اين شركت هستم . من مديرعامل اين مجموعه هستم .

ص: 15138

هرتصميمي كه من بگيرم بايد اجرا شود . اين درست است اما آيا واقعاً به انصاف عمل كرده است .

سوال – ما در بحث بي انصافي گاهي از بچه هايي شكايت داشتيم كه مي گفتند پدر و مادر مابين ما فرق مي گذارند نظر شما چيست ؟

پاسخ – دل من مي خواهد بچه ها يك بار خود را جاي خود بگذارند و يك بار جاي پدر و مادر خود . از آن بچه هايي كه مي گويند خواهر يا برادر من از من عزيز تر است مي پرسم، ببينيد آيا ويژگي مثبتي در برادر و يا خواهر شما وجود دارد كه به آن دليل پدر و مادر او را بيشتر دوست داشته باشند ؟ اگر هست انصاف داشته باش و آن خوبي را در خود گسترش بده . مثلاً پدر و مادر ها معمولاً بچه ي حرف گوش كن تر و مطيع تر را بيشتر دوست دارند . درس خوان تر ، مودب تر ، سربه راه تر را بيشتر دوست دارند . البته لزوماً اين نيست يعني امكان دارد مثلاً من چون دوست داشتم دختر دار شوم و حالا بچه هاي من پسر است به صرف اينكه اين يكي دختر شده او را بيشتر دوست دارم . اين يك نگاهي است كه من هنوز خود را پيدا نكرده ام و فكر كردم كه جنسيت حرف اول را مي زند. اين نگاه بي انصافي است . البته اين الگوي رايج نيست اما امكان دارد كه وجود داشته باشد . پسري در خانواده مي گويد كه پدريا مادر من به خواهر من بيشتر مي

ص: 15139

رسد . ببينيد آيا خواهر شما واقعاً نياز بيشتري دارد . شرايط سني و جسمي و يا اقتضاعات ويژه باعث شده كه بيشتر به او برسند . يا اينكه نه به صرف اينكه خواهر شما است . آن ويژگي هاي هويتي او چيست كه او را عزيز كرده است . آن هويت را در خود ايجاد كنيد . حواس شما باشد كه به عنوان يك انسان ، انساني كه مي خواهد در مدار تعادل حركت كند اگر مي خواهيد بي انصافي را از بين ببريد ، بي انصافي خود نسبت به ديگران را از بين ببريد . يعني قاعده ي اِن اَحسنتم اَحسنتم لِاَنفُسِكُم اگر مي خواهيد به شما خوبي شود شما به ديگران خوبي كنيد . در اين خوبي كردن ، منت نگذاريد و سرزنش نكنيد قطعاً نتيجه خواهيد گرفت. من مي خواهم سومين اثر مثبت انصاف را بگويم : اگر انصاف داشته باشيم چه فايده اي دارد ؟ سومين فايده ي آن اين است كه ما به خداوند بيش از پيش نزديك مي شويم . اين با تضمين الهي است كه اهل بيت (ع) مي فرمايند . حضرت علي (ع) مي فرمايند كه اگر از خود انصاف نشان دادي و از خود دادخواهي كردي ، يعني بدون اينكه كسي تو را رسوا كند، بگويي كه خدايي من اشتباه كردم ، من در حق اين شاگرد خود اشتباه كردم . من در حق فرزند و همسر خود اشتباه كردم . من در حق همسايه ي خود زياده روي كردم . وقتي كه بدون اينكه كسي مچ شما را بگيرد آمديد و داد ديگران را

ص: 15140

از خود گرفتيد ، خداوند به صورت ويژه شما را به خود نزديك مي كند . يعني يك جايگاه ويژه پيدا مي كنيد و قدرت شما براي اطاعت خدا خيلي بيش از پيش مي شود . همه ي آن عوالم منفي از شما فاصله مي گيرد . چرا؟ چون شما اين شجاعت را پيدا كرده ايد . اهل بيت به ما ياد داده اند كه هر كس در زندگي شخصي خود انصاف داشته باشد مانند اميري است كه در يك حكومتي قرار گرفته و به عدالت حكومت مي كند . تو در عمارت و مملكت وجود خود توانسته اي عدالت را اجرا كني . توانستي انصاف داشته باشي . خيلي از افراد نمي توانند از ما گله كنند ، خجالت مي كشند يا دستشان نمي رسد . اما آيا تو اين انصاف را داري كه خود انصاف داشته باشي و حق ديگران را بدهي ؟ اين مسئله را در خود پرورش دهيم . چگونه ما انسان هاي منصفي شويم ؟ در نامه ي اميرالمومنين به مالك اشتر است كه اگر مي خواهي روحيه ي انصاف در تو تقويت شود ، حلال و حرام خدا را جدي بگير . يعني در مقابل آنچه كه خدا مي گويد حرام است به خود آسان نگير. نگو كه اشكالي ندارد اين گناه كوچك است ، گناه هاي كوچك انسان را بي انصاف مي كند . غفلت ها موجب مي شود انسان بي انصاف شود . من همچنان مي خواهم به اين نكته تأكيد كنم كه ما به واسطه ي اينكه با افراد بزرگواري مواجه مي شويم باعث نشود كه

ص: 15141

بزرگواري آنها ما را به بي انصافي بكشاند . اصطلاحاً خستگان را چو طلب باشد و قوت نبود گر تو بيداد كني شرط مروت نبود . اگر تو زياده خواهي مي كني و واقعاً اين فرد نمي تواند تو بي انصافي مي كني . در صورتيكه ما عملاً ديگران را متهم به بي انصافي مي كنيم . اين نكات را به اين خاطر گفتم كه ما مراقب باشيم ،انصاف ذكات قدرت است . اگر شما در موقعيتي قرار گرفتيد كه به اندازه ي خود موقعيتي داريد ،بدون اينكه ديگران به دنبال حق خود بيايند و تو بتواني حق آنها را بدهي، در خوب حرف زدن در خصوص آنها ، خوبي هاي آنها را ديدن . با آنها خوب معاشرت كردن و خوب رفتار كردن . تو اين قدرت را پيدا مي كني كه به آن تعادل و آرامش روحي و اخلاقي برسي . اما سه گروه هستند كه اصلاٌ توقع انصاف نداشته باشند . جرم اين افراد خوب بودن آنها است . اين نوع نگاه ، نگاهي است كه به ما كمك مي كند . چون بعضي اوقات افراد خوب از خوب بودن خود پشيمان مي شوند . مي گويند ما تا الان خوب بوديم اما ديگر نمي خواهيم خوب باشيم . در روايت از حضرت امير (ع) داريم كه مي فرمايند : سه گروه هستند كه انصاف در مورد آنها رعايت نمي شود . اما اگر با يك تيپ هاي خاص شخصيت هاي اجتماعي روبرو شوند . گروه اول كساني هستند كه عاقل هستند . آدم هاي عاقل وقتي با افراد نادان مواجه مي

ص: 15142

شوند توقع نداشته باشند كه افراد نادان در حق آنها انصاف را رعايت كنند . ويژگي تو عقل تو است . طرف مقابل در اين دانايي و عقل سبك تر تو است و وزن او كم تر است . توقع نداشته باش كسي كه نادان است در حق تو انصاف داشته باشد . پس بي خود حرص نخور و ناراحت نباش . او را بخاطر ناداني او ببخش . وقتي با فردي روبرو مي شويد كه در جهل و ناآگاهي است با صبر و سلام از كنار او عبور كنيد . بخاطر همين هم مي گويند مراقب باش كه انسان هاي نادان تو را به مشاجره نكشانند . حواس آدم هاي نيكوكار باشد كه از آدم هايي كه اهل فجور وگناه هستند و آدم هايي كه اهل هتك كردن حريم هاي الهي هستند، انتظار انصاف نداشته باشند . و سومين گروه كساني هستند كه افراد بزرگواري هستند . آدم هاي بزرگوار در مقابل افرادي كه روحيه ي پستي دارند و هنوز به يك رشد هويتي نرسيده اند ، اصطلاحاً آدم هاي كريم از آدم هاي لعين توقع انصاف نداشته باشند . اگر در طرف مقابل شما ويژگي از ناداني و عدم رشد يافتگي و اهل گناه بودن ديديد خيلي توقع نداشته باشيد كه با شما انصاف داشته باشد .

سوال – درخصوص سوره ي هود آيات 46 تا 53 توضيح بفرماييد.

پاسخ – در آيه ي پنجاه و دو از سوره ي مباركه هود مي فرمايد كه شما به سمت خدا بازگرديد خداوند به سمت شما باز خواهد گشت . اي مردم استغفار كنيد .

ص: 15143

هر كس به دنبال گناه هايي كه در زندگي خود است بگردد . يك فهرست از چيزهايي كه در زندگي او وجود دارد ، اما خدا نمي پسندد تهيه كند . از آنها دست بردارد و از خدا صميمانه عذرخواهي كند. خداوند مي فرمايد اگر اين كار را بكنيد من رزق شما را از آسمان فراوان خواهم فرستاد . هم رزق هاي مادي و هم رزق هاي معنوي . اين كليدي است براي كساني كه فكر مي كنند در زندگي خود به بن بست رسيده اند . هرگاه به بن بست رسيديد به دنبال اشتباهي بگرديد كه خدا نمي پسندد برگرديد به سمت خدا تا خداوند در رحمت خود را به سوي شما باز كند .

سوال – لطفاً در خصوص موضوع بي انصافي از يك بام و دو هوا نيز بگوييد. داماد هاي مادر شوهر من عبد و ذليل دختر هاي او هستند اما ما عروس ها بايد مطيع محض پسر هاي او باشيم . و حتي جرأت هيچ اظهار نظري نداريم . آيا اين بي انصافي نيست ؟

پاسخ – پيامبر مي فرمايند كه ايمان مومن با سه چيز كامل مي شود . يكي از آنها انصاف به ضرر خود است . بله متأسفانه گاهي اوقات اين الگو براي ما رخ مي دهد . يعني ما هرچيزي كه به نفع خودمان باشد مي پذيريم . اگر به ضرر ما باشد نمي پذيريم . امكان دارد در مورد يك مادر شوهر رخ بدهد ، امكان دارد در مورد يك مادر زن هم رخ بدهد . اين كه من توقع داشته باشم كه روابط عاطفي

ص: 15144

بچه هاي من با ديگران به گونه اي باشد كه آنها مسلط باشند چه دختر و چه پسر، نوعي بي انصافي است. قطعاً اثر منفي آن اين خواهد بود كه من در زندگي خود بي انصافي هاي خاصي را خواهم چشيد . من به اين مادر شوهر بزگوار عرض مي كنم كه اگر مي خواهيد به سمت كمال حركت كنيد ، پيامبر مي فرمايند كه يكي از اين سه صفت را در خود ايجاد كنيد كه با اين صفات است كه به كمال مي رسيد . آن هم انصاف به ضرر خود است . هركسي اين نوع انصاف را تجربه كند آنوقت مي بيند ، جايي كه همه بر عليه او هستند خداوند به صورت ويژه از او دفاع خواهد كرد .

سوال – شما را به خدا قسم مي دهم كه به پدر و مادرها خصوصاً به مادر ها بگوييد كه در اين مدت باقي مانده تا كنكور كمتر ما را اذيت كنند . مدام مي گويند درس بخوان و باز به عوض استراحت مي گويند كار كن . بخدا اگر مي شد انجام مي داديم . الان كم و بيش انجام مي دهيم اما اينطوري خسته تر مي شويم و ديگر بدن و مغز ما قدرت درس خواندن ندارد . فردا اگر قبول نشويم نمي گويند كه ما نگذاشتيم مي گويند استعداد نداشت . پس بگذارند كه درس بخوانيم بعد از آن هركاري خواستند مي كنيم .

90-02-28

سوال – درخصوص آسيب هاي اخلاقي خانواده توضيح بفرماييد.

پاسخ – حتماً دوستان خيلي اوقات افرادي را ديده اند كه خوش اخلاق هستند ولي دهان آنها

ص: 15145

به بددهاني گشوده مي شود . بددهاني يكي از آن آسيب هايي است كه ما در حيطه هاي مختلف مي بينيم . گاهي يك پدر خيلي خوب كه اهل مراعات و مراقبت نسبت به خانواده ي خود است امكان دارد به خود اين بددهاني كردن را ببخشد . به اين قيمت كه من اين همه خوبي دارم بددهاني من را تحمل كنند . من عادت كرده ام و سني از من گذشته است . در واقع آن توجيح المسائلي كه افراد دارند و كارهاي خود را توجيح مي كنند . خدا انسان را آفريد و انسان توجيح را . با توجيح كارهاي خود سعي مي كنند كه به خود در خوبي ها تخفيف بدهند . و به خود براي انجام كارهاي بد كارت سبز مي دهند. گاهي اوقات ممكن است يك مادر اين رفتار را داشته باشد . بخاطر خستگي و يا بخاطر اينكه ناديده گرفته شده و كمتر حقوق او ديده شده است ، بخود اجازه دهد كه بددهاني بكند . ما معمولاً چه زماني بددهاني مي كنيم و زبان ما به زشتي باز مي شود ؟ وقتي كه حس كنيم ديگران مي خواهند ما را تحقير كنند . احساس تحقير و احساس سرزنش دروني ، موجب مي شود كه ما بخواهيم از خود دفاع كنيم . بقول روان شناسان فرد در موقعيت دفاع از خويشتن قرار مي گيرد . سيستم هاي دفاعي فرد شروع به عمل مي كند . اهل بيت (ع) به عنوان بهترين دانايان عالم خيلي زيبا براي ما تحليل شخصيت مي كنند ، ما و ديگران را اگر دچار بدگفتاري

ص: 15146

شويم . امام باقر (ع) مي فرمايند: آدم هايي كه كرامت نفس آنها دچار آسيب شود و به يك رشد نيافتگي هايي مبتلا شوند ، يكي از بهترين سلاح هايي كه فكر مي كنند دارند اين است كه زشت حرف بزنند . با بد صحبت كردن و زشت يادكردن از ديگران در غياب آنها و فحاشي كردن در حضور افراد سعي مي كنند خود را حفظ كنند . سلاح دفاعي اين افراد بد زباني است . وقتي كه ما با اين نگاه ببينيم ريشه و علت را مي يابيم . در حقيقت زبان كسي كه به بدي باز مي شود به اين علت است كه در خود احساس كوچكي كرده است . اميرالمومنين (ع) اين فرمول اصلي را مي فرمايند كه هر كس خود را دست كم بگيرد و كوچك حساب كند و عزيز نباشد ، احساس كرامت نفس نداشته باشد به پستي كشيده مي شود براي همين نيز هركار زشتي را راحت انجام مي دهد . البته فحش دادن و بد زباني به شكل هاي مختلف امكان دارد رواج پيدا كند . مثلاً كودكان معمولاً معناي كلمات زشت را متوجه نمي شوند . ولي زماني كه مي شنوند مانند طوطي تكرار مي كنند. گاهي مي بينيد يك خانواده خيلي از فرزند خود مراقبت كرده است اما در مهد كودك ، در ميهماني و در بيرون از خانه كلامي را او شنيده و آن را تكرار مي كند . مهم اين است كه ما بدانيم چگونه مي توانيم با او يك مقابله ي خوب بكنيم . اگر كسي مانند يك بچه معصوميت دارد و نمي

ص: 15147

داند كه كلام او زشت است ، ياد ما باشد كه اشتباه نكنيم . اشتباهات رايج چيست ؟ معمولاً وقتي كه يك بچه اي كلام زشتي را از يك بزرگتري شنيده ، اگر آن بزرگتر براي او عزيز باشد كه خيلي خطرناك تر است . چون به عنوان يك الگوي رفتاري مي خواهد از او تقليد كند اما حروف و كلمات را نمي تواند دقيق بگويد ، كلمه را برعكس و به گونه ي ديگري مي گويد . در اين صورت اين كلمه به نظر همه ي افراد خنده دار است . گاهي اوقات اين كودك را تشويق مي كنند مي گويد چه چيزي را گفتي ؟ دوباره بگو . بعد همه مي خندند . بچه كلام زشت و فحش را تكرار مي كند و بعد پاداش مي گيرد . رفتار او تكرار خواهد شد . اگر شما بخواهيد بعداً كاري كنيد كه او اين رفتار زشت را ترك كند نمي توانيد . كار خيلي سخت است . از همين الان زمينه ي تضاد شخصيتي براي اين كودك بوجود مي آيد . ما در قبال رفتار بدي كه اين بچه بطور ناخودآگاه ياد گرفته لازم است كه به او كلمات جايگزين ياد بدهيم . همانطور كه اگر يك شيئ خطرناك مانند چاقوي آشپزخانه را بر مي داشت ، سعي مي كرديم به او يك اسباب بازي بدهيم . و آهسته آهسته به او بگوييم كه اين خوب نيست به من بده و بعد او را با يك چيز موثر و مفيد سرگرم كنيم . يك دوستي مي گفت من يك دختر چهار يا پنج ساله

ص: 15148

دارم زماني كه از مهد كودك به خانه آمد تعدادي فحش خيلي بد ياد گرفته بود . فكركردم به بهتر است چند كلمه ي خوب به او ياد بدهم . موقعي كه اين بچه بخواهد فحش بدهد كلمه ي خوب مي گويد . مثلاً به او گفتم به جاي اينكه يك كلمه ي فحشي را بدهي بگو آدم . به گفتم كه اشتباه كرده اي . گفت چرا ؟ به او گفتم به اين خاطر كه اين كودك مي خواهد خشم خود را تخليه كند . ولي با كلمه ي خوب نمي تواند خشم خود را تخليه كند . بايد به او فحش دادن درست را ياد بدهي . شايد اين مسئله كلام نامناسبي به نظر برسد . ولي گاهي اوقات ما نياز داريم آزردگي دروني خود را به طرف مقابل بگوييم اما نه با زشت ترين كلمات . من مي خواهم از افراد قديمي تهران نقل كنم . سه يا چهار نسل قبل زماني كه از فردي خيلي آزرده خاطر مي شدند و فكر مي كردند كه اشتباه كرده است چه فحش هايي به او مي دادند كه اين فرد تصميم مي گرفت خود را اصلاح كند . يك فرد جاافتاده ي متين زماني كه مي ديد فردي رفتاري انجام مي دهد كه در شأن او نيست . يعني حرفي زده و يا كاري كه كرده كه كار زشتي است . مي توانست احياناً آن كلماتي كه رايج است مانند اسم انواع حيوانات را نام ببرد . يكي از فحش هاي ناب تهراني كلمه ي بي معني است . بي معني وقتي با يك

ص: 15149

لحن خيلي جدي بيايد يعني اينكه تو خيلي نفهميدي كه در عالم چه كاره هستي . اصلاً تو معناي زندگي را نفهميده اي . فحش بي معني براي مادر بزرگ و پدربزرگ ها يعني بدترين فحش عالم . يعني تو در سيستم عالم هستي و در نظم عالم يك چيزي هستي فاقد هيچ معنا و ارزشي . چرا خود را پيدا نمي كني ؟ يا مثلاً اگر كسي كاري را انجام مي داد كه ارزش جدي نداشت و اتفاقاً مي خواست خيلي به كار خود ببالد . يا فردي بود كه مسئوليت گريز بود و مي خواستند به او بگويند كه اين مسئوليت گريزي تو را فاقد ارزش كرده است، يك چيزي مي گفتند كه خيلي ناراحت شود . به او مي گفتند يك كاره . يعني تو اين قابليت را در خود نداري و اينقدر فاقد حقيقت هستي و بدون استعدادهاي حقيقي هستي كه خود را در اين موقعيت قرار داده اي . امكان دارد در تمام استان هاي ما كلمات خيلي زيبايي باشد كه خود كلمه زشت نيست . اما زماني كه در جايگاه خود گفته مي شود فرد يك هشدار دروني پيدا مي كند كه يعني خيلي اشتباه كرده ام . اصطلاحاً وجدان درد مي گيرد . ولي روش رايج چيست ؟ روش رايج اين است كه ما متأسفانه در بد زباني ها ، حتي با بدزباني هاي سياسي نيز مواجه مي شويم . يعني مثلاً كسي به خود اجازه مي دهد كه در روزنامه ، در سايت و در سخنراني به ديگران فحش بدهد . فرهنگ اهل بيت اين است كه

ص: 15150

فحش دادن از شرك است . انساني كه براي خدا شريك قائل شود فحش مي دهد چرا؟ چون آن فرد براي اينكه دل خودش آرام شود فحش داده است . پس اين فرد كه دل او ديگر دل نيست و هواي نفس است ، بخاطر خنك شدن آن دل اين فحش را داده و فكر كرده كه براي رضاي خدا است . قطعاً بايد بداند كه اين براي هواي نفس است . در روايت داريم كه فحش دهنده بوي بهشت را نخواهد شنيد و اهل بهشت نخواهد بود . يا بر اين مسئله تأكيد كرده اند كه فحش و فحش دادن از اسلام نيست . يعني اگر يك مسلمان ديديد كه عادت دارد فحش بدهد . مانند نقل و نبات خداي ناكرده از دهان او مار و عقرب بيرون مي ريزد . بايد اين فرد در مسلمان بودن خود شك كند . يكي از چيزهايي كه ما بايد خود را چكاب معنوي بكنيم همين مسئله است . در روايت داريم كه دشنام گو فاقد لياقت است براي اينكه شما با او رفيق شويد . اگر خواستيد يك دوست خوب را بشناسيد حواس شما باشد كه اين فرد اهل فحش دادن نباشد. بعضي از فحش ها امكان دارد براي كسي عادت شود . يعني فحش كلمه اي براي اظهار محبت شود . مثلاً يك فحش درجه دو يا درجه سه كه خيلي فحش زشت و ركيكي نيست به كار مي برد ، اما اين را به عنوان تكه كلام مي گويد . و به اين عنوان كه دل فرد مقابل را بدست بياورد . متأسفانه تلويزيون

ص: 15151

اين روش را رايج كرده است . يعني شما مي بينيد كه فرد تكه كلام هاي زشتي را در يك سريال طنز و يا يك سريال جدي بكار مي برد و اين تكه كلام بر سر زبان كودكان مي افتد . پدر و مادري به من مي گفتند كه ما نمي دانيم با تلويزيون چكار كنيم . گفتم چطور ؟ گفتند به اين خاطر كه بچه ي كوچك ما كه دو سال و نيم دارد فحش هاي بدي مي دهد . وقتي مي رويم مي بينم كه تلويزيون روشن بوده و ما مشغول كارهاي خود بوده ايم و او اين كلمات را از تلويزيون ياد گرفته است . متأسفانه من فكر مي كنم كه رسانه ي ملي نسبت به زبان آموزي به افراد در يك جاهايي اشتباه مي كند . لازم است كه دقت بيشتري بشود . اصطلاحاً عفت كلام در كلمات ديده نمي شود . گاهي اوقات حتي به يك افتخار تبديل ميشود . به خاطر دارم كه در يكي از سريال هاي نوروز تلويزيون در يكي از تيزرهايي كه نشان مي داد ، جواني لحن بدي را در حرف زدن با بزرگتر داشت . البته فحش نمي داد اما كلمات او در حد توهين بود . وقتي كه بزرگتر از او پرسيد كه اين چه طرز حرف زدن است؟ گفت اين طرز لاتي است . لوطي بودن خوب است اما لات بودن بد است . تلويزيون گاهي اوقات اشتباه مي كند . همانطور كه در مدرسه و دانشگاه اشتباه مي كنند . همانطور كه در خانواده اشتباه مي كنند . مي گويند ما

ص: 15152

با يكديگر صميمي هستيم و نداريم و هر حرف زشتي را به هم مي زنند . اينكه من به خود اجازه بدهم فحش دهم ، فحش دهنده و فحش شنونده هر دو سهيم مي شوند . من چگونه مي توانم در مقابل يك فردي كه اهل فحش دادن است مقاومت كنم ؟ اين خيلي مهم است كه بتوانم ياد بگيرم كه چگونه با اين فردي كه اهل فحش دادن است مقابله كنم . ما بايد براي اين نوع روش راه حل هاي اصلي را كه اهل بيت به ما ياد داده اند جدي بگيريم. شايد فكر كنيم كه انسان هايي كه فحش مي شنوند خود را در موقعيت فحش قرار داده اند . يك حالت اين است . يعني يك موقع اين است كه من رفتاري را انجام مي دهم كه شايسته ي اين مي شوم كه حرف بدي در مورد من زده شود . گاهي اوقات اين مسئله همان عنوان تهمت را پيدا مي كند . يعني خود را در موقعيتي قرار داده ايد كه شايستگي اين مسئله را پيدا كرده ايد كه به شما حرف بدي بزنند . چرا اين كار را كرده ايد . انسان هايي كه اعتدال شخصيتي و هويتي دارند خود را در موقعيت هاي زشت و بد قرار نمي دهند . اما حالت دوم : گاهي اوقات ممكن است فردي با رفتار خود به شما فحش داده باشد اما با زبان هيچ فحشي نداده باشد . اصطلاحاً به شما توهين كند . اين هم متأسفانه جزء آن الگوهاي رايج است . البته يك نقص رفتاري وجود دارد . يك

ص: 15153

يا دو روز پيش من مسافرتي را داشتم ، سوار هواپيما شدم . آماده ي پرواز بوديم ، اعلام كردند كه حدود چهل دقيقه هواپيما تأخير دارد . البته كل مسير چهل و پنج دقيقه بود . بايد چهل دقيقه در هواپيما بنشينيد چون هوا خوب نيست . بعداً ما مدام مي ديديم كه تكنسين هاي هواپيمايي مي آيند كه هواپيما را چك كنند . يك ساعت و سي دقيقه همه ي ما در هواپيما بوديم . خوب اين مسئله اشكالي نداشت و خيلي ممنون از اينكه دقت كردند و اين هوشمندي و هوشياري را از اين جهت دارند . اما حس كرديم كه به همه ي ما توهين شده است . آنها ترجيح مي دهند كه راست را نگويند و دروغ بگويند ولي چرا ؟ يعني خود مردم سهيم بودند در اين كه با آنها اينگونه صحبت كنند . ما فكر مي كرديم كه به شعور ما توهين شده و آنها ما را فاقد شعور و دانايي مي دانند كه چيزي را كه ما مي بينيم انكار مي كنند . مي توانستند صراحتاً بگويند بسمه تعالي ، هواپيما يك اشكال فني دارد كه در آخرين لحظه ما متوجه شديم ، براي حفظ سلامتي ،ما از شما صبوري مي خواهيم كه با همكاري كنيد . اگر مي خواهيد پياده شويد امكان پذير نيست . صبوري كنيد تا زماني كه مشكل حل شود . اما اگر اين مسئله را مي گفتند فكر مي كنيد مردم چه واكنشي را نشان مي دادند ؟ مردم شروع به زدن انواع حرف هاي نامناسب مي كردند . كه وقت ما

ص: 15154

براي اينها ارزشمند نيست . مگر اينها بلد نيستند كه كار كنند ؟ بجاي اينكه بخواهند نيمه ي پر ليوان را ببينند آنقدر حرف هاي بد و نامناسب زده مي شد كه مسئولين پرواز ترجيح دادند خود را به نديدن و مردم را به نفهميدن متهم كنند . يعني گاهي اوقات ممكن است رفتار من يك چنين توهيني را ايجاد كند . ولي همه شايسته ي اين توهين نيستند . من معتقد هستم كه وقتي اهل بيت (ع) به ما ياد مي دهند : النجاتُ فِي الصِدق ، راست بگو و راه نجات باز كن . چرا يك اشتباه مي كنيد و بعد از آن مجبورهستيد كه ده اشتباه ديگر هم داشته باشيد ؟ اين به عنوان يك روش ، يعني من در قبال حرف درست بهانه گيري مي كنم و بدرفتاري و بد گفتاري مي كنم كه طرف مقابل ترجيح مي دهد با رفتار خود به شعور من توهين كند . گاهي اوقات نيز در نوع برخورد ها ، دو نفر از يكديگر دلخور هستند علاوه بر اينكه به يكديگر حرف زشت مي زنند به بستگان يكديگر نيز حرف نا مناسب مي زنند . اين كار متأسفانه الگوي رايج در جامعه است . دو ماشين كه با يكديگر تصادف مي كنند ، معمولاً الگوي رايج بين آقايان اين است كه به يكديگر حرف زشت مي زنند . خوشبختانه خانم ها در اين موقعيت امتياز مي آورند يعني خانم ها اهل اين نيستند كه حرف زشت بزنند و يا دعوا كنند . اين جزء امتيازات ويژه ي روحيه ي زنانه است . البته خيلي اوقات

ص: 15155

نيز در تصادف با يكديگر محترمانه برخورد مي كنند . اما چون قرار است ما الان آسيب ها را ببينيم ، ترجيح مي دهيم كه الان آسيب ها را نشان دهيم . يعني وقتي كه من مي خواهم يك فردي را چكاب كنم ، طبيعتاً بايد در خصوص آن دندان او كه چرك كرده صحبت كنم . نه در اين مورد كه كل بدن او سالم است . ما مدافع خوبي ها هستيم اما اگر بدي ها را مي گوييم به اين علت است كه آن ها را نيز تبديل به خوبي ها بكنيم . گاهي اوقات بدگفتاري ما بين زوجين و زن و شوهرها رايج مي شود . خانمي از دست شوهر خود ناراحت است و گفتگوي آنها به نتيجه نرسيده است . دچار سوء تفاهم هستند و گفتگوي آنها به مشاجره تبديل مي شود . بعد به خود اجازه مي دهد كه به مادر ، خواهر ، برادر و بستگان اين فرد حرف زشت بزند . اين بدترين شيوه ي ممكن است . يا اينكه آن آقا به خود اجازه مي دهد كه به بستگان اين خانم حرف زشت بزند . اينها چيزهايي است كه رخم آن خيلي خيلي دير پاك مي شود و كار سختي است . يعني گاهي اوقات فرد به خود اجازه مي دهد كه زبان او مانند يك گرگ وحشي ديگري را پاره كند ، بعد از آن مي خواهد آن را اصلاح كند . ما در روايت داريم كه اگر شما به كسي اهانت كنيد و بعد كل دنيا را به او بدهيد هنوز نتوانسته ايد آن را

ص: 15156

جبران كنيد . پس من بايد خيلي از اين موضوع بترسم و مراقب آن باشم . گاهي اوقات فرد وارد حيطه اي مي شود كه شرعاً حرام است و از لحاظ قانوني جرم و بزه محسوب مي شود . يعني نسبت ناروا به بستگان فرد دادن . دقيقاً فحش هايي كه به آن فحش هاي ركيك مي گويند . گاهي اوقات در برخي از موقعيت ها گفتن اين كلمات براي افراد خيلي عادي است و اصلاً متوجه نيستند كه اين فحش بيست و پنج تازيانه دارد . اگر اين تازيانه ها را نخورد در قيامت بايد آنها را بخورد . همين عباراتي كه متأسفانه امكان دارد ساده از كنار آنها بگذريم . ما به عنوان افرادي كه مي خواهيم آن تعادل را زير نور وحي داشته باشيم ، به سيره ي اهل بيت (ع) دقت كنيم . در بحار الانوار نقل مي كنند كه امام صادق (ع) با يكي از صحابي خود از بازار كفاش ها عبور مي كنند ، در پشت سر صحابي غلام او حركت مي كند . همينطور كه با آقا صحبت مي كنند و حركت مي كنند به پشت سر خود نگاه مي كند و مي بيند كه غلام نيست . غلام موظف بوده كه پشت سر ارباب خود حركت كند و كاري اگر دارد انجام دهد . دوباره نگاه مي كند مي بيند باز هم نيست . جلوتر مي رود و نگاه مي كند مي بيند باز هم نيست . طبيعي است كه عصباني ميشود . اما شروع مي كند نسبت ناروا دادن به مادر اين فرد . حضرت دست

ص: 15157

خود را بر روي پيشاني مي گذارند و مي گويند واي بر تو . من تو را فرد با تقوايي مي دانستم . تو نسبت ناروا به مادر غلام خود مي دهي . به چه حقي اين كار را مي كني . صحابي مي گويد كه آقا ناراحت نباشيد اين فرد مشرك است . مادر او مربوط به فلان فرقه است كه مشرك هستند . حضرت مي گويند مشرك باشد . در هر آئيني رسمي براي ازدواج وجود دارد . اگر او به رسمي طبيعي ديانت خود ازدواج كرده است ، اين فرد حلال زاده است . تو حق نداري نسبت ناروا به مادر او بدهي . در روايت داريم كه راوي مي گويد من تا آخر عمر نديدم كه امام صادق حتي با اين صحابي خود راه برود و هم كلام شود . معني اين كار چيست ؟ وقتي كه امام صادق (ع) از اين رفتار بيزار هستند ، يعني شما در بيداري ، در خواب ، در هشياري و در همه ي احوال بايد مراقب باشيد . حتي ما در روان شناسي داريم كه اگر در عالم خواب ديديد كاري را نمي توانيد انجام دهيد يعني آن ملكه ي نفساني شما شده است . اگر ديديد در خواب كار زشتي را انجام مي دهيد ، بترسيد چون آمادگي داريد كه در بيداري نيز به آن كار زشت مبتلا شويد . وقتي امام صادق از اين فرد بيزار مي شوند يعني در روز قيامت هم از او بيزار هستند . كسي كه فحش مي دهد و فحش هايي از اين جنس بر زبان او

ص: 15158

است . پيچ و مهره ي دهان او شل است و به خود اجازه مي دهد هر حرف زشتي را بزند ، اين آدم تعادل هويتي ندارد . دل او مي خواهد كه با تحقير و توهين جا براي خود باز كند . اجازه بدهيد به يك صورت ديگري نگاه كنيم ، اين آدم در خلاقيت هاي فردي خود در لجن و مرداب اسير شده است . نگوييد در شغل ما اين فحش ها رايج است . اين فرد من را عصباني كرده است ، من كه نمي خواستم فحش بدهم . حضرت امير المونين (ع) مي شنوند كه يكي از صحابي كلام زشتي را در مورد ياران معاويه بكار مي برند . حضرت مي فرمايند كه فحش ندهيد . فحش از اسلام نيست . بعد به آنها ياد مي دهند كه چه كاري انجام دهند . كه اين مسئله را من براي هفته ي بعد نگاه مي دارم . بحث فحش را كامل كنم . نوع نگاهي كه اهل بيت دارند به چه صورت است . من مي خواهم خلاصه اي از ديدگاه ملكوت را كه آن تعادل شخصيتي را مي تواند در ما ايجاد كند عرض كنم . نگاه اهل بيت اين است كه كسي كه اهل فحش دادن باشد دعاي او مستجاب نمي شود . حتي در روايتي از امام صادق (ع) داريم كه مردي در بني اسرائيل است كه سه سال است دعا مي كند خداوند به او فرزندي بدهد . بعد از سه سال خسته مي شود و مي گويد : خدايا چرا دعاي من را جواب نمي دهي .

ص: 15159

خدايا آيا دور هستي و صداي من را نمي شنوي يا اينكه نزديك هستي و جواب من را نمي دهي ؟ امام صادق (ع) مي فرمايند وقتي كه اين مرد در اين موقعيت قرار گرفت و فهميد يك مشكلي وجود دارد . وقتي فكر كرد كه چه كاري بايد انجام دهد ، در عالم خواب ديد كه به او گفته شد كه تو با زبان هرزه گوي فحاش خدا را صدا كردي . در واقع كلام تو كلامي نيست كه ملكوت گوشي براي شنيدن آن داشته باشد . با زبان هرزه گو ، قلب نا پاك و ناپرهيزكار و نيت نا راست خدا را خواندي . از هرزه گويي پرهيز كن ، قلب خود را پرهيز كار كن و نيت خود را خوب قرار بده . اين فرد روش خود را تغيير داد و توبه كرد . و خداوند او را به آنچه كه مي خواست رساند . چرا به ما اينقدر تأكيد مي شود كه از زبان خود مراقبت كنيم ؟ چون زبان ما گناه هايي را كه دارد بيش از تمام اعضاء بدن ما است . در روايت داريم كه هيچ عضوي از اعضاء بدن به اندازه ي زبان شايسته ي زنداني كردن نيست . براي همين خداوند سي و دو مأمور براي آن مي گذارد . دندان ها و دهاني كه محكم آن را ببندد . حضرت امير مي گويند : اگر خواستيد تيپ شخصيتي يك فرد را بشناسيد ببينيد چگونه حرف مي زند و چه چيزي مي گويد . بخاطر همين هم در شيوه هاي شناسايي دوست ، به ما گفته

ص: 15160

سه بار كسي را بدون اينكه او بفهمد و بدون اينكه تو نتواني خود را مديريت كني . در يك موقعيت آگاهانه او را عصباني كن . و ببين كه اين فرد چگونه رفتار مي كند . اگر او را در عصبانيت پسنديد ، كلام زشتي نگفت . رفتار زشتي نكردو رفتار بد شما را جبران نكرد اين فرد شايستگي دارد . يك روز پيامبر نشسته بودند و يكي از همسران ايشان نيز حضور داشتند . يك فرد يهودي آمد كه با حضرت مشكل داشت . بجاي اينكه به حضرت سلام كند . به همان زبان عربي كلمه ي ديگري را كه نزديك سلام است اما معناي آن مرگ است استفاده مي كند . يعني بجاي اينكه بگويد سلام بر تو مي گويد مرگ بر تو . حضرت مي گويند عليك . يهودي ديگري با همين بغض مي آيد كه به نوعي تحقير كند و فحش بدهد . دوباره همان كلام را مي گويد و حضرت مي گويند عليك . همسر پيامبر خيلي ناراحت مي شوند و شروع به فحش دادن مي كنند . مي گويد اي بوزينه صفتان و اي خوك صفتان و شروع به گفتن اين كلام ها مي كند . حضرت ناراحت مي شوند و مي گويند چرا اين كلمات زشت را بكار مي بريد؟ كلمات زشت اگر مجسم شود خيلي بد خواهد بود . چون در روز قيامت ما تجسم اعمال را خواهيم داشت . كسي كه بفهمد در همين دنيا تجسم آن را مي بيند . همسر پيامبر خيلي ناراحت مي شوند و مي گويند شما ديديد كه به شما

ص: 15161

فحش دادند . من خيلي ناراحت شدم به چه حقي به شما اين كلام زشت را گفتند . حضرت گفتند مگر نديديد من جواب آنها را دادم و گفتم بر شما باد . اينكه انسان بتواند در آن تعادل شخصيتي، كلام زشت ديگران او را به زشتي وادار نكند . اين فرمول طلايي قرآن است براي انسان هايي كه مجبور هستند با افراد نا بسامان زندگي كنند و در تعامل باشند . آدمي است كه اهل زشت گفتاري است و بد دهان است . من چكار كنم ؟ نمي توانم او را درست كنم . قرآن مي گويد كه مراقب باشيد بدرفتاري وبد گفتاري او شما را به زشت گفتاري نكشاند . چون آن فرد شما را به داخل تله مي كشاند . پس در حقيقت من مي خواهم ازآن زبان زشت گفتار دور شوم و كلام خود را به زيبايي بازگردانم . پيدا كردن كلامي كه بدون زشتي باشد اما حقيقت فرد را نشان دهد و بتواند به او كمك كند .

سوال- لطفاً در خصوص سوره ي هود آيات 109 تا 117 توضيح بفرماييد.

پاسخ – گفتن نكته ي قرآني از كتابي كه معجزه است كار بسيار سختي است . بخاطر اينكه تك تك كلمات نكته است. در آخرين آيه ي اين صفحه شريف مي فرمايد : اگر مي خواهيد زندگي شخصي ، خانواده ، شهر و كشور شما در امان باشد مدام به دنبال اين مسئله باشيد كه خوبي ها را ترويج كنيد . خدا مي فرمايد : اگر گروهي حواسشان باشد كه مدام به سمت مصلح بودن حركت كنند، چون بعضي

ص: 15162

از ما صالح هستيم اما مصلح نيستيم . كار خوب مي كنيم اما ديگران را به كار خوب دعوت نمي كنيم . خداوند مي فرمايد : كسي كه روحيه ي اصلاح گري داشته باشد هرگز دچار فروپاشي و آسيب نخواهد شد . براي اينكه زندگي هاي شما و شهر و كشور و جامعه ي شما گارانتي داشته باشد يكديگر را به خوبي دعوت كنيد .

ما مي خواهيم كه دوستان ما سوالات خود را بفرستند چون ما بايد هم در باره ي كساني كه مبتلا به آن عارضه هستند بايد حرف بزنيم . امكان دارد فردي مبتلا به اين عارضه (دشنام دادن ) باشد و بخواهد خود را اصلاح كند . انشاءاله كه اين مسئله را خواهند خواست اما مي خواهند كه تلاش هاي آنها خوب تر و بهتر به نتيجه برسد . و همين طور كساني كه مبتلا به تعامل با اين افراد هستند . بعد از سوالات دوستان براي هر دو گروه جواب خواهيم داشت .

سوال – من نوجواني پانزده ساله هستم . زماني كه غسل به من واجب مي شود مادر و پدر من آنقدر سوال مي كنند كه من مجبور مي شوم دروغ بگويم و يا اصلاً غسل نكنم . حالا نمي دانم چه كنم ؟

پاسخ – ابتدا من با پدر و مادرهاي خوب صحبت كنم . يك پدر و مادر خوب اهل دين و اهل ولايت اهل بيت (ع) بايد خيلي دقت كنند و كاري نكنند كه فرزندان آنها براي دينداري هزينه ي سنگيني بپردازند . هنر تربيت ديني اين است كه دينداري كردن آسان باشد نه سخت

ص: 15163

. شما آنقدر از اين بچه استنطاق مي كنيد چون مي ترسيد كه دچار آسيب شده باشد . اين كار خوب است اما نظارت خود را پنهان كنيد . يكي از آن چيزهايي كه خيلي جدي پدر و مادر ها بايد مراقبت كنند اين است كه نظارت آنها مستقيم نباشد . در دوره ي نوجواني و احياناً جواني نظارت بصورت نامحسوس و دوربين مخفي باشد . اما امكان دارد بگوييد اين بچه مي خواهد غسل كند ما مي خواهيم به او ياد بدهيم ،چكار كنيم كه حريم حياي ما حفظ شود ؟ بهترين راه اين است كه ما بچه هاي خود را در كودكي با مستحبات آشنا بكنيم . تا در زمان تكليف بتوانند با واجبات آشتي كنند و به راحتي انجام دهند . شما همان بچه ي چهار يا پنج ساله را كه به حمام مي بريد به او ياد بدهيد كه غسل جمعه انجام دهد . اگر او را به حرم امام رضا مي بريد به او ياد بدهيد كه غسل زيارت بكند . اگر شب قدر است به او يا د بدهيد غسل شب قدر را بكند. به بچه هاي خود قبل از سن تكليف غسل كردن را ياد بدهيد . به آنها عادت بدهيد كه غسل كنند . چون غسل يكي از آن دو طهارت ويژه است كه قابليت هايي را در روح و روان فرد ايجاد مي كند . روح جداي از جسم است . جسم كه با حمام تنها نيز بدست مي آيد . غسل با حمام كردن متفاوت است . پس اولين مسئله اين است كه هزينه ي

ص: 15164

اضافي را از تكليف بچه ها برداريم . اگر من ببينم كه فرزند من در موقعيتي قرار گرفته كه نياز به غسل كردن دارد ، بدون اينكه حريم بين ما بشكند بايد يك جاهايي اين امكان را فراهم كنم . اگر مثلاً آب گرم نيست بايد يك كاري بكنم كه بعضي روزها خيلي براي اين بچه راحت تر باشد . يا اگر اين بچه مي خواهد برود و غسل كند اما ازمن خجالت مي كشد بايد من خودم را به نديدن بزنم . به آشپزخانه و يا جايي بروم انگار كه نديده ام اين بچه به حمام رفته و آمده است . متأسفانه گاهي اوقات امكان دارد در مورد كساني كه تازه ازدواج كرده اند و يا هم نشيني با خانواده ي همسر را دارند . يا دوره ي زوجيت آنها است اما هنوز سقف مشترك متأهلي را ندارند ولي با يكديگر تعاملاتي دارند . آنها نيز ممكن است خيلي اوقات دچار گناه شوند. در واقع يك حجب و حياي كاذب وجود دارد . من معتقد هستم كه نه خانواده بايد به خود چنين اجازه اي را بدهد كه آنچه را كه خداوند براي فرد واجب كرده تبديل به يك رفتار زشت كند . كه باعث شود آن فرد فكر كند كار او بد است . و نه اين افرادي كه مكلف مي شوند . به اين دوست خوب و همه ي كساني كه مي خواهند واجبي از واجبات الهي را انجام دهند اما خجالت مي كشند . گاهي مثلاً فردي مي خواهد نماز بخواند اما چون همه بي نماز هستند خجالت مي كشد و

ص: 15165

مي گويد من انگشت نما مي شوم . يا مثلاً فرد در محل و موقعيت و يا در جلسه اي است كه نماز او در حال قضا شدن است اما خجالت مي كشد بگويد . اتفاقاً عزت نفس مربوط به اين مكان ها است . ياد شما باشد هيچكدام از اينها با رفتار ها و تشويق هاي ساده و معمولي خود نمي توانند راه موفقيت و خوشبختي را باز كنند . تو در كنار قُل هُو الهُ اَحَد ، خداي يگانه ، عدد صفري هستي كه تا بينهايت ارزش پيدا مي كني . در اين موقعيت است كه بايد باب توكل خود را قوي كنيد . يعني حواس شما باشد اگر حتي پدر و مادر از شما سوال كردند در نهايت احترام ، احترام خود را دو برابر كنيد . پدر و مادر از شما سوال مي كنند چون حساس شده اند و نگران هستند . با شما رفتاري مي كنند كه احساس توهين مي كنيد ، محبت و احترام را بيشتر كنيد . بگوييد مادر ببخشيد من اجازه دارم بايد حمام بگيرم و واجب است . حتي لازم نيست كه كلمه ي غسل را استفاده كنيد . اگر مادر چيزي گفت بگوييد بسيار خوب من نماز را بخوانم در خدمت شما هستم . يك مقدار تحمل هاي ما نسبت به هم كم است . ما فكر مي كنيم اگر كسي چيزي به ما گفت بايد دست از حقيقت بر داريم . خدا مي گويد همه ي پيامبران من را مسخره مي كردند ولي دست بر نداشتند . شما قرار است به گونه اي خود

ص: 15166

را تربيت كنيد و از درون خود به قدري انگيزه را قوي كنيد كه اگر همه ي عالم به شما خنديدند تكان نخوريد . هدف آن است . از اين رفتارهاي كوچك شروع كنيد . شايد تو پسر خوب من كه الان مي خواهي يك واجب الهي را انجام دهي و حتي پدر و مادر به تو مي خندند و تو را اذيت مي كنند ، شايد قرار است تو مسئوليت هاي بزرگي را در آينده به عهده بگيري . الان بايد فولاد وجود تو محكم شود و ياد بگير با محبت حكم خدا را انجام بده .

سوال – خواهر من عقايد افراطي دارد . شاد ترين آهنگي كه گوش مي دهد از كرخه تا راين است . شب تا صبح مداحي گوش مي كند و گريه مي كند . بخاطر رفتار او من در حال دورشدن از دين هستم چكار كنم ؟

پاسخ – افراط كردن شيوه اي كه گاهي اوقات ما به عنوان رفتار جبراني از آن استفاده مي كنيم . امكان دارد كسي با موسيقي اين ويژگي را پيدا كند ، فردي نيز با مداحي اينگونه باشد . من به دوستان خوبي كه يك مقدار به مداحي كردن معتاد شده اند بگويم . البته من عذر خواهي مي كنم كه اين كلمه را استفاده مي كنم. به اين خاطر كه اين افراد فكر ميكنند اگر آن را از آنها بگيريم يك چيزي كم است . خوب است كه ما مدح و مرثيه ي اهل بيت را بشنويم . ما تشويق شده ايم كه خود را در مقام تأثير پذيري قرار دهيم

ص: 15167

اما شرط دارد . شرط گوش دادن به مداحي چيست؟ مداحي چه كاري را انجام مي دهد ؟ عموماً ما كلمه ي مداحي را بكار مي بريم اما مرثيه است . يك سوم آن مربوط به مجالس جشن است اما دو سوم مربوط به مرثيه خواني است كه همراه با روضه است . روضه خوانده مي شود فرد مشغول ميوه خوردن است . روضه خوانده مي شود فرد مشغول جابجا كردن كتاب هاي خود است . روضه خوانده مي شود فرد به كارهاي عادي خود مي رسد . اينها همه قساوت قلب مي آورد . خوب دقت كنيم روضه و مرثيه خواني آداب شنيدن دارد . مانند كسي است كه مي بيند باران بهاري مي بارد . بايد برود زير باران ، يك مقدار نسيم و باران به صورت او بخورد و او را به طراوت برساند . اما اگر زياد زير باران رفت قطعاً سرما مي خورد و به آنفولانزا مبتلا مي شود . اين روش درستي نيست . هر چيزي به اندازه ي خود . فردي كه آگاهي نداشته باشد امكان دارد دچار افراط شود . گوش دادن به مداحي و مرثيه مي تواند قطعاً به شما آسيب بزند . قبل از اينكه به خواهر شما كه از شما شكايت كرده آسيب بزند به خود شما آسيب مي زند . شما به غفلت مضاعف دچار مي شويد . وقتي كه روضه خواني و مرثيه سرايي را در حالت عادي مي شنويد ، اگر حال شما مانند حال عصر عاشورا است اشكالي ندارد . همه ي ما عصر روز عاشورا چه حالي داريم ؟

ص: 15168

آنقدر در غم مصيبت سيد الشهدا (س) هستيم كه حتي وقتي غذا يا آب مي خوريم اشك ما جاري مي شود . چون به ياد سختي هاي حضرت و صحابي مطهر ايشان مي افتيم . اگر مي توانيد به اين صورت آب و غذا بخوريد در يك تايم كوتاه خيلي خوب است . چون اشك براي اهل بيت طهارت قلب و غسل قلب است . ولي شما در كارهاي عادي مداحي گوش مي دهيد، در حقيقت زمينه ي افسردگي براي شما وجود دارد . در اثر تكرار افسردگي شما شديدتر خواهد شد . نه اينكه مداحي موجب افسردگي مي شود . اينكه من از يك رفتار جبراني استفاده مي كنم ، چيزي كه مدام در آن اشك است و با اين اشك بايد به يك خودشناسي برسم . اما در واقع با اين اشك غم هاي خود را جبران مي كنم . اين فرد نياز دارد در يك ساعت خاص و در يك تايم خيلي كوتاه به آن مداحي با توجه گوش بدهد و بعد آن را خاموش كند . همانطور كساني كه با موسيقي سرو كار دارند . موسيقي نيز براي خود حد و حدودي دارد . موسيقي هم آسيب مي زند . حتي موسيقي حلال ، آن نيز مي تواند براي فرد ضعف اراده بياورد و انواع آسيب ها را ايجاد كند . اينكه من فكر كنم خوب هرچيزي را خدا حلال كرده افراط كنم . بله مداحي حلال است شما جاي آن چه چيزي را مي خواهي بگذاري ؟ امكان دارد يك فردي به من اعتراض كند و بگويد كه شما خود

ص: 15169

را مقايسه مي كنيد، بياييد و شرايط زندگي ما را ببينيد. شرايط من به گونه اي است كه خيلي اوقات تنها هستم . خيلي وقت ها نياز دارم كه در خودم باشم . مي گويم اگر مي خواهيد تنهايي خود را به شكل زيبايي پربار كنيد، از دستور اهل بيت استفاده كنيد . قرآن شنيدن محدوديت ندارد . صداي و نواي دلنشين قرآن را بشونيد و خود نيز با صداي بلند بخوانيد . اما به حدي كه به ديگران آسيب نزنيد . يعني اينگونه نباشد كه صداي مداحي و قرآن، بقيه ي اعضاء خانواده و يا احياناً همسايگان را اذيت كند . به همان اندازه اين رفتار تو آزار دادن و اذيت كردن ديگران است . پس بجاي اين مداحي كه رايج شده به قرآن گوش دهيد اما بازهم موقع شنيدن قرآن سكوت كنيد . متأسفانه ما به قرآن بسيارظلم مي كنيم . و نبايد توقع رحمت داشته باشيم . قرآن رحمت الهي است . وقتي كه قرآن خوانده مي شود من حرف مي زنم . وقتي قرآن خوانده مي شود اصلاً توجه ندارم ، من جزء ظالمين به قرآن هستم وروز قيامت قرآن از من شكايت خواهد كرد .

سوال – يكي از بستگان كه با من نسبت فاميلي نزديكي كه دارد هرچيزي كه من مي خرم او هم بعد از چند هفته مثل همان و از همان رنگ را مي خرد . حتي تمام مارك هاي جهاز من را خريده و اين قضيه من را اذيت مي كند . او تمام خانه ي من را جستجو مي كند كه ببيند چه چيزي جديد

ص: 15170

است و برود از روي همان بگيرد . آيا اين چشم و هم چشمي نيست لطفاً راهنمايي كنيد ؟

پاسخ – چرا چشم و هم چشمي است اما به اين دوست خوب بگويم كه چرا اعصاب شما به هم ريخته است . فرض كنيد آن جنسي را كه شما در خانه ي خود داريد ، آن ماركي را كه شما داريد ايشان هم رفته و تهيه كرده است چرا ناراحت مي شويد ؟ بعضي از افراد از اينكه لباس ، كفش و وسايل خانه ي ايشان تك و منحصر به فرد باشد و كس ديگري نداشته باشد لذت زيادي مي برند . اين لذت كاذب است . اين نشان دهنده ي يك اختلال هويت است . چه اختلالي ؟ من خود را با دارايي هاي بيروني ارزشمند نشان مي دهم . دارايي هاي دروني من كم شده است . استعدادها ، معنويت ، اخلاق و دانايي من كم شده و به مارك وسايل چيني كه در خانه ي خود استفاده مي كنم رسيده است . اينها نشان دهنده ي اين است كه من در خدمت اينها هستم نه آنها در خدمت من . حتي ديده ايد لباس هايي كه الان در برخي از بوتيك ها و مغازه ها ارائه مي شود ، لباس هايي است كه بجاي اينكه مارك پشت گردن آن باشد كه در قديم اين كار كرده مي شد . الان روي مچ و روي جيب لباس خورده مي شود . براي چه ؟ براي اينكه من را ببينيد كه چقدر با ارزش هستم . ببينيد چه ماركي بر تن مي كنم .

ص: 15171

شما با ارزش هستيد يا مارك شما با ارزش است؟ در حقيقت اين ضعف احساس خود ارزشمندي كه من با مارك اشياء خود را تعريف مي كنم ، يك اسارت دوره ي مدرنيته است . ظلم بزرگ است . آدم هايي كه به خود شكوفايي علمي و معنوي نرسيده اند بيشتر مبتلا مي شوند. پس اولاً مراقب خود باشيد . دوماً شايد شما در برخورد خود با اطرافيان آنقدر در اين مورد كه وسيله اي كه خريده ايد خيلي مارك خوبي است يا خيلي گران قيمت است تأكيد كرده ايد كه بقيه احساس حقارت كرده اند . دل آنها مي خواهد كه بگويند تو فقط نداري ما هم داريم . تو فقط اين ويژگي ها را بدست نياورده اي ما نيز به دست آورده ايم . من بجاي اينكه آنها را در خوبي ها به رقابت بيندازم در چيزهاي كم ارزش و بي ارزش به رقابت انداخته ام . پس امكان دارد اشتباه رفتاري خود شما باشد . سوماً به اين فردي كه مي رود و مارك وسايل شما را تهيه مي كند و چشم و هم چشمي مي كند كمك كنيد . او حتماً خوبي هايي دارد با خوبي هاي او اين بدي را جبران كنيد. آدمي كه مي خواهد با اين چيزها بگويد من ارزشمند هستم ، لنز دوربين نگاه او را به سمت خوبي هاي خود او باز گردانيد . خوبي هاي او را ببينيد و تحسين كنيد . با اين نوع روحيه به او كمك مي كنيد كه به يك بالندگي جديد و به يك رشد برسد . وگرنه طبيعي است

ص: 15172

او يك سري وسيله تهيه مي كند براي اينكه رقابت با شما و بعد شما نيز يك سري وسيله تهيه مي كنيد و خانه ي شما سمساري مي شود .

سوال – بستگان شوهر من در شهرستان زندگي مي كنند و هرچند وقت يك بار به بهانه هاي مختلف به منزل ما مي آيند و حداقل پانزده تا سي روز مي مانند . بدون هيچ كمك مالي . آنها در خانه ي ما هستند و متأسفانه اهل نظم و نظافت و نماز و رعايت شئونات اسلامي نيز نيستند . همسر من نيز با من است . من ديگر ناراحتي اعصاب گرفته ام. خانه ي شصت و پنج متري ، كلاس هاي دانشگاه ، بچه ي سه ساله همه من را اذيت مي كند . افسردگي گرفته ام و مي ترسم زندگي قشنگ من بخاطر آنها از هم پاشيده شود . چكار كنم ؟

پاسخ – صله ي رحم عنوان درون ديني است كه ما نسبت به ديد و بازديد ها ي نزديكان خود داريم . اما صله ي رحم به چه قصد و با چه نتايجي ؟ آيا من صله ي رحم مي كنم و به منزل يكي از بستگان خود به ميهماني مي روم براي اينكه مدام پاي خود را روي پا بگذارم و يك نفر به من سرويس بدهد ؟ يا مي روم براي اينكه او را ببينم با مشكلات او آشنا شوم . اگر مي توانم به اوكمك كنم . اگر مي تواند چيزي به من ياد بدهم از او بياموزم . كه قطعاً مي تواند به شرط اينكه من بلد باشم

ص: 15173

ياد بگيرم . اگر من هنر و يا توانايي بلد هستم به او ياد بدهم . و در اين ديد و بازديد ها مهارت ديني را تقويت كنم . وقتي كه اين اهداف اصلاً به نتيجه نمي رسد . يعني صله ي رحم براي لطف به ميزبان نيست براي زحمت به ميزبان است . يعني من فكر مي كنم وقتي ميهمان خوبي هستم كه همه به من خدمت كنند . اين روحيه خيلي خطرناك است . يعني ميهماني كه از ميزبان خود طلبكار است . بله ، وظيفه ي ميزبان اين است كه اجازه ندهد حتي ميهمان يك كاسه را جابجا كند . اما اينكه ميهماني روحيه ي توقع داشته باشد و بعد در خانه ي ميزبان ماندگار شود ، نشان مي دهد كه آسيب خيلي عميق است . بخصوص كه اين دوست ما گفتند در معرض افسردگي هستند . يعني شما به چه قيمتي حاضر هستيد براي خود راحتي فراهم كنيد ، آن هم در خانه ي ديگران براي اينكه خودتان آرامش داشته باشيد . اين نهايت ظلمي است كه مي كنيد . شايد اسم آن ظلم نباشد اما يقين بدانيد كه ظلم بدون پاسخ نيست . قانون كنش و واكنش طبيعي است . شما به خانه ي فردي رفته ايد ، آرامش وريتم طبيعي زندگي او را به هم ريخته ايد آن هم براي يك مدت طولاني . يعني براي يك روز يا دو روز هم نيست . در روايت داريم كه آداب ميهماني تا سه روز است . از روز چهارم به بعد عضو خانواده است يعني بايد به طور جدي در

ص: 15174

وظايف خانه شريك شود . ايشان گفتند كه اينها مودب به آداب ديني نيستند ، بگذاريد به زبان غير ديني بگويم : وقتي كه شما وارد خانه اي مي شويد كه آن خانواده را دچار زحمت اضافه اي مي كنيد و به آنها آسيب مي زنيد قطعاً بدانيد دير يا زود عزت خود را از دست خواهيد داد . همانجايي كه شما احترام مي ديديد ، شما را مانند كفش بيرون خواهند گذاشت . پس اگر مي خواهيد احترام شما پا برجا بماند حواس شما باشد كه انسان حتي خانه ي خدا هم نمي رود مگر اينكه اذان بگويند . با اذان و اذن و اجازه وارد خانه ي خدا مي شويم . تا قبل از اينكه ميزبان اذيت بشود بايد روي اين مسئله دقت داشته باشيم . ميهمان عزيز است اما همچو نفس خسته مي آيد اگر آيد بيرون نرود .

90-03-04

سوال – من مادري دارم كه دچار كمردرد و پادرد است . خيلي هم به من وابسته است . براي من برنامه گذاشته كه هفته اي سه روز صبح ها به كمك او بروم . او مي گويد دختر بزرگ كرده ام براي همين . اعتقادي هم به رضايت همسر ندارد . اما شوهر من دست روي قرآن گذاشت و گفت من راضي نيستم بروي . هيچكدام از حرف خود منصرف نمي شوند . از طرفي خواهرهاي من نيز من را همراهي نمي كنند . به من بگوييد تعارض بين قسم همسر و حق مادر را چكار كنم ؟

پاسخ – بايد حواس ما باشد كه ما بچه ها را براي خود

ص: 15175

پرورش نمي دهيم . ما بچه ها را پرورش مي دهيم براي اينكه بتوانند بهتر از ما باشند و بهتر و خوشبخت تر از ما زندگي كنند . در حقيقت فرزندان امانت خدا در دست ما هستند . نه يك سرمايه گذاري كه بعداً بتوانيم از نرخ سود آن استفاده كنيم . اگر اينطور باشد پس هركس كه بتواند بيشتر فرزند را اسير خود كند انسان موفق تري است . كسي كه تعادل هويتي داشته باشد مي داند اين حس طلبكاري و توقع، حتي از فرزندي كه از جان و دل و گوشت و خون خود براي آن مايه گذاشته ،نشان دهنده ي اين است كه هنوز خود را پيدا نكرده است . يعني من يك ضعف هاي هويتي دارم كه دوست دارم آنها را با ديگران پر كنم . اين مادر خوب در اين عالم هستي فرزندان ديگري هم دارد . همسر او نيز است و همچنين قدرت اين را نيز دارد كه در روابط خلاق و دوستانه از ديگران نيز كمك بگيرد . اما اين خواهر خوب چند نكته گفتند : يكي اينكه گفتند مادر من به من وابسته است . قبل از اينكه كمردرد و پادرد اين مادر مطرح باشد ويژگي وابستگي او مطرح است . انسان هاي وابسته غير از افراد دلبسته هستند . همه ي ما بايد دلبستگي هاي صحيح و پاك و سالم را تجربه كنيم تا بتوانيم به رشد و بلوغ عاطفي برسيم . اما معني وابستگي اين است كه من با كسي همه ي خوشي هاي خود را تقسيم مي كنم و مي خواهم او را براي

ص: 15176

خوشي خود خرج كنم . حتي خوشي او ديگر براي من مهم نيست . اين همان عرصه ي خودخواهي هاي افزوده است . امكان دارد يك همسر نسبت به همسر خود اين حالت را داشته باشد . مادر و پدري نسبت به فرزند خود و يا فرزندان نسبت به والدين اين حالت را داشته باشند . اين الگو كاملاً فراگير است . اما نكته ي اصلي اين سوال اين است كه همسر ناراضي ، مادر خواهان است و اين وسط بايد كاري كرد كه اين جنگ تبديل به مصالحه شود . بهترين راه حل اين است : ما براي اينكه بتوانيم از اين مسئله عبور كنيم ، بايد اين خانم خوب و يا كساني مانند ايشان كه در تعارضات غير قابل پيش بيني قرار مي گيرند يك بار به خود نگاه كنند . صورت مسئله در رفتار خود ايشان است . احياناً چون مادر اين خانم وابسته بوده ايشان به گونه اي رفتار كرده است كه همسر ايشان به خود اجازه دهد كه دست روي قرآن بگذارد . يك اشتباه بزرگ اين است كه ما براي قسم خوردن حريم قائل نيستيم . بچه ي كوچك دو يا سه ساله ي ما ياد مي گيرد كه قسم بخورد . مادر به او مي گويد تو اين كاغذ را اينجا انداخته اي ؟ مي گويد نه به خدا و به جان بابا من نينداختم . قسم خوردن جزء آن مكروهات عجيب در دين ما است كه حتي اگر براي مسئله ي راست نيز باشد اشكال شرعي دارد . مكروه است و خدا نمي پسندد . يعني شما

ص: 15177

مدلي زندگي خود را طراحي مي كنيد كه اصلاً مورد پسند خدا نيست . يعن در حال فاصله گرفتن از رحمت هستيد . حالا اين آقا قسم خورده به عظيم ترين امانت خدا بر روي كره ي خاكي ، قرآن ، كه معجزه ي خدا است براي چه چيزي ؟ براي اينكه دل من نمي خواهد خانم من به مادر خود كمك كند . ما چه چيزي را خرج چه چيزي كرده ايم ؟ يعني چرا به خود اجازه مي دهيم كه اينقدر بي توجه باشيم ؟ ما در بحث قسم خوردن يك مقدار دقت خود را جدي كنيم . در مورد ائمه ي معصومين مواردي را داريم كه كاملاً در مقام صدق و حق بايد كلامي را بيان كنند . فرد داعيه اي را دارد كه اهل بيت مي گويند حرف شما غلط است . آن فرد مقابل مي خواهد كه قسم بخورند . ايشان مي گويند نه من قسم نمي خورم . مثلاً فردي ادعا مي كند كه از امام سجاد طلب دارد . آقا مي گويند كه من به شما پرداخته ام . مي گويد نه من طلب دارم . غلام ايشان اعلام مي كند كه ياد من است شما فلان روز و فلان وقت و به فلان شيوه پول را داده ايد . طلبكار ادعايي مي گويد نه خير اگر اينگونه است پس قسم بخوريد . قسم بخوريد كه اين پول را داده ايد . حضرت مي فرمايند دوباره آن پول را به ايشان بدهيد ما قسم نمي خوريم . اين نوع ادب انساني است كه به خود اينقدر اطمينان دارد

ص: 15178

. حتي حاضر است جريمه ي نقدي بدهد بابت اينكه قسم نخورد . حتي قسم راست نخورد . بعد ما قسم مي خوريم در مورد چيزي كه خداوند اينقدر در رابطه با آن اصرار كرده است، بِالوالدينِ اِحسانا. فرزندان در رابطه با پدر و مادر خود تا آنجا كه مي توانند از جان و دل مايه بگذارند . خدا اين را به طور ويژه از همه ي فرزندان خواسته است . ولي به والدين گفته كه شما متوقع نباشيد . اين نكته ي دقيقي است كه در تعارض بين حقوق بارها پيش مي آيد . مثلاً يك آقايي كه بين مادر شوهر و عروس مي خواهد مصالحه ايجاد كند . مادر از او چيزها ، رفتار و نوع تعامل وحضوري را مي خواهد كه همسر او نمي پسندد . يا مانند اين مورد ، مادر زن و همسر . ما در تعارض بين حقوق موظف هستيم كه اينجا قبل از اينكه از حقوق حرف بزنيم از اخلاق كريمانه حرف بزنيم . وقتي پيامبر اسلام مي فرمايند اي مردم مسلماني شما با بزرگواري هاي اخلاقي بدست مي آيد . بزرگواري اخلاقي چيست ؟ اين خانم چكار بايد بكند ؟ راه حل اين است كه اول دل همسر خود را بدست بياورد . در الگوي الهي وقتي كه نگاه مي كند رضايت همسر اينجا شرط است . گرچه مادر ايشان معتقد نباشد . ما اگر باور نداشته باشيم كه الان خورشيد در آسمان است آيا واقعيت تغييري مي كند ؟ تغيير نمي كند . واقعيت هايي را كه اهل بيت به عنوان اسرار عالم هستي به ما

ص: 15179

ياد داده اند ، بايد مانند خورشيد در آسمان ببينيم . با اين نوع نگاه ، هندسه ي زندگي ما تغيير مي كند . خدا و اهل بيت از ما مي خواهند كه يك زن رضايت همسر خود را در مدار رضايت خدا جدي بگيرد . در درجه ي اول در زندگي خود آن را تأمين كند . به گونه اي كه حضرت زهرا(س) كه اين ايام متعلق به ايشان است در روايتي مي فرمايند : بهترين شفيع براي يك زن در روز قيامت رضايت شوهر او است . يعني اينقدر من بايد مراقب باشم كه اين رضايت دلي حاصل باشد . ولي در مدار رضايت خدا باشد . حالا همسر من بايد آنقدر از من محبت ببيندو آنقدر من بايد در تعامل با او، خلاقيت هاي عاطفي ، اخلاقي و رفتاري داشته باشم كه نه تنها او مانع نشود . نه تنها قسم نخورد . كه خود او من را ببرد برساند و خود او نيز باز گرداند . ما هميشه وقتي كه از كسي توقع داريم كه حقوق ما را ادا كند ، فكر مي كنيم كه حقوق به صورت عريان امكان پذير است . نه اين پوشش لطيفي از اخلاق را نياز دارد . حقوق بدون اخلاق صفر است . ما بايد مدل نگاه خود را عوض كنيم . بايد رضايت همسر را بدست بياوريم . اين خانم در واقع نيمكت نشين دو تيم است . بايد در تيم روابط عاطفي با همسر خود بازي كند و هم در تيم مادر خود . در تيم مادر حق ندارد به مادر خود بگويد

ص: 15180

كه همسر من راضي نيست . حرفي كه خيلي راحت به زبان جاري مي شود . بگويد مادر، من نمي توانم بيايم از فرزندان ديگر خود كمك بخواه . من خسته شده ام ، شوهر من نيز راضي نيست . نتايج اين حرف اين است كه روابط بين مادر زن و داماد تيره مي شود . به اين خاطر كه مادر زن مي گويد من اين همه سال بدون هيچ مزد و منتي دختر خود را بزرگ كرده ام و حالا توقع دارم كه به من سر بزند . شما از همين نيز دريغ مي كنيد در آن ساعت شما سر كار هستيد به دختر من چكار داريد؟ اين نوع رفتاربه روابط عاطفي آسيب مي زند. اين يك خطا و يك خطر است . وظيفه ي اين خانم اين است كه رابطه ي عاطفي بين داماد و مادرزن را جدي كند . به مادر بگويد من از شما اجازه مي خواهم كه يك مقدار برنامه ي من را سبك تر كنيد . با اين برنامه به بعضي امور نمي رسم . اگر اجازه دهيد خواهر يا برادرهاي ديگر هم بيايند خوب است . حتي اگر لازم باشد به آنها باج عاطفي بدهد . كارهاي خيلي ساده و آسان را از آنها بخواهد و بعداً از آنها تشكر بكند . چرا؟ چون اين خانم الان سيستم حمايتي مادر است . يك بخشي از آن كاذب و يك بخشي از آن صحيح است . با اين مدل مي تواند به مادر كمك كند . كه هم مادر به سمت تعادل حركت كند . هم روابط او با

ص: 15181

همسر خود آسيب نبيند و هم يك چنين خيانت بزرگي در حق قرآن و اهل بيت نشود . ما حق نداريم به راحتي دست روي قرآن كريم بگذاريم و قسم بخوريم . قسم خوردن بركت را از زندگي مي برد و اين قطعاً آسيب زا است .

سوال – لطفاً فقط نگوييد بددهاني مختص آقايان است و آسيبي است كه آقايان به آن مبتلا هستند . اگر همسر من را ببينيد قطعاً نظرشما عوض خواهد شد .

پاسخ – اين دوست خوب متأسفانه يك آسيب خيلي جدي را مطرح كرده اند . اين مشكل انسان هايي است كه با خود رودربايستي دارند و يا يك زمان هايي چكاب اخلاقي آنها عقب افتاده است . مدل مردانه و زنانه نيز ندارد . من دفعه ي پيش يك اشاره اي كردم كه شايد بين آقايان وقتي كه درگيري رفتاري و خلقي رخ دهد ، تعامل تخليه ي خشم راحت تر اتفاق مي افتد . مثل همان ماجراي رانندگي كه گفتم . اين مسئله متأسفانه اختصاص به مردان ندارد . خانم ها نيز اين ويژگي را پيدا مي كنند . اما براي اينكه ما بتوانيم درمان و پيشگيري را ارائه كنيم ، نياز باشد كه به علت ها توجه كنيم . چرا يك نفر بد دهان مي شود . حرف هاي زشت مي زند و عبارات زشت به كار مي برد. لقب هاي زشت براي ديگران مي سازد . اينها دقيقاً همان چيزهايي است كه قرآن خيلي جدي جلوي آن ايستاده است : واي بر هر عيب جوي هرزه زبان . يكديگر را را با لقب هاي زشت

ص: 15182

صدا نزنيد . چرا انسان ها به يك چنين بيماري عجيب و غريبي مبتلا مي شوند كه آنقدر رايج است كه فكر نمي كنند دچار سرطان هاي اخلاقي شده اند . يك دليل آن اين است كه ناسزا گفتن و دشنام دادن تبديل به عرف رايج مي شود . دفعه ي پيش نيز گفتم كه گاهي امكان دارد رسانه نيز در اين زمينه مروج شود . خاطر من است سال گذشته وقتي در كشور هندوستان حضور داشتيم ، من شبكه هاي مختلف محلي را چك مي كردم . يك برنامه اي را تلويزيون هند نشان مي داد. برنامه ي مستندي بود درخصوص آشتي دادن زوج هايي كه با يكديگر اختلافات سنگين دارند . قرار بود اين افراد چند ساعتي در يك استوديو باشند و با يكديگر تعامل كنند . دو نفري كه اينقدر با يكديگر در معرض آسيب هستند، طبيعي است كه در مورد هم كلمات زشت بكار ببرند . براي من خيلي جالب بود كه ديدم تلويزيون هندوستان وقتي اين دونفر شروع به فحش دادن به يكديگر كردند ، كاملاً صدا را قطع مي كرد . روي دهان را مات مي كرد . كه مبادا كسي حرف زشتي را بشنود و يا حتي لب خواني كند . اين نوع نگاه در كشور هندوستان براي من خيلي دلنشين بود . چقدر حواس كساني كه متولي اين رسانه ي عمومي هستند جمع است . كه حق ندارند به كسي زشتي ياد بدهند . خصوصاً به فراگيراني كه خود را نسبت به رسانه در موقعيت انفعال قرار مي دهند. خيلي دل من نسبت به رسانه ي كشور

ص: 15183

خود شكست . دفعه ي پيش نيز گفتم و شايد دوستان خوب ما در رسانه ي ملي از من گله مند شوند . اجازه دهيد حق را بگوييم حتي اگر برخلاف ميل ما باشد و آن را نپسنديم . انشاء اله اين انتقادات بتواند اثر مثبت داشته باشد . چون زحمات بسيار خوب گاهي اوقات امكان دارد با يك اشتباه كوچك آسيب هاي عظيمي ببيند . پس يك روش اين است كه به يك روند تربيتي در يك خانواده تبديل مي شود . يعني گاهي در يك خانواده همه فحش مي دهند. پدر فحش مي دهد . مادر فحش مي دهد . بچه ها نيز فحش دادن را ياد مي گيرند . در جامعه همه فحش مي دهند . حتي شما مي بينيد كه مابين نخبگان نيز فحش وجود دارد اما فحش از نوع نخبگاني . هر تيپ و گروهي براي خود يك مدل خاص دشنام دادن را انتخاب مي كند . اين بخاطر ويژگي نوع تربيتي است كه فحش دادن را از ديد روان شناسي مي خواهد تخليه ي خشم پنهان بكند در مورد كسي كه كار جدي تري در خصوص آن نمي تواند انجام دهد . ولي مي خواهد اين فرد را كوچك كند و با زبان خود به او آسيب بزند . در حقيقت يك نوع تحقير ، تمسخر و آسيب زدن است . چه كساني دچار مي شوند ؟ كساني كه در خود احساس ضعف مي كنند . انساني كه فحش مي دهد خود را ضعيف ديده است . ما در متن روايات عناوين خيلي عجيبي را داريم . وقتي كه

ص: 15184

گفته مي شود بدترين خلق كسي است كه مردم بخاطر بدزباني از او فاصله مي گيرند . آدم هاي بد دهان يكي از موفقيت هاي خود اين را مي دانند كه اگر همسايه ، دوست ، آشنا و خانواده با ما روابطي داشته باشند ، ما آنها مي شوييم و مي گذاريم كنار . اين اصطلاحي است كه گفته مي شود . يعني آنقدر كلمات زشت و نامناسب بكار مي بريم كه اصلاً ديگران به اين خاطر كه اين آدم اينقدر از طريق كلامي آسيب زننده است ،ترجيح مي دهند كه گذر آنها به كوي اين فرد نيفتد . اهل بيت به ما ياد مي دهند كه اينها جزء بيمار ترين افراد هستند . بدترين مردم كسي است كه سلاح او بد زباني باشد . اين آدم نهايت وخامت اخلاقي را دارد . وقتي كه اهل بيت مي خواهند اين را به ما نشان بدهند ، وضعيت او را در عالم ملكوتي نشان مي دهند . در روايت داريم كه بدترين مردم در قيامت كسي است كه بخاطر هرزه گويي مردم از او دوري مي كنند . خدا مي گويد دقيقاً با همين لنز خود را نگاه كن . اگر بخاطر بدزباني مردم از تو فاصله مي گيرند در روز قيامت نيز در بدترين موقعيت قرار داري . يعني نامه ي اعمالي كه به تو داده مي شود در بدترين وضعيت است . فكر نكنيد چون اهل نماز هستيد ، چون اهل روزه ، دادن خمس و انجام كارهاي خوب هستيد ، اشكالي ندارد بدزباني شما را مردم تحمل كنند . بدزباني گاهي اوقات مانند

ص: 15185

جرقه اي است كه به انبار باروت مي افتد . همه را از بين مي برد. بخاطر همين هم سوره ي شريفه ي همزه تأكيد مي كند : واي بر هر كسي كه عيب جو و هرزه زبان باشد . اهل بيت به ما مي گويند : كسي كه به مومني فحش بدهد زندگي او را خدا تباه مي كند . اين آدم دچار گناه علني و فسق شده است . اين آدم دچار بيماري نفاق شده است . اين آدم دچار معنا دار كردن ارتباط خود با شيطان شده است . حتي ما يك روايت عجيبي داريم كه من مي ترسم آن را از رسانه ي ملي بگويم . چون بايد ما بين دو واژه تفاوت قائل شويم . بعضي افراد گاهي اوقات فحش مي دهند . يعني مثلاً هفته اي يك بار يا دو بار اين كار را مي كنند . يا ماهي يك يا دو بار آن را بگويند . اما بعضي از افراد فحاش هستند و اصلاً زندگي آنها بدون فحش نمي گذرد . اصلاً چون فحش مي دهند خود را اثبات مي كنند . در روايت داريم كسي كه از آن چيزي كه مي گويد بي باك است . اصلاً براي او مهم نيست و هر كلمه ي زشتي كه زشت تر از آن را نمي توان تصور كرد راحت مي گويد . كلمات زشت نيز اگر در مورد او بگويند به او بر نمي خورد . در روايت داريم كه پاكي ولايت اين فرد شك كنيد . امكان دارد كه اين آدم اصلاً مولد پاكي نداشته باشد . اينقدر

ص: 15186

نشان دهنده ي بيماري هاي عجيب و غريب است . يعني اينكه زمينه ي پاكي براي تو فوق العاده اندك است مگر اينكه خود را درمان كني . و اين درمان كار جدي را مي طلبد . ما وقتي در روايت اجتماعي نيز نگاه مي كنيم ، اهل بيت به ما مي گويند كسي كه اهل فحش دادن است اصلاً با او رفيق نشويد . اين فرد لياقت رفاقت ندارد . اگر رفيق شديد بدانيد كه ضرر مي كنيد و آسيب مي بينيد . كسي كه فحش مي دهد، بركت روزي از زندگي او برداشته مي شود . صراحتاً داريم بركت از روزي كسي كه اهل فحش دادن است ، در مغازه ، در اداره ، در خانه ، در محيط درس و در جاهاي مختلف راحت فحش مي دهد . نه رزق علمي اين فرد اثر دارد . يعني بركت ندارد . خيلي چيزها را مي داند و خيلي مدارج علمي را نيز طي كرده است . موقعيت هاي اجتماعي زيادي را بدست آورده است اما رشد نمي كند و بركت ندارد . اين فرد بايد خود را چكاب كند . يكي از آن چيزهايي كه زندگي را بي بركت مي كند روحيه ي فحش دادن است . ما يك دعايي را از بزرگتر ها ، پدر بزرگ ها و مادر بزرگ هاي خود به امانت داريم كه از اهل بيت رسيده است . آنهم اين است كه خدايا حتي يك لحظه من را به خودم واگذار مكن . يعني خدايا هميشه حواس تو به من باشد . يعني من مي خواهم اگر يك

ص: 15187

موقع يك اشتباهي مي كنم من را رها نكني . چون دست من را هميشه گرفته اي و من نمي خواهم من را رها كني . در روايت داريم : آدمي كه اهل فحش دادن است خداوند او را به خود واگذار كرده است . پس بيخود دعا نكنيد . اول بايد روحيه ي فحش دادن خود را اصلاح كنيد . تو كه فحش مي دهي آنقدر در وخامت روحي و اخلاقي هستي كه خداوند تو را رها كرده است . معلوم نيست كه تو بتواني به سرانجام پاكي برسي . بخاطر همين بايد خيلي جدي نسبت به فحش دادن حساس شويم . فحش دادن چيز عادي نيست . كسي كه فحش مي دهد خدا با او دوستي نمي كند . امكان دارد كه من اهل كار خير باشم و هر كسي كه نياز به كمك دارد به او كمك كنم، اما خداي ناكرده بد دهان باشم . فكر نكنم كه خدا با من دوست است . در انديشه ي اهل بيت داريم كه بدانيد پشت صفحه ي عالم هستي اين است كه بدانيد خدا با شما دوستي نمي كند . چون گفتيم كه فحش دادن از اسلام نيست . مسلمان نيستيد اگر اهل فحش دادن باشيد . روايت ديگري داريم كه كسي كه اهل فحش دادن است در روز قيامت هفتاد هزار ملك او را تازيانه مي زنند. آيا تحمل اين را داريم ؟ معمولاً در بحث هاي آموزش و پرورش مي گوييم مبادا معلمي به خود اجازه بدهد كه خط كش به كف دست فرزندي بزند . درست هم مي گوييم . اما

ص: 15188

آيا تحمل اين را داريم كه چندين هزار ملك كه قدرت آنها خيلي بيشتر از انسان است اين كار را بكنند ؟ قابل تصور نيست . يعني ما با سلولهاي خود اين تقسيم را بكنيم و ببينيم اصلاً اين نسبت رياضي برقرار مي شود ؟ يك روايتي را از امام صادق (ع) به دوستان هديه كنم : براي اينكه اين مديريت را به درون فرد ببرند مي گويند : اگر به كسي احتياج داريد، ياد شما باشد حتي پشت سر او و پنهاني هم به او حرف بدي نزنيد . چون معمولاً فحش را به طرف مقابل به گونه اي مي گويند كه بشنود . پشت سر معمولاً فحش نمي دهند . اما بعضي از افراد كه آزرده اند و دچار بيماري غيبت و تهمت هم شده اند فحش را با اين آلودگي مخلوط مي كنند . امام صادق (ع) مي فرمايند : پشت سر فرد فحش ندهيد چرا كه خداوند فحش شما را به قلب اين فرد خواهد رساند . مي فهمد كه شما نسبت به او نگاه مثبتي نداريد . حالا چرا حضرت مي گويند اگر به كسي احتياج داريد. مي توانستند بگويند اصلاً پشت سر كسي فحش ندهيد . براي اينكه آدم ها معمولاً وقتي احساس كنند كه به كسي احتياج دارند بيشتر نسبت به او مراقبت مي كنند . ما آدم ها در زندگي اجتماعي و خانوادگي همه به هم احتياج داريم . يك داماد خواسته يا ناخواسته به مادرخانم ، پدر خانم ، برادر و خواهر خانم خود احتياج خواهد داشت . يك عروس خانم به مادر شوهر ، پدر

ص: 15189

شوهر ، برادر شوهر و جاري هاي خود قطعاً احتياج دارد . همه ي ما اعضاء يك خانواده هستيم . بعد راحت پشت سر اين افراد حرف نامناسب بزند . به خود اجازه بدهد حالا كه با همسر خود مشكل دارد به كل خانواده ي او بد بگويد . اهل بيت مي گويند: اگر مي خواهيد قلب شما پاك و سالم بماند فحش ندهيد . چون فحش فاسد كننده ي قلب و روياننده ي نفاق است كه بالا تر از كفر است . فحش انسان را كافر مي كند . فاسق مي كند . منافق مي كند . اهل عذاب مي كند . ما تقريباً مي توان گفت كه سه مدل فحش داريم . كه اگر اينها را دقيق نشناسيم دچار آسيب مي شويم . گاهي اوقات كسي كار بدي را انجام مي دهد اما ما يك اصطلاح خوبي را در باره ي او بكار مي بريم براي اينكه او را تمسخر كنيم . اين را به عنوان فحش استفاده مي كنيم . اين جزء آن بدترين فحش ها است . مثلاً كسي روحيه ي خساست دارد . دست و دلباز نيست و بخيل است . اصطلاحي كه براي او در جامعه بكار مي برند چيست ؟ مي گويند جواد بازي نكنيد. جواد لقب امام نهم است . معني آن در زبان عربي يعني بخشاينده . بعد شما براي اينكه حرص و كينه ي خود را نسبت به اين آدم نشان دهيد مي گوييد جواد بازي در نياور . به چه حقي اين كلمه را بكار مي بريد . خود اين كلمه جزء آن كلمات

ص: 15190

خيلي بد است . يا مثلاً اينكه فردي مراقب است كه نماز خود قضا نشود و نماز اول وقت بخواند . به او مي گويند آخوند بازي در نياور . اين يعني كلمه ي زيبا را به عنوان يك معني زشت استفاده كرد . تازيانه ي اينها از طرف خدا خيلي بيشتر است . چون تعامل با خود خدا است . من جابجايي ارزش ها انجام مي دهم . من كلمات زيبا را در جامعه زشت مي كنم . واي به حال كسي كه زيبايي ها را زشت مي كند . مدل دوم اين است كه كسي كار بدي مي كند من هم كلمه ي بدي براي او بكار مي برم . يعني در اين نوع كار بدي كه انجام داده كلمه ي بدي را براي او بكار مي برم كه اين عنوان يك فحش رايج است . مثلاً كسي از روي ناداني يك كاري را انجام مي دهد ، ديگران كلمات زشتي را براي او بكار مي برند . اين هم چون قبح مورد قبيح مي ريزد و زشتي ها از لحاظ شنيداري براي ما عادي مي شود . اهل بيت مي گويند : مراقب باشيد در اين صورت آدم بيمار و دورويي مي شويد ، منافق مي شويد . گناه براي شما ديگر راحت خواهد شد . سومين مدل فحش اين است كه طرف مقابل كار خوبي را انجام داده است . در اين كار خوب نوع كلمه اي كه ما استفاده مي كنيم لفظ بدي است. در نوع اول فرد خسيس بود ما لقب خوبي را بكار مي برديم و آن را

ص: 15191

خراب مي كرديم . اما اينجا در مورد كار خوب من لفظ بدي را بكار مي برم . يعني اينكه طرف مقابل نماز اول وقت خود را خوانده ما كلمه اي را براي او بكار مي بريم كه چقدر سجاده آب مي كشيد . يعني گويي شما دچار بيماري وسواس شده ايد . البته وسواس عملي قابليت درمان دارد ولي اين در مقامي است كه مي خواهد تحقير و تمسخر كند . حواس ما باشد كه بد زباني ها انواع پيدا مي كند . يك مدلي هم كه رايج است لقب دادن ها است . يعني گاهي اوقات لقب يك عمر باقي مي ماند . فرد فوت كرده اما گاهي اوقات لقب باقي مي ماند . در همين تهران محله هايي است كه اسم فرد با لقب موش بكار برده شده است . يعني اسم فرد را مي آورد و لقب او را موش ، خرس ، خوك و سگ و يا چيزهاي اين چنيني مي گويند . لقب هايي است كه با زشتي بكار برده مي شود و اين زشتي را رايج مي كند . ما حق نداريم كه با اين شيوه پيش برويم . چرا ؟ چون خدا با ما دوستي نمي كند . تازيانه هاي عذاب در همين دنيا به سراغ ما خواهد آمد و عظيم تر از آن در آن دنيا است .

سوال – لطفاً درخصوص آيات 44 تا 52 سوره ي يوسف توضيح بفرماييد.

پاسخ – همه ي ما مي دانيم كه قرآن كريم كتاب زندگي است . كتاب هدايت و خوشبختي است . در همين كتاب كه كتاب

ص: 15192

بيدار شدن است چرا خداوند از چند خواب براي ما تعريف مي كند ؟ به چه دليل خواب ها را مي گويد ؟ آيا ما بايد به خواب هاي خود جدي بپردازيم ؟ چند عدد از خواب هايي كه قرآن مطرح مي كند به طور مشخص در همين سوره ي يوسف (ع) است . يك درصد خيلي كمي از خواب ها روياي صادقه است . يعني اين قابليت را دارد كه آينده نگري كند . به ميزاني كه من مسئوليت خاصي را داشته باشم و دل من بخواهد كه كار خوبي را انجام دهم و همينطور ذخيره هاي پاكي داشته باشم . در اين صورت اين امكان وجود دارد كه صندوق پستي من از عالم ملكوت الهاماتي را دريافت كند . داريم كه روياي صادقه يك هفتادم وحي است . اما نبايد ما به اين اشتباه بيفتيم كه فكر كنيم اولاً همه ي خواب هاي ما تعبير دارد و دوم اينكه به دنبال اين باشيم كه روز و بيداري هاي خود را با خواب خود بگذرانيم . اين يكي از چيزهايي است كه بعضي از افراد بخصوص كساني كه خيلي حساس هستند به آن مبتلا مي شوند. پس اين نكته ي اول درخصوص بحث خواب . نكته ي دوم : ماجراي حضرت زليخا است . من مخصوصاً اين كلمه را بكار بردم براي اينكه اشتباه نكنيم . خوشبختانه دوستان سريال حضرت يوسف را ديده اند و با مفاهيم قرآني اين داستان واقعي آشنا هستند . داستانهايي را كه قرآن مي گويد براي اين است كه ما جايگاه خود را در آن قصه پيدا كنيم .

ص: 15193

شما مي بينيد در همين آيات شريف گفته شد كه وقتي حضرت يوسف خواست تعبير خواب را اعلام كند و بعد بيرون بيايد . زماني كه اعلام كردند عزيز مصر مي خواهد شما را ببيند گفت من نمي آيم مگر اينكه به پاكي من شهادت داده شود . در اينجا خيلي راحت زليخا مي توانست بگويد كه ديگران هستند بروند و به پاكي ايشان گواهي بدهند . يعني من يك خصومت شخصي با ايشان دارم نمي خواهم براي او كاري انجام دهم . حتي به ضرر او ديگر كاري نمي كنم اما به نفع او نيز كاري انجام نمي دهم . شجاعت اخلاقي كه در اين آيات است الگويي است براي تمام مردان و زناني كه مي خواهند با اين كتاب شريف انس بگيرند و آن را الگوي زندگي قرار بدهند . الان حقيقت روشن شد. زليخا مي گويد من اشتباه كردم . يعني شروع به اعتراف به اشتباه خود مي كند. ما حق نداريم به گناه خود اعتراف كنيم . ما حق داريم و وظيفه داريم كه به اشتباه خود اعتراف كنيم وقتي كه ديگري بابت اشتباه ما مجازات مي شود . ما فقط در اين صورت وظيفه داريم كه اگر اشتباه ما دامنگير فرد ديگري شده و او بدون جرم در حال محاكمه شدن است بايد اعتراف كنيم . نبايد خود را به بي تفاوتي بزنيم و راحت ازكنار او عبوركنيم و بگوييم الان كه كسي به ما مظنون نشده، اشكالي ندارد از كنار آن بگذريم . قرآن مي گويد اين بدترين روش است چون در اين صورت تو خود را از حق

ص: 15194

بيگانه مي كني . خوش به حال كساني كه وقتي اشتباه مي كنند شجاعت اين را پيدا مي كنند كه دوباره به آغوش گرم خدا باز گردند . و اگر خداي ناكرده عواقب كارآنها نصيب ديگران شده و آنها در حال آسيب ديدن هستند برود و از آنها رفع ظلم كند . در اين صورت خداوند او را عزيز خواهد كرد همانطور كه زليخا را عزيز كرد .

سوال – به نظر شما آيا پدر زن من بعد از گذشت دو سال از مرگ مادر زن من حق ازدواج ندارد ؟ اما فرزندان او بويژه همسر من اين حق را از او گرفته اند. ما الان با ايشان زندگي مي كنيم . واقعاً خسته شده ام اما همسر من مي گويد تا زماني كه پدر من زنده است ما هم اينجا هستيم . خواهش مي كنم من را راهنمايي كنيد .

پاسخ – اين درحقيقت همان بحث تعارض و حقوق است . يك مسئله اي از جهت احساسي وجود دارد آن هم اين است كه وقتي كه مادري پيام الهي را لبيك مي گويد و فرشته ي مرگ به استقبال او مي آيد ، دختران آن خانواده بدون اينكه بخواهند گاهي اوقات خيلي ظلم مي كنند . ابتدا به پدر خود و بعد به همسر و همينطور خودشان ظلم مي كنند . چرا؟ چون يك ديدگاه ثابتي دارند و مي گويند ما هيچكس را بجاي مادر خود نمي توانيم ببينيم . اگر پدر ما مي خواهد ازدواج كند بايد از ما قطع اميد كند . ديگر ما نه خانه ي او مي رويم و نه

ص: 15195

اينكه مي تواند نوه هاي خود را ببيند. اگر خواست يك روز آنها را مي بريم پارك او هم بيايد ببيند . من متأسفانه مكرراً در اقصي نقاط كشور اين روحيه و اين اخلاق را ديده ام . حتي به خاطر دارم كه يك خانم مومني به من مي گفت كه من نمي توانم تحمل كنم دست خودم نيست . وقتي كه فكر مي كنم قرار است فرد ديگري در همان خانه اي بيايد كه مادر من زندگي مي كرده است . در همان فضا قرار بگيرد . از همان وسايل استفاده كند و جانشين مادر من شود، حال من بد مي شود . بخاطر همين اين افراد جزء جنايتكاران عالم قرار مي گيرند . همان دختران خوبي كه قرار بود فرشته باشند و عاشق پدر خود ، حالا تبديل به آدم هايي مي شوند كه كاملاً معارض پدر شده اند . چرا؟ بخاطر اينكه ما هنوز به اين بلوغ عاطفي نرسيده ايم . بلوغ عاطفي چند مرحله دارد . يكي از آن مراحل اين است كه من بتوانم به ديگران حق طبيعي خدايي آنها را بدهم . من حق ندارم بعنوان يك دختري كه ازدواج كرده ام و بر سر زندگي خود هستم حتي با باج دادن عاطفي ، بگويم پدر من لباس هاي شما را مي شويم ، غذاي شما را آماده مي كنم و به همه ي كارهاي شما رسيدگي مي كنم اما شما نبايد ازدواج كنيد . ايشان ترجيح مي دهد كه نبيند . زوجيت غير از سرويس دادن و خدمت كردن است . ايشان نياز به كسي دارد كه در

ص: 15196

تنهايي ها و خستگي ها، انيس او باشد . با توجه به كهولت سني كه دارد اتفاقاً خيلي بيشتر از شما نياز دارد به اينكه يك همدمي را داشته باشد كه آرامش پيدا كند . درست است كه امكان دارد كاركرد جنسي خانواده لزوماً ديگر معنا دار نباشد . اما كاركرد عاطفي خيلي جدي تر از قبل پابرجا است . بخاطر همين هم افرادي كه پير مي شوند و همسر خود را از دست مي دهند، معمولاً منزوي مي شوند . افسرده مي شوند و در لاك خود فرو مي روند . چه خانم و چه آقا باشند . من مي خواهم به اين نكته دقت كنيم كه اگر من نمي توانم به پدر اجازه دهم كه بعد مادر من ازدواج كند اول بايد به داد دل خود برسم . من مشكل دارم . من هنوز بالغ نشده ام . من هنوز بچه هستم . طبيعي است كه هيچكس جاي مادر من را پر نمي كند . ولي براي پدر من همسر ديگري مي تواند جاي او را پر كند . شما به حضرت امير (ع) نگاه كنيد . حضرت امير هيچ كفوي براي او نيست مگر حضرت زهرا . اما بعد از حضرت زهرا ازدواج مي كند و هيچكدام از فرزندان نيز نمي گويند كه ما نمي توانيم به جاي مادر خود كس ديگري را ببينيم . اتفاقاً با مادر بهترين تعامل را مي كنند . شما نگاه كنيد وقتي كه ما مراسم روضه خواني اهل بيت را داريم با يك مدل و الگوي خانوادگي آشنا مي شويم . شما مي بينيد نوع ارتباط

ص: 15197

حضرت ام البنين (س) با فرزندان حضرت زهرا و همينطور فرزندان با ايشان چقدر زيبا و دلنشين است . اين مسئله در كودكي است ، در بزرگسالي نيز امكان پذير است . شما مي بينيد كه ام السلمه زماني همسر پيامبر مي شود كه حضرت زهرا ازدواج كرده است . عزيزي ميگفت يكي از ويژگي هايي كه توانست به فاطمه ي زهرا كمك كند و زمينه ساز شد و حضرت زهرا توانست از بزرگترين موقعيت ملكوتي استفاده كند اين بود كه هشت نفر زن بابا داشت. يعني اين نوع نگاه كه من نمي توانم هيچكس را بجاي مادر خود ببينم ، خودخواهي محض است . من با خودخواهي هاي خود مي خواهم ديگران را از حق طبيعي خود محروم كنم . قطعاً بدانم كه خودم دچار يك رفتارفرسايشي خواهم شد . اين خانم مجبور مي شود اضافه تر از آن چيزي كه در توان جسمي و روحي و عاطفي او است ، هم به پدر برسد ، هم به بچه ها برسد و هم به همسر خود برسد . همسر ناراضي ، پدر ناراضي ، بچه ها ناراضي و خود او نيز دچار انواع آسيب ها و بيماري ها خواهد شد . نگاه يك پدر اين است كه دخترم باور كن كه من نمي خواهم به مادر تو پشت كنم . ولي من هنوز زنده هستم . اگر مادر تو از دنيا رفته است من هنوز زنده هستم. به من اين فرصت را بده كه همچنان زندگي كنم . من مي خواهم اينجا آن نكته ي كليدي را خدمت دوستان عرض كنم. آنهم اين است

ص: 15198

كه افرادي كه بلوغ عاطفي خود را تقويت كرده اند ، مدام مانند يك بوته ي گل كه زنده است . نه يك گل مصنوعي كه گوشه ي اتاق مي گذاريم . يك بوته ي گلي كه مدام غنچه مي كند و گلهاي او شكفته مي شوند . آدم هاي خوب آدمهايي نيستند كه هميشه در بهترين موقعيت ها قرار بگيرند . آدم هاي خوب در شرايط سخت و بحراني خود را نشان مي دهند . اگر اين خانم در موقعيتي قرار گرفته است كه دوست دارد كسي به جاي مادر او نيايد. اگر بتواند اين ارتباط را با پدر برقرار كند و نيازهاي او را در جايگاه او ببيند . اگر آن كسي كه به خود اجازه مي دهد به ديگران ناسزا بگويد ، خود بجاي آن فردي قرار دهد كه با كلام و ناسزاي او تحقير شده و آسيب شخصيتي ديده است . قطعاً نوع نگاه او به موضوع عوض خواهد شد . همه را فهميدن ، همه را بخشيدن است . واگر من بفهمم كه چرا بچه ي من فحش مي دهد و چرا همسر من به خود اجازه مي دهد كه ناسزا بگويد . شايد من كاري مي كنم كه آنها را وادار به اين كار كرده ام . يعني هركسي سهم خود را بردارد . براي اينكه ما در قبال افرادي كه ما را در زندگي دچار آسيب مي كنند ، بتوانيم رفتار خوب و مناسبي داشته باشيم بايد خود را به جاي آنها قرار دهيم . آنوقت مي توانيم بفهميم كه چرا اين كار را كرد . تا وقتي

ص: 15199

كه ما در جايگاه خود هستيم نمي توانيم كسي را راحت بفهميم . فقط مي توانيم همه را محكوم كنيم . آدم هايي كه مدام مي گويند هيچ كسي خوب نيست . هيچ كس در خانواده من را دوست ندارد . در محيط كار همه با من بد هستند . در محيط درسي هيچكس زمينه ي رشد من نمي شود . اينها آدم هايي هستند كه خود مشكل دارند . اگر شما با اكثريت آدم ها مشكل پيدا كرديد همه مشكل ندارند احتمالاً شما مشكل داريد. پس به دنبال اين باشيد كه خود را يك چكاب اخلاقي بكنيد تا بتوانيد بفهميد كه كجاي روش زندگي شما اشتباه است و احياناً با آينه ي الهي همخوان نيست

90-03-11

سوال – شوهر من مي گويد كه با اين حرفها دارند ما را از دين مي ترسانند و مقام امام صادق (ع) از اين بالاتر است كه بخاطر يك فحش تا آخر عمر با كسي حرف نزند . حرف اين همسر من بخاطر اين است كه خودش حرفهاي زشت زياد مي زند حتي به من . راهنمايي بفرماييد .

پاسخ – وقتي ما مي گوييم كه در آيين اهل بيت كه آئينه ي تمام نماي قرآن هستند فحش و ناسزا دادن بخصوص فحش هاي ركيكي كه حدالهي بايد بر آنها جاري بشود ،خيلي جدي و محكم مي ايستند و ترجيح مي دهند كه اين دوري را در جامعه نشان بدهند كه آن انسان دارد از رحمت خدا دور مي شود ، آيا معني اش اين است كه ما داريم مردم را از بي ديني مي ترسانيم يا از

ص: 15200

دين داري ؟ فحش دادن جزو دين داري است يا بي ديني ؟ اگر مي گوييم كه فحش دادن چه اثراتي در زندگي شخصي ، معنوي و اخروي مان دارد يعني اگر مي خواهيم دين دار زندگي كنيم بايد مراقب خودمان باشيم . پس ما داريم شما را از بي ديني مي ترسانيم . و اينكه خيلي از اوقات كارهاي خيلي كوچك نتيجه اش خيلي سريع به بي ديني مي رسد . مثل اين است كه يك نفر يك انبار بزرگ از باروت را داشته باشد و كافي است كه يك كبريت بكشد و همه اش منفجر خواهد شد . اگر من مقدار گندم داشته باشم و در كنار آن مقداري مواد محترقه داشته باشم ، فحش دقيقا اين مكانيسم را دارد . بعضي از گناهان اين قدر بعد ملكوتي آن وحشتناك است و متاسفانه اين قدر در زندگي ما رايج است كه ما نمي خواهيم باور كنيم و مي گوييم كه مگر نمي بيني همه دارند فحش مي دهند . اين خطايي است كه ما داريم . خدا مي گويد بياييد و از پشت دوربين نگاه من به عالم نگاه كنيد . ببينيد كه فحش چقدر آثار عجيب و غريب دارد . در روايت داريم كه فردي كه فحش دهندگي جزو روحيه اش شده باشد و خيلي طبيعي و عادي ، چه به شوخي و چه به جدي فحش بدهد ، اين انسان را روز قيامت هقتاد هزار ملك او را تازيانه مي زنند در حاليكه وارد صحنه ي قيامت مي شود . دوستان مي توانند امتحان كنند و با يك نخ كاموايي ظريف

ص: 15201

شش بار به دست خودشان بزنند و ببينند كه تحمل را دارند . اين يعني اين كه من با همين شتاب دارم از رحمت خدا دور مي شوم . اگر ما داريم عواقب دنيوي و اخروي كارهاي بد خودمان را مي گوييم نتايج منفي است كه بطور طبيعي رخ مي دهد.مرداب هايي است كه در زندگي مان ايجاد كرده ايم و بوي تعفن آن را بخاطر حجاب هاي دروني مان نمي شنويم . بوي بد را زماني مي فهميم كه شامه مان پاك بشود . خيلي ها اين تجربه جدي را نمي كنند و وقتي از اين دنيا مي روند تازه جلوه هاي اخروي شان را مي بينند . پس دقت كنيم كه زشتي ها جزو دين داري نيست . خداوند ما را به زيبايي و عدالت دعوت كرده است . ان الله يعمر بالعدل و الاحسان . خدا ما را به زشتي ها دعوت نكرده است و مي گوييم از بي ديني فاصله بگيريم تا دين همه ي زيبايي هايش را به ما نشان بدهد .

سوال – همسر من نماز مي خواند و كار خير هم انجام مي دهد ولي با اهل خانه بد رفتار است و اهل كتك زدن و ناسزا گفتن است . آيا خداونداين جور اشخاص را بخاطر كارهاي خوب ديگري كه انجام مي دهند مي بخشد ؟

پاسخ – بعضي از كارهاي ما رابطه اش طوري است كه اعمال خوب ما را ازبين مي برد . در بحث حسادت روايتي از پيامبر داريم كه حسد مثل آتش شعله اي مي شود كه چوب هاي خشك را از بين مي

ص: 15202

برد و كارهاي خوب شما را از بين مي برد . اينكه كسي به خودش اجازه بدهد كه با اهل خانه هر رفتاري بكند و بگويد كه من بايد جلوي همه مودب باشم و در خانه مي خواهم راحت باشم و آن فردي كه هستم باشم ، اين انسان دچار يك آسيب دروني عميق شده است و راه اينكه خودش را درمان كند اين است كه خودش را با نظارت خدا ببيند . جمله ي حضرت امام كه عالم محضر خداست در محضر خدا گناه نكنيد يعني اگر من حضور خدا را باور بكنم ديگر نمي توانم در پنهاني ترين لحظات گناه بكنم و بعد هم به گناهم افتخار بكنم . اين خطر بزرگي است كه همه ي انسانهايي خوبي كه گاهي گناهان را به خودشان مي بخشند بايد از اين موضع جدي مراقبت بكنند . حالا اينكه كارهاي خوب اين انسان با كارهاي بدش چه رابطه اي برقرار مي كند ، يك بحثي در مباني كلامي داريم به اسم حبط يعني از بين رفتن و سوزاندن . كارهاي بدي كه مي تواند كارهاي خوب ما را دچار آسيب و لغزش بكند . مثل اينكه شما يك ديگ پلو براي امام حسين (ع) بگذاريد ولي وقتي در ديگ را باز مي كنيد دو تا فضله ي موش در آن ببينيد ، بنظر شما آن برنج پاك است ؟ اين خوراك آلوده است . گاهي عمل من خيلي خوب بوده است و نيت آن هم خوب بوده است ولي روش من روش غلطي بوده است . اين خواهر ما با فردي هم افق شده كه بدي

ص: 15203

هايي دارد كه هنوز نتوانسته آنرا ترك كند ، شما در درجه ي اول سعي كنيد كه دچار روحيه ي سرزنش گري يا عيب جويي نشويد . چون وقتي من در كنار يك كسي هستم كه يك عيب تكراري دارد ناخودآگاه روحيه ي سرزنشگري در من تقويت مي شود و من هم بيمار مي شوم . انساني كه اهل سرزنش بشود خودش بيمار شده است . پس من مراقبت كنم كه من دچار سرزنش نشوم . ديگر اينكه دچار بيماري عيب جويي نشوم . راويي نقل مي كند كه پيامبر با ما نماز را در مسجد خواندند بعد با سرعت به دم در مسجد آمدند . دستشان را روي در مسجد گذاشتند و با صداي بلند فرياد زدند : اي كساني كه با زبان ايمان آورده ايد و ايمان در دلهايتان جاي نگرفته است ، عيب هاي مومنان را جستجو نكنيد . مثلا يك آزردگي از طرف پيدا كرده اي و دنبال اين هستي كه عيب هاي ديگرش را هم پيدا كني و طرف را رسوا بكني . زيرا هر كس كه عيب هاي مومنان را بجويد خداوند هم در پي عيب هاي اوست و خداوند عيب هاي او را آشكار مي كند حتي اگر در خانه اش باشد . اين از كتاب شيخ صدوق بنام ثواب الاعمال و عقاب الاعمال است . من توصيه مي كنم كه اين كتاب را بعنوان يك دايرة المعارف در خانه هايتان داشته باشيد . با اين كتاب مي توانند با نگاه اهل بيت آشنا بشوند . هيچ فردي نيست كه دنبال خوشبختي باشد و محتاج به اين كتاب

ص: 15204

نباشد . آيا همسر من كه اخلاق و رفتار بدي دارد و زشتي هايي در رار او هست ، آيا من تلاش كردهام كه با خوبي هاي خودش بدي هايش را از بين ببرم . مردي كه دست بزن دارد و پيامبر فرموده : واي بر مردي كه دست روي زن و بچه اش بلند بكند . در واقع تخليه خشم مي كند و هدفش تربيت نيست . اين فرد خودش بيشتر سزاوار كتك خوردن است . به چه حقي ديگران را مي زند ؟ اگر مردي دستش بلند شد و محل زدن سرخ شد بايد بيست و پنج درهم طلا بدهد و اگر سياه شد ، بايد پنجاه درهم بدهد . چطور ما كارهاي اشتباه را به خودمان مي بخشيم . حالا خانم با كسي زندگي مي كند كه اين بديها را دارد . با قانون شش به اضافه ي يك خوبي هاي خودش را به او بگوييد تا بر بدي هاي خودش پيروز بشود . چون او در زندگي اش تحقير شده به خودش اجازه مي دهد كه ديگران را تحقير كند . يا اينكه اين را بهترين روش تنبيه مي داند . ديگر اينكه اگر شما فرض كنيد كه همه ي تلاش خودتان را كرديد به قول قرآن هركس كه مي خواهد با سعي و تلاش هدفهاي ملكوتي اش را بالا ببرد و اراده ي حقيقي او رضايت خداست و همه ي تلاشش را صرف رضايت خدا بكند و نگويد من كه گفتم و او گوش نداد . اگر در مقابل تغيير روحيه همسرت مثلا دست بزن او، به شما مي گفتند

ص: 15205

كه صد ميليون به تو مي دهيم ،چقدر تلاش مي كردي ؟ آيا ببين به آن اندازه تلاش كرده اي . سعي نهايي اين است كه براي من يك پاداش جدي ديده بشود و آن وقت همه ي توان خودم را خرج خواهم كرد . اگر همه ي تلاش خودت را كردي و باز ديدي كه تغيير نكرد ، نگران و خسته نشويد . مگر آسيه وقتي با فرعون زندگي مي كرد و خدا او را براي همه ي زنان و مردان عالم مثل زده است ، آيا او توانست فرعون را درست كند ؟ نه . اما آسيه نه از او طلاق گرفت و نه بدگويي او را كرد و نه هيچ كار منفي انجام داد. در حقيقت در نوع تعامل خودش بهترين تعامل را داشت . حضرت لوط و نوح هم بعنوان دو پيامبر ، اسير رفتارهاي بد بودند . اسير يعني بعضي مواقع ما در زندگي مجبور هستيم كه تحمل بكنيم و بخاطر مصلحت هاي بزرگتري كه وجود دارد ناچار هستيم . اين دو پيامبر در خوبي هايشان چيزي كم نداشتند و سعي و تلاششان هم كم نبود ولي نتوانستند همسرانشان را عوض كنند.پس وقتي خدا مي بيند همه ي سختي ها آسان مي شود . در ظهر عاشورا وقتي حضرت علي اصغر در ظهر عاشورا در دامن ايشان به شهادت مي رسد و وقتي خونها را به آسمان مي پاشند مي فرمايند : براي من سختي ها آسان مي شود وقتي كه تو مرا مي بيني . وقتي ما بدون سرزنش همسرمان را داريم تحمل مي كنيم و صبر خلاق داريم

ص: 15206

، بايد بدانيم كه خدا بهترين زيبايي ها را براي ما دارد .

سوال – من به شوهرم مي گويم كه هنگام عصبانيت صلوات بفرست . او هم بعضي از وقتها قبول مي كند ولي بعضي مواقع هم مي گويد كه ببين اين راننده چطور رانندگي مي كند ؟ حقيقتا جاي فحش دادن ندارد ؟ من به او حق مي دهم ولي با دشنام دادن او هم مخالف هستم . چكار كنم ؟

پاسخ – ايشان از روش رفتار درماني استفاده كرده است . در جايگاهي كه اين فرد خيلي عصباني است خواسته كه با صلوات كام او را شيرين كند و به او اين رفتار را ياد داده است و درصد قابل توجهي هم موفق بوده است . وقتي ما عصباني هستيم مي توانيم با تومأنينه نه با تعجيل مي توانيم ذكر صلوات را داشته باشيم و كام خودمان را شيرين كنيم . وقتي ما صلوات مي فرسيتم همه ي ذرات اطراف ما بر ما درود مي فرستند يعني بارش نوراني انرژي هاي ملكوتي به سمت ما مي آيد و حالت هاي منفي را خنثي مي كند . و اگر با توجه باشد اثر آن خيلي زياد خواهد بود . پس اين يك موفقيت است . حالا آيا بعد از اينكار مثبت شما او را تحسين كرديد؟ آيا رفتار او را تاييد كردي ؟ اگر رفتار به موقع و تاييد شايسته نكردي توقع نداشته باش كه رفتار خوب همسرت ادامه پيدا كند . ما در روابط جدي خودمان نياز به تحسين هايي داريم. و در بحث روانشناسي مردان اين خيلي جدي است و در

ص: 15207

روابط خانوادگي هم خيلي موثر است . وقتي شما رفتار خوب همسرتان را مي بينيد و او را تحسين مي كنيد موفقيت ايشان خيلي بالاتر مي رود زيرا عزت نفس او بيشتر مي شود و احساس مي كند كه ديگران ديدند كه او به خودش مسلط شده است . اين ديده شدن يك ارزشمندي است. ديگر اينكه راننده اي كه بد رانندگي مي كند و يك دفعه مي پيچد بدون اينكه چراغ راهنما بزند و همسر شما مي گويد كه جاي فحش ندارد ، شايد آن راننده جاي فحش داشته باشد و جاي آنرا دارد كه انسان حرفي را بزند كه بگويد كار تو خيلي غلط بود . آيا شما شايسته هستي كه حرف زشتي را بر زبان خودت جاري كني ؟ براي شما حرف زشت ناشايست است و خدا مي گويد كه همه ي بندگان من كه در امنيت عبوديت من هستند مي خواهم كه اين امنيت را با ناشايست حرف زدن و فحش دادن آسيب نزنند . آن فرد حتي اگر سزاورا هم باشد شما شايسته ي فحش دادن نيستيد.

سوال – سوره يوسف آيات 104 تا 111 را توضيح بدهيد .

پاسخ – خدا مي فرمايد كه در بعضي از مراحل كار بر انبياء هم سخت مي شد. در آيه آخر مي فرمايد كه انبياء هم به بن بست مي رسيدند و كار بر آنها سخت مي شد و فكر مي كردند كه خدا آنها را ياري نمي كند . خدا مي فرمايد : من انبياء خودم را هم امتحانات سخت مي كنم و از آنها امتحانات سختي تري مي گيرم .پس

ص: 15208

به ميزاني كه بن بست هاي زندگي ات زياد مي شود يادتباشد كه خدا مي خواهد بداند كه در ما چقدر كفر پنهان وجود دارد . اين اصطلاحي است كه بعضي از پدر و مادرها به بچه هايشان مي گويند كه كُفر من را در نياور. همه ي ما انسانها يك كفرهاي پنهاني در وجودمان هست. وقتي شما چيزي سرگاز مي گذاريد چيزهايي كه زير است مي جوشد و به روي ظرف مي آيد . من خيلي از اخلاقيات بدخودم را پنهان كرده ام . حتي خودم هم به اين توجه ندارم و فكر مي كنم كه اين اخلاق بد را ندارم . خداوند در امتحانات سخت زمينه را باز مي كند كه من خودم را بشناسم . خدا مي فرمايد كه حواست باشد كه گذشتگان چطوري رفتار مي كردند و بداني كه آخرت براي اهل تقوا بهترين جايگاه است ، آن وقت در سختي ها كم نمي آوري و سرمايه هاي معنويت ادامه پيدا مي كند .

سوال – من با شوهرم نه سال اختلاف سني داريم . شوهر من وقتي عصباني مي شود به من و دختر پنج ساله ام فحش هاي بد مي دهد كه بعضي از اين فحش ها توهين به خودش هم هست . من خيلي نگران كودكم هستم و مجبور شدم كه مدام با او از خوبي ، بدي ، بهشت و جهنم صحبت بكنم كه بد دهان نشود . من بخاطر بددهاني همسرم دوست ندارم كه بچه دار بشوم . من چطور يك مرد سي و چهارساله ي بد دهان را تغيير بدهم ؟ خسته و افسرده شده

ص: 15209

ام .لطفا من را راهنمايي بفرماييد.

پاسخ – قرار شد كه هرگز خسته نشويم. انسان مومن بايد تكاليفش را جدي بگيرد . امام مي فرمايد: كار براي خدا خستگي ندارد . ما مكلف به تكليف هستيم نه موظف به نتيجه . شما به اندازه ي تلاش خودت بزرگي روح پيدا مي كني نه به اندازه ي نتيجه اي كه بدست مي آوري . به همين دليل است كه قانون كار در دنياي ملكوت با عالم فيزيك فرق مي كند . عالم فيزيك مي گويد كه اگر براي برداشتن سنگ بزرگ چند نفر تلاش كردند و نتوانستند آنرا حركت بدهند ، كاري انجام نداده اند ولي در قانون خدا مي گويد كه اگر شما واقعا دردلت مي خواستي كاري انجام بدهي و امكانش فراهم نشد ، خدا آن كار را برايت مي نويسد كه آنرا انجام داده اي . حالا اگر من اين خواسته را با عمل صالح تركيب كنم و كمي از آنرا انجام بدهم آن كار بزرگ است زيرا همراه با تقوا است . خدا فرموده كه كارهاي كوچك خودتان اگر همراه با تقوا است ، آن را كوچك حساب نكنيد . دوره ي جنيني دوره ي خيلي مهمي است . بچه ها سرمايه هاي معنوي زيادي از ما خواهند داشت و با بي توجهي هاي ما ممكن است كه بچه ها اين سرمايه هاي معنوي را از دست بدهند . خوب است كه اين خواهرمان به اين موضوع دقت دارد ولي اگر شما كه در اين آسيب ها قرار مي گيريد ودر دوران بارداري تان مجبور باشيد كه عكس دندان بيندازيد ، شما

ص: 15210

از حفاظي استفاده مي كنيد كه به جنين شما آسيب نزند . شما هم در نوع تامل با همسرتان يا كساني كه مجبورهستيد با آنها زندگي بكنيد و نمي خواهند خودشان را تغيير بدهند لازمه اش اين است كه شما از يك سيستم حفاظتي استفاده بكنيد و آن سيستم محافظتي اين است كه شما در قبال كلمات زشت او مراقبت كنيد كه اين كلمات زشت را براي جنين بازگو نكنيد . بگوييد با اينكه داري اين حرفها را مي شنوي ولي مي خواهم آنها را نشنوي ، خدا به من و تو اجازه نداده كه حرفهاي زشت بشنويم حتي اگر اين حرفها را پدرت بگويد . خوب است كه ايشان براي فرزند پنج ساله شان از بهشت و جهنم مي گويند . اما بيشتر از اينها بايد يك نكته ي ويژه را ياد بدهند . آن ممكن الخطا بودن يا جايزالخطا بودن انسانها را ياد بدهند . اينكه يك بچه مي بيند كه پدر خوبش بعضي وقتها انسان بدي مي شود و در خودش تعارض ايجاد مي شود كه باباي من خوب است ولي چرا اينقدر بد است ؟ هم از پدر تنفر پيدا مي كند و هم احساس محبت نسبت به پدر دارد ، اين احساس تعارض و تضاد شخصيتي را بوجود مي آورد كه وقتي بزرگ شد اگر نتواند با آن كنار بيايد او را دچار مشكل مي كند . من با نگاه ديني كمك كنم كه بچه ام اصلاح بشود . به او بگويم پدرت كه اين همه خوب است اگر حواسش را جمع نكند امكان دارد كه اشتباه بكند. پدرت اشتباه

ص: 15211

كرده است .پس بيا با هم به سر سجاده برويم و از خدا بخواهيم كه خدا بابايي را ببخشد . يعني من مكانيسمي را استفاده بكنم كه بچه ياد بگيرد كه اشتباهات ديگران نبايد تاثير جدي روي زندگي اوبگذارد و او را براي هميشه تخريب بكند حتي اگر عزيزترين فرد خانواده اش باشد.

سوال – من به همسرم فحش مي دهم . در مورد اينكه همسرم چكار كند كه من از فحش دادن دست بردارم توضيحاتي بفرماييد .

پاسخ – شما كه خودتان مي دانيد كه دچار اين بيماري هستيد ، آيا اگر شما بيماري سردرد داشته باشيد و همسر شما بجاي شما قرص بخورد آيا سردرد شما خوب مي شود ؟ خيلي بد است كه ما هميشه مي خواهيم ديگران براي ما كاري انجام بدهند بدون اينكه ما حركت جدي بكنيم . از توحركت ازخدا بركت . اگر شما دلت مي خواهد كه همسرت به شما كمك بكند بايد با اوصحبت بكني و بگويي كه من واقعا دلم نمي خواهد كه فحش بدهم اما عادت كرده ام و معتاد به فحش دادن شده ام . يك تخريب عجيب كه مدام دين و ايمان من را مي سوزاند و فرصت هاي موفقيت من را از بين مي برد . چه كسي بهتر از تو كه مَحرم ترين فرد عالم هستي مي تواند به من كمك كند ؟ به من كمك كن . قطعا همسر شما مي پرسد كه چه كمكي مي تواند به شما بكند. شما خودت را خوب مي شناسي و توانمنديهاي همسرت را هم خوب مي شناسي . به همسرت بگو هر وقت

ص: 15212

كه من ميخواهم فحش بدهم خوراكي يا چيزي را كه من دوست دارم با يك ليوان آب بياور و با محبت دست روي شانه ي من بگذار و بگو ناراحت نباش و من سعي مي كنم كه رفتارم را اصلاح كنم يا اگر ديگران اشتباه كردند فرصت بدهيم كه آنها اشتباهاتشان را اصلاح كنند . نوازش گفتار و رفتار كمك مي كند كه فرد از آن خشم و غضب پايين بيايد . شما بايد نشان بدهي كه هندسه ي روح تو در كجا قابليت جذب نورانيت ملكوتي را دارد .

سوال – شما فحش دادن را مذمت مي كنيد ولي در بعضي از زيارت ها مثل زيارت عاشورا يا در صحبت هاي امام حسين(ع) در روز عاشورا مي بينيم كه اصطلاحي بنام فرزند ناپاك بكار برده اند كه احساس مي كنم آنها هم ناسزا هستند . در اين مورد چه نظري داريد ؟

پاسخ – اهل بيت دو تا روش ويژه را به ما ياد داده اند كه اينها روش هاي مكمل هستند نه متضاد . وقتي به خود ائمه ناسزا گفته مي شد ، آنها افراد پست را با بزرگواري كمك شان مي كردند كه برگردند و مقابله به مثل نمي كردند . امام باقر (ع) لقب شكافنده ي علم را از پيامبر دارند ولي شما مي بيند كه يك فرد تحريك شده از نام ايشان نغوذبالله به بقر ياد مي كند . كه بعضي مواقع افراد جوري از هم ياد مي كنند كه اسمشان به فحش تبديل مي شود و اين هم جزوناسزاها است . حضرت با او مقابله ي سالم مي كند

ص: 15213

كه طرف مقابل خلع صلاح مي شود . اما در جايگاههايي كه نسبت به دين ،خدا ، پيامبر يا پاكي هاي حقيقي مشكلي پيش مي آيد ،اينجا جايگاه غيرت ديني است و اهل بيت خيلي جدي مي ايستند . در دنيا شما مي بينيد كه بعضي ها به خودشان اجازه داده اند كه زشتي هايي را به تحريك صهيونيست ها به پيامبر يا خوبان عالم منتسب كنند ، كسي در مقابل اينها نبايد سكوت بكند و اگر كسي اين كار را بكند بي غيرت است و غيرتديني ندارد . ناسزا يعني كلمه اي كه سزاوار نيست . فرد در جايگاهي رفتار غلطي را انجام مي دهد و زشتي هايش عيان مي شود مثلا امام حسين (ع) در روز عاشورا كلمه را به زشتي بيان نمي كنند و با فصاحت و بلاغت مي گويند : اي فرد ناپاك كه فرزند فرد ناپاكي هستي يعني پاكي ولادت مشخص نيست.پاكي ولادت پدر و مادرت هم مشخص نيست. يعني شما از نسل ناپاكي هستي و اين شهره و معروف بوده است نه به عنوان دروغ بلكه بعنوان يك واقعيت و بُعدي از جاهليتي كه در آنجا وجود داشته است. حضرت مي خواست بگويد كه تو كه اين قدر زشتي از خودت نشان مي دهي و در مقابل خدا و پيامبر ايستاده اي و وقتي ناپاكي خودت را درمان نكني ببين چه بلايي سر تو مي آورد كه در مقابل نوه ي پيامبر مي ايستي . پس در حقيقت حضرت به او ناسزا نگفته و او را توصيف كرده است و مردم را وادار كرده كه درست فكر بكنند .

ص: 15214

بعضي مواقع اهل بيت كلمه اي را بكار بردند كه كلمه ي درشتي است از حضرت علي (ع) داريم كه مي فرمايد : مادرت به عزايت بنشيند . فردي در مورد دين تحليل غلط و عجيبي ازدين ارائه كرده است . در عربي اين معنايش يك جور نفرين است .اين كلمه ي درشت ناسزا نيست . يك ايست و توقف است . اين يك شوك رواني است بدون اينكه ناسزايي گفته بشود براي اينكه اين انسان مودب بشود . مي گويد كه تو اين قدر عمرت را اشتباه رفته اي كه بقيه عمرت دارد بيهوده مي گذرد و مي گويد كه عمرت كوتاه بشود . كساني كه دور از رحمت خدا هستند شايسته ي لعن هستند و اين لعن در عاشورا به تاييد قرآن است . لعن براي كسي است كه خدا و پيامبر از او اعلام برائت كرده باشند كه در قرآن روشن است . كساني كه راه گمراهي را در پيش گرفته اند ، راه هدايت را مي دانند و با لجاجت به سمت گمراهي مي روند و كساني كه درها را به روي خودشان بسته اند شايسته ي لعن هستند . علت اينكه ما مقام لعن زيارت عاشورا را بالا مي دانيم زيرا اين زيارت حديث قدسي است و ترجمان ديگري از كلام خداوند در قرآن كريم است كه بايد آنرا ياد بگيريم. امام مي فرمايند كه ما مفتخر هستيم كه صحيفه ي سجاديه (زبور آل محمد ) از ماست . دوستان به دعاي مكارم الاخلاق توجه ويژه بكنند . در دعاي بيستم صحيفه ي سجاديه و بند سيزدهم آن امام مي

ص: 15215

فرمايد : خدايا اگر حواسم نبود و فحشي دادم يا كلام نامناسبي را گفتم يا آبروي كسي را بردم ، مي خواهم كه اينها را براي من تبديل كني و سپاسگزار تو باشم و ثناي تو را زياد بگويم و شكر تو را بگويم . اين دعا براي كساني است كه مي خواهند خودشان را نسبت به فحش دادن درمان بكنند . دعاي مكارم الاخلاق براي ما خوب است كه بتوانيم اخلاق هاي خوب را در خودمان گسترش بدهيم و هم روش ها را به ما ياد مي دهد . يك وقت چراغ قرمز است و راننده چراغ را رد مي كند و پليس دنبال او مي كند تا او را بگيرد زيرا رفتارش پرمخاطره بوده است . رفتار پرمخاطره نيازمند اين است كه من به او هشدار بدهم و كمك بكنم بدون اينكه بخواهم تخليه خشم خودم را كرده باشم.

سوال – اثرات فحش و بد دهاني پدر و مادر بر روي جنين را توضيح بدهيد .

پاسخ – جنيني بعنوان فرزندي است كه بايد نُه ماه از روح وروان و همه ي ويژگي هاي مادر تغذيه مي شود براي اينكه ما بتوانيم روحيه ي معنوي بچه را بالا ببريم نيازمند به اين است كه صداها و كلمات زيبا بشنود . همان جور كه مادر مراقب ميزان مصرفي كلسيم يا آهن خودش است بايد مراقب دريافت نور ملكوتي و معنوي قرآن ، مناجات و كلمات پرمحبت پدر و مادر بخصوص پدرها در اين زمان بايد از نوازش گفتار استفاده بكنند . اين آرامش رواني كه مادر بدست مي آورد ، فقط خرج مادر نمي

ص: 15216

شود بلكه خرج فرزند هم مي شود همان جور كه شما غذاهاي خوبي را براي مادر باردار تهيه مي كنيد ، هم به مادر و هم به جنين او مي رسد . بايد سرمايه هاي معنوي زياد باشد كه وقتي بچه بدنيا مي آيد به خوبي ها ميل بسيار بيشتري دارد و بدون اينكه خودش بخواهد از بديها فاصله مي گيرد .

سوال – اگر خواستگار من بد دهان باشد به او جواب مثبت بدهم يا منفي ؟

پاسخ – جواب منفي بدهيد . از پيامبر و ائمه سوال مي كنند كه فردي است كه خانواده ي خوبي دارد و متدين است ولي بداخلاق و بد دهان است ، آيا مي توان با او ازدواج كرد ؟ پيامبر مي فرمايند : خير با او ازدواج نكنيد . در مقابل خواستگار اين مراقبت را داشته باشيم كه بددهاني براي ما از بي پولي خيلي مهمتر باشد . بد دهاني كليه ي سرمايه هاي معنوي ما را به باد مي دهد ، بركت زندگي و رزق و روزي ما از بين مي رود . ممكن است كه خيلي پول داشته باشيم ولي پولهاي مان حرام مي شود ، نه دنياي ما را آباد مي كند و نه آخرت ما را آباد مي كند . فرزندان مان ناشايست مي شوند . بچه هايي كه از شما فحش را مي شنوند نسبت به خودشان يا پدر و مادر قطعي بدانيد كه وقتي اينها بزرگ بشوند ، اگر سرمايه هاي معنوي خودشان را پربار نكرده باشند ، آسيب هايي كه شما به آنها زده ايد چند برابر به خودتان برمي

ص: 15217

گردانند . بچه اي كه فحش مي شنود اين امكان را دارد كه فحش دهنده باشد و زمينه ي فحش ديگران را براي شما بخرد. اين قدر كار بد مي كند كه به پدر و مادرش ناسزا مي گويند يعني مي گويند كه چرا اين بچه خوب تربيت نشده است . يكي از علت هايش مي تواند اين باشد كه شما براحتي در زندگي فحش و ناسزا گفتي و روح او را پر از زخم كرده اي . مراقب اين زخم هاي چركي باشيم كه هم سرمايه هاي عاطفي و معنوي و هم بهره هاي ملكوتي مان را از بين مي برد .

سوال – آيا فحش هايي هم كه به شوخي گفته مي شوند همين آسيب هايي كه گفتيد به دنبال دارند ؟

پاسخ – بله . مثل اينكه شما در تولد كسي ، در يك جعبه حشرات آلوده جمع بكني و روي آنرا يك پاپيون بزرگ بزني .و به طرف بدهي ، چه احساس زشتي به انسان دست مي دهد ؟ مثل اينكه شما مي خواهيد دوستتان را تحويل بگيريد و با او احساس صميميت بكنيد اما كلمات زشت بكار مي بريد . به همان اندازه كه شما حشرات آلوده روي سر او بريزي ، زشتي نثارش كرده اي . گاهي فحش هاي شوخي دردش بيشتر از فحش هاي جدي است زيرا فحش هاي جدي من را مجبور مي كند كه يك روزي برگردم ولي فحش هاي شوخي را جزو لطف هاي خودم تلقي مي كنم و اين فوق العاده خطرناك تر است .

امام صادق (ع) مي فرمايند : كسي كه مي

ص: 15218

خواهد كلام زشت را از خودش دور بكند با سوره ي همزه مانوس باشد . در روايتداريم كه كسي كه سوره ي همزه را بيست و يك بار مي خواند كلام هاي زشت و سخن بدگويان را از خودش دور كرده است . انس با قرآن بركات زيادي را براي ما خواهد داشت . با خواندن آن هم خودمان از ناسزا گفتن دور بشويم و هم اين كه اين فرصت را براي ديگران بسوزانيم و اجازه ندهيم كه آنها در مورد ما بد بگويند . حالا ممكن است كساني كه در زندگي مشتر ك شان مي بينند كه همسرشان داراي روحيه ي فحش دادن است احساس ورشكستگي خيلي جدي را بكنند . بگويند كه كاش ما زودتر اين حرفها را مي دانستيم . من به اين دوستان مي گويم كه شما وارد يكي از فازهاي امتحاني خدا شده ايد. شما با كسي همنشين شده ايد كه او بيماري دارد . اگر اين بيماري روحي واخلاقي باشد و سرطان بدخيم فحاشي باشد ، براي درمان اين روحيه لازم است كه هم به ادعيه تمسك بكنيد هم خلق خودتان را خوش بكنيد و هم مراقبت كنيد كه شما بيمار نشويد . هر كدام از اينها را كه شما انجام بدهيد ، در نزد خدا محاسبه مي شود . خدا مي گويد كه همه ي اينها براي شما نورانيت مي آورد . يك انسان رشد يافته مي شويد و تعادل خودت را بيشتر مي كني براي اينكه بتواني و آسيب هاي اين فحش ها را از بين ببري لازمه اش اين است كه كلمات زيبا بشنوي . مثلا

ص: 15219

وقتي ما در دود تهران هستيم و سرب مصرف مي كنيم لازم است كه مقدار زيادي اكسيژن مصرف كنيم . بخاطر همين اكسيژن هاي پاك كلام ها را بشنويد. اهل بيت از ما خواسته اند كه هم قرآن را بشنويم و هم بخوانيم . كه هر كدام از اينها آسيب هاي روحي ما را پاك مي كند و بخشي از گناهان خاص را از بين مي برد . كسي كه در فضاي نامناسب قرار مي گيرد به خودش فرصت بدهد كه صداي مناجات و قرآن را بشنود و از خدا بخواهد كه با ياد خدا روحش پاك بشود و تو ياد مي كني كسي كه تو را ياد آوري كند.

90-03-18

سوال- لطفاً در اين خصوص اينكه چكار كنيم تا دل ديگران را نشكنيم توضيح بفرماييد.

پاسخ – دل شكستن يكي از آن چيزهايي است كه معمولاً ما آن را خيلي جدي در نظر نمي گيريم . وقتي كه كاري مي كنيم ، حرفي مي زنيم و به گونه اي نگاه مي كنيم كه دل ديگري مي شكند احياناً خيلي راحت از كنار آن مي گذريم. مقوله ي دل شكستن يكي از آن چيزهايي است كه بايد در روابط عاطفي درون خانواده خيلي جدي به آن بپردازيم . نوع نگاه ما ، نگاه اعتدال هويتي و روحي است . قرآن اين فرمول را براي ما مي گذارد: تعادل هويتي براي خود ايجاد كنيد كه راه ميانبر خوشبختي است . چون تقوي راه رسيدن به بهشت ملكوتي در دنيا و آخرت است . در نگاه و انديشه ي اهل بيت (ع) كه اسرار خوشبختي را به

ص: 15220

ما آموزش مي دهند اين است كه مراقب باشيد مبادا رفتار شما دل ديگران را بشكند و آنها را دچار غم و اندوه كند . براي اينكه ما بتوانيم از اين رفتار دور شويم ، آسيب هاي جدي كه در اثر اين نوع رفتار ما را گرفتار مي كند به ما يادآوري مي كنند . از پيامبر داريم كه هر كس مومني را غمگين كند و با نگاه و رفتار خود به گونه اي طرف مقابل را تحقير كند ، بخاطر غمي كه در دل مومني ايجاد كرده آنقدر آسيب به سمت او مي آيد و آنقدر ظلمت هاي دروني و بيروني او را احاطه مي كند كه ويژگي اصلي او اين خواهد بود . اين آدم اگر همه ي دنيا را به فردي كه او را غمگين كرده ببخشد ، فرض كنيم كه مالك همه ي دنيا باشد و همه ي آنچه را دارد به او ببخشد ، كفاره ي كار او نيست . و خداوند در قبال اين بخشش براي او پاداشي قرار نخواهد داد . اين روايت از حضرت رسول (ص) در كتاب شريفه ي بحار نقل مي شود . اين نشان دهنده ي عظمت خطر بزرگي است كه همه ي ما را تهديد مي كند، در صورتي كه نسبت به نوع رفتار خود مراقبت نكنيم . مثلاً كسي به خواستگاري مي رود، در نوع برخورد و تعامل خود به گونه اي رفتار مي كند كه دل خانواده ي مقابل را مي شكند . نوع نگاه او به سرويس ، پرده ، فرش و مبل آن خانه طوري است كه همراه با

ص: 15221

تحقير است. به گونه اي كه مثلاً اينها چيست و چقدر ارزش دارد ؟ يا در حرف زدن ممكن است طوري شروع كند به تعريف از دارايي هاي مادي و معنوي خود كه باعث تحقير ديگري شود . مثلاً همه ي فرزندان من درس خوانده هستند ، فلان موقعيت علمي و اجتماعي را دارند . حالا اينها خانواده اي هستند كه خيلي ويژگي هاي منحصر به فردي ندارند و يا دارند ولي اين آدم احساس مي كند كه بايد خود را به رخ آنها بكشد . به رخ كشيدن يكي از آن زمينه هاي آسيب دل شكستن است. همان زمينه ي تفاخري كه گفتيم . يا اينكه در همين بحث خواستگاري چندين بار زنگ مي زنند تا به خواستگاري دختر خانم بروند و تعداد زيادي سوال از پشت تلفن مي پرسند . به گونه اي كه اين فرد احساس آسيب مي كند و مي گويد آيا من فقط اين مقدار ارزش داشتم ؟ اين دل شكستن متأسفانه خيلي جدي در مسائل خواستگاري رخ مي دهد. از آن سوال هاي عجيب و غريب و از آن نگاه هاي سرزنش گر و هم از اينكه احياناً اين جلسه ي خواستگاري به نتيجه اي نرسيده و خانواده ي رفته اند و ديگر نيز خبري از آنها نمي شود . تماس نگرفتن مجدد يكي از آن مواردي است كه خيلي جدي به خانواده ي دختر و خود او آسيب روحي مي زند . در اينجا بايد آن روايت پيامبر را به خاطر بياوريم و حواس ما باشد كه دچار يك نوع شكست روحي و عاطفي مي شويم وقتي كه

ص: 15222

دل ديگران را مي شكنيم . چون در انديشه ي اهل بيت است كه خارترين و ذليل ترين آدم كسي است كه به ديگران اهانت كند . امكان دارد برخي از دوستان بگويند كه نظر ما منفي بوده نيست به اين دختر ، مگر نمي دانيد وقتي نظر خانواده ي داماد منفي باشد دو يا سه روز كه بگذرد و زنگ نزنند خانواده ي دختر متوجه مي شود كه نظر آنها منفي بوده است. اين عرف است اما عرف غلطي است . ما بايد در مقابل رفتارهايي كه عادي شده اما غلط مشهود است ايستادگي كرده و آنها را اصلاح كنيم . وقتي كه اين خانواده به نتيجه ي مثبت رسيد خيلي طبيعي است كه زنگ بزند تشكر كند و فرصت بعدي را بگيرد و ماجرا را ادامه دهند . اما اگر به نتيجه نرسيدند ،چون از بين چندين خواستگاري كه رخ مي دهد قطعاً يكي از آنها به نتيجه مي رسد. اما درخصوص مابقي ممكن است شما يك تعداد زيادي آسيب با خود بياوريد . چكار كنيد كه اين آسيب ها از بين برود . وقتي كه اين دختر خانم و خانواده ي او به هر دليلي در ارزيابي شما به نتيجه ي مثبت نرسيدند ، شرعاً واز نظر اخلاقي لازم است كه تماس بگيرند . بابت زحمتي كه ايجاد كردند وبابت گفتگويي كه داشتند ، يك تشكر و عذرخواهي كنند و براي آن دختر آرزوي خوشبختي كنند . اين حداقل كاري است كه مي توان انجام داد و اين حداقل ها در روز قيامت حداكثر است . اين خيلي مسئله ي جدي است

ص: 15223

. مثل اين است كه گاهي اوقات خانواده ي پسر به چند خانه براي خواستگاري مي رود ، هنوز با اولي به نتيجه نرسيده به خانه ي دومي و سومي مي رود كه اين كار از نظر اخلاقي غلط است و از نظر شرعي نيز اشكال دارد . يعني هنوز يك خواستگاري به نتيجه نرسيده ، دو يا سه دختر ديگر نيز به او معرفي مي كنند. اين كار باعث مي شود كه خانواده ي داماد و خود او دچار يك نوع تنوع طلبي شود . در اين نوع تعامل بايد دقت كنند كه با خود بار گناه و بار رنجش ديگران را حمل نكنند . ما گاهي اوقات از خود سوال مي كنيم كه چرا فلاني با اينكه آدم خوبي است اما در زندگي دچار مشكل است ؟ ما بايد به پشت سر خود نگاه كنيم برخي از خوبي ها را در جاي ديگري گذاشته ايم اما در جاهاي ديگري به دنبال آن مي گرديم . ببينيم آيا ما ادب ديني و اخلاقي را در آداب خواستگاري رفتن رعايت مي كنيم يا خير؟ مي گويند اگر ما زنگ بزنيم ناراحت مي شوند و غصه مي خورند و به اين طريق بيشتر اذيت مي شوند . ما بلد نيستم كه چه چيزي به آنها بگوييم كه ناراحت نشوند . ما خيلي آدم هاي صريح و ركي هستيم، مثلاً اگر به آنها بگوييم كه قد دختر شما كوتاه و يا بلند بود. يا اينكه مثلاً برخورد شما به گونه اي بود كه با خانواده ي ما هماهنگي ندارد و ما از جهت موقعيت اجتماعي به شما

ص: 15224

نمي خورد . اينها بيشتر ناراحت مي شوند ،همان بهتر كه چيزي نگوييم خود آنها مي فهمند. ما نيازي نداريم كه بهانه گيري منفي كنيم . شما مي توانيد بهانه گيري مثبت كنيد، اين همان فرمولي است كه ما هميشه به دوستان گفته ايم . شما مي توانيد از ليواني كه نيمه پر و نيمه خالي است ، نيمه ي پر آن را ببينيد . خوبي هاي طرف مقابل را بگوييد ، ولي بگوييد در جمع بندي نهايي ما به اين نتيجه رسيده ايم كه اينها نمي توانند با يكديگر زوج خوشبختي باشند . تصميم ما نيز جدي است ، از اين نظر از شما تشكر مي كنيم ولي براي دختر شما آرزوي خوشبختي مي كنيم . من فكر مي كنم خيلي وقت سايه ي آسيب هاي رنجش ها خيلي از توفيقات را از ما مي گيرد . در نگاه اهل بيت است كه خيلي اوقات ما توفيق برخي از عبادات و توفيق بعضي از لذت ها را در زندگي خود مي بازيم به اين علت كه جاي ديگري انبان زندگي ما از رعايت حال و دل ديگران خالي شده است . خداوند در خصوص پيامبر مي فرمايد: اي پيامبر اگر تو خيلي آدم سفت و محكم و سختي بودي ، آنقدر كه نتوان با تو گفتگو و تعامل زيبا و دلنشيني كرد ، مردم از اطراف تو پراكنده مي شدند . آدم هايي كه دل ديگران را مي شكنند معمولاً ويژگي آنها اين است كه ديگران از اطراف آنها پراكنده مي شوند . حتي اگر يك پدر بزرگ و مادر بزرگي باشد كه زبان

ص: 15225

او كمي تيز باشد . آنقدر انتقادات را رك و صريح بگويد و يا اينكه يك چيز كوچكي را خيلي بزرگ كند . مثلاً اين چه طور غذا پختني است ؟ شما ميهمان دعوت كرده ايد چرا غذاي شما شور است ؟ چرا خانه ي شما مرتب نيست؟ نوع انتقادي كه مي كند آنقدر صريح است كه دل طرف مقابل را مي شكند . من مي خواهم دقت كنيم بر روي مصاديقي كه دل شكستن است اما از كنار آن عبور مي كنيم . با خود نيز مي گوييم ما چون آدم هاي صادق و صريحي هستيم نمي خواهيم پشت سر افراد حرف بزنيم بهتر است جلوي روي آنها بگوييم . اينجا اهل بيت مي گويند: كسي كه در روبروي مومن به او طعنه بزند ، بسياري از خير ها وبركت ها را در زندگي خود مي بازد . به اسم اينكه من آدم صريح و صادقي هستم حق ندارم دل ديگران را بشكنم . مثلاً امكان دارد كسي خيلي آداب دان و اهل مراعات هاي ويژه باشد ، در نوع برخورد ، مسافرت و پذيرايي از ميهمان يك نوع دقت هايي را بكند . اگر خود او ميهمان شود و يا كسي كه به او نزديك است ميهماني بدهد فوراً شروع به ايراد گرفتن مي كند . به گونه اي نيز مي گويد كه باعث مي شود يك نفر در آشپزخانه گريه كند و ديگري نيز در اتاق ديگر غصه بخورد . زمينه ي قهر و دوري و آسيب پيدا مي شود به چه علت ؟ به اين خاطر كه خيلي راحت به خود

ص: 15226

اجازه داده كه هر حرفي را بزند و هرطور كه دل او مي خواهد بگويد . نوع گفتن و رفتار ما مهم است . مثلاً گاهي اوقات يكي از دوستان شما از شما يك جزوه ي درسي يا كتابي را مي خواهد ، شما به هر دليلي نمي خواهيد اين كتاب را به او بدهيد . يا بدسابقه است كتابي را گرفته و بموقع تحويل نداده است . يا آن را گرفته و آسيبي به آن زده و يا اينكه دقيقاً شب امتحان كه خود شما نيز به آن احتياج داريد مي خواهد آن كتاب را بگيرد . بالاخره يك دليل منطقي پشت آن وجود دارد. اتفاقاً اين يكي از آن چيزهايي است كه به ما سفارش شده كه مبادا كسي به شما احتياج داشته باشد و بتوانيد نياز او را برطرف كنيد اما در عيني كه توانمند هستيد اهميت ندهيد . اينجا خداوند شما را محتاج خواهد كرد . يعني كسي كه به رفع نياز مومن توجه نكند . يك موقع است كه من خودم مي توانم مشكل او را حل كنم و يك موقع است كه مي توانم زمينه اي را فراهم كنم كه ديگران مشكل او را حل كنند . اما در يك چنين حالتي كه شما دليل منطقي براي ندادن داريد اما طرف مقابل آدم غير منطقي است و نمي تواند استدلال شما را بذيرد . شما نه حق داريد كه دروغ بگوييد و نه حق داريد كه دل او را بكشنيد . و نه حق داريد كاري را بكنيد كه با رضايت خدا هماهنگي ندارد . در اين صورت شما

ص: 15227

بايد زمينه اي را فراهم كنيد كه نياز او برطرف شود بدون اينكه به خود شما آسيبي برسد . امكان دارد كسي بگويد من به او مي گويم . چون تو هر بار كتاب را گرفته اي و به آن آسيب زده اي ، دل من نمي خواهد كه به تو كتاب بدهم . شايد بگوييد اين دل شكستن نيست . اما چرا اين دل شكستن است زماني كه او خيلي نياز دارد . چون ما گاهي اوقات نياز طرف مقابل را در نظر نمي گيريم . نياز و اضطراري كه پيدا كرده او را به سمت شما آورده است . اما شما خيلي راحت بر روي قله نشسته ايد و مي گوييد الان من خودم نياز دارم و نمي توانم آن را به شما بدهم . اينكه چگونه شما به اين فرد بگوييد كه اين كار براي من امكان پذير نيست مهم است . اينكه بگوييد من الان خودم به اين جزوه نياز دارم و در صورتي كه همراه تو بيايم و تو آن را كپي بگيري امكان پذير است ولي الان نيز متأسفانه وقت اين كار را ندارم . بعضي از اوقات در شهرستان ها ودر جاهاي مختلف بعد از جلسات به من مي گويند كه اگر امكان دارد شما شماره ي تلفن خود را براي مشاوره به ما بدهيد . اگر بگويم نه دل آنها مي شكند چون فكر مي كنند چون يك برنامه ي تلويزيوني است ما گران فروشي مي كنيم و مي گوييم نه و مي خواهيم براي خود يك جايگاه ويژه قائل شويم . من واقعيت را به آنها

ص: 15228

مي گويم اما سعي مي كنم به گونه اي بگويم كه آنها دچار آزردگي نشوند . با اين عبارت مي گويم كه من شرمنده هستم از اينكه بخواهم شماره تلفن را به شما بدهم، براي من امكان پذير نيست . دليل آن هم اين است كه اگر شما تماس بگيريد من نمي توانم جواب بدهم و شرمنده مي شوم . وقتي كه اين را با نهايت صداقت مي گويم كه واقعاً براي من امكان پذير نيست ، بيش از نود و هشت درصد افراد در عين اينكه ممكن است دلخور شوند، اما دلشكسته نمي شوند . يعني فكر نمي كنند كه اين آدم نمي تواند بفهمد كه مشكل من چيست و چقدر مشكل من جدي است . من مي خواهم بگويم كه در نوع برخوردها و رفتار خود دقت كنيم . گاهي اوقات كسي براي شما هديه اي مي آورد ، مشهد يا كربلا رفته و يا به مكه مشرف شده و يا به هركشوري ديگري رفته و براي شما هديه اي آورده است ، چطور امكان دارد شما اين هديه را دريافت كنيد كه دل او بشكند ؟ در صورتي كه پسنديدن خود را به او نشان دهيد و يا اينكه از قيمت آن بپرسيد و بگوييد كه اينقدر ارزان است. من كه خيلي بهتر از آن را دارم . بعد برويد و آن چيزي را كه داريد بياوريد و به او نشان دهيد . يا اينكه بدون اينكه قدرداني جدي بكنيد آن را كناري بگذاريد . حتي اينكه از آن استفاده نكنيد . استفاده نكردن از آن يك نوع دل شكستن است .

ص: 15229

امكا ن دارد اين حالت در هديه دادن هم رخ دهد . اما رضا (ع) مي فرمايند كه هديه دادن كينه را از بين مي برد . تأكيد شده به ما كه هديه بدهيد اما حواس شما باشد كه براي رضاي خدا باشد نه براي اينكه بخواهيد سهم بيشتري پيدا كنيد . در روايتي از امام صادق (ع) داريم كه اگر من بدانيم مومني به چيزي احتياج دارد براي من شيرين تر است كه به او هديه بدهم تا اينكه به او صدقه بدهم . چون هديه دادن كرامت فرد را حفظ مي كند . وقتي كه كسي هديه اي را بياورد كه شأن و شعونات طرف مقابل را رعايت نكند و يا اينكه تبعيض قائل شود دل طرف مقابل را مي شكند . اين تبعيض متأسفانه بابي است كه باز است . مثلاً يك عروس خانم و آقا دامادي بعد از چندين سال به مسافرت مي روند ، عروس خانم براي مادر خود يك هديه ي خوب و جدي مي گيرد اما براي مادر شوهر مثلاً يك وسيله ي آشپزخانه مي گيرد . در حالي كه براي مادر خود يك هديه ي كاملاً شخصي گرفته است . اين حالت در روز مادر و يا روز پدر نيز امكان دارد رخ دهد . امكان دارد اين كار را مادر شوهر نيز بكند مثلاً براي اين عروس يك هديه ي خوب و جدي تهيه مي كند اما براي عروس ديگر يك هديه ي كاملاً كوچك مي گيرد . اين تبعيض هايي كه گذاشته مي شود . گاهي اوقات پدر و مادر نيز براي فرزندان خود اين

ص: 15230

كار را مي كنند . مثلاً پدر و مادري مي بينند كه يكي از فرزندان آنها خيلي حرف گوش كن است و همانطور كه آنها مي خواهند به دل آنها راه مي رود، او را همه جور حمايت مادي و معنوي مي كنند . از او مراقبت مي كنند و نسبت به او كم توقع هستند. اما نسبت به بچه هاي ديگر خود اينگونه نيستند . اينها جزءآن مواردي است كه دود آن هم به چشم كسي كه دل شكسته شده مي رود و هم به چشم فردي كه دل ديگران را شكسته مي رود . آن كسي كه دل او شكسته زمينه ي يك نوع بيماري در او ايجاد شده است كه اهل بيت به ما مي گويند مراقب باشيد اين بيماري از نوع بدي است يعني كينه است. كسي كه دل او شكسته مانند دستي است كه خيلي عميق ببرد . اگر از اين دست مراقبت نكند عفوني مي شود . كينه عفونت روح و سرطان اخلاقي است . فردي كه مدام در معرض كم توجهي ، بي اعتنايي و عدم رعايت قرار مي گيرد، مانند يك عروسي كه به خانه ي مادر شوهر مي رود و يا مادر شوهري كه به خانه ي عروس مي رود و آن طور كه بايد از او پذيرايي نمي شود و به صدر نمي نشيند ، بعد از يك مدت دل او چركين مي شود . اين اصطلاحي است كه مردم از آن استفاده مي كنند ، اين همان كينه است . يعني در دل خود احساس آزردگي دارد . بعدها حتي ممكن است اگر اسم

ص: 15231

فرد مقابل را نيز بشنود آزرده شود . مثلاً شما مي بينيد كه رابطه ي يك عروس و مادر شوهر به هر دليلي با هم خوب نيست ، عروس خانم حتي اجازه نمي دهد كه نوه ها را پدر بزرگ و مادر بزرگ ببينند . اين دل شكستني است كه زمينه ي قطعي آن خيلي زود خود را نشان مي دهد . همين بچه هايي كه شما آنها را از پدر بزرگ و مادر بزرگ جدا كرده ايد. و اين زمينه را فراهم كرده ايد كه دو نفر كه بايد با يكديگر ارتباط عاطفي برقرار كنند و در اين ارتباط به يك تعادل عاطفي برسند بين آنها فاصله بيفتد ، خداوند قطعاً بين تو و كساني كه دوست داري فاصله خواهد انداخت . اصلاً روي اين مسئله شك نكنيد چون قانون عالم ، قانون كنش و واكنش است . خوبي خوبي است و زماني كه بدي مي كنيد اول به خود شما باز مي گردد . من پدر بزرگ و مادر بزرگ هايي را ديده ام كه مي گويند ما حسرت اين را داريم كه نوه ي خود را ببينيم اما چون عروس ما از ما خوشش نمي آيد نه خود او مي آيد و نه اجازه مي دهد كه بچه ها را بياورند . برعكس اين مسئله نيز امكان دارد رخ دهد . يعني اينكه پدر و مادر آقاي داماد خيلي دوست نداشته باشند كه عروس خانم را ببينند . يعني نوع برخورد آنها به گونه اي است كه به پسر خود مي گويند تو اگر مي خواهي به خانه ي ما بيا اما

ص: 15232

خانم خود را نياور. اينها جزء آن دل شكستن هاي عميق است كه اثر نزديك و صريح آن اين است كه روابط عاطفي بين اين افراد را دچار شكنندگي مي كند . معمولاً بر سر هر موضوعي با يكديگر دچار چالش و اصطكاك مي شوند . در زندگي اينها يك برشكستگي عاطفي وجود دارد . و وقتي اين برشكستگي عاطفي خيلي زياد شود فرد خود را باخته و ضريب اعتماد به نفس او خيلي پايين مي آيد . وقتي كه فرد نتواند در ارتباط معنوي خود با خداوند و با روابط سالم عاطفي با ديگران نتواند خود را تأمين كند امكان اينكه نفس او را به زمينه هاي غلط بيندازد وجود دارد . و نتيجه ي بلند مدت آن اين است كه در دنيا اين فرد دوستان صادق خود را از دست خواهد داد . يعني از كساني در زندگي خود آسيب مي بيند كه اتفاقاً خيلي به آنها خدمت كرده بوده . بعد مي پرسد كه چرا من اينگونه شدم ؟ بايد ببيند كجا عميقاً دل ديگران را شكسته و آنها را دچار آسيب كرده است . اين زمينه موجب شده كه او خيلي از توفيقات مادي و معنوي خود را از دست بدهد . اين دل شكستن گاه اوقات در قيامت همه ي اعمال ما را از بين مي برد و چيزي براي ما باقي نمي گذارد .

سوال – لطفاً در خصوص آيه ي آخر سوره ي رعد و آيه ي ابتدايي سوره ي ابراهيم توضيح بفرماييد.

پاسخ – وارد سوره ي حضرت ابراهيم (ع) شديم كه بهترين بت شكن تاريخ است

ص: 15233

. بايد به ويژگي هاي خاصي در اين آيات مبارك دقت شود تا اينكه همه ي ما بتوانيم بت نفس خود را بشكنيم . خداوند مي فرمايد : مراقب باشيد ، مبادا دنيا را انتخاب كنيد و آخرت را رها كنيد . آن كساني كه دنيا را انتخاب كرده اند و از آخرت غافل شده اند راه را گم كرده اند . اما بد تراز آنها كساني هستند كه علاوه بر اينكه اين اشتباه را كرده اند به اشتباه ديگري نيز دچار شده اند . كساني كه آخرت را انتخاب كرده اند مسخره مي كنند و مانع از اين مي شوند كه آنها راه حق را پيدا كنند . هميشه به دنبال بدي و كجي مي گردند . اصلاً هر چيز درستي را هم به آنها نشان دهيم سعي مي كنند كه آن چيز درست را هم مسخره كنند و احساس مي كنند كه خودشان كار درست را انجام مي دهند . خداوند مي فرمايد حواس شما باشد اينها خيلي راه را گم كرده اند ، مبادا شما هم راه را گم كنيد . تأكيد ويژه اي كه در همين صفحه ي شريف بود ، تأكيد به ايام الله بود . يك بار ديگر همينجا بگوييم كه فردا روز پنجشنبه ي اول ماه رجب است و فردا شب ، شب آرزوها است . تأكيد ويژه بر روزه گرفتن در اين روز شده و نماز ويژه اي كه در اين شب قرائت مي شود. و توفيقات ويژه اي است كه در اين شب براي دعا كردن وجود دارد . يكديگر را دعا كنيم وهمينطور مسلماناني كه

ص: 15234

در اقصي نقاط عالم گرفتار هستند و ثواب قرائت اين آيات شريف را به همه ي مردم خوب مسلمان دنيا كه گرفتار هستند، هديه كنيم .

در خصوص دل شكستن دو نكته را مي گويم : شايد برخي از دوستان كه الان بحث ما را شنيده اند به دنبال اين هستند كه چه افرادي دل آنها را شكسته اند . بعد مي خواهند حساب خود را با آنها صاف كنند . بايد مراقب باشيم كه وقتي كه ما يك عيبي را قرار است بررسي كنيم در آينه ي اين عيب بايد عيب خود را پيدا كنيم. يعني من بايد ببينم كه خودم دل چه كساني را شكسته ام . اين يك توصيه ي اخلاقي است كه انسان دانا كسي است كه عيوب خودش ، او را از پرداختن به عيوب ديگران باز بدارد . اهل بيت گفته اند: خوشا به حال اين فرد ، يعني اين آدم يك موقعيتي را دارد كه مي توان به آن غبطه خورد . خوش به حال ما اگر اين روحيه و رويه را در خود ايجاد كنيم . هركسي كه بحث امروز ما را شنيده در جستجوي اين باشد كه دل چه كساني را شكسته است و در پي اين باشد كه دل آنها را به دست بياورد . نكته ي دوم : بسياري از دل شكستن ها در بين همسران رخ مي دهد، چون بيشترين و عميق ترين رابطه ي عاطفي در بين زوجين است . من خيلي درخصوص آن توضيح ندادم اما فقط اين نكته را تأكيد مي كنم كه همان اندازه كه آقايان مي توانند با

ص: 15235

كم توجهي و كم حوصلگي دل همسران خود را بشكنند . همسران نيز اين امكان وجود دارد كه با كم توجهي به روحيات مردانه موجبات دل شكستن شوهران خود را فراهم كنند .

سوال – پدر من با اينكه فرد مومني است اما مي گويد نوه ي دختري نوه ي انسان به حساب نمي آيد . ما به او مي گوييم كه اين حرف دوران جاهليت است اما قبول نمي كند . ما را راهنمايي كنيد كه چطور ثابت كنيم كه اين حرف اشتباه است ؟

پاسخ – اين دقيقاً جزء همان موارد دل شكستن است . يعني اينكه گاهي اوقات پدر بزرگ و مادر بزرگ ها بين نوه هاي خود تبعيض قائل مي شوند . احياناً نوه ي پسري را به نوه ي دختري ترجيح مي دهند . اين دقيقاً عقيده ي جاهلي است . يعني در دوران جاهليت پسران را فرزندان خود مي دانستند. هم در بحث ارث و هم در بحث فاميلي كه باقي مي ماند . ولي نوه هاي دختري را فراموش مي كردند اما براي اينكه اثبات كنيد دو كار انجام دهيد : يكي اينكه كاري كنيد نوه هاي اين پدر بزرگ به او بيشتر احترام گذاشته و محبت كنند. يعني جاي خود را به صورت صحيح باز كنند . بجاي اينكه ما بخواهيم با امر و دستور اين كار را بكنيم . دوم اينكه اين نگاه اهل بيت را در خود تقويت كنيم و گاهي اوقات بگوييم وشكر كنيم كه خدارا شكر كه نسل حضرت محمد (ص) را كه نگين عالم هستي است و عزيزترين موجود عالم است را

ص: 15236

از طريق نوه هاي دختري او قرار داده است . خدا را شاكر هستيم و به اين موضوع افتخار مي كنيم .

سوال – من نوجواني هفده سال و نيمه هستم و با توجه به كتاب اسلام و تعليم و تربيت در صفحه ي سيصد و هفتاد و يك با عنوان نقش ازدواج بموقع در تربيت جنسي كه اين وقت در دوره ي دبيرستان و دانشگاه تعيين شده است و با توجه به اينكه نبايد فاصله ي بلوغ و ازدواج به تأخير بيفتد . من قصد ازدواج با دختر دايي خود را دارم و اين خواسته ي ما دو طرفه است . حال سوال من اين است كه چرا به خاطر عرف جامعه بايد از اين نعمت هر دو دور بمانيم ؟

پاسخ – اين خيلي خوب است كه ما سعي كنيم اسلام را آنگونه كه است بفهميم و در مورد آن فكر كنيم . اما اول به اين دوست خوب يك نكته بگويم آن هم اينكه وقتي كه شما مي گوييد به دختر دايي خود علاقه داريد ، اين علاقه باعث خواست شما براي ازدواج شده است يا علت آن دستور اسلام است ؟ گاهي اوقات چون خواسته ي دل من با اسلام هماهنگ است من مي گويم آفرين اسلام ! ولي وقتي كه خواسته ي خدا و دين با خواسته ي من همخواني نداشته باشد مي گويم نه اين يكي را قبول ندارم . به قول امام رضا (ع) الاسلامُ هُوَ التَسليم . اسلام يعني اينكه خدايا دربست هرچه را كه تو بگويي من قبول مي كنم . حالا شما گفتيد كه خداوند

ص: 15237

از ما خواسته كه در آغازين دوره ي جواني ازدواج كنيم . اين را شنيده اند كه كسي كه ازدواج كند نصف دين او حفظ مي شود و به دنبال نصفه ي ديگر دين خود برود . يعني اينقدر جايگاه جدي در تربيت ديني و هويت يابي دارد . اما در روايت داريم كه جواني كه در آغاز جواني خود ازدواج كند دو سوم از دين او حفظ مي شود . يعني نمره ي او خيلي بالاتر است . اينها همه درست است اما آيا خانواده ي شما اين آمادگي را دارد ؟ يعني بايد نسبت به اين مسئله نيز دقيق باشيد . ما قرار نيست در خلاء زندگي كنيم بلكه ما بايد در اين جامعه زندگي كنيم . پس بايد شرايط را نيز ببينيم . آيا شما كه هفده سال و نيم داريد مي توانيد تدبير اقتصادي يك خانواده را به عهده بگيريد ؟ اگر مي توانيد بسم الله . آيا به بلوغ عاطفي رسيده ايد ؟ آيا وابستگي عاطفي به پدر ، مادر ، دوست ، بازي كامپيوتري و به چيز خاصي داريد كه اگر آن را از شما بگيرند دنيا براي شما زيرو رو شود؟ اگر شما هنوز به بلوغ عاطفي نرسيده ايد يعني به بلوغ زوجيت نرسيده ايد . چون ما يك بلوغ جنسي داريم و يك بلوغ زوجيت. بلوغ جنسي يكي از اجزاء بلوغ زوجيت است . براي اينكه ازدواج كنيد شما بايد به رسيدگي و پختگي برسيد. بخاطر همين هم در بحث بلوغ جنسي، تأكيد اسلام اين است كه مديريت بلوغ جنسي را ياد بگيريد . ازدواج يكي از

ص: 15238

مهارت هاي آن است اما معناي آن اين نيست كه وقتي شما به بلوغ جنسي رسيديد حتماً بايد ازدواج كنيد . مابقي بلوغ را نيز بايد به دست بياوريد . بلوغ اقتصادي ، عقلي ، عاطفي و اجتماعي را نيز بايد بدست بياوريد . ميزان مسئوليت پذيري شما چقدر است ؟ چقدر حاضر هستيد كه مسئوليت كارهاي خود را پذيريد و اگر اشتباه كرديد شجاعت اعتراف را داشته باشيد ؟ اگر به اين بلوغ ها نزديك شده ايد، ما نمي خواهيم كه به اندازه ي يك مرد چهل ساله اين قدرت را داشته باشيد . اما شما كه هفده سال و نيم داريد اگر به اندازه ي يك مرد بيست و پنج ساله عقل اقتصادي و عقل اجتماعي و خانوادگي را داريد ازدواج حق شما است . و هر كس كه جلوي اين ازدواج را بگيرد اشتباه كرده و در حق شما ظلم كرده است . نكته ي دوم : شما و دختردايي شما كه به هم علاقه داريد بايد از همان شيوه اي كه هميشه گفته ايم استفاده كنيد . يك واسطه ي عاقل خداترس و دلسوز از اقوام و بستگان نزديك خود پيدا كنيد . ترجيحاً اين كار را بايد شما انجام دهيد ، چون شما خواستگار هستيد . شما با ايشان صحبت كنيد و بگوييد كه نظر دختر دايي شما نيز مثبت است . و از او بخواهيد كه پدر و مادر شما و پدر و مادر ايشان را راضي كند . ولي شما بايد از خود يك قدرت و قوتي را نشان دهيد كه ديگران هم بتوانند به شما اعتماد كنند.

ص: 15239

شايد شما دو يا سه سال عقد كرده بمانيد بعداً وارد يك زندگي مشترك كامل شويد . ولي اين امكان وجود دارد. يك نكته نيز اينجا به پدر و مادر ها بگوييم : همه ي پدرها و مادرهاي خوبي كه برنامه ي سمت خدا را مي بينند قطعاً زندگي خود را سمت خدا تنظيم كرده اند . اما گاهي اوقات ما دوست داريم صورت مسئله را پاك كنيم تا اينطور جواب ها را نشنويم . باور كنيد پدر و مادر هاي خوب كه سن بلوغ جنسي در بچه هاي شما سه سال پايين تر آمده است . و بلوغ جنسي بچه ها خيلي زودتر رخ مي دهد . شما ترجيح مي دهيد دل و چشم خود را نسبت به اين مسئله كه بچه ي شما نسبت به جنس مخالف انگيزه و تمايل شديدي پيدا كرده ببنديد . اينكه بچه ي شما احياناً در فضاهاي غلط ارتباط عاطفي برقرار مي كند و ترجيح مي دهيد كه اين بيماري ها و آسيب هايي را كه رايج و شايع شده را جزء حالت عادي جواني ببينيد . مثل سرما خوردگي در فصل زمستان است كه همه فكر مي كنند لابد همه بايد در فصل زمستان سرما بخورند . نه اينگونه نيست . سرماخوردگي يعني اينكه مقاومت بدن پايين است و من در مقابل اين آسيب سرمايي كه وجود دارد نتوانسته ام از خود مراقبت كنم . سرماخوردگي خوب مي شود اما برخي از مشكلات اخلاقي هرگز خوب نمي شود . و تا آخر عمر حتي اگر فرد توبه كند خيلي از آسيب ها باقي مي ماند . پس

ص: 15240

دقت كنيم كه ما بايد در روز قيامت جواب بدهيم كه در قبال امانت خدا كه بچه هاي ما هستند چگونه تدبير كرده ايم . اگر بچه ي من به اين موقعيت رسيده كه مي تواند حداقل هايي را براي زندگي داشته باشد ، من بايد از او حمايت كنم و زمينه ي ازدواج او را فراهم كنم . وگرنه هر گناهي كه او بكند در پرونده ي او ثبت مي شود و عيناً در پرونده ي پدر و مادر كپي مي شود . و آن كساني كه امكان دارد عمو، عمه ، خاله و يا دايي باشد كه حرف، كلام و رفتار آنها موثر است اما مي گويند به ما چه ربطي دارد خودشان مي دانند . ما نمي گوييم مداخله كنند بلكه مي گوييم دلسوزي كنند . من معتقد هستم كه متأسفانه در خانواده ها دلسوزي ها نسبت به ازدواج كم شده است . همه مي گويند ما چكار داريم خودشان مي دانند . اين بدترين حالت است و يك جور بي تفاوتي و بي غيرتي ديني است به همين خاطر متأسفانه گناهان در جامعه سكه ي رايج شده و اين خطري است كه مي تواند دامنگير همه ي ما باشد .

سوال – دختري بيست و سه ساله هستم كه حدود سه سال پيش با عنايت خداوند به دين گرايش پيدا كرده ام . راه حل تمام مشكلات بخصوص مشكلات زندگي خود را در آن ديدم . اكنون مي خواهم يك زندگي جديد براساس دين بسازم . دين را بيشتر بفهمم ، بشناسم و عمل كنم تا در آينده فرزندان من مانند

ص: 15241

من دين گريز نشوند . معماري خوانده ام اما علاقه مند به تحصيل حوزه و ازدواج با يك روحاني واقعي هستم . كسي كه دغدغه ي خدا جويي داشته باشد . پدر من نه حوزه را قبول دارد ، نه روحانيت و نه چيزهاي ديگر را . آرزوي او تحصيلات درخشان من و خواهر من است كه تنها فرزندان او هستيم . او مي خواهد كه عاقبت ما با تحصيلات عاليه باشد . جلوي من را نمي گيرد اما با رفتن من به حوزه همواره غصه خواهد خورد . صحبت با او بي نتيجه است و تفكرات من را به هيچ وجه قبول ندارد . مرجع او صداي آمريكا و بي بي سي است . من چكار كنم ؟ يا بايد دل پدرخود را بشكنم يا راه او را بروم كه مي دانم من تازه راه يافته را سست مي كند . مي دانم ملاك حوزه نيست اما من براي استوار شدن پايه هاي ايمان خود به آن نياز دارم . هم به علم و هم به محيط آن نياز دارم . لطفاً من را راهنمايي كنيد .

پاسخ – سلام خدا به اين خواهر خوب كه راه خود را از بين ظلمت هاي متراكم به سمت خدا پيدا كرده است . و سلام خدا به همه ي كساني كه اين مسير را با تمام سختي هاي آن طي مي كنند . اما ايشان چكار كند كه هم دل را نشكند و هم راه درست را پيدا كند ؟ بهترين راه حل ، راه حلي است كه امام صادق (ع) در اين موارد نشان داده

ص: 15242

اند . هر موقع والدين شما با راه خدا مخالفت كردند يك فرمول ساده دارد ، احترام و محبت را چند برابر كنيد . نه بخاطر اينكه حرف شما را گوش بدهند بلكه فقط به خاطر خداوند قربة الي الله . فقط بخاطر رضاي خداوند چون بيشترين ويژگي كه خداوند بعد از عبادت خود از بندگان خواسته است احسان ، محبت و احترام به پدر و مادر است . نظر عنايت خداوند و كل ملكوت به سمت كسي است كه مراقب باشد دل پدر و مادر خود را نشكند . اما وقتي كه اينها به تقاطع خداوند رسيده اند و مي گويند از چراغ قرمز خدا عبور كن . بي ديني را جزء زندگي خود قرار بده و او نمي تواند اين كار را بكند اينجا بايد احترام را چند برابر كند . چون خدا با اين ويژگي به شما عزت بيشتري مي دهد . حق نداريد در مقابل پدر و مادر خود صداي خود را بلند كنيد و به آنها بي احترامي كنيد حتي بخاطر خدا . ولي حق داريد كه با تمام وجود راه خدا را برويد . بخاطر همين احترام را بيشتر كنيد ولي راه خدا را برويد . يعني اگر بدانيد كه ضروري و لازم است و راهي جز اين نداريد كه با معارف ديني عميقاً آشنا شويد و بايد به حوزه برويد ، اين كار را بكنيد . اصلاً روي آن شك نكنيد . به خدا توكل كنيد و جلو برويد ولي در قبال اين هر يك روزي كه بيشتر به حوزه مي رويد به پدر خود بيشتر احترام بگذاريد

ص: 15243

. اگر تا قبل از اين فقط به پدر خود سلام مي كرديد حالا بعد از آن يك ابراز محبت جدي داشته باشيد . اگر ابراز محبت مي كرديد حالا دست او را نيز ببوسيد . اگر دست او را مي بوسيديد حالا مراقب باشيد جايي كه مي نشيند مبادا سختي و ناراحتي داشته باشد . آنقدر مراقبت هاي شما بيشتر شود كه خداوند اين مكانيزمي كه در عالم هستي است كه وقتي كه شما با خدا مرتبط شويد و بخاطر خدا رابطه ي خود را با پدر درست كرده ايد ، خداوند مي فرمايد هر كسي كه رابطه ي خود با من را اصلاح كند من رابطه ي ميان او و همه ي خلق را اصلاح مي كنم . شما رابطه ي خود را با خدا اصلاح كنيد، خداوند شما را عزيز ترين فرزند اين خانواده خواهد كرد . گرچه اوايل كلمات بدي خواهيد شنيد . قهر مي كنند و خيلي از حقوق عادي را از شما مي گيرند. ولي در قبال هر بدرفتار و بد گفتاري در شما چيزي اضافه نشود الا محبت و احترام . كار سختي است ولي فوق العاده قدرت را بالا مي برد . ماجراي آن پسر مسيحي كه مادر او نيز مسيحي است اما او مسلمان شده و به ديدار امام صادق (ع) مي رسد . از حضرت سوال مي كند كه مادرم در دين من نيست چكار بايد بكنم ؟ حضرت مي فرمايند به او احترام و محبت بكن . وقتي كه باز مي گردد بيشتر محبت مي كند . مادر تعجب مي كند و مي گويد

ص: 15244

تو كه تا به حال چون من در دين ديگري بودم خيلي با من مهربان نبودي . مي گويد به اين خاطر كه رهبر دين من گفته است . مي گويد رهبر تو يا بايد پيغمبر باشد و يا پيغمبر زاده . مي گويد او امام است و پيامبر نيست . مادر مي گويد من مي خواهم به دين تو در بيايم . رفتار خود را روز به روز بهتر و خدايي تر كنيد كه قطعاً خداوند در دنيا و آخرت به شما عزت خواهد داد .

ما بايد دقت كنيم كه گاهي اوقات دل شكستن ها به اين خاطر است كه ما بعضي چيزها را براي خود عادي كرده ايم. گاهي اوقات نيز به اين خاطر است كه ما طرف مقابل را نمي شناسيم . همان اصطلاحي كه به غلط براي خيلي از افراد رايج است مي گويند: ما با يكديگر تفاهم نداريم . من مي خواهم بگويم كه اصلاً شما تلاش كرده ايد كه يكديگر را بفهميد ؟ من وقتي مي خواهم به ديگري محبت كنم به صورتي اين كار را مي كنم كه طرف مقابل را تخريب كنم . مثلاً يك آدمي كه خيلي پول دار است بدون اينكه بخواهد پول خود را به رخ ديگران بكشد اما آنقدر هديه هاي گران براي ديگران مي گيرد كه افراد توان آن را ندارند كه به همان اندازه براي او جبران كنند . در نتيجه از همين طريق آنها را تحقير كرده است . شما به اندازه اي كه او نياز دارد و مي تواند و براي او لذت بخش است اين امكان را

ص: 15245

فراهم كنيد . در قاعده ي دل نشكستن مهمترين چيزي كه مي تواند به ما كمك كند اين است كه ما مدام مراعات دل طرف مقابل را بكنيم . چه زماني امكان پذير است ؟ فرمول ساده اي دارد خود را به جاي طرف مقابل قرار دهيد . وقتي كه خود را در جايگاه او قرار دهيد مي توانيد حال او را بفهميد . همه را فهميدن همه را بخشيدن است .

90-03-25

سوال- لطفاً درخصوص آثار و عواقب دل شكستن توضيح بفرماييد. پاسخ – پيامبر اكرم (ص) مي فرمايند: از ظلم پرهيز كنيد كه ظلمات روز قيامت شما است . ما وقتي كه دل كسي را آگاهانه و از روي اراده مي شكنيم ظلمت آن خيلي بيشتر است . بخاطر اينكه من مي دانم اما مخصوصاً حرفي را مي زنم و يا رفتاري را مي كنم كه ديگري را رنج بدهم . نشان دهنده ي اين است كه من فردي هستم كه در رشد خود آنقدر دچار آسيب هستم كه نتوانسته ام راه خود را پيدا كنم . اين ظلمات يعني تاريكي هاي من نسبت به خود شناسي . خود را نشناخته ام و خدا را نيز نشناخته ام و قيامت را باور ندارم . اين سه دلايل اصلي است كه ما گرفتار ظلم به ديگران مي شويم . از جمله ي آنها دل شكستن ديگران است . گاهي اوقات امكان دارد ما كارهاي كوچكي را انجام دهيم ولي زمينه ي دل شكستن افراد فراهم شود . مثلاً فردي كه وارد يك مجلس مي شود افراد بدون اينكه توجه كنند و جايي براي او باز

ص: 15246

كنند ، مي گويند اشكالي ندارد هرجا كه خواست بنشيند . لازم نيست كنار ما بنشيند . يعني جوري برخورد مي كنند كه گويي او فرد تحقير شده اي است . امكان دارد از او دلخوش نباشند اما دليلي ندارد اگر ما از كسي دلخوش نيستيم ، او را دلخور و دل شكسته بكنيم . وقتي كه كسي به خود اجازه مي دهد كه به ديگري اين رنجش را هموار كند ، قطعاً زمينه ي آسيب ويژه اي كه پيامبر فرموده اند در او وارد مي شود . اگر كسي به پيامبر اذيت و آزاري بكند وقلب پيامبر را بكشند ، همه ي كساني كه پيامبر را دوست دارند، يعني خداوند ، ملائكه و همه ي خوبان عالم هستي از رنج پيامبر رنجيده مي شوند . پيامبر مي فرمايند: هر كس مومني را آزار دهد قطعاً بداند كه من پيامبر را آزاد داده است . يعني من اگر در حرف زدن عروس خود را مي رنجانم . اگر من عروس مادر شوهر خود را رنج مي دهم . اگر همسايه ، همسايه ي خود را با كلام و رفتار خود رنج بدهد. يقيناً قبل از آنكه اين رنجش به قلب آن فرد برسد ، قلب پيامبررا آزرده كرده است . همانطور كه وقتي ما كار خوبي را انجام مي دهيم قبل از اينكه اثر آن به فرد مقابل برسد ، ضريب آن خود را در ملكوت نشان مي دهد . و در كل عالم هستي نورانيت ايجاد مي كند . گاهي اوقات هم امكان دارد كه ما شوخي مي كنيم ولي شوخي ما به تمسخر

ص: 15247

كشيده مي شود . راوي مي گويد ما در كنار پيامبر نشسته بوديم ، يكي از افرادي كه در اين جمع بود رفت ولي كفش خود را جا گذاشت . وقتي كه او رفت يكي از افرادي كه در آن جلسه بود كفش او را زير پاي خود پنهان كرد . آن فرد وقتي كه ديد كفش نيست بازگشت ولي كفش خود را نديد . پرسيد شما كفش من را نديده ايد ؟ همه گفتند كه ما نديده ايم . پيامبر گفتند كه شما يك مسلمان را به اين طريق آزار مي دهيد. اين به عنوان يك رفتارساده است كه خيلي از اوقات نمك دوستي ها تلقي مي شود. ولي مي تواند ايجاد زخم و ناراحتي روحي و فكري كند . اين آدم فكرمي كند كه او را دست انداخته اند و همه به او مي خندند . بخصوص اگر اين جمع يك مقدار غريبه باشد . گاهي اوقات جمع يك مقدار آشنا تر است و روحيه ي افراد يك مقدار شناخته شده تر است . شايد كمتر ايجاد رنجش كند . اما ممكن است ما با شوخي كردن دل ديگران را بشكنيم . اين جزء آن آسيب هايي است كه قطعاً ظلمات روز قيامت ما است . گاهي اوقات امكان دارد مادراز يك نفر رنجيده باشد و بعد به فرزند خود بگويد اجازه نداريد به او سلام كنيد . يا اگر آمد حق نداريد به احترام او بلند شويد و براي او چاي بياوريد . يعني شما نيز بايد به نوعي به او بي احترامي كنيد . در روايت شريفي از اميرالمونين علي (ع)

ص: 15248

داريم كه هر كس عليه مسلماني كسي را ياري كند ، از اسلام بيرون شده است . يعني شما اجازه داده ايد كه يك مسلمان دچار آسيب شود . امكان دارد به شما بگويند كه زنگ بزنيد و هرچه در دل داريد به او بگوييد . يعني با تماس تلفني گرفتن و يا حضوري ديگران را آزردن . گاهي اوقات نيز مسئله مربوط به ده سال پيش است اما فرد به خود اجازه مي دهد كه ديگري را با آن رنج بدهد . امكان دارد در خانواده ي شوهر نيز اين مسئله پيش بيايد . يعني مادر شوهر و يا خواهر شوهر بخاطرقواعد ويژه اي كه براي خود لحاظ كرده است ، مثلاً به نظر آنها در جهاز عروس يك يا دوقلم اثاث كم است . در صورتي كه جهاز هديه است و كم و زياد ندارد . هديه قابل شمارش نيست . شما حق نداريد آن را بشماريد و بگوييد كه كم است يا زياد . هر چه كه هست زياد است . چون جهازيه لطف و فضل است . گاهي اوقات سال ها گذشته است اما يك مادر شوهر ، خواهر شوهرو يا اقوامي كه اين آقا را دوست دارند ناخودآگاه چون رنجيده شده اند به خود اجازه مي دهند كه ديگران را برنجانند . مثلاً مي گويند ما جهازيه ي شما را ديديدم فلان اثاث را نداشت . اين جزء آن مواردي است كه خيلي بايد مراقب آن باشيم . من مي خواهم اينجا آدم هايي را كه احياناً حس مي كنند در آداب و رسوم زندگي خود چيزي انجام نشده از

ص: 15249

كنايه پرهيز دهم . مثلاً در آداب فصل تابستان اين است كه وقتي ميهمان وارد شد يك شربت گوارايي را براي او بياوريم . اگر يك چند دقيقه اي دير شد ، يا اينكه فرد بجاي اينكه شربت بياورد ميوه آورد. اين تبديل به يك دل شكستگي مي شود، كه شما اصلاً آداب ميهمان داري را بلد نيستيد. اين فرد رنجيده شده اما حق ندارد ديگري را برنجاند . فردي كه دل او مي شكند بايد آنقدر اين هنر را داشته باشد كه خود او زمينه ي رنجش ديگران را فراهم نكند . ما چون دل شكسته ايم به خود اجازه مي دهيم كه دل ديگران را بكشنيم . قرآن مي گويد خيلي مراقب خود باشيد . رفتار بد ديگران شما را به مرحله اي نكشاند كه شما هم بخواهيد ظلم كنيد . مراقب باشيد كه راه ميان بر خوشبختي ، عدالت و تعادل است . اگر او بدي كرده و دل شما را شكسته قرار نيست كه شما هم يك رفتاري كنيد كه دل او را بكشنيد . شما را در يك مراسم دعوت نكرده اند ، شما هم مي گوييد ديگر من آنها را دعوت نمي كنم . چند ميهماني مهم مي گيرم و مخصوصاً براي اينكه او را خراب كنم دعوتش نمي كنم . اين جزء آن چيزهايي است كه رايج مي شود و مابين افراد طبيعي تلقي مي شود. كه اين كار قطعاً فرد را از بسياري از بركت ها دور مي كند . رنجاندن ديگري به نوعي ظلم است و ظلم كردن كفران نعمت است . سوال – من خانمي

ص: 15250

بيست و پنج ساله هستم كه سه سال پيش ازدواج كردم . در خانواده اي متولد شدم كه وضع مالي خوبي نداشت. وقتي پدر من به سن كهولت رسيد نتوانست كار كند . من هيجده سال داشتم كه به سر كاررفتم و كمك خرج خانه شدم . توانستم از دانشگاه دولتي ليسانس بگيرم . با درآمد خود مخارج عروسي و جهاز را دادم . شوهر من واقعاً مهربان است و در اين سه سال هيچ مشكلي با هم نداشته ايم . ولي خانواده ي او مخصوصاً مادر شوهرمن برخلاف اينكه شديداً اهل كارهاي خوب است . اما اهل دل شكستن هم است . جهاز من زياد كامل نبود به همين خاطر از همان اولين روزهاي زندگي شروع به توهين به من كردند . تنها كاري كه بلد هستند دل شكستن است . هرگاه به خانه ي آنها مي رويم شب من با چشم گريان به خواب مي روم . هيچ گاه آنها را نمي بخشم . شوهر من مي گويد ببخش تا بخشيده شوي اما من نمي توانم . منتظر هستم تا عذاب الهي براي آنها نازل شود . آيا به نظر شما من مي توانم آنها را ببخشم؟ پاسخ – ابتدا به اين مادر شوهر خوب و كساني كه مانند ايشان توفيق اين را دارند كه خيلي از خوبي ها را پيرامون خود منتشركنند بگويم كه قدر خوبي خود را بدانيد . آدم هاي خوب اگر قدر خوبي خود را ندانند راحت در زندگي خود اشتباهات بزرگ مي كنند . چون به خوبي هاي خود مغرور مي شوند . مغرور به كسي مي گويند

ص: 15251

كه فريب خورده است . برخي از افراد به بدي خود فريب مي خورند و بعضي به خوبي خود . غره شدن و فريب خوردن به خوبي ها ، اينكه من قدرت اين را دارم كه دست ديگران را بگيرم . من از لحاظ موقعيت اجتماعي ، علم و تقوي در يك موقعيت خوب هستم پس اين يك گناه را خدا مي بخشد . يا اصلاً اين يكي را گناه حساب نمي كنم . اين دقيقاً آن جايگاهي است كه شيطان ما را سر كار گذاشته است . مهارت هاي زندگي توحيدي را اهل بيت به زيباترين شكل براي ما آموزش داده اند . در روايت شريف از امام باقر(ع) داريم كه شيطان هميشه در ميان مومنان دشمني مي افكند . كارشيطان اين است كه دشمني بيندازد . الان در بين مادر شوهر و عروس دشمني افتاده است . آنقدر كه اين خانم پر از كدورت شده است . يعني زخم عفوني و چركيني را با خود به همه جا مي برد . و منتظر است كه آنها آسيب ببينند تا دل او خنك شده و خوشحال شود . شيطان همواره اين كار را مي كند و تا زماني كه يكي از آنها از دين خود بازگردد به كار خود ادامه مي دهد . مدام اين كار خود را ادامه مي دهد تا اين فرد به نهايت بد رفتاري برسد . وقتي كه اين كار را كرد و اين دو نفر دشمن شدند، در روايتي به اين مضمون داريم كه شيطان استراحت مي كند و مي گويد كه من ديگر كار خود را كرده ام

ص: 15252

. امام باقر(ع) مي فرمايند:خداوند رحمت مي كند كساني را كه ميان دو نفر از دوستان ما الفت و صلح قرار دهند . اي جماعت با يكديگر الفت بگيريد و با هم مهربان باشيد . اين كلام امام باقر(ع) به عنوان يك فرمول جامع است كه حواس ما باشد اگر بين من و يك انساني كه او هم در مدار خوبي و پاكي است دشمني افتاده، آن كسي كه دشمني را شروع كرده قطعاً آسيب بيشتري دارد . ولي من هم كه اجازه مي دهم اين دشمني ادامه پيدا كند مقصر هستم . مادرشوهر خوبي كه يك چنين توانمندي هايي را دارد بخاطر خوبي هاي او شيطان او را فريب داده است . آدم هاي خوب را شيطان خيلي جدي فريب مي دهد يعني منتظر است كه سرمايه ي آنها به غارت ببرد . كسي كه سرمايه هاي معنوي زيادي دارد خيلي بايد مراقب خود باشد . به قول قرآن : مراقب خود و خانواده ي خود باشيد كه گرفتار آتش دوزخ نشويد . كه هيزم آتش دوزخ انسان ها هستند . انسان ها هستند كه زمينه ي روشن شدن آتش دوزخ هستند ، انسان هايي كه به اين ظلمت گرفتار شده اند . پس مغرور شدن به خوبي ها راه زير و رو شدن قلب را باز مي كند . ويژگي قلب اين است كه منقلب مي شود . گناهاني كه ما به خود مي بخشيم ، از جمله گناهاني كه حق الناس هستند . چون حق الناس جزء آن گناهاني است كه خيلي سخت بخشيده مي شود . در اين صورت علاوه بر

ص: 15253

اينكه من بايد از خداوند عذرخواهي كنم و تصميم جدي بگيرم و توبه كنم كه آنها را تكرار نكنم ، بايد آن فرد را نيز راضي كنم . گاهي اوقات اصلاً فرد مقابل به اين راحتي ها راضي نمي شود . آنقدر زخم او كهنه شده كه درمان آن فوق العاده سخت است . يك گناهي در بين گناهان براي من خيلي عادي شده است . مي گويم اشكالي ندارد من يك حرفي زدم ، من هم مادر شوهر هستم و حقي دارم . اين حق دروغين و كاذبي كه براي خود ايجاد كرده ام زمينه ي اين را فراهم كرد كه اگر من به اين گناه گرفتار شوم شايد بي ايمان از دنيا بروم . بترسيم از اينكه در لحظه ي مرگ نتوانيم شهادتين را بگوييم . چيزي كه در زندگي بارها به خود و همه ي عالم يادآوري كرده ايم كه شهادت مي دهيم خدا يگانه است . حضرت محمد (ص) خاتم انبياء است . اميرمومنان جانشين به حق پيامبر است . اين را بارها با تمام وجود گفته ايم اما چون گناهي را به خود بخشيده ايم در لحظات آخر اصلاً نمي توانيم همين كلمات ساده را هم بگوييم . چاره ي اصلي اين است كه راه بازگشت را ببينيم و اين دل شكستن را گناه حساب كنيم . ما دل شكستن ها را گناه حساب نمي كنيم به همين خاطر به خود اجازه مي دهيم كه دل ديگران را بشكنيم . ياد ما باشد كه قرار است روز قيامت به اندازه ي ذرات كوچكي كه هنگام عبور آفتاب در آسمان مي

ص: 15254

بينيم، از ما حساب بگيرد . آيا توان داريم كه جواب بدهيم ؟ رنجي را كه به اين فرد هموار كرده ايم و احساس حقارتي كه موجب شد بعدها در كار، ارتباط معنوي و در ارتباط با بچه و همسر خود پيدا كند ، جبران كنيم . گاهي اوقات ما فقط كار خود را مي بينيم ولي عوارض آن را نمي بينيم كه چقدر طولاني ايجاد مشكل كرده است . افرادي كه به خود اجازه مي دهند دل ديگران را بشكنند بايد به ياد قيامت بيفتند . آنها از ياد برده اند كه بايد روز قيامت پاسخگوي همه ي كارهاي خود باشند . اگر كسي به خود اين اجازه را داده است بي ايمان از دنيا خواهد رفت . در روايت داريم كه وقتي كسي گناه مي كند روح ايمان از او خارج مي شود . مبادا شما زماني از دنيا برويد كه بي ايمان و گرفتار گناه هستيد . دل من مي خواهد كه دل ديگران را بشكنم و يا از اين كار به خود آفرين مي گويم . اين كار زمينه ي حقارت دروني من است . من به همه ي خوباني كه به گناه دل شكستن ديگران گرفتار شده اند مي گويم : وقتي كه شما دل ديگران را مي شكنيد دچار يك آسيب و عفونت دروني شده ايد . اگر هر عضوي از اعضاء بدن شما عفونت بكند سريع براي درمان آن اقدام مي كنيد . هم بو و هم درد آن شما را آزار مي دهد . اما اگر بوي تعفن دل شكستني را كه از طريق ما انجام مي

ص: 15255

شود نبينيم ، مي توانيم اين ظلمت را در درون خود انباشته كنيم . ما دل ديگران را مي شكنيم به اين خاطر كه فكر مي كنيم بالاتر از ديگران هستيم . هر موقع من احساس تكبر كنم به خود اجازه مي دهم كه ديگران را تحقير كنم . درروايتي از پيامبراكرم (ص) در كتاب شريفه ي بحار جلد هفتاد و دو داريم كه هركس مرد يا زن مومني را به سبب تهي دستي يا كم بضاعتي حقير بشمارد ، خداي متعال در روز قيامت او را انگشت نما مي كند و سپس او را رسوا مي سازد. پيامبر به ما خبر واقعي مي دهد . يعني ملكوت عمل من در اين دنيا همين است . من پيش همه ي خوبان عالم رسوا هستم چون اجازه داده ام دل يك مومني را بكشنم به اين خاطر كه موقعيت مالي او كم بوده است . امكان دارد كسي وارد خانه اي شود و حس كند كه اثاثيه ي آن خانه خيلي فاخر نيست . او فكر كرده كه هميشه در اين دنيا است و در پي اين است كه خانه و زندگي خود را به شكلي تزئين كند كه به آن تفاخر كند . امير المومنين در خصوص فردي كه همه ي زندگي و ايمان خود را فدا كرده بود كه يك عمارت بلندي را بسازد فرمودند : گل را بالا برد ولي دين خود را زمين گذاشت . اما اين خواهر كه رنجيده شده است دقيقاً دچار آن بيماري شده كه بوي بهشت را نمي شنود . درست است كه زخم خورده ايد و آسيب

ص: 15256

ديده ايد . اين آسيب ديدگي يك واقعيت است . من درخصوص آسيب ديدگي هاي روحي به دوستان هميشه اين را مي گويم كه وقتي زن و شوهر و يا خواهر و برادري و ... از يكديگر رنجيده شده اند، در درجه ي اول من كاري ندارم كه حق با كداميك از شما است ، رنجشي كه رخ داده يك واقعيت است . يك واقعيتي در درون شما رخ داده كه آن هم اين است كه بلور دل شما شكسته است . وقتي كه دل مي شكند مانند اين است كه دست شما با يك شيشه اي خيلي عميق ببرد . اگر دست خود را زير آب سرد بگيريد و يك مدت آن را رها كنيد عفونت مي كند . دل ايشان شكسته و رنجيده شده است . اما خود او بلد نبوده كه دل خود را پانسمان كند . طرف مقابل نيز يا بلد نبوده و يا نخواسته اين كار را بكند . اين زخم چركين شده و حالا اين فرد كينه اي شده است . در نتيجه شما به يك بيماري جديد به نام كينه مبتلا شده ايد . شما مي خواهيد اين آدم بدترين سختي ها را بكشد تا احساس راحتي بكنيد . اين رنجش شما را بيمار و مريض كرده و دچار بدخواهي ديگران شده ايد . براي اينكه بتوانيد از اين بد خواهي بيرون بياييد ، فرد مقابل باشد يا نباشد شما بايد خود را درمان كنيد . وقتي كه مادر شوهر اين خانم فكر مي كرده كه بايد جهازيه خيلي بهتر باشد و به خود اجازه داده كه اين

ص: 15257

خانم را تحقير و سرزنش كرده و دل ايشان را بكشند . ابتدا در مقابل دل شكستن، اين عروس خانم بايد ارتباط خود را با خدا محكم مي كرد . بخاطر اينكه وقتي كه من تنها هستم مانند يك قطره آب هستم . اگر نجاستي مانند تحقير كردن به من برخورد كند فوراً روح من آلوده و ناپاك مي شود . براي همين بايد به آب كر ملكوت وصل شوم . وقتي كه من با خدا ارتباط داشته باشم بايد بدانم كه خدا براي من كافي است . حتي اگر مادر شوهر من چند حرف نامربوط هم زده باشد ، او نيز انسان است و دچار اشتباه مي شود . وقتي كه من مي خواهم او را ببخشم بايد به عنوان انساني كه جايزالخطا است او را ببينم . من نيز شايد دل افرادي را شكسته باشم . پس اول ارتباط خود را با خدا خيلي محكم كنم . باور داشته باشم كه خدا مي بينيد و مي داند ، نه ظلم هاي اين آدم را بلكه اشتباهات خود من را . همان چيزي كه همسر اين خانم گفته من مي خواهم آن را كامل كنم كه بگذار و بگذر. از اين آدم انتقام نگيريد ، حتي نخواهيد كه خدا هم انتقام بگيرد. چون برخي از افراد مي گويند ما كه گذشتيم ولي او را به خدا واگذار كرديم . اين خيلي بدتر است. چون اگر خدا بخواهد او را مجازات كند خيلي سخت انتقام مي گيرد . البته به شرطي كه خود تو ظالم نشوي. شما كه بي توجهي و بي اعتنايي مي كنيد

ص: 15258

، شما نيز ظلم كرده ايد . او در يك مرحله به شما ظلم كرده بود ، در مرحله ي بعد شما نيز ظالم شده ايد . خدا به هيچكدام از دو ظالم كاري ندارد . مي گويد شما به ظلم هم گرفتار هستيد . براي همين هم گاهي درخانواده ، محيط كار، محيط درسي و محيط اجتماعي شما مي بينيد يك نفر ظلم مي كند . طرف مقابل نيز چون ارتباط خود را با خدا قوي نكرده و مهارت ياد نگرفته ، او نيز به ظلم گرفتار شده است . اينها ساليان سال ادامه پيدا مي كند . نقطه ي پاياني گذاشته نمي شود به اين خاطر كه هيچكدام به خدا پناه نبرده اند . پس وقتي من در بي پناهي قرار مي گيرم و كسي به خود اجازه مي دهد كه دل من را بشكند ، بهترين مكاني است كه من به خدا پناه ببرم . خدايا به تو پناه مي برم از اينكه ظلم او من را وادار كند كه اخلاق من شبيه اخلاق دشمنان تو شود . اين دقيقاً همان چيزي است كه در زيارت نامه ها از ما خواسته اند ، آنجايي در جاي استجابت دعا از خدا بخواهيد . خدايا من را جداي از اخلاق دشمنان خود قرار بده . كينه اخلاق دشمنان خدا است و قرار نيست كه من كينه اي باشم . من براي اينكه زخم خود را در دل شكسته شدن پانسمان كنم ابتدا بايد ارتباط خود را با خدا قوي كنم . اين خانم بايد در اولين فرصت وضو بگيرد و دو ركعت نماز بخواند

ص: 15259

. آن را به حضرت صديقه ي طاهره فاطمه ي زهرا (س) هديه كند . بعد بگويد : خانم مادر شوهرمن دل من را شكسته است اما من از اين آدم خوبي هايي سراغ دارم . بخاطر خوبي هايي كه دارد او را كمك كند كه اشتباه خود را جبران كند . و به من كمك كن به اين خاطر كه من بي پناه هستم و بجز خدا و آيينه هاي تمام نماي او كه اهل بيت هستند كسي را ندارم. من دست به دامن شما شدم كه به من كمك كنيد تا بدي هاي اين آدم را بكشم . پس مرحله ي اول ارتباط ويژه با خداوند و توكل است . دوم: توسل است . سوم : تلاشي از روي محبت . اگر مادر شوهر مي گويد اين چه ليواني است كه خريده ايد كه ارزان قيمت است ، اينجا جايگاهي است كه من با محبت با او صحبت كنم . زبان عذرخواهي و تواضع جزء آن چيزهايي است كه خيلي كار را راحت مي كند . در مقابل يك چنين كلام زشت بي ادبانه اي كه خدا و هيچ آدم عاقل و دانايي اين حرف را نمي پسندد ، من قرار است اين فرد را راهنمايي كنم . به او بگويم كه شايسته بود من بهترين ظرف ها را براي شما بياورم ، ببخشيد توانايي ما همين اندازه بود . البته شايستگي و ارزش شما پيش ما خيلي بيشتر از اين حرف ها است . شما دعا كنيد نه تنها اين ظرف ها بلكه زندگي جان ما بهتر شود وگرنه اين ظرف ها

ص: 15260

را بايد بگذاريم و برويم . با اين زبان عذرخواهي و بدون رنجش ، نعمتي را ارائه كنم كه اين فرد نتواند به آن حتي حسودي كند . تواضع تنها نعمتي است در عالم كه حسود ندارد . سوال – لطفاً درخصوص سوره ي حجر، آيات اول تا پانزدهم توضيح بفرماييد. پاسخ – ابتدا اين آيات شريف را به روح مطهر حضرت امير المومنين حضرت علي (ع) هديه كنيم . كه امشب شب ميلاد خجسته ي ايشان است . بابت اين هديه از آن حضرت بخواهيم كه دست به دعا بردارند براي اينكه مسلمانان در اقصي نقاط دنيا كه گرفتار ظلم هستند از آن رهايي پيدا كنند . آيه ي يازدهم از سوره ي مبارك حجر مي فرمايد: هيچ پيامبري نيامد كه حرف من را به شما بزند مگر اينكه او را مسخره كرديد . مسخره كردن جزء همان چيزهايي است كه دل را مي شكند . واي به حال كساني كه دل اهل بيت را مي شكنند . كساني كه ظاهراً متدين واهل توحيد و ديانت هستند اما به خود اجازه مي دهند كه گناه كنند . و در گناه كردن هرگز شرمنده نشده اند . آن كسي كه گناه مي كند و جرأت به گناه دارد و در اين كار راه توبه را به سمت خود باز نمي كند. جزء آن كساني است كه دل اهل بيت را شكسته اند و جبران اين دل شكستن خيلي سخت است . آسان است به اين خاطر كه مي توان دست از گناهان كشيد و توبه ي واقعي كرد . اين ايام، ايام توبه است .

ص: 15261

ذكر ويژه ي ماه رجب توبه و بازگشت به سمت خداوند است . روايتي است در خصوص افرادي كه اهل تمسخر هستند به اين عنوان كه مسخره كنندگان مردم در روز قيامت دري از بهشت براي آنها باز مي شود . به آنها مي گويند مي گويند به اين سمت بياييد . وقتي كه اينها با سختي و رنج به در بهشت مي رسند ، آن در را مي بندند . در ديگري را باز مي كنند و مي گويند اينجا بياييد . وقتي به سمت آن در مي روند آن را نيز مي بندند . مدام اين كار تكرار مي شود . به آنها مي گويند شما همان كساني بويديد كه ديگران را مسخره مي كرديد ، امروز روز تجسم و تجلي اعمال شما است . امروز شما جزء مسخره شوندگان هستيد . مراقب باشيد كه دين را به مسخره نگيريد و دل اهل بيت را نشكنيد . سوال - در خصوص سوالي كه قبل از خواندن قرآن پاسخ مي داديد آنچه كه گفتيد در مورد عروس خانم بود آيا مادر شوهر اين خانم بايد به كار خود ادامه دهد ؟ پاسخ – آن مادر شوهر در واقع دچار ظلمت ويژه و غرور شده است . دو گروه از افراد دل ديگران را مي شكنند. يك گروه افرادي كه با خدا و پيغمبر ارتباطي ندارند . اهل كارهاي خوب نيستند و زشتي ها را ترويج مي كنند . اين فرد در ميان اين همه بدي يك بدي ديگر هم دارد اينكه دل ديگران را مي شكند . به اسم اينكه آدم رك و صريحي

ص: 15262

است و حرف خود را راحت مي زند . اين فرد به هزار و يك بيماري مبتلا است كه يكي از آنها دل شكستن است. درمان اين آدم يك مقدار سخت تر است اما آن كساني كه اهل خوبي و پاكي هستند و به خود اجازه مي دهند كه دل ديگران خصوصاً نزديكان خود را بكشنند . اين افراد خيلي جدي تر بيچاره هستند . چون يك عمر با پاكي زندگي كرده اند اما همين مي تواند موجب شود كه بي دين و ايمان از دنيا برند . و اين ظلمت به آنها غلبه پيدا كند. به اين خاطر هم تأكيد كرديم آن كساني كه خوب هستند بترسند از اينكه بي دين از دنيا بروند . اين آدم بايد بداند كه شايد روزي همه ي خوبي هاي او به واسطه ي اين زشتي ها از بين برود . گاهي اوقات در اطراف ما افرادي هستند كه زود رنج هستند . يا شرايط آنها اين گونه است . مثلاً كسي كه در دوره ي بيماري است يا كسي كه براي او مصيبتي وارد شده و ايام سختي را مي گذراند . يا كسي كه دست او از جهت مالي تنگ است . زودرنجي جزء ويژگي هاي طبيعي او است . گاهي اوقات در پشت ماشين هايي كه بزرگ است نوشته شده كه فاصله ي ايمني را رعايت كنيد. اين ماشين مي داند خيلي بزرگ است اما وقتي بخواهد از كنار يك دوچرخه سوار عبور كند بگويد به من چه ربطي دارد مي خواست از خيابان عبور نكند . البته جاي دوچرخه سوار درلاين خود است اما

ص: 15263

اين اتوبوس نيز حق ندارد با سرعت بالايي حركت كند به گونه اي كه دوچرخه سوار زمين بخورد . برخي از افراد دوچرخه سوار زندگي هستند و زود رنج هستند . شرايط روحي ، جسمي و اجتماعي آنها براي آنها زمينه هايي را ايجاد كرده است . من حق ندارم دل آنها را بشكنم . دل شكستن آنها يعني از دست دادن بسياري از توفيقات معنوي . سوال - من جواني بيست و شش ساله هستم كه در خانواده اي مذهبي بزرگ شده ام . با وجوديكه چند سالي است نياز مبرم به ازدواج در خود احساس مي كنم ولي به اين خاطر كه درس مي خواندم و كار و سرمايه اي نداشتم با كسي اين موضوع را درميان نمي گذاشتم . الان دوسال است كه هم كار مي كنم و هم سرمايه ي كوچكي جمع كرده ام . من با كمك پدر و مادر خود مي توانم ازدواج كنم . به والدينم اين موضوع را گفتم ولي آنها هر بار با بهانه هاي واهي مانند اينكه براي تو زود است . يا اينكه الان نمي تواني و درحال درس خواندن هستي و غيره از اقدام به اين كار خودداري مي كنند . حتي من به آنها گفتم كه ممكن است به گناه بيفتم ، آنها گفتند كه عاقل باش و گناه نكن . هم زمان با درس خواندن كار هم مي كنم تا بهانه اي نباشد . نمي دانم چكار بايد بكنم . والدين من بسيار اهل تدين هستند حتي افراد ديگر را به ازدواج تشويق مي كنند و واسطه هم مي شوند اما

ص: 15264

براي پسر خود اين كار را نمي كنند . مي خواستم اين موضوع را با شما درميان بگذارم چون والدين من بيننده ي برنامه ي شما هستند . پاسخ – اين برادر خوب جزء لب تشنه هاي لب دريا است . يعني پدر و مادر او به ديگران خير مي رسانند اما فرزندان خود را فراموش كرده اند . به خاطر همين هم قرآن مي فرمايد : اي انسان ها كه ديگران را به خوبي دعوت مي كنيد واي به حال شما كه خود را فراموش كرده ايد . يعني من مي بينم كه فرزندم در فضايي قرار گرفته كه بايد امكان يك زندگي خوب را براي او فراهم كنم . اما به اين دليل كه او را دوست دارم و دل من مي خواهد يك ازدواج موفق بكند . يا به اين دليل كه دل من مي خواهد از لحاظ تحصيلات و علمي خيلي پيشرفت كند مانع از آن شده كه او موفق شود . به اين پدر و مادر هاي خوب مي گويم اگر سلامتي دين فرزند خود را مي خواهيد به اين روايت پيامبر عمل كنيد كه اگر جواني در آغاز جواني ازدواج كند ، شيطان فرياد مي زند كه واي برمن دين خود را از دست من حفظ كرد . جواني كه در آغاز جواني ازدواج كند دو سوم دين او حفظ شده است . در صورتي كه اگر در زمان هاي ديگر ازدواج كند فقط نصف دين او حفظ شده است . اما ضمانت ديني براي جواني است كه در آغاز جواني و يا حتي خيلي زودتر از سن اين

ص: 15265

جوان خوب يعني همان زمان هايي كه احساس نياز مي كرده ازدواج كند . در حقيقت ما در حال فاصله گرفتن از روش پيامبر هستيم . در گذشته روي كارت هاي عروسي يك روايت زيبا از پيامبر را مي زدند ك ازدواج روش من پيامبر كه خانم انبياء و گل سرسبد آنها هستم مي باشد . كسي كه به ازدواج بي ميل باشد جزء امت من نيست چون به سنت من عمل نكرده است. واي بر پدر و مادري كه بي ميل به ازدواج فرزند خود باشند.

90-04-01

سوال – وقتي كه مي گويند حضرت فاطمه زهرا (س) هيچ درخواستي از حضرت علي (ع) نداشتند . حضرت علي (ع) هم قدر ايشان را مي دانستند . ولي من چگونه مي توانم از بانوي دو عالم الگو بگيرم وقتي كه مي بينم با اينكه من از همسر خود درخواستهاي زيادي نمي كنم و حتي خرج من هم خيلي كم است و از چيزهايي كه دوست دارم مي گذرم تا ايشان شرمنده نشود . ولي باز هم به من مي گويد تو پرخرج هستي . من هم مي گويم در اين صورت كه قدر من را نمي داند پس من هم ازآن چيزهايي كه تا كنون چشم پوشي كرده ام ، نگذرم . يا اينكه تازه به اين حرف مي رسم كه زياد خرج كن تا همسر تو قدر تو را بداند . لطفاً من را راهنمايي كنيد.

پاسخ – اين خانم بايد بدانند كه گذشت خوب است اما قدم اول نيست بلكه قدم دوم است . اگر جاي اين دوقدم اشتباه شود نتايج نامناسبي بدست مي

ص: 15266

آيد . در يك رابطه ي موثر و خلاق ، چه در ميان پدر و مادر با فرزندان ، چه رابطه ي زوجين با يكديگر و حتي دو نفر كه رابطه ي دوستي با يكديگر دارند، زماني ما مي توانيم از خواسته ها و نيازهاي خود بگذريم كه طرف مقابل بداند كه من اين نياز را دارم و بعد بداند كه من از آن گذشته ام . مهم اين است كه وقتي كه نياز خود را بيان مي كنم بتوانم احساس دروني خود را نيز به خوبي و زيبايي بيان كنم . اما در مرحله ي دوم بدون اينكه دچار بيماري منت گذاشتن و سرزنش كردن شوم ، بتوانم اعلام كنم كه بخاطر محبتي كه دارم حاضر هستم از نياز خود بگذرم . گاهي اوقات مرد ها براي اينكه بتوانند نيازهاي كاذب و يا صادق افراد خانواده را تأمين كنند ، گناه هاي اقتصادي مرتكب مي شوند. از رشوه گرفتن ، تا ربا ، كم فروشي و هزار و يك مسئله ي ديگر كه گاهي اوقات نيازهاي اقتصادي درون خانواده چنين تله اي را ايجاد مي كند . من ابتدا بايد نياز خود را عنوان كنم و بعد بدون منت بگويم كه از آن مي گذرم و آنقدر محبت وجود دارد كه به خاطر تو حاضر هستم از آن بگذرم . اثر اول اين كار اين است كه از جهت رواني من در يك آرامش روحي قرار مي گيرم . يعني به نياز اصيل احساسي خود پشت نكرده وخود را ناديده نگرفته ام . ما حق نداريم كه خود مقدس را ناديده بگيريم . ما

ص: 15267

دو خود داريم يكي خود مقدس و ديگري نامقدس . وقتي كه به ما مي گويند خودخواه نباش ، در واقع يعني خودخواه باش اما خودي را نخواه كه نفساني است ،به بدي ها گرايش پيدا مي كند و دنيا هدف او است . هيچگاه نگذار كه اين خود در زندگي تو محور شود . اما يك خود رحماني داريم كه علت بوجود آمدن تو در عالم هستي است . خداوند تو را بخاطر خود تو آفريده است ، نه بخاطر همسر و فرزندان تو . تو رابه اين خاطر آفريده كه آنقدر ارزشمند بودي كه تاج كرامت بر سر تو بگذارد . پس ما بايد يك خودخواهي مقدس داشته باشيم يعني اينكه اگر ديگران را دوست داريم بخاطر دوست داشتن آنها گذشت كنيم اما با يك شناخت و حقيقت . اگر لازم است بخاطر همسر ، فرزند ، پدر و مادر و عزيزان خود تا پشت در جهنم برويم ، بخاطر هيچ كسي داخل جهنم نرويم . گاهي جلوه ي دوزخ اين است كه در يك نشناختن هاي متراكم جلو مي رويم . مثلاً زن از نيازهاي احساسي خود هيچ چيزي بيان نكرده است و هميشه گذشت كرده است . گذشت دائمي طرف مقابل را به يك خطاي شناختي انداخته است وفكر مي كند كه شما اصلاً يك چنين نيازي نداريد . اين يك ظلمي است كه شما در درجه ي اول به خود و بعد به طرف مقابل كرده ايد . من معمولاً به زوج هاي جوان در كلاس هاي مهارت هاي همسرداري مي گويم كه وقتي قرار است شما در دوره ي

ص: 15268

نامزدي و عقد و يا سال اول ازدواج به يك شناخت متقابل برسيد ، نيازهاي احساسي خود را به يك زبان خوب و زيبا بيان كنيد . از نيازهاي خود عبور نكنيد . مثلاً شما احساس مي كنيد كه نياز داريد به يك مسافرت برويد ولي همسر شما توان مالي براي اين كار ندارد . همان اندازه كه موظف هستيد احساس نياز خود را به صورت عاطفي و نه بصورت سرزنش و امر و نهي بيان كنيد ، به همان اندازه نيز از نظر اخلاقي موظف هستيد كه وقتي همسر شما از لحاظ مالي اين توان را ندارد صبوري كنيد تا خداوند گشايشي ايجاد كند . اين ملاطفت عاطفي با ذخيره ي عاطفي شما ارتقاء پيدا كرده و حساب پس انداز عاطفي زن و شوهر روز به روز بيشتر مي شود . گاهي اوقات به تناسب توانمندي مالي همسر خود نگاه كنيد ، لازم نيست حتماً سوال كنيد كه الان چقدر پول داريد . از آن ميزاني كه اوپول دارد بيست درصد كمتر خرج كنيد . يعني نگوييد الان كه پول دارد يك كاري كنم كه ديگر اصلاً پول نداشته باشد تا بداند كه زن داري يعني چه . بعضي از افراد نيز مي گويند اشكالي ندارد حتماً همسر ما آنقدر آگاه است كه بداند نياز يك زن چيست . لزوماً اينطور نيست شما بايد در باره ي نيازهاي خود بگوييد . مثلاً اگر مي بينيد ده سال است همسر شما براي شما هيچ هديه ي جدي نگرفته است با اينكه واقعاً اين امكان را داشته است . معلوم است كه شما يك خطاي شناختي

ص: 15269

در همسر خود ايجاد كرده ايد . معمولاً خانم ها به طلا علاقمند هستند ، يك بار كه با همسر خود به خريد مي رويد يك توقف كوتاهي پشت در يك مغازه ي زرگري بكنيد و از او نيز بخواهيد كه بايستد تا شما آنها را ببينيد .مثلاً به او بگوييد كه فلان زينت آلات زيبا است اي كاش مي توانستيم قيمت آن را بدانيم . شما آنقدر نگفتيد و ديده نشديد، كه ناديده گرفته شديد . حالا مي خواهيد يك حركت كاملاً معكوس را انجام دهيد . پس گذشت گام دوم است . اول اجازه دهيم كه طرف مقابل ما را بشناسد و در مرحله ي دوم قدرت گذشت را داشته باشيم بدون اينكه منت بگذاريم . مرحله ي سوم اين است كه نه به اندازه ي توان همسر خود بلكه يك مقدار كمتر ازآن زمينه را فراهم كنيم كه او فرصت محبت كردن به ما را پيدا كند .

سوال – حدود سه سال است كه پدر من بي كار است . به دنبال كار مي رود اما به او كار نمي دهند . در شهر ما كار زياد است اما پدر من مي گويد بايد خيلي چرب زبان باشم تا به من كار بدهند . من از اين بي پولي خسته شده ام البته خيلي دعا مي كنم اما بايد پدر من هم همت كند و از يك جايي شروع كند اما او قبول نمي كند . مي گويد من پيمان كار بوده ام الان كارگري كنم . كاركردن عيب نيست بي كاري عيب است . حتي نمي گذارد من سر كار

ص: 15270

بروم . در حالي كه من يك دختر بيست ساله هستم و دوست دارم كار كنم و هميشه پول داشته باشم . ديگر در خانه ي ما كسي به كسي احترام نمي گذارد ، همگي از اين وضع خسته شده ايم .

پاسخ – شما بدبخت ترين دختر دنيا نيستيد ، بدبخت ترين دختر يا پسردنيا كسي است كه خدا را در زندگي خود گم كرده باشد ، هنوز زندگي شما پر از نعمت است . فقط خلاء هاي فرهنگي و عاطفي وجود دارد كه يك مقدار بين شما فاصله انداخت است . بايد اينجا اقرار كنيم كه متأسفانه در برخي از فضاهاي كاري در جامعه ي ما يك سري آسيب هاي روحي و اخلاقي رخ داده است . در فضاهاي پيمانكاري اين آسيب به شكل خاصي است . يعني گاهي مي بينيد پيمانكاراني كه انتخاب مي شوند لزوماً يك نسبت و رابطه اي با آن فردي داشته باشند كه كار را گرفته است. يا بايد يك پورسانت يا همان حقي را به ما بدهيد تا ما اين كار را به شما بدهيم و نه به ديگري . در واقع صلاحيت هاي حقيقي افراد ديده نمي شود . بخاطر همين است كه بسياري از پروژه هاي كشور مي تواند آسيب پذير شود. من فكر مي كنم چشم هاي نظارتي ملي ، از مجلس گرفته تا قوه ي قضائيه و مجريه ضروري است كه بيشتر نظارت كنند تا الگوي عدالت خود را نشان دهد . از اين خواهر خوب مي خواهيم كه واقعيت هاي تلخ و نامناسب را ببينند . ما با ديدن واقعيت هاي تلخ

ص: 15271

مي توانيم راهي براي اصلاح خود ، خانواده وجامعه باز كنيم . اما اينكه پدر شما مي گويد من پيمانكار هستم اما الان كه چرب زبان نبوده و اهل رشوه نيستم به من كار نمي دهند و من نيز نمي توانم كار پايين تر از خود را قبول كنم ، او يك روش خوب دارد كه چرب زبان نبوده و اهل رشوه نيست . اما يك آسيب اخلاقي ديگر در او رشد كرده است . وقتي كه پيامبر يك احترام ويژه اي به كارگر مي كنند و نه به كارفرما ، دليل ايشان اين است كه خود كار يك قداست دارد . نگاه حضرت امير (ع) اين است كه در روان شناسي رشد و اجتماعي خيلي معنا دارد : بالاترين تفريح كار است . يعني افرادي كه روحيه ي بي كارگي دارند ، تنبل و بيكاره هستند و دوست دارند ديگران كار كنند و تن به كارهاي صحيح و درست نمي دهند ، دچار يك نوع آسيب اخلاقي قطعي خواهند شد . همان چيزي كه اين خانم مي گويند در خانواده ي ما رخ داده است . يعني اينكه امروز در خانواده افراد با يكديگر دعوا مي كنند ، حوصله ي يكديگر را ندارند و به هم احترام نمي گذارند بخاطر نبودن پول نيست . بخاطر اين است كه ارزش هاي حقيقي و معنوي در آن خانواده گم شده است . قرار است كه ما به شكل صحيح عزت خود را حفظ كنيم . آيا واقعاً در اين جامعه امكان اينكه من بتوانم يك كار حلال پيدا كنم وجود ندارد . چرا وجود دارد اما

ص: 15272

من فكر مي كنم كه با شخصيت من هماهنگ نيست . اين خيلي آسيب اخلاقي بدي است كه برخي از افراد بخاطر مدرك و برخي نيزبخاطر موقعيت اجتماعي فكر مي كنند كه نبايد اين كار را انجام دهند . يكي از سوال هايي كه من از آقا دامادها در هر شغل و موقعيتي كه باشند مي كنم اين است كه اگر در اين موقعيت علمي شما مقطعي پيش بيايد كه شما نتوانيد شغلي را مطابق با علم و مدرك خود بدست بياوريد و خانواده شما به تأمين مالي نياز داشته باشد . مثلاً اجاره خانه ي شما مانده باشد و يا پول مدرسه ي بچه مانده باشد يا همسر شما نياز به درمان داشته باشد شما در آن موقعيت چكار مي كنيد ؟ قرض مي گيريد ؟ منتظر مي شويد تا يك كار خوب به شما پيشنهاد شود ؟ ساير افراد خانواده را وادار به كار مي كنيد ؟ يا كار ديگري مي كنيد . معمولاً افراد موفق و انسان هاي رشد يافته مي گويند كه ما در پي اين هستيم كه زندگي خود را تأمين كنيم، حتي اگر لازم باشد باوجود اينكه تحصيل كرده هستيم كارگري كنيم اين كار را مي كنيم به شرط اينكه در آن كار رزق حلالي را بدست بياوريم . يعني در واقع اينجا ما دچار يك غرور كاذب هستيم . مدرك و موقعيت اجتماعي غرور كاذب مي آورد وقتي كه من نمي توانم نياز مالي خود و خانواده را به شكل درستي تأمين كنم، اما در جاي ديگري كار پايين تري است و من نمي پذيرم . اين دختر

ص: 15273

خانم مي گويد من مي خواهم سركار بروم اما پدر من اجازه نمي دهد . من مي گويم اينجا بايد به پدر شما آفرين گفت . چون سركار رفتن شما زمينه ي يك سري آسيب هاي جديد را باز مي كند . اول اين است كه به غيرت پدر شما بر مي خورد . يعني اينكه حاضر شود زن و بچه ي او به سركار بروند و نان بياورند تا ايشان هم ميل كنند . اين يك آسيب اجتماعي است كه در برخي از خانواده ها رايج شده است . يعني مرد روي حقوق همسر و يا دختر خود حساب جدي باز مي كند . اين آسيبي است كه خانواده ها را دچار ورشكستي هاي عاطفي عميق خواهد كرد . من بايد به يك آسيب اجتماعي ديگر نيز اشاره كنم كه امروز براي دختران جوان محيط هاي كاري سالم كم است . محيط هاي سالم كاري فراهم است اما آنقدر لغزان است كه پدر شما چه بسا بخاطر نگاه مردانه و غيرت ورزي كه دارد به خود اجازه نمي دهد. اما راه به روي شما و پدر همچنان بسته نيست . راه اين است كه الان در كل دنيا بحث مشاغل خانگي و يا مشاغل دوستدار خانواده مطرح است . اگر دوستان به اينترنت سر بزنند مي توانند برخي از بحث هاي سالم آن را پيدا كنند . يعني اينكه فرد مي تواند در عرض دو يا سه ماه يك مهارت و هنر را ياد بگيرد و يك سري توليدات فرهنگي و هنري ارزشمند را در خانه داشته باشد . شيوه هاي خلاق و تأثير

ص: 15274

گذار و آن چيزي كه در بن فرهنگي ما وجود دارد. بن مايه ي فرهنگي ملت مسلمان ايران صنايع دستي كنار خانواده است . اين كار الان به راحتي امكان پذير است و به سرمايه هاي زيادي نيز نياز ندارد . شما مي توانيد در درون خانواده يك كارگاه خانوادگي ايجاد كنيد . يك خانمي نقل مي كرد و مي گفت همسر من يك دوستي دارد كه ظهرها چند ساعتي موتور همسر من را كرايه مي كند. براي اينكه همسر اين آقا در خانه غذا مي پزد و در ظرف هاي يك بار مصرف مي گذارد . اين آقا ظهرها اين غذا ها را به مغازه دارها و افرادي كه غذاهاي سالم و خانگي مي خواهند با يك قيمت كمي مي فروشد . اين خانواده از اين طريق زندگي خود را مي گذرانند . اين يك فكر كوچكي است اما صدها مدل در بحث هاي كارآفريني و مشاغل خانگي وجود دارد .

سوال – سن بچه ي من هنوز يك سال نشده اما من الان دوباره باردار هستم . شوهرمن خيلي پافشاري كرد كه او را سقط كنم اما من از عذاب خدا ترسيدم و مي ترسيدم كه بلايي بر سر دو بچه ي ديگر من بيايد . بعد از پافشاري هاي من شوهر من گفته بايد بعد از بدنيا آمدن بچه يا او را به يك موسسه بدهي و يا بگذاري داخل بيمارستان و بيايي . من هم گفته ام به خانه ي پدرم مي روم و دو بچه ي خود را نيز با خود مي برم . مي دانم كه با اين كار

ص: 15275

بچه ي اول من ضربه ي روحي شديدي مي خورد . شوهرمن گفته است كه گناه سقط بچه را من به گردن مي گيرم . آيا اين حرف درست است . من اين حرف را قبول نكردم با اينكه شاغل هم هستم . شوهرم با خانواده ي من قهر است و رفت و آمد ندارد . لطفاً من را راهنمايي كنيد .

پاسخ – در اين سوال دو نكته وجود دارد . يكي در مورد سقط جنين و ديگري زيرساخت و زمينه ي مطلب است . وقتي كه اين آقا اعلام مي كند من فرزند سوم را قبول ندارم و دوست ندارم عضوي از اعضاء خانواده باشد و در ادامه اين خانم اشاره مي كند كه با همه ي خانواده ي من هم قهر است . پس معلوم است كه در اين خانواده مشكلات اخلاقي عميق وجود دارد . مشكل فرزند سوم نيست ، مشكل اين است كه احساس مسئوليت پذيري اين آقا در روابط في مابين و در روابط خانوادگي فوق العاده اندك است و نيازمندي ويژه به محبت دارد . ايشان يك نوع فقر محبت دارد . در جايگاهي كه بايد به عنوان يك پدر مسئوليت و نقش خود را بپذيرد مانند بي مسئوليت ترين فرد جامعه برخورد مي كند . پس بايد به دنبال اين باشيم كه بجاي اينكه در باب لجاجت بيفتيم اين فقر عاطفي سنگين را جبران كنيم . اما درخصوص اين گناه كه گاهي اوقات رايج تلقي مي شود . افراد مي گويند با توجه به اينكه سقط جنين حق پدر تلقي شده و ما كفاره ي آن را

ص: 15276

مي پردازيم پس اشكالي ندارد . سقط جنين واقعاً قتل نفس است . ما نمي خواهيم باور كنيم كه سقط جنين يعني كشتن يك انسان . يك انساني كه زنده است و حيات دارد . اينكه اندازه ي او كوچك است يا دوره ي حيات او اندك است دليل اين نيست كه ما به خود اجازه دهيم كه حق حيات را از او بگيريم . همانطور كه نمي توانيم از هيچ انسان ديگري حق حيات را بگيريم مگر آنكه جرم بزرگي مرتكب شده باشد كه حق حيات را از دست داده باشد . اين بچه ي معصومي كه هنوز پا به اين دنيا نگذاشته و هيچ جرمي ندارد ما به چه حقي به خود اجازه مي دهيم كه اين گناه را در رابطه با او مرتكب شويم ؟ قرآن چنين چيزي را نمي پذيرد و فرمولي كه آيين ناب توحيدي به ما ياد مي دهد اين است كه هيچ كس بار گناه ديگري را به دوش نخواهد كشيد . به همين دليل هيچ خانمي به خود اجازه ندهد كه به خاطر همسر خود گناهي، هرچند اندك را مرتكب شود . چون قطعاً او بايد پاسخگوي اعمال خود باشد . در اينجا هر دونفر مرتكب جرم شده اند البته آقا به عنوان علت مي تواند جرم بيشتري داشته باشد ولي اين خانم نيز قطعاً مجرم است . ما متأسفانه در برخي از گناهان فراموش كرده ايم كه از خدا بترسيم . خوشبختانه اين خانم مي ترسد . اين ترس خلاق و موثر است . آدم هايي كه نمي ترسند ديوانه هستند و ديوانه ها از هيچ

ص: 15277

چيزن مي ترسند . كسي كه ديوانه باشد هيچ خطري را حس نمي كند . وبه قول قرآن كسي كه دنيا پيش چشم او را گرفته باشد ، شيطان دست نوازش بر سر او كشيده است . او هيچ واقعيتي را نمي بيند و فراموش كرده كه قرار است يك روز بميرد و پاسخگوي اعمال خود باشد . در ضمن گناهان دو اثر دارند ك يك اثر وضعي در دنيا دارند و يك اثر ماندگار و جاودان در آخرت دارند . فرض كنيم يك روزي شما اين گناه و يا چيزي شبيه آن را مرتكب شديد و خداوند شما را بخشيد . يعني به قدري جدي ، واقعي و از عمق وجود توبه كرده و آن را جبران كرديد كه خدا بخشيد ، اما عوارض اين گناه چطور؟ يعني عوارض طبيعي اين گناه مانند آتش سوزي است كه رخ مي دهد ، اين آتش سوزي اثر دارد . آثار طبيعي آن اين است كه شما بسياري از توفيقات معنوي را از دست خواهيد داد . شما به افرادي كه در عالم هستي تأثير گذار بوده اند نگاه كنيد . اگر شما به نخبگان ، فرزانگان ، انديشمندان ، علما و كساني كه جامعه ي بشري را به سمت تكامل پيش برده اند نگاه كنيد مي بينيد كه در زمان بارداري اين افراد خانواده در يك نابساماني و سختي بوده است . يا مثلاً پدر آنها فوت كرده است ، در اين صورت همه مي گفتند حالا كه پدري وجود ندارد چرا اين بچه به دنيا بيايد . خداوند مي فرمايد : من وكل عالم هستي

ص: 15278

در يك مداري قرار مي گيريم كه هم رزق و روزي شما را مي دهيم و هم روزي آنها را چرا مي ترسيد ؟ ترس از فقر عاطفي ، اقتصادي و اجتماعي شما را به اين گناه وادار نكند كه عذاب آن قطعي است . روزي خواهد رسيد كه شما محتاج كسي مي شويد كه بتواند كوچكترين محبت را به شما بكند و اين همان فرزندي است كه او را از بين برده ايد و اين خطا در زندگي شما خود را نشان خواهد داد .

اگر مادري دچار يك چنين اشتباه بزرگي شده است همانطور كه يك قاتل بايد توبه كند ، ايشان نيز بايد توبه كند . در حقيقت اين مادر حق حيات را از موجود بي گناهي گرفته است . براي جبران آن بايد به كساني كه براي زندگي به توجه و محبت او نياز دارند ، محبت كند. علاوه بر بحث ديه و كفاره ، توجه به ايتام و كساني كه نيازمند محبت هستند و همچنين تصميم جدي بگيرد كه ديگر هيچگاه اين گناه را انجام ندهد .

سوال - لطفاً درخصوص سوره ي نحل آيات پانزده تا بيست و شش توضيح بفرماييد.

پاسخ – در آيه ي هيجده گفته شده : اگر بخواهيد نعمت هاي خدا را بشماريد هرگز نمي توانيد . با همين آيه اگر دقت كنيم مومن گنجينه ي شادي است . يعني شادي مومن هيچگاه تمام نمي شود و در ادامه مي فرمايد كه ان الله لغفور الرحيم . قطعاً خداوند مي بخشد و مي آمرزد . من اشاره كردم به افرادي كه مرتكب گناه سقط جنين

ص: 15279

و يا چيزي شبيه آن شده اند ، نكته ي مهم اين است كه ياد ما باشد خداوند مغفرت خود را شامل حال كساني مي كند كه با تمام وجود جهت زندگي خود را سمت خدا باز گردانده اند . پس اگر دچار اشتباهي كمتر و يا بيشتر از اين شديم ، آغوش گرم خداوند براي ما باز است و اين جزء آن نعمت هاي بي شمار است كه مومن دچار افسردگي اضطراب نمي شود به اين خاطر كه در هر لغزشگاه و سختي خداوند منتظر او ايستاده تا با آغوش رحمت خود او را راهنمايي كند .

سوال – آقاي بيست وچهار ساله اي به خواستگاري من آمده است كه به نظر خوب مي آيد. اما تنها مشكل من اين است كه مي گويد من دوست دارم فقط چشم بشنوم حتي اگر حرف من غير منطقي بود براي من استدلال نياور و فقط بگو چشم . با توجه به اينكه ايشان مذهبي هستند من احاديثي مي خوانم كه ايشان را متقاعد كنم كه اين راه دين و اهل بيت نيست لطفاً من را راهنمايي كنيد .

پاسخ – اينكه همسر شما از اول خيلي ساده و روشن گفته است من چشم مي خواهم حرف بدي نزده است . اما براي اينكه مطمئن شويد اين اطاعت مطلقي را كه از شما مي خواهد در چه مداري است ، ميزان عقل و ديانت ايشان را وزن كنيد . اگر انسان عاقل و اهل تدبير است وهمچنين اهل افراط و تفريط هاي كور و جهل هاي زمانه نيست و فردي است كه خدا در زندگي او حرف

ص: 15280

اول را مي زند راست مي گويد استدلال نخواهيد . چشم گفتن زن را نورچشمي مي كند به اين شرط كه عقل مرد به ديانت كامل شده باشد . اما يك زماني است كه فرد در مدار خودخواهي ، هوس و منيت هاي متراكم تحمل اين را ندارد كه كسي از او عاقل تر باشد. تحمل اين را ندارد كه كسي بيشتر از او بفهمد و بتواند اشتباه او را آشكار كند . در اين صورت اين فرد دچار يك نوع آسيب دروني است . حضرت امير(ع) مي فرمايند كه مراقب اين نوع افراد باشيد . آدم هايي كه نادان هستند و عرصه ي شناخت خويشتن، خدا شناسي و عالم شناسي را ندارند معمولاً يا دچار زياده روي مي شوند و يا دچار كم خواهي . ولي الان چشم گفتن خانم ها يك مقدار در خانواده ها كم شده است . يك دليل آن اين است كه امروز خانم ها تحصيل كرده هستند . اين يكي از نعمت هاي بزرگ انقلاب اسلامي است كه سطح تحصيلات عاليه ي خانم ها بالا رفته است . اما گاهي اوقات ما بخاطر رعايت حقوق خود برخي از اخلاق هاي ويژه ي خانوادگي را فراموش مي كنيم . بعضي از افراد سازگاري را با سازشكاري اشتباه مي كنند . اگر همسر شما چشم خواستن شما را بدون هيچ عقلانيت و ديانتي مي خواهد ، در واقع از شما سازشكاري مي خواهد . در اين صورت اين آدم ارزش اين را ندارد كه شما بخواهيد همه ي زندگي خود را پاي اين نگاه بگذاريد . اما اگر فردي است كه

ص: 15281

واقعاً فهم عميق ديني دارد و درست رفتار مي كند ، شايد به يك زاويه ي خالي امروز زن هاي موفق جامعه نگاه مي كند . امروز در زندگي زن هاي موفق ، تحصيل كرده ، صاحب موقعيت هاي اجتماعي و موقعيت هاي شغلي مثبت يك مسئله ي مهم وجود دارد اينكه در زندگي زناشويي كمتر موفقيت بدست مي آورند. يعني يك آسيبي كه ايجاد شده اين است كه ما توانمندي هاي جديد را به دست آورده ايم اما توانمندي هاي نسل گذشته را به توانمندي هاي خود اضافه نكرده ايم . ما قرار نيست كه مانند مادر بزرگهاي خود زندگي كنيم و قرار است كه مانند نسل كنوني زندگي كنيم اما قرار نيست كه به دانايي ها و توانمندي هاي نسل هاي گذشته پشت كنيم . در حقيقت مادر بزرگهاي ما با اينكه سواد كمتري داشتند و كمتر درآمدي داشتند اما خيلي جدي در خانواده بر روي آنها حساب مي شد هم از طرف پدر بزرگها و هم از طرف افراد ديگر خانواده . به اين دليل كه آنها هنرسازگاري داشتند . هنر سازگاري يكي از آن هنرهايي است كه امروز ما به طور جدي به آن نياز داريم . زنان تحصيل كرده دچار يك آسيب شده ان آن هم اين است كه براي اينكه در خانواده حرف آنها كه مخصوصاً در مدار حرف خدا هم است ثابت شود تعداد زيادي استدلال مي آورند . حرف دل را بايد به زبان دل گفت نه به زبان استدلال . من به همه ياد مي دهم كه در زندگي زناشويي خود استدلال نكنيد . اگر هر

ص: 15282

دو نفر عاقل و متدين هستيد حساب عزت نفس و ذخيره ي عاطفي يكديگر را بالا ببريد . لازم نيست براي هر چيزي استدلال كنيد . بخاطر همين است كه زناني كه كمتر تحصيلات دارند كمتر دردام استدلال هاي خانوادگي مي افتند . اگر شما واقعاً دوست داريد كه به زيارت امام رضا (ع) مشرف شويد و دوست داريد كه همسر شما اين كار را بكند لازم نيست نيم ساعت استدلال كنيد كافي است فقط با محبت و با هنر زنانه از همسر خود بخواهيد كه شما را به زيارت ببرد و همينطور بازخواني خاطرات زيباي مشترك خود را بكنيد . با اين كار اجازه دهيد كه دل او آنچه را كه دل شما مي خواهد بفهمد .

سوال – من يك زن افغاني هستم . مي خواستم از شما بپرسم كه آيا در اسلام گفته شده كه با مهاجر و جنگ زده بد رفتاري شود ؟ من خيلي دوست دارم كه به وطن خود بازگردم . پدر و مادر من هشت سال است كه به افغانستان رفته اند و من از آنها دور هستم . پسري دارم كه چون افغاني است بچه ها با او بازي نمي كنند . شما بگوييد آيا افغاني بودن جرم است ؟

پاسخ - اين روحيه اي كه گاه و بي گاه در بين ما ايرانيان ديده مي شود يك روحيه ي استكباري است . ما فكر مي كنيم كه حتماً متفاوت هستيم كه ايراني متولد شده ايم . اما افغاني بودن جرم نيست ، همانطور كه ايراني بودن لزوماً افتخار نيست . ايراني وقتي مي تواند به خود

ص: 15283

افتخار كند كه كمال معرفتي و توحيدي را به خود افزوده باشد . درهمين آيات امروز بود كه خداوند آدم هايي را كه احساس خود برتر بيني كاذب دارند دوست ندارد. من به اينكه اهل فلان شهر خاص و يا ايران هستم مي نازم . اگر اسلام آمده براي اين است كه همه ي ما را امة واحده بكند . اگر توحيد آمده به اين خاطر است كه هركسي در دل او آهنگ و نواي خداي يگانه است خود را با ديگران يكسان و همانند بداند . به اين خواهر مي گويم كه فقط در حق شما ظلم نمي شود ، هركسي كه در مدار اطاعت خدا زندگي نكند زندگي او هميشه پر ازظلم است . هميشه در نگاه خود فكر مي كند كه حتماً چيزهاي خوبي دارد كه ديگران ندارند ولي وقتي كه به سراغ آنها مي رود مي بيند كه حباب هاي رنگيني بوده اند كه خيلي زود از بين مي روند . اين روحيه ي مظلوم كشي مربوط به آدم هايي است كه خود واقعي خويش را نشناخته اند . اِنَ النَفسَ لِاَمارةٌ بِالسوء اِلا ما رَحمَ الرَبي . قطعاً نفس اماره ما را به زشتي ها دعوت مي كند مگر اينكه خداوند به همه ي ما رحم كند . يك ايراني مسلمان با يك مسلمان و يك موحد در هرجاي عالم يكسان است . ماه رجب ، شعبان و رمضان سه ماهي است كه فصل خودسازي نام گرفته و فرصتي است براي اينكه ببينيم كجا در زندگي خود اشتباه مي كنيم و با مدار اهل بيت فاصله مي گيريم . حضرت

ص: 15284

علي (ع) در نامه ي خود به مالك اشتر نوشت : اگر كسي هم دين تو است حواس تو باشد كه با تو مساوي است و اگر حتي دين تو را هم ندارد بدان كه از يك پدر و مادر هستيد .

سوال – من پسري شش ساله دارم و از وقتي كه به او گفته ام خدا در قرآن با ما حرف زده و برخي از معاني قرآن را براي او خوانده ام، او به شدت اشتياق نشان مي دهد . با توجه به اينكه معني قرآن براي او سخت است شما چه منبع وراهي پيشنهاد مي كنيد؟ من دختري دارم كه تازه به سن تكليف رسيده است وقتي كه به او مي گويم اگر نماز بخواني خدا تو را كمك مي كند مي گويد مگر فلاني نماز نمي خواند پس چرا مدام مريض است و خدا او را كمك نمي كند . چطور مي توانم زيبايي هاي نماز و چنين مواردي را به او ياد دهم ؟

پاسخ – براي اينكه ما بتوانيم بچه هاي خود را با مفاهيم بلند ديني و قرآني آشنا كنيم لازم است از ميزان فهم بچه ها شروع كنيم . بهترين راه اين است كه از قصه هاي قرآن بخصوص آن قصه هايي كه از زبان حيوانات است براي بچه ها بگوييم . ما متأسفانه در بازار كتاب كودك دچار آسيب هستيم . آنهم اين است كه از زبان هركسي بيان داريم اما از زبان حيوانات قرآني خيلي كم داريم . قصص قرآن و داستان حيوانات در قرآن براي شروع جزء آن مباحث خوب است . و محور

ص: 15285

سوم آيات مربوط به آيات و اخلاق است . در روايت داريم كه امام صادق (ع) مي فرمايند كه من همه ي فرزندان را جمع مي كردم كه قرآن بخوانند وبه آنها كه نمي توانستند مي گفتم ذكر بگوييد . من اينجا دوكتاب خوب را معرفي مي كنم : يكي كتاب خدايي كه در اين نزديكي است نوشته ي آقاي مسلم گريواني . اين كتاب مي گويد كه چگونه خدا را به فرزندان خود معرفي كنيم . هم خدا در قرآن و هم اينكه جاي خدا كجا است و چرا برخي جاها به ما كمك مي كند و بعضي جاها نمي كند . اين كتاب جزء با ارزش ترين كتاب هاي موجود در بازار است و جزء كتاب هاي جديدي است كه در عرصه ي كتاب كودك وارد شده است . كتاب ديگر: كتاب صدف آسماني و مرواريد بهشتي از مجموعه كتاب هاي ريحانة النبي است . صدف آسماني داستان حجاب است كه به زبان خود بچه ها براي آنها بازگو مي شود و كتاب مرواريد بهشتي كه در سه پايه ي سوم ، چهارم و پنجم دبستان بر روي بحث حجاب كار مي كند . اين كتاب در بيش از پنج استان كشور از طريق مربيان حجاب كار شده و تأثير گذاري بسيار مثبتي را دارد

90-04-08

سوال – لطفاً درخصوص تبعيض توضيح بفرماييد.

پاسخ – همه ي ما مي دانيم كه عدالت يكي از آن زيباترين آرمان هاي الهي است و خداوند انبياء خود را فرستاده براي اينكه عدالت را در روي كره ي خاكي نشان داده و پابرجا كنند . اما يك

ص: 15286

انسان مومن ، موحد و مسلمان در خانواده ي خود بايد معيار و مدال عدالت را در درون خود داشته باشد . عدالت در زندگي را خيلي جدي از ما خواسته اند اما ما گاهي اوقات نسبت به آن كم توجه مي شويم . به همين خاطر به خود اجازه مي دهيم كه درموقعيت هاي مشابه و مساوي رفتارهاي كاملاً متفاوتي را انجام دهيم . مادرشوهري كه نسبت به عروس خود سختگيري هايي را مي كند كه نسبت به دختر خود ندارد . مادرزني كه نسبت به داماد خود سختگيري هايي را مي كند كه نسبت به پسر خود ندارد . اين تبعيضي كه ما در روابط خانوادگي داريم زمينه ي ارتباط حقيقي ما با خداوند را دچار آسيب مي كند . تبعيض در روابط بين افراد خانواده اين زمينه را فراهم مي كند كه محبت بين افراد از بين برود . اولين تبعيضي كه رايج ترين آن نيز شايد باشد اين است كه معمولاً بچه ها معتقد هستند كه پدر و مادر در بين فرزندان خود تبعيض قائل مي شوند . گاهي اوقات اين تبعيض به نفع دخترها و گاهي نيز به نفع پسرها است . گاهي به نفع بچه هاي كوچك تر و يا به نفع بچه هايي است كه بزرگتر هستند . مهم اين است كه تبعيض در هر شكل و مدل كار اشتباهي است . وقتي كه قرار است ما عدالت خداوند را در درون خود تجلي دهيم و آيينه ي تمام رخ عدالت خداوند شويم ، بايد ياد بگيريم كه دچار بيماري تبعيض نشويم . تبعيض قائل شدن بين افراد

ص: 15287

مختلف در موقعيت هاي مشابه زمينه ي نابساماني هاي خلقي و رفتاري ما خواهد بود و اين آسيب را به صورت مستمر و در يك چرخه ي باطل ادامه مي دهد . در روايتي از رسول اكرم حضرت محمد(ص) داريم كه بين فرزندان خود در آن چيزهايي كه به آنها هديه مي كنيد عدالت قائل باشيد . مثلاً اگر از مسافرت آمده ايد براي برخي كمتر سوغات نگذاريد و براي برخي بيشتر. سعي كنيد بين آنها عدالت را برقرار كنيد . حضرت براي اينكه اين مفهوم را در قلب پدرها و مادرها جايگزين كنند و آنها فلسفه ي اين موضوع را درآينده ي زندگي خود و ساختار خانوادگي بهتر بفهمند مي فرمايند : همانطور كه شما دوست داريد درآينده وقتي كه سني از شما گذشت بچه ها در بين شما پدر و مادر به خوبي و لطف ، تعادل و اعتدال را رعايت كنند. مثلاً گاهي اوقات شما مي بينيد پدر و مادري كه به ميان سالي و كهن سالي رسيده اند مي گويند فرزندان ما فقط سراغ مادر خود رامي گيرند اما به من پدر هيچ توجهي نمي كنند . يا برعكس مي گويند اينها فقط به سراغ پدر خود مي روند و مادر خود را فراموش مي كنند . اين رفتار غلط است . پيامبر مي گويند مراقب باشيد كه يكي از اثرات سوء عدم تعادل رفتاري و تبعيض گذاشتن اين است كه وقتي شما به كهن سالي و ميان سالي مي رسيد بچه ها نيز در بين شما تبعيض مي گذارند . حتي گاهي اوقات اين تبعيض بين پدر يا مادر نيست

ص: 15288

بلكه بين فرزندان خود با پدر و مادر خود تبعيض مي گذارند . يعني نسبت به فرزندان خود بيشتر از پدر و مادر خود اولويت قائل هستند . يا دوستان خود را نسبت به پدر و مادر خود ترجيح مي دند . اين عدم تعادل و تبعيض گذاشتن غلط، نتيجه ي همان رفتار غلطي است كه پدر و مادر داشته اند . گاهي اوقات نيز ممكن است پدر و مادري رفتار عدالت آميز را با فرزندان خود داشته باشند اما فرزندان رشد اخلاقي لازم را نكرده باشند . يعني لزوماً اگر نسبت به پدر و مادري ظلمي مي شود معناي آن اين نيست كه حتماً در دوره ي كودكي يا نوجواني نسبت به آنها عدالت ورزي نشده است .اما دستور اهل بيت (ع) اين است كه حتي دربوسيدن فرزندان خود نسبت به آنها تبعيض قائل نشويد . در روايت داريم كه روزي پيامبر(ص) درمسجد نشسته بودند و افرادي نيز در كنار ايشان بودند. يكي از فرزندان مردي وارد شد . اين پدر دست روي سر او كشيده و او را بر روي زانوي خود مي نشاند . چند دقيقه ي بعد دختر اين مرد مي آيد . پدر دست روي سر او مي كشد اما او را روي زمين در كنار خود مي نشاند . پيامبر مي گويند: پس عدالت تو كجا است ؟ مي گويد چكار كنم ؟ پيامبر مي فرمايند :همانطور كه پسر خود را روي اين زانوي خود گذاشته اي ، دختر خود را نيز روي زانوي ديگر خود بگذار. آن فرد همان موقع دختر بچه را بلند مي كند و روي

ص: 15289

زانوي خود مي گذارد . پيامبر در اين موقع مي فرمايند: شما الان عدالت را برقرار كرده ايد . يعني همين رفتارهاي كوچك كه به نظر ما خيلي پيش پا افتاده است مهم است . ما بايد بدانيم كه روح بچه ها فوق العاده لطيف و حساس است . چيزهايي كه به نظر ما اصلاً مهم نيست براي آنها گاهي اوقات شكاف هاي عميق شخصيتي و روحي رواني باقي مي گذارد. يكي ديگر از چيزهايي كه تبعيض بين والدين و فرزندان پيش مي آورد اين است كه وقتي پدر و مادر ما بين يكي از بچه ها نسبت به بقيه اوليت هاي بي مورد قائل باشند و به او زياد محبت كنند ، كه البته اين حالت را گاهي اوقات بچه هاي آخر و گاهي نيز بچه هاي اول و گاهي نيز بچه اي پيدا مي كند كه موقعيت مكاني او دور از والدين است يعني بالاخره يك دليل پيش مي آيد كه پدر و مادر يك توجه آنچناني به اين فرزند مي كنند . دو مسئله را در مابقي افراد خانواده ايجاد كرده اند . مورد اول ايجاد كينه در خواهر و برادر هاي ديگر است . در حقيقت اين خواهر و برادرهايي كه قرار بود پشت يكديگر بوده و در اين دنياي بزرگ حامي و بال و پر يكديگر به گفته ي اهل بيت (ع) باشند ، تحمل موفقيت هاي يكديگر را ندارند . و بجاي رفاقت ، رقابت غلط بين آنها رخ مي دهد . كينه و حسد را كه دو بيماري خطرناك اخلاقي است پدر و مادر با دست خود در

ص: 15290

شخصيت بچه ها ايجاد مي كنند . وقتي كه ما بين فرزندان خود تبعيض ناروا بگذاريم اين بچه ها دچار آسيب مي شوند . اما امكان دارد بعضي از افراد بگويند بچه ها همه يكسان نيستند . نيازهاي متفاوت ، استعداد هاي متفاوت و هم ويژگي هاي مثبت متفاوت دارند . باز هم با اين همه تفاوت ما حق تفاوت گذاشتن بين آنها را نداريم ؟ مي گوييم تفاوت حق است اما تبعيض ظلم است . براي اينكه بتوانيم بين تفاوت و تبعيض خط فاصله اي بگذاريم و در مرحله ي عمل كاملاً براي ما روشن باشد ، يكي از معيارهاي قرآني را كه لزوماً به اين بحث ما باز نمي گردد اما معيار قرآني دارد را به عنوان يك خط كش اصلي از دستورات ديني معرفي كنم . خداوند در بحث تعدد زوجات در آيات شريفه ي قرآن مي فرمايد كه اگر مردي خواست همسر مجددي بگيرد حق ندارد چنين كاري را بكند. مگر اينكه يك شرط اساسي كه ركن ازدواج مجدد است رعايت كند كه آنهم عدالت است . بعد عدالت را تعريف مي كند و مي گويد عدالتي كه بطور مشخص خواسته مي شود دو نوع عدالت در رفتار است . خداوند در آيه ي بعدي مي فرمايد: اصلاً براي شما امكان پذير نيست كه در قلب خود عدالت قائل شويد . يعني نمي توانيد دو همسر خود را عين هم در قلب خود دوست داشته باشيد . همانطور كه يك پدر و مادر نمي توانند دو فرزند خود را به يك اندازه دوست داشته باشند . براي اينكه بين اين عدالتي

ص: 15291

كه خدا خواسته و اين عدالتي كه مي گويد محال است ما بتوانيم يك جمع حقيقي بكنيم بايد يك نگاه كامل به دستورات ديني داشته باشيم . ما مي خواهيم بگوييم كه در دستورات ديني ما آن احساسات دروني و ضرب آهنگ دروني وقلبي افراد ناديده گرفته نشده است . اينكه مثلاً يك بچه اي است كه خيلي گوش به فرمان است ، منضبط است ، ويژگي هاي اخلاقي خوبي دارد و رشد متناسبي از جهت هويت علمي و معنوي دارد ، خوب طبيعي است كه پدر و مادر او را بيشتر دوست داشته باشند . اما اينكه يك جواني اصلاً به حرف پدر و مادر گوش نمي دهد و نسبت به كار و مسئوليت هاي خود هيچ حس مسئوليت ندارد و به آنها احترام ويژه اي نمي گذارد ، طبيعي است كه دل پدر و مادر را شكسته و آن جايگاه واقعي را نداشته باشد . اما خداوند مي خواهد كه بين آنها عدالت بگذاريم . يعني در اظهار و ابراز محبت كسي را جدا نكنيم . اينطور نباشد كه مثلاً وقتي پدر و مادر مي خواهند هديه اي را بخرند و اولويت اقتصادي و يا امتياز اجتماعي و خانوادگي را به يكي از بچه ها بدهند، بگويند اين چون نماز خود را سر وقت مي خواند از تو خيلي بهتر است . اصلاً ما تورا قبول نداشته و دوست نداريم . اين خيلي كار بدي است و همه ي كساني كه رشد يافتگي اخلاقي ندارند مي توانند اينگونه ديگران را تخريب كنند. اما ما مي گوييم كه حتي در آن فرزندي كه رفتار

ص: 15292

غلطي دارد بايد يك بهانه ي مثبت پيدا كنيم . يكي از بستگان نزديك شهيد رجايي مي گويد من يك روز ظهر به نماز ايستاده بودم و فراموش كرده بودم كه نبايد نماز ظهر را با صداي بلند خواند . همينطور كه در حال نماز بودم و حمد و سوره را باصداي بلند مي خواندم شهيد رجايي بجاي اينكه بگويند نماز خود را بلند نخوان يعني بهانه گيري منفي كنند ، بهانه گيري مثبت كردند . به كسي كه كنار دست ايشان بود گفتند كه ببين اين فرد چقدر حمد و سوره ي خود را زيبا مي خواند . مي گويد وقتي كه من صداي شهيد رجايي را شنيدم متوجه شدم كه حمد و سوره ي خود را بلند مي خوانم و متوجه اشكال خود شدم . ما معمولاً مابين فرزندان خود بخاطر احساسات قلبي خود تبعيض مي گذاريم و گاهي اوقات بجاي فرزند سالاري دچار آسيب فرزند ابزاري مي شويم . مثلاً دل پدر مي خواسته كه مهندس شود و دل مادرمي خواسته كه پزشك شود روي بچه فشار مي آورند كه الان كه امتحان كنكور داري بايد اين رشته هايي كه ما دوست داريم شركت كني . لزوماً به استعداد بچه ، موقعيت اجتماعي و به اينكه آيا جامعه اشباع شده يا نه نگاه نمي كنند و فقط به خواسته ي خود نگاه مي كنند . اينها با اين ظلم خود بچه را دچار يك محاصره ي فكري مي كنند و او فكر مي كند كه بايد خواسته ي پدر و مادر خود را تأمين كند . اين كار زمينه اي مي شود

ص: 15293

براي اينكه تبعيض هاي بعدي رشد پيدا كند . گاهي هم بچه به اين خاطر كه دل پدر و مادر را بدست بياورد چهار سال در يك مقطع تحصيلي وارد ميشود اما وقتي كه درس او تمام شد متوجه مي شود كه اين رشته اي نبوده كه به درد او بخورد . بنابراين اگر استعداد هاي بچه ها متفاوت است ما اجازه نداريم كه به آنها ظلم كنيم . ما اجازه داريم كه به آنها كمك كنيم رشد كنند . بچه هاي ما مانند درختان يك باغ هستند ، قرار نيست درختان باغ همه يك ميوه بدهند . دليلي ندارد كه ما چون سيب دوست داريم پس بايد همه ي درخت ها سيب بدهند . بنابراين بايد پدرو مادر به تناسب استعداد ، توان و موقعيت حضور اجتماعي ايشان نگاه كنند . صرف اينكه من يا پدر و مادر من فلان رشته را دوست داريم وارد اين زمينه نشويم . ما گاهي به طور ناخودآگاه به فرزندان خود ظلم مي كنيم . آن بچه اي كه حرف گوش كن تر است براي اينكه خواسته ي پدر و مادر را حتي در اين زمينه ها تأمين كند از نيازهاي حقيقي خود مي گذرد . اين خود يك نوع ظلم پنهان است و اشتباه بزرگي است كه ما انجام مي دهيم . البته ما مي توانيم زمينه ي ديگري را فراهم كنيم . اين طوركه مثلاً اگر پدري دوست دارد كه فرزند او مهندس شود،زمينه ي رشد و آگاهي و عشق و اشتياق اين بچه را به آن رشته اي كه دوست دارد فراهم كند . ولي

ص: 15294

او را مجبور نكند كه به اين سمت حركت كند بلكه اجازه دهد كه خود او آگاهانه انتخاب كند . دستور قرآن اين است كه مراقب باشيد خودتان و خانواده ي شما به آتش دوزخ نيفتيد . يكي از آن آتش هايي كه در زندگي دنيايي ما فراهم مي شود آتش تبعيض است. گاهي اوقات امكان دارد من در مقام پدر بزرگ و مادر بزرگ بين نوه هاي خود و بين عروس و داماد هاي خود تبعيض بگذارم . بارها من از افراد مختلف شنيده ام كه مادر شوهر و يا مادر زن ما نسبت به ما رفتاري را دارد كه نسبت به فرزندان خود ندارد . من داماد اين خانواده هستم و پسر او نيز در حال داماد شدن است اما نسبت به من سختگيري هايي را داشته كه به راحتي به فرزند خود مي بخشد . نتيجه ي اين تبعيض اين است كه خانواده دچار يك آسيب هاي عميق اخلاقي مي شود . در درجه ي اول آن عروس و يا دامادي كه تبعيض نسبت به او طبيعي قلمداد شده دچار يك زخم عفوني مي شود كه اسم آن كينه است . حتي گاهي ممكن است بين دو داماد تبعيض گذاشته شود . مثلاً براي داماد بزرگتر خيلي قوانين سختگيرانه تري گذاشته مي شود اما براي داماد بعدي خانواده خيلي راحت تر مي گيرند . طبيعي است كه داماد بزرگتر دلخور شود . گرچه آن داماد حق ندارد از جهت اخلاقي دلخور شود . چون گاهي اوقات ما در معرض تبعيض واقع مي شويم اما انسان هاي توانمند كساني هستند كه در بحران

ص: 15295

ها قدرت گذشت پيدا مي كنند . شما نگاه كنيد حضرت يوسف (ع) به عنوان يك برادر ناتني در موقعيتي قرار مي گيرد كه برادرهاي ديگر به او ظلم مي كنند . اما وقتي كه آنها بعد از ساليان سال با اين كه با يك چهره ي بسيار بد با او مواجه مي شوند و بدون اينكه بدانند او يوسف است به او مي گويند كه برادر ما يوسف هم قبلاً دزد بوده است . اين نيز برادر او است و دزدي كرده است . با اينكه حضرت يوسف ناراحت مي شود و با خود مي گويد خدايا چرا اينها اينقدر غافل از تو هستند و با اينكه مي تواند به راحتي انتقام بگيرد. اما چون از لحاظ شخصيتي خودساخته است ، وقتي با آدم هاي كينه ورز و حسود و با آدم هايي كه از جهت قلبي و معنوي بيمار هستند مواجه مي شود در نهايت سلامتي با آنها برخورد مي كند . اجازه نمي دهد عدم سلامت و بهداشت رواني آنها او را بيمار كند و از آنها مي گذرد. اين گذشت مربوط به افرادي است كه تمديد بزرگواري كرده اند . پس اگر در زندگي شخصي ، پدر و مادر در حق ما تبعيض روا داشتند ، بايد اين فرصت را به دل خود بدهيم كه بزرگوار شويم . تمرين بزرگواري كنيم . خيلي وقت ها ما انواع تمرين ها را انجام مي دهيم و در انواع مسابقات شركت مي كنيم . مثلاً در مسابقه ي پياده روي خانوادگي شركت مي كنيم اما اي كاش مسابقه ي مهر و محبت بجاي تبعيض

ص: 15296

را به عنوان يك مسابقه ي خانوادگي جدي بگيريم . ياد بگيريم كه اگر پدر و مادر، پدر بزرگ و مادر بزرگ و هريك از اعضاء خانواده در حق من با ديگري كه در موقعيت مشابه من است تبعيض قائل شدند ، حالا كه روزگار تغيير كرده است و من در اوج اين چرخ و فلك قرار گرفته ام و مي توانم خوب انتقام بگيرم ، خوب گذشت كنم . كسي كه مدام منتظر انتقام است ، يك عمر با خود عفونت كينه را همراه كرده است . يعني يك عمر از شادي ديگران رنج برده است . حالا هم كه آنها زمين خورده اند بجاي اينكه بتواند همدردي كند حس انتقام در او شعله ور شده است . فردي كه مي خواهد انتقام بگيرد انسان خشمگيني است كه چشمه ي عقل او كور شده است . پس اگر مورد تبعيض هم قرار گرفتيم مراقب باشيم كه دچار آسيب نشويم . زمينه ي بسياري ازآسيب ها ، بزهكاري ها و جرائم اجتماعي تبعيض هاي درون خانواده و جامعه است . وقتي كه ما به خود اجازه مي دهيم كه ديگران را كمتر ، كوچك تر و كم ارزش تر ببينيم اين زمينه را درفرد مقابل ايجاد مي كنيم كه خشم فروخورده اي پيش بيايد تا در اولين فرصتي كه توانست آسيب بزند . اگر جامعه اي به سمت عدالت حركت كند اين خشم هاي فروخورده به حداقل خواهد رسيد .

سوال – شما چه توصيه اي براي افرادي داريد كه درجامعه مورد تبعيض واقع مي شوند ؟

پاسخ – آن كسي كه مورد تبعيض واقع

ص: 15297

مي شود راه حل اصلي آن البته نه از سرناچاري ، چون برخي از افراد فكر مي كنند كه ناچارهستيم و بايد تحمل كنيم . كسي كه خود را ناچار از تحمل تبعيض ببيند آن سرطان اخلاقي به سراغ او مي آيد و كينه ورز ميشود . يك آدمي است كه بدخواه ديگران است و هر چيز خوبي را هم مي تواند بد تعبير كند و منتظر است يك قدرت و فرصتي پيدا كند تا بقيه را تحقير كند . به همين خاطر گاهي اوقات افراد مظلوم ظالم مي شوند . اين درصورتي است كه مظلوم مراقب بهداشت رواني خود نباشد . من اگر از جايي وارد ظلم واقع شوم و بتوانم خود رابه آب كر ملكوت وصل كنم يعني حواس من باشد كه وقتي دررابطه با خدا باشم هيچ كجايي درملكوت ناديده گرفته نمي شوم . بخاطر همين حتي اگر مانند يوسف ته چاه ، مانند ابراهيم در آتش و مثل يونس در دل نهنگ بروم اما چون ارتباط حقيقي با خدا دارم و مدام در حال تمرين هاي اخلاقي هستم دچار پروسه ي ظلم نمي شوم. خيلي از ظالم ها مظلوم هايي هستند كه نتوانسته اند حقيقت وجودي خود را شكوفا كنند . راه حل اين است كه اگر ديگران در حق تو ظلم كردند تو تمرين بزرگواري كن .

سوال – لطفاً درخصوص سوره ي نحل آيات 81 تا 87 توضيح بفرماييد.

پاسخ – آيه ي هشتاد و چهار از سوره ي نحل مي فرمايد كه يكي از ويژگي هاي روز قيامت اين است كه براي هر گروهي يك گواه و شهيد

ص: 15298

خواهد بود . يعني هركس از هر صنف و موقعيتي كه است ، يك فردي را كه توانسته مدار رضايت خدا را بطور كامل طي كند و در مسير بندگي و اطاعت خداوند حركت كند مي آورند ، در همان زمان و موقعيتي كه من و شما زندگي مي كرديم و شايد سخت تر ازآن ، آن فرد توانسته راه عبادت را طي كند . بعد مي گويند شما نشان دهيد كه چقدر به مدار توجه به خداوند نزديك شده بوديد . بعد مي فرمايد: عذر خواهي كساني كه راه كفر را طي كرده اند ديگر فايده اي نخواهد داشت و اذني ندارند براي اينكه حرف ديگري بزنند. پس نگوييم كه دستورات الهي و دين ما مربوط به زمان هاي گذشته بوده و در زمان هاي گذشته افراد مي توانستند دين دار باشند اما الان ديگر نمي شود . بله در تمام زمان ها مي توان دينداري كرد و دينداري مربوط به تمامي فصول است .

سوال – من خانمي پنجاه ساله هستم كه در اين سال ها كارهاي ديني خود را كه در اصل وظيفه ي من نيزبوده انجام داده ام . و مي دانم كه در اين مدت خطاها و اشتباهات بسياري داشته ام كه تا بحال لطف خداوند هميشه شامل حال من بوده است . الان پسري شانزده ساله دارم كه خوب و درس خوان است و خودم نيز آموزگار هستم . اما چيزي كه به شدت من را ناراحت كرده و خودم را در برابر خدا شرمنده مي بينم اين است كه من نمي توانم قرآن را به خوبي بخوانم .

ص: 15299

به همين خاطر وقتي كه مي خواهم دعا ها و نمازهاي مستحب ديگر را بخوانم نمي توانم . وقتي كه فكر مي كنم خدا به اين بزرگي چقدر به من محبت داشته است و هميشه يار و ياور من بوده است . اما من نمي توانم آن طور كه لايق خداوند است او را ستايش كنم خيلي ناراحت مي شوم . حال با اين تفاسير هميشه احساس گناه دارم و از خداوند شرمنده هستم . در ضمن كلاس هاي قرآن هم اطراف خانه ي ما هستند اما من خجالت مي كشم كه با اين سن و سال تازه به سر كلاس بروم و قرآن خواندن را ياد بگيرم . حالا از شما مي خواهم كه من را از اين اندوه سنگين و احساس گناه هميشگي رها كنيد .

پاسخ - ما در روايت داريم كه پيامبر(ص) مي فرمايند : بهترين شما كسي است كه قرآن را بياموزد و بياموزاند. قرآن كلام و معجزه ي خدا است . ما با اين ديد به قرآن نگاه كنيم كه قرآن نقشه ي خوشبختي و گنج عالم هستي است . در صورتي كه به ما يك نقشه ي كوچك را داده بودند و مي گفتند اگر شما طبق اين نقشه عمل كنيد ميلياردها تومان پول بدست مي آوريد، آيا ما واقعاً از اينكه ياد بگيريم اين نقشه را بخوانيم خجالت مي كشيديم ؟ قرآن را من بلد نيستم بخوانم اما خجالت مي كشم ، چون هنوز نمي دانم كه قرآن چقدر ارزش دارد . قرآن گنج بزرگي است كه ما نسبت به آن بي توجه هستيم . اگر بدانيم

ص: 15300

كه قرآن امانت خدا است و كتاب گرانقدري است كه معجزه ي پيامبر ما است . از بين تمام معجزات پيامبر ، معجزه ي جاويدان است و تاريخ انقضاء ندارد . كسي كه جان او با قرآن آميخته باشد ، او نيز نمي ميرد. پيامبر (ص) مي فرمايد : هرگاه كسي از شما خواست با خدا سخن بگويد بايد قرآن بخواند . من مي خواهم با خدا سخن بگويم اما غير از پنج يا ده سوره اي كه در بچگي ياد گرفته ام چيزي بلد نيستم . اين خيلي كم است . بيش از شش هزار آيه ي شريف در قرآن است كه به شيوه هاي مختلف خداوند پرده از اسرار حقيقت باز كرده است . قرآن بيش از همه ي كتب اسرار عالم است . ما بايد به حقيقت قرآن ايمان داشته باشيم . چون ايمان فوق معجزه است . اگر من ايمان داشته باشم به معجزه بودن قرآن ، قرآن هرلحظه در حال معجزه آفريني است . معجزه هاي خود را به من نشان نمي دهد، چون من مومنانه آن را نخوانده و باور نمي كنم . كسي است كه حدود هشتاد و نود سال سن دارد و واقعاً اين امكان را ندارد . مي گويد من فقط قرآن را باز مي كنم و آن را نگاه مي كنم . قطعاً اين كار براي او اجر دارد ، چون جنس آن از نور است . كسي كه نمي تواند آن را بخواند فقط آن را ورق بزند .شما كه نمي توانيد قرآن را بخوانيد از اين نوارها و سي دي هايي كه ازقرائت

ص: 15301

قرآن است و از همان سوره هايي كه بلد هستيد . از جزء سي قرآن كه آسان تر است . از سوره هايي كه زياد خوانده مي شود مانند سوره ي الرحمن ، ياسين و واقعه بخوانيد . تأكيد شده كه سوره ي واقعه را به بچه هاي خود ياد بدهيد كه آنها را دردنيا بي نياز مي كند . انس با سوره ي واقعه كه وسط قيامت من بايد بايستم و رزق دنيايي خود را آنجا بخواهم . من اين قدرت را داشته باشم كه ارتباط خود را با قرآن زياد كنم . اين سي دي و نوار را بگذارم ، قرآن را جلوي روي خود بازكنم وشروع به گوش دادن بكنم . شنيدن قرآن يك سري از گناهان را از بين مي برد و خواندن آن گناهان ديگري را . من آن را گوش بدهم و به قرآن نگاه كنم و آرام آرام آن را ياد خواهم گرفت . اين امكان پذير است كه شما بين دوستان خود افرادي را پيدا كنيد كه اهل تكبر نيستند و به آنها بگوييد كه من در برخي از آيات اشكال دارم اگر ممكن است شما بياييد تا با هم همخواني كنيم . ياد ما باشد كه قرآن گنج بزرگي است كه بر سينه ي مطهر پيامبر نشسته است . وهركسي كه مي خواهد به باور قرآن بنشيند بايد آن را به شكل حقيقي بخواند . علامه محمد اقبال لاهوري مي گويد كه روزي من قرآن مي خواندم پدرم از جلوي ايوان عبور كرد . گفت محمد چه مي كني ؟ گفتم پدر قرآن مي خوانم .

ص: 15302

گفت محمد آنچنان بخوان كه گويي بر قلب تو نازل شده است . و اينطور است كه با اينكه علامه اقبال لاهوري دروس دانشگاهي خود را در دانشگاه هاي انگلستان مي خواند ، اما انس و ارتباط او با قرآن فوق العاده عجيب است . تا همين چند سال پيش قبل از اينكه مزار ايشان آسيب جدي ببيند ، قرآني را كه ايشان در دوره ي دانشگاه هميشه همراه داشت و قرائت مي كرد بالاي سر او داخل ويترين گذاشته بودند . قرآني كه شما فكر مي كرديد درآب افتاده است . اما آب دريا آب چشم او بوده و اشك هاي چشم او به اين خاطر كه با تمام وجود و با تمام عشق آن را خوانده است . هر كس كه قرآن را بخواند و آن را عمل كند خداوند به او گنج هاي بزرگ عالم را عطا مي كند . حضرت امام خميني( ره ) به عنوان نايب امام زمان (عج) و به عنوان امانتي كه در دوره ي معاصر بسياري از افراد او را ديدند و بسياري از او شنيدند ، تقريباً روزي هفت جزء قرآن قرائت مي كردند . چيزي كه به نظر ما محال است . شايد ما در ماه رمضان بتوانيم روزي سه جزء قران را را بخوانيم . و در يك ماه سه بار آن را ختم كنيم . اما امام خميني كه اين مقدار كارهاي سياسي و فرهنگي دارند و اين قدر با قرآن مأنوس هستند . شما مي بينيد كه وقتي امام در بيمارستان است قرآن را باز مي كند وبه طور مكرر قرائت مي

ص: 15303

كند . چون قرآن امانت خدا بين ما است و روز قيامت يكي از شاكيان قطعي همه ي ما قرآن است . به خدا پناه مي بريم كه مبادا روز قيامت قرآن از ما گله كند .

سوال – دختري بيست و شش ساله و سادات هستم . خواستگاران زيادي هم داشته ام اما به اين دليل كه سيد نبوده اند اصلاً جرأت نكرديم كه به پدرم بگوييم . چون پدرم به هيچ عنوان قبول نمي كند كه با كسي كه سيد نيست ازدواج كنم و اصلاً اين قضيه را حرام مي داند . و خيلي هم نسبت به اين مسئله حساس است و مي گويد كه بايد سادات با سادات ازدواج كند . ما سه خواهر هستيم و از ترس پدر خود تمام پيشنهاد هاي ازدواج را رد مي كنيم . لطفاً ما را راهنمايي كنيد .

پاسخ – ما در زبان روايات داريم كه جفا است كه سادات با غير سادات ازدواج كنند . اما اگر موقعيت هاي زماني را خوب بررسي كنيم شايد در زمان اهل بيت (ع) و پس از آنها حكومت هاي ظالمي بودند كه قصد داشتند ذريه ي اهل بيت را از بين ببرند. شما در همين شهر مشهد كه مي رويد در نزديك زندان هارون الرشيد چاهي وجود دارد به نام چاه سادات . بخاطر اينكه هر كسي را كه فكر مي كردند از فرزندان حضرت زهرا است بدون اينكه از او سوالي كنند بر سر آن چاه مي آوردند ، گردن مي زدند و پيكر پاك او را در آن چاه مي انداختند . بعد از آمدن

ص: 15304

امام رضا (ع) به ايران ايشان دعوت ويژه اي از سادات مي كنند براي اينكه يك موج فرهنگي در بلاد عراق عجم و در كشور ما ايجاد كنند . بيش از سه هزار امام زاده از ائمه ي مختلف و از نوه ها و نتيجه ها و كساني كه فرزندان اهل بيت هستند وارد ايران مي شوند . شما در هيچ مكاني از ايران وارد نمي شويد مگر اينكه مزاري از مزارات اهل بيت را مي بينيد . زماني بود كه سادات اهل بيت مظلوم بودند و خيلي اوقات موظف بودند كه موقعيت ژنتيكي و برتري هاي معنوي خود را پنهان كنند . در همين دوره ي پهلوي اول كه پوشيدن لباس روحانيت ممنوع بود ، كساني كه سادات بودند به طور ويژه مجبور بودند اين مسئله را پنهان كنند و حتي شجره نامه هاي خود را مخفي مي كردند . در زماني كه سادات مورد تعرض ، اهانت و كم محبتي قرار مي گيرند ، اين كار فرصت بسيار خوبي است كه فرزندان اهل بيت هم محبت ذريه ي را از طريق ازدواج هاي خانوادگي گسترش بدهند و هم اينكه اين ذريه روز به روز رشد پيدا كند . اما امروز دركشور ما و در تمام جهان اگر يك خانواده اي عروس سادات بگيرد هم به او احترام مي گذارد و هم عشق مي ورزد . يعني مي توان گفت امروز بيشتر ازنود درصد به لطف خداوند مشتاق هستند به اينكه به سادات خدمت كنند. وقتي كه شما وارد بسطام يكي از روستاهاي اطراف شاهرود مي شويد كه مزار بايزيد بسطامي در آنجا قرار

ص: 15305

دارد مردم چون در كنار يك امام زاده است به آن مزار بايزيد نمي گويند بلكه به آن امام زاده محمد مي گويند . براي آنها امام زاده مهمتر است . اين خود نشان دهنده ي يك بعد معرفتي و شناختي مردم است . مردم امروز به سادات احترام بسيار زيادي مي گذارند . اولاً ازدواج دخترهاي سادات باغير سادات حرام نيست . يعني اين كلام غلط است . البته تأكيد ويژه شده تا حدي كه خواستگاران خوبي داشته باشند كه هم سادات هستند و هم غير سادات ، سادات اولويت پيدا مي كند . اما يك زماني است كه شما خواستگاران مومن و متعهد ا ازسادات نداريد ولي خواستگار ديگري است كه محب آل الله است بايد او را انتخاب كنيد . در روايتي از امام صادق (ع) داريم كه من هم فرزند علي ابن ابيطالب (ع) و هم شيعه ي او هستم . اما به شيعه بودن او بيش از فرزند او بودن افتخار مي كنم . يعني كسي كه شيعه ي اهل بيت و محب آنها باشد درجه ي او از كسي كه صرفاً سادات است خيلي بالاتر است . سيادت به بزرگواري و اطاعت در مسير اهل بيت است، نه صرف نسب . نسب يك توفيقي است كه دست انسان نيست بلكه لطف خداوند است . در عين حال حواس ما باشد اگر به دختراني كه سادات هستند ظلم شود در روز قيامت بازخواست دارد . يعني دختراني كه نيازمند ازدواج هستند و مي گويند ما حتي جرأت نداريم به پدر خود بگوييم . اين خود يك تعصب و كوررنگي نسبت

ص: 15306

به دستورات ديني است .

سه روز آخر ماه رجب روزهاي ويژه اي است براي روزه داري . كساني كه عذر شرعي و طبي براي روزه داري ندارند حتماً از خداوند اين توفيق را بخواهند و حتي صدقه بدهند تا خداوند روزه ي اين سه روز را نصيب آنها بكند كه جايگاه ويژه اي دارد . و آن كساني كه موفق نمي شوند ذكر روزهاي ماه رجب را كه در مفاتيح است صد بار در روز بخوانند تا ثواب روزه داران نصيب آنها شود . آماده شويم براي ماه شعبان ، ماه پيامبر. شب مبعث طلايي ترين شب ماه رجب است . شبي كه خداوند پيامبر را امانت دار هستي قرار مي دهد و امانت خود را كه قرآن است به قلب پيامبر نازل مي كند . ونكته ي عجيب اين است كه اهل بيت به ما ياد داده اند شب مبعث پيامبر به زيارت علي ابن ابيطالب (ع) برويد . چون علي يعني قرآن ناطق و ثمره ي تمام زحمات پيامبر در پرورش يك انسان كامل كه در مدار حقيقت قرار مي گيرد . بخاطر همين شب مبعث شب خاص زيارتي اميرالمومنين (ع) است

90-04-15

سوال – با توجه به اينكه تصميم هاي درست براساس دليل هاي منطقي گرفته مي شوند ، زن با آوردن دليل هاي منطقي مرد را در گرفتن تصميم بهترياري مي كند پس چرا نبايد دليل آورد؟ شما گفته ايد اگر خواستگار فرد مردي منطقي است و براساس اسلام تصميم مي گيرد با هميشه چشم گفتن مخالفت نكنيد . اين آقا كه معصوم نيستند پس ممكن است برخي از تصميم هاي

ص: 15307

ايشان اشتباه باشد آيا بايد بدون چون و چرا چشم گفت ؟ درست است كه مرد مدير جامعه ي خانواده است و دستورات مدير البته به شرط موافقت با دستورخدا لازم الاجرا است . اما به مديران هم مي شود اعتراض كرد . به نظر من از حرف آن خواستگار محترم بوي مردسالاري مي آيد . چيزي كه زن هاي قديم مجبور به تحمل آن بوده اند اما زن هاي امروزي با توجه به قدرت بيشتري كه بدست آورده اند كمتر حاضر به قبول آن مي شوند . مگر نه اين است كه در جريان ازدواج زن و مرد هر دو بايد من خود را كنار گذاشته و براي ما تلاش كنند . من فكر مي كنم كسي كه انتظار هميشه چشم گفتن را دارد داراي من بسيار بزرگي است . من كاملاً گيج شده ام . از يك طرف يكي از نتايج ازدواج داشتن همراه و همسفر است و از طرف ديگر اگر حرف فقط حرف مرد باشد ديگر همراهي وجود ندارد . علاوه بر همه ي اينها احاديثي وجود دارد كه بر اطاعت زن از مرد تأكيد مي كنند . عاجزانه از شما درخواست دارم كه پاسخ بدهيد چون خودم هم بخاطر دليلي مشابه دليل اين خانم يكي از خواستگاران خود را رد كردم. جواب شما باعث شد كه ديگر اشتباهي را مرتكب نشوم البته اگر كار من اشتباه بوده است .

پاسخ – هر كسي كه در زندگي زناشوئي مي خواهد روحيه ي لطافت و صميميت ايجاد كند ، طبيعتاً بايد در جان و دل همسر خود جا بازكند . نه اينكه

ص: 15308

صرفاً با يك سري استدلال ها بخواهد مسير خود را باز كند. از دوستان خواستيم كه اگر در مرحله ي خواستگاري كسي چنين ويژگي را دارد و اعلام مي كند كه مي خواهم همسر من مطيع باشد . دخترخانم و خانواده ي او دو مسئله را ارزيابي كنند و بعد در مورد آن تصميم بگيرند : عقل و دين آن طرف را بسنجند . ببينند ميزان عقل و تدبير او و تحت اراده ي خداوند بودن زندگي او تا چه اندازه است . به ميزاني كه نمره ي بالايي بدست بياورد ، چشم گفتن به او يك فرمول موفقيت آميز است . جا دارد ما انواع كساني را كه دوست دارند در زندگي مشترك طرف مقابل به آنها چشم بگويد بررسي كنيم . اين فرمول صرفاً مردانه نيست بلكه زنانه هم است . يعني يكي از زوجين دوست دارد كه همسر او مطيع محض باشد . يك سري افراد كساني هستند كه حق و حقيقت براي آنها حرف اول را نمي زند بلكه من حرف اول را مي زند . اگر دختر خانم مربوط به خانواده ي زن سالار باشد يا به دلايل مختلف احساس كند كه حق زن را همه جا ضايع كرده اند حالا بايد در زندگي شخصي خود حق زنان را در طول تاريخ از همسر خود بگيرد فكر مي كند كه حرف من بايد حرف اول خانه باشد . به دلايل مختلف : موقعيت اجتماعي ، سواد ، توانمندي هاي من وبه دليل اينكه من زن هستم و مسئوليت ويژه اي در خانواده دارم . دختراني كه در خانواده ي زن

ص: 15309

سالار فكر مي كنند كه لزوماً بايد زن سالاري رخ بدهد . پسرهايي هم كه در خانواده ي مرد سالار هستند يعني پدر حرف اول را مي زند و به نظرات ديگران اهميت نداده و به حرف حق و حق سالاري توجه ندارد اين الگو را از پدر مي گيرند . اينها هر دو جزو تيپ آسيب ديده و بيمار خانوادگي هستند . متأسفانه الگوي كمي هم نيست و نسبتاً در حال افزايش است و يك هماوردي بين پسرها و دخترها رخ مي دهد كه هركدام مي خواهند طرف مقابل را مطيع محض خود بكنند . به طوري كه خانم ها اعلام مي كنند زن ذليلي مرد بخشي از مردانگي او است . اگر قرار باشد مرد باشد بايد حرف زن را بي چون و چرا گوش دهد . يا اينكه فكر كنيم مرد با تمام خودخواهي ها بدون اينكه عقل و تدبيري داشته باشد و اهل ديانت باشد بخواهد حرف اول را بزند . يك چنين چيزي در دين ما وجود ندارد . دستور اسلام و اهل بين يك فرمول طلايي است كه نوع تعامل درون خانواده بايد به زيبايي و دلخواهي باشد . يعني يك روش شناخته شده و دلپسند . اينكه من گفتم استدلال نكنيم منظور من اين بود كه در خانواده مراقب باشيم كه اعتماد يكديگر را جلب كرده و ظرفيت عزت نفس خود را بالا ببريم و هواي دل يكديگر را داشته باشيم . اما معناي آن اين نبود كه روي بي عقلي زندگي كنيم . اگر گفتيم استدلال نكنيم به اين معنا نيست كه تفكر و عقل و انديشه

ص: 15310

تعطيل شود. به اين معنا بود كه به اسم استدلال باب مشاجره باز نشود .

سوال – من دختري هفده ساله هستم و با وجود وضع مالي نسبتاً خوب خانواده ام پول ماهيانه اي كه به من داده مي شود خيلي كم است . باوركنيد اگر بگويم چقدر مي خنديد . پولي كه من مي گيرم با پولي كه يك دختر ابتدايي در يكي از اقوام كه وضع مالي پايين تري هم نسبت به ما دارند مي گيرد برابري مي كند . در تنگنا قرار گرفته ام نيازهاي جدي دارم كه واقعاً نمي توانم آنها را برآورده كنم . چند دفعه وسوسه ي دزدي از كيف والدين به سر من زده است . مي ترسم شيطان من را گول بزند . مادر من برنامه ي شما را مي بيند لطفاً ما را راهنمايي كنيد .

پاسخ – يكي از آن خلاء هاي جدي كه در تربيت فرزند داريم ، تربيت بلوغ و عقل اقتصادي آنها است . ما معمولاً به بچه هاي خود ياد نمي دهيم كه چگونه زندگي خود را تدبير اقتصادي كنند . چون تدبير اقتصادي بخشي از توانمندي هاي ويژه ي فرزندان ما است و به آنها كمك مي كند . دستورات ديني خيلي خوب و دقيقي هم اينجا وجود دارد . قطعاً علم روز هم مي تواند به ما كمك كند . ما به بچه ها ياد بدهيم كه پولي را كه به آنها مي دهيم بتوانند درست مصرف كنند حتي اگر كم است . بتوانند با همان پول كم صرفه جويي كرده و پس انداز كنند . اگر ما يك

ص: 15311

چنين كاري را نكنيم نمي توانيم توقع داشته باشيم كه فرزندان ما بعداً در زندگي خود دچارآسيب هاي جدي نشوند . بعضي از افراد دچار مصرف گرايي زيادي هستند . مثلاً برخي از خانم ها درزندگي خود خلاء هاي عاطفي را با خريد زياد جبران مي كنند . مقدار زيادي لباس و وسيله هاي مختلف مي خرند كه هرگز استفاده نمي كنند . يا چيزهايي را مي خرند كه اصلاً به آن احتياج ندارند . بعد براي خريد چيزهاي اصلي بدون پول مي مانند . پس مهم اين نيست كه ما به فرزند خود چقدر پول مي دهيم بلكه مهم است كه به او ياد دهيم آن مقدار پولي را كه دارد مديريت كند . هم پس انداز كند و براي روز مبادا بگذارد ، هم به خرج هاي روزانه ي خود برسد وهم در جايي كه پول او كم است بتواند اولويت سنجي كند . اين تدبير اقتصادي هم براي دختر ها و هم براي پسرها ضروري است . اما دومين نكته اين است كه ما بايد بزرگ شدن فرزندان خود را جدي بگيريم . اگر بچه هاي ما بزرگ شده و از سن كودكي به نوجواني و جواني رسيده اند ، بايد دست آنها را باز بگذاريم مگر اينكه احتمال دهيم كه به خطا بيفتند . ولي اينكه اين دختر خوب مي گويند نيازهاي خيلي جدي دارم و پولي در اختيار ندارم و پول من كمتر ازبچه هايي است كه از جهت سني و موقعيت خانوادگي از ما پايين ترهستند به ايشان توصيه مي كنم وقتي شما مي توانيد موفق باشيد كه نيازهاي

ص: 15312

جدي خود را اوليت سنجي كنيد . اگر اين اولويت ها را لحاظ نكنيد حتي اگر ده برابر اين مبلغ را به شما بدهند احتمال اين است كه بازهم فكر كنيد اي كاش پول بيشتري داشتيد . اين مشكلي است كه در دارايي مال و ثروت وجود دارد و مربوط به تمام آدمها است . البته سن جواني سن تنوع طلبي است و انسان يك سري نيازهايي را دارد كه نيازهاي واقعي نيست بلكه نيازهاي همسالان او است و فكر مي كند اگر مثل آنها نباشد حتماً يك چيزي كم دارد . اين امكان هم وجود دارد خانواده اين پول را به خانم بدهند و بگويند هرچه وسيله ي شخصي نياز داري بايد با اين پول تهيه كني . يعني به نوعي او را رها كنند و يا بخواهند از اين طريق او را مسئوليت پذير كنند . اگر واقعاً نمي توان با اين هزينه اين چيزها را تأمين كرد لازم است كه شما براي خود يك برنامه ريزي ويژه تري بكنيد . خانواده هم بايد عقل و مديريت اقتصادي را به بچه ها ياد بدهد و متناسب با سن و نياز آنها كمك هزينه ي آنها را بيشتر كند . اگر دل نگران هستند كه اين پول ها را در راه اشتباهي خرج كنند اين پول ها را زماني به او بدهند كه با آنها مشورت اقتصادي كند . يا فرزند آنها يك محاسبه ي هفتگي يا ماهيانه را به پدر يا مادر ارائه كند بدون اينكه مدام زير ذره بين برود . ما بايد گاهي اوقات اجازه دهيد كه فرزندان اشتباهات كوچكي را

ص: 15313

انجام دهند . مثلاً اگر مانتو ، لباس ، كفش يا كيفي كه جنس خوبي ندارد اما قيمت كاذبي هم دارد مي خواهد بخرد و لازم است كه با او مشورت كرده و بگوييم كه جنس اين چيزي كه مي خواهي بخري خوب نيست ولي اجازه دهيم كه تصميم آخر را خود او بگيرد . بچه هاي ما بايد ياد بگيرند كه مسئوليت اشتباهات خود را بپذيرند . آدم هايي كه هميشه از ديگران مي خواهند بجاي آنها تصميم بگيرند و يا پدر و مادرهايي كه هميشه تصميم گيري هاي نهايي را انجام مي دهند بچه هاي خود را در يك فقر مسئوليتي پرورش مي دهند . اين بچه ها پر از آسيب هستند و هميشه با روحيه ي فرافكني مواجه مي شوند و وقتي اشتباه مي كنند ديگران را مقصر مي دانند . اما اينكه اين خانم درآخر گفته گاهي شيطان من را وسوسه مي كند كه به كيف پدر و مادر خود دست زده و ازآن پول بردارم الان وارد يك بحران جديد شده است . يعني نيازي دارد كه عزيزترين افراد خانواده آن را درك نكرده اند . اگر الان نتوانيد با يك زبان دلنشين ، عاقلانه و درست ، بدون دعوا، لجبازي و قهر كردن نياز خود را به مادر خود بگوييد و او را قانع بكنيد و يا او شما را قانع كند چطور مي توانيد بعدها كه وارد دانشگاه شديد و با استاد و همكلاسي خود دچار اختلاف نظر شديد مسئله ي خود را حل كنيد ؟ آيا آنجا هم لزوماً بايد از دل و فكر آنها بدزديد؟ اگر

ص: 15314

وارد محيط كارشديد و با همكار و رئيس خود دچار اختلاف نظر شديد آنجا چكار مي خواهيد بكنيد؟ در آينده با همسر و فرزندان خود چگونه مي خواهيد اختلاف خود را حل كنيد ؟ اين يك فرصت خيلي خوب ، ساده اما جدي است كه بتوانيد در اين موقعيت ياد بگيريد مسئله خود را حل كنيد . اين مسئله را معضل نديده و بتوانيد تبديل معضل به مسئله را ياد بگيريد . يعني بگوييد من يك مسئله دارم و جواب آن اين است كه به پولي بيش از اين نياز دارم . من مي خواهم مادر خود را قانع كنم اما چگونه بايد به او بگويم كه بپذيرد؟ مسئله راه حل دارد من به دنبال گزينه هاي مختلفي مي گردم كه براي آن تبيين كنم . اما چيزي كه مادر من قبول دارد نه آن چيزي كه من قبول دارم . شما وقتي كه مي گوييد دختر فلاني از من بيشتر پول مي گيرد فوراً مادر شما خواهد گفت تو به زندگي بقيه چكار داري؟ چون شما مقايسه ي غلط كرده ايد و اين روش جواب نمي دهد . اما اگر شما بگوييد مادر وقتي كه شما در سال قبل به من اين مقدار پول مي داديد من اين نيازها را نداشتم . الان يك مقدار پول تو جيبي من بالا تر رفته اما من اين نيازها را دارم آيا شما مي توانيد به من كمك كنيد كه چگونه با اين مقدار پول نيازهاي خود را برآورده كنم ؟ يعني بجاي اينكه لجبازي كنيد يك مشورت دوستانه و دخترانه داشته باشيد قطعاً مي توانيد از

ص: 15315

آن مسير نفساني دور شويد .

سوال – لطفاً در خصوص سوره اسراء آيه ي 8 تا 17 توضيح بفرماييد.

پاسخ – در آيه ي چهارده خداوند صحنه اي از صحنه هاي قيامت را براي ما بازگو مي كند . صحنه اي كه قطعاً پيش روي همه ي ما آدم ها خواهد بود . وقتي كه نامه ي عمل هر فردي را به دست او مي دهند مي گويند قاضي ، شاهد ، متهم و شاكي خود تو هستي . هرحكمي دادي ما قبول مي كنيم . كتاب خود و نامه ي عمل خود را بخوان . كافي است. اگر خود تو رأي دهي براي ما قابل قبول است . عليه خود قاضي باشيد . خداوند اين كار را مي كند به اين خاطر كه در روز قيامت همه ي انسانها در يك هوشياري ويژه قرار مي گيرند . يعني همه ي حجاب ها ، توجيح ها و فكرهاي غلط از انسان فاصله گرفته است . حالا وقتي كه به نامه ي عمل خود نگاه مي كند ، مي فهمد كه چه كرده است . در آيات ديگري داريم كه فرياد مي زند: واي برمن هيچ كم و زيادي نيست مگر اينكه در اين نامه نوشته شده است . هيچ احساسي از دل من عبور نكرده مگر اينكه اينجا ثبت شده است . نامه ي عمل فرد فوق العاده حساس است چون خداوند به آنچه كه در وجود ما پنهان است آگاه مي باشد و نيت همه ي انسان ها را مي داند . خداوند اين صفحه را روز قيامت براي ما باز مي كند

ص: 15316

. در آيه ي پانزده دارد كه بار كسي را روز قيامت هيچ كسي نمي تواند به دوش بكشد . گاهي اوقات در جامعه از اين آيه ي شريفه به معناي غلط استفاده شده است . وقتي كه كسي را امر به معروف مي كنند و او را از زشتي باز مي دارند اين آيه را به غلط تفسير مي كند كه به كار من كار نداشته باشيد. اين اشتباه بزرگي است كه مي كنند . همانطور كه اگر من و تو سوار كشتي زندگي باشيم، تو بخشي از كشتي را سوراخ كني قطعاً آبي كه در كشتي وارد مي شود زندگي من را هم تهديد خواهد كرد . در عرصه ي زندگي اجتماعي و سرنوشت اخروي ا فرادي كه گروه هستند قطعاً آسيب مي بينند. اما اينكه قرآن مي گويد كسي نمي تواند بار ديگري را به دوش بكشد يعني من نمي توانم ديگران را به گناه و غفلت دعوت كنم و بعد بگويم گناه آن به گردن من . شما نماز هاي خود را نخوانيد و يا دير بخوانيد و يك مقدار كمتر حجاب داشته باشيد و فلان گناه را انجام دهيد اشكالي ندارد ، در روز قيامت من جوابگو هستم . اين جزو آن قلدري هاي غلط و كاذبي است كه گاهي اوقات براي نفس برخي از افراد دلنشين شده است . خداوند در اينجا يك هشدار جدي مي دهد: روز قيامت هيچكس به داد شما نمي رسد . اگر پدر و مادر ، همسر، كسي كه او را خيلي دوست داريد و يا كسي كه او شما را خيلي دوست دارد

ص: 15317

به گناهي دعوت كرد، هرگز بخاطر او حاضر نشويد كه وارد جهنم شويد كه هرگز او نمي تواند نجات دهنده ي شما باشد .

سوال – دختري هيجده ساله هستم وحدوداً شش ماه است كه چادر را انتخاب كرده ام و دوست ندارم به هيچ قيمتي آن را از دست بدهم اما من در حال افسرده شدن هستم . چون ديگر مانند قبل نمي توانم به كوه و اردو بروم و از تفريحاتي از اين قبيل استفاده كنم . اگر بروم بايد يك گوشه بنشينم آيا من بايد اين وضع را تحمل كنم ؟ آيا اينها امتحان الهي هستند ؟

پاسخ – چادر هديه ي خداوند است به زن هاي مومني كه مي خواهند خود را در مدار نوراني پاكي قرار دهند و حفظ حريم الهي را بكنند . اما اينكه با چادر نمي توانند فعاليت هاي اجتماعي و تفريحي خود را داشته باشند مي گويم كه نه اينطور نيست . شايد علت اينكه چنين فكري را مي كنيد به اين خاطر است كه هنوز با چادر آميخته نشده ايد . آموخته نشدن موجب شده كه شما فكر كنيد وقتي مي خواهيد چادر خود را حفظ كنيد نمي توانيد فعاليت كنيد . شما به فرصت نياز داريد تا بيشتر تمرين كنيد . براي يك خانم چادري كه اهل ديانت است بايد نشاط و شادي در بالاترين حد خود باشد ولي با الگوهاي موقرانه . به راحتي مي توان با چادر انواع فعاليت ها ورزشي و اجتماعي را داشت بدون اينكه هيچ مانعي باشد . البته كنترل كردن چادرهاي رايج يك مقدار سخت است . طبيعي

ص: 15318

است كه چادر براي افرادي كه عادت ندارند سخت باشد . اگر يك كسي به جمكران يا حرم امام رضا(ع) مشرف شود اما در عمر خود چادر به سر نكرده باشد وبخاطر شرافت اين مكان خود را مقيد به چادر كند ، طبيعي است كه نتواند آن را حفظ كند . چرا كه تمرين نكرده است . دليل آن از يك طرف عدم تمرين است و ازطرف ديگر به اين دليل است كه اين چادر، چادر اصيل ايراني نيست .

سوال – كمك گرفتن از دكتر و مطالعه ي كتاب براي تعيين جنسيت فرزند قبل از بارداري آيا گناه محسوب مي شود؟

پاسخ – اگر شما فكر مي كنيد كه تصميم گيرنده ي قطعي هستيد و خداوند هيچ نقشي ندارد يك نوع شرك اعتقادي است . در هر كار ديگري نيز همينطور است يعني در كارهاي بسيار ساده و عادي و كارهاي ارادي ما فكر كنيم كه در عالم نقش جدي داريم و خداوند همه ي كارها را به ما واگذار كرده است، يك چنين چيزي وجود ندارد . اما اگر به تعيين جنسيت فرزند اينطور نگاه كنيد كه بتوانيد با تغذيه و مراقبت هاي ويژه ضريب موفقيت خود را از پنجاه درصد به شصت يا هفتاد درصد برسانيد اشكالي ندارد . اين در واقع امكان و فرصتي است كه شما هم در دستورات ديني و هم در دستورات علمي داريد . شما با توكل به خداوند مي خواهيد يك مسيري را انتخاب كنيد كه هوشمندانه تر باشد . اما مراقب باشيد كه هوشمندي شما تبديل به يك منيت جديد نشود و اگر به نتيجه

ص: 15319

نرسيد فكر نكنيد كه اين روش ها اشتباه بوده است . شايد واقعاً مصلحت هاي ويژه اي وجود دارد كه بايد نسبت به آن دقت كنيم . در برخي از كشورها مانند هندوستان در يك دوره اي اعلام كردند كه در آزمايشگاه ها و سونوگرافي ها اجازه ندارند جنسيت فرزند را به مادر اعلام كند . بخاطر اينكه وقتي متوجه مي شدند كه فرزند آنها دختر است ديگر او را نگاه نمي داشتند. نسبت جمعيتي بعد از چند سال به هم خورد و دچار آسيب شدند . اينكه ما فكر كنيم خيلي هوشمند هستيم و مي توانيم درعالم دستكاري كرده و بهترين گزينه ها را انتخاب كنيم يك غلط بزرگ شناختي است . اينكه در زندگي شخصي مثلاً يك نفر دو پسر دارد و الان دوست دارد كه يك دختر داشته باشد اين كار با توكل به خداوند و كمك گرفتن از اسباب و علل نه تنها معصيت نيست بلكه وقتي درراستاي مسير الهي باشد انشاء الله مورد رضايت خداوند قرار خواهد گرفت .

سوال – مشكل من اين است كه هر حرفي را در هر شرايطي مي زنم از حرف هاي من بد برداشت مي كنند . به من مي گويند كه زبان تو خيلي نيش دارد و زخم زبان مي زني . اما خداشاهد است و مي داند كه در دل من هيچ چيزي نيست . من اين حرف ها را بدون منظور مي زنم و شوخي مي كنم اما نمي دانم چرا همه بد برداشت مي كنند . گاهي اوقات از خدا مي خواهم كه من را از روي زمين بردارد تا

ص: 15320

همه از دست من خلاص شوند تا كسي مجبور نباشد من را تحمل كند . در مورد اين قضيه با مادر خود نيز بحث مي كنم . هميشه هم من محكوم مي شوم چون نمي توانم حرف را در دل خود نگاه دارم و به گريه مي افتم . لطفاً به من بگوييد اشكال كار من كجا است من دختر هستم و بيست ويك سال دارم .

پاسخ – اين خواهر خوب مي تواند يك فرمول و ملاك خوب داشته باشد براي اينكه بفهمد چه جاهايي اشتباه كرده است . اگر گاهي اوقات ما مي بينيم كه ديگران در مورد ما قضاوتي مي كنند كه واقعي نيست بايد به دنبال اين باشيم كه ما چه زمينه اي را براي سوء تفاهم ايجاد كرده بوديم و آن زمينه را برطرف كنيم . اما وقتي مي بينيم همه در باره ي ما قضاوت غلط مي كنند معلوم است كه من يك خطاي رفتاري دارم كه همه جا آن را تكرار مي كنم . چون يا بايد بگويم كه من اشتباه مي كنم يا بگويم كه همه ي افراد ديگر اشتباه مي كنند . اينكه من اشتباه مي كنم خيلي درست تر به نظر مي رسد وقتي كه رفتار من به عنوان يك رفتار شخصي است نه به عنوان يك رفتار اعتقادي . وقتي كه همه در باره ي شما اين قضاوت را دارند و به عنوان يك الگوي عمومي است معلوم است كه شما هنوز آن شيوه هاي زيبا سخن گفتن را كه قرآن به ما ياد داده است بلد نبوده و تمرين نكرده ايد . شيوه

ص: 15321

ي قرآن اين است كه كلام شما زيبا ، دلنشين و محكم باشد و مراعات قدرت تحمل ديگران را هم بكنيم . به اندازه ي فهم و دانايي فرد با او سخن بگو . شما در آخر گفتيد كه در دل خود نمي توانم حرفي را نگاه دارم . پس معلوم است كه وقتي شما دلخور مي شويد و دلخوري هاي شما هم خيلي زياد است آنها را با يك شتاب و آزردگي جدي بيان مي كنيد . طبيعي است كه وقتي شما آزردگي جدي داشته باشيد كلام شما زيبا نباشد . ابتدا بايد ياد بگيريد كه زودرنجي خود را مديريت كنيد. شما چون زودرنج هستيد ديگران را مورد رنجش قرارمي دهيد . كوچكترين حرف و رفتار ديگران باعث مي شود كه آزرده شده و چون در دل خود نيز نمي توانيد نگاه داريد وقدرت اينكه بتوانيد حرف خود را به ذهن ديگران نزديك كنيد نيز كم است . در نتيجه از همه رنجيده شده و ديگران نيزاز شما رنجيده مي شوند . در دستورات ديني ما است كه كسي حق ندارد آرزوي مرگ بكند . آرزوي مرگ جز شهادت براي انسان مومن پسنديده نيست . آرزوي مرگ يعني اينكه خدايا نتوانستي زندگي من را تدبير كني اين زندگي به درد من هم نمي خورد اصلاً براي چه من را به اين دنيا آورده اي. اين نهايت ناشكري است . اينكه من نتوانستم مشكلي را حل كنم يعني اينكه اين مسيري كه رفته ام غلط بوده حالا بايد مسير بهتري را پيدا كنم . ما مسير اهل بيت را توصيه مي كنيم . زيبا سخن

ص: 15322

گفتن و سخن زيبا گفتن ، هردو را باهم تركيب كنيم . شما وقتي از ديگران دلخور هستيد خود را بجاي آنها بگذاريد . دل شما مي خواهد ديگران با شما چگونه صحبت كنند شما نيز با آنها همانگونه حرف بزنيد . يك كمي هم زيبا تر و دلنشين تر . اين موجب مي شود كه ديگران فكر نكنند زبان شما نيش دارد . وقتي هم از دست ديگران دلخور شديد همان لحظه به آنها نگوييد بكه آن را بنويسيد . يعني يك فرصت كوتاه به خود بدهيد براي اينكه هوشمندانه فكر كنيد . بجاي اينكه صرفاً واكنشي جواب دهيد و چون آنها شما را آزرده كرده اند ، آنها را برنجانيد تا راحت شويد . همين آزردگي را روي كاغذ بياوريد . بعد به خود يك فرصت كوتاه بزنيد و آن را دوباره بخوانيد و ببينيد آيا اگر كسي اين حرف را به شما بزند آزرده مي شويد يا خير؟ معمولاً به خود مي گوييد آنها من را آزرده كرده اند من هم اجازه دارم آنها را آزرده كنم . روش خود را عوض كنيد. سكوت خلاق را ياد بگيريد . موقعي كه خيلي عصباني هستيد هوشمندانه و آگاهانه با اينكه مي دانيد به طرف مقابل چه چيزي بگوييد كه آنها را آزرده كنيد چيزي نگوييد . و نهايتاً در يك فرصت مناسب با استفاده از قانون شش باضافه ي يك حرف دل خود را بيان كنيد . اين قانون يعني اينكه هر موقع قرار است از كسي انتقاد كنيم و بدي را كه در او ديده ايم و ما را رنجيده كرده براي

ص: 15323

او بيان كنيم . ابتدا ضرفيت عزت نفس او را بالا ببريم . شش عدد از خوبي هايي را كه در او است شمارش كنيم و بعد از آن يكي از مشكلاتي را كه موجب رنجش ما شده است به صورت پيشنهاد و نه انتقاد براي او بيان كنيم . اين فرصتي است كه طرف مقابل به صورت عاقلانه در مورد حرف ما فكر كند و ما هم بتوانيم به خوبي هاي او فكركنيم .

سوال – من دو پسر ده ساله و سيزده ساله دارم و دعوا و كتك كاري هاي آنها خسته شده ام . تا زماني كه به همه ي خواسته هاي آنها گوش مي كنم هيچ مشكلي نيست اما هرگاه مخالف زياد خرج كردن و خطاهاي آنها حرفي بزنم خيلي من را اذيت مي كنند در ضمن بر سر كوچكترين مسئله دعوا كرده و كتك كاري راه مي اندازند . من نمي دانم كجاي كار را اشتباه كرده ام من را راهنمايي كنيد .

پاسخ – بچه ها مايه ي آرامش نيستند بلكه همسر مايه ي آرامش است شما بايد صميميت بين خود و همسرتان را بيشتر كنيد . اين يكي از رمز هاي موفقيت غير مستقيم خوشبختي است اينكه اگر مي خواهيم بچه هاي خوبي را داشته باشيم ، بايد رابطه ي عاطفي پدر و مادر خيلي خوب باشد . بچه ها وقتي ببينند كه پدر و مادر رابطه ي خوب و صميمي بايكديگر دارند حتي زماني كه شلوغ مي كنند راحت تر مهار مي شوند . شما توقع داريد كه فرزندان شما خيلي آرام و ساكت باشند آنهم در

ص: 15324

خانه هاي كوچك امروزي كه معمولاً فقط رسانه هاي ديجيتال را دراختيار دارند . اي كاش ايشان مي گفت كه غني سازي اوقات فراغت فرزندان خود را چگونه تدبير كرده اند . آيا پدر و مادر اين امكان را دارند كه با فرزندان خود در يك پارك يا فضاي سبز بازي دسته جمعي بكنند . يا اينكه مي گويند بچه ها بايد يا درس بخوانند يا جلوي تلويزيون باشند و يا باهم بازي كنند . اشتباه ما اين است كه در جمع خانوادگي فراموش كرده ايم كه اعضاء يك خانواده هستيم . اگر مي بينيد كه بچه ها مدام مي خواهند از شما پول بگيرند و مدام مي خواهند حرف خود را اثبات كنند سه دليل دارد: اول اينكه سن نوجواني سن استقلال طلبي است يعني مي خواهند بگويند ما بزرگ شده ايم و ديگر بچه نيستيم . شما بجاي ما تصميم نگيريد . اما ما مي دانيم كه هنوز رشد عقلاني آنها كامل نشده ، پس بايد به آنها فرصت بدهيم اما از آنها مسئوليت پذيري در قبال كارهايشان را نيز بخواهيم . و آنها را سرزنش نكنيم . گاهي اوقات زماني كه فرزندان ما اشتباه مي كنند ما آنها را سرزنش مي كنيم ، بيشتر لجباز و پرخاشگر مي شوند . وقتي بچه هاي ما اشتباه كردند دست آنها را بگيريم و به آنها نيز نگوييم كه اشتباه كرده اند . فرصت بدهيم تا اشتباهات خود را جبران كنند . اين هوشمندي است كه پدر و مادر ها بايد داشته باشند . دوم اينكه پدر و مادر ها و بچه ها بايد نسبت

ص: 15325

به آينده سرمايه گذاري كنند . يعني خيلي اوقات بچه ها نسبت به آينده احساس مسئوليت ندارند و يا ما آنقدر آينده را براي آنها بزرگ و خطرناك مي كنيم كه دچار اضطراب شده و ديگر نسبت به اين مسائل جدي نيستند . گاهي اوقات نيز اصلاً كاري به كار بچه ها نداريم . و سومين دليل نيز همان روحيه ي سرزنش گري و امرونهي زياد ما است . نه فرزندان را رها كرده و نه آنها را سرزنش كنيم بلكه با آنها همراهي داشته باشيم و از وظيفه ي تربيت خود كوتاهي نكنيم .

ماه شعبان ماه پيامبر است قطعاً هرچقدر دل و جان ما با پيامبر اكرم (ص) و موعود عالم هستي امام زمان كه در طلايي ترين زمان اين ماه پا به عرصه ي وجود گذاشته اند ارتباط خود را قوي تر كنيم قطعاً سرمايه هاي معنوي ما بيشتر خواهد شد . ما اين راه را باز كنيم براي اينكه جزو منتظرين واقعي امام زمان باشيم . با خدمت كردن به دين خداوند و اطاعت دستورات خداوند قطعاً ما بيشترين شباهت را به پيامبر و امام زمان پيدا خواهيم كرد

90-04-22

سوال – نظر شما راجع به معرفي فردي كه اخلاق مناسبي ندارد براي ازدواج با ديگران چيست ؟ دوستي دارم با اينكه فرد مذهبي است اما اخلاق مناسبي ندارد. مثلاً خيلي بدبين است و راحت به ديگران تهمت مي زند . انتقاد پذيرهم نيست و بيشتر از هر كس ديگري خود را قبول دارد . برسر مسائل كوچك به اطرافيان بد و بيراه مي گويد . بيست و نه سال سن

ص: 15326

دارد و من خيلي دوست دارم كه او ازدواج كند . اما به هركسي كه او را معرفي مي كنم نگران هستم چون اگر كسي فردي را با اين خصوصيات براي برادر خودم معرفي كند واقعاً از او دلخور مي شوم .

پاسخ – فرمولي را كه اهل بيت در قاعده ي انصاف به همه ي ما ياد داده اند اين است كه هرچه را براي خود نمي پسندي براي ديگران هم نپسند . ايشان به راحتي به اين نتيجه رسيده كه اگر چنين فردي را براي برادر ايشان پيشنهاد بدهند آزرده مي شود . پس پيشنهاد اين خانم براي ازدواج كار اشتباهي است . اما من از شما سوال مي كنم كه چطور شما با فردي رابطه ي دوستي برقرار كرده ايد اما هنوز نتوانسته ايد ويژگي هاي منفي او را اصلاح كنيد وبعد اين دوستي هم ادامه پيدا كرده است . طبيعي است كه در دوره ي نوجواني دوستي خيلي راحت رخ دهد . بچه ها در دوره ي نوجواني آسان پذير هستند و با هركسي دوست مي شوند . اما شما مي گوييد كه اين خانم بيست و نه سال دارد يعني در اواخر دوره ي جواني و پختگي است و آماده است كه يك حضور جدي اجتماعي داشته باشد . اين دوستي و ماندگاري آن يك معما است . شما كه با يك دوست بدبين و تهمت زن دوست هستيد خودتان نيز در معرض تهمت قرار داريد . در روايت داريم كه دين هر كس مطابق دين دوست او است . در صورت ادامه ي اين دوستي خلقيات و روحيات شما

ص: 15327

نيز آنگونه خواهد شد . يا شما بايد او را تحت تأثير ويژگي هاي مثبت خود قرار دهيد و يا او شما را تحت تأثير ويژگي هاي خود قرار دهد. اولاً اگر شما شبيه او نشده ايد چطور نتوانسته ايد او را شبيه خود بكنيد ؟ دوماً شما كه دلسوز اين خانم هستيد قاعده ي ارحم ترحم را در نظر بگيريد. يعني به هم مهرباني و محبت داشته باشيد تا خداوند هم براي شما زمينه ي رحمت خود را در عالم هستي به جوشش در بياورد . اين دلسوزي شما خيلي ارزشمند است . اما قبل از اينكه شما بخواهيد او را براي ازدواج معرفي كنيد بايد كمك كنيد تا اخلاق هاي غلط خود را اصلاح كند . اينكه ما در دوست خود نكات منفي ديديم و گفتيم كه اين ويژگي هاي منفي را دارد ، انساني كه قدرت ديدن خوبي ها را در بين بدي ها نداشته باشد يك نقص فني در روحيه و اخلاق او وجود دارد . يعني خود شما كه بدي هاي دوست خود را گفتيد هيچ خوبي از او نگفتيد . غير از سن او و اينكه دوست شما است . اينها كه هيچكدام حسن اخلاقي و رفتاري و شخصيتي نيست . آيا اين دوست شما هيچ ويژگي مثبتي ندارد؟ پس بايد شرط انصاف را رعايت كنيم . وقتي كه مي خواهيم در رابطه با كسي توضيحاتي را بدهيم حتماً اگر ويژگي هاي منفي او را مي گوييم ، ويژگي هاي مثبت را هم بگوييم . اگر مي خواهيم به او كمك كنيم كه ويژگي هاي منفي خود را اصلاح

ص: 15328

كند لازم است با خوبي ها بدي هاي او را از بين ببريم . بهترين راه اين است كه به دوست خود كمك كنيد كه به اين بدي هاي روحي و شخصيتي خود پيروز شود تا بتواند مسير خوشبختي را در زندگي خود باز كند .

سوال – دختري پانزده ساله هستم كه شديداً به يكي از ورزشكاران علاقه دارم . گاهي به خود مي گويم كه به تهران بروم و او را از نزديك ببينم ولي بعد مي گويم كه او ازدواج كرده است . مادر من مي گويد اين احساس مربوط به دوره ي نوجواني است اما من با خود مي گويم چطور نوجواني هستم كه بجاي اينكه به خدا دل ببندم به او دل بسته ام . لطفاً من را كمك كنيد تمام ذهن من مشغول شده است .

سوال – ما بايد ابتدا مديريت نگاه و بعد مديريت خيال را ياد بگيريم . دو بعد از ابعاد پنجگانه ي حريم حجاب و حيا و عفاف ، مديريت نگاه و خيال است . اينها چيزهايي است كه ما در برنامه هاي علمي ، ديني و تربيتي خود درون خانواده و جامعه نسبت به آن جدي نيستيم . مديريت نگاه يعني اينكه به دستورات اهل بيت حيطه ي ديدني ها دقت كنيم . اگر فرد نا محرمي براي ما و در قلب ما ايجاد جاذبه كرد ، يعني اينكه نگاه ، مشكوك است . اصلاح فقهي آن اين است كه نگاه ، نگاه ريبه است . چون در اين صورت نفس من مديريت مي كند و نه دل ، فكر و ايمان من

ص: 15329

. بخاطر همين توجه من به جاذبه هاي ويژه ي او به عنوان جنس مخالف است . گرچه در او خوبي هاي شخصيتي، اخلاقي و رفتاري ديده ام اما همين تفاوت جنسيتي ميدان جاذبه را قوي تر كرده است . دستور اهل بيت اين است كه نگاه اول به نفع شما است اما نگاه دوم و سوم تيري از تيرهاي شيطان است . يعني در دوره اي كه دوره ي رسانه هاي ديجيتال است و به ما مي گويند كه ببينيد براي اينكه واقعيت ها را نبينيد ما بايد هنر نديدن را ياد بگيريم . هنر نديدن جزو آن هنرهايي است كه همه ي ما و خصوصاً جوان ها به آن احتياج دارند . البته دنيا ديدن بهتر از دنيا خوردن است اما اين دنيا ديدن يعني ديدن خوبي ها و تجربه كردن و عبرت گرفتن . اما اينكه مي گوييم نبينيم يعني به دل خود فرصت ندهم كه دچار خيانت شود . اميرالمومنين (ع) مي فرمايند كه دل كتاب سفيدي است كه با قلم چشم روي آن نوشته مي شود . شما اجازه داده ايد كه از طريق چشم و نگاه اين توجه آنقدر جدي شود و اين آدم در دل شما جا بازكند كه باعث شود از يك شهر ديگر به تهران بياييد كه او را ببينيد . آيا ورزشكار بودن و تيپ و ژست و ويژگي هاي ظاهري و يا شخصيت اخلاقي او براي شما مهم است ؟ چه چيزي از اين فرد براي شما ايجاد انگيزه كرده است ؟ يكي از راه هايي كه ما مي توانيم زمينه ي اصلاح دروني

ص: 15330

خود را فراهم كنيم اين است كه در دلبستگي هايي از اين دست كه به هيچ جاي عالم وصل نيست و فقط احساس مي كنيد كه نسبت به يك نفر حس ويژه و مثبت خيلي شديد داريد . ما به اينها عشق هاي كاذب مي گوييم و اسم حقيقي آن هوس است . من بايد ببينيم كه در اين فردي كه اينقدر مورد توجه من قرار گرفته چه ويژگي مثبتي وجود دارد . اگر آن را آناليز كرده و جزئيات اين ويژگي ها را بررسي كنم نسبت به خود شناخت پيدا مي كنم . معمولاً ما كساني را دوست داريم كه به آرزو ها ، خلاء ها و نگاه هايي كه در ضمير ناخودآگاه ذهن ما وجود دارد پاسخ بدهند . گاهي نيز فقط يك تصور ظاهري وحباب است . مثلاً كسي مي گويد من صدا، تيپ حرف زدن و راه رفتن اين فرد را دوست دارم . يك بهانه هاي خيلي كوچك و گذرا كه خيلي زيبا به نظر مي رسد اما اگر زمان بگذرد از بين مي رود . كلام مادر ايشان درست است كه گفته اينها مربوط به دوران نوجواني است اما از همه ي مادران خوب مي خواهيم كه با ايجاد رابطه ي صميمانه به بچه هاي خود كمك كنند كه دنيا را بهتر بشناسند . يعني از دختر خود بپرسيد كه دلايل اين علاقه ي ويژه چيست . و به او بگوييد كه اين فرصت را به خود بدهد براي اينكه بتواند از اين علاقه پرهيز كن . اين نوع علاقه اگر براساس ويژگي هاي مثبت شخصيتي طرف مقابل است

ص: 15331

اما در حيطه ي حرام رخ داده ، دستور اهل بيت به راحتي فرمولي را براي ما مشخص كرده است كسي كه عاشق شود و پاكدامني پيشه كند ، يعني نگاه، دل و رفتار خود را حفظ كند اين فرصت را براي خود ايجاد مي كند كه روحيه ي پاك زيستن را بدست بياورد و به مقام شهادت نائل شود .

سوال – حد ارتباط با نامحرم كجا است ؟ ضمناً آيا اين حد در دنياي واقعي و مجازي فرق مي كند يا خير؟

پاسخ - حد ارتباط با نامحرم اين است كه ما با هم داد و ستد عاطفي نكنيم . يعني به دنبال صيد كردن دل يكديگر نباشيم . اين يكي از راه هايي است كه به نظر دور است اما خيلي نزديك است . به قول قرآن : همه ي آدم ها نسبت به خود ، خودآگاهي دارند ولي مدام توجيح مي كنند . مي گويند ما در محيط هاي مجازي يكديگر را نمي بينيم . پس مي توانيم هر حرفي را راحت بزنيم . اما من از آنها سوال مي كنم كه وقتي شما در اين فضاهاي نت نظر مي گذاريد و با يكديگر گفتگو مي كنيد آيا اين داد و ستد عاطفي رخ مي دهد يا خير؟ وقتي كه شما از انواع تصاوير و كلمات و روش هايي كه در محيط هاي ديجيتال است استفاده مي كنيد براي اينكه احساس و حالات فكري و روحي خود را به طرف مقابل منتقل كنيد در او هيچ حسي را ايجاد نمي كنيد ؟ در حقيقت قبل از اينكه شما با فكر او

ص: 15332

ارتباط برقرار كنيد در دل و احساس اوجا باز كرده ايد . اين جا باز كردن در احساس و دل فرد نامحرم همان حريم حرامي است كه شما وارد شده ايد . من اجازه ي داد و ستد عاطفي به اين عنوان كه دل كسي را از آن خود بكنم ندارم . قطعاً من بايد براي يك ارتباط سالم حركت كنم . ارتباطي كه فرصت فكر ، انديشه و عمل صالح و كارهاي خوب و زيبا را بدهد . ظاهراً گاهي اوقات ما وارد فضاهاي مجازي مي شويم و گفتگو هاي علمي و اعتقادي مي كنيم . اما اين فضاها ايجاد اعتياد مي كند . يعني فرد مدام به دنبال اين است كه وارد آن شده با افراد مختلف گفتگو كند ونظرات آنها را داشته باشد . به اين گفتگو كردن ها به عنوان يك رفتار ويژه ي روشنفكرانه و عالمانه نگاه مي كند. اين نقابي است كه هوس بر روي رفتارهاي ما مي زند . اگر قصد ازدواج باشد بايد ما آن را صريح كنيم . اما فضاي وب فضاي مناسبي براي ازدواج نيست . به اين خاطر كه ما در فضاي مجازي ، شخصيت مجازي داريم . از كجا من بدانم كه اين كسي كه خود را به عنوان يك خانم معرفي مي كند واقعاً يك خانم است و از كجا مشخص است كه آقا نيست . از كجا معلوم كه سن و ويژگي هاي واقعي خود را منتقل كند . خيلي اوقات براي اينكه افراد جواب اين سوال ها را پيدا كنند با يكديگر در بيرون قرار مي گذارند . در اين

ص: 15333

قرار شما از كجا مي دانيد كه اين فرد همان كسي است كه در فضاي مجازي به شما پاسخ داده ؟ شايد آن پاسخ ها را خوانده و به سر اين قرار آمده است . متأسفانه الان ما در فضاي ديجيتال دچار آسيب هاي جدي هستيم . اصلاً اقتضاي فضاي ديجيتال شخصيت مجازي است . وقتي كه ما با انسان ها در دنياي واقعي مواجه هستيم بسياري از ويژگي هاي شخصيتي آنها را نمي شناسيم . در فضاي ديجيتال كه اصلاً قابليت شناخت وجود ندارد . در ارتباط با نامحرم قرار است كه ما حريم دل و خيال يكديگر را اشغال نكنيم . من حق ندارم كه دل و فكر كسي را مشغول خود بكنم . و در دل و فكر او براي خود يك جاي ويژه و ممتاز از بقيه باز كنم . گاهي اوقات هم كساني كه به نت دسترسي ندارند از طريق پيامك وارد اين آلودگي مي شوند . يعني پيامك هايي بين افراد محرم و نامحرم رد و بدل مي شود كه بارهاي عاطفي و معنايي دارد . اشعار و جملات ادبي كه مناسبتي هم براي آن درست مي كنيم . اين كار زمينه ي ايجاد يك ارتباط عاطفي مي شود . در حقيقت فرصت داده ايم كه ضمير ناخود آگاه ما بدون هيچ جنگي فتح شود . اين يعني پيروزي نفس و هوا و هوس ما كه هنوز تربيت جدي پيدا نكرده است . به همين خاطر بايد فوق العاده مراقبت كرده و با احتياط جلو رفت .

سوال – من دختري بيست و سه ساله هستم و كودكي دارم

ص: 15334

كه تازه فهميده ام مادرزادي نابينا است . من و پدر او از خدا خواسته ايم كه جهنم را براي ما حلال گرداند . اما شفاي چشم بچه ي ما را بدهد . رفتارها ، حرف ها و دلسوزي هاي مردم ما را كلافه كرده است . طوري كه بعضي اوقات خدا را فراموش كرده و ناسپاسي مي كنيم . ما را راهنمايي كنيد كه چكار كنيم خدا را فراموش نكرده و با حرف هاي افراد كنار بياييم.

پاسخ – اين فرزندي كه خداوند از حكمت خود نعمت رايجي را كه به همه ي انسان ها مي دهد و آن بينايي است نداده ، فرصتي را فراهم كرده كه از ساير استعدادها و توانمندي ها ي خود بتواند استفاده كند . يك مشكلي كه همه ي پدر ومادرهايي كه فرزندان معلول دارند را تهديد مي كند يك احساس گناه كاري دائمي است . كه برخي از اين معلوليت ها مادرزادي و برخي نيز در طي زندگي بوجود مي آيد . اين پدر و مادر ها فكر مي كنند كه مقصر اصلي ما هستيم كه اين بچه را بدنيا آورده ايم . بخصوص وقتي مشكل مادرزادي است . اين اولين زمينه ي كفر و ناسپاسي است . آيا شما يقين داريد كه مقصر هستيد و اين كه وقتي اين روحيه را پيدا مي كنيد آيا بيشتر در مسير خدا قرار مي گيريد يا از خدا فاصله مي گيريد؟ مشخص است كه جواب منفي است چون آنها از خدا برگه اي ندارند . و وقتي اين بچه به دنيا آمد خدا به آنها رسيدي نداد كه به

ص: 15335

دليل اين گناه به چنين عقوبتي دچار شده ايد . حتي اگر اين احتمال را هم بدهيم اجازه نداريم از رحمت خداوند فاصله بگيريم . رحمت خداوند همه ي اركان و اجزاء عالم را پر كرده است . حتي اگر نقيصه اي به دليل گناه من رخ داده فرصتي است براي اينكه من كفاره ي كار خود را در دنيا بدهم . اما براي اين بچه نيز فرصتي است كه استعدادهاي ديگر او شكوفا شود . ما بايد هنر مثبت انديشي توحيدي داشته باشيم نه مثبت انديشي كه با تلقين ها و در مقابل آينه مي خواهد به نتيجه برسد . مثبت انديشي توحيدي يعني اينكه باوركنيم خداوند خيرمطلق است . در دعاي ماه رجب داريم كه يا من ارجوه لكل خير. ما از كسي آرزوي همه ي خوبي ها را داريم كه خير مطلق است . خير مطلق ظاهراً براي شما جايي چيزي را كم كذاشته است . يعني خير خدا كم بوده يا اينكه با ندادن اين خير باب خيرهاي ديگري را براي من باز كرده است ؟ قطعاً باب خيرات ديگري را باز كرده است . شما در زندگي برخي از نوابغ عالم مي بينيد كه كساني هستند كه در برخي از توانمندي ها و حواس پنجگانه ي يا اعضاء و جوارح بدن خود دچار نقصان بوده اند . اما اين نقص يك فرصت ويژه ايجاد كرده است . يعني ضريب عزت نفس آنها را بالا برده و گفته اند براي اينكه ما ثابت كنيم هستيم واستعداد ويژه داريم سعي مي كنيم از ما بقي توانمندي هاي خود استفاده ي كنيم .

ص: 15336

كم نيستند آدم هايي از اين دست كه در يك دوره ي زماني ديگران به آنها ترحم كرده و آنها را سرزنش مي كردند . كه اين دلسوزي ها نزد خدا عقوبت دارد . ما حق نداريم وقتي كه با كسي مواجه مي شويم كه در يك سختي قرار گرفته حتي با صداي بلند شكر كنيم . در دستورات اهل بيت داريم كه حتي اگر ديديد كه كسي يك نقيصه اي دارد با صداي بسيار آرام كه او هرگز نشود بابت نعمت خود خدا را شكر كرده و براي او دعا كنيد. يعني شما حق نداريد حتي با صداي شكر خود قلبي را بشكنيد . پس اين فرد بايد استعداد هاي ديگر خود را شكوفا كرده و توانمندي هاي ويژه اي را بدست بياورد. بخصوص افرادي كه نابينا هستند توانمندي هاي فوق العاده اي را دارند . چون حس بينايي ما يكي از قوي ترين حواس پنجگانه است . وقتي كه اين حس بسته مي شود قدرت چهارحس ديگر فوق العاده بالا مي رود . توانمندي كه شايد در يك آدم سالم اصلاً ديده نشود . افراد نابينا اگر تمرين كنند حتي مي توانند رنگ ها را با سرانگشت خود بفهمند . مثلاً رنگ هاي سرد را از رنگ هاي گرم تشخيص دهند . اين چيزي است كه قابل تمرين است و الان هم در كشور افراد نابينايي را داريم كه قالي بافي و نقاشي مي كنند . بهترين راه حل اين است كه اين پدر و مادر به مراكز بهزيستي سر بزنند و افرادي را ببينند كه كم توان هستند ولي توان افزايي كرده

ص: 15337

اند . در نتيجه خود و بچه ي خود را در دنياي تنگي كه ديگران را دلسوزي هاي غلط خود فراهم كرده اند حبس نكنند . افق جديد و بازي را ببينند كه شايد خداوند در فرزند شما گنج هايي را گذاشته كه در انسان هاي ديگر نيست . وقرار است اين گنج ها توسط فرزند شما به اين عالم عرضه شود . با توكل به خداوند اين فرصت را به او بدهيد تا بتواند دنيا را زيبا تر از چيزي كه هست بكند .

سوال – لطفاً درخصوص آيات 76 تا 86 سوره ي اسراء توضيح بفرماييد.

پاسخ – در آيه ي هفتاد و نه از اين سوره ي مبارك دستور نماز را براي پيامبر داريم . و تأكيد بر اين نكته كه مردان و زنان مومن با تبعيت كردن از پيامبر از بعد از نماز عشاء تا صبح اين فرصت را دارند كه نماز شب را بخوانند. گرچه وقت طلايي و حقيقي نماز شب از نيمه شب تا سحر است . در روايت داريم كه فرد جواني از امام صادق (ع) سوال مي كند ما جوان هستيم وخيلي اوقات ممكن است در وقت سحر خواب بمانيم آيا مي توان نماز شب را قبل از نيمه شب خواند ؟ حضرت مي فرمايند بله، اگر شما مي ترسيد كه سحر خواب بمانيد مي توانيد قبل از خواب نماز شب را بخوانيد . خداوند در اين آيه ي شريفه وعده مي دهد كه مقام محمود را رزق كسي خواهد كرد كه اهل نماز شب باشد . در نگاه علماي بزرگ ما اين است كه اگر دنيا

ص: 15338

را مي خواهيد نماز شب بخوانيد و اگر آخرت را هم مي خواهيد نماز شب بخوانيد . اين نماز ويژگي هاي منحصر به فردي دارد از جمله اينكه غم و اندوه را از دل برده ، آرامش ايجاد كرده و چهره را نوراني مي كند .

سوال - لطفاً ما را راهنمايي كنيد كه چطور بچه هاي خود را به نماز علاقمند كنيم . دختر من كلاس اول راهنمايي است و در همه چيز خوب است فقط در نماز كاهلي دارد . الان هم با علاقه نشسته كه راهكارهاي شما را بشنود لطفاً او را راهنمايي كنيد .

پاسخ – خوش بحال كساني كه نماز را به عنوان بهترين و نزديك ترين راه براي ارتباط حقيقي با خدا مي بينند. ما در قرآن كلمه ي نماز خوان نداريم بلكه كلمه ي نمازگزار داريم يعني يك كار و عملياتي است كه فراگير است . ما بايد جزو كساني باشيم كه هميشه در حال نماز هستند. كسي كه روحيه ي نمازگزاري داشته باشد قبله ي دل او هميشه سمت خدا است . همه ي كارهاي خود را طوري تنظيم مي كند كه خدا بپسندد و نماز گل خوشبوي زندگي او است . خاطر ما باشد كه سن نوجواني سن يادگيري از گروه همسالان و دوستان است . با توجه به اينكه ميزان تأثيرپذيري نوجوانان از يكديگر فوق العاده زياد است و اين تأثير پذيري خيلي اوقات احساسي است و حتي فكري نيست . پس دردرجه ي اول فرصتي را فراهم كنم كه فرزند من با دوستان نمازگزار آشنا شده ، با آنها انس گرفته و همراهي كند

ص: 15339

. چون در اين صورت با هم يك هم افزايي معنوي ايجاد مي كنند و هركدام نسبت به نماز كاهلي كند طرف مقابل ياد آوري مي كند . به اين ترتيب اين فرصت فراهم مي شود كه بچه ها به يك روحيه ي مثبت و موفق برسند . دومين ويژگي اين است كه پدر و مادر ها بايد نماز را در زندگي خود به عنوان يك بخش شادي آور قرار دهند . نه يك بخش الزامي و خسته كننده كه حتماً بايد انجام بگيرد . اين جزو آن خطاهايي است كه ما پدر و مادرها به آن دچار مي شويم . ما بايد طرح فرشته ي نماز را اجرا كنيم . اينكه از بچه هاي خود بخواهيم وقت نماز را اعلام كنند . به آنها بگوييم كه شما فرشته ي نماز هستيد . مثلاً الان كه فصل تابستان است به آنها بگوييم كه اگر تلويزيون يا راديو روشن نيست و شما در حال بازي با كامپيوتر يا چيز ديگري هستيد هم زمان دقت كنيد و يا اگرلازم است ساعت را كوك كنيد و چند دقيقه قبل از اذان صداي آن را در خانه پخش كنيد . به آنها بگوييد در اين صورت فرشته ي نماز شده ايد. مانند بلال حبشي كه پيامبر به او مي گفتند كه اذان بگو بلال و جان ما را به آن راحتي معنوي برسان. بچه هاي ما نيز كه از معصوميت پر هستند اين فرصت را پيدا كنند كه شبيه سازي كنند . گرچه ما نمي خواهيم كه دختر بچه هاي ما صداي خود را به اذان بلند كنند اما

ص: 15340

پسر بچه ها مي توانند اين هنر را ياد بگيرند . من بارها در خانه ي دوستان ميهمان بوده ام و ديده ام كه پسربچه هاي كوچك از پنج يا شش ساله گرفته تا هيجده و نوزده ساله بدون اينكه خجالت بكشند اذان مي گويند . چون مي دانند كه در روز قيامت رشيد ترين و بلند قامت ترين افراد اذان گو ها هستند و اينها كساني هستند كه در مدار نوراني همه ي افراد در روز محشر آنها را نشان مي دهند . اينكه بچه هاي ما بايد اذان گفتن و انس با آن را ياد بگيرند . و اذان را به عنوان يك زنگ و سرمايه ي معنوي خود ببينند. اگر در مسافرت هستيم طوري برنامه ريزي كنيم كه قبل از نماز دريك مكان خوب و مناسبي قرار بگيريم و همگي آماده ي نماز شويم . در كنار آن بچه ها نيز براي يك تفريح كوتاه فرصت پيدا كنند . در خانه نيز اين فرصت را به بچه ها بدهيم كه نماز خواندن هاي ما به جماعت باشد . در حقيقت ما مي خواهيم زيرساخت نماز جماعت را فراهم كنيم . اگر در شهرهايي مانند تهران هستيم كه دسترسي به نماز جماعت سخت است و يا مثلاً درخانه هستيم و ميهمان داريم ، در مسافرت هستيم و به هرصورتي اين امكان وجود ندارد كه به مسجد برويم . به ما تأكيد شده كه از مسجد غفلت نكنيد كه مسجد روز قيامت از شما شكايت خواهد كرد . در ايام هفته برخي از روزها را حتماً با بچه هاي خود به مسجد برويم و

ص: 15341

از آن به عنوان فرصتي براي با هم بودن و با خدا بودن استفاده كنيم . در خانه هم كه با هم هستيم تا حد ممكن نماز جماعت بخوانيم . ما حداقل با دو نفر مي توانيم نماز جماعت بخوانيم . يعني آنقدر فرزند من بايد من را به عدالت بشناسد و آنقدر اهل تبعيض نكردن باشم كه او بگويد من شما را عادل مي دانم و نماز شما نيز خوب است ، من مي خواهم به شما اقتدا كنم . در برخي از پيامك ها گفته شده كه فرزند ما به سن تكليف رسيده و نماز او هم خوب است آيا ما مي توانيم براي تشويق او را امام جماعت كنيم . اگر واقعاً صحت قرائت و عدالت را دارد مي توانيد اين كار را بكنيد . اما اين را تبديل به يك الگو ي رايج نكنيد . چون در بحث امام جماعت تقدم علم و تقوي نيز وجود دارد . اما گاهي اوقات بايد اين فرصت داده شود و به او نيز بگوييم كه بايد مراقب باشي وقتي امام جماعت مي شوي به شيطان تودهاني زده و نگذاري كه شيطان تو را فريب دهد . حتماً بايد در رابطه با نماز بعد معرفت بخشي و بينش درماني را نيز جدي كرده و با نماز انس بگيريم . كتابي را معرفي مي كنم كه براي سن نوجواني است تحت عنوان (هدايت نوجوان به سوي نماز) از آقاي دكتر علي قائمي . آقاي دكتر علي قائمي يك كتابچه ي كوچكي را دارند تحت عنوان هدايت نوجوان به سوي نماز ، چطور مي توان نوجوان ها

ص: 15342

را به نماز انس داد . كتاب دوم :كتاب (سيصد و سيزده سخن در باره ي نماز) از آقاي دكتر سنگري . اين فرصت خيلي خوبي است كه ما برخي از اين سخن ها را بنويسيم و روي ميز كار خود بگذاريم . چون وقتي دل ما بيشتر به سمت نماز برود بچه هاي ما نيز بيشتر تشويق خواهند شد . اگر گاهي اوقات بچه هاي ما نسبت به نماز كاهلي مي كنند چون ماهيت آن خيلي خوب براي آنها مشخص نشده وشيريني آن را حس نكرده اند . اگر من از زيبايي ها بگويم و به او كمك كنم كه به اندازه ي كودكي خود تجربه كند قطعاً آنها را خواهد چشيد . نماز سخت آسان است . نماز سخت است مگر براي كسي كه قلب او پر از خشوع در برابرخداوند شده باشد . رأس معرفت خدا اين است كه يك مقدار از خدا بترسيم . خدا ترسي ها كم شده براي همين سهل انگاري ها در مقابل نماز زياد است . اين خوب است كه بچه هاي ما در خانه و محل جزو خادمين افتخاري نماز باشند يعني فرشته ي نماز بودن گسترش پيدا كند . و ما آنها را درموقعيت هاي مناسب مورد تشويق قرار دهيم .

سوال – من يك دختر بيست و چهارساله هستم از سن هفده سالگي تا الان با چندين پسر به عنوان خواستگار دوست بوده ام . آنها از دوستي با من سوء استفاده كرده و بعد از مدتي مي گفتند كه ما به هم نمي خوريم و رسيدن ما به هم سخت است . الان

ص: 15343

من مانده ام و يك تن رنجور و روح دردمند . البته يك سال است كه توبه كرده ام . آيا واقعاً خداوند من را مي بخشد چون من پشيمان هستم .

پاسخ – اينكه ايشان توانسته مسير درست را پيدا كند نه تنها جاي تبريك ما بلكه تبريك ملائكه را دارد . هركسي كه به سمت خداوند باز مي گردد راه را براي اين فراهم كرده كه تجربه ي نور را در وجود خود و در ذره ذره ي معنويات خود پيدا كند . قطعاً خداوند گناه را مي بخشد چون تواب و غفار است . اين صفات خداوند يعني بسيار توبه پذير و بسيار بخشنده يعني در مقابل اشتباهاتي است كه من آن را چندين بار تكرار كرده و بعد گفته ام كه خدايا من بازمي گردم ولي جدي باز نگشته ام. شما در اين مدت اشتباهات زيادي كرده ايد و برخي از آثار وضعي آنها امكان دارد باقي بماند . يعني از لحاظ روحي و جسمي ممكن است برخي از آسيب ها رخ بدهد ولي مهم اين است كه شما اين فرصت را پيدا كنيد كه رابطه ي خود را با خدا يكسويه كنيد . من مي توانم خود را در مدار اطاعت خدا قرار دهم . خواستگاري يعني بدون اينكه من از نفس خود رودست بخورم و در بازي احساسي و نيازهاي غريزي قرار گرفته و در باتلاق فروبروم قدرت شناخت پيدا كنم . اين با روابط صميمانه يا با روابط خارج از حدود شرعي سازگار نيست . كه نتيجه ي آن همين آسيب ها و آزردگي ها است كه متأسفانه

ص: 15344

ما در اطراف خود مي بينيم . توبه كردن حقيقي اين است كه باور كنم راه من اشتباه است و خداي مهربان اين راه را باز گذاشته تا خود را پيدا كنم . براي بازگشت به سمت خدا هرگز دير نيست . در يك حديث قدسي داريم كه اگر انسان گنه كار مي دانست كه چقدر خداوند مي خواهد او بازگردد هرلحظه از شدت شوق مي مرد . اينقدر خداوند مي خواهد كه انسان ها و جوان هايي كه عمر خود را با برخي از گناهان دچار آسيب كرده اند به سمت او بازگردند . در روايت داريم كه روز قيامت سايه ي الهي فقط بر سر گروه هاي خاصي است . يكي از آن گروه ها جواني است كه جواني خود را با عبادت خدا گذرانده و اهل بندگي كردن باشد . و اين كار را با ترك گناهان ياد بگيرد . ترك گناه اين است كه شما قدمي به سمت عقب برنداري . و روي پل سراط زندگي به سمت درست حركت كنيد .

خدايا به حق علي اكبر امام حسين )ع ) كه ذره ذره ي وجود خود را براي اين داد كه اسلام و معنويت درعالم منتشر شود جوان هاي ما را به گونه اي قرار بده كه از گناه بيزار شده و به سمت اطاعت تو آنچنان عاشقانه حركت كنند كه همه ي كوچكتر ها و بزرگترها به آنها غبطه بخورند . سرعت جواني آنها در سرعت عبادت آنها صرف شود .

90-05-05

سوال – اطرافيان و فرزندان ما از حيث شايستگي ها و رفتارهاي مناسب يكسان نيستند . به

ص: 15345

همين خاطر محبت آنها در دل ما متفاوت است . ما هم بايد پاسخ اين رفتار شايسته ي آنها را به نحوي بدهيم . اين توجه ما ممكن است به شيوه ي كمك هاي مالي ، دقت بيشتر به زندگي آنها يا خريدن كادو و هرچيز ديگري بروز بيروني پيدا كند .اين رفتار ما شائبه ي تبعيض را در بين بقيه كه اين شايستگي ها را ندارند پيش مي آورد . واقعاً چكار كنيم كه هم حق اين افراد را كه به نظر رفتار شايسته تري دارند ادا كرده باشيم و هم اينكه تبعيض بوجود نيايد.

پاسخ – همه ي افراد از تبعيض آزرده مي شوند البته اگر در حق خودشان باشد . يعني اگر حس كنند كه ديگري را بي دليل نسبت به آنها برتري داده اند آزرده مي شوند . اما تفاوت يك حقيقتي است كه در عالم هستي وجود دارد . همه ي انسان ها با يكديگر متفاوت هستند . همه ي فرزندان يك پدرو مادر از نظر اخلاق ، روحيات و توانمندي ها يكسان نيستند . همه ي دامادها و عروس ها يكسان نيستند . اين تفاوت هايي كه وجود دارد قطعاً در رفتارما هم نشان داده مي شود . اما نكته ي مهم اين است كه گاهي اوقات ما با نوع برخورد ، نوع هديه دادن ، نوع سلام و نوع رفت و آمدي كه داريم خوبي يك نفر را به رخ ديگران مي كشيم . يعني با اين كار ديگري را تحقير مي كنيم . اين تحقيركردن زمينه اي است كه مي تواند ايجاد آسيب كند . نقل مي

ص: 15346

كنند كه روزي امام باقر(ع) يكي از فرزندان خود را نوازش مي كردند ، از ايشان سوال مي كنند اين كودك كه بهترين فرزند شما نيست ،حضرت مي فرمايند : من فرزندان ديگري دارم كه از اين، براي محبت شايسته تر هستند . ولي خوف اين را دارم كه اين فرزند من مانند برادران يوسف در موقعيت حسادت قرار بگيرد و نسبت به فرزنداني كه خوب تر ، پاك تر و با ويژگي هاي برتر هستند حسد بورزد و به آنها آسيب برساند . من در حقيقت روابط عاطفي آنها را مديريت مي كنم . امام معصوم در بالاترين حد تعادل هويتي به ما نشان مي دهد كه چگونه بايد رفتار كنيم . قطعاً همه ي فرزندان ما گوش به فرمان ما نيستند . همه ي آنها به گونه اي نيستند كه ما دوست داريم . بعضي از آنها خيلي خوب درس مي خوانند و برخي خيلي جدي درس نمي خوانند يا برخي خيلي از خدا اطاعت مي كنند و برخي نيز سهل انگار هستند . ما چگونه بايد با آنها رفتار كنيم ؟ در روابط خانوادگي پدر و مادر بايد سعي كنند تا آنجا كه مي توانند به شكل يكسان به فرزندان خود محبت كنند . يعني هيچيك نتوانند بگويند كه پدر و مادر آن يكي را از من بيشتر دوست دارد . خيلي اوقات پدر و مادر ها نمي خواهند تبعيض بگذارند و مي گويند ما هر چيزي براي اين فرزند خود خريده ايم براي آن يكي هم خريده ايم . اما نمي دانيم كه چرا اين هميشه شكايت مي كند كه شما

ص: 15347

آن خواهر يا برادر من را بيشتر دوست داريد . علت آن اين است كه ما فكر مي كنيم براي ابراز محبت فقط بايد هديه و امكانات بدهيم . اين مسئله در دنياي مدرن امروز بيشتر رخ مي دهد . بجاي محبت دادن به كساني كه به محبت ما نياز دارند ، از جهت مالي و اقتصادي آنها را تأمين مي كنيم . و فكر مي كنيم كه كسي حرف دل ما را متوجه نمي شود . دل در واقع پيام هاي پنهان خود را مي دهد . حتي اگر بچه اي است كه در رفتار خود سهل انگار است ، اگر به خاطر اين ويژگي او را طرد كنم ، مثلاً براي همه هديه اي بخرم اما براي او نخريده يا كمتر بخرم ، زمينه ي لجبازي شررا بوجود آورده ام . ممكن است كه من امتياز اضافه اي را به او ندهم ، ولي يك وقتي است كه رفتار هاي عادي خود را ترك مي كنم . ما معمولاً فكر مي كنيم كه در برخوردها و رفتارهاي خود بايد مدام به رخ بكشيم كه كداميك خوبتر و كداميك بدتر است . يك رفتار غلط رايج در خانواده ها اين است كه ما بچه ها را با هم مقايسه مي كنيم . اين يعني كشتن افراد . بهترين راه حل اين است كه با خوبي هاي فرد بدي هاي او را بكشيم . يعني وقتي من مي بينم يكي از فرزندان من در رفتار و برخورد و مسئوليت پذيري خود سهل انگاري مي كند ، مانند بقيه به او محبت كنم. اما خوبي هاي

ص: 15348

او را به رخ او بكشم . مثلاً بگويم تو كه در درس خواندن اينقدر جدي هستي دوست دارم در محبت كردن به بقيه جدي تر باشي . توقع من از تو خيلي زياد است چون مي دانم كه توانايي داري. در واقع من از محبت كردن به او دريغ نمي كنم . با توضيح ما امكان دارد برخي افراد در اين زمينه دچار اشتباه شوند . و اين اشتباه در برخي از خانواده ها در حال رايج شدن است . آن هم اين است كه گاهي در درون خانواده ها يكي از فرزندان ، عروس ها ، داماد ها يا نوه ها به يك صورتي باج خواه است . يعني بخاطر رفتار نامناسب و طلبكاري كه دارد بقيه از او مي ترسند . در نتيجه مي گويند هرچه مي خواهد به او بدهيد يك كمي هم بيشتر بدهيد كه صداي او در نيايد . اميرالمومنين (ع) صراحتاً اين مسئله را نهي كرده است . همه ي كساني كه مي خواهند در مدار سلامت معنوي و رواني زندگي كنند بايد مراقب باشند . نامه ي سي و يكم حضرت امير به امام حسن مجتبي (ع) يكي از زيبا ترين نامه ها است و چندين شرح در باره ي آن به زبان فارسي در كشور ما نوشته شده است . من توصيه مي كنم كه حتماً اين شرح ها را بخوانيد ، خصوصاً در اين ماه رمضان كه ماه اميرالمومنين و امام حسن مجتبي (ع) است . خواندن نامه ي سي و يكم مي تواند يكي از آن نعمت ها و هديه هاي آسماني در اين

ص: 15349

ماه باشد. حضرت به امام حسن (ع) مي فرمايند : اگر كسي با تو قطع رابطه كرد تو به او بپيوند . اگر ديدي با تو بدرفتاري كرد تو با او خوش رفتاري كن . حضرت قدم به قدم مدار كرامت را آموزش مي دهند . بعد مي فرمايند : مبادا اين رفتارها را با انسان نا اهل انجام دهي . يعني نگاه كن هرچيزي اهل و شايستگاني دارد . اگر انسان بي ادب ،باج خواه و گستاخي وجود دارد كه با تو قطع رابطه كرده و مي گويد كه وظيفه ي تو است كه بيايي . هرچقدر شما به او محبت كنيد بازهم طلبكار است . امكان دارد گاهي اوقات اين افراد دچار بزه هاي اجتماعي باشند . مثلاً ممكن است يك فرد در خانواده دچار اعتياد باشد . از همه پول بگيرد و همه نيز از او و از ريختن آبروي خود بترسند . قطعاً بايد بدانند كه او آبروي آنها را نيز محترم نمي شمارد . بايد يك جايي جلوي او ايستاد . اميرالمومنين (ع) مي فرمايند كه بايد همان اول جلوي او ايستاد . يا يك كسي است كه با سرو صدا و داد و بيداد و فحاشي مي خواهد بيش از بقيه سهم داشته باشد . امير المومنين (ع) مي فرمايند كه محكم جلوي او بايستيد و اصلاً به او باج ندهيد . ما بايد بدانيم كه كجا منتهي عليه و مرز رفتارهاي مثبت است . ما بايد محكم بايستيم اما اين قصد را نداشته باشيم كه خود را به رخ بكشيم . بايد بگوييم خدايا تو دوست داري كه

ص: 15350

جلوي انسان هايي كه روحيه ي گستاخ ، بي ادب و باج خواه و نا اهل داشته ، خوبي ها را به بدي تبديل كرده و مردم را از خوبي كردن پشيمان مي كنند ، بايستيم . ولي بايد اين كار را با ملايمت و تقوا انجام دهيم و مراقب باشيم كه به ظلم كشيده نشويم . اگر او فحاشي مي كند ما به فحاشي كشيده نشويم . به داستان هابيل و قابيل نگاه كنيد . وقتي كه قرار است برادري برادر ديگر را بكشد . برادري كه مدار تقوي را پيدا كرده مي گويد اگر تو قصد كشتن من را داري ، من سعي نمي كنم كه در مقابل، تو را بكشم . من دست خود را براي كشتن تو باز نمي كنم . يعني قصد من اين نيست كه همه جوره تو را دفع كنم ، ولي در مقابل زورگويي تو مي ايستم . اينطور نيست كه حرف غلط تو را بپذيرم . پدر و مادرهايي كه به فرزندان يا ديگر افراد خانواده به خاطر روحيه ي گستاخ آنها باج مداوم مي دهند ، يقين بدانند كه روزي مي رسد كه با وجود تمام باج هايي كه داده اند، از همان چيزي كه مي ترسيدند به سر آنها خواهد آمد .

سوال – در اين ميان نظام جزا و پاداش چه مي شود ؟ پس كساني كه صفات خوبي دارند با كساني كه اينگونه نيستند چطور بايد تميز داده شوند ؟

پاسخ – الان سه ماه رجب ، شعبان و رمضان فصل خود سازي است . وقتي كه من مي بينم يكي از

ص: 15351

فرزندان من در اين سه ماه خيلي مراقب روزه هاي مستحبي خود است ، اما آن فرزند ديگر حتي براي خواندن نمازهاي واجب خود نيز مشكل دارد و خيلي جدي نيست . نبايد در محبت كردن هاي اوليه اصلاً كم بگذارم . اما وقتي كه با اين بچه اي كه خوب رفتار كرده و متدين تر است تنها مي شوم ، به او ابراز محبت مي كنم و صراحتاً اعلام مي كنم كه من به تو افتخار مي كنم . به خاطر اينكه تو نور بندگي را به اين خانه آورده اي . تو دروازه هاي ملكوت را در اين خانه باز كرده اي . اگر آن يكي فرزند من صداي من را شنيد و گفت كه پس من چطور ؟ بايد بگويم تو هم خوبي هاي زيادي داري ولي بايد تلاش كني كه خيلي بهتر ازآن چيزي كه هستي ، بشوي . يعني بجاي اينكه من خوبي هاي برادر و يا خواهر را به رخ او بكشم يا زشتي ها را به او گوشزد كنم ، نيمه ي پر ليوان را ببينم و به او كمك كنم. در برخورد ، رفتار و نوع محبت هايي كه روش مالي ندارد، محبت خود را نشان دهم . اصولاً بزرگترين اشتباهي كه وجود دارد اين است كه ما فكر مي كنيم اگر يكي از فرزندان را بيشتر دوست داريم پس بايد از جهت مالي به او بيشتر رسيدگي كنيم . بايد ببينم كه چقدر او نياز دارد و چقدر ما توان داريم . فرزندان و عروس و دامادهاي خود را از خود طلبكار نكنيم . زمان ما

ص: 15352

، زمان طلبكاري كوچكترها از بزرگترها است كه بايد ازآن بترسيم .

سوال – يكي از دلايلي كه والدين بين فرزندان ، بخصوص دختران تبعيض مي گذارند بحث تهيه ي جهيزيه است . آيا من كه پنج سال پيش ازدواج كرده ام با خواهرم كه امسال ازدواج كرده است نبايد وسايلي شبيه هم داشته باشيم ؟ آيا گذشت زمان بهانه اي براي فرق گذاشتن است ؟ آيا من مي توانم به اين دليل كه به من جهيزيه ي كمتري داده اند از پدر و مادر خود كه بين ما فرق گذاشته اند گله كنم ؟

پاسخ – ياد ما باشد كه جهيزيه مانند مهريه هديه است . كسي نبايد به خود اجازه دهد كه درخصوص هديه سبك و سنگين كند . گاهي اوقات در رسم هاي جاري كه ما داريم ، يك نفر عروسي كرده، يا فرزندي به دنيا آورده يا خانه و ماشين مي خرد و بقيه ي افراد براي او هديه مي برند ، اين رسم خوب است اما مانند جهيزيه دادن ها يك مقدار از مدار خود خارج شده است . همه مي خواهند بدانند كه چه كسي چه هديه و به چه ميزاني را آورده است . يك كاري كنيم كه او تحقير شود يا اينكه نشان دهيم كه ما از او برتر هستيم . اين چيزي است كه با سلامت روان و سلامت معنوي هماهنگي ندارد . اهل بيت به ما ياد داده اند كه هديه كينه را ازدل مي برد. اگر هديه اي باعث ايجاد كينه شود يعني در مدار نفس و شيطان بوده است . هديه يعني اينكه

ص: 15353

من مي خواهم ديگري را گرامي بدارم . پدر و مادر بايد آن چيزي را كه در توان خود دارند بدون اينكه خود آنها دچار مشكل شوند به فرزند خود كه در حال ازدواج است بدهند . گاهي اوقات پدر و مادر مشكل پيدا مي كنند، براي اينكه فرزند آنها درآسايش زندگي كند . قرار نيست كه بعد از ازدواج يك دختر خانم ، پدر و مادر او دچار مشكل شوند . در بخشي از جامعه ي ما متأسفانه اين مسئل در حال رخ دادن است . گاهي توقعات خانواده ي پسر و يا خود دختر است و گاهي نيز افكار غلط خود پدر و مادر است . اينكه مبادا ما از بقيه كم بياوريم بايد هر طور شده وام بگيريم تا فرزند خود را جهيزيه ي آنچناني بفرستيم . من به همه ي دختر خانم ها و آقا دامادها و خانواده ي آنها مي گويم كه اگر جهيزيه را طلب خود بدانيم بايد از خدا بترسيم . روز قيامت بايد پاسخگو باشيم . بدانيم كه كسي كه جهيزي را طلب خود از پدر و مادر مي داند قطعاً در زندگي خود دچار نقصان مي شود . اين فرد در هويت رشد معنوي دچار آسيب است . البته دختر در خانواده ي پدري نفقه دارد اما اين غير از جهيزيه است . نفقه يعني رفع مايحتاج او . اما وقتي كه وارد خانواده ي همسر شود ، تأمين نفقه وظيفه ي همسر او است . جهيزيه كمك پدر و مادر دختر به عروس و داماد است . براي اينكه زندگي خود را راحت تر شروع

ص: 15354

كنند . رسم پيامبر اين بوده كه از مهريه ، جهيزيه را تهيه مي كردند . ما خيلي وقت ها اين موضوع را فراموش مي كنيم يعني ترجيح مي دهيم كه اين موضوع را نگوييم . اين واقعيت است چرا نگوييم . مهريه و جهيزيه هردو هديه است . كسي كه براي هديه حساب و كتاب مي كند فردي است كه داراي حقارت هاي دروني است . آدمي است كه مي خواهد با ژست، خود را به عنوان يك فرد متعالي نشان دهد . بايد به داد خود برسد ، چه خانواده ي داماد باشد و چه خود عروس خانم باشد . اما اينكه دختر خانمي مي گويد براي خواهر من بيشترخرج كرده اند و دل من شكسته است . شما همانطور كه براي خواهر من خرج كرديد بايد براي من هم خرج مي كرديد . بعضي از افراد مي گويند شايد پدر و مادردر دوره اي كه شما ازدواج كرديد امكانات امروز را نداشته اند . يا اينكه شرايط آنها هم متفاوت نبود اما الان يك مقدار مد عوض شده و خود را مجبور ديده اند كه طبق مد عمل كنند . قبلاً فلان وسيله را جهيزيه نمي گذاشتند اما الان اگر نگذارند بد است . البته اينها جزو آن مدهاي عوامانه و خانمان سوز است . اگر خانواده ي شما در مد جهيزيه دچار يك چنين مشكلي هستند كه متأسفانه رايج است ،خود شما چرا دچار يك چنين عوامگرايي شده ايد؟ اگر روحيه ي شما ، روحيه ي قدرداني و تشكر باشد، كه اهل بيت به ما ياد داده اند ، از پدر

ص: 15355

و مادر خود بابت همان چيزهايي كه داده اند ممنون هستيد . ممنون همان چند قطعه اي كه زحمت كشيده، لطف كرده و به شما داده اند باشيد . اين روحيه ي شكرگزاري است كه شما را خوشبخت مي كند نه داشتن هر وسيله اي . كسي كه ناسپاس است حتي اگر ده برابر هم داشته باشد باز هم طلبكار است . الان مشكل ما اين است كه احساس دروني فرزندان ما معمولاً عميق نيست . از سن سه سالگي تا شصت سالگي مدام انسان ها چيزهايي را كه مي خواهند طلب مي كنند و مي گيرند اما بعد از يك مدت دل آنها را مي زند . چون نمي دانند كه خوشبختي هيچكدام از اينها نيست بلكه خوشبختي يعني انسان قدردان آن چيزهايي كه دارد باشد . بعضي از افراد مي گويند اگر پدر و مادر جهيزيه ها را متفاوت داده است بايد الان به يك صورتي جبران كند . اين حرف اشتباه است ، جهيزيه دين نيست كه پدر و مادر الان يك مقدار پول و طلا ببرد و به آقا داماد يا عروس خانم قبلي بدهد و بگويد كه ببخشيد من آن موقع نداشتم بدهم الان جبران مي كنم . اين دختر خانم و شوهر او هم حق ندارند طلبكار باشند. اما چقدر زيبا است كه پدر و مادر مراقب يك نكته ي ويژه باشند . گاهي اوقات در خانواده ها مدام اين مسئله پيش مي آيد كه ديگري از من عزيز تر است ، پدر و مادر بايد مراقب سرطان هايي كه بر اساس اين سوء تفاهم رخ مي دهد باشند

ص: 15356

. دو سرطان بدخيم وجود دارد به نام حسد و كينه . آن دختر و يا پسري كه احساس مي كند خواهر و يا برادر ديگر او عزيز تر هستند و به آنها بيشتر رسيدگي مي شود در دل احساس كينه پيدا مي كند . در حالي كه خداوند خواهرها و برادر ها را پشت هم قرار داده است . قرار بود آنها حامي هم باشند . اما شما پدر و مادر چه بلايي بر سر فرزندان خود آورده ايد كه به خون هم تشنه شده اند و چشم ديدن يكديگر را ندارند . چون به دنبال محبت شما بوده اند. رقابت منفي و غلط درجهت جلب توجه پدر و مادر بوجود آمده است . ياد ما باشد كه حق نداريم طلبكار محبت باشيم و مدام نيز پدر و مادر خود را با بقيه مقايسه كنيم . آدم هايي كه به عزت نفس دروني رسيده اند نيازمند اين نيستند كه شما براي آنها يك هديه ي بزرگ ببريد . حتي اگر براي آنها كوچكترين هديه را ببريد و يا قصد تحقير آنها را هم داشته باشيد ادب ديني را رعايت مي كنند . آنها با محبت هديه را تحويل مي گيرند . داريم كه كسي هديه اي را داد اما طرف مقابل به اين خاطر كه كم بود نپذيرفت ، اهل بيت صراحتاً با آن مقابله كردند كه با اين كار شما او را تحقير كرده ايد . بايد تواضع كنيد و حتي اگر هديه خيلي بي ارزش است آن را بپذيريد . در خصوص افرادي كه به خود اجازه مي دهند به ديگران توهين

ص: 15357

كرده و هديه ي كم ديگران را نپذيرند روايات زيادي داريم . ما به عنوان پدر و مادر بايد مراقب باشيم كه بچه ها نسبت به هم كينه پيدا نكنند . حتي گاهي مي گويند مادر اگر فلان خواهر خانه ي شما است من نمي آيم . ما را يك روزي بگو بياييم كه آن يكي نباشد . اين دو كه پوست و گوشت و خون آنها يكي بود پس چرا نسبت به هم كينه دارند ؟ از طرف ديگر دچار حسد هم مي شوند. يعني اگر خواهر يا برادر و باجناق يا جاري آنها به يك موقعيتي برسد بيمار مي شوند. هزار و يك مشكل روحي ، اخلاقي و جسمي براي آنها پيش مي آيد. چون تحمل خوشبختي ديگري را ندارند. واي به حال افرادي كه يك عمر به دنبال خوشبختي هستند اما تحمل خوشبختي ديگران را ندارند . اينها هم در دنيا و هم در آخرت بيچاره هستند . من بچه ي خود را بخاطر رفتارهاي غلط خود بيچاره كرده ام . پس مراقب باشيم كه زمينه ي سوء تفاهم براي تبعيض پيش نيايد. سعي كنيم اگر به هريك از فرزندان ، عروس ها و يا داماد هاي خود يك جور محبت كرديم، به ديگري به صورت ديگري محبت بكنيم تا همه بفهمند براي ما منحصربه فرد هستند .

سوال – در خصوص سوره ي كهف آيات 98 تا 110 توضيح بفرماييد.

پاسخ - درآيه ي 103 سوره ي كهف مي فرمايد : اي مردم مي خواهيد به شما بگويم كه چه كسي از همه بيشتر ضرر كرده است؟ خدا مي گويد: كساني

ص: 15358

كه كار غلط مي كنند اما گمان مي كنند كه كار آنها درست است . كاري برخلاف رضايت خدا انجام مي دهد اما مي گويد چون خدا ارحم الراحمين است اشكالي ندارد . چون ما خدا را قبول داريم پس اشكالي ندارد . قلب امام زمان را بابت گناهان خود مي لرزاند. اما مي گويد من كه آقا را دوست دارم و با او اين حرف ها را ندارم . يعني به خود مجوز گناه و خطا و اشتباه مي دهد و از همان طريق، مسير غلط را طي مي كند ولي براي خود مدام نمره ي مثبت مي گذارد . خدا مي فرمايد : اين افراد بيچاره ترين آدم هاي عالم هستي هستند . اين افراد هيچ چيزي براي اينكه بتوانند با خداوند معامله كنند ندارند . اين افراد كساني هستند كه به آيات خدا كفر ورزيدند . نشانه ها را خدا به آنها نشان داد اما آنها را پوشاندند . وقتي كه كلام حق به آنها رسيد گفتند كه ما آن را دوست نداريم . حجاب و نماز را خيلي دوست نداريم . ما به مردم رسيدگي مي كنيم . چه فرقي مي كند بجاي اينكه روزه بگيريم مردم را اطعام مي كنيم . ما بايد آنطور كه خدا خواسته عمل كنيم . اين افراد فكر مي كنند كه كار آنها خيلي خوب است . خدا مي فرمايد : خيلي عقب مانده ايد . خداوند مي فرمايد: اين افراد كساني هستند كه همه ي كارهاي آنها كه ظاهراً فكر مي كنند خوب است، از بين مي رود . آيه ي آخر سوره ي

ص: 15359

مباركه ي كهف نوري است براي مومن وقتي كه شب مي خواهد بخوابد . در روايت داريم كه كسي كه اين آيه را بخواند ، نوري از جايگاهي كه او خوابيده به سمت آسمان كشيده مي شود . او در مداري از نورانيت است و گويي كه با ملائكه ارتباط دارد . اينقدر اين آيه ي شريفه قدرت ويژه دارد . البته تدبر در اين آيه قدرت روحي ما را خيلي بيشتر خواهد كرد . خيلي از افراد با تمسك به آيه ي شريفه ي آخر سوره ي كهف ، هر ساعت از شبانه روز كه بخواهند و در خواب باشند، بيدار مي شوند .

سوال – آيا وقتي پدر و مادر نسبت به يكي از فرزندان تبعيض قائل شدند و باعث شدند كه دل بچه ي بعدي بشكند ، وظيفه دارند كه اين تبعيض را جبران كنند؟

پاسخ – امكان دارد دو حالت تبعيض وجود داشته باشد . اينكه يكي از بچه ها را بيشتر دوست دارند . در يك زمينه اي او بهتر است. يا رسيدگي بيشتر مي كند و يا اخلاق ، درس ، كار و ... او بهتر است ، يا ويژگي شخصيتي مثبتي دارد و بخاطر همين پدر و مادر بيشتر به سمت او جلب مي شوند . در اين حالت تبعيض قائل مي شوند . يقين بدانند همين بچه اي كه به او بيشتر محبت مي كنند ، چون خلاف روش سلامت عالم حركت مي كنند ، روزي خواهد رسيد كه طلبكار ترين و ناسپاس ترين فرزند آنها خواهد شد . هرچه كني به خود كني، گر همه نيك

ص: 15360

و بد كني . شما از فرزندان ديگر خود غافل شده و كمتر به آنها رسيدگي كرده ايد ، بعد دقيقاً زماني كه احتياج داشتيد اين بچه اي كه از لحاظ مالي و غيره خيلي به او رسيده ايد به شما كمك كند، مي گويد وقت ندارم و نمي توانم . و بايد به همان بچه اي كه به او بي محبتي كرده ايد با هزار شرمندگي رو بيندازيد كه به شما كمك كند . البته وظيفه ي او است كه اين كار را بكند وقطعاً خواهد كرد . ولي اگر رفتار تبعيض آميز آگاهانه اي پدر و مادر داشته باشند ، يقين بدانند كه اين خاك و خاكستري است كه وارد جسم و روح آنها خواهد شد و آسيب آن قطعاً به خود آنها مي رسد . البته نتيجه ي منفي متوجه خود بچه ها هم مي شود . اما اگر پدر و مادري متوجه شدند كه اين تبعيض را داشته اند ، اگر اين خلاء و تبعيضي كه در بين فرزندان گذاشته اند ، خلاء مالي است بايد با محبت و هديه و با يك زبان تواضع و عذر خواهي جبران كنند . نترسيم و فكر نكنيم كه بقيه ما را مسخره كنند . هميشه وقتي كسي با بزرگواري رفتار كند بجر آدم هاي پست ، بقيه از بزرگواري آنها سودمند شده و احساس رضايت مي كنند . من اگر مي بينيم كه براي يكي از دختران خود كمتر جهيزيه خريده ام با يك مناسبت و بهانه اي آن را جبران كنم . يعني آن چيزي كه توان شما است بدون اينكه بچه

ص: 15361

طلبكار باشد به او بدهيد و بگوييد ببخشيد آن موقع دست من باز نبود . دل من مي خواهد به يك صورتي شما اين هديه را خرج كرده و استفاده كنيد . دل من مي خواهد شما همه با هم به يك سرمنزل خوب برسيد . اين زبان عذرخواهي و تواضع بچه ها را به هم نزديك و مهربان مي كند . وقتي هم من در اين عالم نباشم ياد خير من باقي خواهد ماند

سوال – من مادر هستم و به نظر خودم عادل . سعي مي كنم مابين دو دختر خود تبعيض قائل نشوم . سال گذشته براي دختر بزرگم كه هفده سال دارد گوشي همراه خريدم و دخترم به واسطه ي همين گوشي به راه بدي رفت كه خوشبختانه او را نجات دادم . حالا دختر كوچكترمن كه ده سال دارد از من همين تقاضا را دارد و من مي ترسم كه همين اتفاق براي او هم تكرار شود . او به من مي گويد بين من و خواهرم تبعيض قائل شده ايد .

پاسخ – شهيد مطهري يك داستاني را نقل مي كنند و مي گويند : يك پدر مومني بود كه البته خيلي معرفت ديني او قوي نبود . پسر او اهل هر فسق و فجوري بود و هر گناهي را در خانه انجام مي داد . اما پدر سكوت مي كرد . يك روز بادمجان را به عنوان يك ميوه ي غربي به خانه آورد . پدر خيلي عصباني شد و گفت تو هرگناهي كردي من به تو هيچ چيزي نگفتم . در اين خانه هزار و يك خلاف

ص: 15362

كردي اما من چيزي به تو نگفتم ، حالا كار تو به جايي رسيده كه ميوه ي ارمني به خانه ي من مي آوري؟ من چقدر بچه ي خود را با بندگي آشنا كرده ام ؟ چقدر به او مهارت هاي ارتباط موثر را ياد داده ام ؟ چقدر به او آداب ارتباط با جنس مخالف را آموزش داده ام ؟ من به او گوشي همراه را داده ام و نگران هستم كه او دچار آسيب مي شود يا خير. بچه ي اول من دچار آسيب شده و فرزند ديگر در يك سن كمتري ، در ده سالگي از من گوشي همراه مي خواهد. در مسائل تربيتي گاهي اوقات ما وارد رفتارهايي مي شويم كه فكر مي كنيم اين رفتار مشكل اصلي ما است . مثلاً مي گويند ما چكار كنيم همه ي بچه ها الان گوشي همراه دارند و مي ترسيم كه فرزند ما عقده اي شود . يا خود بچه مي گويد كه من عقده اي مي شوم و پدر و مادر هم راحت باور مي كنند كه مبادا بچه ي ما مشكل پيدا كند ؟ براي اينكه مشكل پيدا نكند هر طور شده براي او گوشي مي خرند . مشكل اين است كه من به بچه ي خود ياد نداده ام كه چگونه بايد رفتار كند . چون اين را به او ياد نداده ام ، هر وسيله ي جديدي يك خطر است براي او . چون ما باور كرده ايم كه حتماً هر چيزي كه مد است پس خوب است . الان در قبال اين بچه ي ده ساله بايد خلاء

ص: 15363

هاي تربيتي را پر كرد . يعني به او گفت كه معناي داشتن امكانات بيشتر اين نيست كه تو بهتر و عزيزتر هستي .

سوال – اگر تبعيض ايراد دارد پس چرا خداوند بين بندگان خود تبعيض قائل شده است و الان شما از ما مي خواهيد كه بين فرزندان و اطرافيان خود تبعيض قائل نشويم ؟

پاسخ - خداوند تبعيض قائل نشده بلكه تفاوت قائل شده است . راز تفاوت ها را شهيد مطهري در كتاب عدل الهي خود گفته است . مباحث عدل الهي را شما از شهيد مطهري بخوانيد . اگر براي شما سنگين است از آقاي قرائتي و اگر مي خواهيد حد متوسط باشد از آقاي ري شهري بخوانيد . خداوند تفاوت ها را ايجاد كرده و تفاوت ها راز زيبايي است . شب با روز تفاوت دارد و اين يعني زيبايي عالم . اگر همه چيز مثل هم بود ما اينقدر زيبايي را درك نمي كرديم . اينكه ما از خداوند مي خواهيم كه با فضل خود با ما رفتار كند و نه با عدل خود ، به اين خاطر است كه ما تحمل اين را نداريم كه خداوند با عدالت خود آن چيزي را كه شايسته ي آن هستيم به ما بدهد . خداوند هميشه با فضل خود با مارفتار كرده و از ما هم خواسته كه با فضل خود با ديگران رفتار كنيم . بخاطر همين هم به ما گفته كه اگر كسي با تو بدي كرد هنر نيست كه با او بدي كني . با خوبي خود بدي او را از بين ببر.

90-05-12

سوال - من

ص: 15364

دختري دانشجو هستم كه يك برادر هفده ساله دارم . من عضو يك خانواده ي متدين بوده و هميشه خداوند را بخاطر اين خانواده ي خوب شاكر هستم . اما يك مشكل بزرگ دارم . مشكل من اين است كه پدرم من را بيش از حد دوست دارد و به من توجه مي كند تا حدي كه اين علاقه در بين اقوام زبانزد است . مشكل از جايي آغاز مي شود كه پدرم در مقابل مادر و برادر من شروع به ابراز علاقه به من مي كند . در اين هنگام من خجالت زده مي شوم چرا كه احساس مي كنم اين كار يك تبعيض معنوي شديد نسبت به برادرم است . در واقع كم توجهي پدرم به برادرم و يا توجه بيش از حد پدرم به من باعث كم رنگ شدن رابطه ي پدر من با برادرم شده است . اين حالت به تدريج به صورت رفتارهاي پرخاشگرانه ي برادرمن بروز كرده است . متأسفانه مادرم بجاي ريشه يابي و اصلاح رفتارهاي برادرم در جواب پرخاشگري هاي او پرخاشگري مي كند و به اين ترتيب رابطه ي پدر و مادرم با برادرم روز به روز در حال بدترشدن است . در اين ميان من سعي كردم با نزديك تر كردن خودم به برادرم رابطه ي صميمانه اي با او برقرار كرده و او را نسبت به علاقه ي پدر و مادرم نسبت به او آگاه كنم كه تاحدي هم موفق بوده ام . اما شديداً نگران ادامه ي اين روند در خانواده و تيره شدن روابط پدر و مادر و برادرم هستم . زيرا

ص: 15365

با توجه به سن حساس او عواقب بدي در بر خواهد داشت . به پدرم هم تا حدي كه ادب فرزندي اجازه مي داد نكاتي را اشاره كرده ام اما فايده ي چنداني نداشته است . لطفاً من را راهنمايي كنيد .

پاسخ – من به اين خواهر خوب تبريك مي گويم كه فقط به دنبال منافع آني و زودگذر خود نيست . تا به حال افراد گله مي كردند كه تبعيض در حق آنها به نوعي رخ داده كه ديگران بر آنها ترجيح داده شده اند . و افراد گاهي به حق و گاهي به ناحق گله و شكايت مي كردند . اما اين خانم يك هنر ويژه دارد، هنر انصاف عليه خود . يعني نگاه كنيم كه آيا واقعاً اين مسئله حق من است يا خير. اگر حق من نيست اين زمينه را فراهم كنم كه به صاحب حق برسد . گرچه ظاهراً من ضرر كرده و ديگر كانون توجهات پدر و فاميل نخواهم بود . ولي حالت تعادل و آرامش ، منفعتي است كه به صورت ماندگارتر و براي همه ي اعضاء خانواده خواهد بود . در زبان روايات هم داريم ، كسي كه بتواند وقتي بايد حقي را از خود بگيرد انسان منصفي باشد، در بالاترين حد انصاف است . پس اين خانم و همه ي كساني كه فقط به دنبال اين نيستند كه حق را به نفع خود بدست بياورند بايد مراقب اين روحيه ي خوب خود باشند تا روز به روز اين صفاي روحي آنان بيشتر شود . بهترين راه حل اين است كه ببينند به چه علت براي

ص: 15366

پدر خود اينقدر عزيز شده اند . قطعاً ايشان بي جهت عزيز نيستند . يعني دختر بودن ايشان نبايد انگيزه ي اول و آخر باشد . حتماً ايشان روحيه ي خاصي در درس خواندن ، اخلاق و رفتار ، ابراز محبت به پدر و در رعايت ادب و انصاف دارند . اين ويژگي هاي خوب قابليت ياد دادن و مهارت ورزي دارد . يعني بايد دقت كنند كه پدر ايشان به واسطه ي چه ويژگي هايي ايشان را دوست دارد . اين ويژگي هاي مثبت را به صورت مهارت به برادر ياد بدهند . و كمك كنند تا توانمندي هاي روحي و اخلاقي برادر نيز افزايش پيدا كند . نه بخاطر اينكه محل توجه پدر بشود بلكه به اين خاطر كه به يك رشد متعادل اخلاقي و روحي دسترسي پيدا كند و هرجا كه برود عزيز باشد. دوماً اين خانم اين زمينه را فراهم كنند كه وقتي مقابل مادر و برادر از ايشان تعريف مي شود ، پدر را متوجه خوبي هاي مادر وبرادر خود بكنند . يعني ابتدا از پدر تشكر و قدرداني كرده و با ايشان مقابله نكنند كه اين كار نتيجه ي منفي دارد . وقتي كه ما مي بينيم كسي خوبي ها را مي بيند نبايد او را نفي كنيم . اما توجه ايشان را به خوبي هاي ديگران هم جلب كرده و كاري كنيم كه فقط بر روي يك نفر متمركز نباشد . افرادي كه حواس آنها نيست ، گاهي در فاميل ، خانواده ، بين دوستان و همسايه ها يك يا دو نفر را قطب عاطفي خود قرار داده

ص: 15367

و از دادو ستد عاطفي مناسب با بقيه دوري مي كنند . اين كار موجب مي شود كه دچار خلاء هاي ارتباطي جدي با ديگران شوند. اگر افرادي هم مانند اين خواهر خوب انصاف عليه خود را نداشته باشند ، خيلي جدي زياده خواه ، زودرنج و آسيب پذير خواهند شد . وقتي كه ما به يك نفر بيش از حد توجه كنيم درواقع به او آسيب زده ايم . اگر من يك گل تازه را خيلي دوست داشته باشم نبايد مدام به او آب بدهم . قطعاً با اينكار ريشه هاي او دچار آسيب خواهد شد و پژمرده مي شود . پدر و مادر ها بايد بدانند كه وقتي با سر زدن به دختر و پسر خود مي توانند نشان دهند كه فرزندان براي آنها عزيز هستند . وقتي كه با رعايت كردن حال آنها و بازكردن گره اي از زندگي آنهامي توانند كمكي به آنها بكنند در واقع بسياري از مشكلات آتي آنها را از پيش پاي آنها برداشته اند . البته به شرطي كه افراط نكنند . يعني تا قبل از اينكه افراد از ما متوقع شوند ما اجازه داريم در حق ديگران محبت كنيم و چقدر زيبا است كه اين محبت را اضافه كنيم . گاهي اوقات ديده شده كه پدر و مادر ها خيلي صريح اعلام مي كنند كه ما نمي خواهيم به يكي از فرزندان يا به همه ي آنها ابراز محبت كنيم . مثلاً پدري كه اعلام مي كند چون پدر من براي ازدواج من كاري نكرده و پولي خرج نكرده ، من هم با اينكه پول دارم

ص: 15368

اما نمي خواهم هيچ مبلغي را خرج كنم . در اين حالت مي بينيم كه اين پسر و مادر او در خانه خيلي ناراحت هستند به اين خاطر كه مي دانند پدر مي تواند كمك كند اما اين كار را نمي كند و لجبازي مي كند . گاهي اين حالت نسبت به يكي از فرزندان است و گاهي نيز پدر كل خانواده را كنار مي گذارد و ديگران را ترجيح مي دهد . يعني وسايل و امكانات مورد نياز ديگران و غربيه ها را راحت برآورده مي كند اما نسبت به افراد خانواده ي خود خيلي سخت مي گيرد و بي توجه است . اين يك جور نفاق اخلاقي است كه خيلي بايد مراقب خود باشيم . در روايات داريم كه مراعات افراد خانواده و فاميل خود را بكنيد چون اينها مانند پرو بال براي پرنده هستند . وقتي شما پر وبال خود را مي چينيد و آسيب مي زنيد نبايد توقع امنيت و آسايش روحي داشته باشيد . اگر شما مي توانيد از دختر و پسر خود از جهت مالي ، خلقي و رفتاري دستگيري كنيد و اين كار را نكنيد همه ي نتايج منفي آن به خود شما باز خواهد گشت . وقتي كه دختر خانمي مي گويد شوهر من مدام با من برخوردها و گفتگو هاي نامناسب دارد كه تو دختري هستي كه همه منتظر بودند تو ازدواج كني تا از دست تو راحت شوند . كسي به تو سر نزده و وقتي مشكل داري كسي در خانواده به داد تو نمي رسد . اما براي خواهرها و يا برادرهاي ديگر تو

ص: 15369

اين كارها را مي كنند . اگر اين تنش ها و مشاجره ها نتواند مديريت شود ، زمينه ي آسيب هاي اجتماعي و خانوادگي پيش آمده و تا مرز طلاق پيش برود در واقع نتيجه و آسيب آن متوجه خود پدر و مادر است . يعني چيزي نيست كه فقط دامن خود اين فرد را بگيرد . در خانواده و در جامعه وقتي رفتاري را انجام مي دهيم بايد در انتظار تبعات آن باشيم . مثلاً الان ايام ماه رمضان است ما افطاري مي دهيم اما چند نفر را دعوت نمي كنيم ، اين كار به يك آسيب جدي عاطفي تبديل شده و كينه و دلخوري ايجاد مي كند . چرا با اينكه ما مي خواهيم ثواب كنيم اما كاري را مي كنيم كه قطعاً غضب الهي را پشت سر دارد ؟ آثار چهل گانه اي در خطبه ي پيامبر(ص) در مورد استقبال از ماه رمضان است . يكي از مواردي كه حضرت تأكيد مي فرمايند اين است كه خوش بحال كسي كه مراقب است در ماه رمضان شر او به بقيه نرسد . در ماه رمضان سعي كنيم بابت رفتارهاي خوبي كه ظاهراً انجام مي دهيم به ديگران آسيب نزنيم . برخي از افراد بيرون از خانه به داد همه مي رسند و هركسي هنوز چيزي نگفته مشكل او را حل مي كنند . اما دريغ از اينكه در خانه نان بگيرند يا شيرآب خراب است آن را درست كنند . من بارها با خانم هايي مواجه شده ام كه مي گويند همسر ما بيرون از خانه همه ي كارهاي مردم را انجام مي

ص: 15370

دهد اما در خانه هيچ كاري انجام نمي دهد . اين قطعاً مكر شيطان است كه مي خواهد اعمال ما را از بين ببرد . هنر يك مرد اين است كه براي خانواده ي خود بهترين باشد .

سوال – زني هستم سي ساله و داراي يك فرزند كه از لحظه اي كه خدا او را به من داده خواسته ام كه بتوانم او را دختري مومن تربيت كنم . ولي خودم يك عيب بزرگ دارم و آن هم اين است كه در خواندن نماز كاهل هستم . اين مسئله واقعاً روح من را عذاب مي دهد . چرا كه سعي من هميشه اين بوده كه حقي از حقوق بندگان خدا را ضايع نكنم . و به مسائل ديني كه در احكام و شرع آمده توجه داشته باشم . ولي نمي دانم كه چرا نسبت به مسئله ي به اين بزرگي و داراي اهميت سهل انگار هستم . فكر مي كنم كه خدا من را فراموش كرده است چون هروقت سعي كردم نماز بخوانم دوباره بعد از چند روز به حالت اول باز گشتم . از عاقبت و آخرت خود خيلي مي ترسم . از زندگي بعد از مرگ مي ترسم و نمي دانم كه روز قيامت در برابر خدا چطور بايد جوابگو باشم . لطفاً من را راهنمايي كنيد .

پاسخ – ما خيلي اوقات اشتباهات خود را به خدا نسبت مي دهيم . اشكالات و اشتباهات خود را به اهل بيت نسبت مي دهيم كه آينه ي تجلي اسماء و صفات خدا هستند . وقتي كه شما مي دانيد نماز اينقدر جدي است

ص: 15371

در حقيقت منبع ميل و انگيزش شما هنوز قوي نشده است . چون در بعد بينش هنوز به آن حد از اشباع و اغناء نرسيده ايد . براي كساني مانند ايشان خداوند يك توفيق مضاعفي را ايجاد كرده است . حساسيتي كه ايشان براي پرورش يك نسل خوب دارد يك ويژگي خوب است البته به اين شرط كه تبديل به وسواس نشود . چون گاهي اوقات ما بين اهم و مهم فاصله نمي گذاريم و جايگاه آنها را اشتباه مي كنيم . حس مي كنيم بايد در دوران بارداري مراقبت هاي ويژه اي بكنيم اما اگر برخي از مراقبت هاي خاص كه در باب استحباب و كراهت گفته شده است را انجام ندهيم مي گوييم پس اين بچه خوب نخواهد شد . يك چنين چيزي درست نيست . اين افراط در نگاه ما است . دستور ويژه اين است كه ما تاجايي كه مي توانيم مراقب واجبات باشيم و از حرام فرار كنيم . اما اگر فلان سوره را نخوانديم و يا فلان غذا را نخورديم به اين معنا نيست كه اين بچه در بالاترين هوش معنوي و هيجاني نباشد . پس مراقب باشيم كه به افراط و تفريط مبتلا نشويم . اما اين فرزند شما از همين الان بركت خود را نشان مي دهد . وجدان شما نسبت به كاهل نمازي نگران شده است . اين مسئله خيلي خوب است . الان كه در دوران بارداري هستيد قطعاً برنامه هاي زندگي خود را طوري سبك و مناسب مي كنيد كه بتوانيد با وضعيت بارداري كنار بياييد . اين زمان بهترين موقعيت است براي اينكه

ص: 15372

معرفت خود را نسبت به جايگاه نماز بالا ببريد . يعني روي بحث بينش افزايي خود كار كنيد . براي اينكه حقيقت نماز را بفهميد و اينكه نماز معيار قبولي همه ي اعمال ما است . اگر كسي نماز او پذيرفته نشود هيچ عمل خوبي از او پذيرفته نمي شود . گواهي نامه ي عمل صالح نماز است . كتاب هاي خوبي در اين زمينه نوشته شده است . من به دوستاني كه در شهر تهران هستند توصيه مي كنم حتماً به كتابفروشي تخصصي نماز مراجعه كنند . اين كتاب فروشي در ميدان فلسطين تهران واقع شده است . كتاب هاي بسيار خوبي در اين ده يا پانزده سال اخير نوشته شده است . ساير دوستان خوبي هم كه در شهرستان ها هستند كتاب فروشي هاي مختلف از جمله كتاب فروشي هاي سازمان تبليغات اسلامي در اين زمينه كتاب هاي خوبي دارد . با اين كار مي توانيد در حال و هواي اينكه نماز چه كارهايي مي تواند انجام دهد جدي تر قرار بگيريد. هركسي به جايي رسيده با نماز رسيده است . وقتي كه شرايط سخت مي شود نماز است كه به ما كمك مي كند . معمولاً شرايط بارداري شرايط عادي نيست . پس علاوه بر نماز هاي واجب نمازهاي مستحب هم مي تواند به شما كمك كند . اما اينكه بعد از چند روز نماز را رها مي كنيد ، مسئله ي شما قبل از نماز ضعف اراده است . در روايت داريم كسي كه در اعمال دنيايي خود تنبل باشد ، در اعمال آخرتي تنبل تر است . شما كه روي

ص: 15373

استمرار نماز كه مانند يك اكسيژن براي مومن ضروري است دچار ضعف اراده هستيد، پس احتمالاً در برخي از كارهاي ديگر هم بايد سست باشيد. اين ضعف اراده را در جاي ديگري بايد جبران كنيد . يعني بايد از درون اراده ي خود را تقويت كنيد . يكي از فرمول هاي خوبي كه مي تواند راحت به اين خواهر كمك كند جهاد بانفس است . يعني اول صبح وقتي كه بيدار مي شود به خود بگويد من مي خواهم فقط نمازهاي امروز خود را بخوانم . در روايت داريم كه عبادت همان روز از شما خواسته شده است ، شما پس چطور روزي فردا را از خدا مي خواهيد . آدم هايي كه پر نشاط هستند در عين حالي كه آينده نگر هستند اما در زمان حال زندگي مي كنند . زمان حال آنقدر پتانسيل دارد كه من را در نهايت قدرت ، قوت و شكوفايي استعداد قرار دهد . شما به خود بگوييد من فقط مي خواهم امروز هفده ركعت نماز بخوانم . بعد براي اينكه بتوانيد نماز خود را بخوانيد صدقه ي كوچكي كنار بگذاريد . بگوييد خدايا من اين صدقه را نشانه ي صدق خود كنار مي گذارم . از جمله شاه كليد هايي كه در زندگي وجود دارد و ظرفيت قدرت معنوي ما را بالا مي برد احسان به والدين است . به پدر و مادر خود به طور ويژه محبت كنيد و فقط بگوييد مادر من را دعا كنيد تا بتوانم نمازهاي خود را جدي تر بخوانم . خواندن آيه ي شريفه ي پروردگارا من را جزو اقامه كنندگان نماز

ص: 15374

قرار بده كه برپا كنم نماز را مانند يك خيمه گاهي كه در زندگي خود بايد در پناه نماز باشم و همه ي ذريه ي من را . نه فقط بچه ي من بلكه همه ي نوادگان من جزو نمازگزاران تو بشوند . يعني پيشاني خود را روي سجده بگذارند و بگويند كه خدايا جز تو معبودي نداريم . ماه رمضان بهترين وقت است براي اين درخواست . اين آيه ي شريفه جزو دعاهاي مستجاب است و از دهان مباركي بيرون آمده كه هرگز گناه نكرده است . پس آن را به عنوان ذكر دائمي بخوانيم .

سوال – من پسري پانزده ساله هستم . نماز مي خوانم و به پدر و مادر خود احترام مي گذارم . در اينترنت با يك دختري آشنا شده ام. البته من كلاً دوست زياد دارم و همه ي آنها هم پسر هستند . فقط اين يكي دختر است . فكر نمي كنم مشكلي باشد . ما با هم هيچ ارتباط خاصي نداريم فقط با هم حرف زده و پيامك مي زنيم و در مورد مسائل درسي با هم گفتگو مي كنيم . من در اين ارتباط هيچ خطري نمي بينم فقط مي ترسم پدرم متوجه شده و ناراحت شود . لطفاً من را راهنمايي كنيد . جوابپهايي كه به من مي دهيد اينطور نباشد كه رابطه با دختر حرام است و از اينطور صحبت ها . نگوييد مگر ارتباط تو با يك دختر ارزش دارد كه پدر تو ناراحت شود ؟ نگوييد كه بايد از اينترنت استفاده ي درست كرد . من او را خيلي دوست دارم و

ص: 15375

اين دوست داشتن از روي هوس نيست . مطمئن هستم كه اين برنامه را مادرم هم مي بيند و مي گويد خدا را شكر پسر من اهل اين كارها نيست .

پاسخ – اين جواب هايي كه اين پسر خوب گفتند كه نگوييد جزو جواب هاي درست است . اگر مي خواهيد از ما نشنويد ما هم نمي گوييم اما حقيقت پنهان نمي شود . اما اينكه گفته ايد اين دوستي را بي خطر مي دانيد و براي شما يك رابطه ي متعادل و خوب است، در سوال خود دو خطر را به طور صريح اعلام كرده ايد . اول اينكه شما داريد از اعتماد والدين سوء استفاده مي كنيد . البته من به اين مسئله كه پدر و مادرها چگونه بايد نظارت كنند كاري ندارم اما مسئله اين است كه شما مي دانيد نزد پدرو مادر خود يك آبروي ويژه داريد . و بخاطر اين آبرو است كه پدر و مادر شما گوشي همراه شما را چك نكرده و به چت روم هايي كه مي رويد كاري ندارند . چون فكر مي كنند كه فرزند آنها سالم و پاك است و فقط درس مي خواند . شما الان براي بدست آوردن يك سودي كه حس مي كنيد خيلي خوب است چون به اين دختر علاقمند شده ايد مي گوييد ارزش دارد كه خطر كرده و ريسك كنم چون پدر و مادر من متوجه نمي شوند . آيا فكر مي كنيد كه هيچگاه اين مسئله را متوجه نخواهند شد؟ يعني ابتدا بايد اين اشتباه را اصلاح كنيد . هيچگاه خطاها هميشه از نظر همه پنهان

ص: 15376

نمي ماند. بخصوص كه قبل از ديگران خداوند ناظر است . نظارت خدا قطعاً در درجه ي اول انسان را رسوا نمي كند. اما وقتي كه من به اشتباه خود اصرار كنم آبروي من پيش خدا از بين مي رود . پس شما در ابتدا سرمايه ي اعتماد واعتباري كه يك فرزند بايد در خانواده داشته باشد را از دست مي دهيد . يعني بعد از اينكه پدر و مادر شما به طريقي متوجه شوند ديگر خيلي سخت مي توانيد اعتماد آنها را جلب كنيد . كوچكترين رفتار درستي هم كه انجام دهيد اما يك مقدار شبهه ناك باشد مي گويند ما نمي دانيم . يعني زمان مي برد تا اعتماد آنها به شما بازسازي شود . شما اعلام كرديد كه اين دختر را خيلي دوست داريد ، ما مي گوييم كه از همين جا شما در تله ي احساسات افتاده ايد . درست است كه مي گوييد ما بحث علمي مي كنيم و در مورد درس صحبت مي كنيم . اما واقعيت قضيه اين نيست . يعني نياز سن بلوغ كه اگر مراقب آن نباشيد مي تواند به شما آسيب بزند ، اين است كه فكر مي كنيد بايد با چنس مخالف ارتباط برقرار كنيد و او شما را دوست داشته باشد . اين مسئله زمينه ساز هوس خواهد شد . خود آن در شروع هوس نيست اما بعد از اين هوس است . كلمات بار عاطفي دارد . در اين كار شما شروع به يك قمار عاطفي كرده ايد . يعني دل خود را حراج كرده ايد . كه يك نفر مالك اين

ص: 15377

دل شود . حالا يك دختر پيدا شده و روي دل شما سرمايه گذاري مي كند . اما اگر اين دختر با پسرهاي ديگر هم ارتباط داشته باشد چطور ؟ اگر شما بعداً فكر كنيد كه حالا دخترهاي ديگر را هم از جهت رابطه ي عاطفي امتحان كنيد چطور؟ شما الان در يك سراشيبي قرار گرفته ايد چون مي خواهد احساسات خود را ناديده گرفته و ژست عقلي بگيريد. در واقع حريم الهي را جدي نگرفته ايد . حريم خدا اين است كه در ارتباط با نامحرم مهم نيست سن شما چقدر است ، مهم نيست كه جنس شما چيست ، مهم اين نيست كه مجرد هستيد يا متأهل . در ارتباط با نامحرم همين قدر كه ديديد يك نامحرم روي دل شما سرمايه گذاري مي كند يا دل شما به او گرايش پيدا كرده اين ارتباط را قطع كنيد . فاصله بگيريد تا در يك تعادل روحي و عاطفي قرار بگيريد . وگرنه در اين ميدان جاذبه ، دچار آسيب خواهيد شد. در آينده حتماً افت تحصيلي پيدا خواهيد كرد . اگر كسي بخواهد در ارتباط با اين دختر باشما صحبت كند پرخاشگري خواهيد كرد و خواهيد گفت كه اين بهترين است . قدرت عقلاني شما نسبت به محاسن و معايب اين دختر پايين مي آيد . كتاب روابط دوستي قبل از ازدواج از آقاي مجتبي حورايي را كه قبلاً هم معرفي كرده بودم توصيه مي كنم كه همه ي دوستان بخوانند . حتماً نگاه آنها عوض خواهد شد.

سوال – لطفاً درخصوص سوره ي مريم آيات 77 تا 95 توضيح بفرماييد .

پاسخ

ص: 15378

– يكي از آياتي كه به طور جدي بايد به آن توجه كنيم سوالي است كه خداوند از ما مي كند . اگر كسي را به غير از خدا معبود خود بگيريد يعني همه ي زندگي خود را با او تنظيم مي كنيد . معبود به عنوان كسي است كه بندگي او را مي كنم و مي گويم حرف فقط حرف او است . خداوند مي گويد مراقب باشيد قطعاً آن كسي را كه الهه ي خود قرار مي دهيد خداي شما خواهد شد و همان زمينه ي آسيب را براي شما فراهم خواهد كرد . و همان ها بر ضد شما خواهند شد و اقدام خواهند كرد و نتيجه ي منفي آن عايد شما خواهد شد . انشاء اله خداوند ما را به بندگي خالصانه ي خود دعوت كند و ما بتوانيم اين دعوت را لبيك بگوييم .

سوال – آيا وقتي قرآن مي خوانيم بايد همان آدابي را رعايت كنيم كه موقع نماز رعايت مي كنيم . مخصوصاً در مورد حجاب آيا بايد با حجاب كامل قرآن بخوانيم ؟

پاسخ – آداب قرائت قرآن يك آداب زيادي است در باب مستحبات و مكروهات . البته بعضي از آن آداب نيز واجب است . اما اينكه آيا لازم است كه يك خانم وقتي قرآن مي خواند بايد روي سر خود پوشش داشته باشد يك چنين چيزي نيست . گاهي اوقات احكام خيلي بديهي دين ما چون كمتر گفته شده كمتر رعايت مي شود . يا ممكن است يك چيزهايي به عنوان خرافات بين مردم رايج شود . واجب و ضروري نيست كه وقتي يك

ص: 15379

خانم قرآن قرائت مي كند مانند حالت نماز خود را به طور كامل پوشانده باشد . البته پوشيدگي و مستورگي حسن است . اما اينكه حتماً من يك پوششي روي سر خود داشته باشم جزو الزامات نيست .

سوال – يك مسئله ي مهم براي ما كنكوري هاي سال نود پيش آمده است . ما در پيش دانشگاهي هستيم و سال نود و يك كنكور داريم . واضح است كه تابستان بهترين زمان مطالعه براي ما كنكوري ها است . اما امسال ماه رمضان در تابستان واقع شده كه با توجه به اينكه ما به سن تكليف رسيده ايم و بايد روزه بگيريم ، اگر بخواهيم هم روزه بگيريم و هم درس بخوانيم توان نداريم . خصوصاً افرادي مانند من كه جثه ي ضعيفي هم دارند و از اول صبح تا افطار احساس ضعف مي كنند . از طرفي هم مي ترسيم اگر روزه نگيريم خدا هم كمك خود را از ما دريغ كند . البته مي دانم كه خدا مانند ما انسان ها نيست و هميشه حواس او به ما است . مي گويند كه اگر روزه براي انسان ضرر داشته باشد براي او حرام است . نمي دانم كه اين ضرر مربوط به ضرر درسي هم است يا فقط مربوط به جسم است . از شما مي خواهم ما را كمك كنيد و بگوييد كه چكار بايد بكنيم . البته اكثر هم كلاسي هاي من روزه ي خود را مي گيرند ولي بعضي از آنها فكر مي كنند كه مي توانند سال بعد دو ماه بگيرند و قضاي امسال را بجا بياورند .

ص: 15380

اسخ – اشتباه بزرگ ما اين است كه فكر مي كنيم بايد برنامه ريزي هاي ما فقط به سمت دنيا باشد . معياري كه دوست ما گفتند اينكه ضعيف هستند و خوب نمي توانند درس بخوانند و مي خواهند كنكور نود و يك را بدهند . تابستان سه ماه است و يك ماه ، ماه رمضان است . كلامي از حضرت امير(ع) نقل مي شود كه من دربين روزه هاي سال ، روزه هاي تابستان را خيلي دوست دارم . اگر من و شما به هر دليلي، شرايط شخصي ، خانوادگي و اجتماعي روزه گرفتن در ماه رمضان تابستاني را يك مقدار سخت تر از حد معمول مي دانيم و مي گوييم كه ما نمي توانيم روزه هاي تابستان را خيلي دوست داشته باشيم و اي كاش كه هميشه ماه رمضان در زمستان بود . معلوم است كه هنوز ما قلب خودرا به سمت قلب اميرالمومنين نبرده ايم . چطور مي توانيم بگوييم شيعه ي اميرالمومنين علي (ع) هستيم اما گرايش هاي ما با ايشان متفاوت است . هر كسي كه مسلمان است و مي تواند روزه بگيرد حتي اگر لازم باشد چندين ساعت در روز را بخوابد و فعاليت و تحرك خود را به حداقل ممكن برساند قطعاً به او روزه واجب است . مگر اينكه يك ضرر جدي و غير قابل جبران به او برسد . ضرر جسمي كه پزشك تأييد مي كند و شما هم در بدن خود مي يابيد . پس يك نانوا بگويد كه من بايد هر روز پاي اين تنور داغ بايستم پس چرا بايد روزه بگيرم و هر

ص: 15381

كسي بگويد من يك مشكلي دارم و ضرر دارد پس روزه نگيرم . ما به دنيا آمده ايم كه كوله بار خود را از تقوا پر كنيم . گواهينامه ي ماه رمضان تقوا است . اگر بتوانم روزه بگيرم و اين كار را نكنم به ازاي هر يك روز بايد شصت روز روزه بگيرم . از اين شصت روز سي روز بايد پشت سر هم باشد . ببينيد آيا توان اين را داريد و مهم تر از آن توان اينكه غضب خدا را بخريد. خداوند قطعاً آن كسي را كه بندگي مي كند بيشتر دوست دارد تا آن كسي را كه مي گويد خدايا ناديده بگير . اگر قرار بود ناديده بگيرد كه آن را واجب نمي كرد . دوستاني كه براي رشد علمي خود كار مي كنند بايد برنامه ي خود را با ماه رمضان تطبيق بدهند نه اينكه ماه رمضان را با خود . شما ساعت بيداري خود را به شب منتقل كنيد و ساعت استراحت خود را به روز بياوريد . از افطار تا سحر را براي درس خواند بگذاريد . و يك مقدار در جدول روزانه ي خود تغيير بدهيد و بگوييد خدايا چون تو دوست داري كه من روزه بگيرم و نماز و قرآن بخوانم اين كارها را انجام مي دهم . مطمئن باشيد كه بين دنيا و آخرت ، هدف زندگي آخرت است .

سوال – من خانمي هستم كه چند سالي است با يكي از اقوام همسر خود قهر هستم . البته وقتي كه آشتي بوديم اين خانم خيلي براي من مشكل ايجاد مي كرد . الان كه

ص: 15382

با ايشان قهر هستم آرامش و آسايش به زندگي من بازگشته و مي دانم كه اگر آشتي كنم باز هم دردسر ها براي من تكرار خواهد شد . من از اينكه با ايشان قهر هستم راضي هستم ولي تكليف نماز و روزه هاي ما چه مي شود چون شنيده ام كسي كه با ديگري قهر باشد نماز و روزه هاي او درست نيست .

پاسخ – واي به حال كسي كه وقتي مردم از او فاصله مي گيرند به آرامش مي رسند . اين آدم بايد در مسلماني خود شك كند چون در روايات داريم كه كسي كه مسلمان است بقيه از دست و زبان او در امان هستند . اين افرادي كه با رفتار و گفتار خود براي ديگران زحمت و رنج ايجاد مي كنند، بايد درمسلماني خود يك مقدار بازنگري كنند . اما دربين قهر و آشتي چرا شما قهر را انتخاب كرده ايد . راه سومي هم وجود دارد كه مديريت ارتباط است . قطعاً قهر آثار منفي دنيوي و اخروي را به همراه دارد . و آشتي هم با اين فردي كه تعادل ارتباطي و اخلاقي ندارد به شما آسيب مي زند . راه سوم اين است كه شما ارتباط خود را با اين فرد به حداقل ممكن برسانيد . ما بايد مديريت صله ي رحم را ياد بگيريم . فكر نكنيم كه اگر قرار است صله ي رحم كنيم حتماً بايد يك افطار و سحر و يا يك شام و ناهار به خانه ي كسي برويم . لازم است ما در ارتباط خود با ديگران به اندازه ي لازم و

ص: 15383

صحيح بهره ببريم و او هم دچار زحمت نشود . حداقل صله ي رحم يك جرعه ي آب و يك سلام است و خيرخواهي و دعاي پشت سر . اين را از ديگران دريغ نكنيد و هرگز هم نگوييد كه من قهر هستم . اين ارتباط هم خيلي كم باشد اما از بين نرود .

سوال - در مورد ماه مبارك رمضان چه توصيه اي داريد ؟

پاسخ - در ماه رمضان به عنوان بهار قرآن و ماه نزول قرآن بايد خيلي جدي انس خود را با قرآن بيشتر كنيم. گاهي اوقات افراد مي پرسند كه ما چقدر بايد قرآن بخوانيم ؟ هر چقدر كه بيشتر بتوانيد . اما خواندني كه همراه با خودآگاهي ، معرفت و عمل صالح باشد . من از همه ي دوستاني كه قرائت و ختم قرآن را شروع كرده اند مي خواهم كه حتماً آن را به اهل بيت (ع) هديه كنند . كه با اين كار ضربدر بي نهايت خواهد شد . اجر و ثوابي كه موجب رشد ما مي شود نه اينكه وعده اي باشد كه فقط روز قيامت به ما بدهند . در هر روز قرآني را كه مي خوانيم در همان روز به اهل بيت هديه كنيم كه روز زيارتي آنان است . يك دفترچه كنار دست خود بگذاريم در هر روز جزء خاصي را كه از قرآن بخوانيم ، آياتي را كه به ما كليد مي دهد و ما بايد به آنها توجه كنيم . خيلي اوقات دردهاي شخصي ما را به ما نشان مي دهد . من به قرآن به عنوان نسخه ي شفا

ص: 15384

نگاه كنم . و از خدا بخواهم كه راه هاي خود را نشان دهد . البته فهم زبان قرآن نياز به يك آمادگي هاي ويژه دارد . چون ما حدود نه مدل آيه درقرآن شريف داريم. كتاب قرآن در اسلام نوشته ي علامه طباطبايي به عنوان يكي از كتاب هاي خيلي خوبي است كه من توصيه مي كنم كه دوستان دانشجو و دانش آموز آن را بخوانند . آن دوستاني كه مي خواهند ساده تر پيش بروند به ترجمه ي خوبي از قرآن نگاه كنند گرچه ترجمه ي قرآن ، خود قرآن نيست . تأكيد شده كه در طول سال هنگام سحر قرائت قرآن زياد بخوانند . در هر بيست و چهار ساعت وقت طلايي هنگام سحر است . از اول غروب تا وقت سحر را حساب كنيد و آن را تقسيم بر سه بكنيد . از زمان اذان صبح سه ساعت عقب تر برويد آن زمان كل سحر است . الان برخي از افراد در ساعت دوازده شب مي گويند سحري خود را بخوريم و بخوابيم . اين سحري نيست . سحري وقتي است كه يك يا دو ساعت قبل از اذان صبح باشد . سحري خوردن براي اين است كه من يك توفيق اجباري پيدا كنم . البته برخي از افراد مي گويند كه ما سحري نمي خوريم كه اين حتماً يك آسيب جدي خواهد بود . من از همه مي خواهم كه سحري خوردن را جزو عبادت ها ببينند . اما هدف سحري خوردن نيست بلكه هدف اين است كه من سحر بيدار شوم و خدا را صدا كنم . چه چيزي

ص: 15385

از اين زيباتر كه من خدا را به زيبا ترين حالت صدا كنم و نماز بخوانم . نماز اختصاصي سحر ، نماز شب است . اگر مي توانم يازده ركعت اگر نمي توانم دو ركعت شفع و يك ركعت وتر بخوانم. به عنوان يك حقيقت جدي نماز شب را در درون خود قرار بدهيم.

90-05-19

سوال – لطفاً درخصوص تحقير و تمسخر توضيح بفرماييد.

پاسخ – در همه ي اديان آسماني دستورات اخلاقي وجود دارد كه انسان بتواند به رشد و تعالي و سلامت معنوي خود برسد. يكي از آن زشتي هايي كه در برخي از خانواده ها و مجامع ديده مي شود روحيه ي تحقير و تمسخر است . گاهي اوقات افراد براي اينكه صرفاً بخندند يا به اين خاطر كه طرف مقابل خود را دست كم گرفته و او را كوچك حساب كنند و يا بخاطر روحيه ي تكبر و دشمني دوست دارند ديگران را دست بيندازند . اين روحيه ي تمسخر و استهزاء نشان دهنده ي عدم سلامت رواني است و علامتي است براي اينكه نشان دهد فرد به تعادل روحي نرسيده است . و ضرب آهنگ رشد معنوي و عاطفي او دچار آسيب است . اين تمسخر روحيه اي است كه گاهي اوقات در برخي از محيط ها به آن دامن زده مي شود . افراد مسابقه مي گذارند براي اينكه ديگران را دست بيندازند . بعضي وقت ها افراد در محيط خانواده و از طريق كساني كه به آنها نزديك هستند مسخره مي شوند . مثلاً ممكن است زوجين يكديگر را مسخره كنند. يا پدر و مادر آنقدر از رفتار و

ص: 15386

گفتار فرزندان خود آزرده هستند كه فكر مي كنند با تمسخرمي توانند آنها را درست كنند . گاهي اوقات تكه كلام هاي يك فرد و شيوه ي حرف زدن ويا لهجه ي او مورد تمسخر واقع مي شود . ما انواع طنز هاي غلط را مي بينيم . طنزي كه نسبت به قوميت هاي مختلف است از جمله اخلاق ، رفتار ، روحيات و لهجه ي آنها . يعني آن لهجه ي خاص تبديل به يك طنز عمومي مي شود كه براي خنديدن ، تمسخر و دست انداختن از آن استفاده مي شود . بعضي وقت ها نيز رفتار فرد يا گروه هايي مي تواند مورد تمسخر قرار گيرد . يعني شيوه ي غذا خوردن ، راه رفتن و يا شيوه هاي مختلفي كه فرد در زندگي دارد ديگران تقليد كنند تا بقيه بخندند . امكان دارد كه يك فرد در جسم خود از هنگام تولد يك نقصي را داشته باشد يا اينكه در اثر يك سانحه براي او مشكلي بوجود آمده باشد . در واقع متفاوت بودن او باعث شود كه ديگران او را دست كم گرفته و پست و حقير حساب كنند . گاهي نيز صفات اخلاقي يك فرد مورد تمسخر قرار مي گيرد . مثلاً امكان دارد كسي دست و دلباز نباشد ، در نتيجه به راحتي به اين فرد برچسب خسيس و بخيل بودن زده مي شود و مورد تمسخر قرار مي گيرد . حتي اگر خسيس هم باشد وقتي مورد تمسخر قرار بگيرد زمينه اي براي رشد او قطعاً نخواهد بود . فقط زمينه اي خواهد شد كه يك آسيب

ص: 15387

فردي تبديل به يك آسيب عمومي شود . با تمام علت هاي مختلفي كه تمسخر مي تواند داشته باشد ، كساني كه به آن مبتلا مي شوند از انسانيت خود فاصله مي گيرند . يعني فردي كه نمي داند در عالم هستي چقدر ارزش داشته و نزد خدا چقدر اعتبار دارد و فردي كه عيار خود را در فكر و معنويت جدي نگرفته به خود اجازه مي دهد كه بقيه را وزن كرده و در برخي زمينه ها آنها را سبك تلقي كرده و به آنها بخندد. قرآن خيلي زيبا به ما تيپ شناسي شخصيتي ارائه مي كند . قرآن مي فرمايد : كساني كه شروع مي كنند به تمسخر انسان هاي مومن كساني هستند كه دچار كمبود نور ايمان و عقل هستند . چه بسا كساني كه مورد تمسخر واقع مي شوند ، خيلي بهتر از افرادي هستند كه آنها را مسخره مي كنند . يعني بين هفتاد تا نود درصد از كساني كه شما ديديد همه جا آنها را مسخره مي كنند انسان هاي خوبي هستند . قرآن اين فرمول را به ما ياد داده كه ما بتوانيم از يك وارونگي هاي اخلاقي به سلامت اخلاقي برسيم . هرجا كه ديديد يك كسي را مسخره مي كنند فوراً به اين فكر كنيد كه قرآن مي گويد به احتمال زياد اين فرد داراي ويژگي هاي خوبي است، پس آن را كشف كنيد . چه بسا آدم هايي كه مسخره مي شوند آدم هاي خوبي هستند . چون آدم هاي ديگر اين خوبي ها را ندارند يك بهانه اي پيدا كرده اند كه او را

ص: 15388

دست بيندازند تا به نوعي گره هاي روحي خود را باز كرده و حس حقارت دروني خود را تخليه كنند . بنابراين قرآن نهي صريح دارد از مسخره كردن . هيچ گروهي گروه ديگر را مسخره نكند . قرآن اين را به عنوان يك فرمول عمومي قرار داده كه اين روحيه ي تمسخر را در خود به صفر برسانيد . چون با اين كار شما دچار يك آسيب و پاتولوژي مي شويد . آن كسي كه ديگران را مسخره مي كند مريض و بيمار است و بايد به فكر درمان خود باشد . گاهي اوقات در بين جوانان اين روحيه وجود دارد . مثلاً يك نفر را دست مي اندازند و همه مي خندند . آنوقت كسي كه قدرت مسخره كردن را دارد به نوعي با اين رفتار عزيز مي شود و مي گويند كه فلاني باشد تا ما يك مقدار بخنديم . اما هركسي كه روحيه ي تمسخر را داشته باشد در چشم افراد عاقل حقير مي شود . مثلاً اگر نمره ي اين فرد بيست بود وقتي كه مي بينيد به خود اجازه مي دهد ديگران را مسخره كند ارزش او ناگهان پايين مي آيد . بخصوص اگر آن فردي كه مورد تمسخر واقع مي شود انسان خوبي باشد و عيار او بالا باشد . به قول اهل بيت اين فرد از چشم انسان مي افتد . خدا از ما مي خواهد كه به آدم هايي كه روحيه ي تمسخر دارند ميدان ندهيم . اجازه ندهيم كه با رفتار و گفتار خود ديگران را مسخره كند و اگر تمسخر كرد به نوعي با

ص: 15389

او مقابله كنيم . قرآن يك نكته ي ويژه تري را هم مي فرمايد كه گاهي اوقات روحيه ي تمسخر بين خانم ها رايج تر مي شود . چون همانطور كه در بين بيماري هاي جسمي ، قدرت ريسك برخي از بيماري ها در خانم بالاتر است و برخي از بيماري ها هم در آقايان بالاتر است . مثلاً طبق آمار پزشكي ، سكته ي مغزي در بين آقايان رايج است و سكته ي قلبي در بين خانم ها رايج تر است . نه اينكه هركسي كه خانم باشد امكان دارد دچار متمسخر شود . بلكه روحيه ي زنانه بخاطر لطافت و احساسات عميقي كه دارد اگر مراقب بهداشت رواني خود نبوده و خودسازي نكند به روحيه ي تمسخر دچار مي شود . يعني در يك جمع زنانه كساني را كه به نوعي با آنها احساس رقابت پنهان مي كند دست مي اندازد تا نشان دهد كه فرد مهمي است . آدم هايي كه اهل تمسخر هستند به دنبال عيب مي گردند و آن را مي سازند . اصطلاحاً روحيه ي مگس را پيدا مي كنند كه در بين همه ي خوبي ها فقط به دنبال بدي و زشتي مي گردد . اين يك بيماري است كه فرد قدرت اين را ندارد كه خوبي ها راببيند . او ازآسيبي كه براي ديگران وجود دارد براي خود مايه ي تفريح و مزاح درست كرده است . اين آدم در عدم سلامت رواني ، فوق العاده در معرض خطر است . گرچه ممكن است كه ما از كنار او خيلي ساده عبور كنيم . در روايت داريم

ص: 15390

كسي كه به مومني اهانت كند به خدا اعلام جنگ كرده است . خداوند درآيات شريفه ي قرآن يك يا دومورد را اعلام جنگ به خدا عنوان كرده است . يكي از آنها ربا است . در بحث ويژگي ها و آسيب هاي اخلاقي هم روحيه ي تمسخر و اهانت به افراد مومن و انسان هاي خوب يك روحيه اي است كه يك بيماري است و با اين كار تمام عالم هستي برعليه اين فرد خواهد شد . مي دانيم كه روز قيامت روز فوق العاده سختي است . قرآن مي فرمايد روز بسيار سخت و مشكلي است . سخت ترين روز براي هر انساني روز قيامت است . چون روز حسرت است و خوبان و بدان همه حسرت مي خورند . خوب ها به اين خاطر كه چرا كار خوب بيشتر نكردند و بدها به اين خاطر كه چرا ازبدي ها نبريدند . داريم افرادي كه كار آنها در هر جمعي مسخره كردن بود و به هر جمعي كه وارد مي شدند همه مي گفتند چه خوب فلاني آمد كه مسخرگي كند و ما بخنديم . در روز قيامت سنگيني بار اين افراد به شانه هاي آنها آويخته شده است و در اين حالت سخت، دري از درهاي بهشت را باز مي كنند. ملائكه به آنها مي گويند كه مي توانيد به بهشت بياييد . اين افراد با اين سختي كه فشار گناه بر روي آنها خيلي جدي است قدرت حركت ندارند . با سختي زياد خود را به اين دري كه باز كرده اند مي رسانند. اما زماني كه مي رسند در را

ص: 15391

مي بندند . يعني ملكوت عمل او اين است كه در دنيا اين فرد به همه مي خنديد. اما كاري كرده كه در روز قيامت همه اهل عالم به او مي خندند . اين فرد همه ي زندگي خود را قمار كرده است. قرار بود راه پيدا كند به يك زندگي خوب و جاودانه در بهشت . اما زماني كه به در بهشت مي رسد آن را مي بندند و همه به او مي خندند . در اين هنگام در ديگري را باز مي كنند و به او مي گويند تند و سريع تا اين در بسته نشده بيا . اما قرار نيست هيچ دري به روي او باز شود. چون فردي كه مسخره مي كند با خدا جنگيده و راهي به بهشت ندارد . وجود او پر از دوزخ بوده و كسي كه اهل دوزخ است نمي تواند اهل بهشت شود مگر اينكه توبه كند . دل همه ي افرادي را كه شكسته بدست بياورد . و بطور جدي حساب هاي خود را با خدا صاف كند . ماه رمضان يك زمان طلايي است براي اينكه انسان اين فرصت را ايجاد كند و حلاليت بطلبد . قبل از اينكه شب هاي قدر برسد و احياء داري هاي ما به طور جدي برسد از ديگران حلاليت بطلبيم . اگر زمينه اي پيش آمده كه در غياب و حضور افراد كاري كنيم كه ديگران به آنها بخندند ، طلب مغفرت كرده و عذر خواهي كنيم . و خيلي جدي تر از خدا عذر خواهي كنيم چون امر خدا را زير پا گذاشته ايم . وقتي كه

ص: 15392

اين فرد با سختي به در دوم بهشت مي رسد دوباره در را مي بندند . تمام درها به نوبت براي او باز مي شود ولي وقتي كه مي رسد بسته مي شود . خنده اي از اين تلخ تر در عالم وجود ندارد كه در بهشت را باز كنند و با سختي زياد به آن برسيد اما شما را راه ندهند . گاهي اوقات حتي افرادي كه سني از آنها گذشته موجب دست انداختن جوان ها مي شوند . البته خوشبختانه رايج نيست . گاهي افرادي كه از باطن عمل خود آگاهي ندارند و جواني آنها به يك خامي آميخته شده امكان دارد به اين آسيب دچار شوند . ممكن است فرد مسني را ببينند كه حركت دست ، پا يا حرف زدن و راه رفتن او به گونه اي است كه به نظر آنها خنده دار مي آيد آن را تقليد مي كنند تا بقيه به آنها بخندند . در روايت داريم كه وقتي افراد پير مي شوند بايد مانند انبياء در بين امت خود عزيز باشند . بايد مراقب گيسو و ريش سفيد فرد مسن باشيم چون او عمري را در بندگي خدا سپري كرده است . من نمي دانم كه در بين اعمال او عمل زشتي است يا خير . من از عمل زشت خود باخبر هستم اما از عبادت هاي اين فرد مي توانم بگويم كه او اهل ايمان است و من حق ندارم بخاطر ضعف هايش او را مسخره كنم . يقين بدانم كسي كه اين روحيه ي تمسخر را دارد همه ي عالم عليه او خواهد شد .

ص: 15393

يعني در درجه ي اول احترام خود را در بين همان افرادي كه او را تشويق مي كردند از دست مي دهد . چون اگر عاقلانه فكر كنند مي فهمند كه اين فرد كه در مقابل آنها همه را مسخره مي كند در پشت سر نيز خود آنها را مسخره مي كند . در بحث غيبت نيز گفتيم كه اين يك نوع روش شناسي شخصيتي است . وقتي كه مي بينيد كسي غيبت ديگران را نزد شما مي كند يقين بدانيد كه عيب شما را هم نزد ديگران مي گويد . چون اين خصلت جزو روحيه ي او شده اينطور نيست كه شما را ممتاز كند . آن كسي كه روحيه ي او مسخره كردن است بقيه را نيز دست مي اندازد . اگر اين روحيه در پدر و مادر و در خانواده باشد ، يعني پدر و مادر بخاطر آزردگي روحي خود كه از دست فرزندان و خواهر و برادرخود عصباني هستند اين روحيه ي تمسخر را بكار ببرند . رفتار آنها را تقليد كنند و يا با يك طنز رفتارهاي آنها را نقل كنند ، چون موقعيت سرپرستي و تربيت فرزندان خود را به عهده دارند آسيبي كه مي بينند و آسيبي كه مي زنند خيلي شديدتر است . در درجه ي اول وقتي مورد تمسخر قرار مي دهند آن فركانس و طول موج آسيب هاي كل عالم به سمت اين افراد مي آيد . چون نسبت به خدا اعلام جنگ كرده اند . همه ي عالم در اختيار خداوند است . وقتي كه تو مسخره كردي جايي كه حق تو نيست همه

ص: 15394

تو را مسخره كرده ودست مي اندازند . آدم مومن وقتي كه يك آسيبي براي او پيش مي آيد باز مي گردد و نامه ي خود را بررسي مي كند . هر موقع ديديد كه در زندگي مشكلي پيش آمد كه خود را مستحق آن نديديد يكي از احتمالات اين است كه شايد بدون اينكه برنامه ريزي كرده باشيد و متوجه شويد دچار اشتباهي شبيه اين در گذشته شده و استغفار نكرده ايد . آن گناه باقي مانده اما چون خدا تو را دوست داشته در همين دنيا بازتاب آن را به تو رسانده است . ما يك روش غلطي كه داريم و روان شناسان به آن فرافكني مي گويند اين است كه هر موقع دچار آسيب مي شويم فوراً به دنبال اين مي گرديم كه ديگران بد هستند . يعني آسيب هاي دروني خود را به ديگران نسبت مي دهيم . گاهي اوقات برخي از افراد مي گويند كه همه با من بد هستند . اگر ديديد كه اكثريت يك مشكلي با شما دارند بدانيد كه شما يك مشكلي داريد نه اينكه اكثريت مشكل دارند . در واقع در مورد خود يك مقدار تفكر كنيد . اين روحيه ي تمسخر به عنوان يك بيماري شديد اخلاقي چيزي است كه قرآن خيلي محكم در مقابل آن ايستاده است . و تأكيد ويژه به انسان ها مي كند كه هرجا انسان مومني است مراقب باشيد كه مبادا با رفتار و گفتار و حركت چشم و دست موجب شويد كه ديگران به او بخندند.

سوال – لطفاً در خصوص سوره ي طه آيات 88 تا 98 توضيح

ص: 15395

بفرماييد.

پاسخ – در اين ده آيه ي شريفه ي سوره ي طه ماجراي گوساله ي سامري مطرح مي شود . ماجراي رفتن حضرت موسي به ميقات ، ده شب اضافه شدن به آن سي شب و يك اربعين ماندن حضرت موسي در عبادتگاه و فتنه اي كه در بين قوم بني اسرائيل رخ مي دهد . سامري يكي از آن افرادي است كه به طور خيلي جدي با حضرت موسي است . ضمناً قابليت هاي معنوي خوبي هم دارد . اين فرد طلاهاي بني اسرائيل را مي گيرد ، آب كرده و ازآن يك مجسمه ي گوساله طراحي مي كند . اين گوساله يك گوساله ي عجيبي است . قرآن مي فرمايد وقتي اين گوساله را مي گذاشتند و باد در آن مي پيچيد واقعاً صداي گوساله مي داد . سامري اعلام مي كند كه اين خداي موسي است كه فراموش كرده است . اي مردم اين گوساله را بپرستيد . مردم هم كه يك دوره ي طولاني بت پرستي كرده بودند و خيلي هم مطيع امر دستورات پيامبر خود نبودند راحت گمراه مي شوند . وقتي كه حضرت موسي باز مي گردد و ماجراها پيش مي آيد و شروع مي كند به اصلاح بينش افراد، از سامري سوال مي كند كه چطور اين كار را كردي ؟ در آيه ي نود و شش مي فرمايد : من از خاكي كه جاي پاي رسول بود يك مقدار برداشتم و دراين گوساله ريختم . اين كار موجب شد كه گوساله صداي ويژه اي بدهد و مردم گمراه شوند . الان كه گوساله ي سامري دنياي

ص: 15396

غرب عرفان هاي كاذب را ايجاد كرده است ، بسياري از روش ها و مكاتب مختلف غلط رايج شده ،امكان دارد ما چيزهاي عجيبي را از برخي از افراد ببينيم . حتي آدم هايي كه يك زماني جزو متدينين بوده اند . يعني حتي امكان دارد كه در سلك و لباس روحانيت باشند . يا در موقعيت هاي معنوي باشند . مراقب باشيم خطر افرادي كه تهذيب اخلاقي ندارند و قلب خود را مطيع دستورات الهي آنچنان كه نازل شده قرار نمي دهند براي مردم خيلي زياد است . بترسيم از كسي كه طبق شريعت الهي و پيامبر، دستورات ديني را ترويج نمي كند . به قول آيت الله بهجت از كسي كه طبق رساله ي عمليه ي صحيحه شما را به دين دعوت نمي كند ، حتي اگر از او كارهاي عجيب هم ديديد بترسيد . چون او همان سامري امت اسلامي است .

سوال – مردي سي و پنج ساله هستم كه از وقتي خود را شناخته ام اگر چه خيلي كوتاهي كرده ام اما سعي كرده ام كه مودب به آداب الهي و عامل به دستورات خدا باشم . حدود شش سال است كه ازدواج كرده ام يا بهتر است كه بگويم شش سال است رنگ خوشبختي را نديده ام . همسر من بسيار بداخلاق و اهل لجبازي است . خيلي كم ديده ام كه بر سر مسائلي كه پيش مي آيد بخاطر من ، بخاطر تنها فرزند ما و بخاطر زندگي ما بخواهد گذشت كند . همسر من براي خريدهاي خود حتماً بايد به مغازه هاي آنچناني برود و خريدهاي او

ص: 15397

نيز بايد مارك دار باشد . از زمين و زمان ايراد مي گيرد . به محض اينكه در محل كار من همكار خانمي باشد ايراد مي گيرد . به اينكه يكي از اقوام من نسبت به زندگي ما نظري بدهد جنگ و دعوا راه مي اندازد . تمام خريدهاي او بايد يا با خواهرش و يا با مادرش باشد . مادر من در حسرت اين است كه يك بار با او به خريد و يا جايي برود . وقتي كه ناراحت مي شود به راحتي توهين كرده و بد و بيراه مي گويد . پسر ما بايد بيشتر با خانواده ي همسرمن ارتباط داشته باشد. چشم ديدن تنها جاري خود را ندارد و دائم از او پيش من بدگويي مي كند . به راحتي در ارتباط با ديگران ، رفتار آنها و حتي چيدمان خانه ي آنها نظر مي دهد و ايراد مي گيرد . از اين ناراحت هستم كه همسر من در نزد ديگران به عنوان يك فرد مذهبي مطرح است . هرچه با اوصحبت كرده و تذكر مي دهم هيچ سودي ندارد . نمي دانم يا اينكه من از ياد خدا رويگردان شده و گرفتار زندگي سخت شده ام و يا اينكه خداوند من را امتحان مي كند . از شما مي خواهم راهنمايي بگيرم . البته من نه توكل و نه اميد خود را از دست نداده ام و همه ي تلاش من اين است كه تقواي خدا را پيشه كنم كه او من را ياري كند.

پاسخ – اين ويژگي هايي را كه به عنوان شرح حال، اين آقا از همسر

ص: 15398

خود گفتند نشان دهنده ي اين است كه اين خانم در درون خود دچار يك نوع ضعف هاي هويتي است . اين ضعف مي تواند مربوط به دوران كودكي و يا دوران نوجواني و جواني او باشد . حتي مي تواند بعد از ازدواج خيلي شديد شده باشد . اين مسئله از اينجا مشخص است كه اين خانم مدام به دنبال مارك است . يعني براي او مهم است كه حتماً از فلان مغازه با فلان مارك خريد كند . هركسي كه بنده ي مارك است يقين بداند كه دچار آسيب روحي و اخلاقي است . نگوييد كه شما از هرجايي خريد مي كنيد به ما هم مي گوييد هر چيز بدي را از هرجايي بخريم . ما مي خواهيم بهترين ها را بخريم چون خود ما بهترين هستيم . شما اشتباه مي كنيد ، فردي كه بهترين است آنقدر ارزش هاي او دروني است كه ارزش هاي بيروني براي او هويت ساز نمي شود . حاضر نيست كه بخاطر اين چيزها زندگي خود را ازبين ببرد و به ديگران اهانت كند . فردي كه اين مسائل براي او اوليت مي شود در حقيقت از درون در حال تهي شدن است و از بيرون خود را پر مي كند . مي خواهد بگويد مي دانيد كفش و لباس من چه ماركي است و از كدام فروشگاه خريد كرده ام . اين آسيبي است كه در حال رايج شده است . و گاهي بين خانم ها رايج تر است . شايد به اين خاطر كه كمتر به رشد اخلاقي ، فرهنگي و معنوي خانم ها توجه

ص: 15399

مي شود . وقتي كه يك دختر بچه ي كوچك چهار يا پنج ساله وارد يك جمعي مي شود آيا كسي از رفتار و اخلاق او تعريف مي كند يا اينكه همه در پي اين هستند كه چه گل سر زيبايي زده و يا چه لباس چين داري دارد . ما به دختران ياد مي دهيم كه خود را با اين چيزها ارزشمند بدانند . در خانم ها اين مسئله رايج تر است و اگر خانم ها به داد خود نرسند قطعاً اين آسيب در كل خانواده ايجاد خواهد شد . اينكه شما با صبر و توكل پيش مي رويد خوب است اما در مورد صبر خود يك بازنگري كنيد . ما گفتيم كه صبر دو گونه است : صبر خلاق و صبر منفعل . صبر منفعل يعني من ناچار هستم . اگر بخواهم از زبان اين آقا بگويم اينطور است كه من چكار كنم همسر من است . بداخلاق و بدرفتار است اشكالي ندارد هر كسي يك عيبي دارد من هم بايد با او بسازم . از او يك فرزند دارم نمي توانم او را بچه ي طلاق كنم . با او كنار مي آيم مگر زندگي دنيا چقدر است . اسم اين صبر منفعل است . اين صبري نيست كه خدا از ما بخواهد . مطمئن باشيد كه اين صبر يك روز تمام مي شود و آن روز امكان دارد كه حادثه ي بدي رخ بدهد كه همان جدايي است . شما با اين كار به انواع ناراحتي هاي روحي و جسمي به خاطر خشم هاي فرو خورده اي كه داشته ايد مبتلا

ص: 15400

مي شويد . خدا از ما صبر خلاق مي خواهد . انسان مومن درنهايت خلاقيت معنوي است . شما در برابر بدرفتاري ، بد اخلاقي و بد كرداري همسر خود مدام سكوت كرده و يا گاهي اوقات مشاجره اي كرده ايد . اين هردو غلط است . اينكه شما سكوت كرده ايد خوب است اما زماني كه همسر شما در مقابل ديگران و يا در مقابل فرزند شما است يا زماني است كه او خيلي عصباني است و به خود اجازه مي دهد كه به ديگران اهانت كند . بعد از اينكه همسر شما يك مقدار آرام شد و شما هم به خود مسلط شديد بايد با او حرف بزنيد ولي از روي عقل . مقام معظم رهبري در صحبت هاي چند روز اخير خود خيلي زيبا اشاره كردند و گفتند كه وقتي شما مي خواهيد كلام حقي را بگوييد اگر با عصبانيت بگوييد آن حق هم از بين مي رود . مراقب باشيد عصباني نشويد . وقتي كه مديريت هيجان داريد و به خشم خود مسلط هستيد مي توانيد كلام حق رابگوييد اما با اين فرمول : شش باضافه ي يك . يعني خوبي هاي همسر خود را ببينيد و بگوييد . از كدبانوگري ، از دقت ، از زيبايي هايي كه قطعاً در رفتار و گفتار او وجود دارد ولي با اين بدي آنها را تخريب مي كند . آن خوبي ها را دانه دانه بشماريد و تحسين كنيد . بعد در آخرين موردي كه از او دلخور شده ايد ، ديگران را مسخره كرده و يا خود را به رخ ديگران كشيده

ص: 15401

و سعي كرده با اين چيزها يك هويت كاذب براي خود ايجاد كند ، به او بگوييد يك چيزي است كه من را رنجيده كرده و آن هم وقتي است كه شما اين رفتار را مي كنيد و اين حرف را مي زنيد . فكر مي كنم كه شما كه اينقدر خوب هستيد چرا اين رفتار را مي كنيد . شما كه اين هنر را داريد كه با حداقل ها زيباترين ها را در زندگي ما ايجاد كنيد چه نيازي داريد كه از فلان مغازه و فلان خيابان خريد كنيد ؟ اين رنجش را به طور جدي به او اعلام كنيد و بگوييد كه يك عدم رضايت جدي در وجود من نسبت به شما بوجود آمده است . با اينكه شما را خيلي دوست دارم ، همسر من و مادر فرزند من هستيد و براي من عزيز هستيد . اين حالت را به عنوان يك اولتياماتوم اخلاقي ولي بدون سرزنش و آسيب و نيش و كنايه اعلام كنيد . اين رفتار را ادامه داده و خسته نشويد همانطور كه ايشان از رفتار غلط خود خسته نمي شود .آدم هايي كه خوب هستند نبايد از كارهاي خوب خود خسته شوند چون بدها هيچگاه از بدي كردن خسته نشده اند .

سوال – ما مادران با بچه هاي كوچك با توجه به اينكه روزه گرفتن طاقت انسان را كم مي كند چطور هم از روزه بهره ببريم و هم به خواسته هاي كودك خود رسيدگي كنيم ؟ فرزند من موقع تلاوت قرآن تلويزيون را خاموش مي كند. و انتظار دارد كه با او بازي كنم . بر

ص: 15402

سر سفره ي افطار هم همينطور . همسرمن هم بخاطر خستگي كار و روزه بودن توانايي كمك به من را ندارد . من چطور مي توانم خود را كنترل كرده و عصباني نشوم و كودك خود را نيز راضي نگاه داشته و عبادت هاي اين ماه پربركت را هم انجام دهم ؟

پاسخ – از امام صادق (ع) نقل شده كه هيچ بدني از انجام دادن آن چيزي كه نيت بر آن قوي باشد ناتوان نيست . درحقيقت لازم است كه شما يك بينش درماني كنيد . انگيزه ي شما خيلي قوي تر خواهد شد و قدرت جسمي شما بيشتر خواهد شد . شما مي گوييد روزه داري ضعف مي آورد . اين مسئله صحيح است شما هم كه مسئوليت بچه را داريد بيشتر است . اما بايد بدانيد خداوند اين رنج ها را در مسير انسان شدن ما فراهم كرده تا من بتوانم با اين سختي ها خود را رشد بدهم . يعني مانند يك دانه ي گندم بايد از لايه هاي خاك بيرون آمده و رشد كند . روز عيد فطر ، روز جوانه زدن وجود ما و روز گل كردن آن است . وقتي كه اين فرزند كوچك را داريد برنامه ي شما با وقتي كه مجرد بوديد و يا فرزند نداشتيد متفاوت است . قطعاً وقتي كه فرزند شما بيدار است اگر شما تلويزيون را روشن كنيد و بخواهيد يك جزء قرآن بخوانيد خسته مي شود . زماني كه فرزند شما بيدار است قرآن خواندن ممنوع است . اگر هم مي خواهيد بخوانيد قرآن را روشن كنيد و با هم آن

ص: 15403

را تكرار كنيد . البته به اندازه اي كه فرزند شما متوجه مي شود . ساعت خواب و بيداري او را طوري تنظيم كنيد كه كمتر خسته شويد . از دوست ، خواهر و كساني كه نزديك شما هستند كمك بخواهيد كه در طي روز يك يا دو ساعت بچه را نگاه دارند تا شما به اعمال عبادي خود برسيد و يا استراحت كنيد .

90-05-26

سوال – من دانشجو هستم و مشكلي با بندگان خدا دارم . آن هم اين است كه يك مقدار پوست من تيره است و اين مسئله براي من موجب دردسر شده است . از وقتي كه به دنيا آمده ام تا به امروز مايه ي مسخره ي ديگران هستم . سوال من اين است كه چرا خداوند كساني را خلق مي كند كه در اين دنيا مايه ي مسخره ي ديگران شوند ؟ بعضي وقت ها مي گويم خدايا تو من را آفريده اي كه بندگان تو من را مسخره كرده و هميشه به من بخندند ؟ مشكل من فقط ديگران نيستند ، خانواده ي خودم هم به من اين حرف ها را مي زنند . چند روزي است كه وقتي كسي اين حرف ها را به من مي زند چيزي به او نمي گويم . فقط مي گويم خدايا اين بنده ي تو است كه من را مسخره مي كند حساب او با تو . خواهش مي كنم هم در خصوص مسخره كردن توضيح دهيد و هم اينكه چرا خداوند من را اينگونه آفريده است . من را كمك كنيد تا بتوانم با خودم كنار بيايم .

پاسخ

ص: 15404

– ما بايد مراقب باشيم كه گاهي اوقات رفتار و كردار بد ما ديگران را به خدا بدبين نكند . يعني وقتي كه ما با كسي بد برخورد مي كنيم . بجاي اينكه او متوجه اين شود كه من انسان نامناسبي هستم و رفتار من غلط بوده در پي اين است كه خدايا چرا كاري كردي كه اين فرد با من بد برخورد كند ؟ در درجه ي اول مراقب باشيم كه كسي را با خدا دچار مشكل نكنيم . يعني برخورد بدي كه ديگران با ايشان دارند او را با خدا يك مقدار دچار مشكل كرده است. گرچه از لحاظ ايماني ايشان روحيه ي خوبي دارند. اما به همين اندازه كه اين سوال براي ايشان ايجاد شده آسيبي است كه من بايد متوجه آن باشم . وقتي ديگران ما را مسخره مي كنند بايد از آن فرمول طلايي كه قرآن به ما آموخته استفاده كنيم . اين تيرگي پوست در برخي از فرهنگ ها شايد به عنوان يك نوع حسن و زيبايي گفته شود . معمولاً در بحث زيبايي چهره ، گندمگون بودن و پوست تيره داشتن را به عنوان مليح بودن تلقي مي كنند . ولي شرايط شما يا نوع افرادي كه در اطراف شما هستند و ژن غالب آنها پوست سفيد است ، موجب شده كه به خود اجازه دهند شما را دست كم بگيرند . شما به شيوه ي الهي از اين آدم ها انتقام بگيريد. در واقع اين افراد به شما به اين صورت خدمت مي كنند كه شما را متوجه تفاوت خود بكنند . به غلط به شما القاء

ص: 15405

مي كنند كه شما نقص داريد و پايين تر از آنها هستيد . ولي مي توانيد اين نقص را به كمال تبديل كنيد . اگر از نگاه ديگران حسن ظاهر نداريد حسن باطن خود را به بالاترين حد برسانيد . اين بهترين ، زيباترين ، سالم ترين و متعادل ترين رفتار در مقابل كساني است كه شما را مسخره مي كنند . در ادبيات عرفاني ما است كه حسن سيرت مهمتر از حسن صورت است . باطن و رفتار خود را مدام صيقل بزنيد تا آنقدر سفيد و شفاف شود كه ديگران حسرت بخورند از اين كه با شما هم كلام شوند . و دوست داشته باشند كه حتماً با شما انس بگيرند . آدم هاي موفق و خوشبخت كساني هستند كه بحران هاي زندگي خود را تبديل به فرصت مي كنند . اين ويژگي به اين سادگي براي شما بحران ساز شده است آن را به يك فرصت تبديل كنيد . با اين كار به جاي اينكه بديگران وسخن هاي بيهوده ي آنها مشغول شويد به روحيات و اخلاقيات خود بيشترمي پردازيد . يكي از دوستان خوب من كه مهندس معماري هم هستند ، به طور مادرزادي پاي ايشان كج است و در رفت و آمد دچار سختي هستند . يك زماني ايشان به شوخي مي گفتند كه خدا را شكر كنيد كه پاي من كج است نه دست من . يعني ايشان اين مسئله را به عنوان يك حقيقت و واقعيت پذيرفته بودند و خدا را شكر مي كردند كه ويژگي هاي بد اخلاقي ندارند . اينكه من بتوانم حسن هاي خود را

ص: 15406

ديده و آن را رشد بدهم بهترين راه است . يعني بجاي اينكه تقابل لفظي و كلامي بكنم و يا دچار انزوا طلبي شده و از ديگران فاصله بگيرم به رشد معنويات خود بپردازم . يك نكته هم بايد به اطرافيان ايشان گفت . كساني كه امتيازاتي دارند كه اراده و تلاش آنها هيچ نقشي در آن نداشته مانند زيبايي ظاهري ، مراقب باشند وقتيكه ديگران را مورد سرزنش قرار مي دهند و تحقيرو تمسخر مي كنند قطعاً بدانند كه خود را مورد غضب خداوند قرار داده اند . كسي كه ديگري را نه بخاطر رفتار بد بلكه به خاطر چيزي سرزنش مي كند كه در آن نقشي ندارد با خداوند مي جنگد . نتيجه ي جنگ با خدا اين است كه زيبايي شما سرمايه اي براي بندگي نمي شود . بلكه سرمايه اي براي معامله با شيطان مي شود . چه بسيار زيباروياني كه پوست سفيدي دارند اما در روز قيامت نتيجه ي اعمال آنها در چهره ي آنها ظاهر مي شود . ما درموقع وضو اين دعا را مي كنيم كه خدايا روز قيامت كه برخي از چهره ها سياه مي شود من را جزو سفيد چهرگان قرار بده . خوش بحال كسي كه جزو سفيد چهرگان قيامت باشد وخدا او را روسفيد كند . روسفيدي حقيقي به آبرو داري نزد خداوند و داشتن خلق حسنه است .

سوال – همسري دارم باخدا و نماز و اهل كار و روزي حلال همه حسرت من را مي خورند كه همسر او هستم . آنها خبر ندارند كه من از دست زبان نيش دار و

ص: 15407

بد زباني او و توهين و تحقير بي دليل او به تنگ آمده ام . ديگر خسته شده ام هر چه مودبانه و مهربانانه برخورد مي كنم فايده اي ندارد . دعا كنيد در اين ماه رحمت زبان او شفا بگيرد . چرا كسي كه ايمان دارد اينقدر بي ادب و بددهان است . دريغ كه در اين هشت سال يك كلمه ي خوب از او شنيده باشم .

پاسخ – كسي كه دچار نيش زبان است ، خود را نيازمند مي بيند كه با نيش و كنايه زدن به ديگران و تحقير آنها حس آرامش و آسايش بكند، زخم هاي كهنه اي دارد . در واقع آدمي است با يك روحيه ي ظريف و طبع حساس كه تحمل سختي ها و شرايط منفي را نداشته به همين خاطر دچار آسيب بد زباني شده است . يعني او آدم حساسي است و مسائل فوق العاده كوچك و ظريف را مي بيند و نمي تواند از كنار مسائل جزئي عبور كند . با اين ويژگي به رشد اخلاقي خود كمك نكرده است . احياناً زمينه و شرايط محيا نبوده و خود او نيز به طور جدي برنامه ريزي نكرده كه بتواند اقتدار روحي پيدا كند . چون لزوماً اينطور نيست كه انسان هاي توانمند حساس نباشند . آدم هايي كه حساس هستند ولي توانسته اند در خود قدرت صبر خلاق و مثبت انديشي الهي و قرآني را ايجاد كنند . اين توان را دارند كه در عين ظريف انديشي آدم هاي مقتدري باشند تا آسيب نبينند . اگر مراقب اين دو ويژگي نباشند نتيجه ي آن

ص: 15408

نيش زبان مي شود . پس آدم هايي كه نيش زبان دارند يك نكته ي مثبت شخصيتي دارند . يعني لطيف و ظريف و حساس هستند . حساسيت هاي خود را مراقبت نكرده اند تبديل به بيماري كنايه و تحقير شده است . ما بايد با قانون شش باضافه ي يك اين بيماري را درمان كنيم . يعني به او كمك كنيم تا خوبي هاي خود را ببيند . با خوبي هاي او به او كمك كنيم كه بدي هاي خود را كم رنگ كند . البته اگرمي بينيد كه اين پاتولوژي خيلي عميق و مربوط به قبل از ازدواج است كار يك مقدار سخت تر بوده و صبوري بيشتي نياز دارد . با صبوري خلاق به او كمك كنيد كه اين آسيب به كمترين حد خود برسد . يعني اين بيماري و سمي كه دروجود او است روز به روز كمتر شود . قدرت بروز و ظهور استعداد ها را به او نشان دهيد . اين آدم وقتي كه بتواند خلاقيت هاي خود را درزمينه هاي مختلف نشان دهد و ديگران خوبي هاي او را ديده و تحسين كنند .آرام آرام زخم او درمان مي شود ،اما طول مي كشد . در ابتدا اصلاً باور نمي كند و حتي به كساني هم كه او را تحسين مي كنند ، نيش مي زند . شما بايد اين قدرت را داشته باشيد كه با خوبي هاي خود و او ، سياهي هاي فكري و رفتاري او را كم رنگ كنيد . آن كسي كه خود مي داند دچاربد زباني است بهترين راه حل اين است كه

ص: 15409

با ذكرهاي الهي زبان خود را تطهير كند . و اين تطهير كردن او را كمك مي كند كه آن نجاست هاي رفتاري و گفتاري به حداقل برسد . ذكر صلوات وذكر لا حول و لا قوة الا بالله العلي العظيم .

سوال – مي خواستم بدانم كه چكار كنيم در راه بندگي خدا به بيراهه نرويم ؟ دختري سي و پنج ساله هستم كه از سن چهارده سالگي خواستگاران زيادي داشته ام . اما به اين دليل كه خواهر بزرگتر از من خيلي حساس است هميشه به خواستگاران خود جواب رد داده ام . الان كه به سن سي و پنج سالگي رسيده ام و احساس تنهايي مي كنم وقتي به نزد مشاور مي روم همه مي گويند كه اشتباه كرده اي . و مي گويند كه تو به بزرگي خدا اعتقاد نداشتي . وگرنه بايد مي دانستي كه خدا مي تواند خيلي راحت اسباب خوشبختي خواهر تو را فراهم كند . در حالي كه من فقط بخاطر خدا اين كار را كرده ام . حالا به من بگوييد كه آيا واقعاً اشتباه كرده ام ؟ الان با اين همه تنهايي و حسرت و از آن مهمتر كنايه هاي مردم چكار كنم ؟

پاسخ – الان با موقعيتي مواجه هستيم كه آن زمان طلايي از دست رفته و اين خانم با يك مسئله ي جديد مواجه شده است. مسئله ي ازدواج اين خانم يك مشكل قديمي است. اما مسئله ي جديد او اين است كه كار او درست بوده يا خير. من مي خواهم به همه پيشنهاد كنم كه از روشي كه قرآن مي

ص: 15410

گويد در زندگي خود خيلي جدي استفاده كنيم . روش قرآن ، انديشه ورزي صحيح است . اهل بيت مدام به ما خوب فكر كردن را توصيه مي كنند . به ما مي گويند كه وقتي مي خواهيد كاري را انجام دهيد به آخر و عاقبت آن خوب فكر كنيد . و مسئوليت عواقب كار خود را بپذيريد . اين مسئله در همه ي كارهاي ما مهم است . در برنامه ريزي هاي كاري ، خانوادگي ، اقتصادي ، اجتماعي و در كارهاي كوچك و بزرگ اگر ما هنر خوب فكر كردن را تمرين كنيم و در خود تقويت كنيم ، حسرت هاي ما فوق العاده اندك مي شود . و در نتيجه شجاعت مواجهه با مشكلات را خواهيم داشت . ما وقتي كه مي خواهيم كاري را انجام دهيم فقط نبايد به دنبال اين باشيم اين كار بهترين حالت را دارد يا خير . انسان عاقل هميشه احتمال خطا هم مي دهد . بخاطر رضاي خداوند و حساسيت و شرايط ويژه اي كه خواهر شما داشته مدام به خواستگاران خود جواب رد داده ايد . نتيجه اين شده كه شما الان در سني قرار گرفته ايد كه سن سهولت ازدواج نيست . و به راحتي موقعيت انتخاب شدن جدي نداريد . البته راه ازدواج شما بسته نيست. اما موقعيت ازدواج ممتاز براي شما اندكي سپري شده است. اگر همان موقعي كه جواب رد مي داديد اين فكر را مي كرديد كه شايد روزي با تنهايي خود و گوشه و كنايه ي مردم مواجه شويد و آن را جزو نتايج احتمالي مي ديديد . امروز

ص: 15411

خيلي راحت تر مي توانستيد با اين مشكل ربرو شده و از آن عبور كنيد . پس از همه ي دوستان مي خواهم كه هنر تفكر را جدي داشته باشند . در هركاري كه مي خواهيد انجام دهيد فقط به فكر بهترين نتايج محتمل آن نباشيد . احتمال بدترين نتيجه ها را هم بدهيد . بعد خود را براي بدترين حالت ها آماده كنيد. آنوقت قدرت ما براي مواجهه با مشكلات چند برابر خود مشكل خواهد شد. در ضمن شما الان با موقعيتي مواجه هستيد كه بازگشت به گذشته امكان پذير نيست . الان بايد از گذشته عبور كرده و بگذريد . اگر بخواهيد در گذشته توقف كنيد دچار آسيب خواهيد شد . ما نمي خواهيم در رابطه با گذشته ي شما هيچ حرفي بزنيم . بلكه مي خواهيم در مورد الان شما صحبت كنيم . شما الان با دلي كه آزرده است مواجه هستيد چون فكر مي كنيد كه همه ي موقعيت هاي خوب را از دست داده ايد . با تنهايي خود مواجه هستيد .شما براي رضايت خدا اين كار را كرده ايد اما الان با هر آدم عاقلي كه حرف مي زنيد مي گويد اشتباه كرده ايد . چون خدابزرگ تر از اين حرف ها است . الان در اين موقعيت چيزي كه شما را تهديد مي كند احساس تنهايي نيست . بلكه اين حس است كه فكر مي كنيد كار شما عاقلانه نبوده . اگر شما در همان سالهاي بيست و پنج يا بيست و شش سالگي بوديد توصيه ي ديگري را به شما مي كرديم . اما الان كه از

ص: 15412

اين مسير عبور كرده ايد درست نگاه كنيد . قرار نيست كه خود را فريب داده و يا تخريب كنيد . شما براي رضايت خداوند ، مراعات دل خواهر خود را كرده ايد . اين به خودي خود كار ارزشمندي است . يعني شما قطعاً بابت نيت خوبي كه داشته ايد در نزد خداوند ارزش داريد . فقط خداوند است كه روي اين نيت قيمت مي گذارد و در بازار الهي، خدا عيار آن را خواهد سنجيد . خدا مي داند كه چه ميزان بخاطر خدا اين كار را كرده ايد . و چه ميزان بخاطر حرف مردم و آبرو داري . چون وقتي چيزي غير خدايي است عيار پايين مي آيد . اگر واقعاً به خاطر رضاي خداوند اين كار را كرده ايد به آن ميزاني كه براي رضاي خداوند بوده شك نكنيد آن را مي خرد ، حتي اگر اشتباه باشد . در روايتي داريم كه اگر انسان مومني كه اهل دقت هم است، به يك روايتي برخورد كرد كه گفته بودند اگر كار خير و خوبي را انجام دهيد چنين ثوابي را خداوند در قيامت به شما خواهد داد . روايت با متن دستورات الهي همخواني داشت و اين فرد به اميد دسترسي به آن ثواب آن كار را انجام داد و روز قيامت شد . به او گفتند كه اين حديث آن طور هم كه تو شنيده بودي نيست و بابت كاري كه تو انجام دادي يك چنين چيزي را خدا نمي دهد . در روايت داريم كه اين فرد نگران نباشد . اگر آن كار مطابق با شريعت و دستورات

ص: 15413

پيامبر و اهل بيت (ع) بوده، چون به اميد خداوند اين كار را انجام دادي خداوند آن ثواب را به تو يك نفر مي دهد . اين نكته ي عجيبي است كه تو در معامله ي با خداوند اشتباه كرده اي . ولي خداوند بابت اين اشتباه كه از سر جهل بوده نه از سر بي توجهي ، بي دقتي يا ساده لوحي اجر خواهد داد . پس در اين معامله تو ضرر نكرده اي . به آن ميزاني كه براي رضايت خداوند اين كار را انجام داده اي خداوند حامي تو است و تنهايي هاي تو را مديريت مي كند . در دعاي عرفه كه مستحب است هر شب جمعه اي قرائت شود مي فرمايد : اي خدايي كه همراه و مونس هر كسي هستي كه تنها است . آيا شما تنها ترين و غربيت ترين آدم روي كره ي خاكي هستيد ؟ خيلي از آدم ها در زندگي هاي متأهلي هم تنها هستند . خيلي از افراد در كنار ديگران هم تنها هستند . پس خود را تنها ترين آدم ندانيد و مطمئن باشيد كه خداوند مي تواند اين تنهايي ها را به بهترين شكل پر كند . براي اينكه بتوانيد اين مسير را درست ادامه دهيد اين رفتار خود را با ديگران بازنگري كنيد . مراقب باشيد بخاطر رفتار غلط ديگران دچار آسيب انزوا طلبي نشويد . اما حلقه ي دوستان مومن و عاقل خود را گسترش بدهيد . براي اينكه نيش و كنايه ي ديگران را تحمل كنيد يك ظرفيت مثبت نياز داريد . دوستان خوب ، عاقل و متدين خود

ص: 15414

را بيشتر كنيد تا بتوانيد از آنها انرژي هاي مثبت را دريافت كنيد . هنرها و خلاقيت علمي ومعنوي و توانمندي هاي خود را افزايش بدهيد . در حقيقت سرمايه هاي معنوي خود را بالا ببريد . به حرف مردم توجه نكنيد و فقط به زندگي خود نگاه كنيد . اين فرصت طلايي است كه خدا براي بندگي به شما داده است . ازدواج شاهراه بندگي است، اما تنها راه بندگي نيست . درراه بندگي خدا فرصت هاي جديدي را به شما داده است . تنهايي شما يك تهديد است و مي تواند زمينه ي گناه را فراهم كند . زمينه ي خشم نسبت به خود و ديگران را زياد كند . همه ي اينها را به انرژي مثبت تبديل كنيد . با خدا معامله كنيد. و بگوييد خدايا ممنون تو هستم كه بجاي اينكه مسئوليت هاي همسر و فرزند را به من بدهي ، حتماً بارهاي جامانده اي بر روي زمين است كه شما شانه هاي من را براي آن هموار ديده اي . دنبال بارهايي بگرديد كه خداوند مي خواهد بر روي شانه هاي شما بگذارد . بچه هاي يتيمي هستند كه نياز به مهر و محبت شما دارند . آدم هايي كه ذره اي از محبت شما مي تواند به آنها يك زندگي دوباره بدهد . نبايد چون ازدواج نكرده ايد فكر كنيد كه زندگي ديگر تمام شده است . فرصت هاي جديدي پيش روي شما است براي اينكه دينداري خود را قوي كنيد .

سوال – لطفاً درخصوص سوره ي انبياء آيات توضيح بفرماييد.

پاسخ – آيات شريفه ي اين صفحه

ص: 15415

با بحث استهزاء و تمسخري كه گفتيم تطابق دارد . و بحث مجازات كساني كه اهل تمسخر خوبان عالم هستند را خداوند در قيامت مطرح مي كند . خداوند مي فرمايد : اي پيامبر وقتي كه كافران تو را مي بينند شروع مي كنند به دست انداختن تو . مي گويند اين همان كسي است كه بت هاي ما را مسخره مي كند . همان روش زشتي كه رسانه هاي غربي در خصوص حضرت محمد مصطفي (ص) دارند . و متأسفانه در دنياي اسلام كمتر با اين ويژگي غلط مقابله مي شود . خداوند مي فرمايد : اين افراد مي گويند ما كه مسخره كرديم پس چرا عذاب نازل نمي شود ؟ خدا مي فرمايد عجله نكنيد ، صبركنيد من نشانه هاي خود را نشان خواهم داد . خداوند وعده ي خود را در روز قيامت نشان مي دهد . روزي كه آتش دوزخ بر آنها احاطه مي كند . حقيقت و زيبايي همه ي آن چيزهايي را كه مسخره مي دانستند مي بينند . و آتش برچهره ي آنها مي خورد . خداوند مي فرمايد: اينها نمي توانند آتش را از خود دور كنند . پشت و روي آنها مدام در آتش مي غلطد و هيچ دفاعي از خود ندارند . نكته ي كليدي اين است كه گاهي اوقات افراد ظلم و گناه مي كنند و خداوند در همين دنيا آنها را مجازات مي كند . اين افراد كساني هستند كه هنوز از چشم خداوند نيفتاده اند . هنوز ظرفيت هاي نوراني در وجود آنها است . خوش بحال كسي كه خداوند در همين

ص: 15416

دنيا او را ادب كند . خوش بحال كسي كه قبل از اينكه خداوند آنها را ادب كند توبه كرده و همين تأديب دنيايي را هم رفع و رجوع كند . اما آن كساني كه هرچقدر ظلم مي كنند اتفاقي برايشان نمي افتد ، كساني هستند كه در نهايت تيرگي و ظلمت هستند . وعده گاه آنها قيامت است چون جز عذاب دوزخ مجازاتي براي آنها كافي نخواهد بود.

سوال – من در خانواده اي مذهبي به دنيا آمده ام . پدر من فقط حدود ده درصد بينايي دارد. در عين حال بسيار خودكفا و آزاده است . يك عمر با نابينايي و زحمت و مشقت بسيار امورات زندگي را گذرانده بدون اينكه دست خود را جلوي كسي دراز كند . در زندگي دو درس بزرگ قناعت و توكل را از او آموخته ام . امروز من خانمي فوق ليسانس هستم داراي فرزندي صالح و همسري بسيار عالي . تمام موفقيت هاي خود را مديون همراهي هاي پدرم هستم. ولي امروز كه او پيرشده و توان كاركردن ندارد نمي توانم هيچ كمكي حتي مالي به او بكنم چون شاغل نيستم . مي دانم پدر و مادر هيچ انتظاري از ما ندارند ولي من خود را مسئول مي دانم . گاهي عذاب وجدان من را ديوانه مي كند . شما به من بگوييد كه چكار كنم .

پاسخ – هر پدر و مادري زحمات خاصي مي كشند بخاطر اينكه بچه هاي آنها به ثمر بنشينند . بعضي از آنها مانند اين پدر خوب در نهايت نجابت و سختي اين مسير را طي مي كنند . بهترين

ص: 15417

راه حل براي اينكه ما بتوانيم بخشي از زحمات والدين خود را جبران كنيم اين است كه با آن ها خوب حرف زده ، دلجويي كرده و احترام و اكرام كنيم . بهترين قدرشناسي از والدين احسان به آنها است . معناي احسان اين نيست كه من لزوماً به آنها پولي بدهم . البته اگر من توان دارم و آنها نياز دارند بهترين حالت اين است كه نياز آنها را برآورده كنم . ليس للانسان الا ما سعي . آن كاري را كه امكان انجام آن را داريد انجام دهيد و براي آن تلاش كنيد و بدانيد كه خداوند به اندازه اي كه در توان شما است از شما انتظار دارد . انتظار الهي به اندازه ي آن چيزي است كه خداوند به شما داده و آن چيزي است كه خداوند بر شما تكليف كرده است . نوع برخورد دلجويانه ي شما ، همراهي شما و تقدير و تحسيني كه از گذشته داريد مهم است . هر موقع كه با پدر مواجه مي شويد و در برخوردهاي عاطفي كه داريد چقدر شيرين است كه به نوعي به پدر بگوييد كه چقدر مديون او هستيد . اينكه خوشحال هستم و ثمره ي زحمات شما امروز در زندگي من است . يقين بدانيد كه اين برخورد و تعامل شما قلب پدر را پر از شكوفه هاي بهشتي مي كند . دومين كار اين است كه براي پدر و مادر خود دعا كنيد . فقط والدين نيستند كه دعاي آنها در حق فرزندان مستجاب است . دعاي فرزندان نيز در حق والدين مستجاب است . يكي از آن

ص: 15418

دعاهاي مستجاب در متن قرآن است . پروردگارا پدر و مادر من را همانگونه كه من بچه بوده و توانايي نداشتم و آنها از من مراقبت كردند و به من رحم كرده و با محبت من را رشد دادند ، خدايا تو هم به پدر و مادر من رحم كن . در حقيقت من در خزانه ي غيب را بسوي آنها باز كنم. دعاهاي امام سجاد(ع) است كه اين آيه ي شريفه ي قرآن را كامل مي كند . خدايا به پدر و مادر من در قبال كارهاي خوبي كه كرده اند ، خوبي كن و در قبال اشتباهاتي كه كرده اند از آنها بگذر. دعاي امام سجاد (ع) يعني دعاي فرزندان در قبال والدين يكي از آن دعاهاي شيرين و گوارا در صحيفه ي سجاديه است . اين ايام زمان خوبي است كه ما اين دعاها را براي پدر و مادرهاي خود بخوانيم . حيف است كه پدر و مادرهاي ما در اين ماه مبارك رمضان از اين حراجي بهشت ، بهترين نعمت هاي الهي را با دعاهاي ما دريافت نكنند .

سوال- خانمي متأهل و سي و يك ساله هستم . تصميم گرفته ام خدا را از خودم راضي كنم و تا حدامكان آخرت خود را آسان گردانم . مدتي است برنامه ي سمت خدا را تماشا مي كنم . مشكلي دارم كه از شما راهنمايي مي خواهم . من مدت هيجده سال است با مادر خود قطع رابطه كرده ام . ايشان هيجده سال پيش از پدر مريض من جدا شده و با شخص ديگري ازدواج كرد . سه سال بعد از

ص: 15419

طلاق پدر من در سن چهل و شش سالگي فوت كردند . و من در سن شانزده سالگي يتيم شدم . مادر من در آن شرايط سخت سراغ ما نيامد . مادر پدر من سرپرستي ما را به عهده گرفته و براي تربيت من زحماتي زيادي متحمل شدند . تا جايي كه هم اكنون دانشجوي دوره ي دكتري هستم . مادر بزرگم من را با دين اسلام آشنا كردند . نمازخواندن ، روزه گرفتن ، قرآن خواندن و ساير مسائل را به من ياد دادند . زمينه ي ازدواج من را فراهم كرده و از هيچ كمكي دريغ نكردند . در عوض مادر من مشغول خوشگذراني و مسائل غير اخلاقي بودند كه هنوز هم هستند . حال كه زمانه عوض شده و ايشان مجدداً از شوهر خود طلاق گرفته اند و مشكلات مالي دارند و مادر بزرگ ما هم از دنيا رفته اند ، ادعا مي كنند كه حق مادري به گردن ما دارند . ايشان مي خواهند وارد زندگي من بشوند . من زندگي آرام ، شوهري خداپرست ، مومن و با آبرو دارم . و به تازگي خداوند كودكي را به ما هديه كرده است . بيم آن دارم كه پاي اين زن در زندگي ما باز شده و دوباره كابوس هاي گذشته تكرار شوند . آيا بايد برخلاف ميل باطني خود با ايشان مدارا كنم ؟ و اينكه رضايت خداوند در چيست؟

پاسخ – مادر كسي است كه نه ماه جنين خود را با جسم و روح خود تغذيه كرده است . مادري كه بچه را به دنيا آورده ، حتي اگر

ص: 15420

او را رها كرده باشد باز هم مادر است . و در اين حيطه حق مادري دارد . يعني بخواهيد يا نخواهيد ، گوشت و پوست و استخوان شما گواهي مي دهد كه از روح و روان مادرشما است . به همان اندازه همه ي حقوق مادري را به گردن شما دارد . گاهي اوقات ديده شده كه جوانان مي گويند پدر و مادر ما آنطور كه بايد در حق ما پدري و مادري نكرده اند . بنابراين ما نمي خواهيم حرف آنها را گوش بدهيم . يك چنين چيزي اشتباه است . حق ولادت اولين حق است . گرچه كامل ترين حق نيست . مي توان گفت مادر بزرگ ايشان در دو مرحله مادري ويژه كرده است . اول به نيازهاي اوليه ي ايشان رسيدگي كرده است . يعني به عنوان يك نوجواني كه در معرض انواع آسيب ها بوده از ايشان مراقبت كرده . هنر خوب زندگي كردن را به ايشان ياد داده است . بنابراين حق او خيلي بزرگتر از اين مادر است . دومين حقي هم كه اين مادر بزرگ دارد اين است كه او را با خدا آشنا كرده است . و دست اين نوجوان را در دست خدا و اهل بيت (ع) گذاشته است . اين هنر زنان و مرداني است كه خدايي زندگي مي كنند. بخاطر اين دو ويژگي ، حق اين مادر بزرگ عظيم است . حتي اگر از دنيا هم رفته بايد اين خانم مراقب باشد كه اين حق را ادا كند . به شكل هاي مختلف ، از دعا و خيرات و مبرات كردن و

ص: 15421

يا يادكرد خوب دريغ نكند . اما اين مادر شايد در اين بزنگاه هاي دنيا و اين غفلتكده اي كه خود را گرفتار كرده ، هنوز مسيري به سمت خدا داشته باشد . درست است كه رفتار هاي غلطي داشته و هنوز هم متأسفانه ادامه مي دهد . اما بايد با ايشان مانند يك آدمي كه بيماري واگيردار دارد كه سخت هم است برخورد كنيد . اي كاش بيمارها فقط جسمي باشد كه آزمون الهي است و خداوند در قبال آن پاداش مي دهد . بيماري هاي واگيردار اخلاقي خيلي وحشتناك است ، چون فقط غضب و عذاب الهي را به همراه دارد . مادر شما دچار اين بيماري اخلاقي واگيردار است ، شما كه بچه ي كوچك داشته و زندگي سالمي داريد چطور بايد از او مراقبت كنيد ؟ نبايد بگذاريد كه ويروس ها و ميكروب هاي اخلاقي خود را وارد زندگي شما بكند . اما به اين معنا نيست كه او را رها كنيد . نه عقل ، نه دين و نه خدا چنين اجازه اي را به شما نمي دهد . بايد در آن اندازه اي كه مي توانيد به امورات او رسيدگي كنيد . يعني به اندازه اي كه توانايي داريد بدون اينكه به زندگي خود شما آسيبي بخورد يك سرپناهي را فراهم كنيد . اما در همين زمينه قدرت توسل به اهل بيت (ع) را چندين برابر كنيد . چون وارد يك پروژه ي خيلي سخت شده ايد . اين دكترايي است كه بابت احسان به والدين گواهينامه ي آن را بايد از خداوند دريافت كنيد . براي او ويژه

ص: 15422

دعا كنيد تا خداوند چشم او را بينا كرده و به او قدرت توبه بدهد . بدون اينكه او را سرزنش كنيد، كمك كنيد تا بازگردد . شايد در وجود او هنوز پاكي باقي مانده باشد . اما او را وارد زندگي شخصي خود نكنيد . مراقب باشيد كه سرزنش نكرده و به او تهمت نزده وآسيب نرسانيد . اين امتحان سختي است كه نتيجه ي بسيار شيريني خواهد داشت و بركاتي به زندگي شما خواهد آورد.

90-06-02

سوال – جوان بيست و سه ساله اي هستم كه با خانواده ي خود در روستا زندگي مي كنم . من تحصيلات دانشگاهي دارم و از اينكه مادر من به دليل بي سوادي دچار فقر فرهنگي است عذاب مي كشم . ما اصلاً حرف يكديگر را نمي فهميم تا جايي كه با حرف هاي خود زمينه ي بي احترامي من را فراهم مي كنند . من و ايشان به يكديگر ناسزا مي گوييم . وقتي به برنامه ي شما نگاه مي كنيم زمينه ي تغيير رفتار من فراهم شده و تا حدودي در رفتار من تأثير گذار بوده است . اما در مقابل نه تنها زمينه ي درس گرفتن براي مادر من ايجاد نمي شود بلكه تك تك كلمات كارشناسان پتكي است از جانب آنها بر سر من . دل پر دردي داشته و بارها آرزوي مرگ كرده ام . چون مادر من از اينكه من را پست و كوچك كند خوشحال مي شود . لطفاً من را راهنمايي كنيد.

پاسخ – اين برادر خوب كه از ضعف فرهنگي خانواده گلايه مند هستند ، من به ايشان مي

ص: 15423

گويم كه شما حق داريد اما حق نداريد كه به پدر و مادر خود بي احترامي كنيد . راه حل اين است كه بجاي اينكه شما به دنبال ارتقاء فرهنگي پدر و مادر باشيد به دنبال ارتقاء فرهنگي خود باشيد. وقتي كه شيطان اينقدر به شما مسلط است كه علي رغم اينكه سمت و جهت و زندگي خود را خدايي كرده ايد مي تواند شما را كوك كند تا كلمات زشتي را ادا كنيد يعني اينكه هنوز ارتقاء فرهنگي جدي رخ نداده است . شما تا وقتي برنامه ي سمت خدا را مي بينيد تا چند ساعت نور اهل بيت را مشاهده مي كنيد اما بعد از آن مانند خورشيدي كه غروب مي كند وارد عرصه ي تاريكي مي شويد . راه حل اين است كه تمرين هاي جدي كرده و برنامه اي تنبيهي براي اشتباهات خود در نظر بگيريد . در مسير سير و سلوك و خودسازي هر روز صبح كه بيدار مي شويد با خود شرط كنيد كه علي رغم ناداني ها ، اشتباهات و تمام ويژگي هاي منفي كه دارند ، قرار است من به پدر و مادرخود احترام بگذارم . فقط يك جا قرار است مقاومت كنم آن هم نه به صورت منفي . زماني كه برخلاف دستور خدا به من امري كنند يا بخواهند من را در مسير معصيت خدا قرار دهند . آنجا من به حرف آنها عمل نمي كنم اما بي احترام هم نمي كنم . اين مهمترين كليد زندگي شما است . چهل شبانه روز خود را مودب به اين ادب بكنيد . انساني كه پر از

ص: 15424

آلودگي هاي اخلاقي و رفتاري است، وقتي كه چهل شبانه روز مدام از خود مراقبت كند و توكل به خداوند و توسل به اهل بيت (ع) بكند ، در وجود او جوانه هاي نور ايجاد مي شود. با اين كار روزنه هاي نوراني او را به سمت ملكوت مي كشاند . به قول علماي علم اخلاق بعد از اين بجاي اينكه حال خوبي داشته باشد ، به يك مقام و ملكه مي رسد . يعني چهل شبانه روز از خود مراقبت كند . تا خواست يك برخورد نامناسبي با پدر و مادر خود كرده و يا حرف نامناسبي بزند خود را سرزنش كرده و سكوت كند . در روايات داريم كه نصف عقل آدم عاقل به اين است كه ياد بگيرد كجا چشم خودرا بسته و نبيند . تغافل نصف عقل است . در روايت ديگري هم داريم كه اظهار محبت هم نصف عقل است . شما از اين دو نيمه ي عقل كاملاً مي توانيد بهره برداري كنيد . پدر و مادر به اين خاطر شما را تحقير مي كنند كه فكر مي كنند كسي كه فرزند آنها است و نصف يا يك سوم سن آنها را دارد مي گويد من مي فهمم و شما نمي فهميد . اين براي افرادي كه سني از آنها گذشته خيلي سخت و تلخ است . به همين خاطر به ميزان تسلطي كه دارند و عدم رشد يافتگي ، دوست دارند كه شما را خرد كنند . خدا مي گويد ابتدا در مقابل كساني كه سني از آنها گذشته و دوم در مقابل پدر و مادر خود هميشه

ص: 15425

متواضع باشيد. يعني بجاي اينكه آنها تو را كوچك كنند، خدا مي گويد كه تو خود را كوچك كن . اين آيه ي شريفه ي قرآن است كه اي همه ي دخترها و پسرهاي عالم، سن ، تحصيلات ، فهم و موقعيت اقتصادي و اجتماعي شما مهم نيست ، هر چيزي كه هستيد براي پدر و مادر خود همان بچه ي كوچك هستيد . مانند يك فرزند كوچك خاكسار باشيد . تواضع شما باعث مي شود كه آنها متوجه شوند با فرزند خود در حال جنگ هستند . شما با كارهاي خود بدون اينكه متوجه شويد بيشتر شعله هاي خشم آنها را شعله ور مي كنيد . وقتي در مقابل زشت رفتاري و زشت گفتاري هاي آنها سكوت خلاق كنيد . حتي اگر به صورت شما سيلي زدند سكوت كرده و دست آنها را ببوسيد ، يك وجدان درد اخلاقي در وجود آنها رخ مي دهد كه اين فرزند ما كه اينقدر خوب است چرا ما اورا اذيت مي كنيم ؟ زماني كه آنها نيستند به صورت پنهاني ، در نيمه هاي شب و يا صبح هاي زود دعاي فرزند نسبت به والدين امام سجاد را براي آنها بخوانيد . اگر شما واقعاً مي خواهيد آنها را از ناداني بيرون بياوريد ، با تواضع ، دعا و با اخلاق خوب اين كار را بكنيد . يقين بدانيد كه به همين زودي پدر و مادر شما جزو بهترين پدر ومادرهاي عالم خواهند شد.

سوال – شوهر من اول زندگي مشترك ما اهل نماز ، روزه و حتي اذان گوي مسجد بود . الان چهار سال از

ص: 15426

زندگي ما مي گذرد . حدوداً سه ماه است كه نماز خود را تكرك كرده و به همين خاطر هر روز با هم جر و بحث داريم . او مي گويد من در حال خود سازي هستم . لطفاً به من بگوييد كه چكار كنم ؟

پاسخ – اينكه فردي نماز را كنار گذاشته و دچار اين توهم شود كه در حال خود سازي است ، قطعاً دچار مكر شيطان شده است . راه حل اين نيست كه ما او را سرزنش كنيم تا باب لجاجت بيشتري را باز كند . اگر مي بينيد كه از غير مسير الهي ،فردي ادعاي مسير خدا رفتن را دارد نسبت به روابط او ، در مجالسي كه شركت مي كند و با آدم هايي كه رفت و آمد دارد دقت كنيد . شايد ايشان گرفتار يكي از اين فرقه هاي ناجور شده باشد . فرقه هايي كه در بازار معرفت الهي ، كالاي تقلبي عرفان را به مردم ارائه مي كنند . احتمال دارد همسر شما هم گرفتار يك چنين چيزي شده باشد . بايد بتوانيد مسير آسيب را ببنديد . با همسر خود نجنگيد بلكه مرداب را خشك كنيد . ببينيد كه اين حالت ايشان از چه مسائلي سرچشمه گرفته است . دومين مسئله اين است كه ذخيره ي عاطفي خود را قلب ايشان بالا ببريد. يعني بدون مزدو منت و سرزنش به همسر خود محبت كنيد. چون الان براي ايشان جاذبه هاي كاذب نفساني ايجاد شده و به ايشان يك چنين دروغ بزرگي را گفته اند كه شما مي توانيد بدون نماز به خدا برسيد .

ص: 15427

اين مسئله جزو امور محال است آن هم براي كسي كه نماز را مي فهميده و مي خوانده است . اين فرد محتاج محبت زياد است چون مشخص است كه محبت هاي كاذب در اطراف او وجود دارد . در مرحله ي سوم به او تلنگر عاطفي بزنيد . به ايشان ياد آوري كنيد كه چقدر براي شما دلپذير است كه نغمه ي قرآن و نماز او را در خانه بشنويد . به صورت غير مستقيم نسبت به اصلاح معرفت و بينش ايشان نسبت به نماز كار كنيد . بدون اينكه با ايشان بجنگيد و يا دچار مشاجره شويد . چون با اين كار زمينه ي كلام حق شما دچار آسيب خواهد شد.

سوال – من دختري بيست و چهارساله هستم كه چند وقتي است برنامه ي شما را مي بينم . من از اينكه اينقدر با خانواده ي خود در رابطه با ازدواج درگير مي شوم خسته شده ام . بعضي از مواقع به خود مي گويم كه ديگر نمي خواهم ازدواج كنم . از نظر شما كسي كه تغيير كرده و الان خوب شده ، اگر بخواهد ازدواج كند بايد چه كسي را انتخاب كند ؟ كسي را كه مانند گذشته ي خود آلوده به گناه است و يا كسي را كه مانند الان خود خوب است . من خواستگاري دارم كه در گذشته با نامحرم ارتباط داشته اما الان ترك كرده است . مادر من تا وقتي كه گذشته ي او را نمي دانستند نظر مثبتي داشتند و حتي اصرار داشتند كه من جواب بله بگويم . ولي الان من را متهم

ص: 15428

مي كنند كه اگر به او جواب بله بدهي حتماً از روي هوس است . ضمناً من استخاره كرده ام كه خيلي هم خوب آمده است . مادرمن هم هرچقدر در رابطه با اين پسر تحقيق مي كند جواب همه مثبت است . اما بازهم بخاطر گذشته با او مخالف هستند.

پاسخ – قطعاً اعمال و رفتار ما در اين عالم گم نمي شود . اين چيزي است كه مدام وقتي به خود فرصت گناه و غفلت مي دهيم بايد به خود يادآوري كنيم . اعمال ما خوب يا بد در اين عالم مي ماند . فمن يعمل مثقال ذرة خير يره و من يعمل مثقال ذرة شر يره .ذرة مثقالي كار بد يا خوب در اين عالم در روز قيامت ديدني خواهد شد و خيلي اوقات هم در اين دنيا ديدني است . پس بيشتر از اينكه بخواهيم مراقب ديگران باشيم ، مراقب اين باشيم كه بدي ها در وجود خود ما جدي نشود . اما در مورد اين خواستگاري كه گذشته ي خوبي ندارد جاي شك وجود دارد اما يك شك عاقلانه. كسي كه در گذشته ي خود رفتار اشتباهي را انجام داده ، احتمال اينكه به آن رفتار زشت بازگردد بيشتر از كسي است كه آن رفتار را انجام نداده است . اما به اين معنا نيست كه ما كسي را بخاطر گناهي كه در گذشته كرده مدام توبيخ كرده و فرصت خوب بودن را از او بدزديم . واي به كسي كه دزد ايمان افراد و دزد خوب بودن آنها باشد . من به اين خواهر توصيه مي كنم كه به

ص: 15429

پدر و مادر خود حق بدهد . وقتي كه شما حق به جانب بگوييد كه اين فرد آدم خوبي است طبيعي است كه متهم مي شويد . چون در كنار كسي ايستاده اي كه دوست داري مدام اشتباهات او را نديده بگيري. بخاطر همان شك عاقلانه و بخاطر اينكه هيچ عملي در عالم گم نمي شود به پدر و مادر خود حق داده و اعتراف كنيد . دل شما هم بايد بلرزد كه اين آدم در گذشته ي خود رفتارهاي خوبي را نداشته است . اينكه چطور اين دختر خانم و خانواده ي ايشان در معرض اين اطلاعات قرار گرفته اند نكته ي مهمي است . الان اين آقا به عنوان فردي كه معتبر بوده ورفتارهاي درستي دارد شناخته شده است . ما اجازه نداريم اگر از گذشته ي كسي خبر داريم و مي دانيم كه واقعاً توبه كرده ،گناهان او را آشكان كنيم . ما بايد از خداوند ستاريت را بياموزيم . مگر اينكه بدانيم اين آدم هنوزهم به رفتارهاي خود ادامه مي دهد و فقط مي خواهد ديگران را فريب بدهد . در اين صورت وظيفه داريم كه عيب او را آشكار كنيم . شما در درجه ي اول به پدر و مادر خود حق داده و در درجه ي دوم با همان ويژگي كه اهل بيت به ما ياد داده اند برخورد كنيد . اينكه كسي را كه خدا مي بخشد ما حق نداريم كه نبخشيم . به پدر و مادر خوب خود كه متدين هستند اين را بگوييد كه من دينداري را از شما بسيار آموخته ام و اين را از

ص: 15430

شما ياد گرفته ام كه اگر كسي را خدا بخشيد ما حق نداريم كه او را نبخشيم . مگر ما چقدر به حيطه ي روحي اين فرد اشراف داريم ؟ نكته ي سوم اينكه ببينيد چقدر زمان از تمرين خوب بودن اين فرد گذشته است . آيا نو مسلمان است و به تازگي در حال پر كردن ورق زيبايي ها است . يا اينكه يك مدت قابل توجهي اين تمرين را كرده و نشان داده كه نمي خواهد بازگشت به خطا داشته باشد . در حقيقت ببينيد كه چند سال در گناه بوده است . البته قدرت گناه فوق العاده زياد و تخريب كننده است . حداقل بايد نصف آن اندازه را در پاكي سپري كرده باشد . اگر مثلاً پنج سال در زشتي بوده حداقل دو سال ونيم در پاكي تجربه كرده باشد . و در حقيقت اين امتحان را پس داده باشد كه مي تواند در معرض گناه قرار بگيرد و خود را حفظ كند . اينطور نباشد كه بگويد مثلاً من تا ماه پيش با دختر خانم هايي ارتباط داشتم اما از الان تصميم گرفته ام كه آدم خوبي بشوم . به يك چنين فردي اصلاً نمي توان اعتماد كرد . اگر اين امكان است به او فرصت بدهيد . ما فرصت هاي طلايي خوب بودن را نه از خود بگيريم و نه از ديگران . و عاقلانه و هوشمندانه زندگي خود را تدبير كنيم .

سوال – لطفاً در خصوص سوره ي حج آيات اول تا پنجم توضيح بفرماييد.

پاسخ – آيه ي سوم از سوره ي حج مي فرمايد :

ص: 15431

گروهي از مردم هستند كه بدون اين كه علم و آگاهي داشته باشند اهل مجادله با خداوند هستند . اهل اين هستند كه مدام حرف بزنند . حواس اين افراد باشد كه از هر شيطان سركشي پيروي مي كنند . اين افراد همان كساني هستند كه بدون اينكه حكمت الهي را بشناسند و بدون اينكه قوانين عالم ملكوت و معنويت را بشناسند به خود اجازه مي دهند كه در مورد اين مسائل مجادله كنند . اين افراد بايد از خود و روز قيامت بترسند . چون اين افراد به دنبال هر شيطاني كه سركشي مي كند خواهند رفت . اين روحيه ي زمينه ي آسيب پذيري فراگير روحي و اخلاقي را دارد . به همين دليل مراقب باشيم كه در مورد چيزي كه آگاهي نداريم صحبت نكنيم .

سوال – متأسفانه بيشتر پدرها و مادر ها بخصوص در شهرهاي مذهبي علاقه ي زيادي به شناخت بيشتر در بحث ازدواج فرزندان خود ندارند . حداكثر زماني كه مي توانند به فرزندان خود بدهند تا نسبت به همسر آينده ي خود شناخت پيدا كنند به اندازه ي دو يا سه ساعت گفتگو بيشتر نيست . من دختري بيست و يك ساله و خيلي حساس و زودرنج هستم كه در يكي از همين خانواده ها بزرگ شده ام . من نسبت به آينده و فردي كه قرار است همسر من شود خيلي حساس هستم . دل من مي خواهد تمام تلاش خود را بكنم تا انتخابي درست داشته باشم . ولي طرز فكرخانواده من را خيلي محدود كرده است . من فكر نمي كنم كه در آن زمان

ص: 15432

كم بتوانم به شناخت كافي برسم. از اين بابت خيلي رنج برده و نمي توانم با خود كنار بيايم . خواهش مي كنم كه دراين مورد فرهنگ سازي كرده و بگوييد كه چه كاري از دست من بر مي آيد ؟

پاسخ – من از همين جا خطاب به تمام پدر و مادرهاي خوب متدين ، خصوصاً آن افرادي كه نعمت زندگي كردن در شهرهاي مذهبي كشور را دارند بگويم كه مجاورت در كنار بقعه هاي متبركه باعث شده كه فرصت دينداري شما خيلي بيشتر باشد . شما فرصت ها و زمان و مكان هاي خوبي را داريد براي اينكه دين خود را تقويت كنيد . اينكه مراقب هستيد فرزندان شما در دادو ستد غلط با نامحرم قرار نگيرند ، بسيار ارزشمند ، هوشمندانه و مطابق دين است . اما اگر قرار باشد كه اين ويژگي مثبت كه خواست خداوند و اهل بيت است با تدبير درست برنامه ريزي نكنيد ، اين امكان وجود دارد كه فرزندان شما در زندگي ضررهاي بزرگي بكنند . اينكه اين خواهر گفتند در شهرها و خانواده هاي مذهبي جلسه ي گفتگو مابين كسي كه براي خواستگاري آمده بسيار محدود است ، بعنوان همان دغدغه ي مادرانه اي است كه اصل آن درست است اما با روشي غلط . چون دختر خانم شما به اين راحتي بزرگ نشده است. شما خون دل خورده و زحمت كشيده و مراقبت كرده ايد كه به اين مرحله رسيده است . حالا با يك عالمه اميد و آرزو مي خواهيد كه او تاابديت خوشبخت شود. همسفري را پيدا كند كه تا بهشت با او

ص: 15433

باشد نه فقط تا آخر اين دنيا . همسفر يك انسان مومن تا بهشت با او است . خداوند وعده ي بهشت هاي خانوادگي را در قيامت به انسان هاي مومن مي دهد . پس سرمايه گزاري شما جدي است و به اين راحتي حاضر نيستيد كه به آن آسيب بزنيد . دخترها و پسرهاي شما نياز دارند كه از طرف مقابل اطلاعات و آگاهي هاي خوبي را بدست بياورند . قطعاً همه ي اينها با گفتگو هاي رودرو و طولاني رخ نمي دهد . بخشي از آن با تحقيق است كه ابزارها وروش هاي ويژه اي را دارد . بخشي از آن با مشورت گرفتن است . بخشي از آن با نظارت ها و حضور هاي غير مستقيم در محيطي است كه آن فرد حضور دارد . نهايتاً بايد در ميان همه ي اينها جمع بندي كرد . اما امروز روش اين است كه دخترها و پسرها در اين مسير نقش جدي داشته و استقلال هويتي خود را ببينند . اين فرصت را به آنها بدهيد و فقط كمك و يادآوري كنيد كه مبادا دلبستگي عاطفي براي آنها ايجاد شود . چون نه منطبق با سلامت رواني و نه منطبق با سلامت معنوي است . يعني دين هم به ما چنين اجازه اي را نمي دهد . اين هشدار را بدهيد اما اين فرصت را هم فراهم كنيد . گاهي فرد مقابل فاميل است و شناخت او راحت تر است . گاهي همسايه و همشهري است . اما به ميزاني كه ما او را نمي شناسيم بايد فرصت پيدا كنيم . با او رفت

ص: 15434

و آمد كرده و حرف بزنيم . گاهي اوقات لازم است كه تا ده جلسه ما اين كار را بكنيم . و گاهي هم بيشتر لازم است . گاهي نيز آنقدر ما از هم شناخت داريم و يا ويژگي هاي طرف مقابل آنقدر مشخص و روشن است كه دو يا سه جلسه كافي است . البته بدون اينكه ما دچار ساده لوحي و يا خداي ناكرده دچار خوش بيني مفرط شويم . چون اينكار فوق العاده غلط و طلاق هاي زودرس را پيش مي آورد . پس دقت كنيم كه براي بچه هاي خود محدوديت نگذاريم . به زندگي فرزندان خود آسيب نزده و زمينه ي گناه آنها را فراهم نكنيم . گاهي افراط ما در متدين كردن فرزندان ،موجب مي شود كه نفس اماره به آنها مسلط شده ودچار آسيب اخلاقي شوند. اما من خوشحال هستم كه اين خواهر خوب خودشناسي داشته و نكته ي دقيقي را گفتند . شما كه مي گوييد مگر با چند جلسه مي توان كسي را كامل شناخت بايد بدانيد كه با يك عمر زندگي كردن هم نمي توان كسي را كامل شناخت . در حقيقت شما دچار يك كمال طلبي افراطي شده ايد . قرار است كه در بحث ازدواج با معيارهاي صحيح عاقلانه كه اهل بيت (ع) آنها را به ما ارزاني كرده اند و علم ، امكان بررسي فرد مقابل را بدست آورد . اما آيا مي دانيد كه ده سال ديگر اين فرد چقدر ديندار بوده و يا چقدر رشد علمي مي كند ؟ هيچ چيزي در اين عالم قطعي نيست . فقط ما مي

ص: 15435

توانيم بخشي از آن را از طريق نشانه ها و امكانات تدبير كنيم . همانطور كه شما پنج يا ده سال پيش نمي دانستيد چقدر تغيير خواهيد كرد. بخشي از آن قابل پيش بيني است ولي بخشي نيز قابل پيش بيني نيست . پس فكر نكنيد اگر شما ده يا پانزده جلسه با كسي حرف زديد لزوماً او را مي شناسيد . يا مانند روش غلطي كه دخترها و پسرهاي جوان احياناً به آن مبتلا هستند . مي گويند ما يك سال يا دو سال با هم ارتباط داريم ، تا ببينيم براي ازدواج با هم مناسب هستيم يا خير. شما نيز دچار اشتباه شده ايد . فكر كرده ايد كه گفتگو كردن و ارتباط عاطفي داشتن موجب مي شود كه شما به شناخت برسيد . هرگز اينگونه نيست . شما فقط مي توانيد ميزان عمق وجودي اين فرد و ضريب آسيب پذيري او را بدست بياوريد . گفتگو فقط بخش كوچكي از اين موضوع است . قبل از اين موضوع شما بايد ببينيد كه چقدر خود را مي شناسيد. يك ازدواج موفق نياز به خود شناسي دارد . اول با نقاط قوت و ضعف و نياز هاي خود را بشناسيد و اينكه چقدر منطبق با ويژگي مثبت و صحيح است . و بعد از آن به شناخت طرف مقابل بپردازيد . البته بايد از ديگران هم كمك بگيريد . برخي از ويژگي هاي مردانه را فقط مي توانند مرداني كه در كنار شما هستند مانند پدر، برادرو... يعني كساني كه در برخي از ويژگي هاي شخصيتي توانمند هستند ، مي توانند بيابند . شما

ص: 15436

اصطلاحاً نياز به عقل منفصل داريد . آدم هايي كه عاقل باشند و به مشورت بدهند . چون زمينه ي بعد عاطفي مي تواند براي شما لغزندگي ايجاد كند . يعني اگر از اين فرد خوشتان بيايد مي خواهيد مدام اشتباهات و اشكالات او را ناديده بگيريد. اگر خوشتان نيايد حتي اگر خوبي هاي او را به شما بگويند قبول نمي كنيد . اين خطا پذيري احساسي و ادراكي خود را ببينيد . با معيارها همراهي كنيد و و سعي كنيد از آن كمال طلبي بيرون بياييد . ايمان ، اخلاق و مسئوليت پذيري يك مرد شرط هاي كافي براي شروع يك زندگي موفق است . كتاب مطلع مهر از آقاي دكتر بانكي جزو بهترين كتاب ها است براي كساني كه مي خواهند راهنماي انتخاب خوبي براي همسر داشته باشند .

سوال – چند روز پيش روايتي خواندم كه من را خيلي دلگير كرده و نسبت به انجام تكاليف سست شدم . من دختر بيست ساله اي هستم كه هنوزفرصت مناسبي براي ازدواج براي من پيش نيامده است . من به رضاي خداوند راضي هستم . اما در آن روايت خواندم كه ارزش يك ركعت نماز شخص متأهل نزد خداوند از شب زنده داري و روزه داري شخص مجرد بيشتر است . آيا واقعاً اينطور است ؟ اين بي عدالتي نيست ؟ من نمي خواهم بگويم فرد پاك و مومني هستم اما سعي مي كنم كه خيلي از گناهاني را كه براي مردم عادي شده مرتكب نشوم . در عوض متأهل هاي زيادي را هم مي شناسم كه واجبات خود را هم به زور انجام

ص: 15437

مي دهند . چطور مقام آنها نزد خدا بالاتر است ؟ نمي توان كه چشم بسته با هركسي ازدواج كند . پس معيار و ملاك چه مي شود؟ يعني تا وقتي كه فرد مورد نظر ما پيدا نشد بايد از چشم خدا افتاده باشيم ؟

پاسخ – قطعاً كسي كه ازدواج نكرده از چشم خدا نيفتاده است . اين معادله را بايد در ذهن هاي خود اصلاح كنيد. در معامله ي با خداوند و وقتي كه من مي خواهم بندگي خود را به خدا عرضه كنم ، خداوند براي هر كسي در هر موقعيتي كه است زمينه هايي را باز مي كند كه بتواند در بندگي سرعت بگيرد . همانطور كه وقتي شما مي خواهيد از تهران به مشهد برويد مي توانيد وسيله هاي نقليه متفاوتي را انتخاب كنيد و هركدام در زمان هاي مشخص و متفاوتي شما را به مقصد مي رساند . در حيطه هاي بندگي ، خدا مي گويد در برخي از جاها به تو سوخت جت مي دهم . يعني قدرت تو فوق العاده بالا مي رود . اما اين فقط در يك مسير نيست . يعني اگر شما اين روايات را خوانديد كه نصف دين فرد متأهل حفظ مي شود . يا اعمال و عبادات اندك فرد متأهل را خداوند خيلي گران مي خرد . بخاطر عياري است كه در قانون زوجيت بدست آورده است . اما به اين معنا نيست كه شما در قانون تجرد اين قدرت را نداريد كه اوج بگيريد . شما قدرت اينكه فوق العاده به خداوند نزديك شويد را داريد . همانطور كه خود شما

ص: 15438

گفتيد خوشبختانه خداوند اين نعمت را به شما داده و روز به روز در حال اضافه كردن سرمايه هاي خود هستيد . يكي از بالاترين نعمت هايي كه اهل بيت به ما ياد داده اند اين است كه كسي قدرت گناه كردن داشته باشد اما بخاطر خدا گناه نكند . قدرت او در اين كه بتواند رضايت خداوند را بدست بياورد فوق العاده جدي تر و عظيم تر از كسي است كه خيلي راحت در كنار همسر خود است و توانسته در خود اين مديريت را ايجاد كند كه به سمت گناه حركت نكند . چون او فرصتي براي پاك بودن دارد . نعمتي در اختيار او است و آرامشي در كنار همسر خود دارد. ولي شما اين نعمت را نداريد و بدون اين حركت مي كنيد . بخاطر همين در روايات داريم كه حتي اگر كسي در مسير گناه قرار بگيرد و چشم به سوي گناه ببندد و مراقب دل خود باشد و نگذارد گناه در دل او ميل جدي ايجاد كند ، خداوند براي او حضور ملائكه را خيلي جدي قرار مي دهد و ملائك به مباركباد او مي آيند . هر آدمي كه مجرد يا متأهل فرصت خطا و گناه را دارد و حتي گاهي اوقات بابت گناهان افراد ديگر او را تشويق مي كنند، در مقابل گناه بايستد و مدام نسبت به اين قضيه پايمردي كرده واين مهارت را وجود خود قوي مي كند ، ملائكه به سمت اين فرد نازل مي شوند . يعني ملائكه آمده و نور وجود اين فرد را بعنوان تبرك براي خود مي برند . پس

ص: 15439

مراقب باشيم كه دچار اين اشتباه نشويم كه دين را فقط از برخي از زوايا بشناسيم . دينداري كردن فوق العاده آسان است چون كسي كه قرار است اعمال خوب را از ما بخرد ، بهشت خود را حراج كرده بابت اينكه بندگي كنيم و در بندگي رضايت او را بدست بياوريم .

90-06-16

سوال – در مورد بي توجهي به حقوق فرزندان توضيحاتي بفرماييد .

پاسخ – فرزندان حقوق ويژه اي را به گردن والدين دارند كه منفعت اين حقوق اول براي خود والدين است . هر وقت ديديد كه فرزندي به پدر و مادرش احترام مي گذارد بدانيد كه آن والدين به وظيفه ي خودشان خوب عمل كرده اند . البته توفيق الهي هم نصيب آنها شده است و آنها با آگاهي و توفيق الهي اين موفقيت را بدست آورده اند . گاهي اوقات مي گويند كه در مورد حقوق فرزندان چيزي نگوييد زيرا همين الان هم بچه ها از ما طلبكار هستند و ما از پس خواسته هاي آنها بر نمي آييم . ما مي خواهيم حقوق فرزندان از نظر اسلام را براي شما بگوييم . اولين حقي كه بچه ها به گردن پدر و مادرهايشان دارند اين است كه اين فرزند پدر و مادرخوب و متديني داشته باشد و اهل بندگي خدا باشند . مثلا شما مي بينيد كه بعضي مواقع پدر و مادر رفتار خوب اخلاقي نسبت به يكديگر ندارند و با هم تفاهم ويژه ندارند ، فرزنداني كه به بلوغ رسيده اند به مادرشان مي گويند كه چرا با پدر ما ازدواج كردي ؟ ما پدرمان راضي نيستيم و

ص: 15440

او پدر خوبي نيست . يا ممكن است كه به پدرشان اين حرف را بزنند كه شما چرا مادر ما را انتخاب كردي ؟ او به وظايف ديني و اخلاقي خودش عمل نمي كند . پس ويژگي انتخاب همسر نبايد اين باشد كه ما يك همسر خوب با ويژگي هاي ظاهر خوب داشته باشيم . بايد حواسمان باشد كه اين مردي كه الان به او پاسخ مثبت مي دهيد مي تواند پدرخوبي براي فرزندان شما باشد و او را مي توانيد بعنوان يك پدر خوب بپذيريد ؟ اگر رفتار و روحيات او در فرزندان شما باشد آيا براي شما قابل پذيرش است ؟ اين بعنوان يك معيار نكته ي مهمي است . براي آقايان هم همين طور است . براي آقايان تاكيد بيشتري شده است كه همسري انتخاب كنيد كه بتواند فرزند شما را پرورش بدهد . آيا اخلاق اين خانم را مي پذيريد كه در آينده تمام زواياي پنهان او در فرزند شما تاثير خواهد داشت ؟ روايت داريم كه بچه ها شخصت پنهاني والدين شان را آشكار مي كنند . بچه ها هويت آشكار شده ي خود والدين هستند . اهل بيت به ما ياد داده اند كه مسئوليت خودتان را تمام شده تلقي نكنيد ، بد و خوب رفتار بچه هاي شما پاي شما نوشته مي شود . پس نگوييم كه چكار كنيم ، از پس بچه مان برنمي آييم . والديني كه دلسوز هستند ولي كارآمدي هاي لازم را در خودشان ايجاد نكرده اند و مي گويند كه چكار كنيم ؟ نقش تربيتي مادر يك نقش فوق العاده ممتاز است .

ص: 15441

اهل بيت هم اين جايگاه ويژه را ما گفته اند . همه ي انديشمندان تاكيد كرده اند كه جايگاه مادر در هويت سازي فرزندان منحصر به فرد است . اما گاهي اين قدر توجه به اين نقش مي شود كه نقش گفتار ، شخصيت و رفتار پدران فراموش مي شود و همين زمينه ي آسيب ها مي شود . گاهي بچه ها گله اي مي كنند كه حق است . مثلا مي گويند : پدر ما بيكاري اختياري دارد يعني مي تواند كار كند ولي كار نمي كند . پدرمان مي گويد : حالا كه مادرت كار مي كند و زندگي مي گذرد . اولين اثر منفي اين براي خدا پدر است . تقاضاي امكاناتي كه در توان والدين باشد از حقوق فرزندان است . امكان يك موضع و توانمند يك موضوع ديگر است . پدري كه مي تواند ولي مي گويد كه من راحت تر هستم و از صبح تا شب بيكار است . گاهي اوقات مي گويد كه بايد كاري باشد كه من بپسندم يا اينكه مادر درآمدي دارد و به مادر واگذار مي كند ، در صورتي كه نفقه دادن واجب است . يك موقع پدر شرايطي را فراهم كرده است كه بچه در زندگي حداقل ها را ندارد و پدر سهل انگار است . در درجه اول اين پدر احترام خودش را از دست مي دهد . يعني احترامي كه قلبا يك فرزند مي تواند به پدرش بگذارد به حداقل مي رسد . اگر اين فرزند مراقب امنيت عاطفي و معنوي خودش نباشد ممكن است كه دچار آسيب شديدتري بشويم و

ص: 15442

آن اين است كه برخوردهاي گفتاري و رفتاري در خانواده رخ بدهد . در حقيقت پدر در جايگاه حاكميتي خودش كه بايد به بهترين شكل حاكميت بكند ، در آن جايگاه قرار نمي گيرد . گاهي والدين بصورت مدرن به حقوق بچه هايشان كم توجهي مي كنند . پدرها كار مي كنند و مادرها هم معمولا شاغل هستند يا سعي مي كنند كه يك جوري كمك خرج باشند . در خانواده هاي كم درآمد اين تقريبا يك الگوي رفتاري شده است . وقتي به اين والدين مي گوييم كه چرا شما اين قدر كار مي كنيد ، مي گويند : براي اينكه ما مي خواهيم بچه هاي مان بهترين مدرسه بروند و بهترين دانشگاه قبول بشوند . اين خيلي خوب است ولي بعدش چه ؟ توجه نكردن مستقيم به تربيت بچه ها يكي از حقوقي است كه والدين به آن توجه نمي كنند . ما تربيت بچه ها را به نهادهاي اجتماعي مي سپاريم و فكر مي كنيم كه اگر تلويزيون روشن باشد حتما بچه هاي مان چيز خوبي ياد مي گيرند . بله بچه ها چيزهاي خوب ياد مي گيرند ولي قطعا چيزهاي بد و حرفهاي بد هم ياد مي گيرند . چون همه ي چيزهايي كه از رسانه ي ملي ما پخش مي شود ، آن چيزي كه بايد باشد نيست . مثلا پدر و مادر براي بچه كامپيوتر مي خرند و انواع سي دي و دي وي دي ها را تهيه مي كنند و به بچه مي گويند كه بازي كن . اگر ما اين را هوشمندانه مديريت نكنيم بخشي از ظرفيت

ص: 15443

تربيتي او را آسيب مي زند . آيا سوال كرده ايم كه براي بچه ي ما چند ساعت در هفته كامپيوتر مفيد است ؟ وقتي بچه ها منفعلانه در معرض رسانه هاي شنيداري و ديداري هستند ضريب هوشي آنها پايين مي آيد . ما وقتي بچه مان را در يك مدرسه خوب ثبت نام مي كنيم ، تازه خيال مان راحت مي شود . ما در اينجا داريم حقوق بچه مان را از بين مي بريم . جاي ارتباط خلاق و عاطفي خودمان را به كساني سپرده ايم كه نمي دانيم آنچنان به بچه ي ما مي پردازند يا خير . و اگر هم به بچه ي ما بپردازند هرگز جاي پدر و مادر را نمي گيرند . بچه هاي امروز مادر و پدرهاي خوبي دارند اما گاهي اوقات بچه ها بعنوان بچه يتيم بزرگ مي شوند مثل اينكه نه پدري و نه مادري بالاي سرشان است . يعني اگر پدر و مادر هم نبود همين روال بود. ما بايد براي بچه هاي مان يك ارثيه ي خيلي خوب بگذاريم . اگر شما اين كار را نكنيد از حق بچه تان زده ايد . اميرالمومنين مي فرمايند : بهترين ميراث براي بچه ها ادب است . اگر ما بچه هاي مان را مودب به ادب الهي بار بياوريم و روحيه اش طوري باشد كه به فضايل اخلاقي اش بپردازد . در حقيقت ما بادي در خانواده فضيلت اخلاقي را رشد بدهيم . زمينه ي تقوا را فراهم كنيم كه اين ويژگي براي بچه مهم باشد . تقوا يعني خود كنترلي دروني . آيا ما بچه

ص: 15444

هاي مان را طوري تربيت كرده ايم كه بتوانند عرصه ي تقوا را داشته باشند ؟ قبلا بچه ها از پدر و مادرها حساب مي بردند ولي الان خيلي كمتر حساب مي برند . لزوما قرار نيست كه بچه ها از ما حساب ببرند . پدر و مادرها در درجه ي اول خودشان آداب الهي راعمل كنند .بچه ها آنجوري كه ما زندگي مي كنيم ، زندگي خواهند كرد . بچه هاي ما آن جوري مي شوند كه ما عمل مي كنيم نه آن جوري كه مي گوييم و نه آن جوري كه مي خواهيم . اگر من در زندگي بد قول و كم توجه هستم ، اگر من در روند تربيتي بچه ام با همسرم به يك روش تربيتي مشترك نرسيده ام ،اگر من و همسرم بي انضباط هستيم ، بچه اين بي انضباطي را ياد خواهد گرفت . بعد پدر به بچه مي گويد كه تو به پدرت رفته ايم . روش غلط تربيتي شروع شد . ما بايد قبل از اينكه بچه دار بشويم حقوق فرزندمان را رعايت كنيم و اگر اشتباهاتي هم داريم در مقابل فرزندان بايد مراقب آن باشيم . گاهي بچه ها اشتباهات ما را گوشزد مي كنند . و گاهي بلد نيستند كه چگونه اشتباهات ما را به ما بگويند . اگر ما مي خواهيم حقوق آنها را رعايت كنيم بايد حرف آنها را بپذيريم و از آنها عذرخواهي كنيم .

اگر ما اين كار را بكنيم پيش چشم بچه هاي مان بزرگتر مي شويم . آداب الهي در درجه ي اول بايد در عمل ما خودش را

ص: 15445

نشان بدهد . اگر ما مي خواهيم كه بچه هاي مان نماز خوان باشند ، ما بايد نمازگزار باشيم. يعني نماز در همه ي حيطه هاي زندگي مان باشد . اينكه من فقط فوايد و آثار نماز را بگويم بچه ي من نماز خوان نمي شود. اگر مي مي خواهم بچه ام در زندگي آينده اش موفق باشد و با همسرش تعامل خوبي داشته باشد بايد از الان حقوق او را رعايت كنم . بايد در زندگي احترام به همسر را به فرزندم نشان بدهم . قرار نيست كه همسر را پدر و مادر انتخاب كنند ولي مي توانند بعنوان يك مشاور امين و آگاه او را كمك كنند . زيرا براي دو تا جوان در بحث انتخاب ،احساسات يك بحث مهم است . همين كه طرف در دل او جاي باز كند ممكن است كه مشكلات آينده را نبينند . مثلا گاهي فرزند به والدين خودش اعلام مي كند كه آمادگي ازدواج را دارد و حداقل شرايط ازدواج را هم دارد ولي والدين به اومي گويند كه تو هنوز شغل درستي نداري و تو خودت را هم نمي تواني اداره بكني و ما هنوز داريم تو را اداره مي كنيم . با هزار روش مي خواهند او را منصرف كنند . چه بسا پدرو مادر حق داشته باشند . ممكن است كه اين بچه هنوز موقعيت اين را بدست نياورده باشد كه خانواده را بصورت مقطعي اداره كند . ما به بچه هاي مان قدرت اقتصادي را ياد نمي دهيم زيرا مي ترسيم موقعيتي اقتصادي كه به بچه هاي مان داده ايم ، خراب

ص: 15446

كنند . فردي خدمت امام صادق (ع) رسيد و گفت كه مقداري از پولم را پسرم از بين برده است . آقا به او تشر مي زنند و مي گويند كه پول تو مهمتر است يا تربيت بچه ات ؟ اگر به او روش ها را ياد داده اي ، حالا كار او را اصلاح كن . مهم اين است كه من عقل اقتصادي بچه ام را بارور بكنم . آيا من اين امكان را فراهم كرده ام كه بچه ام بتواند مسئوليت بپذيرد ؟ دراينجا اگر گناهي براي اين فرزند پيش بيايد ، اين گناه هم بر گردن پدر و مادر و هم بر گردن فرزند است. در بضي مواقع ما مي بينيم كه گناه دارد سكه ي روايج زندگي مي شود. يعني ما داريم از چراغ قرمز خدا عبور مي كنيم . بعضي از بچه ها مي گويند كه پدر و مادر ما از كارهاي ما خبر دارند ولي به روي ما نمي آورند ، اين يعني اينكه ما به بچه هاي مان خيلي بي توجه شده ايم . زمينه ي ازدواج مناسب را فراهم كردن فقط اين نيست كه ما براي دخترهاي مان جهيزيه تهيه كنيم و براي پسرهاي مان امكان مسكن يا اشتغال آنها را فراهم كنيم بلكه مهمتر از همه ي اينها اين است كه در عرصه ي تربيتي اين امكان را فراهم كنيم كه قدرت ريسك آنها در براي شكست هاي اخلاقي پايين بيايد و قدرت توان مديريتي براي يك زندگي خوشبخت و توحيدي بالا برود . ما بايد زمينه را فراهم بكنيم كه فرزند يك ازدواج مناسب را

ص: 15447

داشته باشد . يكي ديگر از حقوقي كه ما به آن بي توجهي مي كنيم اين است كه در روايت داريم بچه هاي تان را در دوران نوجواني و جواني به كارهاي سخت وادار كنيد . اين با ادبيات مدرن امروز نمي خواند . مي گويند : بگذار بچه راحت باشد و تا ساعت ده بخوابد زيرا تابستان است . كار سخت يعني كاري كه با زحمت زياد بتواند نتيجه اي را بدست بياورد و آن نتيجه دلنشين فرزند باشد . مهم اين است كه كارها را آسان نكنيم . ما الان قبل از اينكه بچه هاي مان بتوانند فكر كنند ، بهترين امكانات را براي آنها مي گذاريم يا اينكه مي گوييم كه ما خليي سختي كشيده ايم ولي مي خواهيم بچه هاي مان در پَر قوبزرگ بشوند . نتيجه ي اين كار فرزند ابزاري است مثل گلداني مي ماند كه به آن زياد آب داده ايد ، ريشه اش مي پوسد . چرا الان بچه هاي ما براحتي مي توانند از موقعيت شغلي ، درسي و زندگي شان انصراف بدهند ؟ بخاطر اينكه مي گويند : ما خوشمان نيامد ، خيلي سخت بود. كساني كه در رفاه زياد بار مي آيند ، عملا قدرت مقابله با سختي ها را ندارند . استرس سختي و مشكلات مثل فلفل توي غذا است كه كم آن موجب سلامتي است به شرط اينكه كم آن باعث بشود كه من تلاش جدي بكنم و باعث بشود كه من روحيه ي مبارزه طلبي داشته باشم نه روحيه ي تن پروري . حالا اين طور هم نباشد كه همه ي

ص: 15448

كارهاي سخت را به بچه بدهيم . اگر بچه ي شما تا ده درجه توان دارد شما تا شش درجه به او كار سخت به او تحميل كنيد . زيرا اگر كار خيلي سخت به او بدهيد هم او خسته مي شود و هم شما نمي توانيد آنرا مديريت كنيد . پس زمينه ي اصلي براي اينكه ما بتوانيم به حقوق بچه هاي مان توجه كنيم ، فرايند تربيت او را تا وقتي كه نوه دار بشود بعنوان اينكه ثمرات ما خواهد بود ، جدي بگيريم .

سوال – سوره مومنون آيات 60 تا 74 آيات را توضيح بدهيد .

پاسخ – در اين آيات شريفه خداوند از گروهي ياد مي كند كه آنچه خداوند به آنها داده است در راه خداوند مي دهند . در حقيقت آنها زندگي شان را روي مدار خدامحوري قرار داده اند و قلبشان از ترس شيرين الهي پر است.اينها كساني هستند كه در كار خير سرعت مي گيرند . هيچ كار خيري نيست مگر اينكه در كار خير شريك مي شوند . اينها كساني هستند كه جزو برندگان هستند .

سوال – در ادامه بحث حقوق فرزندان توضيحاتي بفرماييد .

پاسخ – پس مهمترين فرايندي كه جزو حقوق فررزندان است و الان به آن كم اهميتي مي شود ، فرايند تربيتي است زيرا الان اين فرايند تربيت به نهادهاي اجتماعي سپرده مي شود . امام سجاد (ع) در كتاب صحيفه ي سجاديه دوتا دعاي ويژه دارند . دعاي اول امام در مورد دعاي به والدين خودشان است كه به همه ي ما ياد مي دهند كه چطوري براي پدر

ص: 15449

و مادرهاي مان دعا بكنيم . حضرت مي فرمايند : خدايا اگر من در حق پدر و مادر كم توجهي كرده ام يا آنها را اذيت كرده ام اين كم توجهي هاي من را براي آنها توفيقي براي تبديل به كار خير و كم كردن گناهان آنها بكن . پس اگر والدين در تربيت بچه هاي شان سختي مي كشند خداوند در مكانيسم هستي پاداش هايي را قرار داده است كه زحمت هايي كه براي رشد و تربيت بچه هاي تان مي كشيد هرگز گم نمي شود و اجر و نتايج آن به شما برمي گردد . دعاي دوم دعاي حضرت براي فرزندانشان است . حضرت مي فرمايند كه من مي خواهم بچه هايم اهل تقوا و نيكوكار بشوند . يك وقت مي بيند كه پدرو مادر اهل خير هستند ولي بچه هايشان اصلا كار آنها را قبول ندارند شايد علت آن اين باشد كه ما از بچه هاي مان زده ايم . پدر و مادري كه بيشتر وقت خودشان را در بسيج ، مسجد و اداره يا جلسات علمي يا اقتصادي مي گذرانند ، بچه ها از آنها فراري خواهند شد . آنها به ابرار نمي رسند زيرا ما كارهاي خوب مان را با كارهاي غلط مخلوط كرده ايم و بچه دچار آسيب شده است . آيا ما مي توانيم دعاي (فرزند )امام سجاد (ع) را براي خواهر يا برادر بخوانيم ؟ خير . ما دعاهاي ديگري داريم كه براي دوستان ، اقوام و همسايگان است . امام مي فرمايند كه ترس از عقاب را قرار بده . اگر بچه هاي ما راحت گناه

ص: 15450

مي كند معلوم است كه من نسبت به آنها كم توجهي كرده ام . مگر موارد خيلي استثنائي . خدا داستان پسر نوح را بيان مي كند او در خانه ي نوح بزرگ شده ولي اهل گناه است . در اينجا پدر اهل بي توجهي و ظلم كردن به پسر نبوده است بخاطر اينكه پدر همه ي تلاش خود را كرده است ولي تلاش هاي او ثمري نبحشيده است . چون قرار است هر كس با اراده ي خودش يا بهشت يا دوزخ را انتخاب بكند . مهم اين است كه من بچه ي خودم را در معرض تقوا قرار بدهم . مثلا من بچه ام را در مهدكودكي مي گذارم كه انواع شيوه هاي غير الهي در آن رايج است و ذهن و فكر اين بچه مدام رفتارهاي غلط را دريافت مي كند . وقتي كم تقوايي را از افراد خانواده دريافت مي كند ، من نمي توانم توقع داشته باشم كه بچه ام يك بچه ي خوب و موفقي بشود . گاهي مواقع والدين درانتخاب رشته و موقعيت شغلي بچه هاي شان را اجبار مي كنند . ما بايد اول ببينيم كه استعداد ، توان و امكان فرزند ما چيست ؟ گاهي بچه استعداد آنرا دارد ولي ما آنرا در موقعيت قرار نداده ايم كه استعداد ويژه پيدا بكند . گاهي شغل آنها را نمي پسنديم . امروزه سركشي والدين به محيط تحصيل و شغلي فرزندانشان بصورت نظارت پنهان كم شده است. بخاطر همين بسياري از حقوق فرزندان دچار آسيب است . ما بچه هاي مان را در شهرديگري به دانشگاه مي فرستيم

ص: 15451

و فقط براي او پول مي فرستيم ، ما بايد در آنجا حضور پيدا بكنيم و ببينيم كه بچه ي ما كجا درس مي خواند و دوستان او را بشناسيم . ما بعضي مواقع نسبت به دوستان آنها امر و نهي مستقيم مي كنيم يا اينكه كاري به آنها نداريم و مي گوييم كه چكار بكنيم ، بايد جواني كند . اين هم غلط است . ما بايد مداخله ي غير مستقيم بكنيم تا فرزندمان دوستان خوبي داشته باشد . در دعاي امام داريم كه خدايا به بچه هاي من سلامت اخلاقي ،ديني و جسمي عطاب كن و زمينه ساز همه ي اينها خود ما هستيم .

سوال – دختري بيست ساله دارم ودر خانواده ي متديني زندگي مي كنم . در خانواده ي ما غيبت كردن معنايي نداشت تا اينكه برادر من ازدواج كرد و همسر او خيلي دروغ مي گويد و هميشه دوست دارد كه بالاتر از ديگران باشد و در همه ي مسائل هم دخالت مي كند . البته اين خانم خوبي هايي هم دارد و براي ما كارهايي را انجام مي دهد ولي بعد منت مي گذارد . او فقط گفته ي خودش را چه حق باشد چه ناحق ، قبول دارد و برادر من هم با اينكه مي داند همسرش دروغ مي گويد با او هيچ برخوردي نمي كند. ما اوايل چيزي نمي گفتيم و بعد پشت سر او حرف مي زديم زيرا جلوي او نمي توانستيم بگوييم . حالا غيبت كردن ازعروس ما كار هر روزما شده است . راهنمايي بفرماييد .

پاسخ – لازمه ي اين كار اين

ص: 15452

است كه ريشه ي غيبت كردن را از بين ببريم . شجاعت اخلاقي خانواده ي شما كم است . كسي كه غيبت مي كند شجاعت اخلاقي او كم است و دچار يك نوع حيا ناداني و احمقانه است . يعني اينكه ما بخاطر رودربايستي نتوانم عيب كسي را جلوي روي او طوري بگويم كه او ناراحت نشود و كارش را اصلاح كند. اين خانم نياز دارد كه احساس بكند انسان مهمي است . احتمالا ايشان در خانواده ي شما يا اجتماع يك نوع احساس تحقيرشدگي دروني دارد كه با دروغ هايش سعي مي كند خود بزرگي بيني خودش را ارضا كند . اگر محاسن خوبي دارد شما از قانون يك باضافه ي شش استفاده كنيد. محاسن او را بگوييد ولي عيب هاي او را هم بگوييد. مي توانيد با همديگر عيب هايش را بگوييد ولي نه اينكه بصورت حمله ي شديد باشد . ديگر اينكه نيازمندي خودتان را به اين خانم كم بكنيد . اگر نيازمندي شما به اين خانم زياد باشد او مي تواند با منت گذاشتن به شما آسيب برساند .

90-06-23

سوال – من دختري شانزده ساله هستم كه نمازهايم را سر وقت نمي خوانم و اين باعث شده است كه مادرم به من شكايت كند كه چرا نمازت را آخر وقت مي گذاري . من اگر نمازم هم قضا بشود آنرا بجا مي آورم در حاليكه خواهر بزرگتر من اصلا نماز نمي خواند و مادرم هم به او هيچ تذكري نمي دهد . مادرم فكر مي كند كه با اين شكايت ها من نمازم را سر وقت مي خوانم ولي من احساس

ص: 15453

مي كنم كه اگر آنقدر تذكر ندهد خودم به اين باورمي رسم كه بايد نماز را سر وقت بخوانم. حتي ممكن است با ا ين همه شكايت ها از نماز رويگردان بشوم . آيا روش مادر من درست است؟

پاسخ – دين قرار است كه ما را خوشبخت بكند و دين اسلام بعنوان بي غلط ترين دين آسماني قرار است كه انسان را خوشبخت كند . خيلي انسانها ديندار هستند ولي خوشبخت نيستند . انسانهايي كه بصورت الهي مثبت انديشي را ياد مي گيرند روش شان اين است كه در ميان مشكلات خوبي هاي واقعي را ببينند ، قدردان باشند و خوبي ها را گسترش بدهند . اين قدرتي است كه همه انسانهاي موحد بايد ياد بگيرند . شما نگوييد كه وقتي مادرم زياد به من اين مطلب را بگويد پس من دچار آسيب مي شوم ، شما وقتي دچار آسيب مي شويد كه مثبت انديشي توحيدي را نداشته باشيد . شما بايد اين مهارت را در خودتان افزايش بدهيد تا در هر موقعيتي حتي نابسامان تر از اين هم نه تنها دارائي هايت را از دست ندهي بلكه اضافه تر هم بشود. در قرآن داريم كه افراد خوب دچار مشكل مي شدند و افراد بد آنها را سرزنش مي كردند و آنها را بخاطر خوبي هايشان مورد شكنجه قرار مي دادند اما روز به روز بر ايمان شان اضافه شد و رفتارهاي خوبشان را گسترش دادند و توانستند افراد بد رفتار را هم اصلاح كنند . مادر شما بايد روش صحيح تربيت ديني را بياموزد . والدين بايد دقت كنند كه رفتارهاي آنها به

ص: 15454

فرزندان آسيبي نزند زيرا امكان دارد كه رشد هويتي آنها اين قدر جدي نباشد كه بتوانند از خودشان مراقبت كنند بچه ها دين را از شما ياد مي گيرند . بچه ها آن جوري كه شما مي گوييد يا مي خواهيد نمي شوند بلكه آن جوري كه شما هستيد مي شوند . اين دختر خانم تبعيض ديده است گرچه اين تخريب مثبت است ولي اثر منفي دارد . دختر بزرگتر نماز نمي خواند ولي نسبت به او حساسيت ندارند ولي نسبت به دختر كوچكتر حساسيت مضاعف دارند . چون اين تبعيض مثبت به سرزنش تبديل شده است اثرش از بين رفته است . حضرت اميرمي فرمايند كه سرزنش روحيه ي لجاحت را زياد مي كند خصوصا در جوانها . در روانشناسي اسلامي تاكيد شده است اگر ما مي خواهيم در خانواده امر به معروف و نهي از منكر بكنيم . قرآن هم مي فرمايد كه نماز را بپا داريد و خانواده را امر به نماز بكنيد ولي منظور از امر سرزنش كردن و دستور دادن نيست . منظور اين است كه ما اين قدر نماز خواندن را در جلوي چشم بچه هايمان بزرگ و جدي جلوه بدهيم كه بداند بدون نماز همه ي اعمالش در معرض آسيب است . داريم كه نماز معيار همه ي خوبي هاست.اگر بچه ي من به اين باور برسد و من نهي دروني را در او قرار بدهم ، او يك كنترل دروني خواهد داشت . ولي وقتي من بچه ام را بخاطر دير نماز خواندن سرزنش مي كنم ، چون او مي خواهد بزرگ شدن خودش را نشان بدهد

ص: 15455

و شيطان او را گول مي زند و براي اينكه حرص مادرش را در بياورد از قصدي دير نماز مي خواند . يادمان باشد كه سرزنش كردن نتيجه ي معكوس مي دهد . بعضي مواقع ما حقوق فرزندان مان را در تربيت ديني ضايع مي كنيم چون كارهاي خوب را با روش هاي نامناسب به آنها ياد مي دهيم . بهترين روش براي پدر و مادرهايي كه مي خواهند بچه هايشان نسبت به دستورات ديني مخصوصا نماز جدي باشند اين است كه اول خودشان در نماز خواندن جدي باشند . بعد اگر در خانواده فردي هست كه در نماز سهل انگار است و در پيش چشم فرزند شماست ، شما نشان بدهيد كه جايگاه اين فرد ضعيف تر است . اين عزيز ما فكر مي كند خواهرش كه نماز نمي خواند راحت تر زندگي مي كند . شما بدون اينكه متوجه بشويد داريد كاري مي كنيد كه او متوجه جايگاه خودش در پيش شما نشده است و آزرده است . زيرا نتيجه ي روش شما غلط است . ديگر اينكه اگر ما مي خواهيم بچه هاي مان در روش دين داري روش درستي را ياد بگيرند نبايد دين را پازلي از زندگي شان قرار بدهيم مثلا نبايد نماز خواندن او ربطي به ميهماني رفتنش نداشته باشد ، نماز خواندن و حجاب او ربطي به حُسن اخلاقش نداشته باشد . بعبارتي دين در تمام اركان زندگي اش حضور ندارد . دين تكه اي از زندگي او است . در زمان ها و مكان هاي خاص اين فرد دين دار است. در زمان محرم و ايام فاطميه

ص: 15456

و ايام شهادت ها دين خودش را نشان مي دهد ،وقت نماز دين خودش را نشان مي دهد ولي مواقع ديگر دين وجود ندارد . در حقيقت فضاي ديني فضاي جدي نيست بخاطر همين دين داري نمي تواند اين انسان را خوشبخت بكند . دين مداري است كه مي تواند انسان را خوشبخت بكند . امام سجاد (ع) در دعاي خودشان براي فرزندان مي فرمايند : خدايا فرزندان من را طوري قرار بده كه مطيع امر تو باشند و من را ياري كن كه آنها را مطيع امر تو قرار بدهم . انسان دين مدار انساني است كه زندگي اش را يك دايره ي بزرگ كشيده است و نقطه ي مركزي زندگي اش خداست . اگر من نتوانم اين شكل را به بچه ام ياد بدهم اين بچه در زندگي بيشترين لطمه را مي خورد زيرا خوشي را بجاي خوشبختي مي گيرد و يك عمر اشتباه مي كند و بعد كه به بن بست هاي زندگي اش رسيد فكر مي كند كه خدايا من بايد چكار كنم . انسان دين مدار كسي است كه نقطه ي ثابت زندگي اش خداست . وقتي من به بچه ام مي گويم كه در شب قدر قرآن سر بگيريم ، اين قرآن در زندگي اين بچه چقدر در روي سرش بوده است كه حالا قرآن را قدر بداند و روي سرش بگيرد . در روز عاشورا و تاسوعا كه ما بايد خودمان را با اهداف آسماني امام حسين (ع) نزديك بكنيم ، اگر در زندگي ما حضور نداشته باشد و فقط ماجراي نذري ها و روضه خواني ها كم

ص: 15457

معرفت باشد بچه دچار مشكل مي شود . بعد ما مي بينم كه يك عمر بچه ي ما با مسجد و نماز مانوس بوده و بعد از مدتي رها كرده است زيرا شما نگذاشته ايد كه اين جوانه ي سبز ريشه بدواند يعني باغباني نكرده ايد . خود پدر و مادر اول بايد به معرفت برسند تا بتوانند اين معرفت را به بچه شان هديه كنند . پدر و مادرها مي توانند همزمان دو تا كار بكنند . اول اينكه باورمان بشود كه آيين اسلام براي خوشبختي ما آمده است . قدافلح مومنون. فقط انسانهاي مومن خوشبخت هستند . ولي مومني كه همه ي زندگي اش ايمان باشد و در همه ي اجزاي زندگي اش ببيند كه خدا از چه چيزي راضي است . با اين نگاه فرد مومن سعي مي كند كه مدار زندگي اش درست بچرخد و به زمينه هاي مختلف نچرخد . دراين حالت وقتي من رفتار و مناسك ديني را انجام مي دهم ، اين رفتارها در من عميق مي شود .ديگر اينكه من بعنوان پدر و مادر خلاهايي را دارم و اين زمينه را فراهم بكنم كه بچه ي من ارتباط با انسانهاي دين دار و آگاه كه دنبال مطرح كردن خودشان نيستند و با امور دين عميقا آشنا هستند ، داشته باشد . الان خانواده ها اين قدر كه به تعيين رشته اي دانشگاهي بچه هايشان حساس هستند به دين بچه هايشان حساس نيستند . بعضي ها به رشته ي بچه هايشان پُز مي دهند . ما براي تعيين رشته ي بايد به استعداد و توانايي هاي بچه ي

ص: 15458

خودمان نگاه كنيم . اما تلقي ما به دين اين است كه بچه ي ما هر چه مي خواهد باشد . غذايي كه بچه ي من مي خورد براي من مهم است كه مسموم نباشد. اما غذايي كه وارد روح بچه ي من مي شود براي من مهم نيست . و به همين خاطر براي اينكه بچه ي من وقتش را بگذراند انواع سي دي هاي كارتن و بازيهاي كامپيوتري را مي گيرم و مي گويم كه ديگر به من كار نداشته باش ، من كار دارم . با اين دليل والدين مسئوليت خودشان را واگذار مي كنند . والدين بايد نسبت به دين بچه ها هم جدي باشند . زيرا دين قرار است كه چگونه زندگي كردن را به بچه ها ياد بدهد . ما بايد فلسفه ي زندگي را به بچه ها يادبدهيم كه چرا اصلا ما بدنيا آمده ايم ؟ اگر من به فلسفه ي زندگي بي توجه باشم طبيعي است كه بچه ي من راه اشتباه را انتخاب بكند . موضوع لا اكراه في الدين وقتي است كه ما مي خواهيم دستورات ديني را بدون معرفت به بچه ياد بدهيم . در اينجا مادر بجاي اينكه به بچه معرفت بدهد به خود رفتار تاكيد مي كند. در اينجا لا اكراه في الدين معني مي دهد كه شما با زور نمي توانيد به چه نماز خواندن را ياد بدهيد . شما بايد بچه را نمازگزار بكنيد نه نماز خوان . روح تعهد و مسئوليت پذيري و سپاس گزاري از خداوند را در وجود او ايجاد كنيد تا او بدون اكراه در مسير

ص: 15459

دين حركت بكند. او بعنوان يك فرد دين دار نمي تواند بگويد كه من مسلمان هستم ولي نماز نمي خوانم ، حجاب چه معني دارد، خمس ديگر چيست . اين يك تعارض هويتي است . اين مثل داستان مولوي است كه فردي مي خواست شيري را روي بدنش طراحي كند و هر قسمتي را كه مي خواستند روي بدنش طراحي كنند چون درد داشت مي گفت كه من شيري مي خواهم كه يال ندارد و وقتي مي خواهند دم شير را طراحي كنند مي گويد كه من شيري مي خواهم كه دم نداشته باشد. مولوي مي گويد: شير بي يال و دم كه ديد. بچه هاي ما اگر مي خواهند دين دار بشوند بايد دين را با تمام ظرفيت و به شكل صحيح و بعنوان قانوني بدون جايگزين بياموزند . وقتي من از آنها فقط رفتار را مي خواهم بدون اينكه او بفهمد چرا ، يعني تربيت من مشكل دارم . اگر من از بچه ام بپرسم كه چرا بايد نماز بخوانيم و او نتواند بيست دليل بياورد يعني اينكه تربيت كردن والدين مشكل دارد . ما براي ياد دادن فلسفه دين بايد به سن بچه نگاه بكنيم . در اينجا روش عمومي تمثيل است . مثلا وقتي بچه مي پرسد كه شما مي گوييد :اگر من كار بدي مي كنم خدا من را مي بيند پس خدا كجاست ؟ در اينجا بايد با مثال به بچه ياد داد . مي توانيم بگوييم كه الان من و تو نفس مي كشيم . اگر بيني مان را بگيريم نفس ما مي گيرد پس ما داريم تنفس

ص: 15460

مي كنيم . آيا هوايي كه تو نفس مي كشي مي بيني ؟ در هوا ماده اي بنام اكسيژن هست كه اگر به ما نرسد ما مي ميريم . من بايد از روشي كه بچه ام مي فهمد به او كمك بكنم . اين قانون براي يك بچه ي پنج ساله خوب است ولي براي يك بچه ي هجده ساله خوب نيست و من بايد استدلال هاي كامل تري را به او بگويم . گلدان كوچك با اندكي آب سيراب مي شود ولي يك درخت تنومند را بايد جديتر آبياري كرد . در جاهايي كه من نمي توانم مي توانم از دين باوران كمك بگيرم و مابايد جلسات دين آموزي را جدي بكنيم و با افراد طلبه و روحاني دوست باشيم . بچه بايد دين را در درون خانواده ياد بگيرد و با آموزش چهره به چهره بياموزد .

سوال – در مورد ضايع شدن حقوق فرزندان توضيحاتي بدهيد .

پاسخ – يكي ديگر از حقوق فرزندان بحث انتخاب همنشين براي خانواده و همنشين فردي است . بچه ها در سن نوجواني و جواني بيشتر از گروه هم سالان ياد مي گيرند . اگر ما مداخله ي غير مستقيم در انتخاب دوست براي بچه هاي مان شركت نداشته باشيم بعد از مدت كوتاهي با اينكه مي بينيم خانواده ، خانواده ي خوبي است اما بخاطر دوستاني كه خوب نيستند بچه دچار آسيب شده است . اين يكي از مشكلات عميق روزگار ما هست . در اين مرحله خانواده ها واسپاري مي كنند و مي گويند كه همينكه ما بچه را در مدرسه ي خوب گذاشتيم

ص: 15461

كافي است يا همين كه ما در خانواده ي خوب هستيم كافي است . همنشيني كه ما براي بچه مان انتخاب مي كنيم خيلي موثر است . روايتي از عبدالعظيم حسني داريم كه در مجلسي امام جواد (ع) روايت بلندي را از پدرانشان نقل كردند تا به حضرت علي (ع) رسيدند و فرمودند كه همنشيني با بدان موجب بد بيني نسبت به نيكان است . اگر ما امروزمي بينيم كه بچه هاي مان به روش ضد ارزش لباس پوشيدن ، مدل آرايش و حرف زدن گرايش پيدا كرده اند بخاطر اين است كه اين رويات را جدي نگرفته ايم . وقتي ما در خانواده با كساني ارتباط داريم كه اينها انسانهاي توانمند و فهميده اي در عرصه ي دين مداري نيستند و لا ابالي هستند و خوشبختي را به خوشي تعبير كرده اند ، اين جور افراد زمينه ي گرايش به بدي را در ما و بچه هايمان فراهم مي كنند . اگر بچه ي من با افراد بد معاشرت داشته باشد مطمئن باشم كه بچه ي من نسبت به نيكان فراري بدبين خواهد شد . تا آنجا كه امكان دارد ما دوست هاي بچه هاي مان را بشناسيم . و آنها را به منزل دعوت كنيم و به آنها فرصت بدهيم كه آنها با ما انس بگيرند . ما روي روحيات و گفتار بچه ها نظارت بكنيم . خودمان را هم شان آنها بكنيم و وارد جمع دوستانه ي آنها بشويم تا به شناخت عميق تري برسيم . مرحلهي بعدي اين است كه ما زمينه اي را فراهم بكنيم تا ارتباط بچه ي ما

ص: 15462

با بچه هايي كه خوب نيستند كم رنگ بشود . در روز قيامت وقتي عده اي محشور مي شوند حسرت مي خورند كه اي كاش ما با فلاني دوست نبوديم تا ما را از خدا و دين دور كند . مشكلي كه امروزه در تربيت پيش آمده اين است كه فضاي اختصاصي زيادي را بدست آورده اند. در بعضي از خانواده ها بچه ها اتاق اختصاصي دارند ولي پدر و مادر اتاق اختصاصي ندارند . اين يكي از روش هاي ضد تربيتي است كه رخ داده است . فضاي خلوت براي آن كسي كه هنوز به آن حد از آگاهي رشد توانايي نرسيده مي تواند آسيب رسان باشد . اگر شما مجبور هستيدكه براي بچه هاي زير هجده سال گوشي همراه تهيه بكنيد حتما خط ثابت بگيريد و به اسم خودتان تهيه كنيد و اين زمينه را فراهم بكنيد كه نظارت غير مستقيم داشته باشيد . اجازه ندهيد كه فضاي خلوت فضاي دائمي بشود زيرا امروزه زمينه ي آسيب براي بچه ها فراهم است . پس ما حق نداريم نسبت به خلوت بچه مان جهل داشته باشيم . ديگر اينكه اگر بچه مان دچار آسيب شد بدانيم كه كجا تغافل بكنيم و كجا تغافل نكنيم . در روايات داريم كه تغافل نصف عقل است . انسان عاقل بايد ياد بگيرد كه چه جايي نديده بگيرد . اگر بچه ي من اشتباهي مي كند و خودش مي داند كه اين كار غلط است و خودش حيا مي كند ، من بايد در اينجا تغافل بكنم و زمينه ي خطا را براي او به حداقل برسانم .

ص: 15463

به او فرصت خوب بودن را بدهم و خوب بودن را به او القاء كنم . اگر وقتي بچه ي من راه اشتباهي را مي رود و نمي داند كه اشتباه است من بايد به روي خودم بياورم و تغافل نكنم . من بايد در اينجا به روي بچه ام بياورم ولي وارد عرصه ي سرزنش نشوم . از قانون شش به اضافه ي يك استفاده بكنم و به او ياد بدهم كه چطور بايد از اين چاله بيرون بيايد. بعد از آن مقابله مستقيم يا غير مستقيم است . ما گاهي اوقات بايد با عواملي كه بچه ي ما را دچار مشكل كرده است مقابله ي مستقيم بكنيم . گاهي ممكن است كه فضاي اينترنت غير كنترل شده براي بچه ها و بزرگترها زمينه ي آسيب را پيش بياورد . اگر ببينيم كه بچه لجاجت مي كند ما نمي توانيم مقابله ي غير مستقيم داشته باشيم وبايد عوامل آسيب را قطع بكنيم و با رفتارهاي بد بچه مقابله بكنيم و تا حد امكان با خود فرد مقابله نكنيم .

سوال – سوره نور آيات 28 تا 31 را توضيح بدهيد

پاسخ – در اين آيات بحث نگاه براي مردان و زنان مومن است . خدا مي فرمايد : اي پيامبران به مردان بگو كه نگاه خودشان را فرو خوابانند و اگر اين كار را نكنند بسياري از فضاهاي معنوي شان را از دست خواهند داد. در مردان شناخت زيبايي از طريق بينايي است .يكي از معيارهاي حجاب براي مردان مراعات نگاه است . خدا مي فرمايد : اي زنان شما هم مواظب نگاه خودتان

ص: 15464

باشيد . در اين آيه برخي از حقوق فرزندان مطرح مي شود ولي ظاهرش حقوق والدين است . اگر فرزندان بخواهند در عرصه ي خلوت پدر و مادر باشند بايد با اجازه باشند . اين در واقع حقوق فرزندان است تا آنها در مسير آسيب هاي هويتي قرار نگيرند و به خودشان آسيب نزنند . اگر ما بخواهيم بچه هاي مان را در شرايط دين مداري بار بياوريم بايد طراحي و شيوه ي مناسبي را براي آن داشته باشيم .

سوال – بعضي از كارهايي كه شما مي گوييد والدين براي فرزندان انجام بدهند خسلي وقت گير است . آيا اين كارها واجب است كه براي فرزندان انجام بگيرد ؟

پاسخ – ما وقتي در مورد تربيت ديني صحبت مي كنيم دنبال اين هستيم كه اين كار بي هزينه باشد . يك جوري باشد كه ما براحتي به نتيجه برسيم . اما اگر به ما بگويند كه فردي است كه مي تواند در عرض شش ماه بچه ي شما را در رياضي توانمند بكند ، حاضر هستيم كه هر هزينه اي را بپردازيم . مردم حاضر هستند كه بچه هايشان را بهترين كلاس ها بگذارند ولي برايش مهم است كه بچه اش يك موقعيت برتري را بدست بياورد . ولي درعرصه ي ديني فكر مي كند كه بايد راحت به آن موقعيت برسد و نبايد سختي بكشد . اگر بچه اي نياز به درمان جسمي داشته باشد آيا والدين براي او هزينه نمي كنند ؟ حتما هزينه مي كنند . بيماري هاي روحي هم مهم است . بيماري هاي جسمي آزمون خداوند است براي اينكه

ص: 15465

من بتوانم مسير توانمنديهاي خودم را بيشتر بكنم و لزوما عقوبت الهي نيست اما بيماريهاي اخلاقي هم يك آزمون خيلي بزرگ است و هم يك عقوبت است . كسي كه قواعد اصلي اخلاق را فراموش مي كند ، قطعا بيماري او خيلي قويتر است اما چون اين يك امر رايج است ما ترجيح مي دهيم كه آنرا ناديده بگيريم و اين خطر بزرگي دارد . اگر ما براي دين بچه هاي مان خرج بكنيم بهتر از اين است كه لزوما براي سواد و مدرك او خرج كنيم . بچه هاي خوشبخت بچه هايي هستند كه در بتوانند در مدار دين مدارج اخلاقي بالايي را بدست بياورند .

90-06-30

سوال – علت توفيق برنامه هاي شما در طي دو سال گذشته چيست؟

پاسخ – اين توفيق تنها مربوط به شخص بنده نيست . ما وارد يك برنامه ي ديني شديم كه قرار بود دستورات اهل بيت (س) را به شكل مناسبي به دوستان برسانيم . كمك كنيم تا آنها را به مهارت هاي عملي تبديل كنند كه بتوانند زندگي كرده و نفس بكشند . خوشبختي و شيريني آن را حس كنند . يك برنامه ي اسلامي و ديني موفق يك ويژگي هايي دارد كه ما سعي كرده ايم در اين مسير قدم بزنيم . اگر توفيقي بدست آورده ايم بخاطر آن ويژگي ها بوده است . من چيزي را كه در مجموعه ي دوستان در برنامه سمت خدا ديدم ، اين است كه همه به نوعي در اين فضا نفس كشيده و خود آنها اولين مخاطب بودند . يعني تنها مختص به كارشناسان نيست كه قرار است

ص: 15466

مطلبي را بگويند كه پيش از همه بايد به آن عمل كنند . بلكه همه ي دست اندركاران خود را به نوعي مخاطب برنامه مي ديدند . و سعي مي كردند به آن عمل كنند . مثلاً گريمور برنامه قبل از انجام كار بسم الله الرحمن الرحيم مي گفت و اگر فرصتي پيدا مي كرد به قرائت قرآن مي پرداخت . براي فيلم بردار برنامه مهم بود كه اگر اذان مي گفتند حداقل چهاركعت از نماز خود را در همين استوديو اول وقت بخواند . يعني همه به نوعي سعي مي كردند كه در درجه ي اول اين برنامه را براي خود ببينند و سعي كنند به آن فرمول ها عمل كنند . من به همه ي كساني كه در اين رسانه سعي مي كنند صداي خدا را به مردم برسانند مي گويم مراقب باشيد ما بايد از داشته هاي خود به مردم بگوييم ، نه فقط از انباشته ها . اگر فقط اطلاعات ارائه كنيم معلوم نيست كه منجر به عمل صالح شود . و كمك كند به اينكه زندگي مردم را تغيير دهد . من شاكر هستم كه خداوند توفيق داد تا در برنامه اي شركت كنم كه براساس مواجه هاي رو در رو با مردم در مناطق مختلف كشور و پيامك ها و ايميل هاي رسيده ، مي ديديم كه اين برنامه به لطف خداوند توفيقات زيادي را به دست آورده است كه بتواند عضو خانواده ها شود . و به نوعي پيام خداوند را مردم از اين برنامه به طور جدي دريافت مي كنند . بارها با افرادي مواجه مي شديم

ص: 15467

كه اعلام مي كردند در زندگي خود و در ارتباط با همسر و فرزند خود و حتي در ارتباط با خود خداوند توانسته ايم راه هايي را پيدا كنيم . علت اصلي اين مسئله اين است كه سعي كرده ايم چيزي را كه باور داشتيم به مردم بگوييم . قرار است ما باورهايي را كه به آنها رسيده ايم براي دوستان بيان كنيم و خود ما همزمان با افراد و حتي قبل از آنها شروع كنيم . بعضي از افرادي كه جزو دست اندركاران برنامه هستند مي گفتند ، برنامه اي را كه جزو سحرخيزي بود و قرار بود ما آن برنامه را داشته باشيم . شب قبل سعي مي كرديم كه حتي اگر در گذشته نمازهاي ما دير و زود مي شد، خيلي جدي بيدار شويم و نماز شب خود را بخوانيم . يعني اين تجربه را خيلي شيرين تر از قبل داشته باشيم كه اگر فردا مي خواهيم چيزي به مردم بگوييم واقعيت را گفته باشيم . آقاي نقويان يك خاطره اي را گفتند به اين مضمون كه قرار بود يك برنامه اي در ايام محرم ضبط تصويري شود . هنگام ضبط برنامه به وقت اذان رسيد ، من از افراد خواستم كه صبر كنيد تا نماز اقامه شود . وقتي به نماز ايستادم ديدم كه هيچكس نماز نخواند . وقتي برنامه ي بعدي خواست ضبط شود من مجبور شدم اين مسئله را با تمام مخاطبين در ميان بگذارم. كه اگر قرار است ما به مردم حرف خدا را بگوييم اما خود ما عمل نكنيم ، نبايد توقع داشته باشيم كه روي مردم

ص: 15468

اثر مثبت بگذارد. پس نكته ي كليدي كه مي تواند به تمام كساني كه كار تربيت ديني را انجام مي دهند كمك كند اين است كه ما نبايد به مردم چيزي را بگوييم كه به آن عمل نمي كنيم. كه اين كار قطعاً غضب خداوند را به همراه خواهد داشت و زمينه ي نفاق را ايجاد مي كند .اگر برنامه ي سمت خدا موفق است بخاطر اين است كه دوست داشته مدام براي رضاي خدا كار كند . همه ي ما عميقاً مي خواهيم كه كار ما براي خدا باشد . ما ادعا نمي كنيم كه كارهاي ما براي خدا بوده است. اما ادعا مي كنيم كه عميقاً خواسته ايم كه خدا را هميشه پيش چشم خود داشته باشيم و اين شرط موفقيت ما بوده است . همه مي توانند اين شرط موفقيت را در زندگي خود جدي تر بگيرند . نكته ي ديگري كه در موفقيت اين برنامه موثر بود گفتگوهاي علمي قبل از برنامه است . اگر ما حدود چهل دقيقه برنامه ي زنده داشتيم گاهي حدود يك ساعت قبل از آن بحث و گفتگو در مورد مشكلات مردم و راه حل هاي آنها داشتيم . و در اين مورد كه چطور اين راه حل ها را بيان كرد كه در زندگي مردم تأثير داشته باشد . در مورد پيامك هايي كه به برنامه مي رسد ، از قبل موضوع برنامه مشخص شده است . گاهي اوقات تهيه كننده ي برنامه مشخص مي كند . گاهي كارشناس پيشنهاد مي كند . گاهي نيز با يكديگر بر سر موضوعي كه اهميت دارد به توافق

ص: 15469

مي رسند . به تناسب پيامك ها ، ايميل ها و نامه هايي كه بيشترين تعداد را داشته باشد و اهميت و اولويت داشته باشد از بين آنها انتخاب مي شود . گاهي آنها عيناً از قبل به كارشناس گفته مي شود. گاهي اوقات نيز گفته نمي شود و فقط موضوع بحث گفته مي شود . در مورد من ، گاهي اوقات سوال ها گفته مي شد و من سعي مي كردم مستند هاي ويژه و كتاب ها را بياورم تا مردم فرصت داشته باشند در آن زمينه دانايي و توانايي خود را عميق تر كنند . بخاطر همين معرفي كتاب هاي ما خيلي جدي بود . گاهي نيز سوال ها گفته مي شد اما زماني كه به آنتن زنده مي رسيديم سوال ها برحسب اولويت ها تغيير مي كرد . حالت سوم هم اين بود كه ما فقط با موضوع وارد بحث مي شديم . و به تناسب موضوع سوال ها به دست ما مي رسيد . كلاً من سعي نمي كردم كه فقط از دانسته هاي خود به مردم بگويم . بلكه از آنچه كه يافته بودم و داشتم سعي مي كردم به مردم بگويم . يعني آن چيزهايي كه به نوعي دريافت هاي علمي و عملي خودم بود .

سوال – در مورد اينكه شما يك كارشناس خانم هستيد و رتبه ي نخست را بدست آورديد و سخنان شما خيلي خوب به دل جوان ها نشست ، توضيح بفرماييد.

پاسخ – قرآن مي فرمايد: كساني كه خود را در مسير اطاعت من قرار دهند . و در اين مسير اطاعت ، فراز

ص: 15470

و نشيب ها و ريزه كاري هايي را كه خدا ، پيامبر اسلام و اهل بيت گفته اند سعي كنند هميشه پيش رو داشته باشند ، به همين زودي خداوند محبت آنها را در قلب ها قرار مي دهد . من همينجا از همه ي بينندگان خوب و از همه ي ايرانيان خارج از كشور و مسلمانان خارج از كشور كه حتي ايراني هم نيستند تشكر مي كنم كه به ما اين فرصت را دادند كه از طريق امواج رسانه اي ميهمان خانه هاي آنها باشيم . ما همه ي شما را از راه دور مي شناسيم و متشكريم كه اين فرصت را به ما داديد و قلب خود را فرودگاه كلام اهل بيت و وحي كرديد.

سوال – تحصيلات شما و نوع مطالعات شما چيست ؟ كساني كه مي خواهند انتخاب رشته كنند چطور اين مسير را ادامه دهند تا بتوانند دانشي نظير دانش شما بدست بياورند ؟

پاسخ – بسياري از دوستان ما در مقاطع ورود به دانشگاه و در مقاطع تحصيلات تكميلي ارشد و دكتري خيلي صميمانه اين سوال را از ما كرده اند . من به آنها گفتم كه شما هرگز نيلچي زاده ي شماره ي دو نشويد . شما بايد خيلي بهتر و كامل تر از من و با توانايي هاي بيشتر باشيد . شما در واقع يك الگوي عملي هم زمان داريد كه قطعاً او با ضريب خطا جلو رفته است . اما شما مي توانيد به اين الگو نگاه كنيد و خيلي بهتر و كامل تر از او پيش برويد . من معتقد هستم كه شما به علماي

ص: 15471

بزرگ ، نخبگان و دانشمندان بزرگ نگاه كنيد . ما خيلي اوقات استادان را نمي شناسيم ولي شاگردان آنها را مي شناسيم . آفرين به استاداني كه بتوانند چنين شاگرداني را پرورش دهند . ولي در سيستم دنياي مدرن و تحصيلات كلاسيك مي گويند تمام فن ها را به شاگرد خود ياد ندهيد . اين چيزي است كه فرهنگ اهل بيت اصلاً نمي پسنددد . و مخالف قوانين معنوي ملكوتي است . چون به ما ياد داده اند كه بخل در علم آن را دچار نابودي مي كند . اگر به كساني رسيديد كه مي خواهند علم را ياد بگيرند واهل آن هستند شما عمل كنيد . به آنها كمك كنيد تا رشد كنند و به تعالي برسند . واي بر شما اگر بدانيد و بتوانيد به آنها كمك كنيد، اما اين كار را نكنيد . با توجه به اينكه الان نزديك بازشدن مدارس ، دانشگاه ها و حوزه ها هستيم اين مسئله بايد به عنوان يك نكته ي كليدي پيش چشم همه ي ما معلم ها باشد . من شرط موفقيت خود را در چند نكته مي دانم كه يكي از آنها همين مسئله است . اينكه آن چيزي را كه بلد هستم سعي كنم به ديگران ياد بدهم . و اگر هم بلد نيستم به دنبال موضوع رفته و آن را به دست بياورم . به همين خاطر دايره ي دانستني هاي يك معلم بايد به اندازه ي نياز مخاطب او باشد نه به اندازه ي نياز خود او باشد . يك عالم به اندازه ي نياز خود ارائه مي دهد اما يك

ص: 15472

معلم به اندازه ي نياز مخاطب خود ارائه مي دهد. دومين نكته اين است كه وقتي عمر معلمي يك معلم به پايان مي رسد كه فراموش كند شاگرد است . يك معلم موفق كسي است كه هر روز و هر لحظه به دنبال ياد گرفتن باشد . به همين خاطر هميشه تازه و بديع باقي مي ماند. به همين خاطر هوش خلاق او مدام در حال رشد است . همانطور كه مي دانيد وقتي سن فرد بالا مي رود هوش خلاق او پايين مي آيد . اما چطور مي شود كه افراد با تجربه ، انديشمندان و معلمين در اين مسير به صورت وارونه پيش مي روند . يعني هرچقدر سن آنها بالاتر مي رود قدرت خلاقيت آنها نيز بالاتر مي رود . اين كار فقط با يادگيري مداوم امكان پذير است . چيزي كه حضرت امير(ع) مي گويند و امام صادق (ع) و امام سجاد (ع) بر آن تأكيد مي كنند . اينكه حيف از جواني كه خود را در راه دانستن علوم الهي وقف نكرده و عمر خود را در اين مسير نمي گذارد . انسان ها سه دسته هستند : كساني كه علم آنها ملكوتي است و خود را در اين علم غرق كرده اند . تحت ربوبيت خدا بوده و خود را به تربيت خدا سپرده اند . دوم كساني كه مدام ياد مي گيرند تا راه نجات و رستگاري را پيدا كنند . اما گروه سوم پشه هاي ميان آسمان هستند . به قول جلال آل احمد : هرهري مذهب هستند . مراقب باشيم اگر جزو گروه اول نيستيم لااقل

ص: 15473

جزو گروه دوم باشيم . واي بر من اگر جزو گروه سوم باشم .

سوال – در خصوص سوره ي فرقان آيات 3 تا 11 توضيح بفرماييد.

پاسخ – قرآن شوق انگيزترين كتاب آسماني است كه همه ي انسان ها وقتي آن را بخوانند و بفهمند اين شوق در وجود آنها زياد خواهد شد. در آيات شريفه خداوند مي فرمايد: يك عده هستند كه به دنبال غيرخدا مي روند . اين افراد فراموش كرده اند كه آن الهه ها و خدايان دروغين كه ابداع كرده اند هيچ چيزي را نمي توانند خلق كنند . حتي قدرت منفعت و ضرر خود را هم ندارند . ولي اين افراد مدام به دنبال آنها راه افتاده اند و زندگي را اشتباه كرده اند . اين بت ها نه قدرت زندگي بخشيدن دارند و نه قدرت مرگ . نه اينكه روز قيامت بتوانند به درد كسي بخورند . خداوند مي خواهد مردم يك بار ديگر نگاه كنند كه به دور چه چيزي زندگي خود را مي گردانند . كسي كه همه ي زندگي خود را به دور عزيزي بگرداند كه همه ي عالم را با ويژگي هاي ملكوتي خاص آفريده تا انسان راه خدايي بودن خود را پيدا كند ، كسي است كه راه نجات را مي يابد . قطعاً ديگران در اين راه شكست هاي بزرگ خواهند خوردو شايد هيچگاه راه موفقيت را بدست نياورند.

سوال – در خصوص حجاب خود توضيح بفرماييد.

پاسخ – خيلي اوقات در مورد حجاب و كفش من از من سوال كرده اند . يا حتي پرسيده اند كه آيا شما با وسيله

ص: 15474

ي خاصي روي خود را با چادر مي گيريد يا اينكه تنها با انگشت اين كار را مي كنيد . يكي از محاسن ويژه ي چادر اين است كه قدرت روگيري دارد . قرار نيست كه فقط يك پوشش بر روي سر باشد بلكه قرار است كه به ما كمك كند تا حجاب خود را بيشتر كنيم . برخي ايراد گرفته اند كه چرا روگرفتن شما با كارشناسان ديگر متفاوت است و احياناً بيشتر صورت خود را مي پوشانيد؟ اين كار چه ضرورتي دارد؟ من از اين دوستان مي پرسم وقتي كه قرار است شما فقط با سه سبحان الله گفتن ذكر ركوع و سجده را داشته باشيد و مي توانيد تنها يك سوره ي قل هوالله را بعد از حمد بخوانيد چه نياز است كه سوره هاي مختلف را بخوانيد ؟ و چرا مستحبات را در نماز خود استفاده مي كنيد؟ براي اينكه آن شرايط مربوط به قبول بودن است اما اينها شرايط كمال است . حجاب ما اين امكان را فراهم مي كند كه بدون اينكه ما دچار افراط و تفريط شويم اين كار را انجام دهيم . راه اينكه ما افراط و تفريط را تشخيص دهيم صرفاً سليقه نيست . بلكه معيارهاي ديني است . اينكه ما اين امكان را فراهم كنيم تا زن و دختر متدين بتواند در جامعه حضور داشته باشد و حضور او نجيبانه و انساني باشد . در خصوص رنگ كفش بايد گفت كه بارها در دانشگاه و در مجامع عمومي از من سوال كرده اند كه آيا اينكه ما مقنعه و روسري خود را از چادر بيرون

ص: 15475

بگذاريم بهتر است يا آن را بپوشانيم ؟ من از آنها پرسيده ام كه آيا اين كار موجب مي شود كه نگاهي به سمت شما بيايد يا خير؟ گفتند : ما اين كار را مي كنيم كه بگوييم افراد متعصبي نيستيم و مي خواهيم ديگران را جذب كنيم . براي اينكه شما بخواهيد بگوييد يك فرد متعصبي هستيد يا نيستيد بايد قوانين ديني را آنگونه كه هست بشناسيد . به ما هيچگاه نگفته اند كه مستحب است در مقابل نامحرم رنگ روشن استفاده كنيد . ولي گفته اند كه مستحب است به پنج دليل رنگ پوشش شما مشكي باشد . اما در روايات تأكيد شده كه رنگ كفش بايد رنگ روشن، خصوصاً سفيد يا زرد باشد . خاصيت هاي ويژه ي آن را در بعد روحي و رواني و حتي جسمي بيان كرده اند . در كتاب آداب الشريعه كه مستحبات و مكروهات را بيان مي كند ، در بعد آداب پوشش مي گويد كه به سه دليل پوشيدن كفش سياه مكروه است . يكي از آنها اين است كه ايجاد غم مي كند و نور چشم را كم مي كند . اينها بحث هايي است كه در طب اسلامي نيز آمده است . يعني اگر شما به كسي كه طب اسلامي كار مي كند مراجعه كنيد و زمينه اي را از غم داشته باشد، او از شما مي خواهد كه رنگ كفش خود را روشن انتخاب كند . اين به عنوان يك دستور ديني است . اما پوشيدن روسري رنگ روشن در مقابل نامحرم دستور ديني نيست . ما فراموش كرده ايم كه براي

ص: 15476

رفتار هاي خود معيار را از درون خود دين بدست بياوريم . البته اين چون حكم فقهي هم دارد نياز داريم كه دستور مرجع تقليد را بدانيم . من از بسياري از علما استفتاء كردم ، آنها بر روي كفش سفيد در اين زمانه تأكيد كرده اند . در خصوص رنگ زرد هم گفتند بايد در جايي باشد كه فرد انگشت نما نشود . در شهر تهران كه افراد رنگ هاي مختلف را براي كفش انتخاب مي كنند، قطعاً پوشيدن رنگ روشن بعنوان چيزي كه ضد حجاب باشد نخواهد بود . ياد ما باشد براي اينكه ميزان دين داري خود را جدي بگيريم بايد خود را مدام چكاب معنوي بكنيم . نه سليقه هاي فردي و نه فهم شخصي ما هيچكدام معيار نباشد . علت اينكه افراد رشته ي تحصيلي من را مي پرسند اين است كه مي گويند ما مي خواهيم همين رشته را انتخاب كنيم. من مي گويم لزوماً اگر شما همان رشته اي را كه من رفته ام برويد به اين نتيجه نمي رسيد . از من بپرسيد كه چكار كرده ام تا توانسته ام اندكي گنج علوم و معارف اهل بيت را بدست بياورم . من سعي كرده ام كه دستورات قرآن و اهل بيت را در حيطه هاي تربيتي و اخلاقي دانسته و تا حد امكان به آن عمل كنم . براي اينكه ما بتوانيم معنويت زندگي خود را بالا ببريم بايد با دستورات اهل بيت در حيطه هاي اخلاقي آشنا شويم . من به اخلاق و تربيت تأكيد مي كنم به اين خاطر كه بسياري از دستورات اهل بيت

ص: 15477

حيطه هاي كاملاً فقهي و احكام است . اينها حيطه اي است كه بايد يك كارشناس فوق العاده متبحر به سراغ آن برود . يعني كسي كه فوق درجه ي اجتهاد است . كسي كه قدرت استنباط دستور خداوند را از متن دستورات الهي ، قرآن ، دستورات اهل بيت و اجماع و عقل داشته باشد . اين فرد مي تواند حكم فقهي بدهد . در امور فقهي من هم مانند ديگران مقلد هستم . بسياري از نخبگان كشور بيينده ي اين برنامه بوده اند . اين مسئله مربوط به اين برنامه يا شخص بنده نيست . بلكه مربوط به هر برنامه ي ديني است كه سعي مي كند در مسير درست خود را چكاب كرده و در درجه ي اول مراقب خود باشد . من از همه ي اساتيد دانشگاه و نخبگاني كه اين برنامه را نگاه كرده و درخصوص آن نظر مي دادند تشكر مي كنم . آيت الله مصباح يزدي كه خداوند توفيقات ايشان را روز افزون كند نسبت به برنامه ي سمت خدا توجه ويژه داشتند و بعضاً كارشناسان را خواسته و راهنمايي هايي كردند كه به برنامه كمك كرده است . من به سهم خود به همه ي دست اندركاران برنامه ي سمت خدا تبريك مي گويم كه به اين موفقيت نائل شدند. انشاء الله روز به روز بيشتر شده و الگوي عمومي شود.

سوال – در خصوص بحث هاي قبلي جمع بندي بفرماييد.

پاسخ – گفتيم قانون شش باضافه ي يك مربوط به اين است كه شش عدد خوبي كسي را كه مي خواهيد از او انتقاد كنيد بيان

ص: 15478

كنيد و بعد از گفتن آن ، زماني كه توانستيد سطح عزت نفس او را به حد مناسبي برسانيد . انتقاد خود را به صورت پيشنهاد بيان كنيد . انتقاد دائمي كه به برنامه سمت خدا وارد است در خصوص زمان پخش است . از همان روزهاي اول همه اين انتقاد را داشتند كه چرا زمان پخش برنامه ، زماني است كه كمترين بيننده را دارد . درست است كه اين برنامه در طول هفته از طريق كانال هاي مختلف چهاربار تكرار دارد . اما اگر قرار است ما سريال هاي مختلف را زماني پخش كنيم كه همه ي افراد خانواده در كنار هم هستند ولي برنامه هاي ديني را در اين زمان پخش نكنيم در واقع به مخاطب خود جفا كرده ايم . من شخصاً از آقاي پورمحمدي ،رئيس شبكه ي سه و مديريت محترم اين شبكه تشكر مي كنم . ايشان صراحت بيان كارشناسان و نوع نگاه تهيه كننده ي محترم را با سعه ي صدر پذيرفتند. گاهي اوقات من و كارشناسان ديگر به خود برنامه ي رسانه انتقاد مي كردند . وقتي برنامه تمام مي شد برخي از مديران ارشد زنگ مي زدند و به مديران مي گفتند شما برنامه مي سازيد و در آن بر عليه خود برنامه هاي شبكه حرف مي زنيد . اين نشان دهنده ي سعه ي صدر است . فرصتي براي اينكه ما يك امر به معروف و نهي از منكر درون سازماني داشته باشيم . ما بايد تا آنجايي كه ممكن است حرف خداوند را به شكل صحيح بزنيم . اما خيلي اوقات ما در اين

ص: 15479

برنامه و برنامه هاي ديني ديگر حرف خدا را به صورت مستند به مردم گفته ايم و مردم پذيرفتند و عمل كردند . اما رسانه پشت گوش انداخته است . ما حدود يك ماه پيش بحث تمسخر را داشتيم كه يكي از آسيب هاي درون خانواده است . اما ديديم كه در همان زمان ها برنامه هايي از رسانه پخش مي شد كه حتي موج اجتماعي و رسانه اي ايجاد كرد . برنامه اي كه بجاي طنز فاخر وارد تمسخر شد . اين مسئله نشان مي دهد كه ما بيشتر بايد مراقب خود باشيم . يعني وقتي كه رسانه بعنوان يك معبر پاك و طاهر بتواند دستورات اهل بيت را به شكل صحيح اجرا كند ، خود بهترين الگوي عملي براي مردم خواهد بود . اگر ما در برنامه هاي ديني حرف خدا و اهل بيت را بزنيم اما در سريال هاي خود به آن عمل نكنيم قطعاً اثر آن خيلي كم خواهد شد. نوجوان و جوان ما كه هنوز آن مبناهاي كامل را در اختيار ندارند دچار شك و ترديد مي شوند . سهم انسان مومن در اين عالم خوشبختي و آفرينش دوباره ي بهشت بر روي اين كره ي خاكي است . كساني كه در دل خود ايمان به خداوند و حضرت محمد (ص) جدي بكنند، امكان دارد گاهي ناخوش و گاهي خوش باشند اما هميشه زندگي آنها طعم خوشبختي است .

مهمانان

حجت الاسلام والمسلمين عباسي

92-07-15

سوال – ازدواج چگونه مي تواند باعث رشد و كمال انسان ها بشود؟

پاسخ – در سوره روم داريم :يكي از نشانه هاي خدا اين است كه از نوع خودتان

ص: 15480

همسراني را براي شما آفريد براي اينكه با آنها آرامش بگيريد. ازدواج مايه آرامش است.انسان وقتي به آرامش روحي كه مي رسد چه اتفاقي مي افتد؟ ازاين آيه مي شود فهميد كه ازدواج يكي از اصلي ترين عوامل آرامش است.

در سوره فتح داريم :خدا آرامش را در دل انسان ها مي اندازد براي اينكه ايمان شان اضافه شود و در مسير رشد قرار بگيرند. پس كسي كه مي خواهد رشد كند نياز به آرامش دارد.

بزرگي مي گفت كه ما در روز صداي تيك تيك ساعت را نمي شنويم ولي در شب اين صدا ما را اذيت مي كند. آرامش شب تيك تيك ساعت را به گوش انسان مي رساند. خدا هميشه دارد ما را دعوت مي كند: بيا، بيا .قبل از رسيدن به آرامش كه همان ازدواج است ،آن صدا را نمي شنويم. وقتي ازدواج آرامش را به ما هديه مي دهد، صداي بيا بيا خدا را مي شنويم.

پس از نگاه قرآن، آرامشي كه در نتيجه ي ازدواج است سرمايه ي رشد و كمال انسان مي شود. آيا هر ازدواجي انسان را به اين آرامش مي رساند؟ خير. پيامبر مي فرمايد: اگر دو نفر را مي خواهيد به ازدواج هم در بياوريد، هم كفو هم باشند و اگر خودتان هم مي خواهيد ازدواج كنيد كسي را انتخاب كنيد كه هم كفو شما باشد. پس اگر مي خواهيم در ازدواج به آرامش برسيم بايد ازدواج مان با كفو باشد. اگر ازدواج باكفو انجام نگرفت شايد بتوان گفت كه ازدواجي صورت نگرفته است و چيزي كه اتفاق افتاده ،افتراق است.

وقتي دونفر كه كفو

ص: 15481

هم نيستد با هم ازدواج مي كنند زندگي مثل مسابقه ي طناب كشي مي شود يعني هر كدام طناب زندگي را از دو طرف مي كشد و به آرامش نمي رسند. آنها هميشه اضطراب دارند كه طرف مقابل شان برنده بشود، بجاي اينكه در زندگي رفيق هم باشند رقيب هم هستند. يعني درزندگي رقابت مي كنند تا هر كس به هر آنچه كه دلش مي خواهد برسد.

سوال – كفويت چيست؟

پاسخ – در مسائل ديني ،دو مورد اساسي در مورد كفويت گفته شده است. كساني كه از نظر اعتقادي و اخلاقي هم سوي هم باشند با هم كفويت دارند .وقتي دو نفر از نظر اعتقادي و اخلاقي يكي بودند چه اتفاقي مي افتد؟ يا مي توان گفت وقتي دو نفر از نظر اعتقادي و اخلاقي يكي نبودند چه اتفاقي مي افتد؟ ممكن است دو نفر از نظر اخلاقي بهم نخورند يعني اينكه آن چيزي كه طرف اول را عصباني مي كند در طرف مقابل يا حسي توليد نمي كند يا او را خوشحال مي كند. و آن چيزي كه به طرف اول احساس موفقيت مي دهد به طرف مقابل احساس شكست مي دهد. چيزي كه به آن حساسيت دارد طرف مقابل اصلا نسبت به آن حساسيت ندارد. آن چيزي كه به او احساس خوشبختي مي دهد ممكن است كه به اطرف مقابل احساس بدبختي بدهد. چيزهايي براي او مهم است براي طرف مقابل مهم نيست. اخلاق ها با يكديگر خيلي فرق دارد. بيشتر خلقياتي كه با هم فرق دارند، ريشه در عقايد ما دارند. عقايد فقط يك كلمه ي كليشه اي مثل اعتقاد به

ص: 15482

خدا ،نماز و معاد نيست. اگر كفويت فقط در اينها است همه ي ما به خدا اعتقاد داريم و باهم كفو هستيم. در خواستگاري هاي ما هيچ وقت اين سوال مطرح نمي شود كه شما به خدا اعتقاد داريد يا خير. زيرا همه به خدا اعتقاد دارند. دايره ي عقايد خيلي وسيع تر از اينهاست.

مثلا يك مجلس عروسي برپا شده است كه دنيايي از گناه در آن شكل مي گيرد :اختلاط زن ومرد، موسيقي حرام. خانم معتقد است كه فقط بايد رضاي خدا را در نظر گرفت. بنابراين در جايي كه رضاي خدا با رضايت مردم در تعارض باشد، رضايت خدا را انتخاب مي كند. نوع نگاه و عقيده ي اين خانم چنين است. آقا مي گويد :خواهي نشوي رسوا همرنگ جماعت شو و بايد مردم دار باشيم. يعني بايد با مردم راه بياييم زيرا با آنها زندگي مي كنيم و يك شب هزار شب نمي شود. خدا مهربانتر از اين است كه بخاطر يك شب ما را عذاب كند.

نوع نگاه اين خانم به خدا و مردم ،با نوع نگاه همسرش به خدا و مردم تفاوت دارد. يا اين زن و شوهر در اين جلسه مي نشينند يا نمي نشينند. چه آنها عروسي را ترك كنند چه ترك نكنند، به هر حال در زندگي شان دچار مشكل مي شوند. اگر خانم به اصرار آقا بنشيند وقتي به خانه مي آيد ،احساس شكست مي كند زيرا خلاف عقيده اش عمل كرده است و اين شكست در رفتارش با شوهرش موثر خواهد بود. از طرفي آقا احساس خوشحالي مي كند. زيرا پيروز شده است.

ص: 15483

حالا اگر در مجلس ننشينند، خانم احساس پيروزي مي كند زيرا به عقيده اش عمل كرده است و با ترفندي آقا را هم بيرون مي آورد ولي آقا عصباني است زيرا احساس شكست مي كند. منظور ما از عقيده در كليات نيست. همه ي ما در كليات عقيده اشتراك داريم. منظور ما ريز شدن عقيده ها در متن زندگي مان است.

به فرض ميهماني به خانه ي شما آمده است. وقتي شما به منزل اين ميهمان رفته بوديد ايشان سفره ي هفت رنگ براي شما پهن كرده بود. اما شما نمي توانيد اين كارر ا بكنيد. در اينجا خانم احساس شكست مي كند كه چرا نمي تواند سفره اي مثل سفره ي ايشان پهن كند و احساس حقارت مي كند. زيرا عزت و شخصيت خودش را در نگاه مردم مي بيند. بعد به آقا اجبار مي كند كه آقا قرض كند و سفره اي هم پاي آنها پهن كنيم. آقا مي گويد: عزت و شخصيت به اين نيست كه مردم چه طوري به من نگاه مي كنند، عزت و شخصيت نگاهي است كه خدا به من دارد. من ذلت قرض كردن را به بهاء پهن نكردن يك سفره ي رنگين نمي خرم. پس نوع نگاه مرد به عزت و شخصيت با نوع نگاه زن فرق مي كند. آنها چه سفره ي ساده بيندازند چه سفره ي رنگين، مشكل ايجاد مي شود. پس منظور ما از عقيده چيزهايي است كه در متن زندگي مان است. ممكن است كه از ديدگاه فردي پول بهترين سرمايه براي خوشبختي باشد. اين ميشود ملاك ازدواج اين فرد. او بايد با

ص: 15484

كسي ازدواج كند كه سرمايه ي خوشبختي را برايش فراهم كند. از نگاه فردي، تحصيلات آخر شخصيت است و اگر طرف مقابل تحصيلاتش پايين تر از افراد فاميل باشد برايش مهم است.

آيا ملاك اقتصادي هم جزو كفويت است؟ اگر از نگاه طرف مقابل اقتصاد اين قدر ارزش دارد، جزو ملاك كفويت بحساب مي آيد. او نبايد با كسي ازدواج كند كه نمي تواند اين ملاك را برآورد كند زيرا عقيده اش با فرد هم سنخ نيست. اختلاف زندگي هايي كه با هم مشكل دارند سر اين است كه خدا وجود دارد يا خير ؟آيا اختلاف ها سر اين است كه امام حسين(ع) بوده يا نبوده است ؟ خير. ما سر اين چيزها اختلاف نداريم. اين اختلافات ريز ،ريشه در نوع نگاه ما به زندگي دارد. اختلاف سر مسائلي مثل دكوراسيون خانه، ماشين ،رنگ لباس، حجاب و تيپ ، ما را دچار مشكل مي كند.

سوال – آيا كفويت بايد در تمام مسائل ريز اعتقادي و اخلاقي وجود داشته باشد ؟

پاسخ – ما در ازدواج به مسائلي بي توجهي مي كنيم. ازدواج و كفويت يك مسئله ي دو سويه است. مثلا خانمي مي گويد كه آقايي به خواستگاري من آمده كه اهل نمازشب است آيا با او ازدواج كنم؟ سوال من از اين خانم اين است كه شما چه كسي هستيد؟ امكان ندارد كه شما بتوانيد براي فردي كه نمي شناسيد كفش بخريد. در ازدواج به اين مسئله توجهي نمي شود : انتخاب خويش قبل از انتخاب همسر .ما بايد هدف خودمان را انتخاب كنيم.

از جوانان سوال كرديم دلخوشي شما در زندگي چيست

ص: 15485

؟ دلخوشي يعني هدف شما در زندگي چيست كه بخاطر آن نفس مي كشيد و ديگر اينكه مديريت زندگي بايد طوري باشد كه به آن دلخوشي يا هدف برسيد. هشتاد درصد جوانان تا بحال به اين مسئله فكر نكرده اند.و اين هدف را ندارند. وقتي من هدف خودم را در زندگي مشخص نكرده ام نتيجه اش اين مي شود كه شخصيت باثباتي ندارم .من بايد كسي را بعنوان همسر انتخاب كنم كه او هم دنبال همان چيزي بگردد كه من مي گردم. اگر زن و شوهر در اهداف باهم مشترك نباشند چطور مي توانند زندگي داشته باشند كه داراي آرامش باشد؟ بعد براساس شناختي كه از خودمان پيدا كرديم بايد معيارهايي را براي ازدواج در نظر بگيريم. ما معيارهاي درجه يك و دو داريم . معيار درجه اين است كه بر اساس شناخت و اهدافي كه از خودم دارم مي دانم كه اگر يكي از آنها در طرف مقابل من نباشد، با او احساس خوشبختي نمي كنم. مثلا پسري بشدت به حجاب معتقد است و مي خواهد همسرش حجاب شرعي را رعايت كند. حالا محبت دخترخانمي به دلش افتاده كه اين معيار را ندارد. اگر حجاب در معيارهاي درجه ي يك اين پسر باشد اين ازدواج به صلاح اين آقا پسر نيست زيرا هيچ وقت گمان نمي كرده كه با فردي ازدواج كند كه بدحجاب باشد. پس اين آقا نمي تواند با شناختي كه از خودش دارد با اين خانم زندگي كند. پس نبايد از معيارهاي درجه ي كوتاه آمد. اگر شما به دختر خانمي بگوييد كه آقاي دكتري است كه خيلي پولدار است ولي

ص: 15486

معتاد است. دختر خانم مي گويد كه ملاك من اين است كه همسرم معتاد نباشد. اين معيار درجه يك است. البته معيارهاي درجه يك افراد با هم فرق مي كند. الان يكي از معيارها اين است كه طرف خانواده ي شلوغي نداشته باشد. البته اين معيار اشتباه است. اگر خودتان را شناخته ايد معيارهاي تان را بر اساس هدف و مسيري كه در زندگي انتخاب كرده ايد تعيين كنيد. انداه ي كفويت وجود معيارهاي درجه يك در طرف مقابل است .

معيارهاي درجه دو معيارهاي ترجيحي است يعني اگر بود خوب است ولي اگر نبود، اشكالي ندارد. پس اگر ما در معيارهاي درجه ي يك با طرف مشكل نداشتيم، مي گوييم: كفويت حاصل شده است.

سوال – در مدت كوتاه آشنايي، چطور مي توان فهميد كه طرف مقابل هم كفو و هم عقيده ما است ؟

سه راه اصلي براي تشخيص وجود معيارها در طرف مقابل وجود دارد. يكي گفتگوي خواستگاري با قاعده ي خودش. بعضي از گفتگوها خيلي سطحي است. ما بايد خودمان بدانيم چه مي خواهيم و ملاك ها و معيارهاي مان را در گفتگو ريز كنيم. بيشتر اوقات ما خودمان نمي دانيم كه چه مي خواهيم. مثلا طرف مي گويد: من معتقد به معنويت هستم. معنويت از نگاه اين فرد چيست ؟ نبايد در جلسه خواستگاري كليات را مطرح كرد. بايد ريز مسائل حجاب ،عفت ،روابط اجتماعي و... مشخص بشود. راه بعدي تحقيق است. اين از رسومات خوب ضايع شده است. راه بعدي مشاوره با فرد متعهد است .در ازدواج هاي جامعه ي ما اين سه راه اصلي مغفول مانده است.

ص: 15487

يكي از دلايل اصلي كه بعد از ازدواج متوجه مي شوند كه به يكديگر نمي خورند بخاطر اين است كه اين سه مرحله را رعايت نمي كنند.

سوال – بعضي دختر خانم ها خيلي به مستحبات مقيد هستند ولي آقايان اين طورنيستند. اين دختر خانم وقتي وارد زندگي مي شود احساس شكست مي كند، راهنمايي بفرماييد.

پاسخ – كساني كه معنوي به زندگي نگاه مي كنند، در زندگي شان عبادت و معنويت اصل است .همه ما بايد مفهوم معنويت را بازخواني كنيم. ما نمي خواهيم بگوييم كه مستحبات بد است يا مهم نيست بلكه مي خواهيم بدانيم كه نگاه دين به مستحبات چيست؟

دين يك پايه براي معنويت دارد كه اگر آن پايه وجود داشته باشد خانه ي معنويت انسان آباد است. و آن پايه عبارت است از :عمل به واجبات و ترك محر مات يعني دغدغه ي عمل به واجبات و ترك محرمات. امام صادق(ع) مي فرمايد:هر كس به چيزهايي كه خدا گفته عمل كند ،از عابدترين مردم است .

اگر دخترخانمي با فردي ازدواج كند كه واجبات را انجام مي دهد و اگر گناهي كرد، پشيمان مي شود يا اگر كار واجبي را ترك كند ناراحت مي شود و توبه مي كند ،اين فرد به قسمت عظيمي از معنويت دست پيدا كرده و فرد معنوي است حتي اگر به مستحبات توجه خاصي نكند. منظور ما بي توجهي به مستحبات نيست. خانمي با همسرش سر معنويات و مستحبات مشكل داشت و مي گفت: من در زندگي احساس شكست مي كنم زيرا شوهرم نماز اول وقت نمي خواند. (نماز اول وقت خيلي فضيلت دارد و

ص: 15488

نمي خواهيم به آن بي توجهي كنيم) .من گفتم :ولي نماز اول وقت واجب نيست. آيا هميشه نمازش را آخر وقت مي خواند؟ ايشان گفت: نه زماني كه خيلي خسته است. تعريف اين خانم از معنويت اشتباه است. اين خانم مي گفت كه مشكل ديگر اين است كه شوهرم پدر و مادرش را لوس مي كند و وقتي آنها مي خواهند بخواند، جايشان را پهن مي كند. اين همه معنويت در احترام و نيكي به پدر و مادر وجود دارد ولي خانم اين را معنويت نمي داند و به آن توجه نمي كند. پس مشخص است كه اين خانم در تعريف معنويت مشكل دارد. اين خانم مي گفت كه همسرم به حلال و حرام خيلي اهميت مي دهد و حتي خمس هم مي دهد .پيامبر فرمود: عبادت ده جز است كه نُه جز آن در طلب مال حلال است. معنويات اين آقا به چشم خانم نمي آيد. حالا اگر خانمي بگويد كه اگر شوهر من نماز شب نخواند، من احساس شكست مي كنم، ما به ايشان مي گوييم: كسي را پيدا كند كه اهل نماز شب باشد.

سوال – منظور از معيار كفويت در اخلاق و اعتقادت چيست؟ آيا منظور همان دين است ؟

پاسخ – اگر كسي بخواهد ديني زندگي كند و فكر كند ، ملاك اين است ولي اگر كسي بگويد كه من بعضي از مسائل ديني را قبول دارم و بعضي ها را قبول ندارم، ملاك دين نيست . در واقع همان جور كه خودت را شناختي ،همان جور انتخاب كن حتي اگر ملاكي كه قرار دادي اشتباه باشد. اگر توانستي

ص: 15489

قبل از ازدواج اشتباهت را اصلاح كني و منطبق بر دين بكني، ملاك خودت را دين قراربده ولي اگر نتوانستي اشتباهت را اصلاح كني، همان ملاك هاي اشتباه را ملاك ازدواج خودت قرار بده و ديگران را خرج اشتباه خودت نكن.

كتاب مهارت هاي انتخاب همسر با عنوان نيمه ي ديگرم نوشته ي آقاي عباسي است. اين مجموعه مباحث راديو معارف است. در اين كتاب معيارهاي كفويت، مراحل همسر گزيني و جلسات آشنايي با همسر نوشته شده است.

خدايا همه زن و شوهرها را مصداق جمله ي حضرت علي (ع) كه فرمودند: فاطمه خوب كمكي براي طاعت الهي بود، قرار بده.

حجت الاسلام والمسلمين انصاريان

91-02-27

سوال – بهره هاي روحي تلاوت قرآن چيست ؟ پاسخ – اميرالمومنين (ع) مي فرمايند : تمام عوارض و بيماري هايي كه بدن به آن دچار مي شود ، به تناسب براي روان انسان هم ايجاد مي شود . در آيات و روايات آمده كه از اعظم روزي هاي پرودگار براي روح انسان ، كلام خدا است . هم شنيدن و هم خواندن قرآن براي رفع عوارض و زنگار روح انسان موثر است. شنيدن و خواندن قرآن باعث رفع خستگي از روان انسان مي شود. قرآن آثار عظيمه ي مثبتي در روان انسان دارد كه پروردگار عالم در آخرين آيه ي سوره ي مباركه ي مزمل سه مورد را نقل مي كنند . اين سه مورد عبارتند از بيماري ، طلب كسب يا كوشش هاي سخت معنوي كه در كلمه ي جهاد آمده است . اغلب مردم با اين سه مورد درگير هستند . در اين آيه ي شريفه خداوند مردم را دو

ص: 15490

بار امر به قرائت قرآن فرموده است . مي فرمايد : تا جايي كه براي شما امكان دارد قرآن را بخوانيد . گاهي شما در بستر بيماري افتاده ايد اما در همان بستر بيماري و در حال درد كشيدن هم مي توانيد قرآن بخوانيد . قرآن در سرعت درمان موثر است . وقتي كه انسان قرآن مي خواند به حق و حقايق الهي وصل مي شود. درنتيجه بدن بيمار براي پذيرش داروها آماده مي شود . به همين خاطر در كتاب ها آمده كه پزشكان گذشته ي ما وقتي بيمارستان مي ساختند يك تعداد قاري جوان و خوش صدا استخدام مي كردند . اين قاريان اول غروب كه معمولاً هجوم درد براي افراد بيشتر است در حياط يا پشت بام بيمارستان ، نزديك به اتاق هاي بيماران با لحن نرم و حال پرسوز قرآن مي خواندند . بيماران با شنيدن قرآن نفس راحت كشيده و به درد مسلط مي شدند . امروزه هم ثابت شده بيماراني كه اهل ذكر و قرائت قرآن هستند، زودتر از افراد ديگر درمان پيدا مي كنند . سپس در همين آيه خدا مي فرمايد: اگر براي كسب روزي با هر وسيله اي سفر مي كنيد باز هم قرآن بخوانيد . اگر در جبهه ي فرهنگي و جبهه ي حق عليه باطل هم كار مي كنيد قرآن بخوانيد . تأثير قرآن يك امر قطعي است . در روايات داريم كه وقتي پيامبر اكرم از لحاظ بدني از كارهاي تبليغي و مسئوليت هاي الهي خسته مي شدند ، اگر بلال حاضر نبود ، به يك نفر مي فرمودند سريع بلال را نزد

ص: 15491

من بياوريد .بلال دل ، زبان ، قلب و روح پاك داشت . وقتي كه بلال حاضر مي شد پيامبر مي فرمودند : بلال من را از كسالت و خستگي راحت كن . با اينكه پيامبر اكرم (ص) بهترين قاري قرآن در عالم خلقت بودند، اما با قرائت قرآن بلال، رفع خستگي مي كردند . بنا به نقل شيخ مفيد وقتي كه عصر تاسوعا دشمن اعلام حمله كرد ، امام حسين (ع) به قمر بني هاشم فرمودند : شما نزد فرماندهان لشكر برويد و بگوييد جنگ را به فردا بيندازند . امام حسين (ع) از شهادت و مرگ نمي ترسيدند. ايشان مرگ را انتقال از خانه اي به خانه ي آبادتر مي ديدند . در امر شهادت ايشان مي فرمودند : اشتياق من به شهادت از اشتياق يعقوب به يوسف بيشتر است . ايشان به قمر بني هاشم فرمودند : من مي خواهم بخاطر چهار كار يك شب بيشتر در دنيا زنده باشم . خدا مي داند كه من عاشق قرائت قرآن ، نماز ، دعا و استغفار و آمرزش خواهي هستم . يعني امام حسين (ع) حاضر مي شوند كه بخاطر قرائت قرآن بمانند و به ملاقات فرشتگان ، انبياء ، مادر و پدر خود نروند. هر مسلماني بايد اين روش ابي عبدالله (ع) را در زندگي خود محور قرار دهد . يعني عاشق خواندن قرآن باشد . و هر فرصتي كه در شبانه روز پيدا مي كند ، يا از روي صفحات قرآن آن را تلاوت كند يا هر سوره اي را كه حفظ است بخواند . رتبه ي قاريان قرآن در روز

ص: 15492

قيامت از همه ي امت بالاتر است . سوال – روزي يك صفحه تلاوت قرآن چقدر در طهارت روح ما موثر است ؟ پاسخ – ما در تاريخ مي بينيم كه شريرترين مردم با يك آيه كه از يك قاري قرآن شنيده اند ، آنقدر تغيير روحي پيدا كرده اند كه بقول قرآن مجيد تبديل به يك انسان مبارك شده اند . كلمه ي مبارك تعبيري است كه خدا در ارتباط با حضرت عيسي بكار مي برد . فردي نزد حضرت صادق (ع) آمده و مي گويد : كلمه ي مبارك در اين آيه چه معنايي دارد ؟ حضرت با صيغه ي مبالغه كلمه را بيان كرده و مي فرمايند : نفّاعً يعني عيسي يك موجود بسيار با منفعتي بود . گاهي بدترين مردم يك آيه را شنيده اند و تبديل به يك موجود بسيار با منفعت شده اند . مثلاً يك نفر براي ختمي به مسجد آمده و يك آيه اي را كه داراي معناي رواني بوده مي شنود، يك باره با همين يك آيه تغيير پيدا مي كند. افرادي كه قرآن مي خوانند بايد بدانند كه هربار كه شروع به قرائت آن مي كنند به تعداد هر حرفي كه از زبان آنها مي گذرد ، خدا ثواب يك ختم قرآن را به آنها مي دهد .همين رويكرد خدا به انسان، تصفيه كننده و پاك كننده است . قرآن درمان كننده و كانون مهر است . زماني كه با قرآن تماس مي گيريم از روي مهر و محبت نواقص ما را برطرف كرده و لذت روحي به ما مي دهد. روايتي در جلد دوم

ص: 15493

اصول كافي در باب فضل قرآن آمده كه امام سجاد (ع) مي فرمايند : اگر در شرق و غرب عالم همه ي انسان ها از بين بروند اما قرآن با من باشد، من احساس تنهايي نمي كنم . امام سجاد (ع) با چشم عقل و دل خود مي ديدند كه تمام مكنونات عالم هستي به صورت كلام و مفهوم در قرآن است. مآمدهآآ بنابراين مي گويند كه در صورتي كه تمام عالم هستي از بين برود باز هم من تنها نيستم چون همه چيز در قرآن است . خدا ، قيامت ، بهشت ، انبياء ، اولياء و همه چيز در قرآن قابل لمس است. سوال – آيا در هنگام قرائت قرآن بايد تدبر كرد يا صرفاً با خواندن آن ما اين فضايل را بدست مي آوريم؟ پاسخ - هر دو كار، به تناسب خود داراي آثاري است . البته تدبر آثار فوق العاده تر و بيشتري دارد . طبق طرحي كه خود قرآن داده ، براي ورود به تدبر و فهم اعماق و حقايق قرآن دو راه وجود دارد : يكي اينكه انسان با يك فرد متخصص و يك عالم رباني وارد به قرآن، در ارتباط باشد . بهترين راه هم براي اين مسئله در ماه رمضان، محرم و صفر حضور در جلساتي است كه يك عالم رباني دعوت شده و حقايق را مطرح مي كند . زماني كه من بچه بودم ، صبح هاي جمعه به همراه پدرم به يك مجلسي مي رفتم . يك واعظي در آن مجلس سخنراني داشت كه شايد چهل و پنج سال است كه فوت كرده است .

ص: 15494

بيشتر منبر اين واعظ در ارتباط با سه جزء آخر قرآن بود . اين سه جزء در اوايل بعثت پيامبر نازل شده است .اين آيات تقريباً عامل بيدار كننده ي عقل و انديشه ي مردم بوده و آثار خير و شر را بيان مي كند . اين فرد در سي دقيقه از سخنراني خود زماني كه آيه به آيه ي اين سه جزء را خوانده و عمق آن را بيان مي كرد به همراه آن اشك هم مي ريخت . در اين حالت مستمعي كه او را مي بيند ، حال او را مشاهده مي كند و حقيقت قرآن را از زبان او مي شنود ، چه حالي پيدا مي كند؟ او در يك افق بالايي بود كه مستمع پايين مانده را به همراه خود مي برد . راه ديگر هم براي درك قرآن اين است كه انسان به حوزه هاي علميه رفته و متخصص قرآن بشود . البته مسئوليت اين راه به گردن همه نيست . در اين چهل ساله ي اخير خوشبختانه تفاسير زيادي در خصوص قرآن نوشته شده است . چقدر خوب است كه هر خانواده ي ايراني يك تفسير مختصر قرآن را در خانه داشته باشد . اين كاري است كه گذشتگان ما مي كردند . وقتي كه من بچه بودم ، پدر بزرگ مادري و پدري من در هفته، سه شب گوينده ي خانواده مي شدند . يعني يك صفحه تفسير قرآن را براي اهل خانه مي خواندند. چه خوب است كه افراد اين كار را بكنند و با محبت اين صفحه را خوانده و توضيح دهند . و از

ص: 15495

خانواده ي خود بخواهند كه كارهاي خود را با معاني قرآن هماهنگ كنند . يك دزد قوي بود كه دولت بني عباس نمي توانست او را دستگير كند . نيمه ي شب در راه دزدي، با شنيدن اين آيه از سوره ي حديد كه مي فرمايد : آيا وقت آن نشده كه قلب تو نسبت به خدا فروتن شود ؟ هنوز هم در حال فرار هستي؟ چرا به خود من باز نمي گردي ؟ من منبع همه ي خيرات هستم. آن فرد چون عرب بود و معني آيات را مي فهميد ، يك لحظه به فكر فرورفت و به سوي پروردگار بازگشت و گفت : الان وقت آن است كه دل من نسبت به تو فروتن شود . آن فرد سي سال بعد از آن شب زنده بود و معلم عرفان اسلام شد . و شاگردان زيادي تربيت كرد . خداوند از دست كساني كه تدبر نمي كنند گله مي كند . وقتي كه انسان دل به قرآن داده و مفاهيم آن را درك كند ، روي احساسات او اثر گذاشته و با همه ي وجود به سمت حضرت حق تغيير جهت مي دهد . سوال – در خصوص اينكه قرآن كتاب بندگي است توضيحاتي بفرماييد. پاسخ- قرآن مجيد زماني نازل شد كه شياطين انسي روي زمين مانند دولت ها و حاكمان كافر ، ملت ها را به بندگي خود درآورده بودند . بندگي افراد مساوي با خسارت همه جانبه ي دنيايي و آخرتي است . مثلاً در زمان ما آن كسي كه رضاخان را بندگي مي كند دست به كشتن مدرس مي زند .

ص: 15496

به اين فرد بنده ي رضاخان مي گويند . آن فردي كه رئيس جمهور امريكا (اباما) را بندگي مي كند يك سال در بحرين مظلومان را قتل عام مي كند . آن فردي كه آمريكا را بندگي مي كند به فرمان او يك ميليون نفر را در عراق مي كشد . قرآن ديوار بندگي باطل را خراب كرده و مي گويد كه در اين بندگي خسارت كامل وجود دارد . تنها كسي كه شايسته است بندگي شود، آن كسي است كه ما را خلق كرده است، آن كسي كه به ما تداوم عمر داده و زمين و آسمان را براي ما قرار داده است . بندگي او هم براي دنيا و هم براي آخرت سود كامل است . يكي از مراحل بندگي نماز است . در بيست و چهار ساعت اين هفده ركعت نماز تقسيم شده است، بنابراين زياد نيست . خدا مي فرمايد كه نماز شما را از فحشا و منكر باز مي دارد . يك نفر كه نماز مي خواند با توجه به اينكه او را از فحشا و منكر باز مي دارد دزدي نمي كند ، نمي تواند در خانه اي كه با رشوه خريده نماز بخواند و پول آب غسل ، تمم و وضوي خود را با پول حرام بدهد ، نمي تواند مال مردم را بخورد ، نمي تواند در كار خود اختلاس كرده و جابجايي حرام انجام دهد .اگر كسي مي خواهد دو ركعت نماز سالم بخواند بايد از كل گناهان خود را كنار بكشد . هفتاد و پنج ميليون مردم ايران بايد اينگونه نماز خوان بوده و هنگام

ص: 15497

ورود به محضر خدا سينه ي خود را از حسد ، كبر و بخل خالي كنند . اگر تنها نماز با توجه به شرايط آن اجرا شود، ما ديگر نياز به زندان نداريم ، ديگر دغدغه ي امنيت نخواهيم داشت . نماز مي تواند كل مشكلات مملكت را حل كند .درماه رمضان بخاطر رويكرد مردم به اين عبادت آمار فساد كاهش پيدا مي كند . حتي بسياري از گنهكاران اين يك ماه را به طرف خدا مي آيند . در اين منبرهاي چهل ساله ي من در ماه رمضان چقدر افراد گنهكار حاضر شده و واقعاً تغيير مي كنند . يك بخشي از كتاب خدا طرح بندگي صحيح است . اگر همه ي كشاورزان و دامداران و همه ي افرادي كه كاسب بوده و خمس به آنها تعلق مي گيرد ، به طور كامل اين خط بندگي مالي را اجرا كنند ، چقدر فقير در مملكت باقي مي ماند ؟ كدام دختر بدون جهيزيه مانده و يا كدام بيماري به اين خاطر كه پول بيمارستان ندارد مي ميرد ؟ قرآن مجيد طرح مي دهد كه زن و شوهر و پدر و مادر با بچه ها چگونه رفتار كنند . سوال – درخصوص سوره قدر آيات 1 تا 5 و سوره ي بينه آيات 1 تا 7 توضيحاتي بفرماييد. پاسخ - اولين آيه ي سوره ي بينه يك مطلب بسيار مهمي را براي مردم جهان در هر دوره اي تذكر مي دهد . در اين آيه به يك رذيله ي اخلاقي بسيار زشت كه به تنهايي مي تواند دنيا و آخرت انسان را خراب كند، اشاره

ص: 15498

مي شود . پروردگار مي فرمايد: كافران از اهل كتاب ، يعني ميلياردها مسيحي و يهودي و مشركين كه بدنه ي عظيمي از مردم تاريخ را تشكيل مي دادند ، از حدي كه درك كردند جدا نشدند مگر بعد از اينكه ما براي آنها دليل آورديم . به اين معنا كه دين خدا بر پايه ي دليل ، برهان و حكمت است . خداوند مي خواهد بگويد كه ما با متكي كردن دين به دليل در هرگونه شك و ترديد را به روي قلب ها بسته ايم . الان كه براي شما دليل آمده و روشنايي روز در مقابل چشمان شما است اما باز هم انكار مي كنيد ، دليل بر اين است كه شما در باطن دچار بيماري لجبازي و كبر در برابر حق هستيد . آيا اگر در روز قيامت جريمه شويد ، قبول مي كنيد كه جريمه حق شما بوده است ؟ چرا ما بايد به سمت جريمه برويم ، بهتر اين است كه حق را كه در مقابل باطل است قبول كنيم . كل قرآن مجيد حق است . هزار و پانصد سال است كه مي گويند: كل جن و انس با هم جمع شوند و اگر مي گويند اين قرآن از جانب خدا نيست مانند آن را بياورند . وقتي نمي توانند بايد بفهمند كه قرآن حق است . سوال – ما چگونه بايد به ترجمه ي قرآن توجه كنيم و يك ترجمه چه ويژگي هايي بايد داشته باشد؟ پاسخ – قرآن يك دريايي است كه پايان ندارد. پيغمبر (ص) مي فرمايند كه شگفتي هاي قرآن قابل شمردن نيست .

ص: 15499

اينكه يك مترجم فكر كند با ترجمه ي خود در را به روي ديگران بسته اشتباه است . از زمان ابن عباس تفسير قرآن شروع شده است . با اينكه ايشان شاگرد اميرالمومنين بودند اما باز هم تا به امروز نوآوري هايي در تفسير ايجاد شده است . بنابراين مشخص مي شود كه عجايب اين دريا قابل شمردن نيست . سفارشي كه مي توان به مترجمان كرد اين است كه زبان قرآن را به زبان فارسي باز گرداندن خيلي هنرمندي و مايه ي علمي نياز دارد، مترجميني كه قصد ترجمه ي قرآن را دارند اگر واقعاً مايه ي علمي داشته و هنر بازگرداندن زباني در قالب زبان ديگر را دارند مبادرت به اين كار بكنند تا غير عرب به راحتي بتواند قرآن مجيد را بفهمد. اين كار ، بخصوص در مورد قرآن ، خيلي سخت و حساس است . سوال – چگونه ما مي توانيم زندگي خود را براساس آموزه هاي قرآن تنظيم كنيم ؟ پاسخ – قرآن مجيد كلمه ي حيات را كه به معناي زندگي است به شكل هاي مختلف ذكر كرده است . شما حيات را با قيد هاي مختلفي مي بينيد . و ما الحياة الدنيا الا متاع ُ الغرور . زيباترين تعبيري كه قرآن مجيد براي زندگي در سوره ي نحل دارد حياة طيبه است . طيبه يعني پاك و پاكيزه . يعني فرد به گونه اي زندگي كند كه احدي در كنار او شر و ضرر نبيند . حتي بعد از مردن نيز، خير او باقي مانده و آيندگان استفاده كرده و بهره ببرند . اين حياة طيبه و

ص: 15500

زندگي را قرآن با چه عناصري مي تواند به من بدهد ؟ سه عنصر در قرآن مطرح است . يكي باور داشتن خدا و ديانت است . باور خدا انسان را از همه ي دغدغه ها نجات مي دهد . انسان در اين صورت خلاء و اضطراب حس نمي كند . چرا كه مي داند به يك قدرت بي نهايت اتصال دارد . باور قيامت يك ترمز است . من وقتي قيامت را باور داشته باشم يك نخ از لباس ديگري بر نمي دارم . چون اگر شما ناراضي باشيد پيامبر (ص) مي فرمايند : براي همين نخ دادگاه تشكيل مي دهند و مي پرسند چرا در مال مردم تصرف ظالمانه كرديد؟عنصر دوم عمل صالح است. يعني همه ي حركات انسان خوب باشد كه اين هم در دو بخش تجلي دارد: عبادت خدا و خدمت به خلق خدا. انسان بدون در نظر داشتن هيچ مسئله اي به ديگران خدمت كند. مرحله ي سوم نيز اخلاق حسنه است . يعني اينكه انسان پر از خوبي و فروتني باشد . با مردم خوب بوده و كينه نداشته باشد .

ص: 15501

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109